چهرههای ناموری گردآمدند و با فریب، بستر فتنه را گستردند. در این دامگه خوش رنگ و لعاب، بزرگزادههای رنگارنگی رنگ باختند و در بیراهه لغزیدند و عبرتی برای آیندگان شدند.
«مقداد بن اسود» که به خوشنامی و نیکسیرتی شهرت داشت، از نادرههای یاران پیامبر(ص) بود و در دوران غربت امامت، سلوک سیاسی خود را با مرادش امیرمومنان(ع) همسو ساخت و تلاش کرد خانواده خویش را با همین فرهنگ در حصار مراقبت نگه دارد.
تا آنکه در سال ۳۳ رخ در نقاب خاک کشید و مرگ مجالی برایش نگذاشت تا زیستن در دوران خلافت علی بن ابیطالب(ع) را درک کند و کارگزار مولایش باشد.
لیکن این انتظار از «معبد»، یگانه پسر مقداد بود که گام در گام پدر نهد، اما این گونه نشد و او در غیاب پدر بهشدت لغزید!
**
پیکار جمل صفحههای سیاهی از صاحب عنوانهای شیفته صاحبمنصبی از خود به یادگار گذاشت. امیرمومنان(ع) با پایان نبرد، گشتی میان کشتههای نامآشنا زد و با پیکر بیجان معبد بن مقداد روبهرو شد و فرمود:
«خداوند پدرت را بیامرزد؛ نظر او نسبت به ما بهتر از نظر تو بود.»
عمار که امام را همراهی میکرد به امام گفت: خدا را سپاس که این نگونبخت را به زمین زد و گونهاش را به خاک مالید. آقا؛ به خدا قسم ما کاری نداریم که او کیست و فرزند چی کسی است! امیرمومنان(ع) رو به عمار کرد و پایمردیاش را ستود و فرمود: «رحمکالله یا عمار وجزاک عن الحق خیرا.»
بیدار شو دلا که جهان پر مزور است
بر نخل روزگار نه برگ است و نه بر است
جام بلاست آن که تو مىگویىاش دلى است
دیگ هواست آنکه تومىخوانىاش سراست
سیم حرام اگر چه سپید است هم چو شیر
چندین مخور تو نیز که نى شیر مادر است
پرهیز کن ز صحبت نا اهل هان و هان
ار چند روزى تازه و بارز چو عبهر است
تاریخ از این نگونبدبختیها بسیار دارد. تاسف زمانی است که آدمی پس از عمری خوشنامی، مایه عبرت دیگران شود. آنکه چه جایگاهی داشت و چگونه در سرازیری سقوط قرار گرفت و چرا در بیراهه غلتید و دهها پند و عبرت از زندگی برباد رفته و غیر قابل جبران.
در طول بیش از چهل سال از تاریخ انقلاب اسلامی نیز عدهای از چهرههای صاحبنام بودند که «دام هوا»، «سیم حرام»، «باد قدرت» و «صحبت نااهل» ایشان را به زمین زد و خواری این ریزش بر دفتر زندگی آنان ثبت و سوگمندانه این زبونی عبرتی برای همگان شد.
**
آزمون سختی است و این خطر برای هر نام آشنایی قابل تسرّی است و از این رو درنگ و اندیشه در این فرازی از دعای چهل و هفتم امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه ضرورت دارد:
خدایا! مرا سرگشته در وادی طغیان رها مکن و تا دم مرگ در گرداب جهل و بیخبری مگذار و مایه پند و عبرت دیگران مخواه و موجب گمراهی آن کسی که به من مینگرد مساز.
و با من مثل کسانی که با سلامت و نعمت مهلتشان دادهای رفتار مکن. و دیگری را به جای من برمگزین.
نام مرا از دفتر نیکان مزدای. و پیکر مرا به آفتهای این جهانی و آتش آن جهانی دگرگون مساز.
و مرا مضحکه آفریدگان و مسخره درگاه خود مکن.
وَ لَا تَذَرنِی فِی طُغیَانِی عَامِهاً، وَ لَا فِی غَمرَتِی سَاهِیاً حَتَّى حِینٍ، وَ لَا تَجعَلْنِی عِظَهً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَ لَا نَکَالًا لِمَنِ اعتَبَرَ، وَ لَا فِتْنَهً لِمَنْ نَظَرَ، وَ لَا تَمْکُرْ بِی فِیمَنْ تَمْکُرُ بِهِ، وَ لَا تَستَبدِل بِی غَیرِی، وَ لَا تُغَیِّر لِی اسماً، وَ لَا تُبَدِّل لِی جِسماً، وَ لَا تَتَّخِذنِی هُزُواً لِخَلقِکَ، وَ لَا سُخرِیّاً لَکَ،