جایگاه خانوادگی زن از دیدگاه اسلام و اندیشه‌ی غربی / حجت‌الاسلام سعید هلالیان

مقدمه
در دو نوشتار پیشین، به دو حیطه‌ی «جایگاه تکوینی و اجتماعی زن» و مبادی مرتبط از دیدگاه اسلام و غرب (فرهنگی) پرداخته شد. در ادامه، از «جایگاه خانوادگی» زن در اندیشه‌ی اسلامی و غربی بحث می‌شود.

الف) نظام خانواده و ضرورت تفسیر صحیح هویت آن
برای فهم صحیح جایگاه زن و مرد در خانواده نیز باید نگرش صحیحی نسبت به برخی امور داشت؛ مانند: دارای مبدأ و معاد دانستن زندگی، نوع نگرش به زندگی و مراحلش از جمله حیات دنیا، اصیل یا ابزاری دانستن حیات دنیوی از جمله نقش‌های اجتماعی، نوع نگرش به انسان و حقیقت او یا تفسیر انسان در نسبت با کل عالم به‌عنوان موجودی بی‌ریشه و مقصد و سرگردان در دنیا با فرصت لذت و بهره‌وری محدود یا موجودی از خدا آمده و به سوی او رونده، اعتقاد به نظام احسن الهی و چینش حکیمانه‌ی آن، معنای صحیح عدل الهی، اعتقاد به امور اخلاقی یا بسنده به قانون و حقوق، معنای موفقیت، تعریف منافع و مصالح فقط در همین دنیا یا اعتقاد به مصالح و منافعی برتر حقیقی. اندیشه‌ی اسلامی در اینگونه مبادی تفاوت‌هایی بنیادین با اندیشه‌ی غربی دارد که پیشتر به برخی پرداخته شد.
یکی از عناصر کلیدی در فهم جایگاه خانوادگی زن [و نیز مرد]، «هویت نظام خانواده» است که نگرش‌های نادرست یا التقاطی غیراسلامی به آن موجب آسیب‌های زیادی در تفسیر گزاره‌های دینی مرتبط با چنان جایگاهی می‌شود. با چشم‌پوشی از دیدگاه‌های فراوان رو به توسعه‌ی غربی که به‌ تصریح یا در عمل، اساساً اعتقادی به نظام خانواده ندارند و بلکه آن را قید و زنجیری در مقابل خواسته‌های خود می‌دانند، اندیشه‌های غیردینی قایل به نهاد خانواده نیز حداکثر، آن را در حدّ یک «نظام حقوقی» می‌پندارند، امّا اسلام دیدگاهی فراتر دارد.

ب) هویّت ولایی نظام خانواده
اسلام، خانواده را فقط یک زندگی مشترک با هویت فقهی _ حقوقی صرف و محدود به حداقل‌های الزامی نمی‌داند. مطابق تعالیم اسلامی باید زندگی اخلاقی _ آدابی و بلکه حیات معارفی را نیز در هویت نظام خانواده دخیل دانست. این مساله در متون معرفتی مرتبط با خانواده یا معارف قابل تبدیل بر زندگی خانوادگی و نیز امور اخلاقی و آدابی و مستحب‌ها و مکروهای مرتبط و همچنین، در سیره‌ی اجتماعی و خانواده پیشوایان معصوم(ع) منعکس شده و قابل رهگیری است.
اسلام، خانواده را یک «نظام ولایی» می‌داند که البته، جنبه‌های گوناگونی؛ از جمله بُعد فقهی ـ حقوقی هم دارد. توضیح آنکه، تفسیر زندگی اجتماعی بر پایه‌ی «تسخیر» و روابط نیازآلود متقابل و متفاوت انسان‌ها؛ از جمله در روابط زن و مرد به‌طور عام و نظام خانواده به‌طور خاص، در نوشتار گذشته بیان و به برخی مبادی تکوینی و فطری آن نیز اشاره شد، اما می‌توان همان چهارچوب را در قالبی عمیق‌تر هم تبیین کرد و آن اینکه، هر خانواده یک واحد یا مصداق از نظام ولایی یا مجموعه ولاءها و ولایت‌های گسترده‌ی طولی و عرضی اجتماعی تشریعی و تکوینی است. توضیح بیشتر، به مقدمه‌ای درباره‌ی «نظام ولایت» و گستره‌ی گسترده‌ی آن نیاز دارد.
به‌طور خلاصه، «ولایت» جلوه‌ی «توحید» است، یعنی ظهور و بروز توحید، ولایت است و باطن ولایت نیز توحید است. همانطور که توحید بر صدر تا ذیل عالَم حاکم است، نظام ولایت هم به گستردگی عالم است و مراتبی بسیار با درجات طولی یا عرضی فراوان دارد؛ مانند(۱)
*ولایت مطلق الهی (تکوینی، تشریعی، بر مؤمنان، کافران و همه مخلوقات): اللهُ مَولاکُم‏: آل‌عمران:۱۵۰؛ الْوَلایَهُ لِلَّهِ: کهف:۴۴؛ فَاللهُ هُوَ الوَلِی‏: شوری:۹؛(۲)
*ولایت مطلقه ظلّیه پیامبراکرم(ص) و اهل‌بیت(ع) (تکوینی، تشریعی): النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم: احزاب/۶؛ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا…: مانده:۵۵؛
*ولایت دیگر انبیاء و اولیاء الهی(ع) (تکوینی، تشریعی با سعه و ضیق‌های متفاوت به‌حسب مرتبه)،
*ولایت نایبان خاص و عام معصومان(ع)؛ از جمله ولایت فقیه (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی)،
*ولایت برخی مؤمنان بر دیگر مؤمنان (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی): الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ‏: توبه:۷۱؛ إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا…أُولئِکَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ: انفال:۷۲؛
*ولایت در حیطه‌ی خانواده و خویشان؛ مانند ولایت مرد بر خانواده، پدر بر فرزندان و… (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی): أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ: انفال:۷۵ و احزاب:۶؛
*ولایت بین کافران، مشرکان و منافقان و بین آنها و اولیای آنها (شیاطین و طواغیت): الَّذینَ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت‏: بقره:۲۵۷؛ إِنَّا جَعَلْنَا الشیاطینَ َولِیاءَ لِلَّذینَ لایُؤمِنُونَ: اعراف:۲۷؛ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُم أَولِیاءُ بَعض‏: انفال:۷۳؛ إِنَّ الظَّالِمینَ بَعضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعض‏: جاثیه:۱۹؛ الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنینَ:نساء:۱۳۹؛ لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ…؛ مائده:۵۱٫(۳)
در هر یک از حیطه‌های برشمرده، ولایت معنایی متناسب با آن دارد، اما در سطح روابط بین انسانی، ولایت به‌معنای به هم پیوستگی، اتصال و همبستگی شدید عده‌ای است که اندیشه و هدف واحدی دارند و در یک جبهه برای رسیدن بدان می‌کوشند. هر نظام ولایی بر پایه‌ی حب و بغض و دوستی و دشمنی شکل می‌گیرد، یعنی عناصرش تولی و تبری و جاذبه و دافعه‌هایی دارند که موجب تمایزشان می‌شود. همه‌ی افراد یک نظام ولایی یک وَلی دارند، یعنی نقطه‌ای مرکزی که با او ارتباط فکری، عاطفی و عملی دارند و از او پیروی می‌کنند.
جامعه‌ی اسلامی هم در اثر روابط و پیوندهای ولایی و بر محور تولی و جاذبه‌ها و تبری و دافعه‌های مختلف شکل گرفته و بسط می‌یابد. جاذبه‌ها باعث پیوندهای داخلی محکم طولی و عرضی و انسجام و استحکام درونی می‌شود که خود دو گونه‌اند:
۱-  بین هریک از افراد با ولیّ و امام جامعه که رابطه‌ای طولی است.
۲-بین افراد که برخی عرضی و بعضی طولی است. دافعه‌ها نیز باعث طرد افراد غیرهم‌سنخ می‌شوند؛ مانند تبرّی و روابط دفعی نسبت به منافقان، کفار و دشمنان دین که باعث شکل‌گیری و استمرار بهینه‌ی جامعه‌ی اسلامی می‌شود.
با توجّه بدین مقدمات، هر خانواده نیز یک نظام ولایی است، یعنی بر پایه محبّتی درونی بین زن و مرد (و سپس ، مادر، پدر و فرزندان و خویشان) شکل گرفته است. همین محبّت درونی باعث طرد عوامل بیرونی متضاد با نظام خانواده نیز می‌شود.
بنابراین، هر ازدواجی نقطه‌ی شکل‌گیری نظامی ولایی است. به‌تعبیر دیگر، ازدواج یکی از راه‌های اساسی ایجاد و بسط پیوندهای ولایی بین مؤمنان است. از این‌رو، جهت سست نشدن چنین نظامی و در نتیجه، حفظ هویت جامعه‌ی ولایی اسلامی، احکام بسیاری نیز تشریع شده که ذکر آنها و وجه ارتباطشان با تحکیم نظام ولایی خانواده مجال دیگری می‌طلبد.

ج) نظام خانواده، میدانی برای تکامل‌های ویژه
یکی از حکمت‌های کلی نهفته در مجموعه‌ی احکام، اخلاق و آداب اسلامیِ مرتبط با خانواده، تمرین تعامل در چهارچوب‌های ولایی ترسیم‌شده از جانب دین است. توضیح آنکه، با هر ازدواجی، دسته‌هایی از روابط ولایی شکل می‌گیرد؛ مانند «ولاءهای تکوینی بر پایه‌ی محبت و مودت فطری و غریزی بین زن و مرد (یا آنها و فرزندان) و به‌تعبیر قرآن‌کریم: وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّهً وَ رَحمَهً؛ روم:۲۱»، «ولاءهای مبتنی بر تناسب‌های روحی و سنخیّت‌های ایمانی یا غیرایمانی؛ مانند اختصاص طیبون به طیّبات و خبیثون به خبیثات» و «ولاءهای تشریعی وضع‌شده توسط خداوند؛ مثل احکام واجب، حرام و… در روابط زن، مرد و فرزندان». این روابط ولایی متنوع، شالوده‌ی شکل‌گیری و اسباب تداوم نظام خانواده را فراهم می‌آورند.
در این میان، خداوند حکیم با توجه به ساختار فطری زن و مرد و اقتضائات رشد و کمال هر یک، دسته‌ای از ولایت‌ها یا ولاءهای تشریعی متفاوت را نیز برای هرکدام تشریع کرده است. به‌تعبیری، دسته‌ای از احکام و قوانین اسلامی خانواده، جهت تمرین ولایت‌پذیری توسط زن یا فرزندان و نیز تمرین اِعمال صحیح ولایت در قالب دستورهای دینی توسط مرد یا زن است.
از آنجا که تمامیِ احکام، اخلاق و آداب دینی بر پایه‌ی فطرت آدمی و خلقت زن و مرد طراحی شده‌اند التزام بدانها نیز موجب هیچگونه درگیری و تضاد بین اعضای خانواده نمی‌شود؛ مگر آنکه در اثر تربیت ناصحیح و عوامل محیطی، از فرهنگ و منش ناب اسلامی فاصله گرفته باشند. برای مثال، در حالت عادی، تدبیر کلان امور خانواده و مدیریت اقتصادی کلان آن بر دوش مرد نهاده شده و او در این زمینه بر اعضای خانواده ولایت دارد؛ زیرا پذیرش، قبول، دریافت، تلقی، انعطاف، نرمی، لطافت و تأثّرپذیری، از ویژگی‌های روحی، روانی و جسمی زن است و اگر برخلاف آنها رفتار و زندگی کند یا از او مطالبه شود، لطافت، طراوت و نشاط روحی، روانی و جسمی زن (و در نتیجه، خانواده و جامعه) کاسته شده یا از بین می‌رود. به فرموده‌ی مختصر و معجزگونه‌ی امام علی(ع): «إِنَّ الْمَرأَهَ رَیحَانَهٌ وَ لَیْسَت بِقَهرَمَانَه» همانا زن، کانون ظرافت، تلطیف‌گری و طراوت‌بخشی است، نه مسئول امور اجرایی، مالی و مدیریتی»(۴)
به‌تعبیر دقیق‌تر، رشد و کمال زن به پذیرش چنین ولایتی است که درواقع، پذیرش ولایت خداوند در این حیطه‌ی خاص است؛ نه آنکه مرد خصوصیّت و امتیازی داشته باشد. در مقابل، اداره، مدیریت، تدبیر مسائل مالی و اجرایی، درگیری، مواجهه با مشکلات و سختی‌های خشن، و… در سطح کلان، از ویژگی‌های روحی، روانی و جسمی مرد است که اگر برخلاف آن رفتار کند یا بر او تحمیل شود، از اقتدار و توانایی لازم برای حفظ و اداره‌ی نظام خانواده [و جامعه] می‌افتد. ‌از این‌رو، رشد و کمال مرد نیز به اِعمال صحیح و مطابق با شریعتِ اینگونه وظایفش است که در واقع، پذیرش بندگی نسبت به فرمان‌های الهی مرتبط است، نه وسیله‌ی تحکّم و زورگویی.
بنابراین، اگر مرد یا زن، از حیطه‌ی شرعی مشخص برای ولاءهای خود خارج شوند، احکام دیگری تشریع شده است تا نظام خانواده به حالت طبیعی‌اش بازگردد. برای مثال، اگر مردی سوء ولایت (مثلاً در تأمین نفقه‌ی واجب) دارد، حاکم شرع باید او را طبق مراحلی به انجام وظایفش وادار کند که تفاصیلش در قوانین اسلامی آمده است.(۵)
در حقیقت، اعضای خانواده با پذیرش وظایف و نقش‌های شرعی مقرر، یک نظام ولایی را شکل داده و به ایفای نقش در چهارچوب نظام ولایی کلان ترسیم‌شده توسط دین برای جامعه‌ی انسانی در جهت تأمین سعادت و کمال نهایی فرد و جامعه می‌پردازند. چنین امری، از وجوه متعددی رشدآفرین و کمال‌بخش است. یک وجه اینکه، خود پذیرش چنین ولاءهایی از مصداق‌های بندگی و عبودیت خاص زن یا مرد است که موجب تقرب‌های ویژه‌تر می‌گردد. وجه دیگر آنکه، انجام وظایف متقابل خانودگی؛ به‌ویژه اِعمال ولایت و ولایت‌پذیری، یکی از میدان‌های مهم آزمایش و امتحان زن و مرد است که اگر در آن موفق شوند، رشد و تکامل بسیاری خواهند داشت. امّا چنین اموری چگونه باعث رشد زن و مرد می‌شوند؟
پاسخ مختصر آنکه، حقیقت فطرت و واقعیت خلقت زن و مرد اینگونه است که زن با ولایت‌پذیری نسبت به همسر از «خودمحوری» خارج می‌شود و مرد نیز با اعمال صحیح ولایت نسبت به همسر از خودمحوری خارج می‌شود؛ زیرا دیگر محور و مدار زندگی و تعامل آنها، میل و خواست خود نیست، بلکه وظایف و مقرراتی است که خداوند تعیین کرده است. در حقیقت، هر دو نوعی از ولایت‌پذیری، یعنی خود را ذیل ولایت حق تعالی و در مسیر آفرینش الهی و فطرت توحیدی تعریف کردن و قرار دادن هستند. همین انقیاد و تسلیم اعضای خانواده به ولاءهای شرعی مقرر برای هر یک، نوعی تمرین بندگی برای آنها و از بهترین و رشدآفرین‌ترین انواع آن است؛ زیرا موجب درگیری صحیح با مقتضای طبیعت و خود کاذب (و به‌ تعبیر دقیق‌تر، با نفس امّاره) می‌شود. بدین‌ترتیب، همگی با تن دادن به وظایف زندگی مشترک خانوادگی، خود کاذب و نفس فرمان‌دهنده به بدی خود را طرد کرده و در مراتب ولایت‌پذیری بیشتر نسبت به خداوند و کاستن از میل و خواست خود و محو خودبینی و خودخواهی خویش پیش می‌روند که همان مراتب خداخواهی است. همین کاستن از قیدهای این‌سویی و صعود در مراتب وجودی خود، نوعی سلوک [فردی و اجتماعی] و حرکت تکاملی تقرّبی است. به‌گفته‌ی شهید مطهری(ره): «خارج شدن از لاک خودپرستى و فردپرستى، مراتب و مراحلى دارد. اولین مرحله‏اش غیردوستى است. در واقع مثل این است که من انسان… توسعه مى‏یابد…؛ مثلًا یک کودک… همه چیز را براى خود فردى مى‏خواهد… در دوران جوانى که… همسرى انتخاب مى‏نماید… این اولین مرحله‏اى است‌ که انسان از لاک خودِ فردى خارج مى‏شود. و به ‌همین دلیل، ازدواج در اسلام جنبه اخلاقى دارد با اینکه یک امر شهوانى است… علت اساسى این است‌ که هر مقدار که الفت زوجین به یکدیگر بیشتر باشد یک قدم از خودِ فردى خارج شده‏اند… انسان یک نوع کمال روحى دارد که… جز در مدرسه‌ی خانواده…کسب نمى‏شود»(۶)
اگر زن و مردی بر فطرت توحیدی خود مانده باشند، اساساً با ولایت‌پذیری و اعمال ولایت در حیطه‌ی شریعت مشکلی ندارند و آن را اقتضاء خلقت خود می‌بینند و با تن دادن بدان به رشد و تکامل می‌رسند؛ زیرا بر صراط مستقیم فطرت و جاده آفرینش خود قرار گرفته‌اندکه نزدیکترین طریق به‌سوی خداست. در این آیه به ‌خوبی بدین حقیقت اشاره شده است:
«الرِّجالُ قَوامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللهُ بَعضَهُم عَلى‏ بَعضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِن أَموالِهِم فَالصَّالِحاتُ قانِتات… فَإِن أَطَعنَکُم فَلاتَبغُوا عَلَیهِنَ سَبیلاً: مردان، قوام‌دهنده بر زنان [و حافظ شئون آنها] هستند به ‌سبب آنچه خداوند، بعضی از آنها را بر بعضی برتری داده و به ‌سبب آنچه از اموالشان خرج می‌کنند. پس، زنان صالحه، مطیع [و پذیرای چنین ولائی] هستند… پس، اگر زنان از شما [و در واقع، از حدود الهی] اطاعت کردند؛ پس، راهی [خارج از حدود شرع] بر آنان نجویید [و در اِعمال ولاء‌های شرعی، دچار خطا و گناه نشوید]؛ نساء:۳۴٫»
امّا در اندیشه‌ی ماده‌گرای غربی، افزون بر اینکه چنین اموری معنا و جایگاهی ندارد،‌ مبادی معرفتی و ارزشی و سبک زندگی مبتنی بر آنها نیز به‌گونه‌ای امتداد و سامان یافته‌اند که عموم انسان‌ها را از فطرت توحیدی کمال‌گرای خود در چهارچوب بندگی، دور می‌کنند.
در نتیجه، فرد، جامعه، فرهنگ و تمدن حاصل از چنان اندیشه‌ای، نوعی مقاومت در این زمینه دارد؛ به خصوص در شرایطی‌ که بینش‌های کاذب و نادرست‌ هرچه بیشتر به جامعه تلقین شوند و افراد در محیط اصیل اسلامی رشد و تربیت نیابند و سبک زندگی آنها از فرهنگ و تعالیم اسلامی فاصله بگیرد. انسان حاصل از تربیت و فرهنگ مادّه‌گرا و نفس‌محور، خود را (و درواقع، مرتبه‌ی مادی طبیعی‌اش را) محور و مدار همه چیز می‌بیند و اساساً زیر بار ولایت خداوند رفتن هم برایش معنایی ندارد.
برای انسان طبیعیِ درگیر قیدوبندهای مادّی و دچار خودبینی و خودخواهی نفسانی که گاه حاضر نیست لیوان آبی به دیگری بدهد، بسیار مشکل است‌که از انانیت و خودمحوری دست بکشد! چنین انسانی در اثر ضرورت‌های زندگی اجتماعی، حداکثر به قرارداد اجتماعی و تقسیم کار برای تامین منافع مشترک و… معتقد است.
در واقع، در جوامع ماده‌گرا آنچه از خانواده و زندگی مشترک مانده است، باقیمانده‌ی تعالیم انبیاء(ع) و اموری مثل اقتضای غریزه و علاقه‌ی طبیعی به جنس مخالف است‌که نوعاً با انواع انحراف‌ها نیز آمیخته و چنانکه باید رشدآفرین نیست و اگر در این حدود بماند فقط برای بقاء نوع کفایت می‌کند.
خاتمه
در منطق توحیدی اسلام، عناوین، جایگاه‌ها و نقش‌های ظاهری معیار تکامل و صعود روحی نیستند، بلکه روح عمل، یعنی نیت و میزان توحید، ولایت، بندگی و عبودیت جاری در آن است ‌که موقعیت انسان در نظام هستی و جایگاهش نزد خداوند را معیّن می‌کند.
به‌تعبیر مفسر والامقام، علامه طباطبایی(ره): ‌«خداوند فرمود: «وَ لا تَتَمَنوا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعضَکُم عَلى‏ بَعضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیب مِما اکتَسَبنَ وَ سئَلُوا اللهَ مِن فَضلِهِ…: و هرگز آرزوى چیزی را نکنید که خدا بدان برخی از شما بر بعضی فضل داده استو»
مردان از آنچه اکتساب مى‏کنند بهره‏اى دارند و زنان [هم] از آنچه اکتساب مى‏کنند بهره‏اى دارند. و همواره از خداوند از فضل او بخواهید [نساء:۳۲]. می‌خواهد بگوید اعمالى که هر یک از زن‏ و مرد به جامعه هدیه مى‏دهد ملاک فضل اختصاصی او [در جامعه و عندالله] است.
بعضى از این فضل، مخصوص یکى از این دو است؛ مانند برتری مرد بر زن در سهم ارث و برتری زن بر مرد در فرونهادن نفقه از او [و وجوبش بر مرد (پدر یا شوهر)]. پس، نباید آرزوکننده‌ای این فضل اختصاصی را بخواهد [زیرا خلاف خلقتش و خواسته‌ای باطل است]. و بعضى [دیگر] از فضل، فقط با عمل عمل‌کننده متعین [و متحقق] می‌شود؛ هرچه باشد [زن یا مرد؛ زیرا به جنسیت مرتبط نیست]؛ مانند برتری ایمان، علم، عقل، تقوا و دیگری فضیلت‌هایی که دین آنها را نیکو می‌شمارد(۷)
نکته‌ی پایانی اینکه، هرچند، با ازدواج و تقید اعضای خانواده به احکام دینی مرتبط، ثمرات و نتایج التزام زن و مرد بدین نوع از نظام ولایت خودبه‌خود محقق می‌شود، اما اگر با آگاهی و معرفت و خلوص بیشتری به ایفای وظایف در نظام ولایی پرداخته شود، سرعت و شتاب رشد و تکامل بسیار بیشتر می‌شود.
به ‌تعبیر دیگر، با قرار دادن انواع روابط ولایی؛ ازجمله خانوادگی، ذیل هدف اصلی زندگی، یعنی خداوند و با خالص‌تر کردن و چهره‌ی خدایی بخشیدن بدین امور می‌توان بدان‌ها ارتقاء بخشید. مسأله‌ی باقیمانده، بیان نمونه‌هایی از تأثیر تفاوت بینش‌های توحیدی در تفسیر امور روزمره‌ی زندگی مشترک در بیان و سیره‌ی معصومان(ع) است ‌که به مجال دیگری موکول می‌شود.

پی‌نوشت:
۱- درباره‌ی آیات فراوان ولایت در محورهای گوناگون تکوینی و اجتماعی، ر.ش: امام‌خمینی، مصباح‌الهدایه فی الخلافه و الولایه؛ حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، طرح کلّی اندیشه‌ی اسلامی در قرآن، ص۵۱۵-۶۳۵
۲- همچنین: أَن اللهَ مَوْلاکُم‏؛ انفال:۴۰؛ هُوَ مَوْلاکُم‏…؛ حج:۷۸؛ هُوَ الوَلِی…؛ شوری:۲۸؛ اللهُ مَولاکُم‏…؛ تحریم:۲
۳- همچنین، ر.ش: اعراف:۳۰؛ انعام:۱۲۹؛ نحل:۶۳
۴- شیخ صدوق، الفقیه، ج‏۳، ص۵۵۶٫ قهرمان در کتب لغت به ‌معنای خازن (وکیل مالی، امین دخل و خرج، مسئول امور مالی)، وکیل (مسئول امور اجرایی، تدبیری و اداری)، نگهدارنده و حافظ افراد یا آنچه تحت تصرفش است، کاردار و انجام‌دهنده کارهای یک فرد، دلاور و به‌طورخلاصه، به‌معنای «قَوّام» است.
۵- برای نمونه: توضیح المسائل(محشى امام‌خمینى)، ج‌۲، ص۴۷۸: «مسأله۲۴۱۶: زنى‌که از شوهر اطاعت مى‌کند اگر مطالبه‌ی خرجى کند و شوهر ندهد (مى‌تواند جهت الزام شوهر بر پرداخت نفقه به حاکم شرع و اگر ممکن نباشد به عدول مؤمنین و اگر آن هم ممکن نباشد به فُساق مؤمنین مراجعه نماید و چنانچه الزام شوهر بر دادن نفقه ممکن نباشد) مى‌تواند در هر روز به‌اندازه‌ی خرجى آن روز بدون اجازه از مال او بردارد و اگر ممکن نیست چنانچه ناچار باشد که معاش خود را تهیه کند در موقعى که مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نیست.»
۶- مجموعه ‏آثار، ج‏۲۲، ص۶۷۷-۷۷۸٫ همچنین: همان، ج۱۹، ص۱۸۱-۱۸۵
۷- المیزان، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲٫ همچنین، ر.ش: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۹، ص۱۷۳-۱۷۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *