طوفان‌ الاقصی و گردباد غزه / دکتر سعدالله زارعی

تبلیغات رژیم صهیونیستی این باور را ایجاد کرده بود که در کرانه شرقی مدیترانه، اسرائیل یک کشور تاریخی است که به‌طور طبیعی سرزمین مردم یهود می‌باشد و آنچه ذیل عنوان فلسطین خوانده می‌شود هیچ‌گاه وجود خارجی نداشته و دعوایی که در حدود یکصد سال اخیر پیرامون آن مطرح شده ارزشی ندارد. در تبلیغات صهیونیستی، اسرائیل یک سرزمین آباء و اجدادی است که پس از قرن‌ها به صاحبان آن رسیده است و کسانی که پیش از تشکیل دولت یهود در این سرزمین زندگی کرده‌اند، غاصبانی هستند که یا باید این سرزمین را ترک گویند و یا تحت سرپرستی دولت اسرائیل قرار گیرند.
از آن طرف منطق قدرت هم به کمک این رژیم آمده بود. در منطق یهودیان صهیونیست، مردم دنیا به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ یهودیان و خدمت‌گزاران یهود. دسته دوم در واقع بردگانی هستند که ارزشی بیش از حیوانات نداشته و زمانی قیمتی پیدا می‌کنند که در خدمت یهود قرار گرفته وگرنه جانوران موزی هستند که باید از بین بروند تا مزاحمتی ایجاد نکنند. اسرائیلی‌ها، قدرت را دلیل حقانیت معرفی کرده و از آن برای اعمال حاکمیت مطلق یهودیان استفاده کردند. این عبارت‌ها که «ما چهارمین ارتش دنیا داریم»، «ما قدرتمندترین اقتصاد در خاورمیانه‌ایم»، «ما قدرتمندترین دموکراسی‌ها را داریم»، «ما برترین سیستم اطلاعاتی ـ امنیتی را داریم»، «ما در مرکزیت اداره مهم‌ترین نهادهای اقتصادی، تکنولوژیک، علمی و رسانه‌ای هستیم»، «ما مؤثرترین رابطه سیاسی را با دولت‌های قدرتمند داریم» و در نهایت «ما قوم برتر و برگزیده‌ایم» در کنار این عبارت‌ها که «ما در چند روز قدرتمندترین ارتش‌های عربی را شکست داده‌ایم»، «کشورهای عربی قادر به اداره خود نیستند»، «عرب‌ها برای خدمت به ما خلق شده‌اند»، «هیچ قانونی نمی‌تواند مانعی بر سر راه اهداف ما باشد»، «مکان مقدسی غیر از مکان‌های مقدس یهودی وجود ندارد» در واقع با تقدیس قدرت همراه بود. و از این‌رو اسرائیل در پروتکل‌های یهودی تعریف شد نه در تورات و از نظر آنان هرچه جنبه ربانی داشت پروریده ذهن ترسوها و بیچارگان بود که برای توجیه ترس و فقر ساخته شده‌اند. خداوند واقعی خداوند قدرت است که یهود را به سمت تسلط بر جهان رهنمون شده است.
در این میان یهودیان صهیونیست با نفوذ در جوامع مسیحی غرب، دولت‌ها را به سمت «صهیونیست‌های مسیحی» سوق دادند به‌گونه‌ای که بعضی رؤسای دولت‌ها در غرب با صراحت اعلام کرده‌اند بدون آنکه یهودی باشند یک صهیونیست هستند و صهیونست‌های یهودی معتقدند یک صهیونیست مسیحی از یک یهودی غیرصهیونیست برتر است. بر این اساس صهیونیست‌ها به مرور جهان را به دو بخش صهیونیست‌ها و مخالفان آن تقسیم کردند و با تولید ادبیات غیرصهیونیست‌ها را در فشار شدید قرار دادند تا جایی که در حالی که نقد مسیحیت و نقد یهودیت امری روا می‌خوانند، هر نوع نقد صهیونیسم و پروتکل‌های آن را «جرم‌» خوانده و حقوق مدنی را از آنان سلب کردند و می‌دانید که در طول ۱۰۰ سال گذشته هزاران محقق و اندیشمند نظیر روژه گارودی را به دادگاه کشانده و به حبس محکوم کردند.
صهیونیست‌ها در این دوران ضمن آنکه شعار تسلط بر دنیا را دنبال کردند، منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا را به عنوان «منطقه اول یهود» برشمردند و با شعار نیل (آفریقا) تا فرات (غرب آسیا) درصدد تحقق آن برآمدند.   اگر جرم مخالفت با صهیونیسم در غرب محاکمه و حبس بود، جرم مخالفت با صهیونیسم در آفریقا و آسیا ترور و حذف فیزیکی بود. از این‌رو صهیونیست‌ها در طول ۱۰۰ سال اخیر، هزاران نفر از شخصیت‌های آفریقایی و آسیایی را کشتند و در اکثر موارد مسئولیت آن را هم به عهده گرفتند!
غربی‌ها در این وادی در موضوعاتی مثل رعایت قواعد بین‌المللی و حقوق انسان‌ها، اسرائیل را به یک «استثناء» تبدیل کردند که نمونه آن چشم پوشیدن از کلاهک‌های اتمی اسرائیل می‌باشد. در حالی که کشورهای غربی از انحصار بمب اتمی در پنج  کشور حرف ‌زده و با هر نوع تلاش دیگران برای دستیابی به بمب مخالفت کردند و هر جا توانستند به مقابله با آن برخاستند، حتی از شمول نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر اسرائیل طفره رفتند.
در این فضا، وضع فلسطینی‌ها معلوم بود. آنان عرب‌های مسلمان یا مسیحی مخالف صهیونیسم بودند و لذا باید بمیرند و هیچ رحمی نسبت به زنان، کودکان، سالخوردگان و بیماران فلسطینی روا ندانسته و به کشتن آنان فرمان دادند. در طول حدود ۱۰۰ سال اخیر صدها هزار فلسطینی را به کام مرگ کشیدند. هزاران نفر را زندانی کردند و میلیون‌ها نفر را از فلسطین اخراج نمودند تا جایی که امروزه تقریباً به تعداد یهودیان ساکن و مهاجر، فلسطینی‌ها را از سرزمین‌شان اخراج کردند و نزدیک به همین تعداد نیز در داخل فلسطین از خانه و کاشانه‌هایشان راندند و به سمت سکونت در اردوگاه‌های داخل سوق دادند.
روند تسلط رژیم اسرائیل بر فلسطین همواره مورد حمایت غرب قرار گرفته و این کشورها با صدور قطعنامه‌های شورای امنیت، گام به گام سیطره رژیم اسرائیل بر فلسطین را تکمیل کرده‌اند. انگلیس در اوایل این بحران از یک دولت کوچک و محدود و تحت کنترل یهودی‌ سخن گفت و همراه با آن از عزیمت یهودیان اروپایی و آفریقایی و آسیایی به فلسطین حمایت کرد. انگلیس به همراه بقیه دولت‌های غربی در قطعنامه ۱۸۱ شورای امنیت که در سال ۱۹۴۸ (پس از تأسیس اسرائیل) صادر شد، «خانه یهودی» وعده داده شده در اعلامیه ۱۹۱۷ آرتور بالفور را به ۵۷ درصد خاک فلسطین تغییر دادند و در مذاکرات ۱۹۹۳ اسلو این عدد را به ۷۸ درصد از خاک فلسطین رساندند و در واقع اسرائیل را وسعت بخشیدند. کمااینکه در حد فاصل اسلو تا امروز، سیطره اسرائیل را به حدود ۸۵ درصد خاک فلسطین رسانده‌اند.
یک موضوع دیگر، اماکن مقدس است. اسرائیلی‌‌ها براساس این ادعا که بخش تاریخی فقط به اسرائیل تعلق دارد، به مناطق مقدس در کرانه باختری و قدس حمله‌ور شدند این مکان‌ها عمدتاً در کرانه و قدس قرار دارند.
در این میان حوزه عربی پس از چند جنگ، منفعل گردید و از صحنه مخالفت با اسرائیل خارج شد و بعضی از این دولت‌ها به برقراری رابطه سیاسی با اسرائیل روی آوردند و فلسطین و آرمان آن را به بوته فراموشی سپردند.

دلیل اقدام حماس به طوفان‌الاقصی
راستی فلسطینی‌ها باید چه کار می‌کردند تا این روند ظالمانه دستخوش تغییر شود؟
اسرائیل باید یاد می‌گرفت که یهودیان قوم برگزیده نیستند و سامی‌ها هم برای خدمت به یهود خلق نشده‌اند. از سوی دیگر رژیم غاصب باید متوجه می‌شد که کشتار هر روزه فلسطینی‌ها و حبس و اخراج آنان از منازل و مساکن‌شان می‌تواند روند معکوس پیدا کرده و یهودیان غاصب را نیز دربر بگیرد. صهیونیست‌ها باید می‌دیدند که فلسطین هم «قدرت» دارد و می‌تواند از خود دفاع کند. یک نکته دیگر عملیات چند لایه و پیچیده بود که رژیم غاصب به دلیل داشتن ارتش قوی و چندین سازمان اطلاعاتی و دارا بودن تکنولوژی مدرن و داشتن علم استفاده از نیروی انسانی، سازمان و فن‌آوری، آن را در انحصار خود گرفته بود و باید برای رفع این توهم، عملیات چندلایه و پیچیده طرف مقابل را می‌دید.

مختصات «طوفان‌الاقصی»
بسیاری گفته‌اند طوفان‌الاقصی بزرگ‌ترین و مؤثرترین عملیات فلسطینی‌ها از زمان مبارزات مرحوم شیخ عزالدین قسام در دهه ۱۹۳۰ تاکنون بوده است. حجم تلفاتی که جنبش حماس در روز ۱۵ مهر / ۷ اکتبر در مدت چهار ساعت به رژیم وارد کرد، بدون تردید، همه‌ی آنچه رژیم صهیونیستی طی ده‌ها سال به آن افتخار می‌کرد را فرو ریخت و در یک بازی هوشمندانه همه کارت‌های آن را از آن گرفت و از این‌رو بسیاری از ناظران و تحلیل‌گران گفتند در روز هفتم اکتبر رژیم فرو پاشید. کما اینکه وزیر خارجه آمریکا، آنتونی بلینکن دو سه روز پس از عملیات طوفان‌الاقصی در ملاقات با یک مقام ارشد عراقی گفته بود در سفر روز هشتم اکتبر به تل‌آویو به چشم دیدم که اسرائیل دچار فروپاشی مطلق شده بود.
عملیات طوفان‌الاقصی سیستم‌های اطلاعاتی نامدار اسرائیل را به سخره گرفت، سیستم‌های پدافندی آن نظیر گنبد آهنین را از کارآیی ساقط کرد، بر نیروهای ویژه ارتش اسرائیل غلبه نمود و سیستم سیاسی اسرائیل را منفعل گردانید و در چهار ساعت، مساحتی بیش از مساحت غزه را از اشغال اسرائیل خارج کرد و برای روزهایی در اختیار خود گرفت. اگر این وضعیت سقوط کامل رژیم غاصب نباشد چه نام دیگری دارد؟
حماس توانست در دوره طولانی شناسایی، حرکت نیروهای خود را از چشم اسرائیل مخفی کند و حال آنکه پیش‌روی آن بود. براساس رده‌بندی مناطق حساس، تا شعاع ۳۰ کیلومتری دور غزه که چون منطقه غزه در دل آنها قرار می‌گیرد، اصطلاحاً «غلاف غزه» خوانده می‌شود رده یک دفاعی ارتش اسرائیل به حساب می‌آمده و از این رو ورزیده‌ترین لشکر آن یعنی لشکر ۹۸ زرهی و تیپ ویژه زرهی گولانی مسئولیت حفاظت از این غلاف را برعهده داشته‌اند. این لشکر و تیپ مستقل جمعاً حدود ۲۰ هزار نفر نیروی زرهی داشته‌اند. طبعاً این نیرو وظیفه کنترل هر تحرک ضداسرائیلی درون باریکه غزه را به عهده داشته است و حماس برای شناسایی غلاف غزه با حضور این نیروها مواجه بوده اما با این وجود توانسته عملیات شناسایی خود را به خوبی انجام دهد به گونه‌ای که ارتش اسرائیل از آن بویی نبرد.
در واقع در این ماجرا حماس قدرت اطلاعاتی و شناسایی خود را به اثبات رساند. منطقه غزه عرض و طول زیادی ندارد، عرض آن بین شش تا دوازه کیلومتر و طول آن حدود ۴۷ کیلومتر است و مساحت آن مجموعاً از ۳۶۰ کیلومتر مربع فراتر نمی‌رود. تمرین در چنین مساحتی برای حماس کار بسیار دشواری بوه است و چگونگی دستیابی  حماس به آن به یک «معما» تبدیل شده است.
این نیروها نیاز مبرم به ارتباطات لسانی و مکالمه داشته و بدون آن نمی‌توانسته‌اند به حیات خود ادامه دهند خب پس اتصال مخابراتی بین فرماندهی، فرماندهان میانی و نیروهای رزمی برقرار بوده و در همان حال این ارتباطات قابل نفوذ نبوده است. دست‌کم یک سال این ارتباطات امن وجود داشته ولی رژیم از آن خبر نداشته تا بتواند درآن نفوذ نماید.
در این ماجرا نیروهای رزمی آماده می‌شدند بدون آنکه از آنچه قرار است اتفاق بیفتد خبری داشته باشند اما با وجود این کار خود را می‌کرده‌اند. سؤال این است که این نیروها چگونه این سطح از مسئولیت‌پذیری و آمادگی را در خود ایجاد کرده‌اند؟

تأثیر عملیات طوفان‌الاقصی
اول، عملیان طوفان‌الاقصی نشان داد، فلسطین مردم رشید، توانمند، امیدوار و دارای برنامه قوی دارد و لذا نباید و نمی‌توان از بیرون این سرزمین برای مردم‌آن برنامه‌ریزی کرد و چیزی بر آنها تحمیل نمود. در حد فاصل استقرار رژیم غاصب تاکنون دست‌کم ۳۴ طرح از سوی محیط‌های بیرونی شامل شورای امنیت سازمان ملل، آمریکا، اروپا و دولت‌های عربی برای پایان دادن به مسایل میان فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها ارائه گردیده و در همه این طرح‌ها اصل بر این بوده که یک دولت قطعی، دائمی و محق به نام «اسرائیل» وجود دارد و در ضمن یک ملت یا جمعیت فلسطینی هم وجود دارد که باید برای آن فکری کرد و به موضوع نزاع میان آنان و دولت اسرائیل خاتمه داد. از ۱۹۴۸ تاکنون این روند هم دائماً به نفع اسرائیل و به ضرر فلسطینی‌ها پیش رفته است.
عملیات طوفان‌الاقصی می‌گوید یک ملت زنده و قدرتمند و برخوردار از سازمان لازم وجود دارد که از حق طبیعی خود یعنی حق تعیین سرنوشت و حق مقابله با اشغالگری استفاده می‌کند و میراث ظالمانه برجای مانده از طرح‌های بین‌المللی و منطقه‌ای را نمی‌پذیرد و برای برهم زدن آن به صحنه آمده است.
دوم، مسئله فلسطین و به تاراج رفتن حق یک ملت، مهم‌ترین موضوع برجای مانده از زمان جنگ جهانی اول تاکنون است و این موضوعی فراتر از وجود یک مسئله بین دو قوم (یهودی و مسلمان) می‌باشد. بنابراین با زدن رنگ قومی یا مذهبی نمی‌توان این ماجرا را کوچک‌سازی و محدود نمود. برگزاری راهپیمایی‌های چندصدهزار نفره در لندن و واشنگتن که در طول حدود ۱۰۰ سال اخیر مهم‌ترین کانون‌های حمایت از استقرار و تثبیت اسرائیل در سرزمین فلسطین بوده‌اند، ثابت کرد مسئله فلسطین کاملاً یک مسئله جهانی است. اینکه در حالی که غربی‌ها طی دو سال اخیر پیروزی روسیه در این جنگ را مهم‌ترین مسئله خود می‌خواندند، جنگ در غزه، جنگ اوکراین را به حاشیه برد. این هم وجه دیگری از برتری مسئله فلسطین نسبت به هر مسئله دیگر در جهان است. غربی‌ها با رها کردن اوکراین و تمرکز در جنگ غزه ثابت کردند این جنگی اسرائیلی ـ فلسطینی نیست. جنگی بر سر مهم‌ترین مسئله جهان است. به همین دلیل پس از جنگ غزه و لشکرکشی غرب به نفع اسرائیل و متقابلاً وحدت جهان اسلام به نفع فلسطین بارها از نزدیک‌ بودن جنگ جهانی سوم خبر داده می‌شد.
طبق یک نظرسنجی ۸۰ درصد مردم استرالیا، ۷۶ درصد مردم آمریکا و مردم کانادا، ۷۵ درصد مردم فرانسه و انگلیس، ۶۴ درصد مردم چین و ایتالیا، ۶۳ درصد مردم آلمان، ۵۱ درصد مردم ژاپن و به‌طور کلی ۷۳ درصد مردم ۲۸ کشور جهان گفته‌اند جنگ جهانی سوم در حال نزدیک شدن است. این از اهمیت مسئله فلسطین حکایت می‌کند. در این نظرسنجی آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها حضور داشته‌اند این نظرسنجی در زمان فروکش کردن جنگ اوکراین و شعله‌ور شدن جنگ غزه صورت گرفته است. طوفان‌الاقصی به جهان گفت اگر حق مردم فلسطین داده نشود جهان باید در انتظار عواقب سختی باشد.
سوم، طوفان‌الاقصی ثابت کرد آنکه باید مسئله‌اش حل شود اسرائیل نیست؛ فلسطین است. پیش از این موضوع مهم حل مشکل امنیت اسرائیل بود و نسخه‌ عادی‌سازی بر این مبنا پیچیده شد و پاپ رهبر مسیحیان برای این به منطقه ما سفر کرد و صدها سفر دیپلماتیک در منطقه بر این اساس شکل گرفت. عملیات طوفان‌الاقصی این روند را لااقل برای مدت زیادی متوقف کرد و نشان داد چه چیزی مسئله واقعی است.

گردباد رژیم اسرائیل در غزه
روند عادی‌سازی عربی ـ اسرائیلی تقریباً دو سال متوقف شد و حتی به عقب هم بازگشت. رژیم اسرائیل برای به حرکت درآوردن چرخ متوقف شده عادی‌سازی، خارج کردن مقاومت از معادله فلسطین را برنامه‌ریزی کرد به گمان رهبران آن که خیلی هم غیرواقعی نبود، آمریکا، اروپا و کشورهای عربی، وجود مقاومت در فلسطین را نه تنها مشکل اسرائیل ارزیابی می‌کردند بلکه آن را نقطه مشکل هر طرح سیاسی، اقتصادی و امنیتی در سطح وسیعی از جهان می‌دانستند. مثلاً عربستان سعودی مقاومت را مهم‌ترین تهدید پروژه اقتصادی «نئوم» می‌دانست و معتقد بود وجود تفکر مقاومت سبب هراس سرمایه‌گذاران خارجی در این پروژه می‌شود یا آمریکایی‌ها معتقد بودند وجود مقاومت مانع موفقیت غرب در مواجهه با چین و روسیه می‌شود. اروپایی‌ها هم مقاومت را مشکل نزدیک امنیتی خود ارزیابی می‌کردند. رژیم غاصب اسرائیل از این «نگرانی‌ها» یک فرضیه ساخت؛ پیشتازی اسرائیل در مقابله اساسی با مقاومت می‌تواند ائتلافی جهانی و منطقه‌ای حول محور اسرائیل و اهداف آن پدید آورد. اسرائیلی‌ها مدت‌ها در تلاش بودند تا به مواجهه نظامی آمریکا با ایران سر و شکل بدهند و از طریق آن یک ائتلاف نظامی ضدایرانی به وجود آورند. آمریکایی‌ها در دولت‌های اوباما، ترامپ و بایدن زیر بار این طرح نرفتند و درگیری با ایران را یک خطر راهبردی و سبب بهم خوردن تعادل امنیتی در جهان و سوءاستفاده چین و روسیه ارزیابی می‌کردند ضمن آنکه کشورهای عربی پیرامون ایران نیز از تأثیر مخرب چنین نزاعی بر امنیت و آینده خود بیمناک بودند بنابراین ائتلاف‌سازی علیه ایران شکل نگرفت. اسرائیل برنامه را بدین‌صورت اصلاح کرد که جنگ را خود شروع کرده و غرب و کشورهای عربی را در شرایطی قرار دهد که ناگزیر به ورود شوند و ائتلاف حول محور مهار مقاومت شکل گیرد. در طرح شیطانی اسرائیل، حمله سنگین به غزه در اوایل سال ۲۰۲۴ مدنظر قرار داده شد. یک سند محرمانه ۹ صفحه‌ای که از در کشاکش بحران سیاسی این رژیم از دفتر نخست‌وزیر رژیم غاصب به خارج درز کرد تا حدی ابعاد و احتمالات این جنگ و سناریوهای آن مورد بررسی قرار گرفته بود. جنگ غزه اما به دلیل عملیات سهمگین طوفان‌الاقصی حدود ۹ ماه زودتر از زمان مقرر شروع شد و درگام‌های اول با نقشه همخوانی‌هایی داشت اما ناقص بود. آمریکا و سه دولت اروپایی با شروع جنگ غزه کنار اسرائیل قرار گرفتند اما دولت‌های منطقه‌ای به طور عملیاتی به این طرح نپیوستند و این در حالی بود که بدون حمایت دولت‌های مصر، اردن، عربستان سعودی و ترکیه امکان به نتیجه رساندن طرح نبود. به نظر می‌آید عملیات طوفان‌الاقصی فرصت هماهنگ‌سازی دولت‌های منطقه را از اسرائیل گرفت و طرح رژیم غاصب به‌طور ناقص به اجرا درآمد ضمناً بیش از زمان مقرر در طرح به درازا کشید و چفت و بست اضلاع طرح از هم گسیخته گردید.

جنایت بی‌مهار
اسرائیل در جنگ غزه از نظریه «وحشت تسلیم‌کننده» استفاده کرد و لذا دست به اقداماتی علیه ۳۶۰ کیلومتر مربع زد که در تاریخ ۱۰۰۰ ساله جنگ‌ها سابقه نداشته است. از نظر اسرائیل وحشت بی‌مهار به تسلیم بی‌فرار منتهی می‌شود و از این‌رو مقامات ارشد اسرائیل هیچ ابایی نداشتند که اعلام کنند از نظر آنان همه مردم غزه تروریست هستند و در این میان فرقی میان آنکه با سلاح در مقابل اسرائیل ایستاده و کودک تازه متولدشده وجود ندارد. اسرائیل گمان می‌کرد دو هفته فشار مطلق، ساکنان غزه را از پای درمی‌آورد از این رو آب و برق به‌عنوان دو زیرساخت اصلی حیات انسانی را قطع کرد و به منابع آب و برق در غزه حمله نمود و تقریباً همه را از بین برد کما اینکه زدن بیمارستان‌ها در دستور کار قرار گرفت و تقریباً همه بیمارستان‌ها و سایر مراکز درمانی را ویران ساخت تا نشان  دهد غزه جای زندگی نیست. اما برخلاف تصور رژیم، نه تنها مبارزان مسلح فلسطینی به ایستادگی خود ادامه دادند بلکه حتی همان کودکان و زنان هم در مقابل سیاست کوچ ایستادند و ماندن در زیر بمباران‌ها را به زندگی در اردوگاه‌های مصر ترجیح دادند. بنابراین جنگ به جای دو یا سه هفته، تاکنون بیش از سه ماه به درازا کشیده شده است.

گشایش جبهه‌ها
آمریکایی‌ها در همان روز اول بمباران‌های غزه به رژیم غاصب اطمینان دادند که اجازه نخواهند داد فشاری از محیط بیرونی بر آن وارد شود و لذا اسرائیل می‌تواند طرح خود در مورد غزه را با خیال آسوده دنبال کند. در ضمن آمریکا به رژیم اطمینان داد سرنوشت جنگ را فقط ارتش اسرائیل رقم می‌زند یعنی پیروزی آن در این جنگ را قطعی می‌دانست. اسرائیل با راهبرد «فقط غزه» وارد جنگ شد. از این‌رو سه روز پس از آغاز جنگ غزه با هدف اطمینان پیدا کردن از عدم الحاق به غزه، کرانه باختری را منطقه نظامی اعلام کرد. از آن طرف آمریکا با ادبیات لزوم منطقه‌ای نشدن جنگ وارد کار شد و این در حالی بود که مقامات پنتاگون به‌طور آشکارا و همراه با اعلام رسانه‌ای، محموله‌های نظامی حاوی بمب‌های سنگر‌شکن به ارتش اسرائیل تحویل می‌دادند. براساس این راهبرد، آمریکایی‌ها اعلام کردند که در مقابل توسعه جنگ به منطقه می‌ایستند و از این‌رو نامه‌های پیاپی را با این مضمون به تهران ارسال کردند. جمع‌بندی آمریکایی‌ها این بود که ایران، حزب‌الله و بقیه جریانات مقاومتی در شرایطی نیستند که دامنه جنگ را گسترش داده و عملاً با اسرائیل وارد جنگ شوند.
استراتژی جبهه مقاومت به‌طور اصولی گسترش جبهه و انفتاح جبهه‌ها نبود. استراتژی آن حمایت از غزه برای مقاومت در برابر تهاجم رژیم غاصب بود و بر این اساس وارد عمل شد و به موازات تشدید اقدامات جنایتکارانه رژیم غاصب، اقدامات تقابلی خود را تشدید کرد و حزب‌الله لبنان در این زمینه پیشتاز بود کما اینکه وقتی رژیم اسرائیل اقدامات جنایتکارانه را علیه فلسطینی‌ها شروع کرد، نگاه مسلمان‌ها و مظلومان جهان بیش از هر جای دیگر به حزب‌الله لبنان بود چرا که هم نزدیک‌ترین جغرافیای مقاومت به فلسطین بود و هم اینکه حزب‌الله استعداد، تجربه و اراده کافی برای حمایت از آرمان و مردم و مقاومت فلسطین داشت.
حزب‌الله پس از شروع تهاجم اسرائیل بدون درنگ و در همان روز وارد میدان شد. اقدام حزب‌الله تأثیر خود را هم داشت؛ از یک‌سو روحیه مقاومت را در غزه تقویت کرد و امید آنان را به غلبه بر رژیم افزایش داد و از سوی دیگر بخش وسیعی از ظرفیت نظامی اسرائیل ـ اعم از نفرات نظامی و تجهیزات ارتش ـ را به سمت جبهه شمالی کشاند و دغدغه رژیم را مضاعف نمود.
اقدام حزب‌الله توأم با پذیرش تهدید اسرائیل هم بود کما اینکه در این روند بیش از ۱۳۰ شهید و ده‌ها زخمی داد اما پا پس نکشید و حتی به روند اقدامات خود تصاعد داد.
از آن طرف یمنی‌ها هم جبهه جنوب را ابتدا با حمله موشکی و پهبادی به ایلات در جنوب فلسطین و سپس با حمله به کشتی‌های حامل کالا به رژیم در دریای سرخ گشودند و از این طریق ضربه اساسی به اشغالگران اسرائیل وارد کردند و به نگرانی رژیم غاصب و حامیان آن افزودند. تأثیر اقدامات یمنی‌ها به اندازه‌ای بود که آمریکا از ضرورت شکل‌گیری یک ائتلاف نظامی بین‌المللی و منطقه‌ای سخن گفت و کشورهایی را به واکنش نظامی ترغیب کرد که البته به جایی نرسید و این در حالی بود که عملیات مقاومت یمن در دریای سرخ و اطراف تنگه راهبردی باب‌المدب سبب ضربات اساسی به اقتصاد کشورهایی شده بود که به حضور در ائتلاف فراخوانده شده بودند.
عملیات یمنی‌ها هزینه حمل کالا به غرب را حدود ۳۰ درصد افزایش داد و به توقف اقتصادی رژیم اسرائیل هم منجر گردید. تأثیر روانی اقدام یمنی‌ها بر فلسطین هم کاملاً معلوم بود. ضمن آنکه اقدامات حزب‌الله و انصارالله به‌عنوان دو گروه شیعی به یک اتصال فراگیر مذاهب اسلامی در حمایت از غزه تبدیل شد و رسوب‌های ایجاد شده بر اثر تبلیغات هدفمند غرب در جوامع سنی را کنار زد.

شکست در سه مرحله
جنگ غزه از روز ۱۶ مهر ماه آغاز گردید و ۲۰ روز پس از آن تهاجمات سنگین هوایی، عملیات زمینی هم آغاز و حدود سه هفته علیه بخش شمالی غزه دنبال شد. در این مرحله رژیم غاصب یک لشکر و دو تیپ و بیش از هزار تانک و زره‌پوش را وارد عمل کرد ضمن آنکه روزانه با استفاده از حدود ۶۰ هواپیما بمباران این منطقه را دنبال نمود. با توجه به اینکه هر هواپیمای نظامی اسرائیل حامل سه بمب بوده‌اند روزانه ۳۶۰ بمب و موشک از آسمان غزه علیه ساکنان بی‌دفاع شلیک شد و این در حالی بود که حدود ۱۰۰۰ تانک هم بی‌وقفه به ساکنان و خانه‌ها شلیک می‌کردند.
جنگ زمینی در این مرحله حدود سه هفته استمرار پیدا کرد و سپس با درخواست اسرائیل، آتش‌بس یک هفته‌ای برقرار گردید. در این مرحله تنها دستاورد اسرائیل این بود که حدود ۶۰ اسیر غیرنظامی خود را در برابر آزادسازی نزدیک به ۲۰۰ زندانی فلسطینی آزاد کرد.

جنگ در مرحله دوم
پس از یک هفته آتش‌بس مرحله دوم جنگ از ۴ آذر ماه شروع شد و تا ۱۹ دی ماه استمرار پیدا کرد. اسرائیل در این مرحله ۵/۶ هفته جنگ توأمان زمینی و هوایی را عمدتاً علیه بخش جنوبی غزه دنبال کرده است. در طول این مدت روزانه به‌طور میانگین ۶۰ هواپیما به‌کارگیری شده و روزانه حدود ۳۶۰ موشک از طریق جنگنده‌ها به مردم شلیک شده است و در یک جمع‌بندی می‌توان گفت در طول دوران مرحله دوم جنگ (یعنی ۴۶ روز) حدود ۱۶۵۶۰ موشک به غزه شلیک شده است.
رژیم صهیونیستی از آن طرف در این مرحله یگان‌های نظامی درگیر در جنگ را به حدود ۳ برابر (یعنی سه لشکر و دو تیپ ویژه گولانی و جفئاتی) رسانده است. تعداد تانک‌ها هم به همین نسبت افزایش پیدا کرده‌اند. شلیک شناورهای جنگی اسرائیل به غزه هم حساب جداگانه‌ای دارد.
رژیم صهیونیستی فاز دوم عملیات خود را با این ادعا شروع کرد که مرکز نظامی و مهم‌ترین نقطه پشتیبانی حماس در شهر تاریخی «خان‌یونس» قرار داشته و ضمناً اسرا هم در همین شهر نگهداری می‌شوند. اسرائیل در مرحله اول تبلیغ می‌کرد که مرکز اصلی نظامی و مهم‌ترین نقطه پشتیبانی حماس و محل نگهداری اسرا، بیمارستان شفا در شمال غرب غزه می‌باشد.
عملیات اسرائیل در جنوب با همان داعیه‌های مرحله قبلی یعنی انهدام قدرت نظامی حماس، خارج کردن غزه از کنترل حماس و آزادسازی نظامی اسرا شروع شد، اما با گذشت نزدیک به هفت هفته نتوانست داعیه‌های خود را به کرسی بنشاند و این در حالی بود که از یک‌سو تعداد تلفات ارتش اسرائیل نسبت به مرحله قبل به حدود چهار برابر رسید.
اسرائیل در مرحله اول حدود هزار کشته داد و حدود ۷ هزار نفر از نیروهای آن نیز زخمی شدند. آمار کشته‌های نظامی اسرائیل در مرحله دوم به حدود ۴۰۰۰ نفر و تعداد زخمی‌های آن به حدود ۲۰ هزار نفر رسید و این در حالی بود که از تعداد شهدای فلسطین نسبت به مرحله اول کاسته شد. تعداد شهدای غزه در طول سه هفته جنگ هوایی و سه هفته جنگ ترکیبی زمینی، هوایی و دریایی (یعنی مرحله اول) به حدود ۱۲ هزار نفر رسید و تعداد زخمی‌‌ها خود ۲۵ هزار نفر بود. در مرحله دوم آمار شهدا ـ با احتساب شهدا و زخمی‌های مرحله اول ـ به حدود ۲۴ هزار نفر و تعداد زخمی‌ها حدود چهل هزار نفر در طول حدود هفت هفته رسید و این یعنی در این مرحله، شهدای فلسطین در هر هفته، به طور میانگین به نصف شهدا در هفته‌های مرحله اول رسیده است و این از یک‌سو به دلیل تمهیداتی است که مقاومت در این مرحله برای حفاظت از شهروندان انجام داد، از سوی دیگر به دلیل دشواری‌هایی است که ارتش اسرائیل در مرحله دوم با آن مواجه گردیده است.
جنگ مرحله دوم بدون آنکه به آتش‌بس ختم شود در روز ۱۹ دی ماه به پایان رسید و ارتش اسرائیل اعلام کرد وارد فاز سوم شده است.
در تعریف مرحله سوم، گالانت وزیر جنگ رژیم اعلام کرد از شدت حملات هوایی کاسته می‌شود و ارتش به سمت عملیات‌های هوشمند، اطلاعات پایه و امنیتی می‌رود. در واقع ارتش کار خود را در غزه رسماً پایان یافته اعلام کرد و نظرها را از ارتش به سمت سرویس‌های اسرائیل منتقل نمود. البته سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل از اوائل دی‌ماه عملاً وارد فاز امنیتی شده بودند. ترور شهید سیدرضی موسوی در حومه جنوبی دمشق، ترور صالح العاروری در بیروت و چند ترور دیگر از این جمله می‌باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *