خردادماه سال ۱۴۰۱ بود که حکیم انقلاب اسلامی در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) از حقیقتی تلخ که در طول بیش از سه قرن بر جهانیان گذشته است، سخن گفتند. ایشان در حالی که برگههایی از تاریخ جهان را ورق میزدند، فرمودند:
«غربیها سه قرن دنیا را غارت کردند.از شرق آسیا، اندونزی، فیلیپین، نپال، شبهقاره هند بگیرید تا آسیای مرکزی و آسیای غربی و تا شمال آفریقا، بخشهای مغرب آفریقا و سراسر آفریقای سیاه. غربیها به اینجا هم اکتفا نکردند. روی آمریکای جنوبی هم دست گذاشتند و آنجا را هم غارت کردند. قاره آمریکا هم صاحبانی و تمدنی و ملتهایی داشت. اینها با حیلههای گوناگون ــ که همه اینها در تاریخهای دقیق مشخص است؛ کتاب بخوانید انشاءالله، این حقایق را بیشتر از نزدیک درک کنید ــ فاجعه آفریدند. قتل، غارت، کشتار جمعی، شکنجه، فشار، بردهگیری، بردهداری.اینها شاهکارهای تمدّن غرب است!»
آغاز داستان غارت جهان
شاید هیچ حادثه مهمی در تاریخ هزاره گذشته، همچون آغاز استعمارگری غرب، جهان را از خود متأثر نکرده است. آن روز که برای اولین بار سودای جهانگشایی و دستیابی به ثروتهای ماوراء بحار در دربار پادشاه پرتغال و اسپانیا شکل گرفت، کمتر کسی میتوانست باور کند که این اقدام میتواند بنیانهای زندگی در غرب و شرق را دگرگون کند و نظامی فراگیر مبتنی بر سلطه و استثمار بخشی از جهان بر بخشی دیگر شکل گیرد؛ اما چنین شد و در طول پنج قرن کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکای لاتین به استثنای چند مورد، تحت سلطه استعماری یا نیمه استعماری کشورهای اروپایی درآمدند و منابع انسانی و طبیعی و فرهنگی آنان غارت شدند و برای ساختن تمدن غرب به یغما رفتند.
تا پایان قرن نوزدهم میلادی، بیش از صد و سی کشوری که امروزه در قارههای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به نام جهان سوم موجودیت سیاسی مستقل دارند، مستقیم و غیرمستقیم زیر سلطه کشورهای استعمارگر غربی بودند. تا پایان این قرن فقط معدودی از کشورهای جهان سوم بهطور مستقیم و تمام عیار ضمیمه امپراتوریهای استعماری نشدند؛ اما اینها نیز به صورت دیگری عرصه حضور و نفوذ استعمارگران غربی بودند و از تبعات آن دور نماندند.(۱)
روژه گارودی فیلسوف، سیاستمدار و نویسنده شهیر فرانسوی در این باره چنین مینویسد: «کشورهای اروپایی با روشهای مشابه، دنیا را بین خود تقسیم کردند: انگلیسیها از هند تا آفریقای شرقی و خاورمیانه؛ فرانسه از آفریقای غربی تا هند و چین و از مغرب تا اقیانوسیه؛ تزارها در سیبری، بلژیک در کنگو، هلند در اندونزی.»(۲)
با ورود اروپائیان به قاره آمریکا و دخالت نظامی کشورهای اروپایی در این قاره علیه بومیان، بهتدریج اروپاییها به مناطق مختلف آن مهاجرت کردند. آمریکای شمالی توسط انگلیسیها، آمریکای مرکزی از سوی اسپانیاییها و آمریکای جنوبی توسط پرتغالیها و اسپانیاییها به استعمار درآمدند. چیزی نگذشت که کشورهای دیگر اروپایی، مانند فرانسه، هلند و آلمان نیز مناطق ویژه خود را در این قارهبه استعمار در آوردند.(۳)
اولین برخورد اروپاییها با بومیان آمریکای لاتین، خشونتآمیز و غارتگرانه بود. مهاجمان پرتغالی و اسپانیایی برای غارت جواهرات و ظروف طلا و نقره که در این مناطق بهوفور یافت میشدند و همچنین به منظور سیطره بر سرزمینهای آنان، وارد جنگ خونباری شدند و بهزودی تمدن آنان را درهم شکستند؛ بهطوری که امروزه مجموع جمعیت این بومیان که زمانی در سراسر آمریکای لاتین پراکنده بودند، از یک میلیون تن تجاوز نمیکند.(۴)
در دوره تسلط قدرتها، استعمارگران ذخایر عظیم آفریقا را در اختیار گرفتند و به کشورهای متروپل صادر کردند. به گفته قوام نکرومه، آفریقا قارهای است ثروتمند که در آن مواد اولیه فراوانی وجود دارد و اگر این مواد در داخل قاره به کار گرفته میشد، آفریقا به یکی از مناطق مدرن دنیا تبدیل میشد؛ اما مواد خام آن توسط استعمارگران از قاره خارج شدند و برای توسعه بیگانگان به کار رفت.(۵)
استعمار، این قاره را تبدیل به مزرعه بزرگی برای تولید انواع متنوع محصولات مصرفی جهان غرب، مثل پنبه، گندم، قهوه، دانههای روغنی و به موازات آن محصولات معدنی مثل طلا، مس و در آخر نفت خام را به یغما برد. مردان و جوانان این سرزمین به بردگی کشیده شدند و میلیونها سیاهپوست با وحشیگری اروپاییها کشته شدند. پیشرفت جوامع آفریقایی بهخصوص در زمینههای آموزش و پرورش، تکنولوژِی، تجارت و تبادل تجربیات با بخشهای دیگر جهان در عمل متوقف شد. قدرتهای استعماری تلاش کردند تا با تهاجم فرهنگی و تبلیغ مسیحیت نوع غربی، فرهنگ آفریقا را تغییر دهند. این سیاست در غرب و جنوب آفریقا که تحت نفوذ اسلام نبود، موفق شد و نتیجه آن تبدیل مردم آن سرزمینها به شهروند درجه دوم غرب بود.
استعمار و روابط استعماری
«استعمار» معادل عربی کلمه لاتین «کلونیزاسیون»(۶) است که در زبان فارسی نیز کاربرد پیدا کرده است. استاد حسن عمید در لغتنامه خود «اِستِعمار» را به معنای طلب آبادانی کردن، آبادانی خواستن، آبادانی کردن معنا کرده است که در اصطلاح امروز به «دستدرازی و اعمال نفوذ و مداخله دولتهای قوی در کشورها و سرزمینهای دولتهای ضعیف به بهانه آبادی و عمران و به قصد استفاده از منابع ثروت آنها» گفته میشود.(۷) فرهنگ معین، استعمار را به معنای «آباد کردن کشور به ظاهر و غارت و چپاول آن در نهان» دانسته است.(۸) در فرهنگ دهخدا نیز در معنای استعمار آمده است: «در اصطلاح کنونی استعمار به معنی تصرف عدوانی دولتی قوی مملکتی ضعیف را و غصب اموال و پایمال کردن حقوق و فعال مایشائی وی در آنجا.»
استعمار از لحاظ سیاسی به معنای حاکمیت گروهی از قدرتهای خارجی بر مردم یا بر سرزمین دیگر است. استعمار با اصطلاح امپریالیسم پیوندی ناگسستنی دارد. امپریالیسم، در حقیقت به حکومتی اطلاق میشود که در آن یک حاکم نیرومند بر بسیاری از سرزمینهای دور و نزدیک حکومت میکند؛ ولی بعدها به هرگونه حاکمیت مستقیم و غیرمستقیم کشورهای قدرتمند و کشورهای دیگر، عنوان امپریالیسم داده شد.(۹)
در ادبیات مارکسیستی، به جای کلمه استعمار بیشتر از کلمه «امپریالیسم» استفاده میشود. مارکسیستها امپریالیسم را عالیترین مرحله نظام سرمایهداری میدانند که به انحصار جهانی در حوزه اقتصاد و بهرهبرداری تمام عیار از دیگر طبقات اجتماعی میانجامد و این امر با تشکیل کارتلها و تراستها محقّق میشود. در نزد متفکران آسیایی و آفریقایی، امپریالیسم اغلب به معنای تسلط سیاسی است و مفهوم اقتصادی آن را در کلمه «استعمار» میجویند.(۱۰)
دکتر همایون الهی بعد از بررسی تعاریف مختلف، تعریف جامع خود از استعمار را چنین بیان میکند: «استعمار عبارت است از تسلط یافتن یک قدرت سیاسی بر سرزمین یا کشور دیگر توسط اتباع کشور مهاجم. این تسلط بدون رضایت واقعی ساکنین «مستعمره» انجام میشود و اتباع کشور استعمارکننده وابستگی خود را به کشور متبوع خویش حفظ میکنند و تحت حمایت قدرت آن کشور به استثمار جدید میپردازند.»(۱۱)
با طرح موضوع استعمار به کلیدواژههای همخانواده آن برمیخوریم که هر یک در یک منظومه فکری منسجم معنا مییابند. کلماتی چون مستعمره، استعمارگر، استعمارشونده، روابط استعماری.
بهواقع از لحاظ لغت، کلمه فرانسوی «کلنیالیزم» از «کلنی» مشتق است که این خود از واژه لاتینی «کلینیا» آمده است. مقصود از کلنی، به یک معنی گروهی از اشخاص است که از کشور خود مهاجرت میکنند و در کشورهای دیگر مستقر میشوند. به معنای دیگر، کلنی کشوری است که این قبیل اشخاص در آن مستقر شدهاند.(۱۲) داریوش آشوری مینویسد: «مستعمره یا کلنی(۱۳) در لغت به معنای ماندگاه گروهی از شهروندان یک دولت در سرزمینی جدا از کشور اصلی بود که با کشور مادر رابطهای اداری و قانونی داشت»؛(۱۴) اما در اصطلاح امروزی، یعنی سرزمینی فاقد استقلال سیاسی و اقتصادی که در همه شئون کاملاً تابع دولت امپریالیستی استیلاگر است. این دولت و انحصارات امپریالیستی آن از مستعمره بهعنوان منبع مواد خام، نیروی کار ارزان، بازار فروش کالاها و عرصه سرمایهگذاریهای پرسود و همچنین بهمثابه پایگاههای نظامی و سوقالجیشی استفاده میکنند.
روابط استعماری به این معناست که وابستگی نظامی و سیاسی، به کشورهای مسلّط اجازه میدهد که مستعمرهشان را به زایدهای از اقتصاد خود بدل کنند و قواعد مبادله و تعرفههای گمرکیای را که بهطور یک جانبه به سود کشور صاحب سلطه است به کشور تحت سلطه خود بقبولانند.(۱۵)
استعمار بهعنوان پدیدهای سیاسی – اقتصادی حدود سال ۱۵۰۰م. آغاز شد. در طول این مدت، استعمارگران برخی از کشورهای اروپایی، مناطق وسیعی از دنیا را کشف کردند و در آنجا ساکن شدند و به بهرهبرداری پرداختند. برخی از صاحبنظران معتقدند که استعمار به دوران باستان برمیگردد و اقدامات حکومتهای باستانی نظیر فینیقیه، یونانیها و سرانجام رومیها را در ایجاد پایگاههایی خارج از سرزمینشان، به منظور استفاده از آن سرزمینها برای تجارت، جنگ یا گسترش فرهنگ خود، نوعی استعمار میدانند.
پیدایش استعمار
پیدایش استعمار در عصر جدید با ظهور کشورهای قدرتمند اروپایی یعنی انگلیس، فرانسه، پرتغال، اسپانیا و… همراه بود. بعد از کشف راههای دریایی در اطراف آفریقای جنوب شرقی (۱۴۸۸م.) و کشف قاره آمریکا در سال ۱۴۹۲م.، مسافرتهای دریایی بهمنظور استعمار و سلطه بر سرزمینهای جدید آغاز شد. اروپاییان با لشکرکشیهای خود به این سرزمینها آنها را یکی پس از دیگری از دست بومیان خارج و به امپراتوریهای خود ضمیمه کردند. ابتدا مهمترین انگیزه و هدف آنها دستیابی به ثروتهای موجود در آن سرزمینها (بهویژه جواهرات) بود؛ اما بهتدریج انگیزههای وسیعتر اقتصادی نظیر تجارت، انتقال مواد اولیه معدنی و کشاورزی به سرزمینهای اروپایی و فروش کالاهای مصنوع و روبه افزایش کشورهای اروپایی به فعالیتها و رقابتهای استعماری وسعت بخشید.
حضور و نفوذ طولانی استعمار در حیات سیاسی و اقتصادی آن دسته از سرزمینهایی که هنگام یورش استعمار یا از نهادهای نسبتاً قدرتمند بومی برخوردار بودند و یا به دلایلی دیگر (نظیر شدید بودن رقابت استعماری بر سر آنها) استعمارگران قادر به انقیاد کامل آنها نشدند، (نظیر ایران و چین)، موجب دگرگونیهایی شد که این تغییرات بیش از آنکه در جهت منافع و نیازهای داخلی این کشورها باشد، در جهت منافع تحت کنترل استعمارگران درآمد. برای مثال ساختار اقتصادی این کشورها آنچنان تغییر یافت تا برآورنده نیازهای بازار جهانی باشد و نه برآورنده نیازهای بازار داخلی؛ چنان که این کشورها به تولید کننده یک یا چند کالای اولیه (معدنی یا کشاورزی) تبدیل شدند؛ در حالی که میبایست نیازهای متنوع خود به کالاهای مصنوع را از بازار جهانی و به عبارت دیگر از اضافه تولید کشورهای صنعتی وارد کنند.(۱۶)
آغاز استعمار بهواقع ثمره پیوند سه کانون است: خاندانهای حکومتگر اروپا که با قدرت سیاسی و نظامی خویش از مالکیّت پلانتها(۱۷) در برابر رقبای مهاجم حفاظت میکردند؛ صرّافان و سرمایهگذاران بزرگ مراکز اصلی مالی اروپا که از طریق کمپانیهای متعدد، سرمایه لازم را برای شکار برده و احداث پلانتها تأمین میکردند؛ و سرانجام، بنیانگذاران و مدیران این پلانتها که «نخبگان پلنتوکرات» نامیده میشدند و الیگارشی حاکم بر پلنتها به شمار میرفتند. در پیرامون این کانونها شبکه وسیعی از دلالان و ماجراجویان و شکارچیان و تجار برده حضور داشت.(۱۸)
پیوند این مثلث بود که همه جنایات پانصد سال گذشته در بیش از نیمی از جهان را رقم زد و بستر توسعه و رفاه بخش کوچکی از جهان را فراهم آورد.
پاورقی:
۱٫معمولا از هفت کشور غیراروپایی زیر به عنوان کشورهایی نام میبرند که هیچگاه مستقیماً به صورت مستعمره در نیامدند: ایران، ترکیه(عثمانی سابق)، چین، ژاپن، تایلند، حبشه و افغانستان. (احمد ساعی، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم، تهران: سمت، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ص. ۴۵).
۲٫گارودی، روژه؛ آمریکا پیشتاز انحطاط، ترجمه: قاسم صنعوی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، ص. ۹۶٫
۳٫مولانا ، حمید؛ آمریکاشناسی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۹، ص. ۱۳۲٫
۴٫ساعی، احمد؛ همان، ص. ۵۹٫
۵٫شیخ نوری،محمد امیر؛ نقش غرب در پیدایش و گسترش اختلافات مرزی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۵، ص. ۲۵۹٫
- Colonization.
- عمید، حسن؛ فرهنگ فارسی عمید، تهران: امیرکبیر، چاپ سی و چهارم، ۱۳۸۶، ص. ۱۲۹٫
۸٫معین،محمد؛ فرهنگ فارسی معین(یک جلدی)، تهران: معین، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۷، ص. ۱۳۷٫
۹٫مومسن،ج. ولفگانگ؛ نظریههای امپریالیسم، ترجمه احمد ساعی، تهران: قومس، چاپ هفتم، ۱۳۷۸، صص. ۱۲ – ۷٫
۱۰٫آشوری،داریوش؛ دانشنامه سیاسی، تهران: انتشارات مروارید، چاپ هفدهم، ۱۳۸۸، صص. ۳۸-۳۷٫
۱۱٫الهی،همایون؛ شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، تهران: قومس، چاپ دوم، ۱۳۸۶، ص. ۵٫
۱۲٫رهنما، مجید؛ مسائل کشورهای آسیایی – آفریقایی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۵۰، ص.۱۵.
۱۳٫Colony.
۱۴٫آشوری،داریوش؛ همان، ص. ۳۰۱٫
۱۵٫گارودی،روژه؛ همان، ص. ۱۰۰٫
۱۶٫ساعی،احمد؛ همان، صص. ۴۷- ۴۶٫
- Plant؛ به مزارع بزرگی گفته میشد که استعمارگران در سرزمینهای اشغالی ایجاد و بردگان را به کشت و کار در آنها مجبور میکردند.
۱۸٫شهبازی،عبدالله؛ زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ج.۱، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۷، ص. ۲۲۲٫