تمام نوشته های admin

29نوامبر/16

دنیا مزرعه آخرت است

حضرت آیت‌الله مجتبی تهرانی«ره»

 

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع ‏به حب دنیا بود و گفتیم که نگرش الهی تنها نگرش همسو با عقل بشر است و از سوی انبیا و اولیا عرضه شده است.  طبق این نظر، خدا و آخرت باید هدف و محور و دنیا و زندگی دنیوی باید وسیله‏ای برای رسیدن به این هدف باشند، لذا اگر کسی بخواهد آخرت را تحصیل نماید، باید از دنیا بهره بگیرد. از سوی دیگر، وقتی انسان می‏خواهد زندگی کند، باید از ابزار و وسایل معیشتی دنیا استفاده کند تا حیات او در دنیا به‏ شکل طبیعی ادامه پیدا کند.

پس حیات دنیوی با ابزار دنیوی تفاوت دارد. یکی وسیله تحصیل آخرت است و یکی وسیله معیشت. یعنی بین مسئله «زندگی» و «ابزار زندگی» یک رابطه و نسبت «آلی و اصالی» وجود دارد. مثلاً پول هدف نیست، بلکه وسیله‏ای برای زندگی مادی است. از طرف دیگر همین زندگی مادی و دنیوی وسیله‏ای است برای تحصیل آخرت که در آیات و روایات ما، به هر دوی آنها اشاره شده است.

کسانی که نگرش الهی دارند، باید نسبت به مواهب طبیعت، دید ابزاری داشته باشند، یعنی مواهب دنیوی را وسیله‏ای برای حیات دنیوی و حیات دنیوی را وسیله‏ای برای حیات اخروی بدانند. هدف اقصی، زندگی اخروی است و زندگی دنیوی وسیله آن است، اما همین زندگی دنیوی، هدف ابزار مادیت و مظاهر طبیعت است، لذا غایت اصلی آخرت و وسیله صِرف، ابزار مادی است.

حال کسی که دین و به خدا و قیامت باور دارد و صاحب چنین نگرشی به عالم ماده و ابزار و وسایل زندگی است، باید همه اینها را برای رسیدن به هدف اقصای خویش به ‏کار گیرد و کاملاً تابع خدا باشد. کسی که می‏خواهد به هدف اقصای اخروی دست پیدا کند، مجاز نیست برای ادامه حیات خویش از هر وسیله‏ای استفاده کند یا هر کاری را انجام دهد. این، همان «محدودیت در خواسته‏ها و توانسته‏ها»ست.

 

محدوده استفاده از ابزار مادی

معنای «تشریع الهی» و «مقدمیت دنیا و ابزار مادیت»

بحث اول در باره معنای اصطلاحی این محدودیت است. «محدودیت در خواسته‏ها» همان بحث «تشریع» است که خداوند انسان را به ‏واسطه احکام شرعیه و حلال و حرام‏هایی که جعل فرموده، محدود می‌کند، لذا یک انسان با نگرش الهی مجاز نیست هر گونه که بخواهد از ابزار طبیعت استفاده کند، چون ممکن است این ابزار مادی که برای حیات دنیوی او کارایی دارند، با حیات معنوی او که هدف اصلی اوست منافات داشته باشند. این حالت با وسیله بودن آن ابزار منافات دارد و دیگر حتی نمی‏توان برای حیات دنیوی هم از آن استفاده کرد، هر چند که برای ادامه حیات مادی، کارایی داشته باشد.

 

«شرع» یعنی دستورالعمل سعادت

لذا هم مواهب مادی و هم حیات دنیوی، باید کلیدی برای زندگی اخروی باشند و در همان جهت به ‏کار گرفته شوند. این کلید‏ها، ابزار و وسایلِ تحصیل هدف اصلی ما هستند، ولی باید برای به ‏کارگیری کلید‏ها به دستورالعملی که سازنده آنها داده است، مراجعه کنیم. او باید بگوید که برای استفاده از این ابزار، چه کار باید کرد.  دستورالعمل استفاده از ابزار مادی، یعنی «تشریع». خداوند با تشریع احکام دینی، راه بهشتی شدن را به ما نشان می‌دهد و مشخص می‌کند که از کدام ابزارهای مادی می‏توان استفاده و از کدام باید اجتناب کرد.

 

محدوده استفاده از ابزار مشروع

«استفاده برای بقا» نه بیشتر از آن

امّا بحث دوم راجع ‏به مقدار استفاده از مواردی است که در بهره‏گیری از آن مجازیم. بحث این است که آیا ما می‌توانیم هر مقدار که ‏مایلیم از این موارد استفاده کنیم یا در اینجا هم محدودیت وجود دارد؟ مثلاً اگر دست از «حرام‏ها» برداشتیم، می‏توانیم از همه «حلال‏ها» بدون هیچ محدودیتی استفاده کنیم؟  این‌ طور نیست که انسان بتواند هر قدر که می‏خواهد از تنعمات دنیوی حلال و مشروع استفاده کند، بلکه استفاده انسان از موارد حلال نیز باید در حد «وسیله» باشد، یعنی انسان باید ابزار مادی را در حدی به‏کار گیرد و از تنعمات طبیعی لذت ببرد که وسیله بقای حیات اوست و زندگی مادی او را به اعتدال می‏رساند. انسان نباید نه آن قدر بر خود سخت بگیرد که جانش به ‏خطر بیفتد و نه آن‏ قدر خود را در لذائذ و شهوات غرق کند که از تحصیل آخرت باز بماند. آنچه در آیات و روایات در مورد دنیا و بهره‏گیری از لذائذ حلال آن مطرح شده همین است که باید از حلال الهی در حد وسیله بودن استفاده کرد. این مطلب، کاملاً با عقل انسان نیز همسوست.

مواهب طبیعی و مادی، وسیله‌ای برای زندگی و حیات دنیوی انسان هستند و انسان هم ترکیبی از روح و جسم است. «جسم» مرکبی برای «روح» انسان است که باعث سرپا بودن روح می‌شود و آن را در این نشئه هستی سیر می‏دهد. حال زندگی در دنیا نیز وسیله‌ای است برای زندگی آخرت و تحصیل کمالات معنوی، پس انسان باید در حدی که زندگی‏ در دنیا به ابزار مادی نیاز دارد، از آنها‏ استفاده کند، یعنی باید تنها به ‏مقداری که برای ادامه حیات نیاز دارد، از ابزار مادی بهره‌ ببرد.

 

«تأمین آتیه» یک فکر الهی نیست!

حال ممکن است کسی بگوید: ما برای ادامه زندگی دنیا نیاز به تأمین آتیه داریم و باید وسایل زندگی را فراهم کنیم تا بتوانیم به ‏حیات خود را ادامه دهیم، لذا لازم است که در تحصیل ابزار زندگی و وسایل مادی بسیار تلاش کنیم. آیا انسان می‌تواند بگوید چند سال زنده می‌ماند؟! شما برای چند سال زیستن در دنیا باید وسیله تهیه کنید؟ این سئوال یک بن‏بست ایجاد می‏کند و آدمی متحیر می‏ماند چه کند. آیا به‏ دنبال تحصیل دنیا باشد، چون ضرورت زندگی اوست و شاید سال‏ها زنده بماند و یا دنیا را رها کند، چون نمی‏داند تا کی در دنیا باقی می‏ماند و شاید هم لحظه‏ای دیگر بمیرد؟(۱)

 

«مرگ» یک رویداد حتمی و نامعلوم

در روایات ما مسئله مرگ و جاودانه نبودن انسان، اولاً مسلم‏ترین، وجدانی‏ترین و به تعبیر برخی روایات یقینی‏ترین مسئله‏ای است که در این عالم وجود دارد و ثانیاً در عین حال، مسئله‌ای است که برای انسان مشکوک است و زمان آن مشخص نیست. ما همه می‏دانیم که خدا به کسی سند نداده است که چقدر در دنیا زنده خواهد بود. همه می‏دانیم که انسان مسلماً می‏میرد؛ اما از زمان وقوع مرگ بی‏اطلاعیم. همین تردید نسبت به یک واقعه حتمی و یقینی، برایمان سئوال ایجاد می‏کند که چقدر باید در دنیا ابزار و وسیله تهیه کنیم؟

انسان باید تنها به ‏مقدار زیستش در دنیا از ابزار مادی استفاده کند و اضافه بر آن به ‏درد نمی‏خورد. کسی که نگرش‏ الهی دارد و می‏داند باید از این زندگی عبور کرد و زندگی دنیوی وسیله‌ای برای زندگی اخروی است، آیا می‌تواند بگوید که مقدار توقف او در این دنیا چقدر است تا به همان اندازه، وسایل مورد نیازش را تهیه کند؟

اگر خدا به ما سند داده بود مبنی که چقدر در این دنیا زنده می‌مانیم، چنین کاری ممکن بود. مثلاً اگر به ما می‌گفت شما ۵۰ ‏سال در دنیا زنده می‌مانید، در آن صورت ما نیز به اندازه ۵۰ ‏سال خواروبار، خوراک، پوشاک و مسکن فراهم می‏کردیم، اما ‏چنین اطمینانی وجود ندارد و همه می‏دانیم که در یک زمان نامعلوم، خواهیم مُرد‏. حال تنظیم بهره‏گیری از ابزار مادی با میزان عمر نامشخص، چگونه ممکن است؟

 

به ‏اندازه «رفع نیاز فعلی» باید از دنیا بهره برد!

وظیفه این است که انسان به ‏اندازه‏ای که فعلاً نیاز دارد، دنیا را تحصیل نماید و بی‏خود و بی‏جهت به ‏دنبال زیاد کردن مال و اموال نباشد. برای همین است که اولیای خدا فریاد می‏کشند: ای انسان؛ بی‌جهت اعصاب خود را خراب نکن! کفشت را پاره نکن! بی‏خود دنبال طلب مال فراوان و استمتاع از لذات مادی نباش! همه برای این است که می‏خواهند بگویند زندگی منتهی به مرگی که زمان رسیدنش نامشخص است، ابزار زیادی نمی‏خواهد.

 

تطبیق بحث با روایات معصومین

ما را چه به دنیا؟!

آیات و روایات زیادی در این زمینه وجود دارند و من، بیش از  ۴۰۰ ، ۵۰۰ آیه و روایت در این مورد دیده‌ام که از بین این مجموعه گسترده، فقط به چند نمونه از آنها‏ اشاره می‌کنم.

روزی عمر خدمت پیغمبر اکرم«ص» رسید و دید حضرت روی حصیری نشسته‌اند و شاخه‌های حصیر روی بدن مبارک ایشان خط انداخته است. گفت: آقا؛ چه می‏شد شما این حصیر را جمع می‏کردید و به‏جای آن، فرشی زیر پایتان می‌انداختید تا این‏ اتفاق نمی‏افتاد و پایتان ناراحت نمی‏شد. پیغمبر فرمود: «مَالی وَ للدُّنْیَا؟! مَا مَثَلِی وَ مَثَلُ الدُّنْیَا إلّا کَراکِبٍ سَارَ فی یَوْمٍ صَائِفٍ وَ اسْتظلّ تَحْتَ شَجَرَهٍ سَاعَهً مِنْ نَهارٍ ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَکَ»؛(۲) مرا با دنیا چه‏کار است؟ مَثَل من و دنیا، مثل یک سواره است که به ‏سوی مقصدی حرکت می‌کند، هنگامی ‌که زیر آفتاب نیمر‏وز، در حال حرکت است، درختی را می‌بیند و زیر آن توقف می‏کند. بعد از کمی استراحت هم وقتی خستگی‏اش برطرف شد، آنجا را ترک می‌کند.(۳) پیغمبر چقدر زیبا زندگی دنیا را ترسیم می‏کند که به همین مقدار کوتاه است و لازم نیست این ‏طور برای آسایش در آن تلاش کرد. ما می‏خواهیم یک ساعت زیر این درخت بنشینیم، بعد هم بلند شویم و برویم. حال که قرار است زود از اینجا برویم، چرا یک فرش عالی پیدا کنیم و زیر پای خود پهن کنیم؟ باید بعد از مدتی این فرش را روی زمین بگذاریم و برویم، چون نمی‏توانیم آن را همراه خود به سرای دیگر منتقل کنیم.

 

باید «جان» را به قیمت «تمام دنیا» خرید!

در تعبیرات علی«ع» هم آمده است که فرمود: «الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا»؛(۴) دنیا گذرگاه است، توقفگاه و قرارگاه نیست و مردم هم در دنیا دو دسته‏اند. یک‏ دسته کسانی که خود را به دنیا می‏فروشند و عاقبت بدی در پیش خواهند داشت و یک‏ دسته هم کسانی که جان خود را می‏خرند و از قید و بند مادیات رها می‏شوند. پس اگر کسی خود را بفروشد، «عبدالدّنیا» می‏شود و اگر کسی جان خود را بخرد، «عبدالله» می‏شود. اولی اسیر است و دومی آزاده. این، آزادی است و آن، بندگی و اسارت. آنکه دنیا را قرارگاه خود قرار داده، بنده شهوت و غضب خویش است و آنکه دنیا را گذرگاه خود قرار داده، آزاده است و بنده سرفراز خدا.

حضرت در جای دیگری فرمود: «أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ»؛(۵) اهل دنیا، مانند اهل کاروانی هستند که ایشان را می‏برند و آنها‌ در خوابند. یک ‏‏وقت هنگام مرگ چشم باز می‏کنند و می‏بینند که در گمرک برزخ ایستاده و دارند از آن گذر می‏کنند. وقتی از این وطن کوچ می‌کنند، می‌فهمند که آنجا وطن اصلی‌شان نبوده و آنها در طول این مدت، مسافر بوده‏اند. این روایت این بینش را به انسان می‏دهد که زندگی چند روزه دنیا، ارزش وقت تلف کردن برای راحت زیستن و التذاذ از تنعمات حلال را هم ندارد، بلکه باید به‏ مقدار نیاز و ضرورت از آن بهره گرفت و تلاش خود را متوجه هدف اصلی یعنی خدا و آخرت کرد.

 

پاسخ علی«ع» به کسی که از مشکلات مالی شکایت داشت!

حسن‏بن‏محبوب نقل می‏کند: «شَکَا رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ«ع» الْحَاجَهَ»؛ شخصی نزد علی«ع» از نظر امور مادی‏اش شکایت کرد. از جمله‏هایی که علی«ع» به او فرموده این معنا به دست می‏آید که زیاده‏طلبی‏ آن شخص موجب شده بود تا نزد حضرت برود و شکایت کند. البته زیاده‏طلبی جزء فطرت انسان است و باید وجود داشته باشد و چیز بسیار خوبی هم هست، اما بحث در این است که باید در کدام کانال قرار بگیرد و نسبت به چه چیزی إعمال شود. این شخص زیاده‏‏ طلبی خود را در کانال انحرافی امور مادی ریخته بود. «فَقَالَ عَلی«ع»: اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْ‏ءٍ تُصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا فَوْقَ قُوتِکَ فَإِنَّمَا أَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ»؛(۶) بدان که هر چه بیش از احتیاج زندگی‏ات به دست آوری، در واقع انباردار و خاذِن دیگری خواهی بود.

 

دنبال زیادی در دنیا نباشید!

علی«ع» در جای دیگر فرمود: «وَ لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَافِ»؛ در دنیا بیشتر از کفاف نخواهید، «وَ لَا تَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلَاغِ»؛(۷) و بیشتر از آنچه که شما را به هدف می‏رساند، مطالبه نکنید. بلاغ بودن دنیا، همان وسیله بودن نسبت به آخرت است. به ‏مقداری دنبال دنیا باشید که شما را به آخرت برساند.

حضرت در جای دیگر فرمود: «یَسِیرُ الدُّنْیَا خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِهَا وَ بُلْغَتُهَا أَجْدَرُ مِنْ هَلَکَتِهَا»؛(۸) کمِ دنیا بهتر از زیاد آن است و آنچه انسان را به مقصد برساند بهتر از آن چیزی است که آدمی را هلاک کند.

عبارات حضرت در این ‏باره متعدد و فراوانند. «یَا ابْنَ آدَمَ مَا کَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِکَ فَأَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ»؛(۹) هر چه که بیش از نیاز خویش کسب کنی، برای دیگران خواهد ماند و تو خزانه‏دار آن هستی.

همه اینها جملات علی«ع» است و معنایش آن است که به‏ مقدار نیاز متعارف زندگی دنیا و به ‏اندازه‏ای که با آن می‏توان زندگی را گذراند، به‏ سراغ دنیا بروید، نه بیشتر. این حرف‏ها، بحث‏های نظری و فلسفی نیستند، بلکه با توجه به بینش وجدانی انسان بیان شده‌اند، یعنی معصومین بر محور وجدانیات درباره میزان بهره‏گیری از ابزار مجاز طبیعی دنیا دستورالعمل داده‌اند و حرف‏هایشان کاملاً مطابق با دریافت‏های وجدانی بشر است.

 

یک تذکر بسیار مهم

جمع میان «زیاده‏طلب نبودن» و «کار و تلاش کردن»

ممکن است شخصی بگوید: من می‏توانم از راه حلال، خیلی بیشتر از آنچه دراختیار دارم، دربیاورم، پس اگر باید به اندازه کفاف به ‏سراغ دنیا رفت، من هم وقتی به ‏اندازه نیاز خود کسب کردم، دیگر می‏روم و در گوشه خانه می‏نشینم! این حرف غلط است. کسی که می‏تواند به ‏طور متعارف، مال بیشتری کسب کند، از این ‏کار خودداری نکند! بلکه مازاد بر نیاز خویش را برای آخرت خویش انفاق کند! اصلاً انفاقی که در شرع بیان شده است، برای همین موارد است. یعنی انفاق در جایی است که انسان بیش از آنچه که به ‏طور متعارف به آن محتاج است، در دست داشته باشد و آن را در راه خدا ببخشد. به این نحو بهره‏گیری انسان از ابزار دنیوی، به مقداری خواهد بود که سلامتی انسان حفظ شود و سرپا بماند. پس بحث اصلی، بحثِ مصرف به ‏اندازه احتیاج است، نه کار و تلاش به‏ مقدار نیاز!

 

علی«ع» یکی از بزرگ‏ترین مولدین ثروت، ولی زاهد در دنیا!

آموزه‏های اسلامی و همچنین سیره معصومین، به ما می‏گویند که انسان باید بسیار کار و مازاد نیاز خود را در راه خدا انفاق کند. علی«ع» صبح تا شب روی زمین کار و تلاش می‏کرد، اما استفاده‏اش از دارایی‏های فراوانش، در حداقل ممکن بود. موقوفاتی که آن حضرت داشت، در تاریخ بی‏نظیر است و شاید کسی مانند ایشان ثروت و دارایی تولید نکرده است. حضرت همه قنواتی را که حفر و همه باغ‏هایی را که ایجاد کردند، در راه خدا انفاق کردند. این‏طور نبود که حضرت جز یک نان جو نداشته باشد که بخورد و یا به این دلیل که مصرفش بیش از این نیست، کمتر کار کند! هم کار می‏کرد و هم ثروت فراوانی داشت، اما بهره‌گیری‏اش بسیار ناچیز و در حد ضرورت بود، لذا این غلط است که کسی بگوید چون با روزی چند ساعت هم خرجم در می‏آید، پس بقیه‏اش را باید رها کنم و بخوابم!(۱۰)

روایات سقف استفاده از حلال‏ها را هم تعیین کرده‏اند. یک انسان موحد باید به ‏طور متعارف و به آن مقدار که می‏خواهد در دنیا زندگی کند، به‏ سراغ حلال الهی و بهره‏گیری از التذاذات برود.

 

آزادی انسانی دیگران، هدف اولیای الهی

حرکت همیشگی اولیا،در مسیر هدایت انسان‏ها

انسان هم از نظر خواسته‏ و هم از نظر توانائی محدود است و ما در امور مادی و دنیایی به نسبت خواسته‏ها و توانائی‌هایمان آزادی مطلق نداریم. آزادی در مکتب الهی غیر از آزادی در مکتب مادی است. «آزادی الهی» یعنی این که انسان از «آزادی خواستن» و «آزادی توانستن» آزاد شود و «آزاد مادی»، در حقیقت حیوان شدن و اسیر هوا و هوس شدن است، لذا انبیا و اولیای الهی که به ‏دنبال هدایت انسان‏ها بودند، روی همین نکته تأکید می‌کردند و می‏خواستند  دیگران را از اسارت خواسته‏هایشان رهایی بخشند. اولیای خدا تا آخرین نفس در همین مسیر قدم بر‏داشتند و این هدف را دنبال ‏کردند.

 

ارشادات کریم اهل بیت«ع» در آخرین لحظات

جناده می‏گوید: بر امام حسن«ع» وارد شدم و دیدم حال حضرت، بسیار دگرگون است. لحظات آخر عمر امام بود. جناده برای اینکه در این لحظات آخر از امام حسن تحفه‏ای بگیرد، عرض کرد: «عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه»: ای پسر پیغمبر! موعظه‏ام کن! امام فرمود: «یا جناده! اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ»: ای جناده! آماده سفر آخرت باش و زاد و توشه این سفر را قبل از آنکه أجلت فرا برسد، فراهم کن! این خطاب حضرت به همه است، چون ما نمی‏دانیم لحظه مرگ ما چه وقت است و یک‏ وقت چشم باز می‏کنیم و می‏بینیم لب مرز قرار داریم و دارند ما را به نشئه دیگر عبور می‏دهند.(۱۱)

بعد امام فرمود: «یا جناده! أَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُکَ»؛(۱۲) ای جناده؛ تو دنیا را طلب می‏کنی، ولی مرگ به ‏دنبال توست در حالی‌ که خودت غافلی. غم و اندوه روزی را که نیامده است بر روزی که در آن قرار داری میفکن! غصه چه چیز را می‏خوری؟ مگر خدای من و تو «نعوذ بالله»! مرده است! اگر بیش از آنچه که قوت و کفاف زندگی توست، به‏دست آوری، انباردار و خزانه‏دار دیگری خواهی بود. در حلال دنیا حساب است، در حرام آن عقاب و در شبهات دنیا عتاب! از مذلت معصیت خدا به‏ سوی عزت تقوا بیرون رو…!

(مشروح این سلسله مباحث بزودی در قالب “کتاب رسائل بندگی”توسط موسسه مصابیح الهدی منتشر خواهد شد)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ممکن است انسان یک لحظه بیشتر زنده نباشد! اینکه می‏گویند: «افتاد و مُرد» اشتباه است، بلکه باید گفت: «مُرد و افتاد»! مسئله این است. هیچ‌گاه نمی‏توان مرگ را پیش‏بینی کرد.

۲ـ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۱۹٫

۳ـ در نقل دیگری آمده است پیغمبر این‏طور جواب او را دادند: «مَا لِی وَ الدُّنْیَا إِنَّمَا مَثَلِی وَ مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رَاکِبٍ مَرَّ لِلْقَیْلُولَهِ فِی ظِلِّ شَجَرَهٍ فِی یَوْمِ صَیْفٍ ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَکَهَا».

۴ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۳٫

۵ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۶۴٫

۶ـ بحارالانوار، ج۷۰، ص ۹۰٫

۷ـ نهج‏البلاغه، خطبه ۴۵٫

۸ـ غررالحکم، ص ۳۶۶٫

۹ـ نهج‏البلاغه، حکمت ۱۹۲٫

۱۰ـ یک عدّه از افراد تنبل یا جاهل این مسائل را با هم مخلوط‏ می‏کنند و می‏گویند: مصرف به‏ قدر کفاف، یعنی تلاش نکردن بیش از نیاز! این تفکّر باید اصلاح شود.

۱۱ـ خدا نیاورد آن روزی را که زبان حال ما این باشد: (رَبّ‏ِ ارْجِعُونِ* لَعَلىّ‏ِ أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ)؛ خدایا برگردانم از این مرز عبورم نده. شاید توشه‏ای برای آخرتم فراهم بکنم. سوره مبارکه مومنون، آیات۹۹،۱۰۰٫

۱۲ـ بحارالانوار، ج۴۴، ص ۱۳۹٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

حیات دنیوی با ابزار دنیوی تفاوت دارد. یکی وسیله تحصیل آخرت است و یکی وسیله معیشت. یعنی بین مسئله «زندگی» و «ابزار زندگی» یک رابطه و نسبت «آلی و اصالی» وجود دارد. مثلاً پول هدف نیست، بلکه وسیله‏ای برای زندگی مادی است. از طرف دیگر همین زندگی مادی و دنیوی وسیله‏ای است برای تحصیل آخرت.

 

۲٫

انسان باید تنها به ‏مقدار زیستش در دنیا از ابزار مادی استفاده کند و اضافه بر آن به ‏درد نمی‏خورد. کسی که نگرش‏ الهی دارد و می‏داند باید از این زندگی عبور کرد و زندگی دنیوی وسیله‌ای برای زندگی اخروی است، آیا می‌تواند بگوید که مقدار توقف او در این دنیا چقدر است تا به همان اندازه، وسایل مورد نیازش را تهیه کند؟

29نوامبر/16

راه حق و صراط مستقیم

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی
انسان هیچ‌گاه خالی از امتحان نیست. دار، دار امتحان و ترقی و تکامل است و تکامل انسانی بدون کتل‌ها و گردنه‌ها و رهزن‌ها و دزدها و یاغی‌ها ممکن نیست. از آن دشمن همخانه که نفس آدمی و بزرگ‌ترین دشمن اوست گرفته تا دشمن‌های بیگانه و بیرونی. این دشمنان‌ همواره بوده‌اند و هستند و ما باید همواره مراقب نفس باشیم، کشیک او را بکشیم و پاسدار عزت و سعادت و شرف خود باشیم تا بتوانیم این گوهر گرانبهای سعادت ابدی‌ را حفظ کنیم و کشتی مقصود را به ساحل به سلامت برسانیم.
اگر غفلت شود، در این دریا نهنگ‌های بسیار هستند و ناخدا باید خیلی حواسش جمع باشد. دشمنان‌ در کمینند و مواظبت و مراقبت می‌خواهد. الان همه ما کم و بیش دوست و دشمن خود را تمیز می‌دهیم و می‌فهمیم دوستان ما چه کسانی هستند، چه کسانی خیر ما را می‌خواهند و دشمنان واقعی ما چه کسانی هستند. الان من و شما نباید افرادی باشیم که یک فرد ناشناخته‌ای در لباس دین و با لهجه دین و با الفاظ دینی، در کنار مزرعه یا مدرسه، ما را بقاپد.
شما مردمی هستید که نعمتی به شما روی اقبال کرده است که عالمیان روی شما و قیامت شما حساب می‌کنند. قیامت اسلامی و قیام جهانگیر است. زانوی دزدها به لرزه افتاده، دل دشمنان‌ می‌تپد، از شما می‌ترسند، به انحاء گوناگون دسیسه می‌کنند تا وحدت شما را در هم بشکنند. امروز روز تفرقه نیست، روز اتحاد و یگانگی است. همان طور که دست هم را گرفتیم و طاغوت و طاغوتیان را از این سرزمین راندیم و این مرز و بوم را از آن شیاطین پاک کردیم، الان هم باید این سنگر و دژ را حفظ کنیم، مبادا دشمن در ما رخنه کند، صف‌های متحد ما را به انحاء مختلف بشکند، اوضاع را در هم و برهم و ایجاد اختلاف و فتنه کند، چون دزد همیشه بازار را آشفته می‌خواهد.
می‌دانیم که این درنده‌های دنیازده ذره‌‌ای رحم و مروت ندارند. جوانان، دختران و پسران، دشمنان خود را شناخته‌اند و خوب می‌دانند چه کسانی خیر و سعادت آنها را می‌خواهند. کسانی سعادت شما را می‌خواهند که در معنا باغبان دین‌ و از جانب پیغمبر«ص» و آل پیغمبر«ع» مأمورند تا نهال‌های وجود انسان‌ها را به کمال‌ برسانند.
این مسئولیت بزرگ به عهده روحانیت است و دشمن از این سنگر هراس دارد. بیم آن‌چنان او را فرا گرفت که مبادا آیت‌الله العظمی صدر «اعلی الله مقاماته و رفع الله درجاته» هم در عراق همان کاری را بکند که رهبری الهی ربّانی عظیم‌الشأن اسلامی ایران کرد، چون لانفرق بین احدٍ من رسله. آنان بیم داشتند صدام و دولت ننگین و قبیح و بی‌شرمش سقوط کنند و پس از او نیز نوبت به دیگر مستبدین برسد و لذا آن بزرگوار را به شهادت رساندند. ما از صدام، آن مزدور بیگانه و اجنبی کم صدمه نخوردیم و در طی یک سال گذشته هم دیدیم که مزدوران دست‌نشانده غربی‌ها در این مرز و بوم چه کردند و چه افراد اهل قلم، درس خوانده و زحمت کشیده‌ای را یکی پس از دیگری به شهادت رساندند و خدا می‌داند که چه نقشه‌هائی برای این آب و خاک کشیده بودند. اینها چیزهائی نیستند که ما بی‌‌خبر بوده باشیم.
روزی در مجلس فاتحه‌ای، تنی چند از دوستان تشریف داشتند. یکی از دوستان گفت خیلی آثار خستگی در چهره شما می‌بینم. شما را چه شده؟ جناب سیدالساجدین فرمود: «شرق و غرب عالم را کفر بگیرد، چون قرآن با من است و هراسی ندارم. نه این که قرآن در جیب من است، آن حقیقت قرآن است که با من است.» قصد قیاس در میان نیست که قطره را با اقیانوس چه کار؟ کرمک شب‌تاب در مقابل آفتاب عالم‌تاب به حساب نمی‌آید. محدود را چگونه می‌توان به بی‌نهایت نسبت داد؟ گفتم خستگی ندارم، ولکن وضع مجلس خسته‌کننده بود. چه شده است که مردم شهر ما، جوانان و پیران ما این قدر بی‌حالند؟ بازاری‌ها، کسبه، اهل شهر، شهرستان‌ها و ما مردم حومه شهرها چرا این قدر بی‌خبریم؟ چه چیزی دل ما را از ما گرفته و میرانده است؟ کجایید؟ نمی‌بینید که چنگال درنده‌ها به خون آیت‌الله صدر، عالم الهی ربّانی به خون آغشته شده است؟ این درنده‌ها می‌خواهند سنگرهای حیات و حفاظت شما را از بین ببرند و بعد هم از شما چیزی باقی نمی‌گذارند. خواهر گرامی او، آن عالمه فاضله اهل قلم و رشیدی را که شهادتش گواه رشادت اوست، شما جوانان نباید بشناسد. حدود ۱۵، ۱۶ سال است که داریم فریاد می‌کشیم و می‌گوییم: جوانان! تحصیلکرده‌ها! در باره امور دینی‌تان چه جوابی دارید که بد‌هید؟ بنده روی تعصب عرض نمی‌کنم که تمام شرق وغرب عالم را تفسیر المیزان علامه طباطبایی «روحی له الفداء» کافی است. این حرف‌ها سنگین هستند. این چینه برای هر چینه‌دان و این لقمه برای هر دهانی نیست. شهادت نصیب هر کسی نمی‌شود، هر کسی قابلیت آن را ندارد، هر کسی اهل نماز نمی‌شود. آن دهانی که روزه می‌گیرد خیلی سعادتمند است، آن کسی که حلال و حرامش را پاییده و متوجه شده که نظام احسن عالم را جهانبانی و مدیری و ناظری است و این کشتی عالم، خدائی دارد؛ حرام خدا عقاب و حلال او حساب دارد؛ دار هرج و مرج نیست و بالعدل قامت السموات و الارض است؛ خلقت و پیکر و ظاهر و باطن شماست، دنبال چه کسانی می‌رود؟
دقت کنید که چه افرادی شما را فرا گرفته‌اند؟ و لا تُطع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ و کانَ اَمرهُ فُرطا. به دنبال چه کسانی می‌روید؟ چه کسانی شما را شکار کرده‌اند؟ وقت آن نیست که بی‌تفاوت باشیم، ما در سر گردنه‌ایم و باید حواسمان خیلی جمع باشد. پدر و مادر ما ذوالحقوق و افراد اجتماع و شهر و حومه همه مسئولند. این که بارها ‌گفته‌ایم: «یا اباعبدالله لیت کنّا معک و نفوز معکم فوزاً عظیما»، این که وقتی ‌شنیدیم که امام در روز عاشورا فرمود :«هل من ناصر ینصرنی، هل من ذاب یذوبّ عن حرم رسول الله» به سر و سینه زده‌ایم، شما ای آقای امامیه! آقای دین‌دار! آقای بیدار! توئی که بر سر و سینه می‌زدی و لبیک لبیک می‌گفتی، امروز وقت لبیک است، ای کاش من بودم و فائز بودم، امروز روزش است.
شنیدم که بعضی از ایادی آلوده دست‌نشانده‌های اجانب و مردمی پلید به بعضی از قراء و روستاها رفته‌اند و داشتند معرکه می‌گرفتند. آفرین بر مردم آن مرز و بوم، آفرین بر مردم آن قراء و روستاها، الحمدلله شنیدم که آنها را نپذیرفتند گفتند ما خودمان معلم و دین و روحانی و قرآن داریم. شما چه کاره‌اید؟ از کجا آمده‌اید؟ شما ناشناخته‌ها از کجا آمده‌اید؟ ما خودمان افراد شناخته‌شده و دلسوز داریم. نپذیرفتند و ردّشان کردند و عذرشان را خواستند. صد آفرین!
شما چه‌تان است؟ چه کم دارید؟ از چه کسانی می‌هراسید؟ منطق ندارید؟ زبان ندارید؟ می‌خواهند آمال و نیّات پلید خودشان را پیاده کنند. خودش آیات قرآن را نمی‌فهمد و قرآن حالی‌اش نمی‌شود. قرآن که مجله و روزنامه نیست، کتاب موش و گربه که نیست، نوشته‌های بچه مچه‌های شرقی و غربی که نیست. تو فدایی کی هستی؟ فدایی دشمن؟ دشمن ایران؟ دشمن استقلال مردم؟ دشمن ناموس مردم؟
مردک می‌گوید من باید به زور سرنیزه در آب و خاک شما بیایم و شما را به بار بکشم و سرمایه شما را به تاراج ببرم. مرا در خانه‌ات راه ‌ندهی، به زور می‌آیم. خواستند ایران را سفره غارتگری و چپاول اجنبی‌ها و بیگانگان کنند. با کمال بی‌شرمی دست بچه‌ها را گرفتند که سر مرزها نروند و حافظ مرز نباشند. حفاظت نکنی دشمن می‌آید و به جانت می‌افتد. اینها اساساً خود دشمن‌، مزدور و دست‌نشانده‌اند. همه ما مسئولین، پاسداریم. همه باید هشیار و حافظ دین‌ باشیم. آن تکلیفی که در صدر اسلام برای اصحاب رسول الله پیش آمد، امروز روی دوش من و توست. آنها کشته‌ها دادند، شکنجه‌ها، آوارگی‌ها‌ و هجرت‌ها دیدند تا این سفره پرنعمت الهی به نام قرآن، مفت به دست من و شما رسید، امروز زمان حفظ و حراست ماست.
الان چشم مردم دنیا به شماست، مجاهدت‌های شما در تاریخ و عندالله ثبت می‌شوند، در جان شما نقش می‌بندند و به کار شما می‌آیند. الان وقت پاسخ به «هَل مَن ناصر ینصرنی و هل من ذاب یذوب عن حرم رسول الله» است. گولتان نزنند و شما را فریب ندهند آنها دلسوز به حال اجتماع نیستند. کدام است عمل مثبتی که انجام دادند؟ می‌بینید که چقدر آدمکشی و فتنه کردند. دانشگاه، یعنی جایی را که مردم توقع دارند کانون علم و معرفت و فرهنگ و محل رشد فرزندان عزیز ما باشد تا افراد شایسته و دانشمندی بار بیایند، سنگر اغراض شومشان قرار دادند و ملاحظه فرمودید که چه کردند. مگر دست برمی‌دارند؟ کفر در بد نهادی خود سخت استوار است و مردم متدین خیلی بی‌حالی نشان می‌دهند.
چه به روزگار شما آوردند که کار به اینجا کشید؟ در شهر و روستا مواظب مسجدهایتان باشید و جمعیتتان را پراکنده نکنید، چون آنها از جمعیت وحشت دارند. نماز جمعه و نماز جماعت را که آن همه فضیلت درباره‌اش آمده است، دریابید. خداوند می‌خواهد ما را ید واحده و متشکل ببیند. آیات قرآن می‌فرمایند که دشمنان و مثلاً فرعون ابتدا در میان مردم پراکندگی ایجاد کرده و تفرقه انداخته و آن‌گاه توانست بر آنها مسلط شود. آنها به نماز ما که کار ندارند می‌خواهید نماز بخوانید؟ بروید یک گوشه مسجد بنشینید و بخوانید. اصلاً شب و روز نماز بخوانید، کاری به نماز شما ندارند. آن چیزی را که نمی‌خواهند وحدت شماست. این تجمع را نمی‌خواهند. آنها از این تجمعات است که می‌ترسند: «وَلا تُطِع مَن اَغفَلنا قلبُه عَن ذِکرنا وَ اتَّبَع هواهُ و کانَ اَمرهُ فُزُطا».
شما سرمشق و دستورالعمل لازم دارید و باید خودتان را بسازید، چون آن طور که اینجا ساخته شوید برای ابد همان گونه خواهید بود. وقت هم خیلی کم است. عمری نمانده است، باید خودتان را بپائید و بکوشید که نفس مطمئنه و نفس آرمیده داشته باشید. تا دشمن را خفه نکنید، نمی‌توانید نفس آرام داشته باشید. این نمازها، این وحدت‌ها همه برای خفه کردن دشمن است. غافل نباش که این نظام هستی را حسابی است. غافل نباش که عوالمی را در پیش داری. غافل نباش که خود مزرعه و زرع و زارع خودی. غافل نباش که امروز تکلیف مهمی به من و شما روی آورده است. غافل نباش که جز پیغمبر و آل پیغمبر و روحانیت متعهد دلسوزی نداری، خداست و نمایندگان او. از این شیاطین و رهزنان بترسید.
ما هنوز هم حقیقت دین را و صورت و قابلیت نفس ناطقه انسانی و روح خود و کتاب وجود خودمان را نمی‌شناسیم. این کتاب را فهمیده ورق نزد‌ه‌ایم و این غفلت و بی‌خبری سبب بسیاری از بدبختی‌ها و گرفتاری‌ها شده‌است. دار، دار تحصیل کمال و علم است. انسان عرشی است و به جایی می‌رسد که می‌تواند در ماده کائنات تصرف کند. کسانی که جوانان نونهال و نورسته ما را به بازی گرفته‌اند، دنیازده‌ها و غرب‌زده‌ها و مزدوران آنها بویی از انسانیت نبرده‌اند. انسان را همین صورت ظاهر و قد و قامت و کالبد مادی و صوری‌ پنداشته‌اند. دنیا اینها را گرفتار کرده و دچار بی‌خبری و وسوسه کرده است.
دار، دار تحصیل کمال و انسان شدن است. هدف مقدس انبیاء این است که به امر الهی، افراد بشر را به کمال انسانی‌شان برسانند. عقل کل، پیغمبر اکرم«ص» فرمود فرزند خودتان را می‌خواهید به دایه بدهید، در اخلاق و منش و روش آن دایه، در خَلق و خُلقش دقت کنید، چون خوی دایه از مجرای شیر در طفل اثر می‌گذارد. شیر و غذای مادر مؤثر است، شیر با وضو و بی وضوی مادر دو نحوه اثر می‌بخشد. ملای مکتب، معلم، محیط، فرهنگ موثرند. فرزندان بی‌رنگ ما باید در فرهنگ رنگ بگیرند. مواظب رنگ فرهنگتان باشید. جای «به من چه» گفتن است؟ جای تجاهل کردن و چشم‌پوشی کردن است؟ محیط فرهنگ محیط تعلیم و تربیت نونهالان اجتماع است وگرنه اجتماع به سوی تباهی و فساد می‌رود: «و کانِ اَمرهُ فُرُطا». آب و خاک و کسب و کار و بازار و باغ و بستان اینها همه اسباب و وسایل و معدّات برای رسیدن به آن مقام شامخ و عالی‌ای است که در پیش داریم. آب رودخانه را می‌بینید که با چه سرعتی می‌رود؟ ما شدیدتر به سوی عالم ماوراء می‌رویم. وقتی نمانده است و جای امروز و فردا و مسامحه کردن نیست. شما می‌خواهید چشم و گوش فرزندان بی‌رنگ‌تان را به‌کلی ببندند تا شکارشان کنند؟ اینها تکلیف و وظیفه‌ من و شما و اجتماع است. اگر تغافل کنید و خودتان را کنار بکشید و خدای ناخواسته بی‌تفاوتی نشان بدهید، خودتان را گرفتار می‌کنید و به چنگال درندگانی می‌افتید که به حال شما هیچ رحمی نمی‌کنند. همان طور که جناب اباعبدالله الحسین«ع» فریاد برآورد و فرمود مردم دارید به قهقرا می‌روید.
شهادت جناب آیت‌الله صدر به عالم روحانیت حیات بخشید و آبرو داد و ثمره شهادت ایشان را به‌زودی خواهید دید. همان طور که از ابتدا عالم تشیع این افتخار را داشته است که شاگردان امیرالمؤمنین«ع» را یکی پس از دیگری شهید کردند. حجربن عدی، کمیل و بلال تا امروز شاگردانی از عالم تشیع، بزرگان نامدار اهل قلم و علم و حقیقت و تقوی، مفسر قرآن، مبین دین رحمه‌الله علیهم اجمعین.
قدر نعمت ولایت را بدانید. لنگر این کشتی ملتهب، ولایت است. این کشتی غرق شدنی نیست و مستعدّین را به ساحل مقصود می‌رساند. این چراغ خاموش شدنی و این آفتاب غروب کردنی نیستند. در عین حال من و شما هم وظیفه‌ای داریم. هدف، انسان شدن، تقّرب الی الله و به کمالات انسانی رسیدن است. انبیاء که برای کشورگشائی نیامدند. پیغمبر«ص» وقتی امیرالمؤمنین را به سوی یمن می‌فرستد به ایشان می‌فرماید: «یا علی! یک دل به دست تو بیدار و متنبّه شود و به سوی حقیقت عالم سیر و سلوک کند و قدم بردارد. یک دل آگاه شود و به اسلام روی بیاورد برای او بهتر است از همه چیزهائی که آفتاب بر آنها می‌تابد».
خداوند تبارک و تعالی امضا نفرمود که آفریده‌های او اصرار بر گناه بورزند و اولیا و رسولان و مسئولین امر ساکت باشند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. فرمود قیام برای من بهتر و شیرین‌تر است. اینک حجت بر همه تمام است و هیچ بهانه‌ای در دست کسی نیست و بَدا به حال کسی که در چنین بحرانی بی‌تفاوت باشد، زیرا دشمن آنچه را که دارید از شما می‌گیرد.

سوتیترها:
۱٫
نعمتی به شما روی اقبال کرده است که عالمیان روی شما و قیامت شما حساب می‌کنند. قیامت اسلامی و قیام جهانگیر است. زانوی دزدها به لرزه افتاده، دل دشمنان‌ می‌تپد، از شما می‌ترسند، به انحاء گوناگون دسیسه می‌کنند تا وحدت شما را در هم بشکنند. امروز روز تفرقه نیست، روز اتحاد و یگانگی است.

۲٫
شما سرمشق و دستورالعمل لازم دارید و باید خودتان را بسازید، چون آن طور که اینجا ساخته شوید برای ابد همان گونه خواهید بود. وقت هم خیلی کم است. عمری نمانده است، باید خودتان را بپائید و بکوشید که نفس مطمئنه و نفس آرمیده داشته باشید. تا دشمن را خفه نکنید، نمی‌توانید نفس آرام داشته باشید. این نمازها، این وحدت‌ها همه برای خفه کردن دشمن است.

29نوامبر/16

جهاد اختیاری و رحمت الهی (۲)

حضرت آیت‌اله مصباح یزدی

امام خمینی (ره) و توفیق جهاد در عرصه‌های مختلف
الف) جهاد علمی و بسط فلسفه
امکان ندارد یک فرد بتواند در همۀ عرصه‌ها در خط اول باشد. گاه خدای متعال به برخی توفیق می‌دهد که دو یا چند عرصۀ جهادی را جمع کنند که البته توفیقی بسیار استثنایی است؛ همانند توفیقی که به امام خمینی (رضوان‌اله‌علیه) داده شد. در سال ۱۳۳۲، وقتی من به قم آمدم، ایشان در مسجد محمدیه درس می‌گفتند. عصرها درس اصول و بعد از مدتی، صبح‌ها درس فقه هم می‌گفتند. درس فقه ایشان محدودتر و درس اصول پرجمعیت‌تر بود.(۱) به‌‌هرروی، ایشان استاد حوزه بودند و یکی از مصداق‌های جهادی در ایشان جهاد علمی بود. در آن دوره، در زمینۀ بحث‌های حوزوی، اختلاف‌نظرهایی وجود داشت و برخی (چه به‌سبب قصور در تشخیص و چه به‌‌سبب عوامل دیگر) تنها سبک خاصی از تعلیم‌وتعلم در رشته‌های خاص حوزوی را می‌پذیرفتند و درقبال بعضی از رشته‌ها بی‌مهر بودند. (۲) گاه فقط بی‌مهری نبود، بلکه با آن مبارزه می‌شد؛ مانند رشته‌های فلسفه و عرفان. گاه، تلاش در این رشته‌ها واقعاً جهاد بود. یکی از جهادهایی که امام (رضوان‌اله‌علیه) در زمینۀ علوم حوزوی انجام دادند، این بود که ایشان علوم عقلی رااز استادانی مانند مرحوم آقای شاه‌آبادی (رضوان‌اله‌علیه) به‌‌خوبی آموختندو کوشیدند در تدریس فلسفه شاگردانی همچون مرحوم آقای مطهری (رضوان‌اله‌علیه) را پرورش دهند. امام (رضوان‌الله‌علیه) در مدرسۀ فیضیه، درس اخلاق نیز می‌گفتند که عصرهای پنج‌شنبه برگزار می‌شد و درس دیگر ایشان که نسبتاً خصوصی هم بود و امثال آقای مطهری در آن شرکت می‌کردند، درس اسفار بود. در چنان دوره‌ای، صرف تدریس این درس و پرورش چنین شاگردانی، خود نوعی جهاد بود؛ زیرا این درس‌ها مخالفان بسیاری داشت و امام بایستی با آنها مبارزه می‌کرد. گاه، کار به‌جایی می‌رسید که بعضی از تنگ‌نظران به این رشته‌ها نسبت کفر می‌دادند و این داستان معروف است که استکان مرحوم آقا مصطفی را به این علت آب کشیده بودند که پدر ایشان اهل فلسفه است، پس هم خودش و هم پسرش مرتدند! چنین مشکلاتی در عرصۀ علمی قم و در میان روحانیت وجود داشت و امام (رضوان‌اله‌علیه) با تلاشی مُجدّانه این سدها را شکست و در این زمینه بعد از ایشان مرحوم علامه طباطبایی (رضوان‌اله‌علیه) کار نهایی را انجام دادند.

ب) جهاد اخلاقی
امام در درس اخلاق کاری می‌کرد که گاه افرادی در کلاس اخلاق ایشان از فرط گریه غش می‌کردند. من در این کلاس نبودم، اما به‌‌یاد دارم که برخی می‌گفتند عده‌ای در پای موعظه ایشان، آن‌چنان گریه می‌کردند که گاه بی‌هوش می‌شدند. گذشته از این کلاس، رفتار خود ایشان نیز جهادی اخلاقی بود. در میان شاگردان و نزدیکان، ایشان چنان رفتار می‌کرد که شیوۀ رفتارش تربیت بود. برای مثال، اگر فردی در بین راه از امام چیزی می‌پرسید، ایشان می‌ایستاد و پاسخِ پرسش او را می‌داد و سپس بعد از راه‌انداختن آن فرد حرکت می‌کرد؛ یعنی حاضر نبود هنگام راه‌رفتن در خیابان یا کوچه، کسی دیگری هم همراهش راه بیاید و درمقابل دیگران تظاهر کند که شاگردان زیادی دارد. همیشه، تنها راه می‌رفت و اجازه نمی‌داد کسی با او همراه شود؛ البته، بعدها به‌‌دلیل مسائل سیاسی و مرجعیت، انجام یک‌سری از کارها ضروری بود و ایشان حداقل آنها را انجام می‌داد؛ زیرا مراجعات مختلفی به ایشان می‌شد و گاه باید فوراً پاسخ کسی را می‌دادند، اما به‌هرروی، آن وقتی که ایشان استادی ساده بود، بسیار متواضع، بی‌پیرایه، بی‌تکلف، بی‌ادعا و آماده برای فداکاری در راه وظیفه بود. حکایت مسائل سیاسی و انقلاب هم که روشن است و شرح پیروزی انقلاب بسیار مفصل است. امام (رضوان‌اله‌علیه) هم در جهاد علمی موفق بود و هم در جهاد با نفس که جهاد اکبر است.

ج) تربیت شاگردی بزرگ مانند شهید مطهری
ایشان در راه تربیت دیگران نیز موفق بود و مبارزان و مجاهدان بزرگی را تربیت کرد. امام (رضوان‌اله‌علیه) با روش‌های نادرست و انحراف‌هایی که در جامعه وجود داشت،مبارزه کرد. ایشان در جوامع علمی با تفکرهای نادرست مبارزه کرد و راه را برای پیشرفت‌های علمی و معنوی دیگران باز کرد. یکی از موفقیت‌هایی که خدای متعال به امام مرحمت کرد این بود که شاگردانی چون آقای مطهری را نصیب امام کرد. مرحوم آقای مطهری به‌‌صورت‌های مختلف ابراز می‌کردند که من تربیت‌شدۀ دو استاد هستم: امام و علامه طباطبایی (رضوان‌الله‌علیهما). مرحوم مطهری در سخنانشان یا حتی گاه در نوشته‌هایشان، وقتی اسم این دو بزرگوار را می‌بردند، معمولاً می‌گفتند: روحی له الفداء. مرحوم آقای مطهری افتخار می‌کرد که پرورش‌یافتۀ چنین استادانی است و متقابلاً استادها نیز افتخار می‌کردند که چنین شاگردی دارند. همه می‌دانیم، امام درباره ایشان فرمود: حاصل عمر من است. حرف بزرگی است که استادی درباره شاگردش بگوید او حاصل عمر من است و اگر من هفتاد سال زحمت تدریس کشیدم، نتیجه‌اش را دیدم. همان‌طورکه مرحوم آقای طباطبایی نیز به آقای مطهری ابراز علاقه می‌فرمودند. علامه می‌گوید: وقتی آقای مطهری وارد جلسه درس می‌شد، من به وجد می‌آمدم، لذت می‌بردم و شاد می‌شدم؛ زیرا هرچه می‌گفتم، ایشان درک می‌کرد و سخنانم هدر نمی‌رفت. این تعبیر را من از هیچ استادی و دربارۀ هیچ شاگردی نشنیدم که بگوید وقتی فلان شاگرد وارد جلسه درس من می‌شد، من به وجد می‌آمدم. حتی برخی نقل می‌کنند که علامه گفته است وقتی ایشان می‌آمد، من به‌رقص می‌آمدم.

شهادت، مزد جهادگران الهی
اینها برای کسانی که اهل جهادند، توفیق‌های الهی است. مرحوم مطهری سرانجام به آرزوی دیرینه خود رسید و با فیض الهی در راه او شهید شد؛ البته، شهادت عالمان شیعه مسبوق به سابقه و مایۀ افتخار شیعیان است. برخی از عالمان شیعه بین علم و شهادت جمع کردند؛ برای مثال دو شهید بزرگوار، شهید اول و شهید ثانی. یکی از افتخارات ما طلبه‌ها که هم باید به آن بنازیم و ببالیم و هم باید از آن درس بیاموزیم کتاب شرح لمعه است؛ درسی که اکنون در همۀ حوزه‌های علمیه شیعی عالم (تا آنجا که ما خبر داریم) تدریس می‌شود و به‌‌عنوان یکی از بهترین کتاب‌های درسی است. شرح لمعه هم متن است و هم شرح. متن لمعه را عالمی بزرگ نوشته است و استاد بزرگ دیگری آن را شرح داده است. هر دوی ایشان در راه خدا شهید شدند. متن را شهید اول و شرح را شهید ثانی نوشته است. آیا چنین چیزی نشان بر این امر نیست که جهادگران در راه خدا پاداشی عظیم دارند؛ علاوه‌برآنکه شهادت نصیبشان می‌%D

29نوامبر/16

یادآوری نعمت با تکیه بر توکل

حضرت آیت‌اله جوادی آملی

تدوین حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

انسان موجودی است که خدای سبحان او را با سرمایه‌هایی خلق کرده تا با استفاده از آن در مسیر کمال و پیشرفت قرار گیرد و با بهره‌برداری از آنها، استعدادهای بالقوۀ خود را به فعلیت برساند و به کمال دست یابد. این سرمایه‌هایی که به بشر ارزانی شد شامل سرمایه‌های عادی و معنوی است که اگر از آن به‌گونه درست بهره‌برداری کند هدف، یعنی رسیدن به کمال، تحقق پیدا می‌کند. اما گاه انسان از آن سرمایه‌ها غفلت می‌کند و از استفادۀ درست آن بی‌خبر است؛ از این‌رو نیازمند است پیوسته به او یادآوری شود که این نعمت چیست، سرچشمۀ این نعمت کیست و راه استفاده از آن نعمت چگونه است. به همین سبب قرآن در آیات متعددی انسان‌ها را به یاد نعمت‌ انداخته است و از او خواسته که به یاد نعمت‌ها باشد و در پرتو یاد نعمت، یاد ولی نعمت خود نیز باشد. قرآن خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَهَ ا… عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَاتَّقُوا ا…َ وَ عَلَى ا… فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَْ» (مائده / ۱۱)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید نعمت خدا بر خود را، به یاد بیاورید آنگاه که گروهی آهنگ آن کرده‌اند که به‌سوی شما دست دراز کنند و شما و آیین‌تان را نابود کنند، پس خداوند دستشان را از شما بازداشت و از خدا پروا کنید و پیمان‌های او را نشکنید. مؤمنان باید در امر دین و دنیای خود تنها بر خدا توکل کنند.

در سورۀ مبارک احزاب نیز خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «یا ایها الذین امنوا اذکرو نعمت‌ا… علیکم اذجائتکم جنود فارسلنا علیهم ریحاً و جنود الم تروها و کان ا… بما تعملون بصیراً» (احزاب / ۹)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید نعمت خدا را که در غزوۀ خندق بر شما نازل شد به‌خاطر داشته باشید، آن هنگام که سپاهیانی از قبایل مختلف هم‌پیمان شدند و آهنگ شما کردند و برای شکست آنان در شب‌های زمستانی بادی سرد بر آنان فرستادیم و لشکریانی از فرشتگان که شما آنها را نمی‌دیدید به سویشان گسیل داشتیم و خدا به آنچه می‌کنید، بیناست.

از این دو آیه استفاده می‌شوند که از برنامه‌های مؤمنان آن است که به یاد نعمت‌های خدا باشند،؛ این نعمت‌ها شامل نعمت‌های مادی و معمولی است. مصادیق نعمت‌های مادی روشن است و مصادیق نعمت‌های معنوی نیز فراوان است. از باب مثال نعمت دین و معنویت که با بعثت پیامبران الهی تحقق پیدا می‌کند از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست که پیروان دین باید با یاد آن نعمت، از آن سپاسگزاری کنند و قدر آن را بدانند و در حفظ و عمل به آن کوشا باشند. از این نعمت بزرگ به‌عنوان فضل، یعنی نعمت سنگین یاد شده است (جمعه / ۲). نعمت عقل و خرد که باید از آن برای شناخت مبدأ و معاد و وحی و صراط مستقیم استفاده کرد و با این شناخت و به‌عنوان صراط مستقیم سعادت حقیقی و ابدی را برای خود رقم بزند.

نعمت اتحاد و برادری نعمتی است که در پرتو حاکمیت دین در جامعه تحقق پیدا می‌کند و انسان‌ها با قدر‌دانستن آن، از نفوذ بیگانه در خود جلوگیری می‌کنند و ملتی عزیز و سربلند می‌شوند: «وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ ا… عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا» (آل عمران / ۱۰۳)؛ «و نعمت خدا را بر خود یاد کنید؛ آنگاه که دشمن یکدیگر بودید و او میان دل‌های شما الفت انداخت و در پرتو نعمت او با یکدیگر برادر شدید و آنگاه که در پرتگاه گودالی از آتش بودید پس شما را از آن رهایی بخشید.»  اشاره به نعمت پیروزی مسلمانان در برابر دشمنان که در آیه سوره احزاب از آن یاد شده است.

از این آیات این‌گونه استفاده می‌شود که تذکر نعمت خدا برای سپاسگزاری به سود همه است و هر انسانی باید به یاد نعمت کنونی و رنج‌های دوران گذشتۀ خود باشد.

هرگاه انسان پس از تذکر الهی به نعمت‌های ظاهری، مانند آب، نان، سلامتی، کشاورزی و مانند آن، یادآور نعمت‌های باطنی شد و نعمت‌های ظاهری و باطنی خدا را شناسایی و نسبت‌به آن شکرگزاری کرد، شایستۀ آن می‌شود که به یاد ولی نعمت بیفتد و کسی که به یاد خداست، خدا به یاد اوست.

پاداش یاد نعمت خدا

ذکر هر چیزی پاداش مناسب خود را دارد. آنجا که ذکر نعمت است شکر آن مایۀ افزایش نعمت است، اما بازده و جزای ذکرِ ولی نعمت آن است که خداوند خود انسان را می‌پرورد و او را برای ابد زنده نگاه می‌دارد تا چشم جانش گشوده شود و دیدگانش بینای  شود؛ زیرا کسانی که از یاد خدا رویگردان شوند، در قیامت کور محشور می‌شوند و وقتی از چرایی آن می‌پرسند، خداوند می‌فرماید: «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیراً» (طه / ۱۲۵)؛ پروردگارا چرا مرا کور محشور کردی در‌حالی‌که من بصیر و بینا بودم؟» چنین جواب می‌شنوند: «کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى» (طه / ۱۲۶)؛ آیات، برای شما آمده است، اما شما آن را فراموش کردید؛ از این‌رو شما نیز فراموش می‌شوید»؛ یعنی کسی که خدا را فراموش کرده نابیناست که چشم درون و قلب او کور است و اگر کسی خدا را فراموش نکند و به یاد خدا باشد چشم دل او بینا و روشن است.

پیامبر اعظم (ص) و یاد نعمت‌های خدا

خدای سبحان از پیامبر اکرم (ص) نیز خواسته است که به یاد نعمت‌هایی که خدا به او ارزانی داشته است، باشد. «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى * وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى * وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى * فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ * وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ * وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» (ضحی / ۶ تا ۱۱)؛ مگر تو را کودکی یتیم نیافت، پس به تو پناه داد و تو را راه نایافته دید، پس هدایت کرد و تو را تهیدست یافت، پس توانگر ساخت، پس تو نیز یتیم را خوار و مغلوب مکن که خود درد یتیمی را احساس کردی و سؤال‌کننده را که از تو رهنمود می‌خواهد یا مالی می‌طلبد از خود مران و بر او بانگ مزن که خود تلخی تنگدستی را چشیده‌ای و نیاز به رهنمود را دانسته‌ای، تو می‌دانی که همۀ این نعمت‌ها از جانب خداست، پس نعمت پروردگارت را بازگوی و شکرش را بجای آور و در گفتار و کردار نشان بده که نعمت‌ها دادۀ خداست.

نعمت پیروزی و حق‌‍‌شناسی آن

نعمت موفقیت مسلمانان در نبرد با بیگانگان و رهایی آنها از دست دشمنان به‌صورت عام و خاص در قرآن مورد یادآوری قرار گرفته است تا مسلمانان با یاد آن نعمت‌ها، آن را حفظ کنند. «وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الأرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (انفال / ۲۶).

برای اینکه بدانید خدا یاور مؤمنان است به‌یاد آورید زمانی را که در سرزمین مکه گروهی اندک بودید و در آنجا ناتوان شمارده می‌شدید و همواره بیم آن داشتید که مردم شما را بربایند، سپس خدا شما را در مدینه‌ جای داد و به یاری خود نیرومندتان کرد، باشد که خدا را سپاسگزاری کنید. در واقع این آیه می‌فرماید شما به دلیل اینکه محیط‌تان ناامن بود و می‌ترسیدید خداوند شما را جا و پناه داد و یاریتان کرد و منطقۀ شما را امن کرد؛ از این‌رو شما نیز باید با یاد این نعمت، شکر آن را بجا آورید و آن را از دست ندهید.

اهتمام مشرکان و منافقان در براندازی اسلام

خداوند سبحان به مسلمانان گوشزد می‌کند که ما شما را از شرّ منافق داخلی و مشرک خارجی نجات دادیم، نه دشمنان داخلی؛ یعنی منافقان توانستند اسلام و مسلمانان را از بین ببرند و نه دشمنان بیرونی. منافقان توطئۀ براندازی اسلام و سرکوبی مسلمانان را در سر داشتند و بر آن اهتمام می‌ورزیدند، ولی موفق نشدند (توبه / ۷۴) و مشرکان نیز از جهات مختلف درصدد آسیب‌زدن به اسلام و تضعیف مسلمانان بودند، نخست با توطئۀ تبلیغی و مانند آن می‌خواستند مسلمانان را از اسلام دور کنند و چون موفق نشدند، با آزار و اذیت یا بدزبانی آنها را می‌رنجاندند (ممتحنه / ۲)، اما خداوند همۀ آن توطئه‌ها را خنثی کرد و تا آنجا آنها را پیش برد که همۀ دشمنان از شکست اسلام و مسلمانان ناامید شدند؛ «لْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ» (مائده / ۳).

فرمان تقوا و توکل

به یاد نعمت خدا‌بودن، پرهیز از نافرمانی خدا و نجات از دوزخ را در پی دارد. برای آنکه همگان از چنین نعمتی برخوردار شوند باید بر خدا توکل کنند؛ زیرا اگر کسی به یاد این نعمت باشد که برای پیروزی اسلام و مسلمانان هیچ راهی جز امداد غیبی الهی نبود که به آنها عزم راسخ داد و ترس را از دل‌های مؤمنان برداشت و شوق و شعف را در وجود آنان برافروخت، در این صورت افزون بر اینکه خود را بدهکار خدا می‌بینند و خاضع و مطیع او می‌شوند، نه بستانکار و مغرور، یقین می‌کنند که تنها باید به خدا تکیه و اعتماد کنند.

توکل تکوینی و تشریعی

توکل یعنی انتخاب وکیل و اعتماد بر وی و استناد به او؛ این مهم هم در تکوین رواست و هم در تشریع! توکل در تشریع آن است که حق قانون‌گذاری و شریعت نهادی به خداوند واگذار شود و در اجرای دستورهای دینی به قدرت نامحدود او تکیه و بر لطف وحی اعتماد شود.

به این دلیل توکل بر خداوند لازم است که انسان جاهل و عاجز است و در جایگاه عجز و جاهلی به وکیل و تکیه‌گاه نیازمند است. از این‌رو نه در امور تکوینی و اسباب و عمل ظاهری می‌تواند به قدرت خود یا مثل خود متکی باشد (زیرا نه خود توانمند است و نه دیگری) و نه در احکام و مسائل تشریعی و تدوین قوانین می‌تواند به غیر خدا یا دیگران توکل کند.

 

نتیجه‌گیری

از مجموعه مطالب این گفتار و مقال استفاده می‌شود که خدای سبحان نعمت‌های فراوان مادی و معنوی در اختیار بشر قرار داده است که او باید قدر آن نعمت را بداند و آنها را در جهت درست به‌کار گیرد؛ چون این انسان گاه دچار غفلت می‌شود و بر اثر غفلت نعمت‌های الهی را فراموش می‌کند و با فراموشی نعمت، ولی نعمت را نیز فراموش می‌کند. و مومن مأمور شده است که پیوسته آن نعمت را به‌یاد آورد؛ از این‌رو در قرآن ما را توجه داده است به یاد آن نعمت‌ها باشیم، نعمت‌هایی چون نعمت حاکمیت دین الهی و زدودن حاکمیت طاغوت، نعمت اتحاد و برادری در برابر نقمت تفرقه و دشمنی و جدایی، نعمت موفقیت و پیروزی، نعمت مادی مانند رزق و روزی و نعمت سلامتی، نعمت امنیت و مانند آن، نعمت‌هایی که اگر انسان به یاد آنها باشد آنها را حفظ می‌کند و سپاسگزار آن خواهد بود و با سپاسگزاری از آنها، این نعمت افزون خواهد شد، اما باید توجه داشت که حفظ این نعمت و سپاسگزاری، متوقف بر توکل و اعتماد بر خدای متعال است!

سوتیتر

۱: ذکر نعمت خدا برای سپاسگزاری به سود همه است و هر انسانی باید به یاد نعمت کنونی و رنج‌های دوران گذشته خود باشد

۲: به یاد نعمت خدا‌بودن، پرهیز از نافرمانی خدا و نجات از دوزخ را در پی دارد. برای آنکه همگان از چنین نعمتی برخوردار شوند باید بر خدا توکل کنند

29نوامبر/16

فضیلت خدمت به مومنین و برادران دینی

الامام الکاظم – علیه السّلام – : اِنَّ خَواتیمَ أعمالِکُم قَضاءُ حَوائجِ إخوانِکُم والإحسانِ إلیهِمْ ما قَدَرْتُم و الاّ لَمْ یُقْبَلْ مِنْکُم عَمَلٌ. «بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۳۷۹»

همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نیازهای برادران‌تان و نیکی کردن به آنان در حد توان‌تان است والا (اگر چنین نکنید)، هیچ عملی از شما پذیرفته نمی‌شود.
الامام الصادق – علیه السّلام – : قال الله عزّوجل: ألخَلقُ عِِیالی فَأَحبُّهُمْ إِلیَّ أَلْطَفُهمْ بِهمِ وَ أَسعاهُمْ فی حَوائِجِهِمْ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۹۹»

خدای متعال می‌فرماید: مردم خانواده من هستند، پس محبوب‌ترین آنان نزد من کسانی هستند که با مردم مهربان‌تر و در راه برآوردن نیازهای آنان کوشاتر باشند.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَنْ قَضی لِمُؤمنٍ حاجه‌ قَضی اللهُ لَهُ حوائجَ کثیره أَدْناهُنَّ الجنَّه. «قرب الاسناد، ص ۱۱۹»

هر کس یک نیاز مؤمنی را روا سازد، خداوند حاجت‌های فراوان او را روا سازد که کمترین آن بهشت باشد.
الامام الکاظم – علیه السّلام – : اِنّ لِلّهِ عباداً فی الأرضِ یَسعَونَ فی حوائجِ النّاسِ هُمُ الآمِنونَ یَومَ القِیامَه. «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱۹»

همانا خدا را در زمین بندگانی است که برای رفع نیازهای مردم می‌کوشند، اینان در روز قیامت (از عذاب)، در امان هستند.
الامام الصادق – علیه السّلام – : أَلماشی فی حاجَه أَخیهِ کَالسّاعی بَیْنَ الصّفا وَ المروَه. «تحف‌العقول، ص ۳۰۳»

کسی که در راه برطرف ساختن نیاز برادر خود قدم بردارد، مانند کسی است که سعی میان صفا و مروه به جای آرد.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَنْ مَشی فی عَونِ أخیهِ و مَنْفَعَتِهِ فَلَهُ ثوابُ الْمجاهدینَ فی سَبیلِ الله. «ثواب الاعمال، ص ۳۴۰»

پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – فرمود: کسی که برای کمک به برادر خود و سود رساندن به او اقدام کند، پاداش مجاهدان در راه خدا به او داده خواهد شد.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَنْ قَضی لأخیهِ المؤمنِ حاجه کانَ کمَن عَبَدَ اللهَ دَهرَهُ. «امالی شیخ طوسی، ص ۴۸۱، ح ۱۰۵۱»

هر کس یک نیاز برادر مؤمن خود را برآورد، مانند کسی است که عمر خویش را به عبادت خدا سپری کرده باشد.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله -: أیّها مُسلمٍ خَدَمَ قوماً مِنَ المسلمینَ إلاّ أعْطاهُ اللهُ مِثلَ عَددِهِم خُدّاماً فی الجَنَّه. «الکافی، ج ۲، ص ۲۰۷»

هر مسلمانی که گروهی از مسلمانان را خدمت کند، خداوند به تعداد آنان در بهشت به او خدمتکار دهد.
الامام الصادق – علیه السّلام – : لَقَضاءُ حاجه إِمرئٍ مُؤمنٍ أفضلُ مِنْ حَجَّه و حَجَّه و حَجَّه، حتّی عَدَّ عَشَرَ حِجَجٍ. «امالی شیخ صدوق، ص ۱۹۷»

برآوردن نیاز مؤمن به یقین برتر از یک حج و یک حج و یک حج است، (امام – علیه السلام – تا ده حج شمردند)

 

قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَنْ سَعی فی حاجَه أَخیهِ المؤمنِ فکأنَّما عَبَدَ اللهَ تِسْعَهَ آلافِ سنَه، صائماً نهارُهُ قائماً لَیلَهُ. «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱۶»

کسی که در راه برآوردن نیاز برادر مؤمن خود بکوشد، گویی نُه هزار سال با روزه گرفتن و شب زنده داری کردن، خدا را عبادت کرده باشد.
الامام الصادق – علیه السّلام – : اَنَّ الرَّجُلَ لَیَسْأَلُنی الْحاجه فَأُبادِرُ بِقَضائِها مَخافَه اَنْ یَسْتَغْنِیَ عَنْها فَلا یَجِدَ لَها مَوقِعاً إِذا جاءَتْهُ. «عیون‌الاخبارالرضا – علیه السّلام -، ج ۲، ص ۱۷۹»

هرگاه مردی از من درخواست حاجتی کرد، در رفع حاجت و نیاز او شتاب می‌ورزم؛ زیرا بیم آن می‌رود که کار از کار بگذرد و اقدام من در کمک به او دیگر به کارش نیاید.

الامام الصادق – علیه السّلام – : إِنّی لَأسارٍِعُ إلی حاجَه عَدُوّی خَوفاً اَنْ اَرُدَّهُ فَیَسْتَغْنیَ عَنّی. «بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۰۷»

من در برآوردن نیاز دشمن خود (نیز) شتاب می‌کنم؛ زیرا می‌ترسم دست رد به سینه او زنم و او از من بی‌نیاز شود.
الامام علی – علیه السلام – : وَ مِنْهَا إصدَارُ حاجاتِ النَّاسِ یومَ وُروُدِهَا عَلَیکَ بِمَا تَحرَجُ بِهِ صُدُورُ اَعوَانِکَ. «نهج البلاغه، نامه ۵۳»

امام علی – علیه السلام – (به مالک اشتر) فرمود: از جمله خدمت رسانی تو این است که نیازهای مردم را هنگامی که به تو مراجعه می‌کنند، برآورده سازی, آن خدماتی را که معاونان تو از انجام آن کارها ناتوانند.
الامام علی – علیه السلام – : لاَ یستَقِیمُ قَضاءُ الحَوَائِجِ اِلاّ بِثَلاثٍ: بِاِستِصغارِها لِتَعظُمَ، وَ بِاِستِکتامِهَا لِتَظهَرَ، وَ بِتَعجیلِهَا لِتَهنُؤَ. «نهج‌البلاغه، حکمت ۱۰۱»

برطرف کردن نیازهای مردم پایدار نیست مگر به سه چیز: ۱- کوچک شمردن خدمت تا خدا آن را بزرگ نماید؛ ۲- پنهان داشتن آن تا خدا آن را آشکار کند؛ ۳- شتاب در برآوردن نیاز حاجتمند تا مسرت بخش باشد.
جاء رجل من الانصار یرید أن یسأله حاجه فقال الامام الحسین – علیه السلام – : یا أخَا الاَنصار صُن وَجهَکَ عَن بَذلَه المَسأَلَه وَ ارفَع حَاجَتَکَ فِی رُقعَه، فَإِنّی آتٍ فیها ما سارَّکَ اِن‌شَاءَ اللهُ. «بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۱۱۸»

مردی از انصار محضر امام حسین – علیه السلام – شرفیاب شد و تصمیم داشت که حاجتش را با امام – علیه السلام – مطرح کند. حضرت به او فرمود: ای برادر انصاری! آبروی خود را حفظ کن و درخواست خود را شفاهی و رو در رو مطرح نکن، بلکه حاجتت را در نامه‌ای بنویس و بیاور تا من آنچه در نامه نوشته‌ای و سبب خوشحالی تو می‌شود به خواست خدا برآورده سازم.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : أَبلِغُونی حَاجَه مَن لاَ یستَطیعُ اِبلاَغَ حَاجَتهِ، فَاِنَّهُ مَن اَبلَغَ سُلطاناً حَاجَه مَن لاَ یستَطیعُ إِبلاَغَها، ثَبَّتَ اللهُ قَدَمَیهِ عَلَی الصِّرَاطِ یومَ القِیامَه. «بحارالأنوار، ج ۳، ص ۳۸۴»

درخواست نیازمندی را که خودش نمی‌تواند آن را ابلاغ کند به من برسانید و هر که تقاضای درمانده‌ای را به مسئولی برساند در حالی که نیازمند، خودش از رساندن نامه‌اش ناتوان است؛ خداوند او را در روز قیامت بر صراط ثابت قدم نماید.
الامام الحسین – علیه‌السلام – : اِنَّ حَوائِجَ النَّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم، فَلا تَمِلُّوا النِّعَم. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۳۱۸»

درخواست‌های مردم از شما، از نعمت‌های الهی است برای شما، از این نعمت‌ها ملول و خسته نشوید.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : اِخوانُکُم جَعَلَهُمُ اللهُ تَحتَ اَیدِیکُم، فَمَن کانَ اَخُوُه تَحتَ یدِهِ فَلیطُعِمهُ مِمّا یأکُلُ وَ لیکسِهِ مِمّا یلبَسُ وَلاَ یکَلِّفهُ مِمَّا یغلِبُهُ فَاِن کَلَّفَهُ ما یغلِبُهُ فَلیعِنهُ. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۱۴۱»

خداوند بعضی از برادران‌تان را زیر دست شما قرار داده است، پس هر که برادرش زیر دست اوست، باید از آنچه می‌خورد به او نیز بخوراند، و از آن چه می‌پوشد به او هم بپوشاند و کاری را که در توان او نیست به او واگذار نکند و اگر کار دشواری را به او سپرد، به کمک او بشتابد.
الامام الصادق – علیه السلام – : مَن مَشی فی حاجَه اَخیهِ المُؤمِنِ کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ عَشرَ حَسَناتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشرَ دَرَجاتٍ وَ حَطَّ عَنهُ عَشرَ سَیئاتٍ وَ اَعطاهُ عَشرَ شَفاعاتٍ. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۳۱۲»

کسی که برای برطرف کردن نیاز برادر مؤمن خود گام بردارد؛ خدای سبحان برای او ده حسنه می‌نویسد و مقام او را ده درجه بالا می‌برد و از ده گناه او می‌گذرد و شفاعت ده نفر را از او می‌پذیرد.

  1. قال الامام علی – علیه السلام – : یا جابِرُ! مَن کَثُرَت نِعَمُ اللهِ عَلَیهِ کَثُرَت حَوائِجُ النّاسِ اِلَیهِ فَمَن قامَ للهِ فیهَا بِمَا یجِبُ عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ البَقاءِ وَ مَن لَم یقُم فیها بِمَا یجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَوالِ وَ الفَناءِ. «نهج‌البلاغه، حکمت ۳۷۳»

امام علی – علیه السلام – (به جابربن عبدالله انصاری) فرمود: ای جابر! هر که از نعمت‌های خداوندی بیشتر بهره یابد، مردم نیازمند هم بیشتر به او رجوع می‌کنند، در پاسخ به نیازهای مردم هر که برای خدا برخیزد و بنا بر توانایی‌هایی که دارد انجام وظیفه کند، تداوم نعمت‌های خداوندی را فراهم ساخته است و اگر انجام وظیفه نکند، نعمت‌ها را به زوال و نیستی می‌سپرد.

الامام الصادق – علیه السلام – : مِن اَحَبَّ الاَعمالِ اِلی اللهِ عَزَّوَجَلَّ اِذخالُ السُّرُوِر عَلَی المُؤمِنِ؛ اِشباعُ جُوعَتِهِ أَو تَنفِیسِ کُربَتِهِ؛ اَو قَضاءِ دَینِهِ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۹۲»

از با ارزش‌ترین کارها نزد خداوند متعال، شاد کردن مؤمنین است؛ مثل سیر نمودن آنها، یا نجات دادن آنان از سختی‌ها و گرفتاری‌ها، یا ادای بدهی آنها.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَن اَصبَحَ لاَیهتَمُّ بِاُمُورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ مِنهُم و مَن سَمِعَ رَجُلاً ینادِی یالَلمُسلِمینَ! فَلَم یجِبهُ فَلَیسَ بَمُسلِمٍ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۶۴»

کسی که شب را به روز آورد و به امور مسلمانان رسیدگی نکند، پس از مسلمانان نیست و نیز هر که بشنود مردی از مسلمین فریادرسی می‌خواهد و به او پاسخ ندهد، از مسلمین نیست.
الامام الصادق – علیه السلام – : یحِقُّ عَلَی المُسلِمَینَ اَلاِجتِهاد فِی التَواصُلِ وَ التَعاوُنِ وَ التَعاطُفِ وَ المُواسَاه لِاَهلِ الحاجَه وَ تَعاطُف بَعضُهُم عَلی بَعضٍ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۷۵»

مسلمانان موظفند در راه رسیدگی و کمک به نیازمندان کوشا و نسبت به یکدیگر عطوف و مهربان باشند و از پرداخت کمک‌های مالی به همدیگر مضایقه نکنند و به هنگام گرفتاری، یار و یاور هم باشند.
الامام علی – علیه السلام – : اِنَّ للهِ عِبَاداً یختَصُّهُمُ اللهِ بِالنَّعَمِ لِمَنافِعِ العِبادِ فَیقِرَّهَا فِی أَیدِیهِم مَا بَذَلُوهَا فَإِذَا مَنَعُوها نَزَعَهَا مِنهُم ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلی غَیرِهِم. «نهج‌البلاغه، حکمت ۴۱۷»

خداوند را بندگانی است که به آنان نعمت‌های ویژه داده است برای نفع رساندن به دیگر بندگانش؛ پس امکاناتی در دسترس آنها قرار داده است که بذل و بخشش کنند. هرگاه از بذل آن نعمت‌ها دریغ ورزند و چیزی به کسی ندهند، آن نعمت‌ها را از آنان باز می‌ستاند و به دیگران می‌دهد.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَن سَعی فی حاجَه اَخیهِ المُسلِمِ طَلَبَ وَجهِ اللهِ کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَّلَ لَهُ أَلفَ أَلفَ حَسَنَه. «الکافی، ج ۲، ص ۱۹۷»

هر کس که در بر طرف کردن نیاز مسلمانی به خاطر خدا کوشش کند، خداوند بزرگ برای او هزار هزار حسنه می‌نویسد.
الامام الصادق – علیه السلام – : قَضَآءُ حَاجَه المُؤمِنِ اَفضَلُ مِن اَلفِ حَجَّه مُتََقَبَّلَه بِمَنَاسِکِهَا وَ عِتقِ رَقَبَه لِوَجهِ اللهِ وَ حملانِ أَلفِ فَرَسٍ فِی سَبیلِ اللهِ بِسَرجِهَا وَ لُجُمِهَا. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۲۸۵»

فضیلت پاداش برطرف کردن نیاز مؤمن, از هزار حجّی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد کردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, بیشتر است.

 

الامام الصادق – علیه السلام – : مَا امَنَ بِاللهِ وَ لاَ بِمُحَمَّدٍ وَلاَ بِعَلِّی مَن اِذا اَتاهُ اَخُوهُ المُؤمِنُ فی حاجَه لَم یضحَک فِی وَجهِهِ فَاِن کَانَت حَاجَتُهُ عِندَهُ سارَعَ اِلی قَضائِها وَ اِنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ تَکَّلَّفَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِهِ حَتّی یَقْضِیَها لَهُ. «بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۷۶»

به خدا، محمد و علی ایمان نیاورده است کسی که در هنگام نیاز برادر مؤمنش با خوشرویی با او برخورد نکند؛ پس اگر توان دارد احتیاج او را شخصاً برطرف نماید و اگر قادر نیست با کمک دیگری مشکل او را حل کند.

 

الامام الصادق«ع» قال لِنفرٍ عنده:

«مالکم تستخفُّون بنا؟ قال: فقام إلیه رجلٌ من خراسان فقال: معاذ لوجه الله أن نستخفّ بک أو بشئ من أمرک، فقال: بلی إنّک من استخفّ بی، فقال: معاذ لوجه الله أن أستخفّ بک، فقال له: ویحک، ألم تسمع فلانًا و نحن بقرب الجُحفه و هو یقول لک: احملنی قدر مِیلٍ فقد و الله عییتُ، و الله ما رفعت به رأسًا، لقد استخففت به، و من استخفّ بمؤمن فبنا استخفّ، و ضیّع حرمه الله عزّ و جلّ». «وسائل‌الشیعه، ج ۸، ص ۵۹۲»

امام صادق«ع» به گروهی که در محضر او نشسته بودند فرمود:

چرا شما به ما اهل بیت توهین می‌کنید؟ [حاضران شگفت‌زده شدند]، مرد خراسانی قیام کرد و عرض کرد: پناه برخدا از اینکه به شما یا به اوامر شما اهانت کنیم، امام«ع» فرمود: چرا، تو از کسانی  هستی که به من اهانت کرده‌اند، پس این شخص عرض کرد: پناه برخدا که به شما اهانت کرده باشم، حضرت به او فرمود: وای بر تو، آیا صدای فلانی را ـ زمانی که ما نزدیک جُحفه بودیم ـ نشنیدی که از تو درخواست می‌کرد؛ مرا به اندازه یک مِیل همراه خودت ببر، به خدا خسته شدم، امّا به خدا سوگند، تو سرت را بلند نکردی و او را حقیر و کوچک شمردی، هر کسی مؤمنی را کوچک بشمارد، ما را کوچک شمرده و حُرمت خدای متعال را شکسته است.

26ژانویه/16

بی‌پرده با تاریخ دی و بهمن ۱۳۵۸

برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و تکمیل نهادهای
قانونی کشور

مهم‌ترین رویداد کشور در دو ماه دی و بهمن ۱۳۵۸ برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری
و تکمیل نهادهای قانون کشور است. با انتخاب رئیس‌جمهور، راه برای انتخاب نمایندگان
مجلس و در پی آن انتخاب اعضای شورای نگهبان و نیز برگزیده شدن مسئولان عالیرتبه
قضایی باز گردید.

Continue reading

26ژانویه/16

چرا به شارون قصاب می گویند؟

آریل شارون، نخست‌وزیر
پیشین رژیم صهیونیستی پس از هشت سال مرگ مغزی از دنیا رفت. فلسطینیان سرزمین‌های
اشغالی و اردوگاه‌های فلسطینی در خارج، به‌ویژه در لبنان با شنیدن خبر مرگ شارون
جشن بر پا و شیرینی پخش کردند و شارون را جنایتکار جنگی نامیدند. در بخش دیگری از
سرزمین فلسطین اشغالی، جامعه صهیونیستی عزای عمومی اعلام کرد و در سوگ آنچه آن را
درگذشت قهرمان ملی نامید، عزادار شد.

Continue reading

01ژانویه/70

«دوستی و راهبردهای تحکیم آن از منظر آموزه‌های دینی»

«دوستی و
راهبردهای تحکیم آن از منظر آموزه‌های دینی»

اسماعیل نساجی زواره

اشاره:

تمام
انسان‌ها به دنبال کسانی هستند که در کنار آنان احساس آرامش و آسایش کنند، لذا
مکتب حیات‌بخش اسلام به عنوان جامع‌ترین دین در جهت تحقق چنین هدفی، آداب و ظرفیت‌های
وسیعی را درنظر گرفته است و برای هدایت و تأمین سعادت انسان‌ها از تمام راهبردها و
شیوه‌های شناختی و عاطفی استفاده می‌کند.

یکی از
این آداب، فرایند دوستی و راهکارهای تحکیم آن است. نگارنده در این نوشتار درصدد
است  با الهام از آموزه‌های وحیانی و روایی
به بیان عوامل و متغیرهایی که موجب جذب دوستان و استحکام رفاقت بین افراد می‌شود،
بپردازد. امید است که مورد توجه خوانندگان محترم قرار گیرد.

 

رفاقت
نیاز انسانیت

دوستی
با افراد صالح و فرهیخته یکی از اهرم‌های مهم زندگی و از عوامل سعادت و سرافرازی
انسان‌هاست. انسان با انتخاب دوستان شایسته و وارسته می‌تواند از گردنه‌های سخت
زندگی عبور کند و به اهداف و آرمان‌های حقیقی نائل گردد.

رهیافت‌های
دینی و روانشناختی نشان می‌دهند انسانی که از نعمت دوستی و رفاقت با دیگران محروم
است، غریب و تنها و بیشتر اوقات افسرده  و
گرفتار شکست و ناکامی است، زیرا کسی را ندارد که با او تبادل فکر  کند.

امام
صادق«ع» می‌فرمایند: «من لم یرغب فی الاستکثار من الاخوان ابتلی الخسران؛ کسی که
نسبت به پیدا کردن دوست و برادر دینی از خود تمایلی نشان ندهد، دچار شکست می‌شود.»(۱)

از امام
جواد«ع» نقل شده است: «ملاقاه الاخوان نشره و تلقیح للعقل و ان کان تزراً قلیلا؛(۲)
دیدار و ارتباط با دوستان باعث شادابی و زیادی عقل می‌شود، هر چند مدت دیدارکم
باشد.»

انتخاب
دوست خوب اساسی‌ترین نقش را در موقعیت انسان در عرصه‌های مختلف زندگی ایفا می‌کند
و کم‌توجهی به این انتخاب مایة بدبختی و هلاکت فرد می‌شود، زیرا به همان اندازه که
دوستان صالح و نیکو آدمی را در رسیدن به آرمان‌های واقعی زندگی یاری می‌دهند،
دوستان ناشایست، زمینة هلاکت و نابودی وی را فراهم می‌سازند.

قرآن
کریم در بارة عواقب دوستی با نااهلان از زبان اهل جهنم چنین نقل می‌کند: «و یوم
یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا یا ویلتی لیتنی لم اتخذ
فلاناً خلیلاً؛(۳) روز قیامت انسان ظالم انگشت حسرت به دندان می‌گیرد و
می‌گوید: «ای کاش من در دنیا با پیامبر دوست و همراه می‌شدم. وای بر من! کاش فلان
شخص فاسق و گمراه را به عنوان دوست انتخاب نمی‌کردم.»

امیرالمؤمنین«ع»
بدین گونه، فرزند ارشد خود امام حسن مجتبی«ع» را از همراهی و همنشینی با دوستان
نااهل برحذر می‌دارند: «پسرم! از دوستی با فرد احمق بپرهیز؛ زیرا می‌خواهد به تو
نفعی برساند، اما ضرر می‌رساند. از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که بدان
نیازمندی از تو دریغ می‌دارد و از دوستی با فرد بدکار بپرهیز؛ زیرا تو را به بهای
اندکی می‌فروشد. همچنین از دوستی با دروغگو دوری کن؛ چون او مانند سراب است که دور
را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نشان می‌دهد.»(۴)

امام
علی«ع» در این رهنمودهای گهربار خاطرنشان می‌سازند که فرد مسلمان باید از همنشینی
و رفاقت با افراد ناشایست و نالایق اجتناب نماید، زیرا معاشرت و مصاحبت با این گونه
افراد، بذر رذایل اخلاقی را در نهاد انسان می‌کارد و مایة قساوت قلب می‌شود و ممکن
است انسان را در قهر و عذاب الهی سهیم گرداند.

باز آن
حضرت در روایتی پرمحتوا دربارة همنشینی با بدان می‌فرمایند: «با انسان‌های بد و
فاسد رفاقت مکن، زیرا شخصیت تو بدون آنکه
خود بفهمی از بدی‌های آنان الگو می‌گیرد.»(۵)

 

رفاقت
راستین

رفاقتی
که در راه خدا و بر پایة هویت انسانی بنا شده و از رنگ مطامع دنیوی پیراسته باشد،
پایدار خواهد ماند، زیرا مبنایش امور ثابت و عامل انعقاد آن رضایت و خشنودی الهی
است. این نوع دوستی زمینة رشد و تعالی افراد جامعه را فراهم می‌سازد، به گونه‌ای
که همة افراد به بالاترین درجة سعادت می‌رسند. امام جواد«ع» پیرامون دوستی و رفاقت
راستین می‌فرمایند: «من استفاد اخاً فی الله فقد استفاد بیتاً فی الجنه؛(۶)
هر کس در راه خدا برادر و دوست پیدا کند، خانه‌ای در بهشت به دست می‌آورد.»

بنابراین
دوستی‌هایی که به خاطر رضایت و خشنودی خداوند باشد، رسیدن به بهشت و برخورداری از
نعمت‌های اخروی را بر فرد مؤمن و صالح واجب می‌گرداند، چون انسان صالح و باتقوا در
اثر معاشرت و مصاحبت با اخیار و نیکان، عادات پسندیده و انجام اعمال نیک را در
نهاد خویش تقویت می‌کند که پیامد آن سعادت و فوز ابدی است. اما اگر دوستی و مصاحبت
با دیگران در راه غیر خدا و به دور از تقوای الهی باشد، دیر یا زود به دشمنی تبدیل
خواهد شد. قرآن کریم می‌فرماید: «الا خلاء یومئذٍ بعضهم لبعضٍ عدوٌ الّا المتقین؛(۷)
دوستان در آن روز دشمن یکدیگر هستند، مگر پرهیزکاران.»

شهید
آیت‌الله مطهری«ره» در این‌باره می‌نویسد: «دوستی‌هایی که بر مبنای طمع و خواسته‌های
مادی است تا وقتی ادامه دارد که پای مطامع یا منافع در میان باشد. وقتی که اینها
رفت، علت دوستی هم از میان می‌رود و پیوندها فرومی‌پاشد.»(۸)

 

ویژگی‌های
دوستان شایسته

در
روایات و آموزه‌های وحیانی، صفات و نشانه‌هایی برای دوست صالح و شایسته بیان شده
است که متخلق شدن به این فضایل اخلاقی باعث می‌شود که مسیر دوست‌یابی برای عموم
مردم هموارتر گردد و بتوانند دوستان راستین و لایق را از دوستان دروغین و نالایق
تشخیص دهند. اهمّ این ویژگی‌ها به شرح زیر است:

۱ـ
راستی و یکرنگی: از منظر علم اخلاق، راستگویی و صداقت یکی از فضایل اخلاقی و صفات
حمیده است. قرآن کریم افراد دروغگو را به عنوان ظالم‌ترین افراد معرفی نموده، لذا
می‌فرماید: «و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً او کذب بالحق لما جاءه…؛(۹)
ظالم‌ترین فرد کسی است که به خداوند دروغ ببندد و حق و حقیقت را که برای هدایت او
بیاید، دروغ بپندارد…».

دروغ
کلید تمام گناهان است. افراد دروغگو چون برخلاف فطرت پاک انسانی رفتار می‌کنند،
باعث ناامنی اجتماعی و عدم اعتماد در میان انسان‌ها می‌گردند. دوستی و رفاقت با
افراد دروغگو موجب می‌شود که از یکسو رذیلة اخلاقی دروغگویی در انسان نهادینه شود و
از سوی دیگر موجب تشویش فکر و روان فرد می‌گردد. دوست حقیقی باطنش به صداقت و
یکرنگی آراسته است و از دروغ و نفاق پیراسته. وقتی افراد در روابط اجتماعی و تعامل
با دیگران صداقت و راستی را نصب‌العین خویش قرار دهند، مردم به یکدیگر اعتماد می‌کنند
و آرامش عمومی بر فضای جامعه حاکم و پیوند محبت و دوستی مستحکم‌تر می‌شود.

۲ـ رفع
حاجات دیگران: در میان روابط اجتماعی، نقش دوست و رفیق شایسته جایگاه ویژه‌ای دارد.
دوستی که در مشکلات و هنگام نیاز به فریاد دیگران می‌رسد، دوست واقعی است، زیرا
بسیاری از افراد در مواقع راحتی و وفور نعمت و امکانات، ادعای دوستی دارند و در
مواقع احتیاج و ضرورت توجهی به مشکلات رفیق خود ندارند و او را تنها می‌گذارند.
امام علی«ع» در این زمینه می‌فرماید: «لا یکون الصدیق صدیقاً حتی یحفظ اخاه فی
ثلاثٍ: فی نکبته و غیبته و وفاته؛(۱۰) دوست حقیقی کسی است که در سه
زمان انسان را فراموش نکند؛ هنگام گرفتاری، در نبود انسان و پس از وفات او.»

۳ـ
ریاست، او را عوض نکند: دوستان دنیاپرست اغلب ریاست‌طلب هستند و رسیدن به مناصب
دنیوی و فانی را مهم‌ترین و زیباترین آرمان در زندگی خویش قلمداد می‌کنند، به طوری
که لذت ریاست نزد آنان به‌مراتب از لذت مال و ثروت بیشتر است.

این
گروه برای رسیدن به کعبة مقصود خویش بسیاری از مواهب معنوی و فضایل انسانی را در
این راه از دست می‌دهند و وقتی به هدف خود رسیدند، خود را گم می‌کنند و دیگران را
نمی‌شناسند، اما دوستان باوفا اغلب ریاست‌گریز هستند و اگر به منصبی از مناصب
دنیوی دست یافتند، این مقام در گفتار، رفتار و کردار آنان هیچ‌گونه تغییری ایجاد
نمی‌کند و همچنان علقة دوستی و رفاقت را با دیگران حفظ می‌کنند.

امام صادق«ع»
می‌فرمایند: «اذا کان لک صدیقٌ فولّی ولایه فاصبته علی العسر مما کان علیه قبل و
لایبه فلیس بصدیق سوءٍ؛ هرگاه دوستی داشتی که به ریاست برد و یک‌دهم علاقه و
وفاداری قبل از ریاستش را نسبت به تو حفظ کند، دوست بدی نیست.»

۴ـ
رعایت شرایط دوستی: در ادامة ویژگی‌های دوستان شایسته، امام جعفر صادق«ع» در حدیث
آموزندة دیگری می‌فرمایند: «رشتة دوستی و رفاقت فقط با رعایت حدود و شرایط آن
استحکام می‌یابد و کسی که این حدود یا بخشی از آن را رعایت کند، او را دوست بدان و
کسی که هیچ ‌یک از این شرایط در او نباشد، شایستة دوستی نیست. نخستین شرط آنکه
ظاهر و باطنش با تو یکی باشد. دوم اینکه زینت و آبروی تو را زینت و آبروی خویش
بداند و عیب و زشتی تو را عیب و زشتی خویش بداند. سوم اینکه مال و مقام موضع او را
نسبت به تو تغییر ندهد. چهارم اینکه هر آنچه در توان دارد از تو مضایقه نکند و
پنجم اینکه تو را در سختی‌ها و مصائب زندگی رها نکند.»(۱۲)

 

مؤلفه‌های
تحکیم دوستی

۱ـ محبت
و ملاطفت: اولین مؤلفة تحکیم دوستی و جذب دوستان از منظر آموزه‌های دینی مهربانی و
ملاطفت است. شیوة محبت‌ورزی و مدارا در سراسر زندگی انسان‌ها روش مطلوب و ایده‌آلی
در مسیر دوست‌یابی است که در افراد هم جاذبه و هم انگیزه ایجاد می‌کند تا انسان‌ها
را از دریای تلاطم و پراکندگی به ساحل اتفاق و اجتماع برساند.

از آنجا
که محبت و ملاطفت با سرشت و فطرت آدمی سازگار است، افراد باید برای پیدا کردن
دوستان و جذب آنان به این فضیلت اخلاقی متوسل شوند تا از این طریق حتی از دشمنان
دوست بسازند. یکی از بارزترین ویژگی‌های اخلاقی رسول خدا«ص» برخورد محبت‌آمیز با
دیگران بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست طی ۲۳ سال رنج و تلاش دل‌های
بسیاری از مردم را شیفتة خود کند و رابطة خود را هر روز با مؤمنان استحکام بخشد.

قرآن
کریم در این باره می‌فرماید: «فبما رحمهٍ من الله لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب
لانفضوا من حولک…؛(۱۳) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد،
برای آنان نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند.»

بعد از
فتح مکه، پیامبر«ص» به مشرکان فرمود: شما در مورد من چگونه می‌اندیشید؟ مشرکان
گفتند: «ما جز نیکی و محبت از تو انتظاری نداریم! ما تو را برادری بزرگوار و فرزند
برادر بزرگوار خود می‌دانیم.» رسول خدا«ص» فرمود: «من آن چه را برادرم یوسف«ع» در
مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می‌کنم و همانند او می‌گویم: «… لا تثریب
علیکم الیوم…؛(۱۴) امروز ملامت و سرزنشی بر شما نیست…».

آن رهبر
مهربان، مردم نگران را آرام کرد و فرمود: «امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز
رحمت و محبت است. من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم و آن جملة معروفش را
فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(۱۵) به دنبال زندگی‌تان بروید که همة
شما آزاد هستید.»

امام
علی«ع» در سیرة تربیتی خود جهت تحکیم روابط دوستی به اصل تألیف قلوب و مدارا بسیار
توجه داشت و می‌فرمود: «قلوب الرجال وحشیهٌ فمن تألفها اقبلت علیه؛(۱۶)
دل‌های مردم وحشی و پراکنده است؛ لذا به کسی روی می‌آورند که با آنان محبت و مدارا
کند.»

۲ـ
مشورت و همفکری: مشورت در امور یکی از راهبردهای تحکیم دوستی و تعامل با دیگران
است. در قرآن کریم فرایند مشورت در چند آیه مورد توجه قرار گرفته است و از همه مهم‌تر
اینکه سوره‌ای به نام «شوری» در این کتاب آسمانی وجود دارد. خداوند برای زنده کردن
شخصیت انسان‌ها و تحکیم رفاقت و تعامل با یکدیگر به پیامبر«ص» دستور می‌دهد که در
کارها با مسلمانان مشورت کن: «… وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله…؛(۱۷)
و با آنان در امور مشورت کن و هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن.»

پیامبر
اکرم«ص» قطع نظر از وحی آسمانی چنان فکر نیرومندی داشت که نیازی به مشاوره نداشت،
اما برای اینکه از یک سو مسلمانان را به اهمیت مشورت متوجه سازد و از سوی دیگر
نیروی فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومی مسلمانان که جنبة اجرای
قوانین الهی را داشت، جلسة مشاوره تشکیل می‌داد و برای رأی افراد صاحب‌نظر ارزش
خاصی قائل بود؛ به گونه‌ای که برای احترام به دوستان از رأی خود صرف‌نظر می‌نمود؛(۱۸)

گاهی انسان قادر به تصمیم‌گیری نیست. در چنین
مواقعی می‌توان با دوستان صالح و نیک‌اندیش مشورت کرد و از نظرات آنان در پیشبرد
اهداف خویش بهره گرفت. کسانی که با دوستان شایسته و خوب مشورت می‌کنند، در
کارهایشان پشیمان نخواهند شد.

امام
جواد«ع» می‌فرمایند: «ثلاث من کن فیه لم یندم: ترک العجله و المشوره و التوکل
عندالعزم علی الله؛(۱۹) اگر سه ویژگی در انسان باشد، از کار خود پشیمان
نمی‌شود: در کار خود عجله نکند، مشورت و همفکری با دوستان و نزدیکانش داشته باشد و
هنگامی که تصمیم می‌گیرد کاری را انجام دهد، بر خداوند توکل نماید.»

بنابراین،
مشورت با دوستان در تحکیم دوستی و گسترش تعامل مؤثر است؛ زیرا انسان در اثر مشورت
با دیگران علاوه بر اینکه از نظرات مختلف بهره می‌برد، برای دوستان خود نیز شخصیت
و احترام قائل می‌شود و یقیناً احترام به دیگران افزایش محبت آنان را در پی خواهد
داشت.

۳ـ
خوشرویی: یکی دیگر از راهبردهای تحکیم دوستی و جذب دوستان حقیقی، گشاده‌رویی در
معاشرت با دیگران است. امیرالمؤمنین در این باره می‌فرماید: «البشاشه حباله
الموده؛(۲۰) خوشر‌ویی مایة دوست‌یابی است.»

امام
جواد«ع» می‌فرمایند: «انکم لن تسعوا الناس باموالکم فسعوهم بطاقه الوجه و حسن
اللقاء؛(۲۱) شما هرگز با مال و منال دنیا نمی‌توانید به مردم توسعه
دهید و آنان را راضی کنید. پس تلاش کنید تا با گشاده‌رویی آنان را راضی نمایید.»

مولای
متقیان حضرت علی«ع» ناتوان‌ترین افراد جامعه را کسانی می‌داند که از به دست آوردن
دوست و رفیق عاجزند و می‌فرماید: «اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان و اعجز منه
من ضیع من ظفر به منهم؛(۲۲) ناتوان‌ترین مردم کسی است که از پیدا کردن
دوست ناتوان باشد و عاجزتر از او کسی است که دوستانی را که به دست آورده از دست
دهد.»

۴ـ
دیدار و همدردی: شایسته است که فرد مسلمان روابط اجتماعی خود را با دیگران تقویت
کند و با برادران دینی و دوستان خود دیدار و همدردی داشته باشد؛ زیرا فاصله گرفتن
از مردم عواقب زیان‌باری را به دنبال دارد. ارتباط و تعامل با دیگران سبب جذب
دوستان می‌شود. امام جواد«ع» می‌فرمایند: «با سه چیز محبت دوستان جلب می‌شود:
انصاف داشتن در برخوردها و دیدارها، همدردی با آنان در سختی‌ها و راحتی‌ها و داشتن
قلب سلیم.»(۲۳)

همیشه
با مال و مناصب دنیوی نمی‌توان دل‌ها را رام کرد. دیدار و ملاقات دیگران همراه با
برخورد محبت‌آمیز مانند باران بهاری، لطافت، نشاط و سرسبزی را به دنبال دارد. گاهی
صمیمانه معجزه می‌کند و تحول می‌آفریند؛ به‌طوری که تداوم آن پیوند رفاقت و دوستی
را عمیق و ژرفا می‌بخشد.

بنابراین،
دیدار و برخورد صادقانه با دیگران سرآمد فضایل اخلاقی و سجایای انسانی است و
پیشوایان معصوم«ع» در سیرة خود آن را جزو مؤلفه‌های خوشبختی می‌دانند، زیرا این
پدیده، تعامل بین افراد در جامعة مسلمین مستحکم و دوستان را زیاد می‌کند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۲،
ص ۴۳.

۲ـ منتهی‌الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص
۲۲۹.

۳ـ فرقان، ۲۸ـ۲۷.

۴ـ نهج‌البلاغه، ترجمة محمد دشتی، حکمت ۳۸،
ص ۶۳۲.

۵ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید
معتزلی، ج ۲، ص ۲۷۲.

۶ـ موسوعه کلمات الامام الجواد«ع»، ج ۲، ص
۳۵۲.

۷ـ زخرف، ۶۸.

۸ـ آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ص ۲۰.

۹ـ عنکبوت، ۶۸.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۴، ص ۶۵۶.

۱۱ـ مجلة پاسدار اسلام، شماره ۳۰۷، تیرماه
۱۳۸۶، ص ۳۷.

۱۲ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص
۴۶۷.

۱۳ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۱۴ـ یوسف، ۹۲.

۱۵ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲۱، ص
۱۳۲.

۱۶ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۵۰، ص ۶۳۴.

۱۷ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۱۸ـ نک: تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۱۴۶ـ۱۴۲.

۱۹ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن
عیسی اریلی، ج ۲، ص ۳۴۳.

۲۰ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۶، ص ۶۲۴.

۲۱ـ امالی شیخ صدوق، ص ۵۳۱.

۲۲ـ مأخذ قبل، حکمت ۱۲، ص ۶۲۶.

۲۳ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸۲.

 

سوتيتر:

1.

امیرالمؤمنین«ع»
فرزند ارشد خود امام حسن مجتبی«ع» را از همراهی و همنشینی با دوستان نااهل برحذر می‌دارند:
«پسرم! از دوستی با فرد احمق بپرهیز؛ زیرا می‌خواهد به تو نفعی برساند، اما ضرر می‌رساند.
از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که بدان نیازمندی از تو دریغ می‌دارد و از دوستی
با فرد بدکار بپرهیز؛ زیرا تو را به بهای اندکی می‌فروشد. همچنین از دوستی با دروغگو
دوری کن؛ چون او مانند سراب است که دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نشان می‌دهد.

 

 

2.

شهید آیت‌الله
مطهری«ره» در این‌باره می‌نویسد: «دوستی‌هایی که بر مبنای طمع و خواسته‌های مادی است
تا وقتی ادامه دارد که پای مطامع یا منافع در میان باشد. وقتی که اینها رفت، علت دوستی
هم از میان می‌رود و پیوندها فرومی‌پاشد

 

 

01ژانویه/70

استواری در عمل

حجت‌الاسلام
دکتراصغر هادوی

دو اتفاق عجیب در سیره پیامبر«ص» وجود دارد که نمی‌توان به
سادگی از آن گذشت بلکه باید پایه و مبنایی برای بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها در حوزه‌های
فرهنگی و اقتصادی ـ سیاسی باشد. این اتفاق آنقدر مهم بوده است که دو مرتبه در یک
موضوع رخ داده است.

Continue reading

01ژانویه/70

ازسیاست تا دیانت

ازسیاست تا
دیانت

محمد صالح

تبلیغ در آخر دنیا

روحانی
اگر اهل تبلیغ باشد برایش فرقی نمی‌کند که محل تبلیغش کجاست و مخاطبانش چه کسانی‌اند!
کارش را با نیت خالص انجام می‌دهد و رسالات الله را ابلاغ می‌کند!

اگر
مستحضر باشید اکوادر کشوری است که تقریباً در آخر دنیا (البته از نظر ما) قرار
گرفته (دقیقاً شمال غربی امریکای جنوبی) با مردمانی که عمدتاً مسیحی کاتولیک‌اند و
درست در همین کشور است که یک مرکز اسلامی به همت یک روحانی، چراغ مسلمانی را
برافروخته و به جذب مردم خصوصاً جوانان اکوادری به اسلام مشغول است و به لطف خدا
در این امر موفقیت‌های بسیاری داشته است.

وقتی
روحانی و مبلغ، عاشق کارش باشد و علاوه بر زبان اسپانیولی (که زبان مردم اکوادر و
قاطبه ساکنان امریکای جنوبی است) به زبان‌های انگلیسی و عربی هم مسلط باشد و فرهنگ
و آداب و رسوم مردم محل تبلیغش را بشناسد و اخلاق خوب را وسیله جذب مردم قرار دهد،
نتیجه آن می‌شود که «یدخلون فی دین‌الله افواجا»! البته بماند که این بزرگوار نه
امکانات مالی فراوانی دارد و نه حقوق چندانی! حقوق و امکانات این روحانی و مرکز
تحت مدیریت ایشان (که البته جز خود ایشان کارمند دیگری ندارد!) در همان حدود طلبگی
است و این روحانی معتقد، علاوه بر ساماندهی به امور دینی و معنوی ایرانیان و
شیعیان مقیم اکوادر (که حدود سیصد نفر می‌شوند) در مقابله با فتنه‌انگیزی‌های
وهابیت در این کشور هم موفق بوده و با تأسی به سنت معصومین، جمعی از جهال فریب
وهابیت خورده را هم به دامان اسلام حقیقی بازگردانده است (چون مرکز وهابی وابسته
به آل‌سعود با پول و زور مشغول لجن‌پراکنی علیه تشیع و ترویج وهابیت در میان
مسلمانان عرب‌تبار این کشور است).

حضور در
دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی اکوادر و کشورهای اطراف و سخنرانی و معرفی اسلام و پاسخ
به سؤالات و شبهات مطرح درباره اسلام بخش دیگری از برنامه‌های این مبلغ موفق است!
(به ویژه آنکه این جلسات به زبان فصیح اسپانیولی و بدون نیاز به مترجم برپا می‌شود)
طبیعی است نتیجه این اقدامات روی آوردن مخاطبان مخصوصاً جوانان اکوادر به اسلام
حقیقی و تشییع باشد!

۱ـ جالب
آنکه این مبلغ مؤمن نه از کمبود بودجه و امکانات گله و شکایت داشت و نه اعتقادی به
فعالیت پول‌محور داشت! ایشان به این اعتقاد رسیده بود که برای تبلیغ اسلام و تشییع
علاوه بر خلوص نیت، باید از اخلاق نبوی، آگاهی عمیق دینی و حلم و بردباری بهره
برد.

۲ـ‌ اگر
دستگاه‌های آفتابه لگن هفت دستی مانند سازمان فرهنگ و ارتباطات را تعطیل و عوض آن
سی، چهل نفر مبلغ مانند عزیز فوق‌الذکر به اقصی نقاط دنیا اعزام کنیم، هم در بیت‌المال
صرفه‌جویی کرده‌ایم و هم اسلام و تشییع را گسترش داده‌ایم و هم خدا را راضی کرده‌ایم!

۳ـ اگر
دستگاه‌های فرهنگی مملکت سهواً و عمداً مردم داخل کشور را از دین و ایمان منحرف و
به سوی جبهه مقابل سوق می‌دهند، مشکل در این جاست که عنان امورشان دست کسانی مثل
حاج آقای مورد اشاره نیست، حال چرا زمام این دستگاه‌ها دست چنین نیروهای مؤمن و
معتقد به اسلام و انقلاب نیست، سؤالی است که هنوز پاسخی برای آن یافت نشده!

۴ـ
انشاءالله درد و بلای این روحانی صادق و امثال ایشان بخورد توی ملاج همه منحرفان
فرهنگی مملکت و مدیران بی‌لیاقت دستگاه‌های فرهنگی! (یعنی آن دسته از مدیرانی که
بی‌لیاقتند!)

 

فرانسوی‌ها
در ارشاد(1)

وزارت
ارشاد جمهوری اسلامی تا الان همه جور آدم به خودش دیده بود! از مهاجرانی تا شمقدری
و از تاج‌زاده تا اکبر گنجی! فقط مانده بود که فرانسوی‌ها و موسیوها و پاریسی‌ها
این وزارتخانه را قبضه کنند که خوشبختانه این مهم هم در دوران فعلی جامه عمل پوشید
و مقدرات معاونت سینمایی وزارت ارشاد به دست کسانی افتاد که فرانسوی فکر می‌کنند،
فرانسوی خواب می‌بینند، فرانسوی دستور می‌دهند و خلاصه وزارت ارشاد برای خودش یک
پاریس کوچولو شده است! اولین ثمره این انقلاب فرانسوی در وزارت ارشاد و معاونت
سینمایی آن را هم امسال در جشنواره فیلم فجر می‌شود دید! فقط خدا کند آن رگ
فرانسوی مدیران وزارت ارشاد بجنبد و اسم «فجر» را با یک اسم پاریسی (مثلاً شانزه
لیزه یا اتوال یا کارتیه لتن یا …) عوض کنند که دلمان برای هدر رفتن این اسم
نسوزد! در ضمن اگر این جشنواره را به جای ایام پیروزی انقلاب اسلامی در یک مناسبت
دیگر مثلاً سالگرد انقلاب کبیر فرانسه یا سالگرد تخریب زندان باستیل یا خجسته روز
تاجگذاری ناپلئون و… برگزار کنند، تاریخ برگزاری و محتوای جشنواره و کیفیت
برپایی آن تناسب بیشتری پیدا می‌کند! بالاخره ظلم است که در سالگرد پیروزی یک
انقلاب اسلامی، جشنواره فیلمی برگزار شود که در آن هم اسلام غریب باشد و هم
انقلاب!

 

 

فرانسوی‌ها در ارشاد(2)

یک
برادر بسیار انتلکتوئل و فرانکوفون که چند ماهی
است مسئولیت معاونت سینمایی وزارت ارشاد را برعهده گرفته، اخیراً فتوا داده که
لازم نیست فیلم‌های سینمایی برای ساخت، مجوز و پروانه بگیرند! یعنی هر کسی هر جوری
که دلش بخواهد می‌تواند برود و فیلم سینمایی بسازد! کلاً آزاد و بدون هرگونه
نظارتی! (البته این فتوا عملاً صادر شده و شخص ایشان به فیلمی که در تجلیل از آشوب‌طلبان
سال ۸۸ و بدون مجوز ساخته شده پروانه نمایش و قول جایزه داده‌اند!)

از آن
طرف هم ریاست دولت فرموده‌اند که اگر فیلم بدی ساخته شد مردم می‌توانند آن فیلم را
نبینند (یعنی نمایش فیلم بد و ساخت آن قدغن نیست! بلکه مردم حق دارند که آن را
تماشا نکنند!)

ـ نتیجه
اخلاقی: تا دیروز که فیلم‌ها برای ساخت و نمایش نیاز به مجوز و نظارت و بازبینی
داشتند، خیانت و فحشا و تمسخر اسلام و حیا و عفت از سر و کول خیلی از فیلم‌های
سینمایی مملکت بالا می‌رفت! حالا که نیاز به مجوز، لغو شده و هر کسی می‌تواند هر
چیزی بسازد و پخش کند، چه بر سر اخلاق و دیانت و شریعت خواهد آمد؟

 

ارشاد
یا اضلال

آنقدر
در این سال‌ها از وزارت ارشاد کشیده‌ایم که شنیدن نام «ارشاد اسلامی» موجب حساسیت
و تشدید نفس‌تنگی‌مان می‌شود! معلوم نیست این اباحه‌گری و تساهل و تسامح و
لیبرالیسم در ذات این وزارتخانه نهفته یا اینکه از خواص ساختمان آن است! بالاخره
هر کسی با هر اصل و نسبی و با هر دیدگاه و خط و ربطی پا به این وزارتخانه گذاشته
عمداً یا سهواً در جهتی خلاف فرهنگ اسلامی و انقلابی غش کرده! «ارشاد اسلامی» آن
دولت از خیانت زوجین به هم حمایت می‌کرد و «ارشاد اسلامی» این یکی موانع نمایشنامه‌ای
است که زبانمان لال سید و سالار شهیدان را به باد اهانت و بی‌شرمی گرفته است!

از
آنجایی که فعلاً و تا اطلاع ثانوی امید هدایت این وزارتخانه و مدیران آن نمی‌رود
(ما از خنثی و بی‌اثر بودن این وزارتخانه کاملاً استقبال می‌کنیم و به هیچ روی
توقع نداریم که این وزارتخانه گامی هر چند کوچک در ارشاد اسلامی به ویژه در عرصه
سینما و تئاتر و امثالهم بردارد!) لذا پیشنهاد می‌شود که یا اسم این دستگاه عوض
شود (مثلاً وزارت حمایت از افساد یا به اختصار وزارت افساد! یا وزارت اضلال یا
وزارت ارشاد غیر اسلامی و…) یا در آن به صورت اصولی و نهادینه تخته گردد تا بیش
از این بیت‌المال مسلمین صرف انحراف فکری و اخلاقی آنها و فرزندانشان نگردد!) البته
ظریفی می‌گفت می‌توان بودجه این وزارتخانه را قطع کرد و از ریاست‌جمهوری محترم
کشور دوست و برادر امریکا خواهش کرد از ردیف بودجه تهاجم فرهنگی به جمهوری اسلامی
یا از اعتبارات جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی، بودجه مورد نیاز این وزارتخانه تأمین
شود تا منبع تأمین مالی وزارتخانه با اقدامات آن انطباق بیشتری پیدا کند!

 

 

01ژانویه/70

پیامبر اکرم «ص» سراج منیر

حضرت آیت‌الله حسن زاده آملی

وجود
مبارک خاتم الانبیاء سراج منیر است. به تعبیر قرآن شریف و سراجاً منیرا. این چراغ
الهی نور می‌دهد و این ایمان‌های ما همه فروغ پرتوهائی از آن نورند. این عبادات
ما، کمال ما، توجه ما، شعبه و شعله‌ای از آن نورند و این مجلس ما روزنه‌ای از آن
نور است.

Continue reading

01ژانویه/70

رستگاری مؤمنان با پیروی از خاتم «ص»

یکی از
نام‌های خدای سبحان، رحمان است که بیانگر رحمت عام اوست که به مقتضای این رحمت
عام، مخلوقات را می‌آفریند و انواع نعمت‌های مادی و معنوی را دراختیار آنان می‌نهد
تا آنها با استفاده از این نعمت‌ها راه کمال را طی کنند و به فلاح و رستگاری نایل
شوند.

Continue reading

01ژانویه/70

فضیلت مسجد

پیامبر اکرم (صلی‌ا لله علیه واله):

و من مشى الى مسجد یطلب فیه الجماعه کان له بکل خطوه سبعون الف حسنه، و یرفع له من
الدرجات مثل ذلک، فان مات و هو على ذلک و کل الله به سبعین الف ملک یعودونه فى
قبره و یبشرونه و یونسونه فى وحدته و یستغفرون له حتى یبعث؛ (وسائل‌الشیعه، ج ۵، ص ۳۷۲) (امالى طوسى، ج ۲، ص ۳۰۷)

Continue reading

01ژانویه/70

امامان معصوم(ع) برترین گزینش‌ها

آیت‌الله سید احمد خاتمی

درشماره گذشته در باره فرازی از زیارت جامعه کبیره به عنوان جامع‌ترین متن امام‌شناسی
شیعی بحث شد و از جایگاه امامان و پیامدهای مبارک محبت ایشان سخن به میان آمد. در
فراز بعد سخن از رفتار شایسته یک شیعه نسبت به اهل بیت «ع» است.

Continue reading

01ژانویه/70

نکته هایى اخلاقى از کلمات امام خمینى ۲ سلام الله علیه

-نکته :۶ (ذکر خدا)
اى عزیز قلب رابه آداب عبودیت مأنوس کن وبه ذائقه روح حلاوت ذکر خدا را بچشان و این لطیفه الهیه در ابتداء امر به شدت تذکر و انس با ذکر حق حاصل مىشود ولى در ذکر قلب مرده نباشد و غفلت بر آن مستولى نشود و چون با تذکر قلب را مأنوس نمودى کم کم عنایات ازلیه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملکوت بر قلبت گردد.()

Continue reading

01ژانویه/70

رهنمودهاى مقام معظم رهبرى

حج بهترین فرصت براى غلبه بر جدایىهاى طبیعى و تصنعى در میان مسلمانان، و یکسان سازى دلها، نیّتها و عزمها در دنیاى اسلام است.
مسلمانان در ایام چند روزه اعمال حج، از بسیارى از امور رایج و معمولى زندگى که وسایل غفلت، انحطاط و تفاخر مادى و ظاهرى است دورى مىگزینند و وارد یک فضاى بیکران معنوى مىشوند و این در واقع تمرینى عملى براى جدایى از دلبستگىهاى دنیایى و انقطاع الى اللّه است.

Continue reading

01ژانویه/70

خاطراتى سبز از یاد شهیدان

حماسه محمد رضا
در عملیات انهدام کارخانه پتروشیمى عراق ـ که اواخر بهمن ۶۴ رخ داد ـ محمد رضا ارند با کوله‌اى پر از گلولههاى آرپى جى به سوى دشمن دوید و شروع به شلیک کرد. آتش حساب شده که هر لحظه جایش را عوض مىکرد، سنگرها و تانکهاى دشمن را از هم پراکنده کرد. محمد رضا یک تنه آتشى افروخت که عراقىها فکر کردند با گروهى از آرپى جى زنها روبه رو شده‌اند. وقتى او آخرین گلوله را رها کرد، تانکهاى صدام در حال فرار بودند. محمد رضا ضامن نارنجکى را کشید و دوان دوان به سوى نزدیکترین تانک دشمن تاخت و لحظه‌اى بعد او همراه تانک در انفجارى هراس‌انگیز از نظر ناپدید شد. بعد از فرو نشستن غبار حادثه، پیکر مطهرش صد پاره شد.()

Continue reading

01ژانویه/70

سیماى درخشان امام على (ع) از منظر دیگران

قسمت دوم
-امام على(ع) از دیدگاه دانشمندان اهلسنت
احمد بن حنبل (پیشواى مذهب حنبلى)
آن همه فضیلتها که براى على بن ابىطالب بوده و نقل شده برای هیچ یک از اصحاب رسول خدا نبوده است.()
همچنین وى از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که به فاطمه(س) فرمود: “آیا راضى نمىشوى که من تو را به کسى تزویج کنم که اوّلین مسلمان است و علمش از همه بیشتر و حکمش از همه عظیمتر است”.()

Continue reading

01ژانویه/70

یادداشتها و خاطراتى از امام خمینى قدّس سرّه

چرا با ما قهر کرده است؟!
هرگاه یکى از افرادى که برنامه ثابت در محضر امام داشتند بدون اطلاع قبلى حضور نمىیافت حضرت امام بلافاصله سراغ او را مىگرفتند. روزى یکى از همین افراد هنگام عبور از سه راهى کوچه جماران به طرف حسینیه با پاسدارى که اولین روز کار او در سه راهى بیت بود و اعضاء دفتر را نمىشناخت مواجه و بدلیل عدم رعایت شأن او ناراحت شده و برگشته بود، به محض ورود به محضر امام، حضرت امام سراغ او را گرفتند و آنگاه که ماجرا را بازگو کردیم. حضرت امام با لحن حزن آلودى فرمودند :«آقاى…اگر از آنها ناراحت شد چرا با ما قهر کرده است؟!» که با ابلاغ گلایه محبت‌آمیز حضرت امام آن شخص متأثر شد و به کار خود بازگشت.

Continue reading

01ژانویه/70

تمدن غرب در سراشیبى سقوط

تاریخ بشر آمیزه‌اى است از شکلگیرى، شکوه تمدنها و سقوط تمدنها. این شکوه یا سقوط هرگز بى علت و بدون دلیل و تصادفى نبوده است. چرا که تصادف و اتفاق را دلائل فلسفى و عقلى رد مىکند و آن را ناشى از جهل به اسباب و غفلت از عوامل می‌داند، بنابراین براى هر پدیده یا حادثه‌اى علل و عواملى را جستجو باید کرد. از دیدگاه قرآن کریم و جامعهشناسى دینى هم نه تنها براى شکوه یا سقوط تمدنها دلائل و عوامل روشنى بیان شده است، بلکه به عبرت گرفتن انسانها از حوادث تاریخى اصرار می‌ورزد و از سرنوشت گذشتگان آیینه‌اى مىسازد تا انسانها بتوانند سرنوشت خود را با آن معیارها به نظاره بنشینند، درس زندگى بیاموزند و موضع درست اتخاذ کنند.

Continue reading

01ژانویه/70

به مناسبت سالروز تبعید امام خمینی (ره) از ایران

سیزدهم آبان سال ۱۳۴۳ امام خمینی توسط رژیم ستم شاهی از ایران به ترکیه تبعید شدند.
اجمال ماجرا از این قرار بود که امام با اطلاع و شناختی که از حضور مستشاران نظامی و امنیتی آمریکایی و اسرائیلی و عملکرد زیانبار و توهین‌آمیز آنها در کشورمان داشتند پس از تصویب قانون کاپیتولاسیون برای نظامیان آمریکایی در مهرماه ۴۳، تصمیم گرفتند تا این توطئه بزرگ را که رژیم دست نشانده شاه علیه اسلام و استقلال کشور تدارک دیده بود افشا نمایند.
درست در حالیکه رژیم میکوشید تا با برگزاری جشن چهارم آبان!(روز تولد شاه) این فاجعه بزرگ را به دست فراموشی بسپارد امام تاریخ سخنرانی خود را در روز ۴ آبان ۴۳ ـ که مصادف با میلاد حضرت فاطمه(ع) بود ـ اعلام کردند و در همه جا این خبر منتشر شد.

Continue reading