حضرت آیتاله مصباح یزدی
امام خمینی (ره) و توفیق جهاد در عرصههای مختلف
الف) جهاد علمی و بسط فلسفه
امکان ندارد یک فرد بتواند در همۀ عرصهها در خط اول باشد. گاه خدای متعال به برخی توفیق میدهد که دو یا چند عرصۀ جهادی را جمع کنند که البته توفیقی بسیار استثنایی است؛ همانند توفیقی که به امام خمینی (رضوانالهعلیه) داده شد. در سال ۱۳۳۲، وقتی من به قم آمدم، ایشان در مسجد محمدیه درس میگفتند. عصرها درس اصول و بعد از مدتی، صبحها درس فقه هم میگفتند. درس فقه ایشان محدودتر و درس اصول پرجمعیتتر بود.(۱) بههرروی، ایشان استاد حوزه بودند و یکی از مصداقهای جهادی در ایشان جهاد علمی بود. در آن دوره، در زمینۀ بحثهای حوزوی، اختلافنظرهایی وجود داشت و برخی (چه بهسبب قصور در تشخیص و چه بهسبب عوامل دیگر) تنها سبک خاصی از تعلیموتعلم در رشتههای خاص حوزوی را میپذیرفتند و درقبال بعضی از رشتهها بیمهر بودند. (۲) گاه فقط بیمهری نبود، بلکه با آن مبارزه میشد؛ مانند رشتههای فلسفه و عرفان. گاه، تلاش در این رشتهها واقعاً جهاد بود. یکی از جهادهایی که امام (رضوانالهعلیه) در زمینۀ علوم حوزوی انجام دادند، این بود که ایشان علوم عقلی رااز استادانی مانند مرحوم آقای شاهآبادی (رضوانالهعلیه) بهخوبی آموختندو کوشیدند در تدریس فلسفه شاگردانی همچون مرحوم آقای مطهری (رضوانالهعلیه) را پرورش دهند. امام (رضواناللهعلیه) در مدرسۀ فیضیه، درس اخلاق نیز میگفتند که عصرهای پنجشنبه برگزار میشد و درس دیگر ایشان که نسبتاً خصوصی هم بود و امثال آقای مطهری در آن شرکت میکردند، درس اسفار بود. در چنان دورهای، صرف تدریس این درس و پرورش چنین شاگردانی، خود نوعی جهاد بود؛ زیرا این درسها مخالفان بسیاری داشت و امام بایستی با آنها مبارزه میکرد. گاه، کار بهجایی میرسید که بعضی از تنگنظران به این رشتهها نسبت کفر میدادند و این داستان معروف است که استکان مرحوم آقا مصطفی را به این علت آب کشیده بودند که پدر ایشان اهل فلسفه است، پس هم خودش و هم پسرش مرتدند! چنین مشکلاتی در عرصۀ علمی قم و در میان روحانیت وجود داشت و امام (رضوانالهعلیه) با تلاشی مُجدّانه این سدها را شکست و در این زمینه بعد از ایشان مرحوم علامه طباطبایی (رضوانالهعلیه) کار نهایی را انجام دادند.
ب) جهاد اخلاقی
امام در درس اخلاق کاری میکرد که گاه افرادی در کلاس اخلاق ایشان از فرط گریه غش میکردند. من در این کلاس نبودم، اما بهیاد دارم که برخی میگفتند عدهای در پای موعظه ایشان، آنچنان گریه میکردند که گاه بیهوش میشدند. گذشته از این کلاس، رفتار خود ایشان نیز جهادی اخلاقی بود. در میان شاگردان و نزدیکان، ایشان چنان رفتار میکرد که شیوۀ رفتارش تربیت بود. برای مثال، اگر فردی در بین راه از امام چیزی میپرسید، ایشان میایستاد و پاسخِ پرسش او را میداد و سپس بعد از راهانداختن آن فرد حرکت میکرد؛ یعنی حاضر نبود هنگام راهرفتن در خیابان یا کوچه، کسی دیگری هم همراهش راه بیاید و درمقابل دیگران تظاهر کند که شاگردان زیادی دارد. همیشه، تنها راه میرفت و اجازه نمیداد کسی با او همراه شود؛ البته، بعدها بهدلیل مسائل سیاسی و مرجعیت، انجام یکسری از کارها ضروری بود و ایشان حداقل آنها را انجام میداد؛ زیرا مراجعات مختلفی به ایشان میشد و گاه باید فوراً پاسخ کسی را میدادند، اما بههرروی، آن وقتی که ایشان استادی ساده بود، بسیار متواضع، بیپیرایه، بیتکلف، بیادعا و آماده برای فداکاری در راه وظیفه بود. حکایت مسائل سیاسی و انقلاب هم که روشن است و شرح پیروزی انقلاب بسیار مفصل است. امام (رضوانالهعلیه) هم در جهاد علمی موفق بود و هم در جهاد با نفس که جهاد اکبر است.
ج) تربیت شاگردی بزرگ مانند شهید مطهری
ایشان در راه تربیت دیگران نیز موفق بود و مبارزان و مجاهدان بزرگی را تربیت کرد. امام (رضوانالهعلیه) با روشهای نادرست و انحرافهایی که در جامعه وجود داشت،مبارزه کرد. ایشان در جوامع علمی با تفکرهای نادرست مبارزه کرد و راه را برای پیشرفتهای علمی و معنوی دیگران باز کرد. یکی از موفقیتهایی که خدای متعال به امام مرحمت کرد این بود که شاگردانی چون آقای مطهری را نصیب امام کرد. مرحوم آقای مطهری بهصورتهای مختلف ابراز میکردند که من تربیتشدۀ دو استاد هستم: امام و علامه طباطبایی (رضواناللهعلیهما). مرحوم مطهری در سخنانشان یا حتی گاه در نوشتههایشان، وقتی اسم این دو بزرگوار را میبردند، معمولاً میگفتند: روحی له الفداء. مرحوم آقای مطهری افتخار میکرد که پرورشیافتۀ چنین استادانی است و متقابلاً استادها نیز افتخار میکردند که چنین شاگردی دارند. همه میدانیم، امام درباره ایشان فرمود: حاصل عمر من است. حرف بزرگی است که استادی درباره شاگردش بگوید او حاصل عمر من است و اگر من هفتاد سال زحمت تدریس کشیدم، نتیجهاش را دیدم. همانطورکه مرحوم آقای طباطبایی نیز به آقای مطهری ابراز علاقه میفرمودند. علامه میگوید: وقتی آقای مطهری وارد جلسه درس میشد، من به وجد میآمدم، لذت میبردم و شاد میشدم؛ زیرا هرچه میگفتم، ایشان درک میکرد و سخنانم هدر نمیرفت. این تعبیر را من از هیچ استادی و دربارۀ هیچ شاگردی نشنیدم که بگوید وقتی فلان شاگرد وارد جلسه درس من میشد، من به وجد میآمدم. حتی برخی نقل میکنند که علامه گفته است وقتی ایشان میآمد، من بهرقص میآمدم.
شهادت، مزد جهادگران الهی
اینها برای کسانی که اهل جهادند، توفیقهای الهی است. مرحوم مطهری سرانجام به آرزوی دیرینه خود رسید و با فیض الهی در راه او شهید شد؛ البته، شهادت عالمان شیعه مسبوق به سابقه و مایۀ افتخار شیعیان است. برخی از عالمان شیعه بین علم و شهادت جمع کردند؛ برای مثال دو شهید بزرگوار، شهید اول و شهید ثانی. یکی از افتخارات ما طلبهها که هم باید به آن بنازیم و ببالیم و هم باید از آن درس بیاموزیم کتاب شرح لمعه است؛ درسی که اکنون در همۀ حوزههای علمیه شیعی عالم (تا آنجا که ما خبر داریم) تدریس میشود و بهعنوان یکی از بهترین کتابهای درسی است. شرح لمعه هم متن است و هم شرح. متن لمعه را عالمی بزرگ نوشته است و استاد بزرگ دیگری آن را شرح داده است. هر دوی ایشان در راه خدا شهید شدند. متن را شهید اول و شرح را شهید ثانی نوشته است. آیا چنین چیزی نشان بر این امر نیست که جهادگران در راه خدا پاداشی عظیم دارند؛ علاوهبرآنکه شهادت نصیبشان می%D