یادداشتها و خاطراتى از امام خمینى قدّس سرّه

چرا با ما قهر کرده است؟!
هرگاه یکى از افرادى که برنامه ثابت در محضر امام داشتند بدون اطلاع قبلى حضور نمىیافت حضرت امام بلافاصله سراغ او را مىگرفتند. روزى یکى از همین افراد هنگام عبور از سه راهى کوچه جماران به طرف حسینیه با پاسدارى که اولین روز کار او در سه راهى بیت بود و اعضاء دفتر را نمىشناخت مواجه و بدلیل عدم رعایت شأن او ناراحت شده و برگشته بود، به محض ورود به محضر امام، حضرت امام سراغ او را گرفتند و آنگاه که ماجرا را بازگو کردیم. حضرت امام با لحن حزن آلودى فرمودند :«آقاى…اگر از آنها ناراحت شد چرا با ما قهر کرده است؟!» که با ابلاغ گلایه محبت‌آمیز حضرت امام آن شخص متأثر شد و به کار خود بازگشت.


مراقبت و تفقد از مراجع و علماى معمّر
صحبت از همراهى و هماهنگى مراجع و علماى بزرگ با امام و نهضت امام بود گفتم فضیلت و تقواى بزرگان جاى انکار نیست اما اگر از بزرگواریهاى مدبرانه حضرت امام آگاه بودید در مىیافتید این همراهیها عمدتاً محصول مدیریت و راهبرى امام بود، حضرت امام علاوه بر رعایت شأن و حفظ حرمت مراجع و علماء معمّر، همواره مراقب احوال شخصیه آنان بود و به طور نمونه اگر بیمار مىشدند شخص یا اشخاصى را براى عیادت و تفقد از آنان گسیل می‌داشتند که در مواردى اینجانب نیز این مأموریت را یافتم و چنانچه نیاز به معالجه و اعزام پزشک یا انتقال آنان به بیمارستان بود به دستور حضرت امام به بهترین وجه ممکن اقدامات انجام مىگرفت.
تلگراف آیت اللّه گلپایگانى به امام
بعد از فوت آقاى شریعتمدارى و دفن بدون مراسم ایشان، آیت اللّه گلپایگانى تلگرافى براى امام فرستاد که آیه کریمه :«ولاتجعل فى قلوبنا غلّاً للّذین آمنوا…»() در آن ذکر شده بود و از مجموع متن و ذکر این آیه، نوعى تعریض نسبت به امام برداشت مىشد. این در حالى بود که حضرت امام در همان ایام به خاطر عارضه قلبى در بیمارستان بسترى بودند و به دلیل دستور مؤکّد پزشکان در استراحت مطلق بودند و هیچ اطلاعى از اصل فوت آقاى شریعتمدارى نداشتند تا چه رسد به کیفیت دفن او، طبعاً تلگراف آقاى گلپایگانى نیز به اطلاع امام نرسیده بود. اما بعد از چیزى نامه آقاى زیارتى (سید حمید روحانى) در پاسخ به تلگراف آقاى گلپایگانى که در یکى از بولتنها آمده بود به دست امام رسید و بدین ترتیب حضرت امام از این ماجرا مطلع شدند. ما که از تلگراف آقاى گلپایگانى مطلع شده بودیم با توجه به صورت اصل مسأله به شدت از داورى نابجاى آقاى گلپایگانى ناراحت و عصبانى بودیم و نظر ما صد در صد نسبت به آقاى گلپایگانى منفى شده بود که نمونه آن همان نامه آقاى سید حمید روحانى بود.
و امّا برخورد امام:
حضرت امام در آن سالها براى اعلام اول شوّال و عید فطر، دستور می‌دادند موضوع از آقاى گلپایگانى استعلام شود و هرگاه رؤیت هلال براى ایشان اثبات مىشد، بر آن اساس عید فطر اعلام مىگردید، در این سال امام از تلگراف آقاى گلپایگانى در اثناء ماه رمضان مطلع شدند و ما که بر مبناى قیاس و ذهنیت خود که خط قرمز دور آقاى گلپایگانى کشیده بودیم گمان مىکردیم امسال حضرت امام طور دیگرى عمل خواهند کرد اما با کمال تعجب و بر خلاف انتظار شاهد بودیم که حضرت امام در پایان ماه همچون سالهاى پیش و با همان تعبیر دستور دادند موضوع اثبات هلال از آقاى گلپایگانى استعلام شود و مطلب طبق روال گذشته اعلام گردید و بدین گونه پرتوى دیگر از خورشید روح خدا از وراى قلّههاى مکارم اخلاقى امام درخشید و با سیره الهى خویش برگ نورانى دیگرى بر کتاب حیات بخش زندگى خود افزود…و بار دیگر دریافتیم که امام کجا و ما کجا؟! روح کوچک ما کجا و روح ملکوتى روح خدا کجا؟ مورچه‌اى که با برخورد با صخره‌اى کوچک گرفتار پیچ و خمها و فراز و نشیبها مىشود کجا؟ و عنقاى بلند پروازى کجا؟ که عمیقترین درّهها و بلندترین قلّهها، کویرها و جنگلها و دریاها و اقیانوسها کمترین تأثیرى را در پیمودن راهى که در پیش دارد نمىگذارد!
واجب نیست!
با خانم دکتر زهرا مصطفوى دختر حضرت امام درباره سیره عملى حضرت امام نسبت به رعایت حریمهاى محرم و نامحرم در داخل منزلشان صحبت بود. ایشان نقل کرد حدوداً سیزده ساله بودم و تازه خواهرم با مرحوم آقاى اشراقى ازدواج کرده بود. آقاى اشراقى در یک روز تعطیل ما را به مهمانى در باغشان دعوت کرد. وقتى به همراه امام وارد باغ شدیم در حالى که آقاى اشراقى به استقبال ما می‌آمد، از امام پرسیدم من باید به آقاى اشراقى سلام کنم؟ امام فرمودند :«واجب نیست!» گفتم: من خجالت مىکشم سلام نکنم امام با اشاره به طرف درختها به من فهماندند دویدن در میان شاخ و برگ درختان را جایگزین رو در رو شدن با دامادمان کنم و به این ترتیب از محذور سلام نکردن خلاص شوم. و من همین کار را انجام دادم.
خانم مصطفوى بر این روش کلى امام نیز تأکید داشت که همواره در داخل منزل امام اصل بر عدم اختلاط بین محرمها و نامحرمها بود و آنگاه که در بین اعضاء خانواده زن و مرد نامحرمى از قبیل دامادها و نوهها بود سفره مردها و زنها جداگانه انداخته مىشد.
تولید مثل!
درس فقه حضرت امام در نجف اشرف به موضوع حکومت اسلامى رسیده بود و فضاى درس جذابیت و طراوت بىمانندى داشت. در محیطى که بسیارى از مباحث دوره عالى حوزه و درسهاى خارج فقه حول محور موضوعات و مسائلى بود که اصلاً در عصر حاضر موضوع خارجى نداشت یا کمتر مورد نیاز بود حضرت امام با طرح استدلالى حکومت اسلامى و ضرورت قیام براى تحقق آن، زلزله‌اى در افکار حوزویان پدید آورد و یکى از مهمترین و اساسىترین مسائل فقه اسلامى و شیعى را که در غبار ناباورى نسبت به تحقق آن، مورد غفلت قرار گرفته بود در مرحله نظرى به روشنى روز اثبات کرد و در مقام عمل نیز آنچه را در طول قرنها براى مؤمنان یک آرزوى دست نایافتنى بود محقق ساخت و آنچه را در تصوّر نمىگنجید به تصدیق آورد.
در یکى از روزهاى درس که استدلالهاى مستحکم حضرت امام به اوج خود رسیده بود و اصحاب درس به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و همگان را هیجان زده کرده بود یکى از شاگردان گوئى به این احساس رسیده بود که همین الآن باید به هر نحوى سلاحى به دست آورد و به ایران برگردد و کار را آغاز کند لذا با آهنگى شتابزده و آمیخته با هیجان در میان اوج سخنان امام با صداى بلند گفت: ما الآن باید چه کار…؟ اما هنوز جمله او تمام نشده بود که امام با همان لحن قاطع و سریع خود فرمود :«فعلاً باید تولید مثل کنید!»
معلوم بود که امام فرزانه هر سخن را در جاى خود و هر کارى را در فرصت مناسب خود می‌دید و در آن شرائط آنچه ضرورت داشت زمینه سازى براى این امر مهم بود و اساسىترین کار در این راستا کادرسازى بود یعنى همان «تولید مثل» در عین حال با شنیدن تعبیر تولید مثل نگاهها متوجه حاج آقا مصطفى شد و خنده‌اى آرام بر لبها نشست! که او مصداق تولید مثل به هر دو معنى بود.
دستخط پیامهاى امام
بخش عمده‌اى از پیامهاى منتشره امام به خط شخص امام است اما تعدادى از پیامهاى امام که با امضاء امام انتشار یافته با خط دیگران است، در مورد این بخش از پیامها لازم است توضیحى ارائه شود تا هرگونه ابهامى در انتساب این نامهها به حضرت امام برطرف شود. احکام و پیامهائى که با خط دیگران و با امضاى امام است چند نوع است یکى اجازات امور حسبیه و احکام وکالت نمایندگى که تا اوائل دهه ۴۰ بخشى به خط امام و تعدادى هم به خطر افراد دیگر بود و بعد از پیروزى انقلاب عمدتاً به خط آقاى رسولى محلاتى بود.
نوع دیگر، پیامها حضرت امام به سران کشورهاى مختلف جهان بود که این نوع پیامهاى عمدتاً در پاسخ به پیامهاى تبریک سران دیگر کشورها بود که بیشتر از کشورهاى بلوک شرق و کشورهاى اسلامى و جهان سوم بودند.
این دو نوع تقریباً با مضمون و قالب یکسانى بودند و فقط در بعضى موارد حضرت امام تذکر می‌دادند نکاتى در آن گنجانده شود پیام به سران کشورها را بعد از این که آقاى رسولى محلاتى و گاهى اینجانب با سبک و سیاق مورد نظر امام مىنوشتیم و گاهى هم مجدداً امام کم و زیاد مىکردند و دوباره نوشته مىشد، حضرت امام امضاء مىکردند و ارسال مىشد و اجازات امور حسبیه را بعد از خواندن معمولاً فقط مهر مىکردند.
نوع سوم پیامهاى مفصل بود که معمولاً حضرت امام در طى یکى دو هفته یا کمتر و بیشتر تدریجاً مىنوشتند برخى از این پیامها در اوراق پراکنده و گاهى در اندازههاى متفاوت با اندکى قلم خوردگى و اضافاتى که به حاشیه صفحه کشیده مىشد شکل مىگرفت. بنابراین تعدادى از پیامها به خط خود امام است و بعضى دیگر که باید در صفحات و اندازه یکسان پاک نویس مىشد عمدتاً توسط آقاى رسولى محلاتى و در مواردى هم به خط اینجانب دقیقاً از روى دستخط امام بازنویسى مىشد و حضرت امام بعد از آن که مجدداً متن را مىخواندند آن را امضاء مىکردند. و باز هم تأکید مىشود که هیچ مرقومه‌اى اعم از پاسخ استفتاءات، اجازات امور حسبیه، احکام نمایندگى، پیامهاى کوتاه و بلند و هر مطلب دیگرى که مهر و مهمتر از آن امضاى امام زیر آن قرار گرفته اعم از آن که متن آنها به خط امام یا به خطر دیگران باشد با توجه به این که متن پیامها اولاً با دقت و وسواس از روى خط امام استنساخ مىشد و ثانیاً امام مجدداً مىخواندند قطعاً حرف به حرف و کلمه به کلمه و جمله به جمله آن، متعلق به شخص امام است. ادامه دارد
--
پىنوشت:ـــــــــــــــــــــــ
. سوره حشر، آیه .۱۰
عشق بدون مرز
امام رهبر و مرجع کلّ شیعیان و پیشواى جهان اسلام بود این نوع رهبرى و مرجعیت، مرز جغرافیایى ندارد تفاوتى بین پیرو و مقلّد امام در لبنان یا عراق یا هند و پاکستان و بحرین و نیست همان گونه که در این عرصه فرقى بین شیرازى و تبریزى و اصفهانى و…نیست. امروز مرجعیت مقام معظم رهبرى نیز همین طور است. همانطور که شهید و خانواده شهید ایرانى، لبنانى و فلسطینى براى امام یعنى براى اسلام و انقلاب اسلامى فرقى ندارند به همین جهت مردم و شخصیتها و رهبران دینى و انقلابى دیگر کشورها، همچون مردم ایران به ملاقات و دست بوسى امام نائل مىشدند.
موارد این ملاقاتها زیاد بود که عمده آنها در صحیفه امام ذکر شده است بعض از موارد هم ذکر نشده است مثل ملاقات امام جمعه مسجد الاقصى که به محضر امام رسید و رسماً با امام بیعت کرد. شیخ سعید شعبان رهبر حرکت توحید اسلامى که مرکزیت آن در طرابلس لبنان بود مکرر به محضر امام رسید. مرحوم شهید دکتر فتحى شقاقى عاشقانه به خدمت امام می‌رسید و با زیارت روح اللّه جان مىگرفت.
شهید علامه عارف حسینى هم با امام ملاقاتى عاشقانه داشت و دیدیم که حضرت امام با همان منطقى که براى شهداى بزرگ ایران اعلامیه دادند براى شهید عارف حسینى نیز آن اعلامیه حماسى را دادند.
شهید سید عباس موسوى دبیر کل سابق حزب اللّه لبنان و جناب آقاى سید حسن نصراللّه و همچنین دیگر اعضاى شوراى مرکزى حزب اللّه مکرراً به محضر امام شرفیاب شدند و همین ملاقاتها بود که شالوده مقاومت و پایدارى حزب اللّه را در مقابل صهیونیستهاى اشغالگر راسخ و تزلزلناپذیر مىکرد.
در مورد اجازات امور حسبیه هم فرقى بین داخل و خارج وجود نداشت و ندارد. صدور اجازه امور حسبیه معیارهایى دراد که به هیچوجه مرزهاى جغرافیایى در آن دخیل نیست. هر شخصى که آن معیارها را داشته باشد و براى مراجع تقلید شخصاً یا با گوهى دو نفر عادل توثیق و اثبات شود براى او اجازه نامه صادر مىشود. بر همین اساس جناب حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصراللّه (حفظه اللّه) که واقعاً ثمره شجره طیبه روح اللّه و نور چشم مقام معظم رهبرى و بازوى قدرتمند اسلام است از جمله اولین روحانیان لبنانى است که در دوره جوانى و شاید بتوان گفت نوجوانى با تعبیر و عنوان حجت الاسلام از امام اجازه امور حسبیه دریافت کرد امام در آن سالها عنوان حجت الاسلام را براى مراجع فعلى در مکتوباتشان به کار مىبردند! نکته جالب این که حضرت امام عموماً در اجازاتشان یک سوم وجوهات را اجازه می‌دادند که صاحب اجازه در محل مصرف کند و بقیه را باید به دفتر ارسال مىکردند اما در اجازه آقاى سید حسن نصراللّه و مرحوم شهید سید عباس موسوى و دیگر اعضاى شوراى حزب اللّه تا نصف را در اجازه مکتوبشان اجازه داده بودند و در یک موقعیتى که حضرت امام تمام اجازاتى که بیشتر از یک سوم را اجازه داده بودند لغو کردند آقاى سید حسن نصراللّه و روحانیون حزب اللّه را استثناء کردند.
عنایت ویژه امام، برکت صندوق بیت المال
در طول این مدت که آقاى سید حسن نصراللّه و دیگر وکلاى امام در لبنان طبق اجازه امام بخشى از وجوهات را براى امام مىفرستادند بدون استنثناء این بخش را هم که براى امام مىفرستاد مورد به مورد با پیشنهاد حقیر اجزه دادند که به حزب اللّه مرجوع شود و توسط جناب حجت الاسلام سید عیسى طباطبائى که مرتب به ایران رفت و آمد داشت مرجوعى را براى این بزرگواران مىفرستادم و با تجمیع این مرجوعیها بود که صندوق بیت المال در لبنان شکل گرفت و تا کنون بالاترین خدمات فرهنگى و اجتماعى را براى شیعیان و محرومان لبنان ارائه کرده است و در واقع نه با پول ایرانیها بلکه با وجوهاتى که خود شیعیان لبنان به امام پرداخت مىکردند برکات بسیارى براى اسلام و مسلمانان حاصل شد.
از جمله این برکات نقشى بود که این صندوق در شکلگیرى و تأسیس ایستگاه تلویزیونى المنار داشت که داستان نقش فوق
العاده این شبکه در رساندن پیام انقلاب و مقاومت به جهانیان بحث جداگانه‌اى را مىطلبد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.