تمام نوشته های admin

30نوامبر/16

اگر درایت و استواری آقا نبود

«جستارهایی درتاریخ انقلاب و منش مقام معظم رهبری»

در گفت و شنود با آیتالله حاج شیخ علیاصغر معصومی شاهرودی

 

اگر درایت و استواری آقا نبود،

کشور ما امروز سرنوشتی بدتر از سایر کشورهای خاورمیانه داشت

اشاره:

پیر روشن‌ضمیر و عالم گرانمایه‌ای که گفته‌هایش درپی می‌آید، از اعلام و شخصیت‌های ممتاز حوزه‌های نجف و مشهد به شمار می‌رود. حضرت آیتالله حاج شیخ علیاصغر معصومی شاهرودی در مقام تحقیق و پژوهش، به دقت نظر و تدقیق در مفاهیم و معانی شهرت دارد و همین امر، اصالت و وثاقت روایت‌ها و شهادت‌هایش را دوچندان می‌کند. به هنگام حمایت ازنظام و رهبری، می‌توان شوری شگرف را درگفتار و نگاه‌های نافذ این پیر ۸۷ ساله سراغ گرفت و به‌راستی برای جمهوری اسلامی چه پشتوانه‌ای بیش از این اعتقادات راسخ می‌تواند کارساز باشد؟

امید آن که مقبول افتد 

 

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، در آغاز گفتگو سپاسگزار خواهیم شد اشاره مختصری به سوابق تحصیلی و اساتید برجستهای که در محضر آنان تلمذ فرمودید، بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین(ع). با طلب علو درجات برای روح مطهر امام و شهدای انقلاب اسلامی و طلب طول عمر برای رهبر بزرگوار انقلاب(دامت برکاته الشریفه). بنده پس از طی دوره مقدماتی در زادگاهم شاهرود به مشهد مقدس عزیمت و از محضر اساتید عظیم‌الشأنی چون آیات عظام حاج سید هادی میلانی، حاج میرزا جواد آقا تهرانی، حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج سید احمد مدرس یزدی کسب فیض کردم. سپس عازم نجف اشرف شدم و مدت پانزده سال به تلمذ در محضر مراجع و آیات عظام شاهرودی، حکیم، خوئی، امام، بروجردی، میرزاهاشم آملی، میرزا یحیی یزدی و میرزا باقر زنجانی پرداختم و پس از کسب درجه اجتهاد ازسوی برخی از اساتید به ایران بازگشتم.

به فعالیتهای سیاسی خود هم اشاره بفرمایید.

پس از شروع نهضت امام و سپس تبعید ایشان به عراق، هنگامی که در نجف مشغول تحصیل بودم، از نهضت امام حمایت می‌کردم. خاطرم هست پس از دستگیری امام در جریان پانزده خرداد ۴۲ خدمت آیت‌الله شاهرودی رفتم و برای اعلامیه حمایت از حضرت امام از ایشان امضا گرفتم.ازبخش های جذاب آن جریان این بود که مرحوم آقای شاهرودی بادیدن حرارت وشوری که درآن دیدار داشتم، تصور کرده بودند که من آمده‌ام تا از ایشان حکم قتل شاه را بگیرم! وقتی حضرت امام به نجف آمدند متأسفانه مدتی بعد، مجبورشدم  به ایران برگردم. در مشهد ساکن شدم ودر کنار حضرت آقا (مقام معظم رهبری)، آیت‌الله طبسی و شهید حجت‌الاسلام و المسلمین هاشمی‌نژاد به فعالیت‌های خود ادامه دادم . غالباً با این عزیزان جلسات علمی داشتیم و باب مسائل مبارزاتی هم باز می‌شد.فعالیت‌های ما در مشهد ادامه یافت تا وقتی که ساواک متوجه شد و بین احباب آن جمع جدایی انداخت.

ظاهراً، شما را به گرگان تبعید کردند.

بله، بنده به جرم هدایت مردم به تظاهرات و حرکت‌های انقلابی علیه طاغوت به علی‌آباد گرگان تبعید شدم، ولی البته دست از تبلیغ برای نهضت امام برنداشتم، به همین دلیل ساواک درتبعید گاه هم، به‌شدت در آزار و اذیتم اهتمام می‌ورزید. حتی چند بار به خانه ما هجوم آوردند و در و پنجره‌ها را تخریب کردند. یک شب هم که شهیدبزرگوار هاشمی‌نژاد به منزل ما آمده بود، ریختند و شیشه‌ها را شکستند و چندین گلوله هم به سمت منزل شلیک کردند. همین قضیه باعث شد ایشان سریعاً به مشهد مراجعت کند. مدتی بعد باز آمدند و مرا دستگیر کردند و به هنگ گرگان بردند و بسیار آزارم دادند تا بلکه مرعوب شوم و دست از حمایت از امام بردارم که البته توفیق پیدا نکردند، لذا دو سه بار دیگر هم مرا به هنگ گرگان بردند.پس از آن که دوره تبعیدم در گرگان تمام شد به مشهد برگشتم، اما هنوز زمان زیادی نگذشته بود که باز دستگیر و به سمیرم اصفهان تبعید شدم.

چه سالی؟

همان موقعی که آقا در ایرانشهر ـ‌سیستان و بلوچستان‌ـ تبعید بودند. بعد از سمیرم به شهرضا و سپس به بندرلنگه تبعید شدم. با اوج گرفتن تظاهرات مردمی به‌ناچار آزادمان کردند و ما برگشتیم. مردم بهشهر، کردکوی، کلاله و گرگان تا پنج کیلومتری به استقبال آمده بودند. در همین اثنا آقا به مشهد برگشتند و من هم از گرگان به مشهد رفتم وبار دیگر اغلب دوستان قدیم دور هم جمع می‌شدیم و برای ادامه تظاهرات و مبارزات برنامه‌ریزی می‌کردیم و کارها را با مشورت و هماهنگی پیش می‌بردیم.

قبل از ورود حضرت امام چه مسئولیتهایی به عهده شما بود؟

به خاطر سوابق بنده در گرگان، تشکیل کمیته انقلاب در آنجا را به عهده من گذاشتند. امام که تشریف آوردند، به تهران رفتم تا در کمیته استقبال کمک کنم. خدا رحمت کند آقایان مطهری،مفتح و ربانی شیرازی هم آنجا بودند. امام تشریف آوردند و در سالن فرودگاه سخنرانی کوتاهی را ایراد فرمودند. بعد هم قرار بود به دانشگاه بروند که به دلیل ازدحام نشد و به بهشت‌زهرا تشریف بردند و آن سخنرانی مهم و تاریخی را کردند. بعد هم که به مدرسه رفاه رفتند. تا اینجا بنده در خدمتشان بودم و بعد برگشتم تا به اوضاع کمیته رسیدگی کنم، چون در آن روزها حقیقتاً بار اصلی کارها روی دوش کمیته‌ها بود.

چه شد برای مجلس خبرگان کاندید شدید؟

من در تمام مجالس خبرگان قانون اساسی غیر از مجلس اول که مجلس نگارش قانون اساسی بود حضور داشته‌ام. برای آن مجلس هم کاندید بودم، ولی به علمای مازندران گفتم که شهید هاشمی‌نژاد را کاندید کنند. آقای هاشمی‌نژاد در مشهد بود. موضوع را به ایشان گفتم و گفت: «باید مشورت و استخاره کنم». با شهید بهشتی مشورت کرد و ایشان تأیید کردند و لذا ایشان به‌جای من رفت.بعد که مجلس خبرگان رهبری تشکیل شد، از خراسان انتخاب شدم. در آن موقع حضرت آقا رئیس‌جمهور بودند و در مجلس خبرگان اغلب کنار من می‌نشستند…

 

ظاهراً آشنایی شما با رهبر معظم انقلاب به دوران قبل از انقلاب باز می‌گردد.

همین طور است. بنده پانزده سالی از ایشان بزرگ‌ترم. بله، در مشهد با هم رفیق بودیم و به دلیل رأفت و احساساتی که ایشان داشتند و واقعاً همه را تحت تأثیر قرار می‌دهند، به ایشان ارادت و علاقه خاصی پیدا کردم. وقتی هم که از نجف به مشهد برگشتم، ایشان به دیدنم آمدند. ایشان در آن زمان در حوزه مشهد سطوح عالیه را درس می‌داد که بسیار هم برای طلبه‌ها جذابیت داشت.شاگردان ِآن دوره ایشان هنوز هستند وبرخی هم امورمهمی راعهده دار شده اند.  من آدم جدی و سختگیری هستم و خیلی زود با کسی صمیمی نمی‌شوم، ولی مهربانی ایشان مرا جذب کرد.

 

از دوره ریاست جمهوری ایشان خاطرهای را برایمان نقل بفرمایید.

آقا در دوره ریاست جمهوری‌شان یک بار به تربت‌حیدریه و منزل ما تشریف آوردند. من هم سطح تدریس می‌کردم و هم امام جمعه تربت‌حیدریه بودم. یادم هست یک هفته قبل از این که ایشان تشریف بیاورند خواب دیدم باران تندی می‌بارد و همه کوچه‌های شهر نورانی شده‌اند. صبح که بیدار شدم، چند پاسدار به منزل ما آمدند. پرسیدم: «موضوع از چه قرار است؟» جواب دادند: «محرمانه به شما می‌گوییم که قرار است حضرت آقا به تربت‌حیدریه و منزل شما بیایند». شب قبل از ورود آقا برف و باران زیادی آمد،تاجایی که من نگران کیفیت مراسم استقبال شدم، اما روزش هوا آفتابی، صاف، بسیار پاکیزه و قشنگ شد. روحانیون منطقه اغلب سنی بودند، اما جالب اینجاست باغ بزرگی که برای سخنرانی حضرت آقا در نظر گرفته بودیم مملو از جمعیت به ویژه علمای اهل سنت شد. کسی از قم زنگ زد که فلانی! این همه آخوندرا از کجا آورده بودی؟ گفتم که کارخدا بود که تمام روحانیون اهل سنت آمدند و محفل بسیار گرم و خوبی شد. در جریان آن سفر بود که ایشان تقریرات مرا از درس‌های حضرت آیت‌الله خوئی دیدند و فرمودند: «چرا اینها را چاپ نمی‌کنید؟» عرض کردم: «از عهده مخارجش برنمی‌آیم». ایشان فرمودند: «شما اقدام کنید من هزینه‌اش را می‌پردازم» و کتاب در دو جلد به نام «دراسات الاصول» منتشر شد. لازم است ذکر کنم بنده تقریرات درس آیات عظام حکیم، شاهرودی و مرحوم حلی را هم در دست تألیف دارم.

در سخنان خود به جلسه مهم مجلس خبرگان پس از رحلت امام اشاره داشتید. خاطرات خود را از آن جلسه تاریخی بیان کنید.

روزی بسیار عجیب و پر از نشانه‌های عبرت بود. من و چند تن از رفقا ایشان را کاندید کرده بودیم. نمایندگان موافق و مخالف صحبت کردند. تمایل اغلب حضار به ایشان کاملاً محرز بود، اما خود ایشان مخالف بودند. می‌دانستیم کافی است که خودایشان سخن بگویندودرپی آن، جمع از پیگیری این امر منصرف شود، لذا همگی کفایت مذاکرات را اعلام کردیم و در واقع نگذاشتیم ایشان صحبت کنند!قبل از این که این صحبت‌ها هم پیش بیاید، یکی ازدوستان آمد و به من گفت که نقل قولی از حضرت امام در باره ایشان هست، به آقای هاشمی اشاره کنید که بیان کند. یادداشتی نوشتیم و خدمت آقای هاشمی فرستادیم. کمی گذشت و ایشان یادداشت را نخواند که من بلند شدم و اعتراض کردم که مانمایندگان بزرگ‌ترین استان مملکت هستیم، چرا یادداشت ما خوانده نمی‌شود؟ این را که گفتم، آقای هاشمی گفت: «آقای خامنه‌ای راضی نیستند، مطلب نقل شود»، ولی پس از اصرار بنده و چند تن دیگر گفتند: پس از عزل آقای منتظری همگی بسیار نگران بودیم حالا چه می‌شود و چه کسی را داریم و امام فرموده بودند: پس آقای خامنه‌ای کیست ؟چرا می‌گویید کسی را ندارید؟.نقل قولی هم از مرحوم سید احمد آقا بیان شد که امام اشاره‌ای به مناسب بودن حضرت آقا برای رهبری کرده بودند. به هر حال آن روز همه تلاشمان را برای این که ایشان رأی بیاورند ،کردیم و الحمدلله که این اتفاق هم افتاد.

همان گونه که اشاره فرمودید جنابعالی در تمام ادوار مجلس خبرگان حضور داشتهاید…

بدون حتی یک روز غیبت…

میدانیم نقش اصلی این مجلس نظارت بر عملکرد رهبری است. از زندگی شخصی و نحوه رهبری ایشان چه تحلیلی دارید؟

ما در مجلس خبرگان گروه تحقیق داریم. اکثر اعضا هم که اهل علم، تحقیق، اجتهاد و مسلط بر مبانی فقهی هستند و «الحمدلله رب العالمین» در سال‌های پس از انقلاب هم خبره سیاست و مدیریت شده‌اند. کار ولی‌فقیه اعمال سیاست و مدیریت در چهارچوب احکام اسلامی است، بنابراین افرادی هم که بر عملکرد ولی‌فقیه نظارت می‌کنند باید فقیه، سیاستمدار و مدیر باشند، وگرنه از عهده چنین امری برنمی‌آیند.در طی این سال‌ها ما جز سلامت نفس و درایت چیزی از حضرت آقا ندیده‌ایم. مردم هم به دلیل شجاعت، محبت و سلامت نفس ایشان ،بسیار به او علاقه دارند. اگر درایت، استواری قدم، توکل و هوشمندی آقا نبود، حقیقتاً آتش فتنه ۸۸ فرو نمی‌نشست و کشور ما امروز سرنوشتی بهتر از سایر کشورهای خاورمیانه نداشت. استعانت خدای متعال و نظر لطف امام عصر«ارواحنا فداه» و ایمان و توکل حضرت آقا انصافاً به بهترین نحو ممکن این خطر را از سر ما رفع کرد، وگرنه نقشه‌های خطرناکی برای این مملکت کشیده بودند که: «الفتنه اشد من القتل». در طول ۳۴ سالی هم که همه ساله در پایان اجلاس خبرگان خدمت ایشان می‌رویم، مطلب تکراری یا موضوعی که از سر منیّت باشد از ایشان نشنیده‌ایم. بنده سال‌ها اهل درس و بحث بوده‌ام و حتی در سطحی هستم که می‌توانم رساله عملیه هم بنویسم و حوزه‌های نجف و مشهد سوابق بنده را می‌دانند، لذا وقتی عرض می‌کنم در مطالب ایشان نکته تکراری ندیده‌ام، آگاهم که روی چه نکته‌ای دارم تکیه می‌کنم. الحمدلله انسان در همه جا یاری خداوند را می‌بیند. در قضایای فتنه سال ۸۸ هم خدا یاری کرد که این انقلاب که حاصل رنج‌های امام و مجاهدین فی سبیل‌الله و خون شهداست حفظ شود، والا فتنه فوق‌العاده بزرگی بود. یکی از برکات فتنه این بود که بسیاری از خط و مرزها آشکار شدند و این فتنه خیلی‌ها را بیدار کرد و چهره حقیقی بسیاری را هم آشکار ساخت. فقط نمی‌دانم چرا عده‌ای متنبّه نمی‌شوند و از رفتار خود بازنمی‌گردند. به هر حال خدای متعال را شکر می‌کنم که خبرگان در آن موقعیت حساس پس از رحلت امام نهایت هوشمندی را به خرج دادند و حضرت آقا را انتخاب کردند و از مسئولین و مردم هم می‌خواهم قدر این نعمت عظمی را بدانند و همچنان پشت سر رهبری از اسلام و انقلاب حمایت کنند.

ویژگیهای بارز مقام معظم رهبری از نظر شما که قریب نیمقرن ایشان را از نزدیک میشناسید، کدامند؟

اخلاص، توکل و معنویتی که همواره مرا به ایشان جذب کرده است، این که ذره‌ای خودخواهی و منیّت در وجود این بزرگوار نیست و هر کاری که می‌کند برای خداست، مهر، محبت و تواضع، ادب، مردمداری، قدردانی از زحمات دیگران، احترام و محبت به همه به‌خصوص دوستان و یاران، مدیریت، تلاش، برنامه‌ریزی مدبرانه و… اینها واقعاً اعتقاد من هستند و در روز قیامت هم خواهم گفت. اخلاص و همتی که ایشان دارد، خدایی است و از سوی خداوند استعانت می‌شود. اگر کسی این همه تحمل، صبر و هوشمندی را نمی‌بیند یا می‌بیند و انکار می‌کند، عاری از انصاف است. مردم باید قدر بدانند و شما رسانه‌ها هم باید این نکات را بیان کنید. خود حضرت آقا تمایلی ندارند که برخی از این نکات نقل شوند، ولی مردم باید بدانند از چه نعمتی برخوردارند تا آرامش خاطر بیشتری بیابند. مردم باید به این حقیقت مسلم که امام راحل بر آن تأکید داشتند عمیقاً پی ببرند که در حکومت جمهوری اسلامی، محور ولی فقیه است که در زمان غیبت جانشین پیامبر(ص) و امام عصر(عج) و لذا اطاعت امر او واجب است.

توصیه شما به رئیسجمهور، وزرا و مسئولین چیست؟

احراز این مسئولیت‌ها امر مهمی است و لذا باید در احوال کسانی که در مظان احراز این پست‌ها هستند تفحص جدی به عمل بیاید. پس از انتخاب هم باید بر کار آنها نظارت جدی وجود داشته باشد تا اشتباهات گذشته تکرار نشود و اگر کسی خلاف کرد مورد بازخواست قرار گیرد. البته نباید از یاد برد که حجم کار خیلی وسیع است و نباید اشتباهات جزئی را عمده کرد، اما خودسرانه و غیرقانونی کار کردن آفت حکومتداری است. البته رهبری و مردم ایران بارها نشان داده‌اند که چگونه در مواقع ضرورت، کسانی را که با خط اصلی نظام و انقلاب زاویه پیدا می‌کنند، از صحنه بیرون می‌رانند. با چنین رهبر فرزانه و چنین مردم وفادار و فداکاری، ان‌شاءالله و به حول قوه الهی همه خطرات را از سر خواهیم گذراند و جای نگرانی نیست. فقط باید در جهانی چنین پرآشوب و خطر ایمان، توکل و هوشمندی خود را حفظ کنیم و لحظه‌ای از یاد خدا غافل نشویم.

 

 

سوتیتر:

باغ بزرگی که برای سخنرانی حضرت آقا در نظر گرفته بودیم مملو از جمعیت به ویژه علمای اهل سنت شد. کسی از قم زنگ زد که فلانی! این همه آخوندرا از کجا آورده بودی؟ گفتم که کارخدا بود که تمام روحانیون اهل سنت آمدند و محفل بسیار گرم و خوبی شد

30نوامبر/16

برترین گزینش‌ها

امامان معصوم(ع)

آیت‌الله سید احمد خاتمی

در شماره گذشته در باره فرازی از زیارت جامعه کبیره به عنوان جامع‌ترین متن امام‌شناسی شیعی بحث شد و از جایگاه امامان و پیامدهای مبارک محبت ایشان سخن به میان آمد. در فراز بعد سخن از رفتار شایسته یک شیعه نسبت به اهل بیت «ع» است.

 

گزینش برترین

«فکنا عندهم سلمین بفضلکم: «ما در نزد ذات مقدس ربوبی به برتری شما گردن نهاده‌ایم».

شیعه با اعتقاد به نصب الهی معصومان«ع» و برتری اهل بیت «ع به امامت آنان گردن نهاده است، زیرا تقدم افضل، اصلی عقلایی و مورد پذیرش همه فطرت‌های پاک است. گزینش افضل، اصلی قرآنی است که حضرات معصومین «ع» هم به تفسیر و تأیید آن پرداخته‌اند: «… افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون؛(۱) : آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند. شما را چه می‌شود؟ چگونه داوری می‌کنید؟» دلالت آیه بر این امر که برای انتخاب راه باید برتر را برگزید روشن است. در روایات اهل بیت«ع» هم بر این نکته تأکید شده است که در هر عرصه‌ای باید برترین را برگزید و این تأکید در حقیقت تأیید و تقویت همان اصلی است که عقل می‌گوید.

حضرت مولی علی«ع» در عهدنامه مالک اشتر که منشور ارزشمند حکومت علوی و همه حکومت‌هایی است که می‌خواهند منش علوی داشته باشند، خطاب به مالک می‌فرمایند: «ثم اختر للحکم بین الناس افضل رعیتک فی نفسک …؛(۲) سپس از میان رعایای خود برترین فرد را نزد خود برای قضاوت در میان مردم برگزین». سپس دوازده ویژگی را برای برترین فرد ذکر می‌کنند. انتخاب برترین روش خردورزانه‌ای است که مولی علی«ع» کارگزار ارشد خویش را به آن مأمور می‌کنند.

جالب اینجاست که در روایات ما بر این نکته هم تأکید شده است که با وجود فرد برتر در مسئولیتی، غیر او حتی نباید خود را برای آن مسئولیت نامزد هم بکند.

نبی‌اکرم«ص» فرمودند: «من تقدم علی‌المسلمین و هو یری ان فیهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمین(۳) : آن کسی که خود را پیشوای مسلمانان قرار می‌دهد در صورتی که می‌داند برتر از او وجود دارد، به خدا و رسول خدا و مسلمانان خیانت کرده است».

«… و من وضع نفسه فی غیرالموضع الذی وضعه الله فیه مقته الله و من دعا الی نفسه فقال «انا رئیسکم» و لیس هو کذلک لم ینظرالله الیه حتی یرجع عما قال و یتوب الی الله مما ادعی؛(۴) : و هر کسی که خود را در جایی جز آنجا که خدا قرار داده است قرار دهد، خدا از او بیراز است و هر کسی که برای خود تبلیغ کند و بگوید که «من رئیسم» و چنان باشد، خدا به او نگاه نمی‌کند، مگر اینکه از گفته خود بازگردد و از ادعای خود به درگاه خدا توبه کند».

با توجه به آنچه گفته شد انتخاب برترین، روشی خردورزانه است.

 

امامان معصوم برترین‌ها

«شیعه» با توجه به همین اصل، برترین‌ها را ـ برترین در فضائل، برترین در علم و دانش‌های لازم، برترین در رهبری ـ که امامان معصوم «ع» هستند، برگزیده است و همواره با این باور زندگی کرده است.

حضرت مولی علی«ع» فرمودند: «… لایقاس بآل محمدمن هذه الامه احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابداً…؛(۵) : هیچ‌کس از این امت با خاندان محمد سنجیده نمی‌شود و هرگز کسی که نعمت‌های این خاندان به سوی او روان است، با آنها مساوی دانسته نمی‌شود…».

دلیل آن هم روشن است:

چه کسی جز آنان در کنار قرآن و قرین آنند؟ حدیث ثقلین آنان را «عِدل» قرآن به حساب آورده است.

چه کسی جز آنان افتخار عصمت را دارد؟ آیه تطهیر شاهد عصمت آنهاست.

چه کسی جز آنان این افتخار را دارد که از خداوند و نبی‌اکرم«ص» مدال گرفته باشد؟

چه کسی جز آنان کانون معارف گسترده مورد نیاز بشر است، معارفی که راه سعادت این جهانی و آن‌جهانی را به رویشان گشوده است؟

چه کسی جز اهل‌بیت«ع» صاحب گنجینه‌هایی چون نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه و هزاران روایت است؟

به‌راستی اگر آنان، به‌ویژه امام باقر«ع» و امام صادق«ع» احکام گسترده دین را بیان نکرده بودند، از دین جز خرافات چه می‌ماند؟

اگر آنان اعتقادات صحیح دینی، تفسیر قرآن، اخلاق و فضائل و… دیگر ابعاد دین را تبیین نمی‌کردند، امروز مکتب حیات‌بخش اسلام چه وضعی داشت؟

آری اسلام مدیون اهل بیت«ع» است و مسلمانان بهره‌مند از خوان گسترده نعمت آنانند.

اگر فدکارای آنان نبود، از دین چه می‌ماند؟ این کلام پیامبر«ص» است که: «ضر بهُعلی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین (۶) : ضربه‌ای که امام علی«ع» در جنگ خندق بر پیکر عمروبن عبدود (در آن لحظه حساس و بحرانی) وارد کرد، برتر از عبادت جن و انس است.

به‌راستی اگر فداکاری‌های حضرت مولی علی«ع» در جنگ‌های پیامبر«ص» نبود، اسلام چه سرنوشتی می‌یافت؟

در دوره تاریک خلفای جبار و ستمگر بنی‌امیه و بنی‌عباس که اسلام فقط برای آنها ابزار بود و ستیز با اسلام ناب محمدی«ص» روش آنها، اگر امامان معصوم«ع»، این چراغ‌های فروزان هدایت نبودند، آیا نامی از اسلام باقی می‌ماند؟

سخن گفتن در باره جلوه‌های اسلام‌ستیزی این خلفای جبار از حد یک مقاله بیرون است و پژوهشگران باید در زندگی هر یک از امامان معصوم«ع» غور کنند تا سیاهه‌های مطولی از اسلام‌ستیزی این غاصبان بیابند. در این زمینه مجموعه ۴۰ جلدی «موسوعه سیره اهل البیت» از محقق ارزشمند عراقی مرحوم باقر شریف قرشی منبع نفیس و ارزشمندی است.

این سخن مولی علی«ع» سخنی حق و در حقیقت تفسیر قرآن است. راوی می‌گوید مولی علی«ع» فرمودند: «ما خاندانی هستیم که با مردم سنجیده نمی‌شویم. مردی برخاست و این خبر را به «ابن عباس» رساند. او گفت: «صدق علی«ع» او لیس النبی«ص» لایقاس بالناس؟ و قد نزل فی علی «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه»؛(۷) و (۸) علی راست گفت، آیا چنین نیست که پیامبر«ص» با مردم سنجیده نمی‌شود؟ درباره علی نیز این آیه نازل شده است. آنها که ایمان آوردند و کار شایسته کردند بهترین مردمان‌اند.

جالب این که افضلیت امامان معصوم«ع» مورد اعتراف کسانی است که امامت آنها را هم نپذیرفته‌اند. بیان این اعترافات خود یک کتاب قطور خواهد شد.(۹)

شیعه این افتخار را دارد که هم این فضائل را باور دارد و هم با پذیرش امامت آنان راه زندگی خود را بر اساس آیین‌نامه آنها برگزیده است.

 

ما شیعه‌ایم

«و معروفین بتصدیقنا ایاکم: به پذیرش ولایت شما شناخته شدیم».

تفسیر این جمله این است که ما با این گل‌های بی‌خار جهان هستی پیمان ازلی داریم. حضرت امام صادق«ع» درباره اثر صلوات فرمودند: «من صلی علی النبی صلی‌الله علیه و آله فمعناه انی انا علی المیثاق و الوفاء الذی قبلت حین قوله: الست بربکم قالوا بلی(۱۰) : هر که بر پیامبر«ص» صلوات می‌فرستد مفهومش این است که بی‌گمان من بر پیمان و عهدی که پیش از این پذیرفته‌ام، یعنی آنگاه که خدا به انسان فرمود آیا من پروردگارت نیستم؟ و او پاسخ داد آری چنین است، هستم».

و می‌تواند این تفسیر را نیز داشته باشد که ما معروفیم به اینکه امامت شما را پذیرفتیم، راه شما را درست می‌دانیم و این را با افتخار اعلام می‌کنیم. چون ما مبانی استوار، محکم، استدلالی، منطقی و قرآنی این مکتب را با تمام وجودمان باور کرده‌ایم، با این مبانی ما معروفیم به تصدیق شما و افتخار رهروی راهتان را داریم.

 

مبنای قرآنی ولایت و افضلیت اهل بیت «ع»       

پشتوانه این تصدیق، آیات فراوان و روایات متواتر از نبی‌اکرم«ص» و آیه تبلیغ (۱۱)، آیه ولایت (۱۲)، آیه اولی‌الامر (۱۳)، آیه صادقین (۱۴)، آیه قربی (۱۵) است که همگی دارند بر این که باید راه و اهل‌بیت«ع» را برگزینیم.

و نیز آیات۱ـ مباهله،(۱۶) ۲ـ خیرالبریه،(۱۷) ۳ـ لیله المبیت،(۱۸) ۴ـ حکمت،(۱۹) ۵ـ برائت،(۲۰) ۶ـ سقایه الحاج،(۲۱) ۷ـ صالح المؤمنین،(۲۲) ۸ـ وزارت،(۲۳) ۹ـ بینه و شاهد،(۲۴) ۱۰ـ صدیقون،(۲۵) ۱۱ـ نور،(۲۶) ۱۲ـ انذار،(۲۷) ۱۳ـ مرج‌البحرین،(۲۸) ۱۴ـ نجوی،(۲۹) ۱۵ـ سابقون،(۳۰) ۱۶ـ اذن واعیه،(۳۱) ۱۷ـ مودت،(۳۲) ۱۸ـ منافقان،(۳۳) ۱۹ـ ایذاء،(۳۴) ۲۰ـ انفاق،(۳۵) ۲۱ـ محبت،(۳۶) ۲۲ـ آیه مسئولون،(۳۷) و…آیاتی هستند که در آنها از فضائل و مناقب اهل بیت «ع»یاد شده است.

 

مبنای روائی گزینش اهل بیت «ع»

و احادیث ثقلین،(۳۸) سفینه نوح،(۳۹) نجوم،(۴۰) امامان اثناعشر(۴۱) و… و ده‌ها حدیث دیگر پشتوانه اعتقادی شیعه جعفریه اثناعشریه هستند. ما به صراحت می‌گوییم «شیعه جعفری اثنی عشری» هستیم و به این مذهب افتخار می‌کنیم و حاضریم در هر محفل و مجمع علمی‌ای به شکل مستند و مستدل از آن دفاع کنیم.

 

پرهیز از تفرقه

ولی این را هرگز به معنای ایجاد اختلاف نمی‌دانیم و بر این باوریم که برخورد منطقی عامل «تقریب» است نه جدایی. ما «الغدیر» و «المراجعات» و… کتاب‌هایی از این دست را هرگز عامل تفرقه نمی‌دانیم. به گفته نویسنده عرب‌زبانی که بر الغدیر تقریظ نوشته است: «الغدیر یوخذ الصفوف فی الملأ الاسلامی: کتاب الغدیر در جامعه اسلامی ایجاد وحدت می‌کند».

 

زندگی مسالمت‌آمیز و برادرانه

ما با پیروی از سفارشات مکرر اهل بیت «ع» معتقد به زندگی مسالمت‌آمیز و برادرانه با اهل سنت (۴۲) و بر این باوریم که امروز با دشمنانی مواجه هستیم که اساس اسلام را هدف قرار داده‌اند و برآنند که اسلامی را که از انزوا در آمده و بذر بیداری اسلامی را بر دل‌ها نشانده است، از صحنه بیرون و منزوی کنند. در این شرایط تقریب شیعه و سنی در برابر این دشمنان مشترک، نشانه خردورزی است.

امروز تمام امید دنیای استکبار به دامن زدن به آتش اختلافات فرقه‌ای و ایجاد التهاب در جهان اسلام است و به میدان آوردن تکفیری‌های وهابی آدمکش گامی در این راستاست. آنها که نان مبارزه با تروریسم را می‌خورند، با تسلیح این جنایتکاران خونخوار که گویا تنها خود را مسلمان می‌دانند و حکم به کفر بسیاری از فرق اسلامی می‌دهند، خون مسلمانان را به‌ناحق بر زمین می‌ریزند و برآنند تا آتش تفرقه را برافروزند و نان نجس و آلوده خود را که سلطه بر جهان اسلام است، از این تنور برافروخته به دست آورند.

در یک کلام می‌گوییم ما شیعه‌ایم، به شیعه بودن خود افتخار می‌کنیم و پیرو اهل‌بیتی هستیم که ما را مأمور به زندگی مسالمت‌آمیز و برادرانه با اهل سنت کرده‌اند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ یونس، ۳۵.

۲ـ نهج‌البلاغه، نامه ۵۳.

۳ـ الغدیر، ج ۸، ص ۲۹۱.

۴ـ تحف‌العقول، ص ۳۶، نیز به الحیاه با ترجمه، ج ۲، صص ۵۸۶ـ۵۸۵.

۵ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۲.

۶ـ احقاق الحق، ج ۶، ص ۴.

۷ـ بینه، ۷.

۸ـ المناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۶۸.

۹ـ رجوع کنید به: موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۳۷۷.

وقادتنا، ج ۵، صص ۱۷۹، ۲۰۵ و ۲۰۹.

همان، ج ۶، صص ۲۱، ۱۴۸، ۲۰۵، ۲۴۵، ۲۹۷ و ۳۶۴.

همان، ج ۷، صص ۱۴، ۵۹ و ۱۱۴.

۱۰ـ معانی الاخبار، ص ۱۱۶.

۱۱ـ یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک…، مائده،

۱۲ـ انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا…، مائده، ۵۵.

۱۳ـ یا ایهاالذین امنوا اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم…، نساء، ۵۹.

۱۴ـ یا ایهاالذین امنوا اتقوالله و کونوا مع الصادقین، توبه، ۱۱۹.

۱۵ـ قل لا اسئلکم علیه اجراً الا الموده فی القربی، شوری، ۲۳.

۱۶ـ فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم…، آل‌عمران، ۶۱.

۱۷ـ ان الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه، بینه، ۷ و ۸.

۱۸ـ و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله…، بقره، ۲۰۷.

۱۹ـ یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً، بقره، ۲۶۹.

۲۰ـ توبه، ۱، که مولی علی علیه‌السلام مأمور به ابلاغ آن شد.

۲۱ـ اجعلتم سقایه الحاج و عماره المسجد الحرام کمن امن بالله…، برائت، ۱۹.

۲۲ـ … فان الله هو مولاه و جبرئیل و صالح المؤمنین…، تحریم، ۴.

۲۳ـ واجعل لی وزیراً من اهلی…، طه، ۳۲ـ۲۹.

۲۴ـ افمن کان علی بینه من ربه و یتلوه شاهد منه…، هود، ۱۷.

۲۵ـ والذین امنوا بالله و رسله اولئک هم الصدیقون…، حدید، ۱۹.

۲۶ـ یا ایهاالذین آمنوا اتقوالله و امنوا برسوله…، حدید، ۲۷.

۲۷ـ و انذر عشیرتک الاقربین، شعراء، ۲۱۵ـ۲۱۴.

۲۸ـ مرج البحرین یلتقیان…، الرحمن، ۲۲ـ۱۹.

۲۹ـ یا ایها الذین امنوا اذا ناجیتم الرسول…، مجادله،۱۲ و ۱۳.

۳۰ـ والسابقون السابقون اولئک المقربون، واقعه، ۱۴ـ۱۰.

۳۱ـ لِنجعلها لَکم تذکره وتعیها اُذُن واعیه، حاقه، ۱۲.

۳۲ـ ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن وداً، مریم، ۹۶.

۳۳ـ ولو نشآء لأریناکهم فلعرفتهم بسیماهم…، محمد، ۳۰.

۳۴ـ ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله…، احزاب، ۵۷.

۳۵ـ الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سراً و علانیه…، بقره، ۲۷۴.

۳۶ـ یا ایهاالذین امنوا من یرتد منکم عن دینه…، مائده، ۵۴.

۳۷ـ وقفوهم انهم مسئولون، صافات، ۲۴، برای تفسیر این آیات مراجعه کنید به کتاب پیام قرآن جلد نهم.

۳۸ـ انی تارک فیکم الثقلین… خلاصه عبقات الانوار، ج ۲، صص ۲۴۲ـ۱۰۵، ۱۹۵.

۳۹ـ عن رسول‌الله مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح…، خلاصه عبقات الانوار، ج ۲، ص ۱۲۶.

۴۰ـ عن رسول‌الله«ص»، النجوم امان لاهل الارض من الفرق… احقاق الحق، ج ۹، ص ۲۹۴، ۲۹۶.

۴۱ـ عن رسول‌الله«ص» لایزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفه…، احقاق الحق، ج ۱۳.

۴۲ـ اصول کافی، کتاب العشره، باب اول.

 

سوتیترها:

۱٫

در دوره تاریک خلفای جبار و ستمگر بنی‌امیه و بنی‌عباس که اسلام فقط برای آنها ابزار بود و ستیز با اسلام ناب محمدی«ص» روش آنها، اگر امامان معصوم«ع»، این چراغ‌های فروزان هدایت نبودند، آیا نامی از اسلام باقی می‌ماند؟

۲٫

ما با پیروی از سفارشات مکرر اهل بیت «ع» معتقد به زندگی مسالمت‌آمیز و برادرانه با اهل سنت و بر این باوریم که امروز با دشمنانی مواجه هستیم که اساس اسلام را هدف قرار داده‌اند و برآنند که اسلامی را که از انزوا در آمده و بذر بیداری اسلامی را بر دل‌ها نشانده است، از صحنه بیرون و منزوی کنند. در این شرایط تقریب شیعه و سنی در برابر این دشمنان مشترک، نشانه خردورزی است.

 

 

 

30نوامبر/16

عوامل مؤثر در تربیت فرزند

 

حضرت آیت‌اله حسن‌زاده آملی

فرزند میوه شجره وجود پدر و مادر و نهالی است که تربیت و مواظبت و مراقبتش به عهده چند تن است،  به‌خصوص مادر که چندی طفل در رحم و تحت تصرف روح  اوست و پس از آن مدتی در دامن وی تربیت می‌شود و تا ۲ سال از پستان او ارتزاق می‌کند. اخلاق و صفات و حالات مادر از طریق شیر در فرزند اثر می‌گذارد. پس از شیرخوارگی نیز کودک ۶،۵ سالی بیشتر با مادر حشر دارد. از این رو، در روایات به مادران سفارش بسیار در حفظ و حراست از  اطفال‌ شده است.

از این مرحله به بعد کودک با همسالان به سر می‌برد، با آنها خو و از آنها رنگ می‌گیرد. پس از آن به مکتب و مدرسه می‌رود و از استاد خو می‌گیرد و اطوار آموزگار و دبیر و معلم در او اثر می‌گذارد. اینک وقت رنگ گرفتن اطفال است واولیای امور باید مواظب و مراقب باشند که فرزندان بی‌رنگ‌شان را به دست چه کسانی می‌سپارند و محیطش کجاست؟ باید حالات او را بنگرند و پیشرفت‌هایش را ببینند.

مولی‌الموحدین علی‌بن ابیطالب«ع» به فرزندشان امام حسن مجتبی«ع» فرمودند:

«انما قلب کاالعرض الخالیه ما ألقی فیها من شیءٍ قبلته»: فرزندم! دل کودک مانند زمینی است خالی، بی‌رنگ بی‌نقش، ساده، درختی در آن کاشته نیست، بوته‌ای ندارد، روییدنی‌ای در آنجا نیست. الان وقت تعلیم و تأدیب و تقویت و وقت رنگ گرفتن اوست. حرفی که به او یاد داده می‌شود، چون نهالی در زمین دل او ریشه می‌دواند و رسوخ می‌کند و رنگ ثابت برای او می‌شود. وقتی فرزندت را به دست کسانی که باغبان این مزرعه‌ها هستند و دارند تخم‌های معارف و علوم را در دل‌ او می‌کارند  می‌سپاری، ببین چه قسم تخم‌هایی، چه رنگ‌هایی در دل او می‌پاشند تا اجتماع به صورت کثیف الان در نیاید و از این بدتر نشود.

سری به جنگل بزنید. جانوران و جانداران  آنجا اگر ما را ببینند رم می‌کنند که اینها کی‌اند! اگر می‌خواهی سر آسوده‌ بر زمین بگذاری و سعادتمند شوی، این رنگ نیست که گرفته‌ای، این برنامه نیست که برای پسر و دخترت طرح کرده‌ای.  ای بسا که ما وقتی به عالم حیوانات سری بزنیم عرض کردم در آنها یک عطوفت و مهربانی‌ای مشاهده ‌شود، اما بسیارند مادرانی که گویا اصلاً از محبت بویی نبرده‌اند و انگار نه انگار که این طفل، مولود آنهاست.

حال که وقت رنگ گرفتن اطفال‌تان هست، مواظب‌شان باشید.  در چنین دنیائی، این جوانان ما امروزشان از دیروزشان بذتر و فردایشان از امروز بدتر است. این نهالان اجتماع ما، این افرادی که باید پدران و مادران و زعمای آتیه اجتماع باشند، سعادت‌شان را از الان باید تحصیل کنند. سرمایه را باید تا چهل سالگی به دست آورد، بعد از آن اگر کسی بتواند از سرمایه‌ای که کسب کرده است، استفاده می‌کند و دیگر وقت کسب سزمایه نیست. عمر آدمی که به ۴۰ رسید، کسب کمال خیلی مشکل است. جوان باید تا ۴۰ سالگی خودش را دریابد. چرا گول زرق و برق دنیا را می‌خورید؟  چرا روزگار شما را به باد سخره گرفته است؟ چرا مثل یک برگ کاه هستید که طوفان حوادث این طور شما را  این سو و آن سو می‌برد؟ چرا قرار ندارید؟ چرا ثبات ندارید؟ چرا عقل‌تان را به کار نمی‌گیرید؟

پسرم! تو خود میزان حق و باطل را می‌سنجی. خودت را بین خود و دیگران معیار قرار بده. به چه نحو؟ هر چه را که برای خویشتن روا نمی‌داری بر دیگران روا مدار. هر چه را که در نظر تو ناپسند است، برای دیگران روا مدار. هر چه را که برای خویشتن دوست داری، همین را هم در باره دیگران اجرا کن. آنچه را که برای تو عزیز و شریف و محبوب است، در باره دیگران هم همین طور حکم کن. آن چیزی را برای بندگان خدا بخواه که برای خودت می‌خواهی و هر چه را که برای خودت نمی‌خواهی برای بندگان خدا مخواه. دوست داری کسی به تو ستم کند؟ دوست داری کسی سوزنی به تو فرو کند؟ پس چطور می‌خواهی یک دشنه، نیشتر، جوال‌دوز به دیگری فرو کنی؟ مگر او از آهن و چدن، از سنگ و گل یا از فولاد آفریده شده است؟ همان طور که دوست نداری به تو ستم کنند، در باره دیگران هم ستم روا مدار.

اگر کسی در باره تو احسان و نیکویی کند، دوست نداری؟ تو هم با خلق خدا مهربان باش و با زبانت، آبرویت، قلمت،  درهم و دینارت احسان کن. انسان در خانه هر کسی نمی‌رود، حرف هر کسی را نمی‌خرند، هر کسی احترام پیدا نکرده که واسطه و شفیع بشود. اگر شده‌ای، اینها نعمات الهی است، این نعمت‌ها به هر کسی داده نمی‌شوند، مردم به در مغازه هر کسی نمی‌روند، هر کسی صاحب مغازه نمی‌شود، هر کسی صاحب مقام نمی‌شود. تو که نعمت الهی را داری، مستمندان و افتادگان و اجتماع و بزرگان و خُردان از این نعمت تو حق دارند. کفران مکن.

جناب مفید رضوان‌الله علیه در کتاب ارشاد می‌فرماید که امام زین‌العابدین«ع» به سفر می‌رفتند. در میانه راه بیتوته کردند و سفره‌ای گسترده شد. وقت خوردن غذا ‌خواستند غذا میل بفرمایند. در این اثنا سگی از گوشه‌ای آمد و در مقابل‌شان نشست. آقا قطعه نانی پیشش انداختند، خورد و آقا دیدند باز توقع دارد، باز پاره نانی انداختند. یکی از اشخاصی که هم‌سفره و جلیس آقا بود، عرض کرد آقا نان‌ زیادی را خوراک این حیوان کردید. ما مسافریم و نان کم داریم. امام فرمودند رویم نمی‌شود که جانداری به سوی من بیاید و من دست رد به سینه او بزنم.

فرزدق می‌گوید امام زین‌العابدین«ع» آمدند به مکه. هشام بن عبدالملک هم آمده بود زیارت بیت‌الله. هر چه خواست دستش را به حجرالاسود برساند، جمعیت انبوه مردم نمی‌گذاشت و اعتنا نمی‌کردند که او خلیفه وقت است، ولی همه گردن کشیده و به یک گوشه مسجدالحرام چشم دوخته بودند درست مثل اینکه ملکی از آسمان نازل شده است.

هشام دید یک آقای جوانی دارد می‌آید نجیب، اصیل، بزرگوار و شأنش اجل از آن که خود را به زرق و برق دنیا را بفروشد. جهان کوچک‌تر از آن است که او را شکار کند. یک عالم وقار دارد به سوی خانه خدا می‌آید. مردم راه را باز کردند. دو طرف غرق تماشای او، مست و مات و مبهوت جمال او. هشام از یکی از همراهانش پرسید او کیست؟ آن مرد برای خوشایند خلیفه گفت نمی‌شناسمش. هم هشام می‌دانست او کیست و هم آن شخص شامی.

فرزدق گفت من او را خوب می‌شناسم و بالبدیهه حدود ۴۵ بیت شعری را که در قصیده‌ای برای امام زین‌العابدین«ع» سروده بود، خواند. هشام او را بدین جرم گرفت و تبعید کرد و به زندان فرستاد.

فرزندم! چه کار داری که فرزند کیست، ببین آفریده کیست. چه کار داری که شهری است یا دهاتی، از این طایفه است یا از آن طایفه، غریب است یا آشنا. اینها تا کی دوام دارد؟ فوقش تا لب گور. بعد از آن تویی و حقیقت تو. به چه چیزهائی دلت راخوش کرده‌ای؟ «ره چنان رو که رهروان رفتند».

فرزند من امام حسن! «احسن کما تحب ان یحسن الیک و استقبل من نفسک ما تستبعد من غیرک»، همان طور که اموری را برای خود روا نمی‌داری و زشت می‌دانی. نمی‌خواهی کسی به تو دشنام بدهد به کسی دشنام نده. «و ارض من الناس بلاترضاه لهم من نفسک»: هر چه را که برای خودت می‌پذیری، برای دیگران هم بپذیر.

فرزند من! «ایاک ان بما تری من اخلاء اهل الدنیا الیها» : نگاه نکن که بیچاره مردم بنده دنیا هستند، دنبال کمال و معرفت نیستند، تقوا و درستکاری ندارند، بهائمی و انعامی و حیواناتی هستند اسیر اصطبل و علف‌. تو به اکثر مردم نگاه نکن که: «اکثرهم لایعلمون، اکثرهم لایعقلون، اکثرهم لایشعرون».

پیران ما بچگی نکنند، بزرگان اجتماع ما رسم کودکانه پیش نگیرند. ای بسا افراد کهنسال که خیلی بچگی دارند. بزرگی به عقل است نه به سال. فرزند من! مبادا رفتار و کردار کسانی که به دنیا دل داده‌اند گرفتار و شکارت کند. «لتکالبه علیها» . این که می‌بینی مثل چند تا لاشخور گرد لاشه‌ای جمع شده‌اند، تکالب دارند، این از این ‌طرف می‌کشد و می‌غرّد، آن از آن طرف می‌کشد و می‌غرّد. مبادا تو مثل این بیچارگان که سگ‌صفت به جان دنیا افتاده‌اند، از همه چیز غافل باشی! انسان باش.

حضرت امیر«ع» فرمود آن قدر بخور که او تو را ببرد، نه آن قدر که تو حمال آن باشی. این مضمون را سنایی در دو سه بیتی شیرین ادا کرده است:

این جهان در مثال مرداری است

کرکسان گرد او هزار هزار

این مر آن را همی زند مِحَلَب

و آن مر این را همی زند منقار

فرزندم!

خدای متعال در باره دنیا به تو خبر داد که این دنیا گول زننده و فریب‌دهنده است. عیوبش را برای تو نقل کرد. روشن به تو بگویم که  «انما اهلها کلابٌ عالیه» . اهل دنیا سگ‌هایی هستند که عوعو و به همدیگر حمله می‌کنند.

فرزندم!

تو انسان باش. ما که سگ و خرس و درنده و گزنده نیستیم. صفت رذیله صاحب صفتش را می‌درد. گرگ دیگری را می‌درد، گرگ‌صفتی هم صاحب خودش را می‌درد. تو که از مار و عقرب و آتش و سرازیری قبر و عذاب‌ می‌ترسی، زبان گزنده، مار می‌شود در جان انسان، درنده‌خویی گرگ می‌شود در جان انسان. آن سختگیری بر زیردستان و خلق خدا فشار قبر می‌شود.

پیغمبر اکرم«ص» فرمود: «از هیچ‌کس نترسید مگر از خودتان و به هیچ‌کس امیدوار نباشید مگر به خدایتان». از کی می‌ترسی؟ مار و عقرب حرف‌های توست. گرگ و پلنگ اخلاق ناپسند و درنده‌خویی توست.  هراس داری؟ چرا بق می‌کنی، چرا حرف گوش نمی‌کنی؟ چرا به فکر خود نیستی؟ ما که با شما سر جنگ و دعوا نداریم.

فرزندم!

هر که اهل فکر است بینا شد. فکر آدم را بیدار می‌کند. مردم گله گله سر به زیر انداخته‌اند و نمی‌دانند کجا می‌روند و چه کاره‌اند. اینها چراغ عقل‌شان را زیر پا گذاشته‌اند. عقل برای انسان چراغ است و نور، ولی آن قدر ابرهای متراکم هواها و هوس‌ها و خیال‌ها جلوی آفتاب عقل را گرفته است که پیش پای خودشان را نمی‌بینند و نمی‌دانند کجا می‌روند و چه می‌خواهند و دردشان چیست.

از این جوانان بپرسید شما که الان وقت تحصیل کمال‌تان است و شب و روزتان را به غفلت می‌گذرانید، آیا از این اماکن هرزه و از این مجالس سوء، یک نفر را یافتید که به کمالی رسیده، مرد ناموری شده و در کتابی از او به عظمت و بزرگی نام برده باشند؟ تمام فتنه‌ها، فسادها، غارتگری‌ها، شکم‌دری‌ها، هرزه‌گی‌ها و… حاصل مجالسی است که شما را مثل آهنربا به سوی خود جذب می‌کنند و تو نمی‌دانی داری به سوی آتش می‌روی. جوان! به فکر خود نیستی.

در روایات ما آمده است که جوانان مانند کودکان، مار را زیبا و قشنگ می‌بینند. بچه است مار را می‌بیند که پرخط و خال است و دوان دوان به سویش می‌رود.‌ خط و خال ظاهری مارگولش می‌زند. مادرش دستش را می‌گیرد، پدرش جلویش را می‌گیرد، اما او با پدر و مادر می‌جنگد‌ وجیغ و دادش بلند است که چرا نمی‌گذارید به سوی این حیوان  زیبا و پر خط و خال بروم؟ پدر و مادر می‌گویند بچه‌جان! تو ظاهر را می‌بینی و از باطنش خبر نداری. این کشنده و خطرناک است. گول ظاهرش را نخور. پیغمبر، امام و عالم به برهان عقل،‌ نقل،‌ وجدان،‌ فکر، بینش می‌گویند اینها مار هستند. به سوی این مارهای گزنده نروید.

فرزندم!

بدان که مجالست و همنشینی سخت مؤثر است. گیاه از گیاه رنگ می‌گیرد. حیوان وحشی مدتی با اهلی به سر ببرد‌ اهلی می‌شود. اهلی مدتی با وحشی به سر ‌ببرد وحشی می‌شود. حیوانات، سنگ‌ها، گل‌ها، جمادات از یکدیگر خو می‌گیرند. مجالست و همنشینی مؤثر است. با مردم خیّر، نیکوکار، پارسایان، اهل الله، دانشمندان، بزرگان، صلحا همنشین باش تا از آنها رنگ بگیری، چیز یاد بگیری.

عقل دشنامم دهد من راضی‌ام

چون که فیضی بخشد از فیاضی‌ام

نیست آن دشنام او بی‌فایده

نیست بر مهمانی‌اش بی‌عایده

فرزندم!

با آرزو کسی به جایی و مقامی نمی‌رسد. فرمود آرزو سرمایه ضعفا، بیخردان و بیچارگان است. تن به کار بده تا به آرزو و مرادت برسی. از تو حرکت از خدا برکت. مگر آدم به آرزو دانشمند، مهندس، ملّا، ریاضیدان و… می‌شود؟ باید تن به کار داد.

سعی کنید به جای این که قرآن را به سر کنید،‌ قرآن را به دل کنید. بگذارید حقایق قرآن در دل‌تان بنشیند. قرآن بر سر گذاشتن درست و البته دستور آمده. احترام و تجلیل است، اما خارج از ذات شماست. بگذارید در جان و دل شما پیاده شود که بشود تو و تو بشوی او و نشود او را از تو گرفت. مقامات و درجات و بهشت و سعادت تو به آن اندازه حشر تو با پیغمبر و قرب تو با انسان کامل و  اندازه‌ای است که با قرآن حشر داری، چون قرآن صورت کتیبه انسان کامل خاتم‌الانبیاء محمد مصطفی«ص»  است و در فردای رستاخیز  مطابق بینش و معرفتت به حقایق قرآن می‌بینی. بخوان و بالا برو و درجات و مقاماتت را به عدد آیات و حقایق قرآن که در خود پیدا کرده‌ای بیاب.

شب مردان خدا روز جهان افروز است

روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست.

ازامیر مومنان نقل است که:  «والله ما قلعت باب خیبرٍ بقوهٍ جسدانیّه ولکن بقوهٍ الهیه».

آن چراغ شمس که او روشن بُوَد

نه از فتیله پنبه و روغن بُوَد

چرخ گردون که این چنین دائم بود

نه از طناب و اُستُنی قائم بُوَد

قوّت جبریل از مطبخ نبود

بود از دیدار خلّاق ودود

همچنین این قوّت ابدال حق

هم ز حق دان نه از طعام و از طَبَق

همچنین این قوّت ابدال حق

هم ز حق دان نه از طعام و از طَبَق

 

 

سوتیتر:

۱٫

فرزند من! «ایاک ان بما تری من اخلاء اهل الدنیا الیها» : نگاه نکن که بیچاره مردم بنده دنیا هستند، دنبال کمال و معرفت نیستند، تقوا و درستکاری ندارند، بهائمی و انعامی و حیواناتی هستند اسیر اصطبل و علف‌. تو به اکثر مردم نگاه نکن که: «اکثرهم لایعلمون، اکثرهم لایعقلون، اکثرهم لایشعرون».

 

۲٫

سعی کنید به جای این که قرآن را به سر کنید،‌ قرآن را به دل کنید. بگذارید حقایق قرآن در دل‌تان بنشیند. قرآن بر سر گذاشتن درست و البته دستور آمده. احترام و تجلیل است، اما خارج از ذات شماست. بگذارید در جان و دل شما پیاده شود که بشود تو و تو بشوی او و نشود او را از تو گرفت. مقامات و درجات و بهشت و سعادت تو به آن اندازه حشر تو با پیغمبر و قرب تو با انسان کامل و  اندازه‌ای است که با قرآن حشر داری.

 

30نوامبر/16

شبهات شیطانی

 

حضرت آیت‌اله مصباح یزدی

یکی از شیوه‌های قرآن کریم برای تشویق مردم به صبر و مقاومت، توجه دادن به مسئله تقدیرات الهی است که بر اساس تدبیر حکیمانه او در عالمی که «کتاب محفوظ» نامیده می‌شود، ثبت شده و جز خدای متعال و کسانی که او اراده بفرماید، کسی را بدان دسترسی نیست. یکی از فواید ذکر برای مردم این است که در مقام عمل مبتلا به غرور و یا گرفتار دلسردی و یأس نمی‌شوند؛ «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» (۱)

اما شیطان که برای فریب انسان از هر راهی وارد می‌شود، در اینجا چنین القا می‌کند که اگر همه حوادث و اتفاقات مقدر و مکتوب است و قابل تغییر نیست، پس انسان برای چه بی‌جهت خود را به زحمت بیندازد و تلاش کند؟ هنگام صبر بر طاعت، شیطان می‌گوید هر چه باید بشود مقدر است؛ تلاش بیهوده نکن! موقع صبر از معصیت، می‌گوید اگر قرار باشد کسی مبتلا به معصیت بشود، می‌شود؛ بهشت یا جهنم، هر یک مقدر شده باشد، نصیب انسان می‌شود؛ پس تلاش بیهوده چرا؟! هنگام صبر بر مشکلات و مصیبت‌ها هم می‌گوید مقدر بوده که مبتلا به گرفتاری شوی، پس تلاشی برای انجام وظیفه و حل مشکل لازم نیست! اگر مقدر شده باشد که بیماری یا فقر برطرف شود، می‌شود و اگر چنین مقدر نشده باشد، هر تلاشی در این جهت بی‌فایده است.

 

تقابل تقدیر و تکلیف!

یکی  از مهم‌ترین مواردی که شیطان تلاش می‌کند با القای چنین شبهاتی مانع انجام وظیفه شود، باب جهاد به اموال و انفس برای مقابله با دشمنان است؛ مخصوصاً اگر در مبارزه‌ای باشد که امید چندانی به پیروزی نباشد. کسانی هر چه را که در اختیار داشتند برای صرف کردن در هزینه‌های جنگ، عاشقانه به محضر پیغمبر اکرم «ص» می‌آوردند و همچنین برای حضور در جبهه و جنگ با یکدیگر مسابقه می‌گذاشتند. اما در مقابل، افرادی بودند که می‌گفتند اگر مقدر است ما پیروز شویم، این همه تلاش برای چه؟ و اگر مقدر است شکست بخوریم با قبول این زحمت‌ها ضرر ما دو چندان می‌شود.

در این شبهه، بین مقام تشریع و مقام تکوین خلط شده است. بعضی از تکالیف مشروط است و تا زمانی که شرط آن محقق نشود،‌ تکلیف منجز نمی‌شود. اما ما تکالیفی شرعی داریم که برای ما ثابت شده و موظفیم نسبت به انجام آنها اقدام کنیم. وظیفه ما این است که طبق موازین شرعی و ادله فقهی وظایما‌ن را بشناسیم و سعی کنیم با کمال دقت به آن عمل کنیم و سر سوزنی از آن کم نگذاریم. تا اینجا مربوط به مقام تشریع است. اما این که در خارج و در مقام تکوین چه اتفاقی خواهد افتاد و اگر اتفاقا آنچه واقع شد خلاف انتظار ما بود و برای ما مصیبت یا شکست تلقی می‌شد، در این‌جا باید صابر باشیم و بالاتر از آن، باید به آنچه خدا برای ما رقم زده راضی و خشنود باشیم. ما به وظیفه‌مان عمل کردیم و در عمل هم آنچه خدا صلاح می‌دانست و مقدر فرموده بود، واقع شد. ما باید همانند بندگان خالص خدا سر به سجده بگذاریم و در مقام شکر بگوییم: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم؛ خدایا! تو را شکر می‌گوییم که به ما لیاقت دادی که چنین مصیبتی را برای رضای تو تحمل کنیم».

گاهی این شبهه‌ها آن چنان پرورانده و تقویت می‌شوند که کمتر کسی می‌تواند خودش را کاملا از آن رها کند. کمترین ضرر گرفتار شدن در دام این شبهات آن است که انسان در جهت انجام تکلیف سست می‌شود و وظیفه‌اش را با تنبلی انجام می‌دهد و در نتیجه از ثواب صبر و رضا و تسلیم در برابر تقدیرات الهی که بالاتر از ثواب انجام تکلیف و بر اساس بعضی از روایات با اجر هزار شهید برابری می‌کند،‌ محروم می‌شود. این پاداش را به کسی می‌دهند که خداپسندانه بر مصیبت صبر کند. صبر خداپسندانه وقتی محقق می‌شود که انسان وظایفش را درست انجام داده باشد.

متأسفانه در اثر القائات شیطانی، بعضی از ما برداشت صحیحی را که اولیای خدا از بعضی مفاهیم دارند، نداریم. مثلاً تلقی ما از صبر، توقف و دست کشیدن از کار و سکون است؛‌ در حالی‌که در منابع دینی، صبر یک فعالیت است؛ فعالیتی که گاهی خیلی بیشتر از فعالیت‌های سنگین جسمی به انرژی و توان روحی نیاز دارد و ارزش آن فراتر از تصور ماست. چون صبر به معنای توقف تا برطرف شدن عامل مخالف نیست؛ بلکه به معنای خویشتنداری و مقاومت و پایداری  انسان در برابر عامل مخالف است.

برای تقریب به ذهن به این مثال توجه کنید: اگر کسی به هر دلیلی سحر خواب ماند و تا موقع افطار بیدار نشد، آیا به چنین کسی روزه‌دار گفته می‌شود؟ روزه ترک منفعلانه مفطرات نیست بلکه باید با نیت باشد؛ یعنی شخص روزه‌دار باید خود را برای خودداری از مفطرات آماده و اگر زمینه‌ای برای مفطری پیش آمد،‌ از آن پرهیز کند. اگر گرسنه‌ شد غذا نخورد؛ اگر تشنه شد آب نخورد. به تعبیر فقها صوم، کفّ است نه ترک.

صبر از معصیت هم فقط ترک گناه نیست بلکه خودداری کردن از انجام گناه در جایی است که زمینه آن فراهم باشد و اگر زمینه‌ و امکان انجام گناه فراهم نباشد، لذا به آن صبر به معصیت   اطلاق نمی‌شود.

درک این حقیقت که صبر، مقاومت و خویشتنداری در مقابل عامل مزاحم است، اولین قدمی است که برای مبارزه با وسوسه‌های شیطانی مفید است. قدم دوم این است که بر اساس ادله فقهی و با استفاده از شیوه فقاهت (نه بر اساس برداشت شخصی از یک آیه یا روایت) وظیفه خود را بشناسیم. وقتی حکمی براساس روش فقاهتی ثابت شد، باید به آن عمل کنیم و جای هیچ مسامحه‌ای در آن نیست. ذوق و سلیقه افراد، وابستگی‌های قومی و قبیله‌ای، روابط سیاسی و پسند دیگران آن را تغییر نمی‌دهد، مگر این‌ که بر اساس همان شیوه فقاهتی انجام این تکلیف مشروط به تحقق شرطی شده باشد و یا حکم حکومتی بر آن حاکم باشد.

 

مصلحت و تکلیف

مسئله دیگر این است که نتیجه عمل به بسیاری از احکام مطابق انتظار ما نیست. این از مواردی است که در نظر محدود ما، تکوینیات با تشریعیات درست وفق نمی‌‌دهد؛ زیرا ما نمی‌‌توانیم مصالح احکام را دقیقا به دست بیاوریم؛ چون فرمول دقیق کشف مصالح احکام در اختیار ما نیست. البته در روایات اشاراتی به بعضی از مصالح شده، ولی ممکن است علاوه بر آنها حکمت دیگری هم در کار باشد که ما از آن اطلاع نداریم. کشف حکمت و مصلحت احکام هم جزء وظایف ما نیست و نمی‌توانیم تا فهمیدن مصلحت یک حکم از انجام آن سر باز بزنیم. این کار‌ نوعی شرک است؛ یعنی خدا حکمی کرده که من دلیل آن را نمی‌دانم و بگویم تا زمانی که حکمتش را ندانم، آن را انجام نمی‌دهم! شاید خدا نخواسته تو حکمت آن را نفهمی! همچنان ‌که بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز حکمت بسیاری از احکام برای ما روشن نیست. اما این بهانه‌ای برای خودداری از اجرای احکام خداوند نمی‌شود. همچنان‌ که زمانی که خداوند به حضرت ابراهیم در زمان پیری‌اش امر می‌کند فرزندت اسماعیل، این جوان زیبا، موحد، عارف و با ادب را ذبح کن؛ آن حضرت حتی نمی‌پرسد چرا و مگر او چه گناهی کرده است؟ خود حضرت اسماعیل هم در برابر این دستور می‌گوید: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ؛(۲) پدر! به دستور خدا عمل کن. ان‌شاءالله من هم بر این فرمان صبر می‌کنم.»

بندگی این است. وقتی به او می‌گویند فرزندت را ذبح کن، بدون چون و چرا می‌گوید: چشم! البته این‌ کار حکمتی دارد. حضرت ابراهیم هم می‌دانست که این دستور بدون‌ حکمت‌ نیست؛ اما نمی‌دانست حکمتش چیست. عظمت کار او هم به همین بود که بدون هیچ تأملی برای اجرای حکم خدا اقدام کرد. عبودیت یعنی همین که هر چه خدا می‌گوید، بگوییم چشم! تو خدایی؛ همه ما هم بندگان و متعلق به تو هستیم؛ حکم، حکم توست. البته می‌دانیم که حکم خدا حکمت‌هایی دارد؛ اما این به معنای آن نیست که ما همه حکمت‌‌ها را می‌دانیم و تا زمانی که ندانیم، نباید عمل کنیم.

بعضی از روشنفکرمآبان چنین سخنانی را مطرح می‌کنند؛ اما این از تعالیم و تربیت دینی دور است. ما بعضی از حکمت‌های برخی احکام را می‌دانیم و تصور می‌کنیم با عمل کردن به آنها حتماً باید حکمت‌هایی که ما می‌دانیم تحقق پیدا کند؛ ولی غافلیم از این که ممکن است حکمت‌های دیگری هم باشند که با آنچه ما می‌دانیم جرح و تعدیل می‌شود. ما نباید در پی این باشیم که به تشخیص ما کدام مصلحت مقدم است و یا کدام یک بیشتر اهمیت دارد. این همان فرمایش حضرت امام رحمت الله علیه است که فرمود: ما موظف به تکلیفیم؛ مسئول نتیجه نیستیم.

 

نتیجه و تکلیف

یکی دیگر از شبهاتی که در اینجا مطرح است و سوء استفاده فراونی از آن می‌شود، مربوط به همین فرمایش امام راحل است. شبهه‌افکنان می‌گویند: اگر احکام تابع مصالح و مفاسد است، پس هر حکمی برای تحقق مصلحتی است و اگر بدانیم مصلحت مورد نظر تأمین نمی‌شود، آن حکم هم نباید اجرا شود. پس ‌این‌ که می‌گویید ما کاری به نتیجه نداریم، به این معنی است که به مصالح و مفاسدی که بر کار مترتب می‌شود، کاری نداریم و این یعنی تحجر و ظاهرگرایی! شخص عاقل فقط به ظاهر حکم نگاه نمی‌کند؛ بلکه تحقیق می‌کند تا از حکمت و مصلحت کار آگاه شود؛ بعد از آن، جوانب کار را می‌سنجد تا اگر مصلحت مربوط تحقق پیدا می‌کند، نسبت به انجام کار اقدام کند؛ در غیر این صورت از انجام آن خودداری می‌کند. کار عاقلانه، یعنی این! اما اگر کسی فهمید تکلیفی که حکم به انجام آن شده، نتیجه مورد انتظار را در پی ندارد و در عین حال نسبت به آن اقدام کند، کار احمقانه‌ای را انجام داده است. این، همان کاری است که از آن به دگم‌اندیشی و تحجر تعبیر می‌کنند!

بر اساس مدعای این شبهه، فرمایش حضرت امام سخن عوامانه‌ای بود! جواب این شبهه همین است که گرچه احکام تابع مصالح و مفاسدند؛ اما ما همه مصالح و مفاسد را نمی‌دانیم. ما فقط بخشی از مصالح و مفاسد را می‌دانیم و گمان می‌کنیم اگر آنچه ما می‌دانیم محقق نشود، انجام حکم بی‌نتیجه و غیرعاقلانه است؛ در صورتی که ممکن است یک حکم مصالح متعددی داشته باشد که ما از بسیاری از آنها بی‌خبریم. ما مکلف نیستیم و نمی‌توانیم فرمولی برای کشف همه مصالح و مفاسد احکام به دست بیاوریم. وظیفه ما این است که بر اساس متد فقاهتی، حکم را از آیات و روایات به دست آوریم و به آن عمل کنیم. البته شک نداریم که احکام مصالحی دارند؛ اما ممکن است مصلحت‌‌هایی بر یک حکم مترتب باشند که ما از آنها آگاه نیستیم.

خداوند در قرآن می‌فرماید تنها حکمت جهاد پیروزی بر دشمن نیست؛ بلکه یکی از مصالح آن آزمایش مسلمانان است: «وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ»(۳) اما زمانی که دستور جهاد صادر شد، دشمن با ساز و برگ کامل جنگی و افرادی سه برابر مسلمانان به میدان آمد. از این سو هم مسلمین بدون تجهیزات جنگی لازم با عده‌ای اندک که بسیاری از آنها آموزش کافی هم ندیده بودند،‌ رو در روی آنان قرار گرفتند. در چنین شرایطی شیاطین برای سست کردن مسلمانان شروع به القاء شبهه کردند؛ نظیر این ‌که: مگر جنگ برای پیروزی بر دشمن و احقاق حقوقتان نیست؟ شما با این تعداد اندک و تجهیزات کم در مقابل سه هزار نفر پیروز نمی‌شوید؛ پس برای چه می‌جنگید؟ پیغمبر ـ‌نعوذ بالله‌ـ‌ حرفی زده، ولی شما با عقل خودتان حساب کنید: نسبت ۱ به ۳ یعنی چه؟ پس در خانه بنشینید تا پیغمبر هم بفهمد که باید در این مسائل با اهل فن مشورت کند؛ «لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا؛ اگر پیغمبر با ما مشورت می‌کرد، این مشکلات و شکست پیش نمی‌آمد»!

 

معادلات قرآنی و محاسبات بشری

آیا این سخنان منطقی به نظر نمی‌رسند؟ اما قرآن منطق دیگری دارد. خداوند ابتدا فرمود: «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا؛(۴)اگر شما صد نفر آدم مومن و صابر داشته باشید، بر هزار نفر از کافران پیروز می‌شوید.» صبر در اینجا به کار می‌آید. صد نفر مسلمان مقاوم و از خود گذشته و صبور بر هزار نفر از کافران پیروز می‌شوند. یعنی هر یک از مسلمانان موظف بودند در برابر ده نفر از کافران بجنگند؛ خدا هم آنها را پیروز می‌کرد. در جنگ بدر چنین شد؛ همچنان‌که سپاه اندک طالوت در برابر سپاه جالوت به پیروزی رسید. «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ»(۵) معادلات خدا با معادلات بشری یکسان نیستند. آدمی با عقل خودش محاسباتی می‌کند؛ اما خدا بر همه چیز احاطه ندارد.

بعد از مدتی در اثر علل و عواملی که در جای خود قابل بررسی است، شور ایمان و روحیه فداکاری و شهادت‌طلبی در مسلمانان سست شد و بسیاری از ایشان به دنیاگرایی و رفاه‌طلبی روی آوردند. در اینجا قرآن می‌فرماید: «الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا»(۶) ممکن است کسی سئوال کند چگونه زمانی که تعداد مسلمانان کم بود و یک نفر باید در برابر ده نفر می‌جنگید، ضعف نداشتند، اما  روزگاری که تعدادشان زیاد شده بود و همه آنها آماده جنگ بودند ضعیف شده بودند؟ مفسران در پاسخ به این سئوال گفته‌اند: منظور از ضعف در این آیه ضعف اراده و روحیه است؛ نه ضعف بدنی و ضعف عددی. در چنین شرایطی خدا هم تکلیف مسلمانان را سبک‌تر کرد: «فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ؛ اگر صد نفر مسلمان صابر باشید، بر دویست نفر پیروزید.» البته در همین شرایط هم با وجود ضعفی که در مسلمانان پدیدار شده بود، هر یک نفر باید در برابر دو نفر از کفار مقاومت کند. تفاوت معادلات ما با منطق قرآن چقدر است؟!‌

البته از نظر قرآن مسئله فراتر از این است. فقط پیروز شدن در جنگ هدف نیست؛ بلکه در جنگ حکمت‌های دیگری هم نهفته است: «وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ»؛ یکی از حکمت‌های تکالیف الهی این است که شما آزمایش شوید تا مشخص شود چقدر حاضرید در راه خدا فداکاری کنید: «وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ»؛ حکمت دیگر این است که خدا اخلاص شما را محک بزند.

ما تصور می‌کنیم حکمت جنگ و جهاد فقط پیروزی است؛ در حالی که حکمت‌های فراوانی در آن نهفته است. نگاهی به دوران دفاع مقدس بیندازید. در طول هشت سال دفاع مقدس چه بسیار جوان‌هایی که پیش از جنگ به دنبال بازی و ولگردی و بعضی کارهای خلاف بودند، اما جنگ آنها را پرورش داد و در پرتو بیانات نورانی امام به جایگاهی رسیدند که امام فرمود رهبر ما آن نوجوان سیزده ساله است. اگر جنگ هیچ فایده‌ای جز این نداشت که چنین افرادی تربیت و پرورانده شوند، کافی بود. مگر خلقت عالم برای چیست؟ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»؛(۷) عالم خلق شده تا انسان خدا را عبادت کند و با رشد و تکامل به قرب خدا برسد. ارزش ساخته شدن انسان با پیروزی در جنگ قابل مقایسه نیست.

پس در مقابل این وسوسه‌های شیطانی باید توجه داشته باشیم که خدا طبق تدبیر حکیمانه‌اش همه چیز را مقدر فرموده،‌ اما من نمی‌دانم چه چیزی را، برای چه و چگونه تدبیر کرده است. همه این جریان هم برای آن است که انسان آزمایش شود، چون امتحان واقعی در صورتی امکان دارد که شخص نداند باطن کار چیست و به کجا می‌انجامد. ما فقط باید ببینیم دستور چیست، قرآن چه فرموده و امام زمان عجل‌الله فرجه از ما چه می‌خواهند. ما مستقیما دسترسی به آن حضرت نداریم؛ ولی مراجع تقلید و ولی‌فقیه‌ در دسترس ما هستند . ما باید وظایفمان را بشناسیم و به آنها عمل کنیم. نتیجه چه خواهد شد؟ هر چه خدا صلاح بداند و هر چه او مقدر فرموده،  همان خواهد شد.

دستگاه تشریع بر اساس معلومات و مجهولات ما نیست. بعضی از مسایل را به ما تعلیم داده‌اند. اموری را هم از ما پنهان کرده‌اند تا در چنین شرایطی زمینه آزمایش و امتحان فراهم شود. ما باید در این چهارچوب ببینیم دستور چیست و به آن عمل کنیم، ولو گفتند سر فرزندت را ببُر! ما باید بیننا و بین‌الله تکلیفمان را خوب بشناسیم و اگر در این زمینه کوتاهی کنیم، تقصیر کرده‌ایم و در انجام وظیفه مواخذیم. بعد از تشخیص وظیفه هم باید به مرّ وظیفه عمل کنیم و تحت تاثیر جو قرار نگیریم؛ مجذوب تطمیع‌‌ها و مرعوب تهدیدها نشویم، با تمسخر و توهین دیگران و برخورد با تعابیری مثل «کار عوامانه»، «تحجر» و «دگم‌‌اندیشی» هم از خط خارج نشویم، زیرا بدتر از این توهین‌ها به پیغمبران گفته شد، اما آنها از انجام تکلیف خود دست برنداشتند.

پی نوشت

۱-حدید(۵۷)، ۲۳٫

۲-. صافات(۳۷)، ۱۰۲٫

۳- آل‌عمران(۳)، ۱۵۴٫

۴- انفال(۸)، ۶۸٫

۵- بقره(۲)، ۲۴۹٫

۷- انفال(۸)، ۶۶٫

۸- ذاریات(۵۱)، ۵۶٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

گرچه احکام تابع مصالح و مفاسدند؛ اما ما همه مصالح و مفاسد را نمی‌دانیم. ما فقط بخشی از مصالح و مفاسد را می‌دانیم و گمان می‌کنیم اگر آنچه ما می‌دانیم محقق نشود، انجام حکم بی‌نتیجه و غیرعاقلانه است؛ در صورتی که ممکن است یک حکم مصالح متعددی داشته باشد که ما از بسیاری از آنها بی‌خبریم.

۲٫

شخص عاقل فقط به ظاهر حکم نگاه نمی‌کند؛ بلکه تحقیق می‌کند تا از حکمت و مصلحت کار آگاه شود؛ بعد از آن، جوانب کار را می‌سنجد تا اگر مصلحت مربوط تحقق پیدا می‌کند، نسبت به انجام کار اقدام کند؛ در غیر این صورت از انجام آن خودداری می‌کند. کار عاقلانه، یعنی این!  

 

 

30نوامبر/16

رابطۀ ادب با حَسب و نَسب در روایات

مرحوم حضرت آیت اله مجتبی تهرانی(ره)

در روایات بسیاری معیار ارزشی انسان، ادب اوست. این روایات همۀ معیارهای اعتباری، ظاهری و پیوندهای نژادی و خانوادگی را کنار ‎می‌گذارند و می‎فرمایند ادب که یک پیوند روحانی است، موجب ارزش انسان می‎شود و بر جمیع این معیارها تقدّم دارد.

 

حُسن ادب، موجب زیبایی پیوندهای خانوادگی می‏گردد

حتّی پیوندهای نژادی و خانوادگی که از امور واقعی و شریف محسوب می‏شوند، آن‌گاه بروز، ظهور، برجستگی و زینت پیدا می‌کنند که همراه با معیار ارزشی ادب باشند، لذا در روایات آمده است که ادب، موجب زیبایی حسب و نسب می‏گردد: «عَلَیْکَ بِالْأَدَبِ فَإِنَّهُ زَیْنُ‏ الْحَسَبِ‏»؛(۲) یا «طَلَبُ الْأَدَبِ جَمَالُ الْحَسَبِ»؛(۳) کسی که به‏دنبال ادب می‏رود و آن را به ‏دست می‏آورد، به پیوند شرافتمند خانوادگی‎اش چهره‏ای زیبا می‎بخشد.

امّا پیوند خانوادگی در صورت نبود ادب، هر چقدر هم شریف باشد، بالآخره فاسد می‏گردد: «فَسَدَ حَسَبُ‏ مَنْ‏ لَیْسَ‏ لَهُ‏ أَدَب»؛(۴) یعنی پیوند خانوادگیِ کسی که ادب ندارد فاسد و پوچ است. «مَنْ وَضَعَتهُ دَنَائهُ أَدَبِهِ لَمْ یَرْفَعْهُ شَرَفُ‏ حَسَبِهِ‏»؛(۵) کسی که زشتی ادبش او را زمین بزند، هیچ‎گاه شرافت خانوادگی‎اش نمی‎تواند او را بلند کند و سرافراز نماید.

 

حُسن ادب، زشتی پیوندهای خانوادگی را می‏پوشاند

امّا اگر کسی ادب داشته باشد، این پیوند روحانی، پیوند جسمانیِ به‌ظاهر زشت او را پوشش می‎دهد؛ یعنی اگر انسان از نظر روحی دارای پیوندی زیبا بود، ولی از نظر جسمانی پیوندی زشت داشت، این زیباییِ پیوند روحانی، زشتیِ پیوند جسمانی او را می‎پوشاند. در روایتی آمده است که: «حُسْنُ‏ الْأَدَبِ‏ یَسْتُرُ قُبْحَ النَّسَبِ‏»؛(۶) یعنی ادبی که زیبا باشد، زشتی نسَب را می‎پوشاند.(۷)

در روایات، تعبیرات گوناگونی در این ‌باره وجود دارند. پیغمبر اکرم«ص» می‎فرمایند: «کسی که از نظر روحی به من نزدیک باشد، به من انتساب دارد». در این انتساب به‏ هیچ‏وجه مسئلۀ جسمانی یعنی پیوند خانوادگی مطرح نیست، بلکه قرب به پیغمبراکرم، یک قرب روحانی است. معیار تنها این است که شخص از نظر روحانی به آن حضرت نزدیک باشد، لذا ایشان روی این پیوند تأکید می‌کنند.  نسب و حسب شریفی که در کنارش حسن ادب قرار دارد، نورانی و درخشان می‌شود.

زشتی‎هایی که از یک شخص شریف صادر می‏شود، از زشتی‎هایی که از شخص غیرشریف صادر می‌شود، زشت‎تر است. یعنی اگر شخصی که شرافت حسب و نسب دارد، سوء ادب داشته باشد، افعال زشتی که از او صادر می‏شود بسیار زشت‌تر از ارتکاب همان کارها توسط غیر اوست.

بزرگی می‌فرمود: «خطای مرد بزرگ، بزرگ است. به بزرگی و کوچکی خطا نگاه نکن، ببین این خطا از چه کسی صادر شده است».  در روایات هم آمده است که: «أَفْضَلُ الشَّرَفِ الْأَدَبُ»؛(۸) با فضیلت‏ترین شرافت‎ها ادب است. «لَا زِینَه کَالْأَدَبِ‏»؛(۹) هیچ زیوری مانند ادب، انسان را نمی‎آراید.

در روایات ادب به ‏عنوان یکی از بزرگ‌ترین معیارهای ارزشی انسان مطرح شده است. اگر بخواهیم ارزش و بهای انسان را بسنجیم، باید بر اساس میزان ادبش او را ارزیابی کنیم. ارزش هرکس، از ادب او شناخته می‌شود.

 

معنای لغوی ادب

ادب یعنی «روش رفتاری»

در علم لغت، معانی مختلفی برای ادب مطرح شده‌اند. برخی می‏گویند: ادب به معنای «حُسن‏ خلق» است. عده‎ای هم آن را به معنای «تربیت» گرفته‏اند. ولی به اعتقاد من ادب مفهوم عامی است که می‌تواند جمیع این معانی و قالب‏هایی را که در آنها ریخته شده است در بر بگیرد. اگر ما ادب را به «روش رفتاری» معنا کنیم، شامل تمام این موارد خواهد شد.(۱۰)

با توجه به این معنا، تأدّب به معنی آموختن روش رفتاری و تأدیب به معنای آموزش دادن روش رفتاری است. رعایت یک سری از قواعد هنگام سخن گفتن، یک نوع روش گفتاری است و یا رعایت قوانینی خاص به هنگام نوشتن، یک نوع روش نوشتاری محسوب است که به آن «ادبیات» می‌گویند. ادب به این معنا نیز یک نوع روش رفتاری به ‌شمار می‌آید.(۱۱)

البته تأدیب در برخی از موارد به معنای «اصلاح شدن» نیز هست و در جایی‏ که کسی را عقوبت و کیفر می‌کنند، می‎گویند: او تأدیب شد. این معنا هم بی‏ارتباط با معنایی که گفتیم نیست، یعنی شخصی که روش رفتاری ناصحیحی داشته و براساس آن تخلفی را انجام داده است، عقوبت می‌شود تا روش رفتاری صحیح رفتاری را بیاموزد، لذا این معنای از تأدیب هم با روش رفتاری ارتباط دارد.

 

ادب به معنای «علم» نیست

ادب به معنای علم نیست و علم و ادب هرکدام مفهوم خاص خود را دارند. در کتاب روضۀ کافی روایتی از مسعده ‌بن‌‎صدقه از قول امام صادق«ع» نقل شده است: «إِنَّ‏ خَیْرَ مَا وَرَّثَ‏ الْآبَاءُ لِأَبْنَائِهِمُ الْأَدَبُ لَاالْمَالُ فَإِنَّ الْمَالَ یَذْهَبُ وَ الْأَدَبَ یَبْقى‏»: بهترین چیزی که پدران برای فرزندانشان به میراث می‎گذارند، ادب است نه مال، چون مال از بین‌رفتنی است ولی ادب، باقی و جاودانه است. «قَالَ مَسْعَدَه: یَعْنِی بِالْأَدَبِ الْعِلْمِ»؛(۱۲) مسعده در ادامۀ روایت می‌گوید: منظور حضرت از ادب، همان علم است. البته ممکن است در این روایت، مفهوم پدر، یک مفهوم عام باشد. مطلبی که امام«ع» می‎فرمایند یک مطلب کلی است که شامل هر پدر و فرزندی می‏شود. یعنی هر جا که پدر و فرزندی وجود دارد، بهترین میراث ادب است و ما ادب را روش رفتاری می‌دانیم، نه علم و دانایی. ادبی هم که در روایت آمده به ‌معنای علم نیست.

هر انسانی یک روش رفتاری‌ای دارد که خواه‌ ناخواه به کسانی که با او مصاحبت دارند منتقل می‌شود. پدر و فرزند با یکدیگر از نظر ظاهری رابطۀ تنگاتنگ دارند و رفتار پدر به فرزند منتقل می‌شود، چه قصد انتقال داشته باشد چه نداشته باشد. به تعبیر دیگر چه قصد تأدیب و تأدّب در میان باشد چه نباشد، روش رفتاری انتقال پیدا میک‌ند و آموزش و آموختن، محقّق می‌گردد. این یک میراث قهری است.

 

بررسی گسترۀ مفهوم ادب

اقسام ادب: حُسن ادب و سوء ادب

ادب به ‌معنای روش رفتاری، روش صحیح و غلط، رفتار سوء و رفتار نیک را در بر می‌گیرد. ادب مفهوم گسترده‎ای دارد و به حسن ادب و سوء ادب تقسیم می‎شود. به روش رفتاری صحیح، حسن ادب و به روش رفتاری ناپسند، سوء ادب می‏گویند.

حُسن ادب به‏‏ معنای روش رفتاری صحیح، یعنی «حفاظت از مرزهای شناخته شده در انسان» و نیازمند نوعی مرزشناسی است. یعنی انسان قبل از اینکه بتواند از مرزها و حریم‌های انسانی خود حفاظت کند، باید آنها را بشناسد و تنها پس از این شناسایی است که می‌تواند با توجّه به مرزهای شناخته شده، از گفتار و رفتار خود، مراقبت و روش رفتاری خویش را تصحیح کند.

 

مناقشه در تعریف ادب به «حسن خلق»

کسانی که ادب را «تربیت» معنا کرده‌اند، آن را به‌معنای حُسن اخلاق گرفته‌اند.(۱۳)  از آنجا که «حُسن ادب» مطلوب است، اینها نیز لفظ ادب را فقط در یکی از مقسومات آن یعنی حُسن ادب به کار برده‌اند. البته عموماً همین معنا فهمیده می‌شود و وقتی می‌گویند «ادب»، حُسن ادب به ذهن انسان می‌آید؛ نه صرف روش رفتاری، ولی چون ادب، معنای عامی دارد و هم شامل حُسن ادب و هم شامل سوء ادب می‌شود این معنا صحیح نیست.

در روایات می‌بینیم که لفظ ادب و مقسومات آن یعنی حُسن ادب و سوء ادب، به صورت فراوان به‌کار رفته است.(۱۴) نمونه‌های زیادی در مورد کاربرد لفظ ادب و اقسام آن آمده است. به‌عنوان مثال در روایتی آمده است: «بِئْسَ‏ النَّسَبُ‏ سُوءُ الْأَدَب»:(۱۵) بدترین پیوندها، پیوند روحی‏ای است که یک روش رفتاری زشت بر آن ملکه شده باشد: «لَا شَرَفَ‏ مَعَ‏ سُوءِ أَدَب‏»؛(۱۶) با روش رفتاری زشت، هیچ شرافتی برای انسان باقی نمی‌ماند. در این روایات «ادب» مقیّد به «سوء» شده  است. در روایات دیگری هم حسن ادب آمده است. مثلاً فرمود: «حُسْنُ‏ الْأَدَبِ‏ یَسْتُرُ قُبْحَ النَّسَبِ‏»؛(۱۷) حسن ادب، یعنی ادبی که زیبا باشد، زشتی نسَب را می‎پوشاند.

 

ادب از دیدگاه علمای اخلاق و اهل معرفت

ادب ریشۀ تمام فضائل و رذائل اخلاقی

ریشۀ تمام فضائل و رذائل اخلاقی در روش رفتاری یعنی ادب است. خصائل و ملکات نفسانی به دو دستۀ فضائل و رذائل یا  ملکات زیبا و ملکات زشت تقسیم می‏شوند. اگر خصلتی زیبا باشد، فضیلت است و اگر زشت باشد، رذیلت است. این خصلت‎ها هستند که فضیلت‎سازی و یا رذیله‎سازی می‏کنند.

 

ادب از دیدگاه علمای اخلاق

علمای اخلاق بحث مستقلی تحت عنوان ادب ندارند زیرا مباحث اخلاقی از ابتدا تا انتها ریشه در ادب دارند، یعنی تمام مباحث اخلاقی می‌توانند تحت عنوان حُسن ادب و سوء ادب مطرح شوند، لذا علمای اخلاقی مستقلاً به بحث ادب نپرداخته‌اند و حتی برخی ادب را به حسن خلق معنا کرده‌اند.

دلیلش هم این است که آنها از منظر و دیدگاه عقل عملی بحث می‎کنند و معتقدند که عقل عملی است که بر روش رفتاری انسان حاکم است. عقل عملی در هر انسانی وجود دارد و زیبایی و زشتی روش‎های رفتاری او را روشن می‌کند و مثلاً می‌گوید: عدل زیبا و ظلم زشت است. محصول این نوع نگاه به رفتار انسانی موجب می‌گردد که بگوییم: ادب مجموعه‌ای از روش‏های رفتاری است و دیگر نیازی نیست که جدای از اخلاق مورد بحث قرار بگیرد.

در تأیید این نگاه باید بگوییم که یک دسته از روایات ما نیز ادب و عقل را مرتبط با یکدیگر می‌دانند و به‌ رابطۀ مستقیم اینها بر یکدیگر اشاره دارند: «لَا أَدَبَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ‏ لَهُ‏»؛(۱۸) کسی که عقل ندارد، ادب ندارد. «الْأَدَبُ‏ فی الْإِنْسَانِ‏ کَشَجَرَه أَصْلُهَا الْعَقْلُ»؛(۱۹) ادب در انسان مانند درختی است که ریشه‎اش عقل است.

 

ادب از دیدگاه اهل معرفت

امّا اهل معرفت برخلاف علمای اخلاق، بحث مستقلی در باب ادب مطرح می‎کنند و می‎گویند: ادب یکی از منازل سلوک إلی الله‌تعالی و مقامات والای معرفتی است. اینها طبق نگاه خاصی که به مباحث معرفتی دارند، لازم می‌بینند که ادب را مستقلاً مورد بحث قرار دهند. آنان نه عقل عملی را نفی می‌کنند و نه کاری به آن دارند. بحث آنها دربارۀ «ادب الهی» است که سطح آن خیلی بالاتر از مسائلی است که در اخلاق مورد بررسی قرار می‌گیرد. آنها می‌گویند: در روش رفتاری انسان باید خدا حاکم باشد و مرزبندی‌ها را او مشخص نماید. این روش‌های رفتاری یا مرزبندی‎های الهی که از آن به دستورات شرع تعبیر می‌شود، آداب شرعیه است. اهل معرفت به ‌دنبال رعایت و حفاظت از مرزهای شناخته شده از ناحیۀ الله تعالی هستند و کاری به حکومت عقل عملی ندارند، هرچند که تضاد و تنافری میان حکم شارع و حکم عقل نیست. با این تعریف می‌توانیم ادب را از دو منظر اخلاقی و معرفتی به دو نوع انسانی و الهی تقسیم کنیم.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جلسه ۱۲۸۷، شنبه هشتم مرداد ماه ۱۳۷۳ هـ.ش مطابق با بیستم صفرالمظفر ۱۴۱۵ هـ.ق.

۲ـ غررالحکم، ص۴۴۳؛ «بر تو باد به ادب داشتن؛ چرا که ادب، زینت حَسَب نیک است».

۳ـ غررالحکم، ص۲۴۸٫

۴ـ تحف العقول، ص۹۲٫

۵ـ غررالحکم، ص ۵۹۹٫

۶ـ غررالحکم، ص۲۴۸٫

۷ـ یعنی زشتی پیوند جسمانی را می‎پوشاند.

۸ـ غررالحکم، ص۲۴۷٫

۹ـ غررالحکم، ص۲۴۷٫

۱۰ـ البته من این ‎را عرض می‎کنم که ادب هم راجع به گفتار است و هم راجع ‎به رفتار که من این دو را از هم جدا می‏کنم‏.

۱۱ـ البته این مسبوق به آن معنا که انسان نسبت به این روش آموزش ببیند.

۱۲ـ الکافی، ج‏۱۵ ، ص ۳۵۶٫

۱۳ـ انشاءالله من در آینده می‎گویم که چرا این‎ها ادب را این‌گونه معنا کرده‎اند. این‎ها فقط بخشی از معنای ادب را گرفته‌اند.

۱۴ـ البته در روایاتی که ادب به‌ تنهایی به‌کار رفته است، منظور حسن ادب است.

۱۵ـ غررالحکم، ص۲۴۸٫

۱۶ـ غررالحکم، ص۲۴۸٫

۱۷ـ غررالحکم، ص۲۴۸٫

۱۸ـ بحارالأنوار، ج ‏۷۵، ص ۱۰۱٫

۱۹ـ غررالحکم، ص۲۴۷٫

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

حُسن ادب به‏‏ معنای روش رفتاری صحیح، یعنی «حفاظت از مرزهای شناخته شده در انسان» و نیازمند نوعی مرزشناسی است. یعنی انسان قبل از اینکه بتواند از مرزها و حریم‌های انسانی خود حفاظت کند، باید آنها را بشناسد و تنها پس از این شناسایی است که می‌تواند با توجّه به مرزهای شناخته شده، از گفتار و رفتار خود، مراقبت و روش رفتاری خویش را تصحیح کند.

 

۲٫

 

یک دسته از روایات ما نیز ادب و عقل را مرتبط با یکدیگر می‌دانند و به‌ رابطۀ مستقیم اینها بر یکدیگر اشاره دارند: «لَا أَدَبَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ‏ لَهُ‏»؛(۱۸) کسی که عقل ندارد، ادب ندارد. «الْأَدَبُ‏ فی الْإِنْسَانِ‏ کَشَجَرَه أَصْلُهَا الْعَقْلُ»؛(۱۹) ادب در انسان مانند درختی است که ریشه‎اش عقل است.

 

30نوامبر/16

مؤمنان حقیقی و ویژگی‌های آنان

 

حضرت آیت‌اله جوادی آملی

تدوین حجت‌السلام ‌والمسلمین محمد رضا مصطفی‌پور

قرآن کریم در آیات فراوانی از ایمان و مؤمن سخن به میان می‌آورد و گاه به بیان حقیقت ایمان و تفاوت آن با اسلام می‌پردازد: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم»:(۱) اعراب بادیه‌نشین گفتند ایمان آوردیم. به آنها بگو شما ایمان نیاورده‌اید، می‌گویید اسلام آورده‌ایم، ولی هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است».

طبق این آیه، تفاوت اسلام و ایمان در این است که اسلام شکل ظاهری دارد و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند از مسلمانان شمرده می‌شود و احکام اسلام بر او جاری می‌گردد، ولی ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است. اسلام ممکن است با انگیزه‌های گوناگون اعم از مادی و دنیوی یا معنوی و اخروی پذیرفته شود، ولی اسلام حقیقی از انگیزه معنوی و علم و آگاهی سرچشمه می‌گیرد. قرآن کریم به دنبال این آیه ایمان واقعی را معرفی می‌کند و می‌فرماید:

«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل‌الله اولئک هم الصادقون:(۲)مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز به خود شک و تردید راه نداده و با اموال و جان‌های خود در راه خدا به جهاد پرداخته‌اند».

یعنی نشانه‌های ایمان عبارتند از: ۱ـ نبود تردید و دودلی در مسیر حق و ایستادگی در آن ۲ـ جهاد با اموال ۳ـ و جهاد با نفس و جان و مال. در واقع این گروه از مؤمنان صادق و راستگو هستند و روح ایمان وجودشان را فراگرفته است.

قرآن گاهی از وظایف مؤمنان و سبک زندگی آنها سخن می‌گوید(۳) و گاه نیز به معرفی مؤمنان حقیقی و ویژگی‌های آنان می‌پردازد. در سوره انفال پس از دستور مسلمانان به تقوا و اصلاح بین مردم و ایجاد تعالیم و زدودن کدورت‌ها و دشمنی‌ها و تبدیل آن به صمیمیت و دوستی و اطاعت خدا و پیامبر، می‌فرماید:

«انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً و علی ربهم یتوکلون * الذین یقیمون الصلاه و مما رزقناهم ینفقون * اولئک هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق کریم:(۴) مؤمنان کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود دل‌هایشان ترسان می‌گردد و هنگامی که آیات قرآن بر آنها خوانده می‌شود ایمانشان افزون می‌گردد و تنها بر پروردگارشان توکل می‌کنند. آنانند که نماز را بر پا می‌دارند و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم انفاق می‌کنند. مؤمنان حقیقی آنها هستند، برای آنها نزد پروردگارشان درجات هست و برای آنها آمرزش و روزی کریم و باعظمت است».

در این آیه دو بحث مطرح است: ۱ـ ویژگی‌های مؤمنان حقیقی ۲ـ پیامدها و آثار ایمان حقیقی.

 

ویژگی‌های مؤمنان

در آیات قرآن پنج ویژگی برای مؤمنان حقیقی بیان شده‌اند که سه تای آنها از جمله اعمال قلبی و باطنی و روحانی و دوتای آنها ویژگی‌های ظاهری و قالبی هستند.

۱ـ ترس عقلی از خدا: قلب مؤمن واقعی به هنگام یاد خدا از بزرگی جلال و جبروت حق می‌تپد و حریم می‌گیرد. راز این خوف و ترس، خالی بودن قلب مؤمن از محبت و دوستی غیر خداست. این ترس، معقول، زودگذر و زمینه‌ساز طمأنینه قلب است و کم‌کم به انس با یاد خدا می‌انجامد تا جایی که جسم و جان آدمی با یاد خدا آرام می‌شود.

در آیه از کلمه «وجل» استفاده شده و نه «خوف». روشن است که «وجل» به معنای ترس از عذاب و دوزخ نیست که ترس نفسی است، بلکه مراد ترس و هراس عقلی است. مؤمن واقعی و حقیقی در وقت یاد کردن از خدا، از عظمت جلال و جبروت او قلبش می‌تپد و حریم می‌گیرد و احترام می‌کند، مانند زمانی که انسان برای دیدن شخص بزرگی که به‌راستی از هر نظر شایسته عظمت است، بارمی‌یابد.

شخص دیدارکننده گاهی آن چنان تحت تأثیر مقام پرعظمت او قرار می‌گیرد که در درون قلب خویش احساس نوعی وحشت می‌کند و گاه نمی‌تواند سخن بگوید، گرچه آن شخص بزرگ نهایت محبت و علاقه را به او دارد. در واقع این هراس و ترس نوعی بازتاب درک عظمت اوست. انسانی که عظمت خدا را  درک می‌کند به هنگام یاد او دچار ترس عقلی می‌شود. به دیگر سخن، حریم گرفتن انسان در مقابل خدا برای آن است که خود را فقیر و نیازمند محض و او را غنی مطلق می‌یابد و تنها راه تأمین نیاز را فیض آن غنی می‌داند، از این رو هراس دارد مبادا فیض خدا گسسته و از دسترس او خارج شود، پس مراقب است کاری که منافی با ادب است از او سر نزند.

۲ـ فزونی ایمان: بر ایمان انسان مؤمن به هنگام تلاوت آیات الهی بر اثر سکوت آمیخته با تدبر افزوده می‌شود. تلاوتی که مایه افزایش کمی و کیفی ایمان است، تلاوتی است که شنونده، معارف و معانی آیات را بداند، زیرا ازدیاد کیفی ایمان، بدون علم کتاب و حکمت به دست نمی‌آید.

ایمان در انسان گاهی به لحاظ تعلق افزایش پیدا می‌کند و گاهی به لحاظ خود ایمان. توضیح آنکه ایمان انسان با تلاوت آیات بیشتر افزایش می‌کند؛ یعنی ایمان از لحاظ کیفی افزایش پیدا می‌کند و شدیدتر می‌شود.

 

عمل افزایش ایمان در پرتو تلاوت آیات

افزایش ایمان مؤمنان بر اثر تلاوت آیات الهی می‌تواند سه علت داشته باشد:

اول؛ چون آیات تلاوت شده براهین بیشتری دارند.

دوم؛ برهانی قوی‌تر و کامل‌تر ارائه می‌شود، مانند اینکه برهان‌های نظم و حدوث و امکان ماهوی و امکان فقری و سبط الحقیقه هریک به اندازه خاصی اثر دارد.

سوم؛ گذشته از برهان، شهود نیز در آن باشد که این نیز باعث افزایش ایمان می‌شود.

۳ـ توکل بر خدا: مؤمنان حقیقی و کامل همواره در همه کارها تنها به پروردگارشان تکیه می‌کنند، زیرا به فقر خود آگاهند و می‌دانند جز خدا کسی نمی‌تواند نیازشان را برآورده سازد.

توکل، انجام کار با اعتقاد به این اصول چهارگانه است:

اصل اول: همه کوشش‌های انسان فیض الهی‌اند.

اصل دوم: اجرای قوانین با اسباب و علل عادی به عنایت خداست.

اصل سوم: اثرپذیری قوانین طبیعی از آثار علمی به عنایت حق وابسته است.

اصل چهارم: بهره‌دهی قوانین طبیعی نیز به لطف و عنایت الهی است.

متوکل حقیقی در همه کارها، اندیشه، اراده و عمل بر خدا توکل دارد، زیرا معتقد است که در جزم و عزم از اشتباه مصون نیست، پس باید در همه امور به خدا توکل کند. به عبارت دیگر، مؤمنان در همه امور علمی و عملی خود تنها بر پروردگارشان توکل می‌کنند، چون درمی‌یابند که اولاً نیازمندند، ثانیاً به‌تنهایی توانایی رفع نیازشان را ندارند، ثالثاً فقط خدا می‌تواند نیاز آنها را برطرف کند و رابعاً تکیه بر ذات اقدس الهی مشکل‌گشاست، از این رو بر او توکل می‌کنند.

توکل یعنی انسان همه کارهایش را به طمأنینه خدا انجام می‌دهد، نه اینکه دست از کار بردارد و بگوید خدا کار ما را انجام می‌دهد. در واقع انسان متوکل، قدم به قدم در سایه توحید زندگی می‌کند و توجه به اسباب را از توکل به خدا جدا نمی‌کند. به عبارت دیگر توکل به معنای چشم‌پوشی از عالم اسباب و دست‌ روی دست گذاشتن و در گوشه‌ای نشستن نیست، بلکه مفهومش خودسازی و عدم وابستگی به غیر خداست. استفاده از اسباب جهان طبیعت منوط به توکل بر خداست، زیرا تأثیری که در این اسباب هست به خواست خدا و براساس اراده اوست.

۴ـ بر پا داشتن نماز: مؤمن پس از استقرار ایمان در قلب او و به حد کمال رسیدن آن به عبودیت حق روی می‌آورد و خالصانه و خاضعانه خدا را عبادت و نماز را اقامه می‌کند، یعنی نه تنها خودش نماز می‌خواند بلکه کاری می‌کند که این رابطه محکم با پروردگار در همه جا و توسط دیگران برپا شود.

۵ـ انفاق در راه خدا: مؤمنان کامل در آنچه که خدا به آنان ارزانی داشته است بخل نمی‌ورزند، همواره رزق مادی و معنوی خود را در راه خدا انفاق می‌کنند و نیازهای مردم را برآورده می سازند. آنها نه تنها از اموالشان انفاق می‌کنند، بلکه از علم و دانش‌، فکر و اندیشه‌، موقعیت و نفوذشان و از تمام مواهبی که دراختیار دارند برای رفع خلاءها و کمبودها استفاده می‌کنند.

 

پیامدها و آثار ایمان حقیقی

بر ایمان حقیقی سه اثر مترتب است که در واقع پاداش‌های ایمان حقیقی‌اند:

۱ـ داشتن درجات در بهشت: مؤمنان حقیقی در قیامت دارای ثبات و مایه افتخار انسان خواهد بود، زیرا این درجات فضیلت است نه این که مانند درجات دنیوی چون زوال‌پذیرند مایه فخر انسان نیستند. البته در قیامت عده‌ای به بهشت وارد می‌شوند و عده‌ای در طبقات و درجاتی از بهشت قرار دارند و برخی نیز خود درجات‌اند.

۲ـ مشمول مغفرت و آمرزش الهی: مؤمنان حقیقی در قیامت از آمرزش الهی برخوردارند و اگر لغزش و گناهانی از آنها صادر شده باشد، مورد بخشش الهی قرار می‌گیرند.

۳ـ برخورداری از رزق کریم: رزق کریم یعنی مواهب بزرگ و همیشگی که نقص و عیب در آنها راه ندارد. مؤمنان حقیقی کسانی هستند که در قیامت این رزق در انتظارشان است. ناگفته نماند کریم واژه‌ای عربی است که در فارسی معادل ندارد و غیر از کبیر و عظیم است. در فارسی برای معنا کردن واژه کریم و کرامت به‌ناچار باید واژگانی مثل کبیر و عظیم در کنار آن گذاشت تا معنای آن درک شود. رزق کریم از آن بهشتیان است زیرا آنجا هیچ حزنی نیست. انسان در بهشت شبیه فرشته است و لذا حسادت نمی‌ورزد تا اندوهی داشته باشد.

رزق کریم به آخرت اختصاص ندارد بلکه در دنیا نیز به مؤمنان حقیقی داده می‌شود، چنان که برخی مفسران نقل کرده‌اند که فاطمه زهرا«س» پیراهنی را به امیرمؤمنان داد تا برای حضرت مجتبی«ع» چیزی تهیه کند و ایشان آن را به شش درهم فروخت، ولی به سائلی رسید و درهم‌ها را به وی بخشید، سپس شتر مردی را که نسیه به شصت درهم می‌فروخت خریداری کرد و آن را به شصت و شش درهم نقد به فرد دیگری فروخت. آنگاه تصمیم گرفت که شصت درهم فروشنده اولی را بپردازد، ولی هر چه گشت او را نیافت. موضوع را به عرض پیامبر رساند، حضرت به او فرمود: آن سائلی که از شما چیزی خواست و درهم‌ها را به او دادید، رضوان خازن بهشت بود، فروشنده شتر نیز میکائیل بود که مظهر کیل و رزق الهی است و خریدار شتر جبرئیل بود. این نمونه رزق کریم در دنیاست.

 

نتیجه‌گیری

ایمان بر دو قسم حقیقی و غیرحقیقی قابل تقسیم است. ایمان حقیقی اگر در مؤمنی راه یافت نتیجه آن است که او از خدا هراس دارد و پیوسته با شنیدن آیات الهی و تدبر در معانی و مفاهیم آن ایمانش افزون می‌گردد، در همه امور بر خدا توکل می‌کند و در عین حال که به اسباب عادی و طبیعی توجه دارد، پیوسته با خدا ارتباط دارد، از این رو نماز را اقامه می‌کند و از روزی‌های مادی و معنوی‌ای که بهره او می‌گردد بخل نمی‌ورزد و آن را در راه خدا و برای رفع کمبودها انفاق می‌کند. اگر انسانی به چنین ایمانی دست یابد، اولاً در نزد خدا دارای درجاتی است، ثانیاً مورد مغفرت و آمرزش الهی قرار می‌گیرد و ثالثاً از رزق کریم یعنی مواهب بزرگ و همیشگی و بدون نقص و عیب برخوردار خواهد بود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ حجرات، ۱۴.

۲ـ همان، ۱۵.

۳ـ مؤمنون، ۹ـ۱.

۴ـ انفال، ۴ـ۲.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

قلب مؤمن واقعی به هنگام یاد خدا از بزرگی جلال و جبروت حق می‌تپد و حریم می‌گیرد. راز این خوف و ترس، خالی بودن قلب مؤمن از محبت و دوستی غیر خداست. این ترس، معقول، زودگذر و زمینه‌ساز طمأنینه قلب است و کم‌کم به انس با یاد خدا می‌انجامد تا جایی که جسم و جان آدمی با یاد خدا آرام می‌شود.

 

۲٫

رزق کریم یعنی مواهب بزرگ و همیشگی که نقص و عیب در آنها راه ندارد. مؤمنان حقیقی کسانی هستند که در قیامت این رزق در انتظارشان است. رزق کریم از آن بهشتیان است زیرا آنجا هیچ حزنی نیست. انسان در بهشت شبیه فرشته است و لذا حسادت نمی‌ورزد تا اندوهی داشته باشد.

 

 

30نوامبر/16

… از عوامل فقر و تنگدستی

«سخنان معصومین»

 

بداخلاقی

امام على علیه‏السلام:

مَن ساءَ خُلْقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ؛ (غررالحکم، ح ۸۰۲۳)

هر کس بد اخلاق باشد، روزى‌اش تنگ مى‏شود.

 

دروغ

رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله:

اَلکَذِبُ یَنقُصُ الرِّزقَ؛ (نهج‌الفصاحه)

دروغ، روزى را کم می‌کند.

 

زنا

رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله:

فِى الزِّنا سِتُّ خِصالٍ: ثَلاثٌ مِنها فِى الدُّنیا وَ ثلاثٌ فِى الآخِرَه، فَاَمّا الَّتى فِى الدُّنیا فَیَذهَبُ بِالبَهاءِ وَ یُعَجِّلُ الفَناءَ وَ یَقطَعُ الرِّزقَ وَ اَمّا الَّتى فِى الآخِرَهِ فَسوءُ الحِسابِ وَ سَخَطُ الرَّحمنِ وَ الخُلودُ فِى النّارِ؛ (خصال، ص ۳۲۱، ح ۳)

زِنا، شش پیامد دارد؛ سه در دنیا و سه در آخرت. سه پیامد دنیایى‌اش این است که: آبرو را می‌بَرد، مرگ را شتاب می‌بخشد و روزى را می‌بُرد و سه پیامد آخرتی‌اش: سختى حسابرسى، خشم خداى رحمان و ماندگارى در آتش است.

 

پرداخت نکردن زکات

امام صادق علیه‌السلام:

وَ إِذَا مُنِعَتِ الزَّکَاهُ ظَهَرَتِ الْحَاجَه (اصول کافی، ج ۴، ص۱۸۵)

هرگاه زکات داده نشد، فقر و احتیاج پدیدار گردد.

خیانت و دروغگویی

امام موسى کاظم علیه‌‏السلام:

…الْخیانَه وَالْکَذِبُ یَجْلِبانِ الفَقْرَ وَ النِّفاقَ؛ (بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۳۲۷)

…خیانت و دروغگویى باعث فقر و نفاق مى‏شود.

 

آشکار شدن گناهان

امام على علیه‏السلام:

اِذا ظَهَرَتِ الجِنایاتُ ارتَفَعَتِ البَرَکاتُ؛ (غررالحکم، ح ۴۰۳۰)

هرگاه گناهان آشکار شوند، برکت‏ها از میان مى‏رود.

 

گناهانی که…..

امام سجاد علیه‌‏السلام:

الذُّنُوبُ الّتى تُنزِلُ النِّقَمَ عِصیانُ العارِفِ بِالبَغىِ وَ التَطاوُلُ عَلَى النّاسِ وَ الاِستِهزاءُ بِهِم وَ السُّخریَّهُ مِنهُم         (معانى الاخبار، ص ۲۷۰)

گناهانى که باعث نزول عذاب (و گرفتاری) مى‏شوند، عبارت‏اند از: ستم کردن شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره کردن آنان.

 

کسالت و ناتوانی

امام علی علیه‌السلام:

اِنَّ الْاَشْیاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ اِزْدَوَجَ الْکسِلُ وَالْعَجْزُ فَنَتَجا بَیْنَهُما الْفَقْر؛ (وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۵۹)

هنگامى که اشیا با یکدیگر ازدواج کردند، تنبلی و ناتوانى با هم ازدواج کردند و از آنان فقر متولد شد.

 

 

خوابیدن بین الطلوعین

امام علی علیه‌السلام:

نَوْمُ الْغَداهِ مَشْؤُمَهٌ تَطْرُدُ الرِّزْقَ وَتَصْفَرُ اللَّوْنَ وَتُقَبِّحُهُ وَتُغَیِّرُهُ… اِنَّ اللَّهَ تَعالى یُقَسِّمُ الْاَرْزاقَ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ اِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ فَاِیَّاکمْ وَتِلْک النَّوْمَه؛ (مکارم الاخلاق، طبرسى)

خواب صبح (بین طلوع فجر تا طلوع خورشید) شوم است و باعث طرد رزق، زشتى و زردى چهره و تغییر آن می‌شود… . خداوند، ارزاق را بین طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم می‌کند. از خوابیدن در این هنگام پرهیز کنید.

 

عدم برنامه‌ریزی

امام على علیه‌السلام:

وَتَرْک التَّقْدِیرِ فِى الْمَعیشَهِ یُورِثُ الْفَقْرَ… (خصال، شیخ صدوق)

[برنامه‌ریزى نکردن و] عدم اندازه‌گیرى در معاش، موجب فقر می‌شود.

 

سوء تدبیر

امام علی علیه‌السلام:

حُسْنُ التَّدْبِیرِ یَنْمِى قَلِیلَ الْمالِ وَسُوءُ التَّدْبِیرِ یَفْنِى کثیرَه، (الحیاه، ج ۴، ص ۴۸۸)

برنامه‌ریزى نیکو در امور [اقتصادى ]، مال اندک را افزایش می‌دهد و برنامه‌ریزى بد، مال فراوان را نابود می‌کند.

 

انجام گناه

امام على علیه‌السلام:

تَوَقُّوا الذُّنُوبَ فَمَا بَلِیَّهٌ اَشَدُّ وَأفْظَعُ مِنْهَا وَلاَ یَحْرُمُ الرِّزْقُ اِلاَّ بِذَنْبٍ حَتَّى الْخَدْشِ وَالنَّکبَهِ وَالْمُصِیبَهِ، قَالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: وَمَا أصَابَکمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کسَبَتْ أیْدِیکمْ وَیَعْفُوا عَنْ کثِیر؛ (مکارم الاخلاق، ص ۱۴۷)

از گناهان دورى کنید که هیچ بلایى شدیدتر و زشت‌تر از آن نیست و رزق بازداشته نمی‌شود، مگر به دلیل انجام گناهى، [حتى در حد ایجاد خراش و جراحت و ناراحتی در دیگران]؛ چرا که خداوند فرمود: هر مصیبتى که به شما رسد، به سبب اعمالى است که انجام داده‌اید و بسیارى را نیز عفو مى کند.

 

خیانت در امانت

رسول اکرم صلى‌الله علیه وآله:

ألْاَمَانَهُ تَجْلِبُ الْغِنَاءَ وَالْخِیَانَهُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ،

امانتدارى باعث بی‌نیازى و خیانت [در امانت،] سبب فقر می‌شود (بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۴)

 

فحاشی

امام علی علیه‌السلام:

مَنْ فَحَشَ عَلَى اَخِیهِ الْمُسْلِمِ نَزَعَ اللّهُ مِنْهُ بَرَکه رِزْقِهِ وَ وَکلَهُ اِلَى نَفْسِهِ وَأَفْسَدَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ، (کافى، ج ۲، ص ۳۲۶)

هرکس به برادر مسلمانش فحاشى کند، خداوند برکت روزیش را از او بر مى‌دارد و او را به خودش وامى‌گذارد و زندگیش را تباه می‌کند.

 

ندادن حق برادر مسلمان

رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم:

مَنْ حَبَسَ عَنْ أخِیهِ الْمُسْلِمِ شَیْئاً مِنْ حَقِّهِ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَرَکَهَ الرِّزْقِ إِلَّا أنْ یَتُوبَ (وسائل الشیعه، جلد ۲۷، صفحه ۳۲۵)

هرکس چیزی از حقّ برادر مسلمانش را نگه دارد و به او ندهد، خداوند برکت روزی را بر او حرام می‌سازد مگر آنکه توبه کند.

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

 

همه گریان تواند…

نه فقط مسجدیان سر به گریبان تواند

نخل و چاه و شب و صحرا، همه گریان تواند

 

دامنت با چه گنه سرخ شد از خون سرت

ای که خلق دو جهان دست به دامان تواند

 

ای به خون خفته بگو کیسه خرمات کجاست؟

فقرا منتظر سفره احسان تواند

 

کودکانی که گرسنه همه رفتند به خواب

به عزیزان تو سوگند، عزیزان تواند

 

نخل‌ها در عطش اشک تو بردند به سر

چاه‌ها منتظر ناله پنهان تواند

 

اختران شیفته حال نماز شب تو

کوه‌ها منتظر نغمه قرآن تواند

 

اشک مظلومی تو می‌چکد از دیده ما

پاره‌های دل ما برگ گلستان تواند

 

آسمان‌ها همه گریند به مظلومی تو

عرشیان سوخته سینه سوزان تواند

 

گیسوی حور پریشان شده در باغ بهشت

نه فقط زینب و کلثوم پریشان تواند

 

نه دل «میثم» دلسوخته، ای جان جهان

هر چه دل هست همه زائر ایوان تواند

«غلامرضا سازگار»

 

 

فزت و رب‌الکعبه

مشتاق تو ماند آسمان، چشم‌به‌راه

مبهوتْ زمین است و زمان، چشم‌به‌راه

 

این است بهشت، با ملک، حورالعین

و آن: فاطمۀ تو، هم‌چنان چشم‌به‌راه

***

خم کرد ز غصه، پشت دنیا را تیغ

بر خاک نشاند فرق دنیا را تیغ

 

جبریل ز غم کوفت به هم دست دریغ

آن دم که شکافت فرق مولا را تیغ

***

ای صبح به سجدۀ صلاتم برسان

مشتاق لقایم و براتم برسان

 

خضر رَهم و تشنه میان ظلمات

ای تیغ، به چشمۀ حیاتم برسان

***

شد او همه «هو» فزت و رب‌الکعبه

گلگون شده رو، فزت و رب‌الکعبه

 

با بغض گلوگیر «وفی الحلق شجی»

شد نغمۀ او: فزت و رب‌الکعبه

«سید مهدی حسینی»

 

 

قشون اشک

دوباره سفره اشک است و فیض ماه خودم

دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم

 

رسیدم اول کاری که معترف بشوم

نشان به کس ندهم نامه سیاه خودم

 

کسی به‌جز تو خبردار نیست از حالم

میان محکمه آرم که را گواه خودم؟

 

قشون اشک فرستاده‌ام به درگاهت

ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم

 

به من، تو راه نشان دادی و نفهمیدم

فقط دویدم و رفتم به کوره‌راه خودم

 

 

چه ظلم‌ها که نکردم به خود در این دنیا

چه چوب‌ها که نخوردم من از نگاه خودم

 

حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم

شدم من عبد فراری و دل‌بخواه خودم

 

چه صبر داری و خسته نمی‌شوی از من

خودم که خسته‌ام از این همه گناه خودم

 

تمام ترس من این است مرگ من برسد

که پی نبرده‌ام آن دم به اشتباه خودم

 

به دست‌های خودم ساختم قفس‌ها را

ببین که حبس شدم در میان چاه خودم

 

«به‌جز حسین مرا ملجأ و پناهی نیست»

بگو به من که: بیا بنده در پناه خودم

 

میان قبر بگویم حسین و گریه کنم

دلم خوش است به این اشک گاه‌گاه خودم

«رضا رسول‌زاده»

 

 

 

ای کاش…

ای کاش می‌شد با تو قرآن سر بگیرم

در آسمانیِ نگاهت پَر بگیرم

 

ای کاش می‌شد امشب ای قرآن ناطق

دست شما را جای قرآن سر بگیرم

 

ای کاش می‌شد لااقل یک‌بار در خواب

با دستِ آغوشم تو را در بر بگیرم

 

ای کاش پایم واشود در خیمه‌اش تا،

یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم

 

ای کاش در تقدیر من امشب نویسند

پای تو را یک شب به چشم تَر بگیرم

 

ای کاش می‌شد تا برای سجده از تو

مُهری ز خاک تربت مادر بگیرم

 

تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم

ده روز، روضه بر تنِ بی‌سر بگیرم

 

من عاشقم، خرده ز ای کاشم مگیرید

ای کاش‌ها را کاش از این در بگیرم

«موسوی علیمردانی»

 

عید صیام

گذشت ماه صیام و رسید عید صیام

کنیـد یکسـره بهـر نمـاز عید، قیام

 

اگرچـه رفت مـه روزه و مـه تسبیح

مبارک است به اهل صیام، عید قیام

 

شراب کوثـر و باغِ بهشت و جلوۀ یار

به روزه‌دار حلال و به روزه‌خوار حرام

 

بـرات عفـو بگیریـد از خـدای کریم

که گشته عفو عمومی به دوستان اعلام

 

هزار حیف! دریغا! چه زود پایان یافت

مَهی که دست الهی به ما خوراند طعام

 

سلام بـاد بـه ماهی که بود ماه درود

درود باد به ماهـی که بود ماه سلام

 

سلام بـاد بـه ماهـی که بـود لیله قدر

سلام بـاد بـه ماهـی که بـود ماه تمام

 

سلام باد به ماهی که از نسیم خوشش

رسید بوی خداوند، دم‌بـه‌دم بـه مشام

 

بـه وسعت همـه عالـم برای مهمانان

گشـوده بـود خداونـد، سفــرۀ اطعـام

 

ثواب روزه خودش بود؛ بهتر از این چیست؟

ز هـر کرامت و لطف و عنایت و اکرام

 

اگرچه مـاه خـدا بـود ایـن مَه پُر فیض

بدان جلالت و قدر از علی گرفت طعام

 

سلام باد به ماهی که هر شبش دل ما

به «افتتاح» و «ابوحمزه» می‌گرفت آرام

 

مَهـی کـه بود لیالیش بهترین شب‌هـا

مَهـی کـه بـود در ایـام، بهترین ایـام

 

مَهی که هر شب و هر روز در بهشت وصال

خدای، ریخت شراب طهورتان در جام

 

مَه ولایت سبط نبی، امام حسن

مَه شهـادت مـولا علی، امـام همام

 

علی که ذات خـداوند بـود مـداحش

علی کـه بعـد پیمبـر امـام بـود امام

 

علی حقیقت قرآن، علی حقیقت دین

علی ولـی خـدا و وصـی خیـرالانام

 

علی معلـم آدم، علـی سفینـه نـوح

علی روان مسیح و علـی کلیم کلام

 

علی که مدح و ثنایش حقیقت توحید

علی که مهر و ولایش تمامی اسلام

 

علی فـروغ بـه جـان بشر دهد دائم

علی که رحمت موصولۀ خداست مدام

 

علی که ماه، سـلامش کند ز اوج سپهر

علی که مهر، به انگشت او سپرده زمام

 

نماز و روزه و حـج و زکات بـی‌او هیچ

کتـاب و دین و نبـوت از او گرفت قوام

 

نهاده بوسه، شجاعت به دست و بازویش

عبــادت همــۀ اولیــاش در هـر گـام

 

فقط نه اینکه به دام جهـان اسیر نشد

ببین بـه گـردن دنیـا نهـاد، مـولا دام

 

چقـدر دور حـرم راه می‌روی «میثم!»

به طوف خانـۀ مـولا علـی ببند احرام

« غلامرضا سازگار»

 

گوش چاه

نیمه‌شبهای علی آکنده است

از مناجات و دعا و زمزمه

آسمان خانه‌اش بارانی‌است

هر سحر از غصه‌های فاطمه

باز هم می‌آید و در گوش چاه

مثل هر شب، درد دلها کرده است

آه می دانم علی با نان خشک

باز امشب روزه را وا کرده است

«حمید هنرجو»

 

 

ای قبله‌گاه اولین

ای قدس ای شهر خدا آزاد می‌خواهم ترا

معراج‌گاه مصطفی آزاد می‌خواهم ترا

ای قبله‌گاه اولین بهر رسول آخرین

از سلطه صهیونیان آزاد می‌خواهم ترا

موسی خجل زین قوم دون عیسی دلش لبریز خون

یعقوب هر دم از خدا آزاد می‌خواهد ترا

باشد سلیمان دل غمین، در دست خود دارد نگین

هر دم ز رب‌العالمین آزاد می‌خواهد ترا

تو شهر یک امت نه‌ای، مخصوص صهیون نیستی

اهل کتاب و اهل دین آزاد می‌خواهد ترا

«حسین نبی زاده»

30نوامبر/16

غائله‌ای که با پیام انقلابی امام به پایان رسید

بی‌پرده با تاریخ / تیر و مرداد ۱۳۵۸

سید‌روح‌الله امین‌آبادی

 

تیرماه ۱۳۵۸

تابستان ۵۸ در حالی شروع شد که ایران اسلامی با بحران‌های متعددی دست به گریبان بود. بحران‌سازی اقلیت‌ها در نقاط مرزی کشور از جمله خوزستان و کردستان و نیز مداخلات کشورهای بیگانه از جمله عراق از جمله این بحران‌هاست که در تیرماه ۵۸ با آنها رو به ‌رو  بودیم، بحران‌هایی که در ماه‌های بعدی از آنها زیاد شنیده شد. از سوی دیگر مقدمات بررسی و تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی نیز در این ماه ادامه یافت و در مرداد ماه ۵۸ نمایندگان این مجلس با رای مردم انتخاب شدند.

 

توطئه‌های رژیم بعث عراق علیه ایران  

با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، رژیم بعث عراق تمام تلاش خود را به کار بست تا از بسط این انقلاب در کشورهای همسایه جلوگیری کند و چون نگران صدور انقلاب به کشور خود بود، تصمیم گرفت پیشقدم شود و ایران را درگیر مشکلات عدیده‌ای سازد. مداخلات روزانه دولت عراق در مرزهای ایران از فرستادن جاسوس گرفته تا آموزش تروریست‌های مرتبط با خلق عرب و نیز حمله‌های گاه و بیگاه به پاسگاه‌های مرزی را باید در این راستا تحلیل کرد.

این اقدامات مه از ماه‌های گذشته آغاز شده بودند تا تیرماه ۵۸ نیز ادامه یافتند تا این که یک سال و دو ماه بعد به دفاع مقدس هشت ساله منتهی شدند. در واقع باید گفت جنگ ایران با رژیم بعث عراق برخلاف تصور همگان، ده سال بود نه هشت سال، زیرا این جنگ از روز اول پیروزی انقلاب آغاز شده بود و تنها در شهریور ماه ۵۹ به جنگی سراسری ختم شد.

در ادامه، روزشمار مداخلات رژیم بعث عراق در مرزهای ایران در تیرماه ۵۸ را بررسی می‌کنیم.

پاسداران مرزی سپاه مستقر در مرزهای غرب کشور در تاریخ ۵ تیرماه، ۶ هزار تفنگ روسی را که به طور قاچاق وارد خاک کشور شده بود توقیف و عوامل قاچاق سلاح را بازداشت کردند. این سلاح‌ها از عراق وارد کشور ‌شده بودند.(۱)

در همین روز ۶ جاسوس عراقی در راه آبادان و خرمشهر دستگیر شدند.(۲)

همزمان دولت عراق، خوزستان ایران را عربستان نامید و این اقدام صدام به‌شدت از سوی جمهوری اسلامی مورد اعتراض قرار گرفت.  وزارت امورخارجه در بیانیه‌ای تذکر داد که تغییر نام‌های جغرافیایی، جز یک بازی بی‌اثر سیاسی چیز دیگری نیست و طرح این‌گونه مسائل و ایجاد جنجال علیه جمهوری اسلامی ایران تنها به نفع دشمنان اسلام و اعراب تمام می‌شود.(۳)

 

جنگ‌طلبی حزب دموکرات در کردستان

با پیروزی انقلاب مرزهای غربی کشور از آذربایجان غربی گرفته تا کردستان و کرمانشاه و همچنین خوزستان با توطئه شرق و غرب متشنج شد.

در این میان وضع کردستان با بقیه نقاط کشور تفاوت داشت. با تحریک  عوامل سابق ساواک که بعد از انقلات،  خود را انقلابی نشان می‌دادند، از جمله عزالدین حسینی، گروهی برای جدایی کردستان از ایران در پوشش خودمختاری اسلحه برداشتند و به پادگان‌ها و مراکز مهم اداری حمله کردند.

در تاریخ ۳ تیرماه گروهی ناشناس به شهربانی مهاباد حمله و افراد شهربانی را خلع سلاح کردند. در این حمله، افراد شهربانی با مهاجمان همکاری کردند و اسلحه‌های خود را بر زمین گذاشتند!( ۴)

در تاریخ ۷ تیر ماه همین سال نیز گروهی از ضدانقلاب با این بهانه که «چرا شهربانی با مردم مقابله کرده است» و در واقع به این دلیل که «چرا نیروهای انتظامی از شهر محافظت می‌کنند» اعتراضات خود را گسترش دادند و بانک‌ها و مغازه‌ها را به تعطیلی کشاندند. در همین روز از ارومیه هم گزارش رسید که  که هیچ‌گونه وسیله نقیله‌ای از این شهر به سمت پیرانشهر حرکت نمی‌کند و جاده ارومیه ـ پیرانشهر عبور و مروری ندارد.( ۵)

 

مرداد ماه ۵۸

روند تحولات در مرداد ماه ۵۸ به‌سرعت پیش می‌رفت. انقلاب اسلامی که در ۲۲ بهمن‌ماه سال قبل به یپروزی رسید و در ۱۲ فروردین ماه ۵۸ جشن پیروزی جمهوری اسلامی را برگزار کرد، به سمت نهادسازی و تصویب قانون اساسی پیش رفت.

برگزاری انتخابات مجلس خبرگان برای تدوین قانون اساسی شاید مهم‌ترین خبر مردادماه ۵۸ بود. از سوی دیگر در این ماه که مصادف با ماه مبارک رمضان نیز بود، امام خمینی در پیامی آخرین جمعه ماه مبارک را روز قدس نامیدند تا امت اسلام برای آزادی قدس شریف به پا خیزند.

 

برگزاری اولین نماز جمعه به امامت آیت‌الله طالقانی

در تاریخ ۵ مردادماه سال ۵۸ اولین نمازجمعه تهران به امامت آیت‌الله طالقانی برگزار شد. آیت‌الله طالقانی در جای جای خطبه‌ها بر نقش محوری امام خمینی تأکید کرد و پیام انقلاب را به گوش جهانیان رساند. ایشان در بخشی از خطبه‌های نماز جمعه اظهار داشت: «مگر ما سپاه کم داریم؟ سپاه ما مخصوص به برادران ارتش ما نیست. زن و مرد، کوچک و بزرگ، سپاه اسلام و پاسدار اسلام است. استعمار بیاید جلو، قشونش را بیاورد جلو، حالا که از پشت پرده می‌آید، آشکار بیاید. یا همه ما می‌میریم یا استعمار را در تمام دنیا دفن خواهیم کرد. اگر به جای خود ننشینید، من پیرمرد، من ضعیف، من مریض مسلسل به دست می‌گیرم و پشت تانک می‌نشینم. امام خمینی هم پشت تانک می‌نشیند».

 

آغاز به کار مجلس خبرگان قانون اساسی  

در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ انتخابات اولین دوره مجلس خبرگان قانون اساسی با حضور گسترده مردم برگزار شد. صرف‌نظر از رفراندوم تعیین نوع نظام که فروردین ماه برگزار شد، این نخستین انتخابات از زمان پیروزی انقلاب به شمار می‌آمد. نمایندگان مجلس خبرگان مأمور بودند تا پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را مورد بررسی نهایی قرار دهند.

با تصویب لایحه قانون انتخابات برای تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی توسط هیئت دولت و شورای انقلاب، در نهایت روز جمعه دوازدهم مرداد ۱۳۵۸ به عنوان تاریخ برگزاری انتخابات خبرگان قانون اساسی، اعلام و انتخابات با شرکت گسترده مردم برای انتخاب ۷۵ نماینده برگزار شد.

براساس آنچه وزارت کشور اعلام کرد در سراسر ایران حدود ۱۸‌ هزار حوزه رأی‌گیری، مأمور اخذ آرای مردم بودند که از این تعداد ۲۲۰۰ حوزه به رأی‌گیری از ساکنان استان تهران اختصاص داده شده بود.

در تهران چهره‌هایی چون آیت‌الله محمود طالقانی، ابوالحسن بنی‌صدر، آیت‌الله حسینعلی منتظری، حجت‌الاسلام گلزاده غفوری، آیت‌الله محمد حسینی بهشتی، مهندس عزت‌الله سحابی، دکتر عباس شیبانی، آیت‌الله موسوی اردبیلی، خانم دکتر منیره گرجی و علی‌محمد عرب در مرحله نخست حائز اکثریت آرا شدند.

سرانجام  مجلس خبرگان قانون اساسی در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ با پیام امام خمینی افتتاح شد. ۷۵ نفر عضو این مجلس پس از سه ماه تلاش و فعالیت بی‌وقفه، کار تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ در دوازده فصل و ۱۷۵ اصل و یک مقدمه و مؤخره به پایان رساندند و حاصل کارشان در تاریخ ۱۲ آذرماه ۱۳۵۸ به عنوان اولین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در یک همه‌پرسی عمومی از سوی اکثریت مردم به تأیید رسید.

 

تعطیل روزنامه‌های فتنه‌گر  

در بعد از ظهر ۱۶ مرداد ماه ۱۳۵۸ با حکم دادستان کل انقلاب روزنامه آیندگان تعطیل شد و مأموران اجرای حکم اداره و چاپخانه آیندگان را مهر و موم کردند.  دادستان کل انقلاب در اطلاعیه‌ای در این مورد تأکید کرد: «روزنامه آیندگان با همکاری و سرمایه‌گذاری اسرائیل تأسیس شده بود تا در مقابل تجاوزات رژیم صهیونیستی به اعراب از اسرائیل حمایت کند». در این اطلاعیه همچنین آمده بود: روزنامه آیندگان پس از پیروزی انقلاب با نشر اخبار و تفسیرات و تأویلات غیرواقعی و اعلام تیراژ‌های دروغین و تبلیغات غیرواقعی برای کسب حیثیت اجتماعی و بهره‌مندی اقتصادی، دست ‌اندر کار ایجاد تشتت و تفرق بین اقشار و گروه‌های ملت مسلمان ایران بوده است.( ۶)

پس از تعطیلی آیندگان، روزنامه‌های چلنگر، پیغام امروز و ندای آزادی هم به دلیل فعالیت در جهت تضعیف انقلاب با حکم دادستانی کل کشور تعطیل شدند. رادیو اسرائیل یک روز بعد در گزارشی با انتقاد تند از امام خمینی، توقیف روزنامه آیندگان را یک عمل ضددموکراتیک دانست و گفت: «بدون شک توقیف این روزنامه که روش سازنده‌ای را دنبال می‌کرد مخالف آزادی بیان و قلم و مهم‌تر از آن ضدحقوق بشر است».

اتمام غائله پاوه‌ با پیام انقلابی امام

در شامگاه ۲۲ مرداد سپاه پاسداران و گروهان ژاندارمری پاوه طی پیام‌هائی فوری که به مراکز خود در کرمانشاه فرستاده بودند، اعلام کردند: «پاوه به دست مهاجمان در شرف سقوط است» و از سپاه پاسداران و ارتش استمداد کردند. آنها در این پیام‌ها مدت مقاومت شهر را حدود یک ساعت پیش‌بینی کرده بودند. در پی اعلام این خبر، هیئتی مرکب از دکتر چمران معاون نخست‌وزیر، تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی و ابوشریف فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب با سه فروند هلی‌کوپتر و مهمات کافی راهی پاوه شدند.

این اوضاع ادامه یافت تا اینکه در شامگاه روز بیست و پنجم مرداد اوضاع شهر جنگ‌زده پاوه به وخامت گرایید و همزمان خبرگزاری پارس به نقل از یک منبع آگاه در نخست‌وزیری نوشت: «وضع پاوه با حمله گسترده مهاجمین که از گروه‌های جلال طالبانی، سالارجاف و پالیزبان به رهبری فرقه دموکرات کردستان تشکیل یافته‌اند، وخیم‌تر شده و عده زیادی از سپاه پاسداران انقلاب و مردم شهر به شهادت رسیده‌اند.  بیمارستان شهر به دست مهاجمین سقوط کرده و چند بهیار، پزشک و پاسدار زخمی و کشته شده‌اند و دکتر چمران، معاون نخست‌وزیر نیز در حلقه محاصره مهاجمین قرار دارد. نیروهای کمکی کرمانشاه با یک پل هوایی در حال تقویت محاصره‌شدگان هستند و از تعداد دقیق کشته‌ها و زخمی‌ها اطلاعی در دست نیست. بر اساس اطلاعیه‌ای که دفتر دکتر چمران در اختیار خبرگزاری پارس قرار داد تا آن زمان ۴۰ پاسدار و غیرپاسدار در پاوه به شهادت رسیده و ۱۸ نفر را نیز در بیمارستان سر بریده‌ بودند. هنوز از تعداد کشته‌ها و زخمی‌ها اطلاع دقیقی در دست نیست.»(۷)

 

اولین روزجهانی قدس  

امام خمینی با گذشت نزدیک به ۷ ماه از پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۶ مرداد سال ۵۸ در پیامی آخرین جمعه ماه رمضان را روز قدس اعلام کردند. رهبر انقلاب در این پیام از عموم مسلمانان جهان و دولت‌های اسلامی خواستند «برای کوتاه کردن دست اسرائیل و پشتیبانان آن به هم بپیوندند… آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و می‎تواند تعیین‌کننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، به عنوان «روز قدس» انتخاب و طی مراسمی همبستگی بین‎المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند.»( ۸)

با انتشار پیام امام، مسلمانان کشورهای پاکستان، سوریه، بحرین، لبنان، اردن، فلسطین و کویت به این فرمان لبیک گفتند و آمادگی خود را برای حضور در این راه‌پیمایی جهانی اعلام کردند. چند روز پس از این پیام حضرت روح‌الله در جمع گروهی از مردم در شهر مقدس قم اظهار داشتند: «روز قدس» یک روز جهانی است. روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است. روز مقابله ملت‌هایی است که در زیر فشار ظلم امریکا و غیر امریکا بودند، در مقابل ابرقدرت‌هاست. روزی است که باید مستضعفین مجهز بشوند در مقابل مستکبرین و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند. روزی ‌است ‌که بین منافقین و متعهدین امتیاز خواهد شد. متعهدین ‌این روز را روز قدس می‌دانند و عمل می‌کنند به آنچه باید بکنند و منافقین ـ آنهایی ‌که با ابرقدرت‌ها در زیر پرده آشنایی دارند و با اسرائیل دوستی ـ در ‌این روز بی‌تفاوت هستند، یا ملت‌ها را نمی‌گذارند ‌که تظاهرات کنند. روز قدس، روزى است که باید سرنوشت ملت‌هاى مستضعف معلوم شود، باید ملت‌هاى مستضعف اعلام وجود بکنند و در مقابل مستکبرین، باید همان ‏طور که ایران قیام کرد و دماغ مستکبرین را به خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملت‌ها باید قیام کنند و این جرثومه‏هاى فساد را به زباله‏دان‌ها بریزند.»( ۹)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اطلاعات، ۵ تیر ۱۳۵۸، ص ۲٫

۲ـ جمهوری اسلامی ۵ تیر ۱۳۵۸، ص ۱٫

۳ـ اطلاعات، ۵ تیر ۱۳۵۸، ص ۲٫

۴ـ اطلاعات، ۴ تیر ۱۳۵۸، ص ۲٫

۵ـ اطلاعات، ۷ تیر ۱۳۵۸، ص ۷٫

۶ـ اطلاعات، ۱۷ مرداد ۱۳۵۸، صفحه ۲.

۷ـ کیهان، ۲۸ مرداد ۱۳۵۸، صفحه ۱٫

۸ـ صحیفه امام جلد ۹ ، صفحه ۲۶۷٫

۹ـ صحیفه امام ، جلد ۹ ، صفحه ۲۷۶٫

 

 

سوتیتر:

با پیروزی انقلاب مرزهای غربی کشور از آذربایجان غربی گرفته تا کردستان و کرمانشاه و همچنین خوزستان با توطئه شرق و غرب متشنج شد.در این میان وضع کردستان با بقیه نقاط کشور تفاوت داشت. با تحریک  عوامل سابق ساواک که بعد از انقلات،  خود را انقلابی نشان می‌دادند، از جمله عزالدین حسینی، گروهی برای جدایی کردستان از ایران در پوشش خودمختاری اسلحه برداشتند و به پادگان‌ها و مراکز مهم اداری حمله کردند.

 

30نوامبر/16

بررسی مفاهیم خرافی در دین و پیامدهای آن

دکتر مرضیه مختاری‌پور

 

خرافه و خرافه‌گرایی از دیرباز در هر جامعه‌ای وجود داشته و همچنان وجود دارد. خرافات در میان ملت‌ها و جوامع بستگی به نوع تفکر و نگرش و فرهنگ و آداب و سنن آنان دارد، ولی آنچه که ممکن است بین جوامع گوناگون متفاوت باشد، رواج کم یا زیاد‌بودن خرافات در میان آنان است. جامعه‌شناسان گفته‌اند هرچه سطح فرهنگ جامعه‌ای پایین‌تر باشد در آن جامعه خرافه‌گرایی رواج بیشتری دارد. بنابراین پدیده یاد‌شده مختص جامعه امروز ما نیست، بلکه جوامع قبل از ما نیز با آن درگیر بوده‌اند و آیندگان نیز از این امر در امان نخواهند بود! هم ‌اکنون نیز در کشور‌های پیشرفته دنیا شاهد گسترش خرافه‌گرایی هستیم؛ زیرا فرهنگ عمومی جامعه از سوی دانشمندان و عالمان دینی یا فیلسوفان هدایت نمی‌شود، بلکه دیگران به‌صورت شِبه‌دینی و شِبه‌عقلی میدان را به‌دست گرفته‌اند. از جمله راه‌های نفی خرافه و در واقع در صدد رفع آن بر آمدن از جامعه اسلامی توصیه و توجه به تفکر و تعقل است.

سیره عملی پیامبر اکرم (ص) در مبارزه با خرافات عصر جاهلی هم نمونه‌ای جالب از چگونگی ارتباط و برخورد با مفهوم خرافه است. ایشان در ابتدا خرافات عصر جاهلی را اموری باطل و اشتباه اعلام کردند و سپس عقول و اندیشه‌ها را به‌سمت یکتاپرستی سوق دادند (یوسفی، ۱۳۸۹). همچنین دین و فرهنگ‌های اصیل و الهی که ما از آنها به‌عنوان امر دینی یاد می‌کنیم به‌نحوی ارتباط با ماوراء را مطرح می‌کنند و معنویت را در پیش می‌کشند و این خود مجالی است گسترده برای جولان و رشد خرافه در بستر دینی. از این‌رو امور خرافی در مفاهیم دینی به‌دلیل شرایط خاص آن وجود دارند و ادیان و فرهنگ‌ها در طول زمان دستخوش تغییرات و خرافاتی شده‌اند.

انواع خرافات

خرافه‌پرستی متنوع است و ممکن است به یکی از اشکال زیر در اجتماع رواج یابد:

ـ خرافات دینی: اعتقاد به ارواح (پرستش درخت، رودخانه، حیوانات، ارواح نیاکان و… ) مثل فیشیسم و آنیمیسم؛

ـ خرافات اجتماعی: خوش‌شانسی، بدشانسی، به‌تخته‌زدن، طلسم، تعویذ، آینه‌شکستن، جاهای مراد، فالگیری، عطسه‌کردن؛

ـ تجربه‌های غیبی: اشباح، خانه‌های جن‌زده، پیشگویی و کهانت؛

ـ خرافات شخصی: تصور شخصی درباره سعد و نحس‌بودن رنگ‌ها، روز‌ها، مکان‌ها، لباس‌ها، پرنده‌ها، خودروی سواری و…  (سجاد، ۱۳۸۶).

در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱٫ خرافات پیرامون جن: جن در لغت به‌معناى پوشیدگى و پنهانى است. این واژه در موارد متعددی در قرآن بیان شده است و سوره‏اى به همین نام در قرآن وجود دارد که در آن برخی از ویژگی‌های این موجود پنهان بیان شده است. برطبق آیاتی از دیگر سوره‌های قرآن این موجود همانند انسان مادى بوده و از آتش (سوره حجر، آیه ۲۷) یا آمیخته‏اى از آتش (سوره الرحمن، آیه ۱۵) آفریده شده است و موجودى است با شعور و اراده که به‌اقتضاى طبیعتش از حواس بشر پوشیده است و در شرایط عادى، قابل درک حسى نیست. او مانند انسان، مکلف است (سوره حجر، آیات ۲۹ تا ۴۲) و در آخرت برانگیخته مى‏شود و در این جهان مى‏تواند مطیع یا عاصى، مؤمن یا مشرک و… باشد (سوره جن، آیات ۱۱ تا ۱۵). اگرچه جن از نظر قدرت فکرى ضعیف است، چون درک او درکى عقلى و قوى نیست و حداکثر خیالى و وهمى است، ولى قدرت فیزیکی او زیاد است؛‌ از جمله مى‏تواند با سرعت زیاد کارهاى خارق‌العاده انجام دهد و بارهای سنگینى را در کمترین زمان جابه‏جا کند. در داستان حضرت سلیمان (ع) ـ در قرآن مجید ـ وقتى عفریتى از جن مدعى مى‏شود که می‌تواند تخت بلقیس را در زمان بسیار اندکی از سرزمین بسیار دوری منتقل کند و به نزد آن حضرت بیاورد، حضرت سلیمان (ع) او را تکذیب نمى‏کند.(۱) این دلیل برقدرت فوق‌العاده جن‌ها است. درباره آزار و اذیت جنیان و ضرر وارد‌کردن به انسان‌ها، مرحوم شیخ مفید (ره) (۱۴۱۳) در کتاب «ارشاد» آورده است: «در آثاری از ابن‌عباس نقل شده: زمانی که پیامبر اسلام (ص) به قصد جنگ با قبیله بنی‌مصطلق از مدینه خارج شد، هنگام شب به درّه وحشتناک و صعب‌العبوری رسید. اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه‌ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شرّ و آزار و اذیت شما و اصحابتان را دارند»(ص ۳۹۹). از این قضیه معلوم می‌شود که حتی افراد مؤمن و نیکوکار ممکن است مورد آزار و اذیت گروه‌ها و افرادی از جن قرار گیرند؛ البته باید توجه داشت که اگر چه وجود جن امری واقعی است و قدرت بر انجام کارهای بزرگ و فوق‌العاده‌ای دارند، اما واقعیت آن است که بیش از اندازه دربارۀ این موجودات بزرگ‌نمایی شده است و دروغ‌ها و خرافات زیادى درباره این موجود در اذهان مردم وجود دارد، مثل اینکه آنها را با اشکال عجیب و غریب و وحشتناک و موجوداتى دارای دُم و سُمّ تصور کرده و صرفاً موذی، پرآزار، کینه‌توز و بد رفتار می‌دانند که اگر یک ظرف آب داغ ریخته شود، آنها خانه‏هایى را به آتش مى‏کشند و موهوماتی از این قبیل… که با هیچ عقل و منطقی مناسبت ندارد و قابل قبول نیست،(۲) زیرا آنها در نوع خود شرور و صالح دارند. علاوه‌بر اینکه برای انسان این امکان وجود دارد که با اتخاذ شیوه‌هایی از آزار آنان در امان بماند.

آن‌گونه که از نقل تاریخ و قضایا به‌نظر مى‏رسد، از گذشته تا به امروز تصورات بسیارى از مردم از توهمات و داستان‏هاى مربوط به جن پُر بوده؛ به‌طورى‌که گروهى به‌کلى منکر آن هستند و خرافه‏اى بیش نمى‏دانند و از جانب دیگر، برخى افکارشان از تصورات و خاطرات و داستان‏هاى اغراق‏آمیز جن پرشده است و مى‏توان گفت که هر دو گروه راه افراط را پیش گرفته‏اند. دین مبین اسلام حقیقت آن را ثابت مى‏داند و تصورات واهى را در خصوص جن تصحیح مى‏کند و اوهام و خرافات را از افکار و دل‏ها مى‏زداید و دل‏ها را از سلطۀ توهمات آزاد مى‏گرداند؛ از این‌رو سوره‏اى را در قرآن به بیان ویژگى‏هاى آن اختصاص داده است.

  1. خرافۀ چلّه‌بریدن برای بخت‌گشایی: یکی از خرافاتی که در بین مردم رواج دارد، چلّه‌بریدن برای بخت‌گشایی در امور مختلف است، به‌عنوان نمونه گفته شده: «اگر بچه‌ای در چلّه باشد، استخوان‌های آن بچه خوب رشد نمی‌کند و بچه ضعیف‌الجثّه بار می‌آید و قد او کوتاه می‌ماند. برای بریدن چلّه کودک، مقداری نخ ابریشم سرخ و سفید را از نوک انگشتان پا تا سر بچه، با آن نخ اندازه گرفته و دعایی را چهار بار بر آن نخ می‌خوانند و فوت می‌کنند. سپس آن نخ را به چهار قسمت تقسیم کرده و در چهار گوشه اتاق دفن می‌کنند و معتقدند آن مرض رفع خواهد شد». همچنین گفته شده: «اگر زنی در چلّه افتاده باشد هرگز فرزنددار نمی‌شود و اطبا هم از آن سر درنخواهند آورد. یکی از نمونه‌هایی که از خرافۀ چلّه‌بریدن نقل شده، این نمونه است که مثلاً «خانمی با باز‌کردن قرآن به دختری ۴۰ ساله که ازدواج نکرده، گفته چلّه افتاده؛ یعنی برای کسی دیگر کاری کرده‌اند و چلّه بر تو افتاده باید دعا بگیری!».(۳) درباره این موارد باید گفت: یکی از بزرگ‌ترین آفات هر دینی گرایش مردم به خرافات است. بحث چلّه‌بریدن در زنان برای حامله‌شدن یا برای تسریع در امر ازدواج یا برای رشد استخوان‌های بچه، همه از خرافاتی است که هیچ اثر و نشانه‌ای از آن در متون روایی نیست، همان‌طور که فهمیدن این‌طور مطالب از قرآن بیشتر شبیه به دروغ و کذب است. بسیاری با همین شگردها مردم را به دور خود جمع می‌کنند و از آنان سوء‌استفاده‌های مادی یا احیاناً غیرمادی می‌کنند. بهتر است انسان به‌جای مراجعه به این امور به خداوند توکل کند و از او کمک بطلبد و مطمئن باشد که خداوند خیر و مصلحت او را می‌خواهد.(۴)
  2. خرافۀ آیینه‌بینی: یکی از خرافات شایع در بین بعضی از مردم، آیینه‌بینی است. توضیح اینکه برای این کار مثلاً یک بچۀ ۱۲ سال به پایین را حاضر کرده و یک آیینه به دستش می‌دهند و می‌گویند در آن نگاه کند. سپس سوره کافرون را خوانده و به سر آن طفل فوت می‌کنند. اگر این کار چند بار تکرار شود چند نفر از جن‌ها در آیینه حاضر می‌شوند و به همه‌چیز جواب می‌دهند. مجرب است». این عمل، مبنای دینی ندارد و در روایات ما نیست. در روایات این‌گونه امور که سبب خروج انسان از مسیر زندگی طبیعی و ورودش به یک زندگی با مفاهیم و اموری غیرواقعی است، تأیید نشده، بلکه از آن نهی شده است.(۵)

۴٫ خرافۀ عِدّه زنان: «عِدّه» در اصطلاح فقها عبارت از تـربـّص (حـالت انـتـظـار) شـرعـى اسـت کـه زن بـعـد از طـلاق و زوال نـکـاح یـا وفـات شوهر لازم اسـت مـدتـى درنـگ کند، سـپـس همسر دیـگـری اخـتـیـار کند. علت واقعى عده، مانند بسیاری از اسرار نهفته در امور عالم، بر ما مخفى است. اما یکی از حکمت‌های عِده نگه‌داشتن زن بیوه، این است که اگر زن بعد از مرگ شوهر فوراً ازدواج کند، این مطلب با محبت و دوستی و حفظ احترام شوهر سابق سازگار نیست و به‌علاوه موجب جریحه‌دار شدن عواطف بستگان متوفی است. رعایت حریم زندگانی و زناشویی حتی بعد از مرگ همسر موضوعی است فطری و از این‌رو همیشه در قبایل مختلف آداب و رسوم گوناگونی بر این منظور بوده است. گرچه گاهی در این رسوم آن‌چنان افراط می‌کردند که به خرافات کشیده شده و عملاً زنان را در بن‌بست و اسارت قرار می‌دادند. برای نمونه بعضى از قبایل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده یا بعضى او را با مرد دفن مى‏کردند، برخى زن را براى همیشه از ازدواج مجدد محروم کرده و گوشه‏نشین مى‏کردند و در پاره‏اى از قبایل زن‌ها موظف بودند مدتى کنار قبر شوهر زیر خیمه سیاه و چرکین با لباس‌هاى مندرس و کثیف، دور از هرگونه آرایش و زیور و حتى شست‌و‌شو به سر برده و بدین وضع شب‌و‌روز خود را بگذرانند. آیه ۲۳۴ سوره بقره بر تمام خرافات و جنایات خط بطلان کشیده و به زنان بیوه اجازه می‌دهد بعد از نگهداری عدّه و حفظ حریم زوجیت گذشته، اقدام به ازدواج کنند.(۶)

۵٫ خرافۀ ازدواج در ماه شوال: یکی از خرافات رایج در صدر اسلام، این بود که اعراب جاهلی به‌خاطر برداشت نادرستی که از ماه‌های سال داشتند، ازدواج در ماه شوال را جایز نمی‌دانستند و معتقد بودند هر ازدواجی که در این ماه انجام شود منجر به جدایی یا مرگ می‌شود. «ابن ابی‌الحدید معتزلی» (۱۳۳۷) در شرح نهج‌البلاغه در فصل بیان احوال و اخبار عایشه، همسر پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌گوید: «پیامبر (ص) در ماه شوال با عایشه ازدواج کرد و عایشه نیز دوست داشت که دختران را در ماه شوال همسر دهد و بارها می‌گفت: با اینکه من در ماه شوال ازدواج کرده‌ام، آیا در میان زنان پیامبر (ص) خوشبخت‌تر از من سراغ دارید! سپس ابن ابی‌الحدید می‌افزاید: عایشه با این حرفش درصدد رد عقیدۀ کسانی بود که در صدر اسلام گمان می‌کردند ازدواج در ماه شوال و بین دو عید (عید فطر و عید قربان) مکروه و ناپسند است».(۷) امروزه نیز در بین برخی از مسلمانان به‌خصوص اهل سنت و در برخی از مناطق آسیا، این عقیدۀ باطل که از همان عقیدۀ جاهلی نشأت گرفته است، رایج است.

  1. خرافۀ حروف حک‌شدۀ در دست و ازدواج فامیلی: یکی از خرافات، درباره ازدواج است. به‌عنوان نمونه گفته می‌شود حروف حک‌شده روی دست اگر به‌هم چسبیده باشد، ازدواج فامیلی است و اگر جدا باشد ازدواج فامیلی نیست. این مسئله حقیقت ندارد و ریشۀ دینی و علمی ندارد، بلکه از خرافاتی است که علاوه‌بر عدم اعتنا به آن باید با این‌گونه افکار اشتباه و سنت‌های کاذب مبارزه کرد و ریشۀ آنها را خشکاند.(۸)

۷٫ خرافۀ فال بد‌زدن: از جملۀ خرافاتی که در میان مردم رایج است، فال بد‌زدن یا همان تشاؤم است. عرب از فال بد به «تطیّر» و یا «طیره» یاد می‌کند. ریشۀ این کلمه از طیر به‌معنای پرنده است. از آنجا که عرب، فال بد را غالباً به‌وسیلۀ پرندگان می‌زد، گاهی پریدن پرنده‌ای را از دست چپ، نشانۀ تیره‌روزی می‌دانست، گاهی صدا‌کردن کلاغ را به فال بد می‌گرفت و به این جهت کلمه تطیّر را در فال بد به‌کار برده است. «شهید مطهری» می‌گوید: «در تواریخ نوشته‏اند و در کتب مقاتل دیده‏ام که وقتى اسراى اهل بیت (ع) را وارد شام مى‏کردند و مردم به استقبال بیرون آمده بودند، گویا خود یزید بن معاویه هم به جایى در بیرون شهر آمده بود و در آنجا کلاغى صدا کرد و او از این امر فال بد گرفت. اصل و ریشه فال خوب و فال بد ظاهراً به دوره شرک و چند خدایی، به‌ویژه ثنویت، برمی‌گردد؛ چه آنکه آنان برای هرچیزی، چه خوب و مطلوب و چه نامطلوب و بد، خدایی داشتند که در عالم انسان‌ها تأثیر خود را می‌گذاشت. در چنین منظومه فکری و عقیدتی هرخدا در میان انسان‌ها، حیوان‌ها و حتی درختان، گیاهان و جمادات نیز نماینده‌ای داشت، که مظهر او تلقی می‌شد و همین موضوع در ادامه به‌گونه مبارک و شوم پذیرفته شد، لیکن با تغییر مذهب و رواج توحید، اگر چه مبنای عقلانیتی آن از میان رفت، ولی نماد خوب و بد، مبارک و شوم، خوش‌میمنت و بد‌میمنت و… از آن در فرهنگ مردم به‌جای ماند. از جمله این اعتقادات، شوم‌بودن جغد، کلاغ، بلدرچین و امثال اینها یا میمنت‌داشتن سبز‌قبا، هدهد و پرستو و مانند اینها است که می‌تواند در تصمیم‌گیری‌ها اثر بگذارد. در میان این عقاید نمونه‌هایی هم یافت می‌شود که آثار تخریبی زیادی دارد و موجب آزار مؤمن، فال بد‌زدن به سیّد و آخوند در نخستین برخورد صبح یا به هنگام سفر است. معتقدند که یک مسافر وقتی می‌خواهد مسافرت کند، اگر سیّدی به او بر بخورد مسافرتش شوم است و عاقبت ندارد، به‌عکس اگر کولی به او برخورد کند دیگر سفرش سفر مبارکی است.(۹)

یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌های دین اسلام عقل‌گرایی و مبارزه با خرافاتی است که در زمان جاهلیت وجود داشته یا بعد از آن به‌وجود آمده و می‌آید. در احادیث متعددی از مسلمانان خواسته شده است تا از فال بد‌زدن بپرهیزند؛ برای نمونه پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌فرماید: «فال بد‌زدن را کنار بگذارید»(۱۰) و در روایت دیگری می‌فرماید: «… اگر گاهی به عملی فال بد زدی آن را (با توکل بر خدا) انجام ده».(۱۱) شهید مطهری بیان می‌کند: «قرآن کریم در آیات زیادى با کمال صراحت این مطلب را مى‏گوید که منشأ فال بد و هر شومى و نحوستى که وجود دارد، خارج از وجود خود بشر نیست؛ یعنى بشر ممکن است فکر و عقیده‏اش فکر و عقیده شومى باشد؛ وقتى که فکر و عقیده‏اش سراسر خرافه و جهالت است، شومى در جهالت است. شومى جز در اخلاق فاسد در جاى دیگرى نیست. شومى جز در اعمال پلید در چیز دیگرى نیست. از نظر سعادت بشرى، اگر بخواهیم حساب کنیم چه کشفى بزرگ ترین کشف‌ها در دنیا است، من خیال مى‏کنم بزرگ‌ترین کشفى که در دنیا به حال بشر مفید و سعادتمند است و بسیار عمیق و ارزنده است، ولى بشر کمتر مى‏خواهد زیر بار آن برود این کشف است: دَواؤُکَ فیکَ وَ داؤُکَ مِنْکَ؛ اى بشر! دردت از خودت برمى‏خیزد، منشأ بدبختى تو، خودت هستى و نه چیز دیگر، سرنوشت شوم را خودت به دست خودت براى خودت به‌وجود مى‏آورى، سرنوشت شوم تو به دست دیگرى نیست و همچنین تبدیل سرنوشت هم جز به دست خودت نیست؛ چاره این شومى و این سرنوشت بد هم در وجود خود توست، همان‌طور که در سوره اسرا، آیه ۱۳ آمده است: «وَ کُلَّ انْسانٍ الْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیمَهِ کِتاباً یَلْقیهُ مَنْشوراً».(۱۲)

  1. مسئله شفاعت در دو بوته فهم اصیل و خرافی: شفاعت در بوته لغوی خود به‌معنای میانجی‌شدن است؛ یعنی بین دو چیز واقع‌شدن. در واقع، اگر ما باشیم و همین معنای ظاهری و لغوی آن، مشکلی نخواهیم داشت؛ زیرا این ادب رایجی در تمامی ملل و در تمام اعصار است که شخصی موجه میان خاطی و آمر واسطه بخشودن می‌شود که به این امر شفاعت می‌گویند. مشکلی که در خصوص مسئله شفاعت هست زمانی است که شناخت درستی از قضیه در دست نیست و شخص شافع، بزرگ‌تر، درشت‌تر و دارای کوکبه جلال افزون‌تر یا مساوی نسبت به آمر ـ و در اینجا خداوند ـ به‌نظر می‌آید. معنادهی مفهوم شفاعت در خصوص انبیا و اولیای الهی از مقوله نخست، یعنی براساس مفاد لغوی و عرفی آن است و علمای محقق و متبحر اسلام، همواره در جهت روشنگری آن تلاش کرده‌اند. انحراف از چنین معنایی در جهت‌دادن مفهوم شفاعت، موجب گمراهی مردم و وهن دین می‌شود و از این‌رو علاوه‌بر برخی از دانشمندان عامه (چون «ابن‌تیمیه») که آن را شرک دانسته‌اند، علمای شیعه نیز با چنین برداشتی مخالفت ورزیده‌اند و آن را موجب ضلال و اضلال دانسته‌اند(۱۳) مکرر گفته‌ایم که ما هم اگر بخواهیم درباره شفاعت شفاعت‌گران چنین اعتقادی داشته باشیم و بگوییم خدا یک دستور دارد، یک قانون دارد، یک رضایت دارد، امام حسین (ع) دستور و قانون و رضایت دیگری دارد. خدا یک دستگاه دارد، امام حسین (ع) دستگاه دیگری، دستگاه خدا یک حساب دارد، دستگاه امام حسین (ع) حساب دیگری و آنجا مطلب به شکل دیگری است، بعد بگوییم ما که دستمان به خدا نمی‌رسد، آنجا کار خیلی مشکل است، می‌آییم امام حسین (ع) را که به چیزهای سهل و ساده‌ای راضی می‌شود شفیع قرار می‌دهیم. خدا به انسان می‌گوید نماز، روزه، جهاد با نفس، اخلاق پاک، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، کارهای بسیار سخت. به عکس، امام حسین (ع) دستگاه بسیار ساده‌ای دارد، با مجلس روضه‌گرفتن و دانه اشکی ریختن و چند بار سینه‌زدن و خلاصه در چند روز دهه عاشورا سهل و ساده می‌شود همه قضایا را صاف کرد، ما به‌جای اینکه از در خدا وارد بشویم که درِ بسیار سخت و مشکلی هست، از در امام حسین (ع) وارد می‌شویم، بعد امام حسین (ع) خودش می‌رود آنجا کارها را درست می‌کند، اگر چنین اعتقادی داشته باشیم به‌خطا رفته‌ایم.(۱۴) اگر گفتید من نماز نمی‌خوانم به جایش کار دیگری برای امام حسین(ع) می‌کنم، امام حسین (ع) به چیزی راضی می‌شود و خدا به چیز دیگر، نه خدا را شناخته‌اید، نه امام حسین (ع) را. امام حسین (ع) آن کسی است که در خطبه روزهای اولش فرمود: «رضی اللّه رضانا اهل البیت». اصلاً امام حسین (ع) اگر رضایی غیر از رضای خدا داشته باشد که امام نیست… چنین کسی نه خدا را شناخته است و نه امام حسین را و با این شکل در خانه امام حسین (ع) رفتن، نخستین کسی که انسان را طرد می‌کند خود امام حسین است.(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. سوره نمل، آیات ۳۰ تا۴۰٫

۲. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴، ج ۲۵، صص ۱۵۵و ۱۵۶٫

۳. برگرفته از سایت اسلام کوئیست، ۸۳۹۵، نمایه ۸۳۳۴٫

۴. ۱۳۹۰، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.

۵. ۱۳۹۰، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.

۶. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴، ج ۲، ص ۱۹۳٫

۷. همان،  ج ۹، ص۱۹۰٫

۸. ۱۳۹۰، برگرفته از سایت www.islampedia.ir.

۹. مطهری، قرآن ۲، ۱۳۷۷، ص ۲۴۳، به نقل از سایت www.islampedia.ir.

۱۰. کلینی، ۱۳۶۵، الکافی، ج ۸، ص۱۹۶٫

۱۱. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۶٫

۱۲. مطهری، ۱۳۸۹، مجموعه آثار، ج ۲۵، ص ۴۰۴٫

۱۳. محمد حسین، ۱۳۸۵٫

۱۴. مطهری، قرآن ۲، ۱۳۷۷، ص ۹۳٫

۱۵. همان، ص ۹۵، به نقل از محمد حسین، ۱۳۸۵٫
سوتیتر:

یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌های دین اسلام عقل‌گرایی و مبارزه با خرافاتی است که در زمان جاهلیت وجود داشته یا بعد از آن به‌وجود آمده و می‌آید. در احادیث متعددی از مسلمانان خواسته شده است تا از فال بد‌زدن بپرهیزند

 

 

 

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی

نگاهی به تاریخ سینمای ایران

 

دکتر عبدالحمید انصاری

اشاره: در سال ۱۳۶۲ جمعاً ۲۶ فیلم به‌نمایش درآمد که اگر بخواهیم براساس «ژانر» آنها را طبقه‌بندی کنیم به سه گروه قابل تقسیم‌اند: الف. فیلم‌هایی که مستقیماً به انقلاب اسلامی مربوط‌اند؛ ب. فیلم‌هایی که در ژانر اجتماعی، مبارزاتی، عدالت‌خواهانه و اخلاق‌گرایانه طبقه‌بندی می‌شوند و ج. فیلم‌های ژانر دفاع مقدس.

 

الف. ژانر انقلاب اسلامی

۱. قرنطینه: به‌کارگردانی «مسعود اسداللهی» و بازیگرانی چون «مسعود اسداللهی»، «فخری خوروش»، «منصور متین» و مرحوم «جمیله شیخی».

داستان فیلم ماجرای زندگی کاری و شغلی یک سرهنگ ساواک و فرزند دانشجویش است که از این موضوع بی‌اطلاع است، ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از فساد پدر مطلع می‌شود.

۲. خانۀ عنکبوت: با کارگردانی «علیرضا داودنژاد» و فیلمنامه‌ای از علیرضا داودنژاد و «مسعود بهنود» و بازیگری «جمشید مشایخی» و «عزت‌اله انتظامی»، «داود رشیدی»، «مسعود بهنود» و «محمدرضا داودنژاد»، یکی از بهترین فیلم‌های آن سال و بلکه سینمای پس از انقلاب اسلامی است.

داستان فیلم به زندگی چهار شخصیت وابسته به رژیم شاه برمی‌گردد که پس از انقلاب فراری‌اند و در ماجرای حملۀ آمریکا به طبس با بیگانگان همکاری دارند، ولی با شکست آمریکا در آن ماجرا، تعادل خود را از دست داده و یکی از آنان (جمشید مشایخی) که پزشک است با روش‌های جنایتکارانه‌ای دیگران را به‌قتل می‌رساند و سرانجام در سکانس پایانی، خود هم به دست جوان‌ترین عضو گروه (مسعود بهنود) کشته می‌شود. این فیلم نشان از توانمندی علیرضا داودنژاد در فیلمسازی ارزشمند و دارای پیام است و تنزل وی به وادی ساخت فیلم‌های بی‌ارزش و سخیفی نظیر «ملاقات با طوطی» مایۀ تأسف است. او در سال‌های بعد فیلم‌های ارزشمندی مانند «نیاز» و «مرهم» ساخت که در جای خود به آنها اشاره خواهد شد.

۳. هیولای درون: کارگردان «خسرو سینایی»، بازیگران: داود رشیدی و «شهلا میربختیار».

داستان فیلم ماجرای یکی از مأموران فاسد بلندپایۀ ساواک با نام مستعار دکتر است که پس از انقلاب به روستایی رفته و در انزوا زندگی می‌کند. فضای انزوا، گذشتۀ پلید و اعمال غیرانسانی‌اش را برایش زنده می‌کند. آن اعمال به‌قدری تاریک است که تحمل آن برایش دشوار است و لاجرم او را به جنون می‌کشاند.

ب. ژانر اجتماعی، مبارزاتی، عدالت‌خواهانه و اخلاقی

۱. توبۀ نصوح: سناریست و کارگردان «محسن مخملباف». بازیگران: «فرج‌اله سلحشور» (کارگردان مردان آنجلس و یوسف پیامبر(ع))، «محمد کاسبی» و «بهزاد بهزادپور».

داستان فیلم مربوط به کارمندی است که با تصوّر فوت به قبرستان برده می‌شود، ولی هنگام دفن متوجه زنده بودنش می‌شوند. رفتن تا آستانه مرگ و بازگشت به زندگی او را متنبّه و بیدار می‌کند تا به خود آید و از گناهان توبه کند، اما در عمل درمی‌یابد که توبۀ حقیقی چقدر دشوار است. این فیلم مانند فیلم‌های اولیۀ مخملباف حاوی پیام ارزشی و نوآوریِ نسبی است.

۲. دادشاه: کارگردان «حبیب کاوش». بازیگران: «سعید راد»، «جعفر والی»، «علی محزون»، «جمشید آریا» (هاشم‌پور)، مرحوم «خسرو شکیبایی» و «آهو خردمند».

ماجرای فیلم به طغیان علیه ستم و ظلم خوانین و حمایت طبقۀ کشاورز از قیام‌کنندگان مربوط می‌شود که مطابق فضای ملتهب سال‌های اول انقلاب و شعارها و تبلیغات پرحرارت گروه‌های سیاسی هم‌ذات‌پنداری قابل قبولی از طرف جامعه با فیلم برقرار می‌شد.

۳. جایزه: به‌کارگردانی علیرضا داودنژاد و بازیگری «علی نصیریان»، داود رشیدی و مرحوم «جهانگیر فروهر».

داستان فیلم به ماجرای برنده‌شدن یک کارمند شهرستانی در قرعه‌کشی بانک و تعلق‌گرفتن یک هواپیمای کوچک اختصاصی به وی است. این هواپیما قابل انتقال به شهر محل سکونت کارمند نیست و لزوماً باید در فرودگاه تهران نگهداری شود، اما چون هزینۀ نگهداری‌اش بسیار سنگین است، کارمند به مشکلات عجیب و غریبی دچار می‌شود که سرانجام عصیان وی را به‌دنبال دارد.

۴. پرونده: به‌کارگردانی «مهدی صباغ‌زاده»، نویسندگان فیلمنامه «فریدون جیرانی» و «مهدی صباغ‌زاده»، محصول بنیاد مستضعفان، بازیگران: «فرامرز قریبیان»، مرحوم «ولی شیراندامی» و «بیژن امکانیان».

داستان فیلم مربوط به ماجراهای جامعۀ فئودال و نابسامانی‌ها و قتل و درگیری‌های مرسوم در آن جوامع است.

۵. استعاذه: کارگردان محسن مخملباف، محصول حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی، سناریست محسن مخملباف؛ براساس کتابی به همین نام از آیت‌اله دستغیب، بازیگران: محمد کاسبی،‌ «مجید مجیدی» و «علی درخشی».

فیلم به داستان مواجهۀ آدمی با هوای نفس و شیطان و انواع مکاید او برای فریب و انحراف و توصیه به توکل بر پروردگار برای رهایی از مخمصه‌ها می‌پردازد.

۶. بازرس ویژه: به‌کارگردانی «منصور تهرانی» و بازیگری فرامرز قریبیان، داود رشیدی، «علی محزون» و مرحوم «نعمت‌اله گرجی».

داستان فیلم مربوط به مواجهۀ غیرعادلانۀ سرمایه‌داران صاحب معدن با کارگران فقیر و تطمیع بازرس اعزامی از مرکز است که در نهایت منجر به درگیری خشن و قتل صاحب معدن می‌شود. این قبیل داستان‌ها به‌صورت خام و بدون تحلیل محتوایی درگیری‌ها با تصویر از‌پیش‌تثبیت‌شده‌ای که گروه‌های به‌طور عمده چپ سیاسی آن روز از خباثت قطعی سرمایه‌داران و مظلومیت غیرقابل خدشۀ کارگران ارائه داده بودند به‌شکل متعارف پذیرفتنی می‌نمود، اما همان‌گونه که بعدها شاهد بودیم این‌گونه داستان‌ها پیامدهای ناگواری به‌دنبال داشت که معارضۀ‌ بی‌پایان کارگران و کارفرما و افت قهری تولید ملی ثمرۀ آن بود.

۷. بازجویی یک جنایت: کارگردان «محمدعلی سجادی»، بازیگران: «حبیب اسماعیلی»، «عنایت بخشی»، علی محزون و «پریدخت اقبال‌پور».

داستان فیلم به ماجرای کشف یک جسد در محل تجمیع زباله می‌پردازد که دستگیری قاتلان، تلفن ناشناس معماگونه و معرفی عنصر اصلی قتل‌ها را روایت می‌کند. فیلم همانند اغلب آثار سجادی فضایی پرابهام، سرگردان و نامنسجم دارد. در بیشتر فیلم‌های سجادی تکلیف بیننده روشن نیست و تفکر وی پراهمیت تلقی نمی‌شود.

۸. تفنگدار: کارگردان «جمشید حیدری»، بازیگران: «مهدی فخیم‌زاده»، «فخری خوروش»، «جمشید مشایخی»، «داود رشیدی» و «آهو خردمند».

قصۀ فیلم مربوط به اواخر حکومت قاجار و حضور نامیمون قوای روس و انگلیس در ایران و روایت ظلم آنان به مردم و درگیری و قیام مردم و درگیری با نیروهای متجاوز است.

۹. شیلات: به‌کارگردانی «رضا میرلوحی» و بازی داود رشیدی، مرحوم «مهین شهابی»، مرحوم «احمد قدکچیان»، مرحوم «کنعان کیانی» و مرحوم «مهری ودادیان».

ماجرای فیلم داستان فساد حاکم بر کادر مدیریتی نظام پهلوی و زد‌و‌بندهای آنان برای سوءاستفاده از تجارت شیلات در شمال کشور است. کارگر ترکمنی به نام «خوجه مَمد» که آدم پاک و متدینی است با فساد آنان به مبارزه برمی‌خیزد و در یک کشمکش نفس‌گیر و پس از کشته‌شدن نوه‌اش در یک فرصت مناسب همۀ مقامات محلی و اعزامی از مرکز را که معرکه‌گردان فساد و سوءاستفاده هستند در سردخانۀ ماهی‌ها زندانی می‌کند؛ در را به روی آنان می‌بندد و آنان پس از چند ساعت در کنار ماهی‌ها منجمد می‌شوند.

فیلم شیلات از فیلم‌های بسیار خوش‌ساخت و خوبِ پس از انقلاب است که دارای قصه‌ای منسجم، تعلیق فراوان، ساختار سینمایی جذاب و هم‌ذات‌پندارانه با طبقۀ ضعیف است. این فیلم به کرّات از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده است.

۱۰. نقطه‌ضعف: به‌کارگردانی «محمدرضا اعلامی» و بازیگری جمشید هاشم‌پور، «حسین پرورش» و «جواد گلپایگانی».

داستان فیلم به ماجرای ارتباط متهم و بازجویش و بازگشت آنها به گذشته و انطباق عاطفی ماجراهایشان می‌پردازد و آن را حکایت می‌کند.

۱۱. زخمه: کارگردان «خسرو ملکان»، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، مرحوم فخری خوروش، مرحوم «رضا کرم‌رضایی» و «مجید مظفری».

داستان فیلم قصۀ اعتیاد پدر و تأثیر ناهنجاری‌های رفتاری وی بر خانواده و فرزندان و سرانجام شوم آنهاست.

۱۲. گفت به زیر سلطۀ من آیید: محصول اداره‌کل ارشاد خراسان، کارگردان آداریوش ارجمند»، بازیگران:‌ «انوشیروان ارجمند» و «تیمور قهرمان».

ماجرای فیلم قصۀ سواری ستمگر و سفاک است که ورودش به هر مکان قرین قتل و جنایت بوده و سرانجام هم به‌سزای اعمال جنون‌آمیز خود می‌رسد.

۱۳. مرگ سفید: کارگردان «حسین زندباف»، بازیگران: «اکبر زنجانپور»، مرحوم «هادی اسلامی»، مرحوم «کیومرث ملک‌مطیعی»، «فاطمه نقوی» و «آتیلا پسیانی».

داستان فیلم مربوط به ماجرای زندگی دو مرد از طبقۀ فرودست بندری است که برای رسیدن به زندگی بهتر وارد کار قاچاق می‌شوند، اما هرچه پیش می‌روند به پستی و تباهی ذاتی باندهای قاچاق و زشتی و بی‌فرجامی عاقبت کار آنان بیشتر پی می‌برند. آنان در تعامل با قاچاقچیان حرفه‌ای در میدان عمل درمی‌یابند که ایستگاه آخرِ این حرفه نابودی و شرّ دنیا و آخرت است، بنابراین تصمیم به بازگشت می‌گیرند.

سیزده فیلم بالا به مسائل اجتماعی، ‌قاچاق، اعتیاد، مبارزات عدالت‌خواهانه و نظایر آن می‌پردازند که به‌هرحال از منظر شکل‌دهی به افکار عمومی قابل قبول هستند.

 

ج. فیلم‌های ژانر دفاع مقدس

۱. آوای غیب: محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، به‌کارگردانی «سعید حاجی‌میری» و بازیگری «علی‌اصغر مهرجویی» و «عبدالرحمان شاهینیان».

این فیلم روایتگر داستان گروهی رزمنده در جبهۀ جنگ تحمیلی است که پس از درگیری‌های شدید با بعثی‌ها و رهایی از مهلکه، یکی از آنان موفق به خروج از منطقۀ خطر نشده و با مشکلات و خطرات بسیاری مواجه می‌شود، اما سرانجام چشم دل وی گشوده شده و بخشی از حقایق هستی بر وی آشکار می‌شود.

۲. نینوا: محصول کمیتۀ انقلاب اسلامی، سناریست و کارگردان مرحوم «رسول ملاقلی‌پور»، بازیگران: «ابوالفضل دهقانیان»، «محمود نوروز»، «داود رحمتی» و «حسین کریمی».

در داستان این فیلم شرح امدادهای غیبی در جبهه‌های جنگ تحمیلی و یادآوری یاد و نام شهدایی که نامشان بر در و دیوار و تیرهای برق شهر است، به‌چشم می‌خورد.

۳. کیلومتر پنج: محصول وزارت ارشاد، کارگردان «حجت‌اله سیفی»، بازیگران: «هدایت‌اله نوید»، «محمدحاج‌حسینی»، «افسانه بایگان» و «محمدرضا اصلانی».

این فیلم داستان دو سوزنبان قطار را روایت می‌کند که یکی از آنان به‌رغم زندگی آرام و امن، مشتاق اعزام به جبهۀ جنگ تحمیلی است، ولی مسئول وی مخالف است. در این میان او در حالی که ناگزیر است با رئیس خود برای جلب موافقت کلنجار برود، با همکار سوزنبانش نیز اختلاف‌نظر دارد، اما سرانجام موفق به راضی‌کردن مسئول و ایجاد تحول روحی در همکارش نیز می‌شود.

۴. بازداشتگاه: کارگردان «کوپال مشکوه»، بازیگران: «محمد مطیع»، «حسین شهاب»، «جمشید هاشم‌پور» و «ناهید ظفر».

این فیلم قصۀ تعدادی از اسرای ایرانی در اسارتگاه‌های بعثی و مبارزۀ آنان برای فرار از اردوگاه و در نهایت رسیدن به جبهۀ هم‌رزمان خود و آماده‌شدن برای نبرد دوباره با دشمن متجاوز را روایت می‌کند.

۵. حصار: محصول بنیاد مستضعفان، کارگردان «حسن محمدزاده»، بازیگران: «مرتضی نجفی»، «احمد مظلومی»، «محمدعلی خجسته» و «جیران شریف».

داستان این فیلم روایتگر ماجرای پسری ده‌ساله است که با رفتن پدرش به جبهه، برای درمان مادر بیمار و ادارۀ مزرعه رها‌شده‌شان، خود را تنها می‌یابد. اما به‌رغم بی‌تجربگی، با همت شروع به رسیدگی به کارها می‌کند و با تلاش بسیار موفق به حل مشکلات و جلب توجه پدربزرگ بی‌خیال خود و ترغیب او به درمان مادر و کمک به احیای‌ مزرعه می‌شود. در واقع خیال پدر را از پشت جبهه آسوده کرده تا بتواند با آرامش به جهاد با دشمن ادامه دهد.

۶. پل آزادی: محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، به‌کارگردانی «مهدی مدنی».

داستان این فیلم روایت ایجاد پلی بر روی کارون برای عبور رزمندگان و عملیات فتح خرمشهر را به تصویر می‌کشد.

۷. رهایی: محصول وزارت ارشاد اسلامی، کارگردان «رسول صدر عاملی»، فیلمنامه رسول صدرعاملی و فریدون جیرانی، بازیگران: داود رشیدی، «هیلدا پیرزاده» و «زهرا برومند».

داستان فیلم ماجرای حضور داوطلبانۀ رزمنده‌ای در جبهه و از‌دست‌دادن یکی از پاهایش را به‌تصویر می‌کشد که پس از بازگشت از جبهه، با توجه به قطع پا برای ازدواج با دختردایی‌اش به‌تردید می‌افتد.

۸. عبور از میدان مین: کارگردان «جواد طاهری»، بازیگران: سعید راد، مجید مظفری و «حسین اسدی».

داستان فیلم ماجرای محاصره‌شدن تعدادی از سربازان ارتش و پاسداران در یک پاسگاه تصرف‌شدۀ بعثی‌ها و مقاومت و دلاوری آنان در مقابل حملات دشمن است. همچنین از سویی دیگر تلاش دو نفر از سپاه و ارتش برای عبور از میدان مین و رساندن آذوقه و مهمات به محاصره‌شدگان را به‌تصویر می‌کشد.

۹. دو چشم بی‌سو: محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات، سناریست و کارگردان محسن مخملباف، بازیگران: محمد کاسبی، «مجید مجیدی»، «بهزاد بهزادپور» و «عصمت مخملباف».

داستان فیلم روایتگر زندگی فردی روستایی و پاکدل است که شور رفتن به جبهۀ نبرد و مبارززه با بعثی‌های متجاوز در دلش پیدا می‌شود، پس از شوهر‌دادن دخترش و ادای بدهی‌ها، برای درمان چشمان نابینای فرزندش او را به بیمارستانی در تهران می‌برد. در‌حالی‌که او گرفتار مشکلات خود و رسیدگی به خانواده‌های بی‌سرپرست روستا است، داماد و فرزندش عازم جبهه می‌شوند. پس از مدتی فرزندش مجروح می‌شود و دامادش به‌شهادت می‌رسد و دیگر رفتن او به جبهه غیرممکن می‌شود، اما در شرایطی که فشارهای روحی و اجتماعی سنگینی بر او وارد شده است و درمان چشمان فرزندش در بیمارستان نیز به نتیجۀ مثبت نرسیده، به امام رضا (ع) پناه می‌برد و در کمال بهت و حیرت شفای چشمان فرزند را دریافت می‌کند.

۱۰. دیار عاشقان: محصول مشترک وزارت ارشاد و ستاد برگزاری دهۀ فجر، کارگردان «حسن کاربخش»، بازیگران: «محسن صادقی»، «پرویز پرستویی» و «منصوره جوهری».

داستان فیلم ماجرای جوانی معمولی است که از گروه سربازان احتیاط به خدمت احضار می‌شود. او که با فرهنگ جنگ و فداکاری میانه‌ای ندارد، سعی می‌کند خود را در قسمتی که بی‌خطر است نگه دارد تا دورۀ احتیاطش به‌سر آید و به سلامت به شهر خود برگردد، اما آشنایی او با جوانان پرشور، فداکار و دلاوری که داوطلبانه به استقبال خطر آمده‌اند، تفکر او را دگرگون می‌کند و به‌ویژه پس از شهادت یکی از دوستانش از تفکر عافیت‌طلبانۀ گذشته خود نادم شده و با هدف حقیقی یک سرباز به جمع دلاوران ارتش اسلام می‌پیوندد.

 

نتیجه‌گیری

۱. تعداد فیلم‌های مربوط به انقلاب اسلامی کم شده است (فقط ۳ عدد).

۲. به‌دلیل گستردگی ابعاد دفاع مقدس و تأثیر آن بر همۀ شؤون اجتماعی، اقتصادی مردم، ۱۰ فیلم در آن سال (مستقیم یا غیرمستقیم) به این موضوع اختصاص یافته است.

۳. با نگاهی گذرا به سرمایه‌گذاران فیلم‌ها، درمی‌یابیم که همۀ کارگردانان و دست‌اندرکاران معروف سال‌های اخیر، سیاه‌مشق‌های آغازین خود را با پول بیت‌المال ساخته‌اند و متأسفانه بعدها بسیاری از آنان به آرمان‌های نظام و انقلاب و اسلام پشت کرده و آثاری عرضه کردند که اسباب شرمندگی است. بیان این نکته از باب عبرت‌آموزی مدیران فرهنگی و دستگاه‌هایی است که به بودجه‌های دولتی دسترسی دارند ضرورت تام دارند.

۴. مدیران و مسئولان آگاه باشند که برخی از فیلمسازان با جوّسازی و با هدف ایجاد ارعاب رسانه‌ای برای تحمیل روش‌های اشتباه وآسیب‌زا و منحط سینمایی خود، آنان را به انفعال و همراهی و در نهایت هدر‌دادن بودجه و تنزیل ارزش‌های اخلاقی نکشانند. تجربۀ برخی از کشورهای اروپایی نظیر آلمان در این زمینه بسیار گویا است.

۵. بیشترین تعداد (۱۳ فیلم) به ژانر اجتماعی، اکشن و عامه‌پسند تعلق دارد که بخش خصوصی به‌طور عمده در این حوزه سرمایه‌گذاری کرده تا ریسک کمتری از لحاظ برگشت اصل سرمایه و سود آن را تقبل کند، هر چند که همچنان سرمایه‌گذار اصلی دولت است.

 

ادامه دارد

* در نقل مشخصات فیلم‌ها از کتاب «فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران» تألیف «جمال امید» استفاده شده است.

 

سوتیتر:

 

نگاهی گذرا به سرمایه‌گذاران فیلم‌های این دوران، نشان می دهد همۀ کارگردانان و دست‌اندرکاران معروف سال‌های اخیر، سیاه‌مشق‌های آغازین خود را با پول بیت‌المال ساخته‌اند و متأسفانه بعدها بسیاری از آنان به آرمان‌های نظام و انقلاب و اسلام پشت کرده و آثاری عرضه کردند

 

30نوامبر/16

از سیاست تا دیانت

محمد صالح

تقلب در حرام

اوایل خرداد ماه امسال بود که مطبوعات، گزارش دادند چند صدنفر (دقیقاً حدود ۵۰ نفر!)  ظرف یکروز بر اثر مصرف مصرف مشروب الکلی دست ساز و تقلبی در یکی از شهرستانهای استان کرمان دچار مسمومیت ‌های شدید و نابینایی شده و دست کم هفت نفر از این عده جان باختند!

= سند مطبوعاتی: کسانی که قضیه را باور نکرده و به صحت آن مشکوکند لطفاً جراید روزنامه‌های یازدهم خرداد امسال را تورقی بفرمایند تا ملتفت اصل ماجرا بشوند!

= نظریه علمی – شیمیایی: مسکرات تقلبی به مسکراتی اطلاق می‌شود که اصل نبوده و حاوی “متانول” باشند. در این حالت شارب خمر تقلبی مذکور دچار مسمومیت با متانول شده و در حالت حداقلی نابینا و در حالت حداکثری مرگ نصیب او خواهد شد!

= پرسش فقهی: حکم سازنده مسکرات تقلبی چیست؟                                                                   = پاسخ پرسش فقهی فوق: در این خصوص اقوال متاخرین متفاوت است، اما قدما در این رابطه ساکتند! احتمالاً در قدیم اهل حرام در حرامشان درست کار بوده‌اند و مسکرات تقلبی دست مشتری نمی‌داده‌اند! لذا برای متقدمین چنین موردی پیش نیامده بود که از اهل علم در خصوصش سئوال کنند!                                            = اما اقوام متاخرین:                                                                                                                  الف) متاخرین سخت گیر: همان بهتر که شاربین مسکرات تقلبی کور شوند یا بمیرند! اتفاقاً کوری و مرگ مجازات مناسبی برای حرامیان است که در مملکت اسلامی سراغ زهرماری قاچاق می‌روند! دست تولید کنندگان چنین مسکراتی را باید باز گذاشت شاید حرام‌خورها از ترس مرگ یا کوری دست از شرب خمر بردارند!  ب) متاخرین متساهل: این که دلیل نمی‌شود آقا! حالا یک جوانی رفته و خواسته جوانی کند و شیطان گولش زده و رفیق ناباب اغفالش کرده و او هم نفهمیده و لبی تر کرده! درست نیست به چنین جوانی خمر تقلبی فروخته شود تا یک اشتباه به بهای جان یا چشم جوان مردم تمام شود! باید جلوی عرضه این مشروبات قتاله گرفته شود و مرتکبین آن (یعنی سازندگان و فروشندگان مشروبات تقلبی) مجازات شوند تا دیگر کسی جرات نکند جنس تقلبی به مردم داده و با جان آنه بازی نماید!                                        ج) متاخرین حقوق دان: یحتمل که فروش مشروبات الکلی تقلبی مصداق قتل شبهه عمد باشد                                   د) متاخرین عوام: ای بابا! همه چیز تقلبی‌اش در آمده! می‌خوای مشروب استاندارد باشه؟!                                      =  یادآوری سوزناک: یادتان باشد چند سال پیش در روز مبارک “سیزده‌بدر” در قم چندین و چند نفر بدلیل مصرف مشروبات و مسکرات تقلبی کور شده و سپس مرده‌اند! مراتب جهت استحضار به اطلاع رسید!                                                                                                                                          = سئوال فلسفی بنیادین:                                                                                                                     به همین سادگی! یعنی در مملکتی مثل ایران آن هم در یک شهر نه چندان بزرگ باید این همه شارب خمر داشته باشیم؟ (توجه بفرمایید که اگر این عده مشروب اصل را خورده بودند اصلاً خبری نمی‌شد و گنه‌کار در نمی‌آمد!) چرا؟ آیا کم کای ماست یا پرکاری دشمن؟ که جوانان این مملکت این‌گونه اهل حرام شده و می‌شوند؟ اصلا! خبر داریم مصرف شراب در کشور به چه میزان رسیده؟ آیا حد شرعی برای شاربین خمر اجرا می‌شود؟ یا به بایگانی راکد عدلیه سپرده شده؟ آیا می‌دانید در همین مملکت خودمان با قاچاقچی مشروبات الکلی مانند قاچاقچی کالای عادی برخورد می‌شود؟! (یعنی برخورد عدلیه با قاچاقچی مشروب و قاچاقچی پارچه توفیر چندانی نمی‌کند!! اصولاً ما داریم کجا می‌رویم؟

 

سالم سازی دریایی

لابد مستحضرید که در سواحل مازندران طرحی اجرا می‌شود به نام سالم سازی دریا. علی مانقل در این طرح محل آبتنی نسوان از رجال جدا شده و عده‌ای مراقبند تا اعمال و رفتارهای خلاف عفت در کنار دریا رخ ندهد! جالب است اگر بدانید رئیس ستاد سالم سازی دریا (طرح فوق) در مازندران اخیراً با اشاره به این که برای اجرای طرح سالم سازی دریا تلاش لازم صورت نگرفته، فرموده‌اند که: مجریان طرحهای سالم سازی دریا هیچ تعهدی ندارند و کسی که فروشنده مشروبات الکلی است نباید مجری طرح سالم سازی دریا باشد! مگر تغییر ئژو تعویض این مجریان چقدر کار دارد؟! (جراید نیمه دوم خرداد ماه امسال)                        ۱ – یک باردیگر سئوال آخر متن فوق را بخوانید! چقدر سئوال مطرح شده از سوی مسئول محترم فوق‌الذکر زیبا، عمیق و تفکر برانگیز است!                                                                                 ۲- با مطالعه متن فوق خواهیم فهمید که یحتمل تاکنون اجرای طرح سالم سازی به افراد مستعد و با لیاقتی (البته جهت پاسداری از عفت عمومی!) مثل فروشندگان مشروبات الکلی سپرده شده بوده! حال خودتان تصور بفرمایید مجری طرح جداسازی محیط شنای نسوان از رجال، آن هم لب دریای مازندران در حالت مستی و بی‌خودی هوس اجرای طرح به سرش بزند و قبل از اجرای طرح جنسش را هم فروخته باشد! آن هم به رجال و نسوان شناگر در دریا! بعید می‌دانم که نیاز به توضیح بیشتر باشد!                                ۳- همین سال پیش بود که یکی از علمای غیرتمند خطه شمال از وضعیت افتضاح و شنای مختلط در دریای مازندران گلایه کرد و فریاد کشید و البته آن چه به جایی نرسد فریاد است!                             ۴- فقط می‌ماند یک سئوال کوچک! آن هم این که مسئول فوق‌الذکر چکاره بوده است؟ مگر مجریان طرح سالم سازی دریای مازندران توسط ستاد سالم سازی دریای مدیترانه انتخاب شده‌اند که مسئول مذکور در قبال آنها جز گلایه و تماشا، کاری نتوانسته بکند؟؟

عرفی شدن گناهان شرعی                                                                                                                       اصولاً گناهان سه دسته‌اند:                                                                                                                 الف) گناهان شرعی و عرفی: رفتار و اعمالی که هم شرع و هم عرف آنه را گناه می‌داند مثل سرقت یا قتل و…                                                                                                                                                   ب) گناهان شرعی: اعمالی که هرچند از نظر شرع گناه محسوب می‌شوند اما در نظر جامعه گناه محسوب نشده و موجب عقاب و مجازات نخواهد شد. مثل بی‌حجابی و اختلاط محرم و نامحرم!                                  ج) گناهان عرفی: رفتار و اعمالی که از نظر شرع حلال یا جایزند اما عرف آها را گناه کبیره می‌داند مثل ازدواج زن بیوه پس از بیوه شدن یا ازدواج مجدد مردی که همسر دارد!

= حاشیه: می‌دانیم که هر قدر جامعه روی ارتکاب گناهان بند (الف) و (ج) حساسیت دارد، به همان میزان نسبت به گناهان بند (ب) بی اعتناست و مدتهاست که بی حجابی زنان و دختران و پوشیدن لباسهای خلاف شرع و اخلاق دینی (مثل لباسهای تنگ و نازک و چسبان، آن هم در اماکن عمومی) توسط آنها در مملکت، آنچنان عادی و رایج شده که اگر کسی به فرد بی‌حجابی تذکر بدهد نه تنها از او حمایت نمی‌شود بلکه جامعه چنان خفت او را می‌چسبد که چرا مزاحم مردم می‌شود؟ مگر فضول مردمی؟ به تو ربطی ندارد! به تو چه؟ لباس مردم به خودشان مربوط است و …!                                                                                       = توضیح واضحات: لازم به ذکر نیست که گناهان شرعی مذکور در بند (ب) کم‌کم به رفتارهای پسندیده عرفی تبدیل شده و هنجارها و ارزشهای اجتماعی را شکل می‌دهند! مثلاً این روزها اگر یک خانم بی‌حجاب و بد پوشش وارد یک اداره یا مکان عمومی (مثل فرودگاه) یا بازار و مغازه شود متناسب با نوع و میزان بی‌عفتی و برهنگی‌اش تحویل گرفته می‌شود (هرچه بی‌دین‌تر محبوبتر!) اما خدا رحم کند به زن و دختر مومنه و محجبه‌ای که بناچار سروکارش به اینگونه اماکن بیافتد! حداقلش بی‌محلی و کم‌محلی و بی‌توجهی است و حداکثرش… !                                                                                               پرسش منطقی: چرا در مملکت اسلامی و در حکومت و نظام دینی اوضاع این جوری شده است؟                      ۱- چون اکثر مسئولان دولتی و حکومتی نسبت به این قضیه بی‌تفاوت‌اند (و البته برخی هم مروج بی‌حجابی‌اند که بگذریم!)               ۲- چون بیشتر محصولات فرهنگی تولید شده در کشور (فیلم، مجموعه‌های تلوزیونی، پویانمایی‌های کودکانه و تئاترها و …) توسط کسانی ساخته و عرضه می‌‌شود که یا خودشان بی‌حجاب و بی‌اعتقاد به حجابند یا خواهر و مادر و همسرشان! و این بی‌اعتقادی در آثار هنری آنها تراوش یافته و توسط این آثار به صورتی هنرمندانه ترویج پیدا می‌کند.

۳- من از بیگانگان هرگز ننالم              که هر چه کرد با من آشنا کرد

30نوامبر/16

نامۀ نهج‌البلاغه به رئیس‌جمهور

حجت‌الاسلام اصغر هادوی

مقدمه

عنایت خداوند، تدبیر رهبری، خرد جمعی، آرامش و امنیت اجتماعی و عوامل پیدا و پنهان دیگری موجب شد تا حماسه‌ای جدید خلق شود که عطر دل‌انگیز آن بسیاری از ابهامات و شبهه‌هایی را که دشمنان در افکار جامعه‌مان وارد کرده بودند از بین ببرد و فصل جدیدی برای نظام اسلامی رقم بخورد.

هیچ‌کس از باطن آدمیان خبر ندارد و انگیزۀ رأی‌دادن به کاندیداها معلوم نیست. ممکن است عده‌ای هم انگیزه‌هایی داشته‌اند که خوشایند عده‌ای دیگر نیست، ولی در هرحال موجی از حضور ایجاد شد که خیلی زود به ساحل آرامش و امید نشست و هرچه بود یک نتیجه داشت که سرنوشت ایران اسلامی به‌دست خود ایرانی رقم می‌خورد و در این راه بیگانه را نیازی نیست و همان چراغ هدایت الهی بهترین نشانه برای رسیدن به حق است که همان تحکیم نظام اسلامی است.

امروز که دولتی جدید روی کار آمده است، شایسته است برای ادامۀ راه و اینکه کشتی انقلاب به گِل ننشیند و رضایت خالق و مخلوق را جلب کند، غبار از نهج‌البلاغه بزداید و به‌عنوان مبانی رفتاری خود در حکومت‌داری از آنچه امام علی (ع) گفته است استفاده کند. این نوشتار تنها اشاره‌ای به کلمات آن حضرت در باب حکمرانی دارد که عمل به آنها موجبات سعادت را فراهم می‌آورد.

 

۱. فروتنی در برابر مردم

آموزه‌های دینی حکایت از آن دارد که فراز‌و‌فرود اجتماعی که برای انسان‌ها به‌وجود می‌آید، میدان امتحانِ الهی است. حاکمان باید همواره به خویش تلقین کنند که عزت و ذلت را خدا می‌دهد.

امام علی (ع) به مالک فرمود: «سخت بپرهیز از اینکه خود را در جبروت ربوبی با خداوند متعال همانند ببینی؛ زیرا خداوند هر جبّاری را ذیل و هر متکبری را خوار می‌کند. بپرهیز از خودپسندی و بالیدن به خود و از اطمینان به آنچه که از نفس خود تو را به خودپسندی وادار کرده است».(۱)

 

۲. عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی

مردم با انگیزه‌های مختلف مسئولان را انتخاب می‌کنند. نوگرایی و نوخواهی از انگیزه‌های مشترک بسیاری از رأی‌دهندگان است. اگر مسئول قبلی عدالت‌خواه بود، از نفر بعدی بیشتر طلب می‌کند و اگر خدای نخواسته عدالت‌پیشه نبوده، از مدیر بعدی عدالت را به‌عنوان اصلی‌ترین نیاز طلب می‌کنند. امام علی (ع) که او را صدای عدالت می‌دانند بیش از ۵۰ درصد آنچه در ویژگی‌های حاکمان فرموده است دربارۀ رفتار با مردم است و در رأس آن رفتار عدالت‌ورزی و ظلم‌ستیزی است.

از زیباترین جملات حضرت سخنی است که به هنگام وصلۀ کفش خویش فرمود: «این کفش در نزد من محبوب‌تر از زمامداری بر شماست، مگر اینکه حقی را برپا دارم یا باطلی را از بین ببرم»(۲) و در جای دیگری فرمود: «سوگند به خدا! داد مظلوم را از ظالمش می‌ستانم و افسار ستمکارش را می‌گیرم و او را تا چشمه‌سار حق می‌کشانم اگرچه او نخواهد».(۳)

در نظام بودجه‌ریزی امروزی بخش اصلی بودجه در قالب طرح‌ها و برنامه‌ها هزینه می‌شود، ولی قسمتی از بودجه هم تحت عناوین اعتبارات خارج از شمول در اختیار مسئولان اجرایی کشور و رئیس‌جمهور است که جود و بخشش در این اعتبارات می‌تواند خود را نشان دهد و گاهی بدون عدالت توزیع می‌شود. شایسته است این اعتبارات هم به عدالت توزیع شود.

از امام علی سؤال شد آیا عدالت برتر است یا جود و بخشش؟ فرمود: «عدالت، امور حیات را در جاهای خود قرار می‌دهد و جود و بخشش امور را از جهت خود خارج می‌کند و عدالت، اشرف و برتر است».(۴)

 

۳. از‌بین‌بردن رانت‌خواری (افزونه‌خواهی)

رویۀ اشتباهی که وجود دارد بیشتر مسئولان و مدیران در آغاز کار جدول خالی پُست‌ها را با دوستان و آشنایان و خویشاوندان پُر می‌کنند. این کار، به‌لحاظ ظاهری آسان‌تر و بهتر از جست‌وجو برای یافتن افراد شایسته است. این پدیدۀ شوم به رانت‌خواری (افزونه‌خواهی) معروف است. رانت در بیانی ساده، معطوف به واگذاری انحصارات، امکانات، فرصت‌ها و موقعیت‌ها به اشخاص حقیقی و حقوقی است که براساس داشتن رابطۀ فامیلی، حزبی و شخصی صورت می‌گیرد. رانت انواع مختلفی دارد که ملموس‌ترین آنها اقتصادی است.

رانت‌خواران و کسانی که سواری مجانی می‌گیرند، علاوه‌بر پُست‌گرفتن با توجه به اطلاعاتی که دیگران ندارند، می‌توانند با صادرات یا واردات کالاها به سودهای کلان برسند. این پدیدۀ شوم علاوه‌بر اینکه از نظر شرعی حرام است،(۵) از نظر اقتصادی هم موجب کاهش رشد اقتصادی می‌شود که با مدل‌های ریاضی قابل اثبات است. از این‌رو در اقتصاد این پدیده به لاشخوری و صیادی معروف است.(۶)

افراد و گروه‌های مختلفی می‌توانند از این رانت‌ها بهره ببرند، اما آشنایان و نزدیکان با هزینه‌ای بسیار کمتر و با سرعت بیشتر به این رانت‌ها دسترسی پیدا می‌کنند، گرچه واژه رانت در صدر اسلام اصطلاحی رایج نبوده است و با این نام شناخته نمی‌شده، ولی از کارهای بعضی حاکمان همین معنی استفاده می‌شده است. از این‌رو امام علی (ع) دربارۀ خلیفۀ سوم فرمود: «او خویشاوندان خود را بر دیگر مسلمانان مقدم داشت و این یک تقدیم و ترجیح بدی بود».(۷)

امام علی (ع) در نامه‌ای به یکی از کارگزاران خیانت‌کار ‌نوشت: «پس از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان، اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم با شمشیری تو را می‌زنم که به هرکس زدم وارد دوزخ شد. به‌خدا اگر حسن و حسین چنان می‌کردند که تو انجام دادی از من روی خوش نمی‌دیدند و به آرزو نمی‌رسیدند تا آنکه حق را از آنان بازپس ستانم و باطلی را که به ستم پدید آمده بود نابود کنم».(۸)

همچنین در نامه‌ای خطاب به مالک اشتر نوشت: «برای زمامدار، خواص و نزدیکانی است که دارای صفت خودخواهی و مقدم‌شمردن خود بر دیگران و دست‌درازی و کم‌انصافی در معاملات هستند. ماده و ریشۀ این‌گونه مردم را با قطع عوامل صفات مزبور قطع کن و هرگز به کسی از اطرافیان و خویشاوندان خود قطعه زمینی از زمین‌های مسلمانان را اختصاص مده و این‌گونه مردم هرگز با تکیه بر تو در بستن معاهده‌ای که ضرری بر حق دیگران وارد بسازد طمع نکنند».(۹)

 

۴. جدیت در امور اقتصادی و معاش مردم

یکی از تعاریف ساده برای اقتصاد سیاسی این است که احزاب سیاسی و مدیران ارشد دولتی با هدف حفظ منافع حزبی، گروهی و ملّی دست به اعمال نفوذ در اخذ تصمیمات اقتصادی می‌زنند. ساده‌تر از این تعریف، اینکه چگونگی تولید و توزیع ثروت با مسئله حاکمیت و قدرت پیوند می‌خورد. پس در قرون اخیر نقش بسیار برجسته‌ای برای حاکمان در سیاست‌های اقتصادی مشاهده می‌شود. بنابراین شایسته است از کارهای مهم آنان رسیدگی به امور معیشتی مردم و آسایش و رفاه طبقات اجتماعی باشد؛ البته این حرف به این معنا نیست که تمام همت دولت صرف امور اقتصادی شود و از جنبه‌های فرهنگی و دینی جامعه غافل شود. این یک نگاه افراطی است، همان‌گونه ‌که تفریط در این زمینه نیز پذیرفتنی نیست و همان‌طور که سرگرمی با مسائل سیاسی و توسعۀ سیاسی هم مطلوب نیست؛ گرچه در بین مکاتب سیاسی موجود این رویه هم طرفدارانی دارد، ولی در نظام اسلامی وزن و اهمیت همۀ بخش‌ها مشخص است.

تفکر باطل دیگری هم که مردم را بیش از حد تشویق به زهد و پرهیز از دنیا کند، اگر از حد معمول بگذرد مورد رضایت خداوند نیست. توضیح اینکه آثار بد افراط در زهد این است که در‌حالی‌که مردم توان مصرف در حد کفاف که مورد تشویق اسلامی است را دارند، اگر مصرف نکنند رکود پیش می‌آید، فروش کارخانه‌ها پایین می‌آید و تولید کم می‌شود و با توجه به هزینه‌های ثابت، قیمت کالاها افزایش می‌یابد و قدرت خرید کم می‌شود. پس شعار اعتدال که امروز مطرح شده است اگر در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی نمود پیدا کند، باید به فال نیک گرفته شود؛ به‌ویژه باید در حوزۀ اقتصاد با دقت و ظرافت پیگیری شود تا نتیجه آن رفاه و آسایش عمومی باشد.

اگر سیاست‌های اقتصادی بدون دقت و دور از کارشناسی انجام شود، فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر خواهند شد. سمت‌گیری برنامه‌ریزان اقتصادی باید به‌طرف همسان‌سازی و عدالت‌ورزی باشد تا هرکس به تناسب شخصیت اجتماعی از مواهب اقتصادی برخوردار باشد. گام نخست برنامه‌ریزی رسیدگی به طبقات پایین جامعه است.

امام علی (ع) به مالک فرمود: «خدا را دربارۀ طبقۀ پایین از مردم که چاره‌ای ندارند در نظر بگیر، از بینوایان و نیازمندان و مشقت‌زدگان و زمین‌گیرشدگان؛ زیرا در این طبقه مردمی قانع و حاجت‌خواه وجود دارد».(۱۰۹)

هم‌زمان با برنامه‌ریزی برای دهک‌های نیازمند جامعه باید با شیبی مناسب به فکر تولیدکنندگان و صاحبان صنعت و تجارت هم بود؛ چون آسیب‌دیدن بخش تولید به‌ضرر اقشار آسیب‌پذیر هم خواهد بود.

 

۵. ارتباط چهره‌به‌چهره با مردم

حجم کارهای اجرایی داخلی، ارتباط با خارج، جلسات کاری و هماهنگی با قوای دیگر و انبوهی از مشکلات و مسائل که گریبان‌گیر رئیس قوۀ مجریه است مانع از حضور اکثری در بین مردم است، اما مادامی که رئیس اطلاع از وضعیت واقعی مردم نداشته باشد، تصمیمات واقعی هم وجود نخواهد داشت. قفل بسیاری از مشکلات با یک دستور کلیدی مدیر باز می‌شود.

در دستگاه‌ها و سازمان‌ها یک روش مدیریتی وجود دارد که به مدیران پیشنهاد می‌کند کمتر رسمی باشند و گاهی از اتاق کار بیرون بیایند؛ به‌طوری‌که کارکنان او را به‌عنوان یک دوست ببینند و راحت با او سخن بگویند. نام این روش، «مدیریت برمبنای سر زدن» است (MBWA).(۱۱)

در مقیاسی کلان‌تر، کشور هم یک سازمان بزرگ بوده و رئیس‌جمهور به‌عنوان مدیر این مجموعه است که باید گاهی این ارتباط با مردم را برقرار کند؛ همان‌طوری‌که در دولت قبلی هم وجود داشت و مقام معظم رهبری هم آن را تحسین کردند، البته مقدار و شکل کار می‌تواند دقیق‌تر و مؤثرتر پیگیری شود. این روش امروزی مدیریت در سخنان دیروز امام علی (ع) هم نمایان است، در خطابی به مالک اشتر فرمود: «هرگز خود را مدتی طولانی از مردم جامعۀ خود پوشیده مدار؛ زیرا اختفای زمامداران از رعیت نوعی وارد‌کردن فشار بر آنان و کم‌اطلاعی از امور حیات اجتماعی مردم است. غیاب کارگزاران از مردم، زمامداران را از دانستن امور که از آنان پوشیده است بازمی‌دارد، در نتیجه امر بزرگ در نزد آنان کوچک و کوچک، بزرگ و زیبا زشت و زشت زیبا جلوه می‌کند و حق با باطل با هم درمی‌آمیزد».(۱۲)

در نامۀ دیگری نیز فرمود: «بین خودت و مردم فاصله و پرده‌ای غیر از صورتت قرار مده».(۱۳)

 

۶. عذرخواهی از مردم

برنامه‌ریزی و کارشناسی دقیق لازمۀ هر تصمیم‌گیری برای مدیران است، اما این به‌معنای نبود خطا در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری نیست. متغیرهای گوناگون اثرگذار بر جامعه آن‌قدر زیاد شده‌اند که گاهی در فرایند برنامه‌ریزی یا اصلاً به‌چشم نمی‌آیند یا خوب شناسایی نمی‌شوند. یک مثال ساده: فرض کنید اولویت اول کشور بخش کشاورزی است، منابع و امکانات سرمایه‌داری و انسانی به این بخش هدایت شده است، اما وجود یک آفت پیش‌بینی‌نشده تمام برنامه‌ریزی‌ها را بر‌هم ریخته و ما را از نقطۀ هدف دور می‌کند. این نگاهی خوشبینانه به خطا در فرایندهاست. گاهی در داده‌ها و فرایندها مرتکب خطا می‌شویم و به هدفِ از‌پیش‌تعیین‌شده نمی‌رسیم. این در همۀ دنیا رایج است و حتی کشورهای پیشرفته و کاملاً توسعه‌یافته هم از آن مصون نیستند.

متأسفانه در کشور ما همیشه همه‌چیز را خوب و بی‌عیب جلوه می‌دهیم. اگر هم عیبی باشد فرافکنی می‌کنیم. وقتی مقام معظم رهبری دربارۀ رشد جمعیت اقرار به‌ اشتباه می‌کنند و از مردم عذرخواهی می‌کنند چه اشکالی دارد گاهی مسئولان اجرایی کشور دربارۀ بعضی برنامه‌هایی که اشتباه بود از مردم عذرخواهی کنند. این کار اعتماد عمومی را افزایش می‌دهد و به شکل‌گیری وفاق ملی کمک می‌کند. خوشبختانه ضریب نفوذ رسانه‌ها و ارتباط با مردم به نزدیک صددرصد رسیده است و متوجه این عذرخواهی هم می‌شوند؛ البته بیان این اشتباهات بسیار ظریف و دقیق است: اولاً باید دقت در برنامه‌ها بیشتر باشد تا لزومِ اقرار به اشتباه کمتر شود؛ ثانیاً نحوۀ بیان هم به‌گونه‌ای باشد که شبۀ هرگونه عمد و قصد در خطا وجود نداشته باشد.

گویا در زمان امام علی (ع) دربارۀ جنگ صفین ابهاماتی وجود داشت که حضرت دربارۀ آن برای مردم توضیح داده‌اند(۱۴) و خطاب به مالک فرموده‌اند: «با عذری که می‌آوری در پا‌بر‌جا‌کردن آنان در مسیر حق به خواستۀ خود نایل می‌شوی».(۱۵)

 

۷. برقراری امنیت

از زمان تولد علم اقتصاد، پاشنۀ این علم بر دو نگاه افراطی اقتصاد دولتی و اقتصاد خصوصی چرخیده است. از اواسط قرن بیستم نگاه متوازنی به‌وجود آمده که هر دو دیدگاه را در خود دارد، اما کفۀ ترازو همچنان به سمت آزادسازی اقتصاد و دخالت کمتر دولت است. طرفداران این نظریه معتقدند وظیفۀ اصلی دولت تأمین امنیت و بهداشت جامعه است و افزون بر این، دولت باید همراه با رونق تولید، با گرفتن مالیات اوضاع رفاهی مردم را سامان بدهد. متأسفانه در کشور ما اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی بسیار کُند پیش می‌رود؛ به‌گونه‌ای که اخیراً نقل شد، مقام معظم رهبری هم از این وضع ناراحت بوده‌اند. عادت اشتباه دولت در کشور دخالت در بسیاری از امور غیرمربوط به آن و غفلت از وظیفۀ اصلی است.

از وظایف اصلی دولت، تأمین امنیت است تا در پناه آن چرخ تولید به حرکت درآید، مرزها کنترل شود اجناس قاچاق و مواد مخدر وارد نشود و استعداد جوانان در کار و تولید فعلیت یابد. کارهای بسیاری انجام شد، ولی هنوز از گوشه‌و‌کنار صداهایی به‌گوش می‌رسد که بر طبل بی‌اهمیتی می‌کوبند و جامعه را دچار تشویش و اضطراب می‌کنند.

در جامعۀ اسلامی باید در تمام شبانه‌روز و در تمام نقاط کشور آمد‌و‌شد آزاد همراه با امنیت کامل وجود داشته باشد؛ البته هزینۀ برقراری امنیت بسیار زیاد است، ولی اگر با صداقت با مردم در میان گذاشته شود، همکاری بسیار خوبی به‌وجود خواهد آمد. کسانی که ابتدای انقلاب را به‌خاطر دارند می‌دانند تثبیت انقلاب و بیرون راندن دشمن و ضدانقلاب با همکاری صمیمانۀ مردم صورت گرفت؛ چیزی که الان در همسایگی ما وجود ندارد و هر روز، آن می‌شود که در رسانه‌ها منعکس می‌شود.

این خطبۀ امام علی (ع) بسیار معروف است که در زمانی که امنیت برای یک زن یهودی وجود نداشته، فرمود: «اگر پس از چنین حادثه‌ای مردی مسلمان از شدت تأسف بمیرد مورد ملامت نخواهد بود».(۱۶)

 

۸. مشورت در تصمیم‌گیری

امروزه سیستم مدیریتی کشورها به‌گونه‌ای است که کارها معمولاً در حوزه‌های ستادی با مشورت مدیران برنامه‌ریزی شده و آنگاه برای اجرا ابلاغ می‌شود، اما کم نیستند شوراها و حلقه‌هایی که به‌ظاهر تشکیل می‌شوند، اما چشم‌ها به یک نفر خیره می‌شود و گوش‌ها تنها یک صدا را می‌شنوند و دل‌ها فقط یک محبوب دارند. کارآمدی این شوراها به استفاده از نظرات دیگران و برگزیدن بهترین دیدگاه‌ها است.

پیامبر خدا (ص) با آنکه به سرچشمۀ وحی متصل بود خود را از مشورت دیگران بی‌نیاز نمی‌دید و حتی از جوانان مشورت می‌گرفت.

امام علی (ع) از یاران خود تقاضای مشورت می‌کرد و می‌فرمود: «هرگز از ارائۀ گفتار حق به من یا مشورت با من برای اجرای حق، خویشتن‌داری نکنید؛ زیرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی‌دانم مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرماید».(۱۷)

افزون بر آنچه گذشت، توجه به مسائل فرهنگی، ایجاد دستگاه‌های نظارتی، دقت در انتخاب مسئولان و سخت‌گیری دربارۀ خطای آنان، پرهیز از تملق و چاپلوسی، ارتباط با کشورهای دیگر هم از شاخصه‌های یک کارگزار مطلوب است که سخنان حضرت در نهج‌البلاغه دربارۀ آنها وجود دارد و امید است به‌عنوان نقشۀ راه مورد توجه رئیس‌جمهور محترم و همکاران گرامی ایشان قرار گیرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳.

۲. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۳۳.

۳. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۳۶.

۴. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۳۷.

۵. نگاه کنید به فتوای آیت‌اله مکارم شیرازی: www.irna.ir، تاریخ ۲۴/۴/۱۳۹۲٫

۶. برای مدل ریاضی رجوع کنید به: Monitoreconomy.com.

۷. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۳۰.

۸. نهج‌البلاغه، نامۀ ۴۱.

۹. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳.

۱۰. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳.

  1. ۱۱٫ Management by Walking around.

۱۲. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳.

۱۳. نهج‌البلاغه، نامۀ ۶۷.

۱۴. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۸.

۱۵. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳.

۱۶. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۲۷.

۱۷. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۲۱۶.

 

 

سوتیتر:

در نظام بودجه‌ریزی امروزی بخش اصلی بودجه در قالب طرح‌ها و برنامه‌ها هزینه می‌شود، ولی قسمتی از بودجه هم تحت عناوین اعتبارات خارج از شمول در اختیار مسئولان اجرایی کشور و رئیس‌جمهور است که جود و بخشش در این اعتبارات می‌تواند خود را نشان دهد و گاهی بدون عدالت توزیع می‌شود

 

30نوامبر/16

چرا جمهوری اسلامی ایران از فلسطین دفاع می‌کند؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

 

مدت زمانی است که در جامعه اسلامی ایران توسط ابزارهای رسانه‌ای و دستگاه‌های تبلیغاتی غرب و نظام سلطه جهانی تبلیغ می‌شود که با توجه به اوضاع نابسامان اقتصادی مردم ایران و تورم فزاینده‌ای که در آن وجود دارد چرا جمهوری اسلامی ایران به مردم فلسطین کمک مالی و حتی از نهضت آن حمایت تسلیحاتی می‌کند؟ القاء این نوع شبهات به مردم ایران هر چند هدفی جز تأمین امنیت پایدار برای رژیم جعلی صهیونیستی و تداوم سیاست‌های توسعه‌طلبانه تروریستی و تجاوزکارانه آن در منطقه از سوی نظام سلطه جهانی و جلوگیری از پیام جهانی انقلاب اسلامی ایران در بیداری ملل مسلمان منطقه ندارد، اما بر بخشی از از مردم ناآگاه به مسائل منطقه و یا جریان‌های سیاسی غرب‌گرا در ایران تأثیراتی داشته است،به همین لحاظ ضروری است برای آگاهی‌بخشی به ملت مسلمان ایران و تبیین حقیقت و ماهیت دفاع از قضیه فلسطین به چند نکته اساسی توجه شود.

اول: ملت ایران ملتی است مسلمان و نظام برگرفته از اراده ملی این ملت نیز نظامی است اسلامی و مبتنی بر آموزه‌های دینی و قرآنی، بنابراین بر اساس قانون اساسی، جمهوری اسلامی موظف است در سیاست‌گذاری‌های داخلی و خارجی خود به آموزه‌های دینی، به‌ویژه قرآن مجید تمسک جوید. قضیه فلسطین و حمایت جمهوری اسلامی ایران از ملت مسلمان آن نیز بخشی از این اصول است.

قرآن مجید در آیات متعددی بر حمایت از ملل مظلوم تأکید ورزیده است که به چند مورد آن اشاره می‌کنیم:

۱ـ أُذِنَلِلَّذینَیُقاتَلُونَبِأَنَّهُمْظُلِمُواوَإِنَّاللَّهَعَلى‏نَصْرِهِمْلَقَدیرٌ* الَّذینَأُخْرِجُوامِنْدِیارِهِمْبِغَیْرِحَقٍّإِلاَّأَنْیَقُولُوارَبُّنَااللَّهُوَلَوْلادَفْعُاللَّهِالنَّاسَبَعْضَهُمْبِبَعْضٍلَهُدِّمَتْصَوامِعُوَبِیَعٌوَصَلَواتٌوَمَساجِدُیُذْکَرُفیهَااسْمُاللَّهِکَثیراًوَلَیَنْصُرَنَّاللَّهُمَنْیَنْصُرُهُإِنَّاللَّهَلَقَوِیٌّعَزیزٌ(۱)در این آیه علت اذن در جهاد را «مظلومیت» و مورد ظلم قرار گرفتن و اخراج از خانه و کاشانه و آواره ساختن مؤمنان از وطن خود از سوی ستمگران می‌داند.

۲ـ وَلَمَنِانْتَصَرَبَعْدَظُلْمِهِفَأُولئِکَماعَلَیْهِمْمِنْسَبیلٍ* إِنَّمَاالسَّبیلُعَلَىالَّذینَیَظْلِمُونَالنَّاسَوَیَبْغُونَفِیالْأَرْضِبِغَیْرِالْحَقِّأُولئِکَلَهُمْعَذابٌأَلیم(۲)

کسانی که بعد از آنکه مورد ظلم قرار گرفتند، یاری بطلبند، ایرادی بر آنان نیست، ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم می‌کنند و در زمین به ناحق ظلم روا می‌دارند.

۳ـ وَمالَکُمْلاتُقاتِلُونَفی‏سَبیلِاللَّهِوَالْمُسْتَضْعَفینَمِنَالرِّجالِوَالنِّساءِوَالْوِلْدانِالَّذینَیَقُولُونَرَبَّناأَخْرِجْنامِنْهذِهِالْقَرْیَهالظَّالِمِأَهْلُهاوَاجْعَلْلَنامِنْلَدُنْکَوَلِیًّاوَاجْعَلْلَنامِنْلَدُنْکَنَصیراً(۳)

چرا در راه خدا و برای رهایی مردان و زنان و کودکانی که [به دست ستمگران تضعیف شده‌اند] پیکار نمی‌کنید؟ همان افراد [ستمدیده‌ای] که می‌گویند: پروردگارا ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر و از طرف خود برای ما سرپرستی قرار ده و از جانب خود، یارو یاوری برای ما تعیین فرما.

در سنت نبوی«ص» و ائمه معصومین«ع» نیز سفارش زیادی به این امر شده و در اسلام، مسئولیت مقابله با تهدید و ارعاب، وظیفه‌ای همگانی است و باید یکپارچه، در برابر عوامل تهدید و ارعاب ایستاد و از مظلوم دفاع کرد و خصم ظالم بود. دستور نورانی امیرالمؤمنین«ع» مبنی بر این که «همواره خصم ظالم و یار و یاور مظلوم باشید» همواره بر تارک عالم می‌درخشد و بیانگر تعالی اصول حقوقی اسلام و حقانیت این نظام حقوقی است. پیامبر عظیم الشأن اسلام«ص» نیز فرمودند: «هر کس فریاد دادخواه و مظلومیـ اعم از مسلمان یا غیرمسلمانـ را بشنود که مسلمین را به یاری می‌طلبد، اما به کمک او نشتابد، مسلمان نیست.»و در روایت دیگر فرمودند: «یاری ضعیفان، بهترین و بافضیلت‌ترین صدقه‌هاست.» براساس بعضی از روایات دیگر، مسلمانان باید به حل معضلات و گره‌گشایی یکدیگر اهتمام ورزند و در این راستا تلاش کنند، وگرنه از زمره مسلمان واقعی خارج هستند.

دوم: از جهت دیگر نیز باید به چند نکته اساسی توجه کرد:

۱ـ براساس اصول و مبانی اسلام، جامعه اسلامی پیکره واحدی است و مسلمین نمی‌توانند در قبال سایر مسلمانان بی‌تفاوت باشند. پیامبر اسلام«ص» می‌فرماید: «من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم.» و «من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم.» و «مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل الجسد، اذا اشتکی بعضهم تداعی سائرهم بالسهر و الحمی.» حکایت مؤمنان در دوستی و مهربانی، چون اعضای یک پیکر است. وقتی یکی از آنها رنجور شود، دیگران برای مراقبت و حمایت از او همداستان می‌شوند.(۴)

این همبستگی عمیق اسلامی، تعاون اسلامی را به همراه دارد، بدین معنا که مسلمانان در کلیه امور و شئون مشترک اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود، موظف به همکاری و همیاری یکدیگرند. تعالیم مذکور در چهارچوب عقیده و ایمان، بسیار کارساز است و مجموعه امت اسلامی را ـ از مشرق تا مغرب عالم ـ همچون دانه‌های تسبیح به یکدیگر پیوند می‌دهد.

۲ـ اصول و قوانین نظام و انقلاب اسلامی ناشی از آموزه‌های دین مبین اسلام‌اند، لذا انقلاب اسلامی از بدو شکل‌گیری تاکنون، اهداف خود را منحصر به برپایی حکومت اسلامی در ایران نکرده است، بلکه خود را موظف به آزادی و بیداری سایر ملل مظلوم جهان و حمایت از حقوق آنان می‌داند. براساس تحقق عملی حاکمیت ملی، دولت به نمایندگی از تمام افراد مردم، موظف به ایفای «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان» است، به همین جهت، ضمن آنکه «موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد.»، در اعمال سیاست خارجی باید «دفاع از همه مسلمانان» را وجهه همت خود سازد.(۵)

بر این اساس جمهوری اسلامی ایران، حمایت‌های بی‌دریغ مادی و معنوی خود را درـ حد امکانات و شرایط بین‌المللی ـ از ملت‌های مظلوم دریغ نکرده است (مانند حمایت از مردم ستمدیده آفریقای جنوبی، مسلمانان بوسنی ـ هرزگوین، افغانستان، قفقاز، لبنان و فلسطین و …)

۳ـ از آنجا که مشکل اسرائیل مربوط به همه جهان اسلام است و تمام مسلمانان مورد تهدید هستند، نجات ملت فلسطین و تشکیل دولت مستقل و طرد و نابودی اسرائیل، پیوسته مورد اهتمام مسئولان، مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران بوده و در این جهت، تدابیر قانونی و انواع حمایت‌های مالی، معنوی، تبلیغاتی و… صورت گرفته است.

قانون حمایت از انقلاب اسلامی مردم فلسطین (مصوب ۱۹/۲/۶۹ مجلس شورای اسلامی) خطوط اصلی سیاست حمایت از مردم فلسطین را چنین مقرر داشته است:

۱ـ اعتقاد بر تعلق فلسطین به ملت فلسطین و غاصب بودن اسرائیل و حمایت از مردم ستمدیده، آواره و مبارز فلسطین تا رسیدن به حقوق حقّه خویش به هر نحو ممکن (ماده ۱)؛

۲ـ تشکیل صندوق کمک‌های انسانی جهت حمایت از مردم فلسطین، آوارگان و مبارزان فلسطینی

۳ـ حمایت معنوی و مادی از خانواده شهدا، جانبازان، اسرا و مفقودان سرزمین‌های اشغالی به وسیله بنیاد شهید

۴ـ اعطای بورس تحصیلی دانشگاهی به داوطلبان فلسطینی

۵ـ تشکیل کمیته دائم نظارت بر اجرا، پیگیری و هماهنگی‌های لازم نسبت به امور فلسطین و ارائه گزارش به مجلس شورای اسلامی

۶ـ حمایت‌های تبلیغاتی مؤثر برون مرزی از سوی سازمان‌های مربوط (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی)

۷ـ تعیین و پیشنهاد رسمیت «بیت‌المقدس» به عنوان موطن و مرکز دولت اسلامی در تبعید فلسطین به کشورهای اسلامی

۸ـ تحریم رابطه اقتصادی با تمام مؤسسات و شرکت‌های وابسته به صهیونیست‌ها در سطح جهان

این مواضع فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، حداکثر حمایتی است که در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران از فلسطینیان آواره و اخراج شده از کشورشان به عمل می‌آورد.(۶)

سوم:وجود پاره‌ای از مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… در سطح کشور، امری واقعی و غیرقابل انکار است و برای خروج از این وضعیت و دستیابی به وضعیت مطلوب‌تر، تلاش‌های مضاعفی لازم است.

در کنار واقعیت فوق، باید واقعیت دیگری را نیز در نظر گرفت و آن توجه به سایر مسئولیت‌های دینی و ملی دولت و نظام اسلامی است. به عبارت دیگر حیطه و گستره وظایف و مسئولیت‌های دولت‌ها فقط در درون مرزهای آن کشور محدود نمی‌شود، بلکه دولت‌ها برای دستیابی به اهداف خود در سطح داخلی و بین‌المللی (از قبیل تأمین امنیت و منافع ملی و تحقق آرمان‌های ایدئولوژیک) ناچارند تا محدوده عملکرد و اقدامات خود را به بیرون از مرزهای بین‌المللی، گسترش دهند و در عرصه معادلات و رقابت‌های بین‌الملل شرکت فعال داشته باشند.

امروزه به دلیل گسترش ارتباطات و تکنولوژی، جهانی شدن اقتصاد و… ـ که مرزهای ملی کشورها را درنوردیده است ـ دیگر نمی‌توان حیطه عملکرد و وظایف دولت‌ها را در محدوده مرزهای آن کشور، تعریف کرد، بلکه بر عکس دولتی از توانایی بیشتر در سامان دادن به مسائل داخلی و تأمین امنیت و رفاه در سطح جامعه و تعقیب آرمان‌های ایدئولوژیک خود بهره‌مند می‌شود که به صورت فعالدر مناسبات، معادلات و رقابت‌های بین‌المللی حضور داشته باشد، در چهارچوب اصول سیاست خارجی خویش، نقش مؤثری را در تأثیرگذاری بر تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی ایفا و از موقعیت‌ها و فرصت‌های بین‌الملل به بهترین نحو برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود استفاده کند.

عوامل متعددی در شکل‌گیری سیاست خارجی کشورها مؤثرند که مهم‌ترین آنها عبارتند از:(۷)

۱. ارزش‌ها و اعتقادات ۲٫ زمینه‌های تاریخی و فرهنگی ۳٫ ساختار نظام بین‌الملل ۴٫ مشکلات و نیازهای داخلی

دولت‌ها برای تحقق اهداف سیاست خارجی خود، از ابزارها و تکنیک‌های گوناگوناز جمله  دیپلماسی، حربه‌های اقتصادی، نظامی و فرهنگیبهرهمی‌گیرند. استفاده صحیح و به‌موقع از این تکنیک‌ها، در میزان موفقیت واحدهای سیاسی بسیار مؤثر است.(۸)

درسطح بین‌الملل، سیاست خارجی کشوری موفق‌تر و از توانایی بیشتری برای پیشبرد اهداف بین‌المللی و تـأمین منافع ملی خود برخوردار است که توانایی بیشتری در کاربرد تمام این ابزارها داشته باشد و در موقع نیاز برای دسترسی به اهداف خود، از آنها بهره گیرد.

براساس مطالب یادشده در خصوص کمک ایران به مسلمانان فلسطین باید گفت:

یکم: بخشی از این کمک‌ها (مانند مواد غذایی، دارو، پوشاک و…) در شرایط فعلی، حیاتی هستند و از مسئولیت‌های فراملی دولت اسلامی محسوب می‌شوند.

دوم: با توجه به نیازهای ضروری و حیاتی مردم فلسطین و امکانات نسبتاً خوب کشورمان، کمک‌ها محدودند و تأثیر منفی در روند آبادانی و حل مشکلات اقتصادی و معیشتی ما ندارند. به‌علاوه نتایج مثبتی را در کوتاه‌مدت و طولانی‌مدت، در سطح منطقه‌ای و بین‌الملل، برای کشورمان به ارمغان می‌آورند. میزان کمک‌ها وقتی در سطح افراد نگریسته شود، زیاد به چشم می‌آید (مثلاً صد کامیون)؛ اما همین میزان در سطح کلان بسیار اندک است، یعنی ارزش مادی آن کمک‌ها برای آحاد ملت، رقم بزرگی است، ولی در سطح یک کشور رقمی جزئی است و اگر بخواهند همان میزان کمک را در داخل بین همه مردم آن کشور تقسیم کنند، بسیار ناچیز است.

سوم: فشارها و مشکلات جامعه هراندازه زیاد باشد، با وضعیت پیش آمده برای برادران و خواهران آواره فلسطینی و… اصلاً قابل قیاس نیست.

چهارم: مسلمین امت واحده و دارای سرنوشت مشترکی‌اند. استعمارگران همواره در پی جداسازی و تفرقه میان ملت‌های مسلمان‌اند تا از این رهگذر، سلطه خود را بر جهان اسلام بیشتر استوار سازند. بنابراین اگر ما دست از یاری برادران مظلوم مسلمان خود برداریم، در واقع به پاره‌سازی امت واحد اسلامی ـ که هدف دشمنان است ـ کمک کرده‌ایم.

پنجم: بر اساس یک روایت، همان‌طور که کمک‌های فردی موجب افزایش نعمت و برکات الهی است، کمک‌های اجتماعی نیز چنین است.

ششم: امروزه در تمام جهان سرمایه‌هایی برای کمک به جوامع محروم اختصاص داده می‌شود و در این حرکت انسان‌دوستانه، مسلمانان و جمهوری اسلامی باید جلودار باشند.

هفتم: انجام حمایت‌های اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی در حد وسع و توان از ملت‌های مسلمان دیگرـ خصوصاً فلسطین ـ نه تنها با منافع ملی ما تعارض ندارد؛ بلکه در راستای تأمین منافع ملی ایران به حساب می‌آید، زیرا:

اولاً، منافع ملی یک کشور فقط در مرزهای جغرافیایی آن محدود نمی‌شود، لذا دولت‌ها به میزان هزینه‌هایی که در کشورهای دیگر صرف می‌کنند، از توان و قدرت تصمیم‌گیری و تأثیرگذاری بیشتری در آینده آن کشور و معادلات منطقه‌ای برخوردار خواهند بود.

ثانیاً، حفظ موجودیت، استقلال و تمامیت ارضی و امنیتی ملی کشورکه از عناصر کلیدی و حیاتی تشکیل‌دهنده منافع ملی است، نیازمند صرف چنین هزینه‌ها و کمک به ملت‌هایی است که در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند. واقعیت این است که مردم مظلوم و مبارز فلسطین، از ما نیز دفاع می‌کنند و ما کمترین وظیفه خود (تدارکات و پشتیبانی) را انجام می‌دهیم. رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمودند: «اگر صهیونیست‌های افزون‌طلب گرفتار انتفاضه نبودند، بدون تردید برای سیطره بر مصر و سوریه و لبنان و دیگر کشورهای خاورمیانه وارد عمل می‌شدند».

هسته‌های مقاومت و نهضت‌های آزادی‌بخش در سراسر جهان اسلام یکی از مهم‌ترین اهرم‌های قدرت جمهوری اسلامی هستند که ابرقدرت‌ها را ترسانده و موجب بازدارندگی آنها از عملی کردن نیات امپریالیستی‌شان شده‌اند. کمک به این مردم مبارز، به معنای استحکام بخشیدن به سنگرهای دفاعی خود است.

آینده‌نگری و تأمین منافع بلندمدت بهترین دلیل بر انجام چنین اقداماتی است، زیرا آرمان‌ها و اهداف توسعه‌طلبانه رژیم صهیونیستی هرگز به فلسطین محدود نمی‌شود، بلکه آنان آرزوی سیطره بر جهان اسلام و به‌خصوص ام‌القرای آن (جمهوری اسلامی ایران) را در سر می‌پروراند.

هشتم: این کمک‌ها یکپارچگی ما را بهتر حفظ می‌کند و قدرت جمعی ما را بر دشمنان افزون می‌سازد و برای مصونیت ما از خطرات دشمن مفید است.

نهم: ارسال این قبیل کمک‌ها مختص به ایران نیست، بلکه کشورهای بزرگ جهان (مانند آمریکا) به‌رغم وجود مشکلات داخلی زیاد، باز هم در جهت اهداف و منافع نامشروع خود، کمک‌های بسیار زیادی را برای اسرائیل ـ که واقعاً هیچ بهره‌ای برای ملت آمریکا ندارد ـ ارسال می‌نمایند. حال آیا رواست که کشورهای اسلامی از انجام کمترین وظایف دینی و انسانی خود در قبال مشکلات مردم فلسطین و سایر جهان اسلام دریغ ورزند؟

از طرف دیگر با توجه به واقعیاتی چندـ از قبیل وجود مرزبندی‌های بین‌المللی، حفظ و تقویت نظام جمهوری اسلامی ایران، ارائه الگویی نمونه براساس اصول و ارزش‌های اسلامی و… ـ توجه به نیازهای داخلی نیز حائز اهمیت است. اگر زمانی بین نیازهای داخلی و خارجی، تزاحم به وجود آمد؛ رعایت اصول اهم و مهم، ضروری می‌نماید. مثلاً اگر در کشورهای دیگر، مسلمانانی نیازمند ضروری‌ترین نیازهای حیاتی (از قبیل غذا، دارو، پوشاک و…) باشند؛ بدون شک نمی‌توان به نیازهای غیرحیاتی و کم اهمیت‌تر داخلی اولویت داد؛ چون مسئله زندگی و حفظ جان مسلمانان در میان است.

به بیان دیگر، حاکم اسلامی با کمک متخصصان و کارشناسان و با درک شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی، باید مشخص کند که اولویت با رفع نیازهای داخلی است و یا نیازهای خارجی و نسبت به هر یک، چه مقدار باید اهتمام ورزید و برای آن سرمایه گذاری کرد.

از دیگر سو مردم ما ـ که با واقعیات و الزامات جهانی، روش‌های پیشبرد اهداف سیاست خارجی و تأمین امنیت و منافع ملی و… آشنا هستند و از همه مهم‌تر وفاداری عمیقی به تعهدات دینی دارند، مثبت بودن اعطای چنین کمک‌ها و سرمایه‌گذاری‌هائی را تصدیق می‌کنند و در این زمینه همکاری و مساعدت جدی با دولت به عمل می‌آورند.

بنابراین در ضمن تلاش جدی برای رفع مشکلات داخلی، باید توجه داشت که این قبیل مشکلات و معضلات نمی‌توانند توجیه‌کننده کناره‌گیری و بی‌توجهی ایران از وضعیت نابسامان سایر مسلمانان و اهداف سیاست خارجی خود باشد، بلکه همراه با انجام وظیفه برون‌مرزی باید به حل مشکلات درون نیز پرداخت.(۹)

 

 

پی‌نوشت‌ها

[۱]ـ حج، آیه ۴۰و۳۹٫

۲ـ شوری، آیه ۴۲و۴۱٫

۳ـ نساء، آیه ۷۵٫

۴ـ نهج الفصاحه، ش۲۷۱۲٫

۵ـ قانون اساسی، اصول۶،۱۱،۵۶،۱۵۳٫

۶ـ برای آگاهی بیشتر ر. ک. جهان اسلام از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه نشر آثار امام خمینی، فلسطین از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه نشر آثار امام خمینی.

۷ـ جهت اطلاع بیشتر ر.ک: قوام، عبدالعلی اصول سیاستخارجی و سیاست بین‌الملل، ص۱۳۵٫

۸ـ همان، ص ۲۰۶٫

۹ـ نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، شماره ۹، (قم، نشرمعارف، ۱۳۸۳) صص۳۱۶-۳۱۳٫

 

سوتیتر:

 

۱٫

 

ملتایرانملتیاستمسلمانونظامبرگرفتهازارادهملیاینملتنیزنظامیاستاسلامیومبتنیبرآموزه‌هایدینیوقرآنی،بنابراینبراساسقانوناساسی،جمهوریاسلامیموظفاستدرسیاست‌گذاری‌هایداخلیوخارجیخودبهآموزه‌هایدینی،به‌ویژهقرآنمجیدتمسکجوید. قضیهفلسطینوحمایتجمهوریاسلامیایرانازملتمسلمانآننیزبخشیازایناصولاست.

30نوامبر/16

خنثی‌کنندۀ توطئه‌های دشمنان

روز قدس

حسین رویوران

انتخاب روز قدس به‌عنوان مهم‌ترین روز همبستگی با مسائل جهان اسلام از سوی امام خمینی (ره) در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، قدس و فلسطین را به‌عنوان مهم‌ترین شاخص و خط‌کش در تفکر امتی جامعۀ انقلابی و اسلامی ایران قرار داد و شاید به همین دلیل است که هرساله جمعیت دفاع از ملت فلسطین در آستان. روز قدس، قرائتی از حوادث و تحولات منطقه با محوریت آرمان آزادسازی فلسطین ارائه می‌دهد و اولویت‌های جدید سیاسی در جهت تحقق این هدف را مطرح می‌کند.

با این مقدمه به‌سراغ حوادث بسیار زیاد منطقه، به‌ویژه تحولات حوزۀ بیداری اسلامی می‌رویم تا ببینیم کشورها و جوامع اسلامی در چه شرایطی قرار دارند.

در سال ۱۳۸۵ هنگامی که رژیم صهیونیستی جنگ ۳۳‌روزه بر ضد حزب‌اله و لبنان را آغاز کرد تصور می‌کرد همانند جنگ‌های پیشین با دولت‌های عربی، به‌آسانی و سرعت این جنگ را می‌برد و رهبران حزب‌اله را به‌اسارت می گیرد و با محاکمه و زندانی‌کردن آنها در گوانتاناموی اسرائیل، این تهدید را از بین می‌برد و حزب‌اله را عبرتی برای دیگران قرار می‌دهد. اما نتیجۀ جنگ به گونه‌ای دیگر رقم خورد و روند آن با تصور رژیم صهیونیستی کاملاً مغایر پیش رفت. جنگ ۳۳‌روزه ادامه یافت و رژیم صهیونیستی در تحقق اهداف خود از این جنگ شکست خورد. در پایان جنگ نیز با تشکیل گروه وینوگراد در صدد بررسی دلایل شکست در این جنگ برآمد. «مارتین ایندیک» سفیر سابق آمریکا در رژیم صهیونیستی که بعدها معاون وزیر امور خارجه شد و یک یهودی استرالیایی‌تبار عضو لابیِ آیپک است، پس از این جنگ در مقاله‌ای در روزنامۀ«هاآرتص» اعلام کرد:«اکنون شیعه (مقاومت اسلامی) تبدیل به خطر جدی برای اسرائیل شده است و اسرائیل در جنگ ۳۳‌روزه، با همۀ توان و برتری نظامی بر همۀ کشورهای عربی، نتوانست جلوی آن را بگیرد، از این‌رو باید در پی قدرتی بود که توان مهار شیعه را داشته باشد». او با این مقدمه، بهجامعۀ سنّی منطقه پیشنهاد می‌کند به‌عنوان مهم‌ترین بازیگری که می‌تواند شیعه را مهار کند وارد صحنه شود و از اسرائیل خواست تا در جهت عملی‌کردن این سناریو اقدام کند.

پنج سال بعد موج بیداری اسلامی از تونس آغاز شد و سرتاسر منطقه خاورمیانه را دربرگرفت و موجب شد پس از ۲۳ روز،«بن‌علی» رئیس‌جمهور تونس فرار کند و «مبارک مصری» پس از ۱۸ روز استعفا دهد و «قذافی» لیبی پس از چند ماه سقوط کندو «علی‌عبداله صالح» یمنی نیز پس از مقاومت یک‌ساله از قدرت کنار رود. رژیم‌های حاکم در این کشورها از مهم‌ترین متحدان غرب بودند و غرب با سرمایه‌گذاری بسیاری آنها را برای مدت مدیدی در قدرت نگهداشته بود. قیام مردم بر ضد این رژیم های استبدادی به‌نوعی جهت‌گیری تضاد آنها را تغییر داد و مردم به‌پا خاسته برضد این رژیم‌ها به‌طور طبیعی با غرب تضاد پیدا کردند که عامل اصلی تداوم سلطۀ رژیم‌های استبدادی بود. با حوادث حملۀ مردم مصر به سفارت رژیم صهیونیستی در قاهره و انفجار ۱۶‌بارۀ لولۀ گاز مصر به رژیم صهیونیستی وعملیات ایلات و کشته‌شدن ۸ نظامی صهیونیستی، جهت‌گیری‌های ضد‌اسرائیلی این حرکت فراگیر مردمی، به‌ویژه در مصر آشکار شد. مطبوعات رژیم صهیونیستی پس از ۲ ماه از آغاز این حرکت اعلام کردند که این قیام‌های مردمی، امنیت اسرائیل را تهدید کرده و اقدامات قبلی این رژیم در تثبیت موجودیت غاصبانۀ خود را خنثی می‌کند و عملاً اسرائیلبه شرایط ناپایداری قبلی برمی‌گردد. رژیم صهیونیستی با امضای سازش‌های کمپ دیوید با مصر در سال ۱۹۷۸ و اسلو با فلسطینی‌ها در سال ۱۹۹۳ و وادی عربه با اردن در سال ۱۹۹۴ عملاً مرزهای جنوبی و شرقی خود را امن کرد و شرایط جنگی فقط در جبهۀ شمالی با سوریه و لبنان برقرار بود، اما با آغاز موج بیداری اسلامی عملاً مرزهای امن قبلی به ناامن تبدیل می‌شوند و اسرائیلبار دیگر در محیطی پر از خصومت و دشمنی قرار می‌گیرد. اکثر روزنامه‌های صهیونیسیت کم‌کم از تهدید محیط جغرافیایی جدیدی نام می‌بردند که به گفتۀ آنها «محیط سنّی»است و اسرائیل را از هر طرف تهدید می‌کند.

غرب و صهیونیست‌ها که با آغاز موج بیداری اسلامی به‌شدت غافلگیر شده بودند به‌منظور مدیریت حوادث منطقه برآمدند و اتاق‌های فکر آنها برای طراحی سناریوی مناسب جلساتی را برگزار کردند. کارشناسان صهیونیستی در اجلاس هرتزلیا در سال ۲۰۱۲ به این جمع‌بندی رسیدند که با توجه به خطر جبهۀ مقاومت که غرب آن را خطر شیعی می‌نامد و تضادهای جدید مردم سنّی منطقه بر ضد رژیم صهیونیستی، پیشنهاد دادند که تضادهای جدید بیرونی منطقه با غرب به داخل هدایت شود و عملاً غرب و اسرائیل از دایرۀ تضاد خارج شوند. به‌عبارت دقیق‌تر رژیم صهیونیستی به غرب توصیه کرد که با فتنۀ مذهبی میان شیعه و سنّی، جبهۀ مقاومت را در مقابل جوامع سنّی قرار دهد و میان آنها اختلاف انداخته و آنها را مشغول یکدیگر کند. تضعیف شیعه و سنّی و ایجاد کینه‌ها، فرصتی را به آمریکا و اسرائیل می‌دهد تا شرایط خود را در منطقه و جهان اسلام بازسازی کنند. تأکید «هنری کیسینجر» وزیر خارجۀ سابق آمریکا بر اینکه در دو سال اخیردر خاورمیانه بیش از چند ده سال کار مفید برای غرب و امنیت اسرائیل صورت گرفته است، به اجرای این سناریوی فتنه بر‌می‌گردد.این وقایع نشان می‌دهد که فتنۀ مذهبی که منطقه را در برگرفته است یک امر خود‌جوش وحقیقی نیست، بلکه برنامۀ دشمن است که بر مردم منطقه تحمیل شده است.

غرب و اسرائیل، کشور سوریه را به‌عنوان مرکز اجرای این توطئه انتخاب کردند و برای موفقیت این طرح، عوامل رسانه‌ای، نهادهای وابستۀ دینی، تشکل‌های سیاسی و کشورهای هم‌پیمان را هم‌جهت و بسیج کردند تا در چهارچوب تقسیم کار، شرایط سوریه را برهم زنند تا این کشور را تبدیل به محلی برای تولید نفرت مذهبی، صف‌بندی متقابل منطقه‌ای، ابزاری برای تضعیف جبهۀ مقاومت و پایداری قرار دهد.

در این میان، رسانه‌های هم‌پیمان با غرب نقش مهمی ایفا کردند. آنها با تزویر حقایق، رژیم لائیک سوریه را یک رژیم شیعی معرفی کردند که اکثریت سنّی را سرکوب و کشتار می‌کند، در‌حالی‌که حزب بعث  حاکم در سوریه حزبی سکولار است و حتی اگر بگوییم آقای «بشار اسد» رئیس‌جمهور سوریه علوی مذهب است باز هم میان علویان اهل طریقت با شیعیان اهل شریعت فاصلۀ بسیاری وجود دارد. این رسانه‌ها حس مذهبی را در میان جوامع سنّی تحریک کردند و با جعل اخبار و نقل فجایع گوناگون که گاه از سوی تکفیری‌ها بر ضد شیعیان صورت می‌گرفت، به‌صورت کاملاً وارونه در این رسانه‌ها منعکس می‌کردند تا زمینه‌های لازم برای اجرای نقشه‌های دشمنان به‌نفع اسرائیل فراهم شود. این رسان‌ها گاهی حضور چند هزار رزمندۀ حزب‌اله در سوریه را می‌دیدند و آن را دخالت آشکار در امور داخلی سوریه می‌شمردند، ولی حضور ده‌ها هزار سَلَفی تکفیری را نادیده می‌گرفتند و آن را یک تکلیف شرعی قلمداد می‌کردند. در این فرایند شبکه‌هایی از ضرورت سقوط نظام استبدادی در سوریه صحبت می‌کردند که حامیان آنها از مستبدترین رژیم های منطقه هستند و در این کشورها نه خبری از قانون اساسی هست و نه از انتخابات.

نهادهای دینی سنّی تحت فشار رسانه‌ها از یک‌سو و رژیم‌های وابسته از سویی دیگر در فرایند فتنۀ مذهبی همکاری کرده و تعدادی از روحانی‌نماها و مفتیان وجوب حضور در سوریه و جهاد بر ضد رژیم اسد رامطرح کردند. فشار بر روحانیان سنّی به حدی بود که حتی کسانی که تیزبین هستند، از توطئه‌های پشت پردۀ دشمن یقین داشتند و از نقشه‌ها و توطئه‌های مشترک غرب و رژیم صهیونیستی باخبر بودند، ناچار به سکوت شدند یا صدای آنها آن‌قدر ضعیف بود که شنیده نمی‌شد.

جالب است افرادی روحانی‌نما همچون «شیخ عرعور» و «عریفی» که در عربستان اقامت دارند و در شبکه‌های مذهبی فتاوای جهاد در سوریه راسر می‌دهند، هیچ‌گاه فرزندان خود را به این جبهه‌ها اعزام نکردند و گاه به‌دلیل مسافرت آنها به اروپا و استراحت در سواحل این کشورها از سوی برخی افراد منصف منطقه مورد تشکیک قرار گرفتند. آقای «شیخ یوسف قرضاوی» روحانی مصری که دو دهه است به خدمت رژیم آل ثانی قطر درآمده است، با فتواهای پی‌در‌پی وجوب جهاد در سوریه را مطرح می‌کرد بدون اینکه به وجوب جهاد در فلسطین و آزادسازی قبلۀ نخست مسلمین به‌عنوان یک تکلیف و اولویت اشاره کند. او با بهره‌برداری از سابقۀ مبارزاتی و شهرت رسانه‌ای شروع به تولید ادبیات فتنه کرد و حزب‌اله را به‌نام حزب‌الشیطان و «سید حسن نصراله» را نصراللات ـلات یکی از بت‌های عهد جاهلیت عربستان و از نمادهای شیطان است ـ  معرفی کرد و سیاست‌های ایران را به‌شدت مورد حمله قرار داد. شیخ زندانی که معروف‌ترین روحانی سنّی یمن به‌شمار می‌آید در این زمینه در برابر پرسش وتشکیک مردم ضمن تأکید بر وجوب جهاد در سوریه با گستاخی اعلام کرد که زخم فلسطین کهنه است و بهبود‌یافته، اما زخم سوریه تازه و دچار خونریزی است و مؤمنان اکنون مکلفند تنها به سوریه بروند.

در فرایند فتنه، در کنار روحانی‌نماها، اکثریت تشکل‌های سلفی فعال شده و با اعزام سازمان‌یافتۀ افراد، موفق شدند هزاران نفر را به سوریه اعزام کنند. این تشکل‌ها دورۀ آموزش نظامی برگزار می‌کردند و تأمین هزینه‌های اعزام افراد به سوریه را نیز بر عهده می‌گرفتند. متأسفانه در این فرایند گروه اخوان‌المسلیمن که یک تشکل میانه‌روی سنّی است و همواره با تفکر امتی در جهت وحدت و تقریب بین مذاهب رفتار کرده، در حوادث سوریه به‌گونه‌ای دیگر ظاهر شد که هیچ مرز و تفاوتی میان آنها و سلفی‌های تکفیری دیده نمی‌شد؛ به‌نحوی که گاه آقای «مُرسی» رئیس‌جمهور اخوانی مصر در مراسم بسیج و اعزام این به‌اصطلاح مجاهدان حضور می‌یافت.

دولت‌های هم‌پیمان با غرب در منطقه نیز در یک نقش نیابتی هزینه‌های جنگ بر علیه دولت سوریه را فراهم کردند. تقریباً اکثر گروه‌های مسلح معارض در سوریه، حقوق‌بگیر عربستان سعودی و قطر هستند و سلاح‌های آنان با هزینۀ این کشورها تأمین شده و ترکیه و آل حریری در لبنان و نیز کشور اردن مرزهای خود را برای رساندن افراد و سلاح به‌سوی سوریه آزاد گذاشتند و کمال همکاری را داشتند. علاوه‌بر آن، برای فروپاشی ساختار اجتماعی و سیاسی در سوریه، قطر فهرست هزار نفر اول از افراد متنفذ اجتماعی، سیاسی، رسانه‌ای، دینی، هنری و کارگزاران دولتی در سوریه را آماده کرده بود و به این افراد از صد‌هزار تا چند ده‌میلیون دلار پیشنهاد رشوه می‌داد تا در مقابل نظام قرار گیرند. گفته می‌شود ریاض‌حجاب نخست‌وزیر پیشین سوریه با دریافت صد‌میلیون دلار خود را به قطر فروخت و به اردن رفت. «محمد حبش» یکی از اعضای مجلس سابق خلق سوریه با دریافت پنج‌میلیون دلار به قطر فرار کرد. برخی روحانیون نیز با دریافت مبالغی، اردوگاه خود را تغییر دادند. در این فرایند تعدادی از اسلام‌گرایان و چپ‌گرایان فلسطینی نیز خود را در اختیار دشمن قرار دادند.

در چنین معادلۀ چند‌متغیری که رسانه‌ها، افراد به‌ظاهر روحانی، تشکل‌های اسلامی و دولت‌های دارای اتحاد و ائتلاف با غرب در هم آمیخته است، غرب می‌کوشید چند هدف را دنبال کند؛ نخست اینکه سلفی‌های جهادی که به‌دلیل تحجرگاه درمقابل غرب قرار گرفته بودند، اکنون در خدمت غرب درآیند و کشوری را تضعیف کنند که دشمن اسرائیلو غرب به‌شمار می‌آید. در مقابل این سلفی‌ها، ارتش سوریه قرار دارد که درگیر جنگ ناخواستۀ داخلی شده و به‌شدت تضعیف خواهد شد، این ارتش در حال حاضر آخرین ارتش عربی است که عقیدۀ نظامی آن بر پایۀ تقابل با رژیم صهیونیستی استوار است. برنامه‌ریزی غرب در بحران سوریه بود که چه از ارتش سوریه آدم کشته شود،چه از طرف سلفی‌های تکفیری هر دو به نفع غرب خواهد بود. در این معادلۀتماماً بُرد، غرب نیز حلقۀ میانی جبهۀ مقاومت، یعنی سوریه راحداقلتضعیف خواهد کرد و حداکثر رژیم طرفدار مقاومت بشار اسد را ساقط می‌کند و این تحول دستاورد بزرگی برای غرب به‌شمار می‌آید. در این معادله، رژیم صهیونیستی طاقت نیاوردتا در پشت صحنه بماند و موضع خود را با حملۀ هوایی به چندین هدف در سوریه و در چند بارهمراهی با مخالفان سوری آشکار کرد. حضور برخی چهره‌های معارض سوری در شبکه‌های دوم و دهم اسرائیل و تشکر از همراهی از اسرائیل در حمله به سوریه نشان دادند که در کدام جبهه قرار دارند و در پشت صحنه چه زد‌و‌بندهایی دارند.

درچنین شرایطی حزب‌اله اعلام کردکه سکوت دیگرجایزنیست؛زیرا توطئه درسوریه هدفش همۀ جبهۀ مقاومت است واعضای این جبهه در سوریه باید از خود دفاع کنند. شهادت «شیخ بوطی» مفسر سنّی مذهب در یکی از مساجد دمشق و شهادت علامه «شیخ حسن شحاته» روحانی شیعه مصری در یکی از روستاهای الجیزه نشان داد که تقابل مذهبی دروغی بیش نیست و این دو روحانی سنّی و شیعه از سوی همان کسانی کشته شدند که سرباز آمریکا هستند و هدفشان ضربه‌زدن به جبهۀ وحدت اسلامی و مقاومت ضد صهیونیستی است. فتاوای روحانی‌نماهای اجیر رژیم‌های وابسته در منطقه و طرح اولویت جهاد در سوریه و نادیده‌گرفتن جهاد بر ضد دشمن صهیونیستی، جبهه‌های حق و باطل را کاملاً از یکدیگر تفکیک و به‌طور شفاف نمایان کرد.

تقویت جبهۀ مقاومت وشفاف‌شدن معادلۀ رویارویی شرایط این معادله رابه‌گونه‌ای تغییردادکه جبهۀ القصیرشاهدنخستین پیروزی جبهۀ مقاومت دربرابرجبهۀ فتنه‌گران متحدبا غرب بود. ارتش سوریه درگام بعدی شهرتلکلخ و حمص را نیز پاکسازی کرده و اکنون در صدد است تا اطراف دمشق و حلب را نیز از لوث افراد مسلح پاکسازی کند.

دراین فرایند، محاسبات غرب درتعریف سوریه به‌عنوان قتلگاه برای نیروهای سلفی جهادی و تضعیف ارتش سوریه اشتباه از آب درآمد. در دو سال و اندی از آغاز درگیری‌ها در سوریه، نه سلفی‌های جهادی تضعیف شدند و نه ارتش سوریه از هم پاشید. سلفی‌ها بیش از تصور غرب در سوریه جمع شده و عملاً به‌سوی عراق و لبنان سرازیر شدند و اگر این کار ادامه یابد معلوم نیست که به‌سوی چه کشوری در منطقه حرکت خواهند کرد. این جریان به‌طور میدانی شرایط امنیتی عراق و لبنان را نیز ناامن کرد و احتمال گسترش ناامنی به سرتاسر منطقه می‌رفت. در مقابل، فروپاشی ارتش سوریه نیز آن‌گونه که غرب پیش‌بینی کرد اتفاق نیفتاد و حس میهن‌پرستی ارتش به حدی بود که گفتمان دورغین فتنۀ مذهبی را باور نکرد و پیش‌بینی شورش ارتش بر ضد نظام در سوریه اتفاق نیفتاد. همۀ این تحولات زمانی اتفاق افتاد که دولت سوریه نیز از انفعال خارج شده و کاملاً فعال و مسلط بر شرایط میدانی شدند.

جنگ القصیر اوج بسیج امکانات جبهۀ آمریکاوحامیان منطقۀآن بودکه درآن شکست خورد ودر نهایت قوسِ بحران جهت نزولیبه خود گرفت وتوطئۀ مذهبی به‌دلایل متعدد از آن اوج به زیر کشیده شد. ایستادگی و پایداری جبهۀ مقاومت در برابر این توطئۀ بزرگ و احتمال گسترش ناامنی در سرتاسر منطقه از سوی دیگر به کشورهای هم‌پیمان با آمریکا، بسیاری از نقشه‌ها را بر هم زد و ارادۀ غرب در این توطئۀ عظیم را تغییر داد. در گذشته آمریکا با عبور از همۀ اعتراضات جهانیدر عراق، این کشور را به اشغال خود درآورد، اما در بحران سوریه به‌دلیل ضعف امکانات ناشی از بحران اقتصادی و کاهش بودجه های نظامی، این جنگ را به‌صورت نیابتی مدیریت کرد و همۀ هزینه‌های این جنگ را از جیب رژیم‌های وابستۀ عرب تأمین کرد.

در دو سالاخیرنیزشرایط سیاسی واقتصادی آمریکا تاحد زیادیتغییرکرده و اولویت‌های تازه‌ای در آن نمایان شده است. آمریکا که در ابعاد اقتصادی در دهۀ شصت میلادی ۴۰ درصد تولید ناخالص جهان را در اختیار داشت، اکنون فقط ۲۰ درصد تولید ناخالص جهانی را در اختیار دارد و به‌سبب رشد بالای اقتصادی در چین و رشد منفی اقتصادی در آمریکا به‌دلیل رکود اقتصادی و کاهش تولید صنعتی، عملاً در حال حاضر درمقابل تهدید جدی قرار گرفته است. به‌عبارت دیگر چین با جهش‌های اقتصادی در دهۀ اخیر از کشورهای بزرگی چون آلمان و ژاپن عبور کرده و احتمال داده می‌شود اگر همین رشد بالای اقتصادی در چین ادامه یابد، ظرف ۵ تا ۱۰ سال آینده جایگاه اقتصاد اوّلیِ آمریکا را نیز تصاحب کند واقتصاد اولِ جهان شود. این احتمال یک تهدید جدی برای آمریکاست؛زیرا اگر تحقق یابد، اقتصاد آمریکا دچار بحران بی‌سابقه‌ای خواهدشد و دلار آمریکا که در حال حاضر به ضرب و زور قدرت آمریکا مهم‌ترین ارز مبادلات جهانی است، جایگاه خود را از دست خواهد داد. در این صورت آمریکا با داشتن بیش از شانزده‌هزار میلیارد دلار (۱۶٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار) بدهی نمی‌تواند شرایط فعلی خود را ادامه دهد. در چنین شرایطی اولویت آمریکا تغییر پیدا می‌کند و ناچار است با رفتن به شرق آسیا و محاصرۀ اقتصادی و سیاسی چین از وقوع چنین فاجعه‌ای جلوگیری کند، ولیاتحاد و هماهنگی سیاسی روسیه با چین در کنار هند و برزیل و آفریقای جنوبی در چهارچوب مجموعۀ بریکس که نیمی از جمعیت جهان و یک‌سوم اقتصاد بین‌المللی را در اختیار دارد، به آمریکا چنین اجازه ای را نمی‌دهد. به همین سبب آمریکا در حال حاضر می کوشد با روسیه در عرصه‌های بین‌المللی همکاری کند تا بتواند با امکانات محدود خود با چین مقابله کند. این تحول دلیل اصلی سفرهای مکرر «جان کری» وزیر امور خارجۀ آمریکا به مسکو و توافق بر سر ژنو۲ و حل بحران سوریه به‌صورت مسالمت‌آمیز و از طریق گفت‌و‌گو به‌جای براندازی است و بسیاری از واقعیت را آشکار می‌کند.

امیر قطر شاید نخستین قربانی این تغییر و تحول است؛زیرا قطر ارتباط و بسیج سلفی‌های تکفیری در منطقه و مدیریت جریان‌های اخوان المسلمین را برعهده داشته است. تغییر شرایط منجر‌به این شد که امیر سابق قطر ترجیح دهد از قدرت کنار رود و امیر جدید، تمیم آل ثانی در چهارچوب نقش جدید وارد کار شود. امیر جدید قطر در نخستین سخنرانی خود اعلام کرد که قطر در چهارچوب محیط طبیعی خود، یعنی شورای همکاری خلیج فارس فعال خواهد بود و این اظهارات با نقش بلندپروازانۀ امیر سابق در حضور در بحران‌ها از افغانستان تا مغرب بسیار متفاوت است. اخراج شیخ فتنه ـ یوسف قرضاوی ـ از قطر شاخص بعدی این تغییر است. حملۀ ارتش لبنان به پایگاه «شیخ احمد الأسیر» که مأموریت داشت در چهارچوب واگرایی و تقابل مذهبی در شهر صیدا و جنوب لبنان بر ضد حزب‌اله فعال شود، بسیار معنی‌دار است؛چون کسانی که لبنان را خوب می‌شناسند می‌دانند که ارتش لبنان برخلاف ارادۀ آمریکا دست به چنین کار بزرگی نمی‌زند. الاسیر بخشی از بسیج تکفیری‌های منطقه بود. از سرگیری تظاهرات مردمی در مصر بر ضد رژیم اخوان‌المسلمین حاکم نیز موفق شد ارتش این کشور را با خود همراه کند ومُرسی را سرنگون کند. سقوط مُرسی بسیار معنی‌دار است ومردم مصر که بر ضد رژیم مبارک قیام کردند، انتظار داشتند که منتخبان آنها قرار‌دادکمپ دیوید با رژیم صهیونیستی را تغییر دهند، مصر را از حالت وابستگی کامل با آمریکا خارج کند وبر پایۀ استقلال ومنطقه‌گرایی اسلامی حکومت کنند. تغییر‌نکردن سیاست دولت مُرسی در مقابل اسرائیل و آمریکا به‌شدت مردم مصر را عصبانی کرد و آنان را به‌عنوان معترض به خیابان‌ها برگرداند. این حرکت مردم مصر نشان داد که اسلام آمریکایی نمی‌تواند مطلوب مردم مصر باشد وهیچ نظامی نمی‌تواند بدون تغییر واقعی سیاست‌های پوسیدۀ گذشته برای همیشه از اعتماد مردم برخوردار باشد.

مجموعۀ این تحولات نشان می‌دهد که حوادث یک‌سال اخیرِ‌ منطقه هرچند بسیار تلخ بوده، اما اکنون در جهت تولید معادله‌ای جدید به سود آرمان آزادسازی فلسطین است. جبهۀ مقاومت در حال یکسره‌کردن شرایط سوریه است و آمریکا ناچار است شرایط جدید را قبول کند تاراهبرد جدید خود در محاصرۀ چین را عملی کند. درحال حاضرآمریکادرحال گفت‌وگوبانمایندگان طالبان درافغانستان است وآمادگی کامل خودرابرای گفت‌و‌گوی مستقیم با ایران اعلام کرده و در عین حال پس از دو دهه رهاسازی مسئلۀ فلسطین، تحت فشار افکار عمومی منطقه ناچار شده است،پیگیرِ آغاز گفت‌وگوهای سیاسی میان دولت خود‌مختار فلسطینی و رژیم صهیونیستی باشد.

هنگامیکه امام خمینی (ره) روزقدس را اعلام کرد گمان می‌رفت که امام در تلاش است تا فقط مسئلۀ آزادسازی قدس و فلسطین را زنده کند و توجه جهان اسلام را به این اولویت مهم جلب کند، اما زمانی که امام (ره) روز قدس را روز اسلام و همۀ مستضعفین اعلام کرد کمتر کسی متوجه شد منظور امام چیست و افقی که امام ترسیم می‌کند در چه پهنایی است. اکنون که بیداری اسلامی از دل مقاومت ضدصهیونیستی بیرون آمده است به‌خوبی در‌می‌یابیم که راه رهایی همۀ جهان اسلام از مسیر نفی رژیم صهیونیستی است.

کارکردرژیم صهیونیستی در حفظ شرایط استبداد و عقب‌ماندگی در منطقه و ارتباط همۀ این مسائل به استمرار حیات این رژیم غاصب آشکار می‌کند که مسائل سیاسی منطقه و جهان اسلام برای خروج از دایرۀ عقب‌ماندگی و وابستگی زمانی امکان‌پذیر است که آرمان آزادسازی فلسطین و استیصال کامل غدۀ سرطانی صهیونیستی از پیکر بیمار امت اسلامی در سرلوحۀ اهداف همۀ آزادی‌خواهان مسلمان قرار گیرد.

تغییرباورهای جوامع منطقه درفرایندبیداری اسلامی و توان آنها برای سرنگونی رژیم‌های وابسته در منطقه و حضور دائمی مردم در میدان‌های تحریر و آزادی و نظارت دائمی آنها برای پیگیری اهداف بزرگ امت اسلامی و همچنین توان عبور مردم از فتنه عظیم مذهبی که اخیراً به‌دست غرب و عوامل منطقه‌ای آن چیده شده بود، سرمایه‌های عظیمی است که می‌تواند در آیندۀ نزدیک امت اسلامی را در شرایط متفاوتی قرار دهد و معادلۀ ذلت و وابستگی گذشته را تغییر دهد تا شرایط عزتمند و استقلال‌گونه‌ای برای امت اسلامی رقم زند.

 

 

سوتیتر:

حوادث یک‌سال اخیرِ‌ منطقه هرچند بسیار تلخ بوده، اما اکنون در جهت تولید معادله‌ای جدید به سود آرمان آزادسازی فلسطین است. جبهۀ مقاومت در حال یکسره‌کردن شرایط سوریه است و آمریکا ناچار است شرایط جدید را قبول کند تاراهبرد جدید خود در محاصرۀ چین را عملی کند

30نوامبر/16

بر موج بیداری

خط ندامت

دکتر محمد صادق کوشکی

۱- بررسی میدانی نشان می‌دهد وضعیت فعلی هیچکدام از کشورهایی که در سال گذشته شاهد بیداری اسلامی بودند رضایت بخش نیست و بسیاری از مردم در این کشورها از مسیر فعلی خود راضی نیستند!

۲- در یمن پس از کناره گیری عبدالله صالح، معاونش به قدرت رسید و دیگر هیچ!  و حسرت هرگونه تغییر دیگری (هرچند ظاهری) بر دل مردم باقی ماند. در لیبی هنوز ناامنی و درگیری‌های داخلی میان قبایل و جریانهای سیاسی حرف اول را می‌زند و البته باید گفت که در اولین انتخابات برگزار شده در این کشور (جهت تشکیل مجلس انتقالی و تصویب قانون اساسی جدید) جناح غرب گرا و سکولار (دربرابر احزاب اسلامگرا) با رای مردم به کرسی قدرت تکیه زد!. در تونس که اولین کشور موج بیداری محسوب می‌شود و شاهد کمترین تنشها و درگیریها (به نسبت سایر کشورهای موج بیداری) بوده است نیز وضعیت رضایت بخش نیست! حزب النهضه که با شعار اسلامگرایی به قدرت رسید در اداره کشور به بن بست رسیده و حتی اولین نخست وزیر تونس پس از انقلاب که به این حزب وابسته بود «حمادی جبالی» رسماً اعلام کرد که باید در جهت شکستن بن بست اداره کشور، برخی وزرای اسلامگرا عزل و به جای آنها از وزرای تکنوکرات و سوکولار استفاده کرد والبته سرانجام خود مجبور به کناره گیری از قدرت شد! تونس در دو سال پس از سرنگونی بن‌علی شاهد فقر و نابرابری، پس رفت اقتصادی، و افزایش نارضایتی مردم (حتی مردم طرفدار انقلاب) بوده است!. مصر نیز به عنوان کشور شاخص در موج بیداری اسلامی در مدت یک سالی که از حکومت مرسی می‌گذرد جز ناآرامی، درگیری دائم خیابانی، افزایش نارضایتی‌های عمومی (به دنبال شدت یافتن وضعیت نابسامان اقتصادی) به خود ندیده و لشکرکشی خیابانی مخالفان مرسی و تلاش برای سرنگونی او نتیجه‌ همین وضعیت به شمار می‌رود (هرچند که نزدیک به نیمی از مردم مصر در سال گذشته در انتخابات ریاست جمهوری این کشور شرکت نکردند!)

۳- مطالعه تحولات و عوامل دخیلدر تحولات کشورهای فوق نشان می‌دهد وجود عنصری مداخله گر بنام قطر (باهمراهی عربستان) در کشاندن کشورهای موج بیداری به وضعیت فعلی بسیار موثر بوده است! قطر (وعربستان) به مدد در آمدهای انبوه گاز (ونفت) وبا حمایت آشکار غرب (بویژه آمریکا) و به مثابه وکیل و نماینده نامحسوس رژیم صهیونیستی، از ابتدای شکل گیری بیداری اسلامی در کشورهای عربی تا به امروز تلاش کرده تا به عنوان عامل موثر بر نخبگان، فعالان، احزاب سیاسی و حتی حکومتهای تازه به قدرت رسیده در کشورهای مذکور ظاهر شود و با دخالت در روند تکمیل بیداری اسلامی، این موج را به ساحل سردر گمی و ندامت سوق دهد!. دخالت آشکار و صریح قطر و سعودی (به همراه سایر کشورهای مرتجع جنوب خلیج فارس) در خیزش اسلامی مردم یمن باعث شد تا این خیزش در میانه راه متوقف شود و به هیچ یک از اهداف خود دست پیدا نکند.

حضور در لیبی و حمایت مالی و تسلیحاتی از برخی مخالفان قذافی، جای پای قطر (و سعودی) را در لیبی باز کرده و در ادامه تثبیت کرد و کار را به جایی رساند که مردم در اولین انتخابات پس از قذافی به احزاب و جریانات اسلامگرا رای منفی داده و قدرت را به غرب گرایان بسپارند! (و البته هنوز با حمایت مستقیم و پر حجم قطر و سعودی است که برخی جریانات و فعالان سیاسی قصد دارند لیبی را به سوی جنگ داخلی سوق دهند!). در تونس و بویژه مصر هم دخالت قطر و سعودی و تاثیر آنها در بن بست رسیدن اسلامگرایان حاکم مشهود و غیر قابل انکار است. (هرچند که تمایل شخص مرسی و اخوان المسلمین مصر به سوی عربستان، موجب افزایش این تاثیرات شده است!.

۴- قطر و سعودی علاوه بر ابزارهای مالی از رسانه‌های پر قدرت ماهواره‌ای خود (مشخصاً شبکه های الجزیره و العربیه) برای تاثیرگذاری منفی بر روند بیداری اسلامی در کشورهای عربی بهره فراوان برده‌اند و البته نباید از نظر دور داشت که این دو کشور مجری مستقیم طراحی‌های آمریکا، انگلستان و رژیم صهیونیستی در جهت کشیدن خط ندامت بر موج بیداری اسلامی‌اند! غرب و رژیم صهیونیستی از آنجا که امکان حضور یا نقش آفرینی مستقیم در کشورهای موج بیداری به منظور توقف جریان انقلابی را نداشتند (بواسطه نفرت مردم این کشورها از آمریکا و رژیم صهیونیستی)، قطر و سعودی را به عنوان مجری طرحهای خود برای توقف خیزشهای اسلامی منطقه برگزیده و حمایت کرده‌اند! و البته کینه حاکمان این دو رژیم از موج بیداری و ترس آنها از گسترش آن تا به کشورهای تحت حکومتشان انگیزه‌ آنها را در اجرای طرحهای غرب برای توقف و انحراف خیزشهای اسلامی منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا را دو چندان نمود!.

۵- حمایت همه جانبه از اشخاص، جریانات و گروههای افراطی سلفی (وهابی) و در مواردی تسلیح آنها با هدف ایجاد ناآرامیها و جنگها داخلی در کشورهای موج بیداری، گسترش شدید ایران هراسی در کشورهای موج بیداری، دامن زدن به اختلافات مذهبی و تلاش در جهت معرفی تشیع به عنوان تهدید و دشمن اصلی عربی و جایگزین آن به جای رژیم صهیونیستی و امریکا و حمایت از احزاب و جریانات سکولار و غرب‌گرا در کشورهای منطقه روشهایی‌اند که از سوی قطر (وسعودی) برای تاثیرگذاری بر خیزشهای اسلامی مردم منطقه (و به تناسب وضعیت هر کشور) بکار گرفته شده‌اند.

۶- بدون شک حاکمان قطر و سعودی از عقلانیت و دانش کافی جهت طراحی این مداخلات برخوردار نیستند و نقش آنها صرفاً در حد مجری (والبته تدارکات چی) طرحهای مداخله ارزیابی می‌شود.

۷- در این میان باید توجه داشت که علی‌رغم مشکلات موجود هنوز می‌توان به احیای بیداری اسلامی و باز تولید آن در کشورهای موج بیداری و سایر کشورهای مستعد (اردن، عربستان و مراکش) امیدوار بود. هر چند تلاش جهان استکبار و صهیونیسم در این بوده که خیزشهای اسلامی مردم در کشورهای عربی را بی‌حاصل و عامل افزایش نا‌امنی و مشکلات اقتصادی معرفی کند و از این طریق مردم سایر کشورهای عربی را از پیوستن به این روند منصرف نماید.

۸- لازم به تذکر است که هر چند عواملی مانند بسته بودن دست جمهوری اسلامی در مسیر هدایت جنبشها و خیزشهای اسلامی منطقه (از نظر مالی، رسانه‌ای و دیپلماتیک)، توجیه نبودن بسیاری از مسئولان و متولیان سیاست خارجی (وزارت امور خارجه و خصوصاً سازمان فرهنگ و ارتباطات) جمهوری‌اسلامی نسبت به اهمیت موضوع بیداری‌اسلامی و در نتیجه عدم همراهی و نقش‌آفرینی جدی آنها در جهت حمایت همه جانبه فکری، سیاسی از موج بیداری و جهالت اصحاب تفکرات انحرافی (تا آنجا که بیداری‌اسلامی را محصول دخالت آمریکا در کشورهای منطقه می‌دانستند!) باعث شد تا جمهوری‌اسلامی علیرغم توقعی که از آن می‌رفت نتواند به هدایت این جنبشها و انتقال تجربیات انقلابی خود به آنها خصوصاً در عرصه مقابله با دخالتهای جهان استکبار و صهیونیزم در روند این خیزشها بپردازد، اما بدون تردید انقلاب و نظام اسلامی در قبال بیداری‌اسلامی رسالتی الهی و تاریخی دارد و در مسیر تحقق اهداف الهی و عالیه خود باید از این فرصت بی‌نظیر حداکثر استفاده را بنماید.

30نوامبر/16

چشم‌انداز تحولات مصر

سعدالله زارعی

پروازهای هواپیماهای جنگی مجهز به موشک بر فراز میدان الرابعه که هواداران اخوانی در آنجا تجمع کرده‌اند، تعطیلی فرودگاه‌ها و ایستگاه‌های قطار، اعلام آماده‌باش ارتش در کل مصر، تشدید اوضاع امنیتی در صحرای سینا و بندر حساس العریش، دستگیری رهبران مرکزی و استانی اخوان‌المسلمین، همه بیان‌کننده آنند که تشنج در فضای سیاسی امنیتی مصر پس از برکناری مرسی و روی کار آمدن عدلی منصور تشدید شده و ممکن است اوضاع مصر در طی روزها و هفته‌های آینده به وضعیت خطرناکی برسد.

برخلاف آنچه تصور می‌شود در حال حاضر هیچ ‌کسی و هیچ کشوری اوضاع را تحت کنترل خود ندارد. نه ارتش به‌رغم آنکه انسجام خود را حفظ کرده و قدرتمندترین نهاد کشور به حساب می‌آید، اوضاع کنونی را تحت کنترل دارد و نه کشورهای غربی که گمان می‌رود برنامه منسجمی را برای به قدرت رساندن وابستگان خود در مصر تدارک دیده‌اند، تسلطی بر اوضاع مصر دارند. این موضوع به‌خوبی فقدان قدرت فایقه و «فیصله‌بخش» در مصر طی ماه‌های آینده را نشان می‌دهد. روی دیگر این سکه آن است که هرج و مرج کنونی طی ماه‌های آتی در مصر ادامه پیدا می‌کند.

اخوان‌المسلمین در فضای تحولات مصر چیزی را از دست داده‌اند که برای به دست آوردن آن ۸۵ سال تلاش کرده‌اند و از این رو شرایط روانی آنان نسبت به دوره‌ای که برای کسب قدرت تلاش می‌کردند تا حد زیادی متفاوت است. پیش از این اخوان‌المسلمین تطورات گوناگونی را در حد فاصل رهبری استاد حسن البنا تا استاد محمد بدیع تجربه و در هر دوره‌ای تلاش کرده‌اند تا حضور خود در میدان سیاست را حفظ کنند، از این رو گاهی به حکومت‌ها روی خوش نشان ‌دادند و زمانی با ناصریست‌ها و حزب‌الامه پیمان ‌بستند. اخوان تلاش می‌کرد مخالف هیچ ‌دولتی تلقی نشود و لذا طیف‌های مختلف به درخواست‌های اخوان پاسخ مثبت ‌دادند. بر همین اساس تصور عمومی از اخوان‌المسلمین در این جمله خلاصه می‌شد: «محافظه‌کاران محتاطی که خشونت را دوست ندارند».

امروز اخوان‌المسلمین در وضعیت جدیدی قرار گرفته است. از یک سو  آنچه را که در یک مصاف منصفانه با گروه‌های مختلف و در یک انتخابات آزاد به دست آورده، در مواجهه با جبهه‌ای مرکب از احزاب راست، چپ، ناسیونالیست و نظامیان از دست داده است و از دیکر سو، اینک دیگر متصف به فضایلی که بدانها شهرت داشت، نیست و پس از یک سال که از به دست گرفتن قدرت او می‌گذرد، متهم به «تکروی»‌ و انحصارطلبی شده و امکان جلب همکاری چپ‌ها، راست‌ها و ناسیونالیست‌ها (قومی‌ها) را تا حد زیاد و به مدت طولانی از دست داده است.

اخوان‌المسلمین اینک بر سر دو راهی قرار گرفته است. یک راه حاشیه‌گزینی اجباری از عرصه سیاست و پذیرش این واقعیت است که در فاصله یکی دو دهه آینده نقش مهمی در سیاست نداشته باشد و راه دوم  این است که برای آنچه که به‌طور غیرقانونی از دست داده، «بجنگد» و رفتار سیاسی و اجتماعی اخوان در روزهای پس از سقوط مرسی نشان می‌دهد که این گروه راه دوم را برگزیده و قصد ندارد تسلیم شود. رئیس‌جمهور اخوان اعلام کرده است که اقدام ارتش را کودتایی غیرقانونی دانسته و هنوز خود را رئیس‌جمهور قانونی مصر می‌داند. سخنگو و اکثر اعضای عالی‌رتبه حماس نیز اقدام ارتش را غیرقابل قبول دانسته‌اند. دعوت اخوان به تجمع روز جمعه و شرکت نزدیک به ۱۰۰ هزار از هواداران آنان در مقابل مسجد «الرابعه» و اعلام حرکت به سمت کاخ ریاست‌جمهوری، حمله مسلحانه به فرودگاه شهر بندری «العریش» و اعلام عملیات در صحرای سینا و کانال سوئز نشانه عدم تسلیم اخوان‌المسلمین است که با رفتارهای سیاسی این حزب در  گذشته بسیار متفاوت است.

واقعیت این است که الزاماً نباید با انگاره‌های تاریخی به تحلیل جامعه شناختی و روانشناختی جریان اخوان پرداخت. البته شاید اخوان‌المسلمین راه میانه‌ای را برگزیند، به این معنا که تظاهرات و اقدامات تکمیلی امنیتی خود را تا آنجا ادامه دهد که سهم عمده‌ای را در ساختار سیاسی مصر به دست آورد، در این صورت اخوان المسلمین حداقل در میان مدت باید هدف خود را از «به دست گرفتن» قدرت به مشارکت در قدرت تغییر دهند.

 

ارتش و مدیریت تحولات

کم نیستند کسانی که معتقدند برخلاف ظاهر قضیه که توده‌های شرکت‌کننده در میادین و خیابان‌ها عامل اصلی تغییرات تلقی می‌شوند، این عناصر اطلاعاتی نظامی هستند که بسترهای پیش از وقوع و پس از وقوع شورش‌ها و خیزش‌ها را فراهم کرده‌اند. بر این اساس بسیاری از ناظران معتقدند تظاهرات یا مدیریت پس از تظاهرات در مصر تحت اشراف ارتش و دستگاه امنیتی آن صورت گرفته است. روزنامه «هاآرتص» در تحلیلی به قلم «آنشل پفیفر» در روز ۳۰ ژوئن که روز پایان مرسی خوانده شد، نوشت: «ارتش یک هفته پس از آغاز انقلاب مصر از اطاعت دستورات مبارک سرپیچی کرد. در واقع این ارتش بود که تصمیم گرفت مبارک از قدرت برکنار شود». یک روزنامه دیگر اسرائیلی (جروزالم پست) نیز در ۱۱ تیرماه ۹۲ در مقاله‌ای به قلم «ارین بن سالو مون» نوشت: «کودتای ارتش در مصر تکرار تاریخ است».

ورود ارتش به تحولات مصر برای کنترل اوضاع به گونه‌ای است که کار در دست مخالفان جبهه‌ای که ارتش در آن قرار دارد (یعنی جبهه غربی عربی) قرار نگیرد، از این رو می‌توان گفت علت سکوت ارتش در آخرین روزهای حکومت مبارک این بود که بتواند شرایط پس از مبارک را مدیریت کند، نه اینکه واقعاً بخشی از انقلاب به حساب آید، کما اینکه وقتی مبارک کنار رفت، فرمانده وقت ارتش تا یک سال قدرت را در دست داشت و به مدیریت نظامی تحولات آینده شامل تدوین قانون اساسی، برگزاری انتخابات مجلس الشعب و انتخابات ریاست‌جمهوری مشغول بود و تلاش زیادی کرد تامانع دستیابی یکی از کاندیداهای انقلاب به مسند ریاست‌جمهوری شود. در نهایت هم ارتش، رئیس‌جمهور را از کار برکنار کرد و گفته می‌شود در فاصله برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری تا زمان سقوط مرسی هم نقش مهم و البته غیرمستقیمی در بالا گرفتن اعتراضات علیه او داشته است.

در عین حال ارتش با محدودیت‌های زیادی در صحنه سیاسی مواجه است، از جمله:

۱ـ ممکن است ورود ارتش به معادله سیاسی در کوتاه‌مدت به مهار بحران بینجامد و به‌خصوص تب اجتماعی را تا حدی پایین بیاورد، ولی در میان‌مدت و درازمدت به تشدید بحران و بازسازی انقلاب منجر می‌شود، از این رو، روزنامه هاآرتص یک روز قبل از سقوط مرسی در مقاله‌ای این سئوال را مطرح کرد: «در صورت سرنگونی مرسی و قدرت گرفتن مجدد ارتش، آیا مصری‌ها برای پایان دادن به قدرت ارتش به خیابان‌ها باز خواهند گشت یا خیر؟»

ارتش در مصر ۶۰ سال قدرت را کاملاً در قبضه خود داشته و چنان با قدرت دیکتاتوری وابسته عجین شده که «مستقل دیدن» آن برای مردم مصر بسیار دشوار است، از این رو  به قدرت رسیدن یک نظامی با یک دولت تحت‌الحمایه نظامیان واکنش برانگیز خواهد بود. شاید به همین دلیل هم وزیر دفاع، عبدالفتاح السیسی پس از برکنار کردن مرسی و لغو قانون اساسی مصر، رئیس دادگاه قانون اساسی مصر عدلی محمود منصور را به عنوان رئیس‌جمهور موقت منصوب کرد.

۲ـ ورود ارتش به معادلات سیاسی، پاسخگویی در حوزه اقتصادی و مشکلات آن را متوجه ارتش می‌کند و حال آنکه ارتش از توان و بودجه کافی برای کاستن از مشکلات پیچیده و مزمن اقتصادی برخوردار نیست. جایگاه مسایل اقتصادی در تحولات مصر چنان در کانون توجه مردم قرار دارد که بعضی معتقدند: «برخلاف تصورات اولیه، ریشه اعتراضات کنونی در مصر عدم توافق در فضای سیاسی نیست، بلکه عدم تحمل در فضای اجتماعی است». روزنامه انگلیسی آبزور هم در روز ورود ارتش مصر به معادله قدرت نوشت: «هیچ‌کس نمی‌تواند مشکلات اقتصادی را حل کند، بنابراین هرج و مرج ادامه می‌یابد».

۳ـ ورود ارتش به معادلات سیاسی ممکن است بر میزان بی‌ثباتی و هرج و مرج کنونی بیفزاید. فرض کنیم حداقل ۱۰ درصد از حدود ۱۰ میلیون رأی دهنده به مرسی در انتخابات ۲۰۱۲ به هیچ قیمتی حاضر به پذیرش خلع رئیس‌جمهور منتخب خود نباشند. در این صورت ارتش با یک پدیده بغرنج و غیرمهار مواجه می‌شود و همین مشکل می‌تواند ارتش را متلاشی کند، زیرا اخوان در همین ارتش کنونی هم هواداران زیادی دارد که در صورت وقوع درگیری ارتش و اخوان حاضر به رویارویی با دوستان خود نیستند.

در اینجاست که تصویری از سوریه ۲۰۱۲ در ذهن طراحان اطلاعاتی امنیتی مصر شکل می‌گیرد. سوریزه شدن مصر برای غرب، ارتش مصر و رژیم‌های عربی وحشتناک خواهد بود، زیرا سرایت ناامنی به بزرگ‌ترین کشور عربی، اوضاع را به گونه‌ای رقم خواهد زد که هیچ ‌کسی قدرت مهار آن را نخواهد داشت. اگر ارتش بتواند در کوتاه‌مدت فضای داخل مصر را کنترل کند، دستاورد بزرگی را کسب کرده است، ولی اگر طی دو هفته پس از برکناری مرسی نتواند فضای سیاسی امنیتی مصر را از حالت اعتراضی خارج کند، قطعاً وارد یک دوره‌ طولانی و رو به تزاید ناامنی و در این بحران حل خواهد شد.

 

چشم‌انداز هرج و مرج

هرج و مرج از مختصات آن دسته از کشورهای شمال آفریقاست که طی دو سال اخیر دستخوش تحولات بوده‌اند. مصر، تونس و لیبی طی این دوران از نظر امنیتی وضع نابسامانی را تجربه کرده‌اند. به هم‌ریختگی ساختارها در این کشورها نوعاً با پیدایش و رشد جریانات گریز از مرکز توأم بوده است. این نیروها در لیبی مانع ایجاد یک نظم مشخص گردیده‌، هر روز از گوشه‌ای سربر آورده و از جامعه قربانی گرفته‌اند. روند هرج و مرج‌طلبی که در بستر سلفی‌گری قرار گرفته است، به‌خصوص پس از سرخوردگی در اقدامات نظامی علیه سوریه در کشورهای شمال آفریقا تشدید شده است، از این رو گفته می‌شود در صورت پایان یافتن بحران کنونی سوریه و تداوم حکومت بشار اسد، موج تروریسم ضد دولت‌های شمال افریقا و شبه جزیره جنوبی خلیج فارس تشدید خواهد شد.

جامعه مصر اگر چه به دلیل رسوخ تصوف در آن متعادل دیده شده است، ولی واقعیت این است که این جامعه به‌رغم برخورداری از سوابق فرهنگی‌ درخشان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، مدت ۴۰ سال تحت سیطره خشن حکومتی دیکتاتور و وابسته بوده و مناسبات درون اجتماعی از شکل طبیعی خود خارج شده‌ و نیروهایی که نمی‌خواهند محدودیت‌ها و مشکلات را تحمل کنند، قدرت فراوانی پیدا کرده‌اند. امروزه در جوامع شمال آفریقا گروه‌های بسیار کوچکی وجود دارند که با استفاده از سلاح و خشونت توانسته‌اند مانع توافق در این کشورها بشوند. اینها نوعاً نیروهای سرخورده‌ای هستند که از حاشیه شهرها و روستاها به هم می‌پیوندند و حوادثی را پدید می‌آورند که در آن جامعه سابقه نداشته‌اند. این گروه‌ها اگرچه نوعاً خود را مذهبی و دیندار معرفی می‌کنند، اما ارتباط اندکی با معارف معنوی اسلام برقرار می‌نمایند.

پایگاه میدل ایست آنلاین در تاریخ ۹ تیرماه ۹۲ در مقاله‌ای به قلم «کفاح محمود کریم» با اشاره به قتل فجیع «شیخ حسن شحانه» در روستای زاویه قاهره نوشت: «باید این واقعیت را بپذیریم که اندیشه‌های تندروانه نه به شیعه ارتباط دارند، نه به سنی، نه باید به مسلمانان نسبت داده شوند، نه به مسیحیان یا یهودیان. این زخم، جراحتی عمیق‌ است. این درد ریشه در طبقات پایین جوامع عقب‌مانده دارد، طبقاتی که متأسفانه اکثریت را تشکیل می‌دهند، به دلیل کمبودهای اجتماعی سراپا کینه هستند، در روزهای بی‌قانونی و ناامنی کینه‌ خود را بروز می‌دهند و به اقدام‌های شورش‌گونه روی می‌آورند تا همه چیز را به هم بریزند و همه کس را از پای درآورند».

در همین ایام روزنامه انگلیسی گاردین در مقاله‌ای با اشاره به عدم توافق گروه‌های موافق و مخالف مرسی نوشت: « هیچ چیز خطرناک‌تر از آن نیست که خشونت جایگزین آشتی ملی و شعارهای انقلاب ژانویه شود. مصر برای اعراب و حتی برای غیرعرب‌ها از اهمیت خاصی برخوردار است، در نتیجه وقتی گرفتار خشونت شود، آثار آن تمام منطقه را فرا خواهد گرفت».

هرج و مرج در جامعه مصر می‌تواند درگیری‌های بسیار شدیدی را بین مذاهب و طوایف و حتی بین صاحبان آب و زمین در آن کشور پدید آورد، کما اینکه در ماه‌های گذشته شاهد بروز اتفاقات نفرت‌آوری علیه شیعیان، قبطیان، مساجد، کلیساها و زاویه‌های صوفیه بوده‌ایم. در مصر در طی یکی دو سال گذشته بارها به زنان از جمله زنان مسیحی تعرض شده و «کشتن مخالفان» پدیده‌ای است که هر چند با توجیه مذهبی و از سوی تکفیری‌ها آغاز شد، امروز به یک پدیده اجتماعی تبدیل شده و افزایش شدید جرم و جنایت در شهرها و روستاهای مختلف مصر از نتایج آن است.

برخلاف آنچه تصور می‌شود هرج و مرج و آنارشیسم موجود در شمال آفریقا را مشکل بتوان مهار کرد، زیرا برخلاف گذشته، «اینک» قدرت فائقه‌ای چون دولت، ارتش، مذهب و طبقه‌ای خاص که اعتراضات را مهار کند، وجود ندارد. دولت‌ها حتی قدرت تاثیرگذاری خود را نیز از دست داده‌اند، از این رو هر حادثه‌ای در این کشورها به داراز کشیده می‌شود و تفاوتی هم نمی‌کند که این کشور در غرب باشد یا در شرق، مسلمان باشد یا مسیحی.

هرج و مرج کنونی شمال آفریقا محصول هر عاملی که باشد و هر گروه یا کشوری که در آن نقش داشته باشند، توسط امریکا، انگلیس، فرانسه یا کشوری نظیر عربستان قابل مهار نیستند، زیرا برخلاف دهه‌های گذشته، روندهای سیاسی و تحولات در این کشورها متمرکز نیستند و از منشأ واحدی سرچشمه نمی‌گیرند. امروزه یک حادثه در کشور تونس ـ خودسوزی یک جوان ـ به‌سرعت یک رژیم را ساقط می‌کند و دو برادر ـ محمود و محمد بدر ـ با کمپین جمع‌آوری امضا در مصر، یک دولت قانونی را ظرف سه چهارماه ساقط می‌کنند و هیچ قدرتی نه در مصر و نه فراتر از آن قادر به کنترل این روند نیست. از این رو سخن گزافی نیست که قدرت‌های بزرگی نظیر امریکا واقعاً نمی‌دانند که در چند هفته آینده در مصر چه اتفاقی خواهد افتاد.

بر این اساس می‌توانیم حدس بزنیم که اوضاع مصر تا مدت نامعلومی مبهم و عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی کشور ناآرام خواهند بود. در فضای هرج و مرج و آنارشی هیچ دولت و گروهی نمی‌تواند منافع پایداری را تعریف کند. در این شرایط هیچ معاهده‌ای قطعی نمی‌شود و به سرانجام واقعی نمی‌رسد. اگر نیم‌نگاهی به تجربه تونس در طی دو سال اخیر بیندازیم درمی‌یابیم که در شرایط کنونی هیچ کسی بر این کشور حکومت نمی‌کند و هیچ حزب و گروهی مظهر خواسته‌های مردم تونس نیست، کما اینکه همین وضعیت در لیبی و مصر هم به چشم می‌خورد.

شاید راز برجسته شدن قدرت گروه‌های کوچک و کم‌اثر شدن کشورهای بزرگ و ارتش‌ها و دستگاه‌های امنیتی نظامی این است که امکان کنترل پیام در دنیا از بین رفته است. پیش از این نه فقط دستگاه‌های فرستنده، بلکه اساساً «پیام» در کنترل دولت‌ها و ارتش‌ها و شرکت‌های چند ملیتی بود. این وضعیت چند سالی است که دگرگون شده و فضای مجازی و رسانه‌های جدید الکترونیکی و مخابراتی از تأثیر «رسانه‌های قدرتمند» کاسته‌اند.

این در حالی است که فضای مجازی اگرچه با اهداف خاصی سازماندهی شده‌، ولی در عمل امکان کنترل این فضا توسط کشورهای ایجاد کننده وجود ندارد. امروز چند جوان می‌توانند از طریق اینترنت و فضایی که «فیس بوک» دراختیارشان قرار داده است، تصمیم خود را برای هیجانی کردن یک موقعیت عملی کنند و موجب تحولات بزرگی بشوند، یعنی همان کاری که «محمود بدر» یکی از جوانان جنبش ۶ آوریل علیه مرسی انجام داد. بر این اساس باید گفت به میزانی که نقش گروه‌ها و سازمان‌های کوچک و عمدتاً نامرئی در تحولات سیاسی اجتماعی زیاد شده، از نقش قدرت‌ها، کشورها، دستگاه‌های امنیتی و نظامی در این تحولات کاسته شده است.

در این فضا طبعاً قدرت‌ها، کشورها و گروه‌هایی می‌توانند بر تحولات اجتماعی اثرگذار باشند که این تغییر فضا را درک و طبق شرایط جدید عمل کنند، از همین روی «کمال هلیاوی» عضو سابق مکتب ارشاد اخوان در تحلیل شکست برنامه مرسی معتقد است که: «رهبران اخوان هنوز تغییرات را درک نکرده‌اند».

در چنین شرایطی سرمایه‌گذاری روی «قدرت‌های بزرگ» شامل دولت‌ها، احزاب رسمی، ارتش و… کمتر پاسخ می‌دهد و سرمایه‌گذاری روی «قدرت‌های کوچک » نظیر مساجد، گروه‌های کوچک اجتماعی، کلوپ‌های دانشجویی، مجتمع‌های کارگری و… پاسخ مناسب‌تر، مؤثرتر و اطمینان‌آورتری را به همراه خواهد داشت. البته این بدان معنا نیست که باید فضای کنونی و ابزارهای سنتی را کنار بگذاریم و به آینده چشم بدوزیم، بلکه باید در عین به‌کارگیری همه ابزارهای گذشته، ساختارهای کنونی را نیز به رسمیت بشناسیم، اما همه اینها باید مناسباتی را شکل دهند که قوام‌دهنده مناسبات با شبکه‌های اجتماعی باشند.

 

 

سوتیتر:

هرج و مرج کنونی شمال آفریقا محصول هر عاملی که باشد و هر گروه یا کشوری که در آن نقش داشته باشند، توسط امریکا، انگلیس، فرانسه یا کشوری نظیر عربستان قابل مهار نیستند، زیرا برخلاف دهه‌های گذشته، روندهای سیاسی و تحولات در این کشورها متمرکز نیستند و از منشأ واحدی سرچشمه نمی‌گیرند. امروزه یک حادثه در کشور تونس ـ خودسوزی یک جوان ـ به‌سرعت یک رژیم را ساقط می‌کند و دو برادر ـ محمود و محمد بدر ـ با کمپین جمع‌آوری امضا در مصر، یک دولت قانونی را ظرف سه چهارماه ساقط می‌کنند و هیچ قدرتی نه در مصر و نه فراتر از آن قادر به کنترل این روند نیست.

 

30نوامبر/16

آموزه‌های قرآن-شاخص‌های کرامت انسان در

اسماعیل نساجی‌زواره

طلیعۀ سخن

کرامت امانتی است الهی که بسان گوهر ارزشمندی از سوی رب مالک در صدف وجود عبد سالک به ودیعه گذاشته شده است و از مهم‌ترین عوامل کمال انسانیت و مقام آدمیت محسوب می‌شود.

هرچند در تبیین این فرایند از سوی مکاتب و مذاهب مختلف، تعاریف گوناگونی ارائه شده است، اما مناسب‌ترین و متعادل‌ترین تعریف عبارت است از: «عظمت و ارزش‌های ذاتی و درونی که در انسان نهفته است و در دیگر کائنات پیدا نمی‌شود.»

در اهمیت مقولۀ کرامت همین بس که خداوند عالی وحی آسمانی را با وصف کرامت بر پیامبر هادی (ص) آغاز کرد: «اقرأ و ربک الأکرم»(۱) و انسان را با خصیصۀ تکریم ستود: «و لقد کرّمنا بنی‌آدم…»(۲) و ملاک برتری وکرامت بشر را پرهیزگاری دانست: «… إن اکرمکم عندالله اتقاکم…».(۳)

با عنایت به اینکه قرآن کریم به زیباترین شکل و عالی‌ترین روش، مقام و منزلت انسان را تجلیل کرده است، نویسندۀ این سطور در صدد است که با الهام از آموزه‌های وحیانی و با رویکرد دینی ـ روان‌شناختی به معرفی انواع کرامت و شاخص‌های آن بپردازد. امید است که مورد توجه خوانندگان محترم قرار گیرد.

 

انواع کرامت

در فرهنگ اسلامی دو نوع کرامت برای انسان تعریف شده است:

۱. کرامت ذاتی: این نوع کرامت به‌طور تکوینی در پرتو نعمت‌ها و قابلیت‌های خاصی که خداوند به بنده‌اش اعطا کرده، در نهاد او به ودیعه گذاشته شده است و اختیار‌کردن انسان در کسب این مقام نقش ندارد. به‌واسطۀ این فضیلت، انسان در مرتبه‌ای قرار می‌گیرد که برتر از دیگر موجودات است. قرآن کریم می‌فرماید: «لقد کرّمنا بنی‌آدم و حملناهم فی البّر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی اکثر ممن خلقنا تفضیلاً؛(۴) ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و آنان در صحرا و دریا بر مرکب‌های راهوار سوار کردیم و از نعمت‌های پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده‌ایم، برتری بخشیدیم.»

از این آیه استنباط می‌شود هر کمالی که در دیگر موجودات هست، حدّ اعلای آن در بشر وجود دارد. این کرامت یک وجه عمومی و کلی دارد که همۀ انسان‌ها را شامل می‌شود؛ از این‌رو حتی انسان‌های مشرک، کافر و فاسق از این نوع کرامت برخوردار بوده‌اند، ولی چنین گوهر بی‌همتایی را کُفران کرده و اصالت هویت اصیل خویش را به پای امور فناپذیر و ارزش‌های دروغین فدا کرده‌اند.

۲. کرامت اکتسابی: یک نوع علّو روحی و اعتلای معنوی است که بر پایۀ تقوا و پارسایی ظهور می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: «… إن اکرمکم عندالله اتقاکم…؛(۵) همانا گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» براساس این آیه انسان‌ها در ارتباط با این نوع کرامت یکسان نیستند، بلکه متفاوت هستند و هرچه میزان تقوا و پرهیزگاری آنان بیشتر باشد، کرامتشان نیز بیشتر خواهد بود. کسی که می‌خواهد به مقام مکرّمین دست یابد، از پستی‌ها گریزان است و به اعتلا گرایش دارد.

نخستین فروغ امامت حضرت علی (ع) می‌فرماید: «روح خود را از هرگونه پستی گرامی بدار، هرچند برحسب ظاهر تو را به سوی امور مرغوب بکشاند.»(۶) کسی که به کارهای پست روی می‌آورد، نه تنها چیزی نصیب او نمی‌شود، بلکه از جان و روح خود سرمایه‌گذاری می‌کند بدون اینکه بهرۀ چشمگیری دریافت کند. انسان کریم فقط بندۀ خداست. آنچه با گوهر ذاتش بیگانه است به بوستان وجودش راه نمی‌دهد. از بندِ تمام دشمنان درونی و برونی رها شده و با سرشتی عالمانه و روحی کریمانه در وادی فضایل اخلاقی قدم می‌گذارد.

 

خلافت الهی

نخستین شاخص کرامت انسان مقام جانشینی او نسبت‌به خداوند سبحان است که در مقال وحی از آن به‌عنوان «خلیفه‌الله» یاد می‌شود. این ویژگی جایگاه آدمی را در نظام احسن تعیین می‌کند و نشان می‌دهد که وی در زمینۀ معرفت حقایق از استعداد خاصی برخوردار است. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «و اذ قال ربّک للملائکه انّی جاعلٌ فی‌الارض خلیفه…؛(۷) هنگامی که خداوند به ملائکه گفت من می‌خواهم در زمین جانشینی را قرار دهم…». در این آیه منظور از «خلیفه» شخص حقیقی بشر نیست، بلکه مراد شخصیت حقوقی آدم و مقام انسانیت است که او را شایستۀ مقام خلافت کرده است. آموزه‌های وحیانی مبیّن این حقیقت است که سنت خداوند در احکام تکوینی بر آن شد که قوانین تکوینی جهان را به‌وسیلۀ یک نوع از مخلوقاتش آشکار کند. از این‌رو انسان را برگزید و به او امتیازها و کرامت‌هایی را عطا کرد و عصارۀ آن امتیازها همان جامعیت وی نسبت‌به دیگر مخلوقات است؛ چون دیگر مخلوقات حتی فرشتگان از هستی محدودی برخوردارند و تنها مظهر اسم معینی از اسمای الهی هستند. این انسان با آنکه ضعیف آفریده شده است، به‌حقیقت مایۀ عبرت و شگفتی هر عبرت گیرنده است؛ زیرا او با آن همه ضعف آغازین و جهل ابتدایی، پس از شکوفایی استعداهایش در امور مهم تصرف می‌کند و بر کائنات سلطه پیدا می‌کند و آن‌قدر در این مسیر پیش می‌رود که این اختراعات شگفت‌آور عصر کنونی را از خود بروز می‌دهد و اختراعات غیرقابل شمارش را در آینده ارائه می‌دهد؛ بنابراین حکمت خداوندی اقتضا می‌کند که چنین مخلوقی را خلیفۀ خود کند تا سنت‌های الهی را در عالم تکوین برپا کند و اسرار خلقت و بدایع حکمت و منافع احکام معبود خویش را آشکار کند.(۸)

 

درک اسرار آفرینش

از دیگر جلوه‌های کرامت انسان، علم و آگاهی او نسبت به اسمای الهی است. منظور از علم به اسما تنها فراگیری یک سلسله الفاظ نیست، بلکه حقایق غیبی عالم است که به لحاظ نشانۀ خدا‌بودن بر آنها لفظ «اسم» اطلاق شده است و علمِ به آنها از منظر قرآن چنان ارزش والایی دارد که حتی ملائکه و فرشتگان مقرب الهی شایستگی آگاهی از این اسما را ندارند. خداوند می‌فرماید: «و علّم آدم الاسماء کلّها…؛(۹) و علم اسرار آفرینش را به آدم آموخت…» این آیه نشان می‌دهد که انسان از ارزش و کرامتی برخوردار است که دیگر کائنات حتی ملائکه هم از آن برخوردار نیستند؛ از این‌رو همین فضیلت سبب شده است تا خداوند انسان را از اسمای خودش آگاه کند و بدون واسطه آن حقایق را به وی بیاموزد.

 

مسجود فرشتگان

نعمت مسجود‌بودن انسان پس از نعمت خلافت و تعلیم اسرار آفرینش سومین موهبتی است که به‌عنوان شاخص کرامت به وی عطا شده است. خداوند در سورۀ بقره می‌فرماید: «و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدو الا ابلیس…؛(۱۰) و هنگامی که به فرشتگان گفتیم که بر آدم سجده کنید، همگی سجده کردند جز شیطان…» این آیه نه‌تنها ارزش والا و مقام متعالی انسان را بیان می‌کند، بلکه برتری او را بر فرشتگان نشان می‌دهد؛ زیرا اگر انسان موجودی کامل‌تر از ملائکه و افضل بر آنان نبود، صحیح نبود که وجود کامل برای وجود ناقص خضوع و کرنش کند.

شایان یاد‌آوری است که فرشتگان برای انسان سجدۀ پرستش نکردند؛ زیرا سجدۀ پرستش مخصوص خداست و سجدۀ آنان بر انسان به معنای تواضع و تکریم مقام انسانیت بود و به امتثال فرمان خداوند چنین تکریمی را برای انسان کامل روا داشتند؛ نظیر آنچه که از برادران و پدر حضرت یوسف (ع) در برابر این پیامبر سر زد: «… خرّوا له سجداً…؛(۱۱) و همگی در برابر او به سجد افتادند.»

بنابراین سجدۀ فرشتگان برای آدم تکریم و تحیت بود، نه عبادت و اطاعت؛ یعنی ملائکه چون آدم را مظهر خود یافتند، بر او سجده کردند، نه اینکه به‌عنوان معبود خود.(۱۲)

 

تسخیر موجودات جهان

در جهان‌بینی اسلامی انسان از چنان مقام و موقعیتی برخوردار است که می‌تواند از نیروی عقل و توان جسمی خود در راستای پرده‌برداری از اسرار و شگفتی‌های جهان استفاده کند و تمام نیروهای طبیعت را مسخّر خود گرداند. قرآن کریم در زمینه می‌فرماید: «الله الذی خلق السموات و الارض و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقاً لکم و سخر لکم الفلک لتجری فی البحر بامره و سخر لکم الانهار و سخر لکم الشمس و القمر دائبین و سخر لکم اللیل و النهار؛(۱۳) خداوند آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی را فرو فرستاد و با آن میوه‌ها را برای روزی شما از زمین بیرون آورد و کشتی‌ها را مسخر شما کرد تا بر سطح دریا به فرمان او حرکت کنند و نیز نهرها را مسخر شما کرد و خورشید و ماه را که با برنامۀ ‌منظمی در حرکت هستند به تسخیر شما درآورد و شب و روز را مسخر شما ساخت.»

از منظر قرآن کریم معنای تسخیر موجودات این است که آنها به‌گونه‌ای آفریده شده‌اند که به انسان نفع برسانند نه اینکه سدّ راه زندگی و منافع انسانی باشند: «ولقد مکّنّاکم فی‌الارض و جعلنا لکم فیها معایش قلیلاً ما تشکرون؛(۱۴) ما تسلط بر زمین را برای شما قرار دادیم و در آن انواع وسایل زندگی را مهیا کردیم، اما کمتر شکرگزاری می‌کنید.» بنابراین تسخیر موجودات برای انسان حکایت از مقام و موقعیت ذاتی او دارد.

 

حامل بار امانت الهی

انسان موجودی با استعداد است که می‌تواند با کسب معرفت و تهذیب نفس به اوج افتخار برسد. آسمان، زمین، کوه‌ها و دیگر کائنات دارای نوعی معرفت الهی هستند؛ یعنی خدا را تسبیح می‌کنند و در برابر عظمت او خاضع هستند، ولی همۀ اینها به‌صورت ذاتی و تکوینی است و تکاملی در آن وجود ندارد، اما معرفت انسان به‌همراه تکامل و آمیخته با اراده و اختیار است؛(۱۵) از این‌رو قرآن کریم بشر را امانت‌دار خداوند معرفی کرده و می‌فرماید: «انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان…؛(۱۶) ما امانت (تکلیف و ولایت الهی) را بر آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، ولی آنها از حمل آن سر برتافته و هراسیدند و انسان آن را بر دوش کشید». این آیه بیان می‌کند که پذیرفتن امانت از ویژگی‌های انسان است که همۀ‌ موجودات جهان آفرینش از پذیرش آن سرباز زند.

مفسران و قرآن‌پژوهان در باب این امانت اقوال گوناگون دارند. بعضی گفته‌اند که منظور از امانت «تکالیف الهی» است که اطاعت و عمل به آن موجب سعادت و سرپیچی از آن موجب شقاوت می‌شود و در میان تمام موجودات جهان آفرینش، تنها انسان است که بر اثر برخورداری از اختیار و آگاهی، استعداد و توانایی آن را دارد که دستورات الهی را بپذیرد و به آن عمل کند و در نتیجه خود را به سر منزل مقصود برساند.

بعضی دیگر گفته‌اند که منظور از این امانت «شناخت خداوند» است و در میان موجودات جهان این انسان است که می‌تواند آفریدگار جهان و مبدأ خود را بشناسد و با اطاعت و پرستش او، خود را به سر منزل کمال برساند.(۱۷)

علامه طباطبایی (ره) در این زمینه می‌فرماید: جملۀ «انّا عرضنا الامانه» معنایش این است که ما ولایت الهی و استکمال به حقایق دین (علم و عمل به حقایق) را بر آسمان‌ها و زمین عرضه کردیم و هیچ‌کدام استعداد پذیرفتن آن را جز انسان نداشت.(۱۸)

وقتی گفته می‌شود که امانت بر انسان عرضه شد، یعنی نهادن آن در خمیرمایه و فطرت انسان است، نه اینکه به‌صورت تشریعی بر یکایک مردم عرضه شد و آنان پذیرفتند. چیزی که می‌تواند مایۀ امتیاز انسان نسبت‌به دیگر مخلوقات از لحاظ ساختار وجودی باشد، قوۀ عقل و اراده است که انسان را بر دیگر موجودات برتری بخشیده است؛ از این‌رو امانت موهبتی است که خداوند به آدمی داده و در حد خودش ارزش پیدا کرده است. به همین دلیل آیۀ امانت دلالت بر کرامت ذاتی انسان و شناخت هویت او دارد.

 

آزادی و اختیار

یکی دیگر از ملاک‌های ارزش انسانیت که زیربنای حقوق و اخلاق است مسئلۀ «اختیار و آزادی» است. در قرآن کریم آیات زیادی وجود دارد که با صراحت بر اختیار انسان دلالت دارد: «قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر؛(۱۹) بگو حق از سوی پروردگار شماست. هرکس می‌خواهد ایمان بیاورد و هرکس می‌خواهد کافر شود.»

انسانی که به پذیرشِ باوری مجبور شود، حتی اگر آن باور درست هم باشد، کرامت وی سرکوب شده است و شخصیت او مورد اهانت قرار گرفته است؛ به همین دلیل از منظر آموزه‌های قرآنی، بشر برای پذیرش عقیده مجبور نیست و باید در گزینش اعتقادی به مرحلۀ اقناع دست یابد. این اقناع باید در فضایی به‌دور از هرگونه جوسازی و فشارهای محسوس و نامحسوس باشد و پیامبران موظف بوده‌اند موانعی را که فراروی انسان قرار دارد، کنار بزنند تا او بتواند آزادانه و آگاهانه شخصیت انسانی خود را پاس بدارد.

قرآن کریم هدایت را امری انتخابی می‌داند و آن را منطبق با علاقه و تمایل پیامبران (ع) نمی‌داند و تصریح می‌کند که: «انک لاتهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین؛(۲۰) تو هرکس را که دوست داری نمی‌توانی راهنمایی کنی، ولی خداوند هرکس را بخواهد راهنمایی می‌کند و او به هدایت‌شدگان آگاه‌تر است.» این آیه مبین این حقیقت است که مقولۀ ایمان و کفر و باور و عدم باور در چهارچوب اجبار و اکراه قرار نمی‌گیرد و طبق اراده و خواست خداوند از طریق چگونگی آفرینش و قوانین جاری در فطرت بشر اعمال می‌شود. بر همین اساس است که قرآن عدم اکراه در دین را به‌عنوان یک اصل مطرح می کند و می‌گوید: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرّشد من الغیّ»(۲۱) در این آیه اجبار در پذیرش دین به‌طور کامل نفی شده است و عدم اجبار در دین چیزی جز احترام به کرامت انسانی نیست و پاسداری از این کرامت در گرو حفظ آزادی و انتخاب است. به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) هیچ‌گاه کسی را به پذیرش دین مجبور نکرد، بلکه از راه‌های گوناگون به روشنگری جامعه پرداخت و اصل انتخاب و گزینش را با کرامت انسانی هماهنگ می‌دید.(۲۲)

 

کمال بی‌نهایت

از دیگر جلوه‌های کرامت انسان سیر کمال بی‌انتهاست؛ زیرا وی موجودی است سالک و پویا که می‌تواند در کوی عشق الهی مراحل و مدارج کمال را طی کند و معبودش را با وصف «ارحم الراحمین» ملاقات کند:‌ «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فلماقیه؛(۲۳) ای انسان تو به سوی پروردگارت سخت تلاش می‌کنی، پس به دیدار او خواهی رسید.» این آیه معیار عزت و شرافت انسان را حرکت و کوشش به‌سوی معبود خود می‌داند؛ یعنی اگر انسان بخواهد می‌تواند خود را به‌سوی مبدأ وجود سیر دهد و خود را به مقام و منزلتی برساند که موجودی ملکوتی شود تا هم او از پروردگار خود خشنود و هم خدا از او خشنود شود و داخل بهشت خاص خداوند گردد.

 

نفی نگرش طبقاتی

قرآن کریم به‌منظور حفظ شرافت و عزت انسان نگرش طبقاتی را نفی می‌کند و آن را با کرامت وی ناسازگار می‌داند. در شبه‌جزیرۀ عربستان و در فرهنگ بومی آنجا چنین نگرشی شایع بود و این ایده آن‌قدر عمیق و گسترده بود که حتی آداب عبادی را هم دربرمی‌گرفت. با دقت در بعضی از آیات چنین به‌دست می‌آید که در اذهان پاره‌ای از اشراف که مسلمان شده بودند، این باورها (تعصبات طبقه‌ای) همچنان ریشه داشت و قرآن کریم در بسیاری از موارد این عقاید را مطرح و بر آنها خط بطلان کشیده است، از جمله آنکه در آداب برگزاری مراسم حج اشراف در عرفات از منطقه‌ای که عموم مردم روانه می‌شدند، حرکت نمی‌کردند و این عمل را برخلاف شأن خود قلمداد می‌کردند. قرآن به آنان تذکر می‌دهد که این قبیل بینش‌های طبقاتی را کنار بگذارید و می‌فرماید:‌ «ثم افیضو من حیث افاض الناس و استغفروا الله ان ‌الله غفور رحیم؛(۲۴) سپس از همان جایی که انبوه مردم روانه می‌شوند، شما نیز روانه شوید و از خداوند طلب آمرزش کنید؛ زیرا او آمرزنده و مهربان است». در جامعۀ طبقاتی، توده‌های مردم به‌عنوان افراد پست به‌شمار می‌آیند و یکی از عوامل گریز اشراف از پذیرش دین الهی آن بود که همان عموم مردم به این ادیان روی می‌آوردند. قرآن کریم نگرش جامعۀ اشرافی و طبقاتی را به موضوع دین‌باوری افراد عادی چنین گزارش می‌دهد: «قَالُوا أَ نُؤْمِنُ لَک وَ اتَّبَعَک الأَرْذَلُونَ‏ ؛(۲۵) آیا به تو ایمان بیاوریم در‌حالی‌که افراد فرومایه از تو پیروی می‌کنند؟»

این نوع دیدگاه و نگرش با کرامت و عزت انسان‌ها سازگاری ندارد و ادیان الهی معمولاً با این مشکل مواجه می‌شدند و به همین جهت معمولاً پیروان نخستین ادیان آسمانی، توده‌های محرومی بودند که در سایۀ ‌نگرش طبقاتی، شرافت و عزت آنان خرد شده بود و در پرتو تعالیم دین می‌خواستند این نقیصه را جبران کنند.

این جریان در خصوص دین اسلام تبلوری روشن داشت. هنگامی که خورشید اسلام در شبه‌جزیرۀ عربستان طلوع کرد، جامعۀ بشری در این سرزمین و دیگر ممالک دنیا گرفتار چالش‌های طبقاتی بود. در این جامعه اهل کتاب خودشان را امت برگزیدۀ خدا محسوب می‌کردند. قرآن کریم در چندین آیه به این موضوع اشاره می‌کند و آن را یک پندار واهی قلمداد می‌کند و بر آن مهر بطلان می‌نهد.

این نگرش‌های تعصبی و رفتارهای طبقاتی با کرامت و شرافت انسانیت منافات داشت و دین مبین اسلام با محو این قبیل تقسیم‌بندی‌ها و در پرتو گسترش آموزه‌های الهی‌اش کرامت افراد سرکوب‌شده را به آنان بازگرداند.(۲۶)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. سورۀ علق، آیۀ ۳.

۲. سورۀ اسراء، آیۀ ۷۰.

۳. سورۀ حجرات، آیۀ ۱۳.

۴. سورۀ اسراء، آیۀ ۷۰.

۵. سورۀ حجرات، آیۀ ۱۳.

۶. نهج‌البلاغه، ترجمۀ محمد دشتی، قم، انتشارات ائمه (ع)، ۱۳۷۹ شمسی، نامه ۳۱، ص ۵۳۲.

۷. سورۀ بقره، آیۀ ۳۰.

۸. تفسیر تسنیم، آیت‌الله جوادی آملی، قم، مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸ شمسی، ج ۳، صص ۵۲ ـ ۴۹.

۹. سورۀ بقره، آیۀ ۳۱.

۱۰. سورۀ بقره، آیۀ ۳۴.

۱۱. سورۀ یوسف، آیۀ ۱۰۰.

۱۲. تفسیر تسنیم، ج ۳، ص ۲۷۱.

۱۳. سورۀ ابراهیم، آیات۳۲ و ۳۳.

۱۴. سورۀ اعراف، آیۀ ۱۰.

۱۵. تفسیر نمونه، آیت‌اله مکارم شیرازی و همکاران، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۸ ش، ج ۱۷، ص ۴۵۳.

۱۶. سورۀ احزاب، آیۀ ۷۲.

۱۷. مبانی انسان‌شناسی در قرآن، عبداله نصری، تهران، مؤسسۀ فرهنگی دانش و اندیشۀ معاصر، ۱۳۸۵ ش، صص ۲۲۵ـ۲۲۴.

۱۸. المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ترجمۀ سیدمحمدباقر موسوی همدانی، تهران، انتشارات کانون محمدی، ۱۳۶۸ ش، ج ۱۶، ص ۳۵۰.

۱۹. سورۀ کهف، آیۀ ۲۷.

۲۰. سورۀ قصص، آیۀ ۵۶.

۲۱. سورۀ بقره، آیۀ ۲۵۶.

۲۲. مجلۀ آینۀ پژوهش، شماره ۱۰۲، بهمن و اسفند ۱۳۸۵ ش، صص ۳۲ـ۳۱.

۲۳. سورۀ انشقاق، آیۀ ۶.

۲۴. سورۀ بقره، آیۀ ۱۹۹.

۲۵. سورۀ شعراء، آیۀ ۱۱۱.

۲۶. مجلۀ آینۀ پژوهش، شماره ۱۰۲، بهمن و اسفند ۱۳۸۵ ش، صص ۳۴ـ۳۳.

 

سوتیتر:

 

آموزه‌های وحیانی مبیّن این حقیقت است که سنت خداوند در احکام تکوینی بر آن شد که قوانین تکوینی جهان را به‌وسیلۀ یک نوع از مخلوقاتش آشکار کند. از این‌رو انسان را برگزید و به او امتیازها و کرامت‌هایی را عطا کرد و عصارۀ آن امتیازها همان جامعیت وی نسبت‌به دیگر مخلوقات است

 

30نوامبر/16

پیروزی نهضت با صلابت امام خمینی در نخستین گام‌ها

غلامرضا گلی‌زواره

 

تصمیمی هوشیارانه در برابر مصوبه‌ای خائنانه

هدف از تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی که در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ ش. در جراید و مطبوعات انتشار یافت موارد ذیل بود:

۱ـ ارزیابی میزان هوشیاری سیاسی علما و پیش‌بینی مخالفت‌های لازم

۲ـ آماده کردن زمینه‌هایی برای کمرنگ و حتی محو کردن نقش مذهب در کشور

۳ـ توطئه دستبرد به قانون اساسی و تغییر و تبدیل برخی از مواد قانونی که مانع نقشه‌های پلید دربار و هیئت حاکمه بود.

۴ـ فراهم آوردن زمینه‌هایی به منظور اعطای پست‌های حساس به دست اقلیت‌های مذهبی که نقش ستون پنجم را در کشورهای اسلامی ایفا می‌کردند.

۵ـ مقدمه‌چینی برای پیوستن به غاصبان قدس شریف و هماهنگی با صهیونیست‌ها

۶ـ رژیم شاه خود باعث گردید که زنان از ضروری‌ترین و ابتدایی‌ترین حقوق خود محروم شوند، ولی با عنوان فریبنده آزادی بانوان، به اساس قانون مشروطه تجاوز کرد تا گناه عقب‌افتادگی و حرمان زنان را متوجه اسلام و قانون اساسی ایران کند.

۷ـ شاه با تصویب این لایحه، پایگاه فرمانروایی خود را در میان خانواده‌ها به کار می‌گرفت و انتظارات امریکا را با دیده تمکین پاسخ می‌گفت.

۸ـ ایجاد محکی در توان و کیفیت بالقوه و بالفعل برای اقدامات آینده(۱)

۹ـ شاه از این رهگذر درصدد بود در میان جامعه روحانیت شکاف پدید آورد و نیز نزد افکارعمومی، علما را مخالف ترقی‌خواهی، توسعه‌طلبی و منفور جلوه دهد.

با اعلام این تصویب‌نامه که بوی خیانت و نیرنگ می‌داد، فرصت بسیار مناسبی برای امام خمینی به وجود آمد تا رسالت تاریخی و وظیفه اسلامی خود را آغاز و از این مصوبه ضداسلامی، به عنوان انگیزه‌ای برای بیداری و به حرکت درآوردن امت مسلمان بهره‌برداری کند؛ از این رو، بی‌درنگ علمای طراز اول را به نشست اضطراری و گفت‌وگو پیرامون این توطئه فراخواند. ساعتی بعد اولین جلسه علمای قم در منزل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) تشکیل شد. امام خمینی در این جلسه محورهای ذیل را مطرح ساخت:

۱ـ ترسیم دورنمای و وحشت‌بار آینده

۲ـ نقشه‌های خانمان‌سوز و مخرّب رژیم شاه و مأموریت او در پاسداری از منافع استکبار جهانی که با نابودی اسلام و ملت مسلمان همراه بود.

۳ـ توطئه‌های خطرناکی که در پشت پرده علیه اسلام در دست اجرا بود که این تصویب‌نامه نمونه بارز و بازگوکننده آن بود.

۴ـ امام مسئولیت خطیر علما و زعمای روحانیت را در این عصر تاریک در برابر نقشه‌های خطرناک ایادی استکبار علیه اسلام و استقلال کشورهای اسلامی را یادآور شد و هشدار داد اگر در مقابل این خطرات سکوت و مسامحه کنیم و یا کوتاه بیاییم، اسلام و امت اسلامی در معرض سقوط و زوال قرار می‌گیرند و ما در برابر قرآن و رسول اکرم «ص» مسئول خواهیم بود.(۲)

به دنبال تذکرات و بیانات بیدارکننده امام خمینی و سخنان دیگر مراجع حاضر در جلسه مذکور و تبادل‌نظر درخصوص مفاد تصویب‌نامه، تصمیم‌های ذیل اتخاذ شدند:

الف) طی تلگرافی به شاه، مخالفت علمای اسلام با محتوای تصویب‌نامه اعلام گردد و لغو فوری آن درخواست شود که این موضوع اجرا شد و علمای قم در ۱۷ مهر ۱۳۴۱ ش در تلگراف‌هایی خطاب به شاه، مخالفت با تصویب‌نامه را مورد توجه قرار دادند.

ب) طی نامه و پیغام خطاب به علمای تهران و شهرستان‌ها عوارض ناگوار و غیرقابل اغماض تصویب‌نامه بازگو شود و برای مقابله با آن از این بزرگان دعوت به عمل آید.

ج) هر هفته یک بار و در صورت لزوم بیشتر جلسه مشاوره و تبادل‌نظر میان علمای قم برگزار شود.(۳)

امام خمینی علاوه بر مخابره تلگراف‌هایی خطاب به شاه و نخست‌وزیر وقت (اسدالله علم) طی نامه‌هایی خطاب به علما و مقامات روحانی تهران و نواحی دیگر و حتی علمای خارج از کشور خطرهایی را که اسلام و استقلال مسلمانان را در جهان اسلام تهدید می‌کند، گوشزد کرد و اقشار گوناگون مردم را به استقامت، اتحاد و همکاری فراخواند و از آغاز اعتراض علیه مصوبه دولت عَلَم با شیوه‌ای مطلوب و خردمندانه و برنامه‌ریزی شده به سوی تحولی فکری و تأثیرگذار در جامعه اسلامی پیش رفت. به دنبال اعتراض امام خمینی و دیگر مراجع، موج نارضایتی در میان عموم مردم پدیدار گردید و آنان مخالفت خود را با رژیم پهلوی اعلام داشتند و از موضع‌گیری علما و مراجع تقلید درباره مفاد مخدوش مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی حمایت کردند.

واکنش روحانیون مبارز و در رأس آنان امام خمینی و پیروان آن بزرگان، برای رژیم غیرمنتظره و در آن مقطع زمانی دور از انتظار بود، به‌خصوص تلگراف امام به شاه که حاوی عبارتی چون عَلَم می‌خواهد دین اسلام را از رسمیت بیندازد، مخالف صریح قرآن عمل کرده و به دستورات الهی گردن ننهاده و قانون اساسی را زیر پا گذاشته است، بود.

از این رو واهمه و ترس از گسترش دامنه اعتراض‌ها و انتقادها که نوک تیز آن در اصل متوجه شخص شاه بود، هیئت حاکمه را به فکر چاره‌اندیشی انداخت.(۴)

 

گسترش اعتراضات و عقب‌نشینی رژیم

عقب‌نشینی رژیم استبدادی و به دنبال آن اعتراض علما با راه‌پیمایی و بستن بازار و ایراد سخنرانی در مساجد استمرار یافت و عده‌ای از مردم به عنوان مخالفت با مصوبه مذکور در منازل علما تحصن کردند.

بدین ترتیب، موج اعتراضات به محافل عمومی و مساجد کشیده شد. مردم با روحانیون تماس می‌گرفتند و کسب تکلیف می‌کردند. حتی نفرت اقشار گوناگون از این مصوبه ضددینی از محافل مذهبی و بازاریان متدین گذشت و به مرکز دانشگاهی و علمی هم رسید و سیل‌نامه‌ها و تلگراف‌ها از طبقات مختلف به سوی دربار، نخست‌وزیر و مراجع سرازیر گردید. خطبا، وعاظ در مجامع عمومی این موضوع را مورد بحث، نقد و تحلیل قرار می‌دادند و متن تلگراف‌ها را که از صدها مورد می‌گذشت بر فراز منابر قرائت می‌کردند،(۵) اما رژیم مطبوعات را به شدت تحت کنترل داشت که مبادا در این باره کوچک‌ترین خبری و گزارشی بنویسند و می‌کوشید موضوع را ناچیز جلوه دهد تا با مسامحه و تعلل، روحانیون را از مبارزه و مقاومت خسته کند و آنها مسئله را به فراموشی بسپارند.

سرانجام هیئت حاکمه متوجه شد تهدید و ارعاب و اختناق شدید، علما را از مبارزه بازنمی‌دارد، ولی کانون اصلی و قله این اعتراض‌ها و مخالفت‌ها را شناسایی کرد و متوجه شد شخصیتی که با موضع‌گیری‌های شدید خود، دیگران را تحت‌الشعاع نظرات خود قرار می‌دهد، امام خمینی است. رژیم صلاح نمی‌دید در این باره واکنش مسلحانه نشان بدهد و با گلوله و مسلسل مانع اعتراض‌های عمومی و خشم مردم گردد، در نتیجه حیله‌گرانه درصدد برآمد تا صفوف علما را از هم جدا و بنا بر تفکر موهوم خود امام را منزوی کند و دیگران را با تعریف و تمجید راضی سازد؛ به همین جهت نخست‌وزیر وقت، اسدالله علم، بعد از یک ماه و نیم که هیچ‌گونه پاسخی به تلگراف‌ها نداد و حتی در سخنرانی‌هایش لحن تهدیدآمیز داشت، ناگهان تلگرافی برای سه نفر از مراجع مخابره کرد و در آن خاطرنشان ساخت نظر دولت در مورد شرط مسلمان بودن انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان همان دیدگاه علمای اعلام است، سوگند هم با قرآن مجید است و در مورد شرکت بانوان در انتخابات هم دولت نظر علما را به مجلس سنا و شورای ملی تسلیم می‌کند و منتظر تسلیم آنان خواهد بود.(۶)

این اقدام اولین موضع‌گیری و واکنش رسمی رژیم علیه امام خمینی به شمار می‌آید و می‌توان آن را در جواب تلگراف شدیداللحنی که ایشان به شاه و علم مخابره کرده و راه هرگونه صلح و سازشی را با رژیم بسته بود، تلقی کرد. با دریافت تلگراف اسدالله علم، علمای قم با حضور امام خمینی تشکیل جلسه دادند و به این نتیجه رسیدند که نمی‌توان با یک تلگراف خصوصی مصوبه‌ای را که در جراید اعلام گردیده پایان یافته تلقی کرد.

امام نقشه‌های رژیم را افشا کرد و علما را از دسیسه‌های دولت وقت برحذر داشت و سرانجام همه را به استمرار مبارزه وادار ساخت. در این حال علما طی تلگرافی خطاب به نخست‌وزیر، عدم کفایت تلگراف وی را برای تأمین نظر روحانیون با صراحت اعلام داشتند و لغو کامل تصویب‌نامه را خواستار شدند. دولت که احساس کرد این امواج به وجود آمده نه تنها خاموش شدنی نیستند، بلکه در حال افزایش و گسترش‌اند و احتمال دارد میزان توقعات به‌حدی بالا برود که تشکیلات رژیم را در معرض مخاطره قرار دهد و منجر به انقلابی سراسری شود، در هفتم آذر ۱۳۴۱ تشکیل جلسه داد و مقرر کرد که تصویب‌نامه ۱۴ مهر ۱۳۴۱ قابل اجرا نیست و در همان شب لغو مصوبه را طی تلگرافی به سه تن از علمای قم (حضرت آیات گلپایگانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری) مخابره، ولی از ارسال تلگراف برای امام خمینی امتناع کرد.(۷)

در واقع دولت علم در هفتم آذر ۱۳۴۱ کوشید با یک مانور سیاسی، نهضت امام خمینی را که به‌تازگی به عنوان خیزشی ریشه‌دار و باصلابت آغاز شده است، عملاً پایان یافته اعلام کند، ولی رهبر قیام به جای اعلام پایان مقاومت و مبارزه، در نشستی دیگر با علما و مراجع قم، از ایشان خواست برای برکناری دولت علم به جرم اهانت به اسلام و قرآن اقدام کنند و چون این پیشنهاد مورد استقبال قرار نگرفت، خود یک‌تنه مسئولیت تداوم مبارزه را به عهده گرفت و طی اعلامیه کوتاهی ضمن قدردانی از احساسات پاک و عواطف مسلمانانی که در این مبارزه پیروزمند شرکت کردند، خطاب به ملت مسلمان فرمود: «قیام عمومی دینی شما موجب عبرت برای اجانب گردید، لکن لازم است متذکر شوم که مسلمین باید بیش از پیش بیدار و هوشیار بوده، مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده‌تر کنند که اگر خدای نخواسته دست‌های ناپاکی به سوی مقدسات آنان دراز شود، قطع کنند».(۸)

بیانات تاریخی امام خمینی در یازدهم آذر ۱۳۴۱ به مناسبت آغاز سال تحصیلی حوزه توهّم هرگونه سازش بین رژیم شاه و علمای مبارزه و روحانیت انقلابی را از بین برد. امام در این سخنرانی تحول‌آفرین ضمن اشاره به نقش مرجعیت شیعه در صیانت از حریم شریعت اسلام و استقلال واقعی کشورهای اسلامی فرمود: «تمام مالک اسلامی مرهون این طایفه‌اند. این ذخایرند که با نصایح خود مردم سرکش را خاموش کرده‌اند.

در عین حال روزی که ببینند اسلام در معرض خطر است تا حد امکان کوشش می‌کنند [که جلوی این ضایعه را بگیرند] و اگر نشد قیام می‌کنند. اسلام بر آنان تکلیف قیام معین کرده است چنان که قیام اخیر علما یک قیام قرآنی و دینی بود. شما خلع سلاح کنید و سرنیزه را از سر مردم بردارید تا ببینیم ملت با کیست و چه کسی از پشتیبانی توده‌ها برخوردار است».(۹)

نخستین گام قیام و مبارزه امام با رژیم استبدادی پهلوی دوم این برکات را به دنبال داشت:

۱ـ گسترش بیداری مردم در میان قشرهای گوناگون درباره مسایل مهم کشور

۲ـ افشای ماهیت ضداسلامی رژیم دیکتاتوری شاه

۳ـ توجه مردم به خطر ناشی از وابستگی رژیم به استکبار جهانی

۴ـ دمیدن روح امید و خودباوری در دل و ذهن مردم و شکستن افسانه قدرت شاه و ساواک

۵ـ از بین بردن حالت بی‌تفاوتی مردم و کشاندن آنان به صحنه سیاسی و اجتماعی

۶ـ ایجاد اتحاد و انسجام میان طبقات گوناگون برای مقصدی واحد به‌رغم تفرقه‌افکنی و کارشکنی‌های دولت مستبد و هیئت حاکمه(۱۰)

 

امواجی از امیدواری به پیروزی

به دنبال شکست مفتضحانه‌ای که در ماجرای انجمن‌های ایالتی و ولایتی متوجه رژیم پوشالی پهلوی گردید، رژیم یک ‌بار دیگر خواست میزان توانایی خود را در مصاف با علمای حوزه محک بزند و با این تصور، با استفاده از مناسبت هفدهم دی خواست از زنان بی‌حجاب برای رژه خیابانی و تظاهرات که در واقع حرکتی علیه اسلام و روحانیت به شمار می‌رفت، بهره‌برداری کند. امام خمینی که با هوشیاری کامل مراقب اوضاع بود، بعد از اطلاع از این مسئله، بلادرنگ طی پیامی به دولت علم هشدار داد در صورت وقوع چنین حادثه‌ای، علمای اسلام متقابلاً همان روز را به مناسبت فاجعه مسجد گوهرشاد، عزای عمومی اعلام نموده و از اقشار گوناگون خواهند خواست به تظاهرات دست بزنند و نسبت به برگزارکنندگان این‌گونه مراسم ابراز تنفر و انزجار نمایند.

این هشدار رهبر نهضت رژیم را دچار هراس و وادار به عقب‌نشینی کرد و راه‌پیمایی زنان بی‌حجاب برگزار نشد. از سوی دیگر صلابت امام خمینی در برابر تشکیلات نظام استبدادی که توسط استکبار جهانی حمایت می‌گردید و انواع سلاح‌ها و امکانات را برای سرکوبی مخالفان دراختیار داشت، موج گسترده‌ای از امیدواری و بصیرت نسبت به رهبری قیام را در قلوب مردمانی که از اختناق سیاسی، فساد و ابتذال رژیم ستم‌شاهی به ستوه آمده بودند به وجود آورد و نهضت را به موفقیت دیگری نایل گردانید.(۱۱)

امام خمینی برای خلع سلاح کردن رژیم و جلوگیری از تبلیغات مسموم جراید که در خدمت نظام دیکتاتوری بودند، بعد از مشورت با علمای حوزه، آنان را به اعتراض دسته‌جمعی در این ‌باره فراخواند. این تقاضا مورد قبول واقع شد، اجتماع بزرگی که در مسجد اعظم قم تشکیل گردید و یکی از خطبای معروف تهران، طی سخنانی پرشور، نکات مهمی را  به سمع کسانی که از اطراف و اکناف برای شرکت در این مراسم به قم آمده بودند، رساند و گفت علما و مراجع عظام از من خواسته‌اند به دولت وقت اتمام حجت نمایم که اگر جلوی این فضای مسمومی را که نشریات وابسته به رژیم به وجود آورده‌اند و خائنانه علیه اسلام و روحانیت شایعه‌پراکنی می‌کنند و مطالب کذب و آمیخته به تهمت و افترا را نشر می‌دهند و به روحانیت اجازه پاسخگویی و نقد و رد داده نمی‌دهند، نگیرد، مبارزاتی را که در ایام اخیر داشته‌اند از سر خواهند گرفت و حقایق را به گوش مردم می‌رسانند و از خیانت‌هایی که به ملت و کشور می‌شود پرده برمی‌دارند.(۱۲)

این سخنرانی که از جانب علما و مراجع قم و با ارشاد و پیشنهاد امام خمینی برگزار گردید در میان اقشار مختلف بازتاب و تأثیر فوق‌العاده‌ای داشت، به گونه‌ای که افکارعمومی را یک بار دیگر متوجه مبارزه و مقاومت کرد و آنان را برای مقابله با بحران جدید به عرصه آورد و در نتیجه، دولت اسدالله علم در موجی از هراس و نگرانی فرو رفت.

معاون وقت نخست‌وزیر برای پیشگیری از خیزش عمومی و به قول خود برای رفع سوءتفاهم، برای مذاکره با علمای حوزه به قم آمد و در مذاکراتی که با بعضی از شخصیت‌های برجسته به عمل آورد از مطالبی که برخی جراید علیه روحانیت در نشریات خود درج نموده بودند، اظهار تأسف کرد و اطمینان داد دولت ضمن تعقیب این جریان، در آینده اجازه نمی‌دهد این روند تکرار گردد.(۱۳)

بدین‌گونه یک بار دیگر نهضت امام خمینی در هنگامی که تولد خود را اعلام کرد به فتح دیگری نایل گردید و نیرومندتر از گذشته آماده خیزشی جدید شد. رژیم استبداد هم زمینه دیگری را علیه حرکت دینی مردم فراهم آورد و با طرح لوایح ششگانه توسط شاه، آتش قیام را شعله‌ورتر کرد و دامنه‌اش را به‌شدت گسترش داد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، ج اول، صص ۱۴۳ـ۱۴۲.

۲ـ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج سوم، صص ۱۴۳ـ۳۷.

۳ـ زندگی سیاسی امام خمینی، محمد رجبی، ص ۱۷۸.

۴ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۱۵۷.

۵ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، سیدجلال‌الدین مدنی،‌ ج اول، ص ۶۲۶.

۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۷۴.

۷ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صص ۲۶۵ـ۲۶۴.

۸ـ صحیفه امام، سید روح‌الله موسوی خمینی (امام خمینی)، ج اول، ص ۱۱۲.

۹ـ سخنرانی امام خمینی در ۱۱ آذر ۱۳۴۱، ۴ رجب ۱۳۸۲، مأخذ قبل، ج اول، صص ۱۱۸ـ۱۱۴.

۱۰ـ انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، عباسعلی عمید زنجانی، ص ۲۱۳.

۱۱ـ‌ همان، ص ۲۱۴.

۱۲ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۲۱۵.

۱۳ـ انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، صص ۲۱۷ـ۲۱۶.

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

هیئت حاکمه متوجه شد تهدید و ارعاب و اختناق شدید، علما را از مبارزه بازنمی‌دارد، ولی کانون اصلی و قله این اعتراض‌ها و مخالفت‌ها را شناسایی کرد و متوجه شد شخصیتی که با موضع‌گیری‌های شدید خود، دیگران را تحت‌الشعاع نظرات خود قرار می‌دهد، امام خمینی است. رژیم صلاح نمی‌دید در این باره واکنش مسلحانه نشان بدهد و با گلوله و مسلسل مانع اعتراض‌های عمومی و خشم مردم گردد، در نتیجه حیله‌گرانه درصدد برآمد تا صفوف علما را از هم جدا و بنا بر تفکر موهوم خود امام را منزوی کند.

 

 

30نوامبر/16

روحانیت، خدمت و مظلومیت

سیاست حذف روحانیت

 

حجت‌الاسلام‌ و المسلمین محمدتقی رهبر

زندگی‌نامۀ فقهای امامیه و علمای شیعه سراسر افتخار و مجاهدت و خدمت بوده است. این فرهنگ برگرفته از مکتب پرافتخار تشیع است که تفسیری واقعی از اسلام ناب محمدی (ص) است. حدیث مظلومیت روحانیت نیز به مظلومیت رهبران شیعه پیوند خورده است که با حاکمیت غاصبان زورمدار به انزوا، تبعیدگاه‌ها یا زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها افتادند و به‌دلیل سازش‌ناپذیری و آزادگی جام شهادت را نوشیدند و جامعه آن‌گونه که باید نتوانست از وجود آنان بهره‌مند شود. همین مقدار که از اسلام نام و نشانی برجاست و از فقه و فضیلت اثری مانده، از برکات آن پیشوایان معصوم و مظلوم است؛ چه در جهاد فرهنگی مانند مکتب صادقین (ع) و چه در میدان جهادی مانند کربلا و شهادت آزادمردان آن میدان. اگر از این فرهنگ عبور کنیم، اسلام و قرآن مفهوم خود را از دست می‌دهد و جز نام و مرکب و کاغذ و خاطرات تلخ چیزی باقی نمی‌ماند.

قرآن به‌جای بت سفیانی بر نیزه می‌رود و حقیقت قرآن را منزوی می‌کند و مسجد اموی به‌جای بتکده می‌نشیند و قصرهای شام و بغداد وارث کسری و قیصر می‌شوند. همۀ اینها به نام اسلام و استفادۀ ابزاری از دین و قرآن و مسجد و راویان خودفروخته و نتیجه همان می‌شود که در دوستی اموی و عباسی به‌ثبت رسیده است.

به همین مقیاس روحانیت شیعه با انواع مظلومیت و محرومیت روبه‌رو می‌شوند و فقیه‌نمایان و راویان دروغ‌پرداز بر مسند فقه و قضا و فتوا می‌نشینند و جنایت‌های حاکمان را توجیه می‌کنند.

در عصر حضور ائمۀ طاهرین (ع) و عصر غیبت، سیاست حاکم جز این نبوده و با اندک فراز و نشیبی که داشته است کمتر فرصتی پیش آمده تا روحانیت شیعه و علمای امامیه میدان گسترده‌ای برای تعلیم و تدریس فقه جعفری یافته باشند. با این همه، میراث فرهنگی شیعه از میان امواج سهمگین مصائب راه پیموده و اصالت خود را حفظ کرده و به نسل‌ها و عصرها رسیده است که امروز شاهد ثمرات آن مجاهدات هستیم و به فضل پروردگار اکنون که قلم در نگارش این سطور است تجلی مکتب شیعه و فرهنگ مجاهدان را در ایران اسلامی شاهدیم و در حال گسترش به دیگر اقطار اسلامی است و می‌رود تا به حاکمیت عدل جهانی بپیوندد؛ ان‌شاءاله.

به بیان قرآن کف‌های روی آب می‌روند و آب که مایۀ حیات است می‌ماند؛ «اما الزبد فیذهب جفاً و امامایفع الناس فیمکث فی الارض».

هدف از تحریر این نوشته بررسی مجاهدت علمای امامیه نیست که این تاریخ مفصلی دارد و منابع تاریخی به ترسیم آن پرداخته و از مجاهدت‌ها و شهادت‌ها و خدمات آنان موسوعه‌ها نگاشته‌اند که در کتابخانه‌ها ذخیره است و «شهداء الفضیله» مرحوم علامه امینی بخش کوچکی از مجاهدات عالمان و محدثان شهید را در چند قرن اول هجری ضبط کرده و نمونه‌های بسیار و شناخته شده و ناشناخته دارد تا هنگامی که به انقلاب اسلامی و شهدای جبهه و محراب از علما و ائمه جمعه و طلاب و فضلا که در مقاله قبل اشاره شد، می‌رسیم.

نقش علما در مبارزه با استبداد و استعمار فصل دیگری از افتخارات عالمان دین و فقهای اسلام است. علمای اعلام با تکیه بر همان فرهنگ تشیع که حاکمیت جهل و جور و زر و زور را برنمی‌تابد. همواره مدافع استقلال کشور و آزادی ملت از نوع اسارت بیگانه بوده و پرچم مبارزه با حاکمیت استعمارگران را به دوش کشیده‌اند؛ به‌ویژه در قرون اخیر که نظام سلطۀ استکباری چشم طمع به ثروت ملی مسلمانان دوخته و آثار و ارزش‌های اسلامی را هدف گرفته و هرازچندی دولتی متجاوز به ملت ایران چنگ و دندان نشان داده است.

علما و فقهای اسلام، پیشتاز مبارزات ضداستعماری بوده و از پایگاه‌های مسجد و منبر و کرسی فقاهت، احکام سیاسی اسلام را تبیین کرده و مردم را به قیام علیه استعمارگران و عصیان حاکمان دست‌نشانده فراخوانده و سنگرهایی را فتح کرده‌اند.

در تاریخ مشروطیت و برچیدن سلطنت استبدادی، مسئلۀ تحریم تنباکو به فتوای میرزای شیرازی و پایان‌دادن به سلطۀ اقتصادی انگلیس‌ها، ملّی‌شدن صنعت نفت، مجاهدات شهید مدرس و… شاهدی بر این مدعاست.

مرجع بزرگ آیت‌اله سیدمحمد مجاهد در عصر فتحعلی‌شاه قاجار که روسیه به ایران حمله کرد و کشور را به اشغال درآورد، از عتبات به ایران آمد و نهضت ضدِروس را در کشور به پا کرد. آیت‌اله خوانساری در عراق به جبهۀ جنگ رفت و اسیر شد و مدت‌ها در اسارت بود که نمونه‌هایی از این دست فراوان است، تا می‌رسیم به انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (قدس‌اله روحه) که اوج مبارزه با استعمار و به‌ثمر‌نشستن مجاهدات بود و نظام جمهوری اسلامی را به‌ارمغان آورد.

دشمنان ملت ایران و استعمارگران تأثیر عالمان و فقیهان در قیام ملت و مبارزه با استعمار را دیدند و نوک پیکان حملۀ خود را متوجه روحانیت و مرجعیت شیعه کردند؛ به‌خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی و زلزله‌ای که در منطقه و جهان پدید آورد با جدّیت بیشتر به میدان جنگ و تخریب روحانیت آمدند و فراتر از این مکتب شیعه و فرهنگ جهادی را هدف گرفتند و آنچه امروز از ترور و انفجار در حسینیه‌ها و کاروان‌های زیارتی کربلا به‌دست تکفیری‌ها می‌بینیم در راستای این سیاست است.

«فکویاما» تبعۀ آمریکا در کنفرانس بازشناسی هویت شیعه در اورشلیم گفت: «شیعه دو بال دارد؛ یکی سبز، یعنی مهدویت و عدالت‌خواهی، دیگری سرخ، یعنی شهادت‌طلبی. بُعد سوم نیز ولایت‌پذیری فقهی است».

وی می‌گوید: «ولایت را باید زد تا دو بال دیگر زده شود و در این رابطه شورای نگهبان و نظارت استصوابی را باید زد».

وی می‌گوید: «رفاه‌طلبی را باید جایگزین شهادت‌طلبی و ولایت‌پذیری کرد و اباحیگری را باید رواج داد».

تلاش بیگانه در تضعیف جایگاه فرهنگ ستم‌ستیز تشیع و حمله به روحانیت و به‌کارگیری امپراتور حزبی غربی برضد‌اسلام و ولایت فقیه و ترویج اباحیگری و رفاه‌طلبی و به‌کارگیری هزاران رسانه و ماهواره و سایت خبری و تبلیغی در جهت تخریب روح معنویت و اخلاق و مبانی اعتقادی در راستای اسلام‌زدایی و اعادۀ سلطه و فرهنگ بیگانه است.

استفاده از فشارهای خارجی و عوامل بیرونی و به‌کارگیری عوامل داخلی و غرب‌باور و لیبرال از سیاست‌های هم‌زمان بیگانه است؛ چیزی که حضرت امام (ره) به آن هشدار می‌داد و در پیام به علما و حوزویان فرمود: «تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به‌دست لیبرال‌ها بیفتد و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند که علاوه بر ده‌ها و صدها صحنه، اعلام حضور و آمادگی خود در راهپیمایی ۲۲‌بهمن حقیقت آمادگی خود را به جهانیان نشان دادند و واقعاً دشمنان اسلام را شگفت‌زده کردند که تا کجا حاضر به فداکاری‌اند. من در اینجا خود را شرمنده و کوچک‌تر از آن می‌دانم که زبان به‌وصف و تقدیر از آنان بگشایم؛ خداوند پاداش عظیم این همه اخلاص و رشد و بزرگی را خواهد داد،‌ ولی به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به روی‌گردانی از اصول و انقلاب و روحانیت می‌کنند سفارش و نصیحت می‌کنم که در گفتار و کلمات و نوشته‌ها با‌ دقت و مطالعه عمل کنند و برداشت‌ها و تصورات نابه‌جای خود را به‌حساب مردم و انقلاب نگذارند». (صحیفۀ نور، ج ۲۱ و ص ۹۶، بخشی از پیام امام خمینی (قدس سره) به مراجع اسلام و روحانیون سراسر کشور در تاریخ ۳ اسفندماه ۱۳۶۷)

آنچه ملاحظه می‌فرمایید بخشی از پیام معمار انقلاب اسلامی در ۲۴ سال قبل است و جالب اینکه گویی آن بزرگمرد برای همین روز و همین سال سخن می‌گفته است و چنین است دیگر بیانات، نامه‌ها و رهنمودهای معمار اندیشه اسلامی امام خمینی که همواره باید نصب‌العین ما باشد.

همچنین جای سپاسگزاری است از مردم شریف و انقلابی و فداکار بزرگ‌مان که امروز با گذشت ۳۴ سال از پیروزی انقلاب در ۲۲‌بهمن ۹۱ حماسۀ بزرگی آفریدند که نظیر آن دیده نشده بود و چه زیبا بود سخنان رهبر معظم امام خامنه‌ای در رابطه با این حماسه شکوهمند که به‌رغم مشکلات و فشارها و تحریم‌ها، رستاخیز بزرگ ملت، پاسخِ دندان‌شکنی به دشمنان ایران اسلامی داد و تعبیری که معظم‌له نمودند درست الگوی برگرفته از پیام آن روز امام راحل بود. درست نسخۀ مطابق اصل با همان سیاق و همان ادبیات و خداوند را برای این نعمت و این رهبری و حضور بی‌نظیر ملت سپاس می‌گوییم.

اما آنچه در این میان جایش خالی است، زمان‌شناسی و مسئولیت‌پذیری برخی مسئولان است که به‌رغم دعاوی درشتی که دارند از ملت عقب افتاده‌اند و اهداف و اغراض سیاسی و گروهی را بر مصالح نظام و کشور و خیر ملت ترجیح داده و در دام غرور و غفلت گرفتار آمده‌اند و متأسفانه برخی عملکردها و ضعف‌ها به‌گونه‌ای است که خسارت آن متوجه عقاید و باورهای کسانی می‌شود که از عمق کافی برخوردار نیستند و بهانه‌ای به‌دست دشمنان می‌دهد. افزون بر این برخی فرصت‌طلبی‌ها و بداخلاقی‌های سیاسی برخلاف انتظار مشاهده می‌شود که ناشی از غرور و غفلت و انحراف و خودخواهی و توهم‌زدگی است و در این شرایطی که ملت چشم به راه تلاش برای رفع مشکلات آنها به‌ویژه اقتصادی در شرایط تحریم خارجی و ضعف عملکردهای داخلی است، دغدغه‌ها در رقابت‌های سیاسی و مطرح‌کردن خود و عقب‌زدن دیگران نباید خلاصه شود. حقا که آزمایش بزرگی است برای دست‌اندرکاران امور و جریان‌های سیاسی به‌ویژه در این ایام که به استقبال انتخابات ریاست‌جمهوری می‌رویم و اگر خویشتن‌داری و از خودگذشتگی و خدامحوری و حق‌جویی و اخلاص و ایمان و عقلانیت نباشد میدان مناسبی برای دشمنانی است که خود را برای چالش‌آفرینی آماده کرده‌اند. امید است که مسئولان و جناح‌های سیاسی به‌درستی از این آزمایش بیرون آیند که هم خدا راضی باشد و ملت سربلند و نیز دشمن ناکام.

سوتیتر:

۱-

شیعه دو بال دارد؛ یکی سبز، یعنی مهدویت و عدالت‌خواهی، دیگری سرخ، یعنی شهادت‌طلبی. بُعد سوم نیز ولایت‌پذیری فقهی است

 

۲-

 آنچه در این میان جایش خالی است، زمان‌شناسی و مسئولیت‌پذیری برخی مسئولان است که به‌رغم دعاوی درشتی که دارند از ملت عقب افتاده‌اند و اهداف و اغراض سیاسی و گروهی را بر مصالح نظام و کشور و خیر ملت ترجیح داده‌اند

30نوامبر/16

سیره معصومان«ع» در شب قدر

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

 

ای شب ای همراه بی‌همتای دل

پا نهی هرجا به جای پای دل

ای شب ای میعاد جمله عاشقان

لیله‌القدری تو و قدرت نهان

شب، نماز مصطفی را دیده است

شب، مناجات علی بشنیده است

هست با گوش دل شب آشنا

صوت زهرا و حسین مجتبی«ع»

دیده شب‌ها دور از چشم همه

اشک زینب دیده، دفن فاطمه

در دل شب عاشقان پاکباز

با خدای خویش در راز و نیاز

با چنین رخشنده گوهرهای شب

من کی‌ام تا نام رب آرم به لب

«اسماعیل منصوری»

 

شب قدر در فرهنگ قرآن و روایات از جایگاه بس عظیمی برخوردار است تا آنجا که شب قدر در قرآن برابر با هزار ماه و شب نزول قرآن و شب تعیین تقدیرات یک‌ سال و شب مبارک معرفی شده است و در روایات هم تعبیرات زیبایی از شب قدر آمده است، همچون شب بخشیده شدن گناهان و این که هر کس در آن شب بخشیده نشود، مورد نفرین خدا واقع می‌شود.(۱)

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَنْ حُرِمَها فَقَدْ حُرِمَ الْخَیرَ کُلَّهُ؛(۲) هر کس از شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بی‌نصیب شده است».

با توجه به عظمت شب قدر جا دارد که برای نحوه بهره‌گیری و بهره‌برداری بیشتر از فیض‌های معنوی آن، سیری در سیره پیشوایان معصوم«ع» در شب قدر داشته باشیم، باشد که ره توشه‌هایی از آن برگیریم. البته همه حالات معصومان«ع» در این شب با عظمت و ارتباطی که با عالم بالا و ملکوت داشته و دارند، نه قابل درک و فهم غیر معصومان است و نه در تاریخ انعکاس یافته است و آنچه بیان می‌شود فقط گوشه‌هایی از رفتارهای ظاهری آنان است و نه عمق و ژرفای حالات آنها.

 

الف) شب زنده‌داری

از اعمالی که در طول سال، مخصوصاً شب‌های مبارک رمضان و علی‌الخصوص در شب قدر بدان سفارش اکید شده است، اِحْیا و شب زنده‌داری است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَنْ اَحْیا لَیلَه الْقَدْرِ حُوِّلَ عَنْهُ الْعَذابُ اِلَی السَّنَه الْقابِلَه؛(۳) کسی که شب قدر را زنده بدارد، عذاب تا سال آینده از او روی می‌گرداند».

معصومان«ع» نیز همه این سنت حسنه را پاس و گرامی می‌داشتند و از آن بهره می‌بردند:

۱ـ پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نه تنها در شب قدر بیدار بود، بلکه در دهه سوم ماه مبارک رمضان کاملاً بستر خواب را جمع می‌کرد و به عبادت می‌پرداخت. حضرت علی«ع» در این باره فرموده است: «أنَّ رَسُولَ اللّهِ کانَ یطْوی فِراشَهُ وَ یشُدُّ مِئْزَرَهُ فِی الْعَشْرِ الاْءَواخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ وَ کانَ یوقِظُ أَهْلَهُ لَیلَهَ ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ وَ کانَ یرُشُّ وُجُوهَ النِّیامِ بِالْماءِ فی تِلْکَ اللَّیلَهِ؛(۴) رسول خدا«ص» در دهه آخر از ماه رمضان رختخواب خویش را جمع می‌کردند و کمربند [همّت برای عبادت] را محکم می‌بستند و همیشه اهل و عیالش را در شب بیست و سوم بیدار نگه می‌داشتند و بر روی خواب رفتگان در آن شب آب می‌پاشیدند [تا از درک شب قدر و درک شب زنده‌داری محروم نشوند]». ایشان حتی در شب‌های بارندگی در حالی که مسجد مدینه سقف نداشت، عبادت و شب زنده‌داری را ترک نمی‌کردند و دیگران را با رفتار خویش وامی‌داشتند که در همان گِل و باران بیدار باشند و نماز گزارند.(۵)

۲ـ امام علی«ع» نیز در طول سال، آنگاه که شب پرده‌های تاریکی را می‌انداخت، بیدار و مشغول عبادت و شب زنده‌داری می‌شدند،(۶) اما در شب‌های قدر حال ویژه‌ای داشتند و در بدترین وضعی که مسجد مدینه را آب و گِل فرا گرفته بود، مشغول عبادت و شب زنده‌داری می‌شدند و به ویژه در شب قدر آخر عمر خویش، حال فوق‌العاده عجیبی داشتند.

۳ـ فاطمه زهرا«س» نیز آن قدر عبادت می‌کردند که امام حسن«ع» می‌فرمایند: «ما کانَ فِی الدُّنْیا اَعْبَدَ مِنْ فاطِمَه«س»، کانَتْ تَقُومُ حَتّی تَوَرَّمَ قَدَماها؛(۷) عابدتر از فاطمه«س» در دنیا نبود. همیشه آن قدر به عبادت می‌ایستادند که پاهای [مبارکشان] ورم می‌کرد.»

علت نامگذاری ایشان به «زهرا» نیز این است که شب‌ها نور عبادت و شب بیداری‌شان به سوی آسمان می‌تابید(۸)؛ امّا در شب قدر حال به‌خصوصی داشتند، نه تنها بیدار بودند که بچه‌ها و فرزندان خویش را نیز وادار می‌کردند که شب بیدار باشند، چنان که در روایتی می‌خوانیم: «وَ کانَتْ فاطِمَه «ع» لا تَدَعُ اَحَدا مِنْ اَهْلِها ینامُ تِلْکَ اللَّیلَه وَ تُداویهِمْ بِقِلَّه الطَّعامِ وَ تَتَأَهَّبُ لَها مِنَ النَّهارِ وَ تَقُولُ مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَیرَها؛(۹) روش فاطمه «ع» این بود که هیچ فردی از خانواده خویش را نمی‌گذاشتند در آن شب (بیست و سوم) بخوابد و [مشکل خواب] آنها را با کمی غذا و آمادگی در روز درمان می‌نمودند و می‌فرمودند: «محروم است کسی که از خیر [و برکت] آن شب محروم شود.»

۴ـ امام باقر «ع» فرمودند: «هر کسی شب قدر را احیا بدارد، خداوند مهربان گناهان او را می‌آمرزد.»(۱۰) و شیخ عباس قمی نقل کرده است که «امام باقر«ع» در شب بیست و یکم و بیست و سوم تا نیمه شب دعا می‌خواندند و آنگاه به نماز می‌پرداختند».(۱۱)

۵ـ امام هفتم «ع» نیز در طول سال اهل شب زنده‌داری و عبادت بودند. در زیارت نامه آن حضرت می‌خوانیم: «شب‌ها تا سحر بیدار بود و طلب آمرزش می‌کرد و همدوش سجده‌های طولانی، چشم گریان و اشکبار و مناجات بسیار و زاری‌های پیوسته و پی‌درپی بود.»(۱۲) وقتی حضرت در غیر رمضان چنان باشند، حالِ آن حضرت در شب قدر قبل توصیف نیست.

امام نه تنها خود شب زنده‌داری و عبادت داشتند که به دیگران نیز می‌فرمودند: «مَنِ اغْتَسَلَ لَیلَهَ الْقَدْرِ وَ أَحْیاها اِلی طُلُوعِ الْفَجْرِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ؛(۱۳) کسی که در شب قدر غسل کرده و تا سپیده صبح شب زنده‌داری کند، گناهانش آمرزیده می‌شود».

۶ـ امام حسن عسکری «ع» نیز چون پدران خود، در طول سال و مخصوصاً در شب قدر اهل مناجات‌های طولانی و شب زنده‌داری بودند.(۱۴) و به شیعیان خود نیز این اعمال را اکیداً سفارش می‌کردند؛ از جمله، می‌فرمود: «فَلا یفُوتُکَ إِحْیاءُ لَیلَه ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ؛(۱۵) پس بیداری در شب بیست و سوم را از دست نده!»

 

ب) تجمع در مساجد

از مسائلی که معصومان «ع» نسبت به آن حساسیت ویژه نشان داده‌اند، حضور در مسجد در شب قدر است. اشاره شد که پیامبر اکرم «ص» حتی در شب‌های بارانی و گِل بودن مسجد مدینه، حضور در مسجد را در شب‌های قدر ترک نمی‌کردند. از آن بالاتر در دهه سوم ماه مبارک رمضان، شب و روز در مسجد معتکف بودند. این همان سنّت حسنه‌ای است که در سال‌های اخیر در بسیاری از شهرها، از جمله «قم» در ایام ماه رجب ـ سیزدهم تا پانزدهم ـ زنده شده است و باید دانست که بهترین زمان برای اعتکاف، ماه مبارک رمضان است.

امام علی «ع» در این زمینه می‌فرمایند: «فَلَمْ یزَلْ یعْتَکِفُ فِی الْعَشْرِ الاْءَواخِرِ مِنْ رَمَضانَ حَتّی تَوَفّاهُ اللّهُ؛(۱۶) پس [پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله] همیشه در دهه آخر ماه رمضان در حال اعتکاف بودند تا آن وقت که خداوند ایشان را گرفت».

یحیی بن رزین نقل کرده که «کانَ اَبُو عَبْدِ اللّهِ مَریضا مُدْنِفا فَأَمَرَ فَأُخْرِجَ اِلی مَسْجِدِ رَسُولِ اللّهِ فَکانَ فیهِ حَتّی أَصْبَحَ لَیلَه ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ؛(۱۷) امام صادق «ع» بیماری شدیدی داشتند. دستور دادند ایشان را به مسجد پیامبر «ص» ببرند و تا صبح شب بیست و سوم ماه رمضان در آنجا باقی ماندند».

موارد فوق نشان می‌دهد که حضور در مساجد، در شب‌های با عظمت قدر خصوصیتی دارد که باید بدان توجه شود و پیروان اهل بیت «ع» شایسته است که به‌خوبی از مساجد استقبال کنند.

 

ج) قرآن سرگرفتن

یکی دیگر از اعمال شب قدر که در سیره معصومان«ع» دیده می‌شود و بحمداللّه، در جامعه تشیع به‌خوبی جایگاه خود را یافته است، مراسم قرآن سرگرفتن است. امام صادق «ع» در این باره فرمودند: «برای سه شب قرآن کریم را مقابل خود قرار دهید و آن را بگشایید و بخوانید: «اَللّهُمَّ اِنّی أَسْئَلُکَ…»(۱۸)

 

د) اقامه نماز جماعت

از عباداتی که مخصوصاً در ماه مبارک رمضان، سخت بدان سفارش شده، برپایی نماز جماعت است. انس‌بن مالک از پیامبر گرامی اسلام «ص» نقل کرده که فرمودند: «مَنْ صَلّی مِنْ اَوَّلِ شَهْرِ رَمَضانَ اِلی آخِرِه فی جَماعَه فَقَدْ اَخَذَ بِحَظٍّ مِنْ لَیلَه الْقَدْرِ؛(۱۹) کسی که از اوّل تا آخر ماه رمضان در نماز جماعت حاضر شود، بهره‌ای از شب قدر گرفته است.» و امام صادق «ع» نیز نماز صبح را به جماعت برگزار می‌کردند و بعد از آن تا مدّتی مشغول تعقیبات می‌شدند.(۲۰)

موارد فوق نشانه اهمیت نماز جماعت در شب‌های قدر است که متأسفانه برخی مساجد ما در این زمان، نماز جماعت صبح را برپا نمی‌دارند و آنهایی هم که جماعت دارند، صبح شب قدر نماز جماعت را تعطیل می‌کنند و بعد از مراسم قرآن سرگرفتن، همه به منازل خویش می‌روند که گاه باعث فوت نماز صبح می‌شود؛ ولی پیامبر اکرم «ص» و یاران ایشان و دیگر معصومان «ع» در سخت‌ترین شرایط نیز نماز جماعت شب قدر را ترک نمی‌کردند. حضرت علی «ع» می‌فرمایند: «شب بیست و سوم در حالی که باران شدیدی آمده بود و مسجد مدینه را گِل و آب فرا گرفته بود، رسول خدا «ص» ما را به نماز وامی‌داشتند.» آنگاه فرمودند: «فَصَلّی بِنا رَسُولُ اللّهِ صلی‌الله علیه و آله وَ إِنَّ أَرْنَبَه اَنْفِهِ لَفِی الطّینِ؛(۲۱) پس رسول خدا «ص» با ما نماز [جماعت] خواندند، در حالی که نوک بینی حضرت در گل [فرو رفته] بود».

 

هـ) اطعام و افطاری دادن

از اعمالی که در ماه مبارک رمضان مورد تأکید قرار گرفته، افطاری دادن به دیگران است. پیامبر اکرم «ص» در خطبه معروف شعبانیه می‌فرمایند: «مردم بیدار باشید! کسی که از شما به روزه‌دار مؤمن در این ماه افطاری دهد، پاداش آزاد نمودن یک برده و بخشش گناهان گذشته را همراه دارد. عرض شد:‌ ای رسول خدا! ما توان افطاری دادن نداریم. حضرت فرمود: بترسید از آتش! ولو با دادن نصف دانه خرما و از آتش بپرهیزید! گر چه با دادن شربت آب باشد.»(۲۲)

پیامبر اکرم «ص» از کسانی بودند که هر چه به دیگران می‌فرمودد، خود بیش از دیگران بدان عمل می‌کردند و در این مورد نیز چنین است. «ابو شیخ ابن حیان» از پیامبر اکرم «ص» نقل کرده که حضرت فرمودند: «مَنْ فَطَرَ صائِما فی شَهْرِ رَمَضانَ مِنْ کَسْبٍ حَلالٍ صَلَّتْ عَلَیهِ الْمَلائِکَهُ لَیالِی رَمَضانَ کُلَّها وَ صافَحَهُ جَبْرائیلُ لَیلَهَ الْقَدْرِ وَ مَنْ صافَحَهُ جَبْرائیلُ یرِقُّ قَلْبُهُ وَ تَکْثُرُ دُمُوعُهُ…؛(۲۳) کسی که با مالی که از راه حلال به دست آورده در ماه رمضان روزه‌داری را افطاری دهد، در تمام شب‌های رمضان فرشتگان بر او درود می‌فرستند و جبرئیل در شب قدر با وی مصافحه می‌کند و هر کس جبرئیل با او مصافحه کند، قلبش نرم و اشک چشمش زیاد شود».

امام علی «ع» نیز در شب‌های مبارک رمضان و شب‌های قدر به مردم اطعام و آنها را موعظه می‌کردند؛ چنان که در روایتی می‌خوانیم: «کانَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ «ع» یعُشُّ النّاسَ فی شَهْرِ رَمَضانَ بِاللَّحْمِ وَ لا یتَعَشّی مَعَهُمْ فَإِذا فَرِغُوا خَطَبَهُمْ وَ وَعَظَهُمْ… وَ قالَ فی خُطْبَتِهِ إِعْلَمُوا أَنَّ مِلاکَ اَمْرِکُمُ الدّینُ وَ عِصْمَتَکُمُ التَّقْوی وَ زینَتَکُمُ الاْءَدَبُ وَ حُصُونُ اَعْراضِکُمُ الْحِلْمُ؛(۲۴) علی‌بن ابی طالب «ع» همیشه در ماه رمضان، شام [و افطاری تهیه شده] از گوشت را به مردم می‌دادند، ولی خود از آن [گوشت] استفاده نمی‌کردند و هنگامی که آنان [از خوردن شام] فارغ می‌شدند، برای آنها خطبه می‌خواندند و آنها را موعظه می‌کردند و می‌فرمودند: بدانید ملاک امر [و کارهای] شما دین است و نگه دارنده شما تقوا، و زینت شما ادب و دژهای [نگه‌دارنده] آبروی شما حلم است».

امام زین‌العابدین «ع» نیز در طول ماه مبارک رمضان در راه خدا انفاق می‌کردند و صدقه می‌دادند، چنان که در حدیثی می‌خوانیم: «کانَ إِذا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضانَ تَصَدَّقَ فی کُلِّ یوْمٍ بِدِرْهَمٍ فَیقُولُ: لَعَلّی اُصیبُ لَیلَهَ الْقَدْرِ؛(۲۵) (امام سجاد «ع» روش‌شان این بود که هر روز از ماه [مبارک] رمضان درهمی صدقه می‌دادند و می‌فرمودند: «شاید [با این کار صدقه] شب قدر را دریابم».

امام صادق «ع» فرمودند: «جدّم امام زین‌العابدین «ع» روزی که روزه می‌گرفتند، دستور می‌دادند گوسفندی را ذبح کنند و بپزند. هنگام افطار که نزدیک می‌شد، حضرت به دیگ‌ها سر می‌زدند تا بوی آنها را استشمام کند، در حالی که روزه‌دار بودند. سپس دستور می‌دادند ظرف‌ها را پر کنند و یکی یکی به در خانه افراد [فقیر] ببرند تا آنجا که غذا تمام می‌شد. آن گاه خود با نان و خرما افطار می‌کردند.»(۲۶)

امام صادق «ع» نیز شب در خانه فقرا می‌رفتند و به آنها نان و خرما می‌دادند و سفارش می‌فرمودند: «در ماه رمضان به مردم افطاری بدهید.»(۲۷)

 

همراه با امیرمؤمنان، علی «ع»لیه‌ در شب قدر

آن شب به داغ مولی مهتاب گریه می‌کرد

تصویر ماه در آب بی‌تاب گریه می‌کرد

شد چهره  عدالت، گلگون به تیغ فتنه

پیش نگاه مسجد، محراب گریه می‌کرد

علی «ع» در رمضان آخر عمر خویش حال عجیبی داشتند و هر شبی را در جائی میهمان بودند. غذا کم میل می‌فرمودند و…

ابن‌حجر چنین می‌گوید: «هنگامی که رمضان [آخر عمر حضرت] فرا رسید، هر شب در منزل یکی از بستگان افطار می‌کردند. شبی در منزل امام حسن «ع»، شبی در منزل امام حسین «ع» و شبی نزد عبداللّه بن جعفر [شوهر دخترشان زینب]، و بیش از سه لقمه غذا نمی‌خوردند، «وَ یقُولُ: اُحِبُّ اَنْ اَلْقِی اللّهَ وَ اَنَا خِمْصٌ؛ و می‌فرمودند: دوست دارم خدا را [با شکم] گرسنه ملاقات کنم.»(۲۸)

در شب نوزدهم منزل دخترشان ‌ام‌کلثوم میهمان بودند. غذای سفره را دو قرص نان جُو و مقداری شیر و نمک تشکیل می‌داد. حضرت با نان و نمک افطار کردند و بیش از سه لقمه میل نکردند و فرمودند: «دوست دارم خدایم را گرسنه ملاقات کنم».  در آن شب حضرت سوره یس می‌خواندند و مرتب به آسمان نگاه می‌کردند و می‌فرمودند: «امشب، همان شبی است که به من وعده دیدار داده شده است.»(۲۹)

استاد مطهری می‌گوید: «علی«ع» در آن شب، انتظاری داشت. گاهی به آسمان نگاه می‌کرد و می‌گفت که حبیبم به من خبر داده است و او راست گفته و هرگز دروغ نمی‌گوید… بچه‌ها تا پاسی از شب در خدمت علی«ع» بودند. امام حسن «ع» به منزل خود رفت. هنوز خورشید طلوع نکرده بود که بازگشت و مستقیم به مصلّای پدر رفت. حضرت به فرزندشان فرمودد: پسر جان! دیشب لحظه‌ای خوابم برد وپیامبر اکرم «ص» را در عالم رؤیا دیدم، عرض کردم: یا رسول اللّه! من از دست این امّت چه خون دل‌ها خوردم. حضرت فرمودند: نفرین‌شان کن! من هم نفرین کردم که خداوند مرا از آنها بگیرد».(۳۰)

علی «ع» هیجان عجیبی داشتند و می‌گفتند: هر کار کردم، راز مطلب را نفهمیدم؛ «مازِلْتُ اَفْحَصُ عَنْ مَکْنُونِ هذَا الاْءَمْرِ وَ اَبَی اللّهُ اِلاّ اَخْفاهُ؛ (۳۱) خیلی تلاش کردم که سرّ و باطن این امر را به دست بیاورم، ولی خدا آن را پنهان کرد». آنگاه رهسپار مسجد شدند و چند رکعت نماز گزاردند. سپس بالای مأذنه رفتند و اذان گفتند. وقتی از بالای مأذنه پایین می‌آمدند، ‌فرمودند: «خَلُّوا سَبیلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجاهِدِ فِی اللّهِ لا یعْبُدُ غَیرَ الْواحِدِ»: باز کنید راه مؤمن رزمنده در راه خدا را که [افتخارش این است که] غیر از [خدای] واحد را نپرستیده است».

آنگاه به مسجد بازگشتند و مشغول نماز شدند. هنگامی که سر از سجده برداشتند، شمشیر زهرآگین فرقشان را شکافت. در این حال، فرمودند: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلی مِلَّه رَسُولِ اللّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه… هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ؛(۳۲) به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا. قسم به پروردگار کعبه که رستگار شدم… این [شهادت] چیزی بود که خدا و رسولش وعده داده بودند».

پی‌نوشت‌ها

  1. ر.ک: بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۸۰ .
  2. کنز العمّال، علی متقی هندی، مؤسسه الرساله، ج ۸، ص ۵۳۴٫
  3. بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۱۴۵٫
  4. همان، ج ۹۵، ص ۱۰٫
  5. همان، ص ۱۰٫
  6. همان، ج ۴۱، ص ۲۱٫
  7. همان، ج ۴۳، ص ۷۶٫
  8. همان، ص ۱۲٫
  9. بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۱۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۴۷۰٫
  10. وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۱٫
  11. مفاتیح الجنان، اعمال شب ۲۱، ص ۴۲۵٫
  12. مفاتیح الجنان، ص ۷۲۰٫
  13. بحارالانوار، ج ۸۰، ص ۱۲۸٫
  14. ر.ک: مصباح المتهجد، ص ۲۲۷؛ نهج الدعوات، ص ۲۷۷٫
  15. وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۱٫
  16. بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۷٫
  17. همان، ص ۴، ذیل روایت ۴٫
  18. همان، ح ۵، ر. ک: مفاتیح الجنان، ص ۲۲۴٫
  19. کنزالعُمال، ج ۸، ص ۵۴۵، ح ۲۴۰۹۰٫
  20. وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۰٫
  21. بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۱۰٫
  22. عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۱، ص ۲۳۰٫
  23. الترغیب و الترهیب، ج ۲، ص ۹۵، ح ۱۴٫
  24. سفینه البحار، ج ۱، ص ۷۰۳٫
  25. بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۸۲٫
  26. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۱۳۴٫
  27. همان، ص ۱۳۴٫
  28. انوار البهیه، شیخ عباس قمی، ص ۳۱؛ صواعق ابن حجر، ص ۸۰٫
  29. همان، ص ۸۰؛ ر.ک: زندگی امیرالمؤمنین، رسولی محلّاتی، ج ۲، ص ۲۴۷٫
  30. نهج‌البلاغه، صبحی صالح، ص ۹۹؛ انسان کامل، مرتضی مطهری، ص ۴۵٫
  31. منتهی‌الآمال، ج ۱، ص ۱۲۶؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۷٫
  32. نهج‌البلاغه، صبحی صالح، ص ۳۷۹؛ زندگانی امیرالمؤمنین، ج ۲، ص ۳۲۱؛ انسان کامل، مرتضی مطهری، ص ۴۹٫

 

 

سوتیتر:

از اعمالی که در طول سال، مخصوصاً شب‌های مبارک رمضان و علی‌الخصوص در شب قدر بدان سفارش اکید شده است، اِحْیا و شب زنده‌داری است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «مَنْ اَحْیا لَیلَه الْقَدْرِ حُوِّلَ عَنْهُ الْعَذابُ اِلَی السَّنَه الْقابِلَه؛(۳) کسی که شب قدر را زنده بدارد، عذاب تا سال آینده از او روی می‌گرداند».

30نوامبر/16

آنگاه که خلبانی ممتاز در تراز جهانی خانه نشین می‌شود!!

 

 

یادها وخاطره‌هایی از همسفری فرزند شهید با مقتدای خویش در گفت و شنود

 «پاسداراسلام » با کاپیتان سعیدرضا نصرفرد

 

 

…من هر جای دنیا، هلند، کانادا، اسپانیا و… دوره‌های مختلف هواپیمایی از جمله ایرباس و… را گذرانده‌ام، نمره بالای ۹۰ گرفته و اول شده‌ام، ولی الان خانه‌نشین هستم. در کانادا دوره ایرلاین را دیدم و پروژه‌ام اول شد. به من گفتند: «بمان و زن و بچه‌ات را هم بیاور و ماهی ۲۵ هزار دلار از ما بگیر». نماندم و آمدم

اشاره:

کاپیتان سعیدرضا نصرفرد فرزند شهیدی که در آزمونهای خلبانی انواع هواپیما در سطح جهانی درخشیده، در گفت و شنود پیش روی، به‌نیکی خود را معرفی کرده است، لذا در این‌باره نیاز چندانی به توضیح نیست. چهره‌ای که زندگی او با تاریخ انقلاب و بعد از انقلاب یعنی دوران انقلاب،عضویت در کمیته و سپاه، دفاع مقدس، سازندگی، اصلاحات و مواجهه با جریان انحرافی گره خورده است، از این روی از همه این دوران‌ها، در ذهن و زندگی او نشانه‌های روشنی به جا مانده‌اند که به برخی از آنها اشاره کرده است. او در پس یک زندگی پرمحنت و آکنده از فراز و نشیب، همچنان پرنشاط است و چشم به آینده دارد، آینده‌ای که رهبری حضرت آقا و خون شهیدان، آن را به‌نیکی رقم خواهد زد.

 

 

 لطفا ضمن معرفی خود، از فعالیت‌های دوران کودکی ونوجوانی‌تان بفرمائید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. باتشکرازجنابعالی و ماهنامه وزین پاسداراسلام، من سعیدرضا نصرفرد، فرزند شهید علی‌اصغر نصرفرد هستم. تا کلاس چهارم ابتدایی به مدرسه «خجسته» در شیراز می‌رفتم. در زنگ ورزش چون امکانات ورزشی نداشتیم، معلم ورزشمان نوار می‌گذاشت و می‌گفت: «همه بچه‌ها به ترتیب بیایند و برقصند!». من و یکی ازدوستان که بعدها فامیلش را عوض کرد و گذاشت شعله، به این موضوع اعتراض کردیم. یک هفته از اعتراض ما گذشت که مرا صدا زدند و گفتند بیا یک آقایی با تو کار دارد. در دفتر مدرسه یک آقای قد بلندِ کت و شلواری، فرمی را جلویم گذاشت و پرسید: «پدرت کیست؟ چه می‌کنی؟ کدام مسجد می‌روی؟» و از این حرف‌ها. ما هم چهارم ابتدایی و بچه بودیم وصادقانه جواب دادیم که بله، نماز جماعت می‌رویم و کلاس قرآن و معارف و از این حرف‌ها. ما که نمی‌دانستیم او از ساواک آمده است و دارد پرونده ما را بالا و پایین می‌کند!

این خاطره مربوط به چه سالی است؟

سال ۵۲ یا ۵۳ بود. بعد از آن در سال ۵۵ به مسجد و کلاس قرآن می‌رفتیم. معلم قرآن ما یک آقای روحانی بود و در خلال آموزش، یک‌ سری کتاب به ما داد و گفت: «پخش کنید و کسی هم نفهمد!». اول راهنمایی بودم وطبعا تبحری در این کارنداشتم و لو رفتم.  همان آقایی که دو، سه سال پیش آمده بود، دوباره به مدرسه آمد و مرا به ساواک شیراز برد و مجددا از من پرسید: «به مسجد که می‌روی چه کار می‌کنی؟ چه کتابی می‌خوانی؟ کلاس قرآن که می‌روی به تو چه می‌گویند؟» و سئوالاتی از این قبیل. البته من جریان کتاب‌ها را نگفتم و دو سه تا تو گوشی هم خوردم! پدرم نظامی بود و از سوی اداره دوم (اطلاعات ارتش)، او را خواستند. پدرم از من پرسیدند: «تو جایی رفتی و چیزی گفتی؟» و خلاصه این ماجرا، برای پدرم هم مشکل‌سازشد.

سیزده ساله بودم که انقلاب پیروزشد. از چهارده سالگی همراه پدرم رفتم و دوره آموزش نظامی را که به‌طور خودجوش توسط مردم تشکیل شده بود، دیدم. بعد که بسیج تشکیل شد، عضو بسیج شدم و با دست بردن در شناسنامه‌ام به کردستان اعزام شدم. در بوکان به عنوان بسیجی مشغول کار شدم که خاطرات تلخ و شیرین فراوانی از آن دوران دارم، از جمله حمله کومله‌ها به بوکان را در آن سن پایین دیدم یا در سال ۶۰ در درگیری‌ای که منافقین شروع کردند، مجروح شدم!

در شیراز؟

بله، البته هنوز مدرسه می‌رفتم و نوجوان بودم که پدرم در سال ۶۱ شهید شد.

کجا؟

در کردستان. در منطقه عملیاتی جاده پاوه ‌ـ ‌سنندج و از آن موقع ارتباط ما با بنیاد شهید برقرار شد(می‌خندد).

در دورهای که در شیراز بودید از کدام یک از علما تأثیر بیشتری گرفتید؟ از شهید آیت‌الله دستغیب خاطرهای دارید؟

به آقای دستغیب بسیارعلاقه داشتم و کتاب‌های ایشان را زیاد می‌خواندم. درس‌های اخلاقی زیادی داشتند و ما با شور انقلابی، دعای کمیل و جلسات ایشان را می‌رفتیم. روزی که آقای دستغیب شهید شد، ما در نماز جمعه منتظر بودیم و ایشان نیامد. من خودم رابه محل انفجار رساندم. آنجا محاصره شده بود و نمی‌شد به آن کوچه نزدیک شد، ولی من کوچک بودم و توانستم خودم را به آنجا برسانم و صحنه‌های بسیار دلخراشی رادیدم.

درآن دوره، درگیری‌ها به دلیل تنوع گروهک‌ها و مشکلاتی که ایجاد می‌کردند، خیلی زیاد بود. من معتقدم خداوند وقتی می‌خواهد کسی را محافظت و هدایت کند، خودش هم اسباب و عللش را فراهم می‌سازد. من یک نوجوان چهارده ساله بودم که درآن دوره شاید نیمی از همکلاسی‌هایم جذب منافقین شده بودند!

در آن سن و سال شعارهایشان برای بخشی ازنوجوانان جذابیت داشت.

همین طور است. به هر حال مقابله کردن با آنها یک امر الهی بود و خداوند به ما کمک ‌کرد. یک روز دخترهای قد بلند منافقین، مرا در خیابان گیر آوردند و حسابی کتکم زدند و با یک آجر پیشانی‌ام را شکستند، طوری که تا یک ماه چشم راستم نمی‌دید!

دردرگیریهای حول وحوشِ ۳۰خرداد؟

بله، البته از قبل تجمعاتشان را داشتند، اما در روز ۳۰ خرداد اعلام جنگ مسلحانه کردند. خداوند راه را به ما نشان داد. بعد از شهادت پدرم، تحول بزرگی در زندگی ما پدید آمد. جنگ هم شروع شده بود و روحیات ما هم بیشتر به شرایط جنگ می‌خورد. من در رشته مهندسی زمین‌شناسی در دانشگاه قبول شده بودم و از طرفی دوست داشتم خلبان بشوم . مادرم رفت نزد آیت‌الله حائری شیرازی و گفت: «من همین یک پسر را بیشتر ندارم. طوری نشود که او را از دست بدهم». البته این کار را بدون اطلاع من انجام داد. بعد یکمرتبه دیدیم در پذیرش خلبانی مردود شدیم و سر دندانمان به ما گیر دادند که بعداً فهمیدیم بهانه‌ای بیش نبوده است و در نتیجه نتوانستم بعد از دیپلم برای خلبانی هواپیمای شکاری بروم.

اگر بخواهم زندگی‌ام را پس از شهادت پدرم مرحله‌بندی کنم، می‌شود دهه ۶۰، یعنی دهه جنگ و مقاومت و روحیات خاص خودش؛ دهه ۷۰ دهه پس از جنگ با روحیاتی دیگر و دهه‌های ۸۰ و ۹۰ دهه رشد و اوج بازدهی ما بود.

پس سیر ماجرا را از همین مراحلی که به آنها اشاره کردید، آغازکنید.

در دهه ۶۰ روحیه ما روحیه جنگیدن و پاسداری بود و تصمیم گرفتم پاسدار شوم و در سال ۶۲ به کمیته پیوستم، یعنی به‌محض این که دیپلم گرفتم به کمیته رفتم. همزمان به دانشگاه هم می‌رفتم. به‌قدری در پاسداری فشار کار ما زیاد بود که نتوانستم زمین‌شناسی را در دانشگاه ادامه بدهم و در حقیقت پاسداری را انتخاب کردم. بعد از کمیته به سپاه رفتم و پاسدار سپاه شدم. بعد هم به نیروی هوایی سپاه رفتم و دوره خلبانی را در سپاه گذراندم.

پس در دوره جنگ خلبان نبودید و طبعا پروازی هم نداشتید.

بله، من بعد از جنگ فارغ‌التحصیل شدم و از نظر پرواز در جنگ شرکت نکردم. در سال ۶۶ وارد نیروی هوایی سپاه شدم و بعد از جنگ فارغ‌التحصیل شدم. در واقع پاسدار دومنظوره بودم. هم آموزش خلبانی می‌دیدم و هم به عنوان یک پاسدار مشغول بودم.

شما به لحاظ جایگاهی که در خلبانی پیدا کردید با شخصیتهای بزرگی همدم و همراه شدید و خاطرات بسیار خوبی از همه آنها به‌ویژه از حضرت آقا دارید. اولین بار که آقا را دیدید کجا بود و چه احساسی داشتید؟

اولین بار حضرت آقا را در بازدیدهایی که از سپاه داشتند و در دوره جنگ دیدم.

چه سالی؟

فکر می‌کنم سال ۶۶ یا ۶۷ بود. بعد آقا از نیروی هوایی سپاه بازدید داشتند و عده‌ای انتخاب شدند که بعد از بازدید با ایشان دیدار خصوصی داشته باشند که من هم انتخاب شدم ودرآن برنامه شرکت کردم. من آدم بسیار رکی هستم و حرفم را صریح می‌زنم. در زندگی‌ام سه تا خط قرمز دارم و شما در شیراز از هر کسی که بپرسید خطوط قرمز نصرفرد کدام است، فوری به شما می‌گوید. یکی از خطوط قرمز من وقتی است که کسی به آقا بی‌مهری یا جسارت کند. خط قرمز دومم توهین به پدر شهیدم هست و سوم مسائل غیرتی. آرزو داشتم ای کاش شرایطی جور می‌شد که مردم ایران و مخصوصاً جوان‌ها ،خودشان از نزدیک آقا را ببینند. من عِرق خاصی نسبت به ایشان دارم و پیش‌زمینه موبایلم همیشه عکس آقاست و به ایشان که نگاه می‌کنم، انرژی مثبت می‌گیرم و محکم جلو می‌روم.

ازچه مقطعی به دلیل شغلتان با حضرت آقا مرتبط شدید و خاطراتی که در این باره از ایشان دارید، از چه مقطعی آغاز می‌شود.

موقعی که اواخر سال ۱۳۷۲ از نیروی هوایی سپاه به هواپیمایی آسمان منتقل شدم، اولین خلبانی بودم که از سپاه آمده بودم تا در “ایرلاین” کار کنم، آن هم ایرلاین‌هایی که از نظر ساختار هنوز غربی بودند. بعد از جنگ عده‌ای از خلبانان نیروی هوایی ارتش هم به این ایرلاین‌ها منتقل شده بودند . آنها در امریکا دوره دیده بودند و لذا جو و ساختار فرهنگی ایرلاین‌ها غربی بود.حالا یک فرزند شهید که پاسدار هم هست به این ایرلاین‌ها آمده بود! دراوایل آن دوره، همیشه به من به عنوان کسی که با اولویت و پارتی‌بازی آمده نگاه می‌کردند و من باید به عنوان فرزند شهید و پاسدار، در سیستمی که تا آن موقع چنین فردی در آن حضور نداشت، خودم را اثبات می‌کردم و چهره موفقی بیرون می‌آمدم. این نکته بسیار مهمی بود. شاید مدیریت کلان هواپیمایی آسمان آدم‌های مثبتی بودند، ولی بدنه سیستم غربی بود. خلبان‌های آسمان خلبان‌های زمان شاه بودند و فرهنگ آن دوره بر آنها حاکم بود و لذا از ما می‌ترسیدند و کناره‌گیری می‌کردند.

وارد این کارزار که شدیم، اولین موفقیتی که داشتم نمراتی بود که در نیروی هوایی سپاه گرفتم. میانگین نمرات ۷/۹۴ و میانگین نمرات عقیدتی ۸۳/۹۵ و نهایتا معدل کل من از ۱۰۰، ۹۵ بود! هنگامی که وارد نیروی هوایی سپاه شدم، برای عملیات استشهادی و برای زدن ناوهای امریکا داوطلب شدم، یعنی چنین روحیه‌ای داشتم. باعنوان فرزند شهید و پاسدار وارد سیستم ایرلاینی شدم که در آن باید زبان انگلیسی و سطح معلومات بالا باشد و در اولین امتحان در سال ۷۴ از ۱۰۰ نمره ۹۰ گرفتم. در واقع (start) قضیه خورد که با این فرد خیلی نمی‌شود شوخی کرد. بعد قابلیت‌های مدیریتی مطرح شدند و من برای شرکت آسمان طرح‌هایی را ارائه دادم که مورد قبول واقع شدند، تحول اقتصادی نوینی در شرکت آسمان به وجود آمدو بلافاصله مدیرعامل مرا به عنوان مشاور انتخاب کرد.

به عنوان بهترین خلبان به فرانسه رفتم و در آنجا استاد فرانسوی‌ام پرسید: «تو قبلاً با این هواپیماها پرواز کرده‌ای؟» هواپیماهای جدیدی در فرانسه تولید شده و ایران هم به‌تازگی آنها را خریداری کرده بود و او اصرار داشت که تو قطعاً قبلاً با این هواپیماها پرواز کرده‌ای! من می‌گفتم: «این هواپیماها تازه تولید شده‌اند، چگونه ممکن است قبلاً توانسته باشم با آنها پرواز کنم؟ این اولین بار است که من این هواپیما را هدایت می‌کنم». او می‌گفت: «امکان ندارد کسی بتواند در بدو ورود و بدون تجربه قبلی با این هواپیما پرواز کند.» بعد از این مرحله به خاطر سابقه در سپاه و نمراتم به عنوان خلبان (VIP) انتخاب شدم. خلبان (VIP) یعنی خلبانی که می‌تواند شخصیت‌های مهم مملکتی را جابه‌جا کند.

اولین بار که خلبان آقا شدید چه احساسی داشتید و ایشان چه برخوردی با شما داشتند؟ خاطراتتان را از آن پرواز بگویید.

آقا بسیار محبت دارند و بسیار مهربان هستند. برای پرواز ایشان هم تمهیدات خاصی وجوددارد. اولین پرواز ما به یاسوج بود . باند هواپیما خاکی بود و سه چهار هواپیمای سی‌ـ‌۱۳۰ نشستند و لاستیک‌هایشان ترکید! از من پرسیدند: «با این شرایط می‌توانی هواپیما را بنشانی؟» من قبول کردم و خوشبختانه آن پرواز انجام شد، آن هم در حالی که دلشوره و اضطراب همه ما در اوج بود که داریم امید مردم ایران و همه مستضعفان جهان را می‌بریم و حفظ جان ایشان در دست ماست. درست است که ما در کار و پروازمان آدم‌های قاطعی هستیم، ولی باز وقتی مسئولیت سنگینی بر گردنمان قرار می‌گیرد، نفسمان می‌گیرد. در پروازها با حضرت آقا، اگر بخواهیم در پذیرایی تکلف به خرج بدهیم، ایشان فوق‌العاده ناراحت می‌شوند و به یک چای و بیسکوئیت مختصر بسنده می‌کنند. همراهان آقا این مطلب را خوب می‌دانند و تذکرات لازم را به تیم پروازی می‌دهند. یک وقت‌هایی آقا مشغول مطالعه می‌شوند و گاهی هم هماهنگی‌هایی توسط تیم همراه ایشان صورت می‌گیرد و افراد خدمت ایشان شرفیاب می‌شوند. در آن پرواز هنوز اول کار بود و ما هنوز خیلی با این مسائل آشنایی نداشتیم ، آمدیم جلو و دستبوسی کردیم و خود به خود احساس بر ما غلبه کرد و اشکمان جاری شد.

از خاطرات شخصیتان با آقا برایمان بگویید.

درسفر به کردستان  یک بار ایشان دیداری با خانواده‌های فرماندهان شهید کردستان گذاشتند و اسم خانواده ما هم استثنائاً در آنجا قرار گرفت. خانم من هم فرزند شهید است که به نظرم در درک متقابل وتوفیق زندگی ما تأثیر زیادی داشته است. همیشه این را در سخنرانی‌هایی که برای فرزندان شاهد انجام می‌دهم می‌گویم که خوشحال می‌شوند و کف می‌زنند. زنگ زدم شیراز و خانم و بچه‌ها و مادرم به سنندج آمدند و یک دیدار خصوصی هم با حضرت آقا به این شکل در سنندج داشتیم.

 

در جریان این سفرها ،موقعیت گفت‌وگو با ایشان را نیز پیدا کرده‌اید؟ اگرپاسخ مثبت است در چه مواردی بوده است؟

بله، به یک مورد اشاره می‌کنم. در دوره اصلاحات در یکی از سفرهایی که داشتیم، من خدمت آقا عرض کردم:«آقا! شما مخالفید خانم‌ها خلبان شوند؟» ایشان فرمودند: «خیر». گفتم: «در عربستان سعودی حتی اجازه رانندگی هم به خانم‌ها نمی‌دهند، ولی این جمهوری اسلامی است که مورد اتهام رعایت نکردن حقوق بشر و حقوق خانم‌هاست. من هم هر وقت پیشنهاد می‌دهم می‌گویند خلاف شرع است واحتمالا آقا هم مخالفند!». فرمودند: «ابداً این طور نیست». گفتم: «لطفاً کتباً بفرمایید». گفتند: «سئوال رابنویس، من جواب می‌دهم». من هم این کار را کردم و آقا زیرش نوشتند که منعی ندارد. من هم نامه را در جیبم گذاشتم و هیچ حرفی به کسی نزدم. چندی بعد فرمانده سپاه فارس اولین خانم خلبان – خانم شمس- را به من معرفی کرد و گفت: «دوره‌اش را دیده است». کارها را انجام دادیم تا موقع اعزام این خانم به فرانسه برای دیدن دوره کامل خلبانی شد. سر و صدا بلند شد که یعنی چه؟ یک خانم با یک مرد نامحرم در یک کابین بنشیند؟ خلاصه بساطی درست شد! ما هم هیچی نگفتیم تا وقتش که شد حکم آقا را گذاشتیم جلوی رویشان.

من در جلساتی که با مهماندارها و (crew) پروازی می‌گذارم بعضی از زوایای پنهان دیدگاه‌های حضرت آقا را مطرح می‌کنم. از جمله می‌گویم که ایشان فتوا دادند که خانم‌ها هم می‌توانند خلبان شوند، بعد هم صدا و سیما در این زمینه فیلمی تهیه کرد و در شبکه‌های برون مرزی پخش شد و از همه دنیا تماس گرفتند که مگر در ایران زن خلبان داریم؟!

کدام تلویزیون‌ها؟

تلویزیون‌های (TF1)، (TF2)، (RTL1)، (CNN) و… همه ریختند برسرما که مگر می‌شود در جمهوری اسلامی زن خلبان شود؟!

برگردیم به جریان دیدار خانواده‌های شهدا با مقام معظم رهبری. خانواده‌های شهید بروجردی، شهید صیاد شیرازی، شهید کاظمی و… بودند. فردای آن روز قرار شد به سقز برویم. من جلوی هواپیما ایستاده بودم تا حضرت آقا تشریف بیاورند. به من که رسیدند، فرمودند: «مادر و خانواده شما خوبند؟» عرض کردم: «بله، سلام خدمتتان می‌رساند». موقع برگشتن از سقز هم با چند تن از کادر سپاه و افراد پروازی صف کشیدیم که خداحافظی کنیم و من باز چفیه آقا را خواستم!.

چند تا چفیه دارید؟

ده باری از آقا چفیه گرفته‌ام که البته به جوان‌های مشتاق هدیه می‌دهم. به همین دلیل به من می‌گویند شکارچی چفیه!

غیر از حضرت آقا، به دلیل جایگاه شغلی با برخی دیگر از مسئولین هم ارتباط نزدیک داشتهاید. اگر از این برخوردها هم خاطراتی را نقل کنید جالب است.

زمانی که دولت اصلاحات شروع به کار کرد، در اولین سفری که آقای خاتمی برای بازدید از چند شهرستان داشتند، خلبان هواپیمای ایشان بودم. من با ایشان سلام و احوالپرسی کردم و بعد گفتم: «آقای خاتمی! من به شما انتقاد دارم». پرسیدند: «به چه علت؟» جواب دادم: «در بحث شایسته‌سالاری. شما آقای داوود کشاورزیان، استاندار مازندران را که عضو حزب مشارکت است، کرده‌اید مدیرعامل هواپیمایی هما! و… سنخیت تخصصی اینها با سیستم ما چیست؟» که آقای خاتمی ناراحت شد.

خاطرم هست چند سال بعد که اولین روز وزارت مرحوم دادمان بود، در یکی دیگر از سفرهای آقای خاتمی، پیاده شدم و رفتم پشت سرایشان ایستادم. آقای خاتمی بود و یکی از مسئولین دفتر و یکی از معاونان رئیس‌جمهور. یک فرزند شهید آمد تا به آقای خاتمی خوشامد بگوید و گفت: «ای یاور رهبر!» من پشت سر اعضاء دفتر…. بودم و شنیدم که گفت: «گفتن این یکی در برنامه نبود!». خاتمی پرسید: «چی؟» … گفت: «این یاور رهبر در برنامه نبود و خارج از برنامه گفت». خاتمی که جلو رفت، زدم پشت …. آمدیم بالا و سوار شدیم و من گفتم: «با آقای خاتمی کار دارم». برگشتم و پهلوی آقای خاتمی نشستم و گفتم: «چند نفرهستند که دارند آدم‌های برجسته نظام را به باد می‌دهند. آقای …. را پسرش به باد می‌دهد، آقای …. هم شما را به باد می‌دهد. شما رئیس‌جمهور مملکت هستی و حکم‌ات را آقا تنفیذ کرده‌اند و حالا… دفترت دارد به آقا جسارت می‌کند! من چون این موضوع را خودم شنیده‌ام، همه جا بازگو خواهم کرد». گفت: «تو تندی، بچه شهید و بسیجی هستی!». بعد رویش را به حالت قهر کرد به سمت دیگر! من هم زدم روی پایش و گفتم: «مثل شاه نباش! الان یادداشت کن که یک بچه شهید بسیجی به شما گفت شایسته‌سالاری را رعایت نکردی و شش ماه دیگر ببین که چطور به خاطر سیاست‌های غلط جنابعالی، یک توپولوف می‌خورد زمین!» و رفتم.بعد از دقایقی  مرحوم دادمان به کابین آمد و یک گل نرگس به من داد و گفت: «این را آقای خاتمی داده و گفته است ناراحت نباش، هر حرفی داری به من بگو». گفتم: «جریان …. را که به شما نمی‌توانم بگویم». جالب اینجاست که …. به فاصله اندکی بعد از آن عوض شد.

شش ماه بعد اتفاقی در صنعت حمل و نقل هوایی افتاد و رفتیم و فرودگاه گرگان را افتتاح کردیم. دوم خرداد سال بعد باز گفتند: «قرار است فرودگاه گرگان افتتاح شود». گفتیم: «فرودگاه گرگان که در ۱۲ بهمن سال قبل افتتاح شد!»، گفتند: «نه، ازسازمان هواپیمایی کشوری، مرحوم آقای دادمان به عنوان وزیر و آقای کوهساری و آقای قندهاری و… قرار است مجدداً بروند و آنجا را افتتاح کنند». هوا نامساعد بود. تنشی بین من و سازمان هواپیمایی کشوری  به وجود آمد و هواپیمایی آسمان به خاطر بدی هوا و فقدان استانداردهای لازم پرواز، آن را باطل کرد. پروازبا هواپیمای کچن روسی   صورت گرفت ونهایتا هواپیمای آقای دادمان و همراهانش به کوه برخورد کرد و از بین رفتند!

 درپروازهای دیگرتان با آقای خاتمی چه خاطراتی دارید؟

اتفاق بعدی این بود که گفتند آقای خاتمی می‌خواهد از مناطق سیل‌زده گلستان بازدید کند و برای نشستن، فقط یک باند کوتاه سمپاش موجود است، آیا شما می‌توانی بروی آنجا بنشینی؟ روز جمعه بود. (take off) کردم و به آنجا رفتم وبررسی کردم و دیدم می‌شود نشست. برگشتم و گفتم: «این کار را انجام می‌دهم». فردا صبحش آقای خاتمی را به کلاله بردم. تا او را دیدم گفتم: «یادتان هست تذکری را که در مورد شایسته‌سالاری و هواپیماهای روسی دادم ونهایتا عواقب آن گریبانِ آقای دادمان را گرفت؟ باز هم یک هواپیمای روسی دیگر به کوه خواهد خورد» و با فاصله کمی هواپیمای توپولوف در خرم‌آباد به کوه خورد. دو باره گفتند خطای خلبان بوده، ولی ما گفتیم ضعف تکنولوژی توپولوف است و می‌شد هواپیمایی برود که این اتفاق برایش نیفتد. دراین باره یک‌سری بحث‌های تخصصی فنی وجود دارد که جایش اینجا نیست.

شد اسفند سال ۱۳۸۳ و در انتخابات مجلس هفتم، اصولگرایان رأی آوردند. به ما گفتند باید بروید گچساران. آقای خاتمی می‌خواهد سد کوثر را افتتاح کند. ما آمدیم و سوار هواپیما شدیم . اطرافیان آقای خاتمی گفتند: «تو را به خدا به آقای خاتمی گیر نده و هیچی نگو، چون به خاطر انتخابات مجلس هفتم عصبانی است!». گفتم: «باشد! کاریش ندارم». (take off) کردیم و به گچساران رفتیم. آقای خاتمی، آقای بی‌طرف، آقای زنگنه،  آقای علی خاتمی و آقای موسوی نماینده یاسوج رفتند سد را افتتاح کنند. برگشتند و شب شد. دیر وقت بود و فرودگاه گچساران هم چراغ نداشت. پرسیدند: «می‌توانی بپری؟» جواب دادم: «اگر کسی تأیید کند و مسئولیتش را به عهده بگیرد بلند می‌شوم». (take off) کردیم و آمدیم. وقتی رسیدیم، گفتند آقای خاتمی گفته نصرفرد پیش من بیاید. رفتم و به بقیه گفت: «این آقا نمونه راست مدرن است! اگر کسی حریف زبان این شد!» گفتم: «حاج‌آقا! سلام علیکم! من فقط آمده‌ام عرض ادب کنم. یک جوکی هم در باره شما گفته بودم، چون پایان ریاست جمهوری شماست، آمده‌ام بگویم ما را حلال کنید و…

آقای خاتمی آن قدر خندید که دستمال کاغذی آوردند اشک‌هایش را پاک کرد. بعد گفت: «پس بگذار اعضای هیئت دولت هم این جوک را بشنوند. بگویید آقای زنگنه و بی‌طرف هم بیایند» و خودش جوک را تعریف کرد و گفت: «ببینید این‌ها چه جوک‌هایی در باره ما می‌سازند. نگفتم حریف اینها نمی‌شوید؟»

 ظاهرا قبل ازآغاز فتنه ۸۸ برخوردی هم با میرحسین موسوی داشتید؟

قبل ازانتخابات ۸۸ که ایشان و آقای خاتمی به سفر می‌رفتند، صلاح دیده بودند بعضی از سفرها را من انجام بدهم و آنها را جابه‌جا کنم و پرواز آقای موسوی خورد به ما. اتوبوس ایستاد و آقای موسوی و تیمش بالا آمدند.

اختصاصی بود یا مردم هم بودند.

مردم هم بودند، ولی آنها ۸۰ تا بلیط خریده بودند! نگاه که کردم دیدم همه تندروهای مشارکتی و دوم خرداد همراهش آمده‌اند! رفتند نشستند و ما (take off) کردیم .به یکی ازاطرافیانش گفتم:

«به آقای موسوی بگویید من با ایشان کار دارم». آقای موسوی و خانم رهنورد خودشان به کابین آمدند. من و خانم شمس که کمک خلبان بودند، حضور داشتیم. به ایشان گفتم: «من آن آقای موسوی نخست‌وزیر دهه ۶۰ را می‌شناسم و آدم رکی هم هستم. شما کاندید ریاست جمهوری هستید و الان در خصوص دیدگاه‌های شما ابهاماتی به وجود آمده است. من یک بچه شهید، خلبان و یک شهروند هستم و می‌خواهم از شما بپرسم نقطه نظرتان در باره جایگاه حضرت آقا چیست؟ شما آقا را قبول دارید یا نه؟» آقای موسوی با لحن بسیار محکمی گفت: «من آقا و ولایت فقیه را قبول دارم». گفتم: «پس به سئوال دوم من جواب بدهید. آیا دوم خردادی‌ها و مشارکتی‌های تندرو در دولت شما نقشی خواهند داشت؟» گفت: «اصلاً و ابداً اینها را در دولتم راه نمی‌دهم!». گفتم: «پس این ۸۰ نفری که پشت سر شما نشسته‌اند، از کجا آمده‌اند و چه کسانی هستند؟ من همه اینها را می‌شناسم و کاملاً با دیدگاه‌هایشان آشنا هستم». گفت: «اینها خودشان تصمیم گرفته‌اند برای انتخابات از من حمایت کنند، ولی این دلیل نمی‌شود اینها در دولت من جایگاهی داشته باشند»… راستش الان خیلی دلم می‌خواهد آقای موسوی را ببینم و به او بگویم: «مرد مؤمن! من خودم شفاف از شما این سئوال را پرسیدم و شما چنین جوابی دادی. شما خودت گفتی پیرو آقا هستم و هرچه بگوید گوش می‌کنم. اگر اعتقادت این بود، چرا گوش نکردی؟ گفتی با اینها نیستی و بودی» و فتنه را هم همین‌ها به وجود آوردند، پس در حرف‌هایت تناقض وجود دارد. بعد از آن دیگر ایشان را ندیدم.

شما در دوره ریاست جمهوری آقای احمدینژاد هم همین نقش را چندین بار برای ایشان ایفا کردید و متأسفانه ضرباتی هم از جریان انحرافی خوردید. این ماجرا را هم بفرمایید تا برای خوانندگان مایه بصیرت و عبرت باشد.

در سال ۱۳۸۴ که آقای احمدی‌نژاد به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شدند، من سفرهایی را که در فرودگاه‌های محدود باید انجام می‌شدند، انجام می‌دادم. تا آن موقع در فرودگاه یاسوج هواپیمای جت ننشسته بود و فقط هواپیمای ملخی نشسته بود. از من پرسیدند: «می‌شود هواپیمای جت را نشاند؟» رفتم بررسی کردم و گفتم: «می‌شود» و قرار شد با آقای احمدی‌نژاد به یاسوج برویم. رفتیم و آن شب وقتی برای شام رفتیم، اولین بار ایشان را ‌دیدم. کنارشان  ‌نشستم و صحبت کردم و خیلی صریح به ایشان گفتم: «شما را نمی‌شناسم و هیچ (background) و دیدگاهی هم راجع به شما ندارم، ولی الان شما رئیس‌جمهور ایران هستید و از آقا حکم دارید و وظیفه من این است که به شما کمک کنم. شما به مناطق محروم که سفر می‌کنید، اولین درخواست‌هایی که از شما می‌شود، پرواز برای مناطق محروم است. الان شما آمده‌اید به یاسوج و از فرداست که از شما پرواز تهران‌ـ ‌یاسوج می‌خواهند. شما به عنوان رئیس‌جمهور قول این پرواز را به مردم بدهید». بعد هم پرواز تهران‌ـ ‌یاسوج را راه انداختیم و هفته‌ای هفت پرواز به آن شهر داریم. بعد پروازهای تهران‌ـ‌ سنندج، تهران‌ـ ‌ایلام، تهران‌ـ ‌بیرجند و شهرهای مختلفی که مشکلات خاصی داشتند راه افتاد.

به هرحال، در آنجا با آقای احمدی‌نژاد آشنا شدم و بعد هم سفرهای زیادی با ایشان و تیمشان داشتیم. بعد از دو سه سفر، یعنی در اوایل سال ۸۴ ، هنوزآقای حائری نماینده ولی فقیه در شیراز بودند. یک شب از پرواز برگشتم و رفتم پیش آقای حائری و گفتم: «باید فوراً با شما صحبت کنم». بعد به ایشان گفتم: « حلقه‌ای از یک عده افراد خاص اطراف آقای احمدی‌نژاد را گرفته‌اند و هر کسی را که خارج از این حلقه باشد ملحد حساب می‌کنند. من در سال ۸۴ این پیشگویی را کردم و به آقای حائری گفتم: «یک فکری بکنید». آقای حائری در آن دوره خیلی سفت و سخت از آقای احمدی‌نژاد حمایت می‌کرد.

من روابط عمومی خیلی خوبی دارم و همه با من حرف می‌زنند. همین طور که قضایا جلو می‌رفت، در این باره به نتایج بیشتری می‌رسیدم. احمدی‌نژاد آدم بسیار زیرک و در عین حال تند و قاطعی است. چند بار با آقای مشائی صحبت کردم. چند بار آقای احمدی‌نژاد به شیراز سفر کرد که او را همراهی کردم. در سال ۸۶ یخبندان شده و فرودگاه تهران بسته شده بود. قرار بود در استان فارس پروژه‌هایی افتتاح ‌شوند و هیچ‌کسی هم نمی‌توانست  پرواز کند و همه جا قفل شده بود. استاندار فارس ساعت دو نصف شب به من زنگ زد و گفت: «تو حاضری بروی؟» چون من تنها خلبانی بودم که در آن ده روز خودم تنهایی از شیراز می‌آمدم تهران و کنار باند مهرآباد می‌نشستم و مسافر پیاده و سوار می‌کردم. آقای احمدی‌نژاد را به شیراز آوردیم و سفر رئیس‌جمهور انجام و جاده شیرازـ‌ عسلویه و طرح‌های اقتصادی دیگر افتتاح شدند.

 

به هر حال موضوعی که به آقای حائری گفتم به بعضی افراد دیگر هم منعکس کردم

در این مدت که این ابراز نگرانی ها رامی‌کردید هیچ برخوردی با شما نشد؟

در همان ابتدا که این موضوع را مطرح کردم، در بازرسی ویژه پرونده خیلی بدی برایم تشکیل شد و مرا به حمایت از آقای هاشمی متهم کردند! پرونده نزد من هست و محتویات جالبی هم دارد. در بازرسی ویژه رئیس‌جمهور در دوره‌ای که مشائی کار را به دست گرفت، دو باره  ما را خواستند و متوجه شدم که این یک جریان ظاهری است و پشت پرده دارد اتفاقات دیگری می‌افتد. من یک خرده هوش اطلاعاتی هم دارم. کسی هم که از اول عمرش پاسدار بوده و در این فضا بزرگ شده است، آن قدرها حواسش جمع هست که به این آسانی‌ها سرش کلاه نرود، به همین دلیل شروع کردم به مقابله کردن با این جریان و این کار را هم به روش خودشان انجام دادم و دست بازرسی ویژه را در قبال اتفاقی که داشت برای ما رخ می‌داد، رو کردم. اینها این دفعه خیلی خوب می‌دانستند از کجا و چگونه وارد شوند که ما را حذف کنند.

 

درچه سالی؟

درسال ۸۹، بازرس ویژه مسئول پرونده من به صورت خصوصی آمد پیشم و گفت: «یک چیزی را خصوصی به تو می‌گویم. مرا از بازرسی ویژه بیرون کرده‌اند». پرسیدم: «چرا؟» جواب داد: «حرف‌های تو درست بودند و من تازه فهمیدم چه راه غلط و کجی را رفته‌ام. من در باره تو با آنها بحث کردم و یک نامه هم به مشائی نوشتم». پرسیدم: «چرا مشائی؟» گفت: «چون پرونده تو تحت نظر و دستور مستقیم خود مشائی است. حالا آمده‌ام از تو حلال بودی بطلبم.

من برای دیدن دوره ایرباس به اسپانیا رفتم.ایران  تازه ایرباس خریده بود و من رفتم  و دوره را دیدم و بالاترین نمره ایرباس در آن دوره را گرفتم و برگشتم. ضمن این که در آنجا به من گفتند بمان، اما برگشتم. چند ماه نگذشته بود که آقای عابدزاده، مدیرعامل هواپیمایی آسمان برکنار شد.

آقای عابدزاده بسیار ولایت‌مدار است. روزی که برکنار شد به من زنگ زد و گفت: «هر دو برکناریم!». بعد از چند روز گفتند: «نصرفرد بماند»، چون بخش عمده‌ای از کارهای ایرلاین آسمان با من می‌گشت و آنها ترسیدند شرکت فرو بریزد و گفتند بمان. آقای بابایی را از میراث فرهنگی به‌ جای آقای عابدزاده آوردند! دستور را هم مستقیماً خود آقای احمدی‌نژاد داده بود.

بعد یک روز مدیرعامل شرکت آمد شیراز و به من گفت: «بیا کارت دارم». گفت: «ببین آقای نصرفرد! انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است. در نظرسنجی‌های استان فارس، تو محبوب‌ترین مدیر شدی و به هر کسی که رأی بدهی مردم اعتماد می‌کنند و رأی می‌دهند. بیا از کاندیدای ما حمایت کن. در قبال این حمایت، بعد از انتخابات ریاست جمهوری مدیریت کیش ایر، آسمان و شرکت کل فرودگاه‌های ایران و مدیریت هواپیمایی آسمان مال تو!». پرسیدم: «کاندیدای شما چه کسی است؟» جواب داد: «بعداً به تو می‌گویم». گفتم: «نمی‌شود، باید بدانم». گفت: «کاندید ما مشائی است». گفتم: «آقا تأیید می‌کنند؟» با قلدری گفت: «می‌گیریم!» گفتم: «چرا با قلدری می‌گویی می‌گیریم؟ شما می‌خواهید بروید با قلدری از آقا تأیید مشائی را بگیرید؟  سی سال خدمت کرده‌ام و اصولی دارم و پا روی اصولم نمی‌گذارم. تو فکر می‌کنی آخر عمری پا روی همه اعتقاداتم و اصولگرایی می‌گذارم و به خاطر پست، مقام و دنیا، آخرتم را به شما می‌فروشم؟ برو، کور خواندی، به سلامت!» از این جلسه بیرون آمدیم و چند روز بعد گفتند: «نصرفرد برکنار شد».

 

از مدیریت هواپیمائی آسمان؟

بله، پرسیدم: «چه کسی مرا برکنار کرده است؟» جواب دادند: «مصوب هیئت مدیره است». زنگ زدم به بچه‌های سپاه و یکی از بچه‌های هیئت مدیره، گفتند: «از بالا دستور آمده است». نماینده مجلس زنگ زدند که چرا نصرفرد را برداشتی؟ گفت: «از ریاست جمهوری به ما گفته‌اند».

 

الان چه میکنید؟

هیچی، در خانه هستم و تمام گواهی‌نامه‌های خلبانی‌ام هم باطل شده‌اند!

 

در دوره جدید امیدی هست که برگردید؟

پریروز به من گفتند می‌توانی کار کنی.

 

درهمان سمت قبلی؟

نمی‌دانم که ما را انتخاب کنند یا نکنند. من الان فقط به عنوان مشاور کار می‌کنم. تأکید نظام این است که بمانم و دو باره ایرلاین آسمان را بازسازی کنم. من درخواست بازنشستگی کرده‌ام که جریاناتش طی شده است، ولی برگ تسویه حسابم را نگه داشته‌اند که بمانم و بتوانم برگردم و هواپیمائی آسمان را بازسازی کنم

 

به عنوان یک فرزند شهید، رزمنده ویک عاشق ولایت آرزویی که در مورد آینده نظام و کشور دارید، چیست و چقدر آن را تحقق یافتنی میبینید؟

ما دقیقاً وسط مردم هستیم. خودم هم آدم فضولی هستم و همه جا سرک می‌کشم، لذا شرایط را می‌دانم. ما باید کار فرهنگی کنیم. مردم نشان دادند اصل نظام و آقا را قبول دارند و بر اساس فرمایش‌های ایشان پای صندوق آمدند و رأی دادند، آن هم به یک روحانی، پس ریشه‌های مذهبی و اعتقاد به روحانیت در نسل جدید هم وجود دارد. از آن طرف    روحانیت هم باید نقش خود را به‌درستی ایفا و این نسل را جذب کند. این جزو آرزوهای من است که این کار را سازماندهی کنیم، اما نه با شیوه چکشی. الان دیگر موقع تلطیف است. الان دیگر دوره مدیریت بر قلب‌هاست. سر و کار من با خلبان‌ها و مهماندارها بود که می‌دانید چه تیپی هستند، ولی همان طور که بودند قبولشان می‌کردم و بعد از مدتی نمازخوان و معتقد می‌شدند.

به جامعه که نگاه می‌کنید بدحجابی و روابط غیرشرعی دارد بیداد می‌کند، ولی می‌توانیم اینها را مدیریت کنیم، منتهی به آدم‌های تأثیرگذار، جوان، باسواد، متدین و باانرژی نیاز داریم که همراه با مقتضیات روز حرف بزنند و عمل کنند. زمینه‌های تعاملی با این نسل فراهم است و آرزویم این است که بتوانیم نظام را به سمتی ببریم که نسل جدید را جذب نظام کنیم، اسلام و باورهای اعتقادی را که در آنها وجود دارد تقویت کنیم و بگذاریم خودشان هم به خودشان بیایند.

خدا کند سایه آقا همچنان بر سر ما مستدام باشد. تا وقتی پرواز نکنید و با آقا ننشینید و معجزه حضورش را نبینید متوجه نخواهی شد که وجود آقا چقدر برای مردم ما و مسلمانان جهان مهم است. من کسی هستم که برای آقا و نظام از زن و بچه‌ام هم می‌گذرم. هیچ ابایی هم ندارم، از کسی هم ترسی ندارم و پای همه حرف‌هایی هم که زده‌ام می‌ایستم، چون به آنها اعتقاد دارم.

آرزویم این است که نظام مسائل سیاسی‌اش را در مسائل تخصصی دخالت ندهد. من هر جای دنیا، هلند، کانادا، اسپانیا و… دوره‌های مختلف هواپیمایی از جمله ایرباس و… را گذرانده‌ام، نمره بالای ۹۰ گرفته و اول شده‌ام، ولی الان خانه‌نشین هستم. در کانادا دوره ایرلاین را دیدم و پروژه‌ام اول شد. به من گفتند: «بمان و زن و بچه‌ات را هم بیاور و ماهی ۲۵ هزار دلار از ما بگیر». نماندم و آمدم تاهمان طرح را در دو جا در استان فارس پیاده کنم، گفتند: «برو! حوصله‌اش را نداریم و به این چیزها بودجه نمی‌دهیم!».                  

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

به آقای دستغیب بسیارعلاقه داشتم و کتاب‌های ایشان را زیاد می‌خواندم. درس‌های اخلاقی زیادی داشتند و ما با شور انقلابی، دعای کمیل و جلسات ایشان را می‌رفتیم. روزی که آقای دستغیب شهید شد، ما در نماز جمعه منتظر بودیم و ایشان نیامد. من خودم رابه محل انفجار رساندم. آنجامحاصره شده بود و نمی‌شد به آن کوچه نزدیک شد، ولی من کوچک بودم و توانستم خودم را به آنجا برسانم و صحنه‌های بسیار دلخراشی رادیدم.

 

۲٫

زمانی که دولت اصلاحات شروع به کار کرد، در اولین سفری که آقای خاتمی برای بازدید از چند شهرستان داشتند، خلبان هواپیمای ایشان بودم. من با ایشان سلام و احوالپرسی کردم و بعد گفتم: «آقای خاتمی! من به شما انتقاد دارم». پرسیدند: «به چه علت؟» جواب دادم: «در بحث شایسته‌سالاری. شما آقای داوود کشاورزیان، استاندار مازندران را که عضو حزب مشارکت است، کرده‌اید مدیرعامل هواپیمایی هما! و… سنخیت تخصصی اینها با سیستم ما چیست؟» آقای خاتمی ناراحت شد!.

 

۳٫

از آقای موسوی پرسیدم: «شما آقا را قبول دارید یا نه؟» آقای موسوی با لحن بسیار محکمی گفت: «من آقا و ولایت فقیه را قبول دارم». گفتم: «پس به سئوال دوم من جواب بدهید. آیا دوم خردادی‌ها و مشارکتی‌های تندرو در دولت شما نقشی خواهند داشت؟» گفت: «اصلاً و ابداً اینها را در دولتم راه نمی‌دهم! گفتم پس این ۸۰ نفری که پشت سر شما نشسته‌اند چه کسانی هستند؟…  ».

 

30نوامبر/16

قدرشناسی و صدرنشینی

 

حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

 

خودشناسی

هر که «قدر» خود را نشناسد، قدر هیچ چیز دیگر را نخواهد شناخت.

کلام زیبای امیرمؤمنان«ع» در زمینه «خودشناسی» چنین است:

«مَن جهل نفسَهُ. کانَ بغیر نَفسیهِ اجهل»(۱) هر کس خود را نشناسد، غیر خود را هیچ نخواهد شناخت.

مقصود از این «خود» چیست؟

آیا «خود فیزیکی» و شناخت ویژگی‌ها و مشخّصات بدنی و اندام و دستگاه‌های ظریف و پیچیده بدن مثل دستگاه گردش خون، تنفس، اعصاب، رگ‌ها و مویرگ‌ها، استخوان‌بندی، شنوایی و بینایی و گوارش و عضلات است؟

آیا «خود روحی» و آشنایی با دنیای پیچیده و تو در توی روح و روان و شخصیت و غرایز و تمایلات و کشش‌ها و حساسیت‌ها و خواسته‌ها و محبّت و نفرت و انس و وحشت و دلبستگی‌ها و علایق است؟

آیا «خود انسانی» و کمالات و کمال‌جویی و فلسفه خلقت و ابدیت‌خواهی و روحیه نیایش و معنویت و جذب شدن به خوبی‌ها و خوبان یا لغزشگاه‌های اخلاقی و نفسانی و استعدادهای روحی و زمینه‌های رشد انسانی است؟

البته همه اینها هست و هر یک از این معرفت‌ها می‌تواند سهمی در تعالی روح و تکامل انسان داشته باشد.

کلام حضرت امیر«ع» که فرمود: «من عرفه نفسه عرفه ربه»(۲) به همه این وادی‌های شناخت اشاره دارد، زیرا دقت در پیچیدگی‌ها و ظرافت‌ها و مهندسی شگفتِ کیفیّتِ چشم و گوش، به‌تنهایی کافی است که انسان را «موحّد» سازد و از خودشناسی به خداشناسی برساند.

امّا مهم‌تر از اینها شناختِ «جایگاه انسان» در نظام خلقت و بساط گسترده آفرینش است، آفرینشی که هیچ ذرّه و گوشه‌ای از آن، بی‌هدف و عبث نیست: «افحسبتم انمّا خلقناکم عبثاً…»(۳)

ز کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

***

اندکی در خود نگر تا کیستی

از کجایی؟ در کجایی؟ چیستی؟

 

شوق پرواز

گفتیم «خودشناسی» و چشم‌انداز وسیع فلسفه خلقت و میدان‌های رشد و زمینه‌های تعالی در نظر آمد.

گاهی کسی در مدار جاذبه یک روح قوی قرار می‌گیرد و میل به پرواز پیدا می‌کند.

گاهی «جاذبه عرفانی» یک عارف صاحبدل، دل‌های مستعد را به طیران وامی‌دارد و از خاک به افلاک می‌کشاند.

گاهی مجلس و محفل با شور و حالی، فطرت کمال‌جو را گرم و شکوفا می‌سازد.

گاهی روشن شدن «چراغ بیداری» در درون دل و یک «جرقه معنوی»، وجودی را به آتش می‌کشد و «بذر وجود» را در «مزرعه حیات» کسی بارور می‌سازد و «گل کمال» را بر شاخسار وجودش می‌شکوفاند.

اگر کسی «قدر» و «قیمت» خود را نشناسد، چه امیدی هست که در پالایش روح و تصفیه جان بکوشد و کمر همت بربندد و دستی از آستین اراده بیرون آورد و «بخواهد» تا «برسد» و «بجوید» تا سیراب شود؟

آنان که تشنه «آب حیات»اند و سایه‌سار آرامش معنوی را طالبند، گمشده خویش را در وادی معرفت و عبادت و تهذیب نفس می‌یابند و روح عطشناک خویش را از این چشمه زلال و شراب طهور، سیراب می‌کنند.

اینکه «شوق پرواز» در انسان هست، نشانه امکان پرواز و اوج‌گیری است، چون هر غریزه‌ای که خدا در انسان نهاده است، میدانی را هم برای بروز و ظهور آن فراهم کرده است. سعدی چه نیکو گفته است:

طیران مرغ دیدی؟ تو ز پای بند شهوت

به در آی تا ببینی طیران آدمیّت

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حدّ است، مکان آدمیت(۴)

 

جایگاه انسان

در آموزه‌های پیشوایان معصوم«ع» آمده است که قیمت انسان بسی بالا و جایگاهش والاست.

انسان، برتر از دنیاست و آنچه در آن است.

قیمت انسان، «بهشت» است و اگر خود را به کمتر از آن بفروشد، زیان کرده است.

حضرت علی«ع» می‌فرماید:

«لَیسَ لِانفُسِکم ثَمنٌ الاّ الجنّه، فلا تَبیعوها اِلاّ بها»(۵) جان‌های شما را بها و قیمتی جز «بهشت» نیست، پس خود  را جز به بهشت نفروشید.

ما در کجای آفرینش و کدام زاویه خلقتیم؟

صندلی ما در عالم وجود کجاست؟ برای چه آمده‌ایم و کجا خواهیم رفت و سرنوشت ابدی ما چه خواهد شد؟

بسته به اینکه با «وجود» خود چگونه برخورد کنیم و این «بند» را چگونه آبیاری کرده و برویانیم، یا چگونه ضایع کرده و بسوزانیم، جایگاه ما متفاوت خواهد بود.

قرآن، بارها از «فلاح» سخن گفته است(۶) که روییدنی مثل بذر و گیاه و کنار زدن موانع و سرکشیدن و برآمدن و نفس کشیدن در آفاق و بهره بردن از نور است. «قد افلح من زکیها»(۷) هر که این نفس را تزکیه کرد، به فلاح رسید و رستگار شد.

اگر وجود خود را همچون گیاهی رو به رشد بدانیم، آراستگی به کمالات اخلاقی و معنوی مثل شکفتن غنچه و به برگ و بار نشستن آن است. دریغ از غنچه‌ای که نشکفته پر پر شود و شاخه‌ای که به بار ننشسته بشکند و وجودی که به کمال نرسیده تباه شود و به انسانی که به جای «بهشتی» شدن، «هیزم جهنم» گردد.

 

صدرنشینی

تو پاک، همچو نسیمی

بلند، همچو چکادی

تو سرفراز، چو سروی

تو سرکشیده ز خاکی

تو چون چمن به طراوت

تو چون فرشته به پاکی

تو رود پر تب و تابی

ز پنجه‌های زمانه

تو چکه چکه آبی …(۸)

آن «قدرشناسی» که یاد شد، فرجامی چون «صدرنشینی» هم دارد.

قرآن، از کسانی به نام «مقربین» یاد می کند.(۹)

در متون حدیثی، از بسیاری کارهای نیک یاد شده که انسان را به خدا نزدیک می‌کنند. انجام عبادات هم باید به قصد «قربت» انجام شود و مقرّبان درگاه الهی حقّ شفاعت دارند. فرشتگان خدا هم در سایه عبودیت و اطاعت و بندگی، مسندنشینان «قرب الهی» می‌شوند و با عنوان «الملائکه المقرّبون» از آنان یاد می شود.(۱۰)

این همان «صدرنشینی» است که در سایه «قدرشناسی» فراهم می‌آید.

در حدیث قدسی است که بنده من در سایه نیکی‌ها، آن قدر به من نزدیک می‌شود که من چشم او می‌شوم که بدان می‌نگرد و گوش او می‌شنوم که بدان می‌شنود و دست او می‌شوم که بدان کار و تلاش می‌کند.(۱۱)

صدرنشینی در دستگاه خدا برای کسانی است که اهل ایمان، یقین، عبادت، اخلاص، اصلاح، سجود، انفاق، حسن خلق، تواضع، خوف از خدا، ترک معصیت، پرهیز از لقمه حرام، کار و تلاش برای کسب حلال، کوشش برای آشتی دادن افراد، انجام نوافل، ادای فرایض، نیکی به بندگان خدا، گریه شبانه به درگاه حق و… باشند.

اینها همه در روایات آمده است.

آنگاه کسی که صدرنشین شد، دعایش هم مستجاب می‌شود، چون مقرّب است و به جایی می‌رسد که: «اِن دعانی اَجبتَهُ، و اِنّ سألنی اعطیته»(۱۲) اگر مرا بخواند، اجابتش می کنم و اگر از من درخواست کند عطایش می‌دهم.

قدر خود را بشناسیم، تا صدرنشین گردیم.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غرر الحکم، ج ۵ ص ۳۳۴، حدیث ۸۶۶۴٫

۲ـ همان، ص ۱۹۴، حدیث ۷۹۴۶٫

۳ـ مؤمنون، آیه ۱۱۵٫

۴ـ کلیات سعدی، ص ۷۹۰٫

۵ـ نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶٫

۶ـ از جمله در این آیات: اعلی آیه ۱۴، مؤمنون آیه ۱، اعراف آیه ۱۵۷، حشر آیه ۹ و… .

۷ـ شمس، آیه ۹٫

۸ـ از نویسنده، «برگ و بار»، ص ۲۷۳٫

۹ـ بنگرید به این آیات: نساء آیه ۱۷۲، واقعه آیه ۱۱، مطففّین آیه ۲۸، آل عمران آیه ۴۵ و آیاتی دیگر.

۱۰ـ نساء آیه ۱۷۲٫

۱۱ـ کافی. ج ۲ ص ۳۵۲٫

۱۲ـ همان.

 

سوتیترها:

۱٫

آنان که تشنه «آب حیات»اند و سایه‌سار آرامش معنوی را طالبند، گمشده خویش را در وادی معرفت و عبادت و تهذیب نفس می‌یابند و روح عطشناک خویش را از این چشمه زلال و شراب طهور، سیراب می‌کنند. اینکه «شوق پرواز» در انسان هست، نشانه امکان پرواز و اوج‌گیری است، چون هر غریزه‌ای که خدا در انسان نهاده است، میدانی را هم برای بروز و ظهور آن فراهم کرده است.

۲٫

صدرنشینی در دستگاه خدا برای کسانی است که اهل ایمان، یقین، عبادت، اخلاص، اصلاح، سجود، انفاق، حسن خلق، تواضع، خوف از خدا، ترک معصیت، پرهیز از لقمه حرام، کار و تلاش برای کسب حلال، کوشش برای آشتی دادن افراد، انجام نوافل، ادای فرایض، نیکی به بندگان خدا، گریه شبانه به درگاه حق و… باشند.

 

30نوامبر/16

پیام‌های محبت اهل بیت «ع»

آیت‌اله سید احمد خاتمی

«زیارت جامعه کبیره» متن جامع امام‌شناسی شیعی است که محور سلسله مقالات در آستان امامان شیعه است. در این مقاله به چند فراز دیگر از این زیارت می‌پردازیم.

«وجعل صلاتنا علیکم وما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهاره لانفسنا و تزکیه لنا وکفاره لذنوبنا»؛

«و خداوند درودهای ما را بر شما و نیز آنچه از ولایت شما به ما اختصاص داد، همه اینها را سبب پاکی سرشت و اخلاق ما و پاکیزگی جان‌هایمان و پاکسازی و رشد ما و جبران گناهان‌مان قرار داده است».

 

صلوات بر پیامبر و خاندانش

صلوات بر پیامبر و خاندان مکرم او دستور قرآن است:

«ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»؛(۱)

«همانا خداوند و فرشتگان بر پیامبر درود می‌فرستند، ای کسانی که ایمان آورده‌اید بر او درود فرستید و سلام گویید سلامی درخور و شایسته».

«صلوات» پیام تعظیم و تکریم پیامبر اکرم و خاندان مطهر ایشان و در حقیقت بیعت مجدد با این «خط» است.

«صلوات» اعلام موضع است که منی که صلوات می‌فرستم، راهم راه آن برگزیده جهانی و خاندان معصوم اوست.

این اعلام موضع به‌خصوص در شرایطی که اموی‌ها و مروانی‌ها تمام تلاش خود را مصروف خاموش کردن نام اهل بیت«ع» می‌کردند بسیار معنادار است.

دوره امامت امام سجاد«ع» خفقانی‌ترین دوره حضور امامان است. اینکه امام سجاد«ع» در صحیفه سجادیه فصل دعای خویش را با صلوات آغاز می‌کند تا این صلوات‌ها جزء دعا باشند، خود یک جهاد بزرگ است. شاید همین هم رمز آن باشد که فرمودند مستحب است صلوات‌ها بلند فرستاده شوند.

نبی‌اکرم«ص» فرمود: «ارفعوا اصواتکم بالصلاه علی فانها تذهب بالنفاق»(۲) «صداهایتان را با درود بر من بلند کنید، زیرا این کار نفاق را از بین می‌برد». بنابراین «صلوات» علاوه بر آنکه از «اذکار» نه‌گانه مورد سفارش است، همراه خود بار سیاسی ولایتمداری را هم دارد.

امام صادق«ع» فرمود: «افضل الدعاء الصلاه علی رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله»؛ «برترین دعا درود فرستادن بر پیامبر خداست».(۳)

صلوات بر پیامبر و آلش زیرمجموعه ولایت اهل بیت«ع» است؛ یعنی آنکه ولایت این خوبان را پذیرفته، بر پیامبر و آل او صلوات می‌فرستد.

 

صلوات صحیح

صلوات مورد سفارش پیامبر آن است که بعد از نام حضرت، نام آل او هم آورده شود. صلوات بدون «آل» حضرت، صلوات ابتر و مورد نهی نبی‌اکرم«ص» است.

پیامبر اکرم «ص» فرمود: «لا تصلوا علی صلاه مبتوره اذا صلیتم علی بل صلوا علی اهل بیتی و لا تقطعوهم منی…»(۴)؛ «هرگاه بر من درود فرستادید، درود ناقص نفرستید، بلکه بر خاندانم نیز درود بفرستید و آنان را از من نبرید».

در روایتی آمده است که حضرت امام صادق«ع» فرمود: «پدرم از مردی که به خانه کعبه آویخته بود شنید که می‌گوید اللهم صل علی محمد» و آل حضرت را ضمیمه نمی‌کند، پدرم به او فرمود: یا عبدالله لاتبترها لاتظلمنا حقنا قل اللهم صل علی محمد و اهل بیته(۵)؛ «ای بنده خدا صلواتت را ناقص مکن و در حق ما ستم روا مدار. بگو بار خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست».

اینک سئوال این است که صلوات بر پیامبر و آل ایشان چه پیامی دارد؟

 

۱ـ پیام پاکی مولا

اولین پیام صلوات حلال‌زادگی است: «طیبا لخلقنا». محبت اهل سنت«ع» هنجار بین‌المللی اسلام است و اختصاص به تشیع ندارد. در حدیثی پیامبر اکرم «ص» به ابوذر، صحابی وفادار خود و اهل بیت «ع» فرمود: «یا اباذر! من احبنا اهل البیت فلیحمد الله علی اول النعم قال رسول‌الله و ما اول النعم؟ قال طیب الولاده انه لا یحبنا اهل البیت الا من طاب مولده(۶) ای ابوذر! هر که ما اهل بیت را دوست داشته باشد باید خدا را بر نخستین نعمت ستایش کند. ابوذر گفت: ای پیامبر خدا! نخستین نعمت چیست؟ فرمود: پاکی ولادت (حلال‌زادگی) ما اهل بیت را جز کسانی که ولادتی پاکیزه داشته باشند دوست ندارند».

بر این اساس است که کسانی را که دشمنی و عداوت با اهل بیت«ع» را در جان دارند، نمی‌توان مسلمان نامید، لذا بزرگانی از فقها فتوا به نجاست ناصبی‌ها داده‌اند.

فقیه بزرگ مرحوم آیت‌الله العظمی سیدیزدی می‌گوید: «اشکال فی نجاسه الصلاه و الخوارج و النواصب…(۷)؛ شکی در نجاست غلات (آنان که پیامبر و امامان را خدا می‌دانند) و خوارج (آنان که معتقد به کفر مولی علی«ع» بودند) و نواصب نیست…».

«نواصب» کسانی هستند که علناً با اهل بیت دشمنی و بغض خود را علنی ابراز می‌کنند. امام صادق«ع» فرمود: «… و ان الناصب لنا اهل البیت لا نجس منه… کسی که با ما اهل بیت به طور علنی دشمنی کند، از سگ هم نجس‌تر است».(۸)

با توجه به آنچه گفته شد روشن می‌شود که جنگی که امروز مخالفان در سوریه دارند جنگ با اسلام است نه با شیعیان و علوی‌ها! مگر می‌شود کسی دم از اسلام بزند و بغض اهل بیت«ع» را در دل داشته باشد؟ باز تأکید می‌کنم که محبت اهل بیت، محور وحدت جهان اسلام است و شیعه و سنی در این امر اتفاق دارند، اما آنچه امروز در سوریه اتفاق می‌افتد، جنگ تمام عیار با اسلام است، گرچه برخی از مدعیان اسلام هم در زمره آنان باشند.

برای اینکه اطمینان بیشتری به آنچه گفته شد بیابید، مناسب است گزارش زیر را با دقت بخوانید:

«گزارشگر عرب تایمز به نقل از یک رزمنده جوان مقاومت اسلامی به نام سازمانی علی که در آزادسازی منطقه العاصی در حومه القصیه شرکت داشته می‌نویسد که برای وی واضح و روشن است که ائتلافی جهانی بین صهیونیست‌ها و وهابیت در راستای منافع مشترک آنها در سوریه به وجود آمده است… .

پس از اینکه درگیری‌ها در جبهه «السلومیه» پایان یافت، میدان درگیری مملو از کشته‌های وهابی بود که روی زمین افتاده بودند. هنگامی که اجساد کشته‌ها را جابه‌جا می‌کردیم به تروریستی رسیدیم که هنوز در حالت احتضار بود. من مقداری آب به او نوشاندم، اما او لبخندی زد و خیال کرد من از عناصر همرزم او در جبهه النصره هستم. در این هنگام به‌سختی زیر لب زمزمه می‌کرد «مجسمه… مجسمه… را فراموش نکنید» من فکر کردم که حال احتضار و سکرات مرگ او را به هذیان‌گویی واداشته است، لذا او را رها کردم و رفتم، اما پس از اینکه سلاح‌ها و تجهیزات آنها را مصادره کردیم، به چند کتابچه فرقه‌ای آنها دست یافتیم که دست‌نوشته‌هایی نیز در میان آنها وجود داشت. دست‌نوشته‌هایی که در تمام آنها یک موضوع مشترک وجود داشت و آن هم این که باید در شام مجسمه بزرگی از یزید بن معاویه بن ابی‌سفیان درست شود که سر حسین بن علی «ع» را در دست دارد. در آن زمان است که معاویه جدید به عنوان خلیفه «امارت اسلامی شام» خروج خواهد کرد تا حکومت فراگیر خود را در روی زمین برپا کند».(۹)

آیا به‌راستی می‌توان تردید کرد که آنچه در دیار شام می‌گذرد جنگ با دولت سوریه نیست، بلکه جنگ با اسلام ناب محمدی«ص» است که این کوردلان با پشتوانه دلاری دشمنان کینه‌توز اسلام یعنی دنیای استکبار به سرکردگی امریکا و رژیم صهیونیستی و انگلیسی و اتحادیه اروپا در حال انجام آنند.

آری فقط با محبت اهل بیت «ع« است که انسان در وادی هولناک اسلام‌ستیزی قرار نمی‌گیرد. در جمله «طیباً لخلقنا» که تاکنون براساس «خلق» به فتح خاء معنا کردیم این احتمال هم هست که به ضم خاء باشد یعنی طیباً لخلقنا؛ یعنی محبت شما سبب پاکیزگی اخلاق ماست. محبت آل پیامبر رابطه مستقیم با اخلاق نیکو دارد. شیعه یعنی رهرو راه پیامبری که نماد «خلق عظیم» و کانون اخلاق نیکو بود.

شیعه و محب اهل بیت«ع» یعنی رهرو راه امامانی که اسوه اخلاق حسنه بودند. شیعه یعنی رهرو راه اهل بیت «ع». امام صادق«ع» ویژگی‌های شیعه را چنین ذکر می‌کند:

«شیعتنا من قدم ما استحسن و امسک ما استقبح واظهر الجمیل و سارع بالامر الجلیل رغبه الی رحمه الجلیل فذاک منّا و الینا و معنا حیث ماکنا؛(۱۰) شیعه ما کسی است که آنچه را که نیک می‌شمارد پیش می‌دارد (به کار می‌بندد) و از آنچه زشت می‌داند خودداری می‌کند، خوبی‌ها را آشکار می‌سازد و از سر اشتیاق به رحمت خدای بزرگ به سوی کارهای سترگ می‌شتابد. پس او از ماست و رو به سوی ما دارد و هر جا باشیم با ماست».

 

۲ـ پاکی جان

دیگر پیام محبت اهل بیت «ع» پاکی جان است «طهاره لانفسنا»، آن کس که به‌راستی با عمل و نه تنها با شعار اهل بیت«ع» را دوست داشت، تمام تلاشش این خواهد بود که عملکردی متناسب با این محبت داشته باشد. اهل بیت«ع» انتظار دارند شیعه آنان آراسته به فضائل والای اخلاقی باشد. امام صادق«ع» فرمود: «شیعتنا اهل الورع و الاجتهاد و اهل الوفاء و والامانه و اهل الزهد و العباده اصحاب احدی و خمسین رکعه فی الیوم و اللیله، القائمون باللیل، الصائمون بالنهار یزکون اموالهم و یحجون البیت و یجتنبون کل محرم…؛(۱۱) شیعیان ما اهل پارسایی و سختکوشی در عبادت، وفاداری و امانتداری و پارسایی و عبادت‌اند. آنانند که در شبانه‌روز پنجاه و یک رکعت نماز می‌گذارند، شب‌ها را به عبادت سپری می‌کنند و روزها را به روزه‌داری و زکات اموال خود را می‌پردازند، به حج می‌روند و از هر حرامی دوری می‌کنند».

 

۳ـ رشد و بالندگی

پیام سوم محبت اهل بیت«ع» رشد و بالندگی همراه پاکی است: «و تزکیه لنا». در معنای «زکات» هم پاکی نهفته است و هم نمو(۱۲)؛ یعنی محبت اهل بیت«ع» این پیام را با خود دارد که در مسیر معنوی کمال و سیر و سلوک الی‌الله نباید به کم قانع شد، بلکه باید با هر گامی که برداشته می‌شود خود را برای برداشتن گام بلند دیگر مهیا کرد. این است معنای «تزکیه».

در روایات اهل بیت«ع» بر این نکته تأکید شده است که در مسائل مادی و معیشتی به پایین‌تر از خود نگاه کنید، زیرا این سبب قناعت می‌شود. «و ان انظر الی من هو دونی و لا انظر الی من هو فوقی»، اما در عرصه معنوی پیوسته باید به بالاتر از خود نگریست تا مانع در جا زدن و توقف ‌گردد.

دانش‌آموزی که وضع تحصیلی خوبی دارد و مثلاً نمره او هجده است نباید به کسانی بنگرد که نمره کمتری از او دارند، بلکه باید به کسانی نگاه کند که نمره بیشتر دارند. این سبب می‌شود که تلاش و سخت‌کوشی بیشتری داشته باشد.

کسی که در عرصه معنوی مقید به جا آوردن واجبات است نباید به کسانی بنگرد که مقید به این امر نیستند، بلکه باید به کسانی بنگرد که هم واجبات را به جا می‌آورند، هم مستحبات را: «و تزکیه لنا» یعنی محبت اهل بیت«ع» سبب می‌شود که در پاکی و معنویت پیوسته رو به جلو باشیم و این همانی است که اهل بیت «ع» از ما می‌خواهند. این انوار تابناک این را از ما می‌خواهند که در عرصه فضائل برترین باشیم.

در روایتی از امام صادق«ع» آمده است: «… لیس منّا و لاکرامه من کان فی مصرفیه مائه الف او یزیدون و کان فی ذلک المصر احد اورع منه؛(۱۳) …از ما نیست و کرامتی هم ندارد کسی که در یک شهر صدهزار نفری یا بیشتر به سر ببرد و در آن شهر کسی از او پرهیزگارتر باشد».

در روایتی از حضرت امام کاظم«ع» رسیده است که:

«کثیراً ما کنت السمع ابی یقول لیس من شیعتنا من لا تتحدث المخدرات بورعه فی حذر و رهن و لیس من اولیاءنا من هو فی قریه فیها عشره آلاف رجل فیهم من خلق الله اورع منه؛(۱۴) من بسیار از پدرم می‌شنیدم که می‌فرمود از شیعیان ما نیست کسی که زنان پرده‌نشین در پس پرده خود از ورع او سخن نگویند و از دوستان ویژه ما نیست کسی که در یک شهر ده‌هزار نفری به سر برد و در میان آنان از آفریدگان خدا کسی با ورع‌تر از او باشد».

اینجا طرف مقایسه مخالفان اهل بیت«ع» هستند، یعنی از میان مخالفان ائمه کسی باتقواتر از او باشد، زیرا که درجات ایمان و ورع مختلف است و شیعیان درجاتی دارند و چنان نیست که فقط باتقواترین شیعه باشند و بس!

 

۴ـ جبران گناهان

دیگر پیام محبت اهل بیت «ع» «کفاره گناهان» است. «کفاره گناهان» به معنای جبران و تاوان گناهان است. محبت اهل بیت«ع» این پیام صریح را با خود دارد که کسی که آنان را دوست دارد باید در پی جبران گناهان برآید، حقوق الهی هر که مدیون است، جبران کند، نماز نخوانده یا درست نخوانده، روزه نگرفته و حج واجبی را که به عهده او بوده، انجام دهد و در پی ادای دیون خود برآید. این همه از مصادیق عملی ولایت‌پذیری از مکتب اهل بیت«ع» است.

در روایتی از حضرت امام صادق«ع» رسیده است:

«انا لا نعد الرجل مؤمنا حتی یکون لجمیع امرنا متبعا مریداً…؛(۱۵) ما کسی را مؤمن (کامل) نمی‌شماریم مگر آنکه پیرو و خواهان همه دستورات ما باشد.

بی‌تردید از اوامر قطعی اهل بیت «ع»، ادای حقوق خداوند و حقوق مردم است. بنابراین، اینکه محبت اهل بیت «ع» کفاره گناهان است بدین معنی است که انسان را وامی‌دارد تا زنده است خطاهای خود را جبران کند و اگر نتوانست و عمرش به پایان رسید، بی‌تردید این محبت در قیامت به عنوان یک سرمایه ارزشمند به حساب خواهد آمد.

در روایتی از حضرت امام رضا«ع» رسیده است:

«من لم یقدر علی ما یکفر به ذنوبه فلیکثر من الصلاه علی محمد و آله فانها تهدم الذنوب هدماً؛(۱۶) هر کسی که توانایی دادن کفاره برای گناهانش را ندارد، بر محمد و خاندان او فراوان صلوات بفرستد، زیرا صلوات گناهان را به‌کلی از بین می‌برد».

این روایت در حقیقت مفسر و حاکم بر تمامی روایاتی است که ولایتمداری و صلوات بر محمد و آل محمد را سبب آمرزش گناهان می‌دانند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ سوره احزاب، ۵۶.

۲ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۳، حدیث ۱۲.

۳ـ بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۲۹۲.

۴ـ اصول کافی، ج ۲/۴۹۳، حدیث ۱۳ (چاپ دارالکتب الاسلامیه).

۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۵، حدیث ۲۱.

۶ـ امالی شیخ طوسی، ص ۴۵۵.

۷ـ العروه الوثقی، ج ۱، ص ۱۴۵، چاپ انتشارات اسلامی.

۸ـ وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۲۲۰، (چاپ آل‌البیت).

۹ـ بولتن مجمع جهانی اهل بیت چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲.

۱۰ـ صفات الشیعه، ص ۱۷، حدیث ۳۲.

۱۱ـ صفات الشیعه، ص ۲، حدیث ۱.

۱۲ـ لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۵۸.

۱۳ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۷۸، «باب ورع»، حدیث ۱۰، چاپ دارالکتب الاسلامیه.

۱۴ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۷۹، «باب ورع» حدیث ۱۵.

۱۵ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۷۸، «باب ورع»، حدیث ۱۳.

۱۶ـ عیون اخبار الرضا«ع»، ج ۱، ص ۲۹۴.

 

 

 

سوتیترها:

۱٫

دیگر پیام محبت اهل بیت «ع» پاکی جان است «طهاره لانفسنا»، آن کس که به‌راستی با عمل و نه تنها با شعار اهل بیت«ع» را دوست داشت، تمام تلاشش این خواهد بود که عملکردی متناسب با این محبت داشته باشد. اهل بیت«ع» انتظار دارند شیعه آنان آراسته به فضائل والای اخلاقی باشد.

 

۲٫

بی‌تردید از اوامر قطعی اهل بیت «ع»، ادای حقوق خداوند و حقوق مردم است. بنابراین، اینکه محبت اهل بیت «ع» کفاره گناهان است بدین معنی است که انسان را وامی‌دارد تا زنده است خطاهای خود را جبران کند و اگر نتوانست و عمرش به پایان رسید، بی‌تردید این محبت در قیامت به عنوان یک سرمایه ارزشمند به حساب خواهد آمد.

 

 

 

30نوامبر/16

گفتار امیرالمؤمنین درباره شهادت

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

قرآن را مقامات و مراحل و منازل و درجات بی‌شماری است. امام زین‌العابدین «ع»  در روایتی که ثقه‌الاسلام کلینی در کتاب القرآن اصول کافی آورده است،  فرمود آیات قرآن خزائن حق‌اند. چون به این خزانه‌ها و مَفتَح‌ها رسیدید، در آنها تفحص و جستجو و طلب کنید. تشنه باشید، سیر علمی کنید، فحص و بحث داشته باشید که این دریا پایان ندارد و این مقامات و معارج را نهایت نیست، هر چه نوشیدید، هر چه فراگرفتید، هر چه استعداد بیشتری پیدا کردید، هر چه بینش و دانش و درایت‌تان بیشتر شود، سفره‌های بهتری گسترده و غذاهای بهتری آماده می‌شوند که قرآن سفره الهی است و هیچ ‌کس در کنار این سفره نیامد که ناامید و دست خالی برگردد.

به ما می‌فرمایند اقرأ وارق، ولکن خودشان حقایق وجودیه و کتیبه و عینیه قرآن را در بر دارند که: «کل شیءٍ احصیناه فی امامٍ مبین» و در حدیثی که جناب شیخ حر عاملی بیان فرموده، امام مبین امیرالمؤمنین«ع» است. ما اگر بخواهیم چنین انسان به فعلیت رسیده‌ای را که حقایق کلمات وجودیه دار هستی به منزله اعضا و جوارح او هستند معرفی کنیم، حقیقتاً عاجزیم. ما هر اندازه در باره آنان سخن بگوییم، واقع امر این است که از طیبت نفس و از صفای روحی و از حُسن بینایی خود آگاهی داده‌ایم که بحمدالله تعالی اهل ولایتیم و آن چشم و قابلیت و استعداد را داریم که در پی انسان‌های کامل باشیم، به قول عارف رومی:

مادح خورشید مدّاح خود است

که دو چشمم سالم و نامُرمِد است

آن کسی که آفتاب را معرفی می‌کند، از سلامت چشم خود خبر می‌دهد. ما که در باره امیرالمؤمنین علی «ع» حرف می‌زنیم، حقیقت امر این است که «در نیابد حال پخته هیچ خام». نفس‌الامرش این است که:

او فصیح عالَم و من لال او

کی توانم داد شرح حال او؟

وصف او کی درخور این ناکس است؟

واصف او خالق عالم بس است

ما نمی‌توانیم امیرالمؤمنین و انسان‌های کامل را معرفی کنیم. معرفی ما از آن بزرگان به ستودن خودمان برگشت می‌کند، ذات و حُسنِ طینت و طبیعت خود را که اهل ولایتیم بیان می‌کینم. هر چه در باره مقام شامخ علی«ع» حرف بزنیم و بخواهیم عظمت وجودی او را بیان کنیم، عاجزیم. ما که هیچ، بزرگ‌تر از ماها هم عاجزند. فارابی‌ها و ملاصدراها زانوی عجز به زمین می‌نهند و همه افتخارشان این است که بتوانند از منبع فیض آب حیات آن انسان کامل بهره‌ای ببرند. جایی که آن بزرگان در باره امیرالمؤمنین این‌چنین‌اند، امثال بنده را باید معذور داشت.

این جمله را از شیخ‌الرئیس در رساله معراجیه‌اش نقل می‌کنم. عزیزترین انبیاء و خاتم رسولان «ص» چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزینه عقل، امیرالمؤمنین «ع» که یا علی! اذا رأیت الناس یتقربون الی خالقهم بانواع البرّ تقرّب الیه بانواع العقل تسبقهم. این‌چنین خطابی جز با چنین بزرگی راست نیاید که او در میان خلق آن چنان بود که معقول در میان محسوس.  یا علی وقتی می‌بینی مردم به انواع برّ و نیکی‌ها به سوی خالق‌شان تقرّب می‌جویند، تو سعی کن با نعمت عقل و با تحصیل علوم و معارف به خدایت تقرب بجویی که از آنان سبقت خواهی گرفت.

این خطاب بدان پایه بلند است و مخاطب آن قدر لیاقت برای این خطاب دارد که شیخ می‌گوید این‌چنین خطاب جز با چنین بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق آن چنان بودی که معقول در میان محسوس.

دیگر صحابه همه بدن بودند و محسوس، همه کالبد بودند و هیکل و علی«ع» در میان صحابه معقول بود، عقل و جان و روح بود، آن چنان بود که معقول در میان محسوس.

امیرالمؤمنین خطاب به اهل بصره از فتنه‌هایی که پیش می‌آیند و پیغمبر از آنها خبر داده است و در پاسخ به فردی که در باره فتنه سئوال می‌کند، می‌فرماید: «این آیه نازل شد که الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لایفتنون: مردم می‌پندارند که بگویند ما اسلام آوردیم و ایمان آوردیم در معرض امتحان قرار نمی‌گیرند؟» امیرالمومنین سئوال می‌کند از جناب پیامبر که یا رسول‌الله! تا شما در میان ما هستید فتنه به ما نازل نمی‌شود، لکن ما را از فتنه خبر دهید. رسول‌الله فرمود که امت من، بعد از من، فتنه‌ها می‌بینند. عرض می‌کند یا رسول‌الله! در روز اُحد وقتی که تنی چند از اصحاب ما شهید شدند و من شهید نشدم، شهادت از من کناره گرفت و این امر برای من دشوار شد که شهید نشدم و شما به من بشارت دادید که: ان الشهاده من ورائک: تو شهادت در پیش داری. پیغمبر به منطق وحی می‌فرماید شهادت در پیش داری، ولکن یا علی! در آن وقت صبر و بردباری تو برای شهادت چگونه است؟  امیرالمؤمنین  طالب شهادت است و منطق او این است که:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او عمری ستانم جاودان

او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

به پیغمبر عرض می‌کند: «یا رسول‌الله! لیس هذا من مواطن الصبر ولکن من مواطن البشری و الشکر. این که جای صبر نیست، این جای مژده و سپاسگزاری و شکر است که به مقام شامخ شهادت نائل می‌شوم.

30نوامبر/16

روحانی یعنی شناخت و ترویج اسلام

حضرت آیت‌اله مصباح یزدی

 

انقلاب اسلامی، انقلابی متفاوت

انقلاب اسلامی ایران که روز به ‌روز جنبه‌های گوناگون آن روشن‌تر و گسترده‌تر می‌شود، دارای ابعاد امنیتی، اقتصادی، سیاسی، بین‌المللی و اجتماعی بسیاری است و در زمینه‌های  علمی و تکنولوژیک پیشرفت‌های چشمگیری کرده  است، اما در میان همه این ابعاد آنچه را که می‌توان مادر سایر ابعاد تلقی کرد، بُعد اسلامیت این انقلاب است.

برخی از انقلاب‌های جهان به دلیل آن که دگرگونی‌های عظیمی را در عالم به دنبال داشته‌اند، مبداء تاریخ قرار گرفته‌اند. مثلاً انقلاب اکتبر باعث شد کمونیسم به مدت ۷۰ سال نصف جهان را تحت سیطره خود بگیرد و انقلاب کبیر فرانسه منشأ تحولات عظیمی در اقتصاد، فرهنگ و سیاست شد، اما انقلاب اسلامی ما با هیچ ‌یک از آنها قابل مقایسه نیست.

 

انقلابی مبتنی بر فرهنگ دینی

انقلاب اسلامی ایران مبتنی بر یک فرهنگ دینی است و بنیان‌گذار این انقلاب، حرکتش را با برنامه فرهنگی، روشنگری و تبیین ابعاد اجتماعی ‌ـ ‌سیاسی اسلام آغاز و با تربیت شاگردان و استفاده از آنها به صورت شبکه‌ای در کل کشور، مردم را به وظایف سیاسی و اجتماعی‌شان از دیدگاه دین آشنا کرد. این شیوه‌ای است که قبل از این نهضت نه‌تنها رواج نداشت، بلکه گاهی ارزش منفی تلقی می‌شد.

قبل از انقلاب اسلامی، در عرف مذهبی و عمومی ما سیاسی بودن و فعالیت سیاسی نقطه مثبتی نبود، بلکه از نظر بسیاری از مردم یک نقطه منفی محسوب می‌شد. یادم هست با اینکه مرحوم کاشانی از لحاظ علمی و سوابق تحصیلی از مراجع آن زمان کم نداشت و در قله مراجع بزرگ بود، اما در محیط دینی و در بین روحانیون، نه ‌تنها کسی ایشان را به عنوان مرجع معرفی نمی‌کرد، بلکه در نگاه آنان، سیاسی بودن انگی بود که از ارزش روحانی ایشان می‌کاست.

امام با یک برنامه حکیمانه و تلاش مخلصانه و فداکاری بسیار،  ورق را برگرداند تا جائی که در بعضی از فرمایش‌های ایشان، مشارکت در برخی از فعالیت‌های سیاسی‌ ـ‌ دینی از نماز هم واجب‌تر معرفی شده است و این کار بسیار عظیمی بود. اگر کسی بتواند آن فضا و تغییری را که امام در این نگرش و بینش ایجاد کرد، تصور کند، خود این تغییر را کرامت و چیزی شبیه اعجاز می‌داند.

 

تبیین بعد سیاسی اجتماعی اسلام، زمینه‌ساز تحول اجتماعی

بر اساس این تغییر بینش و تبیین بُعد سیاسی ‌ـ‌ اجتماعی اسلام، زمینه برای تحول اجتماعی فراهم شد. امام بر تحول فرهنگی اسلامی تکیه کرد و گفت مردم باید اسلام را بشناسند و به اجرای احکام اسلام علاقمند باشند تا بتوان در جامعه تحول ایجاد کرد، والا اگر شخصی یا دولتی بیاید و مجلسی هم قانونی را تصویب کند، تا مردم باور نکنند که وظیفه‌ای دینی دارند و باید از دین و ارزش‌های اسلامی حمایت کنند، قانون مشکل اینها را حل نمی‌کند، چه رسد به اینکه نیروی قاهره و نیروی نظامی و اسلحه به‌زور بخواهد بر مردم حکومت و آنها را وادار کند که به دین عمل کنند. اینها تأثیری نخواهند داشت، مگر چند روز معدود و بالاخره از بین خواهد رفت. مردم باید با دل‌شان باور کنند که باید برای اسلام مایه بگذارند و وظیفه دارند اسلام را حفظ کنند تا در این راه از جان و مال خود بگذرند.

در گذشته در میان روحانیت و عموم مردم این چیزها قابل قبول نبود و به کسی که از این حرف‌ها می‌زد می‌خندیدند. بزرگ‌ترین کار امام که منشأ کارهای بزرگ دیگر شد، تحول در نگرش مردم بود و  ارزش اصلی انقلاب ما به همین بُعد است. این انقلاب مربوط به دین، خدا و اهداف انبیا و زمینه‌ساز ظهور ولی‌عصر «ارواحنا فداه» است و اصلاً طرف نسبت با انقلاب‌های دیگر نیست، بلکه با آنها تضاد دارد. انقلاب‌های دیگر دنیا، مردم را بیشتر به مادیت و دنیاگرایی سوق دادند و ارزش‌های معنوی را به فراموشی سپردند، اما انقلاب اسلامی در نقطه مقابل، بر ارزش‌های معنوی انسان به عنوان گل سرسبد آفرینش و کسی که می‌تواند لیاقت خلافت الهی را پیدا کند و مسائلی از این قبیل که اصلاً در جهان قابل مطرح شدن نبودند، تکیه و با بیانیه‌ها و سخنرانی‌های خود ‌چنان تحولی را ایجاد کرد که بچه‌های ده دوازده ساله عاشق شهادت شدند.

البته مایه این عشق، عشق به سیدالشهدا«ع» و مکتب تشیع بود و امام از این زمینه و پتانسیل به ‌خوبی استفاده و مردم را متوجه کرد که ارزش انسان و زندگی در این است که بتواند با خدا ارتباط برقرار کند، ارزش‌های الهی در جامعه پیاده شود و بالاخره افتخار در این است که در این راه به شهادت برسد. این بعد انقلاب آن‌ چنان که باید و شاید درست تبیین نشده است. مسئولین هم وقتی در باره آثار این انقلاب صحبت می‌کنند،  بیشتر از پیشرفت‌های اقتصادی، علمی در پزشکی، انرژی اتمی، هوافضا و آبادانی‌ها سخن می‌گویند که البته موجب خوشحالی مردم است، اما کافی نیست.

 

روحانیت و تبیین بُعد اسلامی نظام

پرسش ما این است که چرا بعد معنوی انقلاب به‌قدر کافی بیان نمی‌شود؟ چه کسانی باید این بعد را تبیین کنند؟ آیا این وظیفه اساتید دانشگاه‌ها، فیزیکدان‌ها، شیمیدان‌ها، اقتصاددان‌ها، جامعه‌شناس‌ها و روانشناس‌ها، نیروهای مسلح، نظامی و انتظامی، مردم کوچه و بازار، بازرگانان، تجار یا صاحبان صنایع است؟ بدیهی است که تبیین این بعد به عهده ماست. کوتاهی در این زمینه  را باید به حساب چه کسی گذاشت؟  قشرهای مختلف، از جمله دولت و نهادهای دیگر، به‌خصوص نهادهای فرهنگی و آموزشی، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد و… می‌توانند کمک کنند، اما بار اصلی بر دوش روحانیت است و این ماییم که باید این بعد را درست تبیین و ارزش آن را با سایر چیزها مقایسه کنیم و به مردم بفهمانیم که خداوند چه نعمت عظیمی به ما داده است.

برای اینکه این بعد را درست تبیین کنیم، اول باید ارزش آن بر خود ما روشن و واضح شود و زمانی چنین می‌شود که نقش دین را درست تبیین و به آن توجه کنیم.

متأسفانه در این زمینه خیلی که کار شود، به لحاظ علمی و آکادمیک دین را هم یکی از نهادهای اجتماعی معرفی می‌کنند. معمولاً در کتاب‌های جامعه‌شناسی کسانی که برای دین ارزش قائل‌اند، آن را یک نهاد اجتماعی تلقی می‌کنند و می‌گویند اقتصاد، سیاست و حکومت ابعاد مختلف هستند و یک بعد هم دین است؛ یعنی اقتصاد، سیاست و حاکمیت صرف‌نظر از دین جای خودشان را دارند و ابعاد مستقلی هستند. یک بعد هم به نام دین وجود دارد و یکی از واقعیت‌های جامعه است. یکی از خصوصیات انسان‌ها هم این است که اکثرشان اهل دین‌اند و به همین دلیل باید برای دین هم حسابی باز کرد. نگاه فرهنگ عمومی جهان به دین این چنین است، اما آیا فرهنگ اسلامی هم همین‌طور است؟

 

دین وجه تمایز انسان و حیوان

طبق منابع دینی و بیانات بزرگانی چون حضرت امام«ره»، انسانیت انسان بدون دین اساساً فعلیت پیدا نمی‌کند. این موجود دو پا، اگر دین نداشته باشد با سایر حیوانات چندان فرقی ندارد و گاهی درنده‌تر، خشن‌تر، بی‌رحم‌تر، خودخواه‌تر و جنایتکارتر هم می‌شود. امروزه پایه‌های فرهنگ جهانی، اومانیسم، اصالت دادن به انسان، یعنی همین موجود دو پایی است که روی زمین می‌زید و شامل شاه، صدام، رؤسای جمهور امریکا، سایر جباران و طاغوت‌ها هم می‌شود. براساس این فرهنگ، اینها چون انسان‌اند، ارزشمندند. این دستمایه تفکر مکاتب مهم سیاسی، حقوقی، اجتماعی و اخلاقی امروز جهان است. آنهایی که برای خودشان منزلتی قائل‌اند، یکی از پایه‌های مکتب‌شان را کرامت انسان و ارزش دادن به انسان می‌دانند. شاید در بعضی از نوشته‌ها و گفته‌ها، حتی در جمهوری اسلامی ایران پس از ۳۴ سال نمونه‌هایی از این حرف‌ها را ملاحظه ‌کنید.

 

انسان موجودی دوسویه

انسان از نظر اسلام یک موجود دوسویه، یک شمشیر دولبه و یک سکه دو رویه است که با انتخاب و اختیار خود می‌تواند یکی را ترجیح بدهد و بر زندگی‌ا‌ش حاکم کند. انسان یک جهت الهی دارد که باعث می‌شود به طرف خدا صعود و عروج کند و جهت دیگرش سبب سقوط وی به اسفل سافلین می‌شود. انسان در ابتدا چون هنوز انتخابی نکرده است، کرامت اکتسابی ندارد. اینکه خداوند به او ظرفیت داده لطف خداست، اما اینکه خودش چه کسب می‌کند و چه ارزشی می‌یابد، بستگی به این دارد که کدام‌ یک از این رویه‌ها را انتخاب کند. اگر رویه الهی را انتخاب و به سوی خدا حرکت کرد، از همه مخلوقات بالاتر می‌رود و فرشتگان هم باید در مقابل او سجده کنند. فرشتگان در عالم آخرت خادمان مؤمنین در بهشت هستند و همان اول که مومنین وارد می‌شوند، به استقبال‌شان می‌آیند و می‌گویند: «سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ ». نمادش در این عالم، سجده فرشتگان بر حضرت آدم«ع» است، یعنی خضوع در مقابل موجودی که جنبه الهی دارد. هرگز به مغز اومانیست‌ها خطور هم نمی‌کند که قرب به خدا و انس با او و عبادتش چه ارزشی دارد و انسان می‌تواند به جائی برسد که در عالم طبیعت تصرف کند و از گذشته و آینده اطلاع داشته باشد.

اما انسان اگر تنزل کند به جایی می‌رسد که: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»(۲)، «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ»(۳) «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ».(۴) انسان وقتی کرامت انسانی دارد که در مسیر تکامل قرار بگیرد و رو به خدا برود، اما کسانی که با خدا می‌ستیزند، راه خدا را مسدود و سدّ عن سبیل‌الله می‌کنند، هیچ ارزش و احترامی ندارند. «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّه بِأَیْدِیکُمْ، وَ یُخْزِهِمْ‌ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ، وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ‌ مُؤْمِنِین».(۵) و ارزشش‌شان از حیوانات هم پایین‌تر است. گاهی مثل سگ می‌شوند «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»،(۷) گاهی مثل الاغ می‌شوند «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ»(۶) و مجموعاً «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا».(۸)

پس در اسلام انسان به‌طور مطلق ارزش و کرامت انسانی ندارد و گاهی از هر حیوان و به تعبیر قرآن از هر جنبنده‌ای پست‌تر است. دم زدن از اومانیسم و کرامت انسانی به‌طور مطلق با فرهنگ اسلامی سازگار نیست. آن انسانی کرامت دارد که در مسیر تکامل قرار می‌گیرد و مطیع انبیا و بنده خداست.

 

جایگاه دین

انسان در ابتدا انسان یک موجود بالقوه‌ است، هنوز رنگ ندارد و تا زمانی که راه خوب و بد را انتخاب نکرده است، نمی‌شود گفت نه زشت است نه زیبا، نه خوب است و نه بد. در نقطه صفر قرار دارد و به اصطلاح مهندسین می‌تواند در محور (y)ها به سوی بی‌نهایت ترقی یا زیر صفر و به سوی بی‌نهایت سقوط و تنزل کند. دین یعنی دستور و برنامه‌ای که خدا برای زندگی بشر تعیین کرده، انسان را به فعلیت می‌رساند و ارزش‌ها را در انسان تحقق می‌بخشد. اگر انسان از این برنامه تبعیت کند پیش می‌رود و اگر با این برنامه مخالفت کند، سقوط می‌کند.

پس آنچه که انسان را انسانِ بالفعل می‌کند، دین است. جایگاه دین در زندگی از هر نهاد دیگری بالاتر است و نهادهای دیگر، همه باید زیر چتر دین واقع شوند؛ یعنی اقتصاد باید بشود اقتصاد اسلامی، سیاست باید بشود سیاست اسلامی، فرهنگ باید بشود فرهنگ اسلامی، حقوق باید بشود حقوق اسلامی تا ارزش پیدا کنند، والا کشورهای دیگر، کفار، اجانب و طواغیت هم حقوق، سیاست، اقتصاد، علم، صنعت و تجارت دارند. آنچه که به همه این نهادها ارزش می‌بخشد این است که همگی زیر چتر دین قرار بگیرند. دین نهادی در عرض نهادهای دیگر نیست، بلکه فوق همه نهادهاست. اگر  باور کردیم که جایگاه دین فوق همه نهادهای اجتماعی است و اگر دین نباشد، ارزش‌های دیگر رنگ می‌بازند و گاهی به ضدارزش تبدیل می‌شوند، خواهیم فهمید که اهمیت کدام بُعد انقلاب بیشتر است.

توجه به این نکته ضروری است که حتی این بعد انقلاب که ما را از زیر بار اجانب خارج کرد و به ما استقلال و آزادی بخشید، اگر همراه با دین نباشد، تأثیری در سعادت انسان ندارد و استقلال و آزادی مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت. مگر بسیاری از کشورهای غربی استقلال و آزادی ندارند، اما اصل همه جنایت‌های عالم زیر سر همان‌هاست. استقلال و آزادی‌ در چهارچوب ارزش‌های دینی ارزش پیدا می‌کنند،  و گر نه منجر به ولنگاری، بی‌بندوباری و اباحه‌گری و نهایتاً عامل سقوط انسان می‌شوند: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا».

 

جایگاه نهاد روحانیت

پس جایگاه دین در میان همه نهادهای اجتماعی فوق همه است و همه نهادها باید خود را با ارزش‌های دینی تطبیق بدهند تا ارزش بیابند و اینجاست که نقش روحانیت در جامعه مشخص می‌شود. این دین‌شناسان هستند که باید با بیانات و انواع روش‌های معقول، دین را به دیگران معرفی و آن را ترویج کنند. کسانی که می‌توانند متعهد این کار شوند، اصالتاً و در درجه اول روحانیون و دین‌شناسان هستند و می‌توانند از نویسندگان، هنرمندان، سخنرانان و… کمک بگیرند. اصل این است که محتوای دین درست شناخته شود، در آن اشتباه و خلط و مغالطه صورت نگیرند و مفاهیم جابه‌جا و ارزش‌ها با ضدارزش‌ها قاطی نشوند و این کار کسانی است که دین را بهتر می‌شناسند.

بر اساس این مقدمات، سنگین‌‌ترین وظیفه بر دوش روحانیت است. اگر این حقیقت را تصدیق کردیم که چه بار سنگینی بر دوش ‌ماست، بهتر می‌فهمیم باید وقت‌مان را صرف چه کارهایی کنیم و امکانات مادی فراهم باشد یا نباشد، باید وظیفه‌مان را انجام بدهیم. مهم نیست دیگران قدرش را بدانند یا ندانند. باید تا پای جان بایستیم و فداکاری کنیم تا اسلام حاکم باشد، چون اگر اسلام نباشد، انسانیت بالفعلی وجود نخواهد داشت.

در این انقلاب، نهادی که عهده‌دار تبیین دین، ترویج ارزش‌های دینی و تثبیت باورهای دینی در مردم است، باید این وظایف را خوب بشناسد. کار ما همین ‌است که اول باورهای مردم را تقویت و سپس ارزش‌ها را در میان مردم ترویج کنیم زیرا باورها، اعتقادات، اخلاق و ارزش‌ها اساس فرهنگ‌اند. بعد نوبت به وضع قوانین براساس اینها و اجرای‌شان می‌رسد.

 

آسیب‌شناسی فعالیت‌های انجام گرفته

ما در دوران ۳۴ ساله با آسیب‌هایی مواجه بوده‌ایم، مشکلات و لغزش‌هایی وجود داشته‌اند، چوب‌هایی خورده‌ایم. همیشه هم پیشرفت نبوده است و گاهی عقب‌گردها و لغزش‌هایی داشته‌ایم. این آسیب‌ها از کجا ناشی شده‌اند؟ علت این بود که کسانی دین را درست نمی‌شناختند و چیزهایی را به نام دین مطرح می‌کردند که با دین سازگار نبود. هر چند اکثریت این‌ طور نبودند، اما بودند کسانی که امر بر آنان مشتبه شده بود و گمان می‌کردند مسائلی مقتضای دین است، در حالی که چنین نبود.

برای جلوگیری از چنین وضعیتی باید آموزش‌های دینی را توسعه داد تا مردم دین را بهتر بشناسند و با بی‌دینی اشتباه نگیرند. اما آیا هر کسی که دین را می‌شناسد، حتماً به دین عمل هم می‌کند؟ طبعاً پاسخ منفی است.

پس غیر از شناخت، چیز دیگری هم لازم است که قرآن آن را تزکیه می‌نامد. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ». امام بیشتر بر عبارت «تهذیب نفس» تکیه می‌کرد و اگر یادتان باشد می‌گفت کسی که مهذب نباشد، چنین و چنان می‌شود. واژه رایج مناسب در ادبیات عمومی ما «خودسازی» است، یعنی انسان خودش را بر اساس ارزش‌های اسلامی بسازد، بنابراین باید قبل از هر چیز شناخت‌مان نسبت به اسلام عمق داشته، فراگیر و همه‌سونگر باشد و فقط به یک بعد نگاه نکنیم.

در جامعه هستند کسانی که اسلام را فقط به عزاداری و سینه‌زنی می‌شناسند و کسی را مسلمان‌تر و دین‌دارتر می‌دانند که در عزاداری‌ها بیشتر شرکت می‌کند، پول خرج می‌کند، بیشتر گریه می‌کند و بهتر سینه می‌زند، در حالی که این یک بعد از ده‌ها بعد اسلام است. دین که فقط همین نیست. کسانی هستند که وقتی صحبت از مشکلات می‌شود، می‌گویند وقتی اقتصاد اصلاح شد، همه چیز اصلاح می‌شود و در غیر این صورت هیچ اتفاقی نمی‌افتد، در حالی که بسیاری از قشرهای مرفه، بیشتر به گناه آلوده می‌شوند.  از آن طرف بسیاری از مردم متوسط‌الحال و به قول حضرت امام«ره» پابرهنه‌ها بودند که انقلاب را به اینجا رساندند، فداکاری کردند، خون دادند و امروز هم حاضرند با همه مشکلات دست و پنجه نرم کنند. اقتصاد البته کمک خوبی است، ولی انقلاب فقط برای اصلاح اقتصاد و بعد حیوانی و شکم مردم نیامده است.

 

اسلام به مثابه یک پیکر

ما باید اسلام را در همه ابعادش به‌طور جامع بشناسیم و  معرفی کنیم، نه اینکه زیاده از حد، روی یک بعد تکیه کنیم و ابعاد دیگر را به فراموشی بسپاریم، چنان که قبل از انقلاب و نهضت امام، بیش از نصف اسلام که مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی بود، فراموش شده بود و بر مسائل شکلی مثل نجاست، طهارت، شکیات و جلسات دینی تکیه می‌شد.

پس اول باید بینش کاملی نسبت به اسلام پیدا کنیم، به هیچ حدی قناعت نکنیم، سعی کنیم هر روز یک جمله، یک مطالب از مطالب اسلامی‌مان را بهتر یاد بگیریم. نگوییم کامل هستیم و احتیاجی نداریم. در محضر مقام معظم رهبری ـ‌‌ جلوی اتاق بزرگی که مقام معظم رهبری می‌نشینند ـ تابلویی است که رویش نوشته شده است: «کسانی که می‌خواهند به اصلاح دیگران بپردازند، ابتدا باید از خود شروع کنند». اگر بخواهیم دیگران را بسازیم، اول باید خودمان را بهتر بسازیم، والا کلام ما تأثیر نخواهد کرد.تجربه نشان داده و خود ما هم تجربه کرده‌ایم که وقتی حرفی از دل برمی‌آید و خودمان هم اهل عمل هستیم، بر دیگران هم خوب اثر می‌کند، اما وقتی به زبان می‌گوییم و عمل‌مان با قول‌مان منطبق نیست، در دیگران هم تأثیری نمی‌گذارد.

 

روحانی یعنی شناخت و ترویج اسلام

بالاترین و سنگین‌ترین مسئولیت اجتماعی بر دوش ما روحانیون است، چون اساس کمالات، ترقیات و پیشرفت‌ها اسلام است. اسلام هم باید به وسیله ما ترویج شود و نباید از دیگران توقع داشته باشیم. دیگران اگر کاری هم در این زمینه بکنند باید با کمک و همکاری ما باشد، چون اقتضای حرفه‌شان شناخت و ترویج اسلام نیست. این ما هستیم که صنف‌مان این اقتضا را دارد، یعنی خودمان را آماده کرده‌ایم و به همین عنوان معرفی می‌کنیم. روحانی یعنی شناخت و ترویج اسلام، پس برای شکرگزاری از خدا که چنین نعمت بی‌نظیری را نصیب ملت ما و چنین رهبر بی‌بدیلی را به ما مرحمت فرموده است، توجه کنیم که چه مسئولیتی داریم.

 

اسلام یا ملی‌گرایی!

برای اینکه در آینده مبتلا به آسیب‌ها و فتنه‌ها نشویم، باید بدانیم مهم‌ترین رکن این است که اسلام در جامعه رواج بیشتری یابد، والا عنوان میهن‌دوستی و آب و خاک در همه جای دنیا هست. عراقی‌ها هم برای میهن‌شان می‌جنگیدند، امریکایی‌ها هم برای میهن‌شان و اعتلای امریکا جنایت می‌کنند. این که خود به خود اصالت ندارد، بماند که این قوانین و قراردادهای بین‌المللی هستند که مرزها را تعیین می‌کنند و واقعاً دلیل معقولی وجود ندارد که تا اینجا را مرز خود بدانیم و حساسیت داشته باشیم و به یک وجب آن طرف‌تر که مربوط به کشور اسلامی دیگری است، اهمیت ندهیم تا هر بلایی که می‌خواهد سرش بیاید. ایران برای ایرانیان، نه غزه، نه لبنان  برخاسته از ناسیونالیسم است. به آنهایی که می‌گویند ما برای وطن خودمان کار می‌کنیم و به لبنان چه کار داریم باید گفت آنچه که اصالت دارد ارتباط با خدا، بندگی خدا و اجرای احکام خداست. ما  متصدی این کار هستیم و نباید از دیگران گله کنیم.

 

پینوشتها

۱ـ قرآن کریم، سوره زمر، آیه ۷۳٫

۲ـ قرآن کریم، سوره انفال، آیه ۵۵٫

۳ـ قرآن کریم، سوره انفال، آیه ۲۲٫

۴ـ قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ۴۴٫

۵- قرآن کریم، سوره توبه، آیه ۱۴٫

۶ـ قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۱۷۶٫

۷ـ قرآن کریم، سوره جمعه، آیه ۵٫

۸- قرآن کریم، سوره فرقان، آیه ۴۴٫

 

 سوتیتر:

۱٫

برخی از انقلاب‌های جهان به دلیل آن که دگرگونی‌های عظیمی را در عالم به دنبال داشته‌اند، مبداء تاریخ قرار گرفته‌اند. مثلاً انقلاب اکتبر باعث شد کمونیسم به مدت ۷۰ سال نصف جهان را تحت سیطره خود بگیرد و انقلاب کبیر فرانسه منشأ تحولات عظیمی در اقتصاد، فرهنگ و سیاست شد، اما انقلاب اسلامی ما با هیچ ‌یک از آنها قابل مقایسه نیست.

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

تادیب نفس

                                   

مرحوم آیت اله مجتبی تهرانی (ره)

 

مقدمه

آرامش و اضطراب انسان، ارتباط مستقیمی با هدف‌گیری او در زندگی دارد؛ یعنی اگر هدف یک ‌نفر امری ثابت، آرام و باقی باشد، روح او هم آرامش پیدا می‎کند و اگر هدفش فانی، ناآرام و متزلزل باشد، روح او نیز مضطرب می‎شود.

 

هدف‏گیری یکی از معیارهای ارزش‏یابی‏ انسان در روایات

گاهی این سئوال پیش می‏آید که معیار ارزیابی انسان‎ها چیست، یعنی ما با چه معیاری می‎توانیم انسان را ارزیابی و قیمتی بودن یا بی‎ارزش بودن او را محاسبه کنیم. در این زمینه باید گفت همین هدف‎گیری‎های انسان در زندگی است که به او ارزش می‎دهد یا او را از ارزش ساقط می‏کند. در نهج‎البلاغه روایاتی از علی«ع» در این باره وجود دارد. علی«ع» می‏فرمایند: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلی قَدْرِ هِمَّتِهِ».(۱) ارزش هرکسی به اندازۀ ارزش هدف اوست و با آن چیزی که  هدف‎گیری کرده، رابطۀ مستقیم دارد. هر چه هدف بالا و والا باشد ارزش انسان هم بالا و والا خواهد بود و هر چه هدف پست باشد، انسان نیز بی‏ارزش می‏گردد. «مَنْ شَرُفَتْ‏ هِمَّتُهُ‏ عَظُمَتْ قِیمَتُهُ»؛(۲) ارزش و قیمت کسی که هدفش شریف باشد، عظیم و بزرگ است. «مَنْ صَغُرَتْ هِمَّتُهُ‏ بَطَلَتْ‏ فَضِیلَتُهُ‏»؛(۳) کسی که هدفش کوچک باشد، با هدف‎گیری کوچک خود، فضیلتش را از بین می‎برد.

 

ادب، ملاک و معیاری دیگر برای ارزیابی انسان

در اینجا مطلبی را تحت عنوان یک سئوال مطرح می‎کنم(۴) و آن اینکه اگر معیار ارزیابی یک انسان هدف‎های او باشد، پس چرا در بعضی از روایات مطلب دیگری را معیار ارزیابی انسان مطرح می‎کنند؟

در بعضی از روایات، معیار دیگری برای ارزش‌گذاری انسان مطرح شده که در اینجا به بخشی از کلمات علی«ع» در این رابطه اشاره می‏کنم. حضرت در روایتی می‎فرماید: «یا مُؤمِنُ إِنَّ‏ هَذَا الْعِلْمَ‏ وَ الْأَدَبَ‏ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِدْ فی تَعَلُّمِهَا فَمَا یَزِیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ أَدَبِکَ یَزِیدُ فی ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ‏»؛(۵) ای مؤمن! این علم و ادب، ثمن و قیمت نفس توست، پس در یادگیری علم و ادب کوشش کن، زیرا به هر میزان علم و ادب تو افزایش یابد، به بها و ارزش تو نیز افزوده می‌شود.

علی«ع» در جملۀ دیگری می‎فرماید: «إِنَّکَ مُقَوَّمٌ‏ بِأَدَبِکَ‏»؛(۶) اگر بخواهند روی تو قیمت بگذارند، یعنی بگویند که تو چقدر ارزش داری و بهای تو چقدر است، به میزان ادبی که در تو وجود دارد نگاه می‏کنند و لذا علی«ع» معیار ارزیابی انسان را ادب می‌داند.

 

هدف و ادب در کنار هم معیار ارزیابی انسان محسوب می‏شوند

معیار ارزیابی انسان چیست؟ آنچه که معیار ارزشی انسان محسوب می‏شود هدف است یا ادب؟ چرا بسیاری از روایات، معیار ارزیابی انسان را «هدف» و برخی «ادب» معرفی می‏کنند؟ این‏ دو مطلب در روایات ما وارد شده‌اند و با یکدیگر منافاتی ندارند؛ یعنی می‏شود معیار درک ارزش انسان، هم «هدف» باشد و هم «ادب». به یک معنا اینها از یکدیگر منفک نمی‎شوند.

 

بررسی انواع معیارهای ارزش‌گذاری و نقد آنها

۱ـ معیار امور وهمی مانند مال و مقام

ادب یکی از مسائل اخلاقی و معرفتی است. در روایات ما ادب، به‏خصوص با معیارهایی که از دیدگاه‎های مختلف موجب ارزش انسان می‎گردد، مقایسه می‎شود. گروه خاصی از انسان‎ها که فقط امور دنیوی را می‌بینند و هیچ توجهی به غیردنیا ندارند، دیگران را با امور اعتباری ارزیابی می‎کنند، یعنی معیار ارزشی یک انسان را امور اعتباریه‏ای مانند «مال» می‎دانند. این گروه، بها و قیمت یک انسان را با توجه به مال او ارزیابی می‎کنند، در حالی ‏که مال با شخص مال‎دار، تنها یک رابطۀ اعتباری دارد و هیچ ارزشی برای خود او محسوب نمی‌شود.(۷) برخی نیز میزان ارزش یک شخص را با توجه به مقام او که پوچ‎تر از مال است می‏سنجند!(۸) و جایگاه ارزشی فرد را با پُست و مقام که یک مالکیت اعتباری است، ارزیابی می‎کنند.

در مقابل این نگاه‌ها، در روایات ما ملاک ارزیابی انسان ادب است و با این امور اعتباری مقایسه و گفته شده است که ادب بیشتر از مال و مقام موجب قیمت انسان می‌شود و بها و ارزش او را بالا می‏برد. به‏عنوان مثال در باب ترغیب به ادب این تعبیر آمده است که: «طَالِبُ‏ الْأَدَبِ‏ أَحْزَمُ‏ مِنْ طَالِبِ الذَّهَب‏».(۹)  و «طَالِبُ‏ الْأَدَبِ‏ أَحْزَمُ‏ مِن طالِبِ الدُّنیا».(۱۰) سرآمد مظاهر دنیوی پول و مقام است. برخی می‎دوند تا پُست و مقامی به‏دست آورند، برخی هم تلاش می‏کنند تا به پول برسند. آن پولی هم که نسبت به بقیۀ پول‏ها واقعیت دارد طلا است.(۱۱) از دید برخی از اینها معیار ارزش و قیمت انسان به ‏حساب می‏آید، اما روایت می‏فرماید آنکه به‏دنبال تحصیل ادب می‎رود عاقل‎تر است از آنکه طلا و دنیا را طلب می‏کند. «إِنَّ النَّاسَ إِلَى صَالِحِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ إِلَى‏ الْفِضَّه وَ الذَّهَب»؛(۱۲) احتیاج مردم به ادب، بیشتر است تا این که به‌دنبال مال بروند و طلا و نقره به‌دست آورند، چون آنچه که واقعاً به انسان ارزش می‎دهد ادب او است نه امور اعتباری.

 

۲ـ معیار امور ظاهری مانند پوشش و لباس

دیدگاه‎های مختلف دیگری در باب ملاک ارزش انسان وجود دارند.(۱۳) بعضی‌ها که عقل‎شان به چشم‌شان است و ظاهرنگر هستند، معیار ارزشی‌شان ظواهر اشیاست. در نگاه این گروه چون ظاهر انسان مهم است، هرچه پوشش انسان آراسته‎تر باشد، بیشتر جلوه می‎کند و ارزش صاحب لباس بیشتر خواهد شد.

گاهی روایات، ادب را با همین معیار ارزشی انسان‎های ظاهرنگر مقایسه می‎کند و می‏فرماید: «الأدَبُ حُلَلٌ جُدُدٌ»؛(۱۴) فرد ظاهربین، نو بودن لباس را ملاک ارزش، و کهنگی آن را معیار بی‌ارزشی می‌داند، اما امام«ع» ادب را به‌عنوان لباس نوی انسان معرفی می‌کند. در روایت دیگری آمده است که: «الآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَه»؛(۱۵) ادب‏ها پوشش‏هایی نو و تازه‌اند. یک پوشش هم نیست، بلکه پوشش‎هایی جدید و نو در نو است،(۱۶) به‏گونه‏ای‏که اصلاً کهنه نمی‎شود: «لاحُلَلَ کَالأدَبِ»؛ هیچ پوششی مانند ادب نیست.

 

۳ـ معیار حَسَب و نَسَب

دیدگاه سوم راجع ‏به کسانی است که «پیوندها» و نسبت‌های خانوادگی و نژادی را که از آن به حَسَب و نَسَب تعبیر می‌شود، معیار ارزشی انسان می‏دانند. البته در اینجا مسأئه تا حدودی جنبۀ واقعیت به خود می‎گیرد و دیگر مربوط به امور وهمی و اعتباری نمی‌شود، چون داشتن یک حسب و نسب شریف، از نژاد و خانواده‏ای که در سطحی بالا قرار دارند، یک امر واقعی است و از مقولۀ اعتبار و فرض نیست، زیرا کسی که دارای پیوند نژادی خاص است، واقعاً در سلسله علل معدّه‌اش، انسان‏های شریفی وجود دارند و این مسئله، امری فرضی و وهمی نیست. پیوند هم دو نوع است. یا نسبی یعنی رابطه‌ای مانند نسبت پدر و مادر و جدّ است و یا سببی است یعنی رابطه‏ای که با ازدواج به‌وجود می‌آید. پیوند پدر با انسان پیوندی نسبی و پیوند پدر زن با انسان پیوند سببی است.(۱۷)

گاهی در میان روایات دیده می‏شود که در بیان معیار ارزشی انسان، حسب و نسب نوعی شرافت محسوب می‏شود، اما در عین حال، شرافت ادب را بیشتر از شرافت نسب دانسته و می‌فرماید که ادب بر حسب و نسب مقدم است. در روایات گاهی ادب، جایگزین حسب و نسب و گفته می‌شود: منفعت ادب از حسب و نسب بیشتر است. گاهی در تعبیرات مختلف دیگر می‌فرماید: ادب در مقایسه با حسب و نسب، انسان را سریع‌تر به مقصد می‌رساند.

علی«ع» می‌فرماید: «الأدَبُ أحَدُ الحَسَبَینِ»؛(۱۸) ادب یکی از دو پیوندهای واقعی است.(۱۹) «أشرَفُ حَسَبٍ حُسنُ أدَبٍ»؛(۲۰) بهترین پیوند خانوادگی، حسن ادب است. «حُسنُ الأدَبِ یَنُوبُ عَنِ الحَسَبِ»؛(۲۱) ادبی زیبا است که جایگزین پیوند خانوادگی و شرافت حَسَبی شود. «حُسنُ الأدَبِ أفضَلُ نَسَبٍ وَ أشرَفُ سَبَبٍ»؛(۲۲) ادب نیکو با فضیلت‏ترین نسب و شریف‏ترین سبب است؛ یعنی ادب نیک، از پیوند خانوادگی و نژادی افضل و از سبب فامیلی اشرف است. این روایت ناظر به اقسام پیوندهاست که برخی نَسبی است و برخی سببی. «لا حَسَبَ أنفَعُ مِنَ الأدَبِ»؛(۲۳) هیچ پیوند خانوادگی سودبخش‎تر از ادب نیست. «لا حَسَبَ أبلَغُ مِنَ الأدَبِ»؛(۲۴) هیچ پیوندی مفیدتر از ادب نیست که انسان را به اهداف الهی‌اش برساند.

در روایات ما اگر امر دایر شود به این که میان ارزش و شرافت دو نفر مقایسه شود، باید گفت که شخص باادب، هرچند که ادبش کم باشد، به شخص دیگری که حَسب و نسب بسیار خوبی دارد، امّا بی‌ادب است، ترجیح دارد؛ چون ادب حتّی اگر کم باشد، از شرافت حسبی و نسبی بهتر است؛ لذا علی«ع» فرمود: «قَلیلُ الأدَبِ خَیرٌ مِن کَثیرِ النَّسَبِ».(۲۵) پیوندهای واقعی شریف، آن‌گاه برای انسان ارزش‌آفرین‌اند که مزین به ادب باشند. حتی روابط معنوی انسان‏ها نیز آنگاه قیمت و ارزش دارند که آراسته به ادب باشند، وإلّا فایده‏ای ندارد.

 

أنبیا و مسئله ادب الهی

پیغمبراکرم«ص» در مکتب ادب ربوبی

با اینکه شبهه‌ای نیست که در بین انسان‎ها، شخصی بالاتر از پیغمبراکرم«ص» وجود ندارد و او بالاترین پیوند معنوی را با مبدأ وجود دارد، ولی این پیوند معنوی آنگاه ظاهر و کارا می‌شود که آراسته به ادب باشد. روایات بسیاری در این‌ باره وجود دارد. فضیل‎بن‎یسار از امام صادق«ع» نقل می‎کند: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَیْسٍ الْمَاصِرِ»؛ شنیدم که حضرت برای بعضی از اصحاب فرمودند که: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ»؛ خدا پیغمبرش را به‌نحو احسن ادب فرمود. «فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ»؛ وقتی که پیغمبر اکرم به کمال رسید و مؤدب به آداب الهیّه شد، به او خطاب کرد: «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ* ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّه لِیَسُوسَ عِبَادَه»؛(۲۶) تو صاحب بهترین اخلاق هستی. سپس که مؤدب به آداب الهی شد، امر دین و امت را به او تفویض کرد. اینجا بود که حضرت در رأس جایگاه حکومتی اسلام قرار گرفت. خود پیغمبراکرم«ص» نیز در روایتی فرمود: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی»؛(۲۷) خداوند مرا ادب کرد و چه نیکو ادبم فرمود.

(بزودی این سلسله مباحث، تحت عنوان (ادب الهی) از سوی موسسه مصابیح‌الهدی منتشر خواهد شد.)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غرر الحکم، ص ۹۳٫

۲ـ غرر الحکم، ص ۴۴۷٫

۳ـ همان.

۴ـ این مطلب یک بحث طولانی است و من ندیده‎ام که علمای اخلاق بحث ادب را مستقلاً در جایی تحت این عنوان مطرح کنند، ولی به مناسبت‎های گوناگون این بحث را مطرح کرده‎اند. بلکه به یک معنا پایه و ریشۀ بحث‎هایشان ادب است. اگر چه تحت عنوان ادب مطرح نکرده‎اند، ولی اهل معرفت این بحث را آورده‎اند. اصلاً آنها وقتی در منازل معنوی و منازل سلوک الی‌الله تعالی وارد می‎شوند یکی از منازل را منزل ادب می‎دانند و می‏گویند: انسانی که بخواهد سیر معنوی و سلوک الی الله تعالی داشته باشد باید به این منزل برسد. این یکی از مقامات معنویه است که اهل معرفت آن را به عنوان مقامی از مقامات معنویه مطرح می‎کنند.

۵ـ روضه الواعظین، ج ‏۱، ص ۵٫

۶ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۷ـ این رابطه یک رابطۀ اعتباری است و حقیقی هم نیست.

۸ـ اینها امور وهمی هستند. مقام بدتر از مال است. مال یک ما به‌ازایی دارد، اما مقام تنها یک رابطۀ موهوم اعتباری با فرد است که ما به آن می‎گوییم مالکیت اعتباریه.

۹ـ غررالحکم، ص۲۴۷؛ «طلب‏کنندۀ ادب، دوراندیش‏تر از طلب‏کنندۀ طلاست».

۱۰ـ غررالحکم، ص۴۳۵؛ «طلب‏کنندۀ ادب، دوراندیش‏تر از طلب‏کنندۀ دنیاست».

۱۱ـ چون برخی از پول‏ها کاغذی هستند و برخی فلزی، ولی از بین همۀ آنها، طلا موقعیت خاصی دارد و ارزشش از همه بالاتر است.

۱۲ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۱۳ـ این‎ها را فقط اشاره می‎کنم و رد می‎شوم، چون بحث ما اساسی است.

۱۴ـ تحف‌العقول، ص ۲۰۰.

۱۵ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۱۶ـ کلمۀ «جُدُد» در این روایت به صورت جمع آمده است.

۱۷ـ البته رابطۀ سببی مافوق رابطۀ نسبی است که در روایات هم هست. ان‌شاءالله در آینده به این بحث‎ها می‎رسیم.

۱۸ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۱۹ـ اینها را ان‌شاءالله در آتیه توضیح می‎دهم. من هنوز ادب را معنا نکرده‎ام. اینها به ‌عنوان مقدمۀ بحث است.

۲۰ـ غررالحکم، ص ۲۴۸٫

۲۱ـ بحارالأنوار، ج ‏۷۲، ص ۶۶٫

۲۲ـ غررالحکم، ص ۲۴۸٫

۲۳ـ بحارالأنوار، ج ‏۶۸، ص ۳۹۷٫

۲۴ـ الکافی، ج ۸، ص ۱۹٫

۲۵ـ غررالحکم، ص ۲۴۸.

۲۶ـ بحارالأنوار، ج ۱۷، ص ۴.

۲۷ـ بحارالأنوار، ج ‏۸ ، ص ۳۷۲٫

 

سوتیتر:

 

گروه خاصی از انسان‎ها که فقط امور دنیوی را می‌بینند و هیچ توجهی به غیردنیا ندارند، دیگران را با امور اعتباری ارزیابی می‎کنند، یعنی معیار ارزشی یک انسان را امور اعتباریه‏ای مانند «مال» می‎دانند. این گروه، بها و قیمت یک انسان را با توجه به مال او ارزیابی می‎کنند، در حالی ‏که مال با شخص مال‎دار، تنها یک رابطۀ اعتباری دارد و هیچ ارزشی برای خود او محسوب نمی‌شود. برخی نیز میزان ارزش یک شخص را با توجه به مقام او که پوچ‎تر از مال است می‏سنجند و جایگاه ارزشی فرد را با پُست و مقام که یک مالکیت اعتباری است، ارزیابی می‎کنند.

 

 

 

 

30نوامبر/16

سبک زندگی مؤمنانه

حضرت‌آیت‌الله جوادی‌آملی

تدوین:حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

هر انسانی بر اساس رفتاری که از خود ظاهر می‌سازد، شخصیت و هویت خود را نشان می‌دهد، زیرا رفتار انسان برخاسته از انگیزه‌های اوست و انگیزه‌ها برخاسته از نیازها و نیازها برخاسته از آگاهی‌های آأمی هستند.

انسان در زندگی اهدافی دارد و با مشکلاتی مواجه می‌شود و برای اینکه بتواند به آن اهداف برسد و بر آن مشکلات غلبه کند، نیازمند یک خط‌مشی کلی است که به او در این زمینه کمک کند. برنامه کلی و خط‌مشی اصولی‌ای را که انسان را به آن هدف می‌رساند و راه برون‌رفت از مشکلات را به او می‌نمایاند، می‌توان سبک زندگی نامید.

سبک زندگی عبارت است از مشی کلی فرد در جهت رسیدن به اهداف و غلبه بر مشکلات،(۱) سبک زندگی شیوه‌ای است که فرد اهداف خود را از آن طریق دنبال می‌کند.(۲)

برخی سبک زندگی در فرد را از شکل‌گیری تا پیامدها و آثار آن به درختی تشبیه کرده‌اند که ریشه‌ها و تنه و شاخه‌ها و سرشاخه‌هائی دارد. مجموعه اجزای این درخت با همدیگر و با محیط در تعامل‌اند و بر هم تأثیر می‌گذارند.(۳)

قرآن کریم کتابی است برای هدایت انسان در تمام ابعاد زندگی: «انزل فیه القرآن هدی للناس(۴) قرآن برای هدایت عموم انسان‌هاست و در ماه رمضان نازل شده است». اما برخی از  انسان‌ها از پذیرش تعالیم قرآن اعراض می‌کنند و زندگی کافرانه‌ای را در پیش می‌گیرند. آنها هدفی ندارند تا برای رسیدن به آن تلاش کنند، اما بسیاری از انسان‌ها به تعالیم قرآن روی می‌آورند و درمی‌یابند که آفرینش هدفدار است و لذا زندگی آدمیان نیز هدفی دارد و انسان باید تلاش کند تا به آن هدف نائل شود و اگر در زندگی با مشکلی مواجه شد، تلاش ‌کند تا بر آن غلبه نماید. از این جهت قرآن در سراسر سور و آیات، یک خط‌مشی اصولی را برای این منظور مشخص کرده است.

قرآن در آغاز سوره مومنون از حتمی بودن فلاح و رستگاری مؤمنان سخن می‌گوید و به بیان هفت ویژگی می‌پردازد و می‌فرماید: «قد افلح المؤمنون»: مؤمنان حتماً رستگار می‌شوند و به هدف نهایی خود در تمام ابعاد می‌رسند.

افلح از ماده «فلح و فلاح» در اصل به معنای شکافتن و بریدن است و به هر نوع پیروزی و رسیدن به خوشبختی اطلاق شده است. افراد پیروز در زندگی هدفی دارند و موانعی در مسیر آنان قرار دارد، اما آن موانع را از سر راه برمی‌دارند و راه خود را به سوی هدف هموار می‌کنند و پیش می‌روند. انسان مومن در حقیقت به ثمره درخت حیات نائل می‌شود.

حال باید دید چه رفتارهائی نشانه و سبک زندگی یک فرد مؤمن است؟ قرآن این رفتارها را این گونه برمی‌شمرد:

 

۱ـ رابطه قلبی با خدا از طریق نماز خاشعانه

اولین ویژگی انسان مومن، برقراری ارتباط درونی با خدا از طریق نماز خاشعانه است: «الذین هم فی صلاتهم خاشعون»؛(۵) مؤمنان کسانی هستند که نه تنها نماز می‌خوانند، بلکه درنمازشان خاشع‌اند و با خلوص نیت و تواضع قلبی با خدا رابطه برقرار می‌کنند، یعنی نماز آنها تنها الفاظ و حرکات بدون روح و معنا نیست، بلکه به هنگام نماز آن چنان به پروردگار توجه می‌کنند که در برابر او از خود و هر چه که در اطراف آنهاست، منقطع‌ می‌شوند. به عبارت خلاصه‌تر، انسان مؤمن در نماز از غیر خدا می‌برد و با خدا پیوند پیدا می‌کند.

خشوع انقیاد درونی همراه با ترس و بر دو قسم است:

الف) خشوع عزیزانه: هر جا کلام خدا و اثر خدا ظهور کرد، خشوع عزیزانه است: «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیه الله؛(۶) اگر این قرآن را بر کوه نازل می‌کردیم، در برابر خدا و از ترس او خاضع می‌شد». مردان الهی نیز عزیزانه خاشع‌اند.

ب) خشوع ذلیلانه: خشوعی که براساس قهر و ذلت است: «یومئذ یتبعون الداعی لا عوج له و خشعت الاصوات للرحمن فلا تسمع الا همسا؛(۷) آن روز که چنین شود همگان از دعوت آن دعوت‌کننده بدون هیچ‌گونه سرپیچی پیروی می‌کنند و صداها در برابر خدای رحمان خاشع می‌شوند و جز صدایی آهسته نمی‌شنوی». یعنی عده‌ای از ترس مقهورانه و ذلیلانه آرام سخن می‌گویند. کسی که خشوع عزیزانه را رها کند، دچار خشوع ذلیلانه می‌شود.

 

۲ـ گریز از لغو و امور بی‌حاصل و پوچ

مؤمنان در تمام حرکات و خطوط زندگی هدفی مفید و سازنده را پی می‌گیرند و از کارهای لغو بی‌حاصل و بی‌هدف و بی‌فایده رو برمی‌گردانند: «والذین هم عن اللغو معرضون»؛(۸) انسان مؤمن همان طور که مسئولیت انسان بودن او اقتضا می‌کند از انجام امور لغو رویگردان است و فرصت ندارد به کارهای بی‌اساس بپردازد و عمر عزیز خود و دیگران را بیهوده بر باد دهد. لغو گفتار و رفتاری است که فایده قابل ملاحظه‌ای ندارد. قرآن کریم می‌فرماید: «مردان الهی کسانی‌اند که نه خودشان به سراغ لغو می‌روند و نه لغو به سراغ آنها می‌آید». برخی خود به مجلس گناه نمی‌روند، اما دوستان ناصالح آنها را می‌برند و لذا افزود: «رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله؛(۹) مردان در آن خانه‌ها تسبیح خدا می‌گویند و هیچ تجارت و هیچ خرید و فروشی آنان را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات بازنمی‌دارد».

انسان الهی و مؤمن از معاصی و گناهان و دروغ و دشنام و غنا و لهو و لعب دوری می‌کند.

 

۳ـ شرکت در مسئولیت‌های اجتماعی و تعاون همگانی

انسان مؤمن، حقوق و تکالیف مالی‌ای دارد که آنها را انجام می‌دهد و منبع خیر برای جامعه است: «والذین هم للزکاه فاعلون؛(۱۰) آنها کسانی هستند که زکات را می‌پردازند».

با توجه به اینکه سوره مؤمنان در مکه بر پیامبر نازل و زکات در مدینه بر مؤمنان واجب شد، می‌توان گفت: مراد از زکات، تزکیه نفس است، یعنی مؤمنان کسانی هستند که تزکیه نفس می‌کنند، مگر اینکه مراد از زکات، انفاق و صدقات مستحبی باشد که مؤمنان با این کار در واقع خود را تطهیر می‌کنند، چنان که در سوره توبه فرمود: «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم؛(۱۱) از اموال اینها صدقه دریافت کن تا آنها را تطهیر و تزکیه کنی». یعنی کسی که زکات پرداخت می‌کند با این کار، خود را پاک می‌کند.

 

۴ـ حفظ پاکدامنی  

انسان مؤمن از آلودگی جنسی پرهیز می‌کند و عنان نفس خود را در اختیار دارد تا او را به هر جائی نکشاند: «والذین هم لفروجهم حافظون الّا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملمومین، فمن ابتغی ورا ذلک فاولئک هم العادون؛(۱۲) کسانی که نیروهای جنسی خود را از آلودگی نگه می‌دارند و تنها در مورد همسران و کسانی که برای آنها مشروع و مجاز است به کار می‌برند که در این صورت بر آنها سرزنشی نیست.» هر کسی غیر از این طریق بخواهد از قوای جنسی خود کسب لذت کند، از راه راست تجاوز کرده است.

خدای سبحان جهان را با نظام احسن آفریده  و غریزه جنسی را برای تداوم نسل در انسان قرار داده تا آدمی از آن بهره‌برداری مشروع کند و لذا فرموده است که ارضاء این غریزه، در چهارچوب مشروع، هیچ مشکلی ندارد و جایی برای سرزنش نیست، ولی اگر کسی خارج از چهارچوب مشروع، یعنی ازدواج بخواهد غریزه جنسی خود را ارضا کند، مرتکب تعدی و تجاوز شده است.

از این آیه استفاده می‌شود که تفریط در سرکوبی غریزه جنسی و افراط، یعنی استفاده از غریزه جنسی در خارج از چهارچوب ازدواج هر دو محکوم و ممنوع‌اند و رعایت اعتدال و دوری از افراط و تفریط هیچ‌گونه ممنوعیتی ندارد.

 

۵ـ رعایت امانت

یکی از وظایف اجتماعی هر انسانی تلاش برای حفظ حقوق مردم و جلب اعتماد عمومی است که از طریق اموری مانند صداقت و راستگویی و راست‌کرداری، امانتداری، رعایت عهد و پیمان و امثال آن تحقق پیدا می‌کند. مؤمنان اگر بخواهند به اهداف انسانی و الهی خود در جامعه نایل شوند، یکی از راه‌های آن ادای امانات مردم است. از این رو قرآن کریم فرمود: «والذین هم لأماناتهم… راعون؛(۱۳) آنها کسانی هستند که رعایت‌ امانت‌هایی را که به عهده گرفته‌اند، می‌کنند».

خدای سبحان در قرآن، یکی از امتیازات انسان را در برابر مجموعه نظام هستی، پذیرش امانت می‌داند. آنجا که فرمود: «انا عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان؛(۱۴) به‌راستی ما امانت خود را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، ولی آنها سرباز زدند و از اینکه آن بار سنگین را برگیرند امتناع کردند و هراسناک شدند، اما انسان به عهده گرفت».

از طرفی در سوره نساء فرمود: «ان الله یأمرکم ان تؤدو الامانات الی اهلها؛(۱۵) خدا فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبان آنها برگردانید.» این امانت معنای عامی دارد و امانت خدا، پیامبران الهی و امانت‌های مردمی را شامل می‌شود، لذا به هنگام واگذاری مسئولیت به افراد، باید اهلیت و شایستگی آنها در نظر گرفته شود.

 

۶ـ رعایت عهد و پیمان

یکی از عوامل اعتماد عمومی که امروز از آن به عنوان سرمایه اجتماعی یاد می‌شود، رعایت عهد و پیمان‌هاست: «والذین هم… و عهدهم راعون؛ مؤمنان کسانی هستند که اگر تعهدی را پذیرفته‌اند آن را رعایت می‌کنند».

یکی از وظایف مؤمنان رعایت قراردادهاست: «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود؛(۱۶) ای مؤمنان به قراردادهایتان وفا کنید» و: «و اوفوا بعهدالله اذا عاهدتم؛(۱۷) به عهد خداوند وفا کنید هنگامی که عهد و پیمان بستید». مؤمن تعهدپذیر است و تعهدات خود را به صورت دقیق اجرا می‌کند.

 

۷ـ محافظت بر نمازها

مؤمنان دائماً مراقبند که برنامه‌شان با خدا به صورت منظم برقرار باشد و بر نماز محافظت می‌کنند: «والذین هم علی صلاتهم یحافظون؛(۱۸) آنها بر حفظ نمازهایشان کوشش می‌کنند».

از آنجایی که نماز مهم‌ترین رابطه خلق و خالق، برترین مکتب عالی تربیت، وسیله بیداری روح و جان و نگهدارنده انسان از گناهان و بالاخره سرچشمه همه خوبی‌ها و نیکی‌هاست، بر مؤمنان است که از آن محافظت کنند و آن را در اوقات خود و با شرایط و آداب آن به جا آورند.

 

نتیجه‌گیری

بر انسانی که هدایت قرآن را پذیرفته و در صف مؤمنان قرار گرفته، لازم است که رفتار، کردار و گفتار و اندیشه‌هایش متفاوت باشد تا بتواند هویت مؤمنانه خود را معرفی کند و از دیگران متمایز باشد. مؤمن سبک زندگی و رفتار خاص خود را دارد، لذا رابطه‌اش با خدا همراه با خشوع و تواضع و دائمی است، برای سرمایه‌های وجودی خود ارزش قائل است و آنها را بیهوده صرف نمی‌کند، دامنش را از آلودگی حفظ می‌کند، برای حفظ سرمایه اجتماعی می‌کوشد، امانتدار و به تعهدات خود پایبند است و از نماز خود محافظت می‌کند. این مؤمن به گفته قرآن وارث بهشت حق است: «اولئک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون(۱۹) : مومنان بهشت برین را ارث می‌برند و در آن جاودانه خواهند ماند».

بر این اساس، مؤمنان راستین در دنیا پیروزند و در قیامت با راه‌یابی به بهشت، وارث آن خواهند بود. مؤمن راستین کسی است که سبک زندگی مؤمنانه‌ای مبتنی بر اندیشه‌ها و اعتقادات توحیدی دارد، انگیزه او الهی و رفتار او هماهنگ با اوامر و نواهی خداست، برای سرمایه عمر خود ارزش قائل است و از فرصت دنیا در جهت سعادت جاودان بهره می‌گیرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سبک زندگی اسلامی و ابزار سنجش آن، محمد کاویانی ص ۸..

۲ـ همان، ۶۷.

۳ـ همان، ص ۸۶.

۴ـ بقره، ۱۸۵.

۵ـ المؤمنون، ۲.

۶ـ حشر، ۲۱.

۷ـ طه، ۱۰۸.

۸ـ المؤمنون، ۳.

۹ـ نور، ۳۷.

۱۰ـ المؤمنون، ۴.

۱۱ـ توبه، ۱۰۷.

۱۲ـ المؤمنون، ۵، ۶، ۷.

۱۳ـ المؤمنون، ۸.

۱۴ـ احزاب، ۷۲.

۱۵ـ نساء، ۵۸.

۱۶ـ مائده، ۱.

۱۷ـ نحل، ۹۱.

۱۸ـ المؤمنون، ۹.

۱۹ـ المؤمنون، ۱۰، ۱۱.

 

 

سوتیترها:

 

۱.

اولین ویژگی انسان مومن، برقراری ارتباط درونی با خدا از طریق نماز خاشعانه است: مؤمنان کسانی هستند که نه تنها نماز می‌خوانند، بلکه درنمازشان خاشع‌اند و با خلوص نیت و تواضع قلبی با خدا رابطه برقرار می‌کنند، یعنی نماز آنها تنها الفاظ و حرکات بدون روح و معنا نیست، بلکه به هنگام نماز آن چنان به پروردگار توجه می‌کنند که در برابر او از خود و هر چه که در اطراف آنهاست، منقطع‌ می‌شوند. به عبارت خلاصه‌تر، انسان مؤمن در نماز از غیر خدا می‌برد و با خدا پیوند پیدا می‌کند.

 

۲ یکی از وظایف اجتماعی هر انسانی تلاش برای حفظ حقوق مردم و جلب اعتماد عمومی است که از طریق اموری مانند صداقت و راستگویی و راست‌کرداری، امانتداری، رعایت عهد و پیمان و امثال آن تحقق پیدا می‌کند. مؤمنان اگر بخواهند به اهداف انسانی و الهی خود در جامعه نایل شوند، یکی از راه‌های آن ادای امانات مردم است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

خیر و شرّ

«سخنان معصومین»

 

پیامبر ‌اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اَلْعِلْمُ رَأسُ الْخَیرِ کُلِّهِ، وَ الجَهلُ رَأسُ الشَّرِّ کُلِّهِ؛ (بحارالأنوار، ج ۷۷، ص ۱۷۵، ح ۹)

دانایى سرآمد همه خوبى‏ها و نادانى سرآمد همه بدى‏هاست.

 

پیامبر ‌اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

تَکَلَّفُوا فِعلَ الْخَیرِ وَ جاهِدوا نُفوسَکُم عَلَیهِ، فَاِنَّ الشَّرَّ مَطْبوعٌ عَلَیهِ الاِنْسانُ؛ (تنبیه‌الخواطر، ج ۲، ص ۱۲۰)

در کار خیر، خود را به زحمت اندازید و در این راه با هوا و هوس خود مبارزه کنید، زیرا طبیعت انسان به بدى تمایل دارد.

 

پیامبر اکرم‌ صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

لا ضَرَرَ وَ لا اِضرارَ فِى الاِسلامِ، فَالاِسلامُ یَزیدُ الْمُسلِمَ خَیْرا وَ لا یَزیدُهُ شَرّا؛ (الفقیه، ج ۴، ص ۳۳۴، ح ۵۷۱۸)

در اسلام هیچ ضررى نیست و ضرر زدن به دیگران نیز ممنوع است، پس اسلام به مسلمان خیر مى‏رساند و شرّ نمى‏رساند.

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

صِفَه الْعاقِلِ اَن یَحلُمَ عَمَّن جَهِلَ عَلَیهِ وَ یَتَجاوَزَ عَمَّن ظَلَمَهُ وَ یَتواضَعَ لِمَن هُوَ دونَهُ وَ یُسابِقَ مَن فَوقَهُ فى طَلَبِ البِرِّ وَ اِذا اَرادَ اَن یَتَکَلَّمَ تَدَبَّرَ فَاِن کانَ خَیرا تَکَلَّمَ فَغَنِمَ وَ اِن کانَ شرّا سَکَتَ فَسَلِمَ وَ اِذا عَرَضَت لَهُ فِتنَهٌ اِستَعصَمَ بِاللّهِ وَ اَمسَکَ یَدَهُ وَ لِسانَهُ وَ اِذا رَاى فَضیلَهً اِنتَهَزَ بِها لا یُفارِقُهُ الحَیاءُ وَ لا یَبدو مِنهُ الْحِرصُ فَتِلکَ عَشرُ خِصالٍ یُعرَفُ بِهَا العاقِلُ؛ (تحف العقول، ص ۲۸)

ویژگى عاقل این است که در برابر رفتار جاهلانه بردبارى کند، از کسى که به او ظلم کرده درگذرد، در برابر زیر دست خود متواضع باشد، با بالا دست خود در طلب نیکى رقابت کند، هرگاه بخواهد سخن بگوید بیندیشد، اگر خوب بود بگوید و سود برد و اگر بد بود سکوت کند و سالم ماند. هرگاه با فتنه‏اى روبه‏رو شود به خدا پناه برد. دست و زبان خود را نگاه دارد. هرگاه فضیلتى ببیند آن را غنیمت شمارد. شرم و حیا از او جدا نشود و حریص نباشد. اینها ده خصلت‏اند که عاقل با آنها شناخته مى‏شود.

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اِذا بَلَغَ الرَّجُلُ اَربَعینَ سَنَهً وَ لَم یَغلِب خَیْرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّیطانُ بَیْنَ عَینَیهِ وَ قالَ: هذا وَجْهٌ لا یُفلِحُ؛ (مشکاه‌الأنوار، ص ۲۹۵)

هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبیش بیشتر از بدیش نشود، شیطان بر پیشانى او بوسه مى‏زند و مى‏گوید: این چهره‏اى است که روى رستگارى را نمى‏بیند.

 

پیامبراکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اَلا اِنَّ شَرَّ الشَّرِّ شِرارُ العُلَماءِ وَ اِنَّ خَیرَ الخَیرِ خیارُ العُلَماءِ؛ (منیه المرید، ص ۱۳۷)

بدانید که بدترین بدها، علماى بدند و بهترین خوبان علماى خوبند.

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اِنَّ اَحسَنَ الحَدیثِ کِتابُ اللّه‏ِ وَ خَیرَ الْهُدى هُدى مُحَمَّدٍ صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله وَ شَرَّ الاُْمورِ مُحدَثاتُها؛ (بحارالأنوار، ج ۷۷، ص ۱۲۲، ح ۲۳)

بهترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش پیامبر صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله و بدترین امور بدعت‏هاست (پدیده‏هاى مخالف دین).

 

پیامبراکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

مَن قالَ: اِنّى خَیرُ النّاسِ فَهُوَ مِن شَرِّ النّاسِ وَ مَن قالَ: اِنّى فِى الْجَنَّهِ فَهُوَ فِى النّارِ؛ (النوادر للراوندى، ص ۱۰۷)

هر کس بگوید: من از همه مردم بهترم، او بدترین مردم است و هر کس بگوید: من بهشتى هستم، او جهنمى است.

پیامبراکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اِذا ماتَ اَحَدُکُم فَقَد قامَت قیامَتُهُ، یَرى ما لَهُ مِن خَیْرٍ وَ شَرٍّ؛ (کنزالعمّال، ح ۴۲۱۲۳)

هرگاه یکى از شما بمیرد، قیامتش برپا مى‏شود و خوبى‏ها و بدى‏هاى خود را مى‏بیند.

 

پیامبراکرم  صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

خَیرُ القُلوبِ اَوعاها لِلخَیرِ وَ شَرُّ القُلوبِ اَوعاها لِلشَّرِّ، فَاَعلَى القَلبِ الَّذى یَعِى الخَیْرَ مَملُوٌّ مِنَ الخَیرِ اِن نَطَقَ نَطَقَ مَأجورا و اِن اَنصَتَ اَنصَتَ مَأجورا؛ (جعفریات، ص ۱۶۸)

بهترین قلب‏ها، قلبى است که ظرفیت بیشترى براى خوبى دارد و بدترین قلب‏ها، قلبى است که ظرفیت بیشترى براى بدى دارد، پس عالى‏ترین قلب، قلبى است که خوبى را در خود دارد و لبریز از خوبى است. اگر سخن بگوید، سخنش در خور پاداش است و اگر سکوت کند، سکوتش درخور پاداش است.

 

پیامبراکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

خَیرُ ما اُعطىَ الرَّجُلُ الْمُؤمِنُ خُلْقٌ حَسَنٌ وَ شَرُّ ما اُعطِىَ الرَّجُلُ قَلْبُ سوءٍ فى صورَهٍ حَسَنَهٍ؛ (کنزالعمّال، ح ۵۱۷۰)

بهترین چیزى که به مؤمن داده شده خوش‌اخلاقى و بدترین چیزى که به انسان داده شده دلى بد در چهره‏اى زیباست.

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

ما اَسَرَّ عَبدٌ سَریرَهً اِلاّ اَلبَسَهُ اللّه‏ُ رِداءَها اِن خَیرا فَخَیرٌ وَ اِن شَرّا فَشَرٌّ؛ (کنزالعمّال، ح ۵۲۷۵)

هیچ کس نیتى را در دل پنهان نمى‏کند، مگر اینکه خداوند آن نیت را (در رفتار و کردار او) همانند لباس ظاهر مى‏کند، با نیت خوب، ظاهر خوب و با نیت بد، ظاهر بد خواهد داشت.

 

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

دَع ما یُریبُکَ اِلى ما لا یُریبُکَ، فَاِنَّ الخَیرَ طُمَأْنینَهٌ وَ الشَّرَّ ریبَهٌ؛ (کنزالعمّال، ح ۷۳۰۸)

آنچه تو را به شک و تردید مى‏اندازد رها کن و به سراغ آنچه تو را به شک و تردید نمى‏اندازد برو؛ زیرا خوبى مایه آرامش و بدى مایه تشویش و دودلى است.

 

پیامبر اکرم صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

نیَّهُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ وَ نیَّهُ الکافِرِ شَرُّ مِن عَمَلِهِ وَ کُلُّ عامِلٍ یَعمَلُ عَلى نیَّتِهِ؛ (کافى، ج ۲، ص ۸۴ ، ح ۲)

نیت مؤمن بهتر از عمل او، و نیت کافر بدتر از عمل اوست و هر کس مطابق نیت خود عمل مى‏کند.

 

پیامبراکرم  صلى‏لله‏ علیه ‏و ‏آله:

اِنَّ اَسرَعَ الْخَیرِ ثَوابا البِرُّ وَ اِنَّ اَسرَعَ الشَّرِّ عِقابا البَغىُ؛ (خصال، ص ۱۱۰، ح ۸۱)

پاداش نیکوکارى زودتر از هر کار خوب دیگرى مى‏رسد و کیفر ستم و تجاوز زودتر از هر کار بد دیگرى گریبان مى‏گیرد.

 

امام على علیه‏السلام:

جَلیسُ الْخَیرِ نِعمَهٌ، جَلیسُ الشَّرِّ نِقمَهٌ؛ (غررالحکم، ح۴۷۱۹ و ۴۷۲۰)

همنشین خوب نعمت و همنشین بد، بلا و مصیبت است.

 

امام على علیه‏السلام:

ما خَیرٌ بِخَیرٍ بَعدَهُ النّارُ و ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّهُ وَ کُلُّ نَعیمٍ دونَ الجَنَّهِ فَهُوَ مَحقورٌ وَ کُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافیَهٌ؛ (نهج‌البلاغه، حکمت ۳۸۷)

خیرى که به دنبال آن آتش باشد، خیر نیست و شرى که به دنبال آن بهشت باشد، شر نیست. هر نعمتى جز بهشت ناچیز است و هر بلایى جز آتش، سلامتى.

 

امام على علیه‏السلام:

مَن لَبِسَ الخَیرَ تَعَرّى مِنَ الشَّرِّ؛ (غررالحکم، ح ۸۰۸۵)

هر کس جامه «خوبى» به تن کند از «بدى» برهنه مى‏گردد.

Bottom of Form

 

30نوامبر/16

سعادت و نحوست ایام از منظر قرآن

سیدجواد حسینی تربتی

آیا قرآن و روایات سعد و نحس بعضی از ایام را  می‌پذیرد؟ چرا؟(۱)

در آیات وجود سعد و نحس ایام تأئید و در روایات نیز مفصلاً به آن اشاره شده است. علت نیز چند امر می‌تواند باشد:

 

خلاصه پاسخ

  1. توجه به حوادث و رویدادهای تلخ و شیرین گذشته و درس عبرت گرفتن از آنها
  2. توجه و توسل به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک الهی برای دفع شرور ایام
  3. توجه دادن به این نکته که غالباً حوادث، جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان‌ها هستند و ایام تأثیر مستقلی ندارند و با توجه بیشتر و استغفار و کارهای نیک، ایام نحس را می‌توان به روزهای مبارک وسعد تبدیل کرد.

سعد به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی است برای رسیدن به خیر (دنیوی و اخروی).(۲) در مقابل آن شقاوت و یا نحس قرار دارد. نحس در لغت به معنای «سرخ شدن افق» است، همچون مس گداخته و در اصطلاح به هر چیز شومی نحس گفته می‌شود.(۳) (فراهم نشدن مقدمات و امور نیز نحس تلقی می‌شود).

در میان مردم معمول است که بعضی از روزها را سعد و مبارک و بعضی را شوم و نحس می‌شمارند،(۴) هر چند در تعیین آن اختلاف بسیار است. سخن اینجاست که این اعتقاد عمومی تا چه حد در اسلام و قرآن پذیرفته و یا رد شده است؟

برای روشن شدن پاسخ، جواب را در دو بخش تنظیم و نخست سعد و نحسی ایام از دیدگاه قرآن و روایات را بررسی می‌کنیم:

الف) در آیات قرآن تنها در دو مورد به «نحوست ایام» اشاره شده است. آنجا که می‌فرماید: «فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ: ما تندباد وحشتناک سردی را در یک روز شوم مستمر بر آنها فرستادیم که مردم را همچون تنه‌های نخل ریشه‌کن شده از جا برمی‌کند».

همچنین می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ(۵) :بادی سخت و سرد در روزهایی شوم بر آنها فرستادیم».

و در نقطه مقابل تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می‌شود، چنانکه در باره شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ(۶) : ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم».

به این ترتیب قرآن اشاره سربسته‌ای به این مسئله دارد و می‌توان گفت اصل سعد و نحس بودن بعضی از ایام را به صورت اجمال پذیرفته است.

دیدگاه مفسران:

۱ـ علامه طباطبایی: «مراد از نحس، خلاف سعد است. در نتیجه ایام نحسات، یعنی روزهای شوم و روزهایی که میمنت و شگون ندارند و احتمال هم داده است که طبق قول بعضی‌ها، مراد از نحسات گرد و غباری باشد که انسان همدیگر را نبیند.»(۷) در این صورت ربطی به نحس نخواهد داشت.

در ذیل آیه ۱۹ – ۲۰ قمر می‌فرمایند: «از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزاء زمان همه مثل هم‌اند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثره در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، اما از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم (قبلاً اشاره شد) که ظاهر این آیات و سیاق آنها، بیش از این دلالت ندارد که آن ایام خاص (هفت شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌اند، ولی دیگر نمی‌رساند که حتی همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و… ایام نحس هستند، چون اگر ایام خاصی در تمام سال‌ها نحس باشند، لازمه‌اش این است که تمام زمان‌ها نحس باشند.

همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد، به خاطر مقارنت و همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضای تقدیرات، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات و… اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام، به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، اما این که قطعه‌ای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست. اگر روایتی هم باشد، باید توجیه کرد.»(۸)

۲ـ تفسیر نمونه: «از نظر عقل محال نیست که اجزای زمان با یکدیگر تفاوت و بعضی ویژگی‌های ضد آن را داشته باشند، هر چند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد، قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست.»(۹)

بعد روایات را بررسی می‌کند و بهترین راه جمع میان اخبارِ مختلف در این باب را این می‌داند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند، به فرمان خداست و هرگز نباید برای آنها تأثیر مستقلی قائل شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست. وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبۀ کفارۀ اعمال نادرست انسان را دارند، به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد.

از سخنان مفسرین این گونه نتیجه می‌گیریم که خود ایام و روزها ذاتاً نحس و سعد نیستند، بلکه سعد و نحس بودن آنها به خاطر حوادث نیک و بدی است که در ایام واقع شده است، به این جهت نمی‌توان به‌طور مطلق روزی را بد یا خوب دانست.

ب) روایات: در روایات اسلامی به احادیث زیادی در این زمینه برمی‌خوریم که هر چند بسیاری از آنها ضعیفند، ولی در بین آنها روایات معتبری نیز وجود دارند:

  1. از امیر مؤمنان دربارۀ روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زنند و سنگینی آن و این که منظور کدام چهارشنبه است، سئوال شد، حضرت فرمود: «چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت… و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد.»(۱۰) لذا بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبۀ هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاً لا تدور» تعبیر می‌کنند، یعنی چهارشنبه‌ای که تکرار نمی‌شود.
  2. در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اول ماه، روز سعد و مبارکی است، زیرا آدم«ع» در آن آفریده شده است. و همچنین روز ۲۶ زیرا خداوند دریا را برای موسی«ع» شکافت.(۱۱)

 

چرا سعد و نحسی بعضی ایام پذیرفته شده است؟

علل این امر را چند چیز می‌توان دانست:

۱ـ وجود وقایعی که در این ایام واقع شده‌اند، باعث سعد و یا نحس آن گردیده است. در روایتی آمده است که روز سوم ماه، روز نحسی است، زیرا آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آنها کنده شد(۱۲) و یا روز هفتم ماه روز مبارکی است، زیرا حضرت نوح سوار بر کشتی شد (و از غرق شدن نجات یافت).(۱۳)

۲ـ توجه دادن مسلمین به حوادث گذشته تا اعمال خود را بر حوادث تاریخیِ سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرب و روش بنیان‌گذاران آنها فاصله گیرند، لذا روایات فراوانی سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می‌دهند، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنی‌امیه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهل بیت«ع» آن را روز مسعود و مبارکی می‌شمرند و در روایات شدیداً تبرک جستن به آن روز نهی شده است. حتی دستور داده‌اند که آن روز را روز ذخیرۀ آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کنند و عملاً از برنامۀ بنی‌امیه فاصله بگیرند.(۱۴)

۳ـ توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، لذا در روایات متعددی توصیه شده است در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید.

یکی از دوستان امام حسن عسکری«ع» روز سه‌شنبه خدمتشان رسید. امام فرمود: دیروز تو را ندیدم؟ عرض کرد: دوشنبه بود و من در این روز حرکت را ناخوش داشتم. فرمود: کسی که دوست دارد از شر روز دوشنبه در امان بماند، در اولین رکعت نماز صبح سوره «هل اتی» بخواند. سپس آیه‌ای از سوره «هل اتی» را (که تناسب با رفع شر دارد) تلاوت فرمود(۱۵) «خداوند نیکان را از شر روز رستاخیز نگاه می‌دارد. او به آنها خرمی و طراوت ظاهر و خوشحالی درون عطا می‌کند.»(۱۶)

۴ـ حوادث جنبۀ کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارند، بلکه ایام را می‌توان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد.

یکی از یاران امام هادی«ع» می‌گوید: «خدمت حضرت رسیدم، در حالی که در مسیر راه انگشتم مجروح شده بود، سواری از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد، در وسط جمعیت گرفتار شدم و لباسم را پاره کردند. گفتم: خدا مرا از شر تو ای روز حفظ کند، عجب روز شومی هستی! امام فرمود: با ما ارتباط داری و چنین می‌گویی؟ آیا روز را گناهکار می‌شماری؟ آن مرد می‌گوید: از شنیدن این سخن به هوش آمدم و به خطای خود پی بردم. عرض کردم: مولای من! استغفار می‌کنم و از خدا آمرزش می‌طلبم. حضرت افزود: روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم می‌دانید، در حالی که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را گرفته است؟ شوم دانستن ایام فایده‌ای ندارد. خداوند شما را مجازات می‌کند به مذمت کردن چیزی که نکوهش ندارد. آیا نمی‌دانی که خداوند ثواب و عقاب می‌دهد؛ و جزای اعمال را در این سرا و سرای دیگر خواهد داد؟ سپس افزود دیگر این عمل را تکرار مکن…»(۱۷)

 

 

نحوست سیزده نوروز

در پایان بحث خالی از فایده نیست که نگاهی به روز سیزده و سعد و نحس بودن آن داشته باشیم که آیا درست است یا نه؟

امام صادق«ع» نقل شده است که فرمود: «أَنَّهُ(۱۸) یَوْمُ نَحْسٍ فَاتَقِ فِیهِ الْمُنَازَعَهَ وَ الْحُکُومَهَ وَ لِقَاءَ السُّلْطَانِ وَ کُلَّ أَمْرٍ وَ لَا تَدْهُنْ فِیهِ رَأْساً وَ لَا تَحْلِقْ فِیهِ شَعْراً وَ مَنْ ضَلَّ فِیهِ أَوْ هَرَبَ سَلِمَ؛(۱۹) به راستی آن (روز سیزدهم) نحس است. در آن روز از منازعه و حکم کردن و ملاقات با سلطان و هر کاری پرهیز کن و در آن روز به سر خود روغن نمال و سر و… را نتراش و کسی که در این روز گم شود یا فرار کند، سالم می‌ماند.»

و نیز حضرت صادق«ع» فرمود: «یَوْمٌ نَحْسٌ فِیهِ هَلَکَ ابْنُ نُوحٍ«ع» وَ امْرَأَهُ لُوطٍ وَ هُوَ یَوْمٌ مَذْمُومٌ فِی کُلِّ حَالٍ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهِ وَ مَنْ وُلِدَ فِیهِ کَانَ مَشْئُوماً عَسِیرَ الرِّزْقِ کَثِیرَ الْحِقْدِ نَکِدَ الْخُلُقِ وَ مَنْ مَرِضَ فِیهِ أَوْ فِی لَیْلَتِهِ یُخَافُ عَلَیْهِ؛(۲۰) (سیزده) روز نحسی است که در آن روز پسر نوح و همسر لوط هلاک شده‌اند و این روز، روزی است مذموم، پس از شرش به خدا پناه برید و کسی که در آن روز به دنیا آید، شوم و کم ذوق و زیاد کینه خواهد بود و کسی در آن روز یا شبش بیمار شود، بر او (از مرگ) ترسیده می شود.»

در این روایات چند نکته‌ قابل ذکر وجود دارند که با توجه به آنها نمی‌توان به این روایات اعتماد کرد:

اولاً، این روایات مرسله‌اند و سندی برای آن در «بحار» ذکر نشده است، لذا قابل اعتماد نیستند.

ثانیاً با روایات دیگر از جمله روایت امام هادی«ع» که فرمود: «مَا ذَنْبُ الْأَیَّامِ حَتَّى صِرْتُمْ تَتَشَأَّمُونَ بِهَا؛ روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم (و گناهکار) می‌دانید؟» منافات دارد

ثالثاً، از نظر عقلی اجزای زمان با هم مساوی‌اند و نمی‌توان گفت که برخی از ایام نحس‌اند.

رابعاً در همین روایات قرائنی وجود دارند که راز نحس بودن آن ایام، حوادثی است که در آنها واقع شده‌اند، مثل: هلاکت پسر نوح، همسر لوط و…

خامساً، روایت دوم تصریح دارد که می‌توان از شرّ آن روز به خدا پناه برد و با دادن صدقه، دعا، انجام کار خیر و… نحس بودن آن را برطرف کرد.

سادساً اگر واقعاً سیزده نحس بود و تولد در آن روز شوم، چرا بزرگ‌ترین انسان عالم هستی بعد از پیامبر اکرم«ص»؛ یعنی امیرمؤمنان«ع» در سیزده رجب به دنیا آمد و آن همه خیر و برکت و علوم را برای بشر به ودیعه گذاشت؟

و چرا یاران پیروز تاریخ(۲۱) انبیا و معصومان ۳۱۳ نفر بوده و هستند؛ مثل: یاران طالوت در پیروزی بر جالوت، اصحاب پیروز پیامبر اکرم«ص» در جنگ بدر و یاران حضرت مهدی«ع» در پیروزی جهانی و از میان چهارده معصوم، سیزده نفر آنها مرد هستند و حروف ابجد نام مبارک نرجس خاتون نیز مساوی با ۳۱۳ می‌باشد؟

سابعاً اگر نحس بودن سیزده را بپذیریم، دلیلی بر بیرون رفتن (سیزده به در) و آن همه گناه و طبیعت را نابود کردن نداریم، بلکه برعکس، باید با انجام دعا، دادن صدقه، انجام کار خیر و احسان و سر زدن به بیماران و سالمندان، بلای آن را رفع و دفع کرد. جالب است که در روایات نحس از عطر زدن و شیک پوشی و تیغ زدن سر و صورت در آن روز نهی شده است، ولی مردم برعکس عمل می‌کنند!

 

منابع برای مطالعه بیشتر:

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱۹، ذیل آیه ۱۹ قمر.

ترجمه تفسیر صافی، ج دوم، ذیل آیه ۱۹٫

تفسیر نمونه، آیت‌الله مکارم شیرازی، ج ۲۳، ص ۳۷ – ۴۷، ج ۲۰، ص ۲۶۰٫

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ برگرفته از «پرسش‌ها و پاسخ‌های قرآنی» از نویسنده.

۲ـ المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، تهران، دفتر نشر الکتاب، دوم، ص ۲۳۲٫

۳ـ همان، ص ۴۸۵٫

۴ـ قمر، ۱۹ – ۲۰، «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ».

۵ـ فصلت/ ۱۶٫

۶ـ دخان/ ۳٫

۷ـ‌ المیزان، فی تفسیر القرآن، علامه سیدمحمد حسین طباطبایی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۳۶۲، ج ۱۷، ص ۴۰۱٫

۸ـ همان، ص ۷۹ – ۸۳، با تلخیص.

۹ـ تفسیر نمونه، هیأت تحریریه با نظارت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۰، ج ۲۳، ص ۴۱ و ۴۷ با تلخیص.

۱۰ـ تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۱۸۳، حدیث ۲۵؛ تفسیر نمونه، (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳؛ تفسیر صافی، ج ۵، ص ۱۰۲: «آخِرُ أَرْبِعَاءَ فِی الشَّهْرِ وَ هُوَ الْمُحَاقُ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أَرْسَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّیحَ عَلَى قَوْمِ عَادٍ» (مجمع‌البیان، همان، ج ۹ ـ ۱۰، ص ۲۸۷٫)

۱۱ـ تفسیر نور الثقلین، ص ۱۰۵، حدیث ۲۵، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳، و ر.ک: محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، (بیروت، لبنان، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۴۰۲ ق، ۱۹۸۲ م، ج ۵، ص ۱۰۱ – ۱۰۲٫ متن حدیث: «امام صادق«ع» فرمود: « الْیَوْمُ الْأَوَّلُ خُلِقَ فِیهِ آدَمُ«ع» یَوْمٌ صَالِحٌ مَسْعُودٌ»، بحار الانوار، ج ۵۶، ص ۵۶ روایت ۹ و قال: « إِنَّهُ یَوْمٌ مُبَارَکٌ لِلسَّیْفِ ضَرَبَ مُوسَى«ع» فِیهِ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ»؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۸۳٫

۱۲ـ تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۵۸، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳٫

۱۳ـ همان، ج ۵ ص ۶۱، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳٫

۱۴ـ ر.ک: تفسیر نمونه، (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۴٫

۱۵ـ بحار الانوار، (پیشین)، ج ۵۶، ص ۳۹، حدیث ۷: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَقِیَهُ اللَّهُ شَرَّ یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ فَلْیَقْرَأْ فِی أَوَّلِ رَکْعَهٍ مِنْ صَلَاهِ الْغَدَاهِ هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ ثُمَّ قَرَأَ أَبُوالْحَسَنِ«ع» فَوَقاهُمُ…»

۱۶ـ «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ»، هل اتی/ ۱۱٫

۱۷ـ بحار، ج ۵۶، ص ۲، روایت ۵ و ۶: «مَا ذَنْبُ الْأَیَّامِ حَتَّى صِرْتُمْ تَتَشَأَّمُونَ بِهَا إِذَا جُوزِیتُمْ بِأَعْمَالِکُمْ فِیهَا… قَالَ وَ اللَّهِ مَا یَنْفَعُکُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُعَاقِبُکُمْ بِذَمِّهَا عَلَى مَا لَا ذَمَّ عَلَیْهَا فِیهِ أَ مَا عَلِمْتَ یَا حَسَنُ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِی بِالْأَعْمَالِ عَاجِلًا وَ آجِلًا».

۱۸ـ ضمیر انه به سیزده برمی‌گردد که قبلاً به آن اشاره شده است؛ لذا مرحوم مجلسی نیز عنوان سیزده را انتخاب نموده است.

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۶۵٫

۲۰ـ همان، ص ۶۶، روایت ۶۹٫

۲۱ـ به مقاله «۳۱۳ نفر یاران پیروز تاریخ» از نگارنده در همین مجله رجوع شود.

 

 

 

سوتیترها:

۱ـ آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارند، به خاطر مقارنت و همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضای تقدیرات، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات و… اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام، به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است.

 

 

۲ـ امام هادی«ع» : روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم می‌دانید، در حالی که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را گرفته است؟ شوم دانستن ایام فایده‌ای ندارد. خداوند شما را مجازات می‌کند به مذمت کردن چیزی که نکوهش ندارد.

 

۳ـ اگر نحس بودن سیزده را بپذیریم، دلیلی بر بیرون رفتن (سیزده به در) و آن همه گناه و طبیعت را نابود کردن نداریم، بلکه برعکس، باید با انجام دعا، دادن صدقه، انجام کار خیر و احسان و سر زدن به بیماران و سالمندان، بلای آن را رفع و دفع کرد.

 

 

30نوامبر/16

پاسخ به شبهات تاریخی

 

مجید صفاتاج

سئوال: آیا ادعای صهیونیستها مبنی بر کشتار۰۰۰/۰۰۰/۶ یهودی در جنگ جهانی دوم صحت دارد؟مقامات اشغالگر آمریکایی بعد از جنگ بررسی‌هایی را در آلمان شروع کردند تا ببینند رقم حقیقی کسانی که در اردوگاه‌ها جان باخته بودند دقیقاً چند نفر است. مطابق گزارشی که اینها در سال ۱۹۵۱ چاپ کردند، کل رقم کسانی که در اردوگاه‌ها طی تمام این مدت از دست رفته بودند حدود ۲/۱ میلیون نفر بود که شامل کولی‌ها، اوکراینی‌ها، یهودیان و همه ملیت‌های دیگر، یعنی همه کسانی می‌شد که در اردوگاه‌ها به مرگطبیعیمرده بودند.

بنابراین در بالاترین سطح ممکن، تعداد یهودیان جان‌باخته را نمی‌توان بیش از ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار نفر دانست. اما در مقایسه با این، ملل مسیحی تلفات بمراتب بیشتری را متحمل شدند. تعداد قربانیان جنگ ملتکوچکمجارستانکهکلجمعیتآنشایدازتعدادیهودیانامروزبیشترنباشد ـ چه آنهایی که در بمباران‌های هوایی مردند و چه کسانی که در اردوگاه‌های مرگ سیبری از گرسنگی جان باختند و یا یخ زدند ـ حداقل به رقم یک میلیون نفر می‌رسید.  سه میلیون و ششصد هزار نفر از سربازان آلمانی در عملیات جنگی‌ای که توسط یهود بر رایش تحمیل شد، جان باختند. یک میلیون و دویست هزار نفر دیگر از کسانی که منشأ آلمانی داشتند، در پایان جنگ قتل‌عام شدند. یک میلیون و چهارصد هزار نفر از آلمانی‌ها هم در زندان‌ها، اردوگاه‌های اسرای جنگی و اردوگاه‌های توقیف و نگهداری متفقین و روسیه شوروی جان باختند و یا به قتل رسیدند.(۱)

در مورد تعداد رقم شش میلیون یهودی، تجدیدنظرطلبان تاریخی معتقدند که این رقم را صهیونیست‌ها اختراع کرده‌اند و اگر چه جنگ جهانی دوم تبعات بسیاری برای مردم همه کشورهای درگیر جنگ از جمله یهودیان داشت، اما به هیچ روی قتل‌عام یهودیان در چنین مقیاس وسیعی و با امکانات سال‌های ۴۷ ـ ۱۹۴۳ امکان‌پذیر نیست. آنها در باره شمار کشته‌شدگان یهودی که از سوی صهیونیست‌ها ارائه شده است، معتقدند از یک سو رقم «شش میلیون» برای قربانیان یهودی در طول جنگ جهانی دوم، عددی از پیش تدارک دیده شده یا به عبارتی «عددی نمادین» است و از سوی دیگر آمار و ارقام ارائه ‌شده تنها براساس شهادت شفاهی (و تنها در یک مورد شهادت کتبی از متهمان دادرسی‌های نورنبرگ ‍‍[به نام «ویلهم هوتل»(۲)] که سپس به عنوان شاهد در جایگاه شهود دعوت شدند، تهیه شده است.(۳)

روژه گارودی، اندیشمند مسلمان فرانسوی نیز که رقم شش میلیون یهودی را تا سال ۱۹۷۱ واقعی می‌پنداشت، در این‌ باره چنین می‌گوید: در اینجا می‌خواهم بازگو کنم که چگونه به غیرواقعی بودن رقم شش میلیون قربانی پی بردم، چون من هم تا سال ۱۹۷۱ آن را واقعی می‌دانستم. آقای «ناحوم گلدمن»(۴)، رئیس کنگره جهانی یهود، یکی از دوستان من است و حتی در خانه‌اش در بیت‌المقدس میهمان او بوده‌ام. یک روز در پاریس برایم تعریف ‌کرد که چگونه به خاطر قربانیان یهود توانسته است غرامت سنگینی از رئیس جمهور آدنور(۵) بگیرد. آقای ناحوم گلدمن گفت: «من رقم رسمی شش میلیون را تعیین کردم».(۶)

مارک وبر مورخ و رئیس موسسه بازنگری تاریخی نیز می‌گوید: «برای اثبات ادعای بی‌وقفه و مکرر کشتار شش میلیون یهودی، هیچ مدرک دقیقی وجود ندارد، با این حال واضح است که رقم میلیون‌ها یهودی از جمله زندانیان آشویتس و سایر به اصطلاح اردوگاه‌های مرگ طی جنگ جهانی دوم بتنهایی می‌تواند به بروز تردیدهایی در خصوص داستان کشتار منجر شود. براساس برآورد دقیق باسلرناخریشتن(۷)، یکی از روزنامه‌های مهم کشور بی‌طرف سوئیس در ژوئن ۱۹۴۶، این امکان وجود ندارد که طی جنگ جهانی دوم و تحت حکومت آلمان بیش از ۵/۱ میلیون یهودی اروپایی جان خود را از دست داده باشند.»(۸)

دیوید ایرونیگ، مورخ تجدیدنظرطلب انگلیسی نیز در کتاب خویش به نام «نورنبرگ آخرین نبرد» در خصوص آمار قربانیان هولوکاست به نکات جالبی اشاره می‌کند. وی در این کتاب می‌نویسد: «برخی از سران صهیونیست از اوایل ژوئن ۱۹۴۵ توانستند به‌‌رغم آشفتگی‌های آن زمان که عمداً هرگونه آمارگیری را غیرممکن می‌ساخت، شمار دقیق قربانیان ـ یعنی رقم شش میلیون نفر ـ را اعلام می‌کنند.»(۹)

نکته قابل توجه دیگری که دروغ بودن ماجرای هولوکاست را اثبات می‌کند، آمار جمعیت یهودیان قبل و بعد از جنگ جهانی است. سالنامه‌های آمریکا قبل از جنگ، در سال ۱۹۳۹ آمار یهودی‌ها را اعلام کرده است. همین سالنامه‌ها که توسط سالنامه‌های آمریکا قبل و بعد از جنگ اعلام شده، تغییر پیدا نکرده است.(۱۰)

آمار دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه در کل اروپا در زمان جنگ سه میلیون و یکصد و بیست هزار یهودی ساکن بودند. نکته اینجاست که این شش میلیون از کجا آمدند و چگونه دو برابر ‍[جمعیت] یهودیان ساکن در اروپا در جنگ کشته می‌شوند؟ نکته جالب توجه دیگر هم این که از ۶۰۰ هزار یهودی که در آلمان ساکن بودند، ۴۰۰ هزار نفر به دستور هیتلر از آلمان اخراج شدند و این مسئله قبل از جنگ اتفاق افتاد، یعنی در آلمان، تنها ۲۰۰ هزار یهودی ساکن بودند. نکته‌ مهم این است که آمار یهودی‌ها در قبل و بعد از جنگ تغییر پیدا نکرده است.»(۱۱)

با توجه به واقعیت‌های تاریخی که در مورد آنها شرح داده شد، دلایل متعددی در باره دروغ بودن ماجرای هولوکاست قابل ارائه است که برخی از آنها عبارتند از:

۱ـ اگر فرض کنیم که سوزاندن یهودیان اتفاق افتاده باشد، باید گفت این تنها اتفاقی نیست که طی آن تعداد زیادی انسان با هم می‌میرند و این حوادث حتی در قرن بیستم هم بسیار اتفاق افتاده است.

۲ـ هیچ کوره آدم‌سوزی یا اتاق گازی وجود نداشته است و دلیل آن هم این است که آیا امکان دارد از سوزاندن شش میلیون انسان که در طول دو یا سه سال انجام شده، هیچ مدرک تاریخی یا جغرافیایی، هیچ عکس یا نقشه‌ای یا هیچ نشانه‌ای در محل مورد ادعا به جا نمانده باشد؟

این امر بقدری واضح است که حتی در بعضی از موارد مرخان صهیونیست هم مجبور به اقرار آن شده‌اند. از جمله در دهه ۱۹۸۰ یکی از یهودیان به نام پرفسور آرنو مایر(۱۲) اقرار کرد: «منابع موجود برای تحقیق در مورد اتاق‌های گاز، کم و غیرقابل اعتمادند».

این اقرار روشن می‌کند که اگر مدارکی وجود داشت، او مجبور به بیان این موضوع نمی‌شد.

علاوه بر اینها اظهارات تمام کسانی که در نزدیکی آن اردوگاه‌ها (که ادعا می‌شود هولوکاست در آنها صورت گرفته) زندگی می‌کرداند و حتی نجات‌یافتگان همان اردوگاه‌ها، صحت هولوکاست را رد کرده‌اند، اما این مدارک نادیده گرفته می‌شوند.

اسناد باقیمانده از جنگ جهانی دوم، نه تنها هولوکاست را تأیید نمی‌کنند، بلکه بروشنی آن را رد می‌کنند! از جمله عکس‌های هوایی‌ای که از آن دوران باقی‌ مانده‌اند، مدارک خوبی برای فقدان کوره‌های آدم‌سوزی هستند.

۳ـ اطلاعات آماری نشان می‌دهند که رقم شش میلیون، حدود ۵۰۰ برابر یهودیان کشته شده در آن زمان است!

۴ـ جنگ جهانی دوم یک جنگ خانمانسوز برای تمام بشریت و نه تنها برای یهودیان بود که شاید ۲% جمعیت آن را تشکیل می‌دادند.

۵ـ هیچ سندی مبتنی بر این امر که هیتلر قصد نسل‌کشی یهودیان را داشته است، وجود ندارد.

یکی از مورخین صهیونیست، یعنی پروفسور مایر در سال ۱۹۸۸ اظهار داشت که بیشتر یهودیان در بین سال‌های ۱۹۴۲و۱۹۴۵ (همان سال‌هایی که صهیونیست‌ها مدعی هولوکاست هستند) بر اثر امراض طبیعی مرده‌اند تا بلاهای غیر طبیعی!

ایروینگ پس از یک کار شش ساله روی اسناد سری شوروی سابق، اولین بیوگرافی کاملاً مستند هیتلر را با نام جنگ هیتلرمنتشر کرد که جنجال فراوانی را به پا کرد و او را به دادگاه کشاند. ایروینگ در کتاب جنگ هیتلر مدعی است که اصولاً در دوران جنگ هیچ نوع کشتار یهودیان (هولوکاست) در کار نبوده است. ایروینگ نشان داد که مهم‌ترین اسناد جنگ دوم جهانی، همه بطور مرموزی مفقود شده‌اند. بسیاری از یادداشت‌های روزانه سران آلمان و ایتالیا که تا مدتی پیش در آرشیوهای شوروی سابق و آلمان و سایر کشورهای اروپایی موجود بود، به سرقت رفته، پنهان یا معدوم شده‌اند. او همچنین به یادداشت‌های روزانه موسولینی اشاره می‌کند که زمانی موجود بود و اکنون وجود ندارد.(۱۳)

 

پی نوشت ها:

۱ـ لوئیس مارشالکو، فاتحین جهانی (جنایتکاران حقیقی جنگ) ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی (تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، ۱۳۷۷) صص۱۸۲-۱۸۳٫

۲- Hoettl

۳ـ نشریه رویداد و گزارش صهیونیسم (تجدیدنظرطلب)، شماره ۶-۵۰، ص ۲۰٫

۴- Nahum Goldman

۵ـ سیاستمدار آلمانی و بانی حزب مسیحی دموکرات آلمان. وی بین سال‌های ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۳ صدر اعظم آلمان بود.

۶ـ روژه گارودی، محاکمه آزادی (در مهد آزادی)، (تهران: مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، ۱۳۷۷) صص۵۷- ۵۶٫

۷ – BaselerNacherichten

۸ـ مارک وبر، اعتبار از دست رفته هولوکاست، مؤسسه بازنگری تاریخی htt://www.ihr.com

۹- David Ivring, Nuremberg, The las Battle, focal point, London 1996. P,p61

۱۰ـ محمدتقی تقی‌پور، گفت‌وگو با روزنامه کیهان، «هولوکاست دروغ مقدس غرب»، ۶ دی ۱۳۸۴، شماره ۱۸۴۱۶، ص۱۲٫

۱۱ـ محمدتقی تقی‌پور، گفت‌وگو با روزنامه کیهان، «هولوکاست دروغ مقدس غرب»، ۶ دی ۱۳۸۴، شماره ۱۸۴۱۶، ص۱۲٫

۱۲- Arno mayer

۱۳ـ عبدالله شهبازی، «مکتب تاریخی واقعی و افسانه هولوکاست.» http://www.Shahbazi.org

 

 

30نوامبر/16

گفته‌ها و نوشته‌ها

 

حلال و حرام

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیاحرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را درخمره‌ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می‌شود؟…

بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می‌پاشم، آیا دردت می‌آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه‌هات می‌پاشم، آیا دردت می‌آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله‌های گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!

مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سر تو را شکستم تا تو دیگر جرأت نکنی احکام خدا را بشکنی!

 

شهید مطهری:

«علامه طباطبایی (رحمه‌الله علیه) در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها، افطار می‌کرد. ابتدا پیاده به حرم مشرف می‌شد و ضریح مقدس را می‌بوسید، سپس به خانه می‌رفت و غذا می‌خورد. این ویژگی علامه طباطبایی است که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است.»

 

عجوزه دنیا

حضرت عیسی (علیه السلام) دنیا را دید بصورت عجوزه‌ای که قدش خمیده و چادر رنگین بر سر انداخته و یک دست خود را به حنا خضاب و دست دیگر را به خون آغشته کرده است.

عیسی فرمود چرا پشتت خمیده؟ گفت از بس که عمر کرده‌ام.

فرمود که چرا چادر رنگین بر سر داری؟ گفت تا دل جوانان را با آن فریب دهم.

فرمود که چرا به حنا خضاب کرده‌ای؟ گفت الحال شوهری گرفته‌ام.

فرمود که چرا دست دیگرت به خون آغشته‌ای؟ گفت الحال شوهری کشته‌ام.

پس عرض کرد: یا روح‌الله! عجب این است که من پدر می‌کشم، پسر طالب من می‌شود و پسر می‌کشم پدر طالب من می‌شود و عجب‌تر اینکه هنوز هیچکدام [از طالبان من] به وصال من نرسیده‌اند و بر بکارت خود باقی هستم.

 

سجاده، انگشتر، مسواک، تسبیح

امام موسى کاظم (علیه السلام)فرمود : لا تستغنى شیعتنا عن أربع: خمره یصلى علیها و خاتم یتختم به و سواک یستاک به و سبحه من طین قبر أبى عبدالله علیه السلام…

پیروان ما از چهار چیز بى‏نیاز نیستند:

۱ـ سجاده‏اى که بر روى آن نماز خوانده شود.

۲ـ انگشترى که در انگشت باشد.

۳ـ مسواکى که با آن دندان‌ها را مسواک کنند.

۴ـ تسبیحى از خاک مرقد امام حسین (علیه السلام).

(تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۷۵)

 

خیار سبزه، کاکل به سره!

اهل علمی نقل می‌کرد که: در خدمت عارف ربانی، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به قبرستانی برای فاتحه رفتیم. حضرت شیخ به من فرمود: «گوش کن از این قبر چه صدایی می‌شنوی» …بر اثر توجه (و تصرف) ایشان شنیدم که از قبر (برزخی) صدا می‌آمد: «خیار سبز است، کاکل به سر است»! …بعد به قبر دیگر اشاره کردند، شنیدم می‌گفت: «لا اله الا الله»… فرمودند: صاحب قبر اول بقال بود و چندین سال از فوت او می‌گذرد، خیال می‌کند زنده است و مشغول فروش خیار است. دومی مردی بود اهل دل و ذکر، در آن عالم (برزخ) هم مشغول ذکر حق است.

 

مرگ رباخوار

مـالـک دینار گــوید: روزی به عیادت مریضی رفتم، نگاه کردم دیدم اجــلش نزدیک است. کلمه شهادت (شهادتین) بر وی عرضه کردم و مریض نمی‌گفت. هـر چند جـهد کـردم فایده‌ای نداشت. وی (بجای گفتن شهادتین) می‌گفت: «ده، یازده!»

پس آن مریض گفت: ای شیخ! پیش من کوهی آتشین است؛ هرگاه قصد گفتن کلمه شهادت می‌کنم، آتش قصد من می‌کند.

از شغل او پرسیدم، گفتند: مال به ربا دادی و سود خوردی و پیمانه کم دادی.

 

حضرت آیت‌الله جوادی:

سیدنا الاستاذ طباطبایی می‌فرمود: پس از ارتحال مرحوم آقای قاضی، روزی مشغول نماز بودم، اما تحت الحنکم را [که گشودن آن مستحب است] باز نکرده بودم. ناگاه دیدم آقای قاضی تشریف آوردند و در همان حال که من به نماز ایستاده بودم تحت الحنکم را باز کردند و رفتند!… ما نیازمند چنین انسان صاحب نفسی هستیم که اینگونه به شاگرد عنایت داشته باشد و از آن عالم بیاید و بر کار شاگردش نظارت کند.

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:

جسم شش حالت دارد: صحت، مرض، موت، حیات، خواب و بیداری.
روح هم شش حالت دارد: صحت آن یقین، مرض آن شک، موت آن جهل، حیات آن علم، خواب آن غفلت و بیداریش حفظ روح است. (بحارالانوار، ۳۹۸/۱۴)

 

سلیمان نبی و دزد مرغابی

مردی نزد حضرت سلیمان (علیه السلام) آمد و شکایت کرد که همسایه‌ها مرغابی مرا می‌دزدند و نمی‌دانم کیست.

حضرت سلیمان وقتی مردم در مسجد بودند خطبه خواند و گفت: یکی از شما مرغ همسایه را می‌دزدد و داخل مسجد می‌شود، در حالتی که پر او بر سرش است.

مردی دست بر سر کشید… حضرت گفت: بگیرید که دزد اوست. (هزار و یک نکته، علامه حسن‌زاده آملی)

 

سلطنت نمی‌خواهم!

روزی هارون‌الرشید خلیفه عباسی به بهلول گفت: آیا می‌خواهی سلطان باشی؟

بهلول فرمود: دوست نمی‌دارم.

خلیفه گفت: برای چه سلطنت نمی‌خواهی؟

بهلول گفت: برای اینکه من تا به حال به چشم خود، مرگ سه خلیفه را دیده‌ام، ولی خلیفه تا به حال مرگ دو بهلول را ندیده است!

 

 

استغفار سی ساله

یکی از بزرگان عرفا می‌گفت: سی سال است از یک «الحمدلله» که گفته‌ام در پیشگاه خداوند، استغفار می‌کنم! ‏

گفتند: چگونه بوده است؟

گفت: حریقی شب هنگام در بغداد روی داد. من بیرون رفتم تا وضع دکان خود را ببینم. گفتند حریق از دکان تو دور است. گفتم ‏‏«الحمدلله»… سپس با خود گفتم: فرض کن دکان تو نجات یافته، آیا به دیگر مسلمانان نمی‌اندیشی؟

 

رایگان به همه می‌دهند

جوانی مغرور، پیر قد خمیده‌ای را دید و گفت:

ای پیرمرد! کمانت چند است؟ پیش بیا و آن را به من بفروش.

پیر گفت: ای جوان! این کمان را زندگانی، رایگان به ما بخشید، پولت را نگهدار که روزی هم به تو رایگان می‌بخشند؟

 

توجه!

…روزی من از مطب دندانسازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم، میدان فردوسی یا پیشتر از آن ماشین نگه داشت، جمعیتی آمد بالا، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم دیدم همه زن هستند، همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده‌ام، این اتوبوس کارمندان است. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد آن زن که پیاده شد همه مرد شدند!

با اینکه ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم ولی از ماشین که پیاده شدم رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از اینکه من حرفی بزنم شیخ فرمود:

«دیدی همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!»

بعد گفت:

«وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم می‌شود، ولی محبت امیرالمؤمنین علیه‌السلام باعث نجات می‌شود.»

«چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود… تا ببیند آنچه دیگران نمی‌‌بینند و بشنود آنچه را دیگران نمی‌شنوند.»

 

جواب دندان‌شکن به عمر و عاص

روزی عمرو بن عاص به امام حسین علیه السلام  گفت: براى چیست که ریش شما خاندان بنى‌هاشم از ریش ما بنى‌امیه پرپشت‏تر است!؟

امام حسین علیه السلام (آیه ۵۸ سوره اعراف را خواند که می‌فرماید):

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً

گیاه شهر و زمین پاک و پاکیزه به اجازه خدا می‌روید، ولى آن مکانى که خبیث باشد جز خار و خسک چیزى خارج نمی‌کند!

معاویه متوجه عمرو عاص شد و گفت: تو را به آن حقى که من به گردن تو دارم ساکت شو! زیرا این حسین پسر على بن ابى طالب است!!

(بحارالانوار جلد ۴۴ صفحه ۲۰۵)

 

پند پدر

عالمی می‌گفت: یاد دارم که در دوران طفولیت، بسیار متعبد بودم و شب زنده‌دار. یک شب در خدمت مرحوم پدرم نشسته بودم و تمام شب بیدار بوده و قرآن در دست گرفته بودم و همه همسایگان در خواب بودند. به پدر عرض کردم: چرا یکی از همسایگان، سر از خواب برنمی‌دارد تا دو رکعت نماز گذارد؟ چنان در خواب غفلت فرو رفته‌اند که گویا مرده‌اند!

پدر گفت: جان پدر! اگر تو نیز بخوابی بهتر از آن است که غیبت مردمان کنی.

(کشکول )

 

مناظره فقیر و غنی

ثروتمندزاده‌اى در کنار قبر پدرش نشسته بود و در کنار او هم فقیرزاده‌اى در کنار قبر پدرش بود.

ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى‌کرد و مى‌گفت: صندوق گور پدرم سنگى است، و نوشته روى سنگ، رنگین است. مقبره‌اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاک، درست شده، این کجا و آن کجا؟

فقیرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زیر آن سنگ‌هاى سنگین بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است!

(حکایت‌هاى گلستان سعدى به قلم روان، محمد محمدى اشتهاردی)

 

 

توکل

شخصی پیش شیخی رفت، جامه او پاره دید. گفت:‌ بسیار کسان باشند که اگر اشارت کنی در حق تو نظر کنند.

شیخ گفت: من شرم دارم که دنیا خواهم از کسی که در دست او به عاریت است.

(کشکول شیخ بهایی)

 

30نوامبر/16

بی پرده با تاریخ

اسفند ۱۳۵۷

 انقلابی به گستره تاریخ

سید روح‌الله امین‌آبادی

با پیروزی انقلاب در حالی که نهادسازی به عنوان گام اول پس از پیروزی آغاز نشده بود،بحران‌هایکیپسازدیگریآغازو مرزهای شرقی و غربی کشور به فتنه‌ای بزرگ گرفتار شدند. فقر موروثی از نظام طاغوت در سراسر کشور به‌خوبی دیده می‌شد، ولی استعمار پیر برای مرزها اولویت ویژه‌ای قائل بود و دراینراستاباید بخش‌هایی از کشور از میهن اسلامی جدا می‌شدند. کردستان اولین منطقه‌ای است که دستخوش آشوب شد و ضد انقلاب تمام توان خود را در این منطقه به کار گرفت.

ارتش در واپسین روزهای نظام طاغوت با پیوستن به انقلاب، کمر نظام ۲۵۰۰ساله را شکست و خدمتی عظیم به انقلاب کرد. گروه‌های چپ آمریکایی مسلک در نخستین روزها و ماه‌های پس از پیروزی انقلاب تمام تلاش خود را صرف انحلال ارتش کردند، اما با مقاومت امام خمینی این نقشه نیز همچون سایر توطئه‌ها نقش بر آب شد.

با مشخص شدن زمان برگزاری رفراندوم در ۱۱فروردین ۵۸، امام خمینی مردم را دعوت کردند تا در انتخابات به جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد رأی دهند.

 

درخواست چپ‌های آمریکایی برای انحلال ارتش!

انحلال ارتش ترجیع‌بند خواسته‌های چریک‌ها و منافقین در اسفندماه ۵۷بود. آنها با این ادعا که ارتش به رژیم گذشته تعلق دارد و با تصفیه‌های گسترده نیز نمی‌توان غبار وابستگی را از چهره آن زدود، از رهبر انقلاب می‌خواستند تا ارتش را منحل کنند، خواسته‌ای که امام قبلاً آن را به‌شدت نفی کرده بودند.(۱)

در یکی از بیانیه‌های منافقین در این زمینه آمده بود: «امپریالیسم برای حفظ منافع خود با ایجاد ارتش ضد خلقی سال‌های متمادی کوشید توسط رژیم منحط پهلوی استبداد و خفقان را بر ملت ما تحمیل کند. اینک استبداد رخت بربسته است، اما تا انحلال ارتش ضد خلقی و برپایی ارتشی مردمی، این پیروزی از شکست محفوظ نیست، زیرا سیستم حاکم بر این ارتش، سیستمی ضد خلقی و در جهت منافع امپریالیسم است».

رجوی سرکرده گروهک نفاق در مراسم سالگرد مصدق در ۱۵ اسفند نظر نهایی خود را در یک جمله اینگونه بیان ‌کرد:«ما به دنبال انهدام سیستم ارتش هستیم و نه نفرات آن.»(۲)

از سوی دیگر چریک‌هایفداییخلقنیز درپایان یکی از تجمعات خود دردانشگاهتهرانقطعنامه‌ای صادر و بر انحلال ارتش تاکید ‌کردند. دربخشیازقطعنامهپایانیتجمعچریک‌های به اصطلاح فدایی خلقبااشارهبهاینموضوعکهتصفیهارتشونیزجایگزینیامرایقبلیبافرماندهانجدیدچارهکارنیستآمدهاست: «ارتشودستگاه‌هایعریضوطویلاداری آنکهستون‌هایرژیموابستهبهامپریالیسمبهشمار می‌روندبایدهرچهزودترمنحلشوندوارتشنوینخلقوارگان‌هایادارینوینکهپاسخگویشرایطنوینهستندبهوجودآیند».(۳)

امام خمینی به‌شدت در مقابل این توطئه‌ها مقاومت و شاکله ارتش را به‌رغم تصفیه سران جنایتکار آن که در رژیم گذشته دستشان به خون مردم مستضعف ایران آلوده بود، حفظ ‌کردند.

رهبر انقلاب با اشاره به انتصابات‌ صورت گرفته در پادگان‌ها، شهربانی و…خطاب به علما و روحانیون ‌فرمودند:«یکیازکمک‌هاییکهازآقایانساختهاستایناستکهدراینپادگان‌هاییکهاینهاکسیرامی‎گذارندودرشهربانی،درکلانتری‌هاکهکسیمی‎گذارندتأییدکنید. کارشکنینکنید»(۴)

پیروزی انقلاب و تجمعات مشکوک

در نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی که هنوز نهادهای اداره کننده جامعه به‌خوبی شکل نگرفته و کار خود را در تمامی سطوح آغاز نکرده  بودند گروه‌های مختلفی هر روز مردم را به ادامه تظاهرات و تحصن با عناوین مختلفی دعوت می‌کردند. گروه‌های چپ از جمله کمونیست‌ها و چریک‌های فدایی خلق در این راستا و در پوشش حمایت از امام و انقلاب از هواداران خود می‌خواستند که به سمت مقر امام حرکت تظاهرات کنند.

در یکی از این موارد و در حالی که چریک‌های فدایی خلق اعلام کرده بودند روز سوم اسفند به سمت مقر امام راه‌پیمایی خواهند کرد، دفتر تبلیغات امام با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد این راه‌پیمایی از طرف کمونیست‌هاست و شرکت خواهران و برادران مسلمان در راه‌پیمایی روز پنج شنبه و هر روز دیگری جایز نیست.(۵)

سالگرد مصدق در احمدآباد با حضور چپ و راست

در روز ۱۴اسفند ۵۷ اولین سالگرد مصدق بعد از پیروزی انقلاب برگزار می‌شود. از چند روز قبل از آن برنامه‌های وسیعی از سوی نیروهای ملی مذهبی و به‌ویژه دولت موقت برای هرچه با شکوه برگزار شدن این مراسم ترتیب داده شده بود.

آیت‌الله طالقانی در این مراسم نزدیک به یک ساعت سخنرانی کرد.(۶) ایشانباهدفدیگریازاینامراستقبالکردهبود. آیت الله طالقانیبهنزدیکانشگفتهبودکهبرایجلوگیریازمیدانداریگروه‌هایفرصت‌طلبدرمراسمآنروزشرکتوسخنرانیخودراطولانیکرد.

ازمسعودرجویکههوادارانگروهخودرابرایاولینبارپسازپیروزیانقلاببهیکاجتماعبزرگدعوتکردتاهدایت‌اللهمتیندفتریکهاینتجمعراوسیله‌ایبرایاعلامموجودیتجبههدموکراتیکملیقرارداد،درایناجتماعحضوریافتند. آناندرکنارجبههملی،کمونیست‌هایافراطیو… هدفگشودنیکجبههجدیددربرابرامامخمینیراتعقیبمی‌کردند. متیندفتریعضوفعالکانونوکلایدادگستریوازرابطانسفارتآمریکادرماه‌هایآخرسلطنتپهلویبود. ویباتشکیلیکجبههسیاسیازچپ‌هایمارکسیستتاراست‌هایجبههملیمی‌خواستخودرابهعنوانیکشخصیتسیاسیمحوریمطرحکند.(۷)

انعکاس وسیع نظر امام در مورد حجاب اسلامی

بعد از سخنان امام مبنی بر این که زن‌ها بایستی با حجاب در ادارات حاضر شوند، گروه‌های مختلفی به این سخنان واکنش نشان دادند.

در حالی که برخی از مخالفان حجاب هر روز به خیابان‌ها میریختند تا مخالفت خود را نشان دهند،علی‌اصغرحاجسیدجوادیبرادر وزیر کشور دولت موقت در مقاله‌ای تحتعنوان «نهاستالین،نهسلطان،سعیدبن‌تیمور»الزام به رعایت حکم الهی حجاب را موجب افزایش نارضایتی‌ها و نیز سرخوردگی از انقلاب دانستوگفت: «ایندستورکهزن‌هابایدحجاباسلامیبپوشندبهنتیجه‌ایجزافزایشنارضایتیوسرخوردگیازانقلابازطرفمردموافزایش فاصلهدیگریبینمردمومامورانکمیته‌هانمی‌رسد!»(۸)

این سخنان و نوشته‌های مشابه در حالی مطرح می‌شدند که انقلاب ملت ایران الهام گرفته از اسلام و آیات قرآن بود و مردم برای اجرای این احکام به شهادت رسیدند و رنج‌ها و سختی‌ها را تحمل کردند.

در حالی که برخی از گروه‌های منحرف تلاش داشتند از نظرات آیت الله طالقانی برای نفی ضرورت رعایت حجاب در سطح جامعه سوء استفاده کنند، ایشاندریکگفتگویرادیوتلویزیونیاینمطلبراکهحجاببهانه‌ایاستتازنانراازاداراتبرانند،مردوداعلامکردوگفت: «حجاباسلامییعنیحجابوقار،حجابشخصیت،ساختهمنوفقیهواینها‌همنیست،نصصریحقرآناست».(۹)

از جمهوری اسلامی تا جمهوری خلق!

یکهفتهپسازپیروزیانقلاباسلامیدر ۲۹بهمن شماریازبرجسته‏ترینشخصیت‏هایعلمی،مذهبیوسیاسیکشور کهدرپیروزیانقلابنقشمهمیداشتندوازیاراننزدیکاماممحسوبمی‏شدند،حزبجمهوریاسلامیراتأسیسکردند.(۱۰)

به دنبال تشکیل حزب جمهوری اسلامی، حزب جمهوری خلق مسلمان ایران نیز اعلام موجودیت کرد. آیت‌الله شریعتمداری از مراجع تقلید از حامیان اصلی این حزب محسوب می‌شد.(۱۱) و (۱۲)

بسیاری از اعضای مؤسس این حزب از جمله سید‌هادی خسروشاهی به‌زودی با روشن شدن مشی آمریکایی و ضد ملی خلق مسلمان از آن کناره گرفتند و اعلام برائت کردند.

هرکس مسلمان است باید طالب جمهوری اسلامی باشد

یکی از مأموریت‌های محوله به دولت موقت از سوی امام، زمینه‌چینی برای برگزاری رفراندومی بود که براساس رأی مردم شکل نظام آینده کشور مشخص می‌شد. در روز۹اسفند ۵۷ اعلام شد که رفراندوم قطعاً در روز جمعه ۱۰فروردین ماه سال آینده انجام خواهد شد.(۱۳)

در حالی که گروه‌های مختلف از مردم می‌خواستند به جمهوری، جمهوری دموکراتیک، جمهوری دموکراتیک اسلامی و…رأی بدهند، امام خمینی بارها اعلام کردند مسلمانان باید به جمهوری اسلامی رأی دهند. در ادامه به برخی از نظرات امام در این زمینه که اسفند ماه ۵۷اعلام شده اشاره می‌شود:

ـ آنکهملتمامی‎خواهدجمهوریاسلامیاستنهجمهوریفقط،نهجمهوریدموکراتیک،نهجمهوریدموکراتیکاسلامی؛ «جمهوریاسلامی»

ـ رأیمنحکومتجمهوریاست، «جمهوریاسلامی»است.هرکسکهتبعیتازاسلامدارد،باید جمهوریاسلامیبخواهد. لکن،تماممردمآزادندکهآرایخودشانرابنویسندوبگویند،بگویندکهمارژیمسلطنتیمی‎خواهیم،بگویندکهمابرگشتمحمدرضاپهلویمی‎خواهیم.آزادند! بگویندکهمارژیمغربیمی‎خواهیم؛ «جمهوریباشدلکناسلامنباشد»!(۱۴)

ـ آنهاکهدرنوشتجاتشاناز «جمهوری»دممی‎زنندـجمهوریِفقطـیعنیاسلامنه. آنهاییکه «جمهوریدموکراتیک»می‎گویند،یعنیجمهوریغربی،جمهوریاسلامینه،آنهامی‎خواهندبازهمانمصایبرابافرمدیگربرایمابه‎باربیاورند. آنهااصلاًدرایننهضتدخالتنداشتند.(۱۵)

ـ همۀشمابایدرأیبدهید.رأی «جمهوریاسلامی»،نهیککلمهکمنهیککلمهزیاد.(۱۶)

تحریم‌کنندگان اولین انتخابات

جبهه دموکراتیک ملی، چریک‌های فدایی خلق و چند جمعیت دیگر از جمله گروه‌هایی بودند که اولین انتخابات جمهوری اسلامی را تحریم کردند.جبهه دموکراتیک ملی طی بیانیه‌ای نحوه برگزاری رفراندومی را که از سوی دولت درباره تعیین نوع رژیم آینده کشور اعلام شد، غیردموکراتیک خواند و اعلام داشت اگر رفراندوم به همین شیوه برگزار شود، نیروهای مترقی از جمله ما در انتخابات شرکت نخواهیم کرد.

سازمانچریک‌هایفداییخلقایراننیز طیبیانیه‌ایاعلامکرد بهدلیلاینکهطرحسئوالرفراندومیکجانبهومستبدانهاستودولتنیزقادربهتضمینآزادی‌هایسیاسیبرایهمهنیروهایسیاسینیست،اینسازماندررفراندومشرکتنخواهدکرد.

تجزیه‌طلبی تحت نام خودمختاری

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در گوشه کنار کشور زمزمه‌های تجزیه‌طلبی و خودمختاری بلند شد. از سیستان و بلوچستان گرفته تا کردستان و خلق عرب. اگر چه در اعلامیه‌های رسمی و سخنرانی‌ها سخنی از تجزیه‌طلبی به میان نمی‌آمد، ولی روشن بود که عده‌ای به دنبال جدا شدن مرزنشینان ایران از کشور هستند.

در اسفندماه ۵۷اعضایجامعهدفاعازآزادیوانقلابکهدرسنندجتشکیلشدهبودهشداردادکهسازمانامنیتترکیهباهمکاریسازمانجاسوسیآمریکادرحالتوطئهبرایبه وجودآوردناغتشاشدر کردستان است. اینکمیتهتأکید داشت:«حوادثیکهفعلاًدرکردستانرخ می‌دهندمعلولیکتوطئهبین‌المللیهستند وریشه‌هایگسترده‌ای دارندکهاگردرکردستانبهنتیجهبرسند،درچهارگوشهایرانزمزمهتجزیه‌طلبیرابلندخواهندکرد.»(۱۷)

تأسیس بنیاد مستضعفان

امام خمینی در نهم اسفند ماه همین سال، طی حکمی فرمان تأسیس بنیاد مستضعفان را صادر کردند.(۱۸)

درپیحکمامام خمینیمبنی برمصادرهاموالمنقولوغیرمنقولخاندانپهلویوکارگرداناناصلیرژیمسابقوصرفآندراموررفاهیمستضعفانومحرومان،شورایانقلابمؤسسه‌ایبهنامبنیادمستضعفانرا ایجاد کرد.وظیفهاینبنیادشناساییوضبطایناموالاعمازاملاکوسپرده‌هایبانکیوپولنقدوغیرهوایجادواحد‌هایمسکونیبرایمحرومانبود.(۱۹)

حکم تشکیل کمیته امداد

در اسفندماه ۱۳۵۷امام خمینی فرمان تشکیل کمیته امداد را صادر کردند. رهبر انقلاب در ۱۴اسفند ۵۷ طی حکمی خطاب به مهدی کروبی تاکید کردند: «بهجنابعالیمأموریتدادهمی‎شودکهبهاتفاقآقایانحاجحبیب‎اللّه‎عسگراولادیوآقایحاجحبیب‎اللّه‎شفیقدرتشکیلکمیته‎هایامداددرتهرانوشهرستان‌هااقداملازمرانمودهوحسابیتحتعنوانامدادبازکردهووجوهی راکهتعیینشده،درحسابمزبورواریزنمودهوباحُسنتدبیرکمیته‎هایمزبورراسرپرستیکنید.»(۲۰)

 

شاه آواره!

شاه مخلوع که از روز ۲۶ دی‌ماه سال ۵۷ کشور را ترک کرده بود، پس از سقوط کامل رژیم سلطنتی در هیچ جایی احساس امنیت و آزادی نمی‌کرد. وی پس از شنیدن خبر اعدام هشت ژنرال ارتش که از دوستان نزدیک و قدیمی او بودند در حالت شوک و گیجی به سر می‌برد. مقام‌های دولت مغرب ضمن آنکه گفته بودند شاه می‌تواند تا هر وقت که بخواهد با همراهانش در قصر دارالسلام بماند، اما در عین حال رژیم جدید ایران را به رسمیت شناختند و به‌طور خصوصی گفته بودند که از رفتن شاه به یک کشور دیگر بسیار شادمان خواهند شد.(۲۱)

انگلیس نیز از طریق مجاری غیررسمی به شاه سابق ایران اطلاع داده بود که باید برنامه‌اش را برای اقامت دائم در انگلیس کنار بگذارد. دیلی تلگراف نوشت که لندن باید این حقیقت را بپذیرد که شاه دیگر به ایران بازنخواهد گشت و انگلیس تا آنجا که ممکن است باید به روابط بازرگانی خود با رژیم جدید ایران ادامه دهد.(۲۲)

روزنامه اسرائیلی معاریو نیز فاش کرد که شاه ایران از اسرائیل تقاضای کمک کرده، اما موشه دایان وزیرخارجه این رژیم تقاضای او را رد کرده است. یک منبع موثق در وزارت خارجه اسرائیل در این زمینه گفت: «موشه‌دایان از شش هفته پیش از کناره‌گیری اجباری شاه دریافته بود که پاسخ دادن به چنین تقاضایی بیهوده است و شاه روزهای آخرش را می‌گذراند».(۲۳)

در این میان این تنها مصر بود که خواهان حضور شاه در آن کشور بود. گویا سادات نیز به دنبال سرنوشت شاه بود!

 

ضربه‌ای که آمریکا از انقلاب ایران متحمل شد

پیروزی انقلاب بزرگ‌ترین ضربه را به منافع آمریکا در منطقه وارد کرد. رسانه‌های داخلی و خارجی در اسفند ماه ۵۷اخبار و تحلیل‌هایی را منتشر کردند که نشان از ضربه‌ای داشت که آمریکا و غرب از انقلاب ایران متحمل شدند.

به عنوان نمونه روزنامه‌هاآرتص از قول یک منبع دولتی نوشت: «قطع روابط اسرائیل با ایران یکی از شدیدترین ضربه‌هایی است که اسرائیل در سال‌های اخیر تحمل کرده است.»(۲۴)

جیمی کارتر رئیس‌جمهور امریکا نیز اعلام کرد:«از دست ما برای جلوگیری از سقوط شاه کاری ساخته نبود چون نمی‌توانستیم در مقابل نیروهای پیچیده اجتماعی، سیاسی و مذهبی که منجر به سقوط شاه شد مقاومت کنیم».(۲۵)

یکی از بانک‌های مهم آمریکایی نیز پیش‌بینی کرد که ناآرامی‌های ایران احتمالاً در سال جاری میلادی به قیمت ۲تا ۳میلیارد دلار (۲۱میلیارد تومان) برای پرداخت بهای بیشتر نفت و از دست دادن صادرات برای آمریکا تمام خواهد شد.(۲۶)

جرالد فورد رئیس‌جمهور پیشین آمریکا نیز گفت: «وجود ناهماهنگی در سیاست دولت کارتر نقش عمده‌ای در سقوط شاه سابق ایران داشت». جرالد فورد البته به این مسئله نیز اعتراف کرد که هماهنگی در دولت کارتر نیز نمی‌توانست شاه را از سقوط نجات دهد ولی این ناهماهنگی، سقوط رژیم سابق ایران را سرعت بخشید.(۲۷)

ویلیام کلبی رئیس پیشین سیا نیز بی‌نظمی این سازمان را عامل سقوط شاه دانست. وی گفت سیا نتوانست سقوط شاه را پیش‌بینی کند و در نتیجه این بی‌نظمی به سقوط رژیم سابق منجر شد.(۲۸)

نیویورک تایمز نیز در یکی از شماره‌های خود نوشت: «فقدان ایران به عنوان یک منبع اطلاعاتی درباره آزمایش موشک‌های شوروی به آمریکا در مورد هماهنگ شدن با قرارداد سالت ۲لطمه خواهد زد».(۲۹)

جرج بال معاون پیشین وزارت خارجه آمریکا نیز گفت: «غرب و متحدانش بایستی برای جلوگیری از وقوع اتفاقاتی نظیر آنچه که در ایران رخ داد بایستی قاطعانه وارد عمل شوند».(۳۰)

مؤسسه پیش‌بینی‌های اقتصادی چیس اکونومتریک شعبه چیس مانهاتان بانک نیز  پیش‌بینی کرد که پیامدهای حوادث ایران برای موازنه بازرگانی آمریکا به قیمت ۵میلیارد دلار تمام شده و از نرخ رشد اقتصادی در بسیاری از کشورها خواهد کاست.(۳۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفهامام، جلد ۶، صفحه ۱۵۱٫

۲ـ اطلاعات، ۱۵ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۷٫

۳ـ اطلاعات، ۵ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۷٫

۴ـ صحیفهامام، جلد ۶،صفحه ۲۴۸٫

۵ـ اطلاعات، ۲ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۱ و ۲٫

۶ـ اطلاعات، ۱۵ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۷ـ کیهان، ۱۸بهمن ۱۳۹۰،صفحه ۸٫

۸ـ روزنامهاطلاعات، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۴٫

۹ـ روزنامهاطلاعات، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۷٫

۱۰ـ کیهان، ۲۷ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۱۱ـ کیهان، ۶ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۲٫

۱۲ـ همان، صفحه ۸٫

۱۳ـ اطلاعات، ۹ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۷٫

۱۴ـ صحیفهامام، جلد ۶،صفحه ۲۶۹٫

۱۵ـ صحیفهامام، جلد ۶،صفحه ۳۵۰٫

۱۶ـ صحیفهامام، جلد ۶،صفحه ۳۵۶٫

۱۷ـ اطلاعات، ۲ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۱٫

۱۸ـ صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۲۶۷٫

۱۹ـ کیهان، ۲۲ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۳٫

۲۰ـ صحیفهامام، جلد ۶،صفحه ۳۶۷٫

۲۱ـ اطلاعات، ۵ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۲۲ـ کیهان، ۳ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۲۳ـ همان.

۲۴ـ کیهان، ۵ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۲۵ـ اطلاعات، ۹ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۲٫

۲۶ـ کیهان، ۹ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۲٫

۲۷ـ اطلاعات، ۱۰ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۲۸ـ اطلاعات، ۱۰ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۲۹ـ اطلاعات، ۱۶اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۳۰ـ کیهان، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

۳۱ـ اطلاعات،۲۲ اسفند ۱۳۵۷،صفحه ۸٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

انحلالارتشترجیع‌بندخواسته‌هایچریک‌هاومنافقیندراسفندماه ۵۷ بود. آنهابااینادعاکهارتشبهرژیمگذشتهتعلقداردوباتصفیه‌هایگستردهنیزنمی‌توانغباروابستگیراازچهرهآنزدود،ازرهبرانقلابمی‌خواستندتاارتشرامنحلکنند،خواسته‌ایکهامامقبلاًآنرابه‌شدتنفیکردهبودند.

 

 

۲٫

درحالیکهبرخیازگروه‌هایمنحرفتلاشداشتندازنظراتآیتاللهطالقانیبراینفیضرورترعایتحجابدرسطحجامعهسوءاستفادهکنند،ایشاندریکگفتگویرادیوتلویزیونیاینمطلبراکهحجاببهانه‌ایاستتازنانراازاداراتبرانند،مردوداعلامکردوگفت: «حجاباسلامییعنیحجابوقار،حجابشخصیت،ساختهمنوفقیهواینها‌همنیست،نصصریحقرآناست».

 

۳٫

پیروزیانقلاببزرگ‌ترینضربهرابهمنافعآمریکادرمنطقهواردکرد. بهعنواننمونهروزنامه ‌هاآرتصازقولیکمنبعدولتینوشت: «قطعروابطاسرائیلباایرانیکیازشدیدترینضربه‌هاییاستکهاسرائیلدرسال‌هایاخیرتحملکردهاست».

 

 

 

30نوامبر/16

بیداری اسلامی و تکرار تجربیات تاریخی

حسین رویوران

با آغاز موج بیداری اسلامی، همه ملت‌های منطقه امیدوار شدند تا معادله حاکم بر منطقه به‌نفع مردم تغییر یابد. این امیدواری  به تحولات گسترده ساختاری و باورهای فکری و سیاسی که بیداری اسلامی پدید آورد، برمی‌گردد.

جنبش بیداری اسلامی به‌دلیل اصل اسلامی تبرّی حاکم بر آن اتحاد و ائتلاف‌های گذشته را پشت سر گذاشت و با رژیم‌های استبدادی و خودکامه در داخل و حامیان مستکبر آنها در خارج به ستیز برخاست و همزمان به‌علت اصل اسلامی تولی حاکم بر آن درصدد جایگزین‌کردن شرایط متفاوت مبنی‌بر گسترش ارتباطات با دیگر کشورهای اسلامی بر پایه استقلال و عدم وابستگی و تکامل در ابعاد سیاسی و اقتصادی در عرصه‌های بین‌المللی بود.

این نگاه جنبش‌های بیداری اسلامی قطعاً ساختار موجود در منطقه را که برپایه وابستگی کامل به غرب استوار بود به‌طور جدی تهدید می‌کرد و به همین دلیل قدرت‌های استکباری جهان که منافع آنها در خاورمیانه تهدید شده بود، درصدد خنثی‌سازی موج بیداری اسلامی و کارشکنی در تحولات مدنظر آن برآمدند. در این طرح استکباری دو موضوع مدنظر قرار گرفت؛ نخست از‌بین‌بردن امید اجتماعی شکل‌یافته در فرایند بیداری از طریق گسترش ناامنی اجتماعی، اقتصادی و روانی و ایجاد ناکارآمدی کامل در عملکرد ساختارهای جدید است و دوم جلوگیری از شکل‌گیری اتحاد و ائتلاف اسلامی برضد غرب از طریق خلق تضادهای مذهبی در جوامع اسلامی و منحرف‌کردن دسته‌بندی‌ها از برون به درون جهان اسلام است.

آنچه امروز در مصر، تونس، یمن و حتی لیبی شاهد آن هستیم به‌صورت قاطع و آشکار این واقعیت را نشان می‌دهد. تشدید دو‌دستگی در پایگاه قیام در مصر و صف‌بندی متقابل میان دولت منتخب مردم به ریاست آقای «محمد مُرسی» از یک‌سو و جبهه نجات ملی از سوی دیگر و افزایش تنش میان آنها تا مرز درگیری که گاه به کشته و زخمی‌شدن افراد و آتش‌زدن مؤسسات دولتی انجامیده است، نتیجه طبیعی این برنامه‌ریزی است. اختلاف نظر شاید در هر انقلاب یک امر طبیعی می‌نماید، اما افزایش میزان تضاد تا مرز کشته و زخمی‌شدن مردم قابل توجیه نیست و باید عوامل پشت پرده سرمایه‌گذار و هیزم‌بیار معرکه را مسئول این شرایط دانست؛ زیرا هر دو جریان انقلاب مدعی‌اند همچنان از سیاست‌های ضداستکباری و ضداسرائیلی تبعیت می‌کنند و هدف هر دو تحقق استقلال کامل مصر‌ از طریق نفی هرگونه استبداد و وابستگی است.

در تونس نیز تضاد در پایگاه انقلاب در حال گسترش است و ترور برخی از رهبران سیاسی غیرمذهبی که معلوم نیست از طرف چه کسی صورت گرفته است و نیز سرکوب تظاهرات مردمی که به کشته و زخمی‌شدن تعدادی از مردم انجامیده است، می‌رود تا دوگانگی را در جبهه انقلاب حاکم کند. در لیبی نیز هرگونه اختلاف میان جریان انقلابی به‌طور مسلحانه و درگیر‌کردن قبایل مختلف حل‌و‌فصل می‌شود و این رفتارها تاکنون آسیب‌های جدی به پایگاه‌های قیام وارد کرده است.

این تضادها در هر سه کشور مصر، تونس و لیبی عملاً دولت‌های منتخب را با بحران‌های امنیتی و اجتماعی و اقتصادی روبه‌رو کرده است؛ به‌گونه‌ای که برخی تحلیل‌گران اعلام می‌کنند که این فرایند ناکارآمدی، ممکن است به بازگشت نظامیان به قدرت کمک بکند و نیروهای استبدادی قدیم را با لباس مبدل و به‌عنوان ناجیان مردم به صحنه قدرت برگرداند. در جمع‌بندی می‌توان گفت که غرب و عوامل وابسته منطقه‌ای آن تا‌به‌حال از دو وسیله نفاق داخلی و اختلاف مذهبی در سطح امت برای خنثی‌سازی موج بیداری اسلامی استفاده می‌کند و این واقعیت ایجاب می‌کند تا نیروهای انقلاب با بهره‌برداری از همه ظرفیت‌ها و تجربیات از این آزمون به سلامت عبور کنند؛ همان‌طور که قبلاً و در برخی مقاطع از استبداد و وابستگی نیز عبور کردند.

جنبش بیداری اسلامی دنبال تغییرات گسترده در ساختارهای حاکم و ساختارهای اجتماعی است و این همان هدفی است که اسلام در گذشته در پی آن بود. با ورود اسلام به شبه‌جزیره عرب، پیامبر اکرم (ص) سعی می‌کرد ساختارها و سنت‌های اجتماعی اشتباه را تغییر دهد و ساختارهای انسانی و الهی را جایگزین آن کند. به‌جای همبستگی قبیله‌ای مبتنی‌بر خون، همبستگی مبتنی‌بر وفاداری به تفکر انسانی و اسلامی را مطرح کرد. سنت‌های اشتباه زنده‌به‌گور‌کردن دختران را رد کرد و احترام به دختران و زنان را جایگزین این سنت نادرست کرد. حقوق فردی و اجتماعی را محترم شمرد و تعدی و تجاوز به آنها را مردود اعلام کرد. بردگی انسان را یک تجاوز بزرگ به حریم انسانیت دانست و در یک برنامه‌ریزی عاقلانه و گام‌به‌گام آن را سریعاً از بین برد و روابط انسانی مبتنی بر برادری دینی یا اشتراک در خلقت را جایگزین کرد.

به‌هر‌حال، در صدر اسلام یکی از بزرگ‌ترین انقلاب‌های جهان اتفاق افتاد که تحولات و تغییرات گسترده اجتماعی را موجب شد و جامعه بدوی در حال رقابت و ضعیف را تا حدی به جامعه ارزشی تغییر داد که همه جهان را فتح کرد و تا قرن‌ها به‌واسطه همان ارزش‌ها بر جهان حاکم شد. جریان شیطانی ضدانقلاب در برابر دعوت اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) با مطرح‌کردن مسئله عرب و موالی (غیرعرب) موفق شد تا حدودی این انقلاب را از بخشی از ارزش‌های الهی خود دور کند و اکنون نیز همان ذهن شیطانی می‌کوشد با مطرح‌کردن بحث شیعه و سنی و اختلافات مذهبی موج بیداری اسلامی را خنثی کند و از تشکل مجدد جهان اسلام و متحد‌شدن آن جلوگیری کند؛ موجی که می‌کوشد تحولات جدی در ساختارهای اجتماعی و سیاسی ایجاد کند و ارزش‌های اسلامی را بر جامعه انسانی حاکم کند.

امروز جوامع اسلامی در کشورهای بیداری اسلامی مکلف هستند که نگذارند تفکرهای شیطانی یک‌بار دیگر جریان اصیل بیداری اسلامی را منحرف کنند، همان‌طور که امویان جنبش اسلامی را با ارزش‌های دستکاری‌شده منحرف کردند. امروزه تاریخ تکرار می‌شود و همه مردم منطقه مکلف هستند از ظرفیت همه تجربیات تاریخی و اسلامی استفاده کنند تا بار دیگر قربانی انحراف و منحرفان و مستکبران نشوند.

ایران اسلامی در این فرایند مسئولیت دارد تا با بصیرت تاریخی مکتب امامت، روشنگر جوامع منطقه باشد تا جوامع اسلامی یک‌‌بار دیگر اسیر یزید و یزدیان نشوند و به منحرفان اجازه ندهند تا ضدارزش‌های خود را به‌عنوان ارزش‌های اصیل اسلامی جا نزنند.

 

 

سوتیتر۱: امروز جوامع اسلامی در کشورهای بیداری اسلامی مکلف هستند که نگذارند تفکرهای شیطانی یک‌بار دیگر جریان اصیل بیداری اسلامی را منحرف کنند

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای ایران

 

دکتر عبدالحمید انصاری

در چند شماره گذشته، تاریخچه سینمای ایران از ابتدای ورود به دربار قاجار و ساخت انبوه فیلم‌های نازل از دهه ۳۰ به بعد تا سال ۵۱ بررسی و تحلیل شدند. در این شماره به فیلم‌های دهه ۵۰ تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی می‌پردازیم.

«داش آکل» به کارگردانی مسعود کیمیائی و بازی بهروز وثوقی، بهمن مفید، ‌مری آپیک، از قصه‌ای به همین نام اثر صادق هدایت اقتباس شده بود. فیلم «محلّل» ساخته نصرت کریمی با بازی خود او و ایرن فیلم بسیار مبتذل و سخیفی بود که گذشته از سخافت زیاد به احکام شرع هم توهین روا می‌داشت. شهید آیت‌الله مطهری در مقاله‌ای روشنگرانه که در مجله «زن روز» چاپ شد، به‌شدت به نمایش این فیلم اعتراض کرد و عملاً رژیم را با این اقدام در موضع ضعف قرار داد.

در سال ۵۱ ساخت فیلم‌های گیشه‌ای و عامیانه ادامه یافت و به‌رغم توجه به مؤلفه‌های گیشه‌پسند، فروش آنها افت محسوسی پیدا کرد. ظاهراً تکرار و یکنواختی مضامین فیلم‌ها دلیل اصلی افت فروش بود. در این سال چند فیلم نسبتاً خوش‌ساخت که برخی از آنها عیوب و ابتذال کمتری داشتند، از جمله «تُپلی» به کارگردانی رضا میرلوحی، «رگبار» ساخته بهرام بیضائی، «پستچی» به کارگردانی داریوش مهرجوئی، «غریبه» اثر شاپور قریب، «صادق کرده» اثر ناصر تقوائی به نمایش درآمدند. ناصر تقوائی پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۵ فیلم ارزشمند ناخدا خورشید را ساخت.

هژیر داریوش با ساخت فیلم «بیتا‌» با بازی گوگوش و عزت‌الله انتظامی هر چند ادعای ساخت فیلمی پرسر و صدا را داشت، اما فیلم در واقع پیامی جز ابتذال از نوع روشنفکرانه و بیگانه با جامعه ایران نداشت. در این سال پرویز صیاد با ساخت فیلم‌های کمدی و مملو از ابتذال اخلاقی، چند اثر عامیانه عرضه و پازل تهاجم به فرهنگ و اخلاق جامعه ایرانی را تکمیل کرد.

در سال ۵۲ نیز روال ساخت فیلم‌های بی‌ارزش و گیشه ‌محور ادامه پیدا کرد و چند فیلم متفاوت مانند «تنگنا» ساخته امیر نادری، «خاک» به کارگردانی مسعود کیمیائی، «مغول‌ها» ساخته پرویز کیمیاوی، «تنگسیر» به کارگردانی امیر نادری بر اساس داستانی از صادق چویک به نمایش در آمدند. هر چند رد پای ابتذال در این فیلم‌ها هم دیده می‌شد، اما از نظر ساختار نسبت به فیلم‌های قبل از خود بهتر‌ بودند.

فیلم «آرامش در حضور دیگران» ساخته ناصر تقوائی براساس قصه‌ای از غلامحسین ساعدی در این سال عرضه شد که به‌رغم خوش ساخت بودن، مملو از ارتباطات ناپسند و دیالوگ‌های مبتذل و سیاه و زننده بود، به قسمی که سینمای پهلوی هم به‌ناگزیر بخش قابل توجهی از آن را سانسور کرد.

شایان ذکر است که به‌رغم ابتذال حاکم بر سینمای پهلوی، گاهی در آثاری هم دغدغه‌های عدالت‌طلبانه قابل اعتنایی مشاهده می‌شدند و چقدر مناسب بود که مدیران فرهنگی امکان تداوم ساخت نظایر آنها را البته منطبق بر موازین شرع و اخلاق فراهم می‌آوردند. به عنوان نمونه فیلم «تپلی» با دغدغه مصائب طبقه فقیر و تضاد آن با طبقه مرفه پرتبختر ساخته شد که هم از پیام و هم از جذابیت‌های دراماتیک برخوردار بود و البته فیلم از ابتذال رایج گیشه‌پسند آن زمان مبرا نبود.  فیلم‌نامه این فیلم اقتباسی از قصه«موش‌ها و آدم‌ها» اثر «جان اشتاین بک» نویسنده مشهور امریکایی بود که اثر دیگر او به نام «خوشه‌های خشم » در ایران بسیار معروف است.

کارگردان «تپلی»پس از انقلاب فیلم «شیلات» را با بازی  داود رشیدی در نقش خوجه ممد ساخت که در دهه فجر امسال برای چندمین بار از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. این فیلم در واقع مبین دغدغه‌های فیلمساز و ادامه همان فیلم «تپلی» و خط کلی آن روایت تقابل تاریخی طبقات فرودست و فرا دست بود.

ای کاش روال ساخت فیلم‌هایی نظیر «ناخدا خورشید» اثر ناصر تقوائی، «رگبار» ساخته بهرام بیضائی پستچی و گاو ساخته داریوش مهرجوئی با تصحیح برخی از سکانس‌های غیرقابل قبول، ادامه می‌یافت و دغدغه‌های کلان و اخلاقی جامعه در سینما متجلی می‌شدند.

در سال ۵۱ فیلم‌های «صادق کرده» اثر ناصر تقوائی و «بلوچ» ساخته مسعود کیمیائی و ده‌ها فیلم دیگر که فی‌الواقع تکرار قیصر بودند، ساخته شدند. انتقام، اجرای عدالت فردی که گرته‌برداری از فیلم‌های وسترن آن زمان غرب بود و عکس‌العمل ناتوانی حکومت‌ها در استقرار عدالت اجتماعی خمیرمایه چنین فیلم‌هایی بودند. «تنگنا» با بازی سعید راد و «تنگسیر» با بازی بهروز وثوقی که توسط امیر نادری در همین راستا ساخته شدند، فیلم‌هائی خوش‌ساخت با دغدغه‌های اجتماعی محسوب می‌شدند.

البته پذیرش نسبی این قبیل فیلم‌ها با عنایت به فضای آلوده آن زمان سینما قابل تحلیل است. در آن سال‌ها ندرتاً فیلم‌هایی مثل «مغول‌ها» اثر پرویز کیمیاوی ساخته شدند که هر چند فاقد ابتذال فیلم‌های آن دوره بودند، ‌اما به دلیل سنگینی مضمون و عدم جلب و جذب مخاطب عام تأثیری در روند سینمای آن زمان نداشتند.

در سال ۵۳ حدود ۵۶ فیلم ساخته شدند که فقط «شازده احتجاب» اثر بهمن فرمان‌آرا و «اسرار گنج دره جنّی» اثر ابراهیم گلستان، ضمن حفظ جذابیت‌های دراماتیک سینمایی فراتر از کلیشه‌های عوامانه بودند و توجه مخاطب را به خود جلب کردند.

در سال ۵۴ حدود ۶۶ فیلم به نمایش درآمدند که چند فیلم از جمله «سرایدار» اثر خسرو هریتاش، «گوزن‌ها» اثر مسعود کیمیائی، «غریبه و مه» اثر بهرام بیضائی توجه محافل روشنفکری آن روز را به خود جلب کردند. خمیرمایه فیلم «سرایدار» تضاد طبقات فرودست و فرادست و مضمون فیلم «گوزن‌ها»، آسیب‌های اجتماعی و قهرمان تنهای سرگشته و مستاصل جامعه پرتنش آن دوران بود.

در این سال مجموعه فیلم‌های کمدی و عوام‌پسند «صمد»، به مدد سریالی به همین نام در تلویزیون به بازار عرضه شد. کارگردان و تهیه‌کننده این فیلم‌ها پرویز صیاد بود که پس از انقلاب به خارج از کشور رفت و در ‌آنجا کار خود را بر همان سیاق ادامه داد.

همچنین فیلمی به نام «طبیعت بیجان» با کارگردانی سهراب شهید ثالث و بازیگرانی گمنام در این سال تولید شد که در  فضای آلوده آن زمان یک استثناء محسوب می‌شد. این فیلم گرچه فروش قابل توجهی نداشت، اما برخی از صاحبنظر‌ان، آن را بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران تا سال ۵۴ می‌دانستند. دلنشینی فیلم عمدتاً به دلیل لحن صادقانه داستان واقع‌گرایانه و نزدیک بودن مضمون آن با زندگی روزمره مردم معمولی بود.

از سال ۵۵ افول سینمای ایران آغاز ‌شد، به قسمی که عناوینی مانند «سینمای ایران در خم کوچه ورشکستگی» در روزنامه کیهان مورخ ۲۵ اسفند ۱۳۵۵ کم نبودند. در آن سال حتی یک فیلم قابل ذکر هم ساخته نشد و جامعه با بی‌توجهی به سینما نشان ‌داد که دیگر حتی ابتذال هم جاذبه‌اش را برای مخاطب عوام و کم سواد از دست داده است.

در سال ۵۶ بحران صنعت سینما ادامه یافت. در این سال حدود ۳۸ فیلم ساخته شدند که اندکی بیش از یک سوم فیلم‌های ابتدای دهه ۵۰ هستند. بحران در صنعت سینما به‌حدی رسید که حتی حزب رستاخیز نیز در جلسه‌ای با عنوان «بحران اقتصادی و مالی سینمای ایران» به آن ‌پرداخت. از میان فیلم‌های ساخته شده در این سال فقط «سوته‌دلان» اثر علی حاتمی و بازی بهروز وثوقی، شهره آغداشلو، فخری خوروش، مینو ابریشمی و جمشید مشایخی قابل توجه است.

در سال ۱۳۵۷ که سال اوج تظاهرات عظیم مردم علیه رژیم پهلوی دوم است، افول سینما همچنان ادامه داشت. جالب آنکه در بحبوحه تظاهرات آن سال سرنوشت‌ساز، سینماداران با هدف افزایش بهای بلیط، اعتصاب و سالن‌ها را تعطیل کردند. در ۲۸ مرداد سال ۵۷ سینما رکس آبادان به هنگام نمایش فیلم «گوزن‌ها» ساخته مسعود کیمیائی به آتش کشیده شد و حدود ۴۰۰ نفر زنده زنده سوختند. ظواهر امر مانند قفل بودن درها، زنجیر کردن درهای سالن و مسدود بودن درهای خروجی، نشانه به آتش کشیده شدن عمدی سینما توسط ساواک بود و این مسئله کاملاً در شعارهای آن روزمردم انعکاس پیدا کرد.

در سال ۵۷ فقط ۱۸ فیلم به نمایش درآمدند و ۱۴ فیلم هم هیچ گاه به اکران عمومی در نیامدند و برای همیشه به بایگانی تاریخ رفتند. تعداد ۲۸ فیلم ساخته شده در آن سال هم در سال‌های ۵۸، ۵۹ و ۶۰ اکران شدند.

از میان فیلم‌های ساخته شده در سال ۵۷ فقط ۴ فیلم «سفر سنگ» اثر مسعود کیمیائی، «گزارش» اثر عباس کیارستمی، «مرثیه» اثر امیر نادری و «دایره مینا» اثر داریوش مهرجویی آثار قابل توجهی بودند. در این فیلم‌ها هم همان شخصیت‌ها و دغدغه‌های آثار قبلی سازندگان آنها تکرار ‌شدند. هر چند این فیلم‌ها خالی از اشکالات ساختاری، فیلمنامه، شخصیت‌پردازی و دراماتیک نبودند، اما به هر حال در زمان خود یک گام به جلو بودند. به این ترتیب فصلی در سینمای ایران در سال ۵۷ به پایان ‌رسید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی فصلی نوین و متناسب با فرهنگ انقلاب اسلامی آغاز ‌شد.

ویژگی‌های فیلم‌های سینمایی سه دهه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی ـ به استثنای تعداد انگشت‌ شماری از فیلم‌هائی که خارج از این فضا هستند ـ را می‌توان بدین شرح برشمرد:

  1. سوءاستفاده از اختلاف طبقاتی شدید و تخدیر افکار جوانان مأیوسی که رسیدن به آرزوهای طبیعی خود را در دنیای واقعی ناممکن می‌دیدند. در این فیلم‌ها دختری زیبا از خانواده مرفه، جلوه‌گر، خوش لباس، خوش اخلاق با هفت قلم آرایش و تحصیلکرده در برخورد تصادفی با پسر جوان آس و پاس و کارگر و فقیر، در همان برخورد اول دلباخته او می‌شد و بعد هم مخالفت شدید خانواده دختر بود و حوادث کلیشه‌ای و باسمه‌ای نظیر خیانت اطرافیان پدر پولدار و توطئه آنان برای تصاحب ثروت او و حتی قتل وی و فداکاری‌های بدون چشمداشت پسر جوان کارگر که سرانجام خانواده دختر را متقاعد می‌کرد که او را به دامادی بپذیرند. البته گاهی نیز طبقه دختر و پسر با هم عوض می‌شد.

منطق روائی این قبیل فیلم‌ها به‌قدری دور از واقعیت‌های ملموس اجتماعی آن روز بود که تماشاگر عام بارها از خود می‌پرسید مابه‌ازای بیرونی این وقایع کجاست؟ آیا منطقی است که دختر بازیگر فیلم در همه مکان‌ها اعم از خیابان، دانشگاه، سینما، ‌منزل، مهمانی، رستوران، آشپزخانه و شب یا روز، خواب و بیداری، غذا خوردن، خوابیدن، عزا و عروسی، جارو زدن منزل، آشپزی و … این قدر شیک، اطو کشیده، ‌آرایش کرده باشد؟ مگر ممکن است که فردی در تمام ساعات شبانه‌روز و در همه جا تا این حد سر و وضع شیک و مرتبی داشته باشد؟

  1. فیلم‌ها همگی کلیشه‌ای و فاقد فیلمنامه بودند و داستان همه آنها در دو سطر خلاصه می‌شدند.
  2. فیلم‌هایی که اندکی جدی‌تر تلقی می‌شدند، بر اساس ژانر وحشت، انتقام و عدالت فردی و بازی با احساسات قشر فرودست جامعه که تصور رهایی از مشکلات خود را در دنیای واقعی نداشتند، عرضه می‌شدند.

لازم به ذکر است که فیلم «خانه خدا» در سال ۴۵ توسط جلال مقدم ساخته شد و رکورد فروش در تاریخ سینمای ایران را شکست. فروش عجیب این فیلم نشان داد که قشر مذهبی عادی جامعه طالب سینمای مبتذل و عوامانه نیست و ادعای سینماگران که تماشاگران را نمونه آماری قابل قبول جامعه ایران می‌دانستند، غلط بود.

* در نقل مشخصات فیلم‌ها از کتاب تاریخ سینمای ایران اثر مسعود محرابی استفاده شده است.

 

سوتیترها:

۱٫

به‌رغم ابتذال حاکم بر سینمای پهلوی، گاهی در آثاری هم دغدغه‌های عدالت‌طلبانه قابل اعتنایی مشاهده می‌شدند و چقدر مناسب بود که مدیران فرهنگی امکان تداوم ساخت نظایر آنها را البته منطبق بر موازین شرع و اخلاق فراهم می‌آوردند.

 

۲٫

فیلم «خانه خدا» در سال ۴۵ توسط جلال مقدم ساخته شد و رکورد فروش در تاریخ سینمای ایران را شکست. فروش عجیب این فیلم نشان داد که قشر مذهبی عادی جامعه طالب سینمای مبتذل و عوامانه نیست و ادعای سینماگران که تماشاگران را نمونه آماری قابل قبول جامعه ایران می‌دانستند، غلط بود.

 

 

 

30نوامبر/16

آیا انتخابات ۱۳۹۲ آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران خواهد بود؟

 

دکتر قدرت‌اله رحمانی

عضو هیئت علمی دانشکده

 حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی(ره)

رئیس‌جمهور در ایران، رئیس‌جمهوری نیست

اشاره: سیستم نیمه‌ریاستی ـ نیمه‌پارلمانی فعلی و انتخاب  مستقیم رئیس‌جمهور از سوی مردم، برای نظام سیاسی ما ـ که مقام رهبری ریاست عالیه کشور را برعهده دارد ـ سیستم مناسبی نیست و این نکته‌ای است که از سال‌ها قبل مطرح شده است.

رژیم‌های سیاسی کنونی دنیا عموماً بر دو نوع هستند: سلطنتی و جمهوری.

رژیم‌های سلطنتی غالباً پارلمانی هستند، چون ریاست عالیه کشور ـ ولو به‌شکل صوری ـ با پادشاه است اگرچه اختیارات او از طریق رئیس دولت اعمال و اجرا می‌شود.

اما رژیم‌های جمهوری را طیفی از انواع ساخت‌های حقوقی شکل می‌دهند که تحت عناوین ریاستی، نیمه‌ریاستی ـ نیمه‌پارلمانی و پارلمانی شناخته می‌شوند.

ویژگی اصلی نظام‌های جمهوری جدید به انتخابی‌بودن مستقیم یا غیرمستقیم رئیس کشور برمی‌گردد؛ برخلاف رژیم‌های سلطنتی که ریاست کشور به‌طور معمول موروثی است و به‌ندرت در شرایط خاص جنبۀ انتخابی ـ از طریق پارلمان ـ پیدا می‌کند.

سیستم انتخاباتی جمهوری‌های ریاستی (نظیر آمریکا) و نیمه‌ریاستی (مانند فرانسه) دوگانه است؛ یک انتخابات عمومی برای تعیین رئیس کشور و انتخابات دیگر برای تعیین پارلمان. از این‌رو، تفکیک قوا در این نظام‌ها از نوع افقی است؛ برخلاف جمهوری‌های پارلمانی (همچون آلمان، ایتالیا، ترکیه، ….) که تفکیک قوا عمودی است و قوۀ مجریه در طول قوه مقننه و دولت (به مفهوم قوه اجرایی) برآمده از پارلمان است؛ پارلمانی که منبعث از ارادۀ مستقیم ملت به‌حساب می‌آید و به همین سبب سیستم انتخابات عمومی، یگانه است و تنها برای انتخاب اعضای پارلمان صورت می‌گیرد. سپس پارلمان، رئیس‌جمهور (رئیس کشور) را انتخاب می‌کند و در مرحلۀ بعد رئیس دولت را ـ براساس پیشنهاد رئیس‌جمهور یا راساً ـ برمی‌گزیند.

به تصریح اصل اول قانون اساسی جمهوری اسلامی حکومت ایران  از نوع جمهوری است و این قانون شکلی از ساختار حقوقی دولت را پذیرفته است که در دسته‌بندی‌های بالا در ردیف نظام‌های نیمه‌پارلمانی ـ نیمه‌ریاستی قرار می‌گیرد؛ با این تفاوت که انتخابات عمومی برای تعیین رئیس‌جمهور، در واقع انتخاب مستقیم رئیس قوه مجریه ـ و نه رئیس کشور ـ از سوی مردم است.

به‌عبارت دیگر، در رژیم‌های ریاستی یا نیمه‌ریاستی، از طریق انتخابات عمومی، رئیس حکومت جمهوری برگزیده می‌شود که دارای دو حیثیت است: ریاست کشور یا ریاست‌جمهوری و ریاست دولت یا ریاست قوۀ مجریه. حال آنکه در ایران، ریاست کشور یا ریاست حکومت جمهوری اسلامی و در یک کلام «رئیس‌جمهوری» حسب اختیارات و صلاحیت‌های پیش‌بینی‌شده در قانون اساسی، با مقام رهبری است.

به عبارت دیگر، «رئیس‌جمهور» در ایران «رئیس‌جمهوری» نیست و با توجه به اختیارات و صلاحیت‌هایی که مطابق قانون اساسی دارد صرفاً رئیس قوه مجریه است. رئیس‌جمهور در ایران نه‌تنها شأن فراقوّه‌ای ندارد، بلکه از جهات گوناگون تحت تفوق قوۀ مقننه ـ و احیانآً قوۀ قضاییه ـ است و متقابلاً هیچ‌گونه تفوقی بر قوای مذکور ندارد.

طبق اصل۱۲۲ قانون اساسی، «رئیس‌جمهور» علاوه بر مسئولیت در مقابل ملتی که از آن رأی گرفته است، در مقابل «رئیس‌جمهوری» (مقام رهبری) و نیز در برابر مجلس، مسئول است.

از طرفی انتصاب رئیس‌جمهور با تنفیذ رأی مردم به‌وسیلۀ رهبری تحقق می‌پذیرد و مجلس می‌تواند با رأی به عدم کفایت سیاسی رئیس‌جمهور مقدمات برکناری او را توسط رهبری فراهم کند؛ چنان‌که قوه قضاییه نیز از طریق حکم به تخلف رئیس‌جمهور از وظایف قانونی، از چنین اقتداری نسبت‌به رئیس‌جمهور برخوردار است. همه اینها در حالی است که قانون اساسی هیچ‌گونه تفوقی از جنس آنچه برای رهبری و قوای مقننه و قضاییه نسبت‌به رئیس‌جمهور ـ و به تبع آن هیئت وزیران ـ پیش‌بینی کرده، برای رئیس‌جمهور در نظر نگرفته است؛ به عبارتی دیگر، مسئولیت سیاسی رئیس‌جمهور در برابر مجلس ـ برخلاف دیگر نظام‌های رایج نیمه‌ریاستی ـ کاملاً یک‌سویه است و جنبۀ متقابل و طرفینی ندارد.

در این میان آنچه باقی می‌ماند، شُبهۀ ناشی از برداشت خاصی است که از دوران ریاست آقای خاتمی راجع به مفهوم عبارت «مسئولیت رئیس‌جمهور در اجرای قانون اساسی» مندرج در اصل ۱۱۳ قانون اساسی پدید آمده و این عبارت را در معنای «حق نظارت فراقوّه‌ای رئیس‌جمهور بر حسن اجرای قانون اساسی به‌وسیلۀ قوای سه‌گانه» تفسیر و تلقی کرده است که تفسیری ناصواب از منطوق و مدلول اصل پیش‌گفته و نیز مخالف صریح مفاد مندرج در دیگر اصول قانون اساسی است.

رجوع به سابقۀ تاریخی موضوع نشان می‌دهد عبارت پیش‌گفته، بقایای حکم منسوخی است که در پیش‌نویس ابتدایی قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ راجع‌به اختیارات «رئیس‌جمهوری» ـ به عنوان رئیس کشور و نه فقط رئیس قوۀ مجریه ـ پیش‌بینی شده بود. در آن پیش‌نویس به تأسی از نظام نیمه‌ریاستی فرانسوی، از «رئیس‌جمهوری» به عنوان «عالی‌ترین مقام کشور» یاد شده بود. پس از آنکه اصل ولایت فقیه به تدبیر خبرگان قانون اساسی وارد متن نهایی این قانون شد، متناسب با این تغییر بنیادی، می‌باید صلاحیت‌ها و اختیارات رئیس کشور (رئیس‌جمهوری) نیز منطقاً به مقام رهبری اختصاص می‌یافت که این اصلاح در بسیاری از موارد در همان زمان صورت گرفت، اما اصلاح پاره‌ای دیگر از اصول مغفول ماند که از جملۀ آنها همین اصل بحث‌انگیز ۱۱۳ است.

در پیش‌نویس کذایی ـ به‌مانند قانون اساسی فرانسه ـ رئیس‌جمهور عالی‌ترین مقام رسمی کشور و به‌مثابۀ قوه‌ای برتر از قوای سه‌گانه، تنطیم‌کننده روابط این قوا بود، ضمن آنکه فرماندهی عالی کل نیروهای مسلح و دیگر اختیارات ناشی از ریاست عالیه کشور را عهده‌دار بود. در چهارچوب چنین تمهیدی، عبارت «مسئولیت اجرای قانون اساسی» در ردیف دیگر صلاحیت‌های رئیس‌جمهوری به‌منزلۀ مقامی فراقوّه‌ای، می‌توانست مفیدِ معنایی باشد که در قانون اساسی فرانسه از آن به «تضمین‌کنندۀ احترام قانون اساسی» تعبیر شده است، لیکن با اصلاح اصل ۱۱۳ و افزودن عبارت «پس از رهبری» به ابتدای اصل پیش‌نویس ـ که رئیس‌جمهور را پس از رهبری در جایگاه دومین مقام رسمی کشور نشاند ـ طبعاً اختیارات مربوط به «عالی‌ترین مقام کشور» مندرج در این اصل (تنظیم‌کنندگی روابط قوا و نظارت بر حسن اجرای قانون اساسی) نیز باید به رهبری واگذار می‌شد که این امر ـ احتمالاً به‌دلیل تعجیل در تصویب نهایی قانون که مورد مطالبۀ رهبرکبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رضوان‌اله تعالی علیه بود ـ مورد غفلت واقع شد.

در جریان بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸، صلاحیت «تنظیم‌کنندگی روابط سه قوه» با انشای عبارت «حل اختلاف قوای سه‌گانه» در شمار وظایف و اختیارات رهبری قرار گرفت، اما عبارت «مسئولیت اجرای قانون اساسی» همچنان در ردیف مسئولیت‌های رئیس‌جمهور باقی ماند.

به نظر می‌رسد حذف «تنظیم‌کنندگی روابط سه قوه» و حفظ «مسئولیت اجرای قانون اساسی» به تلقی بازنگری‌کنندگان در قانون اساسی از واژۀ «مسئولیت» برمی‌گردد که هم در ادبیات عام حقوقی و هم در ادبیات خاص قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مفهوم «پاسخگویی» را افاده می‌کند و به هیچ روی مفاهیمی همچون «نظارت» که بازتابندۀ شأنی فراقوّه‌ای و حاکی از حیثیت «پاسخ‌طلبی» نظارت‌کننده (رئیس‌جمهور) از نظارت‌شوندگان (قوای سه‌گانه ولابد رهبری و نهادهای تحت امر او) را دربرنمی‌گیرد.

این برداشت از واژۀ «مسئولیت» مندرج در اصل ۱۱۳ قانون اساسی، با مفاد اصل ۱۲۲ ـ که مسئولیت رئیس‌جمهور در حدود قانون اساسی و قوانین عادی در برابر ملت و رهبری و مجلس را مورد تأکید قرار می‌دهد ـ نیز کاملاً انطباق دارد.

در این میان، یک پرسش مهم و تأمل‌برانگیز در برابر تمامیت دیدگاه حقوقی بالا قدعلم می‌کند و آن اینکه: اگر «رئیس‌جمهور» ‌چنان‌که در این تبیین بازنمایانده شد، «رئیس‌جمهوری» نیست و فاقد اختیارات فراقوّه‌ای رئیس حکومت است، چرا باید هر چهار سال یک‌بار انتخاباتی سنگین و سراسری در اندازه و طراز انتخاب رئیس یک کشور برای آن برگزار کرد و سپس اختیارات و صلاحیت‌های متناسب با چنین جایگاهی را از وی دریغ کرد؟

در چهارچوب نظریه مطرح‌شده در این بحث، پرسش بالا حقیقتاً پاسخی درخور نمی‌یابد و این مهم‌ترین اشکالی است که مخالفان دیدگاه یاد‌شده بر آن تأکید می‌کنند.

با امعان ‌نظر به معانی پیش‌گفته، به نظر می‌رسد فقط با طرح موضوع  تغییر شکل ساختار حقوقی حکومت، از نظام شبه نیمه‌ریاستی کنونی به شبه پارلمانی ـ که از سال‌ها پیش از سوی صاحب ‌نظران حوزۀ حقوق عمومی مطرح شده است ـ می‌توان به پاسخی قانع‌کننده دست یافت؛ نظامی که انتخاب رئیس قوۀ مجریه را به نمایندگان منتخب مردم در پارلمان وامی‌گذارد و مسئولیت وی را در برابر ملت، رهبری (به عنوان رئیس واقعی جمهوری) و مجلس عینیت می‌بخشد.

طبیعی است تحقق این انگاره و تغییر نظام شکل‌گیری ارکان حکومت، مستلزم حذف و اصلاح پاره‌ای از اصول قانون اساسی و افزودن اصول دیگری است که ساختاری شبیه «جمهوری پارلمانی» را محقق کند و مطابق اصل ۱۷۷ قانون اساسی ابتکار چنین تغییری در صلاحیت رهبری است. اما دولت و رئیس‌جمهور آینده (منتخب سال ۹۲) می‌تواند بحث کارشناسی عبور از نظام شبه نیمه‌ریاستی کنونی به نظام پارلمانی را از جهات حقوقی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، امنیتی و… در دستور کار قرار دهد و مقدمات این تحول ضروری در ساختار حقوقی حکومت جمهوری اسلامی را ـ که مبتنی‌بر نظریه ولایت فقیه است ـ فراهم کند و البته بدیهی است تصمیم به بازنگری در قانون اساسی با مقام رهبری و تصویب هرگونه اصلاح در این قانون در نهایت موکول به تأیید ملت ایران است.

سوتیتر ۱: قانون اساسی هیچ‌گونه تفوقی از جنس آنچه برای رهبری و قوای مقننه و قضاییه نسبت‌به رئیس‌جمهور ـ و به تبع آن هیئت وزیران ـ پیش‌بینی کرده، برای رئیس‌جمهور در نظر نگرفته است؛ به عبارتی دیگر، مسئولیت سیاسی رئیس‌جمهور در برابر مجلس ـ برخلاف دیگر نظام‌های رایج نیمه‌ریاستی ـ کاملاً یک‌سویه است و جنبۀ متقابل و طرفینی ندارد

سوتیتر۲: به نظر می‌رسد فقط با طرح موضوع  تغییر شکل ساختار حقوقی حکومت، از نظام شبه نیمه‌ریاستی کنونی به شبه پارلمانی می‌توان به پاسخی قانع‌کننده دست یافت؛ نظامی که انتخاب رئیس قوۀ مجریه را به نمایندگان منتخب مردم در پارلمان وامی‌گذارد و مسئولیت وی را در برابر ملت، رهبری (به‌عنوان رئیس واقعی جمهوری) و مجلس عینیت می‌بخشد

30نوامبر/16

جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی ما جاوید است

دشمن ز حیات خویشتن نومید است

آن روز که عالم ز ستمگر خالی است

ما را و همه ستمکشان را عید است

******

جمهوری ما نشانگر اسلام است

افکار پلید فتنه‌جویان خام است

ملت به ره خویش جلو می‌تازد

صدام به دست خویش در صد دام است

******

این عید سعید عید حزب‌الله است

دشمن ز شکست خویشتن آگاه است

چون پرچم جمهوری اسلامی ما

جاوید به اسم اعظم الله است

«امام خمینی(ره)»

30نوامبر/16

اسلام، آینده قطعی جهانر

دلایل اهمیت اسلام به عنوان عنصر اصلی نظام سیاسی از نگاه رهبر معظم انقلاب

 

غلامعلی سلیمانی

پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی ایران، اسلام را به وجهه و مشخصه اصلی نظام سیاسی در ایران بعد از انقلاب تبدیل کرد. اسلام از نظر رهبر انقلاب با سه مشخصه، معنویت، عقلانیت و عدالت شناخته شده و با عنایت به این سه مؤلفه از تلقی‌های دیگر از اسلام متمایز می‌شود. «منظور ما از اسلام چیست؟ اسلامِ ما با اسلام متحجر از یک‏ سو و اسلام لیبرال از سوى دیگر، در اصول و مبانى کاملاً متفاوت است. ما هم این را رد مى‏کنیم و هم آن را. اسلام ما اسلامى است متکى به معنویت، عقلانیت و عدالت واین سه شاخص عمده در آن هست».(۱)

در این بین عدالت علاوه بر این اینکه از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام است، مهم‌ترین هدف اسلام نیز محسوب می‌شود. رهبر انقلاب می‌فرمایند: «فورى‏ترین هدف تشکیل نظام اسلامى، استقرار عدالت اجتماعى و قسط اسلامى است. قیام پیامبران خدا و نزول کتاب و میزان الهى براى همین بود که مردم از فشار ظلم و تبعیض و تحمیل نجات یافته، در سایه‏ قسط و عدل زندگى کنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به کمالات انسانى نایل آیند».(۲)

از نظر ایشان «دو نوع اسلام وجود دارد که شاید بعضى از ظواهر این دو، به هم شبیه باشند، اما روح و جهت‏گیرى آنها یکسان نیستند. یکى اسلام حقیقى و قرآنى و ناب محمدى«ص»، یعنى همان اسلامى که پیروان خود را به وضع جدیدى از زندگى دعوت مى‏کند و در خدمت صاحبان قدرت و رؤساى شرق و غرب قرار نمى‏گیرد. دیگرى هم همان اسلامى است که ظواهر و اسم اسلام را دارد، اما به‌آسانى در خدمت امریکا و غرب و شرق قرار مى‏گیرد»(۳).

از نظر رهبر انقلاب در عصر معاصر، جمهوری اسلامی ایران تنها حکومتی است که می‌توان آن را اسلامی دانست و اگر چه قبل از تشکیل نظام اسلامی در ایران، نظام‌هایی با عنوان جمهوری اسلامی در سایر کشورها وجود داشتند، ولی هیچ کدام به استقرار نظام اسلامی در معنای مورد نظر ایشان منجر نشده‌اند. پیش از استقرار جمهوری اسلامی در ایران «دنیا چنین نظامى را نمى‏شناخت و تا آن وقت سابقه نداشت، البته قبل از ما باز هم در دنیا کشورهایى هم در آسیا و هم در آفریقا به نام جمهوری اسلامی بودن و عنوان رسمى آنها جمهورى اسلامى است. شاید کسانى در دنیا و حتى در داخل کشور هم بودند که در اول کار تصور مى‏کردند که این جمهورى اسلامى هم مثل آن دو جمهورى اسلامى است که قبلاً تشکیل شده‌اند  و اسمشان اسلامى است و در عمل هیچ‏ فرقى با کشورهاى غیراسلامى ندارند، نه مجلس و دستگاه قانون‏گذارى آنها موظف  است قوانین را براساس شریعت اسلام وضع کند، نه رؤساى این کشورها موظفند اسلام را ترویج کنند و نه مردم از این دولت‌ها توقع اجراى احکام اسلامى را دارند».(۴)

اما این حکومت‌ها هرگز نتوانستند معرّف نظام اسلامی باشند، زیرا از نظر رهبر انقلاب، «حکومت اسلامى به معناى حکومت مسلمین نیست، بلکه به معناى حکومت اسلام است، والا اگر فقط حکومت مسلمین باشد، حد اکثرش این است که مسلمانى در رأس کار مى‏آید و رفتار شخصى او، رفتار خوبى خواهد بود. احیاناً نمى‏گذارد در ظواهر جامعه هم فسق و فجورى صورت گیرد، اما نظام کشور و اداره زندگى براساس اسلام نخواهد بود».(۵)  رهبر انقلاب اسلام را عنصر اصلی نظام سیاسی و دلایل اهمیت اسلام را متأثر از عوامل زیر می‌دانند:

نخست و مهم‌تر از همه، جامعیت دین اسلام در همه عرصه‌هاست. در این معنا دین اسلام در کلیه شئون زندگی انسان‌ها برنامه و روش و هدف دارد و این مختص تمام ادیان الهی است. «دین اسلام بلکه همه ادیان الهى، سیاست و علم و زندگى و مسائل اجتماعى را در متن خود دارند. نمى‏شود کسى به بخشى از دین معتقد و عامل باشد و به بخشى دیگر نباشد. دین، اداره‏کننده زندگى انسان در همه صحنه‏ها، از جمله صحنه سیاست است».‏(۶)

و این قابلیت فقه اسلامی است که در عرصه‌های مختلف، قوانین مورد نیاز را استخراج می‌کند. «فقه ما اسلوب بسیار متقن و محکمى دارد. آن اسلوب همان چیزى است که به آن فقاهت مى‏گوییم. فقاهت، یک شیوه براى استنباط و درک احکام الهى و اسلامى است. شیوه فهم معارف احکام از کتاب و سنت است. این که چگونه و با چه ابزارى مطلب را بفهمیم، شیوه فقاهت نام دارد. این شیوه، شیوه بسیار رسایى است و این منبع عظیمى که در اختیار ماست، یعنى کتاب و سنت و دستاوردهاى فکرى گذشتگان، مواد اولیه آن است. با این شیوه و در این قالب‌ها مى‏شود تمام نیازهاى بشر را استخراج کرد و در اختیار بشریت گمراه گذاشت. امروز ما خیلى احتیاج داریم که از این شیوه استفاده بهینه کنیم».(۷) بنابراین می‌توان برنامه‌ها، روش‌ها و هدف‌ها را همچون سایر جوانب از اسلام برگرفت. برنامه‏ها متخذ از اسلام ، روش‌ها برخاسته از مقررات اسلامى و هدف‌ها، هدف‌هایى هستند که به وسیله اسلام، براى بشر و جوامع بشرى و آحاد انسان تعریف شده‌اند».(۸)

دوم این که اسلام عامل هویت‌بخشی و وحدت در جامعه و همچنین معرف هویت کشور در سطح بین‌المللی و همچنین عاملی برای همگرایی و هویت‌بخشی بین کشورهای اسلامی است. «عامل وحدت ملت ایران زبان فارسى نیست؛ دین اسلام و همان دینى است که در انقلاب و نظام اسلامى تجسم پیدا کرد.(۹)

از نظر رهبر انقلاب، در سطح بین‌المللی نیز  هویت اسلامی معرف هویت کشور است، «اما هویت جمعى و ملى ملت ایران، نظام اسلامى است که حتى از ملیت ایرانى، کارایى و جذابیت بیشتر و حوزه تأثیرِ وسیع‏ترى دارد. اهمیت این هویت جمعى به این است که هم در مقیاس ایرانى بازده و تأثیر ، هم در مقیاس اسلامى  و هم در مقیاس جهانى مؤثر است، یعنى چیزى که دیگر ملیت‌ها هیچ ‏یک ندارند؛ یک چیز فراملّى است».(۱۰)‏

همچنین اسلام به‌رغم تفاوت‌های زبانی، قومیتی و نژادی کشورهای اسلامی، در سطح بین‌المللی عاملی برای همگرایی آنهاست:

«شما برادران و خواهران از نقاط مختلف دنیا، از میان نظام‌هاى گوناگون با سنت‌هاى متفاوت و آداب و عادات مختلف، اما با دلبستگى واحد یعنى اسلام آمده‌اید».(۱۱)

سوم این که انقلاب ایران نیز ماهیت اسلامی و دینی دارد. ایشان انقلاب اسلامی را انقلابی بر پایه دین خدا توصیف می‌کنند:

«انقلابى بر پایه دین خدا و در امتداد راه پیامبران و مصلحان بزرگ الهى، راهى به درازاى همه تاریخ بشر. ریشه‏ استوار و اندیشه زیربنایى این انقلاب، جهان‏بینى توحیدى اسلام است. این انقلاب متکى به دین بود، به اسلام… انقلاب ما همه‏چیزش، هدف‌ها، اصول و حتى روش‌هاى مبارزاتى و نیز شکل نظام نوین و نوع اداره آن را از اسلام گرفت. این امر، ابعاد شگفت‏آورى به انقلاب مى‏بخشد و تعریف تازه‏اى از پیروزى آن را ارائه مى‏دهد».(۱۲)

اسلامی بودن انقلاب ایران آن را از یک پدیده‌ مادی صرف متمایز می‌سازد و نشان می‌دهد که خواسته‌های غیرمادی می‌توانند منشأ حرکت و کنش سیاسی باشند:

«در اینجا، مسئله خشم مردم به خاطر یک قضیه مادّى نبود؛، بلکه مسئله دین و معنویت و خدا بود و این به سبک دیگرى در زندگى مردم اثر مى‏گذارد و به فعالیت‌هاى آنها شکل مى‏دهد… دین، خصوصیت انقلاب بود و ماند».(۱۳)

چهارم اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور اسلامی می‌بایست معرف خصال و الگوی یک کشور اسلامی موفق در منطقه و جهان باشد:

«امروز پرچم اسلام را جمهورى اسلامى بلند کرده است».(۱۴) «کشور ما امروز در دنیا الگوست. نه فقط براى جمعیت‌ها و یا ملت‌ها، بلکه حتّى براى دولت‌ها ـ آن هم بعضى از دولت‌هاى بزرگ امروز ـ نیز الگوست».(۱۵)

«در حقیقت از نظر ناظران جهانى، قبه الإسلام و عَلَم و مظهر جامعه‏ نمادین اسلام اینجاست. اگر ما ضعیف و بد عمل کنیم و نتوانیم احکام اسلامى و عدالت اجتماعى را استقرار ببخشیم و استعدادها را جوشان سازیم و از آنها استفاده کنیم و نتوانیم اخلاق اسلامى را در جامعه رواج دهیم و روابط انسان‌ها را به صورت مطلوب تنظیم کنیم، قضاوت دنیا این خواهد بود که اسلام نتوانست به وعده‏هاى خود عمل کند. مى‏بینید که این مسئولیت فقط بر عهده‏ ماست و علماى کشورهاى دیگر که با نظام‌هاى متفاوت زندگى مى‏کنند، این احساس را در خود ندارند».(۱۶)

علاوه بر این جمهوری اسلامی ایران به عنوان الگوی یک کشور اسلامی امکانی است برای تمام مسلمانان جهان تا از این ظرفیت به وجود آمده در پیشبرد اهداف اسلامی استفاده کنند:

«امروز با توجه به تشکیل حکومت اسلامى و برافراشته شدن پرچم اسلام چیزى که در طول تاریخ اسلام، بعد از صدرِ اول تا امروز سابقه ندارد، چنین امکانى در اختیار مسلمانان است. امروز ما دیگر حق نداریم در شناخت دشمن اشتباه کنیم. حق نداریم در آگاهى نسبت به جهت و حمله تهاجم دچار اشتباه شویم».(۱۷)

پنجم اینکه این اسلام است که می‌تواند منشأ بیداری و تحول در جهان باشد:

«اگر بخواهیم راز اصلى پیروزى را براى ملت‌هاى اسلامى جستجو و پیدا کنیم، بعد از همه مطالعات تاریخى و جامعه‏شناسى به اینجا مى‏رسیم که ملت‌هاى مسلمان براى نجات خود هیچ راهى جز تمسک به اسلام ندارند. امکان ندارد که هیچ ملت مسلمانى بدون تمسک به اسلام بتواند در این جنگل عظیم مشکلاتى که استکبار درست کرده است راه خود را پیدا و به سلامت عبور کند».(۱۸)

«کسانى مى‏خواستند دنیا و ملت‌ها را بچاپند؛ ولى اسلام و بیدارى اسلامى و حرکت اسلامى را مزاحم خود به حساب مى‏آوردند. حقیقت هم همین است. اسلام و بیدارى اسلامى در مقابل هرگونه سلطه‏گرى ایستاده است و خواهد ایستاد. هر حرکت اسلامى که صادقانه باشد، مسلمانان دنیا را که جمعیت کثیرى هستند به خود جلب خواهد کرد و این براى قدرت‌هاى بزرگ، یک خطر است؛ براى همین است که استکبار جهانى از انقلاب‏هاى دیگر در سایر نقاط عالم به قدر انقلابِ متکى به اسلام واهمه نداشته است».(۱۹)

ششم اینکه اسلام به عنوان یک دین جایگاه والایی برای مردم قائل است و در این تعبیر، اسلام‌گرایی از مردم‌گرایی جدا نیست:

«امروز مردمى‏ترین حکومتى که ما مى‏شناسیم، حکومت جمهورى اسلامى است».(۲۰)

«مسئله‏ اساسى‏اى که بنده بارها بر آن تأکید کرده‏ام این است که اسلام‏گرایى در نظام اسلامى از مردم‏گرایى جدا نیست. مردم‏گرایى در نظام اسلامى، ریشه اسلامى دارد.».(۲۱)

«در منطق اسلام، اداره امور مردم و جامعه با هدایت انوار قرآنى و احکام الهى است. قوانین آسمانى و الهى قرآن براى مردم شأن و ارج معین شده‌اند:

«مردم هستند که انتخاب مى‏کنند و سرنوشت اداره کشور را به دست مى‏گیرند. این مردم‏سالارى، راقی‌ترین نوع مردم‏سالاری‏ای است که امروز دنیا شاهد آن است، زیرا مردم‏سالارى در چهارچوب احکام و هدایت الهى است. انتخاب مردم است، اما انتخابى که با قوانین آسمانى و مبراى از هرگونه نقص و عیب توانسته است جهت و راه صحیحى را دنبال کند».(۲۲)

همچنین اکثریت مردم مسلمانند و اسلام را پذیرفته و به آن عمل کرده و به آن رأی داده‌اند:

«این یک امر طبیعى است. در کشورى که اکثریت قریب به تمام آن مسلمان هستند، آن هم مسلمان مؤمن و معتقد و عامل و در طول زمان، ایمان عمیق خود را به اسلام ثابت کرده‏ و نشان داده‏اند، در چنین کشورى اگر حکومتى مردمى است، پس اسلامى هم هست. مردم اسلام را مى‏خواهند. این از روز اول گفته شد و در طول سال‌هاى متمادى نیز تجربه گردید. امروز هم واضح‌ترین حقیقت در نظام ما این است که آحاد و توده مردم از نظام حاکم بر کشور مى‏خواهند که مسلمان باشد و مسلمانى عمل کند و اسلام را در جامعه تحقق ببخشد. این حکومت و این نظام با این نام در دنیا اعلام شد و تشکیل گردید، مردم هم رأى دادند. رأى را هم همان‏ طور که عرض کردم در حقیقت مردم به اسلام دادند و نام جمهورى اسلامى را حاکى از اسلام دانستند، لذا آرایشان را به نام جمهورى اسلامى در صندوق ریختند.».(۲۳)

نهایتاً اینکه از نظر رهبر انقلاب، آینده از آن اسلام به عنوان دین حق است و وعده الهی نیز بیانگر پیروزی نهایی اسلام است:

«معتقدیم که آینده در اختیار اسلام و متعلق به این دین است».(۲۴)

«آخرین نقطه‏اى که در این زمینه از بینش اسلامى عرض مى‏کنم این است که از نظر اسلام و بینش اسلامى، جریان عالم به سمت حاکمیت حق و به سمت صلاح است».(۲۵)

البته تحقق وعده الهی نیازمند تلاش و کوشش است و در بلندمدت امکان تحقق دارد:

«فرجام جهان البته تحقق آرزوهاى اسلامى است که کار ده سال و بیست سال نیست. تحقق آرزوهاى اسلامى، کار بلندمدت است و باید به‌تدریج انجام بگیرد و همه عوامل دست به دست هم بدهند. معلوم است که آرزوهاى اسلامى در مدت کوتاه تحقق پیدا نمى‏کنند».(۲۶)

 

فهرست منابع

۱ـ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى، در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه و رؤساى نمایندگى‏هاى جمهورى اسلامى ایران در خارج از کشور، ۱۳۸۳ ص ۱۱۱٫

۲ـ مکتوبات، پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره)، ‏۱۳۶۹ ص ۴۰٫

۳ـ بیانات، سخنرانى در دیدار با ائمه‏ جمعه، روحانیون، مسئولان و اقشار مختلف مردم شهرهاى کبودرآهنگ و بهار همدان، هشت‏پر طوالش، سبزوار و مرند، اعضاى ستاد نماز جمعه‏ تهران، فرهنگیان و دانش‏آموزان گلپایگان و دست‏اندرکاران احداث حسینیه امام خمینى(ره)، ۱۳۶۸، ص ۳۵۴٫

۴ـ بیانات در خطبه‏هاى نماز جمعه‏ تهران، سال ‏۱۳۶۹، ص ۲۲٫

۵ـ بیانات در دیدار اعضاى هیئت علمى کنگره‏ امام خمینى(ره)، ‏۱۳۷۸، ص ۱۶۵٫

۶ـ بیانات در خطبه‏هاى نماز جمعه تهران، سال ۱۳۷۴، ص ۴۳٫

۷ـ سخنرانى در اجتماع طلاب و فضلاى حوزه‏ علمیه قم، ۱۳۷۰، ص ۴۸۶٫

۸ـ بیانات در اجتماع باشکوه زائران مرقد مطهر حضرت امام خمینى(ره)، ۱۳۷۶، ص ۵۷٫

۹ـ بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران، ۱۳۷۹، ص ۶۴٫

۱۰ـ بیانات در اجتماع بزرگ مردم اصفهان، ۱۳۸۰، ص ۱۳۳٫

۱۱ـ بیانات در دیدار میهمانان خارجى شرکت‏کننده در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره)، ۱۳۷۱، ص ۳۴٫

۱۲ـ سخنرانى آیت‏الله خامنه‏اى در چهل‏ و دومین مجمع عمومى سازمان ملل، ‏۱۳۶۶، ص ۱٫

۱۳ـ بیانات، خطبه‏هاى نماز جمعه‏ تهران، ۱۳۶۸، ص ۴۷۰٫

۱۴ـ بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید مبعث، ۱۳۷۳، ص ۱۲۱٫

۱۵ـ بیانات در دیدار با رئیس‏جمهور و هیئت وزیران به مناسبت بزرگداشت هفته‏ دولت، ۱۳۷۴، ص ۷۵٫

۱۶ـ سخنرانى در مراسم بیعت مدرسان، فضلا و طلاب حوزه‏ علمیه مشهد، به همراه نماینده‏ ولى فقیه در خراسان و تولیت آستان قدس رضوى، ‏۱۳۶۸، ص ۱۶۵٫

۱۷ـ بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار علما و روحانیان،۱۳۷۱، ص ۶۷٫

۱۸ـ بیانات در دیدار با رهبران گروه‌هاى جهادى افغانستان، به همراه صبغه الله مجددى (رئیس‏جمهور موقت افغانستان) و حجت‌الاسلام و المسلمین ابراهیمى (نماینده‏ رهبرى در امور افغانستان) و جمعى از مسئولان وزارت امور خارجه، ‏۱۳۶۹، ص ۳۰۲٫

۱۹ـ بیانات، سخنرانى در دیدار با فرزندان ممتاز شاهد، جانبازان شهرهاى مشهد و تهران و استان کردستان، جمعى از دانش‏آموزان مدارس تهران و مدرسان مراکز تربیت ‏معلم و گروهى از ورزشکاران و مسئولان سازمان تربیت بدنى کشور، ۱۳۶۹، ص  ۲۱۷٫

۲۰ـ بیانات در دیدار اعضاى ستادهاى نماز جمعه‏ سراسر کشور، ۱۳۸۱، ص ۵۸٫

۲۱ـ بیانات در اجتماع زائران مرقد مطهر امام خمینى(ره)،۱۳۸۰، ص ۵۱٫

۲۲ـ بیانات پس از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى آقاى سید محمد خاتمى، ۱۳۸۰، ص ۸۶٫

۲۳ـ بیانات خطبه‏هاى نماز جمعه‏ تهران، ۱۳۶۹، ص ۲۲٫

۲۴ـ بیانات، سخنرانى در دیدار با گروه‌هاى مختلف مردم و میهمانان خارجى شرکت‏کننده در مراسم دهه‏ فجر و کنفرانس اندیشه اسلامى، ۱۳۶۸، ص ۴۵۸٫

۲۵ـ بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران، ۱۳۷۹، ص ۱۳۳٫

۲۶ـ بیانات سخنرانى در دیدار با جمعى از روحانیون، ائمه جماعات و وعاظ نقاط مختلف کشور در آستانه ماه مبارک رمضان، ۱۳۷۰، ص ۵۵۸٫

 

 

 

سوتیترها:

 

عدالت علاوه بر این اینکه از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام است، مهم‌ترین هدف اسلام نیز محسوب می‌شود. رهبر انقلاب می‌فرمایند: «فورى‏ترین هدف تشکیل نظام اسلامى، استقرار عدالت اجتماعى و قسط اسلامى است. قیام پیامبران خدا و نزول کتاب و میزان الهى براى همین بود که مردم از فشار ظلم و تبعیض و تحمیل نجات یافته، در سایه‏ قسط و عدل زندگى کنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به کمالات انسانى نایل آیند».

 

۲٫

«فرجام جهان البته تحقق آرزوهاى اسلامى است که کار ده سال و بیست سال نیست. تحقق آرزوهاى اسلامى، کار بلندمدت است و باید به‌تدریج انجام بگیرد و همه عوامل دست به دست هم بدهند. معلوم است که آرزوهاى اسلامى در مدت کوتاه تحقق پیدا نمى‏کنند».

 

 

30نوامبر/16

مسئولیت‌ نخبگان در تعامل فرهنگ و انتخابات(۱)

 

 

دکتر حسن بنیانیان

مقدمه

گستردگی داده و ستاد برگزاری انتخابات ایران با نظام اعتقادات، ارزش‌ها و الگوهای رفتاری مردم جامعه ما می‌طلبد که در چهارچوبی جامع، اجزای این داده و ستاد احصاء‌شود و برای بهره‌گیری از ظرفیت‌های فرهنگی جامعه و همچنین بهبود و ارتقای آثار و برکات برگزاری یک انتخابات مطلوب در فرهنگ جامعه، چاره‌اندیشی شود.

شاید الگوی عمومی که برای تدوین پیوست فرهنگی طرح‌های مهم تهیه شده است، الگوی خوبی برای این منظور باشد.

در این الگو پنج پرسش کلیدی مطرح می‌شود تا با پاسخ آن، تعامل هر طرح و فعالیت مهم اجرایی با فرهنگ شناسایی شود. این سؤالات برای فعالیت حساس و تعیین‌کننده‌ای چون انتخابات می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

پرسش اول: چه فرصت‌های فرهنگی در جامعه وجود دارد که می‌توان با شناسایی، تقویت و بهره‌گیری از آنها، انتخابات مطلوبی را برگزار کرد؟

پرسش دوم: چه موانع و محدودیت‌های در فرهنگ عمومی جامعه ما، سبب کاهش کیفیت انتخابات می‌شود و چگونه می‌توان آنها را حذف یا کاهش داد؟

پرسش سوم: با برگزاری یک انتخابات مطلوب و با‌کیفیت، چه آثار مثبت و سازنده‌‌ای در فرهنگ جامعه به جای خواهد ماند؟ و چگونه می‌توان آن را افزایش داد؟

پرسش چهارم: اختلافات، کاستی‌ها و ضعف‌های موجود در انتخابات، چه پیامدهای مخربی برای فرهنگ جامعه دارد؟ و چگونه می‌توان آن را برطرف کرد؟

پرسش پنجم: مسئولیت‌های نخبگان جامعه در افزایش آثار مثبت و کاهش پیامدهای منفی انتخابات چیست؟

 

به‌طور طبیعی برای خواننده، این پرسش قابل طرح است که با چه مبنایی پدیده‌های فرهنگی مرتبط با انتخابات به خوب یا بد، مثبت یا منفی، مطلوب و نامطلوب تقسیم‌بندی می‌شوند؟

در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت، مبنای استقرار نظام جمهوری اسلامی در این نکته نهفته است که در جامعه ما هر تصمیم کلان و خردی که گرفته می‌شود، باید بتواند علاوه‌بر تحقق هدف اولیه تصمیم، زمینه را برای تقویت اعتقادات، ارزش‌ها، الگوهای اخلاقی و رفتاری مورد تأیید دین مبین اسلام فراهم کند و نقشی سازنده در شکل‌گیری فرهنگ اسلامی داشته باشد. برگزاری انتخابات نیز از این امر مستثنی نیست و باید براساس مختصات فرهنگ ناب اسلامی، انتخابات مطلوبی را که بتواند تقویت‌کننده فرهنگ اسلامی باشد مشخص کرد تا بتوان براساس آن، آثار و پیامدهای فرهنگی این فعالیت گسترده ملی را طبقه‌بندی کرد؛ بنابراین الگوی عمومی مطالعه اجمالی این مقاله به‌صورت زیر قابل ارائه است:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انتخابات مطلوب چیست؟

گام نخست در مطالعات مرتبط به شناخت تعامل فرهنگ با انتخابات، شناخت مبانی نظری اسلامی از یک انتخابات مطلوب است تا از این رهگذر، حتی‌المقدور از تأثیر گرایشات سیاسی افراد در قضاوت‌ها کاسته شود.

با توجه به ضرورت خلاصه‌نویسی در این مقاله، بهتر است در این رابطه، نظرات حضرت امام (ره) معمار نظام مقدس جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری را مبنا قرار دهیم.

نگاه امام (ره) به انتخابات مطلوب که ریشه در جامعیت و نظام‌مند‌بودن دیدگاه‌های ایشان نسبت‌به اسلام دارد دو وجه پیوسته با هم دارد؛ یک وجه آن الزامی‌بودن مراجعه به آرای مردم برای تشکیل حکومت و دنبال‌کردن خواست مردم از سوی افراد انتخاب‌شده و وجه دیگر آن، مأموریت اصلی حکومت مبتنی‌بر اندیشه‌های دینی، در فراهم‌کردن شرایط برای رشد و تعالی معنوی همین مردمی است که در انتخابات شرکت کرده‌اند. برای توجه دقیق به این دو وجه، لازم است به متن رهنمودهای این بزرگان مراجعه کنیم.

 

حضرت امام (ره) می‌فرمایند:

«میزان رأی ملت است».(۱) «ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم، ما تابع آرای ملت هستیم».(۲) «حکومت متکی به آرای ملت باشد، به‌گونه‌ای که تمام آحاد ملت در انتخابات فرد یا افرادی که باید مسئولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند…». «در این حکومت به‌طور قطع باید زمامداران امور دائماً با نمایندگان ملت در تصمیم‌گیری‌ها مشورت کنند و اگر نمایندگان موافقت نکنند نمی‌توانند به‌تنهایی تصمیم‌گیرنده باشند».(۳)

 

نظر حضرت امام (ره) در خصوص مسئولیت‌های حکومت

«حکومت در نظر مجتهد واقعی، نشان‌دهندۀ جنبه عملی فقه است و فقه در تمام زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان‌دهندۀ جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است.»(۴)

در جای دیگری می‌فرمایند:

«از غیبت صغری تاکنون که بیش از هزار سال می‌گذرد و ممکن است صد‌هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید، احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود؟… قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن ۲۳ سال زحمت طاقت‌فرسا کشید، فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به ۲۰۰ سال؟ و پس از غیبت صغری، اسلام دیگر همه‌چیزش را رها کرده است؟»(۵) «فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است».(۶)

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید از نظر حضرت امام (ره) انتخابات و مردم‌سالاری، جلب مشارکت مردم در شکل‌گیری نظام سیاسی، وقتی مطلوب است که مقدمه‌ای باشد برای احیای دین الهی در روابط جامعه.

مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در این‌باره می‌فرمایند:

نظام اسلامی باید تضمین کند که ارزش‌های الهی حاکم باشد. آیه مبارکه «الذین ان مکناهم فی‌الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزکات و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر ولله عاقبه الامور»(۷) ناظر به همین معنا است. چون اگر در محیطی، حکام، فرمانروایان و زمامداران مردم را به نیکی امر کردند و از بدی بازداشتند و نماز را اقامه کردند، در آن محیط ارزش‌ها رشد می‌کند.(۸)

این دو وجه مورد تأکید امام (ره) و مقام معظم رهبری، همان مفهوم مردم‌سالاری دینی است و وقتی می‌تواند محقق شود که در جامعه، نظام فرهنگ‌ساز قدرتمندی به‌وجود آید که هم بتواند ناخالصی‌های موجود در فرهنگ را اصلاح کند و هم نگذارد مفاسد جدید از فرهنگ بیگانه وارد کشور شود.

به همین سبب انتخابات مطلوب از نگاه دینی، یعنی حضور حداکثری مردم برای انتخاب شخصی متدین، عالم‌ و توانمند که بتواند امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جامعه را به‌نحوی سامان دهد که هر روز شاهد رشد اعتقادات، ارزش‌ها، الگوهای رفتاری و اخلاقی اسلامی باشیم. برای آنکه بحث از کلی‌گویی خارج شود می‌توان تصور کرد که بعد از برگزاری انتخابات روی این‌گونه پرسش‌ها تعمق کنیم:

۱. آیا انتخابات برگزارشده به افزایش وحدت جامعه میان اقشار و اقوام گوناگون کمک کرده است؟

۲. آیا انتخابات برگزارشده به مشروعیت و مقبولیت نظام افزوده است؟

۳. آیا انتخابات برگزارشده روحیۀ امیدواری به آینده را تقویت کرده است؟

۴. آیا انتخابات برگزارشده علاقه مردم را به رهبری افزایش داده است؟

۵. آیا انتخابات برگزارشده روحیه نخبگان را برای حضور مؤثرتر در سازندگی جامعه تقویت کرده است؟

۶. آیا انتخابات برگزارشده محبوبیت نخبگان سیاسی کشور را ارتقا بخشیده است؟

با این مبنا و این‌گونه پرسش‌های کاربردی، می‌توان به پاسخ نخستین سؤال پرداخت یعنی اینکه:

۱. چه فرصت‌های فرهنگی در جامعه وجود دارد که می‌توان با شناسایی و تقویت و بهره‌مندی از آن، انتخابات مطلوب را برگزار کرد؟

قبل از ورود در پاسخ به این پرسش، لازم است این نکته توضیح داده شود که مفهومی از فرهنگ مورد نظر است که از جامعیت برخوردار بوده و آن عبارت است از: نظامی از اعتقادات بنیادین، ارزش‌ها، هنجارها، الگوهای رفتاری پایدار و نمادهای مورد استفاده در تمامی ارتباطات جامعه.۹)

بدین‌ترتیب می‌توان گفت: در شرایط موجود، برای برگزاری انتخابات مطلوب یک ظرفیت فرهنگی داخلی و یک ظرفیت فرهنگی خارجی داریم که بخش داخلی آن عبارت است از:

الف) اعتقادات و ارزش‌های دینی: آنچه به‌عنوان اعتقادات و ارزش‌های دینی در لایه‌های زیرین ذهنی مردم و در درون جامعه ما وجود دارد، برای حضور در انتخابات و انتخاب فرد شایسته، یک ظرفیت بالفعل و بالقوه مثبت است و به میزانی که نمی‌توانیم از این ظرفیت استفاده کنیم، باید در پاسخ سؤال دوم، یعنی موانع و محدودیت‌ها فرهنگی جامعه در جست‌وجوی دلایل آن باشیم.

مبتنی‌بر وجود این اعتقادات و ارزش‌های دینی است که حضور در انتخابات از آن جهت که انتخاب فرد مناسب به سلامت جامعه کمک می‌کند، وظیفه شرعی تلقی می‌شود و عدم حضور می‌تواند در منطق اسلامی گناه محسوب شود که البته این بحثی است که باید در حوزه اجتهاد مورد بحث و بررسی و اعلام نظر قرار گیرد.

ب) علاقه به وطن: آنچه در فرهنگ جامعه ما به‌عنوان عشق به وطن و علاقه‌مندی برای ارتقای ایران اسلامی وجود دارد، بخش دیگری از ظرفیت‌های بالفعل و بالقوه فرهنگی ماست و اگر کسانی باشند که گرایشات دینی کمتری دارند، اما به‌لحاظ علاقه به وطن و سربلندی کشور احساس مسئولیت می‌کنند، منطقاً باید در انتخاب بهترین فرد در نگاه خود، حضوری فعال داشته باشند و اگر بخشی از این افراد در این فرایند شرکت نمی‌کنند، باید در جست‌وجوی موانع فرهنگی در این بعد بود.

ج) ظرفیت‌های علمی و عقلانی: ظرفیت‌های علمی و عقلانی جامعه، بخش دیگری از ظرفیت‌های فرهنگی جامعه است؛ گرچه این مطلب روشن است که افراد متدین واقعی از دیدگاه اسلام، افرادی عقلانی و علم‌طلب و وطن‌دوست هستند، اما به‌طور مستقل هم باید توجه کرد که گاهی افراد تحصیل‌کرده که عادت به محاسبات عقلانی و ذهنی در تصمیم‌گیری خود دارند، به‌واسطه در دسترس نداشتن اطلاعات کافی یا متأثر از موانع فرهنگی موجود، از ایفای نقش منطقی خود در انتخابات غافل می‌شوند و لازم است برای رفع موانع ذهنی این دسته هم، چاره‌اندیشی کرد.

 

فرصت فرهنگی در بعد خارجی

در شرایط امروز نظام جمهوری اسلامی سرعت افزایش نفوذ و اقتدار نظام جمهوری اسلامی در روابط    بین‌المللی که به لطف صدور پیام انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی، به‌وجود آمده است، یکی از امتیازات خاصی است که ایران اسلامی از آن برخوردار است و هرچقدر انتخابات نظام جمهوری اسلامی مطلوب‌تر برگزار شود، این نفود و اقتدار گسترده‌تر شده و متعاقب آن، بسیاری از موانع سیاسی، اقتصادی تحمیلی به نظام جمهوری اسلامی کاهش پیدا می‌کند. تبیین درست و کامل این ظرفیت در داخل، زمینه‌ساز حضور بهتر و بیشتر مردم در انتخابات خواهد بود.

 

  1. چه موانع و محدودیت‌های فرهنگی در مسیر انتخابات مطلوب وجود دارد؟

این موانع را نیز می‌توان به دو دسته داخلی و خارجی تقسیم کرد و توجه به این معنا داشت که همچون فرصت‌های مثبت فرهنگی، این دو همدیگر را تقویت می‌کنند.

 

 

 

 

 

 

۱. موانع فرهنگی داخلی

این موانع را می‌توان به چهار گروه تقسیم کرد، شامل:

۱ـ۱. موانع فرهنگی ریشه‌دار در فرهنگ بومی جامعه؛

۲ـ۱٫ موانع فرهنگی حاصل از اشتباهات دوستان جاهل؛

۳ـ۱٫ موانع فرهنگی حاصل از تلاش‌های مخالفان داخلی؛

۴ـ۱٫ موانع فرهنگی حاصل از پیامدهای مخرب فرهنگی فعالیت‌های سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی که در فرایند سازندگی کشور صورت می‌گیرد.

۱. موانع فرهنگی ریشه‌دار در فرهنگ بومی جامعه

الف) آثار تداوم حکومت‌های استبدادی در تاریخ ایران

امتداد حکومت‌های استبدادی در طول هزاران سال در ایران در ناخودآگاه ذهن بعضی از ایرانیان نوعی فرار از حکومت را به‌وجود آورده است که می‌توان تجلی آن را در رفتار بعضی از روحانیان با اظهار مقدس‌یابی، که من کاری با حکومت ندارم یا در رفتار بعضی از هنرمندان در نقد غیرمنصفانه و ناعادلانه عملکرد حکومت یا در تحلیل روشنفکرنمایان جامعه با سیاه‌نمایی و تمرکز بر کاستی‌ها و ضعف‌های طبیعی یک جامعه در حال سازندگی مشاهده کرد. این‌گونه اعتقادات و الگوهای رفتاری و انتشار آن در جامعه و اطرافیان این افراد، عامل بازدارندگی بخشی از مردم برای حضور در انتخابات می‌شود.

 

ب) تلقی محدود از مفهوم پیشرفت در افکار عمومی

پیشرفت و توسعه در هر جامعه‌ای، ترکیب پیچیده‌ای از تحولات نرم‌افزاری در اذهان، افکار، سازماندهی‌ها و ساخت سخت‌افزارهای جامعه است. وقتی پیشرفت پایدار و درون‌زا خواهد بود که تحولات در اذهان و افکار و اصلاح ساختارها و نظام‌های درونی جامعه اولویت پیدا کند و نتایج آن در ساخت سخت‌افزارهای مناسب ظاهر شود. متأسفانه در کشورهای عقب ‌نگه‌ داشته شده و از جمله از فرهنگ به‌جا‌مانده از دوران پهلوی در ایران امروز، هنوز بخش زیادی از مردم ما افرادی را مدیر موفق می‌دانند که توانسته باشند در ساخت سخت‌افزارها و پدیده‌هایی که با چشم دیده می‌شود بیشترین موفقیت را داشته باشند و با این معیار در انتخابات شرکت می‌کنند، اما به‌واسطه وجود فطرت پاک انسانی در آنها و پیوند این فطرت با مبانی دینی، در ناخودآگاه خود انتظار دارند این سازندگی مادی و سخت‌افزاری با پیشرفت معنوی و اخلاقی جامعه همراه باشد و وقتی مردم با محاسبات نادرست ذهنی، احساس می‌کنند منتخبان قبلی آنها، این‌گونه عمل نکرده‌اند و علی‌رغم آنکه هر روز اتوبانی، کارخانه‌ای، تأسیساتی را افتتاح می‌کنند در کنار آن احساس می‌کنند، رفتن پای صندوق رأی و انتخاب افراد متدین تأثیری ندارد و هر کسی بیاید مجبور است با درآمدهای نفتی در این‌گونه امور، صرف وقت کند. در عمل دچار سرخوردگی سیاسی می‌شوند، غافل از آنکه، این مشکل فرهنگی است که ریشه آن در افکار بخش قالب مردم جامعه است که در واکنش‌ها و طرح انتظاراتشان تجلی یافته است و مدیران ارشد را دچار گمراهی کرده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ج) نارسایی‌های موجود در فرهنگ عمومی

متأسفانه در فرهنگ جامعه ما آسیب‌هایی چون تعارف زیاد، ریا، تملق، چاپلوسی، دروغ، تنبلی، بی‌نظمی، قانون‌گریزی در بخش‌هایی از جامعه، موجب یک سلسله نارسایی‌ در روابط مردم با مسئولان می‌شود که از جمله آنها، افزایش بی‌رویه توقعات از دولت‌ها، نبود صراحت در توضیح مسائل با مردم، بی‌توجهی به اصلاحات فرهنگی در فرهنگ عمومی و اصلاح فرهنگ‌های سازمانی و فرهنگ‌های اقشار متخصص جامعه، سبب بروز فساد یا بداخلاقی در بخش‌هایی از نظام اجرایی، قضایی و مقننه شده است که این‌گونه آثار فرهنگی، خود را در کاهش حضور مردم در انتخابات ظاهر می‌کند.

 

سوتیترها:

۱٫در جامعه ما هر تصمیم کلان و خردی که گرفته می‌شود، باید بتواند علاوه‌بر تحقق هدف اولیه تصمیم، زمینه را برای تقویت اعتقادات، ارزش‌ها، الگوهای اخلاقی و رفتاری مورد تأیید دین مبین اسلام فراهم کند و نقشی سازنده در شکل‌گیری فرهنگ اسلامی داشته باشد

 

 

  1. آنچه به‌عنوان اعتقادات و ارزش‌های دینی در لایه‌های زیرین ذهنی مردم و در درون جامعه ما وجود دارد، برای حضور در انتخابات و انتخاب فرد شایسته، یک ظرفیت بالفعل و بالقوه مثبت است

 

30نوامبر/16

عقل معاش

سبک درست دخل و خرج

حجت السلام دکتراصغر هادوی

مقدمه:

خانواده مانند یک کشور کوچک است که اگر برای هزینه و درآمد خود برنامه‌ریزی صحیح نداشته باشد دچار ورشکستگی، رکود و در نهایت به فروپاشی می‌شود. سبک زندگی روش‌های صحیح دخل و خرج را نیز شامل می‌شود و در این زمینه باید عادات غلط گذشته را کنار گذاشت و با روش‌های برگرفته از قرآن و سیره امامان معصوم(ع) سبکی نوین را ارائه کرد.

دخل و خرج همان هزینه‌ و درآمد است که در الگوهای بودجه‌ریزی به عنوان دو رکن اساسی شناخته می‌شوند و در آن قاعدتاً ابتدا فهرستی از مخارج یا هزینه‌ها و درآمدها را مشخص می‌کنند و بهترین الگوی برنامه‌ریزی آن است که هزینه‌ها با درآمدها تناسب معقول داشته باشند. معمولاً هزینه‌ها و نیازها بیشتر از درآمدهاست و لذا باید تدبیری اندیشیده شود که موازنه بین درآمد و هزینه و یا دخل و خرج برقرار باشد.

در خانواده هم مانند یک کشور باید این توازن برقرار باشد وگرنه خانواده همواره با بدهی و قرض روزگار سپری می‌کند و اندیشه پرداخت به موقع بدهی‌ها آرامش روانی سرپرست خانوار و اعضای خانواده را بر هم می‌زند. الگوی مصرف هر خانواده با خانواده دیگر تفاوت دارد. شرایط خانوادگی، میزان درآمد، جایگاه اجتماعی، محیط زندگی و سبد مصرفی مورد نیاز، بودجه‌بندی خانوارها را از یکدیگر متمایز می‌سازد. در این متغیرها، عامل چشم و همچشمی، حسادت و ارزش‌های منفی دیگر جائی ندارند و لذا نمی‌توان با درآمد محدود، با مصارف نامتعارف زندگی کرد.

آنچه امروز در خانوارها به عنوان کالاهای قسطی و پرداخت پیوسته وام وجود دارد، لزوماً هماهنگ با هزینه‌های مورد نیاز نبوده، بخشی از آنها معلول خریدهای غیرضروری هستند که از روی چشم و همچشمی تهیه شده و دخل و خرج خانوارها را بر هم زده‌اند. برای برقراری این موازنه باید بایسته‌ها و نبایسته‌های مصرف مشخص شوند.

 

۱) بایسته‌های دخل و خرج

۱/۱ـ افزایش آگاهی‌های اقتصادی

با توجه به دسترسی به اطلاع‌رسانی سریع از طریق فضاهای مجازی و کتاب‌ها و نشریات، اعضای خانواده باید دانش اقتصادی خود را بالا ببرند و از مفاهیمی همچون مصرف، هزینه، درآمد، پس‌انداز و ورشکستگی آگاه باشند. کمترین بهره این آگاهی، برنامه‌ریزی برای درآمد و هزینه خانوار است که در روایات ما به تقدیرالمعیشه معروف است.

۱/۲ـ پرهیز از سواری مجانی

اعضای خانواده باید بدانند که تا مقطع مشخصی می‌توانند نان‌خور سرپرست خانوار باشند، اما بعد از مدتی باید بار تکفل سرپرست خانوار کم شود و در کسب درآمد به او کمک شود. یکی از شاخص‌های پیشرفت جوامع، کاهش بار تکفل است، بدین معنا که نسبت افراد غیرشاغل به افراد شاغل باید کم شود. بدیهی است که افراد زیر ۱۵ سال و بالا ی۶۴ سال نباید کار کنند و می‌بایست تحت تکفل دیگران باشند، اما در فاصله ۱۵ تا ۶۴ سال باید هر کسی نیازهای خود را تأمین کند.

۱/۳ـ پس‌انداز

خرج‌های پیش‌بینی نشده و ضرورت نگران نبودن از آینده، دو عامل مهم برای تشویق پس‌اندازند. در جامعه امروز که حدود شرعی در بانک‌ها رعایت می‌شوند، می‌توان بخشی از درآمد را پس‌انداز کرد تا هم از رکود سرمایه جلوگیری شود و هم به مصرف نیازهای جامعه برسد. هر وقت هم به پس‌انداز نیاز بود، می‌توان آن را دریافت و هزینه کرد. در صدر اسلام هم که سیستم بانکی فعلی وجود نداشت، امامان معصوم به شکلی دیگر پس‌انداز را توصیه می‌کردند.

امام رضا(ع) فرمودند: هرگاه انسان به اندازه خوراک سالش را فراهم آورد، سبکبار و آسوده‌خاطر می‌شود. امامان باقر و صادق(ع) تا زمانی که به قدر خوراک سالشان را آماده نمی‌کردند، ملکی نمی‌خریدند.[۱]

۱/۴ـ پرداخت بدهی‌های شرعی

تصور غلط بعضی بر این است که پرداخت‌های شرعی از قبیل خمس و زکات اثر مستقیم و محسوس آن، کم شدن منابع درآمدی است، در حالی که طبق آیات و روایات اثرات نامحسوسی دارد که موجب افزایش درآمد می‌شود و طبق آنچه مشهور است شبیه از بین بردن شاخه‌های اضافی درخت است که به افزایش محصول می‌انجامد.

۱/۵ـ خالی نمودن خانه از کالاهای غیرضروری

یک نگاه ساده به بسیاری از خانواده‌ها نشان می‌دهد که خانه‌ها تبدیل به انباری برای کالاهای غیرضروری شده‌اند. بسیاری از لوازمی که خریداری می‌شوند، ضروری نیستند و یا مورد استفاده آنها اندک است. به جای خرید این کالاها باید کالاهایی را خرید که هم ضروری هستند و هم دائماً مصرف می‌شوند. در اقتصاد خرید کالاهای بادوام سفارش شده است، اما کالاهائی که مورد مصرف مستقیم خانوارها و یا عاملی برای کسب درآمد باشند، وگرنه با دوام بی‌مصرف فقط موجب افزایش هزینه‌ها می‌شود.

۱/۶ـ مصرف با بیشترین بازدهی اجتماعی

از اصول مسلم علم اقتصاد و در واقع ماهیت آن این است که نیازهای انسان نامحدود و منابع او محدودند، پس باید با محدودیت بودجه‌، باید بهترین و ضروری‌ترین مصارف را انتخاب کرد. تردیدی نیست که کمک به دیگران و از خودگذشتگی و ایثار از زیباترین شعارهای اسلام است که اگر جامه عمل بپوشد بسیاری از نابسامانی‌ها را درمان می‌کند، اما گاهی این ایثار و ازخودگذشتگی نه تنها گره‌ای را نمی‌گشاید، بلکه گره‌هایی جدیدی را در زندگی به وجود می‌آورد.

یکی از عادات غلط این است که عده‌ای در دخل و خرج تعادل ندارند و گروهی دیگر با قرض دادن به آنها نه تنها مشکلشان را برطرف نمی‌کنند، بلکه برای خود هم مشکل می‌آفرینند. هر هزینه‌ای باید بازدهی روشنی داشته باشد. امام صادق(ع) به ابن سنان فرمود: «برای برادر ایمانی خودت در کاری وارد مشو که زیانش برای تو بیشتر از سودش برای او باشد. مردی که بدهی سنگین دارد و تو با مال خویش، بخشی از بدهی او را می‌پردازی، هم مال تو از دست می‌رود و هم نمی‌توانی تمام بدهی او را بپردازی».[۲]

۱/۷ـ کسب درآمد در حد توان

بسیاری از افراد کار ثابت و مشخصی دارند و به همان درآمد بسنده می‌کنند، اما در هزینه کردن به همان اندازه قانع نیستند و به‌ویژه اگر کارمند دولت باشند، با استفاده از اعتبار دولتی خود به خرید کالاهای قسطی اقدام می‌کنند. این مصارف بیش از درآمد آنهاست و لذا باید کار و تلاش خود را هم بیشتر کنند. اگر شرایط کسب درآمد در جامعه فراهم باشد، باید به موازات هزینه‌ها، راه‌های کسب درآمد را هم بیشتر کرد، اما مشکل اینجاست که خواسته‌ها اضافه می‌شوند، ولی داشته‌ها ثابت می‌مانند. برای ایجاد موازنه باید راه‌های کسب درآمد را زیاد کرد. بسیاری از افراد در جاهایی کار می‌کنند که واقعاً حرفه اصلی آنها نیست و فقط به شغل ثابت عادت کرده‌اند و اگر از مجموعه‌ای که در  آن اشتغال دارند خارج شوند، هیچ اخلالی در سیستم به وجود نمی‌آید. این افراد باید توان ذخیره شده خود را آزاد کنند و در جاهای دیگر هم مشغول کار شوند و درآمد کسب کنند.

 

۲) چشم و همچشمی

این پدیده نوعی نابهنجاری اجتماعی است که دامنگیر برخی از خانواده‌ها شده است. الگوپذیری و حسادت از ریشه‌های این بیماری است که جهل و غفلت از آینده، آن را تشدید می‌کند.

در متون دینی ما از قناعت و برخورداری از حد کفاف در زندگی به عنوان عوامل بیش‌گیرنده چشم و همچشمی یاد شده است. کسی که نگاهش به زندگی دیگران است، به یک نمونه اکتفا نمی‌کند و به هر نوع زندگی‌ای حسد می‌ورزد و آرامش خود را فدای آن می‌کند، اما کسی که به آنچه که دارد دلخوش است و کفاف را پیشه خود می‌کند، در آرامش به سر می‌برد. پیامبر(ص) فرمود: «خوشا به حال کسی که زندگی‌اش به قدر کفاف باشد».[۳]

امام علی(ع) فرمود: «هر کس به کفاف زندگی بسنده کند، به‌زودی به آسایش دست می‌یابد و زندگی آسوده و مرفهی را به دست می‌آورد».[۴]

 

۲/۲ـ تقلید از بیگانه

خوراک و پوشاک و معماری و وسایل زندگی هر کشوری متناسب با فرهنگ همان کشور است. امروزه هم در ادبیات توسعه اقتصادی گفته می‌شود که توسعه هر کشور باید توسعه‌ای بومی و مبتنی بر فرهنگ همان کشور باشد. سرعت در اطلاع‌رسانی و وجود رسانه‌های مختلف گرچه موجبات رفاه انسان‌ها را فراهم آورده است، ولی آسیب‌هایی را هم برای جوامع به ارمغان آورده است. بسیاری از خانواده‌ها برای مصرف، مدل‌های بیگانه را الگو قرار داده‌اند که علاوه بر آسیب‌های فرهنگی، بار اضافه هزینه‌ها را نیز به دنبال داشته است.

تقلید از بیگانه و احساس نیازمندی به آنان، واردات کشور را افزایش می‌دهد و در مقیاس کوچک‌تر خانواده را نیز که کشوری کوچک است با افزایش هزینه مواجه می‌کند و خرج را بر دخل غلبه می‌دهد که نتیجه‌اش نابسامانی و فروپاشی خانواده است.

امام صادق(ع) از قول امام علی(ع) نقل می‌کند: «این امت مادام که همچون بیگانگان لباس نپوشند و غذا نخورند همواره در خیر به سر می‌برند، زیرا اگر چنین کنند خداوند، به خواری دچارشان می‌کند.[۵]

۲/۳ـ اسراف و تبذیر

خانواده‌هایی هستند که درآمد بالایی دارند و در مصرف، اسراف و تبذیر می‌کنند و در زمره کسانی قرار می‌گیرند که برادران شیطانند و گناهی بزرگ مرتکب شده‌اند. از آن بدتر کسانی هستند که درآمد کافی ندارند، بیش از نیاز مصرف می‌کنند، دوراندیش و آینده‌نگر نیستند، هیچ پس‌اندازی ندارند و اسراف هم می‌کنند. هنگامی که این رفتار به عادت تبدیل شود، راه برگشت وجود ندارد. این افراد همواره تلاش می‌کنند با قرض گرفتن، کمبودها را جبران و آرامش خود و خانواده را فدای مصرف بیهوده کنند که در نهایت به فروپاشی خانواده تن می‌دهند.

جمع‌بندی

آنچه به عنوان بایسته‌ها و نابایسته‌ها بیان شد فهرست کاملی نیست و می‌توان به هر دو افزود، اماآنچه موجب تعادل بین فرج و دخل ایجاد می شود، برنامه‌ریزی و «تقدیرالمعیشه» است. اگر این برنامه‌ریزی درست انجام شود، تمام بایسته‌ها را درخود دارد و نابایسته‌ها را بیرون می‌نهد، زندگی دچار تجمل بیهوده و یا با تفریط و کم مصرفی روبرو نمی‌شود، یک نوع ساده‌زیستی همراه با آراستگی را به ارمغان می‌آورد که رفاه اسلامی هم در آن دیده می‌شود، رفاهی همراه با آرامش و آسایش روانی خود و خانواده همان که پیامبر برای خود و اهل بیتش از خدا طلب می‌کرد.

منابع:

[۱] . کافی: ج ۵ / ص ۸۹ / ح ۱

[۲] . کافی ـ ج ۲ / ص ۳۳ / ح ۳

[۳] . کافی: ج ۲ / ص ۴۰ / ح ۲

[۴] . بحارالانوار  ـ ج ۷۷ / ص ۲۳۸ / ح ۱

[۵] . محاسن ـ ج ۲ / ص ۱۷۸ / ح

 

سوتیترها:

۱٫

دخل و خرج همان هزینه‌ و درآمد است که در الگوهای بودجه‌ریزی به عنوان دو رکن اساسی شناخته می‌شوند و در آن قاعدتاً ابتدا فهرستی از مخارج یا هزینه‌ها و درآمدها را مشخص می‌کنند و بهترین الگوی برنامه‌ریزی آن است که هزینه‌ها با درآمدها تناسب معقول داشته باشند. معمولاً هزینه‌ها و نیازها بیشتر از درآمدهاست و لذا باید تدبیری اندیشیده شود که موازنه بین درآمد و هزینه و یا دخل و خرج برقرار باشد.

 

۲٫

یکی از عادات غلط این است که عده‌ای در دخل و خرج تعادل ندارند و گروهی دیگر با قرض دادن به آنها نه تنها مشکلشان را برطرف نمی‌کنند، بلکه برای خود هم مشکل می‌آفرینند. هر هزینه‌ای باید بازدهی روشنی داشته باشد. امام صادق(ع) به ابن سنان فرمود: «برای برادر ایمانی خودت در کاری وارد مشو که زیانش برای تو بیشتر از سودش برای او باشد.

 

 

 

30نوامبر/16

برنده و بازنده تحولات۱۳۹۱

سعداله زارعی

سال۱۳۹۱ در تقویم ایران و جهان، یک سالِ «ماندگار» به‌حساب می‌آید؛ زیرا سلسله تحولات در عرصه بین‌المللی، وضع تازه‌ای را نوید داد و تحولات داخل ایران نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. این قلم بدون پرداختن مبسوط به «رخدادها» ـ که در جای خود اهمیت دارد ـ سعی می‌کند بعضی از رخدادهای مرتبط به‌هم را در یک قالب تحلیلی ارائه نماید.

 

الف. تحولات عرصه بین‌الملل

جهان در سال ۱۳۹۱ خورشیدی و به‌عبارتی سال ۲۰۱۲ میلادی، شاهد چالشِ فراگیرتر «هژمونی امنیتی «آمریکا» بود. باراک اوباما در روزهای آغازین سال ۲۰۱۲ ـ دو ماه پیش از پایان سال ۱۳۹۰ ـ در جمع شرکای اروپایی‌اش با صراحت و به‌طور علنی اعلام کرد که: «سال ۲۰۱۲، سال وحدت ما و تفرقه ایرانی‌هاست»، اما هر دوی این پیش‌بینی‌ها به‌نوعی و تا اندازه‌ای اشتباه از آب درآمدند.

غرب تلاش کرد که در مواجهه با ایران خود را متحد و منسجم نشان دهد. از این‌رو به موازات تحریم‌های غیرعادلانه و خارج از چهارچوب شورای امنیت سازمان ملل که از سوی آمریکا دنبال شد، اروپا نیز سلسله تحریم‌هایی مشابه را در حوزه انرژی علیه ایران به‌تصویب رساند و از اواسط تیرماه، آن را اجرایی کرد؛‌ چنان‌که اعمال فشار بر بانک‌ها را برای متوقف‌کردن معاملات با ایران را افزایش داد.

سهم اروپا در صادرات نفت ایران طی سال‌های گذشته حدود ۱۷ درصد بوده است. با وجود این به موازات اعمال فشار اتحادیه اروپا علیه ایران، کشورهای دیگری از دل همین اتحادیه به‌طور غیررسمی و به‌صورت عملی از این بازار استفاده کردند و با ایران وارد معامله شدند. این کشورها عملاً اقدام اتحادیه را خنثی کردند. اقدام این کشورها به پرستیژ و اعتبار اروپا ضربه وارد کرد.

هم‌زمان با این مسئله، فشار بعضی از کشورها به آمریکا و اروپا برای «مستثنی‌شدن» از قاعده عدم همکاری با ایران افزایش پیدا کرد و در نهایت آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها، ۱۳ کشور را از این قاعده مستثنی کردند که نام هند، کره جنوبی و ژاپن از جمله آنان بود و از قضا مهم‌ترین طرف‌های خرید نفت ایران به‌حساب می‌آیند.

در این میان، اقدامات هند در خصوص تمدید بدهی‌های خود به ایران و آزادسازی میلیاردها دلار دارایی ایران که در بانک‌های هندی وجه‌الضمان قراردادهای ایران بود و نیز پرداخت به‌موقع وجوه ناشی از خرید نفت ایران به روند تحریم ایران ضربه جدی وارد کرد. از سوی دیگر دو کشور مهم دیگر، یعنی چین و روسیه هم رسماً اعلام کردند که تحریم‌های یک‌جانبه و خارج از شورای امنیت علیه ایران را به‌رسمیت نمی‌شناسند و این اعلام در واقع نشان داد که ادامه تحریم علیه ایران عملاً مقدور نیست. اما در عین حال آمریکا و اروپا با تصویب قوانین متعدد و در طول سال ۲۰۱۲ سعی کردند وانمود کنند که فشار علیه ایران روندی صعودی دارد.

با این وصف وحدت غرب علیه ایران بیش از آنکه برای ایران دشواری ایجاد کند، آمریکا، انگلیس و فرانسه را در شرایط سخت قرار داد؛ چرا که حفظ «رویه واحد علیه ایران» به‌سادگی امکان‌پذیر نبود.

وحدت داخلی ایران نیز به‌رغم برخی از رخدادهای تلخ و جرایم نابخشودنی که از سوی بعضی از مسئولان کشور روی داد، دچار بحران نشد. آمریکایی‌ها در تحلیل‌های اطلاعاتی و عملیاتی خود با‌صراحت گفته بودند تحریم، ایران را به دو پاره تقسیم می‌کند و در نهایت آن دسته از نیروهای اجتماعی که خواستار رفع تحریم‌ها و کوتاه‌آمدن ایران هستند، به‌صحنه می‌آیند و کار را برای رهبری انقلاب و نهادهای آن دشوار می‌کنند.

آمریکایی‌ها معتقد بودند تحریم، مسئولان ایرانی را رودرروی هم قرار می‌دهد و بعضی از آنان برای موجّه جلوه‌دادن مواضع خود، گفت‌وگو با غرب و حل‌و‌فصل مسائل با آن را مطرح خواهند کرد و در مقابلِ آنان، مسئولان دیگر را که دغدغه حفظ اصول و بنیان‌های انقلاب و نظام دارند علیه آنان وارد عمل می‌کند.

بعضی از مسئولان کشور تا حدی در این زمین بازی کردند و به علنی و برجسته‌سازی اختلافات میان قوا روی آوردند، و با وجود این، از یک‌سو مردم کشور نیز دچار تشتت و اختلاف نشدند. و حضور نزدیک به ۳۰ میلیون نفر در تظاهرات سالگرد انقلاب و تأکید بر روی اصول و مخالفت با مذاکره با آمریکا نشان داد که فشارهای اقتصادی و عملیات روانی و طراحی اطلاعاتی دشمن به‌جایی نرسیده است.

در طول سال ۱۳۹۱، به‌جز اتفاق محدود و برنامه‌ریزی‌شده‌ای که در شهریورماه در بازار طلای تهران اتفاق افتاد، هیچ گروهی در هیچ شهرِ کشور در اعتراض به وضع موجود به خیابان نیامدند. از سوی دیگر رهبر معظم انقلاب اسلامی با تدبیر و هوشمندی فوق‌العاده خود از تبدیل‌شدن اختلافات مسئولان به «بحران» جلوگیری کردند و عملاً نشان دادند که حتی اختلاف قوا، نظام سیاسی را دچار بحران نمی‌کند.

با این وصف، اگرچه سال۱۳۹۱ دشواری‌هایی را برای مردم و رهبری دربرداشت، ولی عبور نظام از شرایطی که دشمن آشکارا آن را «خردکننده» و «فیصله‌دهنده» معرفی می‌کرد، از آن فشارها مهم‌تر بود.

چالش اَبَرقدرتی

آمریکا در سال ۱۳۹۱ بارها اعتراف کرد که قدرت آمریکا در حل‌و‌فصل و حتی مدیریت تحولات جهانی با محدودیت‌ها و ناکامی‌های بسیاری مواجه شده است. آمریکا در سال ۱۳۹۱ برای حل بحران امنیتی و نظامی سوریه از همه ظرفیت خود استفاده کرد، اما در نهایت نتوانست «اسد» را سرنگون کند و اعتراف کرد که تغییرات در سوریه با ابزارهای نظامی ـ امنیتی اتفاق نمی‌افتد.

بحرانی که برای عناصر موسوم به دیپلمات‌های آمریکایی در «بنغازی» روی داد و منجر به کشته‌شدن سفیر آمریکا شد، هم نشان داد که در شمال آفریقا اوضاع در کنترل آمریکا نیست. تأکید آمریکا بر خروج بخش اعظم نیروهای نظامی از افغانستان و پای‌بندی به توافق لیسبون هم بُعد دیگری از اعتراف آمریکا به این نکته بود که توان امنیتی نظامی آمریکا در حل و مدیریت تحولات با سایش زیادی مواجه شده و این در حالی است که وجه ‌امتیاز آمریکا از دیگران همین قدرت نظامی امنیتی آن است.

آمریکا در سال ۲۰۱۲ و ۱۳۹۱ در حوزه فلسطین هم نتوانست اقدام مؤثری انجام دهد. جنگ هشت‌روزه غزه که در اواخر آذرماه روی داد و در نهایت تن‌دادن اسرائیل به خواسته‌های جنبش مقاومت فلسطین، نشان داد که روند تحولات مربوط به فلسطین در چهارچوب نگاه و منافع آمریکا قرار ندارد. این در حالی است که آمریکایی‌ها با‌صراحت اعلام کرده‌اند که حل هر پرونده‌ای در خاورمیانه موقوف به حل پرونده فلسطین است. نکته حائز اهمیت دیگر، تغییرات عمده در حوزه‌های نظامی ـ امنیتی آمریکا بود.

اوباما به بهانه پایان‌یافتن دور اول ریاست‌جمهوری‌اش، وزرای دفاع و خارجه و رئیس سازمان سیا را کنار گذاشت و افراد دیگری را جایگزین کرد و در عین حال سعی کرد این تغییرات را در راستای بهبود وضع امنیتی و دیپلماتیک آمریکا معرفی کند. ولی تحلیلگران معتقدند تغییر عمده در گروه اصلی دولت اوباما، نشان‌دهنده ناکامی او در چهار سال گذشته است.

 

ب. تحولات در منطقه عربی ـ اسلامی

تحولات منطقه عربی طی سال ۱۳۹۱ به‌صورتی معماگونه درگیر موضوع «هویت» بود. در محافل علمی بحث بر سر اینکه این تحولات، انقلاب (Revoloution) هستند یا صرفاً جنبش (Movement) مطرح بود و در این میان بعضی میانه این دو را برگزیدند و گفتند این خیزش‌ها (Refuloution) و به تعبیر فارسی آن «اصقلاب» بوده است. دامنه این بحث تا آنجا بالا گرفته است که بعضی می‌گویند اساساً امکان ندارد که در کشورهای عربی شمال آفریقا و کشورهای مشابه آنها در آسیای غربی، انقلاب روی دهد؛ زیرا بنیان‌های مذهبی و سنت‌های بومی انقلاب را برنمی‌تابند.

برای قضاوت پیرامون انقلاب یا اصلاحات‌بودن تحولات منطقه عربی باید به شاخص‌ها توجه کرد. با نگاه به این شاخص‌ها می‌توانیم بگوییم اگر دگرگونی در مناسبات داخلی و خارجی دولت‌های برآمده از تحولات روی ‌داده است، در این کشورها انقلاب شده و اگر مناسبات دوره گذشته به‌نوعی بازسازی شده و تداوم پیدا کرده، آنچه روی داده «اصلاح» بوده است. به‌عنوان مثال «مردم‌سالاری» و «عدالت» در عرصه داخلی شاخص‌های تغییرات انقلابی است و «ایران» و «فلسطین» در عرصه خارجی شاخص‌های تغییرات انقلابی هستند.

اگر نگاهی به روند تحولات در مصر، لیبی و تونس بیندازیم، درمی‌یابیم که به این شاخص‌ها و مشابه‌های آنان به‌صورت ناقص نگریسته شده است؛ یعنی انتخابات آزاد تا حدی برگزار شده، عدالت در برخی حوزه‌ها مورد توجه قرار گرفته، روابط قهرآمیز با جمهوری اسلامی ایران تا حدی به روابط مهرآمیز تبدیل شده و فلسطین در سیاست خارجی این کشورها تا حدودی از حاشیه به متن آمده است.

با این وصف در یک جمع‌بندی می‌توان گفت که هنوز زود است که ما به عباراتی نظیر اصقلاب یا رفولوشن (Refuloution) برسیم.

انقلاب‌ها در کشورهای عربی با چالش‌های عدیده‌ای مواجه هستند. این چالش‌ها سرعت این انقلاب‌ها را تا حد بسیاری کُند کرده است. نخستین چالش آن، چالش هدف‌گذاری است. در این کشورها دو نیروی متضاد تلاش کرده‌اند تا معنا و هدف انقلاب‌ها را توضیح دهند؛ نیروهای «انقلاب» و «نیروهای سازش».

نیروهای انقلاب تغییرات بنیادین را مدنظر دارند و با شاخص‌های اجماعی نظیر آنچه گفته شد تلاش می‌کنند تا انقلاب را حفظ کنند. این نیروها به‌طور عمده نیروهای جوان این جوامع هستند که نه پای‌بند سنت‌های گذشته‌اند و نه منافع انقلاب را با منافع حزب و جناح خود پیوند می‌زنند. اینها همان نیروهایی هستند که انقلاب را به‌وجود آورده و سبب سرنگونی نظام‌های وابسته و فاسد در کشورهای مصر، لیبی و تونس بوده‌اند.

در مقابل اینها نیروهای سازش قرار دارند که در چهارچوب سنت‌ها عمل می‌کنند و حفظ انقلاب را با حفظ خود و گروه خود در «قدرت» پیوند زده‌اند. انتخابات‌های گذشته دسته دوم را به‌قدرت رسانده است؛ زیرا از سازمان و اعتبار نسبی اجتماعی برخوردار بوده‌اند و دسته اول را به حاشیه قدرت رانده است. اما در عین حال به‌دلیل اینکه نیروهای دسته اول وفادارتر به اصول انقلاب هستند، شکل‌گیری دولت‌های جدید که نشانه‌های جدی از تحول را با خود ندارند، آنان را در میادین نگه داشته است و از این‌رو می‌بینیم که میدان التحریر مصر، خیابان‌های منتهی به کاخ ریاست‌جمهوری در تونس و میدان مرکزی بنغازی شاهد تداوم حضور «تغییرطلبان» است.

هم‌زمان با حضور نیروهای انقلاب در این میادین و خیابان‌ها، نیروهای داخلی و خارجی را که اساساً با انقلاب و حتی اصلاح موافق نیستند هم به‌صحنه آورده است. آنان از یک‌سو نیروهای انقلابی را تشویق به ادامه حضور در خیابان کرده و این حضور اعتراضی را بخشی از حقوق مدنی آنان قلمداد می‌کنند و در همان حال نیروهای دسته دوم ـ اصلاح‌گرایان ـ را برای بازتولید و تداوم مناسبات داخلی و خارجی دوره رژیم‌های پیشین تحت فشار قرار می‌دهند. آمریکایی‌ها طی دو ماه گذشته از یک‌سو به مخالفان مُرسی نزدیک شدند و پیگیری حقوق آنان را به‌عهده گرفتند که سبب اعتراض رسمی رئیس‌جمهور مصر شد. در همان حال دولت اخوان، محمد المرسی را برای اعلام تمکین به پیمان کمپ‌دیوید تحت فشار قرار دادند و کمک‌های اقتصادی به این کشور را منوط‌به تداوم روابط مصر و اسرائیل کردند. در واقع در کشاکش اختلاف میان نیروهای انقلاب و نیروهای اصلاح در این کشورها از یک طرف بقایای رژیم گذشته ـ فلول ـ به بازگشت خود به قدرت امیدوار شدند و از طرف دیگر غرب که منافع خود را از سوی این انقلاب‌ها در تهدید می‌دید، امیدوار است با توطئه و مذاکره بتواند سیطره خود به این جوامع را تداوم ببخشد. اما تجربه تاریخی نشان داده است که بالاخره نیروهای انقلاب بر نیروهای اصلاح غلبه می‌کنند. این تجربه انقلاب‌های دنیاست کما اینکه تجربه انقلاب اسلامی ایران نیز بیانگر همین است.

چالش‌ رهبری دومین و یکی از مهم‌ترین چالش‌های کنونی انقلاب‌های عربی، «چالش رهبری» است. بعضی گفته‌اند انقلاب‌های عربی فاقد عنصر رهبری است و معتقدند این مسئله‌ای ریشه‌ای در کشورهای با اکثریت سُنّی است. در این میان بعضی گفته‌اند، اینکه سیدجمال‌الدین اسدآبادی وقتی از اصلاح در ایران سخن می‌گوید «علمای ایران» را مورد خطاب قرار می‌دهد، ولی وقتی از اصلاح در مصر سخن می‌گوید «جوانان مصر» را مخاطب قرار می‌دهد، نشانه توجه سیّد به فقدان عنصر رهبری در مصر است. بعضی هم گفته‌اند رهبر را باید در دو سطح مورد توجه قرار داد؛ رهبری به‌مثابه «مدیریت» و رهبری به‌عنوان «هدایت‌گر به‌سوی آرمان‌ها».

رهبری در قامت مدیریت در کشورهای انقلاب‌کرده تا حدودی در یکی از دو وجه فردی یا حزبی و فدراسیونی شکل و سامان گفته است، اما رهبری در قامت هدایت‌گر به‌سوی آرمان‌ها تحقق پیدا نکرده است و در نهایت نتیجه گرفته شده است که تا زمانی که رهبری از نوع دوم در این کشورها شکل نگیرد، چالش انقلاب با ضدانقلاب تداوم پیدا می‌کند. بعضی هم گفته‌اند از آنجا که رهبری از نوع دوم در این کشورها اساساً امکان‌پذیر نیست، باید به‌نوعی دنبال «بدیل»های [جایگزین‌های] رهبری رفت.

چه مواردی می‌تواند بدیل رهبری هدایت‌گر در کشورهای عربی باشد؟ بعضی گفته‌اند «ایدئولوژی» می‌تواند بدیل رهبری الهام‌بخش باشد یا بخشی از جای خالی آن را پُر کند. به‌عبارت دیگر توافق نیروهای انقلاب بر سر اصول مشخص و تعهد جمعی آنان به حفظ این اصول می‌تواند تا حد زیادی مانع رخنه نیروهای مخالف انقلاب باشد.

بعضی هم گفته‌اند «راهبردها» می‌توانند تا حدی نقش رهبری آرمان‌نگر را ایفا کند؛ به این معنا که اگر یک قانون اساسی بتواند راهبردهای انقلاب را بیان کند و راه تجدیدنظر در این راهبردها را سد کند، می‌توان بدون وجود رهبر هدایت‌گر هم انقلاب‌ها را به سر منزل مقصود رساند.

بعضی‌ها هم گفته‌اند «نظام‌سازی جدید» می‌تواند تا حدی خلأ رهبری را پر کند؛ به این معنا که اگر تا زمانی که شور انقلابی وجود دارد و نیروهای انقلاب میدان را ترک نکرده‌اند «سامان سیاسی جدید» شکل بگیرد و به هنجار تبدیل شود، امکان تغییر مسیر انقلاب و بازگشت رژیم‌ها و مناسبات دوره گذشته از بین می‌رود.

بعضی هم گفته‌اند «تداوم حضور در میدان» می‌تواند تا حد زیادی خلأ رهبری را پر کند؛ به این معنا که تا مردم و نیروهای انقلاب در صحنه‌اند، انقلاب به‌رغم نوسان‌ها، راه خود را پیدا کرده و بر نیروهای مخالف خود غلبه می‌کند. این پیشنهادات و راهکارها هرکدام در جای خود درست و کمک‌کننده به‌حساب می‌آیند و هرکدام هم در متن خود با شروط و امّا‌و‌اگرها و نیز با تردیدهایی مواجه هستند و با تمام این اوصاف، از آنجا که خلأ «رهبری هدایت‌گر» در کشورهای عربی به این راحتی قابل حل‌و‌فصل نیست، گریزی هم از روی‌آوردن به بدیل‌ها نیست. البته این بدیل‌ها می‌تواند در کشورهای مختلف از وضعیت متفاوتی برخوردار باشند و یک نسخه برای همه جواب ندهد.

 

 

ج. انقلاب اسلامی و حمایت ماندگار

انقلاب ایران در سی‌و‌چهارمین سالگرد خود شاهد حضور ده‌ها میلیون نفر از هواداران خود در خیابان‌ها و میادین بود و این حضور، بر پا ماندنِ انقلاب و رخداد عظیم بهمن ۱۳۵۷ را به‌اثبات رساند و خود به یک «پدیده» تبدیل شد؛ زیرا انقلاب‌هایی که در دنیا به «بزرگ» و «کبیر» هم یاد می‌شوند، نتوانسته‌اند بیش از چند سال دوام بیاورند. انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه حدود ۹ سال دوام آورد و با به قدرت رسیدن ناپلئون بناپارت به افول گرایید و از ۱۷۹۵ دیگر از حضور مردم در مراسم سالگرد خبری نبود، همان‌گونه که در روسیه، انقلاب بیش از ۷ سال دوام نیاورد و با روی کار آمدن ژوزف استالین، حامیان انقلاب، میدان را ترک کردند. وقتی دنیا می‌بیند سی‌و‌چهار سال پس از وقوع انقلاب اسلامی، مردم با همان حرارت و شعار سال پیروزی انقلاب در صحنه هستند، حیرت می‌کند.

انقلاب در نقطه رهبری هم با شگفتی توأم است. در انقلاب‌های شناخته‌شده دنیا، رهبری خود یک «بحران» است و از این‌رو در فواصل زمانی بسیار کوتاه، رهبران انقلاب تغییر کرده‌اند. در فرانسه، «میرابو» به‌زودی جای خود را به «دانتون» و او جای خود را به «روبسپیر» داد و سپس یکی دو سال بعد، نوبت به ناپلئون رسید. در روسیه نیز پس از آنکه رهبران فوریه به‌وسیله رهبران اکتبر کنار زده شدند، «لنین» به ریاست حزب و ریاست کشور روسیه رسید. لنین هم حدود ۵ سال بعد در‌حالی‌که حافظه خود را از دست داده بود، جای خود را به «استالین» داد و او در دوره‌ای طولانی ۱۳۰۳ تا ۱۳۳۲ به قلع‌و‌قمع نیروهای انقلاب پرداخت و از این‌رو، این موضوع شکلی تئوریک پیدا کرد و همه می‌گفتند، انقلاب فرزندان خود را می‌خورد.

همین موضوع به‌شکل دیگری در انقلاب ۱۹۶۲ الجزایر پیش آمد و رهبران انقلاب پی‌درپی یکدیگر را از صدر انقلاب به‌زیر می‌کشیدند و به‌همراه این تغییرات انقلاب گام‌های بزرگی را به‌سمت نابودی برمی‌داشت.

رهبری انقلاب اسلامی براساس آرمان‌ها شکل گرفته است و شکلی کاملاً طبیعی دارد. حضرت امام خمینی (قدس سره) به‌طور طبیعی و از همان نقاط آغاز، یعنی سال ۱۳۴۱ رهبری انقلاب را برعهده داشت و تا آخر با محبوبیت بسیار، انقلاب را رهبری کرد و در زمان درگذشتش با جمعیتی بیش از آنان‌که در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ او را استقبال کرده بودند، بدرقه شد.

رهبر کنونی انقلاب هم ضمن آنکه به اشاره حضرت امام و در یک بستر کاملاً حقوقی و اخلاقی، اداره انقلاب را برعهده گرفته است، در اوج محبوبیت، انقلاب را بر همان پایه‌هایی که در سال ۵۷ به دست مردم بنا شد، اداره می‌کند.

در عین حال رهبری انقلاب اسلامی مهم‌ترین عامل بقای ارزش‌ها و حضور مردم در صحنه به‌حساب می‌آید. از این‌رو، می‌توان گفت رهبری به‌اندازه اصل انقلاب در نزد مردم محبوبیت دارد. میزان استقبال از ایشان در پایتخت و استان‌ها به‌خوبی ثابت می‌کند که تداوم رهبری ایشان بیش از آنکه براساس ساختار و سیستم سیاسی باشد، براساس خواسته‌های مردمی است. به همین سبب، غرب اعتراف می‌کند که هیچ‌کس در ایران نمی‌تواند با نقش رهبری در نفوذ اجتماعی رقابت کند.

بر این اساس، دشمنان از یک‌سو به‌زانو در‌آوردن انقلاب اسلامی را مستلزم به‌زانو درآوردن رهبری انقلاب می‌دانند و از سوی دیگر خنثی‌کردن رهبری را در زدودن یا کاستن اقتدار رهبری می‌دانند؛ موضوعی که بسیار شنیده می‌شود نوعاً از یک توطئه خبر می‌دهد.

ما طی هفته‌ها و ماه‌های اخیر، فراوان شنیده‌ایم که «از توان رهبری در جمع‌کردن مسائل و نقطه پایان گذاشتن بر اختلافات داخلی کاسته شده است» یا می‌شنویم که در آینده نزدیک شرایطی در ایران به‌وجود می‌آید که قدرت رهبری را در ایران با چالش جدی مواجه می‌کند. البته این یک ادعا بیش نیست؛ زیرا هیچ دلیلی برای چنین رخدادی وجود ندارد. از سوی دیگر این می‌تواند مقدمه یک اقدام علیه رهبر باشد.

طی سال‌های اخیر، در درون نظام جمهوری اسلامی گروهی توسعه قدرت خود را در کاستن از اقتدار ولی‌فقیه جست‌وجو می‌کنند، اما می‌دانند که اگر با‌صراحت از چنین چیزی سخن بگویند از یک‌سو ـ به‌دلیل آنکه مشروعیت حقوقی هر عنصر نظام به‌همراهی با روح قانون اساسی که ولایت فقیه است، بستگی دارد ـ وجاهت حقوقی خود را از دست می‌دهند و از سوی دیگر، با واکنش میلیون‌ها نفر از معتقدان به اصل ولایت فقیه مواجه می‌شوند.

بر این اساس، بعضی سعی کردند در یک تفسیر موسع از ولایت، آن را به حوزه‌های ذهنی و ماوراء طبیعی یا ولایت امام غایب (ع) منتقل کنند، کما اینکه با دم‌زدن از انسان کامل و مبهم‌گویی راجع‌به آن، سعی می‌کنند که از امام زمان (عج) تفسیری فراشریعت ارائه کنند و از مسئولیت در برابر امر صریح امام زمان ـ مبنی‌بر «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا» ـ شانه خالی نمایند یا در برابر امر ولایت فقیه که قطعاً توأمان با شریعت، حقوق اساسی و مصلحت مردم تطبیق می‌کند به قَسمی استناد می‌کنند که در هنگام پذیرش مسئولیت خورده‌اند و حال آنکه در متن همان قسم، پاسداری از نظام و مبانی اسلام و جمهوری اسلامی و پرهیز از خودکامگی آمده و مقتضای آن رفتار در چارچوب حقوقی که به تصویب خبرنگان و ملت رسیده است.

 

سوتیتر۱: آمریکایی‌ها در تحلیل‌های اطلاعاتی و عملیاتی خود با‌صراحت گفته بودند تحریم، ایران را به دو پاره تقسیم می‌کند و در نهایت آن دسته از نیروهای اجتماعی که خواستار رفع تحریم‌ها و کوتاه‌آمدن ایران هستند، به‌صحنه می‌آیند و کار را برای رهبری انقلاب و نهادهای آن دشوار می‌کنند.

 

سوتیتر۲: رهبر معظم انقلاب اسلامی با تدبیر و هوشمندی فوق‌العاده خود از تبدیل‌شدن اختلافات مسئولان به «بحران» جلوگیری کردند و عملاً نشان دادند که حتی اختلاف قوا، نظام سیاسی را دچار بحران نمی‌کند

 

سوتیتر ۳: انقلاب‌ها در کشورهای عربی با چالش‌های عدیده‌ای مواجه هستند. این چالش‌ها سرعت این انقلاب‌ها را تا حد بسیاری کُند کرده است. نخستین چالش آن، چالش هدف‌گذاری است و دومین و یکی مهم‌ترین چالش‌های کنونی انقلاب‌های عربی، «چالش رهبری» است

30نوامبر/16

اصول، اهداف، روش‌ها و فنون تربیت دینی

دکتر مرضیه مختاری‌پور

چگونه تربیت دینی کودکان را آغاز کنیم و مسائل دینی را برا ی آنان بازگو کنیم؟ اصولاً از نظر اسلام تربیت از گهواره آغاز می‌شود و در خانواده شکل می‌گیرد. مقدمات و پایه‌گذاری آن از مرحله تشکیل جنین و حتی قبل از آن است، ولی آنچه که صورت رسمی دارد از لحظه تولد است و با خواندن اذان و اقامه در دو گوش کودک شروع می‌شود. پیش از اینکه درباره مقاصد و محتوا و شیوه‌ها و فنون تربیت مذهبی کودکان سخن بگوییم ضروری است از سه اصل مهمی که برای تربیت دینی لازم است سخن به‌میان آوریم.

اصول تربیت دینی بدین قرارند:

  1. آگاهی و معرفت: ما مدعی نیستیم که کودک قادر به درک همه مسائل و جوانب مربوط به مذهب باشد یا آنچه را که می‌گوییم دریابد، ولی این نکته باید مورد نظر باشد که به میزان توانایی درک مطالب و فهم او مسائل را به او تزریق کنیم و به حساب اینکه او خردسال است و هنوز وقت بسیاری برای متدین‌شدن دارد در این کار تعلـل نکنیم.
  2. شور و احساس: طفل می‌بایست کم‌و‌بیش با جماعات و اجتماعات مذهبی آشنا شود. در مراسم مذهبی، دعاهای دسته‌جمعی، سرودها و مراثی و در عبادت‌های جمعی مانند نمازهای جمعه و جماعت شرکت کند و کم‌و‌بیش هیجانات، شادی‌ها، اشک‌ها و آه و ناله‌ها را ببیند. این امر در برانگیختن عواطف و شور مذهبی طفل مؤثر است. همچنین نقل داستان‌های مذهبی نیز در این امر مفید است.
  3. رفتار و عمل: نقش عمل و رفتار بیش از منطق و گفتار در تربیت مؤثر است. دل‌ها از طریق عمل  متوجه حقیقت‌ها می‌شوند و عادات مذهبی پدید می‌آیند و میل به طاعت و عبادت در فرد شکل می‌گیرد. این روش تعلیم پیامبر بود که به مردم می‌فرمود: ببینید من چگونه عمل می‌کنم شما هم همان کار را بکنید. در چگونگی تربیت دینی کودکان می‌بایست نقاط و مقاصدی روشن باشد و مربی بداند که می‌خواهد چه مسیری را تعقیب کند، می‌خواهد به چه اهدافی برسد؟ چه چیزهایی را می‌خواهد به کودک بیاموزد؟

 

 

اهداف تربیت دینی

مقصد کلی، مذهبی بار‌آوردن کودک است؛ به‌گونه‌ای که به تعالیم مذهب مؤمن و معتقد و برنامه‌های آن را عامل باشد. هدف این است که کودک ما اسلام را به‌عنوان مکتبی سازنده و حیات‌بخش بپذیرد و تعالیم آن را به‌صورت افکاری اصیل و هیجان‌انگیز در خود پذیرا شود. زندگی حال و آینده خود را براساس فلسفه‌ای که مذهب معین می‌کند رنگ و صورت دهد و در ایجاد و محیط مورد تأیید مذهب که محیطی پاک و به‌دور از هرگونه بدآموزی است کوشش و تلاش کند. در این مرحله سه‌ گونه هدف در رابطه با دین برای فرزندان پیش می‌آید:

  1. رشد، گسترش و تقویت حس مذهبی و علاقه‌مندی به دین:نکته در خور توجه در این زمینه آن است که فرزندان در این سنین، به‌دلیل غرور نوجوانی، گاه از طرح همه پرسش‌های خویش پرهیز دارند و همچنین به‌دلیل رشد عقلانیت و قوه استدلالشان به هر پاسخی راضی نمی‌شوند؛ از این‌رو بر ما است که مستقیم و غیرمستقیم، آنان را به سخن آورده و سپس پرسش‌هایشان را مستدل و منطقی و در حد فهم و درکشان پاسخ دهیم. از سوی دیگر در دوران بلوغ همزمان با بیدار‌شدن دیگر غرایز و نیازهای روانی، وجدان دینی و اخلاقی نیز در درون نوجوان بیدار و فعال می‌شود و او را به تفکر درباره معنویات و حقایق دینی وا می‌دارد. به همین سبب یکی از نیازهای اصیل نوجوانان در این سن، نیازها و انگیزه‌های دینی و الهی آنهاست. از این‌رو دانشمندان دوره نوجوانی را دوره شکل‌گیری اعتقادات می‌دانند. در این سنین نوجوان با کنجکاوی و خواست درونی به‌دنبال دست‌یافتن به هویت ایدئولوژیک (عقیدتی) است؛ به‌نحوی که بتواند در پرتو آن به «فلسفه زندگیِ» روشنی دست یابد. پرسش‌های زیادی که در این دوران در خصوص مسائل فکری و اعتقادی برای نوجوان مطرح می‌شود و او در پیِ یافتن پاسخ این پرسش‌ها به جست‌وجو می‌پردازد همه برخاسته از این انگیزه درونی است. آنچه مهم است این است که نباید نوجوان را در راه حل‌و‌فصل مسائل فکری و یافتن پاسخ برای پرسش‌های اساسی تنها گذاشت و با معرفی کتاب‌های مناسب و بحث و گفت‌وگو با او ذهنش را نسبت به مسائل روشن کرد. مناسب‌ترین افراد برای این کار مهم، معلمان و مربیان مدارس هستند.
  2. آموزش قرآن: در روایات از آموزش قرائت قرآن به‌عنوان یکی از وظایف والدین در تربیت فرزندان‌شان یاد شده است. بر همین اساس، امام علی (ع) به معلمی که «بسم الله الرحمن الرحیم» را به فرزندان خردسالش آموخته بود، به گنجایش دهان استاد، طلا و جواهر هدیه داد. امام حسن عسکری (ع) نیز در روایتی ثواب آموزش قرآن به فرزندان را تشکیل‌دهنده بخش بزرگی از نامه اعمال والدین می‌شمارد.
  3. آشناسازی با مفاهیم و معارف اسلامی: افزون بر قرائت قرآن، باید معانی، مفاهیم، داستان‌ها و مثل‌های قرآن را به کودکانمان بیاموزیم و در کنار آن با روایات و احادیث معصومان (ع) آشنایشان کنیم و برای لحظه‌لحظه زندگی، الگویی عملی در مقابل چشمانشان قرار دهیم. امام علی (ع) در این‌باره چنین توصیه می‌کند: «از دانش ما به کودکان‌ خود بیاموزید که خداوند بدین‌وسیله منافعی به ایشان رساند.»(۱)

امام صادق (ع) نیز به شیعیان خویش سفارش می‌کند که نونهالان خود را پیش از آنکه افکار و اندیشه‌های انحرافی، گمراهشان کند، با احادیث اهل بیت (ع) آشنا کنند. مهم‌ترین موضوعاتی که فرزندان باید با آنها آشنا باشند را می‌توان بدین‌ترتیب فهرست کرد:

  • خداشناسی: معرفی خدا و صفات او، عدالت و حکمت الهی در آفرینش جهان و توضیح درباره بلاها و امتحانات؛
  • راهنماشناسی: شناخت پیامبران و فلسفه نبوت و آشنایی با امامان و کارکردهای امامت؛
  • معادشناسی: رستاخیز، حسابرسی، برزخ، قبر، کیفر و پاداش؛
  • انسان‌شناسی: رابطه انسان با خدا و جهان هستی، نظارت خدا بر انسان، خلافت انسان در زمین.
  1. محبت به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع): وظایف والدین تنها به آموزش برخی مفاهیم و ایجاد پاره‌ای از نگرش‌ها محدود نمی‌شود، بلکه بر آنهاست که برخی گرایش‌های مثبت را به فرزندان خود القا کنند و در جان‌هایشان رسوخ دهند. محبت به خوب‌ها و خوبی‌ها و نفرت از بدها و بدی‌ها، ایمن‌سازی قوی و مؤثری در مقابل هرگونه زشتی و گناه بوده، محرکی به‌سوی کمال و ترقی معنوی به‌شمار می‌رود. محبت به معصومان (ع) آنان را به حقایقی عینی و الگوهایی عملی مبدل کرده، امکان همانندسازی با آنها را فراهم می‌آورد. پیامبر اعظم (ص) در روایتی می‌فرماید: «فرزندان خود را بر دوست داشتن پیامبرتان و محبت به اهل بیت او تربیت کنید.»(۲)

 

ابزار و فنون تربیت دینی

وسایل و ابزار تربیت در این راه بسیار و برخی از آنها عبارت‌اند از:

داستان‌ها: منظور داستان‌های مربوط به پیشینیان مذهب است که بیان آن ضمن افزایش سطح فکر و معرفت کودکان سبب ایجاد عُلقه (دلبستگی) و تلاش برای همانندی هم خواهد بود.

محافل و مجامع: قرار‌دادن کودک در جوّ مذهبی مثل مساجد و محافل، جلسات مذهبی، اجتماعات سالم دینی در رشد و پرورش دینی آنها بسیار مؤثر است.

رفتارهای مذهبی جمعی: برگزاری نماز جماعت، تربیت گروه سرودهای مذهبی، عبادت‌های جمعی، آوازهای مذهبی به‌صورت گروهی در تربیت مذهبی کودکان بسیار مؤثر است و موجباتی را برای رشد مذهبی، صفا و اخلاص فراهم می‌آورد.

ارائه الگو: خانواده الگوهای مناسبی را برای نوجوان خود فراهم کنند. میزان حضور خانواده در اجتماع نیز در این نکته اهمیت بسزایی دارد. امام صادق علیه السلام در این‌باره می‌فرماید: «کونوا دعاه الناس باعمالکم و لاتکونوا دعاه الناس بالسنتکم» با کردار و رفتار مردم را به خوبی‌ها و نیکی‌ها دعوت کنید نه با زبان‌های خود.(۳)

وجود الگوی عملی در مسائل دینی و اخلاقی ضروری است. قرآن کریم در این زمینه در سوره احزاب آیه ۲۱ می‌فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» همانا رسول خدا برای شما اسوه و الگوی خوبی است. باید به تناسب سن و فهم و درک و بصیرت در نوجوانان، همان بصیرتی را به‌وجود آورد که اسلام ما را به آن دعوت می‌کند.(۴)

 

آسیب‌شناسی تربیت دینی

به نظر می‏رسد در آسیب‏شناسی تربیت دینی، مهم‏تر از هر چیز، آسیب‌شناسی مبانی نظری تربیت دینی در نظام آموزشی کشور، باید بررسی شود. به‌هر‌حال، سیاست‌گذاری‏ها و برنامه‏ریزی‏ها، بر مبانی نظری پذیرفته‌ شده در بین سیاست‌گذاران و برنامه‏ریزان مبتنی هستند و تا هنگامی که نگرش آنان درباره تربیت اسلامی دچار کاستی و نارسایی باشد، نمی‏توان انتظار داشت که سیاست‏ها و برنامه‏ها، متقن و نتیجه‌بخش شوند؛ به‌خصوص در عرصه آموزش و پرورش که در سلسله طولی عوامل مؤثر، نقش عوامل مباشر، کمتر از سیاست‌گذاران، برنامه‌ریزان و مدیران ارشد نیست، وجود آسیب و کاستی در مبانی نظری و بینش مدیران میانی و خرد، دبیران، معلمان، مربیان، کارشناسان و به‌ویژه اولیای دانش‌آموزان نیز تأثیری اساسی و تعیین‌کننده در انحراف و تحریف تربیت دینی دانش‌آموزان خواهد داشت.(۵)

برخی از مهم‏ترین آسیب‏ها و کاستی‏هایی که از بدفهمی، کج‌فهمی یا عدم درک صحیح و جامع شاخص‏های تربیت دینی ناشی می‏شود و متأسفانه در برخوردها، شیوه‏ها و ساز‌و‌کارهای تربیتی حاکم بر آموزش و پرورش دیده می‌شود، به قرار زیر است:

  1. ظاهربینی: توجه بیش از حد به ظواهر امور و غفلت از حقایق و واقعیاتی که در شکل‌گیری تربیت دینی و اخلاقی دانش‌آموزان جریان دارد و نیز تقدس‌مآبی‏های جاهلانه و مُضر و گاه ریاکارانه.
  2. رفتارگرایی محض یا معنی‌گرایی صرف: افراط و تفریط در توازن و تعادل بین ابعاد معنوی و درونی تربیت دینی و جنبه‏های رفتاری و عملی آن و خروج از حد اعتدال در اهمیت‌دادن به هرکدام از این دو جنبه و رعایت‌نکردن شاخص‏های دقیق دینی در این عرصه.
  3. نگرش تک‌ساحتی: بی‌توجهی و ذوابعاد‌بودن (چند‌بعدی‌بودن) تربیت دینی و اهتمام به یک جنبه خاص براساس سلیقه‏های شخصی، شرایط زودگذر اجتماعی و گاه به‌طور ناخودآگاه به انگیزه گریز از دشواری‏ها و تحمل هزینه‏های معنوی جامع‌نگری در تربیت دینی که غالباً از کاستی‏های معرفتی ناشی می‏شود.
  4. پراکنده‌نگری و عدم نگرش سیستمی و ارگانیک: فقدان معرفتی اندام‌واره نسبت به شاخص‏های تربیت دینی و ارتباط متقابل این شاخص‏ها و پیوند «اکمال متقابل» بین این معیارها و نیز عدم توجه به رابطه ارگانیک در شیوه‏ها و راهکارهای تحقق و تسری تربیت دینی در دانش‌آموزان.
  5. سنت‌زدگی: خلط معرفتی بین آداب و رسوم و سنن و عادت‏های محلی، قومی و ملی با شاخص‏ها و معیارهای تربیت دینی و تأکید بر قالب‏ها یا روش‏های سنتی محض به‌عنوان قالب‏ها و روش‏های دینی و القای آنچه ارتباطی به دین ندارد، به‌نام دین.
  6. تجددزدگی: عدول و فاصله‌گرفتن از شاخص‏های تربیت دینی و تسلیم و ساده‌اندیشی در مواجهه با القائات و آموزه‏های مدرنیته‌ و غربی و نبود استواری و ثبات قدم در تحقق ارزش‏ها و شاخص‏های تربیت دینی به‌خاطر مصون ماندن از برچسب تعصب یا سنتی بودن و… که غالباً از عدم درک عمیق و صحیح شاخص‏های تربیت دینی ناشی می‏شود.

۷٫‌ شتاب‌زدگی: انتظار کسب نتایج سریع و فوری از تلاش‏ها و اقدامات تربیتی، بی‌توجه به ویژگی‏ها، خصوصیات طبیعی در دوره‏های سنی نوجوانی و جوانی و به‌کارگیری شیوه‏ها و روش‏های منتهی به آثار سریع، ولی زودگذر که ناشی از عدم درک عمیق از هدف‏ها و شاخص‏های تربیت دینی است.

  1. گفتار‌درمانی: جایگزینی «آموزش‏ها و تبلیغات تربیتی» به‌جای «تربیت» و به‌کار‌گرفتن روش سهل و بی‌دردسر سخنرانی و توصیه و موعظه‏های غیرمتکی به عمل و رفتار صحیح تربیتی و غفلت از جنبه تکوینی و حقیقی تربیت و آثار عمیق و اجتناب‌ناپذیر رفتارها و برخوردهای مجموعه عوامل آموزشی و پرورشی در محیط‌های علمی و تربیتی.
  2. برخوردهای بخش‌نامه‏ای: جزم‌گرایی اداری و تشکیلاتی و صدور نسخه‏های یکسان و مشابه برای محیط‌ها و شرایط کاملاً متفاوت و نیز سلب اختیار و عدم اعتماد به عوامل مباشر در امر تربیت دینی و انتظار حل مشکلات از این طریق که خود ناشی از عدم درک عمیق از شاخص‏ها و راهکارهای تربیت دینی است.(۶)

 

نتیجه‌گیری

باید به خانواد‌ه به‌عنوان نخستن مد‌رسه کود‌ک اهمیت فوق‌العاد‌ه‌ای د‌اد‌ و محیطی فراهم آورد‌ تا خانواد‌ه با د‌قت، صبر، آگاهی و عشق د‌ر تربیت کود‌کان بکوشد‌. د‌ر غیر این‌صورت عوارض غیرقابل جبرانی د‌ر شخصیت کود‌کان به‌وجود‌ خواهد‌ آمد‌ و علاوه‌بر شخص، جامعه نیز متضرر خواهد‌ شد‌. خانواد‌ه‌ها نباید‌ با ساد‌ه‌اند‌یشی وظیفه تربیت کود‌کان را به عهد‌ه سازمان‌های تربیتی محول کنند‌ و مسئولیت خود‌ را تنها د‌ر مهیا‌کرد‌ن امکانات ماد‌ی بد‌انند؛ زیرا مراکز تربیتی علی‌رغم نقش مهمی که برعهد‌ه د‌ارند‌، هرگز قاد‌ر نیستند‌ به‌جای والد‌ین و محیط خانواد‌ه این نقش را ایفا کنند‌. به‌علاوه وقتی کود‌ک وارد‌ مد‌رسه شد‌، د‌یگر بسیاری از خصوصیات روانی و شخصیتی او شکل گرفته و هسته اصلی شخصیت او ساخته شد‌ه است و مد‌رسه تنها می‌تواند‌ به‌عنوان تقویت‌کنند‌ه یا تثبیت‌کنند‌ه الگوهای شخصیتی او عمل کند‌. بعد‌ از ورود‌ کود‌ک به مد‌رسه باید‌ د‌ر زمینه مسائل آموزشی و تربیتی بین خانه و مد‌رسه نیز هماهنگی و همکاری لازم وجود‌ د‌اشته باشد‌. مسئولان مد‌رسه باید‌ خانواد‌ه‌ها را د‌ر روند‌ تربیت‌پذیری د‌انش‌آموزان سهیم کنند و آنان را نسبت به آتیه فرزند‌انشان ترغیب کنند‌. همچنین والد‌ین را به‌عنوان نیروهای مثبت و جزئی جد‌ایی‌ناپذیر از برنامه‌های مد‌رسه قبول د‌اشته باشند‌ و آنها را به‌عنوان عضو گروه آموزشی پذیرا باشند‌؛ زیرا آنها می‌توانند‌ تکمیل‌کنند‌ه خد‌مات آموزش و حامی د‌ست‌اند‌رکاران مد‌رسه د‌ر مسائل تربیتی به‌حساب آیند‌.

تربیت دینی کودکان در دوره خردسالی تنها با ایجاد احساسی خوشایند نسبت‌به مسائل دینی که تنها با مشاهده اجرای منظم احکام و آداب دینی از سوی اعضای خانواده حاصل می‌شود، در مراحل بعدی به‌وسیله ایجاد حس تقلید در کودک، موجب عادت به ‌انجام فرایض دینی و نهادینه‌شدن خواهد بود.

تشویق و نوازش والدین در هنگام انجام فرایض دینی کودک سبب افزایش انگیزه و میل او به انجام فرایض خواهد شد. از طرفی خوشایند‌کردن اجرای احکام برای کودکان، تضمین‌‌کننده آینده‌ روشن تربیتی آنها خواهد بود. البته بیان این مطلب ضروری است که شیوه والدین باید منطبق بر روش آزاد‌منشانه و مبتنی‌بر محبت دوسویه و احترام متقابل بین والدین و فرزندان ‌باشد.

از دیگر چالش‌های مهم که می‌توان به آن اشاره کرد، سلطه تربیت رسانه‌ای (به‌معنای تحت نفوذ قرار‌گرفتن فعالیت‌های خانه و جامعه به‌‌وسیله رسانه‌ها و رایانه‌ها) است که ناآگاهانه و تحمیلی به‌ عنوان زیان‌بارترین تغییر در زندگی می‌شود. وسایل ارتباط جمعی به‌‌طور عام و تلویزیون به‌طور خاص به‌دلیل ارائه برنامه‌های متنوع و جذاب، کودکان و نوجوان و حتی بزرگسالان را به‌‌سوی خود می‌کشاند و به رفتار آنها جهت می‌دهند و این تأثیرگذاری گاهی به‌گونه‌ای است که تغییرات ناخواسته‌ای بر تربیت کودک و نگرش‌های دینی او موجب می‌شود.

شاید بتوان گفت که اگر خانواده با اقدامات ماهرانه خود زمینه تقویت مهارت‌های دینی فرزندان را فراهم آورد، در آینده آنها تنها تحت ‌تأثیر مشاهدات منطبق بر اصول دینی حرکت می‌کنند و در صورت لزوم دست به اصلاح تفکرات و اطلاعات دریافتی ناصحیح از رسانه‌ها خواهند زد؛ بنابراین خانواده‌ها در مواجهه با چالش‌های جدی  در عصر تقویت معنویت در نهاد خانواده به ترمیم و تقویت پیوندهای درون خانواده و به ‌تبع آن افزایش قدرت تحلیل مسائل پیش روی فرزندان منجر خواهد شد تا بتوانند مشاهدات خود را به نقد کشیده و اصلاح کنند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. آمدی، ۱۳۳۷، غررالحکم و دررالکلم.
  2. امامی، ۱۳۸۸٫
  3. کلینی، ۱۳۶۵، الکافی، ج ۲، ص ۷۸٫
  4. امامی، ۱۳۸۸٫
  5. ذوعلم، ۱۳۹۰٫
  6. ذوعلم،۱۳۹۰٫

منابع:

قرآن کریم

  • آمدی، ع، (۱۳۳۷)، غررالحکم و دررالکلم، مجموعه کلمات قصار حضرت مولی الموالی الامام ابوالحسن امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب، مترجم: محمدعلی الانصاری‌القمی، تهران.
  • امامی، اکرم (۱۳۸۸)، «مدیریت دینی و تربیت دینی دانش‌آموزان»، روزنامه رسالت، برگرفته از سایت: pajooheh.com.
  • بهرام‌پور، ابوالفضل، تفسیر سوره هل اتی.
  • ترکمندی، حمیدرضا، (۱۳۹۰)، اهمیت تربیت در خانواده از دیدگاه قرآن و روایات، سایت زیبا‌وب: http://persianblog.com.
  • زارعیان، حسن، (۱۳۹۰)، انسان و خانواده؛ نقش خانواده در تربیت فرد، برگرفته از سایت: tebyan.net.
  • ذوعلم، علی، (۱۳۹۰)، شاخص‌های تربیت دینی از نگاه قرآن کریم.
  • سید‌رضی، ب. ا، (۱۳۷۴)، ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، خطبه‌ها، نامه‌ها و سخنان کوتاه امیرالومنین (ع)، مترجم: فیض‌الاسلام، مجلد ۱ تا ۶٫
  • کریمی، عبدالعظیم، تربیت چه‌چیزی نیست.
  • کلینی، محمدبن‌یعقوب، (۱۳۶۵)، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۸۴، ج ۸، صص ۱۹۶و ۲۷۵.
  • مجیدی، غلامحسین،‌ (۱۳۷۹)، نهج‌الفصاحه، قم: مؤسسه انصاریان، چاپ اول، ج ۲، ص ۷۰۴.
  • واحدی، حامد، (۱۳۹۰)، خانواده و عملکرد آن در تربیت دینی، تضاد شیوه‌های تربیتی خانواده، برگرفته از سایت: bazyab.ir.
  • محمدی ری‌شهری، م، (۱۳۷۷)، میزان‌الحکمه همراه با ترجمه فارسی، مترجم: حمیدرضا شیخی، قم: دارالحدیث.
  • یثربی کاشانی، م، (۱۳۸۴)، سیری در رساله حقوق امام سجاد (ع)، سلسله‌گفتارهای حضرت آیت‌اله میرسیدمحمد یثربی، تنظیم: قاسم نصیرزاده، قم: فرهنگ آفتاب.

 

سوتیتر

۱: وظایف والدین تنها به آموزش برخی مفاهیم و ایجاد پاره‌ای از نگرش‌ها محدود نمی‌شود، بلکه بر آنهاست که برخی گرایش‌های مثبت را به فرزندان خود القا کنند و در جان‌هایشان رسوخ دهند

سوتیتر ۲: خانواد‌ه‌ها نباید‌ با ساد‌ه‌اند‌یشی وظیفه تربیت کود‌کان را به عهد‌ه سازمان‌های تربیتی محول کنند‌ و مسئولیت خود‌ را تنها د‌ر مهیا‌کرد‌ن امکانات ماد‌ی بد‌انند

30نوامبر/16

حضرت فاطمه معصومه (س) مدافع امام و ولایت

سیدجواد حسینی

 

پدر حضرت فاطمه کبری، موسی‌بن‌جعفر (ع) و مادر بزرگوارش نجمه‌خاتون هستند. القاب آن حضرت عبارت‌اند از: معصومه، کریمۀ اهل بیت، طاهره، حمیده، رشیده، تقیه، مرضیه، رضیه، برّه، اخت‌الرضا (ع).(۱)

ولادت آن حضرت در اول ذی‌القعده الحرام ۱۷۳ ق در مدینه منوره رخ داد.(۲)

ایشان در ۲۳ ربیع‌الاول ۲۰۱ هجری وارد قم شد و بعد از هفده روز، در دهم ربیع‌الثانی ۲۰۱ در ۲۸ سالگی دارفانی را وداع گفت.

 

جایگاه ویژه حضرت معصومه (س)

در میان فرزندان موسی‌بن‌جعفر (ع) که تعدادشان را تا ۲۰ پسر و ۳۷ دختر شمرده‌اند،(۳) بعد از امام هشتم  (ع) هیچ‌یک از آنها به مقام فاطمه معصومه (س) نمی‌رسد.

شیخ عباس قمی می‌گوید: «افضل آنها سیدۀ جلیلۀ معظمه، فاطمه بنت امام موسی علیه‌السلام معروفه به حضرت معصومه علیهاالسلام است که مزار شریفش در بلدۀ‌ طیبۀ قم است که دارای قبّۀ عالیه و ضریح و  صحن‌های متعدده و خدمۀ بسیار و موقوفات است و روشنی چشم اهل قم و بلاد و مفاد عامه خلق است…».(۴)

منزلت آن حضرت را از سخنان خود امام هفتم (ع) نیز می‌توان دریافت، آنگاه که حضرت معصومه (س) پاسخ زائران قم را به‌دقت نوشت و وقتی نگاه امام هفتم (ع) به آن پاسخ‌ها افتاد، سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش فدایش باد».(۵)

از سخنان دیگر امامان نیز مقام والای حضرت معصومه (س) در میان فرزندان امام هفتم (ع) روشن می‌شود؛ چراکه فقط دربارۀ زیارت آن بانو فرموده‌اند: «فمن زادها وجبت له الجنه؛ پس هر کس او (فاطمه) را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌شود».(۶)

شاهد دیگر بر عظمت آن بانو، ژرف‌نگری عمیق او به مهم‌ترین مسئله شیعه، یعنی توجه به امر امامت امیرمؤمنان علی (ع) است. آنچه در ادامه خواهد آمد، نگاهی است به سخنان آن بانو در دفاع از امامت.

 

در شرایطی که امام رضا (ع) با تهدید به مرگ از مقام امامت دور شده و ناچار به پذیرفتن ولایتعهدی مأمون بود، باید مدافعان امامت این نکته را بر مردم روشن می‌کردند که خلافت طبق نص و سفارش پیامبر (ص) به امیرمؤمنان (ع) و امامانِ از نسل او اختصاص دارد. حضرت معصومه (س) چه در دوران هارون و چه در دوران مأمون با نقل احادیث متواتر و قطعی مربوط به امامت و خلافت امیرمؤمنان (ع) در این زمینه اقداماتی را انجام داد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود.

 

۱٫‌ حدیث غدیر

یکی از محکم‌ترین احادیث دربارۀ امامت امیرمؤمنان علی (ع)، حدیث متواتر و قطعی غدیر است که پیامبر اکرم (ص) در بخشی از خطبه غدیر فرمود: «ای مردم! من امر خلافت را به‌عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه می‌سپارم و من ابلاغ کردم آنچه را که مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غایب و بر همۀ کسانی که حضور دارند یا ندارند، به‌دنیا آمده‌اند یا نیامده‌اند. پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.»(۷)

متأسفانه این حدیث خیلی زود به فراموشی سپرده شد، ولی همیشه افرادی بودند که این احادیث را به یاد امت آورند. از جمله کسانی که در حساس‌ترین زمان این حدیث را به گوش مردم رساند، حضرت فاطمه معصومه (س) است.

بیان این حدیث از سوی حضرت معصومه (س) در دوران خلافت هارون و مأمون که خود را پیشوای برحق مسلمانان می‌دانستند، سخت برضد آنان بود و اثبات حقانیت حضرت موسی‌کاظم (ع) و حضرت رضا (ع) بسیار تأثیر داشت و جانانه‌ترین دفاع امامت به‌حساب می‌آمد.

 

  1. حدیث منزلت

حدیث دیگری که حضرت معصومه (س) در دفاع از امامت و به‌ویژه امیرمؤمنان نقل کرده، حدیث معروف منزلت است. مرحوم علامه امینی از طبرانی، ابن‌جنان، جامع ترمذی، مستدرک حاکم، صحیح مسلم، کفایه کنجی و… چنین نقل کرده است که(۸) پیامبر اکرم (ص) در جنگ تبوک، علی (ع) را در مدینه جانشین خود قرار داد و این حدیث باعظمت را در شأن او بیان کرد.

حضرت معصومه (س) در دفاع از امامت، این حدیث معروف را نیز با همان سند فاطمیات که به فاطمه ‌زهرا (س) می‌رسد، نقل کرده و فرمود: «انسیتم قول رسول‌الله… انت منی بمنزله هارون من موسی؛ آیا فراموش کردید سخن رسول خدا را… [که فرمود] جایگاه تو [علی] نسبت‌به من، مانند (جایگاه) هارون (در برابر) موسی است.»(۹)

 

  1. حدیث معراج

در شب معراج پیامبر (ص)، پیشامدهای مختلفی رخ داد و حدود سه‌هزار مطلب از طرف خداوند به ایشان تعلیم داده شد که بخش مهمی از آن نقل شده است. حضرت معصومه (س) قسمتی از حدیث معراج را که به ولایت و امامت امیرمؤمنان علی (ع) و برتری شیعیان آن حضرت مربوط است، با توجه به نیاز زمان نقل فرموده است.

آن بانوی بزرگوار از فاطمه، دختر امام صادق، با همان سند فاطمیات نقل می‌کند تا می‌رسد به ام‌کلثوم، دختر امیرالمؤمنین (ع) و او از فاطمه زهرا (س) نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هنگامی که مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم، در آنجا قصری از در سفید میان خالی دیدم که دارای دری بود مزین به دُرّ و یاقوت و روی آن پرده‌ای آویخته شده بود. وقتی سر بلند کردم، دیدم بر بالای آن نوشته‌اند: «لااله الاالله محمد رسول‌اله علی ولی القوم؛ خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد رسول خداست، علی ولی و صاحب‌اختیار مردم است» و بر پرده نوشته شده بود: «بَخٍّ بَخٍّ مَنْ مِثْلِ شیعه علیٍ؛ به‌به چه کسی مانند شیعه علی است؟». «وقتی داخل شدم، قصری از عقیق سرخ در آن دیدم که وسط آن خالی بود. این خانه نیز دری داشت که پرده‌ای مزین به زبرجَدْ بر آن آویخته بود. وقتی سرم را بلند کردم، دیدم بر آن نوشته: «محمد رسول‌اله، علی وصی المصطفی؛ محمد رسول خدا، علی وصی مصطفی است». بر پرده نوشته بود: «بشّر شیعه علی بطیب المولد؛ به شیعه علی بشارت بده به حلال‌زدگی و پاک بودن نسل». «وقتی وارد شدم، به قصری از زمرد سبز رسیدم که زیباتر از آن را هرگز ندیده بودم و دری از یاقوت قرمز داشت که با انواع لؤلؤ زینت شده و بر پرده آن نوشته بود: شیعه علی هم الفائزون؛ شیعیان علی رستگارند. پرسیدم: دوست من جبرئیل! این کاخ از آن کیست؟ پاسخ داد: یا محمد، لابن عمک و وصیک علی‌بن ابی طالبٍ؛ ای محمد! این خانۀ پسرعمو و جانشین تو علی بن ابی‌طالب است…».(۱۰)

 

  1. آثار محبت اهل‌ بیت (ع)

حضرت معصومه (س) برای ایجاد رابطه عاطفی میان اهل بیت و مردم، در احادیثی به آثار محبت به اهل بیت هم اشاره می‌فرموده؛ از جمله با همان سند فاطمیات و از حضرت فاطمه زهرا (س) نقل می‌کند: «الا من مات علی حب آل محمد مات شهیداً؛ هرکس با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است.»(۱۱)

هرکس با محبت آل محمد (ص) از دنیا رود، در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می‌شود و خداوند قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار دهد و چنین کسی بر سنت و جماعت از دنیا رفته است.

آگاه باشید! هر کس با عداوت آل محمد (ص) از دنیا برود، روز قیامت در حالی وارد عرصه محشر می‌شود که در پیشانی او نوشته شده: «مأیوس از رحمت خداوند».

آگاه باشید! هر کس با بغض آل محمد از دنیا برود، کافر از دنیا رفته و بوی بهشت به مشام او نمی‌رسد.(۱۲)

در بخشی از حدیث معراج که از فاطمه معصومه (س) نقل شده است، می‌خوانیم: «یحشر الناس کلهم یوم القیامه حفاه عداه الا شیعه علیٍ…؛ در روز قیامت همۀ مردم پابرهنه و عریان محشور می‌شوند، جز شیعیان علی (ع)، و همه مردم با نام مادرشان خوانده می‌شوند، جز شیعیان علی که با نام پدرانشان خوانده می‌شوند.

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: از جبرئیل دربارۀ راز این مسئله پرسیدم، پاسخ داد که چون آنها علی را دوست داشتند، ولادتشان پاک است.(۱۳)

 

  1. پاک و مطهر‌بودن امام

امامان معصوم (ع) علاوه بر طهارت و عصمت روحی، از پاکیزگی جسمانی نیز برخوردار بودند. فاطمه با سند پیش‌گفته از صفیه عمۀ پیامبر اکرم (ص) نقل کرده: «هنگام تولد امام حسین (ع) من پرستار او بودم، پیامبر فرمود: «عمه‌ جان! فرزندم را نزد من آور، عرض کردم؛ ای رسول خدا! من او را پاکیزه نکرده‌ام (و نشُسته‌ام)، فرمود: عمه! تو می‌خواهی او را پاک کنی؟ خداوند او را پاکیزه و مطهر کرده است.»(۱۴)

این قضیه دلالت بر عصمت اهل بیت (ع) دارد که در قرآن کریم به آن تصریح شده است.(۱۵)

 

دفاع تا مرز شهادت

حضرت معصومه در سال ۲۰۱ هجری درست بعد از یک سال از فراق برادر، با رسیدن نامه امام هشتم، همراه پنج تن از برادران به نام‌های فضل، جعفر، هادی، قاسم و زید و تعدادی از برادرزادگان، و تنی چند از غلامان و کنیزان(۱۶) به سوی خراسان حرکت کردند. هنگامی که کاروان حضرت به ساوه رسید، عده‌ای از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که از این کاروان تبلیغی وحشت کرده بودند، با اشاره مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در درگیری نابرابری، همه برادران و تقریباً بیشتر مردان همراه کاروان را به جرم طرفداری از امامتِ امام زمان، حضرت رضا (ع) به شهادت رساندند. حضرت معصومه (س) از تأثرات و تألمات پیش‌آمده و بنا بر قولی در اثر مسمومیت،(۱۷) به‌سختی بیمار شد؛ به‌نحوی که از ادامه سفر بازماند و به‌ناچار به‌سوی قم حرکت کرد. او در قم، هفده روز بیشتر زندگی نکرد و در دهم ربیع‌الثانی ۲۰۱ با رضایت از اینکه در راه اطاعت امام خویش چنین رنجی را تحمل کرده، دار فانی را وداع گفت.

 

پس از آن بود که قم از سرزمین‌های برگزیده الهی شد که یکی از درهای بهشت در آن قرار دارد و در پذیرش ولایت امیرمؤمنان در رتبه چهارم قرار گرفته است؛ چنان‌که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ای علی! خداوند ولایت تو را بر آسمان‌ها عرضه داشت،‌ آسمان هفتم در پذیرش ولایت تو سبقت گرفت… آنگاه مکه… بعد قم برای پذیرش ولایت تو پیشقدم شد و خداوند آن را به‌سبب عرب (اشعری‌ها) زینت بخشید و دری از درهای بهشت را به‌سوی آن گشود».(۱۸)

امام هفتم (ع) فرمود: «قم عش آل محمد و مأوی شیعتهم…؛ قم آشیانه آل محمد (ص) و پناهگاه و شیعیان آنهاست…».(۱۹) و یقیناً یکی از علل مهم ولایت‌پذیری و نزول برکات بر قم،‌ وجود با برکت فاطمه معصومه (س) است. از این‌رو می‌توان گفت نه‌تنها آن بانوی کرامت در حیات خویش مدافع سرسخت امامت امامان و دعوت‌‌کننده به محبت آنها بود، بعد از رحلت خویش نیز دل‌های هزاران انسان را مجذوب و شیفته خاندان اهل بیت (ع) کرد.

 

پی‌نوشت‌‌ها

  1. انوار المشعشعین، ج ۱، ص ۲۱۱؛ کریمه اهل البیت، ص ۳۸٫
  2. ‌مستدرک سفینه البحار، ج ۸، ص ۲۵۷، مادۀ «نظم».
  3. منتهی‌الآمال، کتابفروشی اسلامیه، ج ۲، ص ۱۴۹٫

۴٫همان، ص ۱۶۱٫

  1. تاریخ اهل بیت، ص ۸۲؛ کریمه اهل بیت، علی‌اکبر مهدی‌پور، ص ۱۷۱٫
  2. محمدی بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۱۷٫
  3. بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۰۷؛ عوالم العلوم، شیخ عبداله بحرانی، ج ۱۵، صص ۳۷۶ـ۳۷۵٫

۸٫‌ الغدیر، ج ۳، صص ۲۰۱-۱۹۹٫

  1. البدر الطالع، ح ۲، ص ۲۹۷؛ اعلام النساء المؤمنات، ص ۵۷۸، الغدیر، ح ۱، ص ۱۹۷؛ انسی المطالب فی مناقب علی بن ابی، ص ۴۹، بحارالانوار، ح ۳۶، صص ۳۵۳٫
  2. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۷۷؛ عوالم، ج ۲۱، ص ۳۲۵؛ ینابیع الموده، ص ۲۵۷؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۷۲۹٫
  3. عوالم، ح ۲۱، ص ۳۵۴، ح ۳؛ آثار الحجه، ح ۱، ص ۸؛ الؤلؤ المثمینه، ص ۲۱۷٫
  4. الکشّاف، بیروت، ج ۴، ص ۲۲۱ـ۲۲۰؛ تفسیر فخر رازی، ح ۲۷، صص ۱۶۶ـ۱۶۵؛ تفسیر قرطبی، ح ۸، ص ۵۸- ۴۳٫
  5. بحار، همان، ح ۶۸، ص ۷۷؛ عوالم، ح ۲۱، ص ۳۲۵؛ ینابیع الموده، ص ۲۵۷؛ سفینه البحار، ح ۲، ص ۷۲۹٫
  6. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۴۳٫
  7. سورۀ احزاب، آیۀ ۳۳٫
  8. من لایحضره الخطیب، ج ۴، ص ۴۴؛ بارگاه فاطمه معصومه«س» تجلیگاه فاطمه زهرا«س»، سیدجعفر میرعظیمی، ص ۳۱، کریمه اهل بیت، ص ۱۷۴٫
  9. الحیاه السیاسیه، الامام الرضا (ع)، سیدجعفر مرتضی عاملی، ص ۴۲۸٫
  10. بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج ۶۰، ص ۲۱۲، چاپ بیروت، ج ۵۷، ص ۲۱۲، ح ۲۱؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۲۰۴٫
  11. بحار، چاپ اسلامیه، ج ۶۰، ص ۲۱۴، چاپ بیروت، ح ۵۷، ص ۲۱۴٫

 

 

 

سوتیتر:

 ۱: شیخ عباس قمی در‌بارۀ فاطمه معصومه (س) می‌گوید:

افضل آنها سیدۀ جلیلۀ معظمه، فاطمه بنت امام موسی علیه‌السلام معروفه به حضرت معصومه علیهاالسلام است که مزار شریفش در بلدۀ‌ طیبۀ قم است که دارای قبّۀ عالیه و ضریح و  صحن‌های متعدده و خدمۀ بسیار و موقوفات است و روشنی چشم اهل قم و بلاد و مفاد عامه خلق است…

 

سوتیتر ۲: یکی از علل مهم ولایت‌پذیری و نزول برکات بر قم،‌ وجود با برکت فاطمه معصومه (س) است و امام هفتم (ع) در این‌باره می‌فرمایند: قم آشیانه آل محمد (ص) و پناهگاه و شیعیان آنهاست…

30نوامبر/16

قم شهر شیفتگان اهل بیت

عبدالله اصفهانی

 

قال الصادق«ع»: ان لله حرما و هو مکه‌ و اِنَّ للرسول«ص» حرماً و هوالمدینه و اِنَّ لامیرالمؤمنین«ع» حرماً و هو الکوفه و اِنَّ لنا حرماً و هو بلده قم…(۱) : حضرت امام صادق«ع» فرمودند: «خرم خداوند مکه، حرم رسول اکرم«ص» مدینه، حرم امیرمؤمنان«ع» کوفه و حرم خاندان ما شهر قم است».

شهر قم اگرچه به دلیل قرار گرفتن در منطقه‌ای بیابانی و همسایگی با کویر، از جاذبه‌های اقلیمی و طراوت آب و هوایی بهره‌ای اندک دارد، اما بوستان فضیلت، چشمه‌های معرفت و جویبارهای ایمان، این دیار را به لحاظ قداست، به صورت «بهشت کویر» درآورده است.

قم حرم اهل بیت، آشیانه آل محمد، مأوای فاطمیان، شهر شیعیان و محل اجتماع یاوران مهدی نامیده شده است.(۲)

در برخی از منابع و اقوال معتبر هم قم را قُبه الاسلام، پایگاه ولایت، خیمه اصلی انقلاب اسلامی و ام‌القرای جهان تشیع معرفی کرده‌اند.

رسول اکرم«ص» و ائمه هدی«ع» شرافت و فضیلت این شهر را ستوده‌ و به پیروان خود سفارش کرده‌اند به قم و حوالی آن بروند، زیرا بلاها از آن نواحی دور شده است و اگر ستمگری قصد تعرض به آن را داشته باشد، شکست می‌خورد. وقتی فتنه‌ها و آشوب‌ها چون ابرهای تیره‌ای نقاط مختلف را آشفته می‌کنند، بهتر است شیعیان به قم روی آورند زیرا امنیت بهتری دارد.

اهالی این دیار بیش از دیگران در نشر فرهنگ اهل بیت کوشیده‌اند و شیعیانی راستین و مخلصند و در واقع خاتم ولایت برپایه دل‌های مشتاقان مؤمن قم مستقر شده است و شیفتگان اهل بیت در این قلمرو، گوهر بی‌بدلیل مذکور را چون جانی شیرین صیانت کرده‌ و در این مسیر از خود رشادت‌ها و شهامت‌های قابل ارجی بروز داده و کارنامه درخشانی به یادگار نهاده‌اند.

به همین دلیل در روایاتی معتبر تصریح شده که اهل قم برگزیدگان شیعیان خاندان طهارتند و محبت و ولایت اهل بیت با سرشت آنان عجین شده است. بر این اساس ائمه تأکید کرده‌اند اهل قم از ما هستند و ما از آنها هستیم و اگر قمی‌ها نبودند در دیانت و اعتقادات پیروان ائمه هدی خلل و خدشه‌ به وجود می‌آمد.

مردم این دیار در قیام‌ها، درگیری با اهل باطل و نبرد با ظالمان و خلافکاران، سالم‌ترین افرادند و به دلیل چنین مزایایی و نیز آرمیدن شخصیت‌هایی از خاندان رسول اکرم«ص» در خاک قم، این شهر از قداست و شرافت ویژه‌ای برخوردار است.(۳) امام خمینی در سروده‌ای می‌گوید:

عرصه قم غیرت بهشت برین است

بلکه بهشتش یساولی است برابر

زیبد اگر خاک قم به عرش کند فخر

شاید گر لوح را بیابد همسر(۴)

حضرت علی«ع» از اهالی قم این‌گونه تجلیل کرده‌اند: «درود خداوند بر اهل قم، رحمت خداوند بر ساکنان قم، خداوند شهرهایشان را با آب باران سیراب کند و برکات خود را بر این مردم فرو فرستد و خطاهایشان را به نیکی تبدیل سازد. ایشان اهل رکوع، سجود، خشوع، قیام و روزه‌اند. فقیه، دانشور و اهل درکند، همچنین اهل دین، ولایت و حُسن عبادت و اطاعتند، صلوات ، رحمت و برکات خداوند متعال نثارشان باد».(۵)

قم به قول یاقوت حموی از مداین مستحدثه اسلامی است که سکنه‌اش همیشه شیعه امامیه بوده‌اند.(۶) بنیانگذارانش ارادتمندان اهل بیت بوده‌اند و آن را به صورت پایگاهی امن برای علویان، سادات و فاطمیان درآورده‌اند.

آل اشعر طایفه‌ای اهل یمن بودند و افرادی از این خاندان به دفاع از اهل بیت برخاستند و در قیام مختار حضوری فعال داشتن.، همه فرزندان و نوادگان سعدبن عبدالله اشعری از شاگردان و راویان حدیث امام صادق«ع» و ائمه پس از ایشان بوده‌اند. موسی بن عبدالله اشعری که پرورش‌یافته مکتب صادق آل محمد بود و در کوفه سکونت داشت، به قم مهاجرت کرد و نقش بسزایی در توسعه و گسترش قم ایفا کرد. با ورود اشعری‌ها به قم،‌ این شهر تحول یافت و کانون علما، محدثان و فقها شد. آنان آثار ثنویت و آتش‌پرستی را ویران و نخستین اماکن عبادی و مساجد را در قم احداث کردند.(۷)

انوار تابان

بعد از هجرت شیعیان کوفی به قم، این شهر طی چندین دهه، به لحاظ عمران، آبادانی و مسایل علمی و فرهنگی توسعه یافت و اهالی آن از اقتدار و صلابت ویژه‌ای برخوردار شدند، بنحوی که در برابر کارگزاران اموی و عباسی مقاومت  و حتی از دادن مالیات به والیان آنان امتناع کردند. اهتمام شیعیان ساکن قم و مهاجران با چنان قاطعیتی توأم شد که در اواخر قرن دوم هجری، قم از اصفهان مستقل شد و مسجد جامع، منبر امامت جمعه و حاکم مجزایی پیدا کرد. بعد از این موفقیت، اعراب اشعری بیش از گذشته به آبادانی و بازسازی قم پرداختند و برای رونق علمی، فکری و اقتصادی آن مصمم‌تر شدند.(۸)

در آن زمان مردم این دیار بخشی از مُلک زراعتی و باغ‌ها و حتی برخی خانه خویش را وقف ائمه هدی می‌کردند و همه ساله خمس اموال خویش را برای آن بزرگواران می‌فرستادند. بعلاوه افرادی از قمی‌ها با امام صادق، امام موسی کاظم، علی‌بن موسی‌الرضا، امام محمدتقی، حضرت هادی و امام عسکری«علیهم السلام» ارتباط تنگاتنگی داشتند و برخی از آنان مشتاقانه به محضر آن ستارگان فروزان آسمان امامت می‌رسیدند و از فیض وجودشان استفاده‌های شایان‌توجهی می‌کردند.(۹)

مردم قم در عصر امام هادی«ع» که اختناق شدیدی از سوی عباسیان برای شیعیان فراهم شده بود، به محضر امام علی‌النقی«ع» می‌رسیدند و اموالی را به محضر ایشان می‌بردند و با حضرت ارتباط برقرار می‌کردند. این ارتباط از نظر اجتماعی و سیاسی بحدی اثرگذار بود که متوکل عباسی، وزیرش فتح‌بن خاقان را احضار کرد و از او خواست به وسیله مأموری مخفی، پیگیر مناسبات اهالی قم با امام هادی«ع» باشد.(۱۰)

در هنگامی که عده‌ای از یاران امام حسن عسکری«ع» در سوگ شهادت امام، عزادار بودند، گروهی از اهالی قم به سامرّا آمدند و جویای امام یازدهم شدند و چون متوجه شدند حضرت به شهادت رسیده است، در پی آن بودند تا اموال و نامه‌هایی را که با خود آورده بودند به امام جانشین وی بدهند. در این هنگام خدمتکاری از نزد حضرت مهدی«عج» آمد و به نقل از امام به گروه قمی‌ها گفت: در نزد شما نامه‌های فلان شخص و مکتوبات افرادی با این نام و عنوان موجود است و نیز مبلغ هزار دینار با خودتان آورده‌اید. مردم قم وقتی این خبر غیبی را شنیدند به امام راستین خود پی بردند، نامه‌ها و پول‌ها را به آن خدمتکار دادند و گفتند امام برحق همان است که تو را پیش ما فرستاد.(۱۱)

مردم قم در قیام قائم آل محمد«عج» حضوری فعال خواهند داشت. امام صادق«ع» فرمودند: «عنوان قم از این باب است که اهلش همراه حضرت، قیام و به یاریش اقدام می‌کنند.(۱۲) حجت خداوند توسط قمی‌ها بر مردمان دیگر نقاط تمام می‌شود و در جهان کسی باقی نمی‌ماند که معارف دینی به وی ابلاغ نشده باشد، سپس حضرت قائم ظهور می‌کنند».(۱۳)

ایشان سپس در حق مردم قم دعا فرمودند و گفتند: «خداوندا! آنان را از شر هر فتنه‌ای صیانت کن و از هر خطری رهایی ده».(۱۴) از روایات متعدد برمی‌آید که قم مجمع انصار حضرت قائم است که یکی از القاب قم همین عنوان است.(۱۵)

در دوران اختناق امویان و عباسیان، عده‌ای از سادات و امامزادگان، شبه جزیره عربستان و عراق را ترک کردند و به ایران آمدند. قم از این وجودهای با برکت استقبال شایان‌توجهی به عمل آورد، در تکریم و تجلیل از آنان کوشید و زمینه آرامش، رفاه و امنیت اجتماعی آنان را به بهترین نحو فراهم ساخت و  به یمن وجود امامزادگان، این شهر از چشمه‌های معرفت سیراب شد.

در سال ۲۰۰ قمری، هنگامی که حضرت علی‌بن موسی‌الرضا«ع»‌ ناگزیر از مدینه به خراسان آمدند و ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند، امامزادگان و سادات عالیمقامی به شوق دیدار با آن حضرت از حجاز و عراق به ایران آمدند. برخی از آنان در طول مسیر با دشمنان و کارگزاران والیان عباسی روبه‌رو شدند و به شهادت رسیدند، عده‌ای متواری شدند و بسیاری از آنان، قم را برای محل سکونت جدید خود برگزیدند. براساس برخی مدارک تاریخی و منابع رجالی حدود ۴۴۴ امامزاده به قم آمده‌اند و در این دیار ماندگار شده‌اند.

در قم امامزادگان عالی شأن و سادات باشرافت منظومه‌ای از کمالات و فضایل و کرامت‌های اخلاقی و انسانی را به وجود آورده‌اند، اما در میان آنان حضرت فاطمه معصومه«س» درخشندگی ویژه و مقامات برجسته‌تری دارد. بدون تردید آن بانوی باکرامت، با تدبیری خاص و آینده‌نگری خردمندانه، با توجه به اوضاع قم و تأکید ائمه بر محاسن و افتخارات آن و محوریتی که وجود ایشان در این قلمرو به وجود خواهد آورد، بدین دیار روی آورد و چون در ساوه بیمار شد، از قم و فاصله‌اش با ساوه پرسید و توصیه کرد وی را به قم انتقال دهند. در این شهر، چند روزی در قید حیات بود و چون رحلتش فرارسید، ایشان را با تجلیل فوق‌العاده‌ای در باغ بابلان دفن کردند.

امام صادق«ع» در باره ایشان فرمودند: «بانویی از فرزندانم در قم دفن می‌شود که شیعیان در سرای باقی با شفاعت  او روانه بهشت می‌شوند. هر کسی مرقدش را زیارت کند بهشت بر او واجب می‌شود.(۱۶) حضرت امام رضا«ع» هم فرمودند: «هر کس آرامگاه آن بانو را با معرفت و به حق زیارت کند، سزاوار جنت می‌شود».(۱۷)

در فرازی از زیارت‌نامه‌ این بانوی گرامی می‌خوانیم: «ای فاطمه معصومه! مرا برای رفتن به بهشت شفاعت کن؛ زیرا نزد خداوند متعال مقامی رفیع و شأنی والا داری».

خاک قم گشته مقدس از جلال فاطمه

نورباران گشته این شهر از جمال فاطمه

گرچه شهر قم شده گنجینۀ علم و ادب

قطره‌ای باشد زدریای کمال فاطمه

تابش شمع و چراغ و کهربای نورها

باشد از نقد جمال بی‌مثال فاطمه

صافی آیینۀ ایوان نیکومنظرش

گوشه‌ای از صافی قلب زلال فاطمه

عطرآگین گشته گر این بارگاه جنّتی

این نسیمی است از عبیر دلگشای فاطمه

بر سر ما سایه افکن از کرامت ای بتول!

بد سعید آن کس که بُد اندر ظلال فاطمه(۱۸)

 

اگرچه امام معصوم به تمامی سرزمین‌ها و مکان‌ها توجه دارد و ائمه واسطه فیض بین خداوند و بندگان هستند و برخورداری از فیوضات و الطاف این سروران به مکان خاصی محدود نیست، ولی برخی جاها از عنایت ویژه‌ای برخوردارند، چنان که در کوفه مسجد سهله به نام مبارک حضرت مهدی«عج» است، مسجد جمکران واقع در شش کیلومتری قم از چنین مزیتی برخوردار است و فرمان تأسیس آن از سوی قائم آل محمد«عج» در شب سه‌شنبه هفدهم رمضان المبارک سال ۳۷۳ قمری، صادر شده است.(۱۹)

ارادتمندان باید در این مکان مقدس ضمن دعا، ذکر و عبادت، با امام خویش تجدید بیعت کنند و با آن حضرت رابطه‌ای معنوی و اثرگذار در حیات فردی و اجتماعی، برقرار سازند و برای تهذیب نفس و خودسازی از آن بزرگوار استمداد بطلبند.

از آنجا که در مسجد مقدس جمکران، مردم ضمن ارتباط با خدای خویش، به امام عصر«عج» توسل می‌جویند، برنامه‌های این مسجد نباید رنگ تشریفات ظاهری و تجملات دنیوی به خود گیرد و شایسته است از شیوه‌های مسرفانه، سطحی‌نگری، خرافی و برخی افراط و تفریط‌ها پرهیز شود و بیشتر در جهت آراستگی معنوی و عمران کیفی آن اهتمام ورزند.(۲۰)

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۷، ص ۲۱۶؛ مستدرک الوسایل، محدث نوری، ج ۱۰، ص ۳۶۸٫

۲ـ انوارالمشعشعین، محمدعلی کچویی اردستانی، ج اول، ص ۹۶، گنجینه آثار قم، ج اول، صص ۷۸و۷۷٫

۳ـ در این باره بنگرید به بحارالانوار، ج ۶۰، صص ۲۱۴ تا ۲۱۸؛ مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج ۱۰۱، ص ۸۳؛ عیون اخبار الرضا، ‌صدوق، ج ۲، ص ۲۶۴٫

۴ـ دیوان امام خمینی، ص ۲۵۷٫

۵ـ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۲۸؛ مجالس المؤمنین، ج اول، ص ۸۳؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴۶٫

۶ـ معجم البلدان، یاقوت حموی،‌ ج ۴، ص ۳۹۷٫

۷ـ اخبارالطوال، دینوری، تاریخ قم، ص ۳۷۸؛ جم، ج ۴، ص ۳۹۷؛ گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی، ج اول، ص ۳۶؛ مجالس المؤمنین، ج اول، ص ۳۴٫

۸ـ گنجینه آثار قم، ج اول، صص ۱۵۸ـ۱۵۴٫

۹ـ مختار الخرائج، قطب‌الدین راوندی، ص ۲۷۳؛ تاریخ مذهبی قم، علی اصغر فقیهی، صص ۸۲ و ۱۴۲٫

۱۰ـ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، ج ۴، ص ۴۱۳٫

۱۱ـ کمال‌الدین، شیخ صدوق، ج اول، صص ۱۵۱ـ۱۵۰٫

۱۲ـ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۱۶٫

۱۳ـ همان، صص ۲۱۳ـ۲۱۲٫

۱۴ـ همان، ص ۲۱۸ و تاریخ قم، ص ۹۳٫

۱۵ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴۷٫

۱۶ـ بحارالانوار، پیشین، ص ۲۱۶؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۷۶؛ تاریخ قم، ص ۷٫

۱۷ـ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۶۷؛ سفینه البحار، ج ۴، ص ۳۷۷٫

۱۸ـ گنجینۀ دانشمندان، ج اول، ص ۱۷٫

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۲۳۰؛ نجم الثاقب، ص ۲۱۵؛ جنه‌المأوی، ص ۴۲؛ مستدرک الوسایل، ج ۳، ص ۴۲۳ ؛ مکیال المکارم، ج ۲، ص ۵۶۳٫

۲۰ـ حضرت معصومه و شهر قم، محمد حکیمی، صص ۱۳۱و۱۳۰،.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اهالی قم بیش از دیگران در نشر فرهنگ اهل بیت کوشیده‌اند و شیعیانی راستین و مخلصند و در واقع خاتم ولایت برپایه دل‌های مشتاقان مؤمن قم مستقر شده است و شیفتگان اهل بیت در این قلمرو، گوهر بی‌بدلیل مذکور را چون جانی شیرین صیانت کرده‌ و در این مسیر از خود رشادت‌ها و شهامت‌های قابل ارجی بروز داده و کارنامه درخشانی به یادگار نهاده‌اند.

۲٫

از آنجا که در مسجد مقدس جمکران، مردم ضمن ارتباط با خدای خویش، به امام عصر«عج» توسل می‌جویند، برنامه‌های این مسجد نباید رنگ تشریفات ظاهری و تجملات دنیوی به خود گیرد و شایسته است از شیوه‌های مسرفانه، سطحی‌نگری، خرافی و برخی افراط و تفریط‌ها پرهیز شود و بیشتر در جهت آراستگی معنوی و عمران کیفی آن اهتمام ورزند.

 

 

 

30نوامبر/16

پس از امام، رهبری چون مقام معظم رهبری نداشتیم و نداریم

«یاد یار در آئینه خاطرات یاران» در گفت و گوی اختصاصی پاسدار اسلام با آیتالله سید جعفر کریمی

امام، امام است و یگانه

اشاره:                                      

آیت الله کریمی، یار و یاور قدیمی امام از نوادر روزگار است. او که ازسنین‌نوجوانی‌تابه‌امروزدرعرصه‌های‌گوناگون‌علمی و سیاسی‌،انجام‌وظیفه کرده است،درسال‌ ۱۳۲۷ به‌جمع‌فدائیان‌اسلام‌پیوست‌و پس‌ازکودتای‌ ۲۸ مردادبه‌سفارش‌پدربرای‌ادامه‌تحصیل‌به‌نجف رفت و پس از ورود امام به آنجا‌ همواره‌درمعیت‌دوست‌دیرین‌ خود،حاج‌شیخ‌نصرالله‌خلخالی‌به‌حمایت‌ازاهداف‌امام‌درتشکیل‌حکومت‌اسلامی‌‌پرداخت‌. پس‌ازپیروزی‌شکوهمندانقلاب‌اسلامی‌نیزدرمسئولیت‌های‌گوناگونی‌‌انجام‌وظیفه‌ کرد.درمرداد  ۱۳۵۸ بافرمان‌امام‌،داوطلب‌نمایندگی‌مجلس‌خبرگان‌قانون‌اساسی از‌مازندران شد. وی درانتخاب‌شایسته‌حضرت‌آیت‌الله‌خامنه‌ای‌به‌رهبری‌انقلاب‌درسال‌ ۱۳۶۸ نقش‌سازنده‌ومهمی‌ایفاکردوازآن‌تاریخ‌تاکنون‌همواره‌برحمایت‌براصل‌مترقی‌ولایت‌فقیه‌وخدمت‌درنظام‌مقدس‌جمهوری‌اسلامی‌پای‌فشرده‌است. ازسال‌ ۱۳۵۸ به‌عضویت‌جامعه‌مدرسین‌حوزه‌علمیه‌قم‌درآمدودرطی‌این‌سال‌ها،نقش‌مهم‌ومثبتی‌دراحیای‌حوزه‌های‌علمیه‌واعتلای‌اسلام‌ناب‌محمدی‌ایفاکرده‌است‌.

 

جنابعالی از حدود۵۰سال پیش با امام در ارتباط بوده‌اید و لذا شنیدن خاطرات شما از این دوران طولانی میتواند برای ثبت در تاریخ بسیار مغتنم باشد. ابتدا شمهای از شرح حال خود را بفرمایید تا وارد بحث اصلی شویم.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. بنده در سال ۱۳۱۰ در بحبوحه یکه‌تازی رضاخان در یکی از روستاهای بابل به نام امیرکلا متولد شدم.

چه سالی وارد حوزه شدید؟

در هفت هشت سالگی در زادگاهم به مکتب می‌رفتم و قرآن و بعضی از کتب فارسی را آموختم و بعد از شهریور ۲۰ جامع‌المقدمات را شروع کردم و تا سال ۲۶  در حوزه بابل ادامه تحصیل دادم و در سال ۲۷ به قم آمدم و تا آذر ۳۳ در قم اشتغال به تحصیل داشتم و در آنجا لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه و یکی دو سال آخر را هم درس خارج آقای بروجردی و مرحوم آشیخ مهدی امامی امیری شرکت می‌کردم.

پس از این مرحله به نجف مشرف شدید؟

بنده تا سال ۳۳ در قم بودم. تابستان‌ها به شمال و خدمت پدر و مادرم می‌رفتم. اواخر شهریور ۳۳ در شمال بودم و بعد آمدم قم. یکی دو ماهی نگذشته بود که مرحوم پدرم تلگراف زد که گذرنامه بگیر و برو نجف. من بو بردم که ایشان فهمیده است من دارم در قم چه کار می‌کنم. من در قم در ایام تحصیل علاوه بر درس خواندن، شب‌ها مطالعه می‌کردم و بعد به منزل مرحوم واحدی می‌رفتم. بعضی از شب‌ها مرحوم نواب هم می‌آمد و خلاصه با جماعت فدائیان اسلام سروکار داشتم. منزل مرحوم واحدی در کوچه انواری بود و مرحوم نواب اکثراً به آنجا وارد می‌شد. ما هم در جمع فدائیان اسلام تحرکاتی داشتیم و به گمان خودم پدرمان هیچ اطلاع نداشت. حساب می‌کردم ایشان که همراه من نیست تا از جریان مطلع شود و دلهره پیدا کند و مطلبی را هم در این باب به ایشان عرض نمی‌کردم.

آن تلگراف را که زد، حدس زدم یکی از بستگان ما که آن وقت در ارتش و از فرماندهان نظامی زمان مصدق بود، از وضع من اطلاع پیدا کرده و احتمالاً پدرم را در جریان امر قرار داده است.

ایامبعد از جریان ۲۸ مرداد بود و سرتیپ آزموده داشت مصدق را در لشکر ۲ زرهی محاکمه می‌کرد. بعد هم به فکر افتادند فدائیان اسلام را بگیرند و اگر می‌ماندم، شاید به سراغ من هم می‌آمدند و از شاید یک کمی هم بیشتر!

تلگراف مرحوم پدر را که دریافت کردم، با مرحوم آسید احمد زنجانی، پدر آقاموسی زنجانی مشورت و نزد ایشان استخاره کردم. بحمدالله استخاره مساعد آمد. با مرحوم استادمان آشیخ مهدی امامی امیری هم مشورت کردم. ایشان فرمود: «حالا که پدرتان موافق است، برای رفتن به نجف اقدام کن. اگر آنجا را برای ادامه تحصیل مساعد دیدی، به تحصیل ادامه بده و اگر مساعد ندیدی، زیارت می‌کنی و برمی‌گردی».

بالاخره در آذر ۳۳ راهی نجف اشرف شدم و از چنگ ساواک ایران گریختم. در نجف بودم تا امام به آنجا آمدند.

پس تقریباً یازده سال قبل از امام به نجف رفتید.

بله،. در این فاصله درس مرحوم آقای شاهرودی، درس مرحوم میرزاهاشم آملی و مختصری هم درس مرحوم آمیرزا آقای اصطهباناتی و درس مرحوم آسیدیحیی یزدیو… رفتم.

از کی با امام آشنا شدید؟

آشنایی مستقیم که در خدمت ایشان باشم، از روز اول ورود امام به کاظمین بود. من در نجف در مدرسه بروجردی ساکن بودم و در آنجا عصرها مکاسب و کفایه تدریس می‌کردم. یک روز گرم تابستان رفتیم درس بگوییم که مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی سراسیمه آمد به مدرسه و تا ما را دید، گفت: «خدا را شکر که شما را دیدم.» پرسیدم: «باز چه شده؟» گفت: «به من از منزل آقای خوئی تلفن زده‌اند که آقای خمینی به کاظمین آمده است.» رابطه آشیخ نصرالله و بیت آقای خوئی حتی قبل از آمدن امام به نجف هم خوب نبود. آشیخ نصرالله شک داشت که نکند او را سر کار گذاشته‌اند و می‌گفت آقای خمینی به کاظمین آمده است، یعنی چه؟ تا این را گفت، گفتم: «آشیخ! بفرمایید تلفن‌های بغداد به نجف و کاظمین مستقیم است یا از تلفنخانه به خانه‌ها وصل می‌کنند؟» گفت: «از تلفنخانه وصل می‌کنند». گفتم: «کاری ندارد. تلفنخانه نجف را بگیر و سئوال کن که در فلان ساعت از کاظمین به منزل آقای خوئی تلفن زده‌اند یا نه؟ و اگر بله، از کجا و چه کسی بوده است؟» گفت: «خوب گفتی.» و از تلفن مدرسه آقای بروجردی تماس گرفت و سئوال کرد.

آنها دو دقیقه بعد جواب دادند که این تلفن از مسافرخانه عبدالامیر جمالی در کاظمین بوده و شماره‌اش هم این است. آشیخ نصرالله شماره را گرفت و زنگ زد. خدا رحمت کند حاج‌آقا مصطفی را، در مسافرخانه نشسته بود. بعد از سلام و علیک گفت: «بله، ما آمده‌ایم و پدرمان وضو گرفت و به حرم مشرف شد. من دیدم خسته‌ام اینجا نشسته‌ام». آشیخ نصرالله پرسید: «صاحب مسافرخانه آنجاست؟» جواب داد: «بله». گفت: «تلفن را به او بدهید.»آقا مصطفی تلفن را داد به عبدالامیر جمالی که رفیق آشیخ نصرالله بود. شیخ نصرالله به او گفت: «مرد حسابی! شخصیتی مثل آقای خمینی که جایش در مسافرخانه نیست. ایشان را به منزل خودت ببر. برای ایشان در آنجا جای مناسبی درست کن. ما هم فردا صبح می‌آییم خدمت ایشان».

خانه عبدالامیر جمالی. خانه اش را آماده کرد و وقتی امام از حرم برگشتند، ایشان را با آقامصطفی برد خانه خودش.

ما به فکر افتادیم که مقدمات بسیج طلبه‌ها را برای دیدار با امام، آن هم در محیطی که بعضی‌ها حتی جرئت نمی‌کردند اسم امام را هم ببرند، چه رسد به این‌که به دیدن ایشان برود، فراهمکنیم. خلاصه عده‌ای را برای رفتن به کاظمین بسیج کردیم، بعضی‌ها را با مینی‌بوس و بعضی‌ها را با سواری بردیم. هزینه‌اش را هم تماماً آشیخ نصرالله پرداخت. خدا رحمتش کند. خیلی زحمت کشید. طلبه‌ها را آماده کردیم که صبح به سمت کاظمین بروند و من و حاج شیخ نصرالله هم فردا صبح بعد از نماز راه افتادیم و خدمت امام در کاظمین رفتیم و دیدیم ایشان تازه دارند صبحانه تناول می‌کنند. در آنجا من از نزدیک خدمت امام رسیدم و در معیت ایشان بودم تا روزی که در مرز صفوان درمرزکویتبا هم خداحافظی کردیم که ایشان بناداشتند به کویت بروند که نشد.

پس شما هم روزی که امام به طرف کویت حرکت کردند، همراه ایشان بودید؟

بله.

مدتی که امام در نجف بودند، درس ایشان هم تشریف میبردید؟

من قبل از آمدن امام، درسی را که رویش حساب می‌کردم درس آقای آملی بود.

کدام آقای آملی؟

آمیرزا هاشم آملی اصولشان را من نوشته و یک جلد هم چاپ کردم و بنا داشتم که بقیه را هم چاپ کنم. امام که وارد نجف شدند، هر جلسه‌ای را که خدمت ایشان بودیم، بیشتر جذبشان می‌شدیم. من همه کارهایم را رها کردم و از همان روز اول به انجام خدمت در بیت امام پرداختم.

امام اشتهار علمی داشتند و لذا شب‌ها طلبه‌ها در منزل ایشان جمع می‌شدند وجلسات علمی خوبی شکل گرفت، به‌طوری که افراد از آن به بعد که می‌آمدند، برای استفاده علمی می‌آمدند، نه این‌که فقط بخواهند آقای خمینی را از نزدیک ببینند.

امام نشان دادند که قدرت علمی بالایی دارند و مسائل علمی‌ای که مطرح می‌شوند، چیزی نیستند که ایشان در پاسخ‌گویی در بمانند. ایشان صحبت می‌کردند و مسائل حلاجی می‌شدند. بعد از ده دوازده روز هم درس را شروع کردند و ما در درس ایشان شرکت می‌کردیم..

خدا را شکر که آن روز مرا هدایت کرد که خدمت به اسلام، خدمت به آقای خمینی است در کار علمی و انقلابی‌اش و لذا به کارهای ایشان پرداختم. هر نوع کاری بود، انجام می‌دادم و در درس ایشان هم شرکت می‌کردم. درس مرحوم آقای حکیم را از قبل می‌رفتم و آن را هم ادامه دادم. درس مرحوم آقای خوئی هم حدود ۲۵ سالی شرکت کردم. قبلاً به‌طور مرتب می‌رفتم و بعد از آمدن امام دیگر چندان تعهد حضور سر وقت در درس آقای خوئی را نداشتم، ولی در هر حال شرکت می‌کردم، اما عمدۀ حضور تفهّم و با دقت، سر درس امام بود..

از چه زمانی حوزه استفتای امام را در نجف شکل دادید؟

قبل از فوت مرحوم آقای حکیم ـ‌یادم نیست مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی یا مرحوم آقامصطفی که با ما نشست و برخاست داشت و بحث می‌کرد و به اطلاعات من پی برده بودـ مرا به امام معرفی و مؤلفات امام را به ما واگذار کرد تا بررسی و تحقیق و چاپ کنیم، منجمله تحریرالوسیله و زبده‌الاحکام را…

در این گیر و دار مرحوم آقای حکیم فوت کرد. تا آن زمان، امام اجازات و استفتائات و قبوض را به خط مبارک خودشان می‌نوشتند. با فوت مرحوم آقای حکیم و مساعی جمیله مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی، مقلدین آقای حکیم در خاورمیانه و مناطقی از پاکستان، هندوستان و افغانستان و ایران به طرف امام سرازیر شدند و دیگر حجم استفتائات به‌قدری بود که امام نمی‌رسیدند خودشان بنویسند.

یک یا دو ماه بعد از فوت آقای حکیم بود که ما دعوت شدیم تا استفتائات را بنویسیم و خدمت امام ارائه بدهیم و هر چه را پسندیدند که هیچ، نپسندیدند اصلاح کنند و ما مجدداً بنویسیم و بفرستیم که مهر کنند.

آقای رضوانی بود و بنده و مرحوم آقای خاتم. سه نفری از سال ۹۰ قمری شروع کردیم به نوشتن استفتائات، و می‌فرستادیم خدمت امام، ملاحظه می‌فرمودند و هر جا که نیاز به اصلاح بود، اصلاح می‌کردند و برمی‌گرداندند و ما یادداشت می‌کردیم و روی ورقه استفتا می‌نوشتیم و می‌رفت خدمت ایشان و مهر می‌کردند و برای صاحبش می‌فرستادیم.وقتی ما سه نفر استفتائات را شروع کردیم، بعد از مدتی آشیخ عبدالعلی قرهی از نجف راهی ایران شد. آقای رضوانی رفت جای ایشان تا دفتر را اداره کند و من وآقای خاتم تنها شدیم.که بعد از آن حاج احمدآقا آقای قدیری را معرفی کرد که آمد و با ما همکاری کرد.

 

در همین اوان بود که کتاب بیع امام را به ما دادند که بررسی و تحقیق و چاپ کنیم. مسوده اولی را که به ما دادند، نوشته امام در قم بود. امام در قم، بیع را درس فرموده و تا قسمت‌های زیادی نوشته شده در قم بود. در نجف که این درس را شروع کردند، هر جا که نسبت به درس قم نظر جدیدی داشتند، در حاشیه می‌نوشتند. و همین نسخه را به ما دادند که بعدازبررسی و اصلاح عباراتاین کتاب را چاپ کردیم. انصافاً کتاب البیع امام در نجف خوب، دقیق و بی‌غلط چاپ شد

وقتی کسی به بیت امام می‌آمد، از دفتر روی یک تکه کاغذ می‌نوشتند که چه کسی آمده است و چه تقاضایی دارد و کاغذ را می‌دادند دست مش‌حسین که ببرد در اندرونی و امام ببینند و جواب بدهند. روز اول، آقای رضوانی روی یک تکه کاغذ بزرگ دو سه کلمه نوشت و داد دست مش‌حسن که ببرد. امام فرمودند: «برای این مطلبی که شما نوشته‌ای، یک بند انگشت کاغذ کافی است.» خود امام این پیغام‌ها را روی تکه کاغذهایی که از نامه‌ها و پاکت‌هایی که برایشان می‌آمد و سفید بود، جدا می‌کردند،می‌نوشتند. ما که این چیزها را از امام می‌دیدیم، کوشیدیم برای چاپ کتاب ایشان حتی‌الامکان کاغذ کمتری مصرف کنیم و لذا سر سطرهاومیان تیترها کم شد. در قم که چاپ کردند، این را جبران کردند و انصافاً زیباتر چاپ شد. بعد از چاپ کتاب بیع، امام به بحث خلل پرداختند. بحث خلل را هم بررسی کردیم، منتهی در زمان حضور امام در نجف به چاپ نرسید وهجمه سازمان امنیت عراق به بیت امام و فکر بیرون رفتن از نجف پیش آمد.

بعدها آقای رضوانی آن مسوده را چاپ کرد. بحث خلل، چاپ شدۀ نجف نیست، بلکه چاپ شدۀ پس از دوره نجف است، منتهی بررسی و تحقیق آن را من و آقای خاتم انجام داده بودیم.

امام بهجای دفتر استفتائات، از تعبیر حوزه استفتائات استفاده میکردند. حضرتعالی تا آخر در این حوزه بودید؟

بله، من و آقای خاتم تا روزی که ایشان به مرز صفوان رفتند و ما در مشایعت ایشان بودیم، در حوزه استفتائات بودیم. مدتی هم در صفوان ماندیم و به خیال این‌که امام وارد کویت شده‌اند، برگشتیم نجف، ولی مطلع شدیم که نگذاشته‌اند امام به کویت بروند و برگشته‌ و شب را در بصره مانده‌اند. صبح هم از بصره به بغداد آمدند تا راهی پاریس شدند.

تا امام در نجف حضور داشتند، جلسات استفتا دایر بود و من و آقای خاتم ادامه می‌دادیم.

بعد که به ایران آمدید چطور؟

قبل از حرکت امام به پاریس، یک روز آقای فرقانی یک پاکت آورد و به من داد که پشت آن نوشته بود:«این پاکت در خدمت شما باشد و بعد از فوتم آن را باز و به محتوای نامه، هر چه که هست عمل کنید». من به‌محض این‌که این نامه را دیدم، تنم لرزید. ما همه چیز را در ذهنمان عبور می‌دادیم، الا فوت امام و زنده ماندنمان بعد از فوت ایشان را. حرفی نزدم. شبی که امام عازم کویت بودند، بنده و آقای خاتم و آقای رضوانی را خواستند. این نامه را برای چهار نفر فرستاده بودند. مرحوم حاج شیخ حبیب‌الله اراکی، آقای رضوانی، آقای خاتم و بنده. ما را خواستند و فرمودند: «پاکت‌هایی را که خدمت آقایان داده‌ام وصیت‌نامه من است. من فردا صبح از اینجا می‌روم. پاکت را باز کنید و به آنچه نوشته‌ام عمل کنید.»، اما الحمدلله امام به پاریس رفتند و به سلامت به ایران بازگشتند.

شما پاکت را باز نکردید؟

نخیر! وقتی امام به ایران برگشتند، من در فروردین ۵۸ به ایران برگشتم. خدمت امام رسیدم و عرض کردم:«این مدتی را که در نجف بودم، به خاطر شما بود،. حالا که شما به ایران آمده‌اید، اجازه بدهید من هم برگردم.»

من به ایران آمدم و امانت‌هایی را که امام به بنده سپرده بودند و حدود ۸ میلیون تومان می‌شد، وسط کتاب‌هایم پنهان کردم و با خودم آوردم. روز دوم ورودم به قم آنها را بهمنزل آقای یزدی بردم و تحویل امام دادم. امام فرمودند: «مثل این‌که آقایانیدر جلسه استفتا شرکت می‌کنند، شما هم بروید و شرکت کنید.» گفتم: «چشم!» در قم رفتیم و دیدیم آقایان راستی، قدیری و ملکوتی مشغول پاسخ‌گویی به سئوالات هستند. ما هم شدیم نفر چهارم. به کار ادامه دادیم تا آقای خاتم را هم فرستادند. من و آقای خاتم و آقای قدیری و آقای ملکوتی تا زمانی که امام رحلت فرمودند، بودیم و بعد تبدیل شد به شرکت در جلسه استفتای مرحوم اراکی.

در این مدت که در قم در جلسات، استفتا شرکت می‌کردیم، اوایل استفتائات زیاد نبود، اما به‌تدریج زیاد شد. استفتائات نوشته می‌شد، هفته‌ای یک روز اینها را در پوشه‌ می‌گذاشتیم و من به تهران خدمت امام می‌آوردم و امام ملاحظهو مهر می‌کردند وصبح روزبعددرحضورشان آقای رسولی وآقای رحیمیان مهرمی کردند وبه قم برمی‌گرداندند. تا این اواخر به این شکل بود. ، نگاه می‌کردیم می‌دیدیم یک جا نقطه نگذاشته‌ایم و امام نقطه گذاشته‌اند. یک جا الف نگذاشته‌ایم و امام الف را اضافه ‌کرده‌اند، یک جا سرکش کاف زیادی بوده و امام حذفش ‌کرده بودند. معلوم می‌شد همه اینها را با دقت می‌بینند.

ولی درصد مواردی که امام تصرف میکردند، یک درصد هم نمیشد و همین نشان میداد که دفتر استفتا بسیار دقیق بود و نگاهش با نگاه امام انطباق داشت.

الحمدلله! تا این اواخر نحوه کار ما این‌گونه بود که رابط بین دفتر قم و تهران، بنده بودم. گاهی هم مسائلی پیش می‌آمدند که آقایان نمی‌دانستند اصلاً چه بنویسند. و من وقتی به تهران می‌آمدم خدمت امام مطرح می‌کردم و جواب می‌دادند و می‌نوشتند و مهر می‌کردند.

شش ماه یا یک سال قبل از رحلتشان بود که به من فرمودند: «آقای کریمی! الحمدلله آقایانی که در امر استفتا با من کار کرده‌اند، کاملاً با مبانی فتاوای من آشنایی دارند. در همان دفتر استفتا سئوالات را پاسخ بدهید و فقط اگر مواردی پیش آمد که مشکل پیدا کردید، پیش من بیاورید.» از آن به بعد استفتائات با مهر دفتر استفتا پاسخ داده می‌شدند.

پس از رحلت امام به استفتائات آقای اراکی پاسخ میدادید؟

من مرحوم آقای اراکی را در همان زمان طلبگی که در قم بودم، می‌شناختم. ما زیاد به منزل مرحوم آسید محمدتقی خوانساری تردد داشتیم، ایشان هم در آنجا حضور داشتند و اکثراً هم ملازم مرحوم خوانساری بودند. نسبت به آقای اراکی شناخت داشتم و دیدم بینی و بین‌الله ایشان اهلیت مرجعیت را دارد و رابطه‌اش هم با امام و ولایت‌فقیه خوب است. شب فوت امام، من و آقای خاتم و آقای قدیری جلسه‌ داشتیم و من پیشنهاد کردم که چون مردم نیاز به مرجع تقلید دارند، اگر صلاح می‌دانید، خوب است که آقای اراکی را معرفی کنیم. عده‌ای هم این مطلب را از ما می‌پذیرند، پس بیایید ایشان را معرفی کنیم. آقایان هم پذیرفتند

پس از فوت امام،برایانتخابمقاممعظمرهبری به تهران و مجلس خبرگان آمدیم

شما عضو خبرگان اول بودید؟

بله، رفتیم ووقتی به قم برگشتیم آقای اراکی را معرفی کردیم.

آقای اراکی در نزدیکی دفتر سابق امام جلسه استفتایی را تشکیل داده بودند. یکی دو هفته بعد از اعلام مرجعیت ایشان ، سیل استفتائات به سوی دفتر ایشان سرازیر شد و من و آقای خاتم و آقای قدیری در آنجا شرکت می‌کردیم و پاسخمی‌دادیم.

بعد از آقای اراکی چه کردید؟

بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای خامنهای پیدا کرده بودم و در جلساتی که خدمت ایشان بودم، با بحثهایی که میشد، دیدم بینی و بین ربّی، استعداد فوقالعادهای که در ایشان هست، در حافظه، در بُعد نظر، در توجه به متون آیات و روایات و آنچه که باید از آیات و روایات استفاده شود و در فهم کلمات فقها، ایشان مافوق اقران خود هستند.لذابعد از آقای اراکی ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردم. بینی و بین ربّی این جور تشخیص دادم و الان هم به این معتقدم

دیدم همه لوازم مرجعیت در ایشان هست. حالا مرجع فرض بفرمایید یکی دو خط و نیم خوانده، یکی یک خط خوانده، ولی اصل لوازم مرجعیت موجود است. ما ایشان را معرفی کردیم و با پیشگامی من در این راه، آقای خاتم هم موافقت کرد که ایشان را معرفی کند و آقایان راستی، بنی‌فضل و مؤمن هم این کار را کردند. الحمدلله مرجعیت ایشان تثبیت شد و بعد از فوت آقای اراکی خلائی باقی نماند

پس از آن در حوزه استفتای مقام معظم رهبری به کار ادامه دادید؟

بله، بعد از تصدی آقای خامنه‌ای به رهبری و بعد هم سمت مرجعیت، آقای رسولی محلاتی که خدا حفظش کند گفت: « ما نمی توانیم ایشان راتنهابگذاریم. مردم استفتائاتی دارند و در اینجا می‌آید، باید به اینها جواب داده شود. شما که با ایشان و مبانی فقهی‌شان آشنا هستید و سال‌ها هم در استفتا کار کرده‌اید، بیایید و این کار را به عهده بگیرید». گفتم: «بسیار خوب».کهتا الان پاسخگویی استفتائات ایشان ادامه دارد

با این حساب میشود گفت که جنابعالی حدود ۴۵ سال است که مشغول پاسخ دادن به استفتائات شرعی ازطرف مراجع بودهاید.

بله، خدا بزرگان درگذشته را رحمت و بزرگان حی را حفظ کند.

یعنی در تسلط بر مبانی فقهی حضرت امام و مقام معظم رهبری و برخی دیگر از بزرگان، گمان نمیکنیم مثل شما کسی را داشته باشیم.

ان‌شاءالله. خیلی از آقایان بهتر و بالاتر از من هستند، اما  خدای منان و متعال در دوران تحصیل به من توفیق داد که خوب درس بخوانم و آنچه را که خواندم و فهمیدم به کار بگیرم.

در قصه استفتائات هم مخصوصاً امام راحل خیلی برایم زحمت کشیدند. در پاسخ به سئوالات شرعی که چگونه جواب بدهیم و مسائل چگونه هستند، انصافاً امام استادی‌شان را در حق بنده تمام و بسیار در پیشبرد کار به من کمک کردند. خدمت مقام معظم رهبری هم که جای خود دارد. اجمالاً می‌توانم مدعی باشم که ناآگاه نیستم، اما آگاه‌تر از دیگران هم نیستم.

اشاره کردید که لوازم مرجعیت را در مقام معظم رهبری دریافتید. ابتدائاً بفرمایید آشنایی شما با ایشان از کجا و چگونه آغاز شد؟

آشنایی‌ام با ایشان از مجلس خبرگان قانون اساسی شروع شد. این آشنائی از آنجا شروع شد و بعد هم در زمان ریاست جمهوری ایشان، مسائلی را که مطرح می‌شدند، در جلساتی با ایشان درمیان می‌گذاشتم. حدود یک سال به نمایندگی از طرف امام در هیئت عالی اقتصادی دولت شرکت ‌کردم و در کثیری از این جلسات گاهی آقای هاشمی رفسنجانی شرکت می‌کردند و گاهی آقای خامنه‌ای و من که از مرحوم آقای بروجردی گرفته تا مرحوم امامی امیری، مرحوم آقای شاهرودی، مرحوم آقامیرزا آقای اصطهباناتی، مرحوم آسیدیحیی یزدی، مرحوم آشیخ حسین آقای حلّی، مرحوم آمیرزا هاشم آملی، مرحوم آقای حکیم، مرحوم آقای خوئی و با برجسته‌ترین علما نشست و برخاست داشتم، با مبانی و طرز تفکرشان و با اصل ساختار فقه آشنا بودم و لذا وقتی آقای خامنه‌ای مطلبی را عنوان می‌کنند، دیگر ضرورتی پیش نمی‌آیند که به بنده بگویند اینجا راجع به این مطلب است و آنجا راجع به آن مطلب. من تا آخر می‌فهمم نخ کار تا چه مقدار در دستشان است که این صحبت را می‌کنند. هر کسی هم که خوب در موضوعی وارد باشد، این خبرویّت را پیدا می‌کند و اختصاص به بنده ندارد. هر کسی در کار خودش همین‌طور است. کسی که از تجارت سررشته داشته باشد، وقتی می‌گویند نخود قیمتش در فلان جا این‌قدر است و در فلان جا آن‌قدر، سریع قیمتش را حساب و هزینه حمل و نقل و انبارداری‌ را اضافه میکند و به این نتیجه می‌رسد که پس این‌قدر سود دارد.رشته‌های سیاسی و علمی هم همین‌طور است.

یکی از دوستان می‌گفت من اعلمیت مرجع تقلید را با حاشیه عروه‌اش می‌فهمم و بررسی می‌کنم تا ببینم حاشیه عروه‌اش به کجا دارد می‌زند و چه می‌خواهد بگوید. از فتاوایش می‌فهمم. من هم اگر مدعی شوم بعد از آن همه تلمذ در محضر بزرگانی از علما که به برخی اشاره کردم، این را می‌توانم تشخیص بدهم، چندان گزاف نگفته‌ام.

بعد از دوره ریاست جمهوری حضرت آقا، شما در جلسات علمی ایشان هم شرکت داشتهاید؟

بله.

طبعاً در آن جلسات، مسائل حلاجی بیشتری هم شدهاند.

بله، همین‌طور است.

امام در یکی از پیامهایشان که به «منشور برادری» شهرت یافت، در باره شرایط مجتهد جامعالشرایط اشاره کردند که این شایستگی فقط اعلمیت به فقه و اصول نیست، بلکه شناخت زمان و شرایط و دوست و دشمن و اشراف بر مسائل عالم و شرایط جامعه اسلامی و جامعه بشری هم جزو لوازم و شرایط جامعالشرایط بودن است. در بعد فقه و اصول و مبانی که اشاره فرمودید با دهها تن از بزرگان و مراجع برجسته سرو کار داشته و توانائی ایشان را هم ارزیابی کرده و به نتیجه رسیده‌اید. علاوه بر جنبههای تخصصی فقهی و اصولی و مبانی اجتهاد، آیا آگاهی و اشراف ایشان بر مسائل دنیا را قابل قیاس با سایر علما می‌دانید؟

بعضیخیال می‌کنند همین که کسی دماء ثلاثه را خوب بلد باشد که چیست و حکمش کدام است، لوازم مرجعیت دارا شده است.ولی من با امام هم‌عقیده‌ام از این نظر که ما خلق خدا و امت رسول‌الله(ص) و رعیت حضرت بقیه ‌الله‌الاعظم «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» هستیم. رعیت زید و عمر و بکر و خالد که نیستیم. ما در مرجعیت باید به دنبال کسی برویم که خلاء عدم حضور بقیه ‌الله«فیما یعول و یرجعالیه» را پر کند و این پر کردن خلاء، تنها با اعلمیت در فقه و اصول که مدنظر آقایان است،میسر نیست.

در روایات داریم که گاهی آیات قرآن در حضور خلفا مورد بحث قرار می‌گرفت و یکیازائمهمعصومین(ع) راهمهمراه علما احضار می‌کردند. امام(ع) گوش می‌کردند و آنها هم یک چیزی می‌گفتند. خلیفه رو می‌کرد به امام(ع) که شما چه می‌گویید؟ امام(ع) می‌فرمودند: «آقایان گفتند و شما هم شنیدید.»خلیفهعرضمی‌کردکهنخیر،می‌خواهمازشمابشنوم. آنوقتمطلبیراکهامام(ع) بیانمی‌کردند،خودعلمایمخالفتصدیقوتصریحمی‌کردندکهماسالیانسالاینآیهرامی‌خواندیمونمی‌فهمیدیمکهمعنایشایناست. ایناعلمیتبدینمعناست.

نمونه‌اش «السَّارِقُوَالسَّارِقَهُفَاقْطَعُواْأَیْدِیَهُمَا»(۱) این‌کهالمنجدیامجمع‌البحرینراکناردستتبگذاری،ازکجایلغتدرمی‌آیدکهمنظورازایدییعنیانگشتانازنوکتابنانگشتان؟درجایدیگریداریم: «أَنَّالْمَسَاجِدَلِلَّهِفَلَاتَدْعُوامَعَاللَّهِأَحَدًا»(۲)،اماممی‌فرمودند: «کفدسترابرایسجدهلازمداریم. جایسجدهبرایخدارانبایدبرایچهارشاهیمردمشریکقراربدهید. اینباشدبرایخدا،سرانگشتانرابرایمردمقراربدهید».

اینیکنحوآیهفهمیوروایتفهمیاستکههمهندارند. منجملهمثلاًنظرمقاممعظمرهبریایناستکهدرنذرزوجه،اگرزوجحضورداشتهباشد،بدوناذنزوجنافذنیست،ولیاگرحضورنداشتهباشد،شرطشاذنزوجنیست،چوندرروایتآمدهاستکه: «لانذرللزوجهمعزوجها». معنایزوجهایناستکهشوهردارد،چهزوجحضورداشتهباشدچهغایبباشد. نفرمود: «لانذرللزوجه»،بلکهفرمود: «نذرالزوجهمعزوجها»،یعنیعلاوهبرعنوانزوجیت،فرموداگرزوجشبااوهست،ولیاگرزوجشبهسفررفته،درزندانیاجایدیگریاست،معزوجهاصدقنمی‌کندولذانذرشمنوطبهاذنشوهرنیست.

اینریزه‌کاری‌هاراازروایاتوآیاتفهمیدندقتیاستکهاکثرفقهاندارند.

بندهوقتیاینخصوصیاترادرایشانمی‌بینم،گامبهگاممطمئن‌ترمی‌شومکهخداوندمنانمتعالبهایشانمواهبیدادهکهبهدیگرانندادهاست. درشب‌هایپنج‌شنبهکهشورایافتاداریموآقایانشرکتمی‌کنند،ایشانهمحضوردارندومطالبیراعنوانمی‌کنندکهمی‌بینمخیلیپختهوحسابشدهوکاملاًبامبانیعلمیسازگاراست. کتابالبیعامامرانگاهکنید. خیلی‌هابیعنوشته‌اند. مرحومشیخانصاریخیلیملابود. انصافاًهمکتابشدرسطحبسیاربالاییاست،اماکتابشیخانصاریبهکتاببیعامامنمی‌رسد،امامبااحاطهبرآنچهدیدندوبااحاطهبرآنچهکهبایدگفت،اینکتابرانوشتند

دردرس‌هاینجف،امامگاهیکهصحبت‌هایمرحوممیرزاینائینییاصحبت‌هایمرحومآشیخمحمدحسیناصفهانیرامطرحمی‌کردند،قبلازصحبت‌هایخودشان،انسانتصورمی‌کردکهصحبت‌هایآنهاعرشیهستند،اماوقتیامامآنصحبت‌هارابازمی‌کردندمعلوممی‌شدکهاینهاخیلیبزرگبوده‌اند،اماآن‌طوریهمکهگفته‌اند،نبوده‌. معنایشایننیستکهآنهاقصورفهمداشتند،بلکهاصلاًبهسراغبرخیازمسائلنرفتهبودند.

منبرخلاف بعضیاساتید،راجعبهاعلمیتمرحوممیرزاینائینیدیگرانراخیلیقوی‌ترازایشانمی‌دانم.

بههرحالخداوندمنانمواهبیبهامامومواهبیهمبهآقایخامنه‌ایمرحمتفرمود. باملاحظهاینمواهب،منهمین ‌طورکهگامبهگامپیشمی‌رویم،می‌بینممواهبدرایشانروزبهروزروبهازدیاداستوخداراشکرمی‌کنمکهمراهدایتکردوآنچهراکهپیشنهادکردموحرفشرازدم،الحمدللهاشتباهنرفتم.

ایندقتنظروفهمعمیقویژهنسبتبهمسائلونکاتبسیاربدیعیکهایشانازقرآنوروایاتدربارهامورجاریاستنباطمی‌کنند،انصافاًانسانرابهوجدمی‌آورد. آیااینتوانایی،نتیجهاحاطهبرفقهواحکامومعارفاستویاریشهدرمواهبمعنویهمدارد؟

همان‌گونهکهاشارهکردمزعامتومرجعیت،تنهامنوطبهاحاطهبرمسائلفقهیواعلمیتنیست. مدیریتومدبّریتوشجاعتوآینده‌نگریومردمداریمی‌خواهد،عالمرایکسفرهپهندرمقابلخوددیدنمی‌خواهدودرستچیدنمهره‌هابه‌طوریکهاشتباهنشودوانساناینبازیشطرنجرانبازد،می‌خواهد. اگرهمهاینهاراداشت،می‌توانمدعیبودکهجایامامزمان(عج) نشستهاست،والادرکثیریازمسائللاحولولاقوهالابالله!

درجنگتحمیلیدرجاییعده‌ایازآقایانکهخیلیادعایشانمی‌شدمی‌گفتندچیستکهدلمانراخوشکرده‌ایمومی‌گوییمجنگاسلاموکفر؟جنگمسلماناستبامسلمانیدیگر. درجلسه‌ایدیدمکهخیلیدارنداینحرفرااوجمی‌دهند،گفتم: «مطلبیراولواین‌کهوقوعشمحالباشد،فرضمی‌کنیم،چونفرضمحالکهمحالنیست. فرضمی‌کنیمکهالاندراهواز،خرمشهر،سوسنگردیاآبادانلشکریانبعثیریخته‌اندودارندمردمرامی‌کشند،خانه‌هاراغارتوخرابمی‌کنندوماهمدرآنجاحاضرهستیم. ازامامزمان(عج) سئوالمی‌کنیمآیاازخودماندفاعبکنیمیانه؟ایشانبفرمایندچهعرضکنم؟بپرسیمباصدامیانکهبهماهجومآورده‌اندبجنگیمیانه؟بفرمایندچهعرضکنم؟بپرسیمآیابهصدامیاندرغارتوآدمکشیکمککنیم؟بفرمایندچهعرضکنم؟آیابراستیدیوانه‌ایکههمینالانازتیمارستانبیرونآمدهاست،چنینامامزمانیرابهامامزمانیقبولمی‌کند؟درنتیجه «چهعرضکنم؟»ندارد. این‌کهامامزمانماراامرکنندکهبهلشکرصدامکمککنیم،بامبنایقرآنوفقهوفرهنگاهل‌بیت(ع) سازگارنیست. این‌کهمی‌فرماید: «منقتلدونمالهظلماًفهوشهید»یا «منقتلدوناهلهظلماًفهوشهید»یا «منقتلدونجارهظلماًفهوشهید»یا «منسمعمنادیاًینادییاللمسلمینفلمیحبهفلیسبمسلم»معنایشایناستکهحالاکهدارندآبادانی‌هارامی‌کشند،ماهمبرویمبهکمکصدامکهبیشتربکشد؟

امامزمان(عج) قطعاًچنینامریبهمانمی‌کنند. اینهمکهبگویندسکوتوتحملکنید،چنینامریهمنمی‌کنند،بلکهمی‌فرمایندتاجانداریدازخودتاندفاعکنید. اگرکشتهشدید،شهیدشده‌ایدواگرکشتید،چوندردفاعازناموسوخاکوخانواده‌تانبودهاست،ثوابشهیدرادارید. ازحضارپرسیدم: «آیااین‌طورامرمی‌فرمایندیانه؟»جوابدادند: «بله». گفتم: «ازاینجاستکهمی‌گوییمجنگاسلاموکفراست. جنگیاستکهامامزمان(عج) باماهستندوباآنطرفنیستند.» ایندرکثیریازقضایاپیشمی‌آیند.

اینکهمابهفکراسلاممسلمانانهستیم،اینجورنیستکهصهیونیست‌هامطلعنشدهباشند. آنهاهممی‌دانند،همان‌طورکهماازتصرفاتامریکاکهبهچهکسانیکمکمی‌کندیانمی‌کندمطلعمی‌شویم. وقتیآنهامطلعشوند،نمی‌آینددستماراببوسند،بلکهدشمنمامی‌شوند،ولیمابرایدشمنیآنهانبایدپشیزیارزشقائلشویموبایدکارخودمانراانجامبدهیم. اینشجاعتدربسیاری ازآقایان نیست. اصلاًازاینقضایاسردرنمی‌آورندکهچهمی‌شود،چهنمی‌شود. اسلامباشد،ولایت‌فقیهباشد،مرجعیتشیعهباشد،آنوقتصهیونیست‌هابچه‌هایحزب‌اللهرابهعنوانیکعدهبچه‌هایشیعهدرآنجالتوپارکنند؟اگرهمهایرانهمبهدفاعازآنهابرخیزد،تازهبهوظیفه‌مانعملکرده‌ایم.

اینطرزتفکرامامبودومقاممعظمرهبریهمهمینطرزتفکررادارند. بهعبارتدیگرمنکهدراینمدتخدمتامامبودم،ملاحظهمی‌کردمکهایشانچقدربهآقامصطفیعلاقهداشتندوبهحضوراوبرایآیندهتاچهحدامیدواربودند،لکندردلسوزیبرایمسلمین،آقامصطفییکی،دیگرانهمیکی. امامابداًبینمسلمانافریقایی،اروپایی،امریکایی،ایرانیو… فرقنمی‌گذاشتند. هرگزندیدمکهامامبفرمایندمابایدازمسلمانایرانیدفاعکنیمودیگرانبهماچهوعیسیبهدینخود،موسیبهدینخود! امامچنیننظرینداشتند،بلکههمهمسلمینرایدالواحده،جمعیتالواحدهوعائلهالواحدهمی‌دیدند.

همیننظرراهممقاممعظمرهبریدارند. امامبارهامی‌فرمود: «امریکاهیچغلطینمی‌تواندبکند»،امااین‌کهدیگرانبخواهنداینرابگویند،لفظشراگفتنآساناست،اماواقعشرابخواهندبگویند،دهانشانیخمی‌کند.

دردلمقاممعظمرهبریدرمقابلهباامریکاوعلیهامریکاحرفزدنسرسوزنیخوفراهپیدانمی‌کند.

اینازایمانایشانسرچشمهمی‌گیرد؟

عرضمی‌کنم. ایشاندرسفریصحبتبسیارعالی‌ایکردهبودند. فردایاپس‌فردایآنروزخدمتشانرسیدیم. مندرعیناین ‌کهبرایایشاناحترامقائلم،رفیقایشانهمهستم. بهایشانعرضکردمصحبت‌هایشماراشنیدمومقیدمهرجاصحبتمی‌کنید،گوشکنم. صحبت‌هایشماطعمومزهصحبت‌هایامامراداشت. بااین‌کهشمادرمحضرامامخیلیحضورنداشتیدوبعدازپیروزیانقلابهمجنگتحمیلیباعثشدکهشمایکپایتاندرتهرانباشد،یکپایتاندرجبههومشغولرتقوفتقامورجبههبودیدوخیلیباامامحشرونشرنداشتید. اینهاراازکجایادگرفته‌اید؟

شایدعینتعبیرشاناینباشدکه:«مندراینجورمواقع،معاهده‌ایباخدادارموآنایناستکهمی‌گویمخدا! مناینبدنضعیف،اینزبانضعیفواینمغزضعیفمرادرخدمتتوقرارداده‌امکهآنچهازمنبرمی‌خیزد،درخدمتدینتوودراعتلایکلمهتوحیدباشد. خدایا! اگراینخدمتراازمنمی‌پسندی،مراکمککن. اینقراردادراباخدادارمودراینجورمواقعبااینروحیهپیشمی‌روم». دردورهریاستجمهوریایشان،سرانعدمتعهددرهندجمعبودند. جمعیتبسیارزیادبود. ایشانمی‌فرمودندمنفکرکردمدراینجلسه‌ایکهفرداصبحتشکیلمی‌شود،هنگامسخنرانیسخنگویاول،مردمتازهدارندیکییکیمی‌آیندوباهمحالواحوالمی‌کنندوخیلیگوشنمی‌کنند. سخنرانچهارمراهمکم‌کمخستهمی‌شوندومی‌نشینندوچندانگوشنمی‌کنند. گلجلسهمالسخنراندومیاسوماست. آقایولایتیراکهآنوقتوزیرامورخارجهبود،خواستموگفتمبرویدنوبتدومیاحداکثرسومرابرایمنبگیریدتاصحبتکنم. ایشانرفتوبرگشتوگفتهرچهچانهزدم،نشد. نفردومیاسومصداماستیاکسدیگری.

ایشانمی‌فرمودندوقتیآقایولایتیاینخبررابرایمآوردمتاثرشدم. دونفرازرفقاکه قراربودمرادرنوشتنمقاله‌ایکهفرداصبحمی‌خواهمبخوانمکمککنندشبتادیروقت بیدارنشستیم. آندونفرخوابشانگرفتورفتند،ولیمنکارراتااذانصبحادامهدادمونمازصبحراخواندموکمیبرایاستراحتخوابیدم.

وقتیآقایولایتیاینخبررابرایمآورد،گفتمخدایا! منبناداشتمبااینتنضعیفخدمتیدرراهاسلامومسلمینانجامبدهم. اگرخدمتمرانمی‌پسندیوبهدردنمی‌خورد،بسیارخوب! هرچهمقدرمی‌فرمایی. آقایولایتیمجدداًرفتونیمساعتبعدمتبسمآمدوگفت: «بحمداللهآنچهراکهمی‌خواستیمشدوشمارانفردومیاسومتعیینکردند».

تردیدرویدوموسومازمناست..

بندهاینسخنرانی‌هاوموضع‌گیری‌هاراناشیازچنینطرزفکریمی‌دانم: «منکانللهکاناللهله»ویادرآنروایتدارد: «منارادعزاًبلاعشیرهوهیبهمنغیرسلطانوغنیمنغیرمالوطاعهمنغیرالله،فلینقلمنذلمعصیهاللهالیعزّطاعته»وروایاتازاینقبیلزیادداریم.

اگرچنینحالتیدرکسیپیداشود،خداوندمنانمتعال،اورارهانمی‌کند. بهمغزوزبانشمی‌اندازدواینرادروجودشبهیکنحویمنعکسمی‌کندکهاین‌گونهصحبتکن. کثیریازسخنرانی‌هایمهمآقایخامنه‌ایسخنرانییکفردعادینیست،کمااین‌کهسخنرانی‌هایامامهماین‌طوربود.

صحیفهنورراملاحظهکنید. چهکسیمی‌توانداینهمهبامردمصحبتکندومطلبهممفیدازکاردربیاید؟انساندر موارد دیگر، در جلسهدوموسوممی‌بیندمطالبتکراریهستندوغیرمفید. خدارحمتکندامامرا. نکته‌هاییدرکلامشانبودکهبکربودندوتازهوتکرارهمنمی‌شدند. آقایخامنه‌ایهمهمینطورند.

نیازاسلامومسلمینبهچنیناشخاصیاست. نیازاسلامومسلمینبهمجتهدیکهفقطبدانددریوم‌الشکآیامی‌شودبهحسابماهرمضانروزهگرفتیانه،نیست. اینمسئله‌راهمبایددانست،امانیازمسلمینبااینرفعنمی‌شود. نیازمسلمینبهمجموعه‌ایرفعمی‌شودکهدررأسآن،اینجورامورهستندومابحمداللهدربحران‌هاییکهپیشآمد،بهفضلالهیودرایتایشان،سربلندبیرونآمدیم.

می‌گویندانگلستاندرسیاست‌بازی،پیرمیکدهوپیراستعماراست. امریکاهمدرکنارانگلستانورزیدهشد. مجموعهاروپاهممجموعه‌ایهستندکهباتبادلافکارورزیدهشده‌اند. اینهادستبهدستهمدادندکهمارامحوونابودکنند. صحبتایننبودکهنفتیاگندمراقطعکنند. اصل،بناینابودیمارادارندوبناینابودیهرکسیراکهداردمثلمافکرمی‌کند. الانواقعجنگسوری‌هاایناستکهآنهادارندکفارهرفاقتباایرانراپسمی‌دهند. جنگباحزب‌اللهومقاومتهمدرواقعپسدادنکفارهرفاقتباایراناست.

دربرابراینهمهمغزهایمتفکرمارخوردهوافعیشده،بلکهافعیخوردهواژدهاشده،هنوزمملکتیبهنامایرانداریمورویپایخودمانایستاده ایم،ولواین‌کهقدرعافیترانمی‌دانیمومتوجهنیستیمکهخداوندچگونهماراکمککردهاست. اینهاهمهعنایت‌اللهاست. این‌کهامیرالمؤمنین(ع) درپاسخبهاینسئوالکهشمادرعبادتپروردگار،آیاخدارادیدید؟می‌فرمایند: «لماعبدربالماره»،منخدایندیدهراعبادتنمی‌کنم،خدابهچشمسرکهدیدهنمی‌شود،بهدستکهلمسنمی‌شود. امیرالمؤمنین(ع) خداراباآنابزاریکهبایددید،می‌بینند.

امامباابزاریکهبایدجهانرادیدوشناخت،می‌دیدندومی‌شناختندولذااماموقتیکهدرحرممطهرامیرالمؤمنین(ع) جلویضریحمی‌ایستادندومی‌خواستندزیارتنامهبخوانند،دستشانمی‌لرزیدوبایکدست،دستدیگرشانرامی‌گرفتند. اینامامنهاسلحهداشتونهلشکریونهطیاره‌ایوطوریبراوسختگرفتندکهدراواخراقامتدرنجفشایدبیشازپنجنفرباامامنبودند.

درنجف بیشتر بیوتات باامامخوبنبودند. بهتراستمطلبرابازنکنم،اماخداوندمنانمتعالزیربغلامامراگرفتوایشانراباعزت وپیروزیبهایرانبرگرداند.

انقلابپیروزشد،همهعالم،ازشرقوغربدستبهدستهمدادندوجنگرابرماتحمیلکردندتااماموایرانراازبینببرند،اما: «ویابی اللهالاانیتمنوره».خداونداینچراغرابرافروختهنگهداشت.

امیدواریمتاآخرهمهمین‌طورباشد،بهشرطاین‌کهماگناهنکنیمکهگناهماندامنگیرمانشود.خداوندمنانمتعالچنینرهبریرانصیبماکرد: «شکراًلکیاالله».

مندرمیانهمهفضلاوبزرگانعلمیواساتید،کسیرانمی‌بینمکهنه‌تنهاشبیهآقایخامنه‌ای،بلکهنزدیکبهایشانهمباشد. خداوندمنانمتعال،ایشانرابعدازامامذخیرهکردوانصافاًهمخوبادارهکرد.

همینفتنه ۸۸ واقعاًجنگعلیهنظامونقطهاوجهمدستیهمهدشمنانبرایبراندازینظاموشایدنقطهاوجتدبیرواشرافایشانهمبود.

درجمعمردمایرانوعلمایحوزه‌هایدینیایشاندررأساست. بروبرگردندارد.

بعدازامام،آیاکسیبهترازایشانمی‌توانستادارهکند؟خیر،چنینکسیرانداشتیمونداریم.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫قرآنکریم،سورهمائده،آیه ۳۸

۲٫قرآنکریم،سورهجن،آیه ۱۸

 

 

سوتیترها:

 

۲٫قبل از حرکت امام به پاریس، یک روز آقای فرقانی یک پاکت آورد و به من داد که پشت آن نوشته بود: «این پاکت در خدمت شما باشد و بعد از فوتم آن را باز و به محتوای نامه، هر چه که هست عمل کنید». من به‌محض این‌که این نامه را دیدم، تنم لرزید.

 

 

امامشش ماه یا یک سال قبل از رحلتشان بود که به من فرمودند: «آقای کریمی! الحمدلله آقایانی که در امر استفتا با من کار کرده‌اند، کاملاً با مبانی فتاوای من آشنایی دارند. در همان دفتر استفتا سئوالات را پاسخ بدهید و فقط اگر مواردی پیش آمد که مشکل پیدا کردید، پیش من بیاورید.» از آن به بعد استفتائات با مهر دفتر استفتا پاسخ داده می‌شدند.

 

 

۵٫

درقصهاستفتائاتمخصوصاًامامراحلخیلیبرایمزحمتکشیدند. درپاسخبهسئوالاتشرعیکهچگونهجواببدهیمومسائلچگونههستند،انصافاًاماماستادی‌شانرادرحقبندهتماموبسیاردرپیشبردکاربهمنکمککردند.

 

۶٫

استعدادفوق‌العاده‌ایدرآقای خامنه‌ایهست،درحافظه،دربُعدنظر،درتوجهبهمتونآیاتوروایاتوآنچهکهبایدازآیاتوروایاتاستفادهشودودرفهمکلماتفقها،ایشانمافوقاقرانخودهستند.

بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای خامنه‌ای پیدا کرده بودم و در جلساتی که خدمت ایشان بودم، با بحث‌هایی که می‌شد، دیدم بینی و بین ربّی، استعداد فوق‌العاده‌ای که در ایشان هست، در حافظه، در بُعد نظر، در توجه به متون آیات و روایات و آنچه که باید از آیات و روایات استفاده شود و در فهم کلمات فقها، ایشان مافوق اقران خود هستند.لذابعد از آقای اراکی ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردم. بینی و بین ربّی این جور تشخیص دادم و الان هم به این معتقدم

 

 

۷٫خداوندمنانمواهبیبهامامومواهبیهمبهآقایخامنه‌ایمرحمتفرمود. باملاحظهاینمواهب،منهمین ‌طورکهگامبهگامپیشمی‌رویم،می‌بینممواهبدرایشانروزبهروزروبهازدیاداستوخداراشکرمی‌کنمکهمراهدایتکردوآنچهراکهپیشنهادکردموحرفشرازدم،الحمدللهاشتباهنرفتم.

 

 

بندهوقتیبرخی از خصوصیاترادرایشانمی‌بینم،گامبهگاممطمئن‌ترمی‌شومکهخداوندمنانمتعالبهایشانمواهبیدادهکهبهدیگرانندادهاست.

۸٫

کثیریازسخنرانی‌هایمهمآقایخامنه‌ایسخنرانییکفردعادینیست،کمااین‌کهسخنرانی‌هایامامهماین‌طوربود.

 

۹٫

مندرمیانهمهفضلاوبزرگانعلمیواساتید،کسیرانمی‌بینمکهنه‌تنهاشبیهآقایخامنه‌ای،بلکهنزدیکبهایشانهمباشد.

 

۱۰٫

بعدازامام،آیاکسیبهترازایشانمی‌توانستادارهکند؟خیر،چنینکسیرانداشتیمونداریم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

ضرورت نبوت از دیدگاه عقل

 

 

حجت الاسلام والمسلمین محسن غرویان

با تجزیه و تحلیل بحث حکمت الهی و نظام احسن آفرینش به این نتیجه می‌رسیم که جهان براساس حکمت الهی آفریده شده و در نظام احسن هستی، انسان موجودی است مختار و آزاد و با این اختیار و آزادی، مراحل تکامل خویش را طی می‌کند و به آنچه که شایستگی آن را دارد، نائل می‌گردد.

از طرف دیگر اقتضای حکمت خداوندی این است که موجبات و زمینه‌های استکمال موجوداتی را که به‌تدریج به کمال خویش نائل می‌شوند، فراهم گرداند. به عنوان نمونه موجودات عالم ماده که در لحظه آفرینش واجد تمامی کمالات خود نیستند، باید در اثر حرکت جوهری به این کمالات نائل شوند و براساس حکمت الهی و نظام احسن هستی، می‌بایست شرایط این حرکت استکمالی فراهم باشد تا لغویت و بیهوده‌کاری در فعل الهی لازم نیاید. انسان نیز که یکی از موجودات این عالم به شمار می‌رود، از این قاعده مستثنی نیست و با افعال اختیاری، راه کمال خود را طی می‌کند. مبادی و پایه‌های این افعال اختیاری، سه چیزند:

۱ـ شناخت و آگاهی ۲ـ قدرت ۳ـ امیال و گرایش‌ها.

تفاوت و تعدد امیال و گرایش‌ها در وجود انسان، مقتضی وجود تعارض و تضاد خاصی بین بعضی گرایش‌ها با بعضی دیگر است و در این میان، این انسان است که باید با اختیار و آزادی، دست به گزینش و انتخاب صحیح بزند. لازمه این انتخاب و گزینش، برخورداری از شناخت و آگاهی کافی نسبت به هدف نهایی خلقت و نیز نسبت به میل و گرایش آدمی  در جهت آن هدف نهایی است.(۱)

 

هدف و کمال نهایی انسان

در جهان‌بینی اسلامی، تنها کمال حقیقی و هدف غایی در حرکات و افعال انسان، قرب الهی است و این جز با افعال اختیاری انسان تحصیل نمی‌شود. جهان مادی با محدودیت‌های خاص خود نمی‌تواند محل تحقق سعادت و کمال نامحدود باشد و لازمه عدل خداوندی نیز این است که جهانی دیگر، به دور از محدودیت‌های مادی وجود داشته باشد تا ظرف این سعادت، پایدار و نامحدود باشد و انسان بتواند در آن جهان به هدف غایی خویش نائل گردد.

طریق تحصیل کمال نهایی

پس از شناخت سعادت و کمال نهایی، این سئوال مطرح می‌شود که آیا راه تضمین شده و مطمئنی برای رسیدن به چنین کمال و سعادتی وجود دارد و در صورت وجود چنین طریق قابل اطمینانی، آیا این راه قابل شناخت هست یا نه؟

 

راه و ابزار شناخت کمال

لازمه حکمت الهی است که انسان با آزادی و اختیار و انتخاب خویش، کمال و سعادت خود را تحصیل نماید و لذا بدیهی است که باید راه مطمئن و تضمین‌شده‌ای برای تحصیل چنین کمالی وجود داشته باشد. از سوی دیگر، می‌بایست امکان شناخت این راه برای انسان وجود داشته باشد و انسان هم از آن آگاه گردد.

به بیان دیگر از آنجا که در نظام خلقت خداوندی، انسان موجودی کمال‌جو و سعادت‌طلب آفریده شده است، ضرورتاً آنچه را هم که اسباب تحصیل این سعادت است، بایستی دراختیار داشته باشد، در غیر این صورت مستلزم صدق لغویت در نظام تکوین خداوندی است.

اگر شخصی از شما بخواهد که حتماً در جلسه خاصی شرکت کنید و در غیر این صورت پیامدهای ناخوشایندی برای شما خواهد داشت و در عین حال آدرس جلسه مذکور را به شما ندهد، آیا این دعوت در نظر شما امری عبث و بیهوده نیست؟

بی‌شک خداوندی که تحصیل کمال حقیقی، یعنی تقرب به خویش را بر هر فردی لازم می‌داند و سرلوحه دعوت انبیاء و ادیان را نیز همین امر دانسته و به کسانی که در مسیر دیگری قدم برمی‌دارند وعده عذاب و دوزخ داده است، ضرورتاً راهی را برای شناخت و رسیدن به این سعادت تعیین کرده است.

 

میزان کارایی ابزارهای شناخت  

برای شناخت‌های حصولی، جز دو ابزار حس و عقل ابزار دیگری در اختیار انسان نیست. اینک به ارزیابی میزان کارایی این دو ابزار شناخت می‌پردازیم تا ببینیم آیا می‌توانند راه سعادت و کمال حقیقی را به انسان بشناسانند و همه افعالی را که برای تحصیل این کمال لازمند، به او معرفی کنند؟

از دیدگاه ما، حس و عقل (جدای از وحی) قادر به ارائه چنین راهی نیستند و این مطلب را از دو طریق می‌توان اثبات کرد:

 

راه تجربی

تجربه هزاران سال تاریخ بشریت نشان می‌دهد که عقل و حس انسان هیچگاه قادر به تأمین سعادت حقیقی او نبوده‌اند و انسان نه تنها درمورد سعادت اخروی که در همین زندگی محدود دنیوی هم نتوانسته است با حس و عقل خویش به سعادت واقعی و زندگی سعادتمندانه‌ای نائل شود.

«عدالت اجتماعی» هنوز هم یک آرمان خیالی و ایده‌آل ذهنی صرف بوده و هرگز جامه عمل نپوشیده است. قوانین بشری دائماً ماده و تبصره‌ تازه می‌خورند و اندکی بعد لغو و دگرگون می‌شوند. علوم انسانی که رابطه مستقیم با ابعاد وجودی انسان دارند، نیازها و کشش‌های او را تعیین می‌کنند و محل آراء و عقاید مختلف و اندیشه‌های گوناگونند، می‌توانند در جهت رسیدن انسان به کمال واقعی خود مؤثر واقع شوند، ولی حتی در علم اخلاق هم که رابطه مستقیم با افعال اختیاری انسان و سعادت آدمی دارد، اختلافات مبنایی و غیرمبنایی فراوانی دیده می‌شود و شاید این اختلافات و تفاوت افکار و اندیشه‌ها کمتر از علوم طبیعی نباشد، بنابراین عجز و ناتوانی ابزار شناخت بشری از ارائه یک برنامه کامل برای زندگی انسان در جهان فعلی، دلیل قاطعی است که حس و عقل قادر به تأمین سعادت دنیوی انسان و به طریق اولی، سعادت اخروی بشر نیستند.

شاید گفته شود که دلیل فوق سبب یقین برای انسان نمی‌شود و نمی‌تواند این احتمال را نفی کند که ممکن است در آینده‌‌ای دور یا نزدیک، عقل بشر چنان تکامل یابد که بتواند مشکلات بشری را حل و سعادت او را تأمین کند، اما اصولاً حس و عقل، کارایی شناخت این گونه مسائل را ندارند و نمی‌توانند راجع به این سنخ از مطالب، اظهارنظر کنند.

 

ناتوانی حس

انسان در مسیر تحصیل کمال به دنبال شناخت «خوب» و «بد» ها و درک «باید» و «نباید» هایی است که او را به این کمال می‌رسانند. شناخت امور ارزشی و مفاهیم اعتباری اگرچه با واقعیت‌های خارجی ارتباط دارند، اما از سنخ امور حسی و خارجی نیستند و با حس، درک نمی‌شوند، از این رو حس هرگز نمی‌تواند تعیین کند که کدام فعل خوب و کدام عمل بد و ناپسند، کدام بایستنی و کدام نبایستنی است. آنچه در قلمرو شناخت حسی قرار می‌گیرد، صرفاً یک حادثه محسوس خارجی است و مدرک حسی هیچگاه بار ارزشی ندارد.

به عنوان مثال در درگیری دو فرد، یکی به دست دیگری کشته می‌شود. آنچه مورد ادراک حسی انسان واقع می‌شود این است که اولی، دومی را کشت، اما تعیین این که حق با کدام است، آیا این کشته شدن عاقلانه است یا نه، آیا این کشته شدن، شرافتمندانه و مقدس است یا پست و شقاوتمندانه و به بیان دیگر درک این مسئله که آیا دومی بایستی به دست اولی کشته می‌شد یا نه، هرگز در توان ابزار حسی نیست. پس درک مفاهیم «خوب و بد»، «خیر و شر»، «باید و نباید» به کمک عقل صورت می‌گیرد و این گونه مفاهیم از معقولاتی هستند که باید به کمک عقل درک شوند.

دو مفهوم «سعادت و «کمال» نیز از این گونه مفاهیم هستند که باید به کمک عقل درک شوند و حس هرگز قادر بر درک مفهوم «سعادت یا کمال» نیست، همان گونه که مصادیق آنها را نیز نمی‌تواند تعیین کند.

 

ناتوانی عقل در تعیین مصادیق

عقل انسان دو نوع حکم دارد: دسته‌ای از احکام عقل که به «بدیهیات اولیه» معروفند، قضایائی بسیار کلی از قبیل «هر معلولی علت می‌خواهد»، «هر ممکن الوجودی، نیازمند واجب است»، «اجتماع نقیضین محال است»، و… هستند. مفاد این احکام و قضایا، بسیار کلی و تحلیل‌ها و استنتاجات مبتنی بر این سلسله قضایا نیز کلی هستند  و در موارد جزئی و پدیده‌های شخصی، کاربردی ندارند.

دسته دیگر از احکام عقلی، «احکام و قضایای تجربی» نام دارند و مواردی هستند که عقل به کمک حس، موضوع خاصی را ملاحظه و بر اساس آن حکمی را صادر می‌کند. برای مثال، عقل انسان یک حکم کلی و عمومی دارد که: «هر معلولی محتاج علت است». باید دانست این قضیه عام هرگز نمی‌تواند مصادیق علت و معلول را مشخص کند، یعنی صرفاً براساس این قضیه عقلی، هرگز نمی‌توان کشف کرد که آیا موجودی به نام الف، علت است یا معلول؟ و اگر معلول است علت آن چیست؟

برای کشف مصادیق علت و معلول، باید از «حس» کمک بگیریم و از این طریق، آثار معلولیت را کشف و آنگاه با استفاده از حکم عقل، یقین پیدا کنیم که این موجود خاص، موجودی است معلول و لذا نیازمند علتی است؛ آنگاه بار دیگر  به کمک «حس» و روش مشاهده و آزمایش(۲) به جست‌وجوی علت بپردازیم و آن را کشف کنیم.

به طورکلی همه قضایایی که در علوم تجربی از آنها استفاده می‌شود، از این دسته‌اند. روشن است که قضایای تجربی صرفاً در عالم ماده و محسوسات مطرحند، زیرا یک رکن اساسی «تجربه» را مشاهده حسی تشکیل می‌دهد و آنچه که حس بدان تعلق نگیرد، تجربه نمی‌شود.

بدیهی است که هیچ‌ یک از دو دسته احکام عقلی مذکور، کارآئی لازم برای تأمین سعادت و تعیین مصلحت انسان را ندارند. کلیت و عمومیت احکام دسته اول آن چنان است که هرگز نمی‌تواند از بین افعال مختلف، «خوب و بد» را تعیین کند و  این‌گونه احکام، اصولاً ناظر به مسائل جزئی و پدیده‌های خاصی نیستند.

از طرفی می‌دانیم که در مسئله سعادت و کمال نهایی انسان، مهم‌ترین موضوع، رابطه دنیا و آخرت و نقش افعال اختیاری انسان در تأمین سعادت اخروی و تحصیل قرب الهی است و اینها اموری نیستند که بتوان تجربه کرد. تجربه و حس هرگز نمی‌توانند تأثیر و انعکاس اخروی یک فعل را مشخص سازند تا بتوانیم بگوییم کدام فعل تأثیر مثبت و کدام تأثیر منفی دارد. تجربه هرگز قادر به تشخیص و تعیین سعادت و شقاوت اخروی و تمیز افعال سعادتمندانه از افعال شقاوتمندانه نیست.(۳)

نتیجه آن که بشر با ابزار شناخت عادی خود هرگز نمی‌تواند راه تضمین‌شده‌ای برای رسیدن به کمال و سعادت نهایی خویش داشته باشد و لذا نیازمند راه دیگری است که مسیر سعادت او را تعیین کند و زمینه استکمال او را فراهم آورد، از این رو اقتضای حکمت الهی است که ورای عقل و حس، راه تضمین‌شده دیگری دراختیار بشر قرار باشد و سعادت و شقاوت حقیقی و اخروی و طرق تحصیل آنها را مشخص کند و بدین وسیله شرایط و امکانات لازم برای نیل به کمال نهایی انسان را فراهم سازد(۴) و آن راه، رهی جز وحی الهی نیست.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ البته در بعضی اوقات مانند عادات و هیجانات، ممکن است گزینش و انتخاب صد در صد براساس شناخت و علم نباشد.

۲ـ راه‌های کشف مصادیق علت و معلول از قبیل روش «وضع و رفع» و… در کتاب‌های «منطق عملی» به تفصیل بیان شده است.

۳ـ البته ممکن است به کمک تجربه در بعضی موارد، سعادت و شقاوت دنیوی را در رابطه با افعال مختلف دریابیم، اما سعادت و شقاوت حقیقی، در آخرت است و آنچه که مهم است شناخت آنها و تمییز افعال خوب و بد در رابطه با آنهاست.

۴ـ در بعضی از کتاب‌ها، این مسئله تحت عنوان «قانون هدایت عمومی» آورده شده است که به نظر می‌رسد بهترین تفسیر و تبیین قانون همین است که آن را به حکمت الهی بازگردانیم.

 

سوتیترها:

۱٫

انسان در مسیر تحصیل کمال به دنبال شناخت «خوب» و «بد» ها و درک «باید» و «نباید» هایی است که او را به این کمال می‌رسانند. شناخت امور ارزشی و مفاهیم اعتباری اگرچه با واقعیت‌های خارجی ارتباط دارند، اما از سنخ امور حسی و خارجی نیستند و با حس، درک نمی‌شوند، از این رو حس هرگز نمی‌تواند تعیین کند که کدام فعل خوب و کدام عمل بد و ناپسند، کدام بایستنی و کدام نبایستنی است.

 

۲٫

 

در مسئله سعادت و کمال نهایی انسان، مهم‌ترین موضوع، رابطه دنیا و آخرت و نقش افعال اختیاری انسان در تأمین سعادت اخروی و تحصیل قرب الهی است و اینها اموری نیستند که بتوان تجربه کرد. تجربه و حس هرگز نمی‌توانند تأثیر و انعکاس اخروی یک فعل را مشخص سازند تا بتوانیم بگوییم کدام فعل تأثیر مثبت و کدام تأثیر منفی دارد. تجربه هرگز قادر به تشخیص و تعیین سعادت و شقاوت اخروی و تمیز افعال سعادتمندانه از افعال شقاوتمندانه نیست.

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

جهاد اختیاری و رحمت الهی (۲)

حضرت آیت‌اله مصباح یزدی

 

امام خمینی (ره) و توفیق جهاد در عرصه‌های مختلف

الف) جهاد علمی و بسط فلسفه

امکان ندارد یک فرد بتواند در همۀ عرصه‌ها در خط اول باشد. گاه خدای متعال به برخی توفیق می‌دهد که دو یا چند عرصۀ جهادی را جمع کنند که البته توفیقی بسیار استثنایی است؛ همانند توفیقی که به امام خمینی (رضوان‌اله‌علیه) داده شد. در سال ۱۳۳۲، وقتی من به قم آمدم، ایشان در مسجد محمدیه درس می‌گفتند. عصرها درس اصول و بعد از مدتی، صبح‌ها درس فقه هم می‌گفتند. درس فقه ایشان محدودتر و درس اصول پرجمعیت‌تر بود.(۱) به‌‌هرروی، ایشان استاد حوزه بودند و یکی از مصداق‌های جهادی در ایشان جهاد علمی بود. در آن دوره، در زمینۀ بحث‌های حوزوی، اختلاف‌نظرهایی وجود داشت و برخی (چه به‌سبب قصور در تشخیص و چه به‌‌سبب عوامل دیگر) تنها سبک خاصی از تعلیم‌وتعلم در رشته‌های خاص حوزوی را می‌پذیرفتند و درقبال بعضی از رشته‌ها بی‌مهر بودند. (۲) گاه فقط بی‌مهری نبود، بلکه با آن مبارزه می‌شد؛ مانند رشته‌های فلسفه و عرفان. گاه، تلاش در این رشته‌ها واقعاً جهاد بود. یکی از جهادهایی که امام (رضوان‌اله‌علیه) در زمینۀ علوم حوزوی انجام دادند، این بود که ایشان علوم عقلی رااز استادانی مانند مرحوم آقای شاه‌آبادی (رضوان‌اله‌علیه) به‌‌خوبی آموختندو کوشیدند در تدریس فلسفه شاگردانی همچون مرحوم آقای مطهری (رضوان‌اله‌علیه) را پرورش دهند. امام (رضوان‌الله‌علیه) در مدرسۀ فیضیه، درس اخلاق نیز می‌گفتند که عصرهای پنج‌شنبه برگزار می‌شد و درس دیگر ایشان که نسبتاً خصوصی هم بود و امثال آقای مطهری در آن شرکت می‌کردند، درس اسفار بود. در چنان دوره‌ای، صرف تدریس این درس و پرورش چنین شاگردانی، خود نوعی جهاد بود؛ زیرا این درس‌ها مخالفان بسیاری داشت و امام بایستی با آنها مبارزه می‌کرد. گاه، کار به‌جایی می‌رسید که بعضی از تنگ‌نظران به این رشته‌ها نسبت کفر می‌دادند و این داستان معروف است که استکان مرحوم آقا مصطفی را به این علت آب کشیده بودند که پدر ایشان اهل فلسفه است، پس هم خودش و هم پسرش مرتدند! چنین مشکلاتی در عرصۀ علمی قم و در میان روحانیت وجود داشت و امام (رضوان‌اله‌علیه) با تلاشی مُجدّانه این سدها را شکست و در این زمینه بعد از ایشان مرحوم علامه طباطبایی (رضوان‌اله‌علیه) کار نهایی را انجام دادند.

 

ب) جهاد اخلاقی

امام در درس اخلاق کاری می‌کرد که گاه افرادی در کلاس اخلاق ایشان از فرط گریه غش می‌کردند. من در این کلاس نبودم، اما به‌‌یاد دارم که برخی می‌گفتند عده‌ای در پای موعظه ایشان، آن‌چنان گریه می‌کردند که گاه بی‌هوش می‌شدند. گذشته از این کلاس، رفتار خود ایشان نیز جهادی اخلاقی بود. در میان شاگردان و نزدیکان، ایشان چنان رفتار می‌کرد که شیوۀ رفتارش تربیت بود. برای مثال، اگر فردی در بین راه از امام چیزی می‌پرسید، ایشان می‌ایستاد و پاسخِ پرسش او را می‌داد و سپس بعد از راه‌انداختن آن فرد حرکت می‌کرد؛ یعنی حاضر نبود هنگام راه‌رفتن در خیابان یا کوچه، کسی دیگری هم همراهش راه بیاید و درمقابل دیگران تظاهر کند که شاگردان زیادی دارد. همیشه، تنها راه می‌رفت و اجازه نمی‌داد کسی با او همراه شود؛ البته، بعدها به‌‌دلیل مسائل سیاسی و مرجعیت، انجام یک‌سری از کارها ضروری بود و ایشان حداقل آنها را انجام می‌داد؛ زیرا مراجعات مختلفی به ایشان می‌شد و گاه باید فوراً پاسخ کسی را می‌دادند، اما به‌هرروی، آن وقتی که ایشان استادی ساده بود، بسیار متواضع، بی‌پیرایه، بی‌تکلف، بی‌ادعا و آماده برای فداکاری در راه وظیفه بود. حکایت مسائل سیاسی و انقلاب هم که روشن است و شرح پیروزی انقلاب بسیار مفصل است. امام (رضوان‌اله‌علیه) هم در جهاد علمی موفق بود و هم در جهاد با نفس که جهاد اکبر است.

 

ج) تربیت شاگردی بزرگ مانند شهید مطهری

ایشان در راه تربیت دیگران نیز موفق بود و مبارزان و مجاهدان بزرگی را تربیت کرد. امام (رضوان‌اله‌علیه) با روش‌های نادرست و انحراف‌هایی که در جامعه وجود داشت،مبارزه کرد. ایشان در جوامع علمی با تفکرهای نادرست مبارزه کرد و راه را برای پیشرفت‌های علمی و معنوی دیگران باز کرد. یکی از موفقیت‌هایی که خدای متعال به امام مرحمت کرد این بود که شاگردانی چون آقای مطهری را نصیب امام کرد. مرحوم آقای مطهری به‌‌صورت‌های مختلف ابراز می‌کردند که من تربیت‌شدۀ دو استاد هستم: امام و علامه طباطبایی (رضوان‌الله‌علیهما). مرحوم مطهری در سخنانشان یا حتی گاه در نوشته‌هایشان، وقتی اسم این دو بزرگوار را می‌بردند، معمولاً می‌گفتند: روحی له الفداء. مرحوم آقای مطهری افتخار می‌کرد که پرورش‌یافتۀ چنین استادانی است و متقابلاً استادها نیز افتخار می‌کردند که چنین شاگردی دارند. همه می‌دانیم، امام درباره ایشان فرمود: حاصل عمر من است. حرف بزرگی است که استادی درباره شاگردش بگوید او حاصل عمر من است و اگر من هفتاد سال زحمت تدریس کشیدم، نتیجه‌اش را دیدم. همان‌طورکه مرحوم آقای طباطبایی نیز به آقای مطهری ابراز علاقه می‌فرمودند. علامه می‌گوید: وقتی آقای مطهری وارد جلسه درس می‌شد، من به وجد می‌آمدم، لذت می‌بردم و شاد می‌شدم؛ زیرا هرچه می‌گفتم، ایشان درک می‌کرد و سخنانم هدر نمی‌رفت. این تعبیر را من از هیچ استادی و دربارۀ هیچ شاگردی نشنیدم که بگوید وقتی فلان شاگرد وارد جلسه درس من می‌شد، من به وجد می‌آمدم. حتی برخی نقل می‌کنند که علامه گفته است وقتی ایشان می‌آمد، من به‌رقص می‌آمدم.

 

 

شهادت، مزد جهادگران الهی

اینها برای کسانی که اهل جهادند، توفیق‌های الهی است. مرحوم مطهری سرانجام به آرزوی دیرینه خود رسید و با فیض الهی در راه او شهید شد؛ البته، شهادت عالمان شیعه مسبوق به سابقه و مایۀ افتخار شیعیان است. برخی از عالمان شیعه بین علم و شهادت جمع کردند؛ برای مثال دو شهید بزرگوار، شهید اول و شهید ثانی. یکی از افتخارات ما طلبه‌ها که هم باید به آن بنازیم و ببالیم و هم باید از آن درس بیاموزیم کتاب شرح لمعه است؛ درسی که اکنون در همۀ حوزه‌های علمیه شیعی عالم (تا آنجا که ما خبر داریم) تدریس می‌شود و به‌‌عنوان یکی از بهترین کتاب‌های درسی است. شرح لمعه هم متن است و هم شرح. متن لمعه را عالمی بزرگ نوشته است و استاد بزرگ دیگری آن را شرح داده است. هر دوی ایشان در راه خدا شهید شدند. متن را شهید اول و شرح را شهید ثانی نوشته است. آیا چنین چیزی نشان بر این امر نیست که جهادگران در راه خدا پاداشی عظیم دارند؛ علاوه‌برآنکه شهادت نصیبشان می‌شود، به کتاب و اثرشان برکتی داده می‌شود که سالیان سال تدریس می‌شود. این افتخار پاداش آن روح جهاد و روح اخلاصی است که در این بزرگواران بود.

 

حکایتی از شهید ثانی

در احوال شهید ثانی، شارح شرح لمعه، آمده است که ایشان طلبۀ جوانی بود و مشغول تحصیل. وقتی ایشان از خانه بیرون می‌آمد و به‌سمت محل درس استاد می‌رفت، کفش‌هایش را در می‌آورد و پابرهنه راه می‌رفت. خب، کاری عجیب است که فردی که کفش دارد، هنگام رفتن به جایی خاص، کفش‌هایش را دربیاورد و پابرهنه برود. از ایشان پرسیدند: حکمت این کار شما چیست؟ فرمود: می‌خواهم روی بال ملائکه، با کفش پا نگذارم و سپس، اشاره کرد به حدیثی از پیغمبر اکرم (ص) که فرمودند: «إِنَ‏ الْمَلَائِکَهَ لَتَضَعُ‏ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ». (۳) پیامبر (ص) در مدح کسی که تحصیل علم می‌کند، فرمودند: وحوش بیابان و پرندگان هوا برای او استغفار می‌کنند، «حَتَّى الْحُوتِ فِی الْبَحْرِ»، سپس، فرمودند: کسی که در راه تحصیل علم حرکت می‌کند، فرشتگان الهی بالشان را زیر پای او پهن می‌کنند که از روی بال آنها راه برود. شهید ثانی در آن جوانی‌اش چنین باوری داشت و شاید هم بال آنها را دیده بود. به‌هرروی، او چنین می‌اندیشید که اگر بناست من روی بال ملائکه پا بگذارم، دست‌کم با کفش پا نگذارم. این همان جهاد اکبری است که بزرگان ما داشتند و در پاسخ، خدا نیز این همه برکت به وجودشان داد.

نشر آموز‌ه‌های بزرگان، از وظیفه‌های مهم

اینها نکته‌های آموزنده‌ای است که باید از این نکته‌ها استفاده کنیم و حقیقتش را درک کنیم. بنده در سفر به شرق آسیا، به مالزی و اندونزی رفته بودم. مالزی کشوری کوچک است که چند ایالت دارد و هریک از آنها نوعی حکومت مستقل دارند. هر ایالتی نخست‌وزیری و پارلمانی مستقل دارد. در یکی از ایالت‌هایش به‌نام ایالت کلنتان، حدود بیست سال قبل که من به آنجا رفتم، حزب اسلامی در انتخابات پیروز شده بود و نخست‌وزیرش روحانی‌ای بود به‌نام آقای نیک عبدالعزیز. او روحانی‌ای بود ساده‌پوش که در سفارت ایران در مالزی با ایشان آشنا شدم. این حکایت را بدین دلیل عرض می‌کنم که بدانید نفوذ کلام امام خمینی (ره) چقدر است. این نخست‌وزیر ایالتی در مالزی که از شرقی‌ترین کشورهای دنیاست، بیشتر از من با سخنان امام آشنا بود. دقت کنید؛ بیشتر از من که سال‌ها افتخار شاگردی امام را داشته‌ام. او در سخنان امام دقت می‌کرد و عین جمله‌های ایشان را حفظ بود. او می‌گفت من تحصیل‌کردۀ قاهره هستم و در دانشگاه الازهر درس خوانده‌ام، اما امروز اگر کسی بخواهد معارف اسلامی را یاد بگیرد، باید به قم بیاید و در شهری اقامت کند که امام آنجا وجود دارد و زیر نظر او اداره می شود. بنا داشت که چند تا از دانشجوهای آنجا را به قم بفرستد، اما متأسفانه آن دوره موفق نشدیم.

شخص دیگری دیدم که تاجر کامپیوتر بود. آن وقت‌ها هنوز خیلی کامپیوتر رواج پیدا نکرده بود و تازه وارد بازار شده بود. روزی او ما را برای صبحانه به سنگاپور دعوت کرد. از او پرسیدم: شما چه آشنایی‌ای با اسلام و ایران دارید؟ گفت: حقیقت این است که من سنّی و وهابی و ضدشیعه بودم، اما ازآن روزی که با سخنان امام آشنا شدم، فهمیدم اسلام حقیقی این استاز این‌رو دست از مذهب خودم و از وهابیت برداشتم و طرفدار شیعه شدم. امروزه هم من مروج شیعه در سنگاپور هستم. دقت کنید، نه مُبلغی آنجا تبلیغ رفته و نه کتابی خوانده بود، فقط آهنگ دلنشین کلام امام که از عمق جانش برمی‌خاست، آن‌چنان نفوذی داشته که او را به تغییر واداشته بود. او می‌گفت اگر کسی بخواهد اسلام را یاد بگیرد، این اسلام مجسّم است و مذهب درست مذهب شیعه است.

 

باقیات صالحات

امروز بعد از سی‌وچندسال در کشورهای اسلامی، بیداری اسلامی رواج پیدا کرده است و هم‌اکنون حکومت‌های غیراسلامی و ضداسلامی در حال سرنگون‌شدن هستند. این حرکت‌ها نیز برگرفته از آموزه‌های امام خمینی(ره) است. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً کَانَ‏ لَهُ‏ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا». (۴) این سخن در فقه قاعده‌ای قطعی است و ازلحاظ اعتقادی هم مورد قبول است. شیعه و سنی هم آن را روایت کرده‌اند. معنای آن این است که اگر کسی کار خیری را در جامعه مطرح کند و دیگران از او یاد بگیرند و اقتدا کنند، تا روز قیامت هر کسی آن رفتار را انجام دهد، پاداشی هم در نامۀ آن شخص اول می‌نویسند. حال، شما حساب کنید، تا روز قیامت، هرجا کسانی اسلام‌خواه شوند، مبارزه کنند، احکام اسلام را اجرا کنند، دشمنان اسلام را نابود کنند، به شبهه‌های مردم پاسخ دهند و… به امام خمینی (ره) هم پاداش می‌رسد. این حرکت‌ها به برکت رفتار اوست. پس به او نیز پاداش می‌دهند. چه کسی را می‌توانید در عالم پیدا کنید که کارش چنین برکتی داشته باشد؛ یعنی پرونده‌اش تا روز قیامت باز باشد و هر روز صدها و هزارها ثواب برایش ضبط شود؟ این نتیجۀ جهاد الهی است. یعنی امام خودش را وقف کار خدا و راه خدا کرد و خدا هم به او گنجی شایان بخشید. امام به خدا گفت: خدایا، تو دوست داری این کار را بکنم، پس وظیفۀ من این است؛ اینکه چه می‌شود و به کجا می‌رسد، به من مربوط نیست؛ زیرا وقتی تو می‌گویی بکن، من انجام می‌دهم. عزیزان! چنین رویکردی آسان نیست و جای تأمل دارد. انسان امروز کاری بکند و تا هزاران سال اثرش بماند و به او ثواب بدهند. ما هم اگر همت کنیم، می‌توانیم در حد خودمان چنین کاری کنیم و به‌اصطلاح برای خودمان باقیات صالحات بسازیم. یکی از کسانی که در این عرصه ظهور کرد و خدا به ما نشان داد که یک نفر چقدر می‌تواند در جامعه مؤثر باشد، مرحوم استاد شهید مطهری (رضوان‌الله‌علیه) است. پروردگارا! تو را به عزیزانت قسم می‌دهیم که روح امام و مرحوم آقای مطهری و علامه طباطبایی و سایر کسانی را که خالصانه در راه تو جهاد کردند با پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین محشور بفرما.

 

  1. حضرت آیت‌اله جنتی و حضرت آیت‌اله خزعلی و چند نفر دیگر از این بزرگان نیز از کسانی بودند که هم در فقه و هم در اصول شاگرد امام بودند.
  2. به‌ طورکلی، نگاه به برخی از رشته‌های علمی نیز متفاوت بود؛ برای مثال، در آن دوره، تفسیر قرآن به‌‌عنوان درس رسمی حوزه نبود و مثلاً مرحوم حاج میرزا ابوالفضل زاهدی، شب‌های جمعه، در مسجد امام تفسیر می‌گفتند، اما مخاطب ایشان عموم مردم و بازاری‌ها بود، نه محققان علمی. تفسیر قرآن، در زمان مرحوم علامه طباطبایی (رضوان‌اله‌علیه)، درس رایج حوزه شد. سپس، حضرت آیت‌اله جوادی نیز راه ایشان را ادامه دادند که خداوند بر توفیقات ایشان بیفزاید.
  3. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۱، ۳۴، باب ثواب العالم و المتعلم.
  4. بحارالأنوار، ج‏۷۱، ۲۰۴، باب ۱۴٫

 

 

سوتیترها:

  1. امام (رضوان‌اله ‌علیه) هم در جهاد علمی موفق بود و هم در جهاد با نفس که جهاد اکبر است

 

  1. اگر کسی کار خیری را در جامعه مطرح کند و دیگران از او یاد بگیرند و اقتدا کنند، تا روز قیامت هر کسی آن رفتار را انجام دهد، پاداشی هم در نامۀ آن شخص اول می‌نویسند

 

 

30نوامبر/16

راه حق و صراط مستقیم

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

انسان هیچ‌گاه خالی از امتحان نیست. دار، دار امتحان و ترقی و تکامل است و تکامل انسانی بدون کتل‌ها و گردنه‌ها و رهزن‌ها و دزدها و یاغی‌ها ممکن نیست. از آن دشمن همخانه که نفس آدمی و بزرگ‌ترین دشمن اوست گرفته تا دشمن‌های بیگانه و بیرونی. این دشمنان‌ همواره بوده‌اند و هستند و ما باید همواره مراقب نفس باشیم، کشیک او را بکشیم و پاسدار عزت و سعادت و شرف خود باشیم تا بتوانیم این گوهر گرانبهای سعادت ابدی‌ را حفظ کنیم و کشتی مقصود را به ساحل به سلامت برسانیم.

اگر غفلت شود، در این دریا نهنگ‌های بسیار هستند و ناخدا باید خیلی حواسش جمع باشد. دشمنان‌ در کمینند و مواظبت و مراقبت می‌خواهد. الان همه ما کم و بیش دوست و دشمن خود را تمیز می‌دهیم و می‌فهمیم دوستان ما چه کسانی هستند، چه کسانی خیر ما را می‌خواهند و دشمنان واقعی ما چه کسانی هستند. الان من و شما نباید افرادی باشیم که یک فرد ناشناخته‌ای در لباس دین و با لهجه دین و با الفاظ دینی، در کنار مزرعه یا مدرسه، ما را بقاپد.

شما مردمی هستید که نعمتی به شما روی اقبال کرده است که عالمیان روی شما و قیامت شما حساب می‌کنند. قیامت اسلامی و قیام جهانگیر است. زانوی دزدها به لرزه افتاده، دل دشمنان‌ می‌تپد، از شما می‌ترسند، به انحاء گوناگون دسیسه می‌کنند تا وحدت شما را در هم بشکنند. امروز روز تفرقه نیست، روز اتحاد و یگانگی است. همان طور که دست هم را گرفتیم و طاغوت و طاغوتیان را از این سرزمین راندیم و این مرز و بوم را از آن شیاطین پاک کردیم، الان هم باید این سنگر و دژ را حفظ کنیم، مبادا دشمن در ما رخنه کند، صف‌های متحد ما را به انحاء مختلف بشکند، اوضاع را در هم و برهم و ایجاد اختلاف و فتنه کند، چون دزد همیشه بازار را آشفته می‌خواهد.

می‌دانیم که این درنده‌های دنیازده ذره‌‌ای رحم و مروت ندارند. جوانان، دختران و پسران، دشمنان خود را شناخته‌اند و خوب می‌دانند چه کسانی خیر و سعادت آنها را می‌خواهند. کسانی سعادت شما را می‌خواهند که در معنا باغبان دین‌ و از جانب پیغمبر«ص» و آل پیغمبر«ع» مأمورند تا نهال‌های وجود انسان‌ها را به کمال‌ برسانند.

این مسئولیت بزرگ به عهده روحانیت است و دشمن از این سنگر هراس دارد. بیم آن‌چنان او را فرا گرفت که مبادا آیت‌الله العظمی صدر «اعلی الله مقاماته و رفع الله درجاته» هم در عراق همان کاری را بکند که رهبری الهی ربّانی عظیم‌الشأن اسلامی ایران کرد، چون لانفرق بین احدٍ من رسله. آنان بیم داشتند صدام و دولت ننگین و قبیح و بی‌شرمش سقوط کنند و پس از او نیز نوبت به دیگر مستبدین برسد و لذا آن بزرگوار را به شهادت رساندند. ما از صدام، آن مزدور بیگانه و اجنبی کم صدمه نخوردیم و در طی یک سال گذشته هم دیدیم که مزدوران دست‌نشانده غربی‌ها در این مرز و بوم چه کردند و چه افراد اهل قلم، درس خوانده و زحمت کشیده‌ای را یکی پس از دیگری به شهادت رساندند و خدا می‌داند که چه نقشه‌هائی برای این آب و خاک کشیده بودند. اینها چیزهائی نیستند که ما بی‌‌خبر بوده باشیم.

روزی در مجلس فاتحه‌ای، تنی چند از دوستان تشریف داشتند. یکی از دوستان گفت خیلی آثار خستگی در چهره شما می‌بینم. شما را چه شده؟ جناب سیدالساجدین فرمود: «شرق و غرب عالم را کفر بگیرد، چون قرآن با من است و هراسی ندارم. نه این که قرآن در جیب من است، آن حقیقت قرآن است که با من است.» قصد قیاس در میان نیست که قطره را با اقیانوس چه کار؟ کرمک شب‌تاب در مقابل آفتاب عالم‌تاب به حساب نمی‌آید. محدود را چگونه می‌توان به بی‌نهایت نسبت داد؟ گفتم خستگی ندارم، ولکن وضع مجلس خسته‌کننده بود. چه شده است که مردم شهر ما، جوانان و پیران ما این قدر بی‌حالند؟ بازاری‌ها، کسبه، اهل شهر، شهرستان‌ها و ما مردم حومه شهرها چرا این قدر بی‌خبریم؟ چه چیزی دل ما را از ما گرفته و میرانده است؟ کجایید؟ نمی‌بینید که چنگال درنده‌ها به خون آیت‌الله صدر، عالم الهی ربّانی به خون آغشته شده است؟ این درنده‌ها می‌خواهند سنگرهای حیات و حفاظت شما را از بین ببرند و بعد هم از شما چیزی باقی نمی‌گذارند. خواهر گرامی او، آن عالمه فاضله اهل قلم و رشیدی را که شهادتش گواه رشادت اوست، شما جوانان نباید بشناسد.  حدود ۱۵، ۱۶ سال است که داریم فریاد می‌کشیم و می‌گوییم: جوانان! تحصیلکرده‌ها! در باره امور دینی‌تان چه جوابی دارید که بد‌هید؟ بنده روی تعصب عرض نمی‌کنم که تمام شرق وغرب عالم را تفسیر المیزان علامه طباطبایی «روحی له الفداء» کافی است. این حرف‌ها سنگین هستند. این چینه برای هر چینه‌دان و این لقمه برای هر دهانی نیست. شهادت نصیب هر کسی نمی‌شود، هر کسی قابلیت آن را ندارد، هر کسی اهل نماز نمی‌شود. آن دهانی که روزه می‌گیرد خیلی سعادتمند است، آن کسی که حلال و حرامش را پاییده و متوجه شده که نظام احسن عالم را جهانبانی و مدیری و ناظری است و این کشتی عالم، خدائی دارد؛ حرام خدا عقاب و حلال او حساب دارد؛ دار هرج و مرج نیست و بالعدل قامت السموات و الارض است؛ خلقت و پیکر و ظاهر و  باطن شماست، دنبال چه کسانی می‌رود؟

دقت کنید که چه افرادی شما را فرا گرفته‌اند؟ و لا تُطع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ و کانَ اَمرهُ فُرطا. به دنبال چه کسانی می‌روید؟ چه کسانی شما را شکار کرده‌اند؟ وقت آن نیست که بی‌تفاوت باشیم، ما در سر گردنه‌ایم و باید حواسمان خیلی جمع باشد. پدر و مادر ما ذوالحقوق و افراد اجتماع و شهر و حومه همه مسئولند. این که بارها ‌گفته‌ایم: «یا اباعبدالله لیت کنّا معک و نفوز معکم فوزاً عظیما»، این که وقتی ‌شنیدیم که امام در روز عاشورا فرمود :«هل من ناصر ینصرنی، هل من ذاب یذوبّ عن حرم رسول الله» به سر و سینه زده‌ایم، شما ای آقای امامیه! آقای دین‌دار! آقای بیدار! توئی که بر سر و سینه می‌زدی و لبیک لبیک می‌گفتی، امروز وقت لبیک است، ای کاش من بودم و فائز بودم، امروز روزش است.

شنیدم که بعضی از ایادی آلوده دست‌نشانده‌های اجانب و مردمی پلید به بعضی از قراء و روستاها رفته‌اند و داشتند معرکه می‌گرفتند. آفرین بر مردم آن مرز و بوم، آفرین بر مردم آن قراء و روستاها، الحمدلله شنیدم که آنها را نپذیرفتند گفتند ما خودمان معلم و دین و روحانی و قرآن داریم. شما چه کاره‌اید؟ از کجا آمده‌اید؟ شما ناشناخته‌ها از کجا آمده‌اید؟ ما خودمان افراد شناخته‌شده و دلسوز داریم. نپذیرفتند و ردّشان کردند و عذرشان را خواستند. صد آفرین!

شما چه‌تان است؟ چه کم دارید؟ از چه کسانی می‌هراسید؟ منطق ندارید؟ زبان ندارید؟ می‌خواهند آمال و نیّات پلید خودشان را پیاده کنند. خودش آیات قرآن را نمی‌فهمد و قرآن حالی‌اش نمی‌شود. قرآن که مجله و روزنامه نیست، کتاب موش و گربه که نیست، نوشته‌های بچه مچه‌های شرقی و غربی که نیست. تو فدایی کی هستی؟ فدایی دشمن؟ دشمن ایران؟ دشمن استقلال مردم؟ دشمن ناموس مردم؟

مردک می‌گوید من باید به زور سرنیزه در آب و خاک شما بیایم و شما را به بار بکشم و سرمایه شما را به تاراج ببرم. مرا در خانه‌ات راه ‌ندهی، به زور می‌آیم. خواستند ایران را سفره غارتگری و چپاول اجنبی‌ها و بیگانگان کنند. با کمال بی‌شرمی دست بچه‌ها را گرفتند که سر مرزها نروند و حافظ مرز نباشند. حفاظت نکنی دشمن می‌آید و به جانت می‌افتد. اینها اساساً خود دشمن‌، مزدور و دست‌نشانده‌اند. همه ما مسئولین، پاسداریم. همه باید هشیار و حافظ دین‌ باشیم. آن تکلیفی که در صدر اسلام برای اصحاب رسول الله پیش آمد، امروز روی دوش من و توست. آنها کشته‌ها دادند، شکنجه‌ها، آوارگی‌ها‌ و هجرت‌ها دیدند تا این سفره پرنعمت الهی به نام قرآن، مفت به دست من و شما رسید، امروز زمان حفظ و حراست ماست.

الان چشم مردم دنیا به شماست، مجاهدت‌های شما در تاریخ و عندالله ثبت می‌شوند، در جان شما نقش می‌بندند و به کار شما می‌آیند. الان وقت پاسخ به «هَل مَن ناصر ینصرنی و هل من ذاب یذوب عن حرم رسول الله» است. گولتان نزنند و شما را فریب ندهند آنها دلسوز به حال اجتماع نیستند. کدام است عمل مثبتی که انجام دادند؟ می‌بینید که چقدر آدمکشی و فتنه کردند. دانشگاه، یعنی جایی را که مردم توقع دارند کانون علم و معرفت و فرهنگ و محل رشد فرزندان عزیز ما باشد تا افراد شایسته و دانشمندی بار بیایند، سنگر اغراض شومشان قرار دادند و ملاحظه فرمودید که چه کردند. مگر دست برمی‌دارند؟ کفر در بد نهادی خود سخت استوار است و مردم متدین خیلی بی‌حالی نشان می‌دهند.

چه به روزگار شما آوردند که کار به اینجا کشید؟ در شهر و روستا مواظب مسجدهایتان باشید و جمعیتتان را پراکنده نکنید، چون آنها از جمعیت وحشت دارند. نماز جمعه و نماز جماعت را که آن همه فضیلت درباره‌اش آمده است، دریابید. خداوند می‌خواهد ما را ید واحده و متشکل ببیند. آیات قرآن می‌فرمایند که دشمنان و مثلاً فرعون ابتدا در میان مردم پراکندگی ایجاد کرده و تفرقه انداخته و آن‌گاه توانست بر آنها مسلط شود. آنها به نماز ما که کار ندارند می‌خواهید نماز بخوانید؟ بروید یک گوشه مسجد بنشینید و بخوانید. اصلاً شب و روز نماز بخوانید، کاری به نماز شما ندارند. آن چیزی را که نمی‌خواهند وحدت شماست. این تجمع را نمی‌خواهند. آنها از این تجمعات است که می‌ترسند: «وَلا تُطِع مَن اَغفَلنا قلبُه عَن ذِکرنا وَ اتَّبَع هواهُ و کانَ اَمرهُ فُزُطا».

شما سرمشق و دستورالعمل لازم دارید و باید خودتان را بسازید، چون آن طور که اینجا ساخته شوید برای ابد همان گونه خواهید بود. وقت هم خیلی کم است. عمری نمانده است، باید خودتان را بپائید و بکوشید که نفس مطمئنه و نفس آرمیده داشته باشید. تا دشمن را خفه نکنید، نمی‌توانید نفس آرام داشته باشید. این نمازها، این وحدت‌ها همه برای خفه کردن دشمن است. غافل نباش که این نظام هستی را حسابی است. غافل نباش که عوالمی را در پیش داری. غافل نباش که خود مزرعه و زرع و زارع خودی. غافل نباش که امروز تکلیف مهمی به من و شما روی آورده است. غافل نباش که جز پیغمبر و آل پیغمبر و روحانیت متعهد دلسوزی نداری، خداست و نمایندگان او. از این شیاطین و رهزنان بترسید.

ما هنوز هم حقیقت دین را و صورت و قابلیت نفس ناطقه انسانی و روح خود و کتاب وجود خودمان را نمی‌شناسیم. این کتاب را فهمیده ورق نزد‌ه‌ایم و این غفلت و بی‌خبری سبب بسیاری از بدبختی‌ها و گرفتاری‌ها شده‌است. دار، دار تحصیل کمال و علم است. انسان عرشی است و به جایی می‌رسد که می‌تواند در ماده کائنات تصرف کند. کسانی که جوانان نونهال و نورسته ما را به بازی گرفته‌اند، دنیازده‌ها و غرب‌زده‌ها و مزدوران آنها بویی از انسانیت نبرده‌اند. انسان را همین صورت ظاهر و قد و قامت و کالبد مادی و صوری‌ پنداشته‌اند. دنیا اینها را گرفتار کرده و دچار بی‌خبری و وسوسه کرده است.

دار، دار تحصیل کمال و انسان شدن است. هدف مقدس انبیاء این است که به امر الهی، افراد بشر را به کمال انسانی‌شان برسانند. عقل کل، پیغمبر اکرم«ص» فرمود فرزند خودتان را می‌خواهید به دایه بدهید، در اخلاق و منش و روش آن دایه، در خَلق و خُلقش دقت کنید، چون خوی دایه از مجرای شیر در طفل اثر می‌گذارد. شیر و غذای مادر مؤثر است، شیر با وضو و بی وضوی مادر دو نحوه اثر می‌بخشد. ملای مکتب، معلم، محیط، فرهنگ موثرند. فرزندان بی‌رنگ ما باید در فرهنگ رنگ بگیرند. مواظب رنگ فرهنگتان باشید. جای «به من چه» گفتن است؟ جای تجاهل کردن و چشم‌پوشی کردن است؟ محیط فرهنگ محیط تعلیم و تربیت نونهالان اجتماع است وگرنه اجتماع به سوی تباهی و فساد می‌رود: «و کانِ اَمرهُ فُرُطا». آب و خاک و کسب و کار و بازار و باغ و بستان اینها همه اسباب و وسایل و معدّات برای رسیدن به آن مقام شامخ و عالی‌ای است که در پیش داریم. آب رودخانه را می‌بینید که با چه سرعتی می‌رود؟ ما شدیدتر به سوی عالم ماوراء می‌رویم. وقتی نمانده است و جای امروز و فردا و مسامحه کردن نیست. شما می‌خواهید چشم و گوش فرزندان بی‌رنگ‌تان را به‌کلی ببندند تا شکارشان کنند؟ اینها تکلیف و وظیفه‌ من و شما و اجتماع است. اگر تغافل کنید و خودتان را کنار بکشید و خدای ناخواسته بی‌تفاوتی نشان بدهید، خودتان را گرفتار می‌کنید و به چنگال درندگانی می‌افتید که به حال شما هیچ رحمی نمی‌کنند. همان طور که جناب اباعبدالله الحسین«ع» فریاد برآورد و فرمود مردم دارید به قهقرا می‌روید.

شهادت جناب آیت‌الله صدر به عالم روحانیت حیات بخشید و آبرو داد و ثمره شهادت ایشان را به‌زودی خواهید دید. همان طور که از ابتدا عالم تشیع این افتخار را داشته است که شاگردان امیرالمؤمنین«ع» را یکی پس از دیگری شهید کردند. حجربن عدی، کمیل و بلال تا امروز شاگردانی از عالم تشیع، بزرگان نامدار اهل قلم و علم و حقیقت و تقوی، مفسر قرآن، مبین دین رحمه‌الله علیهم اجمعین.

قدر نعمت ولایت را بدانید. لنگر این کشتی ملتهب، ولایت است. این کشتی غرق شدنی نیست و مستعدّین را به ساحل مقصود می‌رساند. این چراغ خاموش شدنی و این آفتاب غروب کردنی نیستند. در عین حال من و شما هم وظیفه‌ای داریم. هدف، انسان شدن، تقّرب الی الله و به کمالات انسانی رسیدن است. انبیاء که برای کشورگشائی نیامدند. پیغمبر«ص» وقتی امیرالمؤمنین را به سوی یمن می‌فرستد به ایشان می‌فرماید: «یا علی! یک دل به دست تو بیدار و متنبّه شود و به سوی حقیقت عالم سیر و سلوک کند و قدم بردارد. یک دل آگاه شود و به اسلام روی بیاورد برای او بهتر است از همه چیزهائی که آفتاب بر آنها می‌تابد».

خداوند تبارک و تعالی امضا نفرمود که آفریده‌های او اصرار بر گناه بورزند و اولیا و رسولان و مسئولین امر ساکت باشند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. فرمود قیام برای من بهتر و شیرین‌تر است. اینک حجت بر همه تمام است و هیچ بهانه‌ای در دست کسی نیست و بَدا به حال کسی که در چنین بحرانی بی‌تفاوت باشد، زیرا دشمن آنچه را که دارید از شما می‌گیرد.

 

سوتیترها:

۱٫

نعمتی به شما روی اقبال کرده است که عالمیان روی شما و قیامت شما حساب می‌کنند. قیامت اسلامی و قیام جهانگیر است. زانوی دزدها به لرزه افتاده، دل دشمنان‌ می‌تپد، از شما می‌ترسند، به انحاء گوناگون دسیسه می‌کنند تا وحدت شما را در هم بشکنند. امروز روز تفرقه نیست، روز اتحاد و یگانگی است.

 

۲٫

شما سرمشق و دستورالعمل لازم دارید و باید خودتان را بسازید، چون آن طور که اینجا ساخته شوید برای ابد همان گونه خواهید بود. وقت هم خیلی کم است. عمری نمانده است، باید خودتان را بپائید و بکوشید که نفس مطمئنه و نفس آرمیده داشته باشید. تا دشمن را خفه نکنید، نمی‌توانید نفس آرام داشته باشید. این نمازها، این وحدت‌ها همه برای خفه کردن دشمن است.

 

۳٫

قدر نعمت ولایت را بدانید. لنگر این کشتی ملتهب، ولایت است. این کشتی غرق شدنی نیست و مستعدّین را به ساحل مقصود می‌رساند. این چراغ خاموش شدنی و این آفتاب غروب کردنی نیستند. در عین حال من و شما هم وظیفه‌ای داریم. هدف، انسان شدن، تقّرب الی الله و به کمالات انسانی رسیدن است.

 

 

30نوامبر/16

حب دنیا(۳)

 

 

نسبت «ابزار مادی» به «دنیا» و نسبت «دنیا» به «آخرت»

حضرت آیت‌الله مجتبی تهرانی

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع ‏به حب دنیا بود و گفتیم که نگرش الهی تنها نگرش همسو با عقل بشر است و از سوی انبیا و اولیا عرضه شده است.  طبق این نظر، خدا و آخرت باید هدف و محور و دنیا و زندگی دنیوی باید وسیله‏ای برای رسیدن به این هدف باشند، لذا اگر کسی بخواهد آخرت را تحصیل نماید، باید از دنیا بهره بگیرد. از سوی دیگر، وقتی انسان می‏خواهد زندگی کند، باید از ابزار و وسایل معیشتی دنیا استفاده کند تا حیات او در دنیا به‏ شکل طبیعی ادامه پیدا کند.

پس حیات دنیوی با ابزار دنیوی تفاوت دارد. یکی وسیله تحصیل آخرت است و یکی وسیله معیشت. یعنی بین مسئله «زندگی» و «ابزار زندگی» یک رابطه و نسبت «آلی و اصالی» وجود دارد. مثلاً پول هدف نیست، بلکه وسیله‏ای برای زندگی مادی است. از طرف دیگر همین زندگی مادی و دنیوی وسیله‏ای است برای تحصیل آخرت که در آیات و روایات ما، به هر دوی آنها اشاره شده است.

کسانی که نگرش الهی دارند، باید نسبت به مواهب طبیعت، دید ابزاری داشته باشند، یعنی مواهب دنیوی را وسیله‏ای برای حیات دنیوی و حیات دنیوی را وسیله‏ای برای حیات اخروی بدانند. هدف اقصی، زندگی اخروی است و زندگی دنیوی وسیله آن است، اما همین زندگی دنیوی، هدف ابزار مادیت و مظاهر طبیعت است، لذا غایت اصلی آخرت و وسیله صِرف، ابزار مادی است.

حال کسی که دین و به خدا و قیامت باور دارد و صاحب چنین نگرشی به عالم ماده و ابزار و وسایل زندگی است، باید همه اینها را برای رسیدن به هدف اقصای خویش به ‏کار گیرد و کاملاً تابع خدا باشد. کسی که می‏خواهد به هدف اقصای اخروی دست پیدا کند، مجاز نیست برای ادامه حیات خویش از هر وسیله‏ای استفاده کند یا هر کاری را انجام دهد. این، همان «محدودیت در خواسته‏ها و توانسته‏ها»ست.

 

محدوده استفاده از ابزار مادی

معنای «تشریع الهی» و «مقدمیت دنیا و ابزار مادیت»

بحث اول در باره معنای اصطلاحی این محدودیت است. «محدودیت در خواسته‏ها» همان بحث «تشریع» است که خداوند انسان را به ‏واسطه احکام شرعیه و حلال و حرام‏هایی که جعل فرموده، محدود می‌کند، لذا یک انسان با نگرش الهی مجاز نیست هر گونه که بخواهد از ابزار طبیعت استفاده کند، چون ممکن است این ابزار مادی که برای حیات دنیوی او کارایی دارند، با حیات معنوی او که هدف اصلی اوست منافات داشته باشند. این حالت با وسیله بودن آن ابزار منافات دارد و دیگر حتی نمی‏توان برای حیات دنیوی هم از آن استفاده کرد، هر چند که برای ادامه حیات مادی، کارایی داشته باشد.

 

«شرع» یعنی دستورالعمل سعادت

لذا هم مواهب مادی و هم حیات دنیوی، باید کلیدی برای زندگی اخروی باشند و در همان جهت به ‏کار گرفته شوند. این کلید‏ها، ابزار و وسایلِ تحصیل هدف اصلی ما هستند، ولی باید برای به ‏کارگیری کلید‏ها به دستورالعملی که سازنده آنها داده است، مراجعه کنیم. او باید بگوید که برای استفاده از این ابزار، چه کار باید کرد.  دستورالعمل استفاده از ابزار مادی، یعنی «تشریع». خداوند با تشریع احکام دینی، راه بهشتی شدن را به ما نشان می‌دهد و مشخص می‌کند که از کدام ابزارهای مادی می‏توان استفاده و از کدام باید اجتناب کرد.

 

محدوده استفاده از ابزار مشروع

«استفاده برای بقا» نه بیشتر از آن

امّا بحث دوم راجع ‏به مقدار استفاده از مواردی است که در بهره‏گیری از آن مجازیم. بحث این است که آیا ما می‌توانیم هر مقدار که ‏مایلیم از این موارد استفاده کنیم یا در اینجا هم محدودیت وجود دارد؟ مثلاً اگر دست از «حرام‏ها» برداشتیم، می‏توانیم از همه «حلال‏ها» بدون هیچ محدودیتی استفاده کنیم؟  این‌ طور نیست که انسان بتواند هر قدر که می‏خواهد از تنعمات دنیوی حلال و مشروع استفاده کند، بلکه استفاده انسان از موارد حلال نیز باید در حد «وسیله» باشد، یعنی انسان باید ابزار مادی را در حدی به‏کار گیرد و از تنعمات طبیعی لذت ببرد که وسیله بقای حیات اوست و زندگی مادی او را به اعتدال می‏رساند. انسان نباید نه آن قدر بر خود سخت بگیرد که جانش به ‏خطر بیفتد و نه آن‏ قدر خود را در لذائذ و شهوات غرق کند که از تحصیل آخرت باز بماند. آنچه در آیات و روایات در مورد دنیا و بهره‏گیری از لذائذ حلال آن مطرح شده همین است که باید از حلال الهی در حد وسیله بودن استفاده کرد. این مطلب، کاملاً با عقل انسان نیز همسوست.

مواهب طبیعی و مادی، وسیله‌ای برای زندگی و حیات دنیوی انسان هستند و انسان هم ترکیبی از روح و جسم است. «جسم» مرکبی برای «روح» انسان است که باعث سرپا بودن روح می‌شود و آن را در این نشئه هستی سیر می‏دهد. حال زندگی در دنیا نیز وسیله‌ای است برای زندگی آخرت و تحصیل کمالات معنوی، پس انسان باید در حدی که زندگی‏ در دنیا به ابزار مادی نیاز دارد، از آنها‏ استفاده کند، یعنی باید تنها به ‏مقداری که برای ادامه حیات نیاز دارد، از ابزار مادی بهره‌ ببرد.

 

«تأمین آتیه» یک فکر الهی نیست!

حال ممکن است کسی بگوید: ما برای ادامه زندگی دنیا نیاز به تأمین آتیه داریم و باید وسایل زندگی را فراهم کنیم تا بتوانیم به ‏حیات خود را ادامه دهیم، لذا لازم است که در تحصیل ابزار زندگی و وسایل مادی بسیار تلاش کنیم. آیا انسان می‌تواند بگوید چند سال زنده می‌ماند؟! شما برای چند سال زیستن در دنیا باید وسیله تهیه کنید؟ این سئوال یک بن‏بست ایجاد می‏کند و آدمی متحیر می‏ماند چه کند. آیا به‏ دنبال تحصیل دنیا باشد، چون ضرورت زندگی اوست و شاید سال‏ها زنده بماند و یا دنیا را رها کند، چون نمی‏داند تا کی در دنیا باقی می‏ماند و شاید هم لحظه‏ای دیگر بمیرد؟(۱)

 

«مرگ» یک رویداد حتمی و نامعلوم

در روایات ما مسئله مرگ و جاودانه نبودن انسان، اولاً مسلم‏ترین، وجدانی‏ترین و به تعبیر برخی روایات یقینی‏ترین مسئله‏ای است که در این عالم وجود دارد و ثانیاً در عین حال، مسئله‌ای است که برای انسان مشکوک است و زمان آن مشخص نیست. ما همه می‏دانیم که خدا به کسی سند نداده است که چقدر در دنیا زنده خواهد بود. همه می‏دانیم که انسان مسلماً می‏میرد؛ اما از زمان وقوع مرگ بی‏اطلاعیم. همین تردید نسبت به یک واقعه حتمی و یقینی، برایمان سئوال ایجاد می‏کند که چقدر باید در دنیا ابزار و وسیله تهیه کنیم؟

انسان باید تنها به ‏مقدار زیستش در دنیا از ابزار مادی استفاده کند و اضافه بر آن به ‏درد نمی‏خورد. کسی که نگرش‏ الهی دارد و می‏داند باید از این زندگی عبور کرد و زندگی دنیوی وسیله‌ای برای زندگی اخروی است، آیا می‌تواند بگوید که مقدار توقف او در این دنیا چقدر است تا به همان اندازه، وسایل مورد نیازش را تهیه کند؟

اگر خدا به ما سند داده بود مبنی که چقدر در این دنیا زنده می‌مانیم، چنین کاری ممکن بود. مثلاً اگر به ما می‌گفت شما ۵۰ ‏سال در دنیا زنده می‌مانید، در آن صورت ما نیز به اندازه ۵۰ ‏سال خواروبار، خوراک، پوشاک و مسکن فراهم می‏کردیم، اما ‏چنین اطمینانی وجود ندارد و همه می‏دانیم که در یک زمان نامعلوم، خواهیم مُرد‏. حال تنظیم بهره‏گیری از ابزار مادی با میزان عمر نامشخص، چگونه ممکن است؟

 

به ‏اندازه «رفع نیاز فعلی» باید از دنیا بهره برد!

وظیفه این است که انسان به ‏اندازه‏ای که فعلاً نیاز دارد، دنیا را تحصیل نماید و بی‏خود و بی‏جهت به ‏دنبال زیاد کردن مال و اموال نباشد. برای همین است که اولیای خدا فریاد می‏کشند: ای انسان؛ بی‌جهت اعصاب خود را خراب نکن! کفشت را پاره نکن! بی‏خود دنبال طلب مال فراوان و استمتاع از لذات مادی نباش! همه برای این است که می‏خواهند بگویند زندگی منتهی به مرگی که زمان رسیدنش نامشخص است، ابزار زیادی نمی‏خواهد.

 

تطبیق بحث با روایات معصومین

ما را چه به دنیا؟!

آیات و روایات زیادی در این زمینه وجود دارند و من، بیش از  ۴۰۰ ، ۵۰۰ آیه و روایت در این مورد دیده‌ام که از بین این مجموعه گسترده، فقط به چند نمونه از آنها‏ اشاره می‌کنم.

روزی عمر خدمت پیغمبر اکرم«ص» رسید و دید حضرت روی حصیری نشسته‌اند و شاخه‌های حصیر روی بدن مبارک ایشان خط انداخته است. گفت: آقا؛ چه می‏شد شما این حصیر را جمع می‏کردید و به‏جای آن، فرشی زیر پایتان می‌انداختید تا این‏ اتفاق نمی‏افتاد و پایتان ناراحت نمی‏شد. پیغمبر فرمود: «مَالی وَ للدُّنْیَا؟! مَا مَثَلِی وَ مَثَلُ الدُّنْیَا إلّا کَراکِبٍ سَارَ فی یَوْمٍ صَائِفٍ وَ اسْتظلّ تَحْتَ شَجَرَهٍ سَاعَهً مِنْ نَهارٍ ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَکَ»؛(۲) مرا با دنیا چه‏کار است؟ مَثَل من و دنیا، مثل یک سواره است که به ‏سوی مقصدی حرکت می‌کند، هنگامی ‌که زیر آفتاب نیمر‏وز، در حال حرکت است، درختی را می‌بیند و زیر آن توقف می‏کند. بعد از کمی استراحت هم وقتی خستگی‏اش برطرف شد، آنجا را ترک می‌کند.(۳) پیغمبر چقدر زیبا زندگی دنیا را ترسیم می‏کند که به همین مقدار کوتاه است و لازم نیست این ‏طور برای آسایش در آن تلاش کرد. ما می‏خواهیم یک ساعت زیر این درخت بنشینیم، بعد هم بلند شویم و برویم. حال که قرار است زود از اینجا برویم، چرا یک فرش عالی پیدا کنیم و زیر پای خود پهن کنیم؟ باید بعد از مدتی این فرش را روی زمین بگذاریم و برویم، چون نمی‏توانیم آن را همراه خود به سرای دیگر منتقل کنیم.

 

باید «جان» را به قیمت «تمام دنیا» خرید!

در تعبیرات علی«ع» هم آمده است که فرمود: «الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا»؛(۴) دنیا گذرگاه است، توقفگاه و قرارگاه نیست و مردم هم در دنیا دو دسته‏اند. یک‏ دسته کسانی که خود را به دنیا می‏فروشند و عاقبت بدی در پیش خواهند داشت و یک‏ دسته هم کسانی که جان خود را می‏خرند و از قید و بند مادیات رها می‏شوند. پس اگر کسی خود را بفروشد، «عبدالدّنیا» می‏شود و اگر کسی جان خود را بخرد، «عبدالله» می‏شود. اولی اسیر است و دومی آزاده. این، آزادی است و آن، بندگی و اسارت. آنکه دنیا را قرارگاه خود قرار داده، بنده شهوت و غضب خویش است و آنکه دنیا را گذرگاه خود قرار داده، آزاده است و بنده سرفراز خدا.

حضرت در جای دیگری فرمود: «أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ»؛(۵) اهل دنیا، مانند اهل کاروانی هستند که ایشان را می‏برند و آنها‌ در خوابند. یک ‏‏وقت هنگام مرگ چشم باز می‏کنند و می‏بینند که در گمرک برزخ ایستاده و دارند از آن گذر می‏کنند. وقتی از این وطن کوچ می‌کنند، می‌فهمند که آنجا وطن اصلی‌شان نبوده و آنها در طول این مدت، مسافر بوده‏اند. این روایت این بینش را به انسان می‏دهد که زندگی چند روزه دنیا، ارزش وقت تلف کردن برای راحت زیستن و التذاذ از تنعمات حلال را هم ندارد، بلکه باید به‏ مقدار نیاز و ضرورت از آن بهره گرفت و تلاش خود را متوجه هدف اصلی یعنی خدا و آخرت کرد.

 

پاسخ علی«ع» به کسی که از مشکلات مالی شکایت داشت!

حسن‏بن‏محبوب نقل می‏کند: «شَکَا رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ«ع» الْحَاجَهَ»؛ شخصی نزد علی«ع» از نظر امور مادی‏اش شکایت کرد. از جمله‏هایی که علی«ع» به او فرموده این معنا به دست می‏آید که زیاده‏طلبی‏ آن شخص موجب شده بود تا نزد حضرت برود و شکایت کند. البته زیاده‏طلبی جزء فطرت انسان است و باید وجود داشته باشد و چیز بسیار خوبی هم هست، اما بحث در این است که باید در کدام کانال قرار بگیرد و نسبت به چه چیزی إعمال شود. این شخص زیاده‏‏ طلبی خود را در کانال انحرافی امور مادی ریخته بود. «فَقَالَ عَلی«ع»: اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْ‏ءٍ تُصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا فَوْقَ قُوتِکَ فَإِنَّمَا أَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ»؛(۶) بدان که هر چه بیش از احتیاج زندگی‏ات به دست آوری، در واقع انباردار و خاذِن دیگری خواهی بود.

 

دنبال زیادی در دنیا نباشید!

علی«ع» در جای دیگر فرمود: «وَ لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَافِ»؛ در دنیا بیشتر از کفاف نخواهید، «وَ لَا تَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلَاغِ»؛(۷) و بیشتر از آنچه که شما را به هدف می‏رساند، مطالبه نکنید. بلاغ بودن دنیا، همان وسیله بودن نسبت به آخرت است. به ‏مقداری دنبال دنیا باشید که شما را به آخرت برساند.

حضرت در جای دیگر فرمود: «یَسِیرُ الدُّنْیَا خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِهَا وَ بُلْغَتُهَا أَجْدَرُ مِنْ هَلَکَتِهَا»؛(۸) کمِ دنیا بهتر از زیاد آن است و آنچه انسان را به مقصد برساند بهتر از آن چیزی است که آدمی را هلاک کند.

عبارات حضرت در این ‏باره متعدد و فراوانند. «یَا ابْنَ آدَمَ مَا کَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِکَ فَأَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ»؛(۹) هر چه که بیش از نیاز خویش کسب کنی، برای دیگران خواهد ماند و تو خزانه‏دار آن هستی.

همه اینها جملات علی«ع» است و معنایش آن است که به‏ مقدار نیاز متعارف زندگی دنیا و به ‏اندازه‏ای که با آن می‏توان زندگی را گذراند، به‏ سراغ دنیا بروید، نه بیشتر. این حرف‏ها، بحث‏های نظری و فلسفی نیستند، بلکه با توجه به بینش وجدانی انسان بیان شده‌اند، یعنی معصومین بر محور وجدانیات درباره میزان بهره‏گیری از ابزار مجاز طبیعی دنیا دستورالعمل داده‌اند و حرف‏هایشان کاملاً مطابق با دریافت‏های وجدانی بشر است.

 

یک تذکر بسیار مهم

جمع میان «زیاده‏طلب نبودن» و «کار و تلاش کردن»

ممکن است شخصی بگوید: من می‏توانم از راه حلال، خیلی بیشتر از آنچه دراختیار دارم، دربیاورم، پس اگر باید به اندازه کفاف به ‏سراغ دنیا رفت، من هم وقتی به ‏اندازه نیاز خود کسب کردم، دیگر می‏روم و در گوشه خانه می‏نشینم! این حرف غلط است. کسی که می‏تواند به ‏طور متعارف، مال بیشتری کسب کند، از این ‏کار خودداری نکند! بلکه مازاد بر نیاز خویش را برای آخرت خویش انفاق کند! اصلاً انفاقی که در شرع بیان شده است، برای همین موارد است. یعنی انفاق در جایی است که انسان بیش از آنچه که به ‏طور متعارف به آن محتاج است، در دست داشته باشد و آن را در راه خدا ببخشد. به این نحو بهره‏گیری انسان از ابزار دنیوی، به مقداری خواهد بود که سلامتی انسان حفظ شود و سرپا بماند. پس بحث اصلی، بحثِ مصرف به ‏اندازه احتیاج است، نه کار و تلاش به‏ مقدار نیاز!

 

علی«ع» یکی از بزرگ‏ترین مولدین ثروت، ولی زاهد در دنیا!

آموزه‏های اسلامی و همچنین سیره معصومین، به ما می‏گویند که انسان باید بسیار کار و مازاد نیاز خود را در راه خدا انفاق کند. علی«ع» صبح تا شب روی زمین کار و تلاش می‏کرد، اما استفاده‏اش از دارایی‏های فراوانش، در حداقل ممکن بود. موقوفاتی که آن حضرت داشت، در تاریخ بی‏نظیر است و شاید کسی مانند ایشان ثروت و دارایی تولید نکرده است. حضرت همه قنواتی را که حفر و همه باغ‏هایی را که ایجاد کردند، در راه خدا انفاق کردند. این‏طور نبود که حضرت جز یک نان جو نداشته باشد که بخورد و یا به این دلیل که مصرفش بیش از این نیست، کمتر کار کند! هم کار می‏کرد و هم ثروت فراوانی داشت، اما بهره‌گیری‏اش بسیار ناچیز و در حد ضرورت بود، لذا این غلط است که کسی بگوید چون با روزی چند ساعت هم خرجم در می‏آید، پس بقیه‏اش را باید رها کنم و بخوابم!(۱۰)

روایات سقف استفاده از حلال‏ها را هم تعیین کرده‏اند. یک انسان موحد باید به ‏طور متعارف و به آن مقدار که می‏خواهد در دنیا زندگی کند، به‏ سراغ حلال الهی و بهره‏گیری از التذاذات برود.

 

آزادی انسانی دیگران، هدف اولیای الهی

حرکت همیشگی اولیا،در مسیر هدایت انسان‏ها

انسان هم از نظر خواسته‏ و هم از نظر توانائی محدود است و ما در امور مادی و دنیایی به نسبت خواسته‏ها و توانائی‌هایمان آزادی مطلق نداریم. آزادی در مکتب الهی غیر از آزادی در مکتب مادی است. «آزادی الهی» یعنی این که انسان از «آزادی خواستن» و «آزادی توانستن» آزاد شود و «آزاد مادی»، در حقیقت حیوان شدن و اسیر هوا و هوس شدن است، لذا انبیا و اولیای الهی که به ‏دنبال هدایت انسان‏ها بودند، روی همین نکته تأکید می‌کردند و می‏خواستند  دیگران را از اسارت خواسته‏هایشان رهایی بخشند. اولیای خدا تا آخرین نفس در همین مسیر قدم بر‏داشتند و این هدف را دنبال ‏کردند.

 

ارشادات کریم اهل بیت«ع» در آخرین لحظات

جناده می‏گوید: بر امام حسن«ع» وارد شدم و دیدم حال حضرت، بسیار دگرگون است. لحظات آخر عمر امام بود. جناده برای اینکه در این لحظات آخر از امام حسن تحفه‏ای بگیرد، عرض کرد: «عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه»: ای پسر پیغمبر! موعظه‏ام کن! امام فرمود: «یا جناده! اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ»: ای جناده! آماده سفر آخرت باش و زاد و توشه این سفر را قبل از آنکه أجلت فرا برسد، فراهم کن! این خطاب حضرت به همه است، چون ما نمی‏دانیم لحظه مرگ ما چه وقت است و یک‏ وقت چشم باز می‏کنیم و می‏بینیم لب مرز قرار داریم و دارند ما را به نشئه دیگر عبور می‏دهند.(۱۱)

بعد امام فرمود: «یا جناده! أَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُکَ»؛(۱۲) ای جناده؛ تو دنیا را طلب می‏کنی، ولی مرگ به ‏دنبال توست در حالی‌ که خودت غافلی. غم و اندوه روزی را که نیامده است بر روزی که در آن قرار داری میفکن! غصه چه چیز را می‏خوری؟ مگر خدای من و تو «نعوذ بالله»! مرده است! اگر بیش از آنچه که قوت و کفاف زندگی توست، به‏دست آوری، انباردار و خزانه‏دار دیگری خواهی بود. در حلال دنیا حساب است، در حرام آن عقاب و در شبهات دنیا عتاب! از مذلت معصیت خدا به‏ سوی عزت تقوا بیرون رو…!

(مشروح این سلسله مباحث بزودی در قالب “کتاب رسائل بندگی”توسط موسسه مصابیح الهدی منتشر خواهد شد)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ممکن است انسان یک لحظه بیشتر زنده نباشد! اینکه می‏گویند: «افتاد و مُرد» اشتباه است، بلکه باید گفت: «مُرد و افتاد»! مسئله این است. هیچ‌گاه نمی‏توان مرگ را پیش‏بینی کرد.

۲ـ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۱۹٫

۳ـ در نقل دیگری آمده است پیغمبر این‏طور جواب او را دادند: «مَا لِی وَ الدُّنْیَا إِنَّمَا مَثَلِی وَ مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رَاکِبٍ مَرَّ لِلْقَیْلُولَهِ فِی ظِلِّ شَجَرَهٍ فِی یَوْمِ صَیْفٍ ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَکَهَا».

۴ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۳٫

۵ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۶۴٫

۶ـ بحارالانوار، ج۷۰، ص ۹۰٫

۷ـ نهج‏البلاغه، خطبه ۴۵٫

۸ـ غررالحکم، ص ۳۶۶٫

۹ـ نهج‏البلاغه، حکمت ۱۹۲٫

۱۰ـ یک عدّه از افراد تنبل یا جاهل این مسائل را با هم مخلوط‏ می‏کنند و می‏گویند: مصرف به‏ قدر کفاف، یعنی تلاش نکردن بیش از نیاز! این تفکّر باید اصلاح شود.

۱۱ـ خدا نیاورد آن روزی را که زبان حال ما این باشد: (رَبّ‏ِ ارْجِعُونِ* لَعَلىّ‏ِ أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ)؛ خدایا برگردانم از این مرز عبورم نده. شاید توشه‏ای برای آخرتم فراهم بکنم. سوره مبارکه مومنون، آیات۹۹،۱۰۰٫

۱۲ـ بحارالانوار، ج۴۴، ص ۱۳۹٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

حیات دنیوی با ابزار دنیوی تفاوت دارد. یکی وسیله تحصیل آخرت است و یکی وسیله معیشت. یعنی بین مسئله «زندگی» و «ابزار زندگی» یک رابطه و نسبت «آلی و اصالی» وجود دارد. مثلاً پول هدف نیست، بلکه وسیله‏ای برای زندگی مادی است. از طرف دیگر همین زندگی مادی و دنیوی وسیله‏ای است برای تحصیل آخرت.

 

۲٫

انسان باید تنها به ‏مقدار زیستش در دنیا از ابزار مادی استفاده کند و اضافه بر آن به ‏درد نمی‏خورد. کسی که نگرش‏ الهی دارد و می‏داند باید از این زندگی عبور کرد و زندگی دنیوی وسیله‌ای برای زندگی اخروی است، آیا می‌تواند بگوید که مقدار توقف او در این دنیا چقدر است تا به همان اندازه، وسایل مورد نیازش را تهیه کند؟

 

۳٫

آموزه‏های اسلامی و همچنین سیره معصومین، به ما می‏گویند که انسان باید بسیار کار و مازاد نیاز خود را در راه خدا انفاق کند. علی«ع» صبح تا شب روی زمین کار و تلاش می‏کرد، اما استفاده‏اش از دارایی‏های فراوانش، در حداقل ممکن بود. موقوفاتی که آن حضرت داشت، در تاریخ بی‏نظیر است و شاید کسی مانند ایشان ثروت و دارایی تولید نکرده است.

 

 

30نوامبر/16

یادآوری نعمت با تکیه بر توکل

حضرت آیت‌اله جوادی آملی

تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

انسان موجودی است که خدای سبحان او را با سرمایه‌هایی خلق کرده تا با استفاده از آن در مسیر کمال و پیشرفت قرار گیرد و با بهره‌برداری از آنها، استعدادهای بالقوۀ خود را به فعلیت برساند و به کمال دست یابد. این سرمایه‌هایی که به بشر ارزانی شد شامل سرمایه‌های عادی و معنوی است که اگر از آن به‌گونه درست بهره‌برداری کند هدف، یعنی رسیدن به کمال، تحقق پیدا می‌کند. اما گاه انسان از آن سرمایه‌ها غفلت می‌کند و از استفادۀ درست آن بی‌خبر است؛ از این‌رو نیازمند است پیوسته به او یادآوری شود که این نعمت چیست، سرچشمۀ این نعمت کیست و راه استفاده از آن نعمت چگونه است. به همین سبب قرآن در آیات متعددی انسان‌ها را به یاد نعمت‌ انداخته است و از او خواسته که به یاد نعمت‌ها باشد و در پرتو یاد نعمت، یاد ولی نعمت خود نیز باشد. قرآن خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَهَ ا… عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَاتَّقُوا ا…َ وَ عَلَى ا… فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَْ» (مائده / ۱۱)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید نعمت خدا بر خود را، به یاد بیاورید آنگاه که گروهی آهنگ آن کرده‌اند که به‌سوی شما دست دراز کنند و شما و آیین‌تان را نابود کنند، پس خداوند دستشان را از شما بازداشت و از خدا پروا کنید و پیمان‌های او را نشکنید. مؤمنان باید در امر دین و دنیای خود تنها بر خدا توکل کنند.

در سورۀ مبارک احزاب نیز خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «یا ایها الذین امنوا اذکرو نعمت‌ا… علیکم اذجائتکم جنود فارسلنا علیهم ریحاً و جنود الم تروها و کان ا… بما تعملون بصیراً» (احزاب / ۹)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید نعمت خدا را که در غزوۀ خندق بر شما نازل شد به‌خاطر داشته باشید، آن هنگام که سپاهیانی از قبایل مختلف هم‌پیمان شدند و آهنگ شما کردند و برای شکست آنان در شب‌های زمستانی بادی سرد بر آنان فرستادیم و لشکریانی از فرشتگان که شما آنها را نمی‌دیدید به سویشان گسیل داشتیم و خدا به آنچه می‌کنید، بیناست.

از این دو آیه استفاده می‌شوند که از برنامه‌های مؤمنان آن است که به یاد نعمت‌های خدا باشند،؛ این نعمت‌ها شامل نعمت‌های مادی و معمولی است. مصادیق نعمت‌های مادی روشن است و مصادیق نعمت‌های معنوی نیز فراوان است. از باب مثال نعمت دین و معنویت که با بعثت پیامبران الهی تحقق پیدا می‌کند از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست که پیروان دین باید با یاد آن نعمت، از آن سپاسگزاری کنند و قدر آن را بدانند و در حفظ و عمل به آن کوشا باشند. از این نعمت بزرگ به‌عنوان فضل، یعنی نعمت سنگین یاد شده است (جمعه / ۲). نعمت عقل و خرد که باید از آن برای شناخت ؟؟ و معاد و وحی و صراط مستقیم استفاده کرد و با این شناخت و به‌عنوان صراط مستقیم سعادت حقیقی و ابدی را برای خود رقم بزند.

نعمت اتحاد و برادری نعمتی است که در پرتو حاکمیت دین در جامعه تحقق پیدا می‌کند و انسان‌ها با قدر‌دانستن آن، از نفوذ بیگانه در خود جلوگیری می‌کنند و ملتی عزیز و سربلند می‌شوند: «وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ ا… عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا» (آل عمران / ۱۰۳)؛ «و نعمت خدا را بر خود یاد کنید؛ آنگاه که دشمن یکدیگر بودید و او میان دل‌های شما الفت انداخت و در پرتو نعمت او با یکدیگر برادر شدید و آنگاه که در پرتگاه گودالی از آتش بودید پس شما را از آن رهایی بخشید.»  اشاره به نعمت پیروزی مسلمانان در برابر دشمنان که در آیه سوره احزاب از آن یاد شده است.

از این آیات این‌گونه استفاده می‌شود که تذکر نعمت خدا برای سپاسگزاری به سود همه است و هر انسانی باید به یاد نعمت کنونی و رنج‌های دوران گذشتۀ خود باشد.

هرگاه انسان پس از تذکر الهی به نعمت‌های ظاهری، مانند آب، نان، سلامتی، کشاورزی و مانند آن، یادآور نعمت‌های باطنی شد و نعمت‌های ظاهری و باطنی خدا را شناسایی و نسبت‌به آن شکرگزاری کرد، شایستۀ آن می‌شود که به یاد ولی نعمت بیفتد و کسی که به یاد خداست، خدا به یاد اوست.

پاداش یاد نعمت خدا

ذکر هر چیزی پاداش مناسب خود را دارد. آنجا که ذکر نعمت است شکر آن مایۀ افزایش نعمت است، اما بازده و جزای ذکرِ ولی نعمت آن است که خداوند خود انسان را می‌پرورد و او را برای ابد زنده نگاه می‌دارد تا چشم جانش گشوده شود و دیدگانش بینای  شود؛ زیرا کسانی که از یاد خدا رویگردان شوند، در قیامت کور محشور می‌شوند و وقتی از چرایی آن می‌پرسند، خداوند می‌فرماید: «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیراً» (طه / ۱۲۵)؛ پروردگارا چرا مرا کور محشور کردی در‌حالی‌که من بصیر و بینا بودم؟» چنین جواب می‌شنوند: «کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى» (طه / ۱۲۶)؛ آیات، برای شما آمده است، اما شما آن را فراموش کردید؛ از این‌رو شما نیز فراموش می‌شوید»؛ یعنی کسی که خدا را فراموش کرده نابیناست که چشم درون و قلب او کور است و اگر کسی خدا را فراموش نکند و به یاد خدا باشد چشم دل او بینا و روشن است.

پیامبر اعظم (ص) و یاد نعمت‌های خدا

خدای سبحان از پیامبر اکرم (ص) نیز خواسته است که به یاد نعمت‌هایی که خدا به او ارزانی داشته است، باشد. «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى * وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى * وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى * فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ * وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ * وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» (ضحی / ۶ تا ۱۱)؛ مگر تو را کودکی یتیم نیافت، پس به تو پناه داد و تو را راه نایافته دید، پس هدایت کرد و تو را تهیدست یافت، پس توانگر ساخت، پس تو نیز یتیم را خوار و مغلوب مکن که خود درد یتیمی را احساس کردی و سؤال‌کننده را که از تو رهنمود می‌خواهد یا مالی می‌طلبد از خود مران و بر او بانگ مزن که خود تلخی تنگدستی را چشیده‌ای و نیاز به رهنمود را دانسته‌ای، تو می‌دانی که همۀ این نعمت‌ها از جانب خداست، پس نعمت پروردگارت را بازگوی و شکرش را بجای آور و در گفتار و کردار نشان بده که نعمت‌ها دادۀ خداست.

نعمت پیروزی و حق‌‍‌شناسی آن

نعمت موفقیت مسلمانان در نبرد با بیگانگان و رهایی آنها از دست دشمنان به‌صورت عام و خاص در قرآن مورد یادآوری قرار گرفته است تا مسلمانان با یاد آن نعمت‌ها، آن را حفظ کنند. «وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الأرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (انفال / ۲۶).

برای اینکه بدانید خدا یاور مؤمنان است به‌یاد آورید زمانی را که در سرزمین مکه گروهی اندک بودید و در آنجا ناتوان شمارده می‌شدید و همواره بیم آن داشتید که مردم شما را بربایند، سپس خدا شما را در مدینه‌ جای داد و به یاری خود نیرومندتان کرد، باشد که خدا را سپاسگزاری کنید. در واقع این آیه می‌فرماید شما به دلیل اینکه محیط‌تان ناامن بود و می‌ترسیدید خداوند شما را جا و پناه داد و یاریتان کرد و منطقۀ شما را امن کرد؛ از این‌رو شما نیز باید با یاد این نعمت، شکر آن را بجا آورید و آن را از دست ندهید.

اهتمام مشرکان و منافقان در براندازی اسلام

خداوند سبحان به مسلمانان گوشزد می‌کند که ما شما را از شرّ منافق داخلی و مشرک خارجی نجات دادیم، نه دشمنان داخلی؛ یعنی منافقان توانستند اسلام و مسلمانان را از بین ببرند و نه دشمنان بیرونی. منافقان توطئۀ براندازی اسلام و سرکوبی مسلمانان را در سر داشتند و بر آن اهتمام می‌ورزیدند، ولی موفق نشدند (توبه / ۷۴) و مشرکان نیز از جهات مختلف درصدد آسیب‌زدن به اسلام و تضعیف مسلمانان بودند، نخست با توطئۀ تبلیغی و مانند آن می‌خواستند مسلمانان را از اسلام دور کنند و چون موفق نشدند، با آزار و اذیت یا بدزبانی آنها را می‌رنجاندند (ممتحنه / ۲)، اما خداوند همۀ آن توطئه‌ها را خنثی کرد و تا آنجا آنها را پیش برد که همۀ دشمنان از شکست اسلام و مسلمانان ناامید شدند؛ «لْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ» (مائده / ۳).

فرمان تقوا و توکل

به یاد نعمت خدا‌بودن، پرهیز از نافرمانی خدا و نجات از دوزخ را در پی دارد. برای آنکه همگان از چنین نعمتی برخوردار شوند باید بر خدا توکل کنند؛ زیرا اگر کسی به یاد این نعمت باشد که برای پیروزی اسلام و مسلمانان هیچ راهی جز امداد غیبی الهی نبود که به آنها عزم راسخ داد و ترس را از دل‌های مؤمنان برداشت و شوق و شعف را در وجود آنان برافروخت، در این صورت افزون بر اینکه خود را بدهکار خدا می‌بینند و خاضع و مطیع او می‌شوند، نه بستانکار و مغرور، یقین می‌کنند که تنها باید به خدا تکیه و اعتماد کنند.

توکل تکوینی و تشریعی

توکل یعنی انتخاب وکیل و اعتماد بر وی و استناد به او؛ این مهم هم در تکوین رواست و هم در تشریع! توکل در تشریع آن است که حق قانون‌گذاری و شریعت نهادی به خداوند واگذار شود و در اجرای دستورهای دینی به قدرت نامحدود او تکیه و بر لطف وحی اعتماد شود.

به این دلیل توکل بر خداوند لازم است که انسان جاهل و عاجز است و در جایگاه عجز و جاهلی به وکیل و تکیه‌گاه نیازمند است. از این‌رو نه در امور تکوینی و اسباب و عمل ظاهری می‌تواند به قدرت خود یا مثل خود متکی باشد (زیرا نه خود توانمند است و نه دیگری) و نه در احکام و مسائل تشریعی و تدوین قوانین می‌تواند به غیر خدا یا دیگران توکل کند.

 

نتیجه‌گیری

از مجموعه مطالب این گفتار و مقال استفاده می‌شود که خدای سبحان نعمت‌های فراوان مادی و معنوی در اختیار بشر قرار داده است که او باید قدر آن نعمت را بداند و آنها را در جهت درست به‌کار گیرد؛ چون این انسان گاه دچار غفلت می‌شود و بر اثر غفلت نعمت‌های الهی را فراموش می‌کند و با فراموشی نعمت، ولی نعمت را نیز فراموش می‌کند. مأمور شده است که پیوسته آن نعمت را به‌یاد آورد؛ از این‌رو در قرآن ما را توجه داده است به یاد آن نعمت‌ها باشیم، نعمت‌هایی چون نعمت حاکمیت دین الهی و زدودن حاکمیت طاغوت، نعمت اتحاد و برادری در برابر نقمت تفرقه و دشمنی و جدایی، نعمت موفقیت و پیروزی، نعمت مادی مانند رزق و روزی و نعمت سلامتی، نعمت امنیت و مانند آن، نعمت‌هایی که اگر انسان به یاد آنها باشد آنها را حفظ می‌کند و سپاسگزار آن خواهد بود و با سپاسگزاری از آنها، این نعمت افزون خواهد شد، اما باید توجه داشت که حفظ این نعمت و سپاسگزاری، متوقف بر توکل و اعتماد بر خدای متعال است!

سوتیتر

۱:

ذکر نعمت خدا برای سپاسگزاری به سود همه است و هر انسانی باید به یاد نعمت کنونی و رنج‌های دوران گذشته خود باشد

۲:

به یاد نعمت خدا‌بودن، پرهیز از نافرمانی خدا و نجات از دوزخ را در پی دارد. برای آنکه همگان از چنین نعمتی برخوردار شوند باید بر خدا توکل کنند

30نوامبر/16

فضیلت خدمت به مومنین و برادران دینی

سخنان معصومین

 

الامام الکاظم (علیه السّلام) : اِنَّ خَواتیمَ أعمالِکُم قَضاءُ حَوائجِ إخوانِکُم والإحسانِ إلیهِمْ ما قَدَرْتُم و الاّ لَمْ یُقْبَلْ مِنْکُم عَمَلٌ. «بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۳۷۹»

همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نیازهای برادران‌تان و نیکی کردن به آنان در حد توان‌تان است والا (اگر چنین نکنید)، هیچ عملی از شما پذیرفته نمی‌شود.
الامام الصادق (علیه السّلام) : قال الله عزّوجل: ألخَلقُ عِِیالی فَأَحبُّهُمْ إِلیَّ أَلْطَفُهمْ بِهمِ وَ أَسعاهُمْ فی حَوائِجِهِمْ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۹۹»

خدای متعال می‌فرماید: مردم خانواده من هستند، پس محبوب‌ترین آنان نزد من کسانی هستند که با مردم مهربان‌تر و در راه برآوردن نیازهای آنان کوشاتر باشند.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) : مَنْ قَضی لِمُؤمنٍ حاجه‌ قَضی اللهُ لَهُ حوائجَ کثیره أَدْناهُنَّ الجنَّه. «قرب الاسناد، ص ۱۱۹»

هر کس یک نیاز مؤمنی را روا سازد، خداوند حاجت‌های فراوان او را روا سازد که کمترین آن بهشت باشد.
الامام الکاظم (علیه السّلام) : اِنّ لِلّهِ عباداً فی الأرضِ یَسعَونَ فی حوائجِ النّاسِ هُمُ الآمِنونَ یَومَ القِیامَه. «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱۹»

همانا خدا را در زمین بندگانی است که برای رفع نیازهای مردم می‌کوشند، اینان در روز قیامت (از عذاب)، در امان هستند.
الامام الصادق (علیه السّلام ) : أَلماشی فی حاجَه أَخیهِ کَالسّاعی بَیْنَ الصّفا وَ المروَه. «تحف‌العقول، ص ۳۰۳»

کسی که در راه برطرف ساختن نیاز برادر خود قدم بردارد، مانند کسی است که سعی میان صفا و مروه به جای آرد.
قال‌رسول الله(صلی الله علیه و آله) : مَنْ مَشی فی عَونِ أخیهِ و مَنْفَعَتِهِ فَلَهُ ثوابُ الْمجاهدینَ فی سَبیلِ الله. «ثواب الاعمال، ص ۳۴۰»

کسی که برای کمک به برادر خود و سود رساندن به او اقدام کند، پاداش مجاهدان در راه خدا به او داده خواهد شد.
قال‌رسول الله(صلی الله علیه و آله) : مَنْ قَضی لأخیهِ المؤمنِ حاجه کانَ کمَن عَبَدَ اللهَ دَهرَهُ. «امالی شیخ طوسی، ص ۴۸۱، ح ۱۰۵۱»

هر کس یک نیاز برادر مؤمن خود را برآورد، مانند کسی است که عمر خویش را به عبادت خدا سپری کرده باشد.
قال‌رسول الله (صلی الله علیه و آله): أیّها مُسلمٍ خَدَمَ قوماً مِنَ المسلمینَ إلاّ أعْطاهُ اللهُ مِثلَ عَددِهِم خُدّاماً فی الجَنَّه. «الکافی، ج ۲، ص ۲۰۷»

هر مسلمانی که گروهی از مسلمانان را خدمت کند، خداوند به تعداد آنان در بهشت به او خدمتکار دهد.
الامام الصادق(علیه السّلام) : لَقَضاءُ حاجه إِمرئٍ مُؤمنٍ أفضلُ مِنْ حَجَّه و حَجَّه و حَجَّه، حتّی عَدَّ عَشَرَ حِجَجٍ. «امالی شیخ صدوق، ص ۱۹۷»

برآوردن نیاز مؤمن به یقین برتر از یک حج و یک حج و یک حج است، (امام – علیه السلام – تا ده حج شمردند)

 

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): مَنْ سَعی فی حاجَه أَخیهِ المؤمنِ فکأنَّما عَبَدَ اللهَ تِسْعَهَ آلافِ سنَه، صائماً نهارُهُ قائماً لَیلَهُ. «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱۶»

کسی که در راه برآوردن نیاز برادر مؤمن خود بکوشد، گویی نُه هزار سال با روزه گرفتن و شب زنده داری کردن، خدا را عبادت کرده باشد.
الامام الصادق(علیه السّلام) : اَنَّ الرَّجُلَ لَیَسْأَلُنی الْحاجه فَأُبادِرُ بِقَضائِها مَخافَه اَنْ یَسْتَغْنِیَ عَنْها فَلا یَجِدَ لَها مَوقِعاً إِذا جاءَتْهُ. «عیون‌الاخبارالرضا – علیه السّلام -، ج ۲، ص ۱۷۹»

هرگاه مردی از من درخواست حاجتی کرد، در رفع حاجت و نیاز او شتاب می‌ورزم؛ زیرا بیم آن می‌رود که کار از کار بگذرد و اقدام من در کمک به او دیگر به کارش نیاید.

الامام الصادق(علیه السّلام): إِنّی لَأسارٍِعُ إلی حاجَه عَدُوّی خَوفاً اَنْ اَرُدَّهُ فَیَسْتَغْنیَ عَنّی. «بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۰۷»

من در برآوردن نیاز دشمن خود (نیز) شتاب می‌کنم؛ زیرا می‌ترسم دست رد به سینه او زنم و او از من بی‌نیاز شود.
الامام علی(علیه السلام): وَ مِنْهَا إصدَارُ حاجاتِ النَّاسِ یومَ وُروُدِهَا عَلَیکَ بِمَا تَحرَجُ بِهِ صُدُورُ اَعوَانِکَ. «نهج البلاغه، نامه ۵۳»

امام علی(علیه السلام)-به مالک اشتر- فرمود: از جمله خدمت رسانی تو این است که نیازهای مردم را هنگامی که به تو مراجعه می‌کنند، برآورده سازی, آن خدماتی را که معاونان تو از انجام آن کارها ناتوانند.
الامام علی(علیه السلام): لاَ یستَقِیمُ قَضاءُ الحَوَائِجِ اِلاّ بِثَلاثٍ: بِاِستِصغارِها لِتَعظُمَ، وَ بِاِستِکتامِهَا لِتَظهَرَ، وَ بِتَعجیلِهَا لِتَهنُؤَ. «نهج‌البلاغه، حکمت ۱۰۱»

برطرف کردن نیازهای مردم پایدار نیست مگر به سه چیز: ۱- کوچک شمردن خدمت تا خدا آن را بزرگ نماید؛ ۲- پنهان داشتن آن تا خدا آن را آشکار کند؛ ۳- شتاب در برآوردن نیاز حاجتمند تا مسرت بخش باشد.
جاء رجل من الانصار یرید أن یسأله حاجه فقال الامام الحسین – علیه السلام – : یا أخَا الاَنصار صُن وَجهَکَ عَن بَذلَه المَسأَلَه وَ ارفَع حَاجَتَکَ فِی رُقعَه، فَإِنّی آتٍ فیها ما سارَّکَ اِن‌شَاءَ اللهُ. «بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۱۱۸»

مردی از انصار محضر امام حسین (علیه السلام) شرفیاب شد و تصمیم داشت که حاجتش را با امام(علیه السلام)مطرح کند. حضرت به او فرمود: ای برادر انصاری! آبروی خود را حفظ کن و درخواست خود را شفاهی و رو در رو مطرح نکن، بلکه حاجتت را در نامه‌ای بنویس و بیاور تا من آنچه در نامه نوشته‌ای و سبب خوشحالی تو می‌شود به خواست خدا برآورده سازم.
قال‌رسول الله(صلی الله علیه و آله) : أَبلِغُونی حَاجَه مَن لاَ یستَطیعُ اِبلاَغَ حَاجَتهِ، فَاِنَّهُ مَن اَبلَغَ سُلطاناً حَاجَه مَن لاَ یستَطیعُ إِبلاَغَها، ثَبَّتَ اللهُ قَدَمَیهِ عَلَی الصِّرَاطِ یومَ القِیامَه. «بحارالأنوار، ج ۳، ص ۳۸۴»

درخواست نیازمندی را که خودش نمی‌تواند آن را ابلاغ کند به من برسانید و هر که تقاضای درمانده‌ای را به مسئولی برساند در حالی که نیازمند، خودش از رساندن نامه‌اش ناتوان است؛ خداوند او را در روز قیامت بر صراط ثابت قدم نماید.
الامام الحسین (علیه‌السلام): اِنَّ حَوائِجَ النَّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم، فَلا تَمِلُّوا النِّعَم. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۳۱۸»

درخواست‌های مردم از شما، از نعمت‌های الهی است برای شما، از این نعمت‌ها ملول و خسته نشوید.
رسول الله(صلی الله علیه و آله): اِخوانُکُم جَعَلَهُمُ اللهُ تَحتَ اَیدِیکُم، فَمَن کانَ اَخُوُه تَحتَ یدِهِ فَلیطُعِمهُ مِمّا یأکُلُ وَ لیکسِهِ مِمّا یلبَسُ وَلاَ یکَلِّفهُ مِمَّا یغلِبُهُ فَاِن کَلَّفَهُ ما یغلِبُهُ فَلیعِنهُ. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۱۴۱»

خداوند بعضی از برادران‌تان را زیر دست شما قرار داده است، پس هر که برادرش زیر دست اوست، باید از آنچه می‌خورد به او نیز بخوراند، و از آن چه می‌پوشد به او هم بپوشاند و کاری را که در توان او نیست به او واگذار نکند و اگر کار دشواری را به او سپرد، به کمک او بشتابد.
الامام الصادق(علیه السلام) : مَن مَشی فی حاجَه اَخیهِ المُؤمِنِ کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ عَشرَ حَسَناتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشرَ دَرَجاتٍ وَ حَطَّ عَنهُ عَشرَ سَیئاتٍ وَ اَعطاهُ عَشرَ شَفاعاتٍ. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۳۱۲»

کسی که برای برطرف کردن نیاز برادر مؤمن خود گام بردارد؛ خدای سبحان برای او ده حسنه می‌نویسد و مقام او را ده درجه بالا می‌برد و از ده گناه او می‌گذرد و شفاعت ده نفر را از او می‌پذیرد.
الامام علی(علیه السلام): یا جابِرُ! مَن کَثُرَت نِعَمُ اللهِ عَلَیهِ کَثُرَت حَوائِجُ النّاسِ اِلَیهِ فَمَن قامَ للهِ فیهَا بِمَا یجِبُ عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ البَقاءِ وَ مَن لَم یقُم فیها بِمَا یجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَوالِ وَ الفَناءِ. «نهج‌البلاغه، حکمت ۳۷۳»

امام علی(علیه السلام)(به جابربن عبدالله انصاری) فرمود: ای جابر! هر که از نعمت‌های خداوندی بیشتر بهره یابد، مردم نیازمند هم بیشتر به او رجوع می‌کنند، در پاسخ به نیازهای مردم هر که برای خدا برخیزد و بنا بر توانایی‌هایی که دارد انجام وظیفه کند، تداوم نعمت‌های خداوندی را فراهم ساخته است و اگر انجام وظیفه نکند، نعمت‌ها را به زوال و نیستی می‌سپرد.

الامام الصادق(علیه السلام): مِن اَحَبَّ الاَعمالِ اِلی اللهِ عَزَّوَجَلَّ اِذخالُ السُّرُوِر عَلَی المُؤمِنِ؛ اِشباعُ جُوعَتِهِ أَو تَنفِیسِ کُربَتِهِ؛ اَو قَضاءِ دَینِهِ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۹۲»

از با ارزش‌ترین کارها نزد خداوند متعال، شاد کردن مؤمنین است؛ مثل سیر نمودن آنها، یا نجات دادن آنان از سختی‌ها و گرفتاری‌ها، یا ادای بدهی آنها.
قال‌رسول الله(صلی الله علیه و آله): مَن اَصبَحَ لاَیهتَمُّ بِاُمُورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ مِنهُم و مَن سَمِعَ رَجُلاً ینادِی یالَلمُسلِمینَ! فَلَم یجِبهُ فَلَیسَ بَمُسلِمٍ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۶۴»

کسی که شب را به روز آورد و به امور مسلمانان رسیدگی نکند، پس از مسلمانان نیست و نیز هر که بشنود مردی از مسلمین فریادرسی می‌خواهد و به او پاسخ ندهد، از مسلمین نیست.
الامام الصادق(علیه السلام): یحِقُّ عَلَی المُسلِمَینَ اَلاِجتِهاد فِی التَواصُلِ وَ التَعاوُنِ وَ التَعاطُفِ وَ المُواسَاه لِاَهلِ الحاجَه وَ تَعاطُف بَعضُهُم عَلی بَعضٍ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۷۵»

مسلمانان موظفند در راه رسیدگی و کمک به نیازمندان کوشا و نسبت به یکدیگر عطوف و مهربان باشند و از پرداخت کمک‌های مالی به همدیگر مضایقه نکنند و به هنگام گرفتاری، یار و یاور هم باشند.
الامام علی(علیه السلام): اِنَّ للهِ عِبَاداً یختَصُّهُمُ اللهِ بِالنَّعَمِ لِمَنافِعِ العِبادِ فَیقِرَّهَا فِی أَیدِیهِم مَا بَذَلُوهَا فَإِذَا مَنَعُوها نَزَعَهَا مِنهُم ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلی غَیرِهِم. «نهج‌البلاغه، حکمت ۴۱۷»

خداوند را بندگانی است که به آنان نعمت‌های ویژه داده است برای نفع رساندن به دیگر بندگانش؛ پس امکاناتی در دسترس آنها قرار داده است که بذل و بخشش کنند. هرگاه از بذل آن نعمت‌ها دریغ ورزند و چیزی به کسی ندهند، آن نعمت‌ها را از آنان باز می‌ستاند و به دیگران می‌دهد.
قال‌رسول الله(صلی الله علیه و آله): مَن سَعی فی حاجَه اَخیهِ المُسلِمِ طَلَبَ وَجهِ اللهِ کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَّلَ لَهُ أَلفَ أَلفَ حَسَنَه. «الکافی، ج ۲، ص ۱۹۷»

هر کس که در بر طرف کردن نیاز مسلمانی به خاطر خدا کوشش کند، خداوند بزرگ برای او هزار هزار حسنه می‌نویسد.
الامام الصادق(علیه السلام): قَضَآءُ حَاجَه المُؤمِنِ اَفضَلُ مِن اَلفِ حَجَّه مُتََقَبَّلَه بِمَنَاسِکِهَا وَ عِتقِ رَقَبَه لِوَجهِ اللهِ وَ حملانِ أَلفِ فَرَسٍ فِی سَبیلِ اللهِ بِسَرجِهَا وَ لُجُمِهَا. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۲۸۵»

فضیلت پاداش برطرف کردن نیاز مؤمن, از هزار حجّی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد کردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, بیشتر است.

 

الامام الصادق(علیه السلام): مَا امَنَ بِاللهِ وَ لاَ بِمُحَمَّدٍ وَلاَ بِعَلِّی مَن اِذا اَتاهُ اَخُوهُ المُؤمِنُ فی حاجَه لَم یضحَک فِی وَجهِهِ فَاِن کَانَت حَاجَتُهُ عِندَهُ سارَعَ اِلی قَضائِها وَ اِنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ تَکَّلَّفَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِهِ حَتّی یَقْضِیَها لَهُ. «بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۷۶»

به خدا، محمد و علی ایمان نیاورده است کسی که در هنگام نیاز برادر مؤمنش با خوشرویی با او برخورد نکند؛ پس اگر توان دارد احتیاج او را شخصاً برطرف نماید و اگر قادر نیست با کمک دیگری مشکل او را حل کند.

 

الامام الصادق«ع» قال لِنفرٍ عنده:

«مالکم تستخفُّون بنا؟ قال: فقام إلیه رجلٌ من خراسان فقال: معاذ لوجه الله أن نستخفّ بک أو بشئ من أمرک، فقال: بلی إنّک من استخفّ بی، فقال: معاذ لوجه الله أن أستخفّ بک، فقال له: ویحک، ألم تسمع فلانًا و نحن بقرب الجُحفه و هو یقول لک: احملنی قدر مِیلٍ فقد و الله عییتُ، و الله ما رفعت به رأسًا، لقد استخففت به، و من استخفّ بمؤمن فبنا استخفّ، و ضیّع حرمه الله عزّ و جلّ». «وسائل‌الشیعه، ج ۸، ص ۵۹۲»

امام صادق«ع» به گروهی که در محضر او نشسته بودند فرمود:

چرا شما به ما اهل بیت توهین می‌کنید؟ [حاضران شگفت‌زده شدند]، مرد خراسانی قیام کرد و عرض کرد: پناه برخدا از اینکه به شما یا به اوامر شما اهانت کنیم، امام«ع» فرمود: چرا، تو از کسانی  هستی که به من اهانت کرده‌اند، پس این شخص عرض کرد: پناه برخدا که به شما اهانت کرده باشم، حضرت به او فرمود: وای بر تو، آیا صدای فلانی را ـ زمانی که ما نزدیک جُحفه بودیم ـ نشنیدی که از تو درخواست می‌کرد؛ مرا به اندازه یک مِیل همراه خودت ببر، به خدا خسته شدم، امّا به خدا سوگند، تو سرت را بلند نکردی و او را حقیر و کوچک شمردی، هر کسی مؤمنی را کوچک بشمارد، ما را کوچک شمرده و حُرمت خدای متعال را شکسته است.

30نوامبر/16

یادها و خاطره‌ها

این میز را بخور!

دکتر گفت: برو به امام بگو به خاطر این که کمتر دارو بخورید، باید این یک سیخ کباب را میل کنید. امام فرمود: نمی‌خورم. به دکتر که گفتم، گفت: به امام بگو برای این که فلان قرص را نخورید، کباب را بخورید. مطلب را به امام گفتم. امام یک نگاهی به من کرد و فرمود: این میز را بخور. گفتم: بله آقا؟ فرمود: این میز را بخور. حاج احمد آقا و ….. هم بودند که زدند زیر خنده. خود امام هم خندید و بعد گفتم: آقا من که نمی‌توانم میز را بخورم. امام فرمود: همان طور که تو نمی‌توانی این میز را بخوری، من هم نمی‌توانم هر روز کباب بخورم.

می ترسم دردتان بیاید!

انگشت شست دست حضرت امام مقداری درد داشت. دکتر عارفی، پزشک متخصصی را آورده بود. پزشک مزبور در ضمن سؤال ها و معاینه ها، دو دستش را جلو آورد و گفت: دست‌های مرا فشار دهید. حضرت امام با لحنی خاص که به هنگام شوخی و طنز به کار می‌بردند، با ملاحت و شیرینی ویژه ای فرمود: می‌ترسم دردتان بیاید و به دنبال آن، تبسم زیبا و دل‌نشینی بر لبان مبارکشان نقش بست.

بهترین عطر را انتخاب می‌کرد

امام نمونه کامل ساده زیستی، قناعت و صرفه‌جویی در استفاده از امکانات زندگی بودند؛ ولی همیشه فضای محیط زندگی، اتاق کار و محل عبادت و خواب وی، از بوی دل انگیز عطرهای بسیار خوشبو، آکنده بود و در زمینه نظافت و پاکیزگی و استفاده از بهترین عطرها، در حد کمال مقید بود.

وقتی دوستان امام از دور و نزدیک، انواع عطرهای داخلی و خارجی را به محضر وی اهدا می کردند، امام تنها در این زمینه بود که با ذوق سرشار و زیباپسند خود، بهترین ها را انتخاب می کرد.

این آقا پدر شما هستند؟

یکبار یکی از مسئولان مملکتی، در حالی که پدر مسنشان هم با او بود، برای انجام کارهای جاری به خدمت حضرت امام رسیدند. پس از این که از خدمت حضرت امام بازگشت، گفت:«می‌خواستم به حضور حضرت امام برسم، من جلو افتاده بودم و پدرم را از دنبال می‌آوردم. پس از تشرف، پدرم را به حضرت امام معرفی کردم. حضرت امام نگاهی کردند و فرمودند:« این آقا پدر شما هستند؟(پس چرا شما جلوتر از او راه افتادی و وارد شدی؟!)

من از شما تا روز قیامت ممنونم

بعد از فوت مرحوم آیت الله حکیم (رضوا ن الله علیه)، یکی از نمایندگان آن مرحوم در یکی از شهرهای ایران، نامه‌ای برای حضرت امام که در نجف بودند نوشت و اجازه خواست که بعد از‌ آقای حکیم، وکیل حضرت امام باشد. حضرت امام هم یک اجازه معمولی برای ایشان نوشتند و فرستادند. اما این آقای به این مقدار اجازه قانع نبود و می‌خواست وکیل حضرت امام در آن شهر و آن استان باشد. مرحوم حاج آقا مصطفی هم برای وساطت خدمت حضرت امام عرض کرده بود که ایشان صلاحیت این کار را دارد و وکیل آقای حکیم هم بوده است. حضرت امام در جواب حاج آقا مصطفی فرمودند:«این مقدار که ما نوشتیم کافی است.» بعدا گویا آن آقا نامه تهدید آمیزی به حضرت امام در نجف نوشتند( وما این را از جواب حضرت امام فهمیدیم) که اگر این وکالت نامه را به من ندهید، به مردم می‌گویم که از تقلید شما برگردند!.حضرت امام در جواب نوشته بودند:«اگر یک چنین خدمتی به من بکنید، من از شما تا روز قیامت ممنون می‌شوم که بار من را سبک کرده اید اگر مردم از تقلید من برگردند، بار مسئولیت من سبک می‌شود

احترام به قانون

زمانی که امام در پاریس و درمحله نوفل لوشاتو بودند ، برخی از همراهان امام گوسفندی ذبح کردند، طبق قانون کشور فرانسه ذبح حیوانات در خارج از کشتارگاه ممنوع است، امام وقتی که با خبر شدند این کار خلاف قانون کشور فرانسه است فرمودند : من از گوشت این گوسفند نمی‌خورم.

 

حفظ سلامتی

امام امت مقید بودند روزی یک ساعت دورحیاط پیاده روی کنند و قدم بزنند ، ایشان درحفظ صحت و سلامتی خود کاملا کوشا بودند مرحوم حاج آقا مصطفی می فرمود : آقا در ۲۴ ساعتی که اکثر روز را درتک سلولی زندانی بودند آن یک ساعت رادر همان جا قدم زدند و ترک نکردند .

دست غیبی

رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی خامنه ای دامه برکاته نقل می فرماید :‌ امام امت (ره) به من فرمودند : .. آن طوری که من فهمیدم از اول انقلاب تا حالا مثل اینکه یک دست غیبی ما را درهمه کارها هدایت می‌کند .

آیت الله حاج سید مهدی روحانی می‌فرمود : امام کارهایی می‌کند که در وهله اول به عقل ما عقلا جور در نمی‌آید ولی بعدا معلوم میشود که حق با ایشان بوده است

خودتان را به عبادات عادت دهید

سعی کنید تا جوان هستید خصلتهای بد در وجودتان ریشه نداوند، زیرا با گذشت عمر این خصلتها راسخ می شود و انسان به حالی می‌رسد که رهایی از دست این خصلتها امکانپذیر نیست. تا جوان هستید به عبادات و خصلتهای خوب، خودتان را عادت بدهید

یک سرمشق نیکو

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای :
من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده‌ى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد.
من یک خاطره از امام نقل کنم. ما یک شب در خدمت امام بودیم. من از ایشان پرسیدم نظر شما نسبت به فلان کس چیست – نمیخواهم اسم بیاورم؛ یکى از چهره‌هاى معروف دنیاى اسلام در دوران نزدیک به ما، که همه نام او را شنیدند، همه میشناسند – امام یک تأملى کردند، گفتند: نمیشناسم. بعد هم یک جمله‌ى مذمت‌آمیزى راجع به آن شخص گفتند. این تمام شد.
من فرداى آن روز یا پس‌فردا – درست یادم نیست – صبح با امام کارى داشتم، رفتم خدمت ایشان. بمجردى که وارد اتاق شدم و نشستم، قبل از اینکه من کارى را که داشتم، مطرح کنم، ایشان گفتند که راجع به آن کسى که شما دیشب یا پریشب سؤال کردید، «همین، نمیشناسم». یعنى آن جمله‌ى مذمت‌آمیزى را که بعد از «نمیشناسم» گفته بودند، پاک کردند.
ببینید، این خیلى مهم است. آن جمله‌ى مذمت‌آمیز نه فحش بود، نه دشنام بود، نه تهمت بود؛ خوشبختانه من هم بکلى از یادم رفته که آن جمله چه بود؛ یعنى یا تصرف معنوى ایشان بود، یا کم‌حافظگى من بود؛ نمیدانم چه بود، اما اینقدر یادم هست که یک جمله‌ى مذمت‌آمیزى بود. همین را ایشان آن شب گفتند، دو روز بعدش یا یک روز بعدش آن را پاک کردند؛ گفتند: نه، همان نمیشناسم. ببینید، اینها اسوه است؛ «لقد کان لکم فى رسول‌اللَّه اسوه حسنه
توصیه امام (ره) به آیت‌الله خامنه‌ای در بیمارستان
بهار سال ۱۳۶۵، روزى را که امام(ره) در بستر بیمارى بودند، فراموش نمى‌کنم. ایشان دچار ناراحتى قلبى شده بودند و تقریباً ده، پانزده روزى در بستر بیمارى بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقاى حاج احمد‌آقا به من تلفن کردند و گفتند سریعاً به آن‌جا بیایید؛ فهمیدم که براى امام(ره)مسأله‌اى رخ داده است. آناً حرکت کردم و پس از چند ساعت طى مسیر، خود را به تهران رساندم. اولین نفر از مسؤولان کشور بودم که شاید حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالاى سر ایشان حاضر شدم.
روزهاى نگران‌کننده و سختى را گذراندیم. خدمت امام(ره) رفتم و هنگامى که نزدیک تخت ایشان رسیدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گریه کردم. ایشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه کردند. بعد چند جمله گفتند که چون کوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بیرون آمدم و آنها را نوشتم.
در آن لحظاتی که امام(ره) ناراحتى قلبى پیدا کرده بودند، ایشان انتظار و آمادگى براى بروز احتمالى حادثه را داشتند، بنابراین مهمترین حرفى که در ذهن ایشان بود، قاعدتاً مى‌باید در آن لحظه‌ى حساس به ما مى‌گفتند. ایشان فرمودند: «قوى باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکى باشید، «اشدّاء على‌الکفّار رحماء بینهم» باشید، و اگر با هم بودید، هیچ‌کس نمى‌تواند به شما آسیبى برساند». به نظر من، وصیت سى‌صفحه‌ای امام(ره) مى‌تواند در همین چند جمله خلاصه شود.

موسیقی حرام

امام نه تنها موسیقی ، بلکه برنامه های خبری رادیو- تلویزیون را در زمان حکومت شاه حرام می‌دانستند؛ و می‌فرمودند: اگر این موسیقی که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش می‌شود از رادیو- تلویزیون (آل سعود) پخش شود آن را حرام می‌دانم.

اعلامیه بدون بسم‌الله

بعد از اشغال لانه جاسوسی قرار بود هیاتی به سرپرستی آقای (رمزی کلارک ) به ایران بیاید؛ و درخواست داشتند که با حضرت امام (س) ملاقات کنند حضرت امام به محض اصلاع ،اعلامیه ای صادر فرمودند و در آن اعلامیه هیات آمریکایی را نپذیرفتند و به همه ی اعضای شورای انقلاب، هیات دولت موقت و سایر مسئولین تذکر دادند که هیچ کس حق ندارد، با این هیات آمریکایی ملاقات بکند. نکته قابل توجه در این اعلامیه، آن است که تنها اعلامیه جضرت امام (س) است که بدون (بسم الله الرحمن الرحیم) است؛ همانند سوره برائت در قرآن کریم. یعنی حضرت امام در این اعلامیه، به پیروی از سوره برائت آن را بدون (بسم الله الرحمن الرحیم) شروع کرده اند.

سلاح برای حفظ اسلام

در فراز و نشیب های انقلاب اسلامی مردم افغانستان، برای تعیین سرنوشتشان، جمهوری اسلامی ایران همواره خواستار تحقق اراده مردم این کشور بوده است. و برای اثبات این گفته، زمانی را به خاطر می آورم که رهبران روسیه متجاوز در اوج جنگ تحمیلی، به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (س)پیغام دادند که اگر می خواهید ما اسلحه شما را تامین کنیم، باید در قضیه افغانستان کوتاه بیائید. اما امام در پاسخ فرمودند که ما سلاح را برای حفظ اسلام می خواهیم نه برای نابودی آن.

برخوردباعرفات

برخورد هوشمندانه حضرت امام خمینی (ره) با عملکرد رهبران خائن (ساف) نمونه ای کم نظیر از مواضع روشن ایشان در قبال سرنوشت ملت فلسطین است. در چند سال پیش اینجانب، یکی از خاطرات خود را درباره سفر دوم عرفات به جمهوری اسلامی ایران و نحوه برخورد حضرت امام (ره) با وی در حضور رهبر معظم انقلاب و ریاست محترم جمهوری، بیان کردم که موجب تعجب گردید. زیرا حضرت امام (س)در این سفر وی را نپذیرفتند و به صراحت فرمودند که اگر عرفات از(بگین) بدتر نباشد دست کمی هم از او ندارد، به واسطه اصرار بعضی از مسئولین و تاکید بر مصالح جنبش مردم فلسطین، امام (ره) چند دقیقه او را پذیرفت، اما حتی یک کلمه هم بر زبان نیاوردند. و بعد از آن هم او را هیچگاه نپذیرفتند. امام انسانی روشن ضمیر بودند و آنچه را که در آیینه نمی‌دیدیم ایشان در خشت می‌دیدند.

نمازاول وقت

روزی که شاه فرار کرد تمام نمایندگان رسانه‌های گروهی دنیا در نوفل لوشاتو با حضرت امام برنامه مصاحبه داشتند .شاید ۱۵ شبکه تلویزیونی در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را پخش می‌کردند: زیرا یکی از بزرگترین رویدادها در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را پخش می‌کردند؛ زیرا یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ انقلاب به وقوع پیوست. همه می‌خواستند نظر امام را بدانند. ایشان چند دقیقه صحبت کردند، بعد از من سئوال کردند: ظهر شده است؟ گفتم : همین الان ظهر شد. امام گفتند: والسلام علیکم و رحمه الله. در آن لحظه، ایشان موضوع به آن اهمیت را به خاطر اقامه نماز در اول وقت رها کردند. در شرایطی که رسانه‌های بیگانه برای میلیونها بیننده خود در حال ارسال خبر مصاحبه امام بودند، امام اقامه نماز در اول وقت را بر ادامه مصاحبه ترجیح دادند.

انس باقرآن ودعا

در ماه مبارک رمضان وقتی نجف بودند، هر سه روز یک دور قرآن را ختم می‌کردند. در ایام سال ماهی یکبار قرآن را ختم می‌کردند. ایشان همواره با قرآن مانوس بودند؛ یک جزء قرآن را هشت قسمت کرده و هر قسمت را در زمان خاصی قرائت می‌کردند. گاهی، مدتها روی یک جمله قرآن مکث می‌کردند. ایشان به قدری با کتاب مفاتیح‌الجنان مانوس بودند که هر چند ماه ،مفاتیح ایشان پاره می‌شد و ما ناچارا مفاتیح را یا صحافی می‌کردیم و یا مجدداً برای ایشان تهیه می‌کردیم.

متعبد به معنی واقعی

در شرایط دشوار تصمیم‌گیری آنچه که موجب آرامش و اطمینان قلبی حضرت امام می‌شد، اتکای به خدا، ذکر، دعا و نیایش بود. ایشان تحت هیچ شرایطی زمان دعا و نیایش خود را تغییر نمی‌دادند، و به همه مستحبات عمل می‌کردند همانگونه که در مبارزات سیاسی خود به پیروی از حضرت رسول(ص) و ائمه معصومین(ع) به تکلیف اسلامی توجه داشتند. حضرت امام (ره) در مسائل عبادی هرگز از خود نظری نداشتند و مانند یک فرد عادی هر آنچه را که در این زمینه وارد شده است، دقیقا به همان صورتی که وارد است انجام می‌دادند. تمام دعاهای(مفاتیح الجنان) را با همان صورتی که نوشته شده است، بجا می‌آوردند. به خاطر دارم که در یک روز این پیرمرد نود ساله برای هر زیارت یک غسل کردند، و در کمتر از دو ساعت سه بار غسل زیارت انجام دادند، و به همین یک غسل اکتفا نکردند.

هیچ کس مثل امام از دنیا دوری نگرفت
با اینکه به طور قطع و یقین خصوصا پس از انقلاب برای هیچ مرجعی سیل وجوهات ، خیرات، نذورات، هبه ها و هدیه های شخصی به اندازه امام سرازیر نمی‌شد اما این کثرت و فراوانی در زندگی امام حتی در امور مربوط به زندگی شخصی و خصوصی ایشان هیچ تفاوت و تغییری را پدید نیاورد که باعث شود با مصرف زیادتر و هزینه بیشتر از روال زندگی زاهدانه و علی‌گونه خودشان فاصله بگیرند. در حقیقت، می‌توانم بگویم برای هیچ کس مثل امام ، شهرت، ریاست، دنیا و متاع آن روی نیاورد وهیچ‌کس هم مانند امام از این مناصب دوری و فاصله نگرفت .

خودشان برمی‌خاستند
امام در مصرف برق، بسیار صرفه جویی مى‌کردند. در اتاق اندرونی که محل استراحت و مطالعه ایشان بود سه لامپ وجود داشت، یک لامپ مهتابی، یک لامپ صد و یک چراغ بسیار کوچک ۱۵ وات.

وقتی امام ، قرآن تلاوت می‌کردند یا گزارشات مختلف را مطالعه می‌نمودند ، دو چراغ مهتابی و یک لامپ صد ولت روشن بود ولی وقتی که مطالعه و تلاوت ایشان قطع مى‌شد امام‌علی رغم کهولت سنی که داشتند و برخاستن برایشان مشکل بود، خودشان از جای بر مى‌خاستند ، لامپ را خاموش مى‌کردند و فقط از نور مهتابی استفاده می‌نمودند. آنگاه که به نماز می‌ایستادند نیازی به مهتابی هم احساس نمى‌کردند و فقط چراغ کوچک را در حدی که نور ضعیفی در اتاق باشد روشن نگه می‌داشتند.

فرش را بدوزید 

محى‌الدین فرقانى: در منزل امام در نجف یک فرش قدیمى بود که روزى آن را شسته و روى پشت بام پهن کردیم.  وقتى آن را پائین مى‌آوردیم وسط فرش پاره شد. خانم که این وضع را دید به امام گفت: آقا! اجازه مى‌دهید این فرش را بفروشیم و بجاى آن فرش نو بخریم؟ امام با همه احترامى که براى همسرشان قایل بودند جواب منفى به او دادند و به ما فرمودند: با یک جوالدوز وسط فرش را بدوزید و آن را در اتاق پهن کنید. ما هم همین کار را کردیم.

30نوامبر/16

لغو قانون کاپیتولاسیون

بی‌پرده با تاریخ / اردیبهشت و خرداد ۱۳۵۸

 

سید روح‌الله امین‌آبادی

اردیبهشت ماه ۵۸ در حالی شروع شد که گروهک تروریستی فرقان ابتدا در سوم اردیبهشت سرلشگر قرنی که در مبارزه با ضد انقلاب دارای سابقه‌ای درخشان بود به شهادت رساند و سپس در شب یازدهم اردیبهشت آیت‌الله مطهری را ترور کرد. این ترورها در خرداد ماه ۵۸ نیز ادامه یافت ولی این بار فرقان در ترور حجت‌الاسلام هاشمی در روز ۴ خرداد ناکام ماند.

در پی انتشار مقاله آیت‌الله خلخالی در روزنامه اطلاعات و انتقاد از تشکیل حزبی با نام حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان، هواداران آیت‌الله شریعتمداری با تجمع در تعدادی از خیابان‌ها به این مقاله اعتراض کردند. هر چند حزب خلق مسلمان پشت سر آیت‌الله شریعتمداری خود را پنهان کرده بود، ولی حمایت‌های این مرجع تقلید که هواداران بسیاری در آن مقطع تاریخی و پیش از آنکه واقعیت‌ها هویدا شود در میان مردم آذربایجان داشت از خلق مسلمان آتشی را شعله‌ور ساخت که چند ماه بعد و در جریان رفراندوم قانون اساسی زبانه زد و اگر نبود رهبری‌های امام، انقلاب را با بحران بسیار بزرگی مواجه می‌ساخت.

علاوه بر حزب خلق مسلمان که در آذربایجان بساط فتنه را پهن کرده بود، خلق عرب نیز در خرمشهر به دنبال فتنه‌انگیزی بود. فتنه‌انگیزی خلق عرب نیز با مداخلات دولت عراق در ایران همراه بود، این مداخلات در خرداد ماه ۵۸ به بمباران برخی از مناطق و روستاهای مرزی ایران منتهی شد.

ششمین روز اردیبهشت، مسعود رجوی و موسی خیابانی از سران مجاهدین خلق با رهبر انقلاب دیدار و گفت‌وگو کردند. امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همواره در سخنرانی‌های عمومی خود به شدت از مجاهدین خلق و سایر گروه‌های چپ‌گرا انتقاد کرده و آنها را به کنایه چپ‌های آمریکایی می‌نامیدند. از این رو بود که مجاهدین خلق به دنبال دیدار با امام و گفت‌وگو با ایشان بودند تا بلافاصله با انتشار گسترده خبر مربوط به آن در روزنامه‌ها افکارعمومی را فریب دهند، نقشه‌ای که با کم‌محلی و بی‌اعتنایی امام خمینی نقش بر آب شد.

دهمین روز اردیبهشت ماه سال ۵۸ با دستور امام خمینی رابطه سیاسی ایران و مصر قطع شد. امام خمینی در نامه‌ای خطاب به ابراهیم یزدی وزیر وقت امورخارجه تأکید کردند: با در نظر گرفتن پیمان خائنانه مصر و اسرائیل و اطاعت بی‎چون و چرای دولت مصر از امریکا و صهیونیسم، دولت موقت جمهوری اسلامی ایران قطع روابط دیپلماتیک خود را با دولت مصر بنماید.

۲۳ اردیبهشت ماه با پیشنهاد هیئت وزیران شورای عالی انقلاب لغو قانون کاپیتولاسیون را تصویب کرد. این قانون در مهرماه سال ۴۳ به تصویب مجلس شورای ملی رژیم طاغوت رسیده بود که با واکنش شدید امام خمینی در آن زمان مواجه شده بود.

آیت‌الله صادق خلخالی رئیس دادگاه انقلاب ۲۳ اردیبهشت در یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام کرد حکم اعدام شاه را صادر کرده است. این حکم اعتراض‌های زیادی را در برخی کشورهای به اصطلاح حامی حقوق بشر برانگیخت. چند روز بعد از اعتراض‌های برخی کشورها به خصوص آمریکا، امام خمینی طی سخنانی اظهار داشتند: ما هر نخست‎وزیری که در آن عصر [منصوب] شده، اگر پیدا کنیم ـ مثل شریف امامی، مثل بختیار ـ محکوم به قتل‌اند اینها. بختیار خودش اقرار کرد که به امر من قتل واقع شد. اینها عامل قتل‌اند به اینطور که وادار کردند به قتل عام. جمعیت اینها مفسدند؛ اینها فاسدند. ما برای حقوق بشر این کار را داریم انجام می‎دهیم.

به دنبال انتشار یک خبر جعلی و دروغ به نقل از امام خمینی در روزنامه آیندگان، دفتر امام خمینی در اطلاعیه‌ای تأکید کرد: آنچه روزنامه آیندگان درباره عوامل دست‌اندرکار شهادت استاد آیت‌الله مطهری نوشته است دروغ محض است و امام فرموده‌اند که این روزنامه را از این پس هرگز نمی‌خوانم.

 

شهادت قرنی و آیت‌الله مطهری

اردیبهشت ماه ۵۸، گروهک تروریستی منافقین در دو عملیات مجزا سرلشگر قرنی و آیت‌الله مطهری را به شهادت رساند.

مقارن ظهر سومین روز اردیبهشت ماه سال ۵۸ سرلشگر قرنی اولین رئیس ستاد ارتش اسلامی ایران در خیابان پهلوی سابق مورد هدف گلوله قرار گرفت و بعد از انتقال به بیمارستان مهر به شهادت رسید.

قرنی در سال‌های ۳۴ تا ۳۶ در سمت‌های ریاست رکن ۲ ستاد ارتش و معاونت ستاد ارتش انجام وظیفه کرده بود و ۲۲ سال پیش به علت فعالیت‌های ضدرژیم مورد تعقیب قرار گرفت و به ۳ سال زندان محکوم شد. پس از پیروزی انقلاب سرلشگر قرنی به ریاست ستادکل ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و چندی بعد و پس از حوادث کردستان از کار برکنار شد.(۱)

سرلشگر محمدولی قرنی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران در ششم فروردین ۱۳۵۸ به دستور مهندس بازرگان نخست‌وزیر، برکنار شد.

دلیل عزل نیز قاطعیت وی در برخورد با ضدانقلاب در کردستان بود. عدم تمکین از دستورات وزیر کشور، یکی از علل برکناری قر‌نی بود. وی در مبارزه با تجزیه‌طلبان کردستان، خود را مطیع امام خمینی خوانده و اظهار داشته بود فقط از ایشان دستور می‌گیرد.(۲)

سرسختی قرنی در مقابل فتنه‌گران ضدانقلاب در کردستان اتهام اصلی وی بود. اما گروه فرقان به عنوان «نماد زور» او را ترور کرد و به گروه‌های ضدانقلاب که دائماً در نشریات خود، قر‌نی را سرزنش می‌کردند، آرامش بخشید. سرلشگر قرنی از سوی گروه‌های چپ به ویژه چریک‌های فدایی خلق به همکاری با رژیم پهلوی در وقایع سال ۱۳۳۲ متهم شده بود، این در حالی است که شهید قرنی مدت‌ها در طول رژیم طاغوت زندانی بود.

در شامگاه روز سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ نیز آیت‌الله مرتضی مطهری از چهره‌های برجسته انقلابی و رئیس شورای انقلاب ترور و به شهادت رسید.

این حادثه در ساعت ده‌ و نیم شب هنگام خروج آیت‌الله مطهری از خانه یدالله سحابی مشاور نخست‌وزیر در خیابان فخرآباد تهران رخ داد. آیت‌الله مطهری که به همراه حاج تلخانی رئیس کمیته اتاق بازرگانی بعد از یک گفت‌وگوی خصوصی با یدالله سحابی از خانه خارج شده بود، هنگام سوار شدن بر اتومبیل حاج تلخانی هدف یک گلوله قرار گرفت و به شدت مجروح شد.

با بلند شدن صدای گلوله یدالله سحابی و ساکنان خانه و چند نفر از همسایگان به کمک آمدند و او را به بیمارستان طرفه رساندند. به دنبال انتقال مطهری به بیمارستان، پزشکان تلاش خود را برای نجات جان ایشان آغاز کردند، اما این تلاش به جایی نرسید و استاد مطهری ساعت ۲۴ روز ۱۱ اردیبهشت به شهادت رسید.

به دنبال شهادت آیت‌الله مطهری، رهبر انقلاب در پیامی این فاجعه بزرگ را تسلیت گفتند.

در بخشی از پیام امام خمینی آمده است: تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کجروی‌ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد، تسلیت در شهادت مردی که در اسلام‎شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم‎نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزی را از دست دادم و در سوگ او نشستم که از شخصیت‌هایی بود که حاصل عمرم محسوب می‎شد.(۳)

شهید مطهری ظهر ۱۱ اردیبهشت چه گفت؟!

شاید آخرین سخنان آیت‌الله شهید مطهری در روزی که به شهادت رسید و در خاطره‌ها ثبت شده جالب باشد.

علی مطهری فرزند آیت‌الله شهید مطهری می‌گوید: ‌ظهر همان شبی که مطهری ترور شد، سر سفره ناهار من بودم و آقای لاریجانی و پدر که صحبت بازرگان شد و من گفتم مهندس بازرگان در مصاحبه آخر خود، حرف‌ها و کنایه‌هایی به امام می‌زدند که پدر گفت خودت شنیدی یا دیگران؟ گفتم خودم شنیدم. سپس پدر مکثی کردند و گفتند امام هم از دست وی خیلی راضی نیست و ما تصمیم داریم ظرف همین دو، سه روزه او را برکنار کنیم و یک دولت انقلابی روی کار بیاوریم. حتی مطهری هم ناامید شده بود، ولی در کل انتخاب بازرگان به شرط حضور مطهری درست بود.(۴)

 

ترور ناکام هاشمی

خردادماه سال ۵۸ نیز حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی توسط گروه فرقان ترور شد، ولی جان سالم به در برد. امام خمینی رهبر انقلاب در پیامی به مناسبت ترور ناکام هاشمی رفسنجانی اظهار داشتند: مرحوم مدرس که به امر رضاخان ترور شد، از بیمارستان پیام داد: «به رضاخان بگویید من زنده هستم». مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان باید بدانند هاشمی زنده است چون نهضت زنده است.(۵)

 

فتنه خلق عرب و خلق مسلمان

آیت‌الله خلخالی در مقاله‌ای با عنوان «بهانه‌ها را از دست خائنان باید گرفت» که در روزنامه اطلاعات، ۲ اردیبهشت ۵۸ منتشر شد، به تأسیس حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان و تفاوت آن با جمهوری اسلامی مورد نظر امام خمینی پرداخته و با اشاره به سخن مشهور امام مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم پرسیده بود حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان چه تفاوتی از لحاظ شکل و محتوی با جمهوری اسلامی مدنظر امام خمینی دارد؟

در پی انتشار مقاله آیت‌الله خلخالی در روزنامه اطلاعات و انتقاد از تشکیل حزبی با نام حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان هواداران آیت‌الله شریعتمداری با تجمع در تعدادی از خیابان‌ها به این مقاله اعتراض کردند.(۶)

امام خمینی نیز در واکنش به این تجمعات در جمع اعضای سازمان‌های مختلف دولتی فرمودند: «نباید چاپ مقاله‎ای در یک روزنامه باعث و بانی تحریکاتی در جامعه شود؛ چرا که [با] وحدت بود که توانستیم بر دشمنان پیروز شویم و هیچ مسئله‎ای نباید باعث شود که این وحدت کلمه از میان برود، که به نفع دشمنان ماست.»(۷)

هر چند حزب خلق مسلمان پشت سر آیت‌الله شریعتمداری خود را پنهان کرده بود، ولی حمایت‌های این مرجع تقلید که هواداران بسیاری در آن مقطع تاریخی و پیش از آنکه واقعیت‌ها هویدا شود در میان مردم آذربایجان داشت از خلق مسلمان آتشی را شعله‌ور ساخت که چند ماه بعد و در جریان رفراندوم قانون اساسی زبانه زد و اگر نبود رهبری‌های امام، انقلاب را با بحران بسیار بزرگی مواجه می‌ساخت.

علاوه بر حزب خلق مسلمان که در آذربایجان بساط فتنه را پهن کرده بود خلق عرب نیز در خرمشهر به دنبال فتنه‌انگیزی بود.

در اعتراض به فتنه این گروه بود که صبح روز ۷ اردیبهشت ده‌ها هزار نفر از مردم عرب‌زبان خوزستان در خیابان‌های خرمشهر تظاهرات کرده و تجزیه‌طلبی را محکوم کردند.

تظاهرات‌کنندگان که تصاویر امام خمینی را در دست داشتند شعار می‌دادند: خلق‌های عرب و فارس برادرند، مرگ بر تجزیه‌طلبان، خوزستان جزو لاینفک ایران است و…(۸)

هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ دو جریان سیاسی در خرمشهر فعال بودند، یکی جریان قومی که برای خودمختاری خوزستان تلاش می‌کرد و از حمایت حزب بعث عراق برخوردار بود و دیگری جریان مذهبی همسو با امام خمینی و روحانیت.

جریان نخست به رهبری آیت‌الله شیخ محمدطاهر آل شبیر خاقانی متشکل از عرب‌زبانان خوزستان بود و جریان دوم هم عرب‌زبانان و هم فارسی‌زبانان خوزستان را دربرمی‌گرفت. پس از پیروزی انقلاب و از هم‌گسیختن وحدتی که علیه شاه بین نیروهای سیاسی با گرایش‌های مختلف شکل گرفته بود، آیت‌الله خاقانی به تدریج از نیروهای مذهبی فاصله گرفت و به جریان قومی نزدیک شد. این امر به نوبه خود شکاف میان دو جریان قومی و مذهبی را عمیق کرد و موجب بروز جنگ داخلی کوتاه‌مدتی در خرمشهر در ماه‌های خرداد و تیر ماه ۱۳۵۸ شد. هر چند این بحران مهار شد ولی رژیم عراق از آن برای زمینه‌چینی جنگ تحمیلی که ۸ سال طول کشید حداکثر سوءاستفاده را کرد.(۹)

۱۲ خرداد همین سال بود که به دنبال تشدید جنجال‌های سازمان خلق عرب در خرمشهر و برخی شهرهای استان خوزستان نیروهای ارتش و سپاه پاسداران برای تأمین نظم و امنیت در خرمشهر و آبادان مستقر شدند.

درگیری های مرزی ایران با عراق

همزمان با درگیری‌های داخلی در استان خوزستان که ذکر آن رفت، عراق نیز مداخله خود در خاک ایران را به شدت آغاز کرده بود.

۱۷ خرداد ماه همین سال بود که هواپیماهای جنگنده عراق به حریم هوایی چند روستای اطراف پاوه حمله کردند، این حمله به شهادت و زخمی شدن تعدادی از ساکنان منطقه انجامید.

 

دیدار سران منافقین با امام

ششمین روز اردیبهشت، مسعود رجوی و موسی خیابانی از سران مجاهدین خلق با رهبر انقلاب دیدار و گفت‌وگو کردند.

امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همواره در سخنرانی‌های عمومی خود به شدت از مجاهدین خلق و سایر گروه‌های چپ‌گرا انتقاد کرده و آنها را به کنایه چپ‌های آمریکایی می‌نامیدند. از این رو بود که مجاهدین خلق به دنبال دیدار با امام و گفت‌وگو با ایشان بودند تا بلافاصله با انتشار گسترده خبر مربوط به آن در روزنامه‌ها افکارعمومی را فریب دهند، نقشه‌ای که با کم‌محلی و بی‌اعتنایی امام خمینی نقش بر آب شد.

این دیدار در مجموع ۱۵دقیقه بیشتر طول نکشید(۱۰) و آنچه که از این دیدار در روزنامه‌ها منتشر شد، تنها یک جمله از امام خمینی بود که ایشان خطاب به مسعود رجوی و موسی خیابانی فرمودند: «اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست؛ الاّ در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است.»(۱۱)

به نظر می‌رسد منافقین خود متن و حاشیه خبر مربوط به دیدار سران این گروهک با امام خمینی را تنظیم و در اختیار روزنامه‌ها قرار داده بودند، چرا که در اخبار منتشر شده جز سخنان کوتاهی از مسعود رجوی و نیز امام خمینی گزارش دیگری دیده نمی‌شد.

اما آیا دیدار مهم و تاریخی امام و مجاهدین محدود به همین بود؟ از مجموعه گزارش‌هایی که خود اعضای مجاهدین خلق از آن جلسه ارائه کرده‌اند برمی‌آید که امام اتفاقاً به مهمترین معضلات مجاهدین اشاره کرده و البته برای خروج از آنها راه‌‌حل ارائه کرده است. امام اول از همه به مسئله تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ اشاره می‌کند و در حقیقت به رخ سازمان می‌کشد، اما بلافاصله می‌افزایند: «به من گفته بودند اینها این‌طور هستند، این تیپ هستند و من گفتم که اگر اشتباهی شده و اگر مسئله‌ای به وجود آمده مربوط به گذشته است. به هر جهت شما جوانید، الان انقلاب شده و مردم ما متحول شده‌اند. شما هم می‌توانید اشکالات‌تان را برطرف کنید.»

امام در ادامه با توجه به سوابق چپ‌گرایانه سازمان و نیز خطری که از ناحیه مارکسیست‌های غیرمذهبی جمهوری اسلامی را تهدید می‌کرد، به مجاهدین توصیه می‌کنند که به تبلیغ علیه مارکسیسم بپردازند و به خصوص در کارخانه‌ها کارگران را از چپ‌گرا شدن دور کنند. موسی خیابانی در گزارشی از آن دیدار می‌نویسد: «(امام) در لفافه خواست تا مبارزه علیه مارکسیست‌ها را بردوش ما بگذارد.»(۱۲)

 

قطع روابط دیپلماتیک میان ایران و مصر

دهمین روز اردیبهشت ماه سال ۵۸ با دستور امام خمینی رابطه سیاسی ایران و مصر قطع شد.

امام خمینی در نامه‌ای خطاب به ابراهیم یزدی وزیر وقت امورخارجه تأکید کردند: «با در نظر گرفتن پیمان خائنانه مصر و اسرائیل و اطاعت بی‎چون و چرای دولت مصر از امریکا و صهیونیسم، دولت موقت جمهوری اسلامی ایران قطع روابط دیپلماتیک خود را با دولت مصر بنماید.»(۱۳)

به دنبال قطع روابط ایران با مصر، سادات نیز دیپلمات‌های خود را از تهران فراخواند.

ایران هفدهمین کشوری بود که پس از امضای قرارداد مصر و اسرائیل موسوم به کمپ دیوید روابط خود را با مصر قطع می‌کرد.(۱۴)

 

لغو قرار داد کاپیتولاسیون

۲۳ اردیبهشت ماه با پیشنهاد هیئت وزیران شورای عالی انقلاب، لغو قانون کاپیتولاسیون را تصویب کرد.

این قانون در مهرماه سال ۴۳ به تصویب مجلس شورای ملی رژیم طاغوت رسیده بود که با واکنش شدید امام خمینی در آن زمان مواجه شده بود.

وزارت خارجه در این زمینه با انتشار اطلاعیه‌ای تأکید کرد: بنا به پیشنهاد هیئت وزیران، دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و تصویب شورای انقلاب اسلامی، قانون مصوب ۲۱ مهرماه سال ۴۳ راجع به استفاده مستشاران نظامی آمریکا در ایران از مصونیت‌ها و فعالیت‌های قرارداد وین [کاپیتولاسیون] از تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۵۸ لغو گردید.(۱۵)

ملی شدن کلیه بانک‌های ملی

کلبه بانک‌ها با تصویب شورای انقلاب از ۱۷ خرداد ماه ۵۸ ملی شدند. مهندس بازرگان نخست‌وزیر طی پیامی در این زمینه تأکید کرد: از آنجایی که بانک‌های خصوصی وضع نامساعد زیانباری پیدا کرده بودند دولت لازم دانست برای حفظ حقوق و سرمایه‌های ملی و به منظور تضمین پس‌اندازهای مردم و جلوگیری از اتلاف سپرده‌ها مدیریت کلیه بانک‌های خصوصی را برعهده گیرد.(۱۶)

بدین وسیله شورای انقلاب اسلامی تمام بانک‌های کشور را ملی اعلام کرد و در پی آن مدیریت بانک‌های خصوصی در اختیار دولت قرار گرفت.

 

صدور حکم اعدام شاه توسط آیت‌الله خلخالی

آیت‌الله صادق خلخالی رئیس دادگاه انقلاب ۲۳ اردیبهشت در یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام کرد حکم اعدام شاه را صادر کرده است.

وی با قرائت آیه ۳۳ از سوره مائده سخن خود را آغاز کرده و گفت: این آیه الگوی دادگاه‌های انقلاب است و به استناد همین آیه عده‌ای از تبهکاران را ملت ایران دستگیر و در دادگاه‌های انقلابی محاکمه کرده و حکم اعدام آنها صادر شده است.

این حکم اعتراض‌های زیادی را در برخی کشورهای به اصطلاح حامی حقوق بشر برانگیخت.

سنای آمریکا چند روز بعد به اتفاق آرا، اعدام سران رژیم سابق در ایران را به اتفاق آرا محکوم و خاطر نشان ساخت اگر این اعدام‌ها ادامه یابد ممکن است به روابط دوستانه[!] آمریکا و ایران لطمه شدید وارد آید.

در قطعنامه سنای آمریکا همچنین از صدور حکم اعدام شاه که اکنون به همراه خانواده در باهاما زندگی می‌کند به شدت انتقاد شده است.

قطعنامه مصوب سنای آمریکا را سناتور یاکوب جاویتس به کمیته امور خارجی سنا پیشنهاد کرده بود. این قطعنامه نخست در این کمیته و چند ساعت پس از آن در سنای آمریکا به تصویب رسید.(۱۷)

هر چند نحوه بیان و برخورد آیت‌الله خلخالی شایسته انتقاد بود، اما اصل حکم اعدام شاه جای تردیدی نداشت و جنایت‌هایی که توسط شاه و همچنین تحت امر او صورت گرفته بود جایی برای شبهه در مجازات اعدام شاه نداشت.

چند روز بعد از اعتراض‌های برخی کشورها به خصوص آمریکا، امام خمینی طی سخنانی اظهار داشتند: این هویدا پانزده سال، یا سیزده سال تقریباً نخست‎وزیر بود و تمام جنایات گردن نخست‎وزیر است. ما هر نخست‎وزیری که در آن عصر [منصوب] شده، اگر پیدا کنیم ـ مثل شریف امامی، مثل بختیار ـ محکوم به قتل‌اند اینها. بختیار خودش اقرار کرد که به امر من قتل واقع شد. اینها عامل قتل‌اند به اینطور که وادار کردند به قتل عام. جمعیت اینها مفسدند؛ اینها فاسدند. ما برای حقوق بشر این کار را داریم انجام می‎دهیم و این جمعیتی که صدا بلند می‎کنند که حقوق بشر، حقوق بشر، اینها عمال استعمارند. اصلِ این جمعیت‌هایی که در امریکا، یا در جاهای دیگر، درست شده است به عنوان جمعیت «حقوق بشر»، جمعیت کذا و کذا، اینها را ـ همه ـ آنها درست کرده‎اند برای اینکه حقوق بشر را ضایع کنند.

امام خمینی در مورد شاه نیز اظهار داشتند: حالا هم که حکمی صادر نشده برای قتل محمدرضا، لکن صادر می‎شود. اگر ما پیدایش بکنیم، باید کشته بشود. اینهایی که می‎گویند حقوق بشر حالا صدایشان درآمده و اظهار تأسف می‎کنند!(۱۸)

امام خمینی همچنین طی سخنان دیگری با کنایه‌ای به سنای آمریکا که تهدید کرده بود در صورت عدم توقف اعدام سران رژیم سابق در روابط بین دو کشور خلل ایجاد می‌شود اظهار داشتند: دولت امریکا ما را [تهدید] کرده بود که اگر چنانچه این اعدام‌ها ادامه پیدا بکند، در روابط ایران با امریکا یک قدری خطر می‎افتد، ای الهی که به خطر بیفتد! ما روابط با امریکا را می‎خواهیم چه بکنیم. روابط ما با امریکا روابط یک مظلوم با یک ظالم است؛ روابط یک غارت شده با یک غارتگر است. ما می‎خواهیم چه کنیم. آنها میل دارند که… که با ما روابط داشته باشند؛ ما چه احتیاجی به امریکا داریم.(۱۹)

 

امام: دیگر روزنامه آیندگان نمی‌خوانم

به دنبال انتشار یک خبر جعلی و دروغ به نقل از امام خمینی در روزنامه آیندگان، دفتر امام خمینی در اطلاعیه‌ای تأکید کرد: آنچه روزنامه آیندگان درباره عوامل دست‌اندرکار شهادت استاد آیت‌الله مطهری نوشته است دروغ محض است.

در ادامه این اطلاعیه با اشاره به مشی روزنامه آیندگان آمده بود: این روزنامه از اول انقلاب تاکنون همیشه نقشی انحرافی و برخلاف مصلحت ملت مسلمان داشته است و مورد تأیید مسلمانان متدین و انقلابی نبوده و نیست.

در بخش دیگری از این اطلاعیه می‌خوانیم: امام فرموده‌اند که این روزنامه را از این پس هرگز نمی‌خوانم و مطالب مندرج در آن هرگز مورد تأییدشان نیست و حساب هیئت تحریریه این روزنامه از کارکنان مسلمان و معتقد آن جدا است.(۲۰)

پس از این هشدار، روزنامه آیندگان و در اعتراض به واکنش امام خمینی در ۴ صفحه و با سه صفحه سفید منتشر شد!

انجمن موسوم به دفاع از آزادی مطبوعات نیز در اعلامیه‌ای از سازمان‌ها و گروه‌ها و شخصیت‌های آزادی‌خواه دعوت کرد هر چه زودتر گردهم آیند و نمایندگانی برای طرح مشکل مطبوعات به محضر آیت‌الله خمینی بفرستند.(۲۱)

گروهی از روحانیون کشور با انتشار بیانیه‌ای به روزنامه آیندگان شدیداً اعتراض کردند.(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها

 

۱ـ کیهان و اطلاعات، ۳ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۱٫

۲ـ رک علی کردی، گروه فرقان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۷، ص ۱۰۷٫

۳ـ صحیفه امام، جلد ۷، ص ۱۷۸.

۴ـ علی مطهری: میزان حرف‌شنوی بازرگان از شهید مطهری بیش از امام بود، خبرآنلاین، ۱۶ بهمن ۱۳۸۹٫

۵ـ صحیفه امام، جلد ۷، صفحه ۴۹۵٫

۶ـ اطلاعات، ۴ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۲٫

۷ـ صحیفه امام، جلد ۷، ص ۱۱۶٫

۸ـ اطلاعات، ۸ اردیبهشت ۱۳۵۸، صفحه ۸، هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ دو جریان سیاسی در خرمشهر فعال بودند، یکی جریان قومی که برای خودمختاری خوزستان تلاش می‌کرد و از حمایت حزب بعث عراق برخوردار بود و دیگری جریان مذهبی همسو با امام خمینی و روحانیت. جریان نخست به رهبری آیت‌الله شیخ محمدطاهر آل شبیر خاقانی متشکل از عرب‌زبانان خوزستان بود و جریان دوم هم عرب‌زبانان و هم فارسی‌زبانان خوزستان را دربرمی‌گرفت. پس از پیروزی انقلاب و از هم‌گسیختن وحدتی که علیه شاه بین نیروهای سیاسی با گرایش‌های مختلف شکل گرفته بود، آیت‌الله خاقانی به تدریج از نیروهای مذهبی فاصله گرفت و به جریان قومی نزدیک شد. این امر به نوبه خود شکاف میان دو جریان قومی و مذهبی را عمیق کرد و موجب بروز جنگ داخلی کوتاه مدتی در خرمشهر در ماه‌های خرداد و تیر ماه ۱۳۵۸شد. هر چند این بحران مهار شد ولی رژیم عراق از آن برای زمینه‌چینی جنگ تحمیلی که ۸ سال طول کشید حداکثر سوءاستفاده را کرد. رک: ردپای تفرقه، شهاب سلیمی، روزنامه جام جم، ۵ خرداد ۹۰، ویژه‌نامه ایام.

۹ـ رک ردپای تفرقه، شهاب سلیمی، روزنامه جام جم، ۵ خرداد ۹۰، ویژه نامه ایام.

۱۰ـ امام خمینی«ره» به روایت محافظش، خبرگزاری فارس، ۰۱/۰۴/۱۳۸٫

۱۱ـ صحیفه امام، جلد ۷، صفحه ۱۳۹ وروزنامه اطلاعات، ۸ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۲٫

۱۲ـ رک. چگونه مجاهدین منافقین شدند، رضا خجسته رحیمی، شهروند امروز، ۱۰ تیر ۱۳۸۷٫

۱۳ـ صحیفه امام، جلد ۷، ص ۱۶۸٫

۱۴ـ اطلاعات، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۸٫

۱۵ـ اطلاعات، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۲٫

۱۶ـ بامداد، ۱۹ خرداد ۱۳۵۸، صفحه ۳٫

۱۷ـ اطلاعات، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۸٫

۱۸ـ صحیفه امام، جلد ۷، ص ۳۰۶، چندی پیش یکی از سایت‌های منتسب به سران فتنه به نقل از آیت‌الله سیدمحمد موسوی بجنوردی نوشت: «در ایام حضور امام در نوفل لوشاتو من شب‌ها در پاریس می‌خوابیدم. یک‌بار در آنجا بودم که دیدم هفته‌نامه عربی السفیر(چاپ پاریس) مصاحبه‌ای با امام انجام داده که در آن، از ایشان سؤال می‌شود اگر شما پیروز شدید، عقوبت شاه چیست؟ امام هم پاسخ داده بودند: حبس ابد؛ من خیلی تعجب کرده بودم که کسی که اینقدر جنایت کرده چطور باید به حبس ابد محکوم شود؟ روز بعد برای اقامه نماز مغرب و عشاء به نوفل لوشاتو رفتم و در اندرون خدمت امام رسیدم؛ در این مورد از ایشان سؤال کردم و فرمودند «ما که به چشم ندیدیم شاه کسی را کشته باشد؛ اما ایشان آمر به قتل بود. زیرا کیفر آمر به قتل حبس ابد است.» این خاطره‌گویی آیت‌الله موسوی بجنوردی با نص صریح بیانات امام خمینی در تعارض است به ویژه اینکه امام خمینی علاوه بر موردی که بدان اشاره شد در موارد دیگری نیز نظر خود را در مورد «اعدام شاه» بیان کرده بودند، از جمله امام خمینی ۲۸ بهمن ۱۳۵۷در دیدار با گروه پژوهش‌های ملی و اجتماعی با اشاره به این نکته که هیچ کشوری حاضر به پذیرش شاه نیست فرموده بودند: «شما دیدید که اولی که این نهضت پیش آمد، امریکا با آن شدت دنبال اینکه خیر، من چه خواهم کرد! چه خواهم کرد! و دیگران، انگلستان هم همین‌طور… بعد که ملت پافشاری کرد، کم کم اینها یکی یکی عقب زدند. به قدری عقب زدند که الآن این محمدرضا در رباط است! حالا نمی‎دانم کجاست. کسی راهش نمی‎دهد! ممالک یکی یکی می‎آیند می‎گویند ما نمی‎توانیم تو را حفظت کنیم! به اینجا رسید که راهش نمی‎دهند! انشاءاللّه‎ راهش ندهند… ما خودمان راهش می‎دهیم! بگذار بیاید و در یک محکمۀ عدلی محاکمه بشود و اموال مردم را بدهد. اول هم که آمد نباید بکشند او را، باید اموال را از او بگیرند؛ اموال مردم را بدهد. بعد هم اگر مجازات قتل است، مجازاتش کنید و هست حتماً!» (رک صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۱۷۲)

۱۹ـ صحیفه امام، جلد ۷، ص ۳۵۳٫

۲۰ـ اطلاعات، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۲٫

۲۱ـ اطلاعات، ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۲٫

۲۲ـ اطلاعات، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۲٫

 

سوتیتر :

۱-

اردیبهشت ماه ۵۸ در حالی شروع شد که گروهک تروریستی فرقان ابتدا در سوم اردیبهشت سرلشگر قرنی که در مبارزه با ضد انقلاب دارای سابقه‌ای درخشان بود به شهادت رساند و سپس در شب یازدهم اردیبهشت آیت‌الله مطهری را ترور کرد.

 

 

۲-

امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همواره در سخنرانی‌های عمومی خود به شدت از مجاهدین خلق و سایر گروه‌های چپ‌گرا انتقاد کرده و آنها را به کنایه چپ‌های آمریکایی می‌نامیدند. از این رو بود که مجاهدین خلق به دنبال دیدار با امام و گفت‌وگو با ایشان بودند تا بلافاصله با انتشار گسترده خبر مربوط به آن در روزنامه‌ها افکارعمومی را فریب دهند، نقشه‌ای که با کم‌محلی و بی‌اعتنایی امام خمینی نقش بر آب شد.

30نوامبر/16

واقعیت اردوگاه‌های اسرای یهودی و ماجرای اتاق‌های گاز و کوره‌های آدم‌سوزی در جنگ جهانی دوم چیست؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

 

 

مجید صفاتاج

پاسخ: برای تبیین بهتر واقعیت تاریخی ماجرای هولوکاست و ارائه تصویری شفاف و روشن از این مسئله، ضروری است بازداشتگاه‌ها و اردوگاه‌های کشتار سازمان‌یافته یهودیان موسوم به «راه‌حل نهایی» و اتاق‌های گاز و کوره‌های جسدسوزی در آن زمان، بازنگری تاریخی شوند.

 

بازداشتگاه‌ها و اردوگاه‌های اسرای جنگی

نازی‌ها پس از به قدرت رسیدن در سال ۱۹۳۳ و در راستای تحقق نظرات نژادپرستانه هیتلر، بازداشتگاه‌هایی را برای نگهداری و توقیف بدون محاکمه کمونیست‌ها، یهودیان، اقوام اسلاو اروپای شرقی، کولی‌ها، روشنفکران مستقل و حتی کشیش‌های مخالف با مرام برتری نژادی قوم ژرمن ایجاد کردند.

اولین بازداشتگاه‌ها به کمونیست‌های آلمان اختصاص داشت. هزاران کمونیست و از جمله رهبر آنها ارنست تالمان در این بازداشتگاه‌ها به قتل رسیدند. با شروع جنگ در سال ۱۹۳۸ و گسترش دامنه آن در اروپا، بازداشتگاه‌های اولیه جای خود را به اردوگاه‌های جمعی و اردوگاه‌های کار اجباری دادند. چنین اردوگاه‌هایی ابتدا در خاک آلمان و سپس در سرزمین‌های اشغالی نازی‌ها در شرق اروپا ایجاد شدند. آمارها نشان می‌دهند که در مجموع، نازی‌ها از سال ۱۹۳۳ ـ سالی که در آلمان به قدرت رسیدند ـ تا سال ۱۹۴۵، سال پایان جنگ جهانی دوم، بیش از ده هزار بازداشتگاه و اردوگاه کار اجباری در سرتاسر اروپا ایجاد کردند. از مهم‌ترین اردوگاه‌های داخل آلمان، می‌توان به داخائو، برگن بلسن، برخنوالد، ماتهاوزن، سکس‌هاوزن و اورانین‌برگ اشاره کرد.

آشویتس، بیرکناو، تربلینکا، مجدانک، سالی بور، چلمنو در لهستان، دارنسی و اشتر و تهوف در فرانسه و استراشوف در اتریش و… نیز از مشهورترین اردوگاه‌های کار اجباری در سرزمین‌های اشغالی بودند. در اردوگاه‌هایی که در لهستان ساخته شدند، عمدتاً اسرای یهودی نگهداری می‌شدند. اردوگاه‌های کار اجباری، سمبل سبعیت نازیسم بودند و در آنها مردم آلمان و گروه‌های نژادی از جمله یهودیان به بردگی واداشته شدند. در این اردوگاه‌ها، اسرای یهودی و غیریهودی از بدترین شکنجه‌ها رنج می‌بردند. نازی‌ها با آنها همچون بردگان رفتار می‌کردند و ارزش‌های انسانی آنها را نادیده می‌گرفتند. برخی از اسرا مجبور بودند روزانه ۱۶ ساعت کار با اعمال شاقه انجام دهند و همیشه در معرض شکنجه قرار داشتند. اردوگاه آشویتس ـ فعال‌ترین مرکز شرکت شیمیایی فاربین ـ کارخانه‌های تولید تسلیحات و معادن از جمله مراکزی بودند که اسرا به کار اجباری در آنها وادار می‌شدند.

رفتار وحشیانه نازی‌ها به همراه شرایط غیرانسانی اردوگاه‌ها، سوء‌تغذیه، گرسنگی مفرط و مزمن، محرومیت از امکانات رفاهی، راه‌پیمایی‌های طولانی و بغرنج از اردوگاه تا محل کار و برخی از امراض همچون مالاریا، اسهال خونی و به‌ویژه تیفوس که در سال‌های آخر جنگ به طور گسترده در اردوگاه‌ها شیوع یافت، در نهایت به مرگ هزاران نفر در این اردوگاه‌ها منجر شد.(۱)

مارک وبر در باره وضعیت اردوگاه‌های اسرا می‌نویسد:

یهودیان در زمان جنگ، بخش مهم نیروی کار آلمان را تشکیل می‌دادند، بنابراین زنده نگهداشتن آنها به نفع این کشور بود. رئیس دفتر اجرایی اردوگاه اس. اس. در تاریخ ۲۸ دسامبر ۱۹۴۲ حکمی را صادر کرد که تمام اردوگاه‌های کار اجباری و از جمله آشویتس را در بر‌ می‌گرفت. بر اساس این حکم، از میزان بالای مرگ و میر زندانیان در اثر ابتلا به بیماری انتقاد قرار شده بود و پزشکان اردوگاه‌ها باید تمام امکانات موجود خود را به کار می‌گرفتند تا این میزان را در اردوگاه‌های مختلف به طور چشمگیری کاهش دهند. این پزشکان باید در مقایسه با گذشته نظارت خود را بر وضعیت تغذیه زندانیان افزایش و با همکاری مسئولان، پیشنهاداتی را در خصوص بهبود فرماندهی این اردوگاه‌ها ارائه می‌دادند و  بهبود شرایط کار در مکان‌های مختلف را بررسی می‌کردند. در نهایت، این حکم تأکید داشت که: «بنا بر دستور رایشز یشیوا اس. اس‌هاینریش هیملر(۲) میزان مرگ و میر باید به‌طور چشمگیری کاهش یابد».(۳)

به‌‌رغم انتشار این گزارش مستند در باره وضعیت اردوگاه‌ها، پس از پایان سال ۱۹۴۵ میلادی، افراد جدیدی به اردوگاه داخو وارد شدند. اینها دیگر یهودی نبودند، بلکه عده‌ای از سربازان شکست خورده آلمانی و یا به اصطلاح یهودیان متفقین، «جنایتکاران جنگی» بودند. به اینها دستور داده شد تا با حداکثر سرعت ممکن تعدادی از ساختمان‌های فرعی اضافی را در اردوگاه بنا کنند، اما قبل از هر چیز منظره زیبای سرسبز و بستان‌گونه اردوگاه باید به‌کلی تخریب می‌شد، چون برای سینماروهای آمریکایی پذیرش این امر که یهودیان را در باغ و بستان و بستری از گل و گیاه شکنجه می‌کردند، کار مشکلی بود. به‌ویژه وقتی آنها را به سینماها کشانده بودند تا صحنه‌های مخوف و ترسناک اردوگاه‌ها را نشان‌شان بدهند. از این رو به کارگران جدید اردوگاه دستور دادنه شد گه مثلاً یک گودال خون را که لوله‌ای از آن به خارج از گودال می‌رفت بسازند تا به نظر آید که خون یهودیان از طریق آن لوله تخلیه می‌شده است. محوطه استحمام زندانی‌ها، اتاق رخت‌کنی آنها و محوطه‌های ورودی، تماماً باید بازسازی می‌شدند تا به صورتی درآیند که به «کوره آدم سوزی» مورد ادعای یهودی‌ها شبیه باشند.

به منظور دستیابی به این قیافه ظاهری، ساختمان بتون آرمه خاص و جداگانه‌ای ساخته شد که ورودی‌هایش شبیه سوراخ‌های تعبیه شده در درهای بزرگ و دروازه بندرهای قدیمی و یا روزنه‌های کشتی بود و امروز هم هنوز اینها را به خلق خدا نشان می‌دهند تا این مطلب را در اذهان همگان جا بیندازند که ورودی کوره‌های آدم‌سوزی آلمانی‌ها این چنین بوده است. همچنین به کارگران اسیر آلمانی دستور داده شد جایی را به عنوان «محوطه اعدام» بسازند تا از بیرون چنین تصور شود که آنجا محوطه مخصوص اعدام قربانیانی بوده که از پشت سر به سویشان شلیک می‌شده است.

فیلیپ آئرباخ(۴) که در حکومت باواریا به عنوان معاون وزیرخارجه کار می‌کرد و در عین حال رهبر و قائم‌مقام یهودیان آلمانی‌ای بود که از اردوگاه‌ها آزاد شده بودند، این فکر درخشان را عرضه کرد که در هر اردوگاه باید یک درخت هم برای دار زدن وجود داشته باشد و درخت کاج تنومندی در محوطه پارکینگ اردوگاه برای این منظور انتخاب و گریم شد. این درخت از نظر آئرباخ، یک شاخه نسبتاً افقی هم داشت و می‌توانست به خوبی منظور وی را تأمین کند. برای این کار سر این شاخه تنومند را قطع کردند و بقیه قسمت‌های آن را نیز مدت‌ها با طناب مالیدند و جلا دادند تا  چنین به نظر برسد که جای طناب دار یهودیانی بوده است که هر روز صدها نفر از آنها با این وسیله اعدام می‌شدند!

بالاخره یهودیان، این اردوگاه را به یک جایگاه مخوف و وحشتناک تبدیل کردند و یک لوح یادبود هم برای آن ساختند که روی آن حک شده بود: «۲۳۸ هزار یهودی در اینجا سوزانده شدند»، اما بخش آدم‌سوزی آن فقط دو کوره داشت و برای این که بشود ۰۰۰/۲۳۸ نفر را در آنها سوزاند، باید حداقل سه سال، شبانه روزی کار کرده باشد و قریب ۵۳۰ تن خاکستر بدن انسانی در آن به چشم بخورد.(۵)

 

اتاق‌های گاز

دکتر روبر فوریسون(۶) متخصص و کارشناس عالی‌رتبه فرانسویِ بررسی، ارزیابی و شناخت اسناد و مدارک تاریخی، پس از ده‌ها سال مطالعه و تحقیق روی اسناد جنگ جهانی دوم در مراکز و مؤسسه‌های بزرگ مطالعاتی و پژوهشی به این واقعیت دست یافت که مسئله «اتاق‌های گاز» و قتل‌عام یهودی‌ها (هولوکاست) دروغ و افسانه‌‌ای است که از سوی بعضی از مجامع و سازمان‌های یهودی و کانون‌های صهیونیستی با اغراض کاملاً سیاسی و بلکه اقتصادی ساخته و پرداخته شده است. وی در باره فقدان هرگونه شاهد و سندی در اثبات وجود اتاق‌های گاز نوشته است:

«در مورد اتاق‌های گاز مجاور کوره‌ها، دستور ساخت، مطالعه، سفارش، صورت هزینه و حتی یک عکس هم وجود ندارد. در صدها محاکمه (اورشلیم، فرانکفورت و غیره…) هیچ سندی در این باره ارائه نشده است. من در آشویتس بودم. در آنجا هیچ «اتاق گازی» وجود نداشت».

پس از جنگ، سازمان صلیب سرخ جهانی ـ که در باره «زمزمه‌های آشویتس» تحقیق کرده بود ـ ، واتیکان ـ که اطلاعات بسیاری از لهستان داشت ـ ، نازی‌ها و سازشکاران ـ کسانی که با آلمانی‌ها همکاری داشتند ـ همگی اعلام کردند: «اتاق‌های گاز»؟ ما نمی دانستیم».(۷)

و در جای دیگر می‌گوید:

«من از اردوگاه‌های «آشویتس» و «بیرکناو» ـ که در آن اتاق‌های گاز بازسازی شده و بقایایی از «کوره‌های آدم سوزی» وجود دارند ـ چندین مرتبه بازدید کردم. در اردوگاه‌های «اشتراتهوف» (آلزاس ـ فرانسه) و مایدانک (لهستان) مکان‌هایی را که به عنوان اتاق گاز معرفی می‌شدند، بررسی کردم. در مراکز اطلاع‌رسانی معاصر یهود در پاریس، آرشیوها، دست‌نویس‌ها، عکس‌ها و شهادت‌های کتبی و هزاران سند دیگر را مطالعه کردم. برای یافتن پاسخ، بی‌وقفه از متخصصان و تاریخ‌دانان سئوال کرده‌ام. سال‌‌ها، اما بیهوده، به دنبال فقط یک بازمانده از تبعیدیان جنگ بودم که با چشم خود اتاق‌های گاز را دیده باشد. به کثرت مدارک ادعایی در این مورد وقعی نگذاشتم و حتی به یک مدرک ـ  فقط یک مدرک ـ راضی بودم، اما همین یک مدرک را هم نیافتم. در مقابل، آنچه یافتم، تعداد بی‌شماری مدارک مجعول، شایسته محاکمه جادوگرانه و مایه شرمساری برای قضاتی است که آنها را پذیرفته‌اند».۸)

خاطرات دکتر «یوهان پل» کرمر پزشک اردوگاه آشویتس نیز که از تاریخ ۲۹ اوت تا ۱۸ نوامبر ۱۹۴۲ به این اردوگاه اعزام شده بود حاکی از این واقعیت است که اصلاً اتاق گازی برای کشتار یهودیان وجود نداشت و آنچه که کشتار می‌کرد، بیماری تیفوس بود و نه آلمانی‌ها.

اظهارات فوق‌الذکر از روبر فوریسون و نیز خاطرات(۹) دکتر یوهان پل کرمر بیانگر این واقعیت تاریخی است که از اتاق‌های گاز به منظور از بین بردن پشه ناقل بیماری تیفوس با هدف مبارزه با این بیماری مهلک استفاده قرار می‌‌شده است.

افزون بر این، نتایج تحقیق یک افسر یهودی سازمان ضد اطلاعات آمریکا (C.I.C) در سال ۱۹۴۹ گویای این واقعیت است که در اردوگاه‌های نازی‌ها صنعت سوزاندن و یا خفه کردن به وسیله گاز وجود نداشته است. لوئیس مارشالکو در این باره می‌گوید:

«یکی از افسران یهودی ضداطلاعات امریکا در سال ۱۹۴۹ بر اساس اطلاعاتی که از یک لهستانی رشوه داده شده به دست آورده بود، در باغ سبزیجات اردوگاه، در سطحی وسیع اقدام به حفاری و کاوش کرد، اما به‌رغم زحمات سنگین و خستگی‌ناپذیر او و بودجه زیادی که خرج این کار کرد، هیچ‌ اثری از خاکسترهای گفته شده و یا اجساد یهودیان به دست نیامد. البته تعجبی هم نداشت، به‌ویژه اینکه یکی از کوره‌های اردوگاه را پس از جنگ و برای فیلمبرداری صحنه‌های فیلم «آسیاب مرگ» ساخته بودند».(۱۰)

 

کوره‌های جسدسوزی

پس از جنگ جهانی اول و در خلال جنگ‌های داخلی و حتی قبل از شروع جنگ جهانی دوم، بیماری تیفوس به صورت نامحسوس در شوروی وجود داشت. ظاهراً شیوع این بیماری در اروپای مرکزی و در اردوگاه‌های کار اجباری همزمان با انتقال زندانیان شوروی آغاز شد.

نازی‌ها از بهار ۱۹۴۲ تلاش می‌کردند تا اپیدمی تیفوس را در اردوگاه‌ها از بین ببرند. آنها برای ضدعفونی کردن بلوک‌های اردوگاه‌ها و از بین بردن ریشه‌های ناقل بیماری تیفوس و با هدف مبارزه با این بیماری مهلک از گاز زیکلون استفاده و برای ضدعفونی کردن لباس‌های اسرا، اتاق‌های در بسته‌ای را که بعدها به اتاق‌های گاز آدمکشی معروف شدند، در برخی از اردوگاه‌ها ایجاد کردند. در مورد اجساد اسرایی که بر اثر بیماری تیفوس جان خود را از دست داده بودند و نیز البسه و اشیاء متعلق به آنها، تنها راه و متد علمی تجویز شده مؤثر در آن زمان، سوزاندن آنها بود، از این رو نازی‌ها به توصیه گروه پزشکی اردوگاه‌ها، تعدادی کوره‌های جسدسوزی در برخی  ازاردوگاه‌ها، از جمله اردوگاه آشویتس و بیرکناو ایجاد کردند تا اجساد مردگان به بیماری تیفوس و البسه آنها را برای جلوگیری از گسترش این بیماری بسوزانند. از سویی در این اردوگاه‌ها به علت وجود سفره‌های آبی زیرزمینی، امکان دفن اجساد وجود نداشت، زیرا دفن آنها باعث آلوده شدن آب‌های زیرزمینی و رودخانه‌ها و در نتیجه گسترش این بیماری می‌شد.

هانریس هیملر، از فرماندهان پلیس مخفی حکومت نازی‌ها، چند هفته قبل از پایان جنگ جهانی دوم در دیدار با نمایندگان کنگره جهانی یهود در این باره اظهار داشت:

«برای جلوگیری از شیوع بیماری‌های واگیردار مانند تیفوس مجبور بودیم شمار قابل توجهی از اجسادی را که به این بیماری مبتلا شده بودند، بسوزانیم، بنابراین به‌ناچار کوره‌های جسدسوزی را ساختیم، زیرا اجساد برای ما به حلقه طناب دار تبدیل شده بودند».(۱۱)

گروه‌های پزشکی در اردوگاه‌ها برای جلوگیری از گسترش بیماری تیفوس، تنها راه چاره را در سوزاندن اجساد اسرایی که بر اثر ابتلا به بیماری تیفوس جان خود را از دست داده بودند و نیز البسه و اشیاء متعلق به آنها، تنها راه و متد علمی تجویز شده و مؤثر در آن زمان بود که می‌توانست از سرایت بیشتر بیماری تیفوس جلوگیری کند.(۱۲)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سید محمد تراهی، تجدید نظر در هولوکاست، روزنامه ابرار، ۱/۱۰/۸۴ شماره ۴۹۳۰، ص ۶ .

۲- Heinrich Himmler

۳ـ مارک وبر، اعتبار از دست رفته هولوکاست، مؤسسه بازنگری تاریخی htt://www.ihr.com

۴- Aurebach

۵ـ لوئیس مارشالکو، فاتحین جهانی (جنایتکاران حقیقی جنگ)، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی (تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، ۱۳۷۷) ص ۱۷۹٫

۶- Robert Faurisson.

۷- روبرو فوریسون، اتاق‌های گاز در جنگ جهانی دوم واقعیت یا افسانه؟ ترجمه سیدابوالفرید ضیاءالدینی (تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، ۱۳۸۱) ص ۱۷۹٫

۸ـ همان، ص ۱۳۸٫

۹ـ نگاه کنید به همان، صص۷۶-۸۰٫

۱۰ـ لوئیس مارشالکو، پیشین، ص۱۸۰٫

۱۱ـ سیدمحمد تراهی، تجدیدنظر در هولوکاست، روزنامه ابرار، ۱/۱۰/۸۴ شماره ۴۹۳۰، ص ۶٫

۱۲ـ زین‌العابدین صدیق (ابومحی‌الدین)، افسانه قتل عام یهود در جنگ جهانی دوم و تبلیغات جهانی صهیونیسم، (تهران: نشر هلال، ۱۳۷۲)، ص ۲۴٫

 

 

سوتیتر:

 

دکتر روبر فوریسون متخصص و کارشناس عالی‌رتبه فرانسویِ بررسی، ارزیابی و شناخت اسناد و مدارک تاریخی، پس از ده‌ها سال مطالعه و تحقیق روی اسناد جنگ جهانی دوم به این واقعیت دست یافت که مسئله «اتاق‌های گاز» و قتل‌عام یهودی‌ها (هولوکاست) دروغ و افسانه‌‌ای است که از سوی بعضی از مجامع و سازمان‌های یهودی و کانون‌های صهیونیستی با اغراض کاملاً سیاسی و بلکه اقتصادی ساخته و پرداخته شده است.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

حمله غرب و ضرورت آگاهی

حسین رویوران

هنگامی که موج بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه آغاز شد و مردم برای رسیدن به آزادی و کرامت انسانی، نه تنها در مقابل رژیم‌های استبدادی  که در مقابل حامیان غربی آنان نیز قد علم کردند. تضاد جوامع منطقه با غرب و سیاست‌های سلطه‌طلبانه آنها عملاً نوعی وحدت داخلی را در میان مردم منطقه به وجود آورد و منافع نامشروع و گسترده غرب را تهدید کرد. این جهت‌گیری به علت تأثیرپذیری موج بیداری اسلامی از مقاومت ضدصهیونیستی در لبنان و فلسطین شکل گرفت و در میان مسلمانان، به‌ویژه در جریان‌های سیاسی اصیل و اسلامی نهادینه شد.

غرب در آغاز با پیشنهاد گفت‌وگو میان امریکا و جریان اخوان‌المسلمین کوشید این جهت‌گیری را به انحراف بکشاند، اما به‌رغم رخنه افراد خودباخته و طرفدار رابطه با امریکا در میان جریانات اسلامی، غرب نهایتاً نتوانست این جریان‌ها را به آشتی با خود وادار کند. حمله مردم مصر به سفارت اسرائیل در قاهره، ۱۶ بار انفجار لوله گاز مصر به اسرائیل که درنهایت دولت مصر را به قطع صادرات گاز به اسرائیل واداشت و حملات پی‌درپی مجاهدان مصری از شبه‌ جزیره سینا به شهرهای جنوبی فلسطین اشغالی و ده‌ها شاخص دیگر، حمله به کنسولگری امریکا در بن‌غازی در لیبی و کشتن سفیر و دو دیپلمات امریکا و نیز تظاهرات گسترده ضدامریکایی در تونس، فراگیری این گرایش جدید در حوزه بیداری اسلامی را کاملاً نمایان می‌سازد.

غرب که در برابر موج بیداری اسلامی و جهت‌گیری‌های آن به اعتراف اکثر مسئولان آن غافلگیر شده بود، در یک برنامه‌ریزی سریع با بهره‌برداری از حوادث مهندسی‌شده سوریه و نفاق‌افکنی در میان رهبران قیام‌ها، تلاش کرد تا با کمک برخی از هم‌پیمانان سرسپرده منطقه تضادهایی را در منطقه ایجاد کند و آنها را جایگزین جریانات مخالف نظام سلطه غربی در منطقه  سازد. در این برنامه، غربی‌ها بر محور اختلافات  مذهبی‌ـ دینی و تضاد میان اسلام‌گرایان و ملی‌گرایان تکیه کردند و با کمک رسانه‌هایی که دراختیار دارند، به گسترش و تقویت این تضادها پرداختند.

ایجاد اختلاف میان شیعه و سنی و قطب‌بندی مذهبی در سراسر منطقه و درگیری دینی میان مسلمانان و مسیحیان قبطی و شکاف عمیق سیاسی میان اسلام‌گرایان اخوان‌المسلمین با احزاب ملی در مصر، تونس و لیبی پس از سقوط دیکتاتورها یکی از مهم‌ترین نتایج این برنامه‌ریزی غرب به شمار می‌آید.

متأسفانه در این فرایند، بخش وسیعی از احزاب سلفی سنی بدون درک توطئه دشمن وارد این بازی شدند و رسانه‌های وابسته، با وارونه‌سازی حوادث سوریه، راحت‌تر زمینه اجرای این توطئه را فراهم ساختند.

ترور شیعیان و بمب‌گذاری در پاکستان، افغانستان، عراق و سوریه آغاز شد و ادامه یافت. متاسفانه برخی از افراد ساده‌لوح و ناآگاه، بی آن که بدانند در این نوع اقدامات عملاً سرباز بی‌جیره و مواجب امریکا و اسرائیل‌اند، با انگیزه‌های مذهبی دست به چنین اعمالی می‌زنند. در این فرایند، جوامع شیعی در همه این کشورها با به کارگیری عقلانیت دینی خود تا کنون وارد این بازی نشده و با خودداری از دست‌زدن به انتقام و اقدام متقابل نشان داده‌اند تا چه حد آگاه و پایبند به اصول دینی خود هستند.

غرب در این اقدام خود نه تنها در پی انحراف اهداف جنبش‌های بیداری اسلامی است، بلکه تلاش می‌کند هم‌پیمانان خود را به قدرت بازگرداند. غرب از تجربه‌های تاریخی خود بهره می‌گیرد و اکنون آن را در خاورمیانه به اجرا درآورده و منتظر به بار نشستن برنامه‌های خود است.

اروپا در قرون وسطی به علت ظلم کلیسای کاتولیک دچار تحولاتی شد که به بروز جنبش‌های اعتراض دینی (پروتستان‌ها) انجامید. درگیری میان هواداران کلیسا و معترضان به کلیسا چند دهه به درازا کشید و سرانجام نوعی سرخوردگی و ناامیدی در میان مردم پدید آمد و آنان با کنار گذاشتن دو جریان متعارض دینی، قدرت را به سکولارها و جریان‌های غیردینی سپردند.

غرب در حال حاضر با ایجاد فتنه مذهبی میان شیعیان و سنی‌ها می‌کوشد خشونت دینی را تولید و مردم را از هرگونه مقوله دینی دلسرد و ناامید کند و از این طریق زمینه بازگشت غرب‌زدگان را تحت عنوان دموکراسی به قدرت برساند.

امروزه تلاش غرب برای ارائه تفکر دینی به عنوان عنصر ناامنی و خشونت، کل تفکر اسلامی را تهدید می‌کند و در این فرایند تفاوتی میان تفکر شیعی و سنی وجود ندارد، به همین علت امروزه علمای شیعه و سنی مکلف‌اند در مقابل این توطئه عظیم که اسلام سیاسی و حکومت اسلامی را تهدید می‌کند، علم توحیدی خود را برافرازند و با تولی با مؤمنان و تبری از دشمنان، جهت‌گیری‌های صحیح را به مردم نشان دهند.

در گام نخست وظیفه همگانی علما، روشنفکران و نخبگان دینی است که از گسترش این توطئه‌ها  جلوگیری کنند. در حال حاضر غرب می‌کوشد این فتنه را از سوریه به عراق و لبنان صادر کند و تا کنون عوامل بسیاری را برای اجرای این فتنه بسیج کرده است. تلاش برای دور ساختن فتنه از دو کشور عراق و لبنان اولویت نخست است و اگر با کمک افراد خیر، دیندار و مستقل این گام تحقق یابد،  زمینه محاصره فتنه در سوریه فراهم خواهد شد.

دیپلماسی عمومی و رسمی هر دو کشور در دور کردن منطقه از دودستگی و ناامنی ضروری است. آگاه‌سازی در همه سطوح باید صورت گیرد تا منطقه استقلال خود را حفظ کند و به دامان وابستگی و سلطه‌پذیری بازنگردد.

 

 

سوتیتر:

 

جوامع شیعی در کشورهای منطقه با به کارگیری عقلانیت دینی خود تا کنون وارد بازی تفرقه‌افکنی دینی مذهبی غرب نشده و با خودداری از دست‌زدن به انتقام و اقدام متقابل نشان داده‌اند تا چه حد آگاه و پایبند به اصول دینی خود هستند.

30نوامبر/16

مسئولیت‌پذیری در وجوه گوناگون زندگی

بررسی مسئولیت‌پذیری والدین و فرزندان نسبت به هم، مسئولیت در برابر خویشاوندان و همسایگان، طبیعت و دین از دیدگاه قرآن و روایات

  دکتر مرضیه مختاری‌پور

مسئولیت والدین در برابر فرزندان

فرزند نعمتی است که خداوند متعال به والدین عطا می‌کند. در روایت‌های معصومان «ع» از فرزند به برکت، گلی از گل‌های بهشت و جگرگوشه مؤمن تعبیر شده است. از حسن بصری نقل شده است که: «فرزند چیزی است که اگر زنده بماند، رنجورم می‌کند و چون بمیرد، مرگش بی‌تاب و ناتوانم می‌سازد.» چون این سخن به گوش امام سجاد«ع» رسید، فرمود: «به خدا قسم دروغ است. فرزند بهترین نعمت است. اگر بماند، دعایی است حاضر، یعنی دعایش در حق والدین مستجاب است و چون بمیرد، شفاعت کننده‌ای است که انسان او را پیشاپیش می‌فرستد».

پس والدین باید شکر این نعمت را به جای آورند، یعنی مسئولیت‌هایی را که  در برابر فرزندان دارند، انجام دهند.(۱)

۱ـ مراقبت‌های اولیه والدین از فرزندان

پیشوایان معصوم ما برای داشتن فرزند خوب ابتدا بر گزینش همسر شایسته تأکید کرده‌اند. رسول اکرم«ص» فرمودند: «أُنْظُرْ فی‌ای شَیءٍ تَضَعُ وَلَدَکَ فَاِنَّ الْعِرْقَ دَسّاسٌّ : ببین نطفه خود را در چه محلی قرار می‌دهی، زیرا رگ و ریشه خانوادگی بر فرزندان اثر می‌گذارد».

امام علی«ع» آن چنان به این مهم توجه داشت که به برادرش عقیل سفارش کرد زنی شجاع و نیرومند برایش انتخاب کند تا از او فرزندانی شجاع به دنیا آید.(۲)

 

۲ـ تربیت صحیح اسلامی

مسئولیت اساسی والدین در برابر فرزندان، تربیت صحیح است. این مسئولیت به اندازه‌ای اهمیت دارد که پیامبر اکرم«ص» ‌فرمودند: «لَأِنْ یُؤدِّبُ اَحَدُکم وَلدَه خیرٌ لَه مِنْ أن یَتَصدَّقَ بِنِصْفِ صالحِ کلِّ یَوْم : اگر هر یک از شما به تربیت فرزند خود بپردازد، برای او نیکوتر از آن است که هر روز نیمی از درآمد خود را در راه خدا صدقه بدهد».

 بنا به فرمایش پیامبر گرامی «ص»: «ما وَرَّثَ والِدٌ ولَدَهُ أَفْضَلَ مِنْ أدَبٍ : هیچ میراثی از ادب و تربیت صحیح برای فرزند بهتر نیست».(۳)

 

۳ـ تغذیه حلال و مناسب

والدین باید بکوشند از همان دوران شیرخوارگی، کودک را با غذای حلال پرورش دهند. همه تأکیدهایی که در باره انتخاب دایه شده، به خاطر تأثیر شیر بر تربیت است. امام صادق«ع» از حضرت علی«ع» روایت می‌کنند: «تَخَیَّرُ و الِلْرِّضاعِ کَما تَتَخَیَّرُونَ لِلنّکاح فَاِنَّ الرِّضاعَ یُغَیِّرُ الطِّباعَ؛ د همچنان که در انتخاب همسر دقت می‌کنید، در امر دایه و شیردادن کودک دقت و بهترین و سالم‌ترین افراد را انتخاب کنید، زیرا شیر دادن طبیعت کودک را تغییر می‌دهد».(۴)

 

۴ـ انتخاب نام نیک

نام‌های زیبا و با معنا و محتوای اسلامی نشان‌دهنده شخصیت خانوادگی هر فرد است. ابن‌عباس از پیامبر خدا«ص» نقل می‌کند که فرمودند: «حَقُّ الوَلَدِ عَلَی الْوالِدِ أَنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ یُحَسِّنَ أَدَبَهُ: حق فرزند بر  پدر آن است که نام خوبی بر او بگذارد و به بهترین شکل تربیتش کند».

امیرالمؤمنین علی«ع» از رسول گرامی اسلام«ص» روایت می‌کنند: «اولین هدیه‌ای که هر یک از شما به فرزندش می‌بخشد، نام خوب است، پس بهترین نام را برای فرزند خود انتخاب کنید».(۵)

 

۵ـ سواد و ادب‌آموزی

مسئولیت دیگر والدین سوادآموزی به فرزندان است. امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «مُرّوا اولادَکم بطلب العلم: فرزندان‌تان را به فراگیری دانش برانگیزید».

همچنین در همین زمینه امام صادق«ع» می‌فرمایند: «لقمان فرزندش را این گونه پند می‌داد که فرزندم! در روزها و شب‌ها و ساعت‌هایت سهمی را برای آموختن علم قرار ده، زیرا هیچ از دست داده‌ای همانند از دست رفتن علم و دانش نیست».

در روایتی زیبا از پیامبر اکرم اسلام«ص» نیز آمده است: «از حقوقی که فرزند بر  پدر دارد، سه چیز است: نام نیکی برای او انتخاب کند، به او خواندن و نوشتن یاد دهد و چون به سن بلوغ رسید، همسری برایش برگزیند».(۶)

همچنین پدر و مادر مؤمن در قبال ادب‌آموزی فرزندانشان، از جمله حسن رفتار با مردم، صداقت، حفظ حرمت و خودداری از بدگویی از دیگران مسئولند. بخشی از آداب، تربیت بدنی است. حضرت علی«ع» در نامۀ خود به امام مجتبی«ع» می‌فرمایند: «اِنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَالاَرضِ الخالِیهِ مااُلقِیَ فیها مِن شَیءٍ قَبَلَتهُ فَبادَرتُکَ بِالاَدَبِ قَبلَ أن یَقسُوَا قَلبُکَ وَ یَشتَغِلُ لُبُّکَ لتستقبل بجد رایک من الامر ماقدکفاک اهل التجارب بغیته و تجربته: دل جوان چونان کشتگاهی تهی است که هر دانه‌ای که در آن فرو ریزد، پذیرنده آن است، پس زان پیش‌تر که دلت به سختی روی نهد وجایگاه اندیشه‌ات در دام اوفتد، تو را ادب آموختم تا به عزمی استوار، پذیرای اموری شوی که پیش از تو به مشقت تجربت آموخته‌اند».(۷)

 

مسئولیت فرزندان در برابر والدین

یکی از حقوق اساسی والدین، احترام به آنهاست. قرآن کریم به این امر اهمیت بسیاری داده و فرموده است: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْولِدَیْنِ إِحْسانًا إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریمًا * وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرًا : و خدای تو حکم فرموده که جز او هیچ‌کس را نپرستی و در باره پدرو مادر نیکویی کنی و چنان که هر دو یا یک از آنها پیر و سالخورده شوند که موجب رنج و زحمت تو باشند، زنهار کلمه‌ای که رنجیده خاطر شوند مگویی و کمترین آزاری به آنها مرسانی و با ایشان به اکرام و احترام سخن گویی و همیشه پر و بال تواضع و تکریم را با کمال مهربانی نزدشان بگسترانی و بگوئی پروردگارا! همان گونه که پدر و مادرم مرا از کودکی به مهربانی بپروردند، تو در حق آنها رحمت و مهربانی فرما.»(۸)

در این آیه شریفه نکته‌های عمیق و آموزنده‌ای وجود دارند که با نگاه دقیق به آنها، حقوق والدین و منزلت آنان به خوبی آشکار می‌شود:

۱ـ احترام و احسان به پدر و مادر را در کنار پرستش خداوند ذکر فرموده و این نشان‌دهنده اهمیت زیاد موضوع است.

۲ـ به هیچ روی نباید والدین را اذیت کرد و سخنان آزاردهنده‌ای به آنان گفت.

۳ـ هنگامی که سالخورده شدند و حوصله، توقع، روش و منش و دیگر خصوصیات اخلاقی آنان با شما سازگاری نداشت، نباید بی‌تاب و عصبی و کم‌حوصله شوید و حتی در این هنگام هم نباید به آنان «اف» بگویید.

۴ـ در حضور والدین کمال تواضع را داشته باشید. تعبیر قرآن در این آیه این است که در برابر آنان «خفض جناح» کنید. اگر شما پرنده‌ای را دنبال کنید، این پرنده تا آنجا که می‌تواند بال می‌زند و فرار می‌کند و هرگاه نتوانست، بر زمین می‌نشیند، ولی اگر باز هم نتوانست برود، بال‌هایش را پهن می‌کند و تسلیم می‌شود. این حالت را «خفض جناح» می‌گویند، یعنی بال‌ها را به نشانه التماس پهن کردن و تسلیم شدن.

۵ـ در حق والدین دعا و برای آنان طلب رحمت کردن.(۹)

 

مسئولیت  انسان در برابر خویشاوندان

از رفت و آمد بین خویشاوندان در دین اسلام  به صله رحم یاد شده است. حضرت علی«ع» این مطلب را با سخن زیبا و تشبیه جالبی بیان فرموده‌اند: «خویشاوندان خود را اکرام کن، زیرا آنان برای تو به منزله بال‌هایی هستند که به کمک آنان قادر به پرواز می‌شوی، مأوایی هستند که به سوی آنان باز می‌گردی. آنان دستان تواند که به وسیله آنها به هدف و مطلوب خود می‌رسی، دست‌هایی که انسان را به هدف می‌رسانند و آرزوهایش را به بار می‌نشانند، همان خویشاوندان و آشنایان او هستند؛ بنابراین آدمی باید این ارتباط خویشی را هر چه بیشتر حفظ کند و قوت بخشد و عاقلانه نیست که انسان این دست‌های ارزشمند و پرتوان خود را با بریدن از خویشاوندان قطع کند».

رسول گرامی اسلام«ص» فرموده‌اند: «اگر آدمی برای ایجاد ارتباط با یک خویشاوند، نیازمند پیمودن یک سال راه باشد، زیبنده است»، بنابراین صله رحم از حقوق ویژه و متقابل انسان‌هاست و حتی اگر یکی از خویشاوندان به وظیفه خود عمل نکرد و پیوند خویشاوندی را قطع کرد، باز هم طرف مقابل مجاز به مقابله به مثل نیست، بلکه برای پیوند خویشاوندی با این‌گونه افراد تأکید بیشتری شده است.

امام سجاد«ع» این عمل را هم‌سنگ جهاد می‌شمارند و می‌فرمایند: «هیچ گامی نزد خدای متعال محبوب‌تر از دو گام نیست: یکی گامی که مؤمن با آن در راه خدا صف جنگ می‌بندد و دیگری گامی که برای پیوند با خویشاوندی که قطع رحم کرده است، برداشته می‌شود.»(۱۰)

 

مسئولیت انسان در برابر همسایگان

یکی از مسئولیت‌های اجتماعی انسان مسلمان چگونگی رفتار او با همسایگان است. پیامبر گرامی اسلام«ص» حد همسایگی را چهل خانه از چهار طرف خانه انسان تعیین کرده است. در حدیث دیگری پیامبر اسلام«ص» همسایگان را به سه گروه تقسیم می‌کند:

۱ـ همسایه‌ای که صاحب سه حق است: حق همسایگی، حق خویشاوندی و حق مسلمانی.

۲ـ همسایه‌ای که صاحب دو حق است: حق همسایگی و حق مسلمانی.

۳ـ همسایه‌ای که یک حق بیشتر ندارد و آن همسایه، فرد مشرک و غیرمسلمان است، ولی در همسایگی مسلمانان زندگی می‌کند. دقت به کار رفته در این تقسیم‌بندی، بیان‌کننده گستردگی و اهمیت تعهد ما در قبال همسایگان است، به اندازه‌ای که حتی اگر مُشرکی در همسایگی خانه ما سکونت داشته باشد، بر حسن معاشرت بر او نیز تأکید شده است.

امام سجاد«ع» در باره لزوم رعایت حقوق همسایه می‌فرمایند: «حق همسایه آن است که اگر از تو کمک طلبد، به یاری‌اش بشتابی؛ اگر از تو وام خواهد، به او وام دهی؛ چون تهیدست گردد، دستگیری‌اش کنی؛ چون بیمار شود، به عیادتش روی؛ هنگامی که خیری به او روی آورد، او را تهنیت و مبارک‌باد گویی؛ چون گرفتاری به او روی آورد، دلداری‌اش دهی و چون بمیرد، جنازه‌اش را مشایعت کنی. ساختمان خانه‌ات را بلندتر از ساختمان خانه‌اش نبری، مگر با اجازه او. بوی غذایت موجب آزار و اذیت او نشود، مگر اینکه او را از آن غذا سهمی دهی. چون میوه‌ای خریدی، بخشی از آن را به او هدیه کن و اگر این کار را نمی‌کنی، آن میوه را پنهانی به خانه‌ات ببر. فرزندت میوه را به دست نگیرد و به کوچه نرود، مبادا کودکان همسایه از حسرت آن رنج برند».(۱۱)

 

مسئولیت انسان در برابر همکیشان و همنوعان

رسیدگی به امور مسلمانان و کوشش برای رفع نیاز‌های آنان، وظیفه هر فرد مسلمانی است. از امام صادق«ع» در این زمینه نقل است: «هر کسی که به امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد، مسلمان نیست».(۱۲) امام موسی کاظم«ع» در این زمینه می‌فرمایند: «زندگی مردم روی زمین  مادامی که یکدیگر را دوست بدارند، ادای امانت کنند و بر وفق عدالت عمل کنند، همواره آمیخته با رحمت و عطوفت خواهد بود».

از فرازهای درخشان عهدنامه مالک اشتر که از زبان مولا علی«ع» بیان شده، این عبارت است: «مبادا نسبت به مردم  چونان حیوان درنده‌ای باشی که خوردن‌شان را غنیمت شماری، زیرا آنان دو دسته‌اند: یا به دین با تو برادرند و یا به آفرینش با تو برابرند».(۱۳)  حضرت علی«ع» در این کلام در واقع حس مسئولیت مالک اشتر و همه انسان‌ها را از دایره مسلمانان فراتر برده و بر همگان تعمیم داده‌اند. مسلمان هرجای این دنیا که باشد، نمی‌تواند درد و رنج دیگران را ببیند و آرام و بی‌توجه از کنارشان بگذرد، بلکه می‌کوشد تا غبار اندوه و ناامیدی را از چهره همنوعانش پاک کند و کارها و رفتارش مرهمی برای سختی‌ها و دردهای آنان باشد.(۱۴)

 

مسئولیت انسان در برابر طبیعت

از نگاه آموزه‌های دینی، محافظت از منابع طبیعی از مهم‌ترین مسائل اخلاقی ـ اقتصادی به شمار می‌روند. قرآن کریم در این ‌باره می‌فرماید: «والی مدین اخاهم شعیبا قال یقوم اعبدوا… مالکم من اله غیره قدجاءتکم بینه من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس اشیاءهم وَ لا تُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلحِها ذلکم خیر لکم ان کنتم مومنین : و برای اهل مدین برادر آنها شعیب را فرستادیم  که گفت: ‌ای قوم! خدای را بپرستید که شما را جز او خدایی نیست. اکنون که از جانب پروردگار بر شما برهانی روشن آمد، کم نفروشید و در سنجش کیل و وزن با مردم عدل و درستی پیشه کنید، کم نفروشید و در زمین پس از آنکه قوانین آسمانی به نظم و صلاح‌تان آمد به فساد برنخیزید، این کار برای سعادت شما بسیار بهتر است اگر (به خدا و روز قیامت) ایمان دارید».(۱۵) رسول خدا«ص» در این باره می‌فرمایند: «از زمین محافظت کنید، زیرا زمین اصل و منشأ شماست». در جای دیگر نیز فرمودند: «جز به هنگام ضرورت، درخت را قطع مکنید.» و در حدیثی از ایشان آمده است: «آبیاری درخت همانند سیراب کردن مؤمن است».(۱۶)

 

مسئولیت انسان در برابر دین

برای ایفای مسئولیت انسان در برابر دین، دو تعلیم اساسی تبیین شده‌اند : ۱ـ امر به معروف ۲ـ جهاد.

اگر انسان مشاهده کرد که دین یا تعالیم دینی که به عنوان یک نعمت در اختیار او قرار گرفته‌اند، سرکوب می‌شوند و یا در جامعه به آنها عمل نمی‌شود، از باب امر به معروف و نهی از منکر و با رعایت شرایط و جزئیات آن، مسئول دفاع از آنهاست و اگر به تکلیف خود در برابر حفظ دین و مسائل دینی عمل نکند، در روز قیامت مؤاخذه خواهد شد و اگر به مملکت اسلام حمله شود، انسان موظف است به جهاد و دفاع از کشور اسلامی و دین در برابر این حمله برخیزد.(۱۷)

 

نتیجه‌گیری

انسان موجودی اجتماعی و در طول زندگی، ناگزیر از معاشرت با دیگران است. در همین راستا دین مبین اسلام وظایفی را که افراد نسبت به یکدیگر دارند، یعنی مسئولیت‌های خانوادگی و اجتماعی را تعیین کرده است. برخی از حقوق زن بر مرد عبارتند از: تهیه لوازم زندگی، احترام به زن، گشایش در زندگی و برخی از حقوق مرد بر زن عبارتند از: تمکین، عدم تصرف در اموال شوهر بدون اذن او، آراسته نکردن خویشتن برای غیر شوهر، احترام به شوهر و خوش‌رفتاری با او. برخی از حقوق پدر و مادر بر فرزندان عبارتند از: در غیر معصیت خدا امر و نهی آنان را بپذیرند، با آنها برخورد نیکو داشته باشند، نیاز آنان را قبل از اینکه بیان کنند برآورده سازند، با گفتار کریمانه با آنها سخن گویند و برخی از حقوق فرزند بر پدر و مادرعبارتند از: تربیت دینی، انتخاب نام نیک، حق اکرام، تحسین آداب، تأمین روزی پاک و حلال.

مهم‌ترین حق خویشاوندان، صله رحم است. یکی دیگر از مسئولیت‌های اجتماعی، احترام به حقوق همنوعان است، لذا اگر کسی به جان و مال و ناموس دیگری تجاوز کرد، علاوه بر اینکه در مقابل خداوند مسئول است، مطابق قوانین اجتماعی مجازات خواهد شد.

وفای به پیمان یکی از مسئولیت‌های مهم اجتماعی است، زیرا بدون آن هیچ‌ گونه همکاری اجتماعی میسر نیست و پیمان‌شکنی سبب سلب اعتماد عمومی می‌شود.

همچنین انسان باید هر کسی را در جایی که  مستحق آن است قرار دهد و حق مظلوم را از ظالم بستاند. ما در مقابل فروع دین از قبیل خمس، زکات، جهاد، حج و… که  جنبه اجتماعی دارند، نیز مسئولیم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ به نقل از جوهری، ۱۳۸۵٫

۲ـ همان.

 ۳ـ همان.

۴ـ همان.

۵ـ همان.

۶ـ همان.

۷ـ نهج‌البلاغه، ص ۶۷۳ و  ۶۸۷٫

۸ـ سوره اسراء، آیه  ۲۳ و ۲۴٫

۹ـ به نقل از جوهری، ۱۳۸۵٫

۱۰ـ به نقل از جعفری، ۱۳۸۵٫

۱۱ـ همان.

۱۲ـ همان.

۱۳ـ حرانی، تحف‌العقول، ص ۲۰۸ و ۲۰۹٫

۱۴ـ به نقل از جعفری، ۱۳۸۵٫

۱۵ـ سوره اعراف، آیه ۸۵٫

۱۶ـ همان.

۱۷ـ مکارم‌الاخلاق، طبرسی، ص ۲۵، به نقل از نصیری، ۱۳۸۹٫

 

منابع:

قرآن کریم

الحسنی البیرجندی، ح. (۱۳۷۹٫) غریب الحدیث فی بحارالانوار، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

پیمانی، عبدالرسول. شریعتی، محمد امین و موسوی، محسن(۱۳۸۵). نهج الفصاحه: سخنان و خطبه‌های حضرت رسول اکرم«ص»، اصفهان: خاتم الانبیاء.

جایگاه وظیفه‌شناسی و مسئولیت‌پذیری (۱۳۸۹). مدرسه علمیه نرجس. گرفته شده از سایت www.tebyan-ardebil.ir

جوهری، شکیباسادات. (۱۳۸۵). مسئولیت‌پذیری در خانواده. نشریه طوبی. شماره ۴٫ پایگاه حوزه

جعفری، زینب، (۱۳۸۵). انسان و مسئولیت‌پذیری، نشریه طوبی. شماره۴٫ پایگاه حوزه

حرانی، شیخ ابومحمد (۱۳۸۵). تحف العقول عن آل الرسول«ص»، قم: انتشارات  آل علی.

سیره نبوی و مدیریت و برنامه‌ریزی پیامبر«ص»، ۱۳۸۹٫ گرفته شده از سایت  samansion.blogfa.com

شیخ صدوق، ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه قمی، من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۷۹، ۴۶۸ و ۵۶۱٫

رضی، سیدبهاءالدوله ابونصربن بابویه.(۱۳۸۴)، نهج‌البلاغه شامل کلیات نهج‌البلاغه علی ابن ابی طالب«ع» (خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار)، ترجمه مهدی شریعتی، تهران: دادیار.

مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱، ص ۱۷۷: ج ۵، ص ۱۵۳ و ۲۸۵ ؛ ج ۷۰، ص ۲۰۵؛ و ج ۱۰۳، صص ۲۴۱ و ۳۲۳٫

محمدی ری‌شهری، م.(۱۳۷۷). میزان الحکمه همراه با ترجمه فارسی. (ترجمه: حمیدرضا شیخی)، قم: دارالحدیث.

نصیری، منصور. (۱۳۸۹). مؤلفه‌هایی از اخلاق اجتماعی پیامبر اکرم«ص». نشریه پایگاه نور، شماره ۸٫ راسخون
وظیفه‌شناسی و مسئولیت‌پذیری در قرآن و سنت (۱۳۸۷). گرفته شده از سایت www.dostan.net.

 

 

سوتیتر:

 

امام سجاد«ع»  فرمودند: «به خدا قسم دروغ است. فرزند بهترین نعمت است. اگر بماند، دعایی است حاضر، یعنی دعایش در حق والدین مستجاب است و چون بمیرد، شفاعت کننده‌ای است که انسان او را پیشاپیش می‌فرستد». پس والدین باید شکر این نعمت را به جای آورند، یعنی مسئولیت‌هایی را که  در برابر فرزندان دارند، انجام دهند..

30نوامبر/16

از سیاست تا دیانت

محمدصالح

خارج از محدوده

بر همگان واضح و مبرهن است که یک حکومت دینی مشخصاتی دارد و بارزترین مشخصه تسلط یک نظام اسلامی بر جامعه، اجرای احکام الهی و احترام به شریعت در آن جامعه است! یعنی اگر در یک جایی به شریعت بی‌حرمتی شود (آن هم به‌کرات) و یا احکام الهی اجرا نشوند (آن هم به‌مرّات) می‌توان نتیجه گرفت که آنجا در سیطره حکومت اسلامی قرار ندارد!

بر این اساس مناطقی که به نظر می‌رسد از حوزه استحفاظی نظام جمهوری اسلامی خارجند و احکام و قواعد نظام اسلامی بر آنها بار نمی‌شوند عبارتند از:

۱ـ فرودگاه بین‌المللی مسمی به امام خمینی:

این فرودگاه که معلوم نیست چرا به نام حضرت امام نامگذاری شده (چون وجه تسمیه آن مشخص نیست و نسبتی هم با اسم خود ندارد!) از جمله مناطقی است که افراد (اعم از ذکور یا اناث، ایرانی، فرنگی، اجنبی و غیره) در آن هر جور که بخواهند می‌گردند، رفتار می‌کنند، لباس می‌پوشند (و یا نمی‌پوشند!) و به احدی هم جوابگو نیستند! فروشگاه‌های آن تصاویر قدی و متری زنان مکشوفه و اجنبیه را در آن با افتخار تمام به نمایش می‌گذارند و اصولاً آزادی در آن بیداد می‌کند!

۲ـ منطقه آزاد کیش و قشم و… :

این مناطق همان‌ گونه که از اسم‌شان پیداست «آزادند» و بندگی در آن جایی ندارد! روش حاکم بر این مناطق «هر کی به هر کی» نام دارد. در این مناطق نسوان آزادند که شلوارک بپوشند یا جوراب شلواری و یا …! مانتو بپوشند یا نپوشند! دکمه‌اش را ببندند یا نبندند، روسری سر کنند یا نکنند، در اماکن عمومی شوخی‌های رکیک جنسی و خنده‌های مستانه و رفتارهای شنیع انجام دهند، (و البته اصل بر این است که انجام بدهند! در غیر این صورت نه تنها تحویل گرفته نمی‌شوند، بلکه ممکن است به جرم متانت و عفت حال‌شان هم گرفته شود!)

بساط ساز و آواز و بزن و بکوب (و حتی رقص!) با مجوزهای قانونی در این مناطق برپاست، آن هم از ساعت ۱۲ شب تا بوق صبح! و البته شرکت در این جلسات هم برای عموم آزاد است به شرط خرید بلیط!

موارد فراوانی هم از حضور نسوان به صورت دلبخواه در هر قسمت از ساحل و شنای در دریا هم در این جزایر مشاهده و گزارش شده و به حد تواتر رسیده است!

۳ـ سواحل شمال:

اکثر این سواحل هم در محدوده «رفع القلم» قرار دارند، فلذا در زمره مناطق تحت سیطره و حاکمیت جمهوری اسلامی محسوب نمی‌شوند!‌ در شهرک‌های خصوصی این مناطق هر کاری ـ  از شرب خمر تا پوشیدن لباس‌های نصفه و نیمه از سوی بانوان و اختلاط و هم‌آغوشی و فسق و فجور ـ به هر شکلی و با هر کیفیتی آن هم به شکل علنی و در منظر عام قابل‌الاجراست!

مقصود از شهرک خصوصی جایی است که صد یا دویست دستگاه خانه ویلایی در یک مجموعه حصارکشی شده در جوار ساحل قرار دارند و هر کسی با خریدن یکی از این خانه‌ها می‌تواند از قلمرو حاکمیت نظامی اسلامی خارج شود و اختیار نوشیدن و پوشیدن و عیش و طرب خود را خودش به دست بگیرد و… ! البته در سایر نقاط سواحل شمال هم اوضاع دست کمی از شهرک‌های خصوصی ندارد! به هر حال مردم نیاز به تفریح دارند! سختگیری هم حدی دارد و… !

لازم به ذکر است که جاده‌های منتهی به سواحل شمال کشور هم مانند خود سواحل از سیطره حکومت دین خارجند! چون در کنار این جاده‌ها دختر و پسر و زن و مرد می‌توانند به صورت مختلط، آن هم در روز روشن به رقص و بزن و بکوب بپردازند و حتی برای گشتی‌های پلیس دست هم تکان بدهند!

۴ـ پارک چیتگر تهران:

این منطقه هم مثل خیلی دیگر از مناطق مملکت تابع قوانین شریعت نیست. مثلاً سیزده فروردین همین امسال هر کسی که گزارش به پارک چیتگر تهران می‌افتاد مطمئن می‌شد که تنها چیزی که در این پارک اعتباری ندارد احکام الهی است. دختر و پسر، زن و مرد در این پارک چنان به رقص و موسیقی و بی‌حجابی و والیبال و فوتبال مختلط و معاشقه و سبزه گره‌زنی مشغول بودند که بعید است مثل و مانندش را در بلاد کفر پیدا کنید. (از بس که خلایق با امنیت و راحتی و بدون هرگونه مزاحمتی به فسق‌شان مشغول بودند، نه از پلیسی و مأموری و نه از نیروی انتظامی خبری بود و نه از گشت ارشاد! به قول یکی خیال کردیم زمان شاه است، حالش را بردیم!

البته سایر پارک‌های تهران و اکثر شهرستان‌ها هم تا حدود قابل ملاحظه‌ای مثل پارک فوق‌الذکر در حریم رفع‌القلم قرار دارند و ملت حسب انصاف و کرم (به فتح ک و را) شان به ارتکاب افعال دلخواه مشغولند!

۵ـ پیست‌های اسکی شمال تهران:

این اماکن از همان روز اول هم تحت سیطره نظام اسلامی نبودند و لذا الان هم نیستند. باید آنجا باشید و با چشمان خودتان ببینید که چه می‌گویم والا باورتان نمی‌شود! عبارت «ارتکاب اعمال خلاف اخلاق و عفت عمومی در کمال آسایش» مؤدبانه‌ترین توصیف برای وقایعی است که در پیست‌های اسکی شمال تهران (و برخی شهرهای دارای پیست اسکی دیگر) رخ می‌دهند.

به هر حال وقتی جایی زیر پوشش نظام اسلامی و قوانین آن قرار ندارد، دیگر نمی‌توان از مردم رعایت شریعت و فقه و اخلاق را توقع داشت! مردم آزادند و هر چه دلشان بخواهد و بتوانند انجام می‌دهند! نتیجه هم آن می‌شود که در قهوه‌خانه‌های اطراف پیست‌های اسکی، مشروب الکی هم به مشتریان ارائه می‌شود و زن و مرد در بالا و پایین پیست در هم می‌لولند و با هم برف‌بازی و عشق‌ورزی می‌کنند! (آن هم دسته‌جمعی!)

۶ـ البته مناطق بسیار دیگری هم در مملکت وجود دارند که مانند موارد فوق‌الذکر خارج از حوزه استحفاظی حکومت اسلامی و احکام شریعت‌اند که معرفی آنها مجال دیگری را می‌طلبد! به وقتش عرض خواهیم کرد.

 

حرام‌فروشی

اگر به بازار و مغازه‌های ماهی‌فروشی در بوشهر و بندرعباس و شیراز و تهران و… سری بزنید حتماً مواردی از فروش حیوانات دریایی حرام‌گوشت مثل خرچنگ، لابستر، هشت‌پا، ماهی مرکب و… را مشاهده خواهید کرد!

اگر به فروشنده بفرمایید که این جانوران حلال نیستند و فروش‌شان اشکال دارد، در بهترین حالت به شما خواهد گفت از جانب حکومت و دولت به آنها چیزی گفته نشده و این یعنی فروش این جانوران بلااشکال است! (البته استدلال این بندگان خدا خیلی هم بی‌راه نیست!)

اگر غیرت دینی شما را وادار کند تا برای مقابله با این حرام‌فروشی و حرام‌خواری با دستگاه‌های مسئول تماس بگیرید، معمولاً چنین پاسخ‌هایی خواهید شنید:

۱ـ پلیس ۱۱۰: چی گفتی؟ حرام؟ مطمئنی؟ در این مورد چیزی به ما ابلاغ نشده! بررسی می‌کنیم! طبق قانون فروش این چیزایی که گفتی جرم نیست! ما کاری نمی‌تونیم انجام بدیم!

۲ـ وزارت بازرگانی (تلفن ۱۲۴): اگر گرانفروشی کرده‌اند با ذکر مشخصات پیغام بگذارید! حرام‌فروشی به ما مربوط نمی‌شود! نمی‌دانم باید به کجا زنگ بزنید.

۳ـ مجامع امور صنفی: وظیفه ما برخورد با فروشندگانی است که جواز کسب ندارند! این موردی که شما می‌فرمایید به ما مربوط نمی‌شود!

۴ـ سازمان تبلیغات اسلامی: صحیح می‌فرمایید، اما این مسئله به ما مربوط نیست! به اداره بازرگانی زنگ بزنید!

۵ـ اداره اطلاعات: …

۶ـ ستاد امر به معروف و نهی از منکر: وظیفه ما انجام امور ستادی است! در این خصوص وظیفه و اختیاری نداریم!

۷ـ اداره بهداشت: اگر این موجودات به صورت غیربهداشتی عرضه شوند با فروشندگان برخورد خواهیم کرد، اما اگر عرضه این جانوران با رعایت مسائل بهداشتی انجام شود از نظر ما اشکالی ندارد!

£ درنهایت شما خسته و فرسوده از این همه تماس به این نکته اساسی می‌رسید که:

«در تنها مملکت و نظام اسلامی جهان که برای تحقق احکام الهی برپا شده و در این راه چندصد هزار شهید و جانباز فدا شده‌اند، هیچ نهاد، اداره یا دستگاهی به خود زحمت دفاع از حلال و حرام را نمی‌دهد! اصلاً جایی برای نظارت بر حلال و حرام بودن کسب و کار وجود ندارد! شما اگر به بسته‌بندی کالایی اعتراض داشته باشی می‌توانی به مؤسسه استاندارد، وزارت صنایع و بازرگانی و یا اداره بهداشت مراجعه کنی و جواب بگیری، اما اگر به فروش حیوانات حرام گوشت آن هم به صورت علنی معترض باشی، باید به خود قاضی‌الحاجات رجوع کنی!»

£ ممکن است این سئوال به ذهنت خطور کند که: «اگر حکومت اسلامی به وظیفه اساسی خود که پیاده کردن احکام الهی است اعتنایی ندارد، پس مشغول چیست و چه می‌کند و چه تفاوتی با سایر نظام‌هایی دارد که وظیفه خود را تأمین مسکن و نان و امنیت مردم می‌دانند؟»

 

 

بایسته‌های انتخاباتی

□ شرط اول در هر انتخاباتی خاصتاً اگر اخیر باشد آن است که قانون، شرع و اخلاق را در آن رعایت نکنی که در غیر اینصورت از خاسران خواهی بود!

□ بدان که قانون و اخلاق برای گفتن ، نوشتن و تجلیل کردن است نه انجام دادن و رعایت کردن! پس همانند گروهی مباش که به قانون و اخلاق پایبندی کردند و کلاهشان از زمان مادها تاکنون پس معرکه افتاده است!

□ شرط ثانی آن است که انتخابات راست نیاید مگر به پول و پول فراهم نگردد الّا به حرام! سپس تا می‌توانی هزینه کن و به حلال و حرام آن کار نداشته باشی! نذری که نمی‌خواهی بدهی که دغدغه حلال و حرامش را داشته باشی! انتخابات است دیگر! بجنب تا از سایرین عقب نیافتی!

□ آگاه باش که سایرین از کدّ یمین و عرق جبین هزینه‌های تبلیغات فراهم نکرده‌اند! پس تو هم مثل بقیه!

□ انتخابات بهار خالی بندی است! اگر در موقع انتخابات خالی نبندی پس کی ببندی؟

□ شرط سوم مبالغه است! افراط را برای انتخابات آفریده‌اند! هر چه می‌خواهی و می‌توانی در مدح نامزد مورد علاقه‌ات بگو و بر فضایل او بیفزا ! اصلاً فضیلت تراش باش و اگر برای نامزدت فضیلت نتراشی پس برای که فضیلت بتراشی؟؟

□ همان اندازه که افراط برای نامزد مورد علاقه‌ات جایز است تفریط در حق رقیب یا رقبای او لازم بل واجب است و گاه از اوجب واجبات است! چنان در حق رقبا تفریط کن که همگان آنها را مجسمه شیطان و یا شیطان مجسم بدانند!

□ هنوز کسی از آن دنیا به دنیای ما باز نگشته است! معلوم هم نیست که از پس امروز فردایی باشد، پس آخرت خودت را فدای دنیای نامزد مورد علاقه‌ات کن! از چیزی هم نترس! همان‌طور که گفتیم هنوز کسی از آن دنیا برنگشته است!

 

 

سهم نمازخانه

اگر به فرودگاه شیراز تشریف ببرید ملاحظه خواهید کرد از مجموع چندهزار متر سالن‌های نوساز فرودگاه مذکور (خصوصاً سالن ترانزیت آن) فقط چند متر به نمازخانه اختصاص داده شده، آن هم در یک گوشه پرت و ناپیدا که به احتمال زیاد مصرف تجاری نداشته است! در حالی که صدها متر از مرغوب‌ترین، روشن‌ترین و دلبازترین بخش‌های سالن مذکور به غذاخوری و قهوه‌خوری و عرق‌خوری (منظور عرقیات گیاهی است!) و امثالهم اختصاص پیدا کرده است.

از این رفتار نتیجه می‌شود که:

۱ـ آیه شریفه «ان مکناهم فی‌الارض اقاموا الصلوه» درخصوص برخی (یا بسیاری) از مسئولان جمهوری اسلامی صادق نیست!

۲ـ بعضی از مسئولان چیزی در باره «اقامه صلاه» نشنیده‌اند!

۳ـ شاید هم شنیده‌اند، اما رابطه‌ای با صلاه و اقامه آن ندارند!

۴ـ شاید هم برایشان اهمیتی ندارد!

۵ـ در پایان به استاندار فارس، نمایندگان این استان در مجلس، مسئول فرودگاه شیراز، مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی فارس و همه کسانی که در حوزه استحفاظی آنها چنین دسته‌گل‌هایی به آب داده می‌شود خسته نباشید عرض می‌کنیم!

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

تغییر جهت سینما

نگاهی به تاریخ سینمای ایران

دکتر عبدالحمید انصاری

در قسمت‌های گذشته، سینمای ایران به‌شکلی اجمالی از آغاز تا مقطع انقلاب اسلامی تحلیل شد. انواع گرایش‌های موجود در آن دوران مورد بررسی قرار گرفت. در آنجا گفته شد که جریان غالب بر سینمای آن زمان ابتذال، عوامیّت و فقدان زیبایی‌شناسی معمول سینما بود؛ هرچند گاهی و بسیار نادر فیلمی به‌اصطلاح روشنفکرانه مانند گاو ارائه می‌شد، اما آن فیلم‌ها هم به‌طور عمده  از آن لحاظ که نکات منفی معمول را فاقد بودند، مورد توجه قرار می‌گرفتندوالّا پیام مثبت و  آموزنده قابل توجهی ارائه نمی‌کردند. از این شماره سینمای دوران پیروزی انقلاب اسلامی را مرور می‌کنیم.

***

‌اکنون بهمن ۱۳۵۷ فرارسیده است و نظامی سر تا پا مسلح، حافظ منافع آمریکا و دست‌نشانده علی‌رغم حمایت بدون استثنای قدرت‌های موجود (حتی چین و شوروی) ساقط شده است. عالم در بهت و حیرت فرو رفته، توده‌های وسیع مردم و صاحبان انقلاب ناگهان خود را وارث حکومتی منحط و ضددین می‌بینند در‌حالی‌که به‌دلیل سرعت حیرت‌انگیز پیروزی، برنامه‌های خود را برای حوزه‌های مختلف تدوین نکرده‌اند و اساساً باورشان نمی‌شود که به این سرعت نظام وابستۀ پهلوی سقوط کرده باشد.

در نتیجه رسیدگی به سینما در آن شرایط اولویت دست‌چندم انقلابیون هم محسوب نمی‌شود، اما فضای انقلاب و سایۀ اسلام به‌گونه‌ای دامن‌گستر است که  هیچ‌کس به خود اجازه نمی‌دهد از جریان کلی و حاکم بر کشور تخطی کند. اساساً دست‌اندرکاران به سینما و مسائل آن اهمیتی نمی‌دهند و دغدغۀ آنان نیست، بلکه بعضی اوقات تصور عده‌ای این بود که وجود سینما چه ضرورتی دارد؟

بنابراین، تعدادی از افرادی که قبل از انقلاب در این حوزه کم‌و‌بیش فعال بودند تا حدودی گرایش‌های غیرمبتذل، ولی البته معمولی داشتند وارد عرصۀ ادارۀ سینما و تلویزیون شدند. عوامل و چهره‌های فاسد و بی‌بند‌و‌بار و بیشتر مشهور خود‌به‌خود حذف شدند و برخی حتی به خارج از کشور رفتند، اما برخی هم ماندند و با تطبیق خود با شرایط انقلاب به فعالیت سینمایی ادامه دادند. عده‌ای نیز برای اعلام بیعت با نظام اسلامی در فیلم‌هایی بازی کردند که فی‌الواقع توبۀ دسته‌جمعی محسوب می‌شد (برای مثال فیلم برزخی‌ها ساختۀ مرحوم ایرج قادری).

در سال ۱۳۵۸ هرچند هنوز نسیم انقلاب در وادی سینما به‌طور کامل وزیدن را آغاز نکرده بود، اما متأثر از فضای کلی اجتماع دست‌اندرکاران ناگزیر بودند قصه‌ها و خروجی‌ها و شخصیت‌ها را لااقل در تعارض با جوّ حاکم قرار ندهند، اما همچنان بازیگران بی‌فرهنگ و فاسد فعال‌اند. آرام‌آرام ابتذال کاهش می‌یابد و هدفمندی اخلاق‌گرایانه خود را نشان می‌دهد.

در آن سال فیلم‌هایی نظیر «مرد خدا» به‌کارگردانی رضا صفایی و «فریاد مجاهد» اثر مهدی معدنیان ساخته شدند که گرچه نام و قصه‌ای متناسب با تحولات روز داشتند، اما فاقد جذابیت‌های دراماتیک سینمایی و عمق اثرگذاری بودند. چندین فیلم دیگر نظیر «پیش تاریخ» به‌کارگردانی حسین فردوست و داوود کنعانی و «لیله‌القدر» به‌کارگردانی محمدعلی نجفی و «شهامت» به‌کارگردانی «لودنز بیکر» و «سقوط ۵۷» به‌کارگردانی باربد طاهری و «حماسۀ قرآن» به‌کارگردانی فرامرز باصری، «برای آزادی» اثر حسین ترابی در ژانر انقلاب اسلامی ساخته شدند که در واقع تمرین فیلم‌سازان برای ساخت فیلم‌هایی راجع‌به مسائل انقلاب اسلامی محسوب می‌شد.

در سال ۱۳۵۹ شیبِ ساخت فیلم‌های سینمایی به‌سمت موضوعات انقلابی و هدفمند و در بعضی موارد مذهبی بیشتر شد. فیلم‌های نظیر «پرواز به‌سوی مینو» اثر تقی کیوان سلحشور، «قیام» به‌کارگردانی رضا صفایی، مضامین تعارض طبقات مرفه و فقیر یا خان و رعیت داشتند که با شعارهای انقلاب اسلامی مبنی‌بر حمایت از مستضعفان هم‌خوانی داشت. نهادهای تازه‌تأسیس نظیر «بنیاد مستضعفان» نیز برای اشاعه فرهنگ اسلامی در آن سال در ساخت فیلم سرمایه‌گذاری کردند. به‌عنوان نمونه فیلم «خونبارش» را به‌کارگردانی امیر قویدل (که چندی قبل درگذشت) به بازار عرضه کردند. داستان فیلم مربوط به سه سربازی است که در ماجرای قتل‌عام ۱۷ شهریور به مردم می‌پیوندند. امیر قویدل فیلم «ترن» را هم در اوایل انقلاب ساخت که مربوط به ارسال اسلحه با قطار برای پادگانی در شهری دور‌افتاده در دوران مبارزات سال ۵۷ بود. فیلم دارای تعلیق و جذابیت‌های سینمایی فراوانی بود که بارها از تلویزیون پخش شود.

فیلم‌هایی نیز ساخته شدند که می‌توان مضمون مبارزه، ولی از نوع هدفمند و انقلابی به آنها داد؛ مانند «از فریاد تا ترور» اثر منصور تهرانی، «زنده باد…» اثر خسرو سینایی، «سرباز اسلام» به‌کارگردانی امان منطقی که همگی تلاش‌هایی روزمره برای تطبیق فیلم و فضای سینما با جوّ انقلاب اسلامی تلقی می‌شدند.

در سال ۱۳۶۰ که شش‌ماه از تجاوز عراق به ایران اسلامی گذشته است، آرام‌آرام فیلم‌هایی با مضمون دفاع و جنگ روانۀ بازار می‌شود. «مرز» نخستین فیلمی است که به‌کارگردانی جمشید حیدری و فیلم‌نامۀ سیروس الوند (که بعدها مجموعه‌ای از فیلم‌های ضعیف، خوب و متوسط را کارگردانی کرد) با بازی سعید راد، داود رشیدی، آهو خردمند، علی ثابت (ایفاگر نقش عبداله‌ بن عباس در سریال امام علی (ع) که چند سال قبل درگذشت و قبل از انقلاب اغلب بازیگر نقش‌های منفی بود) به‌نمایش درآمد. فیلم «اعدامی» به‌کارگردانی محمدباقر خسروی، عملیات تعقیب و گریزهای ساواک را به‌نمایش می‌گذاشت. فیلم «آمریکا نابود است» مستندی است که به جنایات آمریکا در ایران می‌پردازد. فیلم «دست شیطان» به‌کارگردانی حسین زندباف و بازی محمدعلی کشاورز، مرحوم هادی اسلامی و محبوبه بیات ماجرای جاسوسی در تهران را به تصویر می‌کشد. فیلم «رسول پسر ابوالقاسم» به‌کارگردانی داریوش فرهنگ، ماجرای تقابل کارگردان و کارفرمایان را روایت می‌کند و البته مطابق فضای ملتهب آن دوران کارفرمایان را مفت‌خور و ظالم و… به‌تصویر می‌کشد. فیلم «آفتاب‌نشین‌ها» به‌کارگردانی مهدی فخیم‌زاده (که بعدها سریال تنهاترین سردار و ولایت عشق را به‌ترتیب دربارۀ زندگی امام حسن (ع) و امام رضا (ع) ساخت) و تهیه‌کنندگی سیدغلامرضا موسوی با فیلم‌نامۀ فریدون جیرانی و بازی علی ‌نصیریان، محبوبه بیات، بیژن امکانیان عرضه شد که به ماجرای اصلاحات ارضی اوایل دهۀ ۴۰ می‌پرداخت. «فصل خون» ساختۀ حبیب کاوش (که هم‌اکنون رئیس اتحادیه تهیه‌کنندگان سینماست) فعالیت‌های ظالمانه ساواک را ترسیم می‌کرد. «دانه‌های گندم» اثر حسن رفیعی داستان مناسبات ظالمانۀ ارباب و رعیت را به‌تصویر می‌کشد. «طلوع انفجار» اثر پرویز نوری نیز ماجرای مبارزات مردمی و خشونت ساواک و انتقام متقابل را ترسیم می‌کرد. فیلم «برنج خونین» به‌کارگردانی مرحوم امیر قویدل و اسداله نیک‌نژاد نیز قصۀ آسیب‌رسانی آمریکاییان به محصولات کشاورزی ما و حمایت ساواک از آمریکاییان را عرضه می‌کرد. «در محاصره» به‌کارگردانی اکبر صادقی نیز ماجرای یک درجه‌دار کادر ژاندارمری رژیم پهلوی است و گرایش تدریجی خانواده و خودش به مبارزه علیه نظام پهلوی را به‌تصویر می‌کشد. فیلم «عصیان‌گران» اثر جهانگیر جهانگیری نیز به برخوردهای ارباب و رعیتی پرداخته بود. «کرکس‌ها می‌میرند» به‌کارگردانی جمشید حیدری نیز ماجرای مبارزات مردمی و حذف و انزوای عناصر چاپلوس در مسیر مبارزه را نشان می داد. «جست‌وجو» » اثر امیر نادری که به بررسی سرنوشت مفقودشدگان دوران پیروزی انقلاب اسلامی می‌پرداخت در واقع تلاش می‌کرد برای آنان هویتی تعریف کند. «خانۀ آقای حق‌دوست» هم با سرمایۀ صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و کارگردانی محمود سمیعی روانه بازار نمایش شد که پیام اصلی و ارزشمند ایثار و از‌خودگذشتگی را ترویج می‌کرد.

در سال ۱۳۶۱ جمعاً حدود ۱۵ فیلم ساخته شد که بیشترشان متناسب با فرهنگ تازۀ حاکم بر فضای فرهنگی ـ اجتماعی کشور و آغاز جنگ تحمیلی بود. فیلم «جاده» به‌کارگردانی محمدعلی سجادی و سرمایه‌گذاری وزارت ارشاد اسلامی یک ملودرام اجتماعی، «سفیر» به‌کارگردانی فریبرز صالح، داستان قیس بن مسهّر به‌عنوان سفیر امام حسین (ع) و حامل نامۀ ایشان برای سلیمان صرد خزاعی است که به‌وسیلۀ ابن‌زیاد دستگیر می‌شود و به‌شهادت می‌رسد. فیلم با اینکه داستان معروف و شناخته‌شده‌ای دارد، ولی دارای ساختار بسیار محکم، منسجم و جذابیت‌های سینمایی ارزشمندی  بود که مورد استقبال نسبی هم قرار گرفت و پس از اکران عمومی بارها از تلویزیون پخش شد. «مرگ یزدگرد» اثر بهرام بیضایی، ماجرای تاریخی قتل یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی به‌دست آسیابان و همسرش را به‌تصویر می‌کشد که به‌نظر می‌رسد صرفاً ارائۀ یک فیلم سرگرم‌کننده مدنظر سازندگان بوده است. «ابراهیم در گلستان» ساختۀ ایرج امامی با استناد به قصۀ حضرت ابراهیم و مستند به قرآن کریم تولید شده است. «خط قرمز» اثر مسعود کیمیایی که به ماجرای ازدواج یک مأمور ساواک و فراز و فرود شغلی وی می‌پردازد، مانند اغلب فیلم‌های کیمیایی کشش داستانی مد نظر فیلم‌ساز بوده و به‌نظر نمی‌رسد که هدف پیام‌رسانی را در نظر داشته باشد. «اشباح» ساختۀ رضا میرلویی با سرمایۀ صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به‌نمایش درآمد. داستان فیلم به قصۀ دو فرد ساواکی فراری در جنگل‌های دورافتاده برمی‌گردد که قصد دارند پس از پیوستن دوست سومشان از کشور خارج شوند. ماجراهای حضور در جنگل و فضای روانی تحت تعقیب‌بودن، کش‌و‌قوس‌های فراوانی را ایجاد می‌کند که در نهایت به تحول آنان منجر می‌شود. «دادا» ساختۀ مرحوم ایرج قادری با بازی ایرج قادری، فخری خوروش و جمشید مشایخی به مناسبات ظالمانۀ فئودالی و ستم خوانین می‌پردازد که به قیام «دادا» یکی از روستاییان غیور قبیله منجر می‌شود، این فیلم با توجه به جوّ حاکم بر سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی تماشاگران قابل‌توجهی داشت. «یک جنگل» به‌کارگردانی حسن هدایت و سرمایه‌گذاری بنیاد مستضعفان و بازیگران غیرمشهور ساخته شد که قصۀ فیلم به ماجرای دوران قیام میرزا‌کوچک‌خان جنگلی و حواشی آن اختصاص داشت.

لازم به‌یادآوری است که حسن هدایت بعدها مجموعۀ پُربینندۀ «کارآگاه علوی» را ساخت که هر هفته به‌صورت داستانی مستقل بعدازظهر جمعه‌ها از تلویزیون پخش می‌شد و در ردۀ آثار موفق ارزیابی می‌شد. حسن هدایت در سال‌های ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ قسمت دوم «کارآگاه علوی» را برای صدا و سیما ساخت که موفقیت سری نخست را نداشت. از آثار فاخر و قابل اعتنای سال ۱۳۶۱ فیلم «حاجی واشنگتن» اثر مرحوم علی حاتمی است که با سرمایۀ سیمای جمهوری اسلامی ساخته شد. این فیلم که فیلم‌نامۀ آن مطابق معمول آثار حاتمی به‌وسیلۀ خودش نوشته شده بود به‌طرز ماهرانه و هنرمندانه‌ای ماجراهای اعزام اولین سفیر ایران به امریکا را روایت می‌کرد. نقش اصلی را عزت‌اله انتظامی برعهده داشت که به‌خوبی از عهدۀ القای آن برآمده بود. حاتمی در آن فیلم دغدغه‌های همیشگی خود یعنی فرهنگ ایرانی، غرب‌زدگی، خودباختگی در مقابل بیگانگان و نگاه نقادانۀ توأم با انصاف به تمدن غرب و ویژگی‌های مثبت و منفی آن را به‌خوبی ترسیم کرده بود، هر چند فیلم خالی از نقد نیست، اما نسبت به محصولات هم‌زمان خود در جایگاه بسیار بالاتری طبقه‌بندی می‌شود. «یا زهرا» محصول سازمان تبلیغات اسلامی است که به‌کارگردانی جواد شمقدری (رئیس فعلی سازمان سینمایی) به توصیف فداکاری و جانبازی اقشار مختلف در صحنه‌های گوناگون دفاع مقدس می‌پرداخت. «توجیه» با سرمایه‌گذاری حوزۀ اندیشه و هنر اسلامی و کارگردانی منوچهر حقانی‌پرست با فیلم‌نامه‌ای از محسن مخملباف، قصه‌ای مربوط به گروهی مبارزِ مسلح علیه رژیم پهلوی را حکایت می‌کرد. نکتۀ کلیدی فیلم تعارض افکار اعضای گروه است که ایدئولوژی‌های مختلف دارند. «کودک و استثمار» محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با کارگردانی محمدرضا اصلانی است  که نگاهی به وضعیت کودکان و نوجوانان در رابطه با مقولۀ «کار» و «فرهنگ اجتماعی» دارد.

یکی از فیلم‌های معروف سال ۱۳۶۱ فیلم «برزخی‌ها» به‌کارگردانی مرحوم ایرج قادری است که انبوهی از بازیگران بزن‌بهادر قبل از انقلاب را در خود جمع کرده است. فردین، ناصر ملک‌مطیعی، ایرج قادری، محمدعلی کشاورز و توران مهرزاد از جمله بازیگران این فیلم بودند، داستان فیلم هم به سرنوشت عده‌ای از جانیان زندانی می‌پردازد که در بحبوحۀ انقلاب اسلامی پس از فرار از زندان یکی از شهرستان‌ها برای خروج از کشور به‌سوی مرز حرکت می‌کنند، اما هم‌زمان ارتش بعثی تجاوز به خاک ایران اسلامی را آغاز کرده و عبور از مرزها را برای آنان دشوار کرده است. آنان پس از کش‌و‌قوس‌های فراوان و اختلاف نظر جدّی بین افراد دربارۀ خروج از کشور یا مقاومت علیه بیگانه متجاوز، سرانجام متقاعد و هم‌داستان می‌شوند که در کنار ارتش جمهوری اسلامی ایران با دشمن بجنگند. فراریان پس از دلاوری و آسیب فراوان به دشمن بعثی، خود نیز به‌شهادت می‌رسند. برخی از صاحب‌نظران سینمایی فیلم «برزخی‌ها» را توبۀ دست جمعی بازیگران معروف فیلم‌های جاهلی و عوام‌پسند دوران طاغوت و اعلام وفاداری به آرمان‌های انقلاب اسلامی و مردم می‌دانند.فیلم «فرمان» به‌کارگردانی کوپال مشکاه و بازی سعید راد، مرحوم علی ثابت و جمشید آریا (جمشید هاشم‌پور) روابط فئودالی و مناسبات خوانین با انگلیسی‌ها و ظلم آنان نسبت‌به رعیت را روایت می‌کرد. آخرین فیلم سال ۱۳۶۱ فیلم «جانبازان» است که به‌کارگردانی ناصر محمدی روانۀ سالن‌های نمایش شد. داستان فیلم هم به عملیات مشترک دو جوان ارتشی و سپاهی که در کودکی با هم هم‌بازی بوده و در جبهه‌های جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان به‌هم رسیده‌اند برمی‌گردد که با فداکاری‌ به اهداف انقلابی خود نائل می‌شوند.

همان‌طور که ملاحظه می‌شود تمامی ۱۵ فیلم سال ۱۳۶۱ متأثر از فضای ارزشی اخلاقی و دفاعی کشور در جنگ ظالمانۀ رژیم صدام به نیابت از ستمگران عالم است و دیگر از بازیگران لات و زنان رقاصه، کاباره‌ای و خیابانی و کافه‌های قمار و شراب خبری نیست. اغلب آن بازیگران از ایران رفتند و تعدادی که ماندند یا خود را با فضای فرهنگی کشور تطبیق دادند یا برای همیشه از صحنۀ سینمایی حذف شدند.

* در نقل اطلاعات فیلم‌ها از کتاب «فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران» تألیف جمال امید استفاده شده است.

 

 

 

سوتیتر:

 جریان غالب بر سینمای پیش از سال ۱۳۵۷ ابتذال، عوامیّت، فقدان خروجی زیبایی‌شناسی معمول سینما بود؛ هرچند گاهی و بسیار نادر فیلمی به‌اصطلاح روشنفکرانه مانند گاو ارائه شد، اما آن فیلم‌ها هم به‌طور عمده از آن لحاظ که نکات منفی معمول را فاقد بودند، مورد توجه قرار می‌گرفتند

 

 

30نوامبر/16

ماهیت تعارضات مذهبی، در غرب آسیا و شمال افریقا

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ وهابیت و سلفی‌گرایی افراطی پدیده‌هایی نیستند که مقبول فرهنگ لیبرال حاکم بر نظام سرمایه‌داری باشند و در نهایت با این فرهنگ و نظام به تعارض خواهند رسید، اما آمیخته شدن وهابیت و سلفی‌گری افراطی با قدرت و سیاست در شرایط کنونی باعث شده تا تمدن سرمایه‌داری غرب از این دو پدیده (که برخی این دو را یکی می‌پندارند) به عنوان ابزار جهت اعمال سیاست‌ها و اجرای برنامه‌های خود در سطح منطقه و جهان بهره‌برداری کند.

۲ـ تعارض ماهوی اسلام ناب و تمدن سرمایه‌داری غرب از جمله بدیهیات متفق‌الطرفین است (یعنی هر دو طرف معارضه به این تعارض واقف و معترفند). اما در شرایط فعلی غرب ترجیح می‌دهد با ایستادن در کنار وهابیت و سلفی‌گرایی افراطی و با استفاده از امکانات و نیرو و اقتدار برخی نظام‌ها و دولت‌های نزدیک به وهابیت و سلفی‌گرایی افراطی، تعارض خود با اسلام ناب را به شیوه‌ای خشونت‌آمیز فیصله دهد.

۳ـ در دو سال اخیر، سوریه صحنه کاملی از این راهبرد جهان  غرب است. غربی‌ها تمایل دارند از شر القاعده و ملحقات آن (نمادی از وهابیت و سلفی‌گری افراطی) راحت شوند، اما بیش از آن به فکر تضعیف و تخریب محور مقاومت شکل گرفته حول محور اسلام ناب مجسم در انقلاب اسلامی نیز هستند.

عربستان، قطر و ترکیه به عنوان بازوهای اجرایی این طرح، سرمایه‌های مالی و به‌ویژه انسانی وهابیت و سلفی‌گری افراطی را به عرصه نبرد سوریه هدایت می‌کنند و با حمایت از این روند، هم انرژی و امکانات و توجه محور مقاومت و انقلاب اسلامی را دچار فرسایش می‌کنند (در حالی که این توان و امکانات و توجه می‌بایست و می‌توانست در جهت مقابله با رژیم صهیونیستی و سرمایه‌داری به کار گرفته شود) و هم در کنار تعقیب این هدف اصلی، نیروهای متراکم ایجاد شده در جهان اسلام (وهابیون و سلفیون افراطی) را که در آینده‌ای میان‌مدت تعارض خود با تمدن غرب را نشان خواهند داد، به ورطه نابودی می‌کشانند، در حالی که اگر غرب می‌خواست به صورت مستقیم وارد معارضه با روند انقلاب اسلامی یا مقابله با وهابیون و افراطیون سلفی شود متحمل هزینه‌هایی سنگین می‌شد، در عین حال که نتایج درخوری هم به دست نمی‌آورد! (افغانستان، عراق و لبنان عرصه‌هایی‌اند که سرمایه‌داری غرب به صورت مستقیم وارد مقابله با افراطیون وهابی و سلفی و تفکر انقلاب اسلامی شد و علی‌رغم هزینه‌های سنگین مالی و جانی به نتایج موردنظر خود دست پیدا نکرد).

۴ـ همین الگو هم در سایر نقاط جهان اسلام (پاکستان، لیبی، مصر، تونس و…) پیاده شده است. در پاکستان فرسایش توان شیعیان انقلابی به عهده افراطیون وهابی و سلفی نهاده شده و خشونت بی‌حد و حصر از سوی این جماعت برای تحقق دو هدف اعمال می‌شود. نخست تضعیف توانمندی‌های شیعیان انقلابی و دیگر اجبار آنان به نشان دادن واکنش و تبدیل منازعه یکسویه فعلی به منازعه‌ای دوجانبه (مانند الگوی فعلی سوریه).

جنس خشونت‌هایی که افراطیون وهابی ـ سلفی علیه شیعیان در پاکستان اعمال می‌کنند به‌نوعی است که احساسات عمومی شیعیان را جریحه‌دار می‌سازد و روحیه انتقام را در آنها زنده  می‌کند تا افکارعمومی شیعیان، رهبران خود را برای انتقام‌گیری و ورود به فاز مقابله زیر فشار قرار دهند و جنگ داخلی و نبرد دوسویه شکل گیرد.

در بسیاری از نقاط فوق‌الذکر وهابیون و افراطیون سلفی تحت مدیریت مستقیم و غیرمستقیم جهان استکبار به دنبال شعله‌ور ساختن آتش منازعه میان خود و حامیان تفکر انقلاب اسلامی‌اند. در تونس، لیبی و مصر این روند به شکلی محسوس قابل مشاهده است.

۵ـ لازم به ذکر است جنس معارضه افراطیون سلفی ـ وهابی با سرمایه‌داری غرب با جنس مقابله اسلام ناب و نظام استکبار کاملاً متفاوت است. تعارض پدیده وهابیت و سلفی‌گری افراطی با فرهنگ لیبرال غرب تعارضی سطحی است، به این معنا که اموری مانند شرب خمر و بی‌حجابی و امثالهم، اوج تعارض افراطیون سلفی ـ وهابی با تمدن غرب است، حال آنکه تفکر انقلاب اسلامی تعارضی مبنایی و عمیق (از حوزه تفکر تا سطحی‌ترین رویه‌ها) با فرهنگ لیبرال و نظام سرمایه‌داری دارد، اما به هر حال هر دو حوزه (اسلام ناب و سلفی‌گری افراطی) در مواجهه با تمدن غرب در حالت تعارض قرار دارند.

۶ـ در چنین فضایی است که تفکر انقلاب اسلامی برای برهم زدن این طرح (جنگ مذهب علیه مذهب) و سوق دادن همه نیروهای جهان اسلام به سمت و سوی معارضه با نظام سرمایه‌داری و فرهنگ لیبرال غرب، باید طرح وحدت بر مبنای محکمات قرآنی را سرلوحه خود قرار دهد، زیرا با تمسک به نقاط مشترک قرآنی می‌توان بخش اعظم نیروی اسیر در محور وهابیت و سلفی‌گری را به جای معارضه با تفکر انقلاب اسلامی به مواجهه با فرهنگ لیبرال غرب واداشت. آیات مقابله با کفار، آیات مربوط به حلال و حرام‌های اجتماعی و آیات مربوط به عبادات متفق علیه میان فریقین از جمله مبانی محکم قرآنی هستند که باید مورد توجه قرار گیرند.

از سوی دیگر خودداری از دادن بهانه به دست جریان افراطی وهابی ـ سلفی برای ورود به تعارض با تفکر انقلاب اسلامی لایه دیگری است که می‌تواند به بی‌اثر شدن طراحی نظام استکباری غرب در ایجاد جنگ مذهب علیه مذهب منجر شود.

در این راستا فتاوای وحدت‌بخش حضرت امام در باره نحوه عملکرد حجاج بیت‌الله الحرام و فتوای مقام معظم رهبری درخصوص منع اهانت به مقدسات اهل سنت، نمونه‌هایی موفق از تلاش جبهه انقلاب اسلامی در مسیر خودداری از درگیری با افراطیون سلفی ـ وهابی و سوق دادن جهان اسلام به سمت و سوی تعارض با جبهه جهانی استکبار هستند و تداوم این مسیر می‌تواند آینده‌ای روشن برای جهان اسلام و تعارضاتی سخت را برای نظام سرمایه‌داری غرب ایجاد کند.

 

سوتیتر:

 

فتاوای وحدت‌بخش حضرت امام در باره نحوه عملکرد حجاج بیت‌الله الحرام و فتوای مقام معظم رهبری درخصوص منع اهانت به مقدسات اهل سنت، نمونه‌هایی موفق از تلاش جبهه انقلاب اسلامی در مسیر خودداری از درگیری با افراطیون سلفی ـ وهابی و سوق دادن جهان اسلام به سمت و سوی تعارض با جبهه جهانی استکبار هستند.

 

30نوامبر/16

اسلام، آینده قطعی جهان

 

غلامعلی سلیمانی

پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی ایران، اسلام را به وجهه و مشخصه اصلی نظام سیاسی در ایران بعد از انقلاب تبدیل کرد. اسلام از نظر رهبر انقلاب با سه مشخصه، معنویت، عقلانیت و عدالت شناخته شده و با عنایت به این سه مؤلفه از تلقی‌های دیگر از اسلام متمایز می‌شود. «منظور ما از اسلام چیست؟ اسلامِ ما با اسلام متحجر از یک‏ سو و اسلام لیبرال از سوى دیگر، در اصول و مبانى کاملاً متفاوت است. ما هم این را رد مى‏کنیم و هم آن را. اسلام ما اسلامى است متکى به معنویت، عقلانیت و عدالت واین سه شاخص عمده در آن هست».(۱)

در این بین عدالت علاوه بر این اینکه از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام است، مهم‌ترین هدف اسلام نیز محسوب می‌شود. رهبر انقلاب می‌فرمایند: «فورى‏ترین هدف تشکیل نظام اسلامى، استقرار عدالت اجتماعى و قسط اسلامى است. قیام پیامبران خدا و نزول کتاب و میزان الهى براى همین بود که مردم از فشار ظلم و تبعیض و تحمیل نجات یافته، در سایه‏ قسط و عدل زندگى کنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به کمالات انسانى نایل آیند».(۲)

از نظر ایشان «دو نوع اسلام وجود دارد که شاید بعضى از ظواهر این دو، به هم شبیه باشند، اما روح و جهت‏گیرى آنها یکسان نیستند. یکى اسلام حقیقى و قرآنى و ناب محمدى«ص»، یعنى همان اسلامى که پیروان خود را به وضع جدیدى از زندگى دعوت مى‏کند و در خدمت صاحبان قدرت و رؤساى شرق و غرب قرار نمى‏گیرد. دیگرى هم همان اسلامى است که ظواهر و اسم اسلام را دارد، اما به‌آسانى در خدمت امریکا و غرب و شرق قرار مى‏گیرد»(۳).

از نظر رهبر انقلاب در عصر معاصر، جمهوری اسلامی ایران تنها حکومتی است که می‌توان آن را اسلامی دانست و اگر چه قبل از تشکیل نظام اسلامی در ایران، نظام‌هایی با عنوان جمهوری اسلامی در سایر کشورها وجود داشتند، ولی هیچ کدام به استقرار نظام اسلامی در معنای مورد نظر ایشان منجر نشده‌اند. پیش از استقرار جمهوری اسلامی در ایران «دنیا چنین نظامى را نمى‏شناخت و تا آن وقت سابقه نداشت، البته قبل از ما باز هم در دنیا کشورهایى هم در آسیا و هم در آفریقا به نام جمهوری اسلامی بودن و عنوان رسمى آنها جمهورى اسلامى است. شاید کسانى در دنیا و حتى در داخل کشور هم بودند که در اول کار تصور مى‏کردند که این جمهورى اسلامى هم مثل آن دو جمهورى اسلامى است که قبلاً تشکیل شده‌اند  و اسمشان اسلامى است و در عمل هیچ‏ فرقى با کشورهاى غیراسلامى ندارند، نه مجلس و دستگاه قانون‏گذارى آنها موظف  است قوانین را براساس شریعت اسلام وضع کند، نه رؤساى این کشورها موظفند اسلام را ترویج کنند و نه مردم از این دولت‌ها توقع اجراى احکام اسلامى را دارند».(۴)

اما این حکومت‌ها هرگز نتوانستند معرّف نظام اسلامی باشند، زیرا از نظر رهبر انقلاب، «حکومت اسلامى به معناى حکومت مسلمین نیست، بلکه به معناى حکومت اسلام است، والا اگر فقط حکومت مسلمین باشد، حد اکثرش این است که مسلمانى در رأس کار مى‏آید و رفتار شخصى او، رفتار خوبى خواهد بود. احیاناً نمى‏گذارد در ظواهر جامعه هم فسق و فجورى صورت گیرد، اما نظام کشور و اداره زندگى براساس اسلام نخواهد بود».(۵)  رهبر انقلاب اسلام را عنصر اصلی نظام سیاسی و دلایل اهمیت اسلام را متأثر از عوامل زیر می‌دانند:

نخست و مهم‌تر از همه، جامعیت دین اسلام در همه عرصه‌هاست. در این معنا دین اسلام در کلیه شئون زندگی انسان‌ها برنامه و روش و هدف دارد و این مختص تمام ادیان الهی است. «دین اسلام بلکه همه ادیان الهى، سیاست و علم و زندگى و مسائل اجتماعى را در متن خود دارند. نمى‏شود کسى به بخشى از دین معتقد و عامل باشد و به بخشى دیگر نباشد. دین، اداره‏کننده زندگى انسان در همه صحنه‏ها، از جمله صحنه سیاست است».‏(۶)

و این قابلیت فقه اسلامی است که در عرصه‌های مختلف، قوانین مورد نیاز را استخراج می‌کند. «فقه ما اسلوب بسیار متقن و محکمى دارد. آن اسلوب همان چیزى است که به آن فقاهت مى‏گوییم. فقاهت، یک شیوه براى استنباط و درک احکام الهى و اسلامى است. شیوه فهم معارف احکام از کتاب و سنت است. این که چگونه و با چه ابزارى مطلب را بفهمیم، شیوه فقاهت نام دارد. این شیوه، شیوه بسیار رسایى است و این منبع عظیمى که در اختیار ماست، یعنى کتاب و سنت و دستاوردهاى فکرى گذشتگان، مواد اولیه آن است. با این شیوه و در این قالب‌ها مى‏شود تمام نیازهاى بشر را استخراج کرد و در اختیار بشریت گمراه گذاشت. امروز ما خیلى احتیاج داریم که از این شیوه استفاده بهینه کنیم».(۷) بنابراین می‌توان برنامه‌ها، روش‌ها و هدف‌ها را همچون سایر جوانب از اسلام برگرفت. برنامه‏ها متخذ از اسلام ، روش‌ها برخاسته از مقررات اسلامى و هدف‌ها، هدف‌هایى هستند که به وسیله اسلام، براى بشر و جوامع بشرى و آحاد انسان تعریف شده‌اند».(۸)

دوم این که اسلام عامل هویت‌بخشی و وحدت در جامعه و همچنین معرف هویت کشور در سطح بین‌المللی و همچنین عاملی برای همگرایی و هویت‌بخشی بین کشورهای اسلامی است. «عامل وحدت ملت ایران زبان فارسى نیست؛ دین اسلام و همان دینى است که در انقلاب و نظام اسلامى تجسم پیدا کرد.(۹)

از نظر رهبر انقلاب، در سطح بین‌المللی نیز  هویت اسلامی معرف هویت کشور است، «اما هویت جمعى و ملى ملت ایران، نظام اسلامى است که حتى از ملیت ایرانى، کارایى و جذابیت بیشتر و حوزه تأثیرِ وسیع‏ترى دارد. اهمیت این هویت جمعى به این است که هم در مقیاس ایرانى بازده و تأثیر ، هم در مقیاس اسلامى  و هم در مقیاس جهانى مؤثر است، یعنى چیزى که دیگر ملیت‌ها هیچ ‏یک ندارند؛ یک چیز فراملّى است».(۱۰)‏

همچنین اسلام به‌رغم تفاوت‌های زبانی، قومیتی و نژادی کشورهای اسلامی، در سطح بین‌المللی عاملی برای همگرایی آنهاست:

«شما برادران و خواهران از نقاط مختلف دنیا، از میان نظام‌هاى گوناگون با سنت‌هاى متفاوت و آداب و عادات مختلف، اما با دلبستگى واحد یعنى اسلام آمده‌اید».(۱۱)

سوم این که انقلاب ایران نیز ماهیت اسلامی و دینی دارد. ایشان انقلاب اسلامی را انقلابی بر پایه دین خدا توصیف می‌کنند:

«انقلابى بر پایه دین خدا و در امتداد راه پیامبران و مصلحان بزرگ الهى، راهى به درازاى همه تاریخ بشر. ریشه‏ استوار و اندیشه زیربنایى این انقلاب، جهان‏بینى توحیدى اسلام است. این انقلاب متکى به دین بود، به اسلام… انقلاب ما همه‏چیزش، هدف‌ها، اصول و حتى روش‌هاى مبارزاتى و نیز شکل نظام نوین و نوع اداره آن را از اسلام گرفت. این امر، ابعاد شگفت‏آورى به انقلاب مى‏بخشد و تعریف تازه‏اى از پیروزى آن را ارائه مى‏دهد».(۱۲)

اسلامی بودن انقلاب ایران آن را از یک پدیده‌ مادی صرف متمایز می‌سازد و نشان می‌دهد که خواسته‌های غیرمادی می‌توانند منشأ حرکت و کنش سیاسی باشند:

«در اینجا، مسئله خشم مردم به خاطر یک قضیه مادّى نبود؛، بلکه مسئله دین و معنویت و خدا بود و این به سبک دیگرى در زندگى مردم اثر مى‏گذارد و به فعالیت‌هاى آنها شکل مى‏دهد… دین، خصوصیت انقلاب بود و ماند».(۱۳)

چهارم اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور اسلامی می‌بایست معرف خصال و الگوی یک کشور اسلامی موفق در منطقه و جهان باشد:

«امروز پرچم اسلام را جمهورى اسلامى بلند کرده است».(۱۴) «کشور ما امروز در دنیا الگوست. نه فقط براى جمعیت‌ها و یا ملت‌ها، بلکه حتّى براى دولت‌ها ـ آن هم بعضى از دولت‌هاى بزرگ امروز ـ نیز الگوست».(۱۵)

«در حقیقت از نظر ناظران جهانى، قبه الإسلام و عَلَم و مظهر جامعه‏ نمادین اسلام اینجاست. اگر ما ضعیف و بد عمل کنیم و نتوانیم احکام اسلامى و عدالت اجتماعى را استقرار ببخشیم و استعدادها را جوشان سازیم و از آنها استفاده کنیم و نتوانیم اخلاق اسلامى را در جامعه رواج دهیم و روابط انسان‌ها را به صورت مطلوب تنظیم کنیم، قضاوت دنیا این خواهد بود که اسلام نتوانست به وعده‏هاى خود عمل کند. مى‏بینید که این مسئولیت فقط بر عهده‏ ماست و علماى کشورهاى دیگر که با نظام‌هاى متفاوت زندگى مى‏کنند، این احساس را در خود ندارند».(۱۶)

علاوه بر این جمهوری اسلامی ایران به عنوان الگوی یک کشور اسلامی امکانی است برای تمام مسلمانان جهان تا از این ظرفیت به وجود آمده در پیشبرد اهداف اسلامی استفاده کنند:

«امروز با توجه به تشکیل حکومت اسلامى و برافراشته شدن پرچم اسلام چیزى که در طول تاریخ اسلام، بعد از صدرِ اول تا امروز سابقه ندارد، چنین امکانى در اختیار مسلمانان است. امروز ما دیگر حق نداریم در شناخت دشمن اشتباه کنیم. حق نداریم در آگاهى نسبت به جهت و حمله تهاجم دچار اشتباه شویم».(۱۷)

پنجم اینکه این اسلام است که می‌تواند منشأ بیداری و تحول در جهان باشد:

«اگر بخواهیم راز اصلى پیروزى را براى ملت‌هاى اسلامى جستجو و پیدا کنیم، بعد از همه مطالعات تاریخى و جامعه‏شناسى به اینجا مى‏رسیم که ملت‌هاى مسلمان براى نجات خود هیچ راهى جز تمسک به اسلام ندارند. امکان ندارد که هیچ ملت مسلمانى بدون تمسک به اسلام بتواند در این جنگل عظیم مشکلاتى که استکبار درست کرده است راه خود را پیدا و به سلامت عبور کند».(۱۸)

«کسانى مى‏خواستند دنیا و ملت‌ها را بچاپند؛ ولى اسلام و بیدارى اسلامى و حرکت اسلامى را مزاحم خود به حساب مى‏آوردند. حقیقت هم همین است. اسلام و بیدارى اسلامى در مقابل هرگونه سلطه‏گرى ایستاده است و خواهد ایستاد. هر حرکت اسلامى که صادقانه باشد، مسلمانان دنیا را که جمعیت کثیرى هستند به خود جلب خواهد کرد و این براى قدرت‌هاى بزرگ، یک خطر است؛ براى همین است که استکبار جهانى از انقلاب‏هاى دیگر در سایر نقاط عالم به قدر انقلابِ متکى به اسلام واهمه نداشته است».(۱۹)

ششم اینکه اسلام به عنوان یک دین جایگاه والایی برای مردم قائل است و در این تعبیر، اسلام‌گرایی از مردم‌گرایی جدا نیست:

«امروز مردمى‏ترین حکومتى که ما مى‏شناسیم، حکومت جمهورى اسلامى است».(۲۰)

«مسئله‏ اساسى‏اى که بنده بارها بر آن تأکید کرده‏ام این است که اسلام‏گرایى در نظام اسلامى از مردم‏گرایى جدا نیست. مردم‏گرایى در نظام اسلامى، ریشه اسلامى دارد.».(۲۱)

«در منطق اسلام، اداره امور مردم و جامعه با هدایت انوار قرآنى و احکام الهى است. قوانین آسمانى و الهى قرآن براى مردم شأن و ارج معین شده‌اند:

«مردم هستند که انتخاب مى‏کنند و سرنوشت اداره کشور را به دست مى‏گیرند. این مردم‏سالارى، راقی‌ترین نوع مردم‏سالاری‏ای است که امروز دنیا شاهد آن است، زیرا مردم‏سالارى در چهارچوب احکام و هدایت الهى است. انتخاب مردم است، اما انتخابى که با قوانین آسمانى و مبراى از هرگونه نقص و عیب توانسته است جهت و راه صحیحى را دنبال کند».(۲۲)

همچنین اکثریت مردم مسلمانند و اسلام را پذیرفته و به آن عمل کرده و به آن رأی داده‌اند:

«این یک امر طبیعى است. در کشورى که اکثریت قریب به تمام آن مسلمان هستند، آن هم مسلمان مؤمن و معتقد و عامل و در طول زمان، ایمان عمیق خود را به اسلام ثابت کرده‏ و نشان داده‏اند، در چنین کشورى اگر حکومتى مردمى است، پس اسلامى هم هست. مردم اسلام را مى‏خواهند. این از روز اول گفته شد و در طول سال‌هاى متمادى نیز تجربه گردید. امروز هم واضح‌ترین حقیقت در نظام ما این است که آحاد و توده مردم از نظام حاکم بر کشور مى‏خواهند که مسلمان باشد و مسلمانى عمل کند و اسلام را در جامعه تحقق ببخشد. این حکومت و این نظام با این نام در دنیا اعلام شد و تشکیل گردید، مردم هم رأى دادند. رأى را هم همان‏ طور که عرض کردم در حقیقت مردم به اسلام دادند و نام جمهورى اسلامى را حاکى از اسلام دانستند، لذا آرایشان را به نام جمهورى اسلامى در صندوق ریختند.».(۲۳)

نهایتاً اینکه از نظر رهبر انقلاب، آینده از آن اسلام به عنوان دین حق است و وعده الهی نیز بیانگر پیروزی نهایی اسلام است:

«معتقدیم که آینده در اختیار اسلام و متعلق به این دین است».(۲۴)

«آخرین نقطه‏اى که در این زمینه از بینش اسلامى عرض مى‏کنم این است که از نظر اسلام و بینش اسلامى، جریان عالم به سمت حاکمیت حق و به سمت صلاح است».(۲۵)

البته تحقق وعده الهی نیازمند تلاش و کوشش است و در بلندمدت امکان تحقق دارد:

«فرجام جهان البته تحقق آرزوهاى اسلامى است که کار ده سال و بیست سال نیست. تحقق آرزوهاى اسلامى، کار بلندمدت است و باید به‌تدریج انجام بگیرد و همه عوامل دست به دست هم بدهند. معلوم است که آرزوهاى اسلامى در مدت کوتاه تحقق پیدا نمى‏کنند».(۲۶)

 

فهرست منابع

۱ـ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى، در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه و رؤساى نمایندگى‏هاى جمهورى اسلامى ایران در خارج از کشور، ۱۳۸۳ ص ۱۱۱٫

۲ـ مکتوبات، پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره)، ‏۱۳۶۹ ص ۴۰٫

۳ـ بیانات، سخنرانى در دیدار با ائمه‏ جمعه، روحانیون، مسئولان و اقشار مختلف مردم شهرهاى کبودرآهنگ و بهار همدان، هشت‏پر طوالش، سبزوار و مرند، اعضاى ستاد نماز جمعه‏ تهران، فرهنگیان و دانش‏آموزان گلپایگان و دست‏اندرکاران احداث حسینیه امام خمینى(ره)، ۱۳۶۸، ص ۳۵۴٫

۴ـ بیانات در خطبه‏هاى نماز جمعه‏ تهران، سال ‏۱۳۶۹، ص ۲۲٫

۵ـ بیانات در دیدار اعضاى هیئت علمى کنگره‏ امام خمینى(ره)، ‏۱۳۷۸، ص ۱۶۵٫

۶ـ بیانات در خطبه‏هاى نماز جمعه تهران، سال ۱۳۷۴، ص ۴۳٫

۷ـ سخنرانى در اجتماع طلاب و فضلاى حوزه‏ علمیه قم، ۱۳۷۰، ص ۴۸۶٫

۸ـ بیانات در اجتماع باشکوه زائران مرقد مطهر حضرت امام خمینى(ره)، ۱۳۷۶، ص ۵۷٫

۹ـ بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران، ۱۳۷۹، ص ۶۴٫

۱۰ـ بیانات در اجتماع بزرگ مردم اصفهان، ۱۳۸۰، ص ۱۳۳٫

۱۱ـ بیانات در دیدار میهمانان خارجى شرکت‏کننده در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره)، ۱۳۷۱، ص ۳۴٫

۱۲ـ سخنرانى آیت‏الله خامنه‏اى در چهل‏ و دومین مجمع عمومى سازمان ملل، ‏۱۳۶۶، ص ۱٫

۱۳ـ بیانات، خطبه‏هاى نماز جمعه‏ تهران، ۱۳۶۸، ص ۴۷۰٫

۱۴ـ بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید مبعث، ۱۳۷۳، ص ۱۲۱٫

۱۵ـ بیانات در دیدار با رئیس‏جمهور و هیئت وزیران به مناسبت بزرگداشت هفته‏ دولت، ۱۳۷۴، ص ۷۵٫

۱۶ـ سخنرانى در مراسم بیعت مدرسان، فضلا و طلاب حوزه‏ علمیه مشهد، به همراه نماینده‏ ولى فقیه در خراسان و تولیت آستان قدس رضوى، ‏۱۳۶۸، ص ۱۶۵٫

۱۷ـ بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار علما و روحانیان،۱۳۷۱، ص ۶۷٫

۱۸ـ بیانات در دیدار با رهبران گروه‌هاى جهادى افغانستان، به همراه صبغه الله مجددى (رئیس‏جمهور موقت افغانستان) و حجت‌الاسلام و المسلمین ابراهیمى (نماینده‏ رهبرى در امور افغانستان) و جمعى از مسئولان وزارت امور خارجه، ‏۱۳۶۹، ص ۳۰۲٫

۱۹ـ بیانات، سخنرانى در دیدار با فرزندان ممتاز شاهد، جانبازان شهرهاى مشهد و تهران و استان کردستان، جمعى از دانش‏آموزان مدارس تهران و مدرسان مراکز تربیت ‏معلم و گروهى از ورزشکاران و مسئولان سازمان تربیت بدنى کشور، ۱۳۶۹، ص  ۲۱۷٫

۲۰ـ بیانات در دیدار اعضاى ستادهاى نماز جمعه‏ سراسر کشور، ۱۳۸۱، ص ۵۸٫

۲۱ـ بیانات در اجتماع زائران مرقد مطهر امام خمینى(ره)،۱۳۸۰، ص ۵۱٫

۲۲ـ بیانات پس از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى آقاى سید محمد خاتمى، ۱۳۸۰، ص ۸۶٫

۲۳ـ بیانات خطبه‏هاى نماز جمعه‏ تهران، ۱۳۶۹، ص ۲۲٫

۲۴ـ بیانات، سخنرانى در دیدار با گروه‌هاى مختلف مردم و میهمانان خارجى شرکت‏کننده در مراسم دهه‏ فجر و کنفرانس اندیشه اسلامى، ۱۳۶۸، ص ۴۵۸٫

۲۵ـ بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران، ۱۳۷۹، ص ۱۳۳٫

۲۶ـ بیانات سخنرانى در دیدار با جمعى از روحانیون، ائمه جماعات و وعاظ نقاط مختلف کشور در آستانه ماه مبارک رمضان، ۱۳۷۰، ص ۵۵۸٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱-

عدالت علاوه بر این اینکه از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام است، مهم‌ترین هدف اسلام نیز محسوب می‌شود. رهبر انقلاب می‌فرمایند: «فورى‏ترین هدف تشکیل نظام اسلامى، استقرار عدالت اجتماعى و قسط اسلامى است. قیام پیامبران خدا و نزول کتاب و میزان الهى براى همین بود که مردم از فشار ظلم و تبعیض و تحمیل نجات یافته، در سایه‏ قسط و عدل زندگى کنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به کمالات انسانى نایل آیند».

 

۲٫

«فرجام جهان البته تحقق آرزوهاى اسلامى است که کار ده سال و بیست سال نیست. تحقق آرزوهاى اسلامى، کار بلندمدت است و باید به‌تدریج انجام بگیرد و همه عوامل دست به دست هم بدهند. معلوم است که آرزوهاى اسلامى در مدت کوتاه تحقق پیدا نمى‏کنند».

 

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

خورشید جماران

تا که خورشید جماران روى بر آفاق کرد

کاروانى اشک در چشمان ما اطراق کرد

 

هجرت او سینه‏ها را سربه‏سر آتش کشید

رفتن او طاقت دل‌هاى ما را طاق کرد

 

با زبان شعر هرگز قابل تعریف نیست

آنچه داغ جانگزایش با دل عشاق کرد

 

شک باید، در عزاى ماه عالمتاب ریخت

ناله باید، در رثاى صبح بى‏مصداق کرد

 

او به کل کائنات «از نو» وجود تازه داد

او به هر مفهوم ساده رتبه‏اى ارفاق کرد

 

لاله تنها شاخه‏اى گل بود، مثل هرگلى

لاله را داغ دل او شهره آفاق کرد

 

پشت دیوار غریزه خاک مى‏خوردیم ما

او رسید از راه و ما را غرق در اشراق کرد

 

حال باید روح او را در کدامین فصل جست

عطر او را از کدامین باغ استنشاق کرد

«غلامرضا پروینى»

 

به خال لب دلدار گرفتار

ای به خالِ لب دلدار گرفتار بیا

ای انالحق زده منصور سَرِدار بیا

 

بلبل باغ خزان دیده این شهر غریب!

یک نفس بهر خدا جانب گلزار بیا

 

یوسف مصر دلم دست من و دامن تو

صف زده خیل خریدار به بازار بیا

 

سوی میخانه شدی دم ز لب یار زدی

ای تو از مسجد و از مدرسه بیزار بیا

 

«گیرم ‏اکنون غم ‏خود نیست ‏غم ‏ما هم ‏نیست»؟

ای همه مهر و وفا جانب غمخوار بیا

 

به زیارتکده پیر خرابات شدی

مست و مخمور ز جام دو لب یار بیا

 

پیر عرفانی ما شرع گرفت از تو چراغ

ای تو خورشید فروزان شب تار بیا

 

رشک می‏بارم ازین دیده مگر باز آیی

به تسلاّی دل و چشم گُهربار بیا

 

ای مسیحای زمان زخم دلم ناسور است

به شفای من دلخسته بیمار بیا

 

رفتی و خون زدل و دیده من جاری شد

ای امید دل «خندانِ» دل افکار بیا

«شکرالله شیروانی»

 

گریه کن…

گریه کن ابر بهاری گریه کن

با من از این سوگواری گریه کن

 

دل ندارد طاقت هجران او

با دل من خود به یاری گریه کن

 

در فراق چهره مولای خویش

نایداز من هیچ کاری گریه کن

 

چون دهم شرح غم‌اش را با کسی

تا همیشه، سوگواری گریه کن

 

دل به عشق اش داده‌ام دلداده‌ام

بهر این دل، دلفکاری گریه کن

 

می‌رسد خرداد و داداز یادِ او

کی توانم بردباری گریه کن

 

سالیانی می رود بی روی او

برجهان و نابِکاری گریه کن

 

دست ما از دامنش کوتاه شد

زان ما شد بی قراری گریه کن

 

صابر از دل کی رود اندوه او

در عزایش غصّه داری گریه کن

 

از خمینی درس دینداری بگیر

برچنان صبر و صبوری گریه کن

«محمدتقی صابری»

 

 

                                           السلام و علیک یا روح‌الله

زخم نامه

دوباره آتش غم در دلم زبانه گرفت

دوباره زخم دلم طعم تازیانه گرفت
دوباره در سر من طرح عقل مبهم شد
دوباره بید جنون روی شعر من خم شد
دوباره در دل من جا گرفت یاد شبی
که روح از می احساس، تر نکرد لبی
شبی که شیر زمین خورد و بیشه در خون ماند
به روی کتف زمان، داغ این شبیخون ماند
شبی که خیل شغالان به زوزه خندیدند
ز باغ روشن دین چون حصار را چیدند
به عمق تیره مه پشت آسمان خم شد
شبی که سایه‌ی خورشید از سرش کم شد
نسیم تا به سحر، چشم روی هم نگذاشت
شب از قساوت و اندوه، هیچ کم نگذاشت
خسوف شد رخ تبدار ماه، غائب شد
نماز وحشت بر قوم خفته واجب شد
زمین ضیافت جوش و دمل گرفت آن شب
ستاره زانوی غم در بغل گرفت آن شب
و پلک مخمل جنگل مچاله شد از درد
شبی که تُرشی غم هفت ساله شد از درد
عقاب‌ها ز افق‌های دور برگشتند
به سمت شب رژه رفتند، کور برگشتند

به حکم فاجعه تبعید شد دل ققنوس
به یک جزیره کوچک، میان اقیانوس
سوار شرقی ما بین سایه‌ها گم شد
شبانه قریه‌ی اشراق، غرق کژدم شد
ز کوه غم فوران کرد و بر لبان کویر
ز هُرم حادثه رویید تاول تقدیر
پُر از رسوب شد این رود و از خودش جا ماند
صدای آب نیامد و دشت تنها ماند
امید سوخت، یقین دود شد در آن تردید
و هر چه زخم، نمک سود شد در آن تردید
خبر رسید ز غم پشت کوه طور شکست
حریم اسب شب و حرمت عبور شکست

خبر رسید از آن سوی دخمه‌های سیاه
که در تسلسل خفاش، حجم نور شکست
سحر که پشت شب تیره دست و پا می‌زد
دمید و قفل در بسته را به زور شکست
صدای شیهه‌ی اسبان بی‌سوار آمد
سکوت سربی از این صبح سوت و کور شکست
گلوی تیره‌ی مرداب، موج را بلعید
و بغض سنگی سیاره‌های دور، شکست
ز خشم صاعقه‌ها کهکشان ترک برداشت
غرور آبی‌دریای پُر غرور شکست
و رفت آن که در آن سال‌های بی‌باران
قیام کرد به خونخواهی سیاووشان
کسی که لحظه‌ای از عاشقی عدول نکرد
اگر چه رفت در اندیشه‌ها افول نکرد
کسی که گفت خریدار چوبه‌ی دار است
به شوخ چشمی چشمان یار، بیمار است
به غنچه‌ها و به آیینه‌ها ارادت داشت

و با تمام افق‌های باز نسبت داشت
همیشه در حرم لاله‌ها قدم می‌زد
و در مجله ی عشق خدا، قلم می‌زد
تمام عمر دلش با فرشته‌ها خو کرد
شکوه زندگی‌اش دست مرگ را رو کرد
غزل بگو به چه دل خوش کند پس از تو امام؟
و از قلم چه تراوش کند پس از تو امام
ببین نهال جوان بی تو پا نمی‌گیرد
امام! روح تو در خاک جا نمی‌گیرد
عروج سرخ تو را آه…حدس هم نزدیم
و زیر بار گران، له شدیم و دم نزدیم
پس از تو آیینه‌ها انگ بی‌کسی خوردند
شکوفه‌های جوان ناشکفته پژمردند
پس از تو در همه آفاق، زیستن ننگ است
به هر کجا برویم آسمان همین رنگ است
پس از تو سنج عزا می‌زنند ثانیه‌ها
پس از تو خفتن اصحاب کهف نیست روا
پرنده بعد تو عهد سکوت می‌بندد
و چشم پنجره ها عنکبوت می‌بندد
در آستانه‌ی سجاده جای تو خالی است
پس از تو، کُلّ جهان سرزمین اشغالی است
تو رفتی و جگر تشنه‌ی فلسطین سوخت
رواق مسجدالاقصی و دیر یاسین سوخت
چنارهای جماران سیاه پوشیدند
و نخل های نجف، جام زهر نوشیدند
سیاه زخم در اعماق سینه اردو زد
و روح زخمی ما پیش درد، زانو زد
بهار گفت دگر پیش ما نمی‌ماند
که قدر گوهر یکدانه جوهری داند
دوباره رشته‌ی احساس از کفم در رفت
بس است حوصله‌ی بیت‌های من سر رفت
خلاصه می‌کنم ای زخم نامه را دیگر
امام رفت و رسیدم به جمله‌ی آخر
کبوتر دل من راه خانه را گم کرد
و دفترم غزلی عارفانه را گم کرد                                                                                            «عباس احمدی»

 

 

30نوامبر/16

باید و نبایدهای حماسه اقتصادی

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی

در سال‌هایی که با تدبیر مقام معظم رهبری رویکرد نامگذاری‌ها بیشتر اقتصادی بوده است،  اولین ‌بار است که ایشان از لفظ حماسه استفاده کرده‌اند. حماسه وقتی رخ می‌دهد که داشته‌ها و بایسته‌ها همسان نیستند. عاشورا از آن جهت حماسه است که قلیلی از انسان‌های پاک با لشکری از ناپاکان روبه‌رو شده‌اند و چون حماسه بود، جاودانه شد وگرنه جنگ و لشکرکشی در همه زمان‌ها و بین بسیاری از ملت‌ها و اقوام رخ داده و فقط نامی از آنها در حافظه تاریخ مانده است.

به نظر می‌رسد دلیل نامگذاری امسال به حماسه اقتصادی و حماسه سیاسی، ضرورت انجام اقدامات غیرمعمول است، وگرنه در کشور ما و سایر کشورها هر ساله برنامه‌ریزی و قانون‌گذاری انجام می‌شود، اما وقتی پای حماسه به میان می‌آید، شجاعت، دلاوری و دلیری(۱) را ایجاب می‌کند و لذا باید کار متفاوتی صورت گیرد. اگر بستر مناسب فراهم شود، بی‌شک حماسه‌ خلق و برای همیشه ماندگار می‌شود. راز تحقق این حماسه تغییر فرهنگ غلطی است که وجوه گوناگون جامعه ریشه دوانده و به سبک زندگی تبدیل شده است. افراد کمی به اصلاح این وضعیت باور دارند و در مقابل، عده زیادی به این سبک خو گرفته‌اند و لذا برای خلق حماسه، جنگ باورها ضرورت می‌یابد.

بعید به نظر می‌رسد که رهبری زمینه‌های تحقق این شعار را ندیده و آن را مطرح کرده باشند. ایشان قطعاً با اطلاعاتی که از بخش‌های مختلف گرفته‌اند و با توجه به تهدیداتی که از سوی دشمنان وجود دارد، در نوروزی که با نام حضرت زهرا«س» آغاز شده است در واقع با این رمز بر شیپور حماسه دمیده‌اند و امید آن می‌رود تا پایان سال که دو باره مزین به ایام فاطمیه است، اثرات این نامگذاری هویدا شود.

در این نوشتار به جنبه اقتصادی حماسه می‌پردازیم.

بدیهی است اسباب و عوامل فراوانی باید وجود داشته باشند تا توفیقاتی در این زمینه حاصل شود که از حوصله این نگاشته و توان نگارنده خارج است. فقط به تعدادی از بایدها و نبایدهای لازم اشاره می‌شود و عوامل ناگفته را دیگران با قلم و بیان خود به جامعه عرضه خواهند کرد.

 

الف) بایدها

۱ـ آموزش عمومی

اقتصاددانان می‌گویند آموزش اساسی‌ترین نقش را در توسعه دارد. اگر کشوری منابع طبیعی فراوانی داشته باشد و درست از آنها استفاده نکند، عقب افتاده است و در صورت کشف و استفاده از این منابع و افزودن به درآمد ملی‌، تازه یک جنبه از توسعه محقق می‌شود، اما جنبه مهم توسعه، آموزش نیروی انسانی مفید و مؤثر است.

دولت باید در کنار رسانه ملی، با برنامه‌ای ضربتی و با عزم و اراده جدی، آموزش در مدارس و دانشگاه‌ها را شروع کند و به تدوین کتاب‌های متناسب با شعار سال‌های اخیر اقدام نماید. اصلاح الگوی مصرف، جهاد اقتصادی، تولید ملی و… که مقام معظم رهبری فرمودند می‌تواند بستری برای خلق این حماسه باشد. علاوه بر تدوین کتاب در آموزش و پرورش، سیاست‌های تشویقی برای معلمان در جهت وبلاگ‌نویسی، برگزاری دوره‌های ضمن‌خدمت، ارتباط مستمر والدین با مدرسه می‌تواند فضای عمومی آموزش و پرورش را در جهت حماسه اقتصادی سوق داد.

در آموزش عالی هم که رکن مهمی در توسعه است، در قسمت دروس عمومی و معارف می‌توان به جای بعضی دروس تکراری، کتاب‌هایی در باره حماسه اقتصادی و شاخصه‌های آن ارائه کرد. روحانیون و مبلغین دینی هم باید اولویت را به بحث‌های سبک زندگی اسلامی، الگوی مصرف و درنهایت حماسه اقتصادی و سیاسی بدهند و در مجموع فضای کشور در همه بخش‌ها فضایی حماسی شود.

 

۲ـ تعامل دولت و بخش خصوصی

یکی از پیام‌های انقلاب ۱۹۹۰ شوروی این بود که اقتصاد و سیاست نمی‌توانند با یکدیگر ارتباط نداشته باشند و آن انقلاب، جلوه‌های اقتصاد سیاسی را پررنگ کرد. گرانیگاه اقتصاد سیاسی، رابطه دولت و بازار است. دولت از یک سو می‌کوشد تا در جهت رفاه مردم و جلوگیری از سودجویی، اقتصاد بازار را کنترل کند و از سوی دیگر بازار هم که مبتنی بر ساز و کار قیمت‌ها، رقابت‌ها و مزیت نسبی است می‌کوشد تا موانع و محدودیت‌های پیش روی خود را بردارد. در این جنگ و تقابل و تزاحم، در حال حاضر کل ارزش بازار حدود یک‌پنجم تولید خالص داخلی کشور است.(۲)

در سال ۱۳۸۹ شاخص سهولت کسب و کار ایران در بین ۱۸۳ کشور، ۱۳۷ بود.(۳) این آمار حاکی از عدم مشارکت صحیح بخش خصوصی در تولید کشور است. اگر قرار باشد شعار امسال جامه عمل بپوشد، جابه‌جایی در رتبه ایران ضروری است. رشد یک یا دو پله‌ای هم با حماسه تناسب ندارد. این شاخص‌ها مربوط به متغیرهای حقیقی اقتصادند، لذا باید اولویت دولت اصلاح این شاخص‌ها باشد.

 

۳ـ سیاست جایگزینی واردات

التهابات در بازار ارز موجب شده است دلار ارزش مبادلاتی خود را از دست بدهد و تبدیل به یک کالای سرمایه‌ای شود که با توجه به ناتوانی در جهت عرضه به دلیل تحریم‌ها و از سوی دیگر تقاضای فراوانی که در این بازار وجود دارد، توازن عرضه و تقاضا به هم خورده است و هرگاه این تعادل بر هم خورد، قیمت‌ها بالا می‌روند و به قیمت غیرواقعی می‌رسند.

اما جنبه مثبت آن، ارزان شدن کالاهای ایرانی برای خارجی‌هاست. وقتی ارزش دلار سه برابر می‌شود و پول ملی به یک ‌سوم قیمت واقعی کاهش می‌یابد، اگر یک خارجی کالایی را یک دلار می‌خریده، حالا با همان یک دلار ۳ واحد از آن کالا را خریداری می‌کند، بنابراین می‌توان به صادرات کالا، به‌ویژه کالاهایی که نهادهای آن داخلی هستند، پرداخت و با این فرصت دلار را وارد کشور کرد، عرضه آن را افزایش داد و بازار را دو باره به تعادل رساند.

 

۴ـ کاهش وابستگی به نفت

قطع یکباره وابستگی به نفت، بیشتر حالت شعاری دارد تا جنبه عملی. به نظر می‌رسد نظر رهبری هم این باشد که این وابستگی به تدریج قطع شود که خوشبختانه در بودجه سال ۹۲ این کاهش قابل مشاهده است.

بسیاری از اسراف‌ها و ریخت و پاش‌ها در دستگاه‌های دولتی حاصل درآمدهایی است که در قبال آن زحمتی کشیده نشده و به تعبیر بعضی از اقتصاددانان باعث سواری مجانی در اقتصاد شده است.

 

۵ـ تکیه بر تولیدات داخلی

این سیاست همواره مورد تأکید مسئولین و به‌ویژه مقام معظم رهبری بوده است، اما آفت این سیاست این است که هرگاه از ورود کالاهای خارجی جلوگیری شود، کیفیت کالای داخلی پایین می‌آید و مصرف‌کننده از شبکه‌های غیررسمی به نیازهای خود پاسخ می‌دهد. فعال کردن استاندارد، تعطیل کردن واحدهای غیرکیفی، نظارت و بازرسی مستمر و سیاست‌های تشویقی قابل توجه می‌تواند کالاهای داخلی را رونق دهد و آن را قابل رقابت با کالاهای مشابه خارجی کند.

کسانی که دستی در تولید دارند می‌دانند بعضی از کالاهای سرمایه‌‌ای که در جریان تولید به کار می‌روند، چون با شدت تقاضا مواجه نیستند در داخل تولید می‌شوند و از مشابه خارجی آن به‌مراتب ارزان‌تر و گاهی باکیفیت‌ترند. یک علت آن تقاضای محدود و علت دیگر آن تولید در بخش خصوصی است که با کمترین هزینه سعی دارد بیشترین منفعت را ببرد. همین شیوه را می‌توان در باره کالاهای پرمصرف نیز به کار گرفت.

 

ب) نبایدها

۱ـ اسراف در غذا و انرژی

آمارها نشان می‌دهند که مصرف سالیانه نان در ایران ۱۶۰ و در جهان ۲۵ کیلوگرم یعنی ۶ برابر است. سرانه مصرف شکر در ایران ۳۰ و استاندارد جهانی آن ۵ کیلوگرم است. از نظر مصرف نوشابه گازدار در ایران رتبه اول جهان را داریم. در مصرف انرژی هم آمارها بیانگر همین رتبه‌اند. برای مثال مصرف بنزین ۶ برابر میانگین جهانی است.

 

۲ـ اسراف در دارو

بخش درمان یکی از معضلات مردم است و آنان افزون بر رنج جسمانی، عوارض روانی ناشی از هزینه‌ها را نیز باید تحمل کنند. به گفته افراد مطلع، ایرانیان از نظر استفاده زیاد و غلط از دارو  در دنیا رتبه اول را دارند. متوسط هر نسخه در دنیا ۲ قلم دارو را در بر می‌گیرد و در ایران ۴ دارو. هر ایرانی سالانه ۳۳۹ عدد دارو مصرف می‌کند که بیش از استاندارد جهانی است و ۱۰ تا ۱۵ درصد مجموع داروهای کشور بدون مشورت با پزشک مصرف می‌شود. مصرف بی‌رویه دارو موجب شده تا ۱۰ هزار عارضه دارویی در مراکز درمانی کشور ثبت شود.(۴)

حماسه در این بخش نیازمند اقدامات جهاد گونه همزمان در بخش طبابت و بخش داروست. متأسفانه هر سال دستگاه عریض و طویلی برای مسئله‌یابی ایجاد می‌شود و وقتی مسئله پیدا شد، سال به پایان می‌رسد، اما مسئله بی‌پاسخ می‌ماند. اعداد و ارقام موجود گویای وضعیت اسف‌بار دارو و درمان است. تحقق شعار سال با تحقق راه‌ حل عملی آن میسر می‌شود.

 

۳ـ اسراف در همایش‌ها و نشست‌ها

طبق آمار سالانه هزینه‌ همایش‌ها به میلیاردها می‌رسد. طبق اعلام سایت‌ها هزینه یک همایش تا ۸۰ میلیارد تومان هم برآورد شده است. با توجه به امکانات گسترده رسانه‌ای و اطلاع‌‌رسانی، بسیاری از این همایش‌ها و نظرخواهی‌ها را می‌توان در فضای مجازی برگزار کرد. دولت می‌تواند با یک بخشنامه سامانه‌ای را ایجاد کند که همایش‌های معمولی حذف و حتی همایش‌های ملی در آن سامانه ثبت و با نظر کارشناسی و موافق مسئولین برگزار گردند.

متأسفانه هرگاه دولت‌ها تصمیم به اعمال سیاست انقباضی در ادارات دولتی می‌گیرند، اول به سراغ قشر حقوق‌بگیر می‌روند و اضافه‌کاری کارمندان دولت را قطع می‌کنند، حال آنکه طبق یک محاسبه ساده ممکن است هزینه اضافه کار ۲۰ ساعت در ماه دستگاهی که ۵۰۰ نفر کارمند دارد در حدود ۵۰ میلیون تومان باشد که در قیاس با هزینه بعضی از همایش‌های غیرضروری بسیار کمتر و اثر رضایت‌بخشی آن بیشتر است.

 

۴ـ اسراف کاغذ

نگاهی گذرا به ادارات و مؤسسات آموزشی و بانک‌ها نشان می‌دهد که سالانه مبالغ هنگفتی در بخش کاغذ اسراف می‌شود. به گفته مسئولین بانکی در طول سال حدود ۳ میلیارد تراکنش به وسیله کارت‌های در دست مردم انجام می‌شود که گرچه صرفه‌جویی ۱۶ میلیارد تومانی را در پی داشته است، ولی هنوز از کاغذهایی استفاده می‌شود که کاملاً وابسته به خارج هستند و دولت می‌تواند با آموزش و تبلیغ بانکداری الکترونیکی و از طریق شبکه‌های اینترنتی صرفه‌جویی بیشتری داشته باشد.(۵)

 

جمع‌بندی

اشاره این نوشتار به شخص یا نهاد خاصی نیست. تا کنون دولت‌ها در حد توان خویش زحماتی کشیده‌اند و هر یک در تحقق شعارهای سال گام‌هایی را برداشته‌اند، اما همچنان تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله زیادی وجود دارد. ضمن ارج نهادن به خدمات خالصانه همه کسانی که برای این امت وفادار کوشیده‌اند تقاضا داریم به آنچه انجام داده‌اند قانع نباشند.

ملت بزرگوار ایران اسلامی در همه صحنه‌ها حضور داشته‌ و از میراث حضرت امام به خوبی پاسداری کرده‌ و نشان داده‌ است که اگر کارها اصول و مبانی علمی داشته باشند، آنها همچنان در صحنه هستند و نظامی که ولایت فقیه مدار آن است، از هیچ کوششی دریغ نمی‌کند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ فرهنگ معین

۲- rasekhoon.com

۳- Sabainfo.ir

۴- marjan.rasekhoonblog.com

۵- bankyar.com

 

سوتیترها:

۱٫

به نظر می‌رسد دلیل نامگذاری امسال به حماسه اقتصادی و حماسه سیاسی، ضرورت انجام اقدامات غیرمعمول است، وگرنه در کشور ما و سایر کشورها هر ساله برنامه‌ریزی و قانون‌گذاری انجام می‌شود، اما وقتی پای حماسه به میان می‌آید، شجاعت، دلاوری و دلیری را ایجاب می‌کند و لذا باید کار متفاوتی صورت گیرد.

30نوامبر/16

امام خمینی (ره) و انتخابات ریاست‌جمهوری

حجت‌الاسلام و المسلمین محمدتقی رهبر

ایام‌ا… خردادماه، تاریخی سرنوشت‌ساز و حماسه‌آفرین دارد که بازخوانی آن در هر زمان، به‌ویژه این روزها که انتخابات ریاست‌جمهوری و شوراها را پیش رو داریم، ضروری، آموزنده و جهت‌دهنده است.

خرداد امسال پنجاهمین سال نهضت مردمی به رهبری امام خمینی (ره) است. پنجاه سال قبل در چنین ماهی نهضت اسلامی زیر برق تیغ تهاجم رسانه‌ای و تسلیحاتی رژیم منسوخ ستم‌شاهی با سخنرانی تاریخی و دشمن‌کوب حضرت امام در مدرسه فیضیه و ایام عاشورای حسینی که تکلیف رژیم سفاک را مشخص کرد، اوج گرفت. آنگاه دستگیری آن بزرگوار و قیام خونین پانزده خرداد ۱۳۴۲ که حضرت امام فرمود: «من پانزده خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام می‌کنم. پانزده خرداد و نوزده دی جاوید و زنده نگه داشته شود تا جلادی شاه از خاطره‌ها نرود و نسل‌های آینده جرایم شاهان سفاک را بدانند» و نیز فرمود: «در حقیقت دستاورد نهضت پانزده خرداد ۴۲ پیروزی ۲۲ بهمن ۵۷ بود».(۱)

اینک این روز تاریخی، با یاد و خاطره چهاردهم خرداد که یاد‌آور ارتحال ملکوتی و جانسوز معمار انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۸ است و مقارن با انتخاب رهبر عظیم‌الشأن آیت‌اله‌العظمی خامنه‌ای از سوی خبرگان امت است که تسلّی‌بخش آن ضایعه بزرگ بود گرامی داشته می‌شود.

آنچه لازم و ضروری است، بازگشت و تجدید میثاق با اندیشه‌های حضرت امام خمینی (ره) است که ذخیره‌ای گران‌سنگ، برای همه نسل‌هاست؛ اندیشه‌هایی که جوهره انقلاب اسلامی و برگرفته از کتاب و سنّت و سیره نبوی و علوی و رهبران راستین اسلام بود. می‌بایست همواره پیش رو و منشور و سرلوحه عمل باشد؛ به‌ویژه در این مقطع تاریخی که انقلاب اسلامی و اندیشه‌های امام راحل مرزهای بین‌المللی را درنوردیده است.

امسال ۲۴ خرداد‌ماه، رئیس‌جمهور دوره یازدهم با رأی ملت انتخاب می‌شود. گفتنی‌ها در این مقوله بسیار است. دیدگاه حضرت امام (ره) در این‌باره، شرایط منتخبان، وظایف هواداران و کاندیداها و وظیفه ملت در این امر مهم و سرنوشت‌ساز و نقش انتخابات در یأس دشمن که به اختصار این موارد را مرور می‌کنیم.

حضرت امام در اهمیت حضور ملت فرمود: «از مسائلی که ما در پیش داریم، الان قضیه انتخابات رئیس‌جمهور است. من کار ندارم کی رئیس‌جمهور می‌شود، به من مربوط نیست، من خودم یک رأی دارم به هرکه دلم می‌خواهد می‌دهم، شما هم همین‌طور. اما اگر بخواهید در مقابل دنیا اظهار حیات بکنید که بگویید ما بعد از گذشتن چندین سال زنده هستیم، باید مشارکت کنید. اگر خدای نخواسته از عدم مشارکت شما یک لطمه‌ای بر جمهوری اسلامی وارد بشود، بدانید که آحاد ما که این خلاف را کرده باشیم خدای نخواسته مسئول هستیم؛ مسئول پیش خدا هستیم. مسئله، مسئله ریاست‌جمهور نیست؛ مسئله، مسئله اسلام است؛ مسئله، مسئله قواعد اسلام است؛ مسئله، مسئله حیثیت اسلام است».(۲)

همین دیدگاه را امروز در بیانات و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب مشاهده می‌کنیم که همواره بر مشارکت حداکثری تأکید ورزیده‌اند؛ زیرا مشارکت همگانی قطع‌نظر از کاندیدای خاص، حضور ملی و پشتوانه مردمی را از نظام به‌نمایش می‌گذارد و آب پاکی روی دست دشمن می‌ریزد و آثارش را در موضع‌گیری بیگانگان دیده و می‌بینیم. ویژگی انقلاب اسلامی افزون بر جنبه مکتبی و رهبری عنصر مردمی‌است که نظام را بیمه کرده و خواهد کرد. این در خصوص مشارکت عمومی به وجه اعم، اما آنچه مکمل این حضور است و در برابر دوست و دشمن جنبه راهبردی بیشتری دارد، انتخاب اصلح است.

اصلح در نظام اسلامی تعریف خاص خود را دارد. اصلح کسی‌‌‌است که به تمام معنا نظام و خط امام و ولایت فقیه و حاکمیت مطلق ارزش‌های اسلامی را پذیرفته باشد، نه‌تنها در ادعا، بلکه در عمل. کدام کاندیدا را می‌توان یافت که در گفتار خود از امام و ولایت و اسلامیت دم نزند؟! هیچ‌کس! اما این را در عمل و کارکردها باید به آزمون گذاشت. کسی که از نام امام و عنوان ولایت استفاده ابزاری نکند و آنگاه که پای عمل و عرصه امتحان به میان می‌آید در برابر دشمنان خارجی و فرصت‌طلبان و کج‌اندیشان و منحرفان و فتنه‌گران داخلی با صلابت و قاطعیت موضع بگیرد و مواضع لیبرالی و صلح کلی نداشته باشد و زیر‌و‌بم حوادث گذشته می‌تواند شاهد صادقی بر صدق و کذب مدعیان و ادعاها باشد.

ویژگی‌های خط امام پیش روی ما است و مواضع رهبری نیز مشخص و روشن است. یک رئیس‌جمهور باید نماد فرهنگ انقلاب اسلامی، استکبارستیزی، دفاع از مظلوم، قاطعیت، شجاعت، اخلاص، دغدغه ارزش‌های دینی، مردم‌دوستی، سعه صدر و تحمل و به‌دور از بداخلاقی، خودمحوری، ریاکاری و فرصت‌طلبی و سازش‌کاری باشد. امیرمؤمنان علی علیه‌السلام می‌فرماید: «لا یقیم امرا… سبحانه الا من لا یصانع و لا یضارع ولا یتبع المطامع»(۳) فرمان خدا را نمی‌تواند اجرا کند مگر آن‌کس که سازش‌کار نباشد، رنگ‌پذیر نباشد، دستخوش مطامع نباشد.

بدین‌ترتیب، سازش‌کاری و صلح‌کار‌بودن که حتی ضدانقلاب و ستون پنجم و دشمنان خارجی به استقبال بروند، یک نقطه منفی است که با وجود آن فرد سازش‌کار شایسته ریاست‌جمهوری نیست.

رنگ‌پذیری و متأثر‌بودن از القائات اطرافیان، خانواده و جریان‌های خاص سیاسی نوعی بی‌ثباتی است که ریاست‌جمهوری را بازیچه ایادی دیگران کرده و از او استفاده ابزاری می‌کنند و این منافی با استقلال و ثبات و پایداری بر اصول است. رئیس حکومت نباید آلت‌دست این و آن باشد و اگر جز این باشد آبروی نظام را می‌برد و حاکمیت را دستخوش استحاله تدریجی و فاصله‌گرفتن از اصل و ارزش‌ها می‌کند و این همان چیزی است که دشمن می‌خواهد و برای آن سرمایه‌گذاری می‌کند.

پیروی از مطامع خود یا دیگران نیز حاکمیت را به پرتگاه انحراف و کج‌اندیشی و توجیه تخلفات کشانده و زمینه‌ دست‌اندازی به سرمایه‌های مادی و معنوی را فراهم می‌کند و حقوق جامعه را به تباهی می‌کشاند.                                                                                                                         هستند جریان‌های سیاسی کج‌اندیش، منحرف، تجدید‌نظرخواه در آرمان‌های انقلاب که از دیر زمان در صحنه‌های سیاسی اجتماعی حضور دارند و چوب حراج به اصول انقلاب زده و در جریان فتنه، سازش‌کاری پیشه کرده و آب در آسیاب دشمن ریخته‌اند و برخی جریان‌های منحرف که اصول انقلاب را زیر سؤال برده و درصدد آنند که زیر عَلَم و علامت برخی شخصیت‌ها و رانت‌های سیاسی جان تازه بگیرند که این فرایند نباید از دید توده مردم و نخبگان به ویژه علمای اسلام پنهان بماند. مسئولیت روحانیت در اینجا بسیار خطیر است. همان‌گونه که حضرت امام در وصیت‌نامه سیاسی‌الهی خود تأکید ورزیدند: «به جامعه روحانیت مخصوصاً مراجع عظام وصیت می‌کنم که خود را در مسائل جامعه، خصوصاً مثل انتخابات ریاست‌جمهوری و وکلای مجلس کنار نکشند و بی‌تفاوت نباشند.»(۴)

بنابراین در انتخابات رئیس‌جمهورِ آینده همگان مسئولند که با حماسه‌آفرینی باشکوه، فردی را برگزینند که هم‌تراز عظمت انقلاب و خط امام و رهبری فرزانه و نعمت بزرگ باشد.

در این میان مسئولیت کاندیداها نیز بسیار سنگین است. ریاست‌جمهوری در نظام اسلامی یک امانت الهی و پست کلیدی است که بده‌بستان و هوا‌و‌هوس در آن جایگاهی ندارد. یک کاندیدا باید بسنجد آیا شرایط قانونی را دارد که به میدان بیاید یا نه؟

ویژگی‌های ضروری چون مدیریت، تدبیر، تجربه، کاردانی، برنامه‌محوری، تدین، تعبد، تعهد، درک سیاسی، عقلانیت، حسن سابقه، استقلال رأی، قانون‌مداری، کفایت سیاسی، روح تعامل با دیگر قوا، خویش، جامعه‌پذیری، آینده‌نگری، دلسوزی و ساده‌زیستی از دیگر الزامات است که شخص رئیس‌جمهور باید واجد آن باشد و اگر جز این بود حق ندارد خود را مطرح کند! جامعه نیز روی این محورها باید حساس باشد و این امانت را به نااهل نسپارد، و یک رأی‌دهنده باید براساس این موازین رأی دهد. صد‌ البته که این انقلاب که برآمده از خون پاک شهدا است ناخالصی‌ها را کنار خواهد زد. به خواست خداوند و توجهات ولی‌عصر ارواحنا فدا، شاهد انتخاباتی پر‌شور، دشمن‌شکن و شایسته باشیم تا دشمنان و فرصت‌طلبان نتوانند از این فرصت تاریخی بهره‌برداری کنند و مانند همیشه مأیوس شوند. انشااله

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. کلمات قصار امام‌خمینی (ره).

۲. صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۳۲۸٫

۳. نهج‌البلاغه، قصار ۱۰٫

۴. صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۸۶.

 

30نوامبر/16

مسئولیت‌ نخبگان در تعامل فرهنگ و انتخابات(۲)

 

دکتر حسن بنیانیان

 

اشاره: در شمارۀ قبل در بخش نخست این مطلب به نکاتی در خصوص راهکارهایی که می‌توان با کمک آنها به روابط اجتماعی میان افراد برجسته و نخبگان جامعه یاری رساند و به تحکیم مبانی نظام جمهوری اسلامی اهتمام ورزید با یادآوری نکاتی از رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام‌خمینی (ره)، اشاره به انتخابات مطلوب، ابعاد داخلی و خارجی آن و ایرادات فرهنگ عمومی اشاره شد؛ در این شماره، بحث بخش پیش را پی می‌گیریم:

 

در زیرمجموعۀ موانع فرهنگی داخلی، پس از «موانع فرهنگی ریشه‌دار در فرهنگ بومی جامعه» به عوامل زیر می‌رسیم:

  1. موانع فرهنگی حاصل از اشتباهات دوستان انقلاب

غلبه احساسات، نگرش کوتاه‌مدت، بی‌توجهی به توطئه‌های دشمنان، در مواردی موجب می‌شود بعضی از دوستان انقلاب و نظام در اظهارنظرها، مصاحبه‌ها، رفتارهای خود، حرکاتی را انجام دهند که در پیوند با تبلیغات دشمنان خارجی و داخلی، این احساس را به بخش‌هایی از مردم منتقل کند که نکند فرد منتخب از قبل مشخص شده است و انتخابات نوعی نمایش است؛ البته افرادی که چنین حدس و گمانی دارند، آنها هم تحت‌تأثیر غلبه احساسات‌اند وگرنه مراجعه به عقل برای آنها مشخص می‌کند که چگونه در انتخابات ایران در مواردی گرایش سیاسی مجموعه محوری برگزارکننده انتخابات با فرد پیروز، تفاوت آشکاری داشته است. با این وجود دقت در این امر که نهادهای مشارکت‌کننده در برگزاری انتخابات باید بی‌طرفی کامل خود را در عمل نشان دهند، از ضرورت‌های یک انتخابات مطلوب است.

 

  1. موانع فرهنگی حاصل از اقدامات مخالفان نظام در داخل

مخالفان نظام در کشور گرچه اقلیت کوچکی را تشکیل می‌دهند، اما این اقلیت شامل طیفی هستند که نمی‌توان به‌راحتی، از کنار آنها گذشت؛ این طیف را می‌توان در گروه‌های زیر طبقه‌بندی کرد:

الف) افرادی که نسبت‌به کلیت نظام علاقه دارند، ولی تحلیل ذهنی آنها این است که در مسیر عملکرد نظام انحرافات جدی وجود دارد و باید با عدم حضور نسبت‌به وجود این انحراف اعتراض کرد.

ب) افرادی که به کشور و مشارکت در انتخابات علاقه‌مندند، اما نظام سیاسی مبتنی‌بر اندیشه‌های دینی را ناموفق و اشتباه می‌دانند و نمی‌خواهند با آمدن پای صندوق این نظام را تأیید کنند. متأسفانه در بین اقشار مذهبی و غیرمذهبی از این‌گونه اندیشه‌ها یافت می‌شود.

ج) افرادی که اساساً اهل فکر و اندیشه نیستند و به چیزی جز کسب منافع برای لذت بیشتر فکر نمی‌کنند و طبعاً با هر نوع نظم و قانونی که لذت‌جویی آنها را محدود کند، مسئله دارند و به‌طور بنیادین با وجود هر نوع حکومتی مسئله دارند.

د) افرادی که در نقش مزدور دشمن در داخل ایفای نقش می‌کنند و به روش‌های مختلف از امکانات دشمن استفاده می‌کنند. به‌هرحال این گروه‌ها، صرف ‌نظر از انگیزه‌های درونی خود، نه‌تنها خود در انتخابات مشارکت نمی‌کنند که به‌واسطۀ آنکه معمولاً از موقعیت‌هایی در جامعه برخوردارند، افراد دیگری را تحت ‌تأثیر قرار می‌دهند.

 

  1. موانع فرهنگی حاصل از اقدامات سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی

آنچه در ذهن فرد اتفاق می‌افتد و منجر‌به رفتاری خاص نسبت به انتخابات می‌شود، ذاتاً یک پدیده فرهنگی است، اما تأثیرات متقابل تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی با فرهنگ جامعه، امری است اجتناب‌ناپذیر و بدیهی است که فشارهای اقتصادی دشمن در پیوند با معضلات داخلی اقتصاد می‌تواند همواره منجر‌به موانع فرهنگی برای انتخابات مطلوب باشد، همان‌طور که جریان‌های سیاسی برای دستیابی به رأی بیشتر، به‌جای مطرح‌کردن ظرفیت‌های خود با تخریب سیاسی از عملکردهای نظام در گذشته، بسیاری از افراد ساده‌دل جامعه را به شک و تردید نسبت‌به کلیت نظام سوق می‌دهند.

 

۲. موانع فرهنگی خارجی

منظور از موانع فرهنگی خارجی، اشاره به اقدامات و آثار فعالیت‌هایی است که به قصد تخریب اعتقادات و ارزش‌های دینی از خارج مرزها آغاز می‌شود و در اعتقادات، ارزش‌ها، هنجارها و الگوهای رفتاری مردم در داخل کشور ظاهر می‌شود که طبیعتاً بخشی از آن در عدم حضور یا انتخاب ناآگاهانه در انتخابات رخ می‌دهد.

این موانع را می‌توان از دو منظر مشاهده کرد:

۱ـ۲. فرایندهای جهانی‌سازی فرهنگ

علی‌رغم آنکه به‌واسطه قدرت فرهنگ‌آفرینی نهفته در دین مبین اسلام، انقلاب اسلامی ایران توانسته است تأثیرات شگرفی در تحولات فرهنگی جهان معاصر داشته باشد، اما همزمان در داخل در معرض تهدیدات حاصل از رشد ارتباطات فرهنگی و فرایندهای جهانی‌سازی هستیم و چون از گذشته دور، نوعی شیفتگی به فرهنگ غرب در جامعه ما وجود داشته است و هنوز نتوانسته‌ایم آنرا ریشه‌کن کنیم، نقش توسعه ارتباطات، از طریق بهره‌گیری از علوم انسانی غربی و استفاده از فناوری‌های نوین وارداتی، الگوگیری از معماری و شهرسازی، تقلید از غذا و پوشاک غربی و غیره که همگی بر مبنای گسترش لذت‌های حیوانی موجود در انسان شکل گرفته است و به‌صورت مستمر و غیرمستقیم تأثیرات خود را وارد فرهنگ جامعه می‌کند و علاوه‌بر تأثیرات خاص خود، بستر را برای تأثیرگذاری بیشتر تهاجم فرهنگی و جنگ نرم دشمن آماده می‌کند و گروه‌هایی از مردم ما را در دین‌باوری و حمایت از نظام دینی دچار شک و تردید می‌کند و از آمدن پای صندوق رأی برحذر می‌دارد.

 

۲ـ۲. تهاجم فرهنگی و جنگ نرم دشمن

علاوه‌بر جریان طبیعی فرایندهای جهانی‌شدن یا جهانی‌سازی فرهنگ‌ها، از آنجا که گسترش انقلاب اسلامی به‌صورت اجتناب‌ناپذیر نفوذ فرهنگی غرب را در بین کشورهای اسلامی و دیگر کشورهای جهان کند کرده و با موانع جدی روبه‌رو کرده است و از طرفی هر نوع سرمایه‌گذاری در تخریب فرهنگ دینی جامعه ما، می‌تواند به تضعیف نظام اسلامی و کندی پیشرفت آن منجر شود، استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و انگلیس، یک جریان آگاهانه برای تخریب بنیادهای فرهنگی ما طراحی کرده‌اند که به‌طور مستمر تلاش می‌کنند تا در زمان برگزاری انتخابات، به‌صورت فعال‌تری از سرمایه‌گذاری‌های انجام‌شده بهره‌برداری کرده و هر چقدر می‌توانند زمینه تضعیف نظام اسلامی را فراهم کنند.

از فرصت‌ها و موانع فرهنگی برگزاری انتخابات مطلوب که بگذریم نوبت به ارزیابی از آثار مثبت فرهنگی برگزاری یک انتخاب مطلوب و آثار مخرب فرهنگی هرگونه اختلال در برگزاری انتخابات خواهیم رسید.

 

آثار مثبت برگزاری انتخابات مطلوب

برای دستیابی به مجموعه این آثار و پیامدها، لازم است مطابق با نمودار زیر علاوه‌بر احصای آثار مستقیم فرهنگی، آثار غیرمستقیمی را که از تأثیر انتخابات بر مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حاصل می‌شود نیز شناسایی کرد.

برگزاری انتخابات
آثار مطلوب و پیامدهای نامطلوبفرهنگی
آثار اقتصادی
آثار سیاسی
آثار اجتماعی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بنابراین آثار مطلوب و مخرب فرهنگی را به دو دسته آثار مستقیم و غیرمستقیم تقسیم‌بندی می‌کنیم.

  1. آثار غیرمستقیم فرهنگی

۱ـ۱. آثار سیاسی: بدون شک با برگزاری یک انتخابات مطلوب که در آن حداکثر مشارکت همراه با انتخاب یک شخصیت مناسب صورت بگیرد، یک مجموعه آثار سازنده و مثبت سیاسی در داخل و خارج رخ می‌دهد که به‌تدریج در بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی تأثیر گذشته و با انعکاس در شاخص‌های فرهنگ سیاسی جامعه، یعنی افزایش مشروعیت نظام، رشد اعتماد اجتماعی، تقویت روحیۀ قانون‌پذیری مردم و مسئولان تأثیر مثبت می‌گذارد.

۲ـ۱. آثار اقتصادی: با برگزاری انتخابات مطلوب و گزینش یک شخص کارآمد، بلافاصله فضای روانی لازم برای بهبود شاخص‌های اقتصادی فراهم خواهد شد و با ایجاد امیدواری در جامعه، ضمن تأثیر مثبت بر فضای سیاسی و اجتماعی آثار مثبت خود را به شاخص‌های فرهنگ سیاسی جامعه منتقل می‌کند.

۳ـ۱. آثار اجتماعی: یکی دیگر از کارکردهای برگزاری انتخابات مطلوب، حرکت جامعه براساس تصمیم‌گیری مبتنی‌بر عقلانیت بیشتر، مطالعات علمی، مشورت گسترده‌تر، هم‌گرایی بیشتر نیروها، ایجاد امیدواری عمیق‌تر بر آینده و تسریع در روند پیشرفت همه‌جانبه کشور خواهد بود. شکل‌گیری چنین فضایی علاوه‌بر آثار مثبتی که بر شاخص‌های اقتصادی و سیاسی خواهد داشت، تأثیر مثبتی بر شاخص‌های فرهنگی خواهد گذاشت.

 

  1. آثار مستقیم فرهنگی بعد از برگزاری مطلوب انتخابات

آثار فرهنگی انتخابات مطلوب که به‌صورت تدریجی و مستمر ظاهر خواهد شد، هم از رهگذر انتخابات پرشور و مشارکت حداکثری مردم در انتخابات حاصل می‌شود و هم از مسیر انتخاب کاندیدای اصلح با شاکلۀ فرهنگی به‌دست خواهد آمد. نیرویی که توان آنرا داشته باشد که دو وجه مشارکت همۀ نخبگان و مردم را در سازندگی کشور با اجرا و پیگیری مستمر طرح‌های فرهنگی برای ارتقای شاخص‌های فرهنگی همراه کند و بتواند ارزش‌ها، الگوهای اخلاقی و رفتاری مبتنی‌بر اعتقادات اسلام را در همۀ نظام‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جاری کند و از عمق وجود، ضرورت اجرای رهنمودهای مقام معظم رهبری را در پیگیری مباحثی چون، طراحی الگوی پیشرفت، مهندسی فرهنگی، اصلاح سبک زندگی، اجرای نقشه علمی کشور، پیگیری تحول بنیادین در نظام آموزش و پرورش، اجرای طرح‌های پیوست فرهنگی را دنبال نماید.

 

مسئولیت رسانه‌ها، سازمان‌های فرهنگی و نخبگان در انتخابات ریاست‌جمهوری

همان‌طور که ملاحظه کردید، مجموعۀ داده و ستاندۀ برگزاری انتخابات با فرهنگ جامعه بسیار گسترده و عمیق است و ما معمولاً به سطوح اولیه این تأثیرات توجه می‌کنیم، در‌حالی‌که تدوین پیوست فرهنگی برای این فعالیت مهم سیاسی به همه سازمان‌ها و افراد مؤثر در برگزاری انتخابات گوشزد می‌کند که در موقع ایفای نقش خود در انتخابات به سؤالات مهم زیر توجه داشته باشند:

  1. آیا قانون انتخابات، روش‌های برگزاری، تبلیغات رسانه‌ها، نقشی که نخبگان جامعه در این امر دارند به ما کمک می‌کند که از حداکثر ظرفیت‌های فرهنگی جامعه، اعم از اعتقادات دینی، علاقه به وطن، علم، عقل مخاطبان خود بهره ببریم.
  2. آیا سازمان‌های اصلی فرهنگ‌ساز مثل ارشاد اسلامی، رسانۀ ملی، آموزش و پرورش، وزارت علوم، روحانیان برای خود مأموریتی تعریف کرده‌اند که موانع فرهنگی مخرب گذشته را از فرهنگ عمومی جامعه بزدایند؟ و مخاطبان خود را به این نقطه از عقلانیت برسانند که حضور در انتخابات بهره‌گیری از یک حق و انجام یک وظیفه الهی و ملی است و نمی‌توان با برخوردهای احساسی از کنار آن عبور کرد.
  3. آیا تجربه‌های برگزاری انتخابات در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب، در اقشار مختلف اجتماعی، چه میزان در افزایش مشروعیت و مقبولیت نظام نقش مثبت ایفا کرده و چگونه می‌توان این تأثیرات را افزایش داد؟
  4. چه نوآوری‌هایی در برگزاری انتخابات، می‌تواند زمینه‌ساز رشد اعتماد مردم به کارگزاران نظام شود و کاهش اعتماد بخش‌هایی از مردم را به رسانه‌های داخلی را جبران کند؟ و از نفوذ بیشتر رسانه‌های دشمن جلوگیری کند؟
  5. آیا برنامه‌های اعلام‌شده از سوی کاندیداها، ما را به‌سمت داشتن یک نظام فرهنگ‌ساز مقتدر و توانمند برای مقابله با جنگ نرم سوق می‌دهد یا زمینه رشد توقعات مادی و اقتصادی را فراهم می‌کند؟

این پرسش‌ها و پرسش‌های مشابه آن، نشان می‌دهد که در همه انتخابات نظام جمهوری اسلامی، نخبگان متدین مسئولیت‌های ویژه‌ای بر دوش دارند که بی‌تفاوتی نسبت به آن، یعنی عدم انجام تکلیف الهی در عبادت امر به معروف و نهی از منکر.

اینکه شما خوانندۀ گرامی به‌عنوان یکی از نخبگان جامعه چه مسئولیتی بر دوش دارید، خود باید تشخیص دهید، زیرا موقعیت اجتماعی شما، نفوذ کلام شما، رابطه‌ای که با خانواده، اقوام و دوستان دارید، قدرت بیان، توان نویسندگی، میزان دسترسی به رسانه‌ها، نقشی که در جامعه ایفا می‌کنید و… مسئولیت‌های شما را تعیین می‌کند. آنچه می‌توان در این زمینه مطرح کرد، این است که حساسیت شرایط انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و تلاش‌های سازمان‌دهی‌شدۀ دشمنان، در کنار اوج‌گیری قدرت‌طلبی در بین بعضی از جریان‌های سیاسی به‌جای عشق به خدمت و تلاش، بی‌توجهی به استقرار ارزش‌های اسلامی در روابط جامعه در بین بخشی از شخصیت‌های سیاسی فعال و مسائلی از این دست، نشان می‌دهد که همۀ ما مسئولیت داریم، مجموعه اقداماتی را برای برگزاری مطلوب انتخابات سامان دهیم و در نخستین گام، تعریفی تازه از انتخابات مطلوب ارائه دهیم؛ تعریفی که تنها شامل حضور حداکثری مردم با هر هزینه‌ای برای نظام نباشد، بلکه افراد تحت‌تأثیر خود را به این بلوغ فکری برسانیم که انتخابات مطلوب یعنی انتخاباتی که:

۱. بیشترین حضور از همۀ اقشار جامعه را داشته باشد.

۲. فردی انتخاب شود که مفهوم مردم‌سالاری دینی را درک کند و برای طول مسئولیت خویش برای همراه‌سازی مشارکت مردم و نخبگان در سازندگی کشور، احیای ارزش‌های دینی و اخلاقی برنامه عملی داشته باشد.

۳. متعهدسازی فرد انتخاب‌شده برای وفاداری به تعهدی که در موقع اخذ رأی از مردم می‌دهد.

وقتی انتخابات مطلوب به این‌گونه تعریف شود، دیگر حضور در انتخابات فقط در روز انتخابات معنا پیدا نمی‌کند، بلکه هر فرد نخبه باید به‌عنوان یک مطالبه‌کنندۀ تعهدات فرد انتخاب‌شده در طول مسئولیت او، رسالت مطالبه‌گری خود را به‌صورت مستمر انجام دهد، گرچه به‌واسطۀ گستردگی حضور دولت‌ها در جامعۀ ما و حاکم‌بودن روح استبداد در لایه‌های پنهان ذهن ما ایرانیان، گاهی در بین مدیران میانی مطالبه‌کنندگان ارزش‌های اسلامی را مجازات می‌کنند، اما مگر راهی جز این وجود دارد و مگر امر به معروف و نهی از منکر واجب‌تر از این وجود دارد و مگر رسول خدا (ص) نفرمود که «خداوند، دشمن مؤمن بی‌دین است، پرسیدند، مگر مؤمن بی‌دین می‌شود؟ فرمود مسلمانی که امر به معروف نکند، بی‌دین است».(۱)

و سخن آخر اینکه، نخبگان در دو جبهه باید امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ یک جبهه کمک به سلامت فکر و برنامۀ کاندیداها و مطالبه‌گری از آنها و در جبهۀ دیگر، هدایت‌گری مردم تحت نفوذ خویش برای حضوری فعال در روند انتخابات و داشتن مطالبات درست در طول زمامداری یک رئیس‌جمهور، تاان‌شاءاله  مسیر پیشرفت کشور سرعتی بیش از این پیدا کند. ان‌شاءاله

 

نتیجه‌گیری

با توجه به آثار گسترده‌ای که انجام انتخابات و خصوصیت فرد منتخب در تحولات فرهنگی کشور دارد، شورای عالی انقلاب فرهنگی نمی‌تواند نسبت‌به این مهم بی‌تفاوت باشد و باید به‌نحو مقتضی در زمینه‌های زیر فعال شود:

الف) هدایت راهبردی سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی کشور به ایفای نقش خود در بهره‌گیری از فرصت‌ها و رفع موانع فرهنگی یک انتخابات مطلوب به‌عنوان یک وظیفۀ نهادینه‌شده؛

ب) پیش‌بینی تمهدیداتی برای جلب نظر و توجه کاندیداها به مسئولیت دولت و رئیس‌جمهور به مسائل فرهنگی (به‌ویژه اسناد راهبردی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی) و درج آن در برنامه‌های انتخاباتی خود؛

ج) حساس‌کردن همۀ نخبگان و تشکل‌های مردم نهاد به مطالبۀ نقش مطلوب دولت در فرهنگ بعد از انتخابات؛

د) فراهم‌کردن بستر ارزیابی سالانۀ عملکرد دولت‌ها در تحولات فرهنگی کشور در صحن شورای عالی انقلاب فرهنگی؛

هـ) دعوت بی‌طرفانه از همۀ مردم برای حضوری آگاهانه در پای صندوق‌های رأی.

 

۱. بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۸۶٫

 

30نوامبر/16

فجر صادق خورشید انقلاباسلامی

نگاهی به زمینه‌های شکل‌گیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)

غلامرضا گلی‌زواره

حماسه‌ای خودجوش

قیام مقدس پانزده خرداد ۱۳۴۲ در پنجاهمین سالگرد خود از جلوه و شکوه افزون‌تری برخوردار و دربردارنده نیم قرن ارزش‌های گرانبهایی چون شجاعت، مقاومت، فداکاری، سربلندی، عزت، ستیز با کفر، شرک و نفاق و الحاد است و به برکت همین فضایل و مکارم عالی است که می‌توان در مسیر افتخارات با ارزش گام نهاد.

در این روز پرخاطره قیامی شکل گرفت که خاستگاه اصلی آن اسلام ناب محمدی و حماسه‌های عاشورایی بود و با تکیه بر چنین اصالت‌هایی موفق گردید در رویارویی با استبداد و استکبار، سربلند و نویدبخش محرومان جهان شود و آنان را برای مبارزه با جرثومه‌های فساد و ستم و کفر و نفاق مصمم و حرکت بیداری اسلامی را پرتکاپو و ثمربخش نماید. این هویت با درایت و تدبیر امام خمینی استوار گردید و با صلابت خلف صالحش مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تداوم یافت.

حماسه خونرنگ ۱۵ خرداد، صبح صادق انقلاب اسلامی و حرکتی خودجوش و بدون سازماندهی قبلی بود که تنها با حضور صادقانه و ارادتمندانه مردم در کوچه و بازار که از دستگیری مرجع تقلید، زعیم شیعه و حوزه‌های علمیه و رهبر باصلابت خود به‌شدت خشمگین گردیده و تنها برای ادای وظیفه دینی خود، سینه‌هایشان را سپر گلوله‌های عمال رژیم پهلوی قرارداده بودند، شکل گرفت.

هویت این خیزش از نقش و جایگاه روحانیت شیعه در جامعه ایران و پیروی مردم از آنان ناشی می‌گردد زیرا علمای مبارز به دلیل سیاست‌ها و برنامه‌های ضددینی قاجارها و خاندان پهلوی، مردم متدین را علیه آنان بسیج کرده‌ بودند. در طول یک قرن اخیر، درک جامعه اسلامی ایران از مسایل سیاسی، اجتماعی به‌تدریج دچار تحول شد و بر اثر دگرگونی در روحیه‌ها، گرایش‌ها و موضع‌گیری‌ها، مبارزه با ظالمان خودکامه و کارگزاران خلافکار و مروج منکرات در سرلوحه حرکت‌های مردمی قرار گرفت. ابتدا قیام تنباکو به رهبری میرزای شیرازی علیه سلطه بیگانگان و تهاجم فرهنگی و فکری آنان شکل گرفت و پیروزی باشکوهی را به همراه آورد.

نظام استکباری در هاله‌ای از هراس فرو رفت و پیوستگی بین مردم مسلمان و شخصیت‌های برجسته حوزه‌های علمیه را درک کرد، از این رو نیرنگ‌ها و نقشه‌های گوناگونی را به اجرا گذاشت تا این ویژگی را از بین ببرد که البته موفق نشد و افکار عدالت‌جویانه و نفرت و انزجار از فساد و رفاه‌طلبی و عیاشی قاجارها و تبانی آنان با دولت‌های استعمارگر در انقلاب مشروطه و تدوین قانون اساسی تبلور یافت و در پی آن جنبش ملی شدن صنعت نفت که حرکتی وسیع و فراگیر علیه استعمارگران بریتانیایی بود، شکل گرفت.

و سرانجام نهضت پانزده خرداد ۱۳۴۲، در کوران اقدامات سلطه‌جویانه امریکا که تحت پوشش اقدامات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی اعمال می‌شدند، به رهبری امام آگاه به شرایط زمان و همراهی یاران ایشان، آن استوانه‌های علم و تقوا به وقوع پیوست.

 

هویتی اصیل

امام خمینی به عنوان مرجعی بلندپایه و رهبری بصیر، در عصر تاریک استبداد و استکبار، نیرنگ‌های فکری، فرهنگی و سیاسی دشمنان علیه مسلمانان را به‌خوبی دریافت و با جدیت تمام ‌کوشید فضای سنگین و مسمومی را که کارگزاران رژیم پهلوی بر فرهنگ جامعه حاکم ساخته بودند، بشکند و تعالیم و ارزش‌های مقدس اسلام و مذهب تشیع را که از متن زندگی فردی و اجتماعی به حاشیه رانده شده و به جای آنها افکار الحادی فرقه‌ها و مکتب‌های پوشالی ترویج می‌شدند، بار دیگر احیا کند و آنها را به فضای حیات اجتماعی و فردی باز گرداند.

رژیم با لطایف الحیل بسیار این تفکر باطل را ترویج کرده بود که فرهنگ اسلامی نجات‌بخش نیست و در عصر توسعه علمی و صنعتی و ارتباطی، دین باید از صحنه زندگی کنار برود و با این تبلیغات مسموم در جهت گسترش و نشر فرهنگ وارداتی غربی تلاش می‌کرد. هدف رژیم، ایجاد نفاق و فضای بی‌اعتمادی در جامعه، اختلاف بین حوزه و دانشگاه، رواج فساد و ابتذال، نظام آموزشی آمیخته به انواع آفات و آلودگی‌های فکری، تربیتی و اخلاقی و… بود. سلطه عوامل استعماری و طاغوتی لطمات و صدمات شدیدی به فرهنگ اسلامی وارد ساخت، زیرا آنان تمام توان و امکانات خود را برای محو دیانت و حذف ارزش‌هایی که مانع بزرگی در برابر منافع استعماری بودند، به کار گرفته بودند.

اما این سیاست‌ها با روحیه مذهبی مردم سازگار نبودند و به همین دلیل مردم در ۱۵ خرداد برای دفاع از دیانت و فضیلت‌های ریشه‌دار به پا خاستند و نشان دادند که اقتدار مذهبی و معنوی می‌تواند نیروهای متدین و مبارز مردمی را بسیج کند تا در برابر برنامه‌های نامشروع طاغوت ایستادگی کنند و قدرت‌های شرقی و غربی را با مقاومت‌های توأم با فداکاری وادار به عقب‌نشینی نمایند.

امام خمینی در این زمینه می‌فرمایند:

«روز ۱۵ خرداد در عین حال که چون عاشورا روز عزای عمومی ملت مظلوم است، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان نیز هست، بزرگداشت روز حماسه‌آفرین ۱۵ خرداد، بزرگداشت اسلام و قرآن کریم است. ملت شریف ما بلکه ملت‌های مظلوم از هر چه غفلت کنند، از این دو روز الهی نباید غفلت کنند. عاشورا با «نه» خود، یزیدیان را در طول تاریخ نفی کرد و به گورستان فرستاد و ۱۵ خرداد، پهلوی و پهلوی‌صفتان و ابرقدرت‌ها را مدفون کرد».(۱)

قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بیشتر از آن جهت اهمیت دارد که مبدأ حرکت جدیدی در جامعه اسلامی است، زیرا برخی از جریان‌های قبل از آن، به‌خصوص کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و انحرافاتی که نیروهای مبارز غیرمذهبی و احیاناً ملی‌گرا در نهضت ملی شدن صنعت نفت و پس از آن از خود نشان دادند و نیز به شهادت رساندن شهید سیدمجتبی نواب صفوی و مبارزان فدائیان اسلام و از هم‌پاشیده شدن هسته‌های مذهبی که برای براندازی رژیم پهلوی تشکیل شده بودند، برخی از افراد خیرخواه مذهبی و مؤمنان نگران جامعه را تا حدودی دلسرد ساخته بود. از طرف دیگر تلاش بی‌امان رژیم برای اشاعه فرهنگ تجملاتی و رفاه‌زدگی توأم با ابتذال غربی، از شکوفایی افکاری که مقاومت و مبارزه را در صدر برنامه‌های خود قرار می‌دادند جلوگیری می‌کرد،

به دنبال روشنگری‌های علمای حوزه و در رأس آنان امام خمینی، آذرخشی در این آسمان تیره به وجود آمد و ضمن اینکه به حیات مذهبی جامعه قوت و جرئت بخشید، روح مبارزه را در دل و ذهن‌ها دمید و مردم شهرهای گوناگون را برای قیامی اسلامی مصمم ساخت.

واقعیت این است که این حرکت در پرتو روح آرمان‌خواهی شیعیان ایران پدید آمد که بارها در طول تاریخ برای محو ستم و برقراری نظامی اسلامی و عادلانه به پا خاسته، ولی اعوان و انصار استبداد و استکبار آنها را سرکوب کرده بودند.(۲)

 

زمینه‌های قیام ۱۵ خرداد

رژیم پهلوی اول (رضاخان) برای جدا ساختن مردم از سنت‌ها و ارزش‌های اصیل مذهبی، هرگونه جلسه مذهبی و حتی عزاداری‌ها را ممنوع اعلام کرد و پوشیدن عبا و عمامه را جُرم و کیفرش را زندان قرار داد. وی تحت عنوان تجدد و ترقی‌خواهی و مخالفت با کهنه‌پرستی و ارتجاع کوشید جامعه را از محتوای دینی که رشددهنده و تحول‌آفرین و بیدارکننده است، تهی سازد. رضاخان با حمایت استعمار انگلستان و با کمک روشنفکر‌های خودباخته و وابسته، برای تداوم بخشیدن به تسلط شوم خود، دو محور شعائر و سنت‌های مذهبی شیعیان ایران و حوزه و روحانیت را مورد تهاجم شدید قرار داد تا با اسلامی شدن جامعه و رشد تفکر اصیل شیعی در میان اقشار گوناگون به مقابله برخیزد و نقشه‌های پلید خود را عملی سازد. او ابتدا مراکز فرهنگی جدیدی را تأسیس کرد تا آنها را رویاروی حوزه‌های علوم دینی قرار دهد و سپس زمینه‌هایی را فراهم آورد تا عده‌ای با تفکرات لیبرالی، سکولار و ملی‌گرایی با روحانیت مقابله کنند.

در چنین روزگار آشفته‌ای مقدسات شیعیان ایران مورد هتک و بی‌حرمتی قرار ‌گرفت، علمای اسلام زندانی و تبعید شدند و به شهادت ‌رسیدند، وعاظ و طلاب به شکنجه‌گاه‌ها فرستاده ‌شدند، مجالس سوگواری برای خامس آل عبا ممنوع و مدارس اسلامی بسته شدند، چادر از سر بانوان مسلمان برداشته شد و ستیز علیه معتقدات دینی مردم با خشونت و سرکوبی شدید ادامه یافت.(۳)

کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که با دخالت امریکا و انگلیس در ایران به وقوع پیوست، برای محمدرضا شاه پهلوی زمینه تثبیت موقعیت برای ادامه دیکتاتوری را فراهم آورد. کرومیت روزولت،  عضو سازمان جاسوسی سیا و کارشناس امور خاورمیانه امریکا گفته بود: «کودتای ایران نخستین عملیات مخفی علیه یک دولت خارجی بود که به وسیله سازمان مرکزی جاسوسی ایالات متحده امریکا تنظیم شد».(۴)

پس از این کودتا، شاه فرماندهان کودتا را در مناصب حساس گماشت، روحیه سلطنت‌طلبان را تقویت و در ۱۳۳۶ ش. سازمان جدید پلیس مخفی به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) را تأسیس کرد که در این مسیر از سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) و سازمان سیا و اف. ‌بی. ‌آی امریکا کمک‌های فنی و اطلاعاتی گرفت. ساواک به‌تدریج شبکه خود را گسترش داد و از طریق وزارت کار، اتحادیه‌های صنفی را دراختیار گرفت و هنگام ورود به دانشگاه، استخدام در دوایر دولتی و مجتمع‌های بزرگ صنعتی افراد را مورد بررسی قرار می‌داد.

استانداران با استفاده از ژاندارمری و شهربانی بر انتخابات پارلمانی نظارت دقیق داشتند و بدین وسیله بر دو مجلس سنا و شورای ملی مسلط بودند. درباریانی چون منوچهر اقبال و اسدالله علم مجلس را به دو حزب سلطنت‌طلب تقسیم کردند. اقبال که با افتخار خود را چاکر شاه می‌نامید، رئیس حزب ملیون و علم، دوست دوران کودکی شاه و مالکی بزرگ در جنوب خراسان و سیستان رهبر حزب مردم بود. این دو تشکیلات به احزاب «بله» و «بله قربان» مشهور شدند.

علاوه بر این با اصلاحاتی که در قانون اساسی صورت گرفت، از سویی با کاستن از حد نصاب لازم برای تصویب قانون، هر نوع مخالفتی در مجلس آینده تضعیف گردید و از سوی دیگر، مجلس با دادن حق وتو به شاه در مورد لوایح اقتصادی به قدرت او افزود.(۵)

دولت‌هایی که بعد از کودتا روی کار آمدند برای از بین بردن هویت فرهنگی و استقلال و عزت ایران و سرکوب حرکت‌های مردمی و مذهبی به اقدامات زیل روی آوردند:

۱ـ تصویب قراردادهایی با کنسرسیوم و واگذاری نفت جنوب به انحصارهای امریکایی، انگلیسی، هلندی و فرانسوی که بیشترین سهم به انگلستان تعلق داشت. بدین ترتیب قانون ملی شدن صنعت نفت اگرچه رسماً لغو نگردید، ولی در عمل نادیده گرفته شد.

۲ـ دریافت وام‌های اسارت‌بار از کشورهای اروپایی و امریکا.

۳ـ گشودن دروازه‌های کشور به روی انبوهی از کالاهای خارجی و ایجاد زمینه برای نابودی تولیدات ساخت داخل و محصولات بومی و ملی و تبلیغ برای مصرف‌زدگی.

۴ـ شرکت در پیمان استعماری و تجاوزکارانه بغداد (سنتو) در ۱۳۳۴ ش.

۵ـ تصویب قانون جلب و حمایت سرمایه‌های خارجی در ۱۳۳۴ ش.

۶ـ امضای قرارداد دوجانبه نظامی با امریکا در ۱۳۳۷ ش.

۷ـ سرکوب حرکت‌های مذهبی، دانشجویی، کارگری و دیگر اصناف از طریق شبکه‌های اطلاعاتی و انتظامی، شکنجه و به شهادت رسانیدن نیروهای مبارز، انقلابی و مخالف سیاست‌های دولت.

۸ـ سانسور شدید مطبوعات، نشریات، کتاب‌ها و دیگر رسانه‌ها.

اختناق و سرکوب پس از کودتا، فساد هیئت حاکمه، رشد مبارزات مردمی به رهبری علما، گسترش اعتراض‌ها و اعتصاب‌ها و فقر و محرومیت اقتصادی، دولت امریکا را به موقعیت انفجار جامعه ایران آگاه ساخت، به همین دلیل برای مقابله با موج انقلابی ایران و تبدیل این کشور به بازار مصرف کالاهای خارجی و به دست آوردن نقش ابرقدرتی مسلط در منطقه، اصلاحات ارضی و سایر مواد انقلاب سفید را به شاه ایران تجویز کرد.(۶)

در راستای عملی ساختن این توطئه شریف امامی از نخست‌وزیری برکنار گردید و در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۰، علی امینی با برخورداری از حمایت امریکا به عنوان نخست‌وزیر جدید به شاه ایران تحمیل شد و در ۱۹ دی ۱۳۴۰ قانون اصلاحات ارضی را تصویب کرد، اما در سال بعد، شاه برای حفظ قدرت خود، تحت عنوان اختلاف بر سر بودجه نظامی، مهره مورد اعتماد خود یعنی امیر اسدالله علم را روی کار آورد.(۷)

طرح اصلاحات ارضی با تبلیغات فراوان اجرا شد و کارگزاران استبداد و مجلس فرمایشی در این باره هیچ اعتنایی به علما نکردند. مرحوم آیت‌الله خوانساری علیه این طرح اقدام کرد و پیشاپیش جمعیت معترض در بازار تهران به راه افتاد، ولی اختناق شدید سیاسی موجب گردید که او نتواند به اعتراضات خود در این باره ادامه دهد. البته هدف دشمنان این بود که اگر مراجع تقلید عظام و علمای حوزه با این طرح مخالفت کردند، آنان را مخالف کشاورزان و حامیان زمینداران و فئودال‌ها معرفی کنند و بدین وسیله حیثیت اجتماعی آنان را مخدوش سازند.

امام خمینی«ره» نیرنگ دشمن را دریافت، اما هنوز ابعاد و نتایج عملی این نقشه روشن نشده بود و لذا به انتظار توطئه‌های دیگر نشست، زیرا با ذکاوت و بصیرتی که داشت می‌دانست که این رشته سر دراز دارد.

 

غائله انجمن‌های ایالتی و ولایتی

تا سال ۱۳۴۰ ش. که زمان آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی است، رژیم پهلوی با وجود آن که برنامه‌های ضددینی متعددی را به اجرا گذاشت، به دلیل وجود مانع بزرگی که همان اقتدار معنوی و صلابت علما و مراجع عظام بود، موفق نشد در طرح اسلام‌زدایی و جداسازی دیانت و سنت‌های مذهبی از متن جامعه و سیاست، به مقاصد شوم خود دست یابد، زیرا نفوذ فوق‌العاده مرجع عالیقدری چون حضرت آیت‌الله بروجردی در میان اقشار مردم به‌قدری گسترده و عمیق و استوار بود که جرئت هیچ‌گونه اقدام آشکاری را به شاه ایران برای مقابله با ارزش‌های دینی نمی‌داد.

در این ایام، قدرت روحانیت و ارزش و اهمیت مراجع تقلید مورد توجه قرار گرفت، به همین دلیل شاه در صدد بود نهاد مرجعیت را تا سر حد امکان حامی خود نشان دهد و در صورتی که برایش مقدور باشد، مرکز زعامت علما و مراجع را به خارج از ایران انتقال دهد تا از اعتراض‌ها و خیزش‌های نیروهای متدین به رهبری زعمای دینی مصون بماند. او در واقع می‌خواست دین و سیاست را از هم جدا کند، زیرا تفکیک‌ناپذیری این دو که شهید آیت‌الله مدرس هم بر آن تأکید داشت برای رژیم استبدادی ایران و اربابانش نگران‌کننده بود.

در دهم فروردین ماه ۱۳۴۰ ش. حضرت آیت‌الله بروجردی به سرای باقی شتافت و جهان اسلام را سوگوار کرد. شاه با سوء استفاده از فضای جدید، به‌محض رحلت آن زعیم عالیقدر، تلگراف تسلیتی برای آیت‌الله سیدمحسن حکیم طباطبایی که در عراق به سر می‌برد مخابره کرد تا ادعا کند که از آن به بعد مرجع جدید ایرانی‌ها اوست و کانون روحانیت را که سدی بزرگ در برابر خلاف‌هایش بود، به بیرون از ایران انتقال دهد که این نیرنگ عملی نشد.

حادثه دیگری که در اواخر سال ۱۳۴۰ ش. روی داد و جامعه اسلامی را سوگوار ساخت، ارتحال حضرت آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی در اسفند همین سال بود. در وضعیت جدید، شاه و نخست‌وزیر او علم، فرصت مناسبی را برای اجرای توطئه‌هایی به دست آوردند. اولین و برجسته‌ترین حرکت علیه دیانت و مواضع اسلامی، غائله انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود.(۸)

در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ جراید عصر چند تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را درج کردند. در متن تصویب‌نامه مذکور قید اسلام از شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان و نیز برای تصدی بسیاری از سمت‌ها و مناصب کشوری همچون قضاوت حذف و نیز در مراسم سوگند در مجلس، به جای قرآن مجید، کتاب آسمانی قید شده بود. در یکی از بندهای این لایحه نیز به زنان حق رأی داده بودند و تساوی کامل حقوق بانوان و مردان ذکر شده بود. این روند، حاکمیت اسلام را به عنوان آیین رایج ایران در معرض تهدید جدی قرار می‌داد.

حذف قید اسلام و سوگند به قرآن برای هیچ انسان مذهبی‌ای قابل تحمل نبود. مخالفت جامعه روحانیت با موضوع اعطای حق رأی به زنان و تساوی آنان با مردان به این دلیل بود که شاه در خدمت امریکا بود و این حرکت ماهیتی جز فریب، اغفال و به فساد کشانیدن جامعه نداشت و زنان ایرانی همچون مردان از ابتدایی‌ترین حقوق خود محروم بودند. مخالفت روحانیت با این تصویب‌نامه، اعتراض به آزادی زنان نبود، بلکه اعتراض به توسعه فساد توسط رژیم بود، به همین دلیل امام خمینی فرمود ما با ترقی زن‌ها مخالف نیستیم، بلکه با فساد مخالفیم. مگر مردها در این مملکت آزادی دارند که زن‌ها داشته باشند؟(۱۰)

تصویب‌نامه دولت اسدالله علم به صورت اعلام جنگی تمام‌عیار علیه اسلام و قرآن و مبارزه با آن یک تکلیف شرعی تلقی شد. این مبارزه‌ قادر بود تمام نیروهای متدین را بسیج کند، نهضتی دینی را همگانی سازد و ماهیت رژیم را افشا نماید.

هنگامی که امریکائی‌ها اولین اقدام آزمایشی خود توسط شاه را با مطرح کردن مسئله انجمن‌های ایالتی و ولایتی انجام دادند، متوجه خطای خود در ارزیابی نفوذ روحانیت  شدند، زیرا مراجع تقلید و علمای حوزه به‌شدت با این اقدام مخالفت کردند و دولت ناچار شد از  موضوع صرف‌نظر کند. در این ماجرا بیشترین فعالیت از ناحیه امام خمینی صورت گرفت.(۱۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه‌نور، امام خمینی، ح ۱۴، صص ۴۰۵ـ۴۰۴.

۲ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ش ۵۷۸۶، ۱۳ خردادماه ۱۳۷۸.

۳ـ علما و رژیم رضاشاه، حمید بصیرت منش، فصل پنجم.

۴ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، دکتر سید جلال‌الدین مدنی، ج اول، ص ۲۸۶.

۵ـ ایران بین دو انقلاب، پروانه آبراهامیان، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، صص ۳۸۳ـ۳۸۲.

۶ـ تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران، حاتم قادری، صص ۱۱ـ۱۰.

۷ـ قیام خونین ۱۵ خرداد به روایت اسناد، م. رهنوی، ص ۱۲ـ۱۱.

۸ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صص ۲۶۱ـ۲۶۰. نقش روحانیت مبارز در جنبش تاریخی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ص ۲۶.

۹ـ روزنامه کیهان و اطلاعات، مورخ ۱۶ مهر ۱۳۴۱ ش.

۱۰ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، سیدجلال‌الدین مدنی، ج اول، ص ۶۲۳.

۱۱ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، صص ۲۶۲ـ۲۶۱.

 

سوتیترها:

۱٫

حماسه خونرنگ ۱۵ خرداد، صبح صادق انقلاب اسلامی و حرکتی خودجوش و بدون سازماندهی قبلی بود که تنها با حضور صادقانه و ارادتمندانه مردم در کوچه و بازار که از دستگیری مرجع تقلید، زعیم شیعه و حوزه‌های علمیه و رهبر باصلابت خود به‌شدت خشمگین گردیده و تنها برای ادای وظیفه دینی خود، سینه‌هایشان را سپر گلوله‌های عمال رژیم پهلوی قرارداده بودند، شکل گرفت.

۲٫

رژیم با لطایف الحیل بسیار این تفکر باطل را ترویج کرده بود که فرهنگ اسلامی نجات‌بخش نیست و در عصر توسعه علمی و صنعتی و ارتباطی، دین باید از صحنه زندگی کنار برود و با این تبلیغات مسموم در جهت گسترش و نشر فرهنگ وارداتی غربی تلاش می‌کرد.

 

 

 

30نوامبر/16

سکه رایج امام در عرصه بین‌المللی

سعدالله زارعی

در «پنجاهمین سال آغاز انقلاب اسلامی ایران» هنوز این انقلاب، محوریت خود را در تحولات سیاسی ایران و جهان حفظ کرده است. جنبه‌های ضدیت با استبداد در داخل و استکبار در خارج و مبارزه با حاشیه‌گزینی دین در عرصه تحولات و مدیریت هنوز هم نیروهایی را از صدر به ذیل آورده و از ذیل به صدر می‌رساند.

«عدالت‌طلبی» که مهم‌ترین وجه داخلی و خارجی نهضت حضرت امام بود، هنوز هم در داخل یک هدف پرجاذبه است و ده‌ها میلیون نفر را برای کمک به گسترش آن به میدان می‌کشاند. انتخابات سال ۸۸ با همین شعار به مرز ۴۰ میلیون نفر رسید و امسال هم همین شعار در کانون توجه مردم قرار دارد و مهم‌ترین عنصر شکل‌دهنده به حضور مردم در صحنه است. در عرصه بین‌المللی نیز عدالت یک مطالبه گسترده است و مرزها را درنوردیده است.

«مخالفت با امریکا» و سیاست‌های آن به عنوان یکی از اصلی‌ترین و پرجاذبه‌ترین شعارهای انقلاب اسلامی بعد از گذشت ۵۰ سال هنوز عمومی‌ترین و خواستنی‌ترین موضوع سیاسی است و می‌توان کفت شعارها و سخنان حضرت امام خمینی در سال ۱۳۴۱ علیه امریکا، امروز بیش از زمان آغاز قیام و دوران حیات طیبه ایشان فراگیری دارد و دنبال می‌شود.

امریکا در امریکای لاتین، افریقا و بخش اعظم آسیا، منفورترین کشور است. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که میزان مخالفت مسلمانان در کشورهای مختلف با سیاست‌های امریکا بسیار بالا و میانگین آن ۸۸ درصد است، در حالی که در دهه ۱۹۶۰ که امام انقلاب خود را آغاز کرد، امریکا در سطح بین‌المللی و از جمله در سطح منطقه‌ای «محبوب‌ترین» کشور بود.

امام مخالفت با امریکا را ابتدا در میان ملت ایران نهادینه کرد و در سال ۴۲ فرمود: «امروز امریکا منفورترین دولت نزد ملت ایران است». آن روز که امام این جمله راهبردی را به زبان آورد، امریکا در اوج اقتدار بود و اداره بخش اعظم جهان را در دست داشت، از این رو رژیم وابسته پهلوی با تأکید از امام می‌خواست که به امریکا کاری نداشته باشد.

مبارزه با دیکتاتوری یکی از شعارها و اهداف محوری امام بود که می‌فرمود حکومت مقوله‌ای الهی است و مردم در چنین حکومتی در اولویت‌اند، از این رو همه ریشه‌ها، ساقه‌ها، برگ و بار و میوه حکومت به «توده‌های مردم» تعلق دارد.

امام با این باور بعد از توکل به خدا، دست خود را به سوی مردم دراز کرد و با یاری آنان انقلاب را به پیروزی رساند. آن روز که امام به وعده الهی و توانایی مردم در ویران کردن حکومت طاغوت و برپایی حکومتی دینی استناد می‌کرد، بسیاری از همراهان بعدی وی نیز با او در این باور همراه نبودند. البته در این میان بسیاری نیز نه با این باور، بلکه با این استدلال که نباید ندای یک مرجع را بی‌پاسخ و یا نباید سید اولاد پیامبر را تنها گذاشت، شجاعانه به کمک امام آمدند، اما معدودی مانند امام معتقد بودند اسقاط رژیم پهلوی و تحقق حکومت اسلامی امکان‌پذیر است.

امام مقابله با استبداد را در این کشور پایه‌گذاری کرد که طی دو دهه به یک مطالبه عمومی تبدیل گردید. هنوز هم در ایران هر گروهی بخواهد از روش‌های دیکتاتورمأبی استفاده کند، منفور و از صدر به ذیل کشیده می‌شود. در طول این ۳۳ سال دیدیم که دیکتاتورها آنگاه که سعی کردند با شلوغ‌کاری و ایراد اتهام به دیگران، رویه دیکتاتوری خود را بپوشانند، موفق نشدند و از صحنه کنار زده شدند. گاهی این دیکتاتورمأبان با عناوین ملی‌گرایی، توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و… به میدان آمدند و خود را دلسوز کشور و مردم معرفی کردند، اما مردم به‌زودی دست آنان را خواندند و از صحنه کنارشان زدند.

مبارزه با دیکتاتوری قدرت‌های بزرگ، امروز در جهان عرب و نیز در سطح بین‌المللی، شعار و مطالبه‌ای عمومی است؛ با این وصف می‌توانیم بگوییم انقلاب اسلامی تنها انقلابی است که شعارهای آن ۵۰ سال پس از آغاز، موضوعیت و مطلوبیت خود را از دست نداده و هنوز اصلی‌ترین مبنای حرکت مردمی در جوامع گوناگون است.

 

حرکت امام چگونه آغاز گردید؟

آیت‌الله العظمی بروجردی رحمت‌الله علیه که مرجع علی‌الاطلاق شیعیان جهان و به‌خصوص مردم ایران در فاصله سال‌های ۱۳۲۴ تا ۱۳۴۰ بود، در روز دهم فروردین ۱۳۴۰ در سن ۸۶ سالگی رحلت کرد. رحلت ایشان مقارن با زمانی شد که محمدرضا پهلوی درصدد بود تا تغییرات بنیادینی در ایران به نفع تثبیت پایه‌های رژیم باستان‌گرای خود و امحای مناسبات توحیدی در متن جامعه ایرانی به وجود آورد. محمدرضا در خواب و خیال احیای دوره هخامنشیان و ساسانیان بود و آن جمله تاریخی «کورش آسوده بخواب که ما بیداریم» که در سال ۱۳۵۰ در تخت جمشید بیان کرد، بر این اساس بود. شاه برای رساندن ایران به کشوری صاحب‌نام و در عین حال فاقد باورهای دینی، به دو بستر حمایتی احتیاج داشت: بستر بین‌المللی و بستر ملی. او برای به دست آوردن حمایت بین‌المللی، ایران را به متحد استراتژیک امریکا و در واقع آن را ژاندارم و پاسبان امریکا در منطقه کرد. مدالی که امریکا ۲۵ سال پس از ژاندارمی به ایران داد «جزیره ثبات» بود که البته دیری نپایید. ایران در دوره ۲۵ ساله محمدرضا پهلوی، «وابسته‌ترین» کشور به امریکا به حساب می‌آمد و کاپیتولاسیون بر این اساس در ایران اجرا شد.

از آن سو شاه برای جلب حمایت مردمی در جهت ایجاد دگرگونی‌های اساسی موردنظر خود، طرح «انقلاب سفید» را پیش کشید. وی قبل از طرح موضوع در ایران، در فروردین ۱۳۴۱ به امریکا سفر کرد و موافقت جان.‌اف.‌کندی را برای اجرای آن به دست آورد. او حدود سه ماه پس از بازگشت از امریکا علی امینی را از نخست‌وزیری کنار زد و یکی از نزدیک‌ترین افرادی که همواره نامه‌های خود را با عبارت«غلام خانه‌زاد» به پایان می‌رساند، یعنی «اسدالله علم» را در ۲۸ تیر ۴۱ به نخست‌وزیری منصوب کرد.

اولین کار علم، تلاش برای جلب حمایت خارجی بود و لذا لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را در غیاب مجلس در هیئت دولت به تصویب رساند. براساس این لایحه سوگند به قرآن برداشته و ب سوگند به کتاب آسمانی که رژیم شاه «اوستا» را از جمله آنها می‌دانست، تبدیل شد. البته با مقابله روحانیت و مردم به رهبری حضرت امام، دولت در آذر ۱۳۴۱ ناچار به لغو آن گردید.

دو ماه پس از الغای لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، دولت علم لوایح شش‌گانه شامل تغییرات در مالکیت اراضی ایران (موسوم به الغاء رژیم ارباب رعیتی)، فروش سهام کارخانجات دولتی، ملی کردن جنگل‌ها، سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها، شرکت زنان در انتخابات و تعلیمات اجباری از طریق سپاه‌دانش را مطرح کرد و آن را در ششم بهمن ۴۱ به رفراندوم گذاشت و مدعی شد که حدود ۵/۵ میلیون نفر با آن موافقت و تنها ۴۱۱۵ نفر با آن مخالف کرده‌اند.

همان طور که در پیام رادیویی شاه هم آمد، هدف از طرح لوایح شش‌گانه، ایجاد یک ظرفیت اجتماعی برای پیگیری طرح اصلی او یعنی بازگرداندن ایران به دوره‌ حکومت مطلقه هخامنشیان و پشتیبانی روحانیون  از آن بود.  شاه در هشتم بهمن‌ماه در پیام رادیویی خود گفت: «چنان مملکتی خواهیم ساخت که از هر جهت با پیشرفته‌ترین ممالک جهان برابری کند، مملکتی خواهیم ساخت که سرزمین آزادمردان و آزادزنان باشد.»

اما اعطای وام ۳۵ میلیون دلاری کندی به ایران تحت عنوان حمایت از «اصلاحات شاه در ایران» فاش کرد که آنچه شاه با کلمات «آزادمردان» و «آزادزنان» بیان می‌کند، سرپوشی بر وابستگی بیشتر به امریکاست.

کاملاً واضح بود که چنین طرحی نمی‌توانست از چشمان تیزبین حضرت امام و روحانیت دور بماند. پس از اعلام پیروزی در رفراندوم، شاه برای آنکه وانمود کند علما با لوایح موافق هستند، راهی قم شد، اما علما به‌طور یکپارچه استقبال از شاه را تحریم کردند و شاه از روحانیت با واژه «ارتجاع سیاه» یاد کرد.

حضرت امام در واکنش به تلاش شاه برای جدا کردن ایران از سابقه فرهنگی و مذهبی خود و افشای فریب «انقلاب سفید»، نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد. این اقدام سبب یورش مأموران مسلح رژیم پهلوی به فیضیه در روز شهادت امام صادق«ع» شد. امام در واکنش به تهاجم نیروهای امنیتی نظامی رژیم پهلوی، بیانیه آتشینی صادر کرد که زمینه‌ساز قیام روحانیت و مردم قم، تهران، شیراز و مشهد در روز ۱۵ خرداد گردید.

پس از صدور بیانیه دوم حضرت امام که به مناسبت چهلم شهدای فروردین فیضیه صادر شد، شاه رسماً روحانیت را تهدید به مقابله کرد و گفت: «اگر پیشبرد انقلاب بزرگ ـ یعنی انقلاب سفید ـ به ریختن خون گناهکار و بی‌گناه احتیاج داشته باشد، چاره‌ای نیست و خواهد شد»، اما امام عقب‌نشینی نکرد و توسط رژیم دستگیر و زندانی شد.

۱۵ خرداد ۴۲، قم صحنه حضور جدی روحانیت در صحنه و سرکوب شدید از سوی رژیم پهلوی گردید. در تهران نیز مردم بعد از گذشتن از خیابان ناصرخسرو و در خیابان فردوسی تجمع بزرگی را به وجود آوردند.

 

آثار نهضت حضرت امام در جهان

اسلامی شدن مبارزه در ایران و کنار رفتن ایدئولوژی‌های موازی، مردمی شدن مبارزه و حداکثری شدن حضور مردم در انقلاب، محوریت روحانیت در هدایت مردم، بیگانه‌ستیزی و مبارزه با دخالت غرب در امور داخلی ایران، سلطنت‌ستیزی و جمهوری‌خواهی مهم‌ترین ویژگی‌ها و دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران به حساب می‌آیند.

در همه این موارد ما شاهد وضعیتی «حداکثری» بوده‌ایم، یعنی انقلاب ایران در همه ابعاد و زوایا «اسلامی» بود و تردیدی در این موضوع وجود ندارد. انقلاب ایران از سال ۴۲ تا امروز «اصیل» باقی مانده و هیچ نیرویی نتوانسته است آن را مصادره و منحرف کند. این در حالی است که انقلاب مشروطه و نهضت نفت نتوانستند اصالت خود را حفظ کنند.

انقلاب ایران از آغاز هر چند حزب‌ستیز و گروه‌ستیز نبود، اما حزب‌گرا و گروه‌گرا هم نبود. این انقلاب به وسیله توده‌های پایین اجتماع به وجود آمد و تا امروز هم  ماهیت خود را حفظ کرده است و این یکی از اصلی‌ترین عوامل ماندگاری انقلاب به حساب می‌آید. محوریت روحانیت در این انقلاب در طول این ۵۰ سال حفظ شده است. روحانیت شیعه همواره در میان مردم به عنوان نمایندگان اصلی دین و مذهب شناخته شده‌اند و حضور آنان در حاکمیت، نشانه اصلی اسلامی بودن نظام است و انقلاب اسلامی را از افتادن به ورطه‌های سکولاریسم و اومانیسم نجات داده است.

بیگانه‌ستیزی در ایران به معنای نفی رابطه با کشورهای غیرمسلمان نیست، بلکه در واقع ترجمه «استیلاستیزی» است. نگرش اسلامی، سلطه‌گری و سلطه‌پذیری را نفی می‌کند و قرآن کریم مؤمنین را از آن پرهیز می‌دهد. انقلاب اسلامی از آغاز با سلطه غرب بر مسلمین مبارزه کرد و هم‌اینک نیز در میان دولت‌های جهان، پرچم مبارزه با استیلای خارجی را در دست دارد.

بیگانه‌ستیزی یکی دیگر از نشانه‌های سلامت انقلاب اسلامی است.  امام می‌فرمود: «تا مبارزه هست، ما هستیم». سلطنت‌ستیزی و جمهوری‌خواهی یکی از شعارهای این انقلاب بود. امام می‌فرمود سلطنت خلاف فطرت بشر است. جمهوری‌خواهی به معنای حکومت مردمی و سلطنت‌ستیزی و جمهوری‌خواهی یک ایده درون‌دینی و یکی از پایه‌های انقلاب اسلامی است.

 

تداوم ایده‌های انقلاب اسلامی در جهان

عناصر تشکیل‌دهنده انقلاب اسلامی که شامل اسلامی و مردمی بودن، محوریت روحانیت، بیگانه‌ستیزی، سلطنت‌ستیزی و جمهوری‌خواهی است، امروز موجب حرکت‌های انقلابی در سطح منطقه و جهانی هستند. بدیهی است که به دلیل تفاوت‌های اساسی ایران و مردم ایران با کشورهای دیگر، انقلاب‌ها از درجات متفاوتی برخوردارند، اما با نگاهی به مصر، تونس، لیبی، یمن، بحرین و…، می‌توانیم این اصول را با قوت و ضعف‌هایی مشاهده کنیم و با قاطعیت بگوییم این اصول در این کشورها روز به‌ روز از قوت و فراگیری بیشتری برخوردار می‌شوند، زیرا پایبندی به این اصول، ثمرات ارزشمندی را به بار می‌آورد که خود موجب گسترش این تفکر می‌گردد.

انقلاب اسلامی تغییرات عمده‌ای را در سپهر سیاست پدید آورده است که برخی از آنها عبارتند از:

۱ـ روحیه غرب‌ستیزی در جهان به‌شدت افزایش یافته است تا جایی که جورج بوش دوم ناچار شد از میانه راه شعار خود را که گسترش ارزش‌های غربی در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا بود، تغییر دهد و «ثبات رژیم‌های وابسته به امریکا» را جایگزین آن نماید.

۲ـ سلطه‌ستیزی سبب شده است که امریکا از سیاست «مداخله نظامی ـ مستقیم» که به‌خصوص پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ روی آن تأکید می‌کرد، بکاهد و به خروج نظامی از عراق و افغانستان تن دهد. همین مسئله امریکا را به اتخاذ سیاست مداخله محدود و غیرمستقیم در این منطقه واداشته است. امریکایی‌ها در سال ۲۰۱۰ میلادی برنامه‌ای را تحت عنوان «پروژه کاستن از نفرت علیه امریکا» به اجرا گذاشتند و شورای روابط خارجی امریکا ـ وابسته به سنا ـ اعلام کرد که نفرت از امریکا، آینده نفوذ امریکا در مناطق اسلامی ـ عربی را با خطر مواجه کرده است.

۳ـ روحیه دین‌گرایی در سطح جهان و توجه به معارف فرابشری افزایش جدی داشته است. توجه به اینکه «گرایشات دینی» راه‌حل کاستن از آلام بشری است، جای خود را در مناسبات جهانی باز کرده است. امروز در جهان کسی تردید ندارد که دین، هم برای اداره جهان الگو دارد و دینداران نیز تمایل پیدا کرده‌اند در عرصه اداره جهان نقش اختصاصی خود را به عهده بگیرند.

بر اساس یک نه فقط توجه به مساجد در جهان اسلام زیاد شده است، بلکه کلیساها نیز به نسبت ۴ دهه قبل با رشد حدود ۲۰۰ درصدی مراجعه‌کنندگان مسیحی مواجه شده‌اند و بر تعداد سیاستمدارانی که تلاش می‌کنند تا برای اقدامات و تصمیم‌گیری‌های خود «استدلال‌های دینی» بیابند افزایش یافته است.

هر ساله استناد به تعداد آیاتی که از کتب مقدس در نطق‌ها و بیانیه‌های رسمی سیاستمداران می‌آید، زیادتر می‌شود و البته به موازات آن، جبهه استکبار که از چنین روندی احساس خطر کرده است، به‌ناچار با «القاعده نمایی» اسلام در جهان، آن را خطری برای امنیت و صلح بین‌المللی معرفی می‌کند.

۴ـ روحیه مردم‌گرایی و توجه به توده‌ها به جای تمرکز بر «نخبگان» در سطح بین‌المللی مطرح شده است. پیش از این از چنین رویه‌ای با عنوان «پوپولیسم» انتقاد می‌شد، اما امروز در غرب هم گفته می‌شود توده‌های عظیم تأثیری به‌مراتب جدی‌تر و پایاتر از صاحبان تراست‌ها و کمپانی‌ها دارند. همین موج بود که در فرانسه در مقابل سارکوزی قدعلم کرده، در انگلیس به جنبش ضدتاچریسم تبدیل شده، در ایتالیا برای اولین ‌بار یک جریان سوم را به قدرت نزدیک کرده و در آلمان، اسپانیا، یونان، پرتغال و… به فرایندهای جدیدی انجامیده است.

مردم‌گرایی در عرصه سیاسی هم تا حد زیادی جای «حزب‌گرایی» را گرفته است. البته غرب تلاش می‌کند تا بر این پدیده سوار شود و با استفاده از ظرفیت آن، رژیم‌های ناهمخوان با خود را تغییر دهد. کودتاهای رنگین در اوکراین، گرجستان و قرقیزستان و فتنه ۸۸ در ایران بر این اساس شکل گرفتند و حمایت شدند، اما این روند از ارزش مردم‌گرایی نمی‌کاهد، بلکه نشان می‌دهد که این روند می‌تواند با مخاطراتی مواجه شود.

۵ـ سلطنت‌ستیزی یکی دیگر از مسایل اصلی این دوران به حساب می‌آید. سلطنت‌ستیزی از انقلاب اسلامی ایران آغاز نشد، بلکه انقلاب اسلامی به آن شتاب بخشید. امروز بیش از گذشته این شکل حکومتی، «ناروا» تلقی می‌شود و در سطوح بین‌المللی همواره از تعداد رژیم‌های سلطنتی کاسته شده است. این در حالی است که تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی یک یا دو رژیم سلطنتی منحل می‌شدند، یک رژیم سلطنتی در جای دیگری سر بر می‌آورد.

بنابراین می‌توان گفت امام و اندیشه‌های ایشان و اصول انقلابی که با محوریت وی در پنجاه سال پیش در این مرز و بوم پدید آمد، امروز در سطح بین‌المللی به «سکه رایج» تبدیل شده است و هر چند اغلب سیاستمداران سعی می‌کنند انقلاب ایران را نادیده بگیرند، ولی این انقلاب آنان را رها نمی‌کند و تأثیر جدی خود را بر حوزه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی برجای می‌گذارد.

 

 

سوتیترها:

۱«عدالت‌طلبی» که مهم‌ترین وجه داخلی و خارجی نهضت حضرت امام بود، هنوز هم در داخل یک هدف پرجاذبه است و ده‌ها میلیون نفر را برای کمک به گسترش آن به میدان می‌کشاند و مهم‌ترین عنصر شکل‌دهنده به حضور مردم در صحنه است. در عرصه بین‌المللی نیز عدالت یک مطالبه گسترده است و مرزها را درنوردیده است.

 

۲٫

عناصر تشکیل‌دهنده انقلاب اسلامی که شامل اسلامی و مردمی بودن، محوریت روحانیت، بیگانه‌ستیزی، سلطنت‌ستیزی و جمهوری‌خواهی است، امروز موجب حرکت‌های انقلابی در سطح منطقه و جهانی هستند. بدیهی است که به دلیل تفاوت‌های اساسی ایران و مردم ایران با کشورهای دیگر، انقلاب‌ها از درجات متفاوتی برخوردارند، اما پایبندی به این اصول، ثمرات ارزشمندی را به بار می‌آورد که خود موجب گسترش این تفکر می‌گردد.

 

 

 

30نوامبر/16

از خرداد تا خرداد

حجت الاسلام و المسلمین جواد محدثی

سخن از روحِ پرکشیدۀ آفاقی و قدح‌ نوش بزم عارفان است؛

یعنی «امام خمینی»، سالگرد حماسۀ خونین خرداد و واقعۀ غمبار کوچ آن پیشوای راحل،

آنکه شهرۀ شهر عشق بود و همۀ‌ دارایی‌اش «عبودیت در آستان خدا».

امام راحل، عبدصالح خدا بود، وارسته از تعلقات، میزان حکمت و معرفت، اسوه بصیرت و تکلیف‌مداری و الگوی «چگونه بودن» برای همه، از عالم و عامی، از عالی و دانی.

امام، پیش از آنکه برای ما یک «رهبر سیاسی» باشد، برای دین خدا یک نگهبانِ بیدار و شجاع و برای قرآن کریم یک مفسر ژرف‌نگر و برای تکلیف دینی امّت یک «مرجع تقلید» بود.

او خلیل خدا بود و چون از آزمون اخلاص و تقوا، سربلند بیرون آمد، ابراهیم دوران و امام ایمان شد و چون اسماعیلش را فدا کرد و صبوری بر این «فدا» داشت، به مقام خلّت رسید و برگزیدۀ خدا شد برای احیاگری اسلام ناب، و مراد خلایق گشت، برای پیمودن راه حقیقت و حرکت در «صراط مستقیم».

آن بیدارگر قرن و مبیّن اسلام ناب، تنها به «خدا» تعهد و دل سپرده بود که «امر» او را مطیع شد.

از این‌رو، به پاس «ادای تکلیف»، هرجا و هرچه و هرگونه که وظیفه ایجاب می‌کرد، پای به میدان می‌نهاد.

جز به رضای حق، به خشنودی و خرسندی احدی دل نبست و در این راه، از ملامت هیچ‌کس نهراسید.

واعظان غیرمتعض زبان به انتقاد گشودند که تند روی می‌کند.

در قیام ۱۵‌خرداد، دنبال کسی می‌گشتند که خون‌ها را به گردن او اندازند.

در تظاهرات دورۀ انقلاب، کسانی خواستار کوتاه آمدن بودند، تا «تن»ها در مقابل «تانک»ها قرار نگیرد و خون‌ها بر کف خیابان‌ها نریزد.

در هشت سال دفاع مقدس هم، کسانی دم از صلح و سازش می‌زدند و شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» را که امام بیان کرد، برنمی‌تافتند.

اما… امام امت که سیراب از کوثر ولایت بود و عشق «زمزم شهادت» را در دل، و شور انجام وظیفه را در سر داشت، با الهامی که از سالار شهیدان گرفته بود، تنها و تنها به پاسخ‌گویی در برابر خدا می‌اندیشید و «تکلیف»‌ را تبعیت می‌کرد.

امام، هم با تحجر و قشری‌گری و جمود فکری مبارزه داشت، هم با خودباختگی در برابر غرب و روشنفکرزدگی و بدعت‌گذاری.

هم به «فقه جواهری» پایبند بود، هم در نظر داشتن مقتضیات زمان را لازم می‌دانست و به تحول در اجتهاد و فقاهت معتقد بود.

هم روح حماسی و استکبارستیزی داشت، هم جنبه‌های معنوی و عرفانی.

هم در تهجّدهای شبانه‌اش اشک و آه داشت، هم در خروش‌های روزانه‌اش دل ابرقدرت‌ها را می‌لرزاند … جامع بود و ذوابعاد!

باری … سخن از رحلت آن بزرگمرد الهی است،

و یاد از حماسۀ قیام ۱۵ خرداد است،

و سپاس از تداوم «نعمت ولایت» است.

اگر امام نیست، راه او، فکر او و خط او باقی است.

میثاق‌مان با آرمان‌های بلندش مستحکم‌تر باد.

 

 

 

30نوامبر/16

نیم قرن برستیغ آزادگی…

«نهضت امام خمینی و نسبت آن با سبک زندگی سیاسی و اجتماعی ایرانیان» در میزگرد پاسدار اسلام

با حجت‌الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی، عزت‌الله شاهی (مطهری) و خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)

 

 

اشاره:

در خرداد امسال، پنجاهمین بهار از  ۱۵خرداد ۴۲ و نقطه عطف نهضت بیدارگرانه روح خدا«ره» سپری می‌شود و این تاریخ، موسم بسیاری از سخن‌ها و دقت‌هاست. سوگمندانه باید اذعان کرد که دانایان راز و شاهدان این واقعه، هنوز به مردمان این دیار، به‌ویژه جوانان در آگاهی‌بخشی، دین بسیار دارند و در توصیف ابعاد گوناگون این مبدأ نور باید بیش از این داد سخن دهند.

میزگردی که پیش رو دارید سعی دارد که در این باب گامی هر چند کوچک بردارد. در این محفل که در دفتر «پاسداراسلام» و با حضور مدیر مسئول محترم ماهنامه برگزارشد، حجت‌الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی مورخ انقلاب اسلامی، عزت‌الله شاهی(مطهری) از مبارزان پرآوازه انقلاب و خانم مرضیه حدیدچی(دباغ) بانوی مجاهد و رزم‌آور نهضت امام، شرکت کرده و هر یک از منظر خویش در باب این موضوع سخن گفته‌اند.

امید آنکه مقبول افتد.

***

با تشکر از حضور میهمانان گرامی، از مدیر مسئول محترم ماهنامه خواهشمندیم که باب سخن را بگشایند.

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم. در خردادماه سال ۹۲، پنجاهمین سال ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را در پیش رو داریم. پس از سپری شدن نیم قرن از نقطه عطف نهضت لازم است مروری داشته باشیم بر شرایطی که امام در آن، نهضت را آغاز کرد، ضرورت‌هایی که ایجاب کرد تا این نهضت آغاز شود و مسیر تاریخ و ایران را تغییر بدهد و در ادامه این مباحث هم انشاءالله به بررسی برخی ‌از دستاوردهای نهضت امام«ره» ـ چه در سطح داخلی، چه در سطح منطقه و در سطح جهان ـ و نیز نقشی که این رویداد در افول ابرقدرت‌ها ایفا کرد، خواهیم پرداخت.

تشکر می‌کنیم از جناب حجت‌الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی کسی که از گام اول نهضت حضرت امام«ره» در سال ۴۱ همراه ایشان و در متن جریانات نهضت بودند و در این مسیر هیچ‌گاه سر سوزنی از مسیر امام و انقلاب عقب ننشستند و همچنان پایدار و استوار راه را ادامه دادند، ضمن اینکه نقش منحصر به ‌فردی را در تدوین تاریخ نهضت حضرت امام«ره» ایفا کرده و تألیفات متعددی از جمله کتاب بسیار ارزشمند «نهضت امام خمینی» را داشته‌اند.

و تشکر می‌کنیم از جناب آقای عزت‌ ‌شاهی که از جمله کسانی هستند که در مسیر نهضت دستگیر و بیشترین شکنجه را از جلادان رژیم شاه متحمل شدند و مقاومت حماسی بی‌نظیری را در مقابل همه شکنجه‌ها از خود نشان دادند و چهره‌ای بی‌نظیر در مقاومت در مقابل شکنجه‌های رژیم شاه هستند و همچنان در مسیر انقلاب پایدار ایستاده‌اند.

همچنین تشکر می‌کنیم از خواهر بسیار گرانقدرمان سرکار خانم مرضیه دباغ که از نظر همراهی با نهضت و حضرت امام در میان مجموعه زنان جامعه ما چهره‌ای بی‌نظیرند. نقشی که ایشان در قبل و بعد از انقلاب ایفا کردند، شکنجه‌هایی که در ساواک و به دست جلادان رژیم متحمل شدند، داستان مفصل و فوق‌العاده تأثربرانگیزی است. بعد از پیروزی انقلاب هم در عرصه‌های مختلف نقش بسیار ارزشمندی را در همراهی با امام ایفا کردند و تنها زنی هستند که از ناحیه ایشان مأموریت یافتند در هیئتی که پیام حضرت امام را به گورباچف ابلاغ کردند، حضور داشته باشند. قطعاً این انتخاب و حرکت امام معنای فوق‌العاده عمیق و ارزشمند و پیام بزرگی را برای جامعه ما دربرداشت و الگوی زن مسلمان در دنیای امروز را برخلاف تصویری که غربی‌ها و غرب‌گراها سعی دارند به جامعه زنان ما القا کنند، ترسیم کرد.

تشکر می‌کنم از اینکه دعوت پاسدار اسلام را برای این میزگرد پذیرفتید تا مروری داشته باشیم بر تاریخ نهضت امام، به ویژه شرایطی که این حرکت در آن شکل گرفت و نیز آنچه که قبل از انقلاب از بعد سیاسی، نظامی، اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و فرهنگی در رژیم شاه شاهد و ناظر آنها بودیم، زیرا اگر روندی که وجود داشت و سرنوشت شومی که در انتظار ملت و مملکت بود ترسیم نشود، نمی‌توانیم عظمت نهضت امام را ‌هم برای یادآوری نسل حاضر و هم برای نسل‌های آینده توصیف کنیم.

گرچه این مسئله در یک میزگرد و یک برنامه نمی‌گنجد، ولی به هر حال «آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید». انشاءالله آنچه را که در ذهن حاضر دارید در این میزگرد برای خوانندگان پاسدار اسلام و امت پاسدار اسلام ترسیم خواهید کرد.

 

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. قبل از هر چیز تشکر می‌کنم از برادر بزرگوار حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای رحیمیان که همواره در این‌گونه موارد پیشگام هستند و باعث شدند که در این محفل توفیق دیدار این عزیزان و هم‌رزمان دست دهد.

متأسفانه پس از گذشت بیش از ۳۴ سال از انقلاب، هنوز درباره مسائلی که باید مورد بررسی قرار بگیرند و نیز جنایت‌ها و خیانت‌های رژیم شاه اطلاعات کافی به دست نسل امروز نداده‌ایم. یادم هست وقتی جلد دوم کتاب «نهضت امام» در سال ۶۴ منتشر شد، حضرت امام در جماران تشریف داشتند. یک یا چند ماه بعد از چاپ کتاب که خدمت ایشان رفتم، با حالتی تشرگونه فرمودند: «رها کنید این قهرمان‌سازی‌ها را. از اول تا آخر کتاب خمینی، خمینی. بروید و جنایات ۵۰ ساله این پدر و پسر را به دست بیاورید و منعکس کنید که یک وقت از اینها انوشیروان عادل نسازند!» حقیقتاً امام عمیق فکر می‌کردند.

همه به یاد داریم که ایشان در مرداد ماه ۵۷ در پیامی که از نجف برای ملت ایران فرستادند و ظاهراً ده بند دارد، رهنمودهایی می‌دهند که یکی از آنها مسئله تاریخ است و می‌فرمایند: «ما که هنوز در قید حیات هستیم و مسائل و حوادث جلوی چشم ما اتفاق افتاده‌اند، می‌بینیم که چگونه دارد تحریف می‌شود. بعداً چه خواهد شد؟» امام تا این حد توجه و عنایت داشتند. نکته دیگری که باید عرض کنم این است که امسال پنجاهمین سال آغاز نهضت امام نیست. امسال پنجاهمین سال قیام ۱۵ خرداد است. نهضت امام در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ آغاز شد.

درباره مسائلی که باید در زمینه خیانت‌ها و جنایت‌های شاه بررسی شود، عزیزان حاضر در جلسه بیشتر از من اطلاع دارند و با چشم سر شاهد بوده و با وجودشان آن شکنجه‌ها، جنایت‌ها و مصیبت‌ها را لمس کرده‌اند.

اگر بخواهیم نگاهی اجمالی به حوادث و مسائلی که باعث شدند امام نهضت را آغاز کنند، باید عرض کنم که از نظر روابط خارجی رژیم در شرایطی بود که داشت ایران را از هر جهت کاملاً به امریکا و اسرائیل وابسته می‌کرد. در ۲۷ شهریور ۱۳۴۱، یعنی تقریباً کمتر از یک ماه قبل از آغاز نهضت امام، موشه دایان به ایران می‌آید، مدتی در ایران می‌ماند، با شاه ملاقات می‌کند و در آنجا قراردادی بین این دو منعقد می‌شود که در خرداد ۴۲ رسماً سفارت اسرائیل در ایران و سفارت ایران در تل‌آویو افتتاح شوند ـ‌ من سندش را در کتاب «نهضت امام» آورده‌ام‌ ـ یعنی تا این حد به همدیگر نزدیک شده بودند که روابط خودشان را به شکل رسمی اعلام کردند.

جالب است که در همان مقطع انجمن‌های ایالتی ‌ـ‌ ولایتی مطرح می‌شود. امریکا برای اینکه جلوی خطر حرکت مردم را بگیرد و مردم را از خیانت‌ها و جنایات شاه غافل سازد و فریب بدهد، طرح لوایح ششگانه را مطرح می‌کند. روزنامه اطلاعات یک سال قبل از جریان رفراندوم شاه و طرح لوایح ششگانه حتی اسم انقلاب سفید را در سرمقاله‌اش می‌آورد تا بگوید امریکا خواهان انقلاب سفید در ایران است و شوروی خواهان انقلاب سرخ و این ما هستیم که باید ببینیم کدام یک از این دو به نفع ماست؟!

خطر جدی بود. مثل معروفی که می‌گوید: «چو می‌بینی که نابینا و چاه است/ اگر خاموش بنشینی گناه است». خطر فریب مردم و اینکه شاه یک‌باره لباس انقلاب بر تن کرد، دلسوز دهقانان و کشاورزان شد، برای زن‌ها اظهار تأسف ‌کرد که از حقوق‌شان محرومند و برای کارگران اظهار تأسف کرد که از بسیاری حقوق محرومند. او از یک سو با صهیونیست‌ها و امریکا ارتباط تنگاتنگ داشت و کاملاً کشور را در قبضه آنها قرار داده بود و از سوی دیگر نقشه برای فریب ملت، طبقات محروم جامعه، کشاورزان، کارگران و زنان جامعه که از بام تا شام در زیرزمین‌های تنگ و تاریک پای دار قالی کار می‌کردند و وقتی به ۱۸ سالگی می‌رسیدند، چشم‌هایشان را از دست می‌دادند، یک‌سری برنامه‌های شعاری و میان تهی را در دست انجام داشت.

این مقطعی بود که کشور از نظر روابط خارجی به سمت وابستگی به تمام معنا به بیگانگان و مخصوصاً صهیونیست‌ها که ایران را به صورت پایگاهی برای خود درآورده بودند، می‌رفت.

از نظر داخلی هم رژیم شاه نفس‌ها را بریده و قلم‌ها را شکسته بود و تلاش مبرمی در جهت کشاندن ملت ایران مخصوصاً نسل جوان به سوی فساد و فحشا می‌کرد. من بارها این نکته را عرض کرده‌ام تفاوت امروز با زمان شاه و دوران طاغوت این است که آن روز هم فساد بود و امروز هم مفاسد هست ـ ‌کاری ندارم که آن زمان بیشتر بود یا حالا بیشتر است و چه جوری است‌ ـ اما تفاوتی که داشت این است که در آن زمان فساد، سیاست نظام بود و رژیم قصد داشت فساد را در جامعه گسترش بدهد تا نسل جوان به‌‌کلی از سرنوشت کشور غافل شود و از آنچه که در کشور می‌گذرد بی‌اطلاع بماند. من سندی دیدم که از مقامات ساواک گزارشی برای تیمسار نصیری درباره دانشگاه پلی‌تکنیک (امیرکبیر فعلی) می‌آید مبنی بر اینکه دانشجویان دائماً شلوغ می‌کنند، شیشه می‌شکنند، تظاهرات و آشوب و بلوا به راه می‌اندازند. نصیری زیر این گزارش با کمال وقاحت نوشته است: «آیا در این دانشگاه دختر نیست؟ اگر دختر در این دانشگاه نیست یا کمتر است، دختران بیشتری را به این دانشگاه سوق بدهید تا دانشجویان کمتر به مسائل سیاسی فکر کنند!!».

این سیاست نظام شاهنشاهی بود که فساد و فحشا را در کشور به گونه‌ای گسترش بدهد که جوان‌ها به عیش و نوش سرگرم بشوند وکاخ جوانان و این جور جاها را درست می‌کردند، اما امروز فساد به حربه‌ای در دست دشمنان نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده است و می‌خواهند به وسیله آن ملت را از نظام جدا کنند و به فساد بکشانند.

نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، چند سال قبل در کنگره امریکا سخنرانی کرد و گفت: «بهترین راه مقابله با نظام جمهوری اسلامی گسترش فساد در ایران است». رسانه‌ها و روزنامه‌ها هم این سخنان را منعکس کردند. این تفاوت امروز با آن روز است. امروز همه دشمنان استقلال ایران و انقلاب اسلامی و دشمنان ملت ایران با تمام قدرت از فساد به عنوان یک حربه در جهت دور کردن ملت ما از نظام تلاش می‌کنند، ولی در آن زمان فساد جزو سیاست‌های خود رژیم بود تا به‌ نحوی از انحا ملت را به فساد بکشاند و کشور را که دو دستی تقدیم امریکا و اسرائیل کند تا دار و ندار ملت را به یغما ‌ببرند و کسی هم متوجه نشود.

یکی از مواد لایحه خانواده که در روزنامه‌ها مطرح کردند، اما جرأت نکردند آن را به مجلس ببرند، با عرض معذرت این بود که اگر یک زن با پنج مرد رابطه داشت و از آنها حامله شد، این بچه متعلق به هر پنج تای آنهاست و همه آنها باید هزینه او را بپردازند و او را اداره کنند. یعنی می‌خواستند فحشا را رسمی کنند و اسم ولدالزنا را گذاشته بودند فرزند طبیعی! و می‌گفتند فرزند طبیعی حکم فرزند قانونی را دارد. در لایحه خانواده ماده‌ای گذاشته بودند که برای عقد، خواندن عبارت مخصوصی لازم نیست و قرارداد طرفین کافی است، یعنی با دور کردن مردم از مبانی اسلامی در جهت گسترش فساد برنامه‌‌ریزی کرده بودند. کار به جایی رسید که با همین سیاست در سال ۱۳۵۴ در جشن هنر شیراز، در خیابان و به نام نمایش، جلوی چشم هزاران مرد و زن و پیر و جوان آمیزش جنسی کردند و به‌طور کلی قباحت همه این مسائل را از بین بردند.

از آن طرف گرسنگی و فقر در مرحله‌ای بود که روزنامه‌های آن زمان نوشته بودند زن و شوهری برای طلاق به دادگاه خانواده مراجعه کردند و چون توافق طرفینی بود، رئیس دادگاه گفت بروید و دو تومان تمبر بیاورید تا روی این ورقه بچسبانم و حکم طلاق را صادر کنم. زن و شوهر لحظه‌ای با تحیر به یکدیگر نگاه کردند. رئیس دادگاه پرسید: «قضیه چیست؟» آنها پاسخ دادند: «پول نداریم تمبر بخریم» و رفتند بیرون. بعد برگشتند و گفتند: «ما داریم از شدت گرسنگی و فقر از هم جدا می‌شویم. با این دو تومان می‌توانیم چند روزی را بگذرانیم». من در جلد دوم «نهضت امام» روزنامه این خبر را چاپ کرده‌ام.

یا مثلاً در کلاردشت، مادری پسر ده ساله‌اش را در خیابان رها می‌کند ـ ‌این مطلب را خود آن پسر که بعداً دستگیر شده بود، گفته بود ـ و به او می‌گوید: «نمی‌توانم تو را نگه دارم و از گرسنگی تلف می‌شوی. بیا با این پول سوار ماشین شو و برو تهران. شاید در آنجا خانواده‌ای تو را نگه دارند». بچه می‌آید تهران و سرگردان می‌ماند و پاسبان او را دستگیر می‌کند و به کلانتری می‌برد و بچه در آنجا می‌گوید وضع من این است.

وضعیت به شکلی بود که علما با همان بودجه محدودی که از وجوهات شرعیه داشتند از پاییز پولی را کنار می‌گذاشتند تا برای زمستان فقرا و مستمندان زغال و خاکه زغال بخرند که آنها از سرما تلف نشوند. امام وقتی تبعید شدند، از ترکیه در نامه‌ای به حاج آقا مصطفی«رحمه‌الله‌علیه» نوشتند که من مبلغی را برای خاکه زغال فقرا و مستمندان کنار گذاشته‌ام که در زمستان از سرما تلف نشوند. به آنها برسانید. مردم در چنین فقر و فاقه‌ای به سر می‌بردند. امروز سندی دیدم که متأسفانه روزگار، آن قدر ما را پیر کرده است که یادم نماند بیاورم. در این سند یکی از مقامات ساواک در گزارشی می‌نویسد علت اینکه مردم این طور سر در راه [امام] خمینی گذاشته‌اند و این قدر به او علاقمندند، از شدت فقر است. مردم به‌قدری در فقر شدید و بیچارگی به سر می‌برند که هر کسی که به هیئت حاکمه اعتراض کند، دنبالش می‌روند. در برنامه «زنگ تاریخ» این نکته را یادآور شدم که اگر این‌طور بود که هر کسی علیه حکومت حرف می‌زد، مردم دنبالش می‌رفتند، چرا دنبال حزب توده و مصدقی‌ها نرفتند؟

اما فقر به گونه‌ای بود که خود مقامات دولتی هم به آن اذعان داشتند. شرایط به گونه‌ای بود که امام احساس کردند هم استقلال کشور در شرف نابودی است، هم ناموس مردم در معرض خطر است، هم دار و ندار کشور دارد از دست می‌رود و از همه مهم‌تر اسلام دارد ریشه‌کن می‌شود، چون رژیم شمشیرش را علیه اسلام کاملاً از رو بسته بود. این بود که امام در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ به صحنه آمدند و از آن روزی که نهضت را آغاز کردند تا روز آخر یک حرف بیشتر نداشتند: «اسلام در خطر است». ایشان می‌دانستند اگر اسلام برود، همه چیز رفته است و اسلام حفظ شود، بسیاری از مزایای دیگر، وطن، استقلال، آزادی، حقوق مردم و… هم در سایه اسلام حفظ می‌شود.

رحیمیان: در تأیید فرمایش شما، در سال ۴۲ ـ قبل از دستگیری امام ‌ـ از وعاظ و منبری‌ها تعهد می‌گرفتند که راجع به سه چیز صحبت نکنید، علیه شاه و اسرائیل حرفی نزنید و نگویید اسلام در خطر است. اتفاقاً اینها دقیقاً همان نکاتی بودند که امام روی آنها حساس بودند.

روحانی: امام دقیقاً دریافته بودند که مشکل در کجاست.

رحیمیان: امام همیشه درست به هدف می‌زدند و روی مسائلی که مورد اعتراض آنها بود، تأکید می‌کردند.

روحانی: فرموده بودند جایز نیست تعهد بدهید…

رحیمیان: آقای جعفری گیلانی نقل می‌کرد با شهیدحیدری داشتیم از منزل امام بیرون می‌آمدیم، دیدیم مرحوم علامه امینی دارند به منزل امام می‌روند و ما هم برگشتیم. چند نفر دیگر هم بودند، از جمله مرحوم آقای شیخ عباس‌علی اسلامی که همین موضوع را مطرح و از حضرت امام کسب تکلیف کرد و امام هم گفتند: «جایز نیست تعهد داده شود، مقاومت کنید» و صحبت کردند. بعد آقای شیخ عباس‌علی اسلامی خطاب به مرحوم علامه امینی که آنجا ساکت نشسته بودند و گوش می‌کردند، عرض کرد: «آقا! شما هم افاضه بفرمایید». علامه امینی گفتند: «آنجا که فرمانده کل قوا هست، یک پاسبان سر چهارراه چه می‌تواند بگوید؟» الان و بعد از انقلاب اصطلاح فرمانده کل قوا در ادبیات ما رایج شده است. آن زمان تعبیر ابتکاری و بسیار بلندی بود. منظور این است که در همان مقطع و قبل از ۱۵ خرداد بود که چنین مسئله‌ای را مطرح می‌کردند.

نکته دیگری هم که تأیید فرمایش شماست سندی است که می‌گوید استاندار سیستان و بلوچستان نامه نوشت که ۲۰۰ هزار تومان بودجه اختصاص بدهید تا مشکلات زیادی از مردم اینجا را حل کنیم. زیر این نامه نوشته شده بود بایگانی شود. در همان روز از جانب امریکایی‌ها دستور می‌آید که کاخی برای ظاهرشاه پادشاه برکنار شده افغانستان در ایتالیا بخرید و ده میلیون دلار بپردازید که بلافاصله دستورش صادر می‌شود.

خانم مرضیه دباغ: درباره موضوع خانواده و مطلبی که فرمودند، بنده هم اشاره‌ای بکنم به فتوایی که حضرت امام در مورد دادگاه‌های خانواده‌ای که شاه تشکیل داده بود، صادر فرمودند. این فتوا از طریق شهید سعیدی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به دست ما رسید و از ما خواسته شد هر کدام‌مان تا جایی که نمی‌ترسیم لو برویم، در این دادگاه‌ها حضور پیدا کنیم و خانم‌ها را تا جایی که در توان داریم از طلاق منصرف کنیم. از این فتوا این‌گونه استنباط می‌شد که طلاق‌هایی که در این دادگاه‌ها صورت می‌گیرند، شرعی نیستند و خانمی اگر در این دادگاه طلاق بگیرد، تا آخر عمر همسر مرد اول باقی خواهد ماند و اگر بچه‌ای هم به وجود بیاید…

روحانی: نامشروع است. این فتوا در تحریرالوسیله و توضیح‌المسائل آمده بود.

دباغ: شهید سعیدی این فتوا را به ما داده بودند. نظر مبارک حضرت امام درباره طلاق این است که باید دو شاهد حضور داشته باشند، اما اینها خودشان به دادگاه می‌رفتند و صیغه طلاق جاری می‌شد. من چند بار با اسامی و لباس‌های مختلف به یکی از دادگاه‌های خانواده که در نزدیکی میدان بهارستان بود، رفتم. یک بار که رفتم شوهری با عصبانیت چند تا کیسه را در دست گرفته بود و به رئیس دادگاه می‌گفت: «خانم برای اینکه ناخن‌هایش خراب نشود شب‌ها این کیسه‌ها را در دست می‌کند و روی صورتش هم انواع و اقسام کرم‌ها را می‌مالد. شما بگوئید من به عنوان یک همسر چگونه با چنین زنی زندگی کنم؟» قاضی گفت: «باید از خود خانم پرسید». خانم گفت: «پس شما فکر می‌کنید با این اوضاع و احوالی که هست، ما خانم‌ها که می‌خواهیم به خیابان بیاییم، باید همان کارهایی را بکنیم که زن‌های بی‌سواد، امل و چادری می‌‌کنند؟ ما هم باید مثل آنها زندگی کنیم؟ خیر، ما باید به ناخن و صورتمان برسیم». وقتی آنها رفتند من برای آن‌ آقا توضیحاتی دادم که طلاق نباید برای چنین مسائلی مطرح شود و حرف‌های دیگری هم زدم. البته کسی گوش نمی‌کرد، اما به ما تکلیف شده بود که این کار را بکنیم.

آقای عزت ‌شاهی: درباره رژیم گذشته مسائلی وجود دارند که واقعاً باید باز شوند. رژیم می‌خواست کشور را وابسته به بیگانگان نگه دارد و لذا سعی می‌کرد تا جایی که می‌شود از آگاهی مردم جلوگیری کند، به آنها اطلاعات ندهد و امکانات آگاهی برایشان فراهم نشود. تلویزیون و رادیو و مخابرات و امثالهم در شهرهای کوچک و روستاها اصلاً وجود نداشت. تلفن نبود. یک جایی به اسم تلفنخانه بود و مردم وقتی می‌خواستند با شهرستانی یا جایی تماس بگیرند می‌رفتند آنجا. این جور امکانات را در اختیار مردم نمی‌گذاشتند که سطح توقعات‌شان بالا نرود.

وضع طوری بود که اگر کسی اختراعی هم می‌کرد یا پیشنهادی اصلاحی هم می‌داد، سرش را زیر آب می‌کردند. مثل حالا نبود که نظام استقبال می‌کند که همه بیایند، مقاله بدهند، اختراع کنند و علم را پیشرفت بدهند. آن موقع این‌جور نبود. همان‌طور که اشاره کردید ۲۰۰ هزار تومان را برای بلوچستان نمی‌دادند، اما ده میلیون دلار را صرف خرید ویلا برای فلان شاه و امیر می‌کردند. نفت را از ما می‌خریدند، ولی پولی را که به ما می‌دادند اختیار خرج کردنش را نداشتیم، یعنی برای هزینه کردنش هم باید آنها اجازه می‌دادند و با همان پول، اسلحه‌هایی به ما می‌دادند که به درد ما نمی‌خوردند.

کار به آنجا کشیده بود که خیلی از مردم پابرهنه راه می‌رفتند و لباس‌ها وصله‌دار بودند. اوایل انقلاب که در کمیته بودم، برای بلوچستان یک کامیون دمپایی فرستادیم. مردم از بس پابرهنه راه رفته بودند، حاضر نبودند دمپایی بپوشند و می‌گفتند پابرهنه راحت‌تریم، چون پاهایشان مثل چرم کلفت شده بود. دمپایی‌ها مدت‌ها آنجا ماندند و کلی تبلیغ کردیم تا مردم کم‌کم متوجه شدند اگر با دمپایی راه بروند بهتر است. مردم را بی‌سواد بار آورده بودند.

من خودم گاهی برای بچه‌هایم صحبت‌ می‌کنم، بچه‌هایم می‌گویند: «بابا! تو دروغ نمی‌گویی، ولی شرایطی را که داری تعریف می‌کنی، حیوانات هم این شکلی زندگی نمی‌کنند». چند وقت پیش رفته بودم نانوایی، دیدم یک کیسه نایلونی را می‌فروشند ۱۰۰تومان که نان را در آن بگذاریم. به بچه‌هایم گفتم: «ضرورت ندارد این کار را بکنید. از خانه با خودتان پارچه یا کیسه نایلونی ببرید و نان را در آن بگذارید». بعد برایشان صحبت کردم و گفتم: «من شش ماه شاگردی کردم، برای شش ماه ۵۰ تومان به من دادند که تازه ۵ تومانش را حق دلالی به کسی دادم که کار را برایم پیدا کرده بود. شش ماه شاگردی در یک مغازه، تازه ده هم می‌رفتم و کاه هم بار می‌کردم و وسایل دیگر را هم می‌آوردم. حالا ۱۰۰ تومان برای شما ارزش ندارد».

در گذشته سختی‌های کار این جوری بود، خورد و خوراک و لباس بچه‌ها این جوری بود. این چیزها را باید به بچه‌ها و جوان‌ها گفت. من چون از وسایل عمومی برای رفت و آمد استفاده می‌کنم، می‌بینم که آدم‌های مسن مخ بچه‌ها را کار می‌گیرند و صحبت نان سه ریال و کبریت دانه‌ای ده شاهی و تخم‌مرغ دانه‌ای یک ریال را می‌کنند. جوان هم که در آن زمان نبوده و ندیده است تصور می‌کند که این حرف‌ها راست است. به آدم‌هایی که این حرف‌ها را می‌زنند می‌گویم وجداناً راستش را به بچه‌ها بگویید. از اول تا آخر ماه حقوقت چقدر بود؟ روزی چقدر مزد به تو می‌دادند؟ درست است که می‌گویی گوشت کیلویی ده تومان بود، اما همین کیلویی ده تومان را سالی چند بار می‌خوردی؟ لباست چه جوری بود؟ کفشت چند تا وصله داشت؟ اصلاً جوراب پایت می‌کردی؟ اینها را برای جوانان تعریف کنید تا بدانند که الان بهتر است یا آن موقع؟ تا اول انقلاب شاید ده درصد خانه‌ها بیشتر حمام نداشتند.

روحانی: تلفن هم نبود. در روز ۱۲ بهمن سال ۵۷ که وارد ایران شدم، رفتم خانه همشیره‌ام. منزلشان در مهرآباد جنوبی بود. در آن منطقه ده پانزده خانه پایین‌تر تلفن داشتند. ایشان رفت آنجا و هرچه سعی کرد سمنان را بگیرد و به مادرمان اطلاع بدهد که من آمده‌‌ام نتوانست. نه ‌تنها بسیاری از خانه‌ها تلفن نداشتند، آنهایی هم که داشتند وضع تماس با شهرستان‌ها این‌طوری بود.

قم که بودم و درس می‌خواندم، تابستان‌ها که درس‌ها تعطیل می‌شد، می‌آمدم تهران به مدرسه مروی. تا سال ۴۵ که در ایران بودم، مدرسه مروی و خیابان ناصرخسرو و شمس‌العماره که مرکز تهران بود، آب لوله‌کشی نداشتند. آب جوی می‌آمد و در آب‌انبار ذخیره می‌شد و از آب‌انبار آب برمی‌داشتیم. صبح‌ها یک گاری می‌آمد و می‌گفت: «آب شاه». نمی‌دانم واقعاً آب خوبی بود یا مشک‌هایش را از آب جوی پر کرده بود. یک ریال می‌دادیم و یک کوزه از این آب شاه می‌گرفتیم برای خوردن. خیابان بوذرجمهری به پایین آسفالت نبود.

جالب است که روزنامه‌ای در سال ۴۸ یا ۴۹ ‌ـ ‌که سندش را در کتاب «نهضت امام» جلد دوم آورده‌ام‌ ـ نوشته است که در تجریش آنجا آب لوله‌کشی ندارند و مردم شکایت کرده‌‌اند بشکه آبی که می‌آورند تفاوت قیمت دارد و از جاهای دیگر گران‌تر می‌دهند…

رحیمیان: این تازه وضعیت تهران بود. شهرها و روستاها که جای خود را داشتند…

روحانی: ناصرخسرو مرکز تهران بود و این وضع را داشت…

عزت شاهی: واقعاً برای جوان‌ها مثل افسانه است. وقتی می‌فهمند گذشته چه جوری بوده است، خیلی تغییر می‌کنند. به هر حال استعداد دارند و می‌فهمند. پدر و مادرها نمی‌گویند. مسئولین هم که اصلاً به این فکرها نیستند که این مسائل را بگویند تا جوان‌ها بفهمند.

بعضی‌ها هم حرف‌هایی را از دیگران شنیده‌اند و خودشان در جریان نبوده‌اند، یا حرف‌های بی‌مدرک و سند می‌زنند. در صورتی که این ۵۰ سال دوران پهلوی تاریخ جنایت و خیانت است. اینها را باید مطرح کرد. لذا جوانان نمی‌دانند این ۵۰ سالی که اینها حاکم بودند چه جنایت‌هایی کردند. باید خیانت‌ها و جنایت‌های اینها را گفت. من فکر می‌کنم آدم‌هایی مثل شما که هم صلاحیتش را دارید، هم مطالعاتش را، هم رشته‌تان این است یک مقدار این واقعیت‌ها را مطرح کنید که نسل جوان آگاهانه بپذیرد.

روحانی: این نکته بسیار مهم است که انسان وقتی به اوضاع ایران در قبل از پیروزی انقلاب نگاه می‌کند که مردم در چه فقر و بدبختی‌ای بودند، متوجه همان نکته‌ای می‌شود که شما اشاره کردید که پول نفت به خودشان برمی‌گشت. نفت تا سال ۱۳۵۱ بشکه‌ای سه دلار بود و در سال ۵۱ یک‌مرتبه رسید به یازده دلار. وقتی در کنگره امریکا اعتراض شد، کیسینجر، وزیر خارجه وقت امریکا توضیح داد که پول نفتی که ما به شاه می‌دهیم، باز به خود امریکا برمی‌گردد. شاه از ما اسلحه می‌خرد تا ایران از نظر قوای نظامی تقویت شود و بتواند با خطراتی که منطقه را تهدید می‌کند مقابله کند. ما قیمت نفت را با سیاست خودمان بالا برده‌ایم. به این ترتیب اینها قیمت نفت را برای فروش یک مشت آهن‌پاره به ایران بالا بردند و اسلحه‌هایی را به ما فروختند که نه ‌تنها در جهت حفظ استقلال ایران به کار نمی‌رفت، بلکه برای سرکوب آزادیخواهان منطقه در ظفار و جاهای دیگر از آنها استفاده می‌شد.

رحیمیان: اشاره به سطح زندگی شد. به این مسئله باید از دو بعد دیگر نگاه کرد. یکی اینکه قیمت‌ها به تناسب درآمدها بالا رفته، یعنی اگر قیمت فلان چیز ۱۰۰۰ برابر شده، حقوق عادی فرد هم ۱۰۰۰ برابر شده است. یادم هست پسرعمه ما معلم و حقوقش ماهی ۳۶۰ تومان بود. حالا مشابه همان فرد در نظام آموزش و پرورش، درآمدش بالای ۱ میلیون تومان است. یادم می‌آید حقوق کارگر پنج ریال و بنا ۲۵ ریال بود. به همان نسبت که قیمت‌ها بالا رفته، درآمدها هم بالا رفته است. البته یک چیز مهم‌تر تغییر پیدا کرده و آن این است که اگر ما با همین درآمدهای موجود مثل آن زمان زندگی کنیم، نصف حقوقمان هم زیاد می‌آید. علت کمبود، کمیت مصرف و سرفصل‌هایی است که در آن زمان در زندگی ما نبود و الان هست. آن زمان یخچال، تلویزیون، ماشین لباسشویی، گاز، تلفن، تلفن همراه و جاروبرقی نداشتیم. هر کدام از این وسایل که وارد زندگی می‌شود هزینه دارد. اینها سرفصل‌های جدیدی هستند که وارد زندگی ما شده‌‌اند.

یک‌سری چیزها هم فصلی بودند. ما سالی یک بار و در فصل خودش خیار می‌خوردیم. یک بار دو بار در بهار یا آخر پاییز گوجه‌فرنگی می‌دیدیم. در شهرهای دور از شمال و جنوب اصلاً کسی مرکبات نمی‌دید. سالی یک بار در فصلش سیب می‌خوردیم. الان در تمام سال باید در همه زندگی‌های ما میوه‌های همه فصل‌ها وجود داشته باشند. امکانات رفاهی جدید و کمیت و کیفیت مصرف و از همه بدتر اسرافی است که در مصرف داریم این کمبودها را سبب شده است. اشکالی ندارد که در هر چهار فصل همه اینها را هم مصرف کنیم، ولی توجه داشته باشیم که مصرف بیشتر هزینه بیشتر هم دارد و مسئله مهمتر اینجاست که الان اسراف و تبذیر در جامعه ما زیاد شده است.

در عروسی‌ها، عزاها، هتل‌ها و مراکز مختلف ما در سال چقدر برنج و نان و… دور ریخته می‌شود، در آن زمان چقدر دور ریخته می‌شد. اصلاً سالی چند بار گوشت می‌خوردیم؟ سالی چند بار پلو می‌خوردیم؟ اگر الان به آن سطح مصرف برسیم و همه اینهایی را که گفتم حذف کنیم، حقوقی که می‌گیریم زیاد هم می‌آید…

عزت شاهی: آن وقت نه تنها نیازی به واردات نداریم، بلکه می‌توانیم صادر هم بکنیم و اضافه هم می‌آید…

رحیمیان: این گلایه‌ای که از مسئله گرانی‌ها می‌کنیم، بدون توجه به این نکات واقعاً قضاوت ناعادلانه‌ای است…

عزت شاهی: یادم هست شهرستان که بودیم، زمستان‌ها زغال هم نداشتیم. از کاسب‌های بازار گردو، مغز زردآلود و بادام می‌گرفتیم، می‌آوردیم خانه و می‌شکستیم و پوستش را به‌جای مزدمان برمی‌داشتیم و این می‌شد سوخت زمستان ما. مردم این قدر گرفتار بودند.

رحیمیان: یک کرسی بود و یک خاک‌انداز خاکه زغال که هفت نفر زیر آن کرسی می‌خوابیدند! کنار اتاقی که زندگی می‌کردیم، تنگ آب یخ می‌زد! الان همه فضای یک آپارتمان را با گازی که از طریق لوله‌کشی‌ از ۱۵۰۰ کیلومتری آن طرف‌تر می‌آید می‌خواهیم با دمای ۳۰ درجه گرم کنیم و هزینه‌اش را هم حساب نیاوریم و گلایه می‌کنیم که کمبود داریم.

دباغ: خانم‌ها هم به‌شدت دچار مصرف‌زدگی شده‌اند. زن‌های قدیم واقعاً در مشقت زندگی می‌کردند و افتخارشان این بود که دارند به شوهر و خانواده خود خدمت می‌کنند. الان خانم می‌رود دم در مغازه چهار تا مرغ می‌خرد، آقا باید پولی هم بدهد که کسی آنها را پاک کند و تحویل بدهد. ماهی، عدس، لوبیا و بقیه چیزها هم همین‌طور. باید پاک کرده تحویل خانم بدهند. هفته‌ای یک بار هم می‌روند بدنسازی، چون بالاخره وقتی آدم همه چیز را آماده تحویل بگیرد و بپزد و بخورد هزار جور درد و مرض هم می‌گیرد. اینها چیزهایی هستند که واقعاً باید برای جوان‌ها گفت. همه اینها را باید گذاشت کنار هم تا ماهیت گرانی و ارزانی و رسیدن و نرسیدن کاملاً روشن شود.

رحیمیان: خدا رحمت کند خانم حضرت امام را. از ایشان سئوال شد: «آیا امام برای روز تولد یا سالگرد ازدواج و امثالهم برای شما هدیه می‌خریدند؟» ایشان جواب داد: «نه بابا! این جوری نبود که زن‌ها مردها را به بهانه هر چیزی تلکه کنند». این حرف‌ها نبود. حالا آقا باید سالروز تولد خانم، بچه‌ها، سالگرد ازدواج و… را جشن بگیرند با انواع هدیه‌ها و هزینه‌ها. انواع و اقسام تجملات وارد زندگی کرده‌ایم و می‌گوییم کم داریم.

روحانی: نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که با توجه به فقر و گرفتاری مردم که به گوشه‌هایی از آنها اشاره شد، بریز و بپاش رژیم شاه قابل بررسی است. در شرایطی که مردم داشتند از گرسنگی می‌مردند، جشن تاجگذاری می‌گرفت و بودجه مملکت را می‌بلعید. در جشن ۲۵۰۰ ساله، بودجه یک سال مملکت را مصرف کرد. از فرانسه به شیراز پل هوایی زده بودند و غذا و ناهار و میوه و گل و همه چیز را مستقیماً از فرانسه می‌آوردند. یعنی از یک‌سو این وضع فقر و مشکلات مردم بود که گوشت و برنج را سالی یکی دو بار بیشتر نمی‌توانستند بخورند، آن وضع پابرهنه‌ها و گرسنه‌ها بود که از گرسنگی یا سرما تلف می‌شدند و از این طرف بریز و بپاش‌های وحشتناک رژیم شاه بود…

رحیمیان: و اضافه کنید به همه اینها آن غارتگری‌ها، تکاثرها و اموال بی‌نهایتی که اینها غارت کردند. یکی از این طاغوتی‌ها که الان هم دارد دائماً در دادگاه‌ها با دستگاه‌های قضایی ما کلنجار می‌رود، آقایی است که در مشهد کارمند جزء آستان قدس بود. آنجا را در زمان شاه رها می‌کند و به تهران می‌آید و در یک دفتر اسناد رسمی منشی و میرزابنویس می‌شود. آن دفتر محل نقل و انتقالات یکی از افراد خاندان شاه بود. این فرد در سایه ارتباطی که با آنها پیدا می‌کند، بعد از چند سال فقط در اطراف تهران پنج هزار هکتار را به نام خودش ثبت می‌کند. هزارها هکتار در کنار دریا و شمال و کارخانه‌های متعدد را. اگر از روی داستان این آدم یک فیلم یا سریال ساخته شود، معلوم می‌شود که نه خود خانواده شاه، بلکه حتی یک نفر که در یک دفترخانه به عنوان منشی و میرزابنویس کار می‌کرد، وقتی با آنها ارتباط می‌یافت، در عرض چند سال هزار‌ها هکتار زمین و خانه‌ها و کارخانه‌های متعدد را به نام خود می‌کرد. خود این ریخت و پاش‌ها، جنایت‌ها، خیانت‌ها، دزدی‌ها و پول‌هایی که در خارج انباشته کردند و کاخ‌ها و فرودگاه‌های اختصاصی در شهرهای مختلف، واقعاً نیاز به تاریخ‌نویسی مستقلی دارد.

در تکمیل بحث قبلی، مسئله نقش حضور امریکایی‌ها در کشور است و داستان کاپیتولاسیون که یکی از نقاط عطف تاریخ نهضت حضرت امام است و نشان می‌دهد که آنها داشتند ایران را به کجا می‌بردند و امام جلوی آن ایستاد و بر سر همین مسئله هم بود که مجدداً دستگیر و تبعید شد. نقش امریکایی‌ها را در مدیریت ابعاد مختلف کشور، اعم از امنیتی، نظامی، انتظامی، اقتصادی و فرهنگی بیان بفرمایید.

روحانی: امریکا همواره سیاست تحقیر ملت‌ها و عقب نگهداشتن مردم را دنبال کرده است. امریکا به ‌درستی این نکته را دریافته که یک ملت آزاد و روشن ضمیر هیچ‌ وقت در مقابل غرض‌ورزی‌ها و تجاوزگری‌های او تسلیم نمی‌شود، لذا باید ملت‌ها را در عقب‌ماندگی و فقر و بدبختی نگه داشت و از همه مهم‌تر اینکه باید تحقیرشان کرد. اگر امریکا در سال ۱۳۴۳ کاپیتولاسیون را در ایران احیا کرد، نیازی نداشت و فعال مایشاء بود و شاه عاملی در دست آنها و مجری سیاست آنها بود. آنها در ایران حرف آخر را می‌زدند و نیازی به این مسائل نبود. امریکا به‌ قدری در ایران قدرتمند بود که وقتی در مصر ناصر به قدرت رسید و احساس کردند نباید بین ایران و مصر رابطه عاطفی و نسبی و سببی وجود داشته باشد، شاه را مجبور کردند فوزیه را طلاق بدهد، در حالی که شاه فوزیه را خیلی دوست داشت و از او بچه داشت و مشکلی هم با او نداشت، اما امریکا نمی‌خواست ایران با کشوری که امپریالیسم و صهیونیسم ایستاده بود، رابطه‌ داشته باشد.

سفیر امریکا می‌گوید: «پیش شاه رفتم و حال و حوصله نداشت و جواب سر بالا می‌داد. من به او توپیدم و شاه خودش را جمع کرد». وقتی می‌خواستند برای مملکت نخست‌وزیر تعیین کنند، باید سفیر امریکا و انگلیس می‌آمدند و آنها مشخص می‌کردند که چه کسی نخست‌وزیر بشود یا نشود. نماینده برای مجلس که می‌خواستند انتخاب کنند، یک لیست از سفارت امریکا و انگلیس می‌آمد که اینها باید به عنوان نمایندگان مردم به مجلس بروند! مردم در زمینه رأی دادن اختیاری نداشتند. اگر هم رأی می‌دادند، از صندوق همانی که باید بیرون می‌آمد.

امریکا واقعاً در ایران اقتدار همه‌جانبه داشت و هدف او از احیای کاپیتولاسیون فقط این بود که ملت ایران را تحقیر کند. یک صاحب منصب ارتش ایران احساس می‌کرد از یک سرباز امریکایی پایین‌تر است و آن سرباز بر او تفوق دارد. به تعبیر حضرت امام«ره» با احیای کاپیتولاسیون، شاه ایران را از سگ‌های امریکایی پست‌تر کرد. ایشان می‌فرمودند: «اگر شاه ایران با ماشینش یک سگ امریکایی را زیر بگیرد، از او بازخواست می‌کنند، اما اگر یک سرباز امریکایی بزرگ‌ترین مقام ایران را بکشد، کسی حق تعرض به او را ندارد». امریکا می‌‌خواست به این وسیله ملت ایران را تحقیر کند. شما کشوری را پیدا نمی‌کنید که مردم و حکومتش با هم رابطه خوبی داشته باشند و امریکا با آن کشور، نه یک رابطه حسنه که حتی یک رابطه عادی داشته باشد، اما برعکس در هر کشوری که یک دیکتاتور خون‌آشام حاکم است، امریکا با او هیچ مشکلی ندارد، چون اولین هدف امریکا این است که ملت‌ها تحقیر شوند، آزادمنش و آزادیخواه نباشند تا نتوانند در برابر خواسته‌های استعماری او سربلند کنند، لذا الان می‌بینیم امریکا در هر کشوری که قدم می‌گذارد، اولین کاری که می‌کند احیای کاپیتولاسیون است تا بتواند ملت‌ها را تحقیر کند.

رحیمیان: مسئول کتاب‌های درسی در آموزش و پرورش می‌گفت مسئول کتاب‌های درسی در دوره شاه هنوز زنده است، رفتیم و پیدایش کردیم و گفتیم احوالی از او بپرسیم. دیدیم این بنده خدا هنوز در حال و هوای همان دوران است و وقتی می‌خواهد اسم شاه را بیاورد می‌گوید شاهنشاه آریامهر یا اعلیحضرت این‌طور فرمودند! می‌گفت از شاه درخواست ملاقات کردم به من نیم ساعت وقت داد، ولی وقتی رفتم جلسه‌مان یک ساعت و نیم طول کشید و او از توصیه‌های شاه راجع به کتاب‌های درسی گفت، از جمله این نکته که: سه امریکایی، یک فرانسوی و یک انگلیسی به عنوان مستشار در تدوین کتاب‌های درسی تعیین شده بود، تأکید شاه در این باره این بود که هیچ متن و کتابی را بدون مشورت و کنترل نهایی اینها حق ندارید چاپ و بین دانش‌آموزان توزیع کنید. یعنی مستشاران امریکایی و غربی تا اینجا در کشور ما نقش ایفا می‌کردند.

اینکه امام می‌گفت شیطان بزرگ، یکی از مشخصه‌های شیطان بزرگ همین است که نعل وارونه می‌زند، کما اینکه شیطان جن در قرآن وقتی می‌خواهد آدم را فریب بدهد، نمی‌گوید می‌خواهم کاری کنم که تو از بهشت خارج شوی، بلکه می‌گوید می‌خواهم تو را راهنمایی کنم که جاودانه در بهشت باشی: «مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَهِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ»(۱). برای اینکه مخلد در بهشت و فرشته شوی می‌گویم برو و از این شجره ممنوعه تناول کن و بعد: «إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»(۲). تازه قسم هم می‌خورد و به عنوان نصیحت و شفقت هم با آنها حرف می‌زند.

اینها شگردی است که آنها به کار می‌برند و با همین نعل وارونه زدن، تحت عنوان حقوق بشر، حقوق بشر را پایمال می‌کنند. تحت دفاع از حقوق زن، شخصیت زن را منکوب می‌کنند. وقتی ارتش امریکا وارد عراق شد نگفتند ارتش اشغالگر، گفتند ارتش آزادی‌بخش! نمی‌گویند برای اشغال می‌آییم، می‌گویند برای احیای دموکراسی می‌آییم. این شیوه امریکاست.

روحانی: نکته‌ این است که همیشه سیاست امریکا و قدرتمندان این است که ملت‌ها را علاوه بر تحقیر ناامید هم بکنند و به آنها بباورانند، هیچ کاری از دست‌شان برنمی‌آید، هر حرکتی که انجام بدهند بی‌فایده است و در واقع آنها هستند که به شما می‌گویند چه باید بکنید. این سیاستی است که در درازمدت اجرا کرده‌اند. از وقتی فداییان اسلام رزم‌آرا را اعدام انقلابی کردند تا حالا دارند زمزمه می‌کنند که کار آنها نبود و خود شاه از رزم‌آرا می‌ترسید و او را زد! شاه اگر می‌خواست رزم‌آرا را از بین ببرد که برایش کاری نداشت. مگر پسر آیت‌الله کاشانی را با سم از بین نبردند؟ وقتی مرحوم شهید محمد بخارایی منصور را جلوی مجلس زد، در سراسر ایران، از دورافتاده‌ترین روستاها تا تهران شایع کردند سیاست خود انگلیس است، چون منصور داشت نفت را از حلقوم انگلیس بیرون می‌کشید که بدهد به امریکا!

در جریان انقلاب اسلامی هم همین سیاست را در پیش گرفتند. تمام تلاش امریکا این است که به مردم ما بباوراند انقلاب کار شما نبود و شما نبودید که توانستید با اراده و ایمان‌تان چنین تحول عظیمی را در کشور به وجود بیاورید و یک نظام ۲۵۰۰ ساله را از بین ببرید. الان دارند همین برنامه را در کشورهای عربی و جاهای دیگری که بیداری اسلامی به وجود آمده است پیاده می‌کنند. در پشت پرده همه این بازی‌های خود امریکاست، منتهی خداوند آنها را رسوا می‌کند. آنهایی که به اصطلاح در مصر توانستند انقلاب را به وجود بیاورند، چطور در سوریه نمی‌توانند این کار را بکنند؟ در حالی که این همه جنایت مرتکب می‌شوند. تازه نظام سوریه هم نظامی نیست که خیلی مطلوب ملت باشد، با این همه نتوانسته‌اند در آنجا کاری انجام بدهند. به هر حال این هم سیاستی است که دنبالش هستند که به یک نحوی برای مردم جا بیندازند که هر حرکتی و انقلابی به دست آنهاست و کاری از ملت‌ها برنمی‌آید.

خاطرم هست یکی از افراد وابسته به سیدمحمد شیرازی به نجف آمده بود و یک شب مهمان شیخ محمد حکیمی بود. در آنجا ایشان به ‌نحوی حرف می‌زد که اگر من این لیوان را برمی‌دارم و جای دیگری می‌گذارم، سیاست امریکا و انگلیس است. آخر حرف‌هایش گفتم: «فرق من و شما این است که من معتقدم فقط مشیت الهی است که تغییرناپذیر است، اما شما معتقدید امریکا و انگلیس خدای روی زمین هستند!».

این فکر انحرافی و تبلیغاتی سویی که از ملت‌ها کاری برنمی‌آید و هر کاری بکنند در خدمت آنها و همدستان آنها هستند، شیوه آنهاست.

رحیمیان: یکی از مسائلی که الان عده‌ای دامن می‌زنند و اصل قضیه هم دست غربی‌هاست، این است که تحت عنوان دفاع از حقوق بشر و حقوق زندانی‌ها و امثالهم، مسئله زندان‌ها و زندانیان سیاسی و شکنجه‌ها را مطرح می‌کنند و گاهی هم می‌خواهند القا کنند که الان هم همان قضایا دارد تکرار می‌شود و کمتر از زمان شاه نیست و بعضاً بدتر از آن زمان است. انواع و اقسام این حرف‌ها را هم خارجی‌ها می‌زنند و هم آنهایی که در داخل تابع و هماهنگ با آنها هستند. دو بزرگواری که زندان‌های زمان شاه را دیده و شکنجه‌های آن دوران را لمس و تحمل کرده‌اند، حضور دارند و بر آنچه را که الان در نظام جمهوری اسلامی هست آگاهی دارند. شاید نتوان نام وضعیت فعلی را آزادی گذاشت! شاید در بعضی موارد تعبیر هرج و مرج برایش مناسب‌تر است! هر کسی، هر جاسوسی، هر وابسته به خارجی‌ای، هر منافقی هر کاری که دلش می‌خواهد در این جامعه و این نظام انجام می‌دهد، آشوب ایجاد می‌کند، جاسوسی می‌کند، اخلال‌های اقتصادی عجیب و غریب را در شرایط خاص و هماهنگ با غربی‌ها و تحریم اقتصادی آنها انجام می‌دهد، همراه با آنها بحران‌ها و آشوب‌های سیاسی و اجتماعی ایجاد می‌کند و بعد هم رهاست! معدودی از این مجموعه بعضاً دستگیر و احیاناً زندانی ‌شدند.

البته در زندان‌ها آزادی بیشتری هم دارند! نامه‌های سرگشاده‌ای که در زندان‌ها می‌نویسند راحت منتشر می‌شوند و تمام بلندگوهای غربی آنها را در دنیا پخش می‌کنند. انواع جوسازی‌ها را از داخل زندان علیه نظام به راه می‌اندازند و وقتی هم بیرون می‌آیند، باز همان سناریو را تکرار می‌کنند و انواع خیانت‌ها و جنایت‌هایی را که برای هیچ نظامی قابل تحمل نیست، مرتکب می‌شوند.

نمونه‌ای را عرض کنم. یکی از پزشکان متدین ایرانی که ساکن امریکاست به یکی از دانشگاه‌های در حال ساخت داخل کشور دو میلیون دلار کمک کرد. آنجا این مطلب را فهمیدند و با اینکه برای یک دانشگاه و مرکز علمی هزینه شده بود، او را دستگیر کردند و در بدترین شرایط در زندان تحت آزار و شکنجه قرار دادند و حدود پنج میلیون دلار جریمه و هزینه دادگاه از او گرفتند. این امریکاست!

آقای عزت‌شاهی و خانم دباغ سروران ما! مقایسه‌ای بین زندان و زندانیان سیاسی رژیم شاه و معارضین با انقلاب اسلامی در شرایط حاضر برای ما ترسیم بفرمایید.

عزت شاهی: در زمان گذشته جو را جوری درست کرده بودند که اگر دو سه نفر دور هم جمع می‌شدند، به آنها مشکوک می‌شدند. حالا طوری شده که افراد در تاکسی، اتوبوس و جاهای مختلف می‌نشینند و انواع و اقسام حرف‌ها را می‌زنند و کسی هم حرفی به آنها نمی‌زند و بگوید این چه جور اختناقی است؟ اما آن موقع خود ما هم که می‌خواستیم برای بقیه حرف بزنیم و ناچار بودیم اسم شاه را بیاوریم می‌گفتیم اعلیحضرت، یعنی همه در این مسائل تقیه می‌کردند. اخیراً آقای ثابتی مصاحبه‌ای کرده که به صورت کتاب در خارج چاپ شده است.

این آمده کل شکنجه را تکذیب کرده و گفته چنین چیزی دروغ است! ممکن است با زندانی‌ها دعوا می‌کردیم، اما اصلاً شکنجه وجود نداشت! جلسه‌ای در مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر گذاشته بودند و مصاحبه‌کننده که کرد هم بود آمده بود. ما را هم دعوت کردند و رفتیم آنجا. گفتم: شکنجه‌گرها همه زیر نظر ایشان بودند. دو سه نفر از زندانی‌های رژیم شاه در آن جلسه بودیم. گفتم اینکه می‌گویید از این خبرها نبوده، هنوز رد شکنجه‌ها روی پاهای من هست. دیگران هم هستند. شما چه می‌گویید؟ طرف را آنقدر می‌زدند تا یقین پیدا کنند که دیگر حرفی ندارد بزند.

ـ بد نیست مقداری از خاطرات مربوط به شکنجه خودتان را هم بیان بفرمایید.

عزت شاهی: از سال ۴۲ تا ۴۷ شاید ده پانزده مرتبه مرا دستگیر کردند. ولی از سال ۴۷ فراری شدیم، چون اسلحه می‌آوردیم و از این جور کارها می‌کردیم و می‌دانستیم که اگر ما را بگیرند حداقل حبس ابد است.

در این اواخر اگر توانستم زنده بمانم و یک کمی روی پای خودم بایستم به خاطر این بود که مسئله مرگ و زندگی را مقداری برای خودم حل کرده بودم، چون مادرم که در سال ۴۳ فوت کرده و پدرم هم با برادرهایم بود و من دیگر وابستگی‌ای به بیرون نداشتم. ازدواج هم نکرده بودم و ثروتی هم نداشتم که مقیدش باشم، لذا یک حداقل و حداکثری را برای خودم گذاشته بودم. حداقلش این بود که در درگیری کشته می‌شوم، حداکثرش هم این بود که مرا می‌گیرند و اعدام می‌کنند. اینکه بعضی‌ها می‌گویند ما می‌دانستیم شاه می‌رود و انقلاب می‌شود، از این خبرها نبود و هیچ‌یک از ما از این فکرها نمی‌کردیم. این‌طور هم نبود که به خودمان بگوییم حداکثرتا ۵۰ سال دیگر این اتفاق می‌افتد، بلکه خودمان را یک جرقه حساب می‌کردیم و می‌گفتیم وظیفه‌مان است که جرقه را بزنیم و در مردم آگاهی به وجود بیاوریم، بعد مردم خودشان دنبال این جریان می‌آیند. من در یکی از درگیری‌ها هفت گلوله خوردم و یک دختربچه به نام اعظم امینی‌فرد هم که الان یک مدرسه در سرچشمه به نامش هست‌، هم در آن جریان کشته شد.

دباغ: در کوچه درختی دستگیر شدید؟

عزت شاهی: در کوچه رودابه، پایین چهارراه سیروس دستگیر شدم. چون یک بار از داخل یک خانه و یک دفعه هم در میدان اعدام، سر خانی‌آباد از داخل ماشین آنها فرار کرده بودم، یک خرده امر بر آنها مشتبه شده بود و فکر می‌کردند ما غولی هستیم آن روز از کوچه بیرون آمدم که سر قرار بروم و اینها اصلاً خودشان را نشان ندادند. کوچه هم ماشین‌رو نبود. من با لباس مبدل این طرف و آن طرف می‌رفتم. یک چراغ والور دستم و یک کیسه روی شانه‌‌ام بود و از کوچه بیرون رفتم. بیست متری که رفتم، اینها از شکاف در یک خانه و از پشت مرا به رگبار بستند و من به زمین افتادم. هیچ‌ کس از ترسش جلو نیامد. داشتم بی‌هوش می‌شدم و رو به قبله خوابیده بودم و داشتم شعار می‌دادم که  …

ـ چه شعاری می‌دادید؟

عزت شاهی: علیه آنها و له انقلاب و اسلام شعار می‌دادم. وقتی داشتم تمام می‌کردم سه بار داد زدم: «حسین آمدم». منظورم امام حسین«ع» بود. چند روز در آنجا کتکم ‌زدند و حسین را از من ‌خواستند! می‌گفتند: «حسین کی بود؟ مسئولت بود؟» فحش خواهر و مادر می‌دادند که: «فلان فلان شده! مویز هم بدون دسته نمی‌شود. مگر حسین بچه‌ات هست که حسین صدایش می‌زنی؟ باید بگویی امام حسین«ع»».

القصه در لحظه دستگیری شنیدم که یکی‌شان گفت: «سوژه سیانور خورده است». مرا به یکی از خانه‌ها بردند و شلنگ آب را در حلقم کردند و شیر آب را باز و بسته کردند تا من همه چیز را بالا آوردم. بعد از اینکه معده‌ام را به این شکل شستشو دادند، مرا به بیمارستان شهربانی بردند.

ساعت یک و نیم مرا دستگیر کردند و ساعت ده و نیم شب به هوش آمدم. از همان ساعت ده و نیم که دکتر آوردند و فهمیدند من زنده هستم، شلاق و آتش سیگار را شروع کردند. سه چهار روز آنجا بودم. پایم هفت گلوله خورده بود، اما آنها پانسمان نکردند. روز سوم از کمر تا پایین را گچ گرفتند و بعد هم مرا به کمیته مشترک بردند. نزدیک به یک ماه لباس تنم نکردند. یک کاسه در سلول بود که هم در آن غذا می‌ریختیم، هم آب می‌خوردیم و هم دستشویی می‌کردیم! یک بار که کمی آب روی زمین ریخت، آن قدر مرا با لگد زدند که مثل بوم غلتان روی زمین غلتیدم و زمین را با بدنم خشک کردم!

شش ماه حمام نرفتم. بازجویی نبود. من با پسران آیت‌الله جنتی ارتباط داشتم. رفته بودند آنها را بگیرند و نبودند و خود ایشان را گرفته و آورده بودند. هر بار که مرا با ایشان روبه‌رو می‌کردند، چون برهنه بودم، خجالت می‌کشیدم و سرم را پایین می‌انداختم. ایشان را می‌آوردند بالای سر من و می‌پرسیدند: «این را می‌شناسی؟» هزاران بار به نگهبان التماس کردم که دست‌کم لباس زیر کهنه خودت را بده بپوشم و نداد. بعد از یک ماه و نیم لباس زندان به من دادند. من اولین کسی هستم که لباس زندان به تن کردم. تا آن موقع زندانی‌های سیاسی لباس‌های خودشان تن‌شان بود. فقط چاقو، کمربند، خودکار، بند کفش و این جور چیزها را از آنها می‌گرفتند و با لباس خودشان می‌رفتند بازجویی. بعد از یک ماه و نیم لباس زندان تنم کردند، چون ملاقاتی هم نداشتم که برایم لباس بیاورد. موقعی که مرا برای بازجویی می‌بردند، مرا روی زمین می‌کشیدند. یکی تف می‌انداخت، یکی آب دماغ، یکی سیگار و هر پرت و پلایی که به دهانشان می‌آمد می‌گفتند. بعد که دیدند دیگر خیلی آبروریزی است، لباس تنم کردند. بعد هم برای تحقیر همه، به تن بقیه هم لباس زندان کردند. چشم‌بند را هم اولین‌بار به چشم من بستند، چون قبل از من متهمان در راهروها همدیگر را می‌دیدند و گاهی اوقات اشاراتی به هم می‌کردند، چون بعضی‌هایشان هم‌پرونده بودند. بعد می‌گفتند بلوزهایتان را دربیاورید و روی سرتان بکشید، اما گاهی اوقات از پاها همدیگر را می‌شناختیم.

نهایتاً دیدند این کارها فایده ندارد و به من گفتند وصیت کن، چون می‌خواهیم تو را ببریم چیتگر اعدام کنیم. من هم ‌گفتم وصیتی ندارم. بعد چشم‌هایم را بستند و بردند و از آن به بعد به بقیه هم چشم‌بند می‌زدند. چیزهایی از این قبیل را اول من افتتاح کردم!

شش ماه آنجا بودم و هر روز از من بازجویی می‌کردند. موقعی که می‌خواستند مرا ببرند قصر، یکی از افسران شهربانی که در عملیات دستگیری‌ام بود،  مینی‌بوس را کشید کنار و گفت: «داری می‌روی قصر؟» گفتم: «بله،» گفت: «تو مهمان خودمان هستی، اما با همه اینها از تو خوشم می‌آید». پرسیدم: «چرا؟» جواب داد: «به اندازه یک پنی‌سیلین برای ما کار نکردی، اما برمی‌گردی!» مرا بردند و یک سالی در زندان قصر نگه داشتند و بعد هم بردند دادگاه و پانزده سال حبس دادند.

تا سال ۵۳ که وحید افراخته دستگیر شد، اصلاً کار مسلحانه را قبول نداشتم و در پرونده من هیچ عملیاتی ثبت نشده بود. از داخل خانه‌ام دوازده بمب، ۴۰ کیلو مواد منفجره و ۳۰ کیلو نیترات آمونیاک بردند! همه را رد کردم و انداختم گردن مسئول خودمان حسین محمدی! این اسم مستعار خودم بود. نمی‌دانم کتاب خاطراتم را مطالعه کرده‌اید یا نه؟ در آنجا نوشته‌‌ام روزی که شعبان بی‌مخ را زدم، از موتور افتادم پایین و کتفم در رفت. بعد از چند ماه به مشهد و پیش یک دکتر رفتم. دکتر پرسید: «اسمت چیست؟» و من همین طوری گفتم: «حسین محمدی». او هم نوشت و رفتم عکس گرفتم و آمپول زد. مدتی در خانه تیمی در مشهد بودم و بعد به تهران آمدم و آن پاکت عکس را هم با خودم آوردم. این پاکت دست پلیس افتاده بود و من هم هرچه مواد از خانه ما گرفتند انداختم گردن حسین محمدی!

بعد از اینکه وحید افراخته را گرفتند، مسائل دیگری هم برای آنها کشف شد. او همه قضایا، یعنی دسترسی ما به اسلحه و نارنجک، ده تا عملیات مثلاً عملیات ۶ بهمن ۵۱ به مناسبت دهمین سال انقلاب سفید یا هتل شاه‌عباس اصفهان ـ ‌که یک نفر در آنجا کشته شد ـ یا عملیات شهربانی اصفهان، انفجارهای مختلف و ماجرای ترور شعبان بی‌مخ را لو داد، لذا ما را چهار سال و خرده‌ای در کمیته مشترک نگه داشتند و در تمام مدت هم در انفرادی! اگر هم اتفاقی کسی را با ما هم‌سلولی می‌کردند، از چپی‌های بریده بود و او را می‌فرستادند که از ما حرف بکشد. من هم در مقابل یا در سلول دراز می‌کشیدم یا مثلاً به طرف می‌گفتم: «تو شمالی بلدی بیا به من یاد بده، من هم خوانساری به تو یاد می‌دهم!» خلاصه بازی‌های این جوری درمی‌آوردم و حالی‌شان می‌کردم که حرف‌هایم همان چیزهایی است که در بازجویی گفته‌ام و حرف اضافه‌ای ندارم.

شکنجه‌ها مختلف بودند. شلاق، آویزان کردن صلیبی و انواع و اقسام شکنجه‌ها بود. در همین کمیته مشترک یک بار مرا از اوین آوردند و باز یک ماه بدون لباس بودم. بعد از دستگیری وحید افراخته…

ـ وحید افراخته چه ارتباطی با شما داشت؟

عزت شاهی: در سازمان مجاهدین که بودم مسئول ما بود. تا آن موقع که دستگیر شد، اسمش در پرونده من نبود. او را که گرفتند در حد بازجوها کار می‌کرد، چون به او قول داده بودند اعدامت نمی‌کنیم. آن روزی که او را برای اعدام بردند تازه یقین پیدا کرد که می‌خواهند اعدامش کنند. تا آن روز یقین نداشت. آنجا گفته بود: «من با بازجویم کار دارم، زنگ بزنید تلفنی با او صحبت کنم» و آنها هم تلفن زده بودند به رسولی و منوچهری و آنها گفته بودند: «غلط کرده. هرچه می‌خواهد بگوید، بگویید همان جا بنویسد!».

این وحید افراخته، انگار خواب‌نما شده بود. سه دفعه آمد و مرا نصیحت کرد. پرونده مرا به او داده بودند و خوانده بود و به من گفت: «فلان فلان شده! اسم مرا که مسئولت بودم هیچ جا ننوشته‌ای. حتی یک کلمه راست نگفته‌ای!». بعد از آن برای ما کیفرخواست نوشتند، می‌خواستند تعیین محاکمه کنند که این مسائل که پیش آمد و تقریباً شش هفت تا اعدام دادند. بعد خوردیم به قضایای آمدن صلیب سرخی‌ها و حقوق بشر و ۱۷ شهریور. ما تا پرونده‌خوانی هم رفتیم که تعیین محاکمه شویم، اما دیگر قسمت نشد.

آن اواخر برای مبارزه با رژیم در داخل زندان اعتصاب ملاقات و اعتصاب غذا کردیم، اینها حتی حاضر نشدند نوشته‌های ما را بیرون بدهند. ما در ۱۷ شهریور نامه‌ای به صلیب سرخ نوشتیم که ما نمی‌خواهیم کار سیاسی بکنیم، بلکه این رژیم را قبول نداریم و می‌خواهیم برای این بچه‌هایی که در بیرون زخمی شده و در بیمارستان‌ها بستری شده‌اند، خون بدهیم. یک آدم درست را از طرف خودتان بفرستید که از ما خون بگیرد و ببرد به اینها بدهد.

حتی این نامه را هم که به زیر هشت دادیم رد نکردند. من حتی در سال ۵۷ هم که همه چیز آزاد شده بود، فقط دو بار ملاقات داشتم. یکی بعد از شش ماه و یکی هم روزهایی که می‌خواستند آزادم کنند. ممنوع‌الملاقات بودم. داداشم سه چهار سال در زندان بود و همدیگر را ندیده بودیم. حالا اینهایی که می‌گویند آزادی بود و خفقان نبود، شرایط این جوری بود.

حتی روزهای آخر نامه‌ای برای برادربزرگم نوشتم که پدرمان را برای ملاقات بیاور. پدر ما یک سال و نیم بود که فوت کرده بود و من نمی‌دانستم. افکار برادر بزرگم با من نمی‌‌خواند، اما یک برادرم می‌خواند و با من در زندان بود.

مصائب آن دوره را در یکی دو ساعت نمی‌توان گفت. آن ‌قدر آدم‌ها بودند که زیر شکنجه از بین رفتند. آن‌ قدر آدم‌ها نقص عضو شدند. بعضی وقت‌ها تاول‌های ناشی از شکنجه پاره نمی‌شد و اینها با لگد روی تاول‌ها می‌کوبیدند تا ترک بردارد و عفونت کند. آدم‌ها را صلیبی آویزان می‌کردند.

ـ آن مجسمه‌ای که در موزه عبرت و روی تخت گذاشته‌اند مجسمه کیست؟

عزت شاهی: مجسمه من است. مرا شش ماه روی یک تخت بستند. یک بار از طبقه دوم خودم را به پایین انداختم. واقعاً کار به جاهای خطرناکی کشیده بود. بعضی وقت‌ها چیزهایی را می‌گفتند با عجله بنویس و ما را گیج می‌کردند. موقعی که می‌خواستم امضا کنم می‌خواندم و می‌دیدم بعضی جاها یک جورهایی شده که خطرناک است. نذر و نیاز می‌کردم و «وجعلنا» می‌خواندم و توسل پیدا می‌کردم و واقعاً امدادهای غیبی بود که تا انسان به آنها نرسد، قابل باور نیستند. خودمان یک چیزهایی را می‌فهمیدیم که کمک‌های خدا و نتیجه توسل‌هاست. دعا می‌کردیم و بازجوها که به کوچک‌ترین مسائل حساس بودند، خداوند کاری می‌کرد که مثل اینکه چشم‌شان کور شده باشد، از موضوعات اصلی رد می‌شدند و به خانه تیمی و افرادی که باید، نمی‌رسیدند و فوقش می‌پرسیدند: «چرا فلان کار را کردی؟» که اصلاً اهمیتی نداشت.

جوری بود که نمی‌شد مطلبی را خط زد، چون آن وقت حساسیت‌شان بیشتر می‌شد. گاهی تا می‌رسید‌ به امضا و تأیید کردن، تا بازجو سرش را می‌چرخاند، خودکار را در بینی‌مان می‌کردیم که خون دماغ شویم و کاغذ را می‌گرفتیم زیر دماغمان که خون روی زمین نریزد. کاغذ که پر از خون می‌شد، بازجو می‌پرسید: «چرا این جوری شدی؟» جواب می‌دادیم: «فشار خون دارم». آن وقت کاغذ را پاره می‌کردیم می‌ریختیم در سطل آشغال و دست و صورتمان را می‌شستیم و دوباره مطلبی را می‌نوشتیم که مسائل قبلی در آنها نباشد.

ما را بردند و شش ماه به تخت بستند. روزی بیشتر از یک بار هم ما را دستشویی نمی‌بردند. یک روز که نگهبانم آدم خوبی بود اجازه داد دو سه بار بروم دستشویی. مرا به تخت وسط راهرو بسته بودند و او به من گفت: «برو دستشویی و یک کمی کمر و دست و پاهایت را تکان بده که خشک نشوی». اتفاقاً رئیس زندان هر سه بار مرا دید. دفعه سوم دیدم دارد به نگهبان پرخاش می‌کند که چرا اجازه دادی برود دستشویی؟ این روزی یک بار نباید بیشتر برود. تا من آمدم قضیه را جمع و جور کنم که نگهبان را اذیت نکنند، خود نگهبان حواسش جمع بود و گفت: «ببخشید قربان! اسهال دارد».

ـ در سلول بودید یا در راهرو؟

عزت شاهی: دو ماهش در اتاق بودم، منتهی اشکالش این بود که هر کسی را اعم از زن و مرد می‌گرفتند، می‌آوردند بالای سر من. پاهایم زخم بودند. از بس به سرم زده بودند، سرم گنده شده بود. می‌گفتند: «کله‌اش از بس باد کرده مثل محمدعلی کلی شده است!» اینها را بالای سر من می‌آوردند و مرا نشان می‌دادند و می‌گفتند: «ببین! اگر می‌خواهی مثل این نشوی، حرفت را بزن و برو دنبال زندگی‌ات، اگر می‌خواهی مثل این بشوی، حرف نزن».

یک بار که با نگهبان رفتم دستشویی، یک لحظه نگهبان دست مرا ول کرد، من هم پریز رو کار برق را کندم و دو سر سیم را در دست گرفتم و برق مرا به طرف شیشه پرت کرد و شیشه قدّی شکست. حسینی و بازجوهای زندان آمدند. گفتند: «چرا این کار را کردی؟ می‌خواستی حرف‌هایت را نزنی؟» گفتم: «نه، به خاطر این است که اینها را می‌آورید بالای سر من. اگر دوباره بیاورید باز همین کار را می‌کنم». از آن موقع مرا بردند جلوی بند ۵ و سه ماه و خرده‌ای هم در آن راهرو مرا به تخت بستند. طبقه سوم جلوی بند ۵ که به آن می‌گویند زیر ۸ .

روزی چهار پنج بار از من پذیرایی می‌کردند. هر بار چهار پنج تا شلاق می‌زدند و می‌رفتند و هیچی هم نمی‌گفتند. می‌خواستند اعصاب آدم را خراب کنند. منوچهری می‌آمد و دو سه تا مشت به دلم می‌زد و با انگشتش سوراخ نافم را فشار می‌داد و می‌گفت: «می‌خواهم برایت حمد بخوانم» یا دو سه تا سیلی می‌زد و می‌رفت. من هم که در چرت و خواب بودم و حس می‌کردم دارد از بینی‌ام خون می‌آید، با زبان مزمزه می‌کردم و می‌دیدم ترش است و می‌فهمیدم دارد خون می‌آید، اما هیچی نمی‌گفتم. می‌خواستند از نظر روانی اذیت کنند.

پنج شش روز به عید مانده بود که بازجویم، محمدی بالای سرم آمد و گفت: «فلان فلان شده! من دیشب خوابت را دیدم و به یاد تو افتادم. فکر نکن ما مسلمان نیستیم. ما هم آدمیم. دلمان می‌سوزد. تو چرا مثل حیوان زندگی می‌کنی؟ اگر قول بدهی آدم بشوی تو را به سلول می‌فرستم و بعد از ۱۳ هم بازجویی‌ات را تمام می‌کنم و می‌فرستمت بروی قصر». از خدا می‌خواستم. حاضر بودم با گربه و سگ هم‌سلول بشوم و از آن وضع دربیایم، اما برای اینکه خواهشی از اینها نکرده باشم، سر به سرش گذاشتم و گفتم: «آقای محمدی! من تا به حال از شما خواهشی نکرده‌ام. اگر ممکن است خواهشی از شما بکنم». گفت: «بگو». گفتم: «من چند سال است که بعد از عیدها اینجا هستم. از بازجویی خبری نیست، خلوت هم هست، اینجا در راهرو لااقل نور می‌افتد، اما سلول تاریک است و اعصابم خراب می‌شود، بنابراین اگر ممکن است این ۱۳ روز هم مرا همین جا نگه دارید. بعداً بیایید بازجویی کنید». او فحش داد و گفت: «تو آدم نمی‌شوی». بعد از سه چهار روز مرا از روی تخت باز کردند و به سلول بردند.

بعد هم که بازجویی‌ها تمام شد، مرا به زندان قصر فرستادند. اذیت‌ها و شکنجه‌ها زیاد بودند. هر وقت فکرش را می‌کنم، خودم باور نمی‌کنم که این شرایط را تحمل کردم و پشت سر گذاشتم.

ـ از سرکار‌ خانم دباغ هم بشنویم.

دباغ: در کتابم نوشته و توضیح داده‌ام، ولی همان‌طور که آقای عزت‌شاهی گفتند برایشان زن و مرد در شکنجه کردن فرقی نداشت. کثیف‌ترین‌شان منوچهری بود.

عزت شاهی: همه‌شان آدم‌های کثیفی بودند.

دباغ: منوچهری بسیار آدم کثیفی بود. آن اواخر که دیگر پاهایم جای شلاق خوردن نداشت و همه تاول‌ها ترکیده و عفونت کرده بود، یک روز مرا برای شکنجه روحی داخل سلول بردند. یک معلم کرد را آورده بودند که از بس پاهای بنده خدا را شلاق زده بودند، سرانگشت‌هایش پر از تاول‌های بزرگ شده بود. منوچهری با چتری آمد و نوک چتر را روی یک ‌یک تاول‌ها می‌گذاشت و فشار ‌داد. یک تاول می‌ترکید و آن بنده خدا فریاد می‌زد، می‌رفت سراغ تاول بعدی. تمام تاول‌های پایش را ترکاند و خونابه راه افتاد. منوچهری غش‌غش می‌خندید و همین که او فریاد می‌زد، سیگاری را که دستش بود روی دست، پا، گردن و گوش او خاموش می‌کرد. حرف‌های رکیکی می‌زد که برازنده خودش بود و نمی‌شود تکرار کرد.

ولی وقتی دخترم، رضوانه را آوردند، همه مسائل برایم شکل دیگری پیدا کرد. او تازه وارد چهارده سالگی شده بود. شب ساعت ده می‌آمدند و او را برای بازجویی می‌بردند. وقتی بعد از شش ماه از زندان آزادش کردند، او را به دادگستری بردند و برایش تأییدیه گرفتند که می‌تواند ازدواج کند. جثه‌اش این قدر کوچک بود که به چهارده سال نمی‌خورد.

این بچه را به اتاق بازجویی می‌بردند و من فقط صدای جیغ‌هایش را می‌شنیدم. نمی‌دانستم چه کار باید بکنم. نمی‌شد عکس‌العمل نشان داد. فقط به خدا پناه می‌بردم و دعا می‌کردم یک وقت بچه چیزی نگوید و باعث بدبختی دیگران نشود. یک شب ساعت ده او را بردند، نزدیکی‌های ساعت یک بود که صدایی آمد. از سوراخ در سلول نگاه کردم و دیدم دو تا سرباز زیر بغل این بچه را گرفته‌اند و دارند او را می‌آورند. او را که به سلولش بردن به صورتش کشیده ‌زدند تا به هوش بیاید، اما بیهوش بود. بعد رفتند آب آوردند و به صورتش زدند.

من هم به در مشت می‌کوبیدم که در را باز کنید ببینم چه بلایی سر بچه آمده است. یک‌مرتبه آیت‌الله ربانی شیرازی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که سلول‌شان ته سالنی بود که سلول‌های ما بود و سلول هم مقابل توالت بود تا ایشان را بیشتر اذیت کنند، با صوت بسیار زیبایی آیه «وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ»(۳) را تلاوت کردند. یکباره به خودم آمدم که: «احمق! داری به دشمنت التماس می‌کنی که در را باز کند؟ ببین خداوند چه می‌گوید. برو نماز بخوان شاید خداوند نجاتش بدهد». با دیوار سلول تیمم کردم و دو رکعت نماز خواندم. هنوز سلام نداده بودم که دیدم سر و صدا پیچید. بلند شدم و نگاه کردم و دیدم یک پتوی سربازی آوردند و بچه‌ را در آن گذاشتند و بردند. گفتم: «الهی شکر! مرد و از دست‌شان خلاص شد. هم این بچه خلاص شد، هم من».

ـ فکر کردید شهید شده است؟

دباغ: بله، فکر کردم زیر شکنجه‌ به شهادت رسیده است.    ‌

ـ و خوشحال شدید؟

دباغ: خیلی خوشحال شدم. برای اینکه هر شب که این بچه را برای بازجویی می‌بردند فوق‌العاده دردناک بود. من چون فجایعی را از آنها دیده بودم، می‌دانستم بچه‌ای که تا آن روز پوشیه از روی صورتش برداشته نشده بود، چه شکنجه‌ای خواهد کشید. بچه‌های من با پوشیه به مدرسه می‌رفتند. این بچه را بردند و شانزده روز از او خبری نبود. من هم خیالم راحت که مرده و کار تمام شده است. ملاقات هم نداشتم که از آن طریق از کسی خبر بگیرم.

بعد از شانزده روز یک شب ساعت دوازده شب از بند صدا آمد و در سلولم را باز کردند و این بچه را در سلول پرت کردند و در را بستند. من یک پتوی سربازی داشتم، روی او انداختم و سرم را بیخ گوشش بردم و پرسیدم: «مامان! کجا بودی؟» جواب داد: «بیمارستان. مرا روی تخت بسته بودند و دو تا سرباز هم دائماً بالای سرم بودند. روزی یک بار هم دکتر می‌آمد و الکی معاینه‌ام می‌کرد. دست‌هایم را ببین». مچ دست‌هایش دیگر گوشت نداشت و استخوان‌هایش از زیر پوستش پیدا بودند. او را به تخت بسته بودند و حالش که به هم می‌خورد، تقلا می‌کرد و هر دو دستش زخم شده بودند. گفت: «مامان! اینها چیزی نیست. فقط اگر شما دعا کنید و آقا مرا ببخشند ـ‌ آن موقع نمی‌گفتیم امام‌ ـ خدا نمازهای مرا قبول می‌کند؟ چون من همه نمازهایم را بی‌وضو و همان طور که به تخت بسته شده بودم خواندم». گفتم: «مامان‌جان! مسلم است. وقتی خدا می‌گوید هر جوری که می‌توانید نماز بخوانید، معلوم است که قبول می‌کند».

عزت شاهی: من روی تخت که بسته شده بودم، بدون قبله، بدون وضو و بدون همه چیز نماز می‌خواندم. البته وقتی در سلول رفتم اعاده کردم، ولی خودم معتقدم اگر قرار باشد خدا نمازم را قبول کند، آن نمازها را بهتر از بقیه قبول می‌کند، چون ما وظیفه‌مان را انجام دادیم.

دباغ: وقتی می‌آمدند که ما را برای بازجویی ببرند، حجاب‌مان را گرفته بودند. من روز اول نرفتم و هی سرباز داد زد بیایید بیرون. از فردای آن روز هر وقت می‌خواستند ما را ببرند، یک پتوی سربازی را روی سر خودم می‌انداختم، یکی را هم سر رضوانه و ما را با هم به اتاق بازجویی می‌بردند. اسم‌مان را گذاشته بودند مادر و دختر پتویی! در بند را که باز می‌کردند می‌گفتند: «مادر و دختر پتویی برای بازجویی حاضر شوند».

بعد از انقلاب که تهرانی را گرفتند و به اوین بردند، بچه‌ها به من گفتند اگر می‌خواهی تهرانی را ببینی، او را گرفته‌ایم». رفتم و دیدم یک لیوان آب‌میوه جلویش گذاشته‌اند و دارد می‌نویسد. پرسیدم: «آقای تهرانی! مرا می‌شناسی؟» جواب داد: «نه، متأسفم». گفتم: «شما که دستگیری همه را با تاریخ و ساعت می‌گویی، چطور مرا نمی‌شناسی؟» گفت: «نه، نمی‌شناسم». گفتم: «ما را این جوری بازجویی می‌کردی. یادت هست وسط تابستان و گرما، آب را بردی تا جلوی دهان این بچه که شلاق خورده بود و برای یک قطره آب التماس می‌کرد و آب را ریختی روی زمین؟ حالا برایت آب‌میوه گذاشته‌اند.» گفت: «ببخشید! ببخشید! مادر و دختر پتویی؟» گفتم: «بله، مادر و دختر پتویی».

واقعاً کثیف بودند و آدم احساس می‌کرد اینها نمی‌توانند آدم باشند. چطور ممکن است آدم بتواند در حق یک دختربچه چهارده ساله آن هم با آن جثه ریز که ۳۷، ۳۸ کیلو بیشتر وزن نداشت، این جنایات را بکند؟

ـ جرمش چه بود؟

دباغ: اینها وقتی به خانه ما ریختند و بازرسی کردند، الحمدلله مدرک و سندی گیرشان نیامد، اما همان چند تکه طلای بچه‌ها را جمع کرده و برده بودند. خود من الحمدلله هیچ وقت طلا نداشته‌ام که بخواهند ببرند. یک دفترچه را برداشته بودند که رضوانه سرودی را که از رادیو عراق شنیده بود در آن نوشته بود. بعد از آن مسائلی که برایم به وجود آوردند، رفتند خانه ما و یکی یک ورقه جلوی بچه‌ها گذاشتند و گفتند چیزی بنویسند. بچه‌ها نوشتند و تشخیص دادند که آن سرود به خط رضوانه است و او را به جرم نوشتن سرود آورده و شکنجه کرده بودند.

ـ برای یک سرود؟ حال  ببینید در سایت‌ها و روزنامه‌ها چه می‌کنند. الان؟

مطالبی که در زندان می‌نویسند تندتر از بیرون است!

عزت شاهی: کمالی در سال ۵۱ که دستگیر شدم بازجویم بود. بعد از پیروزی انقلاب با پای خودش به زندان اوین آمد. ببینید گشادی کار تا کجا بود! ساواکی‌ها در دولت موقت تظاهرات می‌کردند و حقوق‌شان را می‌خواستند! نخست‌وزیر بخشنامه کرده بود که هر کسی که می‌خواهد حقوق بگیرد، برود و از دادستانی نامه بیاورد که تحت تعقیب نیست. گرفتاری‌های زیادی داشتیم. اوایل مرکز اسناد که مرکز ساواک بود، دست انجمنی‌ها افتاده بود. ما که در کمیته بودیم هر کاری کردیم که لیست اداره سومی‌ها را به ما بدهید و بقیه‌شان را هم نمی‌خواهیم، ندادند. ما خودمان آدم‌ها را از این طرف و آن طرف می‌گرفتیم و هر وقت اعتراف می‌کردند ساواکی هستند، نامه می‌دادیم که آقا! این خودش اعتراف کرده که ساواکی است، پرونده‌اش را به ما بدهید. چیزی که به ما می‌دادند این بود که فلانی در فلان تاریخ این قدر وام گرفته، این قدرش را داده، این قدرش را نداده است.

این آقای کمالی بعد از انقلاب به شمال رفته بود و هر روز هم با خانواده‌اش تماس می‌گرفت. خانمش گفته بود کسی دم در خانه نیامده و او هم فکر کرده بود پرونده‌اش گم شده است و کسی دنبال پرونده‌اش نیست، لذا آمده بود حقوقش را بگیرد. آنها به او گفته بودند: «برو نامه بگیر» و او هم رفته بود اوین. در آنجا هم که فوری به کسی نامه نمی‌دادند و می‌گفتند: «برو هفت شنبه بیا!» پرونده نبود که فوری به کسی بدهند. هفته دوم شهید کچویی او را در محوطه زندان می‌بیند که دارد قدم می‌زند. او بازجوی کچویی هم بود و خیلی هم شکنجه و اذیتش کرده بود. کچویی جلو می‌رود و می‌گوید: «آقای کمالی! شما کجا، اینجا کجا؟» می‌گوید: «من کاری نکرده‌ام. آمده‌ام نامه بگیرم و بروم حقوقم را بگیرم». شهید کچویی می‌گوید: «بیا برویم. من برایت نامه‌ات را می‌گیرم». کچویی او را می‌برد و نگهش می‌دارد. بچه‌ها به من گفتند: «کمالی را گرفته‌اند. بیا برو و با او صحبت کن». من رفتم و هرچه حرف زدم، گفت: «تو را نمی‌شناسم». گفتم: «نیامده‌ام که تو مرا بشناسی یا نشناسی. از تو شاکی هم نیستم و شکایت هم نمی‌کنم».

من از هیچ‌ یک از ساواکی‌ها شکایت نکردم و به دادگاه هیچ کدامشان هم نرفتم. خوشم نمی‌آمد. آن موقع که کمالی از ما بازجویی می‌کرد، هم سیگار زیاد می‌کشید، هم قرص اعصاب زیاد می‌خورد. اغلب‌شان قرص آرام‌بخش می‌خوردند. گفتم: «آمده‌ام ببینم سیگاری، قرصی نمی‌خواهی؟ ملاقاتی داشتی یا نه؟‌» گفت: «نه، نداشته‌ام». تلفن خانواده‌اش را گرفتم و صحبت کرد و گفت که بیایند ملاقاتش.

خلاصه دفعه اول آشنایی نداد. هفته بعد که به ملاقاتش رفتم، به بچه‌ها پول دادم و گفتم برایش سیگار بگیرید، قرصی چیزی هم می‌خواهد به او بدهید و کسی هم ملاقاتش آمد اجازه بدهید. جلسه دوم که رفتم گفت: «عزت! دستم به دامنت». گفتم: «تو که مرا نمی‌شناختی. الان می‌شناسی؟» گفت: «آره». گفتم: «هرچه می‌خواهی بگو به تو بدهم. سیگار، قرص، خوردنی و… تا زمانی که زنده‌ای هر کاری که از دستم برآید برایت می‌کنم، ولی به پرونده‌ات کاری ندارم. دامن من هم کوتاه است و دست تو به آن نمی‌رسد. حالا چه شده است؟» بچه‌ها نمی‌‌خواستند اذیتش کنند، چون مسن بود. رفته بودند و به آقای گیلانی گفته بودند حرف نمی‌زند. آقای گیلانی هم فرمالیته گفته بود: «روزی صد تا شلاق بزنید». به من گفت: «مگر من خرم که اینها می‌خواهند روزی صد تا شلاق به من بزنند؟» گفتم: «مگر ما خر بودیم که شلاقمان می‌زدید؟» هیچی هم شلاقش نزدند. یکی دو بار با شیشه عینکش دست به خودکشی زد. شیخ‌الاسلام، وزیر بهداری سابق، بهداری زندان اوین دستش بود و زخم‌هایش را بخیه کرده بود. خلاصه اینکه کمالی با پای خودش آمده بود حقوقش را بگیرد.

پی‌نوشت‌ها

۱ـ قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۲۰٫

۲ـ قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۲۱٫

۳ـ قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۴۵٫

‌‌   ‌   ‌‌‌

30نوامبر/16

امامان نعمت بزرگ الهی

آیت الله سید احمد خاتمی

 

در مجموعه مقالات در آستان امامان، امام‌شناسی شیعی را با الهام از زیارت جامعه کبیره پی گرفتیم. اینک فرازی دیگر از این زیارت فاخر را بررسی می‌کنیم.

«خلقم الله انواراً فجعلکم بعرشه محدثین حتی من علینابکم فجعلکم فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه: خداوند شما را به صورت نورهایی آفرید و گرداگرد عرش خود قرارتان داد و به واسطه شما بر ما نعمت بزرگی عطا فرمود، پس شما را در خانه‌هایی که رخصت داده است قرار داد تا بزرگ داشته شده و نام او در آنها یاد شود».

 

محدودیت علم انسان‌ها

در این فراز از زیارت جامعه کبیره، سخن از امتیاز ذاتی اهل‌بیت «ع» است. پیش از آنکه به شرح این فرازها بپردازیم لازم است این نکته را متذکر گردیم که برخی از معارف الهی، همانند معارف طبیعی در دسترس فهم انسان‌ها هستند و برخی نیستند. خرد ورزان با نوع دوم برخورد آشکاری ندارند زیرا به اعتراف برجستگان علم، معلومات ما در برابر مجهولات‌مان بسیار ناچیز است و این حقیقتی است که قرآن به صراحت از آن یاد می‌کند: «و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا(۱) از تو درباره روح سئوال می‌کنند. بگو روح از فرمان پروردگار من است و به‌جز اندکی از دانش آن به شما داده نشده است».

بنابراین وقتی در عرصه معنوی، معارف بلندی عرضه می‌شوند که درک معمولی ما در برابر آنها عاجز می‌ماند، دم از انکار می‌زنیم، غافل از این که:

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن‌شناس نه‌ای جان من خطا اینجاست

با این مقدمه به توضیح مطلب فوق می‌پردازیم.

 

 

خلقت نوری اهل‌بیت«ع»

اهل‌بیت «ع» دو نوع خلقت داشته‌اند. یکی خلقت مادی که همانند دیگر انسان‌ها مراحل آن خلقت را طی کرده‌اند و دیگر خلقت نوری که پیش از خلقت مادی آنان بوده است. در این فرازها دو نکته در باره خلقت نوری آنان آمده است:

۱ـ خلقکم الله انواراً: خداوند شما را به صورت نورهایی آفرید.

در روایتی از حضرت امام باقر«ع» می‌خوانیم: «ان‌الله خلق اربعه عشر نوراً من نور عظمته قبل خلق آدم باربعه عشر الف عامٍ فهی ارواحنا(۲) : بی‌گمان خداوند چهارده نور از نور عظمت خویش را چهارده‌هزار سال پیش از خلقت آدم آفرید که آن نورها همان ارواح ماست».

۲ـ فجعلکم بعرشه محدقین: و در گرداگرد عرش خود قرار داد.

 

عرش چیست؟

در تفسیر این جمله باید به اجمال از «عرش» بگوییم.

عرش در لغت به معنای چیزی است که سقف داشته باشد. گاهی به خود سقف گفته شده و گاه به معنی تخت‌های بلند همانند تخت سلاطین آمده است و نیز به داربست‌هایی که برای برپا نگهداشتن بعضی از درختان به کار می‌روند عرش گفته می‌شود. هیچ‌ یک از این معانی در مورد عرش خداوند صادق نیستند. واقعیت آن است که حقیقت عرش خداوند بر ما مجهول است و آنچه در حد فهم قاصر ماست این است که عرش موجودی است خارجی در عالم غیب که مرکز فرماندهی جهان در آن قرار دارد و رشته تدبیر جهان به آن منتهی می‌شود و احاطه و استیلای بر آن، موجب علم به جزئی‌ترین امور جهان و تدبیر مجموعه هستی است.

در این فراز می‌خوانیم که امامان انواری هستند که در مرکز مدیریت جهان هستی قرار دارند و از جزئیات امور جهان آگاهند. این مقام بلند را خداوند به چهارده نور پاک ارزانی داشته تا به فرمان او هستی را تدبیر کنند. می‌گوییم «به فرمان او» که اگر این قید نباشد، می‌شود «تفویض» که شیعه به آن معتقد نیست.

 

امامان نعمت بزرگ خداوند

«حتی من علینا بکم: خداوند به واسطه شما بر ما نعمت بزرگی عطا فرمود».

واژه منت در اصل به معنای سنگ‌های سنگینی است که با آن وزن می‌کنند و به همین دلیل هر نعمت سنگین و گرانبهایی را منت می‌گویند. اگر جنبه عملی داشته باشد و کسی نعمت بزرگی را به دیگری بدهد، کاملاً زیبا و ارزنده است، اما اگر کسی کار کوچک خود را بزرگ جلوه دهد و آن را به رخ افراد بکشد کار بسیار زشتی است و از رذایل اخلاقی به حساب می‌آید.

واژه «منت» در این زیارت به معنای اول است. این منت از سنخ همان منتی است که در آیه ۱۶۴ سوره آل‌عمران آمده است که: «لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلالٍ مبین: خداوند بر مؤمنان منت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که خداوند در میان مومنان پیامبری از خودشان را برانگیخت که آیات را بر آنان بخواند و  پاکشان کند و بدانان کتاب و حکمت بیاموزد، به‌تحقیق بر آنان منت نهاد و البته پیش از آن در گمراهی آشکار بودند».

 

خانه‌های الهی

«فجعلکم فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه: پس شما را در خانه‌هایی قرار داد که خداوند رخصت داده است که بزرگ داشته شوند و نامش در آنها یاد شود».

آنچه از این عبارت استفاده می‌شود این است که امامان نور برگزیدگان حق‌اند، «مصطفای» اویند، «مجتبای» حضرت حقند، عنایت ویژه حق شامل حال آنان است. خانه‌ای که مورد عنایت او قرار می‌گیرد، می‌شود «بیت‌الله الحرام»؛ کتابی که مورد عنایت ویژه او قرار می‌گیرد، می‌شود «قرآن» و انسانی که مورد توجه او قرار می‌گیرد، می‌شود «پیغمبر» و «امام».

و اما این که راز این گزینش چیست، این را خود حضرت حق می‌داند و بس.

بر این اساس، فضائل امامان بر دو گونه‌اند: ۱ـ فضائل ذاتی ۲ـ فضائل و مناقب اختیاری که آن را با تلاش وصف‌ناپذیر خود تحصیل می‌کنند. ما باید هر دو نوع فضائل امامان (س) را بیان کنیم تا «حق معرفت» آنان تحصیل گردد.

 

آیه نور

این فراز از زیارت جامعه کبیره برگرفته از آیه نور است که در بخشی از آن آمده است: «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال»(۳) : این چراغ پرفروغ در خانه‌هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا ببرند تا از شیاطین در امان باشند. خانه‌هایی که نام خدا در آنها برده می‌شود و صبح و شام در آنها تسبیح او را می‌گویند».

«واژه «بیت» چنانچه به اشخاص و افراد حقیقی اضافه شود معمولاً مراد خانه مسکونی آنان است و در صورتی که به شخصیت حقوقی و یا معانی دیگری افزوده شود حقیقت مضاف‌الیه را بیان می‌کند مانند «بیت علم» که به معنای خاندانی است که با دانش سر و کار دارند و یا بیت «مرجعیت» یعنی خاندانی که با مرجع دینی مسلمانان مرتبط‌اند».(۴)

بیت این انوار تابناک مصداق خاندانی است که خداوند اجازه داده مرتفع باشند و مدام در آن یاد خدا باشد.

خانه نور و معنویت و خانه کمال و معرفت اینجاست. این خانه‌ها باب معرفت‌الله ‌هستند و از این بیوت است که می‌توان راهی به سوی خدا یافت.

امام باقر«ع» فرمود: «فی بیوتات الانبیاء و الرسل و الحکماء و ائمه الهدی»(۵)

منظور از بیوت در این آیه، خانه‌های پیامبران و فرستادگان خداوند و انسان‌های حکیم و پیشوایان هدایت است.

ابوحمزه ثمالی می‌گوید: «در مسجد پیامبر نشسته بودم که مردی پیش آمد و سلام کرد و پس از معرفی خود به من پرسید: ابوجعفر امام باقر را می‌شناسی؟ گفتم: آری، با او چه کار داری؟ پاسخ داد: چهل سئوال آماده کرده‌ام که از او بپرسم. اگر حق بود بپذیرم و اگر باطل بود او را واگذارم… سخنم با او تمام نشده بود که امام باقر«ع» در حلقه‌ای از خراسانی‌ها و دیگر کسانی که در باره مسائل حج از ایشان می‌پرسیدند وارد مسجد شد و در جایگاه خود نشست. مرد تازه ‌وارد نزدیک ایشان نشست. من هم در مکانی نشستم که سخن او را بشنوم. هنگامی که اطرافیان امام پرسش‌های خود را پرسیدند و پاسخ گرفتند و رفتند، امام به او رو کرده و فرمود: تو کیستی؟ گفت: من قتاده پسر دُعامه بصری هستم. امام فرمود: تو فقیه بصره هستی؟ گفت: آری. امام فرمود: وای بر تو ای قتاده. خداوند گروهی را آفرید و آنان را حجت بر خلقش قرار داد، پس آنان پایه‌های زمین هستند (مایه آرامش زمینیان‌)، برپا کنندگان امر الهی‌ و ویژگان علم اویند. خداوند آنان را پیش از آنکه آفریدگان را بیافریند به صورت سایه‌هایی در طرف راست عرش برگزید.

قتاده مدتی طولانی سکوت کرد و سپس گفت: به خدا سوگند در برابر فقهای بسیاری نشسته‌ام و در برابر ابن‌عباس زانو زده‌ام، اما در برابر هیچ کدام از ایشان آن چنان که در برابر تو دلم ناآرام شد، مضطرب نشدم! امام«ع» فرمود: وای بر تو! آیا می‌دانی کجا نشسته‌ای؟ تو در برابر خانه‌هایی هستی که خداوند اجازه داده قدر و منزلت آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود. در آن خانه‌ها مردانی هر بامداد و شامگاه خدا را نیایش می‌کنند و تجارت و داد و ستدی آنان را از یاد او و بر پا داشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمی‌دارد . سپس آیه ۳۶ نور را قرائت کرد و  فرمود: ما آن خانه‌ها هستیم. قتاده مراد امام را فهمید و گفت: به خدا سوگند راست گفتی. به خدا سوگند که این خانه سنگی و گلی نیست».(۶)

 

دروازه کمال

آری این خاندان خدایی‌اند و با ورود در این خانه و بهره بردن از مواهب آن، کام معنوی انسان‌ها شیرین خواهد شد. «… و أتوا البیوت من ابوابها…(۷) : و از در خانه‌ها وارد شوید».

در روایات اهل‌بیت (ع) از امام باقر«ع» نقل شده است: «آل محمد ابواب الله و سُبُله و الدعاه الی الجنه و القاده الیها و الادلاء علیها الی یوم القیامه(۸) : خاندان پیامبر«ص» درهای الهی، طرق وصول به او و دعوت‌کنندگان به سوی بهشت و راهنمایان و دلیلان آنند تا روز قیامت».

در روایتی از حضرت امام صادق«ع» آمده است: «الاوصیاء هم ابواب الله عز و جل التی یؤتی منها و لولاهم ما عزوالله عزوجل و بهم اقبح الله تبارک و تعالی علی خلقه(۹) : جانشینان پیامبر«ص» درهای خداوندند که از آنها باید وارد شد و اگر آنان نبودند، خداوند شناخته نمی‌شد و با آنان خداوند بر بندگانش احتجاج می‌کند».

 

سعادت دنیا و آخرت

آنان انوار تابناک در تمامی عرصه‌هایند و مهم‌ترین عرصه‌ها، عرصه سعادت این جهانی و آن جهانی است. دنیا و آخرت با عمل به رهنمودهای آنان است که آباد می‌گردد. آنان کلیات سعادت، سیادت، سرفرازی در هر دو عرصه را تبیین کرده‌اند.

نبی‌اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمود: «من تمسک بعترتی من بعدی کان من الفائزین(۱۰) : آن کس که بعد از من به عترتم تمسک کند از رستگاران خواهد بود» و تمسک صرف شعار نیست، بلکه عمل به رهنمودهای آنان است.

 

پاورقی‌ها

۱ـ (اسراء، ۸۵)

۲ـ المحتضر، ص ۲۲۸.

۳ـ سوره نور، آیه ۳۶.

۴ـ تفسیر قرآن ناطق، ص ۴۶.

۵ـ الکافی، ج ۸، ص ۱۹۹.

۶ـ الکافی، ج ۶، ص ۲۵۶ و ۲۵۷، حدیث اول.

۷ـ سوره بقره، آیه ۱۸۹.

۸ـ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۰.

۹ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۹۲.

۱۰ـ کفایه الاثر، ص ۲۲.

 

 

سوتیتر:

اهل‌بیت «ع» انواری هستند که در مرکز مدیریت جهان هستی قرار دارند و از جزئیات امور جهان آگاهند. این مقام بلند را خداوند به چهارده نور پاک ارزانی داشته تا به فرمان او هستی را تدبیر کنند. می‌گوییم «به فرمان او» که اگر این قید نباشد، می‌شود «تفویض» که شیعه به آن معتقد نیست.

 

 

 

 

30نوامبر/16

هیچ‌گاه زمین خالی از حجت الهی نمی‌شود

حضرت آیتالله حسنزاده آملی

ولایت، رمز بقای بشر

حدود بیست مورد در نهج‌البلاغه جناب مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین«ع» درباره اهل بیت پیغمبر«ص» است که هیچ‌گاه زمین خالی از حجت الهی نمی‌شود. اگر توانستید آفتاب را که نور ظاهری است، از نظام کیانی و ربّانی جهان بردارید، می‌توانید امام را هم از نظام ربّانی عالم بردارید. همان‌‌طور که زمین نور می‌خواهد، آسمان و زمین جان‌ها هم آفتاب ولایت می‌خواهد.

به تعبیر امیرالمؤمنین«ع» آفتاب ولایت مثل آفتاب زمین به جان‌ها بذر می‌افشاند. تعبیر بذر را صراحتاً نفرمود، بلکه از لحنش مستفاد می‌شود که استعدادها مختلف، قابلیت‌ها گوناگون، اشتهای اشخاص متفاوت و دهان‌ها و حلق‌ها مختلف‌اند. فرمود: «حتی یودعوها نظراءهم». امام، امیرالمؤمنین«ع» است. آنچه را که دارد به ودیعه به دست او می‌سپارد. صندوق را می‌دهد به دست او، کلید صندوق را می‌دهد به دست او و این صندوق، صندوق جسمانی نیست، صندوق اسرار الهی است. «حتی یودعوها نظراءهم» اینجا به یک‌باره تسلیم می‌کند. استعداد این‌طور هست. قابل در قابلیتش تام است. می‌تواند بگیرد، هضم کند، حافظ اسرار الهی باشد. اینجا را به ودیعه به یک‌بارگی می‌سپارد.

در جمله دوم فرمود: «و یزرعوها فی قلوب اشباهم». این قسمت بنده و جنابعالی هستیم، دچار شبهه،  اما ولایت، زرع می‌کند، بذر می‌افشاند. این تخم‌ها چیستند؟ به قول شیخ عطار تخم‌هایی که شهوانی نیستند. اینها بذرهای معارفند، بذرهای ولایتند. همه نورها سایه‌ای از نور ولایتند. جان را به سوی آفتاب ولایت داشته باشید و «گر کام تو برنیامد آنگه گله کن». این آفتاب به زمین، به رستنی‌ها، کوه‌ها، دریاها، ماهی‌ها و اعماق دریاها نور می‌دهد که اگر نباشد، نظام طبیعی و کیانی عالم باقی و برقرار نیست. نسبت نور ولایت با دل‌ها و جان‌ها این گونه است.

علاوه بر قرآن مجید، خاتم‌الانبیاء«ع»، سفیر کبیر حقیقت عالم اعلی، حضرت محمد مصطفی«ص» و اهل بیت طیبین و طاهرینش«ع»، آن همه لطایف، نکات و حقایق را به ما فرمودند که البته روی برهان است، منتهی مقام، مقام خطابه است. فرمودند امام در زمان غیبت، مانند آفتاب پشت ابر است که در عین غیبت، جهان را به نور خود فروزان می‌دارد. امام در پشت پرده غیبت است، لکن او غایب نیست، این منم که غایبم. من انس نگرفته‌ام. من پیش نرفته‌ام. ما خدا را غایب می‌دانیم، اما امیرالمؤمنین«ع» می‌گوید: «لَم اَعبُد رَباً لَم اره: من نمی‌پرستم خدایی را که نبینم.» پیش او غایب است؟ این خدایی که علی می‌پرستد، خدایی نیست که ما به پندار و خیال خودمان درست کرده‌ایم. یک موجودی شبیه به خودمان در پشت آسمان‌ها و آن طرف جهان‌ها روی کرسی نشسته و ملائکه گرداگِردش صف زده، تجلیل و تعظیمش می‌کنند.

آن خدایی که علی«ع» می‌گوید: «دانٍ فی عُلوِ و عالِ فی ذُنو» خدایی نیست که ما می‌گوییم. الحمدلله رَبّ العالمین، از زندان و از بند بردگی رهایی یافته‌ و به جهان پهناورِ بی‌انتهای حقیقت، عدل و معارف قدم نهاده‌ایم. در زیر پرچم کلمه طیبه لااله‌الاالله به حق درآمده‌ایم و عَلَم پرشکوه جمهوری اسلامی سرتاسر کشور ما را سرفراز و مفتخر گردانیده و ما در زیر سایه او به سر می‌بریم و روز به روز به سوی معارف تبرک بجوییم و کم‌کم داریم طلعت دلارایی، چهره جانفزایی قرآن و حقیقت عالم و روایت را زیارت می‌کنیم.

امیدواریم که در سایه بحث‌ها، درس‌ها، محافل، مجالس، آن توحیدی که خدا در قرآن و علی«ع» در نهج‌البلاغه می‌گویند، آن خدایی را که پیغمبر می‌پرستد، آن خدایی را که خداست، نه آن خدایی را که ساخته هوای من و توست، بشناسیم و بدانیم کیستیم، با چه کسی هم‌نفس و همدمیم تا قدر خود را بشناسیم، قدر انسان‌ها را بشناسیم. آفتاب پشت ابر است، اما نور می‌دهد. چون من غایبم، اسم خودم را بر سر او گذاشتم که امام غایب، اما امام به ما می‌گوید تو غایبی نه من. دیده‌ای باید که دوست‌بین، حق‌بین، خدابین، ولی‌بین، مظهر خدای باشد.

امیدواریم از سفره ولایت بهره‌ها ببریم و حامی، سنگر و حافظ دین خدا باشیم. خداوند دست اجانب را از این سفره پربرکت و نعمت الهی، از این سرچشمه عین حیات، کوتاه کند و مستعدین را به کمال‌شان برساند. آب حیات را شنیده‌اید هر که بنوشد برای همیشه زنده است. این آب حیات، ولایت است. ولایت، حقیقت دار هستی، علم است، کمال و معارف است. بدانید که نظام هستی را اسراری است.

اسلام دین علم، امامان حجت خدا بر زمین

 

عزیزان من! شما را به این طرف و آن طرف نبرند. کفران نعمت نکنید. قدر خود را بدانید. کتاب داریم. کتابخانه، علم، عالم، حجت، بینه و برهان داریم. کسی حرفی دارد، در اصول و عقاید، در مبانی دین، برهان و استدلال می‌خواهد، ما که در خدمت شماییم. دعوا و نزاع نکنیم، بدگویی هم نفرمایید، دشنام هم ندهید. دین، دین علم است. نه دین بدگویی. دین، دین حق است. نه دین دشنام دادن و فحاشی و پرخاش کردن.

امام صادق«ع» به مفضل می‌فرماید: «مفضل! ارسطو مردم را از وحدت صنع به وحدت صانع دعوت کرد. آقا «کم‌گوی و گزیده گوی چون دُرّ/ تا ز اندک تو جهان شود پر».(۱) از وحدت صنع، یعنی من یک کسی‌ هستم، یک شخصم، هویت و تشخصی دارم. من با این همه کثرات، قوا، اعضا، جوارح، امعاء، احشاء، ظاهر و باطن، ترکیبی دارم. از هر ترکیب و ارگانیکی شدیدتر، قوی‌تر و مهم‌تر، یک وحدت صنع، شخصیت و هویت است. درخت و بوته و گیاه همین‌طور.

خودتان را بالا ببرید، باز کنید، بگشایید، بشکافید، تشریح کنید؛ آن وقت می‌رسید به جهان بیکران دار هستی. این جهان بدین عظمت، من چه خبر دارم که چه بگویم؟ نمی‌دانم چه بگویم. آنهایی که از بنده مطلع‌تر بودند به ‌مراتب، مثل ملای رومی فرمود:

این زمین و آسمان یک سیب ‌دان

که از درخت قدرت حق شد عیان

تو چو کرمی در میان سیب در

از درخت و باغبانی بی‌خبر

تازه این از خود ملای رومی نیست، گفته جناب امام باقر«ع» است، اما ایشان خوب از عهده ترجمه برآمده است.

این جهان بدین عظمت، یک هویت، یک شخصیت و یک تشخص دارد. وحدت صنع دارد و پراکندگی ندارد. نظم واحد دارد و اختلال در او نمی‌بینی. عین انتظام است. مهندسی از این محکم‌تر و زیباتر؟ علم از این شدیدتر؟ قوت از این بیشتر؟ قدرت از این مهم‌تر؟ تصورشدنی نیست. یک وحدت صنع است. تمام اعضا و جوارح آدمی در کمال زیبایی آفریده شده‌اند. هر عضوی از اعضای دار هستی در کمال زیبایی. کلیه، کبد، ماه، آفتاب، دریا، صحرا و… آنچه را که آفریده‌ایم در کمال زیبایی، عین علم، عین قدرت، عین هوش، عین اراده، عین اندیشه، عین حقیقت، عین هندسه… .

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار(۲)

حضرت امام به مفضل فرمود: «ای مفضل، ارسطو مردم را از وحدت صنع به وحدت صانع کشاند». استاد بزرگوار علامه شعرانی در شرح تجریدش حاشیه‌ای دارد که امام صادق«ع» نمی‌گوید «من» که این حرف بزرگ ارسطو را ضایع کند. سلاله نبوت، علم‌پرور است. ارسطو در چندین قرن پیش از امام، حرف حقی زده و مردم را از وحدت صنع به وحدت صانع کشانده است. امام صادق«ع» از ارسطو یاد می‌کند و نام ارسطو در متن روایات زنده می‌ماند. ارسطو کسی نیست که امام صادق«ع» بفرماید حرفش این چنین و به سبب دین از این مسیر آمده و مردم را به ماورای طبیعت دعوت کرده است.

حافظ گویی از زبان ارسطو به پیشگاه امام صادق«ع» عرض می‌کند که: «من که باشم که از آن خاطر عاطل گذرم/ لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم». مقام ولایت و امامت است. نابغه بودن و ارسطو بودن و افلاطون بودن نیست. حرف‌های بزرگان دین را درباره امامت التفات بفرمایید.

محی‌الدین عربی(۳) صاحب فتوحات و نصوص، مقابل همه سنی‌ها می‌گوید این امام حیّ است و حاضر. امام غایت بشر است. چرا؟ برای اینکه امام مخزن اسرار الهی، انسان کامل و میوه شجره وجود است. این همه می‌کوشند تا به کمال انسانی برسند. می‌بینید که همه مردم در مقام تبرئه، تزکیه و تجلیل و تفهیم ذات‌شان می‌خواهند خودشان را از جهل تبرئه کنند. نخیر! من می‌دانم، مطلعم، به من خبر رسیده! آگاهی دارم. چرا می‌گویی نمی‌فهمم؟ خودت نفهمی! من خوب می‌فهمم.

فهم چیست؟ فهم بینش، کمال، دانش و انسانیت است. پله پله که بالاتر برویم، به موجودی می‌رسیم که مظهر همه حقایق است. مرحوم زین‌العابدین شیروانی(۴) صاحب بوستان السیاحه در باب ولایت خیلی حرف‌ها زده است. می‌گوید مگر این انسان نیست که کیمیاگر می‌شود و به علم کیمیا، نقره را طلا می‌کند؟ خاک، نقره را می‌خورد و از بین می‌برد، اما طلا در زیر خاک بماند درخشان‌تر، فروزان‌تر، پربهاتر، و بهتر می‌شود و قیمتش بالا می‌رود. خاک در طلا اثر نمی‌گذارد، تصرفش نمی‌کند، فاسد و تباهش نمی‌کند. این انسانی که نقره را طلا می‌کند و این همه بها برای طلاست، چرا درباره نگهداری خودش دغدغه ندارد؟

چه کنم که ما تور می‌اندازیم و شما به تور نمی‌افتید. چه کنم که افکار جوان‌های ما را مسموم کرده‌اند.

چون سامری مباش که زر دید و از خری

موسی بهشت و از پی گوساله می‌رود(۵)

چه افراد و چه اشخاصی را دارید با ائمه«ع» قیاس می‌کنید؟ به ما فرمودند می‌خواهید ظرف‌های چینی را امتحان کنید، تلنگر بزنید. می‌خواهید انسان‌ها را امتحان کنید، او را به حرف بیاورید. کاسه چینی که صدا می‌کند، خود صفت خویش را ادا می‌کند. ما اشخاص را به حرف‌ها و آثارشان می‌فهمیم: «تا مرد سخن نگفته باشد/عیب و هنرش نهفته باشد».(۶)

این افراد ـ ‌افلاطون و ارسطو و کذا ‌ـ را با امیرالمؤمنین«ع» می‌سنجند! علم علی«ع» کجا و علم ارسطو و دیگران کجا؟ کفران نعمت نکنید. قدر خودتان را بدانید. شما را نقاپند و از راه به در نبرند. ما را دشمن شما معرفی نکنند. این نعمت بزرگ جمهوری اسلامی را الله‌اکبر، لااله‌الا‌الله، حوزه علمیه قم، تاسوعا، عاشورا، ماه رمضان، روز فطر، شهادت‌های مؤمنین، محصلین، طلاب علوم دینیه، تبعید شدن‌ها، زجرکش شدن علما و شکنجه شدن روحانیون، مؤمنین، مردم مسلمان و موحد به دست شما داده است. این نعمت بزرگ را قدر بدانید.

جهان طبیعت مرتبه نازله ماورای طبیعت

اینهایی که برای شما سازهای گوناگون می‌نوازند، دروغ می‌گویند. شما که بارها اینها را آزموده‌اید. اینها که هیچ وقت به شما راست نگفتند. یک قدم خیر که برای شما برنداشتند. آقا همین مردم بودند که آنچه را که بود چاپیدند و بردند. نه ‌تنها نفت را که همه چیز را بردند. کتاب و کتابخانه‌ها و عتیقه‌جات را که هیچ، شرافت و انصاف و انسانیت و مردمی را بردند. حال می‌خواهند در دل شما رخنه کنند. چطور اجازه می‌دهید که مقاله‌های هرزه، کتاب‌های گوناگون و پلید، سوغات‌ها و دهان‌های آلوده را در میان شما بیاورند؟

بیایید صحبت بکنید ببینیم چه می‌خواهید که بهتر از آن برای شما گفته نمی‌شود؟ جنابعالی از منطق علی، از قرآن، از وقایع خبر نداری. نمی‌گذارند باخبر بشوی. چرا قدر خودتان را نمی‌دانید؟ چرا این‌قدر ضعف نشان می‌دهید که هر کسی بیاید قاپ شما را بدزدد؟ شما که اینها را آزموده‌اید. اینها دزدبازار می‌خواهند.

ما پرچم‌ها، عَلَم‌ها، شعارها و دستجات گوناگون نمی‌خواهیم. این فرقه و آن فرقه مضر است. شما پرچم‌تان قرآن، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه، گفته پیغمبر«ص» و آل پیغمبر«ع» است. این فرقه و آن فرقه دارند شما را از حقیقت دور و  در میان شما تفرقه ایجاد می‌کنند. اگر یک بار دیدید اینها به نفع شما قدمی برداشتند و خدمتی کردند. بفرمایید بار دوم. اگر یک بار از سفرای الهی، از انبیا، از اولیا، از مردم حق، خلاف و خیانت و بدی دیدید، بفرمایید ما شما را نمی‌خواهیم.

شما چه می‌خواهید که قرآن نگفته است؟ همه تلاش ما این است که جوانان ما ایمان بیاورند که اصل، ماورای طبیعت است و ماده، سایه و فرع اوست و این به برهان باور می‌شود، نه به حرف‌های خطابی. به برهان، یعنی اینکه به یقین برسند که طبیعت سایه ماورای طبیعت و مثال و نمونه و نشانه اوست. ماورای طبیعت که درست شد، مبدأ، معاد، نبوت، وحی، امامت و جهات دیگر درست می‌شود.

اما آقا! افرادی دارند برای شما سازهایی می‌نوازند و می‌گویند انسان ترکیبی دارد مثل کوزه، اگر نگویند مکانیکی. این ترکیب وقتی پاشیده و مضمحل و منحل شد، مثل یک کوزه شکسته، مثل یک دستگاه چرخ خیاطی یا موتور یا ماشین است که وقتی آن را واچیدید، دیگر خبری از او نیست. انسان هم وقتی که مرد، آسوده مضمحل می‌شود و دیگر خبری نیست، همین! و حالا که به این نتیجه رسیدی که همین،  هر چه دلت خواست می‌کنی. خبری که نیست. اینها بیایند تا علمای دین به برهان برایشان ثابت کنند که اصل، ماورای طبیعت است. اصل عالم اله است و اینجا سایه آنجاست. بدن مرتبه نازله روح است و این جهان طبیعت مرتبه نازله ماورای طبیعت است.

هرچه بدانی کم است!

جناب صدرالمتألهین حرفی را از جناب ابن‌سینا نقل می‌کند که برادر لااقل این احتمال این را بده که دیگران این نکته را بهتر از من فهمیدند. آقای الهی قمشه‌ای(۷)، استاد بزرگوار، فرمودند که به ارسطو خبر رساندند که در یکی از شهرهای یونان، جوانی است که در فلان فن خیلی متبحر است. ارسطو به شاگردانش گفت: «می‌روم به آن شهر. می‌خواهم از او بیاموزم.» شاگردان گفتند: «آقا! شما شیخ‌المشایخ، ارسطوی زمان، عالم به این بزرگی راه بیفتید بروید و در پیش جوانی زانو بزنید؟ این برای شما ننگ نیست؟» فرمود: «فرا گرفتن ننگ نیست، نادانی و جهل ننگ است».

آقای تحصیلکرده! تو در رشته خودت درس خوانده‌ای، بسیار خوب، در علوم ماورای طبیعت که نخوانده‌ای. در دریای بیکران الهیات که غواصی نکرده‌ای. در این فن که چیزی نخوانده‌ای، بنابراین احتمال بده که دیگران این را بهتر از تو می‌فهمند.

آقا! پدر و مادر خدایی را برایت درست کرده‌اند در حد درک و فهم خودشان. جبرئیل و خدا را به شکل یک قو درست کرده‌اند که پروازکنان آمده و پیش پیغمبر«ص» نشسته‌اند! یا از این‌طور چیزها. این‌طوری‌ها که نیست.

آقاجان! جنابعالی در یک خانواده بی‌سواد رشد کرده‌ و بالا آمده‌ای. یک رشد جسمانی. بعد هم رفتی و تحصیل کردی، تحصیل‌های غیرایمانی و در حد خود در ریاضیات خیلی هم توانا شدی. بسیار خوب. ریاضیاتت محترم. خوب جذر و رادیکال را خوب می‌گیری. خیلی هم خوب است، اما در خداشناسی، در وحی‌شناسی در مبدأ و معاد، در انسان‌شناسی، در کمال شناسی، در اصول دین، در دیگر موارد و ماورای طبیعت چه؟ ما هم اساتید بزرگی را دیده‌ و در خدمت‌شان بوده‌ایم. بنده خودم در محضر مبارک یکی از اساتید، شب‌های بسیاری را بر بالین ایشان در بیمارستان به سر بردم. به خانم و آقازاده‌هایشان گفتم: «شما به کار و زندگی‌تان برسید، من هم یکی از فرزندان ایشان». این استاد در فنون علوم وارد بود و طب قدیم می‌دانست، ولی وقتی کار رسید به عمل جراحی، خودش را تسلیم  طبیب جوان کرد و گفت: «آقا! من در این فن عوام و مُقلّد شما هستم».

آقای طبیب! شما هم در الهیات عوامید و باید بیایید از یک طبیب الهی بپرسید. آقا! جنابعالی در مثلاً چندین رشته خیلی کار کرده و زحمت کشیده‌ای، اما می‌توانی خانه بسازی؟ در پیاده کردن نقشه خانه عوامی و باید بروی پیش استاد و کسی که درس خوانده است. حالا چه شده که درباره شناختن ذاتت و دار هستی و معارفت و مبدأ و معادت و حقایقت کوتاهی می‌کنی و پیش طبیب نمی‌روی؟ کی رفتی که جواب نشنیدی؟

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نظامی گنجوی.

۲ـ سعدی.

۳ـ محمّدبن علی بن محمّد بن احمد بن عبدالله بن حاتم طایی معروف به محی‌الدین ابن عربی و شیخ اکبر عارف مسلمان عرب اندلسی است. وی در سال ۵۶۰ هـ.ق در شهر مرسیه در جنوب شرقی اندلس به دنیا آمد. پدرش علی بن محمد از عالمان فقه و حدیث و تصوف بود و جدش نیز یکی از قضات اندلسی بود. ابن عربی در ۲۲ ربیع‌الثانی ۶۳۸ هجری قمری مطابق با ۱۰ نوامبر ۱۲۴۰ میلادی در دمشق در سن ۷۸ سالگی درگذشت.

۴ـ زین‌العابدین شیروانی (۱۱۹۴-۱۲۵۳ ه‍.ق)، شاعر ایرانی متولد شماخی، نویسنده کتاب بستان السیاحه. در پنج سالگی همراه پدرش به کربلا رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد. پس از چندی راه سیر و سیاحت در پیش گرفت. به ایران و مصر و شام و عثمانی و هند و یمن و حجاز و افغانستان و فرارود و ترکستان سفر کرد. پس از ۱۸ سال به وطن بازگشت و حاصل دیده‌ها و شنیده‌های خود را در قالب سه کتاب بستان السیاحه، حدائق السیاحه و ریاض السیاحه تألیف کرد. محقق نعمت اللهی، زین‌العابدین شیروانی، سه فرهنگ جغرافیایی تألیف کرد که ماحصل مسافرت‌های گسترده‌اش در کسوت درویشی جهت شناسایی صوفی‌های برجسته، محققان همفکر خود و دیگر آدم‌های برجسته و ممتاز دهه‌های میانی سده نوزدهم در اقصی نقاط ایران و سرزمین‌های اطراف آن بود. شهرت زیاد بستان السیاحه شیروانی به جهت تغییر حالت از شکل خشک و ثابت رایج نزد فقیهان بود.

۵ـ حافظ.

۶ـ سعدی.

۷ـ مهدی محیی‌الدین الهی قمشه‌ای (زاده: ۱۲۸۰ شهرضا(قمشه) برابر ۱۳۱۹، مرگ: ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۲ برابر ۲ ربیع‌الثانی ۱۳۹۳)، عارف، حکیم، شاعر، مترجم قرآن و پدر حسین الهی قمشه‌ای است. وی مقدمات علوم فقه و اصول و حکمت را از شیخ هادی قمشه‌ای و دیگران آموخت. در اصفهان از اساتیدی چون محمد حکیم خراسانی و سپس در خراسان از حکیم مشهدی و اسدالله یزدی استفاده کرد. وی مدتی هم در حوزه درس حسین قمی و مهدی اصفهانی حاضر شد. پس از آن به تهران برگشت و در مدرسه عالی سپهسالار به تدریس حکمت و فلسفه پرداخت. وی استاد زبان عربی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و استاد فلسفه در دانشکده الهیات (معقول و منقول) بود.

 

سوتیتر:

امام در زمان غیبت، مانند آفتاب پشت ابر است که در عین غیبت، جهان را به نور خود فروزان می‌دارد. امام در پشت پرده غیبت است، لکن او غایب نیست، این منم که غایبم. من انس نگرفته‌ام. من پیش نرفته‌ام. ما خدا را غایب می‌دانیم، اما امیرالمؤمنین«ع» می‌گوید: «لَم اَعبُد رَباً لَم اره: من نمی‌پرستم خدایی را که نبینم.» پیش او غایب است؟

 

آقای تحصیلکرده! تو در رشته خودت درس خوانده‌ای، بسیار خوب، در علوم ماورای طبیعت که نخوانده‌ای. در دریای بیکران الهیات که غواصی نکرده‌ای. در این فن که چیزی نخوانده‌ای، بنابراین احتمال بده که دیگران این را بهتر از تو می‌فهمند. آقا! پدر و مادر خدایی را برایت درست کرده‌اند در حد درک و فهم خودشان. جبرئیل و خدا را به شکل یک قو درست کرده‌اند که پروازکنان آمده و پیش پیغمبر نشسته‌اند! یا از این‌طور چیزها. این‌طوری‌ها که نیست.

 

 

 

30نوامبر/16

ضرورت‌ها و کاستی‌ها

شناخت سبک زندگی اسلامی؛

 

حضرت آیت‌اله مصباح یزدی

مفهوم‌شناسی سبک زندگی اسلامی

موضوع مورد بحث در این مقال «سبک زندگی اسلامی» است. ابتدا مفردات عنوان «سبک زندگی اسلامی» پرداخته و بعد به شرح آن می‌پردازیم. به طور اجمال، منظور از سبک زندگی، نخست سبک زندگی اجتماعی است که همه یا بیشتر مردم یا قشر مؤثری از جامعه بدان عمل می‌کنند و در رفتارشان منعکس می‌شود؛ البته عواملی که موجب اختلاف سبک‌های زندگی می‌شود، گاهی طبیعی و اقلیمی است و در مواردی طایفه‌ای، قومی و نژادی و گاهی نیز عوامل دیگری است که از ارزش‌هایی خاص سرچشمه می‌گیرد. در سبک زندگی اسلامی، مسائلی مورد نظر است که اسلام در آنجا نظر دارد؛ یعنی موضوع‌هایی که مورد قبول اسلام یا مورد انتقاد، طرد و نفی اسلام است. به‌عبارت دیگر،‌ این مسائل شأنیت آن را دارد که اسلام دربارۀ آنها اظهار نظر کند. مراد از سبک زندگی نیز این موارد است که قابلیت تقسیم به اسلامی و غیراسلامی دارد.

ضرورت طرح موضوع سبک زندگی

حال سؤال این است که چرا در این شرایط حساس مملکت که بسیاری از عوامل در امور اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و بین‌المللی مؤثرند،‌ مقام معظم رهبری این عنوان را مطرح، و با دقت و دغدغه‌ای خاص، پرسش‌هایی را مطرح ساختند؛ مانند اینکه چرا دروغ در جامعه ما رواج دارد؟ چرا تقلید حاکم است؟ چرا روابط اجتماعی خانوادگی و اختلافات خانوادگی زیاد شده است؟‌چرا طلاق زیاد است؟ پیداست که انگیزه ایشان برای طرح این مسئله، نگرانی از رفتارهای اجتماعی است که با بینش‌ها و ارزش‌های اسلامی سازگار نیست، و در نتیجه به ضرر جامعه خواهد بود. به همین دلیل، ایشان این مسئله را مطرح کردند تا همه کسانی که به نوعی می‌توانند برای اصلاح این نقیصه‌ها، کمبودها و ضعف‌ها تلاش کنند، احساس وظیفه، و فعالیت بیشتری داشته باشند تا بتوانند از این مشکلات بکاهند.

. روش‌های پرداختن به موضوع سبک زندگی اسلامی

امکان ورود به این بحث و مشارکت در آن، به دو شکل کلّی امکان‌پذیر است؛ یکی اینکه فهرستی از مشکلات و کمبودهای اجتماعی ناظر به سبک زندگی را تهیه کنیم و بعد هرکس متناسب با معلومات، موقعیت اجتماعی‌ و تجربیاتش، برای رفع آن مشکل خاص، چاره‌ای بیندیشد که البته چون همۀ آنها با هم قابل بررسی و اصلاح نیست، باید اولویت‌‌بندی رعایت شود؛ یعنی مورادی را برگزینیم که نقش بیشتری در زندگی و سعادت و شقاوت انسان دارند. روش دیگر آن است که ریشۀ این مشکلات را بیابیم؛ یعنی براساس این قاعده‌ که همۀ رفتارهای انسان برخاسته از شناخت و ارزش است، شناخت‌هایی را که موجب این رفتارها می‌شود یا کمبود شناخت‌های درستی که موجب ترک روش‌های مطلوب می‌شود، شناسایی کرده و سعی کنیم آنها را در جامعه گسترش دهیم و مردم را با آن معارف بیشتر آشنا کنیم تا سطح زیرین این ساختار محکم شود. از این‌رو باید براساس شناخت‌ها، بینش‌ها و ارزش‌هایی را که برخاسته از آن شناخت‌هاست شناسایی و معرفی کنیم و تقریباً به شکل هرم‌گونه مشکلات و مسائل جزئی موجود در جامعه را دسته‌بندی کنیم.

برخی از مشکلات شاخۀ خاصی دارد و همۀ اینها در نهایت به یک تنۀ واحد منتهی می‌شود. این تنه نیز به ریشه‌هایی متصل است. ابتدا باید این ریشه‌ها را اصلاح کنیم تا پس از آن، به‌تدریج، ساقه‌ها و شاخه‌ها اصلاح شود و در نهایت میوه‌ای درست به‌بار آورد. در واقع، این یک روش تحلیلی و ترکیبی است؛ یعنی باید دلیل عیوب و نقایص را تحلیل و منشأ آنها را پیدا کرده و آن را حل کنیم.

البته هیچ‌کدام از این دو راه به‌طور کامل جایگزین دیگری نمی‌شود؛ به این معنا که اگر تنها بخواهیم روش تحلیلی را برگزینیم و ریشه‌ها را اصلاح کنیم، زمانی طولانی نیاز است تا تحلیل عقلانی صحیحی ارائه شود. بعد از آن، شناسایی راه‌هایی برای محکم‌‌کردن این ریشه‌‌ها نیز به زمان زیادی نیاز دارد.

 

ضرورت حل ریشه‌‌ای مفاسد

البته به‌‌ این سادگی نیست که بتوان در مدت چند روز یا چند ماه یا حتی چند سال، آن‌ هم در سطح کلی جامعه، ریشه‌ای را مستحکم کرد. به‌‌هرحال، این حقیقتی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. برای نمونه، برخی از مشکلات که در سبک زندگی فعلی ما وجود دارد، به مال‌دوستی و زراندوزی بازمی‌گردد. این مسئله در شاخه‌های فرعی مختلفی ظاهر می‌شود؛ مانند: رانت‌خواری، رشوه‌خواری، تقلب، کم‌کاری، رعایت‌نکردن انضباط و چیزهایی مانند آنها؛ علت همۀ اینها آن است که می‌خواهد پول بیشتری نصیبش شود؛ کمتر کار می‌کند، برای اینکه از وقت کمتر، پول بیشتری دریافت کند؛ تقلب و رانت‌خواری و… نیز به همین صورت است؛ یعنی منشأ اصلی به زر‌اندوزی، ثروت‌اندوزی و حرص باز می‌گردد. بخشی دیگر از مشکلات به‌طور مستقیم به ثروت و مال مربوط نمی‌شود؛ برای مثال، حتی فرد ثروتمند حاضر است مالش را صرف کند تا به چیز دیگری برسد؛ مانند: ریاست‌طلبی، جاه‌طلبی، محبوبیت اجتماعی، شهرت‌طلبی و چیزهایی از این قبیل. اینها نیز یک شاخه‌ای دیگر است.

اگر ریشه‌های اصلی را اصلاح نکنیم، به فرض آنکه شاخۀ فرعی را بِبُریم، از یک شاخۀ دیگر سر برمی‌آورد. برای نمونه، اگر مانع دزدی و رانت‌خواری فردی شوید، رشوه‌خواری، تقلب و احتکار را در پیش می‌گیرد و به‌هر‌حال، عشق به مال را باید به‌گونه‌ای ارضا کند. تا زمانی که این عشق پابرجاست، اصلاح این سرشاخه نتیجۀ چندانی ندارد. اگر واقعاً به ریشۀ این مفاسد توجه نکنیم و برنامه‌ای برای اصلاح آنها نداشته باشیم، ریشه‌کن کردن یا کاهش‌دادن آنها عملی نخواهد شد.

بنابراین، باید برنامه‌ای برای روش تحلیلی داشته باشیم. خوشبختانه انبیا و اولیای خداوند این راه را به ما نشان داده‌‌اند. نقطه‌های ضعف و قوت نفس و راه‌های معالجۀ آن را با دستورهای اخلاقی و فقهی‌شان بیان کرد‌ه‌اند، اما اگر بخواهیم فقط به آن راه اکتفا کنیم و به مسائل خاص نپردازیم،‌ چه‌بسا تا زمان به‌دست‌آوردن راه‌های اصولی، فرصت از دست برود و تا آن هنگام بیمار از دنیا رفته باشند. از‌ این‌رو، در کنار آن باید به مسائل خاص نیز توجه کرد و لااقل برای مواردی که اولویت دارند، راه علاجی پیدا کرد.

 

روش‌های نرم و عقلایی تغییر

موضوع تحریم کالاهای دشمنان و کفّار، به‌ویژه لباس، مسئله‌ای است که در همۀ دنیا وجود دارد و مصلحان جامعه در بسیاری از کشورها و در بسیاری از مقاطع، از همین راه استفاده کرده‌اند. شاید مهم‌ترین نمونۀ آن در عصر ما، کاری است که گاندی در هندوستان انجام داد. مبارزۀ گاندی از همین نوع بود که با پیگیری او و ضمیمه‌شدن عوامل دیگر، در نهایت موفق شد قدرت بریتانیای کبیر را در هندوستان شکست دهد و این کشور مستقل شود. گاندی با همین مبارزۀ نرم و تحریم کالاهای انگلیسی و چیزهایی مانند آن موجب این اتفاق شد. این یک راه موفقیت‌آمیز است؛ هرچند اسم آن سبک زندگی اسلامی نیست. افراد دیگری نیز در عصرهای گذشته چنین اقداماتی انجام داده‌اند و به‌‌طور نسبی نتایج خوبی هم گرفته‌اند، اما این یک روش عقلایی است، نه سبک اسلامی؛ یعنی همۀ عقلا می‌پسندند و می‌گویند این کار، خوب است. برای عملی‌شدن این روش، از یک انگیزۀ ملی و ناسیونالیستی استفاده می‌شود. در همین مثال،‌ گاندی می‌خواست هندوستان مستقل شود، نه برای اینکه بخواهد مذهب هندوئیسم رواج پیدا کند؛ بلکه برای این‌که هندوستان از زیر یوغ استعمار انگلیس خارج شود. این یک انگیزه ملی بود. خود او هم نگفت من می‌خواهم مذهب یا ارزش‌های خاصی را ترویج کنم؛ گفت ما ملتی هستیم که می‌خواهیم آزاد باشیم؛ چیزی که در همۀ دنیا یک ارزش پذیرفته ‌شده است. لااقل وقتی آزادی به‌ منزلۀ‌ یک شعار سیاسی مطرح می‌شود، همه این جنبۀ آن را قبول دارند که نباید زیر سلطۀ دیگری باشند و نباید دیگران بر آنها به ناحق حکومت کنند. پس این یک ارزش عام عقلایی است. البته معتقدیم همۀ ارزش‌ها می‌توانند قیود و حدودی داشته باشند؛ به‌‌ویژه وقتی با ارزش دیگری تعارض پیدا می‌کنند. به ‌هر حال، یک ارزش عام عقلایی است و همۀ کشورها برای مبارزه با دشمنانشان، به‌خصوص مبارزه با استعمار و استکبار جهانی، می‌توانند از این حس ناسیونالیسم استفاده کنند. وقتی می‌خواهیم سبک زندگی اسلامی را اجرا کنیم، یک روش این است که با همین انگیزه بگوییم ما ملت مستقلی هستیم و نمی‌خواهیم زیر سلطۀ دیگران باشیم. ما ایرانی هستیم و فرهنگی دیرپا و سابقۀ تاریخی چند‌هزار‌ساله داریم؛ پس باید مستقل باشیم. این یک راه موفق است و در بسیاری از کشورهای دنیا نیز از آن استفاده شده و آثاری نیز بر آن مترتب شده است که ما نیز آن را نفی نمی‌کنیم.

اما پرسش این است که آیا این روش، استفاده از ارزش‌های اسلامی برای ایجاد یک سبک زندگی مطلوب است یا اسلامی‌بودنش لازمۀ دیگری دارد؟ پس از آن، این پرسش مطرح است که اگر دو راه در پیش‌‌رو داشته باشیم، یکی با استفاده از انگیزه‌ها، تعصبات، غرور ملی و حس ناسیونالیسم و دیگری روش‌‌هایی که دین و اسلام ارائه می‌دهد، کدام‌یک ترجیح دارد؟ چه ‌بسا شما معتقد باشید از راه معارف اسلامی، ارزش‌های اسلامی و اعتقاد به خدا، قیامت و ترویج آنها استفاده شود و دیگری بگوید از موضوع‌هایی که بیشتر مردم درک می‌کنند، استفاده شود؛ زیرا این روش تجربه شده است و در کشورهای دیگر نیز همین کار را می‌کنند.

در اینجا یک مسئلۀ ‌جدی مطرح است که اکنون در مسائل روزمرۀ اجتماعی و سیاسی خودمان نیز کاربرد دارد و آن اینکه، ترویج گرایش‌های ناسیونالیستی و ملی‌گرایی که می‌تواند منشأ بسیاری از خوبی‌ها برای کشور باشد و موجب می‌شود انسان تسلط دیگران را نپذیرد و برای خود شخصیت و هویت ملی و اجتماعی قائل شود، در کنار معارف اسلامی، به‌منزلۀ ابزاری برای رفع این مشکلات، چه نسبتی با هم دارند؟ آیا این دو ابزار مساوی و هم عرض‌اند؟ آیا کارآیی یکی بیش از دیگری است؟ ارزش و اهمیت آنها مساوی است یا با هم فرق دارند؟ کدام‌یک ارزش بیشتری دارد؟ این مسئله به این باز می‌گردد که بینش‌ ما نسبت به اسلام و معارف اسلامی چگونه باشد و در نهایت اینکه، نگاه‌مان به هستی و جایگاه انسان در این عالم و فرجام او ـ‌ هم فرجام فردی و هم اجتماعی ـ چگونه است. یک نوع نگرش این‌گونه است که تنها به زندگی مادیِ دنیوی و منافع آن توجه کنیم؛ البته لازم نیست خدا و آخرت هم نفی شوند؛ برای نمونه، بعد از انقلاب کارهای عمرانی زیادی در کشور انجام شده و سطح زندگی مردم ارتقا یافته است یا کارخانجات بسیاری تأسیس شده یا پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیک زیادی داشته‌ایم. اینها نتایج انقلاب، از منظر مادی است. در این نگرش، با اینکه انسان‌هایی مادی‌گرا و ماتریالیست نیستیم و خدا و قیامت را قبول داریم، اما این اعتقادات در متن زندگی ما چندان مؤثر نیست و جنبۀ حاشیه‌ای دارد و نگرش دیگر، اسلام را اصل می‌داند. این دو نگرش است؛ آیا این دو نگرش در عرض هم قرار دارند یا مساویند یا ضد هم هستند؟ ما این دو را در طول هم می‌دانیم؛ یعنی اصالت با اسلام است. مسائل مادی و انگیزه‌های مادی، هرچند خودش اصالت نداشته باشد، می‌تواند ابزاری برای پیشرفت اسلام باشد، اما توجه داشته باشیم که هدف اصلی آن است. برای مثال، سیدالشهدا (ع) در روز عاشورا به دشمنان خود فرمود اگر اسلام ندارید، لااقل آزادمرد باشید؛ یعنی آزادگی را که یک ارزش انسانی است، رعایت کنید. استفاده‌کردن از این ارزش، بدین‌معنا نیست که یا باید خدا را انتخاب کرد یا آزادگی را، بلکه آزادگی در خدمت به اسلام و در راه پیشرفت به‌سوی اهداف اسلامی است؛ یعنی یک ابزار است. گاهی نیز ممکن است از آن ‌سوء‌استفاده شود. صدام نیز به سپاه خود می‌گفت عراقی باشید، برای کشورتان کار کنید و با ایرانی‌ها بجنگید تا کشورتان آباد شود. او نیز همین حس ناسیونالیستی را تبلیغ می‌کرد. پس ناسیونالیسم اصالت ندارد، ولی می‌تواند در شرایطی خاص، برای هدف عالی‌تر ابزار قرار بگیرد. در این بین نباید فراموش کنیم که هدف آن است و اینها وسیله است و وسیله در حدی که برای آن هدف مفید باشد، مطلوب است. پس اینکه ایرانی‌گری را به‌جای اسلام قرار دهیم، پذیرفتنی نیست، اما می‌توانیم از ایرانی‌بودن به‌‌منزلۀ یک ابزار استفاده کنیم؛ زیرا ما ایرانی‌ها اسلام را پذیرفتیم؛ اسلامی که سبب سعادت دنیا و آخرت است. این برای ایرانی‌ها افتخار بوده است که بیش و پیش از دیگران، این دین و حقیقت را پذیرفتند. ما نیز باید همین سبک را ادامه دهیم و آن را در خودمان تقویت کنیم. در این صورت، استفاده از ناسیونالیسم می‌تواند به ‌مثابۀ وسیله‌ای برای تحقق هدف عالی‌تر مقبول باشد.

ضرورت شناخت سبک زندگی اسلامی

نخست باید بدانیم معیار سبک زندگی اسلامی چیست؛ سپس آنچه را که مخالف این سبک زندگی است، اصلاح کنیم. اگر سبک زندگی اسلامی را به‌‌درستی نشناسیم، چگونه می‌توانیم بگوییم این سبک زندگی مطلوب یا نامطلوب است؟ نهایت آن، این است که براساس فرهنگ عام جهانی نظرخواهی کنند و هرچه را اکثریت مردم گفتند، بدان عمل کنند. امروزه بسیاری از مسائل وجود دارد که ما حتی نام آنها را هم با شرمندگی بیان می‌کنیم، اما در بسیاری از کشورهای دنیا، مراکزی برای ترویج این فرهنگ وجود دارد؛ مانند هم‌جنس‌بازی. پس باید مقیاسی برای سنجش سبک زندگی اسلامی داشته باشیم. نخست باید سبک زندگی اسلامی را درست بشناسیم و این مقدور نیست، مگر اینکه باورها و ارزش‌های اسلامی درست شناخته شود و مورد توجه قرار گیرد. آیا واقعاً ما هم باید دنیازده باشیم یا نه؟ آیا باید در طول ۲۴ ساعت، دقایقی را هم برای دین، آخرت و خدا در نظر بگیریم یا نه؟ حتی گاهی کار به‌جایی می‌رسد که از منظر برخی، ارزش‌های اسلامی تاریخ‌مند است، یعنی آموزه‌های اسلامی برای ۱۴۰۰ سال پیش مفید بوده است و امروز تاریخ مصرفش گذشته است، امروز ارزش‌های دیگری باید در جامعه اجرا شود؛ ارزش‌هایی که دنیا می‌پسندد! یعنی آیا ملاک این است که دنیا چه می‌پسندد؟!

 

مراحل تحقق سبک زندگی اسلامی

به‌‌هر‌حال، تحقق سبک زندگی اسلامی مراحلی دارد. نخست باید سبک زندگی فعلی‌مان را مشخص کنیم، بعد سبک زندگی اسلامی را بشناسیم. در ادامه این دو را با هم مقایسه کرده، موارد افتراق را مشخص و برای رفع این افتراق‌ها تلاش می‌کنیم. بخشی از این کار مربوط به مسائل معرفتی و شناختی است؛ اول، اثبات اینکه این رفتارها موافق با اسلام یا ضداسلام است. باید این مطلب را به مردم باوراند که برخی کارهایشان با اسلام موافق نیست. دوم اینکه، وقتی این رفتارها موافق اسلام نیست، باید آنها را تغییر داد. باید بگوییم ارزش‌های اسلامی مطلق و دائمی است، نه تاریخ‌مند و مربوط به زمانی خاص، بلکه باید همیشه این ارزش‌ها رعایت شود. این دو مسئله‌ به شناخت مربوط می‌شود. مسئلۀ سوم، پیدا‌کردن راهی برای تغییر این سبک است. چه برنامه‌هایی باید تهیه کرد تا بتوان این سبک و رفتار را تغییر داد. تغییر در رفتار، همیشه معلول شناخت نیست. خودمان بارها مسائلی را تجربه کرده‌ایم؛ یعنی می‌دانیم برخی کارها بد است و برای آن دلیل هم می‌آوریم؛ اما آنها را انجام می‌دهیم. پس تنها شناخت کافی نیست و باید بررسی کرد که چه عواملی با هم جمع می‌شوند تا رفتاری شکل گیرد و در جامعه رواج پیدا ‌کند. یکی از این عوامل، مسائل معرفتی و شناختی است، ولی مسائل دیگر آن، به برنامه‌ریزی عملی جامع نیاز دارد. اگر تنها به یک بخش آن ـ برای مثال گرانی نان ـ بپردازیم، ‌این مسئله حل نخواهد شد. این موضوع در بخشی از سلسله مسائل مختلف اقتصادی، که عوامل شناختی و گرایشی هم در آن مؤثر است، مطرح می‌شود. در این زمینه، برخی مسائل مدیریتی نیز باید اعمال شود. بعضی‌ از امور نیز باید با قوۀ قهریه اعمال شود؛ متخلفان باید مجازات شوند؛ مجازات نیز باید در ملاء‌عام باشد تا بازدارنده باشد. مجازات و اعدام در زندان فایده‌ای ندارد؛ باید در حضور مردم باشد تا بازدارنده باشد و البته همۀ اینها باید تابع دستور‌های اسلام باشد. از سوی دیگر، بین مسائلی که اصل حرمت و حلّیت یا وجوب و حرمت چیزی را بیان می‌کنند با مسائلی که روش‌های اجرایی را تعلیم می‌دهند، تفاوت وجود دارد. در مقام عمل نیز مدیران باید برای اجرای ارزش‌‌ها در جامعه ‌از این روش‌ها استفاده کنند.

 

 

سوتیتر:

 

‌ مقام معظم رهبری… با دقت و دغدغه‌ای خاص، پرسش‌هایی را مطرح ساختند؛ مانند اینکه چرا دروغ در جامعه ما رواج دارد؟ چرا تقلید حاکم است؟ چرا روابط اجتماعی خانوادگی و اختلافات خانوادگی زیاد شده است؟‌چرا طلاق زیاد است؟… ایشان این مسئله را مطرح کردند تا همه کسانی که به نوعی می‌توانند برای اصلاح این نقیصه‌ها، کمبودها و ضعف‌ها تلاش کنند، احساس وظیفه، و فعالیت بیشتری داشته باشند تا بتوانند از این مشکلات بکاهند.

 

 

 

برخی از مشکلات که در سبک زندگی فعلی ما وجود دارد، به مال‌دوستی و زراندوزی بازمی‌گردد. این مسئله در شاخه‌های فرعی مختلفی ظاهر می‌شود؛ مانند: رانت‌خواری، رشوه‌خواری، تقلب، کم‌کاری، رعایت‌نکردن انضباط و چیزهایی مانند آنها؛ علت همۀ اینها آن است که می‌خواهد پول بیشتری نصیبش شود

 

 

30نوامبر/16

از مازاد دنیا فرار کنید

حضرت آیت‌اله مجتبی تهرانی(ره)

 

بررسی مفهوم و میزان «کفاف» در معارف اسلامی

خواسته‏ها و توانسته‏های یک انسان الهی، محدود به حدود الهی است تا با رعایت این محدوده، بتواند به‏سمت هدفش حرکت کند و به آن برسد. از این‌رو شخصی با چنین نگرشی، نمی‏تواند از هر وسیله‏ای در دنیا بهره ببرد یا میزان استفادۀ او نسبت به امور مجاز و حلال، سقف معینی نداشته باشد. باید از ابزار حلال استفاده کند و در حد نیاز از آنها بهره بگیرد.

این بحث تنها جنبۀ تعبدی ندارد، بلکه در قالب یک مسئلۀ تعقلی و بلکه وجدانی بیان شده تا همگان آن را درک کنند و بتوانند محدودۀ آن را تشخیص دهند. به همین سبب محور محدودیت‏هایی که در شرع بیان شده، امور وجدانی است و تشخیص آن برای نوع بشر امکان‌پذیر است. در بعضی از روایات، حد بهره‏گیری از لذایذ مادی و استفاده از دنیا، با لغت «کفاف» بیان شده است؛ یعنی انسان باید به‏مقدار کفافِ زندگی دنیایی خود، در جهت استفاده از ابزار دنیوی تلاش کند و به مقدار کفاف نیز از آن و لذت‌ها و فایده‌های مربوط به آن بهره بگیرد.

 

«حد کفاف» برای همه یکسان نیست!

آنچه در روایت از آن تعبیر به کفاف و کفایت شده، مفهومی است که مصادیقش متناسب با شرایط زندگی هر انسانی، متفاوت می‏شود. بدین معنی که این‌طور نیست که خوراک، پوشاک، مسکن و… برای همۀ افراد، یک سقف معیّن داشته باشد؛ (۱) مثلاً این‌گونه نیست که همه مجبور باشند یک‏مقدار غذا بخورند، بلکهیک‏نفر با مقدار کمی غذا سیر می‏شود و دیگری باید به‌خاطر فعالیت بیشتری که دارد، مقدار بیشتری غذا بخورد. بنابراین لغت کفاف که در روایات به‏‌کار رفته است، هم از نظر شرایط مکانی و هم شرایط زمانی، نسبت‌به حد متعارف معیشتی افراد متفاوت می‏شود. این یک مسئلۀ عرفی است که شارع مقدس، تشخیص آن را به‏عهدۀ ما گذاشته است.

«بیش از حد کفاف» نه بخواهید و به‏‌کار بگیرید!

در اینجا می‏خواهم اشکالی را مطرح کنم و در بیان جواب آن، بگویم که روایات و آیات وارد در بحث، چه‌ نکاتی را هدف‏گیری کرده‏اند. برای همین بهتر می‏بینم که ابتدا مروری بر روایات مرتبط با کفاف داشته باشم و سپس به بحث اصلی بپردازم.

حضرت علی (ع) در روایتی فرمود: «وَلَاتَسْأَلُوافِیهَافَوْقَالْکَفَافِوَلَاتَطْلُبُوامِنْهَاأَکْثَرَمِنَالْبَلَاغِ»؛ (۲) در دنیا بیش از آنچه که مورد احتیاج شما است، درخواست نکنید و بیش از این، به‏دنبال آن نروید. «لَاتَسْألُوا» مسئلۀ «خواستن» است و «لَاتَطْلُبُوا» مسئلۀ «توانستن». حضرت علی (ع) در این روایت، هر دو مورد را به‏کار گرفته است که انسان، نه از نظر خواسته‌هایش آزاد است و نه از نظر توانسته‏هایش.

امام علی (ع) در روایت دیگری فرمود: «الدُّنْیَادَارُالْمُنَافِقِینَوَلَیْسَتْبِدَارِالْمُتَّقِینَ فَلْتَکُنْحَظُّکَمِنَالدُّنْیَاقِوَامُصُلْبِکَ وَإِمْسَاکُنَفْسِکَوَتَزَوُّدٌلِمَعَادِک‏َ». (۳) دنیا سرای منافقین است، نه سرای متّقین؛ پس به اندازه‌ای که در دنیا سرپا و سلامت باشید و این سلامتی، موجب حفظ حیات دنیوی‌تان باشد، از دنیا بهره‌گیری کنید و این حیات دنیوی را وسیله‌ای برای فراهم‌کردن توشۀ اخروی قرار دهید! ابزار، وسیلۀ حیات و حیات هم وسیلۀ تحصیل توشۀ آخرت است. (۴)

 

از مازاد دنیا، فرار کنید!

روایت دیگر، از پیغمبر اکرم (ص) است که فرمود: «فِرُّوا مِنْ فُضُولِ الدُّنْیَا کَمَا تَفِرُّونَ مِنَ الْحَرَامِ»؛ از فضول دنیا فرار کنید، همان‌گونه که از حرام دوری می‌کنید! از این عبارت معلوم می‌شود که منظور از «فضول دنیا» امور حلال و جایز آن است که در برابر حرام آمده و به آن تشبیه شده است. همان‏طور که از حرام الهی ـ ‏چه ابزارهای حرام و چه التذاذات حرام‏ـ فرار می‌کنید و وارد آن نمی‌شوید، از اضافۀ بر امور کفاف خویش نیز فرار کنید و به‏‌دنبال آن نباشید. در ادامۀ روایت، دارد: «وَتُوبُواإِلَىاللَّهِمِنْفُضُولِالدُّنْیَا»؛ (۵) از اضافات و آنچه مورد احتیاج نیست، به خدا رو آورید! اینجا صحبت از حرام نیست، صحبت از چیزی است که مورد احتیاج ما نباشد؛ یعنی فضول دنیا را رها کنید و رو به‌سوی خدا کنید؛ نه اینکه فضول دنیا را رها کنید و حرکتی به‌‏سمت معنویت نداشته باشید.

حتی این مسئله در ادعیه هم آمده است که از خدا، بهره‌هایبسیار دنیایی را نخواهید. در روایتی از علی‏‌بن‏الحسین (ع) نقل شده که پیغمبر اکرم (ص) نسبت‌به خودشان در دعایی فرمودند: «اللَّهُمَّارْزُقْمُحَمَّداًوَآلَمُحَمَّدٍالْکَفَافَ»؛ (۶) پیغمبر از خدا خواست که به معیشت ایشان به‏مقدار کفایت روزی فرماید؛ نه بیشتر!

کمتر از «حد کفاف» چه مشکلی دارد؟

حال سؤال این است که چرا باید معیشت انسان به‏قدر کفاف باشد؟ بررسی این اشکال، دو صورت دارد؛ یعنی اگر ما قائل به مقدار کفاف نباشیم، دو راه برایمان باقی می‏ماند: یکی اینکه درآمدمان کمتر از مقدار کفاف باشد و دیگر اینکه دارایی‏هایمان بیش از مقدار کفایت باشد. بطلان و قُبحِ صورت نخست که معلوم است؛ چون اگر مقدار معیشت و درآمد، کمتر از کفاف باشد، انسان کَلّ بر دیگران شده و در دنیا تحقیر می‌شود. (۷) پس اینکه انسان نتواند نیازهای ضروری زندگی خویش را فراهم کند، بسیار زشت و ناپسند بوده و موجب اذیت دیگران می‏شود.

 

بیشتر از «حد کفاف» چه اشکالی دارد؟

اما چه مانعی دارد که انسان، در مواردی که خدا آنها را حرام نکرده، به‌‏دنبال جمع‌کردن بیش از حد کفاف خود باشد؟ چه اشکالی دارد کسی بیش از آنچه که سلامت پیکره و جسم او نیاز دارد تا روحش به‌‏وسیلۀ این مَرکب، بتواندسالم توشۀ آخرت خود را تهیه کند، لذت ببرد؟ مثلاً چه اشکالی دارد که شخصی، از راه حلال پول روی پول بگذارد؟ از راه حلال میلیاردها پول روی پول بگذارد و بهترین غذاها را بخورد، به امور جنسی حلال بپردازد و…؛ این چه اشکالی دارد؟ در اینجا بحثِ حرام نیست، بلکه بحث لذت‏های حلالِ بیش از اندازه است. بحث کِیف‏های مشروع است. به چه دلیل می‌گویند: بیش از حد کفاف به‌‏سراغ جمع‌آوری دنیا و التذاذات نفسانیه نروید؟ (۸)

عوامل و اسباب ایجاد محبت

برای رسیدن به جواب این پرسش باید ابتدا مقدمه‌ای راجع ‏به عوامل و اسباب محبت، عرض کنم. در مباحث اخلاقی و بحث‏های روانی، عوامل و اسبابی در خصوص محبت مطرح شده است که من در اینجا، تنها به سه نمونه از آنها اشاره می‏کنم. (۹) این مسئله، مقدمه‌ای است برای جواب سؤالی که مطرح شد.

 

۱. التذاذ و لذت‌بردن

یکی از عوامل محبت در انسان، مسئلۀ «التذاذ و لذت‌بردن» است. انسان از هرچیزی که لذت ببرد، آن را دوست می‏دارد و این لذت‌بردن، موجب می‏شود که رابطه‌ای براساس محبت با آن شیء یا فعل برقرار ‏کند. هرچه وسعت این التذاذ بیشتر شود، این محبت نیز در انسان ریشه‏دارتر و عمیق‏تر می‏شود؛ یعنی افزایشسطح التذاذ در انسان، موجب عمیق‌تر‌شدن محبت در او می‌شود. فرض کنید اگر کسی غذایی بخورد و از آن لذت ببرد، قطعاً به آن غذا علاقه پیدا خواهد کرد و هرگاه از او سؤال ‏کنند که چه غذایی را دوست دارد، او به همان غذا اشاره می‌کند و از آنچه لذت برده، نام می‏برد.

 

۲. مؤانست و همراهی

عامل دوم، بحث «مؤانست» است. اگر انسان با موجودی همراه شود، بودنو همراهی او با آن موجود برای مدت طولانی، موجب ایجاد «انس» نسبت‌به آن مجود می‌شود. این عامل آن‌قدر مهم است که برخی می‏گویند: ریشۀ انسان از «اُنس» است و مؤانست نیز، «الفت و محبت» را به‌همراه دارد؛ یعنی براثر مؤانست، با آن شی‌ء الفت پیدا می‏شود و این انس و الفت نیز محبت نسبت‌به آن را در پی خواهد داشت. مثلاً حتی اگر کسی حیوانی در خانه داشته باشد و با آن مؤانست پیدا کند، همین برخورد روزمره، کم‏کم موجب ایجاد الفت و محبت به آن می‏شود.

 

۳. زیبایی و جمال

عامل سومِ محبت در انسان مسئلۀ «زیبایی» است؛ یعنی از آن‌رو که انسان، زیباپسند است، اگر با یکی از مظاهر آن برخورد داشته باشد، دوستدار آن می‌شود و آن شی‌ء را دوست می‏دارد؛ مانند زیبایی‏های ظاهریی که انسان با حواسش ادراک می‏کند، مانند زیورآلات زینتی، حتی اگر بدلی باشد، نظر آدم را به‏خود جلب می‌کند و از آن خوشش می‏آید. وقتی هم که یک شی‌ء توجه انسان را به خود جلب کند، فرد کم‏کم به او میل پیدا کرده و به همین سبب، محبتی نسبت‌به آن شی‌ء به‏وجود می‏آید.

این سه عامل از عوامل ایجاد محبت در انسان است که برای رسیدن به بحث اساسیبه‏طور خلاصه به آن اشاره شد. حال به بحث اصلی خود برگردیم؛ در باب دنیا، چه ابزار دنیوی و چه حیات دنیوی، عوامل ایجاد محبت به‌شکلی ‏ شدیدی مطرح و کارساز است؛ بدان معنی که هم «لذت‌بردن» از ابزار دنیوی وجود دارد، هم «مؤانست» با ابزار دنیوی در زندگی همگان هست و همچنین «جلوه‏ها و زیبایی‌های» ابزار دنیوی موجود است و می‏تواند در انسان محبت ایجاد کند.

(این سلسله مباحث به‌زودی از سوی مؤسسه مصابیح‌الهدی منتشر خواهد شد.)

 

ادامه‌دارد

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. البته شرع در خصوص «ابزار» بین زن و مرد فرق گذاشته است. مثلاً مرد نمی‏تواند «حریر خالص» به تن کند یا استفاده از طلا برای او حرام است، اما برای زن، مشکلی ندارد. اینها مسائل تشریعی است و مربوط به کفاف نیست؛ چون کفاف مربوط به کمیت بهره‏گیری از ابزاری است که شارع اجازۀ بهره‏گیری از آن را داده است.

۲. بحارالانوار، ج۶۹، ص۶۸٫

۳. بحارالأنوار، ج‏۷۵، ص۲۳٫

۴. این روایت بسیار زیبا بوده و حضرت به بهترین نحو، مسئله را بیان فرموده‌اند.

۵. مستدرک الوسایل، ج۱۲، ص۵۴٫

۶. بحارالانوار، ج۶۹، ص۶۱٫

۷. این مسئله عوارض دیگری نیز دارد که در اینجا وارد آن بحث نمی‌شوم.

۸.البته باید گفت که در اینجا «نهی تشریعی» وجود ندارد و «نباید» تکلیف فقهی نیست! این‏ مباحث از یک جهت، بسیار زیبا و عالی است و از یک جهت پیچیده و فنی.

۹. من حدود بیست سال پیش، دربارۀ این موضوع بحث کردم و در آن بحث به بیش از هشت‏نُه مورد از این عوامل اشاره‌ داشتم. [حضرت استاد، بحث حب به دنیا را از منظر اخلاقی، در سال۱۳۶۰هـ ش طی۲۰جلسه به‌‏طور مفصل و مبسوط مطرح کرده‏اند که إن‌شاءاله در مجموعۀ «تهذیب الأخلاق» منتشر خواهد شد.]

 

 

سوتیتر:

۱-

محور محدودیت‏هایی که در شرع بیان شده، امور وجدانی است و تشخیص آن برای نوع بشر امکان‌پذیر است که در بعضی از روایات، حد بهره‏گیری از لذایذ مادی و استفاده از دنیا، با لغت «کفاف» بیان شده است

 

۲-

التذاذ و لذت‌بردن، مؤانست و همراهیو زیبایی و جمال از عوامل ایجاد محبت در انسان نسبت به امور دنیوی است

 

30نوامبر/16

مؤمن و لزوم وصیت

حضرت آیت‌الله جواد آملی

تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

اسلام دینی است که همه ابعاد و شئون زندگی بشر را مورد توجه قرار داده و برای آن مقررات تعیین کرد است تا در پرتو آن مقررات و عمل به آنها، هم نظم و امنیت در جامعه برقرار و به کمالات معنوی نائل شود و هم در جهان پس از مرگ از نعمت‌های الهی برخوردار و از عذاب الهی مصون باشد.

زندگی آدمیان محدود به زندگی دنیوی نیست، بلکه اسلام زندگی اخروی را نیز زندگی پایدار می‌داند «و ان الدار الاخره لهی الحیوان»(۱) در واقع حیات ویژه، آخرت است. اسلام به زندگی پس از مرگ نیز توجه و برای آن مقررات وضع کرده است.

انسان وظایف فراوانی دارد. برخی مربوط به رابطه او با خدا، برخی مربوط به رابطه با خود و برخی مربوط به دیگران است که همه آنها را باید به انجام برساند. اگر انسانی مالی به چنگ آورد، هم در چگونگی به دست آوردن آن و هم در چگونگی مصرف آن باید از مقررات الهی پیروی کند، در تولید به کمیت و کیفیت آن توجه داشته باشد، آن را از راه حلال به دست آورد و در مصرف آن از اسراف پرهیز و در بهره‌برداری از آن قناعت کند و اگر اموالی را به دست آورده که بعد از مرگش باقی می‌ماند، دو نوع قانون برای آن وضع کرده است، یکی قانون ارث است که وارثان پس از مرگ صاحبش بر اساس سهام تعیین بازماندگان از آن ارث می‌برند و دیگر مقررات مربوط به وصیت است که آدمیان باید در مورد آنچه که از خود باقی می‌گذارند، وصیت کنند تا وصی به محتوای وصیت عمل کند.

از این رو قرآن خطاب به مؤمنان فرمود: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت، ان ترک خیراً الوصیه للوالدین والاقربین بالمعروف، حقاً علی المتقین»(۲) بر شما مقرر گردیده که چون یکی از شما را مرگ در رسد، اگر مالی قابل توجه برجای می‌گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان نزدیک‌تر به‌طور پسندیده وصیت کند، این حکم برعهده تقواپیشگان ثابت شده است.

در این نوشتار با توجه به آیات قرآن، به تعریف وصیت و برخی از احکام آن به عنوان وظیفه مؤمنان پرداخته می‌شود.

 

 

تعریف وصیت

وصیت آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش برای او کارهایی را انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزی از اموالش ملک کسی باشد، یا اینکه چیزی از مال او را به کسی تملیک یا وقف یا صرف در خیرات و مبرات کنند، یا برای اولاد خود و کسانی که اختیار آنان با اوست، قیّم و سرپرست معین کنند. کسی را که به او وصیت می‌کنند وصی می‌گویند و بر وصیت‌کننده (موصی) اطلاق می‌شود.

 

اهمیت وصیت

از رسول خدا نقل شده است که فرمودند: «هر کس بدون وصیت بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است».(۳) و فرمودند: «برای مرد مسلمان سزاوار نیست شبی را صبح کند، مگر اینکه وصیت او زیر سرش باشد».(۴) و نیز فرمود: «هر کس هنگام مرگ وصیت نکند از نظر مردانگی و عقل کمبود دارد».(۵)

وصیت ذاتاً مستحب است مگر آن حق‌الله یا حق‌الناس برعهده کسی باشد که در این صورت وصیت مقدمه‌ای برای ایصال آن حق است و وجوب مقدمی و نه ذاتی دارد، یعنی وصیت‌کننده به دیگران اعلام می‌کند که من مدیون هستم تا دین او را بپردازند.

وصیت بیشتر هنگام ظهور نشانه‌های مرگ صورت می‌گیرد. از این رو جمله «اذا احضر احدکم الموت»(۶) را فرموده است.

 

موارد وصیت

وقتی نشانه‌های مرگ در انسان نمایان شود، باید به موارد زیر عمل کند:

۱ـ اگر امانتی از مردم در پیش خود دارد، هر چه زودتر آن را به صاحبانش برگرداند و اگر بدهکار است و توان پرداخت آن را دارد و زمان پرداخت آن فرارسیده است، پرداخت کند و اگر در آن حال توان پرداخت را ندارد، یا زمان نرسیده است باید وصیت کند.

۲ـ اگر خمس و زکات یا مظالم بدهکار است و یا واجبات دیگر مانند حج بر گردن دارد باید آن را بپردازد و آن حج را انجام دهد و اگر توان ندارد وصیت کند.

۳ـ اگر نماز و روزه قضا دارد باید وصیت کند که از مال او برای او اجیر کنند.

۴ـ اگر می‌خواهد کسانی  مثل پدر و مادر و خویشاوندان باید از راه وصیت به اموال او از راه غیر ارث دست یابند، حق آنها را تعیین کند.

 

وصیت به معروف

کاری را که برای آن وصیت می‌کند باید معروف و از نظر عقل و شرع شناخته‌شده و پسندیده باشد و به اصطلاح شرعی، حلال و جایز باشد. از این رو اگر شخصی وصیت کند که پولی را صرف کمک به ظالم یا ترویج باطل کنند، وصیت او صحیح نیست. قرآن کریم می‌فرماید: «فمن خاف من موصٍ جنفاً او اثماً فاصلح بینهم فلا اثم علیه ان الله غفوررحیم»(۷) هر که دریابد که وصیت‌کننده‌ای در وصیتش به کژی و انحراف گرایش یافته و حقی را پایمال نموده و در نتیجه نزاعی میان وارثان پدید آمده است، چنانچه با تغییر دادن وصیت، میان آنان صلح برقرار کند، گناهی نیست و همچنین است اگر به گناهی وصیت کرده باشد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.

امام صادق«ع» درباره وصیتی که در آن نافرمانی خدا باشد فرمود: «برای وصی جایز نیست که آن را به حق بازگرداند و همین است سمت خداوند (جنفاً او اثماً) جنف تمایل وصیت‌کننده به برخی وارثان و محروم کردن برخی دیگر است و اثم آن است که به ساختن آتشکده و دایر کردن میخانه وصیت کند که در این صورت وصی می‌تواند به هیچ‌یک از اینها عمل نکند».(۸)

وصیت بر دو قسم است:

۱ـ وصیت تملیکی: وصیتی است که وصیت‌کننده سفارش می‌کند مالی به شخص خاصی داده شود یا مالی برای مسجد یا حسینیه یا مانند آن باشد.

۲ـ وصیت عهدی: وصیتی است که وصیت‌کننده سفارش می‌کند پس از مرگ، تشییع و تدفین وی بر عهده شخص خاصی باشد، یا سرپرستی و قیمومت کودک برعهده شخصی باشد، یا بدهکاری او از اموال او به طلبکاران داده شود، یا در موضع معینی مصرف شود. بر عهده وصی است که به مفاد وصیت عمل کند و از آن تخلف ننماید.

از این رو قرآن می‌فرماید: «فمن بدّله بعد ما سمعه فانما اثمه علی الذین یبدّلونه ان الله سمیع علیم»(۹) پس هر کس پس از شنیدن وصیت آن را تغییر دهد، گناهش تنها بر گردن کسانی است که آن را تغییر می‌دهند، به‌راستی خدا شنوا و داناست.

اشهاد بر وصیت

اسلام به حقوق مالی اهتمام ویژه دارد، از این رو در باره وصیت که بیشتر هنگام ظهور نشانه‌های مرگ صورت می‌گیرد، خداوند به مؤمنان دستور می‌دهد که وصیت‌کننده در زمان وصیت دو نفر عادل را بر وصیت خود شاهد بگیرد تا پس از موت او منازعه و خصومتی ایجاد نشود.

خدای سبحان در سوره مائده خطاب به مؤمنان فرمود: «یا ایهاالذین آمنوا شهاده بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیه اثنان ذواعدل منکم او آخر ان من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصابتکم مصیبه الموت»(۱۰) ای کسانی که ایمان آورده‌اید چون نشانه‌های مرگ یکی از شما فرارسید، هنگام وصیت باید دو تن از مردان عادل همکیشان میان شما گواه باشند و اگر در سفر بودید و مصیبت مرگ به سراغ‌تان آمد و دو شاهد مسلمان نیافتید، باید دو تن از غیرهمکیشان وصیت شما را گواه باشند.

آیه به اشهاد حین وصیت دلالت دارد که حکمی ارشادی است تا پس از عقد قرارداد منازعه‌ای پیش نیاید.

 

دو شاهد عادل

هر کسی خواه مسلمان باشد یا مسیحی و یا یهودی، در دین و آیین خودش عادل باشد یا فاسق، باید در وصیت دو شاهد عادل مسلمان یا نامسلمان اختیار کند تا شاهد وصیت باشند.

تذکر این نکته سودمند است که برای پذیرش نامسلمان باید لااقل در دین خودش مرضی و مورد قبول باشد، یعنی فاسق، خائن یا دروغگو نباشد، زیرا هیچ فاسق و خائنی در هیچ دینی پسندیده نیست.

 

عدالت در تقنین، اجرا و فضا

جامعه اسلامی سه رکن اساسی دارد: قانون عادلانه، اجرای عادلانه، قضاوت عادلانه.

جامعه بی‌قانون اداره نمی‌شود و قانون هم بدون اجرای دقیق سودمند نخواهد بود و در اجرا هم گاهی از قانون تخلف می‌شود، از این جهت دستگاه قضایی، اجرا را با قانون می‌سنجد و اگر مطابقت نداشته باشد برای متخلف حکم حقوقی یا کیفری صادر می‌کند.

این ارکان سه‌گانه در نظام الهی باید بر محور قسط و عدالت باشند، یعنی هم قانون باید براساس کارشناسی و تخصص علمی تدوین شود و هم قانون‌گذاران باید عادل باشند تا در کار تدوین، حق را رعایت کنند و به سود یا ضرر کسی قانون وضع نکنند و هم مجریان باید این ویژگی‌ها را داشته باشند که اولاً قانون را دقیق و کامل بفهمند و ثانیاً آن را صحیح اجرا کنند تا تخلفی پدید نیاید.

اگر اجرا مطابق قانون مدون باشد، صحیح است وگرنه خلاف رخ داده است. ناگفته نماند گاهی ممکن است مجری در امور شخصی خود عادل نباشد، اما در اجرای قانون عادل باشد، از این جهت در مقام اجرا، عدل فعلی لازم است نه عدل فاعلی و ضرورتی ندارد که فاعل و مجری قانون حتماً به لحاظ زندگی شخصی خود عادل باشد، بلکه همه کوشش مجری باید تطبیق اجرا با قانون باشد.

اگر اجرا مطابق قانون مدون باشد صحیح است و اگر تخلفی راه یابد، رسیدگی آن به عهده دستگاه قضایی است که محورش قاضی، شاهد و سوگند است. این امور باید طبق قسط و عدل باشند، یعنی هم باید قاضی عادل باشد و هم شاهد.

 

عدالت فقهی و اخلاقی

مراد از عدالت، قاضی و شاهد عدالت فقهی است نه اخلاقی. عدالت فقهی آسان است، یعنی هر که ملکه نفسانی دارد که براساس آن واجبات را انجام می‌دهد و محرمات را ترک می‌کند، در فقه عادل نامیده می‌شود، اما عدالت اخلاقی، دقیق‌تر و قوی‌تر است، چون حفظ آن مربوط به انجام واجبات و ترک محرمات نیست، بلکه عدالت اخلاقی آن است که قوای سه‌گانه موجود در انسان در هسته مرکزی عدل قرار گیرد.

انسان دارای سه شأن و قوه دارد: قوه فکری که اندیشه‌های او را به عهده دارد، دستگاه جذب ملایم‌ها که از آن به شهوت یا محبت یا ارادت یا تولّی یاد می‌شود و دستگاه دفع ناملایمات که از آن به غضب یا کراهت یا عداوت و یا به تعبیر ظریف‌تر تبرّی یاد می‌شود. پس انسان می‌فهمد، جذب و دفع می‌کند. عدالت اخلاقی یعنی شناسایی این قوا و قرار دادن هرکدام در هسته مرکزی خود.

از باب مثال اگر کسی از راه حلال با تلاش بسیار بهره‌های فراوانی را به دست آورد، از منظر فقه عادل است ولی از دیدگاه اخلاق عادل نیست، زیرا این انسان گرفتار طمع و آز است و به جای صرف عمر در تحصیل کوثر، آن را در تجمیع و تکاثر مصروف می‌دارد و همه مال حلال را هنگام مرگ رها می‌کند و می‌رود. البته تلاش در تولید و قناعت در مصرف از فضائل اخلاقی و اقتصادی است.

به لحاظ اینکه نظم در کارهای جامعه باید براساس سهولت باشد، عدالت معتبر در قاضی و شاهد، عدالت فقهی است نه اخلاقی، ولی برای سیر و سلوک انسان به طرف کمال حقیقی، عدالت اخلاقی لازم است.

نتیجه‌گیری

براساس آموزه‌های اسلامی و قرآنی، مؤمن به هنگام فرارسیدن مرگ و مشاهده نشانه‌های آن، به لحاظ تعیین حقوق مالی و پیشگیری از وقوع منازعه، اولاً باید وصیت کند که حقوقی که از دیگران بر گردن اوست پرداخت شود، حقوق الهی ادا گردد؛ ثانیاً باید در وصیت، به معروف و امور حلال و مباح وصیت کند و از وصیت به امور حرام پرهیز کند؛ ثالثاً در وصیت باید شاهد عادل تعیین کند که حقوق تعیین شده ادا شود و رابعاً عدالت موردنظر باید عدالت فقهی باشد، زیرا این عدالت برای برقراری نظم و حاکم شدن مقررات در کارهای جامعه کافی است، گرچه اگر از عدل اخلاقی نیز برخوردار باشد، بهتر و شایسته‌تر خواهد بود.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ عنکبوت، ۶۴.

۲ـ بقره، ۱۸۰.

۳ـ وسائل‌الشیعه، کتاب الوصایا باب ۱، حدیث ۸.

۴ـ همان، حدیث ۷.

۵ـ همان، حدیث ۳.

۶ـ بقره، ۱۸۰.

۷ـ بقره، ۱۸۲.

۸ـ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۶۵.

۹ـ بقره، ۱۸۰.

۱۰ـ مائده، ۱۰۶.

 

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

اسلام دینی است که همه ابعاد و شئون زندگی بشر را مورد توجه قرار داده و برای آن مقررات تعیین کرد است تا در پرتو آن مقررات و عمل به آنها، هم نظم و امنیت در جامعه برقرار و به کمالات معنوی نائل شود و هم در جهان پس از مرگ از نعمت‌های الهی برخوردار و از عذاب الهی مصون باشد.

 

 

۲٫

براساس آموزه‌های اسلامی و قرآنی، مؤمن به هنگام فرارسیدن مرگ و مشاهده نشانه‌های آن، به لحاظ تعیین حقوق مالی و پیشگیری از وقوع منازعه، اولاً باید وصیت کند که حقوقی که از دیگران بر گردن اوست پرداخت شود، حقوق الهی ادا گردد؛ در وصیت، به معروف و امور حلال و مباح وصیت کند و از وصیت به امور حرام پرهیز کند؛ شاهد عادل تعیین کند که حقوق تعیین شده ادا شوند و عدالت موردنظر باید عدالت فقهی باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

عزت و ذلت

سخنان معصومین

امام حسن عسکرى علیه‌السلام:

ما تَرَکَ الحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ وَلا أَخَذَبِهِ ذَلیلٌ إِلاّ عَزَّ؛ (بحارالأنوار، ج ۷۸، ص۳۷۴ ، ح ۲۴)

هیچ عزیزى حق را ترک نکرد، مگر اینکه ذلیل شد و هیچ ذلیلى به حق عمل نکرد مگر اینکه عزیز شد.

 

امام صادق علیه‌السلام:

إِنَّ اللّه  فَوَّضَ إِلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ کُلَّها وَلَم یُفَوِّض إِلَیهِ أَن یَکونَ ذَلیلاً أَما تَسمَعُ اللّه تَعالى یَقولُ: (وَ لِلّهِ العِزَّهُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنینَ)؟ فَالمُؤمِنُ یَکونُ عَزیزا وَلا یَکونُ ذَلیلاً قالَ: إِنَّ المُؤمِنَ أَعَزُّ مِنَ الجَبَلِ لأَِنَّ الجَبَلَ یُستَقَلُّ مِنهُ بِالمَعاوِلِ وَالمُؤمِنُ لایُستَقَلُّ مِن دینِهِ بِشَىْءٍ؛ (التهذیب، ج ۶، ص ۱۷۹، ح ۳۶۷)

خداوند اختیار همه کارها را به مؤمن داده، اما این اختیار را به او نداده است که ذلیل باشد. مگر نشنیده‌اى که خداى تعالی مى‌فرماید: «عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنین است»؟ پس، مؤمن عزیز است و ذلیل نیست. [در ادامه] فرمودند: مؤمن از کوه محکم‌تر است، زیرا از کوه با ضربات تیشه کم مى‌شود، اما با هیچ وسیله‌اى از دین مؤمن نمى‌توان کاست.

 

امام على علیه‌السلام:

أَلا إِنَّهُ مَن یُنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِهِ لَم یَزِدهُ اللّه إِلاّ عِزّا؛ (کافى، ج ۲، ص ۱۴۴، ح ۴)

بدانید که هر کس با مردم منصفانه رفتار کند، خداوند جز بر عزّت او نیفزاید.

 

امام صادق علیه‌السلام:

ما مِن عَبدٍ کَظَمَ غَیظا إِلاّ زادَهُ اللّه  عَزَّوَجَلَّ عِزّا فِى الدُّنیا وَالخِرَه؛ (کافى، ج ۲، ص ۱۱۰، ح ۵)

هیچ بنده‌اى خشم خود را فرو نخورد، مگر اینکه خداوند عزّوجلّ بر عزّت او در دنیا و آخرت افزود.

 

رسول اکرم صلى‌الله علیه و آله:

إِنَّ اللّه تَعالى یَقولُ کُلَّ یَومٍ: أَنَا رَبُّکُمُ العَزیزُ، فَمَن أَرادَ عِزَّ الدّارَینِ فَلیُطِعِ العَزیزَ؛ (کنزالعمال، ج ۱۵، ص ۷۸۴، ح ۴۳۱۰۱)

خداى تعالى هر روز می‌فرماید: من پروردگار عزیز شما هستم، پس هر کس خواهان عزّت دو جهان است باید که از خداى عزیز اطاعت کند.

 

امام على علیه‌السلام:

ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیهِ الکِتابَ… وَعِزّا لاتُهزَمُ أَنصارُهُ…؛ (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۸)

قرآنى که بر پیامبر نازل شد… عزتى است که هوادارانش شکست نمى‌خورند… .

 

امام سجاد علیه‌السلام:

اَللهُمَ… ذَلِّلنى بَینَ یَدَیکَ وَأَعِزَّنى عِندَ خَلقِکَ وَضَعنى إِذا خَلَوتُ بِکَ وَارفَعنى بَینَ عِبادِکَ وَأَغنِنى عَمَّن هُوَ غَنِىٌّ عَنّى وَزِدنى إِلَیکَ فاقَهً وَفَقرا؛ (صحیفه سجادیه، دعاى ۴۷)

خداوندا… مرا در پیشگاهِ خودت خوار و نزد خلقت عزیز فرما، مرا در خلوتِ با خودت پَست و در میان بندگانت سربلند گردان و از کسى که از من بی‌نیاز است، بی‌نیاز گردان و بر نیازمندى و فقر من به خودت بیفزاى.

 

امام على علیه‌السلام:

فَرَضَ اللّه… الجِهادَ عِزّا لِلسلامِ؛ (نهج‌البلاغه، حکمت ۲۵۲)

خداوند… جهاد را براى عزّت و سربلندى اسلام واجب فرمود.

 

امام على علیه‌السلام:

اَلشَّجاعَه عِزٌّ حاضِرٌ، اَلجُبنُ ذُلٌّ ظاهِرٌ؛ (غررالحکم، ج ۱، ص ۱۵۲، ح ۵۷۲)

شجاعت عزّتى است آماده، ترس ذلّتى است آشکار.

 

امام على علیه‌السلام:

مَنِ اعتَزَّ بِغَیرِ اللّه أَهلَکَهُ العِزُّ؛ (غررالحکم، ج ۵، ص ۲۵۳، ح ۸۲۱۷)

هر کس به جز از خدا عزّت بجوید آن عزّت او را هلاک مى‌کند.

 

امام صادق علیه‌السلام:

تَرکُ الحُقوقِ مَذَلَّه وَإِنَّ الرَّجُلَ یَحتاجُ إِلى أَن یَتَعَرَّضَ فیها لِلکَذِبِ؛ (تحف‌العقول، ص ۳۶۰)

ندادن حقوق (دیگران) ذلّت می‌آورد و انسان در این‌باره مجبور به دروغ گفتن می‌شود.

 

امام حسین علیه‌السلام:

ما أَهوَنَ المَوتَ عَلى سَبیلِ نَیلِ العِزِّ وَ إِحیاءِ الحَقِّ لَیسَ المَوتُ فى سَبیلِ العِزِّ إِلاّحَیاهً خالِدَهً وَلَیسَتِ الحَیاهُ مَعَ الذُّلِّ إِلاَّ المَوتَ الَّذى لاحَیاهَ مَعَهُ؛ (احقاق الحق، ج۱۱، ص ۶۰۱)

چه آسان است مرگى که در راه رسیدن به عزّت و احیاى حق باشد، مرگ عزتمندانه جز زندگى جاوید و زندگى ذلیلانه جز مرگ همیشگى نیست.

 

امام على علیه‌السلام:

اَلنّاسُ مِن خَوفِ الذُّلِّ مُتَعَجِّلُوا الذُّلِّ؛ (غررالحکم، ج ۲، ص ۱۵۶، ح ۲۱۷۲)

مردم از ترس ذلّت به سوى ذلّت مى‌شتابند.

 

امام صادق علیه‌السلام:

لایَنبَغى لِلمُؤمِنِ أَن یُذِلَّ نَفسَهُ (قالَ مُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ:) قُلتُ: بِما یُذِلُّ نَفسَهُ؟ قال: یَدخُلُ فیما یَعتَذِرُ مِنهُ؛ (مشکاه‌الأنوار، ص ۱۰۳)

سزاوار نیست که مؤمن خود را خوار سازد ـ مفضل بن عمر مى‌گوید: ـ پرسیدم چگونه خود را خوار مى‌کند؟ فرمودند: دست به کارى زند که موجب عذرخواهى شود.

 

امام على علیه‌السلام:

اَلمَنِیَّهُ وَلاَ الدَّنِیَّهُ وَالتَّقَلُّلُ وَلاَ التَّوَسُّلُ؛ (نهج‌البلاغه، حکمت ۳۹۶)

مرگ آرى امّا پستى و خوارى هرگز، به اندک ساختن آرى، امّا دست سوى این و آن دراز کردن هرگز.

 

امام على علیه‌السلام:

مَنْ طَلَبَ عِزّا بِظُلْمٍ وَباطِلٍ أَوْرَثَهُ اللّه‏ُ ذُلاًّ بِإِنْصافٍ وَ حَقٍّ؛ (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۲۰، ص ۳۰۹، ح ۵۳۶)

هر کس عزّت را با ظلم و باطل طلب کند، خداوند به انصاف و حق ذلّت نصیبش مى‏نماید.

 

امام علی علیه‌السلام:

مَن یَطلُبُ العِزَّ بِغَیرِ حَقٍّ یَذِلُّ وَ مَن عانَدَ الحَقُّ لَزِمَهُ الوَهنُ؛ (تحف‌العقول، ص ۹۵)

هر کس به جز حق جویای عزت شود به ذلت درافتد و هر کس با حق عناد ورزد خوار گردد.

 

امام صادق علیه‌السلام:

ما من رَجُلٍ تَکبّرَ أَو تَجبَّرَ الّا لذلَّهٍ یَجدُها فی نََفسِهِ؛ (جهادالنفس، ح ۵۸۵)

هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود را بزرگ بشمارد مگر به خاطر ذلتی که در نفس خود می‌یابد.

 

امام جواد علیه‌السلام:

عِزُّ المُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ؛ (بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۰۹، ح ‏۱۲)

عزّت مؤمن در بى‌نیازى او از مردم است.

 

امام هادی علیه‏السلام:

العقوق یعقب القله و یؤدی الی الذله؛ (مسند الامام الهادی، ص ۳۰۳)

نارضایتی پدر و مادر، کم‌توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می‌کشاند.

 

30نوامبر/16

نقشه راه

انتخابات…

حضرت امام خمینی(ره)

مسئله انتخابات یک امتحان الهی است که گروه گرایان را از ضوابط گرایان ممتاز می‏کند، و مؤمنین و متعهدین را از مدعیان جدا می‏نماید.(صحیفه امام جلد ۱۸ ص۳۳۶ )

ملت شریف ایران با حضور گستردۀ خود انتخابات را در موعد مقرر و با قدرت و قاطعیت برگزار می‏کنند؛ … به پای صندوقها می‏روند و به تکلیف شرعی و الهی خود عمل خواهند نمود.(صحیفه امام جلد ۲۱ ص ۱۰)

مسئله، مسئلۀ ریاست جمهور نیست؛ مسئله، مسئلۀ اسلام است؛ مسئله، مسئلۀ قواعد اسلام است؛ مسئله، مسئلۀ حیثیت اسلام است و مسئله‏ای است که باید ماهمه به آن اهمیت بدهیم و بیشتر از هر وقت و بیشتر از هر سال و هر دوره باید ان‏شاءاللّه‏، شرکت بکنیم(صحیفه امام جلد ۱۹)

رضای خدا را درنظر بگیرید و توجه به خدا داشته باشید و پای صندوقها بعد از این که اعلام کردند، تشریف ببرید و رای خودتان را بدهید. این رای به اسلام است .(صحیفه امام جلد ۱۷ ص ۱۲۰ )

به زن و مرد و آن کسی که به حد رأی دادن قانونی رسیده واجب است این مسئله که در پای صندوقهای تعیین رئیس جمهور حاضر بشوند و رأی بدهند. چنانچه سستی بکنید، کسانی که می‏خواهند این کشور را به باد فنا بدهند، ممکن است پیروز بشوند. باید همۀ شما، همۀ ما، زن و مرد، هر مکلف همان طور که باید نماز بخواند، همان طور باید سرنوشت خودش را تعیین کند.(صحیفه امام جلد ۱۵)حالا حفظ اسلام درکشور ما این است … ، رئیس جمهوری را که اعتقاد به اسلام داشته باشد و متعهد باشد، برای اسلام بشناسید که آدم متعهدی است تامبادامبتلاشویم به یکفرد نابابی که مارا بخواهد بکشد،به طرف آمریکا ،. (صحیفه امام جلد ۱۵ – ۱۰/۴/۱۳۶۰)

بیانات حضرت امام خمینی(ره)در خصوص شورای نگهبان:

هیچ کس حق ندارد یک کلمه راجع به این بگوید. من نمی‏گویم رأی خودش را نگوید؛ بگوید؛ رأی خودش را بگوید؛ اما اگر بخواهد فساد کند، به مردم بگوید که این شورای نگهبان کذا و این مجلس کذا، این فساد است، و مفسد است یک همچو آدمی، تحت تعقیب مفسد فی‏الارض باید قرار بگیرد…

… نمی‏شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‏کنی قانون را قبول نداری! قانون ترا قبول ندارد. نباید از مردم پذیرفت، از کسی پذیرفت، که ما شورای نگهبان را قبول نداریم. نمی‏توانی قبول نداشته باش. … همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید، ولو برخلاف رأی شما باشد. باید بپذیرید… همۀ ما باید بپذیریم. من هم ممکن است با بسیاری از چیزها، من که یک طلبه هستم، مخالف باشم. لکن وقتی قانون شد، خوب، ما هم می‏پذیریم. بعد از اینکه یک چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی‏الارض است؛ و باید با او دادگاهها عمل مفسد فی‏الارض بکنند.

… دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد. این را همه از گوشتان بیرون کنید!همه‏تان همۀ ما، از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خدا است، ما برای مصالح اسلام دعوا می‏کنیم. خیر! مسئله این حرفها نیست. من را نمی‏شود بازی داد! دعوای خود من و شما و همۀ کسانی که دعوا می‏کنند همه برای خودشان است.(صحیفه امام جلد ۱۴ – دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی)

 

آیت‌الله العظمی خامنه‌ای«مدظله»

انتخابات، مظهر «حماسه‌ی سیاسی»است؛ مظهر اقتدار نظام اسلامی است؛ مظهر آبروی نظام است…به خاطر اهمیتی که انتخابات دارد، دشمنان ملت ایران همیشه سعی کرده‌اند انتخابات را از شور و هیجان بیندازند؛ برنامه‌ریزی کردند که مردم را از حضور در پای صندوقهای رأی باز بدارند؛ مردم را دلسرد کنند، مردم را ناامید کنند. در طول سالهای مختلف که ما انتخابات داشتیم- چه انتخابات مجلس، و چه بخصوص انتخابات ریاست جمهوری- همیشه دشمنان ما سعی کردند این انتخابات را بی‌‌رونق کنند؛ این به خاطر اهمیت انتخابات در کار کشور است(در حرم مطهر رضوی در اولین روز سال ۱۳۹۲)

در انتخابات، همه‌ی سلیقه‌ها و جریانهای معتقد به جمهوری اسلامی باید شرکت کنند؛ این، هم حق همه است، هم وظیفه‌ی همه است. انتخابات مال یک سلیقه‌ی خاص، مال یک جریان فکری و سیاسیِ خاص نیست. همه‌ی کسانی که به نظام جمهوری اسلامی و به استقلال کشور معتقدند، به آینده‌ی کشور اهمیت میدهند، دلشان برای منافع ملی میسوزد، باید در انتخابات شرکت کنند. رو گرداندن از انتخابات، مناسب کسانی است که با نظام اسلامی مخالفند.(در حرم مطهر رضوی در اولین روز سال ۱۳۹۲)

گسترش مشارکت و حضور گسترده‌ی مردم در انتخابات اهمیت دارد. شور انتخاباتی در کشور و حضور مردم پای صندوقهای رأی میتواند تهدیدهای دشمنان را بی‌اثر کند؛ میتواند دشمن را ناامید کند؛ میتواند امنیت کشور را تأمین کند. ملت عزیز ما در همه‌ی نقاط کشور این را بدانند؛ حضور گسترده‌ی آنها در پای صندوق رأی، در آینده‌ی کشور تأثیر دارد؛ در امنیت، در استقلال، در ثروت ملی، در اقتصاد، در همه‌ی مسائل مهم کشور تأثیر میگذارد.(در دیدار مردم قم ـ ۱۹/۱۰/۹۱)

من عرض می‌کنم: همه باید اصرار داشته باشید که در انتخابات شرکت کنید. به نظر من مسئله‏ ی اول در انتخابات، مسئله‏ ی انتخاب این شخص یا آن شخص نیست؛ مسئله‏ ی اول، مسئله‏ ی حضور شماست.(در جمع مردم کردستان-سنندج۲۲/۲/۸۸)

هرچه انتخابات پرشورتر باشد، عظمت ملت ایران بیشتر در چشم مخالفان و دشمنانش دیده خواهد شد؛ برای ملت ایران حرمت بیشتری خواهند گذاشت؛ دوستان شما هم در دنیا خوشحال می‌شوند. عظمت ملت ایران را حضور مردم در انتخابات نشان می‌دهد.(در جمع زائران امام رضا«ع» ۱/۱/۸۸)

 

انتخابات که مظهر حضور مردم است، مظهر مردم‌سالارى دینى است، باید پشتوانه‌ى امنیت ما باشد. نباید اجازه داد که این چیزى که ذخیره‌ى امنیت است، پشتوانه‌ى امنیت است، به امنیت ما صدمه وارد کند. دیدید، حس کردید، از نزدیک لمس کردید آن وقتى را که دشمنان میخواهند از انتخابات علیه امنیت کشور سوء استفاده کنند. باید همه مراقب باشند، همه بهوش باشند. آحاد مردم، مسئولان گوناگون، منبرداران سیاسى، کسانى که میتوانند با مردم حرف بزنند، همه مراقب باشند، مواظب باشند؛ از انتخابات مانند یک نعمت الهى پاسدارى کنند.(۹/۶/۹۰)

مردم باید دنبال رئیس جمهورى باشند که توانایى، شادابى، احساس مسؤولیت و آمادگى به‌کار داشته باشد. (دیدار مردم پاکدشت ۱۰ بهمن ۸۳)

مردم باید با چشم باز در این صحنه ى مهم حاضر شوند و ان شاءاللَّه خداى متعال کمک کند و دلهاى مردم را هدایت کند تا فرد با کفایت، شجاع، با اخلاص، داراى روح مردمى، شاداب و با نشاط، مؤمن به هدفها و ارزشهاى انقلاب، مؤمن به مردم، مؤمن به نیروى مردم و معتقد به حق مردم را انتخاب کنند؛ این مهمترین بخش مشارکت عمومى مردم در امسال است.(بیانات در حرم رضوی علیه‌السلام ۱ فروردین۸۴)

ببینید با معیارهاى جمهورى اسلامى، در میان نامزدهاى انتخاباتى چه کسى کفایت و نشاط و توانایى لازم را دارد و مى‌تواند وارد این میدان شود و با چالش‌هاى گوناگون دست و پنجه نرم کند و تحت تأثیر دشمن نیست و دشمن از آمدن او خوشحال نمى‌شود …یکىازمعیارهاهمایناست که هرچه دشمنان این ملت مى‌خواهند، عکس آن باید عمل کرد. چیزى که آنها مى‌خواهند، خیر ملت نیست. آنها منافع خودشان را دنبال مى‌کنند(.در دیدار جمعی از دانشجویان بسیجى‌  ۵خرداد۸۴)

هى نگویند انتخابات باید آزاد باشد. خب، معلوم است که انتخابات باید آزاد باشد. ما از اول انقلاب تا حالا سى و چند تا انتخابات داشته‌ایم؛ کدامش آزاد نبوده است؟ در کدام کشور دیگر، انتخابات از آنچه که در ایران میگذرد، آزادتر است؟ کجا صلاحیتها ملاحظه نمیشود، که اینجا روى این مسائل هى تکیه بکنند، هى تکیه بکنند، هى بگویند، هى تکرار کنند و یواش یواش این ذهنیت را به خیال خودشان در مردم به وجود بیاورند که خب، این انتخابات فایده‌اى ندارد؟ این یکى از خواسته‌هاى دشمن است. آن کسانى که در داخل، این حرفها را میزنند، ممکن است غفلت کنند. من میگویم غفلت نکنید، حواستان باشد، کار شما جدول مورد نظر دشمن را پر نکند؛ مقصود او را تکمیل و تتمیم نکند. این یکى از راه‌هاى از شور و هیجان انداختنِ انتخابات است.(۱۹/۱۰/۹۱)

 

29نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

مادر! دوباره کودک بی‌تاب قصه‌ات…

ابریست کوچه کوچه، دل من ـ خدا کند
نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند

حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند

مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند

با واژه‌های از رمق افتاده آمدم
می‌خواست این غزل به شما اقتدا کند

حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟

مادر! دوباره کودک بی‌تاب قصه‌ات…
تا اینکه لای لای تو با او چها کند

یادش بخیر مادرم از کودکی مرا
می‌برد تکیه تکیه که نذر شما کند

یادم نمی‌رود که مرا فاطمیه‌ها
می‌برد با حسین شما آشنا کند

در کوچه‌های سینه‌زنی نوحه‌خوان شدم
تا داغ سینه تو مرا مبتلا کند

مادر! دوباره زخم شما را سروده‌ام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند

یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه ـ مانده بود
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند

باور نمی‌کنم که رمق داشت دست تو
مجبور شد که دست علی را رها کند…

تو روی خاک بودی و درگیر خار بود
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند

نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده‌ات
این خاک معصیت‌زده را کربلا کند

زخمی که تو نشان علی هم نداده‌ای
چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند

باید شبانه داغ علی را به خاک برد
نگذار روز، راز تو را برملا کند…

گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند

با بغض، مردی آمد از این کوچه‌ها گذشت
می‌رفت تا برای ظهورش دعا کند

از کوچه‌ها گذشت… و باران شروع شد
پایان شعر بود که توفان شروع شد

«حسن بیاتانی»

 

 

یاس ارغوانی

تا که با دیوار، چوبِ در تبانی می‌کند
قامت رعنای یارم را کمانی می‌کند

 

هر چه می‌پرسم از این مردم نمی‌داند کسی
آنچه میخی آهنی با استخوانی می‌کند

 

دست بادِ سرد، سنگین هم نباشد باز هم
صورت یاسی جوان را ارغوانی می‌کند

 

تازگی در خانه رو می‌گیرد از من فاطمه
مهربان من چرا نامهربانی می‌کند؟

 

پس چرا دستی به پهلو می‌زند محبوب من؟
هی چرا در پاشدن یاد جوانی می‌کند؟

 

از تماشای پرستویم پریشان می‌شوم
تا به چشمانم نگاهی آسمانی می‌کند

 

باز کن یک بار دیگر چشم‌هایت را ببین
دارد اینجا زینبت شیرین زبانی می‌کند

«قاسم صرافان»

 

 

عصاره عصمت

خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود

که فضا جلوه‌گر از آیت زیبایی بود

 

در بهاری که نسیمش نفس جبریل است

گل ناز دگری رو به شکوفایی بود

 

خانه‌ای را که خدا جلوۀ عصمت بخشید

در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود

 

تا بیایند به تبریک محمد جبریل

با ملائک همه در حال صف‌آرایی بود

 

به خدا چشم خدا دست خدا وجه خدا

ز جگر گوشۀ خود گرم پذیرایی بود

 

تا که قنداقه او را به برآورد حسن

حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود

 

ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت

این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود

 

دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا

که سراپا همه آیینۀ زیبایی بود

 

دختری داشت سراپای همانند علی

زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود

 

پنج تنِ آل عبا در دو جهان آقایند

وز شرف زینب‌شان وارث آقایی بود

 

پنج معصوم به او معرفت آموخته‌اند

که ز ایمان و یقین در خور یکتایی بود

 

وصف او عالمۀ غیر معلم شده است

تا به این مرتبه‌اش پایۀ دانایی بود

 

بود از صبر و رضا نایبۀ خاص امام

نازم او را که به این قدر توانایی بود

 

کربلا صحنۀ عشق است و در آن صحنۀ عشق

همت زینب نستوه تماشایی بود

 

به علمداری صحرای بلا کرد قیام

رهبر قافلۀ عشق به تنهایی بود

 

یک زن و آن همه داغ دل و آنقدر شکیب

عقل از این واقعه در چنبر شیدایی بود

 

دیده‌ام کور که شد خاک‌نشین ره شام

آنکه خاک در او سرمۀ بینایی بود

«سیدرضا مؤید»

 

 

تجلی صبر خدا

خالق ز نـور آل علی کوکب آفـرید

با یُمن آل فاطمه روز و شب آفرید

 

روز ازل «اَلَسـتُ بِرَبّک» چـو گفـت حق

«قالوا بَلی» شنید و سپس منصب آفرید

 

بنوشت در صحیفه خود کاف و‌ هاء و یاء

بـا عیـن و صـادِ مـریم خـود مطلب آفـرید

 

در بین خلق تا که دهد صبر خود نشان

همّت گمـاشت خالق و یک زینب آفرید

***

گویند مثل فـاطمه حـامیّ حیـدری

قربان مادری که چنین مکتب آفرید

 

از هر چه حبّ و مهر و محبّت، نماد صبر!

ربّ کــریم حـُبّ تـو را اوجَـب آفــریـد

«مجید لشکری»

 

دختر مرد دو عالم…

زینب آن بانوی عظمایی که دست قدرتش

کهکشان چرخ را بر پا طناب انداخته

 

شمسه کاخ جلال و رفعتش از فرط نور

مِهر عالم تاب را، از آب و تاب انداخته

 

این همان بانوست، که از نطق و بیان همچون علی

انقلاب از کوفه تا شام خراب انداخته

 

گر زبانش ذوالفقارحیدری نَبوَد چرا؟

خصم را در دل شرر، همچون شهاب انداخته

 

همتش چون بازوی خیبرگشای حیدریست

بارگاه کفر، را در انقلاب انداخته

 

کشتی دین، کربلا شد غرق از طوفان کفر

همت زینب زنو آن را بر آب انداخته

 

حِلم او، صبر و توانایی زدست صبر برد

عِلم او، از دست هر دانا کتاب انداخته

 

تا قیامت وصف او «موزون» اگر گویی کم است

زان که حق او را چو خود در احتجاب انداخته

«موزون اصفهانی»

 

 

نیامد و عید شد…

سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد

گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
امروز هم نیامد و غم خانه را گرفت

امروز هم دو مرتبه باران شدید شد
مادر کنار سفره کمی بغض کرد و گفت:

امسال هم بدون تو سالی جدید شد
ده سال تیر و آذر و اسفند… و خون دل

تا فاو و فکه رفت… ولی ناامید شد
ده سال گریه‌های مرا دید و بغض کرد

حرفی نزد، نگفت چرا ناپدید شد
ده سال رنگ پنجره‌های اتاق من

همرنگ چشم‌های سیاه سعید شد
بعد از گذشت این همه دلواپسی و رنج

مادر نگفته بود که بابا شهید شد

«مریم سقلاطونی»

 

 

 

 

جلوه اوست جهان…

از همه سوی جهان جلوه او می‌بینم

جلوه اوست جهان کز همه سو می‌بینم

 

چشم از او، جلوه از او، ما چه حریفیم ای دل

چهره اوست که با دیده او می‌بینم

 

تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت

هم در آن آینه آن آینه‌رو می‌بینم

 

او صفیری که ز خاموشی شب می‌شنوم

و آن هیاهو که سحر بر سر کو می‌بینم

 

چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل

آن نگارین همه رنگ و همه بو می‌بینم

 

تا یکی قطره چشیدم منش از چشمه قاف

کوه در چشمه و دریا به سبو می‌بینم

 

زشتئی نیست به عالم که من از دیده او

چون نکو می‌نگرم جمله نکو می‌بینم

 

با که نسبت دهم این زشتی و زیبایی را

که من این عشوه، در آیینه او می‌بینم

 

در نمازند درختان و گل از باد وزان

خم به سرچشمه و در کار وضو می‌بینم

 

جوی را شده ئی از لؤلؤ دریای فلک

باز دریای فلک در دل جو می‌بینم

 

ذره خشتی که فراداشته کیهان عظیم

باز کیهان به دل ذره فرو می‌بینم

 

غنچه را پیرهنی کز غم عشق آمده چاک

خار را سوزن تدبیر و رفو می‌بینم

 

با خیال تو که شب سربنهم بر خارا

بستر خویش به خواب از پر قو می‌بینم

 

با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز

نرگس مست ترا عربده‌جو می‌بینم

 

این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست

کز فلک پنجه قهرش به گلو می‌بینم

 

آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت

شهریار اینهمه زان راز مگو می‌بینم

«شهریار»

29نوامبر/16

نقشه‌راه

خدمت به مردم

حضرت امام خمینی(ره):

یکی از بزرگ‌ترین جهات معنوی خدمت به خلق الله است. خدمت به انسان‌های محروم است. این است که برای انسان جاودان می‎ماند و در عالم دیگر به درد انسان می‎خورد. (ص ن ج ۱۷ ص ۲۴۷)

فکر نمی‎کنم عبادتی بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد.   (ص ن، ج ۱۶، صفحه ۲۰۲)

شرافت همه ما به این است که به خلق خدا خدمت کنیم. (صحیفه نور. جلد ۱۵)

آنهایی که برای یک مستمند و یک مؤمن خدمت کنند، آن همه پیش خدا اجر دارند و شما که برای میلیون‌ها مستمند و میلیون‌ها مستضعف خدمت می‌کنید، جز خدای تبارک و تعالی، کسی نمی‌تواند احصا کند اجر شما را. (وصیت‌نامه سیاسی الهی امام صفحه ۵۳)

پسرم! ما که عاجز از شکر او و نعمت‌های بی‌منتهای اوییم، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان، خدمت به حقّ است.( – صحیفه امام خمینی ج ۲۰ ص ۱۵۷- وصیت‌نامه اخلاقی و عرفانی امام به فرزندشان مرحوم حاج سیداحمد آقا)

 

آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای:

خدمت به مردم افتخار بزرگی است، وقتی کسی این فرصت را پیدا می‌کند که به مردم خدمت کند، اولاً باید خدا را بر این توفیق و بر این فرصت مغتنم شکر بگذارد، ثانیاً وقت خود را مصروفِ به انجام رساندن این کار مهم کند. همه‌ ما در احکام شرعی و در روایات اخلاقی بارها توصیه شده‌ایم و می‌دانیم که اگر کسی برای مردم کاری انجام دهد و قدمی بردارد چقدر خدای متعال به او اجر خواهد داد… قصدتان را برای خدا خالص کنید. عزیزان من هیچ عبادتی بالاتر از خدمت به مردم نیست. (۴-۳-۷۸ )

مسأله معیشت، قطعاً در اولویت اول است. معیشت که نباشد، دین هم نیست، اخلاق هم نیست، حفظ عصمت و عفت هم نیست، امید هم نیست…. . عزیزان من! شما بدانید که دشمن شما، … دشمن این نظام، بُرنده‌ترین حربه‌ای که در اختیار خواهد داشت، فقر و گرفتاری اقتصادی مردم است… . اولویت اول برای شما این است که امید مردم را حفظ کنید، اولویت اول این است که شکم مردم را سیر کنید…( خرداد۱۳۷۹ در دیدار با نمایندگان مجلس ششم)

 

 

29نوامبر/16

انقلابی به گستره تاریخ

بی‌پرده با تاریخ/ اسفند ۵۷ و فروردین ۵۸

سید روح‌الله امین‌آبادی

در پی پیروزی انقلاب، در حالی که نهادسازی  به عنوان گام اول پس از پیروزی آغاز نشده بود، بحران‌ها یکی پس از دیگری آغاز و مرزهای شرقی و غربی کشور به فتنه‌ای بزرگ گرفتار شدند. هر چند فقر موروثی از نظام طاغوت در سراسر کشور به خوبی دیده می‌شد، ولی استعمار پیر برای مرزها اولویت ویژه‌ای قائل بود و در صدد بود بخش‌هایی از کشور را از میهن اسلامی جدا سازد. کردستان اولین منطقه‌ای بود که دستخوش آشوب شد و ضدانقلاب تمام توان خود را در این منطقه به کار گرفت.

ارتش در واپسین روزهای نظام طاغوت با پیوستن به انقلاب، کمر نظام ۲۵۰۰ساله را شکست و به انقلاب خدمت بزرگی کرد و این در حالی بود که گروه‌های چپ آمریکایی مسلک، در نخستین روزها و ماه‌های پس از پیروزی انقلاب، تمام تلاش خود را صرف انحلال ارتش کردند، نقشه‌ای که با مقاومت امام خمینی(ره) همچون سایر توطئه‌های دشمن نقش بر آب شد.

با مشخص شدن زمان برگزاری رفراندوم در ۱۱فروردین ۵۸ ، امام خمینی(ره) در اسفندماه سال ۵۷ از مردم دعوت کردند تا در انتخابات به جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد رأی دهند. این رفراندوم در روزهای دهم و یازدهم فروردین سال ۵۸ برگزار شد و بیش از ۹۸ درصد مردم ایران به جمهوری اسلامی رأی دادند.

از دیگر رویدادهای مهم فروردین ماه ۵۸ صلح سادات با رژیم صهیونیستی با میانداری کارتر بود که اعتراضات گسترده‌ای را در جهان اسلام به وجود آورد. دستگیری و آزادی فرزندان آیت‌الله طالقانی در روزهای پایانی فروردین ماه ۵۸ و سوءاستفاده ضدانقلاب از این حادثه که می‌رفت به فتنه‌ای بزرگ تبدیل شود، از دیگر حوادثی است که به آنها اشاره خواهد شد.

 

درخواست چپ‌های آمریکایی برای انحلال ارتش!

خواسته انحلال ارتش، ترجیع‌بند خواسته‌های چریک‌ها و منافقین در اسفندماه ۵۷ بود. آنها با این ادعا که ارتش به رژیم گذشته تعلق دارد و با تصفیه‌های گسترده نیز نمی‌توان غبار وابستگی را از چهره آن زدود، از رهبر انقلاب خواستند تا ارتش را منحل کند، خواسته‌ای که امام قبلاً آن را به‌شدت نفی کرده بود.(۱) در یکی از بیانیه‌های منافقین در این زمینه آمده بود:

«امپریالیسم برای حفظ منافع خود با ایجاد ارتش ضدخلقی، سال‌های متمادی کوشید توسط رژیم منحط پهلوی، استبداد و خفقان را بر ملت ما تحمیل کند. اینک استبداد رخت بر بسته است، اما تا انحلال ارتش ضدخلقی و برپایی ارتشی مردمی، این پیروزی از شکست محفوظ نیست، زیرا سیستم حاکم بر این ارتش سیستمی ضدخلقی و در جهت منافع امپریالیسم است».

رجوی، سرکرده گروهک نفاق در مراسم سالگرد مصدق در ۱۵ اسفند، نظر نهایی خود را در یک جمله این گونه بیان ‌کرد:

«ما به دنبال انهدام سیستم ارتش هستیم نه نفرات آن.»(۲)

از سوی دیگر چریک‌های فدایی خلق نیز در پایان یکی از تجمعات خود در محل دانشگاه تهران، قطعنامه‌ای صادر و بر انحلال ارتش تأکید کردند. در بخشی از قطعنامه پایانی تجمع چریک‌های به اصطلاح فدایی خلق با اشاره به این موضوع که تصفیه ارتش و جایگزینی امرای قبلی با فرماندهان جدید، چاره کار نیست آمده است:

«ارتش و دستگاه‌های عریض و طویل اداری که ستون‌های رژیم وابسته به امپریالیسم به شمار می‌روند باید هر چه زودتر منحل شوند و ارتش نوین خلقی و ارگان‌های اداری نوین که پاسخگوی شرایط نوین هستند به وجود آیند.»(۳)

امام به‌شدت در مقابل این توطئه‌ها مقاومت و شاکله ارتش را به‌رغم تصفیه سران جنایتکار آن که در رژیم گذشته دستشان به خون مردم مستضعف ایران آلوده بود، حفظ ‌کرد. رهبر انقلاب با اشاره به انتصاب‌های صورت گرفته در پادگان‌ها، شهربانی و… خطاب به علما و روحانیون ‌فرمودند:

«یکی از کمک‌هایی که از آقایان ساخته است این است که در این پادگان‌هایی که کسی را می‎گذارند و در شهربانی، در کلانتری‌ها که کسی را می‎گذارند، تأیید کنید. کارشکنی نکنید»(۴)

پیروزی انقلاب و تجمعات مشکوک

در نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی که هنوز نهادهای اداره‌کننده جامعه به‌خوبی شکل نگرفته و کار خود را در تمامی سطوح آغاز نکرده‌ بودند، گروه‌های مختلفی هر روز مردم را به ادامه تظاهرات و تحصن با عناوین مختلف دعوت می‌کردند. گروه‌های چپ‌گرا از جمله کمونیست‌ها و چریک‌های فدایی خلق در پوشش حمایت از امام و انقلاب، از هواداران خود می‌خواستند به سمت مقر امام حرکت و تظاهرات کنند.

در یکی از این موارد که چریک‌های فدایی خلق اعلام کرده بودند در روز سوم اسفند به سمت مقر امام راه‌پیمایی خواهند کرد، دفتر تبلیغات امام با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد این راه‌پیمایی از طرف کمونیست‌هاست و شرکت خواهران و برادران مسلمان در راه‌پیمایی روز پنج‌شنبه و هر روز دیگری جایز نیست.(۵)

سالگرد مصدق در احمدآباد با حضور چپ و راست

در روز ۱۴ اسفند ۵۷ اولین سالگرد مصدق بعد از پیروزی انقلاب برگزار می‌شود. از چند روز قبل از آن برنامه‌های وسیعی از سوی نیروهای ملی مذهبی و به‌ویژه دولت موقت برای هرچه باشکوه‌تر برگزار شدن این مراسم ترتیب داده شده بود.

آیت‌الله طالقانی هم در این مراسم به مدت نزدیک به یک ساعت سخنرانی کرد.(۶) ایشان به نزدیکانش گفته بود که برای جلوگیری از میداند‌اری این گروه‌های فرصت‌طلب در مراسم آن روز شرکت و سخنرانی خود را طولانی کرده بود.

از مسعود رجوی که هواداران گروه خود را برای اولین‌بار پس از پیروزی انقلاب به یک اجتماع بزرگ دعوت کرده بود تا هدایت ‌الله متین دفتری که این تجمع را وسیله‌ای برای اعلام موجودیت جبهه دموکراتیک ملی قرار داد، در این اجتماع حضور یافتند. آنان در کنار جبهه ملی، کمونیست‌های افراطی و… قصد داشتند در برابر امام خمینی جبهه جدیدی را بگشایند. متین دفتری عضو فعال کانون وکلای دادگستری و از رابطان سفارت آمریکا در ماه‌های آخر سلطنت پهلوی بود. وی با تشکیل یک جبهه سیاسی از چپ‌های مارکسیست تا راست‌های جبهه ملی می‌خواست خود را به عنوان یک شخصیت سیاسی محوری مطرح کند.(۷)

انعکاس وسیع نظر امام در مورد حجاب اسلامی

پس از سخنان امام مبنی بر اینکه زن‌ها بایستی با حجاب در ادارات حاضر شوند، گروه‌های مختلفی به این سخنان واکنش نشان دادند. در حالی که برخی مخالفان حجاب هر روز به خیابان‌ها می‌ریختند تا مخالفت خود را نشان دهند، علی‌اصغر حاج سیدجوادی برادر وزیر کشور دولت موقت در مقاله‌ای تحت عنوان «نه استالین، نه سلطان سعید بن‌تیمور» الزام به رعایت حکم الهی حجاب را موجب افزایش نارضایتی‌ها و نیز سرخوردگی از انقلاب دانست و نوشت:

«این دستور که زن‌ها باید حجاب اسلامی بپوشند، به نتیجه‌ای جز افزایش نارضایتی و سرخوردگی از انقلاب از طرف مردم و افزایش دیگری بین مردم و مأموران کمیته‌ها نمی‌رسد».(۸)

این سخنان و نوشته‌های مشابه در حالی مطرح می‌شدند که انقلاب ملت ایران الهام گرفته از اسلام و آیات قرآن بوده و مردم برای اجرای این احکام به شهادت رسیده و رنج‌ها و سختی‌ها را تحمل کرده بودند.

در حالی که برخی گروه‌های منحرف تلاش می‌کردند از نظرات آیت‌الله طالقانی برای نفی ضرورت رعایت حجاب در سطح جامعه سوءاستفاده کنند، ایشان در یک گفت‌وگوی رادیو تلویزیونی این مطلب را که حجاب بهانه‌ای است تا زنان را از ادارات برانند، مردود اعلام کرد و گفت:

«حجاب اسلامی یعنی حجاب وقار، حجاب شخصیت، ساخته من و فقیه و اینها هم نیست، نص صریح قرآن است».(۹)

از جمهوری اسلامی تا جمهوری خلق!

یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در ۲۹بهمن، شماری از برجسته‏ترین شخصیت‏های علمی، مذهبی و سیاسی کشور که در پیروزی انقلاب نقش مهمی داشتند و از یاران نزدیک امام محسوب می‏شدند، حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کردند.(۱۰)

به دنبال تشکیل حزب جمهوری اسلامی، حزب جمهوری خلق مسلمان ایران نیز اعلام موجودیت کرد. آیت الله شریعتمداری از مراجع تقلید از حامیان اصلی این حزب محسوب می‌شد.(۱۱) .و (۱۲)

بسیاری از اعضای مؤسس این حزب از جمله سید‌هادی خسروشاهی به‌زودی و با روشن شدن مشی آمریکایی و ضد ملی خلق مسلمان از آن کناره گرفتند و اعلام برائت کردند.

در ماه‌های آینده زیاد از این حزب خواهیم شنید.

هرکسی مسلمان است باید طالب جمهوری اسلامی باشد

یکی از مأموریت‌های محوله به دولت موقت از سوی امام، زمینه‌چینی برای برگزاری رفراندومی بود که براساس رأی مردم، شکل نظام آینده کشور را مشخص می‌کرد. در روز۹ اسفند ۵۷ اعلام شد که رفراندوم  قطعاً در روز جمعه ۱۰ فروردین ماه سال آینده انجام خواهد شد.(۱۳)

در حالی که گروه‌های مختلف از مردم می‌خواستند به جمهوری، جمهوری دموکراتیک، جمهوری دموکراتیک اسلامی و… رأی بدهند، امام خمینی بارها اعلام کردند مسلمانان باید به جمهوری اسلامی رأی دهند.

در ادامه به برخی از نظرات امام در این زمینه که در اسفند ماه ۵۷ اعلام شدند، اشاره می‌شود:

ـ آنکه ملت ما می‎خواهد جمهوری اسلامی است نه جمهوری فقط، نه جمهوری دمکراتیک، نه جمهوری دمکراتیک اسلامی؛ «جمهوری اسلامی»

ـ رأی من حکومت جمهوری است، «جمهوری اسلامی» است. هر کسی که تبعیت از اسلام دارد، باید جمهوری اسلامی بخواهد. لکن، تمام مردم آزادند که آرای خودشان را بنویسند و بگویند که ما رژیم سلطنتی می‎خواهیم، بگویند که ما برگشت محمدرضا پهلوی را می‎خواهیم؛ آزادند! بگویند که ما رژیم غربی می‎خواهیم. جمهوری باشد، لکن اسلام نباشد.(۱۴)

ـ آنهائی که در نوشتجاتشان از «جمهوری» دم می‎زنند ـ فقط جمهوری ـ یعنی اسلام نه. آنهایی که «جمهوری دمکراتیک» می‎گویند، یعنی جمهوری غربی، جمهوری اسلامی نه، آنها می‎خواهند باز همان مصایب را با فرم دیگر برای ما به ‎بار بیاورند. آنها اصلاً در این نهضت دخالت نداشتند.(۱۵)

ـ همۀ شما باید رأی بدهید. رأی به جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد.(۱۶)

تحریم‌کنندگان اولین انتخابات

جبهه دموکراتیک ملی، چریک‌های فدایی خلق و چند جمعیت دیگر از جمله گروه‌هایی بودند که اولین انتخابات جمهوری اسلامی را تحریم کردند. جبهه دموکراتیک ملی طی بیانیه‌ای نحوه برگزاری رفراندومی را که از سوی دولت در باره تعیین نوع رژیم آینده کشور اعلام شد، غیردموکراتیک خواند و اعلام داشت اگر رفراندوم به همین شیوه برگزار شود، نیروهای مترقی، از جمله ما در انتخابات شرکت نخواهیم کرد.

سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران نیز طی بیانیه‌ای اعلام کرد به دلیل اینکه طرح سئوال رفراندوم یکجانبه و مستبدانه است و دولت نیز قادر به تضمین آزادی‌ برای همه نیروهای سیاسی نیست، این سازمان در رفراندوم شرکت نخواهد کرد.

سرانجام در روزهای دهم و یازدهم فروردین ۵۸ رفراندوم در سراسر کشور برگزار شد و بر اساس نتایج اعلام شده، حکومت ایران با رأی بیش از ۲۰ میلیون ایرانی «جمهوری اسلامی» شد. حداقل سن رأی‌دهندگان در این انتخابات ۱۶سال بود و ۲/۹۸ درصد از شرکت‌کنندگان به جمهوری اسلامی رأی دادند.

تجزیه‌طلبی تحت نام خودمختاری

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در گوشه کنار کشور، از سیستان و بلوچستان گرفته تا کردستان و روز بعد خلق عرب، زمزمه‌های تجزیه‌طلبی و خودمختاری بلند شد. اگر چه در اعلامیه‌های رسمی و سخنرانی‌ها سخنی از تجزیه‌طلبی به میان نمی‌آمد، ولی روشن بود که عده‌ای دنبال جدا شدن مرزنشینان ایران از کشور هستند.

در اسفندماه ۵۷ اعضای جامعه دفاع از آزادی و انقلاب که در سنندج تشکیل شده بود هشدار داد که سازمان امنیت ترکیه با همکاری سازمان جاسوسی آمریکا در حال توطئه برای به وجود آوردن اغتشاش در کردستان هستند. این کمیته تأکید داشت:

«حوادثی که فعلاً در کردستان رخ می‌دهد معلول یک توطئه بین‌المللی است که ریشه‌های گسترده‌ای دارد و اگر در کردستان به نتیجه برسد در چهار گوشه ایران زمزمه تجزیه‌طلبی را بلند خواهند کرد.»(۱۷)

در فروردین ماه سال بعد [۱۳۵۸] نیز گروهی از عرب‌زبان خوزستان در ورزشگاه اهواز اجتماع کردند و خواستار خودمختاری شدند. محکومیت هر نوع اندیشه تجزیه‌طلبی، به رسمیت شناختن زبان عربی به عنوان زبان ملی خلق مسلمان عرب ایران و تدریس آن به عنوان زبان اول در تمام مراحل آموزشی همراه با زبان فارسی، ایجاد مدارس و آموزشگاه‌ها در روستاها، تشکیل مجلس عربی برای تصویب قوانین محلی و نظارت بر قوانین و دایر کردن دادگاه‌های عربی ایرانی، مشارکت در مجلس مؤسسان نسبت به جمعیت خلق عرب ایران، اعطای حق اولویت برای تصدی پست‌های عالی در بخش‌های دولتی، خصوصی و شرکت‌ها، انتخاب نمایندگان عرب در مجلس شورای ملی، اعتراف به ملیت خلق عرب مسلمان ایران از طریق جمهوری اسلامی، شرکت در ارتش ملی و نیروی هوایی و امکان نیل به درجات عالی افسری، نامگذاری شهرها و روستاها از تمام منطقه به نام‌های تاریخی آن، وضع این مواد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در نهایت اعطای خودمختاری به خلق عرب همانند سایر خلق‌های ایران از جمله خواست‌های تجمع‌کنندگان بود.(۱۸)

به‌سادگی می‌شد دریلفت که این فتنه سر دراز دارد و امروز در کردستان و خوزستان و فردا در سیستان و بلوچستان و ترکمن صحرا علم خودمختاری برافراشته خواهد شد.

تأسیس بنیاد مستضعفان

امام خمینی در نهم اسفندماه همین سال طی حکمی فرمان تأسیس بنیاد مستضعفان را صادر کردند.(۱۹)در پی حکم امام خمینی مبنی بر مصادره اموال منقول و غیرمنقول خاندان پهلوی و کارگردانان اصلی رژیم سابق و صرف آن در امور رفاهی مستضعفان و محرومان، شورای انقلاب اقدام به ایجاد مؤسسه‌ای به نام بنیاد مستضعفان کرد. وظیفه این بنیاد شناسایی و ضبط این اموال اعم از املاک و سپرده‌های بانکی و پول نقد و غیره و ایجاد واحد‌های مسکونی برای محرومان بود.(۲۰)

حکم تشکیل کمیته امداد

امام خمینی در ۱۴ اسفند ۵۷ فرمان تشکیل کمیته امداد را صادر و طی حکمی خطاب به مهدی کروبی تأکید کردند:

«به جنابعالی مأموریت داده می‎شود به اتفاق آقایان حاج حبیب‎اللّه‎ عسگراولادی و حاج حبیب‎اللّه‎ شفیق در تشکیل کمیته‎های امداد در تهران و شهرستان‌ها اقدام لازم را نموده و حسابی تحت همین عنوان امداد باز کرده و وجوهی را که تعیین شده، در حساب مزبور واریز نموده و با حُسن تدبیر، کمیته‎های مزبور را سرپرستی کنید.»(۲۱)

 

شاه آواره!

شاه مخلوع که از روز ۲۶ دی ماه سال ۵۷ کشور را ترک کرده بود، اینک پس از سقوط کامل رژیم سلطنتی در هیچ جایی احساس امنیت و آزادی نمی‌کرد. وی پس از شنیدن خبر اعدام هشت ژنرال که از دوستان نزدیک و قدیمی او بودند در حالت بهت و گیجی به سر می‌برد.

مقام‌های دولت مغرب که قبلاً گفته بودند شاه می‌تواند تا هر وقت که بخواهد با همراهانش در قصر دارالسلام بماند، اما در عین حال رژیم جدید ایران را به رسمیت شناختند و به‌طور خصوصی گفتند که از رفتن شاه به یک کشور دیگر بسیار شادمان خواهند شد.(۲۲)

انگلیس نیز از طریق مجاری غیررسمی به شاه سابق ایران اطلاع داد که باید برنامه‌اش را برای اقامت دائم در انگلیس کنار بگذارد. دیلی تلگراف نوشت: «لندن باید این حقیقت را بپذیرد که شاه دیگر به ایران بازنخواهد گشت و انگلیس تا آنجا که ممکن است باید به روابط بازرگانی خود با رژیم جدید ایران ادامه دهد».(۲۳)

روزنامه اسرائیلی معاریو نیز فاش کرد که شاه ایران از اسرائیل تقاضای کمک کرده بود، اما موشه‌دایان وزیرخارجه رژیم صهیونیستی این تقاضا را رد کرده بود.

یک منبع موثق در وزارت خارجه اسرائیل در این زمینه گفته بود: «

موشه‌دایان از شش هفته پیش از کناره‌گیری اجباری شاه دریافته بود که پاسخ دادن به چنین تقاضایی بیهوده است و شاه روزهای آخرش را می‌گذراند».(۲۴)

در این میان این تنها مصر بود که خواهان حضور شاه در آن کشور بود. گویا سادات نیز به دنبال سرنوشت شاه بود!

 

ضربه‌ای که آمریکا از انقلاب ایران متحمل شد

پیروزی انقلاب بزرگ‌ترین ضربه را به منافع آمریکا در منطقه وارد کرد. رسانه‌های داخلی و خارجی در اسفندماه ۵۷ اخبار و تحلیل‌هایی را منتشر کردند که نشان از ضربه‌ای داشت که آمریکا و غرب از انقلاب ایران متحمل شده‌ بودند.

به عنوان نمونه روزنامه‌ هاآرتص چاپ بیت‌المقدس از قول یک منبع دولتی نوشت:

«قطع روابط اسرائیل با ایران یکی از شدیدترین ضربه‌هایی است که اسرائیل در سال‌های اخیر تحمل کرده است.»(۲۵)

جیمی کارتر رئیس‌جمهور امریکا  نیز اعلام کرد:

«از دست ما برای جلوگیری از سقوط شاه کاری ساخته نبود، چون نمی‌توانستیم در مقابل نیروهای پیچیده اجتماعی، سیاسی و مذهبی‌ای که منجر به سقوط شاه شدند، مقاومت کنیم».(۲۶)

یکی از بانک‌های مهم آمریکایی نیز پیش‌بینی کرد:

«ناآرامی‌های ایران احتمالاً در سال جاری میلادی به قیمت ۲ تا ۳ میلیارد دلار (۲۱ میلیارد تومان) جهت پرداخت بهای بیشتر نفت و از دست دادن صادرات برای آمریکا تمام خواهد شد».(۲۷)

جرالد فورد رئیس‌جمهور پیشین آمریکا نیز گفت:

«وجود ناهماهنگی در سیاست دولت کارتر نقش عمده‌ای در سقوط شاه سابق ایران داشت».

جرالد فورد البته به این مسئله نیز اعتراف کرد که هماهنگی در دولت کارتر نیز نمی‌توانست شاه را از سقوط نجات دهد، ولی این ناهماهنگی سقوط رژیم سابق ایران را سرعت بخشید.(۲۸)

ویلیام کلبی رئیس پیشین سیا نیز بی‌نظمی این سازمان را عامل سقوط شاه دانست. وی گفت:

«سیا نتوانست سقوط شاه را پیش‌بینی کند و در نتیجه این بی‌نظمی به سقوط رژیم سابق منجر شد».(۲۹)

نیویورک تایمز نیز در یکی از شماره‌های خود نوشت:

«فقدان ایران به عنوان یک منبع اطلاعاتی در باره آزمایش موشک‌های شوروی به آمریکا در مورد هماهنگ شدن به قرارداد سالت ۲ لطمه خواهد زد».(۳۰)

جرج بال معاون پیشین وزارت خارجه آمریکا نیز گفت:

«غرب و متحدانش بایستی برای جلوگیری از وقوع اتفاقاتی نظیر آنچه که در ایران رخ داد، قاطعانه وارد عمل شوند».(۳۱)

مؤسسه پیش‌بینی‌های اقتصادی چیس اکونومتریک شعبه چیس مانهاتان بانک نیز  پیش‌بینی کرد که پیامدهای حوادث ایران برای موازنه بازرگانی آمریکا به قیمت ۵ میلیارد دلار تمام شده و از نرخ رشد اقتصادی در بسیاری از کشورها خواهد کاست.(۳۲)

 

صلح مصر و اسرائیل و پیام امام

در فروردین‌ماه ۵۸ به‌رغم مخالفت و انتقاد شدید اعراب و بسیاری از کشورهای اسلامی، احزاب و مطبوعات انور سادات و مناخیم ‌بگین با حضور کارتر در کاخ سفید واشنگتن پیمان صلحی را امضا کردند و به این ترتیب مصر از مبارزه ۳۰ ساله اعراب خارج شد.

کارتر که معمار نزدیکی مصر با اسرائیل است برای شرکت در این مراسم ده‌ها تن از رجال و شخصیت‌های آمریکایی را به کاخ سفید دعوت کرده بود.(۳۳)

به دنبال صلح انورسادات، رئیس‌جمهور وقت مصر با رژیم صهیونیستی در ۵ فروردین ماه سال ۵۸ ، امام خمینی در پیامی سران مصر را خائن نامیدند. در اطلاعیه رهبر انقلاب آمده بود:

«سادات با قبول این صلح، وابستگى خود را به دولت استعمارگر امریکا آشکارتر کرد. از دوست شاه سابق ایران بیش از این نمى‏توان انتظار داشت. ایران خود را  با برادران مسلمان کشورهاى عربى همگام دانسته و خود را در تصمیم‏گیری‌هاى آنان شریک مى‏داند. ایران صلح سادات و اسرائیل را خیانت به اسلام و مسلمین و برادران عرب مى‏داند».(۳۴)

 

اعدام هویدا

در ۱۸ فروردین ۵۸ امیرعباس هویدا نخست‌وزیر شاه در طول سال‌های ۵۳-۱۳۴۶ اعدام شد. امیرعباس هویدا به دلیل ارتکاب جرایمی چون افساد فی‌الارض، خیانت به ملت، شرکت مستقیم در فعالیت‌های جاسوسی به نفع غرب و صهیونیسم، قیام علیه امنیت و استقلال کشور با تشکیل کابینه‌های دست‌نشانده آمریکا و انگلیس، پرداخت درآمدهای ملی حاصله از نفت به شاه، فرح و ممالک وابسته به غرب و شرکت مستقیم در قاچاق هروئین در فرانسه ۱۸ فروردین ۵۸ اعدام شد.

هویدا در جلسه محاکمه خود در پاسخ به رئیس دادگاه با بیان این که من به وجود آورنده سیستم نبودم گفت: «اگر من این کارها را نمی‌کردم، دیگری انجام می‌داد.» نماینده دادستان در پاسخ به این بخش از اظهارات هویدا گفت: «پاسخ شما شبیه این است که بگوییم شمر گناهی نداشت، چون اگر او امام حسین را شهید نمی‌کرد کس دیگری این کار را می‌کرد!».

 

فتنه‌ای که امام آن را مهار کرد

دستگیری و آزادی فرزندان آیت‌الله طالقانی از دیگر حوادث مهم فروردین ۵۸ بود. ابوالحسن و مجتبی دو نفر از فرزندان آیت‌الله طالقانی در نیمه شب ۲۳ فروردین ۵۸ پس از خروج از سفارت فلسطین، بازداشت و بعد از یک روز آزاد شدند.

با دستگیری فرزندان آیت‌الله طالقانی گروه‌های چپ که در جریان رفراندوم نتوانسته بودند با سنگ‌اندازی جلوی روند انتخابات، تحریم آن و تحریک مردم به هدف برسند، با آیت‌الله طالقانی و خانواده ایشان اظهار همدردی کردند و مردم را به تظاهرات و اعتراض فراخواندند.

چریک‌های فدایی خلق که در جریان حوادث گنبد از متهمان ردیف اول بودند، با سوء‌استفاده از فرصت به وجود آمده و در بیانیه‌ای که به مناسبت دستگیری فرزندان آیت‌الله طالقانی صادر کردند، سپاه پاسداران را متهم کردند که در گنبد آتش جنگ را برافروخته است.(۳۵)

چند روز بعد از این ماجرا که به مدد تعدادی از احزاب ضد انقلاب می‌رفت تا به فتنه‌ای بزرگ تبدیل شود، امام خمینی با اشاره به این حوادث فرمودند:

«این مردمی که در مسئلۀ آقای طالقانی که مورد احترام همۀ ماست، این مردمی که جلو افتادند و این تظاهرات‌ها را کردند، اینها برای خاطر آقای طالقانی این کار را کردند؟! یعنی اینها علاقه دارند به آقای طالقانی؟! آن کسی که خدا را قبول ندارد با آقای طالقانی که خدا را قبول دارد و شخصی روحانی و متعبد به اسلام است، برای او این کارها را کردند؟! یا برای اینکه نگذارند محیط سالم باشد؟»

امام خمینی در ادامه سخنرانی بسیار مهم خود با اشاره به این نکته که در زمان شاه، رژیم پیش از ماه‌های رمضان و محرم با جریان‌سازی‌ها اذهان عمومی را از جنایات رژیم به یک سری مسائل جزئی و بی‌اهمیت سوق می‌داد، به موضوع شریعتی و کتاب شهید جاوید اشاره کردند و فرمودند:

«یک کسی را می‎گیرند، مثلاً احمد ما را می‎گیرند ـ ولو این که اگر احمد را بگیرند و بکُشند هم من حرفی نمی‎زنم، اما می‎خواهند اینها [غائله] درست بکنند.»(۳۶)

و این گونه بود که به مدد رهبری امام، فتنه ضدانقلاب در ایجاد تقابل میان آیت‌الله طالقانی و امام و انقلاب شکست خورد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفه امام، جلد ۶،  صفحه ۱۵۱٫

۲ـ اطلاعات، ۱۵ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۷٫

۳ـ اطلاعات، ۵ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۷٫

۴ـ صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۲۴۸٫

۵ـ اطلاعات، ۲ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۱ و ۲٫

۶ـ اطلاعات، ۱۵ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۸٫

۷ـ کیهان، ۱۸ بهمن ۱۳۹۰، صفحه ۸٫

۸ـ روزنامه اطلاعات، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۴٫

۹ـ روزنامه اطلاعات، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۷٫

۱۰ـ کیهان، ۲۷ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۸٫

۱۱ـ کیهان، ۶ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۲٫

۱۲ـ همان، صفحه ۸٫

۱۳ـ اطلاعات، ۹ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۷٫

۱۴ـ صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۲۶۹٫

۱۵ـ صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۳۵۰٫

۱۶ـ صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۳۵۶٫

۱۷ـ اطلاعات، ۲ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۱٫

۱۸ـ اطلاعات، ۶ فروردین ۱۳۵۷، صفحه ۵٫

۱۹ـ صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۲۶۷٫

۲۰ـ کیهان، ۲۲ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۳٫

۲۱ـ صحیفه امام، جلد ۶، صفحه ۳۶۷٫

۲۲ـ اطلاعات، ۵ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۸٫

۲۳ـ کیهان، ۳ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۸٫

۲۴ـ همان.

۲۵ـ کیهان، ۵ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۸٫

۲۶ـ اطلاعات، ۹ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۲٫

۲۷ـ کیهان، ۹ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۲٫

۲۸ـ اطلاعات، ۱۰ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۸٫

۲۹ـ اطلاعات، ۱۰ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۸٫

۳۰ـ اطلاعات، ۱۶ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۸٫

۳۱ـ کیهان، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۸٫

۳۲ـ اطلاعات،۲۲ اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۸٫

۳۳ـ اطلاعات، ۶ فروردین ۱۳۵۸، صفحه ۸ و اطلاعات، ۷ فروردین ۱۳۵۸، صفحه ۸٫

۳۴ـ صحیفه امام،  ج‏۶، صفحه ۴۱۰٫

۳۵ـ اطلاعات، ۲۵ فروردین ۱۳۵۸، صفحه ۲٫

۳۶ـ صحیفه امام، جلد ۷، صفحه ۳۵٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

 

در اسفندماه سال ۵۷ از مردم دعوت کردند تا در انتخابات به جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد رأی دهند. این رفراندوم در روزهای دهم و یازدهم فروردین سال ۵۸ برگزار شد و بیش از ۹۸ درصد مردم ایران به جمهوری اسلامی رأی دادند.

 

 

۲٫

جبهه دموکراتیک ملی، چریک‌های فدایی خلق و چند جمعیت دیگر، اولین انتخابات جمهوری اسلامی را تحریم کردند. جبهه دموکراتیک ملی طی بیانیه‌ای نحوه برگزاری رفراندومی را که از سوی دولت در باره تعیین نوع رژیم آینده کشور اعلام شد، غیردموکراتیک خواند و اعلام داشت اگر رفراندوم به همین شیوه برگزار شود، نیروهای مترقی، از جمله ما در انتخابات شرکت نخواهیم کرد.

 

 

29نوامبر/16

آیا کشتار۶ میلیون یهودی صحت دارد؟!

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

سئوال: آیا ادعای صهیونیستها مبنی بر کشتار ۰۰۰/۰۰۰/۶ یهودی در جنگ جهانی دوم صحت دارد؟

مقامات اشغالگر آمریکایی بعد از جنگ بررسی‌هایی را در آلمان شروع کردند تا ببینند رقم حقیقی کسانی که در اردوگاه‌ها جان باخته بودند دقیقاً چند نفر است. مطابق گزارشی که اینها در سال ۱۹۵۱ چاپ کردند، کل رقم کسانی که در اردوگاه‌ها طی تمام این مدت از دست رفته بودند حدود ۲/۱ میلیون نفر بود که شامل کولی‌ها، اوکراینی‌ها، یهودیان و همه ملیت‌های دیگر، یعنی همه کسانی می‌شد که در اردوگاه‌ها به مرگطبیعیمرده بودند.

بنابراین در بالاترین سطح ممکن، تعداد یهودیان جان‌باخته را نمی‌توان بیش از ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار نفر دانست. اما در مقایسه با این، ملل مسیحی تلفات بمراتب بیشتری را متحمل شدند. تعداد قربانیان جنگ ملتکوچکمجارستانکهکلجمعیتآنشایدازتعدادیهودیانامروزبیشترباشد ـ چه آنهایی که در بمباران‌های هوایی مردند و چه کسانی که در اردوگاه‌های مرگ سیبری از گرسنگی جان باختند و یا یخ زدند ـ حداقل به رقم یک میلیون نفر می‌رسید.  سه میلیون و ششصد هزار نفر از سربازان آلمانی در عملیات جنگی‌ای که توسط یهود بر رایش تحمیل شد، جان باختند. یک میلیون و دویست هزار نفر دیگر از کسانی که منشأ آلمانی داشتند، در پایان جنگ قتل‌عام شدند. یک میلیون و چهارصد هزار نفر از آلمانی‌ها هم در زندان‌ها، اردوگاه‌های اسرای جنگی و اردوگاه‌های توقیف و نگهداری متفقین و روسیه شوروی جان باختند و یا به قتل رسیدند.(۱)

در مورد تعداد رقم شش میلیون یهودی، تجدیدنظرطلبان تاریخی معتقدند که این رقم را صهیونیست‌ها اختراع کرده‌اند و اگر چه جنگ جهانی دوم تبعات بسیاری برای مردم همه کشورهای درگیر جنگ از جمله یهودیان داشت، اما به هیچ روی قتل‌عام یهودیان در چنین مقیاس وسیعی و با امکانات سال‌های ۴۷ ـ ۱۹۴۳ امکان‌پذیر نیست. آنها در باره شمار کشته‌شدگان یهودی که از سوی صهیونیست‌ها ارائه شده است، معتقدند از یک سو رقم «شش میلیون» برای قربانیان یهودی در طول جنگ جهانی دوم، عددی از پیش تدارک دیده شده یا به عبارتی «عددی نمادین» است و از سوی دیگر آمار و ارقام ارائه ‌شده تنها براساس شهادت شفاهی (و تنها در یک مورد شهادت کتبی از متهمان دادرسی‌های نورنبرگ ‍‍[به نام «ویلهم هوتل»(۲)] که سپس به عنوان شاهد در جایگاه شهود دعوت شدند، تهیه شده است.(۳)

روژه گارودی، اندیشمند مسلمان فرانسوی نیز که رقم شش میلیون یهودی را تا سال ۱۹۷۱ واقعی می‌پنداشت، در این‌ باره چنین می‌گوید: در اینجا می‌خواهم بازگو کنم که چگونه به غیرواقعی بودن رقم شش میلیون قربانی پی بردم، چون من هم تا سال ۱۹۷۱ آن را واقعی می‌دانستم. آقای «ناحوم گلدمن»(۴)، رئیس کنگره جهانی یهود، یکی از دوستان من است و حتی در خانه‌اش در بیت‌المقدس میهمان او بوده‌ام. یک روز در پاریس برایم تعریف ‌کرد که چگونه به خاطر قربانیان یهود توانسته است غرامت سنگینی از رئیس جمهور آدنور(۵) بگیرد. آقای ناحوم گلدمن گفت: «من رقم رسمی شش میلیون را تعیین کردم».(۶)

مارک وبر مورخ و رئیس موسسه بازنگری تاریخی نیز می‌گوید: «برای اثبات ادعای بی‌وقفه و مکرر کشتار شش میلیون یهودی، هیچ مدرک دقیقی وجود ندارد، با این حال واضح است که رقم میلیون‌ها یهودی از جمله زندانیان آشویتس و سایر به اصطلاح اردوگاه‌های مرگ طی جنگ جهانی دوم بتنهایی می‌تواند به بروز تردیدهایی در خصوص داستان کشتار منجر شود. براساس برآورد دقیق باسلرناخریشتن(۷)، یکی از روزنامه‌های مهم کشور بی‌طرف سوئیس در ژوئن ۱۹۴۶، این امکان وجود ندارد که طی جنگ جهانی دوم و تحت حکومت آلمان بیش از ۵/۱ میلیون یهودی اروپایی جان خود را از دست داده باشند.»(۸)

دیوید ایرونیگ، مورخ تجدیدنظرطلب انگلیسی نیز در کتاب خویش به نام «نورنبرگ آخرین نبرد» در خصوص آمار قربانیان هولوکاست به نکات جالبی اشاره می‌کند. وی در این کتاب می‌نویسد: «برخی از سران صهیونیست از اوایل ژوئن ۱۹۴۵ توانستند به‌‌رغم آشفتگی‌های آن زمان که عمداً هرگونه آمارگیری را غیرممکن می‌ساخت، شمار دقیق قربانیان ـ یعنی رقم شش میلیون نفر ـ را اعلام می‌کنند.»(۹)

نکته قابل توجه دیگری که دروغ بودن ماجرای هولوکاست را اثبات می‌کند، آمار جمعیت یهودیان قبل و بعد از جنگ جهانی است. سالنامه‌های آمریکا قبل از جنگ، در سال ۱۹۳۹ آمار یهودی‌ها را اعلام کرده است. همین سالنامه‌ها که توسط سالنامه‌های آمریکا قبل و بعد از جنگ اعلام شده، تغییر پیدا نکرده است.(۱۰)

آمار دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه در کل اروپا در زمان جنگ سه میلیون و یکصد و بیست هزار یهودی ساکن بودند. نکته اینجاست که این شش میلیون از کجا آمدند و چگونه دو برابر ‍[جمعیت] یهودیان ساکن در اروپا در جنگ کشته می‌شوند؟ نکته جالب توجه دیگر هم این که از ۶۰۰ هزار یهودی که در آلمان ساکن بودند، ۴۰۰ هزار نفر به دستور هیتلر از آلمان اخراج شدند و این مسئله قبل از جنگ اتفاق افتاد، یعنی در آلمان، تنها ۲۰۰ هزار یهودی ساکن بودند. نکته‌ مهم این است که آمار یهودی‌ها در قبل و بعد از جنگ تغییر پیدا نکرده است.»(۱۱)

با توجه به واقعیت‌های تاریخی که در مورد آنها شرح داده شد، دلایل متعددی در باره دروغ بودن ماجرای هولوکاست قابل ارائه است که برخی از آنها عبارتند از:

۱ـ اگر فرض کنیم که سوزاندن یهودیان اتفاق افتاده باشد، باید گفت این تنها اتفاقی نیست که طی آن تعداد زیادی انسان با هم می‌میرند و این حوادث حتی در قرن بیستم هم بسیار اتفاق افتاده است.

۲ـ هیچ کوره آدم‌سوزی یا اتاق گازی وجود نداشته است و دلیل آن هم این است که آیا امکان دارد از سوزاندن شش میلیون انسان که در طول دو یا سه سال انجام شده، هیچ مدرک تاریخی یا جغرافیایی، هیچ عکس یا نقشه‌ای یا هیچ نشانه‌ای در محل مورد ادعا به جا نمانده باشد؟

این امر بقدری واضح است که حتی در بعضی از موارد مرخان صهیونیست هم مجبور به اقرار آن شده‌اند. از جمله در دهه ۱۹۸۰ یکی از یهودیان به نام پرفسور آرنو مایر(۱۲) اقرار کرد: «منابع موجود برای تحقیق در مورد اتاق‌های گاز، کم و غیرقابل اعتمادند».

این اقرار روشن می‌کند که اگر مدارکی وجود داشت، او مجبور به بیان این موضوع نمی‌شد.

علاوه بر اینها اظهارات تمام کسانی که در نزدیکی آن اردوگاه‌ها (که ادعا می‌شود هولوکاست در آنها صورت گرفته) زندگی می‌کرداند و حتی نجات‌یافتگان همان اردوگاه‌ها، صحت هولوکاست را رد کرده‌اند، اما این مدارک نادیده گرفته می‌شوند.

اسناد باقیمانده از جنگ جهانی دوم، نه تنها هولوکاست را تأیید نمی‌کنند، بلکه بروشنی آن را رد می‌کنند! از جمله عکس‌های هوایی‌ای که از آن دوران باقی‌ مانده‌اند، مدارک خوبی برای فقدان کوره‌های آدم‌سوزی هستند.

۳ـ اطلاعات آماری نشان می‌دهند که رقم شش میلیون، حدود ۵۰۰ برابر یهودیان کشته شده در آن زمان است!

۴ـ جنگ جهانی دوم یک جنگ خانمانسوز برای تمام بشریت و نه تنها برای یهودیان بود که شاید ۲% جمعیت آن را تشکیل می‌دادند.

۵ـ هیچ سندی مبتنی بر این امر که هیتلر قصد نسل‌کشی یهودیان را داشته است، وجود ندارد.

یکی از مورخین صهیونیست، یعنی پروفسور مایر در سال ۱۹۸۸ اظهار داشت که بیشتر یهودیان در بین سال‌های ۱۹۴۲و۱۹۴۵ (همان سال‌هایی که صهیونیست‌ها مدعی هولوکاست هستند) بر اثر امراض طبیعی مرده‌اند تا بلاهای غیر طبیعی!

ایروینگ پس از یک کار شش ساله روی اسناد سری شوروی سابق، اولین بیوگرافی کاملاً مستند هیتلر را با نام جنگ هیتلرمنتشر کرد که جنجال فراوانی را به پا کرد و او را به دادگاه کشاند. ایروینگ در کتاب جنگ هیتلر مدعی است که اصولاً در دوران جنگ هیچ نوع کشتار یهودیان (هولوکاست) در کار نبوده است. ایروینگ نشان داد که مهم‌ترین اسناد جنگ دوم جهانی، همه بطور مرموزی مفقود شده‌اند. بسیاری از یادداشت‌های روزانه سران آلمان و ایتالیا که تا مدتی پیش در آرشیوهای شوروی سابق و آلمان و سایر کشورهای اروپایی موجود بود، به سرقت رفته، پنهان یا معدوم شده‌اند. او همچنین به یادداشت‌های روزانه موسولینی اشاره می‌کند که زمانی موجود بود و اکنون وجود ندارد.(۱۳)

 

پی نوشت ها:

۱ـ لوئیس مارشالکو، فاتحین جهانی (جنایتکاران حقیقی جنگ) ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی (تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، ۱۳۷۷) صص۱۸۲-۱۸۳٫

۲- Hoettl

۳ـ نشریه رویداد و گزارش صهیونیسم (تجدیدنظرطلب)، شماره ۶-۵۰، ص ۲۰٫

۴- Nahum Goldman

۵ـ سیاستمدار آلمانی و بانی حزب مسیحی دموکرات آلمان. وی بین سال‌های ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۳ صدر اعظم آلمان بود.

۶ـ روژه گارودی، محاکمه آزادی (در مهد آزادی)، (تهران: مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، ۱۳۷۷) صص۵۷- ۵۶٫

۷ – BaselerNacherichten

۸ـ مارک وبر، اعتبار از دست رفته هولوکاست، مؤسسه بازنگری تاریخی htt://www.ihr.com

۹- David Ivring, Nuremberg, The las Battle, focal point, London 1996. P,p61

۱۰ـ محمدتقی تقی‌پور، گفت‌وگو با روزنامه کیهان، «هولوکاست دروغ مقدس غرب»، ۶ دی ۱۳۸۴، شماره ۱۸۴۱۶، ص۱۲٫

۱۱ـ محمدتقی تقی‌پور، گفت‌وگو با روزنامه کیهان، «هولوکاست دروغ مقدس غرب»، ۶ دی ۱۳۸۴، شماره ۱۸۴۱۶، ص۱۲٫

۱۲- Arno mayer

۱۳ـ عبدالله شهبازی، «مکتب تاریخی واقعی و افسانه هولوکاست.» http://www.Shahbazi.org

 

 

29نوامبر/16

بیداری اسلامی و تکرار تجربیات تاریخی

حسین رویوران

با آغاز موج بیداری اسلامی، همه ملت‌های منطقه امیدوار شدند تا معادله حاکم بر منطقه به‌نفع مردم تغییر یابد. این امیدواری  به تحولات گسترده ساختاری و باورهای فکری و سیاسی که بیداری اسلامی پدید آورد، برمی‌گردد.

جنبش بیداری اسلامی به‌دلیل اصل اسلامی تبرّی حاکم بر آن اتحاد و ائتلاف‌های گذشته را پشت سر گذاشت و با رژیم‌های استبدادی و خودکامه در داخل و حامیان مستکبر آنها در خارج به ستیز برخاست و همزمان به‌علت اصل اسلامی تولی حاکم بر آن درصدد جایگزین‌کردن شرایط متفاوت مبنی‌بر گسترش ارتباطات با دیگر کشورهای اسلامی بر پایه استقلال و عدم وابستگی و تکامل در ابعاد سیاسی و اقتصادی در عرصه‌های بین‌المللی بود.

این نگاه جنبش‌های بیداری اسلامی قطعاً ساختار موجود در منطقه را که برپایه وابستگی کامل به غرب استوار بود به‌طور جدی تهدید می‌کرد و به همین دلیل قدرت‌های استکباری جهان که منافع آنها در خاورمیانه تهدید شده بود، درصدد خنثی‌سازی موج بیداری اسلامی و کارشکنی در تحولات مدنظر آن برآمدند. در این طرح استکباری دو موضوع مدنظر قرار گرفت؛ نخست از‌بین‌بردن امید اجتماعی شکل‌یافته در فرایند بیداری از طریق گسترش ناامنی اجتماعی، اقتصادی و روانی و ایجاد ناکارآمدی کامل در عملکرد ساختارهای جدید است و دوم جلوگیری از شکل‌گیری اتحاد و ائتلاف اسلامی برضد غرب از طریق خلق تضادهای مذهبی در جوامع اسلامی و منحرف‌کردن دسته‌بندی‌ها از برون به درون جهان اسلام است.

آنچه امروز در مصر، تونس، یمن و حتی لیبی شاهد آن هستیم به‌صورت قاطع و آشکار این واقعیت را نشان می‌دهد. تشدید دو‌دستگی در پایگاه قیام در مصر و صف‌بندی متقابل میان دولت منتخب مردم به ریاست آقای «محمد مُرسی» از یک‌سو و جبهه نجات ملی از سوی دیگر و افزایش تنش میان آنها تا مرز درگیری که گاه به کشته و زخمی‌شدن افراد و آتش‌زدن مؤسسات دولتی انجامیده است، نتیجه طبیعی این برنامه‌ریزی است. اختلاف نظر شاید در هر انقلاب یک امر طبیعی می‌نماید، اما افزایش میزان تضاد تا مرز کشته و زخمی‌شدن مردم قابل توجیه نیست و باید عوامل پشت پرده سرمایه‌گذار و هیزم‌بیار معرکه را مسئول این شرایط دانست؛ زیرا هر دو جریان انقلاب مدعی‌اند همچنان از سیاست‌های ضداستکباری و ضداسرائیلی تبعیت می‌کنند و هدف هر دو تحقق استقلال کامل مصر‌ از طریق نفی هرگونه استبداد و وابستگی است.

در تونس نیز تضاد در پایگاه انقلاب در حال گسترش است و ترور برخی از رهبران سیاسی غیرمذهبی که معلوم نیست از طرف چه کسی صورت گرفته است و نیز سرکوب تظاهرات مردمی که به کشته و زخمی‌شدن تعدادی از مردم انجامیده است، می‌رود تا دوگانگی را در جبهه انقلاب حاکم کند. در لیبی نیز هرگونه اختلاف میان جریان انقلابی به‌طور مسلحانه و درگیر‌کردن قبایل مختلف حل‌و‌فصل می‌شود و این رفتارها تاکنون آسیب‌های جدی به پایگاه‌های قیام وارد کرده است.

این تضادها در هر سه کشور مصر، تونس و لیبی عملاً دولت‌های منتخب را با بحران‌های امنیتی و اجتماعی و اقتصادی روبه‌رو کرده است؛ به‌گونه‌ای که برخی تحلیل‌گران اعلام می‌کنند که این فرایند ناکارآمدی، ممکن است به بازگشت نظامیان به قدرت کمک بکند و نیروهای استبدادی قدیم را با لباس مبدل و به‌عنوان ناجیان مردم به صحنه قدرت برگرداند. در جمع‌بندی می‌توان گفت که غرب و عوامل وابسته منطقه‌ای آن تا‌به‌حال از دو وسیله نفاق داخلی و اختلاف مذهبی در سطح امت برای خنثی‌سازی موج بیداری اسلامی استفاده می‌کند و این واقعیت ایجاب می‌کند تا نیروهای انقلاب با بهره‌برداری از همه ظرفیت‌ها و تجربیات از این آزمون به سلامت عبور کنند؛ همان‌طور که قبلاً و در برخی مقاطع از استبداد و وابستگی نیز عبور کردند.

جنبش بیداری اسلامی دنبال تغییرات گسترده در ساختارهای حاکم و ساختارهای اجتماعی است و این همان هدفی است که اسلام در گذشته در پی آن بود. با ورود اسلام به شبه‌جزیره عرب، پیامبر اکرم (ص) سعی می‌کرد ساختارها و سنت‌های اجتماعی اشتباه را تغییر دهد و ساختارهای انسانی و الهی را جایگزین آن کند. به‌جای همبستگی قبیله‌ای مبتنی‌بر خون، همبستگی مبتنی‌بر وفاداری به تفکر انسانی و اسلامی را مطرح کرد. سنت‌های اشتباه زنده‌به‌گور‌کردن دختران را رد کرد و احترام به دختران و زنان را جایگزین این سنت نادرست کرد. حقوق فردی و اجتماعی را محترم شمرد و تعدی و تجاوز به آنها را مردود اعلام کرد. بردگی انسان را یک تجاوز بزرگ به حریم انسانیت دانست و در یک برنامه‌ریزی عاقلانه و گام‌به‌گام آن را سریعاً از بین برد و روابط انسانی مبتنی بر برادری دینی یا اشتراک در خلقت را جایگزین کرد.

به‌هر‌حال، در صدر اسلام یکی از بزرگ‌ترین انقلاب‌های جهان اتفاق افتاد که تحولات و تغییرات گسترده اجتماعی را موجب شد و جامعه بدوی در حال رقابت و ضعیف را تا حدی به جامعه ارزشی تغییر داد که همه جهان را فتح کرد و تا قرن‌ها به‌واسطه همان ارزش‌ها بر جهان حاکم شد. جریان شیطانی ضدانقلاب در برابر دعوت اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) با مطرح‌کردن مسئله عرب و موالی (غیرعرب) موفق شد تا حدودی این انقلاب را از بخشی از ارزش‌های الهی خود دور کند و اکنون نیز همان ذهن شیطانی می‌کوشد با مطرح‌کردن بحث شیعه و سنی و اختلافات مذهبی موج بیداری اسلامی را خنثی کند و از تشکل مجدد جهان اسلام و متحد‌شدن آن جلوگیری کند؛ موجی که می‌کوشد تحولات جدی در ساختارهای اجتماعی و سیاسی ایجاد کند و ارزش‌های اسلامی را بر جامعه انسانی حاکم کند.

امروز جوامع اسلامی در کشورهای بیداری اسلامی مکلف هستند که نگذارند تفکرهای شیطانی یک‌بار دیگر جریان اصیل بیداری اسلامی را منحرف کنند، همان‌طور که امویان جنبش اسلامی را با ارزش‌های دستکاری‌شده منحرف کردند. امروزه تاریخ تکرار می‌شود و همه مردم منطقه مکلف هستند از ظرفیت همه تجربیات تاریخی و اسلامی استفاده کنند تا بار دیگر قربانی انحراف و منحرفان و مستکبران نشوند.

ایران اسلامی در این فرایند مسئولیت دارد تا با بصیرت تاریخی مکتب امامت، روشنگر جوامع منطقه باشد تا جوامع اسلامی یک‌‌بار دیگر اسیر یزید و یزدیان نشوند و به منحرفان اجازه ندهند تا ضدارزش‌های خود را به‌عنوان ارزش‌های اصیل اسلامی جا نزنند.

 

 

سوتیتر:

امروز جوامع اسلامی در کشورهای بیداری اسلامی مکلف هستند که نگذارند تفکرهای شیطانی یک‌بار دیگر جریان اصیل بیداری اسلامی را منحرف کنند

29نوامبر/16

سعادت و نحوست ایام از منظر قرآن

 

سید جواد تربتی

آیا قرآن و روایات سعد و نحس بعضی از ایام را  می‌پذیرد؟ چرا؟(۱)

در آیات وجود سعد و نحس ایام تأئید و در روایات نیز مفصلاً به آن اشاره شده است. علت نیز چند امر می‌تواند باشد:

 

خلاصه پاسخ

  1. توجه به حوادث و رویدادهای تلخ و شیرین گذشته و درس عبرت گرفتن از آنها
  2. توجه و توسل به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک الهی برای دفع شرور ایام
  3. توجه دادن به این نکته که غالباً حوادث، جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان‌ها هستند و ایام تأثیر مستقلی ندارند و با توجه بیشتر و استغفار و کارهای نیک، ایام نحس را می‌توان به روزهای مبارک وسعد تبدیل کرد.

سعد به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی است برای رسیدن به خیر (دنیوی و اخروی).(۲) در مقابل آن شقاوت و یا نحس قرار دارد. نحس در لغت به معنای «سرخ شدن افق» است، همچون مس گداخته و در اصطلاح به هر چیز شومی نحس گفته می‌شود.(۳) (فراهم نشدن مقدمات و امور نیز نحس تلقی می‌شود).

در میان مردم معمول است که بعضی از روزها را سعد و مبارک و بعضی را شوم و نحس می‌شمارند،(۴) هر چند در تعیین آن اختلاف بسیار است. سخن اینجاست که این اعتقاد عمومی تا چه حد در اسلام و قرآن پذیرفته و یا رد شده است؟

برای روشن شدن پاسخ، جواب را در دو بخش تنظیم و نخست سعد و نحسی ایام از دیدگاه قرآن و روایات را بررسی می‌کنیم:

الف) در آیات قرآن تنها در دو مورد به «نحوست ایام» اشاره شده است. آنجا که می‌فرماید: «فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ: ما تندباد وحشتناک سردی را در یک روز شوم مستمر بر آنها فرستادیم که مردم را همچون تنه‌های نخل ریشه‌کن شده از جا برمی‌کند».

همچنین می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ(۵) :بادی سخت و سرد در روزهایی شوم بر آنها فرستادیم».

و در نقطه مقابل تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می‌شود، چنانکه در باره شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ(۶) : ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم».

به این ترتیب قرآن اشاره سربسته‌ای به این مسئله دارد و می‌توان گفت اصل سعد و نحس بودن بعضی از ایام را به صورت اجمال پذیرفته است.

دیدگاه مفسران:

  1. علامه طباطبایی: «مراد از نحس، خلاف سعد است. در نتیجه ایام نحسات، یعنی روزهای شوم و روزهایی که میمنت و شگون ندارند و احتمال هم داده است که طبق قول بعضی‌ها، مراد از نحسات گرد و غباری باشد که انسان همدیگر را نبیند.»(۷) در این صورت ربطی به نحس نخواهد داشت.

در ذیل آیه ۱۹ – ۲۰ قمر می‌فرمایند: «از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزاء زمان همه مثل هم‌اند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثره در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، اما از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم (قبلاً اشاره شد) که ظاهر این آیات و سیاق آنها، بیش از این دلالت ندارد که آن ایام خاص (هفت شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌اند، ولی دیگر نمی‌رساند که حتی همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و… ایام نحس هستند، چون اگر ایام خاصی در تمام سال‌ها نحس باشند، لازمه‌اش این است که تمام زمان‌ها نحس باشند.

همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد، به خاطر مقارنت و همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضای تقدیرات، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات و… اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام، به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، اما این که قطعه‌ای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست. اگر روایتی هم باشد، باید توجیه کرد.»(۸)

  1. تفسیر نمونه: «از نظر عقل محال نیست که اجزای زمان با یکدیگر تفاوت و بعضی ویژگی‌های ضد آن را داشته باشند، هر چند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد، قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست.»(۹)

بعد روایات را بررسی می‌کند و بهترین راه جمع میان اخبارِ مختلف در این باب را این می‌داند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند، به فرمان خداست و هرگز نباید برای آنها تأثیر مستقلی قائل شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست. وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبۀ کفارۀ اعمال نادرست انسان را دارند، به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد.

از سخنان مفسرین این گونه نتیجه می‌گیریم که خود ایام و روزها ذاتاً نحس و سعد نیستند، بلکه سعد و نحس بودن آنها به خاطر حوادث نیک و بدی است که در ایام واقع شده است، به این جهت نمی‌توان به‌طور مطلق روزی را بد یا خوب دانست.

ب) روایات: در روایات اسلامی به احادیث زیادی در این زمینه برمی‌خوریم که هر چند بسیاری از آنها ضعیفند، ولی در بین آنها روایات معتبری نیز وجود دارند:

  1. از امیر مؤمنان دربارۀ روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زنند و سنگینی آن و این که منظور کدام چهارشنبه است، سئوال شد، حضرت فرمود: «چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت… و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد.»(۱۰) لذا بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبۀ هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاً لا تدور» تعبیر می‌کنند، یعنی چهارشنبه‌ای که تکرار نمی‌شود.
  2. در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اول ماه، روز سعد و مبارکی است، زیرا آدم«ع» در آن آفریده شده است. و همچنین روز ۲۶ زیرا خداوند دریا را برای موسی«ع» شکافت.(۱۱)

 

چرا سعد و نحسی بعضی ایام پذیرفته شده است؟

علل این امر را چند چیز می‌توان دانست:

  1. وجود وقایعی که در این ایام واقع شده‌اند، باعث سعد و یا نحس آن گردیده است. در روایتی آمده است که روز سوم ماه، روز نحسی است، زیرا آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آنها کنده شد(۱۲) و یا روز هفتم ماه روز مبارکی است، زیرا حضرت نوح سوار بر کشتی شد (و از غرق شدن نجات یافت).(۱۳)
  2. توجه دادن مسلمین به حوادث گذشته تا اعمال خود را بر حوادث تاریخیِ سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرب و روش بنیان‌گذاران آنها فاصله گیرند، لذا روایات فراوانی سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می‌دهند، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنی‌امیه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهل بیت«ع» آن را روز مسعود و مبارکی می‌شمرند و در روایات شدیداً تبرک جستن به آن روز نهی شده است. حتی دستور داده‌اند که آن روز را روز ذخیرۀ آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کنند و عملاً از برنامۀ بنی‌امیه فاصله بگیرند.(۱۴)
  3. توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، لذا در روایات متعددی توصیه شده است در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید.

یکی از دوستان امام حسن عسکری«ع» روز سه‌شنبه خدمتشان رسید. امام فرمود: دیروز تو را ندیدم؟ عرض کرد: دوشنبه بود و من در این روز حرکت را ناخوش داشتم. فرمود: کسی که دوست دارد از شر روز دوشنبه در امان بماند، در اولین رکعت نماز صبح سوره «هل اتی» بخواند. سپس آیه‌ای از سوره «هل اتی» را (که تناسب با رفع شر دارد) تلاوت فرمود(۱۵) «خداوند نیکان را از شر روز رستاخیز نگاه می‌دارد. او به آنها خرمی و طراوت ظاهر و خوشحالی درون عطا می‌کند.»(۱۶)

  1. حوادث جنبۀ کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارند، بلکه ایام را می‌توان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد.

یکی از یاران امام هادی«ع» می‌گوید: «خدمت حضرت رسیدم، در حالی که در مسیر راه انگشتم مجروح شده بود، سواری از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد، در وسط جمعیت گرفتار شدم و لباسم را پاره کردند. گفتم: خدا مرا از شر تو ای روز حفظ کند، عجب روز شومی هستی! امام فرمود: با ما ارتباط داری و چنین می‌گویی؟ آیا روز را گناهکار می‌شماری؟ آن مرد می‌گوید: از شنیدن این سخن به هوش آمدم و به خطای خود پی بردم. عرض کردم: مولای من! استغفار می‌کنم و از خدا آمرزش می‌طلبم. حضرت افزود: روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم می‌دانید، در حالی که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را گرفته است؟ شوم دانستن ایام فایده‌ای ندارد. خداوند شما را مجازات می‌کند به مذمت کردن چیزی که نکوهش ندارد. آیا نمی‌دانی که خداوند ثواب و عقاب می‌دهد؛ و جزای اعمال را در این سرا و سرای دیگر خواهد داد؟ سپس افزود دیگر این عمل را تکرار مکن…»(۱۷)

 

نحوست سیزده نوروز

در پایان بحث خالی از فایده نیست که نگاهی به روز سیزده و سعد و نحس بودن آن داشته باشیم که آیا درست است یا نه؟

امام صادق«ع» نقل شده است که فرمود: «أَنَّهُ(۱۸) یَوْمُ نَحْسٍ فَاتَقِ فِیهِ الْمُنَازَعَهَ وَ الْحُکُومَهَ وَ لِقَاءَ السُّلْطَانِ وَ کُلَّ أَمْرٍ وَ لَا تَدْهُنْ فِیهِ رَأْساً وَ لَا تَحْلِقْ فِیهِ شَعْراً وَ مَنْ ضَلَّ فِیهِ أَوْ هَرَبَ سَلِمَ؛(۱۹) به راستی آن (روز سیزدهم) نحس است. در آن روز از منازعه و حکم کردن و ملاقات با سلطان و هر کاری پرهیز کن و در آن روز به سر خود روغن نمال و سر و… را نتراش و کسی که در این روز گم شود یا فرار کند، سالم می‌ماند.»

و نیز حضرت صادق«ع» فرمود: «یَوْمٌ نَحْسٌ فِیهِ هَلَکَ ابْنُ نُوحٍ«ع» وَ امْرَأَهُ لُوطٍ وَ هُوَ یَوْمٌ مَذْمُومٌ فِی کُلِّ حَالٍ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهِ وَ مَنْ وُلِدَ فِیهِ کَانَ مَشْئُوماً عَسِیرَ الرِّزْقِ کَثِیرَ الْحِقْدِ نَکِدَ الْخُلُقِ وَ مَنْ مَرِضَ فِیهِ أَوْ فِی لَیْلَتِهِ یُخَافُ عَلَیْهِ؛(۲۰) (سیزده) روز نحسی است که در آن روز پسر نوح و همسر لوط هلاک شده‌اند و این روز، روزی است مذموم، پس از شرش به خدا پناه برید و کسی که در آن روز به دنیا آید، شوم و کم ذوق و زیاد کینه خواهد بود و کسی در آن روز یا شبش بیمار شود، بر او (از مرگ) ترسیده می شود.»

در این روایات چند نکته‌ قابل ذکر وجود دارند که با توجه به آنها نمی‌توان به این روایات اعتماد کرد:

اولاً، این روایات مرسله‌اند و سندی برای آن در «بحار» ذکر نشده است، لذا قابل اعتماد نیستند.

ثانیاً با روایات دیگر از جمله روایت امام هادی«ع» که فرمود: «مَا ذَنْبُ الْأَیَّامِ حَتَّى صِرْتُمْ تَتَشَأَّمُونَ بِهَا؛ روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم (و گناهکار) می‌دانید؟» منافات دارد

ثالثاً، از نظر عقلی اجزای زمان با هم مساوی‌اند و نمی‌توان گفت که برخی از ایام نحس‌اند.

رابعاً در همین روایات قرائنی وجود دارند که راز نحس بودن آن ایام، حوادثی است که در آنها واقع شده‌اند، مثل: هلاکت پسر نوح، همسر لوط و…

خامساً، روایت دوم تصریح دارد که می‌توان از شرّ آن روز به خدا پناه برد و با دادن صدقه، دعا، انجام کار خیر و… نحس بودن آن را برطرف کرد.

سادساً اگر واقعاً سیزده نحس بود و تولد در آن روز شوم، چرا بزرگ‌ترین انسان عالم هستی بعد از پیامبر اکرم«ص»؛ یعنی امیرمؤمنان«ع» در سیزده رجب به دنیا آمد و آن همه خیر و برکت و علوم را برای بشر به ودیعه گذاشت؟

و چرا یاران پیروز تاریخ(۲۱) انبیا و معصومان ۳۱۳ نفر بوده و هستند؛ مثل: یاران طالوت در پیروزی بر جالوت، اصحاب پیروز پیامبر اکرم«ص» در جنگ بدر و یاران حضرت مهدی«ع» در پیروزی جهانی و از میان چهارده معصوم، سیزده نفر آنها مرد هستند و حروف ابجد نام مبارک نرجس خاتون نیز مساوی با ۳۱۳ می‌باشد؟

سابعاً اگر نحس بودن سیزده را بپذیریم، دلیلی بر بیرون رفتن (سیزده به در) و آن همه گناه و طبیعت را نابود کردن نداریم، بلکه برعکس، باید با انجام دعا، دادن صدقه، انجام کار خیر و احسان و سر زدن به بیماران و سالمندان، بلای آن را رفع و دفع کرد. جالب است که در روایات نحس از عطر زدن و شیک پوشی و تیغ زدن سر و صورت در آن روز نهی شده است، ولی مردم برعکس عمل می‌کنند!

 

 

منابع برای مطالعه بیشتر:

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱۹، ذیل آیه ۱۹ قمر.

ترجمه تفسیر صافی، ج دوم، ذیل آیه ۱۹٫

تفسیر نمونه، آیت‌الله مکارم شیرازی، ج ۲۳، ص ۳۷ – ۴۷، ج ۲۰، ص ۲۶۰٫

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ برگرفته از «پرسش‌ها و پاسخ‌های قرآنی» از نویسنده.

۲ـ المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، تهران، دفتر نشر الکتاب، دوم، ص ۲۳۲٫

۳ـ همان، ص ۴۸۵٫

۴ـ قمر، ۱۹ – ۲۰، «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ».

۵ـ فصلت/ ۱۶٫

۶ـ دخان/ ۳٫

۷ـ‌ المیزان، فی تفسیر القرآن، علامه سیدمحمد حسین طباطبایی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۳۶۲، ج ۱۷، ص ۴۰۱٫

۸ـ همان، ص ۷۹ – ۸۳، با تلخیص.

۹ـ تفسیر نمونه، هیأت تحریریه با نظارت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۰، ج ۲۳، ص ۴۱ و ۴۷ با تلخیص.

۱۰ـ تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۱۸۳، حدیث ۲۵؛ تفسیر نمونه، (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳؛ تفسیر صافی، ج ۵، ص ۱۰۲: «آخِرُ أَرْبِعَاءَ فِی الشَّهْرِ وَ هُوَ الْمُحَاقُ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أَرْسَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّیحَ عَلَى قَوْمِ عَادٍ» (مجمع‌البیان، همان، ج ۹ ـ ۱۰، ص ۲۸۷٫)

۱۱ـ تفسیر نور الثقلین، ص ۱۰۵، حدیث ۲۵، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳، و ر.ک: محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، (بیروت، لبنان، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۴۰۲ ق، ۱۹۸۲ م، ج ۵، ص ۱۰۱ – ۱۰۲٫ متن حدیث: «امام صادق«ع» فرمود: « الْیَوْمُ الْأَوَّلُ خُلِقَ فِیهِ آدَمُ«ع» یَوْمٌ صَالِحٌ مَسْعُودٌ»، بحار الانوار، ج ۵۶، ص ۵۶ روایت ۹ و قال: « إِنَّهُ یَوْمٌ مُبَارَکٌ لِلسَّیْفِ ضَرَبَ مُوسَى«ع» فِیهِ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ»؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۸۳٫

۱۲ـ تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۵۸، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳٫

۱۳ـ همان، ج ۵ ص ۶۱، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۳٫

۱۴ـ ر.ک: تفسیر نمونه، (پیشین)، ج ۲۳، ص ۴۴٫

۱۵ـ بحار الانوار، (پیشین)، ج ۵۶، ص ۳۹، حدیث ۷: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَقِیَهُ اللَّهُ شَرَّ یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ فَلْیَقْرَأْ فِی أَوَّلِ رَکْعَهٍ مِنْ صَلَاهِ الْغَدَاهِ هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ ثُمَّ قَرَأَ أَبُوالْحَسَنِ«ع» فَوَقاهُمُ…»

۱۶ـ «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ»، هل اتی/ ۱۱٫

۱۷ـ بحار، ج ۵۶، ص ۲، روایت ۵ و ۶: «مَا ذَنْبُ الْأَیَّامِ حَتَّى صِرْتُمْ تَتَشَأَّمُونَ بِهَا إِذَا جُوزِیتُمْ بِأَعْمَالِکُمْ فِیهَا… قَالَ وَ اللَّهِ مَا یَنْفَعُکُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُعَاقِبُکُمْ بِذَمِّهَا عَلَى مَا لَا ذَمَّ عَلَیْهَا فِیهِ أَ مَا عَلِمْتَ یَا حَسَنُ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِی بِالْأَعْمَالِ عَاجِلًا وَ آجِلًا».

۱۸ـ ضمیر انه به سیزده برمی‌گردد که قبلاً به آن اشاره شده است؛ لذا مرحوم مجلسی نیز عنوان سیزده را انتخاب نموده است.

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۶۵٫

۲۰ـ همان، ص ۶۶، روایت ۶۹٫

۲۱ـ به مقاله «۳۱۳ نفر یاران پیروز تاریخ» از نگارنده در همین مجله رجوع شود.

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارند، به خاطر مقارنت و همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضای تقدیرات، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات و… اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام، به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است.

 

 

۲٫

امام هادی«ع» : روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم می‌دانید، در حالی که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را گرفته است؟ شوم دانستن ایام فایده‌ای ندارد. خداوند شما را مجازات می‌کند به مذمت کردن چیزی که نکوهش ندارد.

 

 

29نوامبر/16

گفته‌ها و نوشته‌ها

 

حلال و حرام

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیاحرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را درخمره‌ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می‌شود؟…

بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می‌پاشم، آیا دردت می‌آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه‌هات می‌پاشم، آیا دردت می‌آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله‌های گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!

مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سر تو را شکستم تا تو دیگر جرأت نکنی احکام خدا را بشکنی!

 

شهید مطهری:

«علامه طباطبایی (رحمه‌الله علیه) در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها، افطار می‌کرد. ابتدا پیاده به حرم مشرف می‌شد و ضریح مقدس را می‌بوسید، سپس به خانه می‌رفت و غذا می‌خورد. این ویژگی علامه طباطبایی است که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است.»

 

عجوزه دنیا

حضرت عیسی (علیه السلام) دنیا را دید بصورت عجوزه‌ای که قدش خمیده و چادر رنگین بر سر انداخته و یک دست خود را به حنا خضاب و دست دیگر را به خون آغشته کرده است.

عیسی فرمود چرا پشتت خمیده؟ گفت از بس که عمر کرده‌ام.

فرمود که چرا چادر رنگین بر سر داری؟ گفت تا دل جوانان را با آن فریب دهم.

فرمود که چرا به حنا خضاب کرده‌ای؟ گفت الحال شوهری گرفته‌ام.

فرمود که چرا دست دیگرت به خون آغشته‌ای؟ گفت الحال شوهری کشته‌ام.

پس عرض کرد: یا روح‌الله! عجب این است که من پدر می‌کشم، پسر طالب من می‌شود و پسر می‌کشم پدر طالب من می‌شود و عجب‌تر اینکه هنوز هیچکدام [از طالبان من] به وصال من نرسیده‌اند و بر بکارت خود باقی هستم.

 

سجاده، انگشتر، مسواک، تسبیح

امام موسى کاظم (علیه السلام)فرمود : لا تستغنى شیعتنا عن أربع: خمره یصلى علیها و خاتم یتختم به و سواک یستاک به و سبحه من طین قبر أبى عبدالله علیه السلام…

پیروان ما از چهار چیز بى‏نیاز نیستند:

۱ـ سجاده‏اى که بر روى آن نماز خوانده شود.

۲ـ انگشترى که در انگشت باشد.

۳ـ مسواکى که با آن دندان‌ها را مسواک کنند.

۴ـ تسبیحى از خاک مرقد امام حسین (علیه السلام).

(تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۷۵)

 

خیار سبزه، کاکل به سره!

اهل علمی نقل می‌کرد که: در خدمت عارف ربانی، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به قبرستانی برای فاتحه رفتیم. حضرت شیخ به من فرمود: «گوش کن از این قبر چه صدایی می‌شنوی» …بر اثر توجه (و تصرف) ایشان شنیدم که از قبر (برزخی) صدا می‌آمد: «خیار سبز است، کاکل به سر است»! …بعد به قبر دیگر اشاره کردند، شنیدم می‌گفت: «لا اله الا الله»… فرمودند: صاحب قبر اول بقال بود و چندین سال از فوت او می‌گذرد، خیال می‌کند زنده است و مشغول فروش خیار است. دومی مردی بود اهل دل و ذکر، در آن عالم (برزخ) هم مشغول ذکر حق است.

 

مرگ رباخوار

مـالـک دینار گــوید: روزی به عیادت مریضی رفتم، نگاه کردم دیدم اجــلش نزدیک است. کلمه شهادت (شهادتین) بر وی عرضه کردم و مریض نمی‌گفت. هـر چند جـهد کـردم فایده‌ای نداشت. وی (بجای گفتن شهادتین) می‌گفت: «ده، یازده!»

پس آن مریض گفت: ای شیخ! پیش من کوهی آتشین است؛ هرگاه قصد گفتن کلمه شهادت می‌کنم، آتش قصد من می‌کند.

از شغل او پرسیدم، گفتند: مال به ربا دادی و سود خوردی و پیمانه کم دادی.

 

حضرت آیت‌الله جوادی:

سیدنا الاستاذ طباطبایی می‌فرمود: پس از ارتحال مرحوم آقای قاضی، روزی مشغول نماز بودم، اما تحت الحنکم را [که گشودن آن مستحب است] باز نکرده بودم. ناگاه دیدم آقای قاضی تشریف آوردند و در همان حال که من به نماز ایستاده بودم تحت الحنکم را باز کردند و رفتند!… ما نیازمند چنین انسان صاحب نفسی هستیم که اینگونه به شاگرد عنایت داشته باشد و از آن عالم بیاید و بر کار شاگردش نظارت کند.

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:

جسم شش حالت دارد: صحت، مرض، موت، حیات، خواب و بیداری.
روح هم شش حالت دارد: صحت آن یقین، مرض آن شک، موت آن جهل، حیات آن علم، خواب آن غفلت و بیداریش حفظ روح است. (بحارالانوار، ۳۹۸/۱۴)

 

سلیمان نبی و دزد مرغابی

مردی نزد حضرت سلیمان (علیه السلام) آمد و شکایت کرد که همسایه‌ها مرغابی مرا می‌دزدند و نمی‌دانم کیست.

حضرت سلیمان وقتی مردم در مسجد بودند خطبه خواند و گفت: یکی از شما مرغ همسایه را می‌دزدد و داخل مسجد می‌شود، در حالتی که پر او بر سرش است.

مردی دست بر سر کشید… حضرت گفت: بگیرید که دزد اوست. (هزار و یک نکته، علامه حسن‌زاده آملی)

 

سلطنت نمی‌خواهم!

روزی هارون‌الرشید خلیفه عباسی به بهلول گفت: آیا می‌خواهی سلطان باشی؟

بهلول فرمود: دوست نمی‌دارم.

خلیفه گفت: برای چه سلطنت نمی‌خواهی؟

بهلول گفت: برای اینکه من تا به حال به چشم خود، مرگ سه خلیفه را دیده‌ام، ولی خلیفه تا به حال مرگ دو بهلول را ندیده است!

 

 

استغفار سی ساله

یکی از بزرگان عرفا می‌گفت: سی سال است از یک «الحمدلله» که گفته‌ام در پیشگاه خداوند، استغفار می‌کنم! ‏

گفتند: چگونه بوده است؟

گفت: حریقی شب هنگام در بغداد روی داد. من بیرون رفتم تا وضع دکان خود را ببینم. گفتند حریق از دکان تو دور است. گفتم ‏‏«الحمدلله»… سپس با خود گفتم: فرض کن دکان تو نجات یافته، آیا به دیگر مسلمانان نمی‌اندیشی؟

 

رایگان به همه می‌دهند

جوانی مغرور، پیر قد خمیده‌ای را دید و گفت:

ای پیرمرد! کمانت چند است؟ پیش بیا و آن را به من بفروش.

پیر گفت: ای جوان! این کمان را زندگانی، رایگان به ما بخشید، پولت را نگهدار که روزی هم به تو رایگان می‌بخشند؟

 

توجه!

…روزی من از مطب دندانسازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم، میدان فردوسی یا پیشتر از آن ماشین نگه داشت، جمعیتی آمد بالا، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم دیدم همه زن هستند، همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده‌ام، این اتوبوس کارمندان است. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد آن زن که پیاده شد همه مرد شدند!

با اینکه ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم ولی از ماشین که پیاده شدم رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از اینکه من حرفی بزنم شیخ فرمود:

«دیدی همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!»

بعد گفت:

«وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم می‌شود، ولی محبت امیرالمؤمنین علیه‌السلام باعث نجات می‌شود.»

«چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود… تا ببیند آنچه دیگران نمی‌‌بینند و بشنود آنچه را دیگران نمی‌شنوند.»

 

جواب دندان‌شکن به عمر و عاص

روزی عمرو بن عاص به امام حسین علیه السلام  گفت: براى چیست که ریش شما خاندان بنى‌هاشم از ریش ما بنى‌امیه پرپشت‏تر است!؟

امام حسین علیه السلام (آیه ۵۸ سوره اعراف را خواند که می‌فرماید):

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً

گیاه شهر و زمین پاک و پاکیزه به اجازه خدا می‌روید، ولى آن مکانى که خبیث باشد جز خار و خسک چیزى خارج نمی‌کند!

معاویه متوجه عمرو عاص شد و گفت: تو را به آن حقى که من به گردن تو دارم ساکت شو! زیرا این حسین پسر على بن ابى طالب است!!

(بحارالانوار جلد ۴۴ صفحه ۲۰۵)

 

پند پدر

عالمی می‌گفت: یاد دارم که در دوران طفولیت، بسیار متعبد بودم و شب زنده‌دار. یک شب در خدمت مرحوم پدرم نشسته بودم و تمام شب بیدار بوده و قرآن در دست گرفته بودم و همه همسایگان در خواب بودند. به پدر عرض کردم: چرا یکی از همسایگان، سر از خواب برنمی‌دارد تا دو رکعت نماز گذارد؟ چنان در خواب غفلت فرو رفته‌اند که گویا مرده‌اند!

پدر گفت: جان پدر! اگر تو نیز بخوابی بهتر از آن است که غیبت مردمان کنی.

(کشکول )

 

مناظره فقیر و غنی

ثروتمندزاده‌اى در کنار قبر پدرش نشسته بود و در کنار او هم فقیرزاده‌اى در کنار قبر پدرش بود.

ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى‌کرد و مى‌گفت: صندوق گور پدرم سنگى است، و نوشته روى سنگ، رنگین است. مقبره‌اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاک، درست شده، این کجا و آن کجا؟

فقیرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زیر آن سنگ‌هاى سنگین بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است!

(حکایت‌هاى گلستان سعدى به قلم روان، محمد محمدى اشتهاردی)

 

 

توکل

شخصی پیش شیخی رفت، جامه او پاره دید. گفت:‌ بسیار کسان باشند که اگر اشارت کنی در حق تو نظر کنند.

شیخ گفت: من شرم دارم که دنیا خواهم از کسی که در دست او به عاریت است.

(کشکول شیخ بهایی)

 

29نوامبر/16

تربیت دینی

اصول، اهداف، روش‌ها و فنون

دکتر مرضیه مختاری‌پور

چگونه تربیت دینی کودکان را آغاز کنیم و مسائل دینی را برا ی آنان بازگو کنیم؟ اصولاً از نظر اسلام تربیت از گهواره آغاز می‌شود و در خانواده شکل می‌گیرد. مقدمات و پایه‌گذاری آن از مرحله تشکیل جنین و حتی قبل از آن است، ولی آنچه که صورت رسمی دارد از لحظه تولد است و با خواندن اذان و اقامه در دو گوش کودک شروع می‌شود. پیش از اینکه درباره مقاصد و محتوا و شیوه‌ها و فنون تربیت مذهبی کودکان سخن بگوییم ضروری است از سه اصل مهمی که برای تربیت دینی لازم است سخن به‌میان آوریم.

اصول تربیت دینی بدین قرارند:

  1. آگاهی و معرفت: ما مدعی نیستیم که کودک قادر به درک همه مسائل و جوانب مربوط به مذهب باشد یا آنچه را که می‌گوییم دریابد، ولی این نکته باید مورد نظر باشد که به میزان توانایی درک مطالب و فهم او مسائل را به او تزریق کنیم و به حساب اینکه او خردسال است و هنوز وقت بسیاری برای متدین‌شدن دارد در این کار تعلـل نکنیم.
  2. شور و احساس: طفل می‌بایست کم‌و‌بیش با جماعات و اجتماعات مذهبی آشنا شود. در مراسم مذهبی، دعاهای دسته‌جمعی، سرودها و مراثی و در عبادت‌های جمعی مانند نمازهای جمعه و جماعت شرکت کند و کم‌و‌بیش هیجانات، شادی‌ها، اشک‌ها و آه و ناله‌ها را ببیند. این امر در برانگیختن عواطف و شور مذهبی طفل مؤثر است. همچنین نقل داستان‌های مذهبی نیز در این امر مفید است.
  3. رفتار و عمل: نقش عمل و رفتار بیش از منطق و گفتار در تربیت مؤثر است. دل‌ها از طریق عمل  متوجه حقیقت‌ها می‌شوند و عادات مذهبی پدید می‌آیند و میل به طاعت و عبادت در فرد شکل می‌گیرد. این روش تعلیم پیامبر بود که به مردم می‌فرمود: ببینید من چگونه عمل می‌کنم شما هم همان کار را بکنید. در چگونگی تربیت دینی کودکان می‌بایست نقاط و مقاصدی روشن باشد و مربی بداند که می‌خواهد چه مسیری را تعقیب کند، می‌خواهد به چه اهدافی برسد؟ چه چیزهایی را می‌خواهد به کودک بیاموزد؟

 

 

اهداف تربیت دینی

مقصد کلی، مذهبی بار‌آوردن کودک است؛ به‌گونه‌ای که به تعالیم مذهب مؤمن و معتقد و برنامه‌های آن را عامل باشد. هدف این است که کودک ما اسلام را به‌عنوان مکتبی سازنده و حیات‌بخش بپذیرد و تعالیم آن را به‌صورت افکاری اصیل و هیجان‌انگیز در خود پذیرا شود. زندگی حال و آینده خود را براساس فلسفه‌ای که مذهب معین می‌کند رنگ و صورت دهد و در ایجاد و محیط مورد تأیید مذهب که محیطی پاک و به‌دور از هرگونه بدآموزی است کوشش و تلاش کند. در این مرحله سه‌ گونه هدف در رابطه با دین برای فرزندان پیش می‌آید:

  1. رشد، گسترش و تقویت حس مذهبی و علاقه‌مندی به دین:نکته در خور توجه در این زمینه آن است که فرزندان در این سنین، به‌دلیل غرور نوجوانی، گاه از طرح همه پرسش‌های خویش پرهیز دارند و همچنین به‌دلیل رشد عقلانیت و قوه استدلالشان به هر پاسخی راضی نمی‌شوند؛ از این‌رو بر ما است که مستقیم و غیرمستقیم، آنان را به سخن آورده و سپس پرسش‌هایشان را مستدل و منطقی و در حد فهم و درکشان پاسخ دهیم. از سوی دیگر در دوران بلوغ همزمان با بیدار‌شدن دیگر غرایز و نیازهای روانی، وجدان دینی و اخلاقی نیز در درون نوجوان بیدار و فعال می‌شود و او را به تفکر درباره معنویات و حقایق دینی وا می‌دارد. به همین سبب یکی از نیازهای اصیل نوجوانان در این سن، نیازها و انگیزه‌های دینی و الهی آنهاست. از این‌رو دانشمندان دوره نوجوانی را دوره شکل‌گیری اعتقادات می‌دانند. در این سنین نوجوان با کنجکاوی و خواست درونی به‌دنبال دست‌یافتن به هویت ایدئولوژیک (عقیدتی) است؛ به‌نحوی که بتواند در پرتو آن به «فلسفه زندگیِ» روشنی دست یابد. پرسش‌های زیادی که در این دوران در خصوص مسائل فکری و اعتقادی برای نوجوان مطرح می‌شود و او در پیِ یافتن پاسخ این پرسش‌ها به جست‌وجو می‌پردازد همه برخاسته از این انگیزه درونی است. آنچه مهم است این است که نباید نوجوان را در راه حل‌و‌فصل مسائل فکری و یافتن پاسخ برای پرسش‌های اساسی تنها گذاشت و با معرفی کتاب‌های مناسب و بحث و گفت‌وگو با او ذهنش را نسبت به مسائل روشن کرد. مناسب‌ترین افراد برای این کار مهم، معلمان و مربیان مدارس هستند.
  2. آموزش قرآن: در روایات از آموزش قرائت قرآن به‌عنوان یکی از وظایف والدین در تربیت فرزندان‌شان یاد شده است. بر همین اساس، امام علی (ع) به معلمی که «بسم الله الرحمن الرحیم» را به فرزندان خردسالش آموخته بود، به گنجایش دهان استاد، طلا و جواهر هدیه داد. امام حسن عسکری (ع) نیز در روایتی ثواب آموزش قرآن به فرزندان را تشکیل‌دهنده بخش بزرگی از نامه اعمال والدین می‌شمارد.
  3. آشناسازی با مفاهیم و معارف اسلامی: افزون بر قرائت قرآن، باید معانی، مفاهیم، داستان‌ها و مثل‌های قرآن را به کودکانمان بیاموزیم و در کنار آن با روایات و احادیث معصومان (ع) آشنایشان کنیم و برای لحظه‌لحظه زندگی، الگویی عملی در مقابل چشمانشان قرار دهیم. امام علی (ع) در این‌باره چنین توصیه می‌کند: «از دانش ما به کودکان‌ خود بیاموزید که خداوند بدین‌وسیله منافعی به ایشان رساند.»(۱)

امام صادق (ع) نیز به شیعیان خویش سفارش می‌کند که نونهالان خود را پیش از آنکه افکار و اندیشه‌های انحرافی، گمراهشان کند، با احادیث اهل بیت (ع) آشنا کنند. مهم‌ترین موضوعاتی که فرزندان باید با آنها آشنا باشند را می‌توان بدین‌ترتیب فهرست کرد:

  • خداشناسی: معرفی خدا و صفات او، عدالت و حکمت الهی در آفرینش جهان و توضیح درباره بلاها و امتحانات؛
  • راهنماشناسی: شناخت پیامبران و فلسفه نبوت و آشنایی با امامان و کارکردهای امامت؛
  • معادشناسی: رستاخیز، حسابرسی، برزخ، قبر، کیفر و پاداش؛
  • انسان‌شناسی: رابطه انسان با خدا و جهان هستی، نظارت خدا بر انسان، خلافت انسان در زمین.
  1. محبت به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع): وظایف والدین تنها به آموزش برخی مفاهیم و ایجاد پاره‌ای از نگرش‌ها محدود نمی‌شود، بلکه بر آنهاست که برخی گرایش‌های مثبت را به فرزندان خود القا کنند و در جان‌هایشان رسوخ دهند. محبت به خوب‌ها و خوبی‌ها و نفرت از بدها و بدی‌ها، ایمن‌سازی قوی و مؤثری در مقابل هرگونه زشتی و گناه بوده، محرکی به‌سوی کمال و ترقی معنوی به‌شمار می‌رود. محبت به معصومان (ع) آنان را به حقایقی عینی و الگوهایی عملی مبدل کرده، امکان همانندسازی با آنها را فراهم می‌آورد. پیامبر اعظم (ص) در روایتی می‌فرماید: «فرزندان خود را بر دوست داشتن پیامبرتان و محبت به اهل بیت او تربیت کنید.»(۲)

 

ابزار و فنون تربیت دینی

وسایل و ابزار تربیت در این راه بسیار و برخی از آنها عبارت‌اند از:

داستان‌ها: منظور داستان‌های مربوط به پیشینیان مذهب است که بیان آن ضمن افزایش سطح فکر و معرفت کودکان سبب ایجاد عُلقه (دلبستگی) و تلاش برای همانندی هم خواهد بود.

محافل و مجامع: قرار‌دادن کودک در جوّ مذهبی مثل مساجد و محافل، جلسات مذهبی، اجتماعات سالم دینی در رشد و پرورش دینی آنها بسیار مؤثر است.

رفتارهای مذهبی جمعی: برگزاری نماز جماعت، تربیت گروه سرودهای مذهبی، عبادت‌های جمعی، آوازهای مذهبی به‌صورت گروهی در تربیت مذهبی کودکان بسیار مؤثر است و موجباتی را برای رشد مذهبی، صفا و اخلاص فراهم می‌آورد.

ارائه الگو: خانواده الگوهای مناسبی را برای نوجوان خود فراهم کنند. میزان حضور خانواده در اجتماع نیز در این نکته اهمیت بسزایی دارد. امام صادق علیه السلام در این‌باره می‌فرماید: «کونوا دعاه الناس باعمالکم و لاتکونوا دعاه الناس بالسنتکم» با کردار و رفتار مردم را به خوبی‌ها و نیکی‌ها دعوت کنید نه با زبان‌های خود.(۳)

وجود الگوی عملی در مسائل دینی و اخلاقی ضروری است. قرآن کریم در این زمینه در سوره احزاب آیه ۲۱ می‌فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» همانا رسول خدا برای شما اسوه و الگوی خوبی است. باید به تناسب سن و فهم و درک و بصیرت در نوجوانان، همان بصیرتی را به‌وجود آورد که اسلام ما را به آن دعوت می‌کند.(۴)

 

آسیب‌شناسی تربیت دینی

به نظر می‏رسد در آسیب‏شناسی تربیت دینی، مهم‏تر از هر چیز، آسیب‌شناسی مبانی نظری تربیت دینی در نظام آموزشی کشور، باید بررسی شود. به‌هر‌حال، سیاست‌گذاری‏ها و برنامه‏ریزی‏ها، بر مبانی نظری پذیرفته‌ شده در بین سیاست‌گذاران و برنامه‏ریزان مبتنی هستند و تا هنگامی که نگرش آنان درباره تربیت اسلامی دچار کاستی و نارسایی باشد، نمی‏توان انتظار داشت که سیاست‏ها و برنامه‏ها، متقن و نتیجه‌بخش شوند؛ به‌خصوص در عرصه آموزش و پرورش که در سلسله طولی عوامل مؤثر، نقش عوامل مباشر، کمتر از سیاست‌گذاران، برنامه‌ریزان و مدیران ارشد نیست، وجود آسیب و کاستی در مبانی نظری و بینش مدیران میانی و خرد، دبیران، معلمان، مربیان، کارشناسان و به‌ویژه اولیای دانش‌آموزان نیز تأثیری اساسی و تعیین‌کننده در انحراف و تحریف تربیت دینی دانش‌آموزان خواهد داشت.(۵)

برخی از مهم‏ترین آسیب‏ها و کاستی‏هایی که از بدفهمی، کج‌فهمی یا عدم درک صحیح و جامع شاخص‏های تربیت دینی ناشی می‏شود و متأسفانه در برخوردها، شیوه‏ها و ساز‌و‌کارهای تربیتی حاکم بر آموزش و پرورش دیده می‌شود، به قرار زیر است:

  1. ظاهربینی: توجه بیش از حد به ظواهر امور و غفلت از حقایق و واقعیاتی که در شکل‌گیری تربیت دینی و اخلاقی دانش‌آموزان جریان دارد و نیز تقدس‌مآبی‏های جاهلانه و مُضر و گاه ریاکارانه.
  2. رفتارگرایی محض یا معنی‌گرایی صرف: افراط و تفریط در توازن و تعادل بین ابعاد معنوی و درونی تربیت دینی و جنبه‏های رفتاری و عملی آن و خروج از حد اعتدال در اهمیت‌دادن به هرکدام از این دو جنبه و رعایت‌نکردن شاخص‏های دقیق دینی در این عرصه.
  3. نگرش تک‌ساحتی: بی‌توجهی و ذوابعاد‌بودن (چند‌بعدی‌بودن) تربیت دینی و اهتمام به یک جنبه خاص براساس سلیقه‏های شخصی، شرایط زودگذر اجتماعی و گاه به‌طور ناخودآگاه به انگیزه گریز از دشواری‏ها و تحمل هزینه‏های معنوی جامع‌نگری در تربیت دینی که غالباً از کاستی‏های معرفتی ناشی می‏شود.
  4. پراکنده‌نگری و عدم نگرش سیستمی و ارگانیک: فقدان معرفتی اندام‌واره نسبت به شاخص‏های تربیت دینی و ارتباط متقابل این شاخص‏ها و پیوند «اکمال متقابل» بین این معیارها و نیز عدم توجه به رابطه ارگانیک در شیوه‏ها و راهکارهای تحقق و تسری تربیت دینی در دانش‌آموزان.
  5. سنت‌زدگی: خلط معرفتی بین آداب و رسوم و سنن و عادت‏های محلی، قومی و ملی با شاخص‏ها و معیارهای تربیت دینی و تأکید بر قالب‏ها یا روش‏های سنتی محض به‌عنوان قالب‏ها و روش‏های دینی و القای آنچه ارتباطی به دین ندارد، به‌نام دین.
  6. تجددزدگی: عدول و فاصله‌گرفتن از شاخص‏های تربیت دینی و تسلیم و ساده‌اندیشی در مواجهه با القائات و آموزه‏های مدرنیته‌ و غربی و نبود استواری و ثبات قدم در تحقق ارزش‏ها و شاخص‏های تربیت دینی به‌خاطر مصون ماندن از برچسب تعصب یا سنتی بودن و… که غالباً از عدم درک عمیق و صحیح شاخص‏های تربیت دینی ناشی می‏شود.

۷٫‌ شتاب‌زدگی: انتظار کسب نتایج سریع و فوری از تلاش‏ها و اقدامات تربیتی، بی‌توجه به ویژگی‏ها، خصوصیات طبیعی در دوره‏های سنی نوجوانی و جوانی و به‌کارگیری شیوه‏ها و روش‏های منتهی به آثار سریع، ولی زودگذر که ناشی از عدم درک عمیق از هدف‏ها و شاخص‏های تربیت دینی است.

  1. گفتار‌درمانی: جایگزینی «آموزش‏ها و تبلیغات تربیتی» به‌جای «تربیت» و به‌کار‌گرفتن روش سهل و بی‌دردسر سخنرانی و توصیه و موعظه‏های غیرمتکی به عمل و رفتار صحیح تربیتی و غفلت از جنبه تکوینی و حقیقی تربیت و آثار عمیق و اجتناب‌ناپذیر رفتارها و برخوردهای مجموعه عوامل آموزشی و پرورشی در محیط‌های علمی و تربیتی.
  2. برخوردهای بخش‌نامه‏ای: جزم‌گرایی اداری و تشکیلاتی و صدور نسخه‏های یکسان و مشابه برای محیط‌ها و شرایط کاملاً متفاوت و نیز سلب اختیار و عدم اعتماد به عوامل مباشر در امر تربیت دینی و انتظار حل مشکلات از این طریق که خود ناشی از عدم درک عمیق از شاخص‏ها و راهکارهای تربیت دینی است.(۶)

 

نتیجه‌گیری

باید به خانواد‌ه به‌عنوان نخستن مد‌رسه کود‌ک اهمیت فوق‌العاد‌ه‌ای د‌اد‌ و محیطی فراهم آورد‌ تا خانواد‌ه با د‌قت، صبر، آگاهی و عشق د‌ر تربیت کود‌کان بکوشد‌. د‌ر غیر این‌صورت عوارض غیرقابل جبرانی د‌ر شخصیت کود‌کان به‌وجود‌ خواهد‌ آمد‌ و علاوه‌بر شخص، جامعه نیز متضرر خواهد‌ شد‌. خانواد‌ه‌ها نباید‌ با ساد‌ه‌اند‌یشی وظیفه تربیت کود‌کان را به عهد‌ه سازمان‌های تربیتی محول کنند‌ و مسئولیت خود‌ را تنها د‌ر مهیا‌کرد‌ن امکانات ماد‌ی بد‌انند؛ زیرا مراکز تربیتی علی‌رغم نقش مهمی که برعهد‌ه د‌ارند‌، هرگز قاد‌ر نیستند‌ به‌جای والد‌ین و محیط خانواد‌ه این نقش را ایفا کنند‌. به‌علاوه وقتی کود‌ک وارد‌ مد‌رسه شد‌، د‌یگر بسیاری از خصوصیات روانی و شخصیتی او شکل گرفته و هسته اصلی شخصیت او ساخته شد‌ه است و مد‌رسه تنها می‌تواند‌ به‌عنوان تقویت‌کنند‌ه یا تثبیت‌کنند‌ه الگوهای شخصیتی او عمل کند‌. بعد‌ از ورود‌ کود‌ک به مد‌رسه باید‌ د‌ر زمینه مسائل آموزشی و تربیتی بین خانه و مد‌رسه نیز هماهنگی و همکاری لازم وجود‌ د‌اشته باشد‌. مسئولان مد‌رسه باید‌ خانواد‌ه‌ها را د‌ر روند‌ تربیت‌پذیری د‌انش‌آموزان سهیم کنند و آنان را نسبت به آتیه فرزند‌انشان ترغیب کنند‌. همچنین والد‌ین را به‌عنوان نیروهای مثبت و جزئی جد‌ایی‌ناپذیر از برنامه‌های مد‌رسه قبول د‌اشته باشند‌ و آنها را به‌عنوان عضو گروه آموزشی پذیرا باشند‌؛ زیرا آنها می‌توانند‌ تکمیل‌کنند‌ه خد‌مات آموزش و حامی د‌ست‌اند‌رکاران مد‌رسه د‌ر مسائل تربیتی به‌حساب آیند‌.

تربیت دینی کودکان در دوره خردسالی تنها با ایجاد احساسی خوشایند نسبت‌به مسائل دینی که تنها با مشاهده اجرای منظم احکام و آداب دینی از سوی اعضای خانواده حاصل می‌شود، در مراحل بعدی به‌وسیله ایجاد حس تقلید در کودک، موجب عادت به ‌انجام فرایض دینی و نهادینه‌شدن خواهد بود.

تشویق و نوازش والدین در هنگام انجام فرایض دینی کودک سبب افزایش انگیزه و میل او به انجام فرایض خواهد شد. از طرفی خوشایند‌کردن اجرای احکام برای کودکان، تضمین‌‌کننده آینده‌ روشن تربیتی آنها خواهد بود. البته بیان این مطلب ضروری است که شیوه والدین باید منطبق بر روش آزاد‌منشانه و مبتنی‌بر محبت دوسویه و احترام متقابل بین والدین و فرزندان ‌باشد.

از دیگر چالش‌های مهم که می‌توان به آن اشاره کرد، سلطه تربیت رسانه‌ای (به‌معنای تحت نفوذ قرار‌گرفتن فعالیت‌های خانه و جامعه به‌‌وسیله رسانه‌ها و رایانه‌ها) است که ناآگاهانه و تحمیلی به‌ عنوان زیان‌بارترین تغییر در زندگی می‌شود. وسایل ارتباط جمعی به‌‌طور عام و تلویزیون به‌طور خاص به‌دلیل ارائه برنامه‌های متنوع و جذاب، کودکان و نوجوان و حتی بزرگسالان را به‌‌سوی خود می‌کشاند و به رفتار آنها جهت می‌دهند و این تأثیرگذاری گاهی به‌گونه‌ای است که تغییرات ناخواسته‌ای بر تربیت کودک و نگرش‌های دینی او موجب می‌شود.

شاید بتوان گفت که اگر خانواده با اقدامات ماهرانه خود زمینه تقویت مهارت‌های دینی فرزندان را فراهم آورد، در آینده آنها تنها تحت ‌تأثیر مشاهدات منطبق بر اصول دینی حرکت می‌کنند و در صورت لزوم دست به اصلاح تفکرات و اطلاعات دریافتی ناصحیح از رسانه‌ها خواهند زد؛ بنابراین خانواده‌ها در مواجهه با چالش‌های جدی  در عصر تقویت معنویت در نهاد خانواده به ترمیم و تقویت پیوندهای درون خانواده و به ‌تبع آن افزایش قدرت تحلیل مسائل پیش روی فرزندان منجر خواهد شد تا بتوانند مشاهدات خود را به نقد کشیده و اصلاح کنند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. آمدی، ۱۳۳۷، غررالحکم و دررالکلم.
  2. امامی، ۱۳۸۸٫
  3. کلینی، ۱۳۶۵، الکافی، ج ۲، ص ۷۸٫
  4. امامی، ۱۳۸۸٫
  5. ذوعلم، ۱۳۹۰٫
  6. ذوعلم،۱۳۹۰٫

منابع:

قرآن کریم

  • آمدی، ع، (۱۳۳۷)، غررالحکم و دررالکلم، مجموعه کلمات قصار حضرت مولی الموالی الامام ابوالحسن امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب، مترجم: محمدعلی الانصاری‌القمی، تهران.
  • امامی، اکرم (۱۳۸۸)، «مدیریت دینی و تربیت دینی دانش‌آموزان»، روزنامه رسالت، برگرفته از سایت: pajooheh.com.
  • بهرام‌پور، ابوالفضل، تفسیر سوره هل اتی.
  • ترکمندی، حمیدرضا، (۱۳۹۰)، اهمیت تربیت در خانواده از دیدگاه قرآن و روایات، سایت زیبا‌وب: http://persianblog.com.
  • زارعیان، حسن، (۱۳۹۰)، انسان و خانواده؛ نقش خانواده در تربیت فرد، برگرفته از سایت: tebyan.net.
  • ذوعلم، علی، (۱۳۹۰)، شاخص‌های تربیت دینی از نگاه قرآن کریم.
  • سید‌رضی، ب. ا، (۱۳۷۴)، ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، خطبه‌ها، نامه‌ها و سخنان کوتاه امیرالومنین (ع)، مترجم: فیض‌الاسلام، مجلد ۱ تا ۶٫
  • کریمی، عبدالعظیم، تربیت چه‌چیزی نیست.
  • کلینی، محمدبن‌یعقوب، (۱۳۶۵)، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۸۴، ج ۸، صص ۱۹۶و ۲۷۵.
  • مجیدی، غلامحسین،‌ (۱۳۷۹)، نهج‌الفصاحه، قم: مؤسسه انصاریان، چاپ اول، ج ۲، ص ۷۰۴.
  • واحدی، حامد، (۱۳۹۰)، خانواده و عملکرد آن در تربیت دینی، تضاد شیوه‌های تربیتی خانواده، برگرفته از سایت: bazyab.ir.
  • محمدی ری‌شهری، م، (۱۳۷۷)، میزان‌الحکمه همراه با ترجمه فارسی، مترجم: حمیدرضا شیخی، قم: دارالحدیث.
  • یثربی کاشانی، م، (۱۳۸۴)، سیری در رساله حقوق امام سجاد (ع)، سلسله‌گفتارهای حضرت آیت‌اله میرسیدمحمد یثربی، تنظیم: قاسم نصیرزاده، قم: فرهنگ آفتاب.

 

سوتیتر:

۱- وظایف والدین تنها به آموزش برخی مفاهیم و ایجاد پاره‌ای از نگرش‌ها محدود نمی‌شود، بلکه بر آنهاست که برخی گرایش‌های مثبت را به فرزندان خود القا کنند و در جان‌هایشان رسوخ دهند

 

۲- خانواد‌ه‌ها نباید‌ با ساد‌ه‌اند‌یشی وظیفه تربیت کود‌کان را به عهد‌ه سازمان‌های تربیتی محول کنند‌ و مسئولیت خود‌ را تنها د‌ر مهیا‌کرد‌ن امکانات ماد‌ی بد‌انند

29نوامبر/16

پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی

 

موقع برگشتن از دیده‌بانی در اولین آبراه، علی یوسفی سوره را دیدم. از بچه‌های گردان قائم خرمشهر بود. قایقش نرسیده به مقر گردان خراب شده بود. در پادگان قدس همدان دوره تخصصی انفجارات را با هم گذرانده بودیم. فکر نمی‌کردم علی را در جزیره مجنون ببینم. ….علی تخریبچی با تجربه و و کاربلدی بود. کپی کویتی پور و حسین فخری می‌خواند. مرا که دید خواندنش گرفت: ممّد نبودی ببینی/ شهر آزاد گشته/ خون یارانت پر ثمر گشته…. همیشه نصیحتـم می‌کرد و می‌گفت: سید! همین‌طوری که ما غبطه می‌خوریم و می‌گیم ای کاش در عصر امام حسین«ع» زندگی می‌کردیم و از اصحاب اون حضرت بودیم، آدم‌های بعد از ما، غبطه می‌خورن که ای کاش تو عصر خمینی زندگی می‌کردن و با صدام می‌جنگیدن، ما باید قدر این نعمت رو بدونیم؛ این کم چیزی نیست. بعد می‌گفت: با دوستات بیش از حد قاطی نشو، این جا رفاقت‌ها با رفاقت‌های توی شهر فرق می‌کنه، عُمر دوستی‌ها کوتاهه. دوستات که شهید می‌شن، خیلی زجر می‌کشی. ماها با هم بودن‌مون کوتاه و دست خودمون نیست، دست تیرها و ترکش‌های دشمنه. علی می‌گفت: دلم می‌خواد تیر و ترکش به پهلوم بخوره، این علاقه من به مادر سادات رو می‌رسونه، بی‌بی پهلوش ضربه دید. علی که همه حرف‌هایش درس بود، می‌گفت: دلم می‌خواد قبر نداشته باشم، اما اگه قبر داشتم روی سنگ قبرم بنویسن؛ نمی‌دانیم کیست؟ گمشده‌ای در بقیع ایران، در حسرت زیارت بقیع!

قضیه هم‌پیمان شدن پنج بچه مسجدی در مسجد جزایری اهواز روی علی اثر گذاشته بود. پادگان قدس همدان که بودیم قضیه‌شان را به هم گفته بود. آن پنج نفر در مسجد صیغه برادری بسته بودند. هم‌قسم شده بودند در هر شرایطی با هم باشند و در قیامت شفیع هم. آرمی برای خودشان انتخاب کرده بودند؛ تصویر گلی پنج برگ آرم‌شان شد. چهار نفرشان شهید شد. یکی از آنها که بهمن درولی نام داشت و آخرین شهید آن جمع بود، وصیت کرده و در وی سنگ قبرش فقط نوشته شود: پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی.     راوی: حسینی‌پور مؤلف کتاب پایی که جا ماند

29نوامبر/16

ازسیاست تا دیانت

محمدصالح

حکایت کارت و دانشگاه
اینجا دانشگاه تهران است! هر که باشید، استاد یا دانشجو، برای ورود باید کارت شناسایی نشان بدهید! چون مدیریت دانشگاه این‌طور خواسته است!
اینجا دانشگاه تهران است! یک محیط فرهنگی ـ آموزشی! خانم‌ها می‌توانند با روسری یا شال یا دستمال یا شال‌گردن وارد شوند! و با مانتوهای کوتاه و تنگ و چسبان!
اینجا دانشگاه تهران است! ورود خانم‌ها با مانتوهای بی‌دکمه و بلوز و شلوار هم آزاد است! و با آرایش کامل!
خانم‌ها می‌توانند به جای شلوار، جوراب شلواری بپوشند و وارد شوند! و روسری‌ها و شال‌هایشان را هم گاه به گاه به باد بدهند! به شرط آنکه کارت دانشجویی داشته باشند!
اینجا دانشگاه تهران است! در گوشه گوشه آن، دختران و پسران سرخوش را می‌بینید که دوستانه و عشقولانه دور هم و کنار هم نشسته‌اند و می‌گویند و می‌خندند و چای و سیگار و نسکافه به هم تعارف می‌کنند و کسی هم حق ندارد مزاحم‌شان شود! چون موقع ورود، کارت دانشجویی داشته‌اند!
مأموران دانشگاه مانند عقاب در آستانه درب‌های دانشگاه ایستاده‌اند! مبادا یک نفر بدون کارت وارد شود! مهم نیست چه پوشیده و اصلاً چیزی پوشیده یا نه! مهم آن است که کارت دانشجویی (یا استادی!) داشته باشد! آن هم کارت دانشگاه تهران! ورود بی‌حجاب‌ها و شل‌حجاب‌ها و کلاه مخملی‌ها و صاحبان موهای سیخ سیخ و پسران زیرابرو برداشته و دختران زلف بر باد داده و گریبان برهنه بلامانع است! اما ورود افراد بدون ارائه کارت دانشجویی دانشگاه تهران ممنوع است!
در بهار و تابستان، دختران با آستین‌های از آرنج کوتاه وارد دانشگاه می‌شوند! نگهبانان دانشگاه هم می‌گویند: صرفاً ورود افراد بدون کارت دانشجویی (یا استادی) دانشگاه تهران ممنوع است! به ما دستور داده شده از ورود افراد فاقد کارت جلوگیری کنیم! ورود هر کسی با هر لباس و قیافه‌ای (به شرط داشتن کارت) بلامانع است!

کلاه ضرغامی
مجموعه «کلاه پهلوی» را که جمعه شب‌ها از سیمای مبارک برادر ضرغامی پخش می‌شود را دیده‌اید؟
همان مجموعه‌ای که به قرب بزک و دوزک و سرخاب و سفیداب و لباس‌های تنگ و ناجور و خانم‌های بی‌حجاب و شل حجاب، می‌کوشد ثابت کند که حجاب خوب است و بی‌حجابی بد!
همان مجموعه‌ای که در آن زیرکانه روحانیت حذف شده و به جای آن یک فرد مکلا با لباس روشنفکران امروزی (کت و شلوار و شال گردن بلند و سفید و…) به عنوان چهره مبارز، انقلابی، آگاه در برابر اصلاحات رضاخانی معرفی شده است!
همان مجموعه‌ای که با یک تحریف بزرگ تاریخی، نقش مردم مؤمن در مقابله با کشف حجاب و تغییر لباس را حذف و در کل شهر، تنها یکی دو نفر (از جمله همان آقای کت و شلوار سفید!) و خانواده‌هایشان را به عنوان مخالفان کشف حجاب ارائه نموده!
همان مجموعه‌ای که زن مطلوب مسلمان را یک زن روشنفکر، مساوی با مرد، نیمه فمنیست، علاقمند به زبان فرانسه ترسیم می‌کند و تصویری دروغین و غیرواقعی از خانواده‌های مسلمان عصر رضاخان به نمایش درمی‌آورد!
این مجموعه که ساخت آن برای برادر ضرغامی به قاعده چند میلیارد تومنی آب خورده، قبل از آنکه کلاه پهلوی باشد، کلاه ضرغامی است! یعنی کلاهی که بر سر صدا و سیما رفته است! یعنی کلاهی که قرار است بر سر مخاطب گذاشته شود!
یک کلام، ختم کلام:
۱ـ کاری به نیت سازنده نداریم! انشاءالله که خیر بوده!
۲ـ اما در عمل، این مجموعه بیشتر مروج بی‌حجابی است تا حجاب! (عملاً بی‌حجاب‌های فیلم، خوش آب و رنگ‌تر و جذاب‌ترند! خصوصاً برای نسل جوان!)
۳ـ حذف روحانیت و اقشار مذهبی به عنوان جدی‌ترین مخالفان اقدامات رضاخان صرفاً نمونه‌ای از تحریفات تاریخی این مجموعه است!
۴ـ البته از برادر ضرغامی و همکارانشان توقع نداریم که این مجموعه را اصلاح کنند! (اگر می‌خواستند و می‌توانستند این مجموعه را اصلاح کنند که با ساخت آن موافقت نمی‌کردند!) فقط خواهشمندیم برای تحریف تاریخ و ترویج بی‌حجابی، روش‌های ارزان‌تری را برگزینند که بیش از این بیت‌المال مسلمین برای تحریف تاریخ (به نفع روشنفکران) و ترویج بی‌حجابی هزینه نشود!

رسوایی
قرار است فیلمی در ایام نوروز در سینماها به نمایش دربیاید که:
۱ـ بازیگر نقش اول آن سال گذشته نقش یک پیرزن را در فیلمی بازی کرده و امسال در فیلم مذکور در نقش یک روحانی وارسته، نمونه و استاد اخلاق ظاهر شده است!
۲ـ حاج آقای مذکور در فیلم، شبی را با یک زن بدنام و دزد (که از دست پلیس فرار کرده) در خانه خود تنها می‌ماند! آن هم در حالی که نفر سومی در کار نیست! البته حاج آقا در حیاط مشغول حافظ‌خوانی است و زن بدنام هم در کنار ایشان مشغول طنازی و… !
۳ـ در فیلم فوق، همه مردم جنوب شهر آدم‌هایی چشم‌چران، دهن‌بین، حسود، ساده‌لوح و فضول‌اند! جز غیبت و سخن‌چینی کاری ندارند! در یک لحظه به تحریک یک بازاری فاسد، نماز پشت سر استاد اخلاق را بی‌خیال می‌شوند و چند دقیقه بعد تحت‌تأثیر سخنرانی زن بدنام مجدداً به حاج‌آقا اعتماد کرده و در بازار به او اقتدا می‌کنند!
۴ـ در این فیلم، طلاب و شاگردان درس اخلاق، آدم‌هایی احمق تصویر شده‌اند! به قدری که به مجرد شنیدن تهمتی درباره استاد اخلاق‌شان، او را ترک می‌کنند و پی کارشان می‌روند و استاد خلاق را یکه و تنها آماج تهمت و توهین قرار می‌دهند!
۵ـ در این فیلم، همه مراحلی که یک زن بدنام و دوستانش برای از راه به در کردن مردم و به خصوص جوانان به کار می‌گیرند ثانیه به ثانیه و لحظه به لحظه به نمایش درمی‌آید! پوشیدن لباس‌های خاص زنان بدکار، آرایش مخصوص زنان بدنام و قدم زدن و جلوه‌گری در میان قهوه‌خانه و بازار و مقابل مسجد و گفت‌وگوهای عشقی و جنسی و… آن هم علنی و به صورتی که همه مردهای محل و قصاب و میوه‌فروش و… بفهمند و بهره‌اش را ببرند!
۶ـ البته بماند که در این فیلم، حاج‌آقای استاد اخلاق حاضر می‌شود به همراه زن بدنام و دو دختر ناجور دیگر سوار بر خودرویی که دخترها از دوست‌پسرهایشان قرض گرفته‌اند به پارتی برود! البته حاج‌آقا در آخرین لحظه کرامتی نشان می‌دهد و مانع از دستگیری دخترهای همراهش از جانب پلیس می‌شود!
۷ـ و البته این فیلم یک «رسوایی» محض است! رسوایی برای سازنده و آنانی که برای ساخت و نمایش چنین آثار فخیمه‌ای مجوز صادر می‌کنند!

مقایسه تطبیقی
۱ـ صدا و سیما در اواسط دی‌ماه به مناسبت درگذشت دو نفر از اساتید موسیقی، خودش را کشت! در اکثر شبکه‌های صدا و سیما از این دو نفر تجلیل شد و کم مانده بود که سازمان لباس مشکی بپوشد و جلوی مجالس ختم این دو نفر با گردنی کج بایستد و…!
۲ـ در همان ایام، یکی از خادمان و قاریان بنام قرآن کریم که شهیدی را نیز در دامان خود پرورده بود به ملکوت اعلی شتافت و رهبر انقلاب به همین مناسبت پیام تسلیتی خطاب به خانواده ایشان صادر و از او به نیکی و بزرگی یاد کردند! اما صدا و سیما آن چنان سرگرم عزاداری برای اساتید موسیقی بود که دیگر فرصتی برای تجلیل و معرفی این خادم قرآن نداشت!
۳ـ در این حالت، توقع دارید بچه‌های معصومی که پای این صدا و سیما بزرگ می‌شوند اهل قرآن باشند؟ اصولاً این صدا و سیما می‌تواند جز موزیسین و مطرب تربیت کند؟

ویژگی‌های ایام انتخابات
در ایام انتخابات:
۱ـ آبروی مردم مفت می‌شود! آنقدر که می‌توانی همه آن را یکجا توی جوی بریزی!
۲ـ تهمت، غیبت، اهانت و… مباح، مجاز و حتی در برخی مواقع واجب می‌شود!
۳ـ صدور فتوا و احکام خاص فقهی همگانی شده و هر کسی که عضو تشکیلات انتخاباتی فلان جناب یا بهمان شخص باشد، به صرف عضویت در آن تشکیلات، صلاحیت صدور فتوا در هر عرصه‌ای (خصوصاً موارد مذکور در بند ۲) را پیدا کرده و به حلال کردن محرمات و غیره مشغول می‌شود!
۴ـ کسب پول از هر راه حلال و بلکه واجب می‌شود! به شرط آنکه برای هزینه در انتخابات باشد!
۵ـ استفاده از بیت‌المال اگر برای انتخابات و تبلیغات آن باشد، جایز بل واجب می‌شود!
۶ـ نامزدها در دیده حامیان‌شان فرشته و در منظر رقبایشان به شکل دیو و شیطان مجسم درمی‌آیند!
۷ـ بازار غیب‌گویی و خبر از غیب و آنچه در سینه‌ها مخفی است رواج می‌یابد!

توصیه ایمنی:
در این حالت، با کنار گذاشتن احساسات و خودداری از سینه‌چاک کردن برای این و آن، آخرت خود را تضمین کنید! همیشه و در همه جا و همه حال توصیه‌های انتخاباتی را جدی بگیرید!

29نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

مادر! دوباره کودک بی‌تاب قصه‌ات…

ابریست کوچه کوچه، دل من ـ خدا کند
نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند

حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند

مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند

با واژه‌های از رمق افتاده آمدم
می‌خواست این غزل به شما اقتدا کند

حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟

مادر! دوباره کودک بی‌تاب قصه‌ات…
تا اینکه لای لای تو با او چها کند

یادش بخیر مادرم از کودکی مرا
می‌برد تکیه تکیه که نذر شما کند

یادم نمی‌رود که مرا فاطمیه‌ها
می‌برد با حسین شما آشنا کند

در کوچه‌های سینه‌زنی نوحه‌خوان شدم
تا داغ سینه تو مرا مبتلا کند

مادر! دوباره زخم شما را سروده‌ام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند

یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه ـ مانده بود
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند

باور نمی‌کنم که رمق داشت دست تو
مجبور شد که دست علی را رها کند…

تو روی خاک بودی و درگیر خار بود
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند

نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده‌ات
این خاک معصیت‌زده را کربلا کند

زخمی که تو نشان علی هم نداده‌ای
چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند

باید شبانه داغ علی را به خاک برد
نگذار روز، راز تو را برملا کند…

گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند

با بغض، مردی آمد از این کوچه‌ها گذشت
می‌رفت تا برای ظهورش دعا کند

از کوچه‌ها گذشت… و باران شروع شد
پایان شعر بود که توفان شروع شد

«حسن بیاتانی»

 

 

یاس ارغوانی

تا که با دیوار، چوبِ در تبانی می‌کند
قامت رعنای یارم را کمانی می‌کند

 

هر چه می‌پرسم از این مردم نمی‌داند کسی
آنچه میخی آهنی با استخوانی می‌کند

 

دست بادِ سرد، سنگین هم نباشد باز هم
صورت یاسی جوان را ارغوانی می‌کند

 

تازگی در خانه رو می‌گیرد از من فاطمه
مهربان من چرا نامهربانی می‌کند؟

 

پس چرا دستی به پهلو می‌زند محبوب من؟
هی چرا در پاشدن یاد جوانی می‌کند؟

 

از تماشای پرستویم پریشان می‌شوم
تا به چشمانم نگاهی آسمانی می‌کند

 

باز کن یک بار دیگر چشم‌هایت را ببین
دارد اینجا زینبت شیرین زبانی می‌کند

«قاسم صرافان»

 

 

عصاره عصمت

خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود

که فضا جلوه‌گر از آیت زیبایی بود

 

در بهاری که نسیمش نفس جبریل است

گل ناز دگری رو به شکوفایی بود

 

خانه‌ای را که خدا جلوۀ عصمت بخشید

در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود

 

تا بیایند به تبریک محمد جبریل

با ملائک همه در حال صف‌آرایی بود

 

به خدا چشم خدا دست خدا وجه خدا

ز جگر گوشۀ خود گرم پذیرایی بود

 

تا که قنداقه او را به برآورد حسن

حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود

 

ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت

این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود

 

دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا

که سراپا همه آیینۀ زیبایی بود

 

دختری داشت سراپای همانند علی

زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود

 

پنج تنِ آل عبا در دو جهان آقایند

وز شرف زینب‌شان وارث آقایی بود

 

پنج معصوم به او معرفت آموخته‌اند

که ز ایمان و یقین در خور یکتایی بود

 

وصف او عالمۀ غیر معلم شده است

تا به این مرتبه‌اش پایۀ دانایی بود

 

بود از صبر و رضا نایبۀ خاص امام

نازم او را که به این قدر توانایی بود

 

کربلا صحنۀ عشق است و در آن صحنۀ عشق

همت زینب نستوه تماشایی بود

 

به علمداری صحرای بلا کرد قیام

رهبر قافلۀ عشق به تنهایی بود

 

یک زن و آن همه داغ دل و آنقدر شکیب

عقل از این واقعه در چنبر شیدایی بود

 

دیده‌ام کور که شد خاک‌نشین ره شام

آنکه خاک در او سرمۀ بینایی بود

«سیدرضا مؤید»

 

 

تجلی صبر خدا

خالق ز نـور آل علی کوکب آفـرید

با یُمن آل فاطمه روز و شب آفرید

 

روز ازل «اَلَسـتُ بِرَبّک» چـو گفـت حق

«قالوا بَلی» شنید و سپس منصب آفرید

 

بنوشت در صحیفه خود کاف و‌ هاء و یاء

بـا عیـن و صـادِ مـریم خـود مطلب آفـرید

 

در بین خلق تا که دهد صبر خود نشان

همّت گمـاشت خالق و یک زینب آفرید

***

گویند مثل فـاطمه حـامیّ حیـدری

قربان مادری که چنین مکتب آفرید

 

از هر چه حبّ و مهر و محبّت، نماد صبر!

ربّ کــریم حـُبّ تـو را اوجَـب آفــریـد

«مجید لشکری»

 

دختر مرد دو عالم…

زینب آن بانوی عظمایی که دست قدرتش

کهکشان چرخ را بر پا طناب انداخته

 

شمسه کاخ جلال و رفعتش از فرط نور

مِهر عالم تاب را، از آب و تاب انداخته

 

این همان بانوست، که از نطق و بیان همچون علی

انقلاب از کوفه تا شام خراب انداخته

 

گر زبانش ذوالفقارحیدری نَبوَد چرا؟

خصم را در دل شرر، همچون شهاب انداخته

 

همتش چون بازوی خیبرگشای حیدریست

بارگاه کفر، را در انقلاب انداخته

 

کشتی دین، کربلا شد غرق از طوفان کفر

همت زینب زنو آن را بر آب انداخته

 

حِلم او، صبر و توانایی زدست صبر برد

عِلم او، از دست هر دانا کتاب انداخته

 

تا قیامت وصف او «موزون» اگر گویی کم است

زان که حق او را چو خود در احتجاب انداخته

«موزون اصفهانی»

 

 

نیامد و عید شد…

سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد

گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
امروز هم نیامد و غم خانه را گرفت

امروز هم دو مرتبه باران شدید شد
مادر کنار سفره کمی بغض کرد و گفت:

امسال هم بدون تو سالی جدید شد
ده سال تیر و آذر و اسفند… و خون دل

تا فاو و فکه رفت… ولی ناامید شد
ده سال گریه‌های مرا دید و بغض کرد

حرفی نزد، نگفت چرا ناپدید شد
ده سال رنگ پنجره‌های اتاق من

همرنگ چشم‌های سیاه سعید شد
بعد از گذشت این همه دلواپسی و رنج

مادر نگفته بود که بابا شهید شد

«مریم سقلاطونی»

 

 

 

 

جلوه اوست جهان…

از همه سوی جهان جلوه او می‌بینم

جلوه اوست جهان کز همه سو می‌بینم

 

چشم از او، جلوه از او، ما چه حریفیم ای دل

چهره اوست که با دیده او می‌بینم

 

تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت

هم در آن آینه آن آینه‌رو می‌بینم

 

او صفیری که ز خاموشی شب می‌شنوم

و آن هیاهو که سحر بر سر کو می‌بینم

 

چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل

آن نگارین همه رنگ و همه بو می‌بینم

 

تا یکی قطره چشیدم منش از چشمه قاف

کوه در چشمه و دریا به سبو می‌بینم

 

زشتئی نیست به عالم که من از دیده او

چون نکو می‌نگرم جمله نکو می‌بینم

 

با که نسبت دهم این زشتی و زیبایی را

که من این عشوه، در آیینه او می‌بینم

 

در نمازند درختان و گل از باد وزان

خم به سرچشمه و در کار وضو می‌بینم

 

جوی را شده ئی از لؤلؤ دریای فلک

باز دریای فلک در دل جو می‌بینم

 

ذره خشتی که فراداشته کیهان عظیم

باز کیهان به دل ذره فرو می‌بینم

 

غنچه را پیرهنی کز غم عشق آمده چاک

خار را سوزن تدبیر و رفو می‌بینم

 

با خیال تو که شب سربنهم بر خارا

بستر خویش به خواب از پر قو می‌بینم

 

با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز

نرگس مست ترا عربده‌جو می‌بینم

 

این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست

کز فلک پنجه قهرش به گلو می‌بینم

 

آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت

شهریار اینهمه زان راز مگو می‌بینم

«شهریار»

 

یوم‌الله ۱۲فروردین

جمهوری اسلامی ما جاوید است

دشمن ز حیات خویشتن نومید است

آن روز که عالم ز ستمگر خالی است

ما را و همه ستمکشان را عید است

******

جمهوری ما نشانگر اسلام است

افکار پلید فتنه‌جویان خام است

ملت به ره خویش جلو می‌تازد

صدام به دست خویش در صد دام است

******

این عید سعید عید حزب‌الله است

دشمن ز شکست خویشتن آگاه است

چون پرچم جمهوری اسلامی ما

جاوید به اسم اعظم الله است

«امام خمینی(ره)»

 

29نوامبر/16

قم شهر شیفتگان اهل بیت(ع)

غلامرضا گلی‌زواره

 

قال الصادق«ع»: ان‌لله حرما و هو مکه‌ و اِنَّ للرسول«ص» حرماً و هوالمدینه و اِنَّ لامیرالمؤمنین«ع» حرماً و هو الکوفه و اِنَّ لنا حرماً و هو بلده قم…(۱) : حضرت امام صادق«ع» فرمودند: «خرم خداوند مکه، حرم رسول اکرم«ص» مدینه، حرم امیرمؤمنان«ع» کوفه و حرم خاندان ما شهر قم است».

شهر قم اگرچه به دلیل قرار گرفتن در منطقه‌ای بیابانی و همسایگی با کویر، از جاذبه‌های اقلیمی و طراوت آب و هوایی بهره‌ای اندک دارد، اما بوستان فضیلت، چشمه‌های معرفت و جویبارهای ایمان، این دیار را به لحاظ قداست، به صورت «بهشت کویر» درآورده است.

قم حرم اهل بیت، آشیانه آل محمد، مأوای فاطمیان، شهر شیعیان و محل اجتماع یاوران مهدی نامیده شده است.(۲)

در برخی از منابع و اقوال معتبر هم قم را قُبه الاسلام، پایگاه ولایت، خیمه اصلی انقلاب اسلامی و ام‌القرای جهان تشیع معرفی کرده‌اند.

رسول اکرم«ص» و ائمه هدی«ع» شرافت و فضیلت این شهر را ستوده‌ و به پیروان خود سفارش کرده‌اند به قم و حوالی آن بروند، زیرا بلاها از آن نواحی دور شده است و اگر ستمگری قصد تعرض به آن را داشته باشد، شکست می‌خورد. وقتی فتنه‌ها و آشوب‌ها چون ابرهای تیره‌ای نقاط مختلف را آشفته می‌کنند، بهتر است شیعیان به قم روی آورند زیرا امنیت بهتری دارد.

اهالی این دیار بیش از دیگران در نشر فرهنگ اهل بیت کوشیده‌اند و شیعیانی راستین و مخلصند و در واقع خاتم ولایت برپایه دل‌های مشتاقان مؤمن قم مستقر شده است و شیفتگان اهل بیت در این قلمرو، گوهر بی‌بدلیل مذکور را چون جانی شیرین صیانت کرده‌ و در این مسیر از خود رشادت‌ها و شهامت‌های قابل ارجی بروز داده و کارنامه درخشانی به یادگار نهاده‌اند.

به همین دلیل در روایاتی معتبر تصریح شده که اهل قم برگزیدگان شیعیان خاندان طهارتند و محبت و ولایت اهل بیت با سرشت آنان عجین شده است. بر این اساس ائمه تأکید کرده‌اند اهل قم از ما هستند و ما از آنها هستیم و اگر قمی‌ها نبودند در دیانت و اعتقادات پیروان ائمه هدی خلل و خدشه‌ به وجود می‌آمد.

مردم این دیار در قیام‌ها، درگیری با اهل باطل و نبرد با ظالمان و خلافکاران، سالم‌ترین افرادند و به دلیل چنین مزایایی و نیز آرمیدن شخصیت‌هایی از خاندان رسول اکرم«ص» در خاک قم، این شهر از قداست و شرافت ویژه‌ای برخوردار است.(۳) امام خمینی در سروده‌ای می‌گوید:

عرصه قم غیرت بهشت برین است

بلکه بهشتش یساولی است برابر

زیبد اگر خاک قم به عرش کند فخر

شاید گر لوح را بیابد همسر(۴)

حضرت علی«ع» از اهالی قم این‌گونه تجلیل کرده‌اند: «درود خداوند بر اهل قم، رحمت خداوند بر ساکنان قم، خداوند شهرهایشان را با آب باران سیراب کند و برکات خود را بر این مردم فرو فرستد و خطاهایشان را به نیکی تبدیل سازد. ایشان اهل رکوع، سجود، خشوع، قیام و روزه‌اند. فقیه، دانشور و اهل درکند، همچنین اهل دین، ولایت و حُسن عبادت و اطاعتند، صلوات ، رحمت و برکات خداوند متعال نثارشان باد».(۵)

قم به قول یاقوت حموی از مداین مستحدثه اسلامی است که سکنه‌اش همیشه شیعه امامیه بوده‌اند.(۶) بنیانگذارانش ارادتمندان اهل بیت بوده‌اند و آن را به صورت پایگاهی امن برای علویان، سادات و فاطمیان درآورده‌اند.

آل اشعر طایفه‌ای اهل یمن بودند و افرادی از این خاندان به دفاع از اهل بیت برخاستند و در قیام مختار حضوری فعال داشتن.، همه فرزندان و نوادگان سعدبن عبدالله اشعری از شاگردان و راویان حدیث امام صادق«ع» و ائمه پس از ایشان بوده‌اند. موسی بن عبدالله اشعری که پرورش‌یافته مکتب صادق آل محمد بود و در کوفه سکونت داشت، به قم مهاجرت کرد و نقش بسزایی در توسعه و گسترش قم ایفا کرد. با ورود اشعری‌ها به قم،‌ این شهر تحول یافت و کانون علما، محدثان و فقها شد. آنان آثار ثنویت و آتش‌پرستی را ویران و نخستین اماکن عبادی و مساجد را در قم احداث کردند.(۷)

انوار تابان

بعد از هجرت شیعیان کوفی به قم، این شهر طی چندین دهه، به لحاظ عمران، آبادانی و مسایل علمی و فرهنگی توسعه یافت و اهالی آن از اقتدار و صلابت ویژه‌ای برخوردار شدند، بنحوی که در برابر کارگزاران اموی و عباسی مقاومت  و حتی از دادن مالیات به والیان آنان امتناع کردند. اهتمام شیعیان ساکن قم و مهاجران با چنان قاطعیتی توأم شد که در اواخر قرن دوم هجری، قم از اصفهان مستقل شد و مسجد جامع، منبر امامت جمعه و حاکم مجزایی پیدا کرد. بعد از این موفقیت، اعراب اشعری بیش از گذشته به آبادانی و بازسازی قم پرداختند و برای رونق علمی، فکری و اقتصادی آن مصمم‌تر شدند.(۸)

در آن زمان مردم این دیار بخشی از مُلک زراعتی و باغ‌ها و حتی برخی خانه خویش را وقف ائمه هدی می‌کردند و همه ساله خمس اموال خویش را برای آن بزرگواران می‌فرستادند. بعلاوه افرادی از قمی‌ها با امام صادق، امام موسی کاظم، علی‌بن موسی‌الرضا، امام محمدتقی، حضرت هادی و امام عسکری«علیهم السلام» ارتباط تنگاتنگی داشتند و برخی از آنان مشتاقانه به محضر آن ستارگان فروزان آسمان امامت می‌رسیدند و از فیض وجودشان استفاده‌های شایان‌توجهی می‌کردند.(۹)

مردم قم در عصر امام هادی«ع» که اختناق شدیدی از سوی عباسیان برای شیعیان فراهم شده بود، به محضر امام علی‌النقی«ع» می‌رسیدند و اموالی را به محضر ایشان می‌بردند و با حضرت ارتباط برقرار می‌کردند. این ارتباط از نظر اجتماعی و سیاسی بحدی اثرگذار بود که متوکل عباسی، وزیرش فتح‌بن خاقان را احضار کرد و از او خواست به وسیله مأموری مخفی، پیگیر مناسبات اهالی قم با امام هادی«ع» باشد.(۱۰)

در هنگامی که عده‌ای از یاران امام حسن عسکری«ع» در سوگ شهادت امام، عزادار بودند، گروهی از اهالی قم به سامرّا آمدند و جویای امام یازدهم شدند و چون متوجه شدند حضرت به شهادت رسیده است، در پی آن بودند تا اموال و نامه‌هایی را که با خود آورده بودند به امام جانشین وی بدهند. در این هنگام خدمتکاری از نزد حضرت مهدی«عج» آمد و به نقل از امام به گروه قمی‌ها گفت: در نزد شما نامه‌های فلان شخص و مکتوبات افرادی با این نام و عنوان موجود است و نیز مبلغ هزار دینار با خودتان آورده‌اید. مردم قم وقتی این خبر غیبی را شنیدند به امام راستین خود پی بردند، نامه‌ها و پول‌ها را به آن خدمتکار دادند و گفتند امام برحق همان است که تو را پیش ما فرستاد.(۱۱)

مردم قم در قیام قائم آل محمد«عج» حضوری فعال خواهند داشت. امام صادق«ع» فرمودند: «عنوان قم از این باب است که اهلش همراه حضرت، قیام و به یاریش اقدام می‌کنند.(۱۲) حجت خداوند توسط قمی‌ها بر مردمان دیگر نقاط تمام می‌شود و در جهان کسی باقی نمی‌ماند که معارف دینی به وی ابلاغ نشده باشد، سپس حضرت قائم ظهور می‌کنند».(۱۳)

ایشان سپس در حق مردم قم دعا فرمودند و گفتند: «خداوندا! آنان را از شر هر فتنه‌ای صیانت کن و از هر خطری رهایی ده».(۱۴) از روایات متعدد برمی‌آید که قم مجمع انصار حضرت قائم است که یکی از القاب قم همین عنوان است.(۱۵)

در دوران اختناق امویان و عباسیان، عده‌ای از سادات و امامزادگان، شبه جزیره عربستان و عراق را ترک کردند و به ایران آمدند. قم از این وجودهای با برکت استقبال شایان‌توجهی به عمل آورد، در تکریم و تجلیل از آنان کوشید و زمینه آرامش، رفاه و امنیت اجتماعی آنان را به بهترین نحو فراهم ساخت و  به یمن وجود امامزادگان، این شهر از چشمه‌های معرفت سیراب شد.

در سال ۲۰۰ قمری، هنگامی که حضرت علی‌بن موسی‌الرضا«ع»‌ ناگزیر از مدینه به خراسان آمدند و ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند، امامزادگان و سادات عالیمقامی به شوق دیدار با آن حضرت از حجاز و عراق به ایران آمدند. برخی از آنان در طول مسیر با دشمنان و کارگزاران والیان عباسی روبه‌رو شدند و به شهادت رسیدند، عده‌ای متواری شدند و بسیاری از آنان، قم را برای محل سکونت جدید خود برگزیدند. براساس برخی مدارک تاریخی و منابع رجالی حدود ۴۴۴ امامزاده به قم آمده‌اند و در این دیار ماندگار شده‌اند.

در قم امامزادگان عالی شأن و سادات باشرافت منظومه‌ای از کمالات و فضایل و کرامت‌های اخلاقی و انسانی را به وجود آورده‌اند، اما در میان آنان حضرت فاطمه معصومه«س» درخشندگی ویژه و مقامات برجسته‌تری دارد. بدون تردید آن بانوی باکرامت، با تدبیری خاص و آینده‌نگری خردمندانه، با توجه به اوضاع قم و تأکید ائمه بر محاسن و افتخارات آن و محوریتی که وجود ایشان در این قلمرو به وجود خواهد آورد، بدین دیار روی آورد و چون در ساوه بیمار شد، از قم و فاصله‌اش با ساوه پرسید و توصیه کرد وی را به قم انتقال دهند. در این شهر، چند روزی در قید حیات بود و چون رحلتش فرارسید، ایشان را با تجلیل فوق‌العاده‌ای در باغ بابلان دفن کردند.

امام صادق«ع» در باره ایشان فرمودند: «بانویی از فرزندانم در قم دفن می‌شود که شیعیان در سرای باقی با شفاعت  او روانه بهشت می‌شوند. هر کسی مرقدش را زیارت کند بهشت بر او واجب می‌شود.(۱۶) حضرت امام رضا«ع» هم فرمودند: «هر کس آرامگاه آن بانو را با معرفت و به حق زیارت کند، سزاوار جنت می‌شود».(۱۷)

در فرازی از زیارت‌نامه‌ این بانوی گرامی می‌خوانیم: «ای فاطمه معصومه! مرا برای رفتن به بهشت شفاعت کن؛ زیرا نزد خداوند متعال مقامی رفیع و شأنی والا داری».

خاک قم گشته مقدس از جلال فاطمه

نورباران گشته این شهر از جمال فاطمه

گرچه شهر قم شده گنجینۀ علم و ادب

قطره‌ای باشد زدریای کمال فاطمه

تابش شمع و چراغ و کهربای نورها

باشد از نقد جمال بی‌مثال فاطمه

صافی آیینۀ ایوان نیکومنظرش

گوشه‌ای از صافی قلب زلال فاطمه

عطرآگین گشته گر این بارگاه جنّتی

این نسیمی است از عبیر دلگشای فاطمه

بر سر ما سایه افکن از کرامت ای بتول!

بد سعید آن کس که بُد اندر ظلال فاطمه(۱۸)

 

اگرچه امام معصوم به تمامی سرزمین‌ها و مکان‌ها توجه دارد و ائمه واسطه فیض بین خداوند و بندگان هستند و برخورداری از فیوضات و الطاف این سروران به مکان خاصی محدود نیست، ولی برخی جاها از عنایت ویژه‌ای برخوردارند، چنان که در کوفه مسجد سهله به نام مبارک حضرت مهدی«عج» است، مسجد جمکران واقع در شش کیلومتری قم از چنین مزیتی برخوردار است و فرمان تأسیس آن از سوی قائم آل محمد«عج» در شب سه‌شنبه هفدهم رمضان المبارک سال ۳۷۳ قمری، صادر شده است.(۱۹)

ارادتمندان باید در این مکان مقدس ضمن دعا، ذکر و عبادت، با امام خویش تجدید بیعت کنند و با آن حضرت رابطه‌ای معنوی و اثرگذار در حیات فردی و اجتماعی، برقرار سازند و برای تهذیب نفس و خودسازی از آن بزرگوار استمداد بطلبند.

از آنجا که در مسجد مقدس جمکران، مردم ضمن ارتباط با خدای خویش، به امام عصر«عج» توسل می‌جویند، برنامه‌های این مسجد نباید رنگ تشریفات ظاهری و تجملات دنیوی به خود گیرد و شایسته است از شیوه‌های مسرفانه، سطحی‌نگری، خرافی و برخی افراط و تفریط‌ها پرهیز شود و بیشتر در جهت آراستگی معنوی و عمران کیفی آن اهتمام ورزند.(۲۰)

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۷، ص ۲۱۶؛ مستدرک الوسایل، محدث نوری، ج ۱۰، ص ۳۶۸٫

۲ـ انوارالمشعشعین، محمدعلی کچویی اردستانی، ج اول، ص ۹۶، گنجینه آثار قم، ج اول، صص ۷۸و۷۷٫

۳ـ در این باره بنگرید به بحارالانوار، ج ۶۰، صص ۲۱۴ تا ۲۱۸؛ مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج ۱۰۱، ص ۸۳؛ عیون اخبار الرضا، ‌صدوق، ج ۲، ص ۲۶۴٫

۴ـ دیوان امام خمینی، ص ۲۵۷٫

۵ـ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۲۸؛ مجالس المؤمنین، ج اول، ص ۸۳؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴۶٫

۶ـ معجم البلدان، یاقوت حموی،‌ ج ۴، ص ۳۹۷٫

۷ـ اخبارالطوال، دینوری، تاریخ قم، ص ۳۷۸؛ جم، ج ۴، ص ۳۹۷؛ گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی، ج اول، ص ۳۶؛ مجالس المؤمنین، ج اول، ص ۳۴٫

۸ـ گنجینه آثار قم، ج اول، صص ۱۵۸ـ۱۵۴٫

۹ـ مختار الخرائج، قطب‌الدین راوندی، ص ۲۷۳؛ تاریخ مذهبی قم، علی اصغر فقیهی، صص ۸۲ و ۱۴۲٫

۱۰ـ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، ج ۴، ص ۴۱۳٫

۱۱ـ کمال‌الدین، شیخ صدوق، ج اول، صص ۱۵۱ـ۱۵۰٫

۱۲ـ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۱۶٫

۱۳ـ همان، صص ۲۱۳ـ۲۱۲٫

۱۴ـ همان، ص ۲۱۸ و تاریخ قم، ص ۹۳٫

۱۵ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴۷٫

۱۶ـ بحارالانوار، پیشین، ص ۲۱۶؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۷۶؛ تاریخ قم، ص ۷٫

۱۷ـ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۶۷؛ سفینه البحار، ج ۴، ص ۳۷۷٫

۱۸ـ گنجینۀ دانشمندان، ج اول، ص ۱۷٫

۱۹ـ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۲۳۰؛ نجم الثاقب، ص ۲۱۵؛ جنه‌المأوی، ص ۴۲؛ مستدرک الوسایل، ج ۳، ص ۴۲۳ ؛ مکیال المکارم، ج ۲، ص ۵۶۳٫

۲۰ـ حضرت معصومه و شهر قم، محمد حکیمی، صص ۱۳۱و۱۳۰،.

 

 

 

سوتیتر:

 

اهالی قم بیش از دیگران در نشر فرهنگ اهل بیت کوشیده‌اند و شیعیانی راستین و مخلصند و در واقع خاتم ولایت برپایه دل‌های مشتاقان مؤمن قم مستقر شده است و شیفتگان اهل بیت در این قلمرو، گوهر بی‌بدلیل مذکور را چون جانی شیرین صیانت کرده‌ و در این مسیر از خود رشادت‌ها و شهامت‌های قابل ارجی بروز داده و کارنامه درخشانی به یادگار نهاده‌اند.

29نوامبر/16

سینمای پهلوی، سینمای انحراف

نگاهی به تاریخ سینمای ایران
دکتر عبدالحمید انصاری
اشاره: در چند شماره گذشته، تاریخچه سینمای ایران از ابتدای ورود به دربار قاجار و ساخت انبوه فیلم‌های نازل از دهه ۳۰ به بعد تا سال ۵۱ بررسی و تحلیل شدند. در این شماره به فیلم‌های دهه ۵۰ تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی می‌پردازیم.
«داش آکل» به کارگردانی مسعود کیمیائی و بازی بهروز وثوقی، بهمن مفید، ‌مری آپیک، از قصه‌ای به همین نام اثر صادق هدایت اقتباس شده بود. فیلم «محلّل» ساخته نصرت کریمی با بازی خود او و ایرن فیلم بسیار مبتذل و سخیفی بود که گذشته از سخافت زیاد به احکام شرع هم توهین روا می‌داشت. شهید آیت‌الله مطهری در مقاله‌ای روشنگرانه که در مجله «زن روز» چاپ شد، به‌شدت به نمایش این فیلم اعتراض کرد و عملاً رژیم را با این اقدام در موضع ضعف قرار داد.
در سال ۵۱ ساخت فیلم‌های گیشه‌ای و عامیانه ادامه یافت و به‌رغم توجه به مؤلفه‌های گیشه‌پسند، فروش آنها افت محسوسی پیدا کرد. ظاهراً تکرار و یکنواختی مضامین فیلم‌ها دلیل اصلی افت فروش بود. در این سال چند فیلم نسبتاً خوش‌ساخت که برخی از آنها عیوب و ابتذال کمتری داشتند، از جمله «تُپلی» به کارگردانی رضا میرلوحی، «رگبار» ساخته بهرام بیضائی، «پستچی» به کارگردانی داریوش مهرجوئی، «غریبه» اثر شاپور قریب، «صادق کرده» اثر ناصر تقوائی به نمایش درآمدند. ناصر تقوائی پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۵ فیلم ارزشمند ناخدا خورشید را ساخت.
هژیر داریوش با ساخت فیلم «بیتا‌» با بازی گوگوش و عزت‌الله انتظامی هر چند ادعای ساخت فیلمی پرسر و صدا را داشت، اما فیلم در واقع پیامی جز ابتذال از نوع روشنفکرانه و بیگانه با جامعه ایران نداشت. در این سال پرویز صیاد با ساخت فیلم‌های کمدی و مملو از ابتذال اخلاقی، چند اثر عامیانه عرضه و پازل تهاجم به فرهنگ و اخلاق جامعه ایرانی را تکمیل کرد.
در سال ۵۲ نیز روال ساخت فیلم‌های بی‌ارزش و گیشه ‌محور ادامه پیدا کرد و چند فیلم متفاوت مانند «تنگنا» ساخته امیر نادری، «خاک» به کارگردانی مسعود کیمیائی، «مغول‌ها» ساخته پرویز کیمیاوی، «تنگسیر» به کارگردانی امیر نادری بر اساس داستانی از صادق چویک به نمایش در آمدند. هر چند رد پای ابتذال در این فیلم‌ها هم دیده می‌شد، اما از نظر ساختار نسبت به فیلم‌های قبل از خود بهتر‌ بودند.
فیلم «آرامش در حضور دیگران» ساخته ناصر تقوائی براساس قصه‌ای از غلامحسین ساعدی در این سال عرضه شد که به‌رغم خوش ساخت بودن، مملو از ارتباطات ناپسند و دیالوگ‌های مبتذل و سیاه و زننده بود، به قسمی که سینمای پهلوی هم به‌ناگزیر بخش قابل توجهی از آن را سانسور کرد.
شایان ذکر است که به‌رغم ابتذال حاکم بر سینمای پهلوی، گاهی در آثاری هم دغدغه‌های عدالت‌طلبانه قابل اعتنایی مشاهده می‌شدند و چقدر مناسب بود که مدیران فرهنگی امکان تداوم ساخت نظایر آنها را البته منطبق بر موازین شرع و اخلاق فراهم می‌آوردند. به عنوان نمونه فیلم «تپلی» با دغدغه مصائب طبقه فقیر و تضاد آن با طبقه مرفه پرتبختر ساخته شد که هم از پیام و هم از جذابیت‌های دراماتیک برخوردار بود و البته فیلم از ابتذال رایج گیشه‌پسند آن زمان مبرا نبود. فیلم‌نامه این فیلم اقتباسی از قصه«موش‌ها و آدم‌ها» اثر «جان اشتاین بک» نویسنده مشهور امریکایی بود که اثر دیگر او به نام «خوشه‌های خشم » در ایران بسیار معروف است.
کارگردان «تپلی»پس از انقلاب فیلم «شیلات» را با بازی داود رشیدی در نقش خوجه ممد ساخت که در دهه فجر امسال برای چندمین بار از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. این فیلم در واقع مبین دغدغه‌های فیلمساز و ادامه همان فیلم «تپلی» و خط کلی آن روایت تقابل تاریخی طبقات فرودست و فرا دست بود.
ای کاش روال ساخت فیلم‌هایی نظیر «ناخدا خورشید» اثر ناصر تقوائی، «رگبار» ساخته بهرام بیضائی پستچی و گاو ساخته داریوش مهرجوئی با تصحیح برخی از سکانس‌های غیرقابل قبول، ادامه می‌یافت و دغدغه‌های کلان و اخلاقی جامعه در سینما متجلی می‌شدند.
در سال ۵۱ فیلم‌های «صادق کرده» اثر ناصر تقوائی و «بلوچ» ساخته مسعود کیمیائی و ده‌ها فیلم دیگر که فی‌الواقع تکرار قیصر بودند، ساخته شدند. انتقام، اجرای عدالت فردی که گرته‌برداری از فیلم‌های وسترن آن زمان غرب بود و عکس‌العمل ناتوانی حکومت‌ها در استقرار عدالت اجتماعی خمیرمایه چنین فیلم‌هایی بودند. «تنگنا» با بازی سعید راد و «تنگسیر» با بازی بهروز وثوقی که توسط امیر نادری در همین راستا ساخته شدند، فیلم‌هائی خوش‌ساخت با دغدغه‌های اجتماعی محسوب می‌شدند.
البته پذیرش نسبی این قبیل فیلم‌ها با عنایت به فضای آلوده آن زمان سینما قابل تحلیل است. در آن سال‌ها ندرتاً فیلم‌هایی مثل «مغول‌ها» اثر پرویز کیمیاوی ساخته شدند که هر چند فاقد ابتذال فیلم‌های آن دوره بودند، ‌اما به دلیل سنگینی مضمون و عدم جلب و جذب مخاطب عام تأثیری در روند سینمای آن زمان نداشتند.
در سال ۵۳ حدود ۵۶ فیلم ساخته شدند که فقط «شازده احتجاب» اثر بهمن فرمان‌آرا و «اسرار گنج دره جنّی» اثر ابراهیم گلستان، ضمن حفظ جذابیت‌های دراماتیک سینمایی فراتر از کلیشه‌های عوامانه بودند و توجه مخاطب را به خود جلب کردند.
در سال ۵۴ حدود ۶۶ فیلم به نمایش درآمدند که چند فیلم از جمله «سرایدار» اثر خسرو هریتاش، «گوزن‌ها» اثر مسعود کیمیائی، «غریبه و مه» اثر بهرام بیضائی توجه محافل روشنفکری آن روز را به خود جلب کردند. خمیرمایه فیلم «سرایدار» تضاد طبقات فرودست و فرادست و مضمون فیلم «گوزن‌ها»، آسیب‌های اجتماعی و قهرمان تنهای سرگشته و مستاصل جامعه پرتنش آن دوران بود.
در این سال مجموعه فیلم‌های کمدی و عوام‌پسند «صمد»، به مدد سریالی به همین نام در تلویزیون به بازار عرضه شد. کارگردان و تهیه‌کننده این فیلم‌ها پرویز صیاد بود که پس از انقلاب به خارج از کشور رفت و در ‌آنجا کار خود را بر همان سیاق ادامه داد.
همچنین فیلمی به نام «طبیعت بیجان» با کارگردانی سهراب شهید ثالث و بازیگرانی گمنام در این سال تولید شد که در فضای آلوده آن زمان یک استثناء محسوب می‌شد. این فیلم گرچه فروش قابل توجهی نداشت، اما برخی از صاحبنظر‌ان، آن را بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران تا سال ۵۴ می‌دانستند. دلنشینی فیلم عمدتاً به دلیل لحن صادقانه داستان واقع‌گرایانه و نزدیک بودن مضمون آن با زندگی روزمره مردم معمولی بود.
از سال ۵۵ افول سینمای ایران آغاز ‌شد، به قسمی که عناوینی مانند «سینمای ایران در خم کوچه ورشکستگی» در روزنامه کیهان مورخ ۲۵ اسفند ۱۳۵۵ کم نبودند. در آن سال حتی یک فیلم قابل ذکر هم ساخته نشد و جامعه با بی‌توجهی به سینما نشان ‌داد که دیگر حتی ابتذال هم جاذبه‌اش را برای مخاطب عوام و کم سواد از دست داده است.
در سال ۵۶ بحران صنعت سینما ادامه یافت. در این سال حدود ۳۸ فیلم ساخته شدند که اندکی بیش از یک سوم فیلم‌های ابتدای دهه ۵۰ هستند. بحران در صنعت سینما به‌حدی رسید که حتی حزب رستاخیز نیز در جلسه‌ای با عنوان «بحران اقتصادی و مالی سینمای ایران» به آن ‌پرداخت. از میان فیلم‌های ساخته شده در این سال فقط «سوته‌دلان» اثر علی حاتمی و بازی بهروز وثوقی، شهره آغداشلو، فخری خوروش، مینو ابریشمی و جمشید مشایخی قابل توجه است.
در سال ۱۳۵۷ که سال اوج تظاهرات عظیم مردم علیه رژیم پهلوی دوم است، افول سینما همچنان ادامه داشت. جالب آنکه در بحبوحه تظاهرات آن سال سرنوشت‌ساز، سینماداران با هدف افزایش بهای بلیط، اعتصاب و سالن‌ها را تعطیل کردند. در ۲۸ مرداد سال ۵۷ سینما رکس آبادان به هنگام نمایش فیلم «گوزن‌ها» ساخته مسعود کیمیائی به آتش کشیده شد و حدود ۴۰۰ نفر زنده زنده سوختند. ظواهر امر مانند قفل بودن درها، زنجیر کردن درهای سالن و مسدود بودن درهای خروجی، نشانه به آتش کشیده شدن عمدی سینما توسط ساواک بود و این مسئله کاملاً در شعارهای آن روزمردم انعکاس پیدا کرد.
در سال ۵۷ فقط ۱۸ فیلم به نمایش درآمدند و ۱۴ فیلم هم هیچ گاه به اکران عمومی در نیامدند و برای همیشه به بایگانی تاریخ رفتند. تعداد ۲۸ فیلم ساخته شده در آن سال هم در سال‌های ۵۸، ۵۹ و ۶۰ اکران شدند.
از میان فیلم‌های ساخته شده در سال ۵۷ فقط ۴ فیلم «سفر سنگ» اثر مسعود کیمیائی، «گزارش» اثر عباس کیارستمی، «مرثیه» اثر امیر نادری و «دایره مینا» اثر داریوش مهرجویی آثار قابل توجهی بودند. در این فیلم‌ها هم همان شخصیت‌ها و دغدغه‌های آثار قبلی سازندگان آنها تکرار ‌شدند. هر چند این فیلم‌ها خالی از اشکالات ساختاری، فیلمنامه، شخصیت‌پردازی و دراماتیک نبودند، اما به ه%

29نوامبر/16

پس عزا، برخود کنید، ای خفتگان!

در سوگ آیت‌الهخوشوقت

ابوذر حسینی(شیاسی)

از چهلم آقا‌مجتبی چند روزی بیشتر نگذشته! هنوز باورش برایمان مشکل است که او از میانمان رفته است. یک تهران مانده و یک آیت‌اله خوشوقت. اما خبری نگرانمان کرد. آیت‌اله خوشوقت در حین برگزاری اعمال عمره مفرده دچار بیماری شده و راهی بیمارستانی در شهر مکه شده‌اند و سرانجام پس از ۱۷ روز بستری‌بودن در بیمارستان، صبح روز چهارشنبه، ۴ اسفندماه ۹۱ به دیدار حق شتافت.

اصلاً باور اینکه عالم وارسته دیگری از خیل متقین از میان ما رخت بر‌بندد مشکل است. نمی‌دانم نکند خدا از دست ما ناراضی است یا شاید قدردان این نعم گرانبهای الهی نبودیم که یکی‌یکی از دستمان می‌روند. حاج آقا خوشوقت حتی از آقا مجتبی هم ناشناخته‌تر بود؛ البته او از آن دسته متقینی بود که بین اهل‌ سماء شناخته‌شده‌تر بود تا اهل زمین.

شاید عمده شناخت مردم از این عالم و عارف و سالک الی‌اله به جلساتی که سحرهای ماه مبارک رمضان در سال‌های اخیر پخش شده بود، بازگردد.

حالا نمازگزاران مسجد امام حسن مجتبی (ع) در سه‌راه طالقانی تهران انگار چیزی گم کرده‌اند؛ آنهایی که بیش از ۴۰ سال پامنبری «حاج‌آقا خوشوقت» بودند! حق هم دارند کجا چنین امام جماعتی پیدا کنند که هم مجتهد باشد، هم استاد اخلاق؟ مسجد امام حسن مجتبی (ع) شهادت خواهد داد که حاج‌آقا خوشوقت سال‌ها بدون خستگی در جهت رشد و تربیت مردم، به‌خصوص قشر جوان لحظه‌ای از پا نایستاد.

 

اما آیت‌اله خوشوقت که بود؟

آیت‌اله عزیزاله خوشوقت در سال ۱۳۰۵ هجری شمسی متولد شد و پس از تحصیلات روز، به فراگیری علوم حوزوی پرداختند. شور و شوق آموختن معارف دینی و استفاده از عنایات خاصه کریمه اهل‌بیت(س) ایشان را پس از پنج سال تحصیل در تهران به آشیان اهل‌بیت عصمت و طهارت فراخواند.

از برکات سفره کریمه، بی‌بی دو عالم، هفتسال شاگردی حضرت امام‌خمینی(قدس سره) در مباحث فقه و اصول و استفاده از خارج فقه آیت‌اله العظمی بروجردی و هم‌نشینی با شهیدِ محراب، آیت‌اله صدوقی بود. ایشان حکمت و فلسفه را نیز در محضر مفسّر کبیر قرآن، علامه ‌طباطبایی آموخت، ایشان با مدد از توفیق الهی پای همت در مسیر خود‌سازی و سیر‌و‌سلوک نهاد. انفاس ملکوتی مرد فرزانه، معلم اخلاق مرحوم آیت‌اله علامه‌ طباطبایی ایشان را بیش از دیگران همچون شهید علامه مرتضی مطهری با دقایق و رموز اخلاق و درجات عرفان آشنا کرد و همین امر، ایشان را مورد توجه و محبت ویژه علامه قرار داد.

ایشان پس از فراگیری علوم معقول و منقول و آشنایی با لطایف حکمت و اخلاق و عرفان و پس از نایل‌شدن به مقام اجتهاد به تهران بازگشت. اقامت در تهران، برپایی نماز جماعت در مسجد امام حسن مجتبی (ع)، تربیت طلاب و فضلای حوزه علمیه، درس اخلاق و توجه به حاجات مردم، انس با جوانان، بسیجیان و رزمندگان، خانواده‌های شهدا در طول بیش از چهل سال از ایشان چهره‌ای دوست‌داشتنی و مردمی ساخت. آنها که ایشان را از نزدیک می‌شناسند صبر و حوصله و سعه صدر کم‌نظیرشان را در برخورد با مردم می‌ستایند. جلسه ختم صلوات این عالم فرزانه در شهرک شهید محلاتی تهران آرامش‌دهنده جوانان و مشتاقانی بود که پرسش‌های بی‌شماری داشتند و مطمئن بودند جز استاد کسی نمی‌تواند به همه پرسش‌های فقهی، اخلاقی، اجتماعی و… آنها پاسخ دهد.

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی طی حکمی از طرف حضرت امام‌خمینی (قدس سره) به‌عنوان نماینده ویژه ایشان در ستاد انقلاب فرهنگی منصوب شدند و از آن پس نیز بیشتر در زمینه‌های فرهنگی و ارشاد و هدایت جوانان و تربیت فضلای حوزه علمیه و دانشجویان مستعد ایفای وظیفه کردند.

بصیرت ایشان نسبت به جریانات سیاسی و ترفندهای دشمنان موجب شد تا معظم‌له مورد مشورت بسیاری از شخصیت‌های سیاسی و نخبگان حوزه و دانشگاه قرار بگیرد.

مقام معظم رهبری که برای تسلیت به خانواده آیت‌اله خوشوقت به منزل ایشان رفته بودند فرمودند: «تسلیت عرض می‌کنیم به آقازاده‌ها و خانواده و همه شماها و به همه اهل معنا و اهل معرفت و اهل سلوک درگذشت جناب آقای خوشوقت را. در واقع اگر کسی متأثر می‌شود، گریه می‌کند، ناراحت می‌شود، باید برای خودش باشد. ایشان که خب یک عمر طولانی با برکتی را گذراندند و همه‌اش هم در راه خدا، همه‌اش برای خدا، زندگی پاکیزه، نورانی. از اول جوانی، ایشان در همین راه توحید و راه معرفت و راه سلوک بودند. تا آخر این عمر طولانی، ایشان در این راه ظاهراً لحظه‌ای توقف نکردند و پیش رفتند. خب خدای متعال هم ان‌شاءاله عملش با ایشان عمل بندگان صالح خواهد بود، عمل اولیا خواهد بود ان‌شاءاله. گفت: پس عزا بر خود کنید ای خفتگان! امیدواریم ان‌شاءاله برکات آقای خوشوقت منقطع نشود از ماها، از شما جوان‌ها و برکات ایشان استمرار داشته باشد. بعد از رها‌شدن از قید مادی و مادیت، ارواح بندگان خوب خدا توانایی‌های بیشتری دارند؛ دعا می‌کنند، دستگیری می‌کنند، هدایت می‌کنند. رابطه را بتوانیم با اینها حفظ کنیم و نگه بداریم به نفعمان است، بتوانیم رابطه‌مان را با اینها حفظ کنیم، منتفع بشویم از دعایشان، از توجهاتشان، از برکاتشان ان‌شاءاله. خدا ان‌شاءاله درجات ایشان را عالی کند و جایشان هم خیلی خالی است در این اتاق.»

 

مجتهدی که الگو بود

هنر حاج آقا جذب جوانان بود و نمونه‌اش هم خود من که تنها در چند ثانیه مهر استاد به دلم نشست.

من استادان و علمای زیادی دیده‌ام و از محضرشان بهره برده‌ام، لکن هیچ‌کس به‌اندازه آیت‌اله خوشوقت نمی‌توانست با این سرعت دل جوانان را مجذوب خود کند. یادم هست نخستین‌باری که حاج آقا را دیدم سال‌های اولیه حوزه بودم که دنبال استاد اخلاق می‌گشتم. ایشان را در ورودی مدرسه معصومیه قم دیدم که برای جلسه درس اخلاق می‌رفتند. دستشان را برای بوسیدن گرفتم و ایشان دستم را محکم فشرد و تا داخل مدرسه دستم را رها نکرد. از آنجا بود که دل‌سپرده استاد و مجذوب او شدم.

نکته بسیار مهم و وجه‌تمایز حاج آقا با دیگران برخورد خیلی خوب و با روی باز استاد با جوان‌ها بود. آن زمان که ما دنبال استاد اخلاق می‌گشتیم افراد زیادی بودند، ولی هیچ‌کس مثل ایشان جوانان را جذب نمی‌کرد. در جلساتی که تشکیل می‌شد جوان‌ها دورتادور ایشان حلقه می‌زدند و با اینکه افراد مسن‌تر هم حضور داشتند، ولی این اشتیاق جوانان سبب می‌شد آنها عقب‌تر بنشینند. چهره باز و روحیه بالای استاد به‌گونه‌ای بود که حتی بعضی جوانان که اهل نشستن پای منبر هم نبودند تا انتها در مجلس ایشان می‌نشستند. از هر قشری در جلسات حضور داشتند از طلبه و دانشجو گرفته تا کاسب و بازاری. بسیاری جوان‌ها را در مجلس می‌دیدی که اصلاً به ظاهرشان نمی‌آمد پا‌منبری باشند، ولی جذب رفتار استاد شده بودند. حتی هنگام غذا‌خوردن ایشان کنار جوانان می‌نشست و در بین غذا‌خوردن برای جوانانی که اطرافشان بودند لقمه هم می‌گرفت و تعارف می‌کرد و با جوانان رابطه محبت‌آمیز ایجاد می‌کرد.

در خصوص بُعد علمی ایشان، در فقه و تفسیر قرآن و دیگر معارف اسلامی صاحب نظر بودند. بسیاری از علما مباحث علمی خود را از ایشان می‌پرسیدند. برای نمونه آیت‌اله حسن ممدوحی از شاگردان آیت‌اله خوشوقت می‌گوید: «آخرین‌بار یک ماه پیش بود که خدمت ایشان مشرف شدم و مباحثه علمی داشتیم و بنده سؤالات و مشکلات علمی خود را با ایشان مطرح کردم. ایشان نیز توصیه می‌کردند که این علوم معرفتی حوزه را به‌دقت محفوظ نگه داریم و به نسل‌های بعدی منتقل کنیم».

عضو مجلس خبرگان رهبری افزود: «یکی از نصایحی که ایشان به بنده می‌کرد این بود که از معاشرت با افراد مختلف بپرهیزم و با کسانی که مجالست با آنها که بوی دنیا می‌دهند اجتناب کنم. ایشان به بنده توصیه می‌فرمودند که رابطه‌ها باید محدود باشد».

در جلسات عمومی گاهی تا دو سه ساعت بعد از سخنرانی به‌صورت پرسش و پاسخ در هر زمینه‌ای از استاد سؤال می‌شد؛ از احکام و فقه گرفته تا قرآنی و تاریخی و مسائل اجتماعی هر کسی سؤال می‌کرد جوابش را می‌گرفت. این نشان از تسلط بالای استاد در زمینه‌های گوناگون داشت. در بحث‌های تاریخی بسیار دقیق بودند. در تفسیر و علوم قرآنی هم تسلطی مثال‌زدنی داشتند؛ البته از شاگرد مبرّز علامه طباطبایی جز این هم انتظار نمی‌رفت.

ایشان مجتهد بودند، منتها گمنام. حتی علامه طباطبایی نیز در زمان حیاتشان برخی امور را به حاج‌آقای خوشوقت ارجاع داده بودند. اما آن‌قدر خاضع بودند که اگر می‌پرسیدیم نظر شما در این مسئله چیست استغفار می‌کردند و پاسخ نمی‌دادند. باید می‌پرسیدیم حکم این مسئله چیست تا پاسخ استاد را بشنویم.

در بحث‌های سیاسی که از ایشان سؤال می‌شد همیشه تأکیدشان این بود که ببینید نظر رهبری در این مسئله چیست و می‌فرمودند گوش‌به‌فرمان آقا باشید. هرگز از خودشان در مسائل سیاسی اجتهاد نمی‌کردند، حتی یک مورد هم مشاهده نشد در برابر نظر رهبر معظم انقلاب اظهار نظر بکنند. ولایت‌پذیری آیت‌اله خوشوقت برای همه اطرافیان الگو بود. مقام معظم رهبری نیز عنایت ویژه‌ای به ایشان داشتند. آن‌چنان‌که حجت‌الاسلام و المسلمین صدیقی نقل می‌کنند که چند وقت قبل به‌همراه تعدادی از طلاب به خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدیم، حضرت آقا فرمودند تنها به علم و اراده خودتان تکیه نکنید! توفان‌ها زیاد است و این توفان‌ها گاهی اوقات سخت می‌شود و در این توفان‌ها نمی‌توانید خود را حفظ کنید و باید در این اوقات خودتان را به کسی و یا جایی وصل کنید که شما را حفظ کنند. بعد بنده به حضرت آقا گفتم از چه کسی استفاده کنیم؟ رهبر معظم انقلاب در پاسخ گفتند، در توفان‌ها خود را به آیت‌اله خوشوقت وصل کنید.

بنده هم در سال‌های اولیه آشنایی با استاد خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم و عرضه داشتم در مباحث اخلاقی قصد کمک از آیت‌اله خوشوقت را داریم که حضرت آقا خیلی تأیید کردند و فرمودند خیلی خوب است، در این مسیر از خداوند صبر طلب کنید. نکته‌ای که حاج آقا بر آن تأکید داشتند تقوا بود. تقوا را هم به این صورت تعریف می‌کردند که انجام واجبات و ترک محرمات. توصیه خصوصی و عمومی استاد بر تقوا بود. می‌فرمودند تا تقوا نباشد مستحبات نمی‌تواند سبب بالا‌رفتن شود. مثلاً می‌‌فرمودند نماز شب خوب است، ولی اول باید تقوا را رعایت کنید تا آن نماز شب تأثیر خود را بگذارد. حتی بعضی‌ها این ایراد را به ایشان وارد می‌کردند که مصاحبت با حاج‌آقای خوشوقت توشه خاصی به‌دست نمی‌دهد؛ منظورشان این بود که ذکر یا عمل به‌خصوصی توصیه نمی‌کنند تا در تربیت نفس مؤثر باشد. ما این را به استاد منتقل کردیم و گفتیم برخی چنین ایرادی به شما می‌گیرند. ایشان گفتند اگر از من ایراد می‌گیرند باید از خدا هم ایراد بگیرند چون خداوند هم در قرآن کریم همه تأکیدش روی تقواست؛ البته این را هم بگویم کسانی که مداومت بر همراهی ایشان داشتند برنامه عملی هم دستشان می‌آمد. برای مثال حاج‌آقا خیلی تأکید داشتند که ۸ ساعت را روزانه برای کار قرار دهید. اگر طلبه است و کارش درس خواندن ۸ ساعت برای درس، اگر کاسب است ۸ ساعت کاسبی. نکته‌ای که الان رعایت نمی‌شود؛ البته برای دیگر اوقات شبانه‌روز نیز نکاتی را به فراخور حال افراد بیان می‌کردند. روی نماز شب و تلاوت قرآن تأکید داشتند. به‌ختم صلوات خصوصاً در مهمات امور اهمیت می‌دادند. تأکیدشان هم بر ۱۴‌هزار صلوات بود و آن را مؤثر می‌دانستند.

بر بیداری سحر و بین‌الطلوعین پافشاری می‌کردند. کسی پرسید کدام را رعایت کنیم فرمودند بین این دو دعوا نیست! هر دو را رعایت کن. اگر نمی‌شد اولویت را به سحرخیزی می‌دادند.

نکته‌ای که ایشان متذکر می‌شدند و ما مدتی رعایت کردیم و تأثیرش را هم دیدیم این بود که می‌فرمود در روز دو وعده غذا بخورید. روی روزی دو وعده تأکید داشتند؛ چرا که می‌فرمود اگر شب غذای سنگین خوردی دیگر حالی برای اعمال آخر شب و بیداری سحر نمی‌ماند. مسائل دیگری هم بود، ولی به‌طور کلی تأکید همیشگی‌شان با توجه به قرآن کریم بر تقوا بود. به‌گفته حجت‌الاسلام صفایی بوشهری کرامات و شخصیت حاج آقا بر اطرافیان هم پوشیده بود.

یکی از نکاتی که در سخنان ایشان برای بنده بسیار قابل توجه بود، نگاه ایشان به مقام شهدا بود. ایشان بارها در سخنان خودشان به این مطلب تصریح کردند که شخصی که در راه خدا جهاد می‌کند و شهید می‌شود، مقامش نزد خداوند همانند عارف‌باللهی است که تمام طریق الی‌اله طی کرده و به مقام قرب الی‌اله رسیده است، حتی یک‌بار معترضانه به ایشان گفتم یعنی کسی که هفتاد سال زحمت کشیده و سختی‌های طریق الی‌اله را متحمل شده با آن بسیجی که در جنگ شهید شده است نزد خدا یک مقام دارند؟ و ایشان در پاسخ فرمودند بله و آن به‌ این خاطر است که کسی که چنان اراده محکمی داشته و توانسته جانش را تقدیم کند و در مقابل تیر آتشین دشمن بایستد، اگر در مسیر طریق الی‌اله قرار بگیرد با همان اراده می‌تواند تا انتهای مسیر را طی کند و از این‌رو خداوند همان مقام عارف‌بالله را به شهید نیز عنایت می کند.

به‌عنوان سخن پایانی، توفیقی داشتیم چند سال قبل به‌همراه عده‌ای از دوستداران ایشان در سفر مکه همسفر باشیم. همه آن سفر خاطره بود. یک‌بار هنگام طواف دور خانه خدا پرسیدم که فلسفه این طواف چیست؟ با همان روحیه شوخ‌طبعی همیشگی فرمود: «یعنی خدایا دورت بگردم، قربونت برم!».

و چه خوشوقت بود که عمری پربرکت و پایانی زیبایی داشت. آیت‌اله خوشوقت رفت که قربان خدا برود و خدا هم به لبیکش پاسخ داد.

29نوامبر/16

از غفلت دوستان تا تحریم دشمنان

دکتر محمدصادق کوشکی
۱ـ هر چند که جمهوری اسلامی از ابتدای تأسیس خود با تحریم‌های رنگارنگ جهان استکبار مواجه بوده، اما باید پذیرفت که تحریم‌های اعمال شده در ایام اخیر شدیدترین نوع و میزان تحریم‌ها علیه نظام و انقلاب در ۳۴ سال گذشته است.
۲ـ و البته می‌دانیم که ایران با وجود چند هزار کیلومتر مرز دریایی، همسایگی با یازده کشور، آب و هوای متنوع، منابع معدنی و طبیعی مختلف، نیروی انسانی معتقد و خلاق و…کشوری نیست که بتوان با تحریم‌ آن را از پا درآورد، البته اگر مدیریت کشور خود را برای مقابله با تحریم‌ها آماده کرده باشد. حال آن‌که بسیاری از کشورها به واسطه فقر منابع یا عدم برخورداری از جغرافیا و نیروی انسانی مناسب، از حداقل تحریم‌ها آسیب جدی می‌بینند و به زانو درمی‌آیند.
۳ـ اگر نامگذاری‌های سنوات اخیر توسط رهبری انقلاب را مرور کنیم: جهاد اقتصادی، اصلاح الگوی مصرف، حمایت از کار و سرمایه ایرانی و… مشخص می‌شود که ایشان به صورتی ظریف قصد آماده‌سازی نظام و جامعه در جهت مقابله مقتدرانه با تحریم‌ها و سایر فشارهای اقتصادی طراحی شده از سوی جهان استکبار را داشته‌اند، اما اینکه این تدبیر تا چه میزان این تدبیر از سوی مسئولان ارشد نظام و جامعه جدی گرفته شد جای تامل دارد شایان ذکر است که بخش قابل توجهی از معضلات اقتصادی امسال ناشی از غفلت مسئولان امر درخصوص اجرای سیاستگذاری‌های اعلام شده از سوی رهبری نظام در مسیر خنثی‌سازی عواقب تحریم‌ها و زدودن زمینه‌های موفقیت تحریم‌ها از جامعه ایران بوده است.
۴ـ و این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که وضعیت فعلی اقتصادی کشور، محصول سوءمدیریت‌ها، نادیده گرفتن بدیهیات کارشناسی از سوی بخش‌های اقتصادی دولت، یک‌دندگی و لجاجت برخی مسئولین در امور اقتصادی به اضافه نتایج اعمال تحریم‌هاست. بسیاری از اقتصاددانان مؤمن، اگر دولت به فلسفه نامگذاری‌های سنوات اخیر دقت می‌کرد و اگر اتکا به نظرات علمی را جایگزین لجاجت و غرور می‌نمود، امروز تحریم‌ها در حداقل ممکن موفق به تأثیرگذاری بر زندگی و معیشت مردم می‌شدند.
واردات خودروهای لوکس خارجی با ارز دولتی در سال جاری در مقیاس چند ده هزار از یک‌سو و عدم تخصیص ارز دولتی به واردات دارو در پنج ماهه نخست امسال از سویی دیگر یک نمونه از صدها مصادیق ادعای فوق محسوب می‌شود.
۵ـ فراموش نکرده‌ایم که حضرت امام«ره» از ابتدای پیروزی انقلاب و تأسیس نظام، بر خودکفایی همه‌جانبه به ویژه در زمینه مواد غذایی تکیه داشتند، تا آنجا که در اوایل دهه شصت (سال‌های ۱۳۶۲ و ۱۳۶۳) به صورت مکرر بر مفهوم «کشاورزی محور استقلال» تأکید فرمودند. به تعبیر ایشان، حفظ استقلال یک جامعه بستگی به خودکفایی آن جامعه در حوزه معاش به ویژه مواد غذایی دارد و کشوری که برای غذای خود وابسته به واردات است، نمی‌تواند از استقلال و امنیت و سیادت خود دفاع کند.
این دیدگاه در چند سال اخیر به عنوان جدیدترین نظریه نرم‌افزاری امنیت در مراکز علمی و پژوهشی حوزه امنیت پایدار در جهان غرب مورد بررسی، مطالعه و تدریس قرار گرفته و در اکثر کشورهای قدرتمند جهان در حال عملیاتی شدن است. براساس این نظریه اولین گام جهت حفظ امنیت، استقلال و سیادت یک کشور، تأمین پایدار غذا در آن کشور است و بدون خودکفایی در غذا، امنیت و منافع و حاکمیت کشورها دستخوش تلاطم و آسیب خواهد شد! اگر این توصیه جدی روح خدایی امت به کار بسته شده بود امروز گرانی مایحتاج به صورت فعلی بر دوش خانوارها سنگینی نمی‌کرد و نظام از این به بعد دچار عسرت و گرفتاری نبود.
۶ـ عقل حکم می‌کند در این روزها به جای گلایه و ناله از وضعیت اقتصادی، به فکر گرفتن عبرت باشیم و با جدی گرفتن اصلاح الگوی مصرف، تقویت تولیدکنندگان ایرانی و نگرش جهادی به اقتصاد، مسیر را برای اعمال تحریم‌های احتمالی آینده مسدود کنیم! بدون تردید ما در مسیر دست‌یابی به اهداف مقدس انقلاب، دشمنان فراوانی داریم که از هر ابزاری جهت توقف نظام اسلامی ما و تضعیف و تخریب آن بهره می‌گیرند و یکی از این حربه‌های دائمی و مسئله‌ساز «تحریم اقتصادی» است. به کار بستن سیاستگذاری‌های ابلاغ‌شده از سوی حضرت امام و رهبری نظام نه تنها روند اعمال تحریم‌های جدید را متوقف خواهد ساخت، بلکه زمینه تداوم تحریم‌های فعلی و قبلی را هم به تدریج نامساعد خواهد کرد.

سوتیتر:
حضرت امام«ره» از ابتدای پیروزی انقلاب و تأسیس نظام، بر خودکفایی همه‌جانبه به ویژه در زمینه مواد غذایی تکیه داشتند، تا آنجا که در اوایل دهه شصت مکرراً بر مفهوم «کشاورزی محور استقلال» تأکید فرمودند. این دیدگاه به عنوان جدیدترین نظریه نرم‌افزاری امنیت در مراکز علمی و پژوهشی حوزه امنیت پایدار در جهان غرب مورد بررسی، مطالعه و تدریس قرار گرفته و در اکثر کشورهای قدرتمند جهان در حال عملیاتی شدن است.

29نوامبر/16

سبک درست دخل و خرج

 

حجت السلام دکتراصغر هادوی

اشاره:

خانواده مانند یک کشور کوچک است که اگر برای هزینه و درآمد خود برنامه‌ریزی صحیح نداشته باشد دچار ورشکستگی، رکود و در نهایت به فروپاشی می‌شود. سبک زندگی روش‌های صحیح دخل و خرج را نیز شامل می‌شود و در این زمینه باید عادات غلط گذشته را کنار گذاشت و با روش‌های برگرفته از قرآن و سیره امامان معصوم(ع) سبکی نوین را ارائه کرد.

دخل و خرج همان هزینه‌ و درآمد است که در الگوهای بودجه‌ریزی به عنوان دو رکن اساسی شناخته می‌شوند و در آن قاعدتاً ابتدا فهرستی از مخارج یا هزینه‌ها و درآمدها را مشخص می‌کنند و بهترین الگوی برنامه‌ریزی آن است که هزینه‌ها با درآمدها تناسب معقول داشته باشند. معمولاً هزینه‌ها و نیازها بیشتر از درآمدهاست و لذا باید تدبیری اندیشیده شود که موازنه بین درآمد و هزینه و یا دخل و خرج برقرار باشد.

در خانواده هم مانند یک کشور باید این توازن برقرار باشد وگرنه خانواده همواره با بدهی و قرض روزگار سپری می‌کند و اندیشه پرداخت به موقع بدهی‌ها آرامش روانی سرپرست خانوار و اعضای خانواده را بر هم می‌زند. الگوی مصرف هر خانواده با خانواده دیگر تفاوت دارد. شرایط خانوادگی، میزان درآمد، جایگاه اجتماعی، محیط زندگی و سبد مصرفی مورد نیاز، بودجه‌بندی خانوارها را از یکدیگر متمایز می‌سازد. در این متغیرها، عامل چشم و همچشمی، حسادت و ارزش‌های منفی دیگر جائی ندارند و لذا نمی‌توان با درآمد محدود، با مصارف نامتعارف زندگی کرد.

آنچه امروز در خانوارها به عنوان کالاهای قسطی و پرداخت پیوسته وام وجود دارد، لزوماً هماهنگ با هزینه‌های مورد نیاز نبوده، بخشی از آنها معلول خریدهای غیرضروری هستند که از روی چشم و همچشمی تهیه شده و دخل و خرج خانوارها را بر هم زده‌اند. برای برقراری این موازنه باید بایسته‌ها و نبایسته‌های مصرف مشخص شوند.

۱) بایسته‌های دخل و خرج

۱/۱ـ افزایش آگاهی‌های اقتصادی

با توجه به دسترسی به اطلاع‌رسانی سریع از طریق فضاهای مجازی و کتاب‌ها و نشریات، اعضای خانواده باید دانش اقتصادی خود را بالا ببرند و از مفاهیمی همچون مصرف، هزینه، درآمد، پس‌انداز و ورشکستگی آگاه باشند. کمترین بهره این آگاهی، برنامه‌ریزی برای درآمد و هزینه خانوار است که در روایات ما به تقدیرالمعیشه معروف است.

۱/۲ـ پرهیز از سواری مجانی

اعضای خانواده باید بدانند که تا مقطع مشخصی می‌توانند نان‌خور سرپرست خانوار باشند، اما بعد از مدتی باید بار تکفل سرپرست خانوار کم شود و در کسب درآمد به او کمک شود. یکی از شاخص‌های پیشرفت جوامع، کاهش بار تکفل است، بدین معنا که نسبت افراد غیرشاغل به افراد شاغل باید کم شود. بدیهی است که افراد زیر ۱۵ سال و بالا ی۶۴ سال نباید کار کنند و می‌بایست تحت تکفل دیگران باشند، اما در فاصله ۱۵ تا ۶۴ سال باید هر کسی نیازهای خود را تأمین کند.

۱/۳ـ پس‌انداز

خرج‌های پیش‌بینی نشده و ضرورت نگران نبودن از آینده، دو عامل مهم برای تشویق پس‌اندازند. در جامعه امروز که حدود شرعی در بانک‌ها رعایت می‌شوند، می‌توان بخشی از درآمد را پس‌انداز کرد تا هم از رکود سرمایه جلوگیری شود و هم به مصرف نیازهای جامعه برسد. هر وقت هم به پس‌انداز نیاز بود، می‌توان آن را دریافت و هزینه کرد. در صدر اسلام هم که سیستم بانکی فعلی وجود نداشت، امامان معصوم به شکلی دیگر پس‌انداز را توصیه می‌کردند.

امام رضا(ع) فرمودند: هرگاه انسان به اندازه خوراک سالش را فراهم آورد، سبکبار و آسوده‌خاطر می‌شود. امامان باقر و صادق(ع) تا زمانی که به قدر خوراک سالشان را آماده نمی‌کردند، ملکی نمی‌خریدند.[۱]

۱/۴ـ پرداخت بدهی‌های شرعی

تصور غلط بعضی بر این است که پرداخت‌های شرعی از قبیل خمس و زکات اثر مستقیم و محسوس آن، کم شدن منابع درآمدی است، در حالی که طبق آیات و روایات اثرات نامحسوسی دارد که موجب افزایش درآمد می‌شود و طبق آنچه مشهور است شبیه از بین بردن شاخه‌های اضافی درخت است که به افزایش محصول می‌انجامد.

۱/۵ـ خالی نمودن خانه از کالاهای غیرضروری

یک نگاه ساده به بسیاری از خانواده‌ها نشان می‌دهد که خانه‌ها تبدیل به انباری برای کالاهای غیرضروری شده‌اند. بسیاری از لوازمی که خریداری می‌شوند، ضروری نیستند و یا مورد استفاده آنها اندک است. به جای خرید این کالاها باید کالاهایی را خرید که هم ضروری هستند و هم دائماً مصرف می‌شوند. در اقتصاد خرید کالاهای بادوام سفارش شده است، اما کالاهائی که مورد مصرف مستقیم خانوارها و یا عاملی برای کسب درآمد باشند، وگرنه با دوام بی‌مصرف فقط موجب افزایش هزینه‌ها می‌شود.

۱/۶ـ مصرف با بیشترین بازدهی اجتماعی

از اصول مسلم علم اقتصاد و در واقع ماهیت آن این است که نیازهای انسان نامحدود و منابع او محدودند، پس باید با محدودیت بودجه‌، باید بهترین و ضروری‌ترین مصارف را انتخاب کرد. تردیدی نیست که کمک به دیگران و از خودگذشتگی و ایثار از زیباترین شعارهای اسلام است که اگر جامه عمل بپوشد بسیاری از نابسامانی‌ها را درمان می‌کند، اما گاهی این ایثار و ازخودگذشتگی نه تنها گره‌ای را نمی‌گشاید، بلکه گره‌هایی جدیدی را در زندگی به وجود می‌آورد.

یکی از عادات غلط این است که عده‌ای در دخل و خرج تعادل ندارند و گروهی دیگر با قرض دادن به آنها نه تنها مشکلشان را برطرف نمی‌کنند، بلکه برای خود هم مشکل می‌آفرینند. هر هزینه‌ای باید بازدهی روشنی داشته باشد. امام صادق(ع) به ابن سنان فرمود: «برای برادر ایمانی خودت در کاری وارد مشو که زیانش برای تو بیشتر از سودش برای او باشد. مردی که بدهی سنگین دارد و تو با مال خویش، بخشی از بدهی او را می‌پردازی، هم مال تو از دست می‌رود و هم نمی‌توانی تمام بدهی او را بپردازی».[۲]

۱/۷ـ کسب درآمد در حد توان

بسیاری از افراد کار ثابت و مشخصی دارند و به همان درآمد بسنده می‌کنند، اما در هزینه کردن به همان اندازه قانع نیستند و به‌ویژه اگر کارمند دولت باشند، با استفاده از اعتبار دولتی خود به خرید کالاهای قسطی اقدام می‌کنند. این مصارف بیش از درآمد آنهاست و لذا باید کار و تلاش خود را هم بیشتر کنند. اگر شرایط کسب درآمد در جامعه فراهم باشد، باید به موازات هزینه‌ها، راه‌های کسب درآمد را هم بیشتر کرد، اما مشکل اینجاست که خواسته‌ها اضافه می‌شوند، ولی داشته‌ها ثابت می‌مانند. برای ایجاد موازنه باید راه‌های کسب درآمد را زیاد کرد. بسیاری از افراد در جاهایی کار می‌کنند که واقعاً حرفه اصلی آنها نیست و فقط به شغل ثابت عادت کرده‌اند و اگر از مجموعه‌ای که در  آن اشتغال دارند خارج شوند، هیچ اخلالی در سیستم به وجود نمی‌آید. این افراد باید توان ذخیره شده خود را آزاد کنند و در جاهای دیگر هم مشغول کار شوند و درآمد کسب کنند.

 

۲) چشم و همچشمی

این پدیده نوعی نابهنجاری اجتماعی است که دامنگیر برخی از خانواده‌ها شده است. الگوپذیری و حسادت از ریشه‌های این بیماری است که جهل و غفلت از آینده، آن را تشدید می‌کند.

در متون دینی ما از قناعت و برخورداری از حد کفاف در زندگی به عنوان عوامل بیش‌گیرنده چشم و همچشمی یاد شده است. کسی که نگاهش به زندگی دیگران است، به یک نمونه اکتفا نمی‌کند و به هر نوع زندگی‌ای حسد می‌ورزد و آرامش خود را فدای آن می‌کند، اما کسی که به آنچه که دارد دلخوش است و کفاف را پیشه خود می‌کند، در آرامش به سر می‌برد. پیامبر(ص) فرمود: «خوشا به حال کسی که زندگی‌اش به قدر کفاف باشد».[۳]

امام علی(ع) فرمود: «هر کس به کفاف زندگی بسنده کند، به‌زودی به آسایش دست می‌یابد و زندگی آسوده و مرفهی را به دست می‌آورد».[۴]

۲/۲ـ تقلید از بیگانه

خوراک و پوشاک و معماری و وسایل زندگی هر کشوری متناسب با فرهنگ همان کشور است. امروزه هم در ادبیات توسعه اقتصادی گفته می‌شود که توسعه هر کشور باید توسعه‌ای بومی و مبتنی بر فرهنگ همان کشور باشد. سرعت در اطلاع‌رسانی و وجود رسانه‌های مختلف گرچه موجبات رفاه انسان‌ها را فراهم آورده است، ولی آسیب‌هایی را هم برای جوامع به ارمغان آورده است. بسیاری از خانواده‌ها برای مصرف، مدل‌های بیگانه را الگو قرار داده‌اند که علاوه بر آسیب‌های فرهنگی، بار اضافه هزینه‌ها را نیز به دنبال داشته است.

تقلید از بیگانه و احساس نیازمندی به آنان، واردات کشور را افزایش می‌دهد و در مقیاس کوچک‌تر خانواده را نیز که کشوری کوچک است با افزایش هزینه مواجه می‌کند و خرج را بر دخل غلبه می‌دهد که نتیجه‌اش نابسامانی و فروپاشی خانواده است.

امام صادق(ع) از قول امام علی(ع) نقل می‌کند: «این امت مادام که همچون بیگانگان لباس نپوشند و غذا نخورند همواره در خیر به سر می‌برند، زیرا اگر چنین کنند خداوند، به خواری دچارشان می‌کند.[۵]

۲/۳ـ اسراف و تبذیر

خانواده‌هایی هستند که درآمد بالایی دارند و در مصرف، اسراف و تبذیر می‌کنند و در زمره کسانی قرار می‌گیرند که برادران شیطانند و گناهی بزرگ مرتکب شده‌اند. از آن بدتر کسانی هستند که درآمد کافی ندارند، بیش از نیاز مصرف می‌کنند، دوراندیش و آینده‌نگر نیستند، هیچ پس‌اندازی ندارند و اسراف هم می‌کنند. هنگامی که این رفتار به عادت تبدیل شود، راه برگشت وجود ندارد. این افراد همواره تلاش می‌کنند با قرض گرفتن، کمبودها را جبران و آرامش خود و خانواده را فدای مصرف بیهوده کنند که در نهایت به فروپاشی خانواده تن می‌دهند.

جمع‌بندی

آنچه به عنوان بایسته‌ها و نابایسته‌ها بیان شد فهرست کاملی نیست و می‌توان به هر دو افزود، اماآنچه موجب تعادل بین فرج و دخل ایجاد می شود، برنامه‌ریزی و «تقدیرالمعیشه» است. اگر این برنامه‌ریزی درست انجام شود، تمام بایسته‌ها را درخود دارد و نابایسته‌ها را بیرون می‌نهد، زندگی دچار تجمل بیهوده و یا با تفریط و کم مصرفی روبرو نمی‌شود، یک نوع ساده‌زیستی همراه با آراستگی را به ارمغان می‌آورد که رفاه اسلامی هم در آن دیده می‌شود، رفاهی همراه با آرامش و آسایش روانی خود و خانواده همان که پیامبر برای خود و اهل بیتش از خدا طلب می‌کرد.

منابع:

[۱] . کافی: ج ۵ / ص ۸۹ / ح ۱

[۲] . کافی ـ ج ۲ / ص ۳۳ / ح ۳

[۳] . کافی: ج ۲ / ص ۴۰ / ح ۲

[۴] . بحارالانوار  ـ ج ۷۷ / ص ۲۳۸ / ح ۱

[۵] . محاسن ـ ج ۲ / ص ۱۷۸ / ح

 

سوتیتر:

 

دخل و خرج همان هزینه‌ و درآمد است که در الگوهای بودجه‌ریزی به عنوان دو رکن اساسی شناخته می‌شوند و در آن قاعدتاً ابتدا فهرستی از مخارج یا هزینه‌ها و درآمدها را مشخص می‌کنند و بهترین الگوی برنامه‌ریزی آن است که هزینه‌ها با درآمدها تناسب معقول داشته باشند. معمولاً هزینه‌ها و

نیازها بیشتر از درآمدهاست و لذا باید تدبیری اندیشیده شود که موازنه بین درآمد و هزینه و یا دخل و خرج برقرار باشد.

 

 

 

 

29نوامبر/16

مسئولیت‌ نخبگان در تعامل فرهنگ و انتخابات(۱)

 

دکتر حسن بنیانیان

مقدمه

گستردگی داده و ستاد برگزاری انتخابات ایران با نظام اعتقادات، ارزش‌ها و الگوهای رفتاری مردم جامعه ما می‌طلبد که در چهارچوبی جامع، اجزای این داده و ستاد احصاء‌شود و برای بهره‌گیری از ظرفیت‌های فرهنگی جامعه و همچنین بهبود و ارتقای آثار و برکات برگزاری یک انتخابات مطلوب در فرهنگ جامعه، چاره‌اندیشی شود.

شاید الگوی عمومی که برای تدوین پیوست فرهنگی طرح‌های مهم تهیه شده است، الگوی خوبی برای این منظور باشد.

در این الگو پنج پرسش کلیدی مطرح می‌شود تا با پاسخ آن، تعامل هر طرح و فعالیت مهم اجرایی با فرهنگ شناسایی شود. این سؤالات برای فعالیت حساس و تعیین‌کننده‌ای چون انتخابات می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

پرسش اول: چه فرصت‌های فرهنگی در جامعه وجود دارد که می‌توان با شناسایی، تقویت و بهره‌گیری از آنها، انتخابات مطلوبی را برگزار کرد؟

پرسش دوم: چه موانع و محدودیت‌های در فرهنگ عمومی جامعه ما، سبب کاهش کیفیت انتخابات می‌شود و چگونه می‌توان آنها را حذف یا کاهش داد؟

پرسش سوم: با برگزاری یک انتخابات مطلوب و با‌کیفیت، چه آثار مثبت و سازنده‌‌ای در فرهنگ جامعه به جای خواهد ماند؟ و چگونه می‌توان آن را افزایش داد؟

پرسش چهارم: اختلافات، کاستی‌ها و ضعف‌های موجود در انتخابات، چه پیامدهای مخربی برای فرهنگ جامعه دارد؟ و چگونه می‌توان آن را برطرف کرد؟

پرسش پنجم: مسئولیت‌های نخبگان جامعه در افزایش آثار مثبت و کاهش پیامدهای منفی انتخابات چیست؟

 

به‌طور طبیعی برای خواننده، این پرسش قابل طرح است که با چه مبنایی پدیده‌های فرهنگی مرتبط با انتخابات به خوب یا بد، مثبت یا منفی، مطلوب و نامطلوب تقسیم‌بندی می‌شوند؟

در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت، مبنای استقرار نظام جمهوری اسلامی در این نکته نهفته است که در جامعه ما هر تصمیم کلان و خردی که گرفته می‌شود، باید بتواند علاوه‌بر تحقق هدف اولیه تصمیم، زمینه را برای تقویت اعتقادات، ارزش‌ها، الگوهای اخلاقی و رفتاری مورد تأیید دین مبین اسلام فراهم کند و نقشی سازنده در شکل‌گیری فرهنگ اسلامی داشته باشد. برگزاری انتخابات نیز از این امر مستثنی نیست و باید براساس مختصات فرهنگ ناب اسلامی، انتخابات مطلوبی را که بتواند تقویت‌کننده فرهنگ اسلامی باشد مشخص کرد تا بتوان براساس آن، آثار و پیامدهای فرهنگی این فعالیت گسترده ملی را طبقه‌بندی کرد؛ بنابراین الگوی عمومی مطالعه اجمالی این مقاله به‌صورت زیر قابل ارائه است:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انتخابات مطلوب چیست؟

گام نخست در مطالعات مرتبط به شناخت تعامل فرهنگ با انتخابات، شناخت مبانی نظری اسلامی از یک انتخابات مطلوب است تا از این رهگذر، حتی‌المقدور از تأثیر گرایشات سیاسی افراد در قضاوت‌ها کاسته شود.

با توجه به ضرورت خلاصه‌نویسی در این مقاله، بهتر است در این رابطه، نظرات حضرت امام (ره) معمار نظام مقدس جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری را مبنا قرار دهیم.

نگاه امام (ره) به انتخابات مطلوب که ریشه در جامعیت و نظام‌مند‌بودن دیدگاه‌های ایشان نسبت‌به اسلام دارد دو وجه پیوسته با هم دارد؛ یک وجه آن الزامی‌بودن مراجعه به آرای مردم برای تشکیل حکومت و دنبال‌کردن خواست مردم از سوی افراد انتخاب‌شده و وجه دیگر آن، مأموریت اصلی حکومت مبتنی‌بر اندیشه‌های دینی، در فراهم‌کردن شرایط برای رشد و تعالی معنوی همین مردمی است که در انتخابات شرکت کرده‌اند. برای توجه دقیق به این دو وجه، لازم است به متن رهنمودهای این بزرگان مراجعه کنیم.

 

حضرت امام (ره) می‌فرمایند:

«میزان رأی ملت است».(۱) «ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم، ما تابع آرای ملت هستیم».(۲) «حکومت متکی به آرای ملت باشد، به‌گونه‌ای که تمام آحاد ملت در انتخابات فرد یا افرادی که باید مسئولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند…». «در این حکومت به‌طور قطع باید زمامداران امور دائماً با نمایندگان ملت در تصمیم‌گیری‌ها مشورت کنند و اگر نمایندگان موافقت نکنند نمی‌توانند به‌تنهایی تصمیم‌گیرنده باشند».(۳)

 

نظر حضرت امام (ره) در خصوص مسئولیت‌های حکومت

«حکومت در نظر مجتهد واقعی، نشان‌دهندۀ جنبه عملی فقه است و فقه در تمام زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان‌دهندۀ جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است.»(۴)

در جای دیگری می‌فرمایند:

«از غیبت صغری تاکنون که بیش از هزار سال می‌گذرد و ممکن است صد‌هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید، احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود؟… قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن ۲۳ سال زحمت طاقت‌فرسا کشید، فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به ۲۰۰ سال؟ و پس از غیبت صغری، اسلام دیگر همه‌چیزش را رها کرده است؟»(۵) «فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است».(۶)

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید از نظر حضرت امام (ره) انتخابات و مردم‌سالاری، جلب مشارکت مردم در شکل‌گیری نظام سیاسی، وقتی مطلوب است که مقدمه‌ای باشد برای احیای دین الهی در روابط جامعه.

مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در این‌باره می‌فرمایند:

نظام اسلامی باید تضمین کند که ارزش‌های الهی حاکم باشد. آیه مبارکه «الذین ان مکناهم فی‌الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزکات و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر ولله عاقبه الامور»(۷) ناظر به همین معنا است. چون اگر در محیطی، حکام، فرمانروایان و زمامداران مردم را به نیکی امر کردند و از بدی بازداشتند و نماز را اقامه کردند، در آن محیط ارزش‌ها رشد می‌کند.(۸)

این دو وجه مورد تأکید امام (ره) و مقام معظم رهبری، همان مفهوم مردم‌سالاری دینی است و وقتی می‌تواند محقق شود که در جامعه، نظام فرهنگ‌ساز قدرتمندی به‌وجود آید که هم بتواند ناخالصی‌های موجود در فرهنگ را اصلاح کند و هم نگذارد مفاسد جدید از فرهنگ بیگانه وارد کشور شود.

به همین سبب انتخابات مطلوب از نگاه دینی، یعنی حضور حداکثری مردم برای انتخاب شخصی متدین، عالم‌ و توانمند که بتواند امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جامعه را به‌نحوی سامان دهد که هر روز شاهد رشد اعتقادات، ارزش‌ها، الگوهای رفتاری و اخلاقی اسلامی باشیم. برای آنکه بحث از کلی‌گویی خارج شود می‌توان تصور کرد که بعد از برگزاری انتخابات روی این‌گونه پرسش‌ها تعمق کنیم:

۱. آیا انتخابات برگزارشده به افزایش وحدت جامعه میان اقشار و اقوام گوناگون کمک کرده است؟

۲. آیا انتخابات برگزارشده به مشروعیت و مقبولیت نظام افزوده است؟

۳. آیا انتخابات برگزارشده روحیۀ امیدواری به آینده را تقویت کرده است؟

۴. آیا انتخابات برگزارشده علاقه مردم را به رهبری افزایش داده است؟

۵. آیا انتخابات برگزارشده روحیه نخبگان را برای حضور مؤثرتر در سازندگی جامعه تقویت کرده است؟

۶. آیا انتخابات برگزارشده محبوبیت نخبگان سیاسی کشور را ارتقا بخشیده است؟

با این مبنا و این‌گونه پرسش‌های کاربردی، می‌توان به پاسخ نخستین سؤال پرداخت یعنی اینکه:

۱. چه فرصت‌های فرهنگی در جامعه وجود دارد که می‌توان با شناسایی و تقویت و بهره‌مندی از آن، انتخابات مطلوب را برگزار کرد؟

قبل از ورود در پاسخ به این پرسش، لازم است این نکته توضیح داده شود که مفهومی از فرهنگ مورد نظر است که از جامعیت برخوردار بوده و آن عبارت است از: نظامی از اعتقادات بنیادین، ارزش‌ها، هنجارها، الگوهای رفتاری پایدار و نمادهای مورد استفاده در تمامی ارتباطات جامعه.۹)

بدین‌ترتیب می‌توان گفت: در شرایط موجود، برای برگزاری انتخابات مطلوب یک ظرفیت فرهنگی داخلی و یک ظرفیت فرهنگی خارجی داریم که بخش داخلی آن عبارت است از:

الف) اعتقادات و ارزش‌های دینی: آنچه به‌عنوان اعتقادات و ارزش‌های دینی در لایه‌های زیرین ذهنی مردم و در درون جامعه ما وجود دارد، برای حضور در انتخابات و انتخاب فرد شایسته، یک ظرفیت بالفعل و بالقوه مثبت است و به میزانی که نمی‌توانیم از این ظرفیت استفاده کنیم، باید در پاسخ سؤال دوم، یعنی موانع و محدودیت‌ها فرهنگی جامعه در جست‌وجوی دلایل آن باشیم.

مبتنی‌بر وجود این اعتقادات و ارزش‌های دینی است که حضور در انتخابات از آن جهت که انتخاب فرد مناسب به سلامت جامعه کمک می‌کند، وظیفه شرعی تلقی می‌شود و عدم حضور می‌تواند در منطق اسلامی گناه محسوب شود که البته این بحثی است که باید در حوزه اجتهاد مورد بحث و بررسی و اعلام نظر قرار گیرد.

ب) علاقه به وطن: آنچه در فرهنگ جامعه ما به‌عنوان عشق به وطن و علاقه‌مندی برای ارتقای ایران اسلامی وجود دارد، بخش دیگری از ظرفیت‌های بالفعل و بالقوه فرهنگی ماست و اگر کسانی باشند که گرایشات دینی کمتری دارند، اما به‌لحاظ علاقه به وطن و سربلندی کشور احساس مسئولیت می‌کنند، منطقاً باید در انتخاب بهترین فرد در نگاه خود، حضوری فعال داشته باشند و اگر بخشی از این افراد در این فرایند شرکت نمی‌کنند، باید در جست‌وجوی موانع فرهنگی در این بعد بود.

ج) ظرفیت‌های علمی و عقلانی: ظرفیت‌های علمی و عقلانی جامعه، بخش دیگری از ظرفیت‌های فرهنگی جامعه است؛ گرچه این مطلب روشن است که افراد متدین واقعی از دیدگاه اسلام، افرادی عقلانی و علم‌طلب و وطن‌دوست هستند، اما به‌طور مستقل هم باید توجه کرد که گاهی افراد تحصیل‌کرده که عادت به محاسبات عقلانی و ذهنی در تصمیم‌گیری خود دارند، به‌واسطه در دسترس نداشتن اطلاعات کافی یا متأثر از موانع فرهنگی موجود، از ایفای نقش منطقی خود در انتخابات غافل می‌شوند و لازم است برای رفع موانع ذهنی این دسته هم، چاره‌اندیشی کرد.

 

فرصت فرهنگی در بعد خارجی

در شرایط امروز نظام جمهوری اسلامی سرعت افزایش نفوذ و اقتدار نظام جمهوری اسلامی در روابط    بین‌المللی که به لطف صدور پیام انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی، به‌وجود آمده است، یکی از امتیازات خاصی است که ایران اسلامی از آن برخوردار است و هرچقدر انتخابات نظام جمهوری اسلامی مطلوب‌تر برگزار شود، این نفود و اقتدار گسترده‌تر شده و متعاقب آن، بسیاری از موانع سیاسی، اقتصادی تحمیلی به نظام جمهوری اسلامی کاهش پیدا می‌کند. تبیین درست و کامل این ظرفیت در داخل، زمینه‌ساز حضور بهتر و بیشتر مردم در انتخابات خواهد بود.

 

  1. چه موانع و محدودیت‌های فرهنگی در مسیر انتخابات مطلوب وجود دارد؟

این موانع را نیز می‌توان به دو دسته داخلی و خارجی تقسیم کرد و توجه به این معنا داشت که همچون فرصت‌های مثبت فرهنگی، این دو همدیگر را تقویت می‌کنند.

 

 

 

 

 

 

۱. موانع فرهنگی داخلی

این موانع را می‌توان به چهار گروه تقسیم کرد، شامل:

۱ـ۱. موانع فرهنگی ریشه‌دار در فرهنگ بومی جامعه؛

۲ـ۱٫ موانع فرهنگی حاصل از اشتباهات دوستان جاهل؛

۳ـ۱٫ موانع فرهنگی حاصل از تلاش‌های مخالفان داخلی؛

۴ـ۱٫ موانع فرهنگی حاصل از پیامدهای مخرب فرهنگی فعالیت‌های سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی که در فرایند سازندگی کشور صورت می‌گیرد.

۱. موانع فرهنگی ریشه‌دار در فرهنگ بومی جامعه

الف) آثار تداوم حکومت‌های استبدادی در تاریخ ایران

امتداد حکومت‌های استبدادی در طول هزاران سال در ایران در ناخودآگاه ذهن بعضی از ایرانیان نوعی فرار از حکومت را به‌وجود آورده است که می‌توان تجلی آن را در رفتار بعضی از روحانیان با اظهار مقدس‌یابی، که من کاری با حکومت ندارم یا در رفتار بعضی از هنرمندان در نقد غیرمنصفانه و ناعادلانه عملکرد حکومت یا در تحلیل روشنفکرنمایان جامعه با سیاه‌نمایی و تمرکز بر کاستی‌ها و ضعف‌های طبیعی یک جامعه در حال سازندگی مشاهده کرد. این‌گونه اعتقادات و الگوهای رفتاری و انتشار آن در جامعه و اطرافیان این افراد، عامل بازدارندگی بخشی از مردم برای حضور در انتخابات می‌شود.

 

ب) تلقی محدود از مفهوم پیشرفت در افکار عمومی

پیشرفت و توسعه در هر جامعه‌ای، ترکیب پیچیده‌ای از تحولات نرم‌افزاری در اذهان، افکار، سازماندهی‌ها و ساخت سخت‌افزارهای جامعه است. وقتی پیشرفت پایدار و درون‌زا خواهد بود که تحولات در اذهان و افکار و اصلاح ساختارها و نظام‌های درونی جامعه اولویت پیدا کند و نتایج آن در ساخت سخت‌افزارهای مناسب ظاهر شود. متأسفانه در کشورهای عقب ‌نگه‌ داشته شده و از جمله از فرهنگ به‌جا‌مانده از دوران پهلوی در ایران امروز، هنوز بخش زیادی از مردم ما افرادی را مدیر موفق می‌دانند که توانسته باشند در ساخت سخت‌افزارها و پدیده‌هایی که با چشم دیده می‌شود بیشترین موفقیت را داشته باشند و با این معیار در انتخابات شرکت می‌کنند، اما به‌واسطه وجود فطرت پاک انسانی در آنها و پیوند این فطرت با مبانی دینی، در ناخودآگاه خود انتظار دارند این سازندگی مادی و سخت‌افزاری با پیشرفت معنوی و اخلاقی جامعه همراه باشد و وقتی مردم با محاسبات نادرست ذهنی، احساس می‌کنند منتخبان قبلی آنها، این‌گونه عمل نکرده‌اند و علی‌رغم آنکه هر روز اتوبانی، کارخانه‌ای، تأسیساتی را افتتاح می‌کنند در کنار آن احساس می‌کنند، رفتن پای صندوق رأی و انتخاب افراد متدین تأثیری ندارد و هر کسی بیاید مجبور است با درآمدهای نفتی در این‌گونه امور، صرف وقت کند. در عمل دچار سرخوردگی سیاسی می‌شوند، غافل از آنکه، این مشکل فرهنگی است که ریشه آن در افکار بخش قالب مردم جامعه است که در واکنش‌ها و طرح انتظاراتشان تجلی یافته است و مدیران ارشد را دچار گمراهی کرده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ج) نارسایی‌های موجود در فرهنگ عمومی

متأسفانه در فرهنگ جامعه ما آسیب‌هایی چون تعارف زیاد، ریا، تملق، چاپلوسی، دروغ، تنبلی، بی‌نظمی، قانون‌گریزی در بخش‌هایی از جامعه، موجب یک سلسله نارسایی‌ در روابط مردم با مسئولان می‌شود که از جمله آنها، افزایش بی‌رویه توقعات از دولت‌ها، نبود صراحت در توضیح مسائل با مردم، بی‌توجهی به اصلاحات فرهنگی در فرهنگ عمومی و اصلاح فرهنگ‌های سازمانی و فرهنگ‌های اقشار متخصص جامعه، سبب بروز فساد یا بداخلاقی در بخش‌هایی از نظام اجرایی، قضایی و مقننه شده است که این‌گونه آثار فرهنگی، خود را در کاهش حضور مردم در انتخابات ظاهر می‌کند.

 

سوتیتر:

۱٫در جامعه ما هر تصمیم کلان و خردی که گرفته می‌شود، باید بتواند علاوه‌بر تحقق هدف اولیه تصمیم، زمینه را برای تقویت اعتقادات، ارزش‌ها، الگوهای اخلاقی و رفتاری مورد تأیید دین مبین اسلام فراهم کند و نقشی سازنده در شکل‌گیری فرهنگ اسلامی داشته باشد

 

 

  1. آنچه به‌عنوان اعتقادات و ارزش‌های دینی در لایه‌های زیرین ذهنی مردم و در درون جامعه ما وجود دارد، برای حضور در انتخابات و انتخاب فرد شایسته، یک ظرفیت بالفعل و بالقوه مثبت است

 

29نوامبر/16

برنده و بازنده تحولات۱۳۹۱

سعداله زارعی

سال۱۳۹۱ در تقویم ایران و جهان، یک سالِ «ماندگار» به‌حساب می‌آید؛ زیرا سلسله تحولات در عرصه بین‌المللی، وضع تازه‌ای را نوید داد و تحولات داخل ایران نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. این قلم بدون پرداختن مبسوط به «رخدادها» ـ که در جای خود اهمیت دارد ـ سعی می‌کند بعضی از رخدادهای مرتبط به‌هم را در یک قالب تحلیلی ارائه کند.

 

الف. تحولات عرصه بین‌الملل

جهان در سال ۱۳۹۱ خورشیدی و به‌عبارتی سال ۲۰۱۲ میلادی، شاهد چالشِ فراگیرتر «هژمونی امنیتی «آمریکا» بود. باراک اوباما در روزهای آغازین سال ۲۰۱۲ ـ دو ماه پیش از پایان سال ۱۳۹۰ ـ در جمع شرکای اروپایی‌اش با صراحت و به‌طور علنی اعلام کرد که: «سال ۲۰۱۲، سال وحدت ما و تفرقه ایرانی‌هاست»، اما هر دوی این پیش‌بینی‌ها به‌نوعی و تا اندازه‌ای اشتباه از آب درآمدند.

غرب تلاش کرد که در مواجهه با ایران خود را متحد و منسجم نشان دهد. از این‌رو به موازات تحریم‌های غیرعادلانه و خارج از چهارچوب شورای امنیت سازمان ملل که از سوی آمریکا دنبال شد، اروپا نیز سلسله تحریم‌هایی مشابه را در حوزه انرژی علیه ایران به‌تصویب رساند و از اواسط تیرماه، آن را اجرایی کرد؛‌ چنان‌که اعمال فشار بر بانک‌ها را برای متوقف‌کردن معاملات با ایران را افزایش داد.

سهم اروپا در صادرات نفت ایران طی سال‌های گذشته حدود ۱۷ درصد بوده است. با وجود این به موازات اعمال فشار اتحادیه اروپا علیه ایران، کشورهای دیگری از دل همین اتحادیه به‌طور غیررسمی و به‌صورت عملی از این بازار استفاده کردند و با ایران وارد معامله شدند. این کشورها عملاً اقدام اتحادیه را خنثی کردند. اقدام این کشورها به پرستیژ و اعتبار اروپا ضربه وارد کرد.

هم‌زمان با این مسئله، فشار بعضی از کشورها به آمریکا و اروپا برای «مستثنی‌شدن» از قاعده عدم همکاری با ایران افزایش پیدا کرد و در نهایت آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها، ۱۳ کشور را از این قاعده مستثنی کردند که نام هند، کره جنوبی و ژاپن از جمله آنان بود و از قضا اینها مهم‌ترین طرف‌های خرید نفت ایران به‌حساب می‌آیند.

در این میان، اقدامات هند در خصوص تمدید بدهی‌های خود به ایران و آزادسازی میلیاردها دلار دارایی ایران که در بانک‌های هندی وجه‌الضمان قراردادهای ایران بود و نیز پرداخت به‌موقع وجوه ناشی از خرید نفت ایران به روند تحریم ایران ضربه جدی وارد کرد. از سوی دیگر دو کشور مهم دیگر، یعنی چین و روسیه هم رسماً اعلام کردند که تحریم‌های یک‌جانبه و خارج از شورای امنیت علیه ایران را به‌رسمیت نمی‌شناسند و این اعلام در واقع نشان داد که ادامه تحریم علیه ایران عملاً مقدور نیست. اما در عین حال آمریکا و اروپا با تصویب قوانین متعدد و در طول سال ۲۰۱۲ سعی کردند وانمود کنند که فشار علیه ایران روندی صعودی دارد.

با این وصف وحدت غرب علیه ایران بیش از آنکه برای ایران دشواری ایجاد کند، آمریکا، انگلیس و فرانسه را در شرایط سخت قرار داد؛ چرا که حفظ «رویه واحد علیه ایران» به‌سادگی امکان‌پذیر نبود.

وحدت داخلی ایران نیز به‌رغم برخی از رخدادهای تلخ و جرایم نابخشودنی که از سوی بعضی از مسئولان کشور روی داد، دچار بحران نشد. آمریکایی‌ها در تحلیل‌های اطلاعاتی و عملیاتی خود با‌صراحت گفته بودند تحریم، ایران را به دو پاره تقسیم می‌کند و در نهایت آن دسته از نیروهای اجتماعی که خواستار رفع تحریم‌ها و کوتاه‌آمدن ایران هستند، به‌صحنه می‌آیند و کار را برای رهبری انقلاب و نهادهای آن دشوار می‌کنند.

آمریکایی‌ها معتقد بودند تحریم، مسئولان ایرانی را رودرروی هم قرار می‌دهد و بعضی از آنان برای موجّه جلوه‌دادن مواضع خود، گفت‌وگو با غرب و حل‌و‌فصل مسائل با آن را مطرح خواهند کرد و در مقابلِ آنان، مسئولان دیگر را که دغدغه حفظ اصول و بنیان‌های انقلاب و نظام دارند علیه آنان وارد عمل می‌کند.

بعضی از مسئولان کشور تا حدی در این زمین بازی کردند و به علنی و برجسته‌سازی اختلافات میان قوا روی آوردند، و با وجود این، از یک‌سو مردم کشور نیز دچار تشتت و اختلاف شدند. ولی حضور نزدیک به ۳۰ میلیون نفر در تظاهرات سالگرد انقلاب و تأکید بر روی اصول و مخالفت با مذاکره با آمریکا نشان داد که فشارهای اقتصادی و عملیات روانی و طراحی اطلاعاتی دشمن به‌جایی نرسیده است.

در طول سال ۱۳۹۱، به‌جز اتفاق محدود و برنامه‌ریزی‌شده‌ای که در شهریورماه در بازار طلای تهران اتفاق افتاد، هیچ گروهی در هیچ شهرِ کشور در اعتراض به وضع موجود به خیابان نیامدند. از سوی دیگر رهبر معظم انقلاب اسلامی با تدبیر و هوشمندی فوق‌العاده خود از تبدیل‌شدن اختلافات مسئولان به «بحران» جلوگیری کردند و عملاً نشان دادند که حتماً اختلاف قوا، نظام سیاسی را دچار بحران نمی‌کند.

با این وصف، اگرچه سال۱۳۹۱ دشواری‌هایی را برای مردم و رهبری دربرداشت، ولی عبور نظام از شرایطی که دشمن آشکارا آن را «خردکننده» و «فیصله‌دهنده» معرفی می‌کرد، از آن فشارها مهم‌تر بود.

چالش اَبَرقدرتی

آمریکا در سال ۱۳۹۱ بارها اعتراف کرد که قدرت آمریکا در حل‌و‌فصل و حتی مدیریت تحولات جهانی با محدودیت‌ها و ناکامی‌های بسیاری مواجه شده است. آمریکا در سال ۱۳۹۱ برای حل بحران امنیتی و نظامی سوریه از همه ظرفیت خود استفاده کرد، اما در نهایت نتوانست «اسد» را سرنگون کند و اعتراف کرد که تغییرات در سوریه با ابزارهای نظامی ـ امنیتی اتفاق نمی‌افتد.

بحرانی که برای عناصر موسوم به دیپلمات آمریکایی در «بنغازی» روی داد و منجر به کشته‌شدن سفیر آمریکا شد هم نشان داد که در شمال آفریقا اوضاع در کنترل آمریکا نیست. تأکید آمریکا بر خروج بخش اعظم نیروهای نظامی از افغانستان و پای‌بندی به توافق لیسبون هم بُعد دیگری از اعتراف آمریکا به این نکته بود که توان امنیتی نظامی آمریکا در حل و مدیریت تحولات با سایش زیادی مواجه شده و این در حالی است که وجه‌امتیاز آمریکا از دیگران همین قدرت نظامی امنیتی آن است.

آمریکا در سال ۲۰۱۲ و ۱۳۹۱ در حوزه فلسطین هم نتوانست اقدام مؤثری انجام دهد. جنگ هشت‌روزه غزه که در اواخر آذرماه روی داد و در نهایت تن‌دادن اسرائیل به خواسته‌های جنبش مقاومت فلسطین، نشان داد که روند تحولات مربوط به فلسطین در چهارچوب نگاه و منافع آمریکا قرار ندارد. این در حالی است که آمریکایی‌ها با‌صراحت اعلام کرده‌اند که حل هر پرونده‌ای در خاورمیانه موقوف به حل پرونده فلسطین است. نکته حائز اهمیت دیگر در این حوزه تغییرات عمده در حوزه‌های نظامی ـ امنیتی آمریکا بود.

اوباما به بهانه پایان‌یافتن دور اول ریاست‌جمهوری‌اش، وزرای دفاع و خارجه و رئیس سازمان سیا را کنار گذاشت و افراد دیگری را جایگزین کرد و در عین حال سعی کرد این تغییرات را در راستای بهبود وضع امنیتی و دیپلماتیک معرفی کند. تغییر عمده در گروه اصلی دولت اوباما، نشان‌دهنده ناکامی او در چهار سال گذشته است.

 

ب. تحولات در منطقه عربی ـ اسلامی

تحولات منطقه عربی طی سال ۱۳۹۱ به‌صورتی معماگونه درگیر موضوع «هویت» بود. در محافل علمی بحث بر سر اینکه این تحولات، انقلاب (Revoloution) هستند یا صرفاً جنبش (Movement) مطرح بود و در این میان بعضی میانه این دو را برگزیدند و گفتند این خیزش‌ها (Refuloution) و به تعبیر فارسی آن «اصقلاب» بوده است. دامنه این بحث تا آنجا بالا گرفته است که بعضی می‌گویند اساساً امکان ندارد که در کشورهای عربی شمال آفریقا و کشورهای مشابه آنها در آسیای غربی، انقلاب روی دهد؛ زیرا بنیان‌های مذهبی و سنت‌های بومی انقلاب را برنمی‌تابد.

برای قضاوت پیرامون انقلاب یا اصلاحات‌بودن تحولات منطقه عربی باید به شاخص‌ها توجه کرد. با نگاه به این شاخص‌ها می‌توانیم بگوییم اگر دگرگونی در مناسبات داخلی و خارجی دولت‌های برآمده از تحولات روی ‌داده است در این کشورها انقلاب شده و اگر مناسبات دوره گذشته به‌نوعی بازسازی بوده و تداوم پیدا کرده، آنچه روی داده «اصلاح» بوده است. به‌عنوان مثال «مردم‌سالاری» و «عدالت» در عرصه داخلی شاخص‌های تغییرات انقلابی است و «ایران» و «فلسطین» در عرصه خارجی شاخص‌های تغییرات انقلابی هستند.

اگر نگاهی به روند تحولات در مصر، لیبی و تونس بیندازیم، درمی‌یابیم که به این شاخص‌ها و مشابه‌های آنان به‌صورت ناقص نگریسته شده است؛ یعنی انتخابات آزاد تا حدی برگزار شده، عدالت در برخی حوزه‌ها مورد توجه قرار گرفته، روابط قهرآمیز با جمهوری اسلامی ایران تا حدی به روابط مهرآمیز تبدیل شده و فلسطین در سیاست خارجی این کشورها تا حدودی از حاشیه به متن آمده است.

با این وصف در یک جمع‌بندی می‌توان گفت که هنوز زود است که ما به عباراتی نظیر اصقلاب یا رفولوشن (Refuloution) برسیم.

انقلاب‌ها در کشورهای عربی با چالش‌های عدیده‌ای مواجه هستند. این چالش‌ها سرعت این انقلاب‌ها را تا حد بسیاری کُند کرده است. نخستین چالش آن، چالش هدف‌گذاری است. در این کشورها دو نیروی متضاد تلاش کرده‌اند تا معنا و هدف انقلاب‌ها را توضیح دهند؛ نیروهای «انقلاب» و «نیروهای سازش».

نیروهای انقلاب تغییرات بنیادین را مدنظر دارند و با شاخص‌های اجماعی نظیر آنچه گفته شد تلاش می‌کنند تا انقلاب را حفظ کنند. این نیروها به‌طور عمده نیروهای جوان این جوامع هستند که نه پای‌بند سنت‌های گذشته‌اند و نه منافع انقلاب را با منافع حزب و جناح خود پیوند می‌زنند. اینها همان نیروهایی هستند که انقلاب را به‌وجود آورده و سبب سرنگونی نظام‌های وابسته و فاسد در کشورهای مصر، لیبی و تونس بوده‌اند.

در مقابل اینها نیروهای سازش قرار دارند که در چهارچوب سنت‌ها عمل می‌کنند و حفظ انقلاب را با حفظ خود و گروه خود در «قدرت» پیوند زده‌اند. انتخابات‌های گذشته دسته دوم را به‌قدرت رسانده است؛ زیرا از سازمان و اعتبار نسبی اجتماعی برخوردار بوده‌اند و دسته اول را به حاشیه قدرت رانده است. اما در عین حال به‌دلیل اینکه نیروهای دسته اول وفادارتر به اصول انقلاب هستند، شکل‌گیری دولت‌های جدید که نشانه‌های جدی از تحول را با خود ندارند، آنان را در میادین نگه داشته است و از این‌رو می‌بینیم که میدان التحریر مصر، خیابان‌های منتهی به کاخ ریاست‌جمهوری در تونس و میدان مرکزی بنغازی شاهد تداوم حضور «تغییرطلبان» است.

هم‌زمان با حضور نیروهای انقلاب در این میادین و خیابان‌ها، نیروهای داخلی و خارجی را که اساساً با انقلاب و حتی اصلاح موافق نیستند هم به‌صحنه آورده است. آنان از یک‌سو نیروهای انقلابی را تشویق به ادامه حضور در خیابان کرده و این حضور اعتراضی را بخشی از حقوق مدنی آنان قلمداد می‌کنند و در همان حال نیروهای دسته دوم ـ اصلاح‌گرایان ـ را برای بازتولید و تداوم مناسبات داخلی و خارجی دوره رژیم‌های پیشین تحت فشار قرار می‌دهند. آمریکایی‌ها طی دو ماه گذشته از یک‌سو به مخالفان مُرسی نزدیک شدند و پیگیری حقوق آنان را به‌عهده گرفتند که سبب اعتراض رسمی رئیس‌جمهور مصر شد. در همان حال دولت اخوان، محمد المرسی را برای اعلام تمکین به پیمان کمپ‌دیوید تحت فشار قرار دادند و کمک‌های اقتصادی به این کشور را منوط‌به تداوم روابط مصر و اسرائیل کردند. در واقع در کشاکش اختلاف میان نیروهای انقلاب و نیروهای اصلاح در این کشورها از یک طرف بقایای رژیم گذشته ـ فلول ـ به بازگشت خود به قدرت امیدوار شدند و از طرف دیگر غرب که منافع خود را از سوی این انقلاب‌ها در تهدید می‌دید، امیدوار است با توطئه و مذاکره بتواند سیطره خود به این جوامع را تداوم ببخشد. اما تجربه تاریخی نشان داده است که بالاخره نیروهای انقلاب بر نیروهای اصلاح غلبه می‌کنند. این تجربه انقلاب‌های دنیاست کما اینکه تجربه انقلاب اسلامی ایران نیز بیانگر همین است.

دومین و یکی از مهم‌ترین چالش‌های کنونی انقلاب‌های عربی، «چالش رهبری» است. بعضی گفته‌اند انقلاب‌های عربی فاقد عنصر رهبری است و معتقدند این مسئله‌ای ریشه‌ای در کشورهای با اکثریت سُنّی است. در این میان بعضی گفته‌اند، اینکه سیدجمال‌الدین اسدآبادی وقتی از اصلاح در ایران سخن می‌گوید «علمای ایران» را مورد خطاب قرار می‌دهد، ولی وقتی از اصلاح در مصر سخن می‌گوید «جوانان ایران» را مخاطب قرار می‌دهد، نشانه توجه سیّد به فقدان عنصر رهبری در مصر است. بعضی هم گفته‌اند رهبر را باید در دو سطح مورد توجه قرار داد؛ رهبری به‌مثابه «مدیریت» و رهبری به‌عنوان «هدایت‌گر به‌سوی آرمان‌ها».

رهبری در قامت مدیریت در کشورهای انقلاب‌کرده تا حدودی در یکی از دو وجه فردی یا حزبی و فدراسیونی شکل و سامان گفته است، اما رهبری در قامت هدایت‌گر به‌سوی آرمان‌ها تحقق پیدا نکرده است و در نهایت نتیجه گرفته شده است که تا زمانی که رهبری از نوع دوم در این کشورها شکل نگیرد، چالش انقلاب با ضدانقلاب تداوم پیدا می‌کند. بعضی هم گفته‌اند از آنجا که رهبری از نوع دوم در این کشورها اساساً امکان‌پذیر نیست، باید به‌نوعی دنبال «بدیل»های [جایگزین‌های] رهبری رفت.

چه مواردی می‌تواند بدیل رهبری هدایت‌گر در کشورهای عربی باشد؟ بعضی گفته‌اند «ایدئولوژی» می‌تواند بدیل رهبری الهام‌بخش باشد یا بخشی از جای خالی آن را پُر کند. به‌عبارت دیگر توافق نیروهای انقلاب بر سر اصول مشخص و تعهد جمعی آنان به حفظ این اصول می‌تواند تا حد زیادی مانع رخنه نیروهای مخالف انقلاب باشد.

بعضی هم گفته‌اند «راهبردها» می‌توانند تا حدی نقش رهبری آرمان‌نگر را ایفا کند؛ به این معنا که اگر یک قانون اساسی بتواند راهبردهای انقلاب را بیان کند و راه تجدیدنظر در این راهبردها را سد کند، می‌توان بدون وجود رهبر هدایت‌گر هم انقلاب‌ها را به سر منزل مقصود رساند.

بعضی‌ها هم گفته‌اند «نظام‌سازی جدید» می‌تواند تا حدی خلأ رهبری را پر کند؛ به این معنا که اگر تا زمانی که شور انقلابی وجود دارد و نیروهای انقلاب میدان را ترک نکرده‌اند «سامان سیاسی جدید» شکل بگیرد و به هنجار تبدیل شود، امکان تغییر مسیر انقلاب و بازگشت رژیم‌ها و مناسبات دوره گذشته از بین می‌رود.

بعضی هم گفته‌اند «تداوم حضور در میدان» می‌تواند تا حد زیادی خلأ رهبری را پر کند؛ به این معنا که تا مردم و نیروهای انقلاب در صحنه‌اند، انقلاب به‌رغم نوسان‌ها، راه خود را پیدا کرده و بر نیروهای مخالف خود غلبه می‌کند. این پیشنهادات و راهکارها هرکدام در جای خود درست و کمک‌کننده به‌حساب می‌آیند و هرکدام هم در متن خود با شروط و امّا‌و‌اگرها و نیز با تردیدهایی مواجه هستند و با تمام این اوصاف، از آنجا که خلأ «رهبری هدایت‌گر» در کشورهای عربی به این راحتی قابل حل‌و‌فصل نیست، گریزی هم از روی‌آوردن به بدیل‌ها نیست. البته این بدیل‌ها می‌تواند در کشورهای مختلف از وضعیت متفاوتی برخوردار باشند و یک نسخه برای همه جواب ندهد.

 

 

ج. انقلاب اسلامی و حمایت ماندگار

انقلاب ایران در سی‌و‌چهارمین سالگرد خود شاهد حضور ده‌ها میلیون نفر از هواداران خود در خیابان‌ها و میادین بود و این حضور، بر پا ماندنِ انقلاب و رخداد عظیم بهمن ۱۳۵۷ را به‌اثبات رساند و خود به یک «پدیده» تبدیل شد؛ زیرا انقلاب‌هایی که در دنیا به «بزرگ» و «کبیر» هم یاد می‌شوند، نتوانسته‌اند بیش از چند سال دوام بیاورند. انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه حدود ۹ سال دوام آورد و با به قدرت رسیدن ناپلئون بناپارت به افول گرایید و از ۱۷۹۵ دیگر از حضور مردم در مراسم سالگرد خبری نبود، همان‌گونه که در روسیه، انقلاب بیش از ۷ سال دوام نیاورد و با روی کار آمدن ژوزف استالین، حامیان انقلاب، میدان را ترک کردند. وقتی دنیا می‌بیند سی‌و‌چهار سال پس از وقوع انقلاب اسلامی، مردم با همان حرارت و شعار سال پیروزی انقلاب در صحنه هستند، حیرت می‌کند.

انقلاب در نقطه رهبری هم با شگفتی توأم است. در انقلاب‌های شناخته‌شده دنیا، رهبری خود یک «بحران» است و از این‌رو در فواصل زمانی بسیار کوتاه، رهبران انقلاب تغییر کرده‌اند. در فرانسه، «میرابو» به‌زودی جای خود را به «دانتون» و او جای خود را به «روسپیر» داد و سپس یکی دو سال بعد، نوبت به ناپلئون رسید. در روسیه نیز پس از آنکه رهبران فوریه به‌وسیله رهبران اکتبر کنار زده شدند، «لنین» به ریاست حزب و ریاست کشور روسیه رسید. لنین هم حدود ۵ سال بعد در‌حالی‌که حافظه خود را از دست داده بود، جای خود را به «استالین» داد و او در دوره‌ای طولانی ۱۳۰۳ تا ۱۳۳۲ به قلع‌و‌قمع نیروهای انقلاب پرداخت و از این‌رو، این موضوع شکلی تئوریک پیدا کرد و همه می‌گفتند، انقلاب فرزندان خود را می‌خورد.

همین موضوع به‌شکل دیگری در انقلاب ۱۹۶۲ الجزایر پیش آمد و رهبران انقلاب پی‌درپی یکدیگر را از صدر انقلاب به‌زیر می‌کشیدند و به‌همراه این تغییرات انقلاب گام‌های بزرگی را به‌سمت نابودی برمی‌داشت.

رهبری انقلاب اسلامی براساس آرمان‌ها شکل گرفته است و شکلی کاملاً طبیعی دارد. حضرت امام خمینی (قدس سره) به‌طور طبیعی و از همان نقاط آغاز، یعنی سال ۱۳۴۱ رهبری انقلاب را برعهده داشت و تا آخر با محبوبیت بسیار، انقلاب را رهبری کرد و در زمان درگذشتش با جمعیتی بیش از آنان‌که در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ او را استقبال کرده بودند، بدرقه شد.

رهبر کنونی انقلاب هم ضمن آنکه به اشاره حضرت امام و در یک بستر کاملاً حقوقی و اخلاقی، اداره انقلاب را برعهده گرفته است، در اوج محبوبیت، انقلاب را بر همان پایه‌هایی که در سال ۵۷ به دست مردم بنا شد، اداره می‌کند.

در عین حال رهبری انقلاب اسلامی مهم‌ترین عامل بقای ارزش‌ها و حضور مردم در صحنه به‌حساب می‌آید. از این‌رو، می‌توان گفت رهبری به‌اندازه اصل انقلاب در نزد مردم محبوبیت دارد. میزان استقبال از ایشان در پایتخت و استان‌ها به‌خوبی ثابت می‌کند که تداوم رهبری ایشان بیش از آنکه براساس ساختار و سیستم سیاسی باشد، براساس خواسته‌های مردمی است. به همین سبب، غرب اعتراف می‌کند که هیچ‌کس در ایران نمی‌تواند با نقش رهبری در نفوذ اجتماعی رقابت کند.

بر این اساس، دشمنان از یک‌سو به‌زانو در‌آوردن انقلاب اسلامی را مستلزم به‌زانو درآوردن رهبری انقلاب می‌دانند و از سوی دیگر خنثی‌کردن رهبری را در زدودن یا کاستن اقتدار رهبری می‌دانند؛ موضوعی که بسیار شنیده می‌شود نوعاً از یک توطئه خبر می‌دهد.

ما طی هفته‌ها و ماه‌های اخیر، فراوان شنیده‌ایم که «از توان رهبری در جمع‌کردن مسائل و نقطه پایان گذاشتن بر اختلافات داخلی کاسته شده است» یا می‌شنویم که در آینده نزدیک شرایطی در ایران به‌وجود می‌آید که قدرت رهبری را در ایران با چالش جدی مواجه می‌کند. البته این تنها یک ادعا بیش نیست؛ زیرا هیچ دلیلی برای چنین رخدادی وجود ندارد. از سوی دیگر این می‌تواند مقدمه یک اقدام علیه رهبر باشد.

طی سال‌های اخیر، در درون نظام جمهوری اسلامی گروهی توسعه قدرت خود را در کاستن از اقتدار ولی‌فقیه جست‌وجو می‌کنند، اما می‌دانند که اگر با‌صراحت از چنین چیزی سخن بگویند از یک‌سو ـ به‌دلیل آنکه مشروعیت حقوقی هر عنصر نظام به‌همراهی با روح قانون اساسی که ولایت فقیه است، بستگی دارد ـ وجاهت حقوقی خود را از دست می‌دهند و از سوی دیگر، با واکنش میلیون‌ها نفر از معتقدان به اصل ولایت فقیه مواجه می‌شوند.

بر این اساس، بعضی سعی کردند در یک تفسیر موسع از ولایت، آن را به حوزه‌های ذهنی و ماوراء طبیعی یا ولایت امام غایب (ع) منتقل کنند، کما اینکه با دم‌زدن از انسان کامل و مبهم‌گویی راجع‌به آن، سعی می‌کنند که از امام زمان (عج) تفسیری فراشریعت ارائه کنند و از مسئولیت در برابر امر صریح امام زمان ـ مبنی‌بر «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثها» ـ شانه خالی نمایند یا در برابر امر ولایت فقیه که قطعاً توأمان با شریعت، حقوق اساسی و مصلحت مردم تطبیق می‌کند به قَسمی استناد می‌کنند که در هنگام پذیرش مسئولیت خورده‌اند و حال آنکه در متن همان قسم، پاسداری از نظام و مبانی اسلام و جمهوری اسلامی و پرهیز از خودکامگی آمده و مقتضای آن رفتار در چهارچوب حقوقی که به تصویب خبرنگان و ملت رسیده است.

 

سوتیتر:

۱-

آمریکایی‌ها در تحلیل‌های اطلاعاتی و عملیاتی خود با‌صراحت گفته بودند تحریم، ایران را به دو پاره تقسیم می‌کند و در نهایت آن دسته از نیروهای اجتماعی که خواستار رفع تحریم‌ها و کوتاه‌آمدن ایران هستند، به‌صحنه می‌آیند و کار را برای رهبری انقلاب و نهادهای آن دشوار می‌کنند، اما ایران دچار بحران نشد

 

۲-

انقلاب‌ها در کشورهای عربی با چالش‌های عدیده‌ای مواجه هستند. این چالش‌ها سرعت این انقلاب‌ها را تا حد بسیاری کُند کرده است. نخستین چالش آن، چالش هدف‌گذاری است و دومین و یکی مهم‌ترین چالش‌های کنونی انقلاب‌های عربی، «چالش رهبری» است

29نوامبر/16

آیا فرهنگ نیازمندمهندسی است؟

حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان

اشاره

همان‌گونه که بنای یک برج عظیم متناسب با کاربری مورد نظر، بدون نقشه‌ای که از پی تا اسکلت و نازک‌کاری‌هایش بر اساس محاسبات دقیق مهندسی فراهم شده باشند، امکان‌پذیر نیست، فرهنگ یک جامعه بزرگ هم با پیچیدگی‌ها و ابعاد مختلف، بدون نقشه و مهندسی دقیق غیرممکن است، مضافاً بر این که تفاوت بنای یک ساختمان و ساختن و پرداختن فرهنگ یک جامعه از زمین تا آسمان است؛ با این حال با اندکی تسامح می‌توان مهندسی فرهنگی را ترسیم دقیقی از زیربناها (اصول)، بایدها و نبایدها (احکام) و شایدها و نشایدها (آداب و سنن) دانست.

 

تفاوت فرهنگ غرب و فرهنگ اسلام

پیش از طرح بحث، ذکر این نکته ضروری است گه تفاوت این دو فرهنگ، ریشه در تضاد بین جهان‌بینی مادی و الحادی و جهان‌بینی توحیدی دارد و در نتیجه، باورها، بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدهای منبعث از هریک از این دو فرهنگ، متفاوت و در بسیاری از موارد متضادند و طبعا شاخص‌های مصلحت و مفسده و سود و زیان از منظر اندیشه و فرهنگی که آغاز و پایان انسان را فاصله بین تولد و مرگ می‌بیند با مکتبی که انسان را بعد از تولد، جاودانه و مرگ را مرحله دیگری از ادامه حیات انسان در راستای ابدیت می‌داند،  همگون نیستند، بلکه برعکس،  آنچه در یکی، سود تلقی می‌شود، در دیگری زیان به شمار می‌آید و مفسده‌ای که در این فرهنگ، زیان پنداشته می‌شود، در دیگری عین منفعت محسوب می‌شود. فی‌المثل در مفهوم آزادی، آنچه در فرهنگ غرب آزادی تلقی می‌شود، در مکتب اسلام عین اسارت و آنچه از نظر آنها اسارت به شمار می‌رود، در اسلام عین آزادی است.

 

اهمیت مهندسی فرهنگی

نظام اسلامی جز در یک جامعه اسلامی قوام و دوام نمی‌یابد و جامعه اسلامی هم جز با فرهنگ اسلامی شکل نمی‌گیرد.

جامعه ما همچنان گرفتار رسوبات فرهنگ ستمشاهی و آمیزه‌ای از فرهنگ‌های جاهلی و خرافی بومی و غربی است و هر چند نمودها و نمادهایی از فرهنگ اسلامی را هم مشاهده می‌کنیم، اما از آنجا که عقاید التقاطی هرگز به فلاح نمی‌انجامند، فرهنگ التقاطی امروز جامعه ما هم متضمن رستگاری نیست  و چه بسا فرهنگ التقاطی نه دنیای مادی ما را آباد کند، نه معنویـت و آخـرتمان را، در حالی که فرهنگ اسـلام بی‌تردید ضامن سعادت دنیا و آخرت انسان‌هاست.

امروز جامعه ما آماج فراگیرترین و سخت‌ترین تهاجم فرهنگی غرب است، تهاجمی که نمونه آن در طول تاریخ کشور ما بی‌‌نظیر است. در زمانه‌‌ای که دشمن با میلیون‌ها سایت، کتاب، نشریه و… و هزاران شبکه تلویزیونی، رادیویی و… باورها و بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدها، یعنی همه اصول و ارزش‌ها و هویت فرهنگی جامعه ما را نشانه گرفته است، آیا بقای نظام اسلامی، استقلال و آزادی و حتی بقای جامعه و حیات و عزت ما جز با احیا، تثبیت و نهادینه کردن فرهنگ اسلامی امکان‌پذیر است؟ و آیا فرهنگ اسلامی جز با مهندسی و برخورداری از نقشه جامع و کامل محقق می‌گردد؟

بنابراین، سند فرهنگی، ضمن پالایش و پاکسازی حوزه فرهنگ از مؤلفه‌ها و متغیرهای ضدارزشی، باید به ارزش‌های متعالی الهی آراسته شود و مبتنی بر اسلام ناب محمدی «ص» شکل بگیرد.

 

هدف فرهنگ اسلامی

فرهنگ اسلامی هدفی جز تأمین سعادت دنیا و آخرت برای فرد و جامعه ندارد. از نظر اسلام، فلسفه وجودی و کمال حقیقی و سعادت انسان جز با حرکت در صراط مستقیم عبودیت و قرب حق امکان‌پذیر نیست.

حال اگر به این دو اصل که برگرفته از قرآن و سخن خالق انسانند، باور داشته باشیم، هر باور و رفتاری که انسان را در مسیر قرب به حق سوق دهد، فرهنگی و آنچه که متضمن قرب به حق نباشد، غیرفرهنگی است و در نتیجه،  هر باور و رفتاری که انسان را از قرب به حق باز دارد و او را از خدا دور کند، ضدفرهنگی به شمار می‌آید.

با این معیار می‌توان فرهنگی یا غیرفرهنگی و ضدفرهنگی بودن هر اندیشه و رفتاری را سنجید. مثلاً آیا فلان فیلم سینمایی فرهنگی یا غیرفرهنگی یا ضدفرهنگی است؟ با قرار دادن آن در سنجه فوق می‌گوییم اگر اثری تماشاگران را به خدا نزدیک کند، فرهنگی، اگر بی‌اثر باشد، غیرفرهنگی و اگر آنان از خدا دور کند، ضدفرهنگی است. بدین ترتیب می‌توان همه فیلم‌ها، سریال‌ها، نمایش‌ها، موسیقی‌ها و دیگر هنرها را با این معیار ارزیابی کرد و سینما، تلویزیون، فرهنگسراها، کانون‌های فرهنگی و… به عنوان ظرف و ابزار اکران و پخش فیلم‌ها و سریال‌ها و انجام سایر فعالیت‌های هنری و  فرهنگی، تابعی از این ارزیابی محتوایی و مظروف آنهاست. این رسانه‌ها و کانون‌ها چنانچه عرضه‌کننده محتوایی باشند که جامعه را از خدا و ارزش‌های الهی دور می‌کند، تبدیل به ابزار ضدفرهنگی می‌شوند و نقش گوساله سامری و مسجد ضرار را بازی می‌کنند که از درون، ارزش‌های دینی و احلاقی جامعه را مورد تهاجم قرار می‌دهن. در باره نوع برخورد با چنین رسانه‌ها و مراکزی باید در بحثی جداگانه از متن قرآن ادله روشنی را بیان کنیم.

 

شمول و گستردگی حوزه فرهنگ

اسلام نظامی جامع و هماهنگ است و باورها، باطن ، ظاهر، رفتار، جسم و جان، دنیا و آخرت، فرد و خانواده و جامعه، روابط بین انسان و خدا، انسان‌ با انسان، انسان با سایر مخلوقات و خلاصه کلیه شئون و ابعاد زندگی او  را در بر می‌گیرد. در دین خدا از هیچ امری که موجبات سعادت و کمال آدمی را فراهم آورد و یا مانع سیر تکاملی او گردد،  غفلت نشده است. در میان تمام این عناصر، هماهنگی کامل برقرار است و آنچه در اسلام اثباتاً یا نفیاً بیان شده، هماهنگ با فطرت و منطبق با استعدادها و ظرفیت‌های تکوینی انسان است.

ویژگی‌های یک فرهنگ اسلامی اجمالاً عبارتند از:

الف) اصول و باورهای درونی، یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد، نبوت و امامت

ب) باید و نبایدها شامل احکام ایجابی و سلبی یا واجبات و محرمات

ج) شایدها و نشایدها مشتمل بر مستحبات و مکروهات.

در ادبیات دینی، این سه عنوان به اصول، احکام و اخلاق تقسیم‌بندی شده‌اند.

بنابراین فرهنگ اسلامی زمانی در فرد، خانواده، جامعه و یک نظام مستقر می‌گردد که مجموعه سه بخش فوق در آن تحقق عینی پیدا کنند.

 

 

رابطه بین اصول، احکام و اخلاق

اشاره کردیم که در یک بنا، تا پی و اسکلت تکمیل نشوند، نازک‌کاری‌های‌ داخل بنا معنا ندارد. اسکلت بنا بدون پایه و پی محکم نمی‌تواند سرپا بایستد و نازک‌کاری‌هائی چون در، پنجره، کف‌سازی، گچ‌کاری، گچ‌بری، گرمایش، سرمایش و… بدون وجود اسکلت، ممکن نیستند. در عین حال پی و پایه ساختمان بدون اسکلت و اسکلت بدون نازک‌کاری قابل استفاده نیستند و در یک بنا تا وقتی این سه عنصر با هم ترکیب و هماهنگ نشوند، نمی‌توان در آن زندگی کرد.

در مورد فرهنگ هم تا اعتقاد حقیقی به اصول دین در انسان ریشه نداشته باشد، انجام واقعی واجبات و ترک محرمات یعنی مراعات بایدها و نبایدها در فرد و جامعه، پایدار نیستند و تا زمانی که انجام واجبات و ترک محرمات در فرد و جامعه نهادینه نشوند، آداب و سنن و مستحبات و مکروهــات به ثمــر نمی‌نشینند و تا مجموعه این امور در یک جامعه تحقق نیابد، فرهنگ اسلامی شکل نمی‌گیرد.

 

عناصر تعیین‌کننده در تحقق فرهنگ اسلامی

گفتیم که در تحقق فرهنگ اسلامی، عقاید و جهان‌بینی نقش زیربنا را دارند و پس از آن رعایت واجبات و محرمات از اهمیت خاصی برخوردار است، اما نقش نهایی، بیشتر به آداب و سنن و مستحبات ارتباط دارد؛ از همین روی، پیغمبر اکرم«ص» فرمودند: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» یعنی فلسفه و هدف نهایی بعثت، مکارم اخلاق است که همانا بالاترین فضایل اخلاقی است و لذا عاملی که زندگی را شیرین و جامعه را نورانی می‌کند، اخلاق و آداب اسلامی است که قطعاً ریشه در واجبات و عقاید حقه دارند.

مثلاً اساس ازدواج و زندگی زناشویی اسلامی بر اعتقادات استوار است. در عین حال در ازدواج مجموعه‌ای از بایدها و نبایدها و احکام واجب و حرام وجود دارند که التزام به آنها واجب است، ولی کافی نیست. زندگی زناشویی با رعایت بایدها و نبایدها، مانند اسکلت ساختمانی است که هر چند محکم باشد، ولی اگر در، پنجره، شیشه، فرش، نور، گرمایش، سرمایش و… نداشته باشد، نمی‌توان در آن زندگی کرد، بنابراین آنچه زندگی خانوادگی و رابطه بین پدر و مادر و فرزندان را نورانی و شیرین می‌کند، التزام همه اعضای خانواده به رعایت مکارم اخلاق و پیراستن از رذائل اخلاقی است.

 

مهم‌ترین راهکارها برای اجرای مهندسی فرهنگی

فرزندان جامعه ما در حساس‌ترین فصل زندگی، به مدت ۱۲ سال در اختیار آموزش و پرورش قرار می‌گیرند. در «آموزش» باید ببینیم مهم‌ترین نیاز چیست؟ دانش‌هائی که در این مدت آموزش داده می‌شوند همانند موضوعات دیگر مشمول احکام خمسه، یعنی علم واجب، علم مستحب، علم مباح، علم مکروه و علم حرام هستند.

سرمایه ارزشمند و بی‌بدیل عمر انسان باید فقط صرف دانش‌هائی شود که برای دنیا یا آخرت یا هر دو مفیدند و همراه با قصد قربت، تبدیل به عبــادت می‌شــوند. روشن اسـت در رتبه‌بندی بین علم مباح، مستحب و واجب، اولویت با علم واجب است. علوم و دانش‌های واجب نیز به نوبـه خـود اولویت‌هائی دارند. برخی از علوم واجب کفایی هستند، مثل اجتهاد در فقه یا علم پزشکی. در واجب کفایی، لازم نیست همه آحاد جامعه، فقیه یا پزشک شوند، بلکه در حد رفع نیاز جامعه کفایت می‌کند، اما بالاتر از آن واجب عینی است، یعنی واجبی که انجام آن برای تک ‌تک افراد جامعه واجب است، مانند نماز یا حفظ سلامتی جسم و جان.

مهم‌ترین واجب عینی، اصول دین است که وقتی فرزند به سن تکلیف می‌رسد باید به او آموخت، یعنی عقیده به اصول دین به‌طور استدلالی و در حد فهم دانش‌آموز، انجام صحیح واجبات به طور عملی و همچنین آگاهی از محرمات قطعی از جمله واجبات عینی هستند و باید اولین اولویت نظام آموزش و پرورش باشند.

بنابراین نظام آموزش و پرورش ما باید از اساس دگرگون شود تا خروجی آن پس از ۱۲ سال، مسلمان معتقد به اصول دین و ملتزم به احکام و واجبات و محرمات باشد و نه فقط درس معارف و تعلیمات دینی و قرآن که دروس فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، روانشناسی، تاریخ و جغرافیا و… نیز برای او آیینه شناخت خدا و قدرت و علم و حکمت الهی و مدیران و معلمان نیز الگوی دینداری و اخلاق اسلامی برای دانش‌آموزان باشند. البته، در کنار آموزش و پرورش، تلویزیون، فیلم‌ها، سریال‌ها و امثال آنها هم به شکل سلبی و ایجابی بسیار تأثیرگذارند.

 

نقطه حرکت در مهندسی فرهنگی

صدها بلکه هزاران موضوع و مسئله مهم وجود دارند که باید در یک مهندسی جامع فرهنگی همه آنها را در نظر گرفت و در فرایندی مناسب، برای اجرای آنها اقدامات لازم را به عمل آورد.

اما براساس قانون عقلی، اصلی و فرعی کردن امور و تقدم اهم بر مهم لازم است و لذا بایستی امور اصلی و اهم را شناسایی و اقداماتمان را عمدتاً روی آنها متمرکز کنیم. بدیهی است تمرکز روی یک یا چند موضوع معدود، در قیاس با پراکندگی نیروها و امکانات روی صدها موضوع، تاثیر و موفقیت بیشتری را به همراه خواهد داشت. از سوی دیگر، تحقق موضوعات اصلی درونی، خود تعداد زیادی از موضوعات حاشیه‌ای را به‌طور طبیعی حل می‌کند.

 

تشخیص اولویت‌ها

برای تشخیص اولویت‌ها باید به مبدأ وحی و سخن پروردگار مراجعه کنیم تا به نتیجه مطلوب برسیم، زیرا فقط خالق انسان، می‌داند(۱) او را برای چه خلـق کـرده،(۲) و اوست که می‌داند مأموریت انسان در دنیا چیست؟(۳) مقصد و کمال انسان و راه دستیابی به کمال حقیقی انسان را فقط اوست که می‌داند.(۴) اگر مقصد و غایت ما فرهنگ اسلام ناب است، لاجرم باید از التقاط در بینش و مبادی بپرهیزیم و به مرتبه اخلاص در دین برسیم.  رهبری به‌حق رهرو و مبین راستین اندیشه و راه امام است و امام هم از روز اول نهضت با صدای بلند اعلام کرد که ما جز قال الباقر و قال الصادق «ع» چیزی نداریم؛ بنابراین نه تنها باید جزء جزء معارف و احکام اسلام ناب را در خود و در جامعه پیاده کنیم، بلکه اولویت‌ها را هم باید از قرآن و معلمان قرآن یعنی اهل بیت(ع) اخذ و اجرا کنیم.

 

مهم‌ترین موضوعات از منظر وحی

به قول امام، قرآن کتاب انسان‌سازی است و لذا باید دقت کنیم و ببینیم  قرآن روی چه موضوعاتی تأکید کرده است، زیرا تأکید و تکرار، یقیناً نشانه اهمیت موضوع است. بیشترین تأکید قرآن در مرحله اعتقاد و باورها، مربوط به مبدأ و معاد است. حدود یک‌ چهارم قرآن در باره معاد است که نشانه نقش سرنوشت‌ساز این باور در رفتار و کردار انسان است. چگونگی تثبیت و نهادینه شدن این باور در آحاد جامعه و راهکارهایی که از قرآن و احادیث می‌توان استفاده کرد، نیازمند تبیین و تامل بسیار است

اما در عرصه اعمال، قرآن بارها بر اهمیت نماز تأکید کرده  است. اقامه نماز غیر از خواندن نماز است. اقامه صحیح نماز ضمن این که یاد و پیوند با مبدأ و معاد را تقویت و باعث رسوخ ایمان به مبدأ و معاد می‌شود، متضمن تحقق و نهادینه شدن عموم احکام یعنی بایدها و نبایدهاست و در مرتبه بالاتر، نماز «مقبول»، فضایل و مکارم اخلاق را در فرد و جامعه محقق می‌سازد. در قرآن صراحتاً آمده است که نماز، جامعه را از فحشا و منکرات بازمی‌دارد(۵) . از سوی دیگر ضایع شدن نماز، پیروی از شهوات را به دنبال دارد و عامل سرگشتگی انسان‌هاست(۶) . قرآن سرآمد عوامل جهنمی شدن انسان را بی‌نمازی اعلام کرده (۷) و فقط مؤمنان را اهل رستگاری و اولین ویژگی آنها را اقامه نماز دانسته است.

آیا صدها آیه قرآن و هزاران حدیث در اهمیت نماز و بیان آثار آن کافی نیستند که اقامه نماز در صدر اولویت‌های عملی برای تحقق فرهنگ اسلامی قرار گیرد؟ آیا این که در زیارت همه ائمه، در صدر ویژگی‌های هریک می‌خوانیم که: «اشهد انک قد اقمت الصلوه و…» دلیل بر این نیست که اولین و نقش‌آفرین‌ترین وظیفه نظام، اقامه نماز است.

آیه ۴۱ سوره حج تکلیف همه را در این زمینه روشن می‌کند: «الذین ان مکنّاهم اقاموا الصلوه » هر کسی به اندازه تمکنی که خدا به او عنایت کرده است، اولین وظیفه‌اش اقامه نماز است. این موضوع از تمکنی که پدر در خانواده دارد شروع می‌شود: «وَ اُمی اهلک بالصلوه و اصطبر علیها»(۸) و نکته جالب اینکه در این آیه برای به نتیجه رساندن مأموریت امر به نماز در خانواده، با امر «واصطبر علیها»، بر اهتمام مجدانه توأم با صبوری و پایداری تأکید شده است.

از اطلاق «اِن مکناهم» در آیه۴۱ سوره حج معلوم می‌شود که مثلاً تمکن معلم در قبال شاگردان، تمکن مدیر مدرسه و دانشگاه، تمکن فرماندار و استاندار، تمکن هر یک از وزرا، تمکن رئیس‌جمهور و خلاصه هرگونه تمکنی که خداوند به هر کسی در هر موقعیت و مقام و جایگاهی عنایت فرموده است، اولیـن و مهم‌تـریـن وظیفه‌ او اقامه نماز در حوزه تمکن، نفوذ و مدیریت اوست و یقیناً شورای انقلاب فرهنگی و دبیرخانه و شورای مهندسی فرهنگی آن، از اطلاق این آیه خارج نیستند.

 

نماز ضامن اجرای احکام

هر یک از شرایط صحت نماز، ضامن تحقق‌ یکی از احکام اسلام است. مثلاً در مورد بدحجابی که امروز یکی از معضلات اجتماعی است، دختری که قبل از تکلیف نماز را می‌آموزد، همزمان، پوشش و حجاب را تمرین می‌کند و با آن مأنوس می‌شود و با رسیدن به تکلیف و مداومت بر روزی ۵ بار نماز خواندن به طور طبیعی، التزام به حجاب در او نهادینــه می‌شود.

مثال دیگر شرط مباح بودن مکان، لباس، آب وضو و غسل نمازگزار است که ضامن اجتناب از مکاسب محرمه و انتخاب شغل و ممر درآمد حلال است. کار هم وقتی درآمدش حلال است که همه موازین شرعی در آن رعایت شود. مثلاً اگر کارمند است، دقیقه‌ای از وقتش را که در تعهد اداره است، کم نگذارد، یعنی همه ۸ ساعتی را که تعهد کرده کار مفید انجام دهد، در کارش تقلب یا کم‌فروشی نکند،  از سرهم بندی در کار اجتناب کند و… با رعایت این شرط، مسئلــه بهره‌وری، تولید متقن و… تأمین می‌شود.

هنگامی که فرد، کار حلالی را طبق موازین شرعی انجام داد و درآمد صد در صد حلالی را به دست آورد، باز هم شرطی را باید رعایت کند دارد و باید سال خمسی داشته باشد و اگر خمس یا دیگر پرداخت‌های واجب به آن درآمد تعلق گرفت، پرداخت کند که اگر به درآمد حلال، خمس تعلق گیرد، ولو یک ریال و با بقیه اموالش مخلوط شود، تصرف در کل آن جایز نیست. اگر در یک خانه ۵۰۰ میلیونی به اندازه یک تومان از محل شغل یا درآمد حرام یا حلال اما آمیخته با خمس باشد، نماز در آن خانه مشکل شرعی دارد. بدیهی است که با رعایت این نکات، اقتصاد یک جامعه نمازخوان واقعی سامان پیدا می‌کند.

نماز، عمود و خیمه محوری دین است و با اقامه واقعی آن، اولویت‌های بعدی از جمله امر به معروف و نهی از منکر نیز محقق می‌شوند. تبیین آثار و دستاوردهای فرهنگی و تربیتی نمازجماعت و نیز نقش بی‌بدیل و ظرفیت فوق‌العاده مسجد در ساختن و پرداختن فرهنگ اسلامی نیز نیازمند بحث مفصلی است.

 

نقش‌ مسجد در فرهنگ‌سازی

پیغمبر اکرم«ص» بعد از مهاجرت از مکه و به‌محض ورود به مدینه، قبل از آن که به دنبال خانه شخصی و دارالاماره باشند، مسجدی را بنا کردند و آنجا را کانون عبادت خدا و محور همه امور قرار دادند. انقلاب اسلامی نیز از پایگاه مسجد آغاز شد و گسترش یافت. در دفاع مقدس، مسجد خاستگاه اصلی عموم شهدا و رزمندگان و پشتیبانی جبهه بود.

مسجدی که نقشی اساسی را در حدوث و بقای انقلاب و نظام ایفا کرد، همان مسجد دوران طاغوت بود، اما مسجدی که در دوران حاکمیت اسلام و تکامل و تعمیق فرهنگ اسلامی باید شکل گیرد، فراتر از مسجد دوران گذشته است.

از جهت کمیت با توجه به افزایش بیش از دو برابر جمعیت، حداقل نیاز به یکصد هزار مسجد جدید داریم، یعنی صد در صد افزایش. غیر از توجه به معماری، مسجد باید متناسب با محتوایی که در دوران حاکمیت اسلام تعریف می‌شود، تغییر یابد و تکمیل شود، اما اصل قضیه، عمران و مهندسی معنوی، محتوایی و نرم‌افزاری مسجد است. امام جماعت و روحانی برای هر مسجد رکن اصلی است. روحانی مسجد یعنی کسی که اشراف لازم به مسائل دینی در ابعاد معنوی، فرهنگی، تربیتی، اجتماعی و… را دارد و همه مشغولیت او امامت و حضور در مسجد است،  نه این که در جاهای دیگر هم مسئولیت و اشتغال دارد و ساعتی را هم به مسجد می‌آید و چند جمله صحبت برای جماعت و خداحافظ.

هر مسجدی باید روحانی و امام جماعت مشخصی داشته باشد که شبانه‌روز با مردم محل در تماس باشد، از عقد ازدواج تا اذان و اقامه در گوش نوزادان خواندن و جلسات هفتگی در خانه‌ها و گفت‌وگوی رو در رو با نوجوانان و جوانان تا مشاوره در امور و حل اختلافات خانوادگی، حساب و کتاب خمس و زکات اهل محل و همراهی در بازی و اردوی بچه‌ها و عیادت بیماران و تلاش برای رفع گرفتاری‌ها و…حضور موثر داشته باشد.

حضرت امام«ره» می‌فرمودند: «هر جای که دیدیم مردم خوبی دارد، روحانی خوبی در آنجا بود.» توجه به این ضرورت ایجاب می‌کند که در حوزه‌های علمیه، بخش ویژه‌ای به تربیت و اعزام یکصد هزار روحانی با خصوصیات مورد نیاز این مسئولیت تربیت شوند.

پیغمبر اعظم«ص» در زمانی که از آسمان وحی و یا باران که هر دو رحمت الهی هستند، نازل می‌شد، خبر می‌دادند که: «اذا نزلت العاهات و الافات عوفی اهل المساجد» (مستدرک الوسائل/ج۳ /ص۳۵۶). در آن زمانی که از آسمان، فسادها و تباهی‌ها فرو می‌بارد، فقط اهل مسجد در عافیت و سلامت هستند.

آیا این اشاره به زمان ما نیست که از آسمان، امواج فساد و تباهی ماهواره‌ها، اینترنت و… بر سر مردم می‌بارد، امواجی که همه مرزها را درنوردیده و تا اعماق خانه‌ها و خلوت زندگی‌ها نفوذ کرده‌اند و تمامیت ایمان و باور و اخلاق جامعه، به‌خصوص جوانان را هدف گرفته‌اند. قربانیان این جنگ خانمانسوز ضدفرهنگی، برعکس قربانیان جنگ نظامی دشمن که جسم آنها آسیب می‌بیند، ولی روحشا‌ن به معراج شهادت و بهشت جاودانه پرواز می‌کند، جان و روحشان تباه می‌شود و به اعماق جهنم دنیا و آخرت فرومی‌غلتند. مقایسه‌ ساده بین اصحاب مسجد، نماز جماعت، جمعه، قرآن و عترت با اصحاب ماهواره، سینما، اینترنت… با فیلم‌ها و بدآموزی‌هایش چشم ما را به واقعیت‌های مهمی بازخواهد کرد و این رشته سر دراز دارد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الا یعلم من خلق و هواللطیف الخبیر (ملک،۱۴).

۲ـ و ما خلقت الجن والانس الاّ لیعبدون (ذاریات، ۵۶).

۳ـ و امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلوه (بینه، ۵).

۴ـ و ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصیکم به لعلکم تتقون(انعام، ۱۵۳).

۵ـ … واقم الصلوه انّ الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر … (عنکبوت، ۴۵).

۶ـ فخلف من بعد هم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشبهات فسوف یلقون غیًّا(مریم، ۵۹).

۷ـ ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین (مدثر، ۴۲ و۴۳).

۸ـ سوره طه،۱۴۲٫

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

 

فرزندان جامعه ما در حساس‌ترین فصل زندگی، به مدت ۱۲ سال در اختیار آموزش و پرورش قرار می‌گیرند. سرمایه ارزشمند و بی‌بدیل عمر انسان باید فقط صرف دانش‌هائی شود که برای دنیا یا آخرت یا هر دو مفیدند و همراه با قصد قربت، تبدیل به عبــادت می‌شــوند.

 

۲٫

اگر مقصد و غایت ما فرهنگ اسلام ناب است، لاجرم باید از التقاط در بینش و مبادی بپرهیزیم و به مرتبه اخلاص در دین برسیم.  امام از روز اول نهضت با صدای بلند اعلام کرد که ما جز قال الباقر و قال الصادق «ع» چیزی نداریم؛ بنابراین نه تنها باید جزء جزء معارف و احکام اسلام ناب را در خود و در جامعه پیاده کنیم، بلکه اولویت‌ها را هم باید از قرآن و معلمان قرآن یعنی اهل بیت(ع) اخذ و اجرا کنیم.

 

۳٫

قربانیان جنگ خانمانسوز ضدفرهنگی، برعکس قربانیان جنگ نظامی دشمن که جسم آنها آسیب می‌بیند، ولی روحشا‌ن به معراج شهادت و بهشت جاودانه پرواز می‌کند، جان و روحشان تباه می‌شود و به اعماق جهنم دنیا و آخرت فرومی‌غلتند.

 

 

 

29نوامبر/16

چشم‌انداز معاونت قرآن و عترت منطبق بر مطالبات رهبری است

«فعالیت‌ها و چشم‌انداز معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی»

در گفتگوی پاسدار اسلام با حجت‌الاسلاموالمسلمین حمید محمدی

 

اشاره:

معاونت قرآن و عترتبا مدیریت حجت‌الاسلام حمید محمدی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، رضایت بسیاری از دلسوزان نظام و جامعه متدینین را به همراه داشته است. وی در گفتگو با پاسدار اسلام درباره‌ اهداف و راهبرد این معاونت توضیح می‌دهد و اظهار می‌دارد که شکل‌گیری این معاونت بر اساس کارشناسی دقیق انجام پذیرفته و ظرفیت آن را دارد که در آینده، اصل و متن حرکت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار بگیرد.همچنین فعالیت‌های این مجموعه را مقطعی نمی‌‌داند و معتقد است باید منتظر توسعه این معاونت باشیم. تبیین نوع فعالیت‌های راهبردی تعیین شده و شرح مراکز و موسسات ذیل این معاونت در گفتگو با معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی فراروی شماست.

 

معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چندی است که شروع به کار کرده است. به عنوان اولین مسئول این مجموعه بفرمائید چه ضرورت‌هایی باعث شکل‌گیری این معاونت شد؟

قید اسلامیت در وزارت فرهنگ اسلامی و ارشاد اسلامییک اسم بی مسمی نیست و قاعدتاً جهت‌گیری اصلی فرهنگ و ارشاد را نشان می‌دهد. در مقدمه‌ قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران که براساس حکومت حق و عدل الهی یا همان قرآن شکل گرفته، قرآن در همه تلاش‌ها و اندیشه‌ها و افکاری که نظام ما دنبال می‌کند، نقش محوری و کلیدی دارد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تلاش شد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مسیر حرکت کند. معاونت‌های متعدد هنری، سینمایی، مطبوعاتی و فرهنگی در آن شکل گرفتند و با برگزاری جشنواره‌ها و نمایشگاه‌های مختلف، این هدف دنبال شد. البته آنچه در بعضی از مراحل مشاهده شد، کمرنگ شدن این هدف بود و در بعضی از مقاطع شاید به این هدف نزدیک شده باشیم، ولی لزوم حرکت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بر محوریت قرآن و عترت به گونه‌ای است که ما هر چه به سمت جلو آمدیم، این ضرورت بیش از گذشته احساس شد، به طوری که در آغاز دولت نهم ودر سال ۱۳۸۵، هم آقای صفارهرندی و هم رئیس دولت رسماً متقاضی تأسیس چنین معاونتی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شدند.

پس طرح این ایده به دولت نهم و شخص آقای هرندی برمی‌گردد؟

قبل از آن هم مطرح بود، اما عملیاتی و اجرایی نشده بود. در سال ۱۳۸۸ و در آغاز دولت دهم پس از تصویب منشور توسعه‌ فرهنگ قرآنی کشور، به مصوبه‌ای برخوردیم کهطبق آن همه‌ دستگاه‌های فرهنگی باید ساختارهای قرآنی داشته باشند و حداقل در سطح یک اداره کل به بالا فعالیت نمایند، لذا در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت وزیر در امور قرآنی در کنار مرکز هماهنگی توسعه‌ و ترویج فعالیت قرآنی کشور که در حد یک اداره‌ کل تعریف می‌شد، شکل گرفت.

با این ساز و کار حرکت ما شروع و بحث تشکیل معاونت قرآن و عترت از همان موقع به صورت جدی مطرح شد. ما احساس می‌کردیم بعد از تصویب منشور توسعه فرهنگ قرآنی و ارتقاء سطح مطالبات و ساختارهای قرآنی در دستگاه‌ها باید به سمت تشکیل یک سازمان علوم قرآنی کشور در حد معاونت وزیر یا معاونت ریاست جمهوری و نهایتاً وزارت قرآن حرکت می‌کردند وبا پیگیری‌های ویژه‌ای، نهایتاً معاونت قرآن و عترت در کمیسیون اجتماعی دولت و سپس در هیئت دولت تصویب و تشکیل این معاونت درچند ماهه گذشتهرسماً اعلام شد.

پس از تصویب این معاونت، پیگیری‌های لازم را از طریقمعاونت توسعه سرمایه انسانی رئیس‌جمهور انجام دادیم که منتهی به تصویب یک نمودار سازمانی بسیار قوی شد.در عین حال داریم تلاش می‌کنیم تا  معاونت قرآنی و عترت را در سطح استانی شکل دهیم.

برنامهاین معاونت برای اعتلا و توسعه‌ فرهنگ قرآنی در کشور چیست؟

هویتی که قرار است در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رقم بخورد و محصولی که قرار است از این وزارتخانه به دست آید، باید مبتنی بر فرهنگ قرآن و عترت باشد. به نظر من وضع موجود ما با این هدف، فاصله‌ قابل توجهی دارد. به عنوان مثال در سال حدود ۷۰ تا ۱۰۰ فیلم سینمایی تولید می‌شود، اما محتوای اندکی از آنها  قرآنی است.

دلیل این امر چیست و چرا معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اینگونه عمل می‌کند؟  

در طی این سال‌ها حدود ۱۰ فیلم قرآنی با مضمون و محتوای فاخر نظیر ملک سلیمان، حضرت یوسف(ع)، مردان آنجلس، مریم مقدس و … جذاب‌ترین، پربیننده‌ترین و موثرترین فیلم‌های بعد از انقلاب بوده‌اند. من نمی‌گویم همه‌ فیلم‌ها باید مستقیماً مضامین و محتوای قرآنی داشته باشند، اما بسیاری از فیلم‌ها فاقد اصالت و هویت هستند و نمی‌توانند فضای مثبتی را در جامعه شکل ‌دهند یا نگاه جدیدی را در حوزه‌های تربیتی و اخلاقی و مبتنی بر قرآن و عترت به وجود آورند.

این مسائل ‌آزاردهنده تا کی باید ادامه داشته باشند؟  به نظر می‌رسد  اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیدر مسیر«محوریت دادن به قرآن کریم» عمل کند، می‌تواند این اوضاع نابسامان را به سامان برساند.

معاونت قرآن و عترت در این زمینه چه نقشی دارد؟

یکی از رسالت‌های مهم این معاونت کمک به تحقق این امر در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، یعنی داشتن یک تعامل مثبت و پیش‌برنده با معاونت‌های ساختاری وزارت فرهنگ و ارشاد. معاونت قرآن و عترت باید به میدان بیاید تا این ایده به صورت جدی اتفاق بیفتد و دستمایه‌های دینی در تولیدات سیما به‌خوبی نهادینه شوند.

برنامه‌ معاونت شما برای نهادینه کردن فرهنگ قرآنی در نهادها و مجموعه‌های زیر نظر وزارت ارشادو حوزه‌ سینمایی چیست؟

البته من معتقد نیستم که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی محصولات دینی و قرآنی ندارد، اما سطح تولیدات و کیفیت آنها قابل قبول نیست.اساساً‌ فلسفه‌ تشکیل معاونت قرآنی پاسخگوئی به نیاز جامعه‌ متدینین و حزب‌اللهی بود، لذا یکی از کارهای بسیار کلیدی و اساسی در وزارتخانه، ایجاد تعامل مناسب و مثبت بین معاونت‌های تخصصی در جهت تقویت بنیان‌های دینی است.

این را هم باید عرض کنم که معاونت قرآن و عترت تنها معاونت محتوائی وزارتخانه است. سایرمعاونت‌ها مثلاً معاونت مطبوعاتی یا معاونت سینمایی،جنبه‌ ساختاری دارند،اما ماهیت معاونت قرآن و عترت،محتوایی است و ما باید تلاش کنیم این محتوا به شکل قوی و مناسب و شایسته‌ای در اختیار معاونت‌های تخصصی این وزارتخانه قرار گیرد.

معاونت تحت نظر شما در این مدت چه فعالیت‌هایی برای ترویج فرهنگ قرآنی در کشور انجام داده است؟

فعالیت‌های قرآنی و عترت در سطح ملی و بین‌المللی بر عهده‌ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. قبلاً حدود ۱۸۰ موسسه قرآنی در کشور وجود داشتند که در حال حاضربه بیش از ۲۰۰۰ هزار افزایش پیدا کرده‌اند.راهبری کمی و کیفی این موسسات به عهده‌ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و این معاونت مسئول این امر است. ما در راه‌اندازی و ارتقاء سطح آموزش‌های قرآنی اعم از آموزش‌های عمومی قرآنی، روخوانی، روان‌خوانی و زیباخوانی، تدبر و درک مفاهیم و یا تفسیر هم در کشورقدم‌های خوبی برداشته‌ایم.

در حوزه‌ هنرهای قرآنی، تربیت فیلمنا‌مه‌نویسی قرآنی، نمایشنامه‌نویسی قرآنی، صنایع دستی قرآنی و …مدتی است کارهای بزرگی را شروع کرده‌ایم. همچنین جشنواره‌های بین‌المللی قرآنی راراه‌اندازی کرده‌ایم، امسال ۲۵ جشنواره برگزار شد، اما در سال آینده به تعداد استان‌ها ، جشنواره خواهیم داشت. در بخش بین‌المللیاین موضوع به بیش از ۵۰ کشور جهان توسعه پیدا خواهد کرد. برگزاری جشنواره‌های قرآنی ـ عترتی در قالب‌های هنری و مدرن و جدید با محتوای غنی اسلامی یکی دیگر از اهداف ماست.

بنابراین تلاش همه جانبه‌ ما این است که ضمن کمکبه معاونت‌های ساختاری وزارتخانه برای ایفای نقش‌های خود، مستقلاً هم برای توسعهفعالیت‌های قرآنی تلاش کنیم. برای توسعه‌ ساختارهای قرآنی کشور، یکی از کارهای ابتکاری که در این جهت شکل گرفته، تاسیس مکاتب قرآن و عترت است که در آینده، کار بسیار خوب و اثرگذاری خواهد بود. اینها شبیه همان مکتبخانه‌های قدیم هستند که در دل روستاها و شهرها و برای کودکان زیر ۷ سال و زنان خانه‌دار بنا می‌شدند. ما استادو منبع درسی را تامین می‌کنیم وبقیه‌ ساز و کارها به عهده‌ خود مردم است.

برگزاری مجدد جلسات قرآن و عترت در کشور، تشکیل سلسله مهدکودک‌های قرآنی برای آموزش بچه‌های زیر ۶ سال در کنار موسسات از دیگر فعالیت‌های این معاونت است.

در حال حاضردر سطح کشور چهار ساختار قرآنی داریم که عبارتند از:  موسسات قرآن و عترت که طی دوره آن کمی دشوار است و رسیدن به مدرک تحصیلی آن حدود ۳ سال زمان می‌برد. دوممکاتب قرآن و عترت، سوم جلسات قرآن و عترت و چهارم مهد کودک‌های قرآن و عترت.

آیا نیروی انسانی تربیت شده و سازمان‌یافته‌ای هم در این زمینه تربیت شده است؟

ما برای جبران کمبود نیروی انسانی، ۲۰ هزار مربی آموزش مفاهیم، ترجمه و حفظ قرآن تربیت کرده‌ایم که کار بسیار بزرگی است. ما براساس یک تفاهم‌نامه با موسسات با دادن سرانه به آنها کمک می‌کنیم. در سال دو بار هم آزمون ملی برگزار می‌شود که ۵۰ درصد از هزینه را قبل از آزمون و ۵۰ درصد بقیه را پس از قبولی در آزمون می‌پردازیم.

در سطح کشور دقیقاً چند نفر تحت پوشش معاونت شما هستند؟ آیا این شبکه‌ انسانی قابلیت گسترش بیشتری را هم دارد؟

در سطح ستادی ما آزمون استخدامی ترتیب داده‌ایم و کسانی که مایلند با مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکترا با این معاونت تعامل کنند، می‌توانند از طریق آگهی‌ که به‌زودی اعلام می‌شود، در این آزمون شرکت کنند.

از سوی دیگر ما افرادی را به صورت پروژه‌ای به کار می‌گیریم و مجموعاً  یک میلیون نفر به صورت مستقیم ودو برابر به شکل غیرمستقیم تحت پوشش معاونت هستند. ما از طریق بیش از ۲۰۰۰ هزار موسسه و تعداد قابل توجهی مکاتب قرآن و عترت، جلسات قرآنی و مهدکودک‌ها جمعیت زیادی را تحت پوشش قرار داده‌ایم.

قابل ذکر است که وزارتخانه قصد تاسیس ۷۵۰۰ موسسه‌ قرآنی را دارد.ما در طرح ملی حفظ قرآن، طرح ملی تلاوت یا طرح تبدیل خوشخوان‌ها به قاریان ملی و بین‌المللیاهداف خاصی را مدنظر گرفته‌ و در ۱۶ استان کشور این را شروع کرده‌ایم. کار بسیار فنی و دقیقی است و حدود ۳ هزار ساعت آموزش را شامل می‌شود.

اهمیت قرآن کریم در ساختن و پرداختن یک جامعه‌ اسلامی را چگونه تبیین می‌کنید؟

قطعاً‌ رسیدن به یک جامعه‌نمونه‌ اسلامی جز از طریق فهم معارف قرآن و عترت و عمل به مقتضای آنها و اخلاص در عمل هیچ راهی ندارد. ما فقط اگر بتوانیم فرهنگ قرآنی را در جامعه توسعه دهیم، می‌توانیم ادعا کنیم که برای جامعه اسلامیفعالیت‌های مثبتی کرده‌ایم.

مقام معظم رهبری  فرموده‌اند اقتدار فرهنگی حقیقی، اقتدار فرهنگی برخاسته از دانش‌های قرآن بنیان و فرهنگ توسعه یافته علوم قرآنی است.

تفاوت توسعه‌ فرهنگی قرآنی و فعالیت قرآنی در چیست؟ آیا یکی مقدمه دیگری است؟ به کدامیک باید بیشتر اهمیت داد؟

این دو با هم تفاوت‌هایی دارند، زیرا توسعه‌ فرهنگ قرآنی،‌ غیر از فعالیت‌های قرآنی است. ما چندان قائل به توسعه‌ فعالیت‌های قرآنی نیستیم، بلکه معتقد به توسعه‌ فرهنگ قرآنی هستیم. برای رسیدن به فرهنگ قرآنی باید هر روز ایمانمان نسبت به قرآن، وحیانیت و حقانیت، سازندگی و بی بدیل بودن این کتاب آسمانی افزایش پیدا کند. عامل مهم دیگر عمل قرآنی است .

 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توجه مردم به قرآن رشد فزاینده‌ای داشته است.  نقش مقام معظم رهبری در ترویج توسعه‌ فرهنگ قرآنی راچگونهارزیابی می کنید؟.

مقام معظم رهبری از قبل از انقلاب در شهر مقدس مشهد فعالیت‌های قرآنی را کلید زدند، توسعه دادند و به‌صورت ویژه بر این امر اهتمام داشتند. بعد از انقلاب هم این پرچم روی دوش‌ ایشان بوده است. امروز تمام قاریان کشور به عشق حضرت آقا زیر این پرچم ایستاده‌اند. کدام مرجع دینی را در طول تاریخ سراغ دارید که چهار ساعت و نیم متوالی به تلاوت قاریان قرآن گوش بدهد. اقبال امروز جوانان به ساحت قرآن به خاطر توجه حضرت آقا به این حوزه است.

معاونت شما چگونه مطالبات رهبری را در این زمینه محقق خواهد کرد؟

ما به صورت مفصل روی این موضوع کار کرده‌ایم که باید در فرصتی دیگر در قالب جدول‌های مشخص به شما ارائه کنیم. آقا مطالبات متعددی دارند که ما روی هر کدام برنامه‌ریزی دقیقی کرده و اقدامات خاصی را انجام داده‌ایم.

یکی از مطالبات رهبری در حوزه‌ فرهنگی بحث مقابله با تهاجم یا ناتوی فرهنگی است، معاونت شما چه برنامه‌هایی در این زمینه دارد؟

ما معتقدیم هیچ فعالیتی در کشور به اندازه‌ فعالیت‌های قرآنی در مصون‌سازی نسل جوان در مقابل تهاجم فرهنگی موثر نیست و عالی‌ترین و بهترین پایداری، فعالیت‌های گسترده قرآنی ـ عترتی است. جهان روز به روز به سمت فتنه‌های پیچیده‌تر و ظلمت‌های تو در توتری حرکت می‌کند و تنها راه نجات انسان‌هاانس با قرآن است.

یکی از خواسته‌های رهبری در حوزه فعالیت‌های قرآنی بحث تدبر در قرآن است. شما برای تدبر بیشترنسل جوان امروزدر آیات و مفاهیم قرآن کریم چه تدابیری اندیشیده‌اید؟

تدبر تعاریف مختلفی دارد، اما برای تحقق خواسته‌هایرهبری، از سال پیش تصمیم گرفتیم دوره‌های آموزشی «تدبر» را در کل کشور برگزار کنیم. اکثر استان‌های کشور دوره‌ تدبر دارند و از اکثر آنها حمایت می‌کنیم.

در طی سال‌های گذشته،برخی از معاونت‌ها یا مجموعه‌ها در حوزه‌های مختلف شکل گرفته و فروغی مقطعی هم داشته‌اند، اما پس از مدتی به کارهای کلیشه‌ای روی آورده‌اند.چه تضمینی وجود دارد که معاونت تحت حمایت شما این مسیر را تکرار نکند؟

به هیچ عنوان اینگونه نخواهد شد.

چرا؟

چون این معاونت در آینده‌ نزدیکی خود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خواهد شد، یعنی یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مسمای اسم خود خواهد شد ویا صلاحیت تداومش را از دست می‌دهد، بنابراین برنامه‌ریزی اصلی وزارت ارشاد این است که کار این معاونت در داخل وزارتخانه تقویت شود و برنامه‌های آن هم تابعی از تغییر افراد نباشد. بنابراین اصل برنامه‌ریزی وزارت این است که کار این معاونت در داخل وزارتخانه تقویت شود و کاری هم به اشخاص ندارد. قطعاً وزیر فرهیخته و قرآنی ما آقای دکتر حسینی هم که اهتمام ایشان بسیار موثر بود در شکل‌گیری این مجموعه از این به بعد هم در رشد و اعتلای این مجموعه کمک شایانی را صورت خواهند داد.

صاحب قرآن خداوند کریم است، لذا این مجموعه به حاشیه نخواهد رفت و هر روز شایسته‌تر از پیش به کار خود ادامه خواهد داد. ما باید طوری تلاش کنیم که این حرکت با پایداری و استقامت کامل به سمت جلو حرکت کند. بنده احساس می‌کنم وزارت فرهنگ و ارشاد که تمام حقیقت خود را از قرآن و عترت می‌گیرد، قاعدتاً در توسعه فرهنگ قرآنی آینده خوبی خواهد داشت. ما به سمتی حرکت می‌کنیم که اصل وزارتخانه، این معاونت قرار بگیرد.

از اینکه وقت خود را در اختیار ماهنامه پاسدار اسلام قرار دادید، متشکریم.

 

سوتیتر:

۱٫

هویتی که قرار است در وزارت فرهنگ و ارشاد رقم بخورد و محصولی که قرار است از این وزارتخانه به دست آید، باید مبتنی بر فرهنگ قرآن و عترت باشد. به نظر من وضع موجود ما با این هدف، فاصله‌ قابل توجهی دارد. به عنوان مثال در سال حدود ۷۰ تا ۱۰۰ فیلم سینمایی تولید می‌شود، اما محتوای اندکی از آنها  قرآنی است.

 

۲٫

امروز تمام قاریان کشور به عشق حضرت آقا زیر این پرچم ایستاده‌اند. کدام مرجع دینی را در طول تاریخ سراغ دارید که چهار ساعت و نیم متوالی به تلاوت قاریان قرآن گوش بدهد. اقبال امروز جوانان به ساحت قرآن به خاطر توجه حضرت آقا به این حوزه است.

 

29نوامبر/16

فضائل حضرت زهرا (سلام‌الله علیها)

حجت الاسلام سید جواد حسینی

ناطقه‌مرامگرروحقدسمددکند
تاکهثنایحضرتسیّدهنساءکند
نفخهقدسبویاو،جذبهانسخویاو
منطقاوخبرز«لاینطقعنهوی»کند
«مفتقرا»متابروازدراوبههیچسو
ز آنکهمسوجودرافضهاوطلاکند
در عظمت و بزرگی حضرت زهرا (س)همین بس که درنسب خانوادگی شهره جهان است زیرا پدری چون حضرت محمد (ص)، اولین فرد جهان هستی در کمال و فضائل و مادری چون خدیجه کبری (ع) یکی از زن‌های کامله جهان هستی و دومین مسلمان و فداکارترین فرد در راه اسلام و همسری چون امیرمؤمنان علی(ع) که به منزله جان پیامبر (ص) و برترین انسان بعد از ایشان است و فرزندانی چون حسنین (ع) و زینبین (س) دارد. به‌راستی کجا می‌توان خانه‌ای جزخانهگلیفاطمهیافت که چنین انسان‌های بزرگی در آن جمع شوند.
امام صادق (ع) فرمود: « او صدیقه کبری است که قرن‌های گذشته برمحورشناختاو دور زده است.» (۱)
چگونه می‌توان او را شناخت، در حالی که خدای متعال به پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک ولولا علی لما خلقتک ولولا فاطمه لما خلقتکما؛ (۲) ‌ای پیامبر! اگر تو نبودی هستی را نمی‌آفریدم و اگر علی نبود تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود، شما دو نفر را به وجود نمی‌آوردم.»
پیامبر گرامی اسلام درباره او فرمود: «
اگر [خوبی‌ها و] زیبائی‌ها به صورت انسانی درآید، او فاطمه خواهد بود، بلکه او برتر [از آن] است؛ به‌راستی که دخترم فاطمه برترین انسان روی زمین از نظر عنصر و ذات و از نظر شرافت وبزرگواری است.(۳)»
مهدی صاحب الزمان(عج) فاطمه (ع) را الگو و مقتدای خویش می‌داند و می‌فرماید: «وفی ابنه رسول الله لی اسوه حسنه، وسیردی الجاهل رداءه عمله وسیعلم الکافر لمن عقبی الدار؛ (۴) دختر رسول خدا (ص)زیباترین الگو برای من است، و به‌زودی نادان پستی عمل خویش را خواهد دید و کافران در می‌یابند که پایان کار به نفع چه کسی است.»
وامام صادق( ع) اورا لیلهالقدر نامید.(۵)

اعترافات محققین اهل سنت
۱٫ ابن صباغ مالکی: «در افتخار فاطمه همین بس که دختر پیامبر (ص) خیرالبشر است، فاطمه‌ای که ولادتش پاک و سیده است به اتفاق همه مسلمین.» (۶)
۲٫ محمد بن طلحه شافعی: «دقت کن در آیه مباهله (۷) و ترتیب و عبارات آن و اشاراتی که به علو مقام فاطمه دارد و چگونه او در وسط قرار گرفته است تا مقام و منزلت او بیشتر روشن گردد.» (۸)
۳٫ عباس محمود، العقاد المصری: «در هر دینی یک چهره از زن کامله وجود دارد که همه او راتقدیس می‌کنند و گویا او نشانه خداوند بین مردان و زنان است. در مسیحیت چهره مریم پاکدامن و در اسلام لاجرم آن چهره کامله فاطمه بتول است». (۹)
۴٫ دکتر علی ابراهیم حسن: «در زندگی فاطمه انواع عظمت‌ها را می‌بینیم که این عظمت‌ها را همچون بلقیس و… از راه داشتن قصر و ثروت و زیبائی ظاهری به دست نیاورده است. و همچون عایشه، شهرت خویش را از راه رهبری جنگجویان (در جنگ جمل) ورویارویی با مردان به چنگ نیاورده، بلکه از راه حکمت و بزرگی شخصی خود، عالم را از حکمت و عظمت پر کرده است، حکمتی که مرجعش کتب فلاسفه و علماء نیست. بزرگی که ریشه‌اش پادشاهی و ثروت نیست، بلکه از درون جانش و کمالات نفسش ریشه می‌گیرد. (۱۰) .»

فضائل حضرت زهرا (س)
در اینجا به برخی از فضائل حضرت فاطمه(ع) اشاره می‌شود:

۱٫ نور فاطمه (س)
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «خلق نور فاطمه (ع) قبل ان تخلق الارض والسماء فقال بعض الناس: یا نبی الله! فلیست هی انسیه؟! فقال: فاطمه حوراء انسیه؛ (۱۱) نور فاطمه قبل از خلقت زمین و آسمان آفریده شد، بعضی از مردم عرض کردند:‌ »ای پیامبر خدا! پس زهرا از آدمیان نیست؟» فرمود: «فاطمه حوریه بشری است.»
پیامبر اکرم (ص) در جای دیگر فرمود: «لما خلق الله الجنه خلقها من نور وجهه، ثم اخذ ذالک النور فقذفه فاصابنی ثلث النور، واصاب فاطمه ثلث النور، واصاب علیا واهل بیته ثلث النور؛ فمن اصابه من ذلک النور اهتدی الی ولایه محمد، ومن لم یصبه من ذلک النور ضل عن ولایه آل محمد (ص)،«خداوند بهشت را از نور وجود خود آفرید، سپس آن را برگرفته و رها کرد. پس یک سوم آن به من [پیامبر( ص) و یک سوم آن به فاطمه و ثلث باقیمانده به علی (ع) و اهل‌بیت او اصابت کرد. پس هر کس که از آن نور به او برسد، به ولایت آل محمد (ص) رهنمون می‌شود، و هر کس از آن نور به او نرسد، از ولایت آل محمد (ص) گمراه می‌شود [و به بیراهه خواهد رفت] .» (۱۲)

۲٫ چرافاطمه؟
یونس می‌گوید، امام صادق (ع) فرمود: «لفاطمه (ع) تسعه اسماء عند الله عزوجل: فاطمه، والصدیقه، والمبارکه، والطاهره، والزکیه، والراضیه، والمرضیه والمحدثه والزهراء ثم قال (ع) اتدری‌ای شی ء تفسیر فاطمه؟ قلت اخبرنی یا سیدی، قال: فطمت من الشر؛ (۱۳)
همچنین برای وجه تسمیه فاطمه (ع) وجوه دیگری نقل شده است که عبارتند از:
۱٫ فاطمه از اسم خداوند یعنی فاطر گرفته شده است (۱۴) .
۲٫ چون دوستان و شیعیان او از آتش جهنم در امان‌اند. (۱۵)
۳٫ چون از عادت ماهانه بریده و منقطع بوده است. (۱۶)

۳٫ نیایش زهرا(س)
امام صادق (ع) فرمود: «کانت اذا قامت فی محرابها زهر نورها لاهل السماء کما یزهر الکواکب لاهل الارض؛ (۱۷) هرگاه فاطمه (ع) در محراب عبادتش می‌ایستاد، نور او برای اهل آسمان می‌درخشید؛ آنگونه که ستارگان برای اهل زمین می‌درخشند.»
امام حسن (ع) فرمود:
«ما کان فی الدنیا اعبد من فاطمه (ع) حتی تورم قدماها؛ (۱۸) عابدتر از فاطمه در دنیا نبود، [آنقدر عبادت کرد] که پاهای [مبارکش] ورم کرد.»

۴٫ نیت خالص فاطمه (س)
از حسین بن روح سؤال شد: پیامبر اسلام (ص) چند دختر داشت؟ گفت: چهار دختر. سؤال شد: کدامیک برتر بود؟ گفت: فاطمه؛ به خاطر اینکه وارث [علم] نبی بود و نسل پیامبر (ص) از طریق او انتشار یافت. و خداوند این دو خصلت را به خاطر اخلاص او عنایت فرمود. (۱۹)

۵٫ تسبیح فاطمه (س)
از علی (ع)نقل شده است که: یکی از پادشاهان عجم برده‌ای به پیامبر هدیه نمود، من به فاطمه گفتم نزد رسول خدا برو و خدمتگزاری برای خود درخواست کن. زهرا نزد رسول خدا رفت و این موضوع را با ایشان در میان گذارد، پیامبر (ص) فرمودند: فاطمه جان! چیزی به تو دهم که برایت از خادم و آنچه در دنیاست بهتر باشد؛ بعد از نماز، ۳۴ بار الله اکبر و ۳۳ مرتبه الحمدلله و ۳۳ بار سبحان‌الله بگو.
آنگاه این اذکار سه گانه را با «لا اله الا الله.» پایان بخش، و این برای تو از آنچه خواسته‌ای و ازدنیا و آنچه در دنیاست بهتر خواهد بود. (۲۰)
امام صادق (ع)درفضیلتتسبیحاتحضرتزهرا (ع) فرمود: «من سبح تسبیح فاطمه الزهراء (ع) قبل ان یثنی رجلیه من صلاه الفریضه غفر الله له؛ (۲۱) هر کس تسبیح فاطمه را قبل از آنکه از حالت نماز فارغ شود بگوید؛ خداوند او را می‌آمرزد.»
و همچنین امام صادق (ع) بارها می‌فرمودند: «تسبیح فاطمه (ع) فی کل یوم فی دبر کل صلاه احب الی من الف رکعه فی کل یوم؛ (۲۲) تسبیح فاطمه زهرا (ع) درهر روز بعد از هر نماز نزد من محبوب‌تر از هزار رکعت نماز در هر روز است.»
و نیز فرمودند: «من الذکر الکثیر الذی قال الله عزوجل «واذکروا الله ذکرا کثیرا»؛ (۲۳) تسبیح فاطمه زهرا(ع) مصداق ذکر کثیری است که خداوند فرمود: خدا را یاد کنید، یاد کردنی بسیار.»

۶ . محدثه بودن زهرا(س)
دانشمندان شیعه و سنی بالاتفاق معتقدند که بعد از پیامبر اسلام یقینا بشر محدث وجود داشته است، منتهی در مصداق اختلاف است. در تعریف محدث می‌گویند: «المحدث یسمع الصوت ولا یری شیئا؛ (۲۴) محدث صدای فرشته را می‌شنود، ولی چیزی را نمی‌بیند.»
امام صادق (ع)فرمود: «فاطمه بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) ۷۵ روز بیشتر زنده نماندو غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پی در پی به حضورش می‌رسید، و او را در عزای پدر تسلیت می‌گفت.» (۲۵)
در زیارتنامه حضرت فاطمه (ع) هم می‌خوانیم: «السلام علیک ایتها المحدثه العلیمه.» (۲۶)

۷٫ بخشش زهرا(س)
بهترین و برترین انفاق آن است که از محبوبترین چیز انفاق شود و انفاق‌های فاطمه (ع) چنین بود، که به دو نمونه اشاره می‌شود.
الف) گردنبند پربرکت
جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: «روزی نماز عصر را با پیغمبر (ص)خواندیم. ناگاه پیرمردی خدمت رسول خدا رسید که لباس کهنه‌ای پوشیده بود و از شدت پیری و ناتوانی نمی‌توانست بر جای خودش قرار گیرد. عرض کرد:«یا رسول الله! گرسنه‌ام، سیرم کن. برهنه‌ام،لباسی به من عطا کن. تهیدستم، چیزی به من بده.» رسول خدا (ص) فرمود: «من که اکنون چیزی ندارم، ولی تو را به جایی راهنمایی می‌کنم، شاید حاجتت برآورده شود.» سپس به بلال فرمود: «پیرمرد ناتوان را به خانه فاطمه هدایت کن». او بعد از ورود به خانه زهرا(ع)سلام و نیاز خود را بیان کرد. فاطمه گلوبندی را که پسر عمویش به وی اهداء کرده بود، به او داد و فرمود: «بفروش و زندگی خود را بدان اصلاح کن».
پیرمرد برگشت و جریان را خدمت پیغمبر عرض کرد. آن حضرت گریست و فرمود:«گردنبند را بفروشتا خدا به برکت عطای دخترم برای تو گشایشی فراهم سازد.» پیرمرد بعد از فروش گردنبند، به پیامبر (ص) عرض کرد: «به برکت عطای فاطمه (ع) بی نیاز شدم (۲۷) .

ب)لباس عروسی
صفوری شافعی از ابن جوزی نقل می‌کند که رسول خدا (ص)در شب عروسی فاطمه (ع)برای او پیراهن تازه‌ای آماده کردند. جامه‌ای کهنه و وصله دار نیز در نزد ایشان بود. سائلی در زد و گفت: «از خانه رسول خدا(ص) جامه‌ای کهنه می‌خواهم.» فاطمه می‌خواست جامه کهنه را بدهد، ولی سخن خدا به یادش آمد که می‌فرماید: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون.» ؛ «به نیکویی نخواهید رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.»
پس جامه نو را به وی داد. وقتی هنگام زفاف حضرت شد، جبرئیل به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: «یا رسول الله! پروردگارت سلام می‌رساند و مرا نیز فرمان داده که به فاطمه (ع) سلام برسانم و برای وی توسط من جامه‌ای از دیبای سبز از جامه‌های بهشتی فرستاده است.

۸٫ مقام شفاعت
۱٫ پیامبر اسلام خطاب به امام حسن و امام حسین (ع) فرمود: «انتما الامامان ولامکما الشفاعه؛ (۲۸) شما دو نفر (حسنین) امام هستیدو برای مادر شما شفاعت است.»
۲٫ پیامبر اسلام (ص) فرمود: «وقتی روز قیامت شود، از باطن عرش ندا می‌رسد که ای اهل قیامت! چشم‌های خویش را پایین افکنید تا فاطمه دختر محمد با پیراهن خضاب شده به خون حسین عبور کند. در آن عرصه حضرت فاطمه پایه عرش را می‌گیرد و عرضه می‌دارد: پروردگارا! تو جبار عادلی. بین من و کسانی که فرزندان مرا کشتند قضاوت فرما. رسول اکرم (ص) فرمودند: «به حق خدای کعبه سوگند که پروردگارم به سنت من حکم خواهد فرمود.
آنگاه زهرا (ع)عرضه می‌دارد: «اللهم اشفعنی فیمن بکی علی مصیبته؛ پروردگارا به من اجازه شفاعت کسانی را بفرما که در مصیبت حسینم گریه کرده اند» و خدای تعالی اذن شفاعت آنان را به ایشان عنایت می‌فرماید.» (۲۹)
۳٫ جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: به حضرت باقر (ع) عرض کردم: «فدایت شوم، یا بن رسول الله! برای من حدیثی در فضیلت جده ات فاطمه زهرا (ع)بفرمایید تا هنگامی که آن را برای شیعیان بیان می‌کنم خوشحال گردند. امام باقر (ع) فرمود: پدرم و او از جدم، از رسول خدا (ص) نقل می‌فرمود که: در روز قیامت برای انبیاء و رسل منبرهایی از نور برپا می‌شود و منبر من در روز قیامت از همه بلندتر است. آنگاه خداوند می‌فرماید: «خطبه بخوان»، پس خطبه‌ایبخوانم که احدی از انبیاء و رسل مانند آن را نشنیده است. پس برای اوصیاء نیز منبرهایی از نور برافراشته می‌شود و در میان آنها منبری برای وصی من علی بن ابی طالب نصب می‌گردد که از همه بلندتر است؛ آنگاه خداوند به علی (ع) می‌فرماید خطبه بخوان، پس خطبه‌ای می‌خواند که احدی از اوصیاء مانند آن نشنیده است.
آنگاه برای فرزندان انبیاء و رسل منبرهایی از نور نصب می‌گردد، پس برای دو فرزند و نوه و دو ریحانه ایام حیاتم (حسنین (ع) منبری برپا می‌شود و به آنان گفته می‌شود خطبه بخوانید و آن دو خطبه‌هایی می‌خوانند که هیچ یک از فرزندان انبیاء و رسل مانند آن را نشنیده‌اند.
آنگاه منادی که جبرئیل است ندا می‌دهد: فاطمه دختر محمد (ص) کجاست؟ آنگاه فاطمه (ع) برمی‌خیزد، [تا اینکه فرمود:] خدای تعالی می‌فرماید: «‌ای اهل محشر! کرامت و بزرگواری از آن کیست؟» محمد و علی و حسنین (ع)عرض می‌کنند: «برای خدای واحد قهار. آنگاه خداوند می‌فرماید:‌ای اهل محشر! من امروز کرامت وبزرگی را برای محمد و علی و فاطمه و حسنین (ع) قرار دادم.
ای اهل محشر! سرها را پایین افکنده و چشم‌ها را ببندید، این فاطمه است که به سوی بهشت می‌رود. آنگاه جبرئیل شتر بهشتی می‌آورد، در حالی که دو طرفش را دیباج آویزان کرده‌اند و مهار آن از لؤلؤ تازه است. حضرت بر آن سوار می‌شوند و خدای متعال صدهزار فرشته را در طرف راست و صدهزار فرشته در سمت چپ وی می‌فرستد، و صدهزار فرشته را مامور می‌فرماید تا حضرت فاطمه (ع) را روی بال‌های خود سوار کنند تاایشان را به در بهشت برسانند. وقتی که به در بهشت می‌رسند، حضرتش می‌ایستد، خدای متعال می‌فرماید:‌ «ای دخت حبیب من! چرا توقف کردی و حال آنکه من تو را امر کرده بودم به بهشت من درآیی؟» حضرت صدیقه (ع) عرض می‌کند: «پروردگارا دوست می‌دارم که ارزش و قدر و قیمت من در مثل چنین روزی شناخته شود». خداوند می‌فرماید: «یا بنت حبیبی! ارجعی فانظری من کان فی قلبه حب لک او لاحد من ذریتک خذی بیده فادخلیه الجنه!؛‌ای دختر حبیب من! برگرد و بنگر هر که در قلبش محبت تو و یا محبت یکی از فرزندان تو باشد، دستش را بگیر و او را داخل بهشت نما.»
حضرت باقر (ع) فرمود: «والله‌ای جابر! در آن روز حضرت زهرا (ع) شیعیان و دوستانش را بر می‌گزیند و انتخاب می‌کند، همان گونه که پرنده دانه نیکو را از دانه بد جدا می‌کند. وقتی که شیعیان سیده زنان دو عالم به آن بزرگوار نزدیک و بر در بهشت می‌آیند، خدای تعالی در قلب آنان چنین می‌افکند که در آنجا بایستند. وقتی می‌ایستند خداوند می‌فرماید:‌ «ای دوستان من! توقف شما برای چیست؟» و حال آنکه فاطمه دخت حبیب من شفاعت شما را نموده است؟ پاسخ دهند: پروردگارا ما دوست داریم که در چنین روزی ارزش و منزلتمان شناخته شود. خداوند می‌فرماید: «‌ای دوستان من! برگردید و ببینید چه کسی به خاطر آنکه شما فاطمه را دوست می‌داشتید، شما را دوست می‌داشت؟ چه کسی به شما به خاطر دوستی فاطمه زهرا (ع) غذا داد؟ چه کسی شما را به خاطر دوست داشتن فاطمه (ع) لباس پوشانید؟ چه کسی به شما به خاطر دوستی فاطمه (ع) شربتی نوشانید؟ چه کسی به خاطرفاطمه (ع) و دوستی وی،غیبت غیبت‌کننده‌ای را از شما رد کرد؟ پس دستش را بگیرید و او را وارد بهشت نمایید. (۳۰)

پی‌نوشت:
۱) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، داراحیاء التراث العربی) ، ج ۴۳، ص ۱۰۵٫
۲) علامه مرندی، ملتقی البحرین، ص ۱۴؛ ر. ک: میرجهانی، الجنه العاصمه، ص ۱۴۸؛ صالح بن عبدالوهاب العرندس، کشف اللآلی، به نقل از فاطمه زهرا (ع)، بهجه قلب المصطفی، رحمانی همدانی (تهران، نشر المرضیه، دوم، ۱۳۷۲) ص ۹٫
۳) حموینی، فرائد السمطین، ج ۲، ص ۶۸٫
۴) بحارالانوار، (پیشین) ، ج ۵۳، صص ۱۷۹ – ۱۸۰٫
۵) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (داراحیاء التراث العربی) ، ج ۴۳، ص ۶۵٫
۶) الفصول المهمه (بیروت) ، ص ۱۴۳٫
۷) آل عمران/۶۱٫
۸) مطالب السئول، چاپ ایران، ص ۶ و ۷٫
۹) توفیق ابواعلم، اهل البیت، ص ۱۲۸٫
۱۰) علامه دخیل، فاطمه الزهراء (ع)، ص ۱۷۱٫
۱۱) عبدالله بحرانی، العوالم، (قم مدرسه المهدی) ، ج ۶، ص ۹٫
۱۲) بحارالانوار، (پیشین) ، ج ۴۳، ص ۴۴٫
۱۳) بحار (پیشین) ، ج ۴۳، ص ۱۰٫
۱۴) همان، ص ۶۵٫
۱۵) همان، ص ۱۶٫
۱۶) همان، ص ۱۶٫
۱۷) همان، ص ۱۲٫
۱۸) همان، ص ۴۹٫
۱۹) همان، ص ۳۷٫
۲۰) سید محمد کاظم قزوینی، فاطمه الزهراء از ولادت تا شهادت، ترجمه دکتر حسین فریدونی، نشر آفاق، چاپ سوم، ۱۳۶۵، ص ۲۲۴٫
۲۱) کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۳۴۲٫
۲۲) حسین طبرسی، مکارم الاخلاق، (بیروت، مؤسسه الاعلمی) ، ص ۲۸۱٫
۲۳) وسائل الشیعه، حر عاملی، (داراحیاء التراث العربی) ، ج ۴، ص ۱۰۲۲٫
۲۴) بحارالانوار، پیشین، ج ۲۶، ص ۷۵ – ۷۶٫
۲۵) همان، ج ۱۴، ص ۲۰۶ و ج ۴۳، ص ۷۸٫
۲۶) اصول کافی، ج ۱، ص ۲۴۱ و بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۵۴۶، و ج ۲۶، ص ۴۱٫
۲۷) بحار، ج ۹۷، ص ۱۹۵٫
۲۸) همان، ج ۴۳، ص ۵۶٫
۲۹) کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۰۶٫
۳۰) اسد الغابه، ج ۵، ص ۵۲۳؛ گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص ۲۱۲؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۱۸؛ همدانی، موده القربی، ۱۰۴٫
۳۱) بحارالانوار، (پیشین) ، ج ۸، ص ۵۱؛ تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی، ص ۱۱۳

سوتیتر:
۱٫
درعظمتوبزرگیحضرتزهرا (س)همینبسکهدرنسبخانوادگیشهرهجهاناستزیراپدریچونحضرتمحمد (ص)،اولینفردجهانهستیدرکمالوفضائلومادریچونخدیجهکبری (ع) یکیاززن‌هایکاملهجهانهستیودومینمسلمانوفداکارترینفرددرراهاسلاموهمسریچونامیرمؤمنانعلی(ع) کهبهمنزلهجانپیامبر (ص) وبرترینانسانبعدازایشاناستوفرزندانیچونحسنین (ع) وزینبین (س) دارد. به‌راستیکجامی‌توانخانه‌ایجزخانهگلیفاطمهیافتکهچنینانسان‌هایبزرگیدرآنجمعشوند.

۲٫
پیامبراکرم (ص) فرمود: «خلقنورفاطمه (ع) قبلانتخلقالارضوالسماءفقالبعضالناس: یانبیالله! فلیستهیانسیه؟! فقال: فاطمهحوراءانسیه؛ (۱۴) نورفاطمهقبلازخلقتزمینوآسمانآفریدهشد،بعضیازمردمعرضکردند:‌ »ایپیامبرخدا! پسزهراازآدمیاننیست؟»فرمود: «فاطمهحوریهبشریاست.»

29نوامبر/16

ضرورت نبوت از دیدگاه عقل

 

حجت الاسلام والمسلمین محسن غرویان

با تجزیه و تحلیل بحث حکمت الهی و نظام احسن آفرینش به این نتیجه می‌رسیم که جهان براساس حکمت الهی آفریده شده و در نظام احسن هستی، انسان موجودی است مختار و آزاد و با این اختیار و آزادی، مراحل تکامل خویش را طی می‌کند و به آنچه که شایستگی آن را دارد، نائل می‌گردد.

از طرف دیگر اقتضای حکمت خداوندی این است که موجبات و زمینه‌های استکمال موجوداتی را که به‌تدریج به کمال خویش نائل می‌شوند، فراهم گرداند. به عنوان نمونه موجودات عالم ماده که در لحظه آفرینش واجد تمامی کمالات خود نیستند، باید در اثر حرکت جوهری به این کمالات نائل شوند و براساس حکمت الهی و نظام احسن هستی، می‌بایست شرایط این حرکت استکمالی فراهم باشد تا لغویت و بیهوده‌کاری در فعل الهی لازم نیاید. انسان نیز که یکی از موجودات این عالم به شمار می‌رود، از این قاعده مستثنی نیست و با افعال اختیاری، راه کمال خود را طی می‌کند. مبادی و پایه‌های این افعال اختیاری، سه چیزند:

۱ـ شناخت و آگاهی ۲ـ قدرت ۳ـ امیال و گرایش‌ها.

تفاوت و تعدد امیال و گرایش‌ها در وجود انسان، مقتضی وجود تعارض و تضاد خاصی بین بعضی گرایش‌ها با بعضی دیگر است و در این میان، این انسان است که باید با اختیار و آزادی، دست به گزینش و انتخاب صحیح بزند. لازمه این انتخاب و گزینش، برخورداری از شناخت و آگاهی کافی نسبت به هدف نهایی خلقت و نیز نسبت به میل و گرایش آدمی  در جهت آن هدف نهایی است.(۱)

 

هدف و کمال نهایی انسان

در جهان‌بینی اسلامی، تنها کمال حقیقی و هدف غایی در حرکات و افعال انسان، قرب الهی است و این جز با افعال اختیاری انسان تحصیل نمی‌شود. جهان مادی با محدودیت‌های خاص خود نمی‌تواند محل تحقق سعادت و کمال نامحدود باشد و لازمه عدل خداوندی نیز این است که جهانی دیگر، به دور از محدودیت‌های مادی وجود داشته باشد تا ظرف این سعادت، پایدار و نامحدود باشد و انسان بتواند در آن جهان به هدف غایی خویش نائل گردد.

طریق تحصیل کمال نهایی

پس از شناخت سعادت و کمال نهایی، این سئوال مطرح می‌شود که آیا راه تضمین شده و مطمئنی برای رسیدن به چنین کمال و سعادتی وجود دارد و در صورت وجود چنین طریق قابل اطمینانی، آیا این راه قابل شناخت هست یا نه؟

 

راه و ابزار شناخت کمال

لازمه حکمت الهی است که انسان با آزادی و اختیار و انتخاب خویش، کمال و سعادت خود را تحصیل نماید و لذا بدیهی است که باید راه مطمئن و تضمین‌شده‌ای برای تحصیل چنین کمالی وجود داشته باشد. از سوی دیگر، می‌بایست امکان شناخت این راه برای انسان وجود داشته باشد و انسان هم از آن آگاه گردد.

به بیان دیگر از آنجا که در نظام خلقت خداوندی، انسان موجودی کمال‌جو و سعادت‌طلب آفریده شده است، ضرورتاً آنچه را هم که اسباب تحصیل این سعادت است، بایستی دراختیار داشته باشد، در غیر این صورت مستلزم صدق لغویت در نظام تکوین خداوندی است.

اگر شخصی از شما بخواهد که حتماً در جلسه خاصی شرکت کنید و در غیر این صورت پیامدهای ناخوشایندی برای شما خواهد داشت و در عین حال آدرس جلسه مذکور را به شما ندهد، آیا این دعوت در نظر شما امری عبث و بیهوده نیست؟

بی‌شک خداوندی که تحصیل کمال حقیقی، یعنی تقرب به خویش را بر هر فردی لازم می‌داند و سرلوحه دعوت انبیاء و ادیان را نیز همین امر دانسته و به کسانی که در مسیر دیگری قدم برمی‌دارند وعده عذاب و دوزخ داده است، ضرورتاً راهی را برای شناخت و رسیدن به این سعادت تعیین کرده است.

 

میزان کارایی ابزارهای شناخت  

برای شناخت‌های حصولی، جز دو ابزار حس و عقل ابزار دیگری در اختیار انسان نیست. اینک به ارزیابی میزان کارایی این دو ابزار شناخت می‌پردازیم تا ببینیم آیا می‌توانند راه سعادت و کمال حقیقی را به انسان بشناسانند و همه افعالی را که برای تحصیل این کمال لازمند، به او معرفی کنند؟

از دیدگاه ما، حس و عقل (جدای از وحی) قادر به ارائه چنین راهی نیستند و این مطلب را از دو طریق می‌توان اثبات کرد:

 

راه تجربی

تجربه هزاران سال تاریخ بشریت نشان می‌دهد که عقل و حس انسان هیچگاه قادر به تأمین سعادت حقیقی او نبوده‌اند و انسان نه تنها درمورد سعادت اخروی که در همین زندگی محدود دنیوی هم نتوانسته است با حس و عقل خویش به سعادت واقعی و زندگی سعادتمندانه‌ای نائل شود.

«عدالت اجتماعی» هنوز هم یک آرمان خیالی و ایده‌آل ذهنی صرف بوده و هرگز جامه عمل نپوشیده است. قوانین بشری دائماً ماده و تبصره‌ تازه می‌خورند و اندکی بعد لغو و دگرگون می‌شوند. علوم انسانی که رابطه مستقیم با ابعاد وجودی انسان دارند، نیازها و کشش‌های او را تعیین می‌کنند و محل آراء و عقاید مختلف و اندیشه‌های گوناگونند، می‌توانند در جهت رسیدن انسان به کمال واقعی خود مؤثر واقع شوند، ولی حتی در علم اخلاق هم که رابطه مستقیم با افعال اختیاری انسان و سعادت آدمی دارد، اختلافات مبنایی و غیرمبنایی فراوانی دیده می‌شود و شاید این اختلافات و تفاوت افکار و اندیشه‌ها کمتر از علوم طبیعی نباشد، بنابراین عجز و ناتوانی ابزار شناخت بشری از ارائه یک برنامه کامل برای زندگی انسان در جهان فعلی، دلیل قاطعی است که حس و عقل قادر به تأمین سعادت دنیوی انسان و به طریق اولی، سعادت اخروی بشر نیستند.

شاید گفته شود که دلیل فوق سبب یقین برای انسان نمی‌شود و نمی‌تواند این احتمال را نفی کند که ممکن است در آینده‌‌ای دور یا نزدیک، عقل بشر چنان تکامل یابد که بتواند مشکلات بشری را حل و سعادت او را تأمین کند، اما اصولاً حس و عقل، کارایی شناخت این گونه مسائل را ندارند و نمی‌توانند راجع به این سنخ از مطالب، اظهارنظر کنند.

 

ناتوانی حس

انسان در مسیر تحصیل کمال به دنبال شناخت «خوب» و «بد» ها و درک «باید» و «نباید» هایی است که او را به این کمال می‌رسانند. شناخت امور ارزشی و مفاهیم اعتباری اگرچه با واقعیت‌های خارجی ارتباط دارند، اما از سنخ امور حسی و خارجی نیستند و با حس، درک نمی‌شوند، از این رو حس هرگز نمی‌تواند تعیین کند که کدام فعل خوب و کدام عمل بد و ناپسند، کدام بایستنی و کدام نبایستنی است. آنچه در قلمرو شناخت حسی قرار می‌گیرد، صرفاً یک حادثه محسوس خارجی است و مدرک حسی هیچگاه بار ارزشی ندارد.

به عنوان مثال در درگیری دو فرد، یکی به دست دیگری کشته می‌شود. آنچه مورد ادراک حسی انسان واقع می‌شود این است که اولی، دومی را کشت، اما تعیین این که حق با کدام است، آیا این کشته شدن عاقلانه است یا نه، آیا این کشته شدن، شرافتمندانه و مقدس است یا پست و شقاوتمندانه و به بیان دیگر درک این مسئله که آیا دومی بایستی به دست اولی کشته می‌شد یا نه، هرگز در توان ابزار حسی نیست. پس درک مفاهیم «خوب و بد»، «خیر و شر»، «باید و نباید» به کمک عقل صورت می‌گیرد و این گونه مفاهیم از معقولاتی هستند که باید به کمک عقل درک شوند.

دو مفهوم «سعادت و «کمال» نیز از این گونه مفاهیم هستند که باید به کمک عقل درک شوند و حس هرگز قادر بر درک مفهوم «سعادت یا کمال» نیست، همان گونه که مصادیق آنها را نیز نمی‌تواند تعیین کند.

 

ناتوانی عقل در تعیین مصادیق

عقل انسان دو نوع حکم دارد: دسته‌ای از احکام عقل که به «بدیهیات اولیه» معروفند، قضایائی بسیار کلی از قبیل «هر معلولی علت می‌خواهد»، «هر ممکن الوجودی، نیازمند واجب است»، «اجتماع نقیضین محال است»، و… هستند. مفاد این احکام و قضایا، بسیار کلی و تحلیل‌ها و استنتاجات مبتنی بر این سلسله قضایا نیز کلی هستند  و در موارد جزئی و پدیده‌های شخصی، کاربردی ندارند.

دسته دیگر از احکام عقلی، «احکام و قضایای تجربی» نام دارند و مواردی هستند که عقل به کمک حس، موضوع خاصی را ملاحظه و بر اساس آن حکمی را صادر می‌کند. برای مثال، عقل انسان یک حکم کلی و عمومی دارد که: «هر معلولی محتاج علت است». باید دانست این قضیه عام هرگز نمی‌تواند مصادیق علت و معلول را مشخص کند، یعنی صرفاً براساس این قضیه عقلی، هرگز نمی‌توان کشف کرد که آیا موجودی به نام الف، علت است یا معلول؟ و اگر معلول است علت آن چیست؟

برای کشف مصادیق علت و معلول، باید از «حس» کمک بگیریم و از این طریق، آثار معلولیت را کشف و آنگاه با استفاده از حکم عقل، یقین پیدا کنیم که این موجود خاص، موجودی است معلول و لذا نیازمند علتی است؛ آنگاه بار دیگر  به کمک «حس» و روش مشاهده و آزمایش(۲) به جست‌وجوی علت بپردازیم و آن را کشف کنیم.

به طورکلی همه قضایایی که در علوم تجربی از آنها استفاده می‌شود، از این دسته‌اند. روشن است که قضایای تجربی صرفاً در عالم ماده و محسوسات مطرحند، زیرا یک رکن اساسی «تجربه» را مشاهده حسی تشکیل می‌دهد و آنچه که حس بدان تعلق نگیرد، تجربه نمی‌شود.

بدیهی است که هیچ‌ یک از دو دسته احکام عقلی مذکور، کارآئی لازم برای تأمین سعادت و تعیین مصلحت انسان را ندارند. کلیت و عمومیت احکام دسته اول آن چنان است که هرگز نمی‌تواند از بین افعال مختلف، «خوب و بد» را تعیین کند و  این‌گونه احکام، اصولاً ناظر به مسائل جزئی و پدیده‌های خاصی نیستند.

از طرفی می‌دانیم که در مسئله سعادت و کمال نهایی انسان، مهم‌ترین موضوع، رابطه دنیا و آخرت و نقش افعال اختیاری انسان در تأمین سعادت اخروی و تحصیل قرب الهی است و اینها اموری نیستند که بتوان تجربه کرد. تجربه و حس هرگز نمی‌توانند تأثیر و انعکاس اخروی یک فعل را مشخص سازند تا بتوانیم بگوییم کدام فعل تأثیر مثبت و کدام تأثیر منفی دارد. تجربه هرگز قادر به تشخیص و تعیین سعادت و شقاوت اخروی و تمیز افعال سعادتمندانه از افعال شقاوتمندانه نیست.(۳)

نتیجه آن که بشر با ابزار شناخت عادی خود هرگز نمی‌تواند راه تضمین‌شده‌ای برای رسیدن به کمال و سعادت نهایی خویش داشته باشد و لذا نیازمند راه دیگری است که مسیر سعادت او را تعیین کند و زمینه استکمال او را فراهم آورد، از این رو اقتضای حکمت الهی است که ورای عقل و حس، راه تضمین‌شده دیگری دراختیار بشر قرار باشد و سعادت و شقاوت حقیقی و اخروی و طرق تحصیل آنها را مشخص کند و بدین وسیله شرایط و امکانات لازم برای نیل به کمال نهایی انسان را فراهم سازد(۴) و آن راه، رهی جز وحی الهی نیست.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ البته در بعضی اوقات مانند عادات و هیجانات، ممکن است گزینش و انتخاب صد در صد براساس شناخت و علم نباشد.

۲ـ راه‌های کشف مصادیق علت و معلول از قبیل روش «وضع و رفع» و… در کتاب‌های «منطق عملی» به تفصیل بیان شده است.

۳ـ البته ممکن است به کمک تجربه در بعضی موارد، سعادت و شقاوت دنیوی را در رابطه با افعال مختلف دریابیم، اما سعادت و شقاوت حقیقی، در آخرت است و آنچه که مهم است شناخت آنها و تمییز افعال خوب و بد در رابطه با آنهاست.

۴ـ در بعضی از کتاب‌ها، این مسئله تحت عنوان «قانون هدایت عمومی» آورده شده است که به نظر می‌رسد بهترین تفسیر و تبیین قانون همین است که آن را به حکمت الهی بازگردانیم.

 

سوتیتر:

 

انسان در مسیر تحصیل کمال به دنبال شناخت «خوب» و «بد» ها و درک «باید» و «نباید» هایی است که او را به این کمال می‌رسانند. شناخت امور ارزشی و مفاهیم اعتباری اگرچه با واقعیت‌های خارجی ارتباط دارند، اما از سنخ امور حسی و خارجی نیستند و با حس، درک نمی‌شوند، از این رو حس هرگز نمی‌تواند تعیین کند که کدام فعل خوب و کدام عمل بد و ناپسند، کدام بایستنی و کدام نبایستنی است.

 

 

 

 

29نوامبر/16

بازندگان قمار فتنه

 

حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

 

با علی در «بدر» بودن شرط نیست

ای برادر، «نهروان» در پیش روست

نهروان هر زمان به شکلی است و «صفین»ها و «جمل»ها تکرار می‌شوند؛ باید ناکثین و قاسطین و مارقین هر دوره را شناخت، با مشعلی از «بصیرت» در کوره راه‌های آمیخته به ظلمت و تهمت و بدعت و تحریف.

چه می‌شود که «فتنه» پدید می‌آید؟

راه شناخت فتنه و فتنه‌گران چیست؟

در شرایط فتنه، چه باید کرد؟ وظیفه را چگونه باید تشخیص داد؟

همچنان که آهن و طلا را در آتش می‌گدازند تا گداخته و ذوب و خوب و بد و خالص و ناخالص آن جدا شود، انسان‌ها هم در کوره حوادث و بحران‌ها گداخته می‌شوند تا ناخالصی‌ها جدا شود.

آزمون‌های الهی برای جدا ساختن صف خالصان از ناخالصان و غربال شدن افراد است.

***

فتنه چه به معنای آزمون، چه به معنای شرایط غوغاآمیز اجتماعی باشد که تشخیص حق و باطل را دشوار می‌سازد، برای همه پیش می‌آید و گریزی از آن نیست و بصیرت لازم است تا از این امتحان‌ها پیروز درآییم.

حضرت علی«ع» می‌فرماید:

«هیچ یک از شما نگوید خدایا من از «فتنه» به تو پناه می‌برم، زیرا هیچ‌کس نیست که از فتنه مصون و مستثنی باشد. بلکه هر کس پناه می‌برد، از فتنه‌های گمراه‌ کننده پناه ببرد؛ زیرا خداوند فرموده است: «و اعلموا و انّما اموالکم و اولادکم فتنه»(۱) و معنایش آن اســت که خداونــد مــردم را با امــوال و اولاد می‌آزماید.»(۲)

کسانی فریب می‌دهند.

کسانی فریب می‌خورند.

در یک سو، ریا و نیرنگ و دروغ است.

در یک سو جهل و سادگی و ضعف بینش و بصیرت.

به تعبیر حضرت علی«ع» چه بسا سخن حق و شعار حقی داده می‌شود، ولی نیّت و هدف باطلی پشت آن نهفته است.(۳)

اینجاست که بصیرت دینی و داشتن معیار کمک می‌کند که مؤمن باطلی را که جامه حق پوشیده و کفر و نفاقی را که در چهره ایمان، خود را آراسته و دشمنی را که به رنگ دوست درآمده است بشناسد و بشناساند و به وظیفه دینی و انقلابی خود آگاه و عامل باشد و با شناخت ریشه فتنه، در دام فتنه نیفتد.

و اینجاست که «اینَ عمّار»، بصیران فتنه‌شناس را به میدان حضور فرا می‌خواند.

***

حق و باطل از دیرباز در برابر هم بوده‌اند.

به تعبیر مولا علی«ع»: «حقٌ و باطلٌ و لُکلٍّ اهلَ»(۴)

حق است و باطل، و هر کدام را اهلی است!

شگفت از زمانی است که جریان حق و باطل، همچون دو نهر شیرین و تلخ و همچون شهد و شرنگ درهم می‌آمیزند، هوا غبارآلود می‌شود و افق، تیره و تار. در نتیجه، قدرت تشخیص از افراد گرفته می‌شود،

سراب را به جای آب می‌گیرند.

باطل را حق می‌پندارند؛ پیشوایان حق و منادیان عدالت را رها می‌کنند و تنها می‌گذارنــد و جــذب داعیه‌داران باطل و تزویر گران ضد حق می‌شوند و آب به آسیاب دشمن می‌ریزند و پازل بیگانه و بدخواه را تکمیل می‌کنند، و چه بسا با حسن نیّت و قصد قربت!

پس «جنود شیطان» شدن، چندان دور از انتظار و شگفت نیست، وقتی که «معیار» نباشد.

تاریخ پر است از کسانی که بازیچه ابلیس‌صفتان شده و پس از عمری خدمت و تلاش و سوابق، خود را در «قمار فتنه» می‌بازند و «بدفرجام» می‌شوند و از عاقبت به خیری محروم می‌گردند.

اللهّم اجعل عواقب امورنا خیراً

***

ابن ابی‌الحدید، شارج نهج‌البلاغه، سخنی دارد قابل درنگ و تأمّل، می‌نویسد:

«ایام فتنه»، ایام خصومت و جنگ بین دو رئیس و دو حاکم گمراه است که هرکــدام به ضلالت دعــوت می‌کنند، مانند فتنه عبدالملک با پسر زبیر، فتنه مروان و ضحّاک، فتنه حجّاج و پسر اشعث. ولی اگر یک طرف حق باشد، ایام فتنه نیست، بلکه باید در کنار طرف حق ایستاد و به نفع آن شمشیر کشید و با باطل جنگید.(۵)

این که امیرمؤمنان«ع» می‌فرماید در فتنه، مثل بچه شتر باشد که نه شیر دارد تا بدوشندش و نه پشت و کمر دارد تا سوارش شوند،(۶) اشاره به چنان دورانی است و در اشاره به دوره لزوم حمایت از حق و مبارزه با باطل، از کسانی که به بهانه فتنه کنار کشیدند و انزوا برگزیدند، می‌فرمایــد: «خذلوا الحقّ و لم ینصروا الباطل»،(۷) حــق را بی‌یاور گذاشتند، هر چند باطل را هم یاری نکردند.

و نتیجه به زیان حق است، یعنی تنها ماندن حق و غلبه یافتن باطل.

دیدار تیره روزی نابینا

عبرت بس است دیده بینا را

باطل می‌کوشد جبهه حق را دچار «ریزش نیرو» کند و میزان موفقیت او در این هدف، بستگی به میزان هوشیاری و بصیرت افراد جبهه حق و ایمان دارد.

در تاریخ پس از انقلاب، در این سه دهه اخیر، فتنه‌های بسیاری رُخ داده است که هرکدام برای ملّت ما یک «آزمون» بوده است. خوشبختانه مردم در این عرصه روسفید بوده‌اند. اگر برخی «سیه‌روی» گشته‌اند، آنانی بوده‌اند که «ناخالصی» و «غشّ» داشته‌اند.

اگر اعتصام به «محور ولایت» باشد، این معادله همیشه به سود «امّت» و به زیان فتنه‌گران خواهد بود.

امروز هم مثل گذشته است.

***

و امّا «تکلیف»:

یکی هوشیاری تا هدف سوءاستفاده قرار نگیریم، باج ندهیم، بار ندهیم، دوشیده نشویم، آب به آسیاب دشمن نریزیم، در زمین بیگانه بازی نکنیم…

دیگری بصیر بودن و بصیرت دادن، روشن بودن و روشنگری کردن، چراغ افروختن بر سر راه، نصب تابلو در مسیرها و معبرها تا مردم بیراهه نروند و گم و گمراه نشوند.

سوم: پرهیز از اقدام‌های شتاب‌زده، حرف‌های نسنجیده، قضاوت‌های آبکی، موضع‌گیری‌های احساسی.

چهارم: برخوردهای عاقلانه، خیرخواهانه، دلسوزانه، نه جاهلانه، حسدورزانه، کینه‌توزانه، خالی کــردن عقده‌ها، تسویه‌حساب‌های شخصی، عقده‌گشایی‌های نفسانی.

پنجم: پرهیز از تفرقه، اجتناب از هر حرفی، عملی، رفتاری، نوشته‌ای، نطقی، مصاحبه‌ای، اظهارنظری که در «سدّ وحدت»، رخنه و شکاف ایجاد کند و افراد را رودررو قرار دهد.

ششم: تبعیّت از رهبری و سرباز ولایت بودن، نه پادوی دشمن یا آتش‌بیار معرکه بودن.

باری «معیار» و «میزان»‌ها را از یاد نبریم تا «مضمون فتنه» نشویم.

 

پی‌نوشت‌ها :

۱ـ انفال، آیه ۲۸٫

۲ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۹۳٫

۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۸٫

۴ـ همان، خطبه ۱۶٫

۵ـ شرح ابن ابی‌الحدید، ج ۱۸ ص ۸۲٫

۶ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱٫

۷ـ همان، حکمت ۱۸٫

 

 

سوتیتر:

 

در تاریخ پس از انقلاب، در این سه دهه اخیر، فتنه‌های بسیاری رُخ داده است که هرکدام برای ملّت ما یک «آزمون» بوده است. خوشبختانه مردم در این عرصه روسفید بوده‌اند. اگر برخی «سیه‌روی» گشته‌اند، آنانی بوده‌اند که «ناخالصی» و «غشّ» داشته‌اند.

 

29نوامبر/16

محبت امامان محور وحدت

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

اشاره: در آستان امامان، نام مجموعه مقالاتی است که در حوزه امام‌‌شناسی شیعی که در پرتو زیارت جامعه کبیره به رشته تحریر در می‌آید در این مقاله نیز به فرازهایی دیگر از این زیارت می‌پردازیم.

 

«انکار امامان»

«و من مجدکم کافر»

و هرکس شما را انکار کند کافر است.

واژه مجد را در گذشته معنا کردیم و گفتیم به معنای انکار آگاهانه است. واژه «کفر» در لغت به معنای پوشاندن و در اصطللاح فقهی عبارت است از انکار الوهیت یا انکار توحید خداوند یا رسالت پیامبر«ص» و معاد یا انکار ضروریات دینی با توجه به ضروری بودن آن که بازگشت به انکار رسالت نبی اکرم صلی‌الله بنماید.(۱) گفتنی است در فقه ما حکم به طهارت غیر شیعه اثنی‌عشری شده است.

مرحوم آیت‌الله‌العظمی خوئی می‌گویند… فالمعروف و المشهور بین‌المسلمین طهاره اهل الخلاف و غیرهم من‌الفرق المخانقه للشیعه الاثنی عشریه.(۲)

پس معروف و مشهور بین مسلمانان طهارت اهل خلاف (اهل تسنن) و نیز دیگر فرق مخالف شیعه اثنی‌عشری می‌باشند.

بنابراین باید دید اینجا چه معنای کفر را باید برگزید. مرحوم محقق خوئی می‌گوید که کفر در این روایات، کفر مقابل اسلام نیست، بلکه کفر در مقابل ایمان است؛ یعنی آن کس که آگاهانه شما را انکار کند شیعه به‌شمار نمی‌آید. کفر به معنای دیگر نیز آمده است:

۱ـ کفر علمی یعنی آنکه در باطن معترف به مقام والای امامان هستند، لیکن در ظاهر حاضر به اقرار و اعتراف به این واقعیت نیستند.

۲ـ کفر جهلی یعنی نادانسته انکار کردن.

۳ـ کفر نعمت، ناسپاسی نمودن نعمت خداوند: «ومن یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان ربی غنی الکریم.»(۳)

هرکس سپاسگزارد جز این نیست که به سود خویش سپاس می‌گذارد و هر که ناسپاسی کند همانا پروردگار امن بی‌نیاز و بزرگوار است.

بر این اساس باید یکی از معانی فوق را در اینجا برگزیند.

 

«جنگ با امامان»

«و من حاربکم مشرک»

هرکس با شما بجنگد در حقیقت به خدا شرک ورزیده است.

جنگ با اهل بیت گناهی بزرگ است. پیامبر اکرم«ص» فرمود: «حرب علی حرب‌الله و سلم علی سلم‌الله» نبرد با مولی علی«ع» نبرد با خداست و آشتی با مولا علی«ع» آشتی با خداست(۴) و در روایت دیگر که در مصادر شیعه و سنی آمده است: پیامبر اکرم«ص»، امیرالمومنین«ع» و فاطمه«س» و امام حسن و امام حسین«ع» فرمودند: «انا حرب لمن حاربکم سلم لمن سالمکم»(۵)

رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله فرمود: «من ناصب علیاً حارب‌الله»(۶)

کسی که با علی دشمنی کرده و بجنگد با خداوند جنگیده است.

بدیهی است دشمنی و جنگ با ائمه به زمان حیات دنیایی آنان و جنگیدن و لشکرکشی در برابر ایشان محدود نمی‌شود، بلکه برخوردی خصمانه و دشمنی با آنان در هر عصر و زمانی شامل می‌شود به گونه‌ای که اگر کسی از روی علم و توجه به مقام ولایت و امامت و معارف گوناگون ایشان بدون هیچ دلیل به عداوت و دشمنی به آنان بپردازد نیز شامل است. جالب است بدانید در فقه، حکم به نجاست هم غلاه هم خوارج و هم ناصبی‌ها شده است. فقیه بزرگ مرحوم سیدمحمد کاظم یزدی می‌گوید:

«لا اشکال فی نجاسته القلاه و الخوارج و النواصب …»(۷)

یعنی تردیدی در نجاست غلاه و خوارج و ناصبی‌ها نیست.

غلات آنان هستند که امامان را خدا می‌دانند.

مقصود از خوارج در اینجا آنان هستند که معتقد به کفر امیرمؤمنان علی«ع» بوده و معتقدند از این رهگذر تقرب به خداوند می‌یابند!!

مقصود از نواصب آنان هستند که ابراز دشمنی و نفرت از اهل بیت علیهم‌السلام دارند.

در روایت معتبری از حضرت امام صادق«ع» نقل شده است که«ان الله تبارک و تعالی لم یخلق خلقا النحس من الکلب و ان اناصب لنا اهل البیت لا نجس من الکلب»(۸)

«خداوند موجودی را نحس‌تر از سگ نیافریده و کسی که به ما اهل بیت دشنام می‌دهد نحس‌تر از سگ است».

دلیل نحس‌تر بودن آنان از سگ آن است که سگ نجاست ظاهری دارد و ناصبی هم نجاست ظاهری دارد و هم نجاست باطنی.

گفتنی است که از محورهای جهان اسلام محبت اهل‌بیت«ع» است؛ یعنی هم اهل تشیع و هم اهل تسنن در رابطه با محبت این گل‌های جهان هستی متفق‌القولند.

«اکوسی بندروی» از مفسران معروف اهل سنت می‌گوید:

«والحق وجوب محبت قرابته علیه الصلوه و السلام من حیث انهم قرابته…»

حق این‌ است که محبت خویشاوندان پیامبر«ص» به خاطر قرابت‌شان با پیامبر واجب است.

سپس می‌گوید: و کلما کانت جهه القرابه اقوی کان طلب الموده اشد…

هر قدر قرابت قوی‌تر باشد محبت وجوب بیشتری دارد…

آنگاه می‌گوید:

یاراکباً قف بالمحصب من منی

و اهتف بساکن خیفها و الناهض

سحراً اذافاض الحجیج الی منی

فیضاً کملتطم الفرات الفائض

ان کان رفضاً حب آل محمد

فلیشهد الثقلان انی رافضی(۹)

ای سواری که عازم خانه خدا هستی و در آنجا که در نزدیکی منا برای رمی جمرات سنگریزه جمع می‌کنند (و مرکز بزرگ زائران خانه خداست) بایست و به تمام کسانی که در مسجد خیف مشغول عبادتند و یا در حال حرکت به سوی بیت‌الله می‌باشند فریاد بزن و نیز در سحرگاهی که حاجیان از مشعر به سوی منا حرکت می‌کنند و همچون نهری عظیم و خروشان وارد سرزمین منا می‌شوند فریاد بزن و آشکارا بگو که اگر محبت آل محمد رفض» است همه جن و انس شهادت بدهند که من رافضی هستم.

در رابطه با ابراز ارادت شاعران سنی مذهب به ساحت تقدس اهل بیت علیهم‌السلام کتاب اهل بیت پیامبر و شعر شاعران کرد کتاب خواندنی است.

در رابطه با این موضوع در جای دیگر به تفضیل سخن گفته‌ایم.(۱۰)

 

«مخالفت با امامان»

«و من رد علیکم فی‌ اسفل درک من الجحیم.

و هرکس شما را رد کند و نپذیرد در پایین‌ترین طبقه جهنم جای دارد.»

قرآن کریم جایگاه منافقان را پایین‌ترین طبقه دوزخ می‌داند.

«ان المنافقین فی‌الدرک الاسفل من النار»(۱۱) (نساء، ۱۴۵)

منافقان آنان هستند که حقیقت را می‌شناسند به آن ایمان نمی‌آورند گرچه در ظاهر اظهار ایمان می‌کنند.

در این فراز از زیارت جامعه منکران اهل بیت«ع» و منکران جایگاه والا و شایسته آنان و منکران فضائل و ناقب اهل بیت در همان جایگاه قرار داده شده‌اند. آخر مگر می‌شود کسی خود را مسلمان بداند و سفارش‌های بی‌شمار پیامبر در تجلیل  و تکریم اهل بیت دیده باشد در عین حال آنان را انکار کند؟!

 

«امامان نور یکسان»

«اشهد ان بقد السابق لکم فیها حضی و جارلکم فیما بقی»

گواهی می‌دهم که این مقام و منزلت برای شما در گذشته بوده است و در آینده نیز جریان دارد.

این فراز گویای همسانی اهل بیت علیهم‌السلام در تمامی فضائل و مناقب است که: کلهم نور واحد همگی از نور واحد هستند.

اینجا سخن از موهبت داده شده الهی است،‌ اینجا سخن از آنان است که خداوند هدایای ویژه به آنان عنایت کرده است. اینجا سخن از آنان است که «مجتبای» خداوند است.

بر این اساس آنچه از آغاز زیارت جامعه تاکنون در رابطه با فضائل و مناقب امامان و نیز در رابطه با دشمنان آنها گفته شد هم در رابطه با امامان قبل از امام هادی«ع» است و هم در رابطه با امامان بعد از حضرت تا حضرت بقیه‌الله ‌الاعظم ارواحنافداه.

لذا در فراز بعد می‌خوانیم:

«وان ارواحکم و نورکم وطینتکم واحده طابت و طهرت بعضها من بعض.

بی‌گمان ارواح‌تان و نورتان و سرشت شما یکی است همگی پاک و منزه است و برخی از برخی دیگر است.»

در روایتی قدسی آمده است که خداوند به پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود:

یا محمد انی خلقت علیا و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه من نور واحد.

ای محمد بی‌گمان من علی و فاطمه و حسن و حسین و دیگر امامان را از یک نور آفریدم.(۱۲)

اما اینکه حقیقت نور یکسان و سرشت اهل بیت چگونه است؟ باید اعتراف کرد که فهم ما قاصر از درک آن است. باید از خداوند خواست تا توفیق عمق این معرفت را عنایت فرماید.

در پایان همین زیارت آمده است:

«فبحقحم الذی اوجبت لهم علیک ان تجعلنی من العارفین بهم و بحقهم.»

پس از تو می‌خواهم به آن حقی که برای ایشان بر خود واجب کردی که مرا در زمره عارفان به مقام آنان و به حق آنان قرار دهی.

واژه طاهر و طهارت در برابر رجس یعنی آلودگی است به این ترتیب این ماده «طهارت» به معنای نظافت و پاکیزگی است.

و واژه طیب در برابر خبث و خبیث است و به معنای پاکیزگی درونی است. به کار بردن این دو واژه به معنای پاکیزگی ظاهری و معنوی است.

واژه بعضها من بیض که در ذیل این فراز آمده است برگرفته از قرآن کریم است:

«ان‌‌الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم.(۱۳)

خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد. آنها فرزندان و (دودمانی) بودند که از نظر پاکی و تقوا و فضیلت بعضی از بعضی دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست.

این برگزیدگان الهی از نظر اسلام پاکی، تقوا مجاهده برای راهنمایی بشر همانند یکدیگر بودند همچون نسخه‌ای متعدد از یک کتاب هر یک از دیگری اقتباس شده است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ العروه الوثقی متن التنفیح فی شرح العروه الوثقی ج ۳، ص ۵۲، در مجموعه «موسوعه».

۲ـ همان، ص ۷۷٫

۳ـ سوره نمل، آیه ۴۰٫

۴ـ خصال شیخ صدوق، صفحه ۴۹۶٫

۵ـ سنن ترفندی، ج ۵، ص ۶۹۹، کشف الفهر، ج ۲، ص ۱۵۴٫

۶ـ بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۲۳۳، روایت ۴۴٫

۷ـ العروه الوثقی، متن التنقیح فی شرح العروه الوثقی، ج ۳، ص ۵۳٫

۸ـ وسائل الشیعه، جلد ۱، ص ۲۲۰، (چاپ ال‌البیت).

۹ـ  روح‌المعانی، ج ۲۵، ص ۳۲٫

۱۰ـ سیری در سیره ائمه اهل البیت، تألیف سید احمد خاتمی از ص ۵۲ تا ص ۶۳٫

۱۱ـ سوره نساء، آیه ۱۴۵٫

۱۲ـ غیبت نعمانی، ص ۹۳٫

۱۳ـ سوره آل عمران، آیه ۳۳ و ۳۴٫

 

29نوامبر/16

مصائب دنیاطلبی

 

حضرت آیت‌الله حسین مظاهری

در این بحث درباره یکی دیگر از عوامل سقوط که از سایر عوامل خطرناک‌تر است، سخن خواهیم گفت که همانا دلبستگی به زرق و برق دنیا و مشغول شدن بدان است.

امام حسین«سلام‌الله علیه» می­فرمایند: «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّت مَعَایِشُهُم فَإِذَا مُحِّصُوا بِالبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون‏»(۱)

بنابر تعبیر نورانی آن حضرت، مردم بندۀ دنیا هستند. تا وقتی در معرض امتحان قرار نگرفته‌اند، ممکن است مردود نشوند. امّا کمتر کسی می‌تواند در امتحان، موفق گردد.

دنیا به معنای عام، عبارت از ثروت، شهوت و ریاست است و اگر کسی با یکی از این ‌سه عامل امتحان شود، سربلندی او در امتحان مشکل است. اگر انسان دلبستگی به دنیا پیدا کرد، معلوم نیست بتواند در امتحان‌ها نمره بیاورد، حتی اگر از نظر علمی و معنوی، بلندمرتبه باشد. ولی اگر انسان تابع و پیرو امیرالمؤمنین«سلام‌الله علیه» باشد، در سخت‌ترین امتحانات نیز پیروز می‌شود، چنانکه آن امام بزرگوار فرمودند:

«وَ اللَّهِ لَوْ أُعطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبعَهَ بِمَا تَحْتَ أَفلَاکِهَا عَلَى أَن أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَملَهٍ أَسلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَهٍ مَا فَعَلْتُه‏»(۲)

به خدا قسم اگر عالم هستی را یک طرف قرار دهند و به من بگویند که به یک مورچه ظلم کن و پوست جو را بی‌جا از دهان مورچه بگیر، نمی­کنم. یعنی عالم هستی اصلاً و ابداً در مقابل ظلم به مورچه، نزد آن امام بزرگوار ارزش ندارد.

همه و به خصوص شیعیان باید چنین باشند، امّا متأسفانه بسیاری از افراد، در مقابل مال دنیا، خود را گم می­کنند.

«کَلاَّ إِنَّ الإِنسانَ لَیَطْغى‏، أَن رَآهُ استَغنى‏»(۳)

وقتی انسان با پول یا ریاست، احساس بی‌نیازی کند، سرکش می­شود یا اگر کسی خود را نساخته باشد، در هنگام تحریک غریزۀ جنسی، مردود می‌شود. امّا آنکه توانسته است خود را بسازد، در مواضع حسّاس، امداد الهی او را نجات می‌بخشد. قرآن کریم، از زبان حضرت یوسف«علیه‌السّلام» که توانست در امتحان الهی سربلند شود، می‌فرماید:

«وَإِلاَّ تَصرِف عَنِّی کَیدَهُنَّ أَصبُ إِلَیهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الجَاهِلِینَ»(۴)

یعنی اگر خداوند در صحنه­ها به فریاد من نرسیده بود و مرا کمک نکرده بود، به آن زنان تمایل پیدا می­کردم و مردود می‌شدم.

 

فریب دنیا و خسران دنیا و آخرت

قرآن کریم تعبیر«مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا»(۵) را برای دنیای به معنای عام به کار می‌برد و به بشریّت هشدار می‌دهد که مراقب فریب دنیا و زندگی دنیوی باشند که موجب سقوط و تباهی آنان خواهد شد.

«فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنیَا وَ لَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الغَرُورُ»(۶)

قرآن کریم در این آیۀ شریفه، زنگ خطر برای مواظبت از فریب دنیا را در کنار زنگ خطر برای مراقبت از فریب شیطان که ذاتاً فریبنده است، بیان می‌فرماید و این طرز بیان، حاکی از نقش مؤثر دنیاطلبی در سقوط انسان به درّۀ شقاوت و بدبختی است و ضرورت پرهیز از تمایل و دلبستگی به دنیای فانی را آشکار می‌سازد.

بنابراین انسان باید با مبارزه و با تحمّل سختی‌های فراوان، به جایگاهی برسد که صفت قناعت پیدا کند و دلبستگی به دنیا نداشته باشد؛ به گونه‌ای که دنیای حرام، نتواند او را فریب دهد. سیر مختصری در تاریخ گواه این واقعیّت است که متأسفانه اکثریت قریب به اتفاق آدمیان در اثر دلبستگی به دنیا، در امتحانات الهی مردود شده و موجبات خسران دنیا و آخرت را برای خود و حتی دیگران فراهم کرده‌اند.

 

مصایب ناشی از دنیاطلبی

پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» می­فرمایند: «مَن أَصبَحَ وَ الدُّنیَا أَکْبَرُ هَمِّهِ فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَربَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا یَنقَطِعُ عَنهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا یَنفَرِجُ مِنهُ أَبَداً وَ فَقراً لَا یَبلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا یَبلُغُ مُنتَهَاهُ أَبَدا»(۷)

عبارت «فَلیسَ مِن الله فی شی‏ء»، در قرآن کریم یک مرتبه و برای کسانی که با اجانب ارتباط دارند استفاده شده و در روایات نیز بسیار کم استعمال شده است و به این معناست که خدای تعالی اعتنا به شخص مورد نظر ندارد و از تحت ولایت الهی خارج می‌گردد. به عبارت روشن‌تر، پروردگار عالم رشتۀ ولایت خود را از این شخص قطع می‌کند.

بر اساس این حدیث نورانی، اگر کسی همّ و غمش دنیا باشد و دلبستگی به آن داشته باشد، اول مصیبتش این است که خداوند به او اعتنا نمی‌کند و دست عنایت خود را از روی سر او بر می‌دارد و بدا به حال کسی که دست عنایت خداوند روی سر او نیست و حق تعالی او را به خودش واگذاشته است. به قول یکی از بزرگان: اگر دنیاطلبی هیچ مصیبتی به جز این نداشت، بس بود که بفهمیم مذموم و مضر است و علاوه بر اینکه خسران دنیا و  آخرت را به همراه دارد، مانع بزرگی برای سعادت و رستگاری است.

اما این روایت شریف می­فرماید علاوه بر این، در دل شخص دنیاطلب، چهار خصلت پدید می‌آید:

خصلت اوّل: «هَمّاً لَا یَنقَطِعُ عَنهُ أبَداً»، یعنی دل او پر از غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطر و نگرانی می‌شود. اکنون جامعۀ ما چنین است. بسیاری از مردم شبانه‌روز خود را همراه با غم، غصه و نگرانی سپری می‌کنند تا از دنیا بروند.

کمتر کسی پیدا می­شود که غم و غصه و اضطراب خاطر و نگرانی نداشته باشد، مگر اینکه از اولیاء الله باشد؛ کسانی که از گذشته غم و از آینده ترس ندارند و زندگی آنان منهای غم و غصه و اضطراب خاطر و نگرانی است. خوشا به حال آن کسانی که این حالت را دارند. «أَلا إِنَّ أَولِیاءَ اللَّهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ»(۸)

خصلت دوّم: «شُغلاً لَا یَنفَرِجُ مِنهُ أبداً»، یعنی دل او مشغول به دنیا است و مادیّات آن را برده است. به جای اینکه مشغول معنویات و رابطه با خدا باشد، حتی در نماز خود نیز به فکر دنیا و مادیّات است. شبانه روز مشغول دنیا است؛ بیداری او به امور دنیوی می‌گذرد و هنگام خواب نیز خواب دنیا را می­بیند. چنین کسی به جای زندگی، به مرگ تدریجی مبتلا می‌گردد.

خصلت سوّم: «فَقراً لَا یَبلُغُ غِنَاهُ أبَداً»، یعنی همیشه محتاج است. ممکن است ثروت و امکانات داشته باشد، اما صددرصد محتاج است. الان جامعۀ ما در احتیاج کامل به سر می‌برد و حتی بسیاری از متموّلین خود را با چک و سفته محتاج کرده‌اند. در روایات آمده است که برخی، دنیا را مثل آب دریا می­بینند و هرچه از آن بنوشند، تشنه‌تر می­شوند. افراد دنیاطلب که هم و غم آنان دنیاست و همه وقت به فکر دنیا هستند، چنین محتاج می‌شوند. افراد بسیاری وجود دارند که از امکانات خوبی برخوردارند، اما دل آنان محتاج است. گویا فقر و احتیاج، در عمق ذات آنان نهفته است.

این روایت شریف می­فرماید افرادی که دلبستگی به دنیا دارند، معلوم است که نمی­توانند استکمال کنند و ساقط می­شوند. زیرا دل چنین کسانی محتاج به دنیاست و در حالی که از نظر پول و امکانات و از حیث خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج در رفاه کامل به سر می‌برند، اما مثلاً محتاج ارضای غریزۀ جنسی هستند. چشم‌چرانی می‌کنند و همواره به فکر شهوت و امیال جنسی بوده و از فکر همسر و زندگی خویش غافل هستند.

خصلت چهارم: «أمَلاً لَا یَبلُغُ مُنتَهَاهُ أبَداً»، یعنی آمال و آرزوهای بی‌جا، سراسر وجود انسان دنیاطلب را تسخیر می‌کند. به اندازه‌ای راجع به آرزوهای دور و دراز تخیّل می‌کند که گویا قرار است هزار سال در این دنیا زندگی گند و فکر هزار سال دیگر را هم می­کند. ممکن است فردا بمیرد، اما چه افکاری و چه آمال و آرزویی دارد که مصیبت بزرگی برای دل او شده است. افراد دنیاپرست و ریاست‌طلب و یا کسانی که شهوت جنسی آنها را برده است، اسیر آمال و آرزوهای خود هستند و راه گریزی هم ندارند، مگر اینکه دست از دنیاپرستی بردارند.

 

دنیاطلبی، موجب سلطه بیگانگان  

روایت دیگری از پیامبر اکرم «صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» در برخی کتب معتبر اهل سنّت نقل شده است که فرمودند:

قال رسول الله: «یوشَک الأمم أن تَداعَى عَلَیکُم کَمَا تَداعى الاکلَه إلَى قصَعتهَا. فَقالَ قَائِل : وَمن قِلّه نَحنُ یَومَئذ؟ قَال: بَل أنتُم یَومئذ کَثیر، وَ لکِنَّکُم غُثاءً کَغُثاءِ السّیل، وَ لینزعنّ الله مِن صُدور عَدوِّکم المَهابَه مِنکُم وَ لیقذِفَنّ الله فِی قُلوبِکم الوَهن. فَقال قَائِل: یا رسول الله، وَ مَا الوَهن؟ قَال: حُبّ الدُّنیَا وَ کرَاهِیَهُ المَوت.»(۹)

رسول اکرم فرمودند: زمانی فرا می‌رسد که دشمن بیگانه نظیر گرسنه‌ای که به ظرف غذا حمله می‌کند، بر مسلمانان هجوم می‌آورد. مسلمانان با تعجب پرسیدند: آیا علّت این استثمار، کم بودن تعداد مسلمانان است؟ فرمودند: خیر، بلکه آنان بسیارند، امّا چون مسلمان واقعی نیستند و به اصطلاح پوشالی و توخالی هستند، بیگانگان بر آنان مسلّط می‌شوند و همۀ امکانات آنان را به یغما می‌برند. نظیر اکنون که استکبار جهانی برای بلعیدن عالم اسلام به بیش از یک میلیارد مسلمان هجوم آورده است و علاوه بر تسلّط بر مسلمانان، در صدد این است که همه استثمار شوند و نوکر اجانب باشند.

سپس فرمودند: در چنین زمانی، ابهّت مسلمانان از دل کفّار و اجانب می‌رود و وهن در دل مسلمانان ریخته می‌شود. از ایشان سؤال شد که وهن چیست؟ فرمودند:«حُبّ الدُّنیَا وَ کرَاهِیَه المَوت»

یعنی دنیاطلبی، حبّ دنیا و دلبستگی به مادیّات موجب می‌شود که از مرگ بترسند و زیر بار شهادت نروند. آنگاه اجانب و  استثمارگرها بر آنان مسلّط می‌شوند، ذخایر و امکانات آنان را می‌برند و اجازۀ استقلال به آنان نمی‌دهند. افزون بر این، فرهنگ غربی آنان را احاطه می‌کند و منجر به نابودی آنان می‌شود.

 

راهکار رهایی از دنیاطلبی 

راهکار رهایی از دنیاطلبی و مصایب ناشی از آن، بازگشت به قناعت و زهد و بازگشت به دنیای حلال و مورد تأیید اسلام است. اسلام عزیز نمی‌فرماید که دنیا را فراموش کنید، بلکه دلبستگی به دنیا و پرداختن به دنیای حرام را مذمّت فرموده و در عوض، مسلمانان را برای تلاش در راستای آبادی دنیای حلال، سفارش می‌فرماید.

«وَ ابتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَهَ وَ لا تَنسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا»(۱۰)

قرآن کریم می­فرماید: مسلمان باید به صورت توأمان به فکر آبادی دنیا و آخرت خود باشد. یعنی همین‌طور که برای سعادت و رفاه اخروی تلاش می‌کند، باید جهت تأمین خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج خود و اطرافیان و حتی جامعه، سعی وافری داشته باشد تا جامعۀ اسلامی محتاج نباشد.

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲٫
  2. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۲۴٫
  3. علق، ۷-۶٫
  4. یوسف، ۳۳٫
  5. قصص، ۶۱٫
  6. لقمان، ۳۳٫
  7. مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۳۰٫
  8. یونس، ۶۲٫
  9. سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۳۱۳٫
  10. قصص.