تمام نوشته های admin

30نوامبر/16

نگاهی به تاریخ سینمای ایران (قسمت ۹)

دکتر عبدالحمید انصاری

ب)فیلم‌های اجتماعی،تربیتی، مواد مخدر و قاچاق

۱۳ـ در اسارت؛ کارگردان: حسین کامران و همکاران، بازیگران: داود اسماعیلی، سمیه سالار، رحمان مرادی. داستان فیلم به مسأله اعتیاد و قاچاق مواد مخدر می‌پردازد.

۱۴ـ صاعقه؛ کارگردان: ضیاءالدین دری، بازیگران: فخری خوروش، خسرو شکیبایی، فرزانه کابلی، عنایت بخشی، ژیلا سهرابی.

داستان فیلم به تضادهای فرهنگی شهر و روستا و مشکلات ناشی از آن می‌پردازد. تحلیل تصمیمات نامتناسب جوانان در حوزه ازدواج و انتخاب‌های ناهماهنگ با شئون طرفین منشأ مشکلات و نارسایی‌های عدیده‌ای در زندگی خانواده می‌شود که فیلم با بیانی ساده آن را شرح داده است.

۱۵ـ شب‌شکن؛ کارگردان: خسرو ملکان، بازیگران: چنگیز وثوقی، ثریا حکمت، بهروز به‌نژاد، پوراندخت مهیمن.

قصه دو دوست همکلاسی است که یکی نقاشی هنرمند و دیگری سروان ارتش شده‌اند. نقاش به دام اعتیاد گرفتار آمده و زندگی خانوادگی‌اش دچار اختلال گردیده است. پس از شروع جنگ تحمیلی و رفتن دوست ارتشی‌اش به جبهه و از دست دادن یک پای خود، سرانجام هنرمند به خود آمده و اعتیاد را ترک می‌کند.

۱۶ـ تاراج؛ کارگردان: ایرج قادری، سناریست: علیرضا داودنژاد، بازیگران: جمشید هاشم‌پور (نام قبل از انقلاب جمشید آریا)، سعید نیوندی، رسول توکلی، ناهید ظفر، بهزاد جوانبخش.

داستان فیلم به نقش مسئولین بلندپایه رژیم پهلوی در مواد مخدر مربوط می‌شود. زینال بندری که خود از قاچاقچیان مواد مخدر می‌باشد پس از آگاهی از اعتیاد پسر جوانش به خود آمده و با همکاری دوست‌اش احمد که افسر مبارزه با مواد مخدر است پیمان مرگ می‌بندد و عناصر اصلی و پشت پرده را نابود و خود نیز کشته می‌شوند.

تاراج یکی از فیلم خوش‌ساخت در حوزه مواد مخدر است که بارها از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده است.

۱۷ـ شهر موش‌ها؛ کارگردان: مرضیه برومند، محصول بنیاد سینمایی فارابی.

این فیلم در واقع ادامه سریال شهر موش‌های تلویزیون بود که در یک نسخه سینمایی آماده اکران شده بود. فیلمساز از زبان موش‌ها مقررات زندگی اجتماعی را برای کودکان بیان می‌کند و سریال مذکور در دهه ۶۰ جزو آثار جذاب و مورد توجه کودکان و نوجوانان بود. البته اشکالی که به سریال وارد می‌شد این بود که محور آموزش‌ها مناسبات اجتماعی بود و هیچ اشاره‌ای به آموزش‌های مذهبی نشده بود.

۱۸ـ آوار؛ کارگردان: سیروس الوند، بازیگران: جمشید مشایخی، فرامرز قریبیان، مرحوم هادی اسلامی، محمد مطیع، محبوبه بیات.

داستان فیلم اقتباسی از کتاب «زلزله» نوشته صادق هاتفی است. چند برادر برای خواندن وصیت‌نامه پدر در خانه‌ای جمع می‌شوند ولی زلزله‌ای مهیب خانه را تخریب و برادران در زیر آوار در فضایی زندانی می‌شوند. آنها در آن شرایط به جان یکدیگر می‌افتند، غافل از اینکه اساساً ممکن است امکان خروج برایشان فراهم نشود و زیر خروارها خاک از بین بروند. پس از کشمکش‌های طولانی و آزاردهنده، وقتی روزنه خروج از زیر آوار نمایان می‌شود و برادران خوشحال از نجات هستند، معلوم می‌شود از میراث پدر جز آوار چیزی باقی نمانده است.

فیلم خوش‌ساخت و دارای جذابیت‌های سینمایی برای مخاطب است.

۱۹ـ برگ و باد؛ کارگردان: منصور تهرانی، بازیگران: محسن افراشته، سوری ظفر، شیرین بختیاری، مسعود طلایی، ناصر واثق.

ماجرای فیلم به عقاید خرافی یک دختر جوان و توهمات او برمی‌گردد که سرانجام با پذیرش تقدیر خداوند نگاه درستی به زندگی و حیات پیدا می‌کند و آشفتگی‌های ذهنی را کنار می‌گذارد.

۲۰ـ دونده؛ کارگردان: امیر نادری، بازیگران: علیرضا غلام‌زاده، علی پاسدارزاده، موسی ترکی‌زاده، مجید نیرومند.

«امیرو» پسر جنوبی، در کشتی متروکه‌ای در بندر با سختی روزگار می‌گذراند. او پسری خیال‌پرداز است و آرزوهای متنوعی را در دنیای کودکانه و ساده خویش می‌پروراند.

امیر نادری کارگردان مؤلف و با استعدادی بود که با سینما به عنوان یک دانش آشنایی عمیقی داشت. چند اثر معدود او قبل و بعد از انقلاب مؤید این مطلب است. او متأسفانه به خارج از کشور رفت و بدون بهره‌گیری از استعداد و توانایی‌هایش در فضای بی‌هدف غرب به روزمرگی افتاد و بدون خلق آثار مفیدی سال‌های مفید عمر را هدر داد. سوگمندانه هنرمندان متعددی از جمله وی در فضای فریب غرب زمانی به خود آمدند که دیگر توان و امکان رشد برایشان باقی نمانده بود.

هر چند فیلم «امیرو» فاقد قصه‌پردازی به معنای متعارف است، اما صمیمیت موجه در فضای فیلم به اندازه‌ای است که دو ساعت بیننده را پای فیلم بنشاند. به هر تقدیر امیدواریم نسل جدید فیلمسازان مستعد، تجربه برخورد غرب و جشنواره‌های معروف آن دیار را با امثال امیر نادری همواره مدنظر داشته باشند.

۲۱ـ طائل؛ کارگردان: محمد عقیلی، بازیگران: محمدعلی کشاورز، محمد برسوزیان، علی ترابی.

داستان به شناخت و نفوذ مأموران در باندهای قاچاق اسلحه و مواد مخدر استان سیستان و بلوچستان می‌پردازد. فیلم به لحاظ جذابیت‌های سینمایی یک فیلم معمولی ارزیابی می‌شود.

۲۲ـ اولی‌ها؛ کارگردان: عباس کیارستمی، بازیگران: دانش‌آموزان مدرسه توحید.

عمده نگاه فیلمساز به مسائل تربیتی کودکان مدرسه‌ای معطوف است. فیلمساز با نکته‌سنجی‌های واقع‌بنیانه و توجه به رفتارهای متعارف بچه‌ها ضرورت عنایت والدین، مدیران و همه مرتبطین حوزه نونهالان را به مسائل آنان با زبان ساده تبیین می‌کند. ایراد اساسی فیلم فضای خنثی اخلاقی آن است.

۲۳ـ تفنگ شکسته؛ کارگردان: مهدی معدنیان، بازیگران: فخری خوروش، عنایت بخشی، مرحوم کیومرث ملک‌مطیعی، مرحوم منوچهر حامدی.

داستان فیلم به اداره معدن فیروزه‌ای متعلق به یکی از صاحب‌منصبان رژیم پهلوی می‌پردازد. مناسبات ظالمانه و تضییع حقوق کارگردان صنف معدن خمیرمایه پیشبرد داستان است که البته در سینمای ایران به کلیشه تبدیل شده است.

۲۴ـ زیر باران؛ کارگردان: مرحوم سیف‌الله داد، فیلمبردار: بهروز افخمی (هم‌اکنون کارگردان است)، بازیگران: حسین خانی بیک، خسرو شایسته، نسرین پاکخو، مجید گلپایگانی.

پرداختن به زندگی کارمندان دون‌پایه و درستکار در سینمای جهان و ایران سابقه طولانی دارد. جذابیت قصه‌پردازی حول زندگی حقیر خانواده مستخدمین و ایستادگی بر پاکی و سلامت در عین غرق بودن در مشکلات زندگی برای همگان به ویژه اقشار متوسط و پایین جامعه پرکشش است. مرحوم سیف‌الله داد هر چند دانش رسمی سینمایی نداشت، اما در کارنامه اندک خود موفقیت‌های ماندگاری را به ثبت رسانده است که معروفترین آنها فیلم «بازمانده» درباره مصائب فلسطین است.

۲۵ـ گمشده؛ کارگردان: مهدی صباغ‌زاده، فیلمنامه: فریدون جیرانی، مهدی صباغ‌زاده، محصول: بنیاد مستضعفان، بازیگران: جمشید مشایخی، افسانه بایگان، فرامرز قریبیان، مهدی ودادیان.

موضوع فیلم کم آوردن پول توسط کارمند بانک است و تنش‌های ایجاد شده برای این واقعه در خانواده او. گم شدن فرزند خردسال آنها و تلاش پدر و مادر برای یافتن فرزند و نزدیک شدن و همکاری قهری آنان زمینه‌ساز پیشبرد قصه است.

(برای نگارش این قسمت از کتب منتشره وزارت ارشاد اسلامی و کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران تألیف جمال امید استفاده شده است)

30نوامبر/16

کشف و خنثی کردن کودتای نوژه/ نخست‌وزیری رجایی، مرگ آخرین شاه ایران در آوارگی و…

بی‌پرده با تاریخ/ تیر و مرداد ۱۳۵۹

سید روح الله امین آبادی

تیر و مرداد ۱۳۵۹

تیر و مرداد ماه سال ۱۳۵۹ حوادث و رویدادهای مهمی را ثبت کرده‌اند، از کودتای نافرجام و خطرناک نوژه تا چالش نظام نوپای جمهوری اسلامی بر سر تعیین نخست‌وزیر…

در مرداد ماه این سال آخرین شاه ایران مرد تا با خود آرزوی بازگشت به سلطنت را به گور ببرد…

انتخاب آیت‌الله‌هاشمی رفسنجانی به ریاست نخستین مجلس شورای اسلامی از دیگر رویدادهای این دو ماه بود.

با هم این رویدادها را مرور می‌کنیم.

 

کودتای نوژه چگونه کشف و خنثی شد؟

هر چند که شکست آمریکا در صحرای طبس موجب شد تا مقامات این کشور موقتاً اندیشه عملیات نظامی علیه کشورمان را از سر بیرون کنند، اما این حادثه باعث نشد تا آمریکا  طرح‌های خرابکارانه خود را متوقف کند، بلکه حمایت مستقیم از ضدانقلابیون و تحریک آنان و همچنین پشتیبانی از رژیم بعث عراق، در مرحله پس از شکست کودتا در دستور کار آنان قرار گرفت.

برخی از کارشناسان کشورمان معتقدند که پس از شکست آمریکا در حمله نظامی به طبس، دو راهکار برای جبران این مسئله از سوی مقامات کاخ سفید در نظر گرفته شد که عبارت بودند از؛

۱ـ انجام یک کودتای نظامی با هدف سرنگونی نظام جمهوری اسلامی با همکاری فرماندهان سابق ارتش رژیم شاهنشاهی، نیروهای ساواک، گروه‌های ضدانقلاب، متحدین آمریکا در منطقه و از طریق دریافت کمک‌های مالی، نظامی و فنی آمریکا

۲ـ تحریک یک کشور ثالث به طرح‌ریزی حمله نظامی و تجاوز گسترده به خاک جمهوری اسلامی ایران.

مؤیداتی برای اثبات این نظریه وجود دارد. از یک سو برخی از مقامات آمریکایی در خاطرات یا اظهارات خود با ظرافت به این مسئله اشاره کرده‌اند. از جمله برژینسکی ـ مشاور امنیت ملی کارتر ـ به بحث‌های خود با کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا و دیگر اعضای کابینه وی در باره لزوم انجام یک عملیات تلافی‌جویانه در صورت شکست توطئه طبس اشاره کرده و می‌گوید:

«براون (وزیر دفاع آمریکا) و ترنر (رئیس سازمان سیا) با عملیات تلافی‌جویانه در صورت شکست مأموریت نجات موافق بودند. در پایان این گفت‌وگوها به ما اجازه داده شد طرح‌هایی را برای عملیات تلافی‌جویانه در نظر بگیریم، ولی تصمیم اجرای این نقشه‌ به بعد موکول شد».

اعترافات برخی از سران دستگیر شده کودتای نوژه نیز نشان‌ می‌دهد که بحث تقدم و تأخر این دو توطئه در میان طراحان و استراتژیست‌های آمریکایی مطرح بوده و سرانجام قرار شد طرح کودتا که کم‌هزینه‌تر، مؤثرتر و سریع‌تر است، اجرا و در صورت شکست آن، از راه‌حل طولانی‌تر و پرهزینه‌تر تحمیل جنگ استفاده شود. به عنوان مثال، در اعترافات یکی از این افراد می‌خوانیم:

«پس از سفر بنی‌عامری [یکی از سران کودتا] به پاریس، طرح حمله عراق به ایران در اولویت دوم و انجام کودتای نظامی به عنوان اولویت اول، در صدر برنامه‌های آمریکا قرار گرفت».

علاوه بر این، دولت آمریکا در بحبوحه پیروزی انقلاب، یعنی در روز ۲۲ بهمن نیز تلاش کرده بود تا یک کودتای نظامی را علیه انقلاب اسلامی ساماندهی کند.

برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر که بیش از تمام همکاران رئیس‌جمهور آمریکا به استفاده از روش‌های تند و خشن علیه انقلاب ایران علاقمند بود، در بحبوحه انقلاب و در حالی که سولیوان، سفیر آمریکا در ایران تلاش می‌کرد پرسنل نظامی را که در تهران در محاصره بودند، نجات دهد، با وی تماس گرفت و خواستار اظهارنظر سولیوان در این مورد شد. نظرات سولیوان در این زمینه خواندنی است:

«نهایت خشم و عصبانیت من در این مکالمه موقعی بود که گفته شد برژینسکی در باره امکان ترتیب دادن یک کودتا برای استقرار یک رژیم نظامی به جای حکومت در حال سقوط بختیار، از من نظر می‌خواهد. این فکر و این سئوال در آن شرایط به قدری سخیف و نامعقول بود که بی‌اختیار مرا به ادای یک کلمه زشت درباره برژینسکی وادار ساخت».

سولیوان سرانجام به دنبال اصرار مقامات واشنگتن با رئیس مستشاران نظامی آمریکا در تهران که در محاصره نیروهای انقلابی بود، تماس می‌گیرد و نظر خود را این‌چنین اعلام می‌کنند:

«در شرایط فعلی شانس موفقیت یک کودتای نظامی فقط پنج‌ درصد است».

اما برژینسکی خیال کودتا را کنار نمی‌گذارد و اندکی پس از پیروزی انقلاب با ژنرال‌هایزر که تا چند روز قبل از پیروزی انقلاب برای ساماندهی ارتش شاهنشاهی در تهران به سر می‌برد، تماس می‌گیرد و از او سئوال می‌کند آیا مایل است برای انجام یک کودتای نظامی به تهران برگردد که‌ هایزر چنین پاسخ می‌دهد:

«وضعیت فعلی ایران را با توجه به اینکه افراد ارشد ارتش در زندان هستند، بسیار وخیم می‌دانم؛ به این جهت اجرای برنامه کودتا فعلاً میسر نیست. اما برژینسکی علاقه شدیدی به کودتا نشان می‌داد. گفتم تحت شرایطی می‌توانم این کار را انجام دهم که مقدار نامحدودی پول در اختیارم قرار گیرد. باید در حدود ۱۰ تا ۱۲ ژنرال آمریکائی را با خودم ببرم و به ده هزار نفر از بهترین سربازان آمریکایی نیاز دارم. حمایت همه‌جانبه و متحد کشور نیز لازم است».

این اظهارنظر موجب می‌شود تا برژینسکی و همفکرانش در آن مقطع فکر کودتا را از سر به در کنند، اما به دنبال واقعه گروگان‌گیری و شکست عملیات نجات در طبس و تحقیر شدید وجهه آمریکا در جهان، این فکر بار دیگر در ذهن سرمداران کاخ سفید جوانه زد و تماس‌هایی با شاپور بختیار در پاریس برای هدایت کودتای نوژه به عمل آمد. در همین زمینه سفیران آمریکا و انگلیس در فرانسه با بختیار ملاقات و چگونگی اجرای کودتا، تاریخ وقوع و اولویت آن نسبت به طرح‌های دیگر را مشخص می‌کنند.

 

مقدمات و اجرای کودتا

این مسایل پس از مسافرت سرهنگ ۲ بازنشسته ژاندارمری، بنی‌عامری به پاریس در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۵۸ مشخص شد و جدی‌ترین طرح براندازی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی پس از شکست آمریکا در طبس در دستورکار قرار گرفت. بر همین اساس، بختیار تحت فشار آمریکا و انگلیس به سازماندهی کودتا و شناسایی و جذب گروه‌ها و دسته‌ها و چهره‌هایی پرداخت که به طور فردی یا جمعی علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت می‌کردند. به این ترتیب، بنی‌عامری در مقام رئیس شاخه نظامی کودتا از پاریس به تهران بازگشت و مشغول جذب افراد اطلاعاتی و نظامی از اداره دوم ارتش و مأمورین ساواک منحله شد.

ستاد هدایت کودتا با کمک حامیان خارجی خود توانست سه کمیته مجزا را ایجاد کتد که جلسات متعددی را برای مدیریت کودتا تشکیل ‌دادند و زیر نظر ستاد فرماندهی متشکل از چهره‌های سیاسی و نظامی رژیم پهلوی در پاریس شروع به فعالیت ‌کردند. سه کمیته تشکیل شده برای انجام کودتا عبارت بودند از : ۱ـ کمیته نظامی و لجستیک (پشتیبانی) ۲ـ کمیته سیاسی ۳ـ کمیته عالی.

کودتای نوژه که در تاریخ ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۵۹، یعنی سه روز قبل از وقوع، کشف و خنثی گردید. بر اساس اعترافات عوامل کودتا، همه ابرقدرت‌ها در مورد کودتای نوژه توافق کرده بودند و طرح کودتا به‌قدری دقیق و حساب شده بود که کودتاگران گمان می‌کردند صد درصد موفق خواهند شد.

قرار بود عناصر کودتاچی پس از کسب آمادگی‌های نظامی، مالی و سیاسی در میان ایلات و عشایر غیور و وطن‌پرست نفوذ و با انفجار در دکل‌های برق، راه‌آهن، پل‌ها، غارت سربازخانه‌ها و غیره، ایجاد اغتشاش و شورش و خرابکاری کنند.

عملیات کودتا قرار بود همزمان در تهران و سایر شهرهای بزرگ به اجرا درآید و اماکنی مانند مدرسه فیضیه، اقامتگاه امام، کمیته مرکزی، نخست‌وزیری، میعادگاه‌های نماز جمعه، صدا و سیما و غیره با هواپیماهای جنگی و با بمب‌های خوشه‌ای و آتش‌زا بمباران و حدود ۷۰ تن از شخصیت‌های برجسته مذهبی و سیاسی ظرف ۱۲ ساعت دستگیر شوند. همچنین قرار بود پس از آغاز عملیات هوایی، به فاصله کوتاهی نیروهای زرهی و پیاده‌وارد عمل شوند. رکنی در این مورد می‌گوید:

«اعضای نیروی زمینی و لشکر گارد می‌گفتند بعد از اینکه نیروی هوایی وارد کار شد و هدف‌های انتخاب شده را کوبید، ما حداکثر تا چهارساعت، با تانک‌ها و نفرات وارد عمل می‌شویم.»

عوامل خرابکار و وابسته به بیگانه، مانند دیگر سرکردگان گروهک‌های ضدانقلاب و اربابان خارجی‌شان، امام خمینی«ره» را بزرگ‌ترین خطر می‌دانستند و با آنکه منزل ساده امام منطقه نظامی و از هیچ‌گونه استحکامات دفاعی بهره‌مند نبود، اما سه فروند هواپیمای فانتوم را برای بمباران اقامتگاه ایشان آماده کرده بودند.

رکنی در این‌باره می‌گوید:

«عاملی که خطر واقعی محسوب می‌شد، امام بود. به همین جهت با وجود آن که منزل امام یک منطقه رزمی نبود، اما برای خانه ایشان سه فروند هواپیمای فانتوم منظور شده بود. این سه فروند هواپیما بمب جنگی و یک فروند موشک داشت، چون دقت موشک بی‌نهایت زیادتر از بمب است. اینها را با هم مخلوط کرده بودند که حداکثر نتیجه را بگیرند.

در یک فروند دیگر، بمب‌های خوشه‌ای ضد نفر بود که هرگاه پرتاب می‌شد تا نیم ساعت بعد از آن، هر کسی که به منزل امام و محوطه‌ای که این بمب پرتاب شده بود نزدیک می‌شد، از بین می‌رفت، چون این بمب‌ها فیوز داشتند و فیوزها از صفر تا نیم ساعت تنظیم شده بودند. با توجه به آتش قدرت هوایی، این کودتا از لحاظ تاکتیکی یک کودتای پیروز بود، ولی ایدئولوژی نداشت و این نقطه ضعف بود.»

در صورت پیروزی کودتا قرار بود اعلامیه زیر به اطلاع مردم برسد:

«همکاران عزیز! ساعت موعود فرارسید. ارتش وطن‌پرست ایران حکومت پوسیده آخوندها را برچید. کلیه واحدهای ارتش و ژاندارمری و شهربانی اعلام همبستگی نمودند. هرگونه مقاومت به‌شدت سرکوب خواهد شد. آماده اخذ دستورات باشید.» کودتاگران می‌خواستند پس از برکناری دولت توسط عناصر کودتا، یک دولت صد در صد نظامی را روی کار بیاورند و زمام امور کشور را  به مدت دو سال در دست بگیرند. همچنین قرار بود بختیار به ایران بیاید و به نخست‌وزیری برسد، ولی فقط قدرت سیاسی را در دست داشته باشد و به هیچ حزب و گروه سیاسی تا دو سال اجازه فعالیت داده نشود. پس از گذشت دو سال، یک به اصطلاح انتخابات برگزار و از مردم خواسته شود تا بین «جمهوری دموکراتیک» یا «رژیم موروثی سلطنتی» یکی را انتخاب کنند!

اما در عمل، شورای نظامی که سرهنگ بنی‌عامری ریاست آن را برعهده داشت و قرار بود با برقراری امنیت، مقدمات و شرایط بازگشت بختیار به کشور را فراهم آورد، افکار دیگری در سر داشت که می‌توان از آن به عنوان «کودتا در کودتا» یاد کرد.

در حالی که سران کودتا در پاریس اصرار داشتند که بختیار ظرف ۴۸ ساعت پس از کودتا به ایران بیاید و در پست نخست‌وزیری مشغول به کار شود، بنی‌عامری تأکید داشت که بختیار نباید زودتر از یک هفته به تهران بیاید. اعتراف‌های کودتاگران نشان می‌دهد که بنی‌عامری قصد داشت پس از تثبیت اوضاع در تهران، قدرت را به نفع خود در دست بگیرد. اما آمریکایی‌ها با افکار او مخالف بودند و اعتقاد داشتند که پس از سقوط نظام جمهوری اسلامی، باید چهره‌ای صاحب‌نام و حتی‌الامکان برخوردار از مقبولیت، زمام امور را به دست گیرد.

آمریکا از این امر آگاه بود که نظام جانشین جمهوری اسلامی باید پیرامون یک شخصیت مشهور و خوش‌نام و مشروع تشکیل شود تا پس از کودتا، جامعه درگیر جنگ داخلی و بی‌ثباتی نشود و در مدت کوتاهی ثبات لازم را کسب نماید.

این کودتا به دلیل آنکه قرار بود از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان آغاز شود به کودتای نوژه معروف گردیده است.

 

شکست کودتا

به هر حال، کودتا سه روز قبل از وقوع، به علت تشویش و نگرانی یکی از عناصر شرکت‌کننده در آن و اطْلاع یافتن خانواده او از موضوع ماجرا فاش ‌شد. خانواده این خلبان که وفادار به انقلاب و امام بودند و به‌خصوص مادرش، او را ملزم به افشای اطلاعات خود در مورد کودتا کرد و او نیز موفق شد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را از این مسئله مطلع سازد.

به این ترتیب در بامداد چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۵۹ طرح کودتا توسط این فرد لو می‌رود. چند ساعت پس از افشای کودتا، یکی از درجه‌داران تیپ نوهد نیز به کمیته مستقر در اداره دوم ستاد مشترک مراجعه می‌کند و پاکتی حاوی بخشی از طرح عملیاتی کودتا را در اختیار کمیته فوق قرار می‌دهد و عملیات ضدکودتا از همین جا آغاز می‌شود.

علاوه بر افشای این اطلاعات، قرائن و شواهد گوناگون دیگری که از فعالیت‌های مخالفین نظام به دست آمده بود، موجب شد تا مسئولان نظام نسبت به وجود توطئه براندازی حساس شوند و به تشکیل ستاد «خنثی‌سازی کودتا» اقدام کنند. این گروه با تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده، آمادگی لازم برای رویارویی با توطئه احتمالی و خنثی‌سازی آن را داشت. به هر حال، توطئه کودتای نوژه به بهترین نحو سرکوب شد و شکستی دیگر در کارنامه آمریکا ثبت گردید.

اما آمریکایی‌ها که به دنبال پیروزی انقلاب منافع خود را در خطر می‌دیدند و قصد داشتند به هر وسیله‌ای به ایران برای آزادی گروگان‌ها فشار وارد کنند، بخش دوم توطئه خود را اجرا و این بار به‌طور غیرمستقیم رژیم بعثی عراق را به جنگ ضدایران تشویق کردند.

به دنبال این طرح، دولت بعثی عراق در تاریخ ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ از زمین، هوا و دریا به ایران حمله‌ور و جنگ تحمیلی ۸ ساله علیه ایران آغاز شد، جنگی که در آن بازنده نهایی، ایالات متحده و سگ دست آموزش صدام بودند.(۱)

 

محمد علی رجایی چگونه نخست‌وزیر شد؟

بالاخره پس از دو ماه در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۵۹ تصویب اعتبارنامه نمایندگان به پایان رسید و در همان تاریخ رئیس‌جمهور رسماً تحلیف و سوگند را به جای آورد. همه منتظر بودند بنی‌صدر ظرف یکی دو روز نخست‌وزیر را معرفی کند تا نهادهای جمهوری اسلامی مصرح در قانون اساسی تشکیل و تکمیل گردند.

بنی‌صدر در این مرحله با این امید که هم از نخست‌وزیر معرفی شده از سوی حزب جمهوری اسلامی یعنی جلال‌الدین فارسی رهایی یابد و هم در صورت مخالفت احتمالی نمایندگان ملت، روی اختلاف مجلس و بیت امام تمرکز کند، در یک اقدام فریبکارانه در نامه‌ای به رهبر انقلاب، سید احمد خمینی فرزند امام را برای تصدی نخست‌وزیری معرفی می‌کند، ولی حضرت روح‌الله با هوشمندی مثال‌زدنی با پیشنهاد بنی‌صدر مخالفت می‌کنند.(۲)

بنی‌صدر در گام دوم می‌خواهد مصطفی میرسلیم را به عنوان نخست‌وزیر معرفی کند، ولی این بار نیز نظر مجلس منفی است و او پس از افت و خیزهای فراوان، بر اساس توافق صورت گرفته، محمد علی رجایی را به عنوان نخست‌وزیر به مجلس معرفی می‌کند. محمد علی رجایی ۱۰ شهریور ۱۳۵۹ در یک برنامه تلویزیونی شرکت و روند تشکیل کابینه را تشریح می‌کند:

«بعد از این قضایا یکی از برادران به مجلس معرفی شد، ولی مورد موافقت قرار نگرفت. نامه‌ای نوشتیم و برادرمان آقای بنی‌صدر به مجلس تشریف آوردند و در جلسه غیرعلنی مسئله را مطرح کردیم. آقای بنی‌صدر هم صحبت کردند و ضمن پیشنهادهایی که می‌کردند از مجلس برای تعیین معیارهای نخست‌وزیری که مجلس می‌پسندد، کمک خواستند. بعد از اینکه آقای رئیس‌جمهور تشریف بردند، بلافاصله رای‌گیری شد و ۵ نفر انتخاب شدند. قرار شد یک نفر هم آقای رئیس‌جمهور بفرستد. آقای رئیس‌جمهور با این عنوان که قبلاً نظرشان را داده‌اند از آن ۵ نفر، ۲ نفر را گفتند که باید کنار بروند و مجلس هم برای اینکه همکاری بیشتر خود را نشان بدهد آن دو نفر را کنار گذاشت و در نهایت سه نفر از مجلس و یک نفر از هم از طرف آقای رئیس‌جمهور مشغول بررسی صلاحیت و معیارهای لازم افراد برای انتخاب نخست‌وزیر شدند.»

این هیئت ۴ نفر را به عنوان واجدان صلاحیت برای تصدی نخست‌وزیری به بنی‌صدر معرفی می‌کند، ولی بنی‌صدر به صورت مطلق با سه گزینه مخالفت می‌کند:

«درنهایت ۴ نفر به آقای بنی‌صدر معرفی شدند و آقای رئیس‌جمهور فرمودند که با سه نفر از اینها مطلقاً موافقت نمی‌کنم و بلکه مخالفتم را اعلام می‌کنم، ولی با یک نفر از اینها من مخالفت فردی ندارم. از نظر خصوصیات فردی، من این خصوصیات را در ایشان می‌بینم، ولی از جهت اداره کشور و خطی که باید تعقیب بشود من ایشان را صالح نمی‌بینم.»

 

انتقادهای بنی‌صدر به رجایی: خشک‌سری و قاطعیت!

رجایی این‌گونه ادامه می‌دهد:

«در انتقادهایی که ایشان از من کرده بودند همه خبر دارند که گفته بودند آقای رجایی ضمن اینکه مثلاً چنین و چنان است، اما آدم خشک‌سری است. بحث که می‌کند، حتی اگر غیر از آن چیزی که نظرش هست اثبات شود، همان چیزی را که نظرش است انجام می‌دهد. آقای بنی‌صدر پیش از این نیز در مورد وزارت آموزش و پرورش با مسئولیت بنده بر این وزارتخانه موافق نبودند.»

بنی‌صدر نخست‌وزیری رجایی را نمی‌پذیرد و مجلس نیز اعلام می‌کند که رئیس‌جمهور هر کسی را که می‌خواهد به عنوان نخست‌وزیر معرفی کند و مجلس براساس معیارها رأی خواهد داد. با اعلام‌نظر هیئت و به گفته شهید رجایی:

«رئیس‌جمهور گفت شما به مجلس بروید و ببینید نظر نمایندگان چیست؟ اگر اکثریت نمایندگان نظرشان رجایی است، من در مورد اختلافاتی که با ایشان دارم سکوت می‌کنم، خوب این هیئت هم برگشتند به مجلس برای رأی‌گیری. در جلسه غیرعلنی رأی‌گیری شد و آرایی که برای من دادند قابل ملاحظه بود. مسئله را به آقای بنی‌صدر اطلاع دادیم و رئیس‌جمهور گفتند بسیار خوب، من ایشان را معرفی می‌کنم و در مورد اختلافاتی که دارم سکوت می‌کنم و چیزی نمی‌گویم».

با مشخص شدن نظر مجلس که جز محمدعلی رجایی کسی نخواهد توانست رأی اعتماد نمایندگان را به سوی خود جلب کند، بنی‌صدر در نامه‌ای رجایی را به عنوان نخست‌وزیر به مجلس معرفی می‌کند.

هر چند بنی‌صدر اعلام کرده بود در باره اختلافات خود با محمدعلی رجایی سکوت خواهد کرد و در تخریب کابینه اقدامی نخواهد کرد، اما در طول یک سال از هیچ کوششی برای زمین زدن دولت کوتاهی نکرد و بارها با این عنوان که این دولت به رئیس‌جمهور تحمیل شده، مانع تشکیل و تکمیل کابینه گردید، طوری که تا روز برکناری بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری، کابینه شهید رجایی وزیر خارجه نداشت.

مجلس برای حل این معظل مجبور شد قانونی را تصویب کند که بر اساس آن اداره وزارتخانه‌های بی‌وزیر بر عهده نخست‌وزیر بود، ولی بنی‌صدر این بار نیز از امضای قانون مصوب مجلس و مورد تائید شورای نگهبان خودداری کرد و مانع تکمیل کابینه گردید.

 

مرگ در آوارگی!

در پنجم مرداد ماه سال ۱۳۵۹ سرانجام آخرین شاه ایران پس از ماه‌ها آوارگی در مصر درگذشت و پس از دو روز در مسجد الرفاعی قاهره دفن شد. مراسم تشییع جنازه دو روز پس از درگذشت شاه برگزار شد. پیکر او به کاخ عابدین یعنی همان کاخی که ۵۲ سال قبل مراسم ازدواجش با فوزیه در آن برگزار شده بود، منتقل شد.

اردشیر زاهدی که روزگاری وزیر خارجه و نیز سفیر ایران در آمریکا و نیز داماد سابق شاه بود در خاطراتش می‌نویسد:

«پرزیدنت انورسادات حق دوستی و برادری را کاملاً به جا آورد. جسد شاه را در تابوتی که روی یک عراده توپ قرار داده شده بود و با اسب کشیده می‌شد، در یک فاصله پنج کیلومتری از بیمارستان قاهره تا مسجد الرفاعی حمل کردند. تابوت شاه در پرچم سه رنگ ایران پوشانده شده و مدال‌ها و نشان‌های او روی آن قرار داشتند. در پشت جنازه ریچارد نیکسون (رئیس‌جمهور اسبق آمریکا)، هنری کیسینجر (وزیر امور خارجه اسبق آمریکا)، کنستانتین پادشاه سابق یونان، والاحضرت اشرف و شهبانو فرح و بنده به اتفاق همسر سابقم والاحضرت شهناز و عده‌ای ‌از از رجال بلندپایه آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی حرکت می‌کردیم.»

پیکر شاه در مسجد الرفاعی به یک مقبره زیرزمینی تنگ منتقل شد. رضا پهلوی(پسرش) و پسر انورسادات با چند نفر دیگر تابوت را حمل کردند. جنازه رضاشاه نیز که در ۱۳۲۳ در آفریقای جنوبی درگذشت به مدت ۶ سال در مصر و در همین مسجد نگهداری شد. تقدیر محمدرضا شاه هم مانند سه شاه پس از انقلاب مشروطه، آوارگی و مرگ در خارج از ایران بود. او در کشوری دفن شد که روزگاری دامادش بود.(۳)

 

هاشمی رئیس مجلس شد

نمایندگان مجلس در جلسه علنی ۲۹ تیر ۱۳۵۹ آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی را به  عنوان رئیس مجلس انتخاب کردند. از میان ۱۹۶ رأی اخذ شده،‌ هاشمی ۱۴۶ رأی، حبیبی ۲۰ رأی، دکتر علی گلزاده غفوری ۱۵ رأی و مهندس بازرگان ۱۲ رأی کسب کردند و به این ترتیب‌ هاشمی رفسنجانی به عنوان ریاست دائمی اولین مجلس پس از انقلاب انتخاب شد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رک کودتای نوژه حقارتی دیگر برای آمریکا، خبرگزاری فارس، ۱۸ تیر ۱۳۹۱ و همچنین برای مطالعه بیشتر رک محمدی ری شهری، محمد، خاطره‌ها، جلد ۱، مرکز اسناد انقلاب اسلامی صص ۱۷۱-۱۰۵٫

۲ـ صحیفه امام، جلد ۱۳، صفحه ۵۶٫

۳ـ مرور آخرین روزهای شاه، مرگ داماد مصر در قاهره، تاریخ ایرانی، ۱۲ اسفند ۱۳۸۹٫

 

 

 

۱٫

کودتای نوژه که در تاریخ ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۵۹، یعنی سه روز قبل از وقوع، کشف و خنثی گردید. بر اساس اعترافات عوامل کودتا، همه ابرقدرت‌ها در مورد کودتای نوژه توافق کرده بودند و طرح کودتا به‌قدری دقیق و حساب شده بود که کودتاگران گمان می‌کردند صد درصد موفق خواهند شد.

 

 

۲٫

عوامل خرابکار و وابسته به بیگانه، مانند دیگر سرکردگان گروهک‌های ضدانقلاب و اربابان خارجی‌شان، امام خمینی«ره» را بزرگ‌ترین خطر می‌دانستند و با آنکه منزل ساده امام منطقه نظامی و از هیچ‌گونه استحکامات دفاعی بهره‌مند نبود، اما سه فروند هواپیمای فانتوم را برای بمباران اقامتگاه ایشان آماده کرده بودند.

 

 

30نوامبر/16

روند توسعه‌طلبی صهیونیست‌ها در فلسطین

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

اشاره

با نگاهی به سوابق اشغالگری رژیم صهیونیستی، عملیاتی شدن شعار اسرائیل بزرگ (از نیل تا فرات) تا حدی قابل تصور است. صهیونیست‌ها تا قبل از سال ۱۹۴۸ با خرید زمین‌های فلسطینی (هر چند اندک)، اجرای نقشه از پیش طراحی شده خود را شروع کردند و سپس قطعنامه تقسیم سازمان ملل را پذیرفتندy اما اعلام تشکیل رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ موجب از دست رفتن حدود ۸۰ درصد اراضی فلسطینی شد , این امر در سال ۱۹۶۷ وضعیت جدیدی پیدا کرد. در این سال نه تنها کرانه باختری و نوار غزه که صحرای سینا و بلندی‌های جولان نیز به اراضی اسرائیلی اضافه شدند و این اراضی ۴ برابر شد.

در سال ۱۹۸۲ نیز جنوب لبنان به اشغال اسرائیلی‌ها در آمد، اما این روند از سال ۲۰۰۰ معکوس شد. در این سال جنوب لبنان از وجود سربازان اسرائیلی و ۵ سال بعد نوار غزه نیز در اثر انتفاضه و مبارزات فلسطینی‌ها توسط رژیم صهیونیستی و نیروهای نظامی و شهرک‌های یهودی‌نشین تخلیه شدند.

در این مبحث سعی خواهد شد تا تصویری نسبتاً روشن از روند اشغالگری صهیونیستی و اشغال این سرزمین تا زمان عقب‌نشینی این رژیم از نوار اشغالی غزه ارائه شود. به‌ویژه روند تغییر مالکیت اراضی فلسطینی و تصرف دارایی‌های آنها، مسئله‌ای درخور توجه است، زیرا این امر ماهیت اصلی پروژه صهیونیسم و حمایت بین‌المللی از آن توسط قدرت‌های استعمارگر را روشن‌تر می‌کند.

 

الف) پیش از جنگ سال ۱۹۴۸

اشغال سرزمین فلسطین در سال ۱۹۴۸م، نقطه اوج حرکتی بود که از سال‌ها پیش از آن برای اسکان یهودیان در سرزمین فلسطین آغاز شده بود. پیش از سال ۱۸۸۲، تنها هشت هزار یهودی در این سرزمین زندگی می‌کردند. در اولین موج انتقال یهودیان به فلسطین که از سال ۱۸۸۲ آغاز شد و تا سال ۱۹۰۳ ادامه داشت، با حمایت صهیونیسم بین‌الملل که در آن موقع “Hovevei Zion” نام داشت حدود ۳۵ هزار یهودی به خاک فلسطین گام نهادند.

موج دوم نیز در فاصله سال‌های ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۴ اتفاق افتاد و حاصل آن ورود ۴۰ هزار یهودی دیگر به فلسطین بود. به همین ترتیب از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۳ نیز ۴۰ هزار و طی سال‌های۱۹۲۴ تا ۱۹۲۹، حدود ۸۲ هزار یهودی روانه فلسطین شدند.

در پی توافق سازمان صهیونیسم با آلمان‌های نازی برای کوچ دادن یهودیان ساکن آلمان به این سرزمین، طی موج پنجم انتقال یهودیان به فلسطین در فاصله سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹، ۲۵۰ هزار نفر و در موج ششم یعنی از سال ۱۹۳۹ تال ۱۹۴۸، ۱۵۰ هزار یهودی دیگر وارد فلسطین شدند. براساس آمارهای فوق، در سال ۱۹۴۸، ۶۰۸ هزار و ۲۲۵یهودی در فلسطین زندگی می‌کردند که کل اراضی تحت تملک آنها به یک میلیون و ۵۸۵ هزار و ۳۶۵ دونم (جریب) یعنی تنها ۷ درصد این سرزمین بالغ می‌شد و جمعیت فلسطینی‌ها به یک میلیون و ۴۰۰ هزار تن می‌رسید.(۱)

در سال ۱۹۴۷ به موجب قطعنامه تقسیم فلسطین در سازمان ملل، ۵۶ درصد مساحت تاریخی فلسطین به یهودیان اختصاص داده شد. این در حالی بود که مالکیت ۸۰ درصد اراضی اعطا شده به یهودیان در دست فلسطینیان بود. به موجب این قطعنامه، ۷۲۵ هزار عرب فلسطینی در یک سو و ۱۰هزار یهودی در دو بخش عربی و یهودی فلسطین قرار گرفتند.(۲)

 

ب) پس از سال ۱۹۴۸

طی جنگ ۱۹۴۸، ۵۳۱ روستا و شهر فلسطینی توسط نیروهای اسرائیلی پاکسازی نژادی و کاملاً تخریب شد. در این سال، ۸۵ درصد ساکنان مناطق فلسطینی واقع در اراضی اشغالی ۴۸ برابر با ۷۸ درصد مساحت فلسطین که به بیش از ۸۴۰ هزار نفر می‌رسیدند مجبور به مهاجرت شدند.

اسرائیل در این زمان ۱۷ میلیون و ۱۷۸ هزار دونم از اراضی فلسطینیان را تصاحب کرد و تنها ۱۵۰ هزار فلسطینی در این مناطق اشغالی باقی ماندند. ۱۵ هزار فلسطینی نیز کشته شدند. در فاصله سال‌های ۱۹۴۸ و اوایل دهه ۵۰ میلادی، صهیونیست‌ها ۷۰ درصد از اراضی تحت مالکیت فلسطینی‌ها را غصب کردند.(۳)

در سال ۱۹۵۰، کنست رژیم صهیونیستی قانونی را تصویب کرد که به موجب آن هر کسی که قبل، طی و پس از جنگ ۱۹۴۷ در اراضی اشغالی ۴۸ حضور نداشته است، صرف‌نظر از علت آن غایب شمرده شده و زمین وی مصادره می‌شد. همچنین به موجب «قانون استرداد اراضی» که در سال ۱۹۵۳ به تصویب رسید، تصاحب اراضی عرب‌ها قانونی شمرده شد.(۴)

 

ج) پس از سال ۱۹۶۷

در پی وقوع جنگ سال ۱۹۶۷ رژیم صهیونیستی موفق شد با شکست دادن ارتش‌های کشورهای عربی، کل مساحت فلسطین و نیز ارتفاعات جولان در سوریه و صحرای سینای مصر را به تصرف خود در آورد. در این زمان، رژیم صهیونیستی با فراغت بال، اقدام به مصادره اراضی فلسطینیان و ساخت شهرک‌های مختلف صهیونیست‌نشین در نوارغزه و کرانه باختری کرد، به طوری که تا سال ۲۰۰۲، ۱۸شهرک صهیونیست‌نشینی در نوارغزه و تا سال ۲۰۰۶، ۱۴۴ شهرک صهیونیست‌نشینی در کرانه باختری با جمعیت ۴۷۵ هزار و۷۶۰ نفر ساخته و(۵) ۵۰ درصد اراضی باقی مانده تحت تملک فلسطینیان مقیم اراضی اشغالی ۱۹۴۸ به دست صهیونیست‌ها تصاحب شد.(۶)

گرچه سازمان ملل تداوم اشغال اراضی سال ۱۹۶۷ از سوی اسرائیل را نامشروع می‌داند، ولی به هر حال کرانه باختری توسط دیوار حائل به بخش‌هایی پراکنده و کوچک تقسیم شد و صهیونیست‌ها به روند زمین‌خواری خود ادامه دادند.

 

د) قرارداد اسلو

در سال ۱۹۹۳ و در پی امضای قرارداد اسلو که مهم‌ترین دستاورد حکومت خودگردان و گامی به عقب برای صهیونیست‌ها محسوب می‌شود، اسرائیل متعهد شد محل استقرار سربازانش را از مرکز شهرهای عمده کرانه باختری (جنین، طولکرم، نابلس، رام‌الله، بیت لحم، اریحا، قلقیلیه و الخلیل) به حومه آنها منتقل کند. بدین ترتیب اسرائیل، مدخل‌های ورودی و خروجی شهرها و نیز کلیه جاده‌های منتهی به کرانه باختری را تحت نظر گرفت. فلسطینیان، امور شهرها و حدود ۴۰۰ روستای درون کمربند امنیتی ایجاد شده به وسیله رژیم صهیونیستی را به عهده گرفتند، ولی مسئولیت واقعی حفظ امنیت، منابع یا زمین‌های خارج از مراکز مسکونی به عهده اسرائیلی‌هاست و فلسطینی‌ها حق مداخله در امور مهاجران، پلیس و ارتش اسرائیل را ندارند. اسرائیل همچنین اختیار امور۵۰ تا ۶۰ روستای فلسطینی را بر عهده دارد. بر این اساس کرانه باختری به سه قسمت C ,B ,A تقسیم شد.

منطقه A که ۳ درصد کرانه باختری را تشکیل می‌دهد، تحت حاکمیت غیرنظامی تشکیلات خودگردان است.

کنترل امنیتی مناطق B که متضمن ۶۸ درصد سکنه فلسطینی کرانه باختری و ۸/۲۲ کل مساحت کرانه باختری می‌شود، به عهده رژیم صهیونیستی و اداره امور اقتصادی، اجتماعی آن به عهده تشکیلات خودگردان است. مناطقC یعنی ۲/۷۴ درصد کرانه باختری نیز به‌طور کامل تحت کنترل اسرائیل است.

همچنین طی قراداد اسلو، ۶۰ درصد نوارغزه که مجموعاً ۲۸۸ کیلومتر مربع است به تشکیلات خودگردان سپرده شده است. طبق قراداد شرم‌الشیخ که به وای ریور ۲ موسوم شد، مقرر شد ۱۰ درصد از منطقه C به منطقه B و ۱/۸ درصد از مناطق B وC به منطقه A منتقل شوند.

با این حال این قرادادهای ناعادلانه نیز که در صورت اجرایی شدن آنها، ۴۰ درصد سرزمین‌های اشغالی به صورت پراکنده به فلسطینیان اختصاص می‌یافت عملی نشد و رژیم صهیونیستی از اجرای آن امتناع و تنها یک درصد از منطقه C را به منطقه A تبدیل و واگذاری سایر درصدها و مراحل را معلق کرد.(۷)

براساس آخرین وضعیت، در حال حاضر منطقه C،۶۰ درصد مساحت کرانه باختری با ۷۰ هزار نفر فلسطینی را شامل می‌شود. همچنین ۲۸۳ هزار شهرک‌نشین صهیونیست در این منطقه ساکن هستند.(۸)

 

هـ) عقب‌نشینی از نوار غزه

هزینه‌های تداوم اشغالگری، رژیم صهیونیستی را مجبور ساخت به‌طور یکجانبه و بدون هماهنگی با طرف فلسطینی از نوار غزه عقب‌نشینی کند و با این اقدام، علاوه بر ارائه یک چهره صلح‌طلب از خود در سطح بین‌المللی، شهرک‌های کرانه باختری را توسعه بخشید و همچنان نوارغزه را تحت نظارت و محاصره خود داشته باشد. به این ترتیب در سال ۲۰۰۵ نوار غزه با ۳۶۰ کیلومتر مربع وسعت در اختیار تشکیلات خودگردان قرار گرفت.

 

و) پس از کنفرانس صلح آناپولیس

در پی تحولات به وجود آمده در عرصه سیاسی فلسطین، به قدرت رسیدن جنبش حماس و تحریم آن از جانب آمریکا، کشورهای اروپایی و کمک‌کننده شاهد برگزاری یک کنفرانس به اصطلاح صلح برای پیشبرد روند سازش در آناپولیس آمریکا (۲۰۰۷) بودند. به‌رغم تعهدات رژیم صهیونیستی در این کنفرانس در مورد توقف شهرک‌سازی، روند حوادث بعدی نشان داد که این رژیم به هیچ‌ یک از تعهدات خود پایبند نیست.

در سال ۲۰۰۸ در کرانه باختری بالغ بر ۸۰ ایست بازرسی و ۴۴۶ مانع حرکتی از جمله بلوک‌های سیمانی، توده‌های خاک و دروازه وجود دارد که تردد فلسطینیان را به‌طور تبعیض‌آمیزی محدود کرده و بر وضعیت اقتصادی آنان تأثیر بسیار نامطلوبی داشته است.

در حالی که انتظار می‌رفت پس از کنفرانس آناپولیس شرایط بهتر شود، وزارت مسکن و شهرسازی اسرائیل از اجرای یک طرح جدید ساخت و ساز بی‌سابقه در ده سال گذشته برای ساخت هزار و۹۰۰ واحد مسکونی در کرانه باختری خبر داده است. علاوه بر این، طی این مدت کار ساخت بیش از ۲۰ هزار واحد مسکونی در قدس نیز آغاز شده که زیربنای آنها مجموعاً بالغ بر دومیلیون متر مربع است.(۹)

 

پی‌نوشت‌ها

[۱] – www. If Americans knew. Org/history/demography.html

۲ – www.palestineremembered.com/Articles/General/Story23750html

۳ – Ibid

۴ – www.onepalestine.org/resources/Israeil_Apartheid_Laws.html

۵ـ مرکز اطلاع رسانی فلسطین، ۷/۵/۱۳۸۶٫

۶ – www.palestineremembered.com/Articles/General/Story23750html

۷ـ احمد سروش‌نژاد، «نگاهی به قراردادهای وای ریور ۱و۲»، فصلنامه مطالعات فلسطین، (مؤسسه تحقیقات و پژوهش‌های سیاسی علمی ندا، سال اول، شماره اول، پاییز ۱۳۷۸).

۸ـ روزنامه فلسطین، ۲۸/۵/۲۰۰۸٫

۹ـ دنیا الوطن، (۲۲/۱۱/۱۳۸۶).

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

در سال ۱۹۹۳ و در پی امضای قرارداد اسلو که مهم‌ترین دستاورد حکومت خودگردان و گامی به عقب برای صهیونیست‌ها محسوب می‌شود، اسرائیل متعهد شد محل استقرار سربازانش را از مرکز شهرهای عمده کرانه باختری به حومه آنها منتقل کند. بدین ترتیب اسرائیل، مدخل‌های ورودی و خروجی شهرها و نیز کلیه جاده‌های منتهی به کرانه باختری را تحت نظر گرفت.

 

30نوامبر/16

« پندها و عبرت‌ها »

 

از شرایط مستجاب شدن دعا

حضرت صادق (ع) فرمود عابدى از بنى‌اسرائیل مدت سه سال پیوسته دعا مى‌کرد تا خداوند پسرى به اوعنایت کند،ولى دعایش مستجاب نمی‌شد. روزى در ضمن مناجات عرض کرد خدایا من از تو دورم که سخنم را نمى‌شنوى یا تو در نزدیکى ولى جوابم را نمى‌دهى؟در خواب به او گفتند مدت سه سال است خداى را با زبانى که به فحش و ناسزا عادت کرده و قلبى آلوده به ستم و نیت دروغى مى‌خوانى اگر مى‌خواهى دعایت مستجاب شود فحش و ناسزا را رها کن، از خدا بترس،قلبت‌را از آلودگى پاک نما نیت خود را نیز نیکو بگردان. حضرت صادق (ع) فرمود به دستورات عمل کرد آنگاه دعا نموده خداوند اجابت نمود و پسر به او عطا کرد.(اصول کافى، ج ۲، ص ۳۲۵ و۳۲۶ )

 

هر‌چه صلاح است  آن کن

در بنى‌اسرائیل مردى بود، دو دختر داشت. یکى از آنها را به کشاورز و دیگرى را به کوزه‌گر شوهر داده بود.روزى قصد دیدار آنها کرد، اول منزل دخترى‌که زن کشاورز بود رفت، احوال او را پرسید. دختر گفت:
پدر جان! همسرم زراعت فراوان کاشته، اگر باران بیاید وضع ما از همه بنى‌اسرائیل بهتر مى‌شود.
از منزل او به خانه دختر دومى رفت و از او نیز احوال پرسید. در جواب گفت: پدر جان ! همسرم کوزه زیادى ساخته، اگر خداوند مدتى باران نفرستد تا کوزه ها خشک شود وضع ما از همه خوب‌تر مى‌شود!
مرد از منزل دخترش بیرون آمد، عرض کرد خدایا من که صلاح آنها را نمى‌دانم، تو خودت هرچه صلاح است آن کن! (بحار ج ۱۴، ص ۴۸۸)

 

دیگران  را خوار مشمار

شخصی در بنی اسراییل فاسد بود به‌طوری که او را بنی‌اسراییل از خود راندند. روزی آن شخص به راهی می‌رفت به عابدی برخورد کرد که کبوتری بر بالای سر او پرواز می‌کند و سایه بر او انداخته است. پیش خود گفت: من رانده شده هستم و او عابد است اگر نزد او بنشینم، امید می‌رود خدا به برکت او به من هم رحم کند، نزد عابد رفت و همانجا نشست. عابد وقتی او را دید با خود گفت: من عابد این ملت هستم و او مطرود و حقیر و خوار است چگونه کنار من بنشیند؟! این بگفت و از او روگردانید و گفت: از نزد من برخیز…!
خداوند به پیامبر آن زمان وحی فرستاد که نزد آن دو نفر برو و بگو اعمال خود را از سر‌گیرند. زیرا من به خاطرخودبینی و تحقیرآن شخص، تمام گناهان آن فاسد را بخشیدم و اعمال آن عابد را محو کردم!. (شنیدنیهای تاریخ،ص ۳۷۳- محجه‌البیضاء ۶/۲۳۹)

 

همنشین حضرت داود (ع)
حضرت داود (ع) از خداوند خواست که همنشین وی را در بهشت به او نشان دهد خداوند فرمود: همنشین تو در بهشت «متّى» پدر حضرت یونس است. داود به همراه فرزندش سلیمان به محل زندگى او رفتند. خانه‌اى را دیدند که از برگ خرما ساخته شده پرسیدند: «متى» کجاست ؟ گفتند: او در بازار هیزم فروشان است. به آنجا رفته وبه انتظار او نشستند. «متى» در حالى که پشته‌اى از هیزم بر سر گذاشته بود آمد…. به او سلام دادند. «متى» آنها را به منزل خود دعوت نمود و با پول هیزم مقدارى گندم خرید و به منزل آورد و مشغول پختن نان شد… مقدارى نان در ظرف چوبى گذاشت و ظرفى آب هم درکنارش نهاد، و دو زانو نشست و مشغول خوردن شدند…
«متى» لقمه‌اى برداشت ، خواست در دهان بگذارد، گفت: بسم الله و پس از خوردن گفت: الحمدالله و این عمل را در لقمه دوم و سوم و… نیز انجام داد. آنگاه کمى از آب با نام خدا میل کرد. هنگامى که خواست آب را بر زمین بگذارد خدا را ستود، سپس گفت: الهى! چشم بینا و گوش شنوا و تن سالم به من عنایت کردى و نیرو دادى تا توانستم به نزد درختى که آن را نه کاشته‌ام و نه، در حفظ آن کوشش ‍ نموده‌ام، بروم و آن‌را وسیله روزى من قرار دادى وکسى را فرستادى که آن‌را از من خرید و با پول آن گندمى خریدم که با آن نان پخته و با میل ورغبت آن را خوردم تا در عبادت و اطاعت تو نیرومند باشم، خدایا سپاسگذارم، پس از آن گریست. در این موقع داود به فرزندش سلیمان فرمود: بلند شو برویم، من هرگز بنده‌ای را مانند این شخص ندیده بودم که به پروردگار، سپاسگذار‌تر و حق‌شناس‌تر باشد!. (بحار، ج ۱۴ ص ۴۰۲)


بدتر از خود را نشان بده!

خداوند به حضرت موسی (ع)وحی فرستاد که این مرتبه برای مناجات که آمدی کسی همراه خود بیاور که تو از وی بهتر باشی.
موسی برای پیدا کردن چنین شخصی تفحص کرد و نیافت. زیرا به هر که می‌گذشت جرات نمی‌کردکه بگوید من از او بهترم. خواست یکی از حیوانات را ببرد به سگی که مریض بود برخورد کرد. با خود گفت این را همراه خود خواهم برد، ریسمان به گردن وی انداخت و مقداری او را آورد ولی بعد پشیمان شد و او را رها کرد و تنها، به دربار پروردگار آمد.
خطاب رسید، فرمانی که به تو دادم چرا نیاوردی؟ عرض‌کرد، پروردگارا! نیافتم کسی‌را که‌از خودم پست‌تر باشد.
خطاب رسید: به عزت و جلالم اگر کسی را می‌آوردی که او را پست‌تر از خود می‌داشتی هرآینه نام ترا از طومار انبیاء محو می‌کردم!. (داستانهای پیامبران)

 

جوان ایرانی در جنگ احد

در جنگ احد، جوانی ایرانی در میان مسلمین بود. این جوان پس از آن‌که ضربتی به یکی از افراد دشمن وارد آورد، مغرورانه گفت: این ضربت را از من تحویل بگیر که منم یک جوانی ایرانی…! پیامبراکرم(ص) احساس کرد که هم‌اکنون این سخن تعصبات دیگران‌را برخواهد انگیخت. فوراً به آن جوان فرمود: چرا نگفتی منم یک جوان انصاری؟ یعنی، چرا به چیزی که به آیین و مسلک مربوط است، افتخار نکردی؟! و پای تفاخر قومی و نژادی‌را به میان کشیدی؟! از این داستان نتایج زیر به دست می‌آید:

۱- همیشه ایرانیان در خدمت اسلام بوده‌اند و داستان این جوان، بهترین شاهداست.

۲- در هیچ‌کاری نباید مغرور شد.

۳- انسان باید مکتب‌گرا باشد نه ملی‌گرا.

 (شهیدمرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۷۴ ـ ۷۵)

 

چگونه گناهان فرو می‌ریزد

ابوعثمان مى‌گوید من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم، او شاخه خشکى را گرفت و تکان داد، همه برگهایش فرو ریخت. آنگاه به‌من گفت: نمى‌پرسى چرا چنین‌کردم؟
گفتم: چرا این کار را کردى؟ در پاسخ گفت:
یک وقت زیر درختى در محضر پیامبر(ص) نشسته بودم. حضرت شاخه خشک درخت را گرفت و تکان داد، تمام برگهایش فرو ریخت. سپس فرمود: سلمان! سؤ ال نکردى چرا این کار را انجام دادم؟
عرض کردم: منظور از این کار چه بود؟
فرمود: وقتى که مسلمان وضویش را به خوبى گرفت، سپس نمازهاى پنجگانه را بجا‌آورد، گناهان او فرو مى‌ریزد، همچنان که برگهای این درخت فرو ریخت. (بحار ج ۸۲، ص ۳۱۹ )

 

عالم محضر خداست

یکى از صالحین به فرزند خود گفت: مرا به تو حاجتى است
پسر گفت: هرچه بفرمائى اطاعت مى‌کنم
پدر گفت: شب که به منزل می‌آیی هرچه از هنگام خارج شدن از منزل مى‌گویى و انجام مى‌دهى، شب برایم نقل کن.
پسر قبول کرد. شب که فرزند به منزل آمد، شروع به نقل کارها و گفته‌های خود کرد، تا رسید به حرفهاى زشتى که زده‌بود و کارهاى ناروائى که انجام داده بود، از پدر خجالت کشید که بگوید!.
دست پدر را بوسید و گریه کرد و گفت: اى پدر از این حاجت بگذر و جز آن هر‌چه بفرمائى اطاعت مى‌کنم. زیرا از شما خجالت می‌کشم.
پدر گفت: اى پسر، من بنده ضعیف و عاجزم از من خجالت مى‌کشى، پس فرداى قیامت در مقابل مالک یوم‌الدین در محضر رب‌العالمین چه خواهى کرد که نامه عمل تو را به دستت مى‌دهند؟!                          پسر توبه کرد و از صالحین شد.

 

غلام خوشحال است ما چطور؟!

یکی از بزرگان، در روزگار قحطى، غلامى را دید که بسیار خوشحال و شاد بود!.
به او گفت : مگر نمى بینى که مردم چگونه گرفتار و در غم و غصه هستند، مگر تو غم و اندوهی‌ندارى؟
غلام گفت: من غمى‌ندارم، زیرا مولایى دارم که انبارش پر از گندم است، او براى من کافى است!.
آن بزرگ مرد، ناگهان بر سر خود زد و با خود گفت : آیا یک بار شده که در عمرت، چنین حالتى نسبت به مولا و خداوند خود داشته باشى و او را براى خودت کافى بدانى؟!  ( گنجینه اى از قرآن : ۳۰)

 

هنوز اسیر نفس خویشی                                                                                                               سلطان سلجوقی بر عابدی گوشه نشین و عزلت گزین وارد شد. حکیم سرگرم مطالعه بود و سر‌برنداشت و به ملکشاه تواضع نکرد، بدان‌سان که سلطان به خشم اندر شد و به او گفت: آیا تو نمی‌دانی من‌کیستم؟ من آن سلطان مقتدری هستم که فلان گردنکش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم و…                                                              حکیم خندید و گفت: من نیرومند‌تر از تو هستم، زیرا من کسی‌را کشته‌ام که تو اسیر چنگال بی‌رحم او هستی!. شاه با تحیر پرسید: او کیست؟                                                                                                                                 حکیم گفت: آن نفس است. من نفس خود را کشته‌ام و تو هنوز اسیر نفس اماره خود هستی و اگر اسیر نبودی از من نمی‌خواستی که پیش پای تو به خاک افتم و عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی‌را کنم که چون من انسان است…

 

ببخشیم و دعا کنیم!

شخصى خدمت امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شد و به حضور حضرتش عرضه داشت : یاابن‌رسول اللّه ! پسرعمویت به شما ناسزا می‌گفت و نسبت به شما بدگوئى مى‌کرد.
پس از آن که آن شخص سخن چین حرفش تمام شد، حضرت به کنیز خود فرمود تا اندکى آب ، براى وضو بیاورد؛ و چون وضو گرفت، شروع به خواندن نماز نمود، آن مرد گمان کرد که حتماً حضرت صادق علیه السلام براى پسرعمویش نفرین خواهد کرد؛ ولى برخلاف تصوّر او، هنگامى که امام علیه السلام دو رکعت نماز خواند، دست به دعا برداشت و براى پسرعموى خود چنین دعا نمود:
اى پروردگار من! این حقّ من است و من او را بخشیدم؛ و تو جود و کرمت از من بیشتر است، او را ببخش و به واسطه این عملش مجازاتش مگردان، با شنیدن این دعا تعجّب آن مرد سخن چین برانگیخته شد؛ و با شرمندگى از جاى خود برخاست و رفت. (جامع الاحادیث الشّیعه : ج ۷، ص ۴۵۷)

 

30نوامبر/16

نقشه راه « ولایت فقیه»

بسمه‌الله

حضرت امام خمینی(ره) :

چشم هایتان را باز کنید! اهل خبره چشمشان را باز کنند. کسانی که با ولایت فقیه مخالفت میکنند بر خلاف این چیزیکه ملت آنها را تعیین کرده است عمل میکنند، وکالت ندارند در این امر…..(صحیفه امام، ج۱۰، ص:۲۲۲)


من به همه ملت، به همه قوای انتظامی، اطمینان میدهم که امر دولتاسلامی، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت نخواهد وارد شد.(صحیفه امام، ج ۱۰، ص: ۵۸)


نگویید ما ولایت فقیه را قبول داریم، لکن با ولایت فقیه اسلام تباه میشود! این معنایش تکذیب ائمه است؛ تکذیب اسلام است.(صحیفه امام ج ۱۰ ص : ۵۹)

به حرفهای آنهایی که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند [اعتنا نکنید] اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت، یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. (صحیفه امام ج ۱۰ ص : ۲۲۱)

حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسولاللّه(ص) است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز، روزه، حج و »(امام خمینی، صحیفه نور، ص۱۷)

 

ازنامه‌ی امام خمینی(ره) به آیت الله خامنه‌ای :

….جنابعالى‌را یکى از بازوهاى تواناى جمهورى اسلامى مى‏دانم و شما را چون برادرى که آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن هستید و از مبانى فقهى مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبدارى مى‏کنید مى‏دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى از جمله افراد نادرى هستید که چون خورشید، روشنى مى‏دهید… ۲۱ دیماه ۱۳۶۶ روح‌الله‌الموسوی‌الخمینی- (صحیفه نور، ج۲۰، صص ۴۵۵ و ۴۵۶)

 

30نوامبر/16

سخنان معصومین مقام و منزلت حضرت فاطمه زهرا «سلام الله علیها»

 

امام صادق علیه‌السلام: فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر؛ (بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۶۵)

هر کس به شناخت حقیقی فاطمه علیهاالسلام دست یابد، بی‌گمان شب قدر را درک کرده است.

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: من احب فاطمه ابنتی فهو فی الجنه معی و من ابغضها فهو فی النار؛  (بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۱۱۶)

هر کس فاطمه علیها السلام دخترم را دوست بدارد، در بهشت با من است، و هر کس با او دشمنی ورزد، در آتش [دوزخ] است.

 

امام باقر علیه‌السلام: و لقد کانت – علیهاالسلام – مفروضه الطاعه علی جمیع من خلق الله من الجن و الانس و الطیر و الوحش و الانبیاء و الملائکه؛ (دلائل الامامه، ص ۲۸)

اطاعت از فاطمه علیهاالسلام بر تمامی آفریدگان خدا از جن و آدمیان و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است.

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: یا علی انفذ لما امرتک به فاطمه فقد امرتها باشیاء امر بها جبرئیل علیه‌السلام؛ (بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۸۴)

ای علی! آنچه را فاطمه علیها‌السلام بدان امر می‌کند، انجام ده؛ زیرا من چیزهایی را به او امر کرده‌ام که جبرئیل علیه‌السلام به آنها امر کرده است.

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: ان فاطمه خلقت حوریه فی صوره انسیه؛ (بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۱۲)

بی‌شک فاطمه علیها السلام حوریه‌ای است که به صورت انسان آفریده شده است.

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: انّی سمّیت ابنتی فاطمه لان الله عزّ و جلّ فطمها و فطم من احبّها من النّار؛ (عیون اخبارالرضا علیه‌السلام، ج ۲، ص ۴۶)

من نام دخترم را «فاطمه» گذاشتم؛ زیرا خدای ـ عزّ و جلّ ـ فاطمه علیهاالسلام و هر کس که او را دوست دارد، از آتش دوزخ دور نگه داشته است.

 

امام صادق علیه‌السلام به شخصی که نام دخترش را فاطمه گذاشته بود، فرمود:

اذا سمّیتها فاطمه فلا تسبّها و لاتلعنها ولاتضربها؛ (وسائل الشیعه، جلد ۱۵ ص ۴۸)

حالا که نام او را «فاطمه» گذاشته‌ای، پس دشنامش مده، نفرینش مکن و کتکش مزن.

 

امام زمان علیه‌السلام در یکی از نامه‌هایشان می‌فرماید:

و فی ابنه رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم لی اسوه حسنه؛ (بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۸۰)

در دختر پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم برای من الگوی نیکویی است.

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم از حضرت امیرالمؤمنین، علی علیه‌السلام درباره حضرت فاطمه زهرا علیها‌السلام پرسید، حضرت پاسخ داد:

نعم العون علی طاعه الله؛ (بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۱۷)

[فاطمه علیها‌السلام] خوب یاوری در راه اطاعت و بندگی خداست.

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: فاطمه اعزّ البریه علی (الامالی، شیخ مفید، ص ۲۵۹)

فاطمه علیهاالسلام عزیزترین مردم در نزد من است.

 

 

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: انّ فاطمه بضعه منّی و هی نور عینی و ثمره فؤادی؛ (الامالی، شیخ صدوق، ص ۴۸۶)

فاطمه علیهاالسلام پاره تن و نور چشم و میوه دل من است.

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: انّ الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها؛ (الامالی، شیخ مفید، ص ۹۴)

بی‌شک خداوند با خشم فاطمه علیهاالسلام به خشم می‌آید و با خشنودی او خشنود می‌شود.

 

امام صادق علیه‌السلام: فاطمه کوکب دری بین نساء اهل الدنیا؛ (کافی، ج ۱، ص ۱۹۵)

فاطمه علیهاالسلام اختری تابناک در میان زنان دنیاست.

 

امام صادق علیه‌السلام: فاطمه سیده نساء العالمین من الاولین والاخرین؛ (معانی الاخبار، ص ۱۰۷)

فاطمه علیهاالسلام سرور زنان جهانیان از اولین تا آخرین است.

 

امام باقر علیه‌السلام: ما عبد الله بشیء من التحمید افضل من تسبیح فاطمه علیهاالسلام؛ (۷ کافی، ج ۳، ص ۳۴۳)

خداوند در حمد و ستایش به چیزی برتر از تسبیح فاطمه علیها‌السلام عبادت نشده است.

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: من زار فاطمه فکانما زارنی؛ (کافی، ج ۴۳، ص ۵۸)

هر کس فاطمه علیهاالسلام را زیارت کند، مانند این است که مرا زیارت کرده است.

 

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: یا فاطمه انت منی و انا منک؛ (بیت‌الاحزان، ص ۱۹؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۲)

ای فاطمه! تو از من هستی و من از تو هستم.

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: فداک ابوک یا فاطمه؛ (بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۹۰)

پدرت به قربان تو باد ای فاطمه علیهاالسلام!

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: فاطمه حوراء انسیه و کلّما اشتقت الی رائحه الجنّه شممت رائحه ابنتی فاطمه علیها السلام؛ (التوحید، شیخ صدوق، ص ۱۱۷)

فاطمه علیهاالسلام حوریه‌ای است به صورت انسان که من هرگاه مشتاق بوی بهشت می‌شوم، دخترم فاطمه علیها‌السلام را می‌بویم.

 

حضرت علی علیه‌السلام: انّ الحسن و الحسین سبطا هذه الامه و هما من محمّد کمکان العینین من الرّاس و امّا انا فکمکان الید من البدن و امّا فاطمه فکمکان القلب من الجسد؛ (بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۳۵۲؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۸۳۰)

حسن و حسین علیهماالسلام دو سبط این امت هستند، و آن دو برای محمّد صلی‌الله علیه و آله و سلم همانند دو چشم برای سر هستند، و من [برای محمّد صلی‌الله علیه و آله و سلم] همانند دست برای بدن هستم، و فاطمه علیهاالسلام [برای محمّد صلی‌الله علیه و آله و سلم] همانند قلب برای بدن است.

 

 

 

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: یا سلمان! انّ ابنتی فاطمه ملا الله قلبها و جوارحها ایمانا و یقینا الی مشاشها تفرغت لطاعه الله؛ (بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۴۶؛ مناقب، ج ۳، ص ۳۳۷)

ای سلمان! به راستی که خداوند قلب و اعضای فاطمه علیهاالسلام تا استخوان‌هایش را از ایمان و یقین آکنده ساخته است؛ به گونه‌ای که در طاعت خدا جدیت دارد.

 

امام صادق علیه‌السلام: لولا انّ امیرالمؤمنین علیه‌السلام تزوجها لما کان لها کفو الی یوم القیامه علی وجه الارض آدم فمن دونه؛ (خصال، ج ۲، ص ۴۱۴)

به راستی اگر امیرالمؤمنین علیه‌السلام فاطمه علیهاالسلام را به ازدواج خود درنیاورده بود، تا روز قیامت بر روی زمین از آدم تا پس از آدم برای فاطمه علیهاالسلام همتایی نبود.

 

حضرت علی علیه‌السلام: انّها استقت بالقربه حتی اثر فی صدرها و طحنت بالرحی حتی مجلت یدها و کسحت البیت حتی اغبرت ثیابها و اوقدت النار تحت القدر حتی دکنت ثیابها فاصابها من ذلک ضرر شدید؛ (علل الشرایع، ج ۲، ص ۳۶۶)

حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام آنقدر با مشک، آب کشید که اثر آن در سینه‌اش آشکار شد و چندان با دست خود آسیاب کرد که دست‌هایش پینه زد و آنقدر خانه را جاروب کرد که لباس‌هایش خاک‌آلود گردید. چندان آتش در زیر دیگ روشن کرد که لباس‌هایش سیاه و دود آلود شد و از این کارها رنج و سختی زیادی به او رسید.

 

حضرت علی علیه‌السلام: فوالله لا اغضبتنی و لاعصت لی امرا و لقد کنت انظر الیها فتنکشف عنّی الهموم و الاحزان؛ (بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۴)

سوگند به خدا که فاطمه علیهاالسلام هیچ‌گاه مرا خشمگین نکرد و در هیچ کاری از من سرپیچی ننمود. من هرگاه به فاطمه علیهاالسلام نگاه می‌کردم، غم و اندوه از من زدوده می‌شد.

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: اشتاقت الجنّه الی اربع من النساء: مریم بنت عمران، و آسیه بنت مزاحم زوجه فرعون و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد صلی‌الله علیه و آله و سلم؛ (بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۵۳)

بهشت مشتاق چهار زن است: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم و زن فرعون، خدیجه دختر خویلد و فاطمه علیها‌السلام دختر محمّد صلی‌الله علیه و آله و سلم.

 

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: یا فاطمه ابشری فلک عندالله مقام محمود تشفعین فیه لمحبّیک وشیعتک؛ (بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۳۵۹)

ای فاطمه علیها‌السلام مژده باد! که در پیشگاه خدا مقامی شایسته داری که در آن مقام برای دوستان و شیعیانت شفاعت می‌کنی.

30نوامبر/16

حزب‌الله در قرآن

حضرت‌آیت‌الله جوادی‌آملی

تهیه و تدوین: حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفی‌پور

در قرآن کریم از جمله در ۲۰ آیه اول سوره مبارکه بقره انسان‌ها  به سه دسته متقیان و کافران و منافقان تقسیم شده‌اند. قرآن هادی و راهنمای متقیان است و کافران به دلیل این که خود زمینه‌های هدایت را در خود از بین برده‌اند، از هدایت محروم می‌مانند. قرآن منافقان را در آیات متعددی وصف کرده و آنها را کسانی می‌داند که به قصد فریب مؤمنان، تظاهر به ایمان و همگامی می‌کنند، اما در واقع نه از ایمان بهره‌ای و نه با مسلمانان و مؤمنان همراهی و همگامی دارند.(۱)

درسوره احزاب نیز آدمیان به منافقان و مشرکان و مؤمنان دسته‌بندی شده‌اند. این آیه پس از آیه عرض امانت بر انسان قرار گرفته است تا بیانگر هدف عرضه امانت باشد. خدای سبحان می‌فرماید:

«ما امانت را بر آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، اما آنها ترسیدند و از پذیرش امانت الهی امتناع ورزیدند، اما انسان آن را پذیرفت و بر دوش کشید، ولی این انسان امانتدار خوبی نبود، زیرا گرفتار شرک شد و دسته‌ای گرفتار نفاق گردیدند که نتیجه آن دچار شدن به مجازات‌های الهی است و تنها مؤمنان به خدا هستند که به خدا رجوع می‌کنند و از لطف الهی بهره‌مند می‌شوند. در برخی از آیات انسان‌ها به حزب‌الله و حزب شیطان تقسیم شده‌اند و قرآن حزب‌الله را پیروز و رستگار و حزب شیطان را زیانکار و خوار معرفی می‌کند.

حزب‌الله و حزب شیطان چه کسانی هستند و شاخصه‌های هریک از آنها از نظر قرآن چیست؟ حزب و تشکیلاتی که در یک جامعه تشکیل می‌شود دارای مرامنامه‌ای است که حدود وظایف افراد را از جهات گوناگون مشخص می‌کند.  قرآن چه حدود و وظایفی برای حزب‌الله مشخص کرده است که او با حضور در جامعه ایمانی باید به آنها پایبند باشد و به آنها عمل کند؟

قبل از بیان شاخصه‌ها و وظایف، معنای حزب و موارد کاربرد آن در قرآن را بررسی می‌کنیم.

 

معنای حزب در لغت و اصطلاح

حزب در لغت به معنای دسته و گروه،(۲) جماعت(۳) و طائفه‌ای از مردم(۴) و به گفته برخی، اصل آن به معنای تجمع است هنگامی که براساس رهبری و هدف واحدی باشد.(۵)

بر این اساس، حزب اگرچه معنایی نزدیک با کلمات جماعت، قوم و طائفه دارد، ولی می‌توان گفت حزب با قید پیروی از یک عقیده و نظر، دارای معنای خاصی است.

در ادبیات سیاسی، حزب تشکیلاتی است متشکل از گروهی از افراد همفکر و هم‌آرمان برای رسیدن به هدف‌های اجتماعی و سیاسی و اغلب فعالیت‌های آنان از طریق شرکت در انتخابات پارلمانی و به دست گرفتن دولت یا حکومت صورت می‌گیرد.(۶)

 

حزب در اصطلاح سیاسی

حزب یک سازمان سیاسی است که در آن همفکران و طرفداران یک آرمان که علی‌القاعده آگاه‌ترین عناصر یک طبقه یا اقشار اجتماعی متحدالمنافع به شمار می‌روند، داوطلبانه گرد هم می‌آیند و بیانگر آن طبقه یا قشر هستند و آن طبقه را در مبارزات اجتماعی رهبری می‌کنند.(۷)

حضرت آیت‌الله جوادی آملی می‌نویسد: «مقصود از حزب، گروه دارای مرامنامه و اساسنامه است که بر طبق آن حرکت می‌کند و این اختصاص به حق و باطل ندارد، چنان که خدای سبحان عده‌ای را حزب شیطان و عده‌ای را حزب‌الله دانسته است».(۸)

 

معنای مرامنامه و اساسنامه

مرامنامه یا برنامه یک حزب عبارت است از سند اساسی که در آن هدف‌ها و وظایف و اصول ایدئولوژیک یک حزب بیان شده است.(۹)

در اساسنامه طرز عمل سازمان‌های حزب، نحوه تشکیل ارگان‌ها و رهبری آن و به عبارتی مجموعه مقررات و اصول سازمانی یک حزب درج می‌گردد.(۱۰)

 

معنای حزب‌الله

حزب‌الله ترکیبی از دو واژه حزب و الله است که برای ساماندهی به افراد و گروه‌های بشری و افراد بر اساس ویژگی دینی و بر محور توحید اطلاق می‌شود. این واژه در قرآن در سه مورد به کار رفته است.(۱۱)

در برابر واژه حزب‌الله، واژه حزب الشیطان است.(۱۲) از این رو، حزب‌الله مرامنامه و اساسنامه خاص خود را دارد که  طبق آن حرکت می‌کند و حزب شیطان نیز برای فعالیت‌های خود دارای مرامنامه و اساسنامه خاصی است.

تحزب و برخورداری از تشکل‌های اجتماعی ـ سیاسی برای پویایی و پایایی یک جامعه فعال و زنده امری ضروری است، لیکن احزاب توحیدگرا باید توجه داشته باشند که در جهان‌بینی توحیدی، محور حق و باطل، ذات اقدس الهی است و جز او، هر چه باشد باطل محسوب می‌شود، زیرا: « ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِل:(۱۳) خدا حق است و آنچه جز او را می‌خوانند باطل است.»

انسان موحد در اقدامات فردی، خانوادگی و تحرکات اجتماعی، رضایت الهی را مدنظر قرار می‌دهد، در حالی که حزب شیطان چنین نیست. بر این اساس، معیارهای رقابت حزبی در جامعه اسلامی با دیگر جوامع تفاوت اساسی دارد.

احزاب توحیدی همانند افراد جامعه اسلامی، رسالت انبیاء را بر دوش دارند، یعنی موظفند هواداران خود را به سوی خدا دعوت کنند و همه تلاش‌شان اجرای احکام الهی و حاکمیت دین خدا و حب و بغض‌ها و جهت‌گیری‌های حزبی سران و هواداران آنها تنها بر محور دین و آیین الهی باشد.

 

ویژگی حزب‌الله و آثار آن در قرآن

حزب‌الله در قرآن گروهی هستند که به پیروزی و رستگاری نائل می‌شوند. این گروه در صورتی به آن فلاح و غلبه دست می‌‌یابند که شرایط و ویژگی‌های لازم را برای خود فراهم کنند. آن ویژگی‌ها عبارتند از:

۱ـ ولایت‌پذیری

ولایت‌مدارانی که سرپرستی خدا، پیامبر و مؤمنان خاص یعنی ائمه «ع» را بپذیرند، حزب‌الله و در نتیجه پیروزند. قرآن در سوره مائده فرموده است: « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ(۱۴) : ولی مؤمنان تنها خدای سبحان، پیامبرش و مؤمنانی ویژه‌اند که نماز به پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌پردازند.» در آیه بعد می‌فرماید: « وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»(۱۵) : مؤمنان باید ولایت‌پذیر باشند، هر کس به ولایت خدای سبحان و پیامبرش و مؤمنان خاص یعنی امامان معصوم«ع» درآید حزب‌الله است و چون حزب خدا پیروز است، او نیز پیروز است.

در آیه ۵۵ ولایت به معنای سرپرستی در خدا و پیامبر و مؤمنان خاص منحصر شده و قرآن در آیه ۵۶ ضمن تشویق به پذیرش اصل ولایت‌پذیری، آن را از مصادیق حزب‌الله دانسته است که همواره پیروزند. بنابراین حزب‌الله ولایت‌پذیر است و هماره سرپرستی خدا و منصوبان الهی را می‌پذیرد و تحت سرپرستی خدا عمل می‌کند.

 

۲ـ‌ ایمان به خدا و قیامت

ویژگی دوم حزب‌الله ایمان به خدا و روز بازپسین است؛ یعنی حزب‌الله خدا را با همه کمالات او و به عنوان مبدأ نظام آفرینش و مدبر قبول دارد و می‌داند که انسان با مرگ از بین نمی‌رود، بلکه پس از مرگ به عالم دیگری انتقال پیدا می‌کند و در آن عالم به حیات خود ادامه می‌دهد: «یوْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِر(۱۶) به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد.»

 

۳ـ محبت خدا و دوستی نکردن با دشمنان خدا

انسانی که از گروه حزب‌الله است و به خدا و روز قیامت ایمان دارد، فقط به خدا محبت دارد و از محبت دشمنان خدا دوری می‌کند، زیرا جمع میان این دو محبت در یک دل ممکن نیست. او باید از میان این دو یکی را برگزیند و اگر به‌راستی مؤمن است، باید از دوستی دشمنان خدا و رسول او بپرهیزد. « لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ(۱۷) : نمی‌یابی قومی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند.»

از این رو در یک دل دو محبت متضاد نمی‌گنجد و کسانی که مدعی هر دو محبت‌اند یا منافق‌اند یا ضعیف‌الایمان. این افراد در میدان‌های جنگ و یا در شرایط حساس اجتماعی دچار سستی می‌شوند و در صف مقابل قرار می‌گیرند و به صف دشمنان حق می‌پیوندند.

آیه می‌فرماید دشمنان خدا حتی اگر پدران و فرزندان و برادران و عشیره باشند، مؤمن و حزب‌الله، محبت آنها را در دل قرار نمی‌دهد و این نشان می‌دهد که اگرچه محبت پدر و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است و نشانه زنده بودن عواطف انسانی است، اما اگر این محبت در مقابل محبت خدا قرار گیرد ارزش خود را از دست می‌دهد.

ناگفته نماند که افراد مورد علاقه انسان تنها این چند گروه نیستند و در آیاتی مصداق‌های بیشتری ذکر شده‌اند. در آیه ۲۴ سوره توبه آمده است: « قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ  تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِین  :بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و قبیله شما و اموالی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کسادش می‌ترسید و مسکن‌های مورد علاقه شما در نظرتان از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب‌تر است، در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما نازل گرداند، خدا جمعیت گناهکار را هدایت نمی‌کند.»

در این آیه مصداق‌هایی مانند همسران و برادران و اموال و تجارت و شغل و اشتغال و مسکن را نیز متذکر شده است و این که انسان باید اصل را محبت خدا قرار دهد نه محبت امور و یا انسان‌های دیگر و در نتیجه در رفتار دینی این دو محبت، محبت خدا را ترجیح بدهد و از محبت غیرخدا هر چه باشد اعراض کند.

 

۴ـ تثبیت ایمان در قلوب آنان

یکی از ویژگی‌های حزب‌الله که نتیجه ایمان و محبت به خداست این است که به لطف و امداد الهی ایمان در قلب آنها تثبیت شده است: « أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ؛(۱۸) آنان کسانی هستند که خدا ایمان را در قلب آنها نوشته است» و در نتیجه، ایمان آنان دچار تزلزل و سستی نیست که در معرض زوال باشد.

۵ـ تأیید الهی به وسیله روح

یکی از ویژگی‌های حزب‌الله آن است که با روحی الهی تقویت و تأیید می‌شود: « وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» یعنی خدا به مؤمنان و حزب‌الله یک نوع حیات معنوی می‌بخشد که باعث تقویت پایه‌های ایمان آنان می‌گردد و این از افاضات خاص خدا به افراد حزب‌الله است.

۶ـ داخل شدن در بهشت جاودان

یکی از آثار پربرکت مؤمنان و حزب‌الله آن است که داخل بهشت می‌شوند و به صورت جاودانه در آن می‌مانند و از نعمت‌های بهشت بهره‌مند می‌شوند: « سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا: خداوند آنها را در باغ‌هایی از بهشت داخل می‌کند که نهرها از زیر درختان و قصرهای آن جاری است و جاودانه در آن می‌مانند.»

۷ـ رضایت متقابل خدا با آنها و آنها با خدا  

افراد حزب‌الله چون همه‌ کارها را برای رضای الهی انجام می‌دهند یعنی هدف آن توحیدی و کسب رضای خداست، هم خدا از آنها راضی است و هم آنها از خدا راضی هستند: « رَضِیَ اللَّه عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ». یکی از موهبت‌های خدا به انسان همین است که آن کمال و جمال مطلق از انسان فاقد همه چیز و ناتوان راضی باشد و آنها نیز به گونه‌ای عمل کنند که از خدا راضی و خشنودند.

۸ـ پیروزی و رستگاری

یکی از برکاتی که عاید حزب‌الله می‌شود پیروزی بر دشمن و رسیدن به سعادت و رستگاری در دنیا و آخرت است. نه تنها پیروزی در جهات دیگر و دستیابی به نعمت‌های مادی و معنوی قیامت، بلکه در دنیا نیز بر دشمن پیروزند.

۹ـ سرّ پیروزی حزب‌الله

سرّ و راز پیروزی حزب‌الله آن است که آنان بر مدار حق‌اند و حق هرگز مغلوب باطل نمی‌شود: « بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ :(۱۹) بلکه حق را بر باطل می‌افکنیم و آن را فرو می‌شکند، اما باطل دیر یا زود از بین می‌رود. به عبارت دیگر، پیروزی حزب‌الله قطعی است، زیرا سراسر عالم، سپاه و ستاد تکوینی حق تعالی و برای اجرای فرمان او مهیا هستند و در نتیجه هیچ تخلفی در اجرای فرمان او رخ نمی‌دهد، از این رو پیش از وعده پیروزی و رستگاری حزب‌الله، با تکیه بر قوت و عزت الهی، غلبه خود و پیامبران را مطرح کرد و فرمود: « کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ  :(۲۰) خداوند چنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز می‌شویم زیرا خدای سبحان قوی و شکست‌ناپذیر است.»

ناگفته نماند که پیروزی حتمی خدا چنان که گفته شد شرایطی دارد که از جمله آنها ایمان به خداست؛ «و لاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ : (۲۱) سستی به خودتان راه ندهید و غمگین نشوید و شما برترید اگر مؤمن باشید.»

شرط دیگر آنکه دگرگونی‌ها را از خود شروع کنید، زیرا خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی‌دهد مگر در خود آنها تغییری پیدا شود؛ « إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ : (۲۲) خدا سرنوشت قومی را تغییر نمی‌دهد تا آنچه را که در خودشان هست تغییر دهند.»

براساس این آیه، تغییرات ظاهری اجتماعی از تغییرات درونی انسان‌ها سرچشمه می‌گیرد و در نتیجه سرنوشت هر ملت در دست خود اوست. اگر ملتی می‌خواهد سرنوشت خود را تغییر دهد باید از خود شروع کند. به دیگر سخن، سبب دگرگونی نعمت‌ها از سوی خود انسان‌هاست وگرنه مواهب الهی زوال‌ناپذیرند، به همین دلیل، علل بدبختی ملت‌ها را باید در تغییرات منفی درون آنها جست‌وجو کرد.

حزب‌الله چون در درون خود تحول ایجاد کرده است، با ایمان به خدا و پذیرش ولایت الهی و دوری از دوستی و محبت دشمنان خدا در مسیر پیروزی قرار می‌گیرد.

 

مرامنامه حزب‌الله

افراد حزب‌الله که در واقع همان مؤمنان‌اند، مرامنامه‌ای دارند که حدود فعالیت‌های آنها را در ابعاد مختلف مشخص می‌کند. منبع این مرامنامه قرآن کریم است که به آنها می‌گوید در برابر خدا باید تسلیم باشی و فقط او را عبادت و فرمان‌های او را اجرا کنی، چون صراط مستقیمی که انسان را به مقصد می‌رساند عبادت خداست.

حزب الله  باید در برابر خود از افراط و تفریط خودداری و برای رضای خدا امیال و غرائز را تعدیل کند و در درون خود اعتدالی را به وجود آورد که در حال رضا و غضب و در حال دارایی و ناداری از مرز حق تعدی نکند و زمینه خسارت و زیان را برای خود فراهم نسازد و در برابر انسان‌های دیگر در چهارچوب عدل و احسان عمل کند و بداند که زندگی در دنیا برای ابتلا و آزمایش است و کسی که بهتر عمل می‌کند، در مسیر تکامل خود گام برمی‌دارد.

انسان باید بداند که در برابر طبیعت نیز مسئولیت دارد و استفاده از آن باید در جهت رفع نیازها و در حد معقول باشد. به تعبیر قرآن رابطه‌ انسان با طبیعت باید رابطه تسخیری باشد، نه رابطه سلطه‌آمیز که نتیجه آن نابودی طبیعت و ایجاد مشکل برای جوامع است. به عبارت دیگر باید حقوق طبیعت به معنای عام، یعنی منابع طبیعی، آبها، حیوانات، هوا و… را درنظر بگیرد و رعایت کند.

انسان باید به عالم آخرت نیز توجه داشته باشد و بداند که این دنیا برای زندگی موقت اوست و زندگی جاودانه او در عالم رستاخیز است که در آن باید به پاداش جاودانه دست یابد و خود را از عذاب آن جهان محفوظ نگه دارد.

 

نتیجه‌گیری

در اینجا به تقسیم‌بندی انسان‌ها در قرآن به حزب‌الله و حزب شیطان و سپس ویژگی حزب‌الله و  وظایف او در مقابل موجوداتی که با آنها در ارتباط است و به این نکته که محور ارتباط حزب الله با خدا باید عبودیت و تسلیم، با انسان‌ها عدل و احسان، با خودش تعدیل امیال و غرایز، با طبیعت رابطه تسخیری و با قیامت تلاش برای سعادت جاودانه و دریافت پاداش الهی باشد، اشاره شد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بقره، ۱.

۲ـ لغت‌نامه دهخدا، ح ۶، ص ۷۸۲۳، و فرهنگ فشرده سخن ح ص ۸۵۴.

۳ـ مقاییس الغه، ج ۲، ص ۵۵.

۴ـ مجمع البحرین، ج ۱، ص ۴۹۹.

۵ـ التحقیق فی کلمات القرآن، ج ۲؛ ص ۳۰۷.

۶ـ فرهنگ فشرده سخن، ج ۱، ص ۸۵۴.

۷ـ فرهنگ علوم سیاسی، نوشته غلامرضا بابایی، ج ۳، ص ۱.

۸ـ شمیم ولایت، ص ۲۳۲.

۹ـ فرهنگ علوم سیاسی، ج ۳، ص ۹.

۱۰ـ همان، ص ۵.

۱۱ـ مائده، ۵۶، مجادله، ۲۲.

۱۲ـ مجادله، ۱۹.

۱۳ـ حج، ۶۲.

۱۴ـ مائده، ۵۵.

۱۵ـ همان، ۵۶.

۱۶ـ‌ مجادله، ۲۲.

۱۷ـ همان، ۲۳.

۱۸ـ مجادله، ۲۲.

۱۹ـ انبیاء، ۱۸.

۲۰ـ مجادله، ۲۱.

۲۱ـ آل‌عمران، ۱۳۹.

۲۲ـ رعد، ۱۱.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

انسان موحد در اقدامات فردی، خانوادگی و تحرکات اجتماعی، رضایت الهی را مدنظر قرار می‌دهد، در حالی که حزب شیطان چنین نیست. بر این اساس، معیارهای رقابت حزبی در جامعه اسلامی با دیگر جوامع تفاوت اساسی دارد.

۲٫

مؤمنان باید ولایت‌پذیر باشند، هر کس به ولایت خدای سبحان و پیامبرش و مؤمنان خاص یعنی امامان معصوم«ع» درآید حزب‌الله است و چون حزب خدا پیروز است، او نیز پیروز است.

 

 

 

30نوامبر/16

مدارعالم بر حق است

حضرت آیت‌اله‌حسنزاده آملی

 

اعمال باید به سنگی سنجیده شوند. سنگی که اعمال بدان سنجیده می‌شوند، حق است، حق عمل، خوراک، کار، معاشرت، رفت و آمد، درس، بحث، مسجد، عبادت، همه و همه سنگ محکی دارند و آن سنگ محک، حق است.  عمل باید به حق سنجیده شود و اگر حق امضاء نفرمود: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ»(۱) از حق که گذشتی، باطل است. از راستی که گذشتی، دروغ است. همه چیز باید به حق سنجیده شود.

چرا نام مبدأ عالم، حق جل و علاست؟ زیرا آنچه از حق صادر شد، همه حق است. عدل محض است. همه عدل است. زمین و آسمان همه عدل است. مبنای عالم بر پایه عدل است. اساس عالم به عدل است و محور جهان، عدل، حق، راستی و درستی است و از ما هم حق می‌خواهد. کار، گفتار، نیت، عمل، کشت و زرع همه و همه حق: « وَالْوَزْن یَوْمئِذٍ الْحَقّ»(۲). آنچه را که حق امضا فرمود: « فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینه فَأُولَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ»(۳). حق است  که سنگین است، باطل سبک است.

ظاهر، عنوان باطن است. مرد حق سنگین است. لهجه حق سنگین است. فعل حق سنگین است. کتاب حق سنگین است. یک مقاله حق علمی سنگین است. یک نامه به حق سنگین است. و حق است که می‌ماند: « مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ»(۴).

آن که حق است جان دارد. آن که حق است توجه به عالم ملکوت دارد: « إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»(۱۰). چون کلمه طیب پاک، حق است، پس به سوی حق رهسپار می‌شود. عالم بر حق سرشته و به حق آفریده شده است. مزاج این عالم، حق است و لذا باطل را نمی‌پذیرد. خیال نکن دروغ بگویی و رسوا نشوی. خلاف کنی و رسوا نشوی. بیراهه بروی و سنگش را نخوری و به چاهش نیفتی. مزاج عالم باطل را نمی‌پذیرد:

«إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ». گفتار پاک به سوت صعود می‌کند، اما این گفتار را باید یک چیزی هم بالا ببرد. تنها گفتار نیست: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»(۶).

«دو صد گفته چون نیم‌کردار نیست»(۷).

گفتار داری، کردار هم داشته باش.

جناب شیخ اجل علامه بهایی «رضوان الله» که از علمای بزرگ اسلام است در کتاب «کشکول» آورده است که شخصی خدمت عارف عالمی می‌رود و عرض می‌کند: «آقا! مگر شما نفرمودید که «لا إِلَهَ إِلا اللَّه» کلید صندوق حقایق است و آن کسی که گفت «لا إِلَهَ إِلا اللَّه»، صندوق حقایق برایش گشوده و از تجلیات این عالم به دل او افاضه می‌شود و اشراقات این عالم به جان او پرتو و فروغ می‌اندازد». گفت: «بله، «لا إِلَهَ إِلا اللَّه»کلید صندوق الهی است. صندوق اسرار حق است.» گفت: «پس چرا ما این همه «لا إِلَهَ إِلا اللَّه» می‌گوییم و چیزی عایدمان نمی‌شود؟» فرمود: «پدر آمرزیده! کلید شما دندانه ندارد! کلید باید دندانه هم داشته باشد والا قفل را باز نمی‌کند.» گفت: «دندانه‌اش چیست؟»

دندانه را رسول الله«ص» و امام صادق«ع» برای ما بیان فرموده‌اند. در کجا؟ در اوایل کتاب «توحید» جناب شیخ اجل ابن بابویه شیخ صادق صدوق. رسول‌الله فرمودند: «هیچ پیغمبری پیش از من سخنی سنگین‌تر از کلمه طیبه «لا إِلَهَ إِلا اللَّه» نیاورد. « لا إِلَهَ إِلا اللَّه» بهای بهشت است. هر که گفت « لا إِلَهَ إِلا اللَّه»، در بهشت داخل می‌شود».

این آقا آمده و از این عارف سئوال می‌کند ما که دائماً می‌گوئیم « لا إِلَهَ إِلا اللَّه»، پس چرا جان بهشتی نداریم؟ اگر جان بهشتی شده، پس روح و ریحان و جنت نعیم کو؟ «عاشقی پیداست از زاری دل» کو؟ آن مرد عارف به او فرمود که درست است که « لا إِلَهَ إِلا اللَّه» بهای بهشت و کلید صندوق اسرار الهی است، اما دندانه ندارد. دندانه‌اش این است که پس از « لا إِلَهَ إِلا اللَّه»، « مُخْلِصًا دَخَلَ الْجَنَّهَ». اخلاص دندانه این کلید است: « مَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ مُخْلِصًا دَخَلَ الْجَنَّهَ».

خب! من چه جوری بفهمم که «لا إِلَهَ إِلا اللَّه» را به اخلاص گفتم. ما که زبانی دائماً به همدیگر می‌گوییم من مخلص جنابعالی، من مخلص جنابعالی:

«در برابر چو گوسفند سلیم

در قفا همچو گرگ آدمخوار»(۸).

این همه مخلصیم‌ها می‌گوییم.

آمد خدمت امام صادق«ع» عرض کرد که: «آقا! ما از دوستان و  شیعیان شما هستیم.» فرمود: «از کجا می‌آیید؟ آنجا که زندگی می‌کنید، با یکدیگر چگونه‌اید؟ همه یکدل و یکدست و دوست همدیگرید؟ دوستی شما چگونه است؟ با یکدیگر چگونه ارتباط دارید؟» مسلمان‌ فعلی ما توی مسجد که می‌آید، کفشش توی بغلش هست! چرا؟ از همین نمازخوان‌ها می‌ترسد!

مرحوم شیخ بهایی در «کشکول» می‌فرماید:

«در مسجد اگرچه با نیاز آمده‌ایم

حقا که نه از بهر نماز آمده‌ایم

اینجا روزی سجاده‌ای دزدیدیم

آن کهنه شده است، باز آمده‌ایم».

حضرت می‌فرمایند شما دوستی‌تان با یکدیگر چه جوری است؟ جنابعالی کاسبی و الان که در مغازه‌ و حجره‌ات نیستی، آقای همسایه تو یک متاعی می‌خواهد بخرد، می‌بیند پول نقد کافی ندارد و یک مقداری کم دارد. می‌آید به مغازه‌ات و می‌بیند که شما نیستی. آیا می‌رود کشو را باز می‌کند و آن مقدار پولی را که می‌خواهد برمی‌دارد و متاعش را می‌خرد و شما که بر می‌گردی می‌گوید آقا  پول نداشتیم و از کشوی مغازه شما برداشتیم؟ روابط شما این طور است که وقتی نباشید، همسایه برود کشو را باز کند و پول را بردارد و متاعش را بخرد و کارش راه بیفتد؟ این طوری است؟» چواب داد: «آقا! این جور که نخیر. ما سایه همدیگر را هم می‌زنیم و دائماً کشیک می‌کشیم. دوست و رفیق و آشنای هم نیستیم» فرمود: «پس از شیعیان ما نیستید.»

اگر از یکدیگر می‌ترسید، چه دوستی اهل بیتی؟ چه شیعه‌ای؟

اخلاص را چه جوری بفهمیم؟ همین که الهی! من لفظ «لا إِلَهَ إِلا اللَّه» را مخلصاً می‌گویم، کافی است؟ حضرت فرمود علامتی دارد. می‌خواهی علامت و نشانه را ببینی. می‌خواهی بدانی که چقدر به خدایت تقرب داری و به او نزدیکی؟ ببین عظمت او در چشم تو چگونه است. به همان اندازه که تجلیل و تعظیمش می‌کنی، به همان اندازه که اسم او را محترم می‌شماری، به همان اندازه که کتاب او، پیغمبرانش، نمایندگانش، دوستانش و آثارش را محترم می‌شماری، به همان اندازه به او نزدیک‌تری.

امام صادق فرمود می‌خواهی بدانی نماز تو تا چه اندازه قبول شده؟ ببین امروز چقدر فحشا و منکراتت کم شده، به همان اندازه نمازت قبول است. آخر، این قبولی را باید در جان خودت پیاده کنی، قبولی یعنی رشد روحی تو.  در خود نگاه کن. به آن اندازه که نماز دگرگونت کرده، به همان اندازه جایزه گرفته‌ای. جنابعالی خودت جایزه خودی. ببین جانت چگونه است. بیداری و رشد و معرفتت تا چه پایه است؟ به همان اندازه جایزه گرفته‌ای.

اعمال، اوراد، اذکار، ادعیه، قرآن، سحر، روزه، همه بذرهایی بودند که در جان ما کاشته شدند. ببین خودت چگونه آدمی هستی؟ اگر دهان همان دهان، چشم همان چشم، دست همان دست و حال همان حال است:

«آنکه چون پسته دیدی‌اش همه مغز

پوست بر پوست بود، همچو پیاز»(۹)

در خود مطالعه کن و ببین که چقدر خواص این عبادات و دستورها در تو نشسته و با تو چه کرده، به همان اندازه که فحشا و منکر در تو کم شده، به همان اندازه نمازت قبول شده، به اندازه‌ای که دگرگونت کرده، تعلیم گرفته و ورزش روحی کرده‌ای.

آقاجان! ما نباید فقط یک ‌ماه روزه‌دار باشیم. ما باید در تمام مدت عمرمان روزه‌دار باشیم؛ یعنی دهان نه اینکه این یک ماه بد نگوید، دروغ نگوید که مثلاً روزه‌  دارم، غذای شبه‌ناک را که فقط وقت سحر و افطار نیست که نباید خورد. این تمرین و ورزش است که همیشه این طور باشی، ملکوتی باشی. نباید فقط یک ‌ماه کم ‌بخوری و جانت را نورانی بداری:

«تا که اصطبل شکم معمور است

کاخ دل را نتوان کرد آباد»(۱۰)

این مشق و ورزش است که انسان به کم خوردن عادت کند که فوایدی در آن است. همین که قوای حیوانی رو به تحلیل رفت و اختیار و زمام آنها را در دست گرفتی، جناب سلطان عقل، میدان را می‌گیرد.

می‌خواهی ببینی که ملاک اخلاص «لا إِلَهَ إِلا اللَّه» گفتنت چیست؟ حضرت فرمود: «و اخلاصه عن یحجزه عن تحجزه»، یعنی آن وقتی که لا إِلَهَ إِلا اللَّه را مخلصاً گفتی، لا إِلَهَ إِلا اللَّه تو را از محرمات الهی باز می‌دارد، یعنی حالا آن کلید دندانه دارد و حالا که دندانه دارد:

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

گر کام تو برنیامد آنگه گله کن

در سوره مبارکه سجده می‌فرماید: « فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُون»(۱۱). ابن‌عباس گفت که خدای متعال در این آیه دست و دهان ما را بست. ما نمی‌توانیم تفسیر کنیم. چه بگوییم که خدای متعال می‌فرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُون». این طور است؟ بله، بگو خدا و قدم بردار. به درستی بگو آمدم. یک مقدار بنشین و فکر کن. تا کی این تلاش‌های هرزه؟ تا کی این خوراک‌های هرزه؟ تا کی این بدگویی‌ها؟ تا کی دوندگی‌های نابجا؟ تا کی این همه فتنه‌ها؟ تا کی؟ ثم ماذا؟ آخرالأمر چه؟

تو را به تخته و تابوت درکشند از تخت

گرت خزانه و لشکر هزار خواهد بود(۱۲)

به فکر بیفت. آن «فآن بما» دعوتت می‌کند. بانگ می‌آید. فریاد می‌کشد که ای طالب! بیا. چرا جناب خدا این جور فریاد می‌کشد که بیا؟ می‌گوید برای این که من جوادم. جود، طالب می‌خواهد. جود گدا می‌خواهد. اگر گدا نباشد، جود پیاده نمی‌شود. جواد، کسی را می‌خواهد تا جواد بودنش، بخشش‌اش، عطیه‌اش پیاده شود. جود می‌گوید من گدا می‌خواهم، لذا همان طور که تشنه می‌گوید آب آب، آب و می‌گوید تشنه کجایی؟ درخت تشنه! زمین تشنه! حیوان تشنه! انسان تشنه! گیاه تشنه کجایی؟ من تشنه تو هستم، از جناب خدا هم بانگ می‌آید که ای طالب بیا.

«جود محتاج است و جوید طالبی (۱۳).

همچنان که تو طالب جودی، جود هم گدایان و ضعاف و بیچاره‌ها را می‌خواهد:

جود می‌جوید گدایان و  ضعاف

همچو خوبان که آینه خواهند صاف

روی خوبان ز آینه زیبا شود

روی احسان از گدا پیدا شود(۱۴)

باید این آیینه‌، این آقای گدا و فقیر باشد تا این جود خود را نشان دهد. چرا نمی‌گویی من آمدم؟ روی خوبان ز آینه زیبا شود

روی احسان از گدا پیدا شود

چون گدا آیینه جود است، هان

دم بود بر روی آیینه زیان(۱۵)

بر روی آیینه دم نزنی و اف نگویی. بگذار آیینه صاف باشد تا نشانت بدهد.

دم بود بر روی آیینه زیان

بهر این فرمود حق در والضحها

که ای محمد بانگ کم زن بر گدا(۱۵)

فرمود: « وَ الضُّحى‏، وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى»‏ تا‏ « فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ، وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ»(۱۶). ردّش مکن، «دم بود بر روی آیینه زیان». باید روی احسان و جود در این آیینه پیدا شود. تو گدا نیستی؟ فقیر نیستی؟ محتاج نیستی؟ پس معطلی‌ات برای چیست؟ آن جناب، آفریدگار ما « غَنیّ بالذّات» است. از این مهربان‌تر؟ سلطان از این دلسوزتر؟ ارباب از این بهتر که ناز ما را بکشد و بفرماید بیایید از من بگیرید. بفرماید شما یک وجب بیا، من یک قدم می‌آیم. بفرماید شما یک قدم بیا، من دوان دوان به سوی شما می‌آیم. ما را دعوت کند و بفرماید همیشه در فیض به روی شما باز است:

بر ضیافت‌خانه فیض نوالش منع نیست

در گشاده است و صلا در داده، خوان انداخته (۱۸)

این صلا اعلام کردن است، تعارف کردن است، خوان، سفره گسترده، در گشاده است و صلا در داده، خوان انداخته، تو معطلی‌ات برای چیست؟

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟

اگر بدانید چه گدایی‌هایی کردند!  خیال کردی همه مثل من و تو بی‌حالند؟ نخیر! گدایی‌ها دارند، سحرها دارند و بهره‌ها گرفته‌اند. من بیچاره غذای روز را شب می‌خورم. این جوری است دیگر. فردا باید روزه بگیریم، پس حالا دیگ بدهید، قاشق بدهید، چنگال بدهید. معلوم است بر سر سفره که نشستیم، عالم غیرمعلم است. روزه برای چه می‌گیری؟ روزه برای دل داشتن است. این طور خوردن که دل را می‌میراند.

بیدار نبودیم. هوشیار نبودیم. آقا! بیم آن  دارم که یک وقتی برسد که آهی از نهاد ما برآید آن قدر سوزنده و گدازنده که ما را جزغاله کند. آهی که جهنم، وقتی شعله و سوزش را ببیند، خجالت بکشد که اگر من جهنم هستم، پس این چیست؟

ان‌شاءالله که ما همه مردمان بسیار خوبی هستیم.  بیداردل و آگاه. می‌گوئیم شما که از ظاهر ما عیوب‌مان را نمی‌بینید و غیب نمی‌دانید. نخیر! به جنابعالی جسارت نشود. از ظاهر تو عیب‌ات  را می‌بینند، چون ظاهر ویترین باطن است. اگر نیست، پس  این همه عیب‌ چیست در ظاهر تو؟ که گفته است که از ظاهر تو عیبوب‌ات را نمی‌بینند؟ می‌بینم! از ظاهرت عیوب‌ات را می‌بینم. در بازارت، در کسب و کارت، در اماکن‌ات‌. خودت که می‌دانی این همه عیب است که ما را فراگرفته؟

دو سه جمله‌ای عرض کنیم از گفتار بزرگان دین تا خاطر جمع و حالی پیدا کنیم.

بیدار باش! سر تسلیم بنه و بگو الهی آمدم. چون و چرا نکن. بیدار باش و چون و چرا نکن. حضرت رسول الله«ص» به نقل از جناب کلینی در کافی، در ۶۳ سال عمر شریفش حتی یک بار هم نفرمود کاش!  ای کاش آنجا آن کار را می‌کردیم! ای کاش آنجا می‌شد! ای کاش آنجا مال ما بود! تا به حال این همه کاش‌ها و «لیس لعل لما» گفتی و کسی حرف تو را گوش نکرد. باز چرا می‌گویی؟ نمی‌دانم! تا الان که کسی حرف تو را گوش نکرده. حالا که گوش نمی‌کنند، باز چرا دهانت را حفظ نمی‌کنی؟ سر تسلیم فرود آور. پیرو: « لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» (۱۸)باش. حضور، مراقبت، بیداری، کشیک دادن، نفس کشیدن و حالا بفرما!

«گر کام تو برنیامد آنگه گله کن» (۱۹)

کتاب شریف «اوصاف الاشراف» جناب خواجه نصرالدین طوسی گرچه کتاب کوچکی است، الحق بسیار سنگین است.  ببینید تسلیم را. ببینید رضا را. ببینید بنده را. ببینید سرمشق را.

در آثار آورده‌اند که جابربن عبدالله انصاری که یکی از اکابر صحابه بود، در آخر عمر به ضعف پیری و عجز مبتلا شد. امام باقر به عیادت او رفت و از حال او سئوال فرمود که جابر حال‌ات چگونه است؟ گفت: «در حالتی هستم که پیری را از جوانی و بیماری را از تندرستی و مرگ را از زندگانی دوست‌تر دارم».  امام باقر فرمود: «اما من با خدای خود چنانم که اگر مرا پیر دارد، پیری را دوست دارم و اگر جوان دارد جوانی را دوست دارم و اگر بیمار دارد بیماری را و اگر تندرست دارد تندرستی را و اگر مرگ دهد، مرگ را و اگر زندگانی دهد زندگانی را دوست می‌دارم».

من چه حق دارم که بگویم پیری را از جوانی دوست‌تر دارم؟ بیماری را از تندرستی دوست‌تر دارم؟ به من چه؟ به تو چه؟ اداره عالم مدبر دارد، نظام دارد، حساب دارد. ما جز اینکه سر تسلیم فرود آریم چه حرفی داریم؟ چه کاری از ما ساخته است جز اینکه گدایی کنیم؟ چه کار دیگری باید بکنیم؟ پیشینیان فرمودند: برو گدایی کن تا محتاج خلق نشوی. برو به درگاه الهی گدایی کن تا محتاج خلق نشوی.

جابر چون این سخن شنید به روی امام باقر بوسه داد و گفت: «صدق رسول‌الله«ص». ایشان مرا گفت که یکی از فرزندان مرا ببینی همنام‌ من «و هو یبقرء علم بقرا کما یبقرء ثور ارض». می‌شکافد، دل علم را در می‌آورد، آیات قرآن را زیر و رو می‌کند، کلمات قرآن را می‌شکافد، بحث می‌کند، حرف می‌زند، اسرار قرآن و اسرار عالم را بیان می‌کند، آن طوری که گاو آهن زمین را می‌شکافد، دل زمین را به در می‌آورد، می‌شکافد زمین را، این طور حقایق را از دل عالم، از دل آیات، از دل اسرار به در می‌آورد و به این سبب او را باقر العلوم اولین و آخرین گفتند. از معرفت این مراتب معلوم شده است که جابر در مرتبه اهل صبر بوده است.

این بحث را در شماره آتی پی می‌گیریم.

 

پی‌نوشت:

  1. یونس / ۱۰
  2. اعراف / ۸
  3. همان
  4. نحل / ۹۶
  5. فاطر / ۱۰
  6. همان
  1. فردوسی
  2. گلستان سعدی / باب دوم در اخلاق درویشان / حکایت چهارم
  3. همان / حکایت هجدهم
  4. حسن زاده املی
  5. سجده / ۱۷
  6. سعدی
  7. مثوی مولوی
  8. همان
  9. همان
  10. همان
  11. الضحی / ۱ – ۱۰
  12. حسن زاده املی
  13. احزاب / ۲۱
  14. ابوسعید ابوالخیر:

در درگه ما دوستی یکدله کن

هر چیز که غیرماست آن را یله کن

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن

 

سوتیترها:

۱٫

اعمال باید به سنگی سنجیده شوند. سنگی که اعمال بدان سنجیده می‌شوند، حق است. سنگ محک، حق است.  عمل باید به حق سنجیده شود و اگر حق امضاء نفرمود، از حق که گذشتی، باطل است. از راستی که گذشتی، دروغ است. همه چیز باید به حق سنجیده شود.

 

۲٫

بیدار نبودیم. هوشیار نبودیم. آقا! بیم آن  دارم که یک وقتی برسد که آهی از نهاد ما برآید آن قدر سوزنده و گدازنده که آدم را جزغاله کند. آهی که جهنم، وقتی شعله و سوزش را ببیند، خجالت بکشد که اگر من جهنم هستم، پس این چیست؟

 

 

 

30نوامبر/16

امر و ترغیب نسبت به «تأدّب به آداب الهی»

 

 

مرحوم آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی(ره)

بحث ما در بارۀ ادب الهی است که مربوط به عقل نظری و روش رفتاری صحیح نسبت به دستورات و حدودی است که خدای متعال در شرع مقدّس بیان فرموده است. در روایات بسیاری امر و ترغیب شده که مؤمنین تلاش کنند تا مؤدّب به آداب الهی شوند. مثلاً در روایتی آمده است: «تأدبوا بآداب الله»؛ (۲) ای مؤمنین؛ به آداب الهی مؤدّب شوید!

 

بی‌ادبی، حسرت در هنگام مرگ را در پی دارد

امام هشتم«ع» در روایتی می‏فرمایند: «هنگامی که آیۀ شریفۀ « وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُم»؛(۳) نازل شد که ای پیغمبر«ص» به بهره‌های مادّی‌ای که به دیگران داده‌ایم، چشم نداشته باش؛ « فَأَمَرَ النَّبِیُّ«ص» منادیاً ینادی من لم یتأدب بأدب الله تقطعت نفسه علی الدنیا حسرات»؛(۴) پیغمبر امر فرمودند که یک منادی این جمله را در بین مسلمین ندا بدهد که اگر کسی مؤدّب به آداب الهی نشود، هنگام مرگ با حسرت از دنیا خواهد رفت.(۵) شما می‌دانید که حسرت برای انسان بدترین زجر درونی به‏شمار می‌آید. پس این روایت هم نوعی ترغیب و تشویق به ادب الهی و تحذیر نسبت به ترک این آداب است.

 

«ادب الهی» موجب رستگاری است

در روایتی از علی«ع» آمده است: «من تأدب بآداب الله عز و جل أداه إلی الفلاح الدائم»؛ اگر کسی به آداب الهی مؤدّب شود، همین ادب او را به رستگاری جاودانه می‎رساند. همان‌ طور که قبلاً هم اشاره شد، اگر انسان به آداب الهی مؤدّب شود، در آداب انسانی نیز به حد کمال رسیده است و هیچ نقصی ندارد. پس آن چیزی که برای ما مطلوبیت دارد این است که خود را به آداب الهی مؤدب سازیم.

 

بررسی معنا و مفهوم ادب الهی

بحث در بارۀ ادب الهی، بحثی است که اهل معرفت نیز به آن پرداخته‌اند. البتّه آنها هنگامی‏که بحث ادب را به‌صورت مطلق مطرح می‏کنند، موضوع بحث‌شان «ادب الهی» است. آنها ادب الهی را یکی از مقامات معنوی به‏حساب می‎آورند و می‌گویند: زمانی‌که انسان در سیر و سلوک منازل معنوی قرار می‎گیرد، به منزلی به نام «ادب» می‎رسد که مراد از آن، «ادب الهی» است.

 

۱ـ تحصیل اخلاق و تهذیب قوا و افعال

راجع ‏به ادب تعاریف گوناگونی وجود دارد. اگر چه مراد همۀ آنها یک چیز بیشتر نیست، ولی تعبیرات و تقسیم‎بندی‎های مختلفی در این زمینه به‏ وجود آمده است. برخی از اهل معرفت در تعریف ادب می‎گویند ادب تحصیل اخلاق و تهذیب اقوال و افعال است. افعال را نیز به دو بخش تقسیم می‏کنند: یک؛ «افعال قلوب» که به آن نیّات می‎گویند و دو؛ «افعال قوالب» که به آن اعمال گفته می‎شود. سپس می‎فرمایند تحصیل اخلاق و تهذیب اقوال و افعال آنگاه حاصل می‎شود که آنچه در نیات انسان می‏گذرد با آنچه که در اعمال او ظاهر می‎شود، تطبیق نماید و آنچه را که در درون خود دارد، در بیرون به نمایش بگذارد.

ظاهر عده‎ای به‏گونه‎ای است که خود را برخلاف آنچه هستند نشان می‎دهند. این عده شامل این تعریف از ادب نمی‏شوند. چون تحصیل و تهذیب اقوال و افعال باید به این نحو باشد که شخص، آنچه  را که هست  بنمایاند و آنچه را که می‎نمایاند، همان باشد.

 

 

  1. طهارت درونی قلب و بیرونی قالب

اهل معرفت در تعریف دیگری از ادب می‎گویند: «الأدب أدبان»؛ ادب بر دوگونه است: «أدب السرّ و أدب العلانیه»؛ ادب درون و ادب بیرون. «فأدب السرّ طهاره القلوب»؛ ادب درون، پاکی دل است. «و أدب العلانیه حفظ الجوارح من الذنوب»؛ و ادب آشکار و ظاهر، حفظ اعضای ظاهری از گناهان است. این‎ عده از اهل معرفت می‎گویند هر کدام از این ادب‌ها جنبۀ تطهیری دارد. ادبِ درون، طهارت قلب و ادبِ بیرون، طهارت قالب است. دل و اعضا و جوارح باید از گناهان پاک باشد. چون گناه سراپای انسان حتی اعضا و جوارح بیرونی او را آلوده می‎کند.

 

انواع و اقسام ادب الهی

حفاظت از مرزهای الهی در تمام ابعاد

ادب به ‏معنای حفظ حدود و محافظت عملی از مرزهای الهیه است. مراد اهل معرفت از ادب در تعاریف‌شان نیز همین معناست. خداوند در سورۀ مبارکۀ توبه در توصیف مؤمنین می‎فرماید: « التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ»؛(۶) حفظ حدود شرعی و حراست و حفاظت عملی از مرزهای شناخته شدۀ الهی، ادب است. از طرف دیگر در بین تمام ممکنات، انسان تنها موجودی است که با آنکه مجموعه‏ای از عوالم وجود است،. برای هر یک از اعضای وجودی و درونی او از ناحیۀ خداوند حدی قرار داده شده است.

«أتزعم أنک جرم صغیر

و فیک إنطوی عالم الأکبر»؛(۷)

 

  1. ادب عقل

لذا در روایات راجع ‏به ادب عقل، ادب قلب، ادب نفس مسائل مختلفی مطرح شده و هر کدام از اینها ادب خاص خود را دارند. علی«ع» در باب عقل می‏فرماید: «صلاح العقل الأدب»؛(۸) یا دارد که: «کل شیء یحتاج إلی العقل و العقل یحتاج إلی الأدب»؛(۹) هر چیزی احتیاج به عقل دارد و عقل نیز محتاج به ادب است. بنابراین عقل می‏تواند بی‎ادب و یا با ادب باشد.(۱۰)

 

  1. ادب قلب

همچنین در روایات مطالبی راجع ‏به قلبِ با ادب و قلب بی‎ادب وجود دارد. در روایتی آمده است: «قال الله تعالی لعیسی«ع» أدب قلبک»؛(۱۱) قلبت را ادب کن.

علی«ع» هم در روایتی می‏فرماید: «زک قلبک بالأدب»؛(۱۲) دلت را به‎ وسیلۀ ادب تزکیه کن! معلوم می‎شود در مورد قلب نیز، نوعی ادب مطرح می‏شود.

 

  1. ادب نفس

راجع ‎به نفس هم روایات زیادی وجود دارند که به دلیل کثرت روایات، می‏توان این نوع از ادب را یکی از آداب شاخص ادب الهی دانست. علی«ع» در روایتی می‏فرماید: «النفس مجبوله علی سوء الأدب»؛ نفس از نظر درونی مرزشناسی ندارد و هیچ حدی سَرش نمی‎شود؛ به‏ همین‏خاطر بی‎ادب است. شهوت و غضب که سرآمد قوای نفسانی به‏ شمار می‏آیند، در خواسته‏های خود هیچ مرزی را نمی‏شناسند و طلب بی‎نهایت دارند، لذا بی‌ادب هستند. «و العبد مأمور بملازمه حسن الأدب»؛ اما کسی که می‎گوید: من بندۀ خدا هستم، مأمور است که ملازم با ادب باشد و موظف است که نفس بی‎ادب خویش را مؤدّب سازد، «و النفس تجری فی میدان المخالفه».

اینجاست که نفس زیر بار نمی‌رود و وارد وادی مخالفت می‌شود. «و العبد یجهد بردها عن سوء المطالبه»؛ و بنده مدام تلاش می‎کند نفس را از خواسته‏های زشتش برگرداند. «فمتی أطلق عنانها فهو شریک فی فسادها»؛ پس هرگاه که عبد، مهار نفس خویش را رها کند، در فساد نفس شریک خواهد بود، یعنی اگر انسان حیوان سرکش نفس خود را رها کند تا وارد هر مزرعه‎ای بشود، او هم در ایجاد این فساد شریک می‌شود:. «و من أعان نفسه فی هوی نفسه»؛ هرکس به نفسِ بی‎بند و بار خود در رسیدن به خواسته‎های بی‏پایانش کمک کند: «فقد أشرک نفسه فی قتل نفسه»؛(۱۳) در نابود ساختن نفس خود، شریک نفسش خواهد بود، چون نفس، خود را به هلاکت می‎رساند و او نیز به آن کمک می‎کند. پس نباید نفس خود را رها کرد، بلکه باید مهار شرع بر دهان او زد و او را محدود کرد تا مرزهای الهی را رعایت کند.

 

  1. ادب خیال

حتی خیال(۱۴) هم باید زیر سایۀ ادب الهی قرار بگیرد؛ چون این قوّه نیز در بحث ادب الهی جایگاه خاصی دارد. خیال هرزه‎گرد، بی‎ادب است. این هرزه‎گردی چه ‏بسا در انسان منشأ معاصی می‌شود‌. اگر به خیال نیز مهار شرع زده شود، می‏توان آن را ادب کرد.

انسان‎های کامل و مؤدب به آداب الهی کسانی هستند که در جمیع ابعاد وجودی‎شان مرزهای الهی را حفظ می‌کنند و عقل، قلب، نفس، خیال و تمام اعضا و جوارح‌شان، روش رفتاری صحیح الهی پیدا می‌کنند. اینها هنگامی‏که درون را اصلاح می‏کنند، بیرون‌شان هم اصلاح می‎شود، زیرا ظاهر انسان نمودار درون اوست.

 

لوازم و کیفیت تحصیل ادب الهی

حفاظت از حدود الهی بین دو حالت غلو و جفا

چگونه می‏توان از مرزهای الهی حفاظت کرد؟ اهل معرفت می‎گویند حفظ حدود الهی باید بین دو حالت «غلو و جفا» باشد. «غلو» یعنی حالت تجاوز از مرزهای الهی که ما به آن «افراط» می‎گوییم. مثلاً عقل باید در مسئلۀ تفکر، مؤدب باشد تا بتواند ما را به مبدآ هدایت کند ؟ اما آیا می‏توان در مورد تمام جوانب موجودی که دارای جمیع کمالات است فکر کرد؟ ما در دستورات شرع داریم که نباید عقل را نسبت به ذات خدا به‏ کار انداخت: «کلما قدم فکری فیک شبرا فر میلا»؛ هر بار که فکر من یک وجب به ذات تو نزدیک ‎شد، یک فرسخ عقب کشید و در تاریکی فرو رفت.

در روایت دیگر داریم: «تفکروا فی آلاء الله و لا تتفکروا فی الله»؛(۱۵) پس با وجود این دستورات الهی، عقلی که در ذات خداوند تفکر کند، بی‎ادب است. اصل وجود خداوند را می‌شود اثبات کرد، اما این که ذات خداوند چیست، حریمی است که نباید وارد آن شد. ورود در این منطقه افراط از حد، بی‎ادبی و غلو محسوب می‏شود.

«جفا» به‌ معنی کوتاه آمدن نسبت به مرزهای الهی است که ما به آن حالت «تفریط» می‏گوییم. جفا این است که آنچه را باید انجام بدهی، انجام ندهی.

 

تنها منبع شناخت حدود الهی

آداب و حدود الهی را از چه مجرایی باید شناسایی کنیم تا بتوانیم به رعایت و حفاظت از آنها بپردازیم؟ در اینجا به چند روایت اشاره می‏کنم تا پاسخ سئوال روشن شود.

روایت اول از پیغمبر اکرم«ص» است که فرمودند: «أدبنی ربّی‏(۱۶) فأحسن تأدیبی»؛(۱۷) پروردگار من، مرا نسبت به جمیع ابعاد وجودی‎ام ادب کرد و خوب هم ادب کرد. یعنی خداوند تمام مرزهایی را که باید شناسایی کنم به من نشان داده و به‌خوبی هم این لطف را کرده است.

روایت دوم هم از پیغمبر است: «أنا أدیب الله و علی أدیبی»؛(۱۸) من محصول و دست‎پروردۀ خدا هستم و علی«ع» تریبت شده و محصول تأدیب من است.

روایت سوم از علی«ع» است که فرمود: «إن رسول‌الله أدبه الله عز و جل»؛ خدا پیغمبر اکرم«ص» را ادب کرد: «و هو أدبنی»؛ و پیغمبر«ص» هم مرا ادب نمود: «و أنا أودب المؤمنین». من نیز مؤمنین را ادب می‎کنم: «و أورث الأدب المکرمین» و آداب الهی را برای مؤمنین بزرگوار به میراث خواهم گذاشت.

با توجه به این سه روایت، پاسخ بسیار روشن است که اگر کسی بخواهد مؤدب به آداب الهی شود و حدود الهی را بشناسد تا از آن در جمیع ابعاد وجودیش حفاظت کند، باید از کسانی که مؤدب به آداب الهی هستند بهره بگیرد. راه شناسایی حدود الهی فقط همین است که انسان به درخانۀ ذوی‎القربی و اهل‌بیت«ع» و پیغمبر«ص» برود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تحف العقول، ص ۳۴۸٫

۲ـ حجر، ۸۸٫

۳ـ مستدرک الوسائل، ج ‏۱۵، ص ۲۲۲٫

۴ـ اینکه «این آیه با ندای منادی، چه ارتباطی دارد؟» مورد بحث من نیست، من نمی‌خواهم تفسیر بگویم؛ فقط دنبال این هستم که اصل مطلب را دربارۀ ادب الهی، پی بگیرم.

۵ـ توبه، ۱۱۲٫ اوصافی را که در این سوره می‎گوید برای اعضا و جوارح نیست، بلکه جنبۀ درونی دارد؛ مثلاً «التائبون» مربوط به دل است.

۶ـ ریاض السالکین، ج‏۷، ص۱۶۹؛ «تو مجموعه‏ای از عوالم وجود هستی که برای هرکدام از این عوالم حدی قرار داده شده است.»

۷ـ غررالحکم، ص ۲۴۷؛ «ادب، مایۀ صلاح عقل است.»

۸ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۹ـ انشاءالله در آینده می‎رسیم که ادب عقل چیست؟ و چطور باید عقل‎هایمان را ادب کنیم؟

۱۰ـ تحف العقول، ص ۵۰۰، اینکه چگونه می‏توان قلب را ادب کرد خود بحثی است که در ادامۀ همین روایت وجود دارد و ما انشاءالله در آینده به آن خواهیم رسید.

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۰۷٫

۱۲ـ مشکاۀ الأنوار، ص ۲۴۴٫

۱۳ـ ما در اصطلاح به قوۀ خیال، واهمه می‏گوییم.

۱۴ـ مجمع البحرین،  ج‏ ۱، ص ۲۹٫

۱۵ـ دقت کنید! در روایت می‏فرماید: «رَبِّی»، چون جنبۀ پرورشی دارد و بحث تأدیب در کار است، از واژۀ «ربّ» استفاده می‏کند. نمی‏فرماید: «أَدَبَّنیَ الله». ربّ به معنای پرورش‌دهنده است. تعبیرات زیبا و دقیق به کار رفته‏اند!

۱۶ـ بحارالأنوار، ج ‏۶۸، باب ۹۲، ص ۳۷۲٫

۱۷ـ بحارالأنوار، ج ‏۱۶، ص ۲۳۱٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

حفظ حدود شرعی و حراست و حفاظت عملی از مرزهای شناخته شدۀ الهی، ادب است. از طرف دیگر در بین تمام ممکنات، انسان تنها موجودی است که با آنکه مجموعه‏ای از عوالم وجود است،. برای هر یک از اعضای وجودی و درونی او از ناحیۀ خداوند حدی قرار داده شده است.

 

۲٫

عقلی که در ذات خداوند تفکر کند، بی‎ادب است. اصل وجود خداوند را می‌شود اثبات کرد، اما این که ذات خداوند چیست، حریمی است که نباید وارد آن شد. ورود در این منطقه افراط از حد، بی‎ادبی و غلو محسوب می‏شود.

 

 

30نوامبر/16

بصیرت عمار و استقامت مالک؛ نیاز جوانان برای تعالی

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

عمار، نماد بصیرت

مقام معظم رهبری ایده‌الله‌تعالی در پیامی به جامعه اسلامی دانشجویان، به این نکته اشاره کردند که شما سربازانی با بصیرتی شبیه عمار، و استقامتی مانند مالک اشتر باشید. با وجود تربیت بسیاری از شخصیت‌ها در محضر امیرالمؤمنین(ع) چه در ۲۵ سال قبل از خلافت و چه در دوران خلافت ایشان، به‌دلیل دو ویژگی ممتازی که در وجود این دو شخصیت بود، از آنها نام می‌بَرند. عماررضوان‌الله‌علیه از کسانی بود که از همان سال‌های نخستین همراه با پیغمبر(ص) به مدینه مهاجرت کرد، در‌‌حالی‌‌که از دست کفار و مشرکان فرار کرده بود، پدر و مادرش را به‌ شهادت رسانده بودند، و خود او را نیز شکنجه دادند تا به شهادت برسد، اما او تقیه و اظهار برائت از اسلام کرد و بعد از فرار از دست آن‌ها، به مدینه آمد؛ ولی چون از این مسئله خیلی نگران بود، با نگرانی خدمت پیغمبر اکرم(ص) مشرف شد و گفت من چنین کاری کردم، وضع من را چه‌طور می‌بینید؟ در این حال این آیه نازل شد: إِلاَّ مَن أُکرِهَ وَقَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ(۱) نباید از کفار و مشرکان طرفداری کرد، مگر این‌که کسی از روی اکراه با آن‌ها اظهار همراهی کند، در‌حالی‌که دلش به ایمان مطمئن است، یعنی تردیدی ندارد و فقط برای خلاص شدن از چنگ دشمنان ابراز موافقت کند. حضرت این استنباط عمار را نوعی فقاهت نامیدند و گویا نقل شده است که گفتند ‌ای کاش پدر و مادر تو نیز این مرتبه از فقاهت را داشتند و می‌فهمیدند که با این کار می‌توانستند از دست آن‌ها نجات یابند و پس از آن به اسلام خدمت کنند.

شهادت عمار، دلیلی بر حقانیت سپاه امیرالمؤمنین

عمار در همان زمان، در بین اصحاب پیغمبر اکرم(ص) ممتاز بود؛ به‌گونه‌ای که همیشه سعی می‌کرد از جزئی‌ترین حرکات و سکنات پیغمبر اکرم(ص) تبعیت کند؛ تا آنجا که ایشان درباره او فرمود: خدا عمار را مشمول رحمت خودش قرار دهد، او را یک گروه سرکش به قتل خواهند رساند: تقتله الفئه الباغیه(۲) کسانی که این سخن را شنیده بودند، منتظر بودند تا ببینند این «فئه باغیه» چه کسانی هستند که عمار را به شهادت می‌رسانند، تا این‌که در جنگ صفین، عمار که پیرمردی حدوداً نود ساله بود، در سپاه امیرالمؤمنین(ع) شرکت کرد و به دست اصحاب معاویه کشته شد. برخی از طرفداران و یاران امیرالمؤمنین(ص) که اندکی شبهه در دل‌شان بود، دریافتند بر‌حق‌اند، و طرفداران معاویه «فئه باغیه» هستند، و این خود نوعی شکست برای آنها به‌شمار می‌آمد. البته سیاست‌مداران آن‌ها توجیه کردند و گفتند در واقع عمار را علی کشت، زیرا علی او را به میدان جنگ آورد، پس قاتلش علی است. امروزه نیز برخی از سیاست‌مداران در تحلیل‌های خود نعل وارونه می‌زنند و گناه خود را به گردن دیگران می‌اندازند. به هر حال، این‌که پیرمردی نود ساله در لشکر امیرالمؤمنین (ع) شرکت کند و شهادت او دلیلی بر حقانیت سپاه امیرالمؤمنین(ع) باشد، برای کسانی که هنوز راه حق را درست نشناخته بودند، امتیاز بزرگی به‌شمار می‌آمد. معمولاً در جنگ- آن‌هم جنگ‌های تن‌به‌تن آن زمان که مردان جنگی می‌بایست نیرومند و قوی باشند-حضور یک پیرمرد نود ساله در جنگ مسئله‌ای استثنایی بود، چنین فردی تا چه اندازه می‌تواند در جنگ نقش داشته باشد؟ اما افتخار می‌کرد که در رکاب امیرالمؤمنین(ع) باشد، و آرزوی شهادت داشت، تا این‌که در نهایت نیز به شهادت رسید. این ویژگی‌ نشان می‌دهد در هیچ شرایط و سنی نباید شانه از زیر بار تکلیف خالی کرد. وقتی دستور رهبر است، اگر یک پیرمرد نود ساله هم احساس ‌کند حضورش می‌تواند نقشی در پیروزی حق داشته باشد، نباید از پذیرش تکلیف خودداری کند و بگوید ما دیگر پیر هستیم و کارمان گذشته است

مالک، مرد میدان عمل

آن کسی که در عمل نقش بسیار مؤثری در حمایت از امیرالمؤمنین(ع) و پیروزی سپاه اسلام داشت، مالک اشتر بود؛ شخصیتی که در حقیقت هنوز هم ویژگی‌های او درست شناخته نشده، و این یکی از غربت‌های اوست. عده زیادی بودند که چندان نقش مثبتی نیز در جامعه نداشتند، اما هم خودشان را مطرح می‌کردند و هم دیگران به دلایلی درباره آن‌ها بحث، و یا از آنان طرفداری می‌کردند؛ اما ایشان با این‌که بیشترین نقش را در سپاه امیرالمؤمنین(ع)و حمایت از ایشان بر عهده داشت، بسیار متواضع و به‌دور از تظاهر و خودنمایی بودند. داستان معروفی درباره ایشان هست که شاید شنیده باشید؛ مالک از نظر بدنی قوی، و پهلوانی به‌نام بود؛ قد رشید، پیشانی‌ بزرگی که در زیر آفتاب برق می‌زد، و دستار کوچکی که بر سرش بسته بود، ابهتی خاص به ایشان می‌داد. روزی ایشان برای انجام دادن کاری در بازار می‌رفت؛ جوانی از روی کم‌تجربگی و ناشناسی، هسته خرمایی را به پیشانی ایشان زد. فرمانده لشکر علی(ع) ـ بر اساس تعبیرهای امروزی، یک تیمسار یا سرلشکر ـ با آن رشادت‌ها، حتی رویش را برنگرداند تا ببیند چه کسی این کار را انجام داده است؛ همین طور که سرش را به‌سمت پایین انداخته بود، به‌ طرف مسجد رفت. برخی از افرادی که آنجا بودند به او گفتند: فهمیدی چه غلطی کردی؟ می‌دانی او که بود؟ گفت: نه، چه کسی بود؟ او مالک اشتر، فرمانده لشکر علی است که تو چنین جسارتی به او کردی! خیلی دستپاچه شد که آیا ممکن است چه بلایی به سر او بیاید. به همین دلیل به دنبال ایشان رفت؛ وقتی دید ایشان وارد مسجد شد، او نیز به داخل مسجد رفت؛ دید مالک اشتر ایستاده و مشغول نماز خواندن است. صبر کرد تا نماز او تمام شود؛ پس از نماز نزد او را رفت و ضمن عذرخواهی گفت من شما را نمی‌شناختم؛ جسارت کردم؛ من را ببخشید! مالک در جواب گفت: نگران نباش! من نیامدم در این مسجد و این نماز را نخواندم، مگر این‌که دعا کنم خدا تو را ببخشد. این رفتار فرمانده لشکر علی(ع)بود. او هیچ علاقه‌ای نداشت تا خودش را نشان دهد یا اظهار تقدس کند که جزء قرّاء و حافظان قرآن و اهل عبادت است ـ حتی ایشان در برابر کسانی که به‌طور دائم مشغول قرائت قرآن و ذکر بودند و پیشانی‌های پینه‌دار داشتند، پیشانی‌ای صاف و براق داشت. علامه حلی رضوان‌الله‌علیه در  کتاب رجال خود، که شخصیت‌های معروف، روات و اصحاب ائمه را معرفی کرده است، درباره مالک اشتر می‌گوید برای او همین بس که وقتی خبر شهادت او در راه مصر به حضرت علی(ع) رسید، ایشان خیلی ناراحت شدند و فرمودند: کانَ لی کما کُنتُ لِرَسولِ‌الله(۳) منزلت مالک اشتر نسبت به من، مثل منزلت من نسبت به پیغمبر اکرم(ص) بود. به نظر من، نمی‌توان درباره شخصی غیر‌معصوم، کلامی از این بالاتر گفت، این بالاترین موقعیتی است که در میان اصحاب می‌توان برای کسی تصور کرد. پرسش این است که مالک چه ویژگی‌هایی داشت که امیرالمؤمنین(ع)این‌قدر به او علاقه داشت، او را فرمانده لشکر خود کرد و درباره‌اش چنین چیزی فرمود؟ از لابه‌لای حوادث کوتاهی که درباره مالک اشتر در تاریخ آمده است، تا حدودی می‌توان نکاتی در این‌باره  به‌دست آورد که ویژگی‌های شخصیتی مالک اشتر چه بود که اولاً موقعیت او نسبت به علی(ع) مانند موقعیت علی نسبت به پیغمبر شد؛ ثانیاً چرا مقام معظم رهبری خطاب به دانشجویان فرمودند: شما چنین سربازانی برای اسلام باشید. البته ایشان روی ویژگی «استقامت» مالک اشتر تأکید کردند؛ اما ضروری است در این‌باره مطالبی را بیان کنیم.

تفاوت اصحاب و یاران

 

در این باره، بیان مقدمه‌ای ضروری می‌نماید. همه می‌دانیم که ائمه اطهار(ع) و شخص پیغمبر اکرم(ص)، دوستان، یاران و طرفداران فراوانی، با ویژگی‌های مختلف داشتند. وقتی از اصحاب پیغمبر(ص) یاد می‌کنیم، منظور این نیست که همه آن‌ها هم‌تراز بوده‌اند؛ درباره اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه معصومین نیز به همین صورت است؛ یعنی در میانشان فردی وجود داشت که امام درباره‌اش می‌فرمود: کان لی کما کنتُ لرسول‌ الله. بی‌شک نمی‌توان این تعبیر را درباره همه به‌کار برد. به‌هر‌حال، این اختلاف در سطوح مختلف درباره اصحاب وجود داشت. حتی در دوستی با دیگر افراد نیز این مسئله صادق است. برای مثال، هیچ‌یک از دوستان شما در یک سطح نیستند. در انقلاب خودمان نیز نمونه‌های مشابه این را مشاهده می‌کنیم؛ برخی می‌گویند ما طرفدار انقلاب و از یاران امام هستیم. یکی از عالمان که الان سن‌شان بیش از نود سال است، چندی پیش به من می‌گفت من هنوز وقتی عکس امام را می‌بینم، آن‌ را می‌بوسم؛ یعنی یک آیت‌الله که سنش از نود سال گذشته است، مانند یک جوان احساساتی می‌گوید بعد از سی سال از وفات امام، عکس امام را می‌بوسم؛ این یک‌ نوع طرفدار و یاور است؛ در برابر، فرد دیگری هم هست که از طرفداران و یاران قدیمی امام محسوب می‌شود، اما می‌گوید من به امام گفتم چنین کاری را انجام بده، ولی امام قبول نکرد؛ این فرد اظهار تأثر می‌کند که چرا ایشان سخن او را نپذیرفته است. به ‌نظر شما چه فرقی بین این دو فرد وجود دارد؟ یکی از سنت‌های پیامبر(ص) این بود که وقتی بین دو سجده سر از مهر برمی‌داشتند، تکبیر می‌گفتند، و وقتی دوباره به سجده می‌رفتند، تکبیری دیگر می‌گفتند ـ این یک عمل مستحبی است. در زمان خلفا مدتی این سنت ترک شده بود؛ نقل شده است بعد از این‌که مسلمانان با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، عمار گفت خوشوقتم که این سنت پیغمبر(ص) دوباره احیا شود؛ یعنی این فرد نگران بود که  چرا تکبیر گفتن بین دو سجده ـ به‌منزله یک عمل مستحبی ـ ترک شده است. در همین زمان خودمان، شنیدم که بعضی از دانشجویان، به‌خاطر علاقه‌ای که به یکی از خدمتگزاران واقعی انقلاب، امام و مقام معظم رهبری داشتند،‌ پای برهنه خود را به‌جای پای این فرد می‌گذاشتند؛ او با کفش راه می‌رفت و این‌ها با پای برهنه به‌دنبال او می‌رفتند و پایشان را جای پای او می‌گذاشتند، تا نشان دهند پیرو واقعی هستند ـ البته این کار نمادین است و این تأثیری در شخصیت انسان و جامعه ندارد ـ این بدان معناست که من آن‌قدر مقید به تبعیت از فردی هستم که راه صحیح را می‌رود، که حتی می‌خواهم پایم را جای پای او بگذارم.

 

نقل شده است پیامبر(ص)به همراه چند نفر ـ فرض کنید سه نفر ـ در راهی می‌رفتند؛ برخی دنبال فردی می‌گشتند که در این جمع بود ـ به نظر می‌آید این فرد سلمان بوده باشد ـ در مسیر جست‌و‌جو، جای دو پا را مشاهده ‌کردند. بر این اساس، نتیجه گرفتند که فرد موردنظرشان از این مسیر نرفته است. بعدها معلوم شد آن شخص پایش را درست جای پای پیغمبر(ص) می‌گذاشته است، یعنی آن‌قدر مقید بوده است که رد پایی جدا از رد پای پیغمبر(ص) نداشته باشد. اصلاً  شیعه یعنی کسی که پایش را جای پای معصوم بگذارد. این نوع رفتارها خیلی با معادلات سیاسی امروزی همخوانی ندارد، زیرا برخی رهبر می‌خواهند برای آن‌که حرفشان را بپذیرد و خواسته‌هایشان را عمل کند، اما عده‌ای هم رهبر می‌خواهند برای این‌که پایشان را جای پای او بگذارند.

انتخاب قبیله‌ای، نمادی از عدم‌شناخت امام

به‌هر‌حال، همه کسانی که به نام اصحاب، از پیروان و یاران بودند، در یک سطح نبودند و تفاوت‌های کلی با هم داشتند، به تعبیری ساده، برخی به‌صورت اتفاقی مسلمان، یا پیرو امامی شده بودند، برای مثال، زمان‌هایی که زندگی قبیله‌ای بود، اگر رئیس قبیله مسیری را انتخاب می‌کرد، همه قبیله به دنبالش می‌رفتند، اگر از دین هم برمی‌گشت یا مرتد می‌شد، همه آنها مرتد می‌شدند، یعنی سطح فرهنگ و استقلال فکری افراد بسیار ضعیف بود و  نقش فعال را در جامعه، رؤسای قبایل بر عهده داشتند ـ برخی از قبایل به همین شکل شیعه یا مسلمان شده بودند ـ برای مثال، در زمان خلیفه اول، عده‌ای به خاطر ندادن زکات، مرتد شدند و خانواده‌های خود را نیز مرتد کردند و از دین برگشتند. در بین شیعیان نیز چنین افرادی پیدا می‌شدند؛ عده‌ای شناخت کافی از ائمه معصومین نداشتند، نه ‌می‌دانستند که این‌ها منصوب از طرف خدایند، و نه این‌که اطاعت‌ از ایشان واجب است  به طوری که همه چیز را در اختیار او قرار دهیم و هیچ نوع رفتاری، غیر از آنچه آن‌ها می‌گویند، نداشته باشیم، این مراتب ضعیف ایمان است که کم‌و‌بیش در ما نیز وجود دارد ـ تا می‌رسد به این مرحله که برخی می‌کوشند آن‌قدر دقت داشته باشند که هر گونه حرکات و سکنات امام خود را الگو قرار دهند. سید‌حسن نصرالله، دبیر کل حزب‌الله لبنان به من می‌گفت شما خیال نکنید که ما در حزب‌الله لبنان منتظریم تا مقام معظم رهبری امری بفرمایند و اطاعت کنیم، ما وقتی بدانیم ایشان چیزی را دوست دارند، با تمام وجودمان می‌کوشیم به آن عمل کنیم؛ حتی اگر هیچ دستوری هم به ما نداده باشند. نمونه کامل چنین پیروی‌ از امیرالمؤمنین(ع)مالک اشتر بود. البته امام پیروان ممتازی در دیگر زمینه‌ها نیز داشت؛ مانند کمیل‌بن‌زیاد، که دعایی را که از امیرالمؤمنین(ع) نقل کردند، سرشار از معارف والای معرفتی و عرفانی است؛ یا میثم تمار، عمروبن‌حمق و کسان دیگری که در عشق ورزیدن به امام(ع) کم‌نظیر یا بی‌نظیر بودند، اما اینکه فردی جامع باشد و همه چیز را از علی(ع) گرفته، و از او پیروی کرده باشد و سهمی برای خودش قائل نباشد، برای هر کسی میسر نیست.

اخلاص و بصیرت مالک

برای مثال، عمار نمی‌توانست مانند مالک اشتر باشد؛ زیرا یک پیرمرد نود ساله‌ نمی‌توانست رهبری یک سپاه عظیم را در مقابل سپاه معاویه بر عهده گیرد. مالک اشتر مردی جوان، قوی و شجاع بود؛ حتی در شجاعت، عبادت، تواضع و اخلاص نیز شبه علی(ع) بود؛ یعنی واقعاً نمونه یک آینه تمام‌نما از شخصیت علی(ع) بود. از داستانی برمی‌آید که دشمنان تا چه اندازه از شجاعت مالک می‌هراسیدند. پسر حاتم طایی، عدی‌‌بن‌حاتم، فرزندی به‌نام طرماح داشت که چون نوه حاتم‌ طایی بود، شخصیت معروفی داشت. طرماح از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و علاقه‌مندان ایشان بود، ولی وقتی به شام می‌رفت، معاویه او را دعوت می‌کرد تا او را ببیند. در یکی از این ملاقات‌ها، معاویه به او گفت از علی برای من تعریف کن. طرماح مسائل و فضیلت‌هایی را از علی(ع) بازگو کرد که معاویه گریه کرد! و گفت راست می‌گویی، علی همین‌طور است. پیش از جنگ صفین، معاویه در جلسه‌ای به طرماح گفته بود برو به علی بگو من لشکری به اندازه دانه‌های ارزن موجود در کوفه آماده کرده‌ام ـ ارزن دانه‌ای بسیار ریز است که یک خروار آن قابل شماره نیست ـ و به‌زودی آن‌ را برای جنگ به‌ سوی تو خواهم فرستاد. طرماح گفت، ولی علی خروسی دارد که همه این دانه‌ها را خیلی سریع بر‌می‌چیند! معاویه پرسید او کیست؛ طرماح جواب داد او مالک اشتر است، تو این دانه‌ها را برای یک خروسی فراهم کرده‌ای که همه آن‌ها را می‌بلعد. معاویه که نتوانست جوابی بدهد و کم آورد…، بگذریم، یعنی شجاعت مالک به‌اندازه‌ای بود که وقتی می‌خواستند از او تعریف کنند، می‌گفتند اگر شهر کوفه را هم پر از جمعیت کنید، مالک به‌تنهایی حریف همه آن‌هاست. همچنین داستان‌های عجیبی از انواع سلاح‌هایی که به‌کار می‌برده و چگونگی تهیه آن‌ها، از او نقل شده است. به‌هر‌حال، شجاعت، تواضع‌ و ساده‌زیستی‌ او مثال‌زدنی بود، اما آن‌چه کمتر بدان توجه می‌شود، اخلاص، و شناخت او از دین و ارزش‌های دینی است. پهلوانان و اشخاص شجاعی که در جنگ‌ها پیروزی‌ها می‌آفرینند و می‌توانند دشمنان زیادی را به خاک و خون بکشند، معمولاً غروری دارند که در راه رفتن‌ آن‌ها هویداست. تقریباً طبیعی است کسانی که چنین قدرتی در خود احساس می‌کنند، اعتماد به نفسی خاص دارد. برای مثال، وقتی می‌خواهند در جنگ رجز بخوانند، می‌گویند من همانم که همه شما را به خاک و خون می‌کشم، نابودتان می‌کنم، و رجزخوانی‌های اینچنینی، که از طریق آن‌ها افراد خود را برای بهتر جنگیدن تشجیع می‌کردند؛ اما وقتی احوالات مالک اشتر را می‌نگریم، چه‌ آنجا که رجز می‌خواند، چه وقتی امیر لشکر بود و می‌بایست دیگران را برای جنگ‌های تن‌به‌تن تشویق کند، دین را معیار قرار می‌داد ـ در آن زمان رفتارهای قبیله‌ای نیز رواج داشت؛ مالک نیز از قبیله مذحج، و یمنی بود؛ گروهی نیز که در اختیار او بودند، همه از قبیله او، یعنی عموزاده‌ها، نزدیکان و خویشاوندان او بودند ـ برای مثال، در یکی از قطعه‌های رجزخوانی،‌ او این  تعبیر را به‌کار می‌برد: اهلی فِداکُم قاتِلوا عَن دینِکم(۴) همه خویشان و نزدیکان من فدای شما، بیایید از دین‌تان دفاع کنید! نمی‌گوید با دشمن مبارزه کنید؛ می‌گوید بیایید از دین‌تان دفاع کنید و برای دین‌تان بجنگید. یا در دیگر رجزخوانی‌هایش می‌گفت: دینٌ قویمٌ وسبیلٌ منهَج(۵)دینی محکم و راهی شسته و پیموده شده و سر راست؛ یعنی سخن در این‌باره نیست که من از فلان قبیله یا شهر هستم؛ بلکه مسئله این است که از کسی اطاعت می‌کنیم که محبوب‌ترین خلایق نزد خداست و برای دین‌مان می‌جنگیم و از آن دفاع می‌کنیم. این نوع باور خود‌به‌خود استقامت می‌آفریند. برای مثال، اگر فکر انسان این باشد که فقط نام ایران سربلند باشد، در مواجهه با دیگر قومیت‌ها و نژادها، برای رسیدن به این هدف مصلحت‌سنجی می‌کند، اما کسی که برای خدا می‌جنگد، حتی اگر نام ایران هم نباشد، در کنار کرد و عرب و ترک و ترکمن می‌ایستد و برای دفاع از اسلام می‌جنگد، یعنی قدرت دیگری برای خودش احساس می‌کند، خلوص دیگری دارد و تا آخر کار هم می‌ایستد؛ زیرا خدا همان خداست؛ چه بکشیم و چه کشته بشویم، او پاداش ما را خواهد داد و دین خودش را حمایت خواهد کرد؛ خداوند وعده داده است کسانی که او را یاری می‌کنند، یاری رساند. این مسئله، خود عاملی برای استقامت است و کسی که با این رویکرد به میدان آید، هیچ‌گاه از میدان فرار نخواهد کرد. پس ایمان قوی و اخلاص در عمل، یکی از ویژگی‌های شخصیتی مالک اشتر بود.

د‌شمن‌شناسی مالک

مالک به‌خوبی و با اعتقاد کامل می‌دانست که این‌ها دشمن اسلام‌اند؛ او از مدت‌ها قبل از آن می‌دانست که بنی‌امیه برای حذف بنی‌هاشم توطئه‌ها و نقشه‌های زیادی به کار می‌بردند؛ نقشه‌های مختلفی را در طول ۲۵سال به شکل‌های مختلف عملی کرده بودند. در این میان، دو کشور شام و مصر اهمیت فوق‌العاده‌ای داشتند. البته در آن زمان، فلسطین، اردن و لبنان نیز جزء منطقه شامات بود. مصر نیز کشوری متمدن، حاصلخیز و سرمایه‌دار بود. با توجه به اینکه این دو کشور در فاصله‌ دورتری از مرکز اسلام بودند و به‌خاطر این دوری، آشنایی چندانی با آموزه‌ها و حقایق اسلام نداشتند، بنی‌امیه بر آن بود که این دو کشور را در اختیار خود بگیرد و بنی‌هاشم را از بین ببرد. به همین دلیل، بعد از داستان کربلا بلافاصله به مدینه حمله کردند، خون مردم را حلال کردند و حتى به دختران و زنان مسلمان تجاوز کردند. مالک این چیزها را تحلیل می‌کرد و می‌فهمید، اما مسلمان‌های ساده می‌گفتند مسلمان، مسلمان است؛ بنی‌امیه هم پسرعموهای بنی‌هاشم هستند؛ این‌ها همه از قریش هستند؛ چه فرقی برای ما می‌کند که این‌ها باشند یا آن‌ها؛ همه این‌ها نماز می‌خوانند، این طیف از برخی آموزه‌های ظاهری اسلام نیز برای توجیه افکار خود استفاده می‌کردند. به همین دلیل، یک‌ روز با کسی که طرفدار بنی‌امیه بود بیعت می‌کردند و روزی دیگر، با فردی دیگر از جبهه مقابل؛ یعنی برای این توده کم‌معرفت و بی‌فرهنگ، خیلی فرق نمی‌کرد در کدام جبهه حضور داشته باشند؛ اما مالک از کسانی بود که می‌توانست عمق ریشه‌های حرکت‌ها را تحلیل کند و بفهمد منشأ آنها کجاست و این‌ها درصدد چه هستند و پیروی از علی یعنی چه؛ در عین حال که مصالح اسلام را می‌سنجید و نمی‌خواست در داخل دولت اسلامی شورش و به‌هم‌ریختگی پیش آید تا دشمن سوء استفاده کند. بر اساس همین نگرش، مالک در قضیه عثمان نیز خیلی تلاش کرد تا عثمان را راضی کند که برخی خواسته‌های مصری‌ها را برآورده کند، قضیه از این قرار بوده است که عثمان سعید‌بن‌عاص را که از بنی‌امیه بود، برای حکومت مصر فرستاده بود؛ اما مردم خیلی با او مخالف بودند و همین  بهانه اول حرکت مصری‌ها علیه عثمان بود. مردم از حاکم قبلی راضی بودند و به این تغییر، اعتراض داشتند؛ عثمان نیز اصرار داشت که همین فرد باید حاکم باشد. به‌هر‌حال، مالک خیلی عثمان را نصیحت می‌کرد که این کارها به ضرر حکومت اسلامی است؛ او خوب می‌فهمید که اطرافیان عثمان چه کسانی هستند، چگونه به او خط می‌دهند و او را وادار به چه کارهایی می‌کنند و اهداف بلندمدت‌شان چیست؛ ولی در عین حال مصالح اسلام را رعایت می‌کرد و نمی‌خواست در مرکز اسلام شورش و خلیفه‌کشی به یک عادت تبدیل شود؛ اما عثمان این نصایح را نپذیرفت و در نهایت کار خودشان را کردند.

بصیرت مالک

دیگر ویژگی خاص مالک اشتر، بصیرتش بود که مقام معظم رهبری نیز بسیار روی این واژه تأکید می‌کنند؛ اما ما هنوز هم درست به کنه این حقیقت پی نبرده‌ایم و آن‌طور که وظیفه‌مان است، برای کسب آن نکوشیده‌ایم و قدرش را هم نمی‌دانیم. از نشانه‌های بصیرت او این بود که فریب تقدس‌مآبی‌های خوارج را نمی‌خورد؛ آن‌ها غالباً رنگ‌های زرد و پیشانی‌های پینه‌بسته داشتند، به قرّاء و حافظان قرآن مشهور بودند؛ اما مالک که انسانی درشت‌هیکل، قوی، در شمایل یک فرمانده لشکر و خوش قد‌و قواره بود، به این‌ها بها نمی‌داد و می‌گفت این‌ها سطحی هستند و خود او بیشتر به بصیرت معنوی و عقلانی اهتمام داشت؛ تا اینکه داستان حکمیت پیش آمد. هنوز بسیاری از ما از جنگ صفین، و اینکه چه کسانی درگیر جنگ بودند و چند نفر کشته‌ شدند، اطلاع کافی نداریم، در‌‌حالی‌که تاریخ ساسانیان و افرادی مانند اردشیر بابکان، اردشیر دراز دست و شاپور ذوالاکتاف را به‌خوبی می‌شناسیم! به‌هر‌حال، این جنگ بسیار عجیب بود، جنگی که در آن هر دو طرف به نام اسلام می‌جنگیدند، هر دو طرف هنگام ظهر در صف نماز جماعت می‌ایستادند و به فرمانده‌شان اقتدا می‌کردند. این جنگ مدت زیادی طول کشید و بیش از صدهزار نفر در آن کشته شدند؛ آن‌هم در جنگ تن به تن، نه با بمب، یعنی باید یکی‌یکی به میدان می‌رفتند و یا به‌طور جمعی به‌ طرف مقابل هجوم می‌آوردند و هر کسی یک یا چند نفر را می‌کشت. مورخان آورده‌اند که در این جنگ، در یک شبانه‌روز ـ که شب آن لیله الهریر و روز آن یوم الهریر بود ـ بیش از ۳۶ هزار نفر کشته‌ شدند. در چنین موقعیتی مالک وقتی می‌دید که بسیاری از یارانش در حال کشته‌ شدن هستند ـ زیرا آنها تجربه و شجاعت جنگی مالک را نداشتند ـ‌ به گریه افتاد. امیرالمؤمنین(ع) وقتی دیدند مالک گریه می‌کند، گفتند: «ما یُبکیکَ یا مالک؟»؛ چه چیزی موجب گریه تو شده است؟ «لا اَبکَی‌ الله عَینَیک»؛ خدا چشمان تو را نگریاند. مالک گفت: آقا می‌بینم این‌ها به شهادت می‌رسند و به بهشت می‌روند؛ ولی من از بهشت محروم هستم. امام(ع)  فرمود: «اَبشِر بِخَیر»؛ بشارت باد بر تو به خیر؛ مژده‌ای دادند که تو به خواسته‌ات می‌رسی. مالک کسی بود با این قدرت و با این شهامت، آن‌هم در چنین جنگی که وقتی دشمن نام او را می‌شنید، لرزه بر اندامش می‌افتاد. وقتی مالک می‌گفت «هل من مبارز»، کسی بیاید با من بجنگد، بسیاری از شجاعان شام می‌لرزیدند و جرئت نمی‌کردند با او مواجه شوند؛ اما  چنین کسی گریه می‌کند و می‌گوید می‌بینم این‌ها دسته‌دسته به بهشت می‌روند و من جامانده‌ام. از سوی دیگر، وقتی لشکر امیرالمؤمنین(ع)در آستانه پیروزی قرار داشت و در لشکر معاویه آثار شکست ظاهر می‌شد، عمرو‌عاص دستور داد قرآن‌ها را سر نیزه کنید و بگویید ما با شما جنگ نداریم و هر چه قرآن می‌گوید عمل می‌کنیم؛ این قرّاء و حافظان قرآن با پیشانی‌های پینه‌بسته، دست از جنگ کشیدند! امیرالمؤمنین(ع) فرمود: من قرآن ناطقم، این‌ها حیله است، اما گوش ندادند و گفتند ما با قرآن نمی‌جنگیم. کار به آن جا رسید که گفتند به مالک بگو برگردد، «والا قَتَلْناک نَقْتُلُک کَما قَتَلنا عُثمان»(۶) همان‌طور که عثمان را کشتیم، تو را نیز می‌کشیم! بگو مالک برگردد، ما با قرآن نمی‌جنگیم! مالک به امام(ع)  پیغام داد اگر یک ساعت به من مهلت دهید، کار را تمام می‌کنم. امام(ع) فرمود: اگر می‌خواهی علی را زنده ببینی برگرد! یعنی مالک هم آن‌قدر بصیرت داشت که فریب نمی‌‌خورد، و هم وقتی امام(ع) با قاطعیت فرمود برگرد، گفت حال که شما می‌فرمایید، چشم.

ضرورت شناخت دقیق دشمن و فریب‌هایش

پس ایمان، اخلاص، تواضع، شهادت‌طلبی، و در نهایت اطاعت از رهبری، مجموعه ویژگی‌های تشکیل‌دهنده شخصیت مالک اشتر است. اینکه مقام معظم رهبری می‌فرمایند شما چنین سربازانی باشید، یعنی بکوشید این ویژگی‌ها را در خودتان کسب کنید تا بتوانید در راه حق استقامت داشته باشید و فریب مذاکرات دشمنان و پیشنهاد صلح و… را نخورید، آن‌ها هیچ‌گاه دلشان به حال شما نخواهد سوخت، بهترین شگردهایشان این است که در نهایت قرآن را سر نیزه می‌کنند؛ الان می‌گویند بعد از مارکسیسم، بزرگ‌ترین دشمن ما در این عصر اسلام است، اما شاید روزی برسد که بگویند ما اسلام را قبول داریم، اما آن روز هم نباید فریب آنها را بخوریم، باید اهداف آن‌ها را شناخت، باید دید پشت‌پرده با هم چه صحبت‌هایی می‌کنند و چه قول‌هایی به هم می‌دهند.

نهراسیدن از کمی طرفداران حق

مجموع این‌ها در داشتن بصیرت، ایمان و تقوا خلاصه می‌شود. اگر این عناصر در کسی جمع شد، حتی اگر یک نفر هم باشد، می‌تواند کار یک لشکر را انجام دهد: «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ»(۷) نباید به این فکر کرد که تعداد آن‌ها چند میلیون بیشتر از ماست. این عددها و آمارها معیار نیست؛ ایمان‌ها را در یک کفه بگذارید، ببینید کدام کفه سنگین‌تر است. این‌جا کمیت ملاک نیست؛ از این‌رو،‌ به کمیت و تعداد زیاد آن‌ها نگاه نکنید، دنبال کیفیت باشید. این‌ جمعیت‌ها در روز واقعه پراکنده می‌شوند؛ آن کسی می‌ماند که با ایمان قوی دل به خدا سپرده باشد و انگیزه‌اش اطاعت خدا و پیروزی حق باشد؛ نه از کمی جمعیت خودش و نه از کثرت دشمن بهراسد؛ بلکه به وعده خدا دلگرم باشد و از رهبری اطاعت کند، که مورد رضایت خدا و امام زمان عجل‌الله فرجه‌الشریف است.

 

 

 

۱- نحل، ۱۰۶

۲- بحار الانوار، ج ۱۸، ص ۱۱۳

۳- زرکلی، اعلام، ج ۵، ص ۲۵۹

۴- ابن اعثم، الفتوح، ج ۳، ص ۱۷۶

۵- همان

۶- همان، ج ۳، ص ۱۸۶

۷- بقره، ۲۴۹

 

سوتیتر

۱-مقام معظم رهبری ایده‌الله‌تعالی در پیامی به جامعه اسلامی دانشجویان، به این نکته اشاره کردند که شما سربازانی با بصیرتی شبیه «عمار»، و استقامتی مانند «مالکاشتر» باشید. با وجود تربیت بسیاری از شخصیت‌ها در محضر امیرالمؤمنین(ع)… به‌دلیل دو ویژگی ممتازی که در وجود این دو شخصیت بود، از آنها نام می‌بَرند

 

۲- عمار، در بین اصحاب پیغمبر اکرم(ص) ممتاز بود؛ به‌گونه‌ای که همیشه سعی می‌کرد از جزئی‌ترین حرکات و سکنات پیغمبر اکرم(ص) تبعیت کند؛… این ویژگی‌ نشان می‌دهد در هیچ شرایط و سنی نباید شانه از زیر بار تکلیف خالی کرد. وقتی دستور رهبر است، اگر یک پیرمرد نود ساله هم احساس ‌کند حضورش می‌تواند نقشی در پیروزی حق داشته باشد، نباید از پذیرش تکلیف خودداری کند و بگوید ما دیگر پیر هستیم و کارمان گذشته است.

30نوامبر/16

مِهر مقدس و خشم مقدس

آیت‌الله‌سید احمد خاتمی

محور مجموعه مقالات «در آستان امامان» زیارت جامعه کبیره بود و اینک فراز دیگری از آن را پی می‌گیریم. «اشهد الله و اشهدکم انی مؤمن بکم و بما آمنتم به کافر بعدوکم و بما کفرتم به: خدا و شما را گواه می‌گیرم که من به شما و هر آنچه شما بدان ایمان دارید ایمان دارم و به دشمن شما و هر آنچه بدان کفر ورزیده‌اید کافرم.

 

ایمان به مقام والای امامان

در این فراز زائر ایمان ارادتش را با واژه «ایمان» بیان می‌کند. «ایمان» فراتر از ابراز عشق است. ایمان یعنی باور چه بسا «علم» هست، ولی ایمان نیست، چه بسا عشق و ارادت هست، ولی ایمان نیست. عشق برخاسته از احساس است و «ایمان» برخاسته از عقل و احساس است.

« قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُم…؛(۱) عرب‌های بادیه‌نشین گفتند ایمان آورده‌ایم. بگو شما ایمان نیاورده‌اید، بگویید اسلام آورده‌ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است».

«ایمان برخاسته از انگیزه‌های معنوی، عشق علم و آگاهی است» و صرف ابراز اسلام «ایمان» نیست. در روایتی از پیامبر اکرم«ص» آمده است « الاسلامُ علانیهٌ والایمانُ فی القلب»؛(۲) اسلام امر آشکاری است ولی جای ایمان دل است.

وقتی گل «ایمان» در جان جوانه زد، فداکاری و ایثار را در پی دارد. بر این اساس است که قرآن، مؤمنان را با همین ویژگی می‌ستاید. بلافاصله در آیه بعد می‌فرماید: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛(۳) مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نمی‌دهند و با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد می‌کنند. آنها راستگویانند.

در این فراز، زائر امام می‌گوید من امامت شما را باور دارم و رهنمودهای شما را رهنمود الهی و در راستای ابلاغ فرامین الهی می‌دانم. این باور، فداکاری را در پی‌ دارد، فداکارانی که حتی در لحظه آخر زندگی خود با اعلام این باور با پیکرهای خونین به دیدار خدا رفتند.

 

نمونه‌های ایمان راستین

یکی از این ایثارگران میثم تمار است، او سراپا عشق به مولی علی«ع» بود. پسر میثم می‌گوید: «شنیدم که پدرم می‌گفت روزی امیرمؤمنان«ع» مرا فراخواند و به من فرمود: یا میثم کیف انت اذا دعاک دعی بنی‌امیه عبیدالله بن زیاد الی البرائه منی؟: ای میثم تو در چه حالی آنگاه که فرزخوانده بنی‌امیه عبیدالله بن زیاد تو را به بیزاری جستن از من فرا می‌خواند؟» من گفتم: اذا والله اصبر و ذاک فی الله قلیل: به خدا سوگند آنگاه پایداری می‌کنم و این به خاطر خدا اندک است. مولی علی«ع» فرمود: اذا تکون معی فی درجتی: ای میثم پس (در بهشت) با من در یک ‌جا خواهی بود.»(۴)

این میوه شیرین درخت تنومند باور است. این در حالی است که حضرت مولا ریز واقعه شهادتش را پیشگویی کرد و فرمود که تو پس از من به دار آویخته می‌شوی، با سر نیزه تو را زخمی می‌کنند و در روز سوم از بینی و دهانت خون سرازیر می‌شود و محاسنت را رنگین می‌کند. منتظر آن رنگین شدن باش و تو دهمین نفری هستی که بر خانه عمروبن حریث به دار آویخته می‌شوی و چوبه دارت از همه آنان کوتاه‌ و از همه به جوی آب نزدیک‌تر است. بیا برویم تا درخت نخلی را که بر چوبه آن به دار کشیده می‌شوی به تو نشان دهم. مولا آن را به او نشان داد. میثم پیوسته نزد آن نخل می‌آمد و کنارش نماز می‌خواند و می‌گفت چه نخل مبارکی! من برای تو آفریده شدم و تو برای من بزرگ شده‌ای.

هنگامی که بالای چوبه دار بود و هنوز به شهادت نرسیده بود، برای مردم از فضایل بنی‌هاشم می‌گفت. به ابن‌زیاد گفته شد این جوان شما را رسوا کرد! گفت بر دهانش لگام بزنید. او نخستین خلق خدا بود که پس از اسلام بر او لگام زدند. او ده روز پیش از ورود امام حسین«ع» به عراق به شهادت رسید و در روز سوم به دار کشیدنش، با سر نیزه زخمی‌اش کردند که تکبیر گفت و در پایان روز خون از دماغ و دهانش سرازیر شد.(۵) تجلی برجسته «مؤمن بکم» یعنی این.

تجلی دیگر این عنوان جناب «ابن سکیت» است. او از علما و بزرگان ادب عربی است و هنوز هم نامش در ردیف صاحب‌نظران زبان عرب مانند سیبویه و دیگران برده می‌شود. وی در دوران خلافت متوکل عباسی می‌زیست. در حدود دویست سال پس از شهادت مولی علی«ع» در دستگاه متوکل متهم بود که شیعه است، اما چون بسیار فاضل و برجسته بود، متوکل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب کرد. یک روز که بچه‌های متوکل به حضورش آمدند و ابن‌سکیت هم حاضر بود و ظاهراً در آن روز امتحانی هم از آنها گرفته بود و خوب از عهده برآمده بودند، متوکل ضمن اظهار رضایت از ابن‌سکیت و با توجه به سابقه ذهنی از او که شنیده بود تمایل به تشیع دارد، پرسید این دو نزد تو محبوب‌ترند یا حسن و حسین فرزندان علی؟

ابن‌سکیت از این جمله و از این مقایسه برآشفت، خونش به جوش آمد، با خود گفت کار این مرد مغرور به جایی رسیده است که فرزندان خود را با حسن و حسین«ع» مقایسه می‌کند؟ این تقصیر من است که تعلیم آنها را برعهده گرفته‌ام و در جواب متوکل گفت؛ به خدا قسم قنبر غلام علی به‌مراتب از این دو و پدرشان نزد من محبوب‌تر است. متوکل فی المجلس دستور داد زبان ابن‌سکیت را از پشت سرش درآوردند.(۶)

 

خشم مقدس

زائر امامان به همان اندازه که به انان ایمان و عشق دارد، به همان میزان از دشمنان‌شان نفرت دارد، هر چند تمام آرزویش هدایت آنها و راهیابی‌شان به صراط مستقیم امامان است.

در مکتب ما «تولی» و «تبری» با هم است، چنان که دعوت همه پیامبران خداست.

« وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوت…؛(۷) تحقیقاً برای هر امتی رسولی فرستادیم که خدا را عبادت و از طاغوت اجتناب کنند.»

این یعنی تولی به حضرت حق و تبری از دشمنان خداوند. محتوای «لااله الا الله»  به عنوان برجسته‌ترین شعار توحید، تبری از غیر خدا و تولی به خداوند است.

در بسیاری از آیات صفت «غفور رحیم» خداوند همراه با اینکه عذاب او هم عذاب دردناکی است آمده است: «نبئْ عِبَادِی أَنی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏ وَ أَنَّ عَذَابی هُوَ الْعَذَاب الأَلِیم: به بندگانم خبر بده که من آمرزنده و مهربانم و عذاب من هم عذاب دردناک است».

در دعای افتتاح می‌خوانیم: « وَ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَه وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَه: و یقین دارم که تو در موضع عفو و رحمت مهربان‌ترین مهربانان و در موضع عذاب و مجازات سخت‌ترین عقاب‌کنندگانی».(۹)

امامان سلام‌الله علیهم اجمعین تولی منهای تبری را دروغ می‌دانستند، یعنی کسی را محب و دوستدار خویش می‌دیدند که در کنار محبت به این گل‌های بی‌خار جهان هستی، جانش مملو از نفرت از دشمنانشان باشد.

شخصی به امام صادق«ع» گفت: «ان فلانا یوالیکم و لکنه یضعف عن البرائه من عدوکم:(۱۰) فلانی شما را دوست دارد، اما در عرصه برائت از دشمنان‌تان ضعیف است. حضرت فرمود: هیهات کذب من زعم انه یحبنا و هولا یتبرء من عدونا: هرگز (او دوست ما نیست) .دروغ می‌گوید کسی که می‌پندارد ما را دوست دارد و از دشمنان‌مان تبری نمی‌جوید».

این متون و ده‌ها متن دیگر که در مجامع روایی تحت عنوان التبری من اعداءالله، الغضب لله و… آمده است گویای این است که اسلام ناب و واقعی، هم مهر مقدس را در خود دارد و هم خشم مقدس را و تفسیر یک سویه از اسلام، تحریف اسلام به نفع اهداف شخصی است.

در دوره‌ای تنها از مهر اسلام گفته می‌شد که البته شعار انتخاباتی و اهداف جناحی را دنبال می‌شد. این جریان تا آنجا پیش رفت که گفت حتی در کربلا هم مهر بود و بس. اگر مرادشان این بود که سیدالشهدا«ع» سراپا مهر به هدایت دشمنان خدا بود، آن چنان که همه پیام‌آوران الهی چنین بودند، سخن حقی است، ولی آنان دین را در خدمت خود می‌خواستند و تفسیرشان این نبود. به راستی شهید بزرگ کربلا حضرت علی‌اکبر«ع» که ده‌ها نفر از یزیدیان را به جهنم واصل فرمود، از سر این کار را کرد یا با خشم مقدس؟

سردار رشید کربلا که ده‌ها نفر از دشمنان خدا را بر زمین انداخت با مهر بود یا با خشم مقدس؟

این جریان حتی یک ‌بار هم از خشم مقدس سخنی بر زبان نیاورد و تا بدانجا پیش رفت که هر کسی می‌‌گفت در اسلام خشم مقدس هم داریم، او را طرفدار خشونت معرفی می‌کردند و شاید امروز هم او را «افراطی» بنامند.

البته تنها خشم مقدس را دیدن و مهر مقدس را ندیدن هم تفسیر یکجانبه و یکسویه از اسلام است که نادرست است. زائر امامان در کنار ابراز عشق و ایمان خود به آنان برائت خویش را از دشمنان با واژه «کفر» به آنها ابراز می‌کند.

 

بصیرت

«مستبصر بشأنکم و بضلاله من خالفکم؛ به مقام شما آگاهیم و به گمراهی هر که با شما مخالفت کند بیناییم.» در این فراز زائر امامان ابراز می‌دارد که تولی و تبری‌ او آگاهانه و با بصیرت است. ایمان ماندگار، ایمان برخاسته از بصیرت است. بصیرت، روشندلی است. پیامبر بزرگ اعلام می‌دارد که « : قُلْ هَـذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی…؛(۱۱) بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم.

زائر می‌گوید با بصیرت به مقام والای شما که باید برای شناخت شما از خداوند شروع کنیم « اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ» آنگاه سراغ پیامبر بیاییم «ا اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَبِیَّک» و آنگاه سراغ مقام والای آنان بیاییم « اَللّهُمَّ عَرِّفْنی اِمامِک». مقام والای شما را به این می‌شناسم که چون بشر هستید به تعبیر قرآن الگوی آنهایید و از سوی دیگر مقام ملکوتی دارید. به اذن خداوند ولایت تکوینی دارید، به اذن او علم غیب دارید و… . شما اولیاء الهی را چنین می‌شناسید. بر این اساس دین‌مان را به شما گره زده‌ایم و با این مبنا با دشمنان‌ شما دشمن هستیم.

 

ارادت به دوستان اهل بیت«ع»

«موال لکم و لاولیائکم بغض لأعدائکم و معادلهم؛ دوستدار شما و دوستان شما هستم و به دشمنان‌تان کینه می‌ورزم و دشمن آنانم».

این فراز هم بیان جلوه دیگری از تولی و تبری است. ارادت و محبتم نثار شماست و هم دوستان شما، آن‌چنان که نفرتم و دشمنی‌ام نثار دشمنان شماست.

معنی این فراز این است که تجلی ابراز ارادت به اهل بیت«ع»، دوست داشتن دوستان آنهاست. نه تنها قلبی که در عمل هم آنچه را که برای خود می‌خواهد، برای محبان اهل بیت«ع» هم می‌خواهد. این تولی عملی است. شیعه چنین است. هم علاقه قلبی به دوستان اهل بیت«ع» دارند، هم علاقه عملی.

امام صادق«ع» از یکی از شیعیان خود احوال دوستانشان را پرسید، او هم از آنها تعریف و تمجید کرد، حضرت پرسید رسیدگی ثروتمندان‌شان به تهیدستان‌شان چگونه است؟ آن مرد عرض کرد اندک. امام پرسید دیدار و سر زدن ثروتمندان‌شان به تهیدستان‌شان چگونه است؟ آن مرد گفت اندک! حضرت پرسید دستگیری و کمک مالی ثروتمندان‌شان از تهیدستان‌شان چگونه است؟ آن مرد عرض کرد شما اخلاق و صفاتی را می‌فرمایید که در میان ما کمیاب است. حضرت فرمود« «فکیف تزعم هولاء انهم شیعه؛ پس چگونه آنان خود را شیعه می‌دانند؟»(۱۲)

در روایت مشابهی همین سئوال را امام باقر«ع» در باره شیعیان پرسیدند در ملاقات با کسی که می‌گفت شیعیان بسیار دارید، حضرت فرمود: «آیا توانگر به تهیدست توجه می‌کند؟ آیا نیکی‌کننده از کسی که (در جواب خوبی‌اش) به او بدی کرده گذشت می‌کند؟ آیا با یکدیگر همدردی می‌کنند؟ عرض کردم خیر، حضرت فرمود: «لیس هؤلاء الشیعه، الشیعه من یفعل هکذا؛ آنها شیعه نیستند، شیعه کسی است که این کارها را بکند.»(۱۳)

زائری که می‌گوید من دوستدار شما و دوستان‌تان هستم، باید علاقه و دوستی خود را با مواسات و همراهی به نمایش بگذارد.

 

پاورقی‌ها

۱ـ حجرات، ۱۴.

۲ـ مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۱۳۸.

۳ـ حجرات، ۱۵.

۴ـ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب، ج ۷، ص ۵۱۰ (چاپ دارالحدیث) به نقل از خصائص الائمه، ص ۵۴، رجال کشی، ج ۱، ۲۹۵.

۵ـ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب، ج ۷، ص ۵۰۷ تا ۵۰۹ به نقل از: الارشاد، ج ۱، ص ۳۲۳، اعلام الوری ۱/ ۳۴۱، الاصابه، ج ۶، ۲۴۹.

۶ـ جاذبه و دافعه علی«ع»، ص ۲۴ و ۲۵ (چاپ اول).

۷ـ نحل، ۳۶.

۸ـ حجر، ۴۹.

۹ـ مفاتیح‌الجنان، مستند، ص ۴۱۶ (انتشارات اسوه)

۱۰ـ السرائر، ج ۳، «مستطرفات»

۱۱ـ یوسف، ۱۰۸.

۱۲ـ الکافی، ج ۲، ص ۱۷۳.

۱۳ـ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱۳.

 

 

سوتیترها:

۱٫

«ایمان» فراتر از ابراز عشق است. ایمان یعنی باور. چه بسا «علم» هست، ولی ایمان نیست، چه بسا عشق و ارادت هست، ولی ایمان نیست. عشق برخاسته از احساس است و «ایمان» برخاسته از عقل و احساس است.

 

۲٫

شخصی به امام صادق«ع» گفت: فلانی شما را دوست دارد، اما در عرصه برائت از دشمنان‌تان ضعیف است. حضرت فرمود:.دروغ می‌گوید کسی که می‌پندارد ما را دوست دارد و از دشمنان‌مان تبری نمی‌جوید.

30نوامبر/16

امام مرجعیت را ملازم با دخالت در امر سیاست می‌دانست

«ناگفتهها وخاطرههایی از منش علمی و عملی حضرت امام خمینی(ره) و نهضت اسلامی» درگفت وشنود منتشر نشده با مرحوم آیتالله دکترمحمد صادقی تهرانی

 

 

اشاره:

آنچه پیش روی دارید برشی است از یک گفت وشنود بلند و منتشرنشده که سال‌ها قبل با مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی صورت پذیرفته وایشان طی آن به بیان خاطرات سیاسی علمی خویش پرداخته‌اند. مرحوم صادقی از جمله شاگردان درس فلسفه حضرت امام خمینی بودند واین خود نشان می‌دهد که خاطراتی که نظر می‌گذرانید، از چه قدمتی برخوردار است. به هر روی این ناگفته‌ها از اسناد ارجمند تاریخ انقلاب اسلامی هستند که امیدواریم با انتشار آنها در «پاسدار اسلام»، پژوهش‌های تحلیلگران این حوزه از غنای بیشتری برخوردار گردد.        

 

حضرتعالی ازچه مقطعی در حوزه درسی حضرت امام حضور پیدا کردید و ایشان را به لحاظ خصال علمی و عملی چگونه یافتید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من درتهران مدت‌ها نزد مرحوم آیت الله حاج میرزا محمد علی شاه‌آبادی تلمذ می‌کردم. بعد از عزیمت به قم تصمیم گرفتم که شخصیتی از همان سنخ را برای استفاده پیدا کنم. دوستانم، آقایان صدر و حاج‌آقا روح‌الله خمینی را که از شاگردان میرزآقای شاه‌آبادی در فلسفه، عرفان و در سایر معارف ممتاز بودند، معرفی کردند. اسم مرحوم امام را شنیده، اما ایشان را ندیده بودم. پرسیدم: «کجا تدریس می‌فرمایند؟» جواب دادند: «حجره خرم‌آبادی‌ها در فیضیه». به آنجا رفتم. امام خمینی تدریس فلسفه داشت.

بدون اجازه و سئوال قبلی به خود جرئت دادم و وارد کلاس شدم. تدریسش در باره یکی از مشکل‌ترین بحث‌های فلسفه، یعنی باب اتحاد صفات ذات با هم از منظومه سبزواری بود. ایشان تنها برای افراد خاصی از جمله آقایان مطهری، منتظری که خود ایشان تعیین فرموده بود، تدریس می‌کرد. البته من این مبحث را در محضر اساتیدی آموخته بودم و پیش‌زمینه قبلی داشتم. با ورودم امام خمینی با آن ادب خاص خود که در عمق زندگی اخلاقی‌اش‌ وجود داشت، چیزی نگفت، اما در آخر درس به همه پیشنهاد فرمود که درس را بنویسند و فردا بیاورند. من‌که فهمیدم منظورش چیست، درس را به‌دقت نوشتم و فردا تحویلش دادم.

آن روز هم گذشت. فردای آن روز وقتی برای درس وارد حجره شدم، ایشان با کمال لطف و مرحمت به تمام قامت بلند شد!.بسیار شرمنده شدم. فرمود: «امکان دارد بیایید اینجا کنار من بنشینید؟» با تعجب گفتم: «چشم، امرتان مطاع». بعد فرمود: «مطالب خود را از کجا آوردید؟ قسمت‌هایی از آن را من نگفتم». گفتم: «آنها را از اعلم فی‌الارض ـ تعبیر خود ایشان است از آیت‌الله شاه‌آبادی ـ دریافت کردم». همین موضوع باعث استمرار حضورم در کلاس درس ایشان شد.

درسایر دروس ایشان هم شرکت کردید؟

امام در آن زمان فقه درس نمی‌داد. اصول و کفایه تدریس می‌کرد که مقداری سر کلاس کفایه ایشان نیز رفتم. همچنین ایشان هفته‌ای یک روز پنج‌شنبه‌ها عصر، در کتابخانه فیضیه درس عرفان می‌گفت که در آن کلاس نیز شرکت می‌کردم. البته ایشان عرفان آیت‌الله شاه‌آبادی را تدریس می‌کرد.

تعطیل شدن درس منظومه حضرت امام چه زمینه‌ها و دلایلی داشت؟ البته عده زیادی در این باره خاطره گفته‌اند، اماشنیدن خاطرات جنابعالی دراین مقام برای ما مغتنم است.

در مورد تعطیل شدن درس منظومه امام خمینی باید بگویم با ورود آقای بروجردی بحث‌های فلسفی قدری حالت تزلزل به خود گرفت به همین دلیل امام شروع به تدریس فقه در یکی از حجره های مدرسه فیضیه کرد که فقط دو شاگرد یعنی آقایان منتظری و مطهری درآن حضور داشتند. برخی از طلاب و اطرافیان آیت‌الله بروجردی سعی می‌کردند بر‌ اختلاف میان ایشان و امام و طباطبایی دامن بزنند که متاسفانه موفق هم شدند. البته فاصله طوری نبود که امام وآقای بروجردی همدیگر را ملاقات نکنند، اما آن اتصال همیشگی رفت و آمد به جلسه درس، استفتا و ملازمت از بین رفت. با این همه هیچ وقت از امام نشنیدم نسبت به آقای بروجردی انتقادی کند. حتی در درس، از ایشان مطلب نقل می‌کرد و با کمال عظمت از وی نام می‌برد. البته ابعاد سیاسی، نه خیلی روشن و بارز در کار بود.

رابطه و نگاه امام به سایر علمای حوزه چگونه بود؟

امام خمینی از آقای حجت به دلیل فاصله از مسائل سیاسی گلایه داشت، اما نه به‌طور عمیق، بلکه این اختلافات ظاهری بودند. معنایش این نبود که به هم احترام نگذارند. رفت و آمد افراد با آقای حجت بی‌ثمر بود و ایشان اواخر عمرشان را در سکوت و انزوا گذراند. در واقع امام از این رکود ناراضی بود، البته هیچ‌‌گاه مناسبات این دو قطع نشد. امام معمولا خواسته‌هایش را با آقای صدر در میان می‌گذاشت، اما با آن که روحیاتشان به هم نزدیک و تعاملاتشان مفید بود، نتیجه خاصی از این تحرکات به دست نیامد. امام خمینی به علت مبارزات آیت‌الله خوانساری با انگلیسی‌ها در عراق علاقه خاصی به وی داشت و احترام ویژه‌ای به ایشان می‌گذاشت. از این‌رو رفت و آمدها و تعاملات زیادی میان این دو برقرار بود.

پس از رحلت آیت الله بروجردی، مرجعیت امام در چه بستری طرح شد و چه چهره ها و شخصیت‌هایی ازآن حمایت کردند؟

پس از فوت آقای بروجردی مردم در این اندیشه بودند که از چه کسی تقلید کنند. چند نفر از علمای بزرگ بودند که ازآنها سئوالاتی کردیم و آنها هم جواب‌هایی دادند، اما جواب مرحوم آیت‌الله کاشانی هیچ‌گاه از یادم نمی‌رود. وقتی خدمت آقای کاشانی رسیدم و در باره مرجع تقلید از ایشان سئوال کردم، فرمود: «من چه بگویم؟» عرض کردم: «باید از خود شما تقلید کنیم». فرمود: «من سیاست‌مال شدم و بعضی از مردم خیال می‌کنند هر آخوند عالمی دخالت در سیاست کند، دیگر عالم و آخوند نیست. از کسی که هنوز سیاست‌مال نشده است باید تقلید کرد. مرجع مسلمین باید یک عالم ربانی باشد که در مقابل استعمار، استکبار، استبداد و استضعاف استقامت کند». پرسیدم: «او کیست؟» فرمود: «آقای خمینی». آقای کاشانی بهتر بیش از هر کسی به امام خمینی امیدوار بود. بسیار سفارش می‌فرمود که مراقب باشید افراد درست و آبادی اطراف ایشان را بگیرند و خراب‌ها نزدیک نیایند.

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، درس حضرت امام درحوزه قم چه جایگاهی یافت؟ شرکت کنندگان درآن چقدر بودند؟

با گذشت زمان، به‌تدریج درس امام از منزل به مسجد منتقل گردید و بعد از آقای بروجردی رسمی شد و حدود ثلث یا نصف شبستان مسجد اعظم پر‌می‌شد. ایشان خارج مکاسب را تدریس می‌کرد و شاگردهای ایشان از شاگردان دیگر اساتید، هم از نظر عِدّه و هم از نظر عُدّه بیشتر بود. در آن زمان ایشان هنوز مرجع رسمی نشده بود، ولی آن قدری که در آنجا بودم، موج و اوج درس ایشان در درس مراجع رسمی، آقایان گلپایگانی، مرعشی و شریعتمداری وجود نداشت.

مقداری هم بپردازیم به خاطرات جنابعالی از آغاز مبارزات حضرت امام در قم و همگامی شما با ایشان. ظاهرا شما سخنران جشن نیمه شعبان سال۴۱ بودید. از حضور امام درآن جلسه چه خاطراتی دارید؟

در ۲۲ دی‌ماه ۴۱ به مناسبت میلاد مسعود ولی‌عصر(عج) جشن بسیار مفصل و باشکوهی از طرف طلاب و جمعی از مدرسین قم در مسجد اعظم قم برگزار شد که گردانندگان آن هم خود طلاب و مدرسین بودند. طلاب برای برگزاری هر چه باشکوه‌تر این مراسم سرمایه‌گذاری زیادی کردند. تزئینات و آداب و رسوم در حد توان اجرا شد و ظاهر جلسه باشکوه به نظر می‌آمد که البته به‌جز بزرگداشت این میلاد فرخنده هدف دیگری هم در جشن دنبال می‌شد و آن بهره‌برداری از این جلسه برای مبارزه علیه حکومت بود. برای برنامه‌ریزی این جشن چند منظوره ـ که در حقیقت یک منظور واحد بیشتر نداشتیم و آن هم تجلیل، تکریم و تعظیم از احکام اسلامی بود ـ از چند روز قبل جلسات متعددی داشتیم و اعلامیه‌ها و تراکت‌هایی هم تهیه کردیم که از آن جشن به‌نحو احسن استفاده شود. همراه با جمعی از طلاب دستگاهی شبیه وردنه نانواها سر هم کردیم که با یک لایه نرم شبیه ابر پوشیده شده بود و یکی از دوستان آن را از یک دستگاه استنسیل باز کرده و کاغذ استنسیل خریده و با قلم‌های نوک تیز مطالب را به شکل ریز روی آن نوشته بود و بعد با آن دستگاه جالب تراکت و اعلامیه‌ها را تکثیر کردیم. البته یکی از دوستان دستگاه تکثیر استنسیل و تایپ داشت که گاهی از آن استفاده می‌شد، اما دستگاه خودمان به لحاظ حجم و سرعت، ناب و تک بود.

از قبل پیش‌بینی می‌شد که اکثر طلاب، اساتید، مدرسین قم و طبقات مختلف مردم قم از اداری، بازاری و غیره در این مراسم شرکت کنند و چون فردای آن روز تعطیل عمومی بود، انتظار داشتیم از شهرهای دیگر به‌خصوص تهران زوار زیادی به قم مشرف شوند و در این مراسم ـ که جنب حرم مطهر حضرت معصومه(س) برگزار می‌شد ـ حضور یابند. بنابراین فرصت بسیار خوبی برای افشای توطئه‌های حکومت بود و با سخنرانی، چاپ و پخش اعلامیه، تراکت و سر دادن شعار برای نیل به این هدف تمام تلاشمان را صرف کردیم. حضور علمای بزرگ و مراجع تقلید به این جشن جلوه خاصی داد.

چه شد که حضرت امام هم دراین محفل شرکت کردند؟

از قبل از طلاب و دوستان نزدیک امام خمینی خبر حضورشان را پیش از دیگر مراجع و علما دریافت کردم و از این که وی در این جشن حاضر خواهد شد، در خود نیرو، توان و قوت قلب کافی یافتم. برخی از مردم به‌خصوص طلاب به طرف دری که ایشان از آن وارد شدند هجوم آوردند تا بار دیگر مرجع تقلیدشان را زیارت کنند. امام از در جنوبی خیابان موزه یعنی روبروی مرقد آیت‌الله بروجردی وارد شبستان شد و نزدیک همان در نشست. متعاقب آن صلوات‌های پی در پی برای سلامتی ایشان تا چندین دقیقه فضای مسجد را پر کرد. با برنامه‌ریزی از پیش تعیین‌شده‌ای به طرف منبر رفتم و پس از استقرار بر آن و ایراد یک خطبه مقدماتی، بلافاصله به طرح مسائل حساس روز، به‌ویژه فعالیت‌های خلاف قوانین اسلامی پرداختم و نقشه‌های شوم حکومت را در قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی برملا و در ادامه برنامه دولت را در تضعیف روحانیت و تصمیم رژیم برای تحت سلطه گرفتن روحانیت و حوزه‌های علمیه را تشریح کردم و گفتم: «روحانیت شیعه و حوزه‌های علمیه از اول و از زمان شیخ طوسی مستقل و آزاد بودند و هیچ‌گاه زیر بار هیچ حکومتی نرفتند. از این پس هم نخواهند رفت و از مکتب امام صادق(ع) حراست خواهند کرد».

این سخنان را با حرارت خاص و بیانی تند ایراد کردم و گهگاه تأییدی هم از حاضرین می‌گرفتم. و در پایان اظهار داشتم: «مرجع تقلید به دلایل متعدد مورد احترام ویژه است و بنا به نظر مراجع تقلید خاصه دستورات و فرامین مرجع تقلید بزرگ شیعه امام خمینی همچنان برای حفاظت از احکام الهی و… به پیش خواهیم رفت و معتقدیم چون راهمان راه امام صادق(ع) است پیروزیم و دشمنانمان منکوب خواهند شد».

حاضرین سراپا گوش بودند و یکپارچه به سخنان داغ و کوبنده اینجانب گوش می‌دادند و هر گاه نام امام خمینی در فضا طنین‌انداز یا کلمه مرجع تقلید، رهبر، پیشوای مبارزین بر زبانم جاری می‌شد ناخواسته روی زانوها بلند می‌شدند و چهره ملکوتی امام را نظاره می‌کردند. بالاخره در میان شور و هیجان حضار سخنرانی‌ام به پایان رسید و از منبر پایین آمدم.

 

متعاقب این ماجرا شاه نیز به قم آمد و در این شهر سخنرانی کرد.این ماجرا چه بازتابی درحوزه و در میان انقلابیون داشت؟

دوازده روز پس از جشن نیمه شعبان و سخنانم علیه اصلاحات ارضی خبر رسید که شاه به قم خواهد آمد. در ۴ بهمن ۱۳۴۱ شاه هنگام اعطای اسناد مالکیت کشاورزان قم سخنرانی مفصلی کرد که در این سخنرانی پس از نقل ادعا‌های دینی خود مانند دیدن ائمه اطهار«ع» در دوران کودکی! به روحانیت توهین کرد و روحانیت را ارتجاع سیاه خواند و…

البته این مانور برای شاه بی‌تاثیر بود، اما امام جواب برخی از بی‌احترامی‌های او را در سخنرانی های بعدی خود داد.

جنابعالی با سخنرانی درسالگرد رحلت آیت‌الله بروجردی، به‌شدت حساسیت ساواک را برانگیختید تا جایی که مجبور به هجرت ازایران شدید. محتوای آن سخنرانی و نظر حضرت امام در باره آن چه بود؟

به مناسبت سالگرد وفات آقای بروجردی مجالس ختم متعددی از جمله در مسجد اعظم قم برگزار شد که در یکی از این مجالس با دعوت هیئت علمی حوزه، بنده به منبر رفتم. قبل از سخنرانی رئیس ساواک نزدم آمد و پرسید: «چه می‌خواهید بفرمایید؟» جواب دادم: «استاد دانشگاه هستم. به نظر شما چه می‌خواهم بگویم؟» در پاسخ چیزی نگفت و رفت.

سخنرانی را شروع کردم که از ابتدا تا انتها همه ضد شاه بود. حتی در پاسخ به سخنرانی چند روز پیش شاه در قم و اهانت وی به روحانیون، گفتم: «زیر تاج پهن است، خاک و کثافت است. اگر تاج را روی سر خر بگذارند، خر شاه خواهد شد؟ نه، شاه نمی‌شود».

سخنرانی بسیار تندی بود که در آن به رژیم شاه، رژیم صهیونیستی و ایادی آنها حملات تندی کردم، به‌گونه‌ای که انتظار می‌رفت وقتی از منبر پایین بیایم، در همان مسجد یا بیرون مسجد دستگیرم کنند. امام هم در آن مراسم حضور داشت.

 

ظاهرا درآن جلسه امام ابتکاری نیز به خرج دادند، چون احتمال دستگیری شما را می‌دادند، شمارا همراه با خود به منزل بردند. داستان از چه قرار بود؟

 وقتی مردم حاضر در شبستان و داخل حیاط از جا برخاستند، افراد مبارز هم مشغول کار شدند. صدای مردم و سایر طلاب همنوا با مبارزین در حمایت از امام خمینی فضای مسجد را در بر گرفت. در لابلای صلوات‌هایی که برای سلامتی ایشان فرستاده می‌شد، شعارهای تندی هم علیه حکومت به گوش می‌رسید. همزمان تراکت‌های بسته‌بندی شده از زیر قبا و عبا بیرون آمدند و در هوا پخش شدند. فضا شبیه به یک باغ پردرخت در فصل پاییز شده بود! تراکت‌ها مثل برگ‌هایی که از درخت جدا می‌شوند و پایین می‌آیند، در هوا جولان می‌دادند، اما مردم نگذاشتند این برگ‌ها بر زمین بیفتند و آنها را روی هوا شکار کردند. به‌ویژه مسافران که تلاش زیادی می‌کردند اعلامیه‌های بیشتری را جمع کنند و به عنوان سوغات قم با خود ببرند.

ازدحام جمعیت در اطراف در جنوبی بیشتر بود، چون امام از این در تشریف آورده و نزدیک آن نشسته بودند و خروجشان هم از همان در بود. طلاب و سایر مردم تمایل داشتند آقا را زیارت کنند، از این رو سر دادن شعارها بیشتر در اطراف ایشان صورت می‌گرفت. ایشان از شبستان خارج شد و ناگهان در دالان مسجد، جنب مرقد آیت‌الله بروجردی در میان ازدحام طلاب و توده مردم و شعارهای پی در پی مکثی کرد و فرمود: «آقای دکتر صادقی را بگویید بیاید». تأمل ایشان برای آمدنم بسیار چشمگیر بود و مورد توجه همگان قرار گرفت. تعدادی از روحانیون اطرافم را گرفتند و به خاطر سخنرانی ارزنده‌ام از اینجانب تقدیر و تجلیل کردند.

وقتی به من خبر دادند امام خمینی بیرون در منتظر شما ایستاده‌اند، فوری راه را باز کردم و با عجله خود را به ایشان رساندم. امام به من فرمود: «همراهم بیایید». همراه ایشان سوار تاکسی شدم و به منزلشان رفتم. امام با این عمل مراقب بود توسط نیروهای دولتی دستگیر و بازداشت نشوم، زیرا سخنرانی‌ام علیه حکومت بسیار تند بود و بازداشتم غیرقابل انتظار نبود. طبق برنامه‌ریزی قرار بود در پایان جلسه و موقع خروج حاضرین از مسجد، چند نفر برای امام خمینی شعار بدهند و همزمان چند نفر هم اعلامیه‌های آماده‌شده را بین مردم پخش کنند. چند آدم زبر و زرنگ هم آماده بودند اگر بیرون مسجد مأموران امنیتی کسی را دستگیر کردند و خواستند ببرند به هر شکل ممکن، حتی با زد و خورد مانع شوند. مأموران هنوز آن قدرها جسور نشده بودند که در مجامع عمومی و این قبیل جلسات افراد را بازداشت کنند. همیشه در این مجامع افراد را شناسایی می‌کردند و بعد دنبال دستگیری‌شان بودند.

 

هجرت۱۷ ساله شما از ایران چگونه شروع شد؟

پس از سخنرانی در مجلس سالگرد وفات آقای بروجردی، از سوی ساواک محکوم به اعدام شدم و سریع و بدون هیچ توضیحی به خانواده، یک‌سری از وسایل مورد نیازم را از منزل برداشتم و ناچار ایران را مخفیانه به قصد حج ترک کردم وبعد هم به عراق رفتم.

با این حساب شما خبر دستگیری حضرت امام و رویداد ۱۵ خرداد را در مسافرت به عراق دریافت کردید. واکنش حضرت امام و علمای حوزه نجف به این رویداد چه بود؟ در این باره چه فعالیت‌هایی را انجام دادید؟

نزدیک عاشورای ۴۲ در ایران طی جلسه‌ای با حضور امام خمینی و دیگر مراجع قم تصمیم بر آن شد چند تن از مراجع در بعد از ظهر عاشورا از حضور انبوه جمعیت عزادار در قم استفاده و در مدرسه فیضیه برای مردم صحبت کنند، زیرا در روز عاشورا مردم از سراسر شهرهای ایران در قم تجمع می‌کردند و جمعیت فوق‌العاده‌ای حضور داشت.

در روز موعود چند تن از علما از سخنرانی منصرف شدند، اما امام خمینی در این روز سخنرانی کرد. کینه‌ای که حکومت از این سخنرانی به دل گرفت، سه روز بعد یعنی روز ۱۵ خرداد با دستگیری امام خود را نشان داد. با شنیدن خبر زندانی شدن امام خمینی و محاکمه صحرایی ایشان در پی یافتن همراه و هم‌پایی در نجف، مطلع شدم که آقای سعیدی از تهران به نجف آمده است. ایشان به منزل ما وارد شد و با همفکری قرار گذاشتیم به منزل مراجع تقلید برویم و با داد و فریاد، آه و ناله، گریه و عمامه به زمین زدن آنها را تحریک کنیم.

ابتدا به منزل آقای شاهرودی، شیخ مراجع (پیرترین مرجع) رفتیم و گفتیم یک مرجع تقلید عالم و مجاهد، کسی که بر ضد شاه قیام کرده به مشکل بر خورده است و شما مراجع تقلید طبق روال همیشگی درس‌ و فقه و اصولتان را می‌گویید بعد از آن به منزل آقای خویی رفتیم که البته استجابت آقای خویی از همه بیشتر بود.

فضای نجف فضایی بیمار و جناح‌بندی شده بود، به‌طوری که طرفداران آقای خویی نباید سمت طرفداران آقای حکیم یا سایر مراجع می‌رفتند. سعی کردم در این باره نیز که انسان باید استقلال رأی، انصاف و موازین اخلاقی را رعایت کند. کار کنم و در سخنرانی‌ها و جلسات درسم همواره به این موضوع اشاره می‌کردم که از درس‌های مفید دیگر علما استفاده شود.

واکنش علما و مدرسین نجف به تبعید حضرت امام به ترکیه چه بود؟چه کسانی به این واقعه اعتراض کردند؟

در جریان تبعید امام خمینی به ترکیه واکنش‌های جدی از سوی روحانیون و علمای نجف صورت گرفت. حوزه نجف این بار به‌شدت نگران شد و به همین دلیل اقدامات جدی برای آگاهی از وضعیت و موقعیت امام انجام داد. در همین راستا چند تن از فضلا همچون سید اسدالله مدنی، حاج شیخ محمد مهدوی لاهیجی، اخوان مرعشی، شیخ حسن انواری همدانی، شیخ نصرالله خلخالی و… در منزل آقای حکیم جلسه‌ای را تشکیل دادند و به آقای حکیم پیشنهادهایی را برای کاهش نگرانی مردم و علمای نجف ارائه دادند. بعد از مدتی خبر رسید که امام به همراه حاج‌آقا مصطفی در بورسای ترکیه هستند. ایشان نامه‌ای به قم فرستاده و از وضعیت جسمی و روحی خود به حوزه قم اطلاع داده بود و در نتیجه نجف نیز آگاه شد. شایعات زیادی بود که شاید رژیم قصد کشتن امام را دارد و تبعید بهانه‌ای است تا با آن بر عمل خود سرپوش بگذارد. شایعه دیگری می‌گفت ایشان را از بورسای ترکیه به جای نامعلومی انتقال داده‌اند. این شایعه این مسئله را در اذهان حوزه نجف تداعی می‌کرد که رژیم می‌خواهد قصد خود را عملی سازد.

این خبری بود که به من اطلاع دادند. به این ترتیب بعد از این شایعه، نصف شب عده‌ای جمع شدیم که چه کار کنیم. من سخنرانی کردم و گفتم همین امشب باید از وضعیت جسمی و روحی امام خمینی مطلع شویم. سر و صدا بلند شد و به همراه آقای دوانی و عده‌ای از طلاب به منزل آقای شاهرودی رفتیم. ایشان به بیرونی تشریف آورد و سئوال کرد: «چه شده و چه خبر است؟» جواب دادم: «خبر رسیده است که می‌خواهند امام خمینی را بکشند». همان شب آقای شاهرودی گفت: «آرام باشید. فردا از سلامتی ایشان کسب اطلاع می‌کنم و به حوزه نجف خبر می‌دهم».

صبح روز بعد به همراه عده‌ای با همین تقاضا به منزل آقای حکیم رفتیم. آقای حکیم از طریق سفارت ترکیه اقدام کرد. سید ابراهیم طباطبایی، داماد آقای حکیم رابط بین ایشان و سفارت ترکیه بود. ایشان خبر آورد که امام در بورسا و صحیح و سالم است. شیخ نصرالله خلخالی نقل می‌کرد که امام گاهی با ماشین به داخل شهر بورسا می‌رفت و از نزدیک با فرهنگ و آداب و رسوم این شهر آشنا می‌شد. از تهران هم بعضی از دوستدارانش برای دیدن ایشان به ترکیه رفتند. سپس خبر آوردند محل سکونتشان بد نیست و از آن پس آرامش به حوزه نجف بازگشت.

 تبعید حضرت امام به ترکیه نزدیک به یک سال طول کشید و سپس ایشان راهی تبعیدگاه دوم خود یعنی عراق شدند. از حضور ایشان در عراق چگونه مطلع شدید و کجا برای اولین بار با ایشان ملاقات کردید؟ 

 چند سال پس از ورودم به نجف روزی در کلاس درس اطلاع دادند امام خمینی در کاظمین است. باورکردنی نبود. با چند تن از رفقا همچون آقای شیخ محسن غروی قوچانی آدرس گرفتیم و به کاظمین رفتیم. شب به مکانی که احتمال می‌دادیم امام آنجا باشد، رسیدیم. عده‌ای در آنجا خوابیده بودند. ما هم خوابیدیم. نزدیک اذان صبح با صدای آقای خلخالی از خواب بیدار و متوجه شدم که دارد با کسی صحبت می‌کند. بله! آشیخ نصرالله خلخالی مشغول صحبت با امام خمینی بود. به دنبال آنها به حرم رفتم و ایشان را دیدم و روبوسی کردم. اجتماعات زیادی به‌خصوص روحانیون از نجف، کربلا و همچنین بلاد دیگر آمدند. در آنجا سخنرانی‌های متعددی انجام شد که من و آقای شیخ محمدمهدی آصفی، از فضلا و انقلابیون بسیار سالم و صحیح به زبان فارسی و عربی صحبت کردیم.

در همان بدو ورود امام خمینی به عراق در باره برگزاری جلسات درس با ایشان صحبت‌هایی کردم. بعد از چند روز امام به سامرا مشرف شد. ما هم در ماشین ایشان نشستیم و چهار نفر بودیم. آقای خلخالی جلو و عقب هم وسط امام، طرف راست آقامصطفی نشسته بودند و طرف چپ هم من نشسته بودم.  در سامرا هم استقبال خوبی شد. بنده، آقای شیخ مجتبی لنکرانی و آقای خلخالی از همراهان امام بودیم. علما از جمله مفتی اعظم سامرا به منزل محل اقامت امام آمدند. به من گفته شد خوب است اینجا صحبت کنید. ایستادم و به زبان عربی صحبت کردم و چند روزی در سامرا بودیم، چون مستمعین عرب‌زبان بودند و هر روز به تعدادشان افزوده می‌شد، هر روز به زبان عربی درباره امام خمینی سخنرانی داشتم.

استقبال از امام درکربلا راچگونه دیدید؟ در عکس‌های موجود عمدتا در کنار ایشان هستید.

بعد از سامرا به کربلا وارد شدیم که استقبال گرم و باشکوهی صورت گرفت. در ۳۰ کیلومتری قصبه مصیب به غیر از چند تن از علما که به دلیل کهولت سن قادر به خروج از شهر نبودند، بقیه علما و طلاب حوزه علمیه کربلا و نجف به استقبال امام آمدند. البته شنیدم کنسولگری ایران در کربلا طلاب و ایرانیان مقیم را به‌واسطه ستون پنجم‌هایی که در میانشان وجود داشت، با شایعه این که از استقبال‌کننده‌ها عکس می‌گیرند و دیگر گذرنامه‌هایشان را تمدید نمی‌کنند و ایران هم راهشان نمی‌دهند، نسبت به استقبال و همراهی با امام خمینی تهدید کردند، اما همه تلاش‌هایشان بی‌ثمر ماند. پلاکاردهای تبریکی که عرب‌ها و ایرانی‌ها در استقبال از امام با خود حمل می‌کردند، مضامین متفاوتی داشت. عرب‌ها نوشتند: «سرنگون باد رژیم شاه و زنده‌ باد آیت‌الله خمینی» و ایرانی‌ها نوشتند: «ورود آیت‌الله خمینی را تبریک می‌گوییم».

امام خمینی به احترام استقبال‌کنندگان از ماشین پیاده شد و با مردم بسیار گرم و صمیمانه به احوالپرسی پرداخت. پس از ورود به کربلا هم به زیارت حرم رفت. یکی از کویتی‌ها برای امام چند روز منزلی در نظر گرفت. آقای شیرازی از سوی اهالی کربلا از امام خمینی خواست حداقل یک هفته در کربلا بماند و این درخواست از سوی امام پذیرفته شد.

من چون در نجف درس داشتم، نمی‌توانستم در کربلا بمانم و به دلیل آیات‌الاحکام در مدرسه وسطای آخوند خراسانی با آقای غروی هر روز در حال رفت و آمد بودیم. به امام خمینی هم گفتیم ما همیشه در کربلا نیستیم و کار درسی داریم که فرمود: «کار درسی را تعطیل نکنید. من همیشه این موضوع را به مصطفی هم می‌گویم».

در همین رفت و آمدها به مدرسه جامعه النجف در منطقه حی‌السعد (سعدآباد) ما بین کوفه و نجف رفتم و با مدیر آنجا سید محمد کلانتر در باره استقبال از امام خمینی صحبت کردم. در آن مدرسه استادان برجسته‌ای همچون شیخ محمدعلی مدرس افغانی، آشیخ محمدهادی معرفت، آقای باقری و آقای ملکوتی سرابی حضور داشتند. آقای کلانتر طلبه‌ها را مختار دانست. با نصب اعلامیه‌ای در مدرسه قرار بر این شد تا در کاروانسرای راه بین کربلا و نجف برای استقبال از امام جمع شوند. امام خمینی تا چند شب آخر اقامت خود در کربلا شب‌ها امامت نماز جماعت را عهده‌دار بود و آقای شیرازی هم پشت سر ایشان اقتدا می‌کرد.

طبعاً محل اصلی استقرار حضرت امام در شهر نجف بود. استقبال در نجف چه خصوصیاتی داشت؟ مستقبلین چقدر بودند؟

پس از کربلا نوبت به نجف رسید که از نجف تا خان نصف (کاروانسرایی که در نیمه راه نجف و کربلا است) به استقبال ایشان آمدند. یعنی بین نجف و کربلا، حدود ۹۰ کیلومتر مسافت تقریباً ۴۰ الی ۵۰ کیلومتر مسیر استقبال ایشان بود. ترتیب استقبالش را خدا می‌داند چه کسی داده بود، ولی استقبال بسیار عظیمی شد. این همه طرفداری از یک مرجع برای اطرافیانِ مراجع دیگر غیر قابل تصور بود! پس از استقبال وارد منزلی شدیم که آشیخ نصرالله خلخالی برای امام خمینی اجاره و فرش کرده بود. مراجع به دیدن ایشان آمدند. اولین مرجع آقای خویی و آخری آقای حکیم بود. آقای شاهرودی هم آمد. امام نیز به بازدید آقای حکیم رفت که من هم در مصاحبت ایشان در بازدید بودم.

ظاهرا درآن جلسه مباحثه جالبی هم میان ایشان و آیت الله حکیم اتفاق افتاد که وصف آن در برخی آثار آمده است. جنابعالی به عنوان یک شاهد عینی، آن جلسه را روایت کنید؟

امام خمینی با کمال تواضع شروع به صحبت کرد: «آقا! از اخبار ایران اطلاع دارید؟ آیا وظیفه نداریم قیام کنیم؟» آقای حکیم گفت: «نه، ما وظیفه‌ای نداریم. وظیفه ما همان وظیفه امام حسن(ع) است». امام گفت: «خوب وظیفه امام حسن(ع) در یک زمان خاص و وظیفه امام حسین(ع) هم در زمان خاصی بود. مگر نه این است که امام حسن و امام حسین(ع) هر دو به وظیفه الهی خود عمل کردند؟!» ایشان گفت: «چرا». امام خمینی گفت: «ما در زمان امام حسین(ع) هستیم، نه در زمان امام حسن(ع)، چون رضاخان معاویه، اما محمدرضا یزید است. او پرده را کنار زده است و لخت و عور با اسلام مبارزه می‌کند. آیا باز وظیفه‌ای نداریم؟» آقای حکیم گفت: «حالا زمان امام حسین(ع) باشد، اما ما انصاری نداریم. اگر قیام کنیم نابود می‌شویم و از بین می‌رویم. قدرت شاهنشاهی ایران در خاورمیانه از قدرت‌های مهم است…».امام گفت: « شما جلو و من هم به دنبال شما پرچم ضد شاهنشاهی و ضد ظلم مطلق را بلند می‌کنیم و به نتیجه هم خواهیم رسید»،

در بازدید حضرت امام از آیت‌الله خویی شاهد چه صحبت‌هائی بودید؟ ظاهرا جلسه بی چالش و توام با احترامی بوده است؟

بله، در بازدید از آقای خویی، ایشان مسندش را به امام خمینی داد و احترام زیادی کرد. حتی چندین بار به من فرمود: «قضیه علم و این حرف‌ها نیست. خوشم می‌آید کسانی می‌آیند این مسئله را از من سئوال می‌کنند که آقا ما مقلد شما هستیم. اجازه می‌دهید پول‌ها را به امام خمینی بدهیم؟ من هم با خنده می‌گویم بدهید یا بعضی از من سئوال می‌کنند آقا چطور است ازامام خمینی تقلید کنیم؟ می‌گویم هر طور تشخیص می‌دهید همان کار را بکنید».

با پر شدن خبر ورود امام به نجف اشرف در جهان، شخصیت‌های انقلابی، رهبران، دانشجویان مسلمان و انجمن‌های اسلامی اروپا و امریکا دسته دسته خود را به نجف می‌رساندند و از نزدیک برای گسترش نهضت اسلامی از امام خمینی دستور می‌گرفتند و به اروپا، امریکا و کانادا باز می‌گشتند و مشغول فعالیت می‌شدند. در میان آنها برادرم، دکتر معروف قلب نیز حضور داشت که در حقیقت رابط بین دانشجویان مسلمان مقیم خارج و امام در نجف اشرف بود و توانست اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، امریکا، کانادا و خاور دور را تشکیل بدهد.

برحسب شواهد، ماجرای مباحثه حضرت امام با آیت‌الله حکیم را شما در حوزه نجف نقل کردید واشاعه دادید. مطرح کردن مفاد این مذاکرات چه بازتابی درحوزه نجف داشت؟

بله، چند وقت بعد، جریان گفتگوی امام خمینی و حکیم را با شور و ذوق جوانی مفصل و کلمه به کلمه در منزل آقای خویی نقل کردم که ناگهان مثل سیل در کل نجف پخش شد. امام پیشکارش را نزدم فرستاد. گفت: «آقا می‌گویند تشریف بیاورید، با هم صحبت کنیم».در طبقه بالای منزل امام فقط من و آقای خلخالی و ایشان بودیم. امام فرمود: «آقای صادقی! چه کار کردی! و از بازگو کردن مطالب جلسه با آقای حکیم اظهار نارضایتی کردند

من از همان کاظمین به امام خمینی گفتم شما باید در مسجد شیخ انصاری درس را شروع بفرمایید و فقط فقه. ایشان فرمود: «روز اول خانه مناسب است یا مسجد؟» گفتم: «خودتان بهتر می‌دانید که بحث در مسجد حساب دیگری دارد».

پس از آن با میرزا باقر زنجانی از مجتهدین و بزرگان حوزه نجف مشورت کردیم. آقای میرزا باقر زنجانی اهل رساله نبود، ولی آقای حکیم با او مشورت می‌کرد.آقای زنجانی گفت: «صلاح نمی‌دانم ایشان در مسجد به‌طور علنی درس بگوید، چون می‌ترسم جمعیتی نیاید». گفتم: «نترسید، هیچ اشکالی پیش نمی‌آید».

در روز اول درس ایشان راجع به جریان ایران و جو سیاسی صحبت کرد. فضای شبستان و  صحن و همه جا پر از جمعیت شد. و فردای آن روز درس را شروع کردند. در روز اول ایشان در باره وحدت حوزه علمیه قم با نجف و برانداختن ریشه ظلم صحبت کرد و ضمن نصیحت به سران دولت‌های اسلامی گفت: «اسلام برنامه زندگی دارد، برنامه حکومت دارد، اسلام سیاست دارد، برنامه اداره امور مملکت دارد، ممالک بزرگ را اداره می‌کند» و در ادامه، ضمن دعوت مسلمین به اتحاد، به مسئله فلسطین و کشمیر پرداخت و سپس مسئولیت روحانیون را در امر تبلیغ و مبارزه متذکر شد. بعد از سخنرانی به ایشان گفتم: «انتظار داشتیم حرف‌های پرحرارتی بزنید». فرمود: «شرایط نجف خیلی مساعد نیست».

در کلاس درس در ظاهر بحث‌های مستقل سیاسی نداشتند، اما در باطن تماس‌هایی از داخل و خارج با ایشان گرفته می‌شد. به ایشان پیشنهاد کردم که هفته‌ای یک بار جلسه سیاسی داشته باشد. فرمود: «هفته‌ای یک شب هست». پرسیدم: «کجا؟» فرمود: «شب‌های پنج‌شنبه منزل شماست» آن جلسات بسیار حساس بود و مراجع تقلیدی همچون آسید عبدالله شیرازی و عده‌ای از قبیل ایشان یا پایین‌تر از ایشان در آن شرکت می‌کردند.

گاهی اوقات حاج‌آقا مصطفی نیز در جلسات خطابه و قلم شرکت می‌کرد. ارتباط ما با بیت امام بسیار زیاد بود و روابط خانوادگی بسیار نزدیکی داشتیم، به‌طوری که برخی فکر می‌کردند قوم و خویش هستیم. پسرم مسعود، دوران دبستان را در مدرسه‌های علوی و امام صادق(ع) گذراند و با حسین، پسر حاج‌آقا مصطفی و پسر آقای خویی همکلاسی بود. حاج‌آقا مصطفی زیاد به خانه ما رفت و آمد می‌کرد.

ایشان بسیار مقید بود که بیت‌المال به‌درستی استفاده شود و حیف و میل نشود.

       سوتیترها:

۱٫

 

با گذشت زمان، به‌تدریج درس امام به مسجد منتقل گردید و بعد از آقای بروجردی رسمی شد و حدود ثلث یا نصف شبستان مسجد اعظم پر می‌شد.ایشان خارج مکاسب را تدریس  می‌کرد و شاگردهای ایشان از شاگردان دیگر اساتید، هم از نظر عِدّه و هم از نظر عُدّه بیشتر بود.

 

۲٫

پس از فوت آقای بروجردی مردم در این اندیشه بودند که از چه کسی تقلید کنند. چند نفر از علمای بزرگ بودند که ازآنها سئوالاتی کردیم و آنها هم جواب‌هایی دادند، اما جواب مرحوم آیت‌الله کاشانی هیچ‌گاه از یادم نمی‌رود. ایشان فرمود: «باید کسی باشد که در مقابل استعمار، استکبار، استبداد و استضعاف استقامت کند». پرسیدم: «او کیست؟» فرمود: «آقای خمینی».

 

۳٫

در بازدید از آقای خویی، ایشان مسندش را به امام خمینی داد و احترام زیادی کرد. حتی چندین بار به من فرمود: «قضیه علم و این حرف‌ها نیست. خوشم می‌آید کسانی می‌آیند این مسئله را از من سئوال می‌کنند که آقا ما مقلد شما هستیم. اجازه می‌دهید پول‌ها را به امام خمینی بدهیم؟ من هم با خنده می‌گویم بدهید

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

مردان خدا

 

حکایت رابطه آقا میرزا علی اکبرمعلم دامغانی و امام خمینی(ره)

تهیه کننده:حسن صنوبری

 

یکی از شگفتی‌های روزگار ما رفاقت عارف خلوت گزیده و زبان در کام کشیده‌ی روزگار «آقا علیاکبر معلم دامغانی» با پیر جماران و پیشوای انقلاب ایران «حضرت آیت‌الله آقا سید روح‌الله خمینی» است. حکایت این دوستی حکایت غریبی است.میرزا علی اکبر معلم دامغانی (یا آیت‌الله معلم دامغانی) متولد سال ۱۲۸۲ هجری شمسی بود. یعنی یک سال از امام خمینی کوچک‌تر. گویا رفاقت این بزرگواران به روزگار جوانی و ایام طلبگی در حوزه علمیه قم باز می‌گردد. اما پسازهمان دورانِ قم، مسیر علمی و طریقت معنوی این دو از یکدیگر جدا می‌شود. قدر مشترکشان در مبدا، شاگردیِ آیت‌الله آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی است و چشیدنِ طعمِ انتقالِ پایتختِ علمیِ شیعه از نجف اشرف به قم مقدس. مقصد هم یکی است. ولی راه دوتاست: میرزا علی اکبر معلم دامغانی سرانجام به سوی مکتب مشهد و مکتب قزوین (یا به عبارتی «مکتب تفکیک») رفت و امام خمینی(ره) به جانب فلسفه و عرفان (مخصوصاً در مکتب تهران).مرحوم معلم به سوی آیت‌الله آقا سید‌موسی زرآبادی سفر کرد و امام به کوی آیت الله آقا محمدعلی شاه آبادی.
عمری دل به بحث و جدل سپرده‌ی روزگار داند که از «زرآباد» تا «شاهآباد» هزارهزار آبادی راه است، حال آنکه مسافر لحظه‌ی توحید بر این است که نزد اهل دل این راه‌ها به قدر یک آه کوتاه.
امروز اگر به دعاوی و دعواهای اهل جدل نگاه کنید می‌بینید در میان عالمانِ شیعی دو جریان اصلی‌اند که پیروانِ تندرویشان یکدیگر را _مودبانه_ تکفیر و تحقیر می‌کنند. این به آن می‌گوید «بی دین» آن به این می گوید «بی سواد». امام خمینی(ره) و آقا‌میرزا علی‌اکبر از چهره‌های شاخص این دو جریان‌اند ولی هیچ‌گاه همدیگر را تکفیر نکردند.
باری امام که نزد همه تا حدود زیادی معروف و شناخته شده است، بگذارید چند سطر دیگر از میرزا علی اکبر بنویسم:
اگر مرحوم آقا علی‌اکبر معلم دامغانی در قم با امام هم حجره بود، در مشهد هم با آقا شیخ مجتبی‌قزوینی هم حجره بود. اگر در قم در درس اجتهاد آیت‌الله حائری موسس حاضر می‌شد، در مشهد خود آیت‌الله غروی اصفهانی به حجره‌اش سر‌می‌زد.مرحوم معلم در همان دوران شاگردی خدمت آیت‌الله آقا سید‌موسی زرآبادی
 بااینکه سال‌ها ملبس بوده است، لباس روحانیت را کنار می‌گذارد و پس از درگذشتِ استادش به خلوت می‌رود و سال‌های سال در گمنامی زندگی می‌کند. اینکه ما امروز تا حدودی ایشان را می‌شناسیم صرفا به خاطر همین رفاقت عجیب است.
فرض کنید آن پیشوایی که برای هیچ کدام از قدرت‌های بزرگ دنیا ارزشی قائل نبود، آن عارفی که جذبه‌اش برای دوست و دشمن هیمنه باقی نمی‌گذاشت؛ در جمع علما، بزرگان و مسئولان کشور نشسته است، وانگهی پیرمردی روستایی و ناشناس بی‌شوکت و بی‌حشمت وارد مجلس می‌شود و همان امام خمینی به احترام او بر می‌خیزد و برای او احترامی از خود نشان می‌دهد که اطرافیان امام تاکنون شبیهش را از ایشان برای کمتر کسی سراغ داشتند. فرض کنید انگشتر عقیق معروف امام خمینیکه تا سالهای واپسین نیز بردستشان بود هدیه‌ی همین پیرمرد روستایی در دوران طلبگی‌شان باشد. چند نفر را می‌شناسیم که پنجاه شصت سال انگشتر هدیه‌ی دوستشان را در دست داشته باشند؟ اصلا چند نفر را می‌شناسیم که با افتادن چنین فاصله ی بلند و بعیدی _هم در مکان و زمان هم در مکتب و طریقت_باز هم به رفاقت و عهد جوانی خویش پایبند باشند؟ ما عموماً وقتی یک‌هفته بین دوستی هایمان فاصله می‌افتد اگر کار به غیبت و تهمت و بدگمانی و کینه و کدورت نرسد، دست کم «فراموشی» را در پی‌دارد.                        نقلاستوقتیامامدردوران تحصیل به نجف رفته بودند هم مکاتبات دوستانه _و بسیار دوستانه_ بسیاری با مرحوم معلم داشته‌اند. نقل است پس از پیروزی انقلاب و بازگشت امام به ایران چند وقت یک بار دلشان برای میرزا علی اکبر تنگ می‌شده و پیکی را به سویشان می‌فرستادند تا دیدار میسر شود.
از میرزا علی اکبر معلم خوارق عادات و کرامات بسیاری نقل شده است، اما وقتی همه‌شان را مرور کنیم می‌بینیم خارق‌العاده‌ترین این کرامات همین «گمنامی» و «بی‌ادعایی» بوده است.
نقل است وقتی بیماری امام خمینی بالا گرفت، ایشان به حاج احمد‌آقا فرمودند: «به آقای معلم سلام مرا برسان بگو دیگر برای سلامتیم دعا نکند». نقل دیگر است وقتی بیماری امام بالا گرفت، ایشان به حاج‌احمد آقا فرمودند: «پیکی را بفرستید دنبال آقای معلم». وقتی آقای معلم به بیمارستان می‌آید باز چند نقل وجود دارد. یکی (به نقل عروس امام) اینکه آقای معلم وارد اتاق امام می‌شود، هیچ سخنی بین ایشان رد و بدل نمی‌شود. آقای معلم دقایقی آنجا می‌مانند و در آخر جلو می‌روند و دست بر پیشانی امام می‌گذارند، زمزمه‌ای می‌کنند و سپس خارج می‌شوند. نزدیکان امام می‌بینند با اینکه قبلش، حال امام بسیار بد بود اما از وقتی آقای معلم آمد بسیار حال خوب و بانشاطی پیدا کرده‌اند. وقتی از امام دلیل این حال خوش و الفت را می‌پرسند امام فرمایند:
«نمی دانم چرا اینقدر ما همدیگر را دوست داریم؛ با اینکه در سنین جوانی هر یک در وادی خاصی بودیم، ولی خیلی همدیگر را دوست داریم.»
نقل دیگر این است که امام خود از آقای معلم می‌خواهد برایشان دعا کند. هم دعا کند که زودتر از دنیا بروند، هم چندین بار می‌خواهد دعا کند عاقبت به خیر شوند. نقل دیگر این است که پس از دعا، آقای معلم در گوش حاج احمد آقا می‌گویند به یک روز نمی‌رسد که پدرتان از دنیا می‌روند. نکته هم اینجاست که این دیدار برای روز قبل از درگذشت امام است. نقل دیگر این است که آقای معلم پس از خروج از اتاق بسیار متاثر می‌شوند و گریه می‌کنند.
نقل است بسیاری از علما، بزرگانودوستدارانوادیسلوکوعرفان خود را به دامغان و نزدیک حضرت ایشان می‌رساندند برای گرفتن و شنیدن رمز، سر، ذکر، دستورالعمل، ختم و خلاصه هر چیزی که به نوعی در مسیر معرفت «میان‌بُر» باشد و ایشان در همه این برخوردها شبیه همان پاسخی را می‌دادند که از آیت‌الله بهجت در موارد مشابه شنیده‌ایم. همان «عمل به ظواهر دین» همان «انجام واجبات و ترک محرمات» یعنی همان نبود میان‌بر! و تاکید بر مجاهدت و عمل به دانسته‌ها.

خاطرات یک مصاحبه

در گذشته فیلم مصاحبه‌ای و متن مصاحبه‌ای دیگر با مرحوم آقا میرزا علی‌اکبر دامغانی را دیده‌ام، اینجا چند نکته‌شان را باز می‌نویسم. زمان هر دو مصاحبه پس از رحلت امام‌خمینی(ره) است . موضوعِ مصاحبه‌ی اول که بیشتر این نکات از آن مصاحبه است همان رفاقت مرحوم معلم با امام خمینی‌است و موضوع مصاحبه دوم بیشتر خود آقای معلم. ابتدا سیزده نکته از مصاحبه‌ی نخست را بخوانید:

یک:پرسشگر از همان دیدارهای آخرین در بیمارستان می‌پرسد. مرحوم معلم به جز بحث دعا (و تاکید بر موضوعِ دعا برای عاقبت به خیری) می‌گوید«درباره چند موضوع صحبت کردیم. یکی موضوع انگشتر و شکسته شدنش. دیگری موضوع فرج حضرت صاحب‌الزمان(عج) و اینکه نظر امام نزدیک بودن فرج بوده است».
دو:مرحوم میرزا علی اکبر‌معلم چند ویژگی منحصر به فرد امام خمینیرا توضیح می‌دهند یکی (در این موضوع توجه کنید به مکتب فکری میرزا) تصریح می‌کنند «عموم اهل عرفان و حکمت خیلی با شریعت میانه‌ی خوبی ندارند اما امام خمینی با اینکه عمیقا متبحر در حکمت و عرفان بودند دقیقا به احکام شریعت پایبند و مقید و معتقد بودند. و نه تنها واجبات و محرمات شرعی، بلکه به مستحبات هم».از جمله مثال زدند به اینکه امام پس از وضو دستشان را خشک نمی‌کردند (یکی از مستحبات معروف وضو)
سه:مهم‌ترین و خاص‌ترین ویژگی که مرحوم معلم درباره امام خمینی می‌گویند بحث اراده است. ایشان با اشاره به آیه «فاستقم کما امرت» از اراده شگفت امام خمینی ستایش می‌کنند و می‌گویند «وقتی تصمیم به کاری می‌گرفت دیگر نگرانی نداشت، انجامش می‌داد و آن امر هم محقق می‌شد. و اصلا یکی از ویژگی‌های خاص امام این بود که وقتی چیزی می‌گفت آن مسئله اتفاق می‌افتاد. در حالی که خیلی به علوم غریبه هم معتقد نبود. علت هم این است که انسان خلیفه خداست و یکی از خصوصیات خدا «انما اذا اراد الله بشیء ان یقول له کن فیکون» است.اراده‌ی الهی بی اسباب و مقدمات هم شدنی ست و امام خمینی هم در مقام چنین اراده ای بود» . (دقت داریم که این سخنان از سوی یک استاد عرفان نظری بیان نشده، این سخنان را یکی از بزرگان منتسب به نحله تفکیک در مورد امام خمینی گفته است)
چهار:مرحوم معلم از دیگر ویژگی‌های امام خمینی به همان مبحث «بی ادعا زیستن» و «گمنامی جستن» اشاره می‌کنند و برای مثال می‌گویند «با اینکه امام شعرهای بسیار درخشانی می‌سرودند ولی هیچ وقت به هیچ کس نگفتند من شاعرم. یا با اینکه نثر قدرتمند و بی نقصی داشتند و من نمونه‌اش را در نامه‌هایمان دارم ولی پیش دیگران سخنی از این هنر خود هم به میان نمی‌آوردند» (توجه داریم که دیوان امام پس از رحلتشان منتشر شد).
پنج:وقتی مصاحبه کننده اشاره می‌کند به احترام ویژه‌ای که امام در دیدارهایشان با آقای معلم برای ایشان قائل بوده‌اند آقای معلم می‌گویند: «با آنکه پس از پیروزی انقلاب مقام بسیار بالایی داشتند و در همه ویژگی‌ها، فوق‌العاده بودند و شاید درست نبود مثل منی را خیلی تحویل بگیرند اما درست عین زمان طلبگی با من برخورد کردند و اصلاً قبل و بعدِ انقلاب در رفتار ایشان تفاوتی ایجاد نشد. در حالی که دیگران عموما این طوری نیستند. عموما تا به جایی می‌رسند باد می‌کنند و ورم می‌کنند و نمی‌دانند چه کار کنند!».
شش:در پاسخ به پرسش پرسشگر در باب گفت و گوهای اجرایی (مربوط به حکومت) یا سیاسی با ایشان، مرحوم معلم تاکید دارد که «هیچ گاه وارد در عالم سیاست و اهل سیاست نبوده‌ام و امام هم با من درباره سیاست صحبت نمی‌کردند». اکثر این گفت و گو هم به مسائل معرفتی طی می‌شود. ولی وقتی دقت کردم دیدم دو نکته تقریباً سیاسی هم در سخنان ایشان بود.
هفت:یکی در باب ولایت فقیه است. که ایشان اشاره می‌کند این محور یکی از بحث‌هایشان در دیدارهای پس از انقلاب بوده است و اینجا نظر امام را چنین تشریح می‌کنند: «اگر اسلامی وجود دارد لزوماً باید حکومت اسلامی باشد؛ همان طور که اگر بنا بر ظلم است این ظلم برای تحقق نهایی‌اش به حکومت ظالمان هم احتیاج دارد.»گفتنی‌ا‌ست مرحوم معلم در پایان این مسئله تاکید می‌کند این یک سخن کاملا بدیهی و عقلی است.
هشت:نکته سیاسی دوم در باب جنگ ایران و عراق است که آقا میرزا علی اکبر معلم می‌فرمایند «هیچ ترسی در وجود امام نبود و اگر به ایشان بود بر اساس همان «فاستقم کما امرت» با همان لشگریان همه جا را می‌گرفتند. نه تنها بغداد را،  بلکه بیشتر از بغداد را. اگر آن روند متوقف شد به خاطر خیانت اشخاص بود و ایشان در اواخر عمر از این گونه اشخاص خائن که در موضوع جنگ قصور کردند ناراحت بو.»
نُه:وقتی صحبت به همان دیدار پایانی در بیمارستان و دست به پیشانی گذاشتن می‌رسد مصاحبه کننده می‌پرسد: «حاج آقا حالا می‌شود بگویید چه دعایی خواندید؟آقای معلم می‌گویند «حالا یک دعایی خواندم دیگر، یک چیزی در عقیده ی خودم خواندم»بعد تاکید می‌کنند «البته نه یک دعای خاص، از همین دعاهای معمولی، همین ها که در کتاب های دعا موجود است. همین صلوات و بسم الله. منتها باید اعتقادش باشد. همین‌ها، ولی هرکسی نمی تواند آن اثرش را بگیرد»
ده:پرسشگر از حال ایشان پس از وفات امام می‌پرسد. آقا میرزا علی اکبر‌معلم می‌فرمایند «تنها چیزی که متاثرم می‌کرد این بود که دیگر کسی مثل ایشان پیدا نمی‌شود که معنای درد را بفهمد. بیشتر آدم‌های مدعی مست و منگ‌اند و اگر برایشان از دردت سخن بگویی چیزی نمی فهمند.»پرسشگر می‌گوید «پس شما بعد از امام خیلی تنها ماندید؟» که ایشان به سرعت پاسخ می‌دهد «نه خیر. هیچکس تنها نمی‌ماند. خدا با همه هست. اگر کسی به خدا معتقد باشد تنها نمی‌ماند»
یازده:وقتی بحث شعرهای امام و رموز عرفانیشان مطرح می‌شود، آقای معلم می‌فرمایند: «یک جا درمورد شعر «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» بحث بود، من هم تفسیرم را گفتم و گفتم نباید اینقدر معنایش کنید. معنای شعر ظاهر است و نمی‌خواهد سعی کنید به زور سراغ تاویل عرفانی بروید.»یعنی تاکید کردند این یک غزل عاشقانه است! و نه خیلی عارفانه! بعد تصریح کردند «خیلی از صحبت های خدا هم همینطور است. ظاهر است و معلوم است. اما آنقدر ظاهر و آشکار است که پنهان می‌شود. اسم اعظم همه جا هست ولی همه دارند دنبالش می‌گردند. مسائل شرع روشن است و مخفی نیست، خودمانیم که مخفیش می‌کنیم. تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز».
دوازده:کلاً هر جا پرسشگران می‌خواهند سراغ حکایت‌های راز‌آمیز و مسائل نگفتنی و نهفتنی بروند جناب معلم به لطایف‌الحیلی از بیانشان طفره می‌روند. یکجا یکی از پرسشگران به شوخی و تعریض می‌گوید «مثل اینکه حاج آقا ما را محرم نمی‌دانند». آقای معلم می‌فرمایند «نه اینطور نیست. این روزگار روزگار محرمیت نیست. در این زمانه دیگر نمی‌شود خیلی حرف ها را گفت.»
و واقعا وقتی دوربین _این چشمِ فضولِ مدرنیته_ آنجا حضور دارد ایشان چه توقعی داشتند؟!
سیزده:حتماً ماجرای تفسیر سوره حمد امام خمینی را می‌دانید. این تفسیر امام ابتدای انقلاب از تلویزیون هر هفته پخش می‌شد. تفسیری که به خاطر شدتِ رنگ و بوی عرفانیش _گرچه اهل عرفان و فلسفه را حسابی سر ذوق آورده بود_ اما به خاطر اعتراضات شدید بخشی از اهل شریعت ادامه پیدا نکرد.با این حال در این مصاحبه وقتی صحبت به تفسیر سوره حمد امام می‌رسد جناب آقای معلم می‌گویند «این تفسیر بیش از آن نباید ادامه پیدا می‌کرد و خوب شد دیگر پخش نشد» وقتی با تعجب مصاحبه کنندگان مواجه می‌شوند می‌گویند «هر حرفی به درد هر آدمی نمی خورد. واقعیات و حقیقیات عالم به جای خود محفوظ، ولی ظواهر هم باید محفوظ بماند» ایشان مثال می‌زنند «در حقیقت بسیاری از مردم اصلاًشبیه آدم نیستند، اما آیا هرکسی می‌تواند و باید این را ببیند؟ اگر ببیند که دیگر نمی‌تواند برود بین مردم!».

این هم چند نکته به نقل از مصاحبه منتشر نشده دوم:یک: پرسشگر از شغل پدر آقا میرزا علی اکبر معلم دامغانی می‌پرسد و ایشان پاسخ می‌دهد: «پدرم روحانی بود، اما کشاورز هم بود و می‌گفت نان را باید خودت زحمت بکشی و‌ به دست بیاوری»

دو: در بخشی از مصاحبه صحبتبه خوارق عادات و کراماتِ اساتید آقای معلم (از جمله مرحوم آیت‌الله آقا سید موسی زرآبادی که آقای معلم ایشان راآقا میرزا مهدی اصفهانی هم تفضل می‌دادند) رسید. وقتی پرسشگر پرسید «گمان می‌کنید از بین اساتیدتان کدام یک اسم اعظم را می‌دانستند؟» آقای معلم پاسخ دادند:

«اسم اعظم را نمی‌دانستند. من آنچه را واقع می دانم می‌گویم، بدون سیاست. چون طالب‌ واقع هستید می‌گویم سیاستی در کار نیست. واقعیت اهدایی‌است، تعلیمی نیست. تعلیمش فقط در عهده‌ی خدا است، دست کس دیگری نیست، به اجازه و اختیار کسی نیست. مگر بلعم باعورا اسم اعظم را بلد نبود؟ چه شد؟ رفت به کمک فرعون، الاغ هم جوابش را نداد! سه حیوان‌اند که به بهشت می‌روند، یکی الاغ بلعم باعوراست که فرمانش را نخواند. بلعم باعورا هرچه کرد آن حیوان به حرفش گوش نداد، آخر هم اسم اعظم یادش رفت. رفت به کمک فرعون و اسم اعظم را فراموش کرد»

سه:پرسشگر می‌پرسد «به نظر شما در میان اذکار کدام ذکر از همه بالاتر و موثرتر است؟». ایشان پاسخ می دهند: «مراد از ذکر یادآوری است. یادآوری این نکته که خدا هست و حساب و کتاب هست. اشتغال به ذکر یعنی توجه به خدا، نه اشتغال به خود ذکر وغفلت از خدا. باید توجه به خدا باشد نه ذکر. حتی در نماز هم اگر توجه به خدا نباشد نماز نماز نیست.»

چهار: جای دیگر که سخن درباره عشق به حضرت بقیه الله الاعظم (روحی‌ و‌اروحنا‌له‌الفدا) است پرسشگر می‌گوید این علاقه به حضرت را شما از اساتیدتان آموختید یا ذاتاً در شما وجود داشت. مرحوم معلم پاسخ میدهد:«کم کم حرف هایی را شنیدم و طالب شدم. الآن هم آنطور که باید طالب نیستم، اگر بودم می‌رفتم دنبالش. وقتی خبر‌آوردند صدام در نجف به حرم امیرالمومنین (ع) اسائه ادب کرد، من به رفقا گفتم ما می‌گوییم که محب اهل بیت هستیم اما دروغ می‌گوییم. شاید فقط یک گوشه قلب ما محبت است. اگر همه‌اش حقیقت باشد ما می‌رویم دنبالش، چه بتوانیم کاری کنیم، چه نتوانیم.»
باری این بود حکایت امام خمینی و آقا علی اکبر معلم دامغانی. امام عالم‌گیر بود و معلم گوشه‌گیر. امام اسوه اهل عرفان بود و معلم افتخار اهل تفکیک. با این حال آقای معلم ولایت امام خمینی را با همان معنای عرفانیش (والاترین معنای ولایت) تایید می‌کرد و امام هم جناب معلم را با همین تفاوت ظاهر در مسلک و طریقتش احترام می‌گذاشت.
گفت:
جان شیران و سگان از هم جداست
متحد جان‌های مردان خداست

 

سوتیتر

۱-

مراد از ذکر یادآوری است. یادآوری این نکته که خدا هست و حساب و کتاب هست. اشتغال به ذکر یعنی توجه به خدا، نه اشتغال به خود ذکر وغفلت از خدا. باید توجه به خدا باشد نه ذکر. حتی در نماز هم اگر توجه به خدا نباشد نماز نماز نیست

 

 

30نوامبر/16

شمهای از منزلت والای فقهی وعلمی رهبرانقلاب

خاطره‌ها و ناگفته‌هایی از نیم قرن دوستی با رهبر معظم انقلاب

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با آیت‌الله محمد یزدی

 

اشاره:

درخرداد۹۳ امامت آن «یار خراسانی» وارد بیست و ششمین سال خویش می‌شود. مقتدای ما در این سالیان گران، کشتی رهبری امت اسلام را از طوفان‌های سهمگینی عبور داده و امروز مجد و عظمت اسلام و نظامی را که از خمینی کبیر به یادگار مانده، به رخ جهانیان کشیده است. او در دوران پرفتنه ما، رایت عظمت اسلام و تشیع را برافراشته و فروشکننده ابهت پوشالی دشمنان آن است. به همین مناسبت در این شماره بخش هایی از گفت و شنود پاسدار اسلام با یار دیرین امام ورهبری، فقیه مجاهد حضرت آیت‌الله محمد یزدی که مشتمل گوشهای از ویژگیهای علمی وفقهی رهبر معظم انقلاب میباشد را تقدیم خوانندگان محترم می کنیم شایان ذکر است، که آیت الله یزدی ازپیشگامان استوار نهضت امام خمینی بوده وبعدازپیروزی انقلاب حضرت امام تاوقتی درقم بودند درمنزل ایشان اقامت داشتند…و در پی استعفای حضرت آیت‌الله صافی‌گلپایگانی، از سوی حضرت امام‌خمینی(ره) به عضویت شورای نگهبان درآمدند. و در حال حاضر از فقهای آن شورا و دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری میباشند ایشان مسئولیتهای مهم دیگری از جمله ریاست قوه قضاییه و …را در کارنامه خود دارند.

 از محضر آیت الله یزدی که پذیرای این گفتگو شدند، سپاسگزاریم

 

   

با تشکر از حضرتعالی که پذیرای این گفت و شنود شدید، …..

…..نقطه آشنایی شما قبل از انقلاب با مقام معظم رهبری از چه مقطعی بود و پایه علمی ایشان را در آن دوران در چه سطحی دیدید؟ مکانت اصولی و فقهی حضرت ایشان از چه دورانی بر شما آشکارشد؟  

 بسم الله الرحمن الرحیم، ولاحول ولاقوه الا بالله  العلی العظیم.

قبل از پیروزی انقلاب، بنده روی علاقه طبیعی خودم سعی می‌کردم کسانی را که در مسیر مبارزات بودند، بشناسم و با آنها ارتباط برقرار کنم. درهمان دوره، درسفری به  مشهد مشرف بودم و از بعضی از دوستان آنجا در باره انقلابیون آن شهرسئوال کردم. این دوستان متفقا گفتند که جناب آقای خامنه‌ای در مسجدی نماز می‌خوانند و بعد هم سخنرانی‌های پرنکته وپرشوری می‌کنند، انقلابی‌ها هم  معمولاً می‌آیند آنجا. گفتم حتماً برویم ببینیم. رفتیم مسجد ایشان و…

مسجد کرامت را می‌فرمائید؟

بله، رفتیم و دیدیم مسجد پر جمعیت و بسیار خوبی است. بعد هم منبر ایشان بود و همان منبر، واقعاً مرا گرفت و ازهمان زمان با خودم گفتم معلوم است که ایشان از وزنه‌های انقلاب خواهند بود. البته درمقطعی که در قم تشریف داشتند، دورادور ایشان را می‌شناختم، اما ارتباط نزدیکی با ایشان نداشتم، چون با فاصله‌ای به مشهد برگشتند. می‌دانید که در آن دوره، ایشان به دلیل شرایط پدر بزرگوارشان ساکن مشهد شدند. شاید این همه عنایاتی هم که خداوند به ایشان کرده، به خاطر همین مدت مدیدی است که نسبت به پدرشان این همه حق پدر ـ  فرزندی را رعایت کردند. با این حال در همان دوره اقامت حضرت ایشان در مشهد هم، دوستان ایشان در قم که در دوران تحصیلی به ایشان نزدیک بودند و به درس امام می‌آمدند، کم و بیش برای ما می‌گفتند که جناب آقای خامنه‌ای از فضلا هستند .به عنوان نمونه ایشان با مرحوم آقای طاهری خرم‌آبادی که اخیراً فوت شدند، مباحثه داشتند که از زبان ایشان هم، شخصیت و مقام علمی آقا را می‌شنیدیم و با جایگاه ایشان بیشتر آشنا می‌شدیم.

این گذشت تا دوران تبعیدهای علما و روحانیون به مناطق دورافتاده پیش آمد که وضعیت خاص و خیلی جالبی بود. ازجمله وقایع این دوره هم یکی این بود که اشخاصی از شهرستان‌ها به دیدار انقلابیون می‌رفتند و اگر آنها کاری داشتند، رسیدگی و کمک می‌کردند و علاوه بر رفع احتیاجات، یکی از کارهایی که می‌توانستند و انجام می‌دادند این بود که اخبار را به یکدیگر می‌رساندند. در این دوره متوجه شدیم که جناب آقای خامنه‌ای به ایرانشهر تبعید شده‌اند. روی همان آشنایی در مشهد و صحبت‌هایی که فی‌الجمله از دوستانشان در حوزه می‌شنیدم، سعی کردم درحد امکان، مردم آن منطقه را با مقام ایشان آشناکنم که از حضورشان درآن نقطه کمال استفاده بشود. مرحوم محصل یزدی مسجد آل الرسول را- که هزینه اولیه آن را مرحوم آقای بروجردی داده بودند- در ایرانشهر پایه‌گذاری کرده بود. ایشان در قم با ما آشنا بود و مجله‌ای را هم منتشر می‌کرد و از من هم چند مقاله گرفته بود. متأسفانه چون کمی محافظه کار بود، در دوران انقلاب مقداری از ما فاصله گرفت. به هرحال به آقای محصل نوشتم شما که در آنجا نفوذ داری، به دوستانت بگو که در این جهت همکاری و کمک کنند، اما متاسفانه از این مکاتبات پاسخ مثبتی نگرفتم.

بنده بعد از مدتی، در زندان بوشهر گرفتارشدم و از بیرون اطلاعی به دست نمی‌آوردم، ولی در مدتی که به صورت تبعید در آنجا بودم، اخبار دیگر انقلابیون کم و بیش به ما می‌رسید. مدتی هم در اسلام‌آباد غرب و رودبار تبعید بودم. به هرحال درجاهایی که تبعید طولانی‌تر بود، معمولاً رفت و آمدها بیشتر می‌شد و از وضعیت ایشان هم مطلع می‌شدیم و می‌دانستیم که به آن مسجد رفت و آمد می‌کنند و مردم هم خیلی به ایشان توجه دارند.

شرایط وارتباطات به همین منوال پیش رفت تا وقتی که انقلاب پیروز شد. پس از انقلاب به لحاظ مسئولیت‌هایی که حضرت ایشان و بنده در نهادهای مختلف داشتیم، طبعا دیدارها زیاد و مباحث و  گفت‌وگوهای فراوانی بین ما انجام می‌شد. در این گفت‌وگوها من از دانش فقهی واصولی آقا و نیز روشن‌بینی منضم به آن خیلی لذت می‌بردم. در مواردی هم این گفت‌وگوها، اصالتا فقهی یا اصولی و کلامی نبودند، اما نهایتا به این مباحث هم منتهی می‌شدند وتوانایی‌های ایشان دراین دوعرصه هم برای ما مشهود می‌شد. به‌طورمشخص وقتی که حکم امام برای تنظیم بازنگری قانون اساسی خطاب به جناب آقای خامنه‌ای صادر شد، ما هم یکی از افرادی بودیم که در آن نامه مأمور شدیم عضو هیئت بازنگری قانون اساسی باشیم.

اولین جلسه‌‌ای که به‌طور رسمی درخدمت ایشان بودیم، در محل مجلس سابق انجام شد. دو سه بار در مجلس تشکیل جلسه دادیم و بعد ایشان جلسه را به دفتر خودشان در ریاست جمهوری منتقل کردند. ایشان رئیس جلسه بودند، آقای هاشمی نایب رئیس و من و مرحوم دکتر حبیبی هم منشی بودیم. آئین‌نامه داخلی هیئت بازنگری قانون اساسی را هم من و آقای حبیبی تهیه کردیم.

به فاصله کوتاهی کم‌کم بیماری حضرت امام شدید شد و آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی معمولاً برای عیادت امام می‌رفتند. جلسه بازنگری قانون اساسی باید سیر عادی خود را طی می‌کرد و به کار ادامه می‌داد، لذا اداره آن را به عهده ما گذاشته بودند. طبعاً باید گزارش کار را به ایشان که رئیس شورای بازنگری بودند می‌دادم و به این ترتیب آشنایی و رابطه ما بسیارنزدیک‌تر شد.

دراین دوره که به انتخاب ایشان به رهبری هم نزدیک می‌شدیم، در ایشان چه ویژگی‌هایی را مشاهده میکردید؟    

ایشان فوق‌العاده مهربان، رئوف و اجتماعی بودند و هستند و برخلاف من که حافظه خوبی ندارم، حافظه بسیار قوی‌ای دارند. به بنده هم بسیار هم لطف و محبت داشتند. بنده در دوران بازنگری قانون اساسی با درجه فضل، اطلاعات عمومی و روحیه انقلابی ایشان بسیار بیشتر آشنا شدم و واقعاً غیر از همکاری، ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم.

پس از رحلت حضرت امام «ره»، مجلس خبرگان بلافاصله ایشان را به رهبری انتخاب کرد. یک روز ایشان به من پیغام دادند: «بیائید به دفتر، با شما کار دارم». رفتم و ایشان فرمودند: «به نظر شما برای ریاست قوه قضائیه چه کسی مناسب است؟» گفتم: «این یک سئوال ارتجالی است، اجازه بدهید چند روزی فکر کنم و بعد خدمتتان عرض می‌کنم».

حدود یک هفته طول کشید و فهرستی را تهیه کردم و خدمت ایشان رفتم و عرض کردم: «به نظر من این آقایان مناسب‌اند، هر کدام را که خودتان صلاح می‌دانید، انتخاب کنید». ایشان بلافاصله گفتند: «خودتان چطور؟» گفتم: «راجع به خودم فکری نکرده‌ام، ولی می‌توانم اجمالاً بگویم از چیزی نمی‌ترسم». ایشان گفتند: «من به همین ویژگی توجه دارم. شما بروید و خودتان را برای قوه قضائیه آماده کنید. من هم یک چیزی می‌نویسم». مدت زیادی نگذشت که ایشان حکم را نوشتند و ما به عنوان «رئیس قوه قضائیه» مشغول کار شدیم.

دراینجا توضیحا باید عرض کنم که قبل از رحلت حضرت امام(ره)، شورای عالی قضائی متشکل از شش نفر بود که کارها را تقسیم کرده بودند. پس از بازنگری قانون اساسی، این شورا تبدیل به ریاست قوه شد. از آنجا که کار شش نفر به عهده یک نفر قرار داده شده بود، باید تقسیم وظایف می‌کردم و آئین‌نامه می‌نوشتم، اما از همان روز اول به شیوه طلبگی، کارم را شروع کردم و حتی یک روز هم نگذاشتم دستگاه قضا معطل بماند.

از دو گروه از داخل و خارج قوه قضائیه برای تنظیم آئین‌نامه کمک گرفتم. یکی دو ماهی هم طول کشید تا آئین‌نامه تنظیم شد. منتظر بودم کار به جایی برسد وبرای عرض گزارش، خدمت ایشان بروم. یک روز آقای ناطق نوری به دفتر بنده آمدند و گفت: «چرا به دفتر آقا رفت و آمد نمی‌کنی؟» گفتم: «بروم چه بگویم؟ در آنجا کاری ندارم». آقای ناطق نوری گفت: «این جوری نمی‌شود. باید بروی، بیایی و رفت و آمد کنی». گفتم: «تا کار نداشته باشم بروم چه بگویم؟ خدمت امام هم، هر وقت کار داشتم می‌رفتم. همین جوری که نمی‌رفتم». آقای ناطق نوری مصر بودند که : «نه، این طوری درست نیست. باید بروی. به هرحال کار هم پیدا می‌شود.» گفتم: «بسیارخوب!»

مدتی بعد از این صحبت و گرفتن حکم قوه قضائیه، خدمت ایشان رفتم و خواستم گزارش بدهم. ایشان گفتند: «بگذارید اول من چیزهایی بگویم، بعد شما بگویید. شنیده‌ام دارید طلبگی کار می‌کنید! و برنامه و دستورالعملی ندارید. آیا می‌شود این جوری کار کرد؟» یکی دو سئوال هم راجع به اشخاص کردند. خیلی خوشحال شدم و گفتم: «بله، درست گزارش داده‌اند. دارم طلبگی کار می‌کنم، اما از دو گروه کمک گرفته‌ام. گروه داخلی اینها را می‌گویند، گروه خارجی هم اینها را. الان هم بحث بر سر این است که بعضی‌ها می‌گویند باید معاونت سیاسی داشته باشی و من می‌گویم قوه قضائیه معاونت سیاسی نمی‌خواهد، چون قوه قضائیه کار سیاسی نمی‌کند، بلکه کار قضائی می‌کند. هنوز نتوانسته‌ام در این باره تصمیم بگیرم. بالاخره هم گفته‌ام اگر هم قبول کنم مشاور سیاسی را می‌پذیرم، اما معاون سیاسی را با حدود اختیاراتی که معاون دارد، قبول نمی‌کنم!»

احساس کردم ایشان خیلی خوشحال شدند و گفتند: «پس مشغول کار هستید؟». گفتم: «بله و فکر می‌کنم در آینده نزدیک تصمیم بگیرم، ولی هنوز تصمیم نهایی را  نگرفته‌ام. پیشنهادهای داخل و خارج را هم تلفیق و تشکیلاتی درست کرده‌ام که چند تا معاونت باشد و رئیس دفتر چه کسی باشد و…». گفتند: «بسیار خوب». به هرحال کم‌کم وارد کار شدم. در گزارش بعدی در خدمت آقا گفتم: «الان تشکیلات به این شکل و معاونت‌ها و مشاورت‌ها به این صورت‌اند. این طرز کار ماست و امور مالی را هم به وزیر واگذار کرده‌ام».

جلسات مشاوره فقهی شما با رهبر معظم انقلاب که از همین دوره آغاز می‌شود، فصلی خاص در روابط شما با ایشان است. ازچگونگی آغاز این جلسات و شرایط و مختصات آن بفرمائید؟

بله، از ریاست بنده بر قوه قضائیه زمان زیادی نگذشته بود که روزی ایشان به بنده فرمودند: «بیایید دفتر با شما کار دارم». رفتم و فرمودند: «می‌خواهم جلسه‌ای برای بحث‌های طلبگی داشته باشیم ودر آن مقولات فقهی مستحدث را با برخی دوستان به مشورت بگذاریم. به نظر شما چه کسانی مناسب هستند؟» برایم این سئوال مطرح بود که چرا آقا این سئوال را از من ‌کردند؟ بعد به نظرم رسید شاید به دلیل بحث‌های حقوقی‌ای که در جریان بازنگری قانون اساسی پیش آمده و همین طور نحوه اداره جلسات و گزارش‌هایی که در این باره خدمت ایشان رسیده بود، به نظرشان رسیده بود که به هر حال از بحث‌های طلبگی فارغ  نیستم. همان جا ارتجالاً گفتم: «به نظرم بهترین اشخاص، فقهای شورای نگهبان هستند، چون مسئولیت دارند و در متن مسائل سیاسی واجتماعی هم هستند». گفتند: «خیلی خوب است».

بعد جلسه‌ای را تشکیل دادند و از فقهای شورای نگهبان دعوت کردند. من هنوز عضو فقهای شورای نگهبان نبودم. گفتند: «شما هم باشید و اگر لازم شد کسی اضافه شود با تصویب این جمع باشد.» روز و ساعت جلسات معین شد که هفته‌ای دو روز ـ شب پنج‌شنبه و شب جمعه ـ باشد و کار شروع شد. در دوره پنج ساله اول، هر هفته دو جلسه داشتیم، ولی کم‌کم مشغله‌های ایشان زیاد شد و  جلسات را تبدیل به یک جلسه، ولی زمان آن را زیاد کردند. گاهی یک جلسه، دو ساعت و نیم می‌شد و درمواردی شام را به آن اضافه می‌کردند که فرصت بیشتری برای ادامه بحث‌ها پیش بیاید. خاطراتی هم ازبحث‌های متعددی دارم که برسرهمین  سفره شام اتفاق می‌افتاد.

من به‌واقع در آن جلسات، از اطلاعات و برداشت‌های فقهی آقا استفاده زیادی کردم که نشان می‌داد از یک سو احاطه بسیار خوبی به مسائل فقهی واصولی دارند و از سوی دیگر شرایط و مقتضیات زمان را خوب می‌شناسند.

یادم هست یکی دو قضیه رجالی پیش آمد و دیدم ایشان دراین زمینه، قوی‌تر از خیلی‌ها هستند. واقعاً تعجب کردم، چون فکر می‌کردم ایشان اشتغال رجالی ندارند، با این همه مثلا می گفتند فلان راوی، پسر فلانی و آدم موثقی است و چرا باید به او توجه کرد و یا مثلا فلانی چرا ضعیف است و از این قبیل موارد.

در مورد این جلسات، خاطرات فراوانی دارم که به یکی دو مورد اشاره می‌کنم. در دستگاه قضائی با مسائلی روبرو می‌شدیم که جدیداً برای قضات پیش آمده بودند و در قوانین مدون وجود نداشتند. قانون اساسی می‌گوید قاضی نمی‌تواند به دلیل فقدان قانون مدون، دعوا را رد کند و باید بر اساس فتاوا حکم صادر کند. من از همان روز اولی که با این نمونه‌ها روبرو شدم، آنها را یادداشت کردم و در ظرف مدت کوتاهی ده پانزده نمونه جمع‌آوری شد. گاهی به ایشان عرض می‌کردم چنین مسئله‌ای پیش آمده است و باید مطابق فتوا عمل شود، چه باید کرد؟ ایشان می‌فرمودند در جلسه بیاورید، درباره آن بحث می‌کنیم.

یک نمونه که در دستگاه قضایی به آن مبتلا بودیم، مسئله دیه بود. آقایان فقها می‌گفتند دیه انسان شتر، گاو، گوسفند و درهم و دیناراست. درهم و دینار هم طلا و نقره و از مسکوکات رایج آن دوره بوده است. خلاصه دردسر عجیبی برای برخی از پرونده‌ها که درآن مسئله دیه مطرح می‌شد، درست شده بود. با رئیس بانک مرکزی صحبت کرده بودم که درهم و دینار را معادل‌یابی وضرب کنند. یک روز خدمت ایشان گفتم که باید به شکلی این مشکل را حل کنیم. ایشان فرمودند در جلسه مطرح می‌کنیم. هنوز آیت‌الله گلپایگانی وآیت‌الله اراکی حیات داشتند. یک روز خدمت آیت‌الله گلپایگانی رفتم و در باره دیه صحبت کردم. ایشان گفتند باید مسکوک و رایج باشد. گفتم خب ضرب  و رایج می‌شود. گفتند نه، باید رایج معاملاتی باشد. رایج معاملاتی این نیست که مثلا اشخاص مسکوکات را بخرند، نگه دارند و بعد هدیه بدهند. رایج معاملاتی یعنی معامله رایج در بازار و این که شما می‌گویید این وجه را ندارد، بنابراین کافی نیست.

بعد مسئله قطع ید را مطرح کردم و گفتم اگر کسی در اثر سرقت به قطع ید محکوم شد، اولاً وقتی قطع کردند، انگشتان مال چه کسی است؟ و ثانیاً می‌شود دو باره پیوند بزنند و انگشتان به صاحبش پس داده شود؟ آیت‌الله گلپایگانی تعجب کردند که این چه سئوالی است؟ این میته است و باید آن را دفن کنند. گفتم نه، این جوری نیست. اولاً میته نیست و هنوز جان دارد و در دنیای امروز قابل وصل و پیوند زدن هست و درست هم می‌شود. اعضای بدن انسان در اختیار انسان هست، ولی ملک او نیست، ملک حکومت هم نیست. میته هم نیست که دفن شود. برای مدتی هنوز زنده است.

خلاصه آقای گلپایگانی گفتند بگذار باشد من باید مطالعه کنم. گفتم باشد مطالعه کنید، ولی بعد دیگر به سراغشان نرفتم. در جلسه‌ای که آن را خدمت حضرت آقا  بردم، دیدم جواب‌های ایشان بسیار دقیق‌تر و متین‌تر است. در جلسه‌ای، با این که دستور جلسه موضوع دیگری بود، گفتند: «فلانی کامپیوتر پیش من هست. تمام مواردی را که در روایات ما در باره درهم و دینار آمده است، در دیه، کفارات، نذورات و صدقات جمع‌آوری کرده‌ام و مطمئن شدم درهم و دیناری که در ردیف گاو، شتر و گوسفند گفته‌اند، پول رایج زمان بوده، نه این که خصوصیت ذاتی داشته باشد.» گفتم: «این برداشت شماست یا فتوایتان؟» گفتند: «فتواست.» گفتم: «به همین محکمی؟» گفتند: «بله». به‌قدری خوشحال شدم که در همان جلسه گفتم: «این را مرقوم بفرمایید. مشکل من الحمدلله حل شد و لازم نیست به سراغ کس دیگری بروم».

این از جاهایی بود که من بیشتر به دقت و به‌روز بودن ایشان پی بردم که می‌توانند فقه را با مسائل روز تطبیق بدهند. عرض کردم که هنوز هم آقای گلپایگانی و آقای اراکی حیات داشتند.

ظاهراً طرح مباحث در این جلسه، با شیوه و نظم خاصی صورت می‌گیرد. لطفا در این باره هم توضیحاتی را ارائه بفرمائید؟

این جلسات برنامه موضوعی خاصی دارد و ارتجالا درآن مطلبی مطرح نمی‌شود. در هر جلسه یکی از آقایان جزوه‌ای را که قبلا مکتوب کرده بود، ارائه ومطرح می‌کرد و دو سه جلسه روی آن بحث می‌شد. از جمله خود من راجع به وجوهات شرعیه مطلبی را تهیه کرده و معتقد بودم غیر از رهبری کس دیگری نمی‌تواند وجوهات بگیرد. ده پانزده صفحه بود. واقعاً عقیده‌ام هم بود. از ایشان خواهش کردم اجازه بدهند در جلسه بحث شود. یکی از آقایان گفت: در قم برایت دردسر درست می‌کنند! گفتم: یعنی چه؟ بحث طلبگی است و من هم استدلال دارم. اگر اینجا نتوانیم در این باره صحبت کنیم، پس کجا باید صحبت کنیم؟ بالاخره موافقت کردند بحث شود. این جزوه، بعدها چاپ شد. این بحث را در آنجا مطرح کردم و به ‌جای دو سه جلسه، خیلی طول کشید و آقایان موافق و مخالف خیلی بحث کردند. جناب آقای سید جعفر کریمی هم  به آن جلسات می‌آمدند. ایشان روحیه خاصی دارند و در بحث معطل می‌کردند. با روحیه ایشان آشنا هستم. در اواخراین بحث، یک روز ایشان گفت: فکر می‌کنم نظر امام هم همین بود، منتهی ایشان کمتر اظهار می‌کردند. گفتم نمی‌دانم نظر ایشان بوده است یا نه، ولی من به‌طور قاطع معتقدم غیراز فقیهی که مبسوط‌الید است و امکان صرف وجوه را از جایگاه سرپرستی کلان جامعه دارد، کسی حق گرفتن سهم امام ندارد.

به هرحال جلسات به این شکل بودند. بنده بسیار هم مقید بودم به این جلسات بروم و خیلی هم ـ چه اثباتاً و چه نفیاً، چه جزوه مال خودم بود، چه مال دیگری بود ـ بحث طلبگی می‌کردم.

 اخیرا برخی از گریختگان از کشور، از این جلساتالبته بدون ارائه هیچگونه سندی- این گونه تعبیر کردهاند که این مجامع، برای رهبری در حکم  بازپروری فقهی! بوده است. یعنی چون ایشان به مبانی، استحضار و اطلاعات فقهی واصولی جامعی نداشتند، مشاورین میآمدند و برای ایشان نظر درست میکردند و در واقع به ایشان درس میدادند! هرچند تمامی حضار در آن جلسه به این سخنان به دیده «مطایبه» می‌نگرندو در عجبند از این که یک غایب ِ این محافل، به جای حضار آن،داستان‌سرایی می‌کند، مناسب است در این فرصت در باره این گونه توهم‌پروری‌ها هم نظرتان را بفرمائید؟

  واقعاً چنین تعابیری دروغ پردازی مطلق و نمایانگر نوعی عصبانیت جنون‌آمیز است. احتمال مزدوری گویندگان این دروغ‌ها هم منتفی نیست، چون معنا ندارد که کسی بدون دلیل و حضور در این جلسات، این طور در باره آن دروغ بگوید. من که به‌تنهایی در آن جلسات شرکت نمی‌کردم. افرادی که در آنجا بودند، همگی نزد حوزه و مراجع از صلاحیت علمی و اخلاقی بالایی برخوردارند.

این بی‌تقوایی محض است که انسان شهادات این بزرگان را نادیده بگیرد و یا به آن انگ دنیاطلبی بزند.گویا اینکه این جمع از علما به خاطر پست ومقام حاضرند به دروغ شهادت بدهند. حرف این گونه افراد ارزش پاسخ دادن ندارد.

به حاضران در این جلسه  چند نفر اضافه شدند و نهایتا به چند نفر رسیدند؟

فقهای شورای نگهبان بودند. آیت‌الله مهدوی کنی هم اضافه شدند، ولی بعد دیگر نیامدند. آیت‌الله سید جعفر کریمی هم می‌آمدند. آیت‌الله امامی کاشانی هم بودند که ظاهراً هنوز هم در آن جلسات شرکت می‌کنند. البته درآن دوره آقای امامی کاشانی به خاطر شورای نگهبانی بودنشان می‌آمدند، ولی بعد دیگر عضو شورای نگهبان نبودند.

از مباحثی که توسط رهبر معظم انقلاب درآن جلسه مطرح می‌شد، چه نکاتی را به خاطر دارید؟

حقیقت این است که در برخی از موارد، خود ایشان می‌‌فرمودند فلان موضوع را به بحث می‌گذاریم. در دفعات متعددی هم ایشان می‌فرمودند این دفعه نوبت من است و جزوه می‌نوشتند و جزوه ایشان هم مدتی مورد بحث قرار می‌گرفت. این که گفتم از« رجال» ایشان خیلی تعجب کردم، به خاطر همین چند بار بود که مباحثی توسط ایشان مطرح شد. خاطرم هست یک بار گفتند: کاری که آقای خوئی در رجال کرده، به شناخت رجال حدیث خیلی کمک کرده است…

  مُعجَم رجال الحدیث.

بله، معجم ‌رجال الحدیث. فلان جلد معجم را بیاورید. در آن اوایل در اتاقی که بحث می‌کردیم، کتاب کم بود، به همین دلیل ایشان و اعضا معمولا ازروی حافظه صحبت می‌کردند. در یک مورد دیدیم آقا دستور داده‌اند قفسه‌ای را در آنجا بگذارند و کتاب‌های مورد نیاز بحث را هم فراهم کرده‌ بودند. در آن جلسات، بنده به‌کرات شاهد بودم که در بسیاری از موارد، اشکالی که ایشان می‌گرفتند و طرف نمی‌توانست جواب بدهد، خیلی قوی‌تر از گفته‌ها و یافته‌ها و بررسی‌های خود آن آقایان بود .

به هرحال درآن جلسات، من احاطه ایشان را چشمگیر دیدم. ایشان  هم در قم درس ‌خوانده بودند وهم درمشهد. محافل علمی نجف را هم در سفری دیده بودند. استعداد و دقت زیادی هم داشتند و دارند.  شاید بتوان گفت از برخی فقهای شورای نگهبان  هم بیشتر درس خوانده بودند. یک بار  از ایشان شنیدم که فرمودند من حتی در دوران ریاست جمهوری و در سخت‌ترین اشتغالاتم در دوره جنگ هم، کارهای علمی و مطالعات فقهی و اصولی خود را تعطیل نکردم. گاه می‌شد که در حال مطالعه بودم و به من اطلاع می‌دادند کاری پیش آمده است. کتاب یا نوشته را علامت می‌زدم و می‌رفتم و کار را انجام می‌دادم و باز برمی‌گشتم مطالب را دنبال می‌کردم.

مقوله درخور بررسی دیگر، اعلام مرجعیت رهبر معظم انقلاب از سوی جامعه مدرسین حوزه است. در این باره شبهه‌پراکنی‌های متعددی از سوی عناصر معاند و ضدانقلاب، از جمله وابستگان به آقای منتظری مطرح شده است. جنابعالی به عنوان شخصیتی که در آن جلسات حضور داشتید، سیر واقعه راچگونه دیدید؟

ماجرا از این قرار است که در آن شرایط آیت‌الله فاضل لنکرانی دبیر جامعه مدرسین بودند و جلسات را اداره می‌کردند. من هم یک عضو عادی بودم. هر دو سال یک بار دبیران جامعه عوض می‌شدند. یک دوره من دبیر بودم و یک دوره آیت الله مکارم بودند. بعد از فوت آیت‌الله گلپایگانی وآیت‌الله اراکی، بحث مرجعیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای«دام ظله» مطرح شد. در آنجا در مورد فهرستی که در این مورد تهیه شده بود، با حالت تجرّی خاصی می‌گفتم این فهرست باید واجد یک اثبات باشد و یک نفی. اثبات مرجعیت آقای خامنه‌ای است که اگر از بقیه آقایان بالاتر نباشد،  کمتر هم نیست، منفی‌اش هم آقای منتظری است. باید رسما اعلام کنید که ایشان صلاحیت مرجعیت ندارد.

مگر به طور طبیعی آقا درلیست مراجع نبودند؟

چرا، منتهی هنوز بحث‌های مقدماتی مطرح بود و کار به ارائه لیست نرسیده بود. من از این جنبه می‌گویم نظرشان منفی نبود که بعدها در رای‌گیری انجام شده معلوم شد تنها دو نفر نظر چندان مساعدی ندارند. به هرحال در این باره سه چهار جلسه بحث شد. خدا رحمت کند آقای فاضل لنکرانی را. در جلسه آخر گفتند فلانی! خیلی جلسه را معطل کردی. ما نفی نمی‌کنیم. بیا راجع به  نفی سکوت کن. راجع به مثبت هم من قبول دارم، منتهی مثل سایر افراد رأی بگیرید. اگر اکثریت قبول کردند، من هم قبول می‌کنم. رأی گرفتند و تنها یکی دو نفر خیلی موافق نبودند.

ادعا شده است در جلسهای که برای تصویب مرجعیت ایشان تشکیل شده بود فقط نصف اعضا حضور داشتند. قاعدتاً جلسات باید با حضور چهارده نفر تشکیل میشد، ولی نصف اعضا نیامده بودند!

جلسات بینی و بین‌الله رسمی بودند و مبتنی بر اساسنامه و آئین‌نامه داخلی اداره می‌شدند. دبیر هم مرحوم آقای فاضل بودند که هرگز نمی گذاشتند کاری برخلاف ضوابط انجام شود. همان طور که عرض کردم، ایشان بالاخره به من  گفتند قبول کن که جامعه مدرسین در مورد منفی سکوت کند. مناسب نیست بگوییم آقای منتظری نباشد. در باره ایشان اصلاً هیچ حرفی نمی‌زنیم، ولی راجع به آقای خامنه‌ای، اگر اکثریت در رای‌گیری  قبول کردند، عمل می‌کنیم. تنها یکی دو نفر مردد بود و آخرش نوشتند جواز تقلید. شاهد بنده بر قبول اکثریت، امضای این بزرگان پای صورتجلسه وبیانیه است. مگر کسی که در جلسات نبوده و طبعا از مفاد جلسه خبر ندارد، پای سندی را امضاء می‌کند؟ الان متن و امضاهایشان را داریم که هر کسی با چه متنی نوشته است.

جنابعالی قبل از اعلام مسئله توسط جامعه مدرسین، آن را در نماز جمعه تهران اعلام کردید. این اعلام از طرف شما چه بازتاب‌هایی داشت؟

بله، بعد از این که این کار در جامعه مدرسین انجام گرفت، خود بنده در نماز جمعه اعلام کردم. تعبیرم هم این بود که بیننا و بین‌الله، ایشان اگر بالاتر از آقایانی که الان هستند نباشند، کمتر هم نیستند و ایشان مرجع‌ هستند. شعار« هم مرجعی و هم رهبری» هم از آنجا به وجود آمد.

اسم نبرم بهتر است. عده‌ای بعداً در این باره با من بحث کردند. در جامعه مدرسین با این که در این باره صحبت کرده بودیم، تنش خیلی کم بود، ولی بیرون از جامعه مدرسین، بعضی از شخصیت‌های علمی در تهران در این باره تاملاتی داشتند. حتی آقایی در یک جلسه رسمی با من دعوا کرد! من هم تند شدم وجواب ایشان را دادم. کسی درآن جلسه به شوخی به ما گفت: «هر دو تای شما قلب‌هایتان بیمار است و سکته می‌کنید. بحث را قطع کنید.» گفتم: «یعنی چه؟ ایشان که هیچ وقت نه در درس ایشان بوده، نه در بحث‌هایشان، نه سئوال کرده است و نه از چیزی خبر دارد! چرا می‌گوید من خلاف کرده‌ام؟ خیر، خلاف نکرده‌ام. مگر من دینم را به خاطر دنیای دیگران بر باد می‌دهم. اعتقاد دینی و عقیده واقعی‌ام بوده است و عقیده‌ام را ابراز کرده‌ام».همه اینها را گفتم که الان عرض کنم که همین شخص، الان از ارادتمندان درجه یک آقاست!

آقای هاشمی رفسنجانی از جنبه دیگری دراین باره تامل داشت وبه من می‌گفت: «دردسر درست کردی. چرا این کار را کردی؟ رهبری خودش مسئولیت زیادی دارد. کارهای مرجعیتی هم می‌آید و مانع رسیدگی به کارهای رهبری می‌شود». گفتم: «آقای هاشمی! اگر مرجعیت امام نبود، رهبریت امام نمی‌توانست خیلی برد داشته باشد. چرا به این نکته توجه نمی‌کنید که اگر کسی هم رهبر باشد و هم مرجع، نفوذ تصمیم‌گیری‌هایش خیلی بیشتر است. مگر کار مرجعیت چقدر است؟ یک تشکیلات استفتا درست می‌کنند که جواب سئوالات را برمبنای دروس ایشان می‌دهد، ولی این را هم در نظر بگیرید که اگر ایشان شرعاً مرجع باشند، عنوان رهبری می‌تواند کمک به مرجعیت هم باشد». آقای هاشمی یکی دو جلسه با من این بحث را کرد و گفت: «ولی دردسر درست کردی» و بعد دیگر دست از این بحث برداشت.

ظاهرا جنابعالی صرف نظر از بحث اجتهاد و مرجعیت، قائل به اعلمیت رهبر معظم انقلاب هم هستید. لطفا مستندات خود را در باره این نظریه بیان فرمائید؟

من همیشه و حتی در دوران قبل از انقلاب، درمباحثی که در باره مرجعیت داشتم، درکنارشرط احاطه به فقه واصول، به جوانب اجرایی و سیاسی‌ هم نظر داشتم. در همین جلسات حضرت آقا هم، وقتی جزوه سهم امام را تهیه می‌کردم، عده‌ای گفتند ممکن است برایت دردسر درست شود. من به آقا عرض کردم اگر شما موافقت کنید مشکلی نیست. بالاخره موافقت کردند.

خاطرم هست جزوه دیگری هم تهیه کرده بودم راجع به «دارالاسلام و دارالکفر» که این هم یکی از چیزهایی است که می‌تواند شاهدی بر موقعیت علمی ایشان باشد. گفتم من این فتوای مشهور را قبول ندارم که کفار یا ذمّی هستند یا محارب. تا گفتم این را نوشته‌ام و اجازه بدهید به بحث گذاشته شود، گفتند اتفاقاً من این را در درس جهاد بحث و روایتی را که شما دارید به آن استناد می‌کنید، مطرح کرده‌ام. حالا اگر می‌خواهید بیاورید بحث کنیم. گفتم نه، اگر شما بحث کرده‌اید دیگر ضرورتی نمی‌بینم.

این روزها به رادیو و درس‌های برخی از آقایان گوش می‌کنم. یک شب یکی از آقایان بحثی را مطرح کرد که واقعاً ناراحت شدم و دو صفحه هم جواب نوشتم و گفتم بدهند به آن آقا! الان هم که مقایسه می‌کنم، حضرت اقا را از خیلی‌ها قوی‌تر می‌بینم.

اما درپاسخ به سئوالی که فرمودید باید عرض کنم اختلاف مبنایی بنده بابرخی درمفهوم« اعلمیت» است. اعلمیت یعنی چه؟ آیا اعلمیت فقط در مسائل مبتلا به روزه، حج، جهاد و … و فتواست یا اعلمیت در امامت، رهبری و مطلق« ما یحتاج الیه مسلمین» هم هست؟ من با این مبنا، هیچ کس را اعلم از ایشان نمی‌بینم. به خودشان هم گفته‌ام. داخل پرانتز یک مطایبه‌ای راهم نقل کنم که یک روز ایشان به من گفتند خواهش می‌کنم از من حمایت نکنید. گفتم یعنی چه؟ گفتند چون به من وابسته‌اید، نمی‌خواهد از من حمایت کنید. با شوخی عرض کردم: چشم! دیگر از این به بعد حمایت نمی‌کنم! اما هر جا مناسبتی پیش می‌آمد، این بحث‌ها را بدون بردن نام ایشان مطرح می‌کردم و واقعاً اطاعت کردم.

 جنابعالی چون در حال حاضر مسئولیت جامعه مدرسین را به عهده دارید، قاعدتاً در دفاع از کیان این جامعه، نسبت به دیگران احق و اولی هستید. برخی از معاندین مطرح کردهاند که رهبری از طریق جامعه مدرسین در پی جا انداختن مرجعیت خود بوده‌اند! یک مورد بعد از رحلت آیتالله اراکی که آن اطلاعیه صادر شد. یک مورد هم ایشان در سال ۷۶ تصمیم گرفت این کار را بکند که آقای منتظری با سخنرانی۱۳ رجب، زمینه آن را از بین برد! یعنی کسانی که از مرجعیت ایشان حمایت میکردند، متهم شده‌اند به این که از طرف ایشان مأمور به این کار بوده‌اند! پاسخ شما به این ذهنیت چیست؟

 سئوال اینجاست که اینها برای این رطب و یابسی که به هم می‌بافند، هیچ سند و مدرکی هم دارند که ایشان یک بار نوشته و خواسته باشد چنین کاری انجام شود؟ من همیشه در جلسات جامعه مدرسین بوده‌ام. هیچ سند و مدرکی نداریم که ایشان چنین چیزی را از جامعه مدرسین خواسته یا به یکی از دوستان گفته باشند که در باره من ـ نفیاً یا اثباتاً ـ نظر بدهید. هیچ سندی در این زمینه وجود ندارد. خوشبختانه ما آرشیو و صورتجلسات را هم داریم. تمام صورتجلسات هم موجودند. حتی یک نمونه هم نمی‌توانید پیدا کنید که ایشان در این باره با اعضای جامعه صحبتی کرده باشند.

به عنوان تکمله موضوع اعلمیت داشتم عرض می‌کردم اعلمیت، تنها در مسائل فقهی نیست. چرا؟ چون امام معصوم(ع)، ولی فقیه را  به جای خود برای شئون امامت قرار داده است و کارهای امامت فقط تشخیص  پاکی و نجسی نیست. مسئولیت امام این است که بگوید بجنگیم یا نجنگیم؟ صلح کنیم یا نکنیم؟ وقس علی هذا. اینها مسئولیت‌های بسیار مهمی هستند و در اعلمیت دخالت دارند.

ادعا می‌شود که این موارد بیشتر از لوازم اجتهاد رهبری است و نه مرجعیت؟به عبارت دیگر این اجتهاد برای رهبری است که بیشتر نیازمند احاطه به مقتضیات زمان است؟

نخیر، این طور نیست. نفس اجتهاد، صرف‌نظر از اجتهاد رهبر یا مرجع تقلید، یک کار مرکب است. بخشی از آن احاطه فقه و اصول می‌خواهد و بخشی از آن موضوع شناسی. در این باره هیچ تفاوتی میان رهبری و مرجعیت نیست. مرجع هم نیازمند آن است که حوادث واقعه را خوب بشناسد تا بتواند برای آن فتوای درستی بدهد. بنابر آنچه عرض کردم اساسا رهبری در تصدی مرجعیت، امتیازی نسبت به همه مراجع دیگر دارد و آن هم این است که به خاطر اشرافی که نسبت به حوادث واقعه پیدا می‌کند، حکم درست‌تری می‌دهد، برخلاف فلان آقا که درگوشه قم نشسته و اطلاعات خود در باره حوادث واقعه را از طریق برخی تماس‌ها ومرتبطین به دست می‌آورد. به همین دلیل من معتقدم حتی اگر فقیهی به ولایت رسید و مرجعیت نداشت، احق واولی به دیگران است که مرجع بشود، چون از امتیاز شناخت درست‌تر  واقع بینانه‌ترِموضوعات نسبت به دیگران برخوردار است.

 حضرتعالی همچنان در محافل فقهی واصولی رهبری شرکت می‌کنید؟

 متأسفانه این اواخر به دلیل وضعیت جسمی خیلی کم می‌روم. ایشان در سفری که به قم تشریف آوردند، به منزل بنده هم آمدند. اگر برای طرح  در شورای نگهبان مطالبی داشته باشم، غالباً از طریق آقای جنتی یا آقای مدرسی منتقل می‌کنم، ولی توفیق حضور کمتری دارم، مگر گزارش اجلاس خبرگان که طبق آئین‌نامه به عهده من است.

درخاتمه عرایضم به نکته‌ای اشاره می‌کنم. من هر وقت رهبر معظم انقلاب را با آقای منتظری مقایسه می‌کنم باخودم می‌گویم خدا واقعاً چه رحم بزرگی به این نظام کرد و امام چه قدم بلندی برداشتند که در اواخر عمرشان آقای منتظری را کنار گذاشتند، والا سرنوشت این مملکت به کجا منتهی می‌شد؟ من مسئول کمیسیون قضایی مجلس بودم که برای آخرین بار پیش آقای منتظری رفتم و از آن به بعد هم دیگر هم نرفتم. خانه ما روبروی خانه ایشان بود. گفتم: «آقای منتظری! تا حالا خیال می‌کردم شما برای رضای خدا حرف می‌زنید، ولی اخیراً دارم شک می‌کنم که برای رضای خدا باشد. من هر هفته پیش شما می‌آیم. اگر شما حرفی دارید که به مقامات بالا برسانید، مرا صدا کنید و بگویید تا برسانم. سر و صدا و ناراحتی درست کردن چرا؟ مرا قبول ندارید؟ آقای طاهری را که قبول دارید، آقای مؤمن را که قبول دارید، به آنها بگویید بروند بگویند. آخر این کار چیست که می‌کنید؟» یکمرتبه ایشان گفت: «از نظر من همه‌اش تقصیر امام بود که با آقای شریعتمداری در افتاد و حیثیت روحانیت را به باد داد!» من یکمرتبه جا خوردم و گفتم: «یعنی امام اشتباه کردند که با آقای شریعتمداری که داستان خلق مسلمان را درست کرد، برخورد کردند؟ نمی‌بایست برخورد می‌کردند؟ باید می‌گذاشتند که همان بساط آشوبی که در قم راه انداختند، همه جا راه بیندازند؟» گفت: «نمی‌بایست برخورد می‌کرد.» من خیلی عصبانی شدم و گفتم: «یعنی امام می‌بایست اجازه می‌دادند خلق مسلمانی‌ها بیایند و نظام را در دست بگیرند و می‌شدیم مثل کمونیست‌ها؟ یعنی چه؟ این چه حرفی است می‌زنید؟» اندک اندک، هم صدای من بلند شد، هم صدای ایشان! بالاخره با هم دعوا کردیم و گفتم: «امام بهترین کار را کردند، این شما هستید که اشتباه می‌کنید.» و بلند شدم و آمدم بیرون و دیگر هم به خانه آقای منتظری نرفتم و ایشان را ندیدم.

انسان واقعاً تعجب می‌کند. به همین دلیل می‌گویم خدا را واقعاً شکر می‌کنم خداوند این شخصیت را ذخیره انقلاب قرار داده بود و خبرگان بعد از امام، ایشان را انتخاب کرد. هر وقت فکر می‌کنم از جنبه آشنایی با دنیا و شرایط روز و حفاظت از مصالح امت اسلام، هیچ کس را به اندازه ایشان مسلط نمی‌بینم. همیشه هم امید داده‌ و همیشه هم نظام را حفظ کرده‌اند. ان‌شاءالله خدا عاقبت همه ما را به خیر کند.

باتشکر ازحضرتعالی که پذیرای این گفت وشنود شدید،برقرارباشید.

ان‌شاءالله خداوند عاقبت همه‌مان را به خیر کند و این چند روز دیگری را که هستیم در این فراز و نشیب‌ها گمراه نشویم. ملتمس دعا هستم.   

 

سوتیترها

۱٫

ایشان فوق‌العاده مهربان، رئوف و اجتماعی بودند و هستند و برخلاف من که حافظه خوبی ندارم، حافظه بسیار قوی‌ای دارند. به بنده هم بسیار هم لطف و محبت داشتند. بنده در دوران بازنگری قانون اساسی با درجه فضل، اطلاعات عمومی و روحیه انقلابی ایشان بسیار بیشتر آشنا شدم و واقعاً غیر از همکاری، ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم.

 

۲٫

استعداد و دقت زیادی هم داشتند و دارند.  شاید بتوان گفت از برخی فقهای شورای نگهبان  هم بیشتر درس خوانده بودند. یک بار  از ایشان شنیدم که فرمودند من حتی در دوران ریاست جمهوری و در سخت‌ترین اشتغالاتم در دوره جنگ هم، کارهای علمی و مطالعات فقهی و اصولی خود را تعطیل نکردم.

 

۳٫

خدا را واقعاً شکر می‌کنم خداوند این شخصیت را ذخیره انقلاب قرار داده بود و خبرگان بعد از امام، ایشان را انتخاب کرد. هر وقت فکر می‌کنم از جنبه آشنایی با دنیا و شرایط روز و حفاظت از مصالح امت اسلام، هیچ کس را به اندازه ایشان مسلط نمی‌بینم. همیشه هم امید داده‌ و همیشه هم نظام را حفظ کرده‌اند.

 

۴٫

من هر وقت رهبر معظم انقلاب را با آقای منتظری مقایسه می‌کنم باخودم می‌گویم خدا واقعاً چه رحم بزرگی به این نظام کرد و امام چه قدم بلندی برداشتند که در اواخر عمرشان آقای منتظری را کنار گذاشتند، والا سرنوشت این مملکت به کجا منتهی می‌شد؟

 

۵٫

 

 

 

 

         

30نوامبر/16

ایشان قطعاً و بلا خدشه مجتهد مطلق است

ناگفته هایی از سالها انس علمی با رهبر معظم انقلاب

در گفت وگوی « پاسدار اسلام» باآیت‌الله محمد مؤمن قمی

 

 

اشاره:

فقیه و اصولی ژرفاندیش و دقیق‌النظر و عالم عادل و مجاهد وارسته حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمد مومن قمی در شرایطی گفت و شنود با «پاسدار اسلام» را پذیرفت که تصور می‌برد مایلیم خاطرات ایشان را از سال‌ها انس علمی با رهبر معظم انقلاب بشنویم، اما هنگامی که در میانه گفت و شنود دریافت که در صدد پاسخ‌گویی به شبهه‌افکنی‌های گریختگان از ملک و ملت هستیم، با تاکید بر این نکته که «ادعاهای این عده ارزش پاسخ‌گویی ندارد»گفت و شنود را به پایان برد و برای آنان «هدایت الهی»را خواستار شد. با این همه،آنچه در این مصاحبه مطرح شد بسیار گویا و برملاکننده خدعه اهالی فریب است.

با سپاس از ایشان که به‌رغم کسالت و بیماری ساعتی با ما به گفت وگو نشستند.

 

 

 

به عنوان آغازین سوال مناسب است از این نقطه شروع کنیم که از چه دورانی ـ که قاعدتاً باید دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بوده باشد ـ با رهبر معظم انقلاب آشنا شدید و از همان مقطع، پایه علمی و به‌طور مشخص مکانت فقهی و اصولی ایشان را در چه حد دیدید؟ به‌ویژه از چه زمانی متوجه «قوه اجتهاد» در ایشان شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم.حضرت مستطاب آیت‌الله جناب آقای خامنه‌ای «حفظه‌الله تعالی» بخشی از تحصیلشان در غیر از شهر مقدس وحوزه مبارکه قم بوده است. در دورانی که به قم تشریف آوردند، مدتی در درس مرحوم آیت الله بروجردی و مدتی هم در درس حضرت امام شرکت کردند. علاوه بر این آن طور که خودشان می فرمودند، در درس خارج فقه مرحوم آیت‌الله حاج آقا مرتضی حائری هم شرکت می‌کردند.

خوب است که دراینجا عرض کنم که مرحوم آقای حاج آقا مرتضی، فقیه وارسته، بسیار متدین و از نظر علمی بسیار قوی بود، اما درس گسترده‌ای که همه کس در آن شرکت کند نداشت، لکن همه فضلای آن روز حوزه می دانستند که آدم فاضل و عمیقی بود. جناب آقای خامنه‌ای در درس فقهی ایشان ـ که فکر می‌کنم در بحث طهارت بود ـ شرکت می‌کردند. البته من در آن زمان با مرحوم آیت‌الله حائری ارتباط نزدیکی نداشتم و یا حداقل در درس ایشان شرکت نمی‌کردم. دوره تلمذ جناب آقای خامنه‌ای خدمت آقای حائری، احتمالا باید مربوط به قبل از سال ۱۳۴۱ و ۱۳۴۰ بوده باشد. من هم درآن دوره قم بودم و از سال ۱۳۳۵ یا ۱۳۳۶ توفیق حضور در درس خارج حضرت امام را پیدا کردم. درس امام پس از درس مرحوم آیت‌الله بروجردی بر سایر دروس مقدم و جمعیتش هم زیاد بود و فضلای حوزه در درس امام شرکت می‌کردند.

تا سال ۱۳۴۲ که جریان حمله به فیضیه و دستگیری حضرت امام پیش آمد، تقریباً منحصراً فقه و اصول درس امام را می‌رفتیم. درآن موقع، ارتباط نزدیکی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای(دامت برکاته) نداشتم و آشنایی ما یک آشنایی ِ فی‌الجمله بود. البته از این هم مطلع هستم که جناب ایشان در سفری هم برای دیدن دروس علمای نجف به عراق سفر کرده بودند، اما توقف چندانی نداشتند، چون پدر بزرگوارشان به دلایلی خواسته بودند که ایشان به ایران برگردند. ایشان پسر دوم مرحوم آیت‌الله آقا سید جواد حسینی خامنه‌ای(رحمه الله) بودند و پدرشان هم نیاز داشتند که ایشان در ایران و درمحضرشان باشند، لذا ایشان تحصیلاتشان را در حوزه قم ادامه دادند وپس از مدتی و به دلیلی که عرض شد، به مشهد مراجعت کردند. در آنجا هم در درس خارج مرحوم آیت‌الله میلانی شرکت کردند.

علی‌رغم اینکه در آن دوران خودِ بنده از مراتب علمی  ایشان اطلاع دقیقی نداشتم، اما بعضی از دوستان ایشان مثل مرحوم آیت‌الله آقا سید حسن طاهری خرم‌آبادی را که با آقای خامنه‌ای مأنوس وحتی هم‌بحث بود می‌شناختم وآن مرحوم و برخی از دوستان دیگر از فضل و استعداد و خوش‌فهمی ایشان نکاتی را نقل می‌کردند. روی همین سابقه ذهنی، یک بار در تابستان که به مشهد مشرف بودیم، همراه مرحوم آقای طاهری به دیدن آیت‌الله خامنه‌ای رفتیم و جلسه‌ای با ایشان داشتیم.

این دوره گذشت تا یکی دو سال مانده به پیروزی انقلاب، مرحوم آیت‌الله دکتر بهشتی جمعی مرکب از علمای مبارز، متدین و متعهد شهرهای بزرگ ایران از جمله قم، تهران و مشهد را که درجریانات مربوط به انقلاب فعال  بودندا تشکیل دادند. در این جمع از قم، چند نفری از جامعه مدرسین هم بودند. چهره‌هایی از قبیل  آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله منتظری، آیت‌الله ربانی املشی، آیت‌الله   طاهری خرم‌آبادی، آیت‌الله  جنتی و من بود. از مشهد آقای طبسی، آقای هاشمی‌نژاد و از تهران هم خود آیت‌الله بهشتی، دکتر باهنر، آیت‌الله  مهدوی کنی، آیت‌الله  موحدی کرمانی وآقای هاشمی رفسنجانی شرکت می‌کردند. جناب  آیت‌الله خامنه‌ای هم درآن دوره به دلیل دعوت‌هایی که برای سخنرانی از ایشان می‌شد، دست‌کم در اکثر روزهای برگزاری جلسات در تهران بودند و در این جمع شرکت می‌کردند.در این جلسات، در مورد مباحث مربوط به مبارزه با طاغوت و تأسیس نظام اسلامی مسائلی مطرح می‌شدند و مورد بحث قرار می‌گرفتند. جای جلسات هم مشخص نبود و سیار تشکیل می‌شد.

مراد بنده از ذکر این  خاطره این است که بحث‌های این جلسات، صرفاً بحث‌های سیاسی نبودند که به علمیت اشخاص ارتباط نداشته باشند، بلکه در بین آنها بحث‌های علمی و به‌ویژه فقهی  هم مطرح می‌شدند، چون موضوع جلسات که به جوانب گوناگون تاسیس نظام مربوط می‌شد، ایجاب می‌کرد که مبانی فقهی موضوعات مطروحه هم مورد توجه و بحث قرار گیرند. من دراین دوره و در این جلسات بود که  با مراتب فضل و دقت نظر واحاطه ایشان به مقولات علمی و فقهی آشنایی  و به خود ایشان ارادت خاصی پیدا کردم.

لذا بنده  خودم از همان دوره  ـ که عرض کردم یکی دوسال به انقلاب مانده بودـ نسبت به آقای خامنه‌ای این نظر را داشتم که فردی است از جنبه علمی  شایسته‌ و خوش‌فکر که استنباط‌های قوی و در عین حال به روز از مسائل فقهی دارد. این مسئله علاوه بر شهادت‌هایی بود که دوستان ما قبلا در باره فضل ومقام علمی ایشان داده بودند. بااین همه، من به لحاظ ارتباطی که بعد از پیروزی انقلاب ـ به تناسب مسئولیت‌هایی که هر دو در نظام پیدا کردیم ـ با ایشان داشتم، بیشتر به فضل و مقام علمی ایشان پی بردم و نهایتا به دلیل همین سابقه بود که پس از رحلت حضرت امام، به رهبری ایشان رای دادم. چون درآن جلسه خود من در جایگاه هیئت رئیسه بودم، خاطراتی دارم که در ادامه به آنها اشاره خواهم کرد.

 

 به روابطی که پس از انقلاب با آقا داشتید، اشاره فرمودید. این ارتباطات به چه شکل بودند و چگونه گاهی صبغه علمی و پژوهشی هم پیدا می‌کردند؟

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بعد از شهید رجایی رئیس‌جمهور شدند. بنده هم  در ۲۵ تیر ۱۳۶۲ عضو فقهای شورای نگهبان شدم. البته قبل از این که به شورای نگهبان بیایم، عضو شورای‌عالی قضایی بودم و به تناسب شغل و جلساتی که پیش می‌آمد با آقای خامنه‌ای جلسات بحث و گفت وگو داشتیم.

بد نیست در اینجا اشاره کنم که من  جزو پیران شورای نگهبان هستم و فقط سن آقای جنتی از من بیشتر است. به هرحال جناب آقای خامنه‌ای در سال ۶۰ برای ریاست جمهوری دور اول انتخاب شدند. خاطرم هست ما در روزهای انتخابات،  حج مشرف بودیم و در آنجا به ایشان رأی دادیم. به هرحال جلسات و روابط ما با ایشان ادامه پیدا کرد تا مسئله تاسیس مجمع تشخیص مصلحت پیش آمد و حضرت امام مسائل اختلافی مجلس و شورای نگهبان را به مجمع تشخیص ارجاع دادند.درآن دوره، مجمع تشخیص به ریاست رئیس‌جمهور برگزار می‌شد و در این جلسات هم، قهراً انس و ارتباط بیشتری با آقای خامنه‌ای پیدا کردیم.  در این جلسات هم میزان اطلاعات فقهی اشخاص منعکس می‌شد، البته مباحثی بود که شاید بالذات فقهی هم نبودند، اما به مباحث فقهی کشیده می‌شدند و احاطه اظهارنظر کنندگان را به فقه و دقت نظر آنها نشان می‌دادند.

قوانینی که مجلس تصویب کرده و شورای نگهبان ایراد گرفته بود، به شورای مصلحت می‌آمدند و بررسی می‌شدند. یک ‌سری امور هم بودند که حضرت امام بررسی آنها را به مجمع تشخیص ارجاع داده بودند، نظیر قوانین مربوط به مواد مخدر، گران‌فروشی و… وقتی این مباحث را طرح می‌کردیم، اگر جنبه فقهی داشتند، طبعاً مباحث فقهی هم مطرح می‌شدند.حاصل اینکه من درآن جلسات دریافتم که جناب آقای خامنه‌ای در این مباحث انصافاً آدم شایسته‌ای است و در این موضوع جای شک و شبهه‌ای نیست. هر چه زمان می‌گذشت، درجه شایستگی ایشان بیشتر بر ما روشن می‌شد.

این بود تا موقعی که مسئله هیئت بازنگری قانون اساسی پیش آمد. ریاست رسمی جلسات با آیت‌الله مشکینی بود. آیت‌الله  خامنه‌ای رئیس‌جمهور و رئیس این مجمع بودند.

 

از رخداد ۱۴ خرداد و شرایطی که درآن حضرت آقا به رهبری برگزیده شدند، چه خاطراتی دارید؟

در روز ۱۳ خرداد سال ۶۸، به مجلس شورای اسلامی سابق که جلسات هیئت بازنگری در آنجا تشکیل می‌شد رفتیم.  با آقای هاشمی رفسنجانی سلام و علیک کردیم. پرسید: «آقای خامنه‌ای نیامده‌اند؟» جواب دادم: «نه». گفت: «مرا از دفتر امام خواسته‌اند، به آنجا می‌روم، آقای خامنه‌ای هم که آمدند بگویید بیایند آنجا». فهمیدم وضع مزاجی امام وخیم شده است. متعاقب همین امر بود که عصر، بنده به همراه آقای مشکینی ـ شاید آقای طاهری هم بودند ـ به جماران رفتیم. معلوم بود که امام دیگر زنده نخواهند ماند وساعات آخر حیات شریفشان را می‌گذرانند.

بنده درآن دوره غیر از این که عضو شورای بازنگری قانون اساسی بودم، عضو هیئت رئیسه خبرگان هم بودم. به من گفتند به همه خبرگان تلفن کن که فردا ساعت هشت صبح ـ روز ۱۴ خرداد ـ همگی به تهران بیایند، منتهی نگو که حال امام وخیم شده است، بلکه بگو موضوع مهمی است و همه باید بیایند. من با تلفن دفتر امام با همه خبرگان در سراسر کشور تماس گرفتم و تقریباً تا مغرب همه آنها را پیدا و برای شرکت در جلسه فردا دعوتشان کردم.

نماز جماعت مغرب وعشا درهمان محوطه بیمارستان خوانده شد.ساعت ۱۰:۲۰ دقیقه شب بود. نماز عشا را خوانده بودیم و داشتیم صحبت می‌کردیم که مرحوم حاج احمد آقا آمد و گفت که امام از دنیا رفته‌اند. قرار شد به کسی نگوییم. مردم دم در حسینیه جماران جمع شده بودند که چه کار کنیم؟ به آنها گفته شد داخل حسینیه بروید و برای شفای امام دعا کنید. قرار شد خبر رحلت امام را در اخبار ساعت هفت صبح فردا اعلام کنند. بعد به مجلس شورای اسلامی سابق رفتیم و حضرت آیت الله خامنه‌ای وصیت‌نامه حضرت امام را خواندند. سراسر جلسه گریه بود. تا ظهر جلسه به این شکل برگزار شد. قرار شد غیر از اعضای خبرگان همه بروند و اعضای خبرگان بعد از ظهر و پس از صرف ناهار، تشکیل جلسه بدهند.

بعد از ظهر که جلسه برگزار شد، تقریباً اکثر اعضای خبرگان رهبری حضور داشتند. بحث شورایی یا فردی بودن رهبری مطرح شد. هر چند اعضای هیئت بازنگری به این نتیجه رسیده بودند که رهبری باید فردی باشد، هنوز اصل بازنگری  شده ۱۰۷ به تصویب مردم نرسیده بود. در این مورد بحث و نهایتاً رأی‌گیری شد و اکثریت به فردی بودن رهبری رأی دادند. حالا سئوال این بود که آن فرد چه کسی باشد؟ قبلاً هیچ صحبتی در باره این که چه کسی رهبر باشد نشده بود. بحث در این باره بیش از سه ربع ساعت طول  کشید. درآن جلسه از قول حاج احمد آقا مطرح شد که وقتی آقای خامنه‌ای به سفر کره شمالی رفته بودند، ایشان همراه امام تلویزیون تماشا می‌کردند. مرحوم حاج احمد آقا گفته بود ایشان برای ریاست جمهوری صلاحیت دارد و امام گفته بودند برای رهبری هم صلاحیت دارد. چند نفری هم اعلام کردند آنها هم از امام، مشابه این حرف را  شنیده‌اند.

به هرحال بعد از این که نام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برده شد، ایشان با جدیت فرمودند قبول نمی‌کنم، نمی‌توانم بپذیرم و اجازه گرفتند تا بیایند و پشت تریبون صحبت کنند. آمدند و گفتند من  حاضر به قبول این منصب نیستم…و در ادامه در تبیین علت این دیدگاه خودشان، مطالب دیگری را هم فرمودند و نهایتا سخن خود را تمام کردند و رفتند و روی صندلی خود نشستند، اما کسی به این حرف‌ها گوش نکرد و تقریبا همه ما گفتیم صلاحیت دارید و باید قبول کنید!

یادم هست آقای آذری قمی بلند شد و صحبت کرد که شما صلاحیت دارید رهبر نظام باشید و بیخود نفی صلاحیت خودتان را نکنید. آقای خامنه‌ای بسیار مؤدبانه ـ همان طور که ذاتی ایشان است ـ گفت: «آقای آذری! خود شما اگر من حکمی بکنم عمل می‌کنید؟» آقای آذری گفت: «بله، حکم ولی امر است و وظیفه شرعی‌ام است که عمل کنم».

خلاصه تعداد افرادی که معتقد بودند آقای خامنه‌ای باید این مسئولیت را بپذیرد بسیار زیاد شد و ایشان در حال نارضایتی سکوت کرد و رأی‌گیری شد. گمانم آن موقع افراد خبرگان ۸۳ یا ۸۴ نفر بودند. در رأی دادن برای تعیین رهبری ـ که شورای نگهبان تصویب کرده و به تأیید حضرت امام هم رسیده بود ـ آمده است حتماً باید سه‌چهارم اعضای خبرگان حضور داشته باشند و رأی بدهند، یعنی علی‌القاعده می بایست ۶۳ نفر رأی‌ می‌دادند. بنده‌ای که منشی هیئت رئیسه بودم، شمردم و بیش از چهارپنجم رأی داده بودند، یعنی بیشتر از حد لازم قانونی. مسئله تمام شد و ایشان رهبر نظام شد.

این گذشت تا وقتی که برای تابستان به مشهد مشرف شدیم. دوران بازنگری قانون اساسی تمام شده بود. یکی از اصول قانون اساسیِ قبل از بازنگری  این بود که رهبر باید مرجع باشد وخبرگان هم باید یک مرجع را به رهبری انتخاب کنند. به مشهد که رفتم زنگ زدند که زود به تهران برگردید. حالا که اصل ۱۰۷ تغییر پیدا کرده و شرط مرجعیت برداشته و تبدیل به اجتهاد شده، لازم است تا دو باره در باره رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رای گیری شود. آن موقعی که برای آقای خامنه‌ای رأی‌گیری کردیم ایشان مرجع نبودند، در حالی که شرط قانون اساسی ِقبل از بازنگری مرجعیت بود، بنابراین ممکن بود بعداً شک و شبهه‌ای در این زمینه مطرح شود؛ لذا یک بار دیگر باید خبرگان تشکیل می‌شد تا ببینیم آقای خامنه‌ای با تغییری هم که در قانون اساسی ایجاد شده است، باز رأی می‌آورد یا نه. مسافرت را نیمه‌کاره گذاشتم و برگشتم و دو باره مجلس خبرگان تشکیل و رأی‌گیری انجام شد و این بار بیش از بار گذشته به ایشان رای دادند.

 

 اتفاقا این مورد نیز از نکاتی است که خرده‌گیری برخی افراد را به دنبال داشته است. آنها می‌گویند در روز ۱۴ خرداد که شرط قانونی رهبری، مرجعیت بوده، خبرگان یک نفر غیر مرجع را به رهبری انتخاب کرده‌اند. در جواب این عده چه می‌گوئید؟

اولا امام دراواخر عمر شریفشان این نکته را حل کردند و در جواب آیت‌الله مشکینی فرمودند شرط مرجعیت لازم نیست. این جواب،تنها یک راهنمایی صرف نبود، بلکه از نظر ما با توجه به ولایت مطلقه فقیه،یک قانون به شمار می‌رفت. در واقع امام با این اعلام نظر خود، شرط مرجعیت را برداشتند. البته این دیدگاه حضرت امام در بازنگری، از طرق متعارف هم به قانون مبدل شد.

ثانیا بر اساس رای‌گیری مجددی هم که بعد از بازنگری انجام گرفت این شبهه برطرف شد، چون با عنایت به اصلاحات قانون اساسی، در باره ایشان دو باره رای‌گیری شد این بارآقا الحمدلله رای بیشتری آوردند.

 

قاعدتا بخشی از خاطرات جنابعالی از رهبر معظم انقلاب به جلس هفتگی‌ای برمی‌گردد که به اتفاق عده‌ای ازعلما به بررسی برخی از مسائل فقهی مهم و مستحدث در محضر ایشان می‌پرداختید. از چگونگی شکل‌گیری این جلسات و روال کار آن چه خاطراتی دارید؟

هدف ما از برقراری این جلسات آشنایی  بی‌واسطه یا مع‌الواسطه علما و فضلای حوزه با مقام علمی و توانایی فقهی رهبر معظم انقلاب بود، چون وقتی عده‌ای از علما در هفته با ایشان بحث داشتند، خود به خود مراتب علمی و نظریات ایشان در حوزه هم انعکاس پیدا می‌کرد.

فکر می‌کنم قبل از چهلم رحلت حضرت امام بود که  با مرحوم آقای طاهری صحبت کردم و گفتم خوب است آقا یک جلسه فقهی داشته باشند و عده‌ای از فضلا در آن شرکت کنند تا مراتب فقهی و علمی ایشان برای فضلا بیشتر ثابت شود و آنها هم به دیگران منتقل کنند.آقای طاهری هم این فکر راپسندیدند. خود من خدمت آقا رفتم و عرض کردم خوب است چنین جلسه‌ای برگزار شود تا دیگران به جهات علمی جنابعالی واقف شوند و نظریات شما هم از این طریق بیشتر مطرح شود. ایشان فرمودند فکر خوبی است، ولی الان که مردم به ملاقات می‌آیند، سرم خیلی شلوغ است و نمی‌توانم این کار را رها کنم. عرض کردم منتظر می‌مانیم تا چهلم امام بگذرد و شما فراغتی پیدا کنید. نهایتا بنا شد این کار انجام شود. فکر می‌کنم در همان جلسه هم قرار شد افراد را خود آقا انتخاب کنند. نمی‌دانم ما هم توصیه‌ای کردیم یا نه، ولی هدف و غرض ما این بود که این جهتی که عرض کردم محقق شود.

ایشان جلسه‌ای را تشکیل دادند و خودشان افراد را انتخاب کردند. این عده، فقهای شورای نگهبان بودند که فکر می‌کنم درآن دوره، جوان‌ترینشان من بودم! آقای جنتی، آقای محمدی گیلانی، آقای امامی کاشانی، آقای رضوانی و بنده بودیم. از بیرون ازشورا، ازتهران آقای مهدوی کنی، از قم آقای آسید محمود هاشمی، مرحوم آقای قدیری، مرحوم آقای آسید عباس خاتم و آقای آسید جعفر کریمی را دعوت کردند. هدف ما این بود تا علمیت ایشان برای فضلایی که در این جمع هستند، روشن شود تا آنها هم به کسانی که با آنها مأنوس هستند منتقل کنند.

بنا شد دستور جلسه تعیین شود و این که در هر جلسه‌ای چه موضوعاتی مطرح شوند و در هر جلسه، یکی از اعضای جلسه آن مسئله را از نظر استدلالی بررسی کند و جزوه بنویسد و دیگران آن جزوه را بررسی کنند. آن جزوه را به دفتر آقا می‌دادیم و دو نفر را تعیین کرده بودیم که آن جزوه را تکثیر کنند و در اختیار اعضا قرار بدهند تا آنها در طول هفته مطالعه و به ادله ذکرشده در جزوه مراجعه کنند و آن مطلب پس از مطالعه آنها و بعد از یک هفته به بحث گذاشته شود.

کسانی که از قم می‌آمدیم در ایام تحصیل، مشغول تدریس بودیم و فقط آخر هفته را وقت داشتیم، لذا جلسات یکی در شب پنج‌شنبه و یکی در صبح پنج‌شنبه تشکیل می‌شدند. شب پنج‌شنبه را جوری برگزار می‌کردند که امثال من، درسِ قم را در عصر گفته باشیم، نماز مغرب را هم اغلب در مسجد سر راه می‌خواندیم و دو ساعت از شب گذشته، به تهران و منزل آقا می‌رسیدیم. من معمولاً شب‌های پنج‌شنبه به قم برمی‌گشتم و استراحت می‌کردم و فردا صبح دو باره برمی‌گشتم. جلسه صبح هم ساعت نه یا ده برگزار می‌شد.

عجیب گرفتار بودم، چون عضو مجمع تشخیص مصلحت هم بودم و باید در آن جلسه هم شرکت می‌کردم. آقای هاشمی جلسه را ساعت ده می‌گذاشت. گاهی اوقات که مجمع تشخیص جلسه داشت، جلسه منزل آقا را ساعت نه می‌گذاشتند و ساعت ده دقیقه به ده به مجمع می‌رفتم. جلسات به همان صورتی که گفتم برگزار می‌شدند، یعنی جزوات را در طول هفته به اعضا می‌دادند که مطالعه کنند و مدارک را ببینند و آماده شوند. هیچ مشخص نبود کسی که قرار است برای جلسه بعد مسئله را بررسی کند و جزوه بنویسد چه کسی است، بلکه در جلسه موافقت می‌شد این کار را بکنند. آقای امامی کاشانی مکرراً این کار را می‌کردند. آقای خزعلی یک بار مسئله هلال را بحث کردند. آقای خامنه‌ای هم چند بار را یادم هست  که مسئول نوشتن جزوه شدند. آقای هاشمی شاهرودی همین طور. من هم مکرراً این مسئولیت را پیدا کردم.

از بابت کتاب‌هایی هم که باید مراجعه می‌کردیم، خود دفتر آقا کتاب‌های فقهی لازم را در قفسه‌هائی در همان اتاق جلسات در دسترس ما گذاشته بودند. همه اعضای جلسه هم مطالعه کرده می‌آمدند و بحث‌های بسیار جدی‌ای مطرح می‌شدند تا نهایتاً بحث کاملاً چکش‌کاری می‌شد و ‌ایرادات آن بر طرف می‌شدند.

این مجمع، یک مجمع کاملا فقهی بود. این که برخی اسمش را جلسه استفتا گذاشته‌اند، درست نیست. البته اغلب موضوعات را خود آقا انتخاب می‌کردند. شاید مسائلی بود که تا آن موقع کمتر در باره آنها سخن گفته شده بود و ایشان می‌خواستند بیشتر در باره آنها بحث شود، ولی استفتا به این ترتیب که کسی سئوالی کرده باشد و بخواهیم پاسخ بدهیم، نبود. بیشتر مباحثه بود. عده‌ای از فضلا جمع شده بودند و تا جایی که امکان داشت،  مطالعه می‌کردند و دستشان هم باز بود که هر اشکال و ایرادی را بگیرند و کسی تعارف نداشت.

فکر می‌کنم جناب آقای خامنه‌ای دریک مورد، جزوه‌ای در باره زکات نوشتند. هنوز آن مسوده‌ها را دارم که حدود هزار صفحه‌ای می‌شود. در باره موضوعات بحث می‌کردیم و ایراداتی مطرح می‌شدند، اشکالاتی را که افراد می‌گفتند بررسی می‌کردیم و جواب می‌دادیم و جزوات  تکمیل می‌شدند.

این کیفیت کار ما در جلسه‌ای بود که قرار بود در آن علمیت آقا بر همگان روشن شود. همه با آزادی کامل ایراداتشان را مطرح می‌کردند و هیچ کسی مانع از بیان عقیده کسی نمی‌شد. همه ما طلبه بودیم و هستیم. بنده هم که روحیاتم دست‌کم بر اهالی حوزه روشن است. طلبه که قرار نیست باج بدهد. درآنجا به حرف همه ایراد و اشکال می‌کردیم.

بنده تا سال ۱۳۷۴ که تصادف شدیدی که در راه قم برایم روی داد و یک ماه در بیمارستان بیهوش و ۴۲ روزی بستری بودم، درآن جلسات شرکت می‌کردم. از آن به بعد دیگر نتوانستم، اما در همان فاصله پنج سال و خرده‌ای توانستم کاملاً به دقت و علمیت جناب آقای خامنه‌ای پی ببرم وبه این که ایشان بسیار فاضل و ملاست و می‌تواند در ابواب مختلف فقه به شکل مستدل و دقیق بحث کند، واقف شدم. برای تمام افرادی که اهل فضل و دقت بودند این موضوع کاملاً روشن شد.

شنیده‌ام بعضی از آدم‌های نفهم، حرف‌های بی‌مبنایی در باره علمیت جناب ایشان زده‌اند. خیر، ایشان قطعا و بلاخدشه، مجتهد مطلق و درفقه واصول و رجال بسیار متبحر است. مقام علمی ایشان فراتر از تشکیکات یک عده مغرض است. درآن جلسات هم بسیار اهل دقت‌نظر بودند و بسیار هم خوب استدلال و همه مسائل رابسیار خوب درک وطبعا به همین کیفیت هم استنباط و اجتهاد می‌کردند.

در این باره برایتان خاطره‌ای را نقل می‌کنم. یکی از آقایانی که از شاگردان خوب مرحوم آیت‌الله خوئی«رحمه‌الله علیه» هستند، یک وقتی نامه‌ای برایم فرستادند که مسئله‌ای را ازحضرت آیت‌الله خامنه‌ای سئوال کرده‌ام، اما ایشان جواب نداده‌اند. حالا شما این را خدمت ایشان بدهید و جواب بگیرید. نامه را بردم و به آقا دادم. بعد از یکی دو هفته جواب نامه را دادند و یک نسخه را هم برای من فرستادند. مطالعه کردم و دیدم مسئله‌ای بوده که نیاز به دقت داشته است و انصافاً هم آقای خامنه‌ای با دقت جواب داده بودند. آن آقایی هم که اشکال کرده بود بسیار اهل دقت است و اهل باج دادن علمی نیست و قانع شد آقای خامنه‌ای می‌تواند خیلی خوب اجتهاد کند و نظر بدهد.

این جلسه این فایده را داشت که افرادی که از نظر علمی به آقای خامنه‌ای نزدیک نبودند، از جایگاه علمی ایشان اطلاع پیدا کردند. برای برخی هم در واقع جلسه علمیت‌سنجی بود و می‌خواستند ببینند هم ایشان و هم  افرادی که آنجا هستند چند مرده حلاج‌اند.

بعدها کتابی از بنده منتشر شد  که چند مورد از موضوعاتی را که در آنجا حسابی بحث و چکش‌کاری شده بود،  درآن آورده‌ام.

مجموعه رسائلتان را میفرمایید؟

بله، «کلمات السعیده فی مسائل الجدیده». بیشتر این مسائل در همان جلسات مطرح شدند. این کیفیت ارتباط علمی‌ام با آقای خامنه‌ای و اطلاع من از درجه علمیت ایشان بود.

 

 اخیرا عده‌ای مدعی شده‌اند که جنابعالی با مرجعیت ایشان مخالف بوده‌اید. چون موضوع مستقیما به جنابعالی مرتبط است، تنها خود شما می‌توانید در باره آن اظهارنظر بفرمائید.

عجب! خدا عاقبت انسان را به خیر کند. حیف است آدم وقتش را بگذارد و این جور لاطائلات را جواب بدهد. شنیدم که حرف‌های دیگری را هم به من نسبت داده‌اند. بعضی از برادران خواستند جواب بدهم، ولی بنده فکر می‌کنم اصلاً ارزش پاسخ دادن ندارد. بدیهی است بنده این حرف‌ها را تکذیب می‌کنم، اما بیش از این سخنی نمی‌گویم، چون همان طور که گفتم حیف وقت انسان است که صرف پاسخ دادن به این گونه حرف‌های بی‌مبنا شود. حقیقتاً انسان ممکن است تا کجا سقوط کند که کلاً در اختیار اغیار قرار بگیرد؟

 به نظرم مواضع و استنباط‌های دقیق خود حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بهترین پاسخ به این حرف‌های بی‌مبناست. به نظرم بی‌اعتنایی کنید بهتر باشد. از قول بنده هم فقط یک جمله بنویسید: «تکذیب می‌کنم».

خداوند همه ما را از آفت بدفهمی ولجاجت حفظ کند.

والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته.

 

 

سوتیترها:

۱٫

بنده از قبل از انقلاب این نظر را داشتم که آقا فردی است از جنبه علمی  شایسته‌ و خوش‌فکر که استنباط‌های قوی و در عین حال به روز از مسائل فقهی دارد. این مسئله علاوه بر شهادت‌هایی بود که دوستان ما قبلا در باره فضل ومقام علمی ایشان داده بودند.

 

 

۲٫

در فاصله پنج سال و خرده‌ای که در جلسات فقهی شرکت می‌کردم توانستم کاملاً به دقت و علمیت جناب آقای خامنه‌ای پی ببرم وبه این که ایشان بسیار فاضل و ملاست و می‌تواند در ابواب مختلف فقه به شکل مستدل و دقیق بحث کند، واقف شدم. برای تمام افرادی که اهل فضل و دقت بودند این موضوع کاملاً روشن شد.

 

۳٫

شنیده‌ام بعضی از آدم‌های نفهم، حرف‌های بی‌مبنایی در باره علمیت جناب ایشان زده‌اند. خیر، ایشان قطعا و بلاخدشه، مجتهد مطلق و درفقه واصول و رجال بسیار متبحر است. مقام علمی ایشان فراتر از تشکیکات یک عده مغرض است. درآن جلسات هم بسیار اهل دقت‌نظر بودند و بسیار هم خوب استدلال و همه مسائل رابسیار خوب درک وطبعا به همین کیفیت هم استنباط و اجتهاد می‌کردند.

 

۴٫

به نظرم مواضع و استنباط‌های دقیق خود حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بهترین پاسخ به حرف‌های بی‌مبناست. به نظرم بی‌اعتنایی کنید بهتر باشد. از قول بنده هم فقط یک جمله بنویسید: «تکذیب می‌کنم».

 

 

 

30نوامبر/16

مروری بر مهمترین اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از منظر مقام معظم رهبری(مدظله‌)

غلامعلی سلیمانی

در منظومه فکری رهبر معظم انقلاب اسلامی، سیاست خارجی و دیپلماسی  شأنی همپای نیمه داخلی نظام سیاسی دارد. به باور ایشان:

«سیاست خارجی و دستگاه اداره کننده‌ سیاست خارجی، در حقیقت نیمی از نظام سیاسی است. نیمی به مسائل داخلی کشور رسیدگی می‌کند و نیمی رابطه و حدود و منافع کشور را در اقطار عالم دنبال می‌کند. سیاست خارجی جایگاهش این است».(۱)

از جمله مهم‌ ترین اهداف سیاست خارجی و دستگاه دیپلماسی از نظر رهبر انقلاب، مبارزه با استکبار، تعقیب منافع ملی و تلاش برای برقراری عدالت در جهان است.

الف) هدف سیاست خارجی جمهوری اسلامی مبارزه با استکبار است

یکی از مهم‌ترین اهداف سیاست خارجی از نظر رهبر انقلاب مقابله با استکبار است. ایشان استکبار را مفهومی قرآنی می‌دانند و معتقدند:

«مفهوم استکبار در قرآن این است که عنصرى یا شخصى یا جمعى یا جناحى، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زیر بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاک حق قرار بدهد. اولین مستکبر در تاریخى که قرآن براى ما‌ ترسیم مى‏کند، ابلیس است».(۲)

ایشان پس از بحث در باره مفهوم قرآنی استکبار، مفهوم امروزین آن را در روابط بین‌الملل و سیاست خارجی چنین معنا می‌کنند:

«البته در هر زمانى و براى هر ملتى، ممکن است استکبار معناى خاصى پیدا کند. براى ملت ایران، در جریان انقلاب و پیش از انقلاب و بعد از آن تا این ساعت، استکبار معناى خاصى داشته و عبارت از قدرت‌هاى مسلّطى در جهان بوده است که در مسائل کشور و در سرنوشت و کارهاى  ملت ما حضورى ظالمانه و قدرتمندانه و قلدرانه را در پیش گرفتند. براى ما معناى استکبار این بوده است».(۳)

مصداق استکبار از نظر ایشان دولت آمریکاست:

«اگر بخواهیم در بین دولت‌هاى دنیا مستکبر را پیدا کنیم، دچار مشکل نمى‏شویم. دولت امریکا ـ که امام به او لقب شیطان بزرگ دادند ـ در مقابل نداى حق‏طلبانه‏ ملت ایران مستکبر بود. استکبارى که در زمان ما شکل گرفت، استکبار امریکایى بود. قبل از انقلاب هم این طور بود. در دوران انقلاب و تا امروز هم همین‏ طور است».(۴)

نحوه مبارزه با استکبار از اهمیت زیادی برخوردار است، از نظر رهبر انقلاب، مقصود از مبارزه با استکبار لشکرکشی و حمله نظامی نیست، بلکه افشاگری و آگاه‌سازی ملت‌های جهان است که از مهم‌ترین رسالت‌های دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی به شمار می‌رود:

«ملت ایران که مى‏گوید ما با استکبار مبارزه مى‏کنیم، مقصودش این نیست که ما لشکرکشى مى‏کنیم تا در خلیج فارس ناوگان امریکا را مثلا بمباران کنیم! مبارزه‏ ما این نیست. حتى ملت ایران و مسئولان کشور نمى‏گویند که ما کارى مى‏کنیم که به دست امریکاى قلدر بهانه بدهیم تا در موقعیتى، حرکت تند مجنونانه‏اى علیه جمهورى اسلامى بکند. پس معناى مبارزه، مبارزه‏ نظامى به آن شکل نیست»، (۵)

بلکه:

«مقصود از مبارزه این است که ملت ایران در مقابل کید و تعرض و دست‏اندازى و تلاش‌هاى سیاسى دشمن و انواع و اقسام کارهایى که مى‏کند تا دو باره کشور ایران را به یکى از اقمار خود تبدیل نماید، با شدت و قدرت خواهد ایستاد و مقاومت خواهد کرد. مبارزه یعنى این. مبارزه با استکبار یعنى هرجا که در سطح جهان دستمان برسد، نسبت به استکبار افشاگرى خواهیم کرد. هر جا که مظلومى از ظلم استکبار دچار آسیب است و به جان آمده، ما هرطور بتوانیم طرف آن مظلوم را بگیریم».‏(۶)

 

ب) هدف سیاست خارجی، پیگیری منافع ملی با معیار ارزش‌هاست

برخی در حوزه سیاست خارجی بر این باورند که بین منافع ملی و ارزش‌های دینی و اسلامی و یا به عبارت دقیق‌تر مصالح اسلامی تضاد وجود دارد و برای تعقیب منافع ملی باید مصالح اسلامی را کنار گذاشت، چون این دو مانعه الجمع هستند.

بر اساس این رویکرد، واژه «ملى» مفهوم منفعت ملى را از دو بعد تحدید مى‏کند: بعد فروملى و بعد فراملى. از لحاظ فروملى، «منافع ملى» غیر از منافع شخصى افراد تصمیم‌گیرنده است و «منافع جمعى و عالیه عموم مردم» را به ذهن متبادر مى‏سازد و  «خیر عمومى» جامعه را مطرح مى‏کند. از بعد فراملى هم مرزهاى سیاست خارجى را محدود مى‏کند؛ بدین معنا که برحسب منافع ملى، اهداف خارجى یک کشور محدود به تأمین منافع ملت خود در چهارچوب سرزمینى مشخص است.»(۷)

از نظر رهبر انقلاب، سیاست خارجی دولت اسلامی را نمی‌توان بدون ارزش‌ها تصور کرد و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک دولت اسلامی نمی‌تواند در مسیری متفاوت با ارزش‌های اسلامی پیگیری شود:

«گاهی حرفی هم در بعضی زبان‌ها تکرار می‌شود که ما در سیاست خارجی و فعالیت‌های دیپلماتیک باید مسائل ارزشی و معنوی را دخالت ندهیم و باید فقط به منافع ملی فکر کنیم و بس. البته شکی نیست که منافع ملی خود یک ارزش و امر معنوی است. منافع ملی غیر از منفعت جیب شخصی زید و عمر است. حفاظت از منافع ملی یک امر معنوی است. بنابراین در رعایت منافع ملی هیچ‌ تردیدی نیست و ما به‌جد این را تأیید می‌کنیم که باید منافع ملی مورد نظر باشد، اما این که تصور شود اگر ما از ارزشی صرف‌نظر کردیم به منافع ملی می‌رسیم و اگر به ارزش‌های خودمان مستمسک شدیم و پایبند ماندیم، منافع ملی را از دست می‌دهیم، خطای بسیار بزرگی است. منافع ملی ما در جهت ارزش‌ها و اصول ماست. اصول ما منبع منافع ملی ماست. سربلندی ما به خاطر اسلام و عزت ما به خاطر انقلاب است».(۸)

اما تعقیب منافع ملی با معیار ارزش‌ها از نظر رهبر انقلاب نیازمند توجه به دو موضوع اساسی است. نخست این که بین تعقیب منافع ملی و ارزش‌ها و بین اصول با تغییر اولویت‌های سیاست خارجی کشور منافاتی وجود ندارد:

«تعیین اولویت‌ها براساس منافع ملی باید نوبت به نوبت عوض شود. اولویت‌هایی که ما در اول انقلاب برای ارتباطات خود معین می‌کردیم، بر اساس منافع ملی ما در آن روز بود. ممکن است امروز منافع ملی ما چیز دیگری را ایجاب کند. اولویت‌های سیاست خارجی و رابطه‌ دیپلماتیک را باید در هر برهه‌ای از زمان بر اساس منافع ملی، البته در چهارچوب همان نظام ارزشی و نه بیرون از آن تعریف کرد».(۹)

دوم اینکه تعقیب منافع ملی با معیار ارزش‌ها و مصالح اسلامی نباید به معنای غفلت از سازندگی و پیشرفت کشور باشد و سازندگی کشور همواره باید در اولویت قرار گیرد:

«البته شکى نیست که در سازندگى، مسائل ملت ایران به دلایل مختلف تقدم و ارجحیت دارند. این نظام و این دولت باید بتواند الگوئی درست کند تا فعل او، قول او را تأیید کند. باید بتواند در این کشور اسلام را تحقق ببخشد تا نهضت اسلامى، صادق شناخته شود. باید شعارها را به واقعیت بدل کند تا آن شعارها، دل شعاردهندگان سایر کشورها را گرم کند. پس مسائل کشور ایران تقدم و اولویت دارند.

اما بلاشک در هدف‌هاى اصلى حرکت اسلامى و نظام اسلامى، مسائل مسلمین مطرح هستند. اگر در گوشه‏اى از جهان جمعى از مسلمین حرکتى مى‏کنند، تصمیمى مى‏گیرند، سودى مى‏برند یا زیانى مى‏بینند، ملت ایران و انقلاب و نظام ما نمى‏تواند موضع منفى و بى‏تفاوتی بگیرد. لذا از روز اول که انقلاب ما به یک دولت و یک نظام تبدیل شد، این نظام در زبان امام و معلم و معمارش و در زبان مسئولان و گویندگانش، همواره مسائل ملت‌هاى مسلمان را مطرح و به آن اعتنا کرده است».(۱۰)

بنابراین در کنار تلاش برای سازندگی و پیشرفت کشور و تبدیل ایران به جامعه اسلامی موفق می‌بایست مصالح مسلمین، به‌ویژه مسلمانانی که مورد ظلم و تعدی غیرمسلمانان قرار دارند، مورد توجه جدی قرار گیرد. درست به همین دلیل است که رهبر انقلاب در بیانات مختلف و متعددی به وضعیت مسلمانان در اقصی نقاط جهان اشاره می‌کنند و در اکثر بیانات خویش مسئله فلسطین را مسئله اصلی مسلمین می‌دانند و بر ضرورت حمایت از آن تأکید می‌کنند:

«آنچه که امروز حرف و مسئله‏ ماست، این است که مسئله‏ فلسطین از لحاظ اسلامى براى همه‏ مسلمانان از جمله براى ما یک مسئله‏ اساسى و یک فریضه است. همه‏ علماى شیعه، سنّى، گذشته و قدما تصریح کرده‌اند که اگر بخشى از میهن اسلامى در تصرف دشمنان اسلام قرار گرفت، وظیفه‏ همه است که دفاع کنند تا بتوانند سرزمین‌هاى غصب شده را برگردانند».(۱۱)

 

ج) سیاست خارجی حکومت اسلامی به دنبال دستیابی به صلح از مجرای برقراری عدالت است

از منظر رهبر انقلاب، عدالت بالاتر از صلح است و انسان تنها در سایه عدالت می‌تواند به کمال وجود خویش دست یابد:

«در محیط قسط و عدل است که انسان‌ها می‌توانند رشد کنند، به مقامات عالی برسند و کمال انسانی خود را به دست بیاورند. قسط و عدل، مقدمه واجب برای کمال نهایی انسان است»،(۱۲) اما نظم موجود در دنیا چه نسبتی با مفهوم عدالت از منظر رهبر انقلاب دارد؟

از نظر رهبر انقلاب:

«دنیا انصافاً دنیایی است که به قسط و عدل بی‌اعتناست. اساس حکومت‌های دنیا، اساس عدل و رعایت حقوق انسان‌ها و رعایت ضعفا و محرومان نیست. شما ببینید امروز رژیم صهیونیستی با مسلمانان چه می‌کند. با اسلام و مقدسات اسلامی چه می‌کند. ببینید امریکا ـ که  گناه بزرگ این قضایا به گردن این شیطان بزرگ است ـ چگونه از اینها حمایت می کند!»(۱۳)

فقدان عدالت در نظام بین‌الملل امروز و همچنین در سطح نهادهای بین‌المللی یکی از مهم‌ترین مسائلی است که می‌بایست مورد توجه دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی قرار گیرد. از نظر رهبر انقلاب، تقسیم‌بندی دنیای امروز به صورت دو قطب سلطه‌گر و سلطه‌پذیر است:

«امروز در دنیا نظام سلطه حاکم است. این یک نظام جهانى است. تسلط نظام سلطه بر دنیا و زندگى بشر دو طرف دارد. یک طرف سلطه‏گرها که همان ابرقدرت‏هایند و طرف دیگر دولت‌هاى سلطه‏پذیرند که دخالت‌هاى وقیحانه و گستاخانه ابرقدرت‏ها را قبول مى‏کنند. اینها هم خودشان شریک جرمند. در این میان، ملت‌های بیچاره از روى ناآگاهى و ضعف و یا بى‏همتى پایمال مى‏شوند و از بین مى‏روند».(۱۴)

نهادهای بین‌المللی نیز مورد سوءاستفاده قدرت‌های بزرگ قرار دارند و در حل مسائل جهانی از استاندارد‌های واحد پیروی نمی‌کنند:

«در حل مسائل جهانى، در شوراى امنیت و سازمان ملل معیارهاى یکسانى به کار گرفته نمى‏شوند و حقیقتاً به کسانى ظلم مى‏شود. ما خودمان جزو کسانى هستیم که مورد این ظلم قرار گرفته‌ایم».(۱۵)

با این وصف ماهیت و رسالت جمهوری اسلامی ایران چیست؟ از نظر رهبر انقلاب، ملت ایران تنها ملتی است که در مقابل زورگویی‌ها و ناعدالتی‌ها ایستاده است:

«در وسط این جنگل وحش و غوغاى سلطه‏گرى که قدرت‌ها با یکدیگر بدند و از خودشان مى‏ترسند و حساب مى‏برند و آتش‏بس پنهانى را بین خود برقرار کرده‏اند تا دنیا را راحت‏تر تقسیم کنند و منابع کشورها را به غارت ببرند، ناگهان ملتى پیدا شده است که به آن قدرت‌ها و وابستگانشان و به زورگویى‏ها و دخالت‌ها و قیمت‏گذاری‌هایشان، «نه» مى‏گوید. این ملت روى پاى خود ایستاده است و با شجاعت در چشم قدرت‌هاى بزرگ نگاه مى‏کند و مى‏گوید: من با شما و زورگویى‏هاتان دشمنم، مخالف سلطه‏طلبی‌تان هستم و تا آنجا که بتوانم با شما مبارزه مى‏کنم».‏(۱۶)

از نظر ایشان علت اصلی همه این بی‌عدالتی، تلاش قدرت‌های بزرگ برای سیطره بر عالم و رسیدن به منافع خود از طریق پایمال کردن حقوق سایر ملت‌هاست:

«در نظام سلطه، مراکز سلطه‏ جهانى به همه‏ دنیا به چشم طعمه نگاه مى‏کنند. همه چیز، منابع مالى دنیا، ثروت‌های دنیا، بازارها و نیروی کار دنیا باید در اختیار آنها قرار بگیرد. اساساً پایه نظام سلطه این است. نظام سلطه در واقع زنجیره‏اى از دولت‌ها و قدرت‌هاست، اما پشت سر این دولت‌ها، کمپانى‏ها و مراکز اقتصادى و مراکز مالى هستند که نهایتاً سیاست‌های امروز را تعیین می‌کنند».(۱۷)

از نظر ایشان نظام جمهوری اسلامی ایران به دنبال مقابله با این بی‌عدالتی است و دنیای سلطه این مقاومت را اخلال در نظم و امنیت جهانی و بر هم‌زننده صلح بین‌الملل تعبیر می‌کند:

«حالا تبلیغات مى‏کنند که ایران با همه مسئله دارد. ایران با همه مشکل دارد. نه آقا! ایران فقط با سازمان امنیت دولت‌هاى مستکبر دنیا که از کریه‏ترین جاهاى آن کشورهاست، مسئله دارد».(۱۸)

از نظر ایشان عدالت اهمیت بیشتری از صلح دارد و قدرتمندان، صلح را جایگزین عدالت کرده‌اند:

« اما به نظر ما عدالت واژه‏اى است که زورمندان و متجاوزان همواره با ‌ترس و احتیاط بدان مى‏نگرند و از صلح بالاتر و مهم‏تر است. اى ‏بسا مظلومانى که زندگی، رفاه و صلح را به خاطر رسیدن به عدالت فدا کرده‏اند. اینها همواره به عنوان قهرمان شناخته شده‏اند».(۱۹)

از سوی دیگر از نظر ایشان، عدالت در کنار عقلانیت و معنویتاست که معنا پیدا می‌کند. عقلانیت به معنای به کارگیری خرد و عقل در برقراری عدالت است که نباید محافظه‌کارانه باشد و معنویت نیز جهت الهی و معنوی عدالت را نشان می‌دهد:

«اگر بخواهیم عدالت به معنای حقیقی خود در جامعه تحقق پیدا کند با دو مفهوم دیگر، یعنی عقلانیت و معنویت به‌شدت درهم تنیده شده است.  عقلانیت به ‏خاطر این است که اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت به ‏کار گرفته نشود، انسان به گمراهی و اشتباه دچار می‏شود. عقلانیت و محاسبه یکی از شرایط لازم برای رسیدن به عدالت است.

عقلانیت و محاسبه که می‏گوییم فوراً به ذهن نیاید که عقلانیت و محاسبه به معنای محافظه‏کاری است. عاقل بودن و خرد را به کار گرفتن با محافظه‏کاری فرق دارد. محافظه‌کار طرفدار وضع موجود و از هر تحولی بیمناک است و تغییر و تحول را برنمی‏تابد، اما عقلانیت این‏طور نیست.

محاسبه‏ عقلانی گاهی اوقات خودش منشأ تحولات عظیمی می‏شود. انقلاب عظیم اسلامی ما ناشی از یک عقلانیت بود. الان در نظام ما برخی از تحولات هست که حاصل‏ نگاهی عقلانی و دقیق و موشکافانه‏ به وضع موجود و وضع دنیاست. من این را در مسائل گوناگون مشاهده می‏کنم. حالت خواب‏رفتگی و تن دادن به آنچه در جریان عمومی سیاسی و اقتصادی دنیا می‏گذرد و تسلیم شدن به آن، خطر بزرگ جامعه‏ ماست. اگر کسی درست بیندیشد، می‏فهمد که با تحرک و تحول، هم در زمینه‏ مسائل اقتصادی و هم در زمینه‏ مسائل سیاسی باید این وضع را دگرگون کرد.

اگر عدالت را از معنویت جدا کنیم و عدالت با معنویت همراه نباشد، این هم عدالت نخواهد بود. عدالتی که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنوی عالم وجود و کائنات نباشد، به ریاکاری و دروغ و انحراف و ظاهرسازی و تصنع تبدیل خواهد شد.

عدالت باید با معنویت همراه باشد؛ یعنی باید برای خدا و اجر الهی به دنبال عدالت باشید، در این صورت می‏توانید با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله کنید».(۲۰)

 

پی‌نوشت‌ها

[۱] ـ به نقل از راهبردهای سیاست خارجی برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری، تهران، انقلاب اسلامی، سال ۱۳۹۰، ص ۳۹٫

۲ ـ سخنرانى در دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش‏آموزان به مناسبت سیزدهم آبان ماه (روز ملى مبارزه با استکبار)، سال ‏۱۳۶۸، ص  ۳۳۱٫

۳ـ بیانات به مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانى، سال ‏۱۳۷۵،  ص ۱۱۶٫

۴ـ همان، ص ۱۱۶٫

۵ ـ بیانات به مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانى، سال‏۱۳۷۵،  ص ۱۱۶٫

۶ـ همان، ص ۱۱۶٫

۷ـ مقصود رنجبر؛ اهداف و منافع ملى در سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران؛ ص ۴۸-۴۹، همچنین بنگرید به مقصود رنجبر، منافع ملی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، قم، آیت عشق، ۱۳۸۳٫

۸ـ به نقل از راهبردهای سیاست خارجی برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری، ص ۴۴٫

۹ ـ همان، ص ۴۳٫

۱۰ـ سخنرانى در اجتماع طلاب و فضلاى حوزه‏ علمیه‏ى قم، سال ‏۱۳۷۰، ص ۴۸۶٫

۱۱ـ بیانات در خطبه‏هاى نماز جمعه‏ تهران، سال ‏۱۳۷۸، ص ۱۵۲٫

۱۲ـ بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار با جمعى از فرماندهان و پرسنل نیروى انتظامى، سال ۱۳۷۶٫

۱۳ـ همان.

۱۴ـ سخنرانى در مراسم بیعت روحانیون، مسئولان و اقشار مختلف مردم استان اصفهان، سال ‏۱۳۶۸، ص ۱۹۲٫

۱۵ـ گفت و شنود با کوفى عنان، دبیرکل سازمان ملل، سال ‏۱۳۷۹، ص ۴۹٫

۱۶ـ بیانات، سخنرانى در مراسم بیعت روحانیون، مسئولان و اقشار مختلف مردم استان اصفهان، سال ‏۱۳۶۸، ص ۱۹۲٫

۱۷ـ بیانات در خطبه‏هاى نماز جمعه‏ تهران، سال ‏۱۳۸۳، ص ۱۸۳٫

۱۸ـ بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام، به مناسبت روز «عید مبعث»، سال ‏۱۳۷۲، ص ۱۳۰٫

۱۹ـ سخنرانى آیت‏الله خامنه‏اى در چهل ‏و دومین مجمع عمومى سازمان ملل، نیویورک، سال ‏۱۳۶۶، ص ۱٫

۲۰ـ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی‏ در دیدار رئیس جمهور و هیئت وزیران‏‏، ۱۳۸۴٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

نحوه مبارزه با استکبار از اهمیت زیادی برخوردار است، از نظر رهبر انقلاب مقصود از مبارزه با استکبار لشکرکشی و حمله نظامی نیست، بلکه افشاگری و آگاه‌سازی ملت‌های جهان است که از مهم‌ترین رسالت‌های دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی به شمار می‌رود.

 

۲٫

اگر عدالت را از معنویت جدا کنیم یعنی عدالتی که با معنویت همراه نباشد، این هم عدالت نخواهد بود. عدالتی که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنوی عالم وجود و کائنات نباشد، به ریاکاری و دروغ و انحراف و ظاهرسازی و تصنع تبدیل خواهد شد.

 

 

 

 

30نوامبر/16

بصیرت و آگاهی در سیره حضرت فاطمه«سلام‌‌الله علیها»

اسماعیل نساجی‌زواره

مقدمه

قلمرو مسلمین همیشه از سوی فرصت‌طلبان و صاحبان قدرت در معرض خطرات و تهدیدات قرار گرفته است. شبهه‌افکنی و آمیختن حق و باطل، پنهان‌ترین حربه‌ در دست دشمنانی است که همواره درصدد زدن ضربه‌ای جبران‌ناپذ بر پیکر جامعه اسلامی هستند؛ لذا بررسی سیره معصومین«ع» در راستای حفظ ارزش‌های اصیل اسلامی از مواردی است که علاوه بر هدایت و نجات انسان‌ها، نقش قابل تأملی را در حفظ آرمان‌های جامعه مسلمین ایفا می‌کند. از این رو آن بزرگواران در طول حیات خویش حضور در صحنه را مسئولیتی مهم از جانب خدای سبحان می‌دانستند.

با غروب غمبار خورشید فروزان رسالت در ۲۸ صفر سال دهم هجری، سیاهی غصب امامت و غبار غربت، خردورزان را آزار می‌داد، به گونه‌ای که کمتر کسی یارای حضور در صحنه اعتقادی و دفاع در عرصه سیاسی را در خود می‌دید، اما در این میان بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه«س» برتر از هزاران مرد قدرتمند، بیرق بصیرت و آگاهی و علم پیکار با سران ظلم و غصب و غارت را بر دوش گرفت تا هدایت نبوی و سعادت علوی را پاس بدارد و ندای حق را به گوش آیندگان برساند.

زهرای اطهر«س» در برابر جریاناتی که بعد از رحلت رسول مکرم اسلام«ص» به وجود آمدند، ساکت ننشست و آگاهانه و واقع‌بینانه دست به مبارزه سیاسی زد و با سخنرانی‌های افشاگرانه خود به بیان ماهیت غاصبان خلافت پرداخت.

گرچه دوران حیات ریحانه محمدی پس از ارتحال پیامبر اکرم«ص» بسیار کوتاه بود، اما خط‌مشی سیاسی آن حضرت در طول حیات نشان می‌دهد که در سیره خود با تعابیری حکیمانه همگان را به بصیرت، آگاهی، شناخت فتنه‌ها و گرفتار نشدن در دام دشمنان دین دعوت می‌فرمود.

دفاع از حریم امامت و ولایت

حضرت فاطمه«س» در راه اثبات امامت و تبیین اصل ولایت از هیچ کوششی فروگذار نکرد و به منظور تحقق این هدف الهی سعی کرد با بیان خطبه‌های غرّا و استفاده از منطق و استدلال، وصایت جانشینان پیامبر«ص» را به اثبات برساند و مردم را با جایگاه رفیع امامت آشنا نماید.

زهرای مرضیه«س» عنایت ویژه‌ای به موضوع دفاع از امامت و ولایت علی«ع» داشت و به عنوان یک وظیفه اجتماعی در قالب‌های مختلف، بر آن اهتمام و جدیت می‌ورزید.

صدیقه طاهر«س» حرکت و هدایت انسان‌ها را بدون امام، سکون و زمامداری باطل نااهلان را باعث دور ماندن مردم از مسیر «صراط مستقیم» می‌دانست.

ایشان کتاب فضائل علی«ع» را در پنج محور بنیادین گشود تا فردا و فرداها همگان با مطالعه گفتار گرانسنگ وی به حقایق هستی پی ببرند و راه را از بیراهه‌ها تشخیص دهند.

در فصل نخست، علی«ع» را در برابر خداوند عبدی مخلص معرفی کرد که بسیاری از شب‌ها از شوق عبادت و ترس فراوان بر روی خاک نخلستان مدهوش می‌شد.(۱)

در فصل دوم، او را نسبت به رسول خدا ‌سنجید و ‌فرمود: علی«ع» بهترین جانشین پیامبر«ص» و دوست بی‌نظیر رسول خداست.

در فصل سوم، سخن از امامت و ولایت امیرمؤمنان«ع» به میان ‌آورد و او را امامی ربانی و الهی معرفی ‌کرد که فقط و فقط او لیاقت رهبری امت اسلام را دارد. وی مولای متقیان را نخستین مسلمان و دین‌باور می‌دانست، از این رو، وظیفه‌ای سنگین و خطیر برای خویش نسبت به امام«ع» برمی‌شمرد و آن توصیف صفات و برکات بی‌پایان همسرش تا واپسین لحظات زندگی بود.(۲)

در فصل چهارم، هدایت و رهبری امام علی«ع» را چنان تأثیرگذار می‌دید که برای تحقق امامت و خلافت آن بزرگوار خود را آماده فداکاری کرد.

در فصل پنجم، مقام بلند شیعیان علی«ع» را بیان و با بصیرت و اعتقاد قلبی، سخن پدر را بازگو ‌کرد و علی«ع» و شیعیان او را اهل بهشت ‌دانست.(۳)

زهرای مرضیه«س» مقام و موقعیت امام علی«ع» را خوب شناخته و از توانایی‌های ذاتی و شایستگی‌های ایشان به‌خوبی مطلع بود. دیدگاه‌های پیامبر اکرم«ص» را نسبت به امام«ع» شنیده بود و بدان ایمان و اعتقادی راسخ داشت و صلاح و مصلحت جامعه نوپای اسلام را در رهبری و امامت حضرت علی«ع» می‌دانست.

آن بانوی بزرگوار در برابر یکی از نادانان مدینه که خفاش‌صفت در برابر آفتاب وجود امام علی«ع» زبان به سرزنش گشود، چنین فرمود: «علی امام ربانی و مرکز توجه همه عارفان و خداپرستان و نقطه دایره امامت و پدر حسن و حسین دو دسته‌گل پیامبر و دو سرور جوانان اهل بهشت است.»(۴)

جناح پیروز سقیفه پس از بیعت گرفتن از برخی از اصحاب به سراغ علی«ع» آمدند تا در اسرع وقت از آن بزرگوار بیعت بگیرند و سند مشروعیت حکومت خود را به امضا برسانند. آنان می‌دانستند که علی«ع» به خاطر حفظ اسلام و پیشگیری از تفرقه و اختلاف به جنگ متوسل نخواهد شد و بیعت او باب مخالفت سایر بنی‌هاشم و حامیان اهل بیت«ع» را مسدود خواهد کرد و در نتیجه پایه خلافت‌شان مستحکم خواهد شد. از این رو، آن امام همام را تحت فشار سختی قرار دادند و در نخستین روزهای رحلت پیامبر«ص» زشت‌ترین برخوردها را با آن حضرت کردند و تا سر حد کشتنش پیش رفتند.(۵)

آنان درصدد بودند به هر طریق ممکن، ولو به قیمت کشتن، مولای متقیان را به پذیرش حاکمیت خود وادار کنند، اما با مقاومت شدید حضرت زهرا«س» مواجه شدند. طبق نقل مسعودی تا صدیقه طاهره«س» در قید حیات بود، آنان نتوانستند از علی«ع» بیعت بگیرند. بنی‌هاشم نیز پس از شهادت زهرای اطهر«س» بیعت کردند.(۶)

آن حضرت تا آخرین روز شهادتش همواره با قطع رابطه و ابراز ناراحتی و اندوه، افکارعمومی را متوجه مسئله سقیفه و غصب خلافت ‌کرد و نگذاشت این مهم به فراموشی سپرده شود.

زنان مهاجر و انصار برای عذرخواهی به عیادت آن بزرگوار آمدند، ولی حضرت فاطمه«س» نه تنها از آنان تشکر نکرد، بلکه در جواب احوالپرسی آنان فرمود: «آگاه باشید این حکومتی را که پدید آوردند، تازه آبستن شده است. پس صبر کنید تا ببینید چه نتیجه‌ای به بار می‌آورد. آنگاه از آن به جای شیر، خون‌تازه و سم کشنده بدوشید! اینجاست کسانی که به راه باطل رفته‌اند، زیانکار می‌شوند و آیندگان عاقبت آنچه را که گذشتگان تأسیس کردند، خواهند دید. از بابت دنیای خود خوش و قلباً از فتنه‌هایی که خواهند آمد مطمئن باشید. بشارت باد بر شما شمشیرهای برنده‌ای که به دنبال آن می‌آید و قدرت متجاوزی که ظلم و تعدی را روا می‌دارد و جمعیت شما را درو می‌کند (همه را قتل‌عام می‌کند) پس حسرت و اندوه بر شما باد!  به کدامین سوی می‌روید؟…»(۷)

 

بیان فضائل امام علی«ع»

کوثر آفرینش در سیره انسان‌ساز خود در موارد لازم سابقه طولانی و فضایل بی‌شمار اولین فروغ امامت را به مردم گوشزد می‌کرد و با تمام وجود معتقد و معترف به فضایل علی«ع» بود.

روزی نبی مکرم اسلام«ص» در یک جلسه خانوادگی به ارزش‌های حضرت علی«ع» اشاره و شدت محبت و ارادت قلبی خود را نسبت به دامادش برای دختر خویش فاطمه«س» اظهار کردند. صدیقه کبری«س» فرمود: «سوگند به خدایی که تو را به رسالت برگزید و تو را هدایت و به وسیله تو امت اسلامی را هدایت کرد، من به ارزش‌ها و فضایل همسرم علی«ع» معترف و معتقد بوده‌ام.»(۸)

آن بانوی پاکدامن و گرامی در بخشی از خطبه معروف خود در مسجد مدینه در باره سابقه درخشان علی«ع» می‌فرماید: «پس از بعثت رسول خدا«ص» هرگاه مشرکان آتش جنگ برافروختند، خداوند آن را خاموش کرد و هرگاه شیطان سر بر ‌داشت یا مشرکی حمله ‌کرد، رسول خدا«ص» برادرش علی«ع» را در کام سختی‌ها و شعله‌ها ‌انداخت و آن امام بر جای نمی‌نشست مگر اینکه مخالفان را شکست می‌داد. او رنج‌ها را برای خدا تحمل و در راه تحقق امر الهی تلاش کرد و از سرزنش سرزنش‌کننده بیم به خود راه نداد؛ در حالی که مردم در رفاه و آسایش زندگی آرمیده بودند.»(۹)

 

اعتراض به سکوت مردم

دخت گرامی رسول خدا«ص» می‌دید که با خروج رهبری از محور خود چه بسا ممکن است امور مهم دیگر نیز دچار این آفت شوند و هر نوع سکوتی در واقع مهر تأییدی بر کارهای نارواست، بدین جهت در مواردی مخالفت خود را با اعتراض و انتقاد و شکوه به اثبات می‌رساند.

فرازهایی از خطبه بانوی نمونه اسلام در مسجد مدینه گواهی گویا و شاهدی زنده بر این مطلب است. زهرای اطهر«س» با دلی پر خون از حوادث ناگوار پیش آمده، با زبان شکوه و اعتراض خطاب به انصار فرمود: «ای انجمن بزرگان! ای بازوان ملت! ای حافظان اسلام! این غفلت و سستی در مورد حق من چیست؟ چرا در برابر دادخواهی من سهل‌انگاری می‌کنید؟»(۱۰)

 

افشای ستم و خیانت

از همان لحظه‌های اول اعلام امامت امیرالمؤمنین«ع» در غدیر خم و تحقق بیعت عمومی برای ولایت، حضرت زهرا«س» از پیمان‌شکنی و دورویی مخالفان غدیر آگاهی کامل داشت. در اوج فتنه‌ها افشاگری عالمانه حضرت زهرا«س» بود که مانند تیغ، بند بند دام‌های گسترده دشمن را برید و با افشای چهره زشت جریان فتنه، مردم را از افتادن در دام گمراهی مصون ‌داشت.

پس از وفات رسول خدا«ص»، دختر طلحه خدمت حضرت فاطمه«س» رسید و علت گریه‌ها و ناله‌های جانکاه آن حضرت را جویا شد. فاطمه«س» در پاسخ فرمود: «ای دختر طلحه! آیا از مصیبت و رویداد تلخی می‌پرسی که در همه جا انتشار یافته است؟ از پست‌ترین قبایل عرب، ابوبکربن ابی قحافه و از حیله‌بازترین قبایل عرب، عمر بن خطاب، بر علی«ع» ستم روا داشتند. پرچم مسابقه را برافراشتند تا بر علی«ع» پیشی گیرند و چون موفق نشدند، بغض و کینه جانشین بر حق پیامبر«ص» را در دل گرفتند، اما پنهان کردند. وقتی رسول خدا«ص» رحلت فرمود، آن بغض‌ها و کینه‌ها را به زبان آوردند و بر مرکب آرزو سوار شدند و ستم‌ها روا داشتند.(۱۱)

 

ملامت وجدان‌های خفته

پس از ستم دنیاپرستان و سکوت و بی‌تفاوتی خودپرستان ترسو و ایجاد انحراف در امت اسلامی، حضرت زهرا«س» به افشای خیانت خیانتکاران پرداخت و وجدان‌های خفته آنان را با شلاق ملامت بیدار کرد و خطاب به آنان فرمود: «وای بر شما! چه زود به خدا و پیامبرش در باره ما اهل‌بیت«ع» خیانت کردید! در صورتی که رسول گرامی اسلام«ص» به شما سفارش فرمود از ما پیروی کنید. ای گروه مهاجرین و انصار! خدا و دختر پیامبرتان را یاری کنید. شما با رسول خدا«ص» بیعت کردید که همان‌ گونه که از خود و فرزندان خودتان دفاع می‌کنید، از پیامبر و فرزندانش هم دفاع کنید. پس بر بیعت خود با رسول خدا«ص» استوار بمانید.»(۱۲)

 

دشمن‌شناسی

صدیقه کبری«س» نخستین معیار دشمن‌شناسی را دشمنی و مخالفت با اهل‌بیت رسول خدا«ص» معرفی می‌کند و با صراحت بسیار می‌فرماید: «هر کس با ما دشمنی کند با خداوند ستیز نموده است و آن کسی که با ما مخالفت کند با پروردگار رو در رو شده است و بر مخالف ما عذاب دردناک و مجازات شدید الهی در دنیا و آخرت واجب می‌گردد.»(۱۳)

زهرای اطهر«س» با ارائه تدبیری خردمندانه، عرصه ستم‌ستیزی و میدان مبارزه با دشمن را فراتر از زمان و مکان گسترش داد تا تمام افراد از ارزش دوستی‌های الهی و زشتی دشمنی‌های شیطانی تا روز رستاخیز آگاهی یابند؛ از این رو در وصیتش به امیرمؤمنان«ع» فرمود: «وصیت می‌کنم که هیچ‌ یک از آنان که به من ظلم و حق مرا غصب کردند، نباید در تشیع جنازه من شرکت کنند زیرا آنان دشمن من و دشمن رسول خدا«ص» هستند. اجازه مده فردی از آنان و پیروانشان بر من نماز بخوانند و مرا شبانه و آن هنگام که چشم‌ها آرام گرفته و دیده‌ها به خواب فرورفته‌اند، دفن کن.»(۱۴)

این وصیت ضربه سهمگینی بر پیکر دشمنان امامت و ولایت وارد ساخت؛ ضربه‌ای که تا قیام قیامت استمرار خواهد داشت و سندی زنده و ماندگار بر محکومیت حکومت خلفا و غیرعادلانه بودن آن از منظر زهرای مرضیه«س» به شمار می‌آید.

 

بیان فلسفه احکام

معصومین«ع» با علم و بصیرت کامل نسبت به مصالح و مفاسد امور، دستوراتی را برای پویایی و بالندگی انسان‌ها به نام واجبات، محرمات و… آورده‌اند.

روشن است که برای انسانی که از هر جهت محدود و ناقص است، درک فلسفه احکام بسیار مشکل است، اما معصومین«ع» که به حقایق امور آگاهی کامل دارند، از مصالح و مفاسد احکام اسلامی اطلاع داشتند و آنها را بیان می‌کردند.

بانوی بزرگ اسلام حضرت زهرا«س» در خطبه خود به فلسفه برخی از احکام چنین اشاره کرده است: «خداوند ایمان را وسیله زدودن شرک از دل‌های شما، نماز را موجب پاکی از تکبر، زکات را دستمایه تزکیه و افزایش روزی، روزه را سبب تصفیه دل‌ها از زنگار ناپاکی‌ها و حج را موجب استحکام دین قرار داد. همچنین عدالت را عامل شوکت و عظمت، اطاعت از خاندان رسالت را باعث اتحاد، جهاد را موجب عزت، نیکی به پدر و مادر را برای امان از خشم خداوند، قصاص را سبب بقای زندگانی، نهی از شراب‌خواری را جهت پاک‌سازی پلیدی‌ها و پرهیز از افتراء و تهمت را برای دور شدن از لعنت قرار داد.»(۱۵)

 

تبیین معارف الهی

از مهم‌ترین رسالت‌های آن حضرت«س» در جامعه آن روز، تبیین آگاهانه معارف الهی بود. عبدالله بن مسعود از صحابه پیامبر اکرم«ص» می‌گوید: «مردی نزد حضرت فاطمه«س» آمد و عرض کرد آیا رسول خدا«ص» چیزی نزد شما گذاشته است که من از آن بهره‌مند شوم؟ آن حضرت به خدمتگزار منزل فرمود که برود و دستمالی ابریشمی را بیاورد. او هر چه به دنبال آن گشت پیدا نکرد. حضرت زهرا«س» فرمود: حتماً آن را پیدا کن. خدمتگزار پس از جست‌وجو آن را پیدا کرد. در آن صحیفه‌ای وجود داشت که بر آن چنین نوشته شده بود: پیامبر اکرم«ص» فرمودند کسی که همسایه‌اش از شرّ او در امان نباشد، مؤمن نیست. کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد یا سخن نیکو بگوید، یا سکوت کند؛ زیرا خداوند انسان‌های بردبار و نیکوکار را دوست دارد. همانا حیا از ایمان است و ایمان در بهشت جای دارد و ناسزاگویی نشانه بی‌حیایی است و آدم بی‌حیا در آتش است.»(۱۶)

 

پاسخ به مسائل

از وظایف مهمی که پیشوایان معصوم«ع» به عهده داشتند، تلاش و کوشش و استفاده از دانش گسترده خویش در راه بالا بردن فرهنگ جامعه و دفع شبهات و پاسخ به مسائل بود.

حضرت زهرا«س» در این زمینه با تمام توان، مسئولیت بزرگ خود را انجام و  از موضوعات ساده گرفته تا پیچیده‌ترین مسائل را پاسخ می‌داد.

نقل می‌شود که روزی بانویی خدمت آن حضرت«س» رسید و عرض کرد: مادر پیر و ناتوانی دارم که در نماز بسیار اشتباه می‌کند. مرا فرستاده است تا از شما بپرسم که چگونه نماز بخواند؟ حضرت فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس. آن زن سئوالات خود را مطرح کرد تا به ده سؤال رسید و فاطمه«س» با روی گشاده جواب می‌داد. زن از پرسش زیاد خود شرمنده شد و گفت: شما را بیش از این زحمت نمی‌دهم. حضرت زهرا«س» فرمود: باز هم بپرس. آنگاه برای تقویت روحیه وی، پاداش ارزشمند کسانی را که به مردم معارف دینی را می‌آموزند بیان فرمود، سپس ادامه داد:  از رسول خدا«ص» شنیدم که در روز قیامت دانشمندان اسلام در پیشگاه الهی حاضر می‌شوند و به اندازه علم و تلاشی که در راه آموزش و هدایت مردم به کار گرفته‌اند، از خدای خویش پاداش دریافت می‌کنند.(۱۷)

امام علی«ع» ‌فرمود: «در محضر رسول خدا بودیم که آن حضرت فرمود بهترین چیز برای زنان چیست؟ هیچ‌ کس نتوانست پاسخ درست بدهد. من نزد فاطمه«س» آمدم و موضوع را با او در میان گذاشتم، فاطمه«س» گفت: من می‌دانم. سپس فرمود: بهترین چیز برای زن این است که بیگانگان او را نبینند و او نیز آنان را نبیند. من نزد پیامبر«ص» بازگشتم و جواب را گفتم. پیامبر«ص» فرمود: چه کسی این مطلب را به تو گفت؟ عرض کردم: فاطمه«س». رسول خدا«ص» فرمود: فاطمه پاره تن من است. همان  طور که من از علوم و معارف الهی در حد بالا آگاهی دارم، فاطمه«س» هم این چنین است و مقام علمی او خیلی بالاست.(۱۸)

 

عمل به قرآن

پس از رحلت پیامبر«ص» جریان سقیفه با تظاهر به پاسداری از قرآن و با شعار « حَسْبُنا کتاب الله: کتاب خدا ما را بس است» به اغفال مردم پرداختند و در نتیجه بازار تفسیر به رأی و تغییر احکام الهی با تفسیرهای دروغین رونق گرفت. در این میان تنها یادگار پیامبر«ص» بود که وقتی دید دستاوردهای رسالت پدرش به فراموشی سپرده می‌شوند و به یغما می‌روند، با استدلال‌های محکم و قرآنی، مدعیان دروغین تفسیر قرآن را رسوا کرد. آن حضرت بدین طریق می‌خواست از شکاف به وجود آمده که تمدن و سعادت امت اسلامی را به مخاطره انداخته بود جلوگیری نماید؛ لذا مردم را به قرائت قرآن توصیه می‌کرد و می‌فرمود: «از دنیای شما سه چیز نزد من محبوب است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره رسول خدا«ص» و انفاق در راه خدا.»(۱۹)

آن بانوی بزرگوار با بیان فضایل تلاوت قرآن، مردم را به قرائت این کتاب آسمانی دعوت می‌کرد و می‌فرمود: «کسی که سوره‌های حدید، واقعه و الرحمن را تلاوت کند، در آسمان و زمین اهل بهشت خوانده می‌شود.»(۲۰)

پرسش به سئوالات قرآنی و شرعی مردم از دیگر خدمات فاطمه زهرا«س» به قرآن بود. زندگی آن حضرت به قرآن عینیت می‌بخشید و در مکتب قرآن شاگردان زیادی را تربیت کرد. یک نمونه از شاگردان تربیت‌ شده او «فضه» است. این زن بزرگ که خادم حضرت فاطمه«س» بود، تا ۲۰ سال پس از درگذشت فاطمه«س» با زبان قرآن سخن می‌گفت.(۲۱)

فاطمه زهرا«س» بانویی است که در شأن او ده‌ها آیه و سوره نازل شده و اکثر محدثان آنها را در کتب روایی خود آورده‌اند و شأن و عظمت ایشان بر هیچ مسلمان منصفی پوشیده نیست. خدمات ارزنده آن بانو به قرآن کریم در کتب تاریخی و روایی ذکر شده و یا به علل مختلف از میان رفته است.(۲۲)

با وجود تألیفات، تحقیقات و سخنرانی‌های بسیار هنوز تصویر درستی از زندگانی آن حضرت«س» در اذهان وجود ندارد و متأسفانه اطلاع ما از سیره این بانوی گرامی اسلام به گریه‌های ممتد و طولانی ایشان پس از مرگ پدر، مکان قبر و غصب فدک محدود می‌شود و ما هنوز نتوانسته‌ایم از بصیرت، مبارزات، حیات سیاسی و اجتماعی ایشان شناخت عمیقی داشته باشیم، اما می‌توان گفت فاطمه زهرا«س» با آگاهی و بصیرت‌آفرینی خود توانست به بشریت ثابت کند که تنها راه سعادت و رستگاری در جهان، پیروی از قرآن و عترت است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص ۱۱۶.

۲ـ مناقب ابن‌شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۳۰.

۳ـ مناقب خوارزمی، ص ۶۷.

۴ـ ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج ۱، ص ۹۳.

۵ـ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج ۱، ص ۳۱.

۶ـ مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، ج ۲، ص ۳۰۸.

۷ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۶۰.

۸ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۳۰.

۹ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید معتزلی، ج ۱۶، ص ۲۰۶.

۱۰ـ احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۲۶۹.

۱۱ـ ماهنامه مبلغان، شماره ۱۴۰، جمادی الثانی ۱۴۳۲ هـ ق، ص ۹۶ـ۹۵.

۱۲ـ بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۸۹.

۱۳- مستدرک الوسایل، میرزاحسین نوری، ج ۷، ص ۲۹۱.

۱۴- فرهنگ سخنان فاطمه«س»، محمد دشتی، ص ۳۳۰.

۱۵- نک: احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۲۶۳ـ۲۶۱.

۱۶- مستدرک الوسایل، ج ۱۲، ص ۸۱.

۱۷- بحارالانوار، ج ۲، ص ۳.

۱۸- همان، ج ۴۳، ص ۵۴.

۱۹- نهج الحیاه، محمد دشتی، ص ۲۷۱.

۲۰- کنزالعمال، متقی هندی، ج ۱، ص ۵۸۲.

۲۱- ریاحین الشریعه، ج ۱، ص ۵۸۲.

۲۲- فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره ۷۶، پاییز ۱۳۸۶، ص ۳۰.

 

 

سوتیترها:

۱٫

حضرت فاطمه«س» در راه اثبات امامت و تبیین اصل ولایت از هیچ کوششی فروگذار نکرد و به منظور تحقق این هدف الهی سعی کرد با بیان خطبه‌های غرّا و استفاده از منطق و استدلال، وصایت جانشینان پیامبر«ص» را به اثبات برساند و مردم را با جایگاه رفیع امامت آشنا نماید.

 

۲٫

پرسش به سئوالات قرآنی و شرعی مردم از دیگر خدمات فاطمه زهرا به قرآن بود. زندگی آن حضرت به قرآن عینیت می‌بخشید و در مکتب قرآن شاگردان زیادی را تربیت کرد. یک نمونه از شاگردان تربیت‌شده او «فضه» است.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

به سوی سبک زندگی اسلامی(۴)

حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

سبک زندگی و هدفداری حیات

از عواملی که در گزینش سبک زندگی نقش بنیادین دارد، شناخت غایت آفرینش و هدف خلقت انسان است. هدفداری حیات نیز به مبانی معرفتی و جهان‌بینی بستگی دارد. نگاه انسان به حیات خود و جهان آفرینش چیست؟ آیا آن گونه که نگرش الحادی می‌گوید همین زندگی مادی و دنیوی هدف است ؟ یا آن گونه که عقل و حکمت و آیین فطرت و رسالت آسمانی بیان می‌کند، چشم‌انداز دیگری در افق زندگی وجود دارد که تا دامنه ابدیت گسترده است؟

قرآن کریم نگاه الحادپیشگان را این گونه توصیف می‌کند: « وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوتُ وَنَحیَا وَما یُهلِکُنَا إِلَّا الدَّهرُ وَما لَهُم بِذلکَ مِن عِلمٍ إِن هُم إِلَّا یَظُنُّون‏؛(۱) و آنها گفتند: جز این زندگی دنیا زندگی دیگری نداریم، می‌میریم و زندگی می‌کنیم و چیزی جز روزگار ما را نابود نمی‌سازد؛ حال آنکه آنها بر این مدعا علم ندارند و تنها حدس و گمان می‌زنند».

آری، اندیشه الحادی و مادی مبنای عقلی و علمی ندارد. حدس و گمان است و حدس و گمان واقعیات علم را تغییر نمی‌دهد. خالق و مدبر دیگری است و نقشبند حوادث ورای چون و چراست. به قول مولوی:

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم

آن که آورد مرا باز برد در وطنم

اما انسان برای فرار از مسئولیت، وجدان خود را فریب می‌دهد در حالی که عمق فطرت ندای دیگری دارد. به بیان قرآن: « وَجَحَدُوا بِهَا وَاستَیقَنَتهَا أَنفُسُهُم ظُلْمًا وَعُلُوًّا فانظُر کَیفَ کانَ عاقبَهُ المُفسدین؛(۲) آنها در حالی آیات خدا را منکر شدند که از عمق جان بدان یقین دارند و این از سر نخوت، ستمکاری و طغیانگری است. اینک بنگر و سرانجام مفسدان را نظاره کن.

چرا حقیقت را منکر می‌شوند و به فطرت پشت می‌کنند؟ برای این که می‌خواهند آزاد باشند، هر چه دلشان می‌خواهد بکنند، از لذات و شهوات نفسانی، تفوق‌طلبی، فساد و سلطه‌جویی و زیاده‌خواهی این زندگی بهره ببرند و مانعی پیش رویشان نباشد، همان گونه که قرآن بیان می‌کند: « بَل یُرِیدُ الإنسَانُ لِیَفجُرَ أَمَامَهُ یَسأَلُ أَیَّانَ یَومُ القیامه؛(۳) بله، انسان می‌خواهد آزاد باشد هر فسق و فجوری می‌خواهد بکند، می‌پرسد قیامت کی است؟!»

اگر انسان در مسیر انحرافی و طغیان و عصیان بر‌ود و در سبک و سیاق زندگی‌اش با معنویت و مسئولیت فاصله بگیرد، ریشه آن را باید در اوهام و خیالات کاوید. این گونه انسان‌ها وجدان خود را فریب می‌دهند و این بدترین فریب است. صغری و کبرایی که برای خود می‌چینند و بر اساس آن نتیجه‌گیری می‌کنند پایه و بنیاد ندارد، همانند لانه عنکبوت که به بیان قرآن تکیه‌گاه کافران است و سست‌ترین بنیاد که با اندک بهانه‌ای فرومی‌ریزد.

مشکل بشر امروز همین گریز از فطرت و افتادن در دام اوهام و ساده‌اندیشی و غفلت و تغافل است، به همین دلیل است که تمام دغدغه‌های خود را در دنیای مادی و چگونه زیستن و لذت و رفاه خلاصه کرده  و شکاف‌های طبقاتی فقر ، غنا، قساوت، خشونت، آدم‌کشی، نیرنگ و بی‌عدالتی و ستم‌بارگی و صدها رذیله دیگری را پدید آورده و توده‌هایی از انسان‌ها را بدان مبتلا ساخته است و با وجود همه اینها و با این همه حرص و ولع به مادیات و تنوع‌جویی، باز هم قانع و آرام نیست، زیرا مطلوب اصلی و فطری را از دست داده و به چیزی دل سپرده که با فطرت خدادادی وی همخوانی ندارد. به عبارت دیگر، بشر خدای خود را از یاد برده، هدف اصلی را گم کرده، در برهوت سرگردانی به سر می‌برد و در جستجوی جایگزینی است که امکان تحقق آن وجود ندارد. در نگاه مادی، دنیا جایی است برای خوشگذرانی و لذت، در حالی که در نگاه دین، دنیا راهی است برای خوب گذراندن و به سعادت رسیدن.

 

پوچ‌گرایی و زندگی

یکی از آفات زندگی بشر بی‌هدفی، ملعبه بودن حیات، پوچ‌گرایی و بیهوده‌گرایی است طبیعیتاً سبک زندگی بر محور آنها به شیوه غلطی شکل می‌گیرد. این هنگامی است که انسان به اصل ثابت و معقول و منطقی متکی نباشد و بدون ‌آرمان، دستخوش امیال نفسانی قرار گیرد. از آنجا که تمایلات نفسانی نیز روح بشر را سیراب و قانع نمی‌کنند و خور و خواب و عیش و شهوت تکرار مکررات و جدایی از اصل خویش است، نوعی پوچی و سردرگمی در زندگی بشر پدید می‌آید که گاه منجر به خودکشی، گاه دیگرکشی و گاه انجام کارهای بیهوده و تنوع‌جویی‌های پوچ و بی‌معنی (نیهلیسم) مانند «جشن گوجه‌فرنگی» در میان غربی‌ها و امثال آن می‌گردد

هدفداری حیات و معنی درمانی و آرمانگرایی که در تقابل با این فرهنگ قرار دارد، تفکری است که ادیان الهی پایه‌گذاران آن بودند و در تمدن کنونی نیز جای پایش را در اندیشه‌ها  باز کرده است و پژوهشگران را بر آن واداشته که از ضرورت معنا و مقصد حیات سخن بگویند و عنوان «معنی درمانی» موضوع تحقیق قرار گیرد. انسان در جست‌وجوی معناست که درمی‌یابد: «زندگی یعنی رنج و برای رنج معنی یافتن».(۴)

قرآن کریم از پوچ‌گرایی با عنوان «عبث» و «لعب» یعنی بیهودگی و بازی نام برده و آن را در نظام خلقت که نظام اصلح است، مردود می‌شمارد. «

وَمَا الحَیَاهُ الدُّنیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَهُ خَیرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ؛(۵) زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و خانه آخرت برای پرهیزگاران بهتر است.»

حکمت الهی برای آفرینش جهان و انسان، هدف و آرمان روشنی را ارائه و بر اساس آن زندگی را پی‌ریزی و سبک‌ها و شیوه‌ها و قواعد و قوانین و آدابی را وضع کرده است و می‌فرماید: « وَمَا خَلَقْنَا السَّمَوَات وَالْأَرض وَمَا بَینهمَا لَاعِبِینَ ما خَلَقناهُما إِلّا بِالحَقِّ وَلکِنَّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمونَ  انَّ یَومَ الفَصلِ میقاتُهُم أَجمَعین؛(۶) آسمان‌ها و زمین و آنچه را در میان آنهاست به بازی نیافریدیم، آن دو را جز به حق خلق نکردیم، اما بسیاری از مردم نمی‌دانند، همانا روز داوری میعادگاه همه آنهاست.»

بنا به مفاد آیات، غایت خلقت انسان از حیات ابدی و آخرت او سر برمی‌آورد و جز آن چیزی جز پوچی و بی‌حاصلی نیست. بنابراین، سبک زندگی را باید بر اساس این نقشه و هندسه سامان داد. این را پیام‌آوران وحی برای بشر گفته و آداب و سلوک این راه را آموخته‌اند. زندگی تمدن و فرهنگ و سبک و سلوکی که بر پایه ایمان به خدا و آخرت بنا نشود، بی‌اساس و بی‌حاصل و چون توده خاکستر بر باد است و دستاوردهای آنها رهسپار دیار نیستی خواهد بود. خسارتی غیرقابل جبران. «مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم أَعمالُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِهِ الرِّیحُ فِی یَومٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَى شَیءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِید؛(۷)

به موجب این آیات زندگی دنیا بازی و سرگرمی یعنی پوچی و بی‌حاصلی است و حیات واقعی بشر و کمالات معنوی و حیات او پس از مرگ است که با عمل صالح و تقوا سامان می‌گیرد. درک این مطلب نیاز به تعقل و تفکر و علم و دانایی و حکمت دارد و آنان که از این درک و تعقل بی‌بهره‌اند مردگانی هستند که هوش و گوش ندارند: «إِنَّکَ لَا تُسمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوا مُدبِرِینَ؛(۸) و این زندگی دنیوی دوزخ آنهاست و در درون خود عذاب را می‌پرورند.»، «یَستَعجِلُونَکَ بِالعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالکَافِرِینَ.»(۹) آنها از تو می‌خواهند در نزول عذاب شتاب کنی، در حالی که جهنم هم ‌اکنون کافران را در برگرفته است. یعنی در درون زندگی کافران و اعمال تبهکاران آتش نهفته است، هر چند ظاهری زیبا و فریبا دارند، همان گونه که در درون درخت سبز بالقوه استعداد آتش وجود دارد: «الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الأَخضَرناراً».

پیامبر اکرم«ص» فرمود: « حُفَّتِ الجنَّهُ بالِمَکاره وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ: بهشت با سختی‌ها آمیخته و جهنم با شهوات».. و بر این بیفزاییم منطق مادی‌گرایانه «هدف وسیله را توجیه می‌کند» که انسان بی‌اعتقاد برای رسیدن به اهداف مادی از هر ابزاری هر چند نامشروع و غیرانسانی بهره می‌گیرد و این خود عامل دیگری بر گسترش فساد و خیانت و تباهی است.

 

بندگی هدف غائی خلقت

اما آیات کریمه قرآن بر توهمات الحاد‌پیشگان که هدف حیات را در این دنیای مادی جست‌وجو می‌کنند خط بطلان می‌کشد و تأکید می‌ورزد که هدف خلقت به کمال رساندن انسان از طریق  بندگی خداست. بندگی رمز سعادت دو جهانی انسان است: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعبُدُونِ : جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه بندگی کنند».

برخی در تفسیر آیه گفته‌اند مقصود از بندگی، معرفت خداست (أَی لِیَعرِفُون)، اما چنین تفسیری ضروری به نظر نمی‌رسد، زیرا عبودیت فرع معرفت است. تا معرفت نباشد، عبودیت نیست. امام حسین بن علی«ع» می‌فرماید: «خدای تبارک و تعالی خلق را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند و چون شناختند بندگی کنند، و چون او را بندگی کردند از بندگی غیر خدا بی‌نیاز گردند». کمال انسان در این استغنا و قطع وابستگی به غیر اوست و این به بندگی خدا وابسته است.

بندگی تبعیت از قوانین تشریعی دین است. هر یک از موجودات این عالم در مسیر رشد و کمال راه و روش و آیین‌نامه‌ای دارد که تخلف از آن آیین‌نامه موجب تباهی و فروپاشی آن موجود خواهد شد. این قاعده و قانون در همه موجودات جهان جریان دارد. اگر در مسیری که آفریننده برای آنها ترسیم کرده حرکت کنند به کمال مطلوب می‌رسند، وگرنه به تباهی و ویرانی و نابسامانی کشیده خواهند شد.

قرآن کریم در بیان این اصل جاری و کلی آفرینش می‌فرماید: «الَّذِی أَعطَی کُلَّ شَیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَی؛ خداوند هر چیزی را که آفرید، آن را هدایت کرد». موجودات عالم از جماد و نبات و حیوان و انسان و… مشمول این اصل‌اند. بنابراین اگر بگوییم هر موجودی از ذره تا کهکشان سبک و سیاق و آیین‌نامه‌ای ویژه برای خود دارد و باید بر اساس آن حرکت کند و این نوعی بندگی است،‌ «به گزاف نگفته‌ایم بندگی تکوینی».

بنابراین، همان گونه که سایر موجودات آیین‌نامه‌ای ویژه دارند، انسان نیز در قالب شریعت آیین‌نامه‌ ویژه‌ای دارد که تخلف از آن ناکامی و بدفرجامی را در پی دارد. سبک زندگی انسان باید بر این اصل استوار باشد، گناه و نافرمانی خداوند همان تخلف از قوانین است که نظام حیات انسان را مختل می‌کند همان گونه که این اختلال و نابسامانی به وجود آمده و امروزه شاهد آنیم.

یکی از شئون بندگی، ترک گناه است. گناه یعنی تخلف از نظام‌نامه خلقت که جهان را نیز به فساد می‌کشد. بیان قرآن کریم است: « ظَهَرَ الفَسَادُ فِی البَرِّ وَالبَحرِ بِمَا کَسَبَت أَیدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ.؛(۱۰) دریا و خشکی را فساد گرفت به وسیله اعمالی که مردم انجام می‌دهند، بدین گونه کیفر بخشی از اعمالشان را به آنها می‌چشانیم، باشد که برگردند و از آن اعمال دست بکشند».

امام باقر«ع» می‌فرماید: « إن أشدَ الْعباده الْوَرعُ؛(۱۱) بهترین عبادت پرهیزکاری است».

و علی«ع» می‌فرماید: « إن أشدَ الْعباده الْوَرعُ.؛(۱۲) برترین عبادت پاکدامنی است».

بنابراین، بخشی از عبادت ترک محرمات است که بدون آن بندگی ناقص و بی‌تأثیر و کم‌تأثیر است، مانند بیماری که دارو را بخورد و پرهیز نکند!

عبودیت برنامه سلامتی و سعادت زندگی است و این برنامه باید کامل اجرا شود تا شکل‌دهنده سبک زندگی ایمانی و اسلامی باشد.

بندگی به معنای عام کلمه شامل هرگونه عملی است که انسان را در جهت نیل به کمال نهایی یاری دهد. با این مفهوم کاربردی، معاش و بی‌نیازی از دیگران، بندگی است. قرآن حیات دنیا و آخرت را به طور مشخص مورد توجه قرار داده است، مانند « فَمن النَّاس من یقُولُ رَبَّنا آتنا فی الدُّنیا وما لهُ فی الآخرَه مِن خلاقٍ وِمنهُم مَّن یَقولُ ربَّنا آتنا فِی الدُّنیا حسنهً وفی الآخره حسنهً وقنا عذاب النَّار.»

 

سه دیدگاه: مادیت صرف، دنیاگریزی و اعتدال

روایات وارده از پیامبر اکرم«ص» و ائمه طاهرین و سیره و سنت نیز همین فلسفه را دنبال می‌کند. در روایت است: «لَیسَ منَّا مَن تَرَکَ دُنیاهُ لآِخرَته وَ لَا آخِرتَهُ لِدُنیاه ». بدین ترتیب اسلام روش‌های زهدگرایانه افراطی را نمی‌پذیرد، همان گونه که افراط در زندگی مادی را مردود می‌شمارد.

همان گونه که عرفان و معنویت و اخلاق و فضائل و پرهیز از افراط و تفریط و اسراف و تبذیر و خدمت به همنوع و… در منطق اسلام عناصر بنیادین دین را تشکیل می‌دهد،. کار برای دنیا و زراعت و تولید و تجارت و استغنای از خلق و خدمت به جامعه و آباد کردن زمین، در تمام تعالیم اسلامی جلب‌نظر می‌کند و برای هر یک سبک و روش خاصی بیان شده است بدین ترتیب اسلام همان گونه که به عمران زمین و سامان‌دهی حیات مادی اهتمام می‌ورزد، آدمی را از دنیازدگی و غفلت از حیات معنوی برحذر می‌دارد و سبک و خط‌مشی زندگی را بر این اساس ارائه می‌کند و مسلمان باید در این چهارچوب حرکت کند.

ساماندهی امور عائله در صورتی که از مسیر صحیح و با نیت خالص باشد، از مراتب بندگی است. در روایات آمده است: «اَلعِبادَهُ سَبعُونَ جُزاء ، اَفضَلُها طَلَبِ الحلال؛ عبادت هفتاد قسم و برترین آن طلب حلال است». همچنین خدمت به خلق خدا از افضل عبادت و سنت و سیره معصومین است.

اما بندگی به معنای خاص، شامل ذکر و تهجد و دعا و نیایش و رابطه قلبی با آفریدگار جهان است. در اینجا عبودیت و ذکر و انس و تهجد برای بندگان با مفهوم و ویژگی خاصی مطرح می‌گردد. عرفان و عبودیت و ذکر خدا آرامش و حیات دل‌هاست و جایگزین دیگری ندارد. قرآن کریم می‌فرماید: « أَلاَ بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ الْقُلُوبُ». بدون تردید چنین حالتی، آرامش را به جامعه نیز می‌آورد، زیرا همه ناآرامی‌ها و ناامنی‌ها  نتیجه گنهکاری است.

روح پراضطراب انسان تا به آشیان بندگی مأوا نگیرد، آرامش نخواهد یافت و عطش عرفانی انسان در هیچ‌ یک از جلوه‌های حیات سیراب نخواهد شد. به عبارت خلاصه‌تر ذکر و عبودیت، حیات قلب است و بدون آن قلب آدمی بیمار و ناآرام است.

امام سجاد«ع» در دعای ابو‌حمزه می‌فرمایند: «بذکرک عاش قلبی و بمناجاتک بردت الم الخوف عنی؛ با یاد تو قلبم زنده است و با مناجات تو بیم و هراس را از دل می‌زدایم».

شکوه حیات آدمی در بندگی است، وگرنه دیگر جلوه‌های حیات که جنس مشترک انسان با سایر حیوانات هستند، هرگز نمی‌توانند انسان را به قله باشکوه انسانیت برسانند.

ژرف‌اندیشان در مطالعات انسان‌شناسی نیز به اینجا رسیده‌اند که زیبایی معنوی و نیایش با خدا، ریشه در ذات بشر دارد و نیایش و بندگی برای بارور کردن این نهال روحی و معنوی ضروری است. به تعبیر عرفای ما، مرغ بلندپرواز روح از شاخسار ملکوت فرود آمد و چندی در این تن خاکی مأوی گرفت تا به کسب کمالات نائل آید و تا بی‌نهایت پرواز کند و تا به آشیانه مألوف خود که همانا قرب جوار معبود است نرسد، همچنان ناآرام و مضطرب است.  .

حافظ گوید:

مرغ دلم طایری است قدسی عرش آشیان

از قفس تن ملول سیر شده ز این جهان

مولوی گوید:

مرغ باغ ملکوتم نی‌ام از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

این منطق دین و عرفان اسلامی است که انسان را از حضیض خاک به اوج افلاک می‌برد و آن منطق مادی است که آدمی را به لجنزار طبیعت می‌کشاند و به اسفل‌السافلین می‌افکند: « لَقَد خَلَقنَا الإنسَانَ فِی أَحسَنِ تَقوِیمٍ ثُمَّ رَددناهُ أَسفَلَ سافلِین».

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جاثیه، ۲۴.

۲ـ نمل، ۲۴.

۳ـ قیامه، ۶ـ۵ .

۴ـ بنگرید به: کتاب معنی درمانی، ویکتور فرانکل .

۵ـ انعام، ۳۲.

۶ـ دخان، ۴۰ـ ۳۸.

۷ـ‌ ابراهیم، ۱۸.

۸ـ روم، ۵۲.

۹ـ عنکبوت، ۵۲.

۱۰ـ روم، ۴۱.

۱۱ـ کافی، ج ۲، ص ۷۷.

۱۲ـ همان، ص ۷۹.

 

 

سوتیترها:

۱٫

آیات کریمه قرآن بر توهمات الحاد‌پیشگان که هدف حیات را در این دنیای مادی جست‌وجو می‌کنند خط بطلان می‌کشد و تأکید می‌ورزد که هدف خلقت، بندگی خداست. با هدف به کمال رساندن انسان، بندگی رمز سعادت دوجهانی انسان است: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ : جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه بندگی کنند».

 

 

۲٫

بندگی به معنای خاص، شامل ذکر و تهجد و دعا و نیایش و رابطه قلبی با آفریدگار جهان است. در اینجا عبودیت و ذکر و انس و تهجد برای بندگان با مفهوم و ویژگی خاص طرح می‌گردد. عرفان و عبودیت و ذکر خدا که رامش و حیات دل‌هاست و جایگزین دیگری ندارد.

 

۳٫

. به تعبیر عرفای ما، مرغ بلندپرواز روح از شاخسار ملکوت فرود آمد و برای چندی در این تن خاکی مأوی گرفت تا به کسب کمالات نائل آید و تا بی‌نهایت پرواز کند و تا به آشیانه مألوف خود که همانا قرب جوار معبود است نرسد، همچنان ناآرام و مضطرب است.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

آسیب‌شناسی بصیرت کارگزاران از منظر امام علی«علیه‌السلام»

جعفر نساجی‌

مقدمه

پویایی و بالندگی هر جامعه‌ای مرهون برخورداری مدیران آن از بصیرت و درایت است.هر چند جامعه‌ای بر اساس آرمان‌های الهی شکل گرفته باشد، اما بر اساس افکار و باورهای شخصی، مستبدانه و غیرمذهبی اداره شود، بی‌تردید در بخش مدیریت آسیب‌های جبران‌ناپذیری را متحمل خواهد شد.

اولین فروغ امامت، حضرت علی«ع» در سیره حکومتی خود با تعابیری حکیمانه، همگان مخصوصاً فرمانداران دولتش را به بصیرت، آگاهی و شناخت فتنه‌ها و گرفتار نشدن در دام آنها فرا می‌خواند. ایشان برای در امان ماندن کارگزاران و رجال سیاسی از خطرات فتنه، ضمن یادآوری حضور همیشگی در پیشگاه خداوند متعال و پرهیز از لقمه‌های حرام به عنوان راهکارهای خروج از دام شیطان به آنان چنین هشدار می‌دهد: «به هنگام پیدا شدن مشکلات و آشکار شدن فتنه‌ها، هوشمندانه قدم بردارید و از گرفتار شدن در دام‌های شیطان و قرار گرفتن در وادی دشمنان بپرهیزید.»(۱)

آن امام همام«ع» به هنگام ترسیم فضای فتنه‌خیز و ظلمت برانگیز جامعه که در آن رشته دین گسسته می‌شود و پایه باورها و اندیشه‌ها متزلزل می‌گردد، از عوامل و مؤلفه‌هایی یاد می‌کند که آگاهی و بصیرت حاکمان اسلامی را در حوزه انجام وظایف با آسیب جدی روبه‌رو می‌سازد. این عوامل عبارتند از:

 

تکبر و خودبینی

غرور و خودپسندی بزرگ‌ترین آفت بصیرت است که می‌تواند حاکم و کارگزار اسلامی را دچار غفلت کند. حضرت علی«ع» در عهدنامه مالک اشتر خطاب به این مدیر باتقوا و متعهد می‌فرمایند: «مبادا هرگز دچار خودخواهی گردی و به خوبی‌های خود اطمینان کنی و از اینکه مردم تو را بستایند خوشحال شوی، زیرا غرور و خودبینی مناسب‌ترین فرصت برای شیطان است تا آگاهی و بصیرت نیکوکاران را به غفلت تبدیل کند و ارزش کارهای نیک‌شان را از بین ببرد.»(۲)

براساس اندیشه سیاسی امام علی«ع»، غرور و خودخواهی، زمامداران را از بسیاری از امور غافل می‌کند و سرانجام به ذلت و خواری می‌کشاند. آن حضرت فخر و تکبر را از ویژگی‌های زمامداران بنی‌امیه می‌دانند، لذا خطاب به مردم می‌فرمایند: «اگر بنی‌امیه بر شما مسلط شوند، خودخواهی، به خود بالیدن، ربودن اموال و فساد را در میان شما رواج می‌دهند…».(۳)

بنابراین کارگزار اسلامی نباید در اثر آلودگی به این رذیله اخلاقی، گرفتار وسوسه‌های شیطانی شود و از راه حق منحرف گردد، بلکه همیشه باید بیدار باشد تا به غرور و خودبینی دچار نگردد.

اما چنانچه حاکم اسلامی به این صفت مذموم گرفتار شود، درمان آن از نگاه حضرت امیر«ع» این است: «اگر در مقام و قدرت دچار تکبر یا خودبزرگ‌بینی شدی، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از توست بنگر تا تو را از آن سرکشی نجات دهد، تندروی تو فرو ‌نشانده شود و عقل و اندیشه‌ات به جایگاه اصلی‌اش باز ‌گردد و آگاهی و بیداری پیدا کنی».(۴)

 

هواپرستی

هوای نفس مانند پرده ضخیمی است که بر دیده عقل افکنده می‌شود و انسان را از درک حقایق هستی ناتوان می‌سازد. آدمی برای درک حقیقت به بصیرت نیازمند است تا آنچه را که در پیرامون خود می‌بیند دریابد، اما پیروی از هوس‌ها و خواهش‌های نفسانی، دست یافتن به بصیرت و بینایی را ناممکن می‌سازد. قرآن کریم در این مورد می‌فرماید: « أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ.»؛(۵) آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده‌ای قرار داده است؟ غیر از خدا چه کسی می‌تواند او را هدایت کند؟ آیا متذکر نمی‌شوید؟»

پیروی از هواهای نفسانی خطری است که همه انسان‌ها را تهدید می‌کند، اما زمامداران به دلیل شرایط خاص خود، بیش از دیگران در معرض این خطر قرار دارند، زیرا قدرت و ریاست معمولاً زمینه غفلت و بی‌توجهی به خدا و جهان آخرت را فراهم می‌سازد.

اولین امام شیعیان«ع» در این زمینه می‌فرمایند: «بدترین حاکم و زمامدار کسی است که هوای نفس بر او غلبه کند.»(۶)

از منظر علی‌بن ابی‌طالب«ع» هواپرستی و پیروی از خواسته‌های نفسانی مانع اصلی تحقق عدالت است، لذا آن حضرت همیشه دوری گزیدن از هوای نفس را به فرمانروایان توصیه می‌کردند.

«منذربن جارود» یکی از کارگزاران آن حضرت بود که پس از رسیدن به مقام فرمانداری دچار هواپرستی شد و به بیت‌المال مسلمانان تجاوز کرد. امام علی«ع» بلافاصله او را از کار برکنار کردند و به وی نوشتند: «شایستگی پدرت(۷) مرا نسبت به تو خوشبین ساخت و گمان کردم مانند پدرت هستی و راه او را می‌روی، اما به من خبر دادند که گرفتار هواپرستی شده‌ای و توشه‌ای برای آخرت خود باقی نگذاشته‌ای. دنیای خود را با تباه کردن آخرت آباد می‌کنی و برای پیوستن به خویشاوندانت از دین خدا بریده‌ای. اگر خبری که به من رسیده درست باشد، شتر خانه‌ات و بند کفشت(۸) از تو باارزش‌تر است و کسی که مانند تو باشد، نه لیاقت پاسداری از مرزهای کشور را دارد و نه می‌تواند کاری را به سرانجام درست برساند.»(۹)

بنابراین هواپرستی مهم‌ترین آفت بصیرت و بیداری است و اگر زمامداران به این پدیده شوم گرفتار شوند به حق تجاوز می‌کنند و بر اساس عدالت عمل نخواهند کرد.

 

انحصارطلبی

منظور از انحصارطلبی آن است که یک کارگزار در حوزه حاکمیت و اختیاراتش، تمام امکانات، قدرت، سیاست و دیگر امتیازات اجتماعی را به اقوام و نزدیکان خویش اختصاص دهد و دیگران را از آن محروم سازد.

امیرالمؤمنین«ع» در سیره حکومتی خود زمامداران و فرمانروایان را به‌شدت از این کار نهی فرموده‌اند، لذا در این راستا به مالک اشتر می‌نویسند: «از امتیازخواهی بپرهیز و چیزی را که همه مردم نسبت به آن مساوی و یکسان هستند به خود اختصاص مده. معمولاً هر زمامداری خواص و نزدیکانی دارد که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند؛ پس ریشه ستمکاری آنان را با بریدن اسباب آن بخشکان و به هیچ‌ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمین واگذار مکن و به‌گونه‌ای با آنان رفتار کن تا هر قراردادی که به سودشان و به ضرر بقیه مردم است، منعقد نگردد؛ زیرا اگر این کار را انجام دهی، سودش برای آنان است و عیب و ننگش در دنیا و آخرت برای تو باقی خواهد ماند.»(۱۰)

از این فرمان حضرت علی«ع» به‌خوبی استنباط می‌شود که انحصارطلبی و خودکامگی بزرگ‌ترین عامل آسیب‌زا در قلمرو یک دولت است. تاریخ دولت‌های فراوانی را سراغ دارد که در اثر انحصارطلبی و تمامیت‌خواهی زمامداران و مدیران به‌سرعت رو به ضعف نهاده و زمینه زوالشان فراهم گردیده است.

آن حضرت«ع» علت سقوط خلافت عثمان و قتل او را انحصارطلبی معرفی می‌کنند و  می‌فرمایند: «من قضیه قتل عثمان و مسائل مربوط به آن را در یک بیان جامع برای شما می‌گویم. او خودکامگی و خودسری کرد تا آنجا که این خصلت در او رشد و از حد تجاوز کرد و خشم مردم دامنگیر او شد.»(۱۱)

 

خودرأیی

تحقیقات نشان داده است کارگزارانی که در کارها و برنامه‌های خود با افراد نخبه و آگاه به مسائل مشورت می‌کنند، در امور حکومتی کمتر گرفتار خطا و لغزش می‌شوند و بیشتر امور آنان با درایت تحقق می‌پذیرد. برعکس مسئولان و کارگزاران مستبدی که خود را بی‌نیاز از افراد و تبادل ‌نظر با آنان می‌دانند، هر چند از نظر موقعیت و مقام جایگاه والایی دارند، ولی به خطاهای بزرگ‌تری دچار می‌شوند و خود را به هلاکت می‌اندازند.

امام علی«ع» در این زمینه می‌فرمایند: « مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا؛(۱۲) کسی که خودرأی باشد هلاک می‌شود و کسی که با افراد صاحب اندیشه مشورت کند، در عقل آنان شریک می‌شود.»

 

همکاری با صاحبان قدرت و ثروت

جدا شدن از عموم مردم و همراهی با قدرتمندان و صاحبان ثروت از دیگر آسیب‌های بزرگی است که استقلال حاکمیت و مدیریت صحیح را تهدید و روند آن را از رسیدن به اهداف آرمانی همچون جامعه عدالت‌محور دور می‌کند و به پرتگاه‌ها و چالش‌ها می‌کشاند.

در دین مبین اسلام آنچه از ابتدا مایه افتخار بوده است، دوری از صاحبان زور و ثروت و مقابله با آنان و اجرای عدالت است. نبی مکرم اسلام«ص» از آغاز تا پایان رسالت خود تمام تلاش‌های خویش را مبذول داشتند تا از وادی منفعت‌پرستان و زراندوزان به دور باشند و بتوانند رسالت الهی خویش را خالی از هرگونه جانبداری و مصالح به سرانجام برسانند و به صورت ناب دراختیار تشنگان مکتب الهی قرار دهند.

مولای متقیان«ع» در خطابی به مسئول جمع‌آوری زکات چنین سفارش می‌کنند: «هنگامی که بر قبیله‌ای وارد شدی، در منازل آنان مسکن مگزین و بر سر سفره کسی منشین و بر لب آب چشمه یا قنات آنان که عمومی است فرود آی.»(۱۳)

به‌راستی رمز پویندگی و بالندگی مدیریت و حکومت سالم، دوری از وابستگی به قدرت‌هاست و این امر مهم جز با ایجاد صفاتی همچون قناعت، بصیرت و بردباری در مجموعه سازمان‌ها ممکن نیست.

 

اهمیت ندادن به جهاد

هر چند عمل نکردن به هریک از دستورات الهی نشانه کوردلی است، اما در این میان ترک جهاد با دشمنان خدا که حریم اسلام و قلمرو مسلمانان را مورد تجاوز قرار داده‌اند، بارزترین نشانه گمراهی و محرومیت از بصیرت است.

در سال ۳۸ هجری وقتی خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار و سستی و کوتاهی مردم به امام«ع» ابلاغ شد، آن حضرت فرمودند: «جهاد، طریق مطمئن خداوند است و کسی که این فریضه را ترک کند، خداوند لباس ذلت و خواری را به او می‌پوشاند و او را دچار بلا و مصیبت می‌گرداند. دلش در پرده گمراهی می‌ماند، حق از او رو می‌گرداند و به خواری محکوم و از عدالت محروم می‌شود.»(۱۴)

مولای پرهیزگاران در وصف کسانی که از همراهی با ایشان در نبرد خودداری کردند، چنین می‌فرمایند: «آنان به علت بی بهره بودن از معرفت و بصیرت، حق را تنها گذاشتند و باطل را یاری کردند.»(۱۵)

دشمنان دین همواره در کمین‌اند تا از هر فرصتی استفاده و ضربات خود را بر پیکره حکومت اسلامی وارد و آن را ناتوان سازند. از این رو همه مردم باید آگاه و هوشیار باشند و در رأس همه، حاکم و کارگزاران نقش و مسئولیت سنگین‌تری دارند؛ زیرا آنان در حکم دیده‌بان هستند و از افقی برتر، حقایق و واقعیت‌ها را می‌بینند، لذا همواره باید کوچک‌ترین حرکت دشمن را رصد کنند و مردم را نیز آگاه سازند تا آنان خود را در مقابله با دشمن آماده کنند. آن حضرت موقعی که مالک اشتر را به فرمانداری مصر برگزیدند، در عهدی که با او بستند به او دستور دادند  با دشمنان نبرد کند.(۱۶)

 

ریختن خون به‌ناحق

یکی از رذائل اخلاقی که بنیان حکومت یک جامعه را متزلزل می‌سازد و موجب سقوط و هلاکت افراد می‌شود این است روحیه خونریزی به‌ناحق در حاکمان است. امام علی«ع» در سیره حکومتی خود کارگزارانشان را از ارتکاب این عمل مذموم برحذر می‌دارند و عامل اصلی آن را قساوت قلب، نبود معرفت و پوشیده شدن عقل محسوب می‌کنند؛ لذا خطاب به مالک اشتر این گونه می‌نویسند:

«از ریختن خون ناحق به‌شدت بپرهیز، زیرا این عمل زشت و غیرانسانی، کیفر الهی را نزدیک و مجازات را بزرگ می‌سازد و زوال حکومت را نزدیک می‌گرداند. ریختن خون حرام، پایه‌های حکومت را سست و آن را به دیگری منتقل می‌کند و تو در نزد من و در نزد پروردگار عذری نخواهی داشت. بدان که کیفر این عمل قصاص است و از آن گریزی نیست.»(۱۷)

بنابراین حاکم اسلامی باید با آگاهی و شناخت تمام، دست خویش را به خون هیچ بی‌گناهی آلوده نسازد. عامل اصلی ارتکاب این عمل شنیع،  نبود بصیرت و معرفت و غلبه نفس بر عقل است.

 

نادیده گرفتن عدالت

از دیگر آسیب‌هایی که آگاهی و بصیرت حاکمان و کارگزاران را در حوزه حکومت تهدید می‌کند، زیاده‌خواهی از بیت‌المال و نادیده گرفتن عدالت است.

بی‌شک قسط و عدالت یکی از مهم‌ترین اهداف بعثت انبیای الهی است و جامعه اسلامی بدون عدالت معنا و مفهوم ندارد؛ از این رو امیرالمؤمنین«ع» در راستای اجرای عدالت اسلامی، به‌ویژه در استفاده از بیت‌المال نهایت تلاش خود را به کار می‌گرفتند.

آن حضرت در مقام تبیین قبح ستم و دوری از آن و اهتمام به رعایت حقوق مردم در بیت‌المال، می‌فرمایند: «سوگند به خدا! اگر تمام شب را بر روی خارهای سخت و خشن به سر ببرم و یا با غل و زنجیر به این سو و آن سو کشیده شوم، خوش‌تر از این دارم که خدا و پیامبرش را در روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم و چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم. به خدا سوگند! برادرم عقیل را دیدم که بسیار تهیدست شده بود و از من درخواست کرد یک من از گندم‌های بیت‌المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که رنگشان از شدت گرسنگی تیره شده بود. او پیوسته درخواست خود را تکرار می‌کرد. چون به گفته‌هایش گوش دادم، گمان کرد که به دلخواه او رفتار خواهم کرد و از راه و رسم عادلانه خود دست بر خواهم داشت. روزی آهنی را در آتش گداختم و به بدنش نزدیک کردم تا او را بیازمایم. پس همچون یک بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! از حرارتی می‌نالی که انسانی به بازیچه آن را گرم کرده است، اما مرا به آتش دوزخی می‌خوانی که خدای جبارش با خشم خود آن را گداخته است! تو از حرارتی ناچیز می‌نالی. من از حرارت آتش الهی چون ننالم؟!(۱۸)

آن حضرت در عهدنامه خود به مالک اشتر نیز به تساوی حقوق حاکم و مردم اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «مبادا هرگز در آنچه که با مردم مساوی هستی امتیاز بخواهی و از اموری که بر همه روشن است، غفلت کنی؛ زیرا نسبت به آن در برابر مردم مسئول هستی. به‌زودی پرده‌ها از کارها به یک سو روند و انتقام ستمدیده را از تو باز می‌گیرند.»(۱۹)

امام علی«ع» برای زدودن شرایط ناعادلانه زندگی و دستیابی به عدالت، آن هم با توجه به بی‌عدالتی جامعه آن روز که حکومت خلیفه سوم به آن دامن زده بود، شعار عدالت اجتماعی را مطرح کردند و در راه تحقق آن سیاست‌هایی را در پیش گرفتند.

سراسر زندگی آن حضرت نشان دهنده اعتدال و اجرای عدالت در جامعه است. ظلم‌ستیزی و مبارزه با ستم و بیدادگری، چه در دوران حکومت و چه پیش از آن از ویژگی‌های زندگی امام متقین است. آن امام«ع» به مالک اشتر می‌نویسند: «برترین چیزی که موجب چشم روشنی والیان می‌شود، برقراری عدالت در جامعه و آشکار شدن علاقه رعایا نسبت به آنان است.»(۲۰)

علی«ع» در این فراز از گفتار خود به مالک، او را به رفتار عادلانه با مردم و پرهیز از ظلم و ستم و دوری از تبعیض در بین آنان سفارش می‌کنند؛ یعنی کارگزاران حکومتی و مدیران نباید خود و بستگان خویش را در مسائل شخصی و امتیازات اجتماعی بر دیگران مقدم بدارند، زیرا در صورتی که مسئول یک سازمان عدالت را رعایت نکند، مرتکب ظلم می‌شود و محبوبیت مردمی خود را از دست می‌دهد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۵۱، ص ۲۷۹.

۲ـ همان، خطبه ۵۳، ص ۵۸۹.

۳ـ شرح غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد آمدی، ج ۵، ص ۲۴۰.

۴ـ مأخذ قبل، نامه ۵۳، ص ۵۶۹.

۵ـ سوره جاثیه، ۲۳.

۶ـ شرح غررالحکم و دررالکلم، ج ۱، ص ۴۴۴.

۷ـ جارود پدر منذر در سال نهم هجری خدمت پیامبر«ص» آمد و مسلمان شد. وی فردی صالح و شایسته بود، لذا امام علی«ع» او را والی استخر فارس نمود و در یکی از جنگ‌های فارس شهید شد.

۸ـ یکی از خصوصیات منذر این بود که پیوسته بر بند کفش خود می‌دمید تا گردی بر آن ننشیند.

۹ـ نهج‌البلاغه، نامه ۷۱، ص ۶۱۵.

۱۰ـ همان، نامه ۵۳، ص ۵۸۷ و ۵۹۱.

۱۱ـ ماهنامه معرفت، شماره ۳۹، اسفند ۱۳۷۹، ص ۲۸.

۱۲ـ مأخذ قبل، حکمت ۱۶۱، ص ۶۶۴.

۱۳ـ همان، نامه ۲۵، ص ۵۰۵.

۱۴ـ همان، خطبه ۲۷، ص ۷۵.

۱۵ـ همان، حکمت ۱۸، ۶۲۷.

۱۶ـ نک: همان، نامه ۵۳، ص ۵۶۷.

۱۷ـ همان، نامه ۵۳، ص ۵۸۹.

۱۸ـ همان، خطبه ۲۲۴، ص ۴۵۹ و ۴۶۱.

۱۹ـ همان، نامه ۵۳، ص ۵۹۱.

۲۰ـ همان، نامه ۵۳، ص ۵۸۷.

 

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

پویایی و بالندگی هر جامعه‌ای مرهون برخورداری مدیران آن از بصیرت و درایت است.هر چند جامعه‌ای بر اساس آرمان‌های الهی شکل گرفته باشد، اما بر اساس افکار و باورهای شخصی، مستبدانه و غیرمذهبی اداره شود، بی‌تردید در بخش مدیریت آسیب‌های جبران‌ناپذیری را متحمل خواهد شد.

 

۲٫

بی‌شک قسط و عدالت یکی از مهم‌ترین اهداف بعثت انبیای الهی است و جامعه اسلامی بدون عدالت معنا و مفهوم ندارد؛ از این رو امیرالمؤمنین«ع» در راستای اجرای عدالت اسلامی، به‌ویژه در استفاده از بیت‌المال نهایت تلاش خود را به کار می‌گرفتند.

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

گوهر زهرا (سلام‌الله علیها)

نقد هستی را خدا بر آل‌طاها هدیه کرد

تا علی ‌را غنچه‌ای بی­مِثل و همتا هدیه کرد

 

در بهشت آرزو با خلقت نورِ حسین

عشق را عشق‌آفرین مفهوم و معنا هدیه کرد

 

در سپهر‌ عشق و آزادی خدای ذوالجلال

در پگاه نور خورشیدی دل آرا هدیه کرد

 

باز بحر بیکرانِ رحمت حق موج زد

گوهری از بحر لطف خود به زهرا هدیه کرد

 

غنچۀ لب‌های حیدر با تبسم باز شد

زین گل‌سرخی که بر او حق‌تعالی هدیه کرد

 

عرشیان گفتند از عرش برین با فرشیان

گوشوارِ عرشِ خود را، حق به مولا هدیه کرد

 

 

من نمی‌گویم خدا گل داد در دست علی

بلکه می‌گویم به او باغی مصفا هدیه کرد

 

تا حسین‌بن‌علی چشمان خود را باز کرد

فطرس بی‌بال و پر را بال زیبا هدیه کرد

 

با شکوفاییِ خود دلدادگان عشق را

یک جهان شیدایی و شور و تمنا هدیه کرد

 

تا دل ما را به نور خویش نورانی کند

مهر او را دست رحمت بر دل ما هدیه کرد

 

روز اول حق به او بخشید عرش و فرش را

روز آخر او تمام هستیش را هدیه کرد

 

شکرلله ای «وفایی» از ولا و مهر او

توشه‌ای بر ما خدا از بهر فردا هدیه کرد

(هاشم وفایی)

 

به دعای عرفاتت…

هر‌کسی در پی گم‌گشته‌ی ما می‌گردد

دل جدا می‌رود و دیده جدا می‌گردد

بر سر راه چو فطرس به حریم کرمش

دل هر جایی ما در همه جا می‌گردد

 

بر لب تشنه او موج زند آبِ ‌بقا

خضر هم در پیِ این آب بقا می‌گردد

 

ای گل گلشن این عالم ایجاد حسین

خلق را رحمت تو عقده‌گشا می‌گردد

 

به دعای عرفاتت که چو لب باز کنی

خار و خاشاک همی دست دعا می‌گردد

 

ای کریمی که زسرشاری بحر کرمت

پیک جود تو به دنبال گدا می‌گردد

 

دل که بر سلطنت کون و مکان راضی نیست

به غبار سر کوی تو رضا می‌گردد

 

باده نوشان همه را مژده که از میلادت

در میخانه احسان تو وا می‌گردد

(سید رضا موید)

 

خنده ارباب…

تا دل غم‌زده از هجر به فریاد آمد

نوری از سینهٴ جانسوز به امداد آمد

 

عشق مشغول ثناخوانی اربابش بود

خبر از آمدن سید الاوتاد آمد

 

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب ناب که با مژده میلاد آمد

 

طلب مغفرت از کوی خدا می‌کردم

بخشش دست کریمانه سجاد آمد

 

به تماشای حرم باغ بهشت آمده بود

که از آن باغ جنان شاخه شمشاد آمد

 

گِرد او حور و ملک شاد به هم می‌گفتند

که در این ماه نبی افضل اعیاد آمد

 

حرم سبط نبی عاطفه‌باران شده بود

گوئیا فاطمه هم دیدن نوزاد آمد

خنده از خندهٴ ارباب ندیدم خوشتر

که در آغوش پدر زینب عبّاد آمد

 

تابش نور امامت ز جمالش پیداست

به حسین‌ابن‌علی افضل اولاد آمد

 

تا در آن لحظه به هم چشم دو رهبر وا‌شد

افق قافله کرب و بلا پیدا شد

(محمود ژولیده)

 

امیر سجاده

سلام عطر خوش دلپذیر سجاده

سلام دلبر سجده، امیر سجاده

 

سلام سفرۀ پر نعمت دعا خوانی

سلام سفرۀ مهمان‌پذیر سجاده

 

سلام تازه شعر و شعور و احساسم

سلام تازه مریدی به پیر سجاده

 

چقدر دست مرام من از تو خالی شد

شبی که دور شدم از مسیر سجاده

پیاده می‌شوم اینجا کنار اشکم تا

بیفتم از سر خجلت به زیر سجاده

 

و یطعمون علی حبه شما هستید

منم یتیم و فقیر و اسیر سجاده

 

منم فقیر شما یک عطا به من بدهید

مرا اسیر کنید و خدا به من بدهید

 

بهشت قطعه‌ای از تربت زمینت بود

و عرش آینه‌ای از دل یقینت بود

 

فرات کوفی، ابوحمزۀ ثمالی‌ها

زیاد از این صُلَحا توی آستینت بود

 

صدای آیۀ ترتیل تو که می‌آمد

خدا هم عاشق اصوات دلنشینت بود

 

هزار رکعت، هر شب نماز می‌خواندی

نماز یکسره مهمان شب‌نشینت بود

 

 

هزار دسته ملک در صف عبادت تو

گدای روز و شب زین‌العابدینت بود

 

همیشه خاطره عمه در دلت می‌سوخت

و عکس قافله در چشم نازنینت بود

 

در آن غروب که عمه اسیر اعدا شد

دل تو خون شد و سجاده تو دریا شد

 

رسیده‌اید از آن سوی باور ایمان

به روی دوش گرفتید سورۀ انسان

 

منم که سورۀ افتاده از نگاه توام

منم که دور شدم از نگاه الرحمان

 

چه می‌شود که نگاهی به ما کنید آقا

که اسم ما بخورد بر کتیبۀ باران

 

که یک نفس بزنی تا دلم بهشت شود

که یک نفس بزنی تا دلم بگیرد جان

 

 

صحیفه‌های دعا را به من بیاموزان

که از دل کلماتت در‌آورم قرآن

 

خدا که اسم تو را یاد داد بر آدم

منم صدات زدم، صدا زدم با آن

 

دو اسم ناز و قشنگت یکی به نام علی

یکی به نام حسین، یابن سید‌العطشان

 

علی‌ترین پسر کربلا نگاهم کن

مرا ستاره ستاره اسیر ماهم کن

 

در آن غروب که مقتل پر از کبوتر بود

پر از تهاجم تیر و سنان و خنجر بود

 

در آن غروب که چادر ز خیمه‌ها افتاد

و دشت پر شده از ناله‌های معجر بود

 

در آن غروب که عمه کبود و نیلی شد

و دست و بازویش از تازیانه پرپر شد

 

 

در آن غروب که مَشکی به آسمان می‌رفت

و روی نیزه در آن سو نگاه اصغر بود

 

در آن غروب که عمه تو را تسلی داد

و آتش دل او از تو نیز بدتر بود

 

در آن غروب که هر نیزه‌ای به سویی رفت

و روی نیزه که دعوا برای یک سر بود

 

در آن غروب تو در کربلا شهید شدی

کنار عمه به شام بلا شهید شدی

(رحمان نوازی)

 

گهواره سقا

روزی شعر من امشب دو برابر شده است

چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است

 

چون که بانوی کلابیه پسر آورده

چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده

 

هر که از قافله فطرسیان جا مانده

نظرش خیره به گهواره سقا مانده

زور بازوی تو بی‌حد و عدد خواهد شد

بعد از این ام بنین، ام اسد خواهد شد

 

با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد

کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد

 

از در خانه او پا نکشیدم هرگز

چون حسینی‌تر از عباس ندیدم هرگز

 

ماه ذی‌الحجه که عباس به حج عازم شد

همه بر کعبه، ولی کعبه بر او محرم شد

 

در طوافش سخن از عقل فراتر می‌گفت

در حقیقت «لک لبیک برادر» می‌گفت!

 

این اباالفضل که از قبله فراتر می‌رفت

مرتضی بود که بر دوش پیمبر می‌رفت

 

علی‌اکبر به ثناگویی او می‌آید:

چقدر منبر کعبه به عمو می‌آید

(مجید تال)

 

سردار حرم می آید…

سر سجاده دل وقت نماز است هنوز

بهترین لطف دعا راز و نیاز است هنوز

 

عاشقیّ من و ارباب چو راز است هنوز

این درِ خانه عشق است که باز است هنوز

 

پس بیا عاشق جود و کرم یار شویم

همگی مست می ناب علمدار شویم

 

به روی دست علی ماه هویدا شده است

این قمر آینه هیبت بابا شده است

 

به رخش شمس خدا محو تماشا شده است

در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است

 

گفت ارباب به زینب قمرم می‌آید

دلت آسوده که سردار حرم می‌آید

 

ناز این دلبرِ خوش چهره خریدن دارد

بوسه از لعل لبش بَه که چه چیدن دارد

 

حیدر از لعل گلش میل مکیدن دارد

ماه و خورشید در این ثانیه دیدن دارد

 

شیر با شیرخودش لرزه به دنیا انداخت

گل بوسه به روی بازوی سقا انداخت

 

جامه‌ای دوخته مادر، چه به او می‌آید

واژه یاس معطر چه به او می‌آید

 

رفته بر شانه حیدر چه به او می‌آید

نام فرمانده لشگر چه به او می‌آید

 

آمده درس ادب را به جهان باب کند

زَهره دشمن خود را به رجز آب کند

 

حلقۀ دار جنون بر سر گیسو دارد

بَه چه تیغ کجی این طفل به ابرو دارد

 

بازوانش چو علی قدرت و نیرو دارد

چون که یا فاطمه را نقش به بازو دارد

 

روی پیشانی خود نور ولایت دارد

یل مولاست که اینگونه شجاعت دارد

(مهدی نظری)

 

هجر پیر جماران

ز هجر پیر جماران به غم گرفتاریم

ز درد دوری او ناله‌ها ز دل داریم

 

به یمن دلبری آن نگار شهر آشوب

مرید ساقی عشقیم مست دلداریم

 

تمام عزت ایران تصدق سر اوست

ز اقتدار خمینی‌ست آبرو داریم

 

هنوز هم به خدا سر در حسینیه‌ها

میان قاب وفا عکس یار بگذاریم

 

میان ما همه عهدیست تا ابد باقی

که پای عهد خود از جان خویش بیزاریم

 

به جان فاطمه سوگند تا قیامت هم

ز حب آل علی دست برنمی‌داریم

برای حفظ ولایت شهید باید شد

که همچنان شهدا بی‌قرار دیداریم

 

کلام سید علی بر زمین نخواهد ماند

که در رکاب علی از تبار عماریم

 

الا سقیفه تباران شعار ما این است

برای یاری رهبر همیشه بیداریم

 

به خاک چادر زهرا قسم که ما شیعه

شهید آن در و دیوار و خون مسماریم

 

خبر ز صلح حسن نیست حرف کرب و بلاست

که ما بلای زمان را به جان خریداریم

(قاسم نعمتی)

 

بی تو،در راه تو…

با تو آن عهد که بستیم خدا می‌داند

بی تو، پیمان نشکستیم، خدا می‌داند

 

با تو، سرلوحه‌ی انصاف گشودیم به عدل

بی تو، دیباچه نبستیم، خدا می‌داند

با تو، هر بند گره‌گیر گشودیم ز دست

بی تو، از پا ننشستیم، خدا می‌داند

 

با تو، بستیم به هم سلسله‌ی صبر و ثبات

بی‌تو، هرگز نگسستیم، خدا می‌داند

 

با تو، در میکده خوردیم می از جام ولا

بی‌تو، با یاد تو مستیم، خدا می‌داند

 

با تو، بودیم و نهادیم به فرمان تو سر

بی تو، در راه تو هستیم، خدا می‌داند

 

با تو، از دامگه حادثه جستیم و کنون

بی تو، سر بر سر دستیم، خدا می‌داند

 

حالی ای روح خدا، لطف خدا یاور ماست

پرتو روی نبی، پورعلی، رهبر ماست

(مشفق کاشانی)

 

آیه های والفجر

در آسمان نگاهش بهشت منزل داشت

بهشت روشنی از آن همه فضایل داشت

شکوه و هیبت و حسن و ملاحتش بی‌مثل

عجب جمال و جلالی در آن شمایل داشت

 

نگاه روشن او آیه‌های «والفجر» و

لبش ترنم «یا ایها المزمّل» داشت

 

رسید صبح سپید نزول «أعطینا»

رسید و کوثری از روشنی حمایل داشت

 

مسیح بود و دمش جان تازه می‌بخشید

که زنده از نفحاتش هزارها دل داشت

 

دمی به ابروی پیوسته خم نمی‌آورد

اگر که لشکر طاغوت در مقابل داشت

 

اگر که سیل عداوت، چو‌کوه پا برجا

اگر که موج ندامت، صفای ساحل داشت

 

نشد فداش گر این نیمه جان ناقابل

به راهش آن همه جان بر کفان قابل داشت

 

 

چه کرد روح خدا در جهاد عشق و عقل

حکیم عاشق و دلدادگان عاقل داشت

 

گذاشت بر دل ما گرچه داغ هجرش را

مسیر روشن او سالکان واصل داشت

 

نهاد دست خدا در وجود «سیّد علی»

شکوه و هیمنه‌ای که «امام راحل» داشت

 

خدا کند که بفهمیم این سعادت را

حیات طیبه را، نعمت ولایت را

(یوسف رحیمی)

 

 

30نوامبر/16

نگاهی گذرا به نحوه اداره کلان‌شهرها

دکتر عبدالحمید انصاری

رهبر معظم انقلاب چندی قبل در دیدار شهردار، مدیران شهرداری و اعضای شورای شهر تهران ضمن تقدیر از مدیریت جهادی و کارآمد شهرداری از نوع معماری آشفته غیربومی و غیراسلامی حاکم بر شهر تهران انتقاد نمودند و تأکید ورزیدند که این سیما، سیمای یک شهر اسلامی نیست.

واقعیت آن است که از اوایل دهه ۷۰ و شروع مدیریت آقای کرباسچی در شهرداری تهران بنای یک روش کسب درآمد پایه‌ریزی شد که با توجه به سهولت کار به تدریج به سایر شهرها به ویژه کلان‌شهرهای دیگر هم تسری یافت. اساس کار این سیستم که بعدها در ادبیات اجتماعی ما به «شهرفروشی» معروف گردیده مبتنی بر فروش تراکم مازاد بر مصوبات ساخت و ساز قانونی سامان‌یافته است، بدین معنی که شهرداری هر منطقه با نظام چانه‌زنی رقم فروش تراکم و حجم و ارتفاع آن را با مالک توافق می‌کند.

 

محاسن سیستم:

۱ـ سهل‌الوصول و قطعی بودن درآمد،  ویژگی بارز این روش است چرا که در صورت استنکاف مالک از پرداخت بدهی مذکور شهرداری با فوریّت پروانه ساخت را باطل و کار ساخت و ساز را تعطیل خواهد نمود.

۲ـ با توجه به هزینه‌های بالای اداره کلان شهرها ، شهرداری ها امکان اجرای پروژه‌های عمرانی ضروری نظیر پل‌های غیرهمسطح، تونل‌ها، بزرگراه‌ها، مراکز تفریحی، پارک‌ها و مراکز فرهنگی را خواهند یافت که با توجه به عدم امکان تخصیص بودجه دولتی تقریباً غیرقابل اجتناب است. لازم به ذکر است که بدون درآمدهای موصوف، ساکنان کلان شهرها از حداقل‌ها (و نه استاندارد) زندگی شهروندی محروم خواهند بود.

۳ـ با عنایت به ویژگی‌های ساخت و ساز در کشور که از حدود یک قرن قبل شاخص مسکن به شاخص پیشتاز تبدیل شده است، لااقل تا سال‌ها بعد و استقرار احتمالی نظام اقتصادی کارآمد تولیدی، پایداری نسبی این‌گونه درآمدها قطعی به نظر می‌رسد.

 

معایب:

۱ـ آشفتگی فیزیکی خیابان‌ها و محلات شهر اولین پیامد این شیوه کسب درآمد است. نظم قابل توجه در کلان‌شهرهای بزرگ دنیا که در یک خیابان یا محله، تعداد طبقات تعریف‌ شده است و حتی یک مورد تخطی از آن دیده نمی‌شود، هارمونی بصری زیبایی را به وجود می‌آورد، در حالی که برعکس ساختمان‌هایی با ارتفاعات و طبقات متفاوت موجب تخریب آرامش بصری و مآلاً روانی شهروندان می‌شود و صحنه زشت و ناهنجاری را در معرض دید مردم قرار می‌دهد.

۲ـ تخریب پیوسته و لاینقطع ساختمان‌ها و انهدام ثروت ملی کشور با هدف ایجاد ساختمان‌های بلندتر.. شما هم‌اکنون در جای جای کلان‌شهرها شاهد تخریب ساختمان‌های چند طبقه نوسازی هستید که تا ده‌ها سال دیگر امکان بهره‌برداری دارند. در واقع زمانی که حد یقِف متصّلبی برای تعداد طبقات در یک منطقه به تصویب نرسیده باشد و با قاطعیت اجرا نشود و تصمیم گیری راجع به این مسئله حیاتی به کمیته‌ای داخلی یا منطقه ای محول شود هر آینه امکان لابیگری و تغییر تصمیم، رانت و مناسبات فسادآمیز محتمل است.

۳ـ درآمد موصوف هر چند دست شهرداری‌ها را در اجرای پروژه های عمرانی عام‌المنفعه بازمی‌گذارد، اما در درازمدت آسیب‌های عمیق‌تر و غیر قابل جبرانی را به شهروندان تحمیل می‌کند. آلودگی هوا، گسترش بیماری‌های تنفسی، مرگ و میر غیرطبیعی، آلودگی صوتی، بیماری‌های روحی و روانی، ترافیک سرسام‌آور، اتلاف ساعت‌ها از وقت شهروندان برای فعالیت‌های معمولی نظیر مراجعه به پزشک، مدرسه، محل کار،‌ میهمانی و دیگر مراسم مذهبی از آن جمله است.

شهروندان کلان‌شهرها به تدریج به این نتیجه می‌رسند که داشتن یا نداشتن اتومبیل دیگر تفاوتی ندارد، چرا که اساساً حتی گرانقیمت‌ترین اتومبیل‌ها هم قابل استفاده نیستند. محدودیت‌های زوج و فرد، نبود پارکینگ، ریسک تصادفات، سرقت و آسیب و هزینه استهلاک بالای ترافیک‌های کشنده، مزیت استفاده از اتومبیل را به زمان‌های خاصی نظیر تعطیلات نوروز منحصر نموده است.

۴ـ تبدیل شدن کل کلان شهر به یک کارگاه ساختمانی بزرگ: به هر کجا نظر بیفکنید ساختمانی در حال تخریب و یا ایجاد می‌بینید، کامیون‌های غول پیکر با صدای گوشخراش، شب‌ها آسایش محلات را در هم می‌ریزند و چون روزها ورود آنها به شهر ممنوع است، نمی‌توان مانع فعالیت‌شان در شب‌ها شد. صدای بالابرها، جرثیقل‌ها، جوشکاری‌ها و تخلیه بار، خواب را بر همسایگان حرام کرده است.

۵ـ تخریب بی‌سابقه باغات درخت‌های میوه و در واقع ریه‌های تنفسی شهرها: شما سال‌هاست که باغات سرسبز، زیبا و دلربایی را می‌بینید که درختانشان با ریختن آب نمک در پای آنها خشک و قطع گردیده و مثلاً بدون اطلاع مسئولان فضای سبز جواز تغییر کاربری دریافت و ظرف مدت کوتاهی ده‌ها آپارتمان به جایشان روییده است.

۶ـ شدت ساخت و ساز: سود بسیار بالای ساخت و ساز برای ذینفعان (مالک، سازنده، شهرداری) در مقایسه با سرمایه‌گذاری‌های مشابه به قدری جذاب است که مطابق آمارهای غیررسمی، حدود ۴۰ درصد ثروت کشور در بخش ساختمان و مسکن حبس شده است و در حالی که حوزه تولید از کمبود شدید سرمایه‌گذاری و سرمایه در گردش رنج می‌برد، همچنان نقدینگی بیشتری به این حوزه سرازیر می‌شود.

۷ـ حصر سرمایه و استعداد افراد کارآفرین و هوشمند: آمارها نشان می‌دهد که بسیاری از افراد تحصیلکرده سطح عالی در حوزه مسکن و ساختمان مشغول به کار هستند، در حالی که حضور آنان در حوزه تخصصی خود برای رشد و توسعه کشور بسیار مفیدتر است و اساساً اشتغال در این حوزه به ویژه مدیریت ساخت و ساز نیازمند تخصص بالا نیست.

۸ـ غیرقابل سکونت شدن کلان‌شهر در آینده نزدیک: هم‌اکنون طلیعه این فاجعه به وضوح قابل مشاهده می‌باشد. توجه داشته باشیم که جذابیت نسبی کلان‌شهرها در حال حاضر برای امکان اشتغال بیشتر در حوزه خدمات عمومی و تجارت است و نه جذابیت سکونت در آنها. وقتی شما نتوانید حتی یک جای پارک در خیابان و محلات برای لحظاتی که ضرورت مراجعه به پزشک، بیمارستان، آزمایشگاه، مدرسه کودکان، بانک و ادارات دولتی اقتضاء دارد پیدا کنید، چه انگیزه‌ای برای ادامه زندگی برای شما وجود دارد؟

باید انصاف داد که شهرداری تهران در سال‌های اخیر با کاهش قابل‌توجه مدت زمان اجرای پروژه‌ها، رکورد بی‌سابقه‌ای را در تاریخ فعالیت‌های عمرانی شهرداری از خود برجای گذاشته که این امر در لسان رهبر معظم انقلاب به صراحت تحت عنوان کار جهادی ستوده شد، اما مسأله منشأ این درآمدهاست که متأسفانه به لحاظ کارکرد اقتصادی همانند وابستگی بودجه‌ دولت به نفت عمل می‌کند و همان تأثیر مخرب را بر چهره شهر دارد.

 

پیشنهادات:

۱ـ از آنجا که ارائه چهره و سیمای زیبا، تمیز، منظم و هندسی از محلات مسکونی، اداری، تجاری لازمه ام‌القرای اسلام است، شهرداری با استفاده از روش‌های علمی اداره اقتصادی کلان‌شهرها بیلان دخل و خرج سالم را تهیه و مدیریت شهر را به نحوی سامان دهد که مسائل مبتلابه کنونی که به اجماع کلیه کارشناسان به انهدام پایتخت و همه کلان شهرها منتهی خواهد شد، تبدیل به آینده روشن، امیدوارکننده و جذاب گردد.

دیدن یک شهر شلوغ، بی‌هویت، بی‌نظم، بی‌سر و سامان و تهی از فضای سبز استاندارد زیبنده نظام اسلامی نیست و اثر تبلیغی بسیار بدی بر گردشگران خارجی خواهد داشت.

۲ـ در یک برنامه تدریجی همانند تعدیل قیمت‌های انرژی، هزینه اداره شهر به ساکنان منتقل و اتخاذ تصمیم پرداخت بهای خدمات شهرداری یا مهاجرت به شهرها و مناطق ارزان‌تر را به آنان واگذار نمایند. البته در بسیاری از شهرهای بزرگ دنیا حتی هزینه مناطق و محلات مختلف حسب کمیت و کیفیت خدمات ارائه شده متفاوت و به انتخاب شهروندان برای سکونت در منطقه از آنان دریافت می‌شود.

۳ـ‌ اساس درآمد شهرداری ها باید از ساخت و ساز و موارد مشابه رها شود. البته اخذ عوارض گوناگون منجمله عوارض ساخت و ساز در ترکیب درآمدی همه شهرداری‌ها وجود دارد، اما نسبت آن نباید از نسبت متعارف اقتصادهای کارآمد و سالم بیشتر باشد. در واقع ترکیب عناوین عوارض شهری بیانگر سلامت یا عدم سلامت اقتصاد کشور است. بیان ایرادات به معنای نفی خدمات با ارزش شهرداری ها نیست، بلکه مهم نقد رویه پرخسارتی است که از حدود دو دهه قبل تاکنون برای اداره شهرداری‌ها به کار گرفته شده و موجب نابودی کامل محیط‌زیست، تراکم غیرمتعارف انسان‌ها در محیط شهری و نابودی ثروت ملی به دلیل تخریب مداوم انواع ساختمان‌ها اعم از نو و کهنه شده است. وجود ساختمان‌های سه طبقه و ۲۰ طبقه در کنار هم به ویژه مناطق مسکونی منظره زشتی از بی‌انضباطی و بی‌اعتنایی به ضوابط طبیعی زیست‌محیطی را به نمایش می‌گذارد.

۴ـ از آنجا که نظام چانه‌زنی و پذیرش ضوابط موّاج آبستن رانت‌ها، آلودگی‌ها و فسادها است، ضرورت دارد با قاطعیت تمام مقررات روشن، بدون تبعیض و غیرقابل چانه‌زنی را در مراجع ذیصلاح تصویب و به مرحله اجرا بگذاریم، در آن صورت هارمونی بصری شهری به تدریج جایگزین آشفتگی‌های عجیب و غریب و روح‌آزار خواهد شد.

۵ـ با اعمال این ضوابط، سرمایه‌گذاری‌های غیرمتعارف بخش مسکن، متعادل و مازاد آن به سمت بخش‌های مولد تغییر جهت خواهد داد که نتیجه نهایی آن توسعه اشتغال، کاهش تورم و رشد متوازن اقتصادی خواهد بود.

 

 

 

30نوامبر/16

پیش بسوی پالایش و پیرایش جامعه

غلامرضا گلی‌زواره

انعطاف و توافق با جامعه

انسان علاوه بر محیط طبیعی شامل آب، هوا، نور، منطقه زیستی و سرزمین سالم یک محیط دیگر هم دارد که در آن زندگی می‌کند و آن فضای اجتماعی است. انسان شرایط اجتماعی غریزی همچون مورچگان و زنبور عسل ندارد، بلکه باید با استفاده از دانش، خرد، قدرت اراده و همت و نیز تن دادن به قوانین، آن ویژگی‌ها را به وجود بیاورد.

افرادی که با ما معاشرت دارند، آداب و عادات و اخلاق عمومی، مقررات، طرز تشکیلات اجتماعی همه عواملی هستند که به اجتماع هویت می‌دهند و باید طوری با آنها تعامل کرد که با احتیاجات، آرزوها و زندگی خصوصی آحاد جامعه هماهنگی داشته باشند یا حداقل در تباین و تضاد نباشند. زندگی خصوصی افراد هم باید چنان ترتیب داده شود که با این ساختار سازگار گردد.

جامعه باید بکوشد تا ضمن حفظ مصالح اجتماع، برای منافع افراد تزاحمی به وجود نیاورد، اما افراد باید بدانند که فرد و تمایلات او نمی‌تواند هدف یک زندگی اجتماعی باشد و آنان ضرورتاً باید پیگیر اموری باشند که بقا، دوام، آرامش و سلامتی جمع را نیز تضمین کند، از این رو فرد باید نوعی خرسندی نسبت به مصالح عالی جامعه در خود به وجود آورد و در این باره احساس ناراحتی و نارضایتی نکند. برای دستیابی به چنین توافقی،  شارع مقدس بر فضیلت‌ها و ارزش‌هایی که بر توحید، ایمان و تقوا استوار گردیده‌اند، تأکید ورزیده تا این تفاهم را برای طرفین قابل پذیرش کند.

اگر در تاریخ بشر و یا سیره بزرگان فداکاری دیده می‌شود، از نیکی‌ها و خدمات به خلق سخن گفته می‌شود و شجاعت و شهامت در برابر ستم و تجاوز می‌ایستد و افرادی حدود و مدار دیگران را ارج می‌نهند، همه در پرتو اعتقاد به خدای یگانه و التزام عملی به تعالیم آسمانی اسلام است.

 

حق‌پذیری در جامعه

رعایت حق در جامعه بدون تعاون و همکاری‌ اجتماعی میسر نخواهد بود. یک فرد هر اندازه کامل و اهل تزکیه باشد، از همکاری دیگران بی‌نیاز نیست و هیچ ‌کس  آن قدر پایین‌ نیست که بتواند امدادرسان دیگران باشد. خداوند فرموده است در نیکوکاری و پرهیزگاری معاون هم باشید. این فرمان، همه افراد را اعم از عالی و دانی، عالم و جاهل، قوی و ضعیف را در بر می‌گیرد. شهید مطهری فرموده است: «اینکه هر کسی خودش را در سطحی بالاتر از همفکری و همکاری با دیگران بداند سبب می‌شود که افراد جامعه اتصال خود را از دست بدهند، یک ساختمان تا زمانی برپاست که ارتباط بین مصالح آن محفوظ باشد. رسول اکرم«ص» فرمود: مثل مؤمنین مثل ساختمانی است که بعضی، بعض دیگر را نگه می‌دارد، یعنی بین آنها اتصال و ارتباط برقرار است.»(۱)

شایان ذکر است که اگر کسی از عرضه داشتن حق بر او آشفته می‌گردد، از عمل به حق به طریق اولی رویگردان است. انسانی که مقهور خیالات و اوهام خود است، از مواجهه با حقیقتی که مطابق میل او نیست، اکراه‌ دارد، اما کسی که به حریم ایمان گام نهاده و فضایلی را در نهاد خویش شکوفا ساخته و از خردورزی هم بهره‌ای دارد، از حقیقت استقبال می‌کند و چون تقوا و خویشتنداری، روح و دلش را صیقلی نموده، برای او خیالات واهی و تمایلات جاهلانه و کوته‌نظرانه‌ای را باقی نگذاشته است.

از این رو مصلحان متقی و پرهیزگاران پاکدل باید آفت‌هایی را که بر اثر جهالت مردم در میان جامعه لانه کرده و با تشخیص‌های دینی آنان ممزوج گردیده و انواعی از خرافات و امور موهن را به وجود آورده، از بین ببرند. کم نیستند افرادی که باورهای بی‌پایه و بی‌اساس را با خیال خوش خود ترکیب می‌کنند. اینها مشتی ساده‌دلان هستند که با این نگرش، مستعد قبول افکار و عقاید به ظاهر درست، ولی در باطن انحرافی می‌گردند و در زمینه رشد فرقه‌های ضاله و عقیده‌های وارداتی و بدعت‌آمیز را فراهم می‌سازند.

 

درک دردهای جامعه

برخی افراد عقیده دارند بگذار عامه مردم با همان باورهای ابتدایی و سطحی خوش باشند، زیرا اگر عده‌ای از طریق بصیرت، تعقل و تفکر به آرامش رسیده‌اند، اینها هم به این شکل احساس آرامش می‌کنند، غافل از این که آسایش ناشی از درک و آگاهی با آسایش ناشی از سستی و بی‌حسی تفاوت دارد. حکما و عرفا می‌گویند حتی درد و رنج ناشی از هوشیاری به این نوع آسایش برتری دارد. وحشی بافقی می‌گوید:

هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست

دل افسرده غیر از آب و گل نیست

افرادی که از اینکه ذلیل و خوار باشند، رنج نمی‌برند، بار تملق و چاپلوسی را تحمل می‌کنند، سنگینی تبعیض‌ها، ناروایی‌ها، دردها و محرومیت‌های جامعه را حس نمی‌کنند، گرفتار بیماری خطرناکی هستند. اینها به هنگام بروز فتنه‌ها، توطئه‌ها و انواع نیرنگ‌ها خاموش و ساکتند و قدرت اعتراض ندارند. اما انسان کامل، در رنج و غم دیگران شریک است، می‌خواهد خودش را در معرض خطر قرار دهد تا عده‌ای گمراه و مستضعف را نجات دهد. قرآن کریم می‌فرماید: «فرستاده‌ای از جانب خداوند به سوی شما آمده است که از جنس خودتان است. او آمده در حالی که وقتی رنج‌های شما را می‌بیند برایش غیرقابل تحمل است و بسیار اشتیاق می‌ورزد به اینکه در راه راست و سیر هدایت گام نهید و نسبت به شما بسیار مهربان و رئوف است.»(۲)

به حضرت علی«ع» خبر دادند که از سوی معاویه سپاهی به جانب شهر انبار یورش برده‌اند و حتی زینت و زیور زنان مسلمان و غیرمسلمانی را که در پناه مسلمانان بوده‌اند ربوده‌اند. آن امام همام این وضع ناگوار را با اصحاب خویش در میان می‌گذارد و آنها را تحریک می‌کند که برای مقاومت در برابر چنین تجاوزهایی اقدام کنند.

لشکریان شام با غنایم فراوان رفتند بدون اینکه حتی یک نفر از آنان مجروح گردد و یا قطره خونی از بدنش ریخته شود. اگر برای این حادثه تلخ مسلمانی از روی تأسف و تأثر بمیرد مورد سرزنش قرار نمی‌گیرد و [حتی] از نظر من سزاوار است. شگفتا و عجبا، به خدای سوگند این واقعیت قلب آدمی را می‌میراند و دچار غم و اندوه می‌کند که شامیان در باطل خود متحدند و شما برای اجرای حق و دفاع از آن متفرق‌اید.(۳)

درک چنین آلامی قطعاً بر خوشی‌های افراد بی‌درد برتری دارد و آن رنجی که آدمی برای مردم تحمل می‌کند و در آن خداوند را درنظر گرفته است، مقدس است. به قول مولانا:

هر که او بیدارتر، پردردتر

هر که او آگاه‌تر رُخ‌زردتر

امام صادق«ع» فرمودند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس؛ کسی که زمانه خود را به‌درستی بشناسد و درک کند، امور مشتبه به او هجوم نمی‌آورند». ما اگر در صدد ارشاد جامعه هستیم، باید گرایش‌ها، تعلقات و ویژگی‌های آن را بشناسیم، درست مثل پزشکی که مریض را معاینه و علت بیماری را بررسی می‌کند و بر اساس تبحر و احاطه‌ای که دارد، دارویی را برای بیمار خود تجویز می‌کند و می‌کوشد او را درمان کند یا حداقل دردها و ناراحتی‌های او را تقلیل دهد و از پیشرفت بیماری بکاهد.

 

مسئولیت آگاهانه

با توجه به این حقیقت که همه افراد عضو لاینفک جامعه هستند، آثار اعمالشان اعم از نیک و بد، سود و زیان، منحصراً عاید خودشان نم‌یشود، بلکه متوجه جامعه می‌گردد.

از دیدگاه اسلام هر فردی مسئول کردار خود و دیگران و موظف است هر جا امری، کاری و رفتاری مخالف موازین دینی انسانی و حقوقی مشاهده کرد، به نحو مقتضی برای جلوگیری از آن اقدام کند و از هر کس قصوری در انجام وظیفه دید، او را به ادای تکلیف خود وادار سازد.

رسول اکرم«ص» فرموده‌اند مَثَل مسلمان نسبت به مسلمان دیگر همچون دو دست است که یکدیگر را می‌شویند و پاک می‌کنند. مثل شما همچون جمعی است که با یک کشتی در اقیانوسی در حال مسافرتند و برای هرکدام در آن کشتی جایی را اختصاص داده‌اند. حال اگر یک نفر بخواهد در جای ویژه خود رخنه‌ای به وجود آورد و دیگران او را در این خرابکاری آزاد بگذارند و به او هشداری و بیمی ندهند، هم خود از بین می‌رود و هم دیگران را به هلاکت می‌افکند و اگر او را از این هوس خطرناک باز دارند، او و خود را نجات داده‌اند. و نیز فرمودند بپرهیزید از فتنه‌هائی که نه تنها ستمکاران بلکه همه شما را گرفتار می‌سازد. بدین جهت کسانی که از وظایف اجتماعی قصور می‌ورزند گناهکار به شمار آمده، مورد نکوهش قرار گرفته‌اند.

اسلام فردی را که در برابر پدیده‌های حیاتی مربوط به جامعه خاموش است، به رسمیت نمی‌شناسد. هر فردی مسئولیت دارد به اندازه توانایی خود در اصلاح و پیشرفت و ترقی اجتماع و مبارزه با آفات و مفاسد آن بکوشد، مسئولیتی که در نظام اخلاقی اسلام آموخته می‌شود، به چهارچوب منافع قومی و طایفه‌ای منحصر نمی‌گردد، بلکه احساسی است در سطح جهانی و نسبت به تمام رویدادهای زندگی.(۴)

اسلام با تمام ارزشی که برای علم و آگاهی قائل است، ارزش انسان را با معیار تعهد و مسئولیت حاصل از آگاهی می‌سنجد، نه با معیار دانایی و کسی که صرفاً به مسئولیت‌های فردی می‌پردازد، در مقابل کسی که به مسئولیت‌های اجتماعی توجه دارد، ارزش کمتری خواهد داشت. مسئولیت یک عالم صرفاً رشد و سازندگی فکری خود نیست، بلکه باید در اصلاح جامعه مشارکت جدی داشته باشد و تا حد توان و امکانات برای اجرای حق و مبارزه با خلاف و جنایت اقدام کند. قرآن می‌فرماید: چرا از هر گروهی، دسته‌ای به سفر نروند تا دانش دین خود را بیاموزند و چون بازگشتند مردم خود را هشدار دهند، باشد که از زشت‌کاری و پلیدی حذر کنند.(۵)

کسی که می‌خواهد ضایعات اخلاقی و کرداری جامعه را برطرف کند، نباید اهل رنجش باشد. غضب و خشم او الهی است و نه انتقام فردی. او مجرمان را قابل ترحم می‌داند. حضرت علی«ع» فرموده‌اند: «یرحموا اهل الذنوب و المعصیه.(۶) به افرادی که از سلامت دینی برخوردارند رواست که به گناهکاران ترحم کنند.»، ابوعلی‌سینا هم در نمط نهم اشارات و تنبیهات در بیان مقامات عرفا می‌نویسد: «آن کس که با هدایت قدسی از لذت حق باخبر است، روی خود را به سمت آن متوجه ساخته و به آن کس که از رشد و هدایت حق بازداشته شده و به غیر و ضد او توجه کرده با دلسوزی می‌نگرد». به باور او، عارف تجسس‌ بیهوده نمی‌کند و هنگام مشاهده منکر و امر ناخوشایند، خشم بر وی استیلا نمی‌یابد. نهی از منکرش با نکوهش‌های تحقیرکننده توأم نیست و با نصایح بیدارکننده درصدد است جاهل غافل گرفتار عصیان را متوجه عواقب وخامت‌بار خلافش بنماید.(۷)

شهید مطهری خاطرنشان ساخته است: انسان باید بر بیچارگی و ضعف عاصیان رحمت آورد، همان‌ طور که یک بیمار گرفتار، رحمت انسان را برمی‌انگیزد، گناهکار هم قابل ترحم است.(۸) از نظر علمی، فلسفی و نیز روان‌شناسی ثابت و مسلم گردیده که آدم بد وجود ندارد، بلکه اینهایی که خلافکارند در واقع مریض‌اند.(۹)

انسان هنگامی می‌تواند مسئولیت‌های خود را انجام دهد و به تعهدات خود عمل کند که این مسئولیت‌ها را بشناسد و آن‌گاه با اراده قوی اجرا کند. از نظر اجتماعی هم آگاهی از جریان‌ها و تحولات لازم است و هم اجرای این آگاهی باید قاطعانه و جدی باشد. در این ارتباط فرصت‌شناسی و موضع‌شناسی هم ضرورت دارد، زیرا هر دردی، دارویی خاص خود را دارد و هر فسادی نوعی اصلاح را ایجاب می‌کند. شهید مطهری می‌گویند: «علاوه بر آگاهی از وجود دردها، علت دردها، آگاهی به راه علاج آنها و تدبیر عملی برای علاج لازم است.»(۱۰)

منطق روشنگر خیلی بهتر از اوامر تحکم‌آمیز که خطرات فراوان دارد اثر می‌گذارد. سعدی می‌گوید:

به شیرین زبانی و لطف و خوشی

توانی که پیلی به مویی کشی

لطافت کن آنجا که بینی ستیز

نبرد قز نرم را تیغ تیز(۱۱)

مولوی هم تأکید می‌نماید:

تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر

بل ز صد لشکر ظفرانگیزتر

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ حکمت‌ها و اندرزها، شهید مطهری، ج اول، صص ۱۱۲ـ۱۱۱.

۲ـ نک: توبه، ۱۲۸.

۳ـ نهج‌البلاغه، فرازی از خطبه ۲۷.

۴ـ تجدید حیات معنوی جامعه، جواد سعید تهرانی، ص ۲۰۴، نظام اجتماعی اسلام، سید ابوالفضل موسوی زنجانی، ص ۴۰.

۵ـ توبه، ۱۲۲.

۶ـ اولین فراز خطبه شماره ۱۴۰ نهج‌البلاغه.

۷ـ اشارات و تنبیهات، ابوعلی سینا، ترجمه حسن ملک‌شاهی، ج اول، ص ۴۵۶.

۸ـ یادداشت‌های شهید مطهری، ج اول، ص ۲۴۲.

۹ـ روانکاوی، ابراهیم خواجه نوری، ص ۳.

۱۰ـ یادداشت‌های شهید مطهری، ج اول، ص ۲۵۲.

۱۱ـ گلستان سعدی، باب سوم، ص ۱۴۷.

 

سوتیترها:

۱٫

جامعه باید بکوشد تا ضمن حفظ مصالح اجتماع، برای منافع افراد تزاحمی به وجود نیاورد، اما افراد باید بدانند که فرد و تمایلات او نمی‌تواند هدف یک زندگی اجتماعی باشد و آنان ضرورتاً باید پیگیر اموری باشند که بقا، دوام، آرامش و سلامتی جمع را نیز تضمین کند.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

یک دعا و سه اثر

حجت‌الاسلام دکتر اصغر هادوی

حافظه انسان پر است از سرگذشت کسانی که دنیاطلبی و دنیاخواهی و ثروت‌اندوزی را در زندگی خود اصل قرار داده‌ و بقیه امور را به حاشیه برده‌اند. کسانی هم بوده‌اند که دنیا و زرق و برق آن را به کناری نهاده‌، اگر مسلمان بوده‌اند، به آخرت اندیشیده‌اند و در غیر این صورت لذت گوشه‌نشینی و عزلت را با دنیا عوض کرده‌اند. گرچه بعضی از مذاهب شرقی برای این نوع زیستن طرفداران زیادی دست و پا کرده‌اند، مسلمانان این دسته بسیار اندک‌اند.

اسلام هیچ‌یک از این دو دسته را قبول ندارد. فراوانی واژه دنیا و آخرت در قرآن به یک اندازه است، لذا در قرآن توصیه شده است که باید از خداوند، دنیا و آخرت را به یک اندازه تقاضا کرد. در آیه ۲۰۰ سوره بقره، دعای معروفی است که معمولاً در قنوت خوانده می‌شود: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّار؛ پروردگارا! در این دنیا به ما نیکی و در آخرت نیز نیکی عطا کن و ما را از عذاب آتش دور نگه‌دار».

در تفسیر نمونه، روایتی از پیامبر«ص» نقل شده است که فرموده‌اند: «کسی که خدا به او قلبی شاکر، زبانی مشغول به ذکر حق و همسری با ایمان که او را در امور دنیا و آخرت یاری کند ببخشد، نیکی دنیا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش بازداشته شده است».(۱)

 

۱ـ قلب شاکر

از امام صادق«ع» نقل می‌کنند که رسول خدا«ص» در سفری که بر شتری سوار بودند. هنگامی که از شتر پیاده شدند، پنج سجده به جای آوردند. اصحاب تعجب و سئوال کردند این کار را قبلاً از شما ندیده بودیم. حضرت پاسخ دادند جبرئیل به استقبال من آمد و از طرف خداوند به من بشارت‌هایی داد و من برای هر بشارت سجده‌ای کردم.(۲)

این روایت درسی عملی است برای همه بندگان خداوند که انسان در مقابل هر نعمتی باید شکرگزار باشد و ثانیاً به پاس این نعمت در شکر عجله کند. اگر انسان این گونه باشد در واقع همه لحظات را باید به شکرگزاری مشغول باشد، چون لحظه لحظه زندگی انسان مقرون به نعمت الهی است. پس شکر مداوم می‌تواند قلب شاکر را به وجود آورد.

شاید علت تعبیر به قلب شاکر همین باشد. قلب مرکز اصلی حیات انسان است و اگر از کار بیفتد زندگی از بین می‌رود و زندگی قلب به تنفس انسان بستگی دارد. پس تا نفس باقی است باید شکر خدا را به جای آورد. شکر انواع دیگری هم دارد. شکر عملی و شکر زبانی هم از اقسام شکر است، ولی پررنگ شدن قلب شاکر در روایت، اهمیت آن را نشان می‌دهد. به قول سعدی: «منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون برمی‌آید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب».

این یک دیدگاه در باره قلب شاکر است که خلاصه‌اش آن است که تا حیات باقی است باید در هر لحظه شاکر خداوند بود و اگر چنین شکری در انسان وجود داشته باشد، صفت قلب شاکر را پیدا می‌کنند و این کار اندکی سخت است و همه نمی‌توانند این شکر را به جای آورند. شاید تعبیر به قلب شاکر برای همین باشد.

در تفسیر نمونه آمده است که بعضی از بزرگان برای شکر سه مرحله قائل شده‌اند: شکر با قلب که همان تصور نعمت و رضایت و خشنودی نسبت به آن است، شکر با زبان که ثناگفتن نعمت‌دهنده است و شکر سایر اعضا و جوارح که هماهنگ ساختن اعمال با آن نعمت است.

شکور کسی است که مدام شکرگذار باشد که همان تکرار شکر و تداوم آن با قلب و لسان و اعضاء است.(۳) طبق این تقسیم‌بندی سخت‌ترین شکر، شکر هماهنگ ساختن اعمال با نعمت‌هاست. مثلاً شکر نعمت علم آن است که آن را به دیگران بیاموزند. قرآن این شکر را سخت و عاملین به آن را اندک معرفی می‌کند. «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ »(۴) و آسان‌ترین شکر را شکر قلبی می‌داند. این معنی هم معنای خوبی است و با رحمت و عطوفت خداوند سازگارتر است. معنی اول هم فنی و قابل تأمل است. در هر حال، از نیکی‌هایی که خداوند به انسان عطا می‌کند قلب شاکر است.

 

۲ـ لسان ذاکر

دومین نیکی که خداوند طبق روایت به انسان عطا می‌کند زبانی است که یاد خدا باشد. ذکر دو معنی دارد یکی حاضر کردن معنی است و دیگری حفظ معنایی که فراموش کرده‌ایم. دستورات دینی ما توجه خاصی به یاد خدا دارند، به گونه‌ای که هیچ چیز بر آن مقدم نمی‌شود.(۵) حتی از جهاد در راه خدا برتر شمرده است، زیرا اصل جهاد هم به خاطر زنده داشتن یاد خداست.(۶)

گفتنی است زبان علامت قلب و دل است و ذکر زبانی هنگامی ارزش دارد که پشتوانه ذکر قلبی را داشته باشد. انسانی که در ذکر دائمی برخاسته از قلب باشد، از آثار و برکات فراوان در دنیا و آخرت برخوردار می‌شود.

 

۱ـ آثار مادی

الف) بصیرت

کسی که یاد خدا باشد، خداوند دلش را نورانی می‌گرداند و بصیرت و شناخت به او عطا می‌نماید.(۷) در واقع با فروغ نور خدا، راه درست را تشخیص می‌دهد و در مسیری که رضایت اوست گام برمی‌دارد.

 

ب) کسب و کار حلال

تردیدی نیست که امور مادی و دنیوی گرچه در رفاه انسان مؤثرند، اما سرگرمی و اشتغال به امور دنیوی، موجب غفلت آدمی می‌شود. خداوندوند متعال، آن انسانهایی را می‌ستاید که کسب و کار، آنها را از یاد خدا غافل نکند.(۸) یکی از اسباب غفلت‌زدا، یاد خداست، لذا امام علی«ع» فرمود: «اکثروا ذکر الله اذا دخلتم الاسواق؛(۹) هنگامی که وارد بازار می‌شوید، خدای بزرگ را زیاد یاد کنید».

 

۲ـ آثار معنوی

الف) همراهی و همنشینی با خداوند

از آیات و روایات استفاده می‌شود کسی که یاد خدا باشد همواره خداوند یاد اوست. اصلاً فلسفه کنار هم قرار گرفتن انسان‌ها، دیدن یکدیگر و تجدید خاطرات است. اگر این جلسه فیزیکی اتفاق نیفتد، می‌توان با یاد یکدیگر آثاری از آن جلسه را زنده کرد. کسی که پیوسته یاد خداست و خدا هم یاد اوست، گویا در کنار او قرار گرفته است. لذا در حدیثی قدسی خداوند به موسی فرمود: « أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی(۱۰) من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند».

 

ب) پاکی و صفای نفس

انسان وقتی متولد می‌شود دارای نفسی زلال و پاکیزه است، اما به‌تدریج که با مظاهر دنیوی آشنا می‌شود و عمری را سپری می‌کند، قلب او زنگار غفلت و دوری از خدا را به خود می‌گیرد. آنچه این زنگار را می‌زداید یاد خداست، چون خداوند مظهر پاکی و صفاست. یاد او نیز اکسیری است که جان آدمی را از آلودگی‌ها پاک می‌کند. یاد خدا هم درمان می‌کند و هم پیشگیری. علاوه بر زدودن زنگارها، راه را بر ورود شیطان به ساحت انسان می‌بندد، لذا امام سجاد«ع» در دعایی می‌فرمایند: «خدایا به سبب زیادی یاد تو، کاری کن که شیطان حبس شود و ما را از مکر او در امان قرار ده».(۱۱)

 

ج) آرامش درونی

هزینه‌های سرسام‌آور مشاوره‌های روان‌شناسی و درمان افسردگی‌ها هنوز نتوانسته است جامعه انسانی را به آرامش مطلوب برساند. قفل افسردگی و پریشانی با کلید یاد خدا گشوده می‌شود که؛ «ا أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب».(۱۲)

و انسان به جایی می‌رسد که به جای آنکه در برابر خدا به مشکلات بزرگ اشاره کند، سختی‌ها و مشکلات را در برابر خدای بزرگ ناچیز می‌شمرد و همواره در تاریکی شب به انتظار صبح روشن می‌نشیند و امیدش را به خداوند در دل زنده نگه می‌دارد.

 

۳ـ همسر مؤمن

سومین عطای خداوند در پاسخ به دعای ربّنا، همسر مؤمنی است که در امر دین و دنیا به همسرش کمک کند. همسران خوب مثل لباس برای یکدیگرند. لباس عیوب انسان را می‌پوشاند، در سرما و گرما حفظ می‌کند و همسر خوب نیز در سرما و گرمای زندگی همواره لباس مناسبی برای همسرش می‌باشد. همانطور که لباس مناسب با فصل سرما و گرما باشد، همسر خوب باید در شرایط متفاوت زندگی بتواند شرایط روحی خود را برای موقعیت‌های مختلف تنظیم نماید. اگر همسرش عصبانی است، گونه رفتارش متفاوت با ایام سرخوشی همسر باشد. گاهی زن باید با لطافت با همسرش برخورد کند، گاهی هم مدارا نماید و همان طور که انسان باید جلوی آلودگی لباس خود را بگیرد، همسر نیز از آلودگی همسرش جلوگیری کند.(۱۳)

طبق آیه ۲۱ سوره روم، هدیه خداوند به انسان در ازدواج، آرامش و مودت و رحمت است. دوستی همراه با خدمت است که موجب آرامش می‌شود و هر دو باید با هم باشند. همسر خوب هم همسرش را دوست دارد و هم به او خدمت می‌کند.

 

نتیجه

در پایان امید است این دعای قرآنی که در ابتدا به آن اشاره کردیم از دعاهای روزمره جامعه اسلامی باشد که اتفاقاً بسیار به خواندن آن تأکید شده است، به طوری که یکی از دعاهای طواف خانه خداست که بسیاری از مسلمین بر آن اهتمام دارند، باشد که در پناه این دعا از آثار و برکات قلب شاکر، لسان ذاکر و همسری مؤمن برخوردار باشند تا علاوه بر آنکه کانون خانواده با انوار الهی گرم می‌شود، افراد جامعه اسلامی نیز همواره با قلبی شاکر و لسانی ذاکر جلوه الهی به جامعه ببخشند. « رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّار».

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۶۹.

۲ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۹۸، ح ۲۴.

۳ـ تفسیر نمونه، ج ۱۸، ص ۴.

۴ـ سبأ،۱۳.

۵ـ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۰۷، ح ۱.

۶ـ کنزالعمال، ۳۹۳۱.

۷ـ غررالحکم، ۸۸۷۶.

۸ـ نور، آیه ۳۷.

۹ـ حصال صدوق، ص ۶۱۴.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۵۳.

۱۱ـ صحیفه سجادیه، دعای ۲۵.

۱۲ـ رعد، ۲۸.

۱۳ـ تفسیر نور، ج ۱، ص ۲۹۶.

 

 

سوتیتر:

 

فراوانی واژه دنیا و آخرت در قرآن به یک اندازه است، لذا در قرآن توصیه شده است که باید از خداوند، دنیا و آخرت را به یک اندازه تقاضا کرد. در آیه ۲۰۰ سوره بقره، دعای معروفی است که معمولاً در قنوت خوانده می‌شود: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّار؛ پروردگارا! در این دنیا به ما نیکی و در آخرت نیز نیکی عطا کن و ما را از عذاب آتش دور نگه‌دار».

30نوامبر/16

پندها و عبرت‌ها

 

ملیگرایی خلاف اسلام است…

حضرت على(ع ) در یک روز جمعه بر روى منبرى آجرى خطبه مى‌خواند، اشعث بن قیس که از سرداران معروفعرب بود آمد و گفت : یاامیرالمؤ منین این«سرخ رویان» (یعنی ایرانیان) جلو روى تو بر ما خشم گرفته و می‌گوید امروز من نشان خواهم داد که عرب چکاره است…

على (ع ) فرمود: این شکم گنده‌ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت مى‌کنند و آنها (موالى و ایرانیان) روزهاى گرم به خاطر خدا فعالیّت مى‌کنند. آنگاه از من مى‌خواهند که آنها را طرد کنم تا از ستمکاران باشم ، به خدایى که دانه را شکافت و آدمى را آفریدقسم که از رسول خدا شنیدمکه فرمود:
به خدا همچنانکه در ابتدا شما ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر خواهید زد، بعد، ایرانیان شما را با شمشیربه خاطر اسلام خواهند زد(خدمات متقابل اسلام و ایران ، ص ۱۲۹، به نقل از سفینه البحار، ج ۲ص۶۹۲-۶۹۲ «شهید مطهری»)

تقوا از منظر امام علی (ع)

از حضرت على(ع) سئوال شد: معناى تقوا و پرهیزگارى چیست ؟ حضرت فرمود: کسى را مى‌توان با تقوا گفت : که مثلا اگر کلّیه اعمال و رفتارهاى او را در میان یک طَبَق بگذارند و بدون اینکه سرپوشى روى آن طَبَق انداخته باشند آن را در اطراف جهان بگردانند او عملى انجام نداده باشد که باعث شرمندگى وى گردد و بدین علّت لازم شود که آن را پنهان نمایدو نیز آن بزرگوار مى فرماید:
تقوا آن است که انسان اصرار بر معصیت را ترک نماید و به وسیله عبادت هم مغرور نشود.
یک چنین تقوا، بشر را از آتش جهنم نگاه مى‌دارد و به بهشت مى رساند.
آخرین درجه تقوا بیزار شدن از هر چیزى است که غیر ذات مقدس پرودگار باشد و ابتداى تقوا اجتناب از شرک است و حد وسط آن دورى از حرام مى‌باشد. تقوا منتهى درجه اطاعت و عبادت است.(تفسیرآسان : ج ۱، ص ۳۲، روح الجنان دایره المعارف : جلد۲ص ۱۳۲)

رحم و محبت

روزى رسول اکرم (ص) نشسته بود و یکى از فرزندانشان را روى زانوى خود نشانده و مى‌بوسید و به او محبّت مى‌کرد.در این هنگام مردى از اشراف جاهلیت خدمت رسول اکرم(ص) رسید و به آن حضرت عرض کرد:من ده تا پسر دارم و تا حال هنوز هیچکدامشان را براى یک بار هم نبوسیده‌ام . پیامبر(ص) از این سخن چنان عصبانى و ناراحت شدند که صورت مبارکشان برافروخته و قرمز گردید، و فرمود:من لا یَرحم لا یُرحم، آن کس که نسبت به دیگرى رحم نداشته باشد خدا هم به او رحم نخواهد کرد. و بعد اضافه نمود:من چه کنم اگر خدا رحمت را از دل تو کنده است. (شهید مطهری-انسان کامل ص ۱۶۸)

خشم نگیر

مردى از اعراب به خدمت رسول‌اکرم (ص) آمد و از او نصیحتى خواست، رسول‌اکرم در جواب او یک جمله کوتاه فرمود و آن اینکه: لا تغضب. (خشم نگیر!)
آن مرد به همین قناعت کرد و به قبیله خود برگشت، تصادفا وقتى رسید که در اثر حادثه اى بین قبیله او و یک قبیله دیگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف‌آرایى کرده و آماده حمله به یکدیگر بودند.
آن مرد روى خوى و عادت قدیم سلاح به تن‌کرد و در صف قوم خود ایستاد. در همین حال، گفتار رسول اکرم(ص) به یادش آمد که نباید خشم و غضب را در خود راه بدهد، خشم خود را فروخورد و به اندیشه فرو رفت. تکانى خورد و منطقش بیدار شد، با خود فکر کرد چرا بى جهت باید دو دسته از افراد بشر به روى یکدیگر شمشیر بکشند، خود را به صف دشمن نزدیک کرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان دیه و غرامت مى‌خواهند از مال خود بدهد.
قبیله مقابل نیز که چنین فتوّت و مردانگى را از او دیدند از دعوى خود چشم پوشیدند. غائله ختم شد و آتشى که از غلیان احساسات افروخته شده بود با آب عقل و منطق خاموش گشت.(کتاب بیست گفتار شهید مطهری ص ۱۹۴)

کارهای نیک و بد

رسول‌اکرم (ص) فرمود: در شب معراج وارد بهشت شدم، فرشتگانى دیدم که بنّائى مى‌کنند، خشتى از طلا و خشتى از نقره ، و گاهى هم از کار کردن دست مى‌کشیدند. به ایشان گفتم : چرا گاهى کار مى کنید و گاهى از کار دست مى‌کشید؟
پاسخ دادند: تا مصالح بنائى برسد.
پرسیدم : مصالحى که مى‌خواهید چیست؟ گفتند: ذکر مؤمن که در دنیا مى‌گوید سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر. هر وقت بگوید، ما مى سازیم و هر وقت خوددارى کند، ما نیز خوددارى مى‌کنیم.(وسائل الشیعه ، چاپ مکتبه المحمدى قم ، جزء چهارم از جلد ۲، ص ۱۲۰۸)

آتش نفرستید!
رسول اکرم (ص) در جمعی از مسلمین می‌فرمودند:
«هر کس که بگوید سبحان اللّه ، خدا براى او درختى در بهشت مى‌نشاند و هر‌کس بگوید الحمدللّه، خدا براى او درختى در بهشت مى‌نشاند و هرکس بگوید، لا اله الا اللّه ، خدا براى او درختى در بهشت مى‌نشاند، و هر کس ‍ بگوید اللّه اکبر، خدا براى او درختى در بهشت مى‌نشاند.
مردى از قریش گفت : پس درختان ما در بهشت بسیار است. حضرت فرمودند: بلى، ولى مواظب باشید که آتشى نفرستید که‌آنها را بسوزاند، و این به دلیل گفتار خداى عزوجل است که: اى کسانى که ایمان آوردید خدا و فرستاده او را فرمان برید و عملهاى خویش را باطل نکنید.«سوره محمّد، آیه۳»(وسائل الشیعه ، چاپ مکتبه المحمّدى قم ، جزءدوّم از جلد ۲، ص و۱۲۰۶و۱۲۰۸)

مردانه بگو نمى‌دانم!

ابن جوزى یکى از خطباى معروف زمان خودش بود بر بالاى منبرى که سه پله داشت صحبت مى‌کرد.زنى از پایین منبر بلند شد و مسئله‌اى از او پرسید، ابن جوزى گفت: نمى‌دانم.زن گفت : تو که نمى دانى پس چرا سه پله از دیگران بالاتر نشسته‌ای؟
جواب داد: این سه‌پله را که من بالاتر نشسته‌ام به آن اندازه‌اى است که من می‌دانم و شما نمى‌دانید، بنابراین به اندازه معلوماتم بالا‌رفته‌ام و اگر به اندازه مجهولاتم مى‌خواستم بالا بروم لازم بود که یک منبرى درست کنم که تا فلک الافلاک بالا مى‌رفت .
ابن مسعود در این باره مى گوید:قل ما تعلم و لا تقل مالا تعلم.
آنچه را مى‌دانى بگو و آنچه را که نمى‌دانى لب فرو‌بند و زبان از سخن گفتن بازدار و اگر از تو سؤال کردند آنچه را که مى‌دانى با کمال صراحت و مردانه بگو نمى‌دانم.(حکایتها و هدایتهایى از زندگى عالمان و مجاهدان)

زنجیرهای شیطان

درزمانشیخانصارىیککسىخوابدیدکهشیطاندرنقطه‌اى،تعدادزیادىافسارهمراهخودشداردولىافسارهامختلفاست،بعضى‌ازافسارهاخیلىشلاست،یکىدیگرافسارچرمى،یکىدیگرزنجیرى،زنجیرهاىمختلفوبعضىاززنجیرهاخیلىقوىبودکهخیلىجالببود. ازشیطانپرسید: اینهاچیست؟

– اینهاافسارهایىاستکهبهکلهبنى‌آدممى‌زنموآنهارابهطرفگناهمى‌کشانم.

آنافسارخیلىکلفت،نظراینشخصراجلبکرد،گفت: آنبراىکیست؟

– اینبراىیکآدمخیلىگردنکلفتىاست

– کى؟

– شیخانصارى

– چطور؟

– اتفاقادیشبزدمبهکله‌اشیکچندقدمآوردمولىزدآنراپارهکرد!

– حالاافسارماهاکجاست؟

– شماکهافسارنمى‌خواهید،شمادنبالمنهستند! اینافسارمالآنهایىاستکهدنبالمننمىآیند. آنشخصصبحآمدخوابرابراىشیخانصارىنقلکرد.مثلاینکهشبىشیخخیلىاضطرارپیدامى‌کندو ازپولىکهبابتسهمامام نزدشبودهوفردابایستىتقسیممى‌کردهاستبهعنوانقرضمبلغی از آنبرمى‌دارد،ولی سریعاًمى‌گذاردسرجایش.شیطانکهگفتهبودزنجیررازدمبهکله‌اشواوراچندقدمآوردمولىبعدپارهکردورفت. (توحید، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۳۳۲ و ۳۳۳)

صاحب ثواب

زبیدهزنهارونالرشیدنهرىدرمکّهجارىساختهاستکهازآنزمانتاکنونمورداستفادهزواربیت‌اللّهاست.اینکارظاهرىبسیارصالحدارد. همتزبیدهایننهرراازسنگلاخهاىبینطائفومکّهبهسرزمینبى‌آبمکهجارىساختوقریبدوازدهقرناستکهحجاجتفتیدهِدلتشنهلبازآناستفادهمى‌کنند. ازنظرچهرهمَلکىکاربسعظیمى‌استولىازنظرملکوتىچطور؟آیاملائکههممانندماحسابمىکنند؟..نه!،آنهاطورىدیگرحسابمى‌کنند. آنانبامقیاسالهىابعاددیگرعملرامى‌سنجند،حسابمى‌کنندکهزبیدهپولاین‌کارراازکجاآورده؟زبیدههمسریکمردجباروستمگربهنامهارونالرشیدبودکهبیتالمالمسلمینرادراختیارداشتوهرطورهوسمى‌کردعملمى‌نمود.زبیدهازخودثروتىنداشتومالخودراصرفعملخیرنکرد،مالمردمراصرفمردمکرد؛…دراینحساباستکهگفتهشدهزبیدهرادرخوابدیدندوازاوپرسیدندکهخدابرایایننهرىکهجارىساختىباتوچهکرد؟جوابدادتمامثوابهاىآنرابهصاحباناصلىپولهاداد!.(عدل الهی اثر شهیدمطهری جلد ۱ ص۳۰۲)

قلبت را صاف کن

امام صادق (ع)فرمود:روزىحضرتموسى (ع) پیروانخودراموعظهمى‌کرد. یکىازشنوندگانچنانتحتتاءثیرگفتارموسى (ع) قرارگرفتکهازجاحرکتکردهپیراهنخودراچاکزد. خداوندبهحضرتموسى (ع ) وحىکرد،بهاوبگونمى‌خواهدپیراهنتراچاکزنىقلبترابرایمبشکاف (ومحبتدیگرانراخارجنما)حضرتصادق (ع) درپایانگفتارفرمود:یکروزحضرتموسى(ع) بهمردىازپیروانخودگذشتکهدرحالسجدهبود،ازآنجاردشد.پس‌ازانجامدادنکارخودبرگشت،بازاورادر‌حالسجدهدیدبهآنمردگفت:اگرحاجتتوبهدستمنبودبرآوردهمى‌کردم.بهموسى(ع) خطابشد:اگرآنقدرسجدهکندکهگردنش ‍قطعشودازاونمى‌پذیرممگراینکهقلبخود‌راپاککند. آنچهمندوستدارماونیزدوستبداردوازآنچهبىمیلمنسبتبهآناوهمبىمیلشود.(روضه کافى ، ص ۱۲۸ و ۱۲۹)

دعا و نیایش فرعون هم مستجاب مى‌شود
در زمان فرعون رود نیل فرو نشست، مردم مصر پیش او آمده تقاضا نمودند که آب رود را به جریان اندازد. فرعون گفت من از شما راضى نیستم …پس از چندین بارمراجعه، گفتند. فرعون!حیوانات ما مى‌میرد و زراعتهایمان خشک مى‌شود اگر رود را به جریان نیندازى خداى دیگرى انتخاب مى کنیم.
فرعون گفت: همه در بیابان جمع شوید، خودش نیز با آنها بیرون شد ولى در محلى که نه آنها او را مى‌دیدند و نه صدایش را مى شنیدند صورت بر روى خاک گذارده با انگشت شهادت اشاره نمود شروع به درخواست و دعا کرد و مى‌گفت پروردگارا! مانند بنده‌اى خوار و ذلیل که بسوى آقاى خود بیاید در پیشگاه تو آمده‌ام . مى‌دانم کسى جز تو قدرت ندارد رود نیل را به جریان آورد به لطف و کرم خویش آن را به جریان انداز.
رود نیل به طورى جارى شد که پیش از آن سابقه نداشت. فرعون به مصریان گفت: من رود را جارى کردم و به این وضع در آوردم . همه به سجده افتاده مراسم پرستش را تجدید نمودند! جبرئیل به صورت مردى پیش فرعون آمد، گفت: پادشاها! بنده‌اى دارم که او را بر سایر بندگان خود امتیاز داده‌ام اختیار آنها را به او سپرده کلید خزائن و اموالم در دست اوست ولى آن بنده با من دشمنى مى‌کند. کسى را که من دوست دارم با او دشمن است. هر‌که را من نمى‌خواهم با او دوستى مى‌نماید. کیفر چنین بنده‌اى چیست؟ فرعون گفت: بسیار بنده ناپسند و بدى است اگر در اختیار من باشد او را در دریا غرق مى‌کنم. گفت: اگر باید چنین شود تقاضا دارم قضاوت خود را برایم بنویسد. فرعون نوشت سزاى بنده‌اى که با آقاى خود مخالفت کند، دوستانش را دشمن بدارد و با دشمنانش دوست باشد فقط غرق نمودن در دریا است. به دست او داد.جبرئیل گفت خوب است این نامه را با مهر خود امضاء کنید. فرعون نوشته را گرفت و امضاء کرد. آنروز که خداوند اراده کرد فرعون و فرعونیان را غرق نماید، جبرئیل همان نامه را به دستش داده گفت اینک قضاوتى که درباره خود کردى انجام مى‌شود باید غرق شوى!. (علل الشرایع جلد اول چاپ قم ، ص ۵۵)

 

دعاى ما چرا مستجاب نمى‌شود؟!
روزى ابراهیم ادهم در بازارهاى بصره عبور مى‌کرد. مردم اطرافش را گرفته گفتند: ابراهیم ! خداوند در قرآن مجید فرموده (ادعونى استجب لکم) مرا بخوانید جواب مى‌دهم ، ما او را مى‌خوانیم ولى دعاى ما مستجاب نمى‌شود. ابراهیم گفت علتش آن است که دلهاى شما به واسطه ده چیز مرده است. پرسیدند آن ده امر چیست؟
۱-گفت اول آنکه خدا را شناختید ولى حقش را ادا ننمودید.
۲-قرآن را تلاوت کردید ولى عمل به آن تکرار نکردید.
۳-ادعاى محبت با پیغمبر اکرم (ص) نمودید ولى با اولادش دشمنى کردید.
۴-ادعا کردید با شیطان عداوت داریم ولى در عمل با او موافقت نمودید.
۵-مى‌گوئید به بهشت علاقمندیم اما براى وارد شدن به بهشت کارى انجام نمى‌دهید.
۶-گفتید از آتش جهنم مى‌ترسم ولى بدنهاى خود را در آن افکندید.
۷-به عیب گوئى مردم مشغول شدید و از عیوب خود غافل ماندید.
۸-گفتید دنیا را دوست نداریم و ادعاى بغض آن را نمودید ولى با حرص ‍جمعش مى‌کنید.
۹-اقرار به مرگ دارید ولى خویشتن را مهیا براى آن نمى‌کنید.
۱۰-مرده‌گان را دفن نمودید اما از آنها عبرت و پند نگرفتید. (وضات الجنات لفظ ابراهیم)
آبروی مؤمن

امیرمؤمنان(ع) مقدار پنج وسق (حدود پنج بار) خرما برای مردی فرستاد، آن مرد شخصی آبرومند بود و از کسی تقاضای کمک نمی‌کرد، شخصی در آن جا بود به علی(ع) گفت: آن مرد که تقاضای کمک نکرد، چرا برای او خرما فرستادی؟ به علاوه یک وسَق برای او کافی بود.
امیر مؤمنان علی(ع) به او فرمود: خداوند امثال تو را در جامعه ما زیاد نکند، من می‌دهم تو بخل می‌ورزی؟ اگر من آن چه را که مورد حاجت او است، پس از درخواستش بدهم، چیزی به وی نداده‌ام بلکه قیمت چیزی (آبرویی) را که به من داده، به او داده‌ام…. (علی علیه السلام و محرومان)

ترس از خدا

ابودرداء می‌گوید: شبی امیرمؤمنان(ع) را دیدم که از مردمان کنار گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار و گریه و زاری است و می‌فرمود: بار خدایا! چه بسیار گناهانی که با بردباری از عقوبتش درگذشتی و چه بسیار جرایمی که به کرم و بزرگواری‌ات آن را آشکار نساختی! بار خدایا…!

ناگاه دیدم صدا خاموش‌شد، گفتم: حتماً حضرت را خواب برده است. رفتم تا آن حضرت را بیدارکنم. چون ایشان را حرکت دادم، دیدم همچون چوب خشک شده‌ای‌است. گفتم: إنّا لِلّهِ وَإنّا إلَیهِ راجِعُون. حضرت از دنیا رفت.

به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه(س) را از این امر آگاه ساختم. فرمود: این حالتی است که از ترس خدا هر شب بر او عارض می‌شود. پس از اندکی، آب بر چهره او پاشیدم تا به هوش آمد.( اسرار الصلوه, ص۲۱۴)

عبادت ابلیس

حضرت علی(ع)فرمود: از کار خداوند درباره شیطان عبرت بگیرید، زیرا که عبادت و بندگی بسیار و منتهای سعی و کوشش او را (بر اثر تکبر) باطل و تباه ساخت.در حالی‌که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود. که برای شما معلوم نیست از سالهای دنیاست یا از سالهای آخرت (که هر روز آن معادل پنجاه هزار سال دنیاست) و این به جهت سرکشی یک ساعت بود (که خود را برتر از آدم دانسته و و فرمان خدا را اجابت نکرد)(نهج البلاغه فیض الاسلام ص ۷۸۰ خطبه ۲۳۴)

مهلت به شیطان

 از امام صادق (ع) پرسیده شد:به چه علت حق‌تعالی به ابلیس تا وقت معلوم مهلت داد؟ فرمود: به خاطر حمد و شکری که به جای آورد. پرسیده شد: حمد و شکرش چه بود، فرمود: عبادت شش هزار ساله او در آسمان (و درجای دیگرفرمود: شیطان دو رکعت نماز در هفت آسمان به شش هزار سال بجای آورد)(ابلیس نامه ص ۱۶۵ – علل الشرایع ۲/۲۴۳ )

بهره‌ای از مناقب امام علی (ع)

مرحوم آیت الله العظمی اراکی قدس‌سره، علاقه خاصی به خاندان رسالت و ولایت داشتند. یکی از بزرگان نقل‌کردند که: آیت الله‌اراکی را مدت ها می‌دیدم که پس از نماز مغرب وعشا از مدرسه فیضیه به طرف صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام می‌آمد و بر سر قبری نشسته و فاتحه می‌خواند.یک بار از ایشان پرسیدم: آیا ایشان از بستگان شما هستند؟فرمودند: خیر، این شخص، منقبتی از دریای مناقب امیرالمؤمنین را برای من گفت که من نشنیده بودم. اکنون به پاس حرمت وی، هر شب برایش فاتحه می‌خوانم(داستانهایی از علما)

عبدالله پول حج مستحبی را به فقرا می‌دهد!‍

علامه حلى در کشف الیقین و علامه نورى در کلمه طیبه، حکایتى که در بغداد اتفاق افتاده نقل مى‌کنند: شخصى بنام عبدالله بن مبارک یک سال در میان به زیارت بیت‌الله حج مى‏کرد و مدت پنج سال در این امر مشغول بود درسالی که نوبت حج او بود پانصد مثقال طلا با خود برداشت و متوجه بازار شد که تدارک سفرحج بنماید.پس در خرابه‏اى که بر سر راه او بود،زن علویه‏اى را دید که مرغ مرده را برداشته و پرهاى او را مى‏کند و آن را پاک مى‏کند عبدالله گفت: براى چه این مرغ مرده را پر مى‏کنى مگر نمی‍دانی خوردن میته حرام است؟ زن علویه گفت: از حال من سوال مکن و مرا به حال خود بگذار و از پى‌کار خود برو. عبدالله با اصرار جویای حال اوشد،تا این که گفت: من زنى سیده و علویه هستم فرزندان یتیم دارم شوهرم از دنیارفته، این روز چهارم است چیزی برای خوردن به دست من و بچه‌هایم نرسیده است و چون کار به اضطرار رسیده این مرغ مرده بر ما حلال است… عبد الله گفت: با خود گفتم، واى بر تواى عبدالله! کدام عمل بهتر از رعایت این علویه و سادات خواهد بود، پس‌آن پانصد مثقال طلا که داشتم همه را در دامن علویه ریختم و آن سال مکه نرفتم… چون حجاج مراجعت کردند من به استقبال ایشان رفتم به هر کس از حجاج مى‏رسیدم مى‏گفتم خداوند حج ترا قبول فرماید دیدم آناننیز به من همین دعا را مى‏نمایند!!. و مى‏گویند: اى عبد الله آیا خاطر دارى که در فلان محل با ما چنین و چنان گفتى…من تعجب کردم که امسال به حج نرفتم!.                                                                                                                    شب در عالم رویا دیدم رسول خدا صلى‏الله علیه و آله را که فرمود: اى عبدالله عجب مدار، بدرستى که چون تو به فریاد علویه و فرزندانش رسیدى من هم از خداوند متعال درخواست کردم که مَلکى به صورت تو بفرستد براى تو حج بنماید… حال بعد از این مى‏خواهى حج بکن و مى‏خواهى حج مکن!.                                                                             

.

 

30نوامبر/16

گذری بر زندگی و اندیشه شیخ بهایی

عبدالله اصفهانی

جامع کمالات انسانی و علمی

به دیدار فاضلی فرزانه و دانشوری گرانمایه می‌رویم که همه معارف و کمالات انسانی را در وجود خویش گرد آورده بود. عالمی عامل با شهرتی جهانی که نه تنها علمای مسلمان، توانایی‌های علمی و فکری او را ستوده‌اند، بلکه دانشمندان و حکمای دیگر نقاط جهان نیز از ابتکارات، خلاقیت‌ها و تولیدات علمی او اظهار شگفتی و حیرت کرده‌ و وی را در زمره مشاهیری چون ابن‌سینا، زکریای رازی، خواجه نصیر طوسی و ابوریحان بیرونی قلمداد نموده‌اند؛ زیرا در دورانی که قاره اروپا در آتش جهل، خرافات و تعصب می‌سوخت، امثال شیخ بهایی با  اندیشه‌های تابناک خود، جوامع گوناگون را با نور دانش و اندیشه، آذین بسته بودند.

آن فرزانه سیاستمدار در لباس زهد و پارسایی، چون چشمه‌ای جوشان و با صفا از ارتفاعات جبل عامل لبنان به سوی دشت‌های تشنه ایران جاری گردید، در اصفهان به امداد دولت شیعه صفوی شتافت و به رویش معرفت و فضیلت اقدام نمود. ستاره‌ای پرفروغ که آزادگی و ساده‌زیستی را به زر، زور و تزویر برتری داد و با سلاح علم و ایمان، از مرزهای مکارم ناب اهل بیت«ع» حراست کرد.

آنچه بیش از هر چیز در زندگی این عالم ربانی جلب توجه می‌کند و انسان را در برابر عظمت او خاضع می‌نماید، جامعیت و گستردگی معلومات و اطلاعات اوست. او به قول خودش قابلیت پذیرایی و هضم تمام علوم و فنون را به دست آورد و در مباحث‌ علمی و جدال‌های احسن بر هر ذی‌فنونی چیره گردید.(۱)

از این رو، مورخین و شرح حال‌نگاران، وی را اقیانوس مواجی دانسته‌اند که امواج فضیلت را به ارمغان آورد. او دریای متلاطمی است که دیگر دانشوران، ریزه‌خوار سفره کمالاتش بودند: «او کوه معارفی بود که هیچ توفانی آن را به لرزه درنمی‌آورد و ماه بدری بود که در محاق قرار نمی‌گرفت».(۲)

در وصف او نوشته‌اند: «شیخ بهایی استاد فقیهان، پرورش‌دهنده حکیمان، رئیس ادیبان، علامه روزگار، نابغه عصر و شیخ‌الاسلام مسلمین است.او فقیهی است اصولی، محدثی رجالی، مفسر ریاضی‌دان، حکیم متکلم، شاهد ماهر، جامع علوم عقلی و نقلی و مسلط بر دانش‌های غریبه که در معارف متنوع، گوی سبقت را از همگان ربوده است. جلالت مقامش را موافق و مخالف عوام و خواص تأیید کرده‌اند».(۳)

اگرچه اطلاعات وسیع شیخ بهایی به شهرت او کمک کرد و سیاحتش در نواحی گوناگون او را نامدار ساخت، اما به نظر می‌رسد آنچه بدین قله معرفت، اهمیت ویژه‌ای می‌بخشد، این است که با وجود رسیدن به مقامات دنیوی و مسئولیت‌های مهم سیاسی و اجتماعی، از هرگونه غرور، خودخواهی، جاه‌طلبی اجتناب و از زخارف دنیوی اعراض کرد و دولت فقر را بر هرگونه قدرت سیاسی ترجیح داد و با آنکه مناصب حکومتی مهمی را به عهده گرفت، با وارستگی ویژه‌ای سیر معنویت را با موفقیت کرد.

خود می‌گوید:

من آن یگانه دهرم که وصف فضل مرا

نوشته منشی قدرت به هر در و دیوار

به هر دیار که آیی اشارتی شنوی

به هر کجا که روی ذکر من بود در کار(۴)

 

خاندان و خانواده

بهاءالدین محمد فرزند عزالدین حسین فرزند عبدالصمد معروف به شیخ بهایی در خاندانی دانشور و پارسا که همگی از معاریف جهان اسلام بودند نشو و نما یافت. این سلسله در جبل عامل لبنان می‌زیستند و به حارث بن عبدالله همدانی (متوفی ۶۵ هجری) نسب می‌بردند. او از یاران باوفای حضرت علی«ع» بود که علاوه بر ایمان و پرهیزگاری و مجاهدت در راه خدا، در بین یاران امیرمؤمنان«ع» به تخصص در دانش فقه و بحث ارث معروف بود. معارف متداول را از محضر پیشوای پرهیزگاران امام علی«ع» آموخت و نزد آن حضرت بسیار عزیز و محترم بود. مواعظ آن امام همام خطاب به وی بیانگر جایگاه رفیع اوست.(۵)

شیخ بهایی بعدها برای شاگرد خود علامه محمدتقی مجلسی (پدر علامه مجلسی) گفت: «پدران من در جبل عامل اهل زهد و عبادت بودند و به برکت این حالات، از فروغ معنوی، مقامات قدسی و کرامت‌های الهی بهره می‌بردند».(۶)

عزالدین حسین (والد شیخ بهایی) متولد روستای جبع از توابع بعلبک لبنان در ۹۱۵ هجری، شاگرد و یار و همراه شهید ثانی بود که بعد از شهادت استادش به دست دربار عثمانی، از لبنان به ایران هجرت کرد و در اصفهان به تدریس اشتغال ورزید تا آن که توسط شاه طهماسب صفوی به قزوین (مرکز حکمرانی این سلسله) فراخوانده شد و به سمت شیخ‌الاسلامی دولت صفویه منصوب گردید و مدت هفت سال در این مقام باقی ماند.

شیخ عزالدین مدت هشت سال در منطقه هرات به ترویج و نشر معارف اهل بیت«ع» پرداخت و به سعی و اهتمام او کثیری از اهالی این منطقه با مبانی مذهب تشیع آشنا گردیدند و به آن گرویدند. سپس به زیارت خانه خدا رفت و در راه بازگشت بر اثر رؤیایی صادق، عازم سرزمین بحرین گردید و تا پایان عمر در این قلمرو به ترویج تعالیم قرآن و عترت پرداخت. از او تألیفاتی در فقه، کلام، حدیث و ادبیات باقی‌مانده است. عزالدین در ۹۸۵ هجری درگذشت.(۷)

 

فصل رویش

محمد (شیخ بهایی) در ۱۳ ذی‌الحجه ۹۵۳ به دنیا آمد. هفت ساله بود که همراه پدر از جبل‌عامل به ایران آمد. این هجرت با توصیه شیخ ‌علی مشار عاملی صورت گرفت. زندگی در خانه پدری پارسا و عالم و معاشرت با عالمان عصر، همراه با کوشش‌های مداوم، زمینه مساعدی را برای دانش‌اندوزی این نوجوان بااستعداد فراهم ساخت.(۸)

نخستین استاد شیخ بهایی پدرش بود که نزد وی زبان و ادبیات عرب، تفسیر و حدیث را آموخت. علوم عقلی را در قزوین از محضر ملاعبدالله قزوینی، عالمی که در دانش و تقوا کم‌نظیر بود و با مقدس اردبیلی ارتباطی تنگاتنگ داشت، فراگرفت..(۹)

ملاعلی مذّهِب که در علوم ریاضی مهارت داشت، حساب، هندسه، جبر، مقابله، هیئت و نجوم را به شیخ بهایی جوان آموزش داد. همزمان شیخ بهایی محضر مولانا افضل قاضی را که در تدریس قانون ابوعلی‌سینا تبحر داشت، درک کرد.

شخصیت دیگری که وی دانش‌های نقلی را نزدش خواند محمد ابی الطیف مقدسی بود. شیخ بهایی احادیث و اخبار اهل بیت«ع» را از والدش و میرداماد روایت می‌کرد. او در مدتی کوتاه‌تر از ادوار متداول تحصیلی، در دانش‌های متعارف سرآمد گردید.(۱۰)

 

پرورش‌یافتگان

شیخ بهایی بعد از رسیدن به قله دانش و معرفت، خود کرسی تدریس برقرار ساخت و در جلسات درسی پیچیدگی‌های علوم و فنون را با مهارت و تسلط فوق‌العاده‌ای تشریح می‌کرد. بیاناتش با جلوه‌های ادبی و حکمت‌های ذوقی عجین گردیده بود.

کاروانی از اهل فضل و دانش به محضرش راه یافتند و از خرمن خرد و ادبش خوشه‌ها برچیدند، هر کس به فراخور لیاقت، استعداد و همتی که داشت در گلستان معرفت او به تفرج می‌پرداخت و با رایحه روح‌افزای گل‌های آن، دل و ذهن خویش را سرشار از طراوت می‌ساخت.

در این نوشتار، مجال آن نیست که به معرفی تمام شاگردان او بپردازیم، اما برخی از تربیت‌ یافتگان مکتب او که خود در زمره علما و فرزانگان بودند عبارتند از:  ملامحسن فیض کاشانی، محقق سبزواری، مجلسی اول، ملاصالح مازندرانی، قاسم‌بن محمد طباطبایی زواره‌ای کوهپایی معروف به علامه رجالی کوپایی، سید بحرانی، ملاصدرا، ملاخلیل قزوینی، میرزارضای نائینی زواره‌ای طباطبایی، ملاحسنعلی فرزند ملاعبدالله شوشتری، سیدحسین مجتهد کرکی، شیخ زین‌الدین محمد، نظام‌الدین ساوجی.(۱۱)

 

معاشرت‌ها و ملاقات‌ها

شیخ بهایی با عالمان زمان خویش ارتباطی مداوم داشت و بین وی و معاصران دانشورش از طریق بحث‌های حضوری، مکاتبات و ملاقات‌ها تبادل علمی و فرهنگی صورت می‌گرفت. او با وجود جامعیت علمی، همواره از مشورت با مشاهیر دانش و فرهنگ بهره می‌برد.

برخی از افرادی که شیخ بهایی با آنان مراوده و مکاتبه داشت عبارتند از: قاضی نورالله شوشتری صاحب کتاب احقاق‌الحق که توسط متعصبین افراطی مذهب عامه به شهادت رسید. شیخ لطف‌الله عاملی عیسی بانی مسجد شیخ لطف‌الله در میدان امام اصفهان، مولی حسین اردبیلی صاحب کتاب شرح اصولیه. او با علمای اهل سنت هم در مسافرت‌ها و دیدارها، مناظره‌هایی داشت و همین ارتباط‌ها به ایجاد اتحاد بین جوامع تشیع و تسنن مؤثر بود.(۱۲)

سید محمدباقر حسینی استرآبادی معروف به میرداماد (داماد شیخ علی‌بن عبدالعال کرکی) در عبادت و انس با قرآن کم‌نظیر بود و در علوم عقلی و نقلی تبحر داشت. این شخصیت فرزانه از دوستان شیخ بهایی بود که در درس پدر او عزالدین هم شرکت می‌کرد و در همین جلسات با شیخ مذکور رابطه دوستانه‌ای برقرار کرد. جالب آنکه این دو دانشور در برخی از مسایل علمی و فکری با یکدیگر اختلاف نظر داشتند، ولی این تفاوت در برداشت‌های فقهی، کلامی و فلسفی هرگز موجب نگردید که آن دو بزرگوار با هم برخوردهای نامطلوب اخلاقی داشته باشند و در کمال تفاهم و صمیمت با یکدیگر معاشر و مأنوس بودند.

مخالفان و دشمنان و تنگ‌نظران تنگ‌مایه کوشیدند این دو فروغ فروزان را از هم جدا کنند، ولی وقتی برخوردهای متقابل احترام‌آمیز و همکاری‌های علمی و خدمات اجتماعی مشترک آن دو نفر را ‌دیدند، خاموش ‌شدند.(۱۳)

 

سیاحت خورشید

شیخ بهایی برخلاف بسیاری از دانشمندان که خط آفاقی ندارند، غالب عمر خود را در سیر و سیاحت و هجرت‌های سازنده و بابرکت گذراند. او در ایام کودکی و فصل شکوفایی، زادگاه خود را ترک کرد و به ایران آمد و دوران نوجوانی و جوانی و دوران مهم دانش‌اندوزی خود را در قزوین سپری کرد. در سفر حج با پدر همراه شد و با مرگ والدش به ایران بازگشت. چندی در مشهد مقدس به تحصیل ادامه داد و مدتی در هرات به جای والد خود، مقام شیخ‌الاسلامی را عهده‌دار گردید.

بعد از ارتحال شیخ علی منشار (پدرزن شیخ بهایی و شیخ‌الاسلام اصفهان)، این منصب به او واگذار گردید و لذا در اصفهان اقامت گزید تا آنکه شوق کعبه و سیاحت بر او غلبه نمود و سفری طولانی به عتبات عراق، بیت‌المقدس، شام، مصر و مکه را آغاز کرد. در این سفرها اغلب به صورت فردی ناشناس با دانشمندان اهل تسنن مأنوس می‌گردید و حقایقی را برایشان بازگو می‌کرد. بعد از چند سال به ایران مراجعت نمود. مدت سیاحت این خورشید دانش و فضیلت را سی سال ذکر کرده‌اند.(۱۴)

شیخ بهایی اشاره دارد که در قحطی سال ۹۸۸ هجری در تبریز و در صفر ۹۹۳ نیز در این دیار به سر می‌برده است. در ذیقعده ۱۰۰۷ هجری در مشهد اقامت گزید و در محرم سال بعد این شهر مقدس را ترک کرده است. مدتی هم در شهر کاشان بود.(۱۵)

 

نگاشته‌های ناب

شیخ بهایی دانش تفسیر را در سطح عالی آموخت و از راه تدریس و نگارش، به ترویج این علم کمک کرد. از آثار قرآنی او می‌توان از عروه الوثقی (تفسیر سوره حمد)، عین‌الحیوه، شرح تفسیر بیضاوی، حل حروف القرآن، حواشی تفسیر کشاف و مشرق‌الشمسین نام برد.

وی که مضامین عمیق دعا و اثر شگفت نیایش‌ها را خوب می‌شناخت و درک می‌کرد، کوشید مردم را با این سلاح معنوی مأنوس سازد؛ به همین دلیل شرح دعای صباح، شرح دعای ملاک و مفتاح الفلاح را نگاشت.

در دانش حدیث نیز آگاهی‌های گسترده‌ای داشت و در این عرصه هم آثار مفید و ارزنده‌ای چون  اربعین (چهل حدیث)، حدائق الصالحین در شرح صحیفه سجادیه، حبل‌المتین، شرح من لایحضره الفقیه و ترجمه رساله امامیه را تألیف کرد.

این فقیه فرزانه برای آشنایی مردم با موازین و مبانی شرعی و فقهی تلاش فراوانی کرد. حاصل اهتمام او در این عرصه عبارتند از: جامع عباسی (از قدیمی‌ترین و جامع‌ترین رساله‌های فقهی فارسی)، حبل المتین (در حدیث و فقه)، رساله فی‌ الفقه (الصلوه)، حاشیه بر مختلف الشیعه علامه حلّی، حاشیه بر قواعد الکلیه شهید اول و رساله‌های گوناگون در احکام قبله، نماز، ارث و مانند آنها.

شیخ بهایی از کودکی به آموزش ریاضی روی آورد و بعدها خود در این رشته آثاری چون خلاصه الحساب، بحرالحساب، جبر و مقابله و رساله‌ای در حساب فارسی را تألیف کرد. آگاهی‌های او در نجوم، هیئت، کرویت زمین و مباحث سالک و ممالک نیز گسترده بود و در این باره نیز نوشته‌های متعددی از او باقی است.

وی در زبان و ادبیات فارسی، عربی و ترکی مهارت داشت و از سوی دیگر ذوق سرشار و تمایلات عرفانی و اعتقادی خود را در سروده‌هایی زیبا به این سه زبان بروز داد.(۱۶)

 

در دربار دولت شیعی صفوی

در دوران صفویه دانشمندان زیادی با حکمرانان این سلسله همکاری داشتند و عموماً فرمانروایان مزبور، اقتدار خویش را مدیون هدایت، ارشاد و نظارت علما می‌دانستند و گاه از آنان در امور کشورداری اجازه می‌گرفتند. پیوند شیخ بهایی با دربار صفوی از موضع رهبری و تقویت اقتدار سیاسی اجتماعی تشیع بود. او که مدتی منصب شیخ‌الاسلامی مرکز حکومت صفوی (اصفهان) را برعهده داشت، روابط خوبی با شاه عباس بزرگ برقرار کرد و کتاب جامع عباسی را به نام وی نگاشت و در سفرها و نبردها او را همراهی می‌کرد و در برخی از آثار خود این فرمانروا را تمجید کرد و ستود. همه این حمایت‌ها و همکاری‌های تنگاتنگ به دلیل خدماتی بود که دولت صفویه به شیعیان کرد و در جهت عزت و اعتبار پیروان مذهب اهل بیت«ع» تلاش نمود، ولی از این مسایل نمی‌توان مشروعیت کامل سلاطین صفوی را نتیجه گرفت، زیرا اگرچه آنان در برخی عرصه‌ها کارنامه‌ درخشانی داشتند، ولی در زمینه‌هایی دچار ضعف‌ها و خطاهای بسیاری بودند.(۱۷)

شیخ بهایی چون پدر از برخی رفتارها و شیوه‌های دولت صفوی ناخشنود بود. او با آنکه مقام شیخ‌الاسلامی داشت و خاتم‌المجتهدین و نایب امام خوانده می‌شد و مورد علاقه اقشار گوناگون بود و به‌رغم برجستگی‌ها و نفوذ معنوی و اجتماعی و محبوبیت مردمی، سفر را برگزید و به قلمرو دولت عثمانی و منطقه خاورمیانه و شمال افریقا سفر کرد و با دشوارترین شرایط روبه‌رو گردید. با این همه، به مسافرت‌ و دوری از دستگاه صفوی رغبت افزون‌تری داشت و اگرچه نتوانست کاملاً از تشکیلات این دولت کناره‌گیری کند، ولی به شیوه‌های گوناگون، انتقادهای خود را از کارنامه حاکمان این سلسله اعلام می‌کرد.(۱۸)

در نظر او مقام‌های دنیوی هیچ‌گونه ارزش ذاتی نداشتند، لذا به تمام جلوه‌های فناپذیر پشت‌پا زد. وی به سیر و سلوک و حالات معنوی اقبال افزون‌تری نشان می‌داد و ترقی روحانی و ملکوتی را مصداق راستین افتخار و اقتدار تلقی می‌کرد.(۱۹)

 

شاخه‌های شوق

شیخ بهایی به رسول اکرم«ص» و خاندان مطهرش اشتیاق و ارادت فوق‌العاده‌ای داشت که متکی بر بصیرت و معرفت او بود. او به وسیله این عروه الوثقی و حبل المتین، در کسب کمالات معنوی و پیمودن مراتب روحانی توفیق‌های زیادی به دست آورد.

مضمون سروده‌ای از او به زبان عربی چنین است:

از شوق دیدار سرزمین پاک مدینه دیدگانم اشک می‌ریزند

آن کسی که در روضه پاک رسول‌الله باشد،

گام زدن بر بال فرشتگان را اندک می‌شمارد

در جایی دیگر یادآور می‌شود:

درصدد هستم برای نگهداری کفش‌های زائرین حرم مقدس امیرمؤمنان علی«ع» در نجف اشرف جایگاهی بسازم و این سروده را بر سر در آن بنویسم:

اینجا اُفق مبین در برابرت هویداست

خاضعانه گونه‌هایت را بر خاک نه.

اینجا حرم عزت علوی است

کفش از پای درآور

در سروده‌ای دیگر گفته است:

در مدینه، نجف، بغداد (کاظمین)،

طوس (مشهد مقدس رضوی)

کربلای معلی و سامرّا

چهارده نفر را دارم

که تکیه‌گاهم در آخرت

و دژ استوارم در برابر دشمنان هستند.(۲۰)   

 

شیخ‌بهایی در آثار و تألیفات گرانسنگ خویش نیز ارادتش را به اهل بیت رسول‌اکرم«ص» نشان داده است. حکومت آرمانی از دیدگاه این دانشور وارسته، رهبری معصومین«ع» است. وی در تفسیر آیه «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین»(۲۱) می‌گوید ستمگر صلاحیت امامت و رهبری جامعه را ندارد و می‌افزاید فرمانروایی که از سیره ائمه هدی«ع» فاصله گیرد و راه خود را از مسیر مستقیم آن ستارگان درخشان آسمان امامت جدا سازد، از مصداق‌های برجسته طاغوتی گردنکش است و این زمامداران، خود در راه ضلالت گام برداشته‌اند.۲۲۱)

سرانجام این فرزانه عالم تشیع در ۱۲ شوال ۱۰۳۰ هجری درگذشت و پیکرش در جوار بارگاه قدس رضوی مشهد دفن گردید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایش، ص ۲۲۸.

۲ـ علمای شیعه از کلینی تا خمینی، ع.جرنارقانی، ص ۱۲۳.

۳ـ ریحانه الادب، مدرس تبریزی، ج ۳، ص ۳۰.

۴ـ فقهای نامدار شیعه، ص ۲۱۳.

۵ـ لؤلؤ البحرین، ص ۱۷؛ فوائد الرضویه، محدث قمی، ص ۵۰۲؛ سفینه البحار، ج ۱، ماده حرث مستدرک سفینه البحار، شاهرودی، ج ۱۰، ص ۵۵۲؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۷۷ و ۱۸۰، شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۴، ص ۳۰۹.

۶ـ شیخ بهایی زاهد سیاستمدار، محمود مهدی‌پور، ص ۱۶، گلشن ابرار، ج ۱، ص ۱۹۵.

۷ـ ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ج ۲، ص ۱۱۹، فوائد الرضویه، ص ۱۳۷.

۸ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۹، ص ۲۳۴.

۹ـ فوائد الرضویه، ص ۲۴۹.

۱۰ـ طبقات اعلام الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج ۵، ص ۸۶ـ۸۵، عالم آرای عباسی، اسکند بیک‌منش، ج ۱، ص ۱۵۶.

۱۱ـ نقد الرجال، مصطفی تفرشی، ص ۴۰۳، ریحانه الادب، ح ۳، ص ۳۰۶ و ۳۰۷.

۱۲ـ شیخ بهایی زاهد سیاستمدار، ص ۵۰ـ۴۹.

۱۳ـ هدیه الاحباب، محدث قمی، ص ۱۰۹، مجمع الرجال، قهر پایه‌ای، ج اول، ص ۳.

۱۴ـ کلیات دیوان شیخ بهایی، مقدمه سعید نفیسی، ص ۳۰، عالم آرای عباسی، ص ۲۴۸، فقهای نامدار شیعه، ص ۲۲۱ـ۲۱۹.

۱۵ـ کشکول شیخ بهایی، ترجمه عزیزالله کاسب، ص ۸۷، ۱۵۰ و ۵۵۶.

۱۶ـ روضات الجنات، ج ۷، ص ۶۰، فواید الرضویه، ص ۱۲۶ و ۲۴۹. الذریحه، جلدهای گوناگون، ریحانه الادب، ج ۳، ص ۳۱۲ـ۳۰۸.

۱۷ـ علما و مشورعیت دولت صفوی، سیدمحمدعلی حسین‌زاده، ص ۱۷۱.

۱۸ـ مهاجرت علمای شیعه از جبل‌عامل به ایران در عصر صفویه، مهدی فرهانی منفرد، ۱۳۴ـ۱۳۲.

۱۹ـ ریحانه الادب، ج ۳، ص ۳۰۳.

۲۰ـ کشکول شیخ بهایی، ص ۱۳۴، فواید الرضویه، ص ۵۱۶، شیخ بهایی زاهد سیاستمدار، ص ۵۸.

۲۱ . بقره/۱۲۴

۲۲ـ اربعین شیخ بهایی، ص ۲۱۷؛ آثار و اشعار شیخ بهایی، ص ۲۴۷، علما و مشروعیت دولت صفوی، ص ۱۷۰.

 

 

سوتیترها:

۱٫

آنچه بیش از هر چیز در زندگی شیخ بهائی جلب توجه می‌کند و انسان را در برابر عظمت او خاضع می‌نماید، جامعیت و گستردگی معلومات و اطلاعات اوست. او به قول خودش قابلیت پذیرایی و هضم تمام علوم و فنون را به دست آورد و در مباحث‌های علمی و جدال‌های احسن بر هر ذی‌فنونی چیره گردید.

 

۲٫

شیخ بهایی از برخی رفتارها و شیوه‌های دولت صفوی ناخشنود بود و با آنکه مقام شیخ‌الاسلامی داشت و مورد علاقه اقشار گوناگون بود، سفر را برگزید. او اگرچه نتوانست کاملاً از تشکیلات این دولت کناره‌گیری کند، ولی به شیوه‌های گوناگون، انتقادهای خود را از کارنامه حاکمان این سلسله اعلام می‌کرد.

 

30نوامبر/16

اعجازهای گیاه‌شناسی قرآن کریم

دکتر مرضیه مختاری‌پور

مقدمه

خداوند عزوجل در قرآن کریم به برخی از آیات موجود در هستی اشاره کرده و در آنها به بیان برخی از حقایق طبیعت پرداخته که مردم از وجودشان بی‌خبر بوده‌اند، حقایقی که حتی عده‌ای از فیلسوفان و فیزیکدانان گذشته، وجود برخی یا همه آن حقایق را انکار می‌کردند. علت انکارشان این بود که در آرا، نظرات، ملاحظات و تفاسیرشان پیرامون هستی دچار خطا و اشتباه شده و تصویری دور از حقیقت را از آن ارائه کرده بودند. در نتیجه پیشرفت‌ها و تحقیقات بیشتر، سرانجام بشر به کشف حقایقی نایل گشت که قرآن به صراحت یا به صورت ضمنی به آنها اشاره کرده است.

به هر حال این واقعیت خارق‌العاده یکی از معجزات بی‌شمار قرآن عظیم‌الشأن و خود، دلیل نزول آن از سوی آفریننده هستی است. خدایی که از بزرگ و کوچک، آشکار و نهان این جهان پهناور آگاه است.(۱)

به همین جهت،کسانی که به خدا و کتاب آسمانیش ایمان دارند، آرا و نظرات فیلسوفان و دانشمندان علوم طبیعی را که مخالف با مضمون آیات و سوره‌های قرآن کریم باشند رد می‌کنند و از پذیر‌ش آنها سر باز می‌زنند، زیرا می‌دانند که آفریدگار هستی بر تمام امور آگاه است و امکان ندارد چیزی را در کتابش نازل فرماید، مگر آنکه واقعیت داشته باشد. صاحبان فکر و اندیشه در عصر حاضر بر این پدیده و معجزه قرآنی عنوان اعجاز علمی قرآن  نهاده‌اند. اعجازهای گیاه‌شناسی در قرآن به شرح زیر هستند:

 

۱ـ جنبش، پرورش و رشد دانه

«

«وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَهً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ: و زمین را بی‌گـیـاه می‌بـیـنـی، ولی هـمـیـن کـه آب بر آن نازل می‌کنیم به جـنـب و جـوش درمی آیـد و می‌پـرورانـد و انـواع گـیـاهـان نـشـاط انـگـیـز را می‌رویـانـد».(۲)

زمین در این آیه البته مجاز و منظور از آن دانه است. با نازل شدن آب بر زمین، زمین به جنبش در می‌آید، پروریده می‌شود و می‌رویاند. در خاک دانه‌های بسیار ریزی وجود دارند که ما آنها را نمی‌بینیم و قطر آنها حدود  ۳ هزارم میلیمتر و هرکدام از آنها حاوی مواد مختلف‌ و لایه  لایه هستند. از آنجا که دانه‌ها از مواد مختلفی تشکیل شده‌اند، همین که باران بر آنها ببارد، لایه‌ها بار الکتریسیته مختلفی را به خود می‌گیرند و این باعت ایجاد جنبش آنها می‌شود. جنبش لایه‌ها باعث نفوذ آب در میان آنها می‌شود. سپس دانه‌ها با مواد غذایی درون خود که از مادر به ارث برده‌اند، پرورده می‌شوند و می‌رویند. دقیقاً همان مراحل و وضعیتی که قرآن گفته است.(۳)

 

۲ـ پیدایش گیاه‌وار انسان

« وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا:  خدا شما را گیاه‌وار از زمین رویانید».(۴) این آیه سخن حضرت نوح«ع» به قوم خود است. تـشـبیـه رویـش انـسـان از زمـیـن مانند رویش گیاه  بـه این معنی است که انسان طی مراحلی گیاه‌وار آفـریده شده است. گـیـاه، یعـنی دانه‌ای که منجر به پـیدایش گیاه می‌شود، در ابتدا عنصری بسیار ساده و در آب و خاک است، بنابراین موجود زنده‌ای هم که منجر به پیدایش انـسـان شـده، در ابـتـدا می‌بـایست عنصری ساده در آب و خاک بوده باشد.

بر اساس شناخت امروزی ما از حیات اولـیه، گـیـاه به‌تدریج  جـوانه می‌زند و شـاخ و بـرگ می‌دهد، بـنابرایـن آن عـنصر حیاتی اولیه نیز به‌تدریج پیچیده‌تر و صاحب شاخ و برگ یعنی دست و پا و غـیره شده است.(۵)

فراوانی و تنوع گیاهان، امکان تبیین و آموزش مفاهیم و حقایق را برای همگان فراهم می‌سازد، زیرا همه انسان‌ها همواره با گیاهان در ارتباط‌اند و چگونگی رویش و زیست و مرگ آنها را می‌شناسند.

در آیه ۴۵ سوره کهف و ۲۰ سوره حدید توجه به زندگی انسان و گیاه و نسبت با یکدیگر آمده است تا انسان متوجه شود که همانند گیاه رشد و نمو دارد.

گیاه را می‌توان نماد زندگی و حیات دانست، از این رو در نوروز بر سر هر سفره هفت سینی، سبزه به عنوان نماد زندگی قرار می‌گیرد. زندگی گیاه و سبزه نشانه‌ای از ناپایداری حیات نیز هستند که هر انسان خردمندی بدان توجه و در آن تدبر و تفکر می‌کند. بسیاری از گیاهان چند هفته یا چند ماه بیشتر، از سبزی و طراوات و زندگی بهره‌ای نمی‌برند. در حقیقت خداوند، زندگی کوتاه و ناپایدار گیاه را نشانه قرار داده است تا کم‌ارزشی و غیراصیل بودن زندگی دنیا را به انسان بفهماند و نیز حقیقت رستاخیز و زندگی جاودان و ابدی را برای او تبیین نماید. اینجاست که به رویش گیاهان پس از بارش باران اشاره می‌کند و می‌فرماید در رستاخیز همانند گیاهان سر از خاک برمی‌دارید و دو باره زنده می‌شوید.(۶)

از ظاهر آیه ۱۷ سوره نوح و نیز آیه ۳۷ سوره آل‌عمران برمی‌آید که انسان نیز خود نبات و گیاهی است که رشد و نمو دارد. خداوند در باره مادر حضرت مریم«س» می‌فرماید: « فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا  کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا  قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا  قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب: پس پروردگارش، وی (مریم) را با حسن قبول پذیرا شد و او را گیاهی نیکو رویانید و بار آورد و زکریا را سرپرست وی قرار دارد. زکریا هر بار که در محراب بر او وارد می‌شد، نزد او خوراکی می‌یافت و می‌گفت: «ای مریم، این از کجا برای تو آمده است؟» و او در پاسخ می‌گفت:  «این از جانب خداست که به هر کس بخواهد، بی‌شمار روزی می‌دهد.»

شباهت بی‌نظیر انسان و گیاه که در این آیات بر آن تأکید شده، برای آن است که انسان‌ها بتوانند با مشاهده زندگی گیاهان، زندگی خود را تبیین و تفسیر کنند. به دیگر سخن، اگر انسان بداند که زندگی او همانند زندگی گیاهان است، می‌تواند درک درستی از زندگی خود به دست آورد. زندگی گیاه در دنیا کوتاه و ناپایدار است و زندگی انسان نیز چنین است.

دیگر آنکه گیاه دو باره با بارانی از خاک برمی‌آید و انسان نیز در رستاخیز، چون گیاه از زیر خاک سر برمی‌آورد و سرسبزتر از گذشته می‌روید. خداوند به صراحت در آیاتی چند ارتباط تنگاتنگ زندگی بشر و گیاه در موضوع رستاخیز را تبیین کرده است. از جمله می‌فرماید: «و اوست که بادها را پیشاپیش باران رحمتش مژده‌رسان می‌فرستد تا آنگاه که ابرهای گرانبار را بردارند، آن را به سوی سرزمینی مرده برانیم و از آن باران فرود آوریم و هرگونه میوه‌ای را از خاک برآوریم. بدین  سان مردگان را نیز از قبرها خارج می‌سازیم، باشد که شما متذکر شوید.»(۷)

همان‌ گونه که خداوند با آب باران، زمین و گیاهان مرده را زنده می‌کند و به آنها جان می‌بخشد، انسان‌های مرده را نیز در رستاخیز زنده می‌کند و چون گیاه از خاک برمی‌انگیزاند. همین معنا نیز در آیه ۵ سوره ق بیان شده است. خداوند در این آیه می‌فرماید: « رِزْقًا لِلْعِبَادِ ۖ وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَهً مَیْتًا َکذَلِکَ الْخُرُوجُ : اینها همه برای روزی بندگان من است و با آن آب، سرزمین مرده‌ای را زنده گردانیدیم، رستاخیز نیز چنین است.»

خداوند، فصل بهار را زمان رستاخیز زمین می‌داند و در آیاتی از جمله ۹ تا ۱۱ سوره ق، آن را همانند رستاخیز انسان می‌شمارد. انسان می‌بایست از رستاخیز زمین عبرت گیرد و همان‌ طور که تن و خانه را از غبار ایام می‌زداید و به پالایش آلایش‌ها می‌پردازد، جان و روان خویش را نیز از غبار کینه‌ها و زشتی‌ها بپالاید و خود را به خوبی‌ها و زیبایی‌ها بیاراید. از این رو تزکیه به معنای پاک‌سازی و خودسازی، یک برنامه اصلی در برنامه هدایتی وحی معرفی شده است و قرآن خواهان خانه تکانی و تخلیه برای تحلیه است و از انسان می‌خواهد زشتی‌ها را از تن و روان بزداید و دمی در این کار سستی نورزد. پس باید دل را به برخی از خصوصیات و فضایل اخلاقی آراست،  زشتی‌ها و رذایل را از خانه دل بیرون راند، برخی از خصلت‌ها را اصلاح و به آب محبت و مودت آبیاری کرد.(۸)

 

۳ـ ماده سبـز گیاهی 

« وَهُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاکِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَهٌ وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَیْرَ وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انظُرُواْ إِلِى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذَلِکُمْ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»: اوست که از ابر، باران می‌فرستد و با آن، جوانه‌ انواع رستنی‌ها و ماده سبز را بیرون می‌آورد و دانه‌های خوشه‌ای درست می‌کند و از تاره‌های نـخل، پَـنگهای خـوردنی درست می‌کند و باغ‌های انگور و زیتون و انار را که ترکیبات مشترک زیادی دارند ولی همانند نیستند، می‌آفریند».(۹)

در سلول گیاهی کیسه‌های غشایی هست که در آن کلروفـیل ساخته می‌شود. کلروفـیل یا سبزینه گیاهی که معادل آن در عربی «خـَضِـر» است، انرژی خورشید را جذب و به انرژی شیمیایی تـبـدیـل می‌کند. ریشه‌های گیاه، آب و مواد معدنی را از خـاک می‌مکـنـد و بـه طـرف بـرگـ‌ها می‌فرستند. بـرگ‌هـا نیز از هوا دی اکسید می‌گیرند. سپس خَـضِر (کـلـروفـیل‌)،  مواد غـذایی مورد نیاز درخت را تولید می‌کند و به سراسر آن می‌فرستد و اجزای مختلف درخت  را تغذیه می‌کند.

کیسه غشایی (کلروپلاست) که در سلول قرار دارد، حدوداً یک پانصدم میلیمتر است. سلول برخی از گیاهان صدها  کلروپلاست دارند که درون آن انبوهی از غـشاء حاوی خَـضِـر (کـلـروفـیـل) وجود دارد. همچنین ثمرات نخل و انگور و انار و زیتون ضمن اینکه مانند یکدیگر نیستند، حاوی ترکیبات مشترک زیادی چون روغن، آب، پروتئین، مـواد معدنی و مواد قـندی هستند.(۱۰)

 

شکل گرفته شده از سایت http://www.quranology.com

۴ـ نگهداری محصول در خوشه  

« قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِی سُنبُلِهِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّا تَأْکُلُون» : یوسف گفت هفت سال افزون بر سال‌های گذشته بکارید. هر چه درو را کردید در خوشه باقی بگذارید، به‌جز بخش کمی که می‌خورید».(۱۱)

دأب به معنی جنب و جوش و فعالیت افزون بر سنت‌ها (مانند آداب و رسوم و شعائر و کشت و غیره) است. پادشاه مصر خواب ۷ گاو فربه را می‌بیند که ۷ گاو لاغر آنها را می‌خورند و خواب ۷ خوشه سبز و ۷ خوشه خشک را می‌بیند. یوسف در تأویل خواب وی می‌گوید که ۷ سال افزون بکارید و تولید ‌کنید. غیر از بخشی از آن را که بخورید و باقی را در خوشه باقی بگذارید و پس از آن ۷ سال خشکسالی خواهد آمد.

نکته مهم این است که یوسف می‌گوید غیر از بخشی از آن محصول که می‌خورید، باقی را که برای انبار و ذخیره است، در خوشه باقی بگذارید. امروزه بررسی‌های علمی نشان می‌دهند که بهترین روش نگهداری دراز مدت حبوبات، انبار کردن آنها به شکل خوشه است تا رطوبت طبیعی خود را حفظ کند.(۱۲)

 

۵ـ خصوصیات درخـتـان و گیاهان

« وَفِی الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ  مِّنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَی بِمَاء وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا  عَلَی بَعْضٍ فِی الأُکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُون» : و در زمین مزرعه‌های کوچک ناهمگون در جوار همدیگرند و در آنها باغ‌های انگور، کشت و درخت‌های خرما از نوع صنو و غـیر صنو وجود دارند که همه با یک آب آبیاری می‌شوند، ولی از نظر محتوا بر یکدیگر برتری دارند. در این برای کسانی که اهل تفکرند، نشانه‌هایی وجود دارد».(۱۳)

 

 

 

 

 

 

شکل گرفته شده از سایت http://www.quranology.com

درختی که از درخت دیگر روییده باشد صِـنـْـو  و درختی که از بذر روییده باشد غیرصنو نامیده می‌شود. این آیه صفات و خصوصیات درختان را ناشی از  صنو و غیرصنو بودن آنها می‌داند. واقعیت هـم همین است. درخت صِنو، تمام صفات و خصوصیات وراثتی درخت مادر را دارد و از نظر رنگ، طـعـم، مـزه و غــیـره دقـیـقـاً مانـنـد درخـت مـادر است، ولی صفات و خصوصیات درخـتی که از بذر روییده باشد، ترکیبی است از ویژگی‌های درخت مادر به علاوه درخت پدر است.

منظور از نشانه‌ها، وجود هـدایت خداوندی است. در این آیه به این نکته اشاره شده است که در صورت نبودن هدایت در پشت پدیده‌ها، در یک خاک و آب منطقاً می‌بایست فقط یک نوع گیاه می‌رویید، نه اینکه مثلاً درخت خرما در انواع خاک‌ها بروید.

در موجودات زنده از جمله گیاهان عنصری وجود دارد که گیاه را هدایت می‌کند. این عنصر ژن نامیده می‌شود که حاوی اطلاعاتی از ویژگی‌های پدیده خود است و پدیده بر اساس آن اطلاعات، خود را هدایت می‌کند.(۱۴)

 

۶ـ دلیل تنوع گیاهان و درختان

« وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُون» : و در زمین هر نوع گیاهی را در تعادل و توازنی آفریدیم».(۱۵)

همه درختان و گیاهان از مواد اساسی مشترکی چون کربن، اکسیژن، نیتروژن و فسفـر ساخته شده‌اند. تنها اختلاف میان انواع گـیـاهـان و درخـتان، نسبت این عناصر در آنهاست .(۱۶)

 

 

 

 

 

شکل گرفته شده از سایت http://www.quranology.com

در زمین قطعات مختلفی وجود دارند که با وجود اتصال به هم، هر یک ساختمان و استعداد مخصوصی دارند. بعضی محکم، بعضی نرم، بعضی شور و بعضی شیرین‌ و هر یک برای پرورش نوع خاصی از گیاهان و درختان میوه و زراعت استعداد دارند. نیازهای انسان‌ها و جانوران و گیاهان بسیار متفاوت‌اند و گویی هر قطعه از زمین مأموریت برآوردن یکی از این نیازها را دارد. اگر همه زمین‌ها یکنواخت بودند و یا استعداد‌ها به شکلی متوازن در قطعات زمین تقسیم نشده بودند، انسان برای تامین نیازمندی‌های مختلف خود دچار کمبودهای فراوانی می‌شد، اما با تقسیم حساب شده این مأموریت‌ها و بخشیدن استعداد پرورش آن به قطعات مختلف زمین، همه نیازهای موجودات کاملاً برطرف می‌شوند.

گاهی‌ هر یک از شاخه‌های درختان، میوه خاصی می‌دهند. شاید این جمله اشاره‌ای به استعداد درختان برای پیوند باشد، به این شکل که هر پیوند‌ی رشد می‌کند و نوع خاصی میوه‌ می‌دهد. خاک و ریشه وساقه درخت یکی است، اما شاخه‌های مختلف آن محصولات متفاوتی به بار می‌آورند.

قرآن در جای دیگری می‌فرماید: «بعضی از درختان را بر بعضی دیگر از نظر میوه برتری دادیم».  بسیار دیده‌ایم که در یک درخت یا در یک شاخه، میوه‌هایی از یک جنس، اما با طعم‌ها و رنگ‌های متفاوتی وجود  دارند. گاهی در یک بوته گل وحتی یک شاخه، گل‌هایی به رنگ‌های مختلف دیده می‌شوند.(۱۷)

 

۷ـ باغ در بلندی

« وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّهٍ بِرَبْوَهٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِن لَّمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر» : و نمونه کسانی که دارایی خود را در جستجوی خشنودی خدا و استواری ایمان خود انفاق می‌کنند، مانند باغ پر درخت واقع در بلندی (بالاتر از تل) است که اگر بارش سنگین به آن ببارد، ثمرش دوچندان می‌شود و اگر بارش سنگین به آن نبارد، با بارش کم نیز ثمر خود را می‌دهد و خدا به خوبی و بدی آنچه انجام می‌دهید، می‌نگرد و بدان آگاه است».(۱۸)

«بِصارَه» به معنی نگاه کردن به خوبی یا بدی و درستی یا غلطی و زشتی یا زیبایی چیزی است و«بَصیر» کسی است که خوبی یا بدی، زشتی یا زیبایی، درستی یا نادرستی چیزی را می‌شناسد و بدان اگاه است. منظور از بصیر بودن خداوند در این مثال این است که همان گونه که خداوند موقعیت خوب و بد یک باغ نگاه را می‌شناسد، همان گونه نیز به خوب و بد کارهای ما آگاه است.

نکته مهم در آیه این است که باغی که در ربوه قرار داشته باشد با بارش سنگین دوچندان ثمر می‌دهد و اگر بارش سنگین به آن نبارد با بارش کم نیز ثمر می‌دهد. ربوه به زمین مسطحی گفته می‌شود که در ارتفاعی بالاتر از ارتفاع تل قرار داشته باشد. پژوهش‌های علمی نشان می‌دهند که بهترین محیط برای رشد و باردهی درختان میوه محیطی است که در ارتفاع میان ۳۰۰ تا ۶۰۰ متر از سطح دریا قرار دارد و این همان بلندی و ارتفاعی است که در زبان عربی رَبوَه نامیده می‌شود و آیه از آن صحبت می‌کند. محیط کشت در چنین ارتفاع‌هایی دارای این ویژگی‌هاست: وزش باد و نسیم و تجدید هوا، مرطوب بودن جو‏، در معرض تابش خورشید  قرار داشتن، لطیف بودن جو، فراوانی آب، ‏انبار نمودن آب به اندازه لازم، باران‌ سنگین که آفت‌های گیاهان و آنچه را که رشد گیاهان را مختل می‌کند، می‌شوید (چون آب از بلندی به زمین‌های پست حرکت می‌کند و در آن ارتفاعات نمی‌ماند)، امکان نفوذ ریشه‌های درختان به اعماق که ریشک‌های زیادتری را می‌رویاند و مواد غذایی بیشتری را می‌مکد و به نوبه خود میوه درخت زیادتر و مقاومت آن در برابر بادها و وزش‌های تند نیز بیشتر می‌شود.

به این ترتیب درختی که در ربوه (در ارتفاع میان ۳۰۰ تا ۶۰۰ متر بالای سطح دریا) قرار دارد، با بارش سنگین، دوچندان ثمر می‌دهد و اگر بارش سنگین به آن نبارد، با بارش کم نیز به دلیل وجود ویژگی‌های نامبرده در آن محیط‌ باز هم ثمر خود را می‌دهد.(۱۹)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ حبنّکه المیدانی، مشعل‌های فروزان در شناخت یزدان، ۱۳۹۲

۲ـ سوره حج، آیه ۵

۳ـ غلامی، عجایب و شگفتی‌های قرآن کریم، ۱۳۸۰

۴ـ سوره نوح، آیه ۱۷

۵ـ غلامی، عجایب و شگفتی‌های قرآن کریم، ۱۳۸۰

۶ـ موسوی، گیاهان و میوه‌ها در قرآن، ۱۳۹۱

۷ـ اعراف، آیه ۵۷

۸ـ موسوی، گیاهان و میوه‌ها در قرآن، ۱۳۹۱

۹ـ‌ سوره انعام، آیه ۹۹

۱۰ـ غلامی، قرآن: معجزه حضرت محمد«ص»، ۱۳۸۴

۱۱ـ سوره یوسف، آیه ۴۷

۱۲ـ غلامی، قرآن: معجزه حضرت محمد«ص»، ۱۳۸۴

۱۳ـ سوره رعد، آیه ۱۴

۱۴ـ غلامی، قرآن: معجزه حضرت محمد«ص»، ۱۳۸۴

۱۵ـ سوره حجر، آیه ۱۹

۱۶ـ غلامی، عجایب و شگفتی‌های قرآن کریم، ۱۳۸۰

۱۷ـ الیاسی، بخشی از تحقیق علمى گیاهان و جانوران از دیدگاه قرآن، ۱۳۹۲

۱۸ـ سوره بقره، آیه ۲۶۵

۱۹ـ غلامی، قرآن: معجزه حضرت محمد«ص»، ۱۳۸۴

 

 

منابع

ابوالحبّ، جلیل (۱۳۸۵). سیمای گیاهان زراعی در قرآن کریم، مجله فرهنگ جهاد. شماره ۴۶٫ ص۱۰۲، گرفته شده از سایت حوزه.

الیاسی، شهین (۱۳۹۲). بخشی از تحقیق علمى گیاهان وجانوران از دیدگاه قرآن. گرفته شده از سایت دایره  المعارف اعجاز علمی در قرآن و حدیث http://quran-m.com

بابایی، احمدعلی (۱۳۸۲)، برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۱۰، دارالکتب الاسلامیه، تهران.

جلالی، عبدالزهرا (۱۳۹۲). بررسی اعجاز زیست‌شناختی قرآن. گرفته شده از سایت مجله تخصصی قرآن و علم

حبنّکه المیدانی، عبدالرحمن حسن (۱۳۹۲). مشعل‌های فروزان در شناخت یزدان، ترجمه محمد سلیمانی،  تهران، نشر احسان.

حطیط، حسن (۲۰۰۵). الاعجاز العلمی فی القرآن‌الکریم، دارالمکتبه الهلال، بیروت،‌ لبنان.

داورمزدی، هرمز (۱۳۷۲). انگل‌شناسی پزشکی، چاپ چهارم، جهاد دانشگاهی، ص ۳۷ ـ ۴۶٫

رامین (۱۳۹۰). معجزات علمی قرآن. گرفته شده از سایت http://miraclesofthequran.blogfa.com

رضایی اصفهانی، محمدعلی(۱۳۸۱)، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، انتشارات کتاب مبین، قم، چ سوم.

رضایی اصفهانی، محمد علی(۱۳۸۸). زوجیت در قرآن. گرفته شده از سایت راسخون.

سلیمان، احمد محمد (۱۹۸۱). القرآن و الطب. بیروت، دارالعوده، الطبعه الخامسه.

طباطبایی،  محمدحسین (۱۴۱۷)، المیزان فی تفسیرالقرآن، دفتر انتشارات اسلامی‌جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم.

طبرسی (۱۴۰۶)، مجمع البیان، مطبعه ‌العرفان، ‌بیروت.

غلامی، صالح (۱۳۸۰). عجایب و شگفتی‌های قرآن کریم. گرفته شده از سایت http://www.quranology.com

غلامی، صالح (۱۳۸۴). قرآن: معجزه حضرت محمد«ص». نشر سنا. گرفته شده از سایت http://www.quranology.com

معرفت، محمد‌هادی (۱۴۱۷)، التمهید فی علوم‌القرآن، مؤسسه النشرالاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المقدسه، قم، چ اول.

مکارم شیرازی، ناصر(۱۳۷۴)، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران.

موسوی، سید محمد(۱۳۹۱). گیاهان و میوه‌ها در قرآن. گرفته شده از سایت http://sm-mosavi.blogfa.com

 

سوتیترها:

 

۱٫

خداوند عزوجل در قرآن کریم به برخی از آیات موجود در هستی اشاره کرده و در آنها به بیان برخی از حقایق طبیعت پرداخته که مردم از وجودشان بی‌خبر بوده‌اند، حقایقی که حتی عده‌ای از فیلسوفان و فیزیکدانان گذشته، وجود برخی یا همه آن حقایق را انکار می‌کردند

 

۲٫

خداوند، فصل بهار را زمان رستاخیز زمین می‌داند و در آیاتی از جمله ۹ تا ۱۱ سوره ق، آن را همانند رستاخیز انسان می‌شمارد. انسان می‌بایست از این رستاخیز زمین عبرت گیرد و همان‌ طور که تن و خانه را از غبار ایام می‌زداید و به پالایش آلایش‌ها می‌پردازد، جان و روان خویش را نیز از غبار کینه‌ها و زشتی‌ها بپالاید و خود را به خوبی‌ها و زیبایی‌ها بیاراید.

 

 

30نوامبر/16

ازدواج‌های عاشقانه و زیان‌های آن

 

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

از مسائلی که متأسفانه در بین گروهی از مردم به صورت فرهنگ درآمده، ازدواج‌های عاشقانه است که عده‌ای به وسیله کتاب‌ها، مجلات، فیلم‌ها و… به‌شدت به آن دامن می‌زنند:

«عاشق شدن گناهی ندارد. اگر عشق نباشد، هیچ چیز زیبا نیست. بگذارید دختران در مدارس آماده زندگی، عشق و ازدواج شوند».(۱)

در جای دیگری طلبکارانه فریاد می‌زند:

«بگذارید دختران در مدارس آماده زندگی، عشق و ازدواج شوند. از تحمیل‌ها دست بردارید. یک مشت دختر افسرده و پسر عقده‌ای تحویل ندهید. این نسل را خراب و رابطه دختر و پسر را نابود نکنید.»(۳)

دیگری می‌نویسد:

«زیباترین و تعالی‌بخش‌ترین جنبه هستی انسان، عشق است، ولی حاکمیت در ایران، به تصویر کشیدن رابطه عاشقانه بین دو انسان را، ولو زن و شوهر باشند گناه‌آلود می‌داند».(۳)

واقعیت امر این است که ما بپذیریم یا نپذیریم، در محیط دانشگاه و برخی از مراکز و بعضی از شهرها، از طریق عشق‌های خیابانی، موبایلی، ایمیلی و… دنبال ازدواج هستند. نمی‌شود چشم را بست و گفت چنین فرهنگی وجود ندارد و یا آن را حمل بر صحت کنیم، بلکه باید پذیرفت چنین ارتباط‌هایی وجود دارند و متأسفانه در فیلم‌هایی که با بیت‌المال هم ساخته می‌شوند، به‌راحتی ترویج هم می‌شوند.

یکی از مهم‌ترین سوژه‌های فیلم‌ها، عاشق شدن است. پیرمرد هفتاد ساله و جوان عاشق می‌شوند. حالا دیگر عشق را به نوجوان‌ها هم رسانده‌اند. با چنین وضعیتی، مناسب است که ضرر و زیان‌های چنین ازدواج‌هائی به صورت منطقی گوشزد شوند. شاید بهترین و مورد اطمینان‌ترین گروه در بیان این زیان‌ها، روحانیون و مبلّغان باشند.

آنچه پیش رو دارید قدمی است در بیان ضرر و زیان‌های ازدواج عشقی. امید آن که دلسوزان، نویسندگان متعهد و رسانه‌های ملی بهتر و بیشتر به این امر بپردازند و به جای این فرهنگ غلط، فرهنگ صحیح دینی و سنت‌های خوب و معمول پذیرفته ‌شده‌ جامعه را در این باب ترویج کنند.

 

مغالطه بزرگ

زیربنای فکری ازدواج‌های عشقی در داخل کشور و سطح جهانی این است که عشق امری مقدس و ستودنی است، ولی توجه نکرده‌اند که عشق دو نوع است، عشق حقیقی و مجازی و عشق مجازی نیز به عفیف و حیوانی تقسیم می‌شود.

عشق عفیف به عشقی گفته می‌شود که مبدأ آن شباهت و همسانی نفس عاشق با نفس معشوق در جوهر و ذات با او باشد. بیشتر اهتمام عاشق به روش‌های معشوق و آثاری است که از نفس وی صادر می‌گردد. این عشق، نفس را پرشوق و وجد می‌سازد و رقّتی را ایجاد می‌کند که عاشق را از آلودگی‌های دنیایی بیزار می‌گرداند.

عشق حیوانی عشقی است که منشأ آن شهوت جوانی و طلب لذت و کامجویی و بیشترین عامل جذب و کشش عاشق، شکل و شمایل و حسن و زیبایی معشوق است و جذابیت‌های جسمانی و ظاهری در آن نقش اساسی را بازی می‌کند. این عشق ناشی از استیلای نفس امارّه است که غالبا همراه با فجور، مفاسد و انحرافات اخلاقی است.(۴)

نظامی گنجوی می‌گوید:

عشقی که نه عشق جاودانی است

بازیچه شهوت جوانی است

عشق آینه بلند نور است

شهوت ز حساب عشق دور است

استاد مطهری در باره انواع عشق می‌گوید:

«عشق، اوج علاقه و احساس است. این احساس‌ها دو نوعند که یکی آثار نیک و سازنده و دیگری آثار کاملاً مخرّبی دارد. برخی از احساسات از مقوله شهوت و مخصوصاً از شهوت جنسی است و افزایش و کاهش آن بستگی زیادی به فعالیت فیزیولوژیک دستگاه تناسلی و سن جوانی دارد و با پا گذاشتن به سن، از یک طرف و اشباع و ابراز از طرف دیگر کاهش می‌یابد و منتفی می‌گردد.

جوانی که از دیدن رویی زیبا به خود می‌لرزد و از لمس دستی ظریف به خود می‌پیچد، باید بداند چیزی جز جریان مادی و حیوانی در کار نیست. این گونه عشق‌ها که به‌سرعت می‌آیند و به‌سرعت می‌روند، قابل اعتماد و توصیه نیستند، بلکه خطرناک و فضیلت‌کش‌اند…»(۵)

بنابراین عشق جنسی و دوستی‌های خیابانی که با ترشح غدد جنسی آغاز می‌شود و با ارضای زودگذر جسمانی پایان می‌یابد، نابودکننده عشق حقیقی و واقعی است و عشق اصلی را به افسانه تبدیل می‌کند. البته این بدان معنی نیست که در اسلام نباید بین زن و شوهر عشق وجود داشته باشد، بلکه ازدواج باید عاقلانه شروع شود و عاشقانه ادامه یابد و هرگز نباید عاشقانه شروع شود و عاقلانه ادامه نیابد.

این عشق همان است که در قرآن از آن به نام «مودت» و «رحمت» یاد شده است که هم در آغاز زندگی (بعد از پیوند ازدواج) لازم و ضروری است و هم استمرار زندگی خانوادگی و نشاط روحی و جسمی بستگی به آن دارد. اگر زن و مرد پروانه‌های شمع عشق زندگی باشند، زیباترین زندگی را به تصویر می‌کشند، اما برخی‌ عشق در زندگی را با دوستی‌های خیابانی اشتباه گرفته‌اند. عشق، مافوق نیازهای جسمی و مادی است، زیرا نیاز مادی و شهوانی چیزی جز یک نیاز موقت بدنی نیست که به مجرد تخلیه، انرژی فشرده جنسی به پایان می‌رسد، اما شور عشق همیشه باقی است.

هر که خود را رایگان و ارزان به این و آن بفروشد، از بازار قیمت انسان بی‌خبر است. هر کسی که زود عاشق شود و دائماً معشوق عوض کند، معلوم است که عشق را به بازی گرفته  و خود بازیچه هوس شده است. بازیگر و بازیچه بودن، هر دو مایه شرمندگی است. باید در باره تفاوت عشق و هوس، بیشتر اندیشید.(۶)

فرق این دوگونه عشق را غربیان نیز که خود به‌نوعی مروج عشق‌های مادی و شهوانی هستند، متوجه شده‌اند. «موریس مترلینگ» می‌گوید:

«عشق در همه موجودات وجود دارد، ولی در انسان تابع شرایطی است که تا آن شرایط جور نشوند، امکان آن وجود ندارد… بعضی آن را منحرف و ندانسته به صورت تمتع از لذات، مصرف می‌کنند و هیچ از حقیقت آن برخوردار نمی‌شوند.»(۷)

و «کارن هورنای» در بیان فرق بین عشق واقعی و ابراز محبتی که ناشی از نیاز است، می‌گوید:

«فرق بین عشق و نیاز به جلب محبت آن است که در عشق، احساس دوستی و محبت بر همه چیز مقدم است، در حالی که در نیاز عصبی به جلب محبت، همواره نیاز به رفع تشویش درونی مقدم است. بسیاری از این نوع روابط بین انسان‌ها گرچه اساس‌شان سودجویانه است، مع‌ذلک ماسک عشق و دلبستگی به چهره می‌زنند، به همین دلیل یکی از مشخصات عشق حقیقی، پایدار بودن احساس محبت است.»(۸)

بنابراین دوستی‌های خیابانی را عشق خواندن، مغالطه بزرگی است که متأسفانه انجام گرفته است و عده‌ای که می‌خواهند از وجدان پاک دینی و مذهبی و فطری خویش فرار کنند، به عنوان عشق پناه می‌برند و چند صباحی خود را آرام می‌کنند.

 

ضررهای روحی و معنوی

۱ـ گناه است و زیان‌آور

اولین ضرر این گونه ارتباط‌ها این است که گناه و حرام الهی است و معنویات و ایمان انسان را خدشه‌دار می‌کند. مراجع عظام هرگونه نامه‌نگاری با نامحرم و طرح مسائل عشقی و یا شهوانی را از طریق نامه، تلفن، چت و… حرام می‌دانند.(۹)

حضرت علی«ع» فرمود: «قرین الشهوه مریض النفس، معلول العقل؛(۱۰) کسی که با شهوت همراه شود، جان و عقلش مریض و بیمار می‌شود».

و همین‌ طور اگر موفق به توبه نشود، گرفتاری و عذابی سختی دارد.

محمدبن سنان از مفضل بن عمر نقل کرد که گفت: «سألت اباعبدالله جعفربن محمد الصادق«ع» عن العشق فقال قلوب خلت من ذکر الله فاذاقها الله حب غیره؛(۱۱) از امام صادق«ع» درباره (راز) عاشق شدن پرسیدم، حضرت فرمود: «دلی که از یاد خدا خالی می‌شود، خداوند محبت غیرخودش را به آن می‌چشاند». پس عشق‌های شیطانی در واقع یک نوع مجازات الهی و حاصل غفلت از ذکر خداوند است.

 

۲ـ حاضر به ازدواج نیستند

غالباً از طرف دختران، این نوع دوستی‌ها به هدف شکار و به دست آوردن شوهر صورت می‌گیرد، ولی در پسران غالباً جنبه شهوانی و خوشگذرانی دارد، لذا به این راحتی حاضر نیستند با این گونه دختران ازدواج کنند.

در مصاحبه‌ای که با جمعی از جوانان انجام گرفته است، پسری می‌گوید: «هیچ وقت امکان ندارد با دختری که دوست هستم ازدواج کنم. شما اگر معنای ازدواج را بدانید، آن وقت حساسیت مردهای ایرانی را می‌فهمید. اگر دختری با چند تا پسر دوست بوده باشد، حاضر نیستم با او ازدواج کنم.»(۱۲)

دیگری می‌گوید: «من اگر دختری داشته باشم نمی‌گذارم  با پسری ارتباط داشته باشد؛ چون این ارتباط بد جا افتاده و اکثراً برای وقت تلف کردن است نه برای ازدواج.»(۱۳)

دخترانی که ساده‌لوحانه شکار گرگان ناموس می‌شوند، به این امر توجه ندارند که حتی بدترین افراد و هرزه‌ترین مردان هم در ازدواج دائم، دنبال دختران نجیب، پاک و عفیف هستند و هرگز حاضر نیستند با کسانی که هر روز عاشق و دلداده شخصی می‌شوند، ازدواج کنند.

۳ـ ترس از افشای ارتباط‌های گذشته

جوانی که انتظار دارد بعد از ازدواج، زندگی او سرشار از عشق و محبت و آرامش باشد، اگر در گذشته دوستی‌هایی داشته باشد، همیشه نگران است که مبادا روابط گذشته او افشا شوند و هر لحظه در زندگی او مشکلی ایجاد شود، به‌ویژه در بافت اجتماعی جامعه اسلامی ما این نگرانی بیشتر هم هست.

دختر جوانی که به‌تازگی ازدواج کرده است، در نامه‌ای می‌نویسد: «من قبل از ازدواج با پسری دوست بودم. اکنون که ازدواج کرده‌ام آن پسر مرا تهدید می‌کند که یا خواهرشوهرت را برای دوست شدن با من آماده کن و یا من مسائل مربوط به دوستی میان تو و خود را افشا خواهم کرد».(۱۴)

 

۴ـ بدگمانی نسبت به همدیگر

پسری که قبل از ازدواج با افراد زیادی ارتباط داشته است به هنگام ازدواج به هر دختری نظر می‌کند می‌پندارد او نیز با پسرهای متعددی ارتباط داشته است و پاک و عفیف نیست. همین‌ طور دختری که چنین ارتباطی با پسران داشته، در مورد همسرش این طور فکر می‌کند. حال اگر جوانی با تجربه‌های دوستی قبل از ازدواج بخواهد کانون عشقی برپا کند و خانواده‌ای را تشکیل دهد، اولین مشکل زندگی جدید او بدگمانی به همسر است و طبعاً اضطراب و ناآرامی بر زندگی او حاکم خواهد شد. «ویل دورانت» در این زمینه می‌گوید:

«مرد، نگران و مضطرب است که مبادا کسی پیش از او زنش را تصرف کرده باشد، ولی این نگرانی و اضطراب در زن کمتر است.»(۱۵)

خانمی به مرکز پاسخ به سئوالات به بنده زنگ زد و گفت: «یک هفته است ازدواج کرده‌ام. شوهرم قرآن را وسط گذاشته است و می‌گوید دست روی قرآن بگذار که تا به حال با پسری غیر از من ارتباط نداشته‌ای. من اگر بگویم رابطه داشته‌ام، همین الان طلاقم می‌دهد و اگر انکار کنم، می‌ترسم قرآن بلایی بر سرم بیاورد». پرسیدم: «قبل از ازدواج رابطه عاشقانه داشته‌اید؟» گفت: بله… توضیح دادم که از آثار ازدواج عشقی همین بدگمانی بعد از ازدواج است، چون پسر تازه سر عقل ‌آمده که این دختر در زمانی که با هم نامحرم بودیم با من ارتباط داشت، پس مرزهای شرع برای او اهمیت ندارند. از کجا معلوم که الان نیز با کسانی ارتباط نداشته باشد، چون بالاخره زیباتر، پولدارتر از این پسر هم وجود دارد. وقتی دستورات شرع مانع نشدند، بعد از ازدواج هم این مانع وجود ندارد. وقتی زن و شوهر به هم بدگمان شدند، زندگی تلخ و اضطراب بر آن حاکم می‌شود.

 

۵ـ ناپایداری و طلاق

بسیاری از ازدواج‌هایی که از روابط خیابانی، پارک و دانشگاه‌ها شروع شده‌اند، یا به سرانجام روشنی نرسیده و یا قبل از ازدواج تمام شده و حاصلی جز بدنامی نداشته‌اند. عشق و علاقه‌هایی که از طریق آشنایی در خیابان و تماس تلفنی و… حاصل می‌شود، با همان شتابی که ایجاد می‌شوند، با همان سرعت هم به سردی می‌گرایند و خاموش می‌شوند. دکتر شیخی جامعه‌شناس در این مورد می‌گوید:

«جوانانی که همدیگر را در پارک‌ها و خیابان‌ها می‌یابند، یا از طریق تماس‌های تلفنی به همدیگر علاقمند می‌شوند، اصولاً مبنا و اساس علاقمندی خود را بر همان نگاه‌های اولیه پایه‌گذاری می‌کنند. عشق و علاقه وقتی ظاهری باشد، قاعدتاً بعد از مدتی تحلیل می‌رود و نهایتاً خاموش می‌شود. لذا می‌بینیم که اغلب چنین ازدواج‌هایی  بعد از مدت کوتاهی (کمتر از یک سال) به طلاق می‌انجامند»(۱۶)

غربی‌ها که خود مروج این گونه ارتباط‌های عشقی هستند و روشنفکران غرب‌زده، آن را به عنوان سوغات غرب به کشورهای اسلامی هدیه آورده‌اند، پی به ضرر این گونه ارتباط‌ها برده‌اند. یکی از اساتید رشته جرم‌شناسی در کتاب خود می‌نویسد:

«دکتر اسنل پنتی کارشناس بزرگ امریکایی در امر زناشویی این عبارت را منتشر کرد: به خاطر عشق ازدواج نکنید، ازدواج عشقی، زهرآگین‌ترین نوع ازدواج است.»

این کارشناس که سی سال است به پرونده‌های ازدواج و طلاق در شهرهای بزرگ و پرجمعیت امریکا و دیگر کشورهای جهان رسیدگی می‌کند، در باره علل طلاق می‌گوید:

«افسانه عشق یکی از مخرب‌ترین اختراعات بشر است. در امریکا از هر صد ازدواج عشقی ۹۳ تای آن با شکست رو به ‌رو می‌شود. در فرانسه وضع از این هم بدتر است. عمر متوسط ازدواج عشقی ۳ تا ۵ ماه است. در امریکا از هر پنج فقره جنایت، یک فقره‌ محصول مرافعات کسانی است که به واسطه عشق ازدواج کرده‌اند.»(۱۷)

آیا این فرهنگ شکست‌خورده که خود غربی‌ها نیز به خطر آن اعتراف دار‌ند، قابل ترویج و تجربه است؟

 

۶ـ جرّ و بحث دائمی

بدگمانی از یک‌ طرف و تنوع‌طلبی از طرف دیگر باعث می‌شود همیشه بین زوجین جر و بحث در گیرد و هر چند وقت یک بار به این مسئله اشاره شود که اگر تو سالم بودی با من دوست نمی‌شدی. جمعی از جوانان شرکت‌کننده در مصاحبه‌ای در باره روابط دختر و پسر به‌رغم اصرار بر رفع محدویت‌های موجود در جامعه و خانواده، در لا به ‌لای سخنان خود به برخی از مفاسد این نوع ارتباطات اشاره کرده‌اند. پسری می‌گوید: «به نظر من اگر پس از ایجاد ارتباط، ازدواجی صورت گیرد مشکل‌آفرین می‌شود، چون پسرهایی که (با دختری) دوست می‌شوند، تا مشکلی در زندگی مشترک پیش بیاید می‌گویند تو همان کسی بودی که با من دوست شدی.»(۱۸)

این تردیدها باعث سرشکستگی دختر می‌شود و اعصاب او را در هم می‌ریزد ، شیرینی و حلاوت زندگی را از بین می‌برد و زمینه جر و بحث و درگیری دائمی زوجین را فراهم می‌سازد.

 

۷ـ تنوع‌طلبی و کمبود محبت

مرد یا زنی که قبل از ازدواج با افراد متعددی ارتباط داشته، خواه ناخواه تنوع‌طلب می‌شود و این امر بعد از تشکیل خانواده و زندگی مشترک همچنان ادامه می‌یابد و موجب کم شدن محبت در کانون گرم خانواده می‌گردد. «ویل دورانت» می‌نویسد:

«فساد پس از ازدواج، بیشتر محصول عادات پیش از ازدواج است… (که) در زیر عوامل سطحی طلاق، نفرت از بچه‌داری و میل به تنوع‌طلبی نهان است. میل به تنوع گر چه از همان آغاز در بشر بوده است، ولی امروزه به سبب اصالت فرد در زندگی مدرن و تعدد محرکات جنسی در شهرها و تجاری شدن لذت جنسی دو برابر شده است.»(۱۹)

استاد مطهری می‌گوید:

«در مورد غریزه جنسی و برخی از غرایز دیگر، برداشتن قیود، عشق به مفهوم واقعی را می‌میراند و طبیعت را هرزه و بی‌بند و بار می‌کند. در این مورد هر چه عرضه بیشتر گردد، هوس و میل به تنوع افزایش می‌یابد. راسل در کتاب زناشویی و اخلاق اعتراف می‌کند که عطش روحی در مسائل جنسی غیر از حرارت جسمی است. آنچه با ارضا تسکین می‌یابد، حرارت جسمی است نه عطش روحی.»(۲۰)

 

۸ـ بدبختی و نفرت

فلسفه منع کامیابی جنسی از غیر همسر مشروع و منع ارتباط با نامحرمان از نظر خانوادگی این است که همسر قانونی شخص از لحاظ روانی عامل خوشبخت کردن او به شمار می‌رود، در حالی که در روابط آزاد و کامیابی و ارتباط دوستانه، همسر از لحاظ روانی، یک رقیب و مزاحم و زندانبان و نگهبان به شمار می‌رود و در نتیجه کانون خانوادگی براساس دشمنی و نفرت پایه‌گذاری می‌شود و طرفین احساس خوشبختی نمی‌کنند.

روژه موکی یلی در کتاب «روان‌شناسی زندگی زناشویی» و کتاب «عقده‌های روانی»، آماری را در باره سرنوشت عشق‌های خیابانی آورده است:

«۹۰% از افراد متأهل (در فرهنگ ما غربی‌ها) ازدواج‌شان پیامد عشقی بوده که نسبت به آن تردیدی نداشته‌اند و از این رقم ۵/۹۵% شوهران مورد پرسش، پس از گذشت سه سال از ازدواج خود اظهار می‌دارند که در خانه احساس خوشبختی نمی‌کنند و در همین شرایط ۵/۹۱% از زنان اظهار می‌دارند در خانه خوشبخت نیستند.»(۲۱)

 

 

۹ـ عدم جذابیت

دختران جوان باید بدانند که برای جوانان، دختران عفیف و با حیا جذاب‌ترند. ممکن است جوان برای لذت‌های زودگذر جذب دختری شود، ولی برای ازدواج دائم دنبال دختر باحیا می‌رود و اگر هم با بی‌حیایی جذب دختری شود، پس از ازدواج، این جذابیت به‌سرعت از بین می‌رود. «ویل دورانت» به صراحت می‌گوید:

«زنان بی‌شرم جز در لحظاتی زودگذر، برای مردان جذاب نیستند. مردان جوان به دنبال چشمان پر از حیا هستند و بدون آنکه بدانند حس می‌کنند که این خودداری ظریفانه (حیا و عفاف) از یک لطف و رقت عالی خبر می‌دهد.» (۲۲)

و این حیا همیشه خاطره خوشی برای مرد خواهد بود و بعد از ازدواج،  همسرش همواره برای او جذاب خواهد بود.

 

 

جمع‌بندی

عده‌ای براساس مغالطه‌ای بزرگ تلاش می‌کنند از نام مقدس عشق سوءاستفاده و رابطه‌های شهوانی و حیوانی را عشق قلمداد کنند و بر این اساس ازدواج‌های عشقی را ترویج نمایند. برای جلوگیری از این فرهنگ غلط یکی از راهکارها این است که جوان‌ها را با ضرر و زیان‌های این نوع ازدواج‌ها آشنا سازیم.

گناه و آلوده شدن روح، ترس و اضطراب همیشگی از برملا شدن ارتباط‌های گذشته، بدگمانی و سوءظن زوجین به همدیگر، ناپایداری و طلاق زودرس، جر و بحث دائمی در زندگی، تنوع‌طلبی، احساس کمبود محبت،  نفرت از همدیگر، احساس محرومیت دائمی، التهاب جنسی، هیجانات روحی، بی‌اشتهایی،   عصبانیت و قتل و جنایت از جمله آثار سوء این نوع روابط هستند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ایران جوان، ۵/۱۰/۷۸، ش ۱۵۶، ص ۲.

۲ـ همان.

۳ـ ایران فردا، ۲۲/۱۰/۷۸، ش ۶۶، ص ۳۰، ناصر ایرانی.

۴ـ خواجه نصیرالدین طوسی، شرح اشارات، قم، نشر البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۵ هـ ش، ج ۳، ص ۳۸۴.

۵ـ مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی«ع»، قم، انتشارات صدرا، چهارم، صص ۴۹ـ۴۷.

۶ـ جواد محدثی، نگاه تا نگاه، تهران، نشر نهال، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص ۷.

۷ـ عقل و سرنوشت، موریس مترلینگ، ترجمه موسی فرهنگ، تهران، مطبوعاتی فرخی، چاپ سوم، ج ۳، ص ۱۴۶.

۸ـ عصبانی‌های عصر، «کارن هورنای»، ترجمه ابراهیم خواجه نوری، تبریز، کتابفروشی امید، ۱۳۴۷، صص ۱۳۹ـ۱۳۸.

۹ـ عروه الوثقی، سیدکاظم طباطبایی یزدی، بحث نکاح، با استفاده از مسئله ۳۹، امام خمینی(ره)، تحریرالوسیله، بحث نکاح، با استفاده از مسئله ۲۹.

۱۰ـ میزان الحکمه، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، اول، ج ۱۰، ص ۳۷۸.

۱۱ـ علل الشرائع، شیخ صدوق، مقدمه سیدمحمد صادق بحرالعلوم، بیروت، دارالبلاغه، بی‌تا، ص ۱۴۰، باب ۱۱۸.

۱۲ـ جوان و روابط، ابوالقاسم مقیمی حاجی، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه علمیه قم، اول، ۱۳۸۰، ص ۵۶.

۱۳ـ همان.

۱۴ـ تحلیلی تربیتی بر روابط دختر و پسر در ایران، دکتر علی‌اصغر احمدی، تهران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، پنجم، ۱۳۷۸، ص ۴۹.

۱۵ـ لذات فلسفه، ویل‌دورانت، ترجمه عباس زریاب، تهران، نشر دانشجویی، هشتم، ۱۳۷۳، ص ۴۵.

۱۶ـ هفته نامه دیدگاه، دکتر شیخی، پیش‌شماره ۳ آبان، ۷۹، ص ۵.

۱۷ـ علوم جنایی، ج ۲، ص ۱۰۱۶، به نقل از فساد و سلاح تهاجم فرهنگی، سیدمحمود مدنی بجستانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، اول، ۱۳۷۴، ص ۳۰۰.

۱۸ـ ایران جوان، ش ۱۳۵، ص ۳۶، جوانان و روابط، همان، صص ۵۷ـ۵۶.

۱۹ـ لذات فلسفه، همان، ص ۹۷.

۲۰ـ مسئله حجاب، مرتضی مطهری، قم، صدرا، چاپ چهل و دوم، ۱۳۷۴، صص ۱۱۴ـ۱۱۳.

۲۱ـ ایران جوان، شماره ۱۳۵، ص ۳۵.

۲۲ـ لذات فلسفه، ص ۱۲۹.

 

 

سوتیترها:

۱٫

جوانی که از دیدن رویی زیبا به خود می‌لرزد و از لمس دستی ظریف به خود می‌پیچد، باید بداند چیزی جز جریان مادّی و حیوانی در کار نیست. این گونه عشق‌هایی که به‌سرعت می‌آیند و به‌سرعت می‌روند، قابل اعتماد و توصیه نیستند، بلکه خطرناک و فضیلت‌کش‌اند.

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

افسردگی و مقایسه آن با حزن و اندوه

 

 

حجت الاسلام‌والمسلمین محمد تقدیری

انسان در زندگی روزمره خویش هنگام روبرو شدن با موانع وحوادث از خود واکنشهایی نشان میدهد به این حالات هیجان می گویند هیجاناتی مانند شادی غم واندوه عصبانیت امید وناکامی و افسردگی هرروزه هم نشین انسانند .در دنیای جدید با توسعه تکنولوژی انسانی که خود سازنده آن بوده است گاهی مقهور ومحکوم آن می شود وافسردگیها وترس واضطرابها ویاشادی وعصبانیتها اورا احاطه می‌کنند.دراین مقاله بر آن شدیم به تناسب فرصت وامکان به این موضوع بپردازیم وابتدا از افسردگی ومقایسه آن با حزن واندوه وعوامل پیدایش وراهکارهای پیشگیری ودرمان آن شروع می کنیم

 

مفهوم‌شناسی

حزن و اندوه را غم و غصه معنی کرده‌ و نقیض «فرح» و خلاف «سرور» دانسته‌اند. به ناهمواری زمین حُزن و حَزن می‌گویند، لذا به نفسی هم که بر اثر غم ناهموار می‌شود محزون می‌گویند.(۱)

اگر حالت حزن در چهره ظاهر شود به آن ( کآبه)(۲)گویند و اگر شخص محزون؛ غم خود را برای دیگران بیان کند و اندوه خود را آشکار و علنی سازد،  به آن «بثّ » می‌گویند « إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللّه»(۳) : همانا شکایت و اندوه و غم خود را نزد خدا می‌برم».

فرق خوف و حُزن

از امیرالمؤمنین علی«ع» سؤال شد فرق خوف و حزن چیست؟حضرت فرمود: «الخوف مجاهده الامر المخوف قبل وقوعه و الغمّ ما یلحق الإنسان من وقوعه»(۴)

خوف یعنی با امری که هنوز واقع نشده است مجاهده کند، ولی غم و حزن حالتی است که بعد از وقوع آن امر عارض انسان می‌شود. مفسرین قرآن، خوف را نسبت به امور آینده معنی کرده‌اند و حُزن را نسبت به امور گذشته، لذا انفاق‌کنندگان با توجه به پاداش‌شان نزد خداوند، نه از آینده ترسی دارند (خوف) و نه از بخششی که کرده‌اند اندوهی دارند.(۵)

 

فرق خوف و حسرت و تأسف

از بررسی لغت به دست می‌آید حزن، اندوه برای از دست رفتن چیزی است و هرگاه انسان بعد از مدتی با یادآوری این فقـدان مجـدداً غمگیـن شـود، بدان «حسـرت» گـویند که با پشیمانی همراه است و اگر با غیظ و غضب همراه باشد، بدان «تأسف» گویند.(۶)

 

رابطه ناکامی و حزن

ناکامی از دست دادن  «موقعیت رسیدن» به چیزی است، ولی حزن از دست دادن خود آن چیز بعد از به دست آوردنش است. به عبارتی هرگاه انسان چیزی را داشته باشد و از دست بدهد، حالتی نفسانی به نام حُزن عارض او می‌شود، ولی اگر هدفی را در پیش داشته باشد و به آن هدف نرسد ناکامی عارض می‌شود.

پس «حُزن» حالتی روانی است که نفس انسانی را فرا می‌گیرد، یعنی هرگاه انسان چیزی را که مالک آن بوده و آن را دوست داشته و یا خود را قادر بر تملک آن می‌دانسته است از دست بدهد، حزن عارض او می‌شود.(۷)

 

افسردگی و حزن

افسردگی سوغات تمدن جدید و طاعون بزرگی است. در اینجا به رابطه آن با حزن اشاره می‌کنیم.

در لغت معمولاً افسردگی را انجماد و بستگی و غم و اندوه و ملال معنی می‌کنند. جمودی و سردی و خشکی و بی‌ثمری مفاهیم مشترکی هستند که در مصادیق متفاوتی مانند آب منجمد، بیان سرد، روح افسرده به کار می‌روند.(۸)

اما  «افسردگی» در اصطلاح روان‌شناسی، «Depression» نامیده می‌شود که یک مفهوم بسیط نیست، بلکه اکثراً یا به لوازم یا با علائم آن تعریف می‌شود. رایج‌ترین الگو برای تشخیص افسردگی مجموعه‌ای از نشانه‌های به هم مرتبط‌اند که به شکل علائم مشخصه بیماری افسردگی بروز می‌کنند.

الف) نشانه‌های روحی: بدخلقی، غمگینی، تند مزاجی، پژمردگی

ب) اختلال در کارکرد جسمانی: بداشتهایی، آشفتگی خواب

ج) نشانه‌های رفتاری: گریه، هیجان، کاهش عمومی فعالیت بدن

د) علائم شناختی: احساس بی‌ارزشی، گناه، خستگی، مشکلات حافظه.(۹)

افسردگی وقتی بیماری است که مجموع نشانه‌های آن بارها اتفاق بیفتد، علل آن قابل تشخیص باشند و بتوان علت مرضی آن را از روی سایر علائم تعیین کرد.

در روایات هم از حُزن به عنوان بیماری یاد شده است.

امام علی«ع» فرمود: الغمّ مرض النّفس(۱۰) : اندوه بیماری نفس است.»

«الاًحزانُ سَقمُ القُلوب» :(۱۱) اندوه‌ها بیماری قلب‌ها هستند.

ارتباط بین حُزن و افسردگی چیست؟ آیا اندوه همان افسردگی است؟ حُزن جهت‌دارد که ممکن است مثبت و مفید یا منفی و مذموم باشد، آیا افسردگی هم چنین است؟ و افسردگی طبیعی هم داریم یا افسردگی همیشه اختلال و بیماری است؟

تقریباً همه افراد گاهی احساس افسردگی می‌کنند. اکثر ما گاهی وقت‌ها احساس غم و رخوت می‌کنیم و به فعالیت‌های لذت‌بخش علاقه نشان نمی‌دهیم. «افسردگی» پاسخ طبیعی آدمی به فشارهای زندگی است.

افسردگی تنها زمانی نابهنجار است که یا با واقعه‌ای که رخ داده متناسب نباشد و یا فراتر از حدی که برای اکثر مردم نقطه آغاز بهبودی است ادامه یابد. اندوه حالتی است غیرارادی که عارض قلب انسان می‌شود، اما با انتساب آن به مقدماتش ارادی می‌شود. حزن بعد از یک فقدان (مرگ فرزند) یا یک ناکامی (شکست در ورود به دانشگاه) یا یک ناامیدی، طبیعی و لازمه زندگی در دنیایی است که مجموعه تلخ و شیرین‌هاست. اما این اندوه در سیر خود از کانالی عبور می‌کند که فرد غمگین اگر به سلامت از آن کانال عبور کند طبیعی و مفید است. در روان‌شناسی به این فرآیند، «مراحل اندوه کاری» می‌گویند، ولی اگر انسان به سلامت عبور نکرد و اندوه ماندگار شد، تبدیل به افسردگی می‌شود که مراحل شدید آن خطرناک و فلج‌کننده است.

در اسلام این حزن به دلیل مقدمات و عوامل پیدایش آن مورد نکوهش قرار گرفته است. مثلاً اندوه بر اثر مرگ فرزند و یا از دست دادن ماشین (دزدیده شدن) حالتی غیرارادی است، ولی به دلیل اشتغال قلب به دنیا، مذمت و سرزنش شده است و اسلام که هدفش هدایت انسان به جاده تکامل است، با دادن نگرش به او از راه بی‌اعتبارسازی دنیا، او را به تقویت قلب و ساختن خود دعوت می‌کند تا علاقه‌ای به دنیا نباشد که بخواهد با رفتن آن محزون شود: « أَلا إِنَّ أَوْلِیَآءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ :(۱۲) به درستی که دوستان خدا نه ترسی از آینده و نه اندوهی بر گذشته دارند».

بنابراین اندوه و حُزن از مقدمات افسردگی است و باید دید هر مکتبی چگونه با آن روبه‌رو می‌شود و چه راه‌حل مناسبی را برای عبور سالم از این کانال ارائه می‌دهد تا انسان به گرداب و سیاهچال «افسردگی» نیفتد. در اینجاست که رسالت اسلام به عنوان طبیب روح و درمان بیماری‌های آن آغاز می‌شود.

 

حّزن مثبت و منفی

با بررسی حزن و اندوه در آیات و روایات با دو قسم حزن روبه‌رو می‌شویم:  ممدوح  و مذموم.  در روان‌شناسی جدید، حزن به چیزی که موجب رنج و فشار روحی و برای نفس ناخوشایند است، اطلاق می‌شود که نزد دانشمندان اسلامی و بر اساس فهم آنان از آیات و روایات بر حزن مذموم مطابقت دارد.

اما قسم دیگری از حزن عبارت است از ناله و فریادی درونی که مانع نفس از سرور و شادمانی و خوشی می‌شود و باعث می‌گردد انسان همواره در حال خویش بیندیشد و از خویشتن راضی نباشد.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «علیکم بالحُزن فانّه مفتاح القلب (مصباح القلب؛(۱۳) خویشتن را محزون نگه دارید، زیرا حزن کلید قلب و درون انسان است».

حُزن در این رویکرد، مثبت و همان وجد است. وجد عبارت است از لهیبی که در قلب‌ پدید می‌آید و از شوق و اشتیاق ریشه می‌گیرد و در نتیجه، اعضا و جوارح آدمی مضطرب می‌شود.

ملا احمد نراقی می‌گوید: «حزن عبارت از حسرت بردن و متألم بودن است به سبب از دست رفتن مطلوبی یا فقدان محبوبی که اگر مطلوب و محبوب از مبدأ اخروی باشد و فوت مرتبه‌ای از مراتب آخرت، حزن و اندوه بر آن از صفات حسنه و موجب اجر و ثواب است و آنچه از صفات ذمیمه است  آن است که موجب فوت مطالب دنیویه باشد.»(۱۴)

حزن به تنهایی ارزش‌گذاری نمی‌شود، بلکه به واسطه متعلقات و یا عوامل پیدایش آن مورد ستایش یا سرزنش قرار می‌گیرد. حزن و غمی که به خاطر از دست دادن مادیات از بین رفتنی دنیا و نرسیدن به هدف‌های غیرحقیقی و دنیایی عارض می‌شود، منفی است و در صورت عدم معالجه به افسردگی منجر می‌شود، اما حزنی که به خاطر گناه و دوری از خدا پدید می‌آید ممدوح است.

در یک کلام، اندوهی که زمینه‌ساز کمال و سعادت انسان باشد، توصیه شده است و اندوهی که انسان را از شکوفا ساختن استعدادهایش در راه خوشبختی واقعی باز دارد مذموم است. خداوند به حضرت عیسی «علیه السلام » فرمود: « یا عیسی اکْحُل عینک بمیل الحزن اذا ضحک البطّالون؛(۱۵) ای عیسی چشمان خود را با سرمه اندوه، میل بکش، هنگامی که بیکاره‌ها می‌خندند».

در روایات سفارش به محزون بودن شده است و حزن را شعار مؤمنین دانسته‌اند.(۱۶) و امام حسن«علیه السلام » متواصل الحُزن (پیوسته ‌اندوهناک بودن) را از صفات ‌پیامبر اکرم«ص » شمرده‌اند.

در پایان نمونه‌هایی از «حزن» ستایش شده را بیان می‌کنیم.

 

۱ـ حزن از روی آگاهی

امیرالمؤمنین فرمود: «لَمَن عَرَفَ نفسه أن لایُفارقُهُ الحُزنُ و الحَذر؛(۱۷) کسی که نفس خویش را بشناسد سزاوار است اندوه و اندیشه را از خود دور نکند».

این حزن را انسان‌های وارسته در دل خویش احساس می‌کنند، زیرا آنان از عقل و معرفت برخوردار و همیشه مشغول محاسبه اعمال خود و در پی آن محزون و غمگین‌اند.

و نیز فرمود: «کلّ عاقل محزون(۱۸) هر خردمندی غمگین است».

 

۲ـ حزن به خاطر آخرت

انسان‌های عاقل به دلیل عقل و معرفت به واقعیت جهان آخرت و قصور و تقصیرهای خود از کردار خویش ناراحت و غمگین‌اند.

پیامبر اکرم «ص» فرمودند: « الدُّنیا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّهُ الکافِرِ ، وما أصبَحَ فیها مُؤمِنٌ إلاّ حَزینا ، فَکَیفَ لا یَحزَنُ المُؤمِنُ وقَد أوعَدَهُ اللّه ُ أَنَّهُ وَارِدُ جَهَنَّمَ وَ لَمْ یَعِدْهُ أَنَّهُ صَادِرٌ عَنْهَا… فلایزال حزیناحتی یفارقها فاذا فارقها افضی الی الراحه والکرامه؛(۱۹) ‌ای اباذر! دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مؤمن در آن، شب را با غم به صبح می‌رساند. چگونه غمگین نباشد حال آن که خداوند وعده ورود به جهنم را به او داده، ولی وعده خروج را نداده است… پس همیشه در دنیا اندوهناک است تا از آن جدا شود و وقتی جدا شد به سوی راحتی وبزرگی می‌رود.»

امیرالمؤمنین«ع» در صفات مؤمن در نهج‌البلاغه یادآور شده‌اند که: «المؤمن بِشرهُ فی وجهه و حُزنَه فی قلبه». و این حزن مثبت را در دل نگه می‌دارد و در زندگی روزمره با مردم و اطرافیان عبوس و اخمو معاشرت نمی‌کند.

 

۳ـ حزن هنگام قرائت قرآن

امام صادق«ع» فرمود: «اِنّ القرآن نُزل بالحُزن فاقرؤوه بالحزن؛(۲۰) قرآن به حزن نازل شده پس آن را به حزن بخوانید».

 

۴ ـ مصائب اهل بیت«ع»

بزرگان دین در فراق از دست دادن چراغ‌های هدایت، محزون می‌شوند، همچنان که حضرت فاطمه زهرا «س» در فراق پدر و محرومیت جامعه اسلامی از وجود ایشان، غمگین بودند و حتی محلی را به عنوان «بیت‌الاحزان» معین کردند که به آنجا می‌رفتند و گریه می‌کردند.

در روایتی از روز عاشورا به عنوان «یوم حزن» یاد شده است که همه خانه‌های کره زمین بر مصیبت امام حسین«ع» گریه کردند.(۲۱)

امام رضا«ع» می‌فرمایند هر کس روز عاشورا، روز مصیبت و حزن و گریه او باشد، خداوند روز قیامت را روز شادی و سرور او قرار خواهد داد.(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تاج العروس ـ مفردات راغب، فروق اللغّه واژه حزن.

۲ـ معجم الفروق اللّغه ص ۴۴۳٫

۳ـ یوسف، ۸۶٫

۴ـ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ۲، ص ۲۸۵٫

۵ـ تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۳۸٫

۶ـ فروق اللّغه ـ واژه ـ حزن ـ .

۷ـ تفسیر المیزان علامه طباطبایی، ج ۴، ص ۲۷، ذیل آیه ۱۳۹ آل‌عمران.

۸ـ لغت‌نامه دهخدا.

۹ـ آموزش مهارت‌های اجتماعی بررسی درمان افسردگی ص ۴۴٫

۱۰ـ غررالحکم، ح ۳۷۴٫

۱۱ـ همان، ح ۷۰۴٫

۱۲ـ سوره یونس، آیه ۶۲٫

۱۳ـ نهج‌الفصاحه، ج ۱۹۷۱٫

۱۴ـ معراج‌السعاده ملااحمد نراقی، ص ۶۱۱٫

۱۵ـ فروع کافی، ج ۸، ص ۱۳۲٫

۱۶ـ غررالحکم، ح ۸۵۴٫

۱۷ـ غررالحکم، ح ۱۰۹۳۷٫

۱۸ـ غررالحکم، ح ۶۸۴۶٫

۱۹ـ مکارم الاخلاق، ج ۲، ص ۳۶۷٫

۲۰ـ اصول کافی، ج ۲، کتاب فضل قرآن، ص ۶۱۴٫

۲۱ـ فروع کافی، ج ۴، ص ۱۴۷٫

۲۲ـ اقبال الاعمال، ص ۵۷۸٫

 

سوتیتر:

 

پیامبر اکرم «ص» فرمودند: ای اباذر! دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مؤمن در آن، شب را با غم به صبح می‌رساند. چگونه غمگین نباشد حال آن که خداوند وعده ورود به جهنم را به او داده، ولی وعده خروج را نداده است.

30نوامبر/16

محاکمه مرسی چرا و برای چه؟

حسین رویوران

دور جدید محاکمه محمد مرسی رئیس‌جمهور پیشین مصر که در سال گذشته میلادی با کودتا از قدرت کنار گذاشته شد، همچنان ادامه دارد. دادستانی او را به اتفاق ۳۵ نفر دیگر از مسئولان اخوان‌المسلمین به همکاری با جنبش فلسطینی حماس، گروه لبنانی حزب‌الله و سپاه پاسداران ایران برای انجام حملات تروریستی در مصر متهم کرده است. این اتهامات جدید به اتهامات قبلی افزوده شده‌اند و در صورت اثبات اتهام، ممکن است مرسی و رهبران اخوان به اعدام محکوم شوند.

پرسش این است که این محاکمه چرا و با کدام مجوز قانونی صورت می‌گیرد و اهداف نهایی آن چیست؟

آنچه مسلم است یکی از وظایف رؤسای جمهور در هر کشوری دیدار با همتایان خود، فرستادگان دیگر کشورها، مسئولان سازمان‌های بین‌المللی و نیز رهبران احزاب و یا سازمان‌های مبارز است، از این رو، اقدام آقای مرسی در دیدار با رهبران حماس و یا هر سازمان دیگری، جرم به شمار نمی‌رود که به خاطر آن محاکمه شود. این دیدار به‌حدی رایج است که به‌رغم تفاوت مواضع‌، حسنی مبارک نیز چندین بار این کار را انجام داد. اگر این اقدام مجرمانه است پس چرا مبارک به همان جرم محاکمه نمی‌شود؟

متهم کردن مرسی به همکاری با گروه‌های به اصطلاح تروریستی به‌جز ذکر نام چند گروه جدید، امری تازه به شمار نمی‌آید و حکومت موقت فعلی از زمان کودتا تا کنون در تلاش است تا جنبش اخوان‌المسلمین را یک جنبش تروریستی معرفی کند.

جنبش اخوان از لحاظ ایدئولو‍‍ژی یک جنبش دعوتی است و اساساً به مبارزه مسلحانه اعتقاد ندارد. سید قطب یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان مشهور اخوان که در سال ۱۹۶۵ میلادی اعدام شد، در کتاب «نشانه‌های راه»، ضرورت تبعیت از سنت پیامبر اکرم«ص» را به عنوان الگو مطرح می‌کند و زندگی پیامبر اکرم«ص» پس از بعثت را در مکه و مدینه مبنای حرکت همه گروه‌های اسلامی معاصر می‌شمارد. در جامعه مکه، جامعه اسلامی دعوتی و در جامعه مدینه منوره جامعه اسلامی جهادی بود و او این تحول رفتاری اسلام‌گرایان را معلول تحول در جامعه جاهلی پیرامونی می‌داند.

در جامعه دعوتی، تحول فرهنگی هدف نهایی است و از طریق برخورد ناصحانه و مسالمت‌آمیز به دست می‌آید. در جامعه جهادی، تکفیر جامعه پیرامونی مفروض به شمار می‌آید و در نهایت با اعلام جنگ بر ضد جامعه جاهلی و کافر پیرامونی،  پیر و جوان و زن و مرد را قتل‌عام می‌کنند تا از این راه جامعه اسلامی را تحقق بخشند.

شیخ حسن هضیبی دومین مرشد جنبش اخوان‌المسلمین که در دهه شصت میلادی در زندان درگذشت، در کتابی تحت عنوان «دعاه لاقضاه» راه اخوان را از دیگر جنبش‌های اسلامی و تکفیری جدا کرد. او با تأکید بر ماهیت دعوتی بودن اخوان، آن را از قضاوت در باره دیگر مسلمانان منع می‌کند و همانند تکفیری‌ها هیچ مسلمان را تکفیر نمی‌کند و مدعی نمی‌شود که می‌تواند نهان افراد را بشناسد و بر پایه آن، آنها را محکوم به کفر کند.جنبش اخوان‌المسلمین یک گروه دعوتی است که حکومت کودتایی فعلی می‌کوشد آن را گروهی جهادی و تکفیری معرفی کند.

همزمان با اعلام این گونه اتهامات بر ضد مرسی، دولت کودتا عملیات تروریستی علیه نظامیان و پلیس و ادارات دولتی را به اخوان منتسب می‌کند، در حالی که حتی بر فرض اینکه برخی از افراد اخوان به علت سرخوردگی از تحولات اخیر، دچار افراط شده و به عملیات نظامی دست زده باشند، این حجم از عملیات از توان اخوان خارج است.

مدتی است که تلویزیون مصر، جوان و نوجوانانی را نشان می‌دهد که ادعا می‌کنند به دستور تشکیلاتی اخوان، عملیات شناسایی  افسران ارتش و بمب‌گذاری در اماکن عمومی را انجام داده‌اند. این فیلم‌ها دلیل دیگری بر دست نداشتن اخوان در این عملیات تروریستی به شمار می‌آیند، زیرا ناامنی گسترده کنونی در مصر نمی‌تواند نتیجه فعالیت چند بچه آماتور باشد.

علاوه بر این جنبش اخوان در سال ۱۹۲۸ یعنی ۸۶ سال پیش تأسیس شده و اگر تصمیم گرفته باشد با دولت برخورد کند، مسلماً نیروهای پخته و آموزش‌دیده بسیاری در درون نظام  دارد که به‌راحتی می‌تواند از آنها استفاده کند. به عبارت دقیق‌تر، وجود گروه‌های عملیاتی متعدد و این حجم از حملات، نیاز به آموزش، تسلیحات، تجربه و سازماندهی دارد و در یک مدت کوتاه به دست نمی‌آید. بسیاری از تحلیلگران معتقدند حتی گروه‌های تکفیری نیز از این توان برخوردار نیستند و سازمان‌های امنیتی احتمالاً با مدیریت ناامنی در شهر‌های مختلف مصر و ایجاد نگرانی در میان مردم می‌کوشند انتخاب یک نظامی مانند سیسی را موجه جلوه دهند و آن را قطعی کنند.

البته در شبه جزیره سینا وضعیت کاملاً متفاوت است. در این منطقه گروه‌های سلفی تکفیری از زمان حسنی مبارک در این منطقه استقرار داشته‌اند و از شرایط ناهموار طبیعی و شبه‌جزیره بودن منطقه نیز استفاده می‌کنند. عملیات نظامی آنها بر ضد ارتش از دیر زمان ادامه داشته و اکنون شدت بیشتری پیدا کرده است. دولت کودتا در مصر مدتی پیش با اعلام اخوان به عنوان تشکیلات تروریستی، آن را غیرقانونی اعلام کرد و هر کسی که به نفع اخوان دست به تظاهرات بزند، به ده سال زندان محکوم خواهد شد.

اتهام اخوان به داشتن ارتباط با حماس و حزب‌الله به این مسئله برمی‌گردد که آقای مرسی و تنی چند از مسئولان حماس و حزب‌الله که سه سال پیش با حمله مردم به این زندان همگی آنها از بند اسارت آزاد شدند، در زندان نطرون در اسارت به سر می‌برند. هم‌بند بودن مرسی با این گروه‌های مقاوم، مبنای اعلام این رابطه قرار گرفته که بر اساس ادعای حاکمیت فعلی مصر، به اصطلاح در زمان حاکمیت مرسی نهادینه شده است.

در این میان مطرح کردن نام سپاه پاسداران ایران مسئله جدیدی است که بدون مقدمه پیش کشیده شده است. ارتش مصر اعتقاد دارد در حال حاضر تقابل و تضاد اصلی میان ارتش و اخوان است و باید به حذف اخوان از صحنه سیاسی بینجامد، زیرا باقی ماندن اخوان به عنوان گروه قانونی ممکن است  همانند گذشته به انتخاب مجدد آنان منجر شود و اگر اخوان  به قدرت برسد، قطعاً از ارتش به خاطر کودتا و کنار زدن مرسی انتقام خواهد گرفت. بر پایه این تصور، ارتش قصد حذف کامل اخوان از قدرت و صحنه سیاسی را دارد.

ارتش علاوه بر تأکید بر ناکارآمدی اخوان در حاکمیت یک‌ساله خود، با مطرح کردن نام سپاه پاسداران ایران می‌کوشد از طریق وابسته نشان دادن مرسی، او را بیش از پیش تخریب کند. گروه حاکم در مصر در حال حاضر با اتهامات گوناگون به مرسی و اخوان می‌کوشد میان مردم و اخوان تضاد ایجاد کند. همچنین دولت با این اتهام سعی دارد از تضاد‌های مذهبی شیعه و سنی موجود در جوامع منطقه، از جمله جامعه مصر به نفع خود بهره‌برداری و تصویر خاصی از رفتار اخوان ترسیم و ادعا کند که آنها منافع گروه اخوان را بر منافع ملی و امنیت ملی مصر ترجیح ‌داده‌اند. البته این رفتار نیز تا حدی زیر سئوال است زیرا رژیم سابق قطعاً وابسته به غرب به‌ویژه امریکا بود و مبارک تا کنون به این دلیل محاکمه نشده است. این موضع‌گیری‌ها دوگانگی رفتاری در حاکمیت کنونی مصر را کاملاً آشکار می‌سازد.

به اعتقاد تحلیلگران سیاسی، مطرح کردن نام سپاه پاسداران عمدتاً برای مصرف داخلی و در جهت تخریب چهره اخوان است و موجب تحول جدیدی در روابط نه چندان مثبت ایران و مصر نخواهد شد، زیرا سیاست خارجی کنونی مصر بر پایه عمل‌گرایی استوار است و سفر اخیر وزرای دفاع و خارجه این کشور به روسیه، مصلحت‌گرایی گروه حاکم جدید در مصر را کاملاً نمایان می‌سازد.

همچنین موضع مصر در مقابل تهدید امریکا به حمله نظامی به سوریه نشان داد که مصر در سیاست خارجی خود از زاویه تضاد با اخوان حرکت می‌کند. اینکه مصر، موضع عربستان سعودی در تأیید حمله به سوریه را که پنج میلیارد دلار به کودتاگران کمک کرد،  نادیده می‌گیرد و موضع خود را در کنار دولت سوریه تعریف می‌کند، نشان از این واقعیت دارد که موضع مصر منطبق بر مواضع امریکا یا عربستان نیست. گشایش سفارت مصر در دمشق پس از کودتا و ناهمگونی این رفتار با سیاست‌های عربستان سعودی، کویت و امارات که ۱۲ میلیارد دلار به دولت کودتا در مصر کمک کردند، نشان می‌دهد سیاست خارجی مصر در حال حاضر خاستگاه متفاوتی دارد.

 

سوتیتر:

 

.

به اعتقاد تحلیلگران سیاسی، مطرح کردن نام سپاه پاسداران عمدتاً برای مصرف داخلی و در جهت تخریب چهره اخوان است و موجب تحول جدیدی در روابط نه چندان مثبت ایران و مصر نخواهد شد، زیرا سیاست خارجی کنونی مصر بر پایه عمل‌گرایی استوار است و سفر اخیر وزرای دفاع و خارجه این کشور به روسیه، مصلحت‌گرایی گروه حاکم جدید در مصر را کاملاً نمایان می‌سازد.

 

 

30نوامبر/16

آیا صهیونیسم و رژیم صهیونیستی ماهیتی نژادپرستانه دارند؟

پاسخ به شبهات تاریخی

 

مجید صفاتاج

فلسفه نژادپرستانه از آغاز شکل‌گیری صهیونیسم آشکارا با آن ملازم و همراه بوده و نژادپرستی را اساس خود قرار داده است. صهیونیسم در میان اکثر یهودیان جهان که یهودی‌گری را دینی آسمانی و معنوی و نه پیوند سیاسی ـ قومی به شمار می‌آوردند، سر بر آورد و اندیشه میهن قومی یهودی را مطرح کرد.

صهیونیسم برای توجیه اندیشه میهن قومی یهود و رویارویی با فراخوانی برای آمیختگی با ملل دیگر، هیچ تکیه‌گاهی جز نژادپرستی نیافت. برای ایمان به یهودی‌گری به منزله دین، لازم بود اندیشه یهودی‌گری به عنوان نژاد مطرح و در برابر فراخوانی به آمیختگی، شعار صف‌بندی نژادی ارائه شود.

موسی هس در کتاب روم و قدس در سال ۱۷۲۶م نوشت:

«یهودیان از وجود خویش حفاظت کردند، زیرا توانستند غریزه نژادی خود را حفظ کنند.»

لئوبنسکر در کتاب رهایی ذاتی (خودمختاری) در سال ۱۸۹۲م ‌نوشت:

«اصل مشترک و پاکی، یهودیان را به هم پیوند می‌دهد.»

و تئودور هرتزل در کتاب خود به نام دولت یهود در سال ۱۸۹۵م گفت:

«دلیل بقای یهودیان به صورت ملت یگانه و نژادی متمایز به قوانین ازدواج باز می‌گردد که (بیش از آن چه به آمیختگی نژادی یاری رساند) مانع از این امر مانع شد(۱)

ماهیت رژیم صهیونیستی نژادپرستی و لذا یکی از ویژگی‌های اساسی آن، تثبیت عقیده خالص نژادپرستی است که در بخش‌ها، مؤسسات، هیئت‌ها، تصمیم‌ها و برخوردها  و در روح رهبران، پیروان، رئیسان، مرؤسان، پیشوایان و عامه مردم رسوخ کرده و رفتارها را تحت حاکمیت خود در ‌آورده است. دکتر حامد ربیعی از اندیشمندان عرب، حقیقت تثبیت نژادپرستی در نظام سیاسی رژیم صهیونیستی را این گونه بیان کرده است: «تبعیض نژادی، با تمام مظاهر و عناصر و پایه و اساسی که دارد، یکی از ویژگی‌های متمایز کننده وضع حکومتی اسرائیل در حال حاضر است(۲)

پروفسور روژه گارودی، اندیشمند مسلمان فرانسوی نیز معتقد است که نژادگرایی، سرآغاز و زمینه مناسبی برای سیاست توسعه‌‌طلبانه رژیم صهیونیستی به شمار می‌رود. صهیونیست‌ها خود را مردمی منتخب و جدای از دیگر اقوام و ملل به شمار می‌آورند و معتقدند که دیگر ملت‌ها باید در خدمت آنها باشند. در همین راستاست که سیاست غیرانسانی رژیم صهیونیستی در مورد حقوق عرب‌ها و محروم کردن آنها از حقوق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود و بهره‌برداری از سرزمین‌های اشغالی توجیه می‌شود. به این لحاظ نژادپرستی صهیونیسم، نظامی کاملاً هماهنگ و الهام‌بخش قانون‌گذاران و دولتمردان اسرائیل است. این نژادپرستی، از همان اوان، بنا به گفته خود تئودور هرتزل، تجسم این طرح به شمار می‌رفت(۳)

نژادپرستی آن قدر در سرزمین‌های فلسطین نمود چشمگیری داشت که سازمان ملل متحد در سال ۱۹۷۵م، ضمن قطعنامه‌ای، صهیونیسم را نوعی نژادپرستی خواند(۴)در کنگره‌های گوناگون که در سراسر جهان در این خصوص برگزار می‌شدند، اصول نژادپرستانه صهیونیسم و نقش آن در پایمال کردن حقوق عرب‌ها محکوم می‌شد. با وجود این، رژیم صهیونیستی بی‌اعتنا به محکومیت جهانی نژادپرستی صهیونیسم، از سال ۱۹۴۸ قوانینی را در سرزمین‌های اشغالی فلسطین و سپس در کرانه غربی و نوار غزه و جولان اجرا کرد که نظیر آن در هیچ یک از کشورهای دوران معاصر دیده نشده است. مجموعه این قوانین از ایدئولوژی ویژه‌ای سرچشمه می‌گیرد که براساس فلسفه صهیونیسم، نژاد یهود را مستحق داشتن سرزمینی بدون ساکنان آن می‌داند.

یشیعاهوبن فورات، عضو اسبق کینست (پارلمان صهیونیستی) می‌گوید:

«حقیقت اول این است که صهیونیسم بدون موطن و کشور صهیونیستی بدون کوچاندن اعراب و مصادره زمین‌ها و محصور کردن این زمین‌ها معنا ندارد.»

البته این قوانین شامل سه  دسته‌اند که از نظر موضوع و مضمون با هم پیوند دارند. فلسطینیان ساکن سرزمین‌های اشغالی در اثر اجرای این قوانین رنج‌های زیادی را متحمل شده‌اند(۵)

اول: قوانین مربوط به امنیت اسرائیل که تحت عنوان نظریه امنیت، پایه و اساس ماهیت حکمرانی صهیونیست‌ها را تشکیل می‌دهد.

دوم: قوانین مربوط به زمین و مسائل ساختمان‌سازی.

سوم: قوانین مربوط به تحدید آزادی‌های دموکراتیک و فعالیت‌های سیاسی(۶)

روژه گارودی در کتاب «ماجرای اسرائیل  و صهیونیسم سیاسی»، به یک جنبه آشکار این سیاست تفکیک نژادی یا نژادپرستی در زمینه هویت شخصی اشاره می‌کند و می‌گوید:

«ما در کتاب «خصلت یهودی کشور اسرائیل» نوشته پروفسور کلود کلاین(۷) صهیونیست پرشور و استاد دانشگاه عبری اورشلیم، به‌رغم انکارهای نویسنده، به دلیل اصالت اسناد و استدلال او، خصلت نژادپرستانه این کشور را در می‌یابیم و مشاهده می‌کنیم که مسلک صهیونیستی رسماً از سوی دولت تبلیغ می‌شود.

پروفسور کلاین سه قانونی را که به تشکیلات صهیونیستی وضع ویژه‌ای اعطا می‌نمایند، نقل می‌کند. اولین قانون (۱۹۵۲م ـ ۵۷۱۳) در باره تشکیلات صهیونیستی جهانی و آژانس یهود است. مؤلف بر این امر تأکید می‌ورزد که این قانون از جهت حقوقی: «رابطه‌ای را میان دولت و یهودیانی که در اسرائیل زندگی نمی‌کنند، برقرار نمی‌سازد. رابطه حقوقی جز از طریق عمل ارادی به وجود نمی‌آید، عملی که استقرار در اسرائیل مبین آن است».

کاملاً آشکار است که نمی‌توان یهودیانی را که در اسرائیل زندگی نمی‌کنند، در کشور اسرائیل محاکمه کرد. ولی این حقوقدان بلندپایه دست خود را رو نمی‌کند که تشکیلات صهیونیسم جهانی و آژانس یهودی به عنوان تشکیلات و سازمان‌ از جهت حقوقی و سازمانی  در تمام کشورهای جهان فعالیت دارند و با کشور اسرائیل مرتبط هستند(۸)

بانو شولامیت آلونی(۹)وکیل مجلس و رهبر جنبش برای حفظ حقوق مدنی در اسرائیل نیز فریاد نفرت خود را از تبعیض نژادی صهیونیسم در مقاله خود تحت عنوان «به نام یهودیت» بلند کرده است. در این مقاله که به تاریخ بیست و پنجم زوئن ۱۹۷۸ در روزنامه اسرائیلی یدیعوت آهارونوت چاپ شده بود، انحراف ایدئولوژیکی از الهام اساسی یهودیت به وسیله افسانه مخرب صهیونیسم سیاسی، افشا شده است. وی می‌گوید:

«همه چیز بر آن دلالت دارد که می‌خواهند این فکر را در مغز یهودیان اسرائیل فرو کنند که اختلاف کیفی و اصولی میان یهودیان و غیر یهودیان وجود دارد، از این روی اصلی که الهام ‌بخش تمام قوانین و مقررات کشور اسرائیل در خصوص سیاست داخلی، وضع اشخاص و خانواده‌ها و اصول شهروندی است، رفتار ما را در مقابل عرب‌های اسرائیلی، بدویان و ساکنان ساحل غربی رود اردن و نوار غزه و شیوه پاسخ ما به درخواست‌های آنان را تعریف می‌کند.

هیچ گونه استفاده نامشروع یا نامناسب از قانون یهود نخواهد توانست کسانی را که ابداعات کشیش‌ها را از بینش پیامبران تمیز می‌دهند، وادار به سکوت سازد. ما به هیچ کس اجازه نخواهیم داد تا اسرائیل را با ادعای پیامبری، تبدیل به محله جهودان نماید و قوانین جهانی بشریت و حقوق بین‌المللی را زیرپا گذارد و به تمسخر گیرد.(۱۰)

سیاست داخلی رژیم صهیونیستی با منطق بی‌رحمانه نژادپرستی شکل گرفته، ولی با بزکی خاص که همانا اسطوره مذهبی دروغین است، آرایش شده و این جنایتی در حق یهودیت است(۱۱)

 

پی‌نوشت

 

۱ – بولتن خبری وفا، شماره ۱۲۶۵، ص۹٫

۲ – ربیع، حامد عبدالله، العنصریه الصهیونیه و منطق التعامل السیاسی فی التقالید الغربیه، منشورات الطلائع الفلسطینیه، بیروت، ۱۹۷۹م، ص۱۴۹٫

۳- گارودی، روژه، ماجرای اسرائیل صهیونیسم سیاسی، ترجمه منوچهر بیات مختاری، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۴ش، ص۱۰۹٫

 

۴- الموسوعه الفلسطینیه، العنصریه الصهیونیه (نداه)، ج۳، ۱۹۸۴م، ص۳۴۶٫

۵ – برای آگاهی بیشتر از این قوانین نژادپرستانه رک: بولتن خبری وفا، ارگان سازمان آزادی‌بخش فلسطین، شماره ۱۱۱۷، فاشیسم و نژادپرستی… اما قانونی و … جریس، صبری، اعراب در اسرائیل، مجموعه کرامه (۵).

۶- جریس، صبری، الحریات الدیمو قراطبه فی اسرائیل، بیروت، ۱۹۷۱م.

۷ – Claude Klein

۸- گارودی، روژه، همان، ص۱۱۶-۱۱۷٫

۹ – Shulamit Aloni

۱۰ – مآخذ پیشین، ص۱۰۸٫

۱۱ – برای آگاهی بیشتر از نژادپرستی صهیونیسم و قوانین آن رک:

– شاهاک، ایسرائیل، نژادپرستی دولت اسرائیل، امان الله ترجمان، انتشارات توس، ۱۳۵۷ش.

– الموسوعه الفلسطینیه، ج۲، العنصریه و الصهیونیه، ۱۹۸۴م، ص۳۵۵-۳۴۸٫

– غزوای، عمر، الصهیونیه و الاقلیه القومیه العربیه فی اسرائیل، عکا، ۱۹۷۹م.

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

انقلاب فرهنگی/ حمله نظامی آمریکا به ایران برای آزاد‌سازی ۵۳ گروگان/ اشغال سفارت ایران در لندن

بی‌پرده با تاریخ/ اردیبهشت و خرداد۱۳۵۹

سید روح‌الله امین‌آبادی

اردیبهشت ۱۳۵۹ با سهرویداد بسیار مهم در تاریخ انقلاب شناخته می‌شود. انقلاب فرهنگی، حمله نظامی آمریکا به ایران برای آزادسازی ۵۳ گروگان که به شکستی تاریخی در طبس منتهی شد و اشغال سفارت ایران در لندن.

در خردادماه همین سال نیز رویدادهایی چون افتتاح نخستین مجلس شورای اسلامی، اعدام کادر مرکزی گروهک تروریستی فرقان و آغاز تحریم اقتصادی ایران از سوی متحدان اروپایی کارتر مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

 

انقلاب فرهنگی و ضرورت بازنگری در کار دانشگاه‌ها

۳۰ فروردین ماه کلیه دانشگاه‌های کشور به علت درگیری‌های سیاسی متعدد میان دانشجویان و لزوم پاکسازی دانشگاه‌ها از اساتید و جریانات غرب‌زده و ضدانقلاب با عنوان انقلاب فرهنگی تا اطلاع ثانوی تعطیل شد.

شورای انقلاب در این روز طی اطلاعیه‌ای به کلیه گروه‌های سیاسی ۳ روز مهلت داد تا دفاتر خود را از دانشگاه‌ها تخلیه کنند.

اولین روز اردیبهشت ۱۳۵۹ نیز امام خمینی در مورد ضرورت انقلاب فرهنگی اظهار داشتند:اگردانشگاه‌هایماتربیتاسلامیواخلاقاسلامیداشت،میدانزدوخوردعقایدیکهمضرّبهحالاینمملکتاستنمی‎شد. اگراخلاقاسلامیدرایندانشگاه‌هابوداینزدوخوردهاییکهبرایمابسیارسنگیناست،تحققپیدانمی‌کرد، اینهابرایایناستکهاسلامرانمی‎دانندوتربیتاسلامیندارند.(۱)

دوم اردیبهشت نیز مقارنساعت ۹ صبحدرحالیبنی‌صدرواعضایشورایانقلابدرمیانخیلجمعیتبهدانشگاهتهرانرسیدندکهمردمیکپارچهشعار می‌دادند «مرگبرسهمفسدین،توده‌ای،فداییومنافقین».

بنی‌صدردر همین روزدرمحلدانشگاهتهرانوطیسخنانیاظهارداشت:دانشگاه‌هابایددایرباشندوتا ۱۵ خردادبهکارخودادامهدهندوازاولسالتحصیلیآیندههمنظامآموزشیجدیددرکلیهسطوحدانشگاه‌هاوموسساتعالیپیادهخواهدشد.

۲۳ خرداد ماه همین سال نیز با فرمان امام خمینی آقایان محمد جواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل‌احمد، جلال‌الدین فارسی و علی شریعتمداری مسئول تشکیل شوراهای برنامه‌ریزی رشته‌های مختلف و خط‌مشی فرهنگی دانشگاه‌ها شدند.

در بخشی از حکم رهبر انقلاب آمده بود: مدتیاستضرورتانقلابفرهنگیکهامریاسلامیاستوخواستملتمسلمانمی‎باشد،اعلامشدهاستوتاکنوناقداممؤثراساسیانجامنشدهاستوملتاسلامیوخصوصدانشجویانباایمانمتعهد،نگرانآنهستندونیزنگراناخلالتوطئه‎گرانکههم‌اکنونگاه‎گاهآثارشنمایانمی‎شودوملتمسلمانوپایبندبهاسلامخوفآندارندکهخداینخواستهفرصتازدستبرودوکارمثبتیانجامنگیرد،وفرهنگهمانباشدکهدرطولمدتسلطهرژیمفاسدکارفرمایانبی‎فرهنگ،اینمرکزمهماساسیرادرخدمتاستعمارگرانقراردادهبودند.

امام خمینی افزودند: ادامهاینفاجعهکهمع‎الأسفخواستبعضگروه‌هایوابستهبهاجانباست،ضربه‎ایمهلکبهانقلاباسلامیوجمهوریاسلامیواردخواهدکرد،وتسامحدراینامرحیاتی،خیانتعظیمبراسلاموکشوراسلامیاست.

رهبر انقلاب در این حکم به افرادی که اسم آنها ذکر شد ماموریت دادند تا «ستادیتشکیلدهندوازافرادصاحب‌نظرمتعهد،ازبیناساتیدمسلمانوکارکنانمتعهدودانشجویانمتعهدباایمانودیگرقشرهایتحصیلکرده،متعهدومؤمنبهجمهوریاسلامیدعوتنمایندتاشوراییتشکیلدهندوبرایبرنامه‎ریزیِرشته‎هایمختلفوخط‎مشی فرهنگیآیندهدانشگاه‌ها،براساسفرهنگاسلامیوانتخابوآماده‎سازیاساتیدشایستهمتعهدوآگاهودیگرامورمربوطبهانقلابآموزشیاسلامیاقدامنمایند.»(۲)

 

وضعیت دانشگاه‌ها در سال ۱۳۵۹ چگونه بود؟!

در این زمینه بازخوانی خطبه‌های ۲۹ فروردین ۱۳۵۹ آیت‌الله خامنه‌ای ضروری به نظر می‌رسد.

آیت‌الله خامنه‌ای ۲۹ فروردین و پیش از تعطیلی دانشگاه‌ها در خطبه‌های نمازجمعه وضعیت دانشگاه‌های کشور را تشریح کردند.

ایشاندرخطبهاولنمازبااشارهبهفضایآن روزدانشگاه‌هایکشوراظهارداشتند:امروزدرسراسرکشورگروه‌هایینمی‌خواهندبگذارندکهدانشگاهکاردرستورسالتواقعیخودرابهاینمملکتانجامدهد، می‌خواهندمرکزعلمودانشتوسعهوگسترشاسلامونیزمرکزتربیتوپرورشنسل‌هایمومنیراکهبایدآیندهجامعهاسلامیراادارهکنداینپایگاهراتبدیلکنندبهپایگاهیبرایانجاممقاصدشومخارجیوضدیتبااسلامزیرلوایدانشگاهودانش،یعنیایجادمسجدضرار.

 

نمی‌توانبهنظامکنونیدانشگاهیامیدواربود

آیت‌اللهخامنه‌ای درخطبهدومنیزگفتند:همچنانکهامامدرپیامخودفرمودندمانیازبهاینداریمکهدرسطحجامعهودردانشگاه‌هایاینکشورهمتعلیمباشدوهمتزکیه،چقدردانشگاه‌هابهاینرسالتعمل می‌کنند؟آنکسانیکهدردانشگاه‌هادرس می‌خوانندویادرس می‌دهند،پیشازاینگواهیدادهو می‌دهندکهنظامدانشگاهیکنونیماهماننظامدانشگاهیرژیمگذشتهاستواینفرصتپیدانشدهاستکهاینسازمانوسیستمبهکلیدگرگونشود.

ایشانادامهدادند:ملتمسلمانایراننمی‌تواندبهدانشگاهکنونیامیدوارباشدکهفرزندشرابرایاوعالمودارایاخلاقپاکتربیتخواهدکرد.

 

دانشجویانمسلمانمادیگرتحملندارند

آیت‌اللهخامنه‌ای افزودند:دانشجویانمسلمانمادیگرتحملاینراندارندکهستادگروه‌هایمسلحضداسلامیسازماندهی‌شانرادرداخلدانشگاه‌هابکنند،دانشگاه‌هاییکهباخونملتتغذیهمی‌شود،مرکزیشودبرایاینکهچندنفرقداره‌بندعلیهجمهوریاسلامیآنجابنشینند [و توطئه کنند].(۳)

 

وقتی شن‌های بیابان سربازان خدا شدند

۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ آمریکا در یک عملیات سری تعدادی بالگرد، هواپیما و کماندوهای دلتای خود را برای آزادسازی ۵۳ گروگان خود عازم ایران کرد که در طبس بر اثر طوفان شن تعدادی از بالگردها و هواپیماها به همراه ۸ تن از سرنشینانش به زمین برخورد کرده و در آتش سوختند.

کاخ سفید در بیانیه‌ای بدون اشاره به این رسوایی بزرگ اعلام کرد ۸ نفر از سربازانش بدون هیچ‌گونه برخوردی در طبس کشته شده‌اند.

پس از تحویل اجساد کشته‌شدگان به آمریکا در این کشور سه روز عزای عمومی اعلام شد. آمریکا این عملیات را پنجه عقاب نامگذاری کرده بود.

محمد منتظر قائم فرمانده سپاه یزد که به منطقه عملیات آمریکایی‌ها در طبس رفته بود بر اثر بمباران ادوات به جای مانده آمریکایی‌ها توسط هواپیماهای خودی به شهادت رسید. این بمباران به دستور مستقیم بنی‌صدر صورت گرفت.

 

 

روباه پیر به دنبال انتقام شیطان بزرگ!

۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ خبر رسید چند عضو حزب بعث عراق به سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن حمله و آن را اشغال کرده‌اند.

پلیس لندن در این زمینه گزارش داد: مهاجمان که ۶ نفر از اعضای واحد کماندویی محی‌الدین ناصر شهید متعلق به جنبش دانشجویان خوزستان بوده‌اند پس از اشغال سفارت و به گروگان گرفتن ۱۹ نفر خواستار آزادی ۹۱ زندانی به اصطلاح سیاسی خوزستان شده‌اند.

اعضای این گروه در ادامه خواستار آزادی گروگان‌های آمریکایی نیز شدند ولی با حمله پلیس انگلیس به سفارت و آزادی گروگان‌های ایرانی ناکام ماندند. در جریان این حادثه ۲ دیپلمات ایرانی به شهادت رسیدند.(۴)

 

بازگشایی نخستین مجلس شورای اسلامی پس از انقلاب

در شماره‌های پیشین به نخستین انتخابات مجلس شورای اسلامی پس از انقلاب و تعارض دو خط و جریان رئیس‌جمهور و حامیان او با حزب جمهوری اسلامی و دیگر تشکل‌های اصیل انقلابی پرداختیم.

بنی‌صدر تلاش داشت که نخستین مجلس شورای اسلامی پس از انقلاب همسو با او بوده و در نتیجه هیچ مانعی بر سر راه برنامه‌ها و اهداف او وجود نداشته باشد.

با رای قاطع مردم به نامزدهای مورد حمایت حزب جمهوری اسلامی بنی‌صدر در این توطئه شکست خورد و تلاش‌های بعدی او در ایجاد تشکیک در نتیجه انتخابات بی‌ثمر ماند.

به هر حال نخستین دوره مجلس شورای ملی جمهوری اسلامی ایران همزمان با سالروز ولادت مولای متقیان امام علی«ع» صبح امروز گشایش یافت.

 

آمار نخستین مجلس شورای ملی

در این مراسم تاریخی که بنی‌صدر رئیس‌جمهور، سید احمد خمینی، اعضای شورای انقلاب، وزرا، رئیس دیوانعالی کشور، رئیس ستاد مشترک ارتش، فرماندهان قوای سه‌گانه و نیز فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حضور داشتند آیت‌الله مهدوی کنی سرپرست وزارت کشور گفت: ازنظرآمارانتخاباتوآنچهکهتاکنونانجامشدهجمعاً ۲۳۴ نفرتاالانانتخابشده‌انددردوراول ۹۷ نفر،ودردوردوم ۱۳۷ نفر،اعتبارنامه ۲۱۳ نفرتابهحالصادرشدهاستو ۲۱ نفربهعللیصادرنشدهاست.

 

رئیسان سنی مجلس اول

وی ادامه داد: همان‌طوریکهاستحضارداریدمجلسنمایندگاناسلامیماباحضوردوسومازنمایندگانرسمیتخواهدداشت،باآماریکهمنعرضکردمبیشازآنتعدادنمایندگاندرمجلسحضوردارندبنابراینمجلسماآمادهافتتاحهست.

آیت‌الله مهدوی کنی در پایان از دکتریداللهسحابیبهعنوانرئیسسنیومهندسمهدیبازرگانبهعنواننایبرئیسسنیدعوت کرد بهجایگاهآمده و مدیریت جلسه را برعهده بگیرند.(۵)

 

نمایندگان جز به اسلام و عدالت الهی به چیزی فکر نکنند

در ادامه پیام امام خمینی به نخستین مجلس شورای ملی توسط سیداحمد خمینی قرائت شد. اهم نکات مطرح در این پیام عبارت است از؛

۱ـ شمادوستانمحترمنمایندهملتیهستیدکهجزبهاسلامبزرگوعدالتالهی ـاسلامیفکرنمی‌کنیدوانتخابشمابرایپیادهنمودنعدالتاسلامیاستکهدرطولسلطنتظالمانهوغاصبانهرژیمشاهنشاهیازآنمحرومبودند.

 

 

رسیدگی به حال مستضعفین در رأس برنامه‌ها

۲ـ امیدآن استکهرسیدگیبهحالمستضعفینومستمندانکشورکهقسمتاعظمملتمظلومرادربرمی‌گیرد،دررأسبرنامه‌هاقرارگیرد.

 

متمایلان به شرق و غرب را هدایت و در صورت لزوم منزوی کنید

۳ـ سیاستنهشرقیونهغربیرادرتمامزمینه‌هایداخلیوروابطخارجیحفظکنیدوکسیراکهخداینخواستهبهشرقیاغربگرایشداردهدایتکنیدواگرنپذیرفتاورامنزوینماییدواگردروزارتخانه‌هاونهادهایدیگرکشورچنینگرایشیباشدکهمخالفسیراسلاموملتاستاولهدایتودرصورتتخلفاستیضاحنماییدکهوجودچنینعناصرتوطئه‌گردررأساموریادرپست‌هایحساسموجبتباهیکشورخواهدشد.

 

توصیه اکید امام به شورای نگهبان؛ در مأموریت خود ملاحظه منحرفین را نکنید

ازحضراتفقهاینگهبانتقاضامی‌شودکهدرمأموریتمهمخودبههیچ‌وجهملاحظهاشخاصویاگروه‌هایانحرافیراننمودهوبهوظیفهبسیارخطیرخودقیامواقدامنمودهونگهبانیازاسلامواحکاممترقیآننمایندوخدمتخودراباقدرتتمامدرپیشگاهخداوندمتعالوولیمطلقاو،حضرتولی‌اللهاعظمامامعصرعجل‌اللهتعالیفرجهشریف،عرضهدارند.(۶)

 

اعدام کادر مرکزی گروهک تروریستی فرقان

سومین روز خردادماه سال ۱۳۵۹، ۶ نفرازبنیانگذارانوکادررهبریگروهکتروریستیفرقانکهدرطرحوپیشنهادوتصویبترورشخصیت‌هاییچونآیت‌اللهشهیدمطهری،شهیدمفتحوحاجمهدیعراقیوفرزندشحسامعراقیوشهیدقره‌نیونیزطرحسرقت‌هایمسلحانهمتعددازبانک‌هانقشدرجهیکراداشته‌انددردادگاهانقلابمحاکمهوبهاعداممحکومشدند.

حکمصادرهساعت ۳ بامدادسوم خرداد ۱۳۵۹ دربارهاکبرگودرزی،علیحاتمی،عباساخگری،سعیدقرآب،علیرضاشاهباباویتبریزیوحسنآقیرلوبهمورداجراگذاشتهشد.درباره این گروهک می‌توان به مواردی چند پرداخت.

سهماهازورودامامبهایرانوپیروزیانقلابگذشتهبود. بازارمباحثسیاسیواعتقادیهم‌چنانداغبود. گروه‌هایمختلفباگفت‌وگوواطلاعیهومناظرهوروزنامهو…سعیدرترویجنظراتخودداشتند. چندروزیازترورسپهبدقرنیگذشتهبودکهناگهانخبردیگریفضایسیاسیایرانراشوکهکرد؛استادمطهریدرحالی‌کهشب‌هنگامازمنزلدکترسحابیخارجمی‌شد،باگلوله‌ایبهشهادترسید.

درپیاین‌خبر،اینسؤالدراذهانمردمنقشبستکهچهکسانیوچراآیت‌اللهمطهریرابهشهادترساندند؟ابهامبهسرعتبرطرفشد. «گروهفرقان»کهمسئولیتترورشهیدقرنیرا ـ بهعلتنقشویدرسرکوبشورش‌هایکردستان ـبه‌عهدهگرفتهبود،اینبارنیزباافتخار،دلیلتروراستادمطهریرااین‌گونهاعلامکرد: «فکربهقدرترسیدنآخوندیسموآماده‌سازیتشکیلاتیآن،ازمدت‌هاقبل،حتیقبلازخرداد ۴۲ ازطرفاوطرحشدهبود.»

اینگروهبیکارننشستوبازهمبهسراغبزرگانانقلابرفتوترورحاج‌مهدیعراقی،آیت‌اللهمفتحوترورنافرجامآیت‌الله‌هاشمیرفسنجانیراهمدرکارنامه‌یسیاهشثبتکرد.

آغازگروهالتقاطیوتروریستیفرقانکهبنابراسنادبه‌دستآمدهازلانه‌یجاسوسی،بازوینظامیمنافقینبود،درسال ۵۶ بهرهبریطلبه‌یجوانیبهنام «اکبرگودرزی»شروعبهفعالیتکرد.

اوباترکحوزهوپسازمراجعتبهتهرانلباسروحانیتراکنارگذاشت. گودرزیدرهمانسال‌هاخودرابهعنوانمفسرقرآنمعرفیکردودرمساجدالهادی،فاطمیه‌یخزانه،رضواناتابک،خمسه‌یقلهکو…بهتفسیرقرآنپرداخت. اوازهمینجلساتبرایگروهفرقانجذبنیروکرد. بهتدریجعباسعسگری،کمالیاسینی،علیحاتمیو…بهاینگروهپیوستند.

گودرزیدراوایلتشکیلگروهتنهابهصدوراطلاعیهوبیانیهاکتفامی‌کردوبااینروشبهدنبالورودبهفضایسیاستومبارزهبود. مثلاًاطلاعیه‌هایشهیدمطهریومرحومبازرگانبهمناسبتمرگدکترشریعتیباواکنششدیدگروهفرقانمواجهشد.

موضع‌گیریبعدیآنهادراطلاعیه‌ایبهمناسبتقیامقموتبریزدرحالیصادرشدکهآنهادخالتبی‌رویهروحانیتدرسیاسترافاجعه‌ایعظیممی‌پنداشتند.

پسازپیروزیانقلاباسلامیوتصرفپایگاه‌هاینظامیتوسطمردم،گودرزیوهمراهانشبابرداشتناسلحهومهمات،بیشترمسلحشدند.

شاهرفتهبودوازدیدفرقان،مبارزهباآخوندیسم،مهم‌ترینرسالتبهشمارمی‌آمد. باهمیندیدگاهبودکهفرقاناقداماتتروریستیخودراازاردیبهشت ۵۸ وباتهیه‌یلیستیازاسامیاشخاصمذهبیوانقلابی‌هایمؤثرآغازکرد.

تاآذرهمانسال،درکناربسیاریازایننام‌ها،واژه‌یشهیدهماضافهشد؛سپهبدقرنی،مرتضیمطهری،اکبر‌هاشمیرفسنجانی،محمدمفتح،حاجی‌طرخانی،رضیشیرازی،حاجمهدیوحسامعراقی،مهدیانوحتییکمستشارنظامیخارجیبهنام‌هانسیواخیملایب.

افرادیدیگریهمدراینلیستودرصفانتظاربودند؛سیدمحمدبهشتی،محمدجوادباهنر،حقی،امامی‌کاشانی،ناطقنوری،موسویاردبیلی،تیمسارولی‌اللهفلاحیو… پاککردنایننام‌هاازدفتریارانانقلاب،ضرباتبزرگوشدیدیبودبرپیکرجمهوریاسلامی. کاریراکهشاهپیشازانقلابنتوانستهبودبه‌وسیله‌یساواکانجامدهد،اینگروهمنحرفدرطولچندماهمی‌خواستبهانجامبرساند.

گودرزیازسال۵۰ تاسال ۵۵ «درجهتراهیابیآزادانهبهقرآنومتوناصلی»بهمطالعه‌یقرآنمشغولشدوپسازآنبهترویجدیدگاه‌هایخودبهعنوانمفسرانقلابیقرآنپرداخت. طلبه‌یجوانکهحتیدروسحوزویرانیمه‌کارهرهاکردهوتنهاپنجسالبهمطالعه‌یقرآنپرداختهبود،بهچنانفهمواستنباطیازقرآندستیافتکهنتیجه‌اشکشتنبهترینفرزندانملتبود.

گودرزیهنوز ۲۵ سالنداشتکه ۲۰ جلدتفسیرقرآننوشتهبود. شرحیدوجلدیبرصحیفه‌یسجادیهوشرحدعایعرفههمازمحصولاتکارگاهاندیشه‌یاوبودکهمثلهمیشهباناممستعاربهچاپمی‌رسید.

واحداطلاعاتکمیته‌یانقلابباافزایشترورهابهخانه‌هاییمشکوکشدکهمشخصگردیدخانه‌یتیمیفرقانبوده‌اند. سپسسرنخ‌هاییبهدستآوردوبهتدریجاعضایفرقانرادستگیرکردوبهمقاماتقضاییتحویلداد. دادگاهنیزپسازبررسیاتهامترورشخصیت‌هایبرجسته‌ی ‌مردمیوانقلابی،آنهارابهاعدامیازندانمحکومکرد. برخیازاعضایفرقاننیزکهنقشکمتریدراعمالجنایتکارانهداشتند،عفوشدندوچندنفرینیزبهخارجازکشورگریختندکههنوزهمباانتشاراطلاعیه‌هایی،جهالت‌هاوحماقت‌هایپیشینرادرذهن‌هاتداعیمی‌کنند.(۷)

 

تحریم اقتصادی ایران توسط متحدان اروپایی کارتر

در اولین روز خردادماه سال ۱۳۵۹ کشورهای عضو بازار مشترک اروپا به استثنای انگلیس تصمیمات کنفرانس ناپل درباره تحریم بازرگانی ایران را به مرحله اجرا در آوردند.

انگلیس به رغم اعتراض هشت کشور عضو جامعه اقتصادی اروپا تصمیم گرفته بود قراردادهایی را که بعد از نوامبر با ایران امضا کرده است متوقف نسازد.

از سوی دیگر آمریکا از تصمیم انگلیس در مورد اینکه فقط قراردادهای بازرگانی آینده خود با ایران را به حمایت از کوشش‌های آمریکا در جهت آزادی گروگان‌ها تحریم می‌کند ابراز نارضایتی کرد.(۸)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ صحیفهامام،جلد ۱۲،ص ۲۴۸٫

۲ـ صحیفه امام،جلد ۱۲، ص ۴۳۱٫

۳ـ اطلاعات، ۳۰ فروردین ۱۳۵۹، ص ۱٫

۴ـ روزنگار جامع ایران پس از انقلاب اسلامی، طاهرخانی رضا، ص ۹۴٫

۵ـ کیهان، ۸ خرداد ۱۳۵۹، ص ۱۶٫

۶ـ صحیفه امام، جلد ۱۲، ص ۳۶۱٫

۷ـ رککتابجریان‌هاوسازمان‌هایسیاسیمذهبیایران ۱۳۲۰-۱۳۵۷)؛رسولجعفریان؛مرکزاسنادانقلاباسلامی.

۸ـ اطلاعات، ۱ خرداد ۱۳۵۹، ص ۱۲٫

 

 

30نوامبر/16

سنگ‌های بسته دیانت و سگ‌های باز لیبرالیسم

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ در آخرین روزهای بهمن‌ماه سال ۹۲، روزنامه آسمان به نقل از «هرمیداس باوند»،حکم الهی قصاص را غیر انسانی نامید و روز بعد، این اقدام را خطای سهوی ناشی از فشار کار عنوان کرد! نه از گوینده چنین گفتاری عجیب بود که او از بقایای جبهه ملی است که سابقه‌ای خاص در اهانت به حکم الهی قصاص دارد و نه از آسمان چنین کرداری دور از انتظار که جراید دگراندیش سال‌هاست که به مدد تساهل و تسامح و غفلت و ضعف ایمان متولیان مطبوعات، کمر به ذبح تدریجی دیانت و نظام دینی بسته و در این مسیر از هیچ اقدامی فروگذار نکرده‌اند.

۲ـ اما از متولیان وزارت ارشاد اسلامی و مقامات عالیه دولت توقع نمی‌رفت که در برابر چنین اهانتی سکوت کنند، زیرا به فرمایش حضرت امام، فلسفه تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت، اجرای احکام الهی است و بسیار عجیب است کسانی که در حکومت دینی به وزارت و ریاست رسیده‌اند، به جای اجرای شریعت و پاسداری از حریم آن، ناظر ساکت اهانت به حکم صریح قرآن باشند.

۳ـ ماجرا وقتی عجیب‌تر می‌شود که بدانیم در آبان‌ ماه همین امسال روزنامه «بهار» در مقاله‌ای ولایت امیرمؤمنان«ع» و حق ایشان بر خلافت رسول‌الله«ص» را انکارکرد، ولی وزیر ارشاد در برابر این حرکت نه اقدامی کرد و نه کلامی گفت و حتی در زیر فشار مجلس شورای اسلامی هم حاضر به محکومیت این مقاله نشد، بلکه از توقیف «بهار» ابراز تأسف کرد.

۴ـ و همه این اتفاقات در حالی رخ می‌دهند که در همین زمان (از آبان‌ماه تا بهمن سال ۹۲) نشریه یا لثارات الحسین به دلیل انتقاد به سخنان وزیر خارجه در باره جزیره ایرانی «ابوموسی» و نقد مواضع معاون رئیس‌جمهور در امور زنان، توسط هیات نظارت بر مطبوعات توقیف و نشریات «وطن امروز» و «۹ دی» به دلیل نقد توافقنامه ژنو، دادگاهی و ماهنامه پاسدار اسلام به علت انتقاد به عملکرد وزارت ارشاد و معاونت سینمایی آن، مخاطب تذکر هیئت نظارت بر مطبوعات قرار گرفته‌اند.

جالب اینجاست که همان هیئت نظارت بر مطبوعات و همان وزارت ارشادی که حاضر به حداقل برخورد قانونی با هتاکان به اسلام و مسلمانان نیستند، با قاطعیت هر چه تمام‌تر کمر به قلع و قمع منتقدین دولت بسته‌اند؛ منتقدینی که دفاع از استقلال و اسلامیت نظام را وجهه همت خود قرار داده‌ و حسب قاعده باید مورد تشویق دولت جمهوری اسلامی قرار بگیرند. سکوت عجیب ریاست محترم جمهور در برابر این موج اهانت به اسلام و مقدسات و احکام آن در حالی که ایشان عالم دین و مجتهدند و تکلیف اصلی ایشان ترویج و تبلیغ دیانت و دفاع از شریعت و مذهب حقه جعفریه و مسلّمات آن است، خود جای سئوال دارد. خصوصاً که ایشان به عنوان رئیس‌جمهور سوگند یاد کرده‌اند که پاسدار اسلام و احکام آن باشند.

۵ـ مروری بر جشنواره فیلم فجرسال گذشته ثابت می‌کند آنچه در شماره های گذشته پاسدار اسلام در خصوص عملکرد سازمان سینمایی وزارت ارشاد آمده بود ـ که هیئت نظارت بر مطبوعات به دلیل همین مطلب «پاسدار اسلام» را مستحق دریافت تذکر شناخته است ـ منطبق با واقعیت است و وزارت ارشاد و هیات نظارت لازم است به جای شکستن آینه و گریز از حقیقت، به خودشکنی روی آورند، زیرا وظیفه آینه نمایاندن واقعیت‌ها و حقایق است.

وقتی بازیگر زن نقش اول فیلم شیفتگی (از فیلم‌های بخش مسابقه جشنواره سی و دوم فیلم فجر) در ۹۰% از زمان فیلم به صورت سر برهنه و با لباس مردانه ظاهر می‌شود و به دلیل ایفای همین نقش از سوی هیئت داوران منصوب از جانب وزارت ارشاد، نامزد دریافت سیمرغ بلورین نیز می‌گردد، چه باید کرد؟

البته موضوع فیلم نیز خود حکایتی دیگر است، زیرا این فیلم برای اعتراض به ممنوعیت آوازه‌خوانی زنان در انظار مردان ساخته شده است. در این فیلم به صراحت، حکم شرعی منع آوازخوانی زنان محکوم شده و مورد نکوهش قرار گرفته است و فیلمساز تلاش می‌کند مخاطب را علیه این حکم الهی بشوراند.

هنگامی در فیلم «کلاشینکف» ـ که در بخش مسابقه جشنواره پذیرفته شد و به نمایش درآمد ـ سرقت مسلحانه به عنوان یگانه راه‌حل غلبه بر فقر، تجویز و تشویق می‌شود و قهرمان فیلم، شب را همراه زنی بیگانه به صبح می‌رساند و می‌گوید دیشب را به مذاکره گذراندم، چه باید کرد؟

در مورد پرده‌دری‌های فیلم «قصه‌ها» و دفاع جدی آن از آشوب‌طلبان حوادث سال ۸۸ و نمایش چهره‌ای سیاه و تباه از جامعه اسلامی ایران چه باید کرد؟ وقتی که به روایت این فیلم عمده مردم ایران درگیر اعتیاد و فحشا و همسرآزاری و شک به همسرند و تنها اشخاص سالم و مثبت، دانشجوی اخراجی دانشگاه (دانشجوی ستاره‌دار!) و جوان آشوب‌طلب سال ۸۸ معرفی می‌شوند. این فیلم، آشوبگران سال ۸۸ را بی‌گناه و پاک معرفی می‌کند و احساسات تماشاچی را به همدردی و دفاع از آنان سوق می‌دهد و در نقطه مقابل منفورترین فرد داستان مرد معتادی است که همسر خود را با آب جوش سوزانده و البته با صدای بلند به حضرت زهرا«س» و ابوالفضل العباس«ع» سوگند یاد می‌کند!

زمانی که فیلمی مانند «من عصبانی نیستم!» در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر برگزیده و در چندین رشته نامزد دریافت سیمرغ بلورین می‌شود، چه باید کرد؟ فیلمی که رسماً و به صراحت از خرابکاران و آشوبگران سال ۸۸ حمایت و اقدام آنان در تخریب اموال مردم و حمله به بسیجیان را ستایش می‌کند. فیلمی که زشت‌ترین فحاشی‌ها در آن مانند نقل و نبات تکرار می‌شوند و اگر بنا باشد این فحاشی‌ها حذف شوند، عملاً چیزی از فیلم باقی نمی‌ماند. فیلمی که صراحتاً به تجزیه‌طلبی دامن می‌زند و برای شوراندن جوانان و هموطنان کرد علیه نظام تلاش می‌کند.

۶ـ سیاه‌نمایی و ترویج یأس و بدبینی، فصل مشترک بسیاری از فیلم‌های بخش مسابقه جشنواره  فیلم فجرسال ۹۲ بود. فیلم‌هایی که به دست منتخبین وزارت ارشاد برگزیده شده بودند.

شاید گناه پاسدار اسلام این بود که با پیش‌بینی چنین روندی و قبل از برپایی جشنواره سی و دوم فیلم فجر، نسبت به وقوع این فاجعه فرهنگی هشدار داد و همگان را به پیشگیری از آن فراخواند و البته این گناه از چشمان تیزبین هیات نظارت بر مطبوعات دور نماند و به همین دلیل «ناهی از منکر» به جرم پایداری بر اجرای «اصل هشتم قانون اساسی» مستحق دریافت تذکر شناخته شد. و البته چرا چنین نشود وقتی که این هیات بر صدها تخلف روزانه مطبوعاتی چشم فرو بسته و سکوت اختیار کرده است.

شیوع وحشتناک استفاده ابزاری از تصاویر محرک زنان و دختران با آرایش غلیظ در مطبوعات تجاری، انتشار پی ‌در پی تصاویر نیمه برهنه زنان بازیگر سریال‌های فاسد ماهواره‌ای در نشریات زرد (آن هم تمام‌رنگی و در صفحات نخست!) و مواردی از این دست، جز با سکوت و مماشات هیات نظارت بر مطبوعات و وزارت ارشاد ممکن نیست و طبیعی است که چنین وزارتخانه و هیات نظارتی «نهی از منکر» را تاب نیاورد و بابت آن «ناهی از منکر» را مخاطب «تذکر» خود قرار بدهد! حتی اگر «ناهی از منکر»، «پاسدار اسلام» باشد و رسالت آن پاسداری از حریم اسلام و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی!

۷ـ هشدار جدی رهبر انقلاب در اخرین روزهای سال گذشته درخصوص وضعیت نامطلوب فرهنگی کشور و عدم حضور ایشان در نمایشگاه کتاب امسال(علیرغم اهتمام جدی ایشان به مقوله کتاب و کتاب خوانی)؛نگرانیهای برخی از مراجع عظام درباره عملکرد فرهنگی دولت و تذکرات پی درپی امامان جمعه در تهران وشهرستانها در همین موضوع؛ نشانه هایی واضح از درستی موضع “پاسدار اسلام” در نگرانی نسبت به عملکرد فرهنگی دولت یازدهم است. سعدی در گلستان خود داستانی را نقل می‌کند که گوئی زبان حال ماست:

«شاعری پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت . فرمود تا جامه از او برکنند و از ده به در کنند. مسکین برهنه به سرما همی رفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. در زمین یخ گرفته بود. عاجز شد و گفت: این چه ناجوانمرد مردمانند. سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته».

آیا روند فعلی بستن دهان ناهیان از منکر، بستن سنگ و رها کردن سگ‌های درنده لیبرالیسم فرهنگی و گامی جدی و بلند در مسیر تکمیل جنگ نرم جهان استکبار علیه اسلام و انقلاب اسلامی نیست؟ و آیا با تداوم این روند، دیگر نام و نشانی از اسلامیت نظام باقی خواهد ماند؟ آیا وزارت ارشاد دولت یازدهم پای در مسیر وزارت ارشاد «مهاجرانی» نگذاشته است؟ به‌راستی جز شیطان بزرگ و جهان استکبار و رژیم صهیونیستی چه کسی از تداوم این روند سود خواهد برد؟

 

سوتیترها:

 

۱٫

در آخرین روزهای بهمن‌ماه سال ۹۲، روزنامه آسمان  به نقل از هرمیداس باوند حکم الهی قصاص را غیر انسانی نامید و روز بعد این اقدام را خطای سهوی ناشی از فشار کار عنوان کرد. چنین گفتاری نه از گوینده عجیب بود که وی از بقایای جبهه ملی است و نه از آسمان، که جراید دگراندیش سالهاست که به مدد تساهل و تسامح و غفلت و ضعف ایمان متولیان مطبوعات، کمر به ذبح تدریجی دیانت و نظام دینی بسته و در این مسیر از هیچ اقدامی فروگذار نکرده‌اند.

 

۲٫

آیا روند فعلی بستن دهان ناهیان از منکر و رها کردن سگ‌های درنده لیبرالیسم فرهنگی، گامی جدی و بلند در مسیر تکمیل جنگ نرم جهان استکبار علیه اسلام و انقلاب اسلامی نیست؟ آیا وزارت ارشاد دولت یازدهم پای در مسیر وزارت ارشاد «مهاجرانی» نگذاشته است؟ به‌راستی جز شیطان بزرگ و جهان استکبار و رژیم صهیونیستی چه کسی از تداوم این روند سود خواهد برد؟

 

 

30نوامبر/16

پدر و پسری که کنار هم شهید شدند!

خاطره‌ای از تفحص:

کسی چه می‌دانست تاریخ دو باره در هشت سال دفاع مقدس تکرار شود و پسری سر بر بالین پدرش ۲۵ سال آرام بگیرد و۲۵ سال این دو شهید گذر زمان را به نظاره بنشینند!

وقتی در احوالات آل الله می‌خواندیم که امام حسین «ع» وقتی بر بالین حضرت علی اکبر «ع» رسید که جان باخته بود، صورت بر چهره خونین او نهاد و دشمن را نفرین کرد: « قتل الله قوما قتلوک…» و تکرار می‌‏کرد که: «علی الدنیا بعدک العفا».  وجوانان هاشمی را طلبید تا پیکر او را به خیمه‌گاه حمل کنند. حضرت علی‌اکبر«ع» نزدیک‌ترین شهیدی است که با حضرت امام حسین «علیه‌السلام» دفن شده است. مزار مطهر او پایین پای ابا عبدالله الحسین«ع» قرار دارد و به همین خاطر ضریح امام، شش گوشه دارد.

در منطقه چیلات،(جنوب دهلران) پیکر دو شهید پیدا شد. یکی از این شهدا نشسته و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود، لباس زمستانی هم تنش بود.

شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این درازکش، قبل از شهادت مجروح شده است.

اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته، سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود. پلاک داشتند. پلاک‌ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. ۵۵۵ و ۵۵۶!  فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته‌اند.
معمولاً آنهایی که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می‌رفتند پلاک می‌گرفتند. اسامی را جستجو کردیم در کامپیوتر ، دیدیم آن شهیدی که نشسته است، پدر است وآن شهیدی که درازکش است، پسراست! پدری سر پسر خود را به دامن گرفته بود!

شهیدان اسماعیل زاده در اردیبهشت ۶۲ در عملیات ایضایی والفجر ۶ از جمله رزمندگان دلاوری بودند که  مقدمات عملیات غرورآفرین خیبر در جنوب را تدارک دیدند. این رزمندگان اسلام که تعدادشان زیاد هم نبود، با انجام این عملیات دشمن را مشغول کرده و سردار خیبر با انجام عملیاتی موفقیت‌آمیزخیبر از جنوب، دشمن بعثی را غافلگیر کرده و درهم می‌کوبد.

شهیدان اسماعیل زاده در این عملیات با گلوله مستقیم دشمن زبون (تیرخلاص) در آغوش هم به شهادت می‌رسند.

30نوامبر/16

شمه‌ای از فضیلت مسجد مقدس جمکران از منظر مراجع معظم تقلید

حضرات آیات عظام:

مکارم شیرازی،نوری همدانی،صافی گلپایگانی،

شبیری زنجانی و سبحانی تبریزی

بعد از انتصاب حجت‌الاسلام‌والمسلمین رحیمیان به تولیت مسجد مقدس جمکران از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی «مد ظله‌العالی». تولیت جدید به منظور ارائه گزارش و دریافت نظرات به دیدار مراجع معظم تقلید شتافت و از آنجا که سخنان این بزرگان حاوی نکات ارزشمندی در جهت شناخت هرچه بیشتر این مسجد فراملی که مقام معظم رهبری ازآن با عنوان «پایگاه عظیم تشیع» یادکرده‌اند می‌باشد، عیناً متن بیانات این مراجع

عظیم الشأن تقدیم امت «پاسدار اسلام» می‌گردد.

 

آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی:

«من از قدیم‌الایام به آنجا(مسجدجمکران) عشق می‌ورزیدم»

مسأله مهم این است که ما در زمانی زندگی می‌کنیم که راه‌های فساد به سوی جوامع بشری کاملاً گشوده شده است. ما در مقابل این زهر‌ها باید پادزهر داشته باشیم. در مقابل این عوامل فساد باید عوامل اصلاح داشته باشیم. یکی از آنها می‌تواند چیزی مانند مسجد جمکران باشد. مسجد جمکران باید جاذبه داشته باشد و هفته‌ای چند صد هزار نفر به سوی خودش جذب کند؛ اینجا بیایند و توبه کنند، مسائلی را بشنوند و آثاری ببینند. امثال این گام‌های مختلف را باید برداریم تا با این مفاسدی که در حال غلبه بر جامعه است مقابله کنیم.

من تعجب می‌کنم از کسانی که باز هم درباره مسجد جمکران منفی‌بافی می‌کنند. ما می‌گوییم حسن بن مثله جمکرانی‌ای بود یا نبود؛ اما مسجدی هست که نام امام زمان در آن برده می‌شود و عبادتی هست که عبودیت خالص است؛ صد مرتبه «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، چنین عبادتی چنان جذابیتی ایجاد کرده که هفته‌ای صدها هزار نفر و در ایام مخصوص میلیون‌ها نفر به این مکان می‌روند.

کدام عقل اجازه می‌دهد که با این چنین مرکز مؤثری مخالفت کنند؟ به خصوص که آن مسئله تاریخی در خواب نبوده و در بیداری اتفاق افتاده. این مسئله را علمای بزرگ تأیید کرده‌اند و مخالفت‌کنندگان نباید در مقابل علما بایستند. به هر حال این مخالفت‌ها با تریبونی که می‌تواند گروه زیادی را از فساد باز دارد و به مکتب پیروان اهل‌بیت دعوت کند باعث تعجب است. به همین دلیل من هم از قدیم‌الایام به آنجا عشق می‌ورزیدم و چند کار هم کردیم تا در مقابل کسانی که درباره این مسجد منفی‌بافی می‌کنند، به سهم خودمان بر مسجد صحه بگذاریم؛ یکی مرکز شیعه‌شناسی است که مرکز بسیار عظیمی است و مباحث مربوط به شیعه و امام زمان که در شهر مقدس قم آغاز شده، به آنجا منتقل می‌شود تا در کنار یک مرکز عبادی، یک مرکز فرهنگی قوی نیز باشد.

دومین کار، انتقال شبکه ولایت به آنجاست که کارهای ساخت استودیو در حال انجام است. شبکه ولایت شبکه‌ای است به زبان فارسی، عربی و انگلیسی که مسائل مربوط به شیعه و اهل بیت را به تمام دنیا پخش می‌کند. سومین اقدام، ساخت درمانگاه است که ما امیدواریم درمانگاه بسیار مجهزی ساخته شود تا مردم به قصد استشفا به آنجا بیایند. ما در آنجا تا امروز ۳-۲ میلیارد تومان خرج کرده و می‌کنیم. این درمانگاه باید راه‌اندازی شود و این گوشه‌ای از آثار عشق ما به این مرکز است.

ظرفیت این مرکز بیشتر از این است و می‌شود با برنامه‌ریزی‌های جامع و کامل، از این ظرفیت استفاده بیشتری کرد که هر کس به آنجا می‌آید با دست پر برگردد و یکی از قطب‌های اسلامی منحصر به ایران نباشد و از مناطق مختلف بتوانند مشرف بشوند؛ به‌خصوص که فرودگاه قم هم در حال راه‌اندازی است و از مناطق مختلف می‌توانند به آنجا بیایند، توسل بجویند و اصلاح شوند و بازگردند.

یکی از نکات مهم این است که بیشترین مشتریان جمکران جوانان هستند، همان جوانانی که در خطر هستند. این واقعاً نقطه قوت بسیار خوبی برای جمکران است که می‌تواند جوانان را جذب کند.

برنامه‌هایی که فرمودید برنامه‌های خوبی است و لازمه سفره پهن کردن این است که غذا هم تهیه شود، جا هم تهیه شود و فضا فضایی باشد که مردم دچار مشکلات نشوند. امکانات مسجد جمکران باید توسعه پیدا کند؛ به اندازه توسعه امکانات، حضور مردم بیشتر می‌شود و پذیرش بیشتری صورت می‌گیرد.

من به سهم خودم آماده‌ام تا جایی که وقت و توانم اجازه می‌دهد در خدمت این مرکز باشم. چون می‌دانم باعث اصلاح بسیاری از جوانان می‌شود، باعث پیشرفت مکتب شیعه می‌شود. منتها مراقب باشید خرافات را با آن نیامیزند. من شنیده‌ام لابه‌لای این زوّار، افراد فرصت‌طلبی می‌آیند، یکی خود را مأمور امام زمان معرفی می‌کند، یکی می‌گوید نایب خاصّم، دیگری بشارت ظهور می‌دهد و مردم را گول می‌زنند و سرکیسه می‌کنند.

باید نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در میان جمعیت باشند و جلو این افراد را بگیرند. هر جا که محل استفاده باشد، محل سوءاستفاده هم هست. چون نیت شما و همکاران‌تان خالص است، انشاالله امام زمان کمک می‌کند و پیشرفت خوبی می‌توان کرد.

سوتیتر:

۱-   من به سهم خودم آماده‌ام تا جایی که وقت و توانم اجازه می‌دهد در خدمت این مرکز باشم. چون می‌دانم باعث اصلاح بسیاری از جوانان می‌شود، باعث پیشرفت مکتب شیعه می‌شود.

 

 

آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی:

این مسجد واقعیتی است که نمی‌توان آن را انکار کرد. اگر کسی در مسئله تاریخ مسجد ایجاد شبهه کند، قضایای مستقیم و متواتر یقینی‌ای که خیلی از افراد با رفتن به آنجا و توسل پیدا کردن، مشکلات مهم‌شان حل شده را نمی‌تواند انکار کند.

این مسجد مکانی است که اولیا و مقدسین و رجال معنوی، سالیان دراز در آنجا توسل به شخص اول فعلی عالم داشته‌اند. بنابر این مسجد جمکران قطعاً مورد عنایت خداوند است و طبیعی است که مشکلات در آنجا حل شود. ما می‌دانیم که خیلی از افراد به حسب ظاهر مشکلات لاینحل داشتند و به آنجا رفتند و مشکل‌شان حل شده است.

امام خمینی بیماری داشتند که احتمال نجات از آن بعید به نظر می‌رسید، و هنوز این خبر بین مردم منتشر نشده بود، پسر دایی ما دکتر ولایی برای رسیدگی با یکی از وزرا آمدند و گفت: «حال ایشان وخیم است» کسی هم نمی‌دانست که ایشان مریض شده‌اند. ما با یکی از رفقا گفتیم «باید برویم مسجد جمکران برای توسل». رفتیم و الحمدلله خطری که احتمال نجات از آن بعید به نظر می‌آمد حل شد. به هر حال ما تجربه این چنینی در باره مسجد جمکران داریم، اشخاص دیگر هم تجربه‌های مختلفی دارند.

این مسجد محل امیدی برای مردم است. انشاالله خدمتی که به مسجد جمکران می‌شود، خدمت به شرع مقدس و ولایت است و ما تا حد توان برای دست اندرکاران دعا می‌کنیم که بتوانند اینجا را خوب حفظ کنند.

گاهی اعتقادات و حفظ اعتقادات وابسته به همین‌هاست. همین که بیایند و ببینند که مشکلات حل شده، خود این در حفظ دین خیلی دخالت دارد. من امیدوار هستم خداوند به همه آقایان توفیق کامل و جزای خیر در دنیا و آخرت بدهد.

در همایشی که درباره کتاب تاریخ قم برگزار شده بود حاضر شدم، همان کتابی که تاریخ جمکران در آن آمده و در سال ۳۷۸ هجری قمری نوشته شده است. این کتابی است که راجع به حضرت معصومه «سلام‌اله‌علیها» هم مطالبی دارد. کتاب بیش از ۱۰۰۰ سال قدمت دارد و مورد اعتماد است. اینها اولاً همه شاهد بر تأیید مسجد جمکران است. مگر عبارتی که آن عبارت هم مشخص شد غلط است. می‌گفتند شیخ صدوق رحمت‌الله‌ سال ساخت جمکران را سال ۳۹۳ هجری قمری ذکر کرده است در حالی که سال فوت ایشان ۳۸۱ قمری است. این چگونه ممکن است؟ اما بعداً این مشکل حل شد به اینکه شباهت بین «تسعین» و «سبعین» باعث اشتباه شده است، بالاخره معلوم شد ۳۹۳ اشتباه بوده و تاریخ درست آن ۳۷۳ بوده است که در زمان حیات شیخ صدوق بوده و از این ناحیه نیز اشکالی به تاریخ ساخت مسجد نیست.

سوتیترها:

 

۱-  این مسجد واقعیتی است که نمی‌توان آن را انکار کرد… ، قضایای مستقیم و متواتر یقینی‌ای که خیلی از افراد با رفتن به آنجا و توسل پیدا کردن، مشکلات مهم‌شان حل شده را نمی‌تواند انکار کند.

 

 

 ۲-  این مسجد مکانی است که اولیا و مقدسین و رجال معنوی، سالیان دراز در آنجا توسل به شخص اول فعلی عالم داشته‌اند. بنابر این مسجد جمکران قطعاً مورد عنایت خداوند است و طبیعی است که مشکلات در آنجا حل شود. ما می‌دانیم که خیلی از افراد به حسب ظاهر مشکلات لاینحل داشتند و به آنجا رفتند و مشکل‌شان حل شده است.

 

۳ –  امام خمینی(ره) بیماری داشتند که احتمال نجات از آن بعید به نظر می‌رسید،…. ما با یکی از رفقا گفتیم «باید برویم مسجد جمکران برای توسل». رفتیم و الحمدلله خطری که احتمال نجات از آن بعید به نظر می‌آمد حل شد

 

آیت‌الله‌العظمی صافی گلپایگانی: 

«من افتخار می‌کنم که خادم این مسجد باشم»

از خداوند متعال برای همه آرزوی مزید توفیق می‌کنم و امیدوارم که همه در این مقاصد بزرگ و با اهمیتی که دارید ـ انشاءالله ـ موفق باشید و بتوانید کاری کنید که ترویج دین و امر تعظیم شعائر که الحمدلله در مسجد مقدس جمکران برقرار شده و برقرار بوده است، روز به روز توسعه پیدا کند و مردم از توجهات حضرت ولیّ عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بهره‌مند شوند. امیدوارم که این مقاصد فراهم بشود.

همانطور که فرمودید، مسئله و قضیه مسجد جمکران و ولایت، و توجه به این مقام مقدس خیلی خیلی با اهمیت است و بزرگان و علما و اشخاصی که ملتفت بودند، همیشه مواظب بودند که در حدی که بتوانند، از این مکان مقدس بهره‌مند باشند و استفاده کنند. انشاءالله که این برنامه‌ها توسعه پیدا کند. این توجهی که خود به خود در مردم پیدا شده، مسئله مهمی است. البته این توجه همیشه بوده و با کیفیت‌های مختلف همیشه عرض ارادت می‌کرده‌اند، اما این حضور و این همه جمعیت که به اینجا می‌آیند، نشانه یک توجه خاص است. اینجا باید مورد استفاده مردم باشد و منافع معنوی‌ای که خداوند متعال در نظر دارد شامل حال مردم شود.

انشاءالله این برنامه‌ها روز به روز مناسب‌تر باشد و اثرگذار باشد. علما و بزرگان ما همه به مسجد جمکران افتخار می‌کردند مرحوم پدرم رحمت‌الله‌علیه پیاده به مسجد جمکران می‌رفتند. در آن زمان اسب بود و بعضی به ایشان اصرار می‌کردند شما سوار بشوید. می‌گفتند من می‌خواهم پیاده باشم. این کار را با کیفیت خاصی انجام می‌دادند. ما باید توجه داشته باشیم که قداست این مسجد باید خیلی بیشتر حفظ شود و محافظت بشود؛ مخصوصاً جنبه‌های دینی و مذهبی… گرچه تا حدی فراهم شده و باید بیشتر شود. اینها مسائلی است که باید رعایت شود و هر چه بیشتر رعایت شود، انشاءالله روز به روز بر عظمت امر افزوده می‌شود.

مسجد جمکران الحمدلله رونق خاصی پیدا کرده و علت این رونق را هم من معنوی می‌دانم که یکباره مردم این‌طور حضور پیدا کردند و و می‌آیند و خسته نمی‌شوند و باز هم می‌آیند و باز هم می‌آیند. امیدوارم انشاءالله شما و همه کسانی که در این راه خدمت می‌کنند، بتوانند روز به روز توفیق بیشتری پیدا کنند و بدانند که تعظیم امر حضرت ولی عصر عجل‌الله‌فرجه‌الشریف باید در همه جا باشد، در همه امور باید باشد و ما باید مواظب باشیم که هیچ‌کس فراموش نکند. مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای بروجرودی رحمت‌الله‌علیه به طلاب سفارش می‌کردند که در مسافرت و سخنرانی و هر جا که می‌روید، حضرت را فراموش نکنید، یعنی باید همیشه یادتان باشد. این موضوع نکته‌هایی دارد که اگر بخواهم عرض کنم طولانی می‌شود. در همه برنامه‌ها هر کس می‌خواهد حرف بزند، هر کس می‌خواهد صحبت کند، هر کس می‌خواهد سخنرانی کند، باید به یاد امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه باشد و هر طور شده به یک اسمی و به هر نوعی اسم حضرت را ببرند. این نباید فراموش شود. این توصیه، نکته خیلی دقیقی دارد که از بعضی روایات هم استفاده می‌شود، این مسئله بسیار با اهمیت است. امیدوارم شما توفیق پیدا کنید و برنامه‌های تعظیم امر حضرت انشاءالله بیشتر و بیشتر باشد و رونق بیشتری بگیرد.

خلوص نیت کسانی که در اینجا هستند هم مهم است؛ باید خلوص نیت داشته باشند، اگر فکرهای دیگری باشد ، به جایی نمی‌رسد، باید مواظب باشند. امیدوارم موفق باشید و مردم هر چه بیشتر از مسجد جمکران بهره‌مند بشوند و استفاده کنند. برنامه‌هایی باید اجرا شود که اسباب ترویج دین باشد و مردم بیشتر علاقه‌مند بشوند

روزی خدمت مرحوم آیت‌الله بروجردی مشرف بودم، شخص محترمی آمد و از مرحوم آیت‌الله بروجردی سؤال کرد که این نماز مسجد جمکران را می‌توانیم به قصد ورود بخوانیم؟ یعنی این نماز را قبول دارید؟ خیلی مهم بود که ایشان بفرماید. ایشان مقداری تأمل کرد و فرمودند «بخوانید، به قصد ورود». این خیلی مهم است. اینکه مرحوم آیت‌الله بروجردی بگویند به قصد ورود بخوانید خیلی مسئله مهمی است.

من افتخار می‌کنم که خادم این مسجد باشم، خلوص نیت کسانی که در این مکان مقدس هستند هم مهم است؛ باید خلوص نیت داشته باشند، امیدوارم موفق باشید و مردم هر چه بیشتر از مسجد جمکران بهره‌مند بشوند و استفاده کنند.

سوتیتر:

  • قضیه مسجد جمکران و ولایت، و توجه به این مقام مقدس خیلی خیلی با اهمیت است و بزرگان و علما و اشخاصی که ملتفت بودند، همیشه مواظب بودند که در حدی که بتوانند، از این مکان مقدس بهره‌مند باشند و استفاده کنند.

 

 

آیت‌الله العظمی نوری همدانی :

خداوند متعال به شما توفیق داده تا در پایگاه بزرگی مانند مسجد مقدس جمکران، برای شناساندن نقش ائمه علیهم‌السلام خصوصاً حضرت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف تلاش کنید. ما پایگاه‌های متعددی داریم ولی مطالب منتشرشده در هر پایگاه باید با آن امام مرتبط باشد.

وقتی به نجف می‌رویم، آنجا پایگاه مهمی است که با بیان  مطالب مربوط به ولایت و غدیر تناسب دارد.

آخرین پایگاه، پایگاه امام عصر است و خیلی کار می‌توان در آن انجام داد و باید اینجا را به حدی تجهیز کرد که پاسخگوی دنیایی باشد که تشنه معارف اهل‌بیت علیهم السلام است.

یکی از این مطالب، استضعاف و استکبار است. آیه ۶ سوره قصص در این مورد است و بسیار پرمحتوا است که ائمه به آن تأکید می‌کردند. حضرت امیر می‌فرمایند: قسم به خدایی که دانه را شکافته، آن پروردگاری که انسان را آفریده، این دنیایی که به ما پشت کرده روزی به ما اقبال خواهد کرد؛ مثل همان ناقه‌ای که چموش است، ولی به فرزند خودش توجه می‌کند. امام سپس این آیه را خواندند. حضرت امیر علیه‌السلام فرمودند مستضعفین اهل‌بیت پیغمبر هستند. «ولیبعث الله مهدیهم و یعزهم و یذل اعدائهم». در تفسیر آیه آمده که نگاه کردند به امام حسن و امام حسین علیهما السلام «فبکی و قال انتم المستضعفون بعدی». امام عصر که متولد شدند، این آیه را خواندند. بنابراین این آیه خیلی پرمحتوا است. معنایش این است که در دنیا استضعافی خواهد آمد و چند قرن است که مسلمانان دچار استضعاف می‌شوند. مستضعف با ضعیف فرق دارد. مستضعف کسی است که امکانات دارد و قدرت دارد، اما سلطه‌گران آمده‌اند و بر اینها سلطه پیدا کرده‌اند و از همه جهت استضعاف به وجود آورده‌اند؛ استضعاف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و…

استکبار یعنی خودبزرگ‌بینی و خودبزرگ‌سازی. هم خودشان را بزرگ می‌بینند و هم خودشان را بزرگ کردند و این نتیجه تضعیف دیگران است. مستکبرین در مقابل مستضعفین هستند. کسانی که ذاتاً قابلیت و استعداد و امکانات داشتند، اما در زیر سلطه مستکبران کوبیده شدند و مستضعف شدند و آنها بر تمام شئون زندگی اینها مسلط شدند؛ هم فرهنگ‌شان، هم سیاست‌شان، هم اقتصادشان. چند قرن به همین ترتیب بوده و ادامه هم دارد.

وقتی صحیفه نور و آثار و کلمات امام، این فقیه فرزانه، مدیر، مدبر، شجاع، قهرمان میدان علم و قلم و بیان و عارف و حماسه‌آفرین، مجاهدی قدرتمند، فریادگری با صلابت امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه را مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم در این ۲۲ جلد صحیفه نور، که یک جلد آن فهرست و ۲۱ جلد دیگر صحیفه است، امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در تمام مجلدات نسبت به مستضعفان توجه خاصی دارند و رسالت خود و کار خود را قیام برای نجات مستضعفان از چنگال مستکبران می‌داند. این یک مسئله ساده نیست که یک شخصی این قدر قدرت پیدا کند و تحول در کل جهان به وجود بیاورد. امروز کل مستکبران جهان تحت‌تأثیر اقدامات امام خمینی مضطر و پریشان شده‌اند. امام تحولی در دنیا به وجود آورد که چهره مستکبران را به مردم شناساند. راه‌های نفوذ آنها را برای ما معین کرد و راه استخلاص از چنگال آنها را نشان داد.

کسی که مستضعفان را نجات خواهد داد، حضرت مهدی علیه‌السلام است و شما باید در این پایگاه مهم، او را به دنیا بشناسانید. به هر حال پایگاهی که امید می‌آفریند، پایگاهی که قدرت را به مستضعفان می‌دهد، مستضعفان جهان را از چنگال مستکبران نجات می‌دهد، همین پایگاه جمکران و فرهنگ جمکران است و این خیلی نیاز به کار دارد. ما روایات فراوانی در همین‌باره از حضرت مهدی علیه‌السلام داریم که برای مردم بیان نشده است. یکی از مطالب خیلی مهم، فتنه آخرالزمان است. یکی از دلایل آن اعجازات است، اعجاز اهل بیت که جریان‌های چند صد سال بلکه هزار سال بعد را با تمام جزئیات بیان کرده‌اند. اینها معجزه‌های بسیار بزرگی است. سوره‌ای هست در قرآن به نام سوره محمد؛ سوره چهل و هفتم قرآن است. در آیه ۱۷ سوره مبارکه محمد آمده: « فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَهً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا فَأَنَّی لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ» روایات فراوانی از اهل‌بیت حاکی از این است که این آیه مربوط به آخرالزمان است.

قدیمی‌ترین تفسیر ما تفسیر «علی بن ابراهیم» است. در آنجا ۶۵ علامت برای آخرالزمان ذکر شده است که پیغمبر خدا در حجه‌‌الوداع کنار خانه کعبه ایستادند و فرمودند: «الا أخبرکم باشراط الساعه». پیامبر علامات آخرالزمان را بیان کردند. نزدیک‌ترین فرد به پیامبر در آن لحظه سلمان بود. سلمان تعجب کرد و گفت: «إن ذلک لکائن». چنین چیزی خواهد شد؟ پیغمبر فرمودند «بله. چنین چیزی خواهد شد.» سلمان تعجب می‌کرد. اما ما امروز در دنیا این علامت‌ها را می‌بینیم. می‌بینیم در جریان حمله به افغانستان، مستکبرین نیروهای‌شان را از کشورهای مختلف برای حمله به مسلمانان جمع کردند و از مشرق و مغرب حمله‌ور شدند. « فالویل لضعفاء امتی منهم، والویل لهم من اللهف لایرحمون». در روایات ما این مطالب را می‌بینیم و می‌دانیم چنین اتفاقاتی به وقوع خواهد پیوست. وظیفه ما چیست؟

یکی از فتنه‌های بزرگی که در آخرالزمان به وجود می‌آید، از فتنه سامری بدتر و بالاتر است، از فتنه دجال بالاتر است. اینها جای تحقیق و پژوهش بسیاری دارد و برای مردم هم بیان نشده است. مردم نمی‌دانند منظور از دجال چیست. منظور از سفیانی چیست. یمانی چیست. اینها همه در روایات ذکر شده است. این روایات باید برای مردم بیان بشود تا مردم بدانند در فتنه آخرالزمان وظیفه‌شان چیست و چه خواهد شد. باید در برابر مردم افق روشنی باز شود تا بدانند امیدشان حضرت مهدی علیه‌السلام است و بدانند چگونه ظهور خواهد کرد و بعد از آن چه خواهد کرد.

روایاتی که ما درباره حضرت مهدی علیه‌السلام داریم، درباره هیچ امامی به این اندازه روایت نداریم. شما احتیاج به تجهیزات فراوان دارید. باید هفته‌ای چند ساعت در تلویزیون و رسانه‌ها به طور منظم وقت داشته باشید که بتوانید این معارف را بعد از تحقیق و مطالعه برای مردم بیان کنید، برای دنیا بیان کنید تا راهنمایی و روشنگری صورت بگیرد؛ همین بیدارگری که از ایران سرچشمه گرفت و کشورهای مسلمان را درنوردید و حتی وارد اروپا و آمریکا شد.

به همین دلیل بود که آنها ترسیدند از اینکه در مصر، لیبی، بحرین و عربستان، حکومت اسلامی به وجود بیاید و دست به کار شدند. حرکتی که با الله‌اکبر شروع شد و بعد از نماز جمعه آغاز شده، حرکت اسلامی است. ولی این حرکت را طوری لوث کردند و در آن دخالت کردند و همچنان هم مشغول هستند که مبادا مثل ایران بشود و منتهی به یک حکومت اسلامی بشود. ما در برابر اینها کاری نکرده‌ایم. امروز باید یک‌دل و یک‌جهت در برابر دشمن بایستیم و مانع از لوث شدن حرکت اسلامی بشویم. لازم است این کار صورت بگیرد. لازم است ما یک جبهه قوی مستضعفان را شکل بدهیم و افراد سرشناس و کسانی که مردم به آنها ایمان دارند و اعتقاد دارند و سوابق درخشان دارند در آن حضور داشته باشند، مثل سیدحسن نصرالله که در لبنان است. ما اگر یک نفر مثل ایشان در عراق داشتیم، در یمن داشتیم، در عربستان داشتیم، و در جاهای دیگر اینچنین کسانی بودند، اینها را با همدیگر مرتبط می‌کردیم و همه سینه سپر می‌کردند در مقابل استکباری که نمی‌خواهد این حرکت‌ها به ثمر برسد. در آن صورت همه با هم بودند. شرط اول این کار هم این است که اینها کفن‌پوش باشند. خودشان را برای شهادت آماده کنند. اگر اینچنین انسان‌هایی بودند، می‌توانستند حرکت‌های منطقه را راهنمایی کنند و مرم هم دلگرم می‌شدند. چون اینچنین رهبری‌ای نبود، مصر به این شکل درآمد، تونس به آن شکل درآمد، بحرین به آن شکل درآمد. اینها همه حرکت‌های اسلامی بود. چرا به این روز افتاد؟ چون راهنما و رهبر و تشکل نداشتند.

دنیای امروز در همه زمینه‌ها نیازمند این است که مستضعفان تشکل داشته باشند، با هم ارتباط داشته باشند، جلو بیفتند و در برابر استکبار سینه سپر کنند؛ در مقابل استکبار که می‌خواهد این حرکت‌ها به ثمر نرسد. این از این طرف. از طرفی هم شما باید کار کنید، شما باید راه را نشان بدهید که بر اساس روایاتی که از اهل‌بیت علیهم‌السلام درباره فتنه‌‌های آخرالزمان داریم، و خیلی فتنه سختی است، چه باید بکنیم و وظیفه مسلمان‌ها چیست. لازم است نیرو جذب کنید و آنها را متشکل کنید، از همه کشورها با شما باشند و اینجا پایگاهی بشود که بیایند درس بگیرند. این روایات، از معجزات اسلام است. بیشتر از هزار سال است که این مطالب گفته شده است. مردم باید اینها را یاد بگیرند و منتظر باشند که وقتی اینطور شد، روز به روز مستکبران صحنه را ترک می‌کنند و جهان برای مسلمانان آماده‌تر می‌شود.

خلاصه اینکه شما خیلی جای کار کردن دارید. جنابعالی هم که الحمدلله چندین سال توفیق داشتید در محضر امام و رهبر معظم انقلاب، امام رحمت‌الله‌علیه و رهبر معظم انقلاب دامت‌برکاته حضور داشته‌اید. شما با فرهنگ آنها از ما هم آشناتر هستید. آشنا بودن با فرهنگ آنها، برای شما توفیقی است. شاید فکر کنید از تهران به غربت آمده‌اید، اما نه، این یک توفیق است. خداوند به شما توفیق داده است. شما هم باید برای این پایگاه خیلی مهم تلاش کنید. گرچه تجهیزات و وسایل می‌خواهد. بیشتر از همه، افراد می‌خواهد؛ افراد اهل مطالعه، اهل دقت و تحقیق و درد آشنا که با داشتن یک دردی به شما کمک کنند. باید افرادی دلسوز و دردآشنا داشته باشید و جذب کنید. باید ده‌ها یا صدها نفر داشته باشید و هر کدام در بخشی از روایات و آیات کار کنند تا بتوانیم این معارف را به دنیا عرضه کنیم. چون فرهنگ‌ها بالا رفته، مردم می‌پذیرند.

امروز گرفتاری کشورهای اسلامی مثل اردن و عربستان و بحرین و… مسائل سیاسی است، چرا که استکبار و استبداد بر اینها مسلط شده، اما در خود اروپا و آمریکا که ۹۹ درصد در مقابل یک درصد، مشکل‌شان اقتصادی است، ما باید تبلیغ کنیم و به آنها جواب بدهیم که اسلام پاسخگوی همه احتیاجات است و از نظر اقتصادی هم جواب دارد. بنده چون دو سال نماینده امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در اروپا بودم، می‌دانم که مشکل اقتصادی خیلی مهم است. آنجا یک عده مخصوصی ثروت‌ها را در دست دارند؛ بانک‌ها و تشکیلات دارند، دولت‌ها را به وجود می‌آورند و دولت‌ها که به وجود آمدند به نفع آنها قوانین وضع می‌کنند. برای مثال در کشورها جنگ‌افروزی می‌کنند تا اسلحه‌شان را بفروشند. ما باید به این ۹۹ درصد بگوییم که اسلام پاسخگوی شماست. آنجا هر روز تظاهرات است. آنهایی که مورد اعتراض‌اند، همان ثروتمندان هستند. همه چیز دست آنهاست. آنها از خودشان که نمی‌خواهند مایه بگذارند؛ کاری می‌کنند که مردم بیشتر پریشان بشوند و محروم‌تر بشوند. این است که جمع می‌شوند و نتیجه نمی‌گیرند. ریاضت اقتصادی چیست؟ یعنی فشار بیشتر به همان مردم وارد می‌کنند. از ما می‌پرسند، می‌گوییم اسلام نجات‌دهنده و پاسخگو است. جمکران پایگاهی است برای پاسخ دادن به همه مشکلات امروز بشر، و برای نشان دادن افق روشنی در برابر مردم جهان. جمکران پایگاهی است که همه مستضعفان را با هم متحد و متشکل کنید؛ همانطور که خداوند متعال موسی و فرعون را متشکل کرد تا قیام کنند. کار شما باید این باشد. بنده به سهم خودم به عنوان یک طلبه از طلاب حوزه علمیه قم در خدمت شما حاضرم. با توجه به سوابقی که جنابعالی دارید این کار از عهده شما خارج نیست. خیلی خوشوقت شدیم. ان‌شاءالله‌تعالی تحول عظیمی به وجود بیاورید. ان‌شاءالله‌تعالی خداوند به همه عزیزان که خدمت‌شان هستیم، توفیق طی نمودن این راه عنایت بفرماید.

سوتیتر:

  • کسی که مستضعفان را نجات خواهد داد، حضرت مهدی علیه‌السلام است و شما باید در این پایگاه مهم، او را به دنیا بشناسانید. به هر حال پایگاهی که امید می‌آفریند، پایگاهی که قدرت را به مستضعفان می‌دهد، مستضعفان جهان را از چنگال مستکبران نجات می‌دهد، همین پایگاه جمکران و فرهنگ جمکران است

 

 

آیت‌الله العظمی سبحانی:

مسجد جمکران از دو حیثیت برای ما حائز اهمیت است؛ اول اینکه اینجا مسجدی است که وقتی در آن نماز می‌خوانیم سر تا پا توحید است. در نمازی که ما در آنجا می‌خوانیم کراراً می‌گوییم «ایاک نعبد و ایاک نستعین». اینجا قبل از آنکه خانه امام باشد، خانه خداست. به جهت اینکه ما در آنجا خدا را توحید می‌کنیم. کسانی که علاقمندند توحید در جهان گسترش پیدا کند، ببینند عملی که در اینجا هست، نمازی که در اینجا هست، مظهر توحید در عبادت و توحید در استعانت است. چه مسجدی بالاتر و چه عملی بالاتر از آنکه انسان را به توحید دعوت کند؛ که بداند معبود فقط خداست و آنکه کمک می‌کند خداست. اگر به مضمون نمازی که در آنجا خوانده می‌شود توجه کنیم، برای ما نکات مهمی دارد.

دوم اینکه این مسجد همه ما را به محبوب خودمان، و به موعود تمام ملل متصل می‌کند. «السلام علی المهدی الذی وعدالله به الامم». مسجد جمکران مسجد امام زمان علیه‌السلام است و آمدن به اینجا در حقیقت یک نوع زنده کردن خاطره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که در دل‌ها به او توجه پیدا می‌کنیم.

نباید غفلت کنیم که این مسجد دو امتیاز دارد که در جاهای دیگر این دو امتیاز کم است و یا نیست؛ هم دعوت به توحید و دعوت به اینکه معبود و مستعان یکی است، و هم توجه دادن ما به اینکه باید به یاد امام‌مان باشیم.

گاهی سؤال می‌کنند که این همه دعا می‌کنیم «عجل‌الله‌تعالی‌ له الفرج» برای چیست؟ اولاً احتمال دارد دعای ما مستجاب شود. ثانیاً خود این دعا، زنده کردن نام امام زمان و خاطره امام زمان علیه‌السلام در دل‌هاست. این دعاها ما را به یاد کسی می‌اندازد که امام فعلی است؛ فعلیت امام با ایشان است. این دعاها برای ما یک سرمایه معنوی است.

من تعجب می‌کنم از برخی افراد که نسبت به این مسجد توجه کامل را ندارند و از مزایای این مسجد آگاه نیستند؛ مخصوصاً مزایای معنوی. مردم از اصفهان و شیراز و جاهای دیگر می‌آیند و دو رکعت و چهار رکعت نماز در اینجا می‌خوانند و نوعی تحول فکری در آنها پیدا می‌شود و تا یک هفته نسبت به گناه بیمه هستند. خود این برای ما سرمایه است. یکی از وسایل بیمه شدن و گناه نکردن و حتی کمتر گناه کردن جوانان همین است. از آنجا که برمی‌گردد یک نوع تحول فکری در او پیدا می‌شود.

یک توصیه کوچک دارم؛ ـ البته ادب آموختن از لقمان غلط است، شما لقمان و حکیم زمان هستید ـ و آن اینکه از تمام ظرفیت‌های این مسجد استفاده شود. خصوصاً برای نمازگزارانی که از خارج می‌آیند و زبان فارسی بلد نیستند، به زبان‌های دیگر جزوه‌های مختلفی آماده باشد. این جزوه‌ها علاوه بر اینکه باید تاریخ مسجد را بیان کند، مطالبی هم درباره حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه به زبان ترکی، آلمانی و انگلیسی به غیرفارسی‌زبان‌ها انتقال بدهد. این جزوه‌ها باید مختصر و ۱۶ صفحه یا ۳۲ صفحه باشد. مطالعه کتاب ۱۰۰ صفحه‌ای و ۲۰۰ صفحه‌ای مشکل است، اما اگر ۱۶ یا ۳۲ صفحه باشد، راحت‌تر است. باید در همه موضوعاتی که مربوط به حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه یا مربوط به تشیع است این کار انجام شود. این مسئله باید خیلی جدی گرفته شود. بخش فرهنگی مسجد جمکران که بحمدالله خوب است و تا امروز کتاب‌های زیادی منتشر کرده و من گاهی خودم به این بخش آمده‌ام، باید کار را جدی‌تر دنبال کند. اگر به این بخش عنایت شده، که حتماً شده، از این به بعد افزایش پیدا کند. در حقیقت این بخش باید یک نوع دارالمبلغین یا دارالتبلیغ برای تبلیغ حضرت حجت صلوات‌الله‌علیه باشد و همه موضوعاتی که درباره ایشان وجود دارد.

من عرائضم را کوتاه می‌کنم و از حضرتعالی و هیئت همراه تشکر می‌کنم. والسلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته.

سوتیتر:

۱-  مسجد جمکران از دو حیثیت برای ما حائز اهمیت است؛ اول اینکه اینجا مسجدی است که وقتی در آن نماز می‌خوانیم سر تا پا توحید است. در نمازی که ما در آنجا می‌خوانیم کراراً می‌گوییم «ایاک نعبد و ایاک نستعین». …چه مسجدی بالاتر و چه عملی بالاتر از آنکه انسان را به توحید دعوت کند؛… دوم اینکه این مسجد همه ما را به محبوب خودمان، و به موعود تمام ملل متصل می‌کند.

 

۲-  من تعجب می‌کنم از برخی افراد که نسبت به این مسجد توجه کامل را ندارند و از مزایای این مسجد آگاه نیستند؛

 

 

آیت‌الله یزدی:

خوشامد عرض می‌کنم خدمت جنابعالی و همکاران و دوستان محترمی که در خدمت‌شان هستیم. همین‌طور که توضیح فرمودید، شهر مقدس قم در روایات و کلمات بزرگان، «عُش آل محمد صلوات‌الله‌ و سلامه ‌علیه‌وآله» تلقی می‌شود. معنای این عبارت این است که از صدر اسلام و از آن روزهای اولیه اسلام، قم پایگاه اصلی شیعه بوده و در تاریخ تکاملی خود فراز و نشیب‌های زیادی را گذرانده تا اینکه امروز به یک نقطه نسبتاً مورد توجه جهانی رسیده است. شخصیت‌های برجسته‌ای که اشاره فرمودید، صحابه ائمه، شیعیان و همچنین علمای بزرگ تاریخ صد ساله اخیر حوزه علمیه و علمای قبل از تأسیس حوزه علمیه که در این شهر بوده‌اند، همگی نشانه قداست شهر مقدس قم هستند.

خوشبختانه در کتب تاریخی هم وضعیت تاریخی شهر قم تا حدود زیادی بیان شده و کتاب‌هایی در این زمینه نوشته شده است. مرحوم دوانی ـ خدا رحمت‌شان کند ـ یک کتاب تاریخ درباره قم دارند که نسبتاً کتاب جامعی است. کتاب‌های دیگری هم نوشته شده است. اصولاً درباره شهر قم منابع زیادی هست که وضعیت آن را نشان می‌دهد.

شاید مقصود از عبارت «نواحیها و ضواحیها» که در روایات آمده، اشاره به وضعیت امروز شهر قم باشد. در روایتی از امام رضا علیه‌السلام آمده که «اِذا عَمَّتِ الْبَلْدانَ الْفِتَنُ فَعَلَیْکُمْ بِقُمْ وَ حَوالیها وَ نَواحیها فَاِنَّ الْبَلاءَ مَدْفُوعٌ عَنْها. هنگامى که فتنه‏ها شهرها را فراگرفت بر شما باد به قم و حوالى آن و نواحى آن، زیرا بلا از آن برداشته شده است.» (تاریخ قم، ص ۹۷؛ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۱۴)

ظاهراً منظور از نواحی قم این نیست که به روستاهای قم که نقاط خوش آب و هوایی است بروید و استراحت کنید، اینکه خیلی لطفی ندارد، چون در شهرهای دیگر و نواحی و اطراف شهرهای دیگر جاهای خوش آب و هوای بهتری هست. تفسیر یا تأویل نمی‌کنم اما برداشت من از اطراف و نواحی قم که در روایات اشاره شده این است که تنها به نقطه مرکزی قم نگاه نکنید و به اطراف قم و مسائلی که در نواحی آن وجود دارد و امکاناتی که در اطراف آن هست هم توجه داشته باشید. به هر حال مقصود روایت، صرفاً پیدا کردن نقطه‌ای که خوش آب و هوا باشد و دارای رفاه باشد نیست، بلکه مقصود روایت این است که نقطه‌ای را پیدا کنیم که در پرورش ما دخالت داشته باشد و ما را از فتنه‌ها حفظ کند.

ما طلبه‌ها معمولاً می‌گوییم «تناسب حکم و موضوع»؛ معنای تناسب حکم و موضوع این است که از موضوع می‌فهمیم که حکم چه می‌خواهد بگوید و برای چیست. وقتی فتنه‌ها سراغ شما می‌آید، یعنی فتنه شما را سرگردان می‌کند که نمی‌دانید راه و چاه چیست، نمی‌دانید چطور باید زندگی کرد، و نمی‌دانید کدام طرف درست می‌گوید. مسئله‌ای پیش می‌آید، یکی راست است، یکی چپ است، یکی میانه است، یکی تندرو است، یکی کندرو است و نمی‌دانید تکلیف چیست. روایت فرموده است در این موارد «علیکم بقم و ضواحیها»؛ بروید به قم و اطراف قم.

اینکه در روایت آمده «به قم و اطراف آن بروید»، مقصود این نیست که به یک نقطه خوش آب و هوا بروید تا از فتنه محفوظ بمانید. نمی‌گوید هیچ کاری نکنید و بروید یک جایی استراحت کنید و بعد ندانید چه می‌گذرد در کشور. این تفسیر، تفسیر غلطی است.

اگر به کسی که نمی‌داند کجا می‌خواهد برود و چطور می‌خواهد زندگی کند، بگویند برو جایی که اصلاً ندانی زندگی یعنی چه، این درست است؟ اینکه بگوییم وقتی فتنه به وجود آمد، روستایی در قم را پیدا کن که نه آب و نه برق و نه تلفن و نه تلویزیون و نه هیچ دیگر نداشته باشد و آنجا استراحت کن تا وقتی که محیط آرام بشود و برگردی به زندگی‌ات، این راهنمایی و ارشاد است؟ قطعاً ارشاد نیست.

قم و نواحی قم یعنی برو جایی که راه را نشانت می‌دهند، جاهایی که هدایتت می‌کنند، جایی که می‌توانی از فتنه خلاص بشوی و به راحتی راه حق و راه خیر را و راه خدا را پیدا کنی. الحمدلله امروز به احترام برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، مقدار زیادی راه روشن شده و مسائل خیلی معلوم است. الحمدلله رهبری آگاه و بیدار داریم، فقیه عالی‌مقام و بزرگواری در رأس این نظام در مسائل وارد می‌شوند، هدایت می‌کنند و راهنمایی می‌کنند. با اطمینان به رهنمودهای رهبری می‌توان راه را پیدا کرد. من بارها عرض کرده‌ام؛ کشوری که رهبری دارد، نباید آدم‌ مضطرب در آن زیاد باشند. چون به هر حال راه را از رهبر می‌پرسد و آنچه که خیر است در آن پیش می‌رود. اما در همین شرایط هم احیاناً مسائلی پیش می‌آید که واقعاً کسانی این طرف قضیه، کسانی آن طرف قضیه، افکار مردم را متشتت می‌کنند. بنابراین این حدیث باید این چنین معنا بشود که در چنین مواقعی به قم بروید و از قم و اطراف آن بخواهید.

من از این روایت اینطور می‌فهمم که وقتی فتنه‌ها بر شما عارض شد، مسجد جمکران یکی از آن ضواحی و نواحی‌ای است. اینکه امام عصر  عجل‌الله‌تعالی‌‌فرجه اشاره می‌کنند که اینجا مسجد است و باید اینجا مسجد بسازید، بعید است مقصود فقط این باشد که بیایید اینجا و دو رکعت نماز بخوانید و بروید. اگر اینطور بود، مسجد امام هست، مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام که اینجا هست. قبل از این مسجد هم مساجد قدیمی منسوب به ائمه علیهم‌السلام هست. اگر آنطور بود، حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه باید به مسجد امام حسن عسکری اشاره می‌کردند. ولی گفته‌اند اینجا؛ که از اطراف قم هم حساب می‌شده است. گفته‌اند اینجا مناسب مسجد است و باید مسجد ساخته شود. مسجد جمکران به اشاره حضرت ساخته می‌شود تا پایگاهی برای ارشاد و هدایت به وجود بیاید. البته نماز هم یکی از راه‌های هدایت و ارشاد است.

شاید من و شما و دوستانی که سن‌شان اجازه می‌دهد یادشان باشد که مسجد جمکران مسجد کوچکی بود و دو اتاق کوچک هم در اطراف آن بود. ولی بحمدالله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همین‌طور که سایر واحدهای ارشادی و هدایتی رشد پیدا کرد، حوزه‌های علمیه رشد پیدا کرد، علما و بحث‌های علما رشد کرد، کتاب‌ها و تألیفات و رشته‌های علمی و دینی افزایش یافت، مسجد هم به همان تناسب رشد پیدا کرد و امروز بحمدالله امکانات خوبی هم در آن فراهم شده که مورد توجه مردم است.

نکته اصلی این است که زائر یا مؤمنی که به مسجد مقدس جمکران می‌آید و می‌خواهد دو رکعت نماز بخواند، خود این نماز یک نوع ارشاد و هدایت است، اما اکتفا به این نماز کافی نیست. نماز تحیت که برای همه مسجدهاست. اما نماز منسوب به حضرت بقیه‌الله عجل‌الله‌تعالی فرجه خاص این مسجد است و من نمی‌دانم چطور ممکن است مؤمنی این نماز را با صد بار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بخواند و عوض نشود و حالش دگرگون نشود. ممکن است کسی در مراحل اولیه مثل عادت نمازهای یومیه بگوید «ایاک نعبد و ایاک نستعین» و به معنای آن هم توجهی نکند، اما اینکه گفته‌اند صد بار باید بگویی، یعنی اینکه در بیستمین بار یا سی‌امین بار، نمازگزار و زائر تغییر کند و تکان بخورد که آیا واقعاً راست می‌گویی که «ایاک نعبد و ایاک نستعین»؟ من مطمئن هستم ۹۰ درصد کسانی که این نماز مقدس را می‌خوانند، در همین تکرار ایاک نعبد و ایاک نستعین مقداری تغییر می‌کنند و توجه پیدا می‌کنند و ما باید آنها را آموزش بدهیم که این نماز با نماز یومیه فرق دارد و تکرار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» فلسفه دارد، دلیل دارد، جهت دارد و فقط وِرد نیست، فقط رمز نیست. مثل دعاها و دستورات دراویش و صوفیه نیست. این دستوری است که از ناحیه امام علیه‌السلام اشاره شده و از ناحیه معصومین علیهم‌السلام اشاره شده، برای اینکه مؤمنین تغییر کنند و توجه عمیق‌تری پیدا کنند.

بنابراین هدف مسجد مقدس جمکران در حقیقت ارشاد و هدایت و راهنمایی اشخاص است تا از فتنه‌ها نجات پیدا کنند. خوشبختانه و بحمدالله امروز به نقطه‌ای رسیده‌ایم که می‌بینیم در شب‌های چهارشنبه یا شب‌ها و روزهای دیگر افرادی هستند که به اینجا می‌آیند یا به زیارت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها می‌آیند و دو رکعت نماز می‌خوانند و برمی‌گردند. این یعنی چه؟ این چه جاذبه‌ای است که می‌بینیم کسی که شاید هیچ مشکلی نداشته باشد، می‌آید اینجا و برمی‌گردد و یکی دو بار که می‌آید اینجا و برمی‌گردد، دلبستگی پیدا می‌کند و علاقه خاصی پیدا می‌کند؟ گویی می‌فهمد یک جاذبه دیگری اینجا وجود دارد، فقط جاذبه عمارت و ساختمان و نقشه‌ها و در و دیوار نیست، بلکه جاذبه‌های دیگری هم وجود دارد.

بنابراین یکی از مقدس‌ترین نقاطی که می‌تواند آدم را از فتنه نجات بدهد جمکران است. معنای نجات از فتنه این است که وقتی زائر به اینجا می‌آید توجه‌اش به خدا بیشتر شود و در و دیوار با او سخن بگوید، گوینده با او سخن می‌گوید، نماز جماعت آنجا با او سخن بگوید، مراسمی که برگزار می‌شود با او سخن بگوید.

توجه به مسئله فرهنگی و مسائل تبلیغی، یک نقطه اصلی رشد مسجد جمکران است. رشد فقط فضای تعمیر و توسعه دادن نیست. خیلی هم تند نروم و جسارت نکنم؛ مسجدالحرام را هم توسعه دادند، مسجدالنبی را هم توسعه دادند ولی بعد می‌بینید که چندین برابر حاجیان کتاب چاپ می‌کنند. امسال ایرانی‌ها چند نفر رفته بودند مکه؟ اما ۵۰۰ هزار جلد کتاب فارسی وهابی در عربستان تهیه شده و در اختیار فارسی‌زبان‌های مختلف گذاشته شده است؛ چه ایرانی‌ها و چه دیگر فارسی‌زبان‌ها. این یعنی چه؟ یعنی او از این فرصت استفاده می‌کند که هدف سوء خود را تبلیغ کند ولی وقتی در ۱۵ شعبان اینجا مراسمی برگزار می‌شود و میلیونی جمعیت به اینجا می‌آیند یا حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها را زیارت می‌کنند، چند جزوه و کتاب هست که به تناسب سنین مختلف به کودک و نوجوان و مسن و پیرمرد و فاضل و عالم داده شود؟ چند کتاب به آنها می‌دهید یا چند تابلو هست که زائران را تکان بدهد؟

بحث را کوتاه کنم نجات از فتنه برای اشخاص مختلف فرق می‌کند، به‌خصوص نسل جوان امروز. کسی که امکانات و وسایل دارد، ممکن است با دوستش به سینما برود، به ورزشگاه برود، ماهواره ببیند، یا حتی فیلم نامناسب ببیند. ممکن است همین کس با دوست خود به جمکران بیاید. این را چطور می‌خواهید هدایت کنید؟ باید به زبان خودش با او صحبت کنید. با شرایط فکری و فهم خودش با او صحبت کنید. باید در ذهن و فکر او تغییر ایجاد کنید؛ از تابلوها و نوشته‌ها استفاده کنید. شنیدنی‌ها هم البته جای خودش را دارد. اما باید شرایطی فراهم کرد که وقتی این جوان در حال راه رفتن است، چیزهایی ببیند که روی او تأثیر بگذارد. تابلویی را ببیند که او را تکان بدهد.

دیدنی‌ها اثر خودش را دارد. به همین دلیل است که مقام معظم رهبری می‌گویند شهرها باید چهره اسلامی داشته باشد. یعنی کسی که یک شهر را می‌بیند، معلوم بشود این شهر، شهر اسلامی است. وقتی رهبری این قدر ظریف و دقیق هستند که می‌گویند معماری‌های شهرستان‌ها باید اسلامی باشد، طبیعی است که مراکز هدایت و ارشاد بیشتر از اینها باید جنبه‌های اسلامی ایرانی داشته باشد. اسلامی ایرانی یعنی اینکه به مکتب خاندان عصمت و طهارت نزدیک‌تر باشد.

در این جاده جدیدی که اسم آن را هم بلوار پیامبر اعظم صلوات‌الله‌علیه گذاشته‌اند و خودبه‌خود تسهیلاتی هم فراهم کرده و افراد بیشتری هم می‌توانند از این مسیر به جمکران بروند و در مدت‌زمان کمتری زائران را به جمکران می‌رساند، چند تابلو هنری هست؟ این تابلوها چه چیزی دارند؟

یک جمله هم بگویم و عرضم را ختم بکنم. نکند کسانی از تهران بیایند اینجا و دو رکعت نماز بخوانند و برگردند و کاری به حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها نداشته باشند، نمی‌توانیم بگوییم این کار درستی است. درست است که جمکران یک مسجد است و با اشاره حضرت بقیه‌الله عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف ساخته شده و فضائل مسجد را دارد و در ردیف مساجد درجه یک عالم اسلامی حساب می‌شود، اما نسبت به مرقد مطهر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها نباید رقابت به گونه‌ای باشد که زائران، حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها را فراموش کنند، بلکه باید توجه داشته باشیم که حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه به خاطر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به این نقطه توجه کردند. حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها مرکز قم حساب می‌شوند و مسجد جمکران «ضواحیها». «علیکم بقم و ضواحیها»؛ حوزه علمیه در کنار حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها است و زائر طبعاً با مراجع آشنا می‌شود، با طلبه‌ها آشنا می‌شود. کسی که تقدس مسجد او را تا اینجا کشانده ، باید بداند که اینجا قم است و قم شدن این شهر به خاطر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها است.

سوتیترها:

۱ – نماز تحیت که برای همه مسجدهاست. اما نماز منسوب به حضرت بقیه‌الله عجل‌الله‌تعالی فرجه خاص این مسجد است و من نمی‌دانم چطور ممکن است مؤمنی این نماز را با صد بار «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بخواند و عوض نشود و حالش دگرگون نشود.

۲ –  باید توجه داشته باشیم که حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه به خاطر حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به این نقطه توجه کردند. حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها مرکز قم حساب می‌شوند و مسجد جمکران «ضواحیها». «علیکم بقم و ضواحیها»؛ حوزه علمیه در کنار حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها است

 

۳ –  وقتی فتنه‌ها سراغ شما می‌آید، یعنی فتنه شما را سرگردان می‌کند که نمی‌دانید راه و چاه چیست، ….و نمی‌دانید تکلیف چیست. روایت فرموده است در این موارد «علیکم بقم و ضواحیها»؛ بروید به قم و اطراف قم.

 

30نوامبر/16

امام حسن عسکری «علیه‌السلام» در گفتار دیگران

 

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

برای شناخت و عظمتِ مقام و جایگاه یک فرد راه‌های مختلفی وجود دارد؛ گاه از طریق شناخت انساب و اجداد و والدین فرد می‌توان در حدی به عظمت او پی برد، راه دوم این است که آثار علمی و شاگردانی را که از خود به ‌یادگار گذاشته است، وسیله شناخت فرد قرار دهیم. راه سوم نیز این است که شخصیت علمی و اخلاقی و سیره عبادی و تربیتی فرد را مورد توجه قرار دهیم و از این راه‌ها به عظمت فرد پی ببریم. راه چهارم این است که اعترافات مخالفان و حتی دشمنان او را مورد توجه قرار دهیم و از این راه به عظمت علمی، اخلاقی و معنوی فرد آگاهی پیدا کنیم. شخصیت حضرت امام حسن عسکری «ع» از هر روشی که مورد توجه و واکاوی قرار گیرد، در اوج قرار دارد.

آنچه پیش رو دارید، نگاهی به اعترافات بیگانگان و مخالفان و حتی دشمنان حضرت امام حسن عسکری«ع» درباره عظمت و مقام آن حضرت است.

 

معتمد عباسی

معتمد عباسی سومین خلیفه عباسی بود که چهار سال از دوران امامت حضرت عسکری«ع» در دوران او سپری شد. او مردی عیاش و خوشگذران بود(۱) که در دشمنی با حضرت تا آنجا پیش رفت که آن حضرت را به‌‌ شهادت رساند؛ همو گاهی به عظمت و مقام والای آن حضرت اعتراف می‌کند:

«جعفربن‌علی هادی«ع» معروف به جعفر کذّاب از معتمد خواست که او را به امامت نصب کند و مقام برادرش حضرت امام حسن عسکری«ع» را به او اعطا کند، معتمد در جواب او گفت: بدان که مقام برادرت از سوی ما به‌وجود نیامده است، … ما [سخت] تلاش کردیم که منزلت او را از بین ببریم ولی خداوند ابا کرد جز آنکه هر روز بر مقام و منزلت او افزوده شد به ‌خاطر خود‌نگهداری، نیکو‌ بودن نیت و روش و علم و عبادتی که داشت. و آری تو در نزد شیعیانِ برادرت منزلت داری و نیازی به ما [برای رسیدن به امامت] نداری و اگر در نزد آنها منزلتی نداری و اگر آنچه (از اوصاف نیکو) برادرت دارد تو نداری ما نمی‌توانیم هیچ کمکی نسبت ‌به تو داشته باشیم.»(۲)

 

مستضر‌باله

اربلی در «کشف‌الغمّه» نقل کرده است که مُستَضِر خلیفه عباسی، سالی برای زیارت قبور اجداد خود [و تفریح] به سامرا رفت. ابتدا به زیارت عسکریین«علیها السلام» مشرف شد و سپس به مقبره خلفای عباسی رفت. دید آنجا خراب شده است و پرندگان [و حیوانات] قبور خلفا را آلوده کرده‌اند. از این مسئله متأثر شد. یکی از همراهان گفت: قدرت و ثروت در دست توست و خلیفه تو هستی، دستور ده که قبور پدرانت را مرتب کنند! همچنان‌که قبور این علویین [عسکریین] را مشاهده می‌کنی که دارای صحن و بارگاه و فرش و چراغ و خدمه و زوار هستند.

مستضر گفت: این امر آسمانی است که با تلاش ما به ‌دست نمی‌آید، اگر مردم را مجبور به این کار کنیم (احترام قبور پدرانمان را) نمی‌پذیرند و انجام نمی‌دهند.(۳)

 

عبداله وزیر معتمد

جعفر کذّاب دست از تلاش برنمی‌داشت. بعد از شهادت امام حسن عسکری«ع» جعفر نزد عبیداله، وزیر معتمد عباسی رفت و از او خواست که: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن سالیانه «بیست‌هزار دینار» به تو می‌دهم. وزیر به او پرخاش کرد و گفت: «احمق! خلیفه آن‌قدر به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام می‌دانند، شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند، ولی نتوانست و با تمام کوشش‌هایی که کرد توفیقی به‌دست نیاورد، اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی، نیازی به خلیفه و غیرخلیفه نداری و اگر تو در نظر آنان چنین مقامی نداشته باشی، کوشش ما در این راه کوچک‌ترین فایده‌ای نخواهد داشت.»(۴)

 

اعتراف طبیب دربار عباسی

روزی امام حسن عسکری«ع» به طبیب متوکل «بختیشُوع» سفارش کرد که یکی از یارانش را بفرستد تا آن حضرت را «حِجامَت» کند. بختیشوع نیز یکی از پزشکان نصرانی و همکار خود را به حضور حضرتش فرستاد و به او گفت: ابن‌رضا کسی (و پزشکی) را خواسته که نزد او رود، پس تو نزد او می‌روی در‌ حالی ‌که او امروزه داناترین انسان زیر آسمان است آنچه امر می‌کند انجام دهی.» در حدیث آمده که حضرت به طبیب معالج دستور داد در وقت ظهر آن هم از رگ مخصوص خون بگیرد! که این نوع خون‌ گرفتن تا آن زمان سابقه نداشت.

پزشک نصرانی در چندین نوبت به امر آن امام به حجامت پرداخت و خون زیاد از بدن مبارک آن حضرت بیرون کشید!! که گاهی خون آن حضرت مانند نمک سفید بود!!

پس از پایان معالجه پزشک نصرانی نزد استادش بختیشوع آمد و جریان را به اطلاع او رساند. او طبیب معالج را همراه نامه نزد عالم دانشمند نصارا که در «دیرالعاقول» زندگی می‌کردند فرستاد و چون پزشک گزارش را به دانشمند مسیحی داد، او گفت: تو حجامت کرده‌ای؟ جواب داد: «بله، راهب گفت: خوشا به حال مادرت! و با سرعت بر مرکبش سوار شد و همراه طبیب معالج خود به خانه امام عسکری «ع» رساند. هنوز اذان صبح نشده بود. غلام سیاهی از منزل امام خارج شد و گفت: کدامتان راهب دیرالعاقول هستید؟ راهب خودش را معرفی کرد و داخل خانه شد. غلام به طبیب معالج گفت: مواظب مرکب‌ها باش و خود غلام با راهب به حضور امام «ع» رفت.

مدتی گذشت تا آفتاب طلوع کرد. ناگهان راهب لباس سفید و پاکیزه بر تن کرد و لباس مسیحیت را کنار گذاشت و خدمت امام حسن عسکری «ع» به اسلام تشرف یافت… بعد که نزد بختیشوع رسید، پرسید چرا مسلمان شدی؟ و از دین مسیحیت اعراض کردی؟ در پاسخ گفت: من دیگر مسیح را پیدا کردم! و به دست خود او مسلمان شدم! این مرد [امام حسن عسکری«ع»] مسیح یا نظیر او است، تا‌ به ‌حال در دنیا هیچ‌کس چنین حجامتی نکرده است مگر مسیح.»(۵) در این داستان، هم پزشک دربار و هم بزرگ‌ترین دانشمند مسیحی اعتراف می‌کنند که در زیر آسمان بالاتر از او در آن دوران وجود نداشته است.

 

منشی خلیفه، انوش نصرانی

از ابی‌جعفر احمد قصیر بصری نقل شده است که ما در نزد آقای خود ابی‌محمد عسکری«ع» در لشکرگاه (و پادگان) بودیم که ناگهان خادمی از سوی خلیفه نزد آن حضرت آمد، عرض کرد: امیرمؤمنان!! (خلیفه) خدمت شما سلام می‌رساند و می‌گوید: کاتب و منشی ما انوش مسیحی تصمیم دارد که دو فرزندش را پاکیزه (و ختنه) کند، ما از شما درخواست داریم که بر مرکب سوار شده به خانه او بروی و برای سلامتی و بقای فرزندان او دعا کنی. و من [خادم] دوست دارم که شما سوار بر مرکب شده این کار را انجام دهی. ما بنای زحمت ‌دادن شما را نداشتیم، چه کنیم که انوش گفته دوست داریم که با دعای نسل باقی از نبوت و رسالت متبرک شویم.

حضرت عسکری«ع» فرمود: ستایش خدای را که مسیحیان را به حق ما آشناتر قرار داد از مسلمین (این زمان). بعد فرمود: «اسب را برایم زین کنید». حضرت سوار شد تا نزد انوش رسیدیم. او سر‌برهنه و پا‌برهنه در‌ حالی‌ که کشیش‌ها و راهبان و… دور او را گرفته بودند و بر سرش کتاب انجیل بود، جلوی در با حضرت برخورد کرد و عرض کرد: ای آقای من به این کتاب انجیلی که شما به آن از من آشناتری به شما توسل می‌جویم که از گناه زحمتی که به شما دادم بگذری و به‌ حق مسیح فرزند مریم و آنچه از انجیل آورده است از نزد خداوند قسم‌ات می‌دهم. ما از امیرالمؤمنین شما را درخواست نکردیم مگر به این جهت که در انجیل، شما را [از نظر مقام] همانند مسیح یافتیم. آنگاه حضرت فرمود: این پسرت باقی می‌ماند و دیگری بعد از سه روز می‌میرد و این باقی‌مانده مسلمان می‌شود و مسلمان خوبی هم می‌شود و دوستدار ما اهل‌بیت خواهد بود. انوش عرض کرد: آقای من به خدا قسم حرف شما حق است و مرگ این پسرم را به‌ راحتی می‌پذیرم، به‌خاطر اینکه فرمودی دیگری مسلمان و دوستدار شما اهل‌بیت می‌شود.

بعضی از کشیش‌ها گفتند: [تو با این فکری که داری] چرا مسلمان نمی‌شوی. انوش گفت: من مسلمانم و مولایم این را می‌داند. سپس مولایم«ع» فرمود: راست می‌گوید (انوش) و اگر حرف مردم نبود که ما به وفات پسرت خبر دادیم و این‌گونه نمی‌شد (آن‌وقت مردم اعتراض می‌کردند که حرفش خلاف واقع درآمد) از خداوند می‌خواستم که پسرت را زنده و باقی بدارد. انوش گفت: من آنچه شما اراده نموده‌ای (قبول دارم و همان را) اراده می‌کنم.(۶)

ابوجعفر احمد قیصر می‌گوید: به‌خدا قسم دقیقاً پسر بعد از سه روز از دنیا رفت و دیگری مسلمان شد و تا وفات حضرت عسکری«ع» با آن حضرت بود.

 

 

ابن‌صباغ مالکی

یکی از بزرگ‌ترین علمای اهل سنت درباره عظمت و مقام حضرت عسکری«ع» این‌چنین اعتراف می‌کند: او آقای اهل زمانش و پیشوای تمامی اهل روزگارش بود. سخنانش محکم و کارهایش پسندیده بود. اگر فضلای زمان ایشان همچون قصیده بودند، او بسان شاه‌بیت این قصیده بود. اگر دُرها را به‌ نظم آورند (و به نخی بکشند) او در وسط آنان (درخشنده) است. تک‌سوار (میدان) علوم بود که همسانی نداشت و روشنگر و بیان‌کننده پیچیدگی‌های علوم بود که قابل تغییر و جدل نیست. کشف‌کننده حقایق (علوم) با نظر بدون خطایش بود و آشکارکننده دقت‌های (بلندی) با فکر ژرف‌اندیشش بود. در مجالس پنهانی اسرار پنهانی را بیان می‌کرد. اصل و نفس و ذاتش پاکیزه و بزرگ بود. (۷)

 

۹ـ علاّمه محمدابوالهدی افندی

درباره تک‌تک امامان از جمله امام حسن عسکری«ع» که واسطه میان خدا و مردم هستند و پیشوایان الهی و اولیای خدا بعد از رسول خدا«ص» هستند می‌گوید: مسلمانان در شرق و غرب می‌دانند که سردمداران اولیا (الهی) و پیشوایان برگزیده بعد از او (رسول خدا «ص») از نسل او و اولاد طاهرین او هستند که نسلی بعد از نسلی و سلاله بعد از سلاله آمدند تا زمان‌مان ادامه دارند و آنها بدون شک اولیا (الهی) هستند (و بدون شک) آنها رهبران مردم به ‌سوی خداوند متعال هستند و از ناپاکی و عیب محفوظ‌اند و کیست در بین اولیای صدر اسلام بعد از طبقه‌ای که مشرّف به ‌همراهی نبی بزرگوار بودند، مثل حسن و حسین و سجاد و باقر، کاظم و صادق و جواد و هادی و تقی و نقی و عسکری«ع» که اظهار وجود کنند.(۸)

 

۱۰ـ علاّمه شبراوی شافعی

او که نیز یکی از علمای اهل سنت و نویسندگان آنها هستند چنین می‌گوید: یازدهمین امام، حسن خالص است و ملقب به عسکری نیز هست… و در شرف او همین بس که امام مهدی منتظر از اولاد اوست. خدا خیر دهد به این خاندان شریف و نسب عالی و بخشنده و بلندمرتبه، همین افتخار و مرتبه عالی او را بس… خوشا به حال این بیت عالی‌رتبه و بلندمرتبه، به‌راستی رتبه این خانه از سقف آسمان هم بالاتر و رفیع‌تر است. از دو ستاره فرقدین با منزلت‌تر و برتر است و همه صفات کمال را داراست و هیچ کمالی با کلمه «غیر» و الّا از او استثنا نشده است. این امامان در بزرگی صف کشیده‌اند همچون درّی که به‌نظم کشیده شده است و در شرافت ردیف شده‌اند. اولی با بعدی مساوی هستند چه بسیار قومی که تلاش کردند منار (رتبه بلند) آنها را پایین آورند، ولی خداوند آن را رفعت داده است.(۹)

در این اعتراف هم علاوه ‌بر فضایل و مناقب مهم آن حضرت به این ویژگی آن حضرت که حضرت مهدی«عج» از نسل اوست اشاره شده است و همین‌طور به این نکته نیز اشاره شده است که بنی‌امیه و بنی‌عباس و امثال آنان تلاش کردند که رتبه و درجه آنان را پایین بیاورند و آنها را از چشم مردم بیندازند، ولی نه‌ تنها موفق نشدند که هر روز بر مقام آنها افزوده شده است.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ تاریخ سیاسی اسلام، دکتر ابراهیم حسن، مترجم: ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، چهارم، ۱۳۶۰، ج ۲، ص ۳۷۸٫

۲ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، ج ۵۲، ص ۵۰، الخرائج و الجرائح، قطب راوندی ج ۳، ص ۱۱۰۹٫

۳ـ تاریخچه عسکریین (ع)، سید مصلح‌الدین مهدوی، فردوس اصفهانی، ۱۳۸۱ ق، اول، ص ۳۶، کشف‌الغُمّه، علی‌بن‌عیسی اربلی، تبریز، مکتبه بنی‌هاشمی، اول، ۱۳۸۱، هـ.ق، ج ۲، ص ۵۱۸٫

۴ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، تهران، مکتبه الصدوق، اول، ۱۳۸۱ هـ.ق، ج ۱، ص ۵۰۳، الارشاد شیخ مفید، قم، مکتبه بصیرنی، اول، ص ۳۳۸؛ کشف الغُمّه، علی بن عیسی الاربلی، تبریز، مکتبه بنی‌هاشمی، اول، ۱۳۸۱ هـ.، ج ۳، ص ۱۹۷؛ مناقب آل ابی‌طالب، ابن‌شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۲۲٫

۵ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۵۱۲، ج ۲۴؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۶۰ و ج ۵۹، ص ۱۳۲، اثبات الهداه، ح ۳، ش ۶۳٫

۶ـ سفینه‌البحار، شیخ عباس قمی، دارالاسوه، چهارم، ۱۴۲۷ ق، ج ۲، ص ۲۰۳، مدینه امعاجز، بحرانی، قم، بنیاد معارف اسلامی، اول، بی‌تا، ص ۵۸۳، حلیله الابرار، بحرانی، قم، بنیاد معارف اسلامی، اول، ج ۲، ص ۴۹۸، اعلام الهدایه، ج ۱۳، ص ۲۵ – ۲۶٫

۷ـ الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ابن صبّاغ مالکی، بیروت دارالاضواء، دوم، ۱۴۰۹، ص ۲۷۵، اعلام الهدایه، مجمع العالمی لاهل البیت (۱)، الاولی، ۱۴۲۲، ج ۲، ص ۲۷، شبیه این عبارت در کشف‌الغمه، ج ۲، ص ۴۳۳ آمده است.

۸ـ تذکره الخواص، سبط ابن‌جوزی، نجف، مشورات المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۳ هـ .ق، ص ۳۶۲، اعلام الهدایه، ج ۱۳ص ۲۷٫

۹ـ اَلاِتحافُ بِحُبّ الاِشراف، شیخ عبدالله الشبراوی الشافعی، دارالکتاب الاسلامی، قم، ج اول، ۱۴۲۳ ق، ص ۶۱٫  (۷)

 

سوتیتر :

۱-

«جعفربن‌علی هادی«ع» معروف به جعفر کذّاب از معتمد خواست که او را به امامت نصب کند و مقام برادرش حضرت امام حسن عسکری«ع» را به او اعطا کند، معتمد گفت: بدان که مقام برادرت از سوی ما به‌وجود نیامده است، … ما [سخت] تلاش کردیم که منزلت او را از بین ببریم، ولی خداوند ابا کرد جز آنکه هر روز بر مقام و منزلت او افزوده شد.

30نوامبر/16

به سوی سبک زندگی اسلامی-زندگی آرمانی

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

مبانی نظری ـ حیات طیبه

در انتخاب سبک زندگی، مبانی نظری باید مورد توجه قرار گیرند. زندگی چیست؟ ابعاد زندگی انسان کدام است؟ چه هدفی را در زندگی دنبال می‌کنیم؟ اینها و نظایر آن عواملی هستند که به زندگی جهت و سبک و سیاق می‌دهند

انسان از یک سو جنبه طبیعی و مادی دارد، مانند: خوردن و آشامیدن، بهداشت و سلامت، لباس و مسکن و مرکب و تولید‌مثل و سایر ابزارها و نیازمندی‌های زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و از سوی دیگر دارای ابعاد معنوی، اخلاقی، معرفتی، ارزشی و آرمانی و تعامل اجتماعی است که انسان را از سایر موجودات زنده متمایز می‌سازد.

اسلام برای کلیه ابعاد حیات انسان اعم از مادی و معنوی راه و روش و آموزه‌های جامع خاص دارد. این آیین‌نامه جامع انسان را قبل از تولد تا پایان زندگی همراهی می‌کند و او را برای حیات پس از مرگ که حیات جاودانه و واقعی اوست مجهز و آماده می‌سازد. از نظر اسلام زندگی پاک تنها در پرتو ایمان و عمل صالح ممکن است و مرد و زن با عشق به کمال در جست‌وجوی آنند، هر چند خود ندانند و در انتخاب مسیر دچار انحراف شوند.

مظاهر دنیای مادی انسان را قانع و اشباع نمی‌کند و به همین دلیل است که مال و جاه و لذت و دیگر جلوه‌های مادی به آدمی احساس غنا و بی‌نیازی نمی‌دهد، اما همین انسان وقتی به اصل خویش بازمی‌گردد و مطلوب واقعی خود را پیدا می‌کند، دل از همه دنیا برمی‌گیرد و آرامش خود را باز می‌یابد. این همان زندگی آرمانی و حیات طیبه است که قرآن کریم با عبارات گوناگون و در آیات متعدد بدان پرداخته است و شریعت مطهر راه و روش تحصیل آن را ارائه می‌کند: «مَن عمِل صالحاً مِّن ذَکَر او انثی و هو مؤمن فلنُحیینّه حیاه طیبه و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون؛(۱) کسی که از روی ایمان عمل شایسته کند، چه مرد و چه زن، او را به زندگی پاک زنده داریم و به نیکوترین وجه عمل از آن را پاداش دهیم.»

و در عین حال زندگی دنیازدگان کفرپیشه و فاقد عقل و شعور را به زندگی حیوانات مانند کرده که جز خورد و خواب و شهوت، خواسته‌ای ندارند و لذا آنان را فروتر از حیوانات شمرده است: «اَم تحسبُ انّ اکثرهم یَسمعون او یعقِلون اِن هم الّا کالانعام بل هم اضلُّ سبیلا؛(۲) آیا پنداری که بیشتر آنها می‌شنوند یا می‌فهمند؟ آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‌تر از آنان.»

چهارپایان فراتر از خوردن و بار کشیدن چیزی نمی‌فهمند و به سیر شدن قانع‌اند و فاقد استعداد رشد و تعالی و فرهنگ و مذهب‌اند، به بشر نفع می‌رسانند و انتظاری بیش از علوفه ندارند، لذا هر آنچه هستند مقتضای ظرفیت وجودی و آفرینش آنهاست. ایمان، اخلاق، رشد، فضائل و علم و عمل برای آنها نامفهوم است؛ اما انسان با مظهریت اسماء و صفات ربانی مستعد رشد و تعالی نامحدود می‌باشد و از کلیه نعمت‌های این جهان بهره می‌برد. پیامبران برای هدایت وی مبعوث شدند و کتب آسمانی فرود آمده و انسان را مکلف به تکالیف ساخته‌اند. حال اگر این استعداد و سرمایه‌ها را به پای امیال نفسانی و شیطانی قربانی کند از چهارپایان تنزل کرده است. از سوی دیگر انسان با عطش نامحدودی که به قدرت و ثروت و شهوات و امیال نفسانی دارد، منشأ فساد و تباهی و ویرانی در جهان خواهد بود و این همان چیزی است که فرشتگان در آغاز خلقت انسان گفتند: «تجعلُ فیها مَن یُفسدُ فیها و یَسفِکُ الدّماء»، فساد و خونریزی از خصائص انسان در این عالم مادی است، اما خداوند متعال در پاسخ آنان فرمود: «اِنّی اعلمُ ما لا تعلمون»، «وعَلّم آدم الاسماء کُلّها».(۳)

و خداوند «اسماء» یعنی همان حقایق و معارف ملک و ملکوت را به آدم آموخت. چیزی که فرشتگان از فهم آن اظهار عجز و نادانی کردند و این سرمایه بزرگ آسمانی بالقوه در نسل بنی‌آدم با اختلاف درجات جاری است و همین سرمایه عظیم است که شایستگی خلافت آدمیان را در بسیط خاک رقم می‌زند و فرشتگان را به خضوع و تسلیم می‌کشاند و این هنگامی است که این استعداد و ظرفیت را به فعلیت رسانده و در علم و عمل و رشد و کمال و تعالی و والایی شایسته خلافت الهی گردد و سرمایه‌های گرانسنگ موهبتی را به پای نفس حیوانی و امیال شیطانی قربانی نکند و در راه طلب و کسب فضایل از پا ننشیند و مظهریت اسماء و صفات حق در عالم ممکنات را فعلیت بخشد و این است فلسفه آفرینش انسان که آفریدگار جهان با ابزارهای درونی و برونی و حجت ظاهر و باطن آن را مهندسی نموده است. اگر انسان با این باور و ایمان و اطمینان زندگی کند، می‌داند سبک زندگی را چگونه انتخاب کند و ارسال رسل و انزال کتب برای ارائه آیین‌نامه این زندگی بود.

در آیین زندگی در اسلام از جنبه‌های مادی، حیوانی و غریزی بشر غفلت نشده و برای ابعاد آن برنامه حکیمانه هدایتگر و واقع‌گرا دارد و لذا اسلام در این بعد نیز بر تمام مکتب‌ها و روش‌های زیستن و تعامل با جهان پیرامون برتری دارد و هیچ‌ یک از تبعات زیانبار مکتب‌ها و سیستم‌ها در آن دیده نمی‌شود.

 

مائده ربانی

رسولان الهی و اولیاء ربانی آمدند تا بشریت را با مبدأ لایزال هستی ارتباط داده و در پرتو معرفت آفریدگار، روح تشنه بشر را سیراب کنند و هواهای نفسانی را که سد راه سعادت انسان است را کنترل و مدیریت کنند و در جهات معنوی به خدمت گیرند و رأفت و رحمت و عدل و داد و جمال معنویت را در دل‌ها بارور سازند و در چنین فضایی مدینه فاضله ایمانی و اعلامی را بنیان نهند و این هنگامی است که انسان به جایگاه معرفت‌الله و لذت معنویت دست یابد و از این مائده ربانی متنعم باشد. امام صادق«ع» می‌فرمایند:

«لو یعلم الناس ما فی فصل معرفه الله تعالی ما مدوا اعینهم الی ما متع به الاعداء من زهره الحیوه الدنیا و نعمتها و کانت دنیاهم اقلّ عندهم ممّا بطئونه بارجلهم و لنعموا بمعرفه الله تعالی و تلذذّوا بها تلذّذ من لم یزل فی روضات الجنان مع اولیائه… ان معرفه‌الله انس من کل وحشه و صاحب من کل وحده و نور من کل ظلمه و قوه من کل ضعف و شفاء من کل سقم؛(۴) اگر مردم می‌دانستند در معرفت خدای متعال چه فضیلت‌ها است، به کالای دنیا که در دست دشمنان خدا افتاده و زرق و برق و نعمت‌های آن چشم نمی‌دوختند و دنیای آنها در نظرشان ناچیزتر از خاکی بود که پای خود را برآن می‌گذاردند و با معرفت خدا سرشار از نعمت بودند و از آن لذت می‌بردند، آنگونه که گویی در گلزار بهشت برین با اولیاء خدا غرق شادمانی‌اند. معرفت خدا مونس هر وحشت و همدم تنهایی‌ها و روشنایی هر ظلمت و نیرومندی ناتوانی‌ها و شفای بیماری‌ها است.»

ادبیات عرفانی ما نیز به گونه‌های مختلف به این لذت و نشاط معنوی پرداخته‌اند، سعدی می‌گوید:

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر شهوت نفس لذت نخوانی

هزاران در از خلق بر خود ببندی

گرت باز باشد دری آسمانی

(سعدی)

در مناجات عارفان و سرود عاشقانه آنها نیز به این چشم‌انداز معنوی و قصیده کمال انسانی توجه داده شده تا انسان به رمز خلیفه‌الهی خود وقوف پیدا کند. آنها مقام قرب و کشف حجب را که بلندای پرواز روح آدمی است، هدف گرفتند تا بدانجا که بهشت با همه نعمت‌هایش در مقایسه با آن مقام، ناچیز و بی‌مقدار است و به عبارتی بهشت و حور و قصور را در برابر مقام قرب ناچیز انگاشته و بهشت واقعی را در جوار حضرت معبود و فنا و بقا در تجلیات ربانی جست‌وجو می‌کنند.

امام زین‌العابدین«ع» در مناجات عارفانه و عاشقانه خود با خدا چنین عرضه می‌دارد: «ولا تقطعنی عنک و لا تّبعدنی منک نیا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی، یا ارحم الراحمین»؛(۵) مرا از خود طرد مکن و از حضور خویش مران، ای همه نعمت‌های من و ای بهشت برین! این دنیا و آخرت من! این مهربان‌ترین مهرورزان!

لسان الغیب حافظ شیراز از همین جا الهام گرفت و گفت:

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

از در خویش خدا را به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

و در مناجات دیگر حضرت زین‌العابدین«ع» است: «واستغفرک من کل لذّه بغیر ذکرک و من کل راحه بغیر انسِکَ و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک»؛(۶) و از پیشگاه تو استغفار می‌کنم از هر لذتی به جز ذکر تو و از هر آسایشی بدون انس با تو و از هر شادمانی به غیر قرب حضور تو و از هر مشغله‌ای بدون طاعت تو.»

از این دیدگاه، هر نوع لذت و راحت و اشتغال که بدون انس و قرب و اطاعت خالق باشد، گناهی است که از آن باید استغفار کرد. گناه و استغفار اولیاء خدا از این قبیل است نه معصیت.

و از امیر مؤمنان«ع» در دعای کمیل است: «یا غایه آمال العارفین»

غوغای عارفان و تمنای عاشقان/ شوق بهشت نیست که شوق لقای توست

عارف واصل مرحوم شاه‌آبادی با الهام از این مکتب می‌گوید: «انسان عاشق سه چیز است؛ عرفان، عبودیت و عدالت.»

عرفان و عبودیت در برابر حق و عدالت در میان خلق که سر الی الله مع الخلق است، یکی از اسفار اربعه است.

 

دنیا و آخرت در زندگی آرمانی اسلام

توجه به این مطلب ضروری است که رسیدن به آرمان والای زندگی بشر مستلزم توجه به سازوکار زندگی مادی و مدیریت آن به گونه‌ای است که به هدف والای حیات لطمه نزند و به عبارت دیگر دنیا وسیله باشد نه هدف.

از منظر اسلام، زندگی بودن و شدن در چهارچوب مهندسی وحی الهی است نه فقط زیستن و ادامه حیات تا مردن. از این رو، اسلام در تمام مسائل کوچک و بزرگ زندگی دستورالعمل و راه و روشی دارد، اما حاکم بر همه اینها توجه به افق ابدیت و حیات والای آفرینش انسان است که بدون آن زندگی پوچ و عبث خواهد بود. به بیان قرآن: «َفَحَسِبتم انّما خلقناکم عبثاً و اَنّکم الینا لا تُرجعون».(۷)

امیرمؤمنان«ع» می‌فرماید: «فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالیهیمه المربوطه همها علفها؛(۸) آفریده نشده‌ام که غذاهای مطبوع مرا سرگرم کند مانند چهارپایانی که تمام همّ او چریدن و علف خوردن است.»

و در همین حال، آن حضرت از دنیا به عنوان یک مرکب رهوار و سکوی پرواز به جهان ابدی یاد می‌کند و در پاسخ به کسی که دنیا را نکوهش می‌کرد می‌فرماید: «ای کسی که دنیا را نکوهش می‌کنی در حالی که در دام فریب آن گرفتاری، به دنیا دل داده‌ای و از آن نکوهش می‌کنی؟! دنیا سرای صدق است برای آن کس که او را باور کند. سرای عافیت است برای آنکه زبان آن را بفهمد. سرای بی‌نیازی است برای آن کس که از آن توشه برگیرد. اندرزگاه است برای کسی که از آن پند آموزد، مسجد یاران خداست و معبد فرشتگان خدا و فرودگاه وحی خدا و بازار تجارت دوستان خدا که در آن رحمت اندوزند و بهشت را به دست آورند.»(۹)

پیام این سخن این است:

* هستند کسانی که دنیا را نکوهش می‌کنند اما در همان حال فریفته دنیایند. بنابراین در عمل باید نشان دهند که فریفته دنیا نیستند، نه با زبان فقط.

* نگاه به دنیا باید به عنوان یک ابزار باشد نه هدف.

* زندگی دنیا سرمایه گرانسنگی است که نباید آن را ناچیز انگاشت و باید از آن بهره گرفت.

قرآن کریم از زبان حضرت موسی با قارون سرمایه‌دار عصر خود چنین آورده است: «وابتع فیما اتاک‌الله الدّارَالاخره و لاتَنس نصیبک من الدنیا و اَحسِن کَما احسن‌اللهُ الیکَ و لا تبغِ الفسادَ فی‌الارض اِنّ‌الله لا یحبُ المفسدین؛(۱۰) از آنچه خدا به تو داده است توشه آخرت برگیر و بهره خود از دنیا را نیز فراموش نکن و همانگونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و از فساد در زمین بپرهیز که خدا مفسدان را دوست ندارد.»

بنابراین، ثروت و دارایی‌های این دنیا سرمایه سعادت و جهانی انسان است، به شرط آنکه به درستی و در چارچوب شرع از آن بهره‌برداری کنند و سبک زندگی را براساس آن سامان دهند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نحل، ۹۸.

۲ـ فرقان، ۴۴.

۳ـ بقره، ۳۰ تا ۳۳.

۴ـ‌ روضه کافی (ج ۸)، ص ۲۴۸ـ۲۴۲.

۵ـ مناجات المریدین، ۸.

۶ـ مناجات الذاکرین، ۱۳.

۷ـ‌ مؤمنون، ۱۱۵.

۸ـ‌ نهج‌البلاغه، نامه ۴۵.

۹ـ نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ۱۳۱.

۱۰ـ قصص، ۷۷.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اسلام برای کلیه ابعاد حیات انسان اعم از مادی و معنوی راه و روش و آموزه‌های جامع خاص دارد. این آیین‌نامه جامع انسان را قبل از تولد تا پایان زندگی همراهی می‌کند و او را برای حیات پس از مرگ که حیات جاودانه و واقعی اوست مجهز و آماده می‌سازد. از نظر اسلام زندگی پاک تنها در پرتو ایمان و عمل صالح ممکن است و مرد و زن با عشق به کمال در جست‌وجوی آنند، هر چند خود ندانند و در انتخاب مسیر دچار انحراف شوند.

 

 

۲٫

مظاهر دنیای مادی انسان را قانع و اشباع نمی‌کند و به همین دلیل است که مال و جاه و لذت و دیگر جلوه‌های مادی به آدمی احساس غنا و بی‌نیازی نمی‌دهد، اما همین انسان وقتی به اصل خویش بازمی‌گردد و مطلوب واقعی خود را پیدا می‌کند، دل از همه دنیا برمی‌گیرد و آرامش خود را باز می‌یابد. این همان زندگی آرمانی و حیات طیبه است که قرآن کریم با عبارات گوناگون و در آیات متعدد بدان پرداخته است و شریعت مطهر راه و روش تحصیل آن را ارائه می‌کند

 

 

30نوامبر/16

حضرت فاطمه معصومه (س) مدافع امام و ولایت

 

جواد تربتی

 

پدر حضرت فاطمه کبری، موسی‌بن‌جعفر (ع) و مادر بزرگوارش نجمه‌خاتون هستند. القاب آن حضرت عبارت‌اند از: معصومه، کریمۀ اهل بیت، طاهره، حمیده، رشیده، تقیه، مرضیه، رضیه، برّه، اخت‌الرضا (ع).(۱)

ولادت آن حضرت در اول ذی‌القعده الحرام ۱۷۳ ق در مدینه منوره رخ داد.(۲)

ایشان در ۲۳ ربیع‌الاول ۲۰۱ هجری وارد قم شد و بعد از هفده روز، در دهم ربیع‌الثانی ۲۰۱ در ۲۸ سالگی دارفانی را وداع گفت.

 

جایگاه ویژه حضرت معصومه (س)

در میان فرزندان موسی‌بن‌جعفر (ع) که تعدادشان را تا ۲۰ پسر و ۳۷ دختر شمرده‌اند،(۳) بعد از امام هشتم  (ع) هیچ‌یک از آنها به مقام فاطمه معصومه (س) نمی‌رسد.

شیخ عباس قمی می‌گوید: «افضل آنها سیدۀ جلیلۀ معظمه، فاطمه بنت امام موسی علیه‌السلام معروفه به حضرت معصومه علیهاالسلام است که مزار شریفش در بلدۀ‌ طیبۀ قم است که دارای قبّۀ عالیه و ضریح و  صحن‌های متعدده و خدمۀ بسیار و موقوفات است و روشنی چشم اهل قم و بلاد و مفاد عامه خلق است…».(۴)

منزلت آن حضرت را از سخنان خود امام هفتم (ع) نیز می‌توان دریافت، آنگاه که حضرت معصومه (س) پاسخ زائران قم را به‌دقت نوشت و وقتی نگاه امام هفتم (ع) به آن پاسخ‌ها افتاد، سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش فدایش باد».(۵)

از سخنان دیگر امامان نیز مقام والای حضرت معصومه (س) در میان فرزندان امام هفتم (ع) روشن می‌شود؛ چراکه فقط دربارۀ زیارت آن بانو فرموده‌اند: «فمن زادها وجبت له الجنه؛ پس هر کس او (فاطمه) را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌شود».(۶)

شاهد دیگر بر عظمت آن بانو، ژرف‌نگری عمیق او به مهم‌ترین مسئله شیعه، یعنی توجه به امر امامت امیرمؤمنان علی (ع) است. آنچه در ادامه خواهد آمد، نگاهی است به سخنان آن بانو در دفاع از امامت.

 

در شرایطی که امام رضا (ع) با تهدید به مرگ از مقام امامت دور شده و ناچار به پذیرفتن ولایتعهدی مأمون بود، باید مدافعان امامت این نکته را بر مردم روشن می‌کردند که خلافت طبق نص و سفارش پیامبر (ص) به امیرمؤمنان (ع) و امامانِ از نسل او اختصاص دارد. حضرت معصومه (س) چه در دوران هارون و چه در دوران مأمون با نقل احادیث متواتر و قطعی مربوط به امامت و خلافت امیرمؤمنان (ع) در این زمینه اقداماتی را انجام داد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود.

 

حدیث غدیر

یکی از محکم‌ترین احادیث دربارۀ امامت امیرمؤمنان علی (ع)، حدیث متواتر و قطعی غدیر است که پیامبر اکرم (ص) در بخشی از خطبه غدیر فرمود: «ای مردم! من امر خلافت را به‌عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه می‌سپارم و من ابلاغ کردم آنچه را که مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غایب و بر همۀ کسانی که حضور دارند یا ندارند، به‌دنیا آمده‌اند یا نیامده‌اند. پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.»(۷)

متأسفانه این حدیث خیلی زود به فراموشی سپرده شد، ولی همیشه افرادی بودند که این احادیث را به یاد امت آورند. از جمله کسانی که در حساس‌ترین زمان این حدیث را به گوش مردم رساند، حضرت فاطمه معصومه (س) است.

بیان این حدیث از سوی حضرت معصومه (س) در دوران خلافت هارون و مأمون که خود را پیشوای برحق مسلمانان می‌دانستند، سخت برضد آنان بود و اثبات حقانیت حضرت موسی‌کاظم (ع) و حضرت رضا (ع) بسیار تأثیر داشت و جانانه‌ترین دفاع امامت به‌حساب می‌آمد.

 

حدیث منزلت

حدیث دیگری که حضرت معصومه (س) در دفاع از امامت و به‌ویژه امیرمؤمنان نقل کرده، حدیث معروف منزلت است. مرحوم علامه امینی از طبرانی، ابن‌جنان، جامع ترمذی، مستدرک حاکم، صحیح مسلم، کفایه کنجی و… چنین نقل کرده است که(۸) پیامبر اکرم (ص) در جنگ تبوک، علی (ع) را در مدینه جانشین خود قرار داد و این حدیث باعظمت را در شأن او بیان کرد.

حضرت معصومه (س) در دفاع از امامت، این حدیث معروف را نیز با همان سند فاطمیات که به فاطمه ‌زهرا (س) می‌رسد، نقل کرده و فرمود: «انسیتم قول رسول‌الله… انت منی بمنزله هارون من موسی؛ آیا فراموش کردید سخن رسول خدا را… [که فرمود] جایگاه تو [علی] نسبت‌به من، مانند (جایگاه) هارون (در برابر) موسی است.»(۹)

 

حدیث معراج

در شب معراج پیامبر (ص)، پیشامدهای مختلفی رخ داد و حدود سه‌هزار مطلب از طرف خداوند به ایشان تعلیم داده شد که بخش مهمی از آن نقل شده است. حضرت معصومه (س) قسمتی از حدیث معراج را که به ولایت و امامت امیرمؤمنان علی (ع) و برتری شیعیان آن حضرت مربوط است، با توجه به نیاز زمان نقل فرموده است.

آن بانوی بزرگوار از فاطمه، دختر امام صادق، با همان سند فاطمیات نقل می‌کند تا می‌رسد به ام‌کلثوم، دختر امیرالمؤمنین (ع) و او از فاطمه زهرا (س) نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هنگامی که مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم، در آنجا قصری از در سفید میان خالی دیدم که دارای دری بود مزین به دُرّ و یاقوت و روی آن پرده‌ای آویخته شده بود. وقتی سر بلند کردم، دیدم بر بالای آن نوشته‌اند: «لااله الاالله محمد رسول‌اله علی ولی القوم؛ خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد رسول خداست، علی ولی و صاحب‌اختیار مردم است» و بر پرده نوشته شده بود: «بَخٍّ بَخٍّ مَنْ مِثْلِ شیعه علیٍ؛ به‌به چه کسی مانند شیعه علی است؟». «وقتی داخل شدم، قصری از عقیق سرخ در آن دیدم که وسط آن خالی بود. این خانه نیز دری داشت که پرده‌ای مزین به زبرجَدْ بر آن آویخته بود. وقتی سرم را بلند کردم، دیدم بر آن نوشته: «محمد رسول‌اله، علی وصی المصطفی؛ محمد رسول خدا، علی وصی مصطفی است». بر پرده نوشته بود: «بشّر شیعه علی بطیب المولد؛ به شیعه علی بشارت بده به حلال‌زدگی و پاک بودن نسل». «وقتی وارد شدم، به قصری از زمرد سبز رسیدم که زیباتر از آن را هرگز ندیده بودم و دری از یاقوت قرمز داشت که با انواع لؤلؤ زینت شده و بر پرده آن نوشته بود: شیعه علی هم الفائزون؛ شیعیان علی رستگارند. پرسیدم: دوست من جبرئیل! این کاخ از آن کیست؟ پاسخ داد: یا محمد، لابن عمک و وصیک علی‌بن ابی طالبٍ؛ ای محمد! این خانۀ پسرعمو و جانشین تو علی بن ابی‌طالب است…».(۱۰)

 

آثار محبت اهل‌ بیت (ع)

حضرت معصومه (س) برای ایجاد رابطه عاطفی میان اهل بیت و مردم، در احادیثی به آثار محبت به اهل بیت هم اشاره می‌فرموده؛ از جمله با همان سند فاطمیات و از حضرت فاطمه زهرا (س) نقل می‌کند: «الا من مات علی حب آل محمد مات شهیداً؛ هرکس با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است.»(۱۱)

هرکس با محبت آل محمد (ص) از دنیا رود، در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می‌شود و خداوند قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار دهد و چنین کسی بر سنت و جماعت از دنیا رفته است.

آگاه باشید! هر کس با عداوت آل محمد (ص) از دنیا برود، روز قیامت در حالی وارد عرصه محشر می‌شود که در پیشانی او نوشته شده: «مأیوس از رحمت خداوند».

آگاه باشید! هر کس با بغض آل محمد از دنیا برود، کافر از دنیا رفته و بوی بهشت به مشام او نمی‌رسد.(۱۲)

در بخشی از حدیث معراج که از فاطمه معصومه (س) نقل شده است، می‌خوانیم: «یحشر الناس کلهم یوم القیامه حفاه عداه الا شیعه علیٍ…؛ در روز قیامت همۀ مردم پابرهنه و عریان محشور می‌شوند، جز شیعیان علی (ع)، و همه مردم با نام مادرشان خوانده می‌شوند، جز شیعیان علی که با نام پدرانشان خوانده می‌شوند.

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: از جبرئیل دربارۀ راز این مسئله پرسیدم، پاسخ داد که چون آنها علی را دوست داشتند، ولادتشان پاک است.(۱۳)

 

پاک و مطهر‌بودن امام

امامان معصوم (ع) علاوه بر طهارت و عصمت روحی، از پاکیزگی جسمانی نیز برخوردار بودند. فاطمه با سند پیش‌گفته از صفیه عمۀ پیامبر اکرم (ص) نقل کرده: «هنگام تولد امام حسین (ع) من پرستار او بودم، پیامبر فرمود: «عمه‌ جان! فرزندم را نزد من آور، عرض کردم؛ ای رسول خدا! من او را پاکیزه نکرده‌ام (و نشُسته‌ام)، فرمود: عمه! تو می‌خواهی او را پاک کنی؟ خداوند او را پاکیزه و مطهر کرده است.»(۱۴)

این قضیه دلالت بر عصمت اهل بیت (ع) دارد که در قرآن کریم به آن تصریح شده است.(۱۵)

 

دفاع تا مرز شهادت

حضرت معصومه در سال ۲۰۱ هجری درست بعد از یک سال از فراق برادر، با رسیدن نامه امام هشتم، همراه پنج تن از برادران به نام‌های فضل، جعفر، هادی، قاسم و زید و تعدادی از برادرزادگان، و تنی چند از غلامان و کنیزان(۱۶) به سوی خراسان حرکت کردند. هنگامی که کاروان حضرت به ساوه رسید، عده‌ای از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که از این کاروان تبلیغی وحشت کرده بودند، با اشاره مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در درگیری نابرابری، همه برادران و تقریباً بیشتر مردان همراه کاروان را به جرم طرفداری از امامتِ امام زمان، حضرت رضا (ع) به شهادت رساندند. حضرت معصومه (س) از تأثرات و تألمات پیش‌آمده و بنا بر قولی در اثر مسمومیت،(۱۷) به‌سختی بیمار شد؛ به‌نحوی که از ادامه سفر بازماند و به‌ناچار به‌سوی قم حرکت کرد. او در قم، هفده روز بیشتر زندگی نکرد و در دهم ربیع‌الثانی ۲۰۱ با رضایت از اینکه در راه اطاعت امام خویش چنین رنجی را تحمل کرده، دار فانی را وداع گفت.

 

پس از آن بود که قم از سرزمین‌های برگزیده الهی شد که یکی از درهای بهشت در آن قرار دارد و در پذیرش ولایت امیرمؤمنان در رتبه چهارم قرار گرفته است؛ چنان‌که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ای علی! خداوند ولایت تو را بر آسمان‌ها عرضه داشت،‌ آسمان هفتم در پذیرش ولایت تو سبقت گرفت… آنگاه مکه… بعد قم برای پذیرش ولایت تو پیشقدم شد و خداوند آن را به‌سبب عرب (اشعری‌ها) زینت بخشید و دری از درهای بهشت را به‌سوی آن گشود».(۱۸)

امام هفتم (ع) فرمود: «قم عش آل محمد و مأوی شیعتهم…؛ قم آشیانه آل محمد (ص) و پناهگاه و شیعیان آنهاست…».(۱۹) و یقیناً یکی از علل مهم ولایت‌پذیری و نزول برکات بر قم،‌ وجود با برکت فاطمه معصومه (س) است. از این‌رو می‌توان گفت نه‌تنها آن بانوی کرامت در حیات خویش مدافع سرسخت امامت امامان و دعوت‌‌کننده به محبت آنها بود، بعد از رحلت خویش نیز دل‌های هزاران انسان را مجذوب و شیفته خاندان اهل بیت (ع) کرد.

 

پی‌نوشت‌‌ها

  1. انوار المشعشعین، ج ۱، ص ۲۱۱؛ کریمه اهل البیت، ص ۳۸٫
  2. ‌مستدرک سفینه البحار، ج ۸، ص ۲۵۷، مادۀ «نظم».
  3. منتهی‌الآمال، کتابفروشی اسلامیه، ج ۲، ص ۱۴۹٫

۴٫همان، ص ۱۶۱٫

  1. تاریخ اهل بیت، ص ۸۲؛ کریمه اهل بیت، علی‌اکبر مهدی‌پور، ص ۱۷۱٫
  2. محمدی بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۱۷٫
  3. بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۰۷؛ عوالم العلوم، شیخ عبداله بحرانی، ج ۱۵، صص ۳۷۶ـ۳۷۵٫

۸٫‌ الغدیر، ج ۳، صص ۲۰۱-۱۹۹٫

  1. البدر الطالع، ح ۲، ص ۲۹۷؛ اعلام النساء المؤمنات، ص ۵۷۸، الغدیر، ح ۱، ص ۱۹۷؛ انسی المطالب فی مناقب علی بن ابی، ص ۴۹، بحارالانوار، ح ۳۶، صص ۳۵۳٫
  2. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۷۷؛ عوالم، ج ۲۱، ص ۳۲۵؛ ینابیع الموده، ص ۲۵۷؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۷۲۹٫
  3. عوالم، ح ۲۱، ص ۳۵۴، ح ۳؛ آثار الحجه، ح ۱، ص ۸؛ الؤلؤ المثمینه، ص ۲۱۷٫
  4. الکشّاف، بیروت، ج ۴، ص ۲۲۱ـ۲۲۰؛ تفسیر فخر رازی، ح ۲۷، صص ۱۶۶ـ۱۶۵؛ تفسیر قرطبی، ح ۸، ص ۵۸- ۴۳٫
  5. بحار، همان، ح ۶۸، ص ۷۷؛ عوالم، ح ۲۱، ص ۳۲۵؛ ینابیع الموده، ص ۲۵۷؛ سفینه البحار، ح ۲، ص ۷۲۹٫
  6. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۴۳٫
  7. سورۀ احزاب، آیۀ ۳۳٫
  8. من لایحضره الخطیب، ج ۴، ص ۴۴؛ بارگاه فاطمه معصومه«س» تجلیگاه فاطمه زهرا«س»، سیدجعفر میرعظیمی، ص ۳۱، کریمه اهل بیت، ص ۱۷۴٫
  9. الحیاه السیاسیه، الامام الرضا (ع)، سیدجعفر مرتضی عاملی، ص ۴۲۸٫
  10. بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج ۶۰، ص ۲۱۲، چاپ بیروت، ج ۵۷، ص ۲۱۲، ح ۲۱؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۲۰۴٫
  11. بحار، چاپ اسلامیه، ج ۶۰، ص ۲۱۴، چاپ بیروت، ح ۵۷، ص ۲۱۴٫

 

 

 

سوتیتر:

 ۱: شیخ عباس قمی در‌بارۀ فاطمه معصومه (س) می‌گوید:

افضل آنها سیدۀ جلیلۀ معظمه، فاطمه بنت امام موسی علیه‌السلام معروفه به حضرت معصومه علیهاالسلام است که مزار شریفش در بلدۀ‌ طیبۀ قم است که دارای قبّۀ عالیه و ضریح و  صحن‌های متعدده و خدمۀ بسیار و موقوفات است و روشنی چشم اهل قم و بلاد و مفاد عامه خلق است…

30نوامبر/16

انقلاب اسلامی، خورشیدی که همچنان می‌درخشد

 

غلامرضا گلی زواره

 

رایت سحر

فجر صادق از کرانه سر زد

رایت سحر به بام و در زد

از پس خروش مرغ شبگیر

بر شد از مناره بانک تکبیر

بر شد از کرانه مهر خاور

ای جهان خفته سر برآور

زآن که تیغ شب‌شکاف خورشید

بر دل سیاه شب شرر زد

از پس قرن‌ها سرمای فرساینده ستم و سال‌ها خزان شوم ذلت، بهاری با طراوت فرا رسید و باعث رویش معنویت، عزت و استقلال در ایران گردید. باغبان این بستان معطر بزرگمردی بود از دودمان معصومین«ع» و بر شیوه آنان، با دستی اعجازآفرین، دلی به ژرفای اقیانوس‌ها و در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون باران رحمت فرود آمد و مردمان را به اوج شکوفایی فرا خواند و بر بال فرشتگان نشاند و تا عرش عظمت و سربلندی برکشید.

آن روح قدسی که به فرمایش مقام معظم رهبری «حقیقتی همیشه زنده و جاویدان است»، وارث عالمانی بود که در طی قرون و اعصار، با سلاح قلم و قدم، بیان و بنان، از حریم دیانت و شرافت امت مسلمان صیانت و پاسداری کرده‌ بودند. آن پیر نستوه با بیدارباش پیوسته خویش، ملتی بزرگ را به خروش و خیزش واداشت و جگرسوختگان را از سرچشمه جاودان جاری اسلام سیراب ساخت. مشعلی که او برافروخت همان فروغ ایزدی است که وزش بادهای داخلی، توفان‌های خارجی و گردباد خدعه‌ها و فتنه‌ها نمی‌توانند آن را خاموش کنند. از پرتو و انوار انقلابی که آن بزرگمرد رهبری کرد، میلیون‌ها عطش‌زده کویر جور و جهالت بهره‌مند گردیدند تا غبار تیرگی‌ها را از دل‌ها بتکانند، سیرت نبوی و جمال علوی را در سیمای الهی او نظاره‌گر باشند، کلامش را با گوش دل و ذهن بنیوشند و با صلابتی شکست‌ناپذیر در راه دفاع از دیانت، شرافت و حرّیت حماسه‌آفرینی کنند. از خون این وارستگان و شهادت‌طلبان بود که سپیده فتح و ظفر از افق سرخ این سرزمین کهن نمایان گردید.

 

تبلوری از اسلام ناب محمدی

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی«ره» تبلور نمادی از بعثت محمدی، حماسه حسینی و تحول فکری و علمی مکتب جعفری است که در چهاردهمین قرن بعثت نبوی با هدایت مردمی از سلاله پاک پیامبر اکرم«ص» و پس از دوران بسیار طولانی فراموشی، خاموشی، شب سیاه جفاکاران و تبهکاران را شکافت. انقلاب اسلامی از جوهره آیینی سرچشمه می‌گیرد که قلب یک و نیم میلیارد مسلمان را تسخیر کرده است.

سرچشمه پیدایش این حرکت سترگ سال ۱۳۴۱ (ش) است که علمای حوزه و در رأس آنان امام خمینی«ره» در برابر حرکت ضد دینی دولت اسدالله علم در قالب مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی به پا خاستند، زیرا حذف قید اسلام و سوگند به قرآن در این لایحه، برای آن مرزبان حریم دیانت قابل تحمل نبود و این حرکت به صورت اعلام جنگ علیه اسلام و قرآن تلقی ‌گردید که مبارزه با آن قطعاً یک تکلیف شرعی بود.

این اعتراض توانست در آن روزگار سراپا اختناق و تباهی، تمام نیروهای متدین و انقلابی را بسیج و رژیم را وادار به عقب‌نشینی کند تا جائی که دولت علم این مصوبه را لغو کرد.

۱۶ سال بعد از این خیزش، انقلاب اسلامی بعد از فراز و نشیب‌های فراوان و عبور از بحران‌های سخت و آزمون‌های تهدیدکننده، شاهد پیروزی را در آغوش گرفت. شگفتی این فتح و ظفر به‌گونه‌ای بود که دوست و دشمن را مبهوت ساخت، اما سنت الهی بر این قرار گرفت که این نهال چنان پا بگیرد و ریشه بدواند و شاخه بگستراند که ضمن امیدوار ساختن جوامع اسلامی، شرق و غرب را در هراسی عمیق فرو برد.

ملت ایران به برکت این حرکت عظیم برای اولین بار توانست در برابر سلطه‌گران بزرگ بایستد و عدم اتکا به ابرقدرت‌ها را اعلام کند.  این ویژگی، دستاورد مهمی است که دگرگونی بزرگی را در جامعه به وجود آورد. در پیدایش این نظام، مقدمات آن و مبارزاتی که به پیروزی انقلاب منتهی شد، عامل حقیقی همان اسلام، ایمان و تربیت اسلامی است.

هم ملت ایران که با قیام شجاعانه‌اش در برابر نظام سلطه جهانی و بر ضد ابرقدرت‌های شرق و غرب کاری عظیم و بی‌سابقه را انجام داد و هم رهبر و قائد عظیم‌الشأن این انقلاب که همانند کوه در برابر هجوم توفان‌ها ایستاد و هم نظام نوین اسلامی که توانست کشور را بدون تکیه‌ بر بیگانگان اداره کند و جنگی را که محل تلاقی نیروهای شرق و غرب بر ضد او بود، بدون گرایش به شرق و غرب، شرافتمندانه و با عزت و پیروزی به سرانجام برساند، همه و همه توان خود را از اسلام گرفته‌اند. اسلام جوهر اصلی این حوادث شگفت‌آور و مایه قدرت و صلابت و عزت ایران و ایرانی، ملت و رهبر و انقلاب و نظام ما در تاریخ معاصر است. (۱)

 

رویش عزت و عظمت در جهان اسلام

با وقوع انقلاب اسلامی، مسلمانان در نقاط گوناگون جهان احساس عزت و صلابت کردند. نسیم این خیزش، روح امیدواری را در آنان زنده ساخت و آنها موفق شدند در برابر ستمگران و زورگویان مقاومت کنند. نهضت‌های اسلامی متعددی در کشورهای مسلمان آفریقایی و آسیایی و حتی در اروپا بر اساس جاذبه اسلام و شوق به عملی شدن احکام الهی به وجود آمد. انقلاب اسلامی، مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کرد و به آنان فهماند که نیروی محرکه ایمان و دیانت می‌تواند ملتی را از رخوت و سستی برهاند و به اوج عزت برساند و دست قدرت‌های ظالم و تحقیرکننده استکباری را از سر آنان کوتاه کند.

آثار این پیروزی به کشورهای اسلامی منحصر نگردید و در کشورهای غیرمسلمان و نظام‌هایی که فشارهای ناشی از استبداد حزبی اجازه نداده بود مسلمانان آن سرزمین‌ها حتی احساس مسلمانی کنند، نسیم فر‌ح‌زای الله‌اکبر وزیدن گرفت و اعتقادات و باورهای خفته را به جوش آورد و گلبانگ ایمان و اسلام، خواب‌ اهریمنان را آشفته ساخت.

شخصیت‌های فکری، سیاسی و مذهبی مسلمان تصریح نموده‌اند که اگرچه در جهان، انقلاب‌های گوناگونی رخ داده‌اند، ولی تمام آنها به تغییرات موضعی و جابه‌جا کردن حکام اکتفا کرده و تاریخ مصرف مشخصی داشته‌اند، ولی انقلاب اسلامی ایران فراتر از زمان و مکان، و تحولات آن پایدار و گسترده بود و امواج و انوار درخشان آن بسیاری از نقاط جهان را تحت پوشش قرار داد.

اگرچه بنیانگذار این حرکت در خرداد ۱۳۴۸ میهمان قدسیان و عرشیان گردید، اما این انقلاب هیچ‌گاه از آرمان اصلی و مقدس خود فاصله نگرفت و با رهبری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در حال پیشرفت، پویایی و پرتوافشانی است. دشمنان نظام اسلامی ایران برای به شکست کشاندن این حرکت توفنده همچنان مشغول توطئه‌چینی و اجرای نیرنگ‌ها و خدعه‌های پی در پی هستند، اما چون این حرکت پشتیبان الهی دارد، نه تنها خدشه‌ای بر آن وارد نمی‌شود، بلکه بر استحکام آن افزوده می‌گردد و دوام و استمرار می‌یابد.

انقلاب اسلامی ایران دورنمای جدیدی را در مبارزات ملت‌های مسلمان ترسیم کرد، الگوی شایسته این حرکت در لبنان، خود را در قالب حزب‌الله نشان داد که پیروزی‌های مکرری را به ارمغان آورد و با حمایت از فلسطین و قدس شریف و خیزش‌های کشورهای عربی و آفریقایی، اسلام را که دینی زنده و مولد و تحول‌آفرین است به صحنه هماوردی با استکبار جهانی و رژیم صهیونیستی آورد. بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نشانه‌های روشنی از بیداری اسلامی است. باران این نهضت شیعی ایران موجبات رویش و شکوفایی ایران را فراهم آورد و جوانه امید به رهایی از ظلم دیکتاتورهایی را که سال‌های متمادی با حمایت استکبار بر آنان حاکمیت داشتند، در دل و ذهن ملت‌ها رویاند، گوئی آنان ندای ملکوتی امام خمینی«ره»  و رهنمودهای نجات‌بخش آن روح قدسی را دریافته‌ بودند که فریاد می‌زد:

«ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید، به پا خیزید و در زیر پرچم توحید و در سایه تعلیمات اسلام مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرت‌ها را از ممالک خود و خزائن سرشار آن کوتاه و مجد اسلام را اعاده کنید…»(۲)

 

صراط مستقیم انقلاب اسلامی و بصیرت مردم

در تاریخ خیزش انقلاب اسلامی ایران روزهایی وجود دارند که نقطه عطف مهمی در روند حرکت و تحول جامعه محسوب می‌گردند و بر سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی امت اسلامی تأثیری غیرقابل انکاری دارند. قله‌هایی چون ۱۵ خرداد ۴۳، ۲۲ بهمن ۵۷، سوم خرداد ۶۱ (آزادسازی خرمشهر)، سیزده آبان(روز مبارزه با استکبار) و ۵ اردیبشت۵۸ (سالروز واقعه طبس) جزو یوم الله تاریخ کشور ما به شمار می‌روند، روزهائی که همگی از الگویی واحد پیروی کرده‌ و آثاری ماندگار و جاوید را در مسیر تحولات سیاسی و اجتماعی برجای گذاشته‌اند. این روزها از بصیرت و آگاهی امت همیشه در صحنه حکایت‌ها دارند.

۹ دی‌ماه سال ۱۳۸۸ نیز یکی از ایام‌الله است که بعد از رویدادهای تلخ پس از انتخابات سال ۸۸ به وقوع پیوست و خون تازه‌ای را در رگ‌های انقلاب و نظام اسلامی تزریق کرد. حوادث دردناک عاشورای سال ۸۸ در عین حال که درس‌ها و عبرت‌های بزرگی را با خود به همراه داشت، به لحاظ عمق رذالت، همه مردم را شرمنده ساخت. عدم درک موقعیت و اصرار نادرست برخی از افراد بر مواضع غیراصولی و لجوجانه، بدخواهان و دشمنان را تا آنجا امیدوار و جسور کرد که عده‌ای در فضای غبارآلودی که پس از انتخابات به وجود آمد، وقیحانه به مقدسات مردم اهانت کردند.

پس از این فاجعه اسف‌بار، مردم بار دیگر به صحنه آمدند و خوش درخشیدند و در اجتماعاتی پرشور، از جمله در راه‌پیمایی باشکوه تهران، زیباترین جلوه‌های تبری و تولی را به نمایش گذاشتند و با اشک و آه و ناله‌ای که از بصیرت و معرفت آنان حکایت داشت، پیمان ابدی خود را با ولایت تجدید کردند. رویدادهای عاشورای ۸۸ به منزله جرقه‌ای بود که بر خرمن بغض‌‌ مردم افتاد و آنان را برای حضوری پرشکوه مهیا ساخت.

این رویداد در کنار سایر نقاط عطف در تاریخ انقلاب اسلامی، دستاوردهای باشکوهی داشت، از جمله آن که به تجمعات و تلاش‌های فتنه‌گران در برخی از مناسبت‌ها خاتمه داد. همچنین در راه‌پیمایی ۲۲ بهمن ۸۸ نیروهای داخلی و مخالفین خارجی و عوامل مؤثر در آشوب‌آفرینی‌ها متوجه این حقیقت گردیدند که نظام جمهوری اسلامی استوارتر و مستحکم‌تر از آن است که با این التهابات موضعی و سطحی، در آن کاستی و خللی به وجود آید. همچنین وقایع مزبور، بر خودآگاهی و بصیرت مردم برای پیمودن صراط مستقیم انقلاب اسلامی افزود و نیروهای وفادار به نظام و رهبری را با یکدیگر متحد و منسجم‌ ساخت.و در نتیجه، فتنه‌گران و اهل نیرنگ و خدعه متلاشی گردیدند و در سوراخ‌های خود خزیدند.

همدلی و همگرایی امت مسلمان در پی حماسه ۹ دی جدی‌تر و اتحاد و انسجامی که حول محور رهبری و تدابیر خردمندانه ایشان به دست آمد، ذخیره ارزشمندی برای حکومت‌های تحول‌آفرین بعدی گردید. حماسه ۹ دی و پیامدهای نویدآفرین آن ثابت کرد که نظام استوار اسلامی می‌تواند از چالش‌ها و بحران‌ها به سلامت عبور کند و این وقایع را به فرصتی با ارزش برای تقویت بنیان‌های خود مبدل سازد.

این ایام‌الله در واقع کلاس درس و عبرت و بصیرت‌ و هشدار برای همگانند تا بدانند که افراط و تفریط و خودمحوری و خودخواهی موجب دور شدن از مسیر اصلی می‌شود، سرنوشت ملتی فداکار و همیشه در صحنه را برای رسیدن به اهداف خود با تهدید روبه‌رو می‌سازد و موجب تقابل تمامی دشمنان از طوایف و طیف‌های گوناکون با انقلاب می‌گردد.

نخبگان سیاسی و فکری باید از این وقایع، درس‌ها و حکمت‌های فراوان بیاموزند و بدانند چنانچه پرهیزگاری، پارسایی و فضیلت با سیاست توأم نگردد، همواره از توده‌های مردمی عقب  خواهند ماند.

 

پی‌نوشت:

  1. فرازی از پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسب سالگرد رحلت امام خمینی
  2. فرازی از بیانات امام«ره» در ۲۱ شهریورماه ۵۹.

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

 

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی«ره» نمادی از بعثت محمدی، حماسه حسینی و تحول فکری و علمی مکتب جعفری است که در چهاردهمین قرن بعثت نبوی با هدایت مردمی از سلاله پاک پیامبر اکرم«ص» و پس از دوران بسیار طولانی فراموشی، خاموشی، شب سیاه جفاکاران و تبهکاران را شکافت.

 

30نوامبر/16

تنها رضای خدا در نظرم بود

«ناگفتههای انقلاب» در گفت وشنود با مرحوم استاد سید علی اکبر پرورش

 

 

گفت وگویی که درپی می‌آید در سالیان میانی دهه ۷۰ و در دورانی که مرحوم استاد علی اکبر

پرورش هنوز در تهران می‌زیست با ایشان انجام شده است که طی آن به بیان پاره‌ای از خاطرات خویش از وقایع سیاسی دهه اول انقلاب پرداخته‌اند. با طلب علو درجات و رضوان خاص ربوبی برای استاد پرورش، شما را به مطالعه این مصاحبه پرنکته که تاکنون انتشارنیافته دعوت می‌کنیم. امید آنکه مقبول افتد.

 

باتشکر از حضرتعالی به لحاظ شرکت در این گفت وگو، بفرمائید که فعالیتهای قبل از انقلاب شما در چه زمینهای بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من قبل از انقلاب کارم دبیری دبیرستان‌ها و دانشسراها و تدریس در آموزش و پرورش بود. در کنار آن فعالیت‌های سیاسی هم می‌کردم. قبل از انقلاب چندین بار به خاطر فعالیت‌های سیاسی و سخنرانی‌های مذهبی توسط ساواک دستگیر شدم و در آخرین باری که دستگیر شده بودم با عنایت خداوند و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شدم.

آقای پرورش! شما با شهیدآیت الله بهشتی مدت زیادی محشور بودید. سوابق آشنایی شما با این شهید مظلوم از کجا شروع شد؟

من با شهید بهشتی از دوران جوانی آشنا شدم. ایشان در دوران طلبگی به اصفهان می‌آمدند و چون با ایشان هم‌محله‌ای و در ‌محله ‌چهارسوق‌ بودیم، به همین خاطر روابط نزدیک‌تری داشتیم. شهید بهشتی به هنگام سفر به اصفهان نوجوانان محله را در مسجدی جمع می‌کردند و برای آنها مسائل اسلامی و قرآنی را توضیح می‌دادند و جوانان را هم با کارهای تشکیلاتی آشنا می‌ساختند.من هم چون در فراگیری مسائل قرآنی استعداد داشتم، مورد لطف و محبت زیاد ایشان قرار می‌گرفتم و از این رو ارتباط بنده با شهید بهشتی روز به روز بیشتر می‌شد. پس از مدتی وارد آموزش و پرورش شدم و انس بیشتری با این شهید بزرگوار داشتم و در جلساتی که روزهای چهارشنبه در تهران برگزار می‌شد من هم گاهی شرکت می‌کردم. پس از چندی به خاطر ارتباط و همفکری با این شهید، فعالیت‌های سیاسی را در اصفهان زیر نظر ایشان انجام می‌دادم. شهید بهشتی برای کمک به خانواده شخصیت‌ها و افرادی که دستگیر می‌شدند پول‌هایی را در اختیارم می‌گذاشتند که بین خانواده آنان تقسیم می‌کردم.

با شهید مطهری هم سابقه آشنایی داشتید و این شهید بزرگوار در کتاب سیری در نهجالبلاغه هم از شما ذکر خیری کردهاند. علت ذکر نام جنابعالی از سوی شهید مطهری چه بود؟

قبل از انقلاب به اغلب شهرهای کشور برای سخنرانی سفر می‌کردم و شاید شهری نباشد که من قبل از انقلاب در آن سخنرانی نکرده باشم. در ماه‌های نزدیک به پیروزی انقلاب که شهید مفتح جلسات سخنرانی را در مسجد قبا برگزار می‌کرد، بنده هم یکی از سخنران‌های آنجا بودم و چون شهید بهشتی و شهید مطهری هم در آن زمان از سخنرانی ممنوع بودند در جلسات مسجد قبا شرکت می‌کردند. شهید مطهری از سال‌های قبل از انقلاب به من محبت داشتند و هر وقت به اصفهان می‌آمدند خدمتشان می‌رسیدم.

اما در مورد این که چگونه شد اسم مرا در کتاب سیری در نهج‌البلاغه آورده‌اند، عرض می‌شود شبی شهید مطهری در منزل ما بودند. صبح روز بعد با شهید مطهری در یک محفل بزرگ علمی در شهر نجف‌آباد شرکت کردیم. در آنجا بحثی از زهد به میان آمد و در باره زهد تعبیری کردم که شهید مطهری خیلی پسندید. گفتم به نظر من می‌رسد زهد در اسلام یعنی برداشت کم و بازدهی زیاد. وقتی این جمله را گفتم ایشان شادمان شد و به من عنایت کرد. خدمتشان عرض کردم جزوه‌ای هم در این زمینه نوشته‌ام. ایشان در آن مجلس زیاد ننشستند و به من فرمودند: «بلند شوید و با هم به اصفهان برویم و آن جزوه را بدهید تا ببینم». وقتی شهید مطهری جزوه را دید پسندید و گفت: «من در کتاب سیری در نهج‌البلاغه از شما نام می‌برم». این جزوه خدمت ایشان بود و بعد از شهادتشان توسط فرزندشان به من برگردانده شد.

وقتی انقلاب پیروز شد، کجا بودید؟

در آن روز در زندان بودم. از ماه‌ها قبل از پیروزی انقلاب بنده را به عنوان تلاش برای ایجاد عدم امنیت و اخلال در امور کشور دستگیر کرده بودند.

اولین سِمتی که بعد از پیروزی انقلاب به شما محول شد، چه بود؟

پس از پیروزی انقلاب کمیته‌ای برای ایجاد نظم و امنیت در اصفهان به وجود آمد و در آنجا بنده را به عنوان مسئول کمیته شهر اصفهان انتخاب کردند.

مردم اصفهان در انقلاب و جنگ نقش بزرگی داشتهاند. این مردم را چگونه دیدهاید؟

اصفهان شهری است که ریشه‌های فرهنگی در آن عمیق است و مردم آن از فهم و آگاهی بالایی برخوردارند. در مسائل دقیق و حسابگرانه وارد می‌شوند. در جنگ هم برای جبهه‌ها پشتوانه خوب و حماسه‌آفرین‌ترین شهدا از اصفهان بودند. پرجمعیت‌ترین شهدا به نسبت جمعیت مربوط به اصفهان بود و همین عوامل امام را به این تعبیر کشاند که فرمودند: «کجای دنیا شهری مثل اصفهان پیدا می‌کنید؟»

برگردیم به خاطراتتان.مسئولیتهای بعدیتان در نظام جمهوری اسلامی چه بود؟

در ماه‌های اول بعد از پیروزی انقلاب از طرف مردم اصفهان برای نمایندگی مجلس خبرگان که برای تدوین قانون اساسی تشکیل شده بود انتخاب شدم و مدت سه ماه در مجلس خبرگان در خدمت بزرگانی همچون شهید مظلوم آیت الله بهشتی در حد توان فعالیت کردم. پس از چند ماه در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی از سوی مردم به عنوان نماینده اصفهان انتخاب شدم. پس از آن مدت سه سال و نیم مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را عهده‌دار بودم. در سومین و چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی مجدداً به عنوان نماینده مردم اصفهان برگزیده شدم.

با چه انگیزهای در انتخابات های ادوار گوناگون مجلس ونیز میاندوره ای ها، ثبتنام می کردید؟

در مورد علل حضورم در مجلس نکته مخفی و پنهانی ندارم که بخواهم برای تشریح آن زیاد صحبت کنم. انگیزه من همان مواردی است که ازدوره اول مجلس اعلام کرده بودم و معتقد بودم می‌توانم در مسئله قانون‌گذاری و به‌ویژه در رشته تخصصی خودم یعنی مسائل فرهنگی و آموزشی نقش مؤثری در تدوین قوانین داشته باشم. همچنین توانایی انجام وظیفه نظارتی را در خود می‌دیدم.

شاید بهتر بود که از آغاز این پرسش رامی‌پرسیدیم که یک نماینده مجلس ازدیدگاه شما چه رسالتی دارد؟

از نظر قانونی یک نماینده باید در کارهای قانون‌گذاری شرکت فعال داشته و برای تدوین یک قانون جامع کوشا باشد. علاوه بر آن بر قانونی که در کشور اجرا می‌شود نظارت کند تا به بهترین وجه اجرا شود، اما در کنار این دو وظیفه اگر فردی به کار و مشکلات مردم و حوزه انتخابیه‌اش کاری نداشته باشد به‌طور طبیعی نمی‌تواند قانون‌گذار خوبی باشد. یک نماینده باید مشکلات مردم را لمس کند و برای رفع آنها طرح و برنامه داشته باشد و برای درمان نارسایی‌ها دستگاه‌های اجرایی را بسیج کند که این مسائل هم بخشی از وظایف نظارتی نماینده محسوب می‌شود.

در سال ۵۹ برای انتخاب نخستوزیر هیئتی از سوی مجلس تعین شد و شما یکی از اعضای آن جمع بودید. این هیئت چرا و چگونه تشکیل شد؟

کار انتخاب نخست‌وزیر به بن‌بست رسیده بود و بنی‌صدر به سادگی حاضر نبود کسی را معرفی کند و می‌خواست سلامتیان را معرفی کند، ولی مجلس نمی‌پذیرفت. چون کار به درازا کشید امام اعتراض فرمودند. بنی‌صدر مجبور شد حکمیتی را از مجلس بپذیرد. پیشنهاد کرد چند نفر انتخاب شوند و فردی را برای نخست‌وزیری معرفی کنند. مجلس پنج نفر مرکب از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، حضرات آقایان هاشمی رفسنجانی، امامی کاشانی، یزدی و بنده را برای این کار انتخاب کرد. بنی‌صدر نپذیرفت مقام معظم رهبری که در آن زمان نماینده مردم تهران بودند و همچنین آقای هاشمی عضو هیئت باشند. در نتیجه سه نفر دیگر کار را شروع کردند. پس از یک ماه بحث و بررسی چهارده نفر برای احراز پست نخست‌وزیری کاندیدا شدند و این هیئت در نهایت به مرحوم شهید رجایی رسید، ولی بنی‌صدر با این مرد بزرگ برخورد زشت و زننده‌ای کرد، اما شهید رجایی با اخلاق و متانت رفتار شایسته‌ای از خود نشان داد و بالاخره به مجلس معرفی شد و رأی بالایی را هم کسب کرد.

آقای پرورش! شما در سالهای اول جنگ از سوی مجلس به عنوان نماینده در شورایعالی دفاع شرکت میکردید. از آن دوران خاطرهای تعریف کنید.

در اوایل جنگ به فرمان امام مجلس دو نفر نماینده در شورای‌‌عالی دفاع انتخاب کرد که بنده و شهید محمد منتظری انتخاب شدیم و مدت‌ها در خدمت مقام معظم رهبری که آن روز نماینده امام در شورا بودند و همچنین آقای هاشمی رفسنجانی، شهید رجایی و دیگر دوستان حضور داشتند. بنی‌صدر مسئول شورای‌عالی دفاع بود. خاطرات زیادی از ملاقات‌ها با حضرت امام دارم.یک شب که برای شرکت در جلسه شورای‌عالی دفاع به پایگاه وحدتی دزفول رفته بودیم، بنی‌صدر برای تحقیر آقایان دستور داده بود که آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی رفسنجانی را بازرسی بدنی کنند و پاسداران آنها را هم راه ندهند و این خیلی برای ما دردناک بود. به هنگام بازرسی بعضی از پاسداران ناراحت شدند و چون دیدند کار به جای باریک می‌کشد، دیگر دستور دادند مقام معظم رهبری و آقای هاشمی را بازرسی نکنند، اما یک قدری به هنگام ورود معطل کردند. بعد از اتمام جلسه هم یک پتو به این آقایان دادند و اجازه ندادند برای استراحت در پایگاه وحدتی بمانند، لذا این بزرگان برای استراحت به مدرسه‌ای در شهر دزفول رفتند و در کنار بسیجی‌ها خوابیدند. نکته تأسف‌بار این بود که بنی‌صدر تحقیرها می‌کرد و زودتر از همه نزد امام می‌رفت و از آقایان شکایت می‌کرد. وقتی خدمت امام می‌رسیدیم ملاحظه می‌شد بنی‌صدر حقایق را وارونه جلوه داده است و این بیشتر انسان را آزرده می‌کرد.

یک روز که خدمت امام رسیدیم پیشنهاد شد کسی مسائل را خدمت امام توضیح بدهد. مرا برای این کار انتخاب کردند، چون از مجلس و کمی آزادتر از دیگران بودم. حدود ۴۵ دقیقه تمام واقعیات را شرح دادم و همه توهین‌های بنی‌صدر را بیان کردم و گفتم بنی‌صدر در جایی زندگی می‌کند که هنوز حالت کاخ دارد و مجسمه‌ای عریان در باغ وجود دارد. امام که اینها را شنید، فرمود: «عجب! بنی‌صدر که خلاف آن را برایم گفته است». در این جلسه مقام معظم رهبری از نحوه کارها و برخوردهای بنی‌صدر بسیار پریشان بودند و شعری را خطاب به امام خواندند: «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو»

آیت‌الله خامنه‌ای که به همراه قطره اشکی این شعر را برای امام خواند، دیدم در آن لحظه نگاه امام به طرف ایشان خیلی عجیب است. آن نگاه عمیق، جانگداز و در عین حال پر مهر بود. امام خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: «جناب آقای خامنه‌ای من هم ادراک دارم و می‌فهمم» و این نگاه نافذترین نگاه امام در بین صدها نگاهی بود که دیده بودم.

در چند دورهای که نماینده مردم اصفهان بودید برای حل مشکلات مردم چه کردید؟

مشکلات مردم انواع و اقسام دارد. یک بخش مسائل شخصی و بخش عمده‌ای از آن مسائل عمومی است. برای مشکلات عمومی نظیر گرانی، امنیت و… تلاش می‌شد تا دستگاه‌های اجرایی را برای حل آنها بسیج کنیم و خودمان هم برای ارائه راه‌حل آنها همفکری می‌کردیم. از سوی دیگر چون تجربه کاری‌ام مسائل فرهنگی بود، در این زمینه سعی می‌کردم برای دانش‌آموزان جلسات متعدد پاسخ به سئوالات برگزار کنم و به نارسایی‌های فرهنگی آنها شخصاً رسیدگی کنم. در اطراف اصفهان نیز تعداد زیادی روستا و بخش وجود دارد که جزو موارد تحت پوشش حوزه انتخابیه بود که اغلب مشکلات مقطعی مانند آب، آسفالت معابر، مدرسه و برخی مسائل کشاورزی مانند کمبود کود، سم و… داشتند که برای حل اینها در حد توان تلاش می‌کردم.

در مجلس چهارم شما مسئول جلسه نمایندگان حزبالله بودید. این جمع چگونه به وجود آمد و کار آن چه بود؟

این جمع همان چیزی بود که به آن فراکسیون می‌گویند. این جلسه هر دو هفته یک بار تشکیل می‌شد و برای مشکلات سیاسی و اقتصادی کشور اندیشه می‌کرد و تصمیم‌گیری مقتضی را انجام می‌داد. در این جلسه وزرا دعوت می‌شدند و به سئوالات نمایندگان پاسخ می‌دادند. در مجموع یک مجمع فعال برای هماهنگی و پیگیری مسائل و مرکزی برای تشکل و هماهنگی افکار برادران و خواهران نماینده حزب‌الله و پاسداری از حریم ولایت و امامت خیلی کوشا بود.

شما سالها در حزب جمهوری اسلامی فعالیت میکردید. مسئولیتتان چه بود و یک حزب خوب را چگونه تعریف میکنید؟

در حزب جمهوری اسلامی عضو شورای مرکزی بودم و پس از شهادت شهید بهشتی و در زمان دبیرکلی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای قائم‌مقام حزب بودم. از قبل از انقلاب به کارهای تشکیلاتی علاقه زیادی داشتم و معتقدم حرکت انسان آن وقت بالنده می‌شود که در تشکیلات شکل بگیرد. مراد از حزب هم همین است که انسان‌های همفکر و هم‌اندیشه را دور هم جمع و سعی کند هدف متعالی و ارزشمند رساندن رسالت اسلامی را به جان تشنه‌کامان فعال‌تر و شکوفاتر به دیگران برساند.

در حال حاضر در کدام تشکیلات عضو هستید و سمتتان چیست؟

هم اکنون در جمعیت مؤتلفه اسلامی عضویت دارم و قائم‌مقام دبیرکل هستم.

چطور شد جمعیت مؤتلفه را برای فعالیت انتخاب کردید؟

مؤتلفه از سابقه‌دارترین تشکل‌های اسلامی ایران است. هم خوش‌نام و هم خوش‌سابقه است و در آن عناصر انقلابی و مبارز حضور دارند. قبل از تشکیل حزب جمهوری اسلامی جمعیت مؤتلفه به وجود آمد و سابقه شروع آن به آغاز نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام می‌رسد. پس از پیروزی انقلاب که حزب جمهوری اسلامی را شهید بهشتی به همراه شخصیت‌هایی مانند آقای هاشمی، شهید باهنر و آیت‌الله خامنه‌ای تأسیس کردند جمعیت مؤتلفه سعی کرد خودش را در اختیار حزب جمهوری اسلامی قرار بدهد و با آن همکاری کند. بعد از این که حزب تعطیل شد آقای عسگراولادی از حضرت امام سئوال کردند الان که حزب تعطیل شده است آیا اجازه می‌دهید فعالیت مؤتلفه را شروع کنیم و با اجازه حضرت امام کار مؤتلفه دو باره آغاز شد. چند سال قبل هم آقای عسگراولادی از بنده برای عضویت در مؤتلفه دعوت کردند و من هم چون افراد این تشکیلات را پرسابقه و باارزش می‌دانستم، لذا عضویت را پذیرفتم و در شورای مرکزی مؤتلفه مرا به عنوان قائم‌مقام دبیرکل جمعیت انتخاب کردند.

با اجازه شما کمی از مسائل سیاسی فارغ میشویم و به مباحث اخلاقی بپردازیم. ما شما را یک فرد عارف و اهل اخلاق میدانیم. عرفان یعنی چه؟

این حسن ظن شماست که مرا این طور می‌شناسید، اما بنده خودم را نه عارف و نه اهل عرفان می‌دانم، ولی گاهی در این زمینه جملاتی را بر اساس علاقه و شوق و ذوق عرض می‌کنم. در مورد عرفان می‌دانید که جوهره و مخ عرفان عشق به خدای متعال است و این که انسان چگونه و از چه راه‌هایی برای تقرب به ذات آن عزیز بهره‌مند شود و «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» را درک کند، جوهر بحث‌های عرفان را تشکیل می‌دهد.

بزرگترین مشخصه عرفان واقعی چیست؟

بزرگ‌ترین مشخصه عرفان واقعی ملاقات خداوند است. قرآن کریم می‌فرماید: «مَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء اللَّهِ»(۱) چون هدف از بهشت هم لقای خداوند است. دو وجود مبارک ما را به این ملاقات رهبری می‌کنند، یکی وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) که قرآن مجسم و دیگری قرآن کریم که پیامبر مکتوب است. این دو وجود ارزشمند و ائمه طاهرین راهگشای ما به سوی خداوند هستند.

راه ورود به قرآن چگونه است؟

راه ورود به قرآن زیاد است. یکی قرآن می‌خواند که بگوید قرآن را می‌توانم بخوانم، دیگری بیان می‌کند تا علم خود را بروز بدهد. بعضی با صوت می‌خوانند تا قرآن را زیبا جلوه بدهند، اما قرآن اینها نیست و کسی از این طریق نمی‌تواند طرفی ببندد. تنها راهی که وجود دارد تا انسان از قرآن بهره ببرد این است که انسان خود را مریض ببیند و در حقیقت مریض به دنبال درمان است. قرآن فرموده است من دوای درد مریض هستم. اگر انسان خود را مریض بداند و برای درمان بیماری خود به دنبال شفا از این کتاب مقدس باشد، به نظر من بهترین راه برداشت و استفاده از قرآن را یافته است.

شما در مطالب خود از شعر زیاد استفاده میکنید. چقدر به شعر علاقه دارید؟

از شعر مختصری بهره‌مند هستم و مقداری از اشعار شعرای بزرگ را از حفظ دارم. شاید حدود ۵۰ هزار بیت شعر عربی و فارسی را حفظ هستم.

شاعران مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟

به سادگی نمی‌توان شاعران بزرگ را معرفی کرد، زیرا هر کدام از شعرای بزرگ در بعدی از ابعاد قدرتمند و توانا هستند، اما در عالی‌ترین سطح از شعرایی که مورد علاقه همگان قرار دارند نظامی گنجوی، سعدی، حافظ، فردوسی و… در پایه نخستین شعر فارسی هستند، اما خود من به اشعار مولوی علاقه خاصی دارم. معتقدم این مغز بزرگ و اندیشه عظیم قرون و اعصار انسانی بود که سخت‌ترین مطالب را با بهترین وجه و ساده‌ترین زبان بیان کرده است و شخصیتی عظیم‌تر از مولوی در بین متفکرین نمی‌شناسم. من با اشعار مولوی و حافظ بیشتر مأنوس هستم و در مورد زیباترین شعر معتقدم همه سرایندگان آنگاه که همه حرف‌های خود را زدند، عظیم‌ترین شعری که می‌سرایند، سکوت است. این عالی‌ترین مرحله کمال یک شاعر است.

به‌طور مثال نظامی گنجوی می‌گوید:

«سراینده‌ای داشتم در نهفت

که با من سخن‌های پوشیده گفت

کنون این سراینده خاموش گشت

مرا نیز گفتن فراموش گشت»

 

و یا پروین اعتصامی می‌گوید:

«اینکه خاک سیه‌اش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

هر که باشی و هر جا برسی آخرین منزل هستی این است

صاحب آن همه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی‌دوست بسی غمگین است»

آقای پرورش! حضرتعالی یک شخصیت فرهنگی هستید. وضعیت فرهنگی کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟

ما در کشورمان شخصیت‌های فرهنگی صاحب فکر زیاد داریم، اما اینها به اعتبار خصوصیاتشان از اول انقلاب جذب کارهای جاری و اجرایی شدند و فرهنگ کشور از وجود این شخصیت‌ها بی‌بهره مانده است و یا اگر بهره می‌گیرد بسیار کمتر از توان این بزرگان است. تعدادی از شخصیت‌های فرهنگی هم در اوایل انقلاب شهید شدند. در نتیجه عناصری که قبل از انقلاب در جهت مقاصد خودشان کار فرهنگی می‌کردند وقتی صحنه را خالی دیدند از آنجا که دل خوشی از نظام نداشتند، شروع به کار فرهنگی کردند و کارهای مربوط به فیلم، هنر، نویسندگی، موسیقی و آنچه را که مربوط به فرهنگ و هنر بود، در دست گرفتند. نمی‌خواهم بگویم در همه جا این طور بود، اما اغلب این گونه شد. این حضرات بعضی از هنرمندان را خریدند و بخشی از سینما را در تیول خود قرار دادند. بارها گفته‌ام در همه کشورهای دنیا که انقلاب و یا رفورم داشته‌اند، حداقل تا چند سال سینمای انقلاب دارند، ولی انقلاب ما با آن همه عظمت و بزرگی حتی یک روز سینمای انقلاب نداشته است و متأسفانه فیلم‌ها همان وضع سابق را داشت، غیر از معدودی از نویسندگان بقیه کار خود را انجام می‌دادند. فقط در عالم شعر یک تحول ایجاد شد و این را هم مردم شروع کردند و شعر انقلاب را سرودند و پس از آن شعرای انقلاب هم ظهور و بروز کردند. چند سالی است که با عنایت بزرگ‌ترین مرجع فرهنگی کشور یعنی مقام معظم رهبری هنرمندان و عناصر فرهنگی در حال کشف و ظهور هستند و میدان برای آنها باز شده است.

برای رونق و بهتر شدن وضعیت فرهنگی کشور چه توصیهای دارید؟

کسی که می‌خواهد فرهنگی را معرفی کند، اول خودش باید آن فرهنگ را بشناسد. فرهنگ این کشور یک فرهنگ مذهبی و دینی است و عمق آن ریشه در اندیشه اسلامی دارد. اگرچه به تعبیر شهید مطهری اثر متقابل با اسلام داشته، ولی به هر جهت از اسلام تأثیر پذیرفته و فرهنگ خودش را با فرهنگ اسلامی منطبق کرده است. من معتقدم عمیق‌ترین کار فرهنگی این است که اول خود فرهنگ اسلامی و ایرانی را کشف کنیم و بعد از این مرحله بلندی و عظمت آن را دریابیم. اگر نحوه هدایت نسل جوان را به این زلال جاری فرهنگی که همه تشنه هستند خوب بیابیم و بیان کنیم، به‌طور یقین پیروان زیادی برای آن وجود دارد.

به نظر شما بزرگترین هدیه انقلاب اسلامی به دنیای امروز وبه ویژه ملت ایران چیست؟

بزرگ‌ترین هدیه انقلاب اسلامی احیای امر امامت بود، چون امامت به وجود آمد، امت هم به وجود می‌آید. در حقیقت انقلاب مفهوم متعال امت را پایه‌گذاری کرد. به برکت وجود امام امت به وجود آمد.

بهترین خواسته شما در زندگی چیست؟

آنچه که دوست دارم بدان برسم، این است که انسانی باشم عامل واقعی به اسلام و در جهت رضایت خداوند متعال گام بردارم.

     

پینوشت:

  • قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه ۵٫

 

سوتیتر:

 

۱٫

مقام معظم رهبری از نحوه کارها و برخوردهای بنی‌صدر بسیار پریشان بودند و شعری را خطاب به امام خواندند: «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو». آیت‌الله خامنه‌ای که به همراه قطره اشکی این شعر را برای امام خواند، دیدم در آن لحظه نگاه امام به طرف ایشان خیلی عجیب است. آن نگاه عمیق، جانگداز و در عین حال پر مهر بود.

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

نگاهی اجمالی به لایحه بودجه ۹۳

دکتر عبدالحمید انصاری

لایحه بودجه سال ۹۳ پیشنهادی دولت هم‌اکنون در کمیسیون تلفیق به تصویب رسید و به زودی به صحن علنی خواهد رفت. به همین مناسبت لازم است محاسن و معایب آن از منظر کارشناسی مورد توجه قرار گیرد:

الف) محاسن

۱ـ از سال ۸۴ تاکنون اولین بودجه‌ای است که در زمان مقرر در قانون اساسی (۱۵ آذرماه) به دستگاه قانونگذاری تحویل شده است. در ۸ سال گذشته به هر دلیل، لایحه بودجه از ۳۵ تا بیش از ۱۰۰ روز دیرتر از موعد مصرح در قانون اساسی به مجلس تقدیم می‌شد که عملاً امکان بررسی و تحلیل کارشناسانه را از کمیسیون‌ها و کارشناسان سلب می‌نمود. به این ترتیب بعضاً نمایندگان برای معطل نماندن فعالیت‌ها، ناگزیر از تصویب بودجه‌های ماهانه و فصلی می‌شدند.

۲ـ خلاصه شدن احکام بودجه‌ای.

۳ـ کاهش محسوس قانون‌نویسی در متن احکام بودجه: متأسفانه به دلایل گوناگون منجمله مسیر سخت و دشوار و طولانی تصویب قوانین، دستگاه‌های اجرایی و نمایندگان مجلس از فرصت فراهم آمده برای تصویب بودجه استفاده کرده و پیشنهادات عمرانی و غیرجاری خود را در متن بودجه می‌گنجاندند که هر چند موجب رضایت مناطق بود اما اختلال سیستمی و استراتژیک آن در اقتصاد ملی غیرقابل جبران بود.

۴ـ شفافیت نسبی. لایحه بودجه در قیاس با لوایح بودجه ۸ سال گذشته از شفافیت بیشتری برخوردار است، اما همچنان در برخی از بخش‌ها عدم شفافیت وجود دارد که در جای خود بدان اشاره خواهد شد. عنایت داشته باشید که شفافیت مقایسه‌ای مدنظر است.

 

ب) معایب:

۱ـ عدم انطباق با قانون برنامه پنجم: لایحه در مواردی برخلاف قانون برنامه پنجم تنظیم شده است. به عنوان مثال در ماده ۲۱۹ قانون مذکور،‌حکم به تنظیم بودجه عملیاتی از سال سوم برنامه داده شده است، اما در حالی که وارد سال چهارم می‌شویم به روش بودجه‌ریزی عملیاتی همچنان اعتنایی نشده است.

۲ـ انبساطی بودن: علی‌رغم ادعای دولت ارقام بودجه کاملاً انبساطی است. به عنوان نمونه پیش‌بینی رشد ۳۸ درصدی درآمدهای مالیاتی نسبت به عملکرد سال ۹۲ در شرایط فعلی واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد.

رقم کل مالیات پیش‌بینی شده سال ۹۳ معادل ۶۶.۰۰۰ میلیارد تومان است که نسبت به رقم ۵۶.۰۰۰ میلیارد تومان سال ۹۲ معادل ۱۰.۰۰۰ میلیارد تومان فزونی دارد. رقم عملکرد سال ۹۲ حدود ۴۹.۰۰۰ میلیارد تومان تخمین زده می‌شود که به این ترتیب ۱۷.۰۰۰ میلیارد تومان رشد درنظر گرفته شده است. با عنایت به رکود فعلی اقتصاد کشور مشخص نیست دولت با کدام استدلال این مقدار رشد مالیات را معقول می‌داند.

مالیات بر مشاغل در سال ۹۱ معادل ۱۹۰۰ میلیارد تومان در سال ۹۲ معادل ۲۹۰۰ میلیارد تومان که عملکرد آن ۲۴۰۰ میلیارد پیش‌بینی می‌شود. این مالیات در سال ۹۳ معادل ۳۲۰۰ میلیارد تومان پیش‌بینی شده است.

رشد مالیات حقوق کارکنان ۲۱ درصد برآورد گردیده، پیش‌بینی این رقم در سال ۹۱ معادل ۳۹۰۰ میلیارد تومان، در سال ۹۲ معادل ۴.۷۰۰ میلیارد تومان (عملکرد ۵۲۰۰ میلیارد تومان) و پیش‌بینی سال ۹۳ معادل ۶۳۰۰ میلیارد تومان است که با توجه به رشد ۱۸ درصدی حقوق کارکنان و تورم ۲۵.۳ درصدی در پایان سال ۹۳ معلوم نیست چه منطقی پشتیبان این افزایش‌ها است؟

۳ـ وابستگی به درآمدهای نفتی: درآمدهای ریالی با منشأ فروش نفت در سال ۹۱ معادل ۵۴.۰۰۰ میلیارد تومان، در سال ۹۲ معادل ۶۴.۰۰۰ میلیارد تومان و در سال ۹۳ معادل ۷۸.۰۰۰ میلیارد تومان پیش‌بینی شده است که حتی با فرض تحقق کامل پیش‌بینی درآمدی سال ۹۲ معادل ۱۴.۰۰۰ میلیارد تومان در سال ۹۳ وابستگی بیشتری تعریف شده است که این امر آشکارا برخلاف قانون برنامه پنجم و سند چشم‌انداز و ابلاغیه مقام معظم رهبری مبنی بر کاهش سالانه ۱۰ درصد وابستگی هزینه‌های جاری به نفت است.

۴ـ حجیم شدن بیشتر دولت: بودجه عمومی دولت برای سال ۹۳ معادل ۱۹۵.۰۰۰ میلیارد تومان و بودجه اختصاصی معادل ۲۴.۰۰۰ میلیارد تومان جمعاً معادل ۲۱۹.۰۰۰ میلیارد تومان پیش‌بینی شده است. اگر به این نکته توجه کنیم که عملکرد درآمدی سال ۹۲ در بهترین گمانه‌زنی‌ها معادل ۱۳۰.۰۰۰ میلیارد تومان و هزینه جاری معادل ۱۲۳.۰۰۰ میلیارد تومان است؛ یعنی فقط ۷.۰۰۰ میلیارد برای کارهای عمرانی مصرف خواهد شد، دولت چه استدلالی برای کسب ارقام فوق دارد؟ اضافه می‌نماید که اگر رقم بودجه شرکت‌های دولتی را هم اضافه کنیم جمع کل بودجه در سال آینده ۷۸۳.۰۰۰ میلیارد تومان خواهد شد.

۵ـ افزایش یارانه نان: دولت رقم ۵.۰۰۰ میلیارد تومان یارانه جدید برای نان در بودجه سال آینده درنظر گرفته است که این امر برخلاف نص قانون هدفمندی یارانه‌ها و معارض تئوری‌های اقتصادی پذیرفته شده است. متأسفانه با ادامه این روش غلط از هم‌اکنون مصرف آرد شدت گرفته، قاچاق آرد در مرزها از کنترل خارج شده و صف‌های طویل خرید نان برای مصارف نامتعارف نظیر گاوداری‌ها به وضوح قابل رؤیت است. عوارض منفی این رویه بسیار بیشتر از چیزی است که اشاره شده. به موارد فوق معطلی و اتلاف وقت غالب مصرف‌کنندگان معمولی و نارضایتی عمومی از کاهش شدید کیفیت نان و هدر رفت منابع با ارزش غذایی و اسراف نیز باید به اشکالات این رویه افزوده شود.

۶ـ فزونی بودجه شرکت نفت بر بودجه عمومی دولت: منابع و مصارف شرکت نفت از منابع و مصرف دولت در بودجه عمومی با تفاوت حیرت‌انگیزی بیشتر است. بودجه عمومی دولت در سال ۹۳ معادل ۲۱۹.۰۰۰ میلیارد تومان و درآمد شرکت نفت ۳۱۵.۰۰۰ میلیارد تومان است. هزینه عمومی دولت نیز ۲۱۹.۰۰۰ و برآورد هزینه شرکت نفت ۲۹۲.۰۰۰ میلیارد تومان است. این نحو تخصیص اعتبار زمینه بروز انواع تخلفات، سوءاستفاده‌ها و بی‌عدالتی‌ها را فراهم می‌آورد. موارد خلاف و متعارض با قوانین فراوان است، مثلاً تبصره ۲ بند الف لایحه بودجه خلاف قانون تجارت، سند چشم‌انداز و قانون برنامه پنجم است.

در این بند، شرکت ملی نفت «شرکت سهامی» نامیده شده است که ۱۴.۵ درصد از ارزش کل نفت خام تولیدی را به خود اختصاص می‌دهد. پرسش این است که با استناد به کدام قانون، شرکت نفت «سهامی» معرفی گردیده و سهامداران آن کدام اشخاص حقیقی یا حقوقی هستند؟

۷ـ عدم توجه به قانون برنامه پنجم و قانون هدفمندی یارانه‌ها: براساس قوانین فوق، دولت مکلف است قیمت فروش نفت و فرآورده‌های آن را در داخل کشور تا پایان برنامه پنجم حداقل به ۹۵ درصد فوب (FOB) خلیج فارس برساند، در حالی که در لایحه بودجه ۹۳ بهای نفت تحویلی به پالایشگاه‌ها بشکه‌ای ۱۸.۵ دلار تعیین شده است. با توجه به پیش‌بینی ۱۰۰ دلار برای هر بشکه نفت در سال آینده فاصله ۹۵ دلار حکم قانون برنامه و قانون هدفمندی یارانه‌ها برای فروش هر بشکه با ۱۸.۵ دلار تفاوتی معادل ۷۶.۵ دلار را نشان می‌دهد که هیچ توجیهی برای آن پذیرفتنی نیست.

 

پیشنهادات

۱ـ با عنایت به رشد حیرت‌انگیز پایه پولی و انعکاسِ با تاخیر چند ماهه آن در رشد نقدینگی که به تورم ۴۰.۲ درصدی منجر گردید، اقدام عاجل باید پرهیز از بودجه‌ای باشد که عوامل فوق را تشدید می‌کند. حذف کسری آشکار و پنهان بودجه، عدم تخصیص بودجه عمرانی به جاری در میانه سال، پرهیز از اعمال روش‌های عوام‌فریبانه و بدفرجام حمایتی از اقشار مختلف مردم نظیر وعده‌های چند برابر کردن یارانه‌های نقدی که عمدتاً مصرف انتخاباتی دارند، اهم مسائلی است که باید در بودجه مراعات گردد.

۲ـ یکسان‌سازی نرخ ارز و صیانت از منابع پرارزش خارجی برای مصرف در بخش‌های دارای توجیه اقتصادی.

۳ـ حذف کلیه تسهیلات تکلیفی آشکار و پنهان بودجه که آثار نامطلوب آن از دهه ۶۰ همچنان بر اقتصاد کشور سنگینی می‌کند.

۴ـ جداسازی بازارهای پولی و مالی و تبیین آشکار مرز و مسئولیت آنان برای پرهیز از تحمیل عوارض منفی تصمیمات غیرکارشناسی هر حوزه به دیگری (البته عمدتاً به بازار پول).

۵ـ تخصیص حتی‌المقدور عادلانه بودجه‌های عمرانی و توسعه‌ای به مناطق. نگاهی گذرا به دو استان اصفهان و سیستان و بلوچستان نشان می‌دهد که در ۵۰ سال گذشته تا چه حدی عدم توازن در احکام تخصیصی مناطق وجود داشته است، هر چند دولت تا حدودی ناگزیر از اختصاص منابع به طرح‌های بیش از ۸۰ درصد تکمیل شده می‌باشد، اما باید توجه داشته باشد که چرخه باطل توسعه‌نیافتگی مناطق حاشیه‌ای همچنان تکرار نگردد.

۶ـ متأسفانه طی سال‌های طولانی بسیاری از طرح‌های عمرانی فاقد توجیه اقتصادی، با فشار مراکز مختلف دولتی و نمایندگان مجلس (با هدف ایجاد اشتغال و توسعه) در برخی از مناطق اجرا شده است که فاقد منطق (هزینه ـ فایده) در دنیای «رقابت» و «مزیت نسبی» است. البته توسعه متوازن مناطق برنامه صحیحی است، اما نباید به این بهانه پروژه‌های نامتناسب با وضعیت اقلیمی و جغرافیایی به مرحله اجرا درآید. بررسی‌های کارشناسی نشان می‌دهد که استقرار صنایع عاری از توجیه اقتصادی در طول زمان مزیت اولیه خود را هم از دست می‌دهد و به یک مشکل مزمن تبدیل می‌شود.

۷ـ هر چند ارائه لایحه هدفمندسازی یارانه‌ها خارج از بودجه سال ۹۳ خلاف قانون است و اصل وحدت و جامعیت بودجه را مخدوش می‌کند، اما اگر قرار بر اجرای آن است، ضرورت دارد به نحوی ارائه و عملیاتی شود که چند سال بعد نظیر قانون فعلی، خود به یک معضل بزرگ تبدیل نشود. راه‌حل آن هم پرهیز از سیاسی‌کاری و اعمال دقیق روش‌های عملی و تجربه‌شده می‌باشد. به هر حال دولت نباید فراموش کند که تقریباً کلیه طرح‌های اقتصادی ظاهراً شیرین پیامد و ماهیت تلخ و برعکس غالب طرح‌های ظاهراً تلخ نتیجه شیرین دارند. روش‌های غلط اقتصادی با هیچ‌کس شوخی ندارند و با شدت تصمیم‌سازان و مجریان خود را در هر جایگاهی که باشند تنبیه می‌کنند. سوگمندانه باید گفت به لحاظ حجیم بودن اقتصاد دولتی، عمده مصائب سیاست‌های غلط بر مردم عادی تحمیل می‌شود.

۸ـ نهایتاً آنکه بودجه واقعی از بودجه حجیم غیرواقعی سودمندتر است. سکوت مسئولان اقتصادی در برابر بسیاری از معضلات کنونی گره‌گشا نیست و همانگونه که صحنه سیاسی کشور هم‌اکنون لبریز از نقد و هجمه به مسئولان سابق است، در صورت تصویب بودجه غیرمنطقی و غیرکارشناسی در آینده نه چندان دور نیز مجدداً شاهد تکرار انتقادات تلخ و تند نسبت به مسئولان فعلی خواهیم بود که امیدواریم چنین نشود.

 

سوتیتر

۱-

دولت رقم ۵.۰۰۰ میلیارد تومان یارانه جدید برای نان در بودجه سال آینده درنظر گرفته است که این امر برخلاف نص قانون هدفمندی یارانه‌ها و معارض تئوری‌های اقتصادی پذیرفته شده است. متأسفانه با ادامه این روش غلط از هم‌اکنون مصرف آرد شدت گرفته، قاچاق آرد در مرزها از کنترل خارج شده و صف‌های طویل خرید نان برای مصارف نامتعارف نظیر گاوداری‌ها به وضوح قابل رؤیت است

 

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

 

خوش به حال آمنه!

چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌شوی

مثل گل می‌خندی و شب بوی باغش می‌شوی

 

شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش می‌شوی

می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌شوی

 

غصه‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند

خوش به حال«آمنه» وقتی نگاهت می‌کند

 

با حلیمه می‌روی تا کوه تعظیمت کند

وسعتش را با سلامی، دشت تسلیمت کند

 

هر چه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند

ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند

 

خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی

دایه‌ها را هم ز مادر مهربان‌تر می‌کنی

 

دید نورت را که در مهتاب بی‌حد می‌شود

آسمان خانه‌اش پر رفت و آمد می‌شود

مست از آیین ابراهیم هم رد می‌شود

با تو «عبدالمطلب» عبدالمحمد می‌شود

 

گشت ساغر تا به دستان بنی‌هاشم رسید

وقت تقسیم محبت شد، «ابوالقاسم» رسید

 

یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت

وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت

 

ناز لبخندت قرار از سینه‌ی یثرب گرفت

خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت

 

بی‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌طاقت است

تاجر خوش ذوق ما فهمید: عشقت ثروت است

 

نیم سیب از آن او و نیمِ دیگر مال تو

از گلستان خدا یاس معطر مال تو

 

داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو

ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو

 

بوسه تا بر گونه‌ات ام‌ابیها می‌زند

روح تو در چشم‌هایش دل به دریا می‌زند

 

دل به دریا می‌زنی ای نوح کشتیبان ما

تا هوای این دو دریا می‌بری طوفان ما

 

ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما

ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما

 

روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن

«قاب قوسین»ی چنین می‌خواست «او ادنی» شدن

 

خوشتر از داوود می‌خوانی، زبور آورده‌ای؟

یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟

 

جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای

کعبه و بطحا و بت‌ها را به شور آورده‌ای

 

گوشه چشمی تا منات و لات و عزا بشکنند

اخم کن تا برج‌های کاخ کسرا بشکنند

 

ای فدای قد و بالای تو اسماعیل‌ها

بال تو بالاتر از پرهای جبرائیل‌ها

 

«ما عرفناک»اَت زده آتش در این تمثیل‌ها

بُرده ای یاسین! دل از تورات‌ها، انجیل‌ها

 

بی‌عصا مانده است، طاها! دست موسی را بگیر

از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر

 

باز عطر تازه‌ات تا این حوالی می‌رسد

منجی دل‌های پر، دستان خالی می‌رسد

 

گفته بودی «میم» و «حاء» و «میم» و «دال»ی می‌رسد

نیستی اینجا ببینی با چه حالی می‌رسد

 

خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او

جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او

«قاسم صرافان»

 

 

روز عید عاشقان

در صدف پنهان مکن اینقدر مروارید را

عاشقان بگذار خوش باشند روز عید را

 

با وجود تو دگر جایی برای ماه نیست

آسمان با دیدنت گم می‌کند خورشید را

 

می‌کشانی کهکشان‌ها را به دنبال خودت

مشتریِ چشم‌هایت کرده‌ای ناهید را

 

می‌شکوفد چهره‌ی تو غنچه را در بوستان

شانه‌هایت می‌نوازد شاخه‌های بید را

 

کوهی و آتش فشان عشق جاری می‌کنی

بر لبانت آیه‌های محکم توحید را

 

در بشر یک عمر امید رهایی مرده بود

آمدی تا زنده گردانی تو این امید را

 

من به چشمانت یقین دارم، دلم یک رنگ نیست

ذبح خواهم کرد پای این یقین تردید را

«هادی ملک‌پور»

 

 

جانِ زهرا (س)

کوچه‌های شهر را امشب چراغان می‌کنند

شهر دل را اهل دل آیینه‌بندان می‌کنند

 

فوج فوج از عرش حق امشب فرشته می‌رسد

خاک خشک مکه را اینسان گلستان می‌کنند

 

حال و روز شهر رنگ سرخ عشق و عاشقی است

شهر را همرنگ عشق سرخ جانان می‌کنند

 

روی دست آمنه در ‌هاله‌ای از جنس نور

اهل خانه صورتت را بوسه‌باران می‌کنند

 

آسمان می‌خندد از شوق جمال دلبرت

در هوای روی تو عشاق طوفان می‌کنند

 

سفره‌ی لطف خدا پهن است و مهمانی به پاست

هر کسی را بر سر این سفره مهمان می‌کنند

 

امشب از یمن قدم‌های دل‌آرای شما

لطف بر حال گدایان و فقیران می‌کنند

 

سوره‌ی خورشید نازل شد به قلب آسمان

آمدی و مسندت شد خاتم پیغمبران

 

امشب از ایوان دل سویت سلام آورده‌ام

دل اسیر بند و دل را چون غلام آورده‌ام

 

یک دل یک رنگ دارم، می‌خری آقای من؟

یک دل بی‌تاب و ارزان، یک کلام آورده‌ام

 

نام زیبای تو حک شد بر دلم روز ازل

صاحب این دل تویی، دل را به نام آورده‌ام

 

ای بزرگ آسمانی، ای رسول مهربان

این دل بی‌تاب را با احترام آورده‌ام

 

تو پیام نور را تفسیر کردی خط به خط

من دلی تسلیم پیش این پیام آورده‌ام

 

دست خالی مانده و چشمم به اکرام شما

جرعه‌ای از حوض کوثر ده که جام آورده‌ام

 

از همان روز ولادت بود بیمارت شدم

جای صدها شکر دارد که گرفتارت شدم

 

من چه گویم، مدح تو آیات قرآن خداست

با چنین وصفی دگر این شعر گفتن‌ها رواست؟

 

وصف تو اعجاز می‌خواهد، نه وزن و قافیه

بس که دریای فضیلت‌های تو بی‌انتهاست

 

در عروجت جبرئیل از راه ماند ای بی‌کران

تا بگوید در کلاس قرب شاگرد شماست

 

قاب قوسینی که تا ذات خدا ره داشتی

این بدین معناست، عرش کبریایت زیر پاست

 

آه ای والاترین، ای زینت عرش خدا

زینت دوشت قدم‌های علی مرتضی است

 

گرچه والایی و بالایی و بی‌حد و حدود

بوسه‌گاهت دست‌های حضرت خیرالنسا است

 

ای سلام روشن سجّاده، ای روح نماز

سجده آوردند پیش پات بت‌های حجاز

 

هر کسی مجذوب آهنگ صدایت می‌شود

بی‌بهانه آسمان هم خاک پایت می‌شود

 

تو دلیل هستی من نه، دلیل خلقتی

قدردان ارزشت تنها خدایت می‌شود

 

از نگاهت نور می‌ریزد به قدر آفتاب

لطف هر چه می‌شود از چشم‌هایت می‌شود

 

نیمه شب‌هایت به رنگ آسمان و جبرئیل

پاک مدهوش قنوت ربّنایت می‌شود

 

چشم بر هم می‌زنم می‌بینمش بی‌خود ز خود

دل دخیل ریشه‌ی سبز عبایت می‌شود

 

من که جای خود، هزاران مثل موسی کلیم

با همه والائیش آقا گدایت می‌شود

 

حب فرزندان زهرا و علی را هر که داشت

تو خودت گفتی که مشمول دعایت می‌شود

 

رحمتٌ للعالمین، ای مظهر لطف خدا

جان زهرا دست خالی رد مکن امشب مرا

«وحید محمدی»

 

 

 

رئیس مذهب آمد

ای شیعه شب نشاط و شور است

لبخند بزن گه سرور است

 

یک بار دگر مدینۀ عشق

غرق طرب و نشاط و شور است

 

زین آینه‌ی شعور و دانش

آیینه‌ی روشنی ز نور است

 

از جلوۀ نور علم و تقوا

یثرب به خدا که رشک طور است

گر آمده فصل شور و شادی

گر غم ز دل همه به دور است

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

 

آمد به همه سرور بخشد

شیدایی و شوق و شور بخشد

 

یا قامت بردباری و علم

یک جان و دلی صبور بخشد

 

با پرچم دانش و فضیلت

بر خلق جهان شعور بخشد

 

تاریکی و غم ز دل زداید

تا آینه‌ای ز نور بخشد

 

تا بر همه تشنگان دانش

یک جرعه می ‌طهور بخشد

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

 

او آینه‌ی کمال علم است

او جلوه‌ای از جلال علم است

 

بر لوحه‌ی دانش و فضیلت

سر چشمه‌ی بی‌زوال علم است

 

این است شرافتش کز احمد

بر سینه‌ی او مدال علم است

 

گر طالب فضل و دانشی تو

او رشته‌ی اتصال علم است

 

با نغمه‌ی یا امام صادق

گر بر سر تو خیال علم است

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

 

گر عشق ورا به سینه داری

گوهر تو در این خزینه‌داری

 

با پرتویی از محبت او

انوار ولا به سینه داری

 

ای آنکه تو را ولایت اوست

یک گوهر بی‌قرینه داری

 

گر دست زدی به دامن او

در بحر بلا سفینه داری

 

ای دوست اگر چنان «وفایی»

شوق سفر مدینه داری

 

احیــاگــر دیــن و مکتب آمد

ای شیعه رئیس مذهب آمد

«سید‌هاشم وفایی»

 

 

 

فجر انقلاب

برخیز که فجر انقلاب است امروز

بیگانه صفت، خانه خراب است امروز

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد

از لطف خدا، نقش بر آب است امروز

 

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است

روز آمده، تاج لاله بر سر زده است

با آمدن امام در کشور ما

خورشید حقیقت از افق سرزده است

 

«والفجر» که سوگند خدای ازلی است

روشنگر حقی است که با «آل‌علی» است

این سوره به گفته امام صادق

مشهور به سوره «حسین‌بن‌علی» است

 

شب رفت و سرود فجر، آهنگین است

از خون شهید، فجر ما رنگین است

این ملت قهرمان و آگاه و رشید

ثابت قدم است و قاطع و سنگین است

 

شب طی شد و روز روشن از راه رسید

خورشید امید شرق، از غرب دمید

عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»

در کالبد مرده، دمی تازه دمید

 

این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد

نه شرقی‌و غربی است، نه سرخ است و نه زرد

در وسعت و عمق و شور و یک‌پارچگی

زیباتر از این نمی‌توان پیدا کرد

 

جان‌های جهانیان به لب آمده است

جان در پی حق، داوطلب آمده است

جمهوری اسلامی ما در این قرن

فجری است که در ظلمت شب آمده است

 

بر ملت تازه رَسته از دام و کمند

آن بردگی گذشته، یارب مپسند

این در که به‌روی ما گشودی از مهر

بار دگر از قهر، خدایا تو مبند

«جواد محدثی»

 

شمیم بهار

در مزارآباد شـهر نیستی

اسـتخوان زندگی پوسـیده بود

مرگ وحشت با دهان اسـلحه

اسکلت‌ها را دهان بوسـیده بود

 

دیـو در تاریکی آن سـالـها

از تن آلاله‌ها، جان می‌گـرفت

خون سرخ شاهدان نوشیده بود

غنجه‌هاشان را به دندان می‌گرفت

 

آدمی افسـون شـیطان پلید،

گوسـفندان راضی از چوپانشـان

گر کسی بیدار می‌شد ناگهان

کشته می‌شـد بی‌صدا یا بی‌نشان

 

در چنین ظلمت شب ایران زمین

ناگهان، نـوری درخشـیدن گرفت

روح روح‌الله، جان در تن دمید

ابر رحمـت نـیز باریدن گـرفت

 

آمد آن آرام جان از هجرتش

گوئیا آن شب شـده صبح سـپید

مردمانـش گشـته با هم متحد

نـور ایمـان در دل آنها دمـید

 

مردم بیدارگشـته می‌شـدند

هـم‌صـدا با رهـبر بیـدارگر

با غریو مشــت‌های لالــه‌ها

دیـو شـد از کاخ‌هایش در بـدر

 

نورحـق تابـید در دل‌هـای ما

دست‌ها دست خدایی گشته بود

نارها گشــته اســیرنـورها

موسـم جشن رهایی گشته بود

 

سالگشت دیگری از ره رسـید

تهنیت ای دوسـتان، همسنگران

شادی خود را کمی قسمت کنید

سهم دارند از شـماها دیگران

 

فجر آن شب بوده در ایام فجر

بهمن آن سال شد مثل بهار

کاش مولا هم کند ما را مدد

تا سر آید هموطن را انتظار

 

«هادی وطنی»

 

 

 

30نوامبر/16

ازسیاست تا دیانت

محمد صالح

تبلیغ در آخر دنیا

روحانی اگر اهل تبلیغ باشد برایش فرقی نمی‌کند که محل تبلیغش کجاست و مخاطبانش چه کسانی‌اند! کارش را با نیت خالص انجام می‌دهد و رسالات الله را ابلاغ می‌کند!

اگر مستحضر باشید اکوادر کشوری است که تقریباً در آخر دنیا (البته از نظر ما) قرار گرفته (دقیقاً شمال غربی امریکای جنوبی) با مردمانی که عمدتاً مسیحی کاتولیک‌اند و درست در همین کشور است که یک مرکز اسلامی به همت یک روحانی، چراغ مسلمانی را برافروخته و به جذب مردم خصوصاً جوانان اکوادری به اسلام مشغول است و به لطف خدا در این امر موفقیت‌های بسیاری داشته است.

وقتی روحانی و مبلغ، عاشق کارش باشد و علاوه بر زبان اسپانیولی (که زبان مردم اکوادر و قاطبه ساکنان امریکای جنوبی است) به زبان‌های انگلیسی و عربی هم مسلط باشد و فرهنگ و آداب و رسوم مردم محل تبلیغش را بشناسد و اخلاق خوب را وسیله جذب مردم قرار دهد، نتیجه آن می‌شود که «یدخلون فی دین‌الله افواجا»! البته بماند که این بزرگوار نه امکانات مالی فراوانی دارد و نه حقوق چندانی! حقوق و امکانات این روحانی و مرکز تحت مدیریت ایشان (که البته جز خود ایشان کارمند دیگری ندارد!) در همان حدود طلبگی است و این روحانی معتقد، علاوه بر ساماندهی به امور دینی و معنوی ایرانیان و شیعیان مقیم اکوادر (که حدود سیصد نفر می‌شوند) در مقابله با فتنه‌انگیزی‌های وهابیت در این کشور هم موفق بوده و با تأسی به سنت معصومین، جمعی از جهال فریب وهابیت خورده را هم به دامان اسلام حقیقی بازگردانده است (چون مرکز وهابی وابسته به آل‌سعود با پول و زور مشغول لجن‌پراکنی علیه تشیع و ترویج وهابیت در میان مسلمانان عرب‌تبار این کشور است).

حضور در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی اکوادر و کشورهای اطراف و سخنرانی و معرفی اسلام و پاسخ به سؤالات و شبهات مطرح درباره اسلام بخش دیگری از برنامه‌های این مبلغ موفق است! (به ویژه آنکه این جلسات به زبان فصیح اسپانیولی و بدون نیاز به مترجم برپا می‌شود) طبیعی است نتیجه این اقدامات روی آوردن مخاطبان مخصوصاً جوانان اکوادر به اسلام حقیقی و تشییع باشد!

۱ـ جالب آنکه این مبلغ مؤمن نه از کمبود بودجه و امکانات گله و شکایت داشت و نه اعتقادی به فعالیت پول‌محور داشت! ایشان به این اعتقاد رسیده بود که برای تبلیغ اسلام و تشییع علاوه بر خلوص نیت، باید از اخلاق نبوی، آگاهی عمیق دینی و حلم و بردباری بهره برد.

۲ـ‌ اگر دستگاه‌های آفتابه لگن هفت دستی مانند سازمان فرهنگ و ارتباطات را تعطیل و عوض آن سی، چهل نفر مبلغ مانند عزیز فوق‌الذکر به اقصی نقاط دنیا اعزام کنیم، هم در بیت‌المال صرفه‌جویی کرده‌ایم و هم اسلام و تشییع را گسترش داده‌ایم و هم خدا را راضی کرده‌ایم!

۳ـ اگر دستگاه‌های فرهنگی مملکت سهواً و عمداً مردم داخل کشور را از دین و ایمان منحرف و به سوی جبهه مقابل سوق می‌دهند، مشکل در این جاست که عنان امورشان دست کسانی مثل حاج آقای مورد اشاره نیست، حال چرا زمام این دستگاه‌ها دست چنین نیروهای مؤمن و معتقد به اسلام و انقلاب نیست، سؤالی است که هنوز پاسخی برای آن یافت نشده!

۴ـ انشاءالله درد و بلای این روحانی صادق و امثال ایشان بخورد توی ملاج همه منحرفان فرهنگی مملکت و مدیران بی‌لیاقت دستگاه‌های فرهنگی! (یعنی آن دسته از مدیرانی که بی‌لیاقتند!)

 

فرانسوی‌ها در ارشاد(۱)

وزارت ارشاد جمهوری اسلامی تا الان همه جور آدم به خودش دیده بود! از مهاجرانی تا شمقدری و از تاج‌زاده تا اکبر گنجی! فقط مانده بود که فرانسوی‌ها و موسیوها و پاریسی‌ها این وزارتخانه را قبضه کنند که خوشبختانه این مهم هم در دوران فعلی جامه عمل پوشید و مقدرات معاونت سینمایی وزارت ارشاد به دست کسانی افتاد که فرانسوی فکر می‌کنند، فرانسوی خواب می‌بینند، فرانسوی دستور می‌دهند و خلاصه وزارت ارشاد برای خودش یک پاریس کوچولو شده است! اولین ثمره این انقلاب فرانسوی در وزارت ارشاد و معاونت سینمایی آن را هم امسال در جشنواره فیلم فجر می‌شود دید! فقط خدا کند آن رگ فرانسوی مدیران وزارت ارشاد بجنبد و اسم «فجر» را با یک اسم پاریسی (مثلاً شانزه لیزه یا اتوال یا کارتیه لتن یا …) عوض کنند که دلمان برای هدر رفتن این اسم نسوزد! در ضمن اگر این جشنواره را به جای ایام پیروزی انقلاب اسلامی در یک مناسبت دیگر مثلاً سالگرد انقلاب کبیر فرانسه یا سالگرد تخریب زندان باستیل یا خجسته روز تاجگذاری ناپلئون و… برگزار کنند، تاریخ برگزاری و محتوای جشنواره و کیفیت برپایی آن تناسب بیشتری پیدا می‌کند! بالاخره ظلم است که در سالگرد پیروزی یک انقلاب اسلامی، جشنواره فیلمی برگزار شود که در آن هم اسلام غریب باشد و هم انقلاب!

 

 

فرانسوی‌ها در ارشاد(۲)

یک برادر بسیار انتلکتوئل و فرانکوفون که چند ماهی است مسئولیت معاونت سینمایی وزارت ارشاد را برعهده گرفته، اخیراً فتوا داده که لازم نیست فیلم‌های سینمایی برای ساخت، مجوز و پروانه بگیرند! یعنی هر کسی هر جوری که دلش بخواهد می‌تواند برود و فیلم سینمایی بسازد! کلاً آزاد و بدون هرگونه نظارتی! (البته این فتوا عملاً صادر شده و شخص ایشان به فیلمی که در تجلیل از آشوب‌طلبان سال ۸۸ و بدون مجوز ساخته شده پروانه نمایش و قول جایزه داده‌اند!)

از آن طرف هم ریاست دولت فرموده‌اند که اگر فیلم بدی ساخته شد مردم می‌توانند آن فیلم را نبینند (یعنی نمایش فیلم بد و ساخت آن قدغن نیست! بلکه مردم حق دارند که آن را تماشا نکنند!)

ـ نتیجه اخلاقی: تا دیروز که فیلم‌ها برای ساخت و نمایش نیاز به مجوز و نظارت و بازبینی داشتند، خیانت و فحشا و تمسخر اسلام و حیا و عفت از سر و کول خیلی از فیلم‌های سینمایی مملکت بالا می‌رفت! حالا که نیاز به مجوز، لغو شده و هر کسی می‌تواند هر چیزی بسازد و پخش کند، چه بر سر اخلاق و دیانت و شریعت خواهد آمد؟

 

ارشاد یا اضلال

آنقدر در این سال‌ها از وزارت ارشاد کشیده‌ایم که شنیدن نام «ارشاد اسلامی» موجب حساسیت و تشدید نفس‌تنگی‌مان می‌شود! معلوم نیست این اباحه‌گری و تساهل و تسامح و لیبرالیسم در ذات این وزارتخانه نهفته یا اینکه از خواص ساختمان آن است! بالاخره هر کسی با هر اصل و نسبی و با هر دیدگاه و خط و ربطی پا به این وزارتخانه گذاشته عمداً یا سهواً در جهتی خلاف فرهنگ اسلامی و انقلابی غش کرده! «ارشاد اسلامی» آن دولت از خیانت زوجین به هم حمایت می‌کرد و «ارشاد اسلامی» این یکی موانع نمایشنامه‌ای است که زبانمان لال سید و سالار شهیدان را به باد اهانت و بی‌شرمی گرفته است!

از آنجایی که فعلاً و تا اطلاع ثانوی امید هدایت این وزارتخانه و مدیران آن نمی‌رود (ما از خنثی و بی‌اثر بودن این وزارتخانه کاملاً استقبال می‌کنیم و به هیچ روی توقع نداریم که این وزارتخانه گامی هر چند کوچک در ارشاد اسلامی به ویژه در عرصه سینما و تئاتر و امثالهم بردارد!) لذا پیشنهاد می‌شود که یا اسم این دستگاه عوض شود (مثلاً وزارت حمایت از افساد یا به اختصار وزارت افساد! یا وزارت اضلال یا وزارت ارشاد غیر اسلامی و…) یا در آن به صورت اصولی و نهادینه تخته گردد تا بیش از این بیت‌المال مسلمین صرف انحراف فکری و اخلاقی آنها و فرزندانشان نگردد!) البته ظریفی می‌گفت می‌توان بودجه این وزارتخانه را قطع کرد و از ریاست‌جمهوری محترم کشور دوست و برادر امریکا خواهش کرد از ردیف بودجه تهاجم فرهنگی به جمهوری اسلامی یا از اعتبارات جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی، بودجه مورد نیاز این وزارتخانه تأمین شود تا منبع تأمین مالی وزارتخانه با اقدامات آن انطباق بیشتری پیدا کند!

 

 

30نوامبر/16

پندى از ابلیس!!

داستانها و حکایاتی از ائمه معصومین (علیهم‌السلام)

امام صادق (ع) براى حفص بن غیاث حکایت فرمودند که : روزى ابلیس بر حضرت یحیى (ع ) ظاهر شد در حالى که ریسمان‌هاى فراوانى به گردنش آویخته بود، حضرت یحیى (ع) پرسید: این ریسمان ها چیست ؟ ابلیس گفت: اینها شهوات و خواسته هاى نفسانى بنى آدم است که با آنها گرفتارشان مى‌کنم . حضرت یحیى (ع) پرسید: آیا چیزى از ریسمان ها هم براى من هست ؟ ابلیس گفت : بعضى اوقات پرخورى کرده‌اى و تو را از نماز و یاد خدا غافل کرده‌ام. حضرت یحیى (ع) فرمود: به خدا قسم، از این به بعد هیچ‌گاه شکمم را از غذا سیر نخواهم کرد. ابلیس گفت: به ‌خدا قسم، من هم از این به بعد هیچ مسلمان موحدى را نصیحت نمى‌کنم. امام صادق (ع) در پایان این ماجرا فرمود: حفص! به خدا قسم، برجعفر و آل جعفر لازم است هیچ گاه شکم شان را از غذا پر نکنند.  (صراط سلوک ص ۴۱)

 

با دهان ناپاک دعا نکن!

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: عابدی از بنی اسرائیل سه سال پیوسته دعا می کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند؛ولی دعایش مستجاب نمی شد. روزی عرض کرد: خدایا! من از تو دورم که سخنم را نمی شنوی یا نزدیکی ولی جوابم را نمی دهی؟!
در خواب به او گفتند: سه سال است خدا را با زبانی که به فحش وناسزا آلوده است می خوانی،اگر می خواهی دعایت مستجاب شود فحش وناسزا را رها کن، از خدا بترس،قلبت را از آلودگی پاک کن و نیت خود را نیکو گردان.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: او به دستورات عمل کرد، آن گاه خداوند دعای او را اجابت کرد و پسری به او داد (اصول کافی ۳۲۵/ج۲)

اخلاص کامل

ابوجعفر خثعمی که یکى از اصحاب امام جعفر صادق (ع) است حکایت کند:
روزى حضرت صادق (ع) کیسه اى که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این‌ها را تحویل فلان سیّد بنى هاشم بده ؛ و به او نگو توسّط چه کسى ارسال شده است.
خثعمى گوید: هنگامى که نزد آن شخص تهى دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم ، پرسید: این پول از طرف چه کسى براى من فرستاده شده است ؟
و سپس گفت : خداوند جزاى خیرش دهد. صاحب این کیسه ، هرچند وقت یک بار، مقدار پولى را براى ما مى‌فرستد و ما زندگى خود را با آن تامین و سپرى مى کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتى که دارد، توجّهى به ما ندارد و چیزى براى ما نمى فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست!!   (امالی شیخ طوسی: ج۲ ص۲۹۰)

 

سبک شمردن دیگران هرگز!

امام صادق (ع) به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسک حجّ خانه خدا، به سوى مکّه معظّمه حرکت کردند.
در مسیر راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بى ارزش می‌کنید؟
یکى از افراد از جا برخاست و گفت : یاابن رسول اللّه! به خداوند پناه مى بریم از این‌که خواسته باشیم به شما بى‌اعتنائى و توهینى کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم.
حضرت صادق (ع) فرمود: چرا، تو خودت یکى از آن اشخاص هستى
آن شخص گفت : پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینى نکرده‌ام .
حضرت فرمود: واى بر حالت، در بین راه که مى‌آمدى در نزدیکى جُحفه، تو با آن شخصى که مى‌گفت : مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردى؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود کسر شأن دانستى، و حتّى سر خود را بالا نکردى؛ و او را سبک شمردى و با حالت بى اعتنائى از کنار او رد شدى ! و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ‌من بى اعتنائى و بى حرمتى کند، در حقیقت نسبت به ما بى اعتنائى کرده است؛ و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است .( کافى : ج ۸، ص ۸۸، وسائل الشّیعه : ج ۱۲، ص ۲۷۲)

 

خیانت یک زن
پس از آن که جنگ خیبر پایان یافت و اموال خیبر به عنوان غنیمت، طبق دستور پیغمبر اسلام (ص) بین مسلمین تقسیم گردید، یک زن یهودى به نام زینب دختر حارث که دختر برادر مَرحَب باشد برّه اى کباب شده را به عنوان هدیه تقدیم آن حضرت و همراهانش کرد.
زن یهودى پیش از آن که برّه را تحویل دهد، از اصحاب سؤال کرد که پیغمبر خدا کجاى گوسفند را بهتر دوست دارد؟
اصحاب اظهار داشتند: پیامبر خدا (ص)، دست آن را بهتر از دیگر اعضایش دوست دارد.
پس آن، زن یهودى تمامى برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصاً دست آن را بیشتر به زهر آلوده کرد و جلوى حضرت و یارانش نهاد.
حضرت مقدارى از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود فرمود: از خوردن آن دست بکشید، زیرا که گوشت این برّه مسموم است .
پس از آن، حضرت رسول (ص) آن زن یهودى را احضار و به او فرمود: چرا چنین کردى؟
او در جواب گفت : براى آن که من با خود گفتم، اگر این شخص پیغمبر باشد به او آسیبى نمى‌رسد وگرنه از شرّ او راحت مى شویم.
و چون حضرت سخنان او را شنید، او را بخشید، ولى پس از آن جریان ، حضرت به طور مکرّر مى‌فرمود: غذاى خیبر مرا هلاک، و درونم را متلاشى کرده است.( بحارالا نوار: ج ۲۱، ص ۵ ۶)

 

 این هم یک نوع نیکى به برادران است

ابراهیم‌بن هاشم گفت عبدالله جندب را دیدم در موقع عرفات، حال هیچکس را بهتر از او ندیدم. پیوسته دست هاى خود را بسوى آسمان بلند کرده و آب دیده اش بر روى او جارى بود تا به زمین مى‌رسید. چون مردم فارغ شدند به او گفتم در این پایگاه وقوف هیچکس را بهتر از تو ندیدم.
گفت به خدا قسم دعا نکردم مگر براى برادران مومن خود زیرا که از امام موسى‌بن جعفر (ع ) شنیدم هر‌کس دعا کند براى برادران مومن خویش پشت سر آنها، از عرش ندا رسد که از براى تو صدهزار برابر باد. به خدا قسم دست برندارم از صدهزار برابردعاء فرشتگان که قطعا مستجاب و مقبول است براى یک دعاى خودم که معلوم نیست مستجاب شود یا نه! ( منتهى الامال ، ج ۲، ص ۱۶۴)

 

با حسن معاشرت به اسلام دعوت کنید

حضرت صادق (ع ) فرمود مردى از کفار اهل کتاب (ذمى) در راه رفیق امیرالمؤ منین (ع) گردید. ایشان را نمى‌شناخت . پرسید کجا مى روى؟ حضرت فرمود به کوفه. هنگامى که بر سر دو راهى رسیدند ذمى خواست از راه دیگر برود حضرت مقدارى او را همراهى نمود. ذمى گفت: شما که خیال کوفه داشتید براى چه از این راه مى‌آئید، مگر نمى‌دانید راه کوفه از این طرف نیست؟
فرمود مى‌دانم ولى دستور پیغمبر ما است که نیکو رفاقت و مصاحبت کردن به این است که رفیق خود را مقدارى همراهى و مشایعت کنند. من از این جهت با تو آمدم. مرد ذمى گفت: شیفته اخلاق نیک اسلام شدم و کسانى که پیروى این دین را نموده‌اند. من شما را گواه مى گیرم که به اسلام وارد شدم .وهمانجا اسلام آورد( بحارالانوار ج ۱۶ص ۴۴)

 

تیزهوشی در کودکی

حضرت فاطمه‏ی زهرا(س) همواره امام حسن (ع) را که بیش از هفت سال نداشت به مسجد می‌فرستاد تا آنچه را که رسول خدا (ص) در میان مسلمین مطرح می‌کند به خاطر بسپرد و شنیده‏های خود را برای مادر بازگو کند. امام (ع) نیز به صورتی شیوا و شیرین گفته‏های جدش را در خانه برای مادرش بیان می کرد.
در آن روزها، هرگاه امیر مومنان (ع) به منزل می آمد در کمال تعجب می‌دید که حضرت زهرا (س) از آیات تازه‏ی قرآن و روایات رسول خدا (ص) آگاه است!. پس از او پرسید: این علوم و معارف را چگونه بدست آوردی؟
حضرت زهرا (س) فرمود: هر روز فرزندم حسن مرا از آیات و روایات تازه آگاه می کند.
در یکی از روزها امیر مومنان (ع) در منزل مخفی شد تا سخن گفتن کودک خود را ملاحظه فرماید. پس امام (ع) طبق معمول وارد خانه شد تا آنچه از پیامبر اکرم (ص) شنیده بود، برای مادر بیان نماید ولی این بار برخلاف همیشه، هنگام تکلم وی دچار لکنت می شد و کلمات را به زحمت ادا می کرد.
حضرت فاطمه (س) متعجب شد و فرمود: پسرم چرا امروز در سخن گفتن ناتوان شده‏ای؟
امام مجتبی (ع) فرمود: مادرجان! گویا شخص بزرگی سخنانم را می شنود، از این رو زبانم لکنت گرفته‌…!
در این حال امیر مومنان علی علیه السلام از پشت پرده بیرون آمد و فرزندش را در آغوش گرفته و بوسید.

(مناقب آل ابیطالب،ابن شهر آشوب،ج۴،ص۱۸)

پاسخ نیکی

انس بن مالک گوید:

«یکی از کنیزان امام حسن(ع)شاخه‌ی گلی را به آن حضرت اهدا کرد. امام(ع)آن گل را گرفت و به او فرمود:«تو را در راه خدا آزاد کردم.»                                                                                                                     من به حضرت گفتم: «ای پسر رسول خدا! آیا به راستی به خاطر اهدای یک شاخه گل ناچیز، او را آزاد کردید؟» امام(ع)فرمود: “نهایت بخشش آن است که تمام هستی خود را ببخشی” و آن کنیز از مال دنیا جز آن شاخه‌ی گل را نداشت. خداوند در قرآنش فرموده: «وَ إذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیّوا بِأحْسَنِ مِنْها اَوْ رُدُّها.»(سوره نسا؛آیه ۸۶)“هر گاه کسی به شما تحییت گوید او را همان گونه و بلکه بهتر پاسخ دهید.”لذا پاسخ بهترِ بخشش او، همان آزاد کردنش بود.»(مناقب آل ابیطالب،ابن شهر آشوب،ج۴،ص۱۸)

 

 

جعده به آرزویش نرسید

امام حسن(ع) بسیار زیبا، داراى سخاوت و نسبت به خانواده مهربان بود.
معاویه چندین بار علیه امام توطئه کرد ولى نتیجه نداشت.تصمیم گرفت به وسیله همسر امام حسن(ع)، جَعده (دختر اشعث)، ضربه اش را بزند.
به او گفت: اگر به امام حسن زهر بدهى، صدهزار درهم به تو مى‌دهم و تو را به عقد پسرم یزید در مى‌آورم.         روزى امام حسن(ع) روزه دار و آن روز بسیار گرم بود و تشنگى بر ایشان اثر کرده بود در وقت افطار، جعده شربت شیرى براى حضرت آورد، که از قبل، آن‌را زهرآلود کرده بود.
وقتی حضرت آشامید، احساس مسمومیت کرد و گفت: انالله و انا الیه راجعون، سپس رو به جعده کرد و فرمود: اى دشمن خدا، خدا تو را بکشد، به خدا سوگند بعد از من نصیبی نخواهى داشت، او تو را فریب داد، خدا تو و او را به عذاب خود خوار کند.
به روایتى دو روز، زهر در وجود مبارک امام اثر کرد و حضرت در سن ۴۸ سالگی به شهادت رسید.
اما جعده به خاطر طمع به مال و زن یزید شدن آرزویش را به گور برد. معاویه گفت: وقتى به حسن بن على(ع) وفا نکردی چطور به یزید وفا کنی؟! و به وعده‌هایى که به او داده بود عمل نکرد؛ و جَعده با خوارى و ذلت از دنیا به درک واصل شد.
(منتهى الامال، جلد۱، ص۲۳۱)

دو بر خورد متفاوت ،نسبت به یک خواهر وبرادر
روزى پیامبر الهى در منزل خویش نشسته بود؛ که خواهر رضاعى آن حضرت وارد شد. چون حضرت رسول (ص)، نگاهش به وى افتاد از دیدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن کرد تا خواهرش بر روى آن بنشیند، پس از آن نیز با خوش روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد…                                                                       روزى دیگر، برادر آن زن که برادر رضاعى رسول خدا (ص)  نیز محسوب مى‌شد برآن حضرت وارد شد، ولیکن حضرت، آن برخورد و خوش‌روئى را که با خواهرش انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود.
اصحاب حضرت که شاهد بر این جریان بودند، به پیامبر خدا (ص)، عرضه داشتند: یا رسول ا… ! چرا در برخورد بین خواهر و برادر تفاوت قائل شدى ؟!
حضرت فرمودند: چون خواهرم نسبت به پدرش بیشتر اظهار علاقه و محبّت مى‌کرد، من نیز این چنین او را تکریم و احترام کردم، ولى پسر نسبت به پدرش بى اعتنا بود.( بحار الا نوار: ج ۱۶، ص۲۸۱)

 

30نوامبر/16

استواری در عمل

حجت‌الاسلام دکتراصغر هادوی

دو اتفاق عجیب در سیره پیامبر«ص» وجود دارد که نمی‌توان به سادگی از آن گذشت بلکه باید پایه و مبنایی برای بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها در حوزه‌های فرهنگی و اقتصادی ـ سیاسی باشد. این اتفاق آنقدر مهم بوده است که دو مرتبه در یک موضوع رخ داده است.

۱ـ زمانی که ابراهیم فرزند پیامبر خدا«ص» از دنیا رفت، هنگام دفن او حضرت داخل قبر رفتند و خللی را مشاهده کردند و آن را با دست خود درست نمودند. اینجا برای همه کسانی که شاهد ماجرا هستند سؤال پیش می‌آید که خود قبر حفره بزرگی است که با ریختن خاک پر می‌شود، چه رسد به حفره‌های کوچکی که درون آن است، پس چرا پیامبر«ص» ابتدا حفره‌های کوچک را پر می‌کند و داخل قبر را به شکلی مطلوب درمی‌آورد؟ این اتفاق در سال دهم هجری رخ داده است.

قبل از آن هم در سال پنجم هجری صحابه مشابه این رفتار را از پیامبر دیده بودند، هنگامی که حضرت، سعدبن معاذ را دفن می‌کردند، لحد درست کردند و خشت‌های داخل قبر را همگون درست کردند و داخل قبر را آراستند، باز همان سؤال قبلی پیش می‌آید که قبر به تدریج دچار فرسایش می‌شود و آن آراستگی از بین می‌رود پس حکمت عمل رسول خدا چیست؟ پیامبر در پاسخ به این شبهه فرمودند: «ای لا علم انه سیبلی و یصل الیه البلاء و لکن الله یحق عبداً اذا عمل احکمه؛ من می‌دانم آن به زودی کهنه می‌شود ولکن خدا بنده‌ای را دوست دارد که هنگامی که کاری انجام می‌دهد محکم سازد.»

با اندکی تفاوت مشابه همین تعبیر را به هنگام دفن ابراهیم هم فرمودند: «اذا عمل احدکم فلیتقن؛(۲) با استواری انجام دهد.»

از این رفتار پیامبر«ص» می‌توان نکته‌های مهم و کارگشایی به دست آورد:

۱ـ این سخن می‌توانست در کنار کارهای دیگر و شاید مهمتر گفته شود ولی در هنگام دفن و در کنار قبر این اهمیت را دارد که به مسلمین گوشزد کند حتی در کندن قبر هم که هیچ ماندگاری و جلوه دنیوی ندارد خوب کار کردن مطلوب است چه رسد به کارهای مهمتر و ماندگارتر که می‌تواند منشأ اثرات اجتماعی باشد که در آن موارد باید به طریق اولی به استواری عمل توجه نمود.

۲ـ این سخن پیامبر«ص» مثل بقیه کلمات نورانی ایشان مبنای قرآنی دارد، در سوره ملک آمده است: «همان که مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید.»(۳)

و امام صادق«ع» در ذیل این آیه فرمودند: «منظور این نیست که کدامیک بیشتر عمل می‌کنید، بلکه منظور آن است که کدامیک صحیح‌تر عمل می‌کنید.»(۴)

و آن نفرموده است «اکثر عملاً» که یک نگاه کمیتی است، بلکه توجه به «احسن عملاً» کرده است که نشان دهد جنبه کیفی عمل اهمیت بیشتری دارد.

۳ـ در پیام نوروزی سال ۱۳۹۱ مقام معظم رهبری از واژه اتقان در تولید ملی استفاده کردند و افزون به تشویق استفاده از کالای داخلی به کیفیت کالا اشاره کردند و فرمودند: «ما باید بتوانیم از کارگر ایرانی حمایت کنیم، از سرمایه‌دار ایرانی حمایت کنیم و این فقط با تولید ملی امکان‌پذیر خواهد شد. سهم دولت در این کار پشتیبانی از تولیدات داخلی صنعتی و کشاورزی است، سهم سرمایه‌داران و کارگران، تقویت چرخه تولید و اتقان در کار تولید است.»(۵)

بیانات ایشان نشانگر بهره‌گیری مناسب از کلمات معصومین است با آنکه برگردان فارسی اتقان، استواری است و ایشان به فارسی توجه ویژه‌ای دارند، استفاده از واژه «اتقان» که در کلام رسول خدا آمده است خالی از لطف نیست.

۴ـ اگر کالای تولیدشده از استواری و زیبایی لازم برخوردار باشد می‌تواند خواسته مشتری را تأمین کند و تقاضای کالای داخلی را افزایش دهد. در روایتی از پیامبر«ص» می‌خوانیم: «خداوند دوست دارد هر کس هر کاری را نیکو انجام دهد.»(۶)

اگر این چنین کاری انجام شود کالای تولیدشده نباید به درجه یک و درجه دو تقسیم شود، همه کالاها باید مرغوب و درجه یک باشند. پذیرفتنی نیست در کشورهای غیراسلامی این شاخص رعایت شود، ولی مسلمین توصیه پیامبر«ص» را به فراموشی بسپارند.

۵ـ مهمترین نکته که از روایت به دست می‌آید اینکه یک اصل اقتصادی از سیره پیامبر«ص» به دست می‌آید و آن تولید کار با کیفیت است. امروزه برای کیفی کردن کالاها، هزینه‌های زیادی پرداخت می‌شود که اگر شعار همه تولیدکنندگان در همه حوزه‌ها، «استواری در عمل» باشد نیاز به این هزینه‌ها نیست.

از آغاز یک پروژه، اصل بر این باشد که سازمان تولیدکننده بنا دارد بهترین و مرغوب‌ترین کالا را تحویل دهد، با این نگاه زمان را به خوبی مدیریت می‌کند و به دنبال آن از بهره‌وری به عنوان یک سیستم کاهنده هزینه‌ها استفاده می‌کند.

مصرف‌کننده وقتی کالایی را تهیه می‌کند فقط هزینه‌های ظاهری را می‌بیند. به گمان او هزینه کالا فقط شامل نهاده‌های تولید و حقوق و دستمزد و اجاره ساختمان و هزینه آب و برق است، اما برای یک کالا، هزینه‌های ناپیدایی وجود دارد که اگر تولیدکننده این باور به استواری در عمل را در سازمان خود نهادینه کرده باشد، این هزینه‌ها را بر مصرف‌کننده تحمیل نمی‌کند. برای نمونه به بعضی از این هزینه‌های پنهان که به چشم مصرف‌کننده نمی‌آید اشاره می‌شود:

۱ـ هزینه خرابی داخلی: این هزینه‌ها به کاستی‌های پیش از تحویل به مشتری اطلاق می‌شود که شامل اقلامی است که معمولاً به علت عدم کیفیت دور ریخته می‌شود.

۲ـ هزینه تعمیرات کالاهای معیوب و اصلاح آنها

۳ـ هزینه علت‌یابی عیب‌ها

۴ـ هزینه خرابی‌های خارجی که شامل هزینه‌های بعد از تحویل کالا به مشتری می‌شود، مثل هزینه تعویض کالا

۵ـ هزینه‌های ارزیابی شامل هزینه‌های بازرسی مواد تشکیل‌دهنده کالا، بازرسی و آزمون مواد در حین تولید و بعد از تولید

۶ـ هزینه‌های کنترل کیفیت بعد از تولید

علاوه بر این هزینه‌ها تصور کنید هزینه‌هایی که صرف آموزش نیروهایی می‌شود که در چرخه تولید برای بهبود کیفیت کالا به کار گرفته می‌شوند که برای نمونه می‌توان به مدل شش‌سیگما (۶sigma) اشاره کرد که این روش به دنبال عملکرد دقیق، حداقل تغییر و کمترین هزینه است. با این روش سعی می‌کنند خرابی‌ها را به حداقل برسانند و یا مدل QFD (Quality function deployment) که دنبال هزینه کمتر و کیفیت برتر است و یا مدل TQM (Total Quality Management) که به دنبال استانداردهای بالاتر، کیفیت بهتر، هزینه کمتر و جلب رضایت مشتری است.(۷)

همانطور که ملاحظه شد تمام هزینه‌ها در راستای بهبود کیفیت در کار پرداخته می‌شود و بر همه این هزینه‌ها، هزینه زمان هم افزوده می‌شود، فرصت‌هایی که قابل برگشت نیستند و می‌شود آن فرصت‌ها را در کارهای بیشتر و بهتر هزینه کرد.

امید است با الگو قرار دادن پیامبر«ص» به عنوان اسوه حسنه، همه مردم جهان، پیام ۱۴ قرن پیش ایشان را از درون قبر کودکی ۱۸ ماهه گوش فرادهند و استواری در عمل را شعار همیشگی خود قرار دهند.

آنچه در این نوشتار کوتاه بیان شد بیشتر از نگاه اقتصادی بود، ولی همانطوری که درصدر آن آمد در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی هم می‌تواند به عنوان یک اصل باشد. بسیاری از طرح‌های فرهنگی از استحکام لازم برخوردار نیستند، لذا خروجی مورد نظر را ندارند. باید طرح‌های جامع فرهنگی داده شود تا جامعه را در راه رسیدن به نقطه هدف که مورد نظر اسلام است یاری کند و همینطور در عرصه سیاسی و روابط خارجی با توجه به اقتضائات کشور طرح‌های پایدار و استوار را ارائه نمود که در راستای عمل به قرآن و عترت پیامبر«ص» باشد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۸۸۳.

۲ـ همان.

۳ـ ملک، ۲.

۴ـ تفسیر صافی.

۵ـ Khamenei.ir

۶ـ‌ کنزالعمال، ح ۹۱۲۵.

۷ـ Vista.ir

 

 

 

 

30نوامبر/16

«دوستی و راهبردهای تحکیم آن از منظر آموزه‌های دینی»

اسماعیل نساجی زواره

اشاره:

تمام انسان‌ها به دنبال کسانی هستند که در کنار آنان احساس آرامش و آسایش کنند، لذا مکتب حیات‌بخش اسلام به عنوان جامع‌ترین دین در جهت تحقق چنین هدفی، آداب و ظرفیت‌های وسیعی را درنظر گرفته است و برای هدایت و تأمین سعادت انسان‌ها از تمام راهبردها و شیوه‌های شناختی و عاطفی استفاده می‌کند.

یکی از این آداب، فرایند دوستی و راهکارهای تحکیم آن است. نگارنده در این نوشتار درصدد است  با الهام از آموزه‌های وحیانی و روایی به بیان عوامل و متغیرهایی که موجب جذب دوستان و استحکام رفاقت بین افراد می‌شود، بپردازد. امید است که مورد توجه خوانندگان محترم قرار گیرد.

 

رفاقت نیاز انسانیت

دوستی با افراد صالح و فرهیخته یکی از اهرم‌های مهم زندگی و از عوامل سعادت و سرافرازی انسان‌هاست. انسان با انتخاب دوستان شایسته و وارسته می‌تواند از گردنه‌های سخت زندگی عبور کند و به اهداف و آرمان‌های حقیقی نائل گردد.

رهیافت‌های دینی و روانشناختی نشان می‌دهند انسانی که از نعمت دوستی و رفاقت با دیگران محروم است، غریب و تنها و بیشتر اوقات افسرده  و گرفتار شکست و ناکامی است، زیرا کسی را ندارد که با او تبادل فکر  کند.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «من لم یرغب فی الاستکثار من الاخوان ابتلی الخسران؛ کسی که نسبت به پیدا کردن دوست و برادر دینی از خود تمایلی نشان ندهد، دچار شکست می‌شود.»(۱)

از امام جواد«ع» نقل شده است: «ملاقاه الاخوان نشره و تلقیح للعقل و ان کان تزراً قلیلا؛(۲) دیدار و ارتباط با دوستان باعث شادابی و زیادی عقل می‌شود، هر چند مدت دیدارکم باشد.»

انتخاب دوست خوب اساسی‌ترین نقش را در موقعیت انسان در عرصه‌های مختلف زندگی ایفا می‌کند و کم‌توجهی به این انتخاب مایه بدبختی و هلاکت فرد می‌شود، زیرا به همان اندازه که دوستان صالح و نیکو آدمی را در رسیدن به آرمان‌های واقعی زندگی یاری می‌دهند، دوستان ناشایست، زمینه هلاکت و نابودی وی را فراهم می‌سازند.

قرآن کریم در باره عواقب دوستی با نااهلان از زبان اهل جهنم چنین نقل می‌کند: «و یوم یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلاناً خلیلاً؛(۳) روز قیامت انسان ظالم انگشت حسرت به دندان می‌گیرد و می‌گوید: «ای کاش من در دنیا با پیامبر دوست و همراه می‌شدم. وای بر من! کاش فلان شخص فاسق و گمراه را به عنوان دوست انتخاب نمی‌کردم.»

امیرالمؤمنین«ع» بدین گونه، فرزند ارشد خود امام حسن مجتبی«ع» را از همراهی و همنشینی با دوستان نااهل برحذر می‌دارند: «پسرم! از دوستی با فرد احمق بپرهیز؛ زیرا می‌خواهد به تو نفعی برساند، اما ضرر می‌رساند. از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که بدان نیازمندی از تو دریغ می‌دارد و از دوستی با فرد بدکار بپرهیز؛ زیرا تو را به بهای اندکی می‌فروشد. همچنین از دوستی با دروغگو دوری کن؛ چون او مانند سراب است که دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نشان می‌دهد.»(۴)

امام علی«ع» در این رهنمودهای گهربار خاطرنشان می‌سازند که فرد مسلمان باید از همنشینی و رفاقت با افراد ناشایست و نالایق اجتناب نماید، زیرا معاشرت و مصاحبت با این گونه افراد، بذر رذایل اخلاقی را در نهاد انسان می‌کارد و مایه قساوت قلب می‌شود و ممکن است انسان را در قهر و عذاب الهی سهیم گرداند.

باز آن حضرت در روایتی پرمحتوا درباره همنشینی با بدان می‌فرمایند: «با انسان‌های بد و فاسد رفاقت مکن، زیرا شخصیت تو بدون آنکه خود بفهمی از بدی‌های آنان الگو می‌گیرد.»(۵)

 

رفاقت راستین

رفاقتی که در راه خدا و بر پایه هویت انسانی بنا شده و از رنگ مطامع دنیوی پیراسته باشد، پایدار خواهد ماند، زیرا مبنایش امور ثابت و عامل انعقاد آن رضایت و خشنودی الهی است. این نوع دوستی زمینه رشد و تعالی افراد جامعه را فراهم می‌سازد، به گونه‌ای که همه افراد به بالاترین درجه سعادت می‌رسند. امام جواد«ع» پیرامون دوستی و رفاقت راستین می‌فرمایند: «من استفاد اخاً فی الله فقد استفاد بیتاً فی الجنه؛(۶) هر کس در راه خدا برادر و دوست پیدا کند، خانه‌ای در بهشت به دست می‌آورد.»

بنابراین دوستی‌هایی که به خاطر رضایت و خشنودی خداوند باشد، رسیدن به بهشت و برخورداری از نعمت‌های اخروی را بر فرد مؤمن و صالح واجب می‌گرداند، چون انسان صالح و باتقوا در اثر معاشرت و مصاحبت با اخیار و نیکان، عادات پسندیده و انجام اعمال نیک را در نهاد خویش تقویت می‌کند که پیامد آن سعادت و فوز ابدی است. اما اگر دوستی و مصاحبت با دیگران در راه غیر خدا و به دور از تقوای الهی باشد، دیر یا زود به دشمنی تبدیل خواهد شد. قرآن کریم می‌فرماید: «الا خلاء یومئذٍ بعضهم لبعضٍ عدوٌ الّا المتقین؛(۷) دوستان در آن روز دشمن یکدیگر هستند، مگر پرهیزکاران.»

شهید آیت‌الله مطهری«ره» در این‌باره می‌نویسد: «دوستی‌هایی که بر مبنای طمع و خواسته‌های مادی است تا وقتی ادامه دارد که پای مطامع یا منافع در میان باشد. وقتی که اینها رفت، علت دوستی هم از میان می‌رود و پیوندها فرومی‌پاشد.»(۸)

 

ویژگی‌های دوستان شایسته

در روایات و آموزه‌های وحیانی، صفات و نشانه‌هایی برای دوست صالح و شایسته بیان شده است که متخلق شدن به این فضایل اخلاقی باعث می‌شود که مسیر دوست‌یابی برای عموم مردم هموارتر گردد و بتوانند دوستان راستین و لایق را از دوستان دروغین و نالایق تشخیص دهند. اهمّ این ویژگی‌ها به شرح زیر است:

۱ـ راستی و یکرنگی: از منظر علم اخلاق، راستگویی و صداقت یکی از فضایل اخلاقی و صفات حمیده است. قرآن کریم افراد دروغگو را به عنوان ظالم‌ترین افراد معرفی نموده، لذا می‌فرماید: «و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً او کذب بالحق لما جاءه…؛(۹) ظالم‌ترین فرد کسی است که به خداوند دروغ ببندد و حق و حقیقت را که برای هدایت او بیاید، دروغ بپندارد…».

دروغ کلید تمام گناهان است. افراد دروغگو چون برخلاف فطرت پاک انسانی رفتار می‌کنند، باعث ناامنی اجتماعی و عدم اعتماد در میان انسان‌ها می‌گردند. دوستی و رفاقت با افراد دروغگو موجب می‌شود که از یکسو رذیله اخلاقی دروغگویی در انسان نهادینه شود و از سوی دیگر موجب تشویش فکر و روان فرد می‌گردد. دوست حقیقی باطنش به صداقت و یکرنگی آراسته است و از دروغ و نفاق پیراسته. وقتی افراد در روابط اجتماعی و تعامل با دیگران صداقت و راستی را نصب‌العین خویش قرار دهند، مردم به یکدیگر اعتماد می‌کنند و آرامش عمومی بر فضای جامعه حاکم و پیوند محبت و دوستی مستحکم‌تر می‌شود.

۲ـ رفع حاجات دیگران: در میان روابط اجتماعی، نقش دوست و رفیق شایسته جایگاه ویژه‌ای دارد. دوستی که در مشکلات و هنگام نیاز به فریاد دیگران می‌رسد، دوست واقعی است، زیرا بسیاری از افراد در مواقع راحتی و وفور نعمت و امکانات، ادعای دوستی دارند و در مواقع احتیاج و ضرورت توجهی به مشکلات رفیق خود ندارند و او را تنها می‌گذارند. امام علی«ع» در این زمینه می‌فرماید: «لا یکون الصدیق صدیقاً حتی یحفظ اخاه فی ثلاثٍ: فی نکبته و غیبته و وفاته؛(۱۰) دوست حقیقی کسی است که در سه زمان انسان را فراموش نکند؛ هنگام گرفتاری، در نبود انسان و پس از وفات او.»

۳ـ ریاست، او را عوض نکند: دوستان دنیاپرست اغلب ریاست‌طلب هستند و رسیدن به مناصب دنیوی و فانی را مهم‌ترین و زیباترین آرمان در زندگی خویش قلمداد می‌کنند، به طوری که لذت ریاست نزد آنان به‌مراتب از لذت مال و ثروت بیشتر است.

این گروه برای رسیدن به کعبه مقصود خویش بسیاری از مواهب معنوی و فضایل انسانی را در این راه از دست می‌دهند و وقتی به هدف خود رسیدند، خود را گم می‌کنند و دیگران را نمی‌شناسند، اما دوستان باوفا اغلب ریاست‌گریز هستند و اگر به منصبی از مناصب دنیوی دست یافتند، این مقام در گفتار، رفتار و کردار آنان هیچ‌گونه تغییری ایجاد نمی‌کند و همچنان علقه دوستی و رفاقت را با دیگران حفظ می‌کنند.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «اذا کان لک صدیقٌ فولّی ولایه فاصبته علی العسر مما کان علیه قبل و لایبه فلیس بصدیق سوءٍ؛ هرگاه دوستی داشتی که به ریاست برد و یک‌دهم علاقه و وفاداری قبل از ریاستش را نسبت به تو حفظ کند، دوست بدی نیست.»

۴ـ رعایت شرایط دوستی: در ادامه ویژگی‌های دوستان شایسته، امام جعفر صادق«ع» در حدیث آموزنده دیگری می‌فرمایند: «رشته دوستی و رفاقت فقط با رعایت حدود و شرایط آن استحکام می‌یابد و کسی که این حدود یا بخشی از آن را رعایت کند، او را دوست بدان و کسی که هیچ ‌یک از این شرایط در او نباشد، شایسته دوستی نیست. نخستین شرط آنکه ظاهر و باطنش با تو یکی باشد. دوم اینکه زینت و آبروی تو را زینت و آبروی خویش بداند و عیب و زشتی تو را عیب و زشتی خویش بداند. سوم اینکه مال و مقام موضع او را نسبت به تو تغییر ندهد. چهارم اینکه هر آنچه در توان دارد از تو مضایقه نکند و پنجم اینکه تو را در سختی‌ها و مصائب زندگی رها نکند.»(۱۲)

 

مؤلفه‌های تحکیم دوستی

۱ـ محبت و ملاطفت: اولین مؤلفه تحکیم دوستی و جذب دوستان از منظر آموزه‌های دینی مهربانی و ملاطفت است. شیوه محبت‌ورزی و مدارا در سراسر زندگی انسان‌ها روش مطلوب و ایده‌آلی در مسیر دوست‌یابی است که در افراد هم جاذبه و هم انگیزه ایجاد می‌کند تا انسان‌ها را از دریای تلاطم و پراکندگی به ساحل اتفاق و اجتماع برساند.

از آنجا که محبت و ملاطفت با سرشت و فطرت آدمی سازگار است، افراد باید برای پیدا کردن دوستان و جذب آنان به این فضیلت اخلاقی متوسل شوند تا از این طریق حتی از دشمنان دوست بسازند. یکی از بارزترین ویژگی‌های اخلاقی رسول خدا«ص» برخورد محبت‌آمیز با دیگران بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست طی ۲۳ سال رنج و تلاش دل‌های بسیاری از مردم را شیفته خود کند و رابطه خود را هر روز با مؤمنان استحکام بخشد.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «فبما رحمهٍ من الله لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک…؛(۱۳) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند.»

بعد از فتح مکه، پیامبر«ص» به مشرکان فرمود: شما در مورد من چگونه می‌اندیشید؟ مشرکان گفتند: «ما جز نیکی و محبت از تو انتظاری نداریم! ما تو را برادری بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود می‌دانیم.» رسول خدا«ص» فرمود: «من آن چه را برادرم یوسف«ع» در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می‌کنم و همانند او می‌گویم: «… لا تثریب علیکم الیوم…؛(۱۴) امروز ملامت و سرزنشی بر شما نیست…».

آن رهبر مهربان، مردم نگران را آرام کرد و فرمود: «امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است. من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم و آن جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(۱۵) به دنبال زندگی‌تان بروید که همه شما آزاد هستید.»

امام علی«ع» در سیره تربیتی خود جهت تحکیم روابط دوستی به اصل تألیف قلوب و مدارا بسیار توجه داشت و می‌فرمود: «قلوب الرجال وحشیهٌ فمن تألفها اقبلت علیه؛(۱۶) دل‌های مردم وحشی و پراکنده است؛ لذا به کسی روی می‌آورند که با آنان محبت و مدارا کند.»

۲ـ مشورت و همفکری: مشورت در امور یکی از راهبردهای تحکیم دوستی و تعامل با دیگران است. در قرآن کریم فرایند مشورت در چند آیه مورد توجه قرار گرفته است و از همه مهم‌تر اینکه سوره‌ای به نام «شوری» در این کتاب آسمانی وجود دارد. خداوند برای زنده کردن شخصیت انسان‌ها و تحکیم رفاقت و تعامل با یکدیگر به پیامبر«ص» دستور می‌دهد که در کارها با مسلمانان مشورت کن: «… وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله…؛(۱۷) و با آنان در امور مشورت کن و هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن.»

پیامبر اکرم«ص» قطع نظر از وحی آسمانی چنان فکر نیرومندی داشت که نیازی به مشاوره نداشت، اما برای اینکه از یک سو مسلمانان را به اهمیت مشورت متوجه سازد و از سوی دیگر نیروی فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومی مسلمانان که جنبه اجرای قوانین الهی را داشت، جلسه مشاوره تشکیل می‌داد و برای رأی افراد صاحب‌نظر ارزش خاصی قائل بود؛ به گونه‌ای که برای احترام به دوستان از رأی خود صرف‌نظر می‌نمود؛(۱۸)

گاهی انسان قادر به تصمیم‌گیری نیست. در چنین مواقعی می‌توان با دوستان صالح و نیک‌اندیش مشورت کرد و از نظرات آنان در پیشبرد اهداف خویش بهره گرفت. کسانی که با دوستان شایسته و خوب مشورت می‌کنند، در کارهایشان پشیمان نخواهند شد.

امام جواد«ع» می‌فرمایند: «ثلاث من کن فیه لم یندم: ترک العجله و المشوره و التوکل عندالعزم علی الله؛(۱۹) اگر سه ویژگی در انسان باشد، از کار خود پشیمان نمی‌شود: در کار خود عجله نکند، مشورت و همفکری با دوستان و نزدیکانش داشته باشد و هنگامی که تصمیم می‌گیرد کاری را انجام دهد، بر خداوند توکل نماید.»

بنابراین، مشورت با دوستان در تحکیم دوستی و گسترش تعامل مؤثر است؛ زیرا انسان در اثر مشورت با دیگران علاوه بر اینکه از نظرات مختلف بهره می‌برد، برای دوستان خود نیز شخصیت و احترام قائل می‌شود و یقیناً احترام به دیگران افزایش محبت آنان را در پی خواهد داشت.

۳ـ خوشرویی: یکی دیگر از راهبردهای تحکیم دوستی و جذب دوستان حقیقی، گشاده‌رویی در معاشرت با دیگران است. امیرالمؤمنین در این باره می‌فرماید: «البشاشه حباله الموده؛(۲۰) خوشر‌ویی مایه دوست‌یابی است.»

امام جواد«ع» می‌فرمایند: «انکم لن تسعوا الناس باموالکم فسعوهم بطاقه الوجه و حسن اللقاء؛(۲۱) شما هرگز با مال و منال دنیا نمی‌توانید به مردم توسعه دهید و آنان را راضی کنید. پس تلاش کنید تا با گشاده‌رویی آنان را راضی نمایید.»

مولای متقیان حضرت علی«ع» ناتوان‌ترین افراد جامعه را کسانی می‌داند که از به دست آوردن دوست و رفیق عاجزند و می‌فرماید: «اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم؛(۲۲) ناتوان‌ترین مردم کسی است که از پیدا کردن دوست ناتوان باشد و عاجزتر از او کسی است که دوستانی را که به دست آورده از دست دهد.»

۴ـ دیدار و همدردی: شایسته است که فرد مسلمان روابط اجتماعی خود را با دیگران تقویت کند و با برادران دینی و دوستان خود دیدار و همدردی داشته باشد؛ زیرا فاصله گرفتن از مردم عواقب زیان‌باری را به دنبال دارد. ارتباط و تعامل با دیگران سبب جذب دوستان می‌شود. امام جواد«ع» می‌فرمایند: «با سه چیز محبت دوستان جلب می‌شود: انصاف داشتن در برخوردها و دیدارها، همدردی با آنان در سختی‌ها و راحتی‌ها و داشتن قلب سلیم.»(۲۳)

همیشه با مال و مناصب دنیوی نمی‌توان دل‌ها را رام کرد. دیدار و ملاقات دیگران همراه با برخورد محبت‌آمیز مانند باران بهاری، لطافت، نشاط و سرسبزی را به دنبال دارد. گاهی صمیمانه معجزه می‌کند و تحول می‌آفریند؛ به‌طوری که تداوم آن پیوند رفاقت و دوستی را عمیق و ژرفا می‌بخشد.

بنابراین، دیدار و برخورد صادقانه با دیگران سرآمد فضایل اخلاقی و سجایای انسانی است و پیشوایان معصوم«ع» در سیره خود آن را جزو مؤلفه‌های خوشبختی می‌دانند، زیرا این پدیده، تعامل بین افراد در جامعه مسلمین مستحکم و دوستان را زیاد می‌کند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۲، ص ۴۳.

۲ـ منتهی‌الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۲۲۹.

۳ـ فرقان، ۲۸ـ۲۷.

۴ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت ۳۸، ص ۶۳۲.

۵ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید معتزلی، ج ۲، ص ۲۷۲.

۶ـ موسوعه کلمات الامام الجواد«ع»، ج ۲، ص ۳۵۲.

۷ـ زخرف، ۶۸.

۸ـ آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ص ۲۰.

۹ـ عنکبوت، ۶۸.

۱۰ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۴، ص ۶۵۶.

۱۱ـ مجله پاسدار اسلام، شماره ۳۰۷، تیرماه ۱۳۸۶، ص ۳۷.

۱۲ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص ۴۶۷.

۱۳ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۱۴ـ یوسف، ۹۲.

۱۵ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲۱، ص ۱۳۲.

۱۶ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۵۰، ص ۶۳۴.

۱۷ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۱۸ـ نک: تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۱۴۶ـ۱۴۲.

۱۹ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی اریلی، ج ۲، ص ۳۴۳.

۲۰ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۶، ص ۶۲۴.

۲۱ـ امالی شیخ صدوق، ص ۵۳۱.

۲۲ـ مأخذ قبل، حکمت ۱۲، ص ۶۲۶.

۲۳ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸۲.

 

سوتیتر:

۱٫

امیرالمؤمنین«ع» فرزند ارشد خود امام حسن مجتبی«ع» را از همراهی و همنشینی با دوستان نااهل برحذر می‌دارند: «پسرم! از دوستی با فرد احمق بپرهیز؛ زیرا می‌خواهد به تو نفعی برساند، اما ضرر می‌رساند. از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که بدان نیازمندی از تو دریغ می‌دارد و از دوستی با فرد بدکار بپرهیز؛ زیرا تو را به بهای اندکی می‌فروشد. همچنین از دوستی با دروغگو دوری کن؛ چون او مانند سراب است که دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نشان می‌دهد.

 

 

۲٫

شهید آیت‌الله مطهری«ره» در این‌باره می‌نویسد: «دوستی‌هایی که بر مبنای طمع و خواسته‌های مادی است تا وقتی ادامه دارد که پای مطامع یا منافع در میان باشد. وقتی که اینها رفت، علت دوستی هم از میان می‌رود و پیوندها فرومی‌پاشد

 

 

30نوامبر/16

تأملی در مفهوم امنیت و مؤلفه‌های آن در اسلام

غلامعلی سلیمانی

 

توجه به امنیت در قرآن با عبارات و مشتقاتی از ثلاثی مجرد «اَمِنَ» آمده است. در مجموع از ریشه یا کلمه «امن» ۶۲ کلمه مشتق، حدود ۸۷۹ بار در قرآن به کار رفته و از این تعداد کاربرد ۳۵۸ مورد در آیات مکی و ۵۲۱ مورد در آیات مدنی است.(۱) در قرآن کریم در هر جا کلمه امنیت به کار برده شده است ـ بقره آیه ۱۲۵، عنکبوت آیه ۶۷، آل عمران آیه ۱۵۴ و قریش آیات ۳ و ۴، ص ۳۸ـ به همین مفاهیم بوده است. البته اصطلاحات دیگری نیز چون «اسلام»، «سلامه» و «سلم» هستند که با واژه‌های «امن» و «امنیت» مترادف‌اند.(۲)

بحث امنیت در فقه و معارف اسلامی بحث مستقلی نیست و ذیل موضوعاتی چون، ایمان، صفات مؤمنان، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع فردی و عمومی، جهاد، برقراری قسط و عدل، قضاوت، اجرای حدود الهی، امانت و امانتداری، برخورد با اشرار، محاربان، یاغیان، مفسدان و جاسوسان، رفع فقر و محرومیت، عدم سلطه بیگانگان، نوع تعامل با کفار و مشرکان مطرح شده است.(۳) با این وصف امروزه نظر به اهمیت مسئله امنیت و همچنین رجوع بیشتر به منابع و مبانی دینی، ضرورت طرخ این موضوع بیش از پیش احساس می‌شود.(۴)

امنیت از نگاه قرآن و اسلام بر پنج مؤلفه استوار است:

نخست این که در قرآن «امنیت ایمانی» در مرکز و کانون توجه قرار دارد. این تعبیر حتی در نزدیکی لغوی ایمان و امنیت نیز مورد توجه قرار گرفته است: «قرآن کریم امنیت ایمانی را به عنوان امنیت «معیار» مطرح می‌کند. از نظر لغوی، معنای امنیت از ریشه «اَمِنَ» می‌آید که به معنای در امان بودن و ایمن بودن است. در عین حال از مشتقات این واژه، آمّن و آمن است که به معنای اطمینان داشتن و ایمان آوردن است. قرآن ضمن برشمردن امنیت و وجوه عینی آن، نوع کامل و اصلی امنیت را امنیت مبتنی بر ایمان به خداوند می‌داند. این مفهوم هر سه معنای امروزی از امنیت عینی، ذهنی و آرامش و اطمینان قلبی را بازنمایی می‌کند».(۵)

بنابراین «ایمان» و «ایمنی» در منطق الهی توأمانند.(۶)

الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمْ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ.(۷)

در آیه دیگری خداوند متعال «ایمنی» را جزای «ایمان» دانسته است: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمْ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً.(۸)

در فرهنگ اسلامی ایمان هم پایه امنیت است و هم هدف آن. ایمان از این جهت که امنیت اصلی، واقعی و حقیقی در گرو ایمان است، پایه امنیت است. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ یاد خدا و همبستگی با خدا و تصحیح رابطه انسان با خدا امنیت، آرامش و ایمنی را به دنبال می‏آورد، زیرا ارتباط با خدا باعث می‏شود تا انسان جایگاه حقیقی خود را در هستی پیدا کند. همچنین هویت فلسفی انسان در گرو درک درست انسان از جایگاه خود در هستی است.(۹)

خداوند، ایمان را راه رهایی از مشکلات و ناامنی و راه درست گام نهادن در بهشت برین قرار داده است؛ در این صورت مرجع امنیت از منظر قرآن، ایمان است. به عبارت دیگر، داشتن ایمان مهم‌تر از لزوماً سعادت بشر است، ولی در عین حال، مغایر هم نیستند.

مفهوم امنیت ایمانی در قرآن،در هر سه وجه کلی مفهوم امنیت، قابلیت کاربرد دارد. قرآن، نتیجه امنیت ایمانی را هم در وجه عینی، مثل وسعت رزق و روزی یا امن بودن از مکر، حیله و فتنه مورد بحث قرار می‌دهد و هم با تأکید بر موضوعات کلیدی‌ای چون صبر و توکل، در وجه ذهنی، نوعی نگاه امیدوارانه را به جامعه منتقل می‌کند. در نهایت، در وجه روانی نیز یاد خدا آرام‌بخش دل‌هاست.(۱۰)

رسالت پیامبر اکرم«ص» نیز دعوت مردم به ایمان به خدا و امنیتی است که در سایه ایمان به خدا حاصل می‌شود. پیامبر گرامی اسلام«ص» از آغاز بعثت، میان ایمان به خدا و فلاح و رستگاری که امنیت نیز یکی از مشتقات آن است، ارتباط برقرار کرد: «قُولُو لا اِله‌ اِلا الله تُفلِحوا». ایشان در تمام دوران مکه و مدینه نیز بر دین اسلام و توحید به عنوان مرجع امنیت تأکید کرد. این امر از آنجا روشن می‌شود که حضرت در دفاع از دین، حتی جان شریف خود را در جنگ‌ها و غیر جنگ‌ها به خطر می‌انداخت.(۱۱)

راهکارهای تحقق امنیت ایمانی نیز در اسلام مورد توجه قرار گرفته است: «خداوند برای تحقق امنیت، وسایل لازم را نیز پیشنهاد می‌کند. نخست برای مردمان مختلف، کتاب راهنما و میزان برای هدایت آنها فرستاده است. در آیه ۲۵ سوره مبارکه حدید آمده است:

« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ : ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند و آهن را فرستادیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است تا خداوند بداند چه کسانى او و رسولانش را یارى مى‏کنند بى‏آنکه او را ببینند. به‌درستی که خداوند قوى و شکست‏ناپذیر است».

این کتاب تحقق امنیت و ایجاد برادری و برابری و کسب رحمت خداوند است.

دیگر ادله و معجزات در تأیید درستی پیام و دستور خداوند است تا مردم را در پذیرش پیام الهی که مبنای امنیت ایمانی است، یاری دهد و با اطمینان و اعتماد مناسب، به ایمان خداوند درآیند.(۱۲)

پیامبرانی برای ترویج آیین خداوند به جانب مردمان و اقوام مختلف اعزام شدند. این پیامبران نه تنها برای ارسال پیام الهی ارسال شدند، بلکه با ادله و معجزاتی تجهیز گردیدند تا تحقق عینی پیام الهی را دنبال کنند.(۱۳)

حکومت و فرمانروایی برخی از پیامبران،در راستای ایجاد ساختار سیاسی و اجتماعی نمونه و عملی است. این موضوع در مورد بنی‌اسرائیل مورد اشاره قرآن بوده است.(۱۴)

آخرین ابزار لازم، به‌ویژه برای جنگیدن آهن و زره است. آهن که چیزی سخت در قرآن تصویر شده است، دارای منافع زیادی برای مردم در جنگیدن است. همچنین، ساختن زره در قامت انسان برای حفاظت از زخم  شمشیر است.(۱۵) و (۱۶)

البته در اسلام تأمین امنیت درونی از اهمیت بیشتری دارد و مبارزه با عوامل درونی تهدید از اولویت بیشتری برخوردار است. عوامل درونی تهدید عواملی هستند که ایمان مردم را تهدید می‌کنند. از جمله مهم‌ترین آنها عوامل نفسانی هستند. به همین دلیل از مبارزه با عوامل نفسانی به عنوان جهاد اکبر یاد می‌شود که مهم‌تر از جهاد اصغر به معنای مبارزه و جنگ در عرصه نظامی است. از ویژگی‌های این نوع جهاد، نامشخص بودن دشمن و نشانه‌های آن، همراهی دائمی او در تمام مراحل جنگ و نامحدود بودن آن به زمان و میدان جنگ است. این جهاد مقدمه موفقیت جهاد اصغر تلقی می‌شود.(۱۷)

امنیت در اسلام و قرآن، در تعبیر فراخ و موسع آن مدنظر است. اسلام امنیت افراد، گروه‌ها، حکومت، امت را حتی در سطح جهانی و تمام ابعاد آن را مورد توجه قرار داده است.

«از آنجا که اسلام  دیدگاه همه‌جانبه‌تری نسبت به امنیت دارد، مرجع امنیت را هم حکومت می‌داند، هم ملت، هم آحاد مردم و هم حقوق آنها. پس تهدیدها و تعرض‌ها از منظر این دیدگاه متوجه دولت، آحاد ملت و ایدئولوژی هستند و امنیت شامل طرح همه‌جانبه‌ای است که سعی در صیانت دولت، ملت، ایدئولوژی و تک تک افراد جامعه از این گزندها دارد».(۱۸)

«از نظر سطح، امنیت به سه دسته امنیت فردی، امنیت گروهی و امنیت ملی و از نظر قلمرو به دو دسته امنیت داخلی و خارجی تقسیم و از نظر موضوع حداقل شامل امنیت‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، زیست‌محیطی و منابع می‌شود».(۱۹)

امنیت از نظر قرآن و اسلام در سایه تحصیل امنیت اخروی و در کنار امنیت دنیوی تکامل می‌یابد. به عبارت دیگر اسلام تنها به امنیت دنیوی اکتفا نمی‌کند و امنیت و آسایش اخروی را نیز که ماحصل عمل به دستورات الهی و حرکت در صراط مستقیم است، مورد توجه قرار می‌دهد.

اسلام و به‌ویژه تشیع نوید آینده امن را در سایه ظهور و حکومت بندگان صالح می‌دهد.

«در این دوره بنا به وعده الهی، امنیت جای ترس را می‌گیرد و بندگان خدا به خشنودی و خوشبختی حقیقی دست می‌یابند. اثر این عدالت و امنیت فراگیر چنان است که طبیعت نیز بر سر مهر خواهد آمد. حکومت جهانشمول و عدالت‌گستر و امنیت‌محور حضرت مهدی«عج» نه تنها شامل مسلمانان و غیرمسلمانان و اقلیت‌های گوناگون می‌شود، بلکه حتی بدکاران آنها را هم در برمی‌گیرد. حسنات و جاذبه حضرت مهدی«عج» و نهضت عدالت‌گستر ایشان باعث جهان‌شمولی دیانت اسلام و اصلاح بدکاران و روی آوردن تمام مردم جهان به اسلام خواهد شد. در عصر ایشان همه مردم از امنیت و عدالت فراگیری برخوردار خواهند بود و عدالت در بیشترین حد و به صورت کامل و تمام اجرا خواهد شد».(۲۰)

قرآن معتقد است مشیت الهى بر این تعلق گرفته که در آینده، فقط صالحان وارثان زمین باشند، حکومت جهان و اداره امور را به دست بگیرند، حق و حقیقت در موضع خود استوار شود، باطل بر آن پیروز نگردد، همه جهانیان زیر لواى حکومت صالحان قرار بگیرند و حکومت واحدى بر جهان مستولى شود، چنان که می‌فرماید: «وَلََقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبُور مِنْ بَعْدِ الذِّکْر أَنَّ الأَرْض یَرِثُها عِبادى الصّالِحُون؛(۲۱) ما در کتاب زبور، پس از «ذکر» (شاید مقصود تورات باشد) چنین نوشتیم که در آینده صالحان و پاکان وارثان زمین خواهند بود و صفحه جهان براى ابد از لوث وجود افراد ناصالح پاک خواهد شد».

و در آیه دیگری می‌فرماید: «وَعََدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحات لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ…؛(۲۲) «خداوند به افراد با ایمان از شما که داراى عمل نیک هستند، وعده قطعى داده است که آنان را خلیفه و جانشینان خود در روى زمین قرار خواهد داد».

در حکومت صالحان، امنیت اجتماعی و فراگیر امری است که خداوند بدان وعده داده است.(۲۳) و چون زکات به‌کلی و درستی پرداخت می‌شود، همگان از رفاه خوبی برخوردار می‌گردند.(۲۴) و دین بر همه جهان سیطره و حاکمیت می‌یابد.(۲۵) و عدالت از سوی مردم اجرا و برپا می‌گردد، زیرا عدالت هدف بعثت بوده است و در حکومت مردمی و جهانی انجام می‌شود.(۲۶)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ برای اطلاعات بیشتر در مورد فرهنگ آماری کلمات قران مجید بنگرید به روحانی محمود، المعجم الاحصایی لالفاظ القران الکریم، فرهنگ آماری کلمات قران کریم، مشهد، انتشارت آستان قدس رضوی.

۲ـ ااحمد جهان بزرگی، امنیت در نظام سیاسی اسلام؛ اصول و مولفه‌ها، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۸، ص ۳۱ و ۳۸٫

۳ـ بهرام اخوان کاظمی امنیت و ابعاد آن در قرآن، ص ۱۲٫

۴ـ نجف لک‌زایی، ضرورت تأسیس رشته فقه امنیت، مجله علوم سیاسی،  بهار ۱۳۸۵، شماره ۳۳.

۵ـ داود غرایاق زندی، مفهوم امنیت ایمانی در قرآن کریم، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال سیزدهم، شماره سوم، زمستان ۱۳۸۹، شماره مسلسل ۵۰، ص ۶-۷٫

۶ـ سید نورالدین شریعتمدار جزائری، اصغر افتخاری، و نجف لک‌زایی، امنیت در اسلام، مجله علوم سیاسی، تابستان ۱۳۸۵، شماره ۳۴، ص۱۳٫

۷ـ انعام، ۸۲٫

۸ـ نور، ۵۵٫

۹- همان، ص ۲۰٫

۱۰ـ داود غرایاق زندی، همان، ص ۲۸-۲۹٫

۱۱- نجف لک‌زایی، اصول رهیافت امنیتی پیامبر در قرآن کریم، فصلنامه علوم سیاسی، ص ۱۸۹٫

۱۲ـ زخرف، ۲٫

۱۳ـ حدید، ۲۵؛ جاثیه، ۱۶٫

۱۴ـ جاثیه، ۱۶.

۱۵ـ سبا، ۱۱ و انبیا، ۸۰٫

۱۶ـ داود غرایاق زندی، همان؛ ص ۲۱-۲۲٫

۱۷ـ امیرالمؤمنین علی«ع» نقل می‌کند: رسول خدا«ص» گروهی را برای انجام مأموریت جنگی عازم منطقه‌ای کرد، هنگامی که آن گروه بازگشتند فرمود: آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند، اما جهاد اکبرشان همچنان باقی است. پرسیدند: یا رسول‌الله! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد اکبر جهاد با نفس است. آنگاه ادامه داد: بهترین جهاد آن است که انسان با نفس خود که در درونش است مبارزه کند.  به نقل از شیخ ابوجعفر محمد بن بابویه قمی، امالی صدوق ص ۳۷۷٫

۱۸ـ امنیت در نظام سیاسی اسلام؛ اصول و مؤلفه‌ها، احمد جهان بزرگی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۸، ص ۲۸ و همچنین بنگرید به لک‌زایی، نجف، ضرورت تأسیس رشته فقه امنیت، مجله علوم سیاسی، بهار ۱۳۸۵ – شماره ۳۳، ص ۸٫

۱۹- احمد جهان بزرگی، همان، ص ۴۵٫

۲۰ـ سیدجواد امام جمعه‌زاده، حسین درجانی، امنیت در اسلام؛ مبانی و قالب‌های فکری، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین‌المللی، شماره ۵، زمستان ۱۳۸۹، ص ۱۴۳- ۱۴۴٫

۲۱ـ انبیاء، ۱۰۵٫

۲۲ـ نور، ۵۵٫

۲۳ـ نور، ۵۵٫

۲۴ـ حج، ۴۱٫

۲۵ـ نور، ۵۵٫

۲۶ـ حدید، ۲۵٫

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

در فرهنگ اسلامی ایمان هم پایه امنیت است و هم هدف آن. ایمان از این جهت که امنیت اصلی، واقعی و حقیقی در گرو ایمان است، پایه امنیت است. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ یاد خدا و همبستگی با خدا و تصحیح رابطه انسان با خدا امنیت، آرامش و ایمنی را به دنبال می‏آورد، زیرا ارتباط با خدا باعث می‏شود تا انسان جایگاه حقیقی خود را در هستی پیدا کند

 

30نوامبر/16

اسلام و خرافات، راه‌های پیشگیری و درمان

 

دکتر مرضیه مختاری‌پور

 

اسلام از بدو ظهور با تمام قدرت و توان با خرافه‌پرستی به مبارزه برخاست و درصدد برآمد تا فکر بشر را از آلودگی‌ها و اوهام پاک و در جهت تعقل‌گرایی و حکمت و منطق هدایت کند که نمونه عملی آن را می‌توان در برخورد با بعضی از اوهام از سوی پیامبر«ص» اسلام مشاهده کرد.

در این مبجث به برخی از نکاتی که مبین مبارزه دین اسلام با خرافه‌پرستی و خرافه‌گرایی است به صورت مختصر  اشاره می‌کنیم:

۱ـ از دید اسلام، هر عملی اعم از گفتار، رفتار و اعتقاد که برخلاف مبانی دینی و عقلی باشد، خرافه است. کسانی که خرافات را با دین مرتبط می‌دانند، یا دین را درست نشناخته‌اند یا مغرضانی هستند که با ایجاد شبهه و شائبه می‌خواهند چهره پاک دین را آلوده و مشوه سازند.(۱)

۲ـ  اسلام خرافات را به منزلۀ غل و زنجیرهایی می‌داند که بشر بر دست و پای فکر و روح خود بسته است. در قرآن کریم در چهار جا  از جمله در آیۀ ۱۵۷سوره اعراف آمده است: «همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مى‏کنند؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مى‏یابند. آنها را به معروف دستور مى‏دهد و از منکر باز می‌دارد، اشیاء پاکیزه را براى آنها حلال مى‏شمرد و ناپاکی‌ها را تحریم می‌کند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) برمی‏دارد…».

در قرآن کریم اغلال، هم در مورد دنیا و هم در مورد آخرت به کار رفته است. منظور از غل و زنجیر در دنیا، زنجیر جهل و نادانى، زنجیر انواع تبعیضات و زندگى طبقاتى، زنجیر بت‏پرستى و خرافات و زنجیرهاى دیگرند. پیامبران مبعوث شدند تا از طریق دعوت پیگیر و مستمر، با کمک علم و دانش و از راه دعوت به توحید و دعوت به اخوّت دینى و برادرى اسلامى و مساوات در برابر قانون، این زنجیرها را از دست و پای مردم بردارند.(۲)

اسلام با دعوت به تفکر و تعقل، انسان‌ها را از پذیرش بی‌دلیل و تقلید کورکورانه از دیگران برحذر می‌دارد، برای هر پدیده‌ای سبب و علت خاصی را قرار می‌دهد تا ما گرفتار شانس و اتفاق و خرافاتی از این قبیل نشویم. امام صادق«ع» می‌فرمایند: «أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً…؛ خداوند متعال، خوددارى و امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد، پس براى هر چیزى سبب و وسیله‏اى قرار داده است…».(۳)

۳ـ برقی در کتاب المحاسن با سندی از حضرت امام موسی بن جعفر«ع» نقل می‌کند که آن حضرت فرمودند: «هنگامی که ابراهیم فرزند رسول اکرم«ص» رحلت کرد، خورشید گرفت و مردم نزد خود گفتند این خورشیدگرفتگی به سبب مرگ فرزند پیامبر«ص» بوده است، اما پیامبر خدا«ص» بر منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:‌ ای مردم، ماه و خورشید دو آیه از آیات الهی‌اند که به امر او در جریانند و هیچ‌گاه به سبب مرگ یا زندگی کسی کسوف و خسوف پدید نمی‌آید. پس هنگامی که کسوف یا خسوف رخ داد، نماز بخوانید.» سپس از منبر پایین آمدند و همراه با مردم نماز خواندند.

 

پیامد‌های خرافات

۱ـ خرافات، آفت دین: دین استوارترین ستون حیات مادی و معنوی انسان است که به او عزت و شرافت می‌بخشد و او را از اسارت‌ها و تعلقات و وابستگی‌های نفسانی و حیوانی آزاد می‌سازد. دین، امری قدسی و الهی است که در آن خطا و اشتباه و آسیب و آفت راه ندارد. خطاپذیری و اشتباه کاری مربوط به امور بشری است و آسیب و آفت در بحث آسیب‌شناسی دین و دینداری به حقیقت دین باز نمی‌گردد، بلکه به نحوۀ رویکرد مردمان به دین و فهم و تلقی انسان از دین و نوع معرفت دینی و شیوۀ دینداری باز می‌گردد. وارد کردن خرافات و بدعت‌ها در دین، نمایش چهره‌ای موهوم و خیالی و غیر واقعی از دین و… از آفات و آسیب‌های بسیار خطرناک ابقاء و گسترش و توسعه دین در جوامع بشری است. آمیخته شدن آموزه‌های اصیل دینی با خرافات، بدعت‌ها و مسائل خارج از دایره دین و عقل، سبب ایجاد تصویر غیرواقعی و غیر قابل قبول از دین خواهد شد که نتیجه‌اش طردشدن دین است.(۴)

۲ـ تهاجم فرهنگی و ترویج خرافات: از ابزارهای مهم دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی ‌ایران، تهاجم فرهنگی علیه باورها، اعتقادات و مقدسات است. این تهاجم گسترده در قالب توهین به قرآن و اسلام و پیام‌آور آن، تحقیر دستورات اسلامی و بزرگان جهان اسلام، رواج ابتذال، بی‌بند و باری، سرگرم شدن به بازی‌ها و لذات دنیایی، ترویج عقاید خرافی، فرقه‌های انحرافی و… می‌باشد. این تهاجم با ابزارهای گوناگونی چون کتاب، روزنامه و نشریات، فیلم، سخنرانی و کاریکاتور انجام می‌گیرد و با توجه به رسانه‌های وسیع و فراگیری که دشمنان در اختیار دارند هجومی سازمان‌یافته و همه‌جانبه را بر ضد اسلام و مسلمانان انجام می‌دهند. غرب در این برنامه‌ها می‌کوشد اسلام را دینی تروریستی و تروریست‌پرور،  خشونت‌طلب، مخالف آزادی، استبدادخواه، خرافی و بی‌منطق معرفی کند تا در سایۀ این اتهامات ناحق به اهداف شوم خود دست یابد.

آنان برخی از خرافات و مطالب سست و ضعیفی را که بعضاً توسط ناآگاهان یا دشمنان آگاه در منابع اسلامی یا در بین مسلمانان وارد شده است دستمایه چنین اتهاماتی قرار داده‌اند. دشمنان اسلام می‌کوشند با ارائه تصویری نادرست و غیرواقعی از اسلام، مسلمانان را نسبت به دین خود بدبین کنند و از اسلام جدا سازند.  آنان از عدم آشنایی مسلمانان به دین خود سوءاستفاده می‌کنند و با بهره‌برداری از ابزار‌های تبلیغاتی و به روز، اسلام را همان‌ گونه که خود می‌خواهند به مسلمانان معرفی می‌کنند. دشمنان همواره اسلامی را معرفی می‌کنند که در تضاد با منافع آنها نباشد، از این رو آشنایی عمیق با فرهنگ اسلامی، تهذیب و پاک‌سازی منابع اسلامی و زدودن خرافات از چهرۀ دین و تصحیح رفتار مسلمین و استفاده از ابزارهای گوناگون برای معرفی دین اسلام از راهکارهای مهم دفاع در‌ برابر هجوم دشمنان است.(۵)

 

راهکارهایی  برای پیشگیری از خرافات

۱ـ بالا بردن سطح علم و آگاهی

منشأ عمدۀ خرافات، جهل و نادانی بشر است، بنابراین بالا بردن سطح علم و آگاهی یکی از مهم‌ترین راهکارهای عملی در پیشگیری از خرافات است. از همین رو اسلام و قرآن سفارشات زیادی به دانش و تفکر شده و دستیابی به معرفت صحیح و دوری از عقاید باطل و خرافی شده است. همۀ فقهای شیعه فرموده‌اند تقلید در اصول دین جایز نیست و انسان باید با فکر و تحقیق و دلیل این اصول را بپذیرد و به آنها یقین پیدا کند. بنابراین هر فرد مسلمانی باید باورها و اعتقادات خود را مستدل سازد، مطالعه و تحقیق در مسائل دین به‌ویژه مسائل اعتقادی را جزو برنامه‌های روزانه خود قرار دهد و روز به ‌روز بر عمق و گسترۀ اطلاعات دینی و مذهبی خود بیفزاید تا بتواند ساحت اعتقادات خود را از خرافاتی که توسط افراد مغرض و ناآگاه ساخته و به اسم دین و مقدسات عرضه می‌‌شوند، پاک سازد و اسلام ناب محمدی را که همان مذهب حقه شیعه اثنا عشری (دوازده امامی) است، به دیگران نیز عرضه نماید.

اگر انسان با دلیل و استدلال مطلبی را باور کند، ایمانش با کوچک‌ترین شبهه‌ سست نخواهد شد. به عنوان نمونه، «سحر» واقعیت دارد،(۶) لکن اغلب مواردی که مردم آن را سحر می‌پندارند ناشی از توجه بیش از حد به خرافات و اوهام و سوءاستفاده عده‌ای سودجوست، زیرا آنها از واقعیت سحر اطلاعی ندارند. همان‌ طور که در جریان ساحران و حضرت موسی«ع» اتفاق افتاد، بخشی از سحر با تصرف در خیال انسان انجام می‌پذیرد.(۷) بدیهی است که افزایش سطح آگاهی‌های مردم بهترین راه برای مقابله با این مشکل اعتقادی است.

۲ـ وجود رهبران دینی و پیروی از آنها

یکی از حکمت‌های وجود رهبران دینی و معصوم، پاسدارى از دین و آیین خداست. امیرمؤمنان، على«ع» در کلامى نورانى و کوتاه، لزوم وجود رهبران الهى در هر عصر و زمان را بیان فرموده‌اند: «زمین هیچ‌گاه از قیام‌کننده با حجت و دلیل، خواه ظاهر و آشکار باشد یا مخفى و پنهان. خالى نمى‏ماند تا دلایل و اسناد روشن الهى ضایع نگردند و به فراموشى نگرایند».(۸)

با گذشت زمان و آمیختن سلیقه‏ها و افکار شخصى و خرافات به مسائل مذهبى و گرایش‏هاى مختلف به سوى برنامه‏هاى ظاهرفریب مکتب‏هاى انحرافى و دراز شدن دست مفسده‌جویان به سوى مفاهیم آسمانى، اصالت پاره‏اى از این قوانین از دست مى‏رود و دستخوش تغییرات زیان‌بخشى مى‏گردند، بنابراین آیا ضرورى نیست که در میان جمع مسلمانان کسانى باشند که مفاهیم فناناپذیر تعالیم اسلامى را در شکل اصلى‏اش حفظ کنند و براى آیندگان نگه دارند؟

بدیهی است که دیگر وحى آسمانى بر کسى نازل نمى‏شود، زیرا با خاتمیت دین اسلام، باب وحى تشریعی براى همیشه بسته شده است، پس آیین اصیل چگونه باید حفظ و جلوى تحریفات و تغییرات و خرافات گرفته شود و این آیین براى نسل‏هاى آینده محفوظ بماند؟ آیا جز این است که باید این رشته به وسیلۀ یک پیشواى معصوم، خواه آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناس ادامه یابد ؟ بنابراین راه ورود و دسترسی به حقایق، راه کسانی است که خداوند سبحان آنها را وسیلۀ فیوضات و باب علم خویش قرارداده است که همان پیامبر اسلام«ص» و ائمۀ طاهرین«ع» هستند، نه خرافات و بدعت‌هایی که ساخته و پرداختۀ بشر عادی است. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ؛(۹) و شما آنچه را که رسول حق دستور می‌دهد بگیرید و هر چه را که نهى می‌کند واگذارید و از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است‏». پیروی کامل از تعالیم حیات‌بخش رهبران آسمانی، ضامن محفوظ ماندن از ظلمات خرافات و انحرافات است.

۳ـ توجه به قرآن و تعالیم آن

از مهم‌ترین راهکارهای عملی برای پیشگیری از خرافات، توجه به قرآن کریم و تعالیم آن است. قرآن کریم با ارائه تصویری صحیح از خداوند متعال و تنزیه ذات مقدسش از هرگونه شائبه جسمانیت و صفات نقص و همچنین پیراستن دامن پاک انبیا و اولیای خدا «ع» از هرگونه آلودگی‌های بشری و نسبت‌های ناروا نقش مهمی در دور نگهداشتن اذهان و افکار از هرگونه عقیدۀ خرافی و انحرافی ایفا می‌کند.

قسمت بسیار مهمى از قرآن کریم به صورت سرگذشت اقوام پیشین و داستان‌هاى گذشتگان بیان شده است. این کتاب تربیتى و انسان‌ساز، تاریخ، داستان و حکمت‌هائی دارد که بخشی از آنها نمونه‏هایى از تاریخ اصیل و خالى از خرافات و دروغ‏پردازی‌ها و تملق‏ها و ثناخوانی‌ها و تحریف‌ها و مسخ‌هاست. خداوند پس از بیان داستان مباهله می‌فرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقّ؛ این داستان به حقیقت سخن حق است».(۱۰) و بعد از بیان گوشه‌ای از زندگی حضرت عیسی«ع» می‌فرماید: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ؛ سخن حق همان است که از جانب خدا به تو رسید».(۱۱)

داستان‌های قرآنی متضمن واقعی‌هائی هستند که در جهان پدید آمده‌اند و نه خیال‌پردازی و لذا قرآن برای پی بردن به حقایق زندگی انبیا و زندگی پیراسته از خرافات منبع معتبری است. علاوه بر این دعوت قرآن کریم به تفکر و اندیشیدن پیرامون قصص انبیاء و سایر حقایق عالم هستی، گام مهمی در پیشگیری از خرافات است. خداوند در آیه‌ دیگری می‌فرماید: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ این داستان‌ها را به خلق بگو شاید بیندیشند و بیدار شوند».(۱۲)

۴ـ وظیفه دینی علمای اسلام در برابر خرافات و بدعت‌ها از نظر قرآن

قرآن در چندین موضع، بیان حقیقت را وظیفه اصلی علمای ادیان می‌داند و آنان را برای ترک این فریضه مورد عتاب شدید قرار می‌دهد: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ».(۱۳) دقت در کلمه یصنعون و کاربرد ویژه‌ای که در مقابل یعملون دارد (در صنع، حذاقت هست)، ما را بیشتر به اهمیت این مسئله واقف می‌سازد. قرآن می‌خواهد بگوید این گونه علما می‌خواهند با حیله از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی کنند.

قرآن کتمان حقیقت علمای ادیان را سرزنش می‌کند و بیان حقیقت را به عنوان یک عهد ازلی، برای آنان می‌داند: «وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ؛(۱۴) خدا از آنان که کتاب آسمانی به آنها داده شد پیمان گرفت که حقایق را برای مردم بیان کنند و کتمان نکنند!»، «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ؛(۱۵) خدا و  تمام جن وانس و ملک، آن گروه از اهل کتابی را که آیات واضحی را که برای راهنمایی خلق فرستادیم کتمان و پنهان کردند، لعن می‌کنند.»

و در جایی دیگر آن را شدیدترین ظلم فرهنگی می‌نامد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَهً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ وَ مَا اللّهُ به غافل عَمّا تَعْمَلُونَ؛(۱۶) کیست ستمکارتر از آنکه شهادت خدا در باره این انبیاء (یا گواهی خدا  به رسالت محمد«ص») را کتمان کند و خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست.»

 

نتیجه‌گیری

خرافه و خرافه‌گرایی از دیرباز در هر جامعه‌ای وجود داشته است، ولی شیوع و رواج آن در  بین جوامع مختلف، فرق می‌کند. خرافه‌گرایی امری موهوم و زاییده جهل است و تا زمانی که علم مطلق نصیب بشر نگردد، انسان‌ها پیوسته گرفتار اوهام و اباطیل خواهند بود. متأسفانه بخشی از خرافه‌ها با نیت خاصی از کشور‌های غربی به کشور ما منتقل ‌شده‌اند که کارکرد سیاسی دارند. مسئولان فرهنگی باید در این زمینه هوشیار باشند و به‌موقع این توطئه‌ها را خنثی کنند. خرافه از مظاهر فساد است و لذا باید با آن مبارزه کرد و به اصلاح آن پرداخت. خرافه بیماری‌ای است که بر تن جامعه عارض می‌شود و مصلح، طبیبی است که به معالجه بیماری می‌پردازد.

در این راستا  دستگاه‌های فرهنگی کشور و مراکز آموزشی جامعه و حوزه‌های علمیه  وظیفه دارند که اولاً  خرافه‌ها را‌ از دین بزدایند و دین حقیقی را در معرض دید و  فکر مخاطبان خود قرار دهند و ثانیاً با بهره‌گیری از الزامات جدید، تصویری را از دین ارائه دهند که در مقابل گزاره‌های نوین، صامت و ساکت نباشد. این دو مهم البته نیازمند جهد فراوان است.

بنابراین لزوم مبارزه با خرافه‌گرایی در روزگار ما اصلی تردیدناپذیر است. در این مسیر ابتدا باید  معنای خرافه را به‌درستی شناخت و در عین حال در مسیر نفی خرافه، کرامات، امور خارق‌العاده غیبی و معنویت‌گرایی را نفی نکرد. البته این مسئله لزوم حذف خرافات از جامعه را نفی نمی‌کند و لذا تمام نهادهای فرهنگی و آموزشی کشور برای ریشه‌کن کردن خرافات در دین رسالت عظیمی را بر دوش دارند و کوتاهی در این زمینه قطعاً خسارات جبران‌ناپذیری را به اجتماع و دین وارد خواهد ساخت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سجاد، ۱۳۸۶٫

۲ـ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴، ص۶۶۰٫

۳ـ کلینی، الکافی، ۱۳۶۵، ج ۱، ص ۱۸۴٫

۴ـ ۱۳۹۰، گرفته شده از سایت: www.islampedia.ir.

۵ـ ۱۳۹۰، گرفته شده از سایت www.islampedia.ir.

۶ـ سوره بقره، ۱۰۲٫

۷ـ سوره طه، ۶۶٫

۸ـ محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ۱۳۷۹، ج ۱، ص ۱۶۷.

۹ـ سوره حشر، ۷٫

۱۰ـ سوره آل‌عمران، ۶۲٫

۱۱ـ همان، ۶۰٫

۱۲ـ سوره اعراف، ۱۷۶٫

۱۳ـ سوره مائده، ۶۳٫

۱۴ـ سوره آل‌عمران، ۱۸۷٫

۱۵ـ سوره بقره، ۱۵۹٫

۱۶ـ سوره بقره، ۱۴۰٫

 

منابع

قرآن کریم.

ابن ابی‌الحدید المعتزلی (۱۳۳۷). شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی. ج ۹، ص ۱۹۰.

ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن حجر (۱۴۱۵).  الاصابه فی تمییز الصحابه. تحقیق: احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه. ج ۲ ص ۲۳۳٫

ابن منظور، لسان العرب. بیروت: دارصادر. ج ۹، ص ۶۵  و ۶۶٫

اسکندری گله، ابراهیم (۱۳۸۸). خرافات در فرهنگ‌ها و ملل مختلف جهان . گرفته شده از سایت: www.eskandarigalah.blogfa.com.

اسکندری، عباس(۱۳۸۸). خرافه،علم و دین. گرفته شده از سایت: www.bazandishi.blogfa.com.

بحرانی، سید‌هاشم (۱۴۱۶). البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت.

پاکدامن، محمدحسن (۱۳۷۸). جامعه در  قبال خرافات. مشهد: نشر مرندیز. صص ۳۷-۳۸٫

توفیقی، حسین (۱۳۸۵). آشنایی با ادیان بزرگ، تهران: سمت، چاپ نهم، صص۱۶۴و ۲۳۱٫

جاهودا، گوستاو (۱۳۷۱). روانشناسی خرافات. (ترجمه محمدتقی براهنی). تهران: نشر البرز. صص۳ و ۴٫

چرابرخی به دین توجهی ندارند(۱۳۸۸).گرفته شده از سایت: www.tagva110.persianblog.ir

خمینی، سید روح‌الله، تحریر الوسیله، قم: مؤسسه مطبوعات دارالعلم‌، بی‌تا. ج ‌۲، ص ۲۳۸.

دانیال، فصل ۷، آیه ۹٫.

دهخدا، علی‌اکبر. (۱۳۳۵).  لغت‌نامه. تهران، چاپ سیروس. ج۲۰، ص ۳۸۷٫

دین‌ستیزی در قالب اصلاح‌گری و مبارزه با خرافات از شاه امان ا… تا عصر حاضر/ نقدی بر مقالات علیزاده مالستانی. گرفته شده از سایت: www.payam-aftab.com

سبحانی، جعفر (۱۳۸۵). فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام«ص»، تهران: مشعر، چاپ نوزدهم. صص۲۱-۲۳٫

سجاد (۱۳۸۶). خرافه‌گویی در اجتماع. گرفته شده از سایت راسخون: www.rasekhoon.ir

سفر خروج، فصل ۲۴، آیه ۹ و۱۰.

شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان. (۱۴۱۳). الإرشاد، قم: انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید. ص ۳۹۹.

طباطبایی، محمدحسین (۱۳۷۲). المیزان فی تفسیر القرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم. ج ۲۰، ص ۵۰.

فاضل هندی، محمدبن حسن (۱۴۱۶). کشف اللثام. قم: دفتر انتشارات اسلامی. ج ۷، ص ۱۳.

فیض کاشانى، محمدمحسن(۱۴۰۶). الوافی. اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین، ج ۱۲، ص۳۵۵.

قمی، عباس (۱۴۱۶). سفینه البحار. ایران: دارالاسوه، چاپ دوم. ج ۶، ص ۵۹۰.

کاشف‌الغطاء، جعفر (۱۴۲۲). کشف‌الغطاء عن مبهمات الشریعه الغراء، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، ج ۴، ص ۴۸۵.

کتاب مقدس تورات، سفر پیدایش، ۹، ۲۱، ۱۶، ۱ – ۱۶، ۱۹، ۳۰ – ۳۸، ۲۷، ۱- ۴۰،  ۳۲، ۲۴- ۳۱. انجیل لوقا، ۱، ۲۶ – ۳۳،  سموئیل دوّم، فصل ۱۱، ۱- ۲۷، همان، حزقیال، فصل ۴، آیات ۱۲- ۱۵.

کلینی، محمدبن یعقوب (۱۳۶۵). الکافی. تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۸۴، ج ۸، صص ۱۹۶ و ۲۷۵،

مجلسی، محمد باقر (۱۴۰۴). بحارالانوار. بیروت: مؤسسه الوفاء، چاپ اول، ج ۶۰، صص ۱۸-۲۵، ۳۹، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۹۵، ص ۱۶۷.

مجیدی، غلامحسین (۱۳۷۹). نهج‌الفصاحه، قم: مؤسسه انصاریان، چاپ اول، ج ۲، ص ۷۰۴.

محمدحسین. (۱۳۸۵). خرافه‌ستیزی در اندیشه دینی از دیدگاه شهید مطهری بخش اول. مجله اندیشه حوزه. شماره ۵۹٫

محمدی ری‌شهری، محمد. (۱۳۷۹). میزان‌الحکمه. (ترجمه حمیدرضا شیخی). ج۱، ص ۱۶۷؛ مؤسسه فرهنگی دارالحدیث.

مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (۱۳۶۴)، مروج الذهب، تحقیق، اسعد داغر، قم: دارالهجره. ج ۲، ص ۲۵۱

مطهری، مرتضی (۱۳۶۲). خدمات  متقابل اسلام و ایران. تهران: صدرا، صص۶۲-۶۱،۷۴٫

مطهری، مرتضی (۱۳۸۹). مجموعه آثار، تهران: صدرا، چاپ چهارم. ج ۲۵، ص ۴۰۴.

مفهوم شناسی خرافات (۱۳۹۰).گرفته شده از سایت: www.islampedia.ir

مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۷۴). تفسیر  نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۱۹۳، ج ‏۶، ص ۴۰۰، ج ‏۱۵، ص ۱۴۳، ج ‏۱۸، ص ۴۸-۵۱، ج ۲۵، ص ۱۵۵ و ۱۵۶٫

نمایۀ شمارۀ ۱۰۹۳۷ (سایت اسلام‌کوئیست: ۱۰۷۹۵).

نمایه ۸۳۳۴ (سایت اسلام‌کوئیست: ۸۳۹۵).

نهج‌البلاغه (۱۳۷۹). ترجمه دشتی، خ ۷۹، ص ۱۲۷٫ قم. مشهور.

یوسفی، سید جواد.(۱۳۸۹).  خرافه و دین. گرفته شده از سایت سبیل. www.sabil.mihanblog.com.

 

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

از دید اسلام، هر عملی اعم از گفتار، رفتار و اعتقاد که برخلاف مبانی دینی و عقلی باشد، خرافه است. کسانی که خرافات را با دین مرتبط می‌دانند، یا دین را درست نشناخته‌اند یا مغرضانی هستند که با ایجاد شبهه و شائبه می‌خواهند چهره پاک دین را آلوده و مشوه سازند.

 

 

30نوامبر/16

قانون اساسی، محور رویارویی سیاسی در مصر

حسین رویوران

پیش‌نویس قانون اساسی جدید مصر که در دوم بهمن‌ماه آینده به همه‌پرسی عمومی گذاشته می‌شود، منعکس‌کننده آرزوهای سیاسی و هم‌پیمایی‌های جدید جریان‌ها و احزاب سکولار و چپ و طرفداران فعال دولت ریشه‌دار استبدادی گذشته است که همگی در سرنگونی محمد مرسی رئیس‌جمهور پیشین مصر نقش فعالی را ایفا کردند. موافقت مردم با این قانون اساسی در این همه‌پرسی در کوتاه‌مدت، تعیین‌کننده جهت‌گیری‌های سیاسی آینده مصر خواهد بود، هر چند که پیش‌بینی شرایط آینده دور، سخت تیره و تار است.

گروه‌های طرفدار وضع موجود با ایجاد تعهدات بسیار زیاد در قانون اساسی جدید سعی دارند به مردم رشوه دهند تا اعتماد آنها را جلب کنند، ولی بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند که انجام این تعهدات برای اقتصاد بیمار مصر غیرممکن است و حتی اگر قانون اساسی به تصویب مردم برسد، دولت مصر در مقابل دو گزینه قرار می‌گیرد که انجام آنها سخت است. این دولت یا باید به این تعهدات عمل کند که این گزینه دولت مصر را به ورشکستگی کامل خواهد برد و یا این تعهدات روی کاغذ بماند و عملی نشود که این شرایط سرخوردگی کامل مردم از نظام را پدید خواهد آورد و مردم یک بار دیگر قیام خواهند کرد.

در قانون اساسی جدید بند‌های بسیار مترقی‌ای دیده می‌شود که تحقق آنها بسیار سخت است. تحقق عدالت اجتماعی (بند ۸) در جامعه فقیر مصر و فراهم کردن مواد غذایی ارزان از طریق پرداخت یارانه (بند ۷۹) برای اقشار آسیب‌پذیر و ارائه کمک‌های مالی به افراد سالمند (بند ۸۳) تا زندگی شایسته‌ای داشته باشند و تأمین خدمات بهداشتی برای مردم (بند ۱۸) و نیز تأمین آموزشی مجانی برای همه مردم (بند ۱۹) و اختصاص دادن ۴ درصد از بودجه عمومی به امر مهم آموزش پایه و ۲ درصد به آموزش عالی (بند ۲۱) و فراهم کردن زمینه پژوهش (بند ۲۳) با اختصاص دادن ۱ درصد بودجه عمومی به آن، اموری است که در کشور فقیری مانند مصر بعید است به‌سرعت محقق شوند.

مسئله دیگری که در بررسی تصویب این قانون اساسی اهمیت دارد، این است که این قانون اساسی از سوی یک گروه علیه گروه دیگری نوشته شده و به همین علت اجماع‌سازی ملی در باره آن سخت خواهد بود، همان طور که در گذشته نیز اتفاق افتاد. در سال ۲۰۱۲ هنگامی که دادگاه قانون اساسی، مجلس مؤسسان منتخب مردم را منحل کرد و قانون اساسی آن را فاقد اعتبار اعلام کرد، مرسی  با اعلام شرایط قانونی ویژه، اختیارات گسترده‌ای را به خود اختصاص داد و در اولین گام، دادگاه قانون اساسی را به تعلیق درآورد و از مجلس مؤسسان خواست تا ظرف دو روز قانون اساسی را به اتمام برسانند. این کار انجام گرفت و مرسی با صدور فرمانی، وزارت کشور را به برپایی همه‌پرسی ظرف دو هفته مکلف ساخت. در این همه پرسی ۶۴ درصد از مردم به این قانون اساسی رأی دادند. درصد مشارکت مردم در این همه پرسی ۳۳ درصد از واجدین شرایط بود. مخالفان با بهره‌برداری از ضعف مشارکت عمومی، حرکت اعتراضی خود را آغاز کردند و در ۳۰ ژوئن سال گذشته میلادی با بسیج بخش قابل توجهی از جامعه، دولت مرسی را با چالش مواجه ساختند، در نتیجه ارتش سوار بر موج گسترده مخالفت مردم کودتا کرد و نظام مرسی را سرنگون ساخت. آنچه امروزه دارد اتفاق می‌افتد، تکرار همین سناریو در آن سوی معادله است.

ارتش پس از کودتا یک گروه ده نفره حقوقدان را برای اصلاح قانون اساسی دوران مرسی که از همه‌پرسی گذشته بود، تشکیل داد و در گام بعدی مجلسی از پنجاه نفر تحت عنوان مجلس تدوین قانون اساسی تعیین کرد و از آنها خواست تا این قانون اساسی را تدوین کنند و به تصویب برسانند. در این مجلس ۵۰ نفره انتصابی هیچ نماینده‌ای از جریان اخوان‌المسلمین، یعنی گروهی که در انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس مؤسسان بالاترین رأی را به دست آورد، حضور نداشت. در این مجلس تنها دو اسلام‌گرا حضور داشتند که یکی از آنها از حزب سلفی نور و دیگری از مسئولانی بود که از جریان اخوان‌المسلمین جدا شده بود. این گروه قرار بود قانون اساسی مصوب مردم را اصلاح کند، در حالی که آنها از مردم عبور  و قانون اساسی جدیدی تدوین کردند.

چند بند قانون اساسی جدید کاملاً مخالف قانون اساسی قبلی است:

۱ـ بند‌هایی که انحصاراً شریعت اسلامی را منبع هرگونه قانون‌گذاری می‌داند، حذف شده‌اند. در قانون اساسی جدید یک بند کلی دیده می‌شود که اسلام را مهم‌ترین منبع قانون‌گذاری می‌داند.. بند دوم قانون اساسی قبلی در باره اینکه همه تشریعات باید با شریعت اسلامی هماهنگی داشته باشند و بند ۴۴ در باره ممنوعیت توهین و بدگویی در باره همه انبیاء و پیامبران حذف شده است و بند سوم در باره نهاد الازهر است که تبلیغ دینی در انحصار آن درآمده. در بند ۷۴ در قانون اساسی جدید، ممنوعیت ایجاد تشکل‌ها بر پایه دین و نژاد و جنسیت دیده می‌شود که در قانون قبلی نبود و بر برپایی احزاب به صورت مطلق  تأکید شده بود.

۲ـ به دستگاه‌های اقتداگرا مانند پلیس، سازمان امنیت و ارتش امتیازات وسیعی داده شده که در قانون اساسی قبلی اصلاً دیده نمی‌شد.. ارتش و پلیس، شورایعالی دارند، مسئولان‌شان را خودشان تعیین می‌کنند، در هزینه بودجه‌های خود استقلال کامل دارند و افراد متخلف آنها فقط در دادگاه‌های نظامی محاکمه می‌شوند. حتی وزیر دفاع که بالاترین مقام نظامی در این کشور شمرده می‌شود، در دو دوره آینده از سوی شورایعالی نظامی پیشنهاد می‌شود و رئیس‌جمهور حکم او را صادر خواهد کرد. در مقابل، افراد غیرنظامی به هر دلیلی که با نظامیان مشکل یا اختلاف پیدا کنند، در دادگاه‌های نظامی محاکمه خواهند شد. استقلال نهادهای نظامی به‌حدی زیاد است که می‌توان گفت در مصر نظام جدیدی با چهار قوه مستقل از هم شکل گرفته است.

۳ـ در قانون اساسی جدید، ارتش حامی ملت و نظام سیاسی آن است. این واژه‌ها آن قدر ابهام‌آمیزند که هر آن ارتش به بهانه حمایت از نظام سیاسی می‌تواند در صحنه سیاسی دخالت کند، کاری که قبلاً در پاکستان و ترکیه انجام شده بود. در بند ۲۳۷ مبارزه با تروریسم مورد تأکید قرار گرفته که بدون تعریف در قانون اساسی آمده است. این بند می‌تواند بهانه لازم را برای دخالت قانونی ارتش در صحنه سیاسی را فرهم سازد.

مسلماً همه‌پرسی آینده در مصر اهمیت ویژه‌ای دارد و احتمال تصویب آن هم هستف زیرا مردم مصر تا کنون در هیچ رفراندومی نه نگفته‌اند،. اما نباید فراموش کرد که قانون اساسی سند بالادستی است و با دیگر قوانین تفاوت دارد و باید با اجماع بالایی به تصویب برسد. به همین دلیل قانون‌گذاران، تصویب قانون اساسی و یا اصلاح آن را با دوسوم یا سه چهارم آراء عنوان می‌کنند، در حالی که حاکمان فعلی مصر آن را با اکثریت معمولی به رفراندوم گذاشته‌اند. اگر این قانون اساسی نتواند موافقت اکثریت قاطع مردم را به دست آورد، آن گاه تاریخ تکرار خواهد شد و مخالفان فعال امروز با احساس انگیزه بالایی به مخالفت خود ادامه خواهند داد و درصدد گسترش آن برخواهند آمد.

 

 

30نوامبر/16

موعد انتقام از آل‌سعود

دکتر محمدصادق کوشکی
۱ـ بدون تردید دشمنان اصلی انقلاب اسلامی، جهان استکبار به نمایندگی امریکا و متحدان غربی‌اش و رژیم صهیونیستی‌اند و شأن و جایگاه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی چنان است که نباید غیر از امریکا و رژیم صهیونیستی برای آن دشمنی درنظر گرفت (یعنی نظام‌های مرتجع عربی و امثال آن حقیرتر از آنند که بخواهیم با عنوان دشمنان نظام و انقلاب اسلامی از آنان یاد کنیم!)
۲ـ با وجود این، حکومت‌های استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آل‌سعود به واسطه اینکه خودخواسته و عمداً به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار گرفته‌اند، به عنوان نمادهای کینه و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی انقلابی شناخته می‌شوند.
شکست نظام سلطنتی مطلقه در ایران، حکومت‌های سلطنتی و مطلقه جنوب خلیج فارس را به این وحشت دچار ساخت که مبادا سرنوشتی مانند شاه ایران در انتظارشان باشد.
از سوی دیگر، حرکت سریع ایران اسلامی به سوی استقلال همه‌جانبه و تبدیل آن به قدرتی منطقه‌ای و مطرح در سطح جهان، حسادت این رژیم‌ها را برانگیخت و ترویج اسلام اهل بیت«ع» به برکت گسترش اندیشه انقلاب اسلامی، بساط اسلام‌فروشی کاسب‌کارانه آنها را به هم ریخت و به این دلایل بود که حکومت‌های مرتجع منطقه و در رأس آنها رژیم آل‌سعود با تأیید و تأکید امریکا و رژیم صهیونیستی، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی کمر به تضعیف و نابودی نظام و انقلاب اسلامی بستند و در این مسیر به هر اقدامی (از جمله کشتار حجاج در حریم امن الهی و حمایت از رژیم بعثی صدام در جنگ هشت ساله و…) متوسل شدند. تأسیس شبکه‌های خبری متنوع (الجزیره، العربیه و…)، حمایت از گروه‌هایی مانند القاعده، النصره، داعش (دولت اسلامی شام و عراق) و… در سطح جهان اسلام، حمایت از مجموعه‌های وهابی تروریستی مانند گروهک ریگی، جیش العدل و…، جریان‌های سلفی تبلیغی در داخل جمهوری اسلامی، از دیگر اقدامات آل‌سعود و متحدان مرتجعش در مسیر مقابله با انقلاب اسلامی در سال‌های پس از جنگ تحمیلی به شمار می‌آید.
۳ـ با وجود تمام این تلاش‌ها، رژیم آل‌سعود با هماهنگی کامل رژیم صهیونیستی و امریکا سعی کرد تا به صورت ویژه در چند عرصه به مقابله با موج رو به گسترش انقلاب اسلامی برخیزد و در برابر نظام جمهوری اسلامی صف‌آرایی کند. مسئله فلسطین، فضای سیاسی ـ اجتماعی لبنان، قیام مردم مسلمان بحرین و بحران سوریه چهار عرصه‌ای هستند که آل‌سعود برای مهار انقلاب اسلامی و حتی شکست آن در چند سال اخیر (از سال ۲۰۰۶ میلادی به این سو) در آن وارد شده و با صرف میلیاردها دلار و به کارگیری همه توان سیاسی، رسانه‌ای و دیپلماتیک خود سعی کرد پیروزی هر چند کوچکی را به نام خود ثبت کند.
۴ـ نفوذ جدی تفکر انقلاب اسلامی در میان گروه‌های مقاومت مسلمان فلسطین (جهاد اسلامی و حماس) و همنوایی این گروه‌ها با نظام جمهوری اسلامی در تلاش برای نابودی رژیم صهیونیستی و گزینش راه‌حل جهادی برای حل مسئله فلسطین، رژیم آل‌سعود را بر آن داشت تا با حمایت از جناح مقابل (جناح سازشکار عرفات ـ ابومازن) به تلاش برای شکست خط ملهم از انقلاب اسلامی در صحنه فلسطین بپردازد و طی جنگ‌های ۲۲ روزه و ۸ روزه غزه در کنار رژیم صهیونیستی قرار گیرد.
سربلندی گروه‌های مقاومت اسلامی فلسطین (با حمایت جمهوری اسلامی) در این دو نبرد، آل‌سعود را بر آن داشت تا با سوءاستفاده از محاصره غزه و نیاز جدی مردم فلسطین و گروه‌های مقاومت به کمک‌های مالی در مسئله فلسطین، تغییر موضع دهد و تحت عنوان کمک مالی به مردم و گروه‌های فلسطینی، سعی کند ابتکار عمل را در صحنه فلسطین در دست گیرد و گروه‌های فلسطینی و سران آنها را با پول‌های کلان آلوده، به خود وابسته سازد.
با وجود تمام این تلاش‌ها، گروه‌های فلسطینی و چهره‌های شاخص آنها در زمان کوتاهی متوجه عمق قباحت وابستگی به رژیم‌های مرتجع و سازشکار عرب شدند و تلاش برای بازگشت به مواضع گذشته و انقلابی خود را آغاز کردند و عملاً طرح آل‌سعود و متحدان آن برای سیطره بر مقاومت اسلامی فلسطین و استحاله آن را با شکست مواجه ساختند. این مجموعه وقایع را می‌توان شکست راهبردی آل‌سعود از انقلاب و نظام اسلامی در صحنه منطقه دانست.
۵ـ شکل‌گیری حزب‌الله لبنان و بر هم زدن معادلات رژیم صهیونیستی توسط این جنبش که کامل‌ترین مصداق و تبلور خارجی انقلاب اسلامی به شمار می‌رود، برای حاکمان صهیونیست آل‌سعود قابل پذیرش نبود. این مسئله پس از شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه اوج گرفت و حاکمان سعودی رسماً مأموریت مقابله با حزب‌الله و تضعیف و حتی نابودی آن را پذیرفتند و در این مسیر علاوه بر صرف ده‌ها میلیارد دلار، با حمایت از جناح امریکایی و سازشکار ۱۴ مارس تلاش کردند تا با درگیر ساختن حزب‌الله در جنگ‌های داخلی و تشکیل دولتی مخالف حزب‌الله در لبنان، مشروعیت این جنبش را به حداقل برسانند و آن را به سوی اضمحلال سوق دهند.
به راه انداختن گروهک وهابی ـ سلفی احمدالاسیر در صیدا و حمایت همه‌جانبه از آن با هدف کشاندن حزب‌الله به نبرد داخلی و ترتیب دادن اقدامات تروریستی (با کمک سازمان‌های جاسوسی رژیم صهیونیستی) علیه چهره‌های شاخص مقاومت اسلامی لبنان، نمونه‌هایی از اقدامات حاکمان ریاض در سال‌های اخیر در جهت تضعیف حزب‌الله بوده است. نقش محوری نیروهای اطلاعاتی عربستان در ترور سردار شهید حاج عماد مغنیه نمونه‌ای از این اقدامات تروریستی به شمار می‌آید.
با وجود تمام این تحرکات، حزب‌الله هوشیار و مسلط از این عرصه‌های خطر عبور کرده و به عنوان تعیین‌کننده‌ترین عنصر در صحنه سیاسی لبنان تثبیت شده است و همین امر دلیل شکست آل‌سعود در این عرصه است، شکستی که باور آن برای آل‌سعود چنان دشوار آمده که هنوز هم دست از برنامه‌ها و اقدامات خود برای تضعیف توان و موقعیت حزب‌الله لبنان برنداشته، هر چند که مدت‌هاست به بی‌حاصل بودن این اقدامات پی برده است.
۶ـ شکل‌گیری دولت مردمی در عراق و شکست طرح امریکا در ایجاد یک دولت وابسته در این کشور باعث شد تا دولت جدید عراق (از سال ۲۰۰۵ تا کنون) سیاست نزدیکی با جمهوری اسلامی را در پیش گیرد و به عنوان یک همکار و متحد منطقه‌ای برای جمهوری اسلامی مطرح شود. این همکاری و اتحاد در بحران سوریه به‌خوبی قابل مشاهده است. جایگزینی یک نظام متحد با جمهوری اسلامی به جای یک دشمن جدی (نظام بعثی) در عراق به معنای برد بزرگ انقلاب اسلامی در سطح منطقه و شکست جدی آل‌سعود در عرصه عراق است.
آل‌سعود با امیدواری چشم به نتایج حمله امریکا به عراق دوخته بود تا پس از اشغال این کشور، رژیمی وابسته به امریکا و مؤتلف با ریاض در آن تشکیل شود، اما واقعیت با خواست آل‌سعود کاملاً متعارض بود و همین امر، شکست دیگری برای حاکمان ریاض در برابر قدرت انقلاب اسلامی محسوب می‌شود.
۷ـ قیام مردم مسلمان بحرین در حالی سومین سال خود را پشت سر می‌گذارد که تمام تلاش‌ها و البته جنایت‌های آل‌خلیفه و آل‌سعود در مسیر سرکوبی آن ناکام مانده و ریاض مستأصل از مقابله با ملتی کوچک و دست خالی، اما مصمم و با ایمان، به حقارت خویش در برابر قدرت این ملت مؤمن پی برده است و سرخورده از این استیصال، جز همکاری با آل‌خلیفه در تداوم توحش و سرکوب راهی در مقابل خود نمی‌بیند. در این عرصه نیز آل‌سعود مقلوب انوار برآمده از تفکر انقلاب اسلامی شده است.
۸ـ سوریه آوردگاه دیگری است که حکام ریاض و ارتجاع منطقه، تمام قد و حتی با ارسال نیروهای اطلاعاتی و امنیتی خود به صحنه نبرد آن تلاش کردند تا انتقام تمام شکست‌های خود از انقلاب اسلامی را با پیروزی در آن بگیرند و لااقل یک موفقیت را به نام خود ثبت کنند. علاوه بر حضور نزدیک به ۱۵۰ هزار تروریست وهابی ـ تکفیری از ده‌ها کشور جهان در سوریه، مشارکت کامل امریکا، انگلستان، فرانسه، رژیم صهیونیستی، اردن، ترکیه و قطر با آل‌سعود برای سرنگونی نظام سوریه و تبدیل آن به یک کشور رو به تجزیه و درگیر جنگ دائمی داخلی (همانند سومالی) حکام ریاض را مطمئن کرده بود که سوریه از محور مقاومت و جبهه انقلاب اسلامی خارج خواهد شد و آنها می‌توانند برای یک بار هم که شده پیروزی در برابر انقلاب اسلامی را در دمشق جشن بگیرند، اما این سنت الهی است که باطل رفتنی باشد و نصرت حق از آن جبهه مؤمنان گردد. آل‌سعود در بحران سوریه هم شکست دیگری را در برابر انقلاب اسلامی تجربه کرد، آن هم در حالی که خود را برنده قطعی و نهایی این منازعه تصور می‌کرد.
۹ـ نظام رو به اضمحلال و پوسیده آل‌سعود که تاب تحمل این حجم از شکست‌های پی‌درپی در مصاف با انقلاب اسلامی را ندارد تلاش می‌کند تا با توسل به تروریسم وهابی ـ تکفیری لااقل از باب تشفی خاطر و فرونشاندن بغض و کینه خود زخم‌هایی را بر پیکره انقلاب اسلامی وارد سازد.
گسترش وسیع انفجارهای کور و خشونت‌بار در عراق، لبنان، پاکستان و… نمونه‌هایی از حرکات انتقام‌جویانه آل‌سعود به شمار می‌روند که البته ثمری جز افزایش نفرت از این رژیم و عوامل آن به دنبال ندارد و صرفاً بر فهرست جرایم این نظام ضدانسانی افزوده است.
۱۰ـ پس از کشتار بی‌شرمانه حجاج بیت‌الله الحرام در حج خونین سال ۱۳۶۶ توسط آل‌سعود، حضرت امام داغدار از هتک حرمت حرم امن الهی و تعرض به میهمانان خداوند وعده دادند که اگر ما از صدام بگذریم، از آل‌سعود نخواهیم گذشت و در فرصت مناسب انتقام خود را از آل جنایتکار سعود خواهیم گرفت!
به نظر می‌رسد امروز زمانی است که روح خدایی امت وعده داده بودند، شکست‌های سنگین و پی‌درپی آل‌سعود به عنوان پلیدترین نماد اسلام امریکایی از مؤمنان به اسلام ناب محمدی در سال‌های اخیر گام‌هایی ابتدایی برای انتقام از آل‌سعود و مجازات آنان محسوب می‌شود!
باشد تا با گسترش عظمت و اقتدار انقلاب اسلامی شاهد سرنگونی این رژیم ضددینی و ضدانسانی و تکمیل انتقام از آل‌سعود را شاهد باشیم، ان‌شاءالله.

سوتیتر:
۱٫
حکومت‌های استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آل‌سعود به واسطه اینکه خودخواسته و عمداً به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار گرفته‌اند، به عنوان نمادهای کینه و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی انقلابی شناخته می‌شوند.

30نوامبر/16

موعد انتقام از آل‌سعود

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ بدون تردید دشمنان اصلی انقلاب اسلامی، جهان استکبار به نمایندگی امریکا و متحدان غربی‌اش و رژیم صهیونیستی‌اند و شأن و جایگاه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی چنان است که نباید غیر از امریکا و رژیم صهیونیستی برای آن دشمنی درنظر گرفت (یعنی نظام‌های مرتجع عربی و امثال آن حقیرتر از آنند که بخواهیم با عنوان دشمنان نظام و انقلاب اسلامی از آنان یاد کنیم!)

۲ـ با وجود این، حکومت‌های استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آل‌سعود به واسطه اینکه خودخواسته و عمداً به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار گرفته‌اند، به عنوان نمادهای کینه و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی انقلابی شناخته می‌شوند.

شکست نظام سلطنتی مطلقه در ایران، حکومت‌های سلطنتی و مطلقه جنوب خلیج فارس را به این وحشت دچار ساخت که مبادا سرنوشتی مانند شاه ایران در انتظارشان باشد.

از سوی دیگر، حرکت سریع ایران اسلامی به سوی استقلال همه‌جانبه و تبدیل آن به قدرتی منطقه‌ای و مطرح در سطح جهان، حسادت این رژیم‌ها را برانگیخت و ترویج اسلام اهل بیت«ع» به برکت گسترش اندیشه انقلاب اسلامی، بساط اسلام‌فروشی کاسب‌کارانه آنها را به هم ریخت و به این دلایل بود که حکومت‌های مرتجع منطقه و در رأس آنها رژیم آل‌سعود با تأیید و تأکید امریکا و رژیم صهیونیستی، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی کمر به تضعیف و نابودی نظام و انقلاب اسلامی بستند و در این مسیر به هر اقدامی (از جمله کشتار حجاج در حریم امن الهی و حمایت از رژیم بعثی صدام در جنگ هشت ساله و…) متوسل شدند. تأسیس شبکه‌های خبری متنوع (الجزیره، العربیه و…)، حمایت از گروه‌هایی مانند القاعده، النصره، داعش (دولت اسلامی شام و عراق) و… در سطح جهان اسلام، حمایت از مجموعه‌های وهابی تروریستی مانند گروهک ریگی، جیش العدل و…، جریان‌های سلفی تبلیغی در داخل جمهوری اسلامی، از دیگر اقدامات آل‌سعود و متحدان مرتجعش در مسیر مقابله با انقلاب اسلامی در سال‌های پس از جنگ تحمیلی به شمار می‌آید.

۳ـ با وجود تمام این تلاش‌ها، رژیم آل‌سعود با هماهنگی کامل رژیم صهیونیستی و امریکا سعی کرد تا به صورت ویژه در چند عرصه به مقابله با موج رو به گسترش انقلاب اسلامی برخیزد و در برابر نظام جمهوری اسلامی صف‌آرایی کند. مسئله فلسطین، فضای سیاسی ـ اجتماعی لبنان، قیام مردم مسلمان بحرین و بحران سوریه چهار عرصه‌ای هستند که آل‌سعود برای مهار انقلاب اسلامی و حتی شکست آن در چند سال اخیر (از سال ۲۰۰۶ میلادی به این سو) در آن وارد شده و با صرف میلیاردها دلار و به کارگیری همه توان سیاسی، رسانه‌ای و دیپلماتیک خود سعی کرد پیروزی هر چند کوچکی را به نام خود ثبت کند.

۴ـ نفوذ جدی تفکر انقلاب اسلامی در میان گروه‌های مقاومت مسلمان فلسطین (جهاد اسلامی و حماس) و همنوایی این گروه‌ها با نظام جمهوری اسلامی در تلاش برای نابودی رژیم صهیونیستی و گزینش راه‌حل جهادی برای حل مسئله فلسطین، رژیم آل‌سعود را بر آن داشت تا با حمایت از جناح مقابل (جناح سازشکار عرفات ـ ابومازن) به تلاش برای شکست خط ملهم از انقلاب اسلامی در صحنه فلسطین بپردازد و طی جنگ‌های ۲۲ روزه و ۸ روزه غزه در کنار رژیم صهیونیستی قرار گیرد.

سربلندی گروه‌های مقاومت اسلامی فلسطین (با حمایت جمهوری اسلامی) در این دو نبرد، آل‌سعود را بر آن داشت تا با سوءاستفاده از محاصره غزه و نیاز جدی مردم فلسطین و گروه‌های مقاومت به کمک‌های مالی در مسئله فلسطین، تغییر موضع دهد و تحت عنوان کمک مالی به مردم و گروه‌های فلسطینی، سعی کند ابتکار عمل را در صحنه فلسطین در دست گیرد و گروه‌های فلسطینی و سران آنها را با پول‌های کلان آلوده، به خود وابسته سازد.

با وجود تمام این تلاش‌ها، گروه‌های فلسطینی و چهره‌های شاخص آنها در زمان کوتاهی متوجه عمق قباحت وابستگی به رژیم‌های مرتجع و سازشکار عرب شدند و تلاش برای بازگشت به مواضع گذشته و انقلابی خود را آغاز کردند و عملاً طرح آل‌سعود و متحدان آن برای سیطره بر مقاومت اسلامی فلسطین و استحاله آن را با شکست مواجه ساختند. این مجموعه وقایع را می‌توان شکست راهبردی آل‌سعود از انقلاب و نظام اسلامی در صحنه منطقه دانست.

۵ـ شکل‌گیری حزب‌الله لبنان و بر هم زدن معادلات رژیم صهیونیستی توسط این جنبش که کامل‌ترین مصداق و تبلور خارجی انقلاب اسلامی به شمار می‌رود، برای حاکمان صهیونیست آل‌سعود قابل پذیرش نبود. این مسئله پس از شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه اوج گرفت و حاکمان سعودی رسماً مأموریت مقابله با حزب‌الله و تضعیف و حتی نابودی آن را پذیرفتند و در این مسیر علاوه بر صرف ده‌ها میلیارد دلار، با حمایت از جناح امریکایی و سازشکار ۱۴ مارس تلاش کردند تا با درگیر ساختن حزب‌الله در جنگ‌های داخلی و تشکیل دولتی مخالف حزب‌الله در لبنان، مشروعیت این جنبش را به حداقل برسانند و آن را به سوی اضمحلال سوق دهند.

به راه انداختن گروهک وهابی ـ سلفی احمدالاسیر در صیدا و حمایت همه‌جانبه از آن با هدف کشاندن حزب‌الله به نبرد داخلی و ترتیب دادن اقدامات تروریستی (با کمک سازمان‌های جاسوسی رژیم صهیونیستی) علیه چهره‌های شاخص مقاومت اسلامی لبنان، نمونه‌هایی از اقدامات حاکمان ریاض در سال‌های اخیر در جهت تضعیف حزب‌الله بوده است. نقش محوری نیروهای اطلاعاتی عربستان در ترور سردار شهید حاج عماد مغنیه نمونه‌ای از این اقدامات تروریستی به شمار می‌آید.

با وجود تمام این تحرکات، حزب‌الله هوشیار و مسلط از این عرصه‌های خطر عبور کرده و به عنوان تعیین‌کننده‌ترین عنصر در صحنه سیاسی لبنان تثبیت شده است و همین امر دلیل شکست آل‌سعود در این عرصه است، شکستی که باور آن برای آل‌سعود چنان دشوار آمده که هنوز هم دست از برنامه‌ها و اقدامات خود برای تضعیف توان و موقعیت حزب‌الله لبنان برنداشته، هر چند که مدت‌هاست به بی‌حاصل بودن این اقدامات پی برده است.

۶ـ شکل‌گیری دولت مردمی در عراق و شکست طرح امریکا در ایجاد یک دولت وابسته در این کشور باعث شد تا دولت جدید عراق (از سال ۲۰۰۵ تا کنون) سیاست نزدیکی با جمهوری اسلامی را در پیش گیرد و به عنوان یک همکار و متحد منطقه‌ای برای جمهوری اسلامی مطرح شود. این همکاری و اتحاد در بحران سوریه به‌خوبی قابل مشاهده است. جایگزینی یک نظام متحد با جمهوری اسلامی به جای یک دشمن جدی (نظام بعثی) در عراق به معنای برد بزرگ انقلاب اسلامی در سطح منطقه و شکست جدی آل‌سعود در عرصه عراق است.

آل‌سعود با امیدواری چشم به نتایج حمله امریکا به عراق دوخته بود تا پس از اشغال این کشور، رژیمی وابسته به امریکا و مؤتلف با ریاض در آن تشکیل شود، اما واقعیت با خواست آل‌سعود کاملاً متعارض بود و همین امر، شکست دیگری برای حاکمان ریاض در برابر قدرت انقلاب اسلامی محسوب می‌شود.

۷ـ قیام مردم مسلمان بحرین در حالی سومین سال خود را پشت سر می‌گذارد که تمام تلاش‌ها و البته جنایت‌های آل‌خلیفه و آل‌سعود در مسیر سرکوبی آن ناکام مانده و ریاض مستأصل از مقابله با ملتی کوچک و دست خالی، اما مصمم و با ایمان، به حقارت خویش در برابر قدرت این ملت مؤمن پی برده است و سرخورده از این استیصال، جز همکاری با آل‌خلیفه در تداوم توحش و سرکوب راهی در مقابل خود نمی‌بیند. در این عرصه نیز آل‌سعود مقلوب انوار برآمده از تفکر انقلاب اسلامی شده است.

۸ـ سوریه آوردگاه دیگری است که حکام ریاض و ارتجاع منطقه، تمام قد و حتی با ارسال نیروهای اطلاعاتی و امنیتی خود به صحنه نبرد آن تلاش کردند تا انتقام تمام شکست‌های خود از انقلاب اسلامی را با پیروزی در آن بگیرند و لااقل یک موفقیت را به نام خود ثبت کنند.  علاوه بر حضور نزدیک به ۱۵۰ هزار تروریست وهابی ـ تکفیری از ده‌ها کشور جهان در سوریه، مشارکت کامل امریکا، انگلستان، فرانسه، رژیم صهیونیستی، اردن، ترکیه و قطر با آل‌سعود برای سرنگونی نظام سوریه و تبدیل آن به یک کشور رو به تجزیه و درگیر جنگ دائمی داخلی (همانند سومالی) حکام ریاض را مطمئن کرده بود که سوریه از محور مقاومت و جبهه انقلاب اسلامی خارج خواهد شد و آنها می‌توانند برای یک بار هم که شده پیروزی در برابر انقلاب اسلامی را در دمشق جشن بگیرند، اما این سنت الهی است که باطل رفتنی باشد و نصرت حق از آن جبهه مؤمنان گردد. آل‌سعود در بحران سوریه هم شکست دیگری را در برابر انقلاب اسلامی تجربه کرد، آن هم در حالی که خود را برنده قطعی و نهایی این منازعه تصور می‌کرد.

۹ـ نظام رو به اضمحلال و پوسیده آل‌سعود که تاب تحمل این حجم از شکست‌های پی‌درپی در مصاف با انقلاب اسلامی را ندارد تلاش می‌کند تا با توسل به تروریسم وهابی ـ تکفیری لااقل از باب تشفی خاطر و فرونشاندن بغض و کینه خود زخم‌هایی را بر پیکره انقلاب اسلامی وارد سازد.

گسترش وسیع انفجارهای کور و خشونت‌بار در عراق، لبنان، پاکستان و… نمونه‌هایی از حرکات انتقام‌جویانه آل‌سعود به شمار می‌روند که البته ثمری جز افزایش نفرت از این رژیم و عوامل آن به دنبال ندارد و صرفاً بر فهرست جرایم این نظام ضدانسانی افزوده است.

۱۰ـ پس از کشتار بی‌شرمانه حجاج بیت‌الله الحرام در حج خونین سال ۱۳۶۶ توسط آل‌سعود، حضرت امام داغدار از هتک حرمت حرم امن الهی و تعرض به میهمانان خداوند وعده دادند که اگر ما از صدام بگذریم، از آل‌سعود نخواهیم گذشت و در فرصت مناسب انتقام خود را از آل جنایتکار سعود خواهیم گرفت!

به نظر می‌رسد امروز زمانی است که روح خدایی امت وعده داده بودند، شکست‌های سنگین و پی‌درپی آل‌سعود به عنوان پلیدترین نماد اسلام امریکایی از مؤمنان به اسلام ناب محمدی در سال‌های اخیر گام‌هایی ابتدایی برای انتقام از آل‌سعود و مجازات آنان محسوب می‌شود!

باشد تا با گسترش عظمت و اقتدار انقلاب اسلامی شاهد سرنگونی این رژیم ضددینی و ضدانسانی و تکمیل انتقام از آل‌سعود را شاهد باشیم، ان‌شاءالله.

 

سوتیتر:

۱٫

حکومت‌های استبدادی و ارتجاعی منطقه و مشخصاً رژیم آل‌سعود به واسطه اینکه خودخواسته و عمداً به ابزار اعمال دشمنی جهان استکبار و صهیونیسم علیه جمهوری اسلامی و انقلاب تبدیل شده و پول و امکانات عظیم خود را در این مسیر به کار گرفته‌اند، به عنوان نمادهای کینه و نفرت علیه انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی انقلابی شناخته می‌شوند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و تکمیل نهادهای قانونی کشور

بی‌پرده با تاریخ/ دی و بهمن ۱۳۵۸

سیدروح‌الله امین‌آبادی

مهم‌ترین رویداد کشور در دو ماه دی و بهمن ۱۳۵۸ برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری و تکمیل نهادهای قانون کشور است. با انتخاب رئیس‌جمهور، راه برای انتخاب نمایندگان مجلس و در پی آن انتخاب اعضای شورای نگهبان و نیز برگزیده شدن مسئولان عالیرتبه قضایی باز گردید.

در پنجمین روز بهمن ماه ۵۸ انتخابات ریاست‌جمهوری در کشور برگزار و ابوالحسن بنی‌صدر به عنوان نخستین رئیس‌جمهور انتخاب شد.

در اواسط دی‌ماه ۱۳۵۸ حزب خلق مسلمان که با محوریت آیت‌الله شریعتمداری شکل گرفته بود، با مناسب دیدن فضا، فتنه‌ای بزرگ را ترتیب داد که با حمله به بیت امام خمینی در قم و نیز تصرف صدا و سیمای مرکز تبریز ابعاد گسترده‌ای یافت. ورود مردم و نیروهای انتظامی این فتنه را که می‌رفت کشور را در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری، گرفتار بحرانی مهیب سازد، خنثی ساخت.

همیاری و همکاری کانادا با دولت آمریکا برای فراری دادن تعدادی از جاسوس‌های این کشور از ایران نیز از دیگر رویدادهای دی و بهمن ماه ۵۸ است که در ادامه به اختصار به آنها اشاره خواهد شد.

 

انتخابات ریاست‌جمهوری و برگزیده شدن بنی‌صدر

اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در روز  پنجم بهمن ۱۳۵۸، یعنی یک سال پس از پیروزی انقلاب در سراسر کشور برگزار شد. در این دوره از تاریخ انقلاب، دولت موقت بازرگان استعفا داده بود و کشور به دست شورای انقلاب اداره می‌شد.

با آغاز ثبت‌نام‌ها، مجموعاً ۱۲۴ نفر رسماً نامزد ریاست‌جمهوری شدند، اما خیلی زود بسیاری از نامزدها انصراف دادند و تعداد کسانی که در صحنه ماندند به ۹۶ نفر کاهش یافت.

ابوالحسن بنی‌صدر، احمد مدنی، جلال‌الدین فارسی، داریوش فروهر، صادق قطب‌زاده، حسن‌‌ ابراهیم‌حبیبی، کاظم سامی، حسن آیت، صادق طباطبایی، صادق خلخالی، محمد مکری و صفرعلی خلیلی از جمله نامزدهای شاخص اولین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری بودند.

در نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری، مشکلات ویژه‌ای وجود داشت. اول آنکه مجلس شورای اسلامی شکل نگرفته بود، دوم آنکه شورای نگهبانی نبود، قوه قضائیه نیز ساختار خود را نیافته بود و در یک کلام ارگان‌های نظام اسلامی جز رهبری انقلاب در جایگاه خویش نبودند.

انتخابات ریاست‌جمهوری در چنین شرایطی با حضور طیف‌های مختلف برگزار شد. آنچه در این میان عجیب بود، شرکت افراد و گروه‌هایی در انتخابات بود که به قانون اساسی رأی نداده بودند و طبیعتاً رئیس‌جمهوری که بایستی مجری این قانون اساسی باشد، نمی‌توانست از میان این گروه‌ها باشد یا اصلاً نظام اسلامی به آنان این اجازه را بدهد که در انتخابات شرکت کنند.

در رأس این گروه‌ها منافقین قرار داشتند که مسعود رجوی را نامزد انتخابات کرده بودند، در این دوره که شورای نگهبان شکل نگرفته بود، امام خمینی وظیفه‌ تأیید یا رد صلاحیت نامزدها را به عهده‌ مردم گذاشتند تا در انتخابات تصمیم بگیرند، ولی در دو مورد خاص نظر خویش را اعلام کردند. اول اینکه مسعود رجوی به علت اینکه به قانون اساسی رأی نداده است نمی‌تواند نامزد انتخابات شود(۱) و دوم اینکه جلال‌الدین فارسی چون ایرانی نیست، نمی‌تواند رئیس‌جمهور ایران شود.(۲)

شکست‌خوردگان انتخابات همواره شائبه‌ تقلب را مطرح می‌سازند، ولی این‌بار ابوالحسن بنی‌صدر که با اختلاف زیادی از سایر نامزدها کرسی ریاست‌جمهوری را به کف آورده بود، مدعی ‌شد تمام نهادهای نظام دست‌به‌دست هم داده بودند تا من رئیس‌جمهور نشوم! او پیش از انتخابات نیز چنین خطی را دنبال می‌کرد تا احیاناً اگر پیروز انتخابات نشد، بهانه‌ای برای آشوب داشته باشد!

با وجود اینکه همه‌ روزنامه‌ها، برخی از صفحات ویژه‌ خود را به بنی‌صدر اختصاص داده بودند و برای او تبلیغ می‌کردند، او مدعی بود که مورد سانسور قرار گرفته است. بنی‌صدر پیش از انتخابات با حضور در روزنامه‌ کیهان گفت: یکی از نقص‌های مهم انتخابات ریاست‌جمهوری این دوره، جو سانسور است و با کمال تأسف غیر از این کلمه‌ دیگری ندارم که بگویم.

بنی صدر که در نمازخانه‌ روزنامه‌ کیهان سخن می‌گفت با اشاره به اینکه هرچند در هفته‌ گذشته چند مصاحبه‌ اختصاصی با من در این روزنامه کار شده است، ولی این کافی نیست، زیرا ۷۰ درصد مردم با من هستند و این با نوشته‌های روزنامه‌ها منطبق نیست.(۳) وی حتی پا را از این نیز فراتر گذاشت و گفت در مقابل من نامزدهای دیگر را علم کرده‌اند تا آرا شکسته شود و من رأی نیاورم!

بنی‌صدر در اجتماع مردم اصفهان از توطئه‌های انتخاباتی علیه خود سخن گفت و ادامه داد: در این انتخابات، انتخاب برای شخص نیست، بلکه انتخاب بر سر برنامه است که یکی از این برنامه‌ها متکی به زد‌ و بند بازی است تا توسط آن به قدرت برسند. این افراد آمده‌ و در مقابل من دو نفر دیگر را علم کرده‌اند که به ظاهر توسط یکی از آنها در مقابل من سد ایجاد کنند و مشکلاتی را به وجود آورند تا سرانجام ضمن مذاکره با آنهایی که معمولاً در این موارد توصیه می‌کنند، بگویند برای حفظ وحدت باید از چنددستگی پرهیز کرد. بنابراین، نه کاندیدای ما و نه بنی‌صدر بلکه نفر سومی را که کنار نگه داشته‌اند به عنوان کاندیدای واحد معرفی کنند. آنها خیال می‌کنند که مردم به توصیه‌ها گوش می‌کنند، در حالی که من چنین فکر نمی‌کنم.(۴)

این اعتراضات بعد از پیروزی بنی‌صدر در انتخابات نیز ادامه داشت، گویا بنی‌صدر انتظار داشت آرای دیگران را نیز به نام وی بخوانند.

پس از آن که تعدادی از خبرنگاران آمریکایی تلاش می‌کردند با انتشار اخبار کذب از برخی مناطق مرزی کشور، اوضاع ایران را آشفته نشان دهند، شورای انقلاب برخی از این خبرنگاران را از کشور اخراج کرد. بنی‌صدر بعد از انتخابات در تحلیل این تصمیم ادعا کرد که می‌خواستند در انتخابات تقلب کنند! او در مورد اخراج خبرنگاران آمریکایی از کشور گفت: بعضی می‌خواستند در انتخابات تقلب کنند تا من رئیس‌جمهور نشوم، از این رو شهود مزاحم را که همان خبرنگاران آمریکایی بودند، اخراج کردند.(۵)

از سوی دیگر نیز برخی نامزدهای انتخابات که مطمئن بودند شکست خواهند خورد، خواستار تعویق انتخابات شدند، درخواستی که مورد پذیرش قرار نگرفت. داریوش فروهر، کاندیدای حزب ملت ایران در انتخابات ریاست‌جمهوری نیز اعلام کرد او و چند تن دیگر از کاندیداها، از شورای انقلاب درخواست به تعویق افتادن انتخابات را کرده‌اند. فروهر گفت: در این انتخابات، نوعی شتاب‌زدگی مشاهده می‌شود، به همین دلیل، امروز من و دو‌  سه نامزد دیگر از شورای انقلاب تقاضا کردیم که انتخابات ریاست‌جمهوری دو‌‌سه هفته عقب بیفتد تا مردم بتوانند با آگاهی بیشتر و بدون شتاب و نگرانی به پای صندوق رأی بروند.(۶)

در این انتخابات، یکی از مواردی که جامعه هر روز با آن مواجه بود سیل افشاگری علیه برخی از نامزدها بود که تا حدودی طبیعی بود. سفارت آمریکا یا به عبارت دقیق‌تر لانه‌ جاسوسی توسط دانشجویان مسلمان خط امام تصرف و اسناد مربوط به وابستگی برخی از نامزدهای موجود به سرویس‌های بیگانه مشاهده ‌شد. در این شرایط، دانشجویان برای آگاه‌سازی ذهنیت جامعه مجبور شدند یک سری از اسناد را منتشر سازند.

دریادار احمد مدنی که پس از انقلاب مدتی فرمانده‌ نیروی دریایی و همزمان استاندار خوزستان بود، یکی از نامزدهای دوره‌ اول انتخابات ریاست‌جمهوری بود که اسنادی علیه او در سفارت آمریکا کشف و منتشر شد. وی پیش از برگزاری انتخابات با فرض اینکه چنین اسنادی کشف نشده است، با حضور در شهر قزوین در اجتماع گروهی از مردم گفت: تا کنون اعلامیه‌هایی که بر علیه من پخش شده است به ۱۵۰ نسخه می‌رسد که از هر نسخه آن حدود یک‌میلیون چاپ کرده‌اند. در تعدادی از این اعلامیه‌ها نوشته‌اند که ما از شما قول گرفته‌ایم افشاگری نکنیم تا بعداً که شما رئیس‌جمهور شدید، صاحب مقامی شویم. لذا می‌گویم هر کسی مدرکی علیه من دارد که نخواهد افشا کند به مردم ایران خیانت کرده است.(۷)

این‌گونه بود که یک روز پیش از انتخابات، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام اسنادی درباره‌ وابستگی احمد مدنی، نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری منتشر کردند. در بخشی از این سند با اشاره به دیدار مایکل رینکف، دیپلمات سفارت آمریکا، در روز ۱۳ مهر سال جاری با اسد ثابت‌پور، شهردار آبادان و دست‌نشانده‌ مدنی در این شهر آمده است: شهردار آبادان خواستار این ملاقات شده بود تا بداند پشتیبانی آمریکا از ریاست‌جمهوری احمد مدنی چقدر است.

براساس این گزارش، ثابت‌پور در دیدار با مأمور سفارت آمریکا، شوروی را مقصر حوادث خوزستان معرفی کرده و گفته بود: مدنی خیلی ضدروحانیت و ضدفلسطین است. او یک ایرانی است که می‌تواند این را بفهمد که آینده‌ ایران به غرب اتصال دارد. ثابت‌پور در ادامه به مأمور سفارت آمریکا گفته بود: اگرچه می‌دانیم آمریکا قصدی برای مداخله در امور ایران ندارد، ولی کاش این‌گونه نبود، چون روس‌ها شدیداً در این زمینه فعالیت می‌کنند.(۸)

ستاد انتخاباتی مدنی، در واکنش به این سند با انتشار بیانیه‌ای آن را جعلی خواند و تأکید کرد: این سند در مورد یکی از کارگزاران دولتی خوزستان بوده است و ربط مستقیمی به مدنی ندارد! ستاد انتخاباتی مدنی این افشاگری را توطئه علیه خود خواند.(۹)

سال‌ها بعد اسد ثابت‌پور در مصاحبه‌ای همه‌ این افشاگری‌ها را تأیید کرد و گفت: دریادار مدنی بارها به من و سایر دوستان می‌گفت که بر اساس گزارش خصوصی اداره‌ آمار، رأی من خیلی بیشتر از آرای بنی‌صدر بود! مدنی در اوایل سال ۱۹۸۱، یعنی درست دو سال بعد از انقلاب از ایران خارج شد و به ترکیه، پرتقال و آلمان رفت و در آلمان مقیم شد و اقدام به جمع‌آوری طرفداران مصدق کرد و «جبهه‌ ملی ایران برون‌مرزی» را تشکیل داد. به گفته‌ ثابت‌پور، مدنی در این هنگام، ضمن تماس با وزارت خارجه‌ آمریکا، مبلغ یک‌میلیون و سیصدهزار دلار جهت مبارزه‌ سیاسی دریافت کرد.(۱۰)

در روز برگزاری انتخابات نیز مسئول ستاد انتخاباتی احمد مدنی ضمن اعلام مخدوش بودن آرا گفت: به این علت به ستاد انتخابات کشور اعلام جرم تسلیم شده است. وی گفت: در تمام ۴۸ ساعت گذشته در حالی که تبلیغات ممنوع بود، سرنشینان اتومبیل‌ها برای بنی‌صدر تبلیغ می‌کردند. این مقام مسئول در ستاد مدنی ادامه داد: از سوی دیگر، علی‌رغم دستور وزارت کشور که تبلیغات را ۲۴ ساعت قبل از برگزاری انتخابات ممنوع اعلام کرده بود، روزنامه‌ انقلاب اسلامی متعلق به بنی‌صدر در ۴ صفحه آگهی رنگی اعلام همبستگی به نام ایشان درج کرده بود.(۱۱)

مدنی در یک مصاحبه‌ مطبوعاتی گفت: در طول ۳۰ سال زندگی سیاسی‌، هیچ وقت به این شکل انتخاباتی را که توأم با نیرنگ علیه من انجام شده بود به خاطر ندارم، زیرا وزارت کشور اعلام کرد ۲۴ ساعت قبل از انتخابات هیچ‌گونه تبلیغاتی در مورد نامزدهای انتخاباتی نباید انجام پذیرد، اما با کمال تعجب یک روز قبل از برگزاری انتخابات دانشجویان مسلمان پیرو خط امام سندی علیه من منتشر کردند که با چندین بار خواندن آن هنوز متوجه نشده‌ام کجای آن با من ربط دارد!(۱۲)

بنی‌صدر نیز در مرکز ستاد انتخابات کشور طی گفت‌و‌گویی اعلام کرد: من یقین دارم هر گاه در صندوق‌های اخذ رأی دخل و تصرفی به عمل نیاید و آرا را کم و زیاد نکنند و دسته‌بندی‌هایی در کار نباشد، ۸۰ درصد آرا از آن من خواهد بود.(۱۳)

با این حال، برخی از نامزدها به برگزاری سالم انتخابات معترف بودند. به عنوان مثال داریوش فروهر یکی از نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری گفت: انتخابات بسیار خوب برگزار شد و نشانه‌ای از دخالت دست‌اندرکاران نظام در آن دیده نشد. پاره‌ای عیب‌های کوچک در بعضی از شعبه‌های اخذ رأی در حدی است که به گفتن نمی‌ارزد.(۱۴) صادق قطب‌زاده، نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری، بعد از مشخص شدن نسبی نتایج گفت: من به انتخاباتی که انجام شد اعتقاد دارم و نتایج آن باید مورد قبول همه‌ مردم باشد.(۱۵)

این‌گونه بود که انتخابات نخستین دوره‌ ریاست‌جمهوری با کمترین تخلف ممکن به پایان رسید. انتخاباتی که یکی از عجایب آن این بود که پیروز انتخابات، خود مدعی تقلب در انتخابات شده بود و از امکان تقلب سخن می‌گفت!

حمله هواداران حزب خلق مسلمان به بیت امام و واکنش مردم

در اواسط دی‌ماه سال ۱۳۵۸ فتنه‌ای بزرگ از سوی حزب خلق مسلمان که حمایت آیت‌الله شریعتمداری را با خود به همراه داشت دامنگیر کشور گردید.

پیش از ظهر ۱۴ دی ماه ۱۳۵۸ عده‌ای از هواداران آیت‌الله شریعتمداری قصد تعرض به بیت امام خمینی را داشتند که با واکنش شدید مردم مواجه شدند.

کیهان در همین روز گزارش داد: عده‌ای چماق به دست و مسلح به اسلحه سرد، ناگهان در ابتدای خیابان ارم و چهارراه بیمارستان فاطمی قم راه را بر وسایط نقلیه و عابران بستند و به مردم حمله کردند.

براساس این گزارش این عده که خود را اعضا و طرفداران حزب خلق مسلمان معرفی می‌کردند، شیشه‌های یک داروخانه شبانه‌روزی را شکستند و به چند مغازه و اتومبیل خسارت وارد کردند و سپس با دادن شعارهایی به طرف بیت امام خمینی حرکت کردند. با واکنش قاطع و شدید مردم، عده‌ای مجروح شدند و به بیمارستان نکویی قم انتقال یافتند.

پیام امام که از بلندگوهای حرم پخش شد

در پی این یورش، دفتر امام خمینی مردم را به آرامش دعوت کرد. در این پیام که بلافاصله به دستور امام به وسیله بلندگوهای حرم مطهر حضرت معصومه«س» و مساجد و اماکن مذهبی پخش شد، مردم به آرامش و هوشیاری و جلوگیری از تجمع دعوت شدند. امام خمینی در پیام خود که از بلندگوهای حرم به‌دفعات قرائت شد تأکید کردند: هرکس بالاترین توهین‌ها را هم به من کرد، کسی حق اعتراض ندارد.

مقامات مسئول همان روز اعلام کردند در این درگیری‌ها نزدیک به ۵۰ نفر از آشوبگران دستگیر شدند و از آنها سلاح‌های سرد از جمله قمه کشف شد. گزارش‌های دیگر در همان روز خبر از آن می‌داد که اگر فرمان امام که از بلندگوهای حرم قرائت شد نبود، واکنش خونین به تعرض آشوبگران به بیت امام دور از انتظار نبود.(۱۶)

زد و خورد شدید خیابانی در تبریز/ اشغال رادیو و تلویزیون توسط خلق مسلمان

بعد از ظهر همان روز و  به دنبال انتشار درگیری‌های قم، تبریز به‌شدت متشنج شد. در این روز در سطح شهر تبریز شایعه‌ای پخش شد که در قم به منزل آیت‌الله شریعتمداری حمله شده است. در پی این شایعه گروه‌هایی از مردم در مقابل ساختمان حزب خلق مسلمان تبریز اجتماع کردند و سپس در مسیر خیابان‌های منجم و امام خمینی به راه افتادند و در حالی که عکس‌هایی از آیت‌الله شریعتمداری را در دست داشتند، به پشتیبانی از وی شعار دادند و  به سوی سازمان رادیو و تلویزیون حرکت کردند و در ساعت ۵ بعد از ظهر ۱۴ دی این محل را بدون هیچ گونه درگیری به اشغال خود درآوردند.

شعارهای خلق مسلمان در حمایت از بختیار!

عجیب آنکه راه‌پیمایانی که رادیو وتلویزیون را اشغال کرده بودند شعارهایی در حمایت از بختیار آخرین نخست‌وزیر شاه سر می‌دادند! بلافاصله پس از تصرف صدا و سیمای تبریز تصاویر آیت‌الله شریعتمداری بر دکل‌ها و دیوار‌های ساختمان رادیو و تلویزیون نصب شد.

هر چند رادیو و تلویزیون ساعاتی در اشغال هواداران آیت‌الله بود، ولی در ساعت ۲۱ همان شب گروه کثیری از مردم در حالی که در پشتیبانی از انقلاب و امام خمینی شعار می‌دادند، رادیو و تلویزیون تبریز را از اشغال خارج کردند.(۱۷)

هشدار جامعه مدرسین به آیت‌الله!

در پی این جریانات، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به عنوان اعتراض به آشوب‌های قم و تبریز با انتشار بیانیه‌ای، روز شنبه ۱۵دی ماه را تعطیل عمومی اعلام کرد و از مردم خواست با حضور در خیابان‌ها با امام امت تجدید بیعت کنند. در بیانیه جامعه مدرسین آمده بود:

از مردم مسلمان ایران می‌خواهیم در این مقطع حساس که مسلمین بر مسیر دو راهی مرگ و حیات قرار دارند ما را یاری دهند و به داد اسلام برسند و به هر طریق که می‌شود از آیت‌الله شریعتمداری بخواهند که بیش از این به ضدانقلاب اجازه اخلالگری و آشوب و بلوا داده نشود تا آبروی اسلام محفوظ و مقام مرجعیت از این گونه انحرافات مصون بماند.(۱۸)

به دنبال درگیری‌های خونین در قم و تبریز با محوریت حزب خلق مسلمان، آیت‌الله شریعتمداری که این حزب با حمایت وی فعالیت‌های خود را گسترش داده بود در بیانیه‌ای این حزب را غیرقانونی خواند. در بخشی از بیانیه آیت‌الله شریعتمداری آمده بود:

به طوری که حزب مزبور در نشریه اخیر خود اعلام کرده است از این پس تمام دفاتر آن تعطیل و هیچ‌گونه فعالیت سیاسی نداشته و نخواهد داشت و اینجانب صریحاً اعلام می‌دارم چنانچه این حزب برخلاف این گفتار بخواهد در آینده به حیات خود ادامه دهد به هیچ‌وجه مورد تائید من نبوده و نخواهد بود.(۱۹)

این درگیری‌ها در تبریز و قم در روزهای بعد نیز ادامه یافت تا با واکنش گسترده مردمی و نیز ورود نیروهای انتظامی توطئه‌ای که می‌رفت در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری کشور را دچار چالشی بزرگ کند، خنثی گردید.

دستگیری اعضای گروه فرقان

در روز ۲۰ دی‌ماه ۱۳۵۸ روزنامه‌ها از دستگیری کادر مرکزی گروهک تروریستی فرقان خبر دادند. براساس بیانیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که دراختیار روزنامه‌ها قرار گرفت، عملیات دستگیری اکبر گودرزی رهبر فرقان و دیگر اعضای این گروهک تروریستی دو روز پیش صورت گرفته بود.

گزارش‌های رسیده حاکی از آن بود که رهبر گروه فرقان و ۴۵ تن از اعضای این گروه در پی یک سلسله عملیات تجسسی و نظامی به وسیله سپاه پاسداران شناسایی و دستگیر شدند.(۲۰)

دستگیرشدگان پس از بازداشت اعتراف کردند که سپهبد قرنی، آیت‌الله مطهری، حاج مهدی عراقی و پسرش حسام، دکتر مفتح و قاضی طباطبایی را به شهادت رسانده و همچنین به جان ‌هاشمی رفسنجانی نیز سوء قصد کرده‌اند.

اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان که به هنگام دستگیری با مسلسل به سوی پاسداران تیراندازی کرد، در این حملات بر اثر اصابت قطعات نارنجک زخمی و سرانجام دستگیر شد.

آیت‌الله خامنه‌ای امام جمعه تهران شد

در روز۲۴ دی‌ماه آیت‌الله منتظری در نامه‌ای خطاب به رهبر انقلاب درخواست کرد امام خمینی فرد دیگری را برای تصدی امامت جمعه تهران انتخاب کنند.

در بخشی از نامه آیت‌الله منتظری آمده بود: چون من علاقه مفرط دارم که در حوزه علمیه قم باشم و به مباحثات و مذاکرات علمی ادامه دهم، لذا از محضر حضرتعالی تقاضا می‌کنم برای ادامه نمازجمعه در دانشگاه، یک نفر از آقایان واجد شرایط را به عنوان امام جمعه تهران تعیین نمایید.(۲۱)

امام خمینی نیز  طی حکمی آیت‌الله خامنه‌ای را به سمت امامت جمعه تهران منصوب کردند. در بخشی از حکم امام در این زمینه آمده بود: چون.. [آیت‌الله منتظری] انصراف خودشان را از امامت جمعه تهران اعلام نمودند، جنابعالی که بحمداللّه‎ به حُسن سابقه موصوف و در علم و عمل شایسته هستید، به امامت جمعه تهران منصوب می‎باشید.(۲۲)

این‌گونه بود که اولین نماز جمعه پس از کناره‌گیری آیت‌الله منتظری از امامت نماز جمعه تهران در ۲۸ دی ماه در هوایی سرد و مرطوب در صحن چمن دانشگاه تهران به امامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برگزار شد.

در همین روز آیت‌الله منتظری طی سخنانی به عنوان خداحافظی از مردم تهران پیش از خطبه‌های نمازجمعه اظهار داشت: آیت‌الله خامنه‌ای علماً و عملاً مورد تایید امام و دوستان هستند و خود من هم یکی از ارادتمندان به ایشان هستم. من اگر خطیب نیستم، ایشان خطیب هم هستند. در نماز جمعه آنچه که رکن است خطابه است و الحمدلله ایشان خطیب ماهری هستند.(۲۳)

 

کانادا جاسوس‌های آمریکا را فراری داد

در بهمن ماه ۱۳۵۸ جوکلارک نخست‌وزیر کانادا رسماً اعلام کرد که در پی تعطیل موقت سفارت کانادا در تهران ۶ تن از دیپلمات‌های آمریکایی نیز همراه کارمندان سفارت از ایران خارج شده‌اند.

وزارت خارجه آمریکا نیز اعلام کرد که ۶ دیپلمات آمریکایی که از روز ۴ نوامبر گذشته در سفارتخانه‌های دوست در تهران مخفی شده بودند توانسته‌اند با کمک شخص سفیر کانادا در ایران از آن کشور خارج شوند.

وزیر امورخارجه کانادا نیز اعلام کرد سفارت کانادا در تهران به طور موقت تعطیل شده و قبل از آزاد شدن گروگان‌های آمریکایی باز نخواهد شد! کانادا اعلام کرد که تعطیلی سفارت در تهران به معنی قطع روابط سیاسی با تهران نیست.(۲۴)

به دنبال این اقدام خارج از عرف و نزاکت دولت کانادا، صادق قطب‌زاده وزیر امور خارجه وقت گفت: تا دیروز دولت ایران از پناهنده شدن ۶ عضو سفارت آمریکا به سفارت کانادا اطلاع نداشت. دیشب پیام مخصوصی از طرف کشور ثالثی که مایل نبود نامش افشا شود رسید که در آن کانادا از این عمل خود عذرخواهی و اعلام کرده است که این عمل بیشتر برای وضع داخلی صورت گرفته است، چون احتمال دارد که نخست‌وزیر کانادا در انتخابات موفق نشود و با این عمل خواستیم که افکارعمومی را برای رأی بسیج کنیم. امیدواریم که ایران این عمل را علیه خودش تلقی نکند.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ امام خمینی در پاسخ به نامه‌ای در‌باره‌ی صلاحیت مخالفین قانون اساسی برای ریاست‌جمهوری تأکید کرده بودند: کسی که به قانون اساسی رأی مثبت نداده است، صلاحیت ریاست‌جمهوری ایران را ندارد. ر. ک. به صحیفه‌ی امام، جلد ۱۲، ص ۱۱۹.

۲ـ صحیفه‌ی امام، جلد ۱۲، ص ۱۱۵.

۳ـ کیهان، ۲۹ دی ۱۳۵۸، ص ۱۰.

۴ـ بامداد، ۲ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۵ـ بامداد، ۱۱ بهمن ۱۳۵۸، ص ۱ و ۲.

۶ـ بامداد، ۱ بهمن ۱۳۵۸، ص ۱ و ۲.

۷ـ بامداد، ۲ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۸ـ جمهوری اسلامی، ۴ بهمن ۱۳۵۸، ص ۶.

۹ـ اطلاعات، ۴ بهمن ۱۳۵۸، ص ۲، سال‌ها بعد اسد ثابت‌پور، که اینک در کانادا به سر می‌برد، همه‌ی این افشاگری‌ها را تأیید کرد.

۱۰- http://news.gooya.com/ashena/archives/2008/02

۱۱ـ اطلاعات، ۵ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۱۲ـ اطلاعات، ۷ بهمن ۱۳۵۸، ص ۱۲.

۱۳ـ اطلاعات، ۵ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۱۴ـ اطلاعات، ۶ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۱۵ـ اطلاعات، ۶ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.

۱۶ـ کیهان ، ۱۵دی۱۳۵۸، صفحه

۱۷ـ اطلاعات ، ۱۶دی ۱۳۵۸، صفحه ۱۲٫

۱۸ـ جمهوری اسلامی ، ۱۵دی ۱۳۵۸، صفحه ۱۱٫

۱۹ـ کیهان، ۱۵دی۱۳۵۸، صفحه ۲٫

۲۰ـ انقلاب اسلامی ، ۲۰دی ۱۳۵۸، صفحه ۱٫

۲۱ـ جمهوری اسلامی ، ۲۴دی ۱۳۵۸، صفحه ۲٫

۲۲ـ صحیفه امام ، جلد ۱۲، صفحه ۱۱۶٫

۲۳ـ کیهان ، ۲۹دی ۱۳۵۸، صفحه ۵٫

۲۴ـ اطلاعات ، ۱۰بهمن ۱۳۵۸، صفحه ۲۰٫

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

 

در اواسط دی‌ماه ۱۳۵۸ حزب خلق مسلمان که با محوریت آیت‌الله شریعتمداری شکل گرفته بود، با مناسب دیدن فضا، فتنه‌ای بزرگ را ترتیب داد که با حمله به بیت امام خمینی در قم و نیز تصرف صدا و سیمای مرکز تبریز ابعاد گسترده‌ای یافت.

 

۲٫

در نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری، مشکلات ویژه‌ای وجود داشت. اول آنکه مجلس شورای اسلامی شکل نگرفته بود، دوم آنکه شورای نگهبانی نبود، قوه قضائیه نیز ساختار خود را نیافته بود و در یک کلام ارگان‌های نظام اسلامی جز رهبری انقلاب در جایگاه خویش نبودند.

 

30نوامبر/16

چرا به شارون قصاب می گویند؟

 

آریل شارون، نخست‌وزیر پیشین رژیم صهیونیستی پس از هشت سال مرگ مغزی از دنیا رفت. فلسطینیان سرزمین‌های اشغالی و اردوگاه‌های فلسطینی در خارج، به‌ویژه در لبنان با شنیدن خبر مرگ شارون جشن بر پا و شیرینی پخش کردند و شارون را جنایتکار جنگی نامیدند. در بخش دیگری از سرزمین فلسطین اشغالی، جامعه صهیونیستی عزای عمومی اعلام کرد و در سوگ آنچه آن را درگذشت قهرمان ملی نامید، عزادار شد.

نکته عجیب این است که چرا داوری انسان‌ها درباره یک فرد خاص تا این حد متفاوت است؟ با مرور دوره‌های مختلف زندگی شارون، علت این تفاوت کاملاً آشکار می‌شود. آریل‌شارون، یهودی صهیونیست متعصب، از پدری لهستانی و مادری روسی به دنیا آمد که برای تحقق آرمان صهیونیستی خود به فلسطین مهاجرت کردند. در خانواده شارون، جو تعصب و خشونت به ‌حدی حاکم بود که آریل کوچک در سال ۱۹۴۲ و در سن ۱۴ سالگی به گروه‌های ترور سازمان هاگانا پیوست. پس از مدتی سازمان تروریستی هاگانا احساس کرد شارون در قساوت بی‌مانند است و به همین علت مأموریت قتل فلسطینیان در راه‌های بین روستاهای عربی را به او واگذار کرد.

در سال ۱۹۴۸ کوچ عظیم بیش از ۸۰۰ هزار فلسطینی از خانه و کاشانه خود در کشور فلسطین به خارج اتفاق افتاد و شارون یکی از فرماندهان ایجاد جو ارعاب و قتل‌عام در میان فلسطینیان بود. شارون در یکی از این مأموریت‌ها زخمی شد و به اسارت ارتش اردن درآمد. در اردن درمان شد و سپس در چارچوب مبادله اسرا به سرزمین اشغالی فلسطین برگشت، اما حسن رفتار عرب‌ها با این نظامی هیچ تغییری در رفتار وحشیانه او پدید نیاورد.

در سال ۱۹۵۳ به‌رغم اعلام موجودیت غاصبانه رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین، سازمان هاگانا تصمیم گرفت باقیمانده‌های جامعه فلسطینی در سرزمین‌های اشغالی را نیز اخراج کند و شارون مأمور اجرای قتل‌عامی در روستای قبیه شد. در این جنایت ۱۷۰ فلسطینی کشته شدند. وی برای گسترش ارعاب، پیکر کشته‌های فلسطینی را مثله کرد و سر از تن آنها جدا ساخت.

شارون با این کارنامه جنایتکارانه وارد ارتش رژیم صهیونیستی شد ودر جنگ‌های ۱۹۵۶ و در ۱۹۶۷ شرکت کرد. در جنگ ۱۹۶۷ در جبهه جنگ با مصر جنگید و زمانی که ارتش صهیونیستی چند صد اسیر مصری را تحویل شارون داد تا آنها را به پشت جبهه منتقل کند، دستور قتل‌عام اسرا را صادر و آنها را در صحرای سینا دفن کرد. در جنگ ۱۹۷۳ پس از حمله ارتش‌های مصر و سوریه به اسرائیل در ماه رمضان، ارتش این رژیم در آغاز متحمل شکست‌های پی‌درپی شد، ولی زمانی که شارون فرمانده حمله متقابل در جبهه مصر شد، نه تنها به محل استقرار قبلی یعنی کانال سوئز رسید که برخلاف دستورات نظامی از آن عبور کرد و ۲۰۰ کیلومتر به سوی قاهره پیش رفت. در این عملیات شارون همه اسرای مصری را در منطقه بحرالبقر تیرباران و دفن و به گفته خودش، هزینه نگهداری آنها را صرفه‌جویی کرد.

شارون در سال ۱۹۸۲ وزیر دفاع رژیم صهیونیستی شد و دستور حمله مجدد به لبنان را صادر کرد و تا بیروت پیش رفت و پس از چند ماه محاصره بیروت و آتش‌باری بر سر مردم این شهر، با سازمان آزادیبخش فلسطین توافق کرد که آنها از بیروت خارج شوند، به شرط اینکه ارتش اشغالگر صهیونیستی وارد اردوگاه‌های فلسطینی نشود. به‌ محض خروج فلسطینیان از بیروت، شارون با همکاری سازمان‌های فالانژ مسیحی لبنان، به اردوگاه‌های فلسطینی صبرا و شتیلا حمله کرد و در ظرف ۴۸ ساعت، چند هزار نفر از آنان را با ساطور و سلاح گرم و سرد به‌ طرز فجیعی به قتل رساند.

پس از محاکمه نمایشی او درباره این جنایت در کنیست (پارلمان) اسرائیل که به‌شدت احساسات عمومی را جریحه‌دار کرد، بناچار استعفا داد. شارون در سال۲۰۰۰ همراه با صدها صهیونیست و با همکاری نیروهای ارتش به مسجد‌الاقصی حمله کرد و نمازگزاران فلسطینی با چوب وسنگ از او استقبال کردند. این اقدام گستاخانه شارون در هتک حرمت به نخستین قبله مسلمانان موجب پیدایش انتفاضه الاقصی گردید.

در سال ۲۰۰۱ شارون در انتخابات پارلمانی با حزب لیکود وارد انتخابات شد و بیشترین آرا را به دست آورد و نخست‌وزیر این رژیم شد. در اولین اقدام این کابینه جنگی، به اردوگاه جنین در کرانه باختری حمله کرد و ده‌ها فلسطینی را به قتل رساند. در سال بعد ترور رهبران فلسطینی مانند شیخ احمد یاسین و دکتر رنتیسی را آغاز کرد. در سال ۲۰۰۴ با اکثر اعضای حزب لیکود به علت منش جنایتکارانه دچار اختلاف و از آن خارج شد و حزب کادیما را تأسیس کرد و با آن وارد انتخابات شد و یک بار دیگر بیشترین آرا را به دست آورد و پس از چند ماه تکیه مجدد بر اریکه قدرت و نخست‌وزیری رژیم صهیونیستی، دچار سکته مغزی شد و در مدت ۸ سال گذشته به کما رفت تا اینکه چند روز پیش از دنیا رفت.

آنچه در این زندگی سیاسی دیده می‌شود این است که شارون به ‌رغم قساوت و جنایت و گاه محکومیت از طرف خود جامعه صهیونیستی، مدارج ترقی را از سربازی ساده تا فرماندهی لشکر و سپس وزارت دفاع و نخست‌وزیری طی کرد. این پرسش مطرح است که چرا یک فرد جانی که سازمان بین‌المللی دیده‌بان حقوق بشر او را یک جنایتکار تمام‌عیار جنگی می‌نامد، تا این حد مورد توجه جامعه صهیونیستی قرار می‌گیرد؟ این واقعیت نشان می‌دهد که جامعه صهیونیستی به علت ویژگی‌های ذاتی، جرم و جنایت را تشویق می‌کند و هر کسی که کارنامه جنایی قطورتری دارد، در این نظام فاسد استحقاق ترقی بیشتری را پیدا می‌کند و به بالاترین مدارج سیاسی می‌رسد.

این حقیقت، گفته امام خمینی قدس سره را یک بار دیگر در اذهان زنده می‌کند که فرمود: «اسراییل غده سرطانی است، باید جدا شود که اگر باقی بماند همه منطقه را دچار بیماری می‌سازد.»

30نوامبر/16

امامان محبوب‌ترین‌ها

 

آیت‌الله سید احمد خاتمی

محور سلسله مقالات «در آستان امامان» زیارت جامعه کبیره بود. در این مقاله به شرح فرازی دیگر از آن زیارت می‌پردازیم:

« بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی»: پدر و مادر و خانواده و مال و تبارم فدایتان باد. این تعبیر در دیگر زیارت‌ها هم آمده است و گویای عمیق‌ترین ابراز عشق به این انوار تابناک الهی است.

پدر و مادر، محبوب‌ترین‌ها برای انسان هستند، پس از آن همسر و فرزندان و آن گاه مال و ثروت و سپس خاندان. این ترتیب طبیعی است. در این فراز زائر عرضه می‌دارد این محبوب‌ترین‌ها را تحت‌الشعاع محبت شما قرار می‌دهم. این هرگز اهانت به پدر و مادر و… نیست، بلکه بدین معناست که شما محبوب‌ترین هستید و مؤمن باید این چنین باشد.

در روایتی از نبی‌اکرم«ص» رسیده است: « لا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّی أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ، وَ تَکُونَ عِتْرَتِی إِلَیْهِ أَعَزَّ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ تَکُونَ ذَاتِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ ذَاتِهِ‏»: بنده‌ای مؤمن نخواهد بود مگر آن گاه که مرا از خود دوست‌تر بدارد و خاندان مرا از خاندان خود و خانواده مرا از خانواده خود و جان مرااز جان خود.»(۱)

این ابراز عشق مبنای منطقی هم دارد. در جهان هستی چنین است که موجود پایین‌تر فدای موجود افضل می‌گردد. جمادات فدای نباتات می‌گردند و نباتات فدای حیوانات و حیوانات فدای انسان‌ها.

از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شوم

بار دیگر از ملک پران شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون

گویدم کانا الیه راجعون

(مولانا)

و انسان کامل اشرف از انسان عادی است، به هنگام خطر باید فدای انسان کامل شد که حضرات معصومین «ع» هستند.

اسوه‌های ابراز عشق به معصوم

یاران فداکار سالار شهیدان تجلی این ابراز عشق بودند و اسوه و در این عرصه آموختند باید ابراز عشق به امام را در عمل به نمایش بگذارند. همه ابعاد «عاشورا» عبرت‌آموز و الهام‌بخش است، از جمله ویژگی‌های یاران شهید سالار شهیدان.

اینک نمونه‌ای از ابراز عشق عاشورائیان به سالار شهیدان را تقدیم می‌کنیم تا مصداق عینی جمله فوق « بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی…» عرضه گردد.

۱ـ سردار رشید کربلا حضرت ابوالفضل عباس بن علی«ع»

در زیارت ناحیه این چنین به این فداکار راه خدا، اسوه ایثار عرض ارادت می‌شود: « السَّلامُ عَلی أبی‌ الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ أَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی أَخاهُ بِنَفْسِهِ»:  سلام بر ابوالفضل عباس فرزند امیرمؤمنان از خود درگذرنده با جان برای برادر.»(۲)

رجز فداکارانه این شهید سرفراز کربلا این است:

لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا

حَتَّى أُوارى‏ فِی الْمَصالیتِ لَقا

فْسِی لِسِبْطِ الْمُصْطَفى‏ الطُّهْرِ وَقا

إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا

وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقى‏

از مرگ نمی‌هراسم

زیرا مرگ ترقی و صعودی است

که مرا در پشت شمشیرها پنهان می‌کند

جانم سپر جان پاکیزه مصطفی باد

من عباسم که سقا گشته‌ام

و به روز برخورد هراسی از شرّ ندارم(۳)

 

۲ـ جَون غلام ابوذر

او برده‌ای سیاه بود از یاران امام حسین«ع». وی در روز عاشورا خواست به میدان برود. امام از او خواست که از این کار منصرف شود، اما او چون که عاشق بی‌قرار فرزند پیغمبر ابی‌عبدالله الحسین«ع» بود گفت: « والله إِنَّ ریحِی لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبی لَلَئیمٌ وَ إِنَّ لَوْنِی لاََسْوَدٌ فَتَنَفَّسْ عَلَیَّ بِالْجَنَّهِ لَیَطیبَ ریحِی وَ یَشْرُفَ حَسَبِی وَ یَبْیَضَّ لَوْنی لا وَ اللهِ لا أُفارِقُکُمْ حَتّى یَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُّ الاَْسْوَدُ مَعَ دِمائِکُمْ»: به خدا سوگند بویی بد، تباری پست و رنگی سیاه دارم، پس بهشت را از من دریغ مدار تا بویم خوش، تبارم نیکو، رویم سپید شود. نه به خدا سوگند از شما جدا نمی‌شوم تا اینکه خون سیاهم با خون شما درآمیزد.»(۴) و سپس مردانه جنگید و در عرصه عشقبازی در راه خدا جاودانه شد.

 

۳ـ عمروبن قرظه انصاری

او فرزند قرظه انصاری است که از رزمندگان جنگ احد و از همراهان مولی علی«ع» در عهد خلافت بود. قرظه دو پسر داشت. یکی علی در اردوگاه عمرسعد و دیگری عمرو در اردوگاه ابی‌عبدالله«ع» و عاشق بی‌قرار حضرت. رجز او این است:

قَدْ عَلِمَتْ کَتیبَهُ الاَنْصارِ

اَنِّى سَاَحْمِی حَوْزَهَ الذِّمارِ

ضَرْبَ غلامٍ غَیْرَ نُکْسٍ شارٍ

دُونَ حُسَینٍ مُهجَتى وَ دارى

بی‌گمان جنگاوران انصار می‌دانند

که من از حریم خود حمایت می‌کنم

بسان جوانی که نمی‌گریزد ششمیر می‌زنم

و خون و خانه‌ام را در راه حسین می‌دهم(۵)

این یعنی فداکاری و عشق به امام معصوم«ع».

درباره این شهید فداکار عاشورایی آمده: «کان لا یأتی الی الحسین سهم الّا اتقاه بیده و لا سیف الّا تلقاه بمهجته؛ تیری به سوی حسین نمی‌آمد جز آنکه دستش را جلو می‌گرفت و شمشیری کشیده نمی‌شد، جز آنکه با قلبش با آن رویارویی می‌کرد.»

و در آخرین لحظات، در حالی که پیکرش خونین بود و زخم‌ها زمینگیرش کرد، رو به حضرت کرد و گفت: «اوفیت؟»: آیا به پیمانم وفا کردم؟ یعنی مدال افتخار وفاداری را به من می‌دهی؟ حضرت فرمود: «نعم و انت امامی فی الجنه فاقرأ رسول الله عنی السلام و اعلمه انّی فی الاثر»: آری تو در بهشت پیش روی من هستی، سلام مرا به پیامبر برسان و به او بگو من در پی تو می‌آیم.»(۶) آنگاه فداکارانه جنگید و به فوز عظیم شهادت نائل آمد.

 

۴ـ‌ مسلم بن عوسجه

بزرگمرد‌ شجاع و عابد کربلایی که در نهضت کوفه و همکاری با مسلم بن عقیل، نماینده سیدالشهداء سنگ تمام گذاشت. او پس از شکست نهضت کوفه، خود را به کربلا و به امام حسین«ع» رساند و عاشقانه فدایی امام بود. در آخرین لحظات عمر سراسر افتخارش حبیب بن مظاهر دوست قدیمی‌اش بر بالینش آمد و گفت اگر نبود که می‌دانم در پی تو خواهم آمد، دوست داشتم که تمام وصایای تو را بشنوم و اجرا کنم. او گفت: «فانی اوصیک بهذا و اشاره بیده الی الحسین فقاتل دونه حتی تموت»: من به تو سفارش این را می‌کنم (و با دستش به حسین اشاره کرد) جانت را در دفاع او بگذار. حبیب هم گفت حتماً و به روی چشم.(۷)

 

۵ـ زهیربن قین

زهیر از چهره‌های برجسته عاشورایی است. او در روز عاشورا فرماندهی جناح راست سپاه امام را برعهده داشت. او در بین راه به سیدالشهداء پیوست و قبل از آن از هواداران عثمان بود. نشانه‌اش این است که در حکومت مولی علی«ع» نامی از او و همراهیش نیست. در بین راه حضرت او را خواست و همین یک دیدار، او را متحول کرد و تا بهشت برد.

شب عاشورا که سیدالشهداء به یارانش اجازه داد که کربلا را ترک کنند، او وفاداری و عشق خویش به امام زمانش را چنین به نمایش گذارد «والله لودون انی قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتی اقتل کذا الف قتله و ان الله یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن انفس هولاء الفتیه من اهل بیتک»: به خدا سوگند دوست دارم که کشته شوم، آن گاه دوباره زنده گردم و باز کشته شوم و تا هزار بار کشته شدنم تکرار شود و خداوند با این کشته شدنم از تو و از این جوانان خاندانت کشته شدن را برطرف کند.»(۸)

در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «السَّلَامُ عَلَى زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ الْقَائِلِ لِلْحُسَیْنِ ع وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِی الِانْصِرَافِ لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ ذَلِکَ أَبَداً أَ أَتْرُکُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَسِیراً فِی یَدِ الْأَعْدَاءِ وَ أَنْجُو أَنَا لَا أَرَانِی اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ »: سلام بر زهیر بن قین بجلی که وقتی حسین«ع» به او اجازه داد که برو، گفت به خدا سوگند چنین چیزی هرگز اتفاق نمی‌افتد که پسر پیامبر خدا را در دست دشمنان رها کنم و خودم را نجات دهم. خدا چنان روزی را نیاورد.(۹)

 

۶ـ سعید بن عبدالله حنفی

او از چهره‌های سرشناس نهضت عاشورا و از دعوت‌کنندگان سیدالشهداء به کوفه بود. به هنگام ورود جناب مسلم بن عقیل به کوفه، مردم را برای بیعت با حضرت مسلم بسیج کرد. او نیز همانند زهیر در شب عاشورا حماسه سرود و به هنگام اجازه سیدالشهداء برای انصراف چنین گفت: « وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أنِّی أقْتَلُ ثُمَّ أحْیا ثمَّ    أحْرَقُ ثُمَّ أذْرَ یفْعَلُ ذَلِک بِی سَبْعِینَ مَرَّهً مَا فَارَقْتُک حَتَّی ألْقَی حِمَامِی دُونَک…»: اگر می‌دانستم که کشته می‌شوم و بار دیگر زنده می‌شوم و زنده زنده سوزانده و تکه تکه می‌شوم و هفتاد بار با من چنین می‌کنند، باز از تو جدا نمی‌شدم تا در راه تو بمیرم.»(۱۰) و (۱۱)

اینها تنها نمونه‌ای از نمونه‌های بسیار ابراز عشق به سیدالشهداء از سوی یاران ابی‌عبدالله«ع» بود. واضح است آوردن تمام آنها از عهده یک مقاله بیرون و خود کتابی مستقل است.

 

روابط مکتبی

ابراز عشق با این ادبیات، گویای آن است که شیعه روابطش براساس مکتب است. اصلی که قرآن کریم بر آن تأکید ویژه دارد و می‌گوید تمام محبت‌های خود را تحت‌الشعاع محبت خداوند قرار دهید. پدر و مادر را دوست داشته باشید. در کنار دعوت به توحید، سفارش به احسان والدین است، اما در دو راهی خدا و محبت والدین، باید خدا را برگزید. «وإِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً»: (۱۲) اگر پدر و مادر کوشیدند تو را وادار سازند تا چیزی را شریک گیری که هرگز نمی‌دانی چیست، از آنها اطاعت مکن، اما در دنیا با آنها به خوشی رفتار کن.»

« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ…»:(۱۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر پدران و برادرانتان کفر را از ایمان دوست‌تر دارند، آنها را دوست مگیرید… .»

و در آیه‌ای دیگر سخن این است که نباید هیچ چیز و هیچ محبتی را با خدا عوض کنید: « قلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَه تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»:(۱۴) بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خاندانتان و اموالی را که گرد آورده‌اید و تجارتی که از کسادی آن می‌ترسید و خانه‌هایی که مایه خشنودی شماست، نزد شما از خدا و رسول و از جهاد در راه او محبوب‌تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را به اجرا درآورد و خدا مردم نافرمان را هدایت نخواهد کرد.

« بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی… » گویای این باور است که در روابط مکتبی برترین محبت‌ها تقدیم امامان نور است که چراغ راهمان هستند و زهی افتخار!!

 

پاورقی‌ها

۱ـ علل الشرایع، ص ۱۴۰، حدیث ۳.

۲ـ دانشنامه امام حسین، ج ۷، ص ۸۰.

۳ـ المناقب، ج ۴، ص ۱۰۸، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱.

۴ـ الملهوف، ص ۱۶۳، بحارالانوار، ۴۵، ص ۲۲.

۵ـ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۳۴، الکامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۶۵.

۶ـ الملهوف، ص ۱۶۲، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۲.

۷ـ الملهوف، ص ۱۶۱، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۸۲.

۸ـ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۱۸، الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۵۹.

۹ـ دانشنامه امام حسین، ج ۶، ص ۲۹.

۱۰ـ تاریخ طبری، ج ۵/۴۱۸، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۵۹.

۱۱ـ در این فصل از کتاب دانشنامه امام حسین«ع» بهره گرفتم.

۱۲ـ لقمان، ۱۵.

۱۳ـ توبه، ۲۲.

۱۴ـ توبه، ۲۴.

 

 

سوتیترها:

۱٫

در روایتی از نبی‌اکرم«ص» رسیده است: بنده‌ای مؤمن نخواهد بود مگر آن گاه که مرا از خود دوست‌تر بدارد و خاندان مرا از خاندان خود و خانواده مرا از خانواده خود و جان مرا از جان خود.

 

۲٫

یاران فداکار سالار شهیدان تجلی این ابراز عشق بودند و اسوه و در این عرصه آموختند باید ابراز عشق به امام را در عمل به نمایش بگذارند. همه ابعاد «عاشورا» عبرت‌آموز و الهام‌بخش است، از جمله ویژگی‌های یاران شهید سالار شهیدان.

 

 

 

 

30نوامبر/16

تأثیر وظیفه شرعی اجتماعی درسعادت شخص

 

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

اعتقاد و باور حق، زمینه‌ لازم برای تحقق ایمان کامل و عمل صالح را فراهم می‌کند. وقتی انسان بخواهد ایمان کامل داشته باشد، باید لوازم ایمان را بشناسد؛ بداند چه عقیده‌ای حق است تا ایمان بیاورد و چه عقیده‌ای باطل است تا آن را انکار کند. بنابراین یکی از فواید رعایت حق این است که زمینه ایمان صحیح را فراهم می‌کند. پس از آن،‌ در مقام عمل نیز به شناخت حق نیاز است؛ باید عمل صالح را از ناصالح تشخیص داد و دانست که چه عملی صالح است و انجامش حق و چه عملی ناصالح است و انجامش ناحق.

 

نقش عقل در دستیابی به حق

افراد یا گروه‌هائی وجود حق و باطل را انکار کرده و گفته‌اند اینها را قشرهای خاصی از مردم درست کرده‌اند تا کار خودشان را راه بیندازند و خواست انسان را تنها ملاک خوبی یا بدی عمل انسان می‌دانند. در درون ما نیرویی است که با آن می‌توانیم حق و باطل را بشناسیم.  همه ما می‌توانیم بعضی از واقعیت‌ها را به وسیله عقل بشناسیم. وجود عقل مخصوصاً برای ما که به حقانیت دین و قرآن معتقدیم از اصول موضوعه است. درک همه عقلای عالم در همه مسائل یکسان نیست. بعضی مسایل مثل ضرب دو در دو ساده است و آن را همه عاقلان می‌فهمند، اما برخی مسائل پیچیده عقلی است که حتی نوابغ برای آنها جواب روشنی ندارند و با اینکه ده‌ها سال درباره‌ آنها زحمت کشیده‌ و تحقیق و بحث کرده‌اند، به جواب قطعی و قانع‌کننده‌ای نرسیده‌اند.

ما انسان‌ها بعضی چیزها را فی‌ا‌لبداهه می‌فهمیم که در منطق به این مسایل بدیهیات می‌گویند؛ اما بعضی مسایل را می‌توانیم با کمی فکر و رعایت مقررات و قواعد منطقی، از داده‌های قبلی به دست بیاوریم. البته بعضی چیزها زود ‌فهمیده می‌شوند، اما تدریجاً مسایل پیچیده‌تر و مبهم‌تر می‌شوند و برای کشف و اثباتشان چند واسطه می‌خورند و علاوه بر مشکل ‌شدن فهم آنها، کم‌کم خطا در آنها راه پیدا می‌کند و نظرها  مختلف می‌شوند.

 

مراتب دستیابی به حق در دین

مسایل پیچیده عقلی نمی‌توانند اصول دین را تشکیل دهند،‌ بلکه مسائل اصلی دین باید به گونه‌ای باشد که همه بتوانند بفهمند و باور کنند. شناخت و اعتقاد به اصول اولیه دین که مستقیماً با سعادت و شقاوت انسان سر و کار دارد برای همه واجب است و اگر کسی اینها را نشناسد و به آنها اعتقاد نداشته باشد، از دین خارج است. این مسائل را اصطلاحاً نظریات «قریب به بداهت» می‌گویند. برخی به این مسایل «بدیهیات ثانویه» می‌گویند و آنها را به چیزهای دیگری مثل فطریات توسعه می‌دهند. اعتقادات فطری، اعتقاداتی هستند که اثباتشان خیلی مشکل نیست، ولی همه مسائل دینی این‌گونه نیستند.

بعد از اینکه فهمیدیم خدایی هست و به وسیله معجزه یا علائم دیگری یقین پیدا کردیم که این فرد پیغمبر خداست، مسائل دیگری مطرح می‌شوند که به این سادگی‌ها نیستند. نمونه‌اش مسائل فقهی است که بخش کوچکی از مسائل دین را تشکیل می‌دهد و حوزه صدهزار نفری و بزرگان علما سال‌های طولانی، شبانه‌روز کار می‌کنند ولی در برخی از آنها به نتیجه قطعی نمی‌رسند و در آن اختلاف دارند. بنابراین در این‌گونه موارد باید به مرتبه‌ای نازل‌تر که همان ظن است، قناعت کرد. اگرچه این نتیجه ظنی است و احتمال خطا در آن هست، ولی برای شناختن حقیقت در این مسائل، راهی بهتر از این نداریم.

از آنجا که فقه با عمل فرد ارتباط دارد، ناچار باید به همین ظن عمل کنیم یا اگر مجتهد نیستیم بگوییم از آنجا که فلان شخص اعلم است فتوای او برای من حجت است و به آن عمل می‌کنم. این اختلافات در بسیاری از علوم دیگر از جمله تاریخ، اخلاق و حتی در عقاید فرعی نیز وجود دارد. ما حتى در مسائل اعتقادی نیز همیشه به نتایج یقینی نمی‌رسیم و بسیاری از مسائل اعتقادی فرعی هستند که باید بگوییم هرچه خدا و پیغمبر درباره آنها فرموده‌اند، صحیح است،‌ هرچند ما فهمی روشن و قطعی درباره آنها نداریم.

دسته‌ای دیگر از مسائل، واقعاً قابل شناخت یقینی هستند و اگر درباره آنها کار شود، معلوم می‌شود، مشروط به آنکه غیر از به کار گرفتن عقل‌ و استفاده از ضروریات عقلی، از کتاب و سنت نیز که دو منبع معتبر الهی هستند، استفاده کنیم.؛ «إِنِّی‏ تَارِکٌ‏ فِیکُمُ‏ الثَّقَلَیْنِ‏ کِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ عِتْرَتِی».(۱) طبق این روایت هر چه قرآن و روایات اهل‌بیت می‌فرمایند، همان درست است. بعضی مسایل را می‌توان با یقین شناخت، ولی برای شناخت بعضی از مسایل باید از راه‌های معتبر نزدیک به یقین استفاده کرد.

حاصل اینکه منبع معتبری که نمی‌شود از آن صرف‌نظر کرد عقل است؛ زیرا حتی پیغمبری پیغمبر هم با آن شناخته می‌شود. عقل است که در میان مدعیان نبوت ما را به پیغمبر حقیقی رهنمون می‌شود. بنابراین هیچ‌گاه از عقل بی‌نیاز نیستیم، اما در جاهایی که عقل نارساست، اولین چیزی که به فریاد ما می‌رسد قرآن و بعد از آن روایات است. یقین در بدیهیات عقلیه، بدیهیات ثانویه و فطریات دست‌یافتنی است، اما فراتر از اینها نمی‌توان به راحتی یقین پیدا کرد، حتی در برخی از مطالبی که در کتاب و سنت نیز  وارد شده، نمی‌شود یقین پیدا کرد؛ البته به برخی از مسایلی که در قرآن ذکر شده، به راحتی می‌‌توان یقین پیدا کرد؛ وَإِلَـهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ؛ این مسأله شک برنمی‌دارد، ولی خود قرآن بعضی آیات را متشابه می‌خواند؛ «مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ».(۲) روایات نیز همین‌گونه است. برخی از روایات، متواتر و دلالتش قطعی است. این روایات تالی‌تلو قرآن است؛ نه در صدورش شکی داریم و نه در دلالتش، ولی همه مسائل این‌گونه نیستند. ناچار باید اعتقاداتی کلی داشته باشیم که پشتوانه همه اینها باشد، به این صورت که بگوییم؛ هر چه امام و پیغمبر فرمودند، همان درست است.

 

هوای نفس، مانع دستیابی به حق

قرآن می‌فرماید: برخی از مردم، عقل دارند، اما نمی‌فهمند؛ هوش دارند ولی حقیقت را نمی‌شنوند؛ چشم دارند ولی حقیقت را نمی‌بینند؛ «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ»(۳) در آیه‌ای دیگر به گونه‌ای صریح‌تر می‌فرماید: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ؛ کر، لال و کور هستند و اصلاً عقل‌شان کار نمی‌کند».(۴) در برخی از آیات می‌فرماید ما روی چشم و گوش‌هایشان پرده می‌اندازیم، بعضی دل‌ها را مهر می‌زنیم و این دل‌ها دیگر باز نمی‌شود و حق در آنها نفوذ پیدا نمی‌کند؛ «وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ* وَسَوَاء عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ‌ ام لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ»(۵) خداوند به پیغمبر می‌گوید چه اینها را دعوت کنی و چه نکنی، یکسان است، اینها ایمان نمی‌آورند و تعبیراتی می‌آورد که انسان تعجب می‌کند؛ «إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ؛ ما بر گردن این افراد غل انداخته‌ایم و اینها دیگر هدایت نمی‌شوند.(۶) در آیه‌ای دیگر به پیغمبر سفارش می‌کند که خیلی وقت صرف اینها نکن؛ «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاهَ الدُّنْیَا»(۷) حتی می‌گوید خیلی غصه آن‌ها را نخور! پیغمبر اکرم مظهر تام رحمت الهی بود و می‌خواست هیچ‌کس از هدایت محروم نشود، اما خداوند فرمود: «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»(۸) هدایت دست تو نیست. تو وظیفه‌ات را انجام بده و دعوت کن. هر کس می‌بایست هدایت بشود، ما هدایتش می‌کنیم. پیغمبر از اینکه برخی ایمان نمی‌آورند و به جهنم می‌روند، خیلی ناراحت بود، خداوند او را  دلداری می‌دهد و می‌گوید اینقدر غصه نخور؛ «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»(۹) نمی‌خواهد برای اینها جان بدهی! اینها لیاقت ندارند. کارهایی کرده‌اند که مستوجب این عقوبت‌ها شده‌اند؛ عالما عامداً با حق مخالفت کردند و کفران نعمت شناخت حقیقت کردند. «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً» این آیه منشأ کور شدن چشم و کر شدن گوش را بیان می‌کند. هیچ‌کس از ابتدا این‌طور نبوده است و خداوند همه را هدایت کرده‌است. «وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى»(۱۰) ما حتی قوم ثمود را نیز هدایت کردیم، ولی آنها خودشان کوری را انتخاب کردند. ما همه را هدایت می‌کنیم؛ عقل دادیم، پیغمبران را فرستادیم، اما کسانی عالماً و عامداً مخالفت می‌کنند و پیرو هوای نفس‌شان می‌شوند. آنها هوای نفس را خدای خودشان قرار می‌دهند؛ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ. وقتی این‌طور شد، ما نیز چشم و گوش‌شان را می‌بندیم.

 

تواصی به حق؛ احساس مسئولیت متقابل

در مقابل این‌گونه موانع، قرآن تأکید می‌کند که انسان‌ها یکدیگر را سفارش به حق کنند؛ انسان‌ها باید مواظب یکدیگر باشند و نگذارند کار دیگران به انحراف بکشد. باید احساس مسئولیت کنند و بکوشند حق را به دیگران بشناسانند و آنها را از هواپرستی، شیطان‌پرستی و خودپرستی دور سازند. این مسئولیت مشترک و متقابل کمک می‌کند که افراد در این چاله‌ها نیفتند؛ البته ممکن است باز هم کسانی باشند که با سوءاختیار خودشان همه چیز را طبق دلخواه خودشان قرار بدهند، ولی این احساس مسئولیت متقابل باعث می‌شود که جامعه کمتر به انحراف و خسران مبتلا بشود. این تأثیر را ما بارها آزموده‌ایم.

گاهی انسان حالتی بسیار گرفته دارد، نورانیتی در خودش احساس نمی‌کند و به گناه میل دارد. اتفاقاً با کسی ملاقات می‌کند یا در جلسه‌ای شرکت می‌کند، حرفی به گوشش می‌رسد و عوض می‌شود. ما حتى همین دین و ایمانی که داریم از پدر و مادر، مدرسه، محیط و جامعه یاد گرفته‌ایم. خیلی جاها اشتباه می‌کرده‌ایم، دیگران به ما تذکر داده‌اند و برگشته‌ و راه‌مان را عوض کرده‌ایم. اگر این احساس مسئولیت متقابل باشد که همدیگر را در زمینه اعتقاد و ملازمت حق وصیت کنیم و در رفتار، از صفات رذیله نهی کنیم، از خسران‌ها نجات پیدا می‌کنیم، اما اگر هر کسی به کار خودش مشغول شد و از دیگران غفلت کرد، باید بدانیم که وظیفه شرعی خودمان را نیز ترک کرده‌ایم. امر به ‌معروف و نهی از منکر وظیفه شرعی‌ من است و وقتی  امر به معروف نکنم دست‌کم خودم گناه کرده‌ام. حالا طرف مقابل می‌خواهد عمل کند، نمی‌خواهد نکند.

 

پاسخ به یک پرسش

پرسیده بودند این مطالبی که درباره تواصی به حق می‌گویید با آیه «عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ»،(۱۱) چگونه جمع می‌شود؟ باید بدانیم که امر به معروف و نهی ‌از منکر جزو «علیکم» است؛ وقتی شما به دیگری می‌گویید این کار را نکن، وظیفه خودتان را عمل کرده‌اید. لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ؛ یعنی نگران این نباش که آنها به سخن تو گوش نمی‌دهند، تو به وظیفه خودت عمل کن.

عده‌ای از بنی‌اسرائیل کارشان ماهیگیری بود. اما طبق شریعت حضرت موسی، روز شنبه صید ماهی بر آنها حرام بود و عجیب اینکه خدا به‌ گونه‌ای مقدر کرده بود که ماهی‌ها روزهای شنبه کنار ساحل می‌آمدند و روزهای دیگر نمی‌آمدند؛ «تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَ یَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ»(۱۲) گفتند: چه کنیم اقتصاد در خطر است! فکر کردند ـ و همان‌گونه که اقتصاددان‌های ما راه برای تجویز رباخواری درست می‌کنند ـ راه چاره پیدا کردند؛ کنار دریا حوضچه‌هایی ساختند. روز شنبه ورودی حوضچه‌ها را باز می‌کردند. وقتی ماهی‌ها درون حوضچه‌ها می‌آمدند، جلویش را می‌بستند که بیرون نروند. روز یکشنبه ماهی‌ها را آماده از حوضچه‌ها صید می‌‌کردند. در مقابل این کار، بنی‌اسرائیل سه دسته شدند؛ یک دسته همین افرادی بودند که این کار را می‌کردند. عده‌ای دیگر نصحیت می‌کردند که این کارها را نکنید؛ با دین خدا بازی نکنید، کلاه شرعی درست نکنید. دسته سوم می‌گفتند: ولشان کنید؛ اینها که دارند گناه می‌کنند، شما برای چه به خودتان زحمت می‌دهید؟ دسته دوم پاسخ می‌دادند که «مَعْذِرَهً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ؛ درست است که می‌دانیم اینها به حرف ما گوش نمی‌دهند، اما ما اتمام حجت می‌کنیم». می‌خواهیم پیش خدا عذری داشته باشیم و چه بسا  اثر کند و هدایت شوند. این لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ چنین نقشی دارد. می‌گوید اگر هر چه می‌گویید، آنها قبول نمی‌کنند، نگران نباشید. عدم هدایت آنها به شما ضرر نمی‌زند، شما امر به معروف کنید. اگر بنا باشد به عذر عدم تأثیر امر به معروف نکنیم، جامعه  همین‌گونه می‌شود که الان هستیم.

نتیجه اینکه گاهی ما یک وظیفه شرعی اجتماعی داریم که خود این وظیفه در سعادت شخص من نقش دارد و من باید به وظیفه شرعی خودم عمل کنم چه در دیگران اثر بگذارد و چه نگذارد.

و صلی‌الله علی محمد و آله‌ الطاهرین.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، ج۲، ص ۲۲۶٫

۲ـ آل‌عمران، ‌۷٫

۳ـ اعراف، ۱۷۹٫

۴ـ بقره، ۱۷۱٫

۵ـ یس، ۱۰-۹٫

۶ـ همان، ۸٫

۷ـ نجم، ‌۲۹٫

۸ـ قصص، ۵۶٫

۹ـ کهف، ۶٫

۱۰ـ فصلت، ۱۷٫

۱۱ـ مائده، ۱۰۶٫

۱۲ـ اعراف، ۱۶۳٫

 

 

 

 

سوتیتر:

 

۱٫

انسان‌ها باید مواظب یکدیگر باشند و نگذارند کار دیگران به انحراف بکشد. باید احساس مسئولیت کنند و بکوشند حق را به دیگران بشناسانند و آنها را از هواپرستی، شیطان‌پرستی و خودپرستی دور سازند. این مسئولیت مشترک و متقابل کمک می‌کند که افراد در این چاله‌ها نیفتند؛ البته ممکن است باز هم کسانی باشند که با سوءاختیار خودشان همه چیز را طبق دلخواه خودشان قرار بدهند، ولی این احساس مسئولیت متقابل باعث می‌شود که جامعه کمتر به انحراف و خسران مبتلا بشود.

 

30نوامبر/16

رابطه و تأثیرگذاری متقابل عقل و ادب

 

 

مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی (ره)

اشاره:

رابطه ادب با عقل چنان بدیهی و تنگاتنگ است که بی‌ادبی در فرهنگ قرآن و سیره اولیاء و انبیاء به سفاهت تعبیر شده و در جهت تأدیب انسان‌ها روایات و احادیث فراوان نقل شده‌اند که در این سلسله بحث‌ها بدانها پرداخته شده است.

 

ادب به‏عنوان یکی از موضوعات اخلاقی و معرفتی به دو بخش تقسیم می‎شود: ادب انسانی که ریشه در عقل عملی دارد و ادب الهی ریشه در عقل نظری. اگر انسان همسو با حاکمیت عقل عملی رفتار کند و بر اساس آن صاحب روش رفتاری شود، از نظر انسانی با ادب شده است و اگر در بستر عقل نظری از مرزهای شناخته شدۀ الهی حفاظت عملی نماید، به ادب الهی رسیده است.

رابطۀ عقل و ادب تنگاتنگ و مستقیم است و می‌توان گفت ادب به یک معنا ثمره و نتیجۀ عقل است. در روایت آمده است: «الْآدَابُ‏ تَلْقِیحُ‏ الْأَفْهَامِ‏ وَ نَتَائِجُ الْأَذْهَان‏»؛(۲) روش‎های رفتاری انسان ثمرۀ نگاه‌ها و برداشت‌ها و نتیجۀ بُعد عقلانی اوست. مراد از «ذهن»، بعد عقلانی انسان است.

ادب بر شکوفایی عقل تأثیر دارد. در روایت دیگری آمده است: «إِنَ‏ بِذَوِی‏ الْعُقُولِ‏ مِنَ الْحَاجَه إِلَى الْأَدَبِ کَمَا یَظْمَأُ الزَّرْعُ إِلَى الْمَطَرِ»؛(۳) احتیاج موجودات عاقل به ادب، مانند احتیاج گیاه به آب است و عقل آنگاه مُثمر ثمر خواهد بود که همراه با رفتار نیکو باشد و ادب از آن نشأت بگیرد. به یک‌معنا ادب، موجب شکوفایی و رشد عقل می‌شود.

روایت به این نکته نیز اشاره می‌کند که موجود دارای عقل امّا بی‏ادب، با موجودی که عقل ندارد مساوی است. عقلی که در کنارش ادب نباشد، با بی‎عقلی فرقی نمی‏کند، چون فایده و کارایی ندارد.

در روایت دیگری با صراحت کامل به نیازمندی عقل، نسبت به ادب اشاره شده و آمده است: «کُلُّ شَیْ‏ءٍ یَحْتَاجُ إِلَى الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ‏ یَحْتَاجُ‏ إِلَى الْأَدَب‏»؛(۴) هر چیزی احتیاج به عقل دارد و عقل نیز محتاج ادب است.

وجه تمایز انسان و حیوان در «عقل و ادب» است

چگونه می‎توان بر روی موجودی نام «انسان» گذاشت که رفتارش با یک حیوان فرقی نمی‌کند و ادب انسانی ندارد؟ انسانیت که به مستوی‏القامه بودن نیست. وجه امتیاز انسان نسبت به حیوانات داشتن عقل و تشخیص خوب و بد است و نشانه‌‏های بروز و ظهور این قوّۀ تشخیص نیز در رفتار انسان نمایان می‌شود، لذا هر انسانی باید به یک روشِ رفتاریِ خاص دست پیدا کند که از عقلش نشأت می‌گیرد، وگرنه با حیوان تفاوتی نخواهد داشت. همان‏طور که حیوان در رفتار خود هیچ مرزی نمی‏شناسد، چنین شخصی نیز حدّ و مرزی را که عقل برایش مشخّص می‏سازد، رعایت نمی‏کند و مانند یک حیوان افسارگسیخته رفتار می‌کند.

البتّه کسی که رفتاری صحیح و عقلانی ندارد، از حیوان‌ هم بدتر است، چون گاهی اوقات می‌توان به دهان برخی از حیوانات افسار زد، در مزرعه از آنها کار کشید، به‌زور جلویشان را گرفت، امّا با انسانی که هیچ مرزی را نمی‏شناسد، نمی‏توان چنین کاری کرد. پس ادب مخصوص موجوداتی است که عقل دارند و در غیر آنها یافت نمی‌شود.

 معیار ارزشی انسان در روایات

یک دسته از روایات به این نکته اشاره دارند که اگر بخواهیم بفهمیم ارزش یک انسان چقدر است، باید به هدف‎گیری او نگاه کنیم. علی«ع» در روایتی فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِه(۵)»؛(۶) ارزش شخص به مقدار همّت او است. یا در جایی فرمودند: «مَنْ شَرُفَتْ‏ هِمَّتُهُ‏ عَظُمَتْ قِیمَتُهُ»؛(۷) کسی که هدفش شریف باشد قیمت و بهایش زیاد است.  در روایت دیگری آمده است: «إنَّکَ مُقَوِّمٌ بِأدَبِکَ»؛(۸) اگر بخواهند تو را تقویم کنند، یعنی روی تو ارزش بگذارند به‌ سراغ ادب تو می‎روند. «إِنَ‏ هَذَا الْعِلْمَ‏ وَ الْأَدَبَ‏ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِدْ فی تَعَلُّمِهِمَا فَمَا یَزِیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ أَدَبِکَ یَزِیدُ فی ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ»؛(۹) ادب موجب تعالی قدر انسان می‎شود.

 

همسوئی هدف و ادب در تعیین ارزش انسان

ادب روش رفتاری انسان است و جنبۀ عملی دارد. منظور از «روش» هم نوع خاص عمل کردن است که شخص در شرایط مختلف انجام می‎دهد و از آن تخلف نمی‌کند. اعمال و رفتارهای روشمند انسان چه‏ رابطه‌ای با هدف‌گیری‎های او دارد؟ رفتار انسان گویای هدف اوست و روش رفتاری خاص، انسان را به اهداف معینی می‌رساند. به ‌تعبیر دیگر اعمال انسان، انعکاسی از هدف‎گیری‌های او هستند. اگر رفتار و روش رفتار فرد، الهی باشد، هدفش نیز الهی است و اگر مادی باشد، هدف نیز مادی است.

گاهی انسان مادیات را از مسیر شریفی کسب می‌کند و لذا روش رفتاری انسانی را به‌ کار می‌بندد. «به ‌دست آوردن مادیات به ‌صورت شرافتمندانه» مانعی ندارد، ولی اگر هدف انسان صرفاً مادیات باشد و راه و روش شرافتمندنه‌ای را هم برای به‌ دست آوردن آن انتخاب نکند، خالی از انسانیت و ادب انسانی است.

بنابراین ادب روشی است که انسان برای رسیدن به هدف انتخاب می‌کند و رابطۀ بین ادب و هدف یک رابطۀ تنگاتنگ است. اگر هدف الهی باشد، ادب هم الهی است و اگر هدف مادی و شرافتمندانه باشد، ادب انسانی است؛ اما اگر هدف مادی و غیرشرافتمندانه باشد، دیگر ادبی در کار نخواهد بود و ارزش فرد از مقام انسانیت پایین خواهد آمد. پس قیمت و ارزش ما به هدف و ادب ما بستگی دارد.(۱۰)

 

لوازم و کیفیت تحصیل ادب انسانی

ریشه‌ ادب موهبتی، اما خودش اکتسابی است، به ‌همین دلیل تحصیل آن نیز کیفیت و شیوۀ خاصی دارد. لذا روایاتی در بارۀ تأدیب(۱۱) انسانی و الهی وجود دارند که به چگونگی تحصیل ادب اشاره می‌کنند. وجه مشترک همۀ روش‌هایی که در روایات آمده این است روش‌های رفتاری انسانی یا الهی،  مانند بقیۀ ملکاتی که انسان خودآگاه یا ناخودآگاه(۱۲) برای خود تحصیل می‌کند، با زحمت به‌ دست می‌آیند. پس مؤدب شدن زحمت دارد و از هر راهی هم نمی‌توان باادب شد. حال باید ببینیم در روایات چه شیوه‌ای برای تحصیل ادب معرفی شده است.

۱ـ راه عقل و علم

تحصیل ادب انسانی با توجه به ریشه‌های عقلی آن

گفته شد که ادب نوعی روش رفتاری و حفاظت عملی نسبت به مرزهای شناخته ‌شدۀ عقل است، بنابراین ادب متوقف بر شناسایی مرزهایی است که باید در عمل از آن حفاظت عملی صورت گیرد؛ چون انسان تا مرزهای الهی را نشناسد، نمی‌تواند از آنها حفاظت کند. برای یافتن راه و روش مؤدب شدن، باید مرزهای انسانی را شناسایی کرد و تشخیص داد که این کار زشت است یا زیبا؟

با توجه به اینکه ریشۀ ادب انسانی در عقل عملی اوست، روایات ما چه  ترک فعل و چه انجام عمل و تشخیص حُسن و قبح را به‏ خود انسان واگذار می‌کنند و می‌فرمایند. خدا به انسان این قدرت را داده است که خوب و بد را تا حدودی تشخیص دهد و روایات ما هم تشخیص کار خوب یا بد را به فطرت و وجدان انسانی ارجاع می‌دهند. حکم درونی و وجدانی انسان، کار عقل عملی است و هیچ ارتباطی هم به خدا و احکام دینی ندارد. اگر عقل عملی گفت زیباست، انجام بده! اگر گفت: زشت است، ترک کن! روش رفتاری‎ خود را با درون خود تنظیم کن.

در روایتی(۱۳) آمده است: «قِیلَ لِعِیسَی«ع» مَنْ‏ أَدَّبَکَ؟» از حضرت عیسی«ع» پرسیدند: چه کسی تو را تأدیب کرد؟ «‏قَالَ مَا أَدَّبَنِی أَحَدٌ»؛ حضرت فرمود: کسی به من ادب نیاموخت؛ «رَأَیْتُ قُبْحَ الْجَهْلِ فَجَانَبْتُهُ»؛(۱۴) بلکه من بررسی کردم و زشتی جهل را دیدم ـ ‌یعنی درونم به بدی آن حکم کرد‌ ـ و من از آن کناره گرفتم. حضرت مسئله را به عقل عملی که در درون‌شان بود، ارجاع دادند و فرمودند: من روش رفتاری طرف مقابل را نگاه کردم و از درون خودم حکم کردم که این کار قبیح است، لذا آن ‌کار را ترک کردم. در تشخیص زشتی و زیبایی کارها، کسی مطالب را به من تحمیل نکرد؛ بلکه من به‏ واسطۀ عقل عملی خویش مرزهای انسانی را شناختم.

علی«ع» در روایتی می‏فرماید: «کَفَاکَ أَدَباً لِنَفْسِکَ‏ إجْتِنَابُ مَا تَکْرَهُهُ مِنْ غَیْرِکَ‏»؛(۱۵) برای ادب کردن خویش همین کافی است که وقتی کاری را از دیگری می‌بینی و از آن بدت می‌آید، از آن پرهیز کنی.

علی«ع» می‌فرماید: «حَسْبُ الْمَرْءِ مِنْ‏ کَمَالِ‏ الْمُرُوَّه»؛ مروت امری است که از نظر درونی در فطرت هر انسان سالمی وجود دارد و از کمالات انسانی محسوب می‏شود. «مِنْ أَدَبِهِ أَنْ لَا یَتْرُکَ مَا لَا بُدَّ لَهُ مِنْه‏»؛(۱۶) و از ادب شخص این است که وقتی می‌‎بیند کاری خوب است، آن ‎را ترک نمی‏کند و انجامش می‏دهد. این یک روش رفتاری است که مبتنی بر ادراکات عقل عملی است.

ایشان در روایت دیگری می‏فرماید: «إِذَا رَأَیْتَ‏ فی غَیْرِکَ‏ خُلُقاً ذَمِیماً فَتَجَنَّبْ مِنْ نَفْسِکَ أَمْثَالَهُ»؛(۱۷) آنگاه که در غیر خود، خُلق یا ملکۀ زشتی(۱۸) یافتی از نظیر و مانند آن پرهیز کن! این همان ارجاع به ضمیر انسان است. اگر دریافت درونی‎ات این بود که مثلاً این رفتار، زشت است، در واقع مرز یک رفتار زشت را شناسایی کرده‏ای، پس از نظر عملی نیز از این مرزهای شناسایی شده محافظت کن! این مسأله اصلاً تحمیلی نیست و از ناحیۀ درون خود انسان شناسایی می‏شود.

پس راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر کس عقل خود را به ‌کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با تکرار عمل بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی، برخلاف ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.

 

پی‌نوشت‌ها

۲ـ بحارالأنوار، ج‏۷۲، ص ۶۸٫

۳ـ غررالحکم، ص۵۲٫

۴ـ غررالحکم، ص۲۴۷٫

۵ـ همّت یعنی هدف.

۶ـ غررالحکم، ص۹۳٫

۷ـ غررالحکم، ص۴۴۷٫

۸ـ غررالحکم، ص۲۴۷٫

۹ـ بحارالانوار، ج۱، ص۱۸۰؛ «همانا دانایی و ادب قیمت و ارزش توست؛ پس در یادگیری علم و بالا بردن ادب کوشش کن تا ارزش و بهای خویش را افزایش دهی».

۱۰ـ من ندیده‏ام که کسی مفصلاً وارد این بحث شده باشد و این مطالب در جای دیگری ذکر نشده است.

۱۱ـ که ما روایات مفصل در این باب داریم که حتی شیوه‎های تأدیبی را مطرح می‎کند که این‎ها خودش بحث‎های مفصلی دارد که اگر این بحث‎ها را بکنیم خیلی مفصل می‎شود.

۱۲ـ بسیاری از ملکات ما ناخودآگاه درست می‌شود؛ یعنی ما خودمان از ایجاد یک ملکه خبر نداریم، ولی به ‌واسطۀ تکرار یک‌سری اعمال خاص، کم‌کم این ملکه در وجود ما ایجاد شده و ثابت می‌شود. بسیاری از خلقیات ما به‌ همین ترتیب درست شده و شکل می‌گیرند.

۱۳ـ معادل این روایت در فارسی همان جمله‏ای است که می‏گویند: از لقمان پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‎ادبان.

۱۴ـ مجموعۀ ورام، ج‏۱، ص۹۴٫

۱۵ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۴۱۲٫

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸۰٫

۱۷ـ غررالحکم، ص ۳۲۳٫

۱۸ـ ادب روش رفتار است و رفتار آن‎گاه روش خواهد بود که ملکه شود و ملکه آن معنایی است که رفتار از آن ناشی گردد. اگر ملکه‏ای زشت باشد رفتار زشت نیز از ان به‏ وجود می‏آید.

 

سوتیتر:

۱٫

رفتار انسان گویای هدف اوست و روش رفتاری خاص، انسان را به اهداف معینی می‌رساند. به ‌تعبیر دیگر اعمال انسان، انعکاسی از هدفگیری‌های او هستند. اگر رفتار و روش رفتار فرد، الهی باشد، هدفش نیز الهی است و اگر مادی باشد، هدف نیز مادی است.

 

۲٫

راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر کس عقل خود را به ‌کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با تکرار عمل بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی، برخلاف ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.

 

30نوامبر/16

پیامبر اکرم «ص» سراج منیر

 

حضرت آیت‌الله حسن زاده آملی

وجود مبارک خاتم الانبیاء سراج منیر است. به تعبیر قرآن شریف و سراجاً منیرا. این چراغ الهی نور می‌دهد و این ایمان‌های ما همه فروغ پرتوهائی از آن نورند. این عبادات ما، کمال ما، توجه ما، شعبه و شعله‌ای از آن نورند و این مجلس ما روزنه‌ای از آن نور است.

هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی

از دولت آن زلف چو سنبل شنوی

چون نغمه بلبل ز پی گل شنوی

گل گفته بود هر چه ز بلبل شنوی

اینها همه برکات آن وجود مقدس است. قرآن شریف را نور نامیده‌اند. این نور از آن مصباح، از آن مشکات، از آن چراغ الهی است. نور وقتی باید خودش را نشان بدهد، چراغ می‌خواهد، محمل می‌خواهد، مظهر می‌خواهد، قابل می‌خواهد. هر دلی و هر چراغ وجودی نمی‌تواند مثل قرآن نور بدهد. این نور از آن چراغ منشعب می‌شود. خیلی روح بزرگ و عظیمی می‌خواهد که در نوری چون قرآن شریف از آن چراغ استفاده شود. قلب خاتم الانبیاء می‌خواهد. روح حضرت مصطفی می‌خواهد. بر بنده خود این نور را نازل فرمود. از این چراغ نوری می‌درخشد تا زبان اعتراض شما بر ما دراز نباشد. این نور را داده‌ایم، این آیات بینات را داده‌ایم: « یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُر» تا مردم را از تاریکی‌ها و ظلمت‌ها به در ببرد و به نور برساند، به قرآن برساند، به خدا برساند. به آنی که الله نورالسموات و الارض است برساند.

حیف است که در ظلمتکده طبیعت باشید. بیا به عالم نور. بیا به جهان نور، به یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُر». این نورهای ظاهری چه می‌کنند؟ آفتاب که طلوع کرد، موجودات را می‌نگری، اشیاء را مشاهده می‌کنی، راه و چاه را از یکدیگر تمیز می‌دهی. اینها حکایت سایه‌ای هستند از نور حقیقت. بگذار ابرها از آسمان جان‌ات کنار بروند، آن هم ابرهای تیره و سیاهی که متراکم شده‌اند. بگذار آفتاب حقیقت بتابد تا ببینی که آن آفتاب چه نوری می‌دهد. ما سعادت می‌خواهیم و ما زندگی می‌خواهیم. ما دنیا و آخرت می‌خواهیم. ما مسیر مستقیم می‌خواهیم. ما خدا می‌خواهیم.

قدر خود را بشناس. راه را بپا، از یمین و یسار، چپ و راست رهزن‌ها فراوانند. صراط مستقیم یکی بیش نیست. بین دو نقطه یک خط مستقیم بیش نیست. بیش از یک خط مستقیم تصورشدنی نیست. آن خط مستقیم اقرب طرق است. کمترین مسافت است. بین آن دو نقطه، بقیه طرق، مسافت‌شان بیشتر. گم‌کننده حیرت‌آور.  دنبال این و آن نروید. این ور و آن ور نروید که اگر از صراط مستقیم به در رفتی، کجی است، اعوجاج است، گم شدن است. از حق در رفتی، باطل است. از نور در رفتی، ظلمت است. یا حق است یا باطل، یا نور است یا ظلمت، سومی ندارد. از حق و از راستی و درستی بگذری، ضلال است و گمراهی.

خداوند عالمیان در چندین جا در قرآن مجید وصف نور می‌کند. از قرآنش به نور تعبیر و وصف می‌فرماید. بیایید به این نور نزدیک بشوید. از این نور فروغ و پرتو بگیرید تا از ظلمت‌ها و وزر و وبال‌ها به در آیید.

حالا آیات را مرور کنیم تا ببینیم سبکباریم یا به تعبیر قرآن شریف زیر بار غل‌ها، زنجیرها و وزر و وبال‌ها خیال می‌کنیم که آسوده‌ایم. آسودگی نداشته‌ایم و لذت آسایش را نچشیده‌ایم.

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر لذت نفس لذت نخوانی

در آیه ۱۵۷ سوره اعراف آمده است: «فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» . نور این قرآن با رسول‌الله نازل شد، چون قرآن علم است و علم نور است و نور را هر موطنی نمی‌گیرد. اقبال می‌خواهد. هر دلی که نور نمی‌گیرد.

علم نور است، آن قلبی که قابل است، اقتضا دارد، زنگ هوا و هوس، او را از بین نبرده، تیر‌گی‌های گناه، لجن‌های گناه رویش را نگرفته، آن دل نور علم را می‌گیرد، نه اینکه شعر بگوید و کتاب داشته باشد و در لباس من باشد و چندین زبان بداند و قرآن را از بر باشد، اینها نیست. ای بسا کسانی که همه اینها را دارند و علم ندارند. خدا رحمت کند جناب شیخ بهایی را:

علمی بطلب که تو را فانی

سازد ز علائق جسمانی

آن وقتی که علائق دنیا را از تو گرفت، آن وقتی که حرام، شکارت نکرد، آن وقتی که الهی و ربانی شدی، حالا این علمت نفع می‌رساند و به کارت می‌آید. امر به معروف و نهی از منکر بکنی زهی سعادت. عمده آن است. بیدار باش و عقلت را به کار بیاور.

حضرت رسول‌الله«ص» فرمود که خدای متعال، عقل را میزان، معیار و ترازو برایت قرار داد که با این معیار حق را از باطل تمیز بدهی. اول اندیشه، وانگهی گفتار و کردار و رفتار وکسب و کار و شهادت و امضاء و تصدیق. این علم است که نجات‌ات می‌دهد، بیدارت می‌کند، سر تو را می‌شوراند، اهل درد می‌شوی، دنبال درمان می‌روی. تا درد پیدا نکردی، ارزش نداری، قدر و قیمت نداری. آن دردی که روز اولیاءالله است و در دل شب‌ها و وقت سحر، سوز و گدازت می‌دهد. آن دردی که فوج فوج ملائکه بگویند چه فرمایشی داری از این سوز و گدازت؟

شما به من و درد من و دل من چه کار داری؟ من که به شما کاری ندارم. همه‌تان را دوست دارم. همه کلماتِ جناب دوست من هستید. همه آثار جنابِ دوست من هستید. هریک به حد خود، به نوبه خود، بسیار خوبید. قدر و قیمت دارید. از آن روی که آثار دوست من هستید، دوست‌تان دارم. چون نامه دوست من هستید، دوست‌تان دارم، اما مستقیماً به شما عرضی ندارم. التفات فرمودید آقا؟ هر دلی می‌تواند این درد را کسب کند.

اوحدی شصت سال سختی دید

تا شبی روی نیکبختی دید

شصت سال خدا خدا کرد تا این درد را یافت. آنهایی که پیرو این نور شدند، از این نور فروغ گرفتند، «وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون»، رستگاران فقط همین فرقه‌اند و بس. بقیه فقط حرکتی دارند، نفسی می‌کشند، دمی برمی‌آورند، شب و روزی دارند.

ای که عاشق نه‌ای حرامت باد

زندگانی که می‌دهی بر باد

اگر گیرنده نیستی یک خرده زحمت بکش. «وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون». فقط اینها رستگارند و بس. بقیه حیاتی دارند، حرکتی دارند مذبوحانه. به حالشان باید استرحام کرد. باید دلسوز بود. نه به نظر بدبینی. نخیر، دلت به حالشان بسوزد.

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او چو مرده به فتوای من نماز کنید

نماز یعنی دعا کردن. این بیچاره‌ای را که مرده‌دل است،  دعا کنید که توفیق بیداری پیدا کند. «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ». نیست مگر رحمت و نور و سفره نعمت او. هر چه که هست، همه و همه از زمین تا آسمان‌ها، تا کهکشان‌ها، عوالم برای تو «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» است.

خود جنابعالی رحمت خدایی. این زمین رحمت خداست. نفس کشیدن شما رحمت خداست. طلوع و غروب ستارگان رحمت خداست. بودتان رحمت خداست. آنچه که در دار وجود است، رحمت خداست. همه رحمت‌الله‌اند و ما در کنار یک چنین سفره گسترده‌ای که همه‌اش رحمت است، غریق هستیم در دریای رحمت. درد و حسرت نیست که غرق در میان دریا باشیم و خشک لب از اینجا برویم؟

«للَّذِینَ یَتَّقُون». رحمت می‌خواهی؟ تقوا می‌خواهد. آن رحمت عام همه را فراگرفت. می‌خواهی نزدیک‌تر بشوی و رحمت خاص نصیب تو بشود، محرم حریم کبریای الهی بشوی، آنجایی بشوی، عنداللهی بشوی، «فِی‌ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر» بشوی؟ کاسب حبیب‌الله باشی؟ پس یَتَّقُون و پرهیزکار باش. این پرهیزکاری می‌دانی چیست؟ این پرهیزکاری است که تسبیح در دستش هست و بس بس می‌کند، اما به وقتش مثل زالو خون می‌خورد و سر امام و پیغمبر را می‌برّد و کار شمر و یزید را می‌کند؟ نه. از این بس‌بس‌گوها بترس. مقدسِ عاقل باش، خیلی عاقل.

نعمت‌ الله جهان را فراگرفته. دنبال چی‌ هستید؟ دارید چه کار می‌کنید؟ بخوانید آیه را ببینیم خبائثی که می‌فرماید چیست؟ لجن‌خواری‌ها چیست؟ کثافت‌کاری‌ها چیست؟ کفتار و کرکس به جای انسان‌ها خجالت می‌کشند. سک‌ خجالت می‌کشد. سگ که خوب است و حفظ و حراست می‌کند و امین است. سگ امین باشد و ما نباشیم؟ گرسنه و حیوان و درنده است، اما صاحبش شکار را زده، می‌رود و می‌گردد و پیدا می‌کند و می‌آورد بدون خیانتی و حتی یک دندان زدنی پیش صاحبش می‌گذارد. ای حیوان بینوا! تو که گرسنه‌ات بود چرا نخوردی؟ برای حفظ مقام امانت. چه چیزی در دل این سگ بود؟ چی فهمید و ادراک کرد که آن را برگرسنگی‌، هواپرستی، نفس پرستی و خودکامی‌اش ترجیح داد؟ سگ است.

یک مقدار به خود بیاییم. شاید دیگر رویمان نشود از سگ اجتناب کنیم و بگوییم اگر تو ظاهرت نجس است، ما که ظاهر و باطن به‌کلی. به خصوص جانمان که به‌کلی. چطور از تو اجتناب کنیم که ما یک چنین جان کثیف و آلوده داریم. چه چیزی وادار کرد حیوان مفترس را که حفظ امانت کند و خیانت نکند. حال که نوبت به انسان رسید، او باید از ما اجتناب کند یا ما باید از او اجتناب کنیم؟

«فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَـاهَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ» آن رحمت خاصه برای این سلسله مردم است. « الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیل» پیروی می‌کنند آن نوری را که نامش در تورات و انجیل بود. یهودی‌ و  نصارا می‌دانستند. عیسی«ع» به آنها مژده داد که رسولی پس از من به نام احمد«ص» می‌آید و او را می‌شناختند.

این قرآن، این همه اخبار از انسانی که مدرسه ندیده، از کجا آمده؟ چطور مدرسه‌دیده‌ها بعد از ۵۰ سال دیدن رشته‌ها و علوم و اساتید نتوانستند به قعر او برسند؟ قرآن اقیانوس عظیمی است. هر شناگری که به او می‌رسد و هیمنه و جلال و عظمت او را که می‌بیند، زانوهایش سست می‌شود. ناصر خسرو در هزار سال پیش در شرح حال خود می‌نویسد که ۷۰۰  تفسیر را مطالعه کرده‌ است. این نفسیرها را استخوان خرد کرده‌های چندین ساله نوشته بودند تا بلکه به عمق قرآن برسند و با اسرار آن آشنا شوند.  شیخ‌الرئیس‌ها، خواجه‌نصیرها، ناصرخسروها، علامه‌ها، محیی‌الدین‌ها، ملاصدراها، شیخ‌بهایی‌ها، میردامادها هریک برای خود کوه‌های هیمالیائی هستند، اما اینها هم در برابر عظمت قرآن زانو زدند و افتخارشان و حاصل بحث‌، رنج و زحمت‌شان این است که از مشکوه خاتم‌الانبیاء و از آن چراغ الهی نور گرفتند و توفیق مدد کرد تا نکاتی اندک از حرف خدا و پیغمبرش را بفهمند. این مگر کم کاری است؟

ممکن است جنابعالی بفرمایید به ‌به‌، ولی من که خودم می‌دانم که کار امثال بنده ساحل‌پیمایی است، پس از سی سال به چند تا تفسیر رجوع کرده و ظاهر الفاظ را دیده‌ام.  من که خودم پیش خودم منفعلم و می‌دانم به قعر او نرسیده‌ام. شیخ‌الرئیس یک رساله‌ مستقل نوشت در تفسیر سوره قل هوالله احد.  جناب ملاصدرا کتاب مستقلی نوشت درباره ستاره آیت‌الکرسی و دیگران قس علیهذا.

ما تازه خیلی همت که بکنیم، بتوانیم حرف‌های این بزرگان علمای امت را بفهمیم. مگر زبان آنها را دانستن و فهمیدن کم کاری است؟ آنها مردمی هستند که در باره یک حرف و یک کلمه قرآن حقاً کار کرده‌اند. تعارف که نداریم. نوزده جلد می‌نویسد راجع به بسم‌الله الرحمن الرحیم.  اصول کافی را  شرح‌های متعددی است، اما کسی به سنگینی ملاصدرا شرح نکرد و بعد از او همه عیال سفره اویند، اما همین جناب حکیم ملاصدرا در شرح اصول کافی‌اش در بیان روایتی از امام صادق»ع» بالاخره می‌گوید خدا توفیق فهم این حرف‌ها را به ما مرحمت بفرما. ملاصدرا.  این چهار کلمه‌ای هم که در این منبرها گفته می‌شود از پرتو زحمات آن بزرگان است. کیست این رسول‌‌اللهی که تمام کمالات، عقل کل، مظهر اتم اله، چیست این رسول‌الله که این طور نور می‌دهد به همه.

بدانید که آفریدگار ما به مراتب بیش از  محبت مادر به فرزندش به ما محبت دارد. کی ما رفتیم و نخواست ما را؟ کی دلمان به درد آمد؟ کی الله گفتیم و لبیک نشنیدیم؟ چه می‌خوری که نمی‌توانی به راه بیایی؟ چه کسب و کار داری که دلت گرفته است؟ چه حرف‌هائی می‌زنی و چه حرف‌هائی می‌شنوی که این طور تیره شده‌ای؟

تو که شریف‌ترین موجوداتی و تاج کرمنا بر سر توست، چرا با کفتار هم‌زمینی می‌کنی و پا در کفش لاشخورها می‌گذاری؟  من که دعوا و نزاع با شما ندارم و پیش از این هم که وظیفه‌مان نیست که بگوئیم آنی را که بر مردم حرام کرده کثیف، خبیث و پلید است. پلیدی مال پلیدهاست. نمی‌دانی رسول‌الله«ص» چه بارها و چه غل‌ها و زنجیرهایی را از دست و پایت برگرفت. آزادیم؟ دنیا ما را گرفتار کرده. کجا آزادیم؟ یک نفس آزاد نمی‌توانی بکشی. چرا خودت را گرفتار کردی؟ چرا یک خرده حرص و آزت را قیچی نمی‌کنی؟ چرا به فکر ابدت نیستی؟ چرا سعادت ابدی‌ات را نمی‌خواهی؟ چرا دنبال کسب و کار حلال نمی‌روی؟  برای همه روزی حلال مقرر است و از این بیچاره‌تر کیست که دارد به حرام روزی‌اش را فراهم می‌کند.

یک وقت حرامی است که تقریباً ضرر شخصی دارد، اما یک وقت قدمی برمی‌دارد که بدآموزی و ضرر نوعی دارد و خانواده‌هایی را بیچاره می‌کند. خدا باید با این شخص چه کند؟ از هزار خرس  و سگ هار و مار و اژدها و افعی بدترند اینها.

اکثر فرزندان ما مسموم‌اند. این مار و عقرب‌ها اینها را گزیده‌اند. اکثرشان بیمارند. مگر می‌شود این بیماری‌ها را از اینها گرفت؟ اینها کودک‌اند. این بیماری‌ها می‌نشینند در آنها و ریشه می‌دوانند و جا خوش می‌کنند.  آنها را بد کوک کرده‌اند. اصلاً نمی‌آیند که گوش کنند.

چقدر شانس آوردیم که در زمان امام معصوم و پیغمبر نبودیم. چقدر شانس آوردیم که کوفه نبودیم، وگرنه چه قدم در راه دین برمی‌داشتیم؟ آدم می‌خواهد بگوید که یا اَباعَبدالله یا لَیتَنا کّنا مَعَکم فَنَفوذَ فوزاً عظیما می‌ترسد. ای کاش ما با شما بودیم و در رکاب شما به مقام شامخ شهادت می‌رسیدیم. تو؟ من؟ به تو گفتم که پس از آنی که خرج سال‌ات گذشت و مطابق شئون زندگی‌ات احتیاجات‌ات برآورده شد،  تومانی دو ریال مال تو نیست، مال اجتماع و ارحام و فقرای اجتماع توست،  می‌خواهی جان بدهی!

«یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَی نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ». ببینید این نور را کجا بردید. سوره مبارکه حدید. رسول‌الله «ص» شب شش سوره مسبحات ـ سوره‌هائی که اولشان یسبح و سبح دارد: حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن، الاعلی ـ  را می‌خواند و می‌خوابید. قرآن نور بود و بر پیغمبر نازل شد. این نور پیشاپیش تو می‌رود: « یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَی نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِم».   مؤمن همه جهاتش راست است. چه روز خوشی! روز آسایش! سعادت ابدی! لذت ببر! خوشبخت باش!

این از مؤمنین و اما منافقین:

یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکُمْ» بیچاره‌ها، دنبال افتاده‌ها، بدبخت‌ها، آواره‌ها به مؤمنین می‌گویند به ما نگاه کنید، مهلت بدهید، صبر کنید ما از شما نور بگیریم. نور ندارند، تاریکند. چرا؟ اینجا که وضعشان بد نبود، خیلی دندانشان را مسواک می‌زدند. تشریفات ظاهری‌ و زرق و برق زندگی‌شان که بد نبود. پرده‌های گرانبهائی را می‌آویختند. لباس‌های فاستونی سنگین، پیراهن‌شان خیلی برق می‌زد. چرا اینها نور ندارند؟ آخر اینها نور را از او گرفتند. اینها که خود او نبودند. آنی که خود اوست نور ندارد. اینها او نیستند. « انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکُمْ» به ما مهلت بدهید از شما نور بگیریم. «قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءکُمْ» می‌گویند برگردید بروید و تحصیل کنید و بیاورید. این که چراغ موشی که نیست که دستت بگیری و با خودت ببری. این نور را می‌خواستی از اینجا بیاوری: ««قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا»: به دنیا و به نشئه اولی بروید و آنجا نور بخواهید. می‌شود برگردند؟ نه. «فضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ» دیواری بین‌شان حائل می‌شود. این دیوار چیست؟ از سنگ و گل، گچ و آهک است؟ «این زمان بگذار تا وقت دگر»! دیواری زده می‌شود بین این ظلمتی‌ها و آن نورانی‌ها. «بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ» باطنش رحمت. سعادتمندان آنجا هستند. «وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ ظاهره» این طرفی‌ها، بیچاره‌ها زوزه می‌کشند. «یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ» حالا که پشت دیوار قرار گرفته‌اند فریاد برمی‌آورند که ما که با شما بودیم. چطور شما این نورها را دارید و ما نداریم و این طور اینجا بیچاره شده‌ایم؟« قَالُوا بَلَى» بله. شما با ما بودید، اما یک فرقی هست.« وَلَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ» . شما خودتان را گول زدید و ‌گفتید قیامت را کی دیده؟ با ما بودید، اما  «َارْتَبْتُمْ» در شک و ریب بودید. دل نداشتید، حال نداشتید، جان نداشتید، آدم نبودید، روزی حیوانات را خوردید و جا را بر انسان‌ها تنگ کردید. «وَغَرَّتْکُمُ الأمَانِیُّ» آرزوها گول‌تان زد. هی بگیر، هی بگو، هی بخند، هی بساز، هی اینجا، هی آنجا. دل به درد آوردن، حرام خوردن، دنبال خبائث را گرفتن، حقوق الهیه را ندادن، کسب و کار را نپاییدن، مراقبت نداشتن، حضور نداشتن، روز و شب را به غفلت گذراندن.

در عجبم از این حرف‌ جنابعالی که گذشته‌ها گذشت. پدر آمرزیده. گذشته‌ها نگذشت. گذشته‌ها همه در تو جمع است. اما جان و نیت مرا که ضبط نمی‌کند. از جان من که نوار نمی‌گیرد. چطور گذشته‌ها گذشت؟ جنابعالی از آن وقت که به مدرسه رفتی گفتی الف به صدای بالا هست و همین جور یکی پس از دیگری آمدی تا الان شدی که مثلاً شدی یک آدم سخنور، یک نویسنده. مگر اگر آن حرف‌ها، تعلیمات، علوم، دستورها یکی پس از دیگری جمع نمی‌شدند، تو نویسنده می‌شدی؟ آنها گذشتند یا در تو جمع شدند؟  اگر می‌گذشتند که گویا، خوانا، نویسنده، معمار، نجار، بنا نمی‌شدی.

آخرت‌مان هم همین طور است. هیچی نگذشته است آقا. همه در ما جمع است. یکی از نام‌های روز رستاخیز یوم الجمع است. یوم الجمع. اعمال تو هم با آخرت تو همین‌ طور است. یک چنین سرمایه کلان خدادادی را مفت مفت از دست دادیم.

وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ. »اَللّهُمَّ اِنّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْمَخْزوُنِ الْمَکْنُونِ یا الله یا الله یا الله.

بار الها توفیق حضور مراقبت انس به خودت عاقبت به خیری به همه ما مرحمت بفرما. ولی عصر ما را از ما خشنود بگردان.

و عجل اللهم لولیک الفرج.

 

سوتیترها:

 

۱٫

حیف است که در ظلمتکده طبیعت باشید. بیا به عالم نور. بیا به جهان نور، به یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُر». بگذار ابرهای تیره و سیاهی که متراکم شده‌اند، از آسمان جان‌ات کنار بروند. بگذار آفتاب حقیقت بتابد تا ببینی که آن آفتاب چه نوری می‌دهد. ما سعادت می‌خواهیم و ما زندگی می‌خواهیم. ما دنیا و آخرت می‌خواهیم. ما مسیر مستقیم می‌خواهیم. ما خدا می‌خواهیم.

 

۲٫

اکثر فرزندان ما مسموم‌اند. این مار و عقرب‌ها اینها را گزیده‌اند. اکثرشان بیمارند. مگر می‌شود این بیماری‌ها را از اینها گرفت؟ اینها کودک‌اند. این بیماری‌ها می‌نشینند در آنها و ریشه می‌دوانند و جا خوش می‌کنند.  آنها را بد کوک کرده‌اند. اصلاً نمی‌آیند که گوش کنند.

 

 

 

30نوامبر/16

رستگاری مؤمنان با پیروی از خاتم «ص»

 

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

تهیه و تدوین: حجت‌الاسلام‌ والمسلمین محمدرضا مصطفی‌پور

یکی از نام‌های خدای سبحان، رحمان است که بیانگر رحمت عام اوست که به مقتضای این رحمت عام، مخلوقات را می‌آفریند و انواع نعمت‌های مادی و معنوی را دراختیار آنان می‌نهد تا آنها با استفاده از این نعمت‌ها راه کمال را طی کنند و به فلاح و رستگاری نایل شوند.

خدای متعال در سوره الرحمن که با همین وصف شروع می‌شود، انواع نعمت‌های مادی و معنوی و دنیوی و اخروی را بیان می‌کند تا انسان‌ها با توجه به آن نعمت‌ها در مسیر رحمت الهی قرار گیرند و درنهایت به رحمت خاص که شامل مؤمنان است دست یابند؛ یعنی در دنیا هدایت شوند و در آخرت به بهشت راه یابند.

یکی از جلوه‌های رحمت الهی بعثت انبیاء و پیامبران الهی است. در میان این انبیاء الهی، آخرین آنها به عنوان رحمت برای عالمین فرستاده شده است: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین»؛(۱) تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم»، و چون پیامبر رحمت است، اگر انسان‌ها این نعمت و رحمت را پذیرا شوند و به او اعتقاد پیدا و در عمل از وی پیروی کنند به سعادت و کمال و رستگاری می‌رسند.

از جمله آیاتی که پس از بیان رحمت عام خدا و اینکه چه کسانی از آن برخوردار می‌شوند به معرفی مؤمنان می‌پردازد و چگونگی نیل آنها را به فلاح و رستگاری بیان می‌کند، آیات ۱۵۶ و ۱۵۷ سوره مبارکه اعراف است: «و رحمتی وسعت کل شیء فسأکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکاه والذین هم بآیاتنا یومنون* الذین یتبعون الرسول النبی الأمی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراه والإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه واتبعوا النور الذی أنزل معه اولئک هم المفلحون؛ رحمت من بر همه چیز گسترده است و به‌زودی آن را برای کسانی که خود نگهداری می‌کنند و زکات (و صدقه) و کسانی که به نشانه‌های ما ایمان می‌آورند مقررخواهیم داشت، همان کسانی که از فرستاده خدا، پیامبر درس‌ناخوانده پیروی می‌کنند، آن پیامبری که صفات او را در تورات و انجیل نوشته می‌یابند، در حالی که آنان را به کار پسندیده فرمان می‌دهد و از کار ناپسند باز می‌دارد و برایشان پاکیزه‌ها را حلال می‌شمرد و پلیدی‌ها را بر آنان حرام می‌کند و تکالیف سنگین‌شان و غل‌هایی را که بر آنان بوده از دوش آنها برمی‌دارد و کسانی که به او ایمان آوردند و گرامی‌اش داشتند و دشمنانش را از او بازداشتند و یاری‌اش کردند و از نوری که با او فرود آمد پیروی نمودند، تنها آنان رستگارانند.»

از این آیه استفاده می‌شود که رحمت الهی عام و فراگیر و شامل همه چیز است و اگر کسی از آن استفاده نکند، خود کوتاهی کرده است. شرایط استفاده از رحمت عام الهی را سه چیز ذکر می‌کند: تقوا، زکات و ایمان. سپس ویژگی‌‌های پیامبر اسلام را که در تورات و انجیل آمده است ذکر می‌کند و در پایان از کسانی یاد می‌کند که اگر بخواهند به رستگاری برسند چه کارهایی را در مورد پیامبر باید انجام دهند. سئوال‌هایی که در باره این آیات می‌توان مطرح کرد، عبارتند از: ۱ـ شرایط رستگاری مؤمنان چیست؟ ۲ـ پیامبر اسلام«ص» چه ویژگی‌هایی دارد؟ ۳ـ مسئولیت مؤمنان در مقابل پیامبر اسلام«ص» چیست؟

ویژگی‌های پیامبر اسلام

آیه ویژگی‌هایی پیامبر اسلام«ص»  را ذکر می‌کند که عبارتند از:

۱ـ رسالت: اولین ویژگی در این آیه رسالت و پیامبری است که از سوی خدا برای هدایت و راهنمایی مردم فرستاده می‌شود.

۲ـ نبوت: دومین ویژگی پیامبر اسلام نبوت است. نبی به کسی گفته می‌شود که پیام خدا را بیان می‌کند و به او وحی نازل می‌شود، هر چند مأمور به دعوت و تبلیغ نباشد و رسالت مقامی بالاتر از نبوت است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوی دین الهی و ایستادگی در این مسیر می‌باشد.

راز تقدم رسالت بر نبوت، اهمیت امر رسالت و تفوق مقام ابلاغ‌ بر تعلیم و پیام‌رسانی است.

۳ـ امیّ بودن: ویژگی سوم پیامبر، امی بودن آن حضرت است. واژه امّی از امّ به معنای مادر و یا امت که به معنای جمعیت است گرفته شده است و برای آن معناهای متعددی ذکر کرده‌اند. برخی آن را به معنای درس‌نخوانده می‌دانند، یعنی به همان حالتی که از مادر متولد شده باقی مانده و مکتب و استادی ندیده است.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد

(حافظ)

البته امّی بودن نه شرط پیامبری است و نه از موانع آن، چون هیچ برهان عقلی یا نقلی معتبر بر شرط امّی بودن نیست، همان‌گونه که دلیلی بر مانع بودن آن نیست. پس از نظر عقل می‌شود پیامبری مکتب رفته و درس خوانده و در حد عالمان فرزانه باشد و پیامبری دیگر درس نخوانده و مکتب نرفته باشد.

این وصف فقط برای پیامبر اکرم آمده است. البته امی به معنای بی‌سواد یا نادان نیست، زیرا بی‌سوادی و جهل نقص‌ هستند و پیامبر اکرم از نقص منزه است، بلکه به معنای درس نخوانده و به مکتب نرفته است.

راز امی بودن پیامبر را قرآن چنین بیان می‌کند: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون؛(۲) تو پیش از این کتابی را نخوانده‌ای و چیزی را با دستت ننوشته‌ای، زیرا مبطلان و اهل باطل به شک می‌افتادند.»

در واقع علت نخواندن و ننوشتن آن حضرت را به شک افتادن مبطلان و یاوه‌گویان باطل‌گرا دانسته است، زیرا اگر پیامبر اکرم«ص» چیزی را از روی نوشته می‌خواند یا می‌نوشت، گمان می‌کردند قرآن و وحی خدا گفته‌های بشر است.

۴ـ وجود صفات و علامات پیامبر در تورات و انجیل: یکی از ویژگی‌های آن حضرت در تورات و انجیل دوران نزول قرآن بوده است، وگرنه یهود و نصارا اعتراض می‌کردند که چنین شخصی با این خصوصیات در کتاب‌های ما نیست. آیه با تعبیر روشنی دلالت می‌کند که پیامبر با همه خصوصیاتش در تورات و انجیل معرفی شده است تا جای تردیدی نماند به گونه‌ای که آنان پیامبر را همچون فرزندانشان می‌شناختند «یعرفونه کما یعرفون ابنائهم؛(۳) و اگر در تورات و انجیل کنونی به صراحت نامی از پیامبر اسلام در آن وجود ندارد، دلیل بر تحریف این کتاب آسمانی است.»

در تورات و انجیل مواردی یافت می‌شود که اشاره‌ای به ظهور آن حضرت دلالت دارد مانند آنچه که در سفر تکوین فصل ۱۷ شماره ۱۷ تا ۲۰ و در سفر پیدایش باب ۴۹ شماره ۱۰ و در انجیل یوحنا باب ۱۴ شماره ۱۵ و ۱۶ و باب ۱۶ شماره ۷ و ۲۶ آمده است.

۵ـ امر به معروف و نهی از منکر: یکی از ویژگی‌های پیامبر«ص» آن است که او امر به معروف و نهی از منکر می‌کند. معروف چیزی است که عقل و نقل آن را به رسمیت نمی‌شناسند، معروفی که پیامبر به آن امر می‌کند، همه اعتقادات صحیح، ارزش‌های اخلاقی و حقوقی و اعمال نیک را فرامی‌گیرد و منکری که در آن نهی می‌کند همه اعتقادات باطل و رذایل اخلاقی و حقوقی و اعمال بد را شامل می‌شود.

۶ـ تحلیل طیبات و تحریم خبائث: یکی از ویژگی‌های پیامبر که محتوای دعوت او را نیز تشکیل می‌دهد، حلال کردن پاکیزه‌ها و حرام کردن پلیدی‌هاست. تنها محلّل طیبات و محرّم خبائث خدای سبحان است و پیامبر اکرم«ص» فقط معلم و مبلغ حلال و حرام الهی است و جمله «یحل لهم الطیبات و یحرّم علیهم الخبائث»، بیانگر این حقیقت است که شریعت آن حضرت چیزی که مناسب با فطرت و طبع انسانی حلال و منافی با فطرت و منافی با طبع را حرام کرده است.

واژه طیبات و خبیث همه پاکیزه‌ها و پلیدها اعم از ظاهری و معنوی را فرامی‌گیرد. طیبات ظاهری مانند میوه‌ها و خوردنی‌ها مثل گوشت و شیر که برای انسان سودمند است و طیبات معنوی مانند اعتقادات صحیح و فضائل و مکارم اخلاقی.

خبائث ظاهری مانند میوه‌های زیان‌بار و حیواناتی که گوشت و شیرشان برای انسان مضر است و خبائث معنوی مانند اعتقادات باطل، رذایل اخلاقی و حقوقی و تعصبات نابجا.

۷ـ برداشتن اصر و اغلال، مدعیان دروغین نبوت و رسالت، هدف‌شان به زنجیر کشیدن توده‌های مردم و استعمار و استثمار آنهاست، اما پیامبر اسلام برداشتن دشواری‌ها و بار سنگینی است که بر دوش آنها نهاده شده و باز کردن زنجیره‌هایی است که بر دست و پای آنها بسته شده و مانع حرکت آنها گردیده است.

اصر یعنی فشار، بار سنگین و دشواری‌هایی که مانع حرکت و کمال انسان‌اند و اغلال به معنای زنجیرهایی است که بر دست و پای آنها بسته شده و مانع حرکت آنها می‌شود.

مورد آیه برداشتن اصر و اغلالی است که بر برخی امت‌های پیشین تحمیل شده بود، لکن شاید بتوان رفع همه موانع قیام و بالندگی را از این عبارت برداشت کرد و معتقد شد که دین الهی انسان را از هر قید و بندی که مانع کمال و آزادمنشی است، رها می‌سازد و او را به برترین کمال یعنی بندگی خدا مقید می‌کند.

پیامبر اسلام زنجیر جهل و نادانی را از طریق دعوت پیگیر و مستمر به علم و دانش، زنجیر بت‌پرستی و خرافات را از طریق دعوت به توحید و زنجیر انواع تبعیضات و زندگی طبقاتی را از طریق دعوت به اخوت دینی و برادری ایمانی و مساوات در برابر قانون و زنجیرهای گران دیگر را از دست و پای انسان گشود.

 

 ابتنای دعوت پیامبر به فطرت الهی

محورهای دعوت و پیام پیامبر اسلام در این آیه عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر و حلال کردن طیبات و حرام کردن خبائث و برداشتن هر بار سنگینی که مانع حرکت در عرصه اعتقاد، اخلاق،‌ فقه و حقوق و باز کردن هر زنجیری است که بر دست و پای مردم بسته شده است. این پیام‌ها جهانی هستند، چون هیچ انسانی در هیچ نقطه‌ای از جهان نیست که معروف، یعنی چیزی را که عقل آن را به رسمیت می‌شناسد، بد بشمارد و منکر، یعنی چیزی را که عقل آن را به رسمیت نمی‌شناسد، خوب بداند. هیچ کس از طیبات و پاکیزه‌ها گریزان نیست و به خبائث گرایش ندارد و خواهان غل و زنجیر دست و پاگیر نیست.

وجود چنین قوانین مشترکی که همه انسان‌ها بدون استثنا پذیرای آنهایند، گواه وجود گوهر یگانه‌ای در بشر به نام فطرت است؛ یعنی انسان، در حقیقت بشری خویش نوع واحدی است. بنیان دعوت پیامبر گرامی اسلام بر پایه این گوهر یگانه و حقیقت مشترک یعنی فطرت الهی گذاشته شده است.

 

وظیفه مؤمنان در برابر پیامبر

در قسمت پایانی آیه پس از ذکر ویژگی‌های پیامبر اسلام و برنامه دعوت آن حضرت وظایف مؤمنان را در برابر او بیان می‌کند و این وظایف را چهار امر می‌داند:

۱ـ ایمان به آن حضرت؛

۲ـ تعظیم و تکریم و گرامی داشتن آن حضرت با بیزاری جستن از دشمنان او؛

۳ـ نصرت و یاری آن حضرت با دوستی با او؛

۴ـ پیروی از نوری که با آن حضرت نازل شده است؛ یعنی پیروی از قرآن کریم که برای هدایت بشر نازل گردید.

نکته‌ شایان توجه پیروی از قرآنی است که با پیامبر نازل شده است و این نشان می‌دهد پیامبر اسلام مانند قرآن نزول داشته است و با توجه در معیت سه چیز دارد دو شیء همراه و ملاک همراهی و در اینجا نیز دو شیء و دو حقیقت یعنی پیامبر اسلام و قرآن است و ملاک در این معیت خود آن حضرت است، اما اصل پیامبر است و قرآن فرع وجود اوست. یعنی پیامبر و قرآن هر دو کلام الهی‌اند. پیامبر کلام ناطق و قرآن کلام صامت الهی است. پیامبر انسان کامل است که نخستین فیض خدا ست و اگر پیامبر اسلام فیض نخستین باشد او اصل و قرآن فرع است.

 

شرایط رستگاری مؤمنان

رستگاری و سعادت واقعی انسان‌ها در گرو پیروی از پیامبر است. مؤمنان باید علاوه بر اعتقاد و عمل از پیامبر اکرم در مقام اعتقاد و عمل پیروی نمایند و شریعت او را ملاک دین‌داری قرار دهند. از این رو در سوره احزاب فرمود: «لقد کان لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیراً؛(۴) به یقین برای شما در روش فرستاده خدا الگویی برای پیروی نیکوست برای کسانی که به خدا و روز بازپسین امید دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند.»

یعنی انسان در زندگی نیازمند الگوست و رهبر اسلام الگوی زندگی اوست و شرایط این الگوپذیری امید به خدا و رستاخیز و ذکر فراوان خداست. بنابراین رستگاری انسان در گرو الگوگیری از آن حضرت و پیروی از او در تمام شئون زندگی مادی و معنوی است.

 

نتیجه‌گیری

با توجه به اینکه خدای سبحان رحمان است و رحمت او عام و گسترده است و بر همین اساس به مخلوقات هستی داده و آنها را پرورش و در مسیر کمال قرار می‌دهد، انسان را نیز با اختیار و تعقل آفریده و سفره رحمت خود را شامل حال قرار داده است، اما این انسان می‌تواند با استفاده از نعمت‌های مادی و معنوی به رحمت خاص الهی یعنی رستگاری و سعادت و کمال نیز دست یابد. برای دستیابی به رستگاری باید از انسان کاملی که همه ابعاد وجودی خود را به طور هماهنگ به کمال رسانده و همه استعدادهای خود را شکوفا کرده، پیروی نماید و چون پیامبر اسلام انسان کامل و حبیب الهی و رحمت جهانیان است، لازم است انسان‌ها با پیروی از او در همه ابعاد زندگی به رستگاری واقعی و حقیقی نائل شوند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ انبیا، ۱۰۷

۲ـ عنکبوت، ۴۸.

۳ـ بقره، ۱۴۶، انعام، ۲۰.

۴ـ احزاب، ۲۱.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

رحمت الهی عام و فراگیر و شامل همه چیز است و اگر کسی از آن استفاده نکند، خود کوتاهی کرده است. شرایط استفاده از رحمت عام الهی را سه چیز ذکر می‌کند: تقوا، زکات و ایمان.

 

۲٫

محورهای دعوت و پیام پیامبر اسلام در این آیه عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر و حلال کردن طیبات و حرام کردن خبائث و برداشتن هر بار سنگینی که مانع حرکت در عرصه اعتقاد، اخلاق،‌ فقه و حقوق و باز کردن هر زنجیری است که بر دست و پای مردم بسته شده است.

 

۳٫

برای دستیابی به رستگاری باید از انسان کاملی که همه ابعاد وجودی خود را به طور هماهنگ به کمال رسانده و همه استعدادهای خود را شکوفا کرده، پیروی نماید و چون پیامبر اسلام انسان کامل و حبیب الهی و رحمت جهانیان است، لازم است انسان‌ها با پیروی از او در همه ابعاد زندگی به رستگاری واقعی و حقیقی نائل شوند.

 

 

 

 

30نوامبر/16

فضیلت مسجد

 

«سخنان معصومین»

 

پیامبر اکرم (صلی‌ا لله علیه واله):

و من مشى الى مسجد یطلب فیه الجماعه کان له بکل خطوه سبعون الف حسنه، و یرفع له من الدرجات مثل ذلک، فان مات و هو على ذلک و کل الله به سبعین الف ملک یعودونه فى قبره و یبشرونه و یونسونه فى وحدته و یستغفرون له حتى یبعث؛ (وسائل‌الشیعه، ج ۵، ص ۳۷۲) (امالى طوسى، ج ۲، ص ۳۰۷)

کسى که به قصد شرکت در نماز جماعت به سوى مسجد گام برمى‌دارد، خداوند متعال در مقابل هرگامى که برمى‌دارد، هفتاد هزار حسنه به او پاداش مى‌دهد و به همین میزان نیز درجات وى بالا خواهد رفت و اگر در چنین حالى بمیرد، خداوند متعال هفتاد هزار فرشته را مأمور مى‌نماید تا در قبر به دیدار او رفته، وى را بشارت دهند و در تنهایى قبر، انیس او باشند و تا روز قیامت برایش طلب آمرزش کنند.

 

امام صادق (علیه‌السلام):

ما یمنع احدکم اذا دخل علیه غم من غموم الدنیا ان یتوضاء ثم یدخل المسجد فیرکع رکعتین، یدعواالله فیهما اما سمعت الله یقول: و استعینوا بالصبر و الصلاه؛(وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۲۶۳)

وقتى در اثر فشار زندگى و حوادث روزگار مشکلاتى براى کسى پیش آمد، وضو بگیرد و به مسجد برود و دو رکعت نماز به جاى آورد، و خدا را بخواند. آیا شنیده‌اى که خداوند مى‌فرماید: از شکیبایى و نماز یارى جویید.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله):

ان المساجد بیوت المتقین، و من کانت المساجد بیوته فقد ختم الله له بالروح و الرحمه و الجواز على الصراط الى الجنه؛(کنزالعمال، ج ۷، ص ۶۵۹، حدیث ۲۰۷۸۵)

مساجد، خانه پارسایان است و هرکس مسجد خانه‌اش باشد (اوقات خود را در آن و به عبادت بگذارند) خداوند انجام کار او را رحمت و شادى قرار داده و اجازه عبور از صراط به سوى بهشت را به او خواهد داد.

 

پیامبر ‌اکرم(صل‌ا… علیه واله):

ما من لیله الا و ملک الموت ینادى یا اهل القبور لمن تغبطون الیوم… فیقول الموتى: انما نغبط المؤمنین فى مساجدهم …؛ (ارشاد القلوب، ص۶۵)

هر شب فرشته مرگ ندا مى‌کند اى اهل قبور! نسبت به چه کسى غبطه مى‌خورید؟… مردگان در جواب گویند: ما به مؤمنانى غبطه مى‌خوریم که در مساجد نماز مى‌خوانند …

 

پیامبر اکرم (صل‌ا… علیه واله):

«اذا نزلت العاهات و الآفات عوفى اهل المسجد». (مستدرک الوسائل، ج۱، ص۲۲۶)

هنگامى که مشکلات و بلاها (براى اهل زمین) نازل می­شود اهل مساجد درامانند.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله):

یا على! خمسه تنور القلب: کثره قرائه قل هو الله احد و قله الکلام و مجالسه العلماء والصلاه فى اللیل و المشى الى المساجد؛(المواعظ العددیه، ص ‍ ۲۵۹)

یا على! پنج چیز دل را نورانى مى‌کند: کثرت تلاوت سوره «قل هو الله احد»، کم‌گویى، مجالست با علما، نماز شب و گام برداشتن به سوى مسجد.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله):

لاصلوه لمن لم یصل فى المسجد مع المسلمین الا من عله؛(وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۳۷۷)

کسى که بدون عذرى در جماعت مسلمان‌ها در مسجد شرکت نکند، نمازش ‍پذیرفته نیست.

 

 

امام علی (ع)
لاصلاه لجارالمسجد الا فى المسجد الا ان یکون به عذر او به عله فقیل : و من جار المسجد یا امیرالمؤ منین ؟ قال : من سمع النداء(بحارالانوار ج۸۳ ص ۳۸۰)
نماز همسایه مسجد( چنانچه عذر یا بیمارى نداشته باشد) جز در مسجد مقبول درگاه الهى نخواهد بود. از آن حضرت سوال شد: همسایه مسجد چه کسى است ؟ فرمود: کسى که صداى اذان را بشنود.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله):

الجلوس فى المسجد لانتظار الصلوه عباده؛ (بحارالانوار، ج ۸۳، ص ۳۸۴)

نشستن در مسجد به انتظار نماز، عبادت است.

 

امام صادق علیه‌السلام:

علیکم بإتیان المساجد؛ فإنها بیوت الله فی الأرض و من أتاها متطهرا طهره الله من ذنوبه و کتب من زواره فأکثروا فیها من الصلاه و الدعاء؛(امالی الصدوق، ص ۲۹۳)

بر شما باد به رفتن به مساجد، زیرا مساجد خانه‌های خدا بر روی زمینند. هر که پاک و پاکیزه وارد آنها شود، خداوند او را از گناهان پاک گرداند و در زمره زائران خود قلمداد کند. پس در مساجد نماز و دعا بسیار بگذارید.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله)
طوبى لاصحاب الالویه یوم القیامه یحملونها فیسبقون الناس الا و هم السابقون الى المساجد بالاسحار و غیر الاسحار(مستدرک‌الوسائل ج۳ص۴۳۳)
خوشا به حال آنان که در روز رستاخیز پرچم در دست دارند و در رفتن به بهشت بر مردم پیشى مى گیرند، آنان افرادى هستند که سحرگاهان و سایر اوقات به مساجد ازدیگران پیشى مى جویند.

 

امام باقر علیه‌السلام:

المؤذن یغفرالله له مد بصره و مد صوته فى السماء و یصدقه کل رطب و یابس سمعه، و له من کل من یصلى معه فى مسجده سهم و له بکل من یصلى بصوته؛

خداوند مؤذن را به اندازه‌اى که چشمش مى‌بیند و صدایش در آسمان مى‌پیچد مى‌آمرزد، هرخشک و ترى که آواز او را مى‌شنود او را تصدیق مى‌کند، و از ثواب هر کس که با او در مسجد نمازگزارد سهمى نصیب او شود و به شمار هر کس که به بانگ او نماز بخواند حسنه‌اى براى اوست. (محجه‌البیضاء، ج ۱، ص ۳۳۱، من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۸۷)

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله):

اذا انزل الله عاهه من السماء عوفى منها حمله القران و رعاه الشمس ‍ اى الحافظون لاوقات الصلوه و عمار المساجد؛ (جامع احادیث الشیعه، ج ۴، ص ۶۱)

هنگامى که خداوند سبحان از آسمان آفت نازل کند، حاملین قرآن، رعایت‌کنندگان خورشید، یعنى کسانى که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را (با رفتن به آن) آباد مى‌سازند از این آفت در امانند.

 

پیامبراکرم (صل‌ا… علیه واله)
ان للمساجد اوتادا الملائکه جلساوهم ، اذا غابوا افتقدوهم ، و ان مرضوا عادوهم ، و ان کانو فى حاجه اعانوهم(بحارالانوار ج۸۰ ص۳۷۳)
مساجد را میخ هایى (مردانى که حضورى پیوسته در آن دارند) است که فرشتگان با آنان همشنین هستند اگر روزى آنان را نبینند، سراغشان مى روند و چون بیمار مى شوند، از آنان عیادت مى کنند و اگر در کارها نیازمند کمک باشند، آنان رایارى مى دهند.

 

امام صادق علیه‌السلام:

علیکم باتیان المساجد فانها بیوت الله فى الارض من اتاه مطهرا طهره الله من ذنوبه و کتب من زواره؛(وسائل‌الشیعه، ج ۱، ص ۲۶۷)

بر حضور در مساجد مواظبت کنید! چرا که مساجد، خانه‌هاى خداوند در زمین است. کسى که با حالت طهارت وارد مسجد شود، خداوند او را از گناهانش تطهیر مى‌نماید و نام وى را در زمره زائرین خویش مى‌نویسد.

 

پیامبراکرم(صلی‌ا… علیه و آله:

بشّر المشّائین فی ظلم اللّیل إلى المساجد بالنّور التّام یوم القیامه؛

به آنها که در ظلمات شب به سوى مسجدها می‌روند بشارت بده که روز رستاخیز روشنى کامل دارند. (نهج‌الفصاحه)

 

پیامبراکرم صلى الله علیه وآله:

اذا استاءذنت امراءه احدکم الى المسجد فلایمنعها؛

اگر زنتان اجازه رفتن به مسجد خواست مانع نشوید. (مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۴۶)

 

پیامبراکرم صلی‌الله علیه وآله:

المساجد سوق من السواق الاخره، قراها المغفره و تحفتها الجنه؛

مساجد، بازارى از بازارهاى آخرت است که در آن بر سفره آمرزش مى‌نشینند و هدیه آن بهشت است. (بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۴، مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۲۲۶)

 

 

30نوامبر/16

دسته‌بندی جدید منطقه پس از جنگ ۳۳ روزه

حسین رویوران

حمله هفت سال پیش رژیم صهیونیستی علیه حزب‌الله لبنان در تابستان سال ۲۰۰۶ میلادی، منطقه خاورمیانه را وارد قطب‌بندی حاد و شفاف سیاسی جدیدی کرد. این جنگ در زمانی اتفاق افتاد که جورج بوش، پسر رئیس‌جمهور اسبق آمریکا به بهانه حوادث ۱۱ سپتامبر به دو کشور اسلامی افغانستان و عراق حمله و با طرح راهبرد حمله پیش‌دستانه، همه جهان اسلام را تهدید و در این چهارچوب، افغانستان و عراق را اشغال نظامی کرد و طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را روی میز قرار داد. فهم این طرح در درک تحولات اخیر در خاورمیانه اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد، زیرا بدون شناخت این طرح، بسیاری از رفتارهای سیاسی فعلی قابل فهم نخواهند بود.

با فروپاشی بلوک شرق در آغاز دهه ۹۰ میلادی، همه کشورهای بلوک سوسیالیستی، الگوی تمدنی غرب را انتخاب کردند. آنها در بعد سیاسی، الگوی لیبرال غربی، در بعد اقتصادی، نظام سرمایه‌داری و در بعد اجتماعی، فردگرایی را برگزیدند که این سه ویژگی مهم‌ترین شاخص‌های الگوی تمدنی غرب به شمار می‌آیند. این تحول برخی از دانشمندان آمریکایی‌ها مانند فوکویاما را به این فکر انداخت تا کتاب پایان تاریخ را بنویسند. او بر پایه تحولاتی که در شرق اروپا صورت گرفت، به این باور رسید که تاریخ، نتیجه تضاد و تعارض ایدئولوژیک در سطح جهان است و از آنجا که الگوی تمدنی غرب در حال عالمگیر شدن است، از این‌رو تاریخ به پایان خواهد رسید و الگوی غربی جهانگیر خواهد شد.

واژه‌ها و مفاهیم جهان‌گرایی و جهانی شدن و تشکیل سازمان تجارت جهانی نیز بر پایه این فهم مطرح گردید. پس از چند سال ساموئل هانتینگتون، دیگر دانشمند آمریکایی به نتیجه مغایری رسید و کتاب جنگ تمدن‌ها را مطرح ساخت. او معتقد بود که همه تمدن‌ها در مقابل تمدن غربی سر تسلیم فرود آورده‌اند و تنها اسلام است که تسلیم نشده و فرهنگ اسلامی همچنان زنده است. برخی از کشور‌ها مانند جمهوری اسلامی ایران و نیز برخی از گروه‌های سیاسی مقاوم اسلامی می‌کوشند الگوی سیاسی تازه‌ای براساس فهم جدیدی از اسلام ارائه دهند و تاریخ زمانی به پایان خواهد رسید که تمدن اسلامی همانند دیگر تمدن‌های آسیایی از قبیل تمدن‌های چین و هند تسلیم غرب گردد و امید به رستاخیز تمدنی و فرهنگی در دل این جوامع کاملاً فراموش و خاموش شود.

همزمان با نظریه‌پردازی کلان متفکران نظام سرمایه‌داری لیبرال انجام، دولتمردان آمریکا طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را بر پایه نظریه برخورد تمدن‌ها طراحی کردند. در این طرح از دو تئوری رایج در عرصه روابط بین‌الملل در دهه نود، یعنی نظریه‌های همگرایی و وابستگی متقابل که مبنای برپایی منطقه یورو در اروپا و منطقه نفتا در امریکا شد، بهره‌برداری گردید. به عبارت دقیق‌تر دولتمردان جمهوری‌خواه آمریکا برای سلطه بر جهان اسلام، منطقه به هم پیوسته سرزمینی جهان اسلام از مراکش در غرب تا مرز هند و پاکستان در شرق و از آسیای مرکزی و قفقاز و بالکان از شمال تا افریقای مرکزی در جنوب را با نام غلط‌انداز خاورمیانه بزرگ معرفی کردند تا واقعیت تضاد با جهان اسلام را پنهان سازند و اعلام کردند که این منطقه در چهارچوب فرایند جدید همگرایی باید هماهنگ و همگون گردد و در نهایت هم در چهارچوب اصل وابستگی متقابل، با غرب، به‌ویژه آمریکا اتحاد و ائتلاف داشته باشد؛ به همین علت اصلاح ساختارهای سیاسی در منطقه در دستور کار مراکز گسترش دموکراسی غربی قرار گرفت و در کشور‌های مختلف منطقه ده‌ها اجلاس در این زمینه برگزار شدند.

همگرایی مورد نظر آمریکا زمانی قابل اجرا بود که همگونی صورت می‌گرفت و زمینه همکاری و جمع کردن دولت‌های اسلامی فراهم می‌شد. اشغال افغانستان و عراق، پیش‌درآمد اجرای این طرح و هدفش مرعوب ساختن دوست و دشمن بود، با این امید که دیگر کشورها با مشاهده جدیت غرب، تسلیم واقعیت‌های زورمدارانه جدید او شوند.

انتخاب دو کشور افغانستان و عراق به عنوان اهدافی برای حمله، به‌ویژه کشور عراق که هیچ ارتباطی با حمله یازدهم سپتامبر نداشت، به مجاورت این کشورها با ایران برمی‌گشت و یکی از اهداف آن محاصره جمهوری اسلامی ایران و تحت فشار قرار دادن آن برای پیوستن به این پروژه سیاسی غربی بود. صرف هزینه سنگین سه هزار میلیارد دلاری از سوی آمریکا که در نتیجه اشغال این دو کشور مسلمان بر او تحمیل شد، در چهارچوب طرح سلطه بر جهان اسلام و مهار تمدن اسلامی قابل فهم و درک است.

در اینجا نباید فراموش کرد که عرصه سیاسی عرصه‌ای عقلانی است و دولتمردان آمریکا با محاسبه نتایج طرح سلطه بر جهان اسلام بود که حاضر شدند این هزینه گزاف را بپردازند تا ارتقای جایگاه آمریکا در نظام بین‌المللی تحقق یابد و نظام تک ‌قطبی که هدف نهایی آمریکا بود، واقعیت پیدا کند؛ اما محاسبات کشت و درو هماهنگ نبودند و در نهایت به جای ارتقای جایگاه آمریکا در نظام بین‌المللی، این کشور دچار بحران اقتصادی و ناگزیر به عقب‌نشینی نظامی از برخی کشورهای منطقه گردید.

علت اشتباه محاسباتی واشنگتن این بود که آمریکا پس از اشغال افغانستان و عراق متوجه شد که همه رژیم‌ها در حال تسلیم هستند، اما ایران، سوریه و برخی از جنبش‌های اسلامی هوادار انقلاب اسلامی ایران همچنان مقاومت می‌کنند و از طرح سلطه‌طلبانه آمریکا تمکین نمی‌کنند.

مراکز مطالعاتی و پژوهشی آمریکا و اتاق‌های فکر این نظام سیر موفقیت و ناکامی این طرح را همواره در دستور بررسی داشتند و در جهت تطبیق واقعیت‌ها با طرح‌های نظری آمریکا، تئوری‌های اصلاحی مختلفی را ارائه می‌دادند. این مشاوران پس از چند سال از اشغال افغانستان و عراق اعلام کردند که اگر آمریکا کانون‌های مقاومت در برابر این طرح را مهار کند، اجرای نقشه خاورمیانه بزرگ به واقعیت تبدیل خواهد شد و هدف آمریکا تحقق پیدا خواهد کرد. این مراکز پژوهشی دو طرح مهار کانون‌های مقاومت منطقه‌ای را تسلیم دولتمردان آمریکا کردند که یکی مبتنی بر تسلسل حمله از مرکز به پیرامون و دیگری حمله از پیرامون به مرکز بود.

به عبارت دیگر، طرح اول مبتنی بر حمله مستقیم به ایران به عنوان قلب و محور اصلی جریان مقاومت در برابر طرح سلطه‌طلبانه آمریکا و شکست دادن آن در جنگ بود. در این گزینه، هم‌پیمانان پیرامونی یعنی سوریه و جنبش‌های اسلامی لبنانی و فلسطینی به علت از دست دادن پشتیبان اصلی تسلیم  می‌شدند و دیگر در برابر طرح‌های امریکا مقاومت نمی‌کردند.

گزینه دوم مبتنی بر تقدم حمله به جنبش‌های حماس و جهاد در فلسطین و مقاومت اسلامی در لبنان بود و در مراحل بعدی طرح حمله به سوریه و سپس ایران به اجرا گذاشته می‌شد. به عبارت دیگر در طرح اولی حمله از مرکز به پیرامون طراحی شده بود و طرح دوم متضمن قطع دست و پای ایران در منطقه به عنوان مقدمه قبل از حمله مستقیم به ایران بود.

دولتمردان آمریکا طرح دوم را انتخاب کردند و به هم‌پیمان منطقه‌ای خود یعنی اسرائیل دستور داد تا به‌سرعت این طرح را به اجرا درآورد. دقیقاً به همین علت بود که مطبوعات آمریکا جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ را جنگ نیابتی نامیدند و این نکته این واقعیت را نمایان می‌سازد که اسرائیل پایگاه پیشرفته غرب در منطقه شرق اسلامی است و هرگاه لازم باشد با برتری نظامی‌ای که غرب دراختیار این رژیم قرار داده، در چهارچوب وظیفه‌ای که به عهده دارد، طرح‌های غرب را در منطقه پیگیری می‌کند و به اجرا می‌گذارد.

کنفرانس مطبوعاتی خانم کاندالیزا رایس، وزیر وقت خارجه آمریکا در بیروت که همزمان با حمله رژیم صهیونیستی به لبنان سفر کرده بود، هدف آمریکا از این جنگ را کاملاً نمایان می‌سازد. او در این کنفرانس اعلام کرد که حمله اسرائیل به لبنان، درد زایمان قبل از تولد نظام جدید خاورمیانه است و منطقه قبل و بعد از این حمله وضعیت متفاوتی خواهد داشت.

آنچه اهمیت دارد این است که آمریکا قبل از آغاز این جنگ، کشور‌های هم‌پیمان خود را موظف کرد که در کنار اسرائیل قرار گیرند و به علت این دستور تکلیفی و عینی،  حسنی مبارک رئیس‌جمهور مصر، حمله و تجاوز اسرائیل به لبنان را نادیده گرفت و حزب‌الله را گروه ماجراجوئی اعلام کرد که امنیت لبنان را به خطر می‌اندازد. عربستان سعودی نیز اعلام کرد که از مقاومت بر ضد رژیم صهیونیستی حمایت نمی‌کند و مفتی روحانی‌نمای این کشور نیز فتوا داد که دعا برای پیروزی حزب‌الله در این جنگ حرام است. حتی فؤاد سنیوره نخست‌وزیر وقت لبنان به علت هم‌پیمانی با عربستان سعودی، تجاوز رژیم صهیونیستی بر ضد کشورش و اشغال بخش‌هایی از جنوب لبنان را محکوم نکرد و خلع سلاح حزب‌الله و مقاومت را تنها راه برون‌رفت از بحران جنگ اعلام کرد. این واقعیت‌ها در جنگ ۳۳روزه، جبهه‌بندی میان اردوگاه مقاومت و هم‌پیمانان آمریکا را آشکار و شفاف کرد و شدت تضاد میان آنها از آن زمان افزایش یافت.

شکست اسرائیل در این جنگ و اعتراف رسمی به شکست و تشکیل گروه وینوگراد برای بررسی علل شکست نظامی اسرائیل، کینه‌هایی را در جبهه هوادار آمریکا پدید آورد که در رفتار‌های بعدی آنها کاملاً قابل مشاهده و محاسبه است.

شکی نیست که تشدید تضاد‌ها میان دو قطب مقاومت و هم‌پیمانی با آمریکا در هفت سال اخیر، حوادث بسیاری را پدید آورده‌ است. حمله اسرائیل به غزه در اواخر سال ۲۰۰۸ و اوایل سال ۲۰۰۹ در همین چهارچوب قابل تعریف است. هر چند که اسرائیل به علت شکست نظامی و ضعف در برابر جبهه مقاومت تلاش داشت با بخش‌های کوچک‌تری از جبهه حریف درگیر شود، ولی این ترفند هم  نتیجه‌بخش نبود و شکست‌های اسرائیل پی‌درپی تکرار گردیدند.

در سال ۲۰۱۲ اسرائیل یک بار دیگر تلاش جنگ‌طلبانه خود بر ضد مقاومت را در  نوارغزه تکرار کرد، اما پس از هشت روز ناگزیر گردید آتش‌بس اعلام کند و معادله جدید امنیت تل‌آویو در برابر امنیت غزه را بپذیرد که در ابعاد استراتژیک، برتری کامل جبهه مقاومت را در تحمیل خواسته‌های خود به دشمن صهیونیستی تثبیت کرد.

تهدید آمریکا و اسرائیل به حمله نظامی بر ضد ایران به بهانه پرونده هسته‌ای و سپس تشدید محاصره اقتصادی و یا بهتر بگوییم جنگ همه‌جانبه اقتصادی و سیاسی بر ضد کشورمان، گام‌های بعدی آنان بر ضد جبهه مقاومت است، لکن غرب تا کنون موفق به تحمیل اراده خود به ایران نشده است.

سرمایه‌گذاری گسترده اسرائیل، عربستان سعودی، ترکیه و دیگر کشور‌های شورای همکاری خلیج فارس و اردن و مصر با دستور مستقیم کشور‌های غربی در حوادث داخلی سوریه و تلاش برای حذف بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه از طریق براندازی و خشونت، انتقام و کینه جبهه هوادار سازش هم‌پیمان با آمریکا را کاملاً آشکار می‌سازد. این اقدام که با معیار‌های همبستگی قومی، دینی و جغرافیایی ناهمخوان است، تا کنون میلیارد‌ها دلار هزینه در برداشته و نتوانسته است هدف خود را تحقق ببخشد.

ایجاد فتنه مذهبی یکی دیگر از تلاش‌های بسیار خطرناک جبهه هم‌پیمان با آمریکا و اسرائیل در جهت تشدید تضادها علیه جبهه مقاومت از طریق به کارگیری تعصبات مذهبی و بهره‌برداری از تحجر و جهل است که متأسفانه تا کنون نتیجه‌ای جز تضعیف جهان اسلام و مشوه جلوه دادن چهره رحمانی اسلام در جهان در برنداشته است.

 

 

سوتیتر:

جورج بوش، پسر رئیس‌جمهور اسبق آمریکا به بهانه حوادث ۱۱ سپتامبر به دو کشور اسلامی افغانستان و عراق حمله و با طرح راهبرد حمله پیش‌دستانه، همه جهان اسلام را تهدید و در این چهارچوب، افغانستان و عراق را اشغال نظامی کرد و طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را روی میز قرار داد.

 

 

30نوامبر/16

از سیاست تا دیانت

محمدصالح

صدا و سیما «اولین انتخاب»

ـ شورای نظارت بر صدا و سیما اعلام کرد: برنامه‌های صدا و سیما در شش ماهه اول سال ۹۱ در پرداخت به سبک زندگی و مقولات مرتبط با آن ضعیف و نامناسب بوده است! (مطبوعات)

۱ـ ممکن است بپرسید چرا صدا و سیما در این عرصه رفوزه شده؟

۲ـ شاید هم بپرسید مگر عرصه‌ای هست که صدا و سیما در آن قبول شده باشد؟

ـ یک مدیر فرهنگی سابق که به ۲۷ میلیارد تومان اختلاس نیز متهم است، مشغول عقد قرارداد با صدا و سیما برای ساخت یک مجموعه تلویزیونی است! (رسانه‌ها)

۳ـ اینکه صدا و سیما با آدم‌های خوش‌سابقه محشور و طرف قرارداد می‌شود، یکی از دلایل رفوزگی دائمی سازمان نیست؟

۴ـ آیا صدا و سیما با آدم‌های بی‌مسئله و خوش‌سابقه هم برای ساخت برنامه و فیلم قرارداد می‌بندد؟؟

ـ مدیر سابق شبکه دوم سیما: در رسانه ملی نیروهای متدینی وارد می‌شوند، اما معلوم نیست چرا پس از مدتی نمی‌توانند دوام بیاورند و اغلب تغییر می‌کنند. تولیدات صدا و سیما عموماً رضایت‌بخش نیست. (رسانه‌ها)

۵ـ اینکه چرا این نیروها نمی‌توانند در سازمان دوام بیاورند احتمالاً به سابقه آنها برمی‌گردد! چون آدمی که اتهام اختلاس ندارد در برنامه‌سازی برای سازمان موفق نخواهد بود!

۶ـ بالاخره یکی باید چادر را مسخره کند. یکی باید حلال و حرام و محرم و نامحرم را در چشم خلایق بی‌اعتبار کند. یکی باید زنان و دختران را به بی‌حجابی و رابطه با نامحرم تشویق کند. یکی باید داد زدن سر پدر و مادر و بی‌حرمتی به آنها را به بچه‌ها آموزش بدهد و…!

به نظر شما چه کسی جز صدا و سیما می‌تواند همه موارد فوق را با ساخت و پخش سریالی مثل «اولین انتخاب» عملی کند؟؟

 

اعتدال در فرهنگ

ـ اجرای رقص باله در افتتاحیه جشنواره فیلم کودک در تهران.

ـ بازگشت یکی از شاخص‌ترین نمادهای سینمای فاسد عصر پهلوی (ملک مطیعی) به فعالیت‌های سینمایی یا مجوز وزارت ارشاد اسلامی.

ـ معرفی یک فیلم فرانسه‌زبان با موضوع سکوت یک مرد ایرانی در برابر چندشوهری زن فرانسوی‌اش به عنوان نماینده سینمای جمهوری اسلامی به جشنواره اسکار از سوی وزارت ارشاد اسلامی.

ـ اجرای تک‌خوانی زن در حضور وزیر ارشاد اسلامی و اظهارنظر ایشان در خصوص شرایط تک‌خوانی زنان.

ـ شروع افسارگسیختگی مطبوعاتی با رد امامت حضرت امیر«ع» در روزنامه بهار

۱ـ یکی از تعاریف اعتدال (آن هم در حوزه فرهنگ و ارشاد اسلامی) ضربه زدن یک در میان به نعل و میخ است! به شرط آنکه محکم‌ترین ضربه نه به نعل و نه به میخ، بلکه به دین مردم وارد شود!

۲ـ خودتان را جای وزیر ارشاد بگذارید! اگر معنای اعتدال میانه‌روی باشد آن وقت بین حلال و حرام چه باید کرد جز میانه‌روی! کمی حلال و کمی حرام! یک ذره ارشاد اسلامی، یک کمی هم سینمای جنسی! چند مورد تک‌خوانی مرد، یکی دو مورد هم تک‌خوانی زن! یک مجوز برای سینمای ملی، یک مجوز هم برای ملک مطیعی! یک معاونت برای فعالیت‌های قرآنی، یک اداره هم برای رقص‌های فرنگی!

۳ـ به هر حال خوشحالیم که قرار است امور بر محور اعتدال بگردد والا اگر دوستان اهل افراط فرهنگی بودند آن وقت مجبور بودیم در مطبوعات مقالات مارکسیستی در اسکار توحید را بخوانیم و…

 

تشویق به چادر

ـ آیا می‌دانید آموزش و پرورش چگونه دختران مملکت را به پوشیدن چادر (حجاب برتر) تشویق می‌کند؟ روی جلد همه کتاب‌های درسی مقطع ابتدایی از تصویر دختران و زنانی استفاده شده که همگی مانتوشلوارند! حتی یک مورد هم از تصویر زنان و دختران چادری استفاده نشده! این یعنی تشویق به پوشیدن چادر به روش آموزش و پرورش!

ـ در وزارت بهداشت و آموزش پزشکی چطور؟ آیا وزارت بهداشت هم دختران دانشجو را به پوشش چادر تشویق می‌کند؟

بله! وزارت بهداشت با ممنوع کردن پوشش چادر در بخش‌های بیمارستانی و درمانی برای دانشجویان دختر سهم خود در ترویج چادر به نحو احسن انجام داده و می‌دهد! خوشبختانه پس از ۳۴ سال از عمر انقلاب اسلامی و به دست مدیران وزارت بهداشت، دانشجویان دختر در رشته‌های پزشکی، دندانپزشکی، پرستاری و.. (سایر رشته‌های درمانی) در هنگام ورود به بخش‌های درمانی مجبور به خلع چادر و کنار گذاشتن آن می‌شوند و اگر بر پوشیدن چادر اصرار کنند اجازه ورود به کلاس‌های عملی را نخواهند داشت!

ـ از صدا و سیما چه خبر؟ آیا صدا و سیما هم در ترویج پوشش چادر در کشور سهمی دارد؟

صدا و سیما در این زمینه از دستگاه‌های پیشتاز و پیشگام است. مثلاً در همین چند سال اخیر نمی‌توانید یک برنامه کارتونی (پویانمایی) که زیرنظر صدا و سیما (شرکت صبا) تولید شده پیدا کنید که قهرمان آن یک دختر چادری باشد! با حسن‌نظر و دقت مدیران سیمای جمهوری اسلامی همه دخترانی که در کارتون‌های تولیدشده در سازمان تصویر شده‌اند، مانتویی یا بلوز شلواری‌اند!

در ضمن نیاز به توضیح ندارد که در اکثر سریال‌ها و فیلم‌های تولیدشده در سیما زنان حسود، پیر، بداخلاق و… چادری‌اند! و اگر دختر یا زن جوانی هم چادری باشد در قسمتی از فیلم یا سریال مانتویی می‌شود تا شبهه و شائبه‌ای پیش نیاید!

 

موسیقی تحصیلی

با توجه به ضرورت موسیقی در زندگی انسان مسلمان و غربت موسیقی و کمبود آن در زندگی جوانان و نوجوانان ایرانی وزارت آموزش و پرورش مصمم شد تا آستین بالا زده، دامن همت به کمر بسته و با ورود درس موسیقی در کتاب‌های درسی (کتاب هنر دوره دبیرستان ـ کلاس هفتم جدید) یک تنه جور وزارت ارشاد و صدا و سیما را بکشد و موسیقی را به مردم (خصوصاً دانش‌آموزان) بشناساند و این هنر غریب را از غربت خارج کند! در همین راستا:

۱ـ از این به بعد اگر مشاهده کردید آقا یا خانم معلمی روی میز ضرب گرفته و دانش‌آموزان با «کف» یا «دف» یا «سوت» مشغول پاسخ‌اند تصور نکنید بساط لهو و لعب پهن شده! بلکه عزیزان مشغول تعلیم و تعلم‌اند!

۲ـ زین پس اگر دانش‌آموزان و معلمان (فردی یا جمعی) را مشغول حرکات موزون دیدید، بدانید مشغول کلاس فوق‌العاده‌اند! وقتی موسیقی درس اصلی باشد، حرکات موزون هم کلاس فوق‌العاده خواهد بود.

۳ـ ‌البته ضروری است که اولیاء دانش‌آموزان هم در این زمینه دستی به تار و تنبک داشته باشند! بالاخره ممکن است فرزندانشان در کلاس موسیقی اشکال درسی داشته باشند و بخواهند از پدر و مادر برای رفع اشکال کمک بگیرند!

فواید امریکا

در کتب طب قدیم آمده که معجونی است «امریکا»نام که برای درمان هر دردی مجرب است! از قولنج و یبوست و ضعف قوه باه، گرفته تا دردهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و غیره!

درخصوص نحوه استعمال «امریکا» هم اقوال مختلف است! برخی تنقیه آن را توصیه می‌کنند و برخی جوشانده آن را! بعضی مذاکره آن را مفید می‌دانند و عده‌ای دیگر رابطه آن را! و ترتیب آن اینگونه است که ماهانه سه نوبت و هر نوبت یک ساعت مذاکره امریکا گرفتگی عروق اقتصادی را رفع می‌کند و بیش از سه نوبت بیمار را به اسهال مبتلا می‌کند والله اعلم!

 

30نوامبر/16

اسناد لانه جاسوسی فتنه‌گران را رسوا می‌کند

بی‌پرده با تاریخ/ آبان و آذر ۱۳۵۸

 

سید روح‌الله امین‌آبادی

آبان و آذر ماه سال ۵۸ دو ماه طوفانی تاریخ انقلاب است. تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و نیز تصویب قانون اساسی به عنوان خونبهای هزاران شهید از جمله رویدادهای این دو ماه است.

ترور دو شخصیت تأثیرگذار انقلاب از جمله حوادثی است که در این دو ماه شاهد آن هستیم. آیت‌الله قاضی طباطبایی در آبان‌ و آیت‌الله مفتح در آذر این سال ترور می‌شوند و به شهادت می‌رسند.

ادعای ارضی عراق نسبت به ایران و اینکه سفیر عراق در لبنان خواستار تخلیه سه جزیره ایرانی خلیج فارس و نیز حق حاکمیت بر اروندرود شده بود از دیگر اخباری است که نشان می‌داد دولت عراق برنامه‌های دور و درازی برای مقابله با انقلاب اسلامی در سر دارد.

در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ انقلاب دوم توسط دانشجویان پیرو خط امام به ثمر رسید و لانه جاسوسی آمریکا توسط آنها تسخیر شد. در پی اشغال لانه جاسوسی، مهدی بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت به دلیل آنچه که آن را دخالت‌، مخالفت‌ و اختلاف‌نظر با دولت خواند، از ریاست دولت موقت استعفا داد. به دنبال افشاگری دانشجویان پیرو خط امام و دستیابی به مدارک و اسناد سفارت آمریکا، عباس امیر انتظام معاون نخست‌وزیر دولت موقت به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا بازداشت شد.

برگزاری همه‌پرسی قانون اساسی و رأی قاطع ملت به آن، از دیگر اخبار مهمی است که بدان اشاره خواهیم کرد. متعاقب برگزاری رفراندوم، فتنه خلق مسلمان در آذربایجان با محوریت آیت‌الله شریعتمداری شکل گرفت و ابعاد گسترده‌ای پیدا کرد. فتنه‌ای که شاید بتوان از آن به عنوان یکی از مشکلات بزرگ در سال اول پیروزی انقلاب یاد کرد.

 

دو جنایت بزرگ گروهک فرقان

آبان و آذر ۱۳۵۸ یادآور ترور دو یار بزرگ انقلاب آیت‌الله قاضی طباطبایی و آیت‌الله دکتر مفتح است.

آیت‌الله قاضی طباطبایی در  ۱۰ آبان ۱۳۵۸ بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء و در راه بازگشت به خانه توسط گروهک فرقان ترور شد و به شهادت رسید.(۱)

رهبر انقلاب در پیامی شهادت آیت‌الله قاضی طباطبایی به دست گروهک فرقان را به عموم مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور آذربایجان تسلیت گفتند و تاکید کردند: «در انقلابی که ابرقدرت‌ها را به عقب رانده و راه چپاولگری آنان را از کشور بزرگ بسته است، این ضایعات و ضایعات بالاتر، اجتناب‎ناپذیر است».(۲)

در ۲۷ آذر ۱۳۵۸ نیز آیت‌الله دکتر مفتح، استاد دانشکده الهیات و یکی از روحانیون مبارزی که در سازماندهی تظاهرات تاسوعا و عاشورای ۵۷  نقش عمده‌ای داشت ترور شد و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت رسید.(۳)

به دنبال شهادت آیت‌الله دکتر مفتح، امام خمینی پیام مهمی صادر و تأکید کردند: «بدخواهان ما که از همه جا وامانده‌اند، دست به ترور وحشیانه می‎زنند. ما را از چه می‎ترسانند؟ امریکا خود را دلخوش می‎کند که با ایجاد رعب در دل ملت که سربازان قرآنند می‎تواند وقفه‎ای در مسیر حق و عقبگردی از جهاد مقدس در راه خدا ایجاد کند، غافل از این که ترس از مرگ برای کسانی است که دنیا را مقرّ خود قرار داده‌اند و از قرارگاه ابدی و جوار رحمت ایزدی بی‎خبرند».(۴)

 

ادعای ارضی عراق به خاک جمهوری اسلامی

عبدالحسین مسلم حسن، سفیر عراق در لبنان در ۱۱ آبان ۱۳۵۸ گفت: «ایران باید داوطلبانه موافقت‌نامه مارس ۱۹۷۴با عراق را که در الجزایر منعقد شده اصلاح و از اقلیت‌های ایرانی رفع ظلم کند. ایران باید از ادعاهای ارضی خود بر اروندرود صرف‌نظر و سه جزیره واقع در خلیج فارس را تخلیه کند».

به دنبال این اظهارات مداخله‌جویانه که نشان می‌داد دولت عراق تصمیمات دور و درازی را برای منطقه در سر دارد، وزارت امورخارجه کشورمان در اطلاعیه‌ای به‌شدت به ادعاهای عراق واکنش نشان داد و وزیر امورخارجه کشورمان که در الجزیره به سر می‌برد، عراق را متهم به تقویت جبهه ضد انقلاب ایران با همکاری شاه سابق کرد و گفت: «عراق می‌خواهد پس از سقوط شاه نقش ایران را در خلیج فارس برعهده بگیرد».(۵)

 

دیدار نخست‌وزیر دولت موقت با برژینسکی

هیئت سیاسی ایران به ریاست مهندس مهدی بازرگان، نخست‌وزیر که برای شرکت در بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر به آن کشور سفر کرده بود، در حاشیه این مراسم با شخصیت‌ها و هیئت‌های نمایندگی دیگر کشورها ملاقات‌ها و گفت‌وگوهایی را انجام داد و پیام امام خمینی به مناسبت سالگرد انقلاب الجزایر قرائت شد.

ملاقات بازرگان با رئیس‌جمهور الجزایر، برژینسکی مشاور امنیتی کارتر، حافظ اسد رئیس‌جمهور سوریه و مصاحبه دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه در این سفر از جمله رویدادهایی است که می‌توان به آنها اشاره کرد.(۶)

ملاقات بازرگان با برژینسکی بازتاب گسترده‌ای در ایران پیدا کرد و انتقادهای شدیدی را متوجه دولت موقت ساخت.

برژینسکی در مقاله‌ای با عنوان «چگونه ایران را از دست دادیم؟» ،جریان این دیدار را با تفاوت روشنی از جمله این که بازرگان از وی تقاضای دیدار کرد، چنین روایت کرد و گفت: «یک هفته پس از ورود شاه به آمریکا، من در رأس هیئتى، در روز اول نوامبر  از طرف دولت آمریکا براى شرکت در جشن‏هاى بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر به آن کشور رفتم. در جریان این سفر، مهدى بازرگان نخست‌وزیر ایران از من تقاضا کرد که دیدارى با هم داشته باشیم. من این تقاضا را پذیرفتم و بعد از ظهر همان روز در اتاق هتل بازرگان با وى ملاقات کردم. ملاقات ما در محیط دوستانه‌ای پایان یافت و رفتار مخاطبین ایرانی من خیلی بیش از انتظار صمیمانه بود. من جریان این دیدار را بی‌درنگ به رئیس‌جمهور و ونس وزیر امورخارجه گزارش دادم».

ابراهیم یزدی وزیرخارجه بازرگان در مورد اظهارات برژینسکی می‌گوید: «من و مهندس بازرگان بعد از انتشار کتاب برژینسکی، در نامه‌ای خطاب به ناشر کتاب به این ادعا که ما درخواست دیدار با برژینسکی را داشتیم اعتراض کردیم».

این تفاوت در بیان، تأثیری در اصل ماجرا نگذاشت و دیدار بازرگان با برژینسکی انتقادهای شدیدی را متوجه دولت موقت ساخت. اعتراض‌هایی که برخی آن را دلیل استعفای بازرگان می‌دانند.

 

تسخیر لانه جاسوسی و استعفای دولت موقت

سفارت آمریکا در تهران در روز ۱۳ آبان توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام تصرف شد و دیپلمات‌های آمریکایی به گروگان گرفته شدند.

گروهی از دانشجویان مسلمان خط امام که در خیابان آیت‌الله طالقانی تجمع کرده بودند و قصد داشتند به سمت دانشگاه تهران حرکت کنند، هنگامی که به جلوی در اصلی سفارت آمریکا رسیدند، مسیر اصلی خود را تغییر دادند و پس از گشودن زنجیرهای در سفارت به داخل سفارت رفتند. گروهی از دانشجویان نیز از روی دیوار خود را به داخل سفارت رساندند و به سوی ساختمان‌های داخلی سفارتخانه رفتند.

پس از تصرف سفارت به وسیله دانشجویان، پلاکاردهای پارچه‌ای بر دیوار سفارت نصب شد. روی یکی از این پلاکاردها نوشته شده بود ما دانشجویان مسلمان پیرو امام به منظور اعتراض به جنایات آمریکا و پناه دادن به شاه مخلوع، سفارت آمریکا را اشغال کرده‌ایم. پذیرش شاه از طرف آمریکا توطئه جدید علیه انقلاب اسلامی ایران است.

رهبر انقلاب یک روز پس از اشغال لانه جاسوسی در دیدار با کارکنان بیمه مرکزی ایران با اشاره به توطئه‌های آمریکا علیه ملت ایران، آمریکا را شیطان بزرگ نامیدند.

امام خمینی در این دیدار تأکید کردند: «باز ریشه‎های فاسد به فعالیت افتاده بودند که ما هم دخالتی بکنیم و جوان‌ها را بگوییم که بیرون بیایند از  آنجایی که رفتند… جوان‌های ما باید با تمام توجه و با قدرت این توطئه‎ها را از بین ببرند…» .(۷)

رهبر انقلاب ۲۶در  آبان همین سال در نامه‌ای خطاب به موسوی خوئینی‌ها و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دستور آزادی گروگان‌های زن و سیاهپوست را صادر کردند. در بخشی از نامه امام خمینی آمده است:

«برای آنکه اسلام برای زن‌ها حقوق ویژه‎ای قائل است و سیاهپوستان که عمری را تحت فشار و ظلم امریکا به سر برده‎اند و شاید به طور الزام به ایران آمده باشند، نسبت به آنان، در صورتی که جاسوسی آنها ثابت نشده باشد، تخفیف دهید. دانشجویان عزیز! سیاهپوستان و زنانی که جاسوسی آنان معلوم نیست، به وزارت امورخارجه تحویل دهید که فوراً آنها را از ایران خارج نمایند.»(۸)

 

دولت موقت استعفا داد

یک روز پس از اشغال سفارت آمریکا، مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر استعفای خود را تقدیم امام کرد. در بخشی از متن استعفای مهندس بازرگان که در قم تقدیم امام شد آمده است:

«دخالت‌ها، مزاحمت‌ها، مخالفت‌ها و اختلاف‌نظرها، مدتی است که انجام وظایف محوله و ادامه مسئولیت را برای همکاران و اینجانب غیرممکن ساخته است. در شرایط تاریخی حساس حاضر نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمی‌باشد. بدین وسیله استعفای خود را تقدیم می‌دارد تا به نحوی که مقتضی می‌دانند کلیه امور را در فرمان رهبری بگیرند یا داوطلبانی را که با آنها هماهنگی وجود داشته باشد، مأمور تشکیل دولت فرمایند».(۹)

 

قطع صدور نفت ایران به آمریکا

تسخیر لانه جاسوسی تبعات گسترده‌ای را در روابط ایران با آمریکا به دنبال داشت. از یک ‌سو انقلاب اسلامی ضربه سختی را بر پیکر دولت استعماری آمریکا وارد ساخت و نشان داد با کسی تعارف ندارد و از سوی دیگر مسیر آینده انقلاب را روشن ساخت. قطع صدور نفت ایران به آمریکا که در پی تصمیم ۲۱ آبان شورای انقلاب صورت گرفت، یکی از عواقب انقلابی تسخیر لانه جاسوسی است. آمریکا پیش از این تصمیم، روزانه ۶۰۰ هزار بشکه نفت از ایران خریداری می‌کرد».(۱۰)

دولت کارتر نیز بیکار ننشست و برای اعاده آبروی نداشته خود، ذخایر ارزی ایران در آمریکا را بلوکه کرد.(۱۱)

 

مردم به قانون اساسی رأی مثبت دادند

سرانجام پس از ۲ ماه، مجلس خبرگان بررسی نهایی قانون اساسی با حضور اکثریت نمایندگان و سفرای کشورهای اسلامی، در روز ۲۴ آبان ۱۳۵۸ به کار خود پایان داد و آیت‌الله منتظری رئیس مجلس در نطق خود ضمن تجلیل از شهدای انقلاب از مردم خواست که این قانون را عمیقاً بررسی و پس از مطالعه تصویب کنند.(۱۲)

رفراندوم قانون اساسی نیز در ۱۲ آذر ۱۳۵۸ با حضور میلیونی مردم سراسر کشور و در اکثر نقاط با امنیت و آرامش برگزار شد، ولی در سنندج و دیگر شهرستان‌های استان کردستان، به‌جز قروه و بیجار، با دخالت عناصر مسلح حزب دموکرات کردستان، مردم نتوانستند در رفراندوم شرکت کنند.

حزب دموکرات کردستان و حزب کومله و سازمان چریک‌های فدایی خلق قبلاً اعلام کرده بودند که در همه‌پرسی قانون اساسی شرکت نخواهند کرد.

حزب موسوم به اتحاد المسلمین زاهدان نیز با صدور اعلامیه‌های متعدد از مردم خواست در رفراندوم شرکت نکنند. بعد از انتشار این اعلامیه‌ها نزدیک به ۳۰۰ تن پس از محاصره فرمانداری ایرانشهر صندوق‌های اخذ رأی و اوراق و اسناد مربوطه را معدوم کردند و از بین بردند و فرماندار را به گروگان گرفتند.

در سطح شهر تهران نیز عده‌ای با پخش شایعاتی مبنی بر بمب‌گذاری در محل‌های اخذ رأی به‌خصوص مساجد تلاش داشتند تا مردم را متفرق کنند.(۱۳)

 

فتنه خلق مسلمان!

مهم‌ترین سنگ‌اندازی بر سر راه رفراندوم قانون اساسی از سوی هواداران آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان صورت گرفت و غائله خلق مسلمان به یکی از بحران‌های انقلاب بدل شد.

بعد از همه‌پرسی جمهوری اسلامی در فروردین ماه ۱۳۵۸نوبت به تدوین قانون اساسی رسید. برای این منظور مجلس خبرگان قانون اساسی از نمایندگان منتخب مردم تشکیل شد و به تدوین قانون اساسی ‌پرداخت تا بعد از مقبولیت مردمی به مورد اجرا گذاشته شود. احزاب و گروه‌های سیاسی هر کدام به ارائه لیست کاندیداهای خود پرداختند و حزب خلق مسلمان نیز کاندیداهای خود را معرفی کرد.

در جریان برگزاری انتخابات سه تن از نامزدهای مورد تائید حزب خلق مسلمان به نام‌های محمدعلی انگجی، جعفر اشراقی و رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای از حوزه استان آذربایجان شرقی به جمع خبرگان راه یافتند، اما عیر از این استان، نامزدهای حزب جمهوری خلق مسلمان در هیچ ‌یک از حوزه‌های کشور توفیقی را به دست نیاوردند.

به دنبال این شکست سهمگین، نشریه خلق مسلمان با تیتر بزرگ «انتخابات رسوا»، خواستار ابطال سراسری انتخابات شد.(۱۴)

از سوی دیگر آیت‌الله شریعتمداری نیز در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت نکرد(۱۵) و این در حالی بود که علمای آگاه و در رأس آنان امام خمینی، همه را به شرکت فعال در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی دعوت کرده بودند.

بعد از انتخابات نیز امام امت با تأئید انتخابات مجلس خبرگان، خط بطلانی بر اعتراضات بی‌دلیل و مدرک شکست‌خوردگان انتخابات کشیدند.(۱۶)

پیش از این و به دنبال مخالفت حزب مذکور با مجلس خبرگان، این حزب پا را از این نیز فراتر گذاشت و با قانون اساسی تدوین شده از سوی منتخبان ملت مخالفت کرد. این مخالفت‌ها زمانی که مسئله ولایت فقیه مطرح شد، به اوج خود رسید. مخالفت حزب در این امر نیز با هماهنگی آیت‌الله شریعتمداری آغاز شد که خود شخصاً به مخالفت با اصل مترقی ولایت فقیه برخاسته بود.

آیت‌الله شریعتمداری در این دوره ابتدا در مصاحبه با خبرنگار یونایتدپرس و نیز در مصاحبه با خبرنگار رادیو دانمارک در موافقت با قانون اساسی رژیم سابق گفت: «صحبت ما از اول این بود که به قانون اساسی ۱۲۵۸شمسی/۱۹۰۶میلادی عمل شود. با برپایی جمهوری اسلامی می‌شد عجالتاً به جای قانون اساسی جدید همان قانون اساسی گذشته منهای قوانین مربوط به سلطنت را حفظ ‌کرد و دردسری هم وجود نداشت».(۱۷)

حزب خلق مسلمان نیز در تشریح نظرات آیت‌الله شریعتمداری قانون اساسی رژیم گذشته را مترقی‌تر از قانون اساسی جدید دانست.(۱۸)

با عبور از دو مرحله مخالفت با مجلس خبرگان قانون اساسی و نیز تدوین قانون اساسی توسط این مجلس، آیت‌الله شریعتمداری و حزب تحت‌الحمایه‌اش چون نتوانستند نتیجه‌ای بگیرند، اعتراض و تلاش خود را مصروف مخالفت با اصل مترقی ولایت فقیه کردند.

به دنبال تدوین قانون اساسی توسط مجلس خبرگان، قرار شد مردم در روزهای ۱۱و۱۲ آذر با حضور در پای صندوق‌های رأی نظر خود را نسبت به مفاد قانون اساسی اعلام کنند. آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان بار دیگر به میدان آمدند و تأکید کردند تا زمانی که قانون اساسی، به‌خصوص اصل مربوط به ولایت فقیه اصلاح نشود، در انتخابات شرکت نخواهند کرد.

در این میان امام خمینی به مقابله با موج تبلیغات سازماندهی شده رسانه‌های غربی و خارجی علیه مجلس خبرگان و قانون اساسی برخاستند و در ۳۰ مهر ۱۳۵۸به حزب خلق مسلمان و اقدامات آن شدیداً اعتراض کردند و فرمودند:

«به صورت‌های مختلف با اسلام مخالفت می‌کنند. در مجلس خبرگان به مجرد این که صحبت از ولایت فقیه شد، شروع کردند به مخالفت. حتی اخیراً، در همین دو سه روز پیش ، در یکی از مجالس‌شان [اشاره به جلسات روز جمعه حزب خلق مسلمان] این منحرفین، اینهایی که از اسلام هیچ اطلاعی ندارند، اینهایی که مخالف با اسلام هستند، گفتند که مجلس خبرگان باید منحل بشود و دیگران هم برای آنها دست زدند یا تظاهرات کردند. اینها از مجلس خبرگان می‌ترسند، برای اینکه مجلس خبرگان می‌خواهد ولایت فقیه را اثبات کند. مجلس خبرگان می‌خواهد تصویب کند آن چیزی را که خدای تبارک و تعالی فرموده است و اینها از او می‌ترسند. اینها خیال می‌کنند که اگر چنانچه ولایت فقیه پیش بیاید، قضیه قُلدری و دیکتاتوری پیش می‌آید. در صورتی که در اسلام این حرف‌ها نیست».

شرکت اکثریت ملت ایران در انتخابات قانون اساسی در روز ۱۲ آذر ۱۳۵۸و رأی مثبت و قاطع آنان ضربه بزرگی بر مخالفان قانون اساسی از جمله آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان وارد آورد.

این حزب در نشریه مورخ ۴ آذر ۱۳۵۸ خود با تیتر بزرگ نوشت: «شرکت در رفراندوم مشروط به تجدیدنظر در قانون اساسی است» و آنگاه که از نتایج رفراندوم آگاه شد در شماره ۱۳ آذر ۱۳۵۸خود باز با تیتر بزرگ «ابطال رفراندوم در آذربایجان» را خواستار شد.

حزب و رهبر آن از این همه مخالف‌خوانی‌ها طرفی نبستند و لذا در صدد برآمدند با به رخ کشیدن قدرت خود امتیازاتی بگیرند.

این گونه بود که تعداد زیادی از اعضا و هواداران حزب همراه با برخی از جریانات سیاسی، ظاهراً به منظور پشتیبانی از آیت‌الله شریعتمداری با اتوبوس‌هایی عازم شهر قم شدند. در روز چهارشنبه ۱۴ آذرماه سال ۱۳۵۸ از طرف جریانی موسوم به «جوانان آذربایجانی مقیم قم» طی اطلاعیه‌ای از مردم دعوت شد که به پشتیبانی از آیت‌الله شریعتمداری برخیزند. این سازمان، مردم قم را به راه‌پیمایی در روز پنجشنبه ۱۵ آذر و در تأئید نظرات آیت‌الله شریعتمداری پیرامون مخالفت با قانون اساسی دعوت کرد.

چهارشنبه شب بنا به گزارش روزنامه‌های کیهان و اطلاعات به دنبال بحث و گفت‌وگو پیرامون قانون اساسی بین طرفداران آیت‌الله شریعتمداری و گروه دیگری مشاجره لفظی و زد و خورد روی داد و با کشیده شدن این درگیری به اطراف منزل آیت‌الله شریعتمداری، یکی از محافظین وی که روی پشت‌بام مشغول نگهبانی بود مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته ‌شد.

به دنبال کشته شدن این سرباز و در حالی که هنوز مشخص نشده بود که از سوی چه کسی مورد اصابت گلوله قرار گرفته است، غائله‌ای بزرگ در قم و آذربایجان بر پا شد.

امام خمینی که از عمق کینه دشمنان به نظام نوپای اسلامی آگاه بودند در دو پیام جداگانه هشدار دادند که هرگونه اختلاف‌افکنی حرام است و حتی اگر کسی عکس امام را هم پاره کند و به ایشان فحش هم دهد و حتی سوء قصد کند، احدی حق ندارد واکنش نشان دهد و باعث ایجاد اختلاف شود.(۱۹)و(۲۰) و(۲۱)

حمله به صدا و سیمای تبریز از دیگر نقشه‌هایی بود که به صورت حساب شده پی گرفته شد. حزب خلق مسلمان در روز ۱۵ آذر با اعزام عده‌ای مسلح به سرکردگی یک روحانی‌نما به نام میرزا عباس سعیدی، رادیو و تلویزیون این شهر را اشغال کرد. اندکی قبل اعضای حزب در اقدامی مشابه محل استانداری آذربایجان شرقی را نیز به تصرف خود در آورده بودند.

 

اسناد لانه جاسوسی فتنه‌گران را رسوا می‌کند

با گذر زمان و انتشار اسناد لانه جاسوسی، خط و ربط عاملان فتنه خلق مسلمان به‌خوبی روشن شد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در یکی از مصاحبه‌های مطبوعاتی خود اسنادی را در معرض افکار عمومی قرار دادند که براساس آن چگونگی ارتباط یکی از رهبران حزب خلق مسلمان با  سفارت آمریکا فاش شد. در بخشی از اطلاعیه افشاگرانه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در این رابطه آمده است:

«آقاى «مقدم مراغه‏اى» درصدد بوده است که به هر نحو شده آمریکاى جنایتکار را که عمرى در این مملکت به چپاول و غارت مشغول بوده و ملت به بهاى خون ده‌ها هزار شهید پاى آن را از کشور کوتاه کرده، دوباره برگرداند و بر مقدرات ملت حاکم کند. آقاى مراغه‏اى  دلسوزانه به جاسوسان آمریکا توصیه مى‏کند براى آنکه بتوانند در ایران فعالیت کنند، با امام خمینى ملاقات کنند».

در بخشی از سند منتشره از سوی دانشجویان آمده است:

«رهبر جنبش رادیکال، مقدم[مراغه‌ای]، ضمن تماس با سرپرست دپارتمان، نظرات خود را در مورد مسایل جارى اظهار داشت و تأکید کرد که کاردار با [امام] خمینى تماس بگیرد تا او [رهبر انقلاب] ایرانی‌ها را متقاعد کند که دولت آمریکا انقلاب ایران را پذیرفته است».

در این سند به نقل از مقدم مراغه‌ای آمده است:

«مقدم اشاره کرد این که شما مى‏گویید وقتش نشده، وقت مناسب هیچ ‏وقت دست نخواهد داد، چون [امام] خمینى اکنون پیر است و کاملاً غیرقابل انعطاف. اگر [امام] خمینى ناگهان قبل از ملاقات آمریکا با او فوت کند، حتى میانه‏روها که با [امام] خمینى کاملاً موافق نیستند، آمریکا را مورد انتقاد قرار خواهند داد و خواهند گفت که عدم ملاقات آمریکا با ایشان، عدم پذیرش انقلاب بوده است و خیلی‌ها آمریکا را مقصر مرگ [امام] خمینى خواهند دانست«.

 

امام خمینی خیلی قدرتمندتر از آن است که شریعتمداری کاری بکند

در بخش دیگری از گزارش سفارت آمریکا از ارتباط مقدم مراغه‌ای با این سفارت آمده است:

«مقدم گفت که خیلی‌ها از آیت‌الله شریعتمدارى به خاطر عدم رهبرى انتقاد مى‏کنند در صورتى که این انتقاد نابجاست و [امام] خمینى قدرتمندتر از آن است که [آیت‌الله] شریعتمدارى فعلاً بتواند با او مقابله کند، ولى البته وقتش خواهد رسید. او افزود که آذربایجان مترصد اشاره اوست».

بنا به گفته دانشجویان مسلمان پیرو خط امام پاسپورت مقدم مراغه‌ای در بخش مخصوص و قفسه یکی از کارمندان بخش ویزای سفارت آمریکا پیدا شده بود.(۲۲)

با انتشار این اسناد رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای تحت تعقیب دادسرای انقلاب قرار گرفت و حکم جلب وی از سوی آیت‌الله قدوسی دادستان انقلاب صادر شد.(۲۳)

 

فعالیت حزب خلق مسلمان تعطیل شد

به دنبال اعتراض‌های گسترده مردمی و نیز انتشار اسناد لانه جاسوسی، حزب خلق مسلمان تعطیلی تمام دفاتر خود را در سراسر کشور اعلام کرد و در اطلاعیه خود یادآور شد تا به وجود آمدن شرایط مساعد تمام فعالیت‌های خود را متوقف می‌کند.(۲۴)

 

عباس امیرانتظام دستگیر شد

عباس امیرانتظام به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا سیا و نیز ارتباط با آمریکا از سوی دادستان کل انقلاب بازداشت شد. یکی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در این زمینه گفت:

«انتظام از همان اوایل انقلاب نقش رابط بین ایران و آمریکا را برعهده داشت. اسنادی که به وسیله دانشجویان پیرو خط امام به دست آمده حاکی ار آن است که وی با توجه به داشتن چنین نقشی اظهار تمایل کرده است که در کشور سوئد ظاهراً با عنوان سفیر به خدمت ادامه دهد تا راحت‌تر بتواند نقش خود را که ارتباط‌گیری با آمریکا بود ایفا کند.

دانشجویان مسلمان پیرو خط امام همچنین گفتند:

«اسناد و مدارک زیادی حاکی از ارتباط دائم امیرانتظام با آمریکا به دست آمده است که به زودی در اختیار مطبوعات و رسانه‌های گروهی قرار خواهد گرفت».

همکاری با سیا

دو تن از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در یک برنامه تلویزیونی با ارائه اسناد و مدارکی اعلام کردند عباس امیر انتظام با سفارت اشغالی آمریکا و سیا همکاری داشته و مقدمات مبادله اطلاعات بین دو کشور را فراهم می‌آورده است.

بر اساس یکی از اسناد، کاردار آمریکا تأکید کرده است امیرانتظام به ادامه تماس با آمریکا علاقه دارد و به نظر می‌رسد خالصانه می‌کوشد تا دوباره روابط دوجانبه خوبی را بین ایران و آمریکا برقرارکند.

بر اساس سند دوم سیا از کاردار آمریکا در استکهلم می‌خواهد به انتظام اطلاع دهد که ما حاضریم تبادل اطلاعات بعد از دهم سپتامبر انجام شود. بر اساس این سند مشخص می‌شود که امیر انتظام قبلاً تقاضای چنین کاری یعنی تبادل اطلاعات را کرده بود که از طرف سیا اطلاع داده می‌شود حاضرند این تبادل اطلاعات پس از دهم سپتامبر انجام گیرد».(۲۵)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اطلاعات، ۱۲ آبان ۱۳۵۸، ص ۹٫

۲ـ صحیفه امام، جلد ۱۰، ص ۴۲۰٫

۳ـ اطلاعات، ۲۷ آذر ۱۳۵۸، ص ۱٫

۴ـ صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۳۲۰٫

۵ـ کیهان، ۱۲ آبان ۱۳۵۸، ص ۱۲٫

۶ـ اطلاعات، ۱۲ آبان ۱۳۵۸، صص ۱و۱۲٫

۷ـ صحیفه امام، جلد ۱۰، ص ۴۸۹٫

۸ـ صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۵۴٫

۹ـ کیهان، ۱۵ آبان ۱۳۵۸، صص ۲ـ۱.

۱۰ـ کیهان، ۲۲ آبان ۱۳۵۸، ص ۴٫

۱۱ـ کیهان، ۲۴ آبان ۱۳۵۸، ص ۱۵٫

۱۲ـ کیهان، ۲۴ آبان ۱۳۵۸، ص ۲٫

۱۳ـ اطلاعات، ۱۲ آذر ۱۳۵۸، صص ۳، ۹، ۱۱٫

۱۴ـ رک، هفته‌نامه خلق مسلمان، دوره جدید، شماره ۱، مورخه شنبه ۲۰/۵/۱۳۵۸، صص ۲ و ۷ وروزنامه اطلاعات، ۱۷/۵/۵۸، ص ۲٫

۱۵ـ رک، نشریه خلق مسلمان، ۲۰/۵/۵۸، ص ۷٫

۱۶ـ رک، صحیفه امام، جلد ۹، صص ۳۰۵ـ۲۹۶ و ۳۱۰ـ۳۰۸.

۱۷ـ رک، اطلاعات، ۱۱ مهر ۱۳۵۸، ص ۲٫

۱۸ـ رک، نشریه خلق مسلمان، ۸ مهر ۱۳۵۸، ص ۸٫

۱۹ـ صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۱۶۹٫

۲۰ـ صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۱۷۴٫

۲۱ـ صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۱۷۵٫

۲۲ـ کیهان، ۱۸ آذر ۱۳۵۸، ص ۱۲٫

۲۳ـ اطلاعات، ۱۸ آذر ۱۳۵۸، ص ۳٫

۲۴ـ اطلاعات، ۲۵ آذر ۱۳۵۸، ص ۲٫

۲۵ـ اطلاعات، ۲۹ آذر ۱۳۵۸، ص ۲٫

 

سوتیترها:

 

۱٫

در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ انقلاب دوم توسط دانشجویان پیرو خط امام به ثمر رسید و لانه جاسوسی آمریکا توسط آنها تسخیر شد. در پی اشغال لانه جاسوسی، مهدی بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت به دلیل آنچه که آن را دخالت‌، مخالفت‌ و اختلاف‌نظر با دولت خواند، از ریاست دولت موقت استعفا داد.

 

۲٫

شرکت اکثریت ملت ایران در انتخابات قانون اساسی در روز ۱۲ آذر ۱۳۵۸و رأی مثبت و قاطع آنان ضربه بزرگی بر مخالفان قانون اساسی از جمله آیت‌الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان وارد آورد و این حزب  ابطال رفراندوم در آذربایجان را خواستار شد.

 

30نوامبر/16

قاعده نفی سلطه و مستندات آن

اسماعیل نساجی زواره

 

ضرورت بحث

یکی از معتبرترین اسناد حقوق بشر، آموزه‌های وحیانی هستند که از سوی خداوند تعالی بر پیامبر هادی«ص» نازل گردیده‌اند.

با جمع‌آوری آیات قرآن در همان نخستین سال‌های نزول این کتاب، اولین مرحله تدوین حقوق مسلمانان در حوزه مکتب اسلام صورت پذیرفت و سپس با تدوین و تقریر احادیث پیامبر اعظم«ص» و نیز تألیف جوامع حدیث، گام بزرگی در زمینه حفظ حقوق مسلمانان برداشته شد.

با آغاز رویش نهال علم فقه و اخلاق در قرن‌های سوم و چهارم هجری، مسائل حقوق اسلامی در کتب فقهی و اخلاقی مورد نقد و تحلیل قرار گرفتند و در دوران شکوفایی فقه اسلامی، مخصوصاً قرن‌های سیزدهم و چهاردهم هجری، این مسائل در لابلای مباحث سیاسی به صورت عمیق‌تر و روشن‌تر عنوان شدند.

در عصر ما فقهای بزرگی همچون حضرت امام خمینی«ره» و دیگران راهبردهای جدیدی را در بینش فقهی بیان کردند و ضمن طرح مقوله‌های «استقلال» و «عدم تسلط بیگانگان بر مردم» به منظور صیانت از جامعه اسلامی، افق‌های جدیدی را در برابر دین‌پژوهان گشودند.

یکی از این مقوله‌ها «قاعده نفی سلطه» است. این اصل محکم فقهی ضامن استقلال و سربلندی مسلمانان است و بر تمام روابط خارجی و بین‌المللی اسلام در حوزه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و… حاکمیت دارد.

براساس این قاعده، خداوند متعال در قوانین و شریعت اسلام، به هیچ وجه راه نفوذ و تسلط کفار را بر مسلمانان باز نگذاشته و هرگونه رابطه و عملی را که به برتری کفار بر مسلمانان منجر شود، حرام کرده است، بنابراین لازم است که مسلمانان این قاعده فقهی ـ سیاسی را بشناسند و سپس به آن عینیت ببخشند تا بتوانند با بستن گذرگاه سیاست استعماری، هرگونه نفوذ و سلطه خارجی را از جامعه آرمانی مسلمین بزدایند و زمینه طرح جهانی بودن اسلام و نظام دینی را فراهم نمایند.

 

بررسی مفهوم قاعده

قاعده نفی سلطه از مستندات لازم‌الرعایه در حفظ عزت و سیادت مسلمانان و نفی سلطه بیگانگان است که براساس آیه «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً »؛(۱) خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است. یعنی خداوند در قوانین و شریعت اسلام به هیچ‌وجه راه نفوذ و تسلط کفار را بر مسلمانان باز نگذاشته و کافر در هیچ زمینه‌ای نمی‌تواند بر مسلمان مسلط شود. لذا از دیدگاه حکومت اسلامی، روابط خارجی کشورهای اسلامی با کشورهای غیراسلامی باید بر اساس این قاعده فقهی ـ قرآنی برنامه‌ریزی و کنترل شود، زیرا در صورت عینیت بخشیدن و عملی کردن این اصل، تمام راه‌های نفوذ و تسلط کفار و بیگانگان در تمام زمینه‌ها مسدود می‌شود.

قاعده نفی سلطه در روابط خارجی اسلام و مسلمانان حق «وتو» دارد، یعنی اگر یک قرارداد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و… از سوی دولتمردان سرزمین اسلامی با کفار بسته شود که مقدمه و زمینه سلطه کفار بر مسلمانان شود، این قاعده فقهی، آن قرارداد را باطل می‌سازد.(۲)

شایان ذکر است که قاعده نفی سلطه از قواعد ثانویه فقهی است که اجرای آن نسبت به دیگر مسائل و قواعد فقهی در اولویت است. یعنی در موارد ویژه و برای دفع ضرر از اسلام، به عنوان قاعده ثانویه جلوی ظهور قواعد اولیه فقهی را می‌گیرد و آنها را عملاً خنثی می‌سازد. مثلاً خوردن گوشت گاو از غذاهای حلال است. حال اگر با تشخیص پزشک، خوردن آن موجب ضرر جانی شود، در این مورد گوشت گاو عنوان ثانویه پیدا می‌کند و حرام است. عنوان اولی نداشتن ضرر و حلال بودن آن است و عنوان ثانوی ضرر و حرمت است.(۳)

در ارتباطات و سیاست خارجی دنیای اسلام با دنیای کفر، قاعده نفی سلطه چنین نقشی را ایفا می‌کند؛ یعنی هرگونه معاهده و قراردادی که به ضرر و زیان جامعه اسلامی با بیگانگان بسته شود، این قاعده، آن را لغو و باطل می‌کند؛ اگرچه فسخ قرارداد طبق یک قاعده فقهی دیگر مثل «… أَوْفُواْ بِالْعُقُود…»(۴) جایز نباشد. در اینجا به دلیل کشف ضرر، قاعده نفی سلطه وارد میدان می‌شود و موضوع قاعده « أَوْفُواْ بِالْعُقُود» را برمی‌دارد و آن را از اثر می‌اندازد و خودش به عنوان حکم ثانوی لازم‌الاجراء می‌شود.(۵)

 

مدارک و مستندات

قاعده نفی سلطه از لحاظ سند و مدرک بسیار معتبر و متن است و سندیت آن چند وجه دارد:

۱ـ کتاب: خداوند متعال در سوره نساء با صراحت تمام، دوستی و تمایل به بیگانگان را از خصلت‌های منافقان می‌داند و به اهل ایمان سفارش می‌کند که مبادا در تصمیم‌گیری‌های خود، دشمنان اسلام و بیگانگان را بر مؤمنان ترجیح دهند و این ندای آسمانی را به مسلمانان ابلاغ می‌کند که: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ؛(۶) ای اهل ایمان! کافران را به جای مؤمنان دوست و تکیه‌گاه خود قرار ندهید».

طبق روش تفسیر قرآن به قرآن، این دستور الهام گرفته از آیه ذیل است که خداوند می‌فرماید: «… وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛(۷) …خداوند هرگز راهی برای برتری و تسلط کافران بر اهل ایمان قرار نداده است.» و هیچ‌گاه کفار را مافوق مؤمنان و بر آنان مسلط قرار نمی‌دهد. این حکم تا ابد به نفع مؤمنان و علیه کافران است و برای همیشه منافقان و کفار را از رسیدن به اهداف شوم خود مأیوس کرده است و سرانجام فتح و پیروزی را از آن مؤمنان و صالحان می‌داند.(۸)

در آیه مزبور کلمه «سبیل» چون نکره است و معنایی جامع دارد، می‌توان گفت که آیه بیشتر این وجوه را دربرمی‌گیرد:

الف) خدای قهار هرگز به زیان مؤمنان برای کافران راه سلطه‌ای قرار نداده است.

ب) اگر محور مبارزه ایمان و کفر باشد، بی‌تردید مؤمنان همواره پیروزند. توضیح اینکه خدای سبحان هیچ راه سلطه‌ای را برای کافرانی در برابر مؤمنان قرار نداده است. این نه بدان معناست که اگر جنگی رخ دهد مؤمنان شهید نمی‌شوند و اسیر نمی‌دهند، بلکه شهادت مانند پیروزی است، چیره شدن کافران مقطعی است، پیروزی نهایی از آن مسلمانان است و خداوند عزیز هرگز شکست را برای آنان نمی‌پسندد.

ج) کافر در آخرت راه سلطه‌ای بر مؤمن ندارد و در دنیا هم همواره سلطه سیاسی و نظامی از آنِ او  نیست، اما گاهی رخدادهای بیرونی مؤید عکس این روش است. در حقیقت گاهی آگاهی کافران به علوم و فنون نظامی بر ناآگاهی مؤمنان چیره می‌شود.

برخی از فقهای عامه از آیه مورد بحث چند حکم فقهی را استنباط کرده‌اند که درخور بررسی است، همچون اگر کافر به مال مسلمانان دسترسی پیدا کند و آن را به کشور کفر «دارالحرب» انتقال دهد، مالک آن نمی‌شود. همچنین کافر نمی‌تواند بنده مسلمان را بخرد، زیرا با این کار بر او مستولی می‌شود، در حالی که سلطه کافر بر مسلمان منتفی است و بالاخره فرد مسلمان اگر کافر ذمی را کشت، قصاص نمی‌شود، بلکه باید دیه بپردازد.(۹)

۲ـ سنت: دومین مدرک قاعده نفی سلطه، حدیث مشهور «اعتلاء» است که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: « لاسلامُ یَعلو ولا یُعلی عَلَیهِ والکفّارُ بِمَنزِلَهِ المُوتی لا یَحجِبونَ وَ لا یُورِثون ؛(۱۰) اسلام دین برتر است و چیزی بر آن برتری ندارد و کافران همچون مردگان هستند که نه مانع ارث بردن دیگران می‌شوند و نه خودشان ارث می‌برند» .

یکی از اصول ثابت سیاست خارجی اسلام این است که این دین باید همیشه و همه جا و در تمام زمینه‌ها برتر و بالاتر از سایر ادیان باشد. اسلام تنها دینی است که خداوند متعال آن را برای همه انسان‌ها پس از بعثت حضرت محمد«ص» برگزیده است. این حدیث بر علوّ و سیادت مسلمانان بر کفار دلالت دارد. مقصود از علو اسلام، همان تسلط و سیادت عملی مسلمانان است.

قسمت اول حدیث مزبور دو بخش دارد: یک بخش اثباتی و یک بخش سلبی. جمله اثباتی می‌گوید: «الاسلامُ یَعلو» و جمله سلبی می‌گوید: « ولا یُعلی عَلَیهِ».

مفاد جمله‌ اول که همان جمله موجبه است، یعنی همیشه در احکامی که برای امور مسلمانان تشریع شده، علو آنان بر کفار مراعات شده است. مفاد جمله دوم این است که کفار بر مسلمانان از ناحیه همین احکام شرعی تسلطی ندارند. بنابراین هم جمله اول؛ یعنی جمله موجبه و هم جمله دوم که جمله سالبه است، دلالت تام و تمامی بر حجت بودن قاعده نفی سلطه دارد.(۱۱)

۳ـ اجماع فقها: تمام فقهای عظام اتفاق‌نظر دارند که در اسلام هیچ حکمی تشریع نشده است که موجب سلطه و برتری کافر بر مسلمان باشد، بلکه تمام احکام و قوانین شریعت اسلام بر اساس سربلندی و آزادی مسلمان از سلطه غیرمسلمانان تشریع شده‌اند. این مسئله شواهد و نمونه‌های زیادی دارد، مانند عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد کافر، عدم صحت ولی و قیم قرار دادن کافر بر مسلمان، ارث نبردن و ارث کافر از مسلمان، کافر نمی‌تواند مسلمان را اجیر کند، نافذ نبودن قضاوت کافر هر چند تمام شرایط را داشته باشد و…(۱۲)

۴ـ مناسبت حکم و موضوع: یکی دیگر از دلایل مستند بودن این قاعده، مناسبت حکم با موضوع است. منظور این است که شرافت و اصالت اسلام و ماهیت توحیدی آن مقتضی این سخن است که خداوند قانونی را که موجب حقارت و سلطه‌پذیری مسلمان در برابر غیرمسلمان باشد، جعل و تشریع ننموده است.(۱۳)

 

امام خمینی«ره» و قاعده نفی سلطه

حضرت امام خمینی«ره» به عنوان فقیهی سیاستمدار پیرامون دیپلماسی اسلامی و روابط خارجی کشورهای مسلمان با دیگر کشورهای دنیا نظرات و اندیشه‌های درخور توجهی دارند که می‌تواند مبنای آموزه‌های سیاسی اسلام قرار گیرد.

ایشان اصل قاعده نفی سلطه را به عنوان یکی از قواعد مهم فقهی از دو جنبه سلبی و ایجابی مورد بررسی قرار داده‌اند. جنبه سلبی این قاعده به معنای نفی سلطه اجانب بر جامعه اسلامی و جنبه ایجابی آن به معنای ارائه راهکارها و راهبردها جهت حفظ استقلال مسلمانان و نفی وابستگی قلمداد است. آن رهبر فرزانه در این زمینه می‌فرمایند:

«یکی از اصول مهم این است که مسلمین نباید تحت سلطه کفار باشند. خدای تبارک و تعالی برای هیچ ‌یک از کفار، سلطه بر مسلمانان را قرار نداده است. مسلمانان نباید سلطه کفار را قبول کنند. این از اصولی است که قرآن کریم مطرح و مسلمانان را به آن دعوت کرده است.»(۱۴)

آن فقیه گرانمایه در مورد برخی از قراردادها و همکاری‌هایی که زمینه استیلای فکری، فرهنگی و سیاسی کفار را بر مسلمانان فراهم می‌آورد، می‌فرمایند:

«اگر در اثر روابط اقتصادی، بیگانگان بر سرزمین اسلام مسلط شوند، بر همه مسلمانان واجب است که از چنین روابطی اجتناب کنند و این گونه روابط حرام‌اند. اگر روابط سیاسی بین دولت‌های اسلامی و بیگانگان موجب تسلط آنان بر کشورها، شهرها یا نفوس و اموال مسلمانان یا باعث اسارت سیاسی آنان شود، برقراری این روابط و مناسبات بر زمامداران دولت‌ها حرام و پیمان‌هایی که می‌بندند باطل‌اند و بر مسلمانان واجب است که آنان را ارشاد کنند و دست‌کم با مبارزه منفی به ترک این نوع روابط وادارشان سازند.»(۱۵)

 

ختام نوشتار

به استناد آموزه‌های دینی، خداوند متعال به مؤمنان عزت و سیادت داده است و آنان باید این عزت و سرافرازی را حفظ کنند. بر این اساس، هیچ غیرمسلمانی نمی‌تواند بر فرد و یا اجتماع مسلمین ولایت و سرپرستی داشته باشد و نیز مسلمانان حق ندارند در امور مربوط به سرنوشت خویش با کفار مشورت کنند. لذا برای تحقق چنین هدفی می‌توان از قاعده نفی سلطه در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فقهی استفاده‌های فراوان کرد، اما در عصر حاضر اساسی‌ترین کارکرد آن پویایی و شکوفایی فقه سیاسی است.

بی‌شک در شرایط حاضر که نفوذ کشورهای بیگانه بر مسلمانان و کشورهای آنان سایه افکنده است، یکی از بهترین راه‌ها برای نجات و بیرون رفتن از این وضع ذلت‌بار، توجه و عینیت بخشیدن به این قاعده محکم فقهی است.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نساء، ۱۴۱.

۲ـ فقه سیاسی اسلام، ابوالفضل شکوری، صص ۳۲۷ـ ۳۲۶.

۳ـ فصلنامه کوثر معارف، شماره ۱۳، بهار ۱۳۸۹، ص ۲۱۵.

۴ـ مائده، ۱.

۵ـ مأخذ قبل، ۲۱۶.

۶ـ نساء، ۱۴۴.

۷ـ همان، آیه ۱۴۱.

۸ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج ۵، ص ۱۸۹.

۹ـ تفسیر تسنیم، آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، ج ۲۱، صص ۱۸۳ـ۱۸۱.

۱۰ـ وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، محمدبن حسن حر عاملی، ج ۲۶، ص ۱۴.

۱۱ـ ماهنامه معرفت، شماره ۱۱۵، تیرماه ۱۳۸۶، ص ۴۳.

۱۲ـ قواعد فقهیه، سیدمحمد موسوی بجنوردی، ص ۱۶۱.

۱۳ـ فقه سیاسی اسلام، ص ۳۹۱.

۱۴ـ حکومت اسلامی و ولایت فقیه در اندیشه امام خمینی«ره»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«ره»، ص ۴۷۰.

۱۵ـ تحریرالوسیله، روح‌الله موسوی خمینی، ترجمه علی اسلامی، ج ۲، ص ۳۲۹.

 

 

سوتیتر:

۱٫

 

براساس قاعده نفی سلطه، خداوند در قوانین و شریعت اسلام، به هیچ وجه راه نفوذ و تسلط کفار بر مسلمانان را باز نگذاشته و هرگونه رابطه و عملی را که به برتری کفار بر مسلمانان منجر شود، حرام کرده است، بنابراین لازم است که مسلمانان بر اساس این قاعده فقهی ـ سیاسی با بستن گذرگاه سیاست استعماری، هرگونه نفوذ و سلطه خارجی را از جامعه آرمانی مسلمین بزدایند و زمینه طرح جهانی بودن اسلام و نظام دینی را فراهم نمایند.

30نوامبر/16

چرا بیت‌المقدس برای مسلمانان و جهان اسلام قداست و اهمیت دارد؟ (۲)

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

 

مجید صفاتاج

 

اشاره:

در مقوله پیشین به سوابق تاریخی و اهمیت قدس در ادیان گوناگون اشارتی داشتیم و در این گفتار به آیات و احادیثی که در این باره وجود دارند اشاره می‌کنیم:

 

احادیث و روایات قرآنی

از احادیث متعددی که از پیامبراسلام«ص» در خصوص فضایل بیت‌المقدس نقل شده، اهمیت این سرزمین بیشتر روشن می‌شود.

پیامبر گرامی فرموده است: «لا تشد الرجال الا الی ثلاثه مساجد، مسجدی و المسجدالحرام، و مسجدالاقصی.»: «جز به سوی سه مسجد حرکت نکنید ـ بار سفر نبندید ـ مسجد من و مسجدالحرام و مسجدالاقصی.»

در این زمینه، از ابوذر غفاری نقل شده است که گفت: «گفتم ای رسول خدا اولین مسجدی که بر زمین پی نهاده شد کدام است؟» فرمود: «مسجدالحرام.» گفتم: «پس از آن کدام مسجد است؟» فرمود: «مسجدالاقصی.»

عبدالله بن سلام از پیامبر سئوال می‌کند که وسط دنیا کجاست؟ پیامبر می‌فرماید: «بیت‌المقدس.» وقتی علت را می‌پرسد، پیامبر می‌فرماید: «چون حشر و نشر و صراط و میزان در آنجا برپا می‌شود.» از پیامبر گرامی اسلام«ص» سئوال شد که آدم«ع» در چه سرزمینی خلق شد؟ فرمود: «سر و صورت آدم«ع» در کعبه و بدن او در بیت‌المقدس.»

پیامبر اسلام«ص» فرمود:

«چهار شهر بهشتی هستند: ۱ـ مکه، ۲ـ مدینه، ۳ـ بیت‌المقدس، ۴ـ منصوره (که بین سیحون وجیحون واقع است)».  از اقوال و روایات پیامبر اسلام«ص» درباره بیت‌المقدس چنین برمی‌آید که این سرزمین مقدس از ابعاد گوناگون مورد تأکید اسلام و پیامبر ـ صلوات‌الله علیه ـ بوده است:

۱ـ یک رکعت نماز در بیت‌المقدس به منزله هزار رکعت است و موجب آمرزش گناهان می‌شود.

۲ـ سکونت در آن مهم است.

۳ـ بیت‌المقدس سرزمینی است که با مقاومت و برپایی حشر و نشر و پل صراط و میزان ارتباط دارد.

۴ـ خلقت آدم«ع» به تقدیس و مبارکی سرزمین بیت‌المقدس افزوده است.

۵ـ بیت‌المقدس شهر بهشتی است، و از همین شهر پیامبر«ص» به معراج رفته است.

 

تقدس خاک سرزمین فلسطین

در روایات آمده است که حضرت عیسی«ع» در نزدیکی مسجد بیت‌المقدس به دنیا آمد. حضرت آدم، موسی و یوسف«ع»، و همه پیامبران بنی‌اسرائیل وصیت کرده‌اند که در بیت‌المقدس دفن شوند. بر تربت این سرزمین مقدس، انبیا و رسولان، از جمله ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهم‌السلام گام نهاده‌اند. همچنین، حضرت موسی«ع» در آنجا دفن شده است. حضرت عیسی«ع» را خدا از آنجا به آسمان برد. سرزمینی که صحابه فتوحات اسلام را شاهد بودند.

 

اماکن و جایگاه‌های مقدس بیت‌المقدس

در شهر بیت‌المقدس، اماکن و جایگاه‌های مقدس فراوان است. بعضی از این جایگاه‌های مقدس، مربوط به مسیحیان و یهودیانند و بعضی از آنها نیز به مسلمانان تعلق دارند. البته اماکن و جایگاه‌هایی هم که به‌طور مشترک مورد احترام مسلمانان، مسیحیان و یهودیان قرار دارند، در این شهر به چشم می‌خورد.

مهم‌ترین اماکن و جایگاه‌های مقدس این شهر از نظر مسلمانان، مسجدالاقصی و مسجدالصخره (قبه الصخره) است. حرم شریف که این دو مسجد مبارک در آن جای دارند به این شهر قداست خاصی بخشیده است. مسجدالاقصی دومین مسجد بزرگ اسلام به شمار می‌رود و نزد مسلمانان پس از مکه و مدینه از اهمیت والایی برخوردار است. فاصله این مسجد از مسجدالصخره حدود ۵۰۰ متر است و پیرامون آنها مجموعه‌ای از اماکن و جایگاه‌های مقدس دیگر قرار دارند. به همین دلیل، تمام این منطقه را که بیش از صدهزار متر مربع (۱۰۴۹۰۰متر مربع) است، حرم شریف می‌گویند. البته به همه این مجموعه، مسجدالاقصی نیز می‌گویند. حتی بعضی مورخان و پژوهشگران قدیم و جدید اظهار داشته‌اند مسجدالاقصی به تمام شهر بیت‌المقدس اطلاق می‌شود؛ زیرا همه آنچه داخل حصار قدیمی این شهر قرار دارد، جزو حریم مسجدالاقصی است.

مسلمانان پس از فتح بیت‌المقدس در سال پانزدهم هجری، ساختمان اصلی مسجدالاقصی را بنا کردند. در آن زمان که مسلمانان وارد این شهر شدند، از پرستشگاه و اماکن مقدس قدیمی تقریباً چیزی به جا نمانده و در اثر گذشت زمان و حوادث مختلف از بین رفته بودند، به همین دلیل، مسلمانان پس از تحقیق، محل اصلی پرستشگاه حضرت سلیمان را یافتند و مسجدالاقصی را در آن محل بنا کردند.(۱)

مسلمانان غیر از مسجدالاقصی، مساجد دیگری نیز در محدوده مسجدالاقصی بنا کردند که مسجدالصخره یکی از آنهاست. مسجدالصخره در همان محل مقدسی ساخته شد که حضرت ابراهیم«ع» در آنجا مراسم قربانی به جا آورد و حضرت رسول اکرم«ص» نیز از آن محل به معراج و سیر آسمان‌ها رفت. به همین دلیل این مکان نیز مثل مسجدالاقصی برای مسلمانان بسیار محترم و مقدس است.

در باره محل مسجدالصخره که مورد احترام مشترک مسلمانان، مسیحیان و یهودیان است، مطالب شنیدنی فراوان وجود دارند. نوشته‌اند در نقطه‌ای از این محل، جای پای حضرت رسول اکرم«ص» مشاهده می‌شود و این جای پا مربوط به زمانی است که رسول خدا از این نقطه به معراج رفتند.

در بعضی از روایت‌های مذهبی آمده است که دو هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم، فرشتگان، این محل (صخره) را زیارت کردند و کشتی حضرت نوح«ع» پس از فرو نشستن طوفان، در این صخره آرام گرفت.

ناقلان این روایت‌ها می‌گویند همه پیامبران در این محل نماز گزارده‌اند و هر یک از آنها در محل مسجدالصخره جایگاهی دارند. اسرافیل نیز از این محل در صور خواهد دمید و پایان جهان را اعلام می‌کند.

در بیت‌المقدس ابواب گوناگونی وجود دارند که هر یک به‌نوعی با زندگی پیامبران ارتباط داشته‌اند. از جمله باب داوود«ع» و باب سلیمان«ع» و باب حطه که قرآن از مورد اخیر یاد کرده است. «قولوا حطه» و آن ذکر «لااله الاالله» است. نیز باب محمد و باب التوبه که خداوند توبه حضرت داوود«ع» را در آنجا پذیرفت. همچنین باب الرحمه که خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است: «له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب.»(۲)

وادی جهنم در شرق بیت‌المقدس قرار دارد. باب سکینه نیز که محراب حضرت مریم«ع» دختر عمران در آنجا واقع است، جایگاه مقدسی است که فرشتگان برای مریم«ع» میوه‌ای بهشتی آوردند. همچنین محراب زکریا«ع» که فرشتگان تولد یحیی«ع» را به وی بشارت دادند. مسجد و مقبره ابراهیم خلیل الله«ع» در ۱۸ مایلی بیت‌المقدس و محراب مسجد در غرب آن قرار دارد.

در شهر بیت‌المقدس، علاوه بر مسجدالاقصی، ۳۶ مسجد دیگر وجود دارد که ۲۹ مسجد در داخل شهر و ۷ مسجد نیز در خارج از بافت قدیمی و در حومه شهر قرار دارد. علاوه بر آن، مقبره‌ها و زیارتگاه‌های بسیاری از رهبران بزرگ اسلام و اصحاب پیامبر اکرم«ص» در این شهر واقع است.(۳)

دیوار براق شریف نیز در این شهر است. مقدسات مسیحی آن نیز عبارت است از «کلیسای القیامه» در مرکز شهر که شامل «دروازه الالام» و «کلیسای جسمانیه» است.

مجموعه این اماکن و جایگاه‌های بیت‌المقدس به‌ویژه حرم شریف و مجموعه ساختمان‌ها و بناهای آن به‌گونه‌ای است که عظمت خیره‌کننده دوران گذشته مسلمانان را مجسم می‌کند. به عبارت دیگر مسجدالاقصی و سایر آثار اسلامی که در پیرامون آن قرار دارند، نمایشگاه عظمت تاریخی امت اسلامند.

 

آینده بیت‌المقدس در عصر ظهور حضرت حجت«عج»

در باره آینده بیت‌المقدس نیز نکاتی بسیار شنیدنی در روایات اسلامی وجود دارد. روایاتی نظیر این که صور در آنجا دمیده و محشر از آنجا شروع می‌شود. روایات مربوط به سرزمین فلسطین و حوادث و شخصیت‌های آن در زمان ظهور حضرت مهدی ـ عجل‌الله تعالی فرجه الشریف ـ نیز بر اهمیت جایگاه فلسطین در جهان اسلام افزوده است. بنابر نقل روایات، حضرت مهدی«عج» از مکه به بیت‌المقدس مهاجرت می‌کند و در آنجا ساکن می‌شود. ایشان نسخه‌های اصلی تورات را از درون غاری در انطاکیه و کوهی در فلسطین و دریاچه طبریه بیرون می‌آورد و با استناد به آن، یهودیان را محکوم و نشانه‌ها و معجزاتی را برای آنان آشکار می‌کند. برخی از یهودیان که بعد از نبرد آزادی قدس، جان سالم به در می‌برند، تسلیم آن بزرگوار می‌شوند و آنان که تسلیم نمی‌شوند از کشورهای عربی اخراج می‌شوند.(۴)

از روایات چنین بر می‌آید که بزرگ‌ترین جنگ‌های سفیانی، نبرد بزرگ فتح فلسطین و جنگ با حضرت مهدی«عج» است. یهودیان و رومیان در این نبرد سفیانی را پشتیبانی می‌کنند و غائله با کشته شدن سفیانی و پیروزی حضرت حجت«عج» و آزادی فلسطین و ورود آن حضرت به قدس پایان می‌پذیرد.

اهمیت و تقدس فلسطین و جایگاه آن در جهان اسلام از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی را می‌توان در نکات ذیل خلاصه کرد:

۱ـ این سرزمین را خداوند به پیامبران اختصاص داده است. از ابن فارس مصری نقل شده است: «بیت‌المقدس را پیامبران ساختند، در آنجا سکونت گزیدند، در جای جای آن به نماز ایستادند و آنجا مدفن اغلب پیامبران است.»

۲ـ خداوند بیت‌المقدس را به اسراء بهترین بنده خود اختصاص داد. معراج حضرت محمد ـ صلوات الله علیه ـ از بیت‌المقدس به سدره المنتهی صورت پذیرفت. پس از معراج اول، حضرت در بیت‌المقدس فرود آمد و سپس به مکۀ مکرمه بازگشت. اختیار این مکان مقدس به مشیت خداوند متعال، امری الهی و یک برنامه آسمانی بود که به دنبال آن و تا ابد، قلب مسلمانان با بیت‌المقدس پیوندی عمیق داشته و خواهد داشت.

۳ـ اولین قبله مسلمانان در آنجا قرار دارد. پیامبر«ص» قبل از هجرت و سال‌ها پس از آن تاریخ به طرف بیت‌المقدس نماز می‌گذارد.

آنچه ذکر شد، گویای اهمیت فلسطین، تقدس و جایگاه ویژه آن در جهان، از دیرباز تا به امروز بوده است. سرزمینی که از جمله مناطق مهم وقوع حوادث تاریخ اسلام به شمار می‌رود و هیچ‌گاه مقام و منزلت و قداست این سرزمین به‌ویژه بیت‌المقدس مورد تردید قرار نگرفته است. این منزلت امروزه از نظر مسلمانان نشانه خصیصه جهان شمولی اسلام تلقی می‌شود. مرحوم سید قطب در تفسیر عظیم خود بر قرآن مجید، در اشاره به آیه اول سوره اسراء می‌نویسد:

«اسراء تمام ادیان توحیدی بزرگ از ابراهیم و اسماعیل تا خاتم الانبیاء را به یکدیگر پیوند می‌دهد و اماکن مقدس ادیان توحیدی را در یک جا گرد می‌آورد. چنان است که گویی حضرت محمد«ص» خاتم الانبیاء با این سفر شبانه شگرف اعلام می‌کند که پیام و رسالت او حاوی پیام و رسالت پیامبران قبلی و مرتبط با آنهاست.»

 

شرایط کنونی فلسطین و اشغال این سرزمین توسط صهیونیست‌ها

افزون بر اهمیت و قداست سرزمین بیت‌المقدس (فلسطین) که در منابع اصیل اسلامی بیان شده است، آنچه که در شرایط کنونی مسئله فلسطین را برای جهان اسلام از اهمیت ویژه‌ای برخوردار نموده، موضوع اشغال آن به وسیله صهیونیسم و استکبار جهانی و رویارویی جهان غرب با جهان اسلام است.

اشغال فلسطین هرگز اشغال یک سرزمین و یک کشور نیست؛ بلکه ایجاد یک کانون استعماری ضداسلامی ـ آن هم در قلب جهان اسلام ـ در جهت نابودی جهان اسلام و جلوگیری از شکل‌گیری تمدن اسلامی است، از این رو قضیه فلسطین علاوه بر بعد دینی، با استقلال، امنیت و منافع ملی سایر کشورهای اسلامی نیز شدیداً در ارتباط است. این واقعیتی است که هم از آرمان‌ها، اصول و برنامه‌های نژادپرستانه توسعه‌طلبانه رژیم صهیونیستی (شعار گسترش اسرائیل از نیل تا فرات و ادعای تصاحب بسیاری از اماکن اسلامی) و هم از نظر تاریخی و عملکرد آن رژیم در قبال مردم فلسطین و کشورهای همجوار آن و بالاخره جهان اسلام، به خوبی قابل اثبات است. بنابراین اسرائیل برای کشورهای منطقه و جهان اسلام تهدیدی بسیار جدی به شمار می‌رود.

مهم‌ترین این تهدیدها عبارت است از:

۱ـ تهدیدهای ناشی از فعالیت‌های نظامی

۲ـ تهدیدهای ناشی از حضور سیاسی

۳ـ نقش عملکرد اقتصادی اسرائیل در منطقه

۴ـ انرژی و مسائل مترتب بر آن

۵ـ محیط زیست و منابع طبیعی(۵)

اسرائیل تا کنون خود را مقید به معاهدات بین‌المللی در باره منع تولید و استفاده از سلاح‌های هسته‌ای و کشتارجمعی نکرده و ششمین قدرت هسته‌ای جهان است. برابر بعضی گزارش‌ها، این کشور حدود ۱۸۰ تا ۲۰۰ کلاهک هسته‌ای را در اختیار دارد. تسلیحات تهاجمی و اتمی اسرائیل با توجه به شمار جمعیتش، ۱۵۰ برابر تسلیحات دفاعی اعراب است. غرب شدیداً اسرائیل را پایگاه خط مقدم و حامی منافع مختلف خود می‌داند و خواستار برتری و تسلط اسرائیل بر منطقه و جهان اسلام است.

شهید مطهری در مورد اهمیت قضیه فلسطین می‌گوید:

«اگر پیغمبر اسلام«ص» زنده می‌بود امروز چه می‌کرد؟ درباره چه مسئله‌ای می‌اندیشید؟ والله و بالله! قسم می‌خورم که پیغمبر اکرم«ص» در قبر مقدسش امروز از یهود می‌لرزد… این یهودیانی که شما امروز اسمشان را می‌شنوید ـ موشه‌دایان، زلی‌اشکول، گلدامایر ـ آخر ببینید از کجای دنیا آمده‌اند؟ مدعی هستند که این سرزمین، سرزمین ماست… هدف مگر تنها همین است که یک دولت کوچک در آنجا تشکیل شود؟… او می‌داند که یک دولت کوچک بالاخره نمی‌تواند آنجا زندگی کند؛ یک اسرائیل بزرگ که دامنه‌اش از این طرف شاید به ایران خودمان هم کشیده شود. به قول عبدالرحمن فرامرزی: این اسرائیلی که من می‌شناسم، فردا ادعای شیراز را هم می‌کند و می‌گوید شاعرهای خود شما همیشه در اشعارشان اسم شیراز را گذاشته‌اند «ملک سلیمان». هر چه بگویی آقا! آن تشبیه است، می‌گویند سند از این بهتر می‌خواهید؟ مگر ادعای خیبر را که نزدیک مدینه است، ندارند؟ مگر «روزولت» (رئیس جمهور آمریکا) به پادشاه وقت عربستان سعودی پیشنهاد نداد که شما بیایید این شهر را به اینها بفروشید؟

مگر اینها ادعای عراق و سرزمین‌های مقدس شما را ندارند؟ والله و بالله! ما در برابر این قضیه مسئولیم. به خدا قسم! مسئولیت داریم… والله! قضیه‌ای که دل پیغمبر اکرم«ص» را امروز خون کرده است، این قضیه است… [امروز] اگر [امام] حسین بن علی«ع» بود می‌گفت: اگر می‌خواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمر امروز موشه‌دایان است. شمر هزاروسیصد سال پیش مُرد، شمر امروز را بشناس…».(۶)

علاوه بر این «مسئله فلسطین، تنها یک مسئله اسلامی نیست، بلکه مسئله‌ای انسانی و بشری است و هر کس می‌تواند با تکیه بر ارزش‌ها و مبانی انسانی در مورد فاجعه فلسطین قضاوت کند و واکنش نشان دهد.(۷)»(۸)

 

پینوشتها:

۱ـ معصومی، علی، قصه‌های اماکن مقدس، بیت المقدس، انتشارات پیام محراب، پاییز ۱۳۸۰، ص ۴۶٫

۲ـ سوره حدید، آیه ۱۳٫

۳ـ فصلنامه حضور، ش ۴۰، بهار۱۳۸۱، ص۱۱۲٫

۴ـ برای آگاهی بیشتر رک: کورانی، علی، عصر ظهور، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ص۳۴۰-۳۳۳٫

۵ـ ر.ک، سیدحسین موسوی، تهدیدهای جدید امنیتی اسرائیل در منطقه خاورمیانه، مجله مطالعات منطقه‌ای، ش۸٫

۶ـ شهید مطهری، حماسه حسینی، ج ۱، سخنرانی استاد در عاشورای ۱۳۹۰ (۱۳۴۸شمسی).

۷ـ بیانات مقام معظم رهبری در خطبه دوم نماز جمعه (۱۶/۱/۸۱).

۸ـ جهت مطالعه بیشتر ر.ک: دیپلماسی پنهان اسرائیل در کشورهای عربی، امین مصطفی، ترجمه محمدجعفر سعدیان؛ ارتباط صهیونیستی، آلفرد. م لیلیانتال، ترجمه سیدابوالقاسم حسینی (ژرفا)، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، پاییز۱۳۷۹٫

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

مهم‌ترین اماکن و جایگاه‌های مقدس این شهر از نظر مسلمانان، مسجدالاقصی و مسجدالصخره (قبه الصخره) است. حرم شریف که این دو مسجد مبارک در آن جای دارند به این شهر قداست خاصی بخشیده است. مسجدالاقصی دومین مسجد بزرگ اسلام به شمار می‌رود و نزد مسلمانان پس از مکه و مدینه از اهمیت والایی برخوردار است.

 

۲٫

 

خداوند بیت‌المقدس را به اسراء بهترین بنده خود اختصاص داد. معراج حضرت محمد ـ صلوات الله علیه ـ از بیت‌المقدس به سدره المنتهی صورت پذیرفت. پس از معراج اول، حضرت در بیت‌المقدس فرود آمد و سپس به مکۀ مکرمه بازگشت. اختیار این مکان مقدس به مشیت خداوند متعال، امری الهی و یک برنامه آسمانی بود که به دنبال آن و تا ابد، قلب مسلمانان با بیت‌المقدس پیوندی عمیق داشته و خواهد داشت.

 

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی

نگاهی به تاریخ سینمای ایران/ قسمت ۸

دکتر عبدالحمید انصاری

 

در سال ۶۴ جمعاً ۴۴ فیلم ساخته شد که در سه ژانر قابل طبقه‌بندی هستند:

الف) ژانر انقلابی، سیاسی و دفاع مقدس

۱ـ توهم: کارگردان: سعید حاجی‌میری، بازیگران: جلیل فرجاد، ملیحه نظری، رضا بنفشه‌خواه، شمسی کاظمی، محصول صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.

زندگی دو نفر از اعضای سازمان منافقین را برای انجام عملیات تروریستی به تصویر می‌کشد.

۲ـ شکار شکارچی: کارگردان مشخص نیست، بازیگران: مسعود قندی، اسماعیل سلطانیان، مهدی مهرابی، فاطمه مشکینی، عصمت مخملباف، محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

مبارزات انقلابی اهالی یک روستا به رهبری یک طلبه جوان و یکی از جوانان آن دیار دستمایه ساخت فیلم قرار گرفته است.

۳ـ حادثه: کارگردان: منصور تهرانی، بازیگران: حسین عمرانی، اکبر زنجانپور، بهروز افراشته، زهره امیری.

مسأله کاپیتولاسیون و ظلم امریکاییان در کشور در فاصله سال‌های دهه ۵۰ را به نمایش می‌گذارد.

۴ـ زنگ اول: کارگردان: نظام فاطمی، بازیگران: جلال مقامی، حسین خانی‌بیک، محبوبه بیات.

آوارگی مردم در اثر بمباران موشکی رژیم بعث عراق و اشتیاق جنگ‌زدگان برای رفتن به جبهه و دفاع از دین و کشور را روایت می‌کند.

۴ـ عقاب‌ها: کارگردان: ساموئل خاچیکیان با همکاری مرحوم امیر قویدل، بازیگران: سعید راد، جمشید آریا، شهاب عسگری، زری برومند.

حضور پرافتخار خلبانان نیروی هوایی و ماجرای سقوط یکی از هواپیماها در عراق و تلاش خلبان و همراهی کردهای عراق برای نجات خلبان را به نمایش می‌گذارد. فیلم مملو از صحنه‌های اکشن جذاب و گیرا برای مخاطب عام است و جزو فیلم‌های خوب دفاع مقدس محسوب می‌شود.

۵ـ گورکن: کارگردان: محمدرضا هنرمند، بازیگران: فرج‌الله سلحشور، هادی پورفتحی، سعید کشن فلاح، محصول حوزه هنری.

نگاهی به حمله موشکی به شهرها و عوارض آن بر روح و رفتار مردم دارد. خروجی فیلم خوب و قابل قبول و مؤید روحیه بالا و فداکارانه مردم عادی و فرودست است.

هنرمند، کارگردان زبردست و ماهری است. آخرین اثر وی سریال «آشپزباشی» بود که مورد استقبال وسیع مخاطبان قرار گرفت.

۶ـ مشت: کارگردان سیامک اطلسی، بازیگران: عنایت بخشی، بهزاد جوانبخش، ثریا حکمت.

فیلم در واقع عوارض جنگ نظیر احتکار و تقلب در کالاهای مورد نیاز عمومی را به تصویر می‌کشد و از فداکاری انسان‌های پاک و درستگار می‌گوید.

۷ـ تشریفات: کارگردان: مهدی فخیم‌زاده، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، احمد هاشمی، احمد قدکچیان، مهوش پاک‌نیت و نعمت حقیقی.

داستان یک مطرب ساده‌لوح را روایت می‌کند که به دلیل شباهت عجیبش به یک روحانی مبارز مورد توجه و بهره‌برداری منفی نیروهای ساواک قرار می‌گیرد، اما در جریان شبیه‌سازی رفتاری برای فریب مردم، مطرب متحول شده و خود به یک عنصر سیاسی و مبارز تبدیل می‌شود.

تشریفات از فیلم‌های جذاب مهدی فخیم‌زاده می‌باشد که به تعبیر خودش پس از دوره جاهلیت (پیش از انقلاب) ساخته شده است. فیلم مورد توجه شدید مخاطبان معمولی و حتی خاص قرار گرفت. فخیم‌زاده ابتذال قبل از انقلاب را با ساخت فیلم‌ها و سریال‌های خوبی بعد از انقلاب جبران نمود. سریال‌های تنهاترین سردار (راجع به زندگانی امام حسین مجتبی«ع») و ولایت عشق (زندگانی امام رضا«ع») از آن نمونه‌ها است.

۸ـ مدرک جرم: کارگردان: منوچهر حقانی‌پرست، بازیگران: مرتضی احمدی، معصومه تقی‌پور، حمیده خیرآبادی (نادره)، عنایت‌بخشی و بهروز افراشته.

قصه کارمند ساده‌ای را روایت می‌کند که به دلیل داشتن عکسی با هویدا نخست‌وزیر شاه مورد تهدید و درخواست سوءاستفاده قرار می‌گیرد. این شخص علی‌رغم روحیه کارمندی و محافظه‌کاری، تن به خلاف نمی‌دهد و خود را پنهان می‌سازد که سرانجام همین اقدام وی منجر به دستگیری خلافکاران می‌شود.

۹ـ بلمی به سوی ساحل: کارگردان: مرحوم رسول ملاقلی‌پور، بازیگران: عطاالله سلمانیان، خسرو ضیایی، بهزاد بهزادپور، (کارگردان فیلم ارزشمند خداحافظ رفیق)، جعفر دهقان.

داستان فیلم مربوط به سقوط خرمشهر و مقاومت نیروهای جوان و بی‌تجربه خودی برای نجات آن در کنار بی‌تفاوتی مسئولین نظامی و غیرنظامی وقت به فرماندهی بنی‌صدر که تز «زمین بدهیم، زمان بگیریم» منسوب به سلسله اشکانیان را مطرح و مسبب ایراد خسارت‌های فراوانی به کشور شد. شور و هیجان مرحوم ملاقلی‌پور به عنوان فیلمساز تازه‌کار دفاع مقدس در آن زمان ستودنی است. وی بعدها فیلم‌های ارزشمند و ماندنی دیگری در حوزه دفاع مقدس ساخت که در جای خود به آن اشاره خواهد شد.

۱۰ـ ستاره دنباله‌دار: کارگردان: سیروس کاشانی‌نژاد، بازیگران: جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز، فخری خوروش، اکبر زنجانپور، محصول بنیاد مستضعفان.

قصه فیلم به فداکاری و ایثار نوجوانی مربوط می‌شود که به علت سن کم، در جبهه اسلحه به او نمی‌دهند، اما وی در جریان یک رشته عملیات ایذایی به دشمن، اسلحه و مهمات به دست می‌آورد و سرانجام به فیض شهادت نائل می‌شود.

۱۱ـ بایکوت: کارگردان: محسن مخملباف، بازیگران: مجید مجیدی (که هم‌اکنون کارگردان ورزیده و ارزشی است) زهره سرمدی، محمد کاسبی، اردلان شجاع‌کاوه، اسماعیل سلطانیان.

داستان فعالیت ایدئولوژیک فردی است که به دلیل کارهای مبارزاتی و سیاسی علیه رژیم پهلوی، رسیدگی به خانواده را فراموش کرده و آنها را به امان خدا رها نموده است. همسرش با فرزند کوچک تمام مشکلات زندگی را تحمل می‌کند. شخص مبارز به زندان می‌افتد و در آنجا پس از مواجهه با اعضای یک گروه دیگر، نسبت به صحت عقاید سیاسی خود به تردید می‌افتد. دوستان سیاسی‌اش برای بهره‌برداری حزبی قصد قربانی کردن او را دارند، اما او بی‌اعتنا به رویه آنان به راه خود می‌رود و مرگ را برمی‌گزیند.

این فیلم از ساخته‌های خوب اوایل شروع فعالیت محسن مخملباف است که متأسفانه ادامه نیافت و فرجام خوبی نداشت.

۱۲ـ تنوره دیو:‌ کارگردان: کیانوش عیاری، بازیگران: جهانگیر الماسی، فرزانه کابلی، مجید مظفری، سیروس گرجستانی.

ژانر این فیلم ترکیبی از حوادث انقلاب و تظاهرات سال‌های پایانی نظام پهلوی و مناسبات اجتماعی، فرهنگی آن دوران است که کارگردان به دلیل تسلط حرفه‌ای به کار خود، اِلمان‌های جذابی از حوادث مختلف را به نمایش گذاشته است. حساسیت، جدیت و احترام به شعور مخاطب توسط کارگردان در این اثر و دیگر آثار وی موج می‌زند، به نحوی که علی‌رغم چند ایراد تکنیکی و محتوایی، کار او قابل تحسین است.

(از کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران، تألیف جمال امید برای برخی از اطلاعات استفاده شده است)

 

30نوامبر/16

جامعۀ پویا و زنده از نگاه شهید مفتح

به بهانه سالروز شهادت شهید دکتر مفتح در ۲۷ آذر ۵۸

عبدالله اصفهانی

دانشمند پرهیزگار شهید آیت‌اله مفتح که پرورش‌یافتۀ حوزه و دانش‌آموختۀ دانشگاه بود، در عرصه‌های گوناگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حضوری فعال، بابرکت و پرثمر داشت. در‌عین‌حال در مسائل علمی، فکری و دانش عقلی و نقلی صاحب نظرات ارزشمندی بود و در مقالات، کتاب‌ها، سخنرانی‌ها و بحث‌هایی که با حوزویان و دانشگاهیان داشت محورهایی از اندیشه‌های خویش را تشریح می‌کرد.

اگرچه سخنرانی‌های او غالباً جنبۀ سیاسی داشت و به‌منظور مبارزه با رژیم استبدادی صورت می‌گرفت، ولی مبتنی‌بر دیدگاه‌های اعتقادی، باوری مذهبی و گرایش ژرف به فرهنگ قرآن و عترت بود. او در هرمیدانی پا می‌گذاشت، اصالت اسلامی و هویت ارزشی را فراموش نمی‌کرد. او نخست می‌کوشید اعتقادات مردم را عمق ببخشد، تفکرات و تصورات آنان را نسبت‌به مذهب و مباحث کلامی اصلاح و پیرایش کند. دوم درصدد آن بود نسل جوان را به‌سوی فرهنگ و معارف اسلامی راغب کند و حقایقی ناب از کلام وحی و سنت محمدی و احادیث اهل بیت را برای آنان تشریح کند. سوم تلاش او بر این اصل استوار بود که در مبارزات، موضعگیری‌ها و مقاومت‌ها هیچ‌گاه از معیارها و موازین ارزشی فاصله نگیرد، اخلاص، صداقت، راستی و درستی در هیچ شرایطی فراموش نشود و برای عملی‌شدن این اصل، ضروری می‌دانست آگاهی‌های عموم مردم نسبت‌به مکارم اخلاقی و فضیلت‌های اسلامی تقویت شود. در واقع در ورایِ کوشش‌‌های سیاسی ـ اجتماعی او یک برنامه‌ریزی دقیق فکری مبتنی‌بر ارزش‌های الهی نهفته بود و او این نگرش را بر اثر بررسی‌های گسترده و عمیق در فرهنگ اسلامی، تحقیق در متون دینی و ژرف‌کاوی در حکمت و فلسفه به‌دست آورده بود.

او ضمن اینکه در هیچ موقعیتی ایمان و پرهیزگاری را در حاشیه قرار نمی‌داد، به جوان‌گرایی، نواندیشی و به مقتضیات زمان توجه می‌کرد و به‌عنوان مجتهدی آگاه به مبارزۀ فکری و فرهنگی مشغول بود.

شهیدمفتح عقیده داشت مذهب را باید از برخی پندارهای بی‌پایه پالایش کرد و نیز عقاید مذهبی را از هرگونه انحراف، بدعت و تهاجم فرهنگی چه نوع شرقی و چه نوع غربی، مصون نگاه داشت. او در تمام این شرایط، سختی‌های زیاد و تنگ‌نظری‌های گوناگونی را تحمل کرد. کم‌تظاهر و پرتحرک بود، برداشت کم، اما بازدهی بسیاری داشت؛ چون چشمه‌ای بر فراز این قلۀ ایمان و معنویت جاری شد و جویبارهای متعددی به‌سوی جامعه جاری کرد. دانشگاه‌ها، حوزه، مساجد، محافل مذهبی، جلسات نویسندگان، نشست‌های علمی، همه و همه از طراوت این چشمه بهره می‌بردند.

حضورش نادر و کم‌نظیر بود. آثارش از اظهارات و گفته‌هایش بسیار مشهودتر می‌نمود. قبل از آنکه خود را مطرح کند، در اندیشۀ ایجاد یک جریان پویا، باتحرک و توأم بانشاط و انبساط روحی بود. در این نوشتار به‌طور کلی جامعۀ زنده و پویا از دیدگاه این دانشمند به خون خفته، بررسی می‌شود.

 

جامعۀ زنده و پویا

به باور شهید مفتح، جامعۀ اسلامی در حالی زنده، پویا و رشد یافته است که بین افرادش برحسب انگیزه‌های مذهبی، نوعی انسجام، اتحاد و هماهنگی وجود داشته باشد. در این اجتماع کینه‌ها، تهمت‌ها، غیبت‌ها، بدبینی‌ها، حیله‌گری‌ها و دشنام‌ها و حسادت مُرده است و هیچ جایگاه و پایگاهی ندارد. همه برای گره‌گشایی از مشکلات هم و رشد و توسعۀ کمی و کیفی می‌کوشند. ایمان و تقوا در دل‌های آحاد آن ریشه دوانیده و روح و روان آنان را معطر کرده است. دو عنصر امر به معروف و نهی از منکر و نیز جهاد و دفاع، چنین اجتماعی را از داخل و خارج مصون می‌کند و ریشه‌های فساد، انحطاط و انحراف را می‌سوزاند.

مفتح اضافه می‌کند، اگر جامعه‌ای می‌خواهد، تحرک لازم را در جهت تعالی و تکامل به‌دست آورد به مذهب و مکتب حیات‌بخش نیاز دارد.‌ آن بارقه‌ای که بتواند مردم را بیدار کند و به‌سوی هدفی واحد بسیج کند آیین اسلام است. اگر می‌خواهیم در جامعه عدالت، مساوات و برابری ایجاد کنیم باید بدانیم نیروی محرکۀ قرآن و ائمۀ هدی و رهبری قاطع و سازش‌ناپذیر به‌خوبی می‌تواند چنین شرایطی را در جامعه عملی کند.(۱۸)

او می‌گوید: «مذهب برای جامعه ضرورت دارد؛ مذهب به‌معنای واقعی و راستین. نمی‌خواهم از آنچه به‌نام مذهب گفته می‌شود و شکل اشتباه دارد دفاع کنم، بلکه مذهب به‌شکل واقعی و راستینش که عامل پاکی، تقوا، درستی، نظم و نظام در جامعه است».(۱۹)

یک ضرورت دیگر از نظر شهید مفتح برای چنین جامعه‌ای، عدالت اجتماعی است. وی یادآور می‌شود جامعه همچون بدن آدمی حالت‌های گوناگون پیدا می‌کند. عدالت اجتماعی، این جامعه را از بیماری‌های اخلاقی، طغیان، ستم و نابرابری‌ها حفظ می‌کند و نوعی توازن معقول بر آن حاکم می‌کند؛ به‌نحوی‌که از شکاف‌ها و تضادهای شدید اقتصادی در آن خبری نیست، البته حاکمان و فرمانروایان باید با مردم به عدل و انصاف رفتار کنند و اجازه ندهند آفت‌های خطرناک و تشویش‌آفرین، بوستان امت اسلامی را دچار زوال و پژمردگی کند.(۲۰)

شهیدمفتح اضافه می‌کند: «(افراد جامعه) قبل از هرچیز باید از جهات اخلاقی و روحی چنان ساخته شده باشند که تحت‌تأثیر هیچ عاملی قرار نگیرند و از راه و مکتب خود کوچک‌ترین انحرافی پیدا نکنند و همچون کوه در برابر توفان‌های سهمگین مقاومت کنند».

سپس خاطرنشان می‌کند: «ائتلاف و ارتباط عناصر ساخته‌شده و رشدیافته، امتی واحد را پدید می‌آورد که عقیدۀ واحدی دارند و به‌سوی یک هدف تکاملی پویا در حرکت‌اند. در تشکیل این امت، نژادها، رنگ‌ها و ملیت‌ها هیچ‌گونه نقشی ندارند و اساس ارتباط همان باورها، ارزش‌های الهی و موازین قرآنی است.

او می‌افزاید: «استقلال و خودکفایی امت، حالت جاذبه و دافعه دارد. مسئولیت افراد نسبت‌به همفکران خود در آن حد است که روابط خویشاوند مربوط به خون و نژاد محکوم این رابطه عقیدتی است و در برابر دشمنان فکر و عقیده، همه در صف واحد قرار گرفته‌، به نیروی ایمان خود تکیه کرده‌اند و به هیچ قدرت دیگری بستگی ندارند. تکیه‌کردن به دشمن از نظر اسلام گناه است».(۲۱)

او در جای دیگر بر اصل مهمی تأکید می‌کند: «در یک جامعۀ زنده هم مانند یک فرد زنده، بین همۀ اقشار و گروه‌هایش هماهنگی است؛ یعنی همه با هم یک مسیر و هدف را تعقیب می‌کنند و درست هماهنگ و موزون و حساب‌شده به‌سوی یک مقصد رهسپارند. یک قشر زنده این‌طور فکر نمی‌کند که فقط برای خودش منافع و مزایایی طلب کند و به فکر گروه دیگر نباشد».

اگر شهری به فکر روستایی و اداری به فکر بازاری و بازاری به فکر دانشگاهی و روحانیت به فکر دیگر قشرها و همۀ اقشار مرتبط با روحانیت نباشند، یعنی همه از هم بیگانه و بی‌ارتباط با یکدیگر، چنین جامعه‌ای ویژگی‌های یک جامعۀ زنده را ندارد. اسلام می‌خواهد یک جامعۀ سالم، پویا، متکامل و مترقی را پایه‌ریزی کند و بر همین اساس به مسئلۀ تکامل و تعاون اجتماعی و همکاری اهمیت می‌دهد».(۲۲)

مفتح در اندیشه و عمل به این اصل، اعتقادی عمیق و اساسی داشت که جامعه برای رسیدن به اهداف استراتژیک باید در مسیر وحدت اصولی، زیربنایی و پایدار و نه مقطعی و فصلی، گام بردارد. وی در فعالیت فرهنگی در مسجد قبا این مهم را پیگیری می‌کرد و به همین منظور «عبدالفتاح عبدالمقصود»، نویسندۀ مصری و نیز قاریان این کشور را به ایران دعوت کرد. با شخصیت‌های فکری و فرهنگی و نیز رهبران نهضت‌های اسلامی ارتباط برقرار کرد.

در همین خصوص از سوی برخی تنگ‌نظران تُنُک‌مایه به وی اعتراضاتی هم صورت گرفت، ولی او اعتقاد داشت: «این رفت‌و‌آمد و تلاوت قرآن بهترین شیوۀ تبلیغ تشیع در میان اهل سنت و ایجاد زمینۀ مناسب برای وحدت اسلامی و نزدیکی اهل سنت و شیعه است».(۲۳)

مفتح عامل پیروزی ایرانیان و امت مسلمان کشورمان را در عرصه‌های گوناگون، همین وحدت می‌داند: «اگر ملت ایران این‌قدر در دنیا سرافراز و سربلند و پرافتخار شده که با غول خونخوار و غول استعمارگر جهانی (آمریکا) ستیز می‌کند، در سایۀ وحدت صفوف ملتش است؛ یعنی دانشگاه و مذهب، روحانیت به معنی مذهب‌شناس‌ها، اینها با هم متحد هستند».

او نگران این بود که مبادا بین دانشگاهیان و حوزویان اختلاف پیش آید و برخی گروهک‌ها و عناصر ضدانقلاب آتش تفرقه را بین این دو قشر مشتعل کنند. به همین دلیل کوشید حوزه و دانشگاه را با هم پیوند دهد. او یادآور می‌شود: «اینها [دانشگاهی‌ها] هستند که ما به تفاهم با آنها احتیاج داریم. دشمن می‌خواهد ما را از هم دور کند و ما می‌کوشیم با هم تفاهم کنیم. امام بارها فرموده است، با دانشگاه‌ها ارتباط نزدیک داشته باشید، من برای دانشگاهی‌ها احترام قائل هستم».(۲۴)

 

عامل اقتدار و صلابت

علاوه‌بر عواملی که برشمردیم، مفتح برای استحکام جامعۀ اسلامی، یک نظام سیاسی ـ معنوی را ضروری می‌دانست؛ البته به شرطی که این تشکیلات صبغه‌ای الهی داشته باشد و رجال الهی و برگزیدگان خداوند در رأس آن قرار گیرند: «حکومت در بین جوامع انسان‌ها باید حکومت الهی و فرستادگان خدا، انبیا و رجال الهی باشد، چرا؟ اگر حکومت به دست این‌گونه مردان الهی شد، اینها دارای یک مکتبی هستند، مکتبی رهایی‌بخش، تعالی‌بخش. اگر جامعه روی آن طریقه و صراط افتاد، مسلّماً روی سعادت را خواهد دید».(۲۵)

شهیدمفتح بر این باور است که در اسلام وظیفۀ هرمسلمان مبارز، صرفاً مبارزه با نظام‌های طاغوتی و ظلم و فساد تا سرحد نابودی آنها نیست و این‌گونه نیست که با سقوط ستمگران وظیفۀ مسلمانان به پایان برسد، بلکه آنان باید برای استقرار یک نظام عادلانه بکوشند. اسلام به همان اندازه که به عبادات توجه دارد، مسائل سیاسی و اجتماعی را هم درنظر می‌گیرد و از این روی نمی‌توان این آیین را با مذهب کلیساها مقایسه کرد: « اسلام، در امت مسلمان به‌وسیلۀ ایمان مشترک، سازمانی برقرار کرده است که در ورای کشورهای مختلف، نژادها و فرهنگ و زبان‌های گوناگون، یک عقیده به وحدت مستقر کرده که حتی بر رفتار روزمرۀ مردم حکمفرما و مسلط است. در اسلام سلسله‌مراتب و سازمان روحانی به مفهوم مسیحیت آن وجود ندارد و طبقۀ روحانی که دارای مزایای خاص اجتماعی باشد در اسلام نیست، بلکه مردم در برابر هم مسئول و از نظر حقوق اجتماعی مساوی‌اند: انّما المؤمنون اخوه».

به اعتقاد وی: «اساسی‌ترین شکل حکومت همان بود که در حیات رسول اکرم(ص) و صدر اسلام و مخصوصاً در خلافت علی‌بن ابی‌طالب(ع) تحقق یافت که (طی آن) احکام الهی مراعات و دقیقاً اجرا می‌شد، خلافت موروثی نبود، اساس کار با بیعت برگزیدگان امت استحکام می‌یافت، اما به‌تدریج که قلمرو اسلام بسط و توسعه یافت، پیچیدگی سازمان سیاسی امری غیرقابل احتراز شد. اثرات حکومت استبدادی روم شرقی (بیزانس) و ساسانیان محسوس شد. خلافت شکل موروثی به خود گرفت. به نظر ما بسیار غلط است که بنی‌امیه و عباسیان را در شمار حکومت‌های الهی (تئوکراسی) بدانیم، [زیرا] این نوع حکومت‌ها با موازین ثابت اسلامی منطبق نبود، زیرا آن حکومتی را می‌توان اسلامی نامید که برمبنای ایدئولوژی‌های اسلامی استوار و مجرایش از تودۀ مردم با آرای عمومی (جمهوری) انتخاب شده و مسائل مادی و معنویش با هم آمیخته و پیوسته باشد».(۲۶)

شهیدمفتح در بحبوحۀ نهضت اسلامی با آنکه ممنوع‌المنبر بود بحث دربارۀ نظام اسلامی را خود برعهده می‌گرفت. طبق گزارش ساواک ساعت ۲۱ روز ۱۸/۵/۱۳۵۷، چهارم رمضان‌المبارک سال ۱۳۹۹ هـ ق ایشان در حضور هشت تا ده‌هزار نفر که بیشتر جوان و دانشجو بودند، پس از برگزاری نماز جماعت به منبر رفت و دربارۀ حکومت اسلامی صحبت کرد و نوزدهم مرداد هم به ایراد سخنرانی پرداخت و در بیستم مرداد پس از تلاوت آیاتی از کلام‌اله مجید، بیان کرد: «مسئلۀ سیاست با مذهب توأم است و در تمام زمان‌ها رهبران دولت‌ها حق سیاست را از رهبران مذهبی سلب کرده‌اند. من هشت سال است که از طرف امام خمینی مأموریت دارم که بیان ایشان را برای ملت شریف ایران ایراد کنم».(۲۷)

روز بعد مفتح در حضور هزاران نفر از مردم، بحث دربارۀ حکومت و رهبری را ادامه داد. به همین دلیل و در نتیجۀ فعالیت‌های رو‌به گسترش آیت‌اله مفتح، کلانتری چنین نظر داده است: «با توجه به محتوای سخنرانی‌های واعظ مذکور و تحریک احساسات مردم و دعوت توده‌های اخلالگر در شهرستان‌های ایران به همبستگی و اطاعت بی‌چون‌و‌چرا از دستورات مرجع تقلید آیت‌اله خمینی به‌منظور برقراری حکومت اسلامی، احتمال ایجاد تظاهرات از ناحیۀ جمعیت حاضر… بعید به نظر نمی‌رسد».(۲۸)

شهید‌مفتح بر تفکیک‌ناپذیری بین رهبری سیاسی و معنوی تأکید دارد و می‌گوید: «مقام رهبریِ معنوی و سیاسی از هم جدا نیست، چه کسی می‌گوید دین از سیاست جداست؟ مگر رسول‌اله پیشوای سیاسی نبود؟ مگر امیرالمؤمنین در دوران خلافت مقام رهبری سیاسی را نداشت؟ ائمۀ دین که ما برایشان فریاد می‌زنیم: وای حق ائمه را قطع کردند! کدام حقشان را؟ پیشوایی معنوی که غصب نشده بود. منظور ما همان حق سیاسی و رهبری سیاسی ائمه است. ما می‌گوییم شیعه در طول تاریخ اسلام این افتخار را دارد که می‌گوید منصور عباسی غاصب است، این مقامی را که منصور بر آن تکیه زده از آن او نیست و باید امام صادق به آن تکیه بزند».(۲۹)

او در دفاع از امامت می‌نویسد: «ما هدایت و زعامت را بر روی هم در مورد امام، خلافت می‌نامیم. پیامبر هر دوی این مقام‌ها را داشت و امام هم باید همین‌گونه باشد. پس چون منصب امام همان منصب پیامبر معصوم است، امام نیز باید معصوم باشد و نیز ویژگی‌های دیگری از قبیل تقوا، علم، زهد و ورع و آگاهی که در نبی هست در امام نیز باید باشد».(۳۰)

 

پی‌نوشت‌ها

  1. حکومت اسلامی، شهید مفتح، نشریۀ حزب جمهوری اسلامی، ش ۲۸، ص ۲۲٫
  2. وحدت و قشر روحانی و دانشگاهی، ص ۱۱٫
  3. مکتب اخلاقی و تربیتی امام صادق(ع)، ص ۱۹٫
  4. آیات اصول اعتقادی قرآن، صص ۱۰۵و۱۰۶٫
  5. وحدت دو قشر روحانی و دانشگاهی، ص ۸ و۹٫
  6. زندگی و مبارزات آیت‌اله شهید دکتر محمد مفتح، ص ۸۴٫
  7. یادنامه‌ای از بنیانگذار وحدت روحانی و دانشجو، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
  8. حکومت اسلامی، ص ۲۷ و ۳۱٫
  9. آیات اصول اعتقادی قرآن، ص ۱۱۱و ۱۱۲٫
  10. زندگی و مبارزات مفتح، ص ۲۳۵، به نقل از گزارش‌های ساواک.
  11. زندگی و مبارزات مفتح، ص ۲۳۷٫
  12. شهید مفتح تکبیر وحدت، پیشین، ص ۸۱و۸۲٫
  13. همان، ص ۲۸٫

 

سوتیترها:

* سخنرانی‌های استاد شهید دکتر مفتح، اگرچه غالباً جنبۀ سیاسی داشت و به‌منظور مبارزه با رژیم استبدادی صورت می‌گرفت، ولی مبتنی‌بر دیدگاه‌های اعتقادی، باوری مذهبی و گرایش ژرف به فرهنگ قرآن و عترت بود. او در هر میدانی پا می‌گذاشت، اصالت اسلامی و هویت ارزشی را فراموش نمی‌کرد

 

 

30نوامبر/16

وضعیت قرمز، خطر فروپاشی اجتماعی

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ جامعه ایران، جامعه‌ای خانواده‌محور است و این ویژگی در طول قرن‌ها در این جامعه تثبیت شده، مردم ایران قبل و بعد از اسلام خانواده را واحد ساختاری تشکیل‌دهنده جامعه می‌دانسته و این خصوصیت تا به امروز نیز جاری و ساری است! هنوز هم سلول تشکیل‌دهنده پیکره جامعه ایرانی خانواده است و کلیه قوانین، هنجارها و قواعد اجتماعی کشور برپایه مرکزیت و محوریت خانواده شکل گرفته است.

در چنین حالتی اگر نهاد خانواده تهدید شود و یا به هر دلیلی با گسست روبه‌رو گردد، موجودیت جامعه با تهدید و تخریب مواجه خواهد شد.

۲ـ بنابر اظهارات مسئولان در شش ماهه نخست سال ۹۲ و در مقایسه با مدت مشابه در سال‌های قبل، میزان ازدواج در کشور ۵ درصد کاهش و میزان طلاق ۷ درصد افزایش داشته است. این در حالی است که در تهران ۴۰ درصد از ازدواج‌ها به طلاق منتهی می‌شود (حال آنکه در سال گذشته این رقم ۳۵ درصد اعلام شده بود). در سایر شهرهای بزرگ کشور (مشهد، اصفهان، شیراز، تبریز و…) نیز وضعیت طلاق، فاصله محدودی از نرخ طلاق در تهران دارد (نرخ متوسط میزان طلاق در شهرهای بزرگ بین ۲۵ تا ۳۰ درصد کل ازدواج‌های انجام شده است!). در این میان فاجعه‌بارتر آمارهایی است که توسط مقامات نیروی انتظامی اعلام شده است: «در چند سال اخیر بیشترین میزان قتل‌های عمد درون خانواده‌ها رخ داده و قاتل و مقتول زن و شوهر بوده‌اند!»

۳ـ این آمارها در جامعه‌ای خانواده‌محور مانند ایران به معنای «وضعیت قرمز» موجودیت جامعه است. ساختمان جامعه ایرانی از آجرهایی به نام «خانواده» ساخته شده که پوسیدگی و فروپاشی این آجرها درنهایت منجر به اضمحلال و فروپاشی ساختمان جامعه خواهد شد. با تداوم روند فعلی کاهش ازدواج (کاهش تعداد آجرهای سازنده جامعه) و افزایش طلاق (پوسیدگی و اضمحلال آجرهای تشکیل‌دهنده جامعه) ساختمان جامعه در آینده‌ای نه چندان دور دچار فروپاشی خواهد شد، آن هم فروپاشی از درون! وقتی خانه و خانواده رتبه اول به خطرناک‌ترین مکان جامعه تبدیل می‌شود و میزان قتل‌های عمد درون آن از میزان قتل‌های عمد روی داده در خیابان و محلات جرم نیز بیشتر می‌شود و زن و شوهر (که محور خانواده و سازنده آن و امین و محرم و شریک زندگی یکدیگرند) به بلای جان هم (قاتل هم!) تبدیل شده‌اند، آیا نباید از «وضعیت قرمز» سخن گفت؟

۳ـ هر چند مشکلات اقتصادی عامل فروپاشی خانواده‌ها و عدم رغبت به تشکیل خانواده معرفی می‌شود، اما بررسی دقیق نشان می‌دهد که سهم مسائل اقتصادی در این مسئله آنچنان که وانمود می‌شود نیست! در حقیقت برخی برای پنهان ساختن عامل اساسی فروپاشی خانواده‌ها و بی‌رغبتی به تشکیل خانواده، وضعیت نامناسب اقتصادی را به عنوان مقصر اصلی معرفی می‌کنند! وقتی فرمانده پلیس آگاهی کشور اذعان می‌کند که میزان پرونده‌های مربوط به مسائل منافی عفت و جنسی در آگاهی ۵۰ درصد افزایش یافته، هنگامی که انگیزه اصلی در قتل‌های خانوادگی (قتل زن توسط شوهر و بالعکس) را خیانت زوجین به یکدیگر تشکیل می‌دهد، هنگامی که طلاق و بی‌رغبتی به تشکیل خانواده در طبقات برخوردار و مرفه جامه بیشتر از طبقات محروم به چشم می‌خورد (میزان طلاق در مناطق عشایری و روستاهای کوچک بسیار کمتر از شهرهای بزرگ و مناطق مرفه است)، دیگر نمی‌توان مسائل اقتصادی را به عنوان عامل اساسی در اضمحلال نهاد خانواده در کشور دانست.

۴ـ بدون تردید رواج بی‌حجابی، بی‌عفتی و فساد و فحشا در جامعه عامل اساسی در فروپاشی خانواده‌هاست! زمانی که جوانان می‌توانند به سادگی و سهولت نیازهای جنسی خود را در جامعه ارضاء کنند، وقتی دانشگاه‌های کشور به مکانی برای خودنمایی جسمی دختران و چشم‌چرانی پسران و گفت‌وگوهای عاشقانه و دوستی‌های چند ساله و چند نفره میان دخترها و پسرها تبدیل شده و البته مسئولین آموزش عالی و رؤسای دانشگاه‌ها با سکوت خود و چشم بستن بر این فجایع، عرصه را برای جولان جنسی جوانان در چهارچوبی خارج از نهاد خانواده و ازدواج فراهم می‌کنند، دیگر چه لزومی به ازدواج احساس می‌شود؟ وقتی یک پسر دانشجو بتواند به سادگی (و به مدد انفعال کامل مسئولان دانشگاهی) نیازهای جنسی خود را در محیط دانشگاه برطرف کند و هر روز با دختری آرایش کرده و بی‌حجاب (و البته هم‌کلاسی یا هم‌دانشکده‌ای!) رابطه داشته باشد، چرا باید تن به ازدواج بدهد و به رابطه شرعی با یک دختر (همسرش) قانع باشد و تنوع‌طلبی جنسی‌اش را هم مهار کند؟ هنگامی که مردان بتوانند نیاز جنسی‌شان را در کنار خیابان و به سادگی یک بوق زدن پاسخ دهند، آیا میلی به ازدواج (و مسئولیت‌ها و محدودیت‌های آن!) در آنها باقی خواهد ماند؟ هنگامی که مردان متأهل بتوانند (که می‌توانند!) روزانه صدها زن و دختر رنگارنگ و بی‌حجاب را در کوی و برزن و اداره و بازار و… ورانداز کنند، دیگر با کدام انگیزه به همسرانشان وفادار بمانند؟ آیا همسران مردان خیانت‌کار و هرزه برای انتقام از شوهرانشان به هرزگی عمدی و خیانت نخواهند پرداخت؟

۵ـ نیازهای جنسی و عاطفی دو دلیل عمده برای تشکیل خانواده‌اند! هنگامی که بی‌بندوباری و بی‌عفتی در جامعه رایج شود، هر دو نیاز در خیابان و اداره و بازار و… (و هر جایی به جز خانه!) پاسخ داده می‌شود و در این حالت دیگر چه نیاز به خانه و تشکیل خانواده یا وفاداری به همسر احساس می‌شود؟ اگر روزگاری مسائل مالی، زنان را به شوهران پیوند می‌داد، امروزه دختران شاغل و صاحب درآمد (که هر روز در حال افزایش‌اند) از این بابت نیازی به شوهر احساس نمی‌کنند! و طبیعی است در این شرایط تعداد شهروندان مجرد (مردان و زنان مجرد صاحبخانه و درآمد!) هر روز افزایش می‌یابد و در نتیجه در شهرهای بزرگ (و کم‌کم شهرهای کوچک) شاهد هزاران خانه مجردی هستیم! امری که تا چند سال پیش مقبولیت اجتماعی نداشت و حتی مردم از پذیرش یک همسایه یا مستأجر مجرد در کنار خود ابا داشتند! مروری کوتاه بر آگهی‌های روزنامه‌ها نشان می‌دهد که این پدیده (خانه‌های مجردی) هر روز در حال افزایش است (به خصوص در نقاط متوسط به بالای شهرهای بزرگ!) و البته در این موارد مسائل مالی هیچ نقشی در بی‌رغبتی به ازدواج ندارد! چرا که این زنان و مردان مجرد هم خانه دارند و هم درآمد! فقط نیازی به همسر احساس نمی‌کنند!!

۶ـ چنین وضعیتی برای جامعه خانواده‌محوری مانند ایران «وضعیت قرمز» تلقی می‌شود! اینکه گفته شود چنین حالتی نتیجه تهاجم فرهنگی یا جنگ نرم دشمن است، تغییری در اصل ماجرا نخواهد داد! اگر بناست جامعه ایرانی به حیات خود ادامه دهد، باید نهاد خانواده در آن مصون و باثبات باقی بماند و ثبات و امنیت خانواده در ایران حاصل نخواهد شد مگر به توجه مسئولان به آن و تلاش برای حفاظت از آن در برابر انواع آسیب‌ها و صدماتی که متوجه آن شده است!

اگر قرار است این «وضعیت قرمز» به «وضعیت سفید» بدل شود باید مسئولان کشور خطر ترویج روزافزون بی‌حجابی و بی‌عفتی را درک کنند. با دقت متوجه نتایج بی‌اعتنایی به وضعیت فاجعه‌بار اخلاق و عفت عمومی در جامعه باشند و برای مقابله با موج فزاینده فساد و فحشا در جامعه اقدامات قانونی و عملی را آغاز کنند. اجرای حدود الهی (خصوصاً در جرائم جنسی) بدون تعارف و کوتاهی و مراعات چهارچوبه‌های حقوق بشری غربی، چاره‌اندیشی جدی برای مقابله با بی‌حجابی و بی‌عفتی بنیان کن، ترویج و تشویق جامعه به رعایت اخلاق دینی و ضوابط شرعی در امور جنسی و… گوشه‌هایی از اقدامات ضروری برای نجات نهاد خانواده در ایران امروزند! اقداماتی که بی‌اعتنایی به آنها ثمره‌ای جز مواجهه با فروپاشی اجتماعی در آینده‌ای نه چندان دور نخواهد داشت! اگر ساختمان جامعه ایرانی فرو بریزد دیگر جز حسرت و ندامت چه باقی خواهد ماند؟

30نوامبر/16

از صحیفه سجادیه، «زبور آل‌محمد» چه می‌دانیم؟

 

جواد تربتی

علی بن حسین بن علی«ع» چهارمین امام شیعیان، در سال ۳۸ هجری قمری، در روز سوم شعبان دیده به جهان گشود. نام مادرش شهربانو، «شهربانویه»، «شاه زنان» و…، و مشهورترین القاب آن حضرت «زین‌العابدین» و «سجاد» می‌باشد.

دوران کودکی را در مدینه سپری و مدت دو سال از امامت جدش، امیرمؤمنان«ع» و ده سال از امامت عمویش، امام حسن مجتبی«ع» و ده سال از امامت پدر بزرگوارش، امام حسین«ع» را درک کرد.(۱)

در محرم سال ۶۱ هجری قمری در جریان قیام امام حسین«ع» در سرزمین کربلا حضور داشت و پس از آن فاجعه دردناک به امامت رسید. ایشان با توجه به اختناق حاکم در آن دوران، برای ممانعت از برانگیخته شدن حساسیت حکومت و هدر رفتن خون شیعیانی که از ترس حکومت جرئت فعالیت نداشتند، اقدام به یک سلسله برنامه‌های ارشادی و فرهنگی کرد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

۱ـ زنده نگهداشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مردم آن زمان

۲ـ پند و ارشاد امت

۳ـ تبیین معارف از طریق دعا و مناجات.

 

یادگارهای مکتوب امام سجاد «ع»

دوران امام سجاد «ع» طلیعه درخشش فرهنگ تشیع شمرده می‌شود و حدیث و دعا رونقی دیگر می‌یابد. آثار مکتوب به جا مانده از ایشان بسیارند، از جمله:

۱ـ صحیفه سجادیه

۲ـ مناسک الحج که فرزندان آن حضرت نقل کرده‌اند و در بغداد نیز چاپ شده است.(۲)

۳ـ رساله حقوق که جامع آداب سلوک فردی و اجتماعی است و محور شرح و بسط زیادی قرار گرفته است.(۳)

۴ـ الجامع فی‌الفقه که ابوحمزه ثمالی نقل کرده است.(۴)

۵ـ صحیفه الزهد نیز توسط ابوحمزه ثمالی نقل شده است.(۵)

۶ـ کتاب حدیث که امام گردآوری نموده و داود بن عیسی از آن حضرت نقل کرده است.(۶)

۷ـ کتاب علی بن الحسین«ع» که در ضمن مصادر از آن یاد شده است.(۷)

آنچه در پیش رو دارید، قدمی است در معرفی صحیفه سجادیه، بدان امید که جامعه ما، مخصوصاً جوانان عزیز با این کتاب آشنایی بیشتری پیدا کنند و از دریای معرفت آن، گوهرها برگیرند و دنیا و آخرت خویش را با انس گرفتن با آن برای همیشه آباد کنند.

 

آشنائی با صحیفه سجادیه

مدت سیزده قرن است که کتاب صحیفه سجادیه مونس بزرگان زهاد و صالحان و مرجع و ملجأ مشاهیر علما و مصنفان بوده است. برای آشنایی با این گنج معنوی بحث را در چند بخش پی می‌گیریم.

الف) سند صحیفه

از نظر سندی، صحیفه سجادیه در حد تواتر بلکه فوق آن است. شیخ آقا بزرگ تهرانی در این باره می‌گوید: «الصحیفه الاولی المنتهی سندها الی الامام زین العابدین… و هی من المتواترات عند الاصحاب لاختصاصها بالاجازه والروایه فی کل طبقه وعصر…؛(۸)

صحیفه اولی که سند آن به امام زین‌العابدین «ع» می‌رسد… از متواترات [و قطعیات] نزد اصحاب است. از ویژگی‌های آن این است [که تمام اصحاب از اساتید خود] اجازه نقل آن را در تمام طبقات [رجالی] و در تمام عصرها گرفته‌اند..».

شهرت سند صحیفه در حدی است که مرحوم محمدتقی مجلسی ادعا کرده در نقل و روایت صحیفه یک میلیون سند دارد.(۹)

شیخ محمد بن نعمان مفید (م ۴۱۳) در ارشاد و علی بن محمد خزاز قمی، شاگرد صدوق بن بابویه (م ۳۸۱) و احمد بن عیاشی (م ۴۰۱) و ابوالفضل شیبانی، و…. هم آن را نقل کرده‌اند.

از علمای اهل سنت نیز، ابن جوزی در خصائص الائمه و حافظ سلیمان بن ابراهیم القندوزی (م ۱۲۹۴) در ینابیع الموده از صحیفه اسم برده و بخش‌هایی از دعاهای آن را نقل کرده‌اند.(۱۰)

سند ابوالفضل شیبانی به این صورت است:

«حدیث کرد ما را عامربن عیسی بن عامر سیرافی در مکه در سال ۳۸۱ و گفت: حدیث کرد مرا ابومحمد حسن بن محمد بن یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیدالله بن حسین بن علی بن‌ابیطالب «ع»، گفت: حدیث کرد مرا پدرم و او از عمیر بن متوکل، او از پدرش متوکل بن هارون و او از یحیی بن زید، پس از شهادت پدرش در حالی که به سوی خراسان در حرکت بود و مردی را به پایه و عقل او ندیدم… که او صحیفه کامله‌ای را که دعاهای علی بن الحسین «ع» در آن بود، به من نشان داد.(۱۱)

گذشته از کتب تاریخی و رجالی، هیچ کتاب دعای معتبری از دعاهای صحیفه سجادیه خالی نیست، مانند:

۱ـ «مصباح المتهجد» شیخ طوسی (۳۸۵ – ۴۶۰) .

۲ـ «سلوک الحزین.» قطب الدین بن سعید بن هبه الله راوندی (م ۵۷۳) که کتابش مشهور به «دعوات الراوندی».

۳ـ «اختیار المصباح.» از سید علی بن حسین بن باقی.

۴ـ «اقبال و جمال الاسبوع و فتح الابواب.» سید رضی‌الدین علی بن طاووس (م ۵۸۹).

۵ـ «زوائد الفوائد» ابوالقاسم علی بن رضی الدین.

۶ـ «البلد الامین.» ابراهیم بن علی کفعمی (م. ۸۶۸) و… .

از همه آنها گذشته، به نقل آیت‌الله مرعشی نجفی، علامه مجلسی اول در بسیاری از اجازات خود اشاره کرده که او صحیفه را شفاها و بلاواسطه از حضرت حجت بن الحسن صاحب الزمان «ع» و می‌گوید:

«در بین خواب و بیداری دیدم که گویا در مسجد جامع عتیق اصفهان ایستاده‌ام و حضرت مهدی «ع» نیز ایستاده بودند. من چند مسئله را که برایم مشکل شده بود، از محضر آن حضرت پرسیدم، پس جواب آن را برایم بیان فرمودند. آن گاه از کتابی که به آن عمل کنم سئوال کردم و آن حضرت مرا به مولانا محمد التاج حواله داد. من [نزد او رفتم] و از او کتابی گرفتم. به نظرم آمد که آن کتاب دعا بود. پس آن را بوسیدم و بر چشم نهادم، ولی وقتی به خویش آمدم [و از خواب بیدار شدم] آن کتاب را در دست خود نیافتم، پس تا صبح گریه کردم.

فردای آن روز به دنبال «محمد تاج.» راه افتادم تا رسیدم به «دارالبطیخ». مرد صالحی را که آقا حسن نام و «تاجا» لقب داشت دیدم. به او سلام کردم، او مرا فرا خواند و به کتابخانه خود برد. اولین کتابی که به دست من داد، همان کتابی بود که در خواب دیده بودم. آن گاه شروع نمودم به گریه و گفتم همین کتاب مرا بس است و از آنجا به نزد شیخ محمد مدرس رفتم و به مقابله آن نسخه با نسخه‌ای که جد پدر محمد مدرس از روی نسخه شهید نوشته بود، پرداختم. دیدم نسخه‌ای که حضرت صاحب الزمان «ع» به من مرحمت فرموده بودند، درست مطابق نسخه صحیفه شهید است.(۱۲)

 

ب) نام‌های دیگر صحیفه سجادیه

معروف است که «صحیفه سجادیه» پس از قرآن و نهج‌البلاغه بزرگ‌ترین گنجینه گرانبهای حقایق و معارف الهی به شمار می‌رود. به نقل شیخ آقا بزرگ تهرانی به آن «اخت القرآن»: خواهر قرآن، «انجیل اهل بیت»، «زبور آل محمد» و «صحیفه کامله» نیز گفته می‌شود،(۱۳).

قندوزی نیز چنین تعبیر کرده است:

«فی ایراد بعض الادعیه و المناجاه التی تکون فی الصحیفه الکامله للامام الهمام زین‌العابدین… و هی زبور اهل البیت الطیبین «ع»؛(۱۴) در بیان بعضی دعاها و مناجات‌هایی که در صحیفه کامله امام زین‌العابدین«ع» آمده است… و آن زبور اهل بیت پاک است».

و علت اینکه آن را «صحیفه کامله» نامیده‌اند این است که در نزد طایفه «زیدیه» از صحیفه نسخه‌ای هست که کامل نیست، بلکه در حدود نصف صحیفه موجود است، به این جهت، به صحیفه موجود [در دست شیعیان دوازده امامی] صحیفه کامله گفته شده است.(۱۵)

 

ج) همراه با شارحان صحیفه

مرحوم علامه «شیخ آقا بزرگ تهرانی» در کتاب الذریعه در حدود پنجاه شرح ـ غیر از ترجمه‌ها ـ بر صحیفه سجادیه نام برده است.(۱۶)

علاوه بر این شرح‌ها، گروهی از دانشمندان گذشته و معاصر، ترجمه‌های متعددی(۱۷) بر صحیفه نگاشته‌اند که در این بخش به عنوان نمونه به برخی شرح‌ها اشاره می‌کنیم:

۱ـ «الازهار اللطیفه فی شرح مفردات الصحیفه»، تالیف سید علامه محمدرضا اعرجی حسینی.

۲ـ شرح میرزا محمد مشهدی جمال‌الدین طوسی صاحب دقائق التنزیل.

۳ـ شرح محمد علی بن محمد نصیر چهاردهی رشتی (م ۱۳۳۴)، صاحب کتاب «شرح الوقت و القبله.»

۴ـ شرح سید افصح الدین محمد شیرازی.

۵ـ شرح مولا تاج الدین مشهور به (تاجا).

۶ـ شرح مفتی، میر محمد عباس جزائری (م ۱۳۰۶).

۷ـ شرح مولی حبیب‌الله کاشانی.

۸ـ شرح ابن مفتاح ابوالحسن عبدالله بن ابی‌القاسم بن مفتاح الزیدی الیمنی.

۹ـ شرح مولی خلیل قزوینی.

۱۰ـ شرح آقا هادی ابن مولا صالح مازندرانی.

۱۱ـ شرح مولا محمد طاهر بن حسین شیرازی.

۱۲ـ شرح سید محسن بن قاسم بن اسحاق صنعانی یمنی زیدی از علمای قرن ۱۳٫

۱۳ـ شرح سید محسن بن احمد شامی حسنی یمنی زیدی (متوفای ۱۲۵۱).

۱۴ـ شرح سید جمال‌الدین کوکبانی یمنی الاصل ساکن هند (م ۱۳۳۹).(۱۸)

 

د) مستدرکات صحیفه

عده‌ای از علما و دانشمندان مستدرکاتی بر صحیفه نوشته‌اند.

مقصود از این مستدرکات، دعاهای منسوب به حضرت سجاد «ع» است که در صحیفه کامله نیامده است و در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱ـ «صحیفه ثانیه»، تألیف شیخ محمد بن حسن الحر العاملی، صاحب وسائل الشیعه.

۲ـ «صحیفه ثالثه»، گردآوری شده توسط مورخ و رجالی معروف، میرزا عبدالله افندی، صاحب کتاب ریاض العلماء.

۳ـ «صحیفه رابعه» ، تألیف محدث میرزا حسین نوری طبرسی.

۴ـ «صحیفه خامسه» ، علامه محسن امین حسینی عاملی.

۵ـ «صحیفه سادسه» ، تالیف شیخ محمدباقر بن محمد حسن بیرجندی قائینی.

۶ـ «صحیفه سابعه» که توسط شیخ هادی بن عباس آل کاشف الغطاء نجفی، صاحب کتاب مستدرک نوشته شده است.

۷ـ «صحیفه ثامنه»، تألیف حاج میرزا علی حسینی مرعشی شهرستانی حائری.

۸ـ «ملحقات صحیفه»، مؤلف آن شیخ محمد، معروف به تقی زیابادی قزوینی می‌باشد که از شاگردان برجسته مرحوم شیخ بهایی بوده و ملحقات را در سال ۱۰۲۳ به پایان رسانده است.(۱۹)

 

هـ) عظمت صحیفه نزد علما

دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و کمال فصاحت، از علوم الهی و معارف یقینی برخوردار است که عقل‌ها در مقابل آن رام است و فحول علما در مقابل آن سر تسلیم و خضوع فرود آورده‌اند.

این حقیقت برای صاحبدلان حقیقت‌بین با نگاهی به صحیفه آشکار می‌گردد، زیرا عبارات صحیفه خود بیانگر آن است که فوق کلام مخلوق و پایین‌تر از کلام خالق است، لذا هم از دسترس اوهام جاعلان برتر و بالاتر است و هم علما و بزرگان سخت بدان توجه و از آن ستایش کرده‌اند که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ ابن شهر آشوب (م ۵۸۸) در کتاب مناقب خود می‌گوید: «وقتی در بصره نزد یکی از بلغاء از فصاحت صحیفه کامله سخن به میان آمد، او گفت: من هم می‌توانم مانند آن را بر شما املاء و بیان کنم. آنگاه قلم برداشت و سر به زیر افکند [و هیچ جمله‌ای نتوانست به زبان آورد] و در همان حال سرافکندگی از دنیا رفت».(۲۰)

۲ـ در سال ۱۳۵۳ هـ. ق مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی رحمت‌الله نسخه‌ای از صحیفه سجادیه را برای طنطاوی، دانشمند اهل سنت و مؤلف تفسیر طنطاوی (مفتی اسکندریه) به «قاهره» فرستاد. وی پس از دریافت و تشکر از چنان هدیه‌ای گرانبها و ستایش فراوان در پاسخ نوشت: «این از بدبختی ماست که تاکنون بر این اثر گرانبهای جاوید که از مواریث نبوت است، دست نیافته بودیم. من هر چه در آن می‌نگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از خالق پایین‌تر می‌یابم».(۲۱)

تعجب از این مفسر معاصر است که لااقل به منابع اهل سنت به دقت توجه نکرده، چون امثال قندوزی قسمت‌هایی از صحیفه سجادیه را در کتاب‌های خود نقل نموده‌اند.(۲۲)

۳ـ از میرزا هادی مشهدی ذاکر نقل شده که ابن جوزی در «خصائص الائمه» چنین گفته است: «اگر امیرالمؤمنین علی «ع» نبود، توحید مسلمانان و عقاید ایشان کامل نمی‌شد، زیرا آنچه پیغمبر اکرم«ص» بیان فرمودند، اصول عقاید و فروع مهم دین بود، ولی دقائق عقائد را [همچون صفات ذات و فعل و عینیت صفات با ذات را] مسلمانان مدیون و ریزه‌خوار خوان نعمت امیرالمؤمنین «ع» و شاگردان ایشان می‌باشند…».

آنگاه درباره امام سجاد «ع» می‌گوید:

«علی بن الحسین زین‌العابدین«ع» در املاء و انشاء و کیفیت سخن گفتن و خطاب و عرض حاجت به پیشگاه الهی بر مسلمین حق تعلیم دارد، زیرا اگر آن حضرت نبود، مسلمانان آیین سخن گفتن و عرض حوائج خود را به خدای متعال نمی‌دانستند؛ لذا آن امام به مردم آموخت که هنگام استغفار چگونه با خدا سخن بگویند و در موقع درخواست باران رحمت با چه زبانی از خداوند نزول باران بخواهند و در زمان ترس از دشمن چگونه به خدا پناه برند و دفع شر دشمنان را بخواهند…».(۲۳)

 

و) گذری بر دعاهای صحیفه

صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه دریایی بیکران از علوم و معارف اسلامی است که طی آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره‌ای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا مطرح و بیان شده است.

در بخش ارتباط با خداوند، طبق مقتضای زمان‌های مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده‌اند. برخی دعاهای آن سالی یک بار، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان و برخی هر ماه یک بار، مانند دعای دیدن هلال و برخی در هفته و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده‌اند.

صحیفه سجادیه مشتمل بر ۵۴ دعاست بدین شرح:

۱ـ ستایش خداوند که با کلمه «حمد» شروع و با کلمه «حمید» پایان می‌یابد.

۲ـ درود بر محمد و خاندان او«ع».

۳ـ درود و صلوات بر فرشتگان نگه دارنده عرش و سایر فرشتگان مقرب، همچون اسرافیل، میکائیل، جبرئیل، روح، ملک‌الموت، منکر، نکیر و… .

۴ـ درود و صلوات و درخواست رحمت برای پیروان و ایمان آورندگان به پیامبران.

۵ـ دعای حضرت برای خود و دوستانش.

۶ـ دعا هنگام صبح و شام.

۷ـ دعا هنگامی که پیشامدها و حوادث مهمی پیش آید و نیز به هنگام غم و اندوه.

۸ـ پناه بردن به خداوند از ناپسندی‌ها، بدی اخلاق و کردارهای زشت و نکوهیده.

۹ـ در اشتیاق به درخواست آمرزش از خداوند.

۱۰ـ پناه بردن به درگاه خداوند.

۱۱ـ درخواست عاقبت به خیری.

۱۲ـ اقرار به گناه و درخواست توبه و بازگشت.

۱۳ـ درخواست حوائج از خداوند.

۱۴ـ هنگامی که انسان ستمی می‌بیند و یا از ستمکاران کار ناخوشایندی می‌بیند.

۱۵ـ هنگام بیماری، اندوه و گرفتاری.

۱۶ـ درخواست عفو از گناهان و عیب‌ها.

۱۷ـ درخواست دفع شر شیطان و پناه بردن به خداوند از دشمنی و مکر او.

۱۸ـ دعا پس از رفع خطر و برآورده شدن سریع حاجت.

۱۹ـ درخواست باران هنگام خشکسالی.

۲۰ـ درخواست مکارم اخلاق و کردارهای پسندیده از خداوند.

۲۱ـ دعا هنگام حزن و اندوه.

۲۲ـ دعا هنگام رنج و سختی و دشوار شدن کارها.

۲۳ـ دعا هنگام درخواست تندرستی و سپاس بر آن.

۲۴ـ دعا برای پدر و مادر.

۲۵ـ دعا درباره فرزندان.

۲۶ـ همسایگان و دوستان.

۲۷ـ دعا برای رزمندگان و مرزداران کشور اسلامی.

۲۸ـ هنگام پناه بردن به خدا.

۲۹ـ دعا هنگام تنگدستی.

۳۰ـ کمک خواستن بر پرداخت قرض.

۳۱ـ توبه و بازگشت به خدا.

۳۲ـ دعا بعد از نماز شب.

۳۳ـ درخواست خیر و نیکی.

۳۴ـ دعا هنگام گرفتاری به بلا و یا هنگامی که مبتلا به گناهی را می‌بیند.

۳۵ـ خشنودی از خداوند هنگام دیدن دنیاداران.

۳۶ـ دعا هنگامی که انسان به ابرها می‌نگرد و رعد و برق آسمان را مشاهده می‌کند.

۳۷ـ اعتراف به ناتوانی از ادای شکر الهی.

۳۸ـ دعای عذرخواهی از کوتاهی در ادای حقوق بندگان.

۳۹ـ درخواست عفو و رحمت الهی.

۴۰ـ دعا هنگام مرگ دیگران و یاد مرگ.

۴۱ـ درخواست پرده‌پوشی و نگهداری از گناه.

۴۲ـ هنگام ختم قرآن.

۴۳ـ هنگام دیدن هلال ماه.

۴۴ـ دعای اول رمضان.

۴۵ـ‌ دعای وداع ماه رمضان.

۴۶ـ دعای روز عید فطر و جمعه.

۴۷ـ دعای روز عرفه (نهم ذی حجه).

۴۸ـ دعای روز جمعه و روز عید قربان.

۴۹ـ دعا برای دفع مکر و شر شیطان.

۵۰ـ ترس عاقلان از خدا.

۵۱ـ تضرع و زاری در پیشگاه الهی.

۵۲ـ‌ اصرار به درخواست از خدای متعال.

۵۳ـ در مقام کوچکی در پیشگاه الهی.

۵۴ـ دعا برای دور شدن اندوه‌ها.

 

 

پی‌نوشت

۱ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، (تهران، مکتبه الصدوق)، ۱۳۸۱ ه.ق، ج ۱، ص ۴۶۷، و شیخ مفید، الارشاد، (قم، مکتبه بصیرتی)، ص۲۵۶٫

۲ـ سید محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنه الشریفه، (مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۱۸ق، ص ۱۵۱).

۳ـ علی بن شعبه، تحف العقول، (بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۴ق)، ص ۲۵۵٫

۴ـ ابوالعباس نجاشی، رجال النجاشی، (قم، مکتبه الداوری)، ص ۱۱۶٫

۵ـ الکافی، (دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶)، ج ۸، ص ۱۷٫

۶ـ رجال النجاشی، همان، ص ۱۵۷٫

۷ـ همان، صص ۱۱۶ـ۱۱۵.

۸ـ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، (تهران، المکتبه الاسلامیه)، ج ۱، صص ۱۹ـ۱۸.

۹ـ صحیفه سجادیه، ترجمه سید صدرالدین بلاغی، با مقدمه‌ای از آیت‌الله مرعشی نجفی، (تهران، دارالکتب الاسلامیه)، ص ۹ مقدمه.

۱۰ـ ر.ک: سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، (نجف، مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۴ هـ. ۱۹۶۵ م) ج ۲ـ۱، ص ۵۹۹٫

۱۱ـ مقدمه آیت‌الله مرعشی بر صحیفه سجادیه، (همان)، صص ۹ـ۸، مقدمه.

۱۲ـ همان، ص ۲۹ـ۲۷ مقدمه، با تلخیص و تغییر.

۱۳ـ الذریعه، همان، ج ۱۵، صص ۱۹ـ۱۸.

۱۴ـ ینابیع الموده (همان)، صص ۵۹۹٫

۱۵ـ مقدمه آیت‌الله مرعشی نجفی بر صحیفه، (همان)، ص ۴۶ مقدمه.

۱۶ـ الذریعه، (همان)، ج ۳، صص ۳۵۹ـ۳۴۵.

۱۷ـ مانند ترجمه الهی قمشه‌ای، فیض‌الاسلام، ابوالحسن شعرانی، محمد آیتی و ترجمه سید احمد فهری و حسین انصاریان و… .

۱۸ـ همان، صص ۳۵۹ـ۳۴۵ و ر.ک: مقدمه آیت‌الله مرعشی نجفی، (همان)، صص ۳۵ـ۳۳ مقدمه.

۱۹ـ همان، صص ۴۳ـ۴۱.

۲۰ـ همان، ص ۱۳ مقدمه.

۲۱ـ همان، ص ۳۷ مقدمه، و ر.ک: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، (قم، مؤسسه امام صادق علیه‌السلام)، صص ۲۷۱ – ۲۷۰.

۲۲ـ ینابیع الموده، (همان)، صص ۶۳۰ـ۵۹۹.

۲۳ـ مقدمه آیت‌الله مرعشی بر صحیفه، (همان)، صص ۴۵ـ۴۳.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امام سجاد «ع» با توجه به اختناق حاکم در آن دوران، برای ممانعت از برانگیخته شدن حساسیت حکومت و هدر رفتن خون شیعیانی که از ترس حکومت جرئت فعالیت نداشتند، اقدام به یک سلسله برنامه‌های ارشادی و فرهنگی کردند که مهم‌ترین آنها عبارتند از: زنده نگهداشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مردم آن زمان،  پند و ارشاد امت و تبیین معارف از طریق دعا و مناجات.

 

۲٫

دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و کمال فصاحت، از علوم الهی و معارف یقینی برخوردار است که عقل‌ها در مقابل آن رام است و فحول علما در مقابل آن سر تسلیم و خضوع فرود آورده‌اند. این حقیقت برای صاحبدلان حقیقت‌بین با نگاهی به صحیفه آشکار می‌گردد، زیرا عبارات صحیفه خود بیانگر آن است که فوق کلام مخلوق و پایین‌تر از کلام خالق است.

 

 

۳٫

صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه دریایی بیکران از علوم و معارف اسلامی است که طی آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره‌ای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا مطرح و بیان شده است.

30نوامبر/16

منظومه اهل دل

 

ای همه هستی زینب…

نگران بودم از این لحظه و آمد به سرم

زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من

این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود

تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من

 

شوق دیدار، تو را می‌کِشد این‌سان، اما

ای همه هستی زینب! کمی آهسته برو

تو قرار است به میدان بروی… آه! ولی

جان من آمده بر لب، کمی آهسته برو

 

خواستی پیرهن کهنه چرا یوسف من؟

گرگ‌های سر راه تو چه دینی دارند؟

این جماعت سرشان گرم کدام اسلام است؟

که از آیینۀ پیغمبرشان بیزارند

 

تو که از روز تولد شدی آرامِ دلم

نرو اینگونه شتابان و نکن حیرانم

بوسه‌ای زیر گلویت زده‌ام اما باز

بروی، می‌روم از حال، خودم می‌دانم

 

با تو آمد دم میدان دل آواره‌ی من

پر زد انگار در این فاصله روح از بدنم

من که بی عطرت از اول نکشیدم نفسی

می‌شود از تو مگر جان و دلم! دل بِکَنم؟
روی تل بودم و دیدم که چه تنها شده‌ای

نیزه دیدم که به دستان غریبت مانده

همه رفتند، همه … قاسم و عباس و علی

نه برای تو زهیرت، نه حبیبت مانده

«قاسم صرافان»

 

نعم الامیر

به قلاده‌ی نفس گشتم اسیر

شدم زار و شرمنده و سر به زیر

 

تهی دستم و بی‌نوا و فقیر

مرا کس نخواند ذلیل و حقیر

 

مقامم بود بس بزرگ و خطیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

حسین از کرم انتخابم کند

غلام غلامش خطابم کند

 

گدای در خود حسابم کند

بهشتم برد یا عذابم کند

 

به عشقش اسیرم اسیرم اسیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

خیالش ز من دلربایی کند

غمش در دلم خودنمایی کند

 

نوایش مرا نینوایی کند

بلایش مرا کربلایی کند

 

بدانند خلق از صغیر و کبیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

منم عار او، او بود یار من

ز لطف و کرامت خریدار من

 

نبودم که او بوده دلدار من

غمش شد انیس دل زار من

 

از آن دم که مادر مرا داده شیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

اگر چه گنهکار و آلوده‌ام

به خاک مزارش جبین سوده‌ام

 

دمی بی‌ولایش نیاسوده‌ام

گرفتار و دلداده‌اش بوده‌ام

 

از آندم که آب و گلم شد خمیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

ز خون جگر پاک پاکم کنید

سپس عاشق سینه چاکم کنید

 

به تیغ محبت هلاکم کنید

به صحن اباالفضل خاکم کنید

 

که خاکم دهد بوی مشک و عبیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

به زخم جبین پیمبر قسم

به رخسار خونین حیدر قسم

 

به محسن به زهرای اطهر قسم

به سبطین و عباس و اکبر قسم

 

به هفتاد و دو عاشق بی‌نظیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

دریغا که شد خاک صحرا کفن

بر آن کشته‌ی پاره پاره بدن

 

تنش پاره پاره‌تر از پیرهن

سرش نوک نی با خدا هم سخن

نگاهش سر نی به طفلی صغیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

به سردار بی‌لشکر کربلا

به سرهای لب تشنه از تن جدا

 

به قرآن زیر سم اسب‌ها

به خونی که شد خون بهایش خدا

 

به جسمی که پیچیده شد در حصیر

امیری حسین و نعم الامیر

 

به هر کوی و هر بزم و هر انجمن

سرم خاک پای حسین و حسن

 

پدر در دو گوشم سرود این سخن

که ای نازنین طفل دلبند من

 

حسینی بمان و حسینی بمیر

امیری حسین و نعم الامیر

«غلامرضا سازگار»

 

 

 

 نسیم محرم

بی نفخ صور فیض قیامت دمید باز

خون حسین در رگ امت دوید باز

 

با یک دعای فاطمه شد سهم ما بهشت

آری نسیم ماه محرم وزید باز

 

بی‌ اذن اهل بیت هدایت نمی‌شدیم

یعنی صدای نوحه به عالم رسید باز

 

ما را به کوی اهل حرم راه داده‌اند

ما را عطای یوسف زهرا خرید باز

 

دل را به فیض خانه تکانی رسانده‌اند

دستی، امام عشق به دلها کشید باز

 

این مملکت هماره دیاری حسینی است

تا اهل این دیار شود رو سپید باز

 

از پای منبر شه مظلوم کربلا

پیدا شود خمینی و شیخ مفید باز

 

با هر محرّم عاشقی آغاز می‌شود

جمعی شوند جزو سپاه یزید باز

 

آنان که سر به پای ولایت نمی‌نهند

باید شوند از گِلِ خود ناامید باز

 

نام حسین روحِ جهاد آوَرد ببار

پس می‌رسد ز قافله بوی شهید باز

 

هر کس که سوخت زیر خیام امام عشق

آتش گرفت مثل «سه ساله شهید» باز

 

«یا لیتنا» دوباره به «کنّا معک» رسد

«فوز عظیم» قسمت «حبل الورید» باز

 

هرکس حسینی است مهیّای کربلاست

هر روز جبهه‌ای‌ست برای مرید باز

 

«هل مِن مبارز» است و هیاهو دشمنان

باید دهی جواب به خصم پلید باز

 

گاهی به دست «فتنه» گهی دست «انحراف»

سر می زند صدای «نفاق جدید» باز

 

آماده باشِ کاملِ اُردوی نینواست

هر روز، روز نهضت و هر خطّه کربلاست

«محمود ژولیده»

 

 

سی سال داغ

سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم

در هاله‌ای از درد و غم مأوا گرفتم

 

سی سال بی‌گریه شبی را سر نکردم

سی سال از داغ پدر احیا گرفتم

 

سی سال با اشک غم و خون دل خویش

بزم عزا در ماتم گل‌ها گرفتم

 

سی سال آتش در وجودم شعله‌ور بُود

گل‌بوسه تا از حنجر بابا گرفتم

 

آبی اگر دیدم، میان شعلۀ آه

اشکی فشاندم، ماتم سقا گرفتم

 

با ذوالفقار خطبه و با سیل اشکم

دادِ دلِ خود را من از اعدا گرفتم

 

از بس سراپا سوختم در آتش غم

بوی صدای گریۀ زهرا گرفتم

 

عمری «وفایی» سوخت گر، جان و دل من

آتش به یاد روز عاشورا گرفتم

«سید هاشم وفایی»

 

راوی رنج

قسمت این بود بال و پر نزنی

مرد بیمار خیمه‌ها باشی

حکمت این بود روی نی نروی

راوی رنج نینوا باشی

 

چقدر گریه کردی آقاجان!

مژه‌هایت به زحمت افتادند

قمری قطعه قطعه را دیدی

ناله‌هایت به لکنت افتادند

 

سر بریدند پیش چشمانت

دشتی از لاله و اقاقی را

پس گرفتید از یزید آخر

عَلَم باشکوه ساقی را!؟

 

کربلا خاطرات تلخی داشت

ساربان را نمی‌بری از یاد

تا قیامِ قیامت آقاجان

خیزران را نمی‌بری از یاد

 

خون این باغ، گردنِ پاییز

یاس همرنگ ارغوان می‌شد

چه خبر بود دورِ طشت طلا

عمه‌ات داشت نصفِ جان می‌شد

 

کاش مادر، تو را نمی‌زایید!

گله از دستِ زندگی داری

دیدن آب، آتشت می‌زد

دل خونی ز تشنگی داری

 

تا نگاهت به دشنه‌ای می‌خورد

جگرت درد می‌گرفت آقا

تا جوانی رشید می‌دیدی

کمرت درد می‌گرفت آقا

 

جمل شام پیشِ رویت بود

خطبه‌ات تیغ ذوالفقارت بود

«السلام علیک یا عطشان»

ذکر لب‌های روضه‌دارت بود

 

پدرت خواند از سر نیزه

تا ببینند اهل قرآنید

عاقبت کاخ شام ثابت کرد

که شما مردمی مسلمانید!

 

سوخت عمامه‌ات، بمیرم من

سوختن ارثِ مادری شماست

گر چه در بندی از تو می‌ترسند

علتش خویِ حیدری شماست

 

خون خورشید در رگت جاری

از بنی‌هاشمی، یلی هستی

دست‌های تو را به هم بستند

هر چه باشد تو هم علی هستی

 

کاش می‌مُردم و نمی‌خواندم

سر بازارها تو را بردند

نیزه‌داران عبای دوشت را

جای سوغات کربلا بردند

«وحید قاسمی»

 

موسایی دگر…

بزم ما را باز آمد عالم‌آرایى دگر

کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر

 

قرن‌ها بگذشته از موسى و شرح رود نیل

آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر

 

صادق آل نبى را داده حّى بى‌نیاز

از براى تشنگان علم، دریایى دگر

 

گرچه زهرا را به عالم نیست همتایى، ولى

شد حمیده با چنین فرزند، زهرایى دگر

 

اى صبا بر گو به زهرا دیده روشن چون خدا

داده بر فرزند تو شمس دلارایى دگر

 

گر که مریم مام یک عیسى بود، حق از کرم

داده بعد از پنج عیسى بر تو عیسایى دگر

 

از پى ترویج دین و حفظ قرآن مجید

هادى ما در طریقت گشته مولایى دگر

 

تا جهان مرده را زانفاس گرمش جان دهد

زد قدم در این جهان اینک مسیحایى دگر

 

یوسفى آمد که یوسف هم بود زندانیش

زانکه زندان رفتن او راست معنایى دگر

 

تا کند از ریشه بنیاد بنى‌العباس را

زد قدم امروز انسان‌ساز فردایى دگر

 

تا که در عالم به آقایى رساند شیعه را

حق به آقایى خود آورده آقایى دگر

 

غیر آل‌للَّه ‏ما را نیست در محشر شفیع

از در دربار آنان پس مرو جایى دگر

 

در جزا برگ عبور ما به امضاء بسته است

معتبر جز مهر آنان نیست امضایى دگر

 

گر به تیغى بند بند شیعه را سازى جدا

در سرش جز عشق آنان نیست سودایى دگر

 

شعر من ران ملخ هست و من (ژولیده) مور

غیر اینم بر سلیمان نیست کالایى دگر

«ژولیده نیشابوری»

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

«چهره واقعی پهلوی اول»

در گفت و شنود پاسدار اسلام با دکتر موسی حقانی

 

اشاره: اقدامات به ظاهر مصلحانه و ملی‌گرایانه پهلوی‌ها در جهت امحای منافع ملی و تامین منافع اربابان آنان واقعیتی است که مورخین پهلویستی با ترفندهای نه چندان زیرکانه‌ انکار می‌کنند و با انتشار کتب و فیلم‌های مستند پر از تحریف و دروغ سعی در تطهیر این سلسله منحوس دارند، تلاشی که با توجه به اسناد فراوان و روشن تاریخی قطعاً راه به جائی نخواهد برد. دکتر موسی حقانی در این گفتگوی مفصل به تحلیل دقیق این تاریخ‌نگاری‌های مجعول پرداخته است. 

 

در چند سال گذشته و بویژه اخیراً جریان سلطنتطلب و جریانات همفکر و همسوی آنها با تهیه فیلمهای به اصطلاح مستندی در باره پهلویها به تطهیر چهرههای آنان پرداخته و به‌خصوص با تأکید کاریکاتورگونهای بر خدمات رضاخان، در جهت انحراف افکار عمومی و به‌ویژه نسل جوان که متأسفانه در اثر غفلت ما از ماهیت حقیقی این سلسله مزدور آگاهی ندارند، تلاشهای گستردهای را آغاز کردهاند. به نظر شما این جریان از کجا نشأت میگیرد و اهداف آن چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم. تطهیر و احیای این نوع جریانات چیز جدیدی نیست. این جریان، تاریخ‌نگاری دروغ‌پردازانه خود را در واقع از سال ۱۳۰۰ یعنی سال‌ها قبل از کودتای ۳۲ به شکلی بطئی و مخفیانه شروع کرد، اما پهلوی‌ها این شیوه تاریخ‌نگاری را حمایت و تقویت کردند و بعدها هم در دانشگاه‌ها تدریس و به‌تدریج نهادینه شد.

این جریان تاریخ‌نگاری اولاً تمام اقدامات انجام‌شده در دوره قاجار را سیاه و مخرب نشان داد و ثانیاً با توسل به باستان‌گرایی و غرب‌گرایی به ستیز با دین پرداخت و خدمات غالباً دروغینی را به پهلوی‌ها نسبت داد. پس از انقلاب جریان تاریخ‌نگاری جدیدی به وجود آمد، اما سیستم آموزشی ما نتوانست آن تاریخی را که توسط اساتید و سیستم آموزشی به‌جا مانده از دوره پهلوی وجود داشت از رده خارج کند و ذهن نسل‌های جدید را از اکاذیبی که با تلاش گسترده تاریخ نگاری در دوره پهلوی نهادینه شده بودند، پاکسازی کند. شاید بتوان گفت همین زمینه مساعد است که به سلطنت‌طلب‌ها و جریانات حامی آنها در خارج و داخل کشور این جرئت را داده است که به احیای اموات بپردازند و برای تطهیر چهره پهلوی‌ها ـ‌به‌ویژه پهلوی اول‌ـ به ساخت به اصطلاح مستندهایی از خدمات! آنها بپردازند.

شاید تصور کردیم با نفرتی که مردم از سلسله پهلوی پیدا کرده بودند و اوج آن در انقلاب ۵۷ به منصه ظهور رسید، دیگر احتمال احیای این اموات وجود نداشته باشد و لذا کم‌کاری کردیم. البته در نقد پهلوی‌ها کارهای شایسته و علمی خوبی به نگارش درآمده‌اند، اما متأسفانه آن گونه که باید در اختیار به‌ویژه نسل جوان قرار نگرفته‌اند. این آثار توسط جریان مخالف پهلوی‌ها که از دل انقلاب اسلامی برآمد، تولید شدند، اما در مقابل سلطنت‌طلب‌ها هم بیکار ننشستند و با منابع مالی فراوانی که در اختیارشان قرار داده می‌شود، به نشر کتب، مقاله‌ها و ساخت فیلم‌های مستند فراوان پرداخته‌اند. البته در این میان گروه سومی از تاریخ‌نگاران هم وجود دارند که تکلیفشان معلوم نیست و نمی‌دانند بالاخره باید به سمت سلطنت‌طلب‌ها بروند یا به جمهوری اسلامی بپیوندند و به همین دلیل در آثارشان گاهی به نعل می‌زنند و گاه به میخ. این یک جریان سطحی‌نگر است که قدرت تحلیل ندارد و سلیقه و اعتقادش را در واقع حوادث روزگار رقم می‌زند. نکته نگران‌کننده این است که این جریان سوم در جوامع دانشگاهی ما رسوخ کرده است، درحالی که چنین تصور می‌شود چنین جریان سطحی و بی‌ریشه‌ای نباید بتواند در میان تیپ تحصیلکرده جا باز کند و به دلیل ماهیت عوام‌گرایانه‌اش علی‌القاعده باید بیشتر در بدنه اجتماع فعال باشد، اما این طور نیست و به دلیل کم‌کاری فرهنگی ـ‌و بیش از همه رسانه‌ای‌ـ نسل‌های جدیدی که دوران قبل از انقلاب را درک نکرده‌اند و در جریان مسائل تاریخی نیستند و مطالعات تاریخی تخصصی هم ندارند، به‌سرعت تحت تأثیر این مستندها قرار می‌گیرند و متأسفانه این غفلت حتی در مجامع دانشگاهی هم مشاهده می‌شود.

علت این بیخبری و غفلت چیست؟

یکی همان شیوه تاریخ‌نگاری گسترده و همه‌جانبه دوره پهلوی است که رسوبات آن همچنان در ذهن تاریخ‌نویسان ما که دست‌پرورده دوره پهلوی دوم هستند وجود دارد. دلیل دیگر دانش اندک ما در باره تاریخ معاصر و به‌ویژه جنایات پهلوی‌هاست و دیگر کم‌مایگی آثار را که در حوزه‌های مختلف، به‌ویژه فیلم‌ها و سریال‌ها آشکارا به چشم می‌خورد و در مقایسه با آثار تولیدی توسط دشمن، از قدرت اقناع و تأثیرپذیری چندانی برخوردار نیستند. به عبارت دیگر کسانی که آن مستندها را می‌سازند، از ابتدای امر می‌دانند که می‌خواهند مخاطب را به کدام سمت هدایت کنند و از همه شیوه‌های هنری تأثیرگذار استفاده می‌کنند، اما ما چنین مهندسی دقیقی برای خلق آثار هنری خود نداریم. یک مخاطب آگاه به حقایق تاریخی، به‌راحتی فریبکاری و دروغ آنان را تشخیص می‌دهد، اما یک مخاطب عادی که از چنین اطلاعاتی بی‌بهره است، به‌سادگی تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

نمونهاش مستندهایی که شبکههای ماهوارهای میسازند.

همین طور است. همه تاریخ‌نگاران داخلی و خارجی می‌دانند رضاخان یک زمین‌خوار قهّار بوده است، اما در تمام این مستندها ملاحظه می‌کنید که چقدر ماهرانه از کنار این موضوع می‌گذرند. ویژگی زمین‌خواری رضاخان چنان شهره آفاق بوده است که در آن زمان یک روزنامه فرانسوی نوشت: «در ایران جانوری پیدا شده است که زمین می‌خورد»! روزنامه‌های امریکا هم مکرر در باره این ویژگی رضاخان مطلب ‌می‌نوشتند و او را مسخره می‌کردند. در این مستندها از قضیه کشته شدن رجال بانفوذ و حتی مورد اعتماد رضاخان هم که به طرز فجیعی به دست او به قتل رسیدند، حرفی زده نمی‌شود و حتی غالباً این طور وانمود می‌شود که آنها به میل شخصی از کار کناره گرفته‌اند. گاهی هم این تصفیه‌های خونین را به حساب تیزبینی رضاخان می‌گذارند و می‌گویند چون آنها قصد تخریب رضاخان را داشتند، به‌تدریج کنار گذاشته شدند و تمام مسئولیت سنگین اداره کشور تدریجاً روی دوش شاه افتاد!

شما حتی در یکی از این مستندها اثری از شهید مدرس یا آن ۲۴ هزار ایرانی که به جرم‌های سیاسی توسط رضاخان سر به نیست شدند نمی‌بینید. از قتل میرزاده عشقی، فرخی یزدی و ده‌ها شاعر، هنرمند و رجال سیاسی بزرگ آن دوره توسط رضاخان اثری نیست. کسی از بریدن سر نماینده مجلس به نام کیوان که او را به‌جای ملک‌الشعرای بهار اشتباه گرفتند و در نزدیکی مجلس و جلوی مسجد سپهسالار روی سینه‌اش نشستند و سرش را از تنش جدا کردند چیزی نمی‌گویند.

درست است که این مستندها در واقع مخاطب عام را نشانه رفته‌اند، اما متأسفانه تیپ دانشگاهی و تحصیلکرده ما هم که در غفلت و بی‌خبری محض از اسناد و واقعیت‌های تاریخی به‌سر می‌برد، این لاطائلات را به عنوان حقایق تاریخی تکرار می‌کند. از این سو هم ما به عنوان متولیان فرهنگی جامعه بد عمل می‌کنیم و مابه‌ازای آثار فراوانی که سلطنت‌طلبان و جریانات معاند داخل و خارج کشور تولید و در سطح گسترده‌ای پخش می‌کنند، دچار رخوت و کم‌کاری هستیم.

واکنش مردم در شهریور ۲۰ خلاف ادعاهای سلطنتطلبها در باره رضاخان را نشان میدهد.

همین طور است. باید از کسانی که سنگ پهلوی‌ها را به سینه می‌زنند پرسید اگر اینها این قدر در این آثار که ادعا می‌شود محبوب بودند، پس چرا در شهریور ۲۰ وقتی رضاخان رفت مردم جشن گرفتند و در همه جا به پایکوبی پرداختند و چرا خاندان پهلوی جرئت نکرد جنازه رضاخان را پس از مرگش به ایران برگرداند؟ در مستند اخیر ادعا می‌شود چون ایران اشغال بود، نتوانستند جنازه را برگردانند، درحالی که این گونه نیست و مردم اجازه این کار را ندارند.

با این همه مستندات آشکار، پس چرا گروهی از نخبگان ما با این جریان همراهی میکنند؟

عده‌ای دارند به لحاظ سیاسی لجبازی می‌کنند. عده‌ای هم اطلاع عمیق از وقایع تاریخی ندارند. عده‌ای هم با اهداف پهلوی‌ها همسو هستند و معتقدند رضاخان در توسعه اقتصادی، صنعتی و فرهنگی موفق بوده، ولی فقط ضرورت توسعه سیاسی را درک نکرده است!

این ادعا در مورد پهلوی دوم هم وجود دارد.

همین طور است. واقعیت این است که در تحلیل وقایع تاریخی یا باید خودمان شاهد آن رویداد بوده باشیم و یا در آن زمینه اطلاعات و مطالعات گسترده‌ای داشته باشیم. آشنایی با اوضاع اجتماعی کشور در هنگام وقوع آن رویداد مهم‌ترین عامل در درک واقعی و تحلیل دقیق آن است. اگر کسی نتواند واکنش مردم به هنگام اخراج رضاخان یا محمدرضاشاه را از کشور درک کند، بدیهی است که تحلیل دقیقی از این رویدادها نخواهد داشت. من در این نوع تعبیر و تفسیرها بیشتر نوعی لجبازی یا طبق مد روز حرف زدن را می‌بینم، وگرنه تحلیل دقیقی از آن دوره در این اظهارنظرها وجود ندارد.

در این مستندها، کتابها و مقالهها بیشتر روی خدمات رضاخان از قبیل کشیدن خط راهآهن، تأسیس دانشگاه، کشیدن جاده و… تأکید میشود.

اتفاقاً یکی از دلایلی که اشاره کردم این افراد از درک حقایق تاریخی عاجز هستند همین است. انگلستان از دیرزمان برای نفت ایران و سایر ثروت‌های آن کیسه دوخته بود. آنها حتی حاضر شدند به خاطر مسئله نفت در ایران کودتا کنند. نفت ایران به قول چرچیل به‌مثابه خون در رگ‌های افسرده امپراتوری بریتانیان بود و به همین دلیل هم کودتای ۱۲۹۹ را با هدف تضمین غارت نفت ایران صورت دادند. هدف کودتای ۲۸ مرداد هم همین بود. اگر در ایران خطوط مواصلاتی از قبیل راه‌آهن کشیده شد، برای رساندن آذوقه و مهمات به روسیه و باز در جهت استیلا بر منابع نفتی ایران بود. عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» می‌نویسد کاملاً مشخص بود انگلیسی‌ها دارند در ایران تحرکاتی را برای کودتا و ایجاد تغییرات گسترده انجام می‌دهند. می‌گوید من به کنسول انگلیس در مشهد که از دوستان ما بود، گفتم: «اگر خبری هست به ما هم بگویید شاید از دست ما هم در این زمینه کاری بربیاید». چطور مورخ آن دوره متوجه چنین موضوعی شده بود و محقق امروز متوجه نمی‌شود؟ دلیلش یا بی‌سوادی است یا غرض و درک نکردن زمینه‌های اجتماعی آن دوران. کنسول انگلیس به مستوفی که می‌پرسد برنامه شما در ایران چیست، جواب می‌دهد: «می‌خواهیم بر جریان نفت و ثروت‌های ایران تسلط پیدا کنیم و بساط دین، روحانیت و عزاداری را هم از این مملکت جمع کنیم».

شیوههای دخالت انگلیس در ایران هم به تناسب شرایط روز گوناگون بوده است.

همین طور است. آنها در عین حال که کاملاً هدفمند کار می‌کردند، اما شیوه‌های گوناگونی را برمی‌گزیدند. یکی از اشکالات ما در درک وقایع تاریخی مربوط به دخالت انگلیس در ایران این است که همواره این دخالت‌ها را از منظر سفارت انگلیس در ایران تماشا می‌کنیم، درحالی که به هیچ‌وجه عمومیت ندارد. مثلاً نورمن سفیر انگلستان در ایران که هم‌پیمان لرد کرزن بود، خیلی اطلاع نداشت قرار است انگلستان در ایران کودتا کند. این دو طرفدار قرارداد ۱۹۱۹ و به دنبال مستعمره کردن ایران بودند و اصلاً قصد کودتا نداشتند. اینها جناح غیرصهیونیستی وزارت خارجه انگلستان بودند، اما بخش صهیونیستی وزارت امور خارجه انگلستان متشکل از لرد روفوس، چرچیل، لرد ریدینگ و چند تن دیگر از طریق حکومت هند بریتانیا، در وزارت مستعمرات و وزارت دریاداری فعالیت می‌کنند و اساساً کاری به وزارت امور خارجه و سفارت انگلیس ندارند. در این دوره قرار است انگلستان رژیم اشغالگر صهیونیستی را در منطقه خاورمیانه ایجاد و تقویت کند و در نتیجه اصلاً به فکر استعمار ایران نیست، چون می‌داند مستعمره‌سازی هزینه‌بردار است و انگلستان در شرایط پرداخت چنین هزینه‌هایی نبود. از این گذشته کشور استعمارگر ناچار است نیروهای نظامی خود را در کشور مستعمره مستقر کند که همین مسئله موجب نفرت مردم استعمارزده از آن کشور می‌شود. از این گذشته وقتی انگلستان می‌توانست با قرار دادن دست‌نشانده خود در ایران بدون صرف هزینه به مقاصدش برسد، ضرورت نداشت ایران را رسماً مستعمره خود سازد. آنها می‌توانستند فردی را روی کار بیاورند که اهداف آنان را به‌خوبی محقق کند.

اساساً از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۵ فضای ایران به‌شدت انگلیسی بود. البته بعدها هم این فضا کم و بیش وجود داشت، اما در این چند سال به اوج خود رسید و انگلیسی‌ها می‌دانستند نباید از شیوه‌های استعماری قدیم استفاده کنند، به همین دلیل حتی در کودتا هم این شرط را گذاشتند که حکومت وقت ابداً نباید به انگلستان تمایل نشان بدهد، بلکه باید به عنوان یک جریان کاملاً مستقل ایرانی کار کند. اساساً یکی از مهم‌ترین عللی که انگلیس‌ها سید ضیاءالدین را که عامل سرسپرده و صد در صد وفادار به آنها بود کنار گذاشتند این بود که بیش از حد به انگلیسی‌ها تمایل نشان می‌داد! حالا اینها در کتاب‌ها و فیلم‌های مستندشان این گونه جلوه می‌دهند که سید ضیاء را رضاخان برداشت!

و انگلیسیها هم ساکت نشستند که یک آدم وطنپرست بیاید و عامل آنها را بردارد و خودش سر جایش بنشیند.

همین جاهاست که برای انسان این پرسش مطرح می‌شود که آیا این تاریخ‌نگاران و مستندسازان واقعاً از درک حقایقی چنین واضح و آشکار عاجزند؟ اینها که می‌گویند رضاخان قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کرد، آیا از خود نمی‌پرسند وقتی اصول یک قرارداد اجرا می‌شود، لغو صوری آن چه دردی می‌تواند از مردم و مملکت دوا کند؟ اینها هرگز از خود پرسیده‌اند چرا احمدشاه از سلطنت عزل شد؟ چون حاضر نشد قرارداد ۱۹۱۹ را امضا کند، درحالی که این آقایان جوری مستند می‌سازند و کتاب می‌نویسند گویی او این قرارداد را امضا کرده است. اساساً کسی نمی‌توانست در سیاست ایران علیه منافع انگلستان حرکت کند و جان به در ببرد. با توجه به اسناد و قرائن تاریخی بعید می‌دانم حتی کسانی هم که این آثار را تولید می‌کنند، به انگلیسی بودن رضاخان تردید داشته باشند. حتی از خود رضاخان هم این نقل قول وجود دارد که انگلیسی‌ها مرا آوردند، ولی خبر نداشتند با چه کسی طرف هستند! بماند که اتفاقاً انگلیسی‌ها دقیقاً می‌دانستند با چه کسی طرف‌اند.

ارباب اردشیر جی یکی از جاسوس‌های سرشناس انگلستان بود. او در خاطرات و وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد شب‌های متمادی با رضاخان در باره صدماتی که اسلام و روحانیت به ایران وارد کرده‌اند صحبت و او را نسبت به آنان به‌قدری عصبانی می‌کردم که فریاد می‌زد: «دودمانشان را به باد خواهم داد». آیا همین یکی از صدها نشانه و سند برای آماده‌سازی رضاخان برای اتخاذ رویکرد مبتنی بر توجه به ایران باستان و ستیز با اسلام نیست؟

در رد ادعای این افراد بر توسعه صنعتی در دوره رضاخان چه اسنادی وجود دارند؟

این توسعه‌ها در جهت منافع ملی ما نبودند. مثلاً کدام عقل سلیمی حکم می‌کند تمام شهرهایی را که در مجاورت معادن آهن قرار دارند رها کنید و در کرج کارخانه ذوب‌آهن راه بیندازید؟ اما در دوره رضاخان هزینه هنگفتی را صرف این کار کردند و بعد هم دیدند انتقال سنگ آهن به آنجا به صرفه نیست و تعطیلش کردند. یا در مورد راه‌آهن که می‌گویند انگلیسی‌ها می‌خواستند از شرق به غرب راه‌آهن بکشند و رضاخان برخلاف میل آنها از شمال به جنوب خط آهن کشید. اتفاقاً قضیه کاملاً برعکس است. احمدشاه گفته بود: «راه‌آهنی می‌خواهم که زاهدان و بندرعباس را به تهران و غرب ایران را به شرق آن وصل کند»، اما آنها راه‌آهن شمال به جنوب را کشیدند. حتی دکتر مصدق هم به راه‌آهن رضاخانی اعتراض کرد که صرف هزینه برای آن اتلاف بودجه است، چون از ۲۰ کیلومتری هیچ شهری هم عبور نمی‌کرد و به درد هیچ کس جز خود انگلیسی‌ها نمی‌خورد! در فیلم‌ها و کتاب‌ها همیشه از پل ورسک صحبت می‌شود که تحت چه شرایط سختی ساخته شد و واقعاً هم یکی از پروژه‌های عظیم پل‌سازی در دوره خود است، اما این پل چه دردی از کشور دوا کرد؟ اجرای این نوع پروژه‌ها قطعاً در راستای تحقق همان هدفی است که رضاخان را آورد و تا زمانی که به کارشان می‌آمد از او حمایت کرد.

ما در آن دوران کشور فقیری بودیم و همه حرف دکتر مصدق هم این بود که در چنین وضعیتی حداقل باید راه‌آهنی را احداث کنیم که برای ما عواید زیادی داشته باشد، درحالی که راه‌آهن اساساً برای کشور عایدات نداشت.

بسیاری از جاده‌هایی را هم که ادعا می‌کنند در دوره رضاشاه احداث شده‌اند، در واقع تعریض جاده‌های قبلی است. در دوره ناصرالدین‌شاه تلاش شد روی کارون سد زده شود، اما انگلیس نگذاشت، چون می‌خواست خوزستان سرزمین لم‌یزرعی باشد که فقط نفت دارد و نفت را هم خودش استخراج کند و ببرد. در دوره قاجار انگلیسی‌ها نمی‌گذاشتند در جنوب جاده بسازیم و روس‌ها نمی‌گذاشتند احداث راه‌آهن رضایت دادند؟ از این گذشته قرار بود هزینه احداث راه‌آهن طبق قرارداد ۱۹۱۹ به عهده انگلیسی‌ها باشد، اما رضاخان با بستن مالیات به قند و شکر و مایحتاج مردم راه‌آهنی را در یک راه متروکه کشید که فقط به درد انگلیسی‌ها می‌خورد، چون به شهرهای ایران کاری نداشت! آنها رقیب روس‌ها بودند و می‌خواستند از این طریق به آب‌های آزاد دسترسی داشته باشند. بعد که هیتلر مرتکب اشتباه شد و به روسیه حمله کرد، عملاً روس‌ها را به دامن غربی‌ها انداخت و چرچیل با استالین ـ‌به قول خودش شیطان‌ـ علیه آلمان هم‌پیمان شد و این خط آهن به درد هر دویشان خورد.

در دوره پهلوی حاصل کاری که به عنوان نوسازی صورت گرفت، از بین بردن ابنیه اسلامی و ایجاد یک معماری بی‌هویت و عاری از عناصر ایرانی و دینی هستیم. در این دوره غارت آثار تاریخی به اوج خود رسید و وزارت معارف ۵۰ درصد اکتشافات تخت جمشید و سایر اماکن تاریخی را به انگلستان و فرانسه هبه کرد. توجیهشان هم این بود که آنها بهتر از ما بلدند این آثار را مطالعه کنند و بعد هم به ما برمی‌گردانند و هنوز قرار است برگردانند.

در زمینههای فرهنگی و علمی وضع به چه شکل بود؟

به یک نمونه اشاره می‌کنم. قبل از دوره رضاخان هم محصلین برای تحصیل به خارج اعزام می‌شدند، اما در دوره او این کار شدت و قوت بیشتری گرفت. حاصل کار چه بود؟ طرف می‌رفت و مثلاً مهندسی و پزشکی می‌خواند و وقتی برمی‌گشت، می‌گفتند یا برو در املاک شاهی کار کن یا به سلامت! حتی در این زمینه هم بحث منافع ملی در کار نبود و کم بودند کسانی که حقیقتاً پس از بازگشت کمر به خدمت مردم می‌بستند که اغلب هم مورد آزار و اذیت دستگاه حاکمه قرار می‌گرفتند.

بر این نکته تأکید می‌کنم که ما حقیقتاً به دنبال آن نیستیم خدمات افراد را کتمان کنیم، اما با یک نگاه دقیق و موشکافانه باید ببینیم آیا حقیقتاً خدمتی صورت گرفته است و به چه قیمتی؟ بدیهی است کشیدن راه‌آهن در یک کشور پهناوری مثل ایران خدمت بزرگی است، اما اگر عایدات آن توجیه اقتصادی برای هزینه‌هایش را نداشت و از همه مهم‌تر نیازهای مردم را برطرف نکرد، حقیقتاً خدمت محسوب می‌شود؟ و یا در مورد ارتش مدرن رضاخانی که دائماً بر آن تکیه می‌شود، آیا این ارتش برای دفاع از کشور و خدمت به مردم ایران تشکیل شد؟ پس چطور وقتی دو سه خلبان در فرودگاه قلعه‌مرغی خواستند پرواز کنند و جلوی تجاوز هواپیماهای روسی به حریم هوایی ایران را بگیرند، توبیخ شدند و در قلعه‌مرغی شورش شد؟ بعد هم که هواپیماها را بلند کردند، ضد هوایی‌های ایران می‌خواستند آنها را بزنند! وضع به‌قدری آشفته بود که سرلشکرهای رضاخان فرار کردند و صدای خود رضاخان هم درآمد که شما همیشه دو سه هزار کیلومتر از جبهه عقب هستید ای ناقابل لشکرها! ارتشی‌ که باید از مرزها پاسداری می‌کرد، به جان مردم افتاد و زمین‌های آنها را غارت کرد و در تمام انتخابات‌ها نقش اصلی را به عهده گرفت. به امیر لشکرهای همه جای ایران می‌نوشتند این افراد باید برای مجلس انتخاب شوند وگرنه حسابتان را می‌رسیم. اگر حجاب از سر زن‌ها برندارید، تعزیه‌ها و عزاداری‌ها را به هم نزنید، عشایر و افراد نخبه را از بین نبرید، دمار از روزگارتان برمی‌آوریم. این نقش ارتش مدرن رضاخانی بود. همه این کارها را هم به اسم حفظ امنیت کشور می‌کردند. رضاخان از طریق همین ارتش مدرن بود که املاک همه را غصب کرد که الان اسنادش موجودند. این املاک به‌قدری زیاد بودند که در دربار اداره‌ای برای اداره املاک اختصاصی رضاخان تأسیس شده بود.

چرا این قدر به ملک و زمین علاقه داشت؟

علاقه به زمین و جواهرات در خاندان پهلوی موروثی بود. آنها غیر از املاکی که در ایران داشتند، در بانک‌های سوئیس، انگلستان و امریکا هم سپرده‌های هنگفتی داشتند. در دوره رضاخان ملاک بودن نشانه تشخص و ثروت بود. او هم که پابرهنه‌ بی‌سوادی بود که از سوادکوه آمد، مدتی دلاکی حمام و بعد در میدان سرچشمه حمالی کرد. چند وقتی هم کنار دست دایی‌اش ایستاد بلکه خیاطی یاد بگیرد، اما یاد نگرفت. بعد که قزاقخانه نیروهایی را استخدام کرد مدتی در اصطبل مهتر اسب‌ها بود. سپس نگهبان سفارتخانه‌های خارجی و منزل رجال مهمی چون فرمانفرما بود و بعد هم با حمایت جریانات باندهای مشکوکی باند میرزا کریم‌خان رشتی خود را بالا کشید و در کودتای قزاقخانه شرکت کرد و قزاقخانه را از دست روس‌ها بیرون کشیدند و را در رأس قزاقخانه گذاشتند. حالا چنین آدمی آمده و قدرت پیدا کرده است که املاک مردم را از دستشان بیرون بکشد. نظامی‌ها هم از خدا خواسته، با خدمت به او به خودشان هم خدمت کردند. از جمله امیر احمدی که فقط در تهران ۷۰۰ تا خانه داشت! چنین ارتشی معلوم است کارش چیست. در جنگ جهانی اول که کشور اشغال شد، ارتش مقاومت کرد و به دشمن صدمه‌های جدی هم زد، ولی در جنگ جهانی دوم زیر چتر توجهات ملوکانه رضاخان به غارت مردم مشغول شد و در شهریور ۲۰ هم فرار را بر قرار ترجیح داد! مردم آن قدر از رضاخان متنفر بودند که همین که به نحوی شرّش از سر آنها کنده شد، خدا را شکر کردند. ما موقع رفتن رضاخان نبودیم، اما از بزرگ‌ترها شنیدیم که مردم موقع رفتن او چه جور پایکوبی می‌کردند، اما پهلوی دوم را که شاهد بودیم و فیلم‌هایش هم موجود است. اگر اینها این قدر خدمت کردند و محبوب بودند، علت شادی مردم از سقوط آنها چه بود؟

به سوابق خانوادگی رضاخان اشارهای داشتید. آیا در این باره اسنادی هم وجود دارند؟

رضاخان خیلی به این موضوع حساسیت داشت و کسی جرئت نمی‌کرد در این باره حرفی بزند یا چیزی بنویسد. علی‌شاه یکی از رفقای دوره قزاقی او قصه قماربازی‌ها، عربده‌کشی‌ها و دعواهای رضاخان را برای فردی به نام محمدرضا آشتیانی‌زاده تعریف کرده و او هم در خاطراتش آورده که چاپ شده است. یکی از نمایندگان مجلس اول به اسم آشیخ تقی هم که ساکن محله سر قبر آقای تهران بود، نقل کرده است که یک روز دیدم سر قبر آقا عده‌ای از اراذل و اوباش به جان افتاده و همدیگر را خونین و مالین کرده‌اند. رفتم جلو و دیدم دعوا سر قمار است. کسی را که کتک خورده بود از زیر دست و پای بقیه بیرون کشیدم و دیدم زیر چشم و روی بینی او با چاقو بریده شده بود و خون از سر و صورتش می‌ریزد. فحش می‌داد و لگد می‌زد که پولم را خورده‌اند. پرسیدم: «اسمت چیست؟» جواب داد: «رضا». بعدها که شاه شد، یادم آمد او همان کسی است که آن روز دیده بودم. جای این زخم برای همیشه روی صورت رضاخان ماند. رضاخان واقعاً آدم بی‌سواد و بی اصل و نسبی بود. فقط اواخر عمر یک چیزی را به عنوان امضا خط خطی می‌کرد. در میان مشیرالدوله‌ها و نظامی‌هایی مثل مسعودخان کیهان و رجل سیاسی دیگری که حداقل سواد و خانواده‌ای داشتند، چرا انگلیسی‌ها به سراغ رضاخان رفتند؟ چون آنها برای خود حرمت‌هایی را قائل بودند، ولی رضاخان این چیزها حالی‌اش نبود. انتخاب چنین فردی برای حاکمیت بر ایران بزرگ‌ترین توهینی بود که می‌شد به یک ملت کرد و من واقعاً نمی‌توانم سر دربیاورم کسانی که دم از ملیت و وطن‌پرستی می‌زنند، اگر هر چیز دیگری را هم می‌توانند تحمل کنند، چگونه انتخاب چنین فردی را به عنوان شاه کشور خود توهین تلقی نمی‌کنند؟ حتی چهره‌های وابسته به انگلستان آن دوره با رضاخان قابل مقایسه نیستند.

رضاخان به‌قدری از آشکار شدن اصل و نسب خود در هراس بود که وقتی در میدان حسن‌آباد، در جای فعلی آتش‌نشانی، می‌خواستند قبرستان آنجا را خراب کنند و به قبر پدر و مادر او رسیدند و با شوق و ذوق به او اطلاع دادند تا کسب تکلیف کنند که آنها را نگه دارند، با عصبانیت تشر زد که چرا دست از مرده‌ها برنمی‌دارید؟ موقعی هم که می‌خواست در قزاقخانه ثبت‌نام کند، وقتی اسم پدرش را از او پرسیدند، گفت: «مگر می‌خواهید پدرم را استخدام کنید؟ به پدرم چه کار دارید؟»

آیا افشاگری در باره سوابق و اقدامات رضاخان منحصر به دوران پس از انقلاب است؟

خیر، تا سال‌ها پس از رفتن او در روزنامه‌ها و کتاب‌ها هجویاتی در باره‌اش می‌نوشتند و سر زبان‌ها می‌چرخید. از جمله این هجویات، هجویات سید اسدالله رساست که در کتاب «چند قطره خون برای آزادی» چاپ شده است. اغلب شعرا از جمله ملک‌الشعرای بهار هم هجویاتی در باره او سروده‌اند. حتی در دوره خود او هم چنین هجویاتی سروده می‌شدند، منتهی به دلیل برخوردهای تند و خشنی که می‌شد، مخفی می‌ماندند. پس از رفتن او و باز شدن فضای سیاسی، سیلی از این هجویات بر سر زبان‌ها افتادند. کسانی که ادعا می‌کنند جریان افشاگری عملکرد رضاخان پس از پیروزی انقلاب باب شده است، در واقع این شیوه را مستمسکی برای تسویه حساب‌های سیاسی با حکومت فعلی ایران قرار داده‌اند. آنها خودشان هم خوب می‌دانند نفرت از رضاخان و محمدرضاشاه در دوره خود آنها هم وجود داشت که در هنگام فرار هر دوی آنها از کشور به‌خوبی بروز نکرد. در تحلیل رویدادهای تاریخی باید به رفتارهای جمعی مردم توجه کرد و به هنگام بررسی اقداماتی که خدمت تلقی می‌کنیم، باید اولاً اهداف را در نظر بگیریم و ثانیاً ببینیم مردم از نتایج آن اقدامات واقعاً چقدر منتفع شده‌اند. بدیهی است تلاش در جهت آبادانی کشور خدمت بزرگی است، اما باید دید این آبادانی‌ها با چه هدفی و به چه قیمتی صورت می‌گیرند. آیا اگر حکومتی آزادی‌های اجتماعی مردم را تا این حد لگدکوب کند که حتی در پستوخانه‌های آنها هم نفوذ و جاسوسی کند، به آنها خدمت کرده است؟ برداشتن چادر به آن شکل فجیع از سر زنان مسلمان خدمت به فرهنگ این کشور بود؟ ممنوعیت عزاداری‌ها و ستیزه با مظاهر و احکام دینی خدمت بود؟ دادن حق و حساب‌ها و امتیازات گسترده به خارجی‌ها خدمت بود؟ مضحکه معروف قرارداد دارسی و انداختن پرونده ما علیه شرکت نفت انگلیس که از مستندات محکم تاریخی ما بود در بخاری و سوزاندن آن خدمت به کشور بود؟ بعد هم که یک قرارداد استعماری را امضا کردند که خود امضاکننده‌اش گفت: «از این که امضا کرده‌ام شرم دارم». تمدید یک قرارداد استعماری خدمت به مملکت است؟ کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند، خودشان هم از بی‌پایه بودن استدلال‌هایشان آگاهند، منتهی نوعی تسویه حساب سیاسی را در پیش گرفته‌اند. رضاخان از مجلس با عنوان «طویله» یاد می‌کرد و اگر نماینده‌ای جرئت می‌کرد اندکی مخالفت کند، فوراً پیغام می‌داد یا خفه‌اش کنید یا در آن طویله را می‌بندم و این تازه مجلسی بود که اکثریت قریب به اتفاق نمایندگانش را خودش به آنجا فرستاده بود.

حاکمیت پهلوی‌ها ثمره‌ای جز خفقانی سیاه و عمیق به دنبال نداشت. مرحوم آخوند خراسانی در توصیف اوضاع بعد از مشروطه گفت: «استبدادی اشنع از استبداد سابق». من نمی‌دانم اگر استبداد رضاخانی را می‌دید چه می‌گفت! استبداد دوره قاجار دست‌کم به دین مردم کار نداشت، اما رضاخان آمد که ریشه دین را از جا بکند و ستیز با دین و شعائر دینی تبدیل به سیاست رسمی حکومت شد. مردم تا سال‌ها نتوانستند مناسک دینی خود را به صورت جمعی اجرا کنند و یا برای سیدالشهدا(ع) به عزاداری بپردازند. ضدیت خشونت‌بار با حجاب حقیقتاً در تاریخ ایران بی‌سابقه است. در حوزه سیاسی هم دستگیری‌ها و قتل‌های سیاسی از شمار بیرون بود. ارباب مطبوعات در هیچ دوره‌ای به اندازه دوره رضاخان مورد ضرب و شتم اوباش مزدور رژیم و تحت تعقیب قرار نگرفتند. حتی گاهی رضاخان مثل مورد مدیر نشریه ستاره امروز شخصاً وارد عمل می‌شود و او را کتک می‌زند! در قضیه جمهوری‌خواهی رضاخان به عنوان رئیس‌الوزرای مملکت شخصاً به میدان آمد و با مردم به کتک‌کاری و بزن بزن پرداخت. رضاخان عشایر را قتل‌عام کرد و نخبگان را از دم تیغ گذراند. فاجعه مسجد گوهرشاد را هم که کم و بیش همه می‌دانند. او حتی به کسانی مثل تیمورتاش، نصرت‌الدوله فیروز و امثال آنها هم که کلی به او خدمت کردند رحم نکرد و آنها را به فجیع‌ترین شکل ممکن کشت و این غیر از آن ۲۴ هزار نفری است که از زیر دست امثال آیرم و سرپاس مختاری زنده بیرون نیامدند.

در زمینه اقتصادی هم که زمین مرغوبی نبود که از چنگ صاحبش بیرون نکشد. مردم ایران هیچ حق مالکیتی بر زمین‌های خود نداشتند و ملاکین بزرگی که در برابر رضاخان مقاومت می‌کردند، فرزندان و خانواده‌شان را از دست می‌دادند. امیر مؤید سوادکوهی از ملاکین بزرگ شمال در این قضیه دو فرزندش را از دست داد و رضاخان زمین‌هایش را غصب کرد. زمین‌های مهدی بوشهری از خوانین بوشهر که بعدها با اشرف ازدواج کرد و زمین‌های فرمانفرما و دیگران هم به همین ترتیب غصب شد. تازه وقتی زمین‌ها غصب می‌شدند، مالکین مجبور بودند در همان زمین بیگاری هم بکنند. رضاخان همه کارخانه‌های فعال را به نام خود زد و عایدات آنها را به حساب‌های بانکی خود واریز می‌کرد. در آن دوران فقط در یکی از حساب‌های او ۲۰ میلیون تومان وجود داشت که رقم عجیبی بود. غیر از اینها دست به بخشش رضاخان هم در برابر خارجی‌ها خیلی خوب بود، از جمله در قضیه اروندرود، بخشی از منطقه را به عراقی‌ها، آرارات کوچک را به ترکیه، هیرمند را به افغانستان داد و چنان کشورمان را گرفتار کرد که هنوز هم مصیبت آب هیرمند را نتوانسته‌ایم حل کنیم.

در مسائل فرهنگی هم که تکلیف معلوم است. رواج بی‌حجابی، بی‌بندوباری، مصرف‌زدگی، فرهنگ غربی، ستیز با شعائر و احکام اسلامی و باز کردن دست بیگانگان در امور کشور از اقدامات وطن‌پرستانه رضاخان بوده است! تکلیف آزادی‌های سیاسی و مدنی هم که کاملاً روشن است.

جالب اینجاست که وقتی رضاخان را از کار برکنار کردند، در یکی از نامه‌هایی که از جزیره موریس برای خانواده‌اش فرستاده بود، چنین نوشت: «من مانده‌‌ام اینها چرا مرا برکنار کردند. اینها که هر کاری که خواستند برایشان کردم»! وقتی هم محمدرضا به آلمان اعلام جنگ و به متفقین اعلام همکاری می‌کند، برایش می‌نویسد کار خوبی کردی، جالب اینجاست هنوز عده‌ای می‌خواهند این شبهه را القا کنند که رضاخان طرفدار آلمان و ضد انگلیس بوده است! دخترهای رضاخان هم که دائماً بر سر خرید الماس و یاقوت با هم جنگ و دعوا دارند و به پدرشان شکایت می‌کنند. رضاخان بخشی از ثروتش را توانست با خودش ببرد، بخشی را به محمدرضا داد و بخش دیگر را هم دزدان بین‌المللی بردند. خودش هم قبل از این که از ایران خارج شود، دچار جنون شد و از دست دادن خدم و حشم کاخ سعدآباد و به قول خودش سر و کله زدن با کاکاسیاه‌های جزیره موریس مشاعرش را مختل کرد. دائماً هم می‌گفت: «من به این ملت این همه خدمت کردم و آنها با ناسپاسی جوابم را دادند».

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

سوتیترها:

۱٫

در نقد پهلوی‌ها کارهای شایسته و علمی خوبی به نگارش درآمده‌اند، اما متأسفانه آن گونه که باید در اختیار به‌ویژه نسل جوان قرار نگرفته‌اند. این آثار توسط جریان مخالف پهلوی‌ها که از دل انقلاب اسلامی برآمد، تولید شدند، اما در مقابل سلطنت‌طلب‌ها هم بیکار ننشستند و با منابع مالی فراوانی که در اختیارشان قرار داده می‌شود، به نشر کتب، مقاله‌ها و ساخت فیلم‌های مستند فراوان پرداخته‌اند.

 

۲٫

آیا این تاریخ‌نگاران و مستندسازان واقعاً از درک حقایقی چنین واضح و آشکار عاجزند؟ اینها که می‌گویند رضاخان قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کرد، آیا از خود نمی‌پرسند وقتی اصول یک قرارداد اجرا می‌شود، لغو صوری آن چه دردی می‌تواند از مردم و مملکت دوا کند؟

 

۳٫

وقتی رضاخان را از کار برکنار کردند، در یکی از نامه‌هایی که از جزیره موریس برای خانواده‌اش فرستاده بود، چنین نوشت: «من مانده‌‌ام اینها چرا مرا برکنار کردند. اینها که هر کاری که خواستند برایشان کردم»!

 

۴٫

در مسائل فرهنگی، رواج بی‌حجابی، بی‌بندوباری، مصرف‌زدگی، فرهنگ غربی، ستیز با شعائر و احکام اسلامی و باز کردن دست بیگانگان در امور کشور از اقدامات وطن‌پرستانه رضاخان بوده است!

 

 

 

 

 

 

 

30نوامبر/16

طلوع تابناک قیامی جاویدان

غلامرضا گلی‌زواره

 

ماه در محاق

امام خمینی با صدور بیانیه‌های شدیداللحن و صریح، ایراد سخنرانی‌های مهم، موضع‌گیری‌های بجا و هوشمندانه، ماهیت دستگاه ستم و نقشه‌های امریکا و غاصبان قدس را برای نابودی اسلام و ایجاد سلطه بر سرزمین‌های اسلامی از جمله ایران  افشا کرد. صلابت آن رهبر فرزانه که با اقتداری معنوی توأم گردیده بود باعث گردید که مسلمانان ایران و حتی مردمان دیگر سرزمین‌های اسلامی ایشان را به عنوان بیدارگری بزرگ، عالمی شجاع و رهبر بزرگ قیامی دینی علیه استکبار و استبداد بپذیرند.

از این رو، امریکا و اعوان و انصارش درصدد برآمدند نا امام‌ خمینی را که مانعی بزرگ بر سر راه مطامع و مقاصد شوم آنان بود به نحوی از صحنه‌های سیاسی اجتماعی حذف کنند. آنان تصمیم گرفتند این نقشه را به بهانه سخنرانی بسیار مهم امام در مدرسه فیضیه عملی سازند. از سوی دیگر تظاهرات وسیع روز عاشورا در تهران، برای رژیم استبدادی وضع وخیمی را به وجود آورد و لذا رژیم تصمیم گرفت قبل از آنکه اوضاع از کنترل‌اش بیرون برود، وارد عمل شود.

بدین منظور در ساعت ۴ صبح ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ۱۲ محرم ۱۳۸۳ کامیون‌هایی از سربازان و مأموران امنیتی مأموریت یافتند از تهران به قم بروند و امام خمینی را دستگیر کنند و ده‌ها کوماندو و سرباز گارد به سوی منزل امام حرکت و محل اقامت ایشان را محاصره کردند، به دور از چشم ارادتمندان امام و بدون سر و صدا از دیوار خانه امام بالا رفتند، وارد منزل شدند و ایشان را دستگیر کردند تا به تهران ببرند. فریاد فرزند ارشد امام، حاج‌آقا مصطفی اهالی را متوجه ساخت و آنان را از منازل خود بیرون آورد، ولی اتومبیل حامل امام دیگر از قم دور شده بود.

روز ۱۵ خرداد بود و ماشین حامل رهبر قیام قبل از طلوع آفتاب به تهران رسید و مستقیم به باشگاه افسران رفت. امام را در باشگاه نگه داشتند و هنگام غروب به پادگان قصر در سه راه زندان منتقل کردند. پس از ۱۹ روز هم امام را به سلولی در پادگان عشرت‌آباد بردند. همز‌مان با دستگیری امام خمینی، آیت‌الله قمی در مشهد و آیت‌الله محلاتی در شیراز دستگیر و به زندان تهران انتقال داده شدند، زیرا این دو عالم مبارز نقشی اساسی را در پیشبرد نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی ایفا ‌کردند.(۱)

 

بازتاب بازداشت رهبر قیام در قم

خبر دستگیری امام، جامعه ناآرام و مضطرب ایران را به مرحله انفجار رساند. مردم متدین قم قبل از دیگر شهرها در اطراف منزل امام اجتماع و به اتفاق حاج آقا مصطفی به سوی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه«س» حرکت کردند. مأمورین پلیس کوشیدند با اخطار و استفاده از بلندگو مردم را متفرق کنند و چون با عصیان و اعتراض عمومی مواجه شدند، محل مأموریت را ترک کردند و  اجتماع بزرگ و باشکوهی از معترضین به دستگیری رهبر نهضت در صحن مطهر به وجود آمد.

جمعیت عصبانی بعد از گوش دادن به اعلامیه‌ای که خوانده شد از صحن بیرون آمد و به راه‌پیمایی پرداخت. هنوز تظاهرکنندگان حدود دویست متر از حرم فاصله نگرفته بودند که با رگبار مسلسل مواجه شدند. مردم خشمگین با سنگ، تکه‌های آهن و چوب سرسختانه در مقابل تانک و مسلسل ایستادگی کردند و حتی موفق شدند به یک کامیون نظامی را که تلاش می‌کرد میان جمعیت برود و عده‌ای را زیر چرخ‌های خود له کند، حمله قرار کنند و با آتش زدن کامیون ارتشی و فرار راننده تانک به پیشروی خود ادامه دهند. این موفقیت بر مقاومت مردم افزود. در این هنگام هواپیماهای نظامی وارد آسمان قم شدند و سعی کردند با شکستن دیوار صوتی در میان اقشار گوناگون هراس و وحشت به وجود آوردند.

در چهارراه شاه قم (سه راه غفاری) عده‌ای از تظاهرکنندگان که در شعارهایشان آزادی امام را می‌خواستند در محاصره نیروهای امنیتی قرار گرفتند و مأموران از چند جهت آنان را به رگبار بستند. عده‌ای از مردم ناچار به کوچه بن‌بست نمازی پناه بردند، ولی در آنجا نیز مورد حمله تیربارهای دژخیمان قرار گرفتند و بدین‌گونه مبارزات و تظاهرات اهالی قم که از ساعت ۷ صبح ۱۵ خرداد آغاز شده بود، با به جا گذاشتن صدها شهید و زخمی در ساعت ۵ بعد از ظهر سرکوب گردید و شهر به صورت یک ماتمکده‌ درآمد.(۲)

 

تظاهرات در تهران و شهرهای دیگر  

در تهران تظاهرات از میدان بارفروش‌ها شروع شد و در بازار و میدان ارک به اوج خود رسید. جمعی برای دراختیار گرفتن رادیو، یورش بردند، ولی با آتش سلاح‌های گرم سربازان و افراد پلیس به عقب رانده شدند. گروه دیگری به چند پاسگاه پلیس حمله کردند و تعدادی اتوبوس، کامیون دولتی و باجه تلفن به آتش کشیده شد. مقارن ساعت ۱۰ صبح اغلب مغازه‌های تهران تعطیل شدند.

عده زیادی از دانشجویان دانشگاه تهران، کلاس‌های درس خود را تعطیل کردند و عده‌ای از آنان به خیابان‌ها آمدند و با شعار حمایت از امام خمینی و اعتراض به بازداشت امام به صف تظاهرکنندگان پیوستند.

هزاران تن از کشاورزان شهرستان ورامین و پیشوا و مناطق اطراف تهران که کثیری از آنان کفن‌پوش بودند بعد از آگاهی از خبر بازداشت علمای عظام به‌خصوص امام خمینی به سوی تهران حرکت کردند و با مواجهه با مأمورین مسلح، عده زیادی از آنها کشته یا مجروح شدند.

در تهران نبرد بین مردم و نیروهای نظامی تا ساعت ۳ بعد از ظهر ۱۵ خرداد ادامه داشت. بعد از آن در حالی که بیمارستان‌ها مملو از مجروحان و مصدومان بودند، آرامش نسبی بر شهر حکمفرما گردید و تظاهرکنندگان پراکنده شدند. از تعداد شهدا آمار دقیقی به دست نیامد.(۳)

با انتشار خبر دستگیری امام و عده‌ای از علما و انعکاس قیام اهالی قم و تهران، در ظهر روز ۱۵ خرداد در اوضاع اجتماعی و سیاسی شهر شیراز هم تحولاتی به وجود آمد و گروه‌هایی از مردم، از چندین محل به سوی مرکز شهر و مسجد وکیل حرکت کردند. تظاهرات و درگیری با قوای انتظامی در آخرین ساعات این روز آغاز گردید و تا ظهر روز بعد ادامه یافت و طی آن افرادی شهید و مجروح و عده‌ای دستگیر و روانه زندان شدند.

طی مقابله مردم با مأموران شهربانی تعدادی مشروب‌فروشی و محل کسب بهائیان، آتش زده شد. ساواک برای رهایی از این وضع، آیات عظام: دستغیب، محلاتی، میرزا هاشم دستغیب، شیخ مجدالدین مصباحی و جلال‌الدین آیت‌الله‌زاده را دستگیر و برای جلوگیری از شعله‌ورتر شدن آتش قیام در روز ۱۶ خرداد در شیراز حکومت نظامی اعلام کرد، اما مردم برخلاف آن در برابر قوای امنیتی مقاومت کردند.(۴)

در کاشان اقشاری از مردم علاوه بر شرکت در تظاهرات و پایداری در مقابل نیروهای انتظامی، چند خانه و مغازه پیروان بهائیت را آتش زدند. در جریان مبارزات اهالی کاشان طی روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد عده‌ای کشته و مجروح و تعدادی دستگیر شدند.

 

آزادی امام خمینی

سرانجام بر اثر پیگیری علما، مقاومت مردم و حمایت امت مسلمان از امام و نفوذ رهبری در میان ملل مسلمان جهان، امام خمینی از حبس آزاد شدند و در ۱۷ فروردین ۱۳۴۳ ش به قم بازگشتند و بدین‌گونه رژیم استبدادی در برابرحرکت خودجوش مردم که ریشه در دیانت و ارادت آنان به علما داشت، تسلیم گردید. اهالی قم به‌محض اینکه از این ماجرا مطلع شدند، با شور و شکوهی کم نظیر از امام استقبال کردند و در شهر و مراکز حوزه علمیه به مناسبت آزادی امام جشن‌های باشکوهی برگزار شدند. حضور امام، شهر را در غرق در چراغانی و جشن و سرور کرد و مردم از سراسر کشور برای دیدار با زعیم عالیقدر شیعه به قم آمدند. فردای آن روز هم در مدرسه فیضیه بدین مناسبت جشن مفصلی بر پا شد.(۵)

پس از آزادی امام، روزنامه اطلاعات ۱۸ فروردین ۱۳۴۳،  مقاله‌ای مبنی بر رفع سوءتفاهم و همگامی علما و روحانیت با مردم در اجرای برنامه انقلاب شاه و ملت مردم انتشار داد. در ۲۱ فروردین امام در میان جمع کثیری از افرادی که به دیدارشان آمده بودند، طی نطقی به کذب بودن مطالب مقاله مذکور اشاره فرمودند:

«… در روزنامه کثیف اطلاعات تحت عنوان اتحاد مقدس نوشته‌اند با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملت موافقند. کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم نیست. به همه برسانید که روحانیت با این انقلاب موافق نیست. ما که وسیله انتشاراتی نداریم. همه چیز را از ما گرفته‌اند. تلویزیون که در درست آن نانجیب است. رادیو هم که در دست خودشان است. اگر روزنامه اطلاعات جبران نکند با عکس‌العمل شدید ما مواجه خواهد شد. خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد».(۶)

شایان ذکر است که شاه برای آزادی امام خمینی و به منظور تبرئه خود، تمام تقصیرات را به گردن اسدالله علم انداخت تا از این رهگذر راه گریزی داشته باشد، لذا در ۱۷ اسفند ۱۳۴۲، علم بعد از اجرای نقشه خود کنار رفت و حسنعلی منصور جای او را گرفت.

موضع‌گیری شاه و منصور در برابر امام که بعد از ۱۵ خرداد ایشان را تحت ‌نظر داشتند، آشتی‌جویانه و فریبکارانه بود، لذا هنوز چندی از تشکیل کابینه منصور نگذشته بود که دکتر جواد صدر، وزیر وقت کشور، در قیطریه با امام ملاقات کرد و منصور هم در ۱۶ فروردین ۱۳۴۲ طی نطقی گفت:

«اینجانب مأموریت دارم مراحم و عطوفت شاهنشاه را به مقامات روحانی ابلاغ نمایم».

نخست‌وزیر جدید با این موضع‌گیری می‌خواست روحانیت را از مبارزه باز دارد و علما را متوجه این امر سازد که دخالت در سیاست کار آنان نیست و لذا تمام کوشش خود را صرف جلب رضایت امام ساخت، اما امام کسی نبود که با دستگاه ستم و استبداد و تشکیلاتی که علیه دیانت مردم عمل می‌کرد، سازش کند.

امام، شهید محلاتی را که با دکتر صدر همشهری بود خواستند و به ایشان فرمودند شما به تهران بروید و به او بگویید اگر مطالب روزنامه را تکذیب نکند، هر چه دید از چشم خود دیده‌ است. شهید محلاتی به تهران رفت و در محل وزارت کشور با دکتر صدر ملاقات و پیام امام را به او منتقل کرد. صدر گفت: «دین از سیاست جداست. در شأن روحانیت نیست که در امور سیاسی دخالت کند.» او حاضر نشد موضوع کذب روزنامه اطلاعات در مورد سازش روحانیت با رژیم را تکذیب کند، اما بعد از مدتی به قم آمد و با امام ملاقات کرد. رهبر قیام نظرات خود را به او گفتند. سپس در نطقی فرمودند هیچ‌ کس حق سازش ندارد و مبارزه دوباره آغاز شد.(۷)

 

ماهیت قیام

قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، طلیعه دوران جدیدی از مبارزات در تاریخ سیاسی ایران به رهبری امام خمینی است که گسترش مقاومت علیه شاه و استکبار جهانی به رهبری امریکا و رژیم اشغالگر قدس را برانگیخت. عوامل دولت استبداد تصور می‌کردند با ایجاد رعب و هراس در میان مردم از طریق کشتارجمعی، دستگیری‌های وسیع، حکومت نظامی و از میدان بیرون بردن شخصیت‌های مبارز خواهند توانست نهضت امام را متوقف سازند و حاکمیت خودشان را تثبیت کنند.

برخی تحلیل کرده‌اند که خیزش مزبور در ظرف یک روز سرکوب گردید، اما قیام ۱۵ خرداد در واقع حصاری را که شاه برای مصونیت خود ایجاد کرده بود درهم شکست، اگرچه ملت بهای گزافی هم داد. اگرچه علما طلایه‌دار این قیام بودند، اما این حرکت تمام طیف‌ها و اقشار از جمله بازاریان، کسبه، کارگران، کشاورزان، دانش‌آموزان و دانشجویان را که در آن حضوری فعال و اثرگذار داشتند در بر گرفت. عامل اتحاد و انسجام مردم متدین، گرایش‌های مذهبی و پیوند با علما و اتفاق همه آنها برای محو عوامل فساد، تباهی و اسارت بود.

امام خمینی در پرتو درایت، فراست، شجاعت و صلابتی که از طریق ایمان، تزکیه و تقوا به دست آورده بودند، خالصانه و صادقانه رهبری این حرکت خودجوش را عهده‌دار گردیدند. سخنرانی‌های افشاگرانه، پیام‌های بیدارگرانه و تذکرات هشداردهنده ایشان، حمایت‌های بی‌دریغ روحانیون و طلاب مبارز را برانگیخت و سپس قشرهای گوناگون را به حرکت درآورد و علیه ستم و تجاوز بسیج کرد.

جنبش ۱۵ خرداد به‌خوبی این حقیقت مسلم و محتوم را به اثبات رساند که برای نبرد با رژیم مسلح به انواع سلاح‌ها و امکانات پیشرفته، می‌توان با استقلال کامل و بدون وابستگی به احزاب و جمعیت‌های سیاسی و ملی و بدون پشتیبانی کشورهای خارجی پیش رفت، تنها به خداوند اتکال کرد و از حماسه‌های مقدسی چون قیام عاشورا الهام گرفت.

در آن موقع رژیم شوروی سابق با دولت شاهنشاهی ایران سازش کرده بود و لذا رژیم شاه مبارزین مذهبی را مرتجع می‌نامید. هواداران سیاست شوروی هم این شعار را تکرار می‌کردند و لذا در صف مخالفان نیروهای متدین قرار گرفته بودند. حامیان غربی نظام استبدادی هم که شاه نماینده مجری برنامه‌های آنان بود مستقیماً زیر ضربات قیام پانزده خرداد قرار گرفتند، بنابراین قیام ۱۵ خرداد با عزتی که معنویت مذهبی به آن اعطا کرده بود، مستقل و بدون گرایش‌های شرقی و غربی شکل گرفت. مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرموده‌اند:

«برای آنهایی که احساس می‌کردند سازماندهی و تعلیمات عمیق اسلامی لازم است، قیام ۱۵ خرداد یک مبدأ بود. این حرکت، آدم‌های اهل مبارزه و عناصر مخلص را متوجه یک سری مسایل جدید کرد.»(۸)

این حرکت بدان جهت سرکوب گردید و رنگ خون به خود گرفت که طی آن علما و مردم از حق دفاع می‌کردند. امام خمینی«ره» فرموده‌اند:

«زنها و اطفال صغیر چه گناهی کرده بودند؟ چرا آنان را به مسلسل بستند؟ علما و خطبای مذهبی چه جرمی داشتند؟ گناه آنان دفاع از حق و دفاع از قرآن بود. [علما] به جرم نصایح مشفقانه و صلاح‌اندیشی اهانت شد، به حبس کشیده شدند، محصور گردیدند و مبتلا به مصایب شدند.(۹)

این قیام از حماسه‌های نینوا و کربلا الهام گرفته بود. امام در این باره فرموده‌اند:

«اگر عاشورا و گرمی و شور انفجاری آن نبود، معلوم نبود چنین قیامی بدون سابقه و سازماندهی واقع می‌شد.(۱۰)

لطف الهی در این قیام کاملاً مشهود بود و بیانات امام مؤید این ادعاست:

«ملت عظیم ایران لازم است شکر نعمت‌های الهی را در سالروز [قیام] ۱۵ خرداد به جان و دل به جای آورد و تمام آنچه را که گذشته است و می‌گذرد، از عنایات خاصه خداوند متعال بداند که هر چه هست از اوست و به سوی اوست.»(۱۱)

حتی نویسندگان اروپایی و امریکایی به جنبه‌های مذهبی و خودجوش قیام ۱۵ خرداد به رهبری یک شخصیت عالی‌رتبه روحانی اشاره کرده‌اند. نیکی آرکدی استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا در لس‌آنجلس نوشته است:

«وقتی خبر دستگیری امام خمینی در تهران انتشار یافت، مراسم عزاداری امام حسین«ع» به تظاهرات علیه رژیم تبدیل گردید. روز بعد دامنه این تظاهرات به دانشگاه و شهرهای شیراز، کاشان و مشهد کشیده شد و علی‌رغم صف‌آرایی سنگین نیروهای نظامی، تظاهرات ادامه یافت. در این خیزش‌ها از مردم دعوت شده بود علیه رژیم دست به نبردی مقدس بزنند.

بعد از گذشت چند روز تظاهرات سرکوب گردید. جبهه ملی انتظار چنین تظاهرات و قیامی را نداشت و قبلاً با دست‌اندرکاران آن هیچ‌گونه هماهنگی‌ای نکرده بود. حرکت مذهبی مزبور بعد از خرداد ۱۳۴۲، علی‌رغم سرکوب‌ها، همچنان ادامه یافت».(۱۲)

پروفسور حامد الگار یادآور شده است:

«حبس کوتاه‌مدت امام خمینی نه تنها ایشان را مرعوب نکرد، بلکه سبب گردید بر شدت و کثرت حملات‌شان به حکومت طاغوتی بیفزایند تا آنجا که مبارزات گسترده‌ای در سراسر کشور توسط علما به منظور تنویر افکارعمومی شکل یافت. پیرو دستگیری و روشنگری‌های امام خمینی در باره ضدیت رژیم پهلوی علیه اسلام در پانزده خرداد ۱۳۴۲، شهرهای بسیاری از ایران شاهد قیام گسترده‌ای بودند که به طور وحشیانه و قهرآمیزی سرکوب گردید».(۱۳)

یرواند آبراهامیان اذعان می‌دارد:

«شاه برای قانونی کردن انقلاب سفید رفراندومی سراسری برگزار کرد که به گفته عوامل حکومتی در ۶ بهمن ۱۳۴۱ منشور شش ماده‌ای با ۹/۹۹ درصد آراء تأیید شد، اما بیهودگی این نتایج در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و در ایام محرم که روحانیان، کسبه، کارمندان، معلمان، دانشجویان و کارگران در اعتراض به شاه به خیابان‌ها ریختند، اشکار شد. این اعتراض از شخصیت جدیدی در میان مخالفان یعنی آیت‌الله امام خمینی سرچشمه می‌گرفت».(۱۴)

 

ثمرات و برکات قیام ۱۵ خرداد  

۱ـ پانزدهم خرداد صبح صادقی بود برای انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی فرموده‌اند:

«سالروز خرداد ۱۳۴۲ خمیرمایه نهضت مبارک ملت بزرگ ایران و روز بذر انقلاب اسلامی ماست»(۱۵)، «پانزده خرداد طلیعه نهضت اسلامی این ملت شجاع و غیور است.»(۱۶)

۲ـ قرار گرفتن مرجعیت شیعه در سطح رهبری نیروهای مردمی متدین و نیز تثبیت مرجعیت و رهبری امام با تأیید مراجع عظام، علما و حمایت اقشار گوناگون.

۳ـ بیداری مردم و هوشیاری آنان برای پی بردن به فساد و ستم نظام طاغوتی و تصمیم برای مبارزه با تشکیلات طاغوت. امام خمینی در این زمینه می‌فرمایند:

«نهضت دوازدهم محرم (۱۵ خرداد) چنان سازنده و کوبنده بود که مردانی مجاهد، بیدار و فداکار تحویل جامعه داد و آنان با تحرک و فداکاری خود، روزگار را بر ستمگران و خائنان سیاه نمودند. ملت بزرگ را چنان هوشیار، متحرک و پیوسته کرد که خواب را از چشم بیگانگان ربود.(۱۷)

۴ـ آشکار گردیدن قدرت مذهب در بسیج گسترده مردمی و مقاومت در مقابل حرکت‌های ضداسلامی استبداد داخلی و استکبار جهانی.

۵ـ فراهم آمدن مقدمات زوال تشکیلات شاهنشاهی به مثابه زوال بنی‌امیه و بنی‌عباس. امام خمینی متذکر گردیدند:

«آن روز (عاشورا) یزیدیان با دست جنایتکاران، گور خود را کندند و تا ابد هلاکت رژیم ستمگر جنایتکار خویش را به ثبت رسانیدند. در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ پهلویان گور خود را کندند و سقوط و ننگ ابدی را برای خویش برجای گذاشتند.(۱۸)

۶ـ اتحاد، انسجام و همبستگی اقشار گوناگون، مبارزات عمیق و حساب‌شده امام خمینی در این حرکت ضمن آنکه شعور سیاسی و درک سیاست اسلامی مردم را ارتقا داد، سکوت چندین ساله طبقات گوناگون را به فریاد و حرکت‌شان را از قعود به قیام مبدل ساخت، آنان را برای درهم کوبیدن جبهه باطل، متحد و منسجم ساخت و همگی در زیر خیمه الهی‌ای که امام خمینی (روح خدا) برافراشته بود گرد آمدند که: «متحد جان‌های شیران خداست»(۱۹).

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ زندگینامه سیاسی امام خمینی، محمدحسن رجبی، ج اول، ص ۱۹۲؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، ج اول، ص ۴۵۸، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صص ۲۸۳ـ۲۸۲.

۲ـ باران بیداری، ص ۲۷۴؛ تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، ج ۲، صص ۱۹ـ۱۶، خاطرات آیت‌الله خلخالی، ج اول، صص ۱۱۱ـ۱۱۰.

۳ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، ص ۵۱۴ـ۵۱۰، تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، ج ۲، صص ۲۹ـ۱۸، روایت خرداد (قیام مردم شهرستان ورامین در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲) سیدرضا حسین‌زاده، صص ۵۱ـ۴۸.

۴ـ باران بیداری، صص ۲۷۹ـ۲۷۸، خاطرات ۱۵ خرداد شیراز، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی.

۵ـ روزنامه اطلاعات، ۱۸ فروردین ۱۳۴۳؛ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، صص ۲۹۰ـ۲۸۹، سیاحت خورشید از نگارنده، صص ۹۹ـ۹۸؛ پابه‌پای آفتاب، ج ۶، صص ۳۲ـ۳۱.

۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، صص ۶۵۸ـ۶۵۶.

۷ـ سیاحت خورشید، ص ۹۹، پابه‌پای آفتاب، ج ۶، ص ۳۲، روزنامه اطلاعات، ۱۶ فروردین ۱۳۴۳.

۸ـ یاد ایام، ج اول، صص ۱۱۳ـ۱۱۲.

۹ـ صحیفه امام، ج اول، ص ۳۳۵.

۱۰ـ همان، ج ۱۶، ص ۲۹۰.

۱۱ـ

۱۲ـ ریشه‌های انقلاب ایران، نیکی آرکدی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، صص ۲۴۱ـ۲۴۰.

۱۳ـ انقلاب اسلامی در ایران، حامد الگار، ترجمه مرتضی اسعدی و حسن چیذری، ص ۶۹.

۱۴ـ‌ ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه فیروزمند و دیگران، صص ۳۸۸ـ۳۸۷.

۱۵ـ‌ صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۹۰.

۱۶ـ همان، ج ۸، ص ۵۰.

۱۷ـ همان، ج ۳، صص ۳۱۵ـ۳۱۴.

۱۸ـ همان، ج ۱۶، ص ۲۹۴.

  1. مولانا

 

سوتیترها:

 

۱٫

خبر دستگیری امام، جامعه ناآرام و مضطرب ایران را به مرحله انفجار رساند. مردم متدین قم قبل از دیگر شهرها در اطراف منزل امام اجتماع و به اتفاق حاج آقا مصطفی به سوی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه«س» حرکت کردند و اجتماع بزرگ و باشکوهی از معترضین به دستگیری رهبر نهضت در صحن مطهر به وجود آمد.

 

۲٫

هزاران تن از کشاورزان شهرستان ورامین و پیشوا و مناطق اطراف تهران که کثیری از آنان کفن‌پوش بودند بعد از آگاهی از خبر بازداشت علمای عظام به‌خصوص امام خمینی به سوی تهران حرکت کردند و با مواجهه با مأمورین مسلح، عده زیادی از آنها کشته یا مجروح شدند.

 

 

 

30نوامبر/16

پاسخ امام حسین«علیه‌السلام» به شبهات‏

حجت‌الاسلام سید جواد حسینی

امام حسین‏«ع» از امامان هدایتگرى است که لحظه‏اى از راهنمایى، نصیحت و هدایت مردم غافل نشده است. چه در دوران امامت پدرش على‏«ع» و برادرش امام حسن‏«ع» و چه در دوران امامت خویش این وظیفه را به صورت تام و تمام انجام داده است.

هدایت‌هاى حضرت گاه از طریق سخنرانى و خطبه‏ها بود و بعضى اوقات از طریق ملاقات‌ها و نامه‏ها و گاهى از مسیر پاسخ دادن به پرسش‌ها و شبهات.

پرسش‌هایى که از آن حضرت شده و پاسخ‌هایى که از آن امام همام به یادگار مانده، مختلف وگوناگون‌اند. در بعضى از موارد، پرسش‌ها و شبهات اعتقادى است و زمانى سئوال‌هاى تفسیرى و قرآنى و بعضاً شبهات فقهى و یا تاریخى و گاهى پرسش‌هاى شخصى و موردى.

آنچه پیش رو دارید جمع‏آورى اهمّ پرسش‌ها و پاسخ‌هایى است که از آن حضرت به یادگار مانده‌اند.

شبهات اعتقادى

الف) قضا و قدر

حسن بن ابی‌الحسن بصرى(۱) نامه‏اى به امام حسین‏«ع»نوشت و در آن از قضا و قدر الهى پرسید. حضرت در جواب فرمودند: «فَاتَّبِعْ ما شَرَحْتُ لَکَ فِى الْقَدْرِ مِمَّا اُفْضِىَ اِلَینا اَهْلُ الْبَیتِ، فَاِنَّهُ مَنْ لَمْ یؤْمِنْ بِالْقَدْرِ خَیرِهِ وَشَرِّهِ فَقَدْ کَفَرَ وَمَنْ حَمَلَ الْمَعاصِىَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَدْ اِفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ اِفْتِراءً عَظِیماً؛ آنچه را که از مفهوم «قدر» به ما اهل بیت«ع» رسیده است براى تو شرح مى‏دهم، از آن پیروى کن! به‌راستى کسى که به قدر خوب یا بدش ایمان نیاورد، کافر شده است و کسى که گناهان را به حساب خداوند گذارد [و خود را تبرئه کند]، افترایى بزرگ به خداوند بسته است.‌»

و در ادامه چنین بیان داشتند: «اِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَتَعالی لایطاعُ بِاِکْراهٍ وَلا یعْصى‏ بِغَلَبَهٍ وَلا یهْمِلُ الْعِبادَ فِى الْحِکْمَهِ لکِنَّهُ الْمالِکُ لِما مَلَّکَهُمْ وَالْقادِرُ لِما عَلَیهِ اَقْدَرَهُمْ فَاِنْ اِئتَمَرُوا بِالطَّاعَهِ لَمْ یکُنْ لَهُمْ صادّاً عَنْها مُبْطِناً وَاِنْ ائْتَمَرُوا بِالْمَعْصِیهِ فَشاءَ اَنْ یمُنَّ عَلَیهِمْ فَیحُولَ بَینَهُمْ وَبَینَ ما ائْتَمَرُوا بِهِ فَعَلَ وَاِنْ لَمْ یفْعَلْ فَلَیسَ هُوَ حَمَلَهُمْ عَلَیها قَسْراً وَلا کَلَّفَهُمْ جَبْراً، بَلْ بِتَمْکِینِهِ اِیاهُمْ بَعْدَ اِعذارِه وَاِنْذارِهِ لَهُمْ وَاحتِجاجِهِ عَلَیهِمْ طَوَّقَهُمْ وَمَکَّنَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ السَّبِیلَ اِلى‏ اَخْذِ ما اِلَیهِ دَعاهُمْ وَتَرْکِ ما عَنْهُ نَهاهُم»‌ خداوند متعال، به اجبار اطاعت نمى‏شود و به جبر هم معصیت نمى‏شود و بندگان را هم [در انتخاب راه زندگى‏] طبق حکمت به حال خود رها نکرده است؛ بلکه خداوند مالک آن چیزى است که بندگان دارند و قادر بر آن چیزى است که بندگانش قدرت دارند؛ پس اگر بندگان دنبال طاعت بروند، خداوند مانع‌شان نمى‏شود و اگر به دنبال معصیت بروند، اگر بخواهد بر آنها منت مى‏گذارد و بین آنها و گناه مانعى ایجاد مى‏کند و اگر این کار را نکند، معنایش این نیست که پس بندگانش را قهراً بر آن مجبور و وادار ساخته است؛ بلکه بعد از انذار و ارشاد و اتمام حجّت، آنان را بر اعمال خویش مسلط کرده است.خدا برای بندگان خود راهى نهاده است که بتوانند اوامر و دستورات او را انجام دهند و منهیات او را ترک نمایند.‌

سپس فرمودند: «جَعَلَهُمْ مُسْتَطیعینَ لِاَخْذِ ما اَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَى‏ءٍ غَیرَ آخِذِیهِ وَلِتَرْکِ ما نَهاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَى‏ءٍ غَیرَ تارِکِیهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى جَعَلَ عِبادَهُ اَقْوِیاءَ لِما اَمَرَهُمْ بِهِ ینالُونَ بِتِلْکَ الْقُوَّهِ وَما نَهاهُمْ عَنْهُ وَجَعَلَ الْعُذْرَ لِمَنْ لَمْ یجْعَلْ لَهُ السَّبِیلَ [السَّبَبَ‏] حَمْداً مُقْبِلاً فَاَنَا عَلى‏ ذلِکَ اَذْهَبُ وَبِهِ اَقُولُ وَاللَّهِ اَنَا وَاَصْحابِى اَیضاً عَلَیهِ وَلَهُ الْحَمْدُ؛(۲) خداوند به بندگانش توانایى و نیرومندى عطا فرمود تا فرامینش را اجرا کنند و از آنچه نهى فرموده روى گردانند. سپاس خدایى را که بندگانش را بر انجام اوامر خود نیرومند و توانا کرد تا با این توان و نیرو اوامر و نواهى او را به‌جا ‏آورند و آنان را که قدرت نداد، معذور دانست و این سپاس مورد قبول درگاهش واقع شود. من هم رهرو این راهم و اعتقادم این است و سوگند به خدا! راه من و یارانم همین است و حمد مخصوص اوست.‌»

امام حسین«ع» در این جملات به‌خوبى مسلک «لا جَبْرَ وَلا تَفْوِیضَ بَلْ اَمرٌ بَینَ الْاَمْرَین» را بیان نموده‏اند. ایشان هم اختیار انسان را به‌خوبى ثابت کرده‏اند و هم به توحید افعالى حضرت حق و ساحت قدس او خدشه وارد ننموده‏اند.

 

ب) شناخت خدا

برخى از گروه‌هاى اسلامى که از معارف اهل بیت‏«ع» دور افتاده‌اند، بر اثر پیروى از قیاس در مباحث خداشناسى دچار تشبیه و تجسیم و تجسید و… گشته‌، براى خدا دست و پا و چشم و… قائل شده و خدا را قابل رؤیت و دیدار دانسته‌اند. به‌راستى تنها مذهبى که توحید و خداشناسى را به صورت صحیح و قابل استدلال ارائه داده است، همانا مذهب شیعه و آن هم به برکت وجود و حضور اهل بیت‏«ع» است. حدیث زیر نمونه‏اى از برکات و افاضات الهى اهل بیت‏ «ع» است.

نافع بن ازرق سئوالاتى درباره خداشناسى از امام حسین‏«ع» پرسید. حضرت در جواب فرمودند: «یا نافِعُ اِنَّ مَنْ وَضَعَ دِینَهُ عَلَى الْقِیاسِ لَمْ یزَلِ الدَّهْرُ فِى الْاِرْتِماسِ مائِلاً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِناً فِى الْاِعْوِجاجِ ضالاًّ عَنِ السَّبِیلِ قائِلاً غَیرِ الْجَمِیلِ؛ اى نافع! آن کسی که دینش را بر پایه قیاس بنا نهد، همواره بر [منجلاب] خطا فرو رود و از جاده مستقیم حق منحرف ‏گردد. این چنین فردى راه را گم مى‏کند [و در کجى و نادرستى گام مى‏نهد] و سخنان ناپسند مى‏گوید.‌»

حضرت ادامه مى‏دهند: «یابْنَ الْاَزْرَقِ اَصِفُ اِلهِى بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَاُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفْسَهُ لا یدْرَکَ بِالْحَواسِّ وَلا یقاسُ بِالنَّاسِ فَهُوَ قَرِیبٌ غَیرُ مُلْتَصِقٍ وَبَعِیدٌ غَیرُ مُتَقَصٍّ یوَحَّدُ وَلا یبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْآیاتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ الْکَبِیرُ الْمُتَعالُ؛(۳) اى پسر ازرق! معبودم را آن‏چنان توصیف مى‏کنم که خود کرده است و آن چنان معرفى مى‏کنم که خود معرفى کرده است. با حواس درک نمى‏شود و با مخلوقات مقایسه نمى‏گردد. او [به موجودات‏] نزدیک است؛ ولى نه پیوسته و متّصل و از آنان دور است؛ ولى نه با فاصله. یکتا و بى‏همتاست و تجزیه‏پذیر نیست. او با نشانه‏ها [ى آفرینش‏] شناخته مى‏شود و با [قوانین هستى و] علامات توصیف مى‏شود. نیست معبودى جز او که بزرگ و بلندمرتبه است.‌»

 

ج) اهل بیت «ع»

  1. خلقت انوار اهل بیت «ع» ‏

انوار وجودى پیامبر اکرم «ص» ‏و على و فاطمه و حسن و حسین‏ «ع» پیش از آنکه پدیده‏اى آفریده شود وجود داشت و حضرت آدم و دیگر پیامبران الهى با نام و یاد آنها راز و نیاز و طلب استغفار مى‏نمودند.

حبیب بن مظاهر اسدى روزى از حضرت امام حسین‏ «ع» پرسید: «یا ابا عبداللّه! پیش از آفرینش آدم شما چگونه بودید؟» حضرت فرمودند: «کُنَّا اَشْباحَ نُورٍ تَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمانِ فَنُعَلِّمُ الْمَلائِکَهَ التَّسْبِیحَ وَالتَّهْلِیلَ وَالتَّحْمِیدَ؛(۴) ما موجودات نورانى بودیم که بر گرد عرش الهى دور مى‏زدیم و به فرشتگان تسبیح و تحلیل و تحمید را یاد مى‏دادیم.»

  1. امداد غیبی

جُعَید همدانى از یاوران امام حسین‏ «ع» بود که همراه امام در کربلا به شهادت رسید. چون در طول سفر ده‏ها نمونه از علم غیب امام را دید، پرسید: «جانم فداى تو یا ابا عبداللّه! چگونه نسبت به افراد و آینده آنان این‏گونه دقیق اظهار نظر مى‏فرمایید؟» فرمودند: «یا جُعَیدُ نَحْکُمُ بِحُکْمِ آلِ داوُودَ فَاِذا عُیینا عَنْ شَى‏ءٍ تَلَقَّانا بِهِ رَوْحُ الْقُدُسِ؛(۵) اى جعید! ما به روش خاندان داود حکم مى‏کنیم و هر گاه نسبت به مسئله‏اى درمانده شویم، روح‌القدس ما را کمک مى‏کند.»

 

  1. صاحب‌الامر

شعیب بن ابی‌حمزه نقل مى‏کند: روزى بر امام حسین‏ «ع» وارد شدم و پس از سلام و احترامات لازم پرسیدم: «آیا «صاحب‌الامر» شما هستید؟» پاسخ داد: «نه.» پرسیدم: «آیا فرزند شماست؟» فرمودند: «نه.» پرسیدم: «آیا فرزند فرزند شماست؟» پاسخ داد: «نه.» گفتم: «پس صاحب الامر کیست؟» فرمودند: «اَلَّذِى یمْلأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً، عَلى‏ فَتْرَهٍ مِنَ الْاَئِمَّهِ تَأْتِى کَما اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ «ص»‏ بُعِثَ عَلى‏ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ؛(۶) کسى است که زمین را پر از عدل و داد مى‏کند، چنان ‏که پر از ستم شده باشد. پس از آنکه دوران [طولانى‏] فاصله‏اى از حضور امامان بگذرد، او خواهد آمد، چنان‏ که رسول خدا «ص» پس از فاصله‏اى از حضور پیامبران گذشته مبعوث گشت.»

عیسى خشّاب مى‏گوید: «از حضرت اباعبداللّه الحسین‏ «ع» سئوال کردم: آیا صاحب‌الامر شما هستید؟ حضرت پاسخ دادند: «لا وَلکِنْ صاحِبُ الْاَمْرِ الطَّرِیدُ الشَّرِیدُ الْمَوْتُورُ بِاَبِیهِ الْمُکَنّى‏ بِعَمِّهِ؛(۷) نه، صاحب‌الامر آن مخفى شده و در نهان است که به خونخواهى پدرش برخواهد خواست و با لقب عمویش خوانده مى‏شود.»

 

  1. قائم آل محمد «ص»

حضرت در جمعى فرمودند: «قائم ما قیام مى‏کند و از ستمگران انتقام مى‏گیرد.» پرسیدند: «اى فرزند رسول خدا! قائم شما کیست؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «السَّابِعُ مِنْ وُلْدِ اِبنِى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ وَهُوَ الْحُجَّهٌ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرَ بْنِ محمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ اِبْنِى وَهُوَ الَّذِى یغِیبُ مُدَّهً طَوِیلَهً ثُمَّ یظْهَرُ وَیمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً؛(۸) هفتمین امام از فرزندان پسرم محمّد بن على«ع» است. او حجّت خدا، فرزند حسن، فرزند على، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند موسى، فرزند جعفر، فرزند محمّد، فرزند على پسر من است. اوست که مدتی طولانى از دیده‏ها پنهان مى‏شود؛ سپس آشکار شده، زمین را پر از عدل و داد مى‏کند؛ چنان‏ که پر از ستم و تجاوز شده است.»

پاسخ به چنین پرسش‌هایى در این دوران ساده جلوه مى‏کند، اما در دوران اختناقى که امام حسین «ع»‏ در آن به سر مى‏بردند و مردم، کسانى چون معاویه و یزید را امیرالمؤمنین مى‏خواندند و در شام، تنها اقربا وخویشان پیامبر «ص» را معاویه و یزید مى‏دانستند، بسیار عمیق و کارگشا بوده است.

 

  1. دوران ظهور مهدى‏ «عج»

از امام حسین «ع» پرسیدند: پس از ظهور حضرت مهدى‏ «عج» نیکوکارى چگونه است؟ حضرت در جواب فرمودند: «اَلْخَیرُ کُلُّهُ فِى ذَلِکَ الزَّمَان یقُومُ قَائِمُنَا وَیدْفَعُ ذَلِکَ کُلَّهُ؛(۹) همه خیرها در آن زمان است که قائم ما قیام مى‏کند و همه این زشتی‌ها را از میان برمى‏دارد.»

 

شبهات تفسیرى

در این بخش نیز حضرت پاسخ‌هاى نغز و زیبایى دارند که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:

  1. تفسیر صمد چیست؟

حضرت در جواب عده‌ای که از تفسیر واژه «صمد» پرسیدند، فرمودند: «اَلصَّمَدُ الَّذِى لاَ جَوْفَ لَهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى قَدْ اِنْتَهَى سُؤدَدُهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ یأْکُل وَلاَ یشْرَبُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ ینَامُ وَالصَّمَدُ اَلدَّائِمُ الَّذِى لَمْ یزَلْ وَلاَ یزَالُ؛(۱۰) صمد آن موجودى است که داراى خلأ نیست. صمد آن کسى است که سیادت و بزرگیش به نهایت رسیده است. صمد آن وجودى است که نمى‏خورد و نمى‏نوشد [و تغذیه ندارد.] صمد آن وجودى است که خواب بر او راه ندارد و صمد آن ذات ابدى است که همواره بوده است و نابود نمى‏شود.‌»

 

  1. معنای وَ الشَّمْس وَ ضُحَیهَا

حارث بن عبداللّه اعور مى‏گوید خدمت حضرت ابا عبداللّه الحسین «ع»‏ رسیدم و از تفسیر سوره شمس پرسیدم و در ابتداى سخن گفتم: «وَالشَّمْسِ وَضُحها» یعنى چه؟ ایشان در جواب فرمودند:‌ ».. یا حارِثُ ذلِکَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‏ «ص» قالَ وَقُلْتُ «وَالْقَمَرِ اِذا تَلاها» قالَ ذلِکَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِىُّ بْنُ اَبِى طالِبٍ یتْلُو مُحَمَّداً «ص» قالَ وَقُلْتُ «وَالنَّهارِ اِذا جَلّیها» قالَ ذلِکَ الْقائِمُ‏ «ع» مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ «ص» یمْلَاُ الْاَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً قالَ قُلْتُ «وَاللَّیلِ اِذا یغْشیها» قالَ ذلِکَ بَنُو اُمَیه؛(۱۱)… اى حارث! مراد از شمس، محمّد رسول «ص» خداست. پرسیدم: معناى قسم به ماه که پس از خورشید مى‏آید چیست؟ فرمودند: «این ماه على بن ابی‌طالب«ع» است که پس از محمد «ص» مى‏آید. پرسیدم: «سوگند به روز و روشنایى آن» به چه معناست؟» فرمودند: «این روز روشن حضرت قائم ‏«عج» از خاندان محمد«ص» است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.»

توجه داشته باشیم آنچه در روایت فوق آمده، در واقع بیان باطن قرآن و از مصادیق آیات است..

امام حسین‏ «ع» فرمودند: «کتاب خدا چهار بخش است: عبارات، رمزها، اشاره‏ها، لطایف و حقایق. اما عبارات، پس براى عوام مردم است، اشارات و رموزات از آن خواص است، لطایف آن براى اولیاست و حقایق آن براى پیامبران و انبیا.‌»(۱۲)

 

 

  1. آیه مودّت‏

از حضرت اباعبداللّه «ع» در مورد آیه «قُل لَّآ أَسَْلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبَى‏‌»؛(۱۳) «بگو از شما پاداشى نمى‏خواهم، جز آنکه خویشاوندان مرا دوست بدارید»، توضیح خواستند. حضرت در جواب فرمودند: «وَاَنَّ الْقَرابَهَ النَّبِىُّ اَمَرَ اللَّهُ بِصِلَتِها وَعَظَّمَ حَقَّها وَجَعَلَ الْخَیرَ فِیها قَرابَتُنا اَهْلِ الْبَیتِ الَّذِینَ اَوْجَبَ حَقَّنا عَلى‏ کُلِّ مُسْلِمٍ؛(۱۴) خویشاوندى که خداوند دستور رعایت آن را داده و حق آن را بزرگ شمرده و خیر و برکات را در آن قرار داده، دوستى و خویشاوندى ما اهل بیت پیامبر «ع» است که رعایت حق ما را بر هر مسلمانى واجب کرده است.‌»

 

  1. آیه ۴۱ سوره حج‏

از موسى بن جعفر «ع»نقل شده که از حضرت ابا عبداللّه الحسین‏ «ع» از معناى آیه «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَوهَ وَ ءَاتَوُا الزَّکَوهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ‌»(۱۵) پرسیدند. حضرت فرمودند: «هذِهِ فِینا اَهْلِ الْبَیتِ؛(۱۶) این آیه درباره ما اهل بیت«ع» نازل شده است».

‏ امام حسین «ع»‏فرمودند: «در قرآن خوض و مجادله نکنید و بدون علم و آگاهى از آن سخن نگویید که از جدّم رسول خدا «ص» شنیدم که فرمودند کسى که بدون علم از قرآن سخن بگوید، جایگاهش در آتش خواهد بود.»

 

فلسفه احکام‏

  1. فلسفه روزه

مسروق نقل مى‏کند که در روز عرفه خدمت امام حسن‏ «ع» رفتم و ایشان را دیدم که در جمع یاران و دوستان نشسته‌اند و از غذاهاى موجود تناول مى‏فرمایند. کمى بعد برخاستم و خدمت امام حسین «ع»‏ رسیدم. دیدم که روزه‌دار هستند. گفتم: «برادرتان امروز افطار مى‏کنند و شما روزه دارید؟» حضرت فرمودند: «اِنَّ الْحَسَنَ کانَ اِماماً فَاَفْطَرَ لِئَلَّا یتَّخِذَ صَوْمُهُ سُنَّهً وَلِیتَاَسّى‏ بِهِ النَّاسُ فَلَمَّا اَنْ قُبِضَ کُنْتُ اَنَا الْاِمام فَارَدْتُ اَنْ لا یتَّخَذَ صَوْمِى سُنَّهً فَیتَاَسَّى النَّاسُ بِى؛(۱۷) برادرم امام مردم است. پس امروز را روزه نگرفت تا مردم روزه‌دارى او را سنّت [قطعى] نپندارند و از او پیروى کنند؛ پس هرگاه برادرم از دنیا برود، من امام و رهبر جامعه هستم. آنگاه من هم سعى مى‏کنم که مردم روزه‏دارى مرا سنّت نپندارند که از من پیروى کنند [بلکه بدانند که مستحب است، خواستند روزه بگیرند و یا ترک کنند].‌»

 

  1. ازدواج فرزندان آدم‏

از مسائلى که جوانان، فراوان مى‏پرسند، مسئله ازدواج فرزندان آدم است. آنان مى‏خواهند بدانند چگونه نسل آدم فزونى یافت؟ شخصى خدمت امام حسین «ع»‏ آمد و گفت: «آیا درست است که مى‏گویند فرزندان پسر و دختر آدم با یکدیگر ازدواج کردند؟» حضرت فرمودند: «حاشا لِلَّهِ کانَ لِآدَمَ اِبنانِ وَهُما شَیثٌ وَعَبْدُ اللَّه، فَاَخْرَجَ اللَّهُ لِشَیثٍ حَوْراءَ مِنَ الْجَنَّهِ وَاَخْرَجَ لِعَبْدِ اللَّهِ اِمْرَأَهً مِنَ الْجِنِّ فَوُلِدَ لِهذا وَوُلِدَ لِذلِک؛(۱۸) نه به خدا سوگند! هرگز! حضرت آدم دو فرزند پسر به نام «شیث» و «عبداللّه» داشت. [وقتى هنگام ازدواج آنها فرا رسید،] خداوند براى «شیث» زنى از جنس حوریان بهشتى و براى «عبد اللّه» زنى از جنس جنیان آماده ساخت [که با آن دو ازدواج کردند] و فرزندان آن دو از این طریق به دنیا آمدند.‌»

 

پرسش‌های سیاسى و تاریخى‏

در این بخش حضرت پاسخ‌هاى فراوانى دارند که نمونه‏هایى را منعکس مى‏کنیم:

  1. جواب جابر

جابربن عبداللّه انصارى وقتى شنید که امام حسین «ع» آماده خارج شدن از مدینه‌اند، خدمت ایشان رسید و گفت: «وقتى امکان مقابله با ستمکاران فراهم نباشد، شما هم مانند برادرتان امام حسن «ع»‏ با اینها صلح کنید. به تحقیق برادرتان در این سیاست موفّق بود و شجاعت داشت.» حضرت پاسخ دادند: «یا جابِرُ قَدْ فَعَلَ اَخِى ذلِکَ بِاَمْرِ اللَّهِ تَعالى‏ وَ اَمْرِ رَسُولِهِ‏ «ص» وَاِنِّى اَیضاً اَفْعَلُ بِاَمْرِ اللَّهِ تَعالى‏ وَاَمْرِ رَسُولِهِ؛ اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پیامبر او «ص» عمل کرد [و با آنها صلح کرد] و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش عمل مى‏کنم [و قیام مى‏کنم‏].‌»

یعنى شرایط حاکم بر جامعه و زمان فرق مى‏کند. گاهى با صلح و زمانى با قیام خونین مى‏شود اسلام را حفظ کرد.(۱۹)

 

  1. جواب دندان‌شکن به فرماندار مکه

«عمرو بن سعید» بعد از اطلاع از تبلیغات گسترده امام حسین «ع» و اطلاع مردم از اینکه حضرت دست به قیام مى‏زنند، به آن حضرت اعتراض کرد و گفت: «اى حسین! از خدا نمى‏ترسى که وحدت امت اسلامى را به تفرقه و جدایى تبدیل مى‏کنى؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «لِى عَمَلِى وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُم بَرِیئُونَ مِمَّآ أَعمَلُ وَ أَنَا بَرِى‏ءٌ مِّمَّا تَعمَلُونَ‌»؛(۲۰) «عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما. شما از آنچه من انجام مى‏دهم بیزارید و من نیز از آنچه شما انجام مى‏دهید بیزارم.‌»

 

  1. انفاق سیاسى

وقتى مروان بن حکم فرماندار مدینه، فرزدق شاعر(۲۱) را بیرون کرد، او به امام حسین «ع»‏ پناه برد. حضرت چهارصد دینار به او بخشیدند و او را مورد محبت قرار دادند. برخى به امام حسین «ع»‏ اعتراض کردند که فرزدق شاعر خوش‏نامى نیست، چرا به او کمک کردید؟ امام فرمودند: «اِنَّ خَیرَ مالِکَ ما وَقَیتَ بِهِ عِرْضَکَ وَقَدْ اَصابَ رَسُولُ اللَّهِ‏ «ص» کَعْبَ بْنَ زُهَیرٍ وَقالَ فِى عَبَّاسِ بْنِ مَرْداسٍ اِقْطَعُوا لِسانَهُ عَنِّى؛(۲۲) بهترین اموال تو آن است که با آن آبروى خود را حفظ کنى. رسول خدا به کعب بن زهیر پاداش دادند و در مورد عباس بن مرداس فرمودند: با پاداش دادن، زبان او را نسبت به من ببندید.‌»

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ وى «حسن بن یسار» مادرش «خیره» کنیز «امّ سلمه» همسر رسول خدا «ص» است. او از طرفداران مسلک «قدرى» بوده و در این زمینه مکاتباتى با امام حسن‏ «ع» و امام حسین‏ «ع» داشته است. شاگردش «ابن ابى العوجا» مادى مسلک معروف است.

حسن از منحرفین و معترضین به امیرالمؤمنین‏ «ع» بود و بر اثر نفرین آن حضرت همیشه محزون بود. مانند کسى که از دفن رفیقش برگشته و یا گمشده‏اى دارد. خود مى‏گفت: «نفرین مرد صالحى دامن مرا گرفته است.‌» حضرت لقب «سامرى امت» را به او داد. (ر.ک: توحید صدوق، جامعه مدرسین قم، ص ۲۵۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسى، مؤسسه الوفاء، ج ۴۱، ص ۳۰۲٫)

۲ـ بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۲۳، ح ۷۱؛ فقه الرضا، ص ۴۰۸، حدیث ۱۱۸؛ تحف‌العقول، ص ۱۶۲؛

۳ـ توحید شیخ صدوق، جامعه مدرسین قم، ص ۷۹، ح ۳۵؛ بحارالانوار، ج ۴، ص ۲۹۷، ح ۲۴، ج ۲، ص ۳۰۲؛

۴ـ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۳۱۱؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۳، فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع«، ص ۱۴۸٫

۵ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۵۷، ح ۲۲؛ بصائر الدرجات، ص ۴۵۲، ح ۷٫

۶ـ عقد الدرر، ابن عبدالعزیز مقدس شافعى (متوفاى ۷۰۰ ه)، بى‏تا، ص ۱۵۸؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع»، ص ۱۲۲٫

۷ـ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۳۳، ح ۶؛ کمال‌الدین، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۱۸؛ معجم احادیث المهدى، ج ۳، ص ۱۸۰، ح ۷۰۲٫

۸ـ معجم احادیث الامام المهدى‏ «ع»، ج ۳، ص ۱۸۱، ح ۷۰۴؛ فرهنگ سخنان امام حسین «ع»‏، ص ۱۲۶٫

۹ـ عقد الدرر، ص ۶۳؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع»، ص‏۱۲۸؛ غیبت نعمانى، ص ۲۰۵، ح‏۹٫

۱۰ـ توحید صدوق، ص ۹۰، ح ۳؛ بحارالانوار، ج‏۳، ص ۲۲۳، ح ۱۲؛ نورالثقلین حویزى، ج ۵، ص‏۷۱۱، ح ۶۸

۱۱ـ بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۷۹، ح ۲۰؛ تفسیر فرات کوفى، فرات بن کوفى (متوفاى ۳۰۰ هجرى)، ص ۵۶۳، ح ۷۲۱،

۱۲ـ ر.ک: بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۲۰، ح ۱۸؛ جامع الاخبار، ص ۱۱۶٫

۱۳ـ شورى، ۲۳٫

۱۴ـ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۵۱، ح ۲۷٫

۱۵ـ کسانى که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیم، نماز را برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و امر به معروف ‏و نهى از منکر مى‏کنند.‌

۱۶ـ فرهنگ سخنان امام حسین «ع»‏، ص ۲۱۱؛ تفسیر برهان، ج ۳، ص ۸۰، ح ۲٫

۱۷ـ علل الشرایع، ج ۲، ص ۳۸۶، ح ۱؛ بحار الانوار، ج ۹۷، ص ۱۲۳، ح ۳٫

۱۸ـ مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، ج‏۱۴، ص ۳۶۳، ح ۱۶۹۶۳؛ فرهنگ سخنان اهل بیت «ع»‏، ص ۸۷٫

۱۹ـ فرهنگ سخنان امام حسین «ع»‏، ص ۳۸۸٫

۲۰ـ یونس، ۴۱٫

۲۱ـ همام بن غالب بن صعصعه» مشهور به «فرزدق». غالب قصیده‏ها و اشعار او در مدح خلفاى غاصب اموى بود.

۲۲ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۸۹؛ عوالم بحرانى‏ ج ۱۷، ص ۶۲؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏ «ع»، ص ۴۲٫

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

جابربن عبداللّه انصارى وقتى شنید که امام حسین «ع» آماده خارج شدن از مدینه‌اند، خدمت ایشان رسید و گفت: «وقتى امکان مقابله با ستمکاران فراهم نباشد، شما هم مانند برادرتان امام حسن «ع»‏ با اینها صلح کنید. به تحقیق برادرتان در این سیاست موفّق بود و شجاعت داشت.» حضرت پاسخ دادند: «اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پیامبر او «ص» عمل کرد [و با آنها صلح کرد] و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش عمل مى‏کنم [و قیام مى‏کنم‏].‌»

 

 

 

30نوامبر/16

مذاکرات ایران و غرب،‌ در اوج جنگ سرد

سعدالله زارعی

 

تحلیلی بر سخنان ۱۲ آبان رهبر معظم انقلاب اسلامی

مذاکرات ایران و غرب،‌ در اوج جنگ سرد

سخنان ۱۲ آبان ۹۲ رهبر معظم انقلاب پیرامون مسایل ایران و امریکا در طول یک هفته پس از آن در کانون توجه محافل سیاسی خارجی و داخلی قرار گرفت. از آنجا که در این سخنان تقریباً به همه ابعاد توجه شده بود، می‌توان آن را منشور انقلاب اسلامی در ارتباط با امریکا به حساب آورد. این قلم بنا ندارد آن سخنان بسیار مهم را بازخوانی یا بازنویسی کند، چه این که اگرچه مرور چند باره آن مفید است، اما مهم‌تر از آن واکاوی زمینه‌ها و نتایج این سخنان است که این قلم، بضاعت اندک خود را مصروف آن می‌کند:

 

مسئله ما با امریکا

مسئله ما با امریکا قدرت و نفوذ و میزان اثرگذاری ایران در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای ـ و اگر بحث هشدار موضوعیتی داشته باشد ـ سهم آن در افزایش قدرت و نفوذ ایران است و لذا بدیهی است که بحث هسته‌ای، فی‌نفسه شکل‌دهنده منازعه میان ایران و امریکا نیست، کما اینکه پیش از دهه ۱۳۸۰ هم‌ سطح منازعه ایران و امریکا بالا و بحرانی و حتی می‌توان گفت بالاتر بود، زیرا در مقطع کنونی امریکایی‌ها از تهدید نظامی حرف می‌زنند، ولی در دوره پیشین آن را عملیاتی کرده بودند.

بحث هسته‌ای از این جهت مهم است که اذعان به تبدیل شدن ایران به یک قدرت هسته‌ای، اعتراف به این واقعیت است که سیاست‌های ۳۰ ساله «مهار ایران» شکست خورده است. از سوی دیگر در ادبیات غرب این گزاره وجود دارد که: «یک کشور اتمی را نمی‌توان تهدید اتمی کرد». غرب به گمان این که ایران به سمت دستیابی به سلاح اتمی در حرکت و لذا نوعی تهدید برای آنهاست، سعی می‌کند در راه هسته‌ای شدن ایران مانع ایجاد کند. این در حالی است که اصولاً ایران هسته‌ای و غیرهسته‌ای تهدیدپذیر نیست و دست یافتن به سلاح هسته‌ای هم، امکان تهدید شدن یک کشور را از بین نمی‌برد، کما این که قدرت امریکا رو به افول است و زرادخانه‌های اتمی آن قادر به ممانعت از این شرایط نیستند.

مشکل امریکا با ایران از طریق «توافق هسته‌ای» هم حل نمی‌شود؛ یعنی اگر ایران حداکثر امتیاز را هم بدهد و یا امریکا حداکثر مدارا را هم در مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران بکند، مسایل ایران و امریکا کاهش پیدا نمی‌کنند.

بعضی‌ها برای اینکه درجه اهمیت و تأثیر «توافق ایران و امریکا» را بالا نشان بدهند، به مذاکرات امریکا و چین در سال ۱۳۵۰ اشاره می‌کنند. روابط سیاسی امریکا و چین در حدود ۲۵ سال ـ ۱۹۴۷ تا ۱۹۷۱ میلادی‌ـ قطع بود. دلیل عمده قطع رابطه دو کشور،‌ انقلاب کمونیستی چین، اقتصاد سوسیالیستی روستایی چین، اختلافات فرهنگی و یا تهدیدآمیز بودن چین در مسایل امنیتی نبود، چه اینکه امریکا با اتحاد جماهیر شوروی که محصول انقلابی کمونیستی بود و از اقتصاد سوسیالیستی پیروی می‌کرد و از جنبه امنیتی هم برای امریکا تهدید به حساب می‌آمد، رابطه داشت و حال آنکه چین به هیچ وجه برای امریکا یک تهدید امنیتی محسوب نمی‌شد.

قطع رابطه امریکا با چین و تبلیغات ضدچینی امریکا تنها به این دلیل بود که چین در ذیل بلوک شرق به رهبری شوروی قرار گرفته بود، کما این کهامریکایی‌ها همین مشکل را با کوبا و سایر دولت‌های چپ‌گرای امریکای لاتین و کره هم داشتند.

امریکایی‌ها در سال ۱۳۵۰، در جریان مذاکرات صلح ویتنام، باب گفت‌وگوی غیررسمی و محرمانه‌ای را با چینی‌ها گشودند و چند ماه بعد در همین سال، هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی دولت نیکسون سفری رسمی به پکن داشت و روابط دو کشور در سطح عالی شروع شد و تا امروز هم ادامه دارد، اما واقعیت این است که میان چین و ایران تفاوت بسیاری وجود دارد.

دلیل آین که مسایل چین و امریکا با یک مذاکره حل شد این بود که چینی‌ها هم نمی‌خواستند ذیل قدرت روسیه تعریف شوند و مانند یکی از جمهوری‌های تابعه اتحاد جماهیر شوروی باشند و روابط چین و امریکا نماد خارج شدن چین از ذیل یک ابرقدرت دیگر به حساب می‌آمد و ماهیتی استقلال گرایانه داشت.

از سوی دیگر چین به هیچ‌وجه در عرصه قدرت بین‌الملل، یک کشور مدعی به حساب نمی‌آمد و از این رو پس از خروج چین از ذیل بلوک شرق، نظام جهانی سه قطبی نشد و دوقطبی باقی ماند و چین در چهارچوب مناسبات جاری شرق و غرب عمل ‌کرد. به عنوان مثال چینی‌ها در طول این ۴ دهه هیچ‌گاه صاحب نفوذی قابل‌توجه در روسیه، ژاپن، کره، مغولستان یا هر ملت دیگری که در اطراف مرزهای چین زندگی می‌کنند نبوده و نتوانسته‌ به روندی با محوریت چین دست پیدا کنند.

رمز قدرت چین هم در طول این دوران نفوذ منطقه‌ای یا بین‌المللی نبوده است، کما این که چین در سیاست خارجی هیچ‌گاه از یک سیاست مستقل پیروی نکرده، همیشه یک «قدرت انضمامی»، یک روز ضمیمه شرق و یک روز ضمیمه غرب بوده است.

اما ایران در همه این ابعاد نقطه مقابل چین به حساب می‌آید. انقلاب ایران برخلاف انقلاب چین از همان ابتدا در ذیل یک قدرت دیگر تعریف نشد و شعار نه شرقی و نه غربی از این موضوع حکایت می‌کرد، حال آن که در مقاطعی ایران درگیر مشکلات فراگیر و پیچیده‌ای بود. از این رو مسئله ایران و امریکا این نیست که ایران به یکی از قدرت‌های رقیب امریکا پیوسته است.

از سوی دیگر رمز قدرت چین در دوره‌ای که امریکایی‌ها به مذاکره پنهانی و آشکار با آن روی آوردند، عمدتاً «داخلی» بود. چینی‌ها دارای بزرگ‌ترین جمعیت و بزرگ‌ترین ظرفیت و آمادگی‌های اقتصادی بودند و خود به‌تنهایی بخش اعظم جمعیت و جغرافیای آسیا را تشکیل می‌دادند، در حالی که رمز قدرت ایران در دورانی که امریکایی‌ها مذاکره با ایران را طلب می‌کنند، عمدتاً «منطقه‌ای» است. ایران در منطقه خود دارای نفوذ گسترده و عملیاتی است.

ایران در کل جهان اسلام دارای نفوذ جدی است و مهم‌ترین واحد شکل‌دهنده به افکار نزدیک به ۱.۵ میلیارد مسلمان به حساب می‌آید. ایران در کشورهای پیرامون خود شامل هند، پاکستان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، روسیه، ارمنستان، گرجستان، آذربایجان، ترکیه، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، الجزایر، سودان، سومالی، بحرین، یمن، عربستان و سایر کشورهای عرب و غیرعرب مسلمان و کشورهای امریکای لاتین دارای نفوذ جدی است و در همه این موارد نفوذ ایران در نقطه مقابل برنامه‌های استیلاگرایانه غرب قرار دارد. با این وصف مذاکره امریکا با ایران در یک جزء ‌از قدرت فنی ایران به هر سرانجامی برسد، تأثیری بر قدرت ایران و در نتیجه نقشی در حل مسایل فی‌مابین ایران و امریکا نخواهد داشت.

 

امریکا و ماهیت شعارهای مذاکره‌گرایانه آن

امریکایی‌ها گمان می‌کنند می‌توانند ولو به صورت ظاهر، خصومت ایران با امریکا را پایان یافته معرفی کرده و بگویند امریکا در حال عبور از مهم‌ترین منبع تولید انرژی انزجار از امریکاست. واقعیت این است که میزان نفرت از امریکا به گفته مؤسسات نظرسنجی آن کشور فراگیر بوده و در جهان اسلام تقریباً ۸۸ درصد است. انقلاب اسلامی و مقاومت ملت ایران مهم‌ترین عامل ایجاد این میزان نفرت بی‌سابقه است.

امریکایی‌ها خوب می‌دانند که دولت‌های منطقه هر چند به امریکا وابسته باشند، قادر نیستند در برابر نفرت ملت‌های خود از امریکا بی‌تفاوت باشند و این خود به خود روی دولت‌ها اثر می‌گذارد. از سوی دیگر نفرت ملت‌ها از امریکا، پایه‌های قدرت مبتنی بر توسعه‌طلبی امریکا در منطقه حساس جنوب غرب آسیا و شمال افریقا را فرومی‌پاشد. آقای اوباما در حال مانور روی این موضوع است که داریم برای این مشکل بزرگ کاری می‌کنیم و مهم‌ترین منبع تولید نفرت از امریکا را به پای میز مذاکره آورده‌ایم.

امریکایی‌ها در مواجهه با ایران دو مشکل عمده دارند. اول این که کشورهای اروپایی از تداوم مواجهه سیاسی و اقتصادی با ایران خسته شده‌اند و توان ادامه پرداخت هزینه‌های اقتصادی آن را در خود نمی‌بینند، از این رو مدتی است که اروپا زمزمه جدایی از سیاست امریکا را سر داده است.

از این منظر، سخنان «جک استراو»، مقام ارشد قضایی و سیاسی انگلیس، حائز اهمیت فراوان است. استراو در آستانه مذاکرات وزرای خارجه ایران و شش کشور موسوم به ۵+۱ با صراحت از خطای امریکا در مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران و مذاکره با تهران سخن گفت و از آنان خواست که رسماً از ایران عذرخواهی کنند. این موضوع به‌خوبی از خستگی نزدیک‌ترین متحد اروپایی واشنگتن خبر می‌دهد.

مشکل عمده دیگر امریکا، رژیم صهیونیستی است. رژیم صهیونیستی که بدون آنکه هزینه‌ای پرداخته باشد، از مناقشه ایران و غرب بیشترین نفع را برده است، بر ادامه تحریم‌های غرب علیه ایران اصرار دارد و با استفاده از لابی صهیونیستی در امریکا به دولت اوباما فشار می‌آورد. به نظر می‌آید که دولت اوباما در حال مقاومت در برابر این فشار است. سفرهای پی‌درپی وزیر خارجه امریکا به تل‌آویو و توقف طولانی‌مدت او در پایتخت رژیم صهیونیستی، امری طبیعی نیست. این موضوع نشان می‌دهد که مشکل امریکا و اسرائیل در پرونده هسته‌ای ایران جدی است.

امریکایی‌ها ناچارند میان تأمین نظر رژیم صهیونیستی و واقعیت خارجی، یعنی تنها ماندن در برابر ایران، یکی را انتخاب کنند. با توجه به نحیف شدن مناسبات امریکا و اروپا از یک سو و شکست‌های اخیر سیاست منطقه‌ای امریکا به نظر نمی‌آید امریکا قادر به حفظ سنگینی رژیم صهیونیستی در مسایل خارجی خود باشد، از این رو مذاکره با ایران و جدی شدن این مذاکرات به معنای عبور تدریجی امریکا از اسرائیل تلقی خواهد شد و این خود یک مخمصه جدی برای باراک اوباما به حساب می‌آید، زیرا مقامات امریکا همواره از قرار گرفتن در شرایط انتخاب بین اسرائیل و دیگران اجتناب کرده‌اند.

مشکل هسته‌ای ایران برای امریکا بسیار پیچیده است و شاید بتوان گفت در میان مسایل مختلف، امریکا در حال دست و پنجه نرم کردن با پیچیده‌ترین پرونده در طول چند دهه گذشته است. یکی از مشکلات امریکا این است که ایران تنها تحت شرایطی حاضر به گفت‌وگوست و مذاکره هر چند برای امریکا تنها گزینه است، برای ایران چنین نیست.

امریکایی‌ها خوب می‌دانند که تیم حجت‌الاسلام روحانی رئیس‌جمهور ایران اگرچه از حمایت‌های رهبری و مردم ایران برخوردار است و اختیارات لازم را دارد، ولی از یک ‌سو این اختیارات مشروط به تأمین منافع ملی ایران هستند و از سوی دیگر خود روحانی نمی‌تواند همه اعتبار خود را هزینه قمار هسته‌ای کند. با این وصف امریکایی‌ها ناچارند حداکثر احتیاط را در مواجهه با این پرونده اعمال کنند. این حداکثر احتیاط آن را به سمت اتخاذ سیاست‌های محافظه‌کارانه سوق می‌دهد و به همین دلیل ایران می‌تواند با هوشمندی از این شرایط استفاده کند.

ایران در این مذاکرات می‌تواند روی شکاف اروپا امریکا مانور کند و همزمان با آن تأثیر رژیم صهیونیستی بر سیاست‌های ضدایرانی امریکا را مورد اشاره قرار داده و نشان دهد که تیم امریکایی برخلاف تیم ایرانی از اختیارات لازم در مذاکرات برخوردار نیست و دائماً باید درجه گفت‌وگو و توافق خود را با یک رژیم ضدایرانی چک کند و این موضوع را به عنوان مانع اصلی مذاکرات جدی معرفی نماید. البته برای این دو نکته یعنی اختلافات امریکا اروپا و تأثیر اسرائیل بر تیم مذاکره‌کننده امریکا، شواهد بسیاری وجود دارند و تیم ایران می‌تواند هر بار به آن استناد نماید.

امریکا ناچار است مذاکره کند، از این رو پس از سخنان ۱۲ آبان امام خامنه‌ای که در آن به دلایل عدم اعتماد ایران به امریکا اشاره شده بود، رهبر ایران تأکید خاصی روی حمایت از تیم مذاکره‌کننده ایران داشتند. امریکایی‌ها نشان داده‌اند که از پا پس کشیدن تیم ایران از مذاکره نگران هستند و این موضوعی است که می‌تواند به ابزاری در دست تیم مذاکراتی ایران تبدیل شود.

 

آثار مذاکره با ایران از نظر امریکا

امریکایی‌ها به مذاکره با ایران از چند سو می‌نگرند. از یک سو آنان معتقدند مذاکره با امریکا می‌تواند ایرانیان را به دو گروه بزرگ موافق و مخالف تبدیل کند و درنهایت به یک شکاف بزرگ در ایران منتهی شود.

در سطح نظام، مذاکره با امریکا می‌تواند به اختلاف میان رهبری و رئیس‌جمهور جدید تبدیل شود و یک دوقطبی سیاسی را در درون نظام به وجود آورد. از سوی دیگر مذاکره با امریکا می‌تواند دولت را در یک طرف و نیروهای ارزشی انقلاب و سازمان‌های مرتبط با آنان را در طرف دیگر قرار دهد و به سایش جدی میان بخش‌هایی از حاکمیت منجر شود.

در صورت وقوع چنین شکافی، حاکمیت ایران تضعیف می‌شود و این موضوع به نوعی خودمشغولی در داخل مرزها می‌انجامد و خود به خود ایران را از اثرگذاری بر محیط منطقه‌ای محروم می‌کند، لذا امریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن می‌توانند به‌راحتی مشکلات اسرائیل را حل کنند و انقلاب‌های منطقه‌ای به‌خصوص انقلاب بحرین و یمن را به گونه‌ای که متضمن به حاشیه رفتن نیروهای انقلاب باشد، حل و فصل نمایند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی با ژرف‌اندیشی خاص خود اجازه وقوع چنین شکافی را در نظام ندادند و فرمودند اینهائی که از سوی ایران مذاکره می‌کنند بچه‌های خود ما و بچه‌های انقلابند و از سوی نظام، مسئولیت یک کار پیچیده را برعهده دارند و هیچ‌ کسی حق ندارد آنان را تضعیف کند و یا سازشکار بخواند. در همان حال حضرت آقا حد و حدود مذاکرات و چشم‌انداز آن را ترسیم کردند و نشان دادند که مذاکرات تحت اشراف رهبری قرار دارد و موضوعی اختلافی در ایران نیست.

امریکا از سوی دیگر، مایل است که در داخل ایران، توجهات از «مقاومت» به سمت «مذاکره» تغییر مسیر بدهد و ایرانی‌ها به این جمع‌بندی برسند که حلال مشکلات‌شان نه مقاومت و ایستادگی در برابر امریکا، بلکه مذاکره با امریکا و رسیدن به موقعیت «برد ـ برد» است. این در حالی است که ایران همه دستاوردهایش را مرهون مقاومت است.

انحراف توجه ایرانیان از مقاومت به سمت مذاکره می‌تواند تولیدکننده یک شکاف باشد، جامعه را به دو دسته هواداران مقاومت و هواداران مذاکره تبدیل کند و درنهایت به یک رویارویی در ایران به‌خصوص با ظرفیت جوانان منجر شود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان ۱۲ آبان خود نشان دادند که همان هواداران مقاومت از مذاکره هم حمایت می‌کنند، کما اینکه هواداران مذاکره، حامی مقاومت هم هستند.

رهبر معظم انقلاب در سخنان ۱۲ آبان، مذاکره با ۵+۱ و از جمله امریکا را محدود به مسایل هسته‌ای دانستند و با این موضوع راه ورود امریکا به سایر پرونده‌های حساس ایران را مسدود کردند.

از آن سو امریکایی‌ها بارها تصریح کرده‌اند که ‌غیر از موضوع هسته‌ای، روی مسایل نظامی ایران و به‌خصوص تأسیسات حساس نظامی و نیز مباحث مرتبط با سوریه، عراق، لبنان و افغانستان نیز حرف دارند و خواستار حل مسایل ایران و غرب هستند. در واقع امریکایی‌ها مایلند ایران را در شرایطی قرار دهند که از تأثیرگذاری بر پرونده‌های منطقه‌ای چشم‌پوشی کند و حال آنکه رمز اصلی قدرت ایران را نه توانایی هسته‌ای، بلکه توانایی اثرگذاری بر مسایل منطقه‌ای تشکیل می‌دهد.

محدود شدن مذاکره روی موضوع هسته‌ای، غرب را در شرایط سختی قرار می‌دهد، زیرا مسئله آنان نفوذ ایران در جهان اسلام است. این موضع از ارزش مذاکرات جاری ایران و غرب می‌کاهد و آن را به یک موضوع درجه ۲ و ۳ تنزل می‌دهد. امریکایی‌ها مایلند مذاکره در ایران مسئله اول باشد و حل همه مسایل و مشکلات ایران به آن گره بخورد و یا این طور وانمود شود که حل هر چیزی در ایران به حل اختلافات ایران و امریکا برمی‌گردد تا آنگاه ایران را از حوزه‌های منطقه‌ای قدرت خود دور نمایند و از این طریق به مقصود برسند.

رهبر معظم در نقطه مقابل به‌خوبی نشان دادند که مسایل ایران که از مسایل امریکا به مراتب کمتر است، تنها از طریق تکیه بر توانایی‌های داخلی و حل موضوعات در داخل، حل و فصل می‌شوند و نه در خارج از کشور.

 

آسیب‌های داخلی و مذاکرات جاری

مذاکره‌گرایی در ایران می‌تواند یک آسیب‌ جدی را به وجود آورد و در همان حال می‌تواند ناشی از سطحی از آسیب‌پذیری باشد. از این رو از یک سو باید این موضوع را به طور جدی آسیب‌شناسی کرد و از سوی دیگر باید مانع تبدیل شدن آن به یک آسیب اجتماعی گردید.

مذاکره‌گرایی در داخل ایران می‌تواند در دو سطح مطرح باشد، سطح نخبگان سیاسی و سطح توده‌های مردم. در سطح نخبگان مذاکره‌گرایی اگر به شکل افراطی دنبال شود، به معنای پذیرش منطق امریکایی‌ها به حساب می‌آید، به این معنا که دولت امریکا سال‌هاست که می‌گوید ایران باید به جامعه بین‌المللی برگردد؛ یعنی قضاوت ما و احکام ما را در مورد خودش بپذیرد و حال آنکه احکام امریکایی‌ها مبتنی بر نادیده گرفتن حقوق قطعی ایران بوده و در شکل غیردموکراتیک تحریم‌های یک‌جانبه جلوه‌گر شده است. حالا اگر سطوحی از نخبگان ما بپذیرند که می‌توان با یک چنین نگرش و مطالباتی کنار آمد، در واقع به معنای آن است که نخبگان سیاسی ایران نوعی وادادگی سیاسی پیداکرده‌ و حاضر شده‌اند از منافع ملی خود در برابر قدرت‌نمایی حریف (دشمن) چشم بپوشند.

مذاکره‌گرایی در سطح ملی و توده‌ای به این معناست که توانایی ملی در برابر فشار خارجی دچار آسیب شده است و این می‌تواند بسیار خطرناک باشد. واقعیت این است که در طول دو سال گذشته تبلیغات زیادی بر این مبنا به راه افتاد که توان ملی ایران از میزان فشار غرب کمتر است و در سطوحی از نخبگان سیاسی داخل ایران با استقبال مواجه گردید.

بعضی از نخبگان سیاسی در داخل، ایران را در «لبه پرتگاه» معرفی کردند. بعضی دیگر بخش اعظم مشکلات اقتصادی را به تحریم‌ها مرتبط ساختند. بعضی دیگر هم شرایط اقتصاد کشور را بسیار تاریک معرفی کردند. بعضی هم خزانه را خالی و دولت را غرق در بحران بدهی بانکی و قروض ملی نشان دادند. این تبلیغات به طور طبیعی در فضای اجتماعی تأثیراتی را برجای می‌گذارد، زیرا پیوند فشار و تبلیغات خارجی ـ عملیات اقتصادی و عملیات روانی ـ با تلقی‌های رسمی داخلی نمی‌تواند روی ذهنیت و قضاوت اجتماعی بی‌تأثیر باشد.

سطحی از جامعه به‌مرور به این نتیجه رسیدند که بدون آنکه نیاز به عبور از ارزش‌ها باشد، می‌توان با غرب مذاکره و بخشی از مشکلات را با این روش حل کرد. این نگاه به‌خصوص در طبقه فرودست جامعه بازتاب بیشتری پیدا کرد و از این رو در انتخابات، به سمت فردی گرایش نشان دادند که او را دارای اراده کافی برای حل این مسئله می‌دانستند. این نگاه به هر حال بدون آنکه خود را در تقابل با ارزش‌های به دست آمده از مقاومت بداند به این سو گرایش پیدا کرده است. اینها با آن دسته از نخبگانی که بر مبنای نوعی منفعت‌گرایی سیاسی و یا انحراف ایدئولوژیک به سمت مذاکره با غرب اشتیاق نشان می‌دهند، تفاوت اصولی دارند، زیرا فرودستان برای حل مشکلات جاری‌شان که ماه‌هاست با آنها دست به گریبانند، به دنبال نسخه‌ای شفابخش می‌گردند بدون آنکه حاضر باشند از ارزش‌های دینی ـ انقلابی خود دست بکشند. از این رو نظام باید مجالی به این گروه بدهد تا دریابند که راه‌حل ایران کماکان پافشاری بر مقاومت است و رویکرد مذاکراتی نمی‌تواند جایگزین مقاومت شود. رهبر معظم انقلاب با تحلیل دقیق خود ضمن آنکه به این آسیب در قشر جوانان اشاره کردند فرمودند ما از این مذاکرات ضرر نمی‌کنیم و تجربه‌ای به تجربیات ملت ما افزوده می‌شود.

نظام در مواجهه با این احساس که ریشه در پیوستن سطوحی از نخبگان داخلی به سیستم روانی دشمن دارد، نوعی از مدارا را به اجرا گذاشته است که رهبر معظم از آن با عنوان «نرمش قهرمانانه» یاد کرده‌اند. این مدارا نوعی مدارای در روش است نه مدارا در اصول و بنیان‌ها. این مدارای در روش به آن دسته از نیروهای اجتماعی که گمان کرده‌اند یک خطای روشی ما را با فشار سنگین غرب مواجه کرده است، فرصت می‌دهد تا درستی و نادرستی نگرش خود را به محک تجربه بگذارند.

 

سخن آخر

جنس مسایل فی‌مابین ایران و امریکا، استراتژیک است، از این رو در سطوح تاکتیکی قابل حل و فصل نیستند. ایران قدرت امریکا را به رسمیت نمی‌شناسد و نمی‌خواهد ادامه سیطره آن بر منطقه را بپذیرد. از سوی دیگر قدرت در ایران در چهارچوب نگرش‌های انقلابی تعریف می‌شود و نگرش‌های رسمی دولتی تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر آن ندارد، لذا غرب نمی‌تواند از طریق رسوخ در نیروهای رسمی ایران، انقلاب اسلامی و اصول آن را با چالش اساسی مواجه کند. تجربه ۸ ساله دولت آقای خاتمی به‌خوبی صحت این نظریه را نشان می‌دهد.

از طرف دیگر امریکا نمی‌خواهد در منطقه حساس خاورمیانه ـ حدفاصل خلیج فارس تا دریای مدیترانه ـ رقیب و شریکی داشته باشد و این در حالی است که ایران یک مزاحم جدی برای سیطره غرب است. امریکایی‌ها نمی‌توانند شیعیانی را که یک جغرافیای به هم پیوسته را دراختیار دارند، در این جغرافیا نادیده بگیرند. امریکا نمی‌تواند نفوذ ایران در میان سنی‌های منطقه از حماس در فلسطین تا اسلام‌گرایان در بالکان تا اسلام‌گرایان شبه قاره را نادیده بگیرد و این موضوعی است که بدیلی برای آن متصور نیست.

با این وصف، چالش استراتژیک ایران و امریکا استمرار پیدا می‌کند و این البته به معنای تبدیل مسایل جاری به مسایل امنیتی و نظامی نیست، کما اینکه در طول دو دهه گذشته دو کشور مواجهه امنیتی واقعی نداشته‌اند.

 

سوتیترها:

 

۱٫

مسئله ما با امریکا قدرت و نفوذ و میزان اثرگذاری ایران در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای ـ و اگر بحث هشدار موضوعیتی داشته باشد ـ سهم آن در افزایش قدرت و نفوذ ایران است و لذا بدیهی است که بحث هسته‌ای، فی‌نفسه شکل‌دهنده منازعه میان ایران و امریکا نیست.

 

۲٫

ایران در کل جهان اسلام و سایر کشورهای عرب و غیرعرب مسلمان و کشورهای امریکای لاتین دارای نفوذ جدی است و مهم‌ترین واحد شکل‌دهنده به افکار نزدیک به ۱.۵ میلیارد مسلمان به حساب می‌آید که در نقطه مقابل برنامه‌های استیلاگرایانه غرب قرار دارد.

 

 

30نوامبر/16

ریزش‌ها، علل و ریشه‌های آن(۲)

حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان

 

در نوبت پیشین سیر تاریخی ریزش‌ها را در عهد پیامبران و ائمه«ع» به اختصار مورد برسی قرار دادیم و این مطلب را پی می‌گیریم.

همراهی و همصدائی با دشمنان

در آیات ۲۵ تا ۲۸ سوره محمد(ص) می‌خوانیم:

«إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ * ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ * فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ * ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ» : همانا کسانی که پس از روشن شدن راه هدایت به پشت سر بازگشتند، شیطان (باطل و گناه را) در نظر آنها بیاراست و در آرزوهای بی‌فرجام افکند. زمینه و سبب (عقبگرد و ارتداد آنها) این بود که آنان به کسانی که از آنچه که خداوند نازل کرده بدشان می‌آمد (مخالفان آئین حق) گفتند ما در برخی از کارها از شما اطاعت خواهیم کرد و خداوند پنهانکاری آنها را می‌داند؛ پس چگونه است (حال آنها) آنگاه که فرشتگان جانشان را می‌ستانند در حالی که به صورت‌ها و پشت آنها (تازیانه) می‌کوبند. آن (عذاب) به خاطر آن است که آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پیروی کردند و خشنودی او را ناخوش داشتند، پس (خداوند) اعمال ـ خیر ـ آنها را حبط و باطل نمود.

در اینجا موضوع ارتداد و برگشت به عقب تصریح شده است. نکته‌ای که در اینجا با تعبیر «مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» بیان شده، در داستان بلعم باعورا با « آتَیْناهُ آیاتِنا…» و در آیات سوره فرقان با تعبیر « أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جائَنی » مورد تأکید قرار گرفته است، یعنی در هر سه مورد بلعم باعورا و نیز آنکه به وسیله دوست بد ساقط شد و در اینجا کسانی که در برابر دشمنان کوتاه آمدند و در برخی از امور با آنها همراه شدند، هیچ یک در نقطه صفر نبودند. اولی آیت‌الله به معنی واقعی و دومی اهل ذکر بودند و برای سومی هم حجت و راه هدایت روشن شده بود، اما همه آنها با گرفتار شدن در دامی خاص به انحطاط و ارتداد و سقوط کشیده شدند.

آنچه در این آیات به عنوان عامل ریزش و سقوط مطرح شده است، تسویل و فریب شیطان است که زمینه آن در آیه دوم به صراحت بیان شده است: ارتباط با کسانی که از «ما نزّل الله» بدشان می‌آید و از آیات و معارف قرآن ناراحتند؛ اوامر و نواهی و واجبات خدا را ناخوش دارند، در برابر باطل موضع‌گیری نمی‌کنند، بلکه به گروندگان به باطل روی خوش نشان و به آنها وعده می‌دهند که در پاره‌ای از امور با آنها همراهی و از آنها اطاعت خواهند کرد.

بدیهی است ادامه این مسیر تدریجاً به اطاعت دربست و کامل می‌انجامد که فرجام آن در آیات بعد تبیین شده است: «آنگاه که فرشتگان جان چنین کسی را می‌گیرند، بر صورت او می‌کوبند که به سخط خدا روی آورد و بر پشت او می‌کوبند که به رضوان خدا پشت کرد و اگر کار نیک و عمل صالحی هم در گذشته انجام داده است، از پرونده او محو می‌شود.

در اینجا مناسب است خاطره‌ای را از امام نقل کنم. در اواخر دهه ۴۰ و در ایامی که به مناسبت یکی از زیارت‌های مخصوصه امام حسین(ع)، امام خمینی در کربلا بودند، چهار نفر از وعاظ سرشناس که با اینجانب َآشنا بودند و برای زیارت به عراق آمده بودند، به اینجانب گفتند ما در نجف به خاطر ترس از مأموران ساواک می‌ترسیم به دیدار امام بیائیم و به این جهت خواستار شدند که در موقعیتی مناسب در کربلا امام را زیارت کنند. اینجانب تمهید لازم را به عمل آوردم و در عصر یکی از روزها آنها را نزد امام بردم و معرفی کردم. حضرت امام بدون مقدمه مطلبی به این مضمون را فرمودند:  «طاغوت‌ها مثل حیوانات درنده‌اند. اگر در مقابل آنها بایستید عقب‌نشینی می‌کنند، ولـی چنانچـه با آنها همراهی کنیــد در هیچ نقطــه‌ای متوقف نمی‌شوند. اول از شما می‌خواهند راجع به فلان مطلب حرفی نزنید و مثلاً نگوئید اسلام در خطر است، بعد می‌گویند راجع به اسرائیل و امریکا صحبت نکنید. مطلبی که در سال ۴۳ از خطباء تعهد گرفتند. اگر همراهی کردید، در مرحله بعد از شما می خواهند به فلان(شاه) دعا کنید. اگر انجام دادید ازشما می‌خواهند کارهایش را ـ لوایح ششگانه‌اش ـ را تأیید کنید. اگر تسلیم شدید تا آنجا پیش می‌روند که از شمــا می خواهند خبرچین آنها شوید و اگر کسی کار خلاف رژیم انجام داد یا حرفـی زد او را معرفی کنید و تبدیـل به مأمور ساواک شویــد. اگر می‌خواهید به آنجا کشیده نشوید باید در همان قدم اول بایستید و…».

عجیب آن که ده سال بعد، یعنی بعد از پیروزی انقلاب وقتی سراغ یکی از آن چهار نفر را گرفتم، معلوم شد به همان فرجامی که امام در آن زمان ترسیم کرد، سقوط کرده بود!

فرایند ارتداد در این آیات از تسویلات شیطانی آغاز می‌شود. شیطان سراب را آب، زشتی‌ها را زیبا و ضدارزش‌ها را ارزش جلوه می‌دهد. مگر نه این است که شیطان بزرگ، امریکا با شعار آزادی زن، زن را در اسارت لذت‌جوئی ناجوانمردانه و سودطلبی کارتل‌ها درآورده است؟ مگر نه این است که با شعار دموکراسی، ملت‌ها را سرکوب و با نام «حرب التحریر» و «جنگ آزادی بخش»، اشغالگری می‌کند و با ادعای دفاع از حقوق بشر، بزرگ‌ترین ظلم‌ها را به بشریت روا می‌دارد؟ رفتار شیطان بزرگ همان شیوه شیطانی ابلیس با آدم ابوالبشر است که در قرآن ذکر شده است. شیطان هنگامی که می‌خواهد آدم را فریب دهد صادقانه نمی‌گوید می‌خواهم تو را فریب دهم و کاری کنم که از بهشت اخراج شوی، بلکه می‌گوید: مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَهِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ» (اعراف/۲۰): پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده  مگر به این خاطر که (اگر از آن بخورید) فرشته خواهید شد یا جاودانه (در بهشت) خواهید ماند..

یعنی حقیقت را معکوس جلوه می‌دهد و می‌گوید اگر می‌خواهید در بهشت جاودانه بمانید، از دستور خدا سرپیچی کنید. در عین حال خیانت خود را به عنوان خیرخواهی مطرح می‌کند و برایش قسم هــم می‌خورد: «قَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» (اعراف/۲۱) و برای آنها «سوگند» یاد کرد که من برای شما از خیرخواهانم».

در قرآن هر جا داستان آدم و شیطان را بازگو می‌کند، در مقام نتیجه‌گیری و اشاره به این که داستان شیطان و آدم، برای بنی آدم داستانی تکرارشونده است، به جای یا ایها الناس و امثال آن، تعبیر «یا بنی آدم» را به کار می‌برد و مثلاً در آیه ۲۷ همین سوره می‌فرماید: «یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّهِ» :  ای فرزندان آدم، شیطان شما را نفریبد همان گونه که پدر و مادر شما را از بهشت راند».

این است شیوه همیشگی شیاطین جن و انس و شیطان بزرگ که با جا به جائی ارزش‌ها و ضدارزش‌ها، مصالح و مفاسد و خوبی‌ها و بدی‌ها، انسان‌ها را فریب می‌دهند.  قرآن می‌گوید: إ«ِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ» (فاطر/۶) : البته شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید. او حزبش را فقط به این دعوت می‌کند که اهل آتش سوزان (جهنم) باشند».

شگرد دیگر شیطان این است که برای منحرف ساختن انسان از راه درست و صراط مستقیم کارش را عموماً با چرخش ۱۸۰ درجه یا زاویه ۹۰ درجه و ۴۵ و… شروع نمی‌کند، زیرا در این صورت انسان متوجه می‌شود و چه بسا مقاومت می‌کند، بلکه نقطه شروع را از کمترین درجه‌ای که خیلی محسوس نباشد، همراه با تسویل انتخاب می‌کند، اما همان یک درجه یا یک چندم درجه، در امتداد و به‌تدریــج فاصله‌اش از خط مستقیم بیشتر و بیشتر می‌شود تا آن که بعد از چندی انسان به دره سقوط می‌کند.

در این فرایند است که چه بسا ارتباطی ساده با اهل باطل به همنشینی و مجالسـت و سپس به هم‌آوائی با آنها کشیده می‌شود. همنشینی با آنها که احکام خدا را برخلاف حقـوق بشــر می‌داننــد یا می‌گویند اگر هم مطلوب بوده برای ۱۴۰۰ سال پیش بوده و به درد امروز بشر نمی‌خورد و کار را به آنجا می‌رسانند که قرآن به آنها می‌گوید: «سنطیعکم فی بعض الامر»[سوره محمد آیه ۲۶] و ادامه این روند به گسسته شدن کامل از جامعه و نظام اسلامی و پناه بردن به دنیای کفر و هضم شدن در خدمت به استکبار منتهی می‌شود.

اشاره به این نکته نیز خالی از لطف نیست که شیطان، چنگک تسویل و فریبکاریــش را برای همــه می‌اندازد، لکن آئینه قلب و باطن  برخی از افراد نان صاف و صیقلی است که شیطان صد بار هم که برای آنها چنگک بیندازد نمی‌تواند بر آئینه قلبشان غباری بنشاند، اما کسانی که صفحه قلبشان با رذائل اخلاقی و گرایش به اهل باطل گره خورده است چه بسا اولین چنگک شیطان در گره‌هایشان گیر کند و به‌آسانی صید شیطان شوند.

 

سرمستی ناشی از ثروت

آیات ۷۶ تا ۸۲ سوره قصص داستان قارون را بیان کرده است. در آغاز آیات تصـریح می‌کنــد که: «اِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی…» : همانا قارون از قوم موسی بود». گفته شده است قارون پسرعمو یا پسرخاله حضرت موسی(ع) و در صف مؤمنان بود، لیکن ثروت زیادی که از پیوند با کانون قدرت یعنی فرعون و ظلم به بنی‌اسرائیل به دست آورد، باعث سرمستی، غرور و کفر او شد تا جائی که علیه حضرت موسی(ع) دست به زشت‌ترین توطئه و تهمت زد و سرانجام زمین، او و اموالش را فرو برد.

امروز به تعبیر حضرت امام «همه گرفتاری‌های ما ـ و جهان ـ از امریکاست» و ریشه همه جنایت‌ها و مفاسد در امریکا، نظام سرمایه‌داری و حاکمیت و سلطه سرمایه‌داران و کارتل‌هاست. در جامعه ما نیز همواره یکی از عوامل فساد و افساد، سرمایه‌دارانی بوده‌اند که خارج از مدار شرع و قانون ثروت‌های کلان انباشته‌اند.

 

وصله ناهمرنگ در خانواده

آیه ۲۲۱ سوره بقره ازدواج با مشرک را هر چند (زیبائی یا ثروت یا موقعیت او) اعجاب‌انگیز باشد با قاطعیت نهی فرموده و علت آن را هم این گونه تصریح کرده است: «أُوْلَئِکَ یَدْعُونَ اِلَی النَّارِ» : «آنها شما را به سوی آتش دعوت می‌کنند».

همچنین در آیه ۱۴ سوره تغابن آمده است : «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ»  ای کسانی که ایمان آورده‌اید بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها برحذر باشید…».

در آیه بعد همین سوره آیه ۱۵ می‌فرماید: «إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَهٌ…» : «اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شما هستند…» و در آیه ۹ سوره منافقون آمده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» : «ای کسانــی که ایمــان آورده‌اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند و کسانی که چنین کنند زیانکارانند».

از آیات فوق که به‌طور نمونه ذکر شد دریافت می‌شود که همسر مشرک در مسیر زندگی، شخص را تحت تأثیر قرار می‌دهد و انسان مومن را به آتش می‌کشاند. اگر عقیده مشرکانه همسر در طرف مقابل تأثیرگذار است، در صورتی که همسر یا فرزندان گرفتار خصلت‌های شیطانی، عقاید باطل و رفتارهای زشت و گناه‌آلود باشند، می‌توانند در نقش یک دشمن، مومن را از خدا و یاد خدا غافل کنند و به ورطه خسران و سقوط سوق دهند، به همین جهت اسلام در مورد ازدواج با مشرک نهی قاطع فرموده و در مورد همسر علاوه بر توصیه‌هائی که در برای گزینش وی ارائه کرده، آنگاه که همسر و همچنین فرزندان نقشی دشمنانه در قبال ایمان مومن ایفا می‌کنند، دستور «فاحذروهم: از آنها برحذر باشید» را صادر فرموده است.

در آیه ۲۴ سوره توبه نیز می‌خوانیم: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»  بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید و خانه‌هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب‌تر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند گروه فاسقان را هدایت نمی‌کند».

در این آیه عمده محورهائی که می‌تواند در صورت غلبه دلبستگی به آنها بر دلبستگی به خدا و انجام تکالیف الهی، باعث ریزش و سقوط انسان در ورطه فسق و محروم شدن از هدایت الهی و نزول عذاب گردد، احصاء شده است. تدبر در یکایک موارد مذکور در آیه و نگاه مدبرانه به پیرامــون خــود می‌تواند ما را به تفسیر عینی و مصداقی سخن خدا برساند.

در اینجا این سخن حضرت امیرالمومنین(ع) را یادآوری می‌کنیم که فرمودند: «مازالَ الزُّبیر رَجُلاً مِنّا اَهْلَ الْبَیتِ حَتّی نَشأ اِبنهُ المشْئوُم عَبْدالله» (حکمت ۴۵۳ ـ نهج البلاغه):  زبیر همواره مردی از ما اهل بیت بود تا زمانی که فرزند شومش عبدالله رشد کرد».

 

ریزش‌ها در انقلاب اسلامی

در واقع آنچه باعث شد بحث ارتداد و ریزش‌ها را مطرح کنیم این است که برخی از عناصر مغرض یا جاهل داخلی، با نگاهی به فرایند انقلاب‌های رائج در جهان و جمله معروف «انقلاب فرزندانش را می خورد»، در پی ریزش‌های بعد از پیروزی انقلاب، این جمله را  تکرار کردند، در حالی که نه انقلاب اسلامی مشابه دیگر انقلاب‌ها بود و نه ریزش‌های بعد از انقلاب اسلامی مشابهت و وجه اشتراکی با خورده شدن فرزندان در انقلاب‌های دیگر داشت.

انقلاب اسلامی در امتداد هدف انبیاء الهی و براساس: «أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل/۳۶) شکل گرفت و تنها مقصد آن هدایت و سعادت همه انسانهاست، بنابراین در کلیت خود نمی‌تواند فرزندانش را دفع کند، بلکه بر عکس، حداکثر تلاش را برای  جلوگیری از ریزش اعضا و فرزندانش به عمل آورده است، اما متأسفانه در مواردی به دلیل علل و عواملی که در آیات قرآن ملاحظه شد،  سقوط و ریزش برخی از افراد امری ناگزیر بود. در حقیقت این انقلاب و نظام اسلامی نبود که آنها را کنار زد، بلکه آنها خودشان مسیر جدائی و احیاناً تقابل با انقلاب و نظام را برگزیدند و گناه پشت کردن خود به انقلاب و نظام را به گردن انقلاب و رهبری انداختند.

 

ریزش‌ها در زمان امام

بعد از پیروزی انقلاب و در عصر حضرت امام خمینی(ره)، طیف گسترده‌ای از ریزش‌ها را شاهد بودیم. از گروهک‌های کمونیست و چپ تا ملی‌گراها و منافقین و نهضتی‌ها. از افراد و گروه‌هائی که از اول هم با انقلاب و امام نبودند، ولی خود را شریک انقلاب می‌دانستند تا کسانی که در مسیر نهضت با امام همراه بودند و بعضاً زندان، شکنجه و تبعید را نیز تحمل کردند. عده‌ای با پیروزی انقلاب و برخی در سال‌های میانی و پایانی عصر امام به سقوط و ریزش کشیده شدند که این فصل نیز نیاز به بررسی جامع و تفصیلی دارد و در این مختصر فقط به نمونه‌هائی چند اشاره می‌شود:

  1. ۱٫ شیخ علی تهرانی معروف به النگه‌ای از پرشورترین و عاشق‌ترین شاگردان امام و از دوستان نزدیک آیت‌الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی بود، اما به‌رغم شیفتگی افراطی نسبت به امام، بعد از انقلاب کارش به آنجا کشید که به عراق صدام پناهنده شد و در سال‌های جنگ تحمیلی از رادیو بغداد زشت‌ترین هتاکی‌ها و فحاشی‌ها را در مورد شخص امام و نظام به زبان آورد.
  2. در سطح مراجع تقلید، مرحوم سید کاظم شریعتمداری که بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله بروجردی از بزرگ‌ترین مراجع تقلید بود. وی ضمن آن که در اثنای نهضت رفتارهای دوگانه‌ای داشت، بعد از پیروزی انقلاب با نقشی که در فتنه خلق مسلمان و کودتای نافرجام نوژه و ارتباط با خیانت قطب‌زاده ایفا کرد، کارش به خلع از مرجعیت و حبس خانگی و… انجامید. مشابه وی افراد دیگری مانند سید صادق روحانی، سید محمد شیرازی، حاج آقا حسن قمی و… هرکدام ماجراهای اسف‌انگیزی را در نظام اسلامی رقم زدند.
  3. در سطح نزدیک‌ترین یاران و همراهان و پشتیبانان امام در طول نهضت، داستان برکناری آیت‌الله منتظری از قائم مقامی، از تلخ‌ترین و تأسف‌بارترین حوادث دوره امام بود؛ حادثه‌ای که امام بیشترین تلاش را برای پیشگیری از آن به عمل آورد و سرانجام کار به آنجا کشید که  با عزل او برای خود آرزوی مرگ کرد.
  4.   در سطح مسئولان، بنی‌صدر است که پدرش از علمای بزرگ همدان بود و از نجف اشرف و سپس در پاریس خود را به امام نزدیک کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سمت‌های بالائی رسید و به عنوان اولین رئیس جمهوری انتخاب گردید، اما سرانجام از کلیه سمت‌های خود عزل شد و با رسوائی پیوند با منافقین به خارج گریخت.
  5. در سطح روحانیون موارد متعددی به دلیل جرائم سیاسی، اخلاقی و… محکوم به اعدام شدند.  نمونه آن سیدعبدالرضا حجازی با سابقه طرفداری از نهضت در زمان طاغوت و کسی است که در سخنرانی مسجد ارک که به‌طور زنده پخش می‌شد، در اوج خفقان نام امام را آورد، اما بعد از پیروزی انقلاب کارش به محاکمه و محکومیت به اعدام کشید.
  6.   در سطح جریان‌های سیاسی، اعلام ارتداد جبهه ملی توسط امام و نامه آن حضرت در مورد نهضت آزادی و ده‌ها نمونه دیگر از سقوط و ارتداد و انحطاط افراد و جریان‌هائی وجود دارد که منجر به جدائی و تقابل آنها با نظام، انقلاب و امام شد.
  7. نوه حضرت امام

 

ریزش‌ها بعد از رحلت امام خمینی

زمانی که حضرت امام درتوصیف مردم ایران فرمود: «من با جرئت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی(صلوات الله و سلامه علیهما) هستند.» (کلمات قصار/۱۲۳) عمق سخن امام به‌درستی برای ما روشن نبود، اما آنگاه که حضرت امام رحلت کردند،  درست بر عکس مردم حجاز در عهد رسول الله(ص) که توده مردم و حتی نخبگان به‌جز چند نفر انگشت شمار دچار ریزش و ارتداد شدند، شاهد بودیم که ملت ایران و توده میلیونی آن همچنان به راه و میراث امام وفادار ماندند و جز اندکی دچار ارتداد و ریزش نشدند و تازه آن وقت بود که ژرفای نگاه امام به ملت ایران بیش از پیش به اثبات رسید، زیرا شاهد بودیم ملت ایران و عموم نخبگان، مراجع تقلید، امامان جمعه، نمایندگان امام در سطح کشور، علما، فضلای حوزه‌های علمیه و… به‌محض اعلام نظر خبرگان رهبری، یعنی همان ساز و کاری که حضرت امام برای گزینش رهبری پیش‌بینی کرده بودند، همه و همه ضمن التزام به اصل اساسی ولایت فقیه با مشخص شدن مصداق آن یعنی «ولی فقیه» در کمتر از ۲۴ ساعت، راه اصیل امام و پیروی از ولی‌فقیه را با جان و دل پذیرا شدند و آن را تداوم بخشیدند و دشمنان را که پایان نظام را با رحلت امام آرزو می‌کردند، مأیوس کردند.

در این مرحله نه همانند بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) و نه همچون عهد خلافت ظاهری حضرت علی(ع) و نه به سان زمان امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) و بقیه ائمه(علیهم السلام) و نه حتی همانند زمان حضرت امام(ره)، بلکه همان طور که در بالا اشاره شد و همگان از دوست و دشمن شاهد بودند، ملت ایران بهترین عملکرد و وفاداری را به میراث امام یعنی نظام و ولایت فقیه نشان داد، اما براساس همان معیارهائی که در آیات مرور کردیم، در آزمون‌هائی که پیش آمدند، باز هم شاهد ریزش‌هائی بودیم که نه از جهت کمیت و نه از جهت کیفیت با زمان رهبری حضرت امام(ره) قابل مقایسه و هرگز درحد ریزش مرجع تقلید، رئیس جمهور، قائم مقام رهبری و نمونه‌هائی که قبلاً به آن اشاره کردیم، نبودند..

مضحک آن که بلندگوهای استکباری ضد امام و ضد اسلام و ضد انقلاب و جریان نفاق و مرتدین از راه امام و همسوی با آنها، در این مقطع مدعی منزوی کردن یاران امام شدند و پیوسته در بوق این دروغ بزرگ دمیدند. مگر نه این است که یاران واقعی امام همان بسیجیان و ایثارگران و توده‌های میلیونی ملت‌اند که همچنان در صف اول یـاران و عاشقان راستیــن خلف صالح امام هستنـد؟

مگر نه این است که مرحــوم حاج احمد آقا خمینی تا لحظه رحلت، نزدیک‌ترین رابطه خالصانه را با مقام معظم رهبری داشت و با همه وجود در جهت پشتیبانی از مقام ولایت تلاش کرد؟

نمونه‌ای از این همراهی‌ها را مرور می‌کنیم:

«همه باید به دستورت رهبری عمل کنند. ما امروز موظفیم پشت سر مقام رهبــری حضــرت آیت الله خامنه‌ای حرکت و هر چه ایشان گفت گوش کنیم، اگر روزی حرکت ما با حرکت ولی نخواند، بدانید که نقص از ماست».

«اطاعت از خامنه‌ای، اطاعت از امام است.  هر کس منکر این معنا شود، مطمئن باشید در خط امام نیست و هر کسی که بگوید که اطاعت از امام غیر از اطاعت از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است در خط آمریکاست».

ایشان در وصیت‌نامه‌اش خطاب به فرزندانش نوشت:

«به حسن و برادرانش توصیه می‌نمایم که همیشه سعی کنند در خط رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوند که خیر دنیا و آخرت در آن است و بدانند که ایشان موفقیت اسلام و نظام و کشور را می‌خواهند. هرگز گرفتار تحلیل‌های گوناگون نشوند که دشمن در کمین است».

مگر نه آن است که دختران حضرت امام همانند برادر بزرگوارشان همچنان پیوندی مستحکم با نظام و رهبری دارند؟ مگر نه آن است که ارکان دفتر امام از جمله آیت‌الله رسولی محلاتی بعد از رحلت امام تا کنون در دفتر مقام معظم رهبری همان مسئولیت خطیری را به عهده دارد که در دفتر امام به عهده داشت؟

مگر نه آن است که آیت‌الله شیخ حسن صانعی همچنان منصوب مقام معظم رهبری در همان مسئولیت زمان امام در بنیاد ۱۵ خرداد به علاوه عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام است؟

مگر نه آن است که مرحوم آیت‌الله توسلی تا لحظه رحلت، منصوب مقام معظم رهبری در مجمع تشخیص مصلحت نظام بود؟

مگر نه آن است که منصوبین امام در شورای نگهبان جز افرادی که فوت کردند یا در سلک مراجع تقلید

قرار گرفتند همچنان منصوب رهبری در شورای نگهبان هستند؟

مگر نه آن است که نمایندگان امام در استان‌ها و نهادها جز چند نفر انگشت‌شمار که یا فوت کردند مانند مرحوم صدوقی یا خودشان به دلیل شرائط سنی یا جهات دیگر استعفا کردند همچنان در جایگاه خودشان از سوی مقام معظم رهبری انجام وظیفه می‌کنند؟

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…

حال اگر چند نفر که هرکدام داستان مفصلی از خودخواهی‌ها، خودمحوری‌ها، قانون شکنی‌ها و… دارند که شرح آن نیازمند کتاب مفصلی است، دچار ارتداد و ریزش شدند و کلیت جریان ضد امام، ضد انقلاب و ضد اسلام و جهان کفر و استکبار حامی و مدافع آنهاست و هرگز نخواسته‌اند موضع و صف خود را از دشمنان جدا سازند و همچنان خود را در خط امام قلمداد می‌کنند، به معنی منزوی شدن یاران امام است؟

نقطه اوج این ماجرای تلخ در فتنه ۸۸ بروز کرد که شرح آن نیز مجال موسع‌تری را می‌طلبد.

 

سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رحیمیان در جمع اساتید و پژوهشگران پژوهشگاه

علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

شیطان سراب را آب، زشتی‌ها را زیبا و ضدارزش‌ها را ارزش جلوه می‌دهد. مگر نه این است که شیطان بزرگ، امریکا با شعار آزادی زن، زن را در اسارت لذت‌جوئی ناجوانمردانه و سودطلبی کارتل‌ها درآورده است؟ مگر نه این است که با شعار دموکراسی، ملت‌ها را سرکوب و با نام «حرب التحریر» و «جنگ آزادی بخش»، اشغالگری می‌کند و با ادعای دفاع از حقوق بشر، بزرگ‌ترین ظلم‌ها را به بشریت روا می‌دارد؟

 

۲٫

به تعبیر حضرت امام «همه گرفتاری‌های ما ـ و جهان ـ از امریکاست» و ریشه همه جنایت‌ها و مفاسد در امریکا، نظام سرمایه‌داری و حاکمیت و سلطه سرمایه‌داران و کارتل‌هاست. در جامعه ما نیز همواره یکی از عوامل فساد و افساد، سرمایه‌دارانی بوده‌اند که خارج از مدار شرع و قانون ثروت‌های کلان انباشته‌اند

30نوامبر/16

تا زمانی که با آهنگ ولایت حرکت کنیم آسیب نخواهیم دید

«یک عمر مجاهدت در راه خدا» در گفت و شنود پاسدار اسلام

 با مرحوم حبیبالله عسگراولادی

 

درآمد:

مرحوم حبیبالله عسگراولادی از جمله شخصیتهای جامعالاطرافی است که متانت، انصاف، سعه صدر، مقاومت در برابر سختیها و کمک به محرومین در او چنان بارز و آشکار بود که دوست و دشمن را به احترام وامیداشت. وی که تا آخرین لحظه عمر با تحمل زخم زبانهای فراوان از دوست و دشمن، با پایداری بی‌وقفه بر اصول، تتمه آبرویش را نیز صرف ایجاد وحدت بین نیروهای معتقد به نظام کرد، با قلبی مطمئن به رحمت واسعه الهی زیست و با دلی که تا آخرین نفس برای محرومین و خدمت به آنان می‌تپید، به سوی معبود پر کشید.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

گفت و شنودی که پیش رو دارید، گزیدهای است که از گپ و گفت‌هایی چند با آن بزرگوار. با این امید که نمی باشد از یمی.

 

چگونه وارد عرصه سیاست شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. با استدعای صلوات و سلام بر حضرت ولی‌عصر(عج) و با درخواست علو درجه برای امام راحل، شهدای انقلاب اسلامی و عرض ادب و سلام به محضر ولی امر مسلمین و با استدعا از درگاه احدیت که جز حق نگوییم و جانب انصاف را نگه داریم، در ابتدای عرایضم به نکته‌ای اشاره می‌کنم و سپس به سئوال شما پاسخ می‌دهم.

خداوند در آغاز سوره یوسف آیه ۱۱۱ میفرماید: «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ». به‌درستی که در قصص آنان برای صاحبان خرد و اندیشه عبرت‌هائی قرار دادیم و از این دست تذکرات در قرآن کریم فراوان است. بنابراین   بررسی احوال گذشتگان می‌تواند چراغ راهی برای آیندگان باشد.

این را عرض کردم تا بر این نکته تأکید کنم که در پاسخ به سئوالاتتان متوقع نباشید آنچه را که شما می‌پسندید بگویم، بلکه متوقع باشید واقعیت‌ها را بیان کنم، زیرا معتقدم برای تک‌تک حرف‌هایی که می‌زنم، فردای قیامت باید پاسخگو باشم.

نقل وقایع تاریخی در کشور ما متأسفانه غالباً بر اساس تعصب و به شکلی غیرمنصفانه صورت می‌گیرد. برای مثال در موضوع ملی شدن صنعت نفت، عده‌ای طرفدار متعصب دکتر مصدق هستند، عده دیگر با تعصب از آیت‌الله کاشانی طرفداری می‌کنند. یک عده توده‌ای و چپی و عده‌ای سلطنت‌طلب هم به دنبال منافع خود هستند و لذا هر دوی آنها را می‌کوبند. گروه پنجمی هم که با انصاف واقعیت‌ها را بیان می‌کنند، در این میان گم شده‌اند!

در پاسخ به سئوال شما باید عرض کنم بنده در سال ۱۳۲۷ که مرحوم آیت‌الله کاشانی از مردم برای تظاهرات علیه اشغال کشور فلسطین توسط دولت صهیونیست‌های غاصب، مردم را به راه‌پیمائی  دعوت کردند، در آن تظاهرات شرکت کردم.

در قالب حزب و گروه یا مستقل؟

نخیر، بنده تا قبل از تشکیل حزب مؤتلفه اسلامی در هیچ حزب و گروهی عضو نبودم. اگر هم آن روز در راه‌پیمایی اعتراضی شرکت کردم به خاطر ماهیت مذهبی آن و دعوت از سوی یک شخصیت مذهبی بود.

فداییان اسلام چطور؟

خیر، عضو فداییان اسلام هم نبودم، هر چند بسیاری از آنها را می‌شناختم و به برخی هم علاقه داشتم. به هر حال آن روز در تظاهرات شرکت کردم و دستگیر هم شدم و چند روزی بازداشت بودم.

شما که از نزدیک با طیفهای مختلف فعال در نهضت ملی آشنا بودید، آن گروهها را چگونه ارزیابی میکنید؟

جبهه ملی به اعتقاد بنده طیف گسترده‌ای از گروه‌های مختلف و حتی متضاد بود و در بین آنها از مذهبی متعصب تا لیبرال بی‌قید را می‌شد پیدا کرد. حزب توده هم که در مقابل جبهه ملی ایستاده بود و تلاش می‌کرد نفت شمال را به روس‌ها بدهد.

دکتر مصدق و آیتالله کاشانی چه نقشی داشتند؟

دکتر مصدق با حزب توده و شوروی مماشات می‌کرد. به انگلیس بدبین و به امریکا خوش‌بین بود، به همین دلیل هم افراد متدین به او خوش‌بین نبودند. آیت‌الله کاشانی بسیار شجاع و بصیر بودند و قصد داشتند کاری کنند که شاه فقط سلطنت کند و کاری به اداره کشور نداشته باشد، اما برای این کار به نیرو نیاز داشتند که وجود نداشت. ایشان خیلی خوب می‌دانستند در آن شرایط امکان تشکیل حکومت اسلامی وجود ندارد و همین که اختیارات شاه محدود ‌شود، می‌توان به‌تدریج زمینه‌های حکومت اسلامی را فراهم کرد، اما متأسفانه یاران و طرفداران ایشان تحلیل درستی از شرایط نداشتند و تا جایی که توانستند آبروی ایشان را بردند، از جمله پسرشان سید مصطفی و شمس قنات‌آبادی که ابتدا گروه مسلمانان مجاهد را راه انداخت، ولی سرانجام سر از دربار درآورد.

پس شما علت شکست نهضت ملی را ناهمگونی جبهه ملی میدانید؟

قطعاً. در این جبهه آیت‌الله کاشانی حضور داشتند که یک روحانی بصیر و سیاستمدار به تمام معنا بودند. آن سوی طیف دکتر مصدق بود و یارانش که ملی‌گرا و لیبرال بودند و اعتقادات دینی محکمی نداشتند. از سوی دیگر هم نواب صفوی و یارانش بودند که فکر می‌کردند با شاه فقط باید با زبان گلوله حرف زد.

یادی هم از روز ۳۰ تیر بکنید.

دکتر مصدق در روز ۲۵ تیر ۱۳۳۲ از شاه خواست وزارت دفاع را به او واگذار کند. شاه قبول نکرد و دکتر مصدق هم استعفا داد و به احمدآباد رفت. شاه هم بلافاصله به قوام دستور داد کابینه را تشکیل بدهد. قوام هم اعلامیه‌های پر از توپ و تشری را صادر می‌کرد. آیت‌الله کاشانی که وضع را این طور دیدند، در ۲۷ تیر اعلامیه دادند و گفتند روز ۳۰ تیر روز مقاومت ملی است و اعتراض به قوام و مقاومت در برابر او تا بازگشت دکتر مصدق ادامه خواهد داشت.

یادم هست در روز ۲۹ تیر با برادربزرگم که به حزب توده گرایش داشت از خیابان پامنار به طرف بازار می‌رفتیم که دیدیم مردم جلوی نانوایی‌ها صف بسته‌اند. برادرم پرسید: «چه خبر است؟» جواب دادم: «فردا به دستور آیت‌الله کاشانی همه مغازه‌ها تعطیل خواهند بود». ایشان معتقد بود چنین نخواهد شد، ولی من تردید نداشتم مردم به ندای آیت‌الله کاشانی پاسخ مثبت خواهند داد.

در روز ۳۰ تیر در مسجد جامع تهران در محضر شیخ مرحوم محمدحسین زاهد مشغول درس بودیم که صدای تیراندازی بلند شد. کلاس تعطیل شد و بنده همراه عده‌ای به سمت میدان بهارستان رفتیم و دیدیم مردم را به رگبار بسته‌اند. خود بنده با عده‌ای دیگر تعدادی از مجروحین و شهدا را به منزل آیت‌الله کاشانی بردیم. مردم شعار «مرگ بر قوام» می‌دادند و آیت‌الله کاشانی با لحنی قوی و محکم می‌گفتند: «چرا خود شاه را نمی‌گویید؟» برای همین آن شعار معروف: «ما بنده یزدانیم، ما پیرو قرآنیم، ما شاه نمی‌خواهیم»، خیلی زود ساخته و ورد زبان همه شد.

قیامی چنین گسترده و مردمی چرا سرانجام به کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ختم شد؟

چندین دلیل داشت. یکی این که فداییان اسلام که در روز ۳۰ تیر هم شرکت نداشتند، به دلیل مخالفت با دکتر مصدق به‌تدریج با آیت‌الله کاشانی هم بنای مخالفت را گذاشتند و حرف‌های تندی را به ایشان زدند که حقیقتاً اسباب شرمندگی است. تفرقه‌ای که به‌تدریج بین آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق شکل گرفت، مردم را پراکنده کرد، در حالی که همه حقیقتاً با دل و جان به میدان آمده بودند. دکتر مصدق به‌تدریج فراموش کرد مردم در پاسخ به دعوت یک رهبر دینی آمدند و مجروح و کشته دادند و این گونه تصور کرد که مردم به خاطر شخص او به میدان آمدند. حزب توده هم تا جایی که توانست جریان مذهبی نهضت را تخریب کرد. هم جناح ملیون و هم جناح مذهبی‌ها در آن جریان بسیار بد عمل کردند، به همین دلیل یک سال بعد یعنی در ۲۸ مرداد ۳۲ عملاً کسی برای دفاع از نهضت ملی به میدان نیامد و شاه و دربار بدون آن که با مقاومت جدی از سوی مردم  روبرو شوند، با کمک امریکا بر ایران مسلط شدند و برای یک ربع قرن خفقان و اختناقی بی‌سابقه را بر این کشور مستولی ساختند. آتش تفرقه همواره بلای جان نهضت‌هاست که در ۲۸ مرداد هم دامان کشور ما را گرفت.

عدهای معتقدند شاه تا قبل از ۲۸ مرداد قدرتی نداشت و بعد از ۲۸ مرداد قدرت یافت.

بنده چنین اعتقادی ندارم، چون به نظر من ارتش و نیروهای نظامی کاملاً زیر نفوذ و اختیار شاه بودند و از دکتر مصدق فرمان نمی‌گرفتند. اگر غیر از این بود در ۲۸ مرداد باید درگیری مهمی پیش می‌آمد که نیامد. ساده‌لوحی است اگر تصور کنیم با حضور عده‌ای از قبیل دار و دسته مرحوم طیب و شعبان بی‌مخ و شلوغ کردن چند خیابان و میدان می‌شود کودتا کرد. واقعیت این است که تعبیر و تفسیرهایی که از حوادث ۳۰ تیر و ۲۸ مرداد می‌شود بیش از آنچه که متکی بر واقعیت‌های تاریخی باشند، حاصل تعصبات فردی و گروهی هستند.

شما بسیار به امام نزدیک بودید. تفسیر ایشان از این وقایع چه بود؟

امام با تجربه‌ای که از این حوادث به دست آورده بودند، زمانی که دستور فرمودند ما هیئت مؤتلفه را تشکیل بدهیم، گفتند به‌جای عضوگیری به دنبال برادریابی باشید و مطلقاً کسانی را که سابقه فعالیت حزبی داشته‌اند نپذیرید.

دلیلشان چه بود؟

می‌فرمودند آنهایی که مخالف شما هستند، تلاش می‌کنند زیر پوشش حزب شما به اهداف خود برسند. عده‌ای هم نفوذی و عامل دشمن‌اند. یک عده را هم پلیس می‌شناسد و ردشان را می‌گیرد و به شما می‌رسد. عده‌ای هم که اکثریت را تشکیل می‌دهند، با اولین کتک همه چیز را لو می‌دهند. امام به آیت‌الله کاشانی علاقه زیادی داشتند و لذا پس از آن همه بی‌حرمتی‌ای که به ایشان شد، در واقع ایشان بودند که به دفاع از مرحوم کاشانی پرداختند و به عالی‌ترین وجه از ایشان اعاده حیثیت کردند.

شما چگونه با امام آشنا شدید؟

بنده در مسجد امین‌الدوله نزد مرحوم شیخ محمد زاهد درس می‌خواندم. مرحوم آیت‌الله حق‌شناس از شاگردان حضرت امام بودند و شب‌های شنبه در آن مسجد حلسه داشتند و در درس اخلاق مکرراً نام حاج آقا روح‌الله خمینی را می‌بردند. از اینجا بود که با نام امام آشنا شدم.

در سال‌های ۳۹، ۴۰ در مسجد امین‌الدوله کتاب یا وجوهات را به ما می‌دادند که به قم و خدمت امام برسانیم. در آن سال امام برای تابستان به امامزاده قاسم و منزل آیت‌الله رسولی محلاتی تشریف آوردند. ما هم در آن موقع در آنجا سکونت داشتیم و این آشنایی عمیق‌تر شد.

ما در مسجد امین‌الدوله هیئتی به اسم هیئت مؤید درست کرده بودیم و تقریباً ۲۶ نفری می‌شدیم. من و مرحوم آقای شفیق انتخاب شدیم که رابط هیئت با امام باشیم و از آن به بعد ارتباط رسمی ما با امام شروع شد.

هر بار که خدمت امام می‌رسیدیم، ایشان سعی می‌کردند با صحبت یا با سئوالات دقیقشان توجه ما را به نکات مهم جلب کنند، از جمله یک بار از ما پرسیدند: «آیا امر به معروف و نهی از منکر جزو فروع دین هست؟» جواب دادیم: «بله»، فرمودند: «پس چرا در رساله‌های عملیه نیست؟ توسط چه کسانی و با چه هدفی برداشته شده است؟ امر به معروف صرفاً این نیست که به کسی که به خدا، معاد و نبوت معتقد است بگویید نماز بخوان. برای انجام این واجب الهی باید تشکیلات قوی داشت».

تشکیلات مورد نظر امام چه ویژگیهایی داشت؟

امام معتقد بودند ابتدا باید نحوه بحث کردن درست را یاد بگیریم و در بحث به دنبال یافتن پاسخ برای سئوال خود باشیم، نه صرفاً به دنبال جواب دادن، چون اسم این دیگر بحث نیست، جدل است.

دومین نکته‌ای که تأکید می‌فرمودند این بود که اهل ایمان نباید متفرق باشند بلکه باید دور هم جمع شوند. اساساً تشکیل هیئت‌های مؤتلفه بر همین اساس بود. ایشان می‌فرمودند در حوزه‌های حزبی بحث کنید و اکثریت سعی کند اقلیت را قانع کند. اقلیت هم بداند که اگر روش درستی را در پیش بگیرد، در آینده اکثریت می‌شود، لذا هرگز نباید اقلیت را با فشار تسلیم اکثریت کرد.

دیگر توصیه ایشان این بود که همواره خدا را ناظر و حاضر بدانید و می‌فرمودند عالم محضر خداست و آن کسی که اخلاق را رعایت نمی‌کند، غافل است از این که در محضر خداست. در محضر خدا نباید معصیت کرد.

یکی دیگر از روش‌های امام این بود که همواره سعی می‌کردند به‌طور مستقیم با مردم سخن بگویند و سخنان آنان را بشنوند و همواره می‌فرمودند من می‌دانم این مردم چه می‌گویند، آنها هم می‌دانند من چه می‌گویم و لذا امام هیچ وقت سخنگو نداشتند.

در حال حاضر هم مقام معظم رهبری این نقش را به عهده دارند و به مردم پیام می‌دهند و از خود مردم هم پیام می‌گیرند.

حضرت امام هرگز یادگیری را تعطیل نکردند. وقتی کسی صحبت می‌کرد، ایشان دقیقاً گوش و همواره از آدم‌های متخصص و باتجربه استفاده می‌کردند.

جنابعالی با شهید حاج آقا مصطفی خمینی هم آشنایی داشتید. ارزیابی شما از شخصیت ایشان چیست؟

بنده در سال ۴۱ در بیت حضرت امام با ایشان آشنا شدم. در جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی که امام اعلامیه دادند، سخنان امام برای مردم عادی نیاز به تفسیر داشت که حاج آقا مصطفی این وظیفه را به عهده گرفت. توضیحات ایشان به‌قدری مؤثر بود که بسیاری از افراد تحت تأثیر و جهت‌دهی ایشان به میدان مبارزه آمدند. یادم هست از روزی که رفت و آمد مردم به بیت امام شروع شد، حاج آقا مصطفی در بین مردم محبوبیت خاصی پیدا کرد، به‌طوری که اغلب مشکلات و درددل‌هایشان را از طریق ایشان به حضرت امام می‌رساندند.

شهید حاج آقا مصطفی حوصله و شرح صدر عجیبی داشت و بسیار خوشرو و خوش‌مشرب بود. امام به ما فرموده بودند اگر به من دسترسی پیدا نکردید، مسائل را به مصطفی بگویید. او هم حرفتان را خوب می‌فهمد و هم درست به من منتقل می‌کند، لذا با حضور ایشان کارها بسیار سرعت گرفتند.

حضور ذهن شهید حاج آقا مصطفی در امور سیاسی و اجتماعی کم‌نظیر و فاصله ایشان از هر نظر با امام بسیار کم بود و لذا بسیاری از مسائل را بدون مراجعه به حضرت امام و شخصاً حل می‌کردند.

اشاره کردید اولین بار در سال ۱۳۲۷ دستگیر و زندانی شدید. دستگیریهای بعدی شما به چه دلیل بود و چقدر طول کشید؟

بار دوم در خرداد ۴۲ دستگیر شدم که باز چند روز بیشتر در زندان نبودم. سومین بار در ۱۱ بهمن سال ۴۳ و پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور بود و از سال ۴۳ تا ۵۶ در زندان بودم.

ظاهراً در طی نزدیک به سیزده سال غیر از زندان تبعید هم میشدید.

بله، یک بار در سال ۴۸ یا ۴۹ به زندان برازجان تبعید شدم که یک سال طول کشید. یک بار هم در سال ۵۰ به زندان مشهد که سه سال و خرده‌ای طول کشید.

علت تبعیدتان چه بود؟

چهار نفر از زندان قصر فرار کردند که داخل باغ دستگیر شدند. بعد شرایط را برای همه بسیار دشوار کردند. ما هم اعتصاب غذا کردیم. روز دهم بالاخره رئیس زندان آمد و گفت: «حرفتان چیست؟» گفتیم: «یک زندگی انسانی». گفت: «فرار می‌کنید زندگی انسانی هم می‌خواهید؟» گفتیم: «یک عده دیگر فرار کرده‌اند، چرا ما باید تاوان پس بدهیم؟» گفتند: «شما کمک کرده‌اید». خلاصه هر چه خواستند اعتصابمان را بشکنیم زیر بار نرفتیم. بالاخره هم بنده، شهید عراقی و مرحوم انواری را به زندان برازجان فرستادند.

در زندان مشهد با چه کسانی همسلول بودید؟

شهید لاجوردی و آقای ابوالفضل حاج حیدری، چند تن از اعضای حزب ملل اسلامی و عده‌ای از مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق هم بودند.

شما به انصاف حتی در باره دشمن خود شهرت دارید. آیا در طول این مدت طولانی، زندانبان خوب هم داشتید؟

بله، در زندان قصر که بودیم، رئیس بند سیاسی، سرهنگ تیموری آدم خوبی بود و با زندانیان سیاسی رفتار خوبی داشت. دیگری افسر نگهبان زندان شماره ۳ قصر سروان اسدی بود که بعدها سرهنگ شد. یکی هم سرهنگ کوهرنگی بود، به همین دلیل من، شهید عراقی، آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان پس از پیروزی انقلاب شهادت دادیم که اینها آدم‌های خوبی بودند و در زندان با زندانی‌ها رفتار بدی نداشتند و همین شهادت ما و برخی دیگر از زندانی‌ها باعث شد آنها به شغل خود ادامه بدهند و به بازنشستگی برسند.

ظاهراً شما در زندان ادامه تحصیل دادید. چگونگی این امر را بیان بفرمایید.

موقعی که به زندان رفتم دیپلم نداشتم و طلبه بودم. من در زندان به برادرها گفتم بیایید پانزده سال زندانی بودن را قطعی بگیریم و آن را سه قسمت کنیم. در پنج سال اول هر کدام دیپلم نداریم، بگیریم. در پنج سال دوم دروس دانشگاهی بخوانیم و پنج سال آخر را صرف تحقیق و مطالعه کنیم. من واقعاً تصمیم داشتم در عرض پنج سال دیپلم بگیرم که اجازه ندادند و ما اعتصاب غذا کردیم. بعد اجازه دادند در سال بعد امتحان بدهیم که این کار را کردند و من در ظرف هر سال دو تا امتحان را گذراندم و سه ساله دیپلم گرفتم.

بعد با دانشگاه مکاتبه کردم، اما در زندان اجازه تحصیل دانشگاهی به ما ندادند و ما باز اعتصاب غذا کردیم. بعد تصمیم گرفتند اجازه بدهند، ولی من به زندان مشهد تبعید شدم و در آنجا نتوانستم به تحصیلات دانشگاهی ادامه بدهم، اما در تمام این مدت نزد علما تحصیلات طلبگی‌ام را ادامه دادم و انگلیسی را هم سه ساله آموختم. در زندان یک ترجمه از قرآن هم نوشتم.

در زندان برازجان شانس آوردم و دو انبار کتاب پیدا و حس کردم خواست خدا بود که مرا به آنجا تبعید کنند. به شهید عراقی و مرحوم انواری گفتم: «از امروز دیگر مرا نخواهید دید. یک انبار کتاب پیدا کرده‌ام و دیگر جز خواندن آن کتاب‌ها هیچ کاری نخواهم کرد».

چه شد که آزادتان کردند؟

در سال ۵۶ شعار فضای به اصطلاح باز سیاسی مطرح شد. ما در زندان اوین بودیم. یک روز چشم‌های ما را بستند و برای بازجویی بردند و به من گفتند باید همه چیز را بگویی وگرنه چنین و چنان. گفتم: «من دوازده سال است که اینجا هستم. از چه چیزی خبر دارم که بگویم؟ مگر همین امروز مرا از وسط خیابان گرفته‌اید؟ هر چه می‌دانستم همان دوازده سال پیش به شما گفتم». بعد مرا به اتاق دیگری بردند و دیدم مرحوم آقای طالقانی، آقای مهدوی کنی و عده دیگری نشسته‌اند. بسیار خوشحال شدم و خواستم راه بیفتم و برگردم که آقای طالقانی فرمودند: «نمی‌خواهد بروید، همین جا بنشینید». رسولی هم که آمد حرفی بزند، آقای طالقانی به او نگاه تندی کردند که حساب کار دستش آمد و رفت.

و سال ۵۶ بود و آزادی از زندان. پس از آزادی چه کردید؟

در کمیته استقبال بودم و دو بار هم برای امام که در پاریس تشریف داشتند پیام بردم و بار آخر هم در خدمت ایشان به تهران برگشتم.

محتوای پیامها چه بودند؟

یکی در مورد حزب‌الله بود و دیگری در باره تشکیل شورای انقلاب که نظر امام خواسته شده بود و ایشان فرمودند: «ان‌شاءالله به‌زودی به ایران می‌آیم و صحبت می‌کنیم». بعد تعدادی بسته را از قفسه پایین آوردند و باز کردند و فرمودند: «اینها جواهر و زینت‌های خانم‌هاست که داده‌اند تا صرف نهضت شود». عرض کردم: «ما نگران شما هستیم. اینها بماند. شما در اینجا نیاز دارید». فرمودند: «توکل من به خداست. کار من با این چیزها حل نمی‌شود. شنیده‌ام وضع اعتصابیون در ایران خوب نیست و کشاورزان، کارگران و اصناف در زحمت هستند. اینها را ببرید و بفروشید و صرف آنها کنید. من نگران آنها هستم».

دوم یا سوم بهمن به فرودگاه رفتم تا به ایران برگردم و پیام‌های امام را بیاورم، اما گفتند فرودگاه مهرآباد بسته است و به‌ناچار برگشتم و به امام عرض کردم می‌خواهم به یکی از کشورهای عربی بروم و از آنجا از مرز زمینی وارد ایران شوم و اوامر شما را برسانم. فرمودند: «بمانید. ان‌شاءالله با هم می‌رویم».

امام در شرایطی این را فرمودند که مطلقاً هیچ امیدی برای باز شدن راهی نبود. چند روز بیشتر طول نکشید و امام در روز دهم بهمن تصمیم گرفتند به هر نحو ممکن به کشور بازگردند.

صبح روز یازدهم شهید عراقی به من گفت: «متأسفانه اسم من، تو و عده دیگری را حذف کرده‌اند». قطب‌زاده دو سه هواپیما کرایه کرده بود که امام فرمودند: «یکی کافی است». گفتند: «تعداد افراد زیاد است». امام فرمودند حذف کنید و آنها هم ما را حذف کردند. شهید عراقی گفت: «امکان ندارد بگذارم هواپیمای امام بدون من پرواز کند».

قلب من آرام بود و مطمئن بودم چون امام فرموده بودند با هم می‌رویم. امام فهرست نام‌ها را خواستند و نام من و شهید عراقی را به‌جای چند نفر دیگر نوشتند.

سفر که آغاز شد در چهره همه غیر از امام نگرانی موج می‌زد. امام با آرامش تمام نماز شب را خواندند و کمی استراحت کردند، بعد نماز صبح را خواندند و آرام نشستند. خبرنگاری پرسید: «احساس شما از این ورود قدرتمندانه به کشور چیست؟» امام فرمودند: «هیچ». خبرنگار تصور کرد یا امام متوجه سئوال او نشده‌ یا سئوال او درست ترجمه نشده‌ است، لذا دو باره سئوال کرد. امام زیر لب فرمودند: «الا ان اقیم حقا و ابطل باطل: نمی‌روم مگر برای ابطال باطلی و استقرار حقی».

ذکر خدا و آرامش و ارتباط امام با خدا به همه ما آرامش می‌داد. بقیه ماجرا را هم که می‌دانید. امام در میان آن استقبال باشکوه پس از پانزده سال به کشور بازگشتند و نظام مقدس جمهوری اسلامی با عنایت الهی و به دست ایشان و با یاری و ایثار مردم مستقر شد.

در انتهای این گفتگو اشاره‌ای هم به ارتباط خود با مقام معظم رهبری داشته باشید.

پس از ارتحال جانسوز حضرت امام، شایسته‌ترین فرد برای به عهده گرفتن این مسئولیت بزرگ، ایشان بودند که مجلس خبرگان با درایت تمام این نکته را تشخیص داد. نقش یگانه ایشان در طول این سال‌ها و به‌خصوص در نجات کشور از ورطه هولناک قضایای سال ۸۸ بر هیچ اهل انصافی پوشیده نیست. تا زمانی که مردم متدین ما همراه با آهنگ ولایت حرکت کنند، به فرموده امام به این نظام آسیبی نخواهد رسید.

بنده هم همان طور که در دوران نهضت و پس از انقلاب گوش به فرمان رهنمودهای حضرت امام بودم، اکنون هم اطاعت از امر ولی‌فقیه را بر خود لازم و واجب و ایشان را یگانه محور وحدت مسلمین می‌دانم.

با تشکر از حضرتعالی برای وقت موسعی که در اختیار ما گذاشتید.

و صلی الله علی محمد و آل محمد «ع»

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

سوتیترها:

۱٫

بنده تا قبل از تشکیل حزب مؤتلفه اسلامی در هیچ حزب و گروهی عضو نبودم. اگر هم در سال ۱۳۲۷ در راه‌پیمایی اعتراضی شرکت کردم به خاطر ماهیت مذهبی آن و دعوت از سوی یک شخصیت مذهبی یعنی مرحوم آیت‌الله کاشانی بود.

 

۲٫

هر بار که خدمت امام می‌رسیدیم، ایشان سعی می‌کردند با صحبت یا با سئوالات دقیقشان توجه ما را به نکات مهم جلب کنند، از جمله یک بار از ما پرسیدند: «آیا امر به معروف و نهی از منکر جزو فروع دین هست یا نه؟پس  توسط چه کسانی و با چه هدفی از رساله‌های عملیه برداشته شده است؟»

 

 

 

30نوامبر/16

به سوی سبک زندگی اسلامی (۳)

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدتقی رهبر

مبانی نظری بحث

برای انتخاب سبک زندگی نخست باید زندگی را معنا کرد، هدف و چرایی زندگی را به آزمون نهاد، ابعاد حیات و زندگی انسان، ماهیت و جایگاه او در نظام آفرینش را بازشناسی و آنگاه سبک زیستن را براساس تفکر و برداشت از زندگی انتخاب کرد.

این یک بحث فلسفی و معرفتی است که بدون آن سخن گفتن از زندگی و سبک آن، نامفهوم است، زیرا اگر انسان را تنها در بعد مادی و حیات حیوانی یعنی گوشت و پوست و استخوان و نیازهای جسمانی و غرائز حیوانی که محصول نگرش مادی و ماده‌گرایی است، خلاصه کنیم، حیات او تفاوت چندانی با دیگر حیوانات ندارد و بحث از سبک زندگی وی قشری و سطحی و بی‌حاصل است.

اما اگر به انسان براساس آموزه‌های دینی و به عنوان «خلیفه‌الله» و حامل بار امانت میثاق و مظهریت اسماء و صفات ربانی بنگریم که فطرت انسانی و پیام آسمانی و فلسفه الهی بیانگر آنهاست، سبک زندگی در ابعاد مختلف حیات انسان به گونه دیگری معنا پیدا می‌کند. جای آن دارد که بر اساس اصول پذیرفته شده مکتب و آیین، از سنت‌ها و الگوها و بایست‌ها و نبایست‌ها سخن بگوئیم و زندگی انسان را بر اساس آنها پی نهیم و راه و روش‌ها را انتخاب کنیم.

 

نگرشی به ابعاد حیات

پدیده حیات یکی از اسرار پیچیده خلقت و راز بزرگ آفرینش و جلوه‌ای از حیات مبدأ لایزال است که: «هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ». حیات در عالم ممکنات و به‌ویژه انسان ابعاد گوناگون دارد. به تعبیر برخی ژرف‌نگران، هر موجودی از آن جهت که پرتوی از ذات واجب‌الوجود «حیّ» است، از مرتبه‌ای از حیات برخوردار است و از این منظر هر ذره‌ای از موجودات از نوعی از حیات بهره دارد و جهان یک سامانه زنده است، هر چند با تفاوت مراتب زندگی.

و اما انسان که اعجوبه خلقت است، دارای مراتبی از حیات مادی و معنوی، از حیات مادی، نباتی و حیوانی گرفته تا حیات روحانی، عرفانی، اخلاقی و اعتقادی و ماوراء ماده است که هر یک در انسان‌شناسی جایگاه ویژه‌ای دارند.

در قرآن کریم واژه حیات و مشتقات و ویژگی‌های خاص آن طی ده‌ها آیه آمده است که به اختصار عبارتند از:

الف) جلوه‌های حیات در کره خاک: « اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ؛(۱) بدانید که خدا زمین را بعد از مرگش زنده می‌کند».

این حیات همان جنب و جوش طبیعت بهاری است که پس از مرگ زمستانی پدیدار می‌شود و رویش گیاهان و بارور شدن درختان را به همراه می‌آورد.

در آیه دیگر می‌فرماید:

« وَآیَهٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَهُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ؛(۲) یکی از نشانه‌های خداوند، زمین مرده است که آن را زنده می‌کنیم و محصولاتی را پدید می‌آوریم که از آن تغذیه می‌کنید».

ب) حیات جانداران: که شامل انسان و سایر موجودات زنده و مرحله بالاتری از حیات است. قرآن در این باره می‌فرماید:

« کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون؛(۳) چگونه به خدا کفر می‌ورزید حال آنکه مرده بودید و او شما را زنده کرد و سپس می‌میراند و آنگاه زنده می‌کند و سپس به سوی او بازگشت می‌کنید».

ج) حیات مادی و حیات معنوی: حیات ظاهر و حیات باطن از موارد دیگر حیات آدمی است که قرآن کریم بدان پرداخته است:

« یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ ؛(۴) آنها ظاهری از زندگی را می‌بینند و از زندگی دیگر (آخرت) غافل‌اند.

و نیز آیه کریمه دیگر که زندگی آرمانی را در آخرت ارائه نموده می‌فرماید:

« الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا ؛(۵) اموال و فرزندان زیور زندگی دنیا هستند، اما آنچه شایسته و ماندگار است نزد خدا پاداش بهتری دارد و آرمان والاتری است».

قرآن کریم در آیات عدیده‌ای به بیان زندگی مادی و معنوی انسان پرداخته و ویژگی‌ها و ماهیت هر یک را بیان کرده و آدمیان را از این زندگی تنگ مادی به حیات گسترده و ماندگار معنوی فراخوانده و در انتخاب راه و روش زندگی و خط مشی درست یاری ‌رسانده  و از فریفتگی به زرق و برق دنیا برحذر داشته است تا بدانند چه سبکی را برای کدامین هدف حیات برگزینند. از جمله می‌فرماید:

« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُور؛(۶) بدانید که زندگی دنیا بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی به یکدیگر و افزون‌طلبی اموال و فرزندان است، همانند بارانی که کشاورزان را شادمان کند و گیاهان را برویاند و سپس آنها پژمرده و زرد شوند و سپس به صورت کاه درآیند و در آخرت (برای دنیاپرستان) عذابی سخت در پی آورد (و برای مؤمنان) آمرزش خدا و خشنودی او را و این زندگانی دنیا جز کالای فریبنده‌ای نیست».

بنابراین از نظر قرآن کریم و نگرش الهی، جلوه‌های زندگی دنیا جز کالای فریب نیستند که آدمیان را به لهو و لعب و زر و زیور و غرور و غفلت و زراندوزی و فخرفروشی می‌کشانند و نتیجه آن غفلت از آخرت و از دست دادن حقیقت حیات انسانی است و دستاورد آن همین بی‌عدالتی‌ها و لجام‌گسیختگی‌هائی است که در رفتار انسان‌ها مشاهده می‌کنیم که گروه‌هایی از جامعه بشری را با تلخکامی و محرومیت روبه‌رو می‌سازند و حقیقت حیات را که همانا معنویت و آرمان ابدی و الهی است از یادشان می‌برد.

از این رو قرآن کریم در آیات بسیار بر این مطلب تأکید می‌ورزد که حیات واقعی همانا زندگی آخرت است که بسیاری از آن غفلت ورزیده‌اند: «مَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ؛(۷) این زندگی دنیوی جز سرگرمی و بازی نیست و سرای آخرت تنها زندگی واقعی است اگر می‌دانستند».

البته این را همه کس نمی‌فهمد الا صاحبدلان و بندگان خاص. امیرالمؤمنین«ع» در وصف اولیاء خدا می‌فرمایند: «ا «إنَّ أولیاء الله هُمُ الّذین نظرُوا إلی باطن الدُّنیا إذَا نظر الناس إلی ظاهرها و اشتَغَلوُا بِآجِلِهَا اِذَا اشّتَغَلَ النّاسُ بِعَاجِلِها فاماتوا مِنها ما خَشوا ان یُمیتهِم و تَرکوا مِنها ما عَلموا اِنه سِیتَرکُم؛(۸) اولیاء خدا کسانی هستند که به باطن دنیا می‌نگرند آنگاه که مردم به ظاهر آن می‌نگرند و به آینده می‌اندیشند آنگاه که مردم به حال می‌اندیشند. آنان هر آنچه را که از آن بیم دارند و می‌ترسند که آنان را به کشتن بدهد سرکوب می‌کنند و می‌میرانند، چیزی را می‌دانند آنها را ترک می‌کند و از آن چشم می‌پوشند».

رسالت‌های آسمانی و سفیران الهی آمدند تا بشریت را به حقیقت حیات توبه دهند، با مبدأ و معاد آشنا سازند، آنها را از سقوط در ورطه حیوانیت و بهمیت و سبعیت و خور و خواب و شهوات لجام گسیخته که خصلت جانوران و بهائم است برهانند و در حقیقت آنان را زنده کنند و راه و رسم زندگی انسانی را به آنان بیاموزند.

قرآن کریم می‌فرماید:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ ؛(۹) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا و پیامبر را اجابت کنید آنگاه که شما را به چیزی دعوت کنند که شما را زنده کند».

بنابراین آداب و احکام شریعت، معیار سبک زندگی اسلامی است. این آداب شامل احکام عبادی، اخلاقی و تربیتی و عملی و اوامر و نواهی آموزه‌های فردی و خانوادگی اجتماعی است که از سوی آفریدگار جهان و انسان برای بشر نازل شده، تضمین کننده سعادت بشرند و تخلف از آنها منشأ شقاوت و تیره‌روزی است.

نکته شایان ذکر این است که سیاست‌گذاری در سبک زندگی را نمی‌توان به دست هر کسی داد. دستورالعمل یک کارخانه ماشین‌سازی را خود آن کارخانه باید بدهد و اگر جز این باشد، کار آن ماشین با مشکل روبه‌رو می‌شود.

انسان آفریده پروردگار است و هم او می‌داند مصلحت و سعادت و کمال این موجود چیست. « أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».(۱۰)

احکام و تعالیم دین تشریفاتی نیستند، بلکه براساس مصالح انسان آورده شده‌اند. تجربه نیز نشان داده است که هرگاه انسان در چهارچوب شریعت حرکت کند، از آرامش و سلامت و سعادت برخوردار خواهد بود، در حالی که انحراف از این مسیر منشأ نابسامانی‌هاست، لذا مسلمانان از آن روزی که سبک زندگی اسلامی را نادیده گرفتند و به امیال نفسانی خود عمل کردند و یا به سبک‌های صادراتی از سوی بیگانگان یا حاکمان بی‌کفایت دچار شدند، دستخوش نابسامانی شدند که نشانه‌های آن را در فرهنگ و سیاست و اقتصاد و فرد و خانواده شاهدیم.

نفوذ فرهنگ بیگانه، بحران‌های زندگی، شیوع مفاسد اخلاقی، اختلافات طبقاتی، دروغگویی، بی‌اعتمادی، تنش‌های خانوادگی و افزایش طلاق، شکاف فقر و غنا، مفاسد اقتصادی، رانت‌خواری، رشوه، حکم به ناحق و نظایر آن را باید در انحراف از فرهنگ اسلامی و استحاله تدریجی و ضعف تربیتی و الگوهای ناشایست جستجو کرد که اگر به این منوال بگذرد معلوم نیست در آینده چه خواهد شد!

دغدغه رهبر معظم در پیشینه سبک زندگی در اینجا این است که به فرهنگ‌سازی به سبک اسلامی نیاز مبرم داریم. این امر تلاش همه دلسوزان به ویژه دست‌اندرکاران امور فرهنگی، رسانه‌ای، حوزوی و دانشگاهی و تبلیغی را می‌طلبد.

دنباله بحث را در شماره بعد پی خواهیم گرفت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ حدید، ۱۷.

۲ـ یس، ۳۳.

۳ـ بقره، ۲۸.

۴ـ روم، ۷.

۵ـ کهف، ۴۶.

۶ـ حدید، ۲۰.

۷ـ عنکبوت، ۶۴.

۸ـ کلمات قصار، نهج‌البلاغه، شماره ۴۳۲.

۹ـ انفال، ۲۴.

۱۰ـ ملک، ۱۴.

 

 

سوتیترها

۱٫

 

اگر به انسان براساس آموزه‌های دینی و به عنوان «خلیفه‌الله» و حامل بار امانت میثاق و مظهریت اسماء و صفات ربانی بنگریم که فطرت انسانی و پیام آسمانی و فلسفه الهی بیانگر آنهاست، سبک زندگی در ابعاد مختلف حیات انسان به گونه دیگری معنا پیدا می‌کند.

 

۲٫

نفوذ فرهنگ بیگانه، بحران‌های زندگی، شیوع مفاسد اخلاقی، اختلافات طبقاتی، دروغگویی، بی‌اعتمادی، تنش‌های خانوادگی و افزایش طلاق، شکاف فقر و غنا، مفاسد اقتصادی، رانت‌خواری، رشوه، حکم به ناحق و نظایر آن را باید در انحراف از فرهنگ اسلامی و استحاله تدریجی و ضعف تربیتی و الگوهای ناشایست جستجو کرد.

 

30نوامبر/16

درس‌های عاشورا

حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

نشود زمزمه خون شهیدان خاموش

سوز عرفانی این نغمه ز سازی دگر است

سیدحسن حسینی

 

و… رازی شگفت در این «عاشورا»ست،

که نه مشمول مروز زمان می‌شود،

نه از جلوه و شور آن کاسته می‌گردد،

نه از تب و تاب می‌افتد،

و نه الهام‌بخشی آن کمرنگ می‌شود.

ایام محرم، ایام عشق‌ورزی به خاندان پیامبر«ص»، روزهای همدلی با عترت رسول‌الله«ع» و موسم اشک‌فشانی در سوگ مظهر عزت و افتخار، عزیز خدا و رسول، حضرت سیدالشهداء«ع» است.

محرم، فروردین جان‌هاست و بهار ایمان‌ها.

ماه بیداری وجدان‌ها، شکفتن شکوفه‌های عزت و آزادگی و به بار نشستن قیام‌های ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی است.

در این ایام، جوامع شیعی به عطر عاشورا معطر می‌شوند، دل‌های عاشقان، بی‌قرار کربلا می‌گردند، پرچم‌های مشکی و کتیبه‌های عاشورایی، نسیم روح‌بخش حسینی را در هر کوی و برزن جاری می‌سازند و این پیام را می‌گسترانند که:

«هر روز عاشورا و همه جا کربلاست»

ایام محرم، یادآور درس‌های عاشورا و تکرار پیام‌های نهضت کربلاست.

و این، مهم‌ترین نقش احیای ایام عزای حسینی است.

پس مروری بر این آموزه‌های ماندگار داشته باشیم.

عاشورا به ما می‌آموزد که:

۱ـ برای عقیده و حق باید فداکاری کرد و جان باخت تا جاودانه شد.

۲ـ زندگی و عمر، فرصت کسب رضای خداست، پس در همه حال باید در پی آن بود.

۳ـ مرگ شرافتمندانه، «حیات ابدی» است و زندگی با ذلت، «مرگ تدریجی» است.

۴ـ مرگ، پل عبور به سوی آخرت است و آن سوی پل، بهشت یا دوزخ، نتیجه «عمل و انتخاب» ماست.

۵ـ در دوران حاکمیت جور و جهل، باید با «سلاح شهادت و خون»، ظالم را شکست و پرده جهل را درید، چون بی‌تفاوتی گناه است.

۶ـ اگر پیشوایی امت را تبهکاران بی‌دین برعهده بگیرند، اسلام از بین می‌رود.

۷ـ امر به معروف و نهی از منکر، رسالت دینداران و استمرار خط امامت و نبوت است.

۸ـ مسلمان حق ندارد در برابر «فساد» و «بدعت» و «تحریف»، سکوت کند و سازش نماید.

۹ـ جز حاکم به قرآن و متعهد به دین و قائم به قسط و خودساخته و ربّانی، کسی حق زمامداری بر مسلمین را ندارد.

۱۰ـ مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.

۱۱ـ شعار عاشوراییان در مقابل تهدید مستکبران و جبّاران، «هیهات منا الذله» است.

۱۲ـ انسان اگر به خدا و قیامت هم ایمان نداشته باشد، باید «آزاده» باشد.

۱۳ـ تکیه‌گاه، مولا و سرپرست مؤمن در همه حال و در هر جا «خدا»ست.

۱۴ـ فرهنگ عاشورا، فرهنگ «شهادت‌طلبی»، «ایثار» و «مقاومت» است.

۱۵ـ با ستمگران زورگو، نه سازش نه تسلیم، «نبرد تا شهادت».

۱۶ـ مبارزان راه خدا، چه بکشند چه کشته شوند، پیروزند.

۱۷ـ قیام برای خدا شکست ندارد و «شهادت» نوعی پیروزی است.

۱۸ـ مرگ در راه عزّت «حیات ابدی» است و شهیدان «زندگان جاوید»اند.

۱۹ـ مدعیان مسلمانی بسیارند، اما صحنه امتحان، صادقان و مدعیان دروغین را نشان می‌دهد.

۲۰ـ باید تابع «تکلیف» و در پی انجام «وظیفه» بود، هر چه باشد و هر جا که باشد.

۲۱ـ آنکه به وظیفه عمل می‌کند، چه فاتح شود و چه شکست بخورد، «پیروز» است.

۲۲ـ شکم‌های پر شده از «حرام»، دل‌ها را سنگ و گوش‌ها را سنگین و از شنیدن حق، کر می‌سازد.

۲۳ـ «خواص» و چهره‌های شاخص، اگر در مقطع حساس به وظیفه خویش عمل نکنند، جامعه را به ذلت می‌کشند.

۲۴ـ رفاه‌طلبی و دنیازدگی، مانع «عمل به تکلیف» و پیروی از «حق» می‌شود.

۲۵ـ شیعه حسین«ع»، هرگز با دشمنان اسلام و مسلمین سازش نمی‌کند و عزت خود را نمی‌فروشد.

۲۶ـ اصلاح‌طلبی واقعی، جهاد با فساد و ظلم و تلاش برای کاستن از گناه در جامعه است.

۲۷ـ «خون» و «شهادت»، سلاحی برنده و دشمن‌شکن است.

۲۸ـ «خون» بر «شمشیر» پیروز است.

۲۹ـ هر روز «عاشورا» و همه جا «کربلا» و همه ماه‌ها «محرم» هستند.

۳۰ـ عزاداری، رمز بقای حماسه عاشوراست و «سلاح اشک»، فریاد مظلومیت است.

اینها گوشه‌هایی از «درس‌های عاشورا» هستند. فلسفه قیام حسینی، احیای دین و ترویج نماز و گسترش معنویات و مبارزه با منکرات و دعوت به عدالت است.

خدا کند شاگردان لایقی در «مکتب حسینی» باشیم و در «کلاس عاشورا» از مردودشدگان نباشیم.

 

سوتیتر:

ایام محرم، ایام عشق‌ورزی به خاندان پیامبر«ص»، روزهای همدلی با عترت رسول‌الله«ع» و ماه بیداری وجدان‌ها، شکفتن شکوفه‌های عزت و آزادگی و به بار نشستن قیام‌های ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی است.

 

 

 

 

30نوامبر/16

امامان(ع) برترین‌ها

 

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

«زیارت جامعه کبیره» متن فشرده امام‌شناسی شیعی است. در شماره‌های پیشین  به  شرح بخش‌هائی از این زیارت پرداختیم و اینک فرازهایی دیگر:

«فبلغ الله بکم اشرف محل الکرّمین؛ پس خداوند شما را به شریف‌ترین مرثیه‌ گرامیان رسانید».

 

برترین در بین‌ گرامیان

برخی از آنان که مخلوق خدایند، «مکرّم» یعنی گرامی داشته از سوی خداوند هستند. همه نعمت‌های خداوند عام و فراگیرند، اما  نعمت گرامی داشتن، آن هم از سوی خالق تنها از آنِ برخی از مخلوقات است:

الف) فرشتگان

«… بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ لا یَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ‏؛(۱) بلکه آن فرشتگان بندگان گرامی‌اند که به گفتار بر او پیشی نگیرند و آنان به فرمان او کار می‌کنند». در این آیه فرشتگان به چهار خصلت ستوده شده‌اند:

۱ـ بنده خدا و گوش به فرمان او هستند.

۲ـ گرامی داشته شده از سوی خداوند هستند.

۳ـ آن قدر مؤدب، تسلیم و سر به فرمان خداوند هستند که هرگز در سخن از او پیشی نمی‌گیرند.

۴ـ و از نظر عمل تنها فرمان او را اجرا می‌کنند.

فرشتگان، بندگان مطیع حضرت حق‌اند، رسم عبودیت را به‌خوبی به جا می‌آورند، به آن افتخار می‌کنند و خداوند نیز به خاطر اخلاص‌شان در عبودیت آنان را گرامی داشته و مواهب خویش را به آنها افزایش داده است.

 

ب) مؤمنانی که در قله ایمانند

در سوره معارج از آیه ۲۹ تا ۳۴ به توصیف مؤمنانی پرداخته شده که پاکدامن‌اند، فقط از راه مشروع به اشباع غریزه می‌پردازند، امانتدارند، به عهد خود پایبندند، وقتی وظیفه دیدند که به اداء شهادت بپردازند وارد این میدان می‌شوند و مراقبت بر نماز خویش دارند. بعد از این اوصاف در آیه ۳۵ می‌فرماید: « أوُلئِک فی جَنات مُکرَمون؛ آنان در باغ‌های بهشتی پذیرایی و گرامی داشته می‌شوند».

اینان مؤمنان برجسته‌اند و چرا گرامیان نباشند در حالی که میهمان‌های خدا هستند. خداوند قادر و رحمان تمام وسایل پذیرایی را برای آنها فراهم ساخته و در حقیقت این تعبیر «جنات» و «مکرمون» اشاره به نعمت‌های مادی و معنوی است که شامل حال این گروه است.

نیز در سوره صافات در آیه ۳۰ از مؤمنان برجسته تجلیل می‌کند که: « الا عبدالله ا الْمُخْلَصین»؛ این تنها بندگان برگزیده خدایند که از عذاب به دورند» و سپس در آیه ۳۱ و ۳۲ می‌فرماید: « اوْلَئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ. فَوَاکِهُ وَهُم مُّکْرَمُونَ؛ برای آنان روزی معین است، میوه‌های گوناگون و آنها گرامی داشته می‌شوند» و در آیات بعد سخن از دیگر نعمت‌های بهشتی است.

لازم به ذکر است واژه «مخلِص» به کسر لام و «مخلَص» به فتح لام، متفاوت اما در عین حال مرتبط‌اند. واژه اول در جایی به کار می‌رود که انسان گام‌هایی را در راه خودسازی و رفتار الهی بردارد، ولی هنوز به تکامل نرسیده باشد، ولی واژه دوم آنجا به کار می‌رود که گام‌های کمال به انجام رسیده و انسان پس از مدتی جهاد با نفس و طی مراحل معرفت و ایمان به مقامی برسد که از نفوذ وسوسه‌های شیاطین مصونیت پیدا کند. اینجاست که بنده برگزیده حق می‌شود. می‌شود یوسف«ع»، «اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ؛(۲) او از بندگان مخلص ما بود». این مقام کسانی است که در جهاد اکبر پیروز می‌شوند و دست لطف پروردگار تمام ناخالصی‌ها را از وجودشان برمی‌چیند و در کوره حوادث چنان ذوب می‌شوند که جز طلای معرفت خالص در آنها چیزی نمی‌ماند.

امامان «س» برترین بندگان گرامی داشته اویند، زیرا در قله ایمان و معیار ایمانند. «میزان الاعمال» یعنی همین که عیار فلز ایمان دیگران با معیار وجودی آنان سنجیده می‌شود. پس امامان به شریف‌ترین مرتبه گرامیان رسیده‌اند.

 

بالاترین جایگاه مقربان

توان تحصیل «قرب معنوی به حضرت حق» را تنها گروهی از انسان‌های مؤمن دارند. «قرب معنوی» تنها در سایه ایمان، عمل صالح و تجلی‌یافته در اطاعت از دستورات خداوند و دوری گزیدن از محرمات الهی است به دست می‌آید. در روایات، این عوامل به عنوان سکوی قرب به خداوند معرفی شده‌اند:

۱ـ اخلاص و خداباوری(۳)

۲ـ برترین اخلاق(۴)

۳ـ حق‌مداری(۵)

۴ـ تواضع(۶)

۵ـ سجده در پیشگاه خداوند(۷)

۶ـ کنترل بر نفس به هنگام غضب(۸)

۷ـ رفتار عادلانه(۹)

۸ـ حق‌گویی(۱۰)

۹ـ آوردن نمازهای مستحبی در کنار نمازهای واجب یومیه «نوافل»(۱۱)

۱۰ـ نماز شب(۱۲)

۱۱ـ تنها به خدا امید داشتن و بس و قطع امید از دیگران(۱۳)

۱۲ـ هزینه دادن در راه دین(۱۴)

۱۳ـ اخلاص(۱۵)

۱۴ـ راضی به قدر الهی بودن

۱۵ـ دوستی برای خدا و دشمنی برای او(۱۶)

۱۶ـ انصاف(۱۷)

۱۷ـ فرو بردن خشم

۱۸ـ خوبی کردن به آن کس که به او بدی می‌کند.(۱۸)

و…

اینها برخی از عوامل قرب به خداوندند. با توجه به آنکه ذات مقدس ربوبی بی‌نهایت است، بنابراین مراحل قرب هم نهایت ندارند و لذا اولیاء خدا آرام نداشتند و تا آخر عمر در جهت «تقرّب» تلاش می‌کردند و شاید یکی از رموز سوز و گدازهای امامان در دعاها همین است. به دیگر عبارت، امام معصوم گناه نمی‌کند تا بر آنها بگرید، بلکه گریه‌اش برای آن است که او همچنان خود را اندر خم یک کوچه این مسیر بی‌نهایت می‌بیند.

امامان «ع» در بالاترین جایگاه مقربان قرار دارند، زیرا آنچه خوبان همه دارند، این گل‌های معطر جهان هستی یکجا دارند.

 

برترین درجات پیامبران

در این حقیقت جای تردیدی وجود ندارد که پیامبران الهی در یک رتبه نبوده، برخی از برخی دیگر برترند و نزد خداوند مقام برتری دارند: «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس…؛(۱۹) از میان آن پیامبران، بعضی را بر بعضی برتری دادیم، از آنان کسی بود که خداوند با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان را بالا برد و به عیسی بن مریم نشانه‌های روشن و معجزات را دادیم و او را با روح القدس (جبرئیل) تأیید کردیم».

با آنکه انبیاء در هدف واحدند، اما هرکدام جایگاه و امتیاز خود را دارند. در تفسیر فخررازی بیست امتیاز برای پیامبر اسلام بیان شده است. معجزه پیامبر اکرم«ص» قرآن بر همه معجزات برتری دارد. کتابش تحریف نشده و تا قیامت هم تحریف نخواهد شد. او امّی بود و در عین حال مسئله‌آموز صد مدرس شد. او خاتم‌الانبیاء «ع» بود و دینش خاتم‌الادیان بود. امتیاز حضرت ابراهیم«ع» یک تنه امت بودن و نسل مبارک داشتن، امتیاز حضرت نوح«ع» طول عمر و پایداری و دریافت سلام ویژه از طرف خداوند است. امتیاز حضرت موسی«ع» آن بود که مخاطب مستقیم خداوند و امتیاز حضرت عیسی«ع» تأیید به روح‌القدس بود.

«… لَقَدْ فَضلْنَا بَعْض النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍوَ ءَاتَیْنَا دَاوُدَ زَبُورا؛(۲۰) بعضی پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم و به داود زبور بخشیدیم». در این آیه نیز سخن از تفضیل برخی انبیاء بر بعضی دیگر است.

در این فراز از زیارت جامعه برترین درجات مرسلین برای امامان معصوم«ع» بیان شده است. در اینجا سئوال این است که مگر امامان معصوم پیامبر بوده‌اند که برترین‌شان باشند؟ پاسخ این است که پیامبر نبودند، اما رسالت انبیاء بر دوش آنها بود. به دیگر عبارت، خاتمیت پیامبر اکرم«ص» با امامت امامان تداوم یافته است، پس آنان در این مسیر تهمت‌ها، بی‌مهری‌ها و… را به جان خریده، تکلیف خود را انجام داده‌اند، پس در این عرصه نیز برترین هستند.

 

امامان بی‌نظیر

«حیث لا یلحفه لاحق و لایفوته فائق و لا یسبقه سابق و لایطمع فی ادراکه طامع؛ مقام‌تان آن قدر بلند است که هیچ‌کس بدان نمی‌رسد و به بالاتر از آن هیچ ‌کس راه نمی‌یابد و هیچ پیشگامی بر آنان پیشی نمی‌گیرد و هیچ طمع‌کننده‌ای برای رسیدن به آن طمع نمی‌کند.»

این فرازها در پی بیان این حقیقت است که مقام امامان به‌قدری بلند است که کسی را یارای رسیدن به آن قله نیست، دقیقاً همان که مولی علی«ع» در مورد خود فرمود در مورد دیگر امامان هم صادق است: «… یَنحَدِر عنّی السیلُ و لا یرقی الیّ الطیرُ…»(۲۱) سیل خروشان فضیلت از دامنه کوهسار وجودم پیوسته جاری است و مرغ (دورپرواز اندیشه) به قله وجود من نمی‌رسد.

در این فراز، وجود امام به کوه عظیمی با قله بسیار مرتفع تشبیه شده است. طبیعت این گونه کوه‌ها و قله‌ها این است که نزولات آسمانی را در خود جای می‌دهند و سپس به صورت مستمر به روی زمین‌های گسترده و دشت‌ها جاری می‌سازند و گل‌ها و گیاهان و درخت‌ها را باور می‌کنند و از سوی دیگر هیچ پرنده دورپروازی نمی‌تواند به آنها راه یابد. این تعبیر نشان می‌دهد که هیچ‌ کس را یارای دستیابی به افکار بلند امام و اوج معرفت و کنه شخصیت آن حضرت نیست و به اسرار وجود او جز پیامبر اکرم«ص» که استاد بزرگ آن حضرت بود و امامان معصوم«ع» پی نمی‌برد. هر کس از یاران و اصحاب و پیروان امام به اندازه پیمانه وجود خویش از این اقیانوس بهره می‌گیرد، بی‌آنکه کرانه‌ها و ژرفای آن بر کسی روشن باشد.

 

اعتراف به افضلیت امامان

حتی لا یبقی ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صدیق و لا شهید و لا عالم و لا جاهل و لا دنی و لا فاضل و لا قومس صالح و لا فاجر طالح و لا جبار عنید و لا خلق فیها بین ذلک شهید الا عرفهم جلاله امرکم و عظم خطرکم و کبر شأنکم و تمام نورکم و صدق مقاعدکم و ثبات مقامکم و شرف محلکم و منزلتکم عنده و کرامتکم علیه و خاصتکم لدیه و قرب منزلتکم منه.

تا اینکه نه هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلی و نه هیچ صدیق و شهیدی و نه هیچ عالمی و جاهلی و نه هیچ صاحب فضیلتی و نه هیچ مؤمن درستکاری و نه هیچ تبهکار بدکاری و نه هیچ ستمگر مستبدی و نه هیچ شیطان رانده‌شده‌ای و نه هیچ آفریده دیگری که در این میان گواه باشد برجای نماند مگر آنکه خداوند بشناساند به آنان جلالت امرتان و عظمت قدرت‌تان و بزرگی مقام‌تان و تمامیت نورتان و درستی جایگاه‌تان و استواری مقام‌تان و شرافت رتبه‌تان، و منزلت شما در نزدش و کرامت شما را در نزد او و ویژه بودن‌تان در پیشگاه او و منزلت و نزدیکی که با او دارید.

این شناسایی نسبت به انبیاء مرسل خداوند، فرشتگان و صالحان انجام گرفته است و آنان اعتراف به بزرگی مولی علی«ع» و امامان دارند. نسبت به دشمنان نیز در همین جهان گرچه در ظاهر ابراز نکنند، اما در باطن خویش به آن معترفند، البته تجلی کامل این اعتراف و معرفت در قیامت خواهد بود. آن روز که پرده‌ها کنار رفته و اوج مقام این برترین‌ها را همگان می‌بینند.

«ابومسلم خولانی» و جمعی دیگر نزد معاویه آمدند و به او گفتند تو که با مولی علی«ع» درگیری همانند او هستی؟ او گفت نه به خدا قسم «انی لا علم نه افضل منی و احق بالامر منی» تحقیقاً من بر این اعتقادم که علی از من برتر و شایسته‌تر از من در امر خلافت است.(۲۲)

«عمروعاص» این دشمن مکار امام علی«ع» ضمن اعتراف به مناقب مولی علی«ع» می‌گوید که «و انا از یدک انه لیس احد من صحابه رسول‌الله«ص» له مناقب مثل مناقب علی«ع»؛ من اضافه می‌کنم که هیچ‌کدام از اصحاب پیامبر«ص» فضائلی همچون فضائل مولی علی«ع» را نداشتند.(۲۳)

مروان دشمن کینه‌توز مولی علی«ع» که در دوره حاکمیتش دشنام بر مولا علی«ع» را در خطبه جمعه باب کرد، در خطابه‌ای که امام حسن«ع» در آن جمع حاضر بود به مولی علی«ع» اهانت کرد. امام حسن«ع» به او فرمود: «ویلک یا مروان اهذا الذی تشتم شر الناس؟»، وای بر تو مروان! آیا اینکه به او دشنام می‌دهی بدترین مردم است؟ او گفت نه او بهترین مردم است.(۲۴)

و از این گونه اعترافات فراوان است که در یک مقاله نمی‌گنجد. این اعترافات حتی در حوزه مسلمانان هم نماند، بلکه غیرمسلمانان هم افضلیت مولی علی«ع» را باور دارند.

میخائیل نعیمه نویسنده مسیحی و متفکر معروف عرب‌زبان چنین می‌گوید: «اگر علی تنها برای اسلام بود، چرا باید یک تن مسیحی در سال ۱۹۵۶ میلادی به شرح زندگی او و تفحص و دقت در وقایع آن بپردازد (اشاره به جورج جرداق نویسنده مسیحی لبنانی و مؤلف کتاب الامام علی صوت العداله الانسانیه) و مانند شاعری شیفته، آن قضایای دلفریب و حکایات نغز و دلاوری‌های شگفت‌انگیز را به سرودهای شاعرانه تغنی کند. پهلوانی امام نه تنها در میدان نبرد بود بلکه در روشن‌بینی و پاکدلی، بلاغت، سحر بیان، اخلاق فاضله، شور ایمان، بلندی همت، یاری ستمدیدگان و ناامیدان و متابعت حق و راستی و بالجمله در همه صفات حسنه پهلوان بود.»(۲۶)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ انبیاء، ۳۷ـ۳۶.

۲ـ یوسف، ۲۴.

۳ـ امام علی«ع» فرمود: لیکم بصدق الاخلاص و حسن الیقین فانها افضل عباده المقربین. (غرر الحکم، حدیث ۶۱۵۹)

۴ـ حضرت امام زین‌العابدین«ع»: ان اقربکم من الله او سعکم خلقاً. (الکافی، ج ۸، ص ۶۹)

۵ـ حضرت امام علی«ع»: اقرب العباد الی الله تعالی اقولهم للحق و ان کان علیه و اعملهم بالحق و ان کان فیه کرهه. (غرر الحکم، حدیث ۳۲۴۳).

۶ـ کافی، ج ۲، ص ۱۲۳.

۷ـ عن الامام الصادق«ع»: اقرب ما یکون العبد من ربّه اذا دعا ربّه و هو ساجد. (فروع کافی، ۳/۳۲۳).

۸ـ الخصال، ص ۸۱.

۹ـ همان.

۱۰ـ همان.

۱۱ـ حدیث قرب نوافل، کافی ۵، ص ۲۶۱.

۱۲ـ عن الامام العسکری«ع»: ان الوصول الی الله سفر لایدرک الا بامتطاء اللیل. (بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۸۰)

۱۳ـ عن علی«ع»: الوصله بالله فی الانقطاع عن الناس. (غررالحکم، حدیث ۱۷۵۰)

۱۴ـ عن الامام علی«ع»: من صبر علی الله وصل الیه. (دعوات راوندی، ص ۲۹۲)

۱۵ـ عن الامام علی«ع»: اتقرب الی الله باخلاص نیته. (غررالحکم، حدیث ۴۴۷۷)

۱۶ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۷۸.

۱۷ـ همان.

۱۸ـ همان.

۱۹ـ بقره، ۲۵۳.

۲۰ـ اسراء، ۵۵.

۲۱ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۳، خطبه شقشقیه.

۲۲ـ مسیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰، تاریخ دمشق، ج ۵۹، ص ۱۳۲، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۲۹، وقعه صفین، ص ۸۵.

۲۳ـ الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۲۹.

۲۴ـ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید معتزلی، ج ۱۳، ص ۲۲۰.

۲۵ـ ر.ک به بخشی از این اعترافات به کتاب «موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب فی الکتاب و السنه و التاریخ، ج ۸، صص ۳۹۳ـ۳۷۷.

۲۶ـ پیام امام امیرالمؤمنین، ج ۱، ص ۳۶.

 

 

سوتیترها:

۱٫

امامان «س» برترین بندگان گرامی داشته اویند، زیرا در قله ایمان و معیار ایمانند. «میزان الاعمال» یعنی همین که عیار فلز ایمان دیگران با معیار وجودی آنان سنجیده می‌شود. پس امامان به شریف‌ترین مرتبه گرامیان رسیده‌اند.

۲٫

وجود امام به کوه عظیمی با قله بسیار مرتفع تشبیه شده است. طبیعت این گونه کوه‌ها و قله‌ها این است که نزولات آسمانی را در خود جای می‌دهند و سپس به صورت مستمر به روی زمین‌های گسترده و دشت‌ها جاری می‌سازند و گل‌ها و گیاهان و درخت‌ها را باور می‌کنند و از سوی دیگر هیچ پرنده دورپروازی نمی‌تواند به آنها راه یابد.

 

 

 

 

30نوامبر/16

مسئولیت متقابل اجتماعی

 

حضرت آیت‌الله مصباح یزدی

طرح بحث

اصل سعادت انسان به ایمان به خدا بستگی دارد و لازمه آن انجام اعمال صالح است. این مطلبی است که آیات و روایات بسیاری بر آن دلالت دارد. اما در میان آیات قرآن، سوره عصر خصوصیاتی دارد که سؤالاتی را برمی‌انگیزاند از قبیل آنکه: آیا تواصی به حق و تواصی به صبر در عرض ایمان و عمل صالح‌اند و آنچه موجب سعادت و نجات می‌شود چهار چیز است، یا اینکه عمل صالح شامل تواصی به حق و تواصی به صبر هم می‌شود و این دو نیز از مصادیق عمل صالح‌‌اند؟ اگر این دو نیز از اعمال صالح‌اند چرا جداگانه ذکر شده‌اند؟

سؤال دیگر درباره تفاوت لحن دو جمله اخیر با جمله‌های قبلی است. درباره ایمان و عمل صالح تکلیف متوجه هر فرد نسبت به خودش است، اما در مورد صبر و ملازمت حق، بر تواصی به این دو عمل تأکید شده است، چرا این لحن تغییر کرده است؟

به نظر می‌رسد که تواصی به حق و تواصی به صبر، مصادیقی از عمل صالح است و ذکر این دو مصداق خاص از اعمال صالح و برجسته کردن آنها به خاطر توجه دادن به ویژگی‌ و اهمیت این دو عمل است. حال سؤال می‌شود که مسأله رعایت حق چه اهمیتی دارد که این‌گونه برجسته شده و می‌فرماید اهل سعادت،‌ یکدیگر را به ملازمت حق سفارش می‌کنند.

 

خطر جهل مرکب

درست است که وقتی می‌فرماید: ملاک سعادت، ایمان و عمل صالح است، تکلیف برای همه روشن است و هر انسانی باید بکوشد ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد. ولی بسیاری از اوقات در مقام عمل، شناختن مورد تکلیف و انجام دادنش مورد ابهام و حتی گاهی مورد مغالطه واقع می‌شود، به‌گونه‌ای که انسان یکی از نقیضین یا ضدین را به جای دیگری می‌گیرد و به خیال انجام عمل صالح مرتکب گناه می‌شود؛ «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا؛(۱) می‌خواهید به شما خبر بدهیم که چه کسی خسارتش بیشتر از همه است؟ آنها کسانی هستند که دنبال خواسته‌های دنیوی و زودگذر هستند و خیال می‌کنند که خیلی کار خوبی می‌کنند، همه تلاش و زحمت خود را صرف دنیا می‌کنند و آن کوشش‌ها در راه دنیا از بین می‌رود و نتیجه‌ای برای سعادت آخرت‌شان نخواهد داشت.»

آن اعمال همه گم می‌شود و روز قیامت می‌بینند که دست‌شان خالی است. این‌ها کسانی هستند که خیال می‌کنند خیلی کار و رفتار خوب و ممتازی دارند و بر دیگران نیز مزیت دارند. افتخار هم می‌کنند که ما نه تنها خسارتی نکردیم، بلکه خیلی از شماها بهتریم و مزایایی هم به دست آورده‌ایم. قرآن می‌فرماید این‌ها اخسرین‌اند؛ نه تنها خُسر دارند بلکه خسر مضاعف دارند. از یک طرف در آخرت دست‌شان خالی است و چیزی گیرشان نمی‌آید و از طرف دیگر همین ‌که خیال می‌کردند خیلی خوبند،‌ خود ضرر دیگری است. خسارت این جهل مرکب، مضاعف است و نه تنها چیزی گیرشان نمی‌آید بلکه وقتی می‌بینند اشتباه کرده‌اند، حسرت‌شان بیشتر از دیگران است.

 

تأثیر متقابل انسان‌ها

اگر هر انسانی تنها زندگی می‌کرد این طور مسائل برایش کم پیش می‌آمد، زیرا به هر حال خداوند تکلیفش را به ‌وسیله‌ای مشخص می‌کرد،‌ و او یا عمل می‌کرد و به سعادت می‌رسید یا ترک می‌کرد و خسران می‌دید. اما در اجتماع رفتارهای انسان‌ها در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارد و انسان‌ها چه در زندگی مادی و چه در زندگی معنوی‌‌شان به هم وابسته‌اند. مثلاً همین علم یا اخلاقی که می‌آموزیم اگر مدرسه، معلم و کتابی نبود، یا اگر رفتارهای انسان‌های خوب را نمی‌دیدیم، از کجا و چگونه آن را فرا می‌گرفتیم؟ بنابراین اگرچه هر فرد، موجود مستقلی است و روز قیامت هر کسی خودش به تنهایی با خدا مواجه می‌شود: «وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَرْدًا»؛(۲) ولی به هر حال زندگی ما در گرو تعامل با دیگران است و حتی برای ایمان صحیح و عمل صالح نیز نیاز به تعامل با دیگران داریم. اگر زمینه‌های ایمان و شناخت موارد آن نباشد، از کجا بدانیم که باید به کدام دین و چه چیزهایی ایمان بیاوریم؟ درباره عمل صالح نیز اگرچه خوبی برخی کارها را با فطرت یا عقل خودمان می‌فهمیم، ولی خوبی یا بدی بسیاری از کارها به این سادگی معلوم نمی‌شود. حتی شناخت خوبی یا بدی‌های مادی‌ به سادگی به دست نمی‌آید. اگر محققان، تحقیق و تجربه نکرده بودند ما نمی‌دانستیم چه غذایی خوب و چه غذایی بد است. اگر تلاش طبیبان نبود نمی‌دانستیم که باید فلان دارو را برای فلان مرض استفاده کرد.

بنابراین انسان‌ها در مسائل فردی و اجتماعی، مادی و معنوی به یکدیگر وابستگی دارند و در صورتی‌ که در اجتماع آفاتی پیدا ‌شود به فرد نیز سرایت خواهد کرد. از این‌رو برنامه سعادت انسان‌ها باید ناظر به این وابستگی‌ها باشد و برای این‌ها نیز برنامه داشته باشد. باید بر مسئولیت نسبت به دیگران تأکید شود و به آنها گفته شود که اگر تنها به فکر خودتان باشید، مسأله‌تان حل نمی‌شود و بارتان به منزل نمی‌رسد. باید به مؤمنان گفت: اگر انحرافی در دیگران پیدا شود، خواه ناخواه در شما نیز اثر می‌گذارد و اگر انسان فقط به فکر خودش باشد و مسئولیتی نسبت به دیگران احساس نکند، سعادت خودش نیز به خطر می‌افتد. حتی در زمینه اعتقادات و مسائل اساسی دین ـ علی‌رغم ایمان افراد به خدای یگانه، اسلام و ضروریات آن ‌ـ گاهی شیاطین چنان وسوسه و مغالطه می‌کنند که بدیهی‌ترین مسایل مورد شک قرار می‌گیر‌د. در میان مسایل بدیهی، مسأله تناقض، از بدیهی‌ترین مسایل است، اما اساس برخی از فلسفه‌های غربی بر همین تناقض است و می‌گویند نه تنها تناقض محال نیست بلکه اساس هستی بر تناقض است!

 

مسئولیت متقابل انسان‌ها

در بین اعمال صالح، ملازمت حق جایگاه ویژه‌ای دارد. اینکه ما حق را بشناسیم و بکوشیم ملازم آن باشیم و آن را با باطل اشتباه نگیریم و از روی غفلت، جهل و یا هوای نفس دنبال باطل نرویم وقتی حاصل می‌شود که فقط در لاک خودمان نباشیم و نوعی مسئولیت متقابل نسبت به همدیگر داشته باشیم. وقتی فردی می‌بیند دیگری در حال افتادن در آتش است باید دستش را بگیرد؛ وقتی می‌بیند شبهه‌ای پیدا کرده، باید ‌در رفع شبهه‌اش بکوشد، و اگر مبتلا به بلای فکری، ذهنی، اعتقادی، یا رفتاری شده، باید برای معالجه‌اش تلاش کند. این تلاش به معنای عامش همان امر به معروف و نهی از منکر است. اگر این مسأله نباشد خواه ناخواه اجتماع به فساد کشیده می‌شود و دیگر هیچ فردی ضمانت برای مصونیت ندارد.

شناخت حق و باطل مسأله مهمی است و در آیات و روایات بسیاری روی آن تاکید شده است؛ خداوند در قرآن می‌فرماید: «أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ».(۳) پس از حق، دیگر دنبال چه می‌گردید؟ از حق که گذشتید، غیر از گمراهی و باطل نیست؛ حق یکی است و اگر آن را رها کنید، به دنبالش گمراهی و بطلان است؛ اما علی رغم این بیان واضح و مستدل، باز مکتب‌های مهم و حتی بزرگانی از فیلسوفان عالم و برخی اصحاب مذاهب مختلف که شمارشان از میلیارد تجاوز می‌کند، سخنی دیگر می‌گویند. بعضی در کشور خودمان ابتدا ‌گفتند شیعه و سنی هر دو خوب است و فرقی نمی‌کند؛ سپس گفتند: مسیحت نیز خوب است، و بالاخره گفتند: شرک هم بد نیست؛‌ بت‌پرستی نیز خوب است، و بالاخره همه ایمان و اعتقادی دارند و ما به همه آنها احترام می‌گذاریم! پلورالیسم که موجش کشور ما را هم گرفته است، نفی همین آیه قرآن است: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ».(۴) اگر اسلام حق است، هرچه غیر اسلام و ضد اسلام است،  باطل و گمراهی است. نمی‌توان ضدین را حق دانست؛ نمی‌شود هم توحید و هم تثلیث، هر دو حق باشند. بنابراین حتی بدیهی‌ترین مسائل هم در اجتماع دچار آفت می‌شود و چیزی که می‌تواند جلوی این آفت را بگیرد احساس مسئولیت انسان‌ها نسبت به یکدیگر است.

 

آمیختگی حق و باطل

امیرمؤمنان در خطبه‌ای از نهج‌البلاغه(۵) درباره فتنه می‌فرماید: إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَع؛ فتنه‌ها از دو چیز سرچشمه می‌گیرد: یک عده شیطان‌ صفتند و برای رسیدن به هوا و هوس‌ خودشان به دنبال ایجاد نوعی اختلال در جامعه هستند. برای این کار با استفاده از مغالطات و القای شبهه‌ها، مردم را به خودشان متمایل و سپس آنها را به تبعیت خودشان وادار می‌کنند. این‌گونه افراد آگاهانه برای رسیدن به دلخواه و هوای نفس‌شان راه خطا را بر می‌گزینند. اینان این‌گونه نیست که ندانند، بلکه حق را می‌دانند، اما چون با دلخواه‌شان وفق نمی‌دهد، ایجاد فتنه می‌کنند.

دسته دوم کسانی هستند که برای رسیدن به هوا و هوس‌ خود بدعت‌گذاری می‌کنند؛ نمونه بارز این نوع سردمداران مذاهب مختلف هستند. البته هر رأی نویی بد نیست و نوآوری کار انسان‌ عاقل است. انسان زحمت می‌کشد و مجهولی را کشف می‌کند و این نوآوری بسیار خوب و باعث رشد علم است. بدعتی مذموم است که یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّه وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللَّه؛ برخلاف قرآن، وحی الهی و دستورات خدا باشد. ویژگی دیگر این آراء این است که افراد  براساس آن با یکدیگر و براساس اموری غیر از دین خدا، رابطه ولایت و همبستگی ایجاد می‌کنند و تابع یک بدعت‌گذار می‌شوند.

حضرت در ادامه می‌فرماید: فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِین وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِین‏؛ اگر باطل کاملاً از حق جدا بود، حق بر آن‌هایی که طالب حق هستند مخفی نمی‌ماند و می‌فهمیدند حق چیست و به دنبالش می‌رفتند. همچنین زبان معاندین قطع می‌شد و نمی‌توانستند از اهل حق خرده‌گیری کنند. وَلَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ‏ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ؛ آنچه باعث اشتباه کاری و منشأ فتنه‌ها می‌شود این است که خوشه‌ای از حق با خوشه‌ای از باطل را با هم آمیخته می‌کنند. وقتی حق و باطل آمیخته شد، اهل عناد آن نقطه ضعف را نشان می‌دهند، و اینجاست که شیطان فرصت را غنیمت می‌شمارد و بر اولیایش مسلط می‌شود؛ البته وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ‏ مِنَ اللَّهِ‏ الْحُسْنى‏؛ خدا اولیاء خودش را نجات می‌دهد.

 

نقش تواصی به عمل صالح و صبر در سعادت اجتماعی

پس از اینکه دانستیم حق و باطل غالباً در اجتماع، با هم آمیخته می‌شود و معاندان این آمیختگی را سوژه می‌کنند و حق را بدنام می‌کنند، به این نتیجه می‌رسیم که برای جلوگیری از فریب مردم، باید برای تفکیک حق و باطل تلاش کرد؛ باید حق را کاملاً روشن ساخت و بطلان باطل را واضح کرد. باید کسانی که حق را بهتر شناخته‌اند و عقل یا علم بیشتری دارند متصدی شوند و دست دیگران را بگیرند. باید آ‌نهایی که حق را شناخته‌اند، احساس مسئولیت کنند و به فکر دیگران باشند. اگر فقط به فکر خود باشند و دیگران را رها کنند اولاً وظیفه واجبی که اعظم‌ فرائض الله است ترک می‌شود، و  ثانیاً اثر آن فساد کم‌کم به خود آنها نیز سرایت خواهد کرد. وقتی امر به معروف نشد و جلوی فساد گرفته نشد، کم‌کم این فسادها شامل اهل حق نیز می‌شود و به خود و خانواده‌های آنها نیز سرایت می‌کند. بنابراین باید این احساس مسئولیت متقابل اجتماعی زنده باشد وگرنه فرد نیز نمی‌تواند زندگی و دین خود را به ‌درستی حفظ کند. لازمه این احساس مسئولیت این است که حق را به دیگران بشناسانند و سپس سفارش کنند که به آن حق عمل کنند و از آن جدا نشوند. در این صورت جامعه انسانی جامعه صالحی است و از زیان و خسران نجات پیدا می‌کند.

در اینکه تواصی به حق هم خود یک عمل صالح‌ است، شکی نیست، اما معمولاً مردم از این عمل غفلت می‌کنند و وقتی سخن از عمل صالح می‌شود بیشتر به فکر کار و تکلیف فردی خودشان هستند. این‌جاست که باید بر اعمال صالحی که صلاح اجتماع متوقف بر آنهاست تکیه کرد. باید مردم بکوشند حق را به یکدیگر بشناسانند و ملازم حق باشند و سفارش کنند که از حق جدا نشوند. اگر این کار نشود، جامعه رو به فساد می‌رود و فسادش دامنگیر همه می‌شود.

درباره تواصی به صبر نیز مسأله همین‌گونه است؛ فردی را فرض کنید که ایمان آورده و عمل صالح به‌جا آورده است؛ حتی در جهاد شرکت کرده، اما به هر حال ظرفیت‌ برخی از افراد محدود است؛ یک هفته جنگ را تحمل می‌کند، یک ماه بمباران یا موشک‌باران را تحمل می‌کند، می‌گوید سال دیگر جنگ تمام می‌شود، ولی پس از گذشت چند سال خسته می‌شود. اینجاست که باید یکدیگر را به صبر سفارش کنیم. انسان اگر تنها باشد طاقتش تمام می‌شود، اما وقتی در جمعی باشد که یکدیگر را به صبر توصیه می‌کنند، روح و توان جدیدی پیدا می‌کند و قدرت مقاومت در او تقویت می‌شود. این چیزی بود که در طول هشت سال دفاع مقدس، عزیزان ما هر روز تجربه کردند؛ کسانی خسته و از گرفتاری‌ها ناراحت می‌شدند، اما تقویت و سفارش یکدیگر، روحیه آنها را تقویت می‌کرد و آثار عمل‌شان چند برابر می‌شد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ کهف، ۱۰۴-۱۰۳٫

۲ـ مریم، ۹۵٫

۳ـ یونس، ۳۵٫

۴ـ یونس، ۳۲٫

۵ـ نهج‌البلاغه، خطبه ۵۰٫

 

سوتیتر:

۱

وقتی فردی می‌بیند دیگری در حال افتادن در آتش است باید دستش را بگیرد؛ وقتی می‌بیند شبهه‌ای پیدا کرده، باید ‌در رفع شبهه‌اش بکوشد، و اگر مبتلا به بلای فکری، ذهنی، اعتقادی، یا رفتاری شده، باید برای معالجه‌اش تلاش کند. این تلاش به معنای عامش همان امر به معروف و نهی از منکر است

 

۲

اگر فقط به فکر خود باشند و دیگران را رها کنند اولاً وظیفه واجبی که اعظم‌ فرائض الله است ترک می‌شود، و  ثانیاً اثر آن فساد کم‌کم به خود آنها نیز سرایت خواهد کرد. وقتی امر به معروف نشد و جلوی فساد گرفته نشد، کم‌کم این فسادها شامل اهل حق نیز می‌شود و به خود و خانواده‌های آنها نیز سرایت می‌کند

30نوامبر/16

انواع دوگانۀ حُسن ادب

                                                                                          

مرحوم آیت اله حاج آقا مجتبی تهرانی (ره)

۱ـ ادب انسانی و معنای آن

ادب در علم اخلاق و مباحث معرفتی به دو بخش تقسیم می‎شود: ادب انسانی، ادب الهی. ادب انسانی عبارت است از روش رفتاری‏ای که از آنچه عقل عملی‎ حکم می‎کند به ‌دست آمده است، یعنی ادب به یک معنا حفاظت عملی نسبت به مرزهای شناخته شده‏ای است که از ناحیۀ عقل عملی تأیید شده است.

انسان دو گونه عقل دارد: عقل نظری و عقل عملی. عقل نظری عبارت است از آن نیرویی که انسان به‏ وسیلۀ آن کلیّات را ادراک می‎کند و زیربنای تمام ادراکات انسان نسبت به اصول اعتقادی است. عقل عملی نیرویی است که انسان به‎ وسیلۀ آن حُسن و قبح اشیا و افعال، یعنی زیبایی و زشتی آنها را درک می‎کند. گاهی از عقل عملی به قوّۀ تشخیص بایدها و نبایدها هم تعبیر می‌کنند.

ادب انسانی در حقیقت مراقبت و حفاظت عملی نسبت به روش رفتاری است تا انسان از مرزهای شناخته شدۀ انسانی تجاوز نکند، به شناسایی و ادراکات عقل عملی‎ مربوط می‌شود و ربطی به عقل نظری ندارد. این ‎طور نیست که اگر کسی به مبدأ، معاد و دیگر اصول اعتقادی باور نداشته باشد، به‌طورکلی فاقد ادب باشد؛ بلکه انسان به حکم این که صاحب عقل عملی است، زشتی و زیبایی کارها را می‌فهمد و می‌تواند به همان اندازه ادب داشته باشد.

 

۲ـ ادب الهی و معنای آن

قسم دوم ادب یعنی ادب الهی عبارت است از روش رفتاری و گفتاری‏ای که مرزهای آن از ناحیۀ خداوند شناسایی و القا گردیده است. به تعبیر دیگر ادب الهی حفاظت عملی نسبت به مرزهای شناخته شده‏ای است که از ناحیۀ خداوند مورد شناسایی قرار گرفته‌اند. پس گاهی این عقل عملی است که می‎‎گوید این عمل نیک است  و یک ‎وقت خداوند می‎گوید. ملتزم شدن به حدود عقلی و شرعی و مرزشناسی، ادب است و ادب نیز به‌ حسب درک‌کنندۀ مرزها، به اقسام مختلف انسانی و الهی تقسیم می‌شود.

 

رابطۀ عقل و حُسن ادب در معارف اسلامی

ادب انسانی، فعلیت و ظهور عقل عملی است

در روایتی آمده است: ادب، صورت عقل است(۱). اگر بخواهیم این‎ مسئله را در یک قالب علمی توضیح دهیم باید بگوییم که در عالم ماده هر موجودی از ممکنات، دارای یک «هیولی و قوّه» و «صورت و فعلیّت» است.(۲) به تعبیر دیگر شیء گاهی در حال قوه و استعداد است و گاهی به فعلیّت می‌رسد و صورت فعلیّه پیدا می‎کند. عقل عملی است که مشخص می‌کند چه رفتاری زیباست و چه رفتاری زشت.(۳)  اگر کسی بخواهد رفتار و گفتار زیبا در او تبلور پیدا کند و به فعلیت برسد، باید آن رفتار را آن ‌قدر تکرار کند تا تدریجاً به صورت یک روش رفتاری و یا یک ملکۀ اخلاقی در بیاید. اینجاست که روش گفتاری و رفتاری شخص، یعنی ادب و صورت و فعلیت عقل عملی او شکل می‌گیرد.(۴)

 

ادب الهی، فعلیت و ظهور عقل نظری است

هرچند ریشۀ تمام اقسام ادب را باید در عقل جستجو کرد، اما ادب الهی، برخاسته از عقل نظری است. عقل نظری نیرویی است که به ‌وسیلۀ آن کلیات ادراک می‌شوند و منشأ استدلالات عقلیّه‌ای است که به صحیح بودن آنچه که الله ‌تعالی بیان می‌فرماید، حکم می‌کنند. از این جهت، زیربنای مبدأ، معاد و نبوت و همچنین وحی و تشریع الهی، عقل است.

عقل نظری نیرویی است که به وسیلۀ آن اصول اعتقادی صحیح را پیدا می‌کنیم و بعد از اعتقاد به آنها، به مسئلۀ وحی، احکام الهی و… التزام عملی پیدا می‌کنیم. منظور از این احکام، روش‏های رفتاری‌ای هستند  که از ناحیۀ خداوند مشخص شده‌اند، بنابراین عقل، زیربنای ادب، اعم از ادب انسانی و ادب الهی به‌شمار می‌آید.

 

ادب برخلاف عقل، امری اکتسابی و نیازمند تکرار است

عقل موهبت الهی است؛ یعنی اکتسابی نیست که لازم باشد انسان برای به ‌دست آوردن آن تلاش کند؛ ولی ادب که مترتب بر شناخت عقلانی است، اکتسابی است.

امام هشتم«ع» در روایتی به ابوهاشم‏جعفری فرمودند: عقل عطیه‏ و موهبتی الهی است که در فطرت هر انسانی وجود دارد.(۵)   امّا ادب را باید با تلاش به‌دست آورد. اگر کسی برای تحصیل ادب تلاش کند، آن را به‌دست می‎آورد.(۶) اما اگر کسی بخواهد تلاش کند تا عقل را به‌ دست آورد، خود را بی‎جهت به زحمت می اندازد و چیزی دستش را نمی‌گیرد.(۷) چون عقل را نمی‏توان به ‌دست آورد؛ بلکه باید آن را به‌کار انداخت. اگر کسی بگوید: برو عقل پیدا کن! یا شوخی می‏کند و یا نمی‌داند که مسئله چیست؛ امّا کسی که در مقام نکوهش می‌گوید: عقلت را به کار بینداز! حرفش کاملاً صحیح است. این یعنی آنکه از موهبت الهی عقلت استفاده کن!

در روایت دیگری آمده است:  ادب انسانی و دین که همان ادب الهی است، ریشه در عقل موهبتی دارند؛(۸) یعنی هرگاه عقل نظری بارور شود، دینداری و هرگاه که عقل عملی بارور شود، ادب انسانی محقق و متبلور می‌شوند.(۹)

 

وجوه اشتراک و افتراق ادب انسانی با ادب الهی

 ادب انسانی و ادب الهی منافاتی با یکدیگر ندارند. ادب الهی، ادب انسانی را نیز در برمی‏گیرد، یعنی در هر جایی که ادب الهی وجود دارد، ادب انسانی هم موجود است، امّا برعکس این قضیه صحیح نیست. اگر بخواهیم این مطلب را در قالب قواعد منطقی بریزیم باید بگوییم که نسبت بین ادب انسانی و الهی، نسبت عموم و خصوص مطلق است. یعنی هر چیزی که ادب انسانی می‏گوید، در دل ادب الهی نیز قرار دارد، چون آنچه که خداوند راجع ‏به رفتار و گفتار انسان‎ها بیان می‎فرماید، مطابق آن چیزی است که عقل عملی می‎‎گوید و تمام احکام و آداب الهی بر طبق سازمان وجودی انسان است. از این روست که فرموده‌اند: «کُلَمّا حَکَمَ بِهِ الشَّرع حَکَمَ بِهِ العَقل».(۱۰) البته انسان باید زحمت‌های بسیاری را متحمل شود تا بتواند این معنا را از درون عقل عملی‎اش بیرون بکشد.

 

اولین وجه افتراق: «تفاوت در محدوده و  دامنۀ شناخت»

امّا وجه افتراق این دو با یکدیگر این است که دایرۀ ادب الهی بسیار گسترده‌تر از ادب انسانی است و ادب انسانی دایرۀ کوچکی را در برمی‎گیرد. ادب انسانی، تنها به اعضا و جوارح ظاهری انسان می‌پردازد که از این جهت در اصطلاح به آن «ادب ظاهری» ‎گفته می‏شود. این ادب، به چشم، گوش، دست، پا، زبان و به‏طور کلی به روش رفتاری و گفتاری ظاهر انسان مربوط می‏شود و این که انسان در موارد و شرایط مختلف چگونه سخن بگوید؟ چه چیزی بشنود؟ چگونه نگاه کند؟ و امثال این‏ مواردی که ما به آن اعمال ظاهری می‎گوییم. اما ادب الهی تنها مربوط به اعضا و جوارح ظاهری انسان نیست. ادب الهی هم اعضای ظاهری و هم قوای باطنی انسان را در بر می‏گیرد.

تنها یک درجه از درجات ادب مربوط به اعضا و جوارح می‏شود که همان ادب ظاهری است. اهل معرفت در درجات بعدی به ادب نفس، ادب قلب، ادب عقل و ادب تخیل می‏پردازند و لذا دایرۀ ادب الهی از ادب انسانی بسیار وسیع‏تر است و سراپای وجود انسان، از جهت ظاهر و باطن را در بر می‌گیرد.

در ادب انسانی برخلاف ادب الهی، تنها چیزی که می‏تواند از نظر باطنی با ظاهر انسان همراه شود، قوۀ شهوت و غضب اوست؛ یعنی عقل عملی برای ظاهر و باطن یک انسان، حتّی اگر به مبدأ و معاد و ماورای طبیعت اعتقاد نداشته باشد، آدابی دارد که او باید به آنها پایبند باشد، بر اساس آنها رفتار کند و از مرز خود تجاوز ننماید. ادب انسانی حداکثر این که جلوی شهوت و غضب فرد را می‌گیرد. گاهی از این مسئله تعبیر به وجدان می‎کنند، ولی ادب الهی مافوق اینهاست و به تمام ابعاد وجودی انسان نظاره دارد.

 

دومین وجه افتراق: «تفاوت در سلامت و مصونیت»

ادب انسانی خاصیت آفت‎پذیری دارد ولی ادب الهی، آفت‎پذیر نیست و برخلاف ادب انسانی اطمینان‌بخش است. نمونه‌های بسیاری ادب انسانی داشتند، ولی به رستگاری و فلاح نرسیدند، ولی کسی که مؤدب به آداب الهی باشد، قطعاً به فلاح و رستگاری می‌رسد. لذا هر نوع رفتاری‏ اگر پشتوانۀ الهی نداشته باشد، آفت‏پذیر است و نتیجه نمی‌دهد.

در روایتی آمده است: هرکس که آداب الهی نداشته باشد، مسلماً ادب انسانی برای او کاربرد اصلاحی نخواهد داشت(۱۱) ادب انسانی آن گاه کاربرد دارد که شخص، خود را ملزم به ادب الهی ساخته باشد.

علی«ع» می‏فرمایند: اگر کسی به آداب الهی مؤدب شود، به رستگاری دائم خواهم رسید(۱۲). به تعبیر دیگر خطر تخلّف از دیدگاه عقل عملی بدون پشتوانۀ دیدگاه عقل نظری زیاد است.

 

«آزادی مطلق و بی‌ادبی» یعنی حیوانیت محض

کسی که سوء ادب دارد، کاملاً مطابق روشی که نفسش می‌خواهد رفتار می‌کند و در روش رفتاری پیرو حیوان درونی‎ خویش است. حیوانات هم روش رفتاری دارند، امّا روش رفتاری آنها بی‎روشی است که ما از آن به «آزادی مطلق حیوانی» تعبیر می‎کنیم. از آنجا که در حیوانات مرزشناسی وجود ندارد، در رفتار خود از سبک بی‏روشی استفاده می‏کنند. این روش رفتاری همان ادب حیوانی است که در مقابل ادب انسانی و ادب الهی قرار دارد.

 

رویارویی ایمان و کفر، رویارویی حُسن ادب و سوء ادب

رابطه ادب الهی و ادب انسانی، یک رابطۀ تنگاتنگ است. رویارویی کفر و ایمان در واقع رویارویی بی‌ادبی و ادب بوده است. انبیا و اولیا انسان‎ها را به ادب یعنی روش رفتاری صحیح و نیک دعوت می‎کردند، امّا کسانی در مقابل‎ می‎گفتند انسان همانند حیوان هیچ مرزی در رفتار و گفتارش ندارد. از آنجا که ادب یک روش رفتاری است، لذا اگر کسی در ظاهر از ادب صحبت و در عمل بر خلاف آن رفتار کند، چیزی جز نفاق نیست و همین که «برخلاف آنچه که می‎‌گوید عمل می‎کند» نیز نوعی بی‎ادبی محسوب می‏شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۲ـ این اصطلاحات فلسفی است و من چاره‌ای ندارم که برای بیان روایت به آن‌ها اشاره‌ای داشته باشم.

۲ـ البتّه این مسأله به نسبت اشخاص و شرائط خاص تفاوت دارد.

۴ـ گویا عقل عملی در ابتدا، در انسان صرفاً جنبۀ هیولایی داشته و استعداد محض بوده است، امّا وقتی احکامی که شناسایی شده به فعلیّت برسد، لباس هستی به تن کرده و تحقّق خارجی پیدا می‌کند.

۵ـ گاهی این تعبیر نیز وجود دارد که عقل در جبلّت هر انسانی وجود دارد.

۶ـ الکافی، ج ‏۱، ص ۲۳٫

۷ـ در بعضی از نسخه‎ها آمده است: «لَمْ یَزْدَدْ بِذلِکَ إِلَّا جُهْداً»؛ یعنی خودش را سختی انداخته و زحمت خودش را زیاد کرده است.

۸ـ غررالحکم، ص۸۷٫

۹ـ واقعاً وقتی که انسان این روایات را می‎بیند، خیلی شعف پیدا می‌کند که این همه معارف بلند و پرمغز در جملات کوتاه آمده است. دلیل این زیبایی و ظرافت آن است که این روایات از ناحیۀ کسانی صادر شده است که به جمیع سازمان وجودی انسان آگاهی کامل دارند.

۱۰ـ علل‌الشرائع، ص ۱۹۴٫

۱۱ـ غررالحکم، ص ۲۴۸٫

۱۲ـ بحارالأنوار، ج ‏۸۹، ص ۲۰۹٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

اهل معرفت برای ادب درجاتی را قائل می‌شوند که تنها یک درجه از این درجات، مربوط به اعضا و جوارح می‏شود که همان ادب ظاهری است. اهل معرفت در درجات بعدی به ادب نفس، ادب قلب، ادب عقل و ادب تخیل می‏پردازند. به‏ همین جهت، دایرۀ ادب الهی از ادب انسانی بسیار وسیع‏تر است و سراپای وجود انسان، از جهت ظاهر و باطن را در بر می‌گیرد. تنها دست و پا و چشم و گوش احتیاج به ادب ندارند، بلکه فکر و خیال و قلب و حتی عقل انسان نیز محتاج ادب هستند.

 

۲٫

کسی که سوء ادب دارد، کاملاً مطابق روشی که نفسش می‌خواهد رفتار می‌کند و در روش رفتاری پیرو حیوان درونی‎ خویش است. حیوانات هم روش رفتاری دارند، امّا روش رفتاری آنها بی‎روشی است که ما از آن به «آزادی مطلق حیوانی» تعبیر می‎کنیم. از آنجا که در حیوانات مرزشناسی وجود ندارد، در رفتار خود از سبک بی‏روشی استفاده می‏کنند. این روش رفتاری همان ادب حیوانی است که در مقابل ادب انسانی و ادب الهی قرار دارد

30نوامبر/16

دهان مزبله نیست!

حضرت آیت‌اله حسن زاده آملی

قدر این دهن را بدان که گفت بسم‌الله الرحمن الرحیم.  او را آلوده نکن. نگذار هر حرفی را بزند. نگذار حرف هر کسی را پیش بکشد. نگذار هر چه دلش خواست ابراز کند. دهان است. خیلی شریف است. مزبله نیست که آدم هر غذایی را در او بگذارد. انسان باید واردات و صادرات دهانش را بپاید، حرف‌هائی را که می‌زند و می‌شنود مواظب باشد. خوراکش را مواظب باشد. بگذارد زبان را عقل بگرداند، نه هوا و هوس. عقل مدبر عاقل کشور وجود توست. آن که عقل دارد چه ندارد و آن که عقل ندارد، چه دارد؟ اول اندیشه، وانگهی گفتار، بگذارید اعضا و جوارح شما در فرمان عقل‌تان باشند.

تن که آرامش دارد، آرمیده است و انسانی که تن‌اش آرمیده است، وقر دارد و می‌گویند شخصی باوقار است، اطمینان دارد. سبک‌سار و سبک‌سر نیست. مثل کوه است که تندبادهای حوادث او را از جا تکان نمی‌دهند، نه مثل کاه که وزن و سنگینی ندارد و در دست گردبادها به هر سو غلتان است.

بعضی از افراد جان و روح ندارند، تنظیم نیستند، قوی نیستند، رشد عقلی پیدا نکرده‌اند و لذا دنیا و حوادث آنها را به بازی می‌گیرد. همین که دنیا اندکی  به آنها روی آورد، عربده‌شان بلند است و چون از آنها اعراض کرد، گریه‌ها و بی‌تابی‌ها و سر و سینه‌زدن‌هایشان تماشائی!

رسول‌الله(ص) فرمود: «المؤمن وقور». مومن، ثابت قدم، استوار، قرص و محکم، وقور، تنظیم، صابر و بردبار است.

سکینه، سکون و آرامش جان و وقار سکون و آرامش تن است. انسان عاقل موحد، خداشناس، آن که جانش تنظیم دارد و سرمایه بینش و دانش تحصیل کرده است، در پیشامدها سکینه و وقار دارد.  چون کوه سنگین است، حوادث گوناگون روزگار او را از جای خود حرکت نمی‌دهند و او را به بازی نمی‌گیرند.

غش غش خندیدن، دلیل دلمردگی است. پیغمبر اکرم«ص» همیشه متبسم بودند. هر انسان الهی‌ای خنده‌اش تبسم است. وقار، مقام‌، عظمت علمی‌، حضور، محبت و استرحام و دلسوزی انبیاء و اولیاء را که مظهر رحمت واسعه حقند و خیر و سعادت همه را می‌خواهند، بنده و جنابعالی می‌بینیم و می‌گوییم ما هم خیر مردم را می‌خواهیم، اما آنها طور دیگری خیر می‌خواهند. آنها می‌خواهند بنده و جنابعالی اندیشه کنیم و فرسنگ‌ها بالاتر برویم.

افراد سبکسر و سبکسار و خفت موازینه بینش و دانش ندارند. جا گرفته نیستند، تربیت نشده‌اند، فرهنگ ندیده‌اند، مربی بالاسرشان نبوده است. کار آنها چیست؟ لباس فاخر پوشیدن : «دیبای معلمی بر حیوان لایعلم، خط بدی نوشته با آب طلا». ا لباس فاخر از برای انسان بی‌ادب، مایه مباهات و شرافت نیست. سرمایه انسان بینش، فهم، توجه و حقیقت وجودی اوست: خداشناس باش، در هر لباس که خواهی باش.

اوئی را تحسین کن که همیشه شاداب است و آمد و شد شب و روز، او را کهنه نمی‌کند و از بین نمی‌برد. چرا دلخوش می‌کنید به چیزی که به گذشتن شب و روز فاسد و تباه می‌شود و از بین می‌رود. آن چیزی را طلب کن که محیط است بر زمان و مکان.

به قول جناب عارف رومی:

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

آزمایش‌ها، تجربه‌ها و حوادث گوناگون، جان انسان را بارور و مثمر و میوه‌ده و سنگین می‌کند. جان انسان در حوادث روزگار آبدیده می‌شود و قدر و قیمت پیدا می‌کند. روح در این تلاطم‌ها قوی می‌شود. انسان در  کلاس و مدرسه عالم تربیت می‌شود و توشه آخرت و سعادتش را در این بازار فراهم می‌کند.

امام نهم«ص» فرمودند:

«الدنیا سوق ربح فیها قوم و خسر آخرون». این نشئه‌ای که در او هستی، بازار قیامت‌سازی و آخرت ساختن و آدم شدن است. کارخانه آدم‌سازی است. جای تجارت و کسب و کار است. عده‌ای از بیداران سود بردند و مردم غافل دلمرده‌ زیان کردند و خودشان را فراموش کردند: «ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم » نباشید از کسانی که خدا را فراموش کرده‌ و عذاب و کیفر و عقابشان این شده که « فأنساهم أنفسهم ». خدای متعال آنها را از خودشان فراموش می‌سازد که هیچ نمی‌پرسند: «ز کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود؟» آنان از گرفتن فیض باز می‌مانند و خدا آنان را به حال خود می‌گذارد. نمی‌فرماید من نمی‌دهم، می‌فرماید من می‌دهم، ولی مردم نیامدند که بگیرند. از طرف من امساک و بخل و انقطاع و منع و مسدودیت نیست.

از آن طرف «یحبُّهم و یحبُّون». آنی را طلب کن که با تو هست، از تو دست برنمی‌دارد و مایه سعادت توست. البته لباس زینت است و انسان تا در دامن خاک است به زندگی احتیاج دارد، اما میانه‌رو باش:

« وکذلک جعلناکم أمه وسطا لِتکونوا شهداء على الناس ».سرمایه و متاع دینت را ظهور قرار بده تا حجت مردم باشی و وقتی تو را دیدند، بگویند دین و دیندار یعنی این. با عمل خویش‌ بندگان خدا را به سوی سعادت بکشان که: «دوصد گفته چون نیم‌کردار نیست».

امیرالمؤمنین فرمودند؛ «همان طور که شب و روز از تو می‌گیرند، تو هم سعی کن از شب و روز بگیری. اهل حساب باش. امروزی را که بر ما گذشته، امروزی را که از من گرفت و یک مقدار از طناب عمرم را برید و یک قدم به ساحل مقصود نزدیک‌تر شدم ، من از او چه گرفتم و از این سفر چه به دست آوردم؟

این روزها مرحله‌ها و منزل‌های زندگی و عمر ما هستند. همین‌ جور منزل به منزل شب می‌آید و روز می‌گذرد و مرحله‌ای را می‌پیمائیم. ماه‌ها می‌آیند و می‌روند. همین طور کیلومتر به کیلومتر و فرسخ به فرسخ، منزل به منزل طی طریق می‌کنیم. یک دم آرام نیستیم. در خواب و در بیداری هم در راهیم. چه باخبر باشیم، چه بی‌خبر، در راهیم. در راهیم، اما خوشا به حال بیداران و انسان‌های با توجه و با حضور و کسیانی که در خویشتن فکر می‌کنند و از خود می‌پرسند که من کیستم؟ کجا بودم و به کجا می‌روم؟

کسی که به این حد رسید و در پی درمان درد خویش برآمد، دیگر به این و آن لب و لوچه نمی‌زند، با انگشت نشانشان نمی‌دهد، در سر راه مردم قرار نمی‌گیرد و کسی را مسخره نمی‌کند. اینها کار مردم دلمرده و بهائم الناس است.

حضرت خاتم انبیاء پیغمبر اکرم«ص» در شب معراج مردمانی را دیدند که لب‌هایی داشتند بسیار ضخیم و کلفت و فروهشته همچون لب‌های شتر. از جبرئیل پرسیدند این بیچاره‌ها چرا به این صورت درآمد‌ه‌اند؟ پاسخ شنیدند که این حاصل، اعمال، افکار، نیّات، شنیدن‌ها، گفتن‌ها و پندارهای آنان است. این همان چیزی است که در مدت عمر شنید و خواند و ضبط کرد. این حاصل نیت و عمل اوست.

کسی که کسی را مسخره کرد، ادایی در آورد، این همه را نکرد مگر اینکه اول بار خویشتن را  مسخره کرد. او سنگ ظلم و ستم را اول بر سر خود کوفت و به خود خیانت کرد. هیچ کس به کسی خیانت نمی‌کند، مگر آن که اول به خود خیانت کند.

کتاب وجود خودت را بفهم و ورق بزن. ببین در دفتر وجودت چه نگاشته‌ای و با چه نوشته‌هایی داری از اینجا رهسپار آخرت می‌شوی. اگر کلمات باطل و حروف ناشایسته است، اگر تخم‌های بدی کاشته‌ای، هر چه زودتر آنها را محو کن.

توبه مسامحه‌بردار نیست. وجود تو آن درنده‌ها، بوته‌های خار، مارها و آتش‌ها را با توبه از خود دور می‌کند. آنها را با خودت به کجا می‌بری؟ هر چه زودتر آنها را از خود دور کن. دنیا  و آمال و آرزوها گولت نزنند. امروز و فردا نکن. این هفته و آن هفته و این ماه و آن ماه و امسال و سال دیگر نشود. مواظب باش.

ماوراء طبیعت را مشاهده کن تا ببینی مردمی که در دل سایه‌اند، در بیچارگی‌ و در عذاب و در دردهای گوناگونی‌اند که همه را به دست خود فراهم کردند و با خود بردند،‌ وگرنه خدا آخرین شفیع، ارحم الراحمین، غفار و تواب است. کسانی که به دردهای گوناگون مبتلایند، اکثراً مردمی هستند که  مراقب نفس حویش نبوده‌اند و کارشان به اینجا می‌کشد.

پس هفته و ماه  و فصل و سال دیگر و ان‌شاءالله تابستان و ان‌شاءالله پاییز و ان‌شاءالله یک موقع دیگر، حاصلش این است که یک وقت چشم باز می‌کند و می‌بیند فرصت و سرمایه و مهلت از او گرفته شد و دنیا او را گول زد و فریب داد. دنیا دارالغرور است. زندگی در دنیا فریبنده است، آمال و آرزوها فریبنده‌اند. دارالغرور گولش زد و فریبش داد و حالا جیغ و دادش بلند است که خدایا! بگذار برگردم و فکری به حال خود بکنم.

«کلا إنّها کلمه هُوَ قائلُها». البته فقط حرفش را می‌زند، وگرنه بارها مرد و باز برگشت. از چه مریضی‌هائی که جان سالم به در برد. مرگ آمد و او باز زنده شد. بارها و بارها خوابید و بیدار شد. همه دنیا و زندگی یکپارچه پند و عبرت است.

علامه شیخ بهایی در کتاب شریف کشکول نقل می‌کند که هارون الرشید به موسی بن جعفر«ع» نوشت؛ «به عبارتی کوتاه‌ نصیحتم کن.»  حضرت پاسخ دادند: «هر چه را که چشم تو می‌بینید، موعظه و پند و اندرز است. منتهی عقل و فکر و انسان حرّ و بیدار و آزادمرد باسواد می‌خواهد تا کتاب وجود را ورق بزند و بفهمد».

هر جا روی آوری، عالم یکپارچه پند و حقیقت است و تمام ذرّات، دین دارند. درخت‌ها، گیاهان، ستاره‌ها، زمین، آسمان، هوا، دریا، پرنده‌ها همه خلقت‌شان دلربا، برنامه‌شان حیرت‌آور و شعور و هوش‌شان طوری است که آنها را به سعادت‌ راهنمایی می‌کند. همگی ابزاری و اسلحه‌ای و وسائلی دارند، با قوه غضب، دشمن را از خود دور می‌کنند و با شهوت، آنچه را که به حال‌شان نافع است جذب و آنچه را که مضر است، دفع می‌کنند.

دل هر ذرّه را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

اگر انسان با زبان مخلوقات آشنا شود، هر چه را که می‌بیند پند و اندرز است. به فکر خود باش. آنی را طلب کن که او، تو می‌شود و تو او می‌شوی و مایه سعادت توست. آنچه که کسی او را از تو نمی‌گیرد و در زیر خاک دفن نمی‌شود. آتش او را نمی‌سوزاند. آب او را نمی‌برد. گرگ او را نمی‌خورد. او را دریاب. او جان تو، سرّ تو و حقیقت توست، قدرش را بدان.

ای دل به کوی دوست گذاری نمی‌کنی

اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی

امیرالمؤمنین می‌فرمایند که رسیدند به طایفه اوس و خزرج و دیدند مردمی هستند سوخته و بیدار و متواضع. نازپرورد متنعم نیستند. مردمی هستند ریاضت کشیده، حواس جمع، در راه. اینها صفات عاشقان و علائم دلدادگان به حق است. اینها دل شکسته دارند. خدای متعال فرمود مرا در دل شکسته بجویید. دل‌های شکسته بیت‌المعمورند و محل طواف ملائکه و عرش‌الرحمان.

این مردمان گفتارشان سنگین و شریف. مردمی متین با دهان‌های پاک و الفاظ شسته‌ و برخورد شیرین. مجالست با آنها دلنشین و دیدارشان باصفا و روحانی. نشستن با صُلحا روح را صفا می‌دهد. حرف صلحا را زدن و در مجلس صلحا رفتن جان را صفا می‌دهد. حرف‌ حق روزنه‌ای است از عالم ملکوت. گفتار خیر، دل را نورانی می‌کند، همان طور که گفتار بد و ناپاک، به جان زنگ می‌دهد و تیره‌ و سیاهش می‌کند.

علی»ع» دیدار با اوس و خزرج را برای رسول‌الله«ص» بیان فرمود و عرض ‌کرد که مؤمن کیست؟ صفت مؤمن چیست؟

رسول‌الله»ص» سرشان را فرود آوردند، سپس سر را بلند کردند و فرمودند: در مؤمن ۲۰ خصلت است که وقتی در او جمع شدند، می‌شود مؤمن و اگر این ۲۰ خصلت در او نباشد ایمانش کامل نیست.

مومنان نماز را به وقت‌اش به جا می‌آورند.

در دادن زکات و حقی که اجتماع به گردنشان دارد، مسامحه و امروز و فردا نمی‌کنند. سعدی چه خوش فرمود که:

زکات مال به در کن که فضله رز را

چو باغبان ببُرد بیشتر دهد انگور

حضرت امام صادق «ع» فرمودند: اگر مردم زکات مال‌شان را بدهند، یک تن فقیر هم در جامعه پیدا نمی‌شود. خدای متعال زکات را قوت فقرا و موجب برکت مال اغنیا قرار داد. مومن، مسکین بینوا و درویش تهیدست و فقیر را اطعام می‌کند، بر سر یتیم دست نوازش می‌کشد و مواظب لباس، خوراک، کسب و کار، پیشرفت، سعادت و از حرام پاک ماندنش هست.

سعدی خدا بیامرز چه نازک‌کاری‌ها دارد:

چو بینی یتیمی سرافکنده پیش

مده بوسه بر روی فرزند خویش

مومنان میانه‌رو و امت وسط‌اند. اگر حدیث بگویند، صحبت کنند، خبر بدهند، دروغ نمی‌گویند. دروغ چرا؟ عالم، عالم حقیقت است. مگر درخت‌ها، زمین، ستارگان، حیوانات، دریاها و….به ما دروغ می‌گویند؟ اما نوبت که به انسان می‌رسد، ببین چه‌ها می‌کند!

مومن خلف وعده نمی‌کند. امام صادق «ع» فرمودند: «اگر به فرزندان‌تان وعده‌ای دادید، خلف وعده و بدآموزی نکنید». کار فرزند را به جایی نرسانید که بفهمد پس می‌شود آدم حرفی را بزند که از عهده‌اش برنمی‌آید و لذا حرفش را عملی نکند.

مومنان وقتی امانت به دستشان سپرده می‌شود خیانت نمی‌کنند.  دین خدا، نماز و روزه در دست تو امانت و ناموس الهی است. امانت را حفظ کن. مواظب خود باش تا بتوانی رشد عقلی پیدا کنی و به مقام قرب الهی برسی.

مومنان تلّ و وزر و وبال مردم نیستند، دست به سوی مردم دراز نمی‌کنند و فرزند خصال خودند.

در سال حجه‌الوداع، حضرت رسول‌«ص» آداب حج را به مردم تعلیم داد و در منا سخنرانی فرمود و گفت: مردم! دست زبرین بهتر از دست زیرین است. سعی کنید که دست شما دست زبرین باشد نه دست زیرین. ببخش، بده، معطی و وهاب باش، نه آن که بگیری و دست دراز کنی و زیردست باشی. دست زبرین بهتر از دست زیرین است. دست زبرین می‌بخشد، دست زیرین می‌گیرد. فرمود بخشنده و دهنده و سخی و خدمتگذار و دلسوز به اجتماع باشید.

چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش

چون رنده ز کار خویش بی‌بهره مباش

تعلیم ز اره گیر در امر معاش

نیمی سوی خود می‌کش و نیمی می‌پاش

مومنان زاهدان شب هستند و در روز شیرانی هستند مشغول کسب و کار. رسول‌الله«ص» فرمود از پرنده کمتر نباشید. این کفتر را می‌بینید که صبح از لانه به در می‌آید، پرواز می‌کند؟ زمین سفره عام اوست. این سفره‌ برای همه و همه گسترده است.

ابوسعید ابوالخیر برای شیخ بزرگوار ابن سینا رحمت الله تعالی علیهما نامه‌ای نوشت که: «ای عالِم بزرگوار! از آنچه که خدای متعال روزی شما کرد ما را هم درنظر داشته باشید.» جناب شیخ‌الرئیس در جواب ابوسعید دستورالعملی می‌نویسد. این دستورالعمل را حضرت شیخ اجل علامه شیخ بهایی در کتاب کشکول آورده است و کامل‌تر از آن در نامه دانشوران ناصری به‌نحو کمال ترجمه و سئوال و جواب‌های ابوسعید و شیخ‌الرئیس به فارسی شیوا و شیرین نقل شده است .

شیخ‌الرئیس به ابوسعید ابوالخیر نوشت که بدان بهترین حرکات نماز است. جان و سرّ و روحت را به سوی ملکوت عالم بدار تا به‌تدریج رنگ بگیری و آنجایی بشوی و جان تو ملکوتی بشود. مراقبت داشته باش. بنفشه‌وار به سوی پست منگر، چون سرو و سنبله بالارو باش. هدفت به سوی عالم ملکوت باشد تا کم‌کم فیوضات ربوبی از عالم اله و از ماوراء طبیعت به سوی جان تو جاری بشود. جناب ابن سینا در آن دستورالعمل، دستوراتی بس شیرین و بلند برای جناب ابوسعید ابوالخیر نوشته است که مومنان مردم سحرند و همسایه را آزار نمی‌کنند.

هر بد که به خود نمی‌پسندی

با کس مکن ای برادر من

مومنان مردمانی هستند آرام، ملایم، آرمیده، باوقار، ساکن، سلیم، چشم‌پوش. گام‌هایی که برمی‌دارند، به سوی بیچارگان و تهی‌دستان و بیوه‌گان است.

در کتاب شریف بِهار آمده که وقتی امام زین‌العابدین «ع» از دنیا رحلت فرمودند، از خانه‌هایی در مدینه فغان برخاست و تازه معلوم شد که این خانه‌ها را چه کسی اداره می‌کرده است.

رسول‌الله«ص» فرمودند خدای متعال ما و شما را از متقین و اهل تقوا قرار دهد که تقوا بهترین زاد و توشه و صفت مردان خداست. اینان در تمام حالاتشان خدا موج می‌زند. در شدت حال خداست. در میدان جنگ هم که شمشیر فرود می‌آورند، خداست.

امام زین‌العابدین«ع» می‌فرمایند وقتی لشکریان پسر سعد یک‌بارگی قیام کردند و به سوی ما رهسپار شدند، در آن حال دیدم که پدر بزرگوارم، آن کوه سکینه و وقار، آن فانی فی الله، آن عالم ربانی، آن کعبه عاشقی، آن مظهر اتَّم اسماءُ صفات‌الله، آن یگانه آزادمردی که سرمشق احرار است، مثل کسی که در حالت قنوت است، دستش را بالا برده و در مقابل سینه‌اش قرار ‌داده، است و  عرض می‌کند: «بار الها! تو پناه منی، تو چاره منی. در آنچه که پیش می‌آید، ناگواری‌هائی که پیش می‌آیند، دشمنی‌ها و سختی‌هائی که پیش می‌آیند، من می‌گویم خدایا! تویی آن که در مهالک نجاتم دادی و آثار رحمتت همه جا و همه کس را فراگرفته است. من جز تو نمی‌دانم، جز تو نمی‌خوانم.

یکی درد و یکی درمان پسندد

یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

ابوجعفر طبری، مورخ نامور اسلامی می‌گوید وقتی تیر حرمله آمد و به گلوی طفل نشست، حسین بن علی«ع» رو به سوی حقیقت عالم ‌کرد و حرفش این بود: الهی! چون تو ناظری و آگاهی، برای من سهل است.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

بعضی از افراد جان و روح ندارند، تنظیم نیستند، قوی نیستند، رشد عقلی پیدا نکرده‌اند و لذا دنیا و حوادث آنها را به بازی می‌گیرد. همین که دنیا اندکی  به آنها روی آورد، عربده‌شان بلند است و چون از آنها اعراض کرد، گریه‌ها و بی‌تابی‌ها و سر و سینه‌زدن‌هایشان تماشائی!

 

۲٫

مومنان میانه‌رو و امت وسط‌اند. اگر حدیث بگویند، صحبت کنند، خبر بدهند، دروغ نمی‌گویند. دروغ چرا؟ عالم، عالم حقیقت است. مگر درخت‌ها، زمین، ستارگان، حیوانات، دریاها و….به ما دروغ می‌گویند؟ اما نوبت که به انسان می‌رسد، ببین چه‌ها می‌کند!

 

 

30نوامبر/16

مؤمنان و مسئولیت آنان نسبت به خود و خانواده

حضرت آیت‌الله جوادی آملی

در جهان هستی انسان تنها موجود مسئولیت‌پذیر است، زیرا از سویی مانند جمادات موجودی مادی و صاحب جسمی با ابعاد سه‌گانه طول و عرض و ارتفاع، از سوی دیگر چون گیاهان دارای ویژگی‌هایی از قبیل رشد و تغذیه و تولید مثل، از دیگر سو دارای غرائز و خصائص حیوانی مانند احساس، شعور، ادراک و اراده و شهوت و غضب و سایر غرائز  و از جهتی صاحب روحی مجرد و ملکوتی و عقل انسانی است که با آن می‌تواند خود، خدا و موجودات دیگر را بشناسد و در عواقب کارهای خویش بیندیشد و از این طریق تمایلات و خواست‌های خود را کنترل و آگاهانه انتخاب کند و از سوی دیگر موجودی آزاد و مختار است که می‌تواند راه سعادت و کمال خویش را بیابد و با علم، اراده و اختیار آن را برگزیند.

به عبارت دیگر جمادات فاقد شعورند و گیاهان دارای طبیعت و شعورند، اما شهوت و غضب و غرائز ندارند. حیوانات دارای شعور، اراده، غرائز، شهوت و غضب‌اند و فرشتگان عقل محض‌، اما از شهوت و غضب بی‌بهره‌اند و در این میان تنها انسان است که همه جهات را در خود جمع کرده و جهان کوچکی است در برابر جهان بزرگ.

اتز عم انک جرم صغیر

و فیک انطوی العالم الاکبر

ای انسان! آیا می‌پنداری که جرم کوچکی هستی در حالی که جهان بزرگی در تو نهاده شده است. حضرت علی«ع» فرمود: «ان الله رکب فی الملائکه عقلاً بلاشهوه و رکب فی البهائم شهوه بلاعقل و رکب فی بنی آدم کلیتهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملائکه و من غلب شهوته عقله فهو شر من البهائم»؛(۱) خدای سبحان ملائکه را از عقلی بدون شهوت آفرید و در حیوانات شهوت را بدون عقل قرار داد، اما در آدمیزاد، عقل و شهوت را با هم ترکیب کرد؛ پس هر کس که عقلش بر شهوتش غلبه نماید از ملائکه برتر و هر کس که شهوتش بر عقلش چیره شود از حیوانات بدتر خواهد بود.

مسئولیت داشتن انسان به دلیل برخورداری از عقل و اختیار، امری مسلم است. این مسئولیت همگانی است؛ یعنی هم در برابر خدا، هم در برابر خود، هم در برابر دیگران و هم در برابر طبیعت و محیط‌زیست مسئولیت دارد. از این رو پیامبر اکرم«ص» فرمود:

«َلا کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته فالامیر الذی علی الناس راع و هو مسئول عن رعیته و الرجل راع علی اهل بیته و هو مسئول عنهم و المرآه راعیته علی بیت بعلما و ولده و هی مسئوله عنهم و الخادم راع فی مال سیده و هو مسئول من رعیه الا فکلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»(۲) . همه شما مدیر و نگهبان و نسبت به زیردستان خود مسئول هستید، پس امیر و امام نسبت به رعیت خود مسئولیت دارد، مرد سرپرست خانواده است و نسبت به آنها مسئولیت دارد، زن نگهبان خانه شوهر و فرزندان اوست و نسبت به آنها مسئولیت دارد، خدمتکار نسبت به اموال سرور خود نگهبان و مسئول آن است. آگاه باشید همه شما نسبت به رعیت خود و زیردستان خود مسئولیت دارید، زیرا  انسان مسئول است و در برابر همه موجودات مسئولیت دارد.‌ خانواده نیز موجودی است که آدمی مسئولیت دارد  حقوق افراد آن را ادا و از آسیب رسیدن به آنها جلوگیری و با آنها به‌خوبی رفتار کند.

مسئولیت‌های انسان در برابر خانواده گوناگون است. انسان هم مسئول تأمین نیازهای مادی، اقتصادی و زیستی خانواده، هم مسئول رفع نیازهای عاطفی و هم مسئول برآورده ساختن نیازهای تربیتی آنهاست. از این رو قرآن کریم خطاب به مؤمنان فرمود:

« یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»؛(۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست، نگاه دارید. آتشی که فرشتگانی بر آنها گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی‌کنند و دستورهای او را دقیقاً اجرا می‌کنند.

با تأمل در این آیه چند سئوال مطرح می‌شود:

۱ـ در قسمت اول به مؤمنان فرمود خود را از آتش حفظ کنید. حفظ خود از آتش چگونه است؟

۲ـ حفظ اصل و خانواده از آتش چگونه است؟

۳ـ‌ چرا فرمود: خود و خانواده‌تان را از آتش حفظ کنید؟

جواب پرسش‌ها به شرح زیر است:

 

الف) وظیفه انسان نسبت به خود

برای هر موجود و مخلوقی در این جهان کمالی مقرر شده که غایت و هدف اوست. در نظام تکوین همه امکانات و شرایط لازم برای رسیدن به هدف پیش‌بینی شده و به‌طور طبیعی همه موجودات مادی به سوی هدف خود در حرکتند، لکن نه علم به هدف دارند و نه راه را خود انتخاب کرده‌اند، بلکه آفریدگار جهان نظام هستی را این چنین تنظیم کرده است که هر موجودی به گونه‌ای تکوینی به سوی کمال و غایت ممکن خود رهسپار باشد:

«رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (۴) پروردگار ما کسی است که هر موجودی را آفریده و سپس او را به سوی هدفش  هدایت کرده است.»

این موجودات با هدایت تکوینی به غایت وجودی خود می‌رسند، لکن خود در این باره مسئولیت و اختیاری ندارند. حیوانات نیز مقهور غرائز خود هستند و بدون اراده و اختیار به آن سو حرکت می‌کنند.

برای انسان نیز هدف و غایتی پیش‌بینی و مقرر شده است و خداوند وسیله نیل به هدف را دراختیار او قرار داده است، اما انسان چون اختیار دارد، خود مسئولیت پرورش و تکمیل نفس خویش را به عهده دارد و خدا او را به هدایت تشریعی هدایت و برنامه سعادت و کمال او را تنظیم کرده و به وسیله پیامبران دراختیارش قرار داده است و لذا انسان اختیار دارد با سعی و تلاش در مسیر غایت و کمال خود حرکت کند.

امام سجاد«ع» فرمود:

«و اما حق لنفسک علیک فان تستو فیها فی طاعه الله فتؤدی الی لسانک حقه ولی سمعک حقه و الی بصرک حقه و الی یدک حقها و الی رجلک حقها و الی بطنک حقه و الی فرجک حقه و نستعین بالله علی ذلک؛(۵) حق نفس تو بر تو آن است که او را به‌طور کامل در اطاعت خدا درآوری و حق زبانت و گوش‌ات و چشم و دست و پا و شکم و عورتت را ادا کنی و در این باره از خدا استمداد بجویی».

در واقع انسان خود، سازنده خود است. او از نیروی عقل بهره می‌گیرد، خود راه را می‌یابد و انتخاب می‌کند و در واقع این مسئولیت بر دوش او نهاده شده تا خود را بسازد و هریک از اعضاء و جوارحش نیز بر او حقی دارند که نسبت به ادای آنها مسئولیت دارد و باید از آنها در جهت رشد و تعالی خود بهره‌برداری نماید.

جز سخن حق و درست نگوید و جز سخن حق را نشنود. با دست جز کار خیر انجام ندهد و با پا جز برای کار خیر و الهی گام برندارد. شکمش را جز با حلال الهی پر نسازد و دامنش را از آلودگی حفظ کند و آن را به عفت و پاکی بیاراید و از این طریق او را از آتش جهنم نگه دارد.

 

ب) مسئولیت انسان در برابر خانواده

انسان موجودی اجتماعی استو  می‌تواند هم نیازهای خود را از طریق تقسیم کار برآورده سازد و هم زمینه رشد و تکامل خود را فراهم نماید. سنگ بنای اجتماع خانواده است که با ازدواج شکل می‌گیرد و دو انسان بالغ، عاقل و مسئول، با اراده و اختیار و با آداب خاصی در کنار هم قرار می‌گیرند تا همدیگر را تکمیل کنند، نیازهای همدیگر را برآورده سازند و نسل بشری را از این راه تداوم بخشند. این دو انسان نسبت به همدیگر مسئولیت و وظایف و تکالیفی دارند که  بخشی اقتصادی و زیستی است.  شوهر باید نیازهای مربوط به معیشت، تغذیه، پوشاک، مسکن خانواده را تأمین کند. بخشی از این تلاش عاطفی و روانی مانند محبت و تلاش برای زندگی رضایتمندانه بین زوجین، تربیت کودکان و تأمین تغذیه روح و جان و به کار گرفتن اصول تعلیم و تربیت است. قرآن ما را به این مسئولیت مهم توجه می‌دهد که باید با به کارگیری اصول تعلیم و تربیت، خانواده را از آتش عذاب الهی حفظ کرد. اصول تعلیم و تربیت باید در دو مرحله  رعایت شوند: یکی در مرحله پیشگیری و دیگری در مرحله درمان.

در مرحله پیشگیری باید زوجین شرایطی مانند داشتن اصالت خانوادگی، ایمان و اخلاق حسنه را در انتخاب یکدیگر درنظر بگیرند. در مرحله درمان نیز باید تلاش کرد تا فرد به راه صحیح برگردد و با بازگشت به راه صحیح تلاش کند تا از سقوط در آتش جهنم محفوظ بماند. انسان در برابر همسر و فرزندان مسئولیت سنگینی را به عهده دارد و باید با تعلیم و تربیت صحیح، آنها را از گناه بازدارد و به نیکی‌ها دعوت کند.

 

چگونگی حفظ خانواده

نگهداری خانواده از آتش به تعلیم و تربیت، امر به معروف و نهی از منکر و فراهم ساختن محیطی پاک و خالی از هرگونه آلودگی در فضای خانه و خانواده  بستگی دارد. وقتی این آیه نازل شد، یکی از یاران پیامبر«ص» از آن حضرت سئوال کرد، چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنم؟

حضرت فرمود: «تأمرهم بما امرالله و تنهاهم عمانها هم الله ان اطاعوک کنت قد وفیتهم و ان عصوک کنت قد قضیت ما علیک؛(۶) آنها را به آنچه که خدا امر کرده است فرمان دهی و از آنچه خدا نهی کرده است بازداری. اگر از تو پذیرفتند تو آنها را از آتش حفظ کردی و اگر نپذیرفتند، وظیفه خود را انجام داده‌ای.» مشابه این حدیث از امام صادق «ع» نیز نقل شده است.(۷)

از این روایات استفاده می‌شود که از طریق تربیت دینی می‌توان خانواده، همسر و فرزندان را از آتش جهنم حفظ کرد. در خانواده باید در جهت تقویت بنیاد اعتقادی یعنی اعتقاد به خدا، معاد، رسالت، امامت و راهنمایی عملی در جهت حاکم شدن اخلاق بر روابط خانوادگی و برنامه‌های عبادی و معنوی به این هدف دست یافت، زیرا باور به خدا، همه رفتارها و زندگی خانوادگی را به سوی کسب رضایت خداوند سوق می‌دهد. توجه به رحمت الهی به عنوان صفتی از صفات خدا زمینه حمایت از انسان‌ها از جمله خانواده را فراهم می‌سازد تا بهتر برای رفع نیازهای گوناگون افراد خانواده تلاش کند.

اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ، خانواده را متوجه اهداف پایداری می‌کند که موجب پیوند بیشتر اعضای خانواده می‌شود و در فرد این انگیزه را ایجاد می‌کند تا وظایف خانوادگی را در چهارچوب حفظ نعمت‌های الهی انجام دهد کند و از طریق رعایت این وظایف، از نعمت داشتن خانواده‌ای صالح و سالم بهره‌مند شود. علاوه بر این،  باور به معاد نقش مهارکنندگی و بازدارندگی دارد و لذا افراد به حقوق یکدیگر تعدی نمی‌کنندو در ادای حق یکدیگر کوشا هستند.

 

عبادت در خانواده

یکی از مسئولیت‌های فردی، هدایت افراد خانواده در جهت امور معنوی و محافظت آنها از گمراهی، گناه و پیامدهای ناخوشایند آن در زندگی دنیوی و اخروی است. حفظ خانواده به چند طریق ممکن است:

۱ـ ‌فراخوان آنها به اطاعت و عبادت خدا

۲ـ بازداشتن از رفتارهای نابهنجار و زشت و تشویق به انجام رفتار نیکو، از این رو در قرآن فرمود:

« وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا»(۸) خانواده‌ات را به نماز امر کن و خود نیز بر این عبادت پایدار باش.

و در روایات آمده است که: «فرزندان خود را در هفت سالگی به نماز سفارش کنید.»(۹)

امر به نماز در خانواده برای آن است که انسان نمازگزار از آلودگی و زشتی‌ها مصون و محفوظ است:

« إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(۱۰) نماز ارتباطی شناختی و عاطفی با خداوند است و اگر درست برگزار شود، بر رفتارها و اخلاق اعضای خانواده تأثیر بسیاری دارد.

 

ج) چرایی حفظ خانواده از آتش

اینکه در آیه فرمود: خود و خانواده را از آتش نگه دارید، برای آن است که اولاً زندگی دنیا زندگی محدودی است که دوام و بقا ندارد و ثانیاً در همین دنیا زندگی سعادتمندانه یا شقاوتمندانه‌ اخروی شکل می‌گیرد. آدم عاقل آن است که به ابدیت و جاودانگی بیندیشد و برای آن زندگی تلاش و کوشش کند. چون زندگی اخروی، ظهور و تجسم زندگی دنیوی انسان است، انسانی که در دنیا از زندگی خانوادگی آرام، نورانی، پاک و به دور از اضطراب و تنشی برخوردار باشد، در زندگی آخرت نیز زندگی پر از نعمت و دور از آتش جهنم خواهد داشت.

بنابراین، باید در این دنیا به گونه‌ای زندگی کنیم که زندگی اخروی را به همان صورت بسازیم. به‌ویژه که در آیه مورد بحث می‌فرماید: نگهبانان جهنم مجری فرمان خدا هستند. فرشتگانی که با سختی و خشونت با آلودگان برخورد می‌کنند و این نشان‌دهنده سختی عذاب آخرت است که باید خودمان و خانواده را از آن حفظ کنیم.

 

نتیجه‌گیری

انسان به دلیل برخورداری از عقل و اختیار، تنها موجودی است که مسئولیت دارد و این مسئولیت بسیار وسیع و گسترده است. در قرآن از مؤمنان خواسته شده که به دو نوع مسئولیت توجه جدی داشته باشند. یکی مسئولیت نسبت به خود و دیگر مسئولیت نسبت به خانواده تا با ایفای درست این دو مسئولیت، خود و خانواده را از آتش قهر الهی در دنیا و آخرت حفظ کند.

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحار، ۶۰/۲۹۹.

۲ـ صحیح بخاری،‌ ج ۱، ص ۲۱۵ و صحیح مسلم ج ۳، ص ۴۵۹.

۳ـ تحریم، ۶.

۴ـ طه، ۵۰.

۵ـ تحف العقول، ۲۶۲.

۶ـ نورالثقلین، ۵۴۰، ص ۳۷۲.

۷ـ همان، ص ۳۷۲ و ۳۷۳.

۸ـ طاها، ۱۲۳.

۹ـ کافی، ج ۳، ص ۴۰۹.

۱۰ـ عنکبوت، ۴۵.

 

سوتیترها:

۱٫

یکی از مسئولیت‌های فردی، هدایت افراد خانواده در جهت امور معنوی و محافظت آنها از گمراهی، گناه و پیامدهای ناخوشایند آن در زندگی دنیوی و اخروی است. حفظ خانواده به چند طریق ممکن است:  ‌فراخوان آنها به اطاعت و عبادت خدا و بازداشتن از رفتارهای نابهنجار و زشت و تشویق به انجام رفتار نیکو.

 

۲٫

 

زندگی اخروی، ظهور و تجسم زندگی دنیوی انسان است، انسانی که در دنیا از زندگی خانوادگی آرام، نورانی، پاک و به دور از اضطراب و تنشی برخوردار باشد، در زندگی آخرت نیز زندگی پر از نعمت و دور از آتش جهنم خواهد داشت.

 

30نوامبر/16

صله رحم

«سخنان معصومین»

 

رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله): الصدقه بعشره و القرض بثمانیه عشر و صله الرحم بأربعه و عشرین و صله الاخوان بعشرین. «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱»

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله: پاداش صدقه در راه خدا، ده برابر است و قرض دادن، هیجده برابر و پاداش صله و پیوند با خویشاوندان، بیست و چهار برابر و پیوند با برادران دینی، بیست برابر است.

 

الامام الصادق (علیه‌السلام): صله الارحام تحسن الخلق و تسمح الکف و تطیب النفس و تزید فی الرزق و تنسئ فی الأجل. «الکافی، ج ۲، ص ۱۵۸»

امام صادق (علیه‌السلام): صله ارحام، اخلاق را نیکو، دست را با سخاوت، دل و جان را پاک و روزی را زیاد می‌کند و مرگ را به تأخیر می اندازد.

 

رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله): اوصی الشاهد من امتی و الغائب منهم و من فی اصلاب الرجال و أرحام النساء الی یوم القیامه أن یصل الرحم… . «الکافی، ج ۲، ص ۱۵۸»

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله: سفارش می‌کنم حاضران و غائبان از امتم را و کسانی را که در پشت پدران و در رحم مادران خویش هستد تا روز قیامت، که صله رحم نمایند گر چه به فاصله یک سال راه باشد؛ زیرا صله رحم جزو دین است.

 

الامام الرّضا (علیه‌السلام) : یکون الرجل یصل رحمه فیکون قد بقی من عمره ثلاث سنین فیصیرها الله ثلاثین سنه. «الکافی، ج ۲، ص ۱۵۰»

امام رضا(علیه‌السلام): چه بسا مردی که سه سال از عمرش بیش نمانده، ولی صله رحم به جا آورد و خدا به خاطر این کار، عمرش را به سی سال افزایش دهد و خدا آنچه را می‌خواهد انجام می‌دهد.

 

رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله): من ضمن لی واحده ضمنت له یصل رحمه فیحبه الله تعالی و یوسع علیه رزقه. … «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۹۲»

رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله): هر کس برای من، انجام دادن یک کار را تضمین کند، من چهار چیز را برای او تضمین می‌کنم: صله رحم کند تا خداوند او را دوست بدارد و روزیش را وسیع نماید، عمرش را زیاد و او را در بهشت جای دهد.

 

الامام علی(علیه‌السلام): صله الرحم توجب المحبه و تکبت العدو. «غررالحکم، ص ۴۶، ح ۹۳۰۹»

امام علی ـ علیه‌السلام: صله رحم باعث ایجاد محبت (در بین خویشاوندان) و خوار و حقیر شدن دشمنان می‌گردد.

 

‌الامام علی (علیه السلام): ان الرحم اذا تماست تعاطفت. «غررالحکم، ص ۴۰۶، ح ۹۳۰۱»

امام علی ـ علیه السلام ـ: خویشاوندان اگر با یکدیگر تماس و ارتباط برقرار کنند، نسبت به یکدیگر مهربان و با عطوفت می‌شوند.

 

الامام الصادق(علیه‌السلام): صله الرحم و حسن الجوار یعمران الدیار و یزیدان فی الاعمار. «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۲۰»

امام صادق (علیه‌السلام): صله رحم و خوش رفتاری با همسایه، شهرها را آباد و بر عمرها می‌افزاید.

 

قال الامام علی(علیه‌السلام): من اتاه الله مالاً فلیصل به قرابته. «نهج‌البلاغه، خطبه ۱۲۴»

امام علی(علیه‌السلام): کسی که خدا به او (تمکن) مالی بدهد، باید بستگان خویش را به وسیله آن دستگیری نماید.

 

الامام الصادق(علیه‌السلام): من احب یخفف عز و جل عنه سکرات الموت فلیکن لقرابته و بوالدیه بارا… . «سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۵۳»

امام صادق(علیه‌السلام): کسی که دوست دارد خدای متعال سختی‌های مرگ را بر او آسان سازد، نسبت به خویشان (و نزدیکان) و پدر و مادرش نیکوکار باشد؛ اگر چنین بود، خدای متعال سختی‌های مرگ را بر او آسان می کند و فقر (نیز) هرگز او را گرفتار نخواهد کرد.

 

الامام الصادق(علیه‌السلام): نعوذ بالله عن الذنوب التی تعجل الفناء و تقرب الآجال و تخلی الدیار و هی قطیعه الرحم و العقوق و ترک البرّ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۸۴»

امام صادق(علیه السلام ): به خدا پناه می‌بریم از گناهانی که نابودی را سرعت می‌بخشد، مرگ‌ها را نزدیک و شهرها را از ساکنانش خالی می سازد و آن گناهان، قطع رحم، آزردن پدر و مادر و ترک احسان و نیکی است.

 

قال الامام الباقر(علیه‌السلام) : ثلاث خصال لا یموت صاحبهن ابداً حتی یری و بالهن: البغی و قطیعه الرحم و الیمین الکاذبه… . «الکافی، ج ۷۴، ص ۳۴۸»

امام باقر( علیه‌السلام): سه خصلت است که هر که آنها را دارد نمی‌میرد، مگر اینکه کیفرشان را در همین دنیا می‌بیند: ستم، قطع رحم و قسم دروغ، (در این میان) پاداش صله رحم زودتر از ثواب اعمال دیگر به انسان می‌رسد.

 

قال الامام علی(علیه السلام): قطیعه الرحم تورث الفقر. «بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۹۱»

امام علی( علیه السلام): قطع رابطه با خویشاوندان (رحمی)، تنگدستی بر جای می‌گذارد.

 

قال رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله): اثنان لا ینظر الله إلیهم یوم القیامه قاطع الرحم و جار السوء. «نهج‌الفصاحه، ح ۵۵»

رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله): دو گروه‌اند که خداوند روز قیامت (به نظر رحمت) به آنان نمی‌نگرد؛ کسی که با خویشان (رحمی) خود قطع رابطه کند و کسی که به همسایه بدی نماید.

 

قال الامام علی(علیه‌السلام): اذا قطعوا الارحام جعلت الأموال فی أیدی الاشرار. «الکافی، ج ۲، ص ۳۹۴»

امام علی(علیه‌السلام): هرگاه (مردم) قطع رحم کنند، ثروت و اموال آنها در دست اشرار قرار می‌گیرد.

 

قال الامام علی(علیه‌السلام): أکرم ذوی رحمک … فإنهم لک نعم العده فی الشده و الرّخاء. «غررالحکم، ص ۴۰۷، ح ۹۳۳۰»

امام علی ـ علیه السلام ـ: خویشاوندان خویش را اکرام نما…؛ زیرا آنها در سختی و آسانی، بهترین پشتیبان و کمک برای تو هستند.

 

الامام علی(علیه‌السلام): من یقبض یده عن عشیرته فانما یقبض یداً واحده عنهم و یقبض عنه أیدی کثیره منهم. «غررالحکم، ص ۴۰۷، ح ۹۳۳۴»

امام علی(علیه‌السلام): کسی که دست یاری و بخشش خویش را از خویشاوندانش دریغ بدارد، آنها را از یک دست (یاری دهنده) محروم می‌سازد، ولی خود از یاری و بخشش دست‌های بسیاری بی‌بهره می‌ماند.

 

قال رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله) : اذا ظهر العلم و احتذر العمل و ائتلفت الالسن و اختلفت القلوب و تقاطعت الأرحام هنالک لعنهم الله… . «ثواب‌الاعمال، ص ۲۸۹»

رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله): زمانی که در جامعه‌ای علم گسترش یابد و به آن عمل نشود و زبان‌ها با هم موافق و دل‌ها با هم مخالف باشند و مردم با خویشاوندان (رحمی) خود قطع رابطه کنند، آن هنگام خشم و غضب الهی چنین آنان را فرا می‌گیرد که خداوند چشم و گوش‌شان را کر و کور می‌گرداند.

 

قال رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله): ان الرحمه لا تنزل علی قوم فیهم قاطع رحم. «کنزالعمال، ح ۶۹۷۸»

رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله): رحمت (خدا) بر قومی که در میان آنان قطع رحم‌کننده باشد، نازل نمی‌شود.

 

30نوامبر/16

اصلاحیه: پیرو چاپ مصاحبه با کاپیتان سعیدرضا نصرفرد

پیرو چاپ مصاحبه با کاپیتان سعیدرضا نصرفرد

 در شماره پیش، ذیلاً اصلاحات مورد نظر ایشان تقدیم می‌شود.

 

از چه مقطعی به دلیل شغل‌تان با حضرت آقا مرتبط شدید و خاطراتی که در این باره از ایشان دارید، از چه مقطعی آغاز می‌شود؟

ـ اواخر سال ۱۳۷۲ از نیروی هوایی سپاه به هواپیمایی آسمان منتقل شدم. اولین خلبانی بودم که از سپاه آمده بودم تا در «ایرلاین» کار کنم، آن هم ایرلاین‌هایی که از نظر ساختار هنوز غربی بودند. پایه‌گذار تشکیلات نیروی هوایی ارتش و هواپیمایی قبل از انقلاب، امریکا  بود. بعد از جنگ  به همراه عده‌ای از خلبانان نیروی هوایی ارتش ـ عزیزانی که اکثراً از قهرمانان جنگ بودند (استاد خلبانان سعیدی، رهبر و آغاسی بیگ) ـ به ایرلاین‌ها منتقل شدیم. من در ایران آموزش دیده بودم و آنها در امریکا و لذا روحیات من با ساختار آن زمان سازگار نبود، زیرا جو و ساختار ایرلاین‌ها غربی بود… . مدیریت کلان هواپیمایی آسمان (آقای مهندس عابدزاده و….) آدم‌های مثبتی بودند، ولی بدنه سیستم غربی بود. خلبان‌های آسمان بعضاً خلبان‌های زمان شاه بودند و از لحاظ سازمانی و تشکیلاتی، فرهنگ آن دوره حاکم بود، لذا از ما کناره‌گیری می‌کردند که البته طبیعی هم بود، ولی بعد از مدت کوتاهی همگی دوستان صمیمی شدیم و من نیز برای نامبردگان به عنوان معلم و استاد خود ارزش و احترام زیادی قائل هستم.

به هر حال من فرزند یک نظامی شهید بودم. بچه‌های نیروی هوایی بچه‌های جنگ بودند و خدا وکیلی هم به همراه بچه‌های آسمان در آموزش برای من کم نگذاشتند. کاپیتان بهارلویی، پورشفیقی، سعیدی، سهرابی، باقری فراهانی، ترابی، صادقی، نظریان، سهیراد، سیاه منصوری و… همگی از بهترین دوستان من هستند.

… به عنوان خلبان تحت آموزش به فرانسه رفتم و در آنجا استاد ایرانی من (استاد خلبان بهارلویی) پرسید:  «تو قبلاً با این هواپیماها پرواز کرده‌ای؟» هواپیماهای جدیدی در فرانسه تولید شده بودند و ایران هم به‌تازگی آنها را خریداری کرده بود و ایشان اصرار داشت که تو قطعاً قبلاً با این هواپیماها پرواز کرده‌ای! …

 

 

30نوامبر/16

این داغ ماندنی است!

                                        
کودکی دو سه ساله را به زنجیر می‌کشند و در مقابلش سر مادر و پدرش را گوش تا گوش می‌برند و این دختربچه فقط داد می‌زند. شاید فکر می‌کند که گوش دنیا می‌شنود ولی اشتباه می‌کند چرا که بیش از دو سه سال سن ندارد و دنیای ما را نمی‌شناسد.
مثل این می‌ماند که تو را با دست و پای بسته به آب بیندازند و خفه کنند. مثل این می‌ماند که بختک و کابوسی دهشتناک تو را اسیر خود کرده باشد و نتوانی که بیدار شوی. مثل این می‌ماند که بخواهی با قومی کر و کور و کودن، مسأله‌ای علمی را استدلال کنی. مثل این می‌ماند که فرزندت بیماری لاعلاج گرفته باشد و در مقابلت ذره ذره آب شود و نتوانی کاری بکنی. مثل این می‌ماند که در عزای عزیزت، هیچ کس با تو همدردی نکند و در عوض جشن بگیرند و پایکوبی کنند. مثل این می‌ماند که در کربلا برای گرفتن یک کف دست آبی که یک شیرخواره را سیر می‌کند علی‌اصغر را سردست بگیری و بخواهی به یک گله گرگ، کمی از عطوفت انسانی را حالی کنی. مثل این می‌ماند…
آری عزیزان! مثل این می‌ماند که بخواهی کاری نشدنی انجام بدهی، مثلا کودکان شهرهای «الزهرا» و «نبل» را ببینی و آرام باشی، بی‌خیال باشی، مثل جامعه بین‌الملل باشی و… آن کودکان بی‌گناه شکنجه شده و به مرور می‌میرند تنها به جرم شیعه بودن. شیعه بودن، آری شیعه بودن. شیعه مشکل همیشگی و حل نشدنی شیطان است. شیعه بودن از نظر دشمنان خدا یعنی مسلمان واقعی بودن و این جرم کمی نیست. در فتواهای مفتیان حرف مفت‌زن وهابی، شیعه یعنی مرید علی و فاطمه بودن و این برای آنها سنگین است…
آری برادرم دشمن از شیعه می‌ترسد. فرقی نمی‌کند از صغیر و کبیرش می‌ترسد. از محسن در مدینه و جنین به دنیا نیامده عبدالله بن خباب در نهروان و علی‌اصغر شش‌ماهه در کربلا گرفته تا حبیب بن مظاهر کمر خمیده. اصلا در مکتب شیعه است که کودکان به دنیا نیامده مرده می‌شوند و ماندگار می‌مانند و کودک‌کشی فقط در مکتب فرعونیان و یزیدیان است … و اوباما و نتانیاهو و ملک عبدالله و اردوغان و…
دو شهر در همین نزدیکی ما در سوریه است با نام‌های «الزهرا» و «نبل» در شمال حلب که دو سال است در محاصره جهل و کینه تکفیری‌ها به سر می‌برند. فقط به خاطر اینکه شیعه هستند. می‌گویند قبل از محاصره هفتادهزار جمعیت داشته ولی الان نمی‌دانیم چند نفر باقی مانده‌اند. می‌گویند مردمش از شدت گرسنگی ماه‌هاست گیاه می‌خورند. آب هم ندارند و چشم به آسمان دارند و اگر باران بیاید… چند روز پیش دو کودک دیگر از آنها به خاطر گرسنگی و سوءتغذیه به شهادت رسیدند. می‌گویند سی‌نفر از جوانان آنها برای مذاکره با تکفیری‌های محاصره‌کننده رفتند تا از گرسنگی و تشنگی زن و فرزندانشان بگویند و بگویند که شیعه بودن ما به کنار ما انسانیم به ما غذا بدهید… بعد از مدتی سی سر بدون بدن برگشت.
کودکی دو سه ساله را به زنجیر می‌کشند و در مقابلش سر مادر و پدرش را گوش تا گوش می‌برند و این دختربچه فقط داد می‌زند. شاید فکر می‌کند که گوش دنیا می‌شنود ولی اشتباه می‌کند چرا که بیش از دو سه سال سن ندارد و دنیای ما را نمی‌شناسد. او فریاد می‌کشد چون کار دیگری بلد نیست و فریاد کار دیروز و امروز مردم ستمدیده است و تا بوده همین بوده. نه آغوش گرم مادری را دارد و نه دستان پر مهر پدری. شاید هم اشتباه می‌کنم شاید از سینه خشکیده مادرش جرعه‌ای شیر می‌خواهد که نیست. شاید از دستان بی‌رمق پدرش یاری می‌طلبد که بیهوده است. شاید او خدا را به یاری می‌طلبد که در همین نزدیکی است و می‌داند که اشک یتیم عرش خدا را به لرزه می‌اندازد و دعای یتیم کاخ یزید را. همان‌گونه که اشک رقیه و خون علی‌اصغر بساط یزید را در هم پیچید…دخترکم زنجیر به دستان کوچکت زدند چون که از دستان کوچک تو هم می‌ترسند مثل ترسی که یزید از رقیه داشت. اصلا نمی‌دانم چرا با دیدن تو اینقدر یاد رقیه افتاده‌ام. فکر کنم به خاطر این است که محرم نزدیک است یا شاید به خاطر این است که حکایت تو خیلی به رنج رقیه شبیه است… عزیزکم مبادا فکر کنی که دنیای جدید از رقیه چیزی می‌فهمد. نه نمی‌فهمد. مبادا فکر کنی که جایزه صلح نوبل و سفیر صلح برای نجات من و توست که نیست. مبادا فکر کنی که این جایزه گرفتگان صلح از اوبامای سیاه‌دل و آنجلینا گرفته تا شیرین عبادی برای نجات صف بسته‌اند که نبسته‌اند. آنها برای دستان قشنگت النگو نیاورده‌اند زنجیر آورده‌اند. همه آنها دروغند. تزویرند و توهم و تباهی و هیچ در هیچ ولی هر چه هست رقیه است. صلح نوبل به یزید دادند که با آن سر صلح را ببرد. به دخترک هالیوود دادند تا به راحتی از من و تو جاسوسی کند و تو را پای تلویزیون و ماهواره‌ خود بنشانند. به وطن‌فروش دادند تا تلخی نام شیرینش را بگیرند. و باید این را بدانی که مبادا به دشمن ببندی تو دل.
حال برادرم تو باید بدانی ما از قوم محمدیم که اسرائیلیان قدم به قدم کودکی تا رسالتش را به طمع کشتنش به حیله پیمودند غافل از اینکه او هر کجا بود خدا با او بود و سپس علی در کنارش. ما از آن قومیم که برای پهلوی شکسته مادرمان، استخوان سکوت در گلو خریدیم تا اسلام را نفروشند. ما از آن قبیله عشقیم که حنجر علی‌اصغر دادیم تا اسلام بماند. اصلا ما از اول برای خدا سربدار بودیم و برای دشمنان خدا سربراه نبودیم و این رمز پیروزی ماست و اکنون اینچنین است که دنیای امروز چشمان از ترس دریده کودکان «الزهرا» و «نبل» را نمی‌بیند. از آمریکا و غاصب قدس گرفته تا ترکیه و غاصب مکه و مدینه و این یعنی اینکه امروز کافران و اسرائیلیان با امویان همپیمان شده‌اند تا جنگ احزاب آخرالزمان به راه بیندازند و من و تو چه نشسته‌ایم؟! آسوده و بی‌خیال. بدون درد هم‌نوع و هم‌کیش. برخیز که وقت جنگ است، نه هنگام درنگ.

محمد هادی صحرایی

 

30نوامبر/16

نذر کرده بودم با چادر روی سکو بروم تا هم دل حضرت فاطمه«س» را شاد کنم و هم دل آقا را

 

 

مصاحبه با خانم سمیه حیدری جودوکار وزن ۵۷ کیلوی ایران،

برنده مدال نقره مسابقات آسیایی (۱۳۹۲)

 

چند ماه قبل سمیه حیدری جودوکار وزن ۵۷ کیلوی ایران در بازی‌های آسیایی داخل سالن کره جنوبی روی تشک رفت و توانست مدال نقره مسابقات را کسب کند. با این حال، فقط این مدال نقره نبود که سمیه حیدری را در رسانه‌های ایران و جهان مطرح کرد. او با چادر مشکی روی سکو حاضر شد تا اولین ورزشکار زن ایرانی باشد که چادرش را در یک رقابت خارجی به نمایش می‌گذارد.

به گزارش مجله مهر، سمیه حیدری ۲۸ ساله است. ورزشکاری از چهارمحال و بختیاری که نیمی از عمرش را رزمی کار کرده تا بالاخره بعد از تجربه ووشو و کاراته و تکواندو، به جودو رو بیاورد. برای سمیه حیدری کسب مدال نقره رقابت‌های آسیایی کار پرزحمتی بود که از مدت‌ها قبل برای آن برنامه‌ریزی کرده بود.

او می‌گوید: «تأمین هزینه‌های یک ورزشکار حرفه‌ای واقعاً دشوار است. من با همه صرفه‌جویی‌هایی که می‌کنم حداقل ماهی ۲ میلیون تومان هزینه شخصی دارم و گاهی مجبور می‌شوم یکی دو ماه از تمرین فاصله بگیرم و کارهایی مثل فروشندگی انجام دهم تا هزینه‌هایم تامین شود.» در خانواده حیدری ۳ فرزند از ۱۲ فرزند ورزشکار هستند و در سطح حرفه‌ای کار می‌کنند. خودش می‌گوید که ورزش در خانواده‌شان موروثی است و اگر بیش از این از ورزش بانوان حمایت شود می‌تواند به خوبی جواب اعتماد مسئولان ورزشی کشور را بدهد.

سمیه حیدری دیروز از سوی مقام معظم رهبری تقدیر شد و این در حالی است که یک ماه قبل هم با حضور در دفتر ایشان مورد تقدیر قرار گرفته بود.

 

در جلسه‌ای که به بیت رهبری دعوت شده بودید، با مقام معظم رهبری دیدار هم داشتید؟

نه، یک ماه قبل از دفتر مقام معظم رهبری با من تماس گرفتند و در آنجا ضمن تقدیر و تشکر مشکلات ورزش بانوان را با نمایندگان دفتر رهبری در میان گذاشتم و قرار شد دیداری خصوصی با حضرت آقا داشته باشیم که زمان آن هنوز مشخص نیست.
چه مشکلاتی را مطرح کردید؟

خب ورزش بانوان همیشه به خاطر بحث پوشش و حجاب تحت فشار بوده و مقام معظم رهبری تنها حمایت‌کننده بانوان ورزشکار بوده‌اند. مدتی قبل از مسابقات وقتی شنیدم که آقا فرمودند خانم‌ها اگر حجاب و عفاف را رعایت کنند می‌توانند در عرصه‌های ورزشی حاضر شوند، واقعاً انگیزه‌ام برای تمرین بیشتر شد و با روحیه بهتری در مسابقات شرکت کردم. تنها آرزویم این بود که مدال طلا بگیرم و تقدیم آقا کنم که البته با ناداوری مدال نقره نصیبم شد.
به همین دلیل هم با چادر روی سکو رفتید؟

بله، نذر کرده بودم با چادر روی سکو بروم تا هم دل حضرت فاطمه«س» را شاد کنم و هم دل آقا را. خیلی‌ها آنجا با این کار من مخالفت کردند و اصرار داشتند با گرمکن ورزشی روی سکو بروم. به همین دلیل حضور من برای دریافت مدال خیلی طول کشید و همه منتظرم بودند. اما من می‌گفتم یا با چادر روی سکو می‌روم یا اصلاً نمی‌روم.

 

مخالف‌ها چه دلیلی برای مخالفت داشتند؟

مثلا شنیدم که یکی می‌گفت خانم‌های ورزشکار همیشه از این شکایت دارند که دیگران محدودشان می‌کنند و حالا تو که کسی جلوی فعالیتت را نگرفته چرا داری خودت را محدود می‌کنی؟ اما واقعیت این است که حجاب برای یک زن ورزشکار مسلمان محدودیت نیست. وقتی با حجاب در مسابقات شرکت می‌کنم، احساس می‌کنم خدا نظر ویژه‌ای به من دارد. دلم قرص‌تر است و با آرامش و توکل بیشتری مسابقه می‌دهم. ضمن اینکه یک سری از خطاها هم هست که با حجاب داشتن خیالت راحت می‌شود آنها را مرتکب نمی‌شوی. مثلاً اگر در طول مسابقه سه بار موهایت باز شود و نیاز به بستن داشته باشد، اخطار کم‌کاری و اتلاف وقت می‌گیری. یا گاهی در مسابقه به دلیل کشیده شدن موها، تمرکز ورزشکار بهم می‌خورد و ممکن است فن بخورد. اتفاقاتی که با داشتن حجاب برای ورزشکار رخ نمی‌دهد.
در این مدت از طرف چه کسانی تقدیر شده‌اید؟ 

مقام معظم رهبری، در پیامی تشکر و تقدیر کردند که من بعد از شنیدنش سجده شکر به جا آوردم. در جلسه‌ای هم که به دفتر ایشان دعوت شده بودم، یک جلد قرآن مجید هدیه گرفتم که بسیار برایم ارزشمند بود. در واقع ارزشمندترین هدیه‌ای بود که در این مدت گرفته‌ام. به جز این، وزارت ورزش و دفتر امور بانوان ریاست جمهوری و استانداری چهارمحال و بختیاری هم تقدیر کتبی به عمل آوردند. اما هدیه مادی دریافت نکردم. البته گفته شده در دیدار با مقام معظم رهبری تقدیر مادی هم در نظر گرفته شده است. اما واقعیت این است که همین دیدار نهایت آرزوی من است. از بچگی آرزو داشتم مقام معظم رهبری را ببینم و امیدوارم خداوند زودتر این سعادت را نصیبم کند.

 

 

30نوامبر/16

گفته‌ها و نوشته‌ها

 

شیطان

مردی زشت و بداخلاق از بهلول سؤال نمود که خیلی میل دارم شیطان را ببینم. بهلول گفت: اگر آئینه در خانه نداری در آب زلال نگاه کن حتماً شیطان را خواهی دید!!!

 

قیمت لنگ

آورده‌اند که: روزی بهلول در حمام مشغول استحمام بود که ناگه هارون‌الرشید و جمعی از

یارانش وارد حمام شدند و چشم هارون‌الرشید به بهلول افتاد!

و از بهلول پرسید که اگر بخواهی من را بخری به چه قیمت می‌ارزم؟!!

بهلول گفت: پنجاه دینار!!!

هارون‌الرشید برآشفت وگفت: نادان پنجاه دینار که فقط لُنگ من می‌ارزد!!!

بهلول نیز در جوابش گفت: من هم فقط لُنگ‌تان را قیمت کردم وگرنه خود

خلیفه که ارزشی ندارد!!!

 

شعر و طویله

آورده‌اند که فتحعلی‌شاه قاجار گه‌گاه شعر می‌سرود و روزی شاعر دربار را به داوری گرفت. شاعر هم که شعر را نپسندیده بود بی‌پروا نظر خود را بازگفت. فتحعلی‌شاه فرمان داد او را به طویله برند و در ردیف چهارپایان به آخور ببندند.

شاعر ساعتی چند آنجا بود تا آنکه شاه دوباره او را خواست و از نو شعر را برایش خواند، سپس پرسید: «حالا چطور است؟» شاعر هم بی‌آنکه پاسخی بدهد راه خروج پیش گرفت! شاه پرسید: کجا می‌روی؟ گفت: به طویله!!!

 

تأثیر دعای بهلول

آورده‌اند که عربی شترش به مرض (پیسی) مبتلا شده بود. به او توصیه نمودند تا روغن کرچک به او بمالد. عرب شتر را سوار شده تا به شهر رفته روغن بخرد. نزدیک شهر به بهلول برخورد نمود و چون سابقه دوستی با او داشت به بهلول گفت: شترم به مرض پیسی مبتلا شده و گفته‌اند روغن کرچک بمالم تا خوب شود، اما من عقیده دارم که تأثیر نفس تو بهتر است، استدعا می‌کنم دعایی بخوان تا شتر من از این مرض نجات پیدا کند. بهلول جواب داد: اگر روغن کرچک بخری و با دعای من مخلوط کنی ممکن است شترت خوب شود، والا دعای تنها تأثیری نخواهد داشت.

 

مناظره بهلول و ابوحنیفه

روزی ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود، بهلول هم در گوشه‌ای نشسته و به درس ابوحنیفه گوش می‌داد. ابوحنیفه در بین درس گفتن اظهار کرد که امام جعفر صادق«ع» سه مطلب را اظهار می‌نماید که مورد تصدیق من نمی‌باشد، آن سه مطلب بدین نحو است:

اول آنکه می‌گوید که شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد و حال آنکه شیطان خودش از آتش خلق شده و چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید و جنس از جنس متأذی نمی‌شود.

دوم آنکه می‌گوید خدا را نتوان دید و حال آنکه چیزی که موجود است باید دیده شود، پس خدا را با چشم می‌توان دید.

سوم می‌گوید: مکلف، فاعل فعل خود است که خودش اعمال را به جا می‌آورد و حال آنکه تصور و شواهد برخلاف این است، یعنی عملی که از بنده سر می‌زند، از جانب خداست و به بنده ربطی ندارد.

چون ابوحنیفه این مطلب را گفت، بهلول کلوخی از زمین برداشت و به طرف ابوحنیفه پرتاب کرد. از قضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد، او را سخت ناراحت نمود و سپس بهلول فرار کرد. شاگردان ابوحنیفه عقب او دویده او را گرفتند و چون با خلیفه قرابت داشت، او را نزد خلیفه بردند و جریان را به او گفتند. بهلول جواب داد:

ابوحنیفه را حاضر نمایند تا جواب او را بدهم.

چون ابوحنیفه حاضر شد، بهلول به او گفت: از من چه ستمی به تو رسیده؟

ابوحنیفه گفت: کلوخی به پیشانی من زده‌ای و پیشانی و سر من درد گرفت.

بهلول گفت: درد را می‌توانی به من نشان دهی؟

ابوحنیفه گفت: مگر می‌شود درد را نشان داد؟

بهلول جواب داد: تو خود می‌گفتی موجود را که وجود دارد باید دید و بر امام جعفر صادق«ع» اعتراض می‌کردی و می‌گفتی چه معنی دارد که خدای تعالی موجود باشد ولی او را نتوان دید. دیگر آنکه تو در ادعای خود کاذب و دروغگوی که می‌گویی کلوخ سر تو را درد آورد، زیرا کلوخ از جنس خاک است و توهم از خاک آفریده شدی، پس چگونه از جنس خود متأذی می شوی؟
مطلب سوم، خود گفتی که افعال بندگان از خداوند است، پس چگونه می‌توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش خلیفه آورده‌ای و از من شکایت داری و ادعای قصاص می‌نمایی؟

 

بهلول و مرد شیاد

بهلول سکه طلایی در دست داشت و با آن بازی می کرد. مرد شیادی که شنیده بود بهلول دیوانه است، جلو آمد و گفت: اگر این سکه را به من بدهی، در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو می‌دهم.
بهلول چون سکه‌های او را دید، دانست که سکه‌های او مسی است و ارزشی ندارد.

بهلول گفت: به یک شرط قبول می کنم، بشرط آنکه سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی.

مرد شیاد قبول کرد و شروع به عرعر کرد.

بهلول به او گفت: تو که خر هستی فهمیدی سکه‌های من طلاست و مال تو از مس! چگونه می‌خواهی، من که انسان هستم، این مطلب را ندانم.

مرد شیاد، پا به فرار گذاشت.

 

به شکار رفتن بهلول و هارون

روزی خلیفه هارون‌الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند، بهلول نیز با آنها بود. در شکارگاه، آهویی نمودار شد و خلیفه تیری به سوی آهو انداخت، ولی به شکار نخورد.

بهلول گفت: احسنت!

خلیفه غضبناک شده و گفت: مرا مسخره می‌کنی؟

بهلول گفت: احسنت من به آهو بود که خوب فرار کرد.

 

بهلول و داروغه

داروغه بغداد در بین جمعی ادعا می‌کرد تا به حال کسی نتوانسته است مرا گول بزند.

بهلول در میان آن جمع بود، به داروغه گفت: گول زدن تو کار آسانی است، ولی به زحمتش نمی‌ارزد.
داروغه گفت: چون از عهده برنمی‌آیی، این حرف را می‌زنی.

بهلول گفت: افسوس که الساعه کار خیلی واجبی دارم، والا همین الساعه تو را گول می زدم.

داروغه گفت: حاضری بروی و فوری کارت را انجام دهی و برگردی؟

بهلول گفت: بلی. همین‌جا منتظر من باش، فوری می آیم.

بهلول رفت و دیگر بازنگشت.

داروغه پس از دو ساعت معطلی، شروع کرد به فریاد کردن و گفت: اولین دفعه است که این دیوانه مرا این قسم گول زد و چندین ساعت بی‌جهت من را معطل کرد و از کار انداخت.

 

انشاءالله

روزی جحی برای خرید درازگوشی به بازار مال‌فروشان رفت. مردی پیش آمدش و پرسید: کجا روی؟ گفت: به بازار تا درازگوشی بخرم.

گفتش: بگو انشاءالله…

گفت: چه جای انشاءالله باشد که خر در بازار و زر در کیسه من است.

چون به بازار در آمد، زرش بزدند و چون بازگشت، همان مردش برابر آمد و پرسیدش: از کجا می‌آیی؟

گفت: انشاءالله از بازار، انشاءالله زرم را بدزدیدند، انشاءالله خری نخریدم و زیان دیدم و تهی دست به خانه بازمی‌گردم انشاءالله!!!

 

موعظه ابلیس

می‌گویند، روزی فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت و مشغول خوردن بود، در این هنگام ابلیس به نزد او آمد و گفت: آیا کسی هست که بتواند این خوشه انگور را به مروارید تبدیل کند؟ فرعون گفت: نه.

ابلیس به وسیله سحر و جادو آن خوشه انگور را به خوشه مروارید تبدیل کرد. فرعون تعجب کرد و گفت: واقعاً که تو مردی اُستاد هستی!

ابلیس با شنیدن این جمله، سیلی محکمی بر گردن او زد و گفت: مرا با این اُستادی به بندگی قبول نکردند، تو چگونه با این حماقت ادعای خدایی می کنی؟!

 

 

خواجه و غلام

خواجه‌ای غلامش را به بازار فرستاد که انگور و انار و انجیر بخرد و زود بیاید. غلام رفت و دیر آمد و انگور تنها آورد.

خواجه او را بسیار زد و گفت: چون تو را پی کاری می‌فرستم باید چند کار کنی و زود بیایی، نه آنکه پی چند کار می‌روی دیر بیایی و یک کار کنی.

غلام گفت: به چشم، از این به بعد.

بعد از چند روز اتفاقاً خواجه مریض شد و او را پی طبیب فرستاد. غلام رفت و زود برگشت و چند نفر همراه خود آورد.

خواجه گفت: اینها چه کسانند؟

گفت: تو با من گفتی چون پی کارت فرستم چند کار بکن و زود بیا. اکنون این طبیب است که جهت معالجه آورده‌ام، و این غسال است که اگر مردی غسلت دهد، و این کسی است که بر تو نماز بخواند، و این تلقین‌خوان است، و این قبر کن است و این قرآن خوان!

 

اقرار به جهل

یکی را از حکما شنیدم که می‌گفت هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که، چو دیگری در سخن باشد و سخن وی تمام نشده سخن آغاز کند. (گلستان سعدی)

 

خوف و رجا

وزیری، نزد عارفی رفت و از او دعایى خواست. عارف گفت: وزیر را مسئله چیست؟

گفت : روز و شب در خدمت سلطان مشغولم. هر روز امید آن دارم که خیرى از او به من رسد، و در همان حال ترسانم که مباد خشم گیرد و مرا عقوبت دهد.

عارف گریست.

وزیر گفت: شما را چه شد که از شنیدن این سخن، گریه آغاز کرد؟

عارف گفت: اگر من هم خداى عزوجل را چنان مى پرستیدم که تو سلطان را، اکنون از شمار صدیقان بودم.

 

عابد و دزد

مردی سجاده عابدی را دزدید. عابد چون دید، دزد خجالت کشید و سجاده را واگذاشت و گفت: نمی‌دانستم که سجاده از توست. عابد گفت: چگونه نمی‌دانستی که سجاده از تو نیست؟! (کشکول شیخ بهایی)

 

دنیای فانی، عاقبت باقی

روزی نادرشاه با «سیدهاشم خارکن» که از روحانیون بنام بود، در نجف ملاقات کرد.

نادر، خطاب به سیدهاشم گفت: شما واقعاً همت کرده‌اید که از دنیا گذشته‌اید.

سیدهاشم با همان وقار و آرامش روحانی مخصوص به خود گفت: برعکس، شما همت کرده‌اید که از آخرت گذشته‌اید!

 

آیت‌الله قاضی رحمت‌الله علیه

یکی از اطرافیان آیت‌الله قاضی نقل میکند: روزی با ایشان به سمت منزلش میرفتیم. به سر کوی ایشان که رسیدیم، مشاهده کردیم که صاحب خانه، اثاث مرحوم قاضی را به کوچه ریخته است. آیت‌الله قاضی به محض دیدن آن صحنه فرمود: خدا گمان کرده که ما هم آدمیم که با ما چنین معامله میکند!

این کلام آیت‌الله قاضی اشاره به احادیثی است که بلاهای دنیا را دلیل ایمان شخص و محبت حق تعالی به او میداند. چنانکه حضرت باقرالعلوم علیه‌السلام میفرمایند: یُبتلی المرءُ علی قدرِ حُبِّه؛ انسان به اندازه دوستیاش با خدا به بلا گرفتار میشود. و حضرت امام صادق علیه‌السلام میفرمایند: ما أحبّ اللهُ قوما إلّا ابتلاهُم؛ خداوند هیچ گروهی را دوست نگرفت، مگر انکه آنان را به بلا گرفتار ساخت.

مرحوم آیت‌الله قاضی میفرمود: گاهی خداوند چهل روز بنده را در سختی و گرفتاری قرار میدهد تا یک بار از ته دل «یا الله» بگوید و به یاد خدا بیفتد. (مهر افروخته، ص ۲۳)

نیز فرمودهاند: اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالی نرسد، مرا لعن کند! (مهر افروخته، سیدعلی تهرانی، ص ۱۹ ـ سیمای فرزانگان)

 

 

غیبت

شخصی به دیدار پارسایى رفت و از یکى از دوستانش سخنى (غیبت) به میان آورد. پارسا، او را گفت: از این دیدار زیانکار شدى و سه جنایت ورزیدى: کینه مرا به دوستى تیز کردى، دل آسوده مرا نگران داشتى و خویش را نیز متهم کردی.

 

 

30نوامبر/16

تصویب اصل مترقی ولایت فقیه

بی‌پرده با تاریخ/ شهریور و مهر ۱۳۵۸

سید روح‌الله امین‌آبادی

شهریور و مهر ۱۳۵۸ پر از رویدادهای تلخ و شیرین برای انقلاب اسلامی ‌و ملت مسلمان‌ایران است. مهم‌ترین رویداد‌این دو ماه بی‌تردید تصویب اصل مترقی ولایت فقیه توسط خبرگان قانون اساسی است که بسیاری از ملی‌گراهای بریده از ملت و میهن و ضدانقلاب داخل و خارج با تصویب آن مخالف بودند.

وفات ‌ایت‌الله طالقانی رویداد تلخی است که در شهریورماه ‌این سال ملت ‌ایران را عزادار کرد. امام خمینی در پیامی‌ایشان را ابوذر انقلاب نامید و از خدماتش تجلیل کرد.

از سوی دیگر در‌این دو ماه ضدانقلاب به تلاش‌های خود برای جداسازی دو منطقه حساس کردستان و خوزستان از ‌ایران اسلامی ‌ادامه داد و در حالی که دولت موقت به دنبال فرصت‌دهی به اشرار در کردستان بود، قاسملو رئیس حزب دموکرات و عزالدین حسینی یکی از رهبران اشرار کردستان به نظام اسلامی ‌اعلام جنگ کردند!

ترور حاج مهدی عراقی و فرزندش، عضویت‌ایران در جنبش عدم تعهدها و دیدار ابراهیم یزدی وزیر خارجه با صدام از دیگر رویداد‌های شهریور و مهر ۵۸ است. در ادامه حوادث ‌این دو ماه را مرور می‌کنیم.

 

تصویب اصل ولایت فقیه

در جلسه ۲۱ شهریور ماه ۵۸ مجلس خبرگان قانون اساسی اصل ولایت فقیه به تصویب نمایندگان رسید. در ‌این روز مجلس خبرگان قانون اساسی در پانزدهمین جلسه خود اصل پنجم قانون اساسی [ولایت فقیه] را به تصویب رساند.

در‌این اصل آمده است: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل‌اللّه تعالی فرجه، در جمهوری اسلامی‌ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی که یک فرد چنین اکثریتی نداشته باشد شورایی مرکب از فقهای واجد شرایط بالا، عهده‌دار آن می‌گردند.»

در ادامه جلسه آیت‌الله بهشتی از یک مخالف و یک موافق خواستند تا در باره ‌این اصل نظرات خود را بیان کنند که در ‌این هنگام مقدم مراغه‌ای به عنوان مخالف اصل ولایت فقیه پشت تریبون قرار گرفت و سخنانی را ‌ایراد کرد و گفت:

«در جلسات عمومی ‌بحث کنیم و ببینیم آیا ولایت فقیه که از نظر اصل مورد قبول است، چطور باید تنظیم شود؟ وقتی می‌گویم در اصل، منظور‌این است که اسلام باید حاکم باشد، ولی نباید اسلام را یک طبقه خاص در انحصار خود بگیرد، آن وقت ممکن است اسلام ابزاری شود در دست قدرت‌طلبان و‌این تصور حاصل شود که مبارزه‌ای را همه ملت شروع کرده است، اما پس از پیروزی عده‌ای می‌خواهند همرزمان خود را کنار بگذارند.»

در ادامه آیت‌الله بهشتی به عنوان فردی که مسئولیت گروه‌ها را برعهده داشتند، به عنوان موافق سخن گفتند. آیت‌الله بهشتی اظهار داشت:

«مطلب اصلی ‌این است که آیا اصل پنجم هیچ کلمه یا جمله‌اش با آن عوارضی که آقای مراغه‌ای و بسیاری از افراد دیگر برای آن می‌شمارند، ارتباط دارد؟‌ آیا اصل پنجم می‌خواهد نقش آراء عمومی‌ را انکار کند؟ آیا اصل پنجم می‌خواهد آزادی‌ها را از بین ببرد؟ آیا اصل پنجم می‌خواهد حکومت را دراختیار قشر معینی و طبقه معینی قرار بدهد؟ مثلاً می‌خواهد بگوید از ‌این پس نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور و وزراء همه باید روحانی و معمم باشند؟ هرگز، من می‌خواهم‌این اصل را ببینید، کجای‌این اصل ‌این معنی را می‌دهد؟»

وی در ادامه به تعریف ولایت فقیه پرداخت و گفت:

«اصل پنجم را می‌خوانم. آنچه که پیشنهاد شده است ‌این است: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل‌اللّه تعالی فرجه، در جمهوری اسلامی ‌ایران ولایت امر و امامت امت… » یعنی مرکز ثقل حکومت و رهبری «…برعهده فقیه…» فقیه یعنی چه؟ یعنی اسلام‌شناس، مطلع، ورزیده، متخصص. فقیه یک واژه عربی است؛ یعنی دانا و شناساننده و در ‌این معنای خاصی که ماها به کار می‌بریم، یعنی دانای اسلام، اسلام‌دان، البته در اصطلاح اخص به کار می‌رود و به کسی که در دانستن علم احکام دین و استخراج آن از مبانی و ادله‌اش در حد تخصص و اجتهاد و صاحب‌نظر باشد، گفته می‌شود؛ یعنی کسی که بتواند احکام و قوانین و تعالیم اسلام را از کتاب و سنت به صورت یک صاحب‌نظر بفهمد».

آیت‌الله بهشتی گفت:

«ما گفتیم مرکز ثقل حکومت جامعه و رهبری جامعه یک چنین فردی است و گفتیم که ‌این فرد چگونه‌ این مرکز ثقل بودن را به دست می‌آورد و گفتیم که باید اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند، یعنی کسی نمی‌تواند تحت عنوان فقیه عادل، باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر، مدبر خودش را بر مردم تحمیل کند و ‌این مردم هستند که باید او را با‌ این صفات به رهبری شناخته باشند و پذیرفته باشند».

در ادامه جلسه، تعدادی از نمایندگان از جمله مهندس سحابی با ‌این عنوان که «این اصل، یک اصل بسیار اصولی و اساسی است و انقلابی در جامعه ‌ایران ‌ایجاد خواهد کرد، بنابراین نگذارید که‌این اصل سرسری بگذرد» با اصل ولایت فقیه مخالفت و به آن اعتراض کرد، ولی آیت‌الله بهشتی به عنوان رئیس جلسه اصل ۵ قانون اساسی را به رأی گذاشت و در نهایت اصل ولایت فقیه با ۵۳ رأی موافق، ۸ رأی مخالف و  ۴ رأی ممتنع به تصویب خبرگان منتخب ملت رسید.(۱)

سخنان صریح و شفاف شهید بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی در دفاع از اصل ولایت فقیه و رأی بالا به ‌این اصل در حالی با نگاهی گذرا به مشروح مذاکرات روشن می‌شود که سال‌ها بعد عزت‌الله سحابی که یکی از مخالفان‌ این اصل مترقی قانون اساسی بود، در بیان خاطراتی از شهید بهشتی مدعی شد که ‌ایشان نیز مخالف اصل ولایت فقیه بود!

بعد از رأی مجلس خبرگان قانون اساسی به اصل ولایت فقیه، سحابی طی سخنانی در شب هفت آیت‌الله طالقانی به‌شدت از اصل ولایت فقیه انتقاد و به مجلس خبرگان قانون اساسی که برخلاف وی و دوستانش به ولایت فقیه رأی داده بودند اعتراض کرد.  مهندس سحابی واکنش‌ به سخنانش را‌ این گونه شرح می‌دهد: «فردای آن روز که من به مجلس خبرگان رفتم، در کریدور مجلس با مرحوم بهشتی در حالی که عده‌ای از جوانان گرد ‌ایشان را گرفته بودند و با ایشان صحبت می‌کردند، برخورد کردم. مرحوم بهشتی پس از مشاهده من صحبت خود را با جوانان مزبور قطع کرد و به سوی من آمد، مرا در آغوش گرفت و صورتم را بوسید و آهسته به من گفت که بهتر است فعلاً‌ این دردها را در سینه نگاه دارید.»

سحابی از‌ این سخنان شهید بهشتی استنباط می‌کند که‌ ایشان نیز با ولایت فقیه مخالف بوده‌اند، ولی زمان را مستعد بیان مخالفت نمی‌دانستند، ولی روشن است ‌که اگر کسی با امری مخالف باشد و در عین حال زمان را نیز برای ابراز مخالفت مناسب نبیند، سکوت می‌کند، ولی شهید بهشتی به شهادت تاریخ نه تنها در مورد اصل ولایت فقیه سکوت نکرد، بلکه به صورت قاطع از اصل ۵ قانون اساسی دفاع کرد و آن را در مقام رئیس وقت جلسه به رأی نمایندگان گذاشت.

سحابی بعد از مخالفت با ورود ‌این اصل به قانون اساسی به دیدار امام خمینی رفت تا مخالفت خود را با ‌ایشان نیز در میان بگذارد. صحبت‌های مطرح شده در ‌این دیدار و پاسخ امام به سحابی آن چنان که وی در خاطراتش به آن اشاره کرده جالب است. سحابی می‌گوید:

«در آن جلسه من نظرات خود را چنین توضیح دادم که در شرایطی که از طریق نظارت شورای نگهبان قوانین کنترل و اسلامی‌ بودن آنها تضمین می‌شود و از سوی دیگر صلاحیت رئیس‌جمهور هم پیش از انتخاب شدن توسط شخص فقیه اعلم تأیید می‌گردد و پس از انتخاب یکی از کاندیداها توسط مردم، فقیه اعلم او را نصب شرعی می‌کند، کل سیستم قدرت سیاسی تحت نظارت شرعی است و نیازی به دخالت در جزئیات نخواهد بود، پس نگرانی در مورد ‌اینکه نظام خلاف اسلام حرکت کند، وجود ندارد و بدین لحاظ نیازی به‌این که یک نهاد دیگر به نام ولی فقیه‌ایجاد شود و در امور اجرایی دخالت کند، وجود ندارد. وقتی من ‌این بحث را مطرح کردم، مرحوم آقای [امام]خمینی انگشت خود را بلند کرد و گفت همین است ولایت فقیه. من از ‌ایشان سئوال کردم که پس اشتباه ما چیست؟‌ ایشان گفتند اشتباه شما‌ این بود که ولایت فقیه را در شورای نگهبان خلاصه کردید و درباره‌ این که نحوه انتخاب رئیس‌جمهور بدین شکل موجب مشروعیت وی می‌شود. در هر صورت نظری که‌ایشان در آن جلسه اظهار داشتند ‌این بود که سیستمی ‌که بدین صورت در کشور به وجود می‌آید، سیستم ولایت فقیه است و در ‌این سیستم همه مقامات آن از بالاترین تا پایین‌ترین مقام و حتی کارگر شهرداری آن هم مشروعیت دارند و مردم باید در امور مربوطه از آنان اطاعت کنند…».

 

ابوذر انقلاب از دنیا رفت

آیت‌الله طالقانی در ساعت یک و ۴۵ دقیقه بامداد ۱۹ شهریور ۵۸ بر اثر سکته قلبی درگذشت. وی شب قبل به مدت دو و نیم ساعت با سفیر شوروی به صورت خصوصی ملاقات و گفت‌وگو کرده بود. امام خمینی بعد از فوت آیت‌الله طالقانی با انتشار بیانیه‌ای وی را ابوذر زمان نامیدند. رهبر انقلاب در ‌این پیام تأکید کردند:

«آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ‌گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود. بُرنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزکاران و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام بود.»(۲)

ابوذر انقلاب از قرائت منافقین تا روایت اسناد

آیت‌الله طالقانی یکی از شخصیت‌هایی است که بی‌شک مرور تاریخ انقلاب بدون توجه به مجاهدات او راه به جایی نخواهد برد، ولی آنچه که در مرور زندگینامه سراسر مجاهدت وی جلوه می‌کند، نه مبارزات و زندان رفتن‌ها و شکنجه و سوابق درخشان وی که سوءاستفاده گروهک‌های فرصت‌طلب از ‌او برای رسیدن به اهدافی است که آیت‌الله طالقانی عمری با آنها مبارزه کرده بود.

آیت‌الله طالقانی خود به خوبی‌ این حرکت‌های موذیانه را می‌دید. سخنان ابوذر انقلاب، سراسر نشان از آن دارد که ‌وی می‌کرد که بگوید حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح الله. در ادامه کدهای دقیقی از بیانات آیت‌الله طالقانی را در این زمینه ارائه خواهیم کرد.(۳)

آیت‌الله طالقانی در نماز جمعه ۹ شهریور ماه یعنی کمتر از ده روز قبل از وفات خود به‌شدت ضدانقلاب را مورد انتقاد قرار ‌داد، مباحث بسیار مهمی‌ را مطرح کرد و به تبیین واقعیات میدانی کردستان پرداخت. وی با اشاره به آیات مربوط به مناففین در سوره بقره گفت: ‌

«اینها [منافقین] عهدها و پیمان‌هایشان را سپر توطئه‌های خودشان می‌کنند، پایبند هیچ عهد و پیمانی نیستند و ‌اینها کوشش دارند راهی را که اسلام و انبیا به طرف حق بازکرده‌اند به روی مردم سد کنند».

«امروز… ما دچار منافقین شرور، حیله‌گر و فریبکاری هستیم که گاه به چهره اسلام در می‌آیند. بسیار هم اظهار دلسوزی می‌کنند، ولی وابسته به جاهای دیگری هستند، مرتبط با جاهای دیگرند. چهره چهره ‌ایرانی است، ولی درون و نفس آنها اندیشه، فکر و خلق امپریالیستی و صهیونیستی و دیگر قدرت‌هاست. این گرفتاری‌هایی که امروز در مرکز، در شهرستان‌ها و به‌خصوص در کردستان برای ‌این کشور پیش آمده، به‌ دست کیست؟ آن ساواکی دزد فراری که با سرکرده‌شان فرار کرد و آن صهیونیست که نمی‌آید خودش را معرفی کند. در چهره‌ این احزاب و گروه‌ها در می‌آید و شعار‌های فریبنده می‌دهد و‌ این قشرها را می‌فریبد. مسئله سطحی نیست که ما گمان کنیم با یک خواسته‌هایی طرف هستیم. خواست‌هایشان هم گنگ هست. می‌آیند تعهد می‌دهند، ولی پایبند تعهدات‌شان نیستند، و الا کدام دولت، کدام منشأ اثر و کدام رهبری است که با خواسته‌های معقول و منطقی یک گروهی مخالفت کند؟»

 ‌ «آیا تا به حال ‌این مسئله مطرح شده که ‌اینها چه می‌خواهند؟ به حسب ظاهر چند مسئله را مطرح می‌کنند و می‌گویند خواسته‌های ما ‌این است، ولی در باطن چیست؟ در باطن همان مرامنامه حزب دموکرات ده بیست  سال قبل است که در مقابل رژیم آن را تنظیم کرده‌اند، یعنی بالاخره تجزیه. ولی اکثر برادران و خواهران کرد ما از ‌این دسیسه زیر پرده بی‌اطلاع هستند».‌

«می‌آیند می‌گویند که می‌خواهیم در سرنوشت خودمان مختار باشیم، فرهنگ کردی را تعلیم کنیم، خوب بکنید، چه کسی جلوگیری کرده است؟ می‌خواهیم انجمن شهر و روستا تشکیل دهیم، خوب بکنید، کسی جلوگیری کرده است؟ می‌خواهیم پایگاه‌های نظامی‌ و ارتش از‌ اینجا بروند، پاسدارهای غیربومی ‌بروند، آخرش چه؟ آخرش هر کاری خواستیم خودمان بکنیم، فقط دولت مرکزی به ما نان بدهد، آرد بدهد، نفت بدهد، پول بدهد، آخر مسئله به ‌اینجا می‌رسد که هیچ حق دخالتی در کار ما ندارید. نفت را از خوزستان بیاورند به ‌اینها بدهند و‌ اینها هیچ تمکینی از دولت مرکزی نداشته باشند. ‌این شدنی است؟»

«یک مردمی ‌که از اول گفتند ما به جمهوری اسلامی ‌رأی نمی‌دهیم، یعنی خودشان را از ۹۸ درصد مسلمان‌ها و مردم ‌ایران جدا کردند. یهودی رأی داد، زرتشی رأی داد، مسیحی رأی داد، صائبی رأی داد، یک عده گفتند ما رأی نمی‌دهیم. خوب رأی نمی‌دهید، دیگر چه می‌خواهید؟»

«آن ملا و آن پیشوای مذهبی که می‌گوید من رأی به جمهوری اسلامی‌نمی‌دهم، یعنی چه؟ جمهوری اسلامی ‌غیر ‌این است که قوانین قران و قوانین الهی باید حاکم بشود؟ ‌این چه پیشوای مذهبی است؟»

«اینها کسانی هستند که رفتند اروپا و خارج، زیر لاک خودشان پنهان شدند،‌این مردم مسلمان خون دادند، حالا ساکت‌ها به صدا درآمده‌اند، تسلیم‌شده‌ها انقلابی شده‌اند! وابسته‌ها دوباره آمده‌اند روی کار».

آیت‌الله طالقانی در مورد کمک‌های مالی و تسلیحاتی به اشرار کردستان نیز بدون اشاره به نام برخی از کشورها از جمله شوروی و ترکیه گفت:

«از یک کشور بزرگ همسایه به آنها کمک می‌شود، از یک کشور اسلامی ‌همسایه به آنها کمک می‌شود، از اسرائیل به ‌اینها می‌رسد، از سوی دزدان فراری و عوامل رژیم سابق هر روز به‌ اینها پول و اسلحه داده می‌شود. پس می‌خواهند مردم در مقابل‌این دسیسه‌ها ساکت بنشینند؟ ارتش دخالت نکند؟ پس چه بکند؟»

«‌این درگیری عاقبتی برای کردستان ندارد جز خرابی، کشتار، ویرانی، جز از بین رفتن آبروی برادرها و خواهرهای کرد ما هیچ محصولی ندارد. ۳۰ میلیون جمعیت ‌ایران و مسلمان‌ها، تسلیم یک مشت خودخواه و وابسته به دیگران نخواهند شد».

 

«ما ‌این انقلاب را مفت به ‌دست نیاوردیم که بازیچه یک مشت بازیگر بین‌المللی باشیم. ۶۰ هزار از بهترین جوان‌های ما کشته شدند، خیال می‌کنند مفتی؟ بعد بلوچستان، بعد خوزستان، بعد دولت مرکزی تهران و کویر لوت و کرمان! عاقبت کار همین است.‌ این خیانت بزرگی است. این ملت تحمل نمی‌کند. قرآن هم تحمل نمی‌کند. قرآن می‌گوید: «قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» هرجا فتنه شد باید بجنگید. فتنه را قرآن و دین ما تحمل نمی‌کند… .(۴)

 

از فرصت دولت موقت به ضدانقلاب تا اعلام جنگ قاسملو به نظام

۱۱ شهریور ماه ۵۸ وزیر کشور وقت در یک پیام تلویزیونی  برای آخرین بار به مردم مهاباد هشدار داد که حساب خود را از خائنان به ملت جدا کنند. ‌هاشم صباغیان در پیام تلویزیونی خود تأکید کرد که عبدالرحمن قاسملو و عزالدین حسینی در یک سخنرانی در بانه به دولت اعلام جنگ داده‌ و گفته‌اند تا آخرین قطره خون خود ایستادگی خواهند کرد، ولی ما هرگز نمی‌گذاریم که این خیال خام جامه عمل بپوشانند، زیرا همان طور که امام گفته ما به امر خدا با آنها به‌شدت رفتار خواهیم کرد و آنها را سرکوب می‌کنیم.

در حالی که دولت موقت با گروه‌های شورشی از جمله دموکرات و کومله در حال مذاکره بود صباغیان گفت: «دولت با گروه‌های ضدانقلاب در غرب کشور قاطعانه عمل خواهد کرد و هیچ ‌یک از گروه‌ها و احزاب را در مهاباد به منظور مذاکره به رسمیت نمی‌شناسد که با او مذاکره کند. گروه‌ها و احزابی که در مهاباد هستند، متشکل از ضدانقلاب، عوامل رژیم گذشته و افراد فریب خورده هستند. سلاح‌هایی که کردها دارند مثل تانک، نفربر، زره‌پوش‌های مختلف، ضدهوایی و… سلاح‌هایی نیست که در پادگان مهاباد بوده باشد. البته من نمی‌خواهم کشور به‌خصوصی را متهم کنم. از سوی دیگر این سلاح‌ها در بازار آزاد قابل فروش نبوده است، تنها اسلحه‌ای که می‌توان گفت که آنها با پول در بازار آزاد خریده‌اند کلاشینکوف است. یک احتمال دیگر وجود دارد و آن این است که اسرائیلی‌ها در جنگ‌های خود با اعراب مقداری اسلحه به غنیمت برده‌اند و این اسلحه‌ها از طریق آنها وارد کردستان می‌شود».

 

شهادت ۵۲ پاسدار در سردشت توسط حزب دموکرات

یک ماه بعد از ‌این سخنان بود که در حمله‌ای غافل‌گیرانه، اشرار مرتبط با حزب دموکرات و قاسملو به یک گروه ۷۲ نفری از پاسداران که از سردشت راهی بانه بودند حمله کردند، ده‌ها پاسدار شهید، زخمی‌ و نیز تعدادی نیز به گروگان گرفته شدند. مهندس‌ هاشم صباغیان وزیر کشور در باره تعداد شهدای ‌این حمله گفت:

«طبق آماری که از سپاه پاسداران در اختیار ما گذاشته‌اند ۵۲ نفر از ۷۲ پاسداری که عازم بانه بودند شهید شده و ۵ نفر دیگر پس از درگیری با ضد انقلاب به مقر سپاه بازگشته‌ و تعداد ۶ نفر نیز مجروح شده‌اند. هنوز از سرنوشت ۹ پاسدار دیگر اطلاعی در دست نیست».

در حالی که امام خمینی در ماه گذشته خطاب به نیروهای مسلح دستور برخورد قاطع با ضدانقلاب و اشرار کردستان را صادر کرده بودند، وزیر کشور‌ این برخورد قاطع را منوط به عدم تداوم قتل و کشتار پاسداران و مردم از سوی ‌این گروهک‌ها دانست و گفت:

«اگر ضد انقلاب به ‌این اقدامات ادامه دهد، ارتش، سپاه و ژاندارمری برخورد خواهند کرد!»(۵)

در‌ دو ماه شهریور و مهر ۵۸ درگیری‌ها در کردستان و شهرهای ‌این استان به‌شدت ادامه داشت.

 

انفجار بمب در قطار خرمشهر ـ تهران

از کردستان که بگذریم اوضاع خوزستان نیز با توجه به شرارت‌های گروهک‌های تجزیه‌طلب و نیز مدیریت غیراصولی و ضدانقلابی احمد مدنی استاندار خوزستان به‌شدت متشنج بود. در۱۱ مهر ۱۳۵۸ بر اثر بمب‌گذاری در قطار فوق‌العاده خرمشهر ـ تهران ۸ نفر به شهادت رسیدند و ۲۲ نفر دیگر زخمی‌شدند.

این قطار ساعت ۵۰ و۱۴ دقیقه از ‌ایستگاه خرمشهر حرکت کرد و در کیلومتر ۲۵ اهواز ـ خرمشهر و در ساعت ۱۵و۱۶ دقیقه انفجاری در سالن پنجم درجه ۲ آن روی داد. کشته شدگان ‌این حادثه دو زن، دو کودک و ۴ مرد بودند. به علت‌ این حادثه مغازه‌ها و بازار و ادارات شهر اهواز به حال تعطیل درآمد و در ‌این شهر عزای عمومی ‌اعلام شد. همچنین در مساجد و تکایای اهواز مجالس سوگواری برپا گردید. در خرمشهر نیز ۲ روز عزای عمومی‌اعلام شد.(۶)

دو روز بعد یعنی در صبح ۱۳ مهر انفجار بمب بازار سیف خرمشهر را به لرزه در آورد. بر اثر ‌این انفجار یک نفر کشته و بیش از ۳۶ تن دیگر نیز مجروح شدند.(۷)

 

ترور مهدی عراقی

در ساعت هفت صبح ۴ شهریور ۱۳۵۸ دو مهاجم، حاج مهدی عراقی مدیر امور مالی کیهان، محمد عراقی فرزند وی و حاج حسین مهدیان را به رگبار بستند. در اثر ‌این ترور حاج مهدی عراقی و فرزندش به شهادت رسیدند.(۸)

حاج مهدی عراقی پیش از شهادت، از سوی بنیاد مستضعفین به سمت مدیر امور مالی مؤسسه کیهان منصوب شده بود. گروهک فرقان مسئولیت ترور را برعهده گرفت. در پی ترور حاج مهدی عراقی و فرزندش، مادر، برادر و دو فرزند شهید عراقی به حضور امام خمینی رسیدند. امام خطاب به خانواده شهید عراقی فرمودند:

«من ‌ایشان را حدود بیست‌ سال است که می‌شناسم. حاج مهدی عراقی برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت‌ایشان برای من بسیار سنگین بود، اما آنچه مطلب را آسان می‌کند آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او می‌بایست شهید می‌شد. برای او مردن در رختخواب کوچک بود».(۹)

 

عضویت ‌ایران در عدم تعهدها و دیدار ابراهیم یزدی با صدام

در هشتمین روز شهریور ماه ۵۸ دفتر هماهنگی کارشناسان و سفیران کشورهای غیر متعهد که برای تدوین دستور کار کنفرانس سران جنبش غیرمتعهدها در ‌هاوانا تشکیل جلسه داده بود با پذیرش عضویت ‌ایران در جامعه کشورهای غیر متعهد به کار خود پایان داد. دو روز بعد یعنی در دهم شهریورماه دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه با صدام حسین رئیس‌جمهور عراق در‌ هاوانا دیدار و گفت‌وگو کرد.

این ملاقات که متعاقب مذاکرات خصوصی دکتر صاحب الهادی وزیرخارجه عراق با یزدی در محل اقامت صدام صورت گرفت، طرفین به مدت دو ساعت در باره مسائل مورد علاقه دو کشور به گفت‌وگو نشستند. مسائل مربوط به کردستان و خوزستان چهارچوب کلی مذاکرات را تشکیل می‌داد. یزدی پس از‌ این دیدار فضای مذاکرات را سازنده دانست».(۱۰)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رک: صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نشر اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، چاپ اول، آذر ماه ۱۳۶۴، جلد یک، جلسه ۱۵٫

۲ـ رک صحیفه امام، جلد ۹، صفحه ۴۸۶٫

۳ـ رک: امین آبادی، سید روح‌الله، ابوذر انقلاب از قرائت منافقین تا روایت اسناد، سایت روزشمار، http://rouzshomar.ir.

۴ـ رک: کیهان، ۱۰ شهریور ۱۳۵۸، صفحه ۱۰٫

۵ـ اطلاعات، ۱۷ مهر ۱۳۵۸، صفحه ۲٫

۶ـ رک: اطلاعات،  ۱۲مهر ۱۳۵۸، صفحه۲٫

۷ـ رک: کیهان، ۱۴ مهر ۱۳۵۸، صفحه۲٫

۸ـ کیهان، ۴ اردیبهشت ۱۳۵۸، صفحه ۱٫

۹ـ صحیفه امام، جلد ۹، صفحه ۳۵۰٫

۱۰ـ رک: اطلاعات ، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸، صفحه ۲٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

آیت‌الله طالقانی یکی از شخصیت‌هایی است که بی‌شک مرور تاریخ انقلاب بدون توجه به مجاهدات او راه به جایی نخواهد برد، ولی آنچه که در مرور زندگینامه سراسر مجاهدت وی جلوه می‌کند، نه مبارزات و زندان رفتن‌ها و شکنجه و سوابق درخشان وی که سوءاستفاده گروهک‌های فرصت‌طلب از ‌او برای رسیدن به اهدافی است که آیت‌الله طالقانی عمری با آنها مبارزه کرده بود.

 

۲٫

امام خطاب به خانواده شهید عراقی فرمودند: «من ‌ایشان را حدود بیست‌ سال است که می‌شناسم. حاج مهدی عراقی برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت‌ایشان برای من بسیار سنگین بود، اما آنچه مطلب را آسان می‌کند آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او می‌بایست شهید می‌شد. برای او مردن در رختخواب کوچک بود».

 

۳٫

در هشتمین روز شهریور ماه ۵۸ دفتر هماهنگی کارشناسان و سفیران کشورهای غیر متعهد که برای تدوین دستور کار کنفرانس سران جنبش غیرمتعهدها در ‌هاوانا تشکیل جلسه داده بود با پذیرش عضویت ‌ایران در جامعه کشورهای غیر متعهد به کار خود پایان داد. دو روز بعد یعنی در دهم شهریورماه دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه با صدام حسین رئیس‌جمهور عراق در‌ هاوانا دیدار و گفت‌وگو کرد.

 

30نوامبر/16

کودتا در مصر، بحران در تونس

Top of Form

حسین رویوران

یکی از مهم‌ترین شاخص‌های موج بیداری اسلامی این است که حوادث این حوزه تحت قاعده دومینو یا ظروف مرتبطه قرار دارد. به عبارت دیگر، حوادث تونس بر مصر و هر دو بر لیبی و یمن و همه بر بحرین، اردن و عربستان تأثیر داشته‌اند. با کودتای نظامی در مصر و سرنگونی محمد مرسی رئیس‌جمهور منتخب مردم که به جنبش اخوان‌المسلمین وابسته است، بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باور بودند که تأثیرات این تحول در محدوده ملی مصر باقی نخواهد ماند و بر اساس قاعده معکوس تأثیر متقابل به سقوط حرکه النهضه ـ یکی از شاخه‌های اخوان‌المسلمین ـ در تونس نیز خواهد انجامید.

جنبش اخوان‌المسلمین در مصر و تونس یکی از مهم‌ترین بازیگران سیاسی این دو کشور هستند، اما به‌‌رغم این تشابه، شرایط دو کشور بسیار متفاوت است و تشکل اخوان در این کشور‌ها نیز وضعیت یکسانی ندارد. تشکل اخوان در مصر سابقه ۸۵ ساله دارد، اما در تصمیم‌گیری از پویایی و تحرک لازم برخوردار نیست و در حوادث اخیر مصر نیز و مدیریت بحران، تنها بر ایستادگی بر مواضع خود تأکید ‌کرد، بدون اینکه طرحی برای برون‌رفت از بحران ارائه و یا با اتحاد و ائتلاف با دیگر نیرو‌های سیاسی موجود در صحنه، آرایش سیاسی را به نفع خود تغییر دهد.

در طول ۸۵ سال گذشته افرادی چون امام حسن البناء، حسین حضیبی، عمر تلمسانی، حامد ابو النصر، مصطفی مشهور، مامون الهضیبی، محمد مهدی عاکف و محمد بدیع که نیمی از آنان در حال حاضر در قید حیات نیستند، جایگاه مرشد عام اخوان را که بالاترین مقام در این تشکیلات به شمار می‌رود در دست داشته‌اند. هم اکنون به علت بازداشت محمد بدیع، محمود عزت، عضو شورای ارشاد به عنوان مرشد موقت انتخاب شده است. حرکت النهضه تونس در سال ۱۹۸۱ تأسیس شد و تقریباً همه رهبران آن از جمله  راشد الغنوشی در قید حیات‌اند و به علت حضور نسل مؤسسان در رأس این تشکل، از پویایی بسیاری برخوردار است و همچنان به دور از تصلب فکری و ساختاری  به حرکت خود ادامه می‌دهد.

آنچه مسلم است جریان اخوان‌المسلمین در مصر و تونس با رقیب قدرتمندی چون  جریان سلفی مواجهند. در مصر این جریان به دو بخش سلفی ـ دعوتی و سلفی ـ جهادی تقسیم می‌شود. سلفی دعوتی به‌ویژه انصار السنه المحمدیه ارتباطات گسترده‌ای با عربستان سعودی و جریان وهابی دارد‌. جریان سلفی ـ جهادی زاییده انشعاب‌های اخوان در دهه‌های ۶۰ و ۷۰  و مبتنی بر الگوی جامعه جهادی مدینه شهید سیدقطب و دربرگیرنده طیف متعددی از تشکل‌ها مانند التکفیر و الهجره، الجماعه الاسلامیه، الجهاد و… و غیره است که همگی با تشکل فراملی القاعده مرز تعریف شده‌ای ندارند.

ایمن الظواهری رهبر فعلی سازمان القاعده از نیروهای الجهاد مصر است که در جریان ترور سادات مشارکت داشت و به چند سال زندان به این اتهام محکوم شد. بخشی از این گروه در دوران مبارک تغییر ایدئولوژی داد و از ضرورت جهاد چشم‌پوشی کرد و گروهی دیگر همچنان به این اعتقادات وفادار و هم‌اکنون در شبه جزیره سینا به جنگ مسلحانه بر ضد ارتش و دولت حاکم در قاهره مشغول‌ است.

در مقابل در تونس تقریباً یک نوع جریان سلفی وجود دارد که به‌شدت از مشرب تکفیری و جهادی تبعیت می‌کند و عمدتاً از آبشخور شکست‌ها و سرخوردگی‌های اسلام‌گرایان تونس در چند دهه اخیر شکل گرفته‌ است. سلفی‌های تونس حدود ۴۰۰ مسجد را در سرتاسر تونس در اختیار دارند و در دو سال اخیر چند هزار جوان را جذب و برای جنگ به سوریه اعزام کرده‌اند و هم‌اکنون با استقرار بخشی از آنها در کوه‌های مرزی شعانبی در مرز مشترک با الجزایر وارد فرایند جنگ مسلحانه برضد نظام شده‌اند. کشتن ۸ نظامی تونسی در مدت اخیر در این منطقه از سوی آنها، راهبرد سلفی‌ها را کاملاً آشکار می‌سازد. این گروه اساساً معتقد به دولت خلافت است و پدیده‌هایی مانند دولت مدنی و دموکراسی و انتخابات را پدیده‌های غربی می‌داند و شاید به همین دلیل، اقدام به ترور چهره‌های سکولار چپ مانند شکری بلعید و محمد البراهمی کرده است.

سلفی‌های تونس در یک دهه اخیر با استفاده از وضعیت مراودات تونسی‌ها با دنیا که با ۱۲۰ کشور جهان لغو روادید دارد، به عنوان اصلی‌ترین نیروی عملیاتی در حال جابه‌جایی سازمان‌های سلفی از جمله القاعده بوده‌اند. پدیده ترور رقبای سیاسی نیز که در تونس جریان دارد نشان می‌دهد که نیرو‌های سلفی در تونس نسبت به همتایان مصری خود از انضباط کمتری برخوردارند.

در مصر و تونس، جبهه نیرو‌های چپ، لیبرال و ناسیونالیسم‌ها ـ البته با تفاوت‌های محسوس ـ مهم‌ترین رقیب سیاسی غیراسلامی جریان اخوان‌المسلمین‌اند. در مصر جبهه نیرو‌های سکولار الزاماً ضدمذهب و یا غیرمذهبی نیستند و بسیاری از شخصیت‌های سکولار در مراسم دینی و نماز جمعه و عید فطر وقربان حضور می‌یابند و به همین علت پدیده‌ای به نام انحصار دینی در مصر به چشم نمی‌خورد، در حالی که در تونس، جبهه سکولار‌ها مرزبندی پررنگی با اسلام‌گرایان دارد. از زمان به قدرت رسیدن حبیب بورقیبه در سال ۱۹۵۶ در تونس، او به‌شدت سیاست‌های ضددینی را دنبال کرد و محدودیت‌های سنی در باره ورود افراد به مساجد و ممنوعیت حجاب و عدم به کارگیری نماد‌های دینی را نهادینه و قانونمند ساخت. این مقررات در دوره زین‌العابدین بن علی با همان شدت پیگیری شد.

جبهه سکولار‌ها در تونس از سه بخش اصلی تشکیل می‌شود. نخست اتحادیه عمومی کار که دربرگیرنده بیش از ۶۰۰ سندیکای کارگری و صنفی و به عنوان یک تشکل چپ‌گرا دارای مطالبات اجتماعی است بدون اینکه پایبند ایدئولوژی چپ سیاسی باشد. دوم مجموعه لیبرال‌های طرفدار امریکا و غرب که بن علی نماد آن را تشکیل می‌داد. گفته می‌شود سازمان سیای آمریکا در هنگامی که بن علی، سفیر تونس در هلند بود با او ارتباط برقرار و او را برای همکاری جذب کرد، به همین دلیل بن علی در طول ۲۳ سال حاکمیت خود از حمایت آنها برخوردار بود و بهترین رابطه را با امریکا داشت.

گروه سوم مجموعه فرانکفون‌های طرفدار فرانسه و دربرگیرنده مجموعه‌ای از احزاب تونسی هستند، از جمله تجمع دموکراتیک برای کار و آزادی به ریاست مصطفی بن جعفر رئیس فعلی مجلس مؤسسان و حزب کنگره برای جمهوری به ریاست المنصف المرزوقی رئیس‌جمهور فعلی و حزب ندای تونس به ریاست السبسی نخست‌وزیر دوران انتقالی. ویژگی مشترک همه این تشکل‌های سکولار غیردینی بودن آنهاست و حقوق زن، چند همسری و حجاب اسلامی را رد می‌کنند و با مبنا قرار دادن اسلام به عنوان منبع قانونگذاری در قانون اساسی مخالفند.

اضافه بر تفاوت صحنه‌های سیاسی و اسلامی میان مصر و تونس، شرایط اجتماعی و اقتصادی آنها نیز ناهمگون است. در مصر به علت محدودیت‌های منابع طبیعی و جمعیت انبوه نزدیک به ۹۰ میلیون نفر، بیش از ۴۰ درصد مردم زیر خط فقر قرار دارند و در ۶۰ سال گذشته، دولت‌های جمال عبدالناصر، انورالسادات، محمد حسنی مبارک نتوانستند این فقر را ریشه‌کن کنند، در حالی که در تونس شرایط اقتصادی متفاوت است. تونس کمتر از ۱۲ میلیون جمعیت دارد و به علت شرایط آب و هوایی، سرزمین‌های حاصلخیز بسیاری را در اختیار دارد.

هر چند سیاست‌های حبیب بورقیبه و زین‌العابدین بن علی سرزمین‌های ساحلی را از کاربری کشاورزی به خدماتی(توریسم) تغییر داد، اما در عین حال در دوره بن علی، نرخ رشد اقتصادی در تونس به حدود ۸ درصد رسید که بالاترین نرخ رشد در قاره آفریقا بود. درآمد سرانه در تونس نیز در قاره آفریقا پس از لیبی دوم است و وضعیت توریسم در این کشور از پیشرفته‌ترین عرصه‌های خدماتی در سرتاسر قاره آفریقاست و سالانه میزبان بیش از ۱۰ میلیون توریسم بوده است. این وضعیت نشان می‌دهد حداقل در تونس بر خلاف مصر، قیام مردم عمدتاً برای پایان دادن به استبداد و تحقق کرامت انسانی و برابری است و اهداف اقتصادی در این فرآیند، متغیر اصلی به شمار نمی‌آید.

از مجموعه این ویژگی‌ها در می‌یابیم که اختلافات صحنه تونس با مصر بیش از همگونی‌های آنهاست و به همین علت، این صحنه بر پایه ویژگی‌های ذاتی و میدانی باید بررسی شود. آنچه بن علی رئیس‌جمهور سابق را سرنگون کرد، حزب غیرمتشکل ناراضیان بود که نقض کرامت انسانی از سوی ساختار‌های اقتدار و فشار و سازمان‌های امنیتی آنها را به ستوه آورد و تبعیض اقتصادی و فساد نهادینه شده در آن، آنها را به خیابان‌ها کشاند.

مصادره قدرت به مدت ۲۳ سال از سوی زین‌العابدین بن علی به ۳۴ سال قبل از آن از سوی حبیب بورقیبه و حاکم کردن سیستم مخوف امنیتی که ده‌ها هزار مخالف به ویژه اسلامگرایان را برای سالیان طولانی در زندان تحت شرایط غیرانسانی نگاه داشت و تغییر بیت‌المال به مال‌البیت علل عمده قیام مردم تونس بودند که آنان مایلند آن را قیام برای آزادی و کرامت بنامند. خانم لیلا طرابلسی همسر بن علی و خانواده او با استفاده از شرایط بیماری بن علی، در تونس امپراطوری اقتصادی‌ای را برپا کردند که از تصرف و مصادره اموال عمومی و مستملکات مردمی جمع شده است.

نیکولابو و کاترین گراسیه دو نویسنده فرانسوی در سال ۲۰۰۹ کتابی با عنوان «حاکمیت در کاخ کارتاژ تونس» را در پاریس چاپ کردند. موضوع کتاب داستان بهره‌برداری از رانت، زور و قدرت برای چپاول امکانات عظیم مالی در تونس از سوی خاندان حاکم است. این کتاب تا زمان سقوط بن علی مشمول ممنوعیت ورود به کشور تونس بود. این امپراتوری عظیم شامل عمده شرکت‌های هوایی، بانک‌ها، سیستم تلفن همراه و مؤسسات آموزشی در این کشور و همگی در تملک لیلا طرابلسی، همسر بن علی بود.

علاوه بر آن صد‌ها شرکت خدمات توریستی با هزاران هکتار زمین مرغوب ساحلی و هتل‌ها و سیستم حمل و نقل نیز دراختیار او و برادرش مراد طرابلسی بود. این ثروت‌اندوزی زمانی اتفاق ‌افتاد که بسیاری از تونسی‌ها به دلیل فقر یا بیکاری، راهی خارج از کشور شدند. طبق آماری که دولت تونس ارائه داده است، در حال حاضر بیش از ۳ میلیون تونسی در خارج و عمدتاً در غرب اروپا ساکنند.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های قیام در تونس بدون رهبر بودن آن بود. مردم به دلیل ظلم‌های رژیم حاکم می‌دانستند که باید این نظام را از بین ببرند و به این ناعدالتی‌ها پایان بدهند، اما نمی‌دانستند چه نظامی را می‌خواهند جایگزین آن کنند و اساساً اتفاق نظری بین گروه‌های سیاسی در این زمینه وجود نداشت. نیرو‌های سکولار که صحنه سیاسی تونس را برای چند دهه در انحصار داشتند با برگزاری اولین انتخابات مردمی و آزاد و اعلام نتایج آن دچار شوکی شدند که هنوز هم از آن بیرون نیامده‌اند. آنها توان پذیرش حاکمیت اسلام‌گرایان النهضه را ندارند و رفتار پس از انتخابات آنان تحت ‌تأثیر این شکست قرار داشته است.

ضعف پایگاه اجتماعی سکولار‌ها، آنها را به سوی استفاده از تنها تشکل سازمان‌یافته در این کشور یعنی اتحادیه عمومی کار (سندیکاها) به عنوان ابزار برای مقابله با نظام و سرنگونی آن سوق داده است. این سازمان که در رژیم سابق به‌رغم همه ظلم‌ها عمدتاً ساکت و در خدمت حفظ نظام بود، امروز به مدیریت اعتصاب‌ها و مطرح کردن مطالبات تعجیزی می‌پردازد. نظام سابق هر چند عرصه رسانه‌ای را باز کرده بود و بیش از ۱۰ شبکه تلویزیونی فعال در تونس وجود داشت، اما عمده رسانه‌ها در انحصار عوامل آن بود و این امکانات هنوز هم در خدمت مخالفان نظام است و مدیریت افکارعمومی را در جهت تضعیف اسلام‌گرایان النهضه و بزرگنمایی اشتباهات سلفی‌ها در برخورد با ارتش و نظام و ترور شخصیت‌های مخالف  و مشوه جلوه دادن اسلام والنهضه را  به عهده دارد.

در مقابل این اعتراضات، ائتلاف حاکم به‌ویژه حرکه النهضه می‌کوشد با پویایی و بردباری با مخالفان تعامل و حتی با برخی از خواسته‌های آنها موافقت کند. شکی نیست که در ظرف یک سال نمی‌توان به خرابی‌های ۶۰ ساله و فساد ریشه‌دار پایان داد، ولی حوادث و اعتراضات مردمی در بوزید، بوزیان، قریه العمران، و قابس نشان می‌دهد که مردم توقع دارند نابرابری‌های بین ساحل و داخل تونس به‌سرعت ترمیم گردد و تبعیض‌ها از بین بروند.

در حال حاضر اعتراضات اجتماعی، خشونت‌های سلفی، بی‌مهار بودن رسانه و ناامنی اجتماعی مهم‌ترین ابزار‌هایی است که دولت حاکم را تضعیف می‌کند. همراهی راشد الغنوشی با برخی از خواسته‌های مخالفان و دیدار با تک‌ تک رهبران آنها تا کنون توانسته است از اجماع‌سازی بر ضد النهضه و تکرار تجربه مصر در تونس و اعتراضات گسترده جنبش «تمرد» جلوگیری کند. السبسی رهبر حزب ندای تونس در این دیدارها اعلام کرد حاضر به دیدار الغنوشی در تونس نیست و تنها حاضر است با او در فرانسه دیدار کند.الغنوشی برای گرفتن بهانه از دست مخالفان و نشان دادن انعطاف بیش از حد به فرانسه رفت و با او دیدار کرد. البته صرف گفت‌وگو و دیدار به بحران‌های ریشه‌دار این کشور پایان نمی‌دهد و حرکت النهضه باید به‌سرعت برای بهبود شرایط اجتماعی برنامه‌ای را تدبیر و اجرا کند.

بدیهی است که مهم‌ترین مشروعیت برای هر نظام، مشروعیت کارکردی وکارآمدی است که بحران‌های اجتماعی را حل می‌کند و رضایتمندی اجتماعی را به وجود می‌آورد. النهضه باید این نکته را به یاد داشته باشد که مشروعیت مبارزه بر ضد نظام سابق برای استمرار در حاکمیت کافی نیست و نادیده گرفتن دشمن خارجی که در پشت نیروهای بومی پنهان شده است، آنها را دچار اشتباه مضاعف خواهد کرد.

 

 

 

30نوامبر/16

بررسی مفاهیم خرافی در دین و پیامدهای آن(۲)

دکتر مرضیه مختاری‌پور

برداشت خرافی از موضوع ملیت:

مسئله ملیت، پدیده‌ای بزرگ شده از تبار تعصب است که از قلمروی یک قبیله، طایفه و قوم به تمام مردم یک سرزمین سرایت می‌کند و آثار و تبعات منفی آن نیز به فراخور گستردگی آن، تمامیت یک کشور را دربرمی‌گیرد و مانع اتحاد و همزیستی و یکپارچگی پیروان یک دین می‌گردد. استعمار نیز دقیقاً با توجه به این تأثیرات همواره ‌کوشیده است به تعمیق خرافات در سرزمین‌های اسلامی بپردازد و موفقیت‌های بزرگی را هم نصیب خود ساخته است.

ملیت که از خانواده «خودخواهی» است و از حدود فرد و قبیله تجاوز می‌کند و شامل افراد یک ملت می‌شود، خواه‌ ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی، تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیب‌های ملی در مقیاس ملت)، بزرگ‌تر دیدن خوبی‌های خود، تفاخر و امثال این‌ها را به همراه دارد.(۱) آنگاه که جمعی از اصحاب پیامبر «ص» به حسب و موقعیت فامیلی خود ‌نازیدند و از سلمان خواستند او هم از تبار خود بگوید، سلمان در عبارتی کوتاه تمام آنها را به اسلام و محمد «ص» منتسب و این مطلب را برای پیامبر«ص» بازگو کرد. پیامبر«ص» در پاسخ به کسانی که می‌خواستند سلمان را به خاطر نژادش تحقیر کنند، فرمود: «یَا مَعْشَرَ قریشان حَسَبَ الرَّجُلِ دِینُهُ وَ مُرُوءَتَهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُهُ(۲): ای قریشیان همانا موقعیت هر شخصی دینش و مردانگی‌اش، اخلاقش و ریشه او عقل اوست.

پیغمبر اکرم «ص» در روایتی افتخار به اقوام گذشته را یک چیز گندناک می‌خوانند و مردمی را که بدین‌گونه از کارها خود را مشغول می‌کنند به «جعل۳» تشبیه می‌کند: «لیدعن رجال فخرهم به اقوام، انما هم فحم من فحم جهنم. او لیکونن اهون علی الله من الجعلان التی تدفع بانفها النتن».(۳): آنان که به قومیت خود تفاخر می‌کنند، این کار را رها کنند و بدانند که این مایه‌های افتخار جز ذغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند، نزد خدا از جعل‌هایی که کثافت را با بینی خود حمل می‌کنند پست‌تر خواهند بود.

ایشان سلمان ایرانی و بلال حبشی را همان‌گونه با آغوش باز می‌پذیرفتند که ابوذر غفاری و مقداد بن اسود کندی و عمار یاسر را و چون سلمان فارسی توانسته بود گوی سبقت را از دیگران برباید، به شرف «السلمان منا اهل البیت»(۴) نائل شد. رسول اکرم «ص» همواره مراقبت می‌کردند که در میان مسلمین تعصبات قومی که خواه ناخواه عکس‌العمل‌هایی را در دیگران ایجاد می‌کرد، به میان نیاید.(۵)

 

مسئله سعد و نحس ایام:

موضوع سعد و نحس روزها گر چه ظاهراً آسیبی به اعتقادات دینی نمی‌زند و در دین اسلام به عنوان مسئله مطرح نیست، لکن همین موضوع ممکن است در شرایط خاص مسئله‌ساز شود و آن در صورتی است که اعتقاد به سعد و نحس جزو اسلام تلقی گردد که طبیعتاً با آن به عنوان بدعت برخورد خواهد شد.

از نگاه استاد مطهری از این موضوع می‌توان دو نوع برداشت داشت؛ یکی مثبت و مورد تأیید و تشویق اسلام و دیگری منفی و مردود از نظر اسلام. در موضوع نحوست ایام، دو مسئله وجود دارد. یکی آن که ما برخی از روزهای سال را مبارک و برخی را به اعتبار حادثه‌ای که در آن روز واقع شده، نحس و شوم می‌شماریم و مقصود ما این نیست که این روز از آن جهت که این روز است مبارک یا شوم است، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما یادآور حادثه پربرکت یا شومی است. به این معنا البته برخی از روزها مبارکی‌اند و حتی می‌توان دستورات شرعی‌ای را بر اساس این روزها برقرار کرد تا یادآور آن حادثه باشند.

روی دیگر مسئله این است که معتقد باشیم این روز ذاتاً و بدون اینکه یادآور رخداد خوب یا بدی باشد، مبارک یا شوم است. چنین اعتقادی البته پایه و اساس درستی ندارد و مردود است.

 

اعتقاد خرافی نحس بودن سیزده

عدد سیزده از دیر زمان در بین مردم مورد نفرت بوده است و هم اکنون نیز کمابیش شاهد چنین پدیده‌ای هستیم. مردم در سیزده نوروز به همین خاطر در خانه نمی‌مانند و برخی معتقدند اگر بیرون نروند، ممکن است بلایی بر سرشان نازل شود. عده‌ای هم از هر اقدامی در سیزده ماه صفر به‌شدت پرهیز می‌کنند. به‌راستی آیا تا کنون کسی از خود یا یک متفکر پرسیده است چرا باید از عدد سیزده وحشت داشت؟ چه فرقی بین سیزده و دوازه و چهارده وجود دارد؟ وقتی عدد به سیزده برسد، تحت چه فعل و انفعالاتی برای انسان خطر آفرین می‌شود؟ چرا باید این حکم را بدون استدلال پذیرفت؟

از نشانه‌های بارز خرافه تقلید کورکورانه از دیگران است. اگر کتاب‌های سیره پیامبر «ص» اعم از کتاب‌های شیعه و سنی را مطالعه کنیمف چنین مواردی را نمی‌بینیم. مثلاً پیامبر «ص» در هیچ جا نگفتند امروز دوشنبه است و برای مسافرت خوب نیست؛ امروز سیزده عید نوروز است، هر کس بیرون نرود گردنش می‌شکند (آن هم از سیزده جا نه از یک جا!)(۶)

 

کتاب مقدس و خرافات

 به نظر محققین اسلامی و بعضی از محققین غیر اسلامی، الهی بودن تورات و انجیل موجود غیر قابل قبول است. اهل کتاب براساس یک جزم عقیدتی، تورات را تألیف حضرت موسی«ع» می‌دانند و مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی«ع» اصولاً کتابی نداشته و اناجیل، زندگینامه و احادیث وی است.

یکی از قدیمی‌ترین و معروف‌ترین نقدهای تورات و سایر رساله‌های کتاب مقدس از سوی فیلسوف هلندی «اسپینوزا» در کتابی به نام «رساله‌ای در الهیات و سیاست» انجام گرفته است. او در کتاب خود چنین می‌نگارد: «تقریباً همۀ اهل کتاب معتقدند که موسی «ع» تورات را تألیف کرده است، به گونه‌ای که فرقۀ فریسیان از یهود در تأکید بر این عقیده، مخالف آن را مرتد دانسته‌اند. به همین دلیل «ابن عزرا» که دانشمندی نسبتاً آزاداندیش بود جرئت نکرد نظر خویش در این باب را اظهار کند و تنها با اشاراتی مبهم، اشتباه بودن این اعتقاد عمومی را متذکر شد، اما من بدون ترس و واهمه پردۀ ابهام از روی سخنان ابن عزرا بر می‌دارم و حقیقت را برای همه آفتابی می‌کنم». سپس اسپینوزا به بررسی علمی اسفار پنجگانۀ تورات می‌پردازد و اثبات می‌کند که نویسندۀ آنها نمی‌تواند حضرت موسی«ع» باشد، بلکه نویسندۀ آنها سال‌ها پس از وی می‌زیسته است(۸)

مسیحیان هم در بارۀ چهار انجیل معتقدند که حواریون و حواریونِ حواریون، آنها را سال‌ها پس از حضرت عیسی«ع» نگاشته‌اند. در آغاز مسیحیت، تنها کتاب‌های عهد عتیق الهی بودند، ولی کتب عهد جدید اندک اندک به مجامع مسیحی راه یافتند.»(۹)  در متن چهار انجیل یک سطر عبارت منسوب به وحی وجود ندارد.(۱۰)

قرآن کریم در موارد مختلف بیان می‌کند که کتب آسمانی تحریف شده‌اند و کسی جز علمای آنها، عامل تحریف آنها نبوده‌اند. به عنوان نمونه در آیه‌ای می‌فرماید: «پس واى بر آنها که نوشته‌اى را با دست خود مى‌نویسند، سپس مى‌گویند این از طرف خداست تا آن را به بهاى اندکى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه که با دست خود نوشتند و واى بر آنان از آنچه (از این راه) به دست مى‌آورند!»(۱۱) در آیۀ دیگری می‌فرماید: «ولى به خاطر پیمان‌شکنى آنها، از رحمت خویش دورشان ساختیم و دل‌هاى آنان را سخت و پر قساوت نمودیم. آنها کلمات الهى را تحریف و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند…».(۱۲)

مسلمانان از دیرباز معتقد بودند تورات و انجیلی که خداوند متعال نازل کرده است، دستخوش تحریف و مسائلی مانند بشارت به ظهور حضرت ختمی مرتبت«ص» از آنها حذف و خرافاتی چون جسمانیت خدای متعال به آن افزوده شده است. به چند نمونه اشاره می‌شود:

۱ـ خداوند بر کرسی می‌نشیند و لباسی زیبا و مویی پشمین دارد: «و نظر می‌کردم تا کرسی‌ها برقرار شد و قدیم‌الایام ـ موجود ازلی ـ جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک و عرش او شعله‌های آتش و چرخ‌های آن آتش ملتهب بود».(۱۳)

۲ـ  بعضی خداوند را دیدند، در حالی که زیر پاهایش به زینت آراسته بود: «و موسی‌ با‌ هارون‌ و ناداب‌ و ابیهو و هفتاد نفر از مشایخ‌ اسرائیل‌ بالا رفت و خدای‌ اسرائیل‌ را دیدند و زیر پاهایش‌ مثل‌ صنعتی‌ از یاقوت‌ کبود شفاف‌ و مانند ذات‌ آسمان‌ در صفا».(۱۴)

اگر تورات فعلى را بررسى قرار کنیم مى‏بینیم در چندین مورد، اباطیل و خرافاتی در بارۀ پیامبران معصوم و اولوالعزم«ع» نیز وارد شده است. اگر هیچ دلیل قاطعى براى تحریف و تغییر تورات و راهیابی خرافات به آن وجود نداشت، همین یک دلیل کافى بود.

اکنون چند نمونه را بیان می‌کنیم:

الف) نسبت دادن شراب‌خواری به حضرت نوح(۱۵)

ب) توهین به اسماعیل«ع».(۱۶)

ج) توهین به  لوط«ع».(۱۷)

د) نسبت پسر دادن به عیسی«ع».(۱۸)

هـ). توطئه یعقوب«ع» علیه برادرش و غصب نبوت.(۱۹)

و) نسبت زنا به حضرت داود«ع».(۲۰)

ز) کشتی گرفتن حضرت یعقوب«ع» و خداوند متعال: «خداوند تا صبحدم با یعقوب کشتی می‌گیرد و برای رهایی از دست یعقوب به او پاداشی می‌دهد: (و یعقوب‌ تنها ماند و مردی‌ با وی‌ تا طلوع‌ فجر کشتی‌ می‌گرفت‌. و چون‌ او دید که‌ بر وی‌ غلبه‌ نمی‌یابد، کف‌ ران‌ یعقوب‌ را لمس‌ کرد و کف‌ ران‌ یعقوب‌ در کشتی‌ گرفتن‌ با او فشرده‌ شد. پس‌ گفت: مرا رها کن‌ زیرا که‌ فجر می‌شکافد. گفت‌: تا مرا برکت‌ ندهی‌، تو را رها نکنم‌. به‌ وی‌ گفت‌: نام‌ تو چیست‌؟ گفت‌: یعقوب‌. گفت‌: از این‌ پس‌ نام‌ تو یعقوب‌ خوانده‌ نشود بلکه‌ اسرائیل‌، زیرا که‌ با خدا و با انسان‌ مجاهده‌ کردی‌ و نصرت‌ یافتی‌. و یعقوب‌ از او سئوال‌ کرد‌: مرا از نام‌ خود آگاه‌ ساز. گفت‌: چرا اسم‌ مرا می‌پرسی‌؟ و او را در آن جا برکت‌ داد. و یعقوب‌ آن‌ مکان‌ را «فِنیئیل‌» نامیده‌، گفت‌: زیرا خدا را رو به رو دیدم‌ و جانم‌ رستگار شد».(۲۱)

در کتاب مقدس گاهی اوقات پیامبران الهی مأمور به اوامر نامعقولی می‌شوند: «تو (حزقیال) باید با مدفوع خشک انسان آتش بیفروزی و نان خود را بر روی آن بپزی و آن را در جایی بخور که همه ببینند. خداوند فرمود: بدین ‌سان قوم اسرائیل در میان اقوامی که پراکنده‌اش کرده‌ام، نان ناپاک خواهد خورد، امّا من گفتم:‌ ای خداوند متعال، من هرگز خود را آلوده نکرده‌ام. از کودکی تا کنون من گوشت حیوانی را که مرده باشد یا به وسیله حیوانات وحشی کشته شده باشد، نخورده‌ام. من هرگز غذایی را که ناپاک شمرده می‌شد، نخورده‌ام. آنگاه خداوند به من فرمود: پس من اجازه می‌دهم که برای پختن نان، به جای مدفوع انسان از سرگین گاو استفاده کنی».(۲۲)

به راستى یهودیان و مسیحیان که به تورات کنونى معتقدند چه جوابى براى این خرافات دارند و این رسوایی‌ها را چگونه مى‏پذیرند؟ تنها لازم است انسان لحظاتی را به فکر فرو رود. به راستی اگر پیامبران الهی از دید کتاب مقدس این گونه‌اند، مردمان عادی و پیروانشان چگونه خواهند بود؟! این در حالی است که قرآن کریم، پیامبران الهی را بهترین و پاک‌ترین انسان‌ها معرفی می‌کند. کافی است کمی با قرآن مأنوس باشیم تا تفاوت را احساس کنیم.

با توجه به آنچه گذشت، شکّی نیست که آیین یهود و مسیحیت دچار تحریف و آلوده به خرافات شده است، چون کتاب مقدّس که سند مکتوب هر آیین است، مورد دستبرد قرار گرفته و اعتبار آن مخدوش است. آیینی که اعتبار آن مخدوش شد مسلماً نمی‌تواند راه سعادت و تکامل را به بشر معرفی کند و این مکتب نمی‌تواند برترین آیین باشد.

 

چشم زخم: واقعیت یا خرافه؟

یکی از اموری که در فرهنگ مردم  رواج یافته و از خرافه بی‌نصیب نمانده، چشم زخم و شورچشمی است؛ یعنی فردی با نگاهی خاص به دیگری آسیب برساند. نظر اسلام در این ­باره می­تواند سودمند باشد و ما را از خرافات باز دارد.

 

چشم زخم از منظر قرآن

دو آیه از قرآن را بسیاری از مفسران به چشم زخم ارتباط داده­اند.

۱ـ سوره یوسف آیه ۶۷: در این آیه خداوند متعال می­فرماید: «و گفت‌ ای پسران من، سفارش می­کنم که چون به مصر رسیدید، همه از یک در وارد نشوید؛ بلکه از درهای مختلف درآیید و بدانید که از خدا چیزی شما را بی‌نیاز نتواند کرد که هیچ‌کس فرمانروای عالم جز خدا نیست. من بر او توکل می‌کنم و باید صاحبان مقام توکل هم بر او اعتماد کنند».(۲۳)

یکی از احتمالاتی که در تفسیر این آیه گفته شده، «چشم زخم» است. از آنجا که برادران یوسف، نیکو روی و خوش‌قامت بودند و تعدادشان نیز بسیار بود، پدرشان حضرت یعقوب«ع» ترسید که مردم مصر آنها را چشم بزنند، از این رو به فرزندان خود سفارش کرد که از یک دروازه وارد نشوند؛ بلکه پراکنده و از دروازه‌های متعدد وارد شوند تا چشم نخورند.

۲ـ سوره قلم آیه ۵۱: این آیه در فرهنگ عمومی مردم به آیه «اِن یَکاد» شهرت دارد و پناهگاه آنان برای جلوگیری از چشم زخم است. خداوند در این آیه می‌فرماید: «ای رسول! نزدیک بود که کافران به چشمان بد، چشم زخمت زنند که چون آیات قرآن بشنوند از شدت حسد گویند که همانا آن عجب دیوانه است».

علامه طباطبایی در تفسیر خود می­فرماید: «بسیاری از مفسران «لیزلقونک بابصارهم» را به چشم زخم تفسیر کرده‌اند. هیچ دلیل عقلی‌ای برای نفی چشم زخم وجود ندارد و چه بسا مواردی وجود دارد که بر چشم زخم قابل انطباق است».(۲۴)

در شأن نزول این آیه در تفاسیر آمده است که گروهی از قریش، افرادی از قبیله بنی‌اسد را که به چشم زخم و شورچشمی شهرت داشتند اجیر کردند تا با این وسیله به رسول خدا«ع» آسیب برسانند. در وصف بدچشمی برخی از افراد بنی‌اسد آورده­اند که برخی از آنان چنان بد چشم بودند که آنها را زندانی کرده بودند تا مبادا به دیگران آسیبی بزنند. همین افراد موقعی که پیامبر اکرم «ص» قرآن تلاوت می­کرد، نزد پیامبر می‌آمدند و می‌گفتند: «این مرد چقدر فصیح است! و چقدر زیبا سخن می‌گوید!» ولی خداوند فرستاده خود را از گزند چشم زخم آنها محافظت کرد.( ۲۵)

 

چشم زخم از منظر روایات

روایات زیادی در باره چشم زخم وارد شده است. این روایات را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

۱ـ روایاتی که در صدد اثبات واقعی بودن چشم زخم هستند.

الف) رسول اکرم «ص» می‌فرماید: «چشم زخم حق است و قله کوه را پایین می‌آورد».(۲۶) در بسیاری از روایات علاوه بر اینکه به حقیقی بودن چشم زخم تأکید شده، به تأثیر شدید آن نیز توجه داده شده است.

ب) در حدیث دیگری رسول خدا«ص» می­فرماید: «همانا چشم زخم انسان را داخل قبر و شتر را وارد دیگ می‌کند».(۲۷) سیرۀ پیامبر اکرم«ص» نیز گواه این است که ایشان چشم زخم را امری واقعی می­دانستند و برای مقابله با آن راهکارهایی را می­فرمودند و خود نیز این راهکارها را به کار می­بردند. روایت شده که امام حسن و حسین«ع» در اثر چشم زخم مریض می­شوند و پیامبر خدا«ص» برای بهبودی آنها به سفارش جبرئیل«ع» از حرز و دعای خاصی استفاده می­کنند.(۲۸)

۲ـ  برای جلوگیری از چشم زخم در روایات به هیچ درمان مادی‌ای اشاره نشده، بلکه در همۀ آنها به نوعی یاد خدا مفید شناسانده شده است.

الف) رسول خدا «ص» می­فرمایند: «چشم زخم حق است. هر کسی از چیزی در باره برادرش به شگفت آمد، باید در آن خدا را یاد کند که بی‌شک اگر خدا را یاد کند، چشم زخم به او آسیبی نخواهد رساند».(۲۹)

ب) امام صادق«ع» در حدیثی برای در امان ماندن از چشم زخم سفارش می­کنند که سه بار ذکر «ماشاء‌الله لا حول و لا قوٌه الٌا بالله العلیٌ العظیم» گفته شود.

ج) حرز و دعایی که پیامبر اکرم«ص» به توصیه جبرئیل«ع» برای درمان بیماری امام حسن و امام حسین«ع» استفاده کردند، این است: «اللٌهمٌ یا ذا السلطان العظیم و المنٌ القدیم و الوجه الکریم ذا الکلمات التامٌات و الدعوات المستجابات عاف الحسن و الحسین من انفس الجنٌ و اعین الانس».( ۳۰)

د) در احادیث دیگری گفتن « تبارک‌الله احسن الخالقین اللهم بارک فیه»( ۳۱) و تلاوت سوره­های حمد، توحید، ناس، فلق و آیت‌الکرسی  توصیه شده است.(۳۲)

بنتبراین مسئله چشم زخم واقعیت دارد، هر چند مقداری با خرافات مخلوط شده و برخی حساسیت بیش از حد دارند و هر اتفاقی را به چشم زخم و شورچشمی و… ربط می‌دهند! اسپند دود کردن و استفاده از مهره‌های آبی برای دور کردن چشم زخم مبنای روایی ندارد، (البته امکان اینکه برخی از سنگ‌ها در رفع چشم زخم مؤثر باشند، نفی نمی‌شود) ولی به هر حال با توکل بر خدا و پناه بردن به او به خدا و دادن صدقه و خواندن ادعیه وارد شده می‌توان از شرّ چشم‌زخم‌ در امان بود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ۱۳۶۲، صص۶۲-۶۱٫

۲ـ کلینی، ۱۳۶۵، الکافی، ج ۸، ص ۱۸۱٫

۳ـ مطهری، خدمات متقابل اسلام وایران، ۱۳۶۲، ص۷۴٫

۴ـ سفینه البحار، ماده «سلم».

۵ـ همان، ص ۶۷٫

۶ـ مطهری، سیره، ۱۳۶۸، صص۸۰-۸۱، به نقل از محمدحسین، ۱۳۸۵٫

۸ـ توفیقی، ۱۳۸۵؛ ص ۱۰۳٫

۹ـ همان، ص ۱۶۴.

۱۰ـ همان، ص۲۳۱٫

۱۱ـ بقره، آیه ۷۹٫

۱۲ـ مائده، آیه ۱۳٫

۱۳ـ دانیال، فصل ۷، آیه ۹.

۱۴ـ سفر خروج، فصل ۲۴، آیه ۹ و ۱۰.

۱۵ـ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۹، ۲۱.

۱۶ـ همان، ۱۶، ۱ – ۱۶.

۱۷ـ همان، ۱۹، ۳۰ – ۳۸.

۱۸ـ همان، انجیل لوقا، ۱، ۲۶ – ۳۳.

۱۹ـ همان، سفر پیدایش، ۲۷، ۱- ۴۰.

۲۰ـ همان، سموئیل دوّم، فصل ۱۱، ۱- ۲۷.

۲۱ـ همان، سفر پیدایش، فصل ۳۲، ۲۴- ۳۱، به نقل از سایت www.islampedia.ir.

۲۲ـ همان، حزقیال، فصل ۴، آیات ۱۲- ۱۵، به نقل از سایت www.islampedia.ir.

۲۳ـ ترجمه الهی قمشه‌ای، ۱۳۸۱.

۲۴ـ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳۷۲،ج ۲۰، ص ۵۰.

۲۵ـ قمی، سفینه‌البحار، ۱۴۱۶، ج ۶، ص ۵۹۰، به نقل از سایت www.islampedia.ir.

۲۶ـ شریف رضی، المجازات النبویه، ص ۳۶۷.

۲۷ـ مجیدی، نهج‌الفصاحه، ۱۳۷۹، ج ۲، ص ۷۰۴، مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۴، ج ۶۰، ص ۳۹.

۲۸ـ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۴، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۶۰، ص ۱۸.

۲۹ـ همان، ج ۶۰، ص ۲۵.

۳۰ـ همان، ج ۹۲، ص ۱۳۲، ج ۶۰، ص ۱۸.

۳۱ـ مجیدی، نهج‌الفصاحه، ۱۳۷۹، ج ۲، ص ۷۰۱.

۳۲ـ همان، ج ۶۰، ص ۲۵٫

 

 

 

سوتیتر:

 

ملیت که از خانواده «خودخواهی» است و از حدود فرد و قبیله تجاوز می‌کند و شامل افراد یک ملت می‌شود، خواه‌ ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی، تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیب‌های ملی در مقیاس ملت)، بزرگ‌تر دیدن خوبی‌های خود، تفاخر و امثال این‌ها را به همراه دارد.

 

30نوامبر/16

چرا بیت‌المقدس برای مسلمانان و جهان اسلام قداست و اهمیت دارد؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین(۱)

 

مجید صفاتاج

 

فلسطین سرزمینی است مقدس که به برکت وجود اماکن مقدسۀ بسیار در آن، از جمله شهر ایلیا که پس از فتح فلسطین به همت مسلمانان، بیت‌المقدس نام‌گذاری شد، در بین ادیان بزرگ اسلام، مسیحیت و یهودیت اهمیت فراوانی دارد و هیچ سرزمین دیگری در دنیا از چنین قداستی برخوردار نیست. حتی جاهایی مانند مکه یا مدینه، به‌رغم همه تقدس و اهمیتی که دارند، باز تنها در نزد پیروان یک دین (اسلام) محترم شمرده می‌شوند، در حالی که قدس برای هر سه دین بزرگ آسمانی دارای تقدس بوده و از اهمیت طراز اولی در نزد آنان برخوردار است.

اما این سرزمین به‌ویژه شهر بیت‌المقدس تا کنون متحمل رنج و دشواری فراوانی شده است. بیشترین کشتار انسان‌ها و تبعید و آوارگی را در طول تاریخ، در بین اهالی فلسطین مشاهده می‌کنیم. معابد سه‌گانه این شهر مقدس (معبد سلیمان، کلیسای قیامت و مسجدالاقصی) نوعاً توسط پیروان ادیان دیگر مورد هجوم قرارگرفته‌اند. در این میان یهودیان در زمینه تجاوز به حریم مردم فلسطین، مقام اول را دارند و مسیحیان با به راه انداختن جنگ‌های صلیبی علیه مسلمانان در مقام دوم قرار می‌گیرند، در حالی که به روایت تاریخ، مسلمانان در این سرزمین کارنامۀ قابل دفاع و درخشانی داشته‌ و ثابت کرده‌اند که دینداران می‌توانند در کنار یکدیگر به صورت مسالمت‌آمیز زندگی کنند.

این تفاوت فاحش به این دلیل بوده است که پیروان دو دین یهودیت و مسیحیت در دوران سلطه بر این سرزمین همواره قرائت‌های غیر رحمانی، فاشیستی، ارتجاعی و بنیادگرایانه و نژادپرستی را مدنظر قرار داده‌ و قدس را تنها برای خود خواسته‌اند. به‌ویژه پس از ظهور جنبش صهیونیسم در جهان و برنامه‌ریزی آنها برای سلطه بر فلسطین، این نوع قرائت فاشیستی، نژادپرستانه و بنیادگرایانه و ارتجاعی از دین یهود، موجب شد تا بزرگ‌ترین فاجعه انسانی در سرزمین مقدس فلسطین به وقوع بپیوندد و قدس در چنگال صهیونیسم نژادپرست گرفتار آید و مردم فلسطین توسط این قوم بی‌ریشه، یا آواره شوند و یا در سخت‌ترین شرایط، زندگی خود را سپری کنند. ژرفای این تراژدی را می‌توان در اوضاع و شرایط فلسطینیان  که در حقیقت دوزخیان این سرزمین مقدس به شمار می‌آیند مشاهده کرد. مطالبی که در پی می‌آیند به‌خوبی بیانگر تقدس این سرزمین هستند.

 

برگزیده شدن نام مسجدالاقصی توسط خداوند

همان گونه که شهر بیت‌المقدس در طول تاریخ نام‌های متعددی مثل یبوس، یورشالیم ـ اورشلیم، ایلیا، بیت همیقداش، بیت‌المقدس، قدس و… داشته است، پرستشگاه کهن و مهم آن نیز که اکنون نزد ما مسلمانان حرم شریف و مسجدالاقصی نامیده می‌شود، در طول تاریخ نام‌هایی مثل هیکل حضرت سلیمان و… داشته است. این پرستشگاه را حضرت داوود و حضرت سلیمان به فرمان خداوند بنیان نهادند تا موحدان در آنجا به عبادت  بپردازند و مسلمانان نیز مثل همه موحدان تاریخ به آن توجه داشتند. به همین دلیل، ابتدا به سوی آن نماز برپا می‌کردند.

نام «مسجدالاقصی» را نخستین بار خداوند بزرگ بر این مکان مقدس و پرستشگاه کهن تاریخی نهاد. مسجدالاقصی از جهت دیگری هم برای مسلمانان حائز اهمیت است و آن، قداست و اهمیت اسراء و معراج پیامبر اکرم«ص» است که از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آنجا به آسمان‌ها صورت پذیرفت.

خداوند تبارک و تعالی در آیه اول سوره اسراء که موضوع معراج حضرت رسول اکرم«ص» را مطرح کرده است، چنین می‌فرماید:

«سُبحانَ الَّذی أَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی الَّذی بارَکنا حَولَهُ ِلنَریهُ مِن آیاتِنا اِنَهُ هوَالسَّمیعُ البَصیر :  پاک و منزه است خدایی که در میان شبی بنده خود (حضرت محمد«ص» ) را از مسجد الحرام به مسجدالاقصایی که پیرامونش را (به حضور و قدوم خاصان) مبارک ساخت، سیر داد تا آیات خدا را به او بنمایاند. به‌درستی که خداوند شنوا و بیناست».

بنابراین فلسطین اولین قبله مسلمین است. افزون بر آن، دومین مسجد اسلام، سومین حرم شریف (بعد از مکه و مدینه) در آن قرار دارد و بنا به فرموده امام علی«ع» یکی از چهار قصر بهشتی در دنیا (مسجدالحرام، مسجدالنبی«ص»، مسجد بیت‌المقدس و مسجد کوفه) است. این شهر برای پیروان هر سه دین ابراهیمی، مقدس است و قبله امت‌های پیشین نیز بوده است.(۱) در سیزده سال اول بعثت که پیامبر«ص» در مکه زندگی می‌کردند و نیز تا هفده ماه بعد از هجرت به مدینه، آن حضرت و مسلمانان به سوی مسجدالاقصی نماز می‌گذاردند.

با مطالعه تاریخ پیامبران،  تقدس شهر بیت‌المقدس بیشتر روشن می‌شود.

 

حضرت ابراهیم«ع»

هنگامی که حضرت ابراهیم«ع» در جریان مهاجرت خود از مصر به فلسطین بازگشت، به دستور خداوند در شهر قدس که در آن زمان یُبُوس نام داشت و به شهر صلح و آرامش (یورشالیم) مشهور شده بود، اقامت کرد. آن حضرت پس از مدتی به دستور خداوند، قربانگاه و مکان مقدسی را در این شهر به وجود آورد و آن را بیت‌الله نام نهاد. این مکان مقدس بعدها به بیت‌المقدس مشهور شد. در حقیقت، با ساخته شدن این قربانگاه، نخستین قدم برای ایجاد تقدس در شهر بیت‌المقدس برداشته شد و پیامبر بزرگ خدا به دستور خداوند، روح پاکی و تقدس را به این شهر دمید.

 

حضرت موسی«ع»

پس از آن که حضرت ابراهیم«ع» در فلسطین درگذشت، فرزندان و نوادگان آن حضرت (حضرت یعقوب و فرزندانش) که رهبری عبرانی‌ها را عهده‌دار بودند به مصر رفتند، اما حضرت موسی«ع» که به‌تازگی ظهور کرده بود، تصمیم گرفت عبرانی‌ها را به فلسطین بازگرداند. در آن زمان تبهکاری و سرکشی‌های قوم بنی‌اسرائیل به اندازه‌ای افزایش یافت که برای حضرت موسی«ع» غیرقابل تحمل شد. خداوند نیز به سبب همین نافرمانی‌ها، بنی‌اسرائیل را چهل سال در بیابان‌ها سرگردان کرد و اجازه نداد به فلسطین بازگردند. این وضع ادامه یافت تا آنکه عمر حضرت موسی«ع» به پایان رسید. در شهر قدس بود که خداوند تبارک و تعالی با حضرت موسی«ع» تکلم کرد و به اعتبار این تکلم آن حضرت کلیم الله محسوب می‌شود.

 

حضرت داوود و حضرت سلیمان«ع»

پس از آنکه حضرت داوود به پیامبری برگزیده شد مأموریت یافت بنی‌اسرائیل را به راه راست هدایت کند. آن پیامبر خدا توانست تبهکاری و شرارت‌های بنی‌اسرائیل را تا حد زیادی مهار و با فتح بیت‌المقدس و سایر مناطق فلسطین، تمدن جدیدی را بنیان‌گذاری کند. یکی از کارهایی که حضرت داوود«ع» در جریان بنیان‌گذاری تمدن الهی انجام داد، ایجاد پرستشگاه و مکان مقدس (مسجد) در محل فعلی مسجدالاقصی است. به همین دلیل، از این پیامبر خدا نیز به عنوان یکی از بانیان شهر بیت‌المقدس نام برده شده است.

دربارۀ تعمیر شهر بیت‌المقدس و ایجاد مسجد (پرستشگاه) توسط حضرت داوود، حکایت زیر هم نقل شده است. پس از آنکه حضرت داوود«ع» بیت‌المقدس را فتح کرد، دربارۀ تجدید بنای شهر و ایجاد مسجد، از طرف خداوند وحی شد که به مکانی از این شهر (بیت‌المقدس) که فرشته‌ای با شمشیر برهنه ایستاده است، نگاه کند و مسجد را در آنجا بسازد. هنگامی گه حضرت داوود«ع» نگاه کرد، یکی از فرشتگان خدا را بالای سنگ مشاهده نمود. با مشاهده فرشته، حضرت داوود«ع» بدون درنگ به تجدید بنای شهر و بنای مسجد مشغول شد.(۳)

گرچه حضرت داوود«ع» تعمیر شهر بیت‌المقدس (قدس) و پرستشگاه بزرگ (مسجدالاقصی) را آغاز کرد ولی فرصت نیافت کار بزرگ خود را به ثمر برساند. هنگامی که آن حضرت متوجه شد مرگ او نزدیک شده است به فرزندش سلیمان گفت: «ای سلیمان! خداوند به من فرمان داده بود که مسجد و خانه‌ای برایش در این شهر (بیت‌المقدس) بنا کنم. با اینکه مقدمات کار را آغاز کرده‌ام، ولی گویا تقدیر خداوند این است که من از این جهان بروم و ادامۀ کار را به تو بسپارم. اکنون به تو که بعد از من پیامبر و جانشین من خواهی شد، سفارش می‌کنم که در ساختن این مسجد شکوهمند لحظه‌ای درنگ نکنی».(۴)

پس از وفات حضرت داوود، پرستشگاهی که بعدها مسجدالاقصی نام گرفت، با شکوه فراوانی توسط حضرت سلیمان ساخته و شهر قدس مقر سلطنت این پیامبر الهی شد. بنابراین حضرت داوود و حضرت سلیمان«ع» حدود هشتاد سال در این شهر حکومت کردند.

 

حضرت عیسی«ع»

یکی از وقایع مهمی که در دورۀ تسلط رومیان در فلسطین اتفاق افتاد، تولد حضرت عیسی مسیح«ع» است. حضرت مسیح در روستای بیت‌اللحم نزدیک قدس دیده به جهان گشود. با تولد حضرت مسیح«ع» فلسطین به‌ویژه شهر بیت‌المقدس دوران مهمی را آغاز کرد.

حضرت عیسی«ع» پس از آن که به پیامبری برگزیده شد، از شهر ناصره به سوی بیت‌المقدس حرکت کرد و در معجزه‌های فراوانی به ظهور پیوست. برخی از معجزه‌های آن حضرت در این سفر را چنین عنوان کرده‌اند. شفا دادن بیماری که هیچ امیدی به بهبودی او نبود؛ زنده کردن شخص مرده؛ شفا دادن کسانی که به بیماری صرع و برص مبتلا بودند؛ غذا دادن به چهارهزار نفر با هفت قرص نان؛ راه رفتن روی آب؛ شفای مردی که دستش خشک شده بود؛ شفا دادن به افراد فلج و جزامی و … .(۵)

حضرت عیسی«ع» پس از ورود به بیت‌المقدس، بی‌درنگ به پرستشگاه بزرگ شهر (مسجدالاقصی) رفت و در آنجا به تبلیغ دین خدا و تعلیم مردم مشغول شد. او در پرستشگاه شهر، هر روز مردم را با تعالیم الهی آشنا می‌کرد و به آنها اندرز می‌داد. بالاخره با ظهور حضرت عیسی«ع» و ورود ایشان به بیت‌المقدس، بار دیگر روح خدایی به این شهر دمیده و فصل تازه‌ای آغاز شد. در این شهر بود که حضرت عیسی«ع» از آنجا به ملکوت رفت.

 

حضرت محمد«ص»

بیت‌المقدس جایی است که پیامبر اسلام حضرت محمد«ص» از آنجا به معراج رفت و یکی از معجزات خود را در آنجا تحقق بخشید. این حادثه یکی از مهم‌ترین وقایع مسجدالاقصی و شهر بیت‌المقدس در زمان رسول اکرم«ص» است. پیامبر گرامی اسلام در جریان معراج، ابتدا به آن سرزمین رفت و پس از آنجا به سیر در آسمان‌ها پرداخت. در همین زمان بود که رسول خدا«ص» در مسجدالاقصی برای پیامبران نماز برگزار کرد.

رسول اکرم«ص» واقعۀ برپا کردن نماز در مسجدالاقصی و بیت‌المقدس را چنین تعریف می‌کنند: «در همان حال که با حضرت جبرئیل سیر می‌کردیم، ناگهان او مرا در جایی پایین آورد و گفت: ای محمد! نماز بخوان. در این هنگام بار دیگر جبرئیل به من گفت:آیا می‌دانی جایی که می‌خواهی نماز بخوانی کجاست؟

پس از آنکه به این پرسش پاسخ منفی دادم، جبرئیل گفت: اینجا طور سینا است. همان جایی که خدا با پیامبرش حضرت موسی«ع» سخن گفت. بار دیگر حرکت کردیم و به سیر خود ادمه دادیم. خدا می‌داند که چه اندازه حرکت کرده بودیم که جبرئیل بار دیگر مرا پایین آورد و گفت: این جا نیز نماز بگزار.

پس از آنکه نماز خواندم، جبرئیل به من گفت: ای محمد! می‌دانی کجا نماز می‌خوانی؟ پاسخ دادم: نه، نمی‌دانم. جبرئیل گفت: اینجا بیت‌اللحم است. از آنجا به سوی بیت‌المقدس به راه افتادیم در آن جا بُراق(۶) را به حلقه‌ای که قبلاً انبیا مرکب خود را به آن می‌بستند، بستم و در حالی که جبرئیل همراهم بود، وارد مسجدالاقصی شدم. در مسجدالاقصی حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی در میان عدۀ زیادی از پیامبران که خدا می‌داند چه اندازه بودند، حضور داشتند. همه این پیامبران به خاطر من در آنجا اجتماع کرده و آماده برگزاری نماز بودند. یقین داشتم که جبرئیل جلوتر از همه خواهد ایستاد و نماز به امامت او برگزار خواهد شد، ولی بعد از آنکه صف نماز مرتب شد، جبرئیل بازوی مرا گرفت و به جلو برد تا برای آن جمع نماز برگزار کنم…» .(۷)

در احادیث و روایت‌ها نقل شده است: در ماجرای معراج، علاوه بر آنکه موضوع برگزاری نماز پیش آمد، جبرئیل به رسول خدا گزارش‌هایی در مورد اماکن مقدس بیت‌المقدس ارائه داد و ضمن نشان دادن محراب انبیا، سایر ویژگی‌های این شهر و پرستشگاه آن را برشمرد. پس از آنکه حضرت رسول اکرم«ص» از معراج بازگشت، این واقعه مهم را برای مردم مکه بازگو کرد و در مورد بیت‌المقدس و مسجدالاقصی فرمود:

«شب گذشته خداوند بزرگ مرا به بیت‌المقدس برد و آثار انبیا و سکونت‌گاه آنان را به من نشان داد و… ».

پس از معراج حضرت رسول اکرم«ص» به مسجدالاقصی، توجه مسلمانان به بیت‌المقدس و پرستشگاه آن (مسجدالاقصی) بیش از گذشته شد.

در آخرین روزهای حیات مبارک پیامبر گرامی اسلام«ص» که آن حضرت نمی‌توانست شاهد باشد که شهر قدس و اماکن و جایگاه‌های مقدس آن که میراث انبیای بزرگ خدا و موحدان مخلص تاریخ است، در دست ستمگران و فرمانروایان فاسد باقی بماند و آنها در این شهر فساد کنند، تصمیم گرفت به یکی از آرزوهای خویش جامه عمل بپوشاند و با اعزام سپاه به شام و فلسطین، این مناطق به‌ویژه شهر بیت‌المقدس را آزاد کند. در پی این تصمیم، فرمان بسیج و تشکیل سپاه صادر شد و جوان هجده ساله‌ای به نام اسامه بن زیدبن حارثه، به فرماندهی این سپاه بزرگ انتخاب شد. وی بعد از این فرمان آماده حرکت شد‌، اما هنوز سپاه او حرکت نکرده بود که پیکی از مدینه به قرارگاه رسید و خبر آورد که رسول خدا در حال بسیار سختی است و ممکن است از دنیا برود.

بدین ترتیب، رسول خدا در حالی رحلت کرد که آخرین فرمان بسیج وی در مورد حرکت به سوی شام و فلسطین و نجات بیت‌المقدس، عملی نشد.

 

قرآن مجید

کتاب‌های آسمانی از قبیل تورات و قرآن کریم نیز بر روی تقدس این سرزمین تأکید داشته و به ابعادی از آن اشاره کرده‌اند. در قرآن مجید آیات متعددی راجع به فلسطین آمده است که بیشتر در باره قوم بنی‌اسرائیل در این سرزمین است. در این آیات، عمدتاً به فساد این قوم در زمین و برتری‌جویی‌های یهودیان اشاره شده است و مفسران نیز تفاسیر گوناگونی بر آنها نوشته‌اند، از جمله:

ما به بنی‌اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کرده‌‌ایم که دو بار در زمین فساد و برتری‌جویی بزرگی خواهید کرد. هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، مردانی پیکارجو بر شما می‌فرستیم تا سخت شما را در هم کوبند و حتی برای تسلط بر شما خانه‌ها را جست‌وجو کنند و این وعده البته قطعی است. سپس شما را بر آنها چیره می‌کنیم و اموال و فرزندانتان را افزون خواهیم کرد و افراد شما را بیشتر (از دشمن) قرار خواهیم داد. اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می‌کنید و اگر بدی کنید، باز هم به خود می‌کنید. و هنگامی که وعده دوم فرا رسد (آن‌چنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت) که آثار غم و اندوه در چهره‌های شما ظاهر می‌شود و (آن‌ها) داخل (اقصی) می‌شوند، همان‌گونه که بار اول وارد شدند و البته آنچه در زیر سلطه خود می‌گیرند، درهم می‌کوبند.»(۸)

در آیات فوق از دو انحراف اجتماعی بنی اسرائیل که منجر به فساد و برتری‌جویی می‌شود، سخن به میان آمده است. به دنبال هریک از این دو، خداوند مردانی نیرومند و پیکارجو بر آنها مسلط می‌کند تا آنان را سخت مجازات کنند و به کیفر اعمالشان برسانند. همچنین، بیانگر این است که تاریخ بنی‌اسرائیل در فلسطین فراز و نشیب بسیار دارد.

افزون بر آیات پیش گفته، در قرآن مجید تعابیر گوناگونی درباره سرزمین فلسطین آمده است که عبارتند از:

 

الف) سرزمین مبارک

«سُبحانَ الَّذی أَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصَی الَّذی بارَکنا حَولَهُ…»(۹)

«پاک و منزه است خداوندی که بنده خود ـ محمد«ص» را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که پیرامونش را به قدم خاصان خود مبارک و پرنعمت کرد، سیر داد تا آیات و اسرار غیب خود را به او بنماید.»

جمله «بارکنا حوله» بیانگر این مطلب است که مسجدالاقصی علاوه بر اینکه خود سرزمین مقدس است، اطراف آن نیز مبارک و پربرکت است. این سرزمین مقدس در طول تاریخ کانون پیامبران بزرگ خدا و خاستگاه نور توحید و خداپرستی بوده است.(۱۰) از حضرت امام صادق«ع» نقل شده است: «مسجدالاقصی یکی از مهم‌ترین مساجد اسلام است و عبادت در آن فضیلت بسیار دارد.»

«و نجیناه و لوطا الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین.»:۱۱)«ما ابراهیم و لوط ـ برادرزاده‌اش را از شر نمرودیان رهانیدیم و به سرزمین شام که ما برای جهانیان قرار دادیم، فرستادیم.»

در تفاسیر آمده است که «الارض التی…» درباره بلاد شام است. یعنی آنچه از زمین کم شود، به شام افزوده و آنچه از شام کم شود، به فلسطین افزوده شود. گفته می‌شود که فلسطین سرزمین محشر و منشر است.

 

ب) سرزمین مقدس

«یا قوم ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم.»(۱۲):«ای قوم وارد سرزمین مقدس شوید که خداوند برای شما مقرر گردانید.»

بنابر نظر بسیاری از مفسران، الارض المقدسه همان بیت‌المقدس و روستاهای اطراف آن است.

 

ج) جایگاهی نزدیک

«واستمع یوم یناد المناد من مکان قریب.»(۱۳): «آنگاه که منادی از جایگاهی نزدیک ـ نزدیک‌ترین اماکن ـ ندا سر می‌دهد، گوش فرا ده.»

بنابر مفسران، مکان قریب همان صخره بیت‌المقدس است. به این دلیل که ۱۸ میل از دیگر اماکن به آسمان نزدیک‌تر است.

در شماره بعد آیات و احادیث مربوط به بیت المقدس را بررسی خواهیم کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ دایره‌المعارف تشیع، ج ۳، ص ۵۵۸٫

۲ـ اسراء (۱۷)، آیه ۱٫

۳ـ معصومی، علی، قصه‌های اماکن مقدس، بیت المقدس، انتشارات پیام محراب، پاییز ۱۳۸۰، ص ۱۹٫

۴ـ پیشین، ص ۲۰٫

۵ـ پیشین، ص ۳۳٫

۶ـ مرکب حضرت رسول اکرم«ص» به هنگام معراج.

۷ـ پیشین، صص۴۰-۳۹٫

۸ـ سوره اسراء، آیات ۷-۴٫

۹ـ سوره اسراء، آیه ۱٫

۱۰ـ تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۰٫

۱۱ـ سوره انبیاء، آیه ۷۱٫

۱۲ـ سوره مائده، آیه ۲۱٫

۱۳ـ سوره ق، آیه۴۱٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

فلسطین سرزمینی است مقدس که به برکت وجود اماکن مقدسۀ بسیار در آن، از جمله شهر ایلیا که پس از فتح فلسطین به همت مسلمانان، بیت‌المقدس نام‌گذاری شد، در بین ادیان بزرگ اسلام، مسیحیت و یهودیت اهمیت فراوانی دارد.

 

 

۲٫

در تفاسیر آمده است که «الارض التی» در آیه « «و نجیناه و لوطا الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین»در باره بلاد شام است. یعنی آنچه از زمین کم شود، به شام افزوده و آنچه از شام کم شود، به فلسطین افزوده شود. گفته می‌شود که فلسطین سرزمین محشر و منشر است.

 

 

30نوامبر/16

نگاهی به سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی

نگاهی به تاریخ سینمای ایران/قسمت۷

 

دکتر عبدالحمید انصاری

 

در سال ۶۳ جمعاً ۲۷ فیلم اکران گردید که این تعداد در ۴ ژانر قابل طبقه‌بندی هستند:

 

۱ـ اعتیاد و قاچاق

در این ژانر سه فیلم زیر عرضه گردید:

۱ـ سیاه راه، کارگردان: کوپال مشکاه، بازیگران: عنایت بخشی، آهو خردمند، جلیل فرجاد، ناهید ظفر؛

۲ـ پیراک، کارگردان: کوپال مشکاه، بازیگران: جمشید مشایخی، عنایت بخشی، شهاب عسگری، فریده‌گلکار                                                                                                                              ۳- سناتور، کارگردان، مهدی صباغ‌زاده، بازیگران: مهدی فخیم زاده، بیژن‌ امکانیان. که از میان آنان فیلم سناتور دارای جذابیت‌های سینمایی و مخاطب‌پسند مطابق جو اجتماعی آن زمان بود.

 

۲ـ مبارزات اسلامی، آزادیخواهانه و انقلابی

تعداد این‌گونه فیلم‌ها ۸ عدد به شرح زیر بود:

۱ـ «ریشه در خون»، به کارگردانی: «سیروس الوند»، با شرکت: فرامرز قریبیان، اکبر زنجانپور، (ایفاگر نقش یحیی برمکی صدراعظم مأمون در سریال ولایت عشق) و جهانگیر الماسی.

۲ـ میرزا کوچک‌خان (قسمت اول)، کارگردان: مرحوم امیر قویدل، بازیگران: ولی‌الله مؤمنی، سیروس قهرمانی، عنایت بخشی.

۳ـ سردار جنگل (قسمت دوم میرزا کوچک‌خان) به کارگردانی مرحوم امیر قویدل، بازیگران: ولی‌الله مؤمنی، سیروس تهرانی، شهروز ملک‌آرا، مرحوم علی ثابت (بازیگر نقش عبدالله بن عباس در سریال امام علی(ع)).

۴ـ بالاش: به کارگردانی اکبر صادقی (با همکاری مرحوم ساموئل خاچیکیان)، بازیگران: عنایت بخشی، جمشید آریا (هاشم‌پور)، شیرین بختیاری

۵ـ خاک و خون، کارگردان: کامران قدکچیان، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، ژیلا سهرابی، حسین شهاب.

۶ـ تاتوره، کارگردان: کیومرث پوراحمد، هنرپیشگان: داود رشیدی، پروانه معصومی، سیامک اطلسی.

۷ـ دوله‌تو، کارگردان: رحیم رحیمی‌پور، بازیگران: عبدالله اکبری، حسین صادقی آب، احمدرضا درویش (که هم‌اکنون کارگردانی صاحب سبک در حوزه دفاع مقدس و اجتماعی است)

۸ـ میلاد، کارگردان ابوالفضل جلیلی، بازیگران: «مجتبی شه‌ستا»، مینو ابریشمی (هم‌اکنون فیلمنامه‌نویس)، مهری ودادیان.

 

۳ـ ژانر دفاع مقدس

تعداد این فیلم‌ها ۸ عدد به شرح زیر بود:

۱ـ «ما ایستادیم»: به کارگردانی اکبر حر و بازی: اصغر همت (بازیگر نقش مروان در سریال امام علی(ع))، فرنوش آل‌احمد.

۲ـ «پیشتازان فتح» کارگردان: ناصر مهدی‌پور، بازیگران: پرویز پرستویی، فرهنگ حیدری، صمد مرجا.

۳ـ «یاد» کارگردان «عباس شیخ‌بابایی» هنرپیشگان: مهدی چایایی، احمد طالبی‌نژاد، کیومرث محمودی، حسین ملکی.

۴ـ «فرار»، کارگردان: جمشید حیدری، بازیگران: مهدی فخیم‌زاده، احمد هاشمی، حسین شهاب، بخشی از فیلم در آسمان فیلمبرداری شد و بازیگران آلمانی آن: مارتین لوتز، کریستین رن‌هاد، کلاوس بورگر بودند.

۵ـ «پرچمدار» به کارگردانی «شهریار بحرانی» و بازیگری: عباس ناصری، احمد میرعلایی (مدیرعامل کنونی بنیاد سینمایی فارابی)، الهام کویین‌نژاد.

«شهریار بحرانی»، کارگردان متعهد و با استعدادی است که آثار ارزشمندی نظیر سریال «مریم مقدس» و فیلم‌هایی نظیر «حمله به اچ ۳» و «ملک سلیمان» را در کارنامه خود دارد.

۶ـ «پایگاه جهنمی» به کارگردانی: اکبر صادقی و بازیگری: فرامرز قریبیان، کاظم افرندنیا، جمشید آریا (هاشم‌پور) شیرین بختیاری.

۷ـ «عقود»، کارگردان: «علی‌اصغر شادروان» و بازیگران غیرحرفه‌ای.

۸ـ «سرباز کوچک»، کارگردان: «سعید بخش علیان»، فیلمنامه: سیدعلیرضا سجادپور (مدیرکل ارزشیابی سازمان سینمایی در فاصله سال‌های ۹۱ـ۸۹) و فیلمبرداری محمد در منش (کارگردان برخی فیلم‌های سینمایی که معروف‌ترین آنها «ماه وش» بود)

 

۴ـ ژانر اجتماعی، سیاسی، خانوادگی

تعداد این فیلم‌ها ۸ عدد به شرح زیر بود:

۱ـ «آن سفر کرده» کارگردان: احمد نیک‌آذر، هنرپیشگان: حسین کسبیان، سیاوش طهمورث، فردوس کاویانی، شکوفه کوثری.

۲ـ «ملخ‌زدگان»، کارگردان: ناصر محمدی، بازیگران: ناصر واثق، مرحوم هادی اسلامی، فیروز، مرحوم نعمت‌الله گرجی، فخری خوروش. داستان حمله ملخ‌ها به محصولات کشاورزی روستاییان و تلاش و تدبیر آن برای رهایی از این بلا است، البته از فیلم تعبیر نمادین و فلسفی هم می‌شود.

۳ـ «مادر»، کارگردان: فتحعلی اویسی (که در سال‌های اخیر به طنز روی آورده است). بازیگران: مرحومه مهری مهرنیا، علیرضا مجلل (بازیگر نقش مقام لشکر در سریال سلطان و شبان) و فتعلی اویسی.

داستان تلاش مادری برای رهایی فرزند محکوم به اعدامش را به تصویر می‌کشد.

۴ـ «مترسک»، کارگردان: حسن محمدزاده، بازیگران: فخری خوروش، هادی اسلامی، زری برومند، پری اقبالپور، فاطمه عسگری. مسأله حضور نامادری در منزل و رابطه پراسترس متقابل با فرزندان همسر قبلی را روایت می‌کند.

۵ـ «مردی که زیاد می‌دانست» به کارگردانی یدالله صمدی و فیلمنامه‌ای از جمال امید، حسن هدایت و بهرام ری‌پور، بازیگران: عنایت‌الله شفیعی (ایفاگر نقش یکی از یاران امیرمؤمنان در سکانس آغازین سریال امام علی(ع))، شیرین گلکار، مرتضی احمدی، مرحوم منوچهر حامدی.

این فیلم یکی از محصولات بسیار جذاب و پرمخاطب و آموزنده پس از انقلاب است که بارها از تلویزیون پخش شده و همیشه و برای چندمین بار دیدنی است، داستان مربوط به دوران جنگ ایران و عراق و مردی فرصت‌طلب است که تصادفاً با پیرمردی نمادین آشنا شده و روزنامه‌های روزهای آینده را دریافت نموده و با سوء استفاده از رانت اطلاعاتی شروع به خرید وانبار کردن محصولات مورد نیاز مردم و احتکار و فروش به قیمت چند برابر می‌نماید، البته این منفعت ظاهری ادامه زیادی ندارد زیرا در یکی خبرهای چند روز آینده متوجه خبر تصادف منجر به مرگ خودش در یکی از بزرگراه‌ها می‌شود که موجب وحشت و قطع امید کامل وی می‌گردد. فیلم تعلیق زیادی دارد و مخاطب را تا آخرین ثانیه‌ها با خود همراه می‌کند.

یدالله صمدی کارگردان با استعدادی است که آخرین سریال وی به نام «شوق پرواز» زندگی سرلشکر شهید بابایی را به زیبایی ترسیم نمود.

۶ـ گل‌های داودی، به کارگردانی: رسول صدر عاملی و بازی: پروانه معصومی، جمشید مشایخی، بیژن امکانیان، هیلدار پیرزاد و داود رشیدی.

یکی از ملودرام‌های اجتماعی، خانوادگی تأثیرگذار و پرتعلیق پس از انقلاب است که مانند آثار دیگر صدر عاملی نظیر «پاییزان»، «دختری با کفش‌های کتانی» بیانگر دغدغه‌های اجتماعی فیلمساز است، هر چند فضای دراماتیک گل‌های داودی چند پله بالاتر است. از بازیگران به ویژه بیژن امکانیان بازی بسیار خوبی گرفته شده است. فیلم همچنان دیدنی است و برای نسل‌های آینده هم جذاب خواهد بود. داستان فیلم امتزاجی از مناسبات سیاسی، مبارزاتی و اجتماعی عاطفی است که کارگردان به خوبی از عهده ترکیب داستان‌های فرعی آن برآمده است.

۷ـ راه‌دوّم، کارگردان حمید رخشانی، بازیگران: ناصر طهماسب، پروانه معصومی، منوچهر حامدی، نعمت‌الله گرجی، شهناز باقری، قصه اختلافات زن و شوهر در اثر عوارض زندگی شهری و پوچ یافتن زندگی خانوادگی است.

۸ـ کمال‌الملک: کارگردان و سناریست: مرحوم علی حاتمی، بازیگران: جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز، داود رشیدی، عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان، جهانگیر فروهر، مرحوم منوچهر حامدی، پرویز پورحسنی، لیلا حاتمی.

داستان مربوط به زندگی طولانی و پربرکت «کمال الملک» نقاش معروف دوره قاجار است که روابط او با ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و رضاخان پهلوی دستمایه کارگردان برای مرور عالمانه و جذاب وقایع و مفاسد دوران سلطنت شاهان قاجار و پهلوی شده است.

می‌توان گفت «کمال الملک» بهترین فیلم سال ۶۳ و یکی از بهترین آثار سینمایی تاریخ ایران است. ذوق مرحوم حاتمی در بیان زیبا و مردم‌پسند و دیالوگ‌های بعضاً شاعرانه و آهنگین و تصویر آزادگی نقاش و دغدغه‌های اخلاقی او و تحمل هزینه‌های آن ستودنی است. مرحوم حاتمی کارگردان مؤلفی بود که به ویژه پس از انقلاب آثار ماندگار و قابل دفاعی را از خود به یادگار گذاشت. دغدغه فرهنگ ایرانی، تاریخ کشور و نگاه سالم به وقایع در آثار دیگر او نظیر «مادر»، «حاجی واشنگتن» و سریال «هزار دستان» به نحو آشکاری قابل دریافت است.

کمال‌الملک را می‌توان به دفعات بالذّت تماشا کرد و با افتخار برای فرهنگ‌های دیگر و به ویژه جوامع شرقی و اسلامی دوبله و عرضه نمود، نه تنها نمی‌توان سکانس و صحنه زائدی در کمال‌الملک یافت، بلکه وقایعی نظیر قتل ناصرالدین در حرم حضرت عبدالعظیم(س) در کمترین زمان و بدون نمایش واقعه تیراندازی توسط میرزا رضای کرمانی در یک رفت و برگشت کالسکه حامل تابوت شاه به شیوه استادانه‌ای به بیننده منتقل می‌شود، بدون آنکه از بار دراماتیک واقعه کاسته شود. این امر مؤید خلاقیت بالای مرحوم حاتمی است که نظایر آن در آثار دیگر وی همچون مسافرت اولین سفیر ایران به امریکا با نمایش ریل‌های قطار همراه با گفتار (narration) شعرگونه هم قابل مشاهده است. کاش دستگاه‌های فرهنگی ما قادر بودند بودجه‌های دولتی و عمومی دراختیار را به جای آثار مبتذل، نیمه مبتذل و خنثی و حتی هتاک به شعارها و آرمان‌های اسلام و نظام اسلامی برای ساخت چنین آثاری(کمال‌الملک) که هم پیام‌های ارزشمند دارند و هم مورد استقبال عموم مردم قرار می‌گیرند، به مصرف برسانند.

 

نتیجه‌گیری

در سال ۶۳ اغلب فیلم‌ها معمولی و متناسب با جو روز (متأثر از دفاع مقدس، ایثار و از خودگذشتگی، همت و بزرگواری) ساخته می‌شدند و اساساً وزارت ارشاد اجازه تعریض به مبانی اخلاقی و اسلامی را نمی‌داد. هر چند سینماگران فرصت‌طلب و نان به نرخ روزخور ظالمانه دهه ۶۰ را دهه سانسور و ممیزی شدید می‌نامند، اما درست آن است که گفته شود هر زمانی اقتضا خاص خود را دارد. دهه ۶۰ نیز از این قاعده مستثنی نبود.

از میان فیلم‌های سال ۶۳ فقط فیلم‌های: «میرزا کوچک‌خان»،  «سردار جنگل» به کارگردانی مرحوم امیر قویدل»،  «مردی که زیاد می‌دانست» به کارگردانی  «یدالله صمدی»،  «گل‌های داودی» به کارگردانی  «رسول صدر عاملی» و با فاصله زیادی از آنها کمال‌الملک قابل ذکر و اعتنا هستند.

(در بیان مشخصات فیلم‌ها از کتاب «فرهنگ فیلم‌های سینمایی ایران» تألیف «جمال امید» استفاده شده است).

 

سوتیتر

کاش دستگاه‌های فرهنگی ما قادر بودند بودجه‌های دولتی و عمومی دراختیار را به جای آثار مبتذل، نیمه مبتذل و خنثی و حتی هتاک به شعارها و آرمان‌های اسلام و نظام اسلامی برای ساخت چنین آثاری (کمال‌الملک) که هم پیام‌های ارزشمند دارند و هم مورد استقبال عموم مردم قرار می‌گیرند، به مصرف برسانند.

 

30نوامبر/16

«منظومه اهل دل»

 

کف در کف زهرا(س)

حق روز ازل کل نِعم را به علی داد

بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد

 

معنای یدالله همین است و جز این نیست

کاتب که خدا بود قلم را به علی داد

 

می‌خواست به تصویر کشد قدرت خود را

در معرکه شمشیر دو دم را به علی داد

 

عمّال شیاطین همه ماندند تهی‌دست

تا احمد محمود علم را به علی داد

 

یاران ولایت به خدا اهل بهشتند

الله کریم است، کرم را به علی داد

 

از نسل علی یک علی آمد به خراسان

یعنی که خدا کل عجم را به علی داد

 

کوچک‌تر از آن است عجم فخر فروشد

گو حیدری‌ام، یار دلم را به علی داد

 

سبقت بگرفت اُمّ علی ز اُمّ مسیحا

روزی که خدا حق قدم را به علی داد

 

مملوک ببین مالک دین در شب میلاد

تنظیم سند کرد و حرم را به علی داد

 

بودی همه اشراف عرب طالب زهرا

طه گهر عهد قِدَم را به علی داد

 

بگذاشت کف فاطمه را بر کف حیدر

با فاطمه شش دنگ ارم را به علی داد

 

از یُمن همین وصلت فرخنده «کلامی»!

حق زینب آزاده‌شیم را به علی داد

«ولی‌الله کلامی زنجانی»

 

 

خبر آمد گناه می‌بخشد…

چون خدا طالب گدا شد باز

در رحمت به روی ما شد باز

 

بنده شرمنده خدا شد باز

او خریدار اشک ما شد باز

 

خبر آمد گناه می‌بخشد

کوه عصیان به کاه می‌بخشد

 

روز الطاف کبریا، عرفه

مژده بخشش و عطا، عرفه

 

روز مهمانی خدا عرفه

السّلام علیک یا عرفه

 

من از ماه توبه جا مانده

بنده ای دور از خدا مانده

 

به سرم آمده بلا چه کنم؟

گشته‌ام سخت مبتلا چه کنم؟

 

به خودم کرده‌ام جفا چه کنم؟

نپذیری اگر مرا چه کنم؟

 

هیچ‌کس همچو من نمی‌خواهد

عبد توبه‌شکن نمی‌خواهد

 

من زمین خورده‌ام مرا نزنی

عبد افسرده‌ام مرا نزنی

 

در گنه مرده‌ام مرا نزنی

پی به خود برده‌ام مرا نزنی

 

تو ببین عذر اشتباه مرا

به روی من نزن گناه مرا

 

نشود تا که بنده‌ات رسوا

خوب و بد را ز هم مساز جدا

 

دَرهم این بار هم بخر ما را

تو و رد کردن گدا حاشا

 

ورنه من از خجالت آب شوم

مپسند پیش کَس خراب شوم

 

گر ندارم بها، نگهدارم

گوشه این سرا نگهدارم

 

تو بیا از خطا نگهدارم

تا روم کربلا نگهدارم

 

بلکه روزی به کار تو آیم

با شهادت  کنار تو آیم

 

جبلُ الرحمه کوه عشق و صفاست

عرفات از حضور تو زیباست

ای دل آرام خیمه تو کجاست

وعده ما به روضۀ سقّاست

 

نرسیدم اگر به مهمانی

کن قبولم مرا به قربانی

 

کاروانی که لاله‌ها دارد

ای خدا عزم کربلا دارد

 

کوفه در سر چه نقشه‌ها دارد

شهر مکر است و ماجرا دارد

 

گل زینب کجا، سُمِ مرکب

این همه غم کجا، دل زینب

«حسن علیپور»

 

دست دو دریا

سنگ است دلم عشق علی سنگ نوشته

می‌سوزم از این عشق چو اسفند برشته

 

با جوهر اشک و قلم بال فرشته

بر لوح دل خسته‌ام این جمله نوشته

 

جز مهر علی در دل من خانه ندارد

«کس جای در این خانه ویرانه ندارد»

 

ما از می مردافکن این میکده مستیم

شادیم که پیمانه و پیمان نشکستم

 

تا عشق علی هست در این میکده هستیم

پس خورده نگیرید که ما باده‌پرستیم

 

هشدار که نوشیدن این باده مجاز است

«المنه لله که در میکده باز است»

 

فهمیدم از این راز که در کعبه شکاف است

هر جا که بود نام یدالله مطاف است

 

این گفته نه بیهوده و این دم نه گزاف است

در روز جزا شیعه‌ات از نار معاف است

 

چون غیر علی در دو جهان هیچ ندیدند

«مردان خدا پردۀ پندار دریدند»

 

تا نام تو پیچید در آن شبه جزیره

شد پاک از این خاک گناهان کبیره

 

 

زد چنگ به دامان تو هر ایل و عشیره

شد ثابت و سیار در اوصاف تو خیره

 

جز ساقی کوثر ز کسی جام نگیریم

«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم»

 

زان باده که در روز غدیریه به خم بود

پیدای تو شد هر که در آن حادثه گم بود

 

فریاد ملائک بابی انت و ام بود

زان راز که در آیۀ اکملت لکم بود

 

بیتی‌ست امامت در این خانه تویی تو

«امروز امیر در میخانه تویی تو»

 

آن بازوی خیبر شکنش رفت چو بالا

با دست شریف پدر ام ابیها

 

دادند دو دریا چو به هم دست تولا

شد ولوله و غلغله در عرش معلا

 

گفتند ملائک همگی عید مبارک

این عید به هر پیرو توحید مبارک

 

 

ای عقل در اوصاف تو حیران و مردد

وصف تو نگنجیده به هفتاد مجلد

 

عالم همه گم گشته آن موی مجعد

محبوب ابوالقاسم محمود محمد

 

نامش همه جا هست بگویید کجا نیست

«کس نیست که آشفتۀ آن زلف دو تا نیست»

 

هر کس که ز حبّ تو به لب ناد علی داشت

در جام دل خویش صفایی ازلی داشت

 

آسودگی از شرک خفی شرک جلی داشت

گمراه نگردید هر آن کس که ولی داشت

 

از نام علی کاخ ستم در خطر افتاد

«با آل علی هر که در افتاد ور افتاد»

 

«تا صورت پیوند جهان بود علی بود»

یعنی هدف از عالم موجود علی بود

 

تسکین دل آدم و داود علی بود

از آیۀ انفاق چو مقصود علی بود

 

 

ای محو جمال تو شده صاحب خانه

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

 

ای کاش شود میثم و سلمان تو باشم

تا روز جزا دست به دامان تو باشم

 

در هر دو جهان ریزه‌خور خوان تو باشم

کافر شوم از خویش و مسلمان تو باشم

 

کردیم نثار قدم تو دل و دین را

«تقدیم نمودیم همان را و همین را»

 

افسوس که با نام تو کردند خرافات

در دایرۀ تنگ جنایات و مکافات

 

یک عده پی شطح و گروهی پی طامات

در کاخ نشستند به عنوان خرابات

 

ما با تو نشستیم و از این قوم بریدیم

«ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم»

«عباس احمدی»

 

دستهایت…

دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد

تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد

 

دست‌هایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:

مؤمنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت:)

 

خوب می‌دانید در دستانم اینک دست کیست؟

نام او عشق است، آری می‌شناسیدش: علی است

 

من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم

با مددهای علی‌ابن ابی طالب شدم

 

در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: علی

تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علی

 

مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم

با «یَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَیدیهِم» شدم

 

تا که ساقی اوست سرمستند «اصحابُ الیمین»

وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ الافِلین»

 

دست او در دست من، یا دست من در دست اوست

ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست

 

دختری دارم دلش دریای آرامش، ولی

شد سراپا شور و توفان تا شنید اسم علی

 

کوثری که ناز او را قلب جنت می‌کشید

ناگهان پروانه‌ شد دور سر حیدر ‌پرید

 

روزگارش شد علی، دار و ندارش شد علی

از ازل در پرده بود آیینه دارش شد علی

 

بعد از این سنگ محک دیگر ترازوی علی است

ریسمان رستگاری تارِ گیسوی علی است

 

من نبی‌اَم در کنارم یک «نبأ» دارم «عظیم»

طالبان «اِهدنا» اینهم «صراطَ المستقیم»

 

چهره‌اش مرآتِ «یاسین»، شانه‌هایش «مُحکمات»

خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعادیات»

 

هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست

هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست

«قاسم صرافان»

 

 

عید قربان رحمت واسعه

ای عزیزان به شما هدیه زیزدان آمد

عید فرخنده نورانی قربان آمد

 

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعه حضرت سبحان آمد

 

عید قربان به حقیقت… زخداوند کریم

آفتابی به شب ظلمت انسان آمد

 

جمله دل‌ها چو کویری‌ست پر از فصل عطش

بر کویر دل ما…نعمت باران آمد

 

خاک می‌سوخت در اندوه عطش با حسرت

نقش در سینه این خاک… گلستان آمد

 

امر شد تا که به قربانی اسماعیلش

آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحمان آمد

 

امتحان داد به خوبی بخدا ابراهیم

جای آن ذبح عظیمی که به قربان آمد

 

آن حسینی که ز حج رفت سوی کرببلا

به خدا بهر سرافرازی قرآن آمد…

«محمدرضا هاشمی‌زاده»

 

30نوامبر/16

شریعت، از فقدان متولی معین تا بی‌پناهی

 

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ مدتی پیش نشریه یکی از شرکت‌های هواپیمایی کشور در نوشتاری با آب و تاب فراوان مردم را به حضور و صرف غذا در یکی از رستوران‌های معروف جزیره قشم دعوت نموده و امتیاز اساسی این رستوران را تهیه و عرضه غذاهای لذیذ دریایی مانند خوراک خرچنگ، سوپ هشت‌پا و… عنوان کرده بود!

۲ـ در سال جاری سالن ترانزیت جدید در فرودگاه شیراز افتتاح شد. پیمانکار (شرکت فرودگاه شیراز و شرکت مادر تخصصی فرودگاه‌های کل کشور) و ناظران مربوطه با دقت و وسواس کلیه استانداردهای لازم در خصوص جزئیاتی مانند محل قرار گرفتن دستشویی‌ها، اماکن تجاری، کافی بودن نور جهت هر قسمت و… را سنجیده و نواقص را برطرف ساخته بودند. جالب اینجاست که نمازخانه این سالن پر تردد و آکنده از مسافر در پرت‌ترین و تاریک‌ترین قسمت سالن قرار دارد و به شکلی دم‌دستی و بی‌کیفیت ساخته شده است!

۳ـ در بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌ها بدیهیات شرعی رعایت نمی‌شوند و حتی اطلاعات مربوط به مسائل شرعی ناقص و حتی غلط به سمع و نظر بینندگان عزیز می‌رسد!

۴ـ مدتی است فروش موجودات دریایی حرام گوشت مانند خرچنگ، صدف، هشت‌پا و… در ماهی‌فروشی‌های تهران و برخی شهرستان‌ها (جهت تغذیه!) رایج شده و خلق‌الله با توجه به فروش علنی و بدون محدودیت این موجودات با خیال راحت به خرید می‌پردازند و البته در خصوص نحوه پخت و خواص این موجودات، اطلاعات مکفی به آنها عرضه می‌شود!

۵ـ برخی از پروازها به مناطق و شهرهای دوردست کشور (مثلاً پرواز تهران ـ زاهدان و…) به صورتی انجام می‌شود که در فصول پاییز و زمستان امکان اقامه نماز برای مسافران فراهم نیست! هواپیما قبل از اذان صبح از فرودگاه تهران برمی‌خیزد و بعد از طلوع آفتاب در فرودگاه زاهدان به زمین می‌نشیند و به هیچ روی امکان اقامه نماز برای نیمی از مسافران هم در طول پرواز فراهم نیست! (فرض کنید از مجموع حداقل ۲۵۰ مسافر این پرواز، ۱۲۰ نفر مکلف به اقامه نماز صبح باشند، آیا این عده می‌توانند در هواپیما نمازشان را اقامه کنند؟) این مسئله هر روز تکرار می‌شود و به یک امر عادی تبدیل شده است! از سوی دیگر عدم توقف برخی وسایل حمل و نقل عمومی (مانند اتوبوس امن بین شهری و…) جهت ادای فریضه و یا توقف در خارج از وقت (مثلاً توقف حین طلوع آفتاب یا پس از خاتمه وقت شرعی نماز مغرب و عشاء به بهانه نرسیدن به توقفگاه موردنظر راننده) همه از مشکلات شایع افراد پایبند به نماز در مسافرت‌های بیرون‌شهری است!

۶ـ شیوع بیش از پیش روزه‌خواری علنی در ماه مبارک رمضان و عادی شدن کشف حجاب و بی‌حجابی در کشور هم نیازی به توضیح و تشریح ندارد! چرا که این نقائص هر روز به چشم هر انسانی که اندک آگاهی فقهی و دغدغه دینی داشته باشد می‌آید و اظهر من الشمس محسوب می‌شود.

۷ـ وقوع موارد متعدد خلاف شرع در برنامه‌های صدا و سیما (از حرکات موزون و آوازخوانی دختران ۱۰، ۱۱ ساله و بدپوشش در برنامه‌های شبکه آموزش سیما! گرفته تا متلک‌پرانی‌های جلف و مستهجن آقا و خانم مجری در برنامه‌های رادیویی و…) هم به واسطه تکرار و فراوانی به اموری عادی بدل شده و دیگر حساسیت‌برانگیز تلقی نمی‌شوند!

۸ـ این موارد و هزاران مورد دیگر از بی‌اعتنایی به احکام شریعت و نقض عمدی و علنی احکام الهی در تنها نظام دینی جهان در حالی روی می‌دهد که درخصوص موارد غیرشرعی اوضاع چنین نیست! بستن کمربند ایمنی، خرابی چراغ راهنما، کثیف بودن پلاک وسایل نقلیه و… به‌سرعت از سوی پلیس راهنمایی و رانندگی مورد رسیدگی قرار گرفته و متخلف در همان خیابان به مجازات می‌رسد! حال آنکه کشف حجاب و پخش آهنگ‌های مبتذل و خلاف شرع با صدای گوش‌خراش درون خودرو، رقص در خودرو، ارتکاب رفتارهای جنسی خلاف اخلاق درون خودرو و… از نظر مأموران راهنمایی و رانندگی تخلف محسوب نمی‌شوند و لذا ارتکاب آنها هیچ پیامدی برای مرتکبین ندارد و به فرض هم که مأمور راهنمایی و رانندگی بخواهد با چنین مواردی برخورد کند، امکان قانونی آن را ندارد.

اگر کودکی یک تفنگ اسباب‌بازی را با خود به درون هواپیما ببرد، مأموران امنیت پرواز حتماً با او و والدین یا همراهانش برخورد خواهند کرد و اصولاً اجازه چنین عملی را نخواهند داد، اما اگر زنانی حین پرواز (آن هم پروازهای داخلی) کشف حجاب کنند (که به‌وفور شاهد چنین مواردی هستیم)، کسی وظیفه قانونی در قبال این حرکت ندارد و هم از این روست که مأموران زمینی مراقبت پرواز در فرودگاه‌های کشور اجازه ورود حتی یک قیچی یا ناخن‌گیر کوچک را به داخل هواپیما نمی‌دهند، در حالی که روزانه مسافران زن بی‌حجاب و دارای پوشش‌های جلف و حتی نیمه‌عریان (مثلاً لباس‌های نازک بدن‌نما، لباس‌های آستین‌ کوتاه، شلوارک و…) از برابر همین مأموران عبور می‌کنند و به پروازشان می‌رسند و البته مأموران مذکور هیچ وظیفه‌ای در این خصوص ندارند و اگر به واسطه احساس وظیفه شرعی تذکر هم به این افراد بی‌حجاب بدهند، چه بسا که از سوی مسئولان خود مورد بازخواست قرار بگیرند (تعدادی از مأموران زن مراقب پرواز زمینی روی این نکته تأکید کرده‌اند!)

۹ـ در حالی که فروش مواد غذایی غیربهداشتی از سوی مأموران وزارت بهداشت مورد رسیدگی و پیگیری قرار می‌گیرد و عدم نظافت و رعایت بهداشت در فروشگاه‌های مواد غذایی برخورد مأموران بهداشت محیط را در پی دارد و گرانفروشی و فروش کالا در مغازه غیرمجاز و فاقد پروانه کسب از سوی وزارت بازرگانی و سازمان تعزیرات حکومتی و نظام صنفی معاقبه و بازخواست می‌شود، فروش کالای حرام (مثلاً حیوان حرام‌گوشت برای تغذیه) هیچ پیامد قانونی‌ای را به دنبال ندارد، چون هیچ دستگاه و نهاد نظارتی‌ای خود را مسئول این نکته (جلوگیری از فروش غذای حرام) نمی‌داند و قانون هیچ سازمانی را متولی رسیدگی به حلال یا حرام بودن غذای عرضه شده در بازار نکرده و برای این عمل مجازاتی هم درنظر نگرفته است!

۱۰ـ در حالی که متولی رسیدگی به شکار غیرقانونی، سازمان حفاظت از محیط‌زیست است و متولی ممانعت از کندن بوته در بیابان‌ها، سازمان منابع طبیعی، متولی رعایت موارد ایمنی در ساختمان‌ها، سازمان آتش‌نشانی، متولی مجازات نیم‌متر افزایش بنا شهرداری، متولی برخورد با شکستن شاخه درخت در جنگل، سازمان جنگل‌ها و مراتع و متولی مقابله با صید غیرمجاز سازمان شیلات و کوچک‌ترین امور در کشور برای خود صاحب و متولی و مسئولی دارد، رعایت و یا عدم رعایت شرع در مملکت رها شده و هیچ کس قانوناً مسئول و موظف به پاسداری از شرع و حریم آن نیست!

نیروی انتظامی با داشتن ۵۲ وظیفه قانونی در پاره‌ای از موارد، ضمناً مسئول رسیدگی به تخلفات شرعی و ممانعت از بروز امور غیرشرعی در جامعه هم هست، اما برای انجام این مهم نه توان، نه انگیزه لازم و نه تخصص لازم را دارد! کارنامه این نیرو در مورد مقابله با بی‌حجابی به اندازه کافی گویا است. ائمه محترم جمعه و جماعت نیز تنها امکان تذکر و یادآوری به مسئولان مربوطه را دارند و قدرت اجرایی در برخورد با موارد خلاف شرع را ندارند و لذا معمولاً کلام آنها مسموع نیست! طبیعی است که حوزه‌های علمیه و مراجع و مجتهدین هم هیچ اشراف و سلطه قانونی بر امور جاری کشور ندارند و فراوان دیده شده که تذکرات پی‌درپی آنها درخصوص وجود رفتارها و موارد خلاف شرع به جایی نرسیده و ترتیب اثر نیافته است!

۱۱ـ به هیچ روی زیبنده تنها نظام دینی جهان نیست که امور شرعی در آن بدون متولی معین رها شود. تذکرات پی درپی و سالانه رهبری در باره عدم اهتمام به نماز و اقامه آن در وسایل حمل و نقل عمومی بر زمین رها شود و اهل نماز هنوز هم برای توقف اتوبوس در وقت نماز با راننده درگیر شوند و امکانات بیت‌المال صرف نمایش حرام از سیمای جمهوری اسلامی شود.

۱۲ـ چاره کار می‌تواند تشکیل یک سازمان کم‌حجم و چابک، اما مقتدر و دارای اختیارات قانونی برای سامان دادن به امور شرعی در جامعه باشد، سازمانی که با حضور قضات مستقر در آن بتواند در اسرع وقت با ارتکاب خلاف شرع در جامعه برخورد قانونی کند و خلاءهای قانونی در خصوص ارتکاب خلاف شرع در جامعه را با دقت بررسی و شناسائی کند و در کوتاه‌ترین زمان با تدوین لوایح و ارائه آن به مجلس به حمایت قانونی از شریعت بپردازد.

وضعیت نابهنجار فعلی و عدم اهتمام به شریعت در اکثر دستگاه‌ها و نظام اداری کشور و فقدان قوانین لازم در صورت اهتمام موردی به شریعت حاکی از ضرورت تأسیس چنین دستگاهی است. دستگاهی که وظیفه آن حمایت از شریعت و تلاش برای جاری ساختن آن (به‌ویژه در قالب پیشگیری از امور خلاف شرع) باشد. طبیعی است چنین دستگاهی نمی‌تواند زیر مجموعه قوه مجریه باشد (به دلیل ماهیت و ضرورت‌های قضایی آن) و شاید وابستگی آن به قوه قضائیه بتواند اشراف کافی جهت نظارت و اقتدار کافی برای برخورد قانونی با موارد خلاف شرع و ایجاد بسترهای قانونی برای جاری ساختن شریعت در جامعه را فراهم آورد.

فراموش نکنیم که از منظر قرآن کریم نشانه به قدرت و حاکمیت رسیدن اهل ایمان، حاکمیت و اقامه شریعت در جامعه است و این محک، میزان مطلوبی برای سنجش اعتبار و عیار نظام اسلامی ماست!

 

 

سوتیتر:

برخی از پروازها به مناطق و شهرهای دوردست کشور (مثلاً پرواز تهران ـ زاهدان و…) به صورتی انجام می‌شود که در فصول پاییز و زمستان امکان اقامه نماز برای مسافران فراهم نیست! هواپیما قبل از اذان صبح از فرودگاه تهران برمی‌خیزد و بعد از طلوع آفتاب در فرودگاه زاهدان به زمین می‌نشیند و به هیچ روی امکان اقامه نماز برای نیمی از مسافران هم در طول پرواز فراهم نیست!

 

 

30نوامبر/16

از سیاست تا دیانت

 

محمدصالح

تکواندوی خانم‌ها و شریعت سیما

ـ مدتی پیش مسابقات تکواندوی خانم‌ها در کرج برگزار شد و از طرف واحد مرکزی خبر، آقای جوان و برازنده‌ای به عنوان خبرنگار جهت پوشش خبری این مسابقات اعزام و گزارش آن هم در سیمای جمهوری اسلامی پخش گردید.

ملاحظات:

۱ـ نکته جالب اینجاست که عزیزان معاونت سیاسی صدا و سیما برای تهیه گزارش از کارخانه‌های فولاد، معاون زغال سنگ، کارگاه‌های ساخت سد، مراحل حفر تونل‌های عمیق و مواردی از این دست خانم‌های خبرنگار را اعزام می‌فرمایند، فلذا دیگر خبرنگار خانمی باقی نمی‌ماند تا برای تهیه گزارش از مسابقات تکواندوی بانوان اعزام شود، لذا نوبت به آقایان خبرنگار می‌رسد که در یک سالن پر از دختران و زنان ورزشکار حاضر شده و ضمن خلق حماسه حضور به تهیه گزارش مشغول شوند.

۲ـ الحق حضور یک آقا در میان انبوه خانم‌های تکواندوکار یک حماسه محسوب می‌شود.

۳ـ علی‌الظاهر شریعت مدیران خبر صدا و سیما بر اساس قاعده «تکمیل و توازن» بنا شده است. بر اساس این قاعده جهت تلطیف گزارش‌های خبری از محیط‌های خشن و مردانه مثل کارخانه فولاد و معادن زغال‌سنگ از وجود خانم‌های خبرنگار و جهت برقراری توازن در محیط لطیف و زنانه مسابقات خانم‌های رزمی‌کار از وجود یک آقای خبرنگار بهره می‌گیرند.

۴ـ و فراموش نکنید که وجود یک آقا در جمع خانم‌ها و بالعکس خود به خود برای بینندگان ارجمند جذابیت ایجاد می‌کند.

۵ـ به فتوای مدیران صدا و سیما حضور آقای خبرنگار در سالن ویژه مسابقات ورزشی زنانه نه تنها حرام یا مکروه نیست بلکه احتیاط واجب بر این است که مسابقات مردانه را خانم‌ها و مسابقات ورزشی زنانه را آقایان گزارش کنند. البته برخی از مدیران سازمان قائل به وجوب در این موضوعند والله اعلم.

 

یکی برتر از پنجاه تا

یک روحانی جوان با کمک مردم و خانواده مؤسسه‌ای جهت تربیت حافظان قرآن برپا کرده و برای تأمین هزینه‌های آن خود و اعضای خانواده‌اش به باغبانی و… مشغولند. این مؤسسه توانسته در سراسر کشور ۸۵ شعبه ایجاد کند. این مؤسسه از سال ۷۶ تاکنون موفق به تربیت ۶۲۰ حافظ کل قرآن کریم در کشور (معادل یک سوم حافظان کل قرآن در کشور) شده است. مرکز این مؤسسه در یکی از روستاهای جنوب استان فارس قرار دارد. جراید (آیه، اسفند ۱۳۹۱)

۱ـ به این حاج آقا می‌گویند روحانی!

۲ـ کار نشد ندارد! سازمان‌ها و ادارات و نهادهای عریض و طویل و پرخرج و بی‌مصرف مثلاً فرهنگی که به بهانه کمبود و نبود بودجه همین‌جور دست روی دست گذاشته‌اند و حقوق می‌گیرند و بودجه‌های جاری را مصرف و زباله و دی‌اکسید کربن تولید می‌کنند، یاد بگیرند.

۳ـ ماجرای این حاج‌آقا و مؤسسه‌اش نشان می‌دهد که بدون بودجه و آفتابه و لگن و راننده و منشی و تلفنچی و رایانه و ساختمان و… هم می‌شود کار کرد! آن هم به این عظمت! مهم غیرت است و همت و عقل و ذوق و سلیقه که متأسفانه کم داریم!

۴ـ خوشمزه اینجاست که در چند سال اخیر فقط ۱۰ تا ۲۰ درصد از هزینه‌های مؤسسه مذکور توسط بیت‌المال تأمین شده و مابقی هزینه‌ها توسط کارگری حاج آقای مذکور و خانواده‌اش و کمک‌های مردمی فراهم آمده است.

۵ـ پیشنهاد می‌شود مؤسسات و سازمان‌ها و بنیادها و نهادهای چاق، اما بی‌خاصیت فرهنگی مملکت و بودجه آنها دراختیار این حاج آقا و امثال ایشان گذاشته شود و یا اینکه مدیریت این مجموعه‌های پرادعا و بی‌فایده را به حاج‌آقای مذکور و نظایر ایشان سپرده شود. بالاخره کسی که با توکل بر خدا و دست خالی می‌تواند چنین پرفایده باشد، در صورت دراختیار داشتن خدم و حشم و امکانات و دفتر و دستک نهادها و ادارت فرهنگی قادر خواهد بود کولاک کند! (آن هم از نوع قرآنی و مثبت آن!)

۶ـ در خاتمه از محضر خدای متعال خواهانیم درد و بلای آدم‌های بی‌ادعا و کم هزینه و پرفایده‌ای مانند حاج‌آقای مذکور را توی سر آنهائی بخورد که جز ریاست و اتلاف بیت‌المال و خرابکاری فرهنگی هنری ندارند.

۷ـ النهایه از مسئولان فرهنگی خواهشمندم از ایجاد مانع برای فعالیت‌های مؤسسه‌ای که ذکر خیرش رفت و حال‌گیری و آزار و اذیت حاج آقای فوق خودداری نموده و به جای حسادت و زیرآب‌زنی به فکر اصلاح حال و کار خود و مجموعه‌های تحت امرشان باشند.

 

تفرج صنع در اینترنت

اگر روزی به هر دلیلی دلتان گرفت و هوس کردید در اینترنت گشتی بزنید و تفرج صنع بفرمایید با سایت‌هایی روبه‌رو خواهید شد که به زبان فارسی و با شعار رعایت قوانین جمهوری اسلامی شما را به خرید کالاهایی مانند کلاه، مانتو، شلوارک تنگ زنانه تشویق و ترغیب می‌کنند و برای اینکه شما و بینندگان سایت کاملاً توجیه بشوید تصاویر نیم‌برهنه و بی‌حجاب زنان و دخترانی که از این محصولات به تن دارند را در چند ژست و زاویه مختلف به صورتی کاملاً شفاف و با وضوح کامل در معرض نگاه شما قرار داده‌اند.

۱ـ جهت اطلاع عرض می‌شود که فروش این محصولات معمولاً برعهده شرکت پست جمهوری اسلامی است.

۲ـ باز هم جهت مزید اطلاع عرض می‌شود که دختران و زنانی که تصاویر بی‌حجاب و نیم برهنه خود را در این سایت‌ها در معرض تماشای خلایق گذاشته یا می‌گذارند ایرانی‌اند و ساکن همین مملکتند و این گونه از تن‌فروشی شغل شریف ایشان است و نشان به این نشان که تا امروز یکی پیدا نشده به این خانم‌ها و به این سایت‌ها بگوید: عمو خرت به چند؟!

۳ـ از آنجا رسیدگی به این امور در حوزه وظایف هیچ دستگاه یا اداره یا نهادی نمی‌گنجد، لذا امیدواریم برپاکنندگان چنین سایت‌هایی به زمین گرم بخورند، شاید از این طریق بساط فساد این جماعت برچیده شود.

30نوامبر/16

نقش آموزه‌های دینی در کاهش اضطراب

اسماعیل نساجی زواره

 

اضطراب و تنش‌های روانی از مهم‌ترین عوامل آسیب‌زائی هستند که جامعه بشری کنونی را بیش از گذشته تهدید می‌کنند و عوارض ناشی از آنها در زندگی فردی و اجتماعی کاملاً محسوس بوده، انسان را از بسیاری از امکانات محروم می‌کنند و اختلالات روانی فراوانی را به وجود می‌آورند.

اضطراب واکنش فرد در مقابل یک عمل نابهنجار ناشی از تحریکات بیرونی یا درونی است و موجب می‌گردد که فرد ‌نتواند از موقعیت کنونی خود لذت ببرد.(۱) اضطراب بیشتر در کسانی مشاهده می‌شود که با فشارها و موقعیت‌های خطرناک اجتماعی مواجه هستند. افرادی که در محیط‌های تهدیدآمیز زندگی می‌کنند، دچار تنش، نگرانی، بی‌انگیختگی و بی‌قراری بیشتری می‌شوند.

مکتب حیات‌بخش اسلام با الهام از سیره پیشوایان معصوم«ع» و آموزه‌های وحیانی برای کاهش این پدیده و تأمین آرامش افراد، راهبردهایی را ارائه کرده که در این نوشتار به بیان اهمّ آنها خواهیم پرداخت.

 

ایمان به خدا

در تعالیم حیات‌بخش اسلام «ایمان به خدا» اصلی‌ترین عامل برای رسیدن به قله آرامش و غلبه بر اضطراب محسوب می‌شود. حضرت علی«ع» در این باره می‌فرمایند: «الایمان امان(۲) : ایمان یعنی امنیت و آرامش.

زندگی بشر همواره با فراز و فرودها، خوشی‌ها و کامیابی‌ و شکست‌ها و ناکامی‌ها همراه است. بدیهی است که آدمی باید با رنج‌ها و مصایب دست و پنجه نرم و تلخی‌ها را به شیرینی‌ها مبدل کند. برخی از حوادث جهان مثل پیری قابل پیشگیری نیستند و انسان خواه‌ناخواه به سوی پیری گام برمی‌دارد و ناتوانی، ضعف و سایر عوارض چهره زندگی او را دگرگون می‌سازد.

علاوه بر این، اندیشه مرگ و نیستی، چشم بستن از هستی، جدایی از کسانی که به آنان دلبستگی داریم، انسان را رنج می‌دهد و سبب اضطراب می‌شود، اما ایمان به خدا و باور قلبی در نهاد آدمی مقاومت ایجاد می‌کند و تلخی‌ها را قابل تحمل می‌گرداند. فرد با ایمان می‌داند که هر چیزی در جهان حساب معینی دارد و اگر واکنش در برابر سختی‌ها و کمبودها مطلوب باشد، به‌نحو احسن از سوی خداوند متعال جبران می‌شود. انسان مؤمن در دوران کهولت نگرانی‌ و اضطراب خویش از مرگ را با کوشش در کارهای نیک که در زبان دین «عمل صالح» نامیده می‌شود، برطرف می‌سازد و از نزدیک شدن مرگ دچار اضطراب نمی‌شود.(۳)

روان‌شناسان بزرگی چون «اریک فروم»، «ویلیام جیمز» و دیگران هم به این حقیقت اشاره کرده و ایمان به خدا را اساس آرامش و سلامت روان دانسته‌اند.(۴)

 

یاد خدا

قرآن کریم راه درمان تمام نگرانی‌ها و اضطراب‌ها را یاد خدا معرفی می‌کند و می‌فرماید: «… الا بذکر الله تطمئن القلوب؛(۵) آگاه باشید که یاد خدا باعث آرامش دل‌هاست».

یکی از مصادیق یاد خدا «نماز» است. خداوند سبحان فلسفه نماز را ظهور یاد خود در دل‌ها بیان کرده است؛ لذا می‌فرماید: «اقم الصلوه لذکری؛(۶) نماز را به خاطر یاد من به پا دار».

دل آدمی تنها با یاد و ذکر خدا آرام می‌گیرد، بنابراین تنها چیزی که غربت مرگ‌بار آدمی و سرگردانی اضطراب‌انگیز او را به روشنی و صفا مبدل می‌کند، خلوت با پروردگار و عبادت اوست. یاد خدا به نهانخانه درون انسان نفوذ می‌کند، مأنوس‌تر از آغوش مادر برای کودک شیرخوار، به انسان آرامش و راحتی می‌بخشد و همچون چراغ فروزان از آغاز تا پایان عمر به آدمی گرمی و نشاط می‌دهد. اگر کسی با این منبع نور ارتباط داشته باشد، بزرگراه زندگی را گم نخواهد کرد. تنها داروی بیماران ناامید، یاد خداست.

مولای متقیان علی«ع» نماز خواندن و مناجات با خداوند را بالاترین لذت می‌دانست و خداوند را نه به خاطر شوق بهشت و نه از ترس جهنم که به خاطر سزاوار بودنش پرستش می‌کرد.(۷)

یاد خدا قلب انسان را با طمأنینه آباد می‌گرداند و نمازگزار در سایه لطف پروردگار یقین می‌یابد که می‌توان خیالات باطل را از خود دور کرد و از هیچ چیز نهراسید. نبی اکرم«ص» فرموده‌اند: «مثل البیت الذی یذکرالله تعالی فیه و البیت الذی لا یذکر الله فیه مثل الحی و المیت(۸) : مثل خانه‌ای که در آن از خدا یاد می‌شود و خانه‌ای که در آن ذکری از خدا به میان نمی‌آید، مثل زنده و مرده است».

دلی که مرکز یاد و ذکر خداست، آباد و آرام و دل خالی از یاد خدا تهی، ویران، تاریک و پر از اندوه و اضطراب است. تنها یاد و ذکر خداست که دل‌های مریض و روان‌های پریشان را مداوا می‌کند و آرامش واقعی را به ارمغان می‌آورد.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «چون یکی از شما را غم و اضطراب دربرگیرد، وضو بگیرد و به مسجد رود و دو رکعت نماز بخواند و برای رفع اندوه خود، خدا را یاد کند که خداوند فرموده است از صبر و نماز یاری بجویید».(۹)

گاندی می‌گوید: «یاد خدا و نماز، زندگی مرا نجات داد. بدون آن باید از مدت‌ها پیش دیوانه می‌شدم. من در تجارب زندگی خود، تلخکامی‌های بسیار داشته‌ و اگر توانسته‌ام بر این ناامیدی‌ها چیره شوم، به خاطر نماز بوده است. هر چه زمان گذشت، اعتقاد من به خداوند و نیازم به نماز بیشتر شد و بدون آن زندگی برایم سرد و تهی بود».(۱۰)

یکی از عوامل آرامش روان و سلامتی روح، نماز و یاد خداست که اگر با توجه و معنویت اقامه گردد، آثار و برکات ویژه‌ای در زندگی فرد خواهد داشت و اگر ارتباط با آن منبع عظمت و رحمت قطع باشد، نگرانی و دلواپسی و به بیماری‌های روانی اجتناب‌ناپذیرند.

 

دعا

یکی از مهم‌ترین آموزه‌های تربیتی اسلام یا همان خواست قلبی و وسیله تقرب عبد به معبود است که طی آن فرد مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار می‌کند.  قرآن کریم می‌فرماید: «… ادعونی استجب لکم…؛(۱۱) : بخوانید مر ا تا اجابت کنم شما را».

امام صادق «ع» می‌فرمایند: «دعا کن که شفای همه دردهاست.»(۱۲) انسان در دعا با خدا مناجات می‌کند و از مشکلات زندگی‌ به او پناه می‌برد. دعا احساس مذهبی انسان را تقویت می‌کند، رابطه انسان و خدا را مستحکم می‌سازد و در او احساس لذت و شادی را پدید می‌آورد. برعکس، وقتی انسان از غیرخدا چیزی را درخواست می‌کند، احساس ذلت و خواری به او دست می‌دهد و این احساس بر سلامت روانی او تأثیر می‌گذارد. در انسان این گرایش وجود دارد که در سختی و فشار به قدرت و تکیه‌گاهی روی آورد و چه قدرت و تکیه‌گاهی اصیل‌تر و قابل اعتمادتر از قدرت لایزال الهی است؟

برخی هنگامی که  دچار سختی‌ها و از همه اسباب مادی ناامید می‌شوند، به خدا رو می‌آورند، ولی وقتی سختی‌ها فروکش می‌کنند، به غفلت برمی‌گردند.  قرآن کریم می‌فرماید: «و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعداً او قائماً؛(۱۳) هنگامی که به انسان آسیبی برسد، ما را در حالت‌های نشسته و ایستاده می‌خواند.»

یکی از روان‌شناسان می‌گوید: «امروزه یکی از علوم یعنی روان‌پزشکی همان چیزهایی را تعلیم می‌دهد که پیامبران تعلیم می‌دادند، زیرا روان‌پزشکان دریافته‌اند که دعا نگرانی، تشویش، هیجان و ترسی را که موجب ناراحتی‌های ماست برطرف می‌کند.»(۱۴)

دکتر آلکسیس کارل می‌گوید: «دعا محکم‌ترین و بالاترین حلال مشکلات است. تأثیر دعا واقعاً شگفت‌انگیز است. قدرت دعا و نیایش نشانه آزاد شدن انرژی است. همان ‌طور که به کمک تکنیک‌های علمی انرژی اتمی را آزاد می‌کنند، با استفاده از قدرت دعا و از طریق شگردهای علمی می‌توان انرژی معنوی را آزاد ساخت. آثار این قدرت انرژی‌زا بر بسیاری از مردم آشکار است.۱۵)

دعا و خواندن خداوند دو اثر مهم در آرامش روان دارد: یکی اینکه دعا از مصادیق یاد خدا و ذاتاً موجب آرامش است و دیگر اینکه اگر انسان با تمام شرایط دعا کند، دعای او مستجاب خواهد شد. خداوند سبحان در باره حضرت ایوب«ع» می‌فرماید: «و ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر و انت راحم الراحمین فاستجبنا له فکشفنا ما به من ضر…؛(۱۶) و ایوب«ع» وقتی که پروردگار خود را صدا زد که مرا رنجی سخت رسیده است و تو بخشنده‌ترین بخشندگان هستی، او را اجابت کردیم و هر چه رنج و اندوه به او رسیده بود، از وی زایل ساختیم…».

 

انس با قرآن

تلاوت قرآن و به کارگیری تعالیم آن در زندگی فردی و اجتماعی، تأثیر به‌سزایی در آرامش و سلامت روان دارد. خداوند متعال قرآن را مایه هدایت و شفای مؤمنان معرفی کرده است: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا؛(۱۷) و ما برای مؤمنان آنچه را که از قرآن مایه درمان و رحمت است، نازل می‌کنیم و ستمگران را چیزی جز زیان نمی‌افزاید.»

علامه طباطبایی(ره) در ذیل آیه ۸۲ سوره اسراء می‌نویسند: «مراد از بیماری چیزی نیست جز آنچه که ثبات قلب و استواری نفس را مختل می‌سازد از قبیل انواع شک و تردید که موجب اضطراب درونی و تزلزل باطنی گشته و انسان را به سوی باطل و پیروی از هوا و هوس متمایل می‌سازد.(۱۸)  قرآن کریم با حجت‌های استوار و برهان‌های درخشان، انواع تردیدها و شبهه‌هایی را که در راه عقاید و معارف حقیقی پیش می‌آید، از بین می‌برد و با موعظه‌های شافی انحراف‌ها و اضطراب‌های دل را می‌زداید. لذا قرآن شفای مؤمنان نامیده شده است.»(۱۹)

پیامبر«ص» در این زمینه می‌فرمایند: «هرگاه فتنه‌ها همچون پاره‌های شب تار شما را فراگرفت، به قرآن متمسک شوید. هر کس قرآن را پیشوای خود قرار دهد و به آن پناه ببرد، خداوند او را در بهشت پرنعمت جای می‌دهد.»(۲۰)

کسانی که تاریخ اسلام را مطالعه و مراحل مختلف دعوت پیامبر«ص» را از روزهای آغازین دنبال می‌کنند، می‌توانند تأثیر عظیمی را که قرآن در نفوس پیروان نبی‌مکرم«ص» برجای گذاشته است،‌ به‌وضوح مشاهده کنند.(۲۱)

در هر عصری قرآن کریم انسان‌های وارسته‌ای را تربیت کرده که از سلامت فکر و اخلاق متعالی برخوردار بوده‌اند زیرا در این کتاب عظیم نیروی معنوی مستحکمی وجود دارد که در نفس انسان تأثیری شگرفت برجای می‌گذارد. این نیرو باعث بیداری وجدان و صیقل روح انسان می‌شود و به دور از اضطراب و نگرانی ادراک و تفکرش را بیدار و بصیرتش را جلا می‌بخشد.(۲۲)

 

صبر

یکی زا راهکارهای مقابله با اضطراب و نگرانی، بهره‌مندی از روحیه صبر و بردباری است. صبر انسان را نیرومند، قابل اعتماد و متکی بر خویشتن می‌سازد. حضرت علی«ع» می‌فرمایند: «… و علیکم بالصبر فان الصبر من الایمان کالرأس من الجسد و لا خیر فی جسد لا رأس معه و لا فی ایمان لاصبر معه؛(۲۳) صبر برای ایمان همانند سر است برای انسان».

صبر علاوه بر اینکه آثار ارزشمندی در زندگی دنیا برای انسان دارد، پاداش بی‌حساب الهی را نیز به دنبال دارد. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب؛(۲۴) فقط انسان‌های بردبار بدون حساب پاداش داده می‌شوند.»

پیامبر«ص» با تحمل بیشترین سختی‌ها و مصیبت‌ها در برابر بی‌مهری‌ها، کینه‌توزی‌ها، دشمنی‌ها و جهالت‌ افراد از این آموزه مهم الهی در سیره عملی خویش استفاده می‌کردند. حضرت علی«ع» در باره مشکلات رسالت پیامبر«ص» می‌فرمایند: «… پیامبر«ص» در راه رضایت حق در کام هرگونه سختی فرو رفت و جام مشکلات و ناگواری‌ها را جرعه‌جرعه نوشید. روزگاری خویشاوندان ایشان به دورویی و دشمنی پرداختند و بیگانگان در کینه‌توزی و دشمنی علیه ایشان متحد شدند.»(۲۵)

در آیات متعددی از قرآن کریم به آن حضرت امر شده است که در برابر امور گوناگون صبر و بردباری داشته باشند: «فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل و لاتستعجل لهم؛(۲۶) ای پیامبر! تو هم مانند پیامبران اولوالعزم صبور باش و برای عذاب امت تعجیل مکن.» حضرت می‌فرمودند: من برانگیخته شدم تا کانون بردباری، معدن دانش و مسکن شکیبایی باشم.»(۲۷)

مهم‌ترین اثر صبر و بردباری تأمین آرامش و سلامت جسم و روح است؛ زیرا این نعمت انسان را از اقدام عجولانه و نامعقول بازمی‌دارد و او را به تعقل و تأمل می‌کشاند و همین سبب می‌شود تا از بسیاری اقدامات که ضررهای جسمی و روحی جبران‌ناپذیری دارند، پیشگیری نماید.

 

توکل

توکل یکی از عوامل اضطراب و نگرانی انسان انجام کارهای مهم و سرنوشت‌ساز است که تأثیر به‌سزایی بر سلامت روان انسان دارد. توکل به انسان جرئت اقدام به انجام کار می‌دهد. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «… فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین؛(۲۸) پس هنگامی که تصمیم بگیری کاری را انجام دهی بر خدا توکل کن زیرا خداوند اعتمادکنندگان را دوست دارد.»

توکل اعتماد قلبی به خداوند در تمام کارهاست. همان‌ گونه که انسان در کارهای دنیوی برای خود وکیل می‌گیرد و بسیاری از امور خود را به او واگذار می‌کند تا آثار و نتایج سودمندتری در پی داشته باشد، شایسته است که در همه امور بر خداوند توکل کند و او را وکیل خود قرار دهد تا خواسته‌هایش بدون هیچ اضطراب و تشویش خاطر تأمین گردد. اگر انسان به ربوبیت پروردگارش اذعان دارد و معتقد است که مجموعه جهان‌هستی زیر سیطره حکومت او قرار دارد و تنها معبود شایسته پرستش، خداوند است، هرگز به دنبال معبود دیگری نمی‌رود و از کسی جز استمداد نمی‌جوید، بلکه همواره به خدا اعتماد و فقط از او درخواست کمک می‌کند.

 

امیدواری

یکی از فرایندهای مهم و کارآمد در تعالی و بالندگی انسان، «امیدواری» است. امید در سلامت روان انسان نقش مهمی برعهده دارد و به زندگی معنا و مفهوم می‌بخشد، هنگام هجوم مشکلات، ناملایمات و اندوه‌ها از فروپاشی روانی انسان جلوگیری می‌کند و مانع چیره شدن نگرانی و اضطراب بر انسان می‌گردد. امید باور سبزی است که همچون چراغ در تاریکی شب‌های زندگی، فردایی بهتر را نوید می‌دهد.

هر موجود زنده‌ای به امید رسیدن به مقصد و مقصود خود حرکت و تلاش می‌کند.(۲۹) حرکت، لذت زندگی است و سکون و ایستایی مایه خمودی و رنجوری است. نیروی این حرکت «امید» است که چرخ زندگی را می‌چرخاند. اگر روزی امید از زندگی بشر حذف شود، چرخ زندگی از حرکت باز می‌ایستد و دوران دلواپسی دائمی بشر فرا می‌رسد.

نشانه بارز امید به خداوند انجام عمل شایسته است. قرآن کریم می‌فرماید: «… فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً…؛(۳۰) و هر کس به دیدار پروردگارش امید دارد، باید کار نیک انجام دهد…» فردی که در پی تلاش‌های متعدد، شکست‌های زیادی را تجربه کند و تلاش او موفقیتی به همراه نداشته باشد، مضطرب و مبتلا به درماندگی و ناامیدی می‌شود. خداوند در باره نهی از ناامیدی می‌فرماید: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم، لا تقنطوا من رحمه الله؛(۳۱) ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید از رحمت خدا نومید نشوید.»

در آیه دیگر یأس از رحمت خداوند را به‌شدت نکوهش کرده و این کار را مساوی با گمراهی معرفی می‌کند: «و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون؛(۳۲) و جز گمراهان چه کسی از رحمت پروردگارش مأیوس می‌شود؟!»

انسان امیدوار هرگز خود را در بن‌بست نمی‌یابد و همواره در عمق تاریکی‌های زندگی به سوی روشنایی حرکت می‌کند. هر کسی که امید به بهبودی امور و اصلاح کارها را از دست بدهد، نسبت به آینده و پایان کار دچار نگرانی و اضطراب می‌شود.

 

توبه

انسان موجودی ضعیف است که در تمام مراحل زندگی به لطف و عنایت پروردگار نیاز دارد. نفس اماره آدمی مؤثرترین عامل در انحطاط و سقوط اوست. بیشتر مردم مرتکب لغزش‌ها و نافرمانی خدا می‌شوند و در مبارزه با نفس شکست می‌خورند. در این هنگام است که ناامیدی به سراغ آنان می‌آید و برای همیشه از رستگاری و رسیدن به کمالات انسانی مأیوس می‌شوند. وقتی انسان راه بازگشت را به روی خویش مسدود می‌بیند، حاضر به تجدیدنظر در رفتار خود نیست و با توجه به تیره بودن افق آینده،‌ به هر سرکشی و طغیانی دست می‌زند.

تجسم اعمال بد و سنگین، همانند کابوسی وحشتناک بر روح انسان سایه می‌افکند و او را دچار اضطراب و فشار روانی می‌گرداند. خداوند متعال با عنایتی که به بندگان خویش دارد، راهی را برای آنان قرار داده است تا هر قدر هم به گناه آلوده باشند، راه نجات برای آنان مهیا باشد. «توبه» یکی از بهترین راه‌های رهایی از کابوس درون و آزادی از چنگال احساس گناه است؛ زیرا سبب آمرزش گناهان و تقویت امید انسان به رضایت الهی و بازگشت به سوی خداوند متعال است و به همین سبب موجب کاهش اضطراب و نگرانی می‌گردد.(۳۳)

اگر افراد مجرم در برنامه‌های غلط خود تجدیدنظر کنند، راه نجات برای آنان باز است و از بیراهه به راه بازمی‌گردند. در قوانین کیفری کشورها، قانونی به نام «عفو مجرمان در صورت پشیمانی از جنایات گذشته» وجود دارد تا روزنه امید به زندگی باشد. امید به زندگی برای این نوع زندانیان مایه نشاط است تا حتی در زندان هم مشغول کار و فعالیت شوند. اگر چنین امیدی وجود نداشته باشد، آنان هیچ‌گونه تلاشی انجام نمی‌دهند و حتی در زندان دست به هر جنایتی می‌زنند.(۳۴)

احساس گناه یکی از عوامل اضطراب و افسردگی و مایه خستگی روح انسان است و باعث سرخوردگی او در زندگی می‌شود. فردی که برای خود آینده‌ای مبهم و تاریک را ترسیم کرده است، وضعیت خود را نامشخص می‌داند و یا در انتظار عذاب الهی پس از مرگ نشسته است، خواه ناخواه دچار فشارهای روانی و اضطراب می‌شود، اما اگر بداند که آمرزش الهی نصیب او خواهد شد، عزم خود را جزم می‌کند تا مرتکب گناه نشود و در صورت غفلت، اگر مرتکب سرپیچی از فرمان الهی شود، مأیوس نمی‌گردد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ روانشناسی مرضی تحولی، پریرخ دادستان، ج ۱، ص ۶۱.

۲ـ‌ غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد بن محمد آمدی، ج ۲، ص ۸۸.

۳ـ ماهنامه معرفت، شماره ۷۵، اسفند ۱۳۸۲، ص ۱۵.

۴ـ روانشناسی یکتاپرستی، مهدی پروا، ص ۷۸.

۵ـ رعد، ۲۸.

۶ـ طه، ۱۴.

۷ـ نماز و عبادت امام علی«ع»، عباس عزیزی، ص ۲۵.

۸ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۵، ص ۲۰۷.

۹ـ تفسیر مجمع‌البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج ۱، ص ۱۰۰.

۱۰ـ همه مردم برادرند، مهاتما گاندی، ترجمه محمود تفضلی، ص ۱۰۶.

۱۱ـ غافر، ۶۰.

۱۲ـ میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۳، ص ۲۸۴.

۱۳ـ یونس، ۱۲.

۱۴ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج ۱، ص ۶۴۲.

۱۵ـ نمازشناسی، حسن راشدی، ج ۲، ص ۶۷.

۱۶ـ انبیاء، ۸۴ـ۸۳.

۱۷ـ اسراء، ۸۲.

۱۸ـ المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج ۱۳، ص ۱۷۹.

۱۹ـ همان، ص ۱۸۰.

۲۰ـ اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج ۲، ص ۵۵۹.

۲۱ـ سیره رسول خدا«ص»، رسول جعفریان، ص ۳۳۳.

۲۲ـ قرآن و روانشناسی، محمدعثمان نجاتی، ص ۱۲۲.

۲۳ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، کلمات قصار، شماره ۸۲، ص ۶۴۰.

۲۴ـ زمر، ۱۰.

۲۵ـ مأخذ قبل، خطبه ۱۹۴، ص ۴۰۷.

۲۶ـ احقاف، ۳۵.

۲۷ـ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۴۲۳.

۲۸ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

۲۹ـ مقدمه‌ای بر نظریه‌های یادگیری، علی‌اکبر سیف، ج ۲، ص ۲۲۱.

۳۰ـ کهف، ۱۱۰.

۳۱ـ زمر، ۵۳.

۳۲ـ حجر، ۵۶.

۳۳ـ قرآن و روانشناسی، محمدعثمان نجاتی، ص ۳۷۶.

۳۴ـ ماهنامه معرفت، شماره ۸۱، شهریور ۱۳۸۳، صص ۴۷ـ۴۶.

 

 

سوتیتر:

اضطراب واکنش فرد در مقابل یک عمل نابهنجار ناشی از تحریکات بیرونی یا درونی است و موجب می‌گردد که فرد ‌نتواند از موقعیت کنونی خود لذت ببرد. اضطراب بیشتر در کسانی مشاهده می‌شود که با فشارها و موقعیت‌های خطرناک اجتماعی مواجه هستند. افرادی که در محیط‌های تهدیدآمیز زندگی می‌کنند، دچار تنش، نگرانی، بی‌انگیختگی و بی‌قراری بیشتری می‌شوند.

 

 

30نوامبر/16

روزعرفه، روز دعا و مناجات‏

 

جواد تربتی

مکان‌ها و زمان‌هایى فرصت ویژه‏اى را براى ارتباط با خداوند از طریق دعا و راز و نیاز میسر می‌سازند، زیرا رحمت خاص خداوند در آنها از مبدأ اعلى به سوى بندگان سرازیر مى‏شود و بنده باید تلاش کند خود را در معرض دریافت آن عنایات و رحمت‌هاى ویژه الهى قرار دهد.

پیامبر اکرم«‏ص» فرمودند: «اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِى اَیامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ اَلا فَتَعَرَّضُوا لَها؛(۱) به‌راستى براى پروردگار شما در روزهاى روزگارتان عطایا و بخشش‌هایى است. هوشیار باشید و خود را در معرض آنها قرار دهید.‌»

و قرآن کریم نیز مى‏فرماید: «وَذَکِّرْهُمْ بِاَیامِ اللَّهِ»؛(۲): روزهاى خدا را به آنان یادآورى کن.‌»

یکى از این روزها، نهم ذیحجّه یعنى روز عرفه، یعنی روز دعا و مناجات و یکی از مکان‌های مقدس، مخصوصاً براى کسانى که توفیق تشرّف به حج و حضور در صحراى عرفات را پیدا کرده‏اند، صحرای عرفات است.

ارزش روز عرفه

مرحوم شیخ‌عباس قمى در باره شب عرفه مى‏گوید: «از لیالى متبرّکه و شب مناجات با قاضی‌الحاجات است. توبه در آن مقبول و دعا در آن شب مستجاب است و کسى که آن شب را به عبادت به سر آورد، اجر و پاداش هفتاد سال عبادت را دارد.‌»(۳)

و نیز: «روز عرفه از اعیاد عظیمه [و بزرگ] است، هر چند به اسم عید نامیده نشده و روزى است که حق تعالى بندگانش را به عبادت و طاعت فراخوانده و سفره‏هاى جود و احسان خود را براى آنها گسترده و شیطان در این روز تحقیر و رانده شده و خشمناک است.‌»(۴)

ارزش و مقام والای روز عرفه، در روایات معصومین‏«ع» بیشتر نمود پیدا مى‏کند که در زیر به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود.

 

 

۱ـ همسانی با ماه رمضان

ماه مبارک رمضان ماه رحمت و مغفرت الهى است. از پیامبر اکرم‏«ص» نقل شده است: «.. قَدْ اَقْبَلَ اِلَیکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَهِ وَالرَّحْمَهِ وَالْمَغْفِرَهِ؛(۵) ماه خدا با برکت و رحمت و بخشش به سوى شما روى آورده است.‌» اگر کسى در ماه رمضان بخشیده نشود و یا این توفیق را پیدا نکند که خود را در معرض مغفرت الهى قرار دهد، روز عرفه آن ‏قدر عظمت دارد که بتواند جبران ماه رمضان را بنماید. در آن روز اگر کسى به درگاه الهى روى آورد، مورد مغفرت خداوند قرار مى‏گیرد.

امام صادق‏«ع» فرمودند: «مَنْ لَمْ یغْفَرْ لَهُ فِى شَهْرِ رَمَضانَ لَمْ یغْفَرْ لَهُ اِلى‏ قابِلٍ اِلَّا اَنْ یشْهَدَ عَرَفَهَ؛(۶) کسى که در ماه رمضان بخشیده نشود تا سال آینده بخشیده نمى‏شود، مگر اینکه [روز] عرفه را درک کند‌».

 

۲ـ برآورده شدن حاجت

حضرت صادق‏«ع» در جاى دیگرى مى‏فرمایند: «تَخَیرْ لِنَفْسِکَ مِنَ الدُّعاءِ ما اَحْبَبْتَ وَاجْتَهِدْ فَاِنَّهُ (یوْمَ عَرَفَهَ) یوْمُ دُعاءٍ وَ مَسْأَلَهٍ؛(۷) هر دعایى که دوست دارى براى خود بخوان و [در دعا کردن] بکوش که آن روز (روز عرفه) روز دعا و درخواست است.‌» و یقیناً درخواست‌ها استجابت را در پى دارد.

 

۳ـ بخشش گناهان

ابن فهد حلّى در عدّه الداعى این روایت را براى روز عرفه نقل کرده است:

«وَفِى الْخَبَرِ اَنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ وَتَعالى‏ یقُولُ لِلْمَلائِکَهِ فِى ذلِکَ الْیوْمِ یا مَلائِکَتِى اَلا تَرَوْنَ اِلى‏ عِبادِى وَاِمائِى جاؤُا مِنْ اَطْرافِ الْبِلادِ شُعْثاءً غَبْراءً اَتَدْرُونَ ما یسْئَلُونَ فَیقُولُونَ رَبَّنا اِنَّهُمْ یسْئَلُونَکَ الْمَغْفِرَهَ فَیقُولُ اشْهَدُوا اِنِّى قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ؛(۸) : خداى سبحان در این روز به ملائکه مى‏فرماید: «اى فرشتگان من! آیا نمى‏بینید بندگان و کنیزان مرا که ژولیده و غبارآلود از اطراف شهرها آمده‏اند؟ آیا مى‏دانید آنها چه درخواستى دارند؟ ملائکه مى‏گویند: پروردگار ما! آنها مغفرت مى‏خواهند. پس خداوند مى‏فرماید: شاهد باشید که من آنها را بخشیدم!»

 

 

۴ـ تعیین سرنوشت

نقل است که امام زین العابدین‏«ع» در روز عرفه صداى سائلى را شنیدند که از مردم درخواست کمک مى‏کرد. حضرت خطاب به او فرمودند: «واى بر تو! در این روز از غیر خدا سئوال و طلب کمک مى‏کنى، حال آنکه در این روز براى بچّه‏هایى که در شکم مادر هستند نیز امید فضل خدا مى‏رود که آنها سعید گردند!»(۹)

از روایات فوق، به‌خوبى اهمیت و جایگاه روز عرفه روشن و این نکته استنباط مى‏شود که این روز، روز دعا و نیایش است.

 

دعاها و اعمال روز عرفه

روز عرفه اوج روزهایى است که در آن دعا و نیایش از موقعیت ویژه و خاصى برخوردار است، بدین جهت از پیشوایان معصوم‏«ع»دعاها و سفارش‌هایى در این روز رسیده است که به عنوان نمونه به برخى از آنها براساس ترتیب کتب نقل‏کننده اشاره می‌کنیم:

الف) از زبان امام سجاد«ع» در صحیفه

در  زبور آل محمد«ص» ، صحیفه سجادیه، در دعایى طولانى براى روز عرفه از زبان امام سجاد«ع» به مهم‏ترین مسائل اعتقادى و سیاسى و نیز مسائل عرفانى و اخلاقى اشاره شده است:

امام سجاد «ع» در باره معرفى روز عرفه مى‏فرمایند: «اللَّهُمَّ وَهذا یوْمُ عَرَفَهَ یوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَکرَّمْتَهُ وَعَظَّمْتَهُ نَشَرْتَ فِیهِ رَحْمَتَکَ وَمَنَنْتَ فِیهِ بِعَفْوِکَ وَ اَجْزَلْتَ فِیهِ عَطِیتَکَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلى‏ عِبادِکَ؛(۱۰) خدایا! و عرفه روزى است که تو به او شرافت و کرامت و عظمت بخشیدى و رحمتت را در این روز گستراندى و به عفو و بخششت [بر خلق‏] منّت گذاردى و عطایت را بسیار عظیم گردانیدى و به خاطر این روز بر بندگانت تفضّل نمودى.‌»

برخى از درخواست‌هاى حضرت در این روز عبارتند از: …وَاخِفْنِى مَقامَکَ وَ شَوِّقْنِى لِقاءَکَ وَ تُبْ عَلَىَّ تَوْبَهً نَصُوحاً لا تُبْقِ مَعَها عَلانِیهً وَلا سَرِیرَهً وَاَنْزِعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِى لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اعْطِفْ بِقَلْبِى عَلَى الْخاشِعِینَ وَ کُنْ لِى کَما تَکُونُ لِلصَّالِحِینَ؛(۱۱) [خدایا!] مرا از مقامت بترسان و شوق ملاقاتت را به من عنایت کن و توفیق توبه نصوح به من عنایت فرما؛ به‏گونه‏اى که با آن توبه گناه پنهان و آشکارى باقى نگذارى و از سینه‏ام کینه نسبت به مؤمنین را برکن و قلب مرا بر خاشعان مهربان کن و آن‏چنان‏ که با صالحان هستى با من باش!»

در قسمت پایانى این دعا مى‏فرمایند: «وَلا تَجْعَلْنِى لِلظَّالِمِینَ ظَهِیراً وَلا لَهُمْ عَلى‏ مَحْوِ کِتابِکَ یداً وَنَصِیراً… وَاجْعَلْ باقِى عُمْرِى فِى الْحَجِّ وَالْعُمْرَهِ اِبْتِغاءَ وَجْهِکَ…؛(۱۲) و مرا پشت [و کمک کار] ستمگران مگردان و [مرا براى‏] از میان بردن کتابت دستیار و یاور آنان مکن… و هر چه از عمرم باقى مانده است، در جستن خودت در حجّ و عمره بگذران!»

ب) شیخ‌عباس در مفاتیح‌الجنان

در این کتاب دعایى براى شب عرفه و چند دعا براى روز عرفه نقل شده است. دعاى اوّل، تسبیحات پیامبر اکرم‏«ص» با بخشى از آیات و اذکار خاص است ودومى دعایى از حضرت صادق‏«ع» و سومى دعایى معروف از امام حسین‏«ع»است.

بشر و بشیر پسران غالب اسدى نقل کرده‏اند که در عصر روز عرفه در عرفات در محضر امام حسین‏«ع» بودیم. آن حضرت با گروهى از اهل بیت و فرزندان و شیعیان بیرون آمدند و با نهایت خشوع و خضوع در جانب کوه (جبل الرحمه) رو به کعبه ایستادند و دعائی را خواندند. در بخشى از این دعا مى‏خوانیم: «اِلهِى اَنَا الْفَقِیرُ فِى غِناىَ فَکَیفَ لا اَکُونُ فَقِیراً فِى فَقْرِى اِلهِى اَنَا الْجاهِلُ فِى عِلْمِى فَکَیفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فِى جَهْلِى؛(۱۳) : خدایا من در حال توانگرى نیازمندم [و فقر ذاتى دارم‏]؛ پس چگونه در حال ندارى نیازمند [تو] نباشم؟ معبودا! من در حال دانائیم نادانم، پس چگونه در حال جهلم نادان نباشم؟»

در بخش دیگرى مى‏خوانیم: «مَتى‏ غِبْتَ حَتّى‏ تَحْتاجَ اِلى‏ دَلِیلٍ یدُلُّ عَلَیکَ وَمَتى‏ بَعُدْتَ حَتّى‏ تَکُونَ الْآثارُ هِىَ الّتِى تُوصِلَ اِلَیکَ عَمِیتْ عَینٌ لا تَراکَ عَلَیها رَقِیباً؛(۱۴) : کى نهان بوده‏اى تا محتاج برهانى باشى که بر تو دلالت کند؟ و کى دور گشته‏اى که آثار و علائم به تو رسانند؟ کور باد چشمى که تو را بر خود رقیب و مواظب نداند!»

کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را

کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

(فروغی بسطامی)

در قسمت دیگرى از این دعا مى‏خوانیم: «اِلهِى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِى فَکَیفَ لا تَکُونُ مَساوِیهِ مَساوِى وَمَنْ کانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِى فَکَیفَ لا تَکُونُ دَعاوِیهِ دَعاوِى؛(۱۵) خدایا! کسى که خوبی‌هایش [هم‏] بدى است، چگونه بدی‌هاى او بد نباشد؟ و کسى که حقیقت گویی‌اش صرف ادعاست، پس چگونه دعاوى او صرف ادعا نباشد؟»

ج) ابن طاووس در اقبال

سیدبن طاووس براى شب عرفه دو دعا در اقبال‌الاعمال نقل کرده که یکى از آنها نسبتاً طولانى است. همچنین در روایتى در باره فضیلت زیارت امام حسین‏«ع» از قول حضرت باقر«ع» آمده است: «مَنْ زارَ لَیلَهَ عَرَفَهَ اَرْضَ کَرْبَلا… وَقاهُ اللَّهُ شَرَّ سَنَتِهِ؛(۱۶) کسى که در شب عرفه زمین کربلا را زیارت کند…، خداوند بلاى آن سال را از او دور مى‏کند.‌»

آنگاه در فضیلت روز عرفه می‌گوید روزه آن روز کفاره گناهان هفتاد ساله است و در آن روز توبه آدم پذیرفته شده است.(۱۷) آنگاه زیارت مخصوصه امام حسین‏«ع» در این روز را نقل کرده است.(۱۸)

او براى روز عرفه دعایى از پیامبر اکرم‏ «ص» و امام هفتم‏ «ع» و سپس دعاى معروف امام حسین ‏«ع» در روز عرفه(۱۹) و دعاى امام زین‌العابدین‏«ع» در صحیفه سجادیه (۲۰) و آنگاه دعایى از امام صادق ‏«ع» را با اسنادش نقل کرده که در بخشى از آن مى‏خوانیم: «اَنْتَ الَّذِى لا تَنْسى‏ مَنْ ذَکَرَکَ وَلا تَضِیعُ مَنْ تَوَکَّلَ عَلَیکَ…؛(۲۱) تو کسى هستى که فراموش نمى‏کنى کسى را که یادت کند و نابود نمى‏کنى کسى را که بر تو توکل نماید.‌»

سپس دعایى به نام مخزون (۲۲) و دعاى دیگرى از امام صادق‏«ع»(۲۳) و دعایى را که در برخى کتب دعا دیده نقل مى‏کند(۲۴) و سخن را با دعاهایى در مورد شام عرفه ادامه مى‏دهد.

در صحرای عرفات

اوج عظمت دعا از حیث زمان، روز عرفه است و اوج ارزش مکانى در آن روز، بعد از کربلا و حرم حسینى، صحراى عرفات است. این معنى را از روایات مى‏توان فهمید:

۱ـ على‏«ع» فرمودند: «مِنَ الذُّنُوبِ لا تُغْفَرُ اِلَّا بِعَرَفاتٍ؛(۲۵) برخى از گناهان [به‏گونه‏اى سنگین است که‏] جز در عرفات بخشوده نمى‏شود.‌»

۲ـ کسى حق ندارد در عرفات بگوید گناهانش بخشیده نمى‏شود. پیامبر اکرم‏«ص» در این باره فرمودند: «اَعْظَمُ اَهْلِ عَرَفاتٍ جُرْماً مَنِ انْصَرَفَ وَهُوَ یظُنُّ اَنَّهُ لَنْ یغْفَرَ لَهُ؛(۲۶) گناهکارترین فرد در عرفات کسى است که از آنجا بازگردد در حالى که گمان مى‏برد هرگز آمرزیده نخواهد شد.‌» به‌راستى فردى که چنین گمانى را در ذهن پرورش دهد، در وادى عرفان و شناخت، این مسئله را درک نکرده است که خداوند «ارحم الراحمین» است و رحمت او بر همه چیز برترى دارد: «رَحْمَتِى وَسِعَتْ کُلَ شَى‏ءٍ».

یک نمونه‏ از دعای در عرفات

على بن ابراهیم به نقل از پدرش گفته است عبداللّه بن جندب را در عرفات (در روز عرفه) دیدم و موقفى بهتر از موقف او ندیدم. دست‌ها را به سوى آسمان بلند کرده و اشک روی گونه‏هایش جارى بود تا آنجا که به زمین رسیده بود. هنگام مراجعت به او گفتم: اى ابا محمّد! [عجب حال خوشى داشتى!] من چنین موقفى [و حالى‏] تا حال ندیده بودم! عبداللّه پاسخ داد: به خدا قسم! یک کلمه براى خودم دعا نکردم و در تمام این مدت براى برادران دینى‏ام دعا کردم و این به جهت این بود که از اباالحسن موسى بن جعفر«ع» شنیدم که فرمود: «مَنْ دَعا لِاَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیبِ نُودِىَ مِنَ الْعَرْشِ‌ها وَلَکَ مِأهُ اَلْفِ ضِعفٍ مِثْلُهُ؛(۲۷) هر کس برادر مؤمن خود را در غیاب او دعا کند از عرش الهى به او ندا مى‏رسد: هان! [اى بنده من!] براى تو صدهزار مثل آن [پذیرفته‏] مى‏باشد.‌» بدین جهت (به خاطر همین سخن امام«‏ع») راضى نشدم از صدهزار دعاى تضمین شده [و مورد استجابت] در برابر یک دعا که نمى‏دانم مستجاب مى‏شود صرف‌نظر کنم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بحارالانوار، مجلسى، بیروت، مؤسسه الوفا، سوم، ۱۴۰۳ ه. ق، ج ۶۸، ص ۲۲۱، ح ۳۰٫

۲ـ ابراهیم، ۵٫

۳ـ مفاتیح‌الجنان، شیخ عباس قمى، مؤسسه انتشارات نبوى، ص ۴۵۷، اعمال روز عرفه.

۴ـ همان، ص ۴۶۷، با تغییر و تلخیص.

۵ـ ر.ک: امالى شیخ صدوق، ص ۹۳، عیون اخبار الرضا علیه‏السلام، ج ۱، ص ۲۳۰؛ اربعین شیخ بهایى، ص ۸۴؛ بحارالانوار، مجلسى، ج ۹۶، ص ۳۵۶٫

۶ـ من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، بیروت، دارالاضواء، ج ۲، ص ۷۶، ح ۲۶۵؛ اصول کافى، محمّدبن یعقوب کلینى، دارالکتب الاسلامیه، ج ۴، ص ۶۶٫

۷ـ التهذیب الاحکام، شیخ طوسى، بیروت، دارالتعارف، اوّل، ۱۴۰۱ ه. ق، ج ۵، ص ۱۸۲٫

۸ـ عدّه الداعى فى نجاح الساعى، ص ۴۷٫

۹ـ مفاتیح الجنان، ص ۴۶۷ و عدّه الداعى فى نجاح السّاعى، احمد بن فهد الحلّى، کتابفروشى وجدانى، قم، ص ۴۷، پاورقى.

۱۰ـ صحیفه کامله سجادیه، ترجمه محیی‌الدین مهدى الهى قمشه‏اى، انتشارات اسلامى، ص ۴۷۲٫

۱۱ـ همان، ص ۴۷۹٫

۱۲ـ همان، ص ۴۷۹ – ۴۸۰٫

۱۳ـ مفاتیح‌الجنان، ص ۴۹۲٫

۱۴ـ همان، ص ۴۹۴٫

۱۵ـ همان، ص ۴۹۲٫

۱۶ـ اقبال‌الاعمال، سیدبن طاووس، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص ۳۳۰٫

۱۷ـ ر.ک: همان، ص ۳۳۱٫

۱۸ـ ر.ک: همان، ص ۳۳۲ – ۳۳۶٫

۱۹ـ ر.ک: همان، ص ۳۳۸ – ۳۵۰٫

۲۰ـ ر.ک: همان، ص ۳۵۰ – ۳۶۸٫

۲۱ـ همان، ص ۳۷۰٫

۲۲ـ ر.ک: همان، ص ۳۷۴ – ۳۸۵٫

۲۳ـ ر.ک: همان، ص ۳۸۵ – ۳۹۷٫

۲۴ـ ر.ک: همان، ص ۳۹۷ – ۴۰۱٫

۲۵ـ دعائم الاسلام، ابوحنیفه نعمان بن محمّد، تحقیق آصف بن على اصغر فیضى، مصر، دارالمعارف، سوم، ۱۳۸۹ ه.ق، ج ۱، ص ۲۹۴٫

۲۶ـ تهذیب الاحکام، ج ۵، ص ۱۸۲٫

۲۷ـ بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۷۱ – ۱۷۲، ح ۱۰٫

 

 

 

سوتیتر:

 

روز عرفه از اعیاد عظیمه [و بزرگ] است، هر چند به اسم عید نامیده نشده و روزى است که حق تعالى بندگانش را به عبادت و طاعت فراخوانده و سفره‏هاى جود و احسان خود را براى آنها گسترده و شیطان در این روز تحقیر و رانده شده و خشمناک است.

30نوامبر/16

سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدتقی رهبر

سبک زندگی که برخی آن را «مهارت زندگی» یا «هنر زندگی» می‌نامند عبارت است از راه و روش‌ها و سنت‌ها و آداب و عادات و رسوم و رفتارهائی که در ابعاد گوناگون زندگی مردم جریان دارد و با اختلاف عقائد و جوامع انسانی تفاوت پیدا می‌کند.

انتخاب سبک زندگی را از جهان‌شناسی، جهان‌بینی و ایدئولوژی مبتنی بر آن نمی‌توان جدا کرد. به عبارت دیگر زیر بنای بسیاری از آداب و عادات، به‌ویژه آنچه جنبه راهبردی دارد از نوع جهان‌بینی و تلقی انسان از آفرینش نشأت می‌گیرد.

همان گونه که نقش اومانیسم در انتخاب سبک زندگی قابل انکار نیست، جهان‌بینی توحیدی نیز انسان را مخلوق خداوند با هدف متعالی و خلیفه او در زمین می‌داند. بدیهی است که تنها انتخاب سبک زندگی و راه و روش حیات در چهارچوبی که مهندس آفرینش طراحی کرده، شایسته هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی است. خط سیر آدمی را آفریدگار او و در جهت هدف والایی که از آفرینش او داشته تعیین می‌کند و امر و نهی‌ها و بایسته‌ها و نبایسته‌هائی که در لوای شریعت تعیین شده‌اند، انسان را به هدفی که همانا ابدیت و سعادت جاودانه اوست رهبری می‌کنند.

جهان‌بینی توحیدی  ایجاب می‌کند که انسان سبک و سیاق زندگی خود  را بر اساس اصول پذیرفته شده مکتب تنظیم کند، زیرا هر آنچه جز این، پوچ و بی‌حاصل است: « کلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ »(۱) : همه چیز رو به تباهی است، جز آنچه رو به خدا دارد.

این در حالی است که جهان‌بینی مادی، انسان را حیوانی بارکش و مصرف‌کننده می‌داند و حاصلی فراتر از همین زندگی مادی برای بشر متصور نیست: « والّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ و یَأکُلُونَ کَما تَأکُلُ الأنعامُ و النّارُ مثویً لَهُم »: آنان که کافر شدند کامجویی می‌کنند و می‌خورند آن گونه که چهارپایان می‌خورند و می‌چرند و آتش جایگاه آنهاست. سرنوشتی بدتر از پوچی و بی‌حاصلی.(۲)

بنابراین سبک زندگی را از نوع جهان‌بینی انسان نمی‌توان تفکیک کرد و در بنیان‌گذاری زندگی می‌بایست مبانی معرفتی لحاظ شوند و لذا توجه به باورها و اعتقادات و بازسازی فرهنگ دینی یعنی همان راهی که رهبران آسمانی پیمودند، پیش از انتخاب سبک زندگی الزامی است و اگر زیربنای اعتقادات و باورها سست شود، همان گونه که بنای بدون شالوده استوار دوامی ندارد، با امور روبنایی نیز کاری از پیش نخواهیم برد.

 

سبک زندگی و خودباوری

مطلب دیگری که در انتخاب شیوه و سبک زندگی و آیین زیستن تأثیر اساسی دارد هویت‌یابی و خودباوری و رهایی از بیماری خودباختگی است. اگر انسان خود را بشناسد، به خود اعتماد داشته باشد، استعدادها و توانمندی‌های خود را باور و به یک پایگاه مطمئن تکیه کند، در انتخاب سبک زندگی و هدف‌گذاری، سنجیده و عاقلانه و عالمانه عمل خواهد کرد.

در روایات ما از این شناخت با عنوان برترین حکمت یاد شده است. علی«ع» می‌فرماید: « اَفضَلُ الحِکمَهِ مَعرِفَهُ الاِنسانِ نَفسَهُ وَ وُقُوفُهُ عِندَ قَدرِهِ : برترین حکمت، شناخت انسان از خود و آگاهی به هویت و جایگاه خویش است».

عالمان و مصلحان و مربیان ژرف‌اندیش در باره این معرفت سخن‌ها گفته و نکته‌ها سنجیده‌اند. شیخ بهاءالدین عاملی می‌گوید:

یک دم به خود آی و ببین چه کسی

به چه دل بسته‌ای به که همنفسی

ای مرکز دائره امکان

و ای زبده عالم کون و مکان

تو شاه جواهر ناسوتی

خورشید مظاهر لاهوتی

تا کی ز علائق جسمانی

در چاه طبیعت تن مانی

تا چند به تربیت بدنی

قانع به خزف ز دُر عدنی

صد ملک ز بهر تو چشم به راه

ای یوسف مصری به در آی ز چاه

تا والی ملک وجود شوی

سلطان سیر شهود شوی

این است نگاه دینی و آسمانی به انسان یعنی شناخت درست انسان، هدف آفرینش او، ارزش‌ها و منزلت‌ها و انتخاب نوع زندگی و آیین‌نامه حیات بر اساس آن و اعتماد به نفس و خودباوری که تفصیل آن در حوصله این مقال نمی‌گنجد.

این در حالی است که جهان‌بینی مادی و اومانیسم، فرویدیسم، کاپیتالیسم و مارکسیسم برآمده از آن می‌کوشد از انسان یک حیوان مدرن و لوکس بسازد و آرمان‌های آدمیان را زیر پای غرائز و امیال نفسانی له کند. در این نگاه، از معنویت، عدالت، اخلاق، ایثار، فداکاری، والایی انسان خبری نیست و انسان خود برای زندگی در چهارچوب مادیات هدف‌گذاری و ارزش‌گذاری می‌کند و آیین زندگی می‌نویسد که جز بیهودگی «نیهیلیسم» ثمره‌ای بر آن مترتب نخواهد بود.

 

نظام سلطه و سبک زندگی

نظام استکباری می‌کوشد انسان را در این قالب و با ساختار برگرفته از آن شکل بدهد و اعتماد به نفس و خودباوری و معنویت‌گرایی و آزادگی را از او بگیرد. نظام استضعاف و استکبار یعنی رنج بزرگ تاریخی انسان از همین جا پدید می‌آید.

جدا کردن انسان از خدا و ارزش‌ و جایگزین کردن خدایان دروغین و بت‌های خودساخته دست بشر و خواب کردن مردم با انواع سحرها و جادوها که شکل نوین آن دانش و تکنولوژی و رعد و برق قدرت و بهره‌کشی و برده‌داری و استثمار و … و در نتیجه بی‌اعتماد ساختن توده‌های مردم به هویت‌شان است، سیاستی است که از هزاران سال پیش ابزار دست خودکامگان و مستکبران بوده است. قرآن کریم سیاست فرعونی را چنین ترسیم می‌کند:

« نَادَی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ» : فرعون به قوم خود گفت‌ آیا پادشاهی مصر از آن من نیست؟ و این نهرها که از زیر قصرم جاری است، اینها را نمی‌بینید؟ آیا من بهترم یا این (موسی) که از مردمی حقیر است و بیان درستی ندارد؟ چرا زیورهای طلا به او داده نشده است یا فرشتگان او را همراهی نمی‌کنند و بالاخره « فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ : (۳) و قوم خود را تحقیر کرد و در نتیجه او را پیروی کردند. آنها گروه تبهکار بودند.

این است سیاست کهن استکباری: تحقیر مردم، به رخ کشیده شدن قدرت و ثروت و تجمل و بهره‌کشی در نظام سلطه‌گری و استضعاف توده‌ها که تا به امروز ادامه داشته و نقطه مقابل دین و رهبران دینی است. این نظام‌ها نمی‌خواهند آزادی انسان‌ها و اراده آنها و تصمیم‌گیری‌شان را در سرنوشت خویش بپذیرند و آن را با منافع خود در تضاد می‌بینند، لذا می‌کوشند قیم‌مآبانه زندگی آنان را هر طور که می‌خواهند شکل بدهند، فرهنگ برای آنها صادر کنند، مزدور استخدام کنند، حاکم بگمارند و با ابزارهای گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، هنری و… زندگی‌شان را بر وفق مراد خود مدیریت کنند  و این یعنی مسخ شخصیت و ارباب و نوکری!

طی سده‌های اخیر و از آن زمان که پای استعمار به کشورهای اسلامی و غیراسلامی باز شد، نه تنها ثروت‌ها و منابع و معادن ملت‌ها به غارت برده شد، بلکه مستکبرین ثروت‌های معنوی را هدف گرفتند که ارزش آن با منابع طبیعی قابل قیاس نیست. آنان اعتقادات و افتخارات و بینش و فرهنگ و دین و ناموس ملل زیرسلطه را تخریب کردند، با القای بی‌اعتمادی و بی‌هویتی از آنها انسان‌های دست دوم ساختند و سبک زندگی مصرفی دلخواهشان، از نوع لباس پوشیدن، آداب خوردن و خوابیدن، معماری و آرایش و مسائل خانواده و اختلاط زن و مرد و ترویج بی‌غیرتی و بی‌حجابی و هتک حرمت حریم خانواده و روابط آزاد زن و مرد و کلاه فرهنگی و زبان فرنگی و غذای فرنگی و پادشاه فرنگی را بر آنان تحمیل کردند. حتی برخی از منورالفکرها و غرب‌زده‌ها گفتند ایرانی باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود.

هدف نهایی مستکبران معارضه با اسلام و قرآن و ولایت اهل بیت«ع» بود، زیرا از ادیان دیگر، چیزی که قابل معارضه باشد، ندیده بودند. در این میان دولت‌های دست‌نشانده و واداده و سرسپرده در کشورهای اسلامی مجری طرح ضداسلامی بیگانه شدند. رضاخان در ایران، آتاتورک در ترکیه، امان‌الله خان در افغانستان و شاهان و شاهزادگان در کشورهای دیگر آشکارا به جنگ با شعائر اسلامی برخاستند تا سیمای جامعه اسلامی را به سبک غربی‌ها ـ البته در ابعاد ضداخلاقی و ضداسلامی آن ـ شکل دهند و چه خسارت‌ها که به دین و آیین و وطن وارد نکردند. اگر نبود نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، معمار اندیشه اسلامی در عصر ما و زدودن آثار جرم و جنایت شاهان، معلوم نبود ایران به چه سرنوشتی دچار می‌شد.

هر چند دشمنان قسم خورده اسلام دست‌بردار نیستند و تهاجم فرهنگی دشمن در فضای بی‌تفاوتی ما هر روز بعد تازه‌ای می‌گیرد و کم‌کم کار به جایی رسیده که تمام توجه ما معطوف به معیشت و نان و آب و غذا و مسکن شده و از احیای فرهنگ اسلامی و معارضه با این تهاجم که رهبری معظم بارها هشدار داده و از ناتوی فرهنگی دشمن سخن گفته‌اند، کمتر نامی بر زبان‌ها می‌رود. هم اکنون رهبری نظام از سبک زندگی اسلامی ایران سخن گفته و بازسازی آن را در کشور گوشزد کرده‌اند تا ببینیم با این رهنمود رهبری چه می‌کنند؟!

پی‌نوشت‌ها

۱ـ قصص، آیه ۸۸.

۲ـ محمد، ۱۲.

۳ـ زخرف، ۵۴ـ۵۱.

 

 

سوتیترها:

۱٫

انتخاب سبک زندگی را از جهان‌شناسی، جهان‌بینی و ایدئولوژی مبتنی بر آن نمی‌توان جدا کرد. به عبارت دیگر زیر بنای بسیاری از آداب و عادات، به‌ویژه آنچه جنبه راهبردی دارد از نوع جهان‌بینی و تلقی انسان از آفرینش نشأت می‌گیرد. همان گونه که نقش اومانیسم در انتخاب سبک زندگی قابل انکار نیست، جهان‌بینی توحیدی نیز انسان را مخلوق خداوند با هدف متعالی و خلیفه او در زمین می‌داند.

 

۲٫

 

هر چند دشمنان قسم خورده اسلام دست‌بردار نیستند و تهاجم فرهنگی دشمن در فضای بی‌تفاوتی ما هر روز بعد تازه‌ای می‌گیرد و کم‌کم کار به جایی رسیده که تمام توجه ما معطوف به معیشت و نان و آب و غذا و مسکن شده و از احیای فرهنگ اسلامی و معارضه با این تهاجم که رهبری معظم بارها هشدار داده و از ناتوی فرهنگی دشمن سخن گفته‌اند، کمتر نامی بر زبان‌ها می‌رود.

30نوامبر/16

ابعاد علمى امام باقر (علیه‌السلام‏)

حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

 سپیده سخن  

امام محمد باقر علیه‌السلام در سال ۵۷ هجری در «مدینه» چشم به جهان گشود. نامش محمد و کنیه‌اش ابوجعفر است و بسیاری از القاب وی اشاره به مقام علمی و معنوی ایشان دارد. این القاب عبارت‌اند از:

۱ـ باقر، یعنی شکافنده علوم. در علت نامگذاری به آن می‌خوانیم: «لُقِّبَ بِهِ لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصْلَهُ وَاسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ وَ التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ؛(۱) [حضرت باقرعلیه السلام] به لقب باقر یاد شده است؛ چون علم را شکافت و پایه علم را شناخت و فرع آن را استنباط کرد و در آن توسعه داد و تَبَقّر [به معنای] توسعه دادن است.»

درباره معنای باقر احتمال دیگری نیز ذکر شده و آن اینکه «لُقِّبَ بِهِ لِکَثْرَهِ سُجُودِهِ فَقَدْ بَقَّرَ جَبْهَتَهُ‌ای فَتَحَها وَوَسَعَها؛(۲) به او باقر گفته شده، برای زیادی سجده‌هایش و باز شدن و توسعه پیشانی‌اش.»

۲ـ الشبیه، چون شبیه جدّش رسول خداصلی الله علیه وآله بود.(۳)

۳ـ الامین؛

۴ـ هادی؛

  1. صابر؛
  2. شاهد.(۴)

معنای هر یک از القاب مذکوره روشن است.

پدر آن حضرت، علی بن الحسین علیه‌السلام و مادر گرامی‌اش، «ام عبداللَّه، دختر امام حسن مجتبی علیه‌السلام می‌باشد و از این جهت او اولین فردی است که هم از نظر پدر و هم از طرف مادر، فاطمی و علوی بوده است؛ لذا درباره آن حضرت گفته‌اند: «عَلَوِی مِنْ عَلَوِیینِ وَ فاطِمِی مِنْ فاطِمِیینِ وَ هاشِمِی مِنْ هاشِمِیینِ.»

خلفای معاصر حضرت عبارت‌اند از: ۱ـ ولید بن عبدالملک (۸۶ – ۹۶)؛ ۲ـ سلیمان بن عبدالملک (۹۶ – ۹۹)؛ ۳ـ عمربن عبدالعزیر (۹۹ – ۱۰۱) ؛ ۴ـ یزید بن عبدالملک (۱۰۱ – ۱۰۵) ؛ ۵ـ هشام بن عبدالملک (۱۰۵ – ۱۲۵) .

 

اعتراف دیگران به مقام علمی حضرت

خوشتر آن باشد که وصف دلبران

گفته آید بر زبان دیگران

مقام علمی حضرت باقر علیه‌السلام آنقدر عظیم و بلندمرتبه است که خیلی از مخالفان او نیز به این امر اعتراف و اقرار دارند و دانشمندان فراوانی نیز به این امر اعتراف کرده‌اند که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱ـ ابن حجر هیثمی می‌گوید: «محمد باقر علیه‌السلام به اندازه‌ای گنج‌های پنهان معارف و دانش‌ها را آشکار ساخته، حقایق و حکمت‌ها و لطایف دانش‌ها را بیان کرده که جز بر عناصر بی‌بصیرت یا بدسیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وی را شکافنده و جامع علوم و برافرازنده پرچم دانش خوانده‌اند.»(۵)

۲ـ ابرش کلبی به هشام با اشاره به امام باقر علیه‌السلام گفت: «اِنَّ هَذا اَعْلَمُ اَهْلِ الْاَرْضِ بِما فِی السَّماءِ وَالْاَرْضِ فَهَذا وَلَدُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؛ به راستی این مرد (محمد باقر علیه‌السلام) داناترین مرد روی زمین است نسبت به آنچه در آسمان‌ها و زمین می‌باشد. این فرزند رسول خدا صلی‌الله علیه وآله است.»(۶)

۳ـ عبداللَّه بن عطاء مکی می‌گوید: «من هرگز دانشمندان [اسلامی] را نزد هیچ‌کس به اندازه مجلس محمد بن علی علیه‌السلام، [از نظر علمی] حقیر و کوچک ندیدم. من «حکم بن عتیبه» را که در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم که در خدمت امام باقر علیه‌السلام مانند کودکی در برابر استادش [زانوی ادب بر زمین زده، شیفته او گردیده] بود.»(۷)

و خود حکم بن عتیبه درباره قول خداوند که می‌فرماید: «اِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ»(۸) می‌گوید: «وَاللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِّی مِنْهُمْ؛(۹) به خدا سوگند! محمد بن علی (امام باقر علیه‌السلام) جزو آنهاست.»

  1. هشام بن عبدالملک با آنکه از دشمنان سرسخت حضرت بود، خطاب به آن حضرت گفت: «لا تَزالُ الْعَرَبُ وَ الْعَجَمُ یسُودُها قُرَیشٌ مادامَ فیهِمْ مِثْلُکَ؛(۱۰) تا زمانی که مثل تو [در علم و مقام] وجود داشته باشد، قریش بر عرب و عجم آقایی می‌کند.»
  2. قتاده بن دعامه بصری، یکی از علمای عامه، خطاب به آن حضرت چنین گفت: «من در محضر فقها و در محضر ابن عباس زیاد نشسته‌ام؛ ولی هیچ جا قلبم مضطرب نشد، جز زمانی که در محضر شما نشستم.»(۱۱)

۶ـ شمس‌الدین محمد بن طولون می‌گوید: ابوجعفر محمد بن زین العابدین…، ملقب به باقر علیه‌السلام… عالم و آقا و بزرگوار بود. او را باقر نامیده‌اند، چون در علم توسعه ایجاد کرد.»(۱۲)

۷ـ محمدبن طلحه شافعی می‌گوید: «او باقرالعلم و شکافنده علوم است و جامع و نشردهنده و بلندکننده پرچم آن است.»(۱۳)

۸ـ ابن ابی‌الحدید می‌گوید: «کانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی… سَیدُ فُقَهاءِ الْحِجازِ وَ مِنْ اِبْنِهِ جَعْفَرٍ تَعَلَّمَ النَّاسُ الْفِقْهَ؛(۱۴) محمد بن علی علیهما‌السلام آقای فقهای حجاز بود، و از او و فرزندش، مردم علم فقه را آموختند.»

۹ـ احمدبن یوسف دمشقی می‌گوید: «منبع فضائل و افتخارات، امام محمد بن علی باقر علیه‌السلام است. او را باقر نامیده‌اند، چون علم را می‌شکافد و گفته شده این لقب از کلام رسول خدا صلی‌الله علیه وآله گرفته شده که جابر بن عبداللَّه انصاری می‌گوید: پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله فرمود: در آینده، فرزندی از فرزندان حسنم را می‌بینی که همنام من است و علم را می‌شکافد، شکافتنی. هر گاه او را دیدی، سلام مرا به او برسان!»(۱۵)

۱۰ـ ابن خلکان می‌گوید: ابوجعفر محمد بن علی… یکی از امامان دوازده‌گانه است و «کانَ الْباقِرُ عالِماً سَیداً کَبیراً؛(۱۶) امام باقرعلیه‌السلام دانشمند و سرور و بزرگوار بوده است.»

 

 باقرالعلوم

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش(حافظ)

لقب باقر و شکافنده علوم توسط پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله به حضرت باقر علیه‌السلام داده شده است. این مطلب در روایات بسیاری از طریق شیعه و سنی نقل شده است؛ در منابع شیعه در کتاب‌هایی مانند: بحارالانوار، رجال کشی، کشف الغمه، امالی صدوق، امالی شیخ طوسی، اختصاص مفید، عیون الاخبار. و در منابع اهل سنت در کتابهای: مرآه الزمان فی تواریخ الاعیان (ج ۵، ص ۷۸) ، تاریخ ابن عساکر، غایه الاختصار (ص ۶۴) ، تذکره الخواص ابن جوزی (ص ۳۳۷).

جابربن عبداللَّه انصاری می‌گوید: روزی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله به من فرمود: «بعد از من شخصی از خاندان مرا خواهی دید که همنام من و شبیه من است «وَیبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛ علم را می‌شکافد، شکافتنی [و او درهای دانش را به روی مردم خواهد گشود] .»

پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله زمانی این پیشگویی را کرد که هنوز حضرت باقر علیه‌السلام چشم به جهان نگشوده بود. سال‌ها گذشت تا دوران امامت حضرت سجاد علیه‌السلام فرا رسید. روزی جابر از کوچه‌های مدینه می‌گذشت، چشمش به حضرت باقر علیه‌السلام افتاد. دید درست قیافه و شمایل پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله را دارد. پرسید: اسم تو چیست؟ گفت: محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب علیهم السلام. آنگاه جابر بر پیشانی او بوسه زد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد! پدرت، رسول خدا صلی‌الله علیه وآله به تو سلام رسانده است. حضرت باقر علیه‌السلام فرمود: «وَ عَلی رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ؛ و سلام بر رسول خدا صلی‌الله علیه وآله باد!»

از این تاریخ به بعد، جابر هر روز، دو نوبت به دیدار او می‌شتافت و مرتب به او می‌گفت: یا باقر! یا باقر! برخی نادانان می‌گفتند: جابر هذیان می‌گوید؛ ولی او می‌گفت: به خدا قسم! هذیان نمی‌گویم. این چیزی است که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله به من خبر داده است.(۱۷)

در نتیجه، می‌توان گفت بین مورخین از مسلّمات است که لقب باقر و شکافنده علوم توسط پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله به آن حضرت داده شده است.(۱۸)

 

بنیانگذار نهضت علمی

عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند

مرد اگر هست بجز عالم ربانی نیست (سعدی)

یکی از مهم‌ترین امتیازات امام باقر علیه السلام که زمان، زمینه آن را فراهم کرد، این است که حضرت بنیانگذار انقلاب فرهنگی و نهضت علمی شیعه و بلکه اسلام شمرده می‌شود. هر چند معارف اسلامی و تشیع به دست فرزندش امام صادق علیه السلام انتشار و توسعه یافت و به اوج خود رسید؛ ولی پایه‌گذاری و تأسیس آن با دست با کفایت امام باقر علیه‌السلام بود.

در دوران امام باقر علیه‌السلام دولت بنی‌امیه رو به زوال بود و مردم نیز به شدت از آنها تنفر پیدا کرده بودند و وجود فردی همچون عمربن عبدالعزیز (که خدمت بزرگی به علم و تشیع نمود و ضربه کاری را به پیکر بنی‌امیه وارد کرد) و اختلاف شدیدی که در مملکت اسلامی به وجود آمده بود و در هر گوشه و کناری انقلابی به وقوع پیوسته بود و خلفا به سرعت تغییر می‌کردند ـ به گونه‌ای که در نوزده سال امامت حضرت باقر علیه‌السلام پنج خلیفه روی کار آمدند: ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک ـ عواملی بود که زمینه و فرصت مناسبی برای نهضت علمی آن حضرت فراهم ساخت.

همچنان که می‌دانیم تا زمان عمر بن عبدالعزیز نقل حدیث ممنوع بود و این سنّت سیئه توسط خلفای قبلی بنیانگذاری شده بود که براساس آن، گنجینه‌های علمی به یاد مانده از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله سوزانده شد و یا زیر خاک از بین رفت و یا در سینه‌های راویان باقی ماند و نقل آنها به عنوان آرزویی به گور برده شد و ضرر و زیان‌های جبران‌ناپذیری بر پیکر احادیث اسلامی وارد آمد و از آن زمان بود که کم‌کم بازار جعل و تحریف احادیث نیز گرم شد.

این وضع تا اواخر قرن اول هجری ادامه یافت؛ یعنی تا زمان به خلافت رسیدن عمربن عبدالعزیز (۹۹ – ۱۰۱). وی با یک اقدام خردمندانه این بدعت شوم را برداشت و مردم را به نقل و تدوین حدیث تشویق کرد و طی بخشنامه‌ای چنین نوشت: «اُنْظُرُوا حَدیثَ رَسُولِ اللَّهِ فَاکْتُبُوهُ فَاِنّی خِفْتُ دُرُوسَ الْعِلْمِ وَذِهابَ اَهْلِهِ؛(۱۹) احادیث رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را مورد توجه قرار داده [و جمع‌آوری کرده]، بنویسید؛ زیرا بیم آن دارم که دانشمندان و اهل حدیث از دنیا بروند و علم مندرس [و چراغ آن خاموش] گردد.»

امام باقر علیه‌السلام از این فرصت پیش آمده، به احسن وجه بهره و استفاده برده، شاگردان فراوان تربیت کرد و علوم بی‌شماری را به آنها تعلیم داد که در بخش‌های بعدی به آنها اشاره می‌شود. در اینجا به یک مسئله تاریخی اشاره می‌کنیم:

 

پایه‌گذار علوم اسلامی

با ممنوعیت نقل و تدوین حدیث توسط خلفا و ادامه آن تا زمان عمربن عبدالعزیز، این بحث مطرح می‌شود که اولین کسی که کتاب حدیثی و فقهی نوشت، چه کسی بود؟

در این بخش، اهل سنت (با اینکه خلفای آنان نقل و تدوین حدیث را ممنوع کرده بودند) تلاش دارند که خود را جلودار حدیث و فقه جلوه دهند. جلال‌الدین سیوطی که اصرار دارد پایه‌گذاران علوم اسلامی را جمعی از اهل تسنن معرفی کند، می‌گوید: «نخستین کسی که در فقه کتاب نوشت، ابوحنیفه بود.»(۲۰)

و برخی از خودی‌ها نیز نوشته‌اند که: «نخستین کسی که به امر عمر بن عبدالعزیز احادیث را جمع کرد، محمد بن مسلم بن شهاب زهری بود.»(۲۱)

فعلاً به این نکته کاری نداریم که امثال زهری روایات تحریف شده را جمع‌آوری نموده و از روایاتی که به نحوی به نفع اهل بیت علیهم السلام و شیعه بوده، خودداری کرده است؛ اما این نکته را می‌خواهیم روشن کنیم که پایه‌گذار تمام علوم، امامان شیعه و شیعیان بوده‌اند؛ هر چند دستگاه استبداد حاکم مانع از انتشار و مطرح شدن آن گشته است. شواهد فراوانی نیز بر این ادعا وجود دارد:

 

امام باقر علیه‌السلام و جهاد علمی

برگردیم به بحث اصلی خویش که حضرت باقر علیه‌السلام از فرصت پیش آمده بیشترین بهره را برد و جهاد علمی خویش را آغاز کرد. جهاد علمی حضرت در سه بخش قابل تبیین است:

 

الف) ترغیب به فراگیری علوم

هر که زآموختن ندارد ننگ

در برآرد زآب و لعل از سنگ

آنکه دانش نباشدش روزی

ننگ دارد ز دانش‌آموزی (نظامی)

پایه و اساس هر عمل و فعالیت و کاری، اندیشه‌سازی و سالم‌سازی فکر است. اگر بخواهد در جامعه، علم رواج پیدا کند، در گام اول باید درباره اهمیت فراگیری دانش، ارزش و عظمت علما، مراد از فراگیری علم، و آفات آن و… اندیشه‌سازی شود.

حضرت باقر علیه‌السلام این گام اول را به خوبی با بیان احادیث برداشته و سخنان گهربار و نورانی فراوانی در این زمینه بیان کرده است.

در مورد تشویق به فراگیری علم فرمود: «اَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ التَّفَقُّهُ فِی الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّائِبَهِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَه؛(۳۲) کمال تمام کمال [در سه چیز]: فهمیدن دین، بردباری بر سختی‌ها و اندازه‌گیری معیشت است.»

آن حضرت درباره روش فراگیری علوم از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل فرمود: «اَلْعِلْمُ خَزائِنُ وَ مِفْتاحُهَا السُّؤالُ فَاسْئَلُوا یرْحَمُکُمُ اللَّهُ فَاِنَّهُ یؤْجَرُ فیهِ اَرْبَعَهٌ السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَالْمُجیبُ لَهُمْ؛(۳۳) علم گنجینه‌هایی است و کلید آن پرسش است. پس سؤال کنید! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد؛ زیرا پرسش باعث می‌شود چهار کس اجر برد: پرسشگر، معلم، شنونده و کسی که جواب می‌دهد.»

و در مورد جایگاه با ارزش علما و دانشمندان فرمود: «عالِمٌ ینْتَفَعُ بِعِلْمِهِ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛(۳۴) عالمی که از علمش بهره برده شود، برتر از هزار عابد است.»

و فرمود: «وَاللَّهِ لَمَوْتُ عالِمٍ اَحَبُّ اِلی اِبْلیسَ مِنْ مَوْتِ سَبْعینَ عابِداً؛(۳۵) به خدا سوگند! مرگ یک عالم در نزد شیطان، محبوب‌تر از مرگ هفتاد عابد است.»

و درباره شرایط فراگیری علم و اخلاص و دنیاگریزی عالم فرمود: «اِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ الْفَقیهِ الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیا الرَّاغِبُ فِی الْآخِرَهِ الْمُتَمَسِّکُ بِسُنَّهِ النَّبِی؛(۳۶) فقیه حقیقی، فقیهی است که زاهد [و گریزان از] دنیا باشد و مشتاق آخرت، و پیرو سنت نبی صلی‌الله علیه وآله.»

و نیز فرمود: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیباهِی بِهِ الْعُلْماءَ اَوْ یمارِی بِهِ السُّفَهاءَ اَوْ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ اِلَیهِ فَلْیتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ، اِنَّ الرِّئاسَهَ لا تَصْلُحُ اِلاَّ لاَِهْلِها؛(۳۷) کسی که علم را برای مباهات و بالیدن نزد علما یا مجادله نزد سفها و یا [راهیابی در دل مردم و] جلب توجه مردم به سوی او، فراگیرد، پس نشیمنگاه خود را آتش قرار دهد. به راستی ریاست جز برای اهلش شایسته نیست.»

و درباره احتیاط و توقف در شبهات فرمود: «اَلْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَهِ خَیرٌ مِنَ الْاِقْتِحامِ فِی الْهَلَکَهِ وَ تَرْکُکَ حَدیثاً لَمْ تُرْوِهِ خَیرٌ مِنْ رِوایتِکَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصَهُ؛(۳۸) توقف در نزد شبهه بهتر از فرو رفتن در هلاکت است. رها کردن حدیثی که روایت آن برایت ثابت نیست [و از همه جهت روشن نیست]، بهتر است از آنکه حدیثی را که بر آن احاطه نداری، روایت کنی.»

و فرمود: «ما عَلِمْتُمْ فَقُولُوا، وَمالَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا: اللَّهُ اَعْلَمُ اِنَّ الرَّجُلَ لَینْتَزِعُ الآْیهَ الْقُرْآنَ یخِرُّ فیها اَبْعَدَ ما بَینَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ؛(۳۹) آنچه می‌دانید، بگویید و درباره آنچه نمی‌دانید، بگویید: خدا اعلم است. به راستی مرد آیه‌ای از قرآن را بیرون می‌کشد [و به دلخواه معنی می‌کند و بر اثر آن]، به فاصله دورتر از میان آسمان و زمین [سرنگون می‌گردد و یا] از معنای حقیقی دور می‌افتد.»

اینها هر کدام شاه کلیدی است برای راهنمایی علما که چگونه در نقل روایات و علوم دقت داشته باشند.

آن حضرت درباره لزوم احتیاط کامل فرمود: «حَقُّ اللَّهِ عَلَی الْعِبادِ اَنْ یقُولُوا ما یعْلَمُونَ وَیقِفُوا عِنْدَ ما لا یعْلَمُونَ؛(۴۰) حق خدا بر بندگان [عالم] آن است که هر چه می‌دانند، بگویند و در آنچه نمی‌دانند، دست نگه دارند.»

پی‌نوشت‌ها

۱ـ عیون‌الاخبار و فنون الآثار، ص ۲۱۳؛ عمده الطالب، ص ۱۸۳٫

۲ـ مرآه الزمان فی التواریخ الاعیان، ج ۵، ص ۷۸٫

۳ـ اعلام الهدایه، المجمع العالمی لاهل البیت، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق، ج ۷، ص ۴۱٫

۴ـ ر.ک: جنات الخلود، و ناسخ التواریخ، بخش زندگانی امام باقر علیه‌السلام؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۴۱٫

۵ـ الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، دوم، ص ۲۰۱٫

۶ـ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۵۵، ح ۹؛ المناقب، ج ۲، ص ۲۸۶؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۱٫

۷ـ تذکره الخواص، سبط ابن‌الجوزی، نجف، ۱۳۸۳ ه. ق، ص ۳۳۷؛ کشف الغمّه، اربلی، تبریز، ۱۳۸۱ هـ. ق، ص ۳۲۹؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۱٫

۸ـ حجر، ۷۵٫

۹ـ کشف الغمه، ص ۲۱۲؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۱٫

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۸۸؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۲٫

۱۱ـ همان؛ فی رحاب ائمه اهل‌البیت، ج ۴، ص ۱۰٫

۱۲ـ الائمه الاثنی عشر، ص ۸۱؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۲٫

۱۳ـ مطالب السؤول، ص ۸۰؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۲۹؛ الصواعق المحرقه، ص ۳۰۴٫

۱۴ـ المدخل الی موسوعه العتبات المقدسه، ص ۲۰۱ و اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۳٫

۱۵ـ اخبار الدول، ص ۱۱۱؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۳٫

۱۶ـ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۲۴؛ وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۳۱۴٫

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۴۶، صص ۲۲۵ – ۲۲۶، ح ۵٫

۱۸ـ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۴۱٫

۱۹ـ صحیح بخاری، به شرح: کرمانی، بیروت، دار احیاء التراث، دوم، ج ۲، ص ۶؛ عجاج خطیب السنه قبل التدوین، قاهره، دارالفکر، ص ۳۲۹٫

۲۰ـ تأسیس الشیعه، سید حسن صدر، منشورات الاعلمی، تهران، ۲۹۸٫

۲۱ـ الحدیث و درایه الحدیث، کاظم مدیر شانه‌چی، دفتر انتشارات اسلامی، سوم، ۱۳۶۲ ش، ص ۲۰٫

۲۲ـ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۱، ص ۱۷٫

۲۳ـ همان، صص ۱۸ – ۱۹٫

۲۴ـ همان.

۲۵ـ ر.ک: تأسیس الشیعه، سید حسن صدر؛ شیعه پاسخ می‌دهد، سیدرضا حسینی نسب، ص ۴۵٫

۲۶ـ وسائل الشیعه، حر عاملی، داراحیاء القرآن العربی (۲۰ جلدی)، ج ۱، مقدمه.

۲۷ـ همان.

۲۸ـ همان.

۲۹ـ رجال النجاشی، ص ۲۴۲٫

۳۰ـ وسائل الشیعه، ج ۱، مقدمه.

۳۱ـ همان.

۳۲ـ الکافی، کلینی، ج ۱، ص ۳۲، ح ۴؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۱۵۴٫

۳۳ـ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۹۲؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۱۵۵٫

۳۴ـ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۸۳؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۱۵۵٫

۳۵ـ تذکره الخواص، ص ۳۰۴٫

۳۶ـ الکافی، ج ۱، ص ۷۰، ح ۸٫

۳۷ـ همان، ص ۴۷، ح ۶؛ اعلام الهدایه، ج ۷، ص ۱۵۵٫

۳۸ـ الکافی، ج ۱، ص ۵۰، ح ۹٫

۳۹ـ همان، ص ۴۲، ح ۴٫

۴۰ـ همان، ص ۴۳، ح ۷٫

 

.

30نوامبر/16

مقاومت امام خمینی(ره) در برابر نقشه‌های اسارت‌بار

غلامرضا گلی‌زواره

 

سلطه سیاه در پوشش انقلاب سفید

رژیم شاه بعد از چندین شکست متوالی، برای فریب ملت، اسارت کشور و مسدود نمودن راه‌های نفوذ معنوی و اجتماعی روحانیت و در نهایت اسلام‌زدایی و منزوی کردن مرجعیت شیعه، ترفند دیگری را به کار برد. برای اجرای این توطئه در ۱۹ دی ۱۳۴۱ عده‌ای از افراد را که لباس‌های سنتی، بومی و محلی بر تن کرده بودند، به نام کشاورز در یکی از استادیوم‌های ورزشی تهران جمع و مأموریت جدید خود را عنوان  و در بخشی از سخنان خود به روحانیون اعتراض ‌کرد و گفت:

«ما تصمیم گرفته‌ایم مملکت را به سوی توسعه پیش ببریم و به این حرف‌های ارتجاع سیاه و اعتراض‌های آنان اعتنایی نداریم. ما برای پیشرفت و رفاه کارگران، ترقی و توسعه صنعت و اقتصاد کشور و آزاد کردن کشاورزان از یوغ اربابان و مالکان بزرگ و نیز نجات زنان از بندهایی که مانع ترقی آنان است، انقلاب سفید را اعلام می‌کنیم».

سپس اصول شش‌گانه آن را برشمرد و اضافه کرد:

« من به عنوان پادشاه مملکت و رئیس قوای سه‌گانه، این اصول را به آرای عمومی می‌گذارم و بدون واسطه و مستقیماً رأی ملت را در استقرار آن تقاضا می‌کنم». البته شاه به این ۶ اصل اکتفا نکرد و در سال‌های بعد آن را به ۲۱ اصل رسانید.(۱)

به دنبال اعلام رفراندوم از طرف شاه، جراید و رسانه‌های غربی و بوق‌های تبلیغاتی استعمار(۲) بدون پایه و اساس ادعا کردند که اکثریت قاطعی در این همه‌پرسی شزکت کرده و به آن رأی آری می‌دهند. این حرکت در میان جامعه روحانیت انعکاس منفی داشت و رژیم که از این ماجرا آگاه بود و سابقه و خاطره بدی هم داشت و نمی‌خواست طرح لوایح شش‌گانه به سرنوشت تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی دچار گردد، لذا به فکر چاره‌جویی افتاد.

از طرف دیگر نشست‌هایی برای مقابله با این لوایح از طرف روحانیون مبارزه برقرار شد، اما به تصمیم‌ مشخص و منسجمی نینجامید. در این میان یکی از کارگزاران رژیم بنا به درخواست علمای قم روانه این شهر شد و با علما و روحانیان بانفوذ به گفت‌وگو نشست و چندین بار هم بین تهران و قم رفت و آمد کرد و دیدگاه‌های مقامات حوزه قم را به رژیم و بالعکس رسانید.(۳)

علمای حوزه قبل از هر اقدامی درصدد برآمدند تا معنا و مفهوم لوایح شش‌گانه موردنظر شاه را بدانند. در این میان آیت‌الله سید روح‌الله کمالوند که از علمای بزرگ منطقه خرم‌آباد بود بعد از تبادل نظر با علمای قم بر آن گردید به دربار برود و با شاه در این موضوع گفت‌وگو کند. او در روز معینی با محمدرضا پهلوی ملاقات و موضع منفی و مخالفت شدید علما را در صورت دست زدن شاه به اجرای لوایح‌اش گوشزد کرد، اما شاه در پاسخ به وی گفت به هر نحوی که شده این اصول را اجرا می‌کند و روحانیان باید با برنامه اصلاحی او موافقت کنند و از کارشکنی و مخالفت دست بردارند.(۴)

ملاقات آیت‌الله کمالوند با شاه و هشدار خیرخواهانه این عالم بزرگ تغییری در خط‌مشی رژیم استبدادی به وجود نیاورد و در پی اصرار شاه در اجرای لوایح مذکور، علمای قم طی نشستی تصمیم گرفتند به مقابله و مبارزه علیه رژیم برخیزند تا شاه را در این ماجرا هم مثل جریان لغو تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی به بن‌بست بکشانند. البته برخی هم مواضع محافظه‌کارانه‌ای را در پیش گرفتند و گفتند مگر می‌شود با رژیمی که به انواع سلاح‌ها مجهز است و غرب و شرق از آن حمایت می‌کنند به مبارزه برخاست و حتی گفتند شاه اگر هم انحرافاتی دارد و مرتکب خلاف‌هایی هم می‌شود، ولی بالاخره تنها پادشاه شیعه دنیاست و اگر او از این کشور برود، مملکت به دست کمونیست‌ها می‌افتد.(۵)

 

موضع‌گیری امام خمینی و عکس‌العمل اقشار مردم

در این میان امام خمینی موضع خود و نیز روند مبارزات خویش را درباره رفراندوم و تصویب لوایح انقلاب سفید اعلام داشتند. به باور امام اگر این اصلاحات برای رفاه کارگران و کشاورزان انجام می‌گرفت پس چرا با مخالفت مردم مواجه ‌شد. پاسخ روشن بود، زیرا در عمل شاه واقعیتی مشاهده نمی‌شد و نقشه او به بیگانگان ارتباط داشت و ملت متوجه بود که در این اقدامات اصلاحی دسیسه‌ای وجود دارد. در روز دوم بهمن ۱۳۴۱ اعلامیه امام خمینی در تحریم رفراندوم، در تهران و شهرستان‌ها انتشار یافت. امام رفراندوم را خلاف اصول و قانون و اجباری دانستند که در قوانین ایران هم پیش‌بینی نشده بود و به همین دلیل آن را تحریم کردند.(۶)

امام در بیانات خود، توطئه مشترک شاه و امریکا را در پوشش انقلاب سفید خطری بزرگ و حساب‌شده علیه اسلام، ملت ایران و استقلال کشور نامیدند و شکست رژیم در این توطئه را به معنای سقوط رژیم دانستند و هشدار دادند که رژیم استبداد این بار عقب‌نشینی نخواهد کرد و علما و مردم باید خود را برای مبارزه‌ای سخت و طولانی آماده کنند و جوانب امر را به‌دقت بسنجند تا در برابر خطرات و مصائبی که امکان دارد در آینده با آن مواجه گردند، بتو‌انند استقامت کنند. در سخنرانی‌ها، اعلامیه‌ها و پیام‌های بعدی رهبر نهضت، مسائل اساسی، آگاهی‌بخشی و هشداردهنده به‌تدریج مطرح و روحانیت و اقشار گوناگون با عمق این خیزش و آرمان‌های آن آشنا شدند.

تحریم رفراندوم قلابی شاه توسط امام در فاصله کوتاهی در سراسر کشور به‌ویژه در تهران شور و هیجان وصف‌ناپذیری را به وجود آورد و تظاهرات مردمی با شعار «رفراندوم قلابی مخالف اسلام است» و «ایران کشور خقفان است، مرگ بر خفقان» و «روحانیت پیروز است»، «مرگ بر دشمنان اسلام» رو به افزایش نهاد. اجتماع روحانیون مقیم تهران در منزل یکی از علمای مبارز در فردای روز تحریم رفراندوم، مورد تهاجم ساواک و مأموران انتظامی قرار گرفت و اکثر حاضران دستگیر شدند.

در روز چهارم بهمن ۱۳۴۱ اجتماع و تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران توسط عده‌ای از مزدوران ساواک به خاک و خون کشیده شد و دولت استبداد رسماً اعلام کرد هر نوع مخالفتی را توسط کارگران و کشاورزان وفادار به شاه و انقلاب سفید سرکوب خواهد کرد. به دنبال آن عده‌ای از اراذل و اوباش چاقوکش و مزدوران رژیم، جاویدشاه گویان در خیابان‌ها به راه افتاد تا مخالفین را با کارد، چماق و قمه سرکوب نمایند.

در قم، مشهد، جنوب تهران و برخی از شهرهای دیگر، اعتصابات سراسری، تظاهرات عمومی و تعطیلی بازارها موجب گردید بازتاب اعلامیه تحریم رفراندوم که توسط امام صادر گردیده بود، گسترده‌تر و اقدامات تمهیدی رژیم خنثی و مأموران دچار سرگردانی و آشفتگی شوند.

در پیشاپیش تظاهرکنندگان علما و روحانیون حرکت و همراه طبقات دیگر در مقابل تهاجمات رژیم مقاومت ‌کردند و از ادامه تظاهرات ضدرژیم پهلوی دست نکشیدند و حتی روز بعد هم تظاهرات را ادامه دادند.(۷)

 

شاه در قم

در چهارم بهمن ۱۳۴۱، شاه ظاهراً برای زیارت مرقد حضرت فاطمه معصومه«س» و در واقع برای قدرت‌نمایی به قم رفت. او با این سفر می‌خواست به اهالی دیگر شهرها وانمود کند که مخالفت یکپارچه روحانیون واقعیت ندارد و از او هم استقبال به عمل می‌آید.

جهانگیر تفضلی، روشنفکر خودباخته و وابسته به دستگاه طاغوت که در رأس اداره کل تبلیغات و رادیو قرار داشت و عملاً به بلندگوی استکبار، صهیونیسم و شاه علیه مردم و روحانیت تبدیل شده بود، در این سفر شاه را همراهی می‌کرد. او سخنرانی شاه را از قبل نوشته و تنظیم کرده بود. درحالی که اهالی قم به عنوان اعتراض محل کسب و کار خود را تعطیل و رفراندوم را تحریم کرده بودند،(۸) مقامات دولتی در تدارک استقبال و چراغانی شهر و بر پا کردن طاق‌ نصرت بودند. عده‌ای از مردم قم در روز قبل از ورود شاه به راه‌پیمایی پرداختند و اعلامیه علما را در تحریم رفراندوم ‌خواندند، شاه‌دوستان را به باد کتک ‌گرفتند، عکس شاه را پاره کردند، طاق‌نصرت‌ها را درهم کوبیدند و شعار «اسلام پیروز است، استبداد محکوم است» سر دادند.

برای تقابل با مخالفین شاه، چندین کامیون سرباز آمدند و به مدرسه فیضیه حمله کردند و بسیاری از مغازه‌های مردم را مورد یورش وحشیانه خود قرار دادند. امام در مورد حمله اوباش دولتی به علما، جامعه روحانیت و اهالی قم خاطرنشان ساختند:

«… عده‌ای رجاله [فرومایه و پست] با مأمورین دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به مردم بی‌پناه، طلاب و روحانیون حمله و اهانت کردند، بسیاری را کتک زدند و به زندان بردند. جمعی از مأمورین به مدرسه فیضیه، مجاور حرم مطهر ریختند و تیراندازی کردند، با چوب و چماق طلاب مظلوم را کتک زدند، به بازار و خیابان قم ریختند و بعضی از دکان‌ها را غارت کردند. هیچ‌ کس هم پیدا نشد که به داد مردم متدین و روحانیون برسد.»(۹)

و در بیاناتی متذکر گردیدند:

«… با یورش وحشیانه دیروز مأمورین دولت به علما و مردم شریف تهران و هتک مقام مقدس روحانیت و نیز رفتار غیرانسانی امروز مأمورین دولت با اهالی محترم قم و جامعه روحانیت این شهر و تجاوز به حریم این حوزه مقدسه، دیگر جای هیچ‌گونه تفاهم و حسن مراوده با دستگاه حاکمه باقی نمانده است و هیچ راهی برای ملاقات با شاه وجود ندارد».(۱۰)

برای آمدن شاه تمام امکانات را فراهم نمودند، تشریفات را کامل کردند، قوای نظامی در همه جا مستقر گردید، اتوبوس‌های شرکت واحد افرادی را به قم آوردند. شاه بعد از رفتن به حرم مطهر در میدان آستانه نطقی را که شجاع‌الدین شفا تنظیم کرده بود، ایراد کرد و در آن مخالفین مذهبی را مورد حمله قرار داد و در بخشی از این سخنان گفت:

«ارتجاع سیاه اصلاً نمی‌فهمد و از هزار سال پیش تا کنون فکرش تکان نخورده است. مفت‌خوری دیگر از بین رفته، در لوایح ششگانه برای همه فکر مناسبی شده، اما چه کسانی با این مسایل مخالفت می‌کنند؟ ارتجاع سیاه. کسان نفهمی که درک ندارند و بد نیت هستند».(۱۱)

این سخنرانی یا همان نوشته‌های شجاع‌الدین شنا به‌قدری زننده و اهانت‌آمیز بود که علاوه بر عکس‌العمل شدید امام خمینی، روحانیت و مردم باعث شد که حتی مسئولان خبری رژیم نظیر نصرت‌الله معینیان مجبور شدند بخشی از گفته‌های شاه را سانسور کنند، سخنانی که به قول دکتر احسان نراقی، مشاور برجسته شاه، آغاز انقلاب و شمارش معکوس عمر رژیم پهلوی بوده است.(۱۲)

این سخنان شاه بعداً مورد بهره‌برداری علیه خودش قرار گرفت. شاه از این مسافرت که در آستانه رفراندوم به قم انجام داد، نتیجه مثبتی به دست نیاورد و به جای استقبال علما و مردم قم با شهری خالی، سرد و ماتم‌زده مواجه شد و همین اوضاع شاه را به رفتاری جنون‌آمیز واداشت.(۱۳)

 

سوگواری در ایام شادمانی

در ششم بهمن ۱۳۴۱ رفراندوم فرمایشی در شرایط اختناقی شدیدی برگزار شد. دولت وقت اعلام کرد که اصول پیشنهادی شاه با استقبال بی‌نظیر مردم روبه‌رو گردید و آن را روز موفقیت‌آمیزی نامید و به عنوان انقلاب سفید شاه و مردم معرفی کرد. به دنبال این حرکت روحانیون به پیشنهاد امام تصمیم گرفتند در ماه رمضان آن سال که از روز بعد از این همه‌پرسی ساختگی شروع می‌شد، به عنوان اعتراض به دولت از رفتن به مساجد خودداری کنند و برای جلب‌نظر عمومی در ایام این ماه مبارک تمام مساجد تعطیل شوند و دلایل آن هم به دنیای اسلام اعلام گردد، لذا در نقاط گوناگون کشور وضع فوق‌العاده‌ای پیش آمد و محراب، مسجد و منبر تعطیل شد و از علمای نجف هم خواسته شد چنین کنند.(۱۴)

با فرا رسیدن عید نوروز، امام خمینی مقدماتی را فراهم ساختند تا ضربه محکمی به اقدامات فرمایشی شاه که در واقع هموار کردن راه برای سلطه استبداد داخلی و استکبار جهانی بود، وارد سازند. مراسم و تشریفات عید نوروز سال ۱۳۴۲ با سال‌های قبل تفاوت بسیار داشت. از طرفی یورش وحشیانه نیروهای امنیتی به مردم، مصائبی را به بار آورده بود و از سوی دیگر این ایام با سالروز شهادت حضرت امام صادق(ع) مصادف شده بود و مراجع عظام بدین مناسبت‌ها در اعلامیه‌های صادره عزای عمومی اعلام کردند.(۱۵)

امام خمینی در نشستی که با مقامات روحانی قم داشتند، پیشنهاد کردند که عید نوروز آن سال را به عزای عمومی مبدل سازند و با پیک، نامه و پیام این تصمیم را به سراسر کشور انتقال دهند. مردم متدین ایران از پیشنهاد امام استقبال کردند و عید شادی‌آفرین را تبدیل به سوگ و ماتم کردند. در بسیاری از محافل مذهبی شهرها به‌خصوص در قم پارچه‌های سیاهی آویخته شدند که این عبارت بر آن دیده می‌شد: «مسلمین امسال عید ندارند»، بسیاری از روحانیون و طلاب حوزه‌ها، نوار سیاه رنگی به سینه خود زدند. هنگام تحویل سال جدید انبوه جمعیت در حرم مطهر قم و مساجد اطراف موج می‌زد و به‌محض اینکه چراغ‌ها به نشانه علامت تحویل خاموش شدند، طلبه‌ها اعلامیه امام خمینی را میان حاضران توزیع کردند. امام در این اعلامیه فرمودند:

«من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام می‌کنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و مملکت در پیش است آگاه کنم.(۱۶) من چاره را در این می‌بینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسی کنار برود و دولتی که پایبند به احکام اسلام و غمخوار ملت ایران باشد بیاید.(۱۷)

 

یورش وحشیانه به کانون دیانت و فقاهت

با تمهیدات امام خمینی و مقدمات قبلی، آیات عظام تصمیم گرفتند مجالس سوگواری جداگانه‌ای را منعقد سازند. عصر روز ۲۵ شوال ۱۳۸۲ مطابق ۲ فروردین ۱۳۴۲ مجلس سوگواری سالروز شهادت امام صادق«ع» از سوی آیت‌الله العظمی گلپایگانی در مدرسه فیضیه با حضور معظم‌له برگزار شد. جمعیت قابل‌توجهی از طلاب، علما، اقشار قم و زائرین حرم مطهر در این مراسم حضور داشتند. در حین سخنرانی خطیب که بر فراز منبر بود، کماندوهایی که برحسب برنامه‌ریزی قبلی لابلای حاضران نشسته بودند بنای اخلال گذاشتند و چون آقای آل طه (واعظ مذکور) از منبر پایین رفت و مرحوم حاج آقا انصاری قمی پای بر پله‌های منبر گذاشت، حرکات غیرعادی این فرومایگان و جاوید شاه گفتن‌شان مجلس را برهم زد. هنگام غروب کماندوهای تعلیم‌دیده و ورزیده با فرمان سرهنگ مولوی، طلاب بی‌پناه را وحشیانه مورد حمله قرار دادند. در تهاجم خونین آنان ده‌ها طلبه به‌سختی مجروح و مصدوم شدند و یا به شهادت رسیدند.(۱۸)

به دنبال انتشار این خبر اسف‌بار در قم، تهران، مشهد و برخی از نقاط دیگر ایران، مراجع عظام و علما به مدت یک هفته از برگزاری نماز جماعت امتناع کردند و در مشهد مقدس تظاهرات پرشوری به راه افتاد. با فرا رسیدن ماه محرم و عاشورای حسینی، برخلاف انتظار رژیم سفاک پهلوی، مبلغان و خطبا طبق برنامه‌ای حساب‌شده و برحسب سفارش مراجع به سراسر کشور رفتند تا در فرصت پیش آمده حقایق را برای مردم بازگو نمایند و برخلاف تهدیدهای ساواک به افشاگری جنایات رژیم منحوس پهلوی بپردازند.(۱۹)

امام خمینی طی بیاناتی فرمودند:

«دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را مفتضح ساخت، ماهیت چنگیزی خود را به‌خوبی نشان داد و با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم، ما از خدا می‌خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند».(۲۰)

با نزدیک شدن ایام محرم، رویارویی بین رژیم و امت مسلمان به رهبری امام خمینی امر مسلمی بود. امام که بعد از فاجعه فیضیه مبارزه را در قالب پیام‌ها و اعلامیه‌های متعدد ادامه دادند، در ساعت چهار بعد از ظهر عاشورای سال ۱۳۸۳ هجری/ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ به سوی مدرسه فیضیه رهسپار گردیدند تا سخنان تاریخی خود را در اجتماع عده کثیری از اهالی قم، طلاب و روحانیون و هیئت‌های عزادار که از نقاط گوناگون به قم آمده بودند، ایراد و تکلیف خود را ادا کنند.

امام در ابتدا با هوشیاری تمام، ضمن بیان مصایبی که بر امام حسین و یارانش وارد گردید، به مقایسه دو رژیم بنی‌امیه و پهلوی پرداختند و چنین نتیجه گرفتند که هر دو با اساس دین مخالفند و با ریشه کار دارند و بلافاصله مسئله را از حد تعدی رژیم پهلوی به سوی اسلام فراتر بردند و موضوع را به دسیسه‌های بیگانه به‌خصوص صهیونیسم که از دیر باز با اسلام عناد داشته گسترش دادند و فرمودند:

«اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد».

و در پاسخ به اتهامات شاه درباره مفت‌خوری، زندگی بسیار ساده و قناعت طلاب را مثال زدند و به ثروت‌اندوزی عمال رژیم و غاصبان قدس و دست‌اندازی آنان به دسترنج محرومین اشاره کردند و این رافاه‌طلبی توأم با عیاشی و فساد را مورد تهاجم قرار دادند. امام در ادامه هیبت و استقلال‌خواهی دروغین شاه را زیر سئوال بردند و عاقبت رضاشاه را به یاد او آوردند:

«اگر دیکته می‌کنند، به دست تو می‌دهند، در اطراف آن فکر کن! چرا بی‌تأمل حرف می‌زنی؟»

به‌تدریج وقت آن رسیده بود که امام با استفاده از حساسیت‌های رژیم، موضوعات اصلی را در معرض تهاجم قرار دهند:

«امروز به من خبر دادند که عده‌ای از وعاظ و خطبای تهران را برده‌اند سازمان امنیت [ساواک]‌ و تهدید کرده‌اند از سه موضوع حرف نزنند: از شاه بدگویی نکنند، به اسرائیل حمله نکنند و نگویند اسلام در خطر است. تمام گرفتاری‌های ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر ما نگوییم اسلام در خطر نیست، آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است، آیا این طور نیست. اصولاً چه ارتباطی و تناسبی میان شاه و اسرائیل هست که سازمان امنیت می‌گوید از شاه صحبت نکنید. آیا به نظر سازمان امنیت [کشور] شاه اسرائیلی است؟».

امام به این نکته اشاره کردند که شاه در موضوع تساوی حقوق زن و مرد که پیگیر آن است، از بهائیان تأثیر پذیرفته است:

«این را به تو تزریق کرده‌اند که بگویند بهایی هستی. نکن این‌ طور، بدبخت! نکن این‌ طور. تسلیم اجباری عمومی و نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است.»(۲۱)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ بیست و پنج سال حاکمیت امریکا در ایران، جواد منصوری، ص ۸۳.

۲ـ روزنامه اطلاعات، ۲۰ دی‌ماه ۱۳۴۱، به نقل از خبرگزاری‌های غربی و صهیونیستی.

۳ـ ایران و تاریخ، بهرام افراسیابی، ص ۳۲۵.

۴ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ج اول، ص ۲۲۳ و ۲۲۴؛ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، ص ۲۶۸.

۵ـ بیست و پنج سال حاکمیت امریکا بر ایران، ص ۱۰۵؛ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۶۹.

۶ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ص ۲۳۷.

۷ـ همان، ج اول، ص ۲۳۷، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۶۹، انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، ص ۲۲۰.

۸ـ خاطرات جهانگیر تفضلی، به کوشش یعقوب توکلی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ص ۲۰.

۹ـ ‌فرازی از پیام امام خمینی که در ۳ بهمن ۱۳۴۱ صادر فرموده‌اند (صحیفه امام، ج اول، ص ۱۴۲.

۱۰ـ بخشی از بیانات امام خمینی که در سوم بهمن ۱۳۴۱، شعبان ۱۳۸۲ ایراد گردیده است، همان ص ۱۴۳.

۱۱ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۲۵۴، تاریخ سیاسی معاصر ایران، سیدجلال‌الدین مدنی، ج اول، ص ۲۷۱؛ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۷۱ـ۲۷۰.

۱۲ـ از کاخ شاه تا زندان نوین، احسان نراقی، ترجمه سعید آذری، تهران، رسا، ۱۳۷۲، ص ۲۰.

۱۳ـ انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن (گزیده)، ص ۲۲۰، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص ۲۷۱.

۱۴ـ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، ص ۲۷۲.

۱۵ـ قلم و سیاست، محمدعلی سفری، تهران، نامک، ۱۳۷۳، ص ۵۲۷.

۱۶ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۲، ص ۲۴.

۱۷ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، ص ۳۱۵.

۱۸ـ از فیضیه ۱۳۴۲ تا فیضیه ۱۳۵۸، ص ۷۹ـ۷۸.

۱۹ـ همگام با خورشید، اسماعیل فردوسی‌پور، ص ۶۹ـ۶۸، فرازهای فروزان، ص ۳۰۴.

۲۰ـ صحیفه امام، ج اول، ص ۱۶۶.

۲۱ـ همان، ص ۲۴۸ـ۲۴۳.

 

سوتیترها:

۱٫

امام توطئه مشترک شاه و امریکا را در پوشش انقلاب سفید خطری بزرگ و حساب‌شده علیه اسلام، ملت ایران و استقلال کشور نامیدند و شکست رژیم در این توطئه را به معنای سقوط رژیم دانستند و هشدار دادند که رژیم استبداد این بار عقب‌نشینی نخواهد کرد.

 

۲٫

در چهارم بهمن ۱۳۴۱، شاه ظاهراً برای زیارت مرقد حضرت فاطمه معصومه«س» و در واقع برای قدرت‌نمایی به قم رفت. او با این سفر می‌خواست به اهالی دیگر شهرها وانمود کند که مخالفت یکپارچه روحانیون واقعیت ندارد و از او هم استقبال به عمل می‌آید.

 

۳٫

مراسم و تشریفات عید نوروز سال ۱۳۴۲ با سال‌های قبل تفاوت بسیار داشت چون امام خمینی مقدماتی را فراهم ساختند تا ضربه محکمی به اقدامات فرمایشی شاه که در واقع هموار کردن راه برای سلطه استبداد داخلی و استکبار جهانی بود، وارد سازند.

 

 

30نوامبر/16

ریزش‌ها، علل و ریشه‌های آن(۱)

حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان

مقدمه

انسان همواره در مسیر زندگی در معرض آزمون و امتحان قرار دارد. عموم نعمت‌ها و نقمت‌ها هم وسیله امتحان‌اند و طبیعی است که برخی در امتحانات قبول می شونــد، ارتقاء می‌یابند و رشد می‌کنند و عده‌ای مردود و احیاناً دچار سقوط و ریزش می‌شوند. فعلاً بحث ما مربوط به بخش دوم یعنی ریزش‌هاست.

در فرآیند آزمون‌ها گاهی ممکن است انسان، حتی آنچه را در گذشته به دســت آورده از دست بدهــد، عقب‌گرد کند و به ارتداد کشیده شود. ارتداد  مراتب و درجات متفاوتی دارد. بر هر درجه و مرتبه‌ای حکم و اثر خاصی مترتب است و در زمینه‌های مختلف از قبیل اعتقادی، اخلاقی، رفتاری، سیاسی و… امکان وقوع آن وجود دارد.

یک مسلمان ممکن است در مرتبه‌ای عالی از ایمان به خدا باشد، اما به وادی انکار و کفر سقوط کند؛ ممکن است خدا را انکار نکند، ولی کارش به انکار نبوت کشیده شود؛ ممکن است به مبدأ و معاد و نبوت پیامبراعظم«ص» باور داشته باشد، اما امامت همه ائمه معصومین«ع» یا برخی از آنها را منکر شود؛ ممکن است مسلمانی آراسته به عدالت و تقوی باشد، اما به ورطه فسق و ظلم سقوط کند؛ نمازخوان باشد و بی‌نماز شود؛ انقلابی باشد و ضدانقلاب شود؛ خط امامی باشد و ضدخط امام شود؛ اهل جبهه و ایثار باشد و به ضدگذشته خود تبدیل شود؛ از دیوار سفارت امریکا بالا رفته و ضدامریکایی باشد، اما به عذرخواهی از امریکا و گرایش به غرب کشیده شود؛ زن باحجابی بوده باشد، اما بی‌حجاب شود و… .

با توجه به این مثال‌ها، در این بحث، منظور از ارتداد، فقط ارتداد از ایمان به مبدأ و معاد و ضروری‌هایی که انکار آنها به معنی انکار مبدأ می‌باشد، نیست. احکام مترتب بر مراتب ارتداد، یکسان نیستند و هر مرتبه‌ای احکام خاص خود را دارد.

بنابراین موضوع بحث ما اولاً ارتداد به معنی خاص فقهی که احیاناً حکم اعدام بر آن جاری می‌شود، نیست، بلکه معنی عام آن یعنی هرگونه عقب‌گرد، سقوط و انحطاط از منظر اعتقادی، اخلاقی، رفتاری، سیاسی و… مورد نظر است که از آن به ریزش تعبیر می‌کنیم و ثانیاً احکام مترتب بر آنها مدنظر ما نیستند.

در این مقام فقط فهرستی از ریزش‌ها را مرور و سپس برخی از عوامل آنها را بررسی می‌کنیم.

ریزش‌ها در عصر انبیا

ریزش‌ها همزاد تاریخ بشرند و قرآن به عنوان یگانه منبع متقن، نمونه‌هایی از ریزش‌های پیش از اسلام را گوشزد کرده است:

ـ در نسل اول بشر داستان قابیل، فرزند آدم ابوالبشر و کشتن برادر.

ـ فرزند حضرت نوح«ع» اولین پیامبر اولوالعزم و شیخ‌المرسلین که با «انه لیس من اهلک انه عمل غیرصالح»(۱) توصیف شده است.

ـ انحطاط و سقوط همسر حضرت نوح«ع» و همسر حضرت لوط«ع» به‌رغم زندگی طولانی با دو پیامبر معصوم.(۲)

ـ سقوط و ریزش گروهی از بنی‌اسرائیل تحت‌تأثیر فریب هنرمندانه سامری و در چند مورد دیگر.

ـ داستان سقوط عبرت‌انگیز بلعم باعورا و… که با تعبیراتی هشداردهنده بیان شده است.

ـ و بالاخره در عصر پیامبر اعظم«ع» و زمان نزول قرآن، آیات فراوانی بیانگر ارتداد و سقوط برخی از مسلمانان  هستند.

 

ریزش‌ها بعد از رحلت پیامبر اعظم«ص»

بعد از رحلت حضرت رسول اکرم«ص» جامعه اسلامی به‌طور گسترده دچار ریزش و ارتداد شد تا جایی که در روایت آمده است که: «ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلاثه…»(۳) بعد از رحلت رسول خدا«ص» مردم به‌جز چند نفر مرتد شدند».

ارتداد و ریزش‌ها در عصر خلافت ظاهری حضرت امیرالمومنین«ع» وجه بارزتری یافت تا آنجا که گروه زیادی از مسلمانان به رهبری چهره‌های شاخصی چون طلحه و زبیر یکی از خونین‌ترین جنگ‌ها را علیه حضرت امیرالمؤمنین علی«ع» به راه انداختند و حدود ۵ سال حکومت آن حضرت، با این جنگ و دو جنگ مشابه دیگر و سرانجام شهادت حضرتش به دست یکی از همین عناصر مرتد (خوارج) به یکی از غم‌بارترین مقاطع تاریخ تبدیل شد.

ریزش‌ها همچنان در زمان امام حسن مجتبی«ع» تکرار شدند تا جایی که فرماندهان لشکر آن حضرت به خدمت دشمن درآمدند و حضرت سرانجام به دست همسرشان به شهادت رسیدند.

عهدشکنی و ریزش عمومی مردم کوفه در قبال مسلم بن عقیل و سپس امام حسین«ع» و ارتکاب فجیع‌ترین جنایت تاریخ، نمونه بارز دیگری از ارتداد عمومی در تاریخ اسلام است. سقوط وحشتناک افرادی مانند شمربن ذی‌الجوشن که از افسران لشکر حضرت امیر«ع» بود و بعد از ۲۰ سال به قاتل امام حسین«ع» تبدیل شد، داستانی عبرت‌آموز است.

داستان اسفبار ریزش‌ها و ارتدادها به اشکال مختلف و عناوین گوناگون در عصر امامان دیگر همچنان تکرار و بسیاری از آنها مبدأ پدید آمدن فرقه‌های انحرافی و منشأ انشقاق‌های باطلی چون فرق شش امامی و هفت امامی و… شدند.

ریزش‌ها در این دوره در سطوح مختلف اتفاق افتادند و علاوه بر مردم عادی که بیشتر تحت‌تأثیر ریزش نخبگان قرار می‌گیرند، ریزش و ارتداد دو گروه، اوراق تیره‌ای را در عصر ائمه اطهار«ع» رقم زده است.

الف) گروهی که از اصحاب و شاگردان نخبه ائمه«ع» به شمار می‌آمدند. در این فهرست به یک نمونه اکتفا می‌کنیم:

شیخ طوسی در کتاب «الغیبه»، روایتی را از حسین بن نوح (از نواب خاص در غیبت صغری) نقل می‌کند که: «سئل الشیخ عن کتب ابن ابی العزافر بعد ما ذمّ و خرجت فیه اللعنه فقیل له فکیف نعمل بکتبه و بیوتنا منه ملأ» فقال الشیخ اقول فیها ما قاله ابو محمد الحسن بن علی(علیه السلام) و قد سُئل عن کتب بنی فضال فقیل له کیف نعمل بکتبهم و بیوتنا منه ملأ فقال علیه السلام خذوا بما رووا و ذروا مارأوه»: از حسین بن روح بن نوبختی در مورد کتاب‌های ابن ابی‌العزافر بعد از آنکه دچار ارتداد و ریزش و لعنت و مذمت گردید، سؤال شد که با کتاب‌های او چه کنیم، حال آن که خانه‌های ما پر از کتاب‌های اوست؟ جناب حسین بن روح همان پاسخی را داد که امام حسن عسکری«ع» در پاسخ به سؤالی درباره کتاب‌های بنی‌فضال دادند و فرمودند: «به آنچه آنها روایت کرده‌اند عمل و رأی و نظر آنان را رها کنید».

این روایت بیانگر آن است که ابن ابی‌العزافر و نیز خاندان و فرزندان فضال از جمله اصحابی بوده‌اند که روایات فراوانی را در قالب کتاب‌های متعدد از ائمه نقل کرده‌ و تا پیش از ارتداد، در تراز معتمدیــن و موثقیــن در نقل حدیث بوده‌انــد و خانه‌های پیــروان اهل بیت«ع» از کتاب‌ها و روایات آنها پر بوده است، اما همین افراد با آن علّو مقام، روزگاری دچار انحراف و ریزش شده‌اند.

ب) گروه دیگر ریزش‌ها در میان نزدیکان نسبی و فرزندان ائمه به وقوع پیوسته است که نمونه آن داستــان تأسف‌بار علی بن اسماعیل بن جعفر نوه امام صادق«ع» و نقش او در زندانی شدن عمویش حضرت موسی بن جعفر«ع» است.

نمونه دیگر جعفر فرزند امام هادی و برادر امام عسکری«ع» که به جعفر کذاب معروف شد.

ماجرای اسف‌بار و عبرت‌انگیز ریزش‌ها از بین علما و نخبگان تا مردم عادی و خاندان‌ها همچنان بعد از عصر ائمه اطهار و دوران غیبت حضرت ولیعصر(عج) در طول بیش از هزار سال گذشته ادامه داشته است.

آنچه بیان گردید، مشتی از خروار است. ضرورت ایجاب می‌کند درباره آنچه که در قرآن کریم، به‌ خصوص در آیات مربوط به بنی‌اسرائیل و عصر پیامبر اعظم«ص» آمده و نیز آنچه که در عصر ائمه معصومین«ع» در زمینه ریزش‌ها و ارتدادها به وقوع پیوسته است، به تفصیل و همراه با تفسیر و مستندات لازم بحث و بررسی شود و تألیفی مستقل فراهم و فراتر از آنچه که در اینجا به طور نمونه و گذرا و فهرست‌وار ارائه شد، برای عبرت‌آموزی از تاریخ بیان گردد.

 

عوامل و زمینه‌های ارتداد و ریزش‌ها

بهترین راهکار برای درک زمینه‌ها و عوامل ریزش‌ها را می‌توان در قرآن و سخن خدا جستجو کرد، زیرا خالق انسان بهتر از هر کسی، مخلوق خویش و خصوصیات وی را می داند: «اَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَاللَّطیفُ الخْبَیرُ»(۴) بدین منظور چند نمونه از قرآن را مرور می‌کنیم:

 

چسبیدن به دنیا و هواپرستی

در این آیات «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ *سآءَ مَثَلاً القَومُ الَّذینَ کَذَّبوُا بِایاتِنا وَ اَنفسُهَمُ کانوُا یَظلِموُنَ»(۵) و (ای پیامبر) برای آنان حکایت آن کسی را بازگو که آیات خود را به او عطا کردیم و او خود را از آن آیات جدا ساخت و شیطان در پی او افتاد و او گمراه شد. و اگر می‌خواستیم بدو با آن آیات رفعت می‌بخشیدیم، اما وی خود به دنیا چسبید و از هوای نفس خود پیروی کرد. مَثَل او مَثَل سگی است که اگر بر او حمله بری له‌له زند و اگر رهایش کنی نیز له‌له زند. آری مَثَل مردمی که آیات ما را دروغ می‌شمرند چنین است. تو آن قصه را بازگو، باشد که بیندیشند. مثل حال گروهی که به عناد و تکبر، آیات ما را تکذیب کردند، بسیار به وضع بدی متمثل شود و آنها به خویش ستم می‌کنند».

قرآن از ماجرای عبرت‌آموز شخصیتی پرده برمی‌دارد که گویا به چند قدمی بالاترین مقامات معنوی رسید، اما با گرفتار شدن در دام هوای نفس و دلبستگی به دنیا تحت تعقیب شیطان قرار گرفت و به ورطه هلاکت سقوط کرد. او که طبق روایت امام رضا«ع» به اسم اعظــم خدا دست یافت و مستجاب‌الدعوه شد، کارش به تکذیب آیات خدا رسید و با گرایش به فرعون، علیــه حضــرت موسی«ع» عصیان کرد و همه دستاوردهای گذشته خویش را به باد داد.

قرآن از کسی سخن می‌گوید که به مقامی رسید که خداوند آیاتش را به او عنایت فرمود، آیاتی که می‌توانست باعث رفعت مقام او شود، اما او با فرو غلتیدن در چاه نفس و چنگ زدن به دنیا تغییر چهره داد و در این مرحله خداوند از چهره جدید او، در مثال سگی در وضعیتی خاص، پرده برمی‌دارد.

در این داستان از نام و مشخصات، پدر، مادر، تاریخ تولد، محل تولد، زندگی و… شخصیتی که این ماجرا بر سر او آمد، اسمی به میان نیامده، زیرا نام افراد، مدنظر ما نیست، بلکه بیان عوامل سقوط و ارتداد انسان، حتی زمانی که به بالاترین مراتب ایمان دست می‌یابد، حائز اهمیت است و توجه به این نکته که قصص قرآن داستان‌های یک بار مصرف تاریخی نیســتند، بلکه در زندگی بشر تکرار می‌شوند و هر شخصی در هر مقامی و در هر زمان و مکانی ممکن است جای قهرمان این داستان‌ها قرار بگیرد. لذا خداوند در آغاز داستان، پیامبر را به بازگو کردن این ماجرا امر و در پایان هم یک بار دیگر بر بازگو کردن این نوع داستان‌ها تأکید می‌کند، باشد که مخاطبان در همه زمان‌ها با تفکر در آنها عبرت گیرند و به چنین سرنوشت و فرجامی گرفتار نشوند.

دو عامل اصلی موجبات سقوط این شخص را که در تفاسیر به نام بلعم باعورا معرفی شده است و زمینه نفوذ و سلطه شیطان بر او را فراهم ساخت و او را از ولایت ولی خدا ـ حضرت موسی«ع» ـ به دامان ولایت شیطان و طاغوت زمان یعنی فرعون افکند. یکی دل بستن به دنیا که براساس روایات: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَه: دل باختن به دنیا سرچشمه همه خطیئات است» و دیگری پیروی از خواست‌ها و هواهای نفس اماره است.

این شخص که به تعبیر قرآن به مقام « آتَیْناهُ آیاتِنا»(۶) رسیده بود و باز هم ظرفیت ارتقاء به مقام رفیع‌تری را داشت: « وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا»(۷) ناگهان از آنچه به دست آورده بود «منسلخ» و خلع لباس ‌شد. خداوندی که خالق و خبیر به واقعیت او بود، علت این سقوط را در درجه اول  «أَخْلَدَ إِلى الأَرْضِ»(۸) اعلام فرموده است. خلود الی الارض، تعبیر ادیبانه و رسایی از چسبیدن به زندگی مادی و دلباختگی به دنیاست.

مشابه این تعبیر را در آیات دیگری داریم مثل: «َما لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ…؛(۹)

چرا هنگامی که به جهاد در راه خدا فراخوانده می‌شوید با سنگینی به زمین می‌چسبید؟ «أَرَضِیتُم بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَهِ؟…؛(۱۰) آیا به جای آخرت به دنیــا خشنود شده‌اید؟

این چسبندگی و سرسپردگی به دنیای مادی، انسان را از آخـرت و پــرواز به عالم بالا بازمی‌دارد. با سبک‌باری از تعلقات مادی است که سبک‌بالی برای پرواز فراهم می‌شود. این حقیقت را در زندگی همه اولیای خدا و به‌طور محسوس در روزگار خودمان با مطالعه زندگی شهدایی که با اراده خود راه شهادت را پیمودند و به قلّه رفیع شهادت عروج کردند می‌توان مشاهده کرد.

روشن است که این چسبندگی به دنیا و دل سپردن به آن، زمینه غفلت از آخرت و فرجام و زندگی جاوید انسان می‌شود. البته دنیایی که ابزار و زمینه‌ساز توجه به آخرت و تمهید سعادت جاودانه باشد، خود، عین آخرت است و آنگاه که عمر انسان، مال و تلاش و دیگر سرمایه‌های مادی، جسمانی، روحی و باطنی انسان برای خدا و در راه خدا جهت‌گیری شود، حتی خواب، خــوراک، ورزش، کسب و کــار می‌توانند وجهه الهی و عبادی پیدا کنند و در خدمت تکامل معنوی انسان قرار گیرند.

عامل دیگری که این آیه روی آن تاکید می‌کند« اتَّبَعَ هَواهُ» پیروی از هــوای نفس است، هوای نفسی که پیامبر اعظم«ص» فرمود: «اَعدی عدوِّک نَفسُک الَّتی بینَ جَنبیکَ»(۱۱)

دشمن‌ترین دشمن انسان، نفسانیت، بت نفس، خودخواهی و پیروی از خواسته‌های حیوانی اوست. اسیر هواها و خواسته نفسانی شدن، تدریجاً چراغ عقل عاقبت‌نگــر و خرد فرجام‌اندیش را در انسان خاموش می‌کند و با آلوده شدن به گناهان و لذت‌های زودگذر، انسان تدریجاً به جایـی می‌رسد که آیات خدا را تکذیب می‌کند: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ…»(۱۲)

تکذیب و انکار آیات خدا منحصر به آیات قرآن که نسخه زندگی سعادتمندانه انسان است، نیست، بلکه همه پدیده‌های عالم هستی، آیات و نشانه‌های خدا هستند، اما آدمی در اثر دنیاپرستی و اسارت در بند هواهای نفسانی و احاطه گناه به جایی می‌رسد که: «…لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(۱۳) «…دل‌ دارند، ولی بدان حقائق را نمی‌فهمند؛ چشم دارند، ولی بدان نمی‌بینند؛ گوش دارند، ولی بدان نمی‌شنوند. آنها مانند چهارپایان و بلکه گمراه‌ترند و آنها همان غافلانند».

 

دوستان و معاشران

دوستی‌ها و هم‌نشینی‌ها نقش سرنوشت‌سازی در شکل‌گیری شخصیت انسان دارند. در آیات ۲۷ تا ۳۰ سوره فرقان این مسئله به‌ روشنی بیان شده است: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا * یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا و قالَ الرَّسوُلُ یا رَبِّ اِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا القُرْانَ مَهْجُوراً؛(۱۴) روزی که ستمگر از شدت حسرت و ناراحتی دو دست خود را با دندان گاز می‌گیــرد و می‌گوید ای کاش همراه پیامبر راهی را در پیش می‌گرفتم. ای وای بر من! کاش فلانی را دوست نمی‌گرفتم؛ همانا که مرا از یاد خدا منحرف ساخت. شیطان همواره خوارکننده انسان بوده است. (در آن روز) پیامبر گوید ای پروردگار من! همانا قوم من این قرآن را متروک نهادند».

کسی که به جای همراهی با پیامبر و راه و روش او و اهل بیتش و نیز انس و پیروی از قرآن، شخص یا اشخاص شیطان‌صفتی را دوست و همنشین خود قرار دهد، به گمراهی و ضلالت کشیده می‌شود. چنین انسانی به عنوان «ظالم» معرفی شده است. کسی هم که به خود ظلم می‌کند، مصداق ظالم است. حتی آن کسی که به دیگران ظلم می‌کند، در حقیقت به خود ظلم کرده است.

امام حسین«ع» با ظلم ظالم، سیدالشهدا  شد و به اعلی علیین رسید، اما آن کسی که بدبخت دنیا و آخرت شد، خودِ ظالم و قاتل ایشان بود. آن کسی هم که به نفس خود ظلم می‌کند و با گناه، خود را تباه می‌سازد، مصداق ظالم است. قرآن شرک را بالاترین ظلم می‌داند. «انّ الشِّرک لَظُلمٌ عَظیمٌ» مشرک به خدا ضرر نمی‌رساند، بلکه به خود ضرر می‌زند و ظلم می‌کند و سرمایه وجودی خود را می‌بازد. کسی که با رفاقت و دوستی با اهل گناه و ضلالت از رهروی در راه خدا و پیامبر خدا به راه شیطان کشیده می‌شود، به خود ظلم می‌کند.

دوستی با اهل گناه و احساس خشنودی از معاشرت با آنان، در آغاز، بی‌تفاوتی نسبت به قبح گناه و تدریجاً گرایش و احساس رضایت نسبت به گناه و ادامه آن را فراهم می‌آورد. همنشینی و دوستی با اهل گناه از مؤثرترین عوامل انحطاط و سقوط انسان به شمار می‌آید. در این زمینه روایات فراوانی از پیشوایان دینی نقل شده‌اند که به چند نمونه اکتفاء می‌کنیم:

پیامبر اکرم«ص»: «اِخْتَبِرُوا النّاس بِاَخْدانِهم فَانِّما یُخادِنُ الرّجُل مَنْ یُعْجِبُهُ نَحوهُ؛(۱۵) مردم را با دوستانشان بیازمایید، زیرا آدمی با کسی دوستی می‌کند که از رفتار او خوشش می‌آید.»

امام علی«ع»: «… مَنِ اشْتَبَه عَلَیکم اَمْرُهُ وَ لمَ تَعْرفُوا دینَهُ فَانْظُرُوا اِلِی خُلَطائِهِ فَاِنْ کانُوا اَهْل دینِ الله فَهُوَ عَلی دین الله و ان کانوُا عَلی غَیْرِ دینِ اللهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دینِ الله. اِنَّ رَسُولَ اللهِ کان یَقُولُ: مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الیَوْمِ الاخِرِ فَلا یُواخینَ کافِراً و لا یُخالِطْنَ فاجِراً وَ مَنْ آخی کافراً و خَالَطَ فاجِراً کانَ کافِراً فاجِراً؛(۱۶) هرگاه وضعیت کسی بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید، به دوستان و همنشینانش بنگرید. اگر اهل دین و آیین خدایند، او هم بر دین خداست و اگر بر آیین خدا نباشند، او هم بهره‌ای از دین خدا ندارد».

آن حضرت در ادامه با استناد به سخن پیامبر اکرم«ص» می‌فرمایند: «همانا رسول‌الله «ص» همواره می‌فرمود کسی که به خدا و معاد باور دارد، نباید کافر را دوست گیرد و نباید با بدکاران بیامیزد که هر کس با کافر برادری ورزد و با فاجر نشست و برخاست و معاشرت داشته باشد، خود کافر و فاجر است».

پیامبر اعظم«ص»: «اَلمْرْءُ عَلی دینِ خَلیلهِ فَلْیَنْظُرُ اَحدکُم مَنْ یُخالِلْ؛(۱۷) آدمی بر آیین دوست خویش است، پس بنگرید با چه کسی دوستی می‌ورزد».

امام علی«ع»: «کُلُّ امرءٍ یَمیلُ اِلی مِثلِهِ؛(۱۸) هر کس به مثل خود گرایش دارد».

امام علی«ع»: «لا یُوادُّ الأشُرار اِلاّ اَشْباههُم؛(۱۹) اشرار را جز همانندشان دوست ندارند».

امام باقر«ع»: «… اَلْمرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ؛(۲۰) آدمی با کسی محشــور می‌شود که دوستــش دارد».

به تعبیر شاعر:

تو اول بگو با کیان زیستی

پس آنگه بگویم که تو کیستـی [سعدی]

و به تعبیر دیگر:

کبوتر با کبوتر باز با بـاز

کند همجنس با همجنس پرواز

روشن است که دوستدار علی«ع» با علی«ع» محشور می‌شود و دوستدار معاویه با معاویه؛ دوستدار امام حسین«ع» با امام حسین«ع» و دوستدار یزید و شمر با یزید و شمر؛ دوستدار شهدا با شهدا و دوستدار صدام با صدام؛ دوستدار امام با امام و دوستدار ریگان و بوش با ریگان و بوش و… زیرا این تولی و تبری دو روی یک سکه و تولی هر یک ملازم تبری از جبهه مقابل است. نمی‌شود کسی هم امام حسین«ع» را دوست داشته باشد و هم شمر را. این‌گونه است که در روایات حقیقت دین را در حب و بغض فی‌الله ترسیم فرموده‌اند، حب و بغضی که انسان را در درازمدت به محبوب نزدیک و از مبغوض دور می‌سازد.

به هر حال فرجام دوستی با اهل باطل، ضلالت و گناه است. همان که آدمی در روز قیامت انسان از شدت حسرت و ناراحتی از خود، نه یک دست که دو دستش را به دندان می‌گزد و در حالی که بر خــود وای می‌زند می‌گوید: «یا وَیْلَتى‏ لَیْتَنی‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً؛(۲۱) ای وای بر من! کاشکی فلانی را به دوستی برنمی‌گزیدم»

در  شماره بعد این مقوله را پی خواهیم گرفت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ هود، ۴۶٫

۲ـ تحریم، ۱۰٫

۳ـ بحارالانوار، ج ۲۲/۳۵۲٫

۴ـ ملک، ۱۴٫

۵ـ اعراف، ۱۷۵ تا ۱۷۷٫

۶ ـ اعراف، ۱۷۵٫

۷ ـ همان، ۱۷۰٫

۸ ـ همان، آیه ۱۷۶.

۹ـ توبه، ۳۸٫

۱۰ـ همان.

۱۱ـ بحارالانوار، ج۷۰/۶۴٫

۱۲ ـ روم، ۱۰٫

۱۳ـ اعراف، ۱۷۹٫

۱۴ـ فرقان، ۲ـ۲۷٫

۱۵ـ تنبیه الخواطر، ج۲/۲۴۹٫

۱۶ـ بحارالانوار، ج ۷۴/۱۹۷٫

۱۷ ـ بحارالانوار، ج۷۱/۱۹٫

۱۸ ـ غررالحکم.

۱۹ـ غررالحکم.

۲۰ـ کافی، ج ۳/۱۶۹٫

۲۱ـ فرقان، ۲۸.

 

سوتیترها

۱٫

انسان همواره در مسیر زندگی در معرض آزمون و امتحان قرار دارد. عموم نعمت‌ها و نقمت‌ها هم وسیله امتحان‌اند و طبیعی است که برخی در امتحانات قبول می‌شونــد، ارتقاء می‌یابند و رشد می‌کنند و عده‌ای مردود و احیاناً دچار سقوط و ریزش می‌شوند. فعلاً بحث ما مربوط به بخش دوم یعنی ریزش‌هاست.

 

۲٫

دوستی با اهل گناه و احساس خشنودی از معاشرت با آنان، در آغاز، بی‌تفاوتی نسبت به قبح گناه و تدریجاً گرایش و احساس رضایت نسبت به گناه و ادامه آن را فراهم می‌آورد. همنشینی و دوستی با اهل گناه از موثرترین عوامل انحطاط و سقوط انسان به شمار می‌آید.