تنها رضای خدا در نظرم بود

«ناگفتههای انقلاب» در گفت وشنود با مرحوم استاد سید علی اکبر پرورش

 

 

گفت وگویی که درپی می‌آید در سالیان میانی دهه ۷۰ و در دورانی که مرحوم استاد علی اکبر

پرورش هنوز در تهران می‌زیست با ایشان انجام شده است که طی آن به بیان پاره‌ای از خاطرات خویش از وقایع سیاسی دهه اول انقلاب پرداخته‌اند. با طلب علو درجات و رضوان خاص ربوبی برای استاد پرورش، شما را به مطالعه این مصاحبه پرنکته که تاکنون انتشارنیافته دعوت می‌کنیم. امید آنکه مقبول افتد.

 

باتشکر از حضرتعالی به لحاظ شرکت در این گفت وگو، بفرمائید که فعالیتهای قبل از انقلاب شما در چه زمینهای بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من قبل از انقلاب کارم دبیری دبیرستان‌ها و دانشسراها و تدریس در آموزش و پرورش بود. در کنار آن فعالیت‌های سیاسی هم می‌کردم. قبل از انقلاب چندین بار به خاطر فعالیت‌های سیاسی و سخنرانی‌های مذهبی توسط ساواک دستگیر شدم و در آخرین باری که دستگیر شده بودم با عنایت خداوند و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شدم.

آقای پرورش! شما با شهیدآیت الله بهشتی مدت زیادی محشور بودید. سوابق آشنایی شما با این شهید مظلوم از کجا شروع شد؟

من با شهید بهشتی از دوران جوانی آشنا شدم. ایشان در دوران طلبگی به اصفهان می‌آمدند و چون با ایشان هم‌محله‌ای و در ‌محله ‌چهارسوق‌ بودیم، به همین خاطر روابط نزدیک‌تری داشتیم. شهید بهشتی به هنگام سفر به اصفهان نوجوانان محله را در مسجدی جمع می‌کردند و برای آنها مسائل اسلامی و قرآنی را توضیح می‌دادند و جوانان را هم با کارهای تشکیلاتی آشنا می‌ساختند.من هم چون در فراگیری مسائل قرآنی استعداد داشتم، مورد لطف و محبت زیاد ایشان قرار می‌گرفتم و از این رو ارتباط بنده با شهید بهشتی روز به روز بیشتر می‌شد. پس از مدتی وارد آموزش و پرورش شدم و انس بیشتری با این شهید بزرگوار داشتم و در جلساتی که روزهای چهارشنبه در تهران برگزار می‌شد من هم گاهی شرکت می‌کردم. پس از چندی به خاطر ارتباط و همفکری با این شهید، فعالیت‌های سیاسی را در اصفهان زیر نظر ایشان انجام می‌دادم. شهید بهشتی برای کمک به خانواده شخصیت‌ها و افرادی که دستگیر می‌شدند پول‌هایی را در اختیارم می‌گذاشتند که بین خانواده آنان تقسیم می‌کردم.

با شهید مطهری هم سابقه آشنایی داشتید و این شهید بزرگوار در کتاب سیری در نهجالبلاغه هم از شما ذکر خیری کردهاند. علت ذکر نام جنابعالی از سوی شهید مطهری چه بود؟

قبل از انقلاب به اغلب شهرهای کشور برای سخنرانی سفر می‌کردم و شاید شهری نباشد که من قبل از انقلاب در آن سخنرانی نکرده باشم. در ماه‌های نزدیک به پیروزی انقلاب که شهید مفتح جلسات سخنرانی را در مسجد قبا برگزار می‌کرد، بنده هم یکی از سخنران‌های آنجا بودم و چون شهید بهشتی و شهید مطهری هم در آن زمان از سخنرانی ممنوع بودند در جلسات مسجد قبا شرکت می‌کردند. شهید مطهری از سال‌های قبل از انقلاب به من محبت داشتند و هر وقت به اصفهان می‌آمدند خدمتشان می‌رسیدم.

اما در مورد این که چگونه شد اسم مرا در کتاب سیری در نهج‌البلاغه آورده‌اند، عرض می‌شود شبی شهید مطهری در منزل ما بودند. صبح روز بعد با شهید مطهری در یک محفل بزرگ علمی در شهر نجف‌آباد شرکت کردیم. در آنجا بحثی از زهد به میان آمد و در باره زهد تعبیری کردم که شهید مطهری خیلی پسندید. گفتم به نظر من می‌رسد زهد در اسلام یعنی برداشت کم و بازدهی زیاد. وقتی این جمله را گفتم ایشان شادمان شد و به من عنایت کرد. خدمتشان عرض کردم جزوه‌ای هم در این زمینه نوشته‌ام. ایشان در آن مجلس زیاد ننشستند و به من فرمودند: «بلند شوید و با هم به اصفهان برویم و آن جزوه را بدهید تا ببینم». وقتی شهید مطهری جزوه را دید پسندید و گفت: «من در کتاب سیری در نهج‌البلاغه از شما نام می‌برم». این جزوه خدمت ایشان بود و بعد از شهادتشان توسط فرزندشان به من برگردانده شد.

وقتی انقلاب پیروز شد، کجا بودید؟

در آن روز در زندان بودم. از ماه‌ها قبل از پیروزی انقلاب بنده را به عنوان تلاش برای ایجاد عدم امنیت و اخلال در امور کشور دستگیر کرده بودند.

اولین سِمتی که بعد از پیروزی انقلاب به شما محول شد، چه بود؟

پس از پیروزی انقلاب کمیته‌ای برای ایجاد نظم و امنیت در اصفهان به وجود آمد و در آنجا بنده را به عنوان مسئول کمیته شهر اصفهان انتخاب کردند.

مردم اصفهان در انقلاب و جنگ نقش بزرگی داشتهاند. این مردم را چگونه دیدهاید؟

اصفهان شهری است که ریشه‌های فرهنگی در آن عمیق است و مردم آن از فهم و آگاهی بالایی برخوردارند. در مسائل دقیق و حسابگرانه وارد می‌شوند. در جنگ هم برای جبهه‌ها پشتوانه خوب و حماسه‌آفرین‌ترین شهدا از اصفهان بودند. پرجمعیت‌ترین شهدا به نسبت جمعیت مربوط به اصفهان بود و همین عوامل امام را به این تعبیر کشاند که فرمودند: «کجای دنیا شهری مثل اصفهان پیدا می‌کنید؟»

برگردیم به خاطراتتان.مسئولیتهای بعدیتان در نظام جمهوری اسلامی چه بود؟

در ماه‌های اول بعد از پیروزی انقلاب از طرف مردم اصفهان برای نمایندگی مجلس خبرگان که برای تدوین قانون اساسی تشکیل شده بود انتخاب شدم و مدت سه ماه در مجلس خبرگان در خدمت بزرگانی همچون شهید مظلوم آیت الله بهشتی در حد توان فعالیت کردم. پس از چند ماه در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی از سوی مردم به عنوان نماینده اصفهان انتخاب شدم. پس از آن مدت سه سال و نیم مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را عهده‌دار بودم. در سومین و چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی مجدداً به عنوان نماینده مردم اصفهان برگزیده شدم.

با چه انگیزهای در انتخابات های ادوار گوناگون مجلس ونیز میاندوره ای ها، ثبتنام می کردید؟

در مورد علل حضورم در مجلس نکته مخفی و پنهانی ندارم که بخواهم برای تشریح آن زیاد صحبت کنم. انگیزه من همان مواردی است که ازدوره اول مجلس اعلام کرده بودم و معتقد بودم می‌توانم در مسئله قانون‌گذاری و به‌ویژه در رشته تخصصی خودم یعنی مسائل فرهنگی و آموزشی نقش مؤثری در تدوین قوانین داشته باشم. همچنین توانایی انجام وظیفه نظارتی را در خود می‌دیدم.

شاید بهتر بود که از آغاز این پرسش رامی‌پرسیدیم که یک نماینده مجلس ازدیدگاه شما چه رسالتی دارد؟

از نظر قانونی یک نماینده باید در کارهای قانون‌گذاری شرکت فعال داشته و برای تدوین یک قانون جامع کوشا باشد. علاوه بر آن بر قانونی که در کشور اجرا می‌شود نظارت کند تا به بهترین وجه اجرا شود، اما در کنار این دو وظیفه اگر فردی به کار و مشکلات مردم و حوزه انتخابیه‌اش کاری نداشته باشد به‌طور طبیعی نمی‌تواند قانون‌گذار خوبی باشد. یک نماینده باید مشکلات مردم را لمس کند و برای رفع آنها طرح و برنامه داشته باشد و برای درمان نارسایی‌ها دستگاه‌های اجرایی را بسیج کند که این مسائل هم بخشی از وظایف نظارتی نماینده محسوب می‌شود.

در سال ۵۹ برای انتخاب نخستوزیر هیئتی از سوی مجلس تعین شد و شما یکی از اعضای آن جمع بودید. این هیئت چرا و چگونه تشکیل شد؟

کار انتخاب نخست‌وزیر به بن‌بست رسیده بود و بنی‌صدر به سادگی حاضر نبود کسی را معرفی کند و می‌خواست سلامتیان را معرفی کند، ولی مجلس نمی‌پذیرفت. چون کار به درازا کشید امام اعتراض فرمودند. بنی‌صدر مجبور شد حکمیتی را از مجلس بپذیرد. پیشنهاد کرد چند نفر انتخاب شوند و فردی را برای نخست‌وزیری معرفی کنند. مجلس پنج نفر مرکب از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، حضرات آقایان هاشمی رفسنجانی، امامی کاشانی، یزدی و بنده را برای این کار انتخاب کرد. بنی‌صدر نپذیرفت مقام معظم رهبری که در آن زمان نماینده مردم تهران بودند و همچنین آقای هاشمی عضو هیئت باشند. در نتیجه سه نفر دیگر کار را شروع کردند. پس از یک ماه بحث و بررسی چهارده نفر برای احراز پست نخست‌وزیری کاندیدا شدند و این هیئت در نهایت به مرحوم شهید رجایی رسید، ولی بنی‌صدر با این مرد بزرگ برخورد زشت و زننده‌ای کرد، اما شهید رجایی با اخلاق و متانت رفتار شایسته‌ای از خود نشان داد و بالاخره به مجلس معرفی شد و رأی بالایی را هم کسب کرد.

آقای پرورش! شما در سالهای اول جنگ از سوی مجلس به عنوان نماینده در شورایعالی دفاع شرکت میکردید. از آن دوران خاطرهای تعریف کنید.

در اوایل جنگ به فرمان امام مجلس دو نفر نماینده در شورای‌‌عالی دفاع انتخاب کرد که بنده و شهید محمد منتظری انتخاب شدیم و مدت‌ها در خدمت مقام معظم رهبری که آن روز نماینده امام در شورا بودند و همچنین آقای هاشمی رفسنجانی، شهید رجایی و دیگر دوستان حضور داشتند. بنی‌صدر مسئول شورای‌عالی دفاع بود. خاطرات زیادی از ملاقات‌ها با حضرت امام دارم.یک شب که برای شرکت در جلسه شورای‌عالی دفاع به پایگاه وحدتی دزفول رفته بودیم، بنی‌صدر برای تحقیر آقایان دستور داده بود که آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی رفسنجانی را بازرسی بدنی کنند و پاسداران آنها را هم راه ندهند و این خیلی برای ما دردناک بود. به هنگام بازرسی بعضی از پاسداران ناراحت شدند و چون دیدند کار به جای باریک می‌کشد، دیگر دستور دادند مقام معظم رهبری و آقای هاشمی را بازرسی نکنند، اما یک قدری به هنگام ورود معطل کردند. بعد از اتمام جلسه هم یک پتو به این آقایان دادند و اجازه ندادند برای استراحت در پایگاه وحدتی بمانند، لذا این بزرگان برای استراحت به مدرسه‌ای در شهر دزفول رفتند و در کنار بسیجی‌ها خوابیدند. نکته تأسف‌بار این بود که بنی‌صدر تحقیرها می‌کرد و زودتر از همه نزد امام می‌رفت و از آقایان شکایت می‌کرد. وقتی خدمت امام می‌رسیدیم ملاحظه می‌شد بنی‌صدر حقایق را وارونه جلوه داده است و این بیشتر انسان را آزرده می‌کرد.

یک روز که خدمت امام رسیدیم پیشنهاد شد کسی مسائل را خدمت امام توضیح بدهد. مرا برای این کار انتخاب کردند، چون از مجلس و کمی آزادتر از دیگران بودم. حدود ۴۵ دقیقه تمام واقعیات را شرح دادم و همه توهین‌های بنی‌صدر را بیان کردم و گفتم بنی‌صدر در جایی زندگی می‌کند که هنوز حالت کاخ دارد و مجسمه‌ای عریان در باغ وجود دارد. امام که اینها را شنید، فرمود: «عجب! بنی‌صدر که خلاف آن را برایم گفته است». در این جلسه مقام معظم رهبری از نحوه کارها و برخوردهای بنی‌صدر بسیار پریشان بودند و شعری را خطاب به امام خواندند: «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو»

آیت‌الله خامنه‌ای که به همراه قطره اشکی این شعر را برای امام خواند، دیدم در آن لحظه نگاه امام به طرف ایشان خیلی عجیب است. آن نگاه عمیق، جانگداز و در عین حال پر مهر بود. امام خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: «جناب آقای خامنه‌ای من هم ادراک دارم و می‌فهمم» و این نگاه نافذترین نگاه امام در بین صدها نگاهی بود که دیده بودم.

در چند دورهای که نماینده مردم اصفهان بودید برای حل مشکلات مردم چه کردید؟

مشکلات مردم انواع و اقسام دارد. یک بخش مسائل شخصی و بخش عمده‌ای از آن مسائل عمومی است. برای مشکلات عمومی نظیر گرانی، امنیت و… تلاش می‌شد تا دستگاه‌های اجرایی را برای حل آنها بسیج کنیم و خودمان هم برای ارائه راه‌حل آنها همفکری می‌کردیم. از سوی دیگر چون تجربه کاری‌ام مسائل فرهنگی بود، در این زمینه سعی می‌کردم برای دانش‌آموزان جلسات متعدد پاسخ به سئوالات برگزار کنم و به نارسایی‌های فرهنگی آنها شخصاً رسیدگی کنم. در اطراف اصفهان نیز تعداد زیادی روستا و بخش وجود دارد که جزو موارد تحت پوشش حوزه انتخابیه بود که اغلب مشکلات مقطعی مانند آب، آسفالت معابر، مدرسه و برخی مسائل کشاورزی مانند کمبود کود، سم و… داشتند که برای حل اینها در حد توان تلاش می‌کردم.

در مجلس چهارم شما مسئول جلسه نمایندگان حزبالله بودید. این جمع چگونه به وجود آمد و کار آن چه بود؟

این جمع همان چیزی بود که به آن فراکسیون می‌گویند. این جلسه هر دو هفته یک بار تشکیل می‌شد و برای مشکلات سیاسی و اقتصادی کشور اندیشه می‌کرد و تصمیم‌گیری مقتضی را انجام می‌داد. در این جلسه وزرا دعوت می‌شدند و به سئوالات نمایندگان پاسخ می‌دادند. در مجموع یک مجمع فعال برای هماهنگی و پیگیری مسائل و مرکزی برای تشکل و هماهنگی افکار برادران و خواهران نماینده حزب‌الله و پاسداری از حریم ولایت و امامت خیلی کوشا بود.

شما سالها در حزب جمهوری اسلامی فعالیت میکردید. مسئولیتتان چه بود و یک حزب خوب را چگونه تعریف میکنید؟

در حزب جمهوری اسلامی عضو شورای مرکزی بودم و پس از شهادت شهید بهشتی و در زمان دبیرکلی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای قائم‌مقام حزب بودم. از قبل از انقلاب به کارهای تشکیلاتی علاقه زیادی داشتم و معتقدم حرکت انسان آن وقت بالنده می‌شود که در تشکیلات شکل بگیرد. مراد از حزب هم همین است که انسان‌های همفکر و هم‌اندیشه را دور هم جمع و سعی کند هدف متعالی و ارزشمند رساندن رسالت اسلامی را به جان تشنه‌کامان فعال‌تر و شکوفاتر به دیگران برساند.

در حال حاضر در کدام تشکیلات عضو هستید و سمتتان چیست؟

هم اکنون در جمعیت مؤتلفه اسلامی عضویت دارم و قائم‌مقام دبیرکل هستم.

چطور شد جمعیت مؤتلفه را برای فعالیت انتخاب کردید؟

مؤتلفه از سابقه‌دارترین تشکل‌های اسلامی ایران است. هم خوش‌نام و هم خوش‌سابقه است و در آن عناصر انقلابی و مبارز حضور دارند. قبل از تشکیل حزب جمهوری اسلامی جمعیت مؤتلفه به وجود آمد و سابقه شروع آن به آغاز نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام می‌رسد. پس از پیروزی انقلاب که حزب جمهوری اسلامی را شهید بهشتی به همراه شخصیت‌هایی مانند آقای هاشمی، شهید باهنر و آیت‌الله خامنه‌ای تأسیس کردند جمعیت مؤتلفه سعی کرد خودش را در اختیار حزب جمهوری اسلامی قرار بدهد و با آن همکاری کند. بعد از این که حزب تعطیل شد آقای عسگراولادی از حضرت امام سئوال کردند الان که حزب تعطیل شده است آیا اجازه می‌دهید فعالیت مؤتلفه را شروع کنیم و با اجازه حضرت امام کار مؤتلفه دو باره آغاز شد. چند سال قبل هم آقای عسگراولادی از بنده برای عضویت در مؤتلفه دعوت کردند و من هم چون افراد این تشکیلات را پرسابقه و باارزش می‌دانستم، لذا عضویت را پذیرفتم و در شورای مرکزی مؤتلفه مرا به عنوان قائم‌مقام دبیرکل جمعیت انتخاب کردند.

با اجازه شما کمی از مسائل سیاسی فارغ میشویم و به مباحث اخلاقی بپردازیم. ما شما را یک فرد عارف و اهل اخلاق میدانیم. عرفان یعنی چه؟

این حسن ظن شماست که مرا این طور می‌شناسید، اما بنده خودم را نه عارف و نه اهل عرفان می‌دانم، ولی گاهی در این زمینه جملاتی را بر اساس علاقه و شوق و ذوق عرض می‌کنم. در مورد عرفان می‌دانید که جوهره و مخ عرفان عشق به خدای متعال است و این که انسان چگونه و از چه راه‌هایی برای تقرب به ذات آن عزیز بهره‌مند شود و «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» را درک کند، جوهر بحث‌های عرفان را تشکیل می‌دهد.

بزرگترین مشخصه عرفان واقعی چیست؟

بزرگ‌ترین مشخصه عرفان واقعی ملاقات خداوند است. قرآن کریم می‌فرماید: «مَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء اللَّهِ»(۱) چون هدف از بهشت هم لقای خداوند است. دو وجود مبارک ما را به این ملاقات رهبری می‌کنند، یکی وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) که قرآن مجسم و دیگری قرآن کریم که پیامبر مکتوب است. این دو وجود ارزشمند و ائمه طاهرین راهگشای ما به سوی خداوند هستند.

راه ورود به قرآن چگونه است؟

راه ورود به قرآن زیاد است. یکی قرآن می‌خواند که بگوید قرآن را می‌توانم بخوانم، دیگری بیان می‌کند تا علم خود را بروز بدهد. بعضی با صوت می‌خوانند تا قرآن را زیبا جلوه بدهند، اما قرآن اینها نیست و کسی از این طریق نمی‌تواند طرفی ببندد. تنها راهی که وجود دارد تا انسان از قرآن بهره ببرد این است که انسان خود را مریض ببیند و در حقیقت مریض به دنبال درمان است. قرآن فرموده است من دوای درد مریض هستم. اگر انسان خود را مریض بداند و برای درمان بیماری خود به دنبال شفا از این کتاب مقدس باشد، به نظر من بهترین راه برداشت و استفاده از قرآن را یافته است.

شما در مطالب خود از شعر زیاد استفاده میکنید. چقدر به شعر علاقه دارید؟

از شعر مختصری بهره‌مند هستم و مقداری از اشعار شعرای بزرگ را از حفظ دارم. شاید حدود ۵۰ هزار بیت شعر عربی و فارسی را حفظ هستم.

شاعران مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟

به سادگی نمی‌توان شاعران بزرگ را معرفی کرد، زیرا هر کدام از شعرای بزرگ در بعدی از ابعاد قدرتمند و توانا هستند، اما در عالی‌ترین سطح از شعرایی که مورد علاقه همگان قرار دارند نظامی گنجوی، سعدی، حافظ، فردوسی و… در پایه نخستین شعر فارسی هستند، اما خود من به اشعار مولوی علاقه خاصی دارم. معتقدم این مغز بزرگ و اندیشه عظیم قرون و اعصار انسانی بود که سخت‌ترین مطالب را با بهترین وجه و ساده‌ترین زبان بیان کرده است و شخصیتی عظیم‌تر از مولوی در بین متفکرین نمی‌شناسم. من با اشعار مولوی و حافظ بیشتر مأنوس هستم و در مورد زیباترین شعر معتقدم همه سرایندگان آنگاه که همه حرف‌های خود را زدند، عظیم‌ترین شعری که می‌سرایند، سکوت است. این عالی‌ترین مرحله کمال یک شاعر است.

به‌طور مثال نظامی گنجوی می‌گوید:

«سراینده‌ای داشتم در نهفت

که با من سخن‌های پوشیده گفت

کنون این سراینده خاموش گشت

مرا نیز گفتن فراموش گشت»

 

و یا پروین اعتصامی می‌گوید:

«اینکه خاک سیه‌اش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

هر که باشی و هر جا برسی آخرین منزل هستی این است

صاحب آن همه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی‌دوست بسی غمگین است»

آقای پرورش! حضرتعالی یک شخصیت فرهنگی هستید. وضعیت فرهنگی کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟

ما در کشورمان شخصیت‌های فرهنگی صاحب فکر زیاد داریم، اما اینها به اعتبار خصوصیاتشان از اول انقلاب جذب کارهای جاری و اجرایی شدند و فرهنگ کشور از وجود این شخصیت‌ها بی‌بهره مانده است و یا اگر بهره می‌گیرد بسیار کمتر از توان این بزرگان است. تعدادی از شخصیت‌های فرهنگی هم در اوایل انقلاب شهید شدند. در نتیجه عناصری که قبل از انقلاب در جهت مقاصد خودشان کار فرهنگی می‌کردند وقتی صحنه را خالی دیدند از آنجا که دل خوشی از نظام نداشتند، شروع به کار فرهنگی کردند و کارهای مربوط به فیلم، هنر، نویسندگی، موسیقی و آنچه را که مربوط به فرهنگ و هنر بود، در دست گرفتند. نمی‌خواهم بگویم در همه جا این طور بود، اما اغلب این گونه شد. این حضرات بعضی از هنرمندان را خریدند و بخشی از سینما را در تیول خود قرار دادند. بارها گفته‌ام در همه کشورهای دنیا که انقلاب و یا رفورم داشته‌اند، حداقل تا چند سال سینمای انقلاب دارند، ولی انقلاب ما با آن همه عظمت و بزرگی حتی یک روز سینمای انقلاب نداشته است و متأسفانه فیلم‌ها همان وضع سابق را داشت، غیر از معدودی از نویسندگان بقیه کار خود را انجام می‌دادند. فقط در عالم شعر یک تحول ایجاد شد و این را هم مردم شروع کردند و شعر انقلاب را سرودند و پس از آن شعرای انقلاب هم ظهور و بروز کردند. چند سالی است که با عنایت بزرگ‌ترین مرجع فرهنگی کشور یعنی مقام معظم رهبری هنرمندان و عناصر فرهنگی در حال کشف و ظهور هستند و میدان برای آنها باز شده است.

برای رونق و بهتر شدن وضعیت فرهنگی کشور چه توصیهای دارید؟

کسی که می‌خواهد فرهنگی را معرفی کند، اول خودش باید آن فرهنگ را بشناسد. فرهنگ این کشور یک فرهنگ مذهبی و دینی است و عمق آن ریشه در اندیشه اسلامی دارد. اگرچه به تعبیر شهید مطهری اثر متقابل با اسلام داشته، ولی به هر جهت از اسلام تأثیر پذیرفته و فرهنگ خودش را با فرهنگ اسلامی منطبق کرده است. من معتقدم عمیق‌ترین کار فرهنگی این است که اول خود فرهنگ اسلامی و ایرانی را کشف کنیم و بعد از این مرحله بلندی و عظمت آن را دریابیم. اگر نحوه هدایت نسل جوان را به این زلال جاری فرهنگی که همه تشنه هستند خوب بیابیم و بیان کنیم، به‌طور یقین پیروان زیادی برای آن وجود دارد.

به نظر شما بزرگترین هدیه انقلاب اسلامی به دنیای امروز وبه ویژه ملت ایران چیست؟

بزرگ‌ترین هدیه انقلاب اسلامی احیای امر امامت بود، چون امامت به وجود آمد، امت هم به وجود می‌آید. در حقیقت انقلاب مفهوم متعال امت را پایه‌گذاری کرد. به برکت وجود امام امت به وجود آمد.

بهترین خواسته شما در زندگی چیست؟

آنچه که دوست دارم بدان برسم، این است که انسانی باشم عامل واقعی به اسلام و در جهت رضایت خداوند متعال گام بردارم.

     

پینوشت:

  • قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه ۵٫

 

سوتیتر:

 

۱٫

مقام معظم رهبری از نحوه کارها و برخوردهای بنی‌صدر بسیار پریشان بودند و شعری را خطاب به امام خواندند: «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو». آیت‌الله خامنه‌ای که به همراه قطره اشکی این شعر را برای امام خواند، دیدم در آن لحظه نگاه امام به طرف ایشان خیلی عجیب است. آن نگاه عمیق، جانگداز و در عین حال پر مهر بود.

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *