به سوی سبک زندگی اسلامی(۴)

حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر

سبک زندگی و هدفداری حیات

از عواملی که در گزینش سبک زندگی نقش بنیادین دارد، شناخت غایت آفرینش و هدف خلقت انسان است. هدفداری حیات نیز به مبانی معرفتی و جهان‌بینی بستگی دارد. نگاه انسان به حیات خود و جهان آفرینش چیست؟ آیا آن گونه که نگرش الحادی می‌گوید همین زندگی مادی و دنیوی هدف است ؟ یا آن گونه که عقل و حکمت و آیین فطرت و رسالت آسمانی بیان می‌کند، چشم‌انداز دیگری در افق زندگی وجود دارد که تا دامنه ابدیت گسترده است؟

قرآن کریم نگاه الحادپیشگان را این گونه توصیف می‌کند: « وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوتُ وَنَحیَا وَما یُهلِکُنَا إِلَّا الدَّهرُ وَما لَهُم بِذلکَ مِن عِلمٍ إِن هُم إِلَّا یَظُنُّون‏؛(۱) و آنها گفتند: جز این زندگی دنیا زندگی دیگری نداریم، می‌میریم و زندگی می‌کنیم و چیزی جز روزگار ما را نابود نمی‌سازد؛ حال آنکه آنها بر این مدعا علم ندارند و تنها حدس و گمان می‌زنند».

آری، اندیشه الحادی و مادی مبنای عقلی و علمی ندارد. حدس و گمان است و حدس و گمان واقعیات علم را تغییر نمی‌دهد. خالق و مدبر دیگری است و نقشبند حوادث ورای چون و چراست. به قول مولوی:

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم

آن که آورد مرا باز برد در وطنم

اما انسان برای فرار از مسئولیت، وجدان خود را فریب می‌دهد در حالی که عمق فطرت ندای دیگری دارد. به بیان قرآن: « وَجَحَدُوا بِهَا وَاستَیقَنَتهَا أَنفُسُهُم ظُلْمًا وَعُلُوًّا فانظُر کَیفَ کانَ عاقبَهُ المُفسدین؛(۲) آنها در حالی آیات خدا را منکر شدند که از عمق جان بدان یقین دارند و این از سر نخوت، ستمکاری و طغیانگری است. اینک بنگر و سرانجام مفسدان را نظاره کن.

چرا حقیقت را منکر می‌شوند و به فطرت پشت می‌کنند؟ برای این که می‌خواهند آزاد باشند، هر چه دلشان می‌خواهد بکنند، از لذات و شهوات نفسانی، تفوق‌طلبی، فساد و سلطه‌جویی و زیاده‌خواهی این زندگی بهره ببرند و مانعی پیش رویشان نباشد، همان گونه که قرآن بیان می‌کند: « بَل یُرِیدُ الإنسَانُ لِیَفجُرَ أَمَامَهُ یَسأَلُ أَیَّانَ یَومُ القیامه؛(۳) بله، انسان می‌خواهد آزاد باشد هر فسق و فجوری می‌خواهد بکند، می‌پرسد قیامت کی است؟!»

اگر انسان در مسیر انحرافی و طغیان و عصیان بر‌ود و در سبک و سیاق زندگی‌اش با معنویت و مسئولیت فاصله بگیرد، ریشه آن را باید در اوهام و خیالات کاوید. این گونه انسان‌ها وجدان خود را فریب می‌دهند و این بدترین فریب است. صغری و کبرایی که برای خود می‌چینند و بر اساس آن نتیجه‌گیری می‌کنند پایه و بنیاد ندارد، همانند لانه عنکبوت که به بیان قرآن تکیه‌گاه کافران است و سست‌ترین بنیاد که با اندک بهانه‌ای فرومی‌ریزد.

مشکل بشر امروز همین گریز از فطرت و افتادن در دام اوهام و ساده‌اندیشی و غفلت و تغافل است، به همین دلیل است که تمام دغدغه‌های خود را در دنیای مادی و چگونه زیستن و لذت و رفاه خلاصه کرده  و شکاف‌های طبقاتی فقر ، غنا، قساوت، خشونت، آدم‌کشی، نیرنگ و بی‌عدالتی و ستم‌بارگی و صدها رذیله دیگری را پدید آورده و توده‌هایی از انسان‌ها را بدان مبتلا ساخته است و با وجود همه اینها و با این همه حرص و ولع به مادیات و تنوع‌جویی، باز هم قانع و آرام نیست، زیرا مطلوب اصلی و فطری را از دست داده و به چیزی دل سپرده که با فطرت خدادادی وی همخوانی ندارد. به عبارت دیگر، بشر خدای خود را از یاد برده، هدف اصلی را گم کرده، در برهوت سرگردانی به سر می‌برد و در جستجوی جایگزینی است که امکان تحقق آن وجود ندارد. در نگاه مادی، دنیا جایی است برای خوشگذرانی و لذت، در حالی که در نگاه دین، دنیا راهی است برای خوب گذراندن و به سعادت رسیدن.

 

پوچ‌گرایی و زندگی

یکی از آفات زندگی بشر بی‌هدفی، ملعبه بودن حیات، پوچ‌گرایی و بیهوده‌گرایی است طبیعیتاً سبک زندگی بر محور آنها به شیوه غلطی شکل می‌گیرد. این هنگامی است که انسان به اصل ثابت و معقول و منطقی متکی نباشد و بدون ‌آرمان، دستخوش امیال نفسانی قرار گیرد. از آنجا که تمایلات نفسانی نیز روح بشر را سیراب و قانع نمی‌کنند و خور و خواب و عیش و شهوت تکرار مکررات و جدایی از اصل خویش است، نوعی پوچی و سردرگمی در زندگی بشر پدید می‌آید که گاه منجر به خودکشی، گاه دیگرکشی و گاه انجام کارهای بیهوده و تنوع‌جویی‌های پوچ و بی‌معنی (نیهلیسم) مانند «جشن گوجه‌فرنگی» در میان غربی‌ها و امثال آن می‌گردد

هدفداری حیات و معنی درمانی و آرمانگرایی که در تقابل با این فرهنگ قرار دارد، تفکری است که ادیان الهی پایه‌گذاران آن بودند و در تمدن کنونی نیز جای پایش را در اندیشه‌ها  باز کرده است و پژوهشگران را بر آن واداشته که از ضرورت معنا و مقصد حیات سخن بگویند و عنوان «معنی درمانی» موضوع تحقیق قرار گیرد. انسان در جست‌وجوی معناست که درمی‌یابد: «زندگی یعنی رنج و برای رنج معنی یافتن».(۴)

قرآن کریم از پوچ‌گرایی با عنوان «عبث» و «لعب» یعنی بیهودگی و بازی نام برده و آن را در نظام خلقت که نظام اصلح است، مردود می‌شمارد. «

وَمَا الحَیَاهُ الدُّنیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَهُ خَیرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ؛(۵) زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و خانه آخرت برای پرهیزگاران بهتر است.»

حکمت الهی برای آفرینش جهان و انسان، هدف و آرمان روشنی را ارائه و بر اساس آن زندگی را پی‌ریزی و سبک‌ها و شیوه‌ها و قواعد و قوانین و آدابی را وضع کرده است و می‌فرماید: « وَمَا خَلَقْنَا السَّمَوَات وَالْأَرض وَمَا بَینهمَا لَاعِبِینَ ما خَلَقناهُما إِلّا بِالحَقِّ وَلکِنَّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمونَ  انَّ یَومَ الفَصلِ میقاتُهُم أَجمَعین؛(۶) آسمان‌ها و زمین و آنچه را در میان آنهاست به بازی نیافریدیم، آن دو را جز به حق خلق نکردیم، اما بسیاری از مردم نمی‌دانند، همانا روز داوری میعادگاه همه آنهاست.»

بنا به مفاد آیات، غایت خلقت انسان از حیات ابدی و آخرت او سر برمی‌آورد و جز آن چیزی جز پوچی و بی‌حاصلی نیست. بنابراین، سبک زندگی را باید بر اساس این نقشه و هندسه سامان داد. این را پیام‌آوران وحی برای بشر گفته و آداب و سلوک این راه را آموخته‌اند. زندگی تمدن و فرهنگ و سبک و سلوکی که بر پایه ایمان به خدا و آخرت بنا نشود، بی‌اساس و بی‌حاصل و چون توده خاکستر بر باد است و دستاوردهای آنها رهسپار دیار نیستی خواهد بود. خسارتی غیرقابل جبران. «مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم أَعمالُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِهِ الرِّیحُ فِی یَومٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَى شَیءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِید؛(۷)

به موجب این آیات زندگی دنیا بازی و سرگرمی یعنی پوچی و بی‌حاصلی است و حیات واقعی بشر و کمالات معنوی و حیات او پس از مرگ است که با عمل صالح و تقوا سامان می‌گیرد. درک این مطلب نیاز به تعقل و تفکر و علم و دانایی و حکمت دارد و آنان که از این درک و تعقل بی‌بهره‌اند مردگانی هستند که هوش و گوش ندارند: «إِنَّکَ لَا تُسمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوا مُدبِرِینَ؛(۸) و این زندگی دنیوی دوزخ آنهاست و در درون خود عذاب را می‌پرورند.»، «یَستَعجِلُونَکَ بِالعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالکَافِرِینَ.»(۹) آنها از تو می‌خواهند در نزول عذاب شتاب کنی، در حالی که جهنم هم ‌اکنون کافران را در برگرفته است. یعنی در درون زندگی کافران و اعمال تبهکاران آتش نهفته است، هر چند ظاهری زیبا و فریبا دارند، همان گونه که در درون درخت سبز بالقوه استعداد آتش وجود دارد: «الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الأَخضَرناراً».

پیامبر اکرم«ص» فرمود: « حُفَّتِ الجنَّهُ بالِمَکاره وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ: بهشت با سختی‌ها آمیخته و جهنم با شهوات».. و بر این بیفزاییم منطق مادی‌گرایانه «هدف وسیله را توجیه می‌کند» که انسان بی‌اعتقاد برای رسیدن به اهداف مادی از هر ابزاری هر چند نامشروع و غیرانسانی بهره می‌گیرد و این خود عامل دیگری بر گسترش فساد و خیانت و تباهی است.

 

بندگی هدف غائی خلقت

اما آیات کریمه قرآن بر توهمات الحاد‌پیشگان که هدف حیات را در این دنیای مادی جست‌وجو می‌کنند خط بطلان می‌کشد و تأکید می‌ورزد که هدف خلقت به کمال رساندن انسان از طریق  بندگی خداست. بندگی رمز سعادت دو جهانی انسان است: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعبُدُونِ : جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه بندگی کنند».

برخی در تفسیر آیه گفته‌اند مقصود از بندگی، معرفت خداست (أَی لِیَعرِفُون)، اما چنین تفسیری ضروری به نظر نمی‌رسد، زیرا عبودیت فرع معرفت است. تا معرفت نباشد، عبودیت نیست. امام حسین بن علی«ع» می‌فرماید: «خدای تبارک و تعالی خلق را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند و چون شناختند بندگی کنند، و چون او را بندگی کردند از بندگی غیر خدا بی‌نیاز گردند». کمال انسان در این استغنا و قطع وابستگی به غیر اوست و این به بندگی خدا وابسته است.

بندگی تبعیت از قوانین تشریعی دین است. هر یک از موجودات این عالم در مسیر رشد و کمال راه و روش و آیین‌نامه‌ای دارد که تخلف از آن آیین‌نامه موجب تباهی و فروپاشی آن موجود خواهد شد. این قاعده و قانون در همه موجودات جهان جریان دارد. اگر در مسیری که آفریننده برای آنها ترسیم کرده حرکت کنند به کمال مطلوب می‌رسند، وگرنه به تباهی و ویرانی و نابسامانی کشیده خواهند شد.

قرآن کریم در بیان این اصل جاری و کلی آفرینش می‌فرماید: «الَّذِی أَعطَی کُلَّ شَیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَی؛ خداوند هر چیزی را که آفرید، آن را هدایت کرد». موجودات عالم از جماد و نبات و حیوان و انسان و… مشمول این اصل‌اند. بنابراین اگر بگوییم هر موجودی از ذره تا کهکشان سبک و سیاق و آیین‌نامه‌ای ویژه برای خود دارد و باید بر اساس آن حرکت کند و این نوعی بندگی است،‌ «به گزاف نگفته‌ایم بندگی تکوینی».

بنابراین، همان گونه که سایر موجودات آیین‌نامه‌ای ویژه دارند، انسان نیز در قالب شریعت آیین‌نامه‌ ویژه‌ای دارد که تخلف از آن ناکامی و بدفرجامی را در پی دارد. سبک زندگی انسان باید بر این اصل استوار باشد، گناه و نافرمانی خداوند همان تخلف از قوانین است که نظام حیات انسان را مختل می‌کند همان گونه که این اختلال و نابسامانی به وجود آمده و امروزه شاهد آنیم.

یکی از شئون بندگی، ترک گناه است. گناه یعنی تخلف از نظام‌نامه خلقت که جهان را نیز به فساد می‌کشد. بیان قرآن کریم است: « ظَهَرَ الفَسَادُ فِی البَرِّ وَالبَحرِ بِمَا کَسَبَت أَیدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ.؛(۱۰) دریا و خشکی را فساد گرفت به وسیله اعمالی که مردم انجام می‌دهند، بدین گونه کیفر بخشی از اعمالشان را به آنها می‌چشانیم، باشد که برگردند و از آن اعمال دست بکشند».

امام باقر«ع» می‌فرماید: « إن أشدَ الْعباده الْوَرعُ؛(۱۱) بهترین عبادت پرهیزکاری است».

و علی«ع» می‌فرماید: « إن أشدَ الْعباده الْوَرعُ.؛(۱۲) برترین عبادت پاکدامنی است».

بنابراین، بخشی از عبادت ترک محرمات است که بدون آن بندگی ناقص و بی‌تأثیر و کم‌تأثیر است، مانند بیماری که دارو را بخورد و پرهیز نکند!

عبودیت برنامه سلامتی و سعادت زندگی است و این برنامه باید کامل اجرا شود تا شکل‌دهنده سبک زندگی ایمانی و اسلامی باشد.

بندگی به معنای عام کلمه شامل هرگونه عملی است که انسان را در جهت نیل به کمال نهایی یاری دهد. با این مفهوم کاربردی، معاش و بی‌نیازی از دیگران، بندگی است. قرآن حیات دنیا و آخرت را به طور مشخص مورد توجه قرار داده است، مانند « فَمن النَّاس من یقُولُ رَبَّنا آتنا فی الدُّنیا وما لهُ فی الآخرَه مِن خلاقٍ وِمنهُم مَّن یَقولُ ربَّنا آتنا فِی الدُّنیا حسنهً وفی الآخره حسنهً وقنا عذاب النَّار.»

 

سه دیدگاه: مادیت صرف، دنیاگریزی و اعتدال

روایات وارده از پیامبر اکرم«ص» و ائمه طاهرین و سیره و سنت نیز همین فلسفه را دنبال می‌کند. در روایت است: «لَیسَ منَّا مَن تَرَکَ دُنیاهُ لآِخرَته وَ لَا آخِرتَهُ لِدُنیاه ». بدین ترتیب اسلام روش‌های زهدگرایانه افراطی را نمی‌پذیرد، همان گونه که افراط در زندگی مادی را مردود می‌شمارد.

همان گونه که عرفان و معنویت و اخلاق و فضائل و پرهیز از افراط و تفریط و اسراف و تبذیر و خدمت به همنوع و… در منطق اسلام عناصر بنیادین دین را تشکیل می‌دهد،. کار برای دنیا و زراعت و تولید و تجارت و استغنای از خلق و خدمت به جامعه و آباد کردن زمین، در تمام تعالیم اسلامی جلب‌نظر می‌کند و برای هر یک سبک و روش خاصی بیان شده است بدین ترتیب اسلام همان گونه که به عمران زمین و سامان‌دهی حیات مادی اهتمام می‌ورزد، آدمی را از دنیازدگی و غفلت از حیات معنوی برحذر می‌دارد و سبک و خط‌مشی زندگی را بر این اساس ارائه می‌کند و مسلمان باید در این چهارچوب حرکت کند.

ساماندهی امور عائله در صورتی که از مسیر صحیح و با نیت خالص باشد، از مراتب بندگی است. در روایات آمده است: «اَلعِبادَهُ سَبعُونَ جُزاء ، اَفضَلُها طَلَبِ الحلال؛ عبادت هفتاد قسم و برترین آن طلب حلال است». همچنین خدمت به خلق خدا از افضل عبادت و سنت و سیره معصومین است.

اما بندگی به معنای خاص، شامل ذکر و تهجد و دعا و نیایش و رابطه قلبی با آفریدگار جهان است. در اینجا عبودیت و ذکر و انس و تهجد برای بندگان با مفهوم و ویژگی خاصی مطرح می‌گردد. عرفان و عبودیت و ذکر خدا آرامش و حیات دل‌هاست و جایگزین دیگری ندارد. قرآن کریم می‌فرماید: « أَلاَ بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ الْقُلُوبُ». بدون تردید چنین حالتی، آرامش را به جامعه نیز می‌آورد، زیرا همه ناآرامی‌ها و ناامنی‌ها  نتیجه گنهکاری است.

روح پراضطراب انسان تا به آشیان بندگی مأوا نگیرد، آرامش نخواهد یافت و عطش عرفانی انسان در هیچ‌ یک از جلوه‌های حیات سیراب نخواهد شد. به عبارت خلاصه‌تر ذکر و عبودیت، حیات قلب است و بدون آن قلب آدمی بیمار و ناآرام است.

امام سجاد«ع» در دعای ابو‌حمزه می‌فرمایند: «بذکرک عاش قلبی و بمناجاتک بردت الم الخوف عنی؛ با یاد تو قلبم زنده است و با مناجات تو بیم و هراس را از دل می‌زدایم».

شکوه حیات آدمی در بندگی است، وگرنه دیگر جلوه‌های حیات که جنس مشترک انسان با سایر حیوانات هستند، هرگز نمی‌توانند انسان را به قله باشکوه انسانیت برسانند.

ژرف‌اندیشان در مطالعات انسان‌شناسی نیز به اینجا رسیده‌اند که زیبایی معنوی و نیایش با خدا، ریشه در ذات بشر دارد و نیایش و بندگی برای بارور کردن این نهال روحی و معنوی ضروری است. به تعبیر عرفای ما، مرغ بلندپرواز روح از شاخسار ملکوت فرود آمد و چندی در این تن خاکی مأوی گرفت تا به کسب کمالات نائل آید و تا بی‌نهایت پرواز کند و تا به آشیانه مألوف خود که همانا قرب جوار معبود است نرسد، همچنان ناآرام و مضطرب است.  .

حافظ گوید:

مرغ دلم طایری است قدسی عرش آشیان

از قفس تن ملول سیر شده ز این جهان

مولوی گوید:

مرغ باغ ملکوتم نی‌ام از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

این منطق دین و عرفان اسلامی است که انسان را از حضیض خاک به اوج افلاک می‌برد و آن منطق مادی است که آدمی را به لجنزار طبیعت می‌کشاند و به اسفل‌السافلین می‌افکند: « لَقَد خَلَقنَا الإنسَانَ فِی أَحسَنِ تَقوِیمٍ ثُمَّ رَددناهُ أَسفَلَ سافلِین».

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جاثیه، ۲۴.

۲ـ نمل، ۲۴.

۳ـ قیامه، ۶ـ۵ .

۴ـ بنگرید به: کتاب معنی درمانی، ویکتور فرانکل .

۵ـ انعام، ۳۲.

۶ـ دخان، ۴۰ـ ۳۸.

۷ـ‌ ابراهیم، ۱۸.

۸ـ روم، ۵۲.

۹ـ عنکبوت، ۵۲.

۱۰ـ روم، ۴۱.

۱۱ـ کافی، ج ۲، ص ۷۷.

۱۲ـ همان، ص ۷۹.

 

 

سوتیترها:

۱٫

آیات کریمه قرآن بر توهمات الحاد‌پیشگان که هدف حیات را در این دنیای مادی جست‌وجو می‌کنند خط بطلان می‌کشد و تأکید می‌ورزد که هدف خلقت، بندگی خداست. با هدف به کمال رساندن انسان، بندگی رمز سعادت دوجهانی انسان است: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ : جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه بندگی کنند».

 

 

۲٫

بندگی به معنای خاص، شامل ذکر و تهجد و دعا و نیایش و رابطه قلبی با آفریدگار جهان است. در اینجا عبودیت و ذکر و انس و تهجد برای بندگان با مفهوم و ویژگی خاص طرح می‌گردد. عرفان و عبودیت و ذکر خدا که رامش و حیات دل‌هاست و جایگزین دیگری ندارد.

 

۳٫

. به تعبیر عرفای ما، مرغ بلندپرواز روح از شاخسار ملکوت فرود آمد و برای چندی در این تن خاکی مأوی گرفت تا به کسب کمالات نائل آید و تا بی‌نهایت پرواز کند و تا به آشیانه مألوف خود که همانا قرب جوار معبود است نرسد، همچنان ناآرام و مضطرب است.

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *