گذری بر زندگی و اندیشه شیخ بهایی

عبدالله اصفهانی

جامع کمالات انسانی و علمی

به دیدار فاضلی فرزانه و دانشوری گرانمایه می‌رویم که همه معارف و کمالات انسانی را در وجود خویش گرد آورده بود. عالمی عامل با شهرتی جهانی که نه تنها علمای مسلمان، توانایی‌های علمی و فکری او را ستوده‌اند، بلکه دانشمندان و حکمای دیگر نقاط جهان نیز از ابتکارات، خلاقیت‌ها و تولیدات علمی او اظهار شگفتی و حیرت کرده‌ و وی را در زمره مشاهیری چون ابن‌سینا، زکریای رازی، خواجه نصیر طوسی و ابوریحان بیرونی قلمداد نموده‌اند؛ زیرا در دورانی که قاره اروپا در آتش جهل، خرافات و تعصب می‌سوخت، امثال شیخ بهایی با  اندیشه‌های تابناک خود، جوامع گوناگون را با نور دانش و اندیشه، آذین بسته بودند.

آن فرزانه سیاستمدار در لباس زهد و پارسایی، چون چشمه‌ای جوشان و با صفا از ارتفاعات جبل عامل لبنان به سوی دشت‌های تشنه ایران جاری گردید، در اصفهان به امداد دولت شیعه صفوی شتافت و به رویش معرفت و فضیلت اقدام نمود. ستاره‌ای پرفروغ که آزادگی و ساده‌زیستی را به زر، زور و تزویر برتری داد و با سلاح علم و ایمان، از مرزهای مکارم ناب اهل بیت«ع» حراست کرد.

آنچه بیش از هر چیز در زندگی این عالم ربانی جلب توجه می‌کند و انسان را در برابر عظمت او خاضع می‌نماید، جامعیت و گستردگی معلومات و اطلاعات اوست. او به قول خودش قابلیت پذیرایی و هضم تمام علوم و فنون را به دست آورد و در مباحث‌ علمی و جدال‌های احسن بر هر ذی‌فنونی چیره گردید.(۱)

از این رو، مورخین و شرح حال‌نگاران، وی را اقیانوس مواجی دانسته‌اند که امواج فضیلت را به ارمغان آورد. او دریای متلاطمی است که دیگر دانشوران، ریزه‌خوار سفره کمالاتش بودند: «او کوه معارفی بود که هیچ توفانی آن را به لرزه درنمی‌آورد و ماه بدری بود که در محاق قرار نمی‌گرفت».(۲)

در وصف او نوشته‌اند: «شیخ بهایی استاد فقیهان، پرورش‌دهنده حکیمان، رئیس ادیبان، علامه روزگار، نابغه عصر و شیخ‌الاسلام مسلمین است.او فقیهی است اصولی، محدثی رجالی، مفسر ریاضی‌دان، حکیم متکلم، شاهد ماهر، جامع علوم عقلی و نقلی و مسلط بر دانش‌های غریبه که در معارف متنوع، گوی سبقت را از همگان ربوده است. جلالت مقامش را موافق و مخالف عوام و خواص تأیید کرده‌اند».(۳)

اگرچه اطلاعات وسیع شیخ بهایی به شهرت او کمک کرد و سیاحتش در نواحی گوناگون او را نامدار ساخت، اما به نظر می‌رسد آنچه بدین قله معرفت، اهمیت ویژه‌ای می‌بخشد، این است که با وجود رسیدن به مقامات دنیوی و مسئولیت‌های مهم سیاسی و اجتماعی، از هرگونه غرور، خودخواهی، جاه‌طلبی اجتناب و از زخارف دنیوی اعراض کرد و دولت فقر را بر هرگونه قدرت سیاسی ترجیح داد و با آنکه مناصب حکومتی مهمی را به عهده گرفت، با وارستگی ویژه‌ای سیر معنویت را با موفقیت کرد.

خود می‌گوید:

من آن یگانه دهرم که وصف فضل مرا

نوشته منشی قدرت به هر در و دیوار

به هر دیار که آیی اشارتی شنوی

به هر کجا که روی ذکر من بود در کار(۴)

 

خاندان و خانواده

بهاءالدین محمد فرزند عزالدین حسین فرزند عبدالصمد معروف به شیخ بهایی در خاندانی دانشور و پارسا که همگی از معاریف جهان اسلام بودند نشو و نما یافت. این سلسله در جبل عامل لبنان می‌زیستند و به حارث بن عبدالله همدانی (متوفی ۶۵ هجری) نسب می‌بردند. او از یاران باوفای حضرت علی«ع» بود که علاوه بر ایمان و پرهیزگاری و مجاهدت در راه خدا، در بین یاران امیرمؤمنان«ع» به تخصص در دانش فقه و بحث ارث معروف بود. معارف متداول را از محضر پیشوای پرهیزگاران امام علی«ع» آموخت و نزد آن حضرت بسیار عزیز و محترم بود. مواعظ آن امام همام خطاب به وی بیانگر جایگاه رفیع اوست.(۵)

شیخ بهایی بعدها برای شاگرد خود علامه محمدتقی مجلسی (پدر علامه مجلسی) گفت: «پدران من در جبل عامل اهل زهد و عبادت بودند و به برکت این حالات، از فروغ معنوی، مقامات قدسی و کرامت‌های الهی بهره می‌بردند».(۶)

عزالدین حسین (والد شیخ بهایی) متولد روستای جبع از توابع بعلبک لبنان در ۹۱۵ هجری، شاگرد و یار و همراه شهید ثانی بود که بعد از شهادت استادش به دست دربار عثمانی، از لبنان به ایران هجرت کرد و در اصفهان به تدریس اشتغال ورزید تا آن که توسط شاه طهماسب صفوی به قزوین (مرکز حکمرانی این سلسله) فراخوانده شد و به سمت شیخ‌الاسلامی دولت صفویه منصوب گردید و مدت هفت سال در این مقام باقی ماند.

شیخ عزالدین مدت هشت سال در منطقه هرات به ترویج و نشر معارف اهل بیت«ع» پرداخت و به سعی و اهتمام او کثیری از اهالی این منطقه با مبانی مذهب تشیع آشنا گردیدند و به آن گرویدند. سپس به زیارت خانه خدا رفت و در راه بازگشت بر اثر رؤیایی صادق، عازم سرزمین بحرین گردید و تا پایان عمر در این قلمرو به ترویج تعالیم قرآن و عترت پرداخت. از او تألیفاتی در فقه، کلام، حدیث و ادبیات باقی‌مانده است. عزالدین در ۹۸۵ هجری درگذشت.(۷)

 

فصل رویش

محمد (شیخ بهایی) در ۱۳ ذی‌الحجه ۹۵۳ به دنیا آمد. هفت ساله بود که همراه پدر از جبل‌عامل به ایران آمد. این هجرت با توصیه شیخ ‌علی مشار عاملی صورت گرفت. زندگی در خانه پدری پارسا و عالم و معاشرت با عالمان عصر، همراه با کوشش‌های مداوم، زمینه مساعدی را برای دانش‌اندوزی این نوجوان بااستعداد فراهم ساخت.(۸)

نخستین استاد شیخ بهایی پدرش بود که نزد وی زبان و ادبیات عرب، تفسیر و حدیث را آموخت. علوم عقلی را در قزوین از محضر ملاعبدالله قزوینی، عالمی که در دانش و تقوا کم‌نظیر بود و با مقدس اردبیلی ارتباطی تنگاتنگ داشت، فراگرفت..(۹)

ملاعلی مذّهِب که در علوم ریاضی مهارت داشت، حساب، هندسه، جبر، مقابله، هیئت و نجوم را به شیخ بهایی جوان آموزش داد. همزمان شیخ بهایی محضر مولانا افضل قاضی را که در تدریس قانون ابوعلی‌سینا تبحر داشت، درک کرد.

شخصیت دیگری که وی دانش‌های نقلی را نزدش خواند محمد ابی الطیف مقدسی بود. شیخ بهایی احادیث و اخبار اهل بیت«ع» را از والدش و میرداماد روایت می‌کرد. او در مدتی کوتاه‌تر از ادوار متداول تحصیلی، در دانش‌های متعارف سرآمد گردید.(۱۰)

 

پرورش‌یافتگان

شیخ بهایی بعد از رسیدن به قله دانش و معرفت، خود کرسی تدریس برقرار ساخت و در جلسات درسی پیچیدگی‌های علوم و فنون را با مهارت و تسلط فوق‌العاده‌ای تشریح می‌کرد. بیاناتش با جلوه‌های ادبی و حکمت‌های ذوقی عجین گردیده بود.

کاروانی از اهل فضل و دانش به محضرش راه یافتند و از خرمن خرد و ادبش خوشه‌ها برچیدند، هر کس به فراخور لیاقت، استعداد و همتی که داشت در گلستان معرفت او به تفرج می‌پرداخت و با رایحه روح‌افزای گل‌های آن، دل و ذهن خویش را سرشار از طراوت می‌ساخت.

در این نوشتار، مجال آن نیست که به معرفی تمام شاگردان او بپردازیم، اما برخی از تربیت‌ یافتگان مکتب او که خود در زمره علما و فرزانگان بودند عبارتند از:  ملامحسن فیض کاشانی، محقق سبزواری، مجلسی اول، ملاصالح مازندرانی، قاسم‌بن محمد طباطبایی زواره‌ای کوهپایی معروف به علامه رجالی کوپایی، سید بحرانی، ملاصدرا، ملاخلیل قزوینی، میرزارضای نائینی زواره‌ای طباطبایی، ملاحسنعلی فرزند ملاعبدالله شوشتری، سیدحسین مجتهد کرکی، شیخ زین‌الدین محمد، نظام‌الدین ساوجی.(۱۱)

 

معاشرت‌ها و ملاقات‌ها

شیخ بهایی با عالمان زمان خویش ارتباطی مداوم داشت و بین وی و معاصران دانشورش از طریق بحث‌های حضوری، مکاتبات و ملاقات‌ها تبادل علمی و فرهنگی صورت می‌گرفت. او با وجود جامعیت علمی، همواره از مشورت با مشاهیر دانش و فرهنگ بهره می‌برد.

برخی از افرادی که شیخ بهایی با آنان مراوده و مکاتبه داشت عبارتند از: قاضی نورالله شوشتری صاحب کتاب احقاق‌الحق که توسط متعصبین افراطی مذهب عامه به شهادت رسید. شیخ لطف‌الله عاملی عیسی بانی مسجد شیخ لطف‌الله در میدان امام اصفهان، مولی حسین اردبیلی صاحب کتاب شرح اصولیه. او با علمای اهل سنت هم در مسافرت‌ها و دیدارها، مناظره‌هایی داشت و همین ارتباط‌ها به ایجاد اتحاد بین جوامع تشیع و تسنن مؤثر بود.(۱۲)

سید محمدباقر حسینی استرآبادی معروف به میرداماد (داماد شیخ علی‌بن عبدالعال کرکی) در عبادت و انس با قرآن کم‌نظیر بود و در علوم عقلی و نقلی تبحر داشت. این شخصیت فرزانه از دوستان شیخ بهایی بود که در درس پدر او عزالدین هم شرکت می‌کرد و در همین جلسات با شیخ مذکور رابطه دوستانه‌ای برقرار کرد. جالب آنکه این دو دانشور در برخی از مسایل علمی و فکری با یکدیگر اختلاف نظر داشتند، ولی این تفاوت در برداشت‌های فقهی، کلامی و فلسفی هرگز موجب نگردید که آن دو بزرگوار با هم برخوردهای نامطلوب اخلاقی داشته باشند و در کمال تفاهم و صمیمت با یکدیگر معاشر و مأنوس بودند.

مخالفان و دشمنان و تنگ‌نظران تنگ‌مایه کوشیدند این دو فروغ فروزان را از هم جدا کنند، ولی وقتی برخوردهای متقابل احترام‌آمیز و همکاری‌های علمی و خدمات اجتماعی مشترک آن دو نفر را ‌دیدند، خاموش ‌شدند.(۱۳)

 

سیاحت خورشید

شیخ بهایی برخلاف بسیاری از دانشمندان که خط آفاقی ندارند، غالب عمر خود را در سیر و سیاحت و هجرت‌های سازنده و بابرکت گذراند. او در ایام کودکی و فصل شکوفایی، زادگاه خود را ترک کرد و به ایران آمد و دوران نوجوانی و جوانی و دوران مهم دانش‌اندوزی خود را در قزوین سپری کرد. در سفر حج با پدر همراه شد و با مرگ والدش به ایران بازگشت. چندی در مشهد مقدس به تحصیل ادامه داد و مدتی در هرات به جای والد خود، مقام شیخ‌الاسلامی را عهده‌دار گردید.

بعد از ارتحال شیخ علی منشار (پدرزن شیخ بهایی و شیخ‌الاسلام اصفهان)، این منصب به او واگذار گردید و لذا در اصفهان اقامت گزید تا آنکه شوق کعبه و سیاحت بر او غلبه نمود و سفری طولانی به عتبات عراق، بیت‌المقدس، شام، مصر و مکه را آغاز کرد. در این سفرها اغلب به صورت فردی ناشناس با دانشمندان اهل تسنن مأنوس می‌گردید و حقایقی را برایشان بازگو می‌کرد. بعد از چند سال به ایران مراجعت نمود. مدت سیاحت این خورشید دانش و فضیلت را سی سال ذکر کرده‌اند.(۱۴)

شیخ بهایی اشاره دارد که در قحطی سال ۹۸۸ هجری در تبریز و در صفر ۹۹۳ نیز در این دیار به سر می‌برده است. در ذیقعده ۱۰۰۷ هجری در مشهد اقامت گزید و در محرم سال بعد این شهر مقدس را ترک کرده است. مدتی هم در شهر کاشان بود.(۱۵)

 

نگاشته‌های ناب

شیخ بهایی دانش تفسیر را در سطح عالی آموخت و از راه تدریس و نگارش، به ترویج این علم کمک کرد. از آثار قرآنی او می‌توان از عروه الوثقی (تفسیر سوره حمد)، عین‌الحیوه، شرح تفسیر بیضاوی، حل حروف القرآن، حواشی تفسیر کشاف و مشرق‌الشمسین نام برد.

وی که مضامین عمیق دعا و اثر شگفت نیایش‌ها را خوب می‌شناخت و درک می‌کرد، کوشید مردم را با این سلاح معنوی مأنوس سازد؛ به همین دلیل شرح دعای صباح، شرح دعای ملاک و مفتاح الفلاح را نگاشت.

در دانش حدیث نیز آگاهی‌های گسترده‌ای داشت و در این عرصه هم آثار مفید و ارزنده‌ای چون  اربعین (چهل حدیث)، حدائق الصالحین در شرح صحیفه سجادیه، حبل‌المتین، شرح من لایحضره الفقیه و ترجمه رساله امامیه را تألیف کرد.

این فقیه فرزانه برای آشنایی مردم با موازین و مبانی شرعی و فقهی تلاش فراوانی کرد. حاصل اهتمام او در این عرصه عبارتند از: جامع عباسی (از قدیمی‌ترین و جامع‌ترین رساله‌های فقهی فارسی)، حبل المتین (در حدیث و فقه)، رساله فی‌ الفقه (الصلوه)، حاشیه بر مختلف الشیعه علامه حلّی، حاشیه بر قواعد الکلیه شهید اول و رساله‌های گوناگون در احکام قبله، نماز، ارث و مانند آنها.

شیخ بهایی از کودکی به آموزش ریاضی روی آورد و بعدها خود در این رشته آثاری چون خلاصه الحساب، بحرالحساب، جبر و مقابله و رساله‌ای در حساب فارسی را تألیف کرد. آگاهی‌های او در نجوم، هیئت، کرویت زمین و مباحث سالک و ممالک نیز گسترده بود و در این باره نیز نوشته‌های متعددی از او باقی است.

وی در زبان و ادبیات فارسی، عربی و ترکی مهارت داشت و از سوی دیگر ذوق سرشار و تمایلات عرفانی و اعتقادی خود را در سروده‌هایی زیبا به این سه زبان بروز داد.(۱۶)

 

در دربار دولت شیعی صفوی

در دوران صفویه دانشمندان زیادی با حکمرانان این سلسله همکاری داشتند و عموماً فرمانروایان مزبور، اقتدار خویش را مدیون هدایت، ارشاد و نظارت علما می‌دانستند و گاه از آنان در امور کشورداری اجازه می‌گرفتند. پیوند شیخ بهایی با دربار صفوی از موضع رهبری و تقویت اقتدار سیاسی اجتماعی تشیع بود. او که مدتی منصب شیخ‌الاسلامی مرکز حکومت صفوی (اصفهان) را برعهده داشت، روابط خوبی با شاه عباس بزرگ برقرار کرد و کتاب جامع عباسی را به نام وی نگاشت و در سفرها و نبردها او را همراهی می‌کرد و در برخی از آثار خود این فرمانروا را تمجید کرد و ستود. همه این حمایت‌ها و همکاری‌های تنگاتنگ به دلیل خدماتی بود که دولت صفویه به شیعیان کرد و در جهت عزت و اعتبار پیروان مذهب اهل بیت«ع» تلاش نمود، ولی از این مسایل نمی‌توان مشروعیت کامل سلاطین صفوی را نتیجه گرفت، زیرا اگرچه آنان در برخی عرصه‌ها کارنامه‌ درخشانی داشتند، ولی در زمینه‌هایی دچار ضعف‌ها و خطاهای بسیاری بودند.(۱۷)

شیخ بهایی چون پدر از برخی رفتارها و شیوه‌های دولت صفوی ناخشنود بود. او با آنکه مقام شیخ‌الاسلامی داشت و خاتم‌المجتهدین و نایب امام خوانده می‌شد و مورد علاقه اقشار گوناگون بود و به‌رغم برجستگی‌ها و نفوذ معنوی و اجتماعی و محبوبیت مردمی، سفر را برگزید و به قلمرو دولت عثمانی و منطقه خاورمیانه و شمال افریقا سفر کرد و با دشوارترین شرایط روبه‌رو گردید. با این همه، به مسافرت‌ و دوری از دستگاه صفوی رغبت افزون‌تری داشت و اگرچه نتوانست کاملاً از تشکیلات این دولت کناره‌گیری کند، ولی به شیوه‌های گوناگون، انتقادهای خود را از کارنامه حاکمان این سلسله اعلام می‌کرد.(۱۸)

در نظر او مقام‌های دنیوی هیچ‌گونه ارزش ذاتی نداشتند، لذا به تمام جلوه‌های فناپذیر پشت‌پا زد. وی به سیر و سلوک و حالات معنوی اقبال افزون‌تری نشان می‌داد و ترقی روحانی و ملکوتی را مصداق راستین افتخار و اقتدار تلقی می‌کرد.(۱۹)

 

شاخه‌های شوق

شیخ بهایی به رسول اکرم«ص» و خاندان مطهرش اشتیاق و ارادت فوق‌العاده‌ای داشت که متکی بر بصیرت و معرفت او بود. او به وسیله این عروه الوثقی و حبل المتین، در کسب کمالات معنوی و پیمودن مراتب روحانی توفیق‌های زیادی به دست آورد.

مضمون سروده‌ای از او به زبان عربی چنین است:

از شوق دیدار سرزمین پاک مدینه دیدگانم اشک می‌ریزند

آن کسی که در روضه پاک رسول‌الله باشد،

گام زدن بر بال فرشتگان را اندک می‌شمارد

در جایی دیگر یادآور می‌شود:

درصدد هستم برای نگهداری کفش‌های زائرین حرم مقدس امیرمؤمنان علی«ع» در نجف اشرف جایگاهی بسازم و این سروده را بر سر در آن بنویسم:

اینجا اُفق مبین در برابرت هویداست

خاضعانه گونه‌هایت را بر خاک نه.

اینجا حرم عزت علوی است

کفش از پای درآور

در سروده‌ای دیگر گفته است:

در مدینه، نجف، بغداد (کاظمین)،

طوس (مشهد مقدس رضوی)

کربلای معلی و سامرّا

چهارده نفر را دارم

که تکیه‌گاهم در آخرت

و دژ استوارم در برابر دشمنان هستند.(۲۰)   

 

شیخ‌بهایی در آثار و تألیفات گرانسنگ خویش نیز ارادتش را به اهل بیت رسول‌اکرم«ص» نشان داده است. حکومت آرمانی از دیدگاه این دانشور وارسته، رهبری معصومین«ع» است. وی در تفسیر آیه «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین»(۲۱) می‌گوید ستمگر صلاحیت امامت و رهبری جامعه را ندارد و می‌افزاید فرمانروایی که از سیره ائمه هدی«ع» فاصله گیرد و راه خود را از مسیر مستقیم آن ستارگان درخشان آسمان امامت جدا سازد، از مصداق‌های برجسته طاغوتی گردنکش است و این زمامداران، خود در راه ضلالت گام برداشته‌اند.۲۲۱)

سرانجام این فرزانه عالم تشیع در ۱۲ شوال ۱۰۳۰ هجری درگذشت و پیکرش در جوار بارگاه قدس رضوی مشهد دفن گردید.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایش، ص ۲۲۸.

۲ـ علمای شیعه از کلینی تا خمینی، ع.جرنارقانی، ص ۱۲۳.

۳ـ ریحانه الادب، مدرس تبریزی، ج ۳، ص ۳۰.

۴ـ فقهای نامدار شیعه، ص ۲۱۳.

۵ـ لؤلؤ البحرین، ص ۱۷؛ فوائد الرضویه، محدث قمی، ص ۵۰۲؛ سفینه البحار، ج ۱، ماده حرث مستدرک سفینه البحار، شاهرودی، ج ۱۰، ص ۵۵۲؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۷۷ و ۱۸۰، شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۴، ص ۳۰۹.

۶ـ شیخ بهایی زاهد سیاستمدار، محمود مهدی‌پور، ص ۱۶، گلشن ابرار، ج ۱، ص ۱۹۵.

۷ـ ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ج ۲، ص ۱۱۹، فوائد الرضویه، ص ۱۳۷.

۸ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۹، ص ۲۳۴.

۹ـ فوائد الرضویه، ص ۲۴۹.

۱۰ـ طبقات اعلام الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج ۵، ص ۸۶ـ۸۵، عالم آرای عباسی، اسکند بیک‌منش، ج ۱، ص ۱۵۶.

۱۱ـ نقد الرجال، مصطفی تفرشی، ص ۴۰۳، ریحانه الادب، ح ۳، ص ۳۰۶ و ۳۰۷.

۱۲ـ شیخ بهایی زاهد سیاستمدار، ص ۵۰ـ۴۹.

۱۳ـ هدیه الاحباب، محدث قمی، ص ۱۰۹، مجمع الرجال، قهر پایه‌ای، ج اول، ص ۳.

۱۴ـ کلیات دیوان شیخ بهایی، مقدمه سعید نفیسی، ص ۳۰، عالم آرای عباسی، ص ۲۴۸، فقهای نامدار شیعه، ص ۲۲۱ـ۲۱۹.

۱۵ـ کشکول شیخ بهایی، ترجمه عزیزالله کاسب، ص ۸۷، ۱۵۰ و ۵۵۶.

۱۶ـ روضات الجنات، ج ۷، ص ۶۰، فواید الرضویه، ص ۱۲۶ و ۲۴۹. الذریحه، جلدهای گوناگون، ریحانه الادب، ج ۳، ص ۳۱۲ـ۳۰۸.

۱۷ـ علما و مشورعیت دولت صفوی، سیدمحمدعلی حسین‌زاده، ص ۱۷۱.

۱۸ـ مهاجرت علمای شیعه از جبل‌عامل به ایران در عصر صفویه، مهدی فرهانی منفرد، ۱۳۴ـ۱۳۲.

۱۹ـ ریحانه الادب، ج ۳، ص ۳۰۳.

۲۰ـ کشکول شیخ بهایی، ص ۱۳۴، فواید الرضویه، ص ۵۱۶، شیخ بهایی زاهد سیاستمدار، ص ۵۸.

۲۱ . بقره/۱۲۴

۲۲ـ اربعین شیخ بهایی، ص ۲۱۷؛ آثار و اشعار شیخ بهایی، ص ۲۴۷، علما و مشروعیت دولت صفوی، ص ۱۷۰.

 

 

سوتیترها:

۱٫

آنچه بیش از هر چیز در زندگی شیخ بهائی جلب توجه می‌کند و انسان را در برابر عظمت او خاضع می‌نماید، جامعیت و گستردگی معلومات و اطلاعات اوست. او به قول خودش قابلیت پذیرایی و هضم تمام علوم و فنون را به دست آورد و در مباحث‌های علمی و جدال‌های احسن بر هر ذی‌فنونی چیره گردید.

 

۲٫

شیخ بهایی از برخی رفتارها و شیوه‌های دولت صفوی ناخشنود بود و با آنکه مقام شیخ‌الاسلامی داشت و مورد علاقه اقشار گوناگون بود، سفر را برگزید. او اگرچه نتوانست کاملاً از تشکیلات این دولت کناره‌گیری کند، ولی به شیوه‌های گوناگون، انتقادهای خود را از کارنامه حاکمان این سلسله اعلام می‌کرد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *