فروغی‌ها و عبدالله بن ابی‌های گام دوم – حسن ابراهیم‌زاده

در روز سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی، رضاخان میرپنج، فرمانده قزاق اتریاد همدان، با هماهنگی افسر انگلیسی، ژنرال ادموند آیرون‌ساید، نیروهای خود را به سمت تهران حرکت داد و کودتا کرد. زمان چندانی نگذشت که انگلیسی‌ها عنصر دیگر خود، سید ضیاء طباطبائی را از صحنه خارج کردند و سلطنت پهلوی جایگزین سلسله قاجار شد.

از همان آغاز، غیر از خواص دیندار و وطن‌دوست، حتی منورالفکرهای غرب‌گرا هم خوب می‌دانستند رضاخانی که در میان قزاق‌ها به شراب‌خواری، قماربازی، شبگردی و باج‌گیری شهرت دارد و به چیزی جز شصت تیر و تازیانه و چکمه‌هایش نمی‌نازد، تنها یک مهره جاده‌صاف‌کن برای اهدافی است که سفارت انگلیس از پیش دیکته کرده بود.

روشنفکران نسل اول ایران که اکثر آنها فرزند شاهزادگان و صاحب‌منصبان و خوانین عصر قاجار بودند، با هدایت انگلیس به مجریان و تصمیم‌سازان حکومتی تبدیل شدند و تغییر هویت دینی و ملی را سرلوحه همه برنامه‌های خود قرار دادند. در اجرای این برنامه، سایر سفارتخانه‌های دول غربی نقش مُعین سفارت انگلیس را ایفا کردند و از هیچ تلاشی برای غربی‌سازی ایران و حمایت از روشنفکران آن عصر دریغ نکردند.

در میان این منورالفکران غرب‌گرا، نقش محمدعلی فروغی معروف به «ذکاءالملک» بی‌بدیل بود. گوئی فروغی حکومت می‌کرد و رضاخان و پسرش محمدرضا، مجریان نظامی او بودند تا هر مانعی را با شصت تیر و تازیانه و چکمه از سر راه بردارند.

فروغی اولین نخست‌وزیر رضاخان شد، تاج شاهی را بر سر او نهاد، استعفانامه رضاشاه را هم او نوشت و محمدرضا را با تلفنی به لندن بر جای او گذاشت و اولین نخست‌وزیر پهلوی دوم هم شد.

فروغی که یک عنصر محوری فراماسونر و یهودی‌تبار بود، با اصرار، رضاخان را به ترکیه و دیدار با آتاتورک فرستاد و پس از بازگشت او از ترکیه، برنامه تغییر هویت دینی و ملی را با سرنیزه قزاق‌ها و سایر فرماسونرهای لژ بیداری و با کمک روشنفکران آغاز کرد.

رهبر معظم انقلاب از همراهی روشنفکران نسل اول با این فتنه با تعبیر «گناه بزرگ نسل اول روشنفکران» یاد می‌کنند و می‌فرمایند:

«….نسل‌های متمادی – شاید ده‌ها سال – همت استعمارگران این بود که ملت ایران را نسبت به خودشان و نسبت به ارزش‌ها و گذشته‌شان بی‌اعتقاد کنند. گناه بزرگ نسل اول روشنفکران این کشور که مروّج تفکرات و فرهنگ غربی بودند، همین است. به ملت ایران تبیین و اصرار و تکرار کردند که تو چیزی نیستی و ارزش‌ها، اعتقادات، گذشته، تاریخ و بزرگان تو به چیزی نمی‌ارزند.

آنها به این ترتیب توانستند نسل از خودبیگانه‌ای درست کنند که پذیرای حکومت ظالم و دست‌نشانده‌ای مثل حکومت رضاخان قلدر بشود. این کاری است که دشمنان ما در طول سال‌های طولانی کردند.

هدف نهضت اسلامی و حرکت عظیم روحانیت و مردم در سال‌های منتهی به انقلاب همین بود که مردم را نسبت به هویت، گذشته و تاریخ خودشان خوشبین کنند و پرده دروغ و توهمی را که دشمنان روی باورهای ملی کشیده بودند، بدرند و موفق هم شدند.»(۱)

در برابر گناه بزرگ نسل اول روشنفکران ایران، امام خمینی(ره) بزرگ‌ترین عمل صالح خود را نسبت به جامعه ایران انجام داد و با به‌میدان آوردن مردم مؤمن و وطن‌دوست به عرصه انقلاب، ایران را به هویت تاریخی و دینی خود بازگرداند.

با پیروزی انقلاب اسلامی، هم خواص دیندار وطن‌دوست و هم روشنفکران غرب‌گرای بیگانه‌پرست به‌خوبی دریافتند که غربِ شکست خورده در ایران که حیثیت نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی‌اش در عرصه بین‌الملل خدشه‌دار شده بود، برای ضربه‌زدن به انقلاب و باز کردن جای پای خود از هیچ ترفند و نیرنگی فروگذار نخواهد کرد.

هشدارهای امامین انقلاب با ادبیاتی صریح یا تلویحی در ظرف ۴۴ سال گذشته، خود کتاب مستقلی را می‌طلبد، اما حرکت پیدا و پنهان این غرب‌گرایان برای نقش‌آفرینی مجدد و تسخیر مراکز حساس تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی خود حدیثی دیگر است.

در خرداد سال ۱۳۷۶ و پس از حضور میلیونی مردم در انتخابات، بیکباره جامعه دینی، ملی و انقلابی ایران اسلامی با پدیده‌ای روبه‌رو شد که اگر از آن به یک غافل‌گیری تاریخی در دوران نهضت و انقلاب از سوی عناصر نفوذی یاد کنیم، مبالغه نکرده‌ایم و اگر آن را نتیجه نادیده گرفتن هشدارهای امامین انقلاب بخوانیم، سخنی به گزاف بر زبان نرانده‌ایم.

غرب‌گرایان پیدا و پنهان به‌یکباره در نقش سوزنبانان قطار انقلاب به‌دنبال تغییر ریل انقلاب و تغییر هویت دینی و ملی ایران اسلامی برآمدند و جسارت و گستاخی را تا بدانجا رساندند که رهبر معظم انقلاب تنها در خصوص متولیان فرهنگی و آن هم تنها در حوزه مطبوعات این هجوم همه‌جانبه، در مصلای تهران در سال ۱۳۷۹ و در جمع جوانان فرمودند:

«….بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند، پایگاه‌های دشمنند و همان کاری را می‌کنند که رادیو و تلویزیون‌های بی.بی.سی و آمریکا و رژیم صهیونیستی می‌خواهند بکنند.

امروز مطبوعاتی پیدا می‌شوند که همه همتشان، تشویش افکار عمومی و ایجاد اختلاف و بدبینی در بین مردم و خوانندگانشان نسبت به نظام است.

ده عنوان، پانزده عنوان روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می‌شوند. با تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف… این یک نوع شارلاتانیسم مطبوعاتی است که امروز بعضی از مطبوعات در پیش گرفته‌اند!… در لا به لای همین‌ها اثر انگشت «عبدالله بن ابی» را می‌بینیم: «تفرقه‌افکنی‌ها، اختلاف‌افکنی‌ها، تشنج‌آفرینی‌ها، تشویش افکار عمومی، ناامید کردن‌ها، یأس‌پراکنی‌ها، چهره‌سازی‌های عناصر وابسته و مرید دشمن، از نظر انداختن عناصر مفید و مؤمن و مخلص و دلسوز!…من بارها به مسئولان دولتی تذکر داده و به‌طور جدی از آنها خواسته‌ام که جلوی این وضعیت را بگیرند.»(۲)

اگر چه مسئولان در این مقطع هشدارهای رهبر معظم انقلاب را جدی نگرفتند، اما باز هم مردم مؤمن و انقلابی با جدی گرفتن هشدارهای رهبری، این طیف را از چرخه سیاست و مدیریت کشور خارج کردند.

اما نکته بسیار ظریف و مهم در بیانات صریح و شفاف امام خامنه‌ای، اشاره معظم‌له به هدایت این حرکت از یک مرکز و نام بردن از افراد پشت صحنه به «عبدالله‌بن ابی»هاست؛ یعنی درست همان کاری که امثال «فروغی فراماسونر» در دوره پهلوی و با هدایت و مرکزیت سفارت انگلیس انجام داد، به‌ویژه در چهره‌سازی عناصر وابسته و مرید دشمن و از نظر انداختن عناصر مفید و مؤمن و دلسوز برای ایران و جامعه ایرانی آن مقطع از تاریخ انجام دادند.

رهبری به‌سادگی می‌توانستند همان‌گونه که گاهی در تشبیهات خود به افرادی چون «گورباچف»، «تقی‌زاده» و «شاه سلطان حسین» استفاده می‌کردند، در اینجا نیز برای افراد پشت پردۀ جریان غربگرا که در صدد تغییر هویت دینی و ملی برآمده‌اند، از «فروغی‌ها» یاد کنند، ولی چرا نام «عبدالله بن ابی‌ها» را به کار بردند؟

شاید علت این باشد که «فروغی‌»ها پشت پرده عصر رضاخانی هرگز از دین سخن نگفتند و بلکه به‌صراحت دین‌ستیزی را فریاد می‌زدند؛ اما «عبدالله بن ابی»های این مقطع متاسفانه با پوشیدن لباس دین و به‌کارگیری الفاظ انقلابی و ادعای مردمی بودن، به دنبال تغییر ریل انقلاب و تغییر هویت دینی و ملی بودند و اگر بگوئیم که این نسل از روشنفکران گناهی به‌مراتب بزرگ‌تر از گناه روشنفکران نسل اول مرتکب شده‌اند، مبالغه نکرده‌ایم.

ساخت انقلاب و ایمان مردم و عِرق دینی و ملی نسل امامین انقلاب به‌قدری مستحکم بود که عبدالله بن ابی‌ها و اتاق فکر آنان نتوانست مانع از حرکت قطار انقلاب و خارج شدن آن از ریل اصلی شود؛ اما این گلایه از سوی مردم باقی ماند که چرا دستگاه‌های متولی شناسائی اثر انگشت‌ها، «عبدالله بن ابی»ها را به دستگاه‌های قضائی نسپردند و یا حداقل آنها را محدود یا مدیریت نکردند؟

امروز در گام دوم انقلاب و اولین انتخابات خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی، با وجود تلاش‌های مذبوحانۀ اتاق فکر «فروغی»ها و «عبدالله بن ابی»ها و عیان شدن ائتلاف آنانی که آشکارا به‌نام دین و انقلاب دین‌ستیزی می‌کنند و به هر ترفند و نیرنگی برای نیامدن مردم پای صندوق‌ها دست زدند…، مردم بار دیگر با حضور پرشور خود در انتخابات، آنها را ناکام گذاشتند.

مردم در گام دوم، خواهان عبرت‌گیری از گذشته و از گناه و خیانت روشنفکران نسل اول و نسل خرداد ۷۶ و شناسائی «مرکز هدایت» و «فروغی»ها و «عبدالله بن ابی»ها هستند. هر چند در باور مردم، هر فرد و جریان و حزب و محفلی که به دنبال تغییر هویت دینی و ملی و خواستار تغییر ریل انقلاب اسلامی باشد و در برابر فرمایشات رهبری انقلاب بایستد و نوع خاصی از شارلاتانیسم را در حوزه کاری و مدیریتی خود دنبال کند، «عبدلله بن ابی» است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫٫بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم شاهرود۲۰/۸/۱۳۸۵

۲٫٫بیانات رهبر معظم انقلاب در مصلای تهران ۱۳۷۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *