انقلاب اسلامی، عصیان علیه نظام سلطه را کلید زد – گفتگو با دکتر سعدالله زارعی

اشاره:

انقلاب اسلامی موجد تحولات عظیمی در سراسر جهان بود و نظم قدیم دنیا را به ریخت و نظم نوینی را به وجود آورد. افسانه دوقطبی بودن جهان به فراموشی سپرده شد و تمدن اسلامی از پس قرون و اعصار به میدان آمد و غرب و نظم آن را به چالش کشید. غربی‌ها تا مدت‌ها تلاش کردند این نظم نوین را انکار کنند، اما سرانجام ناچار شدند آن را بپذیرند و برای مقابله با آن به چاره‌اندیشی بپردازند.

حضرت امام با درایت خویش در نامه‌ای به گورباچف به‌درستی سقوط نظم جهانی و حاکمیت دین الهی را پیش‌بینی کرده و به دنیای غرب هشدار داده بودند، اما غرب غرق تفرعن این پیام آسمانی را درک نکرد تا وقتی که به‌عینه با واقعیت اضمحلال خود رو‌به‌رو شد و اینک غرب بویژه آمریکا در آستانه تحول عظیم جهانی قرار گرفته‌اند و نظم حاکم در شرف فروپاشی قطعی قرار گرفته است و ایران در تعریف نظم جدید مسئولیت سنگینی را به عهده دارد.

دکتر زارعی در این گفتگو با تحلیل و بررسی پیشینه نظم جهانی، به تبیین وضعیت فعلی جهان و تحلیل وظایف ایران می‌پردازند.

 

*بعنوان اولین سئوال بفرمایید از نگاه شما نظم جدید جهانی چیست؟

«نظم جدید جهانی» که غرب درصدد انکار آن بود، مدتی است به «اعتراف» تبدیل شده است. نظم جهانی یک کلان سیستم برای اداره جهان است و وقتی با واژه‌هایی مثل «جدید» می‌آید، به معنای ظهور یک کلان سیستم است. نظم بین‌المللی فراتر از «رژیم بین‌المللی» یا «قدرت بین‌المللی» یا «تئوری بین‌المللی» است، زیرا رژیم یک مفهوم عمدتاً حقوقی است که محدوده و موضوع خاصی مثل «حقوق دریاها» را در بر می‌گیرد. قدرت بین‌المللی هم اشاره به کشور خاصی دارد. براین اساس آنچه در عالم واقع در حال تحقق است یک کلان سیستم ذوابعاد است. اما غربی‌ها که مدت‌ها منکر پیدایی یا منکر ضرورت پیدایی نظم جدید بین‌المللی بودند، بعد از آنکه اجباراً به آن اعتراف نمودند، سعی کردند دایره آن را در حد یک رژیم یا یک فرایند تنزل دهند و دست آخر به «بازسازی نظم کهنه» برسند. یعنی با سوار شدن بر موج نوخواهی نظم بین‌الملل، آن را در قالب نظم کهنه جاسازی کنند.

 

*بنظر جنابعالی آیا این محدودسازی امکان‌پذیر است؟ مختصات نظم کهنه چیست؟

نظم کهنه همان نظم دوقطبی متصلبی است که قدرت‌های پیروز جنگ جهانی دوم از سال ۱۳۲۶ ش./ ۱۹۴۷م. پدید آوردند و تا اوائل دهه ۲۰۱۰ به شکلی آن را استمرار بخشیدند. این نظم دوقطبی بر پایه منافع قدرت‌های پیروز جنگ دوم تأسیس شد و سران دولت‌های غربی صراحتاً خود را «برادر بزرگ‌تری» که باید بقیه جهان را هم اداره کنند، خواندند. بر این اساس در نظم کهنه، دو ساختار موازی متفاوت دیده شد. یکی ساختار و کارکردی اجبارگرا داشت و دیگری غیراجرایی و فرهنگی بود. شورای امنیت سازمان ملل براساس منافع و مصالح قدرت‌های پیروز جنگ دوم جهانی ـ آمریکا، شوروی، انگلیس، چین و فرانسه ـ تنظیم شد و احکام آن الزام‌آور بود و در حالی که مجمع عمومی سازمان ملل با حضور همه کشورها و به‌منظور مشارکتی دیده شدن نظام بین‌الملل تأسیس شد، احکام آن غیرالزام‌آور و «توصیه‌ای» در نظر گرفته شد! براین اساس هرگاه نظر اکثریت کشورهای جهان با نظر پنج عضو شورای امنیت و گاهی حتی با نظر یکی از آن پنج عضو در تضاد بود، نظر اکثر کشورها توصیه‌ای و غیرالزام‌آور بود و نظر یک عضو شورای امنیت به سایر دولت‌ها دیکته می‌شد. در واقع می‌توان گفت نظم دوقطبی که امروز به آن نظم کهنه می‌گوئیم، نظمی یک‌سویه و اجبارگرا و متصلب بود.

 

*به پیشینه نظم کهنه‌ی جهانی و شورای امنیت اشاره کردید لطفاً در مورد کارنامه نظم کهنه جهانی و چگونگی تشکیل و عملکرد شورای امنیت هم اشاره‌ای داشته باشید.

کارنامه نظم کهنه جهانی پر از آشوب‌ها، کودتاها، جنگ‌ها، تجزیه‌ها و اجحاف‌ها علیه ملت‌ها بود که یکی از آنها واگذاری سرزمین یک ملت به یک قوم غیرساکن در فلسطین بود. شورای امنیت براساس آنچه در اساسنامه آن آمده بود، مأموریت داشت تا مانع پیدایی جنگ بین ملت‌ها شود؛ اما عملکرد آن در فاصله ۱۹۴۸ تا ۲۰۱۰ و بعد از آن تا امروز منبع جنگ‌ها و درگیری‌ها بوده است. جنگ ۱۳۹۳ه.ش./ ۲۰۱۴م. یمن یکی از آخرین جنگ‌هایی است که مسبب آن شورای امنیت سازمان ملل بود، زیرا به عربستان سعودی اجازه داد برای غلبه بر یک ملت، این کشور را به محاصره هوایی، زمینی و دریایی درآورد و با بمب به بازارها، خانه‌ها، تأسیسات و مردم آن حمله کند.

شورای امنیت در طول سال‌های ۱۹۴۸ تا ۲۰۱۰ بارها مجوز حمله به کشورهای ضعیف را صادر کرد؛ چشم خود را به روی استفاده از سلاح‌های غیرمتعارف علیه ملت‌ها بست؛ مقاومت ملت‌ها در برابر تجاوز را ذیل واژه تروریسم محکوم کرد؛ کشورهایی را تحریم و احکام تبعیض‌آمیز را علیه ملت‌ها صادر کرد که یکی از این موارد صدور پنج قطع‌نامه علیه ایران به واسطه استفاده از انرژی هسته‌ای بود. شورای امنیت بارها اجحاف‌های اقتصادی قدرت‌ها علیه ملت‌ها را نادیده گرفت و بعضاً به آنها وجهه حقوقی داد.

شورای امنیت بارها در جنگ‌ها، زیرپاگذاشتن قوانین بین‌المللی از سوی یک طرف را نادیده گرفت و طرف قربانی را تحت فشار قرار ‌داد که یک نمونه از آن جنگ نظام سلطه علیه ایران در سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ بود.

نظم کهنه، جهان در قرنطینه قدرت‌های بزرگ قرار داد و رقابت‌های توسعه‌طلبانه ابرقدرت‌ها را وجهه و میدانی بین‌المللی بخشید به‌گونه‌ای که جور رقابت‌های ابرقدرت‌ها را ملت‌های جهان متحمل شدند. بر مبنای نظم کهنه، استقلال یک ملت معنا نداشت و رسماً از سوی قدرت‌های حاکم یا یک قدرت حاکم با جنگ و درگیری و کودتا و تحریم پاسخ داده می‌شد. براساس نظم کهنه، هر گونه اقدامی که یک ملت در جهت صیانت از خاک، فرهنگ، منافع و امنیت خود انجام می‌داد، ذیل عنوان اقدام علیه امنیت بین‌‌الملل تعریف و با آن مقابله می‌شد. در دوره حاکمیت نظم کهنه اگرچه کشورهای عضو سازمان ملل آزاد خوانده می‌شدند؛ اما منابع حیاتی آنان در سلطه قدرت‌های حاکم بود به‌گونه‌ای که تلاش بعضی کشورها مثل ایران برای به‌دست گرفتن اداره منابع خود، با کودتای قدرت‌های عضو شورای امنیت پاسخ داده می‌شد. فرانسه اگرچه به ظاهر استقلال کشورهای غرب آفریقا ـ کشورهای ساحلی ـ را پذیرفته بود؛ اما منابع آنها را هر‌طور می‌‌خواست به خاک خود منتقل می‌کرد و ارزش‌گذاری این منابع را در انحصار خود قرار داده بود. تا جایی که بعد از ۷۶ سال کشورهایی نظیر مالی، بورکینافاسو، نیجر، گابن و… برای رهایی از سلطه فرانسه انقلاب کردند و در همان حال متهم به هرج و مرج‌طلبی شدند.

نظم کهنه اگرچه دوقطبی خوانده می‌شد؛ اما ماهیت آن غربی بود، زیراایدئولوژی‌های حاکم بر این دوره اعم از کاپیتالیستی، سوسیالیستی و ناسیونالیستی، همه ریشه غربی داشتند و بر این اساس گرچه شوروی و آمریکا دو ضلع در حال تقابل دیده می‌شدند، اما هر دو در موضوع حکمرانی به شیوه واحد عمل می‌کردند و کشورهایی که در ذیل آنها قرار داشتند با یک شیوه تحت امر بودند و منابع آنان توسط رئیس بلوکی که در ذیل آن جانمایی شده بودند، به غارت می‌رفت. ماهیت غربی نظم دوقطبی سبب شد که به‌رغم فروپاشی شوروی و بلوک کمونیسم، در سال ۱۳۶۹، طی سه دهه اخیر نظم دوقطبی حفظ شود! آمریکا با استفاده از منطق نظم دوقطبی تلاش کرد تا سیطره خود را از طریق حفظ ساز و کارهای دوران حضور شوروی در عرصه بین‌الملل ادامه دهد.

نظم کهنه از نظر فرهنگی «هضم» فرهنگ‌ها را در یک فرهنگ دنبال می‌کرد و رسماً از دیگران می‌خواست در موارد تناقض فرهنگی میان فرهنگی ملی و فرهنگ نظام سلطه، فرهنگ ملی را کنار بگذارند. بر این اساس شبکه‌های مختلف غرب در حوزه‌های فرهنگی شکل گرفتند و هر کدام هضم فرهنگی ملت‌ها را دنبال می‌کردند.

*لطفاً چگونگی پیدایی ماهیت نظم دوقطبی و آثار آن‌را تشریح بفرمایید.

ماهیت نظم دوقطبی در واقع تکرار نظم اروپایی قرن ۱۹است. نظم دوقطبی براساس «پیمان وستفالی» که یک پیمان کاملاً اروپایی (در آن موقع غربی) بود، شکل گرفت، کما اینکه نظم پیشین که به کنسرت اروپا شهرت پیدا کرد و در حد فاصل ۱۱۹۴ه.ش./۱۹۱۵م. تا ۱۳۱۸ه.ش./۱۹۳۹م. به مدت ۱۲۴ سال بر دنیا حاکم شد، یک پیمان کاملاً اروپایی بود. خود «پیمان وستفالی» از دل جنگ ۳۰ ساله ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ اروپا پدید آمد. کمااینکه کنسرت اروپا و نظام دوقطبی هم از دل جنگ زاده شدند. در هر سه مورد ادعای غرب این بود که با پیمان دسته‌جمعی در صدد جلوگیری از وقوع جنگ‌ها و گستره تأثیر آنهاست و حال آنکه این ادعا را کسانی مطرح می‌کردند که «جنگ‌افروز» و مسئول جنگ‌های پیشین بودند! رطب‌خورده منع رطب کی کند؟ خاصیت این پیمان و نظم‌های بین‌المللی ناشی از آن این بود که زورگویی را نهادینه کند و در اختیار و انحصار چند کشور درآورد.

یکی از نتایج این حکمرانی به مستعمره و اشغال نظامی درآمدن بخش‌های وسیعی از سه قاره آمریکا، آفریقا و آسیا بود. سیستم کنسرت اروپا که بر مبنای برتری قدرت‌های اروپایی استوار بود، در نهایت به جنگ بزرگ در اروپا در حد فاصل ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ منجر شد. در این جنگ حدود ۷۰ میلیون نیروی نظامی غرب رو در روی هم قرار گرفتند؛ بیش از ۲۲ میلیون نفر کشته و بیش از ۲۱ میلیون نفر زخمی شدند. این جنگ سبب انحلال چهار امپراتوری اروپایی در پهنای آلمان، عثمانی، اتریش ـ مجارستان و روسیه شد. حکومت کنسرت اروپا، دو قدرت مسلمان آسیایی ـ گورکانی در هندوستان و عثمانی در آسیای غربی ـ را از بین برد و سرزمین‌های آنان را قطعه‌ قطعه کرد و رویاروی هم قرار داد. بعد از جنگ همین میراث‌داران کنسرت اروپا به تأسیس جامعه ملل دست زدند؛ اما پس از دو دهه رویارویی نظامی بزرگ‌تری در اروپا با بیش از ۱۰۰ میلیون نفر نظامی شکل گرفت که به کشته شدن حدود ۸۵ میلیون نفر از آنان و مردم عادی منجر شد. زمان آن هم دو برابر جنگ پیشین بود! بعد از جنگ، آنان که هنوز رمقی داشتند با همان منطق وستفالی و کنگره وین ابتدا به تأسیس سازمان ملل دست زدند و سپس نظام دوقطبی را پایه‌گذاری کردند.

*اهداف شکل‌گیری و چگونگی تاسیس سازمان ملل چگونه بوده است؟

تأسیس سازمان ملل دقیقاً در چهارچوب ادبیات و منطق وستفالی شکل گرفت و در واقع معماری سازمان ملل و نظم جدید را میراث‌داران وستفالی و وین در دست گرفتند. پیدایش واژه «قدرت‌های بزرگ» هم براساس توافق اروپایی وستفالی و کنگره اروپایی وین شکل گرفت. اروپایی‌ها با خلق این واژه از یک ‌سو به حقوقی کردن دخالت خود در امور کشورهای دیگر دست زدند و از سوی دیگر مانع حضور کشورهای دیگر در روند اداره جهان شدند.

مثلاً اروپایی‌ها در سال ۱۸۳۹ ذیل پیمان وستفالی و منطق حاکم بر کنسرت اروپا، درگیر و دار جنگ مصر و عثمانی، سلطان محمود دوم را وادار کردند وساطت اروپا را بپذیرد و حل و فصل اختلافات با مصر را به کنفرانسی مرکب از سفرای پنج کشور عضو کنسرت اروپا احاله کند. در دوران حاکمیت کنسرت اروپا، هر کشوری که توافقات کنگره وین را نقض می‌کرد، با واکنش نظامی هماهنگ پنج عضو کنسرت اروپا مواجه می‌شد.

*هدف کنونی میراث‌داران «وستفالی» و وین چیست؟

در شرایط فعلی آنان تلاش می‌کنند تا نظم کهنه را بازآرایی و به‌عنوان نظم نو وارد بازار کنند! امروز اگر از مدعیان نظم نو در آمریکا، انگلیس و فرانسه پرسیده شود کارنامه نظم بین‌المللی در فاصله ۱۹۴۷ تا ۲۰۲۳ چیست و آیا امروز جهان و حتی خود قدرت‌های شکل‌دهنده نظم پیشین از امنیت بیشتری برخوردارند، پاسخ آنها به هیچ روی «آری» نیست. حداکثر سخنی که خواهند گفت این است که: اگر این نظم نبود جنگ‌های بیشتری اتفاق می‌افتادند و بر دامنه ناامنی‌ها افزوده می‌شد. این پاسخ یعنی نظم قبلی، بازدارنده نبوده و مشکل را چاره نکرده و فقط آن را تخفیف داده است. ضمن اینکه کاستن از ناامنی قبل از هر چیز اراده می‌خواهد. کشورهایی که «قدرت‌های بزرگ» خوانده می‌شدند و خود عامل وقوع و تطویل جنگ‌ها بوده‌اند، چگونه می‌توانند از دایره آن بکاهند؟

 

*بنظر جنابعالی چالش‌های موجود بر سر راه نظم نوین جهانی کدامند؟

نظم جدید جهانی در شرایطی مطرح است که نظم پیشین با دو چالش اساسی از درون و بیرون مواجه است. چالش درونی آن، در بعد امنیتی، جنگ نظم‌ستیز اوکراین میان قدرت‌های اروپایی است که رفته‌رفته به چالش جهان تبدیل شده است. در این جنگ، دو طرف حتی از احتمال استفاده از بمب اتم حرف زدند و در عمل هم به سمت استفاده از سلاح کشتار جمعی رفتند و علیه هم از آن استفاده کردند. در بعد اقتصادی شاهد فروپاشی عمیق اقتصادی در آمریکا هستیم تا جایی که ریچارد هاس در کتاب «جهانی در بی‌نظمی» نوشت «در ادامه روندی که از حدود دو دهه پیش آغاز شده است، بدهی آمریکا در سال ۲۰۳۰ از تولید ناخالص داخلی آن بیشتر خواهد شد.» الان بدهی آمریکا حدود ۸۰ درصد تولید ناخالص داخلی آن است. وی معتقد است این بحث اختلافات سیاسی ـ و در واقع دوقطبی شدید سیاسی و اجتماعی ـ اگر با بحث‌ مالی تقاطع پیدا کند، فروپاشی حتمی است. همین ترکیب تنش‌های سیاسی داخلی و بحران مالی در انگلیس، فرانسه و آلمان هم مشاهده می‌شود.

 

*بنظر جنابعالی با توجه به ناتوانی نظم نوین، چه توجیهی برای دخالت غرب در کشورهای دیگر وجود دارد؟

در اینجا دو سئوال اساسی پیش‌ روی عقلای عالم وجود دارد؛ پرسش اول همین است که نظمی که در ابعاد امنیتی، سیاسی و اقتصادی در درون دچار بحران شده است، چگونه می‌تواند مسایل پیچیده‌تر اقتصادی‌ای را که جهان در دهه‌های آینده با آن مواجه است، حل کند؟ پرسش دوم این است که کشورهای داعیه‌دار در نظم پیشین در حالی که به شکست اعتراف می‌کنند، چگونه می‌توانند پلیس‌های خوبی برای نظم پیچیده‌تر پیش‌رو باشند؟ پاسخ این سئوالات روشن است؛ از این‌‌رو باید گفت بر خلاف مدعای هنری کیسینجر در کتاب «نظم جهانی؛ تأملی در ویژگی ملت‌ها و جریان تاریخ» و مدعای ریچارد هاس در کتاب «جهانی در بی‌نظمی» که صاحبان نظم پیشین قادرند نظم قبلی را ویرایش کنند و خود دوباره در رأس آن قرار بگیرند، داعیه‌داران نظم کهنه نمی‌توانند پیشاهنگان نظم جدید باشند و منطق مردود نظم کهنه نمی‌تواند مورد پذیرش بین‌المللی قرار گیرد.

*سرنوشت نظم نوین جهانی را چگونه می‌بینید؟

تغییر نظم و ناظم حتمی است. نظم‌های دوقطبی و تک‌قطبی از میان رفته‌اند. در اوایل مهر ماه، «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا صراحتاً اعلام کرد که: «نظم پیشین به پایان رسیده است.» در اینجا یک سئوال اساسی وجود دارد. عوامل فروپاشی نظم کهنه چه بودند و چه کشورهایی در محو آن محوریت داشتند؟ ریچارد هاس مشاور برجسته رؤسای‌جمهور دموکرات آمریکا ـ اوباما و بایدن ـ در کتاب خود مدعی است آمریکا، روسیه و چین نظم آینده جهانی را شکل خواهند داد. او اروپا و هند را به‌عنوان قدرت مکمل آمریکا ذکر کرده است.

نظام دوقطبی و تک‌قطبی پیشین به‌صورت تصادفی و بدون وجود عامل خارجی ساقط نشده است. در این میان اقتصاد، عامل فروپاشی آن نبود، زیرا جمع قدرت اقتصادی آمریکا و اروپا در مقایسه با چین و روسیه هنوز هم بالاتر است. بنابراین قدرت‌های اقتصادی نوظهور هم به خودی خود نمی‌توانند شکل‌دهنده نظمی جهانی باشند. آنان که در نظم پیشین کم و بیش محوریت داشتند و یا با کشورهای محور اختلاف اساسی نداشتند، بخشی از ساختاری بوده‌اند که اینک وجود خارجی ندارد. پس خود آنان عامل این فروپاشی نیستند. چین رسماً اعلام می‌کرد تا سال ۲۰۳۵ هیچ چالش سیاست خارجی نخواهد داشت و روسیه هم در حد فاصل فروپاشی شوروی تا امروز، منهای جنگ اوکراین، تعارضی با آمریکا و تروئیکای اروپایی نداشته است. پس فروپاشی نظم کهنه نه تنها محصول سیاست‌های آنان نیست، بلکه این فروپاشی علیه حاکمیتی است که خود بخشی از آن بوده‌اند.

منطق حاکم بر نظام بین‌الملل هم نمی‌تواند تغییر نکند؛ چون از یک ‌سو خود این منطق یکی از دلایل فروپاشی نظم کهنه بوده و از سوی دیگر برخلاف وضع جهان در سال ۱۸۱۴ و ۱۹۴۷، ملت‌ها اجازه تکرار یک نظم وستفالی را نمی‌دهند. آمریکا، چین و روسیه با فرض اینکه بتوانند اختلافات عمیق میان خود را از میان بردارند، نمی‌توانند به نمایندگی از بقیه ملت‌ها و کشورها تصمیم بگیرند.

اینکه ریچارد هاس از اروپا یه‌عنوان «دنباله» و جان بولتون از آن به‌عنوان «دم» آمریکا یاد می‌کند، اگرچه چندان بی‌راه نیست، با واقعیت اروپا تطبیق کامل هم ندارد. فرانسه به‌عنوان یکی از قدرت‌های اروپا به تکرار از لزوم استقلال اروپا از آمریکا سخن گفته است. آلمان دنبال فرصتی است تا طوق ۷۶ ساله بردگی قدرت‌های پیروز جنگ جهانی دوم را بشکند. کشورهای دیگری نظیر ایران، برزیل و هند هم که گاهی عدد آنها از ده کشور فراتر خوانده شده است، دیگر اهل وکالت دادن به این قدرت و آن قدرت نیستند.

 

*از طرح این موضوعات می‌خواهید به چه نتیجه‌ای برسید؟

از این موضوع چند نکته بیرون می‌آید؛:

ـ یکی اینکه نظم جدید، نظم منعطف و چرخشی و در مقابل نظم متصلب و جبری پیشین خواهد بود؛

ـ دوم اینکه نظم جدید فقط با مشارکت ناظمان قبلی شکل نمی‌گیرد؛

ـ سوم اینکه تغییر فقط در ناظم نیست، نظم بین‌المللی از نظر مفهوم، محتوا، کارکرد و پیامد دستخوش تغییر اساسی خواهد بود.

*بنظر جنابعالی نقش ایران در فروپاشی نظم کهنه چه بوده است؟ آیا میتوانیم برای ایران در این زمینه نقشی قائل شویم؟

بله. ایران در این زمینه نقشی اساسی داشته است. انقلاب اسلامی با تکیه اساسی بر معنویتی ریشه‌دار، نظم مادی دوقطبی را به چالش کشید و راه‌حل بهبود را هم نشان داد. نظم مادی در وجوه شرقی و غربی آن، یک نظم حیوانی است و نمی‌تواند تأمین‌کننده آمال، اهداف و آرمان‌های انسانی باشد. بنابراین وقتی با قوه قهریه بر ملت‌ها تحمیل شود ـ آن‌گونه که در سال ۱۹۴۷ این اتفاق افتاد ـ ملت‌ها را به بن‌بست می‌کشاند و این بن‌بست یأس‌آور خواهد بود تا زمانی که نوری نمایان شود و راه دیگری را باز کند. در اینجا علم انسان‌ها به کژراهه بودن نظم حاکم، آنان را به مقاومت و نهضت در برابر آن وادار می‌کند. در اینجا یأس تبدیل به نشاط و پذیرش تبدیل به عصیان می‌شود.

انقلاب اسلامی با تأسیس نظامی ترکیبی از دین و دنیا که هیچ نسبتی با ایدئولوژی‌های کاپیتالیستی، سوسیالیستی و ناسیونالیستی نداشت، نوری به جهان تاریک تاباند و عصیان علیه نظم حاکم بر آن را کلید زد و از حیث تئوریک، دائماً عصیان علیه آن را تغذیه کرد و با پیروزی‌های پی در پی بر آن، شکنندگی این نظم را نشان داد. بر این اساس جهان بدهکار انقلاب ایران است.

 

*امام خمینی(ره) از جمله طلایه‌داران هشدار در زمینه نابودی نظام حاکم بر جهان بودند. اشاره‌ای به فرمایشات ایشان هم داشته باشید.

دو سال پیش از پایان عمر شوروی، در سال ۱۳۶۹ و حدود ۲۲ سال پیش از پایان ابرقدرتی آمریکا در سال ۲۰۱۰، در بهمن ماه سال ۱۳۶۷، از پایان حیات نظم دوقطبی «خبر» داد. ایشان در نامه به رئیس وقت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی فرمود «باید به حقیقت رو آورد، مشکل اصلی کشور شما، مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست، مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال کشیده و یا خواهد کشید، مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.» در بخش دیگری از این پیام آمد «شما اگر بخواهید در این مقطع، تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‌اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند، زیرا امروز اگر مارکسیسم در روش‌های اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسایل البته به شکلی دیگر و نیز در مسایل دیگر گرفتار حادثه است.»

امام(ره) در این نامه ضمن بیان حقیقت فروپاشی نظم دوقطبی، راه را هم نشان داد: «تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسایل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا، از عمق لطیف باریک‌تر از موی منازل معرفت آگاه شوند» و «اسلام دارای ارزش‌های والا و جهان‌شمول است که می‌تواند وسیله راحتی و نجات همه ملت‌ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز کند.»

پرواضح است آنچه به ماهیت تئوریک نظم پیشین بین‌المللی خدشه وارد کرده، چین، هند، روسیه و اروپا و مجموعه‌های خارج از این قدرت‌ها نظیر جنبش عدم تعهد و خیزش‌های ناسیونالیستی هم نبوده‌اند، زیرا این جنبش‌ها اصولاً در ستیز واقعی با نظم پیشین و قدرت‌های آن نبوده‌اند تا در شکست آن نقشی داشته باشند.

 

*مختصات لازم در نظم آینده چیست؟

همان‌‌طور که گفته شد، نظم جهانی یک کلان سیستم و پدیده‌ای چندوجهی است و کشورها به تناسب توانمندی‌ها و سیاست‌های خود در آن نقش ایفا می‌کنند. یکی از وجوه نظم بین‌المللی اقتصادی است. کشورهایی که از حیث منابع با ثبات و تجدیدپذیر افق روشن دارند، در فعل و انفعالات اقتصادی نظام بین‌الملل نقش اساسی خواهند داشت. در این میان تولید ناخالص داخلی اهمیت ویژه‌ای دارد و در محاسبات خارجی از وضع اداره داخلی اقتصاد یک کشور، مهم‌تر شمرده می‌شود.

یکی دیگر از جنبه‌های قدرت، جنبه ژئوپلیتیکی و به عبارتی «مختصات سرزمینی» است. قدرت کشوری که در بن‌بست جغرافیایی قرار گرفته، با قدرت کشوری که انبساط جغرافیایی دارد، تفاوت زیادی دارد. ژئوپلیتیک یک کشور هزینه‌ساز و ژئوپلیتیک کشور دیگر ثروت‌ساز است. اتصال یک کشور به آبراه‌های بین‌المللی و نزدیکی آن به خلیج‌ها، تنگه‌ها و جزایر به آن، موقعیت جبری ژئوپلیتیکی می‌دهد. یکی دیگر از جبنه‌ها نقش یک کشور در موضوعات اقتصادی حساس، نظیر انرژی، سلول‌های بنیادین، نانو، هوش مصنوعی و توانمندی هسته‌ای است. کشوری که در این حوزه‌ها توانمندی دارد، می‌تواند بر روندهای حساس بین‌المللی اثر بگذارد. یکی دیگر از جنبه‌های اقتصادی برخورداری از موقعیت «بازار بین‌المللی» است. یک کشور در میان مجموعه‌ای از کشورها می‌تواند نقش ویژه‌ای‌ ‌داشته باشد. مثلاً برزیل برای محیط پیرامونی خود در آمریکای لاتین موقعیت ویژه‌ای دارد. این بازار هرچه پررونق‌تر باشد، موقعیت کشوری که در مرکزیت آن قرار گرفته است ویژه‌تر خواهد بود.

یکی دیگر از جنبه‌های نظم نوین، قدرت سیاسی است که به دو عامل راهبردی وابسته است. یکی از این دو عامل تجمیع خصوصیات راهبردی در یک کشور است و دیگری وجود راهبرانی خردمند، دارای ابتکار و جدیت و اهل دل به دریا زدن است. به همین جهت تاریخ، لحظه‌های حساسی را به ثبت رسانده که کارآمدی یا ناکارآمدی رهبران را فریاد می‌زنند.

یکی دیگر از جنبه‌های قدرت، ائتلاف‌سازی و نفوذ در موقعیت‌های مختلف جهان است. یک ملت در ائتلاف و همکاری با گروهی از کشورها می‌تواند موقعیت ویژه‌ای را برای کشور خود رقم بزند. وجود یک جبهه خارجی برای هر کشوری در حکم «پوسته سخت» است که ضمن محافظت از آن، سبب تداوم و رشد آن می‌شود.

یکی دیگر از جنبه‌های قدرت، توانمندی‌های فرهنگی و نرم‌افزاری است. صحنه بین‌الملل طبعاً به یک نظم نیاز دارد و این نظم هم لزوماً باید «جامع» باشد و یکی از جنبه‌های مهم جامعیت، جنبه فرهنگی آن است. فرهنگ یک مقوله ذاتی است و در گذر سالیان به‌د‌ست می‌آید.

فرهنگ مقوله‌ای ذواطراف و شامل فقه، فلسفه و حکمت، عرفان و معنویت، کلام و اعتقادات، تاریخ، ادبیات، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، هنرهای تجسمی و نمایشی، زبان و… است. در جهان پیچیده آینده فقط فرهنگ‌هایی که سرآمدی دارند، می‌توانند کالایی درخور ارائه کنند.

*نقش و اعتبار ایران در نظم جدید را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به اعتبار اینکه ایران نقشی اساسی در فروپاشی نظام مادی پیشین داشته است، استحقاق بیشتری برای تعریف نظم جدید و قواعد آن دارد. از این‌رو تعریف نظم نوین باید دو جنبه معنوی و مادی را در خود داشته باشد. ایران به دلیل برخورداری از موقعیت‌هایی که خاص ایران هستند، می‌تواند جبهه‌ای را ایجاد و بر اساس آن مطالبات خود را در مرحله گذار، متوجه سازمان ملل و محیط بین‌الملل کند.

*برای ایفای این نقش باید چه اقداماتی را انجام بدهیم؟ موقعیت کانونی ایران در کجا و چیست؟ همچنین عناصر مهمی که می‌تواند ایران را برای ایفای نقش در نظم نوین یاری دهد کدام است؟

گام اول ارائه تعریف هوشمندانه و جامع و مانع از نظمی است که می‌خواهیم منافع ما را در نظر داشته باشد. بعضی با نگاه به پاره‌ای مشکلات اقتصادی روزمره که همه کشورها به‌نوعی با آن درگیرند، می‌گویند ایران قادر به ورود به عرصه اقتصادی بین‌المللی در جایی که امثال چین، آمریکا، هند و اتحادیه اروپا حضور دارند، نیست. واقعیت این است که خود کشورهایی که نام بردیم، ایران را دارای موقعیت اقتصادی برجسته می‌بینند و می‌دانند که بخش بزرگی از قدرت اقتصادی ایران، ذاتی است. مثلاً موقعیت‌های ژئوپلیتیکی و سرزمینی و فرهنگی و سیاسی ایران قابل تغییر نیستند. علاوه بر آن در میان کشورهایی که مدعی نظمی نوین هستند، تنها ایران بر یک انقلاب تاریخی شکوهمند تکیه دارد. چنین کشوری از نوعی اقتدار درونی در برابر تکانه‌های بین‌المللی برخوردار است و از این رو «باثبات» دیده می‌شود.

حجم اقتصاد ایران در زمان کنونی، آن را در ردیف چهاردهم جهان قرار داده و این در حالی است که ایران یک دهه رکود مطلق را تجربه کرده است. رفع این رکود و اتصالات جدیدی که جمهوری اسلامی پیدا کرده، موقعیت اقتصادی ایران را به یکی از ۷ تا ۸ کشور اول جهان خواهد رساند.

جنبه دیگر، موقعیت کانونی ایران در چند موضوع مؤثر و اساسی است؛ موقعیت کانونی در بحث انرژی، با توجه به حجم نفت و گاز ایران؛ موقعیت کانونی در بحث ژئوپلیتیکی، با توجه به اشراف ایران بر اقیانوس هند و تنگه هرمز و از این طریق بر دریاهای دوردست؛ موقعیت کانونی ایران در جبهه مقاومت و گسترش آن از دریای عمان تا مدیترانه؛ موقعیت کانونی در حوزه نظامی و امنیتی و تولید جنگ‌افزار؛ موقعیت کانونی در حوزه علمی به‌گونه‌ای که در بعضی حوزه‌ها در موقعیت چهارم علمی دنیا قرار گرفته است؛ موقعیت کانونی در جنبش جهانی ضدیت با صهیونیسم؛ موقعیت کانونی در جنبش جهانی ضدآمریکا که به ایران پوسته‌ای ضخیم بخشیده است.

اینها بخشی از موقعیت‌های ایران به حساب می‌آیند. بخشی دیگر جنبه فرهنگی و اجتماعی قدرت ایران است. جهان در عرصه فرهنگی به کانونی احتیاج دارد که دارای قدرت معنوی اصیل و اثرگذاری ویژه‌ باشد تا بتواند جلوی قدرت فرهنگی غرب با نزدیک به ۳۰۰ سال ساختارسازی و نهادینه‌سازی ظاهر بایستد و بر آن غلبه کند. این فرهنگ ضرورتاً باید چند لایه باشد. ایران از این حیث موقعیت غیرقابل رقابتی از سوی دیگران دارد. ایران از یک‌ طرف متکی به غنی‌ترین ادیان الهی و از طرف دیگر متکی به یکی از تاریخی‌ترین ملت‌هاست.

در فرهنگ شیعی روی عنصر «عقل» تأکید ویژه‌ای شده است، تا جایی که بعضی صاحب‌نظران در تقسیم‌بندی کلامی، شیعه را به غلط در ردیف «معتزله» قرار داده‌اند. تأکید بر عنصر عقل در واقع توجه دادن به موضوع اجتهاد است. فقه اجتهادی و بالنده شیعه، عرفان ناب متکی به نحله‌های مختلف عرفانی، فلسفه و حکمت متأثر از شخصیت‌های فلسفی در تراز جهانی در طول بیش از ۱۴۰۰ سال، ادبیات و شعری غنی در حجم بیش از ۷۰۰۰ سال مدنیت، کلام و اعتقادات بالنده و مبارز، حقوق و تفسیر متکی به هزاران جلد کتاب که در طول تاریخ مورد اهتمام مفسرین نامدار بوده‌اند.

یک عنصر مهم دیگر که در حرکت یک ملت به سمت جلو، بسیار مؤثر است، وجود رهبران خردمند و فرهیخته، نخبگان مسئولیت‌شناس و توده‌های وفادار است. در طول سالیان پس از انقلاب، این رهبری خردمند در ایران وجود داشته و کشور را در ۴۵ سال گذشته که با ده‌ها موضوع مواجه بوده، به ایمنی رسانده است.

انقلاب اسلامی با آزادسازی نیروهای عظیم اجتماعی، یک طیف قدرتمند وفادار به خود در سنین مختلف و به‌ویژه جوانان پدید آورده که کارکرد اساسی آنها رفع مشکلات از جلوی پای نظام جمهوری اسلامی است. انقلاب با تکیه بر آنها به پیروزی‌های شگرفی رسیده است و در نهایت «توده‌های وفادار» است که از جاذبه بسیاری برخوردارند. بدون شک هیچ انقلاب دیگری نیست که با گذشت ده‌ها سال و به‌رغم مواجهه با انواع مشکلات عظیم، توده‌ها را در حمایت از خود در صحنه حفظ کرده باشد. عدم تبدیل انقلاب به یک خاطره تاریخی پس از شکل گرفتن نظام سیاسی، در میان انقلاب‌ها یک استثنا به حساب می‌آید. مردم در انقلاب اسلامی، مطالبه‌گری دارند، اما این مطالبه متوجه خود انقلاب اسلامی نیست. مردم هوادار و دلبسته انقلاب و نظام اسلامی هستند. در انقلاب ایران، مردم به‌مرور به بار انقلاب تبدیل نشده و حرکت آن را کند نکرده‌اند. نقش مردم رفع موانع و سرعت دادن به حرکت انقلاب اسلامی است.

براساس آنچه برشمردیم، ایران ظرفیت عظیمی برای تعریف نظم جدید و ارائه الگویی ترکیبی از آن و ایجاد جبهه‌ای برای ساماندهی به امور مقدماتی آن، هویت‌بخشی به آن و پشتیبانی از آن و متقابلاً استفاده ویژه از آن دارد. ما کشور و ملت کوچکی نیستیم و ابزارهای متنوعی را در اختیار داریم که باید راه‌های استفاده دقیق و به هنگام از آن را به دست آوریم.

 

*بعنوان سئوال آخر در مورد از میان رفتن نظم قبلی و شکل‌گیری نظم جدید با وجود چالش‌های موجود مثل بحران اوکراین و تلاش آمریکا برای بازسازی نظم قبلی، به نظر جنابعالی افق پیش‌رو چگونه است؟

اگرچه حداقل ۱۳ سال است، نظم قبلی از میان رفته، نظم جهانی جدید، هنوز شکل نگرفته و تا شکل‌گیری کامل آن حدود دو دهه فرصت وجود دارد. این نظم شکل خواهد گرفت و وجهه آسیایی آن هم خیلی قوی خواهد بود. آمریکایی‌ها که به تکاپوی ویژه افتاده‌اند، قادر به بازسازی نظم متصلب پیشین نخواهند بود. روسیه و چین، طیفی از کشورها را در کنار خود ندارند تا جهان را به هر سمتی که بخواهند ببرند و در کوتاه‌مدت هم قادر به حل و فصل این معضل نخواهند بود؛ کشورهایی نظر هند، ژاپن، کره و اروپا که روند جهان برخلاف انتظار آنان، به سمت دیگر می‌رود، در کوتاه‌مدت قادر به حل مسایل خود با چین و روسیه نیستند. چالش‌های جهانی کنونی نظیر جنگ اوکراین به دلیل آنکه هر موضوعی از نظم کهنه در کشاکش پیدایی نظمی جدید، به تطویل می‌افتد، طی دو سه سال آینده حل و فصل نخواهد شد. رقبای منطقه‌ای ایران از این جهت که در طول دوره نظام پیشین بخشی از نظم کهنه بوده‌اند، نمی‌توانند از تبعات فروپاشی آن نظم، فرار کنند. این وضعیت موقعیت آنان را خود به خود تضعیف می‌کند. تلاش ترکیه برای جانمایی حضور امنیتی خود در قفقاز و شروط جدید عربستان سعودی برای برقراری رابطه رسمی با رژیم صهیونیستی و آشکارسازی آن در این راستا صورت می‌گیرد.

ما در این وانفسا دارای موقعیت اساسی و از لحاظ منطقه‌ای تقریباً بلامعارض هستیم. البته مشکلاتی هم در درون به‌خصوص در موضوع اقتصاد ملی داریم که حتماً باید به رفع آن به‌عنوان پیش‌نیاز حضور فعال، مؤثر و مداوم در عرصه بین‌الملل نگاه و نسبت به آن اهتمام ویژه مصروف کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *