آثار شوم لجاجت و عدم پذیرش حق در آیات و روایات – حجه‌الاسلام سیدجواد حسینی

مقدمه:
حقیقت تمام ادیان خلاصه در اسلام خلاصه می‌شود: «إِنَّ الدّینَ عِندَ اللَّهِ الإِسلام»(۱) و اسلام در تسلیم بودن در مقابل خداوند وحق وحقیقت خلاصه می‌شود، «الإسلامُ هُوَ التَّسلِیم» و به‌شدت توصیه شده است که از دنیا نروید مگر اینکه در مقابل خداوند تسلیم باشید.
غصۀ معصومان از جمله امام علی«ع» این است که از دنیا نروند مگر اینکه دین سالم داشته و تسلیم الهی باشند.(۲) و در مقابل، لجبازی و انکار حق را به‌شدت رد کرده و ناروا دانسته‌اند. آثار شومی برای جحود و لجبازی بیان شده‌اند که مهم‌ترین آنها، کوری باطن، از دست دادن حق و گرفتار عذاب دنیا وآخرت شدن است. آنچه پیش‌ رو دارید مروری مختصر بر تسلیم در مقابل حق و پرهیز از جحود و انکار و لجبازی در مقابل پذیرش حق است.

مراتب تسلیم
استاد شهید مطهری در بارۀ مراتب تسلیم، سخن جامعی دارد که ما را از سخن گفتن بی‌نیاز می‌کند. او می‌فرماید: «اساسی‌ترین شرط سلامت قلب، تسلیم بودن در مقابل حقیقت است. تسلیم سه مرحله دارد: تسلیم تن، تسلیم عقل، تسلیم دل. زمانی که دو حریف با یکدیگر نبرد می‌کنند و یکی از طرفین احساس شکست می‌کند، ممکن است تسلیم شود. در این ‌گونه تسلیم‌ها، معمولاً حریفِ مغلوب، دست‌های خود را به عنوان تسلیم بالا می‌برد و از ستیز و جنگ باز می‌ایستد.
در این نوع از تسلیم، تن و جسم تسلیم می‌شود، اما فکر و اندیشه تسلیم نمی‌شود، بلکه دائماً در فکر تمرّد است و می‌اندیشد که چگونه ممکن است فرصتی به دست آورد تا دوباره بر حریف چیره شود. این گونه تسلیم که تسلیم بدن است منتهای قلمروی است که زور می‌تواند تسخیر کند.
مرحله‌ دیگرِ تسلیم، تسلیم عقل و فکر است. قدرتی که می‌تواند عقل را تحت تسلیم درآورد قدرت منطق و استدلال است. با زور، به یک دانش‌آموز نمی‌شود فهماند که مجموع زوایای مثلث برابر با دو قائمه است. قضایای ریاضی را با استدلال باید ثابت کرد و راه دیگری ندارد. عقل را فکر و استدلال، تسخیر و وادار به تسلیم می‌کند.
معروف است وقتی که گالیله را به خاطر اعتقاد به حرکت زمین و مرکزیّت خورشید شکنجه می‌دادند، وی از بیم آنکه او را آتش بزنند از عقیده‌ علمی خود توبه کرد. در همان‌ حال روی زمین چیزی ‌نوشت. دیدند نوشته است: «با توبه‌ گالیله زمین از گردش خود باز نمی‌ایستد.»(۳)
فکر بشر هرگز تسلیم نمی‌شود مگر وقتی که با نیروی منطق و برهان مواجه شود. «قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنْتُم صادِقِینَ.(۴) «دلیل خود را بیاورید اگر راستگو هستید.»
سومین مرحلۀ تسلیم، تسلیم قلب است. حقیقت ایمان تسلیم قلب است، تسلیم زبان یا تسلیم فکر و عقل اگر با تسلیم قلب توأم نباشد ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی است با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هرگونه جحود و عناد. ممکن است کسی در مقابل یک فکر، حتی از لحاظ عقلی و منطقی تسلیم شود، ولی روحش تسلیم نشود. آنجا که شخص از روی تعصب، عناد و لجاج می‌ورزد و یا به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نمی‌رود، فکر و عقل و اندیشه‌اش تسلیم است، اما روحش متمرّد و طاغی و فاقد تسلیم و به همین دلیل فاقد ایمان است، زیرا حقیقت ایمان همان تسلیم دل و جان است.(۵)

تسلیم بودن در مقابل حق در قرآن

۱)فقط تسلیم باشید
آیاتی در قرآن وجود دارند که توصیه شدید می‌کنند که تسلیم حق باشید؛ از جمله در آیه ۱۳۲ بقره می‌فرماید:
«وَ وَصَّى بِهَا إِبرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ‌اللَّهَ اصطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ: ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﻳﻌﻘﻮﺏ، ﭘﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻳﻴﻦ ﺍﺳﻠﺎم ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻱ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻦ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﻧﻤﻴﺮﻳﺪ.»
«اسلام» در این آیه به معنای تسلیم بودن در مقابل حق است.

۲)همه تسلیم حق باشید: خدای متعال می‌فرماید:
«یَا أَیُّهَا‌الَّذِینَ آمَنُوا ادخُلُوا فِی‌السِّلْمِ کَافَّهً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ؛(۶): ای اهل ایمان، همه متّفقا در مقام تسلیم خدا در آیید و از وساوس شیطان پیروی مکنید.»
یعنی روحتان با عقلتان جنگ و احساساتتان با ادراکاتتان ستیز نکنند.
استاد مطهری در ادامه می‌فرماید: «داستان شیطان که در قرآن کریم آمده است نمونه‌ای از کفر قلب و تسلیم عقل است. شیطان خدا را می‌شناخت، به‌ روز رستاخیز نیز اعتقاد داشت، پیامبران و اوصیای پیامبران را نیز کاملاً می‌شناخت و به مقام آنها اعتراف داشت، در عین‌ حال خدا او را کافر نامیده و درباره‌اش فرموده است: «وَ کانَ مِنَ اَلْکافِرِینَ»(۷)؛ و از کافران بود (۸) دلیل اینکه از نظر قرآن، شیطان خدا را می‌شناخت این است که قرآن صریحاً می‌فرماید:
«او به خالقیّت خدا اعتراف داشت؛ خطاب به خداوند گفت: «خَلَقتَنِی مِن‌ نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ؛ مرا از آتش آفریدی و او (آدم) را از گِل» و دلیل اینکه به روز رستاخیز اعتقاد داشت این است که گفت:
«أَنْظِرنِی إِلی یَومِ یُبعَثُونَ.(۹): پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت بده.»
و دلیل بر شناخت وی از انبیا و معصومین این است که گفت:
«فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ اَلْمُخْلَصِین(۱۰): به عزّت تو قسم که همه‌ فرزندان آدم را گمراه می‌سازم مگر بندگان خالصت را.» مراد از بندگان خالص که نه تنها عملشان مخلصانه است، بلکه سراسر وجودشان از غیر خدا پاک و آزاد شده است. اولیای خدا و معصومین عاری از گناهند. شیطان آنان را نیز می‌شناخت و به عصمت آنان هم معتقد بود. قرآن در عین اینکه شیطان را شناسای همه‌ این مقامات معرفی می‌کند، او را کافر می‌داند. پس معلوم می‌شود تنها شناسایی و معرفت، یعنی تسلیم فکر و ادراک، برای اینکه موجودی مؤمن شناخته شود کافی نیست و چیز دیگری لازم است. از نظر منطق قرآن چرا شیطان با این همه شناسایی‌ها، از کافران محسوب شد؟ برای اینکه در عین قبول و درک حقیقت، احساساتش به ستیزه برخاست، دلش در برابر درک عقلش قیام و از قبول حقیقت ابا و استکبار کرد. تسلیم قلب نداشت.»(۱۱)

تسلیم بودن در مقابل حق در روایات

در روایات عدیده‌ای اشاره شده است که تلاش کنید تسلیم حق باشید. به دو روایت اشاره می‌شود:

۱)تسلیم الهی هستیم؟
غصه معصومان از جمله امام علی«ع» این است که از دنیا نروند مگر اینکه دینشان‌ سالم و تسلیم الهی و حق باشند. پیامبراعظم(ص) بعد از ایراد خطبه شعبانیه شروع کردند به گریه. علی«ع» عرض کرد: ای رسول خدا! چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: یا علی! گریه‌ام برای آن چیزی است که در این ماه (ماه رمضان) بر تو وارد می‌شود. گویا می‌بینم که برای پروردگارت نماز می‌خوانی در حالی که شقی‌ترین انسان و شقی‌تر از پی کننده ناقه ثمود، برانگیخته می‌شود. پس ضربتی بر پیشانی تو وارد می‌سازد که بر اثر آن محاسنت (با خون) خضاب می‌شود،
امیرمؤمنان می‌گوید، گفتم: ای رسول خدا! این (شهادت) در حال سالم بودن دینم (و مسلمان و تسلیم بودنم) است؟
فرمود: (بلی) در حال سلامت دینت خواهد بود.(۱۲) امیر مؤمنان علی(ع) با آن عظمت، غُصه اصلی‌اش این است که تا آخرین لحظه تسلیم حق باشد.

۲٫ حقیقت‌پذیری ایمان است و بس
محمد بن مسلم می‌گوید: از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود: «کل شی‌ء یجره الاقرار و التسلیم فهو الایمان و کل شی‌ء یجره الانکار و الجحود فهو الکفر؛(۱۳) هر چیزی که نتیجه اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد، ایمان‌ و هر چیزی که نتیجه روح عناد و سرپیچی از حقیقت باشد، کفر است‌.» زیرا «الإسلامُ هُوَ التَّسلِیم» و به قول قرآن «بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ»(۱۴)است. چنین شخصی از صفت پلید “جحود” مبراست.
در مقابل سه نوع تسلیم, سه نوع جحود و انکار حقیقت داریم: «انکار ظاهری»، «انکار عقلی و فکری»، «انکار قلبی و عملی» که از همه این نوع سوم خطرناکتر است که انسان عالمانه و عامدانه حق را انکار ‌کند و زیر بار آن نرود. متاسفانه این نوع از انکار در بین به ظاهر متدینین هم دیده می‌شود که سخت خطرناک و خطرساز است:
عامل جحد و انکار حق
انکار حق و حقیقت و لجبازی عوامل مختلفی دارد که باید انسان تلاش جهاد‌گونه کند تا بتواند این عوامل را از خود دورکند. برخی از این عوامل از این قرارند:

۱)هوا و هوس:
از خطرناک‌ترین عوامل انکار حق و زیر بار نرفتن آن و لجبازی کردن، هوا و هوس انسان و قدرت‌طلبی‌ها، خودخواهی‌ها، مقام خواهی‌ها و حزب و گروه خواهی‌هاست که به‌شدت خطر ناک است و انسان را از حق دور می‌کند. «فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ…؛»(۱۵) آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده…»

۲)کفر جهلی:
عبارت است از پنهان کردن جهل با ادعای علم نسبت به مجهول است؛ «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً؛(۱۶) پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاده است؟» در ادامه آیه علاوه برهوس، کفر جاهلانه را عامل جحود و انکار می‌داند.
۳) کفر علمی:
انسان گاه به حقانیت چیزی یقین دارد، ولی به خاطر برخی رفتار‌ها مثل ظلم کردن، تکبر و خودخواهی زیر بار حق نمی‌رود و کفر می‌ورزد. قرآن می‌فرماید: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاستَیقَنَتهَا أَنفُسُهُم ظُلْماً وَعُلُوّا(۱۷)؛ و با آنکه دل‌هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر آن را انکار کردند.»
در تفسیر نمونه می‌خوانیم: «از این تعبیر به‌خوبى استفاده مى‏شود که ایمان واقعیتى غیر از علم و یقین دارد و ممکن است کفر از روى جحود و انکار در عین علم و آگاهى سر زند. به تعبیر دیگر حقیقت ایمان”‌تسلیم در ظاهر و باطن” در برابر حق است،
بنابر این اگر انسان به چیزى یقین دارد اما در باطن یا ظاهر تسلیم در مقابل آن نیست ایمان ندارد، بلکه داراى کفر جحودى است، و این مطلبى است دامنه‏دار که فعلاً با همین اشاره از آن مى‏گذریم. لذا در حدیثى از امام صادق«ع» مى‏خوانیم که ضمن برشمردن اقسام پنجگانه کفر، یکى از اقسام آن را” کفر جحود” مى‏شمرد و یکى از شعبه‏هاى جحود را چنین بیان مى‏فرماید:
«هو ان یجحد الجاحد و هو یعلم انه حق قد استقر عنده؛آن عبارت از چیزى است که انسان آن را انکار کند در حالى که مى‏داند حق است و نزد او ثابت است.» سپس به آیه مورد بحث استشهاد مى‏کند(۱۸)
قابل‌ توجه اینکه قرآن انگیزۀ انکار فرعونیان را دو چیز برمى‏شمارد: یکى”ظلم” و دیگرى” برترى‌جویى”. ممکن است ظلم اشاره به غصب حقوق دیگران باشد و برترى‌جویى اشاره به تفوق‏طلبى آنها نسبت به بنى‌اسرائیل، یعنى آنها مى‏دیدند اگر در برابر آیات ‏و معجزات موسى سر تسلیم فرود آورند، هم منافع نامشروعشان به خطر مى‏افتد و هم باید همردیف بردگانشان بنى قرار گیرند و هیچ‌یک از این دو براى آنها قابل تحمل نبود.»(۱۹) و یا منظور از ظلم، ظلم بر خویشتن یا ظلم بر آیات است و منظور از “علوّ” ظلم بر دیگران، همان گونه که در سوره اعراف آیه ۹ آمده « بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُون» به خاطر آنکه آنها به آیات ما ستم مى‏کردند.
به هر حال در پایان این آیه به‌عنوان یک درس عبرت با یک جمله کوتاه و بسیار پر معنى به سرانجام شوم فرعونیان و غرق و نابودى آنها (به خاطر لجبازی وانگارحق) اشاره می‌کند و چنین مى‏گوید، «بنگر عاقبت مفسدان چگونه بود؟: «فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفسِدِینَ»(۲۰)
در اینجا از تمام صفات زشت آنها روى عنوان «مفسد» تکیه مى‏کند که مفهوم جامعى دارد. هم افساد در عقیده را شامل مى‏شود و هم در گفتار و عمل، هم افساد در فرد و هم در نظام جامعه و در حقیقت تمام اعمال آنها در واژه افساد جمع است.»(۲۱)
در جامعه فعلی ما نیز هستند کسانی که با وجود آگاهی از جنایات استکبار جهانی، به‌خصوص آمریکا و صهیونیسم جهانی، به‌ویژه کفر و عناد آنان نسبت به اسلام و مسلمین و ظلم آشکارشان نسبت به ملت‌های مسلمان در اقصی نقاط جهان، صرفاً به خاطر لجاجت و جحود با نظام جمهوری اسلامی از پذیرش حق و حقانیت نظام در ستیز با زورگویان و جنایتکاران عالم که بر اساس فرامین قرآن است، خواسته یا ناخواسته در جهت خشنودی دشمنان قسم‌خوردۀ اسلام و مسلمین گام بر می‌دارند! و این در حالی است که خدای قادر متعال صراحتاً می‌فرماید:
«وَلَا تَرکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن أَولِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ: هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست و بدان‌ها دلگرم باشید و گرنه آتش (کیفر آنان) شما را هم در بر خواهد گرفت…»(۲۲)
همچنین خداوند دستور بیزاری از دشمنان اسلام و مسلمین و دوستی نکردن با آنان را داده و فرموده است:
«إِنّمایَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی‌الدِّینِ وَ أَخرَجُوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخراجِکُم أَن تَوَلّوهُم وَ مَن یَتَوَلّهُم فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ: همانا خداوند، شما را از دوستی با کسانی که در دین با شما سر جنگ دارند و شما را از سرزمین خود جدا می‌سازند، برحذر می‌دارد و کسی که با آنان دوستی و همکاری کند، ستمگر است.»(۲۳)
و نیز در مذمت آنانکه با ساده‌اندیشی، به بستن عهد و پیمان با دشمنان قسم‌خوردۀ اسلام و مسلمین پافشاری و اصرار می‌ورزند خداوند باریتعالی می‌فرماید:
«کَیفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُم لَا یَرْقُبُوا فِیکُم إِلًّا وَلَا ذِمَّهً یُرضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِم وَتَأْبَى قُلُوبُهُم وَأَکثَرُهُم فَاسِقُونَ: چگونه (با مشرکان عهدشکن وفای به عهد توان کرد) در صورتی که آنها اگر بر شما ظفر یابند مراعات هیچ علاقه خویشی و عهد و پیمان را نخواهند کرد! به زبان‌بازی و سخنان فریبنده شما را خشنود می‌سازند، در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آنان فاسق و نابکارند.»(۲۴)
و در چندین آیه نیز تاکید می‌فرماید که، «خدا می‌داند و شما نمی‌دانید».(۲۵)
پیامدهای جحود وحق انکاری:
انکار حق و حقیقت و عامداً زیر بار آن نرفتن آثار زیانباری دارد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:
۱)کوری باطنی:
کسی که حق را عالمانه و عامدانه انکار کند به جایی می‌رسد که از درک حقیقت کور و کر می‌شود و دیگر نمی‌تواند حق را تشخیص بدهد که این بدترین زیانی است که متوجه انکار کنندگان حق می‌شود. قرآن عظیم می‌فرماید:
«…وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً(۲۶): و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاد.»
۲)عذاب دنیا وآخرت:
خداوند در مورد کسانی‌ هم که از هوای نفس خود پیروی و به آیات قرآن و حق بی‌اعتنائی می‌کنند و بر تکبر و طغیان خود اصرار می‌ورزند بشارت عذاب در دنیا و آخرت می‌دهد و می‌فرماید: «یَسمَعُ آیَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَیهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُستَکبِرًا کَأَن لَم یَسمَعهَا فَبَشِّرهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ* وَإِذَا عَلِمَ مِنْ آیَاتِنَا شَیْئًا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ: و چون از آیات ما چیزی بداند آن را به مسخره می‌گیرد، (اعتنا نمی‌کند) چنین مردم کافر را (در دنیا و آخرت) عذاب ذلّت و خواری مهیّاست.*آن که آیات خدا را می‌شنود و بر تکبر و طغیان خود اصرار می‌کند چنانکه گویی هیچ آیه‌ای را نشنیده است، چنین کسانی را به عذاب دردناک بشارت ده.»(۲۷)
همچنین در قرآن در باره کسی که ولایت و امامت علی«ع» در روز غدیر را انکار کرد، این آیه نازل شد:
«بِسمِ‌اللَّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیمِ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ*لِلکَافِرِینَ لَیسَ لَهُ دَافِعٌ: سائلی از عذاب قیامت که وقوعش حتمی است (از رسول) پرسید (که آن عذاب چه مردمی راست)؛ این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ‌ کسی نمی‌تواند آن را دفع کند.»(۲۸)
بسیارى از مفسّران و راویان حدیث، در ذیل این آیه، شأن نزولى نقل کرده‌اند که خلاصه‌اش چنین است: پیامبر اسلام«ص» على«ع» را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و در باره او فرمود: «مَن کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ». چیزى نگذشت که خبر آن در اطراف پیچید، «نعمان ‌بن حارث ‌فهرى» که از منافقان بود(۲۹) خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: «شما به ما دستور دادید که شهادت به یگانگى خدا و رسالت شما بدهیم ما هم شهادت دادیم. سپس دستور به جهاد و حج و نماز و زکات دادى، همه اینها را پذیرفتیم. ولى به اینها راضى نشدى، تا اینکه این جوان (اشاره به على«ع») را به جانشینى خود منصوب کردى و گفتى: «مَن کُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ»؛ هر کسی را که من مولای او هستم پس علی مولای اوست. آیا این کار از ناحیه خودتان بوده یا از سوى خدا؟» پیامبر«ص» فرمودند: «قسم به خدایى که معبودى جز او نیست از ناحیه خداست». نعمان بن حارث روى برگرداند و گفت: «خداوندا اگر این سخن حق است و از ناحیه توست، سنگى از آسمان بر ما بباران!» ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت. اینجا بود که آیه‏ «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ‏ واقِعٍ‏» نازل شد.
این روایتى از «مجمع البیان» از أبو القاسم حسکانى نقل شده است.(۳۰)
همین مضمون را بسیارى از مفسّران اهل سنّت و راویان احادیث‏ مانند «قرطبى»(۳۱) و آلوسى(۳۲) و أبو إسحاق ثعلبى(۳۳) و… با تفاوت مختصرى نقل کرده‌اند. علّامه امینى نیز در کتاب الغدیر این روایت را از سى نفر از علماى اهل سنّت (با ذکر مدرک و عین عبارت) نقل مى‌کند، از جمله: «سیره حلبى»؛ «فرائد السّمطین» حموینى؛ «درر السّمطین» شیخ محمّد زرندى؛ «السّراج المنیر» شمس الدّین شافعى؛ «شرح جامع الصّغیر» سیوطى؛ «تفسیر غریب القرآن» حافظ ابو عبید هروى؛ «تفسیر شفاء الصّدور» أبوبکر نقّاش موصلى و کتابهاى دیگر.(۳۴)
استاد مطهری در توضیح آیه بالا می‌فرماید: «این انسان لجوج که گفتار او در این آیه نقل شده است به جای اینکه بگوید خدایا! اگر این مطلب حق است و از جانب توست پس قلب مرا مساعد کن که بپذیرم. می‌گوید اگر حق است عذابی بر من نازل کن و مرا از بین‌ ببر که طاقت ندارم زنده بمانم و رو در روی حقیقت قرار گیرم.

پی‌نوشت‌ها:
۱٫آل عمران/۱۹
۲٫ امالی شیخ صدوق، ص. ۹۴، اخبارالرضا، ج. ۱، ص. ۲۳۰، بحارالانوار، ج. ۹۶، ص. ۳۵۶؛ اربعین شیخ بهایی، ص. ۸۴٫
۳٫مجموعه آثار شهید مطهری . ج.۱، ص.۲۹۱
۴٫نمل/۶۴
۵٫مجموعه آثاراستاد مطهری، ج.۱، ص.۲۹۱٫
۶٫بقره/۲۰۸
۷٫بقره/۳۴
۸٫مجموعه آثار شهید مطهری.ج.۱، ص.۲۹۲
۹٫-اعراف /۱۴
۱۰٫حجر/۳۹
۱۱٫ مجموعه آثار شهید مطهری. ج.۱، ص.۲۹۳
۱۲٫امالی شیخ صدوق،ص.۹۴، اخبارالرضا،ج۱، ص.۲۳۰،بحارالانوار، ج.۹۶، ص. ۳۵۶؛ اربعین شیخ بهایی، ص. ۸۴٫
۱۳٫کافی،ج.۲، ص. ۳۸۷
۱۴٫بقره/۱۱۲
۱۵٫جاثیه/۲۳
۱۶٫جاثیه/۲۳
۱۷٫نمل/۱۴
۱۸٫ اصول کافى,یعقوب گلینی , ج.۲ باب وجوه الکفر ص. ۲۸۷٫
۱۹٫تفسیر نمونه،ج.۱۵، ص.۴۱۳
۲۰٫نمل/۱۶
۲۱٫تفسیر نمونه، ج.‏۱۵، ص. ۴۱۴
۲۲٫هود / ۲۲
۲۳٫ ممتحنه / ۹
۲۴٫ توبه / ۸
۲۵٫سوره مبارکۀ بقره آیات ۳۰ و ۲۱۶ – سوره مبارکۀ اعراف آیۀ ۶۲، و سوره مبارکۀ نحل آیه ۷۴ و…
۲۶٫جاثیه/ بخشی از آیه ۲۳
۲۷٫جاثیه / آیات ۸ و ۹
۲۸٫معارج/۱و۲٫
۲۹٫در بعضى از روایات« حارث بن نعمان» و در بعضى« نضر بن حارث» آمده است.
۳۰٫شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حسکانى، عبید الله بن احمد، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، ۱۴۱۱ هـ ق، چاپ اول، ج.‏۲،ص.۳۸۱؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، اجتهادى، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ هـ ش، چاپ سوم، ج.‏۱۰، ص. ۵۳۰٫
۳۱٫تفسیر قرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار الشعب، قاهره، بی تا، ج.۱۸، ص. ۲۷۸٫
۳۲٫روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، آلوسى، سید محمود، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ هـ ق، چاپ اول، ج.‏۱۵، ص. ۶۲٫
۳۳٫الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۲ هـ ق، چاپ اول، ج.۱۰، ص. ۳۵٫
۳۴٫الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، علامه امینی، عبد الحسین، مرکز الغدیر، قم، ۱۴۱۶ هـ ق، چاپ اول‏، ج۱٫، صص.۴۷۱-۴۶۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *