مقدمه
این نوشتار به بررسی اجمالی تفاوت دیدگاه اسلام و غرب در مورد «زن» میپردازد. منظور از اسلام، «اسلام ناب» است، نه هرآنچه به اسلام منتسب میشود. مراد از غرب نیز «غرب معرفتی و فرهنگی»، یعنی اندیشههای غیراسلامی؛ بهویژه انسانمحور(بهمعنای منفیاش) است، نه ضرورتاً غرب جغرافیایی.
اختلاف نگرشها نسبت به زن، حیطههای متعدّدی دارد، امّا میتوان آنها را در دو حوزه عمده بررسی کرد: «جایگاه تکوینی و هستیشناختی زن» و «جایگاه اجتماعی زن (در خانواده و جامعه)». این مختصر، به اندکی از بخش نخست، یعنی تفاوت دیدگاه اسلام و غرب نسبت به جایگاه زن در نظام تکوین و عالَم انسانی میپردازد.
الف) انسان در هستی(جایگاه تکوینی انسان)
نخستین و مهمترین تفاوت بنیادین در نگاه اسلام و غرب به «زن» را باید در اختلاف دیدگاه آنها نسبت به «انسان» و جایگاه تکوینیاش در نظام هستی جستجو نمود. چنین اختلافی بهنحوی، ریشه دیگر تفاوتهای بعدی است و سرنوشت همگی را رقم میزند. در بسیاری از انسانشناسیهای غیراسلامی، انسان موجودی بریده از خداوند، افکنده در عالَم، رها و سرگردان است. امّا در انسانشناسی اسلامی، انسان بسان همه موجودات عالم و بلکه بهطور ویژهتر، موجودی از خداوند و در حال حرکت بهسوی او است. انسان به دو دست جمال و جلال حقتعالی آفریده شده و بلکه، مظهر همه اسماء الهی یا اسم اعظم جامع میباشد. نوع انسانی این قابلیت را دارد که با قدم اختیار و اراده نیز در کسب صفات الهی بکوشد و با تخلّق و اتصاف بدانها و قُرب به حضرت حق، درجات کمالی را پله پله تا ملاقات و لقای او بپیماید.
تفاوت دیگر آنکه، انسان در مکاتب غیراسلامی اغلب موجودی تکبُعدی استکه یا در زمین مادهگرایی زمینگیر شده است یا میکوشد بدون توجه به جنبه مادیاش، مسیر کمال را در گوشههای انزوا و بریدگی از حقیقت چندبُعدی خود طیّ کند. حداکثرآنکه، برخی مکاتب غیراسلامی بهطور مکسّر و دستوپا شکسته بین جهات گوناگون حقیقت انسان جمع میکنند. امّا اسلام با لحاظ و مراعات واقعیّت تکوینیِ مرکّب، چندبُعدی و دارای مراتب تشکیکیِ انسان، خواهان انسانی رشدیافته در همه ابعاد وجودی است. انسان تراز اسلام، بین همه جهات مادی و ملکوتی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی،و… بهطور سالم (نه مکسّر) جمع میکند.
دیگر تفاوت اینکه، در مکاتب غیراسلامی، انسان در تمامی یا برخی از حیطههای زندگی، ربوبیت و تدبیر استقلالی دارد و بههمینجهت، دخالت خداوند در تشریع و حکمرانی نیز برتابیده نمیشود. امّا در اندیشه اسلامی، ربوبیّت و تدبیر کلان و خُرد عالَم فقط مختصّ پروردگار واحد قهّار است؛ چراکه همگی موجودات، ملک حقیقی خداوند و فقر محض و بندگان تکوینی او هستند. انسان نیز میتواند عبد تشریعی پروردگار باشد و با التزام به کاملترین برنامه خداوند برای او، یعنی دین خاتَم، به کمال و سعادت نهاییاش برسد.
ب) زن در هستی(جایگاه تکوینی زن)
آنچه گفته شد بر مبنای انسان بودن زن استوار است، امّا در کمال تعجّب و تأسف، مکاتب غیراسلامی بسیاری در تاریخ بشر بوده و هستند که اساساً در انسان یا غیرانسان بودن زن تردید دارند و بلکه، حتّی به جزم، به غیرانسان بودن زن معتقدند یا آنکه، او را انسانی درجه دوم میپندارند. این مسأله، از گذشته در فرهنگهای مختلف بازتاب داشته و پس از سیطره اندیشه و فرهنگ مادهگرا در قرون اخیر رواج بیشتری یافته است. برای مثال، در مَثَلهای برخی ملل آمده است: «نه جوجه را مرغ مىنامند و نه زن را انسان!». شهید مطهری دراینباره مینویسد: «ناقصالخلقه بودن زن پیش از آنکه در میان ما مردم مشرق زمین مطرح باشد، در میان مردم غرب مطرح بوده است. غربیان در طعن به زن و ناقص خواندن وى بیداد کردهاند. گاهى از زبان مذهب و کلیسا گفتهاند: “زن باید از اینکه زن است شرمسار باشد”. گاهى گفتهاند: “زن همان موجودى استکه گیسوان بلند دارد و عقل کوتاه”، “زن آخرین موجود وحشى است که مرد او را اهلى کرده است”، “زن برزخ میان حیوان و انسان است” و امثال اینها؛»(۱)
بعضی نویسندگان نیز نقل کردهاند: «در ۵۸۶ م. کنفرانسی در فرانسه برای بررسی این موضوع منعقد شد که آیا… زن، انسان است یا نه؟! و بعد از بحث و بررسیهای زیاد به این نتیجه رسیدند که زن انسان است، امّا انسان طفیلی که فقط برای خدمت به مردان خلق شده است…، یا اینکه، زنان دارای روح هستند، امّا روح حیوانی؛(۲) امتداد این دیدگاههای منفی درباره زن موجب شده که امروزه فرهنگ غربی به درجات شدیدتری از بلای «شئانگاری» یا «ابزارانگاری» زن دچار شود و آثار ویرانگرش بهطور سهمگینی در حیطههای مختلف؛ بهویژه بنیاد خانواده بروز یافته و بنیان جامعه را تهدید کند.
امّا از دیدگاه اسلام، زن و مرد در اصل انسانیّت اشتراک داشته و از نوع واحد، یعنی انسان هستند. خلقت هر دو از یک منشأ است و بر گوهر فطرت توحیدی سرشته شدهاند. بهتعبیری، انسان بودن (انسانیّت)، نوع مشترک همه افراد مذکر و مؤنث است. ازاینرو، در فرهنگ اسلامی، هیچگاه جنسیّت و مذکر یا مؤنّث بودن در تعریف و چیستی یا ماهیّت انسان دخالت داده نشده است. انسان همواره «جاندار عاقل (حیوان ناطق)»، «حَیّ متألّه»، و…تعریف شده است؛ نه مثلاً «حیوان ناطقِ مذکّر یا مؤنّث»!
متون دینی فراوانی بر سرشت مشترک و یکسان زن و مرد دلالت دارند؛ مانند: «وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ مِن نَفْسٍ واحِدَهٍ…: و اوست آنکه شما را از یک نفس آفرید…؛(۳)؛ «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها…: ای مردم! بپرهیزید پروردگارتان را که شما را از یک نفس [و از جنس همدیگر] آفرید و زوجش را از همو آفرید [، یعنی همسرش را هم از نوع خودش و انسان قرار داد]؛.(۴)
دیگر مبنای مهم اسلام در باب جایگاه زن، اشتراک و تساوی زن و مرد در نظام رشد و تکامل بر پایه ایمان و عمل و کوشش و اجر متناسب است که در متون دینی بسیاری بازگو شده است؛ مانند: «…أَنِّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُم مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُکُم مِن بَعض…؛ همانا من عمل عملکنندهای از شما را ضایع نمیکنم؛ چه مرد باشد یا زن [زیرا] شما (همنوع) و از جنس همدیگر هستید…؛(۵) و «وَ مَن یَعمَل مِنَ الصَّالِحاتِ مِن ذَکَرٍ أَو أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لایُظْلَمُونَ نَقیراً: و اگر کسی اعمال صالح انجام بدهد؛ چه مرد یا زن، درحالیکه مؤمن است، پس، آنان وارد بهشت شده و اندکی ظلم نمیشوند؛(۶) «مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنْثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ماکانُوا یَعمَلُونَ: اگر کسی عمل صالح کند؛ چه مرد یا زن، درحالیکه مؤمن است، پس، حتماً او را به زندگانی پاکی زنده [و از مراتب بالاتر حیات برخوردار] میگردانیم و قطعاً آنها را به اجرشان به بهتر از آنچه میکردند پاداش میدهیم؛(۷)
بر اساس همینگونه مبانی، از منظر قرآنکریم، زنان هم مثل مردان به مراتب بالای ایمانی و عقلی راه دارند؛ چنانکه به وصف «اولوالألباب» و در زمره صاحبان خرد عمیق بدانها خطاب شده است؛»(۸) همچنین، همانطورکه در تعالیم دینی از لسان مبارک پیامبر اکرم(ص) در مورد مردان نقل شده است: «الْجَنَّهُ تَحتَ ظِلَالِ السُّیُوفِ: بهشت، زیر سایههای شمشیرها [و جهاد] است؛(۹) درباره زنان نیز منقول است: «الْجَنَّهُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ؛ بهشت، زیر پاهای مادران است؛(۱۰)
در اینجا تنها میتوان به چند مثال عینی از زنان رشدیافته و به مقامهای والای معنوی اشاره کرد؛ مانند حضرت مریم و آسیه همسر فرعون که چنان مراتب صعودی را پیمودند که الگو و ضربالمثلی برای مؤمنان گشتند؛ «تحریم:۱۱-۱۲». البته، درمقابل، زنانی همچون زن نوح و زن لوط هم در درکات نزولی هبوط کرده و ضربالمثلی برای کافران شدند؛(۱۱)، آسیه بنت مزاحم که درخواستش از خداوند بنای خانهای نزد او در بهشت بود، بهفرموده پیامبر اکرم(ص) از معدود افرادی بود که بهقـدر چشم بر هم زدنی به وحی کافر نشد؛(۱۲). مادر حضرت موسی(ع) مخاطب الهام و تفقّد خاصّ الهی قرار میگرفت؛(۱۳) حضرت مریم (علیهاالسلام) که نذر همسر عِمران بود و پروردگارش او را به نیکویی قبول کرد و رشد داد و تحت سرپرستی نبّیاش زکریا(ع) قرار داد، از نزد خداوند در محراب، رزق و روزی داده میشد؛(۱۴) و فرشتگان بدو میگفتند: «ای مریم! همانا خداوند تو را برگزیده و تطهیر نموده و بر زنان عالَم برگزیده است؛(۱۵) و مادر پیامبر مقرّب الهی، عیسی بن مریم قرارگرفت؛(۱۶)
از همه برتر، عصمت کبرای الهی، فاطمه زهرا سلامُ الله علیها بود که درجات وجودی و مقامات معنویاش قابل درک و وصف نیست. برای او نیز از بهشت و از نزد خداوند، ظرفهایی از نان و گوشت آورده میشد؛(۱۷) جبرئیل(ع)، بعد از پیامبر(ص) بهمدت ۷۵ روز بر آن حضرت علیهاالسلام نازل میشد و او را تسلّی داده و از پدرش، جایگاهش و اخبار آینده بدو خبر میداد؛(۱۸) برتر از اینها، زهرای اطهر (علیهاالسلام)، از چنان مقام معنوی و درجه وجودی برخوردار است که قطب عالَم امکان، امام زمان(عج) او را اسوه و الگوی خود معرفی میکند: «وَ فِی ابنَهِ رَسُولِ اللهِ لِی أُسْوَهٌ حَسَنَه…: و در دختر پیامبر خدا برای من اسوهای نیکو است…؛(۱۹)
ج) زن در عالَم انسانیت (جایگاه انسانشناختی زن)
اگر زن و مرد را از نوع واحد و دارای سرشت مشترک انسانی بدانیم، اینگونه پرسشها درباره جایگاه زن مطرح میشود که در خود عالَم انسانی، زن چه مرتبه و جایگاهی دارد؟ آیا مرد برتر است یا زن؟ بهتعبیر برخی، آیا زن هم مثل مرد و جنس اوّل است یا دوم؟ بهعبارت دیگر، آیا زن و مرد کاملاً شبیه یکدیگرند یا کاملاً متفاوت و متباین؟
ج-۱) دیدگاهها
از ابعاد مختلفی به مسأله تشابه و تفاوت زن و مرد پرداخته میشود؛ مانند جنبههای زیستشناختی، روانشناختی، جامعهشناختی، هستیشناسانه، نقلی، تاریخی، و…، امّا بهطور کلّی، میتوان سه دیدگاه عمده در این زمینه یافت:
یک) عدم تفاوت
برخی فمینیستهای افراطی، تفاوتهای زن و مرد؛ حتی از لحاظ جسمی و جنسی را انکار میکنند! آنان ادّعا میکنند آنچه بهعنوان تفاوت زن و مرد مطرح میشود یا در جامعه انسانی رایج است، ذاتی آنها نیست و از عواملی غیرذاتی مثل: تربیت، عرف و آداب، توقعات جامعه، عوامل طبیعی، محیط رشد، فرهنگ، شرایط نابرابر زندگی، و… ناشی شده است؛ مثلاً چون از زن توقع میرفته است که بچه بیاورد صاحب رَحِم شده است! مونیک ویتیگ Monique Wittig (از معروفترین فمنیستهای رادیکال) در سال۱۹۷۹م. در مقاله “انسان، زن به دنیا نمىآید” مىنویسد: «مقولات مرد و زن، چیزى جز جعلیّات، کاریکاتورها و ساختههاى فرهنگى نیست. زنان یک طبقهاند. زن نیز مانند فرد مقولهاى سیاسى و اقتصادى است، نه مقولهاى ابدى»(۲۰) اشکال این سخن آنستکه نوعی سفسطهگرایی، انکار بدیهیات و شک در مسلّمات استکه لوازم باطلی نیز دارد؛ مانند آنکه، طبق آن باید انسانها در برههای از تاریخ، موجوداتی خنثی بوده باشند! نتایج تحقیقات تجربی نیز خلاف این مدعا است.(۲۱). در سنّت فکری اسلامی، نمیتوان اندیشمندی را یافتکه منکر اصل تفاوت زن و مرد باشد.
دو) تفاوت کامل
در مقابل، برخی معتقدند زن و مرد کاملاً متفاوتند و هیچ اشتراکی ندارند و هرکدام از کره جداگانهای آمده است! آنها دو نوع متفاوت و دو ذات مختلف هستند. حتی برخی از آنها گفتهاند هر سلول زن با مرد فرق دارد! به تعبیر شهید مطهری: «الکسیس کارل، فیزیولوژیست و جراح و زیستشناس معروف فرانسوى که شهرت جهانى دارد…مىگوید:… زن درحقیقت از جهات زیادى با مرد متفاوت است. یکایک سلولهاى بدنى، همچنین دستگاههاى عضوى، مخصوصاً سلسله عصبى نشانه جنس او را بر روى خود دارد؛(۲۲). این دیدگاه نیز به دلایل عقلی، نقلی و تجربی قابل پذیرش نیست.
سه) تفصیل
بسیاری از اندیشمندان معتقدند زن و مرد، شخصیت مشترک انسانی دارند و در حقیقت انسانی، شریک و برابرند، امّا در عینحال، اختلافها و تفاوتهایی در حیطههای مختلف نیز دارند. چنین اختلافی نیز تکوینی است و در متن آفرینش زن و مرد ریشه دارد. این دسته، همگی در اصل اشتراک و اختلاف زن و مرد شریکند، امّا در اموری مثل حدود و مصادیق اختلافها و اینکه چنین اختلافی تا کجا امتداد پیدا میکند و آیا شامل روح هم میشود و…، اختلافنظرهایی دارندکه تفصیلش از حوصله این نوشتار بیرون است.(۲۳)
دین هیچگاه بدیهیات عقلی و تجربیات قطعی را ردّ نمیکند. ازاینرو، در متون دینی، تفاوت مشهود زن و مرد ردّ نمیشود و بهتعبیر قرآن: «…لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى…؛ مرد مانند زن نیست؛(۲۴) حتی در متون دینی به شباهتها و تفاوتهای زن و مرد و نتایج آنها در حیطههای مختلف پرداخته میشود؛ بهویژه در مقام بیان وظایف و حقوق اجتماعی و خانوادگی زن و مرد(که به دلالت التزامی روشنی میتوان از آنها فهمیدکه زن و مرد متفاوتند).
ج-۲) جوهره و روح تفاوتهای زن و مرد
زن و مرد اشتراکها و شباهتهای بسیار زیادی دارند.(۲۵) و در عینحال، تفاوتهای فراوانی در حیطههای مختلف نیز دارند؛ مانند فرقهای ذهنی– روانی، احساسی– عاطفی، جسمی و بدنی، جنسی، اجتماعی، اقتصادی– معیشتی، ذوقی– هنری، و…که فهرست آنها نیز در اینجا میسور نیست و فقط به روح و جوهره این اختلافها اشاره میگردد.
مختصر اینکه، هرچند انسان مظهر جمال و جلال الهی است؛(۲۶) امّا زن، جنبۀ جمالی غالب دارد و مرد، جنبۀ جلالی غالب. این معنا از مفاد متون دینی مختلفی قابل اصطیاد است. برای مثال، از گفته گُهربار امیر بیان، حضرت وصیّ(ص): «عُقُولُ النِّسَاءِ فِی جَمَالِهِنَّ وَ جَمَالُ الرِّجَالِ فِی عُقُولِهِم؛(۲۷). این فرموده پُرمعنا معانی متعددی دارد. معنای ظاهریاش اینستکه عقل زنان در زیباییشان است (که در مرتبه خود درست بوده و به حالت طبیعی و تمایل غریزی زن به جلوهگری اشاره دارد) و زیبایی مردان در عقلهای آنهاست (که به حُسن و نیکویی آراستگی مرد به صفت تدبیر معیشت و عقل معاش بهصورت کلان [یا همان قوّام بودن معیشتی] اشاره دارد). به بیان دیگر، زنان در حالت عادى و طبیعى، توجه بیشترى به جمال و زینت خویش دارند، امّا مردان در حالت عادى و طبیعى، توجّه کمترى بدان داشته و بیشتر به تعقّل و دوراندیشى درباره مسائل زندگی میپردازند. امّا این روایت، معانی عمیقتری نیز دارد؛ ازجمله: «جنبه جلالی زنان در جنبه جمالی آنها است[یعنی جمالشان بروز دارد و جلالشان در آن نهفته است] و جنبه جمالی مردان در جنبه جلالی آنها است[یعنی جلالشان بروز دارد و جمالشان در آن نهفته است]». چنین معنایی از روایات دیگر نیز مستفاد است؛ مثل این بیان بسیار عمیق حضرت علی(ع): «إِنَّ الْمَرْأَهَ رَیْحَانَهٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَه: همانا زن، ریحانه [و مظهر جمال و مایه تلطیف زندگی] است و قهرمان [وکارگزار خانه و جامعه و قوّام امور زندگی] نیست؛(۲۸)
حاصلآنکه، همه تفاوتهای زن و مرد را میتوان بدین امر برگرداند، یعنی شاهکلید فهم تفاوتهای آنها در این نهفته استکه زن، جنبه جمالی غالب و مرد، جنبه جلالی چیره دارد. برای نمونه، راز «شدت عواطف زن و احساسات نهفتهتر مرد» آنستکه جمال، همراه با بروز، انعکاس و جلوه بیشتر است و جلال بههمراه کمون، نهفتگی و اندماج، یا سِرّ «جنگجویی مرد و صلحخواهی بیشتر زن» اینستکه جلال همراه صلابت و قهر است و جمال بههمراه لطف و رحمت، یا دلیل اینکه «زن محبّتخواه است و میخواهد دوست داشته شود و مرد میخواهد دوست بدارد و محبتکند» آنستکه جلال جنبه فاعلی و تاثیرگذاری بیشتری دارد و جمال، جنبهکشش، جذب و پذیرش بیشتر.
نتیجه
بهطورطبیعی، تفاوت دیدگاههای یادشده درباره حقیقت و جایگاه زن در هستی و عالم انسانی، موجب اختلافنظر نسبت به زن و حقیقت و جایگاهش نیز شده و آثار عملی و امتدادهای اجتماعی– فرهنگی و بلکه تمدنی بسیاری دارد. برای نمونه، آنکه خداوند را مالک مدبّر و پروردگار مطلق ندانسته و مبدأ و مقصدی برای خود نشناسد، بلکه خود را سرگردان در عالَم ببیند، برای خود نیز ارزشی قایل نیست، دچار خودفراموشی شده و به مقتضای فرموده جوادالأئمّه(ع): «مَن هَانَت عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَن شَرَّهُ؛(۲۹) از خودفروشی سر درمیآورد. چنین فردی، حجاب را هم حقُّالله ندانسته و میگوید این مو و تَن، ملک من است. امّا آنکه به ربوبیت مطلق الهی معتقد است میکوشد تا مطابق شریعت مقدس رفتار کند تا به حق تعالی و کمال و سعادت خویش نزدیکتر شود.
همچنین، التفات به جوهره تفاوتهای زن و مرد، ما را به معنای دیگری از روایت یادشده رهنمون میگردد که دربردارنده راهبردی کلان در باب تعامل با مسایل زنان است و آن اینکه «راه رشد زنان، همان جنبه جمالی آنها است». برای مثال، رشد زنان در اینستکه همین جبنه جمالی را باید حفظ و از آن صیانت کنند. همین جنبه است که میتواند دستمایه امتحان ویژه (و درنتیجه، رشد و تعالیِ) آنها قرار بگیرد. از همینجا روشن میگردد که چرا حجاب تا بدینقدر برای زن، رشدآفرین و تعالیبخش است؛ چراکه حجاب، مصداق اظهار صادقانه بندگی برای زن است، بدینجهت که زن که این همه شور جلوهگری در سر دارد [نکوروی، تاب مستوری ندارد]، با التزام بدین واجب الهی، بر میل غریزی بدوی خود پا میگذارد و با این بندگی، بهسمت مراتب کمالی خود گام برمیدارد.
نکته اخیرآنکه، اینگونه مباحث برشمرده پایههایی برای تحلیل جایگاه زن در «جامعه» و «خانواده» از دیدگاه اسلام و غرب هستند که باید در نوشتارهای دیگری بدانها پرداخت.
پینوشتها:
۱٫مجموعه آثار، ج۱۹، ص۱۷۴
۲٫سامیه منیسی، المرأه فیالإسلام، ص۱۷۶
۳٫انعام:۹۸
۴٫نسا:۱ ؛ همچنین، ر.ش: آلعمران: ۱۹۵؛ اعراف: ۱۸۹؛ زمر: ۶؛ شوری: ۱۱؛ نحل: ۷۲؛ روم: ۲۱٫ تعبیر «مِن أنفسکم» در این آیات نیز بهمعنای از سنخ خودتان است؛ مانند این شواهد و قرائن قرآنی: توبه: ۱۲۸؛ آلعمران: ۱۶۴؛ نحل: ۸۹٫
۵٫آلعمران:۱۹۵
۶٫نساء:۱۲۴
۷٫نحل:۹۷ و همچنین، ر.ش: غافر: ۴۰؛ احزاب: ۳۵؛ مدثر: ۳۸؛ انعام: ۱۶۵؛ ملک: ۲٫
۸٫آلعمران:۱۹۰-۱۹۵
۹٫جامعُالأخبار (شعیری)، ص۸۳
۱۰٫مستدرکُالوسائل (نوری)، ج۱۵، ص۱۸۰-۱۸۱٫
۱۱٫تحریم:۱۰
۱۲٫خصال (صدوق)، ج۱،ص۱۷۴
۱۳٫قصص:۷
۱۴٫آلعمران:۳۵-۳۷
۱۵٫همان:۴۲
۱۶٫همان:۴۵
۱۷٫تفسیر العیاشی، ج۱،ص۱۷۱-۱۷۲
۱۸٫کافی(کلینی)، ج۱، ص۲۴۰-۲۴۱
۱۹٫الغیبه(طوسی)، ص۲۸۶
۲۰٫مجله زنان، شماره۳۱، ص۴۲٫
۲۱٫ر.ش: جمعی از نویسندگان، جنسیت و نفس، ص۴۲-۴۳٫
۲۲٫مجموعهآثار، ج۱۹، ص۱۶۸)
۲۳٫ر.ش: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۹، ص۱۷۵-۱۷۷؛ آیتالله جوادی آملی، زن در آیینه جلال و جمال، ص۷۶؛ جمعی از نویسندگان، جنست و نفس.
۲۴٫آلعمران:۳۶
۲۵٫برای نمونه، ر.ش: جمعی از نویسندگان، جنسیت و نفس، ص۳۷ و۳۸٫
۲۶٫سوره ص:۷۵
۲۷٫مشکاهالأنوار(طبرسی)، ص۲۵۱
۲۸٫الکافی(کلینی)، ج۵، ص۵۱۰
۲۹٫تحفالعقول (ابن شعبه حرّانی)، ص۴۸۳