نظام دانشگاهی در ایران محصول عصر رضاخان است. در دوران رضاخان روشنفکرانی که حکومت او را اداره میکردند و بهشدت شیفته غرب بودند، با این هدف که جامعه ایران به یک جامعه اروپایی و غربی تبدیل شود، تلاش کردند در همه عرصهها از اروپاییها تقلید کنند. اما این تقلید، تقلیدی سطحی و ناشیانه بود. به همین خاطر وقتی هم که قرار شد نظام دانشگاهی در ایران شکل بگیرد، بر اساس تقلید ناقص و سطحی از کشورهای اروپایی مکانی به نام دانشگاه در ایران تأسیس شد.
دانشگاه در تمدن غرب مکانی بود برای تولید علم از طریق آزمایشگاه و تفکر در همه عرصههای علوم تجربی، علوم انسانی و…. اما چون در ایران قرار شد نظام دانشگاهی به تقلید از اروپا ساخته شود، عملاً هر کتاب و مقاله و نوشتهای که اروپائیها نوشتند، ترجمه و در دانشگاههای ایرانی تدریس شد. غربیها برای حل مشکلات جامعه و پیشبرد امورشان از طریق تولید علم و خلاقیت علمی نظریهها و فرمولهائی را ایجاد میکنند و به این نظریات و فرمولها علم میگویند که در واقع پاسخی به سئوالات جامعهشان است؛ اما در ایران این متون و مباحث ترجمه شدند و میشوند. یعنی دانشگاههای ما از ابتدا بنگاه بزرگ ترجمه آثار علمی غربی و انتشار آنها بودند. اساتید به اروپا میرفتند و در آنجا تحصیل میکردند و در کلاسها هر آنچه را که میشنیدند، یادداشت و کتابها و مقالات اساتیدشان را کپی میکردند و به ایران میآوردند و همانها را در دانشگاهها تدریس میکردند.
به همین خاطر اولین اشکال بزرگ نظام دانشگاهی در ایران این بود و هست که دانشگاههای ما مقلد متون علمی هستند و مولد علم نیستند. هنوز دانشگاههای ما ترجمه میکنند. اساتید هر چند سال یک بار بهعنوان فرصت مطالعاتی به اروپا و آمریکا و کانادا میروند. در آنجا مباحث تازهای را فرا میگیرند و همانها را که کپیبرداری کردهاند در ایران و در کلاسهای خود تدریس میکنند. به همین خاطر دانشگاه در تمدن غرب موتور محرک جامعه به سمت اهداف و پیشبرنده جامعه و پاسخگوی سئوالات صنعت و کشاورزی و سئوالات حکمرانی، درمانی و سئوالات جامعهشناختی هستند؛ اما در جامعه ما از ابتدا تا امروز دانشگاه محلی برای تربیت جوانانی که محفوظاتی را حفظ کردهاند و کاغذی به نام مدرک در دستشان است و غالباً تولید علم، نظریه، فرهنگ، فکر و فرمول اتفاق نمیافتد و این یکی از آسیبهای بزرگ نظام دانشگاهی ماست. به همین خاطر بسیاری از فارغالتحصیلانش، مقلد و مترجم و جوانان بدون توانمندی برای حل مسائل و بیکاره هستند.
مشکل دیگر نظام دانشگاهی در ایران از گذشته تا به امروز این بوده که اکثر اساتید بر اساس فضای حاکم بر دانشگاه، غرب را تولیدکننده علم و خودشان را مصرفکننده و منحصراً مترجم علم میدانند، به همین خاطر شیفته غرب هستند و غرب را مرکز جهان و پیشرفتهترین و بهترین مکان جهان میدانند و خودمان را لایق برتری نمیدانند. اکثر اساتید به این نتیجه رسیدهاند که غرب لوکوموتیو و پیشران قطار بشریت است و ما باید یکی از واگنهای این قطار باشیم؛ بدین معنا که باید دقیقاً پا جای غربیها بگذاریم و در مسیری که آنها حرکت میکنند حرکت کنیم. اگر بخواهیم از قطار توسعه و تمدن غرب عقب نمانیم، باید خودمان را به آن متصل کنیم. این غربگرایی و غربزدگی که بیشتر در فضای دانشگاهی حاکم است، به اساتید منتقل میشود. قبل از انقلاب که این گونه بود و متاسفانه بعد از انقلاب هم چنین است. نتیجه این میشود که بخش قابل توجهی از اساتید، خواسته و ناخواسته، آشکار یا پنهان غربمحورند و حرکت در مسیر غربیها را قبول دارند. بسیاری از اساتیدی که بعد از پیروزی انقلاب جذب دانشگاهها شدند و حتی اهل نماز و حلال و حرام فردی هم هستند، این باور را دارند و این مسیر را طی میکنند. به همین خاطر سبک زندگی مورد نظر آنها سبک زندگی غربی است و اگر هم اهل اسلام و دیانتاند، اسلام و دیانت را در حد و اندازه فردی قبول دارند و همان گونه که در اروپا دین سکولار وجود دارد، بسیاری از اساتید ما شاید در مسائل فردی دیندار باشند؛ اما بی آنکه خود متوجه بشوند و یا حتی بخواهند، دینشان سکولار شده است.
غربزدگی و شیفتگی به غرب و غرب محوری و لزوم حرکت در ریلی که غربیها تأسیس کردند و پا جای پای غربیها گذاشتن و پیروی کامل از سبک زندگی آنان به یک باور غالب در بین بسیاری از اساتید دانشگاه تبدیل شده است. این اساتید، حتی آنهائی که علوم ریاضی و تجربی و مباحث فنی و صنعتی را آموزش میدهند، بدون اینکه خود بخواهند در بسیاری از مواقع سبک زندگی غربی را سبک برتر و انسان و تمدن غربی را تمدن برتر و جامعه غرب را جامعه بهتر و برتر میدانند و بر لزوم تبعیت از سبک زندگی غربی تأکید میکنند.
یکی از دلایلی که بعد از پیروزی انقلاب ساختار دانشگاه در بسیاری از مواقع مخالف جریان انقلاب اسلامی حرکت کرده و دانشجویان و بعضاً برخی از اساتید، در آشوبها و اعتراضات جهتگیریهایی را داشتهاند که در مسیر خاص دشمن بوده – مثل اتفاقاتی که در سالهای ۷۸ و ۸۸ و۱۴۰۱ شاهد بودیم- و همراهی آنان با مسیر مورد نظر غرب در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران و تلاش برای براندازی و نپذیرفتن هنجارها و ارزشهای دینی جامعه و انقلاب اسلامی ناشی از غربزدگی، غربمحوری و غربشیفتگی تنیده شده در تار و پود نظام دانشگاهی است.
مشکل دیگر نظام دانشگاهی، بی ارتباط بودن و بریده بودن نظام دانشگاهی از جامعه و نظام مسائل کشور ماست. دانشگاه در تمدن غرب پاسخگوی سئوالات و نیازمندیهای جامعه و به همین خاطر مولد علم است. دانشگاههای ما چون مترجم متون علمی غربی و اساتید ما صرفاً راوی علوم غربی هستند، در عمل نیازی نمیبینند که با جامعه ایرانی، مسائل و مشکلات، ویژگیها، توانمندیها و داشتهها و نداشتههای آن ارتباط داشته باشند و نتیجه عملی آن این میشود که در بسیاری از مناطق کشور دانشگاه وجود دارد، بودجههای کلانی تأمین و هزینه و اساتیدی استخدام میشوند، اما دانشگاه عملاً تأثیری در کشاورزی، صنعت، مسائل زیستی و اجتماعی آن منطقه ندارد و یا حتی متأسفانه تأثیر منفی دارد. یعنی هزاران ساعت عمر جوانان و اساتید تلف میشود و میلیاردها تومان بودجه صرف میشود؛ اما آن دانشگاه حتی قدرت اصلاح و بهبود وضعیت زندگی و معیشت مردم همان منطقه را هم ندارد.
این بریدگی از جامعه امری طبیعی است، چون استاد نیاز ندارد به جامعه خود رجوع کند. به او یاد دادهاند که کتب غربی را بخواند؛ در یک فرصت مطالعاتی به اروپا، کانادا، آمریکا و استرالیا برود و از آنجا متون درسی را بردارد و بیاورد و ترجمه کند و درس بدهد. چنین استادی میتواند ارتقا پیدا کند و به تعداد آثار ترجمهای یا تألیفی خود امتیاز بگیرد و حقوق و جایگاه و درجهاش افزایش پیدا کند. به او ارز داده میشود که به اروپا برود و معلومات جدید را یاد بگیرد و همانها را منتقل کند. این آدم چه نیازی دارد که به جامعه خود مراجعه کند؟
دانشگاه غربی پژوهشگران و فارغالتحصیلان و اساتیدی را تربیت میکند که به جامعه خود مراجعه میکنند؛ مشکلات جامعهشان را میبینند و برای حل مشکلات و رفع نیازهای آن، گزارههای علمیای را تولید میکنند که موجب حل آن مشکلات و پاسخگوئی به آن نیازها میشود. اما استاد و پژوهشگر ایرانی پاسخهایی را که استاد غربی برای رفع نیازهای جامعه خود تولید کرده، کپی میکند و میآورد و همانها را آموزش میدهد؛ غافل از اینکه فاصله بسیاری از نیازهای جامعه، امکانات و مشکلات ما با آنها از زمین تا آسمان است و ابداً به هم ربطی ندارند.
هر چند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای بازسازی و نوسازی نظام دانشگاهی در قالب انقلاب فرهنگی تلاشهایی صورت گرفتند، اما متأسفانه این تلاشها کافی نبودند. آسیبشناسی از وضعیت دانشگاهها هم آسیبشناسی دقیق و عمیقی نبود. به همین خاطر تلاشهای ستاد انقلاب فرهنگی و بعدها شورایعالی انقلاب فرهنگی تأثیرات محدودی به جا گذاشتند و اشکالات اساسی نظام دانشگاهی را برطرف نکرد. هر چند ساختار دانشگاهها قبل و بعد از پیروزی انقلاب در عرصههایی مثل پزشکی یا مهندسی تأثیرات غیرقابل انکاری داشتند، اما تأثیری را که نظام دانشگاهی غرب بهعنوان موتور متحرک تمدن آن داشت، بههیچ عنوان نظام دانشگاهی در کشور ما، نه در گذشته و نه در حال نداشته و این ناشی از آسیبهایی است بود که اشاره شد.
جالب اینجاست که حضرت امام از قبل از پیروزی انقلاب تا سالهای بعد از پیروزی انقلاب و شاید تا آخرین لحظات عمرشان، با درایت خاصی مشکلات اساسی نظام دانشگاهی را رصد کرده بودند و بارها برای حل این مشکلات راهکار ارائه دادند. شاید یکی از مباحثی که در طول سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب به فراوانی در پیامهای حضرت امام دیده میشود، پاکسازی دانشگاهها از نظام و تفکر غربزدگی و تلاش جدی ایشان برای تبیین این نکته که دانشگاه باید مکانی برای تولید علم و حل مسائل نظام و مردم است.
دانشگاه باید جایی باشد برای پاسخگویی به سئوالات و مشکلات جامعه ایرانی. دانشگاهها باید به جای نگاه به غرب، نگاه به خود داشته باشند و تواناییها و امکاناتی را که خدا به آنها داده بشناسند؛ با جامعه مرتبط باشند تا بتوانند به جای فارغالتحصیلان بیکار، انسانهای گرهگشا و مفید به جامعه تحویل بدهند.
اما بهرغم تأکیدات جدی حضرت امام و راه حلهای دقیقی که برای نوسازی دانشگاهها و تبدیل دانشگاههای مترجم و مقلد و بیخاصیت و کمخاصیت به دانشگاههای مؤثر، مفید و پیشران ارائه دادند، راهکارها و توصیههای ایشان جدی گرفته نشدند. بعد از امام نگرش دقیق ایشان توسط رهبری انقلاب ادامه پیدا کرد و ایشان بهطور جدی در دیدارها، پیامها و جلسات وقتشان را به دانشگاهیان، دانشجوها و اساتید اختصاص دادند و تلاش کردند که تولید علم، نظریهپردازی، تولید فکر و فرهنگ و اندیشه در دانشگاهها جدی گرفته شود و دانشگاهها به سمت نوسازی و بهسازی حرکت کنند، اما از آنجا که دانشگاهها عملاً در دست دولتها بودند و دولتها رویکرد سیاسی به دانشگاهها داشتند و آن را پایگاه رأی خودشان میدیدند و بعضی از دولتها هم گرایشات رسمی غربگرایانه داشتند، طبیعتاً شاهد اصلاح بنیادین و نوسازی نظام دانشگاهی در کشور نبودیم. به همین علت هم امروز شاهد نظام دانشگاهی مطلوب در کشور نیستیم. این مشکل فقط ناشی از اساتید و متون هم نیست. مهمتر از اساتید و متون که نیازمند نوسازی و بهسازی هستند، روشها و نگرشهای دانشگاهی باید بهطور جدی بازسازی و بر نیازهای جمهوری اسلامی و نظام و انقلاب منطبق شوند. این امر مهم تا امروز رخ نداده و نخبگان دانشگاهی مؤمن و متعهد و حوزویان و اندیشمندان باید برای حل این مسئله بهطور جدی تلاش کنند.
چه باید کرد؟
راهکار جدی برای نوسازی نظام دانشگاهی در کشور حذف نگرش و بینش غربمحوری است. نگرش غربمحور جز القای ناامیدی و محوریت غرب و اصرار بر حرکت در مسیر غرب و تولید انسانهای افسرده، دلمرده، ناامید و غربگرا محصولی برای کشور ما نداشته است.
برای تربیت یک دانشجوی لیسانس در دانشگاههای دولتی کشور ما بین چهارصد تا ششصد میلیون تومان هزینه میشود. ما سالانه جمعیتی بین پنجاه تا شصت هزار نفر، فقط در ساختار دولتی دانشجو میپذیریم. بیش از این تعداد در دانشگاههای آزاد و غیرانتفاعی و امثالهم پذیرش داریم. آیا خروجی این بودجه وحشتناک و سنگینی که به نظام دانشگاهی اختصاص پیدا میکند، چیزی جز تربیت فارغالتحصیلان بیکار و مدرکگرا بوده است؟
برای حل این مشکل، اولین و جدیترین گام پاکسازی دانشگاهها از تفکر غربگرایی و غربمحوری و ترویج اندیشه توکل به خدا، اتکا به خود، تولید علم و تحقق شعار«ما میتوانیم» و به تعبیر حضرت امام باور به این نکته است که انسان ایرانی چیزی از انسان غربی کم ندارد و دانشجو و استاد ایرانی اگر به خدا و خودش ایمان داشته باشند و تواناییهای خود را بشناسد، میتواند به خوبی دانشجو و استاد غربی و حتی بهتر از آنها علم تولید کند. تأکیدات فراوان رهبری نظام و حضرت امام بر تولید علم، نظریهپردازی و تولید فکر و فرهنگ و اندیشه به دلیل قصور در همین نوسازی و بازسازی است. دانشگاهها باید نگرش خود را به علم تغییر بدهند و آنچه را که در غرب تولید میشود مساوی علم ندانند، بلکه علم را مساوی نتایج و راهکارها و پاسخهایی بدانند که دانشجویان و اساتید در ایران برای حل مشکلات کشور و بهتر شدن زندگی مردم پیدا کردهاند.
گام دیگر برای نوسازی نظام دانشگاهی در جمهوری اسلامی، کنار گذاردن اساتید مروج اندیشههای غربگرایانه است. رهبر انقلاب در سخنان ۲۹ خرداد سال ۱۳۹۵ به این مهم اشاره کردند و این افراد را نامطمئن توصیف کردند. مادامی که اساتید نامطمئن و به تعبیر حضرت امام غربزده هستند، فکرشان غربی و شرقی است، در دانشگاههای ما حضور داشته باشند، نتیجه چیزی جز تربیت دانشجوهای ناامید، خودکمبین و غربمحور نخواهد بود.
این نوسازی و پاکسازی نیاز به یک همت جدی و عالی و البته یک روند تدریجی دارد. ساختار گزینش دانشگاهها بهشدت فرسوده، قدیمی و ناکارآمد است و باید به سمتی برود که ما بهتدریج و گام به گام شاهد حضور اساتیدی باشیم که به جای غربمحوری، خوداتکایی و خدااتکایی را باور دارند و عملاً برای حل مشکلات کشور، مردم و نظام راه حل ارائه میدهند و علم تولید میکنند.
مادامی که محور آموزش دانشگاهها ترجمه باشد و ارتقای اساتید بر مبنای تولید مقالات و مطالب و کتابهای غربی صورت بگیرد و فرصتهای مطالعاتی به اساتید داده شود که به غرب بروند و از آنجا علم بیاورند، متأسفانه همچنان گرفتار مشکل غربمحوری در دانشگاهها خواهیم بود و دانشگاههای ما تغییر نخواهند کرد و مولد علم نخواهند شد.
همزمان با تغییر ساختار گزینش در دانشگاهها باید ساختار ارزیابی آنان نیز جداً و عمیقاً تغییر کند. اگر استادی نمیتواند دانشجوی مفید، کارآمد و گرهگشا تربیت و روح خودباوری و اعتماد به نفس و تکیه به خدا و خود را در بین دانشجویان ترویج کند، نباید از بیتالمال ارتزاق کند و کرسی استادی داشته و مربی جوانان و آیندهسازان کشور باشد. اما متأسفانه این راه حل تا کنون توسط شورایعالی انقلاب فرهنگی بررسی نشده و این شورا بهنوعی خودش دچار همان آسیب غربهراسی، خودکمبینی، مرعوبیت و نگاه غربمحور است. مادامی که این نگاهها وجود داشته باشند، ما شاهد نوسازی ساختار دانشگاه نخواهیم بود.
در نظام فعلی دانشگاهی، دانشگاههای دولتی با بودجه دولتی اداره میشوند. در مواردی هم شهریهای از دانشجویان شبانه و امثالهم گرفته میشود. مادامی که بودجه دانشگاهها توسط دولت تأمین میشود، دانشگاهها نیازی نمیبینند که از طریق تولید علم، به نیازهای جامعه پاسخ بدهند و از طریق تولید به درآمد برسند و نیازهای مالی خود را مرتفع کنند. این یک اشکال ساختاری بزرگ است. وقتی دانشگاه متکی به بودجه دولت باشد، کاری به محیط پیرامونی خود ندارد و دلیلی نمیبیند که حلال مسئله و کمککار صنعت و کشاورزی و درمان و بهبود وضعیت تربیت جامعه باشد. دانشگاهها وقتی نگران جامعه و فرهنگ و صنعت و کشاورزی و دینداری جامعه میشوند که منبع ارتزاقشان جامعه باشد، نه گرفتن شهریه از دانشجویان. مادامی که بودجه نفت و درآمد دولت به دانشگاهها اختصاص پیدا کند و دانشگاهها با استفاده از بودجه دولت در مسیری که خودشان میخواهند حرکت کنند، عملاً نیازی به جامعه ندارند و برای آنها مهم نخواهد بود که وضعیت کشاورزی، صنعت، فرهنگ، تربیت و معنویت کشور چه خواهد بود.
اتکای دانشگاهها به بودجه دولتی باید بهتدریج کم شود و به حداقل برسد و دانشگاهها باید به مسائلی که حل میکنند، متکی باشند؛ بهواسطه مفید بودنشان بودجه و اعتبارات لازم را از جامعه، صنعت، کشاورزی و نظام تربیت به دست بیاورند و کمکهزینههای دولتی، بخش اصلی بودجههای ساختار دانشگاهی را تشکیل ندهد. در چنین حالتی اگر رشتههایی از دانشگاهها یا اساتیدی یا معلوماتی مفید نبودند، خود به خود حذف خواهند شد؛ زیرا برای معلومات غیرمفید بودجهای اختصاص پیدا نخواهد کرد و جامعه نیازی به آن معلومات غیرمفید نخواهد داشت.
ما سالانه دهها هزار فارغالتحصیل تربیت میکنیم که اصلاً جامعه به تخصص آنها ـ به فرض اینکه تخصصی داشته باشند ـ نیازی ندارد و اساساً آنها را قبول هم ندارد و به درد جامعه هم نمیخورند. الان این مشکل وجود دارد، چون دانشگاه بودجهاش را از دولت دریافت میکند. حال اگر بخش اعظم بودجه دانشگاه از جامعه و بهواسطه پاسخگویی به نیازهای جامعه تأمین بشود؛ یعنی صنعتگر به دانشگاه مراجعه و مسئلهاش را ارائه کند و دانشگاه آن مسئله را حل کند و هزینهاش را از صنعتگر بگیرد، تولیدکننده، کشاورز و همه عرصههای دیگر به دانشگاه مراجعه و مسائلشان را مطرح میکنند و دانشگاه پاسخ آنها را میدهد و نیازهای جامعه را برطرف و بابت آن از بخشهای مختلف دستمزد دریافت میکند. آن وقت رشتههای غیرمفید، غیرمؤثر و زینتی حذف خواهند شد و تنها عرصههایی باقی خواهند ماند که قدرت پاسخگویی به نیازهای جامعه را دارند.
نوسازی نظام دانشگاهی یک انتخاب نیست، بلکه یک ضرورت و تنها گزینه برای حل مشکلات کشور و پیشبرد جامعه اسلامی و ایرانی ماست. هر قدر در این مسیر تعلل کنیم، رسیدن به جامعه آرمانی، حاکمیت و تمدنسازی مطلوب به تعویق خواهد افتاد. متأسفانه تا کنون در این مهم تأخیر شده است. علت هم این است که دولتهای ما یا تمایلی به اصلاح نظام دانشگاه و یا جرئت این کار نداشتهاند.
برای رسیدن به یک دانشگاه مطلوب، مولد و مؤثر و برای نوسازی و بهسازی دانشگاهها و رهایی نظام دانشگاهی از وضعیت نامطلوب فعلی، از وضعیت مصرفکنندگی، غیرمولد بودن، بیارتباط بودن با جامعه و غربزدگی و متأسفانه بازی کردن در زمین دشمن که ویژگی بخش زیادی از نظام دانشگاهی فعلی ماست، نیازمند یک عزم جدی در دولت و شورای انقلاب فرهنگی و البته نخبگان متعهد دانشگاهی و حوزوی هستیم.
انشاءالله با ابراز این جرئت و شجاعت از سوی دولت و شورایعالی انقلاب فرهنگی شاهد اصلاح و نوسازی و بازسازی تدریجی، اما مستمر نظام دانشگاهیمان باشیم تا دانشگاههای ما به جای تربیت فارغالتحصیلان بیکار، ناامید و غربزده، محل تربیت انسانهای مولد، امیدوار، متعهد و مؤمن باشند.