تمام نوشته های admin

03آوریل/23

جنگ‌های شناختی و ترکیبی دشمن و راهکارهای مقابله با آن/ حجه‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی

مقدمه:

جنگ‌ها در طول زمان، متناسب با شرایط جامعه، موقعیّت جغرافیایی، کثرت و تعدّد افراد و فناوری‌های نوین، طرف پیروز و شکست خورده  با یکدیگر متفاوتند. اقتضائات سخت‌افزاری نبرد موجب شده است که جنگاوران در راستای پیروزی بر دشمن به تعداد رزمندگان اکتفا نکنند و با تولید جنگ‌افزارهای نوین و پیشرفته، پیروزی خویش را تضمین کنند.

با در نظر گرفتن این واقعیت که غرض از جنگ، نه اشتغال به جنگ، بلکه پیروزی است، برخلاف گذشته که عمدتاً کثرت جنگاوران و مهارت‌های جنگی سربازان و سرداران، تعیین‌کننده طرف پیروز در جنگ بود، در سالیان بعد، ابزارهای جنگی، نقش مؤثری در پیروزی و شکست ایفا کردند؛ لذا فناوری‌های نوین به خدمت جنگ درآمده‌اند و سلاح‌هایی سهمگین و دقیق برای پیروزی در جنگ به کار گرفته می‌شوند.

  1. تطور جنگ‌ها در طول تاریخ

در سالیان اخیر، شکل جنگ‌ها متحول شده است.از آنجا که جنگ‌ مستلزم صرف هزینه‌های فراوان است و تلفات و خسارت‌های زیادی را به بار می‌آورد و دشمنان همواره در چشم جامعه دشمن منفورند، در سال‌های اخیر سعی شده که جنگ متضمن غلبه همه‌جانبه بر دشمن باشد و بدون خسارات و تبعات جانی، مالی و فرهنگی، اهداف خود را نیز تحقق بخشد.

بنابراین گونه‌های جدیدی از جنگ بازتولید شده و در شکل‌ها و قالب‌های متفاوتی بروز و ظهور یافته‌اند، از جمله جنگ سرد، جنگ اقتصادی، جنگ فرهنگی، جنگ نرم، جنگ بیولوژیک، جنگ رسانه‌ای و…غرض از این‌ جنگ‌ها، شکست دشمن در عرصه‌هایی است که نقطه ضعف او به شمار می‌آید و با از بین رفتن آنها، کارکرد دشمن از بین می‌رود و زمینه شکست او فراهم می‌آید. گاهی دشمنان برخی از جنگ‌های برشمرده شده را مقدّمه تضعیف دشمنان خود قرار می‌دهند و در نهایت با تهاجم و جنگ نظامی، کار دشمن را یکسره می‌کنند.

  1. جنگ نرم

برخلاف جنگ‌های گذشته که جنبه نظامی بر آنها غلبه داشت، در عصر حاضر بر جنبه‌های نرم‌افزاری جنگ‌ها تأکید می‌شود و جنگ‌های مدرن، بیش از جسم، ذهن دشمن را نشانه می‌گیرند.

بر اساس رویکرد جنگ‌های نرم، مردم جامعه هدف، احساس دشمنی نسبت به دشمن ندارند، بلکه رفتار دشمنانه او را عین محبت تلقی می‌کنند.  به این ترتیب گرگ را میش می‌پندارند و نه فقط دست از دشمنی برمی‌دارد، بلکه عملاً در زمره سربازان دشمن قرار می‌گیرند و مطابق امیال او رفتار می‌کنند.

  1. جنگ ترکیبی

با وجود اینکه جنگ نرم اکثراً با توفیق همراه است و عده زیادی از نیروهای دشمن را به خود جلب و با آلوده کردن ذهن جامعه هدف، دشمن را به دوست تبدیل و در میان سپاه دشمن برای خود، سربازانی را  اجیر می‌کند، اما در برخی از جوامع که از فرهنگ غنی برخوردار و مردم‌سالاری واقعی حاکم است و مردم، کارگزاران خویش را منتسب به خود می‌دانند؛ آنان نیز ارتباط وثیقی با مردم دارند؛ مردم دشمن‌شناس هستند و جنگ‌سالاران از مجموعه‌ای از ابزارهای جنگی مناسب برای غلبه بر دشمن استفاده و سعی می‌کنند در فرایند جنگ ترکیبی، مجموعه‌ای از نقاط ضعف حریف را در حوزه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی، رسانه‌ای، امنیتی و… را مدّ نظر قرار دهند و برجسته کنند و البته به صورت همزمان، به این نقاط به شکلی هدفمند و هوشمند یورش ببرند.

طبعاً در این جنگ ترکیبی از مجموعه‌ای از ابزارهای سخت و نرم استفاده می‌شود که ضریب نفوذ فراگیرتر و تأثیرگذاری مناسب‌تری دارد و تخریب آن نیز فراگیرتر است.

  1. انواع جنگ‌ها علیه نظام اسلامی

پیروزی انقلاب اسلامی موجب دشمنی نظام سلطه شد و تمام تلاش خویش را در معرکه نبرد با نظام اسلامی ابراز کردر همه رویکردهای ممکن در عرصه جنگ را به کار گرفتند. بر این اساس در حالی که در سال‌های اول پیروزی انقلاب اسلامی، نظام سلطه با محوریّت کشور عراق، تمام تلاش خویش را در جنگ نظامی تحمیلی هشت ساله با حمایت سخت‌افزاری قدرت‌های جهانی، ابزارهای نوین جنگی را به کار گرفت، لکن با عنایت به مقاومت نظام اسلامی و پیروزی‌های سپاه اسلام و شکست نظامی دشمنان در معرکه جنگ تحمیلی،  شکل جنگ تغییر یافت و جنگ سخت به جنگ نرم و فراگیر فرهنگی علیه نظام اسلامی (در قالب تهاجم فرهنگی) تبدیل شد تا باور شهروندان نظام اسلامی تغییر کند.

با وجود اینکه تهاجم فرهنگی فراگیر دشمن تأثیرات زیادی در جامعه اسلامی به جا گذاشت، اما رویکرد تقابلی در عرصه فرهنگ و دفاع فرهنگی مناسب نظام اسلامی در خصوص این جنگ فرهنگی تا حدّ زیادی توانست از صدمات فراگیر این جنگ بکاهد؛ لذا نظام سلطه برای به شکست کشاندن نظام اسلامی، همزمان، گونه‌های دیگری از جنگ از جمله جنگ اقتصادی و جنگ سایبری را در دستور کار قرار داد.

طبعا دو گونه جنگ اقتصادی و سایبری که عمده فعالیّت‌های دشمن در سالیان اخیر را دربر می­گیرد، مستلزم دفاعی همه‌جانبه، بازدارنده، پیشگیرانه و پیش‌دستانه متناسب با این‌گونه نبردهاست.

در این راستا، اقتصاد مقاومتی، با رویکرد درون‌زا و برون‌نگر، ضمن اینکه می­تواند حربه دشمن را در شکست دادن نظام اسلامی ناکام بگذارد، قادر است با ایجاد قدرت، آسایش شهروندان و رضایت آنها را تأمین کند.

در حوزه سایبری نیز مجموعه­ای از رویکردها مشتمل بر ایجاد اینترنت ملیّ، ایجاد نرم‌افزارهای اجتماعی بومی، در کنار آگاهی‌بخشی می­تواند به ناکام گذاشتن جنگ سایبری دشمن بینجامد.

با توجه به اینکه گونه‌های مختلف جنگ نتوانست مراد دشمن در شکست نظام اسلامی را محقق کند، دشمنان انقلاب اسلامی، مجموعه‌ای از جنگ‌ها را به صورت همزمان به کار گرفتند و ذیل جنگ‌های چندوجهی، هیبریدی و شناختی را رقم زدند و در این راستا سعی کردند با این جنگ‌ها نظام اسلامی را از پای درآورند.

  1. جنگ ترکیبی دشمن و راهکارهای مقابله با آن

جنگ‌های ترکیبی که از متداول‌ترین و پیچیده‌ترین گونه‌های منازعه در عرصه بین‌المللی هستند، در این ایام توسط بازیگران نظام سلطه به کار گرفته می‌شوند و در صددند مجموعه‌ای از مقابله‌ها در عرصه‌های مختلف از جمله «تاثیرگذاری بر افکار عمومی»، «دروغ و فریب در فضای مجازی»، «تحریم اقتصادی»، «مقابله دیپلماتیک» و «تهاجم فرهنگی» را به صورت همزمان و به صورتی که به شکست طرف مقابل بینجامد به کار بگیرند تا در نهایت به هدفی که در جنگ نظامی نتوانستند برسند با جنگ ترکیبی به دست آورند.

در این جنگ دشمن ابزارهای هم عرض و مختلف را در یک زمان و با یک فرماندهی واحد به کار می‌گیرد تا در نهایت بتواند نظامی را که با یک جنگ بسیط و یک‌سویه شکست نمی‌خورد با جنگ ترکیبی شکست دهد.

جمهوری اسلامی ایران  به خاطر بیش از چهار دهه فعالیّت و به کارگیری راهبردهای استکبارستیز در عرصه بین‌الملل، هدف جنگ‌های ترکیبی دشمنان قرار گرفته است:

«امروز مقابله با تهاجم دشمن برای تحریف واقعیت‌ها، دستاوردها، پیشرفت‌ها و اقدامات حماسه‌آمیز نظام اسلامی نیازمند یک حرکت دفاعی و تهاجم ترکیبی با محوریت فریضه فوری و قطعی جهاد تبیین است.»(۱)

منطق جنگ اقتضا می‌کند که همواره در موضع دفاعی قرار داشته باشیم و منتظر پیروزی باشیم.

از سوی دیگر برای پیروزی در جنگ باید با سلاحی متوازن و متناسب با دشمن مواجه شد، لذا در مواجهه مطلوب با دشمن در جنگ شناختی و جنگ ترکیبی از یک ‌سو باید ابزارهای متناسب با جنگ شناختی را بازتولید کرد و از سوی دیگر باید از موضع تدافعی و انفعالی درآمد و موضعی فعال در پیش گرفت. در این راستا از یک‌ سو می‌توان با دشمن مقابله به مثل کرد یا حرکتی پیش‌دستانه و یا حتی در مواردی حرکتی پیشگیرانه اتخاذ کرد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این راستا بر لزوم آمادگی، تدبیر، هوشمندی و هماوردی در مقابله با جنگ‌های ترکیبی دشمن تأکید می‌کنند:

«در مقابل این تهاجم ترکیبی و دسته‌جمعی نمی‌توانیم همیشه در موضع دفاعی بمانیم و ما نیز باید در زمینه‌های مختلف از جمله رسانه‌ای، امنیتی و اقتصادی تهاجم ترکیبی کنیم که در این زمینه اهل فکر و اقدام به‌خصوص مسئولان موظف به تلاش هستند.» (۲)

آنچه در نهایت در غلبه بر جنگ‌های ترکیبی و شناختی دشمن در عصر حاضر می­تواند مورد تأکید قرار بگیرد، مجموعه­ جنگ­های ترکیبی و شناختی در حوزه دفاعی، تهاجمی  است که متناسب با نوع حملات دشمن باید مورد تأکید قرار گیرند و نرم‌افزارها و سخت‌افزارهای متناسب با آن بازتولید شوند.

گرچه در این میان نمی­توان از جایگاه اموری چون جهاد تبیین، آگاهی‌بخشی، بصیرت‌افزایی و دشمن‌شناسی شهروندان غفلت کرد و نقش آن در ناکام گذاشتن جنگ‌های گوناگون دشمن را دست‌کم گرفت.

پی‌نوشت:

۱٫حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ۱۹/۱۱/۱۴۰۰، سالروز بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی با امام خمینی

۲٫همان

03آوریل/23

دلایل خصومت غرب با سپاه پاسداران در گفتگو با دکتر سعدالله زارعی

اشاره: باتشدید دشمنی‌های غرب علیه ملت ایران و تلاش آنها برای افزایش فشارها علیه جمهوری اسلامی ایران، و تصمیم نابخردانه‌ی اخیر پارلمان اروپا برای قرار دادن «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» در فهرست گروه‌های تروریستی، که دقیقاً پس از شکست پروژه ایجاد آشوب و اغتشاشات در ایران، کلید زده شد، خدمت آقای دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد مسائل سیاسی و بین المللی رسیدیم تا تحلیل ایشان را درباره دلایل خصومت آمریکا و غرب بر علیه جمهوری اسلامی ایران بشنویم. در ادامه حاصل این گفتگو را می‌خوانید:

*اصولا فلسفه تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چه بود؟ و نیروهای اولیه‌ی شکل دهنده‌ی این نهاد، برخاسته از چه طبقه‌ی اجتماعی و با چه گرایش فکری و اعتقادی بودند؟ و نقش آنان در پاسداری از نظام نوپای اسلامی را چگونه ارزیابی میفرمائید؟

در یک نگاه باید گفت: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برآمده از جوانان انقلابی و متدینی بود که برای تثبیت و گسترش انقلاب اسلامی و رفع موانع آن به میدان آمدند. این جوانان عمدتاً «نخبه‌های» فعال در پیروزی انقلاب اسلامی بودند، «تدین» و «داشتن مطالعات»، دو عنصر اصلی آنان بود بر این اساس وقتی در سال ۱۳۵۸ سپاه شکل گرفت در این دو ویژگی از معدل جامعه بالاتر بود.

جوانان متدین اهل مطالعه، وقتی در «سازمان» سپاه گردهم آمدند، به مهم‌ترین قوه پدید آمده نظام اسلامی تبدیل شدند. براین اساس وقتی توطئه‌ها علیه جمهوری اسلامی در دو سطح خارجی و داخلی شکل گرفت، نیروهای سپاه با همه‌ی جوانی و فقدان تجربه امنیتی و نظامی، توانستند از پس کار برآیند و توطئه‌ها را خنثی کنند. این توطئه‌ها آنقدر سنگین و چندلایه بودند که بدون چنین نیرویی خنثی نمی‌شدند. از این‌رو حضرت امام خمینی ـ قدس‌سره ـ ۲۹ مرداد ۱۳۵۸ در تحلیل حجم توطئه‌ها و تحلیل اقدامات سپاه پاسداران، فرمودند «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود».(۱)

توانمندی سپاه پاسداران و نیازهای نوبه‌نو امنیتی کشور سبب شد که حضرت امام در اواخر شهریور سال ۱۳۶۴ طی فرمانی، دستور گسترش سپاه و تشکیل سه نیروی زمینی، دریایی و هوایی را صادر فرمودند. سپاه در کوتاه زمانی گسترش پیدا کرد و به ابعاد سه‌گانه مدنظر حضرت امام مجهز گردید. سپاه پاسداران در عرصه دفاع از کشور در دو مقطع آشوب‌های امنیتی سال‌های ۵۸ تا ۶۰ و جنگ تحمیلی سال‌های ۵۹ تا ۶۷ از جان مایه گذاشت و ضمن آنکه عزم خود را در دفاع از کشور و نظام انقلابی آن نشان داد، یک تجربه، روش و حتی نظریه جدید هم پیش‌‌روی کشور و مجامع انقلابی خارج از کشور قرار داد. بر این اساس وقتی جنگ تحمیلی و توطئه‌های امنیتی در سال ۱۳۶۷ تمام شدند، نیروی جدیدی از آنها در صحنه‌های امنیتی و نظامی کشور برجای مانده بود که خود به تنهایی یک دستاورد عظیم به حساب می‌آمد. دستاوردی که در دهه‌های بعد توانست صحنه‌های مختلفی را به نفع انقلاب مدیریت کرده و مانع به نتیجه رسیدن اقدامات انحرافی علیه نظام اسلامی گردد.

 

* جنابعالی اصلی‌ترین تفاوت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با سایر نیروهای حافظ یک انقلاب یا یک کشور که به نوعی نظامی و یا شبهه نظامی هستند را در چه می‌بینید؟

در تحلیل این موضوع باید گفت در عرصه نظامی متعارف، نیروی نظامی وظیفه دارد با به‌کارگیری تکنیک‌ها و تکنولوژی‌ها، مانع به نتیجه رسیدن اهداف دشمن گردد؛ اما این نقش‌آفرینی در مقابل دشمن یک مرز دارد و آن «حفظ جان نیروهای عمل‌کننده» است. در ارتش‌های دنیا، نیروی نظامی عمل می‌کند اما اگر از نظر نفرات یا امکانات نسبت به دشمن، در موقعیت ضعیف قرار گرفت، اجازه دارد بلکه از نظر نظامی موظف است که برای حفظ جان خود تا حد لازم عقب‌نشینی کند. این عقب‌نشینی گاهی منجر به از دست رفتن بخشی از سرزمین‌ یا موقعیت‌های مادی مشابه می‌گردد. در عرف بین‌الملل، این نوع عقب‌نشینی پذیرفته شده است و قابل سرزنش نمی‌باشد. کما اینکه در آمریکا که ارتش آن از نظر نفرات و حجم امکانات و کیفیت ابزارها، دارای برترین موقعیت در بین ارتش‌ها می‌باشد، جاری است و در آن «جان باختن» برای حفظ یک موقعیت جایگاهی ندارد.

سپاه پاسداران از این خط و حد عبور کرد و نیروهای سپاه علیرغم آنکه در یک سازمان مشخص نظامی قرار داشتند، «داوطلبانه» در صحنه‌های دفاع از آب و خاک ایران و در مقابله با دشمنان اسلام و ایران، از جان مایه گذاشتند و کسری عده و عُده خود را با تقدیم جان جبران می‌کردند. در اینجا مفهوم «شهادت» تبدیل به سلاحی کارآمد گردید و بلکه به مهم‌ترین سلاح میدانی آنان تبدیل شد. شهادت در واقع پذیرش «مرگی آگاهانه و روحانی» برای رسیدن فرد و جامعه به اهداف و موقعیت‌های «متعالی» است؛ هدف فردی در این میان، کسب «مرضات‌الله» و هدف اجتماعی آن، «تشکیل جامعه الهی و معنوی» است. پذیرش مرگ در میدان جهاد، استیصال نیست و شباهتی به خودکشی برای رستن از رنج و درد ندارد، این یک ابتکار برای رسیدن به تعالی فردی و اجتماعی است. از همین‌رو در جامعه‌ی شهید داده، تعالی روحانی شکل گرفته و پایمردی در راه هدف و شجاعت و ایثار و جانبازی و استقبال از خطر،  جنبه عمومی پیدا می‌کند. لذا حضرت امام خمینی ـ سلام‌الله علیه ـ در تاریخ ۱/۴/۱۳۶۰ در پیامی به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران فرمودند: «شهادت هنر مردان خداست» و شهید سلیمانی معتقد بود «شهادت، مرگی رندانه است» و این شعر «سیدمحمدمهدی شفیعی» را زمزمه می‌کرد که «بی‌شهادت، مرگ با خسران چه فرقی می‌کند».

 

*خب این شهادت و شهادت‌طلبی که از آغاز هم در مکتب تشیع بوده است به نظر جنابعالی این عنصر شهادت با چه عنصر دیگری در هم آمیخته که این‌چنین جلوه جهانی پیدا کرده است؟

ببینید اگرچه در جامعه شیعه و نیز در جامعه ایران، شهادت مفهوم روشنی داشت و شیعه و پیروان ولایت، میراث‌داران مرگ سرخ بوده و ائمه(علیهم السلام) با شهادت به لقاء الله رفته بودند، اما شهادت در بین آنان، مفهوم عمومی پیدا نکرده بود. مردم ایران از شهدا تجلیل می‌کردند ولی این شهادت در ذهن آنان با «مظلومیت» درهم آمیخته و کمتر جنبه «خواستنی» پیدا کرده بود. سپاه پاسداران در واقع شهادت را با مفهوم «اقتدار» درهم آمیخت و به مهم‌ترین عنصر «قدرت» تبدیل کرد. بر این اساس شهادت‌طلبی از حالت استثنا و پیش‌آمدی خارج و عمومی به، طلب مؤمنان تبدیل شد. وقتی جنگ به پایان رسید، خیلی از رزمندگان از اینکه به شهادت نرسیده‌ بودند، به شدت ناراحت بودند و حضرت امام خمینی(ره) با درک این موضوع، در پیام پذیرش قطعنامه ـ مورخه ۲۹ تیر ۱۳۶۷ـ به پاسداران و رزمندگان فرمودند «راه همان است، چیزی عوض نشده و کمربندها را بسته نگه دارید که رسم و راه شهادت، کور شدنی نیست».(۲)

نفرات سپاه پاسداران در آغاز جنگ تحمیلی حدود ۳۰ هزار نفر بود و ـ به قول سردار سیدیحیی صفوی ـ وقتی جنگ تمام شد، ۳۰ هزار نفر از آنان شهید شده بودند، گویا اعضای سپاه در پایان جنگ به‌طور کامل به شهادت رسیده بودند! اما البته نفرات سپاه در پایان جنگ تحمیلی به بیش از ۱۰۰ هزار نفر ارتقاء پیدا کرده بود و در سال‌های بعد گسترش بیشتری هم یافت.

 

*به بُعد اعتقادی و خاستگاه سپاه اشاره کردید در بُعد تجهیز و دستیابی به فن‌آوری و به روز شدن آن هم اگر نکته‌ای دارید بفرمایید.

همان‌طور که گفته شد، سپاه علاوه بر آنکه یک سازمان جدید انقلابی بود، یک تجربه و تکنیک نو در مواجهه با خطرات و تهدیدات هم بود. به مرور که جنگ تحمیلی وارد ابعاد جدید میدانی می‌شد، نیاز به دانش‌های نو نیز در آن موضوعیت پیدا می‌کرد، بالطبع سپاه نیز از نظر تخصص، تکنیک و تکنولوژی متنوع می‌شد و لذا در پایان جنگ به یک سازمان کامل در جنبه‌های مختلف تبدیل گردید و وجود نیروهای شهادت‌طلب و کارآمد در آن، این سازمان را به یک موقعیت استثنایی و ویژه رسانده بود. یکی از خصوصیات سپاه، جنبه برون‌مرزی آن بود. با توجه به نقش‌آفرینی در جنگ طولانی‌مدت افغانستان ـ ۵۷ تا ۶۹ ـ و جنگ تحمیلی و طولانی عراق ـ ۵۹ تا ۶۷ ـ سپاه دارای موقعیت خاص منطقه‌ای هم شده بود. سپاه در طول دوران‌ این دو جنگ، ضمن آنکه در درون به یگان‌ها و نفرات تخصصی و کارآمدی دست پیدا کرده بود، در این دو کشور -افغانستان و عراق- نیروهای فراوان مجاهدی را نیز جذب کرده و سازمان داده بود که قادر بودند روند تحولات این دو کشور را به دست بگیرند. کما اینکه بعدها این نیروها در افغانستان و عراق توانستند اهداف راهبردی آمریکا را با شکست مواجه کنند، تا جایی که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور سابق آمریکا با صراحت گفت ایالات متحده علیرغم هزینه ۷ تریلیون دلاری، دستاوردی در منطقه نداشته است.

سپاه پاسداران در مسیر تکاملی خود، در سال ۱۳۶۹ به دو نیروی جدید مجهز گردید؛ «نیروی مقاومت بسیج» و «نیروی مقاومت قدس». این دو نیرو که یکی عمدتاً کارکرد داخلی و دیگری به طور کامل کارکرد خارجی داشت، در آستانه تحولات عظیم بین‌المللی ـ قضایای دهه ۱۳۸۰ و دهه ۱۳۹۰ ـ پدید آمدند و تا رسیدن به این زمان‌ها تمرین کردند و توانستند بر پدیده‌های سنگین این دو دهه مسلط شده و نقش اساسی ایفا نمایند. کما اینکه آمریکایی‌ها به صراحت اعتراف کردند که «نیروی قدس سپاه توانسته است منطقه وسیعی از مهم‌ترین نقطه ژئوپلیتیکی جهان را از کنترل غرب خارج کرده و به یک قدرت منطقه‌ای تبدیل نماید.»

نظر به اهمیت موضوع ، این تحولات را بیشتر توضیح دهید

*به شکل‌گیری نیروی مقاومت با تحولات عظیم بین‌المللی اشاره داشتید، نظر به اهمیت موضوع، لطفا این بحث را بیشتر توضیح دهید.

اجازه دهید از مقطع دهه ۷۰ شروع کنم. جهان از دهه ۱۳۷۰ ـ ۱۹۹۰ ، وارد یک مرحله تاریخی جدید شد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که تحت تأثیر موج معنوی برخاسته از انقلاب اسلامی ایران و خطاهای فاحش سیستمی و مدیریتی شوروی، صورت گرفته بود، وضعیت جدیدی را نوید می‌‌داد. در این میان آمریکایی‌ها با برجسته‌سازی تدابیر و افسانه‌پردازی درباره نقش خود در فروپاشی شوروی و اضمحلال کمونیسم سعی کردند، وضعیت جدید جهان را به دست گرفته و مانع تحول اساسی در مفهوم، منطق، ساختار و رویکردهای قدرت بین‌المللی شوند و در این میان غیر از انقلاب اسلامی، با نیروی معارضی هم مواجه نبودند؛ روسیه در شرایط بحران هویتی و سیاسی قرار گرفته بود؛ چین بر مبنای استراتژی «عدم چالش خارجی تا ۲۰۳۵» از روند تحولات دور بود، اروپا به‌دلیل ده‌ها سال انحلال در ذیل قدرت آمریکا، قدرت خود را از دست داده بود و کشورهایی نظیر هند، ژاپن، برزیل و مالزی که در حال جست و خیز برای کسب موقعیت بهتر اقتصادی بودند، انگیزه‌ای برای تعارض با سیاست توسعه‌طلبی آمریکا نداشتند. بنابراین «جرج واکر بوش» رئیس‌جمهور سال‌های ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۱ آمریکا، در سال ۱۳۶۹ در حالی که به قدرت نظامی آمریکا اشاره می‌کرد، در روی عرشه یک ناو جنگی این کشور در اقیانوس هند گفت «همه از من درباره قرن آینده سؤال می‌کنند، من با اطمینان می‌گویم ما یک قرن آمریکایی پیش‌رو خواهیم داشت.» او نخستین سیاستمداری بود که در سخنرانی ۱۹۹۰ خود خطاب به کنگره آمریکا از واژه نظم نوین جهانی یا دولت جهانی استفاده کرد و سخنرانی او منجر به جنگ اول خلیج فارس در سال ۱۳۶۹ شد. البته این واژگان، قبلاً در اظهارات بعضی چهره‌های آمریکایی آمده بود.

بوش پدر مجال چندانی برای پیگیری ایده «نظم نوین جهانی» (International New Order) و به تعبیر خودش پی‌ریزی «یک قرن آمریکایی» پیدا نکرد. او در مبارزات انتخاباتی آبان ۱۳۷۱ در مقابل حزب دموکرات شکست خورد و رقیب او «بیل کلینتون» سرِ کار آمد. ایده ایجاد یک قرن آمریکایی ذیل عنوان کوچک‌تر «خاورمیانه جدید» (New Middle East) در دوره کلینتون توسط جمهوری‌خواهان دنبال گردید. یک تیم لااقل ۳۰۰ نفره تحت ریاست «پل ولفوویتز» تشکیل شد تا ایده تغییر جهان و آمریکایی کردن آن با پروژه خاورمیانه جدید را کلید بزند. ولفوویتز یهودی است و پدرش جیکوب (یعقوب) از یهودیان لهستان بود. او که متولد ۱۳۲۲ است، در دوره ریاست‌جمهوری رونالد ریگان دستیار وزیر خارجه و در دوره بوش پسر، جانشین وزارت خارجه شد و در فاصله سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ به ریاست بانک جهانی منصوب شد و به دلیل درز فساد اخلاقی‌اش برکنار شد. تیم ولفویتز در مراسم شام سفیران سازمان ملل در سال ۱۳۶۹ به فرصت پیش آمده از فروپاشی شوروی اشاره کرده و گفته بود «ما در شرف دگرگونی، چیزی که نیاز  داریم بحرانی بزرگ و به موقع است تا کشورها نظم نوین جهانی را بپذیرند و از آن تبعیت کنند.»

به نظر می‌آید جنگ اول خلیج فارس در سال ۱۳۶۹ اساساً با همین هدف استقرار نظم نوین صورت گرفته است. “اوری آونری” روزنامه‌نگار اسرائیلی در تابستان ۲۰۰۳ در این خصوص نوشته است: «پس از پایان جنگ عراق، دنیا با دو واقعیت مهم و سرنوشت‌ساز مواجه شد؛ اول اینکه برتری گسترده ارتش آمریکا به نحوی است که می‌تواند بر هر ملتی در هر گوشه‌ای از دنیا و به هر میزان که جسارت و مقاومت نشان دهد، فایق آید. دوم اینکه گروهی کوچک که ائتلافی متشکل از بنیادگرایان مسیحی و نومحافظه‌کاران یهودی هستند به آغازگر  جنگی تبدیل شدند که به ارمغان‌آورنده‌ی پیروزی بزرگی برای آنها بود».

او کار خود را از سال ۱۳۷۳ شروع کرد. نتیجه بررسی‌ها و مطالعات و طراحی‌های او و تیم قدرتمندش، تشکیل یک دولت جنگ‌آور بود. بر این اساس پس از ۸ سال ریاست‌جمهوری دموکرات‌ها (۱۳۷۹ ـ ۱۳۷۱) «نئوکان‌ها» روی کار آمدند و بدین صورت، آمریکا به استقبال قرن و هزاره جدید رفت.

*به استقبال قرن، برای براه انداختن جوی خون در خاورمیانه با یک بهانه خود ساخته…

بله در ماه‌های آغازین ریاست‌جمهوری نئوکان‌ها، انفجار در برج‌های دوقلوی منهتن ـ تجارت جهانی ـ پیش آمد. برج‌های  دوقلو به شکل عجیبی مورد حمله یک هواپیمای غیرجنگی قرار گرفتند و فرو ریختند و طی آن صدها نفر کشته شدند. یک خبر موثق بیانگر آن است که مرکز یهودیان آمریکا ـ آیپک ـ ساعاتی پیش از وقوع حمله، یهودیان را وادار به خروج از این برج‌ها کرده است. کما اینکه حمله به یک ساختمان حساس در محله منهتن نیوریورک، موضوعی نبود که بتوان سازمان‌های عریض و طویل اطلاعاتی آمریکا و FBI را بی‌خبر از آن تصور نمود. بلافاصله پس از این حمله، مقامات آمریکا انگشت اتهام را به سمت «تروریزم اسلامی» و «تروریست‌های مسلمان» بردند و به عبارت دیگر آدرس «خاورمیانه» را دادند. از آنجا که خاورمیانه در طرح پیچیده و چندلایه پل ولفوویتز به مثابه قلب بود، منتسب کردن انفجار ۱۱ سپتامبر به مسلمانان ـ افغان و عرب ـ در خاورمیانه نوعی برنامه‌ریزی را تداعی کرده و قطعی می‌نمود. شش ماه پس از این حادثه و بعد از انتساب آن به عرب‌ها و افغان‌ها، جنگ سنگین و مستقیم نظامی ارتش آمریکا که پل ولفووتیز و تیم او آن را لازمه شکل‌دهی به قرنی براساس مطلوبیت‌های آمریکا دانسته بودند، حمله به افغانستان شروع شد. آمریکایی‌ها مدعی بودند طراحی حمله به برج‌های دوقلو، توسط سازمان شبه‌نظامی القاعده صورت گرفته و این سازمان در پناه دولت طالبان در افغانستان عمل می‌کند. طالبان هم این انتساب و هم هرگونه دخالت در حمله به برج‌های دوقلو را با صراحت تکذیب کرد، اما به آن اعتنایی صورت نگرفت. کما اینکه سال‌ها پس از حمله آمریکا به افغانستان و اسقاط دولت طالبان، ادعای آمریکا اثبات نشد و سندی هم برای آن ارائه نگردید. اما آمریکا به بهانه جست‌وجوی القاعده نه تنها افغانستان، بلکه یمن و سومالی را هم زیر بمباران‌های پیاپی قرار داد. پیامد حملات هوایی جنگنده‌های آمریکا علیه صنعا و موگادیشو معلوم بود؛ فروپاشی دولت و سربرآوردن گروه‌های شبه‌نظامی که بعضاً مشکوک هم بودند.

در طول ۲۰ سال گذشته اسناد زیادی منتشر شده‌اند و نئوکان هم با سکوت خود آن را تأیید کرده و حتی به آن افتخار نموده‌اند که بیانگر برنامه‌ریزی مقامات دولت جرج دبلیو بوش برای تجزیه کل منطقه محل سکونت مسلمانان از مصر تا عربستان بوده است. «آونری» در مقاله مهم خود که پس از روی کار آمدن «پل بریمر» و جایگزین شدن او با «جی گارنر» حاکم یهودی آمریکا بر عراق پس از سقوط رژیم صدام حسین منتشر گردیده است، می‌گوید «ائتلاف بنیادگرایان مسیحی و نومحافظه‌کاران یهودی، با رؤیای شکل‌گیری یک امپراتوری آمریکایی، بر آن است تا نظام‌های حاکم بر کشورهای عرب را به گونه‌ای تغییر  دهد که نتیجه آن، شکل‌گیری هرج و مرج و آشفتگی دائمی در منطقه و دامن زدن به پیامدهایی خواهد بود که پیش‌بینی آنها در چنین مقطع زمانی ناممکن است.»

«آونری» در مقاله خود به جلسه‌ای اشاره می‌کند که «ریچارد پرل» ـ که از سال ۱۳۵۰ تا سال ۱۳۹۴ در دولت‌های مختلف آمریکا دارای موقعیت‌های متعددی بوده و هم‌اینک مشاور بنیاد یهودی امور امنیت ملی می‌باشد ـ در سال ۲۰۰۲ که مدیر کمیته سیاست وزارت دفاع آمریکا بوده، آن جلسه را تشکیل داده که در آن جلسه یکی از سخنرانان، برای امنیت بخشیدن به اسرائیل به عنوان “سرزمین مادر” نه تنها پیشنهاد جنگ با عراق، بلکه با مصر و عربستان را نیز مطرح کرده است. وی بر این نکته پافشاری نموده که عراق صرفاً یکی از اهداف جنگی محسوب می‌شود که البته توجیه این طرح، تنها در مقام ضرورت دفاع از اسرائیل معنا می‌یابد.

بعضی از شخصیت‌های کلیدی طرح “پل ولفوویتز” که از او به عنوان پدر واقعی جنگ علیه عراق یاد شده، عبارت‌اند از ریچارد پرل، ویلیام کریستول مؤسس هفته‌نامه استاندارد، داگلاس فیث، مدیر کمیته برنامه‌ریزی پنتاگون، الیوت آبرامز رئیس مسایل خاورمیانه در دولت اول جرج دبلیو بوش، جان بولتون مشاور وزیر خارجه در دولت اول بوش و اوزاکیم مسئول امور مالی وزارت دفاع دولت اول بوش، دونالد رامسفلد وزیر دفاع دولت اول بوش، دیک چنی، معاون اول بوش، “جوزف شارتون”، “مایتو اسکالی” و “جان مک کونل” تهیه‌کنندگان نطق‌های بوش و دیک‌چنی، میراو ورمسر مدیر مرکز سیاست خاورمیانه در مؤسسه هدسون و همسر او دیوس فعال مؤسسه امریکن اینترپرایز، الیوت کوهن، دون کراس، مدیر نشریه اورشلیم پست.

کمیته‌ای که به ابتکار “ریچارد پرل” و تحت ریاست “پل ولفوویتز” از سال ۱۳۷۳ در اثنای دولت اول کلینتون تشکیل گردید و در واقع ترکیبی از یهودیان آمریکا در شکل دادن به سیاست تهاجمی خارجی دولت بوش نقش اساسی داشتند، بود. به گفته اونری «لحظه سرنوشت‌ساز این گروه با فرو ریختن برج‌های دوقلو رقم خورد» آنان تنها ۹ روز پس از واقعه ۱۱ سپتامبر با انتشار نامه‌ای که ۴۱ امضا نومحافظه‌کار برجسته، را پای آن داشت، به رئیس‌جمهور آمریکا یادآور شدند نابودی شبکه اسامه بن‌لادن نه تنها کافی نبوده و نه تنها باید صدام را سرنگون نمود بلکه باید علیه سوریه و ایران هم دست به اقدام نظامی زد. آنان در این نامه که در هفته‌نامه استاندارد چاپ شد، این  جنگ‌ها را کشمکش بین فرزندان روشنایی ـ منظور آمریکا و اسرائیل ـ و فرزندان تاریکی ـ منظور اعراب و مسلمانان ـ خواندند.

*پس هدف اصلی چیزی فراتر از سوریه و افغانستان و عراق و حتی ایران بوده است!

همینطور است. در تئوری آمریکایی‌ها که بعدها توسط «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه آمریکا در دولت دوم جرج دبلیو بوش با صراحت بیان شد، آمریکا خطوط مرزی ترسیم شده میان کشورها را قبول ندارد. از نظر آنان، خطوط فعلی پس از جنگ اول جهانی، در حالی توسط انگلیس و فرانسه ـ موسوم به طرح سایکس  پیکو ـ صورت گرفته که صلاحیت آن را نداشته‌اند. استدلال دستگاه سیاسی آمریکا این بود که این مرزبندی‌ها توسط دو دولت شکست‌خورده و نه فاتح، در جنگ جهانی اول صورت گرفته، در حالی که تقسیم‌بندی مرزهای میان کشورها حق دولت فاتح و محور پیروزی در جنگ، یعنی آمریکا بوده است.

آنچه رایس و بقیه مقامات و سازمان‌های آمریکایی دنبال می‌کردند، نوعی هرج و مرج (آنارشی هدفمند) بود. آمریکا معتقد بود برای ایجاد دولت‌های جدید، به نوعی آنارشی پرفشار احتیاج می‌باشد. این آنارشی که به پیدایی ده‌ها گروه شبه‌نظامی تروریستی در شمال آفریقا و غرب آسیا منجر گردید و ظاهراً آمریکا با آنها مخالف بود، زمینه انحلال دولت‌ها و مدخلات آمریکا را فراهم می‌کرد. اما از آنجا که این آنارشی حکومت‌های وابسته در مصر و عربستان هم نگران می‌کرد، همه کشورهای منطقه را در مقابل آن قرار ‌‌داد. بر این اساس در این مقطع زمزمه همگرایی دولت‌های غرب آسیا ـ اعم از دولت‌های مقاومتی و دولت‌های سازشکار ـ بلند شد.

«مکس سینگر» مؤسس مرکز هدسون در سال ۲۰۰۴ به مسئولان وزارت دفاع آمریکا طرحی ارائه کرد که در آن بر ضرورت تجزیه عربستان سعودی تأکید شده بود. مجله آمریکایی «ونیتی فیر» در سال ۲۰۱۵ از باقی ماندن دیدگاه تجزیه عربستان در دولت اوباما خبر داد. این مجله در گزارشی نوشت مشاوران مرکز مطالعات واشنگتن از جمله دنیس راس، دیوید فرومکین، کنت پولاک و دانیل بایمن، برنارد لوئیس و نوح فیلدمن بر ایده تجزیه عربستان سعودی تأکید دارند. جالب این است که آنان همان کسانی‌اند که طرفداران حکومت آل سعود در عربستان به حساب می‌‌آیند!! در این بین «ریچارد نورتن تایلور» توضیح می‌دهد که «سلطه وهابیت و یک خاندان بر عربستان، در نهایت برای آمریکا و انگلیس یک مشکل اساسی خواهد بود» نکته مهم این است که آنان که علناً از لزوم تجزیه عربستان سعودی صحبت کرده‌اند همان کسانی هستند که پیش از این نقش بزرگی در راه‌اندازی جنگ در افغانستان و عراق و هرج و مرج امنیتی در لیبی و سوریه داشته‌اند. همزمان با این مباحث، روزنامه‌ نیویورک تایمز آمریکا در سال ۱۳۹۶ نقشه‌ای از ساختار خاورمیانه جدید چاپ کرد که در آن عربستان در وضعیت تجزیه به چند کشور قرار داشت!

*با این تحلیل و اسناد موجود باید گفت تنها مانع عملی شدن توطئه صهیونیزم بین‌الملی، ایران و در خط مقدم این مقاومت کنش‌گری سپاه پاسداران بوده است و به‌نوعی می‌توان کشورهای منطقه بویژه عربستان سعودی را مدیون ایران و حضور سپاه در منطقه دانست.

نه تنها کشورهای منطقه، (از جمله عربستان سعودی) بلکه کل جهان اسلام مدیون جمهوری اسلامی و سپاه است. اسناد منتشره نشان داد منطقه غرب آسیا با یک توطئه جدی و سنگین مواجه بوده و پیروزی بر این توطئه پیچیده تا چه حد بزرگ است و اهمیت دارد. از آنجا که جمهوری اسلامی، تنها کشوری بوده که به مقابله جدی با آن توطئه پرداخته و بر آن غلبه کرده، در کانون اقدامات تلافی‌جویانه قرار گرفته است و تحریم‌های پی در پی بخش‌های مختلف دفاعی، صنعتی و اقتصادی آن و به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عنوان کانون اقدامات خنثی‌کننده، بیانگر آن است.

جمهوری اسلامی در این فضا موقعیت تازه‌ای پیدا کرد و با توجه به موج مردمی مخالفت با هر طرح غربی و موج دولتی مخالف تقسیم جدید کشورهای غرب آسیا، توانست به عنوان یک «راه‌حل» مطرح گردد. ایران برای مواجهه با این صحنه، آمادگی قبلی پیدا کرده بود. حضرت امام خامنه‌ای در سال ۱۳۶۹ نیروی قدس را تأسیس کرد که یک نیروی مقاومتی با هدف‌گذاری مقابله با توطئه‌های غرب علیه جهان اسلام از جمله علیه فلسطین بود.

وقتی خوب به صحنه خاورمیانه و عمل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم، اولاً کشورهای مسلمان علیرغم آنکه از خطرات ویرانگر و مداوم تقسیم جدید کشورهای غرب آسیا نگران بودند، اما در خود یارای مخالفت عملی با این طرح نمی‌دیدند و لذا توجه آنان به‌طور طبیعی و خواه‌ناخواه به سمت ایران دوخته می‌‌شد. از آن طرف، سپاه پاسداران توانست به مرور ظرفیت‌های موجود در کشورهای اسلامی را به سطحی از سازماندهی برساند و در کشورها توان مقابله به وجود آورد. همان‌طور که گفته شد، آمریکا علاوه بر حمله به افغانستان، یمن را نیز به بهانه پناه گرفتن القاعده در «کوه‌های مران» مورد حمله قرار می‌داد و این حملات سبب تضعیف دولت «علی عبدالله صالح» علیرغم آن‌که به عربستان نزدیک بود، می‌شد و در همان حال به نیروهای مردمی این فرصت را ‌‌داد که با استفاده از ظرفیت ضدغربی مردم یمن، یگان‌های انقلابی شبه‌نظامی به وجود آورند. این‌گونه بود که به مرور «جنبش انقلابی انصارالله» که ابتدا در قالب حلقه‌های قرائت قرآن در مساجد فعالیت می‌کرد، شکل گرفت و توانست علاوه بر غلبه بر دولت عبدالله صالح و دولت منصور هادی با نیروهای غربی درگیر شود و سبب بیرون رفتن افراد و پایگاه‌های نظامی آمریکا از یمن گردد. سپاه پاسداران در این صحنه به مثابه یک نماد و یک تجربه و یک مدرسه مورد توجه بود. از این‌رو انصارالله بیش از آنکه یک سازمان عربی باشد، یک سازمان مقاومتی شبیه‌ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.

سپاه پاسداران در افغانستان نیز به شکل‌گیری سازمان متناسب، در مقابل پدیده اشغال خارجی کمک اساسی کرد. سپاه پاسداران، نیروهای در حاشیه‌ی افغانستان که در مقابل سلاح مدرن غرب احساس ضعف می‌کردند را در مقابل نیروهای متجاوز، توانمند ساخت. آمریکا که در ابتدای ماجرای برج‌های دوقلو با هدف شکل‌دهی به مدل غرب آسیای مطلوب خود، دولت افغانستان در کابل را ساقط کرده بود، با طالبان که حالا قدرتمند شده بود، درگیر شد. در اینجا در واقع آمریکا در تله سپاه وارد شد.

بعدها وقتی قوای نظامی آمریکا از افغانستان گریخت، یک افسر اطلاعاتی آمریکا که سال‌های متمادی در شهر قندهار زندگی کرده بود، کتابی تألیف کرد تا به این سؤال که «چرا آمریکا در افغانستان شکست خورد» پاسخ می‌دهد. او در کتاب ۶۰۰ صفحه‌ای خود نوشت «ما از افراد حاشیه شهرها شکست خوردیم. دلیل آن هم این بود که اگرچه ما توانسته بودیم با استفاده از ضعف اقتصادی افغان‌ها، جمعی از آنان را جذب نمائیم، اما در نهایت ما در چشم افغان‌ها یک «کافر متجاوز» بودیم، در مقابل جنگجویان افغان که از نظر مردم این کشور «مسلمان مجاهد» بودند، تعجب نکنید ما نمی‌توانستیم حتی برای ده سال آینده جایگاهی در بین مردم این کشور پیدا کنیم.»

*نقش‌آفرینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بویژه سپاه قدس در بر هم زدن معادلات و برنامه‌های غرب در منطقه و جهان امروز بر کسی پوشیده نیست اگر بخواهیم راهبرد سپاه را در برخورد با آمریکا در منطقه تحلیل کنیم این راهبردها چه بوده؟

راهبرهای سپاه متناسب با مناطق و عرصه‌های متفاوت بود قبل از پرداختن به این مسئله مطلبی عرض کنم؛ صاحب‌نظران عرصه روابط بین‌الملل معتقدند ماندگاری «ابرقدرت» به چهار عنصر بستگی دارد؛ ۱- عنصر ایجاد قوانین آمره یا عنصر اجبار، ۲-عنصر ائتلاف‌سازی یا عنصر نظم‌سازی، ۳-عنصر اقناع و پذیرش یا عنصر اخلاقی ۴-عنصر مهار قدرت‌های رقیب. کاری که سپاه پاسداران در این عرصه انجام داد، این بود که این برگه‌ها را از دست آمریکا گرفت. آمریکایی‌ها به مرور قدرت اجبار خود را در حوزه‌های مختلفی از جهان از دست دادند، تا جایی که حتی کشورهای وابسته به آمریکا، نظیر عربستان و امارات در مواردی از پذیرش قوانین آمره آمریکا خودداری کردند؛ عنصر ائتلاف‌سازی آمریکا در پرونده‌های عراق و یمن اثر خود را از دست داد؛ آمریکا در عراق ائتلاف ضدتروریزم تشکیل داد و هدف آن مصادره پیروزی نیروهای مقاومت بر داعش و بازسازی حضور نظامی خود در عراق بود، اما ناگزیر شد در روند تحولات این کشور، پایگاه‌های ‌نظامی و نیروهای نظامی خود را کاهش دهد و با این وجود نیروها و یگان‌های آمریکایی در عراق بارها مورد حملات مسلحانه قرار گرفتند. آمریکا نتوانست برای تصمیماتی که می‌گیرد و یا به اجرا می‌گذارد، پذیرش اخلاقی یعنی “اقناع و همراه‌سازی” به وجود آورد. کما اینکه واشنگتن نتوانست به پروژه ابراهیم یا عادی‌سازی روابط عربی-اسرائیلی، وجاهت اخلاقی دهد و علیرغم تلاش زیاد نتوانست حتی گروه‌هایی مثل حزب‌الله لبنان را کنترل کند و مانع آسیب‌رسیدن به نیروهای خود از این جنبش‌ها شود. در این میان تردیدی نیست که سپاه پاسداران در، از اعتبار انداختن «ابرقدرتی آمریکا» نقش محوری داشت.

پس از آنکه مشخص شد، داعش و گروه‌های تروریستی دیگر در سوریه و عراق رو به اضمحلال گذاشته‌اند، آمریکا برای آنکه مانع اتصال نیروهای مقابله‌کننده با داعش در ایران، عراق و سوریه شود و از آنجا که این ائتلاف می‌توانست تهدید جدی برای رژیم اشغالگر صهیونیستی پدید آورد، در صدد برآمد یک دالان مسلح به عمق ۵۰ کیلومتر را در طول مرز شرقی سوریه از اردن تا ترکیه در اختیار بگیرد و بر این اساس امکانات پیشرفته دفاعی را در پایگاه‌هایی که در این نوار ایجاد کرده بود، مستقر کرد. اما در نهایت نتوانست مانع به هم پیوستن یگان‌های مقاومت از ایران، عراق و سوریه تا لبنان و فلسطین شود. بر این اساس در طول این سال‌ها هر جا ضرورت پیدا کرد، نیروهای حشدالشعبی از مرزهای عراق عبور نموده و در عمق خاک سوریه عملیات کرده‌اند. به هم زدن این منطقه قُرُق، دقیقاً به سپاه پاسداران مربوط است.

آمریکا سردمدار اجرای ایده دو دولتی با محوریت دولت تل‌آویو در خاک فلسطین بوده و در فاصله سال‌های ۱۳۷۰ تا ۱۴۰۰ طرح‌های مختلفی را دنبال کرده است. مذاکرات اسلو در سال ۱۳۷۱ و مذاکرات مادرید در سال ۱۳۷۳ شکل گرفت و طرح‌های بعدی نظیر معامله قرن برای به سرانجام رساندن این مقصود به تصویب رسیدند. براساس طرح دو دولتی قرار بود بدون آنکه حتی حداقلی از حقوق فلسطینی‌ها استیفا گردد، به مسئله فلسطین خاتمه داده شود. با فشار آمریکا طرف فلسطینی هم سوار لوکوموتیوی شده بود که لوکوموتیوران آن آمریکا بود! ایران در این میان تنها مخالف طرح دو دولتی بود. اما با کمال شگفتی طرحی که همه کشورهای جهان  و حتی رهبران آن وقت گروه‌های فلسطینی با آن همراه بودند، به نتیجه نرسید و با شکست مواجه گردید. حدود  ۳۰ سال از زمان طرح اسلو گذشته است، بسیاری از رهبرانی که در این شهر اجتماع کرده و پای ورقه صلح میان کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی امضا کرده‌اند، اینک مرده‌اند و به همراه آنان طرح اسلو هم دفن شده تا جایی که خلف یاسر عرفات  چندی پیش با صراحت اعلام کرد: توافقات امنیتی اسلو دیگر اعتباری نخواهند داشت.

نقش سپاه در از بین رفتن توافقات اسلو و مادرید و طرح‌های بعدی بسیار پررنگ بود. سپاه از طریق کمک به گروه‌های فلسطینی و محوریت‌بخشی به آن دسته از فلسطینی‌هایی که اعتمادی به توافق با رژیم صهیونیستی نداشتند و در همان حال به دلیل فقدان سازمان، صدایشان پژواکی پیدا نمی‌کرد، ابتدا موانعی بر سر راه پذیرش توافقات اسلوو قرار داد و سپس با استفاده از فرصت‌ها و با آشکار شدن عدم تمکین رژیم صهیونیستی به توافق با فلسطینی‌ها، روند تحولات فلسطین را کاملاً سمت و سوی مقاومتی داد. بر این اساس رژیم صهیونیستی بارها درصدد برآمد با راه‌اندازی جنگ، مقاومت فلسطینی‌ها را سرکوب و روند را به نفع تشکیلات خودگردان که مولود توافقات مادرید و اسلو بود، برگرداند. اما هر بار در جنگ‌هایی که از ۲۰۰۷ به بعد راه انداخت با شکست سنگین مواجه شد و پس از هر جنگ، مقاومت، جان و جلوه جدیدی پیدا کرد و به نماینده واقعی قاطبه فلسطینی‌ها تبدیل گردید.

فلسطین به مرور از جبهه‌ سازشکار عربی و ترکی فاصله گرفت و به ایران نزدیک شد. در جریان بحران امنیتی سوریه، برخی از رهبران فلسطینی به گمان اینکه اخوانی‌ها می‌توانند جایگزین دولت اسد در دمشق شوند، دچار انحراف شدند اما کمی بعد سپاه پاسداران توانست آنان را برگرداند. جدا شدن پرونده فلسطین از جبهه‌ سازش و به شکست کشیده شدن طرح اروپا درباره فلسطین ـ موسوم به کمیته چهارجانبه ـ و شکست طرح‌های متنوع آمریکا درباره فلسطین و نیز شکست طرح عربی ـ موسوم به دو دولتی ـ در واقع محصول تلاش سپاه پاسداران بود و از این‌رو به موازات آنکه جایگاه سپاه در تحولات منطقه برجستگی خاصی پیدا می‌کرد، به همان میزان در کانون کینه‌ورزی‌های غرب هم قرار می‌گرفت.

*به راهبردها و موفقیت‌های سپاه در برابر نظام شوم سلطه اشاره کردید. تحلیل جنابعالی درباره راهبرد نظام سلطه و در رأس آن آمریکا در عرصه بین‌المللی در برابر سپاه چیست؟

در یک جمعبندی از راهبرهای نظام سلطه باید گفت در گام اول، آمریکا، اروپا، کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، با مشخص شدن نقش سپاه پاسداران در شکست طرح‌های آنان به سمت تحریم آن و قرار دادن در لیست سیاه تروریزم رفتند و این در حالی بود که علی‌الاصول نمی‌توان سپاه را تحریم کرد و یا آن را در لیست تروریزم قرار داد؛ چرا که بخشی رسمی از نیروی نظامی ایران است.

غربی‌ها با دو هدف علیه سپاه وارد عمل شدند؛ هدف اول آنان سخت شدن مراودات سپاه در محیط فراملی و هدف دوم آنان بدبین کردن مردم ایران نسبت به سپاه پاسداران بود. از نظر آمریکا و متحدانش، تحریم سپاه پاسداران، مردم ایران را به این نتیجه می‌رساند که غرب با نظام و مردم ایران مشکلی ندارد و تنها با سپاه مشکل دارد، لذا بهتر این است که سپاه از دخالت در مسایل خارجی پرهیز داده شده و حوزه سیاست خارجی ایران، منحصراً در اختیار دیپلمات‌های ملزم به فعالیت در چارچوب‌های بین‌المللی قرار گیرد. غرب یقین داشت تحریم سپاه و متهم کردن آن به اقدامات تروریستی، حمایت مردم ایران از آن را به شدت کاهش می‌دهد و سپاه ناگزیر می‌شود از فرایند خارجی به فرایند داخلی نقل مکان نماید. اما بررسی‌های بعدی آنان خلاف این را نشان داد. مؤسسه آمریکایی «پیو» به همراه یک مؤسسه کانادایی در یک نظرسنجی که در سال ۱۳۹۷ انجام داده و در سال ۱۳۹۹ تکرار کردند، دریافتند که نزد مردم ایران هیچ چیز پذیرفتنی‌تر از اقدامات جمهوری اسلامی در محیط منطقه‌ای نیست. براساس این دو پیمایش، ۸۵ درصد مردم ایران از فعالیت‌های برون‌مرزی سپاه پاسداران حمایت کرده بودند و رضایت آنان از سیاست خارجی نظام در مقایسه با رضایت از سیاست‌های داخلی دولت وقت ایران خیلی معنادار بود. رضایت ایرانیان از فعالیت دولت در حوزه اقتصادی ۱۶ درصد و رضایت آنان از فعالیت نظام در محیط فرامرزی ۸۵ درصد بود. شاهد دیگر شرکت عجیب و سیل‌آسای مردم ایران در تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی در دی ماه ۱۳۹۸ بود. بسیاری از ناظران این حضور را استثنایی و بی‌نظیر دانستند و یک گزارش بیانگر آن بود که در مجموع ۲۰ میلیون نفر در این تشییع شرکت داشته‌اند.

 

*با این محبوبیت و مقبولیت سپاه در ایران و منطقه و بلکه در بین آزادگان جهان باز از فتنه‌گری بر ضد این نهاد مردمی اسلامی و انقلابی دست بر نمی‌دارند.

درست است اینها دست بردار نیستند. سپاه پاسداران یک بار دیگر پس از غلبه بر طرح مشترک آمریکا، اروپا و کشورهای عربی در عراق در فاصله ۱۸ مهر ۱۴۰۰ تا ۲۰ مهر ۱۴۰۱، مورد حمله سنگین قرار گرفت. پارلمان اروپا با ۳۱۳ رأی، سپاه پاسداران را یک سازمان تروریستی خواند، اما در همان حال اتحادیه اروپا از تأیید مصوبه پارلمان خودداری کرد و کشورهای امضاکننده مصوبه پارلمان، بعضاً با صراحت با تروریستی خواندن سپاه مخالفت کرده و در واقع رأی خود را پس گرفتند. در این میان سخنگوی وزارت خارجه آلمان گفت «موضع ما این است که تروریستی اعلام کردن سپاه از نظر سیاسی با عقل جور در می‌آید اما این کار علاوه بر موانع سیاسی با موانع حقوقی هم روبه‌رو است» مصوبه پارلمان اروپا تا امروز مورد تأیید اتحادیه قرار نگرفته است.

کما اینکه در هفته پایانی دی ماه ۱۴۰۱ که لفاظی علیه ایران به اوج رسید، ولیعهد عربستان در دیدار با یک هیئت نظامی آمریکا گفت «تشدید تنش در منطقه، بیش از آنکه به ایران ضربه بزند به ما ضربه می‌زند؛ چرا که در صورت تداوم تهدیدات امنیتی علیه ایران، جمهوری اسلامی وادار به واکنش شدید خواهد شد. واکنش شدید ایران، خالی شدن منطقه از نیروهای نظامی آمریکا را در پی خواهد داشت و این موضوعی است که ما دولت‌های عربی خواستار آن نیستیم». واضح است که تحریم کردن و تروریست خواندن، دست سپاه را در اقدامات ضدغربی، بازتر می‌کند و این موضوعی است که اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها از آن آگاهی دارند. کسی نمی‌تواند از نیرویی که آن را به رسمیت نمی‌شناسد، توقع رفتار همگرا داشته باشد. سپاه پاسداران البته یک «نهاد اصولمند» است و با دیسیپلین خاص خود فعالیت می‌کند، فعالیت‌های آن با زبان دیپلماتیک قابل بیان و همراه‌سازی است.

ناظران بین‌المللی و گزارشگران ارتش آمریکا با صراحت گفته‌اند، پس از ترور سردار سلیمانی، هیچ چیزی به ضرر ایران تغییر نکرده است. متن کتاب پمپئو که در اوایل بهمن ماه ۱۴۰۱ منتشر گردید هم تأیید می‌کند که دردسرهای آمریکایی‌ها پس از شهادت سردار سلیمانی افزایش پیدا کرده و این نشان می‌‌‌دهد آن محاسبه‌ای که آمریکا را به سمت ترور فرمانده بسیار برجسته ایران سوق داد، درست نبوده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. صحیفه امام، ج ۹، ص ۳۱۴
  2. صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۳
03آوریل/23

پیروز جنگ روایت‌ها / حجه‌الاسلام محمدباقر پورامینی

پیکار در رکاب امام را همسان همراهی با پیامبر(ص) می‌دانست و می‌گفت:

می‌دانیم که بر حقیم؛ و اگر در خدمت تو، جان را از دست دهیم و یک نفر از ما زنده نماند، باک نخواهیم داشت و روی از تو نخواهیم گردانید..

این تصویری از نگاه دوراندیشانه یک فدایی کاردان امیرمومنان(ع) بود که در کنار جمعی از یاران حضرت خوش درخشید و نامش جاودانه ماند؛ «قیس بن سعد» کم نظیر بود.

یار نادری که می‌توانست مصداق این فراز از سخن مراد او خویش بود:

دریغا از برادرانم که قرآن را خواندند و در حفظ آن کوشیدند؛ واجب را برپا کردند، پس از آن‏که در آن اندیشیدند؛ سنّت را زنده کردند و بدعت را میراندند؛ به جهاد خوانده شدند و پذیرفتند؛ به پیشواى خود اعتماد کردند و درپى او رفتند.(۱)

این یاران صدیق در آن مصاف سخت جنگ روایت‌ها با طیفی مدعی پیشگامی هم مواجه بودند که مقهور تبیین وارونه ارباب فتنه گشتند، سست شدند و تن به پایداری ندادند؛ بود و نبودشان برای جبهه حق سودی نداشت،

جمعی پردردسر و دردسرساز  از مردم کوفه که امام مشکل آنان را چنین توصیف می‌کند؛

«مُنِیتُ مِنکُم بِثَلَاثٍ وَ اثنَتَینِ صُمٌّ ذَوُو أَسمَاعٍ وَ بُکمٌ ذَوُو کَلَامٍ وَ عُمیٌ ذَوُو أَبصَارٍ لَا أَحرَارُ صِدقٍ عِندَ اللِّقَاءِ وَ لَا إِخوَانُ ثِقَهٍ عِندَ البَلَاء(۲)

به سه چیز که در شما هست و دو چیز که در شما نیست، گرفتار شما شده‌ام. اما آن سه چیز:

با آنکه گوش دارید، کرید و با آنکه زبان دارید، گنگید و با آنکه چشم دارید، کوریـد.

و اما آن دو ویژگی که بدان آراسته نیستید:

نه در رویارویی با دشمن، آزادگانی صدیق هستید و نه به‌هنگام بلا یارانی در خور اعتماد.» «حق‌بینی»، «حق جویی»، «حق پذیری» و «حق‌گویی» نقطه امتیاز دو نسل صالح و خودباخته بود که به هنگام نیاز و در آوردگاه‌ها تعیین‌گر بود و برخوداری از آن پیروزی را به ارمغان می‌آورد.

«عمار یاسر» نمونه‌ای زیبا از یک نسل صالح بود که به‌وقت نیاز و در هنگامه شبهه با حضور بهنگامش به روشنگری می‌پرداخت، آنسان که رهبر معظم انقلاب ضمن معرفی او به عنوان یک شاخص برای تصمیم به وقت حساس، چنین می‌فرماید:

«یک‌جا می‌دید اختلاف پیدا شده، یک عده‌ای دچار تردید شدند، بگو مگو، توی آنها هست، خودش را به‌سرعت آنجا می‌رساند و برایشان حرف می‌زد، صحبت می‌کرد، تبیین می‌کرد؛ این گره‌ها را باز می‌کرد.»(۳)

تبیین تحلیلی گذشته و درنگ در روایت‌های تلخ و شیرین دیرین، تصویر روشنی برای راه نسل نو ترسیم می‌سازد و از این‌رو جوان امروز در کنار ویژگی‌های ممتاز و متعدد پیدا و پنهان خود، شایسته است حق بین، حق‌جو، حق‌پذیر و حق گو باشد تا تیغ مکر و فریب دشمن را کُند سازد و پیروز میدان جنگ روایت‌ها گردد.

رهبر معظم انقلاب ضمن تمجید لحظه‌شناسی ملت ایران، شناختن موقعیت، فهمیدن نیاز، حضور در لحظه‌ی مناسب و مورد نیاز را اساس کار یک مؤمن دانسته تا بتواند وجودش مؤثر بشود»(۴)  

 ایشان با تاکید بر این مهم که «لحظه را باید شناخت» و «نیاز را باید دانست» و «بهنگام باید حرکت کرد» از قیام توابین این‌گونه یاد می‌کنند:

«کسانی در کوفه دل‌هاشان پر از ایمان به امام حسین«ع» بود، به اهل‌بیت محبت هم داشتند، اما چند ماه دیرتر وارد میدان شدند»(۳)، «لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند؛ در زمان، آن کار را انجام ندادند»، «عدّه‌ی توّابین، چند برابر عدّه‌ی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک‌روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! به‌خاطر این‌که در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه‌ی خود انجام ندادند. دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند»

غفلت کمین‌گاه همه پیروان حق است و به‌فرموده پیشوای انقلاب «باید بدون تأخیر وارد میدان بشویم. تأخیر نباید داشته باشیم. آن‌وقت به تناسب اهمّیّتی که آن کار دارد، خطرات را به‌جان بخریم. بالاخره در هر حادثه‌ای، هر خطری را نباید انسان به جان بخرد؛ بعضی از حوادث هست که این‌قدر اهمّیّت ندارد که انسان جانش را به خطر بیندازد. به تناسب اهمّیّت حادثه، خطرِ مترتّب بر ورود در میدان را به جان بخریم. مشکل آن‌وقتی به‌وجود می‌آید که ما در این وظایف اختلال ایجاد می‌کنیم: به سرعت احساس تکلیف نمی‌کنیم، بهنگام وارد نمی‌شویم، خطر را به جان نمی‌خریم…»

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. نهج البلاغه ، خطبه ۱۸۲٫
  2. همان خطبه ۹۶
  3. بیانات در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر ۱۸/۰۵/۱۳۸۸
  4. ۴. بیانات در دیدار مردم قم ۱۹/۱۰/۱۴۰۱
03آوریل/23

نگاهی به آینده انقلاب اسلامی و تحلیلی بر اغتشاشات اخیر/ استاد اصغر طاهرزاده

قرآن درباره ناکامی جریان‌هایی که به هر بهانه‌ای تلاش دارند به چهره درخشان اسلام و پیامبر خدا«ص» ضربه بزنند، از جمله در‌باره تهمتی که به یکی از همسران آن حضرت زدند، می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالإِفْکِ عُصبَهٌ مِنکُم لا تَحسَبُوهُ شَرًّا لَکُم  بَل هُوَ خَیرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امرِئٍ مِنهُم مَا اکتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّى کِبرَهُ مِنهُم لَهُ عَذَابٌ عَظیم(۱): گمان نکنید آن تهمت‌ها به ضرر شما تمام می‌شود، بلکه در بستر رسوایی تهمت‌زنندگان آنچه پیش آید به خیر شما خواهد بود و هر یک از آنها به عقاب گناه خود خواهند رسید و آن‌کس از منافقان هم که رأس و منشأ این بهتان بزرگ شد، به عذابی بزرگ گرفتار خواهد شد.»

با توجه به آیه فوق و سنتی که آن آیه مطرح می‌فرماید باید متوجه بود وقایع اغتشاشات اخیر که گفته می‌شود اعتراضات و اتفاقاتی که اسمی ندارد، حتماً به نفع موجودیت تاریخی انقلاب اسلامی تمام خواهد شد، امری که بالاخره در فتنه‌های گذشته تجربه کردیم. البته این بدان معنا نیست که در باره این پدیده تاریخی تعمق و تأمل کامل نکنیم و به‌سادگی از آن عبور کنیم و از خصوصیات خاصی که مربوط به این فتنه بود، سخن نگوییم.

وقایع اخیر را باید به عنوان یک موضوع تاریخی و با نگاه پدیدارشناسانه ارزیابی کنیم. اتفاقات اخیر با ‌همه وسعتی که در فضای مجازی داشت، هویت اصیلی نداشت. برعکس برخی از روشنفکران که تحت تأثیر امپراتوری توهّم، آن را انقلاب ملی در مقابل انقلاب اسلامی تلقی کرده‌اند(۲) اما این پدیده به هر صورتی که باشد، پدیده‌ای است که در مقابل ما قرار دارد و باید جایگاه آن را در این مرحله بررسی کنیم.

برای شناخت رویدادهای پائیز ۱۴۰۱ باید به شاخصه‌های آن توجه کرد. اولاً در حاشیه این اتفاق، عده‌ای به بعضی از امور معترضند و اعتراض خود را با فوت مهسا امینی مطرح کردند، ولی روح  این صحنه چیز دیگری بود و در صدای بلند آن چند ویژگی منحصر به فرد از جمله جملات و شعارهای بسیار رکیک شنیده شد. بدیهی است که در هر حرکتی، اعم از مثبت یا منفی، صدای بلند آن حرکت هویتش را معلوم می‌کند و اکثریت خاموش جامعه با شنیدن صدای بلند آن حرکت است که تصمیم می‌گیرند یا با رهبران آن حرکت همراهی کنند یا نکنند.

در انقلاب اسلامی هم در ابتدای امر ۱۰٪ مردم ایران صدای بلند انقلاب بودند و بقیه افراد بررسی کردند و آرام‌آرام قانع شدند و با حضرت امام خمینی و امثال شهید مفتح و شهید مطهری و شهید بهشتی همراهی کردند، در حالی‌که در همان زمان چریک‌های فدایی خلق فعّال بودند، ولی مردم با آنها همراهی نکردند.

صدای بلند اتفاقات پائیر ۱۴۰۱ با ویژگی خاصش طوری بود که هیچ‌گونه معنایی که بعداً حکایت از حاکمیت آن جریان داشته باشد از آن بر نمی‌آمد و این اولین نکته‌ای است که باید روی آن تأمّل کنیم که چرا جریانی که به گمان خود می‌خواهد حکومت کند با این‌همه خشونت به صحنه می‌آید؟! «خشونت» و «بی‌حیایی» دو شاخصه این حرکت بود، در حالی‌که ملت‌ها، به‌خصوص ملت ایران، حساسیتش نسبت به «حیا» و «عفاف» سابقه تاریخی دارد. البته منظور از عفاف یک تکه پارچه روی سر خانم‌ها نیست. «عفاف»، روح این ملت است و منحصر به این ملت هم نیست. عموماً ملت‌ها اهل فرهنگ و عفاف‌اند. با توجه به این امر که یکی از شاخصه‌های اتفاقات اخیر «خشونت» و «بی‌حیایی» بود، باید فکر کنیم در صدای بلند این حرکت چه چیزی نهفته است و جای آن در این تاریخ کجاست؟ و چرا به گفته خودشان قشر خاکستری همراهی نکردند؟

 

انتقام از جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی

به نظر می‌رسد این پدیده چیزی نیست جز «انتقام از جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی»، انتقامی که استکبار بنا دارد در این زمان از جمهوری اسلامی بگیرد و از این جهت آنچنان خشمناک و عصبانی است که به وقایع بعدی فکر نمی‌کند و علت به میدان ‌آوردن نوجوانان و جوانان که به آینده کارشان فکر نمی‌کنند، همین است.

همان ‌طور که اهل نظر فرمودند حرکت مذکور “ترکیبی” بود با پیچیدگی‌های خاص این حرکت‌ها که در پشت آن برنامه‌ریزی‌های گسترده‌ای قرار داشتند. اگر پیچیدگی قضیه را درست ببینیم، در آن‌ صورت می‌توانیم در باره موضوع درست فکر کنیم. پیچیدگی قضیه و تجهیز همه‌جانبه جهان استکباری نشان می‌دهد که حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ موجب شده تا تمام هویت رقیب انقلاب اسلامی یعنی استکبار، تهدید شود و برای بازگشت به آنچه از دست داده است به فکر چنین حمله‌ای بیفتد  و با بی‌آبروکردن نظام اسلامی به گمان خود ‌ آبروی رفته خود را بازگردانند. حال چه نام رقیب انقلاب اسلامی را مدرنیته به معنای سکولاریسم بگذارید و چه تحجّر و ارتجاع در سیمای وهابیت، و یا جریان روشنفکری مدرن حاضر در جامعه ایران که ناراحت است که چرا نتوانسته مانند قبل از انقلاب به میدان بیاید و جریان امور را تماماً در دست بگیرد.

ما با سه جریان روبه‌رو هستیم: جریان «جهان مدرن» و «جهان استکبار» و «ارتجاع» و مقابله آنها با انقلاب اسلامی قابل فهم است و جواب این سئوال روشن می‌شود که چرا روشنفکر درس‌خوانده‌ای مثل آقای سید جواد طباطبایی در کنار دشمنانی که آبروی فرهنگ و خرد ایرانی را نشانه گرفته بودند و سعی داشتند با بزرگ‌نمایی بعضی از حرکات افراد فریب‌خورده یا مزدور، در جهان چهره‌ زشتی را از ایران نشان دهند تا حدّی که حتی نوام چامسکی هم که مواضع ضد امپریالیستی‌ او مشهور است با این جریان همراهی کرد.

دشمنان ما گمان کردند با جریان‌هایی که به راه انداختند و به کمک امپراتوری رسانه که در اختیار دارند عملاً آبرویی  برای ایران انقلابی که ذهن بسیاری از متفکران را به خود جلب کرده است باقی نمی‌ماند. بر همین اساس رسانه‌های دنیا با دروغ‌های خود خواستند ایران را بدتر از اسرائیل کودک‌کش جلوه دهند. رژیم صهیونیستی هم در این انتقام‌گیری بسیار تلاش کرد و آل‌سعود هم به گمان خود از ایران انتقام گرفت. بعضی از گرو‌ه‌های به اصطلاح روشنفکر داخلی می‌دیدند که در فضای رسانه‌ای همه چیز این ملت به‌دروغ زیر سئوال می‌رود، ولی برایشان اهمیت نداشت و سکوت کردند، زیرا همه دست به دست هم داده بودند تا از ایرانی که جهان دیگری غیر از جهان استکباری مدرن را  مدّ نظرها آورده است، انتقام بگیرند، زیرا سایر راه‌های مقابله با انقلاب اسلامی شکست خورده بود.

تصور بنده آن است که اگر این رویداد را صرفاً یک حرکت سیاسی بدانیم، اصل موضوع گم می‌شود، زیرا اتفاقات اخیر رقابت دو «فکر» بود، تفکری که بر مدرنیته با روح سکولاریته‌ متکی است و تفکری که برای بشر امروز حرف دارد و می‌داند که بشر در عین جهانی‌بودن، دارای هویتی قدسی است و بر آن تأکید دارد.

از نمونه‌هایی که می‌توان دریافت که جهان مدرن در مقابل انقلاب و نظام اسلامی حرفی برای گفتن ندارد، موضع‌گیری‌های اخیر شبکه خبری بی بی سی  است که در اتفاقات اخیر تنها کاری که نمی‌کرد، خبررسانی بود. این شبکه به‌راحتی دروغ می‌گفت و تهمت می‌زد، در حالی‌که در گذشته سعی می‌کرد به‌ظاهر هم که شده رسالت رسانه‌ای خود را حفظ کند. ایران اینترنشنال از ابتدا یک رسانه ورشکسته بود، اما اینکه چرا بی بی سی در مسیر ایران اینترنشنال قرار گرفت، دلیلی جز انتقام‌جوئی‌ای که با تمام ابعادش به صحنه آمد، ندارد. سئوال این است که آیا اینها نگران حضور مؤثر انقلاب اسلامی و ایران انقلابی در نظم جدید جهان نیستند؟ آیا این همان سرنوشتی نیست که هر جریان باطلی به آن دچار می‌شود؟

در این جریان بازاریان و مغازه‌داران تهدید شدند که اگر  همراهی نکنند، مغازه‌های آنان را آتش خواهند زد. بدیهی است که اگر اینها می‌خواستند حکومت کنند به مردم توصیه می‌کردند برای سرنگونی رژیم با آنها همراهی کنند تا مردم احساس کنند در رژیم آینده جایی دارند.

بدیهی است که این جریان، مأمور نظام استکباری برای انتقام‌گیری از نظام اسلامی حتی به قیمت از دست‌دادن تمام چیزهائی است که تا به حال به دست آورده  و به این موضوع فکر نمی‌کند که با این نوع موضع‌گیری‌ها چه بر سر خود می‌آورد.  اینها با جنگ و سپس تحریم‌ها و در این سال‌ها به‌خصوص در اتفاقات اخیر با راه‌اندازی اغتشاش امیدوار بودند فضای فرهنگی و رسانه‌ای‌شان قدرت آن را دارد که مردم را با خود همراه کند. آنها تصور می‌کردند با نارضایتی موجود در بین مردم می‌توانند کار را به اعتراض عمومی بکشانند، در حالی‌ که «اعتراض» به عنوان مطالبه حق از نظام، امری طبیعی است، اما آنها تصور می‌کردند به وسیله رسانه‌هایی که در اختیار دارند می‌توانند در راستای براندازی نظام، اعتراضات را تبدیل به یک اعتراض عمومی شهری کنند، ولی عملاً  این گونه نشد و از آن به بعد بود که دست به خشونت زدند و جبهه استکبار مجهز شد تا کار جمهوری اسلامی را یکسره کند. به گفته رهبر معظم انقلاب یک جنگ ترکیبی به راه افتاد و حتی تروریسم داعشی وارد صحنه شد و با این‌ همه به نتیجه‌ای که می‌خواستند نرسیدند.

به نظر بنده نباید از این مسئله صرفاً به این دلیل ‌که آنها به سادگی شکست خوردند، گذشت. آنان در طول ده سال به وسیله رسانه‌های خود و تحریم‌ها و ناکارآمدی‌های داخلی، دامنه نارضایتی را بسیار گسترش دادند و تصور می‌کردند دامنه این نارضایتی‌ها و مخالفت‌ها تا مرز براندازی نظام کشیده خواهد شد، اما یکباره متوجه شدند مردم در براندازی با آنها همراهی نمی‌کنند.  توجه داشته باشیم که دشمنان و منافقان در صدد ضربه‌زدن به اصل نظام مقدس و توحیدی ایران هستند.

عده‌ای از روشنفکران ما به بهانه مدیریت اعتراض‌های مردمی، بعضاً از زبان مردم مطالباتی را مطرح می‌کردند که در هیچ جای دنیا عملی نیست و از این جهت به ما ضربه زدند، زیرا موجب ایجاد ذهنیت غیرمنطقی ناتوانی جمهوری اسلامی در بعضی از جوانان شدند. اینجاست که متوجه می‌شویم جریان‌های به اصطلاح اصلاح‌طلب خواسته یا ناخواسته در ذهن بعضی از جوانان، توهم براندازی نظام را کلید زدند.

استکبار در پی خنثی‌شدن تحریم‌ها و سایر مشکلاتی که برای ما ایجاد کرد، به دلیل ضعف‌هایی که در ما دید، به گمان خود توانست بین عده‌ای از جوانان با نظام گسست ایجاد کند. ما نمی‌خواهیم ناامنی‌هایی را که با تخریب‌ها و به شهادت‌رساندن نیروهای انقلاب پیش آمد ساده بگیریم؛ اما این خسارت‌ها با خسارتی که دشمنان نظام به هویت خود، به‌خصوص هویت رسانه‌ای‌شان وارد کردند، قابل مقایسه نیست. دشمنان ما تصور می‌کردند می‌توانند نارضایتی مردم را به کودتا تبدیل کنند و با تصوری که از دولت آقای روحانی داشتند، امید موفقیت برایشان بود، ولی مسیر آقای رئیسی کاملاً متفاوت است. این دولت بنا ندارد آرزوهائی را که جهان مدرن با دستکاری ذهن‌ها  ایجاد کرده و بیشتر مربوط به طبقه اشراف است، برآورده سازد؛ بلکه  می‌خواهد کاری کند که مردم درست زندگی کنند. دشمن می‌خواست از طریق نارضایتی‌ها کار را تا براندازی نظام جلو ببرد، ولی وقتی براندازی رخ نداد، به دروغ‌پردازی‌هائی کرد که شأن رسانه‌ای او نبود و با تشویق اغتشاش‌گرها به خشونت، رابطه مردم با رسانه‌های طرفدار آنها به هم خورد و در نتیجه ضربه‌ای که بنا داشتند به ما وارد کنند عملاً به ضرر خودشان تمام شد؛ زیرا این نظام در ذات خود متذکر ابعاد فطری انسان‌هاست و از این جهت در تاریخ این جهان می‌ماند، هرچند بدین معنا نیست که می‌تواند تمام مشکلاتی را که بسیاری از آنها ریشه تاریخی دارند حل کند.

به قول دکتر کچوئیان این‌ نظام هسته سختی به نام ایمان مردم دارد که این انقلاب را نگه داشته است. بعضی‌ها گمان می‌کنند فحاشی‌ها و خشونت‌های رسمیت‌یافته برای این است که برخی از متدینین را به این نتیجه برسانند که حکومت دینی باعث شده تا اخلاق و دین مردم از دست برود؛ در حالی‌که شواهد فراوانی حاکی از آنند که هسته سخت مرکزی نظام، مردم بصیری هستند  می‌دانند در این نظام است که می‌توانند تا حد ممکن به خواسته‌های خود برسند.

 

مردم ما به عنوان هسته سخت نظام، آینده انقلاب را خوب درک می‌کنند

ما چند نوع مردم داریم. مردم متدینی که حتی اگر نان شب هم نداشته باشند برای رضای خدا پای این نظام می‌ایستند و مردمی که می‌توان آنها را در طبقه روشنفکران قرار داد که با انگیزه خاص خود تا حدّی پای این نظام هستند تا به قول خودشان ایران، ایرانستان نشود. اما رمز تداوم و قوام نظام مردم آگاه به زمان و ‌متفکر و حاضر در صحنه‌های مختلف انقلاب هستند که بنا نیست مانند به اصطلاح روشنفکران فکر کنند. بدنه اصلی مردم ما که پای انقلاب ایستاده‌اند، به خوبی متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی در جهان هستند و به همین جهت هر زمان که احساس کنند خطری کلیّت انقلاب را تهدید می‌کند در میدان‌های دفاع از انقلاب حاضر و مصداق این آیه شریفه هستند که، «بَل هُوَ خَیرٌ لَکُم» هر اندازه دشمنان شما به گمان خود برای شما شرّآفرینی کنند همه به نفع شما تمام می‌شود‏.

رهبر معظم انقلاب در روزهای آخر ماه رمضان خطاب به دانشجویان فرمودند: «توصیه اول من پرهیز از انفعال و ناامیدی است؛ مواظب باشید؛ یعنی مواظب خودتان باشید، مواظب دلتان باشید، مواظب باشید دچار انفعال نشوید، دچار ناامیدی نشوید. شما باید کانون تزریق امید به بخش‌های دیگر باشید… مواظب باشید به افق پشت نکنید، به قلّه پشت نکنید، همیشه به سمت قلّه و به سمت افق روشن حرکت کنید.»(۳)

افراد در زمینه فهم آینده انقلاب سه دسته هستند:

عده‌ای که اساساً فهمی از آینده ندارند و هنوز در گذشته زندگی می‌کنند. به گفته آقای دکتر رضا داوری تا دویست ‌سال پیش چیزی به نام آینده در ذهن و فکر مردم معنی نداشت. آینده‌ به معنایی که در این زمانه مطرح است در جهان مدرن مطرح شد. عده‌ای هنوز در این جهان حاضر نیستند تا آینده به معنای امروزین آن را مدّ نظر داشته باشند. عده‌ای هم هستند که آینده را می‌فهمند و تصوری از آینده  دارند که ابداً در این نظام اسلامی محقق نمی‌شود. متفکران جامعه ما می‌دانند در جامعه و در تاریخ ما تنگناهائی وجود دارند که به‌‌راحتی برطرف نمی‌شوند، ولی در عین حال می‌دانند آینده‌ را باید در همین تاریخ و انقلاب جستجو کرد.

بنده مردم متدین‌مان را از این جهت متفکرترین انسان‌ها می‌دانم. فرق این مردم با روشنفکران غرب‌زده آن است که آنها بدون آنکه متوجه تنگناهای تاریخی ما باشند، تصورات ذهنی و فانتزی دارند، در حالی که به گفته اهل فکر، متفکر کسی است که بفهمد امکانات ما در هر برهه از تاریخ چیست. به نظر می‌آید امکانی که ما در این تاریخ داریم همان امکانی است که ذات انقلاب اسلامی می‌تواند به فعلیت برساند و تنها آن امکان مربوط به مردم ماست. شهدا از آن جهت متفکران تاریخ ما هستند که می‌دانستند با انقلاب اسلامی چه امکاناتی برای ما پیش آمده و با مجاهده‌‌ای همچون شهدا می‌توانیم اهدافمان را در این تاریخ به فعلیت برسانیم.

جریان‌های مقابل انقلاب اسلامی در سال ۱۴۰۰ تصور می‌کردند از نظر تعداد آن ‌قدر زیادند که می‌توانند انتخابات را تحریم و نظام را منفعل کنند و اصرار داشتند که مردم پای صندوق رأی نیایند و یا اگر آمدند بیشتر، رأی سفید بدهند تا درصد کمی رأی بدهند و در نتیجه رژیم مشروعیتش را از دست بدهد؛ اما وقتی متوجه شدند طرح آنها عملی نیست، نامزدهای خود را به میدان آوردند و تازه معلوم شد نزد مردم چه جایگاهی دارند. به همین دلیل به نظر من مردم در فضای رسانه‌ای به شکلی که دنیای رسانه طمع کرد، حاضر نیستند و خود را در آینده‌ای دیگر و در جای دیگری تعریف کرده‌اند. بعضی از صاحب‌نظران غربی معتقدند تعداد افرادی که پای کار این نظام ایستاده‌اند نسبت به نظام‌های دیگر دنیا بسیار قابل توجهند. اما به هر حال باید در مورد افرادی که از آینده نظام اسلامی ناامیدند، فکری کرد و علاوه بر رفع مشکلات مردم آنها را متوجه این امر مهم کرد که مشکلات موجود با استقرار همین نظام قابل رفع هستند، غیر از آرزوهای فانتزی و اشرافی و رمانتیک که ربطی به ذات انقلاب و حضور تاریخی آن ندارند و در هیچ جای دنیا قابل تحقق نیستند.

البته با فضایی که رسانه‌های دنیا شکل داده‌اند و کوتاهی‌هایی که ما داشته‌ایم به نظرم کار آسانی نیست، ولی درصد خوبی از مردم این نکته را درک می‌کنند که در ذات انقلاب اسلامی زندگی حقیقی نهفته است و مردم متوجهند می‌توانند زندگی خود را در بستر همین مطالبات منطقی که مطابق فرهنگ آ‌نهاست، محقق کنند و لذا آینده‌ای را برای این نظام متصورند و خود را در آینده نظام شریک می‌دانند. افق مردم کوچه و بازار این است، ولی جریان‌هایی که هیچ آینده‌ای در افق تاریخی ایران و انقلاب اسلامی نمی‌بینند، خود را به بلای «اکنون‌زدگی» گرفتار می‌کنند.

نظام اسلامی در جای خود محکم و استوار و پایدار است. البته ما وظیفه داریم با جهاد تبیین تلاش کنیم مردم در این مرداب‌ها گرفتار نشوند و زندگی خود را ناخودآگاه با انواع ناامیدی‌ها به پوچی و بی‌ثمری تبدیل نکنند. ما می‌توانیم با گفتگوهای دلسوزانه آنها را متوجه این امر کنیم که ما نمی‌توانیم آینده خود را در گذشته غرب پیدا و به آینده‌ای فکر کنیم که گذشته غرب است، در این حالت مسلماً آینده جهان به اصطلاح توسعه‌نیافته نمی‌تواند گذشته جهان توسعه‌یافته باشد و ما نمی‌توانیم از ‌جایی که اروپائیان شروع کردند شروع کنیم و به آینده‌ای می‌رسیم که امروز غربی‌ها در آن هستند. پس باید به آینده‌ای فکر کرد که با جان و اعتقادات و زندگی و گذشته ما پیوند داشته باشد.

ما در این تاریخ می‌توانیم آینده خود را با حضور در تاریخ انقلاب اسلامی دنبال کنیم تا جوابگوی ابعادی باشیم که جهان مدرن از آن غافل است و با تأمّل در خود می‌توانیم به آن ابعاد نظر کنیم. وقتی با نقطه‌ای که هستی ماست سر و کار پیدا کنیم با خودمان درگیر می‌شویم و با عالمی که در آن هستیم روبه‌رو خواهیم شد و سعی می‌کنیم نسبت به آن عالم بی‌تفاوت نباشیم و با توجه به چنین حضوری، جهان دیگری غیر از جهان تجدد سراغ ما می‌آید. انقلاب اسلامی بی‌تردید می‌تواند منشأ این تحول باشد و به همین جهت دولت‌هایی را که به جهانی غیر از جهان تجدد نمی‌اندیشند تحمل نمی‌کند.

ما در شرایطی هستیم که باید بین «ماندن در میان دو تاریخ» مانند کاری که ملی مذهبی‌ها کردند و یا «حضور در جهانی میان دو جهان» که با انقلاب اسلامی توسط حضرت امام آغاز شد،‌ یکی را انتخاب کنیم. تجددمآبی نوعی در هم‌آمیختن قالب زمان گذشته با «اکنون» موهوم جهان متجدد است. در این حالت نه گذشته، گذشته‌ای خواهد بود که بتوان از امکانات آن بهره‌مند شد و نه آینده، آینده روشنی است که بتوان به تحقق آن امیدوار بود و این همان ماندن در میان دو تاریخ است که نوعی درماندگی و بی‌تاریخی و تیرگی افق است. در حالی‌که با حضور در «جهان میان دو جهان»، به خرد مدرن و حتی به توسعه و توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی می‌اندیشیم، منتها متوجه هستیم راه توسعه ما با راهی که غرب رفته است متفاوت است و چون مسائل ما با مسائل جهان توسعه‌یافته متفاوت است، علوم انسانی و اجتماعی ما نیز باید رویکرد خاص خود را داشته باشند زیرا با انسانی روبه‌رو هستیم که انسان «جهان میان دو جهان» است و این می‌تواند طرحی باشد برای اندیشیدن به جهان آینده که البته کار آسانی نیست ولی قدم گذاردن در چنین راهی خود به خود ما را با جهانی روبه‌رو می‌کند که اندیشیدن به آن نوعی اندیشه‌ورزی تاریخی است، از آن جهت که هر تاریخی با «تفکر» آغاز می‌شود و جهان بشری در شرایطی قرار دارد که با نظر به حضور تاریخی انقلاب اسلامی، می‌توان به «جهان میان دو جهان» اندیشید و فکر کرد ما چه نسبتی با جهان توسعه‌یافته و با وضع توسعه‌نیافتگی داریم و این امر بسیار مهمی است که در این زمانه برای متفکران پیش آمده و نمی‌توان از ضرورت آن غفلت کرد.

اگر غرب، در تاریخ معاصر خود کانتی و هگلی زندگی کرده، آیا ما در مواجهه با آن متفکران، نمی‌توانیم با فلسفه صدرایی زندگی کنیم که با جان ما ارتباط دارد و مقدمه‌ای است برای حضور در «جهان بین دو جهان»، امری که نباید به دنبال نتایج سریع آن بود، هرچند با انقلاب اسلامی مقداری از این راه طی شده و البته این نه به معنای نادیده گرفتن خرد مدرن است و نه به معنای تأیید فرهنگ مدرنیته که منشأ استعمارهای گوناگون در جهان بوده و هست، بلکه تأکید بر خرد هزار ساله‌ای است که در این زمانه هنوز قدرت زندگی بخشی به معنای حقیقی آن را داراست.

این است راز پایداری و آینده‌داری ما در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده.

 

 

پی‌نوشت:

  1. نور/۱۱
  2. به نظرات آقای سید جواد طباطبایی در روزنامه «برخط نیوز» رجوع فرمایید. https://www.barkhat.news/art/16691849453/seyyed-javad-tabatabai-s-idea-of-iranshahri-and-the-late-firahi-s-criticism-and-comments-about-it
  3. بیانات ۱۱/۲/۱۴۰۱
03آوریل/23

نکاتی از سیره رهبر معظم انقلاب در گفتگوی اختصاصی با حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی/ غم و غصه برای مردم، «آقا» را پیر کرده

درآمد:

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی از زمان آغاز زعامت حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، مسئولیت دفتر معظم‌له را بر عهده داشته‌اند و طبعاً در طول این سال‌ها به‌عنوان یکی از نزدیک‌ترین افراد به رهبر معظم انقلاب، دریافتها و مشاهدات عینی بسیاری از سیره و منش حضرت آقا دارند. لیکن ایشان خیلی اهل مصاحبه نیستند و همانند مراد خود در بیان برخی امور احتیاط می‌کنند و با اشارتی می‌گذرند.

 با این وجود و علیرغم نامساعد بودن حالشان، به خاطر عنایت دیرینی که به مجله «پاسدار اسلام» داشتند، دعوت ما را پذیرفتند تا گوشه‌هایی هرچند اندک و گذرا از ویژگی‌های رهبر و مقتدایمان را از زبانشان بشنویم.

ضمن تشکر صمیمانه از حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی، حاصل این گفتگو تقدیم همراهان گرامی «پاسدار اسلام» می‌شود:

* از اینکه فرصتی را در اختیار مجله پاسداراسلام گذاشتید از جنابعالی تشکر می‌کنیم. با سپری شدن سی و سه سال از رهبری حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای«دام ظله» و با توجه به اینکه در طول همه‌ی این سال‌ها شما مسئولیت ریاست دفتر معظم‌له را بر عهده داشته‌اید، طبعاً خاطرات و نکات فراوانی درباره سیره و منش ایشان دارید. فرصت مغتنمی است تا در این خصوص همه مشتاقان و ارادتمندان رهبر معظم انقلاب را بهره‌مند نمائید.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. بنده به نوبه خودم تشکر می‌کنم از این محبتی که شما فرمودید. من حقیقتاً خود را برای بیان این موضوع شایسته نمی‌دانم و کوچک‌تر از آنم که بخواهم ابعاد زندگی و شخصیت ایشان را توصیف کنم.

یک مقدمه‌ای دارم که باید به آن توجه شود و آن اصل مسئله رهبری حضرت آقاست. واقعاً این انتخاب مجلس خبرگان از الطاف الهی بود. می‌دانید خود ایشان مخالف بودند و رأی مخالف هم به خودشان دادند و گفتند من مخالفم و از جا بلند شدند، ولی آقایان اصرار کردند و الان بیش از سه دهه است که ایشان عهده‌دار این مسئولیت هستند.

ابتدا باید ببینیم کجا بودیم و الان در همه جهات و زمینه‌ها کجا هستیم. کشور ما در شرایط عادی نیست. ما از همان اول دچار دشمنی‌ها و شدیدترین تحریم‌ها بوده‌ایم. دشمنان هرچه توانستند انجام دادند تا این انقلاب و نظام را به زمین بزنند، حالا هم دارند همین کار را انجام می‌دهند، لیکن این انقلاب و این نظام بر قرار مانده است و ان‌شاالله که به دست صاحب‌الزمان «عج» خواهد رسید. ما در زمان جنگ تحمیلی حتی برای تهیه سیم خاردار مشکل داشتیم به ما سیم‌خاردار نمی‌دادند. اما الان چه؟ الان خودمان انواع تجهیزات صنعتی و نظامی را تولید و حتی صادر می‌کنیم. این چیز کمی‌است؟ به کشورهای مختلف حتی به کشورهای پیشرفته انواع کالاهای صنعتی، پزشکی تا واکسن کرونا و…، را صادر می‌کنیم. این پیشرفت‌ها و اقتدار با هدایت و رهنمودهای چه کسی حاصل شده است؟ صعود ایران در زمینه‌های مختلف جز با تاکیدات و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب میسر نشد. با وجود این، بسیاری از کارهای حضرت‌آقا به جهت برخی ملاحظات و  اینکه نباید دشمن از آن اطلاع پیدا کند، از عموم پوشیده مانده است.

* نقطه شروع آشنایی جنابعالی با رهبر معظم انقلاب از چه زمانی و چگونه رقم خورد؟

آشنائی نزدیک بنده با حضرت ایشان به پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی دوران امامت جمعه ایشان باز می‌گردد. بنده در پایگاه هشتم شکاری اصفهان (پایگاه شهید بابائی) مسئولیتی داشتم. در آنجا مشکلات و مسائل زیادی وجود داشت. من از آنجا گهگاهی خدمت ایشان در منزل خیابان ایران می‌آمدم و چون ایشان در وزارت دفاع هم بودند، رهنمودهای بسیار مفیدی را به بنده ارائه می‌فرمودند. گاهی هم برای دیدار با ایشان، به وزارت دفاع می‌رفتم.

پس از یک سال از اصفهان به تهران منتقل شدم. در آن دوره ریاست عقیدتی سیاسی ارتش با جناب آقای صفائی «حفظه‌الله» بود. مدتی که با ایشان کار کردم، دیدم مشی ایشان به‌گونه‌ای نیست که بتوانم به همکاری ادامه دهم؛ لذا زندگی خود را جمع کردم و به قم بازگشتم و با خود گفتم بهتر است طلبگی را دنبال کنم.

دو سه شب که گذشت، از دفتر حضرت امام به من زنگ زدند و گفتند که باید به تهران بروم. آمدم و دیدم جلسه‌ای تشکیل شده است. در جلسه، حضرت آقا، مرحوم حاج احمد آقا و مرحوم آقای موسوی اردبیلی حضور داشتند. سخنشان هم این بود که : «چه کسی به شما گفت محل خدمت را ترک کنید؟» عرض کردم: «بنده بارها گفته بودم که نمی‌توانم در آنجا کار کنم، ولی کسی به  حرفم گوش نداد. دیدم کار به این شکل پیش نمی‌رود، این بود که به‌ناگزیر به قم برگشتم.» خدا رحمت کند حاج احمد آقا را. با تحکم گفت: «امام گفته‌اند به محل خدمتتان برگردید.» گفتم: «حالا که امام فرموده‌اند به روی چشم، اما دست‌کم مسئولیت مرا عوض کنید و کار دیگری را به من بسپارید.»

در اینجا حضرت آقا به کمک من آمدند. آقا نماینده حضرت امام در شورای‌عالی دفاع بودند و به همین دلیل در ستاد مشترک ارتش که مرحوم سرلشگر سلیمی مسئول آن بود، دفتر نمایندگی داشتند. ایشان مسئولیت دفتر نمایندگی حضرت امام در نیروی هوائی ارتش را به عهده‌ام گذاشتند. بنده هم قبول کردم و به آنجا رفتم.

*حال که سخن از مسئولیت شما در دفتر نمایندگی حضرت امام خمینی در نیروی هوایی به میان آمد، همین‌جا این پرسش را مطرح می‌کنیم که از چه مقطعی و چگونه با رهبر کبیر انقلاب اسلامی آشنا شدید؟

سابقه آشنایی خاندان ما با حضرت امام «رضوان‌الله تعالی علیه» طولانی است. پدرم نقل می‌کردند که جدّ ما، یعنی مرحوم آیت‌الله میرزا محمدمهدی محمدی با امام صمیمی بودند. موقعی هم که ایشان فوت کردند، حضرت امام به هنگام تدفین ایشان در قبرستان مرحوم حاج شیخ در قم حضور داشتند. خود امام هم تلقینات میّت را خوانده بودند. پدرم می‌گفتند ایشان آمدند و مرا از روی قبر بلند کردند و چند بار فرمودند: «عاشَ سَعیداً ماتَ سَعیداً» و به من تسلیت ‌گفتند و دلداری ‌دادند. حضرت امام به مرحوم والد بنده هم خیلی لطف داشتند. خود حضرت آقا برای من نقل کردند که یک وقتی من پیش امام از نقش شما در نیروی هوائی تعریف کردم. امام فرمودند: «شما پدرش را ندیده بودید.»

* فرمودید که ارتباطتان با حضرت آقا پس از پیروزی انقلاب شکل گرفت. چه شد که رهبر معظم انقلاب از میان انبوه یاران و دوستان قبل و بعد از انقلاب، شما را برای مسئولیت دفترشان برگزیدند؟

واقعیت این است که هنوز خودم هم نمی‌دانم چرا ایشان بنده را انتخاب کردند، چون من کوچک‌ترین قدمی برای به عهده گرفتن این مسئولیت برنداشتم. اعتقادم همواره این بوده و هنوز هم هست که باید مسئولیت به سراغ آدم بیاید، نه اینکه آدم به سراغ مسئولیت برود. علاوه بر این، این اعتقاد را داشته‌ام که خدمت به ایشان، خدمت به امام زمان«عج» است. عملاً هم می‌بینم که ایشان مؤید به تأییدات الهی هستند.

این لطف و اعتماد حضرت آقا، به خودی خود توسعه پیدا کرد و نهایتاً منجر به این شد که پسر من داماد ایشان شود.

*ممنون می‌شویم اگر از جنبه‌ها و جهات آموزنده این پیوند هم به نکاتی اشاره بفرمایید.

من نامه کوتاهی خدمت ایشان نوشتم که پسر من چنین خصوصیاتی دارد. اگر افتخار بدهید این پیوند انجام بشود. ایشان قبول کردند. البته برای قبول، مراحلی طی شد. من عرض کردم که تحقیق کنید. تا بالاخره توسط آقازاده‌شان، حاج آقا مصطفی«حفظه‌الله»، آقا به من پیغام دادند که قبول کرده‌اند. بعد صحبت مهریه شد که این نکته درس مهمی است. خدمت ایشان عرض کردم: «آقا! این قلم و این کاغذ. هرچه مرقوم بفرمائید، پذیرا هستم.» ایشان فرمودند: «یعنی می‌گوئید آنچه را که به دیگران توصیه می‌کنم، خودم رعایت نکنم؟ هرگز! همان بیشتر نبودن مهریه از ۱۴ سکه‌ که به بقیه توصیه می‌کنم، برای ایشان هم همان است.» این درس مهمی از صداقت ایشان بود. برنامه‌هایمان را هم خیلی ساده برگزار کردیم.

*درباره برنامه‌های حضرت آقا در خصوص خواندن عقد ازدواج جوانان و سفارشاتشان به زوجین هم اگر نکته‌ای هست بفرمایید.

زمانی بعضاً ۱۰-۱۵ عروس و داماد می‌آمدند، عروس‌ها یک طرف می‌نشستند دامادها یک‌ طرف، آقا از طرف عروس وکیل بودند و بنده از طرف داماد قبلتُ می‌گفتم. ایشان عقد را بسیار مختصر می‌خواندند. مِهر را هم می‌گفتند من بیشتر از ۱۴ سکه عقد نمی‌کنم. این ماجرا مربوط به زمانی بود که خطبه‌های عقد را حضوری می‌خواندند.

*سفارش آقا به عروس و دامادها معمولاً چیست؟

ایشان اولاً اشاره می‌کردند به فرمایش امام «رضوان‌الله علیه»‌. حضرت امام، وقتی خطبه عقد را می‌خواندند، آخرین حرفشان این بود: «بروید با هم بسازید.» آقا می‌فرمودند اولین و مهم‌ترین چیز این است که نسبت به همدیگر گذشت داشته باشید. می‌فرمودند احترام همدیگر را داشته باشید. با کلمات و الفاظ سبک و سرد همدیگر را صدا نزنید.

*از نظر شما بارزترین ویژگی شخصیتی مقام معظم رهبری چیست؟ ایشان را بیشتر با چه خصلتی به خاطر می‌آورید؟

دنیاگریزی از مهم‌ترین خصوصیات ایشان است. دنیا با همه جاذبه‌هایش که می‌بینیم بعضی‌ها دارند برایش چه می‌کنند،  دراختیار آقاست، اما ایشان مطلقاً و ابداً و به هیچ‌وجه به دنیا دلبستگی ندارند. من این را شهادت می‌دهم. شما آن منظره را دیدید که وقتی خانواده شهیدی آمدند و آقا این شعر را خواندند: «ما مدعیان صف اول بودیم/ از آخر مجلس شهدا را چیدند» بغض آقا شکست و زدند زیر گریه و دیگر نتوانستند حال عادی خود را حفظ کنند. چیزی که من دیده‌ام، ایشان دنیا را پس می‌زنند!

گاهی هدایای بسیار ذی‌قیمتی هم برایشان می‌آورند که یا قبول نمی‌کنند و یا اصلاً نگه نمی‌دارند و سریعاً به جایی واگذار می‌کنند. اگر این را بخواهم بگویم، شاید درست نباشد. فرزندان ایشان هم همگی مستاجرند و اجاره می‌پردازند. کدام آقازاده‌ای این‌طور زندگی می‌کند؟ همه ساده‌زیست و بی‌آلایش هستند. فرزندانشان را اینطوری تربیت و بزرگ کرده‌اند.

ویژگی بارز دیگر ایشان این است که بسیار مهربان و رئوف هستند. وقتی یادم می‌آید بغض گلویم را می‌گیرد؛ حتی تحمل دیدن گریه یک بچه را هم ندارند. وقتی می‌بینند بچه شیرخواری در آغوش مادرش گریه می‌کند، ناراحت می‌شوند. این قد آدم رحیم؟! این قدر مهربان؟!

این مهربانی و لطافت حتی شامل سایر موجودات هم می‌شود. فصل بهار که می‌شود گنجشک‌ها بچه می‌گذارند و گاهی این بچه‌ها از لانه  پایین می‌افتند. یک وقت ایشان با دیدن این صحنه بلافاصله ‌گفتند بروید ببینید جوجه گنجشک چیزیش نشده و بگذاریدش سر جایش.

ویژگی بارز دیگر، سعه صدر حضرت‌ آقاست. در موارد متعدد دیده‌ام که جفاها و بی‌مهری‌های افراد را با سعه‌صدر و گذشت، مهربانانه پاسخ گفتند. اما نکته‌ مهم‌تر و جالب‌تر اینکه ایشان وقتی به رهبری انتخاب شدند من خودم از ایشان شنیدم که گفتند: من از هرآنچه از گذشته‌ها بود گذشتم؛ همه را از ذهن خود پاک کردم. هر کسی هر جفایی در حق من کرده، از او گذشتم. ایشان حتی بعضاً به دیدن کسانی رفتند که خیلی در حق ایشان جفا کرده‌ بودند و حتی بعضی از آنها را دعوت به کار و مسئولیت هم کردند.

*در حال حاضر، دارایی شخص اول کشور چقدر است؟

تنها دارایی ایشان یک خانه در پایین شهر است که پس از اینکه از مشهد به تهران آمدند، آن را تهیه کردند. این خانه هنوز هست. منزل پدری‌شان در مشهد را هم حسینیه کرده اند. مرحوم آقای شمقدری آنجا را اداره می‌کرد که در اثر کرونا از دنیا رفت. حالا آقازاده‌اش در ماه‌های محرم، صفر و رمضان در آنجا مراسم برگزار می‌کند. آقا از مال دنیا چیز دیگری ندارند، چون تعلق خاطری به مال دنیا ندارد.

*  حضرت آقا در تصرف اموالی که در اختیارشان هست (اعم از وجوهات شرعی و اموال نهادهای زیر نظر ولی فقیه) چگونه عمل می‌کنند؟ آیا در ارتباط با زندگی شخصی‌شان هیچ‌گونه تصرفی در این اموال دارند؟

ابداً ابداً ! ایشان از این امکاناتی که ذکر کردید، وجوه شرعی و امکانات نهادهایی مثل بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی مطلقاً در زندگی خود‌ و خانواده‌شان استفاده نمی‌کنند.

*پس هزینه زندگی‌شان چگونه تامین می‌شود؟

از محل هدایا و نذوراتی که مقلدین و علاقه‌مندان به شخص ایشان تقدیم می‌کنند. ایشان با صرفه‌جویی، حداقل مخارج خانواده را تامین می‌کنند و مازاد آن‌را در کمترین زمان ممکن بین نیازمندان، به‌خصوص مردم مناطق محروم انفاق می‌کنند.

یک بار یادم هست یکی از سران کشورها آمد اینجا و می‌خواست از پله‌ها بالا برود. تعجب کرده بود که این چه زندگی‌ و خانه‌ای‌است؟! هدایای گران‌قیمتی از طلا و جواهرات هم برای آقا آورده بود. آقا بدون اینکه توجهی به آن هدایا بکنند،  آنها را فرستادند چندجا قیمت کردند و فروختند و از پول آن هدایا در مناطق محروم تعدادی منزل برای فقرا تهیه کردند.

ایشان حتی پولی که به عنوان هدیه به‌دستشان می‌آید، با وجود اینکه به فتوای خودشان هدیه خمس ندارد، همان ‌وقت خمسش را می‌دهند و صبر نمی‌کنند تا سر سال برسد.

*اقلام نفیس از مقوله کتاب یا اشیاء تاریخی را که به آقا اهدا می‌شود، چـه می‌کنند؟

آنها را به آستان قدس واگذار می‌کنند. از مجموعه آثار اهدایی که عمدتاً مربوط به دوران رهبری ایشان است، موزه‌ای تشکیل شده است.

*حضرتآقا با خانواده شهدا و ایثارگران ارتباط خاصی دارند. در این زمینه هم اگر خاطره‌ و نکته‌ای دارید، بفرمائید؟ 

ایشان علاوه بر اینکه خودشان تعلق خاطر فوق‌العاده‌ای به خانواده معظم شهدا دارند، تکریم خانواده شهدا را لازم می‌دانند. آقا با این رفتارشان می‌خواهند بگویند ما هرچه داریم از فداکاری اینها داریم. دارند درس می‌دهند به مردم و به مسئولین که باید خانواده شهدا مورد احترام و تکریم باشند. شاید هیچ مسئولی در کشور، به اندازه آقا در منزل خانواده شهدا حضور پیدا نکرده است. حتی در سفرهایشان به مشهد که بعضاً من هم همراهشان بودم، با خانواده شهدا دیدار داشتند. البته خانواده‌هایی که دو یا سه شهید داده‌اند، حق تقدم دارند. بعضاً از حرم که برمی‌گشتند با اینکه خسته بودند، به دیدار خانواده شهدا می‌رفتند و تا دیر وقت با آنها دیدار داشتند.

زمانی که حالم مستعد بود، من هم بعضاً در خدمت ایشان به دیدن خانواده شهدا می‌رفتم. معمولاً هم به خانواده‌ها نمی‌گفتند که آقا می‌خواهند بیایند. می‌گفتند یکی از مسئولان یا فرماندهان سپاه یا ارتش می‌خواهد بیاید. در را که می‌زدیم، مثلاً پدر شهید که می‌آمد در را باز می‌کرد و آقا را می‌دید، جا می‌خورد. آقا معمولاً پس از ورود و نشستن در اتاق پذیرایی می‌گفتند: «پدر شهید این طرف من بنشیند، مادر شهید آن طرف.» در دیدارهایی که فرزندان شهید هم حضور داشتند، بچه‌های شهید را روی زانو می‌گذاشتند و به سر و صورت آنها دست نوازش می‌کشیدند.

*بیش از ده سال است که رهبر معظم انقلاب،  شعار سال را مسائل اقتصادی اعلام کرده‌اند، که نشانه دغدغه ایشان در مورد اقتصاد و معیشت مردم است. در این مورد هم توضیح مختصری بفرمائید.   

علاوه بر بیانات آشکار و رسمی ایشان، فقط به دو نکته اشاره می‌کنم. اولاً بیشترین سفارش ایشان به مسئولین در بخش‌های مختلف نظام و نهادهای ذیربط در زمینه رسیدگی به مردم و رفع گرفتاری‌ها و معیشت و اشتغال مردم است. در کمتر جلسه‌ای هست که ایشان راجع به گرانی‌ها حرفی نزنند و سفارش وضعیت مردم را نکنند.

ثانیاً همان‌طور که قبلاً در مورد هدایا و نذوراتی که مقلدین و علاقه‌مندان به حضرت‌آقا تقدیم می‌کنند اشاره کردم، از حداقل آن در زندگی شخصی خود استفاده می‌کنند و بقیه را از طریق افراد و مجاری مورد اعتماد، به حاشیه شهرها و مناطق محروم به در خانه افراد می‌فرستند و بعضاً گره‌های بزرگی از زندگی آنها را باز می‌کنند؛ اما دریافت‌کنندگان اصلاً نمی‌دانند از طرف چه کسی و از کجا به آنها کمک شده است.

اما غصه و اندوه حضرت آقا برای مردم فراتر از اینهاست و همین غصه آقا را پیر کرده است. چه در دولت‌های قبلی و چه حالا مسئولین درجه یک که می‌آیند خدمت ایشان سراغ ندارم که سفارش مردم و معیشت مردم را نکرده باشند. مهم‌ترین دغدغه ایشان رسیدگی به مردم، بالاخص نیازمندان و افراد آسیب‌پذیر است.

*ممنون می‌شویم اگر قدری هم درباره برنامه عبادی رهبر معظم انقلاب، از قبیل نماز و نوافل و زیارات، برای ما بفرمایید.

آقا یک برنامه ثابت دارند. خیلی زود شام می‌خورند که معمولاً هم حاضری است. ساعت ده هم استراحت می‌کنند. از آن طرف دو ساعت به اذان صبح مانده، بیدار و مشغول تهجد می‌شوند. درباره تهجدهایشان، آن چیزهائی را که می‌دانم، نمی‌خواهم بگویم…، قرآن زیاد می‌خوانند. با قرآن بسیار اُنس دارند. خودشان هستند و خدای خودشان. اذان صبح که می‌شود، نماز می‌خوانند. ایشان احتیاط می‌کنند و معمولاً ده دقیقه بعد از اذان، نماز صبحشان را می‌خوانند.

*با کدام ادعیه مأنوس‌ترند و آنها را بیشتر می‌خوانند؟

زیارت آل‌یاسین را که مرتب می‌خوانند. به دعای کمیل هم خیلی اعتقاد دارند. یک وقتی از ایشان سئوال کردم: کدام دعا را بیشتر دوست دارید؟ فرمودند: «دعای کمیل را.» البته با دعای ابوحمزه ثمالی هم خیلی مأنوسند. نماز اول وقت را با هیـچ ‌چیزی عوض نمی‌کنند و معمولاً تمام نمازهای یومیـه‌شان را حتی در خانه‌ به جماعت برگزار می‌کنند و خانواده و بستگانی که در منزلشان هستند، به ایشان اقتدا می‌کنند.

* یک بُعد دیگر از بندگی و ارتباط ایشان با خدا، اُنس با قرآن است. در صحبت‌های آقا استناد به آیات قرآن موج می‌زند. ایشان در بسیاری از مسائل، نکته‌های بسیار ظریفی از قرآن را حتی در سخنرانی‌های عمومی‌شان مطرح می‌کنند که حاکی از این است که روحشان و قلبشان آمیخته با قرآن است. اُنس ایشان را با قرآن و تلاوت روزانه‌شان چگونه یافتید؟

ایشان در ترویج قرآن به انحای گوناگون نقش اساسی دارند. اختصاص به ایران هم ندارد. من یادم هست قبل از انقلاب طلبه‌ای به‌نام آقای کاردان در حوزه علمیه قم حافظ کل قرآن شد. چه سر و صدایی به پا کرد که یک ‌نفر حافظ کل قرآن شده! حالا مقایسه می‌کنیم ۱۰هزار بیشتر حافظ کل قرآن داریم.

ایشان به‌قدری با قرآن مانوس‌ هستند که می‌شود گفت به معنای واقعی عاشق قرآن هستند. از همان ابتدا هرساله اولین روز ماه مبارک رمضان را به جلسه قرآن اختصاص داده‌اند. «شَهرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآن» و قُراء معروف جمع می‌شوند. حتی گاهی از کشورهای دیگر شرکت می‌کنند و آن ‌روز ایشان چندین ساعت قبل از افطار وقت می‌گذارند و قاریان می‌خوانند. ایشان حتی در نحوه‌ قرائت متناسب با جلسه و مخاطب و محتوای آیات دقیق‌ترین نظرات را دارند.

*می‌بینیم حضرت‌آقا همان پیوندی را که با قرآن دارند، با اهل‌بیت«علیهم‌السلام» هم دارند. یک نمونه از تسلطی که ایشان در سیره‌ی ائمه اطهار«ع» دارند، تحلیل جالبی است در باره‌ی حیات چهارده معصوم«ع» که تحت عنوان «انسان ۲۵۰ ساله» چاپ شده است. یک نمونه دیگر از این پیوند را در زمان ریاست جمهوری ایشان شاهد بودیم که بیش از ۱۰ جلسه خدمت ایشان رسیدیم و بدون هیچ مراجعه به یادداشتی، سیره‌ امام سجاد«ع» را برای ما بیان فرمودند که در همان دهه ۶۰ در مجله پاسدار اسلام منتشر شد. از عشق و شیفتگی ایشان نسبت به ائمه و اهل‌بیت«ع» برایمان بگوئید.

قرآن و اهل‌بیت«ع» دو روی یک حقیقت هستند. تسلط ایشان هم نسبت به سیره اهل‌بیت«ع» و تاریخ فوق‌العاده است. همان‌طور که شما اشاره کردید بدون یادداشت، مثل اینکه جلوی ایشان یک کتاب باز است و می‌خوانند. این قدر مسلط‌اند.

اهتمام ایشان به مراسم محرم و فاطمیه که برای همه روشن است. علاوه بر آن در مناسبت‌های خاص در داخل منزلشان، هم و در جمع خانواده، مراسم توسل و حدیث کسا دارند. همچنین به مناسبت‌ شهادت ائمه«ع» در دفتر، روضه‌خوانی و عزاداری دارند و هر بار یکی از طلاب در ارتباط با همان مناسبت، سخنرانی می‌کنند و معمولاً در پایان هم، حضرت آقا نکات تکمیلی و احیاناً اصلاحی مرتبط را بیان می‌کنند. در واقع هم جلسه‌ی ذکر مصیبت است و هم یک کلاس و مجلس علمی و تاریخی.

* در خصوص پیوند قلبی آقا با حضرت امام رضا«ع» مطلب خاصی دارید؟

اگر بخواهم در یک کلمه بگویم، ایشان نسبت به امام رضا«ع» از خود بی‌خود می‌شوند. عشق به حضرت رضا «ع» در ابعاد گوناگون زندگی ایشان، همواره جاری و ساری بوده است. به هرحال دلبسته و دلباخته امام رضا«ع» هستند. گاهی اوقات دیده‌ام که در آنجا نماز جعفر طیار می‌خوانند. می‌دانید که نماز جعفر طیار در حرم حضرت رضا «ع» هم وارد شده است.

وقتی هم که مشرف می‌شوند، چون نمی‌خواهند مزاحم مردمی بشوند که درحال زیارت هستند. یک محلی هست که می‌روند و می‌نشینند و زیارت می‌خوانند. حالا با امام رضا «ع» چه می‌گویند؟ ما نمی‌دانیم. هیچ وقت هم سئوال نکرده‌ایم.

*اشراف و جامعیت اطلاعات حضرت‌آقا در مورد مسائل داخلی و خارجی و مسائل جاری کشور به چه صورت است؟

کانال‌های اطلاعاتی‌ ایشان یکی دو تا نیست. کانال‌های مختلفی دارند که خیلی مواقع ورای اطلاعات و گزارش‌هایی است که از طریق دفتر تقدیم می‌شود. خیلی از چیزها برای ما تازگی دارند و برای اولین بار مطلبی را از ایشان می‌شنویم که نه ما و نه دیگری نمی‌دانیم از کجا به ایشان رسیده است.

در واقع این پختگی مواضع و سخنان ایشان که واقعاً همه را شگفت‌زده می‌کند، اگر مبتنی بر اطلاعات جامع نسبت به مسائل جامعه نباشد، امکان‌پذیر نیست. بارها درباره مسائل مختلف مشاهده کرده‌ایم که حضرت‌آقا با یک نگاه و با یک کلمه، نفیاً و اثباتاً نظری داده‌اند که بر خلاف آنچه ما فکر می‌کردیم بوده و باعث حیرت ما. اما بعد از مدت کوتاهی متوجه شدیم حق با ایشان بوده و ما اشتباه میکردیم.

 

*چگونگی ارتباط ایشان به عنوان رهبرانقلاب اسلامی و یکی از مراجع تقلید با دیگر مراجع تقلید، یکی از مدخل‌ها، برای بررسی سیره ایشان است. شما قطعاً در این‌باره خاطرات فراوانی دارید که شنیدن بخش‌هایی از آنها در این گفت و شنود برای ما مغتنم است.

من در دوره رهبری حضرت آقا، یکی از مسئولیت‌هایم که متاسفانه به علت کرونا تقریباً تعطیل شد و ان‌شاءالله مجددا به آن بپردازم، ارتباط با مراجع محترم تقلید است. در میان این مراجع، به عنوان نمونه خاطره‌ای از مرحوم آیت‌الله گلپایگانی«رضوان‌الله علیه» عرض می‌کنم. یک‌ بار خدمت ایشان رسیدم و ضمن ابلاغ سلام آقا به ایشان عرض کردم: «آقا فرموده‌اند اگر فرمایشی دارید، بفرمائید که عملی شود.» آقای گلپایگانی فرمودند: «من اگر خلاف شرعی را مشاهده کنم، اگر ببینم گفتن علنی من باعث تضعیف جمهوری اسلامی می‌شود، آن را نمی‌گویم، چون من تضعیف جمهوری اسلامی را حرام می‌دانم.» این عین عبارت ایشان است.

مرحوم آقای گلپایگانی بر خلاف آنکه خیلی‌ها فکر می‌کنند، بسیار مَزّاح بودند. یک ‌‌بار خدمتشان رفتم. گفتند: «قبل‌ترها بعد از اذان صبح که به رادیو گوش می‌دادیم، دعائی می‌خواند، مناجاتی می‌خواند. حالا چند وقت است که موسیقی زورخانه‌ای می‌گذارد. معلوم می‌شود که زور زورخانه بیش از این حرف‌هاست!» منظورشان ضرب زورخانه‌ای آقای شیرخدا بود. نه اینکه با برنامه‌های ورزشی مخالف باشند، می‌گفتند که بعد از اذان باید دعا پخش شود. آن‌روزها آقای لاریجانی مسئول صدا و سیما بود. به آقا که گفتم، به شوخی فرمودند: «برو به آقای لاریجانی زنگ بزن و بگو افتخار کن که آقای گلپایگانی به رادیوی شما گوش می‌دهند، چرا این کار را می‌کنی؟» بعد هم درست شد و مجدداً دعا پخش کردند.

یک ‌وقتی هم با آیت‌الله حاج آقا علی صافی گلپایگانی، برادر بزرگ آیت‌الله حاج‌آقا لطف‌الله صافی گلپایگانی «رضوان‌الله علیهما» که او هم مرد بسیار ملا و زاهدی بود، دیداری داشتیم. گفتند: «یک حرفی دارم، این را به آقا برسان. می‌دانی که من نه احتیاجی به ایشان دارم، نه کارم به ایشان می‌افتد، اما از قول من به ایشان بگو شبی نیست که شما را دعا نکنم.» آقای حاج آقا علی صافی، بسیار نترس و شجاع بود. می‌شود گفت که ایشان بود که مرجعیت آیت‌الله گلپایگانی را جا انداخت.

یک وقتی داستانی را برای من نقل کرد که شاید از جنبه ثبت در تاریخ، مهم و جالب باشد. گفت: «یک‌بار آقای گلپایگانی مرا پیش شاه فرستاد که پیغامی را به او برسانم. بعد از انقلاب سفید و اوج قدرتش بود. من وقت گرفتم و رفتم. دیدم هویدا هم در نوبت است که پیش شاه برود. رفتم و سلام کردم و گفتم: «آیت‌الله گلپایگانی چنین پیغام داده‌اند که به شما بگویم فلان کار صلاح نیست.» شاه با یک تفرعن و تبختری گفت: «به آقای گلپایگانی بگو درس‌ات را بده و مشغول کارهایت باش. چرا در این مسائل دخالت می‌کنی؟ بنشین و کار خودت را انجام بده.» این حرف را که شنیدم، گفتم: «در قانون اساسی آمده که هر مصوبه و قانونی که بخواهد اجرا شود، باید پنج مجتهد جامع‌الشرایط آن را تائید کنند. حالا یک مرجع دارد این حرف را به شما می‌زند.» بعد دستم را تکان دادم و گفتم: «اعلیحضرت را ببین!» می‌گفت این را گفتم و بلند شدم و بدون خداحافظی بیرون آمدم.

آیت‌الله لطف‌الله صافی گلپایگانی هم خیلی به آقا علاقه و ارادت داشتند. یکی از ترجیع‌بندهای دائمی سخنان ایشان با بنده این بود که: «من همیشه ایشان را دعا می‌کنم.» من با مرحوم آیت‌الله فاضل لنکرانی«رضوان‌الله علیه» هم ارتباط نزدیکی داشتم و نزد ایشان می‌رفتم. ایشان می‌گفتند: «من از همین‌جا در شهر قم، شب‌ها «چهار‌قُل» را برای حفاظت ایشان، می‌خوانم.»

*هرچند هنوز سئوالات بسیاری باقی مانده‌اند، ولی در این چند دقیقه باقیمانده درباره قانون‌گرایی رهبر معظم انقلاب هم بفرمایید.

بسیار مقیّدند که قانون باید در همه‌ی شئون اجرا شود. آقایی از دوستان ایشان بود که پسرش تخلفی کرد و به زندان محکوم شد. آنها توقع داشتند که حضرت آقا دخالتی کنند که آن شخص زندان نرود. خودشان هم خدمت آقا آمدند ولی حضرت آقا ضمن تفقدی بر اجرای حکم دادگاه تاکید کردند.

نمونه‌های قانونگرایی ایشان فراوان است. حتی گاهی از اوقات که با ایشان جایی میرفتیم چراغ قرمز میشد اجازه نمی‌دادند ماشین رد بشود تا زمانی که چراغ سبز شود. و قس علیهذا…

یعنی ولی‌فقیه به همان اندازه که نسبت به فتاوی‌اش، اول خودش ملتزم به عمل است، در ارتباط با قانون هم ملتزم‌ترین فرد به قانون است.

در مصرف آب و برق و گاز و در زنگی شخصی‌شان هم دقت کامل دارند تا اسراف نشود و قبوض و هزینه آن را هم به‌وقت پرداخت می‌کنند.

*در پایان مجددا از فرصتی که در اختیار مجله «پاسدار اسلام» گذاشتید تشکر می‌کنیم و برای شما آرزوی سلامتی داریم.

03آوریل/23

امام علی(ع) کانون فضائل / آیت‌الله سید احمد خاتمی

اشاره

این مجموعه مقالات فضائل حضرت امام علی(ع)، با الهام از زیارت امیرمؤمنان«ع» در غدیر است که حضرت امام هادی«ع» آن را بیان کردند. در این مقاله فرازهایی از آن زیارت بلند تقدیم می‌شود.

امام علی«ع» مجاهد نستوه

«و اشهد انک یا امیرالمؤمنین جاهدت فی الله حق جهاده حتی دعاک الله الی جواره و قبضک الیه باختیاره و الزم اعداءک الحجه بقتلهم ایاک لتکون الحجه لک علیهم مع ما لک من الحجج البالغه علی جمیع خلقه؛ گواهی می‌دهم ای امیر مؤمنان که تو در راه خدا به شایستگی تمام جهاد کردی تا آنکه خداوند تو را به جوار خود دعوت و روح پاکت را به اختیار خود قبض و حجت را بر دشمنانت که تو را کشتند تمام کرد تا حجت تو بر آنها ثابت باشد و برای همیشه محکوم بمانند با آنکه بر تأیید تو حجت‌های رسای الهی بر جمیع خلق بود.»

«جهاد» از ریشه جَهد به فتح جیم و جُهد به ضم جیم به معنای تلاش توأم با رنج و شامل هرگونه تلاش اعم از تلاش نظامی که اصطلاحاً به آن قتال گفته می‌شود و چه غیرنظامی در راه خداشت.

این خصلت برای مولا علی«ع» برگرفته از آیه ۷۸ سوره حج است: «َوَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ…: در راه خدا جهاد کنید چنانچه شایسته جهاد در راه اوست.»

سئوال این است که «حق جهاد» چیست؟

برخی جهاد در این آیه را به معنای خاص آن یعنی قتال گرفته‌اند. در اینجا جهاد به معنای آن است که با کافران، هرچند پدران یا فرزندان باشند، بجنگید.(۱)

لکن به نظر می‌رسد که محدود کردن جهاد در این معنا  درست نباشد. «جاهِدُوا» شامل انواع جهاد است. «حق جهاد در انواع جهاد» جهاد خالصانه است. جهدی که فقط برای خدا و از  تمام انگیزه‌های غیرالهی خالی باشد.

مرحوم طبرسی از قول اکثر مفسران نقل می‌کند که «حقّ الجهاد ان یکون بنیّه صادقه خالصه للَّه عز و جلّ »(۲) حق جهاد آن است که با نیت صادقانه و برای خدا باشد و بس.

امام علی«ع» در قله‌ عبادت

حضرت امیرمؤمنان علی«ع» در عرصه عبادت، دعا و یاد خدا در قله بود. امام سجاد«ع» که زینت عبادت‌کنندگان است می‌فرماید من کجا و عبادت مولی علی کجا؟ «أَیْنَ عِبَادَتُکَ مِنْ عِبَادَهِ جَدِّکَ؟» سئوال شد: «مقایسه عبادت شما با عبادت جدتان علی«ع» چگونه است؟» فرمود: «عِبَادَهِ جَدِّی کَعِبَادَهِ جَدِّی عِنْدَ عِبَادَهِ رَسُولِ اَللَّهِ …: عبادت من نزد عبادت جدم علی«ع» همانند عبادت جدم نزد عبادت پیامبر«ص» است.»(۳)

او در نماز خاضعانه و اهتمام به نمازهای مستحبی، به‌ویژه نماز شب در صدر بود.(۴) و فراوان دعا می‌کرد. امام صادق«ع» فرمود: «کانَ أمیرُالمُؤمِنینَ«ع» رَجُلاً دَعَّاءً(۵): مدام به یاد خدا بود.»

روایت شده است:

« أنّهُ لَمّا کانَ یَفرُغُ مِن الجِهادِ یَتَفَرَّغُ لِتَعلیمِ الناسِ و القَضاءِ بَینَهُم  فإذا فَرَغَ مِن ذلکَ اشتَغَلَ فی حائطٍ لَهُ یَعمَلُ فیهِ بِیَدِهِ و هو مَع ذلکَ ذاکِرُ اللّه ِ جَلَّ جلالُهُ»(۶) مولی علی«ع» هرگاه از جنگ رهایی می‌یافت به آموزش مردم و داوری بین آنان می‌پرداخت و هرگاه از این کارها فارغ می‌شد، به کار می‌پرداخت و با این حال به ذکر خدا مشغول بود.

امام علی«ع» حاکم بی‌بدیل

در عرصه‌ رزم‌آوری و قتال، همگان او را بی‌بدیل می‌دانند. در عرصه‌ حکومت هم بی‌بدیل بود. دنیا ندید حاکمی همانند مولی علی«ع» که در تمام زندگی،‌ همسنگ ناتوان‌ترین‌ها باشد. خود فرمود: «…إنّ اللّه َ تعالى فَرَضَ على أئمّهِ العَدلِ (الحقِّ) أن یُقَدِّرُوا أنفُسَهُم بِضَعَفَهِ الناسِ: خداوند بر پیشوایان حق واجب ساخته که خود را همسنگ ناتوان‌ترین مردم بسازند تا فقر تهیدست او را به شورش واندارد…»(۷)

آری حقیقتاً باید گفت: «ای امیرمؤمنان! تو مجاهد راستین به معنای دقیق کلمه در همه‌ عرصه‌ها بودی.»(۸)

امامان مدعوین خدا

«حَتّى دَعاکَ اللّهُ إِلى جِوارِهِ فَقَبَضَکَ إِلَیْهِ بِاخْتِیارِهِ: تا آنکه خداوند تو را به جوار رحمت خود دعوت کرد و روح پاکت را به اختیار خود برگرفت.»

این دو جمله در زیارت امین‌الله هم آمده است. باید دید مقصود چیست؟ زمینه سئوال این است که قبض روح همگان با ذات مقدس ربوبی است:

«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا…: خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند.» بنابراین باید کاوشی در معنای این جمله کرد.

احتمال می‌رود معنی این جمله آن باشد که داستان شهادت آن امام عظیم‌الشأن بر اساس دعوت حق تعالی و خواست او بوده، نه اراده و خواست دشمنان. یعنی اگر دعوت و اختیار خدای تعالی نبود، دشمنان آن حضرت اگرچه وسیله انجام آن جنایت بودند و خود را بدین وسیله ملعون درگاه حق و معذب به عذاب‌های ابدی و دوزخ کردند، نمی‌توانستند کاری انجام دهند.

چنانچه در سخنان دخت گرامی امیرالمؤمنین«ع» حضرت زینب کبری«س» در برابر حاکم خبیث کوفه ابن زیاد آمده است وقتی او به حضرت فرمود: «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ:  رفتار خدا با برادر و خاندانت را چگونه دیدی؟» او در پاسخ قاطعانه فرمود: «ما رَأَیْتُ إِلاّ جَمیلا، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمُا الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إلى مَضاجِعِهِمْ: جز زیبایی ندیدم.»

اینان مردمانی بودند که خداوند شهادت و کشته شدن در راه حق را برای آنها مقرر فرموده بود و آنان نیز (با کمال افتخار) به آرامگاه خود شتافتند.(۹)

که البته جنایت و مجازات قاتلین آنها هم سر جای خود هست که به اختیار امامان را به شهادت رساندند و به یاری خداوند در قیامت به اشدّ مجازات خواهند رسید.

انتقام از ایمان امامان

« وَ اَلْزَمَ اَعْداءَک الْحُجَّهَ مَعَ مَا لَک مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَهِ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ: و حجت را بر دشمنانت که تو را کشتند تمام کرد تا حجت تو بر آنها ثابت باشد و برای همیشه محکوم بمانند با آنکه بر تأیید تو حجت‌های رسای الهی بر جمیع خلق بود.»

خداوند برای امامان که حجت‌های او هستند نشانه‌هائی را قرار داده است. علوم گسترده، عصمت، کرامت‌ها و ولایت تکوینی آنها بخشی از این نشانه‌ها هستند.

کشتن آنان نیز حجت را بر دشمنان تمام کرد زیرا کشتن آنها هیچ مبنایی جز مخالفت با دین نداشت و فقط به این دلیل آنها را کشتند که اینها از دین دم می‌زدند:

« وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ: (۱۰) آنها هیچ ایرادی بر مؤمنان نداشتند جز اینکه به خداوند عزیز حمید ایمان آورده بودند.»

نام عزیز و حمید تهدید و هشداری به این جنایتکاران است که خداوند عزیز و حمید در کمین آنهاست.

سحره‌ مؤمن فرعون هم، به او چنین گفتند:

« وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا…؛ (۱۱) تو انتقامی از ما نمی‌گیری، مگر از این جهت که به آیات پروردگارمان ایمان آورده‌ایم.»

« السَّلامُ عَلَیْکَ یا أَمِیرَالمُؤْمِنِینَ. أَشْهَدُ أَنَّکَ جاهَدْتَ فی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَعَمِلْتَ بِکِتابِهِ، وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیِّهِ وَ اَقَمتَ الصَّلاهَ وَ آتَیتَ الزَّکاهَ وَ اَمَرتَ بِالمَعروفِ وَ نَهَیتَ عَنِ المُنکَر ما اِستَطَعتُ مُبتَغیاً ما عِندَالله راغِباً فیما وَعَدَالله.»

سلام بر تو ای امیرمؤمنان! تو خدا را با اخلاص عبادت و در راه او صبورانه جهاد کردی.و برای خدا جان خود را فدا ساختی. و به کتاب خدا عمل و از سنت رسولش پیروی کردی. و نماز را برپا داشتی و زکوه را پرداخت کردی. در حدی که توان داشتی امر به معروف و نهی از منکر کردی. در همه احوال طالب رضای حق و مشتاق وعده‌های رحمت خدابودی.

در این فرازها امام هادی«ع» به ۱۰ فضیلت از فضایل حضرت مولا علی«ع»

  1. عبادت خالصانه

«عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا: خدا را با اخلاص عبادت کردی.»

با توجه به اینکه در فرازهای بعد سخن از اقامه نماز و ایتاء زکوه و امر به معروف و نهی از منکر است، اینجا مراد از این عبادت، عبادت به معنای عام است یعنی بندگی. بنابراین معنای این جمله این است که بندگی‌ات از سر عشق به ذات مقدس ربوبی بود. همان که خود در مناجاتش فرمود:

« اِلهی ما عَبَدْتُکَ خَوْفا مِنْ نارِکَ وَ لا طَمَعا فی جَنَّتِکَ بَلْ وَجَدْتُکَ اَهْلاً لِلْعِبادَهِ فَعَبَدْتُکَ:(۱۲) پروردگارا! نه از ترس مجازاتت عبادتت می‌کنم و نه به شوق پاداشت، بلکه چون تو را شایسته پرستش یافتم عبادتت می‌کنم.»

و البته این بینش منش عاشقانه در عبادت با کیفیت به معنای خاص را هم در پی دارد:

ابن ابی الحدید می‌گوید: «امیرالمؤمنین«ع» از لحاظ عبادت از همه کس عابدتر و نماز و روزه‌اش از تمام مردم بیشتر بود و نماز شب و توجه به اوراد و اذکار الهی و انجام مستحبات را مردم از وی آموختند.»

ای خواننده! در باره این مرد بزرگ چه می‌اندیشی که به‌قدری مواظب نماز و عبادت بود که در یکی از شب‌های خوفناک جنگ صفین لیله الهریر جانماز خود را میان دو صف لشگر پهن ‌کرد و در حالی که تیر مانند باران در جلوی رویش فرو می‌ریخت و از چپ و راستش می‌گذشت، به نماز ایستاد و هراسی به دل راه نداد و تا پایان کار تکان نخورد. گمان تو نسبت به مردی که پیشانی او به خاطر سجده‌های طولانی چون زانوی شتر(۱۳) پینه بسته بود چیست؟

۲٫جهاد صابرانه

«وَ جاهَدَت فِی الله خَیراً: و جهاد صبورانه در راه خدا داشتی.»

معنای جهاد را در گذشته گفتیم در این فراز سخن از جهاد صبورانه است. جهاد همواره با صبر درآمیخته است. پس معنای جهاد صبورانه چیست؟ ظاهراً قید «صابراً» قید احترازی است، نه توضیحی. به این معنا که دوگونه مجاهد داریم. یکی جهادگری که وقتی آسیب می‌بیند، مجروح می‌شود جزع فزع و بی‌تابی می‌کند. سئوال: آیا این بی‌تابی گناه است؟ پاسخ: تا وقتی که سخن یا رفتار گناه‌آلود نداشته باشد گناه نیست.

مجاهد نوع دوم مجروح می‌شود و چه بسا گریه هم می‌کند، ولی نه از شدت درد، بلکه برای اینکه چرا به فیض عظیم شهادت نائل نشده است. این مصداق این جهاد صبورانه، علی«ع» است:

میفرماید: به پیامبر عرض کردم: ای رسول خدا! در باره شهادت من چه می‌فرمایید؟ مگر در جنگ احد بعد از آنکه جمعی از مسلمانان شهید شدند و من به سعادت شهادت نرسیدم «فشقّ ذلک علی» و این بر من سخت آمد، به من نفرمودی بشارت باد بر تو که شهادت در پیش رو داری؟» رسول خدا«ص» فرمودند: «مطلب همان گونه است که گفته‌ام، ولی در آن موقع چگونه صبر خواهی کرد؟» عرض کردم: « یا رَسُولَ اللَّهِ! لَیْسَ هَذا مِنْ مَواطِنِ الصَّبْرِ، وَ لکِنْ مِنْ مَواطِنِ الْبُشْرى وَ الشُّکْرِ: ای رسول خدا! این از موارد صبر نیست (زیرا صبر در برابر مصیبت است) بلکه از موارد بشارت و شکر است (زیرا شهادت در راه خدا بزرگ‌ترین افتخار است.)(۱۴)

  1. جانبازی در راه خدا

« وَ جُدْتَ بِنَفْسِکَ صَابِراً مُحْتَسِباً: و برای رضای خدا جان خود را فدا ساختی.»

از فضائل والای مولا علی«ع» جانبازی او در راه خداست. او شخصیتی جان به کف دین بود و از این رهگذر از ذات مقدس ربوبی مدال‌ها گرفت. یک مدال او آیه شریفه ۲۰۷ سوره‌ بقره است: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد: بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»

این مدال خداوند به حضرت مولی علی«ع» در فداکاری لیله المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر«ص» است.

خداوند بر جبرئیل و میکائیل وحی کرد من بین شما دو تن برادری قرار دادم و عمر یکی از شما را طولانی‌تر از دیگری کردم. کدامیک از شما برادر خود را بر خویش مقدم می‌دارید؟ هر دو زندگی را برگزیدند. خداوند به آن دو وحی فرمود: «چرا شما همچون ولی من علی بن ابیطالب«ع» نیستید؟ بین او و محمد«ص» فرستاده خویش برادری قرار دادم. آنگاه او را در زنده بودن بر خویش مقدم داشت و جای او بیدار ماند تا او را با خونش محافظت کند. هر دو بر زمین فرود آیید و او را از دشمنانش محفوظ دارید.» جبرئیل«ع» فرود آمد و بالای سر آن حضرت نشست و میکائیل«ع» پایین پای او. جبرئیل«ع» می‌گفت: «آفرین! آفرین! چه کسی مانند توست ای پسر ابوطالب؟! خداوند به تو بر فرشتگان مباهات می‌کند.»

پس خداوند این آیه را فرود آورد و من الناس تا پایان آیه.(۱۵)

در ۲۶ کتاب از کتاب‌های اهل سنت این شأن نزول آمده است.(۱۶)

پی‌نوشت:

  1. مجمع‌البیان، ج.۷، ص.۲۶۳ (چاپ اسوه) ذیل آیه.
  2. همان.
  3. .شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، معتزلی، ج.۱، ص.۲۷٫ – و نیز ر.ک، کافی، ج.۸، صص.۱۳۰ و ۱۶۵٫
  4. ارشادالقلوب، ص.۲۱۷، مناقب شهر ابن آشوب، ج.۲، ص.۶۲۰٫
  5. کافی، ج.۲، ص ۴۶۸٫
  6. ارشادالقلوب، ص.۲۱۷، بحارالانوار، ج.۱۰۳، ص. ۱۶٫
  7. نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۹٫
  8. ر.ک موسوعه الامام علی‌بن ابیطالب فی الکتاب و السنه و التاریخ، ج. ۵، (القسم العاشر خصائص الامام علی(ع).
  9. ارشاد مفید، ج.۲، ص. ۱۲۵٫
  10. سوره بروج، آیه ۸٫
  11. سوره اعراف، ۱۲۶٫
  12. بحارالانوار، ج.۴۱، ص. ۱۴٫
  13. شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج.۱، ص .۲۷٫
  14. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۶؛ ر.ک موسوعه الامام علی بن ابیطالب، ج.۴، صص. ۳۸۴-۳۸۲، علی عن لسان القران.
  15. المماس و المساوی، ج.۱٫
  16. موسوعه الامام علی بن ابیطالب، ج.۴، صص.۳۸۴-۳۸۲٫ – و .قادتنا کیف نعرفهم، ج.۲، ص.۲۰۲ به نقل از المستدرک علی
03آوریل/23

مخالفت با احکام خدا عامل سقوط به حضیض ذلت/ آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی(ره)

درباره انقلاب اسلامی و اهمیت نهضت حضرت امام(ره) و پیروزی‌ها و مراحلی که تاکنون گذرانده مطالب بسیاری شنیده و خوانده‌ایم. اگر مطالبی که در مورد این انقلاب در داخل و در خارج کشور بیان شده یا نوشته شده و البته هنوز هم تمام نشده جمع بشود یک دایره‌المعارف بزرگ را تشکیل می‌دهد.

موضع‌گیری‌های دشمنان انقلاب اسلامی

موضع‌گیری‌هایی که در مقابل این انقلاب انجام گرفت چند دسته بود؛ یک دسته، کسانی بودند که اساساً با اصل این حرکت و مخالفت با رژیم شاه، مخالف بودند، ازجمله درباریان و وابستگان دربار، کسانی که سرشان در آخور دربار بود. از این‌ها توقعی غیر از این نمی‌شود داشت، نداشتیم و نباید داشته باشیم.

از این‌ها گذشته، کسانی که فی‌الجمله با اصل نهضت و مبارزه با دستگاه ستم‌شاهی موافق بودند، فی‌الجمله چند دسته بودند؛ بعضی از اینان، بعد از پیروزی انقلاب، دلِ خوشی از این پیروزی نداشتند. دلشان می‌خواست که این حرکت به نام آن‌ها و به کام آن‌ها تمام بشود. یک عده‌شان که اصلاً به اسلام اعتقادی نداشتند، مثل مارکسیست‌ها که اصلاً به خدا و دین اعتقادی نداشتند.

عده دیگری که شبیه این‌ها بودند کسانی بودند که به‌اصطلاح، مارکسیست اسلامی بودند. کمابیش همان افکار مارکسیست‌ها را داشتند ولی معتقد بودند که دین اسلام هم حق است، منتها بعضی از مسائل که مربوط به زندگی اجتماعی است به تعبیر خودشان این‌ها تاریخ‌مند است؛ یعنی ما می‌دانیم که در اسلام، احکام جزایی و کیفری هست ولی این‌ها تاریخ داشته، یعنی برای صدر اسلام بوده. تعبیرشان این بود که احکام اسلام، تاریخش گذشته است. دیگر باید کنار گذاشت. خب این‌ها هم از پیروزی امام و برقراری انقلاب اسلامی به رهبری ولی‌فقیه، دلِ خوشی نداشتند، لذا از همان اوائل نیز شروع به مخالفت و موضع‌گیری کردند و خانه جنگ تشکیل دادند و بعد هم ترورها را شروع کردند.

اگر بخواهیم این‌ها را یکی‌یکی بررسی و بحث کنیم طولانی می‌شود…، در میان این‌ها، موضعی که خیلی برجسته بود موضع‌گیری‌های مجاهدین بود که شروع کردند به ترور کردن مردم عادی، تا داستان هفت تیر و شهدای هفت تیر و این‌ها پیش آمد و بعد شهادت مرحوم رجایی و باهنر و امثال این‌ها…

از انتقام خدا بر حذر باشید!

خداوند متعال بر این جامعه اسلامی منّت گذاشت و بلاهای متعددی را یکی پس از دیگری دفع کرد. به‌عنوان تشبیه مثل مشکلاتی که در صدر اسلام برای پیغمبر اکرم«ص» پیش آمد و تقریباً تا زمان فتح مکه ادامه داشت. بعد از آن بود که دیگر دولت اسلامی‌ با رهبری پیغمبر اکرم«ص» استقرار پیدا کرد و بر شهرهای عربستان و جزیرهالعرب تسلط پیدا کرد. شاید در همان‌وقت‌ها بود که این سوره نازل شد: «إِذَا جَاء نَصرُ اللَّهِ وَالْفَتحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا*فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ وَاستَغفِرهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا. بنابر نقلی، این سوره که نازل شد، پیغمبر اکرم«ص» فرمودند که این نشانه این است که اواخر عمر من است؛ وَاستَغفِرهُ.»

این انقلاب هم حوادثی را شبیه این حوادث، پشت سر گذاشت. البته نمی‌خواهم بگویم که عیناً بر آن تطبیق می‌کند اما از لحاظ مشکل‌آفرینی از داخل، از خارج، از بت‌پرست‌ها، از یهودیان، از دیگران، از منافقین، مشکلاتی که برای جامعه اسلامی پیش آمد خیلی سنگین بود. این مشکلات در اشل آن روز خیلی سنگین بود ولی مردم با کمال استقامت با این‌ها برخورد کردند، مشکلات را تحمل کردند، گرسنگی را، فقر را، دربه‌دری و آوارگی را تحمل کردند تا نصرت خدا بر امت اسلامی نازل شد و امت اسلامی استقرار پیدا کرد؛ الیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُم. خدا هم بشارت داد که کافران هم دیگر از دین شما ناامید شدند و امیدی ندارند به این‌که بتوانند شما را از دین‌تان برگردانند و شما را گمراه کنند. دیگر از این ناامید شدند؛ اما بعدش هم یک جمله دارد؛ الیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُم فَلاَ تَخشَوهُم وَاخشَونِ! دیگر از کافران نترسید اما از من بترسید! یعنی چه؟! خود این کلمه یک اشاره‌ای دارد به اینکه حوادثی پیش خواهد آمد که شما باید در آن جریانات مواظب باشید که از مسیر خدا منحرف نشوید وگرنه باید از خدا بترسید. دیگر این دشمنان انسانی نمی‌توانند به شما ضربه‌ای بزنند، این‌ها نمی‌توانند ریشه اسلام را بکنند، دیگر آن‌چنان ریشه اسلام محکم شده که این قدرت‌ها در مقابل آن‌ها نمی‌توانند عرض‌اندام کنند؛ ولی قدرت خدا و دست انتقام خدا سر جایش است. مبادا یک کاری بکنید که خدا خصم شما بشود! از مردم نترسید اما از من بترسید! حواستان جمع باشد! وظایفی دارید که باید انجام بدهید. من عالم را برای شما مهیا کردم که بتوانید وظایف‌تان را عمل کنید، به عزت برسید، آبرومند باشید، زندگی دنیایتان رونق پیدا بکند، امور مادی‌تان پیشرفت بکند، رفاه پیدا کنید، عزت دنیایی پیدا کنید. من این کار را برایتان کردم. مردم هم دسته‌دسته آمدند و به اسلام گرویدند و تسلیم شما شدند؛ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا. مردم فوج‌فوج دارند رو به اسلام می‌آورند اما مبادا فریب بخورید و مغرور بشوید و وظایف‌تان را فراموش بکنید! اگر وظایف‌تان را فراموش کردید از انتقام من بترسید! دیگر خصم‌تان بت‌پرست‌ها یا یهودیان یا منافقین نیستند، آن‌ها کنار رفتند. اگر به وظایف‌تان عمل نکنید، خصم‌تان خود من هستم! وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ!  خدا شما را از خودش پرهیز می‌دهد؛ مواظب باشید! از انتقام خدا و از غضب خدا بر حذر باشید! خدا با کسی شوخی ندارد! تعارف هم ندارد! حتی با آن اقوامی که بهترین نعمت‌ها را به آن‌ها داد.

عامل سقوط از اوج عزت به حضیض ذلت

در قرآن در دو آیه به این مطلب تصریح شده که ما بنی‌اسرائیل را بر همه عالمیان برتری دادیم؛ «وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِین» شاید یکی‌ از این برتری‌ها کثرت انبیا بود، یکی‌ هم قدرت‌هایی که پیدا کردند که سرآمدش قدرت سلیمان بن داوود که دیگر جهانگیر بود. خداوند در دو آیه قرآن می‌فرماید ما بنی‌اسرائیل را بر همه جهانیان برتری دادیم؛ «فَضَّلْنَاهُم عَلَى الْعَالَمِین»

اما خدا با همین بنی‌اسرائیل چه کرد؟! وَضُرِبَت عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالمَسکَنَهُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ!  چرا؟! چون با احکام خدا مخالفت کردند، فراموش کردند که خدا چه نعمت‌هایی به آن‌ها داده و ناسپاسی کردند، احکام خدا را زیر پا گذاشتند، با احکام خدا بازی کردند و… خدا هم آن‌ها را به‌صورت بوزینه مسخ کرد، ذلت و مسکنت را برای آن‌ها تثبیت کرد و آواره‌شان کرد. همان کسانی که «فَضَّلنَاهُم عَلَى العَالَمِین»

خدا این داستان‌ها را که در قرآن ذکر می‌کند صرف این نیست که یک مطلب تاریخی ثبت شده باشد. این‌ها را می‌گوید برای اینکه من و شما عبرت بگیریم. خیال نکنیم که اگر خدا به ما عزتی داد و ما را در دنیا سرفراز کرد، به جای اینکه نوکر آمریکا باشیم، به جای اینکه کشورمان حیات خلوت آمریکا باشد، بشویم ملتی که آمریکا و امثال آمریکا باید روی مواضع ما حساب کنند، یک چنین عزتی به ما بدهد در زمانی که آن‌ها روزبه‌روز راه سقوط را طی می‌کنند، حتی در امور مادی اقتصادشان روزبه‌روز دارند رو به ضعف و زوال می‌روند، دست گدایی‌شان پیش این و آن دراز است، در یک چنین موقعیتی، کشور فقیر ما که پابرهنه‌ها این کشور و این نظام را تشکیل دادند، روزبه‌روز دارد بر عزتش، بر ثروتش، بر قدرتش، بر علمش، بر آبرویش، بر موقعیت اجتماعی‌ و جهانی‌اش افزوده می‌شود؛ اما مبادا فریب بخورید و مغرور بشوید! ما بنی‌اسرائیل را تا سلطنت سلیمان رساندیم اما آن وقتی که نافرمانی پیشه کردند و بنا گذاشتند بر اینکه دیگر حرف خدا را گوش نکنند و عمل نکنند، سرنگونشان کردیم؛ «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَه» و در اطراف دنیا آواره شدند و یهودیان در هر گوشه‌ای پراکنده شدند و کسانی از روی ترحم یک جایی به آن‌ها دادند!

رشد فزاینده دین‌داری در جامعه اسلامی ایران

این‌جا قرآن می‌فرماید «الْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُم؛» کافران، دیگر از شما ناامیدند، «فَلاَ تَخشَوهُم؛» از آن‌ها نترسید اما وَاخشَونِ؛ از من بترسید! متأسفانه بعضی از ما علی‌رغم این هشدارهای قرآن و هشدارهای امام از همان روز‌های اول که در بسیاری از توصیه‌ها می‌گفت مواظب باشید که شما را به سرنوشت قبلی برنگردانند و نااهلان در شما نفوذ نکنند، علی‌رغم این هشدارها، بعضی جاها غفلت کردیم، مغرور شدیم و نقطه‌های ضعفی نشان دادیم. اگر این ضعف‌ها عمومیت داشت خدا با ما همان کاری را می‌کرد که با بنی‌اسرائیل کرد. خوشبختانه این‌ها برای یک گروه قلیلی است. الحمدلله اکثریت قاطع مردم ما، به انقلاب وفادار هستند، به اسلام وفادار هستند، روزبه‌روز علاقه‌شان به دین، به احکام دین و به اولیای دین بیشتر می‌شود. نمونه‌هایش در سراسر کشور پیداست. اقبالی که این جوان‌ها با همان قیافه‌های عجیب و غریبی که خیلی هم مورد پسند ما نیست اما با همین قیافه‌ها، می‌بینید به مشاهد مشرفه مشرف می‌شوند، در ایام اعتکاف در مساجد، شب‌های جمعه و چهارشنبه در مسجد جمکران، نه‌فقط از قم و اطراف قم، از صدها فرسخ فاصله، از بندر کنگان، از بندرعباس، اتوبوس راه می‌افتد و شب چهارشنبه می‌آید قم.

پیرمردها یادشان است. ما سال اولی که آمدیم قم، در ایام هفته که در مسجد جمکران هیچ خبری نبود. یک فانوسی بود که شب‌های جمعه روشن می‌شد. سه، چهار ساعت اول شب یک چراغ زنبوری روشن می‌کردند. روشنایی کل منطقه مسجد جمکران یک چراغ زنبوری بود. حالا نمی‌دانم بچه‌ها و جوان‌ها می‌دانند که چراغ زنبوری چیست؟ یک چراغ زنبوری روشن می‌کردند که سه، چهار ساعت روشن بود و بعدش دیگر آن ‌هم خاموش می‌شد و دیگر فقط یک فانوس روشن بود. در برف و یخ و سرمایی که آن‌جا وجود داشت هیچ وسیله گرمایی در مسجد جمکران یافت نمی‌شد. فقط یک منقل بود که هر کسی می‌خواست شب در سرمای زمستان آن‌جا بماند ذغالش را از شهر می‌خرید. پاکت ذغال را می‌برد آن‌جا و در منقل، آتش روشن می‌کرد، سرخ می‌کرد و پای آن می‌نشست تا سحر که برای نمازش بلند شود. نه یک بخاری بود، نه یک وسیله گرمایی بود. اصلاً برق نبود. گاهی آب برای وضو گرفتن پیدا نمی‌شد. حالا بیایید، ماشاءالله شب چهارشنبه یک کیلومتر اتوبوس پارک می‌شود؛ «وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»

اگر در دانشگاهی یک دانشجوی مسلمان می‌خواست نماز بخواند از هم‌کلاسی‌هایش خجالت می‌کشید. می‌ترسید به او بگویند این اُمُل است! نمازخواندن علامت عقب‌افتادگی و بی‌تمدنی بود! حالا ایام اعتکاف، دختر و پسرها می‌ایستند و گریه می‌کنند که برای ما جایی نیست که اعتکاف برویم و زارزار گریه می‌کنند؛ «یَدخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» این در داخل کشور است.

صدور انقلاب اسلامی ایران

تا حالا باور نمی‌کردیم که این انقلاب به جای دیگر هم صادر بشود و سرایت کند. حالا الحمدلله می‌بینید که چند سال است که در چند تا از کشورهای اسلامی، زلزله افتاده است. عین همین شعارهایی که امام در ایران مطرح کرد امروز در آن‌جا مطرح شده است. با دولت‌های دیکتاتور و دست‌نشانده یکی پس از دیگری مبارزه می‌کنند. ان‌شاءالله بقیه مبارزان و مخصوصاً مردم شریف بحرین هم به فضل خدا و به برکت عنایات آقا امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف پیروز خواهند شد. این‌ها نعمت‌هایی است که خدا به ما داده است.

 

قدردان نعمت انقلاب باشیم!

یک هشدار این است که مبادا در بین ما، در داخل کشور ما، در بین کسانی که به اسلام و تشیع علاقه دارند، کسانی پیدا بشوند که این نعمت‌های خدا را ندیده بگیرند. متأسفانه گاهی گوشه و کنار از این چیزها پیدا می‌شود. این‌همه برکاتی که این انقلاب آورد که اگر ما بشماریم به هزارها می‌رسد، یک جایی یک نقطه‌ضعف یا دو تا نقطه‌ضعف پیدا می‌کنند و می‌گویند اگر اسلام است پس چرا این‌طور است؟! خب آقا! شما به زمان امیرالمؤمنین‌‌«ع» برگردید. ما دیگر حکومتی اسلامی‌تر از حکومت علی‌‌«ع» داریم؟! زمان امیرالمؤمنین«ع» عاملان، همه فرشته بودند؟! بعضی از این عاملانی که از خویش و قوم‌های خود امام علی«ع» هم بودند، که به‌عنوان فرماندار یا استاندار جایی فرستاده بود، پول‌های بیت‌المال را جمع کردند. رفتند پیش معاویه. کارگزار علی«ع» پول‌های بیت‌المال را برداشت و رفت پیش معاویه! حالا شما توقع دارید که کارگزار ولایت‌فقیه همه معصوم باشند؟! چون انقلاب اسلامی شده، دیگر هیچ‌کس هیچ اشتباهی نمی‌کند؟! این‌همه برکاتی که پیدا شده این‌ها را نادیده می‌گیرند، یک جایی که تخلفی واقع شده، یک نقصی، اشتباهی، عمدی این‌ها را بزرگ می‌کنند و زیر ذره‌بین می‌برند؛ انگارنه‌انگار که این‌همه نعمت از طرف خدا به آن‌ها رسیده است! این‌ها ناشکری نیست؟!

ما در بدنمان صدها اندام وجود دارد، هزارها عضو کوچک وجود دارد، هر عضوی از میلیون‌ها نسوج و هر نسجی از میلیاردها سلول تشکیل شده است. حالا اگر سرمان درد گرفت یا شکممان درد گرفت باید همه آن نعمت‌ها را فراموش کنم؟! سلامتی چشم، گوش، مغز، قلب، اعصاب، کبد، دست، پا و…را فراموش کنم و بگویم اگر خدا هست پس چرا باید من سرم درد بگیرد؟! در آن حکمتی است، چه‌بسا دردی که هست برای بدرفتاری خودت است اما آیا این صحیح است که اگر من شکم‌درد بگیرم، درباره خدا شک کنم؟! آیا درست است که فلان دعایی را خواندم و خوب نشدم بگویم اگر اسلام درست است پس چه‌طور من دعا خواندم مرض سرطانم خوب نشد؟! بعضی از بهانه‌گیری‌هایی که برای نظام می‌کنند از این قبیل است. ما توقع نداریم که حکومتی که تشکیل شده، از حکومت علی‌(ع) بالاتر باشد. وقتی در پاریس از امام می‌پرسیدند که اگر حکومت شاه ساقط شود الگوی شما چیست؟ می‌فرمود الگوی ما حکومت علی‌(ع) است؛ اما دیگر نگفت که ما بالاتر از حکومت علی‌(ع)  می‌شویم. این‌ همه برکاتی که به‌وسیله رهبری‌های حضرت امام و فداکاری‌های مردم نصیب این ملت شده، همه این‌ها را ندیده بگیریم به خاطر یک اشتباه یا چند تا رفتار نادرست که چند تا کارگزار در یک کشور هفتاد و چند میلیونی انجام دادند و چه‌بسا در خیلی‌هایش خود ما کوتاهی داشته باشیم!

از ماست که بر ماست!

حالا من نمی‌خواهم از بعضی از اصناف و اقشار گله بکنم. بالاخره در همین اقشار متدین انقلابی نمازخوان روزه‌بگیر خمس‌بده، کسانی هستند که نعمت‌های خدا را خراب می‌کنند، گندم خدا را خراب می‌کنند، نان می‌پزند باعث خرابی وضع گوارش مردم می‌شوند. دولت هزاری می‌گوید، دیگران قانون وضع می‌کنند، رسیدگی می‌کنند که آقا! به آرد، جوش‌شیرین نزنید! بگذارید درست ور بیاید! به آن خمیرمایه بزنید! آن می‌خواهد زودتر کارش را انجام بدهد و حالا این با شکم مردم چه کار می‌کند، چه‌قدر مریض‌ می‌کند، به جهنم! من پولش را بگیرم حالا هرچه می‌خواهد بشود!

خیلی چیزها هست که از خود ماهاست و اشتباه‌کاری‌هاست. کمی بالاتر که می‌آید خب پولدارهایی هستند که معاملاتشان میلیاردی است. آن‌ها هم همین را دارند و می‌خواهند نفع ببرند. می‌گویند حالا یک کس دیگری ضرر کرد، یک بانکی ورشکسته شد، خب بشود، ما نفع خودمان را ببریم.

با این روحیه باید مبارزه کرد. ما باید نفع مردم و مسلمان‌ها را نفع خودمان بدانیم، ضرر آن‌ها را ضرر خودمان بدانیم و کاری بکنیم که خدا راضی باشد و شکر نعمت‌های خدا بشود. بالاخره عین همین روحیه در کارگزاران هم هست. یک کارگزاری هم می‌آید و یک پست و مقامی که گیرش می‌آید، دلش نمی‌خواهد صندلی را رها کند. تا می‌شود می‌خواهد از این صندلی بدوشد. خب اگر گله می‌کنیم، از خودمان هم گله کنیم ولی همه این‌ها در مقابل هزاران برابر برکاتی که از این نظام نصیب ما شده قابل اغماض است.

غفلت از مهم‌ترین برکت انقلاب

این پیشرفتی که در وضع زندگی مردم، رفاه مردم، صنعت مردم، تجارت مردم به وجود آمده است، الآن بسیاری از محصولات زراعی و صنعتی صادر می‌شود. این پیشرفت‌های مادی و پیشرفت‌های علمی و صنعتی که در این کشور پیدا شده و چشم دنیا را خیره کرده و یا چیزهای دیگر، این‌ها به برکت این انقلاب است. این‌ها را همه هم می‌دانیم؛ اما به نظرم یک چیز از همه این‌ها مهم‌تر است و کمتر گفته می‌شود و کمتر روی آن تکیه می‌شود. آن چیست که از همه این‌ها مهم‌تر است؟

حکومت دینی؛ وعده خداوند متعال به مؤمنان

خداوند متعال در قرآن به مؤمنان وعده داده است که اگر ایمان خودشان را حفظ کنند، رفتارشان را اصلاح کنند و کار خوب انجام بدهند، غیر از ثواب اخروی که در آخرت به آن‌ها خواهد داد در همین دنیا هم یک مژده به آن‌ها داده است. آن مژده چیست؟! «وَعَدَاللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الْأَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دِینَهُمُ الَّذِی ارتَضَى لَهُم وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعدِ خَوفِهِم أَمْنًا یَعبُدُونَنِی لَا یُشرِکُونَ بی‌شَیْئًا؛»  می‌‌فرماید: اگر این شرایط را رعایت کردید و جامعه اسلامی جامعه‌ای شد اهل ایمان و اهل عمل صالح، منِ خدا یک چیز را به شما قول می‌دهم که انجام بدهم و آن این است که شرایطی برایتان فراهم می‌کنم که دین، حاکم بشود و بتوانید به دستورات دینی‌تان عمل کنید؛ «وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دِینَهُمُ الَّذِی ارتَضَى لَهُم.» من و شما منظور این را نمی‌فهمیم که یعنی چه. اگر در زمان پیغمبر(ص) بودیم، اگر در شعب ابی‌طالب محاصره شده بودیم، اگر می‌دیدیم وقتی مسلمان‌ها می‌خواهند نماز بخوانند چه‌طور به آن‌ها سنگ می‌زنند، به خود پیغمبر اکرم(ص) چه اهانت‌هایی می‌کنند، آن‌وقت می‌فهمیدیم اینکه آدم بتواند به دینش عمل کند یعنی چه؟ اینکه دین در جامعه آبرو داشته باشد و دین‌داری افتخار باشد یعنی چه؟

به یاد می‌آورم روزی رئیس‌جمهور اتریش گفته بود که انقلاب اسلامی ایران باعث شد که من جرئت کنم که به دین خودم ببالم! ایشان مسیحی بود، اما می‌‌گفت انقلاب اسلامی در ایران به دین آبرو بخشید و من در کشور خودم می‌توانم بگویم من مسیحی‌ام و به مسیحیتم افتخار کنم! چون دین به‌وسیله امام در ایران ارزش پیدا کرد، در سایه آن آبرو، من هم که رئیس‌جمهور اتریش هستم، در دنیا می‌توانم افتخار کنم که دیندارم. شما می‌فهمید این یعنی چه؟

بزرگ‌ترین خدمت این انقلاب این بود که دین را زنده کرد، باعث آبروی دین شد، دین‌داری افتخار شد. روزگاری بود که اگر دانشجو می‌خواست نمازش را بخواند خجالت می‌کشید! ریش گذاشتن علامت روزگاری دهاتی‌گری و وارفتگی و ارتجاع بود! نمی‌شد اسمی از دین ببری! شعارهای آزادی، تمدن، تمدن بزرگ و از این چیزها شعار بود. این‌ها افتخار بود. آن‌چه به برکت رهبری امام و فداکاری‌های شهدا و مجاهدین ما، نصیب ما شد بالاترینش این بود که دین در کشور ما رواج پیدا کرد. این‌ها آثارش است که به بعضی‌هایش اشاره کردیم. ما غافلیم که این چه نعمت بزرگی است.

خدا می‌فرماید اگر ایمانتان را حفظ کنید و اگر اعمال صالح انجام بدهید من برایتان ضمانت می‌کنم که دین را حاکم کنم؛ «وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دِینَهُمُ الَّذِی ارتَضَى لَهُم». این معنایش این است که در میان جامعه ما کسانی بودند، البته خیلی‌هایشان را هم می‌شناسیم که به وظایف‌شان عمل کردند، به حقیقت اسلام و به ائمه معصومین و به جانشین ائمه، ولی‌فقیه، ایمان داشتند و تا پای جان و تا آخرین قطره خون دارند سعی می‌کنند که وظایف خودشان را موبه‌مو اجرا کنند و به این افتخار کنند.

03آوریل/23

کمال انسان مهمترین شرط ظهور حضرت مهدی(عج) / حضرت آیت‌الله‌العظمی جعفر سبحانی

اشاره

باور به مهدویت و انتظار ظهور حضرت مهدی(عج) که آخرین رهبر الهی در میان مردم است، یکی از مهم‌ترین ارکان‌ امامت است. آموزه‌های اسلام، امامت و ولایت اهل‌بیت«ع» را در امتداد رسالت نبیّ مکرّم اسلام«ص» برشمرده و وجود امام را لطفی الهی و موهبتی رحمانی از سوی پروردگار جهانیان معرفی کرده و تعالیم دینی گواه بر آن است که برکات وجود حضرت حتی از پَس پرده‌ غیب، قلوب انسان‌ها را سرشار از رحمت و هدایت و محبت می‌سازد.

 

۱٫ انتظار موعود در ادیان آسمانی

اعتقاد به وجود مصلح جهانى، هرچند یک عقیده‌ اصیل اسلامى است و ریشه‌ قرآنى دارد و احادیث متواترى درباره‌ آن وارد شده‌اند، در عین‌ حال ادیان آسمانی دیگر نیز مطابق با آنچه که در کتاب‌هاى آنان آمده است به آن معتقدند.

ملت‌هاى دیگر دنیا نیز به وجود مصلح بزرگ جهان و تکامل همه جانبه‌ جامعه‌ انسانى عقیده و بدین مطلب باور دارند که پس از خزان مرگ‌بار فساد که در آن بساط طراوت و خرمى از گیتى برچیده و چهره‌ شاداب و پرفروغ آن، زرد و افسرده مى‌شود، مجدداً نسیم جان‌بخش بهاری مى‌وزد. روى این اصل، باید وجود امام زمان و مصلح جهانى، منادى عدالت و دادگرى، مساوات و برابرى را در بخشى از زمان پس از تسلط جور و ستم بر جامعه بشرى، نتیجه‌ ناموس عمومى تکامل دانست، نه چیزى مغایر با آن.(۱)

در کتاب‌هاى ایران باستان، تورات و انجیل مصلح جهانى، به روشنى مطرح است.

 

الف. مصلح جهانى در زبور

روشن‌ترین آیه‌اى که به گواه قرآن کریم از مصلح جهانی در سایر کتب آسمانی آمده این است: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ‌(۲)؛ ما در زبور داوود نوشتیم که حکومت زمین به دست افراد صالح خواهد افتاد.»

مراد از ذکر، تورات است و خداوند در آیه می‌فرماید: این مطلب در تورات و زبور آمده است که: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ‌». مطالعه در زبور موجود نیز گواه نشان می‌دهد که این وعده‌ الهی تخلف‌ناپذیر است. در زبور چنین نوشته شده است:

در مزمور اول از مزامیر حضرت داوود  پیغمبر(ع)، خداوند به وى تسلا مى‌دهد که از کثرت شریران واهمه نداشته باش، زیرا سرانجام همه‌ آنها  نابود خواهند شد. خود را مشوّش مساز که البته باعث گناه خواهد شد، زیرا که شریران منقطع خواهند شد و اما منتظران خداوند، وارث زمین خواهند بود. حلیمان وارث زمین و از فراوانى سلامتى متلذذ خواهند شد.

منتظر خداوند باش و طریق او را نگاه دار تا تو را به وراث زمین برافرازد.

مزمور (۴۵)از پیامبر خاتم(ص) سخن رانده و در پایان گفته است:

در عوض پدرانت پسرانت خواهند بود و ایشان را بر تمامى جهان سرور خواهم ساخت؛ نام تو را در همه‌ دهرها ذکر خواهم کرد؛ پس قوم‌ها تو را احمد خوانند.

و نیز در مزمور (۹۷) مى‌گوید:

آسمان‌ها عدالت او را اعلام مى‌کنند و جمیع قوم‌ها جلال او را مى‌بینند و پرستندگان ‌بت‌هاى تراشیده خجل مى‌شوند.

شکى نیست که در طول تاریخ، حکومت‌هاى صالحى روى کار آمده‌اند؛ اما تا کنون دیده نشده که حکومتى صالح بر سراسر جهان فرمانروایى کند و جهان را زیر پوشش صلاح، عفاف، تقوا و پرهیزگارى قرار دهد. از این جهت باید پیروان زبور و قرآن چشم انتظار چنین حکومت جهانی صالحى باشند.(۳)

 

ب. مهدی موعود در اسلام

نام مبارک حضرت حجت «عج» صراحتاً در قرآن نیامده،(۴) اما معرفی ایشان با بیان صفات صورت پذیرفته است.(۵) در برخی آیات نظیر آیه «بَقِیَّتُ اللّه خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ»(۶)، خداوند با عبارت «بَقِیَّه‌اللّه» بر وجود مقدس و مبارک قائم آل محمد «عج» رهنمون است(۷) و همچنین در آیه ۱۰۵ سوره‌ انبیا که پیشتر اشاره شد، از این حجت الهی یاد شده است.

احادیث اسلامى در کنار آیات قرآن از مصلح جهانى به مهدى، صاحب العصر و الزمان… تعبیر کرده‌اند و در کمتر موضوعى از موضوعات به اندازه‌ حضرت مهدى«عج» حدیث و روایت وارد شده است. این احادیث، خصوصیات امام را به‌خوبى روشن کرده و راه را بر هر نوع عوام‌فریبى مدعیان دروغین «مهدویت» بسته است.

با توجه به این روایات و احادیث که محدثان اسلامى، اعم از شیعیان و اهل سنت در آثار حدیثی صحیحین و پیش از آن(۸) نقل کرده‌اند مشت دروغ‌گویانى مانند مهدى سودانى، غلام احمد قادیانى و على محمد باب کاملاً باز مى‌شود.(۹)

اینک فهرست روایاتى را که مشخصات منجى موعود در آنها وارد شده است با ذکر ارقام و تعداد احادیث آنها مى‌آوریم.(۱۰)

۱. روایاتى که از ظهور ایشان بشارت مى‌دهد (۶۵۷ عدد).

۲. ایشان از اهل‌بیت پیامبر«ص» است. (۳۸۹ عدد).

۳. ایشان از فرزندان على«ع»است. (۲۱۴ عدد)

۴. ایشان از فرزندان فاطمه«س» است. (۱۹۲ عدد)

۵. ایشان نهمین فرزند حضرت حسین بن على«ع» است. (۱۴۸ عدد)

۶. ایشان از فرزندان امام زین العابدین«ع» است. (۱۸۵ عدد)

۷. ایشان از فرزندان امام حسن عسکرى«ع» است. (۱۴۶ عدد)

۸. اجداد امام حسن عسکرى«ع» بیان شده‌اند. (۱۴۷ عدد)

۹.  ایشان جهان را از عدالت پر مى‌کند. (۱۳۲ عدد)

۱۰. غیبت ایشان طولانى است. (۹۱ عدد)

۱۱. عمر طولانى دارد. (۳۱۸ عدد)

۱۲. دین اسلام به وسیله‌ ایشان عالمگیر مى‌شود. (۴۷ عدد)

۱۳. امام دوازدهم آخرالائمه است. (۱۳۶ عدد)

۱۴. روایاتى که حاکى از ولادت ایشان هستند. (۲۱۴ عدد)

 

 

۲٫ امام مهدی «عج» ناشناس است، نه نامرئی!

امام از نظر حیات، یک زندگی طبیعی و عینی و خارجی دارد و پیوسته در میان مردم و در جامعه به صورت ناشناس رفت و آمد و در نقاط مختلف زندگی می‌کند و براساس روایات از احوال و اعمال مردم و پیروان خود آگاهی دارد. در نتیجه وجودی نامرئی ندارد و چقدر فرق است میان «ناشناس» و «نامرئی». تنها استثنا در زندگی ایشان، عمر طولانی است و هیچ روایت صحیحی درباره‌ غیبت ایشان جز این را نگفته است.(۱۱)

 

۳٫ وجود رهبر، مایه‌ بقای مکتب

مهم‌ترین اثر بارز امام به گواه قرآن که می‌فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(۱۲) هدایت و رهبری مردم و اداره جامعه است(۱۳) و حال آنکه با غیبت امام، این هدایت چگونه محقق می‌شود؟

پاسخ به این پرسش با استمداد از محاسبات عقلی و تجربیات اجتماعی و نیز بیان فائده وجود حجت‌های مخفی الهی در جامعه به سهولت میسر است.

 

الف. فائده رهبر از منظر عقل و تجارب اجتماعی

تجربیات اجتماعی و محاسبات عقلی نشان می‌دهند که وجود رهبر، نگهبان مکتب و مایه تشکّل پیروان آن است. بهترین گواه بر این مطلب، سرگذشت نبرد «اُحُد» است. در جنگ احُد بر اثر اشتباه و یا از روى غرض‌ورزى، ندایى در قلب لشکر بلند شد که: «أَلا قَدْ قُتِلَ مُحَمّد:محمد کشته شد.»

این خبر ناگوار، شیرازه‌ی سپاه اسلام را از هم گسست و پس از اندک زمانی که کذب خبر اشکار شد، جان تازه‌ای در کالبد لشگر دمیده شد.(۱۴)

خداى تعالى، این حقیقت را در قرآن چنین بیان مى‌فرماید:

«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرِینَ‌؛(۱۵) محمد پیامبرى بیش نیست. پیش از او نیز پیامبرانى بوده‌اند. آیا اگر بمیرد و یا کشته شود، به دوران جاهلیت باز مى‌گردید؟ و هر کسى به دوران جاهلیت باز گردد به خدا زیانى نمى‌رساند و خدا سپاسگزاران را پاداش مى‌دهد.»

اکنون درباره‌ امام زمان«عج» این اصل را در نظر مى‌گیریم. آیا اعتقاد به وجود امام حىّ و زنده و حاضر و ناظر و مستعد و آماده براى نهضت، در حفظ وحدت جمعیت و تشکیلات، بالأخص آماده کردن افراد براى نهضت و قیام بر ضد ظلم و جور و استبداد و خودکامگى، مؤثر نیست‌؟

همین انتظار و امید به آینده‌ای روشن نقش بسیار سازنده‌ای در حیات معنوی و بازسازی جامعه ایفا می‌کند و در رشد انسان‌ها موثر است.(۱۶)

 

ب. فوائد حجت‌های مخفی الهی در جامعه

امیرمؤمنان علی«ع» در نهج‌البلاغه، براى خدا دو نوع حجت معرفى مى‌کند: یکى حاضر و آشکار و دیگرى غایب و ناپیدا. آنجا که مى‌فرماید: «اَللّهمّ بلى لا تخلو الأرضُ مِنْ قائم للّه بحجّه إمّا ظاهراً مشهوراً أو خائفاً مغموراً لئلاّ تبطل حجج اللّه وبیّناته؛(۱۷) بلى، خدایا، روى زمین هیچ‌گاه از حجت‌هاى تو خالى نمى‌ماند، حجت‌هایى که گاهى مرئى و آشکار و گاهى از بیم مردم پنهانند تا دلایل آیین الهى محو و نابود نشود».

جملۀ «لِئلاّ تبطُل حُجج اللّه وبیّناته» بسیار قابل ملاحظه است و نشان می‌دهد که رهبران الهى در پنهان و آشکار، وظیفه‌ سنگین رهبرى را انجام مى‌دهند و در همه حال برای راهنمایى مردم مى‌کوشند.

مقصود امام از «حجت خائف و مغمور» کیست‌؟ آیا جز آن پیشواى معصوم است که بر اثر نبودن شرایط مساعد، در پس پرده‌ غیبت به سر مى‌برد تا روزى که جهان براى نهضت او آماده شود؟

قرآن کریم نیز در آیاتی آثار اجتماعی وجود امام غائب را یادآور می‌شود و در چند مورد از فائده رهبر مخفی پرده برمی‌دارد:

  1. ولیّ غائب که در اخبار به نام «خِضر» معروف شده، مدتی معلم موسى نبی«ع» ‌شد و به صورت مخفیانه به یاری مظلومان شتافت، حال آنکه هدایت و رهبری ایشان و تصرفاتش در اموال و انفس از نظر مردم عادی پنهان بود.(۱۸)
  2. پیامبر گرامى اسلام«ص» که سه سال از طریق تربیت فردى هدایت مى‌کردند، مشابه حضرت نوح «ع»، گاهی مخفیانه و در دوره‌ای آشکارا به هدایت مردم پرداختند.(۱۹)
  3. حضرت موسى«ع» در مدت غیبت چهل روزه از دید دیگران غائب بود.(۲۰)

اینها تنها شواهدی بر وجود اثربخش حجت الهی در زمان غیبت و پنهان و ناشناس بودن وی از چشم مردم است و گواه اینکه امام غائب، وظایف خطیر الهی را حتی در دوران مخفی بودن نیز به سامان می‌رساند.

 

۴٫کمال، مهم‌ترین شرط ظهور

مهم‌ترین شرط ظهور در آموزه‌های دین و روایات، تکامل انسان است و مقصود از آن، تکامل در عقل و اندیشه، ایمان، فرهنگ و صنعت است. انقلاب جهانى امام«عج» و گرایش جهانیان به حضرت و تحقق حکومت واحد جهانى که یکى از اهداف حضرت بقیه‌اللّه «عج» است، بدون چنین تکاملى، امکان‌پذیر نیست.(۲۱)

برخى از شرایط تحقق چنین حکومتى را با استفاده از احادیث بازگو مى‌کنیم:

 

الف) آمادگى جهانیان

آمادگى مردم براى پذیرش چنین حکومتى، نخستین شرط ظهور امام است. گذشت زمان، به بن‌بست رسیدن بشر در بسیارى از مشکلات، یأس و نومیدى انسان از سازمان‌ها و تشکیلات مادى، جامعه انسانى را براى پذیرش ایشان آماده مى‌سازد. در روایات اسلامى به‌طور متواتر وارد شده که پیش از ظهور امام، زمین را جور و ستم فرا مى‌گیرد(۲۲) و فشار ظلم و تعدى، آن چنان بر دوش بشر سنگینى مى‌کند که انسان براى پذیرش انقلابى دیگر، انقلابى عمیق و بنیادى آماده مى‌شود.

 

ب) تکامل خرد و اندیشه‌ انسانى

پى‌ریزى حکومت واحد جهانى و برقرارى عدل و داد در همه شئون، با زور سرنیزه و آتش توپ و تانک ممکن نیست. هر چند هر نوع حکومتى، به قدرتى نیرومند محتاج است، اما در عین حال، تنها قدرت و قوه اجرایى نیرومند، قادر بر قلع فساد و گسترش عدل و داد نیست، بلکه باید جامعه‌ انسانى از نظر عقل و خرد و دانش و بینش، به تکامل فرهنگی برسد و قلباً خواهان برقرارى حکومت حق و قانون و طرد و نابودى ظلم و طغیان شود بسیارى از مشکلات در عصر ظهور امام«عج» از این طریق حل خواهند شد.

امام باقر(ع) بر این عنصر از عناصر پدید آورنده حکومت جهانى امام زمان«عج» اشاره می‌کند و مى‌فرماید:

«اذا قام قائمنا وضع اللّه یده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به أحلامهم»(۲۳)؛ آن گاه که قائم ما قیام کند، خداوند دست رحمت و قدرت او را بر سر بندگان مى‌گذارد و به وسیله او خرد و اندیشه‌هاى انسانى به تکامل مى‌رسند.»

فرهنگ انسانى در پرتو تکامل عقول، یک فرهنگ تمام عیار است که بخشى از آن را صنعت و اختراع تشکیل مى‌دهد، و ابعاد دیگر آن، به «شناخت خود و جامعه» و «شناخت موقعیت خود در جهان» مربوط مى‌شود.

 

ج) تکامل صنایع

حکومت واحد جهانى، بدون تکامل صنعت امکان‌پذیر نیست، زیرا حکومتى که مى‌خواهد نداى الهى را به اقصى نقاط جهان برساند و همه‌ مردم جهان را از پیام خود آگاه سازد، نمى‌تواند بدون تکامل صنایع و وسایل ارتباط جمعى انجام وظیفه کند. حاکم الهى باید پیام خدا را با استفاده از وسایل تندرو و دستگاه‌هاى گزارشگر قوى به سراسر جهان برساند.

امام صادق«ع» در حدیثى به این نوع از تکامل تصریح می‌کند و مى‌فرماید:

«انّ قائمنا اذا مد اللّه لشیعتنا فى أسماعهم و ابصارهم حتى لا یکون بینهم و بین القائم برید، یکلّمهم فیسمعون و ینظرون الیه و هو فى مکانه؛(۲۴) آن ‌گاه که قائم ما قیام کند، خداوند بر قدرت شنوایى و بینایى شیعیان گسترش مى‌بخشد و فاصله میان آنها و قایم را از میان برمى‌دارد. امام با آنان سخن مى‌گوید و آنان مى‌شنوند و او را در جایگاه خود مى‌بینند».

همچنین در حدیثى دیگر مى‌فرماید:

«انّ المؤمن فى زمان القائم و هو بالمشرق یرى اخاه الذى فى المغرب و کذا الذى فى المغرب یرى اخاه الذى بالمشرق؛(۲۵) در زمان قائم مؤمنى که در مشرق زندگى مى‌کند، برادر خود را که در مغرب است مى‌بیند و همچنین کسى که در مغرب زندگى مى‌کند، برادر خود را که در مشرق است، مشاهده مى‌کند.»

شاید این احادیث، اشاره به تکامل صنعتى وسایط ارتباط جمعى یا وسایل مدرن‌ترى باشد که تا آن روز در پهنه‌ جهان پدید مى‌آیند. ضمن آنکه مى‌توان احتمال داد مراد از این‌گونه احادیث، بالا رفتن قدرت معنوى مؤمنین در آن زمان باشد.(۲۶)

 

د) ارتش واحد جهانى

حکومت مهدى«عج» که به صورت جهانى برقرار مى‌شود، نیازمند نیروهاى فعال سازنده و ارتش مؤمن جهانى است که در راه هدف، از همه چیز بگذرند و شجاع‌تر از شیر و برنده‌تر از شمشیر باشند.(۲۷)

اگر در برخى از روایات، شماره‌ آنان ۳۱۳ نفر و در بعضى دیگر «دوازده هزار نفر» و احیاناً «پانزده هزار» آمده است، هدف اشاره به سران آن ارتش مؤمن است که تحت فرمان امام انجام وظیفه مى‌کنند و قلوب دشمنان آکنده از رعب آنان است و در مقام مقابله، دشمن را شکست مى‌دهند. آنان در راه انجام وظیفه‌ الهى از ملامت هیچ سرزنش‌ کننده‌ای هراس ندارند.(۲۸)

 

ه‍) جهانى شدن عمران و آبادى

از نظر آیات قرآن(۲۹) طهارت و دورى مردم از گناه سبب باز شدن درهاى رحمت الهى به روى آنان می‌شود و نعمت و رفاه همه‌جا را فرا می‌گیرد. عصر حکومت امام«عج» دوران پاکى، دوری از گناه و خلاف‌هاست. از این رو امیرمؤمنان«ع» درباره‌ نتایج ظهور درخشان ایشان مى‌فرماید: «تخرج الأرض نبتها و تنزل السماء برکتها و تظهر له الکنوز، یملک ما بین الخافقین أربعین عاماً؛(۳۰) زمین گیاهان خود را ظاهر مى‌سازد، درهاى برکات آسمانى گشوده مى‌شوند، گنج‌ها براى وی آشکار مى‌شود و امام چهل سال بر جهان حکومت مى‌کند.»

 

۵٫ فرزندآوری و تربیت آن، بهترین راه یاوری مهدی«عج»

پیامبر رحمت«ص» در روایات متعددی از انتظار سخن گفته و در روایتی وی را رحمت برای امت می‌دانند و می‌فرمایند: «الأَمَلُ‏ رَحمَهٌ لِأُمَّتِی‏ وَ لَو لَا الأَمَلُ مَا رَضَعَت وَالِدَهٌ وَلَدَهَا؛(۳۱) آرزو و انتظار و امید برای امت من رحمت است و همین امید به آینده و گشایش در امور است که مادر را در تحمل سختی در فرزندآوری و تربیت آن کوشا می‌سازد»

و در سخن گهربار دیگری می فرمایند: «أَفْضَلُ‏ أَعْمَالِ‏ أُمَّتِی‏ انتِظَارُ الْفَرَج؛(۳۲) بهترین اعمال امت من، انتظار فرج است». 

انتظار مراتب دارد و یکی از مراحل آن توسل و توجه به خداوند و دعا برای ظهور حضرت حجت عج است و یکی دیگر از مراتب آن ساختن انسان ها و تربیت اسلامی جوانانی است که وقتی امام زمان عج ندای عالمگیر سر دادند، لبیک گویان آماده یاری رسانی و جان فشانی در راه حضرت باشند و بحمد الله در ایران ما این چنین جوانان فراوان است.

عزیزان امام زمان «علیه السلام» سرباز فداکار می‌خواهد؛ آقایانی که جوان هستند ازدواج کنند به یک فرزند به دو فرزند اکتفا نکنند، کشور ما جوان می‌خواهد کشور ما الان رو به پیری است. زمانی تبلیغات غلطی ترویج شد که اولاد کمتر، زندگی بهتر. این برنامه، برنامه غرب بود.

کشورهای غربی در دوران جنگ تحمیلی همه کمک‌ها را قطع کردند، امّا کمک‌ برای کاهش نسل و فرزندآوری ادامه داشت. این ماجرا نه فقط برای ایران است بلکه برای همه کشورهای اسلامی است و دشمنان می‌خواهند عدّه و عُده را کم کنند تا بتوانند بر این کشورها دو مرتبه مسلط بشوند. بنابراین بهترین راه مهدی یاوری و انتظار حضرت، تقویت و تربیت جوانان و تربیت سرباز است.

این مسئله همیشه باید تبلیغ شود که پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «فَإِنِّی أُبَاهِی بِکُمُ الْأُمَمَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ»(۳۳) همه جا این مثل را به فرزندان به دخترانتان سفارش کنید که همیشه کثرت اولاد برای حضرت بهترین کمک است این که می‌گویند: مملکت ما نمی‌تواند اداره کند نه! بحمدالله مواهب فراوان است.

کسانی که اولاد کمتر دارند هنگامی که پیر ‌شوند به خانه سالمندان منتقل می شوند، امّا اگر اولاد بیشتری داشته باشند، این فرزندان ستاره‌وار گرد وجود پدر ومادر می‌چرخند و اجازه نمی‌دهند به خانه سالمندان بروند. پس «افضل اعمال امتی انتظار فرج» یکی از مراتب انتظار ساختن یک جامعه جوان برای حضرت است.(۳۴)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ پرسش‌ها و پاسخ‌ها،صص. ۲۳۷-۲۳۶٫
  2. انبیاء: ۱۰۵.
  3. پرسش‌ها و پاسخ‌ها،صص.۲۴۲-۲۳۹٫
  4. سیمای فرزانگان،ج.۴،صص. ۳۰۱-۲۹۹٫
  5. پرسش‌ها و پاسخ‌ها، صص.۲۴۹-۲۴۳٫
  6. هود: ۸۶٫

۷- منیه الطالبین،ج.۱۴،صص.۲۳۸-۲۳۷؛الاجتجاج، ۱،ص.۲۵۲؛ کمال‌الدین، ج.۱، صص.۳۳۱-۳۳۰٫

  1. سیمای فرزانگان،ج.۷،صص.۱۷۹-۱۷۴٫
  2. پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ص.۲۴۱٫
  3. راهنمای حقیقت، ص.۴۶۲؛ ر.ک: منتخب‌الاثر، ج.۲، باب ثالث.
  4. سیمای فرزانگان،ج.۲،ص.۲۵۱؛ پرسش‌ها و پاسخ‌ها،ص.۲۶۸؛ اصول عقائد اسلامی،ص.۲۳۷٫
  5. انبیاء: ۷۳٫
  6. پرسش‌ها و پاسخ‌ها، صص.۱۹۱-۱۸۶؛اصول عقائد اسلامی،صص.۲۴۳-۲۳۲٫ در متن علامت نخورده.
  7. فروغ ابدیت،ص.۵۴۷؛ دلیل‌المرشدین،ص.۲۶۶؛ السیرهالمحمدیه،ص.۱۳۶٫
  8. آل‌عمران: ۱۴۴.
  9. فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامی،ج.۶،ص.۴۷۱؛ اصول عقائد اسلامی،ص. ۲۲۶؛ پرسش‌ها و پاسخ‌ها،ص.۲۶۶٫
  10. نهج‌البلاغه، کلمات قصار، شماره ۴۷.
  11. کهف: ۶۶-۶۸٫
  12. نوح: ۹٫
  13. بقره: ۵۱؛ اعراف: ۱۴۲٫
  14. پرسش ها و پاسخ ها، ص ۳۰۴-۳۰۹٫
  15. کشف‌المحجه،ص.۱۰۶؛ چنین آمده است: «بعد ما ملئت جوراً و ظلماً».
  16. کافى، ج.۱، ص. ۲۵. نشر دارالکتب الاسلامیه.
  17. همان، ج.۸، ص.۲۳۱٫
  18. بحارالانوار،ج.۵۲، ص.۳۹۱؛ اثبات‌الهداه، ج.۵،ص.۲۱۴٫
  19. این دو نیرو – نیرو مادى پیشرفته و نیرو معنوى قوى مى‌توانند با هم در خدمت پیروان حضرتش باشند، لذا این دو احتمال با هم قابل جمع‌اند؛ چنان که بر آشنایان به کلام اهل‌بیت«ع»پوشیده نیست.
  20. بحارالانوار،ج.۲،ص.۱۹۰؛ امام باقر(ع) می‌فرماید: «حَدِیثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ أَوْ مَدِینَهٌ حَصِینَهٌ فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُنَا وَ جَاءَ مَهْدِیُّنَا ع- کَانَ الرَّجُلُ مِنْ شِیعَتِنَا أَجْرَأَ مِنْ لَیْثٍ وَ أَمْضَى‏ مِنْ‏ سِنَانٍ‏ یَطَأُ عَدُوَّنَا بِرِجْلَیْهِ وَ یَضْرِبُهُ بِکَفَّیْهِ وَ ذَلِکَ عِنْدَ نُزُولِ رَحْمَهِ اللَّهِ وَ فَرَجِهِ عَلَى الْعِبَاد.
  21. منتخب‌الاثر،ص.۴۸۶.
  22. از جمله آیه ۹۶ سوره اعراف.
  23. بحارالانوار،ج.۴،ص.۲۱؛ الاحتجاج،ج.۲،ص.۲۹۱٫
  24. نزههالناظر و تنبیه‌الخواطر، ص.۲۱؛ بحارالانوار،ج.۷۴،ص.۱۷۳٫
  25. کمال‌الدین،ج.۲،ص.۴۶۶؛ عیون‌اخبارالرضا،ج.۲،ص.۳۶٫
  26. کافی، ج۵، ص۳۳۵؛ نوادر، ص۱۳؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۶۹٫
  27. براساس سخنرانی حضرت آلله العظمی جعفر سبحانی حفظه الله تعلی در مسجد مقدس جمکران مورخ نیمه شعبان سال ۱۳۹۸ه.ش
03آوریل/23

اهمیت معرفهُ النّفس/ گفتاری منتشر نشده از مرحوم علامه حسن‌زاده آملی

جناب رسول الله(ص) فرمود: «اُطلُبُوا اَلْعِلمَ وَ لَو بِالصِّینِ وَ هُوَ عِلمُ مَعرِفَهِ اَلنَّفسِ وَ فِیهِ مَعرِفَهُ اَلرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ»(۱) علم را طلب کنید اگرچه در چین باشد و آن علم  معرفت نفس (خودشناسی) است و در آن، معرفت پروردگار نیز می‌باشد.

از امام صادق«ع» سؤال کردند که این روایتی که از پیغمبر اکرم«ص» نقل شده است که فرمودند: «اُطلُبوا العِلمَ و لَو بِالصّین» دنبال تحصیل علم بروید ولو اینکه علم در چین باشد…». کدام علم است که انسان دنبال آن برود ولو در چین باشد؟ حضرت فرمودند: علمِ «معرفهُ النّفس»؛ مراد پیغمبر چنین علمی است؛ علم «معرفهُ النّفس» خیلی مهمّ است که برای کسب آن حتی باید تا چین بروید.

شما که رنج غربت دیدی و در یک امر به خصوص مثلاً، آمدی و گیاه‌شناس شدی؛ زمین‌شناس شدی؛ مهندس شدی؛ معمار شدی؛ در فلان رشته دکترا گرفتی. خب نمی‌گوییم آنها همه غلط، اما حالا زحمت رفتن به چین را که می‌کشی؛ یک چیزی عایدت بشود که بیارزد به این خستگی تو.

اینها را نمی‌گوییم نه. این علوم کمابیش هست همه‌جا. ما یک دردی داریم؛ آن درمان بشود خیلی مهم است. ما یک گمشده‌ای داریم؛ دنبال آن گمشده می‌گردیم و آن را نیافتیم. این در و آن در می‌زنیم. پیش این و آن می‌رویم. کتاب می‌خوانیم. همه (به خاطر) این است که ما یک گمشده‌ای داریم و به دنبال آن گمشده‌ایم و آن گمشده‌ای است که از همه‌ی علوم بهتر است.

حالا که زحمت می‌کشید و این‌طرف و آن‌طرف می‌روید؛ علمی را تحصیل کنید که به کارتان می‌آید. حالا بنده‌ی معمار مثلاً، بنده‌ی پزشک، بنده‌ی زمین‌شناس، ستاره‌شناس و فلان رشته، حالا سر مرز قرار گرفتی و داری تشریف فرما می‌شوی (آن نشئه) حالا از شما سؤال می‌شود که چکاره‌ای؟ می‌گویی مثلاً نانوا. (به شما می‌گویند) ما اینجا نانوا نمی‌خواهیم. نان‌های بهشتی همه به یک انشاء، درست می‌شود. دیگر خمیر و… نمی‌خواهد. اتوماتیکی نان درست می‌شود.

جنابعالی چه کاره بودی؟ مثلاً حصیربافت بودم. جواب می‌دهند که ما اینجا احتیاجی به حصیرباف نداریم. شما چه کاره بودید؟ بنده، پیش‌نماز بودم. اینجا دیگر دارِ تکلیف نیست که نیاز به پیش‌نماز باشد. بله، در یک مرحله بعد از این نشئه البته، امر به سجده داده می‌شود.

«أُطلبوا العلم ولو بالصّین» حالا که داری می‌روی به چین، سعی کن که کسی را بیابی. اگر صد سال عمرت باشد؛ اینی که می‌گویند خداوند تو را هزارساله کند این نفرین هست چون شما بعد از این (نشئه)، دیگر هزار سال و ده هزار سال و صد هزار و اینها نیست؛ هستیم که هستیم که هستیم دیگر. آن‌قدر عمرت دراز هست آقا، که پایان ندارد. این جنابعالی، دیگر از بین رفتنی نیستی. خاطرت جمع باشد. اینکه دیگر میمیری و فانی می‌شوی؛ این نیست.

حالا اگر در این مرحله، صد سال در این نشئه باشی؛ در این مدت عمر تو در این مدت صد سال، اگر نود سالش، نود و نه سالش، نود و نه سال و یازده ماهش، در به در بگردی تا یک آدم بیداری پیدا کنی؛ اگر به چنگت آمده؛ اگر پیدا کردی؛ آن یک ماه را، یک هفته را، یک روز را، با استعداد، با قابلیت، در کنف آن بیدار بشوی؛ آن یک روز، کار هزار شب را می‌کند و یک عمر دنبالش گشتی؛ ضرر نکردی. اما اگر پیدا کردنش مشکل است.

یک آقایی داشت با جفر، حساب می‌کرد که فلان ولی‌الله را الآن کجا باید پیدا کرد؟ این که داشت اینجا حساب می‌کرد؛ همان ولی‌الله که آن آقا دنبال او می‌گشت؛ در همان شهر رفته پیش یک هم جنس خودش و به او گفت: «برو و به فلانی بگو که خودش را زحمت ندهد که من کجا هستم؛ به ایشان بگو شما خودتان را آمادگی بدهید؛ ما خدمتتان می‌رسیم. ما می‌آییم پیش‌تان. ما از شما دور نیستیم؛ شما از ما دور هستید. به جفر حساب کردن، لازم نیست.»

چون به چشمت داشتی شیشه کبود

زین سبب عالم کبودت می‌نمود

امام صادق(ع) فرمود: «هو علم معرفت النفس و فیها معرفت الرّب» این علمی که پیغمبر«ص» فرمود این در و آن در بزن و گدایی بکن و بخواه و بجوی؛ این علمِ «خودشناسی» است؛ انسان‌شناسی است؛ کتاب وجود خودش را انسان، فهمیده ورق بزند؛ است. این علم که حاصل شده؛ در این علم، علم معرفت ربّ هم هست.

نمی‌شود خودت را نشناسی؛ ربّت را بشناسی. این نیست. به همان اندازه که ربّت را می‌شناسی؛ قطعاً خودت را می‌شناسی منتهی غفلت داری.

چون هر یک از ما راهی جز خودمان به متن هستی نداریم. دار هستی را که می‌خواهیم ببینیم؛ با دیدگانمان است. باید بشنویم؛ با قوه‌ی سامعه از شنوایی است. باید لمس کنیم از حس لامسه است و همین‌طور، خیال ما، وهم ما، عقل ما، فوق عقل ما؛ شبکه‌ی ارتباط به خارج‌اند. اینها روزنه‌ها و درهای به خارج از خودمان است. ما باید از خودمان به عالم خارج، ارتباط پیدا کنیم. راهی جز این نداریم. به هرچه که رسیدیم از خودمان رسیدیم. هر چه را که یافتیم از خودمان یافتیم. راه، خودمان هستیم و باید از خودمان پیش برویم.

از رسول‌الله«ص» سؤال می‌کنند که چه وقتی ما می‌توانیم به ربّ‌مان آشنایی پیدا کنیم؟ رسول‌الله«ص» فرمود؛ آن وقتی که به خودتان آشنایی پیدا کردید وقتی که به خودتان آشنایی پیدا کردید؛ آن وقت خدایتان را یافتید. «معرفه النفس» نردبان «معرفه الربّ» است؛ وسیله‌ی «معرفه الرب» است.

از خودتان غافل نباشید «ولا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم» و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.»(۲) خودتان را فراموش نکنید. خودمان را فراموش نکنیم. و عمده این است و مهم این است. مصیبتی است در این فراموشی و غفلت.

خیلی هم دلت برای دنیا نتپد. خودت را خسته نکن. شد، شد. نشد هم، نشد.

چه بسا برای شما پیش آمده باشد که یک کسی به دشمنی بر علیه شما قیام کرد؛ بعد می‌بینی آن دشمنی کردنش چقدر پرفایده بود و الآن چقدر برای شما کار می‌رسد. و آن دشمنی او، چقدر شما را زیرک، بار آورده. چقدر شما را مواظب و مراقب بار آورده. او مدام سنگ‌ها پیش پای شما گذاشت و شما مدام تدبیر و چاره‌اندیشی و حلم اعمال کردید تا از چنگ او به در بروید. ورزیده شده‌اید؛ کارکشته شده‌اید. او شما را به سنگلاخ‌هایی برد و شما با تدبیر و فکرتان از آن سنگلاخ‌ها به در آمدید. و به عکس، می‌بینید که دوستی، برای شما چقدر این در و آن در می‌زد! چقدر حرف شما را می‌زد! چقدر شما را می‌ستود! چقدر تعظیم‌تان می‌کرد! چقدر به‌به‌تان می‌کرد تا مثلاً فلان کارتان جوش بگیرد و درست بشود! مثلاً آن مغازه و یا آن خانه را بخرید. بعد که خریدید؛ دیدید چه گرفتاری عجیبی پیش آمد. آن مال، از دستت رفت آن مقام و منصب، از دستت رفت. این خیال و پندار از دستت رفت. این را کی کرده؟ این‌را آن آقای دوستی که این‌همه برای شما اعمال دوستی می‌کرد؛ او کرده، که البته او هم کار بدی نکرده بود بنده‌ی خدا. اما جنابعالی الآن می‌گویی که ای‌کاش نمی‌کرد. ای‌کاش نمی‌شد. ای‌کاش نمی‌بود و من بی‌خیال بودم. هرچند او در دوستی‌اش مقصر نیست. این‌ها وقایعی است که کمابیش داریم. برای من هست؛ برای جنابعالی هم هست. حالا که این است؛ حالا که ما از آن طرف صفحه بی‌خبریم؛ حالا چه‌بسا که دشمن در دشمنی‌اش کار صدتا دوست را با من می‌کند و چه بسا دوست در دوستی‌اش، نتیجه‌اش، کار صدتا دشمن می‌شود. حالا که این است چه بهتر که من، جنابعالی و دیگران، دنیا ما را شکار نکند. اقبال شد؛ شد. نشد؛ نشد. تو آرمیده باش. یعنی آن عظمت روحیِ خودت را، آن وقار انسانیِ خودت را، به این چیزها از دست نده. تو آرام باش و از این آرامش و اطمینانِ خودت بهره می‌بری و با خلق خدا در نمی‌افتی. لااقل با خودت دعوا و نزاع نداری و این حرفی را که به عرض رساندیم؛ منافاتی با فکر شما، تدبیر شما، با کار شما، با پیشرفت شما، با هنر شما هم، ندارد. با دل آرمیده، به کارتان هستید. مردم، اقبال کردند؛ کردند. ادبار کردند؛ کردند.

یک روزی برای شما آمل تنگ شده؛ نمی‌توانید باشید. شده که شده. قرآن می‌فرماید «إنّ ارضی واسعه؛ زمین من فراخ است.» این‌همه افراد مثل شما هستند؛ مگر همه در آمل هستند؟ این‌همه زمین هست. این‌چنین نیست که خدا اینجا را قواره کرده باشد فقط.

و این‌همه افراد که می‌گویند مال من و مال من و…، یاد آن داستان آقای بهلول می‌افتیم که رفته بود در گورستان و یک چوب دستی به دست گرفته و افتاده بود به جان قبرها. هی قبرها را می‌زد. گفتند؛ آقای بهلول! دیوانه شدی؟ قبرها را برای چه می‌زنی؟ گفت می‌خواهم دروغگویان را ادب کنم. گفتند چرا؟ گفت؛ مگر این قبر فلانی نیست؟  گفتند چرا. گفت؛ این شخص مگر نمی‌گفت آن کوه، از دامنه‌ی کجا تا کجا، مال من است؟ این مگر قبر فلانی نیست؟ گفتند چرا. گفت؛ مگر این نمی‌گفت که دشت، از کجا تا کجا مال من است؟ مدتی است که این اشخاص مرده‌اند اما آنها (کوه و دشت) تکان نخوردند از جای خود. از بس اینها دروغ گفتند؛ دارم اینها را تنبیه می‌کنم.

عارف شبلی با کاروانی در سفر بودند؛ دزد آمد و افتاد به جان کاروان. همه آه و ناله کردند مگر شبلی، که آرمیده بود به حال خودش. یکی به شبلی گفت مگر شما سرمایه نداری؟ گفت من سرمایه‌ای دارم که کسی نمی‌تواند آن را بدزدد. بعد این آقای شبلی را به گروگان گرفتند. گفت باز هم من، خودم هستم دیگر. سرمایه‌ای دارم که زایل شدنی نیست. پوسیدنی نیست. تباه شدنی نیست. «اطلبوا العلم ولو بالصین» این علم را قصد کن.

نمی‌گویم خانه و زندگی و داد و ستد نباشد. اینها باشد؛ ناچاریم از اینها. باید داشته باشیم اما، نه اینکه هدف اوّلی، اینها باشد.

بارها عرض کردم این جوان‌های ما را خیلی کلاه سرشان می‌گذارند. گرچه این جوان‌ها همه متنبه و بیدار می‌شوند. این جوان‌ها بیدار می‌شوند و متوجه می‌شوند که کلاهی سرشان گذاشتند، این دختران هم، این‌ها هم متنبه می‌شوند. حرف‌های ما به گوش این‌ها می‌رسد. حرف‌های ما را به گوش اینها برسانید و به ایشان بگویید ای دختران من! ای فرزندان من! شما مادران آینده‌ی این اجتماع هستید. فرزند، میوه‌ی شماست. میوه، درخت پاک می‌خواهد. میوه، رحم پاک می‌خواهد. میوه، پستان پاک می‌خواهد. میوه، دامان پاک می‌خواهد. قرار است انسان به بار بیاید. ما، درنده که نمی‌خواهیم. مار و افعی که نمی‌خواهیم.

تو ای دختر ساده، این جوان‌ها دارند عفت تو را و آن مقام انسانی تو را از تو می‌گیرند و این چند صباحی که طراوت و تازگی داری دنبال تو هستند.

آقای من! پدران من! مادران من! این را بدانید که هیچ یک از ما، برای خودمان نیستیم. یعنی جنابعالی پدر، حق نداری در خانه با هر لباسی باشی. جنابعالی پدر، جنابعالی مادر، شما حق ندارید هرجور دلتان خواست هر لقمه‌ای بردارید و هر کاری خواستید بکنید. این فرزندان را چه می‌کنید؟ اینها از شما رنگ می‌گیرند. شمای پدر و مادر که معلم اولین‌شان هستید؛ حق ندارید هر حرفی را در خانه‌تان عنوان بکنید. این فرزندان که از خانه می‌روند بیرون، معرِّف شما هستند. معرف پدر و مادرشان هستند. معرف محیط‌شان و خانه‌شان هستند. اصلاً ما که از این شهر می‌رویم به جای دیگر، رفتار ما، گفتار ما، معرف محله‌ی ماست. معرف شهر ماست. اینها یک واقعیت‌هایی است.

هیچ یک از ما برای خودمان نیستیم. به‌خصوص این سلسله که طلبه هستند. منه طلبه باید خیلی حواسم جمع باشد که بیش از اصناف دیگر که در لباس من نیستند؛ برای خودم نیستم. این بزرگان ما، روحانیت ما، مظاهر اسماء و صفات الهی ما، اینها روشنگر افکار مردم‌اند و مردم از اینها توقعاتی دارند.

این جوان‌های ما احساساتی‌اند و آنچه را که به ظاهر می‌بینند قضاوت می‌کنند. عقل‌شان پخته نشده و سرشان به دیوار نخورده. فعلاً جست و خیز دارند؛ اما آرام می‌شوند و می‌فهمند. مردم ما که بیدار شدند الحمدلله رب‌العالمین. و ما امیدی که داریم از این مردم بیدارِ کشور به حق قیام کرده‌ی اسلامی، ایمانی، قرآنی، علوی، وَلَوی، عیسوی، موسوی، جعفری و مهدوی داریم. الحمدلله که مردم بیدار شدند و این خیلی ارزشمند است. این قیام (انقلاب ۵۷) کار چندین هزار سال منبر ما را کرده است. خداوند بر بیداری ما، بر معرفت ما بیفزاید.

جناب فیض رحمه‌الله در علم الیقینش نقل کرده که امام صادق(ع) فرمود؛ شما دل خوش کردید که چند تا مسئله‌ی حلال و حرام مثلاً، چند تا مسئله‌ی در رساله‌ی عملیه در رساله‌ی فقهی، همین‌ها علم شده؟ علم یعنی این؟ این مسائل فروع دین، علم فقه متعارف کنونی، مسائل حلال و حرام، مربوط به مسائل روزمره‌تان است و برای ساختن اجتماع ما و ظاهرمان است؛ اینجایی است، به یک معنا. می‌فرماید این علم حلال و حرامِ این چنینی، در تعدادی آیه از آیات قرآن است. در صورتی که بقیه آیات آن، همه علوم و معارف و ترقیات انسان و کمالات انسان است. آن باطن‌ها را بیابید. آن اسرار عالم، آن مقام ولایت، آن مراتبی که برای انسان کامل است، برای اولیا الله است. برای جنابعالی است که إقرأ ورقاً. بخوان و بالا برو

این سفره‌ی علم فقه، محدود است اما بقیه‌اش که نامحدود است و مربوط به کمالات انسانی است آنها را إقرأ ورقا، آنها به انتظارِ تو نشسته‌اند.

ان‌شاءالله که این بذرها سبز بشود که می‌شود هم ان‌شاءالله. ان‌شاءالله هم در منِ گوینده که به یک معنا شنونده هم هستم؛ سبز بشود هم در شما سبز بشود. هر روزی یک دانه هم سبز بشود خیلی است. یک دانه از این بذرهای معارف در جان ما سرسبز بشود و جوانه بزند؛ می‌شود شجره طوبی. ان‌شاءالله حقیقت عالم، ارتباط ما را با اهل ولایت بیشتر بفرماید.

 

پی‌نوشت:

  1. نقل به اختصار

۲٫بحار الأنوار ج۲ ص۳۲

۳٫حشر / ۱۹

20نوامبر/22

از تحقیر منافقین در عملیات مرصاد تا استعفای نابهنگام نخست وزیر و هشدار امام! / بی‌پرده با تاریخ – نگاهی به وقایع پاییز ۱۳۶۷

تاریخ ایران در پاییز ۱۳۶۷ روزهای تلخ و شیرین فراوانی را ثبت کرده است، در مرداد این سال منافقین با گمان ضعف نظامی ایران و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سر ضعف؛ با حمایت قوای حکومت بعث صدام در عملیاتی که نام آن را «فروغ جاویدان» گذاشتند با هدف فتح چند روزه تهران به مرزهای کشور هجوم برده و تا مهران نیز پیش رفتند ولی «عملیات مرصاد» فروغ منافقین را به یک «حقارت جاویدان» بدل کرد.

در اینشماره مهم‌ترین رخدادهای پاییز ۱۳۶۷ را مرور می‌کنیم.

مرصادی که حقارت جاویدان را برای منافقین رقم زد!

سوم مرداد ۱۳۶۷ نیروهای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) عملیات موسوم به «فروغ جاویدان‌» را در مرزهای غرب کشور آغاز کردند. دو روز پس از این رخداد عملیات «مرصاد» با هدف سرکوب نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که با حمایت نظامیان رژیم بعثی صدام از ناحیه غرب وارد کشور شده بودند آغاز شد.

در پنجم مرداد این سال همزمان با پیشروی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران در عملیات «فروغ جاویدان»، هواپیماهای عراقی پایگاه‌های شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول، پادگان تیپ دو سقز و پایگاه هوانیروز در کرمانشاه را بمباران کردند.

یک روز پس از ورود مستقیم نیروی هوایی رژیم بعث در حمایت از منافقین، آخرین قوای باقیمانده سازمان منافقین در حوالی اسلام آباد غرب زیر ضربات هوایی و زمینی رزمندگان جمهوری اسلامی قرار گرفت و پس از تحمل تلفات سنگین به داخل عراق گریخت. و در هفتم مرداد رسماً اعلام کرد که از شهرهای کرند و اسلام آباد غرب عقب‌نشینی کرده است.

اعتراف سازمان‌ها و شخصیت‌های جهانی به جنایات صدام در جنگ با ایران

دهمین روز مرداد ۱۳۶۷ روزنامه «نیویورک تایمز» تصریح کرد: «عراق بی‌شک آغازگر جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران بوده است.»

در همین روز پنج عضو دائم شورای امنیت، عراق را برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ تحت فشار قرار دادند.

۱۱ مرداد این‌سال نیز هیأت کارشناسان اعزامی از سوی دبیرکل سازمان ملل به ایران و عراق، در پایان مأموریت خود و بازگشت به آمریکا یک گزارش مستند ۸۷ صفحه‌ای حاوی جزئیات کاربرد وسیع سلاح‌های شیمیایی توسط رژیم بغداد منتشر کرد.

با این وجود یک روز پس از انتشار گزارش مستند هیأت کارشناسی سازمان ملل در مورد کاربرد گسترده سلاح‌های شیمیایی از سوی عراق، بر اثر بمباران شیمیایی شهر اشنویه توسط صدامیان بیش از ۱۵۰۰ نفر از روستاییان این شهر مصدوم شدند.

در یکم شهریور ۱۳۶۷ سازمان ملل مجدداً تأیید کرد که رژیم عراق در منطقه غیرنظامی اشنویه از سلاح‌های شیمیایی موسوم به گاز خردل استفاده کرده است.

در چهارم شهریور ماه نیز قطعنامه شماره ۶۲۰ شورای امنیت سازمان ملل علیه کاربرد مکرر سلاح‌های شیمیایی از سوی عراق، منتشر شد.

استعفای نابهنگام نخست وزیر و هشدار امام!

۱۴ شهریور ۱۳۶۷ میرحسین موسوی طی نامه‌ای به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان، استعفای خود را از نخست وزیری اعلام کرد. در این نامه عدم تفاهم فیمابین دولت و مجلس در زمینه نوع نگرش به وزیران معرفی شده، دلیل استعفا عنوان شد!

یک روز پس از این استعفا، امام خمینی(ره) ضمن اظهار تعجب از استعفای میرحسین موسوی از نخست وزیری تصریح کردند «در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند، چه‌وقت گله و استعفا است؟!»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور نیز استعفای موسوی را نپذیرفت.

در نامه امام خمینی(ره) در این زمینه آمده بود: «حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را‏‎ ‎‏در جریان می‌گذاشتید.‏ در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند چه‌وقت گله و استعفا است. شما در سنگر نخست‌وزیری در چارچوب اسلام و قانون اساسی به خدمت خود ادامه دهید، در صورتی که نسبت به بعضی از وزرا به توافق نمی‌رسید چون گذشته عمل شود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود، رأی دهد.

بنیانگذار جمهوری اسلامی تاکید کرده بودند:…همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند. مردم ما از این‌گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیده‌اند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت. از آنجا که من به شما علاقمندم، انشاءالله عندالملاقات مسائلی است که گوشزد می‌نمایم.(۱)

میرحسین موسوی نیز در پی هشدار امام طی نامه‌ای تاکید می‌کند: محضر مبارک مقام رهبری، حضرت امام خمینی ـ مدظله العالی ـ ضمن تقدیم سلام و تحیات، پیام پدرانه و هشدار دهندۀ حضرتعالی را به گوش جان شنیدم. اینجانب عزت و مصلحت را در تبعیت از مقام معظم رهبری می‌دانم و استعفای خود را که با انگیزۀ دلسوزی برای اسلام و انقلاب و مصلحت کشور تقدیم نموده بودم، پس می‌گیرم. مسائل و مواردی که چاره‌جویی آنها را به مصلحت کشور می‌دانم، حضوراً عرض می‌کنم و در هرحال مطیع امر رهبری به عنوان یک مرید و مقلد بوده و هستم.(۲)

گفتنی است ۲۱  شهریور ۱۳۶۷ و یک هفته پس از انتشار استعفانامه میرحسین موسوی که عدم تفاهم با مجلس در معرفی وزیران کابینه را دلیل استعفا اعلام کرده بود، ۱۸ وزیر از مجموع ۲۱ وزیر معرفی شده‌ی وی از مجلس شورای اسلامی رأی اعتماد گرفتند.

ترور رهبر شیعیان پاکستان

۱۴ مرداد ۱۳۶۷ بود که خبر رسید سید عارف حسین الحسینی رهبر شیعیان پاکستان که ارتباط و پیوند عمیقی با انقلاب اسلامی ایران داشت ترور شده است. ارتباط عارف حسینی با انقلاب، از دوران حضور امام خمینی(ره)  در نجف آغاز شده بود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این ارتباط مستحکم‌تر شده بود. واضح و مبرهن بود که رشد یک نهضت شیعی در پاکستان به رهبری شخصیتی چون عارف حسینی که طرفدار انقلاب اسلامی ایران بود، نه خوشایند آمریکا بود و نه برای کشورهای مرتجع عربی قابل تحمل می‌نمود.(۳) از این‌رو می‌توان رد پای آل‌سعود و آمریکا را در شهادت وی جستجو کرد.

مسئولیت تازه امین امام!

۱۷ شهریور ۱۳۶۷ طی حکمی از سوی امام خمینی(ره)، حجت‌الاسلام سیداحمد خمینی مسئول تنظیم و تدوین اسناد و مدارک مربوط به امام امت شد.

حجت‌الاسلام حاج سیداحمد خمینی(ره) پیش از این طی نامه‌ای به امام امت نوشته بود: «یکی از مسائل بسیار مهم که بعد از جنابعالی ـ خدا آن روز را نیاورد ـ موجب موضع‌گیری‌های‏‎ ‎‏مختلف فرزندان انقلاب و افراد گوناگون و محققین و احیاناً اختلاف آنها می‌گردد، برداشت‌های گوناگون‏‎ ‎‏سیاسی و غیرسیاسی آنان از یک متن است، و از این بسیار گسترده‌تر، از اختلاف بین متون منتشر شدۀ‏‎ ‎‏حضرتعالی با آنچه به عنوان اسناد سیاسی و غیره از صدا و فیلم و متن‌های دستنویس جنابعالی که منتشر‏‎ ‎‏نشده و در اختیار ماست سرچشمه می‌گیرد. شما بهتر از هرکس می‌دانید که به علل گوناگون گاهی خود‏‎ ‎‏شخصاً و گاهی اینجانب و یا مسئولین و حتی بعض افراد معمولی پیشنهاد حذف یک قسمت و یا‏‎ ‎‏قسمت‌هایی از سخنرانی‌ها، یا حذف و تغییر و اضافه جمله و یا جملاتی بسیار در اعلامیه‌ها خدمتتان عرضه‏‎ ‎‏شده است که حضرتعالی گاهی قبول نمی‌فرمایید و گاهی هم پس از دقت، دستور حذف و یا تغییر و‏‎ ‎‏اضافه را بدان صورت که مایل باشید صادر می‌فرمایید که انجام می‌گیرد.

این نامه می‌افزاید: حال اگر روزی تصمیم بر این‏‎ ‎‏گردد ـ که حتماً می گردد ـ متن سخنرانی‌ها و یا اعلامیه‌ها و چیزهایی از این قبیل که با صدا و خط‏‎ ‎‏حضرتعالی است منتشر گردد مسلماً متن دستخط و یا متن اصلی صدا و فیلم به عنوان سند خدشه‌ناپذیر‏‎ ‎‏اصل قرار می‌گیرد.

مرحوم سیداحمد خمینی در ادامه تصریح کرده بود: گاهی‏‎ ‎‏دیده شده در روزنامه‌ای و یا مجله‌ای به علل مختلف، چه سیاسی و چه غیرسیاسی و یا سهواً، جمله و یا‏ ‎‏جملاتی از لابلای اعلامیه‌ها و یا سخنرانی‌ها در روزنامه‌ای آورده شده و در روزنامۀ دیگر نیامده است،‏‎ ‎‏کدام را باید اصل قرارداد، آن متنی که این جمله را دارد و یا متنی که فاقد آن جمله است؟ بدیهی است‏‎ ‎‏این تردید در جایی است که دسترسی به صدا و خط حضرتعالی نیست و این هم بسیار است چرا که‏‎ ‎‏خیلی وقت‌ها است که صحبت‌های جنابعالی را من و یا یکی دیگر از دوستان می‌نویسیم و بعد از تصویب‏‎ ‎‏شما به مطبوعات و غیره می‌دهیم، چه کسی باید تشخیص دهد آن جمله از حضرتعالی است یا نه؟‏‎ ‎‏روشن است که گاهی تغییر و یا حذف و یا اضافه کلمه‌ای به‌طور کلی معنای جمله را تغییر می‌دهد.‏

در بندهای دیگر این نامه تاریخی بر موارد زیر تاکید شده بود:

– پرونده‌های حضرتعالی در ساواک است – که الآن در اختیار وزارت اطلاعات می‌باشد- و یک‏‎ ‎‏نسخه از آن را اینجانب در اختیار دارد، لازم است به اطلاع حضرتعالی برسانم که تنها، پرونده‌های‏‎ ‎‏جنابعالی در سازمان امنیت شاه در تهران ۴۸ جلد است که تقریباً هر جلد حدود پانصد صفحه می‌باشد‏‎ ‎‏که انتشار آن بدون شک، پرده از مسائل بسیاری بر می‌دارد و طبیعی است که یکی از گرانقدرترین اسناد‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی است.‏

– بهره‌برداری و تحقیق و تحلیل و نیز انتشار اسناد و نامه‌ها و بولتن‌هایی که قبل و بعد از انقلاب به‏‎ ‎‏عنوان حضرتعالی و یا دفتر ارسال گردیده و هم اکنون نیز در اختیار دفتر می‌باشد.‏

امام خمینی(ره) نیز در پاسخ به این درخواست تصریح کردند: «از آنجا که شما را بحمدالله‌تعالی در مسائل سیاسی و اجتماعی صاحب‌نظر می‌دانم و در‏ تمامی فراز و نشیب‌ها در کنار من بوده‌ای و هستی و با صداقت و کیاست امور سیاسی و‏‎ ‎‏اجتماعی اینجانب را متصدی هستی، لهذا شما را برای تنظیم و تدوین کلیۀ مسائل مربوط‏‎ ‎‏به خود ـ که بسا در رسانه‌های گروهی اختلافات و اشتباهاتی رخ داده است ـ انتخاب‏‎ ‎‏می‌نمایم. و از خداوند متعال، که حاضر و ناظر است، توفیقات شما را خواستارم. امید‏‎ ‎‏است با صرف وقت و دقت‌نظر این امر را به پایان برسانی. والسلام علیکم.‏(۴)

 

هشدار امام برای دوران پس از جنگ

بازسازی به قیمت وابستگی تمام نمی شود

۱۱ مهر ۱۳۶۷ امام خمینی(ره) در پیامی خط‌مشی بازسازی کشور را در پایان جنگ تعیین کردند.

در بخشی از این پیام آمده بود: بر هیچ یک از مردم و مسئولین پوشیده نیست که دوام و قوام جمهوری اسلامی ایران بر پایه سیاست نه شرقی و نه غربی استوار است و عدول از این سیاست، خیانت به اسلام و مسلمین و باعث زوال عزت و اعتبار و استقلال کشور و ملت قهرمان ایران خواهد بود. جمهوری اسلامی ایران نباید تحت هیچ شرایطی از اصول و آرمان‌های مقدس و الهی خود دست بردارد. ان‌شاء‌الله مردم سلحشور ایران کینه و خشم انقلابی و مقدس خویش را در سینه‌ها نگه داشته و شعله‌های ستم‌سوز آن را علیه شوروی جنایتکار و آمریکای جهانخوار و اذناب آنان به کار خواهند گرفت تا به لطف خداوند بزرگ پرچم اسلام ناب محمدی (ص) بر بام همه عالم قد برافرازد و مستضعفان و پابرهنگان و صالحان، وارثان زمین گردند.

این پیام هشدارگونه می‌افزود: در مسئله بازسازی و سازندگی من اطمینان دارم که شخصیت‌های رده بالای نظام و مسئولین محترم و نیز مردم وفادار و انقلابی کشورمان چون گذشته هرگز قبول نمی‌کنند که نیل به این هدف به قیمت وابستگی ایران اسلامی به شرق و یا غرب تمام شود. اخیراً دست‌های پنهان و آشکار غرب و شرق به منظور ایجاد شکاف و اختلاف میان طرفداران انقلاب اسلامی به حیله جدیدی متوسل شده‌اند که مسئولین عزیز و رده بالای کشورمان و نیز شخصیت‌ها و چهره‌هایی از مجلس و دولت و روحانیون را به تفکر و گرایشات وابستگی و همچنین عدول از مواضع گذشته و نهایتاً به شرق‌گرایی یا غربگرایی متهم نمایند و موذیانه با طرح مسائلی از این قبیل که فلان شخصیت نظام جمهوری اسلامی راستگرا و یا میانه‌رو و یا سازشکار و غربگراست و یا فلان مسئول تندرو و انقلابی شده‌است که نتیجتاً اعتماد مردم را به دست‌اندرکاران نظام سلب نمایند که با یاری خداوند و با رشد و آگاهی مردم بازار اینگونه القائات در این مملکت کساد و مشتریان آن اندک بوده‌اند و بر مردم ثابت است کسانی که سال‌ها و بارها چه قبل و چه بعد از انقلاب امتحان خود را در تعهد به اسلام و انقلاب داده‌اند و در این راه به پای چوبه‌های‌دار رفته و زندان‌ها کشیده و ترور گشته‌اند و سلامت خود را از دست داده‌اند و تحت شکنجه‌های شاه برای استقلال و آزادی مبارزه کرده‌اند، یقیناً دلشان به حال انقلاب و ثمرات آن نه تنها کمتر از دیگران نسوخته که بیشتر می‌سوزد و مسیر ارزشی و الهی و پرطراوت خویش را به هیچ وجه عوض نمی‌کنند. و من از باب وظیفه به مردم و فرزندان پرشور انقلاب می‌گویم که مبادا بدون در نظر گرفتن محذورات سیاسی و شرایط بسیار پیچیده و حساس کشور به طرح سئوال‌ها و اشکالاتی روی آورید که بازگو کردن و تحلیل واقعی قضایا توسط مسئولین دلسوز نظام باعث کشف اسرار مملکت شده و برای نظام مسئله آفرین گردد و نه تنها گرهی را باز نکند که بر مشکلات مملکت نیز بیفزاید…(۵)

در بخش دیگری از این پیام بسیار مهم و تاریخی می‌خوانیم: من سیاست داخلی و خارجی کشور را به دقت ملاحظه می‌کنم و تا زنده‌ام نخواهم گذاشت مسیر سیاست واقعی ما عوض شود و مسئولین نیز چیزی غیر از این نمی‌خواهند و انتظاری غیر از این از آنان نمی‌رود. من به بعضی از مسئولین هشدار می‌دهم که به شدت باید مراقب بود که خدای ناکرده آب به آسیاب دشمنان نریزیم و آنان را با اقوال و جبهه گیری‌هایمان شادمان نگردانیم. به مسئولین و دست‌اندرکاران در هر رده نیز می‌گویم که شرعاً بر همه شما واجب است که همت کنید تا آخرین رگ و ریشه‌های وابستگی این کشور به بیگانگان را در هر زمینه‌ای قطع نمایید – که ان‌شا‌الله خواهید کرد – و اگر مصلحت نظام و اسلام سکوت است، دردمندانه سکوت کنید که اجر سکوت برای پیشبرد اهداف نظام و اسلام به مراتب بیشتر از دفاع از اتهام وابستگی است.

تحولات پس از جنگ ایران و عراق

با گذشت سه ماه از پایان جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ روابط بین‌الملل عرصه‌ی اظهارنظرها درباره این قطعنامه هست، برخی رسانه‌ها نیز درباره جنگ تحمیلی دست به افشاگری‌های تکان دهنده‌ای می‌زنند.

۸ مهر ۱۳۶۷ کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، اسارت دو خبرنگار ایرانی توسط نظامیان عراقی را تأیید کرد. این دو نفر از روز ۳۰ شهریور هنگام تهیه گزارش از بازگشت پناهندگان کرد عراقی به حلبچه، بازداشت شده بودند. گفتنی است ۲۸ مهر همین سال وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در بیانیه‌ای اعلام کرد تعداد اسیران ایرانی ثبت نام نشده در عراق، سه برابر اسیرانی است که در آن کشور ثبت نام کرده‌اند. در این بیانیه تأکید شده که برای پیشبرد قطعنامه ۵۹۸ باید به صلیب سرخ اجازه داده شود از تمامی اسیران ثبت نام به عمل آورد.

۱۵ مهر ۱۳۶۷ نیز روزنامه واشنگتن‌پست فاش کرد عراق در جنگ با جمهوری اسلامی ایران از هلیکوپترهای شرکت آمریکایی «بل» در بمباران شیمیایی شهرهای ایران استفاده می کرده است.

اعتراف آخرین سفیر انگلیس در دربار شاه!

۱۳ مهر ۱۳۶۷ پارسونز آخرین سفیر انگلیس در دربار شاه گفت: «ما سابقه بدی در اذهان مردم ایران داریم و اقدام مردم علیه ما و آمریکا بدیهی‌است. اینکه مردم ایران نمی‌توانند سوابق استعماری ما را فراموش کنند طبیعی است زیرا انگلیس در قدیم به عناوین مختلف در امور داخلی ایران دخالت می‌کرد.»

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

  1. ۱٫صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۱۲۳
  2. ۲٫متن پاسخ میرحسین موسوی در پاورقی نامه امام به نخست وزیر وقت در صحیفه امام، جلد ۲۱ قید شده است.
  3. ۳٫محمد اکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان؛ بررسی عوامل ناکامی در ایجاد نظام اسلامی، قم: موسسه بوستان کتاب، چ اول، ۱۳۸۲، ص ۱۲۲
  4. ۴٫صحیفه امام، جلد ۲۱، صص ۱۲۷-۱۲۵
  5. ۵٫صحیفه امام، جلد ۲۱، صص ۱۵۹-۱۵۵
20نوامبر/22

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک/ گام بیست و یکم: سرعت مجاز

مقدمه

تاکنون بیست گام از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک را با شما پیموده‌ایم. هفت گام اول به شناخت‌های لازم در زندگی مشترک اختصاص داشت و از گام هشتم تا بیستم هم درباره‌ی بایدها زندگی مشترک با هم گفتگو کردیم. از گام بیست و یکم به سراغ نباید‌های زندگی مشترک رفته و از افراط و تفریط در مسائل مختلف زندگی سخن گفته‌ایم.

نه تند رفتن، نشانه‌ی جسارت است و نه آهسته رفتن، نشان عاقل بودن. در همه‌ی ابعاد زندگی، با سرعت مجاز، حرکت کنیم.

اعتدال، پایه‌ی زندگی است؛ چه در زندگی فردی و چه زندگی مشترک؛ اگر چه در زندگی مشترک، نقش مهم‌تری را ایفا می‌کند. بدون اعتدال، زندگی انسان به انحراف کشیده می‌شود.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «راست و چپ (افراط و تفریط) گمراهی است. راه درست، راه میانه است که قرآن و آثار نبوّت نیز بر اساس راه میانه آمده است.»(۱)

مرز میان حقّ و باطل، همیشه به روشنی پناه دادن و کُشتن نیست. مسیر حق، همیشه مستقیم است. باطل، یا به چپ می‌زند یا به راست. اندکی زاویه گرفتن از راه مستقیم، می‌شود فرسنگ‌ها فاصله از مقصد آفرینش. دشواری حق به این است که وقتی اندازه‌اش را زیاد کنی، می‌شود باطل. این دشواری است که حق را این‌قدر زیبا کرده؛ مثل دشواری کار آن خوش‌نویس که وقتی کمی حروفش را بیشتر یا کمتر می‌کِشد، دیگر سرِ کسی به تحسین، تکان نمی‌خورد و یا آن نقاشی که اگر کمی رنگ‌ها را کم و زیاد کند، دیگر کسی نگاهش را خرج آن تابلو نمی‌کند. دشواری کار آن خوش‌نویس و این نقاش، زیبایی تابلوشان را رقم می‌زند. اندازه نگه‌ داشتن، ترازو می‌خواهد. ترازو، حرف خداست. اندازه‌هایی را که می‌دانی، نگه‌ دار، خدا، آنهایی را که نمی‌دانی، به تو خواهد آموخت. امام صادق(ع) فرمود: «هر کس به آنچه می‌داند، عمل کند، آنچه نمی‌داند، برای او کفایت خواهد شد.»(۲) در روایت دیگری آمده است: «هر کس به آنچه می‌داند، عمل کند، خداوند، علم آنچه را که نمی‌داند، به او می‌رساند»(۳)

اینک به برخی از ابعاد اعتدال در زندگی می‌پردازیم:

الف) اقتصـاد

در مسائل اقتصادی، نه خسیس باشیم که آبرویمان برود و به ذلّت بیفتیم و رابطۀ دوستی‌مان با خانواده آسیب ببیند و نه ولخرج باشیم که در آستانۀ فقر قرار بگیریم. و آرامش از زندگی‌مان، رخت بر بندد.

از فرمایشات امیرمؤمنان علی(ع) است که فرمود: «بخشنده باش؛ امّا ولخرجی نکن. صرفه‌جو باش؛ امّا خسیس و سختگیر نباش»(۴) و نیز در مزمت « بخل» فرمود: ««بخل، تمام بدی‏های عیوب را در خود جمع نموده و آن، افساری است که [انسان] به وسیلۀ آن، به سوی هر بدی‌ای کشانده می‏شود»(۵)

و نیز فرمود: «اعتدال در مسائل اقتصادی، مایه‌ی برکت است.» و «میانه‌روی، مایه‌ی رشد [مال] اندک است» و در مقابل، اسراف، برکت را از خانه بیرون می‌برد. و [مال] فراوان را هم نابود می‌کند».(۶)

باید اقتصاد خانه را به گونه‌ای مدیریت کرد که آنچه موجود است، برای اداره‌ی خانه کافی باشد. چنین مدیریتی از نشانه‌های ایمان است، امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «انسان، حقیقت ایمان را نمی‌چشد، مگر آن که سه ویژگی داشته باشد: فهم دین، صبر بر مصیبت‌ها، و مدیریت خوب در امر معاش» (۷) لازمه‌ی آن هم قناعت است. و «قناعت، مالی است که تمام نمی‌شود» (۸)

به هر حال، اقتصاد خانواده، میان دو کار زشت تنگ گرفتن و اسراف کردن قرار دارد. که هر کدام، نتایج بدی در پی دارد.

کسی برای پرسش از خرجی خانواده به محضر امام رضا(ع) رسید. امام(ع) فرمود: «خرجی خانه، میان دو کار زشت قرار دارد… آیا نمی‌دانی که خدا، اسراف و تنگ گرفتن را خوش نمی‌دارد؟ خداوند فرمود: «و [بندگان خداوند رحمان] کسانى‏اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجى مى‏کنند و نه تنگ مى‏گیرند و میان این دو [روش‏]، حدّ وسط را بر مى‏گزینند» (سورۀ فرقان، آیه‌ی ۶۷٫) (۹)

یکی چنان خرج می‌کند، که گویی پول، علف خرس هم نیست، خاک باد آورده است. یکی هم چنان بخل می‌ورزد که گویی پول، جان هم نیست که به این راحتی از آن نتوان گذشت.

ب) عبادت

برخی همه‌ی زندگی‌شان، عبادت است. وقت عبادت، عبادت می‌کنند و وقت تفریح هم عبادت می‌کنند؛ گویی تمام زندگی اینها مسجد و سجاده است. چنین عبادتی دیگر شایسته‌ی نام عبادت نیست. رسول خدا(ص) فرمود: «آگاه باشید که هر عبادتی را جوش و خروشی است که سرانجام، فروکش می‏کند. پس هر کس جوش و خروش عبادتش به سنّت من جهت یابد، هدایت شده و هر که با سنّت من مخالفت کند، گمراه شده و عملش بر باد رفته است. آگاه باشید که من، نماز می‏خوانم و می‏خوابم و [بعضی از روزها را] روزه می‏گیرم و [بعضی از روزها را] روزه نمی‏گیرم، می‏خندم و گریه می‏کنم. پس هر که از سنّت من روی گردانَد، از من نیست» (۱۰)

معنای عبادت را خوب بفهم. عبادت، فقط این خم و راست شدن‌ها و زبان تکان‌دادن‌‌ها و نخوردن‌ها نیست. تو باید معنای عبادت را خوب بفهمی؛ وگرنه عمری عبادت می‌کنی و در نامه‌ی عملت به جای عبادت، معصیت می‌نویسند. می‌شود نماز خواند و شایسته‌ی عتاب صاحب نماز هم شد.

سه نفر از زنان خدمت رسول خدا(ص) رسیدند. یکی از آنها گفت: «همسر من، گوشت نمی‌خورَد» دیگری گفت: «همسر من، عطر نمی‌زند». سومی هم گفت: «همسر من، کاری به همسرانش ندارد». تا رسول خدا(ص) این حرف‌ها را شنید، به پا خاست و در حالی که ردایش روی زمین کشیده می‌شد، بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «برخی از اصحاب مرا چه شده که گوشت نمی‌خورند و عطر نمی‌زنند و با زنان، کاری ندارند؟ آگاه باشید که من، گوشت می‌خورم و عطر می‌زنم و در کنار همسرانم قرار می‌گیرم. پس هر کس از روش من روی بگردانَد، از من نیست.» (۱۱)

برخی هم عبادت‌ را طوری معنا می‌کنند که مناسک دینی، جایی در آن ندارد. گاهی هم برای کار خود، توجیهات عجیبی می‌آورند؛ مثل این‌که: «دلت پاک باشد، کافی است» یا این‌که: «ما به جای این‌که خم و راست شویم، به مردم خدمت می‌کنیم که عبادت، بجز خدمت خلق نیست». بی‌اعتنایی به عبادت‌هایی که از دستورهای صریح دین است، عواقب خطرناکی برای ما دارد. قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ؛ کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند!»(۱۲)

معنای بندگی را خوب بفهم. نمی‌شود بنده بود؛ امّا در برابر معبود، خم نشد. فکر نکن که اگر شب و روزت را خرج خدمت به خلق خدا کنی امّا به نمازت بی‌اعتنا باشی، شایسته‌ی نام مقدّس بنده می‌شوی. خدمت به خلق خدا، عبادت بزرگی است؛ امّا عبادت، بجز خدمت خلق هم هست. امام صادق(ع) فرمود: «اوّلین چیزی از اعمال بنده که محاسبه می‌شود، نماز است. اگر پذیرفته شد، باقی اعمال هم پذیرفته می‌شود» (۱۳)

ج) رفت و آمد

برخی از خانواده‌ها به قدری در رفت و آمد‌های فامیلی، اهل زیاده‌روی هستند که تمام زندگی‌شان، مختل می‌شود. وقتی هم که به آنها اعترض می‌کنید، می‌گویند: باید به صله‌ی اَرحام، اهمیت داد!

صبح تا عصر که  دنبال روزی می‌دوی. به خانه که می‌رسی، نفس نفس می‌زنی. آدم دلش نمی‌آید کلامی با تو حرف بزند. وقتی گلویی تازه می‌کنی و دراز می‌کشی، نفس نفس زدنت به خُر و پُف تبدیل می‌شود. بیدار که شدی، یا آماده‌ی رفتن می‌شوی یا مهیّای آمدن کسی.

مرا می‌بینی؟ منم! همسرت! همان که سال‌هاست با هم ازدواج کرده‌ایم. شناختی؟ مرا هم ببین. من هستم.

برخی هم به قدری نسبت به رفت و آمدهای فامیلی بی‌اعتنا می‌شوند که گویی هیچ‌کس و کاری ندارند. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «از جمله گناهانی که مرگ و نابودی را شتاب می‏بخشد، قطع رَحِم است.»(۱۴)

ما اگر پشت کوه زندگی می‌کردیم، فرقش با الآن که در میان مردم هستیم، چه بود؟ صبح تا عصر که تو نیستی و من با این بچّه‌ها تنها هستم. عصر که می‌‌‌آیی، نشسته و ننشسته، چشمت را به جمال این قاب جادویی روشن می‌کنی و تا شب، پایت را به سوی او دراز می‌کنی. تا بوی آمدن کسی می‌آید، به هم می‌ریزی و هنوز، زبان باز نکرده‌ام که بگویم برویم …، دهانم را می‌بندی. راستی قبول داری ما هم آدمیم و آدم‌ها، زندگی اجتماعی دارند؟!

د) پوشاک

نه با لباس‌فروشی‌ها و کفش‌فروشی‌های شهرمان قرارداد ببندیم، نه به گونه‌ای بگردیم که در کوچه و خیابان، کسی دلش بسوزد و لباسش را به ما بدهد! امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «پرهیزگاران در لباس پوشیدن، راه میانه را پیش می‏گیرند» (۱۵)

به یکی باید گفت: کاش نو و کهنه را برایم تعریف می‌کردی تا بدانم تصویر تو از نو و کهنه چیست. یک بار به لباس‌های صف کشیده‌ات نگاه کن. کدام یک از این لباس‌های روی هم انباشته را حتّی با چشم‌پوشی، می‌شود کهنه نامید؟

به یکی هم باید گفت: کمی دیگر که از این لباس استفاده کنی، در خیابان که راه می‌روی، لازم نیست دست، دراز کنی. همین که مردم نگاهت کنند، دستشان در جیبشان می‌رود و لبشان به دعا برای تو باز می‌شود! نکند از نگاه دل‌سوزانه‌ی مردم لذّت می‌بری؟ خدا نکند!

هـ) رفاقت

برخی در ارتباط با دوستانشان، به قدری زیاده‌روی می‌کنند که گویی خانه‌شان، کاروان‌سراست. مردم به چنین افرادی «رفیق باز» می‌گویند.

می‌گویم خوب است روی سر درِ خانه‌مان تابلویی بزنیم این‌چنین: «به کاروان‌سرای دوستان، خوش آمدید!». این‌طور بهتر است. خانه‌ی ما که برای من و تو نیست. برای تو و دوستان توست و تو هم ازدواج نکرده‌ای؛ یک مهماندار، استخدام کرده‌ای…

برخی هم وقتی ازدواج می‌کنند، دوستانشان را فراموش می‌کنند؛ گویا هیچ رفیقی نداشته‌اند. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «از دست دادن دوستان، مایه‌ی غربت است.» (۱۶)

و) محبّت

نه به اندازه‌ای افسار گسیخته به هم محبّت کنیم که جمع و خلوت، برایمان یکی باشد، نه به قدری دریغ بورزیم که همسرمان از ما گدایی محبّت کند.

مهمانی دیروز، برایم مایه‌ی عبرت بود. زن و شوهری را دیدم که حواسشان نبود در مهمانی هستند و چندین جفت چشم، نگاهشان می‌کند. شاید هم فکر می‌‌کردند چشم‌ها، توان دیدن ادا و اطوارهایشان را ندارد و گوش‌ها، این همه زبان ریختن را نمی‌شنود. ما متأهل‌ها به کنار، توجهی به جوان‌های مجرد هم نداشتند که دلشان همسر می‌خواهد و…بعد به خودم نگاه کردم و تو که در خلوت‌خانه هم که هستیم، گویی چند جفت چشم به ما خیره شده و چند جفت گوش هم تیز شده برای دیدن ما و شنیدن حرف‌هایمان. راستی می‌خواهی از فردا یا همین امروز، وقتی که آمدی، سر به زیر با هم حرف بزنیم و تو با همان کت و شلوارت در خانه بنشینی و من هم چادرم را بپوشم؟! اگر خواستی مرا صدا بزنی، به همان سنگینی‌ای صدا بزن که زن همسایه را صدا می‌زنی و کمی سنگین‌تر با من حرف بزن. وقتی خسته شدم، دستم را مثل کاسه می‌کنم و در مقابلت می‌گیرم. اگر دلت سوخت، کمی دانه‌ی محبّت در آن بریز!

ز) تفریح

نه تمام زندگی‌مان را تفریح اشغال کند که از کارهای دیگر باز بمانیم، نه آن را بر خود، حرام کنیم. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «هر که زیاد به سرگرمی بپردازد، عقلش کم می‌شود» (۱۷) امام صادق(ع) فرمود: «در حکمت آل داوود، چنین آمده است: ”سزاوار است مسلمان خردمند، زمانی را به اعمال میان خود و خداوند، اختصاص دهد و زمانی را به دیدار برادرانی اختصاص دهد که در باره‌ی امور آخرت با هم گفتگو می‏کنند و زمانی را با خوشی‏های حلال، سپری کند که این زمان، به آن دو وقت دیگر کمک خواهد کرد» (۱۸)

برخی هنوز تکلیف خودشان را با زندگی معلوم نکرده‌اند. زندگی‌ می‌کنند برای تفریح کردن یا تفریح می‌کنند که بتوانند زندگی کنند. تفریح، اصل زندگی است یا نمک آن؟ اینها به قدری سرشان را گرم کرده‌اند که مغزشان، آب شده.

برخی هم تکلیف خودشان را با این دنیا تعیین نکرده‌اند. معلوم نیست اینها در کجا زندگی می‌کنند؟ دنیا، دنیاست. انسان، انسان است. انسان در دنیا خسته هم می‌شود. تفریح که تلف کردن وقت نیست؛ جان گرفتن برای کار دوباره است. انسان باشی و در دنیا باشی و تفریح نداشته باشی… ؟! چه بگویم؟

ح) شوخی کردن

نه آن‌چنان با خانواده خشک و جدّی برخورد کنیم که گویا خانه، محیطی کاملاً رسمی است یونس شیبانی می‏گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: «شوخی شما با یکدیگر، چگونه است؟[آیا با هم شوخی می‏کنید؟]». گفتم: اندک. فرمود: «این گونه نباشید؛ زیرا شوخی کردن از خوش اخلاقی است و تو به وسیله‌ی آن، برادرت را شاد می‏کنی. رسول خدا(ص) برای این که کسی را شاد کند، با او شوخی می‏کرد» (۱۹) و نه این که به قدری شوخی کنیم که هیبتمان از بین برود. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «شوخی زیاد، هیبت را از بین می‏برَد»(۲۰) و یا این که طرف مقابل را از خود ناراحت کنیم. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «شوخی [بی‌جا]، کینه بر جای می‏گذارد» (۲۱)

ط) کار

نه به قدری به کار بپردازیم که از توجّه به همسر و فرزندان، معنویّت و عبادت، رفت و آمد و صِله‌ی رحِم، غافل شویم و نه آن قدر بی‌اعتنا که از نظر اقتصادی دچار تنگنا شویم. امام صادق(ع) فرمود: «آن که در کار طهارت و نماز، کاهل باشد، در او خیری برای آخرتش نیست و آن که در آنچه زندگی‏اش را سر و سامان می‏دهد، کاهل است، در او خیری برای دنیایش نیست» (۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱- الکافی، ج۸، ص۶۸٫
  2.  ۲- التوحید، ص۴۱۶٫
  3. ۳-  الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۵۸٫
  4. ۴- نهج البلاغه، حکمت ۳۳٫
  5. ۵- همان ، حکمت ۳۷۸٫ و
  6. بحار الأنوار، ج۷۵، صص ۳۴۵، ۳۵۵ و بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۴۵٫ مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۶۶٫ غرر الحکم و درر الکلم، صص۳۰٫ و ۳۶
  7. ۷٫قرب الإسناد، ص۹۵٫
  8. نهج البلاغه، حکمت ۴۷۵٫
  9. بحار الأنوار، ج۶۸، ص۳۴۷٫
  10. ۱۰٫وسائل الشیعه، ج۱، ص۱۰۹٫
  11. ۱۱٫الکافی، ج۵، ص۴۹۶٫
  12. سوره غافر (۴۰): آیه۶۰٫
  13. ۱۳٫الکافی، ج۳، ص۲۶۸٫
  14. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۷۳٫
  15. ۱۵٫نهج البلاغه، خطبۀ ۱۹۳٫
  16. ۱۶٫نهج البلاغه، حکمت ۶۵٫
  17. ۱۷٫غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۱۵٫
  18. الکافی، ج۵، ص۸۷٫
  19. همان، ج۲، ص۶۶۳٫
  20. ۲۰٫غرر الحکم و درر الکلم، ص۵۲۵٫
  21. تحف العقول، ص۸۶٫
  22. الکافی، ج۵، ص۸۵٫
20نوامبر/22

غیـرت دینی و نشانه‌های آن؛ جایگاه غیـرت در آموزه‌های دینی

مقدمه: یکى از ارزش‏هاى مهم اخلاقى که موجب آثار درخشان و سازنده در زندگى انسان و باعث کسب عزّت و آبرو و شخصیت ممتاز مى‏شود، خصلت غیرت است. غیرت دینى عامل بسیار مهمى براى دفاع از حریم قوانین اسلام و احیاى معروف و امحای منکر است.

در حدیثى از امام صادق(ع) آمده است که خداوند دو فرشته را براى عذاب قومى مأمور کرد. هنگامى که آنها به سراغ این مأموریت خود رفتند، مردی به‌ظاهر نورانى را که آثار پارسایى و صلاح در او آشکار بود دیدند که در حال تضرّع و زارى به درگاه خداست. یکى از آن دو به دیگرى گفت: «این مرد دعاکننده را دیدى؟» دیگرى گفت: «آرى، ولى من مأموریتم را انجام مى‌دهم.» دومى گفت: «من هیچ کارى نمى‌کنم، تا به پیشگاه خدا بازگردم (و دستور جدیدى بگیرم).» هنگامى که به پیشگاه خداوند عرضه داشت که: «پروردگارا! من به آن شهر که رسیدم، یکى از بندگان تو را دیدم که در حال دعا و تضرّع است.» دستور آمد که برو و مأموریتت را انجام ده (و شهر را زیر و رو کنید) «فأِنَّ ذلِکَ رجُلٌ لَمْ یَتَغیَّرْ وَجْهُهُ غَضَباً لى قَطُّ؛ او مردى است که هرگز چهره‌اش از خشم در راه من متغیر و برافروخته نشده و ذره‌اى غیرت دینى نداشته است.»(۱)

تعریف غیرت:

واژه‌ غیرت در اصل از تغییر و تغیّر گرفته شده و به معنى دفاع شدید از عرض و ناموس یا مال و کشور و دین است. معمولاً چهره‌ انسان غیور هنگام دفاع، متغیّر و دگرگون و نشانه‏هاى دفاع جدّى و شدید در چهره‏اش دیده مى‏شود. ضد آن بى‌غیرتى و سستى و سهل‌انگارى است که چنین خصلتى موجب پیامدهاى ویرانگر و انحرافات بسیار زشت می‌شود. واژه‌ غیرت معمولاً در جایى به کار مى‏رود که چیزى حق اختصاصى شخصى یا گروهى است و دیگران مى‏خواهند مرز و حریم آن را بشکنند و انسان غیور با دفاع شدید خود از تجاوز حریم‌شکنان جلوگیرى مى‏کند.

ملااحمد نراقی، (قرن ۱۳ هـ.)  در کتاب «معراج السعاده» علاوه بر غیرت درباره‌ زنان، غیرت درباره‌ دین، آبرو و مال را هم بیان کرده است. به باور نراقی، مؤمنان نباید از خانواده خود غافل شوند و در باره‌ امری که عاقبت آن به فساد منجر می‌شود، اهمال کنند.(۲) نراقی همچنین اجرای بی‌کم و کاست امر به معروف و نهی از منکر  را از مصادیق غیرت دانسته است.(۳)

آیت‌الله مکارم شیرازی در تعریف غیرت می‌فرماید: «منظور از غیرت دینى این است که انسان در برابر تخلّفاتى که از مسیر حق و عدالت و احکام الهى مى‌شود، خاموش ننشیند و از کنارشان بی‌اعتنا نگذرد، بلکه تخلّف هر چه شدیدتر باشد جوش و خروش او بیشتر شود. کسانى که خونسرد و بى‌رمق از کنار این امور مى‌گذرند فاقد غیرت دینى هستند.»(۴)

آیت‌الله مظاهری، علاوه بر غیرت شخصی، با تکیه بر روایات، موارد دیگری را برای غیرت ذکر کرده است؛ از جمله غیرت عمومی و اجتماعی به معنای غیرت‌ورزی مردان جامعه درباره‌ همه زنان؛(۵) غیرت وطن و سرزمین به معنای دوست داشتن وطن و تلاش برای رشد آن؛(۶) و غیرت دینی به معنای دفاع از حریم اسلام.(۷)

قرآن مجید درباره‌ بعضى از جنگجویان مؤمن که فاقد وسائل لازم براى شرکت در میدان جنگ بودند مى‌فرماید: «وَ لاعَلَى الَّذینَ اِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاّ یَجِدُوا مایُنْفِقُونَ؛(۸) بر کسانى که وقتى نزد تو آمدند که آنها را بر مرکبى (براى میدان جهاد) سوار کنى و تو گفتى: مرکبى که شما را بر آن سوار کنم، ندارم. و آنها از نزد تو بازگشتند در حالى که چشمانشان از اندوه اشکبار بود ایرادى نیست،زیرا چیزى که در راه خدا انفاق کنند، نداشتند.

این چه عاملى است که فردى را که ابزار و وسایل جهاد را نمى‌یابد چنان منقلب مى‌کند که بى‌اختیار اشک می‌ریزد؟ توجه داشته باشید «تفیض» در اینجا به معناى فرو ریختن فراوان است و آن چیزى جز غیرت دینى نیست.(۹)

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اَلا وَ اِنَّ اللهَ حَرَّمَ الْحَرامَ وَ حَدَّ الحُدودَ وَ‌ ما اَحَدٌ اَغْیرَ مِنَ اللهِ وَ مِنْ غَیرَتِهِ حَرَّمَ الْفواحِشَ؛ آگاه باشید که خداوند، محرمات را حرام و حدود را وضع کرد و هیچ کس غیورتر از خدا نیست که از روی غیرت، زشتی‌ها را حرام کرده است.»(۱۰)

نهج البلاغه نیز در مورد اهانت به ناموس غیر مسلمان مى‌فرماید: «اگر مسلمانى به خاطر این حادثه (بسیار دردناک)(۱۱) از شدّت تأسّف بمیرد، جاى سرزنش ندارد، بلکه به نظر من سزاوار است.»

 

اقسام غیرت:

غیرتى محبوب است وارزش به شمار مى‏آید که مانند سایر صفات ارزشى، در حد اعتدال باشد و گرنه به ضد ارزش تبدیل خواهد شد. مانند دفاع‏هاى غیر منطقى از ناموس که به صورت وسواس و سوءظن درمی‌آیند. بر همین اساس پیامبر(ص) فرمود: «مِنَ الغَیرَه ما یُحِبُّ اللّهُ، وَ مِنها ما یَکرَهُ اللّهُ، فَاَمّا ما یُحِبُّ فَالغَیرَهُ فِى الرَّیبَهِ، وَ اَمّا ما یَکرَهُ فَالغَیرَهُ فِى غَیرِ الرَّیبَه؛ غیرت بر دو گونه است، نوعى از آن را خدا دوست دارد و نوعى را دوست ندارد. اما غیرتى که خدا دوست دارد، غیرت در موارد مشکوک (و مظان آلودگى‏ها)ست. اما غیرتى در غیر این موارد را دوست ندارد.»(۱۲)

امام صادق(ع) فرمود: «لاغیره فى الحلال؛ در امور حلال ،غیرت‌ ورزى، نابجاست.(۳)

بر همین اساس امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «غیره الرّجل ایمانٌ و غیره المرئه عدوانٌ؛ غیرت‌ مرد از ایمان نشأت می‌گیرد، ولى غیرت زن (در مورد – هوو) از دشمنى (و حسادت).»(۱۴)

امام علی«ع»در نهج البلاغه به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «ایّاک والتّغایر فى غیر موضع الغیره، فانّ ذلک یدعو الصّحیحه الى السقم و البریّه الى الرّیب؛از غیرت‌ورزى در غیر موردش پرهیز کن، زیرا این گونه غیرت (افراطى) سبب گرفتارى و انحراف افراد درستکار و موجب مى‏شود که افراد بى‏گناه در معرض تهمت قرار گیرند.(۱۵)

نشانه‌های غیرت دینی:

هر چیزی نشانه‌ای دارد. برای شناخت «غیرت» نیز نشانه‌هایی وجود دارند که به صورت مختصر به اهم آنها اشاره می‌شود:

۱)مقابله با گناه و فساد:

مسلمان وظیفه دارد به گناه و فسادی که در جامعه صورت می‌پذیرد، بی‌اعتنا نباشد. در سیره‌ عالم بزرگوار میرزا محمّدحسین یزدی آورده‌اند که در زمان ایشان در باغ حکومتی شیراز، مجلس مهمانی برپا شده بود. در این مهمانی جمعی از تجار شرکت داشتند. در آن مجلس انواع فسق و فجور صورت پذیرفت. خبر به میرزا رسید.ایشان سخت ناراحت و بی‌قرار شد و روز جمعه در مسجد وکیل شیراز پس از نماز عصر به منبر رفت و بسیار گریست  و پس از ذکر چند جمله موعظه فرمود: «ای تُجّاری که فُجّار شدید! شما همیشه پشت سر علما بودید، اما اکنون در مجلس فسقی که آشکارا محرّمات الهی را مرتکب می‌شدند رفتید و به جای آنکه آنها را نهی کنید، با آنها همراهی و جگر مرا سوراخ کردید و دل مرا آتش زدید.» از منبر پایین آمد و به منزل رفت و در بستر بیماری افتاد تا اینکه دار فانی را وداع گفت.(۱۶)

۲) امر به معروف و نهی از منکر:

امر به معروف و نهی از منکر یکی از تعالیم حیات‌بخش اسلام است که در سایه‌ آن، احکام دینی اجرا می‌شوند و مسلمانان شرافت و عزّت پیدا می‌کنند. قرآن می‌فرماید: «کنْتُمْ خَیرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»؛(۱۷) شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از کار ناپسند باز می‌دارید.

مسلمانان هنگامی «امت ممتاز و برتر» محسوب می‌شوند که غیرت دینی در بین آنان زنده باشد. در آیه‌ دیگر می‌فرماید: «وَ لْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّهٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ وَ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛(۱۸) باید از میان شما گروهی مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند و آنان همان رستگارانند.

امام باقر(ع) می‌فرماید: «انَّ الامرَ بالمَعروف و النّهى عَن الْمنکر سَبیلُ الانبیاء و مِنهاجُ الصُلحاءِ، فَریضهٌ عَظیمهٌ بِها تُقامُ الفرائضُ و تَأمَنُ المَذاهب و تَحِلُّ المَکاسبُ و تَرُدُّ المَظالمُ و تَعْمُرُ الارض وَ یَنتصِفُ مِنَ الاعْداء»؛(۱۹) امر به معروف و نهی از منکر راه انبیا و روش صالحان است. فریضه‌ بزرگی است که در پرتو آن، فرایض بر پا، راه‌ها امن، کسب‌ها حلال، مظالم مردود و زمین آباد می‌شوند و از دشمنان انتقام گرفته می‌شود.

۳) مقابله با بدعت‌ها:

یکی از خطرهایی که مکتب را تهدید می‌کند. پدید آمدن بدعت‌هاست؛ مانند اجرای کنسرت‌های مبتذل، ترویج عشق‌های خیابانی، ترویج بدحجابی و توسعه مظاهر فساد و… زیرا اساس شریعت را متزلزل می‌سازد و غیرت‌ دینی باید با آن مقابله کند.

پیامبر(ص) در این باره می‌فرمایند: «انْ تَبَسَّمَ فی وَجه مُبتَدعٍ فَقَد أعان عَلی هَدمِ دینِه.»(۲۰) کسی که به روی بدعت‌گذار بخندد، کمک به نابودی دینش کرده است.

امام صادق(ع) فرمود: «لا تَصْحَبوا اهلَ البِدَع و لاتُجالسو هم فَتَصیروا عِند النّاس کواحدٍ مِنهُم؛»(۲۱) با اهل بدعت مصاحبت و همنشینی نکنید که در نتیجه نزد مردم همانند یکی از آنها خواهید بود.

۴) خشم مقدّس:

از جلوه‌های برجسته‌ غیرت دینی «خشم مقدّس» است. خشمگین شدن به خاطر خدا و دین او، خشمی پسندیده و خدایی است. همه دین‌باوران باید در هنگام مشاهده منکر، خشم مقدّس خویش را بروز دهند. سمبل این خشم مقدّس، انبیا و امامان«ع» بودند. حضرت ابراهیم«ع» در قرآن سمبل «برائت از مشرکان» است و به مسلمانان دستور داده شده که در این زمینه، ایشان را الگوی خویش قرار دهند.(۲۲)

در باره پیامبر اسلام«ص» آمده است: «محَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ.(۲۳): محمّد فرستاده‌ خداست و کسانی که با او هستند؛ در برابر کفّار سختگیر و در جمع خود مهربانند.»

شهید مطهری(ره) می‌فرماید: «هر مؤمنی که به حق ایمان دارد، باید در مقابل باطل موضع بگیرد و آن را انکار کند و این همان کفر مقدس است که کفر در برابر طاغوت است.»(۲۴)

۵) دفاع از ارزش‌ها:

از دیگر نشانه‌های غیرت دینی، دفاع از ارزش‌های اسلامی است؛ کسی که دین را با جان و دل پذیرا باشد نمی‌تواند نسبت به تهاجم به ارزش‌های دینی بی‌اعتنا باشد. قرآن در این زمینه می‌فرماید: «لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیراً.(۲۵): و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی‌کرد صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده می‌شود سخت ویران می‌شدند.»

آیا در جایی که مراکز پرستش خدا این ارزش را دارد که انسان از آنها دفاع کند. نباید از اصل دین دفاع کرد؟ در فرازی از دعای امام سجاد(ع) می‌خوانیم: «بار خدایا! هر مسلمانی که امر اسلام برای او مهم است و از اجتماع اهل شرک در برابر ملّت اسلام اندوهگین می‌شود تا جایی که قصد جهاد می‌کند؛ ولی ناتوانی او را خانه‌نشین یا تنگدستی کارش را کند می‌کند یا پیشامدی تصمیم او را به تأخیر می‌اندازد، یا در برابر اراده‌اش مانعی قرار می‌گیرد؛او را در زمره شهیدان و صالحان قرار ده.»(۲۶)

۶) مقابله با استهزا کنندگان:

یکی از مظاهر غیرت دینی، مقابله و قطع رابطه با کسانی است که ارزش‌های دینی را مسخره می‌کنند. قرآن در این زمینه می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکمْ هُزُواً وَ لَعِباً… أَوْلِیاءَ»(۲۷): ای کسانی که ایمان آورده‌اید، باافرادی که آیین شما را به باد استهزا و بازی می‌گیرند دوستی نکنید. در شأن نزول آیه فوق آمده است که جمعی از یهود و بعضی از نصارا صدای مؤّذن را که می‌شنیدند، یا قیام مسلمانان به نماز را که می‌دیدند، آنان را مسخره می‌کردند. قرآن مسلمانان را از طرح دوستی با این‌گونه افراد بر حذر داشته است.(۲۸)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج. ۹۷، ص.۸۹، حدیث ۶۰٫
  2. معراج‌السعاده، نراقی، انتشارات جاویدان،صص.۱۵۳-۱۵۲
  3. ۳٫همان.
  4. ۴٫پیام امام امیرالمومنین(ع)‏، ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب‌الاسلامیه‏، تهران‏، ۱۳۸۵ هـ. ش‏، ج.۲، ص.۱۵۵٫
  5. ۵٫معرفت نفس، مظاهری، چاپ ۱۳۹۴ش، ج.۳، ص.۱۵۳٫
  6. ۶٫همان،ص.۱۳۷٫
  7. ۷٫همان،ص.۱۳۸٫
  8. ۸٫توبه/۹۲٫
  9. ۹٫پیام امام امیرالمومنین(ع)‏،همان،ص.ص۱۵۵٫
  10. ۱۰٫بحارالانوار،ج.۷۳،ص.۳۳۲٫
  11. ۱۱٫نهج‌البلاغه/خطبه ۲۷٫ منظور غارت زیورآلات یک زن مسلمان و یک زن غیرمسلمانِ در پناه اسلام در حمله سپاه معاویه به شهر انبار است.
  12. ۱۲٫کنزالعمال، متقی هندی، مؤسسه الرسله، سوم، حدیث ۷۰۶۷،ج.۳،ص.۳۸۵٫
  13. ۱۳٫وسائل‌الشیعه،ج.۱۴،ص.۱۷۶،ح.۳٫
  14. ۱۴٫میزان‌الحکمه، محمدی ری‌شهری، قم ، دارالحدیث،ج.۷،ص.۳۹۵٫
  15. ۱۵٫نهج‌البلاغه، نامه ۳۱٫
  16. ۱۶٫مردان علم در میدان عمل، نعمت‌الله حسینی، ج.۱،ص.۲۲۴٫
  17. ۱۷٫آل عمران/۱۱۰٫
  18. ۱۸٫همان/۱۰۴٫
  19. ۱۹٫وسائل‌الشیعه، حر عاملی، بیروت، ج.۱۱، ص.۳۹۵٫
  20. ۲۰٫سفینهالبحار، شیخ عباس قمی، ج.۱، ص.۶۳٫
  21. ۲۱٫کافى، محمدبن یعقوی کلینی، ج.۲، ص. ۳۶۰٫ روایات دیگرى در مستدرک، ج ۱۲، ص ۳۱۴ وجود دارد.
  22. ۲۲٫ممتحنه/۴٫
  23. ۲۳٫فتح/۲۹٫
  24. ۲۴٫شهید مطهری، آشنایى با قرآن، قم، صدرا، ج.۱، ص.۱۴۶٫
  25. ۲۵٫ممتحنه/۲۲٫
  26. ۲۶٫صحیفه سجادیه، دعاى ۲۷، ص.۱۱۵، سطر ۱۳٫
  27. ۲۷٫مائده/۵۷٫
  28. ۲۸٫تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج.۴، ص.۴۳۵٫
20نوامبر/22

خودتحقیری، علل و عوامل داخلی و درمان

درآمد

در شماره‌ گذشته اشاره شد که خودتحقیری از جمله ناهنجاری‌هایی است که برخی از افراد و جوامع به آن دچار می‌شوند. خودتحقیری به معنای خود ضعیف‌بینی و باور به ناتوانی خود برای انجام امور و نتیجه‌ آن سستی در انجام وظایف و واگذاری مسئولیت به دیگران است. با توجه به ضررهای جسمی، روحی، مادی، معنوی، فردی، خانوادگی و اجتماعی این بیماری، لازم است عوامل و راه‌های درمان این نارسایی را بشناسیم.

عوامل خودتحقیری به خارجی و داخلی تقسیم‌ می‌شود. منظور از عوامل خارجی، عللی هستند که به‌وسیله دیگران به‌ویژه زورمندان بر فرد یا جامعه تحمیل می‌شوند تا فرد را به خودتحقیری بکشانند.

در شماره یادشده این علل بررسی شدند و در این شماره از عوامل داخلی سخن خواهیم گفت. منظور از عوامل داخلی، مواردی هستند که به درون فرد و جامعه باز‌ می‌گردند و نتیجه آن خودتحقیری است.

هرچند نقش عوامل خارجی را در خودتحقیری‌ نمی‌توان نادیده گرفت، ولی عوامل داخلی در این امر نقش جدی‌تر دارند. اگر فرهنگ، دین، معنویت و خودباوری فرد یا جامعه‌ای قوی باشد، عوامل خارجی به‌تنهایی‌ نمی‌توانند باعث خودتحقیری شوند. پس توجه به عوامل داخلی در این امر از اهمیت بیشتری برخوردار است. برخی از این عوامل عبارتند از:

۱٫ ندیدن داشته‌ها

برخی از افراد «فقط نیمه‌ خالی لیوان را‌ می‌بینند.» این نوع نگاه به زندگی و جامعه باعث خودکوچک‌بینی و خودتحقیری‌ می‌شود. کسی که به داشته‌های خود توجه ندارد، همیشه ناله و زاری‌ می‌کند و خودش را پست، ناتوان، بی‌عرضه، از چشم دیگران افتاده و کوچک‌ می‌بیند؛ ولی توجه به نعمت‌ها و داشته‌ها باعث پیشرفت و اعتمادبه‌نفس‌ می‌شود از این رو دین اسلام ما را به دیدن و یادکردن داشته‌ها و نعمت‌ها تشویق کرده است. خداوند‌ می‌فرماید: «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث:ْ(۱) و اما نعمت‌هاى پروردگارت را یاد کن.»

یاد کردن نعمت، گاه با زبان و تعبیراتى است که حاکى از نهایت شکر و سپاس باشد و گاه با عمل است، به این ترتیب که از آن انفاق و بخشش در راه خدا کند، بخششى که نشان می‌دهد خداوند نعمت فراوانى را به او عطا کرده است.

افراد سخاوتمند، کریم و خودباور وقتى نعمتى به آنها روى می‌آورد بازگو مى‏کنند و شکر خدا را به جا مى‏آورند و عملشان نیز تأیید و تأکیدى است بر این حقیقت. یادآوری مستمر نعمت‌ها باعث می‌شود آدمی به داشته‌های خود توجه کند و خود را حقیر، کوچک و خوار نپندارد.

به عکس این عده، افراد دون‌همت و مبتلا به خودتحقیری دائماً ناله مى‏کنند و اگر دنیا را نیز به آنها بدهى اصرار در پرده‏پوشى بر نعمت‌ها دارند، چهره‌ آنها فقیرانه و سخنانشان آمیخته با آه و زارى و عملشان نیز بیانگر فقر است! این در حالى است که از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «خداوند به یقین زیبایى و آراستگى را دوست مى‏دارد و بدحالى و بدبخت‌نمایى و خود را بدبخت، ندار، بیچاره و ضعیف نشان دادن را ناپسند‌ می‌داند. هنگامى که خداوند به بنده‏اى نعمتى داد، دوست دارد اثر آن نعمت را در زندگى او ببیند. پرسیدند: چگونه؟ فرمود: لباس‌هاى تمیز بپوشد، خود را معطر و خوشبو سازد، خانه‏اش را گچکارى کند، حیاط خانه و در آن را تمیز نگاه دارد و…»(۲)

همچنین امام صادق(ع) در باره معنی آیه، «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» فرمود: معنى آیه چنین است: «آنچه را خدا به تو بخشیده و برترى داده و روزى عطا فرموده و نیکى به تو کرده و هدایت نموده همه را بازگو کن.»(۳)

با توجه به نقش کلیدی و مهمی که «ندیدن نعمت‌ها» در خودتحقیری دارد، معصومان بارها مسلمانان را به «توجه به داشته‌ها» فرا خوانده‌اند. برای نمونه مردی از شیعیان خدمت امام صادق(ع) آمد و از فقر و تنگدستی خود شکایت کرد. حضرت فرمود: تو از دوستان مائی و اظهار فقر و تنگدستی می‌کنی؟! در حالی که تمام شیعیان ما بی‌نیاز و غنی هستند؟ مرد که خود را حقیر، فقیر و ناتوان‌ می‌دید با تعجب به امام نگاه کرد. امام در ادامه فرمود: تو تجارت (سرمایه) پر فایده‌ای داری که بی‌نیازت کرده است. پرسید آن تجارت چیست؟ امام(ع) فرمود: اگر یکی از ثروتمندان به تو بگوید روی زمین را برایت پر از نقره می‌کنم، به این شرط که دوستی و ولایت اهل بیت پیامبر«ع» را از قلب خود خارج و با دشمنان آنها دوستی و محبت کنی، آیا حاضر به انجام این کار می‌شوی؟ گفت: نه ای پسر رسول‌الله! حتی اگر دنیا را پر از طلا کند. حضرت فرمود: پس تو فقیر نیستی! بینوا کسی است که آنچه را که تو داری نداشته باشد. سپس حضرت مقداری مال به او بخشیدند و او از نزد امام رفت.(۴)

بدیهی است که این مرد شیعه‌ بیش از آنکه نیاز مالی داشته باشد، به بیماری خودکوچک‌بینی دچار شده بود و امام صادق(ع) ضمن کمک مالی به او یادآور شدند که باید نعمت‌هایی را که خدا به او عنایت کرده ببیند تا از این بیماری رهایی یابد.

نظر همیشه بر آن نیمه پُرِ لیوان

امید‌ می‌دهدت، عشق‌ می‌شود دمساز

پرنده‌ای که به پرواز اوج‌ می‌گیرد

نظر کند به دو بالش نه آسمان دراز

۲٫ دانانمایی

در موارد فراوانی، خودتحقیری بدان علت است که برخی خودشان را «همه‌چیزدان»‌ می‌پندارند. این افراد با ارائه آمارهای ناصواب و غلط که حداکثر از سایت‌ها و صفحات بی‌نام و نشان گرفته شده‌اند، دانش خود را به رخ‌ می‌کشند و نتیجه‌ این دانانمایی بی‌جا تحقیر خودی و ترفیع دیگران است.

بسیاری از جملات، خاطرات و آمارهای ارائه شده توسط کانال‌ها و صفحات مجازی یا بدون منبع قابل تحقیق منتشر می‌شوند و یا منبع جعلی و حتی تقطیع شده دارند. پس کسی که مدعی دانش و علم است نباید با مراجعه به منابع سست و بی نام و نشان اظهار فضل کند.

لاف از سخن چو در توان زد

آن خشت بود که پر توان زد

(نظامی گنجوی)

به دهقان نادان چه خوش گفت زن

به دانش سخن گوی یا دم مزن

(سعدی)

از نگاه عقل و دین ما وظیفه داریم منابع علمی خودمان با دقت انتخاب و سعی کنیم دانسته‌هایمان را از منابع اصیل و درست دریافت کنیم. به حرف هر کسی نباید گوش فرا داد. امام جواد(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَى‏ إِلَى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ(۵): هر کس به سخن گوینده‌ای گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید ابلیس را عبادت کرده است.

۳٫ وادادگی نخبه‌نمایان

در مواردی نیز  انفعال و وادادگی برخی نخبه‌نمایان باعث خودتحقیری‌ می‌شود. اینکه فلان بازیگر بدون اشاره به چهره‌ پنهان برخی شیخ‌نشین‌ها آرزوی زیستن در سایه‌ فلان شیخ فاسد اماراتی را در صفحه‌ خود منتشر می‌کند، یا فلان سلبریتی درباره‌ صدراعظم کشوری دروغِ ساده‌زیستی به خورد ملت می‌دهد. یا بازیگری برای تولد فرزندش به کانادا و اروپا می‌رود، یا پزشکی که با هزینه بیت‌المال این کشور فارغ‌التحصیل شده، به جای خدمت صادقانه به کشور و میهن، برای زندگی در فلان کشور غربی لحظه‌شماری‌ می‌کند یا فلان مسئول سیاسی به غلط تصور‌ می‌کند آمریکا با یک بمب‌ می‌تواند همه ایران را در یک لحظه نابود کند، این ذهنیت در مردم ایجاد می‌شود که ما بسیار ناتوان و حقیر هستیم و بهشت آن‌ سوی مرزهاست.

امام خامنه‌ای در این ‌باره می‌گویند: «در مقابل فرهنگ مهاجم، بدترین کار، انفعال است؛ زشت‌ترین کار، انفعال است؛ خسارت‌بارترین کار، انفعال است. فرهنگ مهاجم نباید ما را منفعل بکند… منفعل شدن و پذیرفتن تهاجم دشمن، خطایی است که بایستی از آن پرهیز کرد.(۶)

«امروز رسانه‌های غربی با برنامه‌ریزی‌های میلیاردی، در تبلیغات رسانه‌ای خود چه در تلویزیون، چه در رادیو، چه در مصاحبه‌هایی که دائماً می‌کنند… تا به شما جوانان ایرانی تفهیم کنند که یک ظرف خالی هستید و مظروف ندارید. مظروف شما را ما باید بدهیم. ما باید این ظرف را پُر کنیم. شما امروز این مایه را ندارید، دیروز هم نداشتید، طبعاً فردا هم نخواهید داشت! تاریخ شما را هم منکر می‌شوند…آنها می‌خواهند جوان ایرانی و نسل نوی ایرانی، یک نسل تحقیرشده‌ توسری‌خور باشد تا بتوانند روی او سوار شوند و به او دیکته کنند و آن کاری را که آنها می‌خواهند، انجام بدهد. برای اینکه کسی را به زیر مهمیز بکشند، بهترین راه این است که بگویند تو چیزی نیستی، تو کسی نیستی و گذشته‌ای نداری. مفاخر یک ملت را انکار می‌کنند، برای اینکه او احساس کند چیزی نیست.»(۷)

۴٫ بزرگ‌بینی دیگران

برخی مرغ همسایه را غاز‌ می‌پندارند. اینان همواره از آنچه که دارند ناراضی‌اند و تصور‌ می‌کنند دارایی دیگران نسبت به اموال خودشان برتراست. این عده پیروزی‌ها و موفقیت‌های خود را ناچیز، بلکه هیچ ارزیابی می‌کنند، اما در مورد کمترین دستاورد اطرافیان، چنان داد سخن می‌دهند که گویی از بزرگ‌ترین معجزه‌ قرن حرف می‌زنند که نشانه باور داشتن دیگران و عدم خودباوری است. این افراد از دیگر جوامع اطلاع کافی ندارند، از این‌رو تصور‌ می‌کنند خارج از ایران « بهشت برین» و داخل ایران «جهنم زیرین» است. در حالی که واقعیت‌ها بسیار متفاوتند. به این آمار دقت کنید:

*ناتوانی بیش از نیمی از خانواده‌های آمریکایی‌ها در تأمین نیازهای اولیه خود همچون اجاره و غذا؛

*جایگاه اول ژاپن در تقلب دیجیتال با ۸۰٪ کلاهبرداری در جهان،

*عادی بودن دفع ادرار و مدفوع در اماکن عمومی استرالیا به علت نبود سرویس‌های بهداشتی شهری،

*تمایل خروج ۸۰٪ جوانان کره‌ای برای زندگی در خارج از این کشور،

*معرفی سانفرانسیسکو به‌عنوان شهر زباله، سرنگ‌های تزریق و مدفوع حیوانی و انسانی توسط فرماندار این شهر،

*سوءتغذیه گسترده دانش‌آموزان انگلیسی،

*جایگاه اول فرانسه در جهان در آمار دزدی و خودکشی،

*قطع روزانه۲۰ ساعت آب در کالیفرنیا،

*اعتیاد بیش از ۷۰٪ دانشجویان انگلیسی به کوکائین، ماری‌جوانا و قرص اکستازی،

*جایگاه اول کره جنوبی در آمار خودکشی و همچنین سومین کشور سرطانی جهان،

*اجاره‌نشینی ۶۰٪ آلمانی‌ها، ۵۰٪ فرانسوی‌ها و ۴۰٪ انگلیسی‌ها و…(۸)

این آمار و صدها موارد مشابه آن واقعیت‌هایی هستند که ما ایرانیان بدانها آگاهی نداریم و تصویری خیالی است از آنچه که اروپا و آمریکا و ژاپن و… در ذهن ما خلق کرده‌اند که نتیجه آن خود تحقیری‌ است.

از نگاه اسلام، مسلمانان باید ضمن توجه به داشته‌ها و علوم دیگران، از بزرگت‌رین سرمایه خود که آنان را «برترین ملت» قرار‌ می‌دهد، غفلت نکنند.

قرآن کریم‌ می‌فرماید: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ: سستى مکنید و اندوهگین مباشید که شما برترید، اگر مؤمن باشید.»(۹)

این آیه در زمره آیاتی است که پس از جنگ احد نازل شده است. مسلمانان پس از شکست در جنگ احد دشمن را بسیار توانا یافته و دچار خودتحقیری شده بودند و تصور‌ می‌کردند به خاطر باختن در یک جنگ، دیگر به پیروزی نهایی نخواهند رسید؛ ولی قرآن از آنان‌ می‌خواهد که «وهن» و سستی به خود راه ندهند. «وهن» در لغت به معنى هر نوع سستى است، خواه در جسم و تن باشد و یا در اراده و ایمان.(۱۰)

یکی از نتایج مهم خودتحقیری، غم و حسرت فراوان است. از این رو خداوند از مؤمنان‌ می‌خواهد که هیچ اندوهی به خود راه ندهند. جمله «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» شما برترید اگر ایمان داشته باشید، جمله‌ای بسیار پر معنى، روح‌افزا و اعتمادآفرین است یعنی مهم‌ترین شرط برای اینکه شما اعتماد به ‌نفس بیابید و از خودتحقیری نجات پیدا کنید، ایمان است. فرد با ایمان‌ می‌داند که بهترین سرمایه را دارد، پس دیگر حقارت، ترس و نگرانی برایش وجود ندارد.

۵٫ ناباوری

یکی دیگر از علت‌های خودتحقیری، ناباوری نسبت به داشته‌های خودی و بدگمانی است. عده‌‌ای پس از اعلام اخبار مربوط به رویدادهای مهمِ فرهنگی، نظامی، سیاسی، اقتصادی و ملی، با ناباوری با این اخبار برخورد‌ می‌کنند و به‌نوعی حس خودتحقیری را ترویج‌ می‌دهند.

وقتی  این عده در رسانه‌ها‌ می‌شنوند که ایران از حیث تولید علم در کشورهای غرب آسیا رتبه اول را دارد،(۱۱)،‌ می‌گویند دروغ است. وقتی‌ می‌شنوند ایران دومین کشور صاحب فناوری تولید بیوایمپلنت‌های پوششی است،‌ می‌گویند بعید است. اگر به آنها بگویید جمهوری اسلامی ایران  در فناوری شبیه‌سازی موجود زنده، رتبه هشتم در جهان را دارد(۱۲) می‌گویند باور‌ نمی‌کنم. اگر بگویید ما در حوزه فناوری سلول‌های بنیادی به رتبه نهم جهانی دست یافته‌ایم،‌ می‌گویند محال است. اگر بگویید ساخت و هوشمند‌سازی ربات انسان‌نمای سورنا به وسیله محققان ایرانی انجام شده و ما به فناوری‌های ساخت موشک‌های دوربرد دست یافته(۱۳) و در ساخت پهباد در رتبه پیشرفته‌ترین کشورهای جهان هستیم، همه را منکر‌ می‌شوند.

از منظر اسلام، یکی از وظایف ما، پرهیز از بدگمانی و سوءظن نسبت به دیگران و ناباوری سخنان مؤمنان است. قرآن کریم‌ می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ …(۱۴): اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از بسیارى از گمان‌ها- گمان‌هاى بد- دور باشید، زیرا برخى از گمان‌ها گناه است‏.» از نگاه اسلام ما وظیفه داریم نسبت به افراد باایمان، سخنان مدیران و کارشناسان خدوم حسن ظن و گمان خیر داشته باشیم.

قرآن مجید در آیه ۱۲ سوره نور مى‏فرماید: «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً: چرا هنگامى که آن نسبت ناروا را شنیدید مردان و زنان باایمان نسبت به خود (و کسى که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند؟»(۱۵)

یکی از نتایج ناباوری افراطی، خودکوچک‌بینی و در نتیجه ترس از همه افراد است. در حدیثى از أمیرمؤمنان على(ع) آمده است: «مَنْ لَمْ یُحْسِنْ ظَنَّهُ اسْتَوْحَشَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ(۱۶) کسى که گمان بد داشته باشد از همه کس مى‏ترسد و وحشت دارد.»

۶٫ چشم و هم‌چشمی

یکی دیگر از دلایل خودتحقیری و کوچک دیدن خود، چشم و هم‌چشمی و حسرت خوردن به خاطر مقایسه خود با دیگران است. در برخی از موارد، عده‌ای تصاویر ایده‌آل و کمال‌طلبانه از خود و زندگی‌شان به نمایش‌ می‌گذارند و افرادی که دچار احساس حقارت هستند با دیدن این تصویر‌ها نسبت به خود و شرایط زندگی‌شان احساسات منفی  پیدا‌ می‌کنند و خود را کوچک و حقیر‌ می‌پندارند. بسیاری از زنان و مردان با دیدن فیلمی کوتاه از زندگی و منزل فلان سلبریتی، خودشان را می‌بازند و با مقایسه وضع زندگی‌شان با او به حسرت‌های طولانی دچار‌ می‌شوند. در حالی که از نگاه دینی، چشم دوختن به اموال مردم نتیجه‌ای جز حسرت در پی ندارد. قرآن‌ می‌فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏(۱۷): و هرگز چشمان خود را به نعمت‌هاى مادى‌ای که به گروه‏هایى از آنان داده‏ایم، میفکن! اینها شکوفه‏هاى زندگى دنیاست تا آنان را در آنها بیازماییم و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است!

تشبیه نعمت‌های دنیوی و اموالی که مردم دارند به «شکوفه‏هاى زندگى دنیا» بسیار زیبا و پر معنی است. شکوفه‏هایى که زود مى‏شکفند و پژمرده و پرپر مى‏شوند و روى زمین مى‏ریزند و چند صباحى بیشتر پایدار نمى‏مانند.(۱۸) توجه به مفهوم و تشبیه به کار رفته در آیه باعث آرامش و پرهیز از چشم و هم‌چشمی‌ می‌شود.

وقتی این آیه نازل شد پیامبر اکرم(ص) در توضیح آن فرمودند: «کسى که دلداری‌ها و تسلیت‌هاى الهى دلش را آرام نکند، جانش از حسرت مال و منال دنیا به لب آید. کسى که به دنیاى دیگران چشم دوزد، غصه‌اش طولانى شود و خشمش درمان‌ نمی‌پذیرد و کسی که نعمت خدا را در خوردن و نوشیدن خلاصه کند (و سایر نعمت‌های الهی را نشناسد) کوشش وسیعش به هدر رود و عذابش نزدیک شود.»(۱۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫ضحی، ۱۱٫
  2. ۲٫بحارالأنوار، ج.‏۷۳، ص. ۱۴۱٫
  3. ۳٫تفسیر نمونه، ج۲‏۲، ص. ۱۰۹٫
  4. ۴٫الأنوارالنعمانیه،ج.۳،ص.۲۰۸
  5. بیانات در دیدار اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی۱۹/۰۹/۱۳۹۲٫
  6. بیانات در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت‌۱۲/۰۲/۱۳۸۰٫
  7. https://kayhan.ir/fa/news/16441
  8.  ۹٫آل عمران، ۱۳۹٫
  9. تفسیر نمونه، ج.‏۳، ص. ۱۰۸٫
  10. ۱۱٫https://kayhan.ir/fa/news/164412
  11. ۱۲٫همان
  12. ۱۳٫همان.
  13. ۱۴٫حجرات/ ۱۲٫
  14. ۱۵٫تفسیر نمونه، ج.‏۲۲، ص.۱۸۷٫
  15. ۱۶٫تصنیف غرررالحکم و دررالکلم، ص. ۲۵۴٫
  16. ۱۷٫حجر/۸۸٫
  17. ۱۸٫تفسیر نمونه،ج.‏۱۳،ص. ۳۴۲٫
  18. ۱۹٫تحف‌العقول،ص.۵۱؛ بحارالانوار،ج.۷۴،ص.۱۵۷٫
20نوامبر/22

پیامدهای شوم شایعه‌پراکنی

اشاره

بدون تردید دشمنان برای ضربه زدن به جریان حق از وسایل و ابزارهای گونانی استفاده می‌کنند. از اهم ابزارهای دشمن که بر بستر «رسانه‌ها و شبکه‌های مختلف فضای مجازی» قرار می‌گیرد، ابزار شایعه‌پراکنی در جامعه است. شایعه به دلیل آنکه قادر است حقایق و واقعیات را پنهان و با جهت‌دهی و فریب اذهان و افکار عمومی، رفتار و اعمال جمعی را به سمت و سوی مقاصد از پیش تعیین شده شایعه‌پردازان هدایت کند، بدون شک تأثیرات و پیامدهای شومی در حوزه‌ها و عرصه‌های مختلف به دنبال دارد.

در این نوشتار مختصر بعد از تعریف شایعه، به مهم‌ترین پیامدهای شایعه‌پراکنی اشاره می‌شود.

 

مفهوم شایعه

واژه‌ «شایعه» از ریشه‌ «شیع» به معنای ظاهر و آشکار شدن(۱) گسترش یافتن و تقویت کردن، پراکندن، اشاعه و انتشار خبر است.(۲) پس در معناى لغوى شایعه، انتشار خبر، نهفته است؛ لکن خبرى بى‏اساس و یا ناروایى که در میان مردم زبان به زبان می‌گردد.(۳) هر گزارش تأیید نشده یا شرح یک حادثه را که آزادانه – بدون توجه به راستى و نادرستى آن – دهن به دهن مى‏گردد، شایعه گویند.(۴) شایعه، ترویج خبرى ساختگى است و واقعیت ندارد و بر پایه بزرگ‌نمایى، رعب‌آفرینى و یا تحریف استوار است. در بیان چنین خبرى، جنبه کمرنگى از حقیقت و یا تفسیرى خلاف واقع از خبرى صحیح گنجانده شده است. هدف از پخش چنین خبرى، تأثیر نهادن بر افکار عمومى، ملى، جهانى و یا نوعى دستیابى به اهداف سیاسى، نظامى و یا اقتصادى در قلمرو یک کشور یا جهان است.(۵)

پیامدهای شوم شایعه‌پراکنی

۱. خدشه‌دار کردن آبرو و شخصیت افراد

حفظ حرمت انسان‌ها به عنوان اعضای جامعه، امری است که در آموزه‌های اسلامی بر آن تأکید شده است. خداوند به‌صراحت در قرآن کریم بر حرمت هتک عرض و آبروی انسان‌ها تأکید فرموده و هر گونه هتک حرمت و آبروریزی را حرام کرده و جزو گناهان کبیره‌ای دانسته که مجازات آن دوزخ و عذاب الهی است.(۶) روایات اسلامی نیز به ما می‌آموزند که عرض و آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنها محترم، بلکه از بعضى جهات مهم‌تر است.(۷)

پیامبر اکرم(ص) درباره‌ خطر هتک حرمت دیگران هشدار داده و فرمودند: «هر کس برای عیب‌جویی و فاش کردن اسرار برادر دینی‌اش قدم بردارد، اولین قدم او ورود به جهنم خواهد بود. و خداوند اسرار و عیوب او را نزد همه خلایق فاش و علنی خواهد کرد.»(۸)

امام علی(ع) نیز در ارتباط با اهمیت حفظ آبرو فرمودند:

«هر کس از شما بتواند خداوند متعال را در حالی ملاقات کند که دستش از خون و مال مسلمانان پاک و زبانش از آبروی آنان سالم بماند، باید چنین کند.» (۹)

بر همین اساس امام جعفرصادق(ع) فرمودند:

«هرکس داستانی(حکایتی) نقل کند و قصدش ظاهر ساختن بدی‌ها و ریختن آبروی مؤمنی باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند متعال ولایت خود را از او برمی‌دارد و ولایت شیطان را جایگزین آن می‌کند.»(۱۰)

از منظر شریعت اسلام، گناهان متعددی از جمله غیبت، تهمت، افشای اسرار، استهزا و تمسخر، تجسس، عیب‌جویی و… موجب خدشه‌دار شدن آبرو و حیثیت افراد جامعه می‌شود؛ اما در این بین، رذیله اخلاقی و اجتماعی” شایعه”  به دلیل آنکه در سطح وسیعی منتشر و عده‌ زیادی از افراد جامعه را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد، وضعیت ویژه‌ای دارد. هنگامی که افراد، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، شخص یا گروهی را به رفتار و اعمال ناشایستی که مردم جامعه نسبت به آنها حساس هستند، متهم و آن را در اجتماع منتشر یا گناهان آنان را در جامعه آشکار و یا عیوب و نقاط ضعف آنان را هزاران بار بزرگ و در میان مردم مطرح می‌کنند، این مسائل سبب مسمومیت جمعی افکار عمومی می‌شوند و ابهامات و علامت  سئوال‌های متعددی در اذهان افراد ساده‌اندیش به وجود می‌آورند.

در روایات، شایعه‌پراکنی از زشت‌ترین بدی‌ها دانسته و کیفرش سنگین‌ترین جرم‌ها محسوب می‌شود؛ زیرا چنین حرکت‌های ناپسندی، شخصیت افراد را لکه‌دار و آرامش و آسایش را از افراد جامعه سلب می‌کنند.

در مواعظ حضرت عیسی مسیح(ع) آمده است: «ای ناکسان بی‌مروت! چگونه بدون علم و یقین، دیگران را متهم و لکه‌دار می‌سازید…»(۱۱)

بنابراین یکی از پیامدهای شوم شایعه، خدشه‌دار کردن آبرو و شخصیت افراد و یا به تعبیر بهتر (ترور شخصیت) است. و آنچه که در ترور شخصیت مورد توجه است، زیر سئوال بردن اعتبار و کرامت افراد است که در راستای انزوای اجتماعی آنان صورت می‌گیرد. و افراد آسیب دیده به خوبی آگاهند که دیگر قادر نیستند اعتبار از دست رفته خویش را بار دیگر در میان اطرافیانشان به دست آورند؛ به‌ویژه زمانی که در برخورد با شایعه، با اقداماتی دیرهنگام بخش وسیعی از جامعه تحت تأثیر امواج شایعه قرار بگیرد و باورهای عمومی نسبت به آن تقویت شود. لذا در احادیث آمده است: «اذا رَقَّ العِرضُ اُستُصعِبَ جَمْعُه: هرگاه آبرو بریزد، جمع‌آورى آن دشوار است».(۱۲)

۲. شکل‌گیری فضای ناسالم اجتماعی

از جمله پیامدهای شایعه، شکل‌گیری فضای ناسالم اجتماعی است. وضعیت محیط اجتماعی و فضای زندگی انسان‌ها، نقش به‌سزایی در شکل‌گیری روحیات و اعمال و رفتار  آنان دارد؛ زیرا انسان  بسیاری از صفات و خصائص خود را از محیط اجتماعی‌اش کسب می‌کند. از این‌رو هر اندازه محیط اجتماعی به امور متعالی و ارزشی گرایش داشته باشد، کشش و تمایل افراد جامعه نیز به همان سمت و سو خواهد بود و اگر محیط جامعه به آلودگی و گناه متمایل باشد، افراد نیز جذب جریان غالب می‌شوند و در نهایت، نظام اجتماعی به سراشیبی سقوط و تباهی کشیده می‌شود.

امام علی(ع) در باره تأثیر محیط و شرایط زمانه بر اخلاق و روحیات انسان می‌فرمایند: «اَلنَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ: شباهت مردم به شرایط زمانه خود، بیش از شباهت  به (اخلاق و روحیات) پدرانشان است.» (۱۳)

از جمله اموری که موجب آلودگی محیط جامعه و شکل‌گیری فضای ناسالم اجتماعی می‌شود، رواج و انتشار شایعات و سخنان کذب و بی‌اساس است. هنگامی که جامعه از فضائل و ارزش‌های متعالی چون راستگویی و صداقت، حق‌گویی و استوارگویی که از عوامل رشد و تعالی و سلامت  یک نظام اجتماعی محسوب می‌شوند، فاصله پیدا م‌ کند و در مقابل، رذائل و گناهانی مانند شایعه‌سازی و دروغ‌پردازی، تهمت، گزافه‌گویی و سخن‌چینی در جامعه رواج می‌یابند، طبیعتاً محیط این جامعه، فضایی آلوده و نامطلوب  می‌شود؛ زیرا از یک سو افراد خود را از تیررس این رذائل و گناهان در امان نمی‌بینند  و امنیت  فکری و روانی خود را از دست می‌دهند و از سوی دیگر، آحاد  جامعه به‌مرور زمان، از این صفات ناپسند که در جامعه شیوع دارند، متأثر خواهند شد. بدیهی است در چنین شرایطی، قبح این رذائل و ناهنجاری‌ها در نظر اقشار مختلف مردم جامع  شکسته می‌شود و انجام آنها سبک و کوچک جلوه می‌کند و در نتیجه، حریم‌شکنی و مخالفت با اوامر و نواهی الهی رواج می‌یابند.

بدیهی است که در چنین جامعه‌ای، افراد خود را به اصول و ارزش‌های دینی و اخلاقی پایبند نمی‌دانند و نظام اجتماعی، سلامت و ثبات خود را در رسیدن به اهداف مقدس و متعالی از دست می‌دهد.

قرآن کریم در نکوهش مسئله نشر شایعات، اکاذیب و زشتی‌ها در جامعه می‌فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: کسانی که دوست دارند زشتی‌ها در میان مردم با ایمان شیوع یابند، در دنیا و آخرت عذاب دردناکی در انتظارشان است و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید.»(۱۴)

این آیه شریفه به تمام اعصار و نسل‌ها هشدار داده و همگان را از ترویج گناهان و زشتی‌ها بر حذر داشته است.(۱۵) از این آیه شریفه دو نکته مهم قابل برداشت است:

۱٫واژه‌ «فاحشه» به معنای «هر فعل و قولی است  که قبح و زشتی آن بزرگ باشد.»(۱۶) و به گفته مفسران، منظور از آن مطلق  فحشاست و شامل هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتی‌ها(۱۷) اعم از نشر شایعات و سخنان باطل، آشکار کردن عیوب و اعمال زشت دیگران، انجام علنی معاصی و گناهان در جامعه، بر پایی مراکز گناه و فساد، در اختیار مردم قرار دادن وسایل گناه و اموری از این قبیل است.(۱۸)

۲٫همچنین با توجه به معنای «فاحشه» باید گفت که اصولاً نه تنها انتشار اخبار کذب و برداشت‌های ذهنی بی‌اساس در میان مردم، امری نادرست و آفت سلامت محیط اجتماعی است، بلکه اشاعه اعمال و رفتارهای ناپسند و نامشروع، هرچند که واقعیت هم داشته باشند، کاری نکوهیده است و سبب خدشه‌دار شدن ارزش‌های دینی و اخلاقی در جامعه و آلودگی فضای اجتماع  می‌شود؛ زیرا به صرف حقیقت داشتن یک  مسئله نمی‌توان آن را در جامعه پخش کرد، چون حقایق و واقعیت‌ها از حیث موضوع متفاوتند و احکام مختلفی دارند. بیان و انتشار حقایقی که معروف و پسندیده‌اند، نه تنها اشکال ندارد، بلکه توصیه نیز شده است.(۱۹) ولی اگر موضوع حقایق و واقعیت‌ها، گناهان و لغزش‌های دیگران باشد، اشاعه آنها مخالف رضا و خشنودی پروردگار است. از این ‌رو هیچ انسانی حق ندارد این امور را تحت این عنوان که «واقعیت است»، به دیگر افراد جامعه انتقال دهد؛ بلکه همواره باید به این سخن  گوهربار امام علی(ع) توجه داشته باشد که فرمود:

«هرگاه خواستی سخنی بگویی، قبل از گفتن، آن را بر عقل و معرفت خود عرضه کن. پس اگر آن سخن را برای خدا و در راه خدا یافتی، آن را بر زبان آور و اگر غیر از آن بود سکوت از بیان آن بهتر است.»(۲۰)

 

۳ .فریب دادن افکار عمومی

یکی از پیامدهای شایعه در جامعه، فریب افکار عمومی است. به‌طور کلی در محیط اجتماعی، هنگامی که یک موضوع به‌عنوان امری ضروری و اساسی مطرح می‌شود، طبقات و اقشار مختلف مردم جامعه وظیفه دارند تمام تمرکز فکری و روانی خود را بر آن معطوف دارند و در ساماندهی و حل آن تلاش کنند. در این میان گاهی دشمنان با استفاده از حربه شایعه، تلاش می‌کنند با فریب افکار عمومی، آن را به سمت و سوی مورد نظر خود سوق دهند و از توجه به مسائل با اهمیت و ضروری منحرف سازند.

با بررسی تاریخ اسلام درمی‌یابیم  در موارد بسیاری برای  فریب افکار عمومی از شایعات استفاده شده است. مشرکین مکه پس از شکست نمایندگان خویش در بازگرداندن مهاجران مسلمان از حبشه به مکه به ابزار شایعه متوسل شدند. آنان برای نیل به این هدف، عده‌ای را به عنوان مسافر از مکه به حبشه فرستادند تا در آنجا چنین شایع کنند که اهل مکه با محمد(ص) توافق کرده و به او گرویده‌ و با او در صحن مکه به درگاه خدا به سجده افتاده‌اند. آگاهی مهاجران از این خبر، چراغ امید را در دل‌هایشان فروزان ساخت، زیرا از غم دوری خسته شده  بودند و آرزوی بازگشت به وطن خود را داشتند. براین اساس، مهاجران تصمیم گرفتند  به مکه بازگردند؛ اما هنگامی که به مکه رسیدند، متوجه شدند که این خبر دروغ بوده و اهل مکه هنوز بر کفر خود باقی‌اند…(۲۱)

همچنین در این باره می‌توان به شایعه‌سازی معاویه و جاسوسانش بر ضد امام حسن‌ مجتبی(ع) و سپاهیان آن حضرت اشاره کرد. هنگامی که امام(ع) برای نبرد با معاویه در تدارک نیرو بودند، معاویه تلاش می‌کرد با استفاده از نشر اکاذیب و تبلیغات سوء، در میان سپاهیان آن حضرت شک و تردید ایجاد و آنان را از حضور در جنگ منصرف  کند. معاویه برای این منظور، عوامل خود را مأمور کرد تا شایع کنند که امام حسن(ع) با معاویه صلح کرده است. در گزارشی آمده است که معاویه، جاسوسان خود را به میان سپاه مقدم امام حسن(ع) فرستاد تا بین آنها شایع کنند که امام طی نامه‌ای، از معاویه درخواست صلح کرده است.(۲۲) این در حالی بود که تا آن زمان، هیچ نامه‌ای در مورد این مسئله رد و بدل نشده بود. این شایعات در نهایت، بسیاری از سربازان و سرداران سپاه امام حسن(ع)، به‌خصوص عبیدالله‌ بن عباس را متزلزل کرد و آنان را فریب داد و در نتیجه امام حسن(ع) تنها شد و برای حفظ اساس اسلام، صلح تحمیلی معاویه را پذیرفت.(۲۳)

۴.ایجاد یأس و ناامیدی در جامعه

بدون تردید، امید در زندگی انسان نقش بسیار با اهمیتی دارد. این امید است که به انسان انگیزه حیات می‌دهد و زندگی او را از پوچی و بیهودگی رهایی می‌بخشد. امید باعث انجام کارهاى شایسته و تلاش‌هاى مفید و پرثمر مى‌شود. انسان امیدوار، هم در این دنیا راحت و سالم زندگى مى‌کند و هم در آخرت از نعمات فراوان الهى بهره‌مند مى‌شود.

پیامبر اکرم(ص) در باره نقش امید در زندگی انسان فرموده‌اند: «إنَّمَا الأَمَلُ رَحمَهٌ مِنَ اللّه‏ لاِ مَّتی، لَولاَ الأَمَلُ ما أرضَعَت اُمٌّ وَلَدا، ولا غَرَسَ غارِسٌ شَجَرا: آرزو، در حقیقت، رحمتی از جانب خداوند برای امت من‏ است. اگر آرزو نبود، هیچ مادری فرزندی را شیر نمی‏داد و هیچ باغبانی، نهالی نمی‏کاشت.»(۲۴)

با آگاهی از نقش سازنده و با اهمیت امید در زندگی انسان است که شایعه‌سازان در تلاشند که با طراحی شایعات گوناگون و مأیوس‌کننده، روح یأس و ناامیدی را در کالبد جامعه بدمند و از مجرای شایعات به اهداف مورد نظر خود دست یابند. انتشار شایعات مأیوس‌کننده، معمولاً به نفع جریان باطل تمام می‌شود؛ به دلیل اینکه شایعات مأیوس‌کننده در مدت زمان کم، چنان پخش می‌شوند و قوت می‌گیرند که حتی خواص جامعه را نیز دچار ابهام و یأس می‌کنند.

در کشور خودمان در جریان فتنه شوم ۸۸ مشاهده کردیم که عده‌ای شعار تقلب انتخابات سر دادند و در پی آن بسیاری از خواص جامعه نیز متحیر شدند و متأسفانه به دام دشمن افتادند و یا با سکوتشان به آشوب دامن زدند. در حالی که شایعه مذکور از قبل به وسیله بنگاه‌های خبری استکبار جهانی و فرزند نامشروعش صهیونیست‌های غاصب خون‌آشام طراحی شده بود.

رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند: «در بلواهای بعد از انتخابات، مسلمانان کشورهای مختلف اسلامی نگران بودند؛ پیغام می‌دادند به آشنایان خود در اینجا که در ایران چه خبر است؟ اینها می‌گفتند نگران نباشید، نترسید، جمهوری اسلامی قوی‌تر از این حرف‌هاست».(۲۵)

نمونه‌ دیگر جریان جنگ «اُحد» است. در هیاهوی جنگ، شخصی از کفار به نام عبدالله ‌بن قیمئه سنگی بر پیشانی مبارک پیامبر اکرم(ص) زد و آن حضرت را مجروح کرد. سپس روی محل  بلندی رفت و فریاد کشید: «محمد را کشتم.» این خبر کذب در زمان کمی توسط ابن قمیئه و دیگر کفار در سراسر میدان نبرد انتشار یافت و حزن و اندوه شدیدی را در میان مسلمانان حاکم ساخت و سبب تزلزل و یأس در آنان شد؛ به گونه‌ای که از میدان جنگ گریختند و علت سستى و فرارشان را شایعه قتل رسول خدا(ص) بیان کردند.(۲۶) حتی برخی نیز از تسلیم شدن به ابوسفیان و بازگشت به دین اول خود سخن به میان آوردند.(۲۷)

خداوند در پاسخ به آنان فرمود: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِکُمْ: و محمد جز پیامبرى نیست که پیش از او نیز پیامبران (دیگرى آمده و) در گذشته‌اند. (بنابراین مرگ براى انبیا نیز بوده است) پس آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به (آئین) گذشتگان خود بر مى‌گردید؟»(۲۸)

کفار با انتشار این شایعه، به دنبال آن بودند که توان روحی مسلمانان را تضعیف کنند و روح یأس و ناامیدی را در میان رزمندگان سپاه اسلام بدمند و در اجرای این نقشه تا حدود زیادی نیز موفق شدند؛ زیرا پس از اطلاع مسلمانان از خبر شهادت پیامبر«ص»، تزلزل عجیبی بر آنان حاکم شد و به علت غم و اندوه به‌شدت دچار ضعف، سستی و ناامیدی شدند…

با تأمل در آموزه‌های قرآنی در می‌یابیم که نشر اکاذیب و شایعات، آفتی جدی برای آرامش عمومی محسوب می‌شود و نقش به‌سزایی در ایجاد ناآرامی و اضطراب در جامعه دارد. هنگامی که امواج هولناک شایعات و اخباری که حاوی موضوعاتی نگران‌کننده و ترس‌آفرین هستند، در جامعه به حرکت در می‌آیند و فعال می‌شود، اقشار و طبقات مختلف مردم جامعه به‌سرعت تحت  تأثیر قرار می‌گیرند.

کیفر شایعه‌سازان در قرآن و حدیث

عذاب اخروی و لعن از جمله مجازاتی است که خداوند برای شایعه‌سازان و شایعه‌پراکنان در آیات قرآنی بیان فرموده است:

«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی‌الَّذِینَ آمَنُوا لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی‌الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُم لَا تَعلَمُونَ؛  آنان که دوست دارند در جامعه اسلامى، کار منکرى را اشاعه (شهرت) دهند، در دنیا و آخرت ‏به عذاب دردناک دچار خواهند شد و خدا از عاقبت‏سخت آنان باخبر است و شما از آن خبرندارید.(۲۹)

«مستحق لعنت و «سزاوار خشم پروردگار عالم‌اند.(۳۰).

و نیز در اسلام دو کیفر سخت براى افراد شایعه پراکن مقرر شده است:

الف) تبعید: «…تو را بر آنها مسلط مى‌گردانیم تا پس از آن جز اندکى با تو در شهر همسایه نباشند.»(۳۱)

ب) قتل: «اینان لعنت شده‌گانند. هرجا یافته شوند باید دستگیر و کشته شوند».(۳۲)

همچنین قرآن کریم در سوره نساء ضمن مذمت «شایعه‌سازان»، آنان را فاسق و پیرو شیطان می‌داند.(۳۳)

شایعه‌پراکنی و دروغ، نوعی سوءاستفاده از اعتماد مخاطبان است. بیان غیرواقعیت‌ها در رسانه‌ها هم به همان اندازه ناشایست است که بخواهند مردمی را با شایعه و دروغ، فریب دهند و به بیراهه بکشانند.

به فرموده پیامبر اکرم(ص): «خیانتی بزرگ است که به برادرت سخنی بگویی که او تو را باور دارد و صادق می‌پندارد، ولی تو به او دروغ بگویی.»(۳۴)

 

پی‌نوشت:

۱-  فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، الدکتور مهدی المخزومی، الدکتور إبراهیم السامرائی، مؤسسۀ دار الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۱۹۰؛ ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۳۶۳ش، ج۸، ص۱۹۱؛ قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ یازدهم، ۱۳۸۶ش، ج۵، ص۹۴٫

۲- لسان العرب، ج۸، ص۱۹۱؛ راغب اصفهانی، حسین‌بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت، دارالعلم الدار الشامیه، چاپ یکم، ۱۴۱۲ق، ذیل واژه «شیع».

۳- لغت‏نامه علامه دهخدا، ذیل واژه «شایعه».

۴- م‍ان‌، ن‍ورم‍ن‌ ل‍س‍ل‍ی‌، اصول روانشناسی: اصول سازگاری آدمی، ترجمه دکتر محمود ساعتچى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ پانزدهم، ۱۳۸۸ش، فصل لغت‌نامه، ج۲، ص۶۴۹٫

۵- التهامی، مختار، الرأی العام و الحرب النفسیه، مصر، دارالمعارف، ۱۹۶۷م، ج۱، ص۱۰۲ ـ ۱۰۶٫

۶- همزه، آیه ۱ و۴؛ قلم، آیات ۱۱ و ۱۶؛ نور، آیه ۱۹ و ۲۴٫

۷- حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل‌البیت، چاپ اوّل، ۱۴۰۹ق، ج۱۲، ص۲۹۷٫

۸- وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۸۵٫

۹- شریف الرضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه، محقق فیض الإسلام، قم، نشر هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، خطبه۱۷۶، ص۲۵۴٫

-۱۰کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تحقیق و تعلیق علی‌اکبر غفاری، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۰۵ق، اصول الکافی، ج۲، ص۳۵۸٫

۱۱- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق، ج۱۴، ص۳۰۵٫

۱۲- بحارالأنوار، ج۷۵، ص۲۷۷٫

۱۳- تحف العقول، ج۱، ص۲۰۸٫

۱۴- نور، آیه۱۹٫

۱۵- رازی، فخر، مفاتیح الغیب، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ اول،  ۱۴۱۵ق، ج۱۲، ص۱۸۴٫

۱۶- المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۸۴٫

۱۷- طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۳ش، ج۱۵، ص۹۳٫

۱۸- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۲ش، ج۱۴، ص۴۰۶٫

۱۹- وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۹۶٫

۲۰- بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۸۵٫

۲۱- ابن اثیر، عزالدین‌بن علی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۴۹۶٫

۲۲- ابن ابی الحدید، عبدالحمیدبن هبه الله، شرح نهج البلاغه، بی‌جا، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۷ق، ج۱۶، ص۴۲٫

۲۳- ابن شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابیطالب، قم، مطبعه العلمیه، بی‌تا، ج۴، ص ۳۲ -۳۳٫

۲۴- بحارالأنوار، ج۷۷، ص۱۷۳٫

۲۵- بیانات رهبر فرزانه انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۲۵/۶/۱۳۸۸هـ.ش.

۲۶- ابن کثیر، اسماعیل‌بن حماد، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۹ق، ج۲، ص۱۱۱٫

۲۷- رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، ۱۳۷۴ش، ج۵، ص۹۳٫

۲۸- آل عمران، آیه۱۴۴٫

۲۹- نور آیه ۱۹

۳۰-نور آیه ۷

۳۱- احزاب، آیه۶۰٫

۳۲- احزاب، آیه۶۱٫

۳۳- نساء، آیه۸۳٫

۳۴- کنزالعمال فی السنن الأقوال والأفعال، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ پنجم، ۱۴۰۱ق، ج۳، ص۲۴۸، ح۸۲۰٫

20نوامبر/22

عقوبت و پیامدهای همسویی با مشرکین در قرآن و حدیث

مقدمه: یکی از عوامل ضروری برای حیات و تعالی هر فرد و جامعه، توجّه به مسئله «دشمن‌شناسی و دوست‌شناسی» و جذب دوستان و دفع دشمنان است. که انسان از آنها ناگزیر است(۱) در میان علمای امامیّه و عامّه و در آثار فِرَق اسلامی دشمن شناسی، مورد توجّه و تأکید خاص قرار گرفته است. علمای شیعه همچون شیخ طوسی (در تلخیص الشّافی)، خواجه نصیرالدّین طوسی (در اخلاق محتشمی)، سیّد هاشم بحرانی (در غایهالمرام)، شیخ یوسف بحرانی (در شهاب الثّاقب) و شهید ثانی (در المصنّفات الأربعه) و علمای اهل سنّت و دیگر فِرَق اسلامی از جمله، پیروان اباضیّه، مسئله تولّی و تبرّی را به گونه‌ای تأیید و اثبات نموده‌اند که اعتقاد و التزام نداشتن به آن به معنای فقدان ایمان است(۲) شاید هیچ مسئله‌ و موضوعی در اسلام نداشته باشیم که به لحاظ عظمت و اهمیّت شمول به سطح مسئله «تولّی و تبرّی» باشد و در عین‌حال، به همان نسبت از سوی مسلمین مورد غفلت و بی‌توجّهی قرار گرفته و دچار فراموشی شده است. موضوعی که از فرط عظمت، عصاره و خلاصه تمام اسلام باشد و از فرط مهجوریّت بزرگترین مصیبت و فاجعه باشد. (۳)

مفهوم تولّی و تبرّی:

«تولّی» بر وزن ترقّی مصدر باب تفعّل از ماده «ولی» و در لغت به معنای پذیرش ولایت و کسی را ولیّ خود قرار دادن است. «ولیّ» در زبان عرب به معنای دوست، یاور و سرپرست نیز آمده است..(۴) «تبرّی» نیز بر همان‌وزن و از همان مصدر از ماده «برء» و به معنای بیزاری جستن، بیزار شدن و دوری گزیدن آمده است.(۵) در مورد معنای اصطلاحی این دو کلمه نیز گفته‌اند: تولّی و تبرّی؛ یعنی انسان از لحاظ عاطفی، قلب خود را از محبت و علاقه خدا، پیامبران و ائمه معصومین و جانشینان به ‏حق آنان (فقیهان) و مؤمنان پر کند و در عین حال، بغض و کینه دشمنان آنها را به دل بگیرد و از نظر سیاسی و اجتماعی، سرپرستی، رهبری، دوستی و حکومت الهی را بپذیرد و از حکومت دشمنان اسلام دوری جوید.(۶). استاد مطهّری تولّی و تبرّی را چنین تعریف کرده است: «تولّی و تبرّی، یعنی پیوند دوستی با دوستان خدا برقرار کردن و پیوند بیزاری با دشمنان خدا برقرار کردن»(۷)

الف)تولی وتبری در قرآن کریم:

مادّه «تولّی» حدود ۲۳۶ بار در قرآن آمده است حدود ۱۲۴ مورد به صورت اسم و ۱۱۲ مورد در قالب فعل ذکر شده است. مادّه تبرّی نیز، ۳۰ بار تکرار شده و کم و بیش در همان مفاهیم لغوی استعمال شده است،(۸)

علاّمه طباطبائی(ره) «تبرّی» را مبارزه منفی می‌داند و می‌گوید: «دعوت منفی آن بود که مؤمنان از نظر دین و رفتار از کفّار کناره‌گیری کرده است و جامعه اسلامی خاصی به وجود آورند که از هرگونه عقاید شرک‌آمیز کفّار بر کنار باشد و اعمال زشت غیرمسلمان و گناهان و سائر رذائل اخلاقی آنان به مسلمانان سرایت نکند و آمیزش آنها با غیرمسلمان صرفاً در حدودی باشد که ضروریّات زندگی ایجاب می‌کند»(۹)

لحن آیات نیز نسبت به تبری  شدیدتر است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

۱) «وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ: و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من براى من و عمل شما براى شماست! شما از آنچه من انجام مى‏دهم، بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام مى‏دهید، بیزارم».(۱۰)

۲) اصحاب پیامبر گرامی اسلام«ص» آنان که به فرموده قرآن با او همراه بودند، نیز اینگونه بودند، قرآن کریم می‌فرماید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ‌اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ…: محمّد«ص» فرستاده خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.»(۱۱)

۳) مؤمن دوستِ دشمن خدا نمی‌شود. در سوره مجادله، به مؤمنان هشدار مى‏دهد که جمع میان “محبت خدا “و “محبت دشمنان خدا” در یک دل ممکن نیست، و باید از میان این دو یکى را برگزینند، مى‏فرماید: «لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَن حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَو کانُوا آباءَهُم أَو أَبْناءَهُم أَو إِخوانَهُم أَو عَشِیرَتَهُم؛ هیچ گروهى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمى‏یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند» آرى در یک دل دو محبت متضاد نمى‏گنجد، و آنها که دم از هر دو مى‏زنند یا ضعیف الایمانند، و یا منافق. محبت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است، اما هنگامى که این محبت، رو در روى محبت خدا قرار گیرد ارزش خود را از دست مى‏دهد(۱۲)

در سوره توبه مى‏فرماید: «قُل إِن کانَ آباؤُکُم وَ أَبْناؤُکُم وَ إِخوانُکُم وَ أَزْواجُکُم وَ عَشِیرَتُکُم وَ أَموالٌ اقتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخشَونَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرضَونَها أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ‌اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهدِی الْقَومَ الفاسِقِین، بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قبیله شما، و اموالى که به دست آورده‏اید، و تجارتى که از کسادش مى‏ترسید، و مساکن مورد علاقه شما، در نظرتان از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است، در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما نازل کند، خدا جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمى‏کند.»(۱۳)

شان نزولی ذکر شده که “حاطب بن ابى بلتعه” نامه‏اى به اهل مکه نوشت و به آنها هشدار داد که ممکن است رسول خدا(ص) براى فتح مکه حرکت کند، هنگامى مساله نامه نوشتن وی برملا شد، عذر آورد که من اقوامى در مکه در چنگال کفار دارم خواستم به مردم مکه خدمتى کنم تا اقوامم در امان باشند!.(۱۴) حتی نامه نوشتن که نشانه  محبت به دشمن خدا باشد ممنوع است.

۴) پرهیز ازدوستی و پذیرش سرپرستی کفار در قرآن کریم می‌فرماید: «یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا  الکافِرینَ أَولیاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنینَ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به‌جای مؤمنان، کافران را به دوستی (سرپرستی) خود نگیرید.(۱۵)

و در آیه دیگر فرمود: ««یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَقَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِن‌الحَقِّ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی (سرپرستی) مگیرید، [ به‌گونه‌ای] که با آنها اظهار دوستی کنید و حال آنکه به‏ یقین، به آن حقیقت که برای شما آمده است، کافرند.(۱۶)

ب) تولّی و تبرّی در روایات:

اگر چه «تولّی» و «تبرّی» را در اصطلاح از فروع دین شمرده‌اند، ولی از مجموعه روایات بر میآید که این ‏دو موضوع، نه فرع دین، بلکه همه دین و تمامیت ایمان هستند و به بیان دیگر، دین و ایمان چیزی جز دوستی ورزیدن و بیزاری جستن به خاطر خدا نیست. به نمونه‌هایی از روایات توجه شود:

امام صادق(ع) می‌فرماید: «آن کس که برای خدا دوستی بورزد، برای خدا دشمنی کند و برای خدا ببخشد، از کسانی است که ایمان او کامل شده است.»(۱۷) و باز می‌فرماید: «کسی که دوستی و دشمنی‌اش بر اساس دین نباشد، دین ندارد».(۱۸)

رسول خدا«ص» فرمود: استوارترین دست‌آویزهای ایمان کدام است؟ بعضی گفتند: نماز؛ بعضی گفتند: زکات؛ بعضی گفتند: روزه؛ بعضی گفتند: حج و عمره و بعضی گفتند: جهاد. پس پیامبر خدا«ص» فرمود: برای همه آنچه گفتید فضیلتی است ولی محکم‌ترین آویزه ایمان دوست داشتن برای خدا و دشمنی کردن برای خداوند است.»(۱۹)

و در حدیث دیگرى آمده است:

«خداوند به حضرت موسى(ع) وحى فرستاد آیا هرگز عملى براى من انجام داده‏اى؟

عرض کرد: آرى براى تو نماز خوانده‏ام، روزه گرفته‏ام، انفاق کرده‏ام، و به یاد تو بوده‏ام.

خداوند فرمود: اما نماز براى تو نشانه حق است، و روزه سپر آتش، و انفاق سایه‏اى در محشر، و ذکر نور است، کدام عمل را براى من بجا آورده‏اى اى موسى؟! عرض کرد: خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمایى فرما، فرمود: «آیا هرگز به خاطر من کسى را دوست داشته‏اى؟ و به خاطر من کسى را دشمن داشته‏اى؟

اینجا بود که موسى دانست برترین اعمال حب فى اللَّه و بغض فى اللَّه‏است (دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا است)(۲۰)

حدیث پر معناى دیگرى از امام باقر«ع» هست که فرمود:

«اگر بخواهى بدانى آدم خوبى هستى نگاهى به قلبت کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست دارى، و اهل معصیتش را دشمن، بدان آدم خوبى هستى، و خدا تو را دوست دارد، و اگر اهل طاعتش را دشمن دارى و اهل معصیتش را دوست، چیزى در تو نیست، و خدا تو را دشمن دارد، و انسان همیشه با کسى است که او را دوست دارد»(۲۱)

امام خمینی(ره) در این زمینه می‌فرماید: «شرط ورود به صراط نعمت حق، برائت و دوری از صراط گمراهان است که در همه سطوح و جوامع اسلامی باید پیاده شود.»(۲۲)

ج)موارد تبرّی و مجازات دوستی با آنها:

موارد تبرّی کسانی و گروه‌هایی است که بر اساس تعالیم و عقاید اسلامی، تبرّی و دوری جستن از آنان ضروری (یا حسب مورد، لازم یا مطلوب) است و هرگونه تولاّ و صمیمیّت نسبت به آنان نارواست. مهم‌ترین موارد تبرّی عبارتند از: کفّار، نواصب، مفسدان، اهل فسق، سفیهان و…به نمونه هایی اشاره می‌شود:

۱) تبرّی نسبت به کفّار:

عنوان «کفّار» بر همه افراد غیرمسلمان (همچون کمونیست‌ها، اهل کتاب و مشرکان) صادق است. قرآن می‌فرماید: «رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُم تَرَاهُم رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِالسُّجُودِ...(۲۳) محمّد«ص» فرستاده خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شَدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى، در حالى‌که همواره فضل خدا و رضاى او را می‌جویند. نشانه آنها در چهره‌شان از اثر سجده نمایان است.»

در پاره‌ای از آیات با لحنی شدید نهی از تولّی کفّار نموده است و علاوه بر آن، عقوبت و مجازات و موارد استثناء از حکم کلّی را بیان فرموده است:

«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ؛(۲۴) افراد با ایمان نباید به جاى مؤمنان کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هرکس چنین کند، هیچ رابطه‏اى با خدا ندارد (و پیوند او به‌کلّى از خدا گسسته مى‏شود)، مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدف‌هاى مهم‌ترى تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود برحذر مى‏دارد؛ و بازگشت (شما) به سوى خداست.»

در آیه فوق سه تهدید شدید دارد:

الف)رابطه با کفار باعث قطع رابطه با خدا می‌شود و قطع رابطه با خدا یعنی بیچاره‌گی و نابودی

ب) به شدت از این نافرمانی می‌ترساند.

ج) تهدید می‌کند اگر تخلف کردید راه فرار ندارید باز گشت به سوی خداوند است.

و نیز فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(۲۵) اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولىّ (و یار و یاور و تکیه‏گاه) خود قرار ندهید! و کسانى از شما که آنان را ولىّ خود قرار دهند، ستمگرند.» چنان‌که ملاحظه می‌گردد، در آیه اخیر کسانی که با کفار رابطه دوستی داشته باشند  را ظالم و ستمگر خوانده است و این مجازات سنگینی را در پی دارد.

۲)تبرّی نسبت به اهل کتاب:

قرآن کریم در موارد مختلف و گوناگون به تبیین حدود، کمیّت و کیفیّت تعامل ایجابی و سلبی مسلمین با اهل کتاب پرداخته است و این اهتمام، حاکی از خطیر بودن مسئله است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوا قَومًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم قَد یَئِسُوا مِنَ الآخِرَهِ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِن أَصحَابِ الْقُبُورِ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! با قومى که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده، دوستى نکنید. آنان از آخرت مأیوس هستند، همان‏گونه که کفّار مدفون در قبرها مأیوس مى‏باشند»(۲۶)

دوستی با آنهایی که مورد غضب خداوند قرار گرفته‌اند ظلم بزرگی است و دوستدار ظالم شمرده می‌شود و غضب خدا را در پی دارد. در آیه دیگر صریح‌تر می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِین(۲۷) ای کسانى که ایمان آورده‏اید! یهود و نصارى را ولىّ (و دوست و تکیه‏گاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیاى یکدیگرند و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنها هستند. خداوند جمعیّت ستمکار را هدایت نمى‏کند». در این آیه  به دو تهدید اشاره می‌کند:

الف).خطری  که ترک تبرّی و دوستی با اهل کتاب ایجاد می‌کند :۱٫انهدام و نابودی حیات و زندگی اسلامی است.(۲۸)

ب)دوستی با اینها ظلم بزرگی است و دوستدار ظالم شمرده می‌شود.

۳)تبرّی نسبت به مشرکان:

بعضی از آیات به طور خاص بر لزوم تبرّی از مشرکان دلالت می‌کنند:

«مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ براى پیامبر و مؤمنان شایسته نبود که براى مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هرچند از نزدیکانشان باشند، (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه اهل دوزخند،؛(۲۹)

و نیز فرمود: «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئًا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ؛ مگر کسانى از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزى از آن را در حقّ شما فروگذار نکردند و اَحَدى را بر ضدّ شما تقویت ننمودند، پیمان آنها را تا پایان مدّت ایشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» در راستای برائت جستن و دوری گزیدن از اصناف کافران اهل کتاب و مشرکان، قرآن کریم ازدواج مردان و زنان مؤمن با آنان را حرام شمرده است»(۳۰)

حتّی در صورت ارتداد (یعنی کفر حاصل پس از ایمان) نیز به صورت قهری، پیوند ازدواج فرد مؤمن با فرد مُرتَد قطع و بدون نیاز به اجرای طلاق از او جدا می‌گردد(۳۱) این مسئله شاهد خوبی است بر میزان خطر و زیان‌هایی که ممکن است بر اثر معاشرت و مراودت و دوستی با کافران به مسلمانان برسد. به خاطر رعایت اختصار از ذکر آیاتی که در این زمینه نازل شده، صرف ‌نظر می‌کنیم(۳۲)

۴)تبرّی نسبت به ناصبیان:

مورد دیگر تبرّی، ناصبیان است؛ یعنی کسانی که در ظاهر مسلمان هستند، امّا به انحاء مختلف نسبت به خاندان رسول اکرم«ص» و ذریّه آن حضرت عداوت و دشمنی می‌کنند(۳۳) اینان در حقیقت، با اصل اسلام و پیامبر اسلام دشمنند، امّا از ابراز مخالفت و اظهار دشمنی نسبت به اسلام و پیامبر«ص» خودداری می‌نمایند و اهل بیت و پیروان آنان را نشانه قرار می‌دهند.

مأمون خلیفه عبّاسی از امام رضا«ع» تقاضا کرد اسلام خالص را به صورت مختصر و موجز برای وی شرح دهد. حضرت پس از شرح برخی مسائل فرمود: «از لوازم اسلام، برائت جستن از کسانی است که نسبت به آل محمّد«ص» ستم روا داشتند و آنها را از جایگاه خودشان خارج ساختند و ظلم را پایه‌گذاری نمودند و سنّت رسول‌الله«ص» را تغییر دادند. همچنین برائت از ناکثین، قاسطین و مارقین که هتک حرمت به پیامبر«ص» کردند و بیعت خود را شکستند و با امام خویش جنگیدند و شیعیان آن حضرت را کشتند؛ برائت از کسانی که برگزیدگان اصحاب پیامبر«ص» را تبعید نمودند و اموال فقرا را بین ثروتمندان تقسیم نمودند و از تمام کسانی که به نوعی در حقّ افراد صالح و مؤمن ستم روا داشتند نیز واجب است. سپس فرمود: از طرف دیگر، ولایت امیرالمؤمنین«ع»  و پیروی از کسانی که به راه و روش ولایت و پیامبر«ص»  وفادار ماندند، نیز از ارکان اسلام است»(۳۴)

از نظر شیعیان چنان نیست که هر مسلمان غیرشیعی مصداق وجوب تبرّی باشد، بلکه صرفاً افرادی مشمول این حکم هستند که با علم به حقّانیّت اهل‌بیت، «نَصب عداوت» کرده‌اند (و عَلَم دشمنی برافراشته‌اند) یا همچون غُلات معتقد به الوهیّت حضرت علی«ع» یا انسانی دیگر بوده‌اند و یا مانند مفوّضه قایل بوده‌اند که امر آفرینش و روزی دادن و زندگی بخشیدن و میراندن به پیامبر اکرم«ص» و حضرت علی«ع» واگذار شده است.(۳۵)

۵)تبرّی نسبت به مفسدان:

تبرّی نسبت به مفسدان  به صورت‌های مختلف و در موارد گوناگون بیان شده است. امیرمؤمنان علی«ع» در عهد خویش به مالک اشتر به صورت مؤکّد لزوم تفکیک میان مصلحان و مفسدان تبیین نموده است.(۳۶)

در آیاتی از قرآن کریم خداوند وظیفه مؤمنان را نسبت به مفسدان و تبهکاران بیان نموده است؛ از جمله اینکه در قبال کارها و رفتار فاسد و ناشایسته آنان بی‌تفاوت نباشند و متناسب با کارهای آنان موضع و عکس‌العمل و برخورد خداپسندانه داشته باشند:

«وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعرِض عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُد بَعدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین؛ هرگاه کسانى را دیدى که آیات ما را استهزا مى‏کنند، از آنها روى بگردان تا به سخن دیگرى بپردازند و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستمگر منشین.»(۳۷)

۶) دشمن خداوند به صورت عام:

در قرآن کریم می‌فرماید:

«یا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَقَد کَفَرُوا بِما جاءَکُم مِن‌الحَقِّ؛ ای  کسانی که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی (سرپرستی) مگیرید [، به‌گونه‌ای] که با آنها اظهار دوستی کنید و حال آنکه به‏ یقین، به آن حقیقت که برای شما آمده است، کافرند.»(۳۸)

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۱٫منافقون/۴؛ تغابن /۱۴٫
  2. ۲٫دانشنامه جهان اسلام. زیر نظر غلامعلی حدّاد عادل. چاپ اوّل. تهران: فرهنگستان زبان و ادب ,۱۳۸۰، ج۸: ۶۰۴٫
  3. ۳٫مطهّری، مرتضی,مجموعه آثار,۱۳۷۲، ج ۳: ۲۱۵
  4. ۴٫ر. ک: محمد بن‏مکرم ابن ‏منظور،لسان العرب، ج ۱۵، ص ۴۰۷، ماده «ولیّ»؛ احمدبن محمد الفیوّمی المصباح المنیر فی غریب
  5. شرح الکبیر، صص ۶۷۲ و ۶۷۳؛ لغت‏نامه دهخدا، ج ۵، ص ۶۲۷۲، ماده «تولی».
  6. ۵٫ر. ک: المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، همان، صص ۴۶ و ۴۷، ماده «بری»؛ لغت‏نامه دهخدا، ج ۴، ص ۵۷۵، ماده «تبری».
  7. ۶٫ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی اسلام، چاپ دوم: قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷، صص ۴۲۹۴۴۶.
  8. ۷٫مطهّری، مرتضی.. مجموعه آثار. چاپ دوم. قم: انتشارات صدرا.۱۳۷۲، ج۲۷: ۲۱۵
  9. ۸٫عبدالباقی، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره ۱۳۶۴
  10. ۹٫طباطبائی، سیّد محمدحسین. المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسّسه الأعلمی للمطبوعات. ۱۳۹۳ق.، ج۴: ۱۶۳
  11. ۱۰٫یونس/۴۱
  12. ۱۱٫الفتح /۲۹
  13. ۱۲٫تفسیر نمونه، ج‏۲۳، ص: ۴۶۹
  14.  ۱۳٫توبه/۲۴
  15.  ۱۴٫طبرسی، فضل‌بن حسن، مجمع‌البیان فى تفسیرالقرآن، چاپ هاشم رسولى محلاتى و فضل‌الله یزدى طباطبائى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸جلد ۹ صفحه ۲۵۵؛ تفسیر نمونه، ج‏۲۳، ص: ۴۷۰
  16. ۱۵٫نساء/۱۴۴٫
  17. ۱۶٫ممتحنه (۶۰)، آیه ۱.
  18. ۱۷٫همان، ص ۱۲۴، ح ۱.
  19.  ۱۸٫همان، ص ۱۲۷، ح ۱۶.
  20.  ۱۹٫همان، ص ۱۲۵ و ۱۲۶، ح ۶.
  21. محمدبن علی‌بن حسین شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۲۹۲، ح ۴۳، به نقل از: محمد محمدی ری‏شهری، میزان الحکمه (همراه با ترجمه فارسی)، ترجمه: حمیدرضا شیخی، چاپ دوم: قم، دارالحدیث، ۱۳۷۷، ج ۲، صص ۹۷۴ و ۹۷۵.
  22. ۲۱٫همان؛و تفسیر نمونه، ج‏۲۳، ص: ۴۷۴
  23. ۲۲٫امام خمینی ره, صحیفه نور،تهران,مؤسسه نشر آثار امام خمینی,اول, ج ۲۰، ص ۱۱۴.
  24. فتح/۲۹٫
  25. آل عمران/۲۸٫
  26. ۲۵٫توبه/۲۳
  27. الممتحنه/۱۳
  28. المائده/ ۵۱
  29. ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۹۳ق.، ج ۵: ۳۶۸
  30. توبه/ ۱۱۳
  31. توبه / ۴
  32. ر.ک؛ عاملی، شیخ حر. وسائل الشّیعه. ج۹٫ بیروت: مؤسّسه مطبوعات اعلمی.و توضیح المسائل. (۱۳۹۰). چاپ هفدهم. قم: انتشارات جامعه مدرّسین. ش۱۳۹۰:ص ۷۸
  33. به عنوان نمونه می‌توان به آیه ۲۲۱ سوره بقره، آیه ۳ سوره نور، آیه ۱۱ـ۱۰ سوره ممتحنه و… در قرآن کریم و منابع تفسیری مثل جلد ۱۹از تفسیر المیزان و جلد ۲۴ از تفسیر نمونهذیل آیه اخیر مراجعه نمود.
  34. ر.ک؛ توضیح المسائل، ۱۳۹۰: ۷۸
  35. مجلسی، محمّدباقر. (۱۴۰۳ق.). بحارالأنوار. بیروت: مؤسّسه الوفاء.مجلسی، ۱۴۰۳ق.، ج۱۰: ۳۸۵؛ به نقل از عیون اخبار الرّضا
  36. ر.ک؛ دانشنامه جهان اسلام، ۱۳۸۰، ج۶: ۳۷۷
  37. ر.ک؛ نهج‌البلاغه/ نامه ۵۳
  38. الأنعام/ ۶۸
  39. ممتحنه، آیه ۱.
20نوامبر/22

مسابقه‌ی زندگی

زندگی، مسابقه‌ای است همگانی، همیشگی و سراسری

برنده‌ی این مسابقه کیست و جایزه‌اش چیست؟

با ورزش باید قله‌ی «انسانیت» را فتح کرد،

 اندام روح را زیبا ساخت،

به تربیت جان پرداخت و در میدان حقیقت، حریف نفس را خاک کرد.

باید به باشگاه «تقوا» رفت و تمرین خودسازی کرد تا مدال شرف گرفت.

در میدان زندگی، همه می‌دوند ولی افراد معدودی به مقصد می‌رسند.

زندگی بازی نیست بلکه نوعی مسابقه در «چگونه زیستن» است.

باید از پاس «فرصت‌ها» استفاده کرد و در تیم «خوبی‌ها» عضو شد و گل «حقیقت» را چید.

بازنده‌ی واقعی کسی است که «زندگی» را ببازد.

در «ورزش» هم می‌توان «ارزشی» بود!

 

********

پاس و آبشار     

بگذشت زمان، دست به کاری نزدی    

بر گردن لحظه‌ها مهاری نزدی   

صد توپ زدی، تمام را کردی «اوت»   

صد پاس گرفتی، آبشاری نزدی

 

گل آخرت    

یک عمر شعار داده و تاخته‌ای    

در ذهن، ز خویش قهرمان ساخته‌ای  

 وجدان و خدا و آخرت داور ماست  

 آن روز اگر گل نزنی باخته‌ای

 

جام کمال      

هرآنچه در ارزش ورزش گویند     

راهی‌است که با هراس و لرزش پویند       

پاداش مسابقات میدان کمال  

جامی است که در ورزش ارزش جویند

 

دروازه‌بانی    

خواهی نخوری ز تیم ابلیس شکست       

باید به دفاع از دل و دیده نشست   

چون «شوت»  شود به سوی دل توپ گناه    

دروازۀ دل به روی آن باید بست

 

باشگاه تقوا        

آن نیست شجاعت که گلو  چاک کنی      

مردانگی آنجاست که دل پاک کنی      

وقتی که با باشگاه تقوا رفتی      

ای کاش حریف نفس را خاک کنی

 

تماشاچی       

بر دامن گل دست توسّل نزدیم   

از حرف به میدان عمل پل نزدیم     

افسوس که فرصت به تماشا بگذشت     

صد «گیم»، تمام گشت و گل نزدیم

********

 

 

 

سوت پایان…

تا داور، «سوت مرگ» را نکشیده، شاید بتوانیم آخرین گل را بزنیم و با امتیاز از میدان مسابقه و رقابت بیرون رویم.

خیلی‌ها در استخر «دنیا» غرق می‌شوند و سوت‌ها و هشدارهای «نجات غریق» نجاتشان نمی‌دهد.

ما حریق پرقدرتی در میدان داریم، که همان «نفس» است و نمی‌توان آن را دست کم گرفت.

کمترین غفلت، ما را مغلوب نفس می‌کند.

شعار پیروزی زیاد می‌دهیم، ولی

باختن به نفس شرمندگی دارد،

 مدال گرفتن پیشکش.

 

نشناخته را محرم هر راز مکن

قفل دل خود، بر همه کس باز مکن

در قلّک دل برای آیندۂ خویش

جز عشق خدا و دین، پس‌انداز مکن

20نوامبر/22

راهکارهای تربیت دخترانی باحجاب

مقدمه

درباره واجب الهی حجاب، از ابعاد مختلف فردی، اجتماعی، فرهنگی، حکومتی، تمدنی، سلوکی و…، می‌توان و باید گفتگو کرد. یک بُعد مهم در این مقوله، راهکارهایی است که زمینه باور و تعهّد آگاهانه دختران به حجاب را هموارتر می‌کند که در این نوشتار به برخی از مهم‌ترین آنها در سه حیطه بینشی، انگیزشی و رفتاری اشاره می‌شود. هرچند مخاطب این راهکارها خانواده‌ها درنظر گرفته شده است، ولی می‌توان آنها را با لحاظ تغییرهای لازم، در مقیاس گسترده‌تری نیز به‌کار بست.

الف) راهکارهای بینشی و معرفتی

مراد از راهکارهای بینشی، آگاهی‌ها و معرفت‌های موردنیاز در این عرصه است. ابتدا پدر و مادر باید آگاهی‌های کافی درباره معارف و احکام مرتبط با حجاب و عفاف داشته باشند. در رتبه بعد، باید با توجه به سن دختر و با زبانی متناسب با مراحل رشد معرفتی او و به شیوه‌های مختلف (عقلی و برهانی، انگیزشی و تشویقی و…)، او را از اموری مثل: فلسفه حجاب، معارف و حکمت‌ها و فواید مختلف حجاب، ثواب‌ها و عقاب‌های مرتبط، آسیب‌های فردی و جمعی بدحجابی و بی‌حجابی و… آگاه کنند. با افزایش سن فرزند، اینگونه مطالب نیز باید بسط و تعمیق داده شوند. مراعات پرده‌پوشی‌های مناسب با مراحل سنی مختلف نیز ضرورت دارد.

یاد دادن احکام مرتبط با حجاب و عفاف و ملاک‌ها و حدود شرعی آنها مطابق رساله‌های عملیه، از دیگر امور ضروری برای تربیت دختران باحجاب است. تعلیم حلال و حرام الهی نیز باید در قالب‌های مناسب و بیشتر غیرمستقیم؛ به‌ویژه به‌صورت رفتاری، منشی و الگویی صورت بگیرد. البته، در موارد لازم نیز باید از آموزش صریح استفاده گردد.

پاسخگویی مناسب به شبهه‌های مرتبط و مهم‌تر از آن، واکسینه کردن ذهن دختران در مقابل شبهه‌های احتمالی، از مهم‌ترین راهکارها است؛ چراکه به‌تعبیر روایات بسیار، باید قبل از پیشی‌گرفتن منحرفان و چیرگی آنها بر شخصیت کودکان و نوجوانان و نیز پیش از غلبه هوس‌ها و فتنه‌های دنیا، سخت‌شدن قلب‌ها و افزایش مشغولیت‌های ذهنی ایشان، سخنان نافع دین را به گوش جان آنها رساند که مانند زمینی آماده کشت است (۱)

محور کلیدی دیگر، آشنا ساختن دختران با الگوهای عفاف و حجاب و سیره و سبک زندگی آنها است؛ به‌ویژه عصمت کبرای الهی؛ فاطمه زهرا «سلام‌الله‌علیها»، حضرت زینب کبری «سلام‌الله‌علیها» و نیز شهدای زن، بانوان فرهیخته و نخبه (گذشته و معاصر) که با رعایت حدود قدسی عفاف و حجاب، رسالت‌های اجتماعی سنگینی را نیز به سرمنزل مقصود رسانده‌اند.

تعلیم و آموزش چگونگی مدیریت احساسات، تمایل‌ها و گرایش‌ها در مسیر رسیدن به هدف آفرینش و سعادت و کمال هرچه بیشتر، از دیگر اموری است که باید با دقت و ظرافت به دختران منتقل گردد. یکی از مصداق‌های مهم این مقوله، میل به زیبایی، خودآرایی و خودنمایی است که در دختران بسیار پررنگ می‌باشد و البته، در صورت مدیریت صحیح و هدفمند و در راستای اهداف و ارزش‌های واقعی و منطبق بر خلقت عالَم و آفرینش انسان، می‌تواند در زمره اسباب رشد و تعالی آنان قرار بگیرد.

بخشی از انتقال معارف و احکام حجاب و عفاف و نیز شبهه‌زدایی پیشینی یا پسینی، باید در خلال برنامه‌های گروهی مساجد و مراکز فرهنگی؛ به‌ویژه از طریق صداوسیما و مدارس رخ بدهد. البته، در صورت اهمال رسانه و مدرسه، نباید دختر دلبند خود را از اینگونه طعام‌های ضروری محروم کرد و باید به هر شکل ممکن، کاستی‌ها را جبران نمود.

ب) راهکارهای انگیزشی

منظور از راهکارهای انگیزشی، شیوه‌ها و راهکارهای مربوط به حوزه گرایش، انگیزش، احساس و عاطفه است. در اینجا نیز فرزندان باید نخست باید به‌طور ملموس، دغدغه حجاب و عفاف و التزام و تعهد بدانها را در والدین خود مشاهده کنند که خود از مهم‌ترین عوامل انگیزه‌بخش بدانها در این وادی است.

ازجمله مهم‌ترین روحیات نیازمند توجه در این باب، ایجاد یا تقویت روحیه تعبّد و بندگی در دختر نسبت به احکام الهی به‌طور عام و در مورد حجاب به‌طور خاصّ است که البته باید به‌گونه‌ای در او نهادینه شود که در حدّ ممکن، عقلاتی و از سر معرفت و محبت به خداوند باشد. این مقوله به‌خصوص در هفت سال دوم تربیت فرزند اهمیت فراوان می‌یابد.

در همین زمینه، نباید از موضع‌گیری‌های احساسی (و در عین حال، حکیمانه) نسبت به منکرات مرتبط با حجاب و عفاف در حضور فرزندان؛ به‌ویژه دختران، غفلت کرد. تقبیح و زشت‌شمردن پوشش‌های نامناسب از لحاظ شریعت مقدس در این زمره قرار می‌گیرد. چنین شیوه‌ای موجب ایجاد یا ارتقای روحیه تولّی و تبرّی لازم نسبت به احکام دین؛ به‌ویژه عرصه موردبحث و غیرت‌ورزی به‌جا و خردمندانه نسبت بدانها می‌گردد.

ایجاد و ارتقای عزّت نفس و خودباوری در دختران نیز اهمیت بسیاری دارد که از مهم‌ترین بخش‌های آن، پذیرش خود به‌عنوان یک زن و آفتخار به نقش‌های مهم اجتماعی، فرهنگی و تمدنی بانوان؛ به‌ویژه مادری و تربیت نسل‌های فرهیخته است. هرقدر چنین روحیاتی در دختران کاستی بگیرد، دور شدن از کرامت انسانی و بی‌توجّهی به حفظ گوهرهای انسانی خود؛ ازجمله عفاف و حجاب نیز کم‌رنگ‌تر می‌گردد و به فرموده امام هادی(ع) «آنکه برای خودش پست باشد (و شخصیت و ارزشی برای خود قایل نباشد)، از شرّ او ایمن نباش!».(۲)

در همین راستا، تأمین نیازهای عاطفی و احساسی دختر در بستر منزل و در دامان خانواده ضرورت مضاعفی می‌یابد که از مهم‌ترین آنها نیاز دختر به دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن در ابعاد مختلف است به‌گونه‌ای‌که احساس کند مورد التفات و عنایت ویژه والدین است. اگر چنین نیازی در محیط صمیمی خانواده و آغوش گرم پدر و مادر تأمین نگردد و خدای ناکرده با برخی بی‌تفاوتی‌ها، اهانت‌ها و بدرفتاری‌ها نسبت به دختر نیز همراه شود، او اینگونه نیازهای عاطفی‌اش را بیرون از خانه و از طریق خودنمایی، خودآرایی، تبرّج، بدحجابی و… می‌جوید. نیاز مشابه دیگر، نیاز ذاتی دختر به زینت و خودنمایی است که باید در منزل تأمین شود. بدین‌جهت، در قرآن کریم و روایات شریف، در عین تأکید بر پرهیز زن از تبرّج و خودآرایی در جامعه و نزد نامحرمان که موجب دوری از طهارت باطنی و مانع از فعالیت‌های اجتماعی بهینه می‌گردد، بر ضرورت خودآرایی و زینت زنان و دختران در منزل نیز تأکید بسیار شده(۳) که خود درجات مختلفی از شدید تا عادی دارد که مراتب مرتبط به روابط همسران در اینجا مدنظر نیست.

ج) راهکارهای رفتاری

مقصود از راهکارهای رفتاری، اعمال و رفتارهای لازم برای تربیت دختران باحجاب است. مانند دو ساحت پیشین، التزام عملی والدین؛ به‌ویژه مادر به حجاب و عفاف و مقولات مرتبط بدانها؛ مانند رعایت حریم‌های رفتاری شرعی با نامحرمان، وقار و متانت اجتماعی، طرز پوشش و…، از مهم‌ترین عوامل در تربیت‌منشی و الگویی دختران است. آموزش و مراعات احکام و مفاهیم مرتبط؛ مانند محرم، نامحرم و مصداق‌های آن، حجاب و… ازجمله اقدام‌ها در این عرصه است.

کار مهم دیگر، انجام تشویق‌های لازم در هنگام مراعات عفاف و حجاب یا توجه به آن توسط دختر است که می‌تواند به‌صورت زبانی، مستقیم، باواسطه، در قالب هدیه‌های مختلف مناسبتی و… صورت بگیرد. نکته مهم، مراعات اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط رفتاری است. برای مثال، از یکسو نباید دختران غیربالغ؛ به‌ویژه در سنین کمتر را به پوشیدن چادر و پوشاندن همه موها و دست‌ها تا کف دست اجبار کرد که گاه، اسباب ملالت و زدگی آنان در سن‌های بالاتر می‌گردد. از سوی دیگر، نباید دختران را به پوشش‌های سبک، خفیف و منافی عفاف؛ به‌ویژه در سنین بالاتر و نزدیک به بلوغ، عادت داد و گرایش فطری آنها به حیاء و عفت را تضعیف کرد(۴) در این میان، تنبیه باید به کم‌ترین میزان ممکن و در حدّ ضرورت و اغلب به‌صورت رفتاری و غیرمستقیم باشد. همچنین، تحکّم و اجبار حکیمانه باید بیشتر در هفت ساله دوم تربیت کودک صورت بگیرد، یعنی مقطعی که او به‌لحاظ روحی و ذهنی، آمادگی‌های لازم برای پذیرش آن بدون آثار منفی را دارد.

اقدام دیگر، تهیه و در اختیار دختر قرار دادن لوازم مرتبط با حجاب است؛ مانند کتاب‌ها و نرم‌افزارهای مرتبط، چادر (که در کودکی، بهتر است رنگین و شادتر باشد)، ساق‌دست، روسری یا مقنعه‌های مناسب و راحت، و… . مراقبت محسوس و نامحسوس از روابط، تعامل‌ها و مراودات مختلف دختر با دیگران و دیگران با او نیز اهمیت فراوانی دارد. چه‌بسا آسیب‌های رفتاری که در ابتدا با یک تذکر مشفقانه پدر یا مادر قابل حل‌وفصل هستند، امّا در صورت تداوم، با توبیخ‌ها و تنبیه‌های سخت نیز قابل رفع نمی‌باشند. و چه‌بسا دخترانی که توسط دیگران؛ از دوستان ناباب گرفته تا فضای مجازی، محیط تحصیل، اطرافیان ناشایسته و…؛ به‌ویژه در سنین نوجوانی و بلوغ، از صراط مستقیم حجاب و عفاف خارج می‌شوند درحالی‌که مراقبت والدین می‌توانست مانع از چنین آسیبی گردد.

به‌تعبیر امیرمؤمنان حضرت وصیّ(ع) «نگهداری [و حمایت، پشتیبانی و مراقبت از] زن، برای حال خود او بهتر است و سبب دوام زیبایی [و ویژگی‌های زنانه‌اش در ابعاد مختلف) می‌شود(۵) 

حفظ گرمی و صمیمیت محیط گرم خانوادگی و پرهیز والدین از اختلاف و نزاع؛ به‌ویژه در حضور فرزندان، از دیگر اقدام‌های لازم است وگرنه، فرزندان؛ به‌ویژه دختران، احساس ناامنی روانی و بدون پشتیبان بودن کرده و به دیگران روی می‌آورند و حتی برخی از باورها و ارزش‌ها در ذهن و قلب آنان کم‌رنگ می‌شود.

دیگر اقدام حیاتی، مراقبت مالی، کوشش برای کسب مال حلال و پرهیز از اموال حرام یا شبهه‌ناک؛ ازجمله پرداختن وجوه مالی شرعی؛ مانند خمس و زکات است؛ چراکه تأثیر لقمه حرام یا شبهه‌ناک بر روح و اعتقاد و اخلاق و رفتار انسان غیرقابل‌انکار و بی‌نیاز از بیان است.

آماده‌سازی برای ورود به مرحله تکلیف، کار دیگری است که باید از چند سال قبل از بلوغ و با شیبی تدریجی صورت بگیرد و به یک جشن تکلیف مفصّل و خاطره‌انگیز منتهی شود. تبیین وظایف بندگی و مهم‌تر از آن مرتبط کردن عملی دختران با خداوند و شیرینی عبادت و نیز معصومان(علیهم‌السلام) و حلاوت ارتباط با آنها از اموری است که در این مدت باید پیگیری شود که ازجمله نتایج آنها تکوین و پیدایش شخصیتی مستحکم است که حتی در صورت بروز ناملایمات یا قرار گرفتن در محیط نامناسب، کمتر دچار تزلزل و لغزش می‌شود.

گاهگاه؛ به‌ویژه در صورت احساس نیاز نیز باید گفتگوهایی صمیمی و در مواقع مناسب یا به‌صورت غیرمستقیم، بین والدین؛ به‌خصوص مادر با دختر انجام شود تا برخی از موانع معرفتی، انگیزشی، رفتاری یا محیطی مانع از التزام بایسته به حجاب و عفاف کشف شوند و والدین بهتر بتوانند با آنها مقابله کنند. ممکن است شبهه‌ای در ذهن یا مانعی روانی همچون خجالت و شرم بی‌جا از دیگران، یا مانعی عملی هرچند ساده همانند افتادن چادر از سر و ناآشنایی با شیوه پوشش صحیح آن، و مشکلاتی از این دست، موجب دوری فرزند از این فریضه گردد درحالی‌که اینگونه امور اغلب به‌سادگی قابل رفع هستند.

التزام عملی والدین؛ به‌ویژه مادر، به امر به معروف و نهی از منکر نسبت به بدحجابی (با مراعات حدود و قیود و آداب شرعی مرتبط) نیز نقش بسیار زیادی در التزام عملی دختر به حجاب دارد. دست‌کم، نباید موضع‌گیری حداقلی، یعنی ابراز نارضایتی زبانی نسبت بدینگونه منکرها و زشت معرفی کردن آنها ترک شود.

عوامل دیگری نیز می‌توانند سبب عدم گرایش به حجاب یا دورشدن از تقیّد به آن شوند که باید به‌صورت موردی توسط والدین شناسایی و برطرف شوند؛ مانند تأخیر در ازدواج به‌موقع دختران، مانع‌تراشی‌های بی‌جا در این زمینه، ایجاد محدودیت‌های غیرمنطقی برای دختر، اشتغال بسیار والدین و کم‌توجهی به دختر و تربیت صحیح او؛ به‌ویژه در سنین نوجوانی و بلوغ، در اختیار قرار دادن برخی ابزارهای ارتباطی مانند گوشی در اختیار فرزند بدون انجام آموزش‌ها و پایش‌های لازم، و…، همچنین، دعای پدر و مادر برای دختران خویش و درخواست توفیق عمل بدین فریضه دینی از عوامل عمومی و مؤثّر و بی‌نیاز از توضیح در این زمینه است.

در پایان، بار دیگر باید تأکید نمود که یکی از مهم‌ترین راهبردها برای تربیت دخترانی باحجاب و عفیف، تربیت‌منشی و الگویی آنان توسط والدین؛ به‌خصوص مادران است. التزام عملی آنان بدین واجب، موجب تأثیرپذیری و الگوگیری آسان و بدون هزینه دختران به آن می‌شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. برای نمونه، ر.ش: شیخ طوسی، تهذیب‌الأحکام، ج‏۸، ص۱۱۱، ابن‌شعبه حرّانی، تحف‌العقول، ص۷۰؛ سیّد رضی، نهج‌البلاغه، ص۳۹۳، شیخ حرّ عاملی، وسائل‌الشیعه، ج‏۲۱، ص۴۷۷-۴۷۸٫
  2. تحف‌العقول، ص۴۸۳٫
  3. برای نمونه، ر.ش: زخرف: ۱۸؛ وسائل‌الشیعه، ج‏۲، ص۹۷-۹۸؛ ابنحیون، دعائم‌الإسلام، ج‏۲، ص۱۶۳٫

۴٫برای مثال، حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «ملتزم باشید که لباس ریزبافت (غیربدن‌نما و متین) بپوشید؛ زیرا هرکه لباسش نازک شود، دینش هم نازک (و ضعیف) می‌شود [یا قبل از آن شده است]»؛ تحف‌العقول، ص۱۱۳:«…عَلَیْکُمْ بِالصَّفِیقِ مِنَ الثِّیَابِ‏ فَإِنَّهُ مَنْ رَقَ‏ ثَوْبُهُ رَقَ‏ دِینُهُ‏».

۵٫آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۴۰۵: «صِیَانَهُ المَرْأَهِ أَنْعَمُ لِحَالِهَا وَ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا».

20نوامبر/22

فلسفه حجاب

مقدمه:

مقوله حجاب بانوان، میزان پوشش، تمایز میان حجاب شرعی و قانونی، نه فقط در جامعه اسلامی ایران که در تمام جوامع از پربسامدترین پرسش‌های مردم هستند. در حالی که برخی از جوامع به بهانه آزادی زنان در برخورداری از نوع و سطح پوشش و حق اختیار نسبت به بدن خود، تن‌نمایی و جلوه‌گری زنان را ترویج و حجاب را نماد و هنجار آزادی‌ستیزی و روزآمد نبودن تعریف می‌کنند، بسیاری از جوامع، اعم از شرقی، دینی و غیر مبتنی به مدرنیته، بر ارزش زنان و مصونیت و حفاظت آنان از هر گونه آزار و اذیتی تأکید می‌کنند و ضمن تقویت همه‌جانبه جایگاه زنان، محوریت خانواده و تربیت نسل آینده را در اولویت قرار می‌دهند.

رویکرد کرامت محور از بانوان، از آن‌ روی اهمیت دارد که حجاب و پوشش مبتنی بر عفت و حیای زنانه، نه امری برآمده از تبلیغ و ترویج مبانی اسلامی، بلکه مبتنی بر اعتقاد به کرامت زنان و حفظ ارزش‌های خانواده و بانوان در گرو پوشش عفیفانه است؛ لذا پوشش بانوان در همه دنیا اعم از شرق و غرب، در سالیان قبل از تمدن غربی و غلبه مدرنیته در مغرب زمین، همواره عفیفانه و در سالیان نه چندان دور متناسب با جایگاه زنان و محوریت خانواده بوده است.

با اینکه حجاب، مقتضای فطرت انسانی زنان و شعار همه ادیان آسمانی است، اما تمدن مبتنی بر خداناباوری، الحاد، ماده‌انگاری عالم، اصالت سرمایه و تجارت غرب، مطابق با مقتضای تجارت، به ابزارانگاری از زنان مبادرت ورزیده و به بهانه آزادی‌های مادی، زنان را کالایی تجاری می‌داند و ذیل شعار آزادی زنان، تن‌نمایی آنان را ارزش جلوه می‌دهد.

بدن‌نمایی زنان، مبتنی بر فلسفه و منطق حاکم بر مدرنیته غربی، در سالیان گذشته از منطقه جغرافیایی غرب فراتر رفت و در سایه تمدن‌انگاری منطق غرب و توسعه سبک زندگی غربی و به واسطه ابزارهای تبلیغی، ترویجی و رسانه‌های جمعی، برخی از جوامع دیگر را نیز در بر گرفت. امروزه بسیاری از افراد ولو در جوامع اسلامی نه از سر خداناباوری و الحاد یا باور به ابزارانگاری زنان، بلکه از سر ناآگاهی و در راستای غلبه سبک زندگی غربی، پوششی را برگزیده‌اند که سزاوار جایگاه و شأن بانوان اصیل مسلمان و شایسته کرامت زنان نیست.

 

فلسفه حجاب

برخی احکام اسلامی تعبدی‌ هستند و فارغ از اینکه بشر از ملاک آنها آگاهی داشته یا نداشته باشد، توسط شارع، فرض و انجام آن توسط مومنان، لازم تلقی شده است. لکن اغلب احکام اسلام تعبدی نیستند که بشر قادر به درک فلسفه و حکمت آنها نباشد، بلکه احکامی اجتماعی و مبتنی بر مصالح و مفاسد و مستند به حکمت‌های موجه هستند و انسان‌ها می‌توانند فلسفه جعل و تشریع آنها را درک کنند.

حجاب به‌عنوان یکی از موثرترین امور اجتماعی، مبتنی بر مصالحی است که این حکم را توجیه و زنان را به رعایت آن ملزم می‌کند. همچنان که فقدان پوشش مناسب برای بانوان در جامعه موجب پیدایش مفاسدی است که شارع بر اساس آن، زنان رااز بد پوششی برحذر می‌دارد و به پرهیز از بی‌حجابی و بدحجابی در حوزه عمومی و در برابر نامحرمان حکم می‌کند.

پوشش عفیفانه برای بانوان بر اساس مجموعه‌ای از حکمت‌ها تجویز شده است. برخی از اینها ناظر بر تحکیم کانون خانواده‌اند. بعضی مصالح جامعه زنان را در نظر دارند. برخی ناظر به مصالح جامعه مردان‌اند. برخی نیز ناظر به حوزه عمومی هستند و رعایت حجاب در عرصه عمومی جامعه را حکم می‌کنند.

در این نوشتار به اختصار به برخی از علل و حکمت‌هایی که به پوشش عفیفانه زنان در جامعه حکم می‌کنند اشاره می‌کنیم:

الف) جامعه بانوان:

۱٫ارتقای جایگاه بانوان: (نگرش فراجنسیتی)

در آفرینش انسان‌، ویژگی غالب جسمی مردان، قدرت است و زنان مخلوقاتی جذاب، ظریف و زیبا خلق شده‌اند. طبعاً   تفاوت‌های این دو مخلوق الهی موجب می‌شود که مردان و زنان به یکدیگر گرایش داشته باشند و از ظرفیت و امتیازات جنس مخالف خویش در راستای ایجاد خانواده، تولید نسل و آسایش روانی استفاده کنند. ظرافت و جذابیت بانوان در عین حال که برای آنان مزیت به شمار می‌رود، می‌تواند تهدید هم باشد. بدین معنا که ویژگی‌های بارز زنان غیر از جذابیت بصری، نشانه شخصیت و هویت انسانی آنها هم هستند ولذا نباید به شکلی جلوه کنند که شخصیت و ویژگی‌های انسانی آنان دیده نشود.

بدیهی است انسان‌ها هنگام مشاهده تصویری زیبا، جذب ظرافت آن و از محتوای معرفتی آن، غافل می‌شوند. ضمن اینکه باید توجه داشت که جذابیت و ظرافت زنان، می‌بایست در راستای تشکیل کانون خانواده و جذب همسر و نه بهره‌گیری همگانی صرف شود. لذا پوشش عفیفانه ضمن مصونیت زنان از تهدیدات محتمل، توجه همگان را به ویژگی‌های انسانی، علمی و معرفتی آنان جلب می‌کند و موجب می‌شود که مردان با زنان به‌عنوان انسان‌های صاحب خرد و علم و تجربه و نه فقط موجوداتی ظریف، جذاب و زیبا تعامل کنند.

 

۲٫امنیت زنان

بانوان به صورت مخلوقاتی زیبا، جذاب، لطیف و برخوردار از عواطف فراوان آفریده شده‌اند و این ویژگی‌ها در راستای گرمابخشی و استحکام کانون خانواده تأثیر فراوان دارند. لکن اگر این خصوصیت‌ها در مسیر صحیح استفاده نشوند، خطراتی را برای زنان و کانون خانواده در پی خواهند داشت. جذابیت،‌ لطافت و زیبایی زنان اگر در فضای خانواده ظهور و بروز یابد، گرمابخش فضای خانواده خواهد بود و اگر در معرض دید عموم افراد جامعه قرار گیرد، موجب جذب افراد بی‌قید و هوسباز می‌شود و در نتیجه به جای اینکه خصایص مثبت زنان در مسیر مناسب به کار گرفته شوند،‌ هدف مطامع هوسبازان می‌شوند و مورد سوءاستفاده و آزار و اذیت دیگران قرار می‌گیرند.

به تجربه ثابت شده که نوع پوشش بانوان‌ با نوع مواجهه دیگران با آنها تناسب دارد. بر این اساس،‌ هرگاه بانوان در فضای عمومی جامعه و نزد افراد نامحرم، خودآرایی کنند و از پوشش عفیفانه دور شوند، بیشتر در معرض رفتارهای ناپسند مردان هوسباز قرار می‌گیرند و هرگاه با پوشش عفیفانه در جامعه حضور یابند، دیگران به خود جرئت مواجهه ناپسند با آنان را نمی‌دهند و  از آنها سوءاستفاده نخواهند کرد.

لذا حجاب و پوشش عفیفانه،‌ ضمن حفاظت از زنان در برابر سوءاستفاده دیگران، به صیانت جایگاه آنان کمک می‌کند. طبعاً بانوان در پناه امنیت حاصله از این پوشش، ضمن اینکه خواهند توانست بر کمالات خویش بیفزایند، قادر خواهند بود به صورت مطلوب از ظرفیت‌های فکری، روحی، عاطفی و انسانی خویش در فضای جامعه و کانون خانواده بهره بگیرند.

 

 

۳٫ارزش بخشیدن به زنان

با توجه به اینکه غریزه مردانه حکم می‌کند که مردان در مواجهه با زنان در جایگاه طلب باشند و اظهار نیاز کنند و از سوی دیگر،‌ غریزه بانوان، آنان را به سوی جلوه و ناز سوق می‌دهد،‌ لذا به زیبانمایی و تبرج‌ تمایل دارند. اگر این امر به همسر و خانواده محدود نشود و در سطح جامعه توسعه یابد، زنان از جایگاه شکارچی وفادار دل همسر به جایگاه شکارچی مردان هوسباز تبدیل می‌شوند.

بر این اساس، زنان باید از همسر خویش، دلبری و دل او را اسیر خود کنند و جسمشان را آماج چشمان ناپاک و اهداف غرض‌ورزانه دیگران قرار ندهند و در سایه قدرت مردی که دلش در گرو آنهاست، جان‌پناه امنی را بیابند.

لذا مقتضی است که بانوان در فضای عمومی جامعه و در برابر نامحرمان، با پوشش عفیفانه، ارزش خود را حفظ کنند و در کانون گرم خانواده و حمایت همسر، ارزش‌های خویش را متبلور سازند.

 

ب) جامعه مردان و همسران

از آنجا که زیبایی‌نمایی و جلوه‌گری جزو ویژگی‌های زنان است، اسلام نه فقط این میل ذاتی را نادیده نگرفته و حکم به سرکوب کردن آن نداده، بلکه ضمن اهتمام به زیبایی باطنی، جذابیت و زیبایی بانوان را نیز مورد تأکید قرار داده است. زیرا زیبایی برای بانوان نه فقط پاسخی منطقی به نیازهای درونی آنان است و به شادابی و نشاط آنان کمک می‌کند، بلکه ظاهر جذاب، زیبا و پسندیده آنان می‌تواند نظر همسرشان را جلب و تعلق خاطر شوهران نسبت به همسر و کانون خانواده تقویت کند و عملاً زنان را از جلوه‌گری در برابر دیگران در فضای عمومی جامعه و در مقابل نامحرمان بی‌نیاز سازد.

زنانی که برای همسر و محبوب خویش جلوه‌گری و از وی پاسخ مناسب و گرم دریافت می‌کنند، دیگر نیازی به ابراز علاقه به غیر همسر خویش ندارند و برای دیگران جلوه‌گری نمی‌کنند. بر این اساس، پوشش عفیفانه زنان در فضای عمومی جامعه، عملاً به ایجاد محبت در خانواده منجر می‌شود و آرامش را بر کانون خانواده حاکم می‌کند.

از سوی دیگر، هرگاه جذابیت‌های بصری و جسمی بانوان، کنترل نشوند و به خانواده و شوهر اختصاص نیابند، ممکن است شوهران در سایه عدم تعلق خاطر به همسر و خانواده، دل در گرو زنان دیگر بنهند. از این‌ روی، زنان با رعایت عفت می‌توانند شوهرانشان را به حفظ کانون خانواده دلگرم و توجه آنها را روی خانواده متمرکز کنند.

 

  1. محبت به همسر

در علم فیزیولوژی و روانشناسی، همواره بر این نکته تأکید شده است که در  ارتباط بین مردان و بانوان، نقطه آغاز تحریک مردان، وجوه بصری و ظاهری زنان است. طبعاً پوشش غیرعفیفانه بانوان در جامعه می‌تواند سطح تحریک مردان را بالا ببرد و امنیت روانی مردانی را که امکان ازدواج ندارند به خطر بیندازد و به اخلال رفتاری آنان بینجامد و چه بسا به خاطر تنوع‌طلبی برخی از مردان، آنان از کانون گرم خانواده گریزان شوند. طبعاً فراگیری بدپوششی و بی‌حجابی و فقدان پوشش عفیفانه توسط برخی از زنان، خانواده‌های بسیاری را متزلزل و نهاد خانواده را در جامعه را تضعیف می‌کند.

ج) از منظر اجتماعی و حکومتی

احکام الهی مشتمل بر همه جوانب زندگی انسانی هستند، لذا ضمن اینکه بخش عمده­ای از احکام الهی ناظر به زندگی فردی مومنانند و بر معنویت و ارتباط آنان با خداوند تأکید دارند، بخش زیادی نیز ناظر به زندگی اجتماعی مسلمانانند و برای اصلاح امور عمومی جامعه تدوین شده‌اند.

احکام اجتماعی اسلام از آنجا که مشتمل بر زندگی همه مسلمانانند و صلاح جامعه در گرو رعایت آنها از سوی توده مومنان و مسلمانان است، لذا مراعات آنها در جامعه واجب و مورد تأکید است.از آنجا که خانواده محور رشد و توسعه است، بی‌حجابی و بی‌عفتی به فروپاشی خانواده‌ها منجر می‌شود.

 

۱٫حجاب به‌مثابه امری اجتماعی

بر خلاف آنچه بعضاً ادعا می‌شود که حجاب مقوله‌ای شخصی است و ذیل امور عمومی قرار ندارد، لازم به ذکر است که اموری که دارای آثار و تبعات اجتماعی هستند، ذیل امور اجتماعی قرار می‌گیرند. طبعاً حجاب و پوشش عفیفانه نیز آثار اجتماعی فراوانی دارد، لذا ضمن اینکه ذیل امور عمومی قرار می‌گیرد، نیازمند تصمیم‌سازی و قانون‌گذاری متناسب با آثار و تبعات آن است.

از سوی دیگر، قوانین هر جامعه‌ای تابع هنجارهای غالب همان جامعه هستند و در راستای تحقق ارزش‌های مقبول و فراگیر جامعه، تدوین می‌شوند. در جامعه ایرانی اسلامی هم هنجار پوشش عفیفانه از زمان‌های دور وجود داشته و دین اسلام هم تأکید بسیاری بر حجاب اسلامی دارد. لذا قوانین نظام ایران اسلامی (جمهوری اسلامی ایران) نمی‌تواند بر این هنجار اسلامی ایرانی مبتنی نباشد و در جامعه نادیده گرفته شود.

پوشش عفیفانه ضمن اینکه به امنیت بانوان در فضای عمومی و ارتقای ارزش‌های انسانی آنها کمک می‌کند، از وقوع برخی جرائم در جامعه نیز جلوگیری می‌کند. از آنجا که حجاب، مقوله‌ای شخصی نیست و دارای زوایا و عرصه‌های مهم اجتماعی است، لذا نمی‌توان در عرصه‌های سیاست‌گذاری، بسترسازی، قانون‌گذاری و نظارت بر قوانین از آن غفلت کرد.

 

  1. حجاب نماد دینداری نه فقط یک حکم شرعی

برخی از احکام الهی نه فقط به‌مثابه یک حکم شرعی و هنجاری دینی، بلکه نماد دینداری و اقامه آنها در جامعه و نشانه حضور و بروز دین در جامعه هستند. بر این اساس هرگاه برخی از احکام شرعی مانند «إقامه جمعه و جماعات»، «انتشار اذان در فضای جامعه» و «حجاب و پوشش بانوان» در جامعه رواج داشته باشند، طبعاً جامعه رنگ و بوی دینی به خود می‌گیرد و بسیاری از هنجارهای دینی نیز جاری خواهند شد. لذا حکومت اسلامی باید در راستای تحقق هنجارهای دینی و رواج روح دینداری در جامعه در اجرای این احکام بکوشد و موانع را رفع کند و نیز برخی از ناهنجاری‌هایی را که عملاً جامعه دینی را به سوی ارزش‌های ضداخلاقی سوق می‌دهند، با اقامه حدود و تعزیرات، مرتفع سازد و فضای عمومی جامعه از این ناهنجاری‌ها پاک کند.

 

  1. اولویت امنیت در تقابل با آزادی

با وجود اینکه انسان‌ها در مورد رفتارهای خود آزادند، اما این حق تکوینی به معنای اجازه انجام هر رفتاری در جامعه نیست و در هر جامعه‌ای مصالح کلان و هنجارهای غالب و قوانین، ضوابط و حدود آزادی شهروندان را تعیین می‌کنند. بر این اساس، افراد در محدوده این ضوابط می‌توانند از آزادی و اختیار بهره ببرند و رفتارهای مورد نظرشان را داشته باشند.

در مورد پوشش، با وجود اینکه هر کسی می‌تواند در محدوده زندگی شخصی، از پوشش دلخواه و متناسب با فضای زندگی خویش استفاده کند، اما نمی‌تواند در فضای عمومی، هنجارهای غالب و ارزش‌های جامعه را نادیده بگیرد و مرتکب خلاف قانون بشود.

از سوی دیگر در همه جوامع امنیت، همواره مقدم بر آزادی است و انسان‌ها هنگامی که امنیت خود یا جامعه‌شان به خطر می‌افتد، آزادی‌ها را محدود می‌کنند. کما اینکه در جوامع غربی نیز که آزادی‌های فردی از حقوق اساسی شهروندان به شمار می‌رود، در زمان فراگیری کرونا، در راستای تضمین امنیت بهداشتی و سلامت جامعه،انجام واکسیناسیون اجباری بود و حق آزادی و انتخاب شهروندان به رسمیت ‌شناخته نمی‌شد. از آنجا که امنیت جامعه، خانواده و بانوان به واسطه بدپوششی برخی از زنان به خطر می‌افتد، حکومت در راستای تضمین امنیت کلان جامعه چاره‌ای جز الزام آنان به رعایت قانون ندارد.

20نوامبر/22

پدیده بدحجابی؛ چالش‌ها و راهبردها

مقدمه:

حجاب از جمله پدیده‌های اجتماعی است که از یک سو دارای مبانی و بنیان‌های دینی و از سوی دیگر از مشخصه‌های هویت تاریخی ایرانی بوده و هست که در سایه سار تغییرات اجتماعی در طول تاریخ تغییرات گسترده‌ای را به خود دیده، اما در طول صد سال اخیر این تغییرات به سمت مساله‌مداری حرکت کرده است. حجاب به عنوان حکم الهی و هنجاری اجتماعی در صورتی که قواعد شرعی در آن رعایت نشود جامعه در آن حوزه با ابهام مواجه می‌گردد که این امر در طی سال‌های دهه سوم انقلاب اسلامی به صورت روز افزونی تشدید گردید و برخی از افراد در جامعه بنا به هر استدلالی در رفتار پوششی خود به این مهم عطف توجه نشان نمی‌دهند.

۱– مساله

پدیده بدحجابی از جمله ناهنجاری‌های رفتاری و اخلاقی در جامعه است که همواره مواجهه با آن برای بخش‌های مختلف نظام مسائل و مشکلاتی را بوجود آورده است و از این‌رو کمترین دوره از تاریخ انقلاب شکوهمند اسلامی را داریم که هر از چند گاهی  به مساله روز تبدیل نشود.

گاهی برخی از افراد و گروه‌های اجتماعی از نظام و بخش‌های مختلف دولتی، انتظامی و قضایی انتقاد دارند که چرا با بدحجابی برخورد نمی‌شود و در مواقعی که برنامه‌ای برای مقابله با بدحجابی اجرا می‌شود گروهی دیگر از نظام انتقاد دارند که چرا با زنان و دختران در نظام اسلامی برخورد خشن صورت می‌پذیرد. این مساله به همراه برخی موضوعات که به ماهیت بدحجابی مربوط می‌شود مساله مواجهه با بدحجابی را برای نظام با ابهام روبرو کرده است.

۲ مبانی قانونی

در حال حاضر در برخورد با پدیده بدحجابی، آنچه که به لحاظ قانونی ملاک عمل قرار می‌گیرد، ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی است که اشعار می‌دارد: «هرکس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرام نماید، علاوه بر کیفر عمل، از دو روز تا دو ماه یا ۷۴ ضربه شلاق محکوم می‌گردد.» در تبصره این ماده اشاره شده که: «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ۱۰ روز تا دو ماه یا از ۵۰ هزار ریال تا ۷۰۰ هزار ریال جزای نقدی محکوم می‌شوند.»

قانون راهکارهای اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب مصوب ۱۳ دی ۱۳۸۴ شورای عالی انقلاب فرهنگی ۱۶ سیاست و راهکار کلان برای مواجهه با بدحجابی ارائه و بر آن اساس تعداد ۲۳۵ وظیفه را برای تعداد ۱۵ سازمان و نهاد مشخص کرده است.

در قانون عفاف و حجاب تعداد ۲۱ وظیفه برای فراجا مشخص شده است که عمده وظایف خارج از عرصه خیابان و برای امور زیربنایی و بسترهای بدحجابی مربوط می‌شود و تنها در سه بند۱و ۳ و ۷ به تذکر و برخورد اشاره شده است. در بند ۱ به «اعلام حدود و ضوابط قانونی عفاف و ملاک‌های بدحجابی در جامعه به منظور تشخیص مصادیق آن» اشاره نموده و در بند ۲ به «اهتمام بیشتر به برخورد قانونی و محترمانه» و در بند ۷ به «برخورد قانونی با افراد خیابانی، افراد بدحجاب و باندهای اصلی فساد فحشا و…» اشاره نموده است.

۳مفروضات کلیدی در حوزه بد حجابی

۱- بدحجابی دروازه ورود به بسیاری از جرایم رفتاری و اخلاقی و حتی خانوادگی از روابط نامشروع و تجاوزات جنسی گرفته تا مسائل سطح پایین‌تر نظیر چشم‌ و هم چشمی و… می‌باشد، همچنانکه سیگار دروازه ورود به موادمخدر می‌باشد.

۲- بدحجابی در شرایط امروز تجلی نیازهای جنسی، خودتأییدی، خودنمایی و خودابرازی است که برای آنها در صحنه اجتماعی مکانیزمی تعریف نشده. این امر بر پیچیدگی و بغرنج بودن پدیده موردنظر افزوده است.

۳- پوشش نامناسب، جنبه‌های متعدد روان‌شناختی و جامعه‌شناختی دارد که لازمه زندگی نوین (القاء‌شده از سوی کارگزاران امپرالیسم فرهنگی) می‌باشد. بی‌توجهی به این مهم، فضای فکری تهدیدآمیز بین نظام حکومتی و بخشی از جامعه را به شکافی روزافزون تبدیل خواهد کرد.

۴-  شرایط فرهنگی- سیاسی امروز جامعه به‌گونه‌ای است که می‌تواند پدیده حجاب را به اصلی‌ترین چالش نظام تبدیل نماید. بدیهی است نگاه احساسی، غیرعلمی و شتابزده به آن،‌ بویژه در مراجع تصمیم‌گیر همچون کمیسیون فرهنگی مجلس، ستاد امر به معروف و نهی از منکر و حتی شورای عالی انقلاب فرهنگی، می‌تواند این مسأله را به تهدیدی برای نظام تبدیل کند.

۵-  افراد بدحجاب کسانی هستند که هنجارهای اجتماعی را درونی نکرده‌اند. درونی کردن هنجارها از طریق فعالیت نهادهای آموزشی نظیر مدرسه،‌ دانشگاه، خانواده، وسایل ارتباط جمعی و…، به صورت تدریجی صورت می‌پذیرد، لذا هرگونه برخورد شتاب‌زده موجب بروز مقاومت در افراد و تشدید ناهنجاری‌های رفتاری در جوانان می‌گردد.

۶- عدم اقدام نهادهای آموزشی و تربیتی و در مقابل حضور شتابزده و احساساتی پلیس در ارتباط با این پدیده، بیش از هر چیز موقعیت و اقتدار پلیس را به دلیل عدم توانایی در کنترل پدیده، مخدوش خواهد ساخت.

تغییر تدریجی مرجعیت نسل جدید، از ارزش (فقهی، خانوادگی و…) به علمی‌، ورزشی، هنری و … باعث شکل‌گیری رفتارهای جدید که غالباً در تعارض با هنجارهای نسل پیشین می‌باشد، گردیده است.

۷- استفاده از ابزار قدرت در مسایل ارزشی، بر اقتدار و مشروعیت پلیس خدشه وارد خواهد ساخت و سایر مأموریت‌های ناجا را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.

۴-رویکردهای مربوط به بدحجابی

مساله حجاب از جمله موضوعاتی است که از حیث تحلیل نظری و رویکرد به آن دیدگاه‌های متعددی را به خود اختصاص داده است و این مساله در سطح رفتاری امکان اقدامات اقناعی و نرم را با مشکلاتی مواجه ساخته است. به طور کلی چند دیدگاه در این رابطه وجود دارد که به طور مختصر به آن اشاره می‌شود:

دیدگاه اول: این دیدگاه با نگاهی حداکثری، حجاب را حکم خداوند متعال دانسته و رعایت آن را برای همه افراد مکلف، واجب دانسته و اعتقاد دارد که حجاب امری تعبدی است و حتی ضرورتی به دانستن فلسفه آن برای مردم نیست و حکومت اسلامی بایستی به هر ترتیبی که شده، حتی به اجبار، رعایت حجاب و پوشش را از مردم بخواهد و با منحرفین برخورد نماید. از این منظر در حال حاضر نیروی انتظامی متهم است که با مسأله، با مسامحه و سهل‌انگارانه برخورد کرده است و این عدم برخورد، موجب گسترش بدحجابی در جامعه شده است. از منظر این دیدگاه، با سخت‌گیری و اجبار می‌توان به راحتی مسأله بدحجابی را حل کرد.

دیدگاه دوم: دیدگاهی دیگر ضمن اینکه اعتقاد دارد حجاب امری دینی و دستور دین مبین اسلام است ولی کاربرد زور و اجبار را به صورت سخت و خشن در راستای مقابله با بدحجابی نمی‌پذیرد و اعتقاد دارد که بایستی مقتضیات زمان و مکان را در مدیریت پوشش در جامعه لحاظ نموده و با طرح مسائلی نظیر سودمداری علمای دینی و محوریت مساجد و آموزه‌های دینی و از طریق صدا و سیما و سایر مراکز می‌توان حجاب را توسعه داد و با مصادیق بی‌حجابی مقابله کرد.

دیدگاه سوم: این دیدگاه ضمن آنکه محوریت دین و آموزه‌های دینی را در کلیه شئون زندگی اجتماعی بشر می‌پذیرد ولی عطف توجه به بسترها و زمینه‌ها و شرایط مکانی و زمانی را در برنامه‌ریزی، نظارت بر اجرای احکام الهی و تأمین سعادت دنیوی و اخروی بشر مطمح نظر قرار می‌دهد. بر اساس این دیدگاه، اگرچه پوشش و حجاب حکم متعالی دینی و دستور خالق هستی است و بایستی در جامعه اسلامی بروز و تجلی داشته باشد و ساماندهی رفتار افراد بایستی در چارچوب الگوی دینی صورت گیرد ولی در عین‌حال چند نکته در این دیدگاه به عنوان پیش فرض اساسی مدنظر قرار دارد:

اولاً:

احکام الهی جنبه‌های فردی و اجتماعی دارند. احکام فردی به رابطه خصوصی فرد با خالق او مربوط می‌شود و انجام یا ترک اعمال فردی به خود فرد مربوط می‌شود و ثواب و عقاب آن متوجه فرد شده و فرد بایستی جوابگوی اعمال خود در مقابل خدای خود باشد. نماز به عنوان اساس دین که قبول و رد آن دروازه قبول و رد سایر اعمال است چنین حکمی دارد. در

جامعه اسلامی بر اساس احکام و قوانین نمی‌توان کسی را که نماز نمی‌خواند مجازات کرد ولی حجاب از آن دسته از احکام است که انجام و ترک آن آثار و تبعات اجتماعی به دنبال دارد و لذا ضمن آنکه به رابطه بین خدا و انسان مربوط می‌شود به رابطه فرد در جامعه و صحنه اجتماع و با دیگر افراد جامعه نیز مربوط می‌شود. از این رو حکومت اسلامی بایستی در مورد این احکام اجتماعی برنامه داشته و رفتارهای افراد را در این زمینه کنترل و هدایت نماید.

ثانیاً:

اگر پذیرفته شود که حجاب از موضوعات اجتماعی در نظام اسلامی است، بر آن اساس بایستی نوع نگرش، تبیین و مدیریت پوشش نیز متناسب با نظریه‌های مطرح در علوم اجتماعی صورت گیرد.

ثالثاً:

بر اساس دو بند فوق، در تعریف و تبیین محدوده نگرش به این مسأله به عنوان پدیده‌ای اجتماعی که در تعامل بین افراد جامعه در چارچوب آموزه‌های دینی رشد و توسعه پیدا کرده‌، همواره می‌باید بروز و تجلی روندها، رویه‌ها، نیازها، ضرورت‌ها و الزامات عصر و زمان مطمح نظر قرار گیرد.

رابعاً:

بر اساس این دیدگاه از منظر جامعه شناسی، الگوهای رفتاری و هنجاری افراد جامعه اعم از اعتقادات، باورها، پوشش، نحوه زندگی و… به یکباره ایجاد نمی‌شوند و به یکباره نیز از بین نمی‌روند بلکه پدیده‌های رفتاری و آموزه‌های دینی یک فرآیند جامعه‌پذیری و در طول زمان تحت تأثیر مکانیزم‌ها و عوامل مختلف از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و در آنها، درونی و نهادینه می‌شوند. واقعیت آن است که در جامعه امروز نیز عوامل درونی‌ساز شامل خانواده، مدرسه، رسانه‌های جمعی، نهادهای مذهبی، نهادهای مدنی و… در فرآیند جامعه‌پذیری نقش اساسی دارند و بدحجابی را می‌توان نتیجه اختلال و کژکارکردی این نهادها در طی دهه‌های گذشته تا به امروز دانست. بنابراین از نظر دیدگاه فوق، برای اقدام در خصوص پدیده‌هایی مثل حجاب بایستی با طرحی جامع و در فرآیندی سه مرحله‌ای کلان مدت، میان مدت و کوتاه مدت اقدام نمود.

دیدگاه چهارم:

این دیدگاه به دیدگاه انتخاب طبیعی معروف است به بحث پوشش به عنوان پدیده‌ای عرضی و عصری نگاه می‌کند و اعتقادی به دخالت حکومت اسلامی در این بحث ندارد. بر اساس این دیدگاه، پوشش، مُد و هنجارهای رفتاری صرفاً تابع زمان و مکان است و ورود حکومت به آن دخالت در یک پدیده فطری و طبیعی است و جز خراب کردن‌ آن کاری از پیش نخواهد برد. از این‌رو باید اجازه داد روندهای طبیعی، خود نحوه پوشش در جامعه را مشخص کنند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این روندها به همین صورت اتفاق خواهند افتاد. طرفداران این دیدگاه فرآیند پوشش پس از انقلاب اسلامی را شاهد مثالی بر نظر خود آورده و اعتقاد دارند که همانند کشورهایی چون سوریه، لبنان، مالزی، اندونزی و… می‌باید نوع پوشش به خود افراد واگذار شود و نباید در این خصوص حساسیتی نشان داد و هر کس بر اساس اعتقاد خودش نحوه پوشش را انتخاب می‌کند.

دیدگاه‌های طرح شده آن دسته از دیدگاه‌هایی هستند که در چارچوب دین و با دغدغه دینی و نظام اسلامی به مساله توجه دارند. دیدگاه‌های دیگری نیز وجود دارند که عمدتاً مبتنی بر نگرش‌های سکولاری و فمینیستی هستند و در این خصوص رویه تخریبی را در حوزه‌های فکری و اندیشه‌ای در پیش گرفته‌اند.

علی ایحال در ارزیابی چهار دیدگاهی که از منظر دینی به مسأله نگاه می‌کنند، هر یک به جنبه‌ای از واقعیت توجه نشان می‌دهند و از این منظر معایب و محاسنی را دارند که به نظر می‌رسد دیدگاه سوم نگرش واقع‌بینانه‌تری به مسأله داشته و می‌تواند نقطه غزیمت قرار گیرد.

۵راهبردها و راهکارها

۱- پیش از هر کاری باید به اصلاح قوانین پرداخت، باید تعریف درستی از بدحجابی یا بی‌حجابی ارائه کرد. آن چیزی را باید جرم تلقی کرد که از دید جامعه، فردِ عامل، قصد نشان دادن بدن و تأکید بر نمایش آن را داشته باشد.

۲- تشکیل شورایی فرابخشی با مشارکت سازمان‌ها و مراکز ذکر شده در قانون عفاف و حجاب و تقسیم شورا به کار گروه‌های تخصصی که در یک مدت زمان مشخص به صورت تخصصی و کاربردی سیاست‌ها و راهکارهای منطقی، علمی و متناسب با شرایط زمانی و مقتضیات اجتماعی جامعه را ارائه نمایند.

در کار گروه‌های تخصصی اقدامات فرهنگی، اجتماعی، عملیات روانی، انتظامی به صورت مشخص تعیین و قابلیت اجرا پیدا خواهد کرد.

تبصره: تاکنون شوراهای زیادی تشکیل شده است که به واسطه اینکه شناخت دقیق و منطقی و اجتماعی (به عنوان نقطه عزیمت) به مساله حجاب نداشته‌اند کاری از پیش نرفته است لذا توجه به انتخاب اعضای شورا ضروری است.

۳- بازنگری نظریه‌ها، طرح‌ها و اقداماتی که تاکنون صورت گرفته، در کار گروه‌های تخصصی و تعیین نقاط قوت و ضعف که مبنایی برای اقدام منطقی خواهد بود.

۴-  حساسیت‌های جامعه و ابعاد و زوایای مسأله متناسب با شرایط اجتماعی در طرح واقدامات لحاظ شود.

۵- در طرح‌های اجرایی در سطوح مختلف، دیدگاه‌ها و نظریات موجود لحاظ شده و از یکسونگری پرهیز گردد.

۶- به واسطه حضور سازمان‌ها و افراد مختلف، جامعیت مسأله در سه فرآیند تصمیم‌گیری، نظارت و اجرا حفظ و از ناهمراستایی و هم‌فرسایی‌های بعدی در مرحله اجرا کاسته شود.

۷- حوزه اجرایی و اقدامات عملی بخش‌های مختلف جامعه اعم از فرهنگی، اجتماعی و انتظامی مشخص و در سیر منطقی قرار خواهد گرفت.

۸- خردکردن موضوع به مباحث کوچکتر با تمرکز بر روی آثار و تبعات بد‌حجابی و اولویت‌بندی آن و مقابله جدی و برنامه‌ریزی شده با هر یک از آنها به ترتیب اولویت از قبیل پوشش‌های مانکنی، زنان خیابانی، مزاحمین خیابانی، عروسی‌های بی‌حجاب، واردکنندگان البسه و یا لوازم مبتذل و…، اگر قرار است با مانکن‌های خیابانی برخورد شود با شیوه‌های نامحسوس و بدون ایجاد حساسیت در جامعه با شناسایی خانواده‌های آنان می‌توان آنان را به مراکز انتظامی یا فرهنگی در یک روز خاص دعوت کرده و با آنها از طریق متخصصان مطرح برخورد ارشادی کرده و از خود آنان علت اعمال و پوشش ناهنجار و… را جویا و راهکار لازم را اخذ نمود. (سابقه این امر موفقیت‌آمیز بوده است).

تبصره: واقعیت این است که در مساله بدحجابی میان گروه‌های بدحجاب از یکسو و متولیان نظام اسلامی نظیر ناجا، مسئولان فرهنگی و… نوعی عدم شناخت مطلق وجود دارد. به‌گونه‌ای که هیچ کدام از دو طرف درک و شناخت صحیحی از هم ندارند و در بستر این عدم شناخت نمی‌توان هیچ اقدامی را حتی اقدام قهری، با موفقیت اجرا کرد.

محاسن:

۱) با خرد و کوچک کردن موضوعات می‌توان از یک سو شناخت و اطلاعات دقیقی را که مبنای تصمیم و عمل است بدست‌ آورد و از سوی دیگر حوزه و میدان اقدام، محدود شده و به راحتی می‌توان آن را مدیریت کرد.

۲) تمرکز به مانکن‌ها و روسپیان و… پشتوانه اجتماعی و حمایت وجدان جمعی جامعه را به دنبال خواهد داشت چرا که حتی زنان بدحجاب نیز نسبت به زنان روسپی و مانکن خیابانی حساسیت دارند.

۳) مدیریت متمرکز و واحد در دست ناجا خواهد بود و می‌توان با اطمینان بیشتری مساله را مدیریت کرد.

معایب:

۱) احتمال سوق دادن برخوردها به برخوردهای قهری به واسطه اینکه اینگونه آثار بدحجابی به نظر دهن‌کجی می‌رسد.

۲) احتمال حساسیت زیاد و رسانه‌ای کردن و شعاری کردن موضوع توسط برخی گروه‌ها و مراجع که مساله را ممکن است سیاسی و خیالی جلوه دهند.

۶ نتیجه‌گیری

موضوع بدحجابی به عنوان یکی از احکام نورانی دین مبین اسلام و ضامن سلامت معنوی و اخلاقی جامعه با توجه به جنبه اجتماعی اثرگذار آن در زیست اجتماعی مسلمین و نیز به عنوان یکی از مظاهر زیست مومنانه آن‌چنان با ظرافت و دارای حساسیت بالایی هست که تمرکز بر روی آن بایستی عالمانه، هوشمندانه و به دور از هرگونه هیجان زدگی و شتاب‌زدگی دنبال گردد و بر این اساس بایستی تمامی ظرفیت‌های نظام که بخشی از آن در قانون عفاف و حجاب مشخص شده به عرصه عمل آورده شود و در یک برنامه‌ریزی راهبردی در سه برنامه بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت نسبت به آن اقدام نمود و در این صورت  به طور حتم نتیجه مطلوب بدست خواهد آمد ولی در مقابل هرگونه اقدام هیجانی و بویژه امنیتی کردن موضوع جز به بغرنج‌تر شدن وضعیت و هزینه‌های متعدد برای نظام دستاوردی نخواهد داشت.

20نوامبر/22

دشمن، بی‌حجابی و براندازی خاموش

نگاهی گذرا به رخدادهای۴۲ سال گذشته نشان می‌دهد دشمنان نظام جمهوری اسلامی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون همواره در تلاش برای سرنگونی و تضعیف این نظام بوده و در کنار تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی، سعی کرده‌اند تا حد ممکن آ نرا تضعیف و تخریب و در مسیر حرکت نظام به سوی اهداف، مانع ایجاد کنند یا از سرعت آن بکاهند. آنان در راستای براندازی نظام جمهوری اسلامی، شیوه‌های مختلفی را آزمایش کرده و در این میان با توجه به عملکرد مقتدرانه و هوشمندانه‌ی ج.ا.ا در عرصه‌ی نظامی دفاعی، از روش تهاجم نظامی عملاً ناامید شده و به دنبال آن تمرکز خود را از حوزه‌ جنگ سخت به حوزه‌ جنگ نرم و امور فرهنگی ـ حو‌زه‌ای که متاسفانه مورد غفلت اغلب مدیران نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته و سنگر و خاکریزی در دفاع از ساحت آن ایجاد نکرده‌اند ـ معطوف و در این حوزه نیز مشخصاً بر مسئله‌ حجاب و عفاف و تلاش برای گسترش و عادی‌سازی بی‌حجابی و بی‌عفتی تمرکز کرده‌اند.

دشمنی با حجاب و عفاف و تلاش برای ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی در ج.ا.ا روشی است که به صورت مستمر، اما بدون هیاهو و جنجال در سی ‌سال اخیر و مشخصاً از دهه ۷۰  به بعد در دستور کار دشمنان انقلاب و نظام قرار گرفت، زیرا هر روز کارآمدی بیشتر خود را برای تخریب و تضعیف و ایجاد وقفه در مسیر حرکت انقلاب و در نهایت سرنگونی نظام نشان داد و از این‌ رو شاهد تمرکز و سرمایه‌گذاری روزافزون دشمن بر این موضوع  هستیم.

درخصوص چرایی توجه خاص دشمنان جمهوری اسلامی به موضوع حجاب و عفاف باید گفت آنها با پژوهش و مطالعات میدانی گسترده درباره ماهیت جمهوری اسلامی و ساز و کارها و دلایل پیوند مردم با نظام و نیز علل مقاومت آنها در برابر فشارهای وارده از جانب جهان کفر و استکبار، در نهایت به این نتیجه رسیده‌اند که علت اصلی استحکام، پایداری و تداوم نظام جمهوری اسلامی، ایمان و باورهای دینی اکثریت جامعه ایرانی است و نظر به اینکه نظام ولایت فقیه بر پایه ایمان مردم استوار شده، مادام که ایمان و دیانت عمومی پابرجا باشد، حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه نیز تداوم خواهد یافت و به همین دلیل تضعیف و تخریب اعتقادات دینی و تشرع در جامعه منجر به تضعیف و از بین رفتن زیرساخت و شالوده‌ جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه و منجر به تضعیف آن خواهد شد.

دشمنان جمهوری اسلامی با توجه به این حقیقت، به بررسی و یافتن روش‌های تضعیف و تخریب ایمان و اعتقاد دینی مردم پرداخته و در این میان دریافته‌اند که یکی از کارآمدترین و سریع‌ترین روش‌ها، نشانه گرفتن ایمان جامعه از طریق تضعیف حیا و عفاف در آن است. موضوعی که در مفاهیم دینی ما نیز در قالب احادیث و روایات و به اشکال متفاوتی مورد تاکید قرار گرفته و به این مضمون اشاره شده است که از بین رفتن عفت و حیا در فرد و جامعه منجر به از بین رفتن و نابودی ایمان آن فرد و جامعه خواهد شد. این موضوع چنان که گفتیم از دید دشمنان پنهان نمانده است؛ از این ‌رو حرکتی منظم، سازمان یافته، تدریجی و پیوسته در راستای ترویج بی‌حیایی و بی‌عفتی در ایران را آغاز کرده‌اند.‌

نکته‌ قابل توجه در این میان، شدت تاثیرگذاری منفی مسئله‌ بی‌حجابی بر فرد و جامعه و رابطه‌ تنگاتنگ بی‌حجابی و گسترش بی‌حیایی و بی‌عفتی در جامعه است.

فرد بی‌حجاب با ورود به جامعه در وهله‌ نخست با پوشش خود، زیرپا گذاشتن دستور خدا را در ملاءعام به نمایش می‌گذارد(عموماً هم به صورت ناآگاهانه) و خود را دشمن خدا معرفی می‌کند. اهمیت این موضوع به‌عنوان یک منکر زمانی مشخص‌تر می‌شود که علاوه بر ابعاد فردی به ابعاد و آسیب‌های اجتماعی آن نیز دقت شود. درواقع این قانون‌شکنی در گستره‌ای وسیع و توسط افراد بسیاری از اعضای جامعه دیده می‌شود و عمومیت یافتن و انتشار آن در سطح جامعه، قابل قیاس با سایر گناهان (مثلاً دروغ، غیبت و…) نیست. علاوه بر این، فرد بی‌حجاب با ورود به جامعه، امکان نقض احکام الهی را نیز به‌طور ضمنی به دیگران یادآور می‌شود و این یعنی دعوت و تشویق سایرین به نقض احکام الهی!

از سوی دیگر با توجه به طبیعت و تمایل زن به جلوه‌گری، این امر می‌تواند مشوق سایر زنان و دختران در رعایت نکردن حجاب و گرایش به جلوه‌گری و بی‌حجابی و به تبع آن جلب توجه و بعضاً احترام از سوی برخی مردان جامعه باشد.

فرد بی‌حجاب با ورود به جامعه و در تعاملات اجتماعی روزمره‌، مقدمات گناه و آلوده شدن نگاه مردان را نیز فراهم می‌کند و همان طور که در تعبیر امام معصوم«ع» آمده است، نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای زهرآلود شیطان است که بر دل فرد می‌نشیند. از این رو موضوع بی‌حجابی به هیچ عنوان موضوعی شخصی با تبعات  فردی نیست و بی‌حیایی و بی‌عفتی، ایمان را هم در فرد بی‌حجاب و هم در جامعه می‌خشکاند.از این ‌رو گسترش بی‌حجابی در میان زنان و دختران جامعه، به گسترش گناهان دیگر نیز منجر می‌شود.

نکته‌ قابل توجه دیگر در مسئله‌ بی‌حجابی، مسئله‌ در دسترس و امکان‌پذیر بودن آن برای همگان نسبت به سایر گناهان کبیره است. یعنی هر زنی امکان بی‌حجاب شدن و هر مردی امکان آلوده شده به نگاه به نامحرم را دارد و زمینه‌های ارتکاب این گناه (بی‌حجابی ) برای همگان مهیاست و نیاز به لوازم و مقدمات معین و خاصی ندارد. مثلاً برای ارتکاب به شرب خمر مسکرات و نوشیدنی‌های خاصی لازم هستند و هزینه زیادی هم برمی‌دارد. به همین خاطر سرعت شیوع و ترویج بی‌حجابی و نیز تاثیر مخرب آن بر قلب و اخلاق و ایمان فرد و جامعه بالاست.

با توجه به موارد ذکر شده می‌توان به این نتیجه رسید که رواج بی‌حجابی و بی‌عفتی در جامعه، منجر به تضعیف و بی‌اعتنایی به دین و شعائر دینی و به تدریج عادی‌سازی روزه‌خواری، بی‌نمازی، روابط و اختلاط با نامحرمان و به عبارتی کمرنگ و بی اهمیت شدن ارزش‌ها و روی آوردن جامعه به ضدارزش‌ها می‌شودو جامعه به‌سرعت حساسیت خود نسبت به واجبات و محرمات را از دست می‌دهد.

در نتیجه جامعه مبتلا به بی‌حجابی در ظاهر مسلمان است، اما متشرع نیست و تشرع در آن به‌شدت کاهش می‌یابد و ثمره اصلی این وضعیت، تضعیف ایمان و در پی آن تضعیف ولایت فقیه و نظام اسلامی است؛ زیرا قدرت ولی‌فقیه ناشی از قدرت مومنانی است که او را یاری می‌دهند و هر قدر تعداد مومنان ومیزان ایمانشان کمتر شود، قدرت ولی‌فقیه و نظام دینی نیز کاهش می‌یابد.از این‌رو تمرکز اصلی دشمنان نظام جمهوری اسلامی بر ترویج بی‌حجابی است و روش‌های مختلفی را برای رسیدن به این هدف به کار بسته‌اند:

الف) یکی از این روش‌ها، انتشار  و دفاع گسترده از برخی شبهات و دیدگاه‌های به ظاهر جذاب و در اصل نفی کننده‌ اصل حجاب وعفاف است.

برای مثال در یکی از این شبهات این‌ گونه بیان می‌شود که عقل و درک زنان به‌حدی رسیده که قادر به تشخیص چگونگی پوشش خود باشند و الزام زنان به پوشش شرعی و حجاب، توهین به شعور و شخصیت و قدرت تشخیص آنان است. این جملات بسیار جذاب و اغواکننده و برای بسیاری از زنان غیرمحجبه، غرورآفرین است، اما واقعیت امر آن است که در هیچ ‌جای دنیا، تشخیص قواعد اجتماعی به عهده‌ فرد گذاشته نمی‌شود و همواره قوه‌ عاقله‌ای از جانب افراد تصمیم‌گیری می‌کند و به وضع قانون می‌پردازد. درحالی که بنا به ادعای این شبهه‌افکنان، هر فردی قادر و مجاز به تصمیم‌گیری برای خود است. موضوعی که پذیرش آن در واقع به پذیرش هرج ومرج و حاکمیت قانون جنگل در جامعه منجر خواهد شد، زیرا هر فردی می‌تواند ادعا کند صلاح خود را بیشتر از بقیه می‌داند و نیازی به رعایت قوانین ندارد.

بنا بر شبهه‌ای دیگر، چنین اظهار می‌شود که الزام به پوشش و حجاب شرعی در جامعه منجر به ریاکاری می‌شود و الزام و اجبار افراد به رعایت حجاب باعث می‌شود تا فرد بی‌اعتقاد به آن، مجبور به ریاکاری شود و ریا امری ناپسند است!

اشکال مشخص وارد بر این شبهه این است که اگر حجاب توسط فردی رعایت شود، موجب رشد و تعالی وی می‌شود و اگر فرد ملزم به رعایت آن شود، جامعه از زیان‌های بی‌حجابی مصون خواهد ماند. البته الزام حکومتی به حجاب، برای رشد و تعالی فردی نیست و برای رعایت مصالح جامعه وضع می‌شود و به همین دلیل نیازی به باور یا نیت فرد نیست.

شبهه‌ دیگر در زمینه‌ حجاب آن است که قانون حجاب با الزامات زندگی مدرن و جهان متمدن و پیشرفته‌ کنونی سازگار نیست و با تغییر شرایط جهان و اجتماعی شدن زنان و ورود آنان به عرصه‌های فعالیت اجتماعی، حجاب معنای خود را از دست داده است و مانعی جدی برای فعالیت اجتماعی زنان محسوب می‌شود. برای رد این شبهه هم باید گفت بر خلاف ادعای مخالفان، پوشش و حجاب زنان هیچ‌گونه تاثیر منفی‌ای بر علم و فناوری ندارد و زنان می‌توانند در عین حفظ و رعایت حجاب و پوشش شرعی، به پیشرفت و خلاقیت و نوآوری علمی و… دست یابند. نمونه‌ آن هزاران زن محجبه‌ موفق در عرصه‌های گوناگون علمی، فرهنگی و…در ایران و جهان هستند.

در شبهه‌ای پوشش و حجاب، نقض آزادی زنان اعلام شده است. این در حالی است که با مراجعه به قوانین سایر کشورها حتی در مغرب زمین و کشورهای لیبرال، شاهد ضابطه‌مند بودن و وجود قواعد تعیین کننده‌ نحوه‌ پوشش در بسیاری از اماکن همچون ورزشگاه‌ها، بیمارستان‌ها، کارخانه‌ها، دانشگاه‌ها و… هستیم و این موضوع هرگز به عنوان نقض آزادی، مورد مخالفت آنها قرار نگرفته است، اما در ایران این الزامات و قوانین را مغایر با آزادی و نقض حقوق وحریم شخصی افراد می‌خوانند!

ب)یکی دیگر از روش‌های اصلی و مهم دشمن در راستای ترویج بی‌حجابی، تبلیغ و ترویج سبک زندگی غربی از طریق فضای مجازی، محصولات نمایشی همچون فیلم‌ها و سریال‌های خارجی و حتی محصولات نمایشی داخلی از جمله اغلب محصولات سینمای ایران، محصولات شبکه‌ نمایش خانگی و حتی برخی از تولیدات صدا و سیمای جمهوری اسلامی است. موضوع حائز اهمیت در این زمینه آن است که جریانات قطعاً وابسته به سرویس‌های اطلاعاتی امنیتی اروپایی سال‌هاست با روش‌های مختلف نبض هنرهای نمایشی ایران را در دست گرفته و از طریق سفارتخانه‌های خود در ایران، به معرفی برخی سینماگران یا آثار ایرانی به جشنواره‌های بین‌المللی و اهدای جوایز به آنها پرداخته و بازیگران، فیلمسازان و کارگردانان ایرانی را جذب خود و آنها را به ابزار ترویج سبک زندگی غربی در جامعه‌ ایران بدل کرده‌اند.

با نگاهی به فیلم‌های سه دهه‌ اخیر سینمای ایران به‌راحتی می‌توان متوجه تغییر نوع و سبک پوشش زنان و سوق یافتن زنان ایرانی به سمت و سوی بی‌حجابی و تبرج شد. در این فرآیند محصولات سینمایی و نمایشی، محتوای فضای مجازی و بازیگرانی که با محبوبیت خود تاثیر بسیار بالایی بر مخاطب و قدرت الگوپردازی برای جامعه را دارند به جامعه، درستی سبک زندگی و پوشش غربی را آموزش داده‌اند.

در واقع می‌توان گفت طی دو دهه اخیر بخش زیادی از زنان و دختران جامعه آن‌‌گونه لباس پوشیده‌اند که زنان بازیگر و ستارگان سینما و سریال‌های نمایش خانگی با هنجارشکنی به تصویر کشیده‌اند. لازم به ذکر است که متاسفانه این موضوع منحصر به سینما و شبکه نمایش خانگی نیست و در صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز مقوله‌ حجاب و پوشش به‌درستی رعایت نشده و توجه فقهی به آن نمی‌شود. پوشش در فیلم‌ها و سریال‌های صدا و سیما، در حد رعایت پوشش بدن است و عدم تبرّج و حیا در آنها رعایت نمی‌شود.

به این صورت است که همه موارد فوق با هدایت مستقیم و غیر مستقیم سرویس‌های امنیتی اروپایی دست در دست هم، در تولید و بازتولید و ترویج و تشویق جامعه به بی‌حجابی و به تبع آن بی‌حیایی و بی‌عفتی هم‌داستان شده‌اند.

ج) در سال‌های اخیر، فضای مجازی ولنگار و در رأس آن اینستاگرام، عنصر مهم و موثر دیگری در ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی در جامعه ایران بوده است. فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی خارجی فعال در ایران که عملاً با بی‌قانونی مطلق روبه‌روست و هیچ‌گونه نظارتی بر آنها و حتی نمونه‌های داخلی آنها چون روبیکا و… وجود ندارد، تبدیل به یکی از دستگاه‌های قدرتمند در ترویج بی‌حجابی و بی‌بند و باری شده‌اند. دختر نوجوان و جوانی که ساعات بسیاری را در اینستاگرام می‌گذراند و با انواع زنان آرایش کرده و برهنه و محبوب در این فضا مواجه می‌شود، با الگوبرداری نادرست، به‌شدت علاقه‌ پیدا می‌کند تا خود را شبیه آنها کند و همین موضوع است که از طرفی سن استفاده از لوازم آرایش در ایران را به ۱۰ الی ۱۲ سال رسانده و از طرف دیگر ایران را تقریباً به اولین مصرف کننده‌ لوازم آرایشی در منطقه غرب آسیا بدل ساخته است.

نسل تربیت شده و الگو گرفته در این فضا، به‌راحتی مرتکب بی‌حیایی و بی‌عفتی می‌شود و علاوه بر آسیب‌های فردی، زیان‌های اجتماعی ناشی از بی‌حجابی را هم به بار می‌آورد.

در کنار بی‌قانون و رها بودن فضای مجازی، در دسترس بودن انواع فیلم‌ها، از فیلم‌های مختص روابط جنسی و نامشروع (پورنوگراف) گرفته تا فیلم‌های سینمایی و سریال‌های آمریکایی و اروپایی روز جهان (که آکنده از ترویج و تشویق بی‌حجابی و بی‌عفتی‌اند)، در فضای مجازی عامل دیگری در تبدیل بی‌حجابی و بی‌عفتی برخی از زنان و دختران ایرانی بوده‌اند. سال‌هاست که فیلم‌های مذکور به سادگی و به رایگان و بدون هیچ مانعی در اینترنت در دسترس افراد با رده‌های سنی مختلف قرار دارند.

تداوم استفاده از این محصولات در دخترانی که از سنین نوجوانی تا سنین جوانی  تحت تاثیر فرهنگ و سبک زندگی القایی چنین فیلم‌ها و سریال‌هایی قرار داشته‌اند، منجر به بی‌اعتقادی نسبت به مفاهیم دینی و تضعیف حجاب و عفت و حیا در ذهن و جان آنان شده و با مشاهده محبوبیت و شهرت بازیگران بی‌حجاب و بی‌عفت این فیلم‌ها که بسیار مورد اقبال و توجه میلیون‌ها مخاطب و دنبال‌کننده قرار دارند، تشویق به الگوبرداری می‌شوند و انگیزه‌ بیشتری برای بی‌حجابی و جلوه‌گری خواهند یافت.

رویهمرفته فضای مجازی از یک‌ سو و سینما و محصولات نمایشی داخلی و خارجی از سوی دیگر، ذهنیت و فرهنگی را ایجاد کرده‌اند که نتیجه‌ اولیه آن ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی در میان اکثریت نوجوان و جوان جامعه ایرانی اعم از دختر و پسر است.

در این فرهنگ دیگر حجاب و عفاف دختران برای پسران، ارزش محسوب نمی‌شود، بلکه بی‌حجابی و جلوه‌گری دختران به‌عنوان عامل برتری آنان پذیرفته‌ می‌شود و آنان مانند سبک زندگی مغرب زمین به جلوه‌گری و جذابیت جنسی ناموس خود افتخار می‌کنند.

متاسفانه روند ذکر شده، در سه‌دهه‌ اخیر و در غفلت کامل مسئولین امر، پیش رفته و توصیه‌های حضرت امام‌ و رهبر انقلاب در این زمینه  نادیده گرفته‌اند. به همین علت در حال حاضر با عادی شدن و رواج بی‌حجابی و کشف حجاب در جامعه رو به رو هستیم؛ هر چند هنوز اکثریت زنان جامعه بی‌حجاب نیستند و یا به خاطر ناآگاهی مرتکب بی‌حجابی می‌شوند.

با وجود این لازم است که مسئولان ارشد نظام با خاتمه دادن به غفلت ۳۰ ساله از مقوله حجاب و عفاف و جدی گرفتن خطر براندازی خاموش به‌وسیله ترویج بی‌حجابی توسط دشمن، راهکارها و تدابیری را برای مقابله با این «روند براندازی» بیندیشند و در جهت اصلاح و بهبود وضع پیش‌آمده قدم‌هایی اساسی بردارند؛ در غیر این صورت خالی شدن نظام از محتوای دینی و یا تضعیف و تخریب اساسی آن در آینده‌ای نزدیک به واسطه عادی‌سازی بی‌حجابی و بی‌عفتی، امر بعیدی نخواهد بود.

20نوامبر/22

تقابل آزادی و حجاب چرا؟

۱٫ اگر آزادی به معنای آزادی در انتخاب است و اگر انتخاب وقتی معنا می‌دهد که انسان اسیر امیال و هوس‌های خود نباشد، مسلّماً حجاب رابطه‌ای تنگاتنگ با آزادی انسان دارد، از آن جهت که امری است ماورای امیال و هوس‌های انسان و آن کس که حجاب را انتخاب کرد نشان داد که انسان آزاده‌ای است و چنین فردی نه‌تنها گرفتار امیال و هوس‌های خود نمی‌شود، بلکه گرفتار سویه‌های سیاسی‌ای هم که جهان استکباری در مورد حجاب پیش آورده است، نمی‌شود. سویه تقابل حجاب و آزادی مسلّماً فریب بزرگی است.

۲٫از آنجایی که بشرِ جدید معنای خود را در آزادی جستجو می‌کند و در بستر آزادی است که حجاب حقیقی معنا می‌یابد؛ همان‌‌طور که انسان آزاده نمی‌تواند به پاسداشت حجاب بی‌اعتنا‌ باشد، نظام اسلامی و دولت اسلامی هم نمی‌تواند به حجاب بی‌توجهی و آن را به عرف انسان‌های عادی واگذار کند.

حجاب، علاوه بر سویه شرعی، امری است مربوط به خیر عمومی و نظم اجتماعی و کوتاه‌آمدن از مسئله حجاب شرعی موجب لطمه‌زدن به نظام اجتماعی و نظام خانواده می‌شود و لذا باید قانونی‌بودن حجاب را تقویت کرد و اجرای آن را نباید صرفاً به نیروی انتظامی سپرد، بلکه وظیفه خبرگان جامعه است تا در تبیین جایگاه این حکم الهی تلاش کنند تا از جایگاه قدسی و عقلانی آن غفلت نشود و افراد جامعه متوجه باشند این حکم شرعی رابطه‌ تنگاتنگ با وجود قدسی خانم‌ها دارد و ابعاد معنوی آنان را متجلی می‌سازد.

۳٫مسلماً در شرایط طبیعی، فطرت هر خانمی حجاب را به‌خوبی می‌پذیرد. وجود حجاب در اقوام مختلف حاکی از این واقعیت است که حجاب برای خانم‌ها امری فطری است.‌‌‌‌‌‌‌ علت طرح بحث حجاب اجباری، دستکاری‌های ذهنی‌ غرب سکولار و غرب‌زدگانی است که به آن دامن می‌زنند. در حالی‌ که انجام تکالیف قدسی امری اجباری نیست، بلکه مطالبه بنیادین و اصیل انسان‌ها و از جمله زنان است.

وظیفه حکومت دینی است که زمینه‌های لازم را فراهم سازد. همان ‌طور که روزه‌داری را که امری برای حضور بیشتر در عالم معنویت است اجبار نمی‌کند، ولی روزه‌‌خواری را منع می‌کند تا حیات معنوی جامعه مختل نشود. اینجاست که نخبگان جامعه وظیفه دارند در گفتمانی جدید موضوع حجاب را با مفاهیمی جدید بازتولید کنند. به فرموده رهبر معظم انقلاب باید مسائل را با ادبیات جدید و با زبان امروز مطرح کرد. باید سعی شود مفاهیم عالی اسلامی با نوآوری، ولی در همان راستا تبیین شوند.(۱)

۴٫تبدیل یک امر دینی به امر سیاسی از حیله‌های دشمن است و هوشیاری زنان نسبت به این امر بسیار مهم است. اگر باور داشته باشیم که دیانت ما عین سیاست ماست؛ متوجه خواهیم بود که رعایت حجاب، مقابله و ایستادگی در مقابل سیاستی سراسر ضد انسانی و استکباری است. دقت در این امر کمک می‌کند تا موضوعِ حجاب به یک خواست عمیق سیاسی که عین دیانت است تبدیل شود تا به همان اندازه که زنان ما ضد استکبار هستند، ضد بی‌حجابی هم باشند. امری که مسلماً بر خلاف میل نظام استکباری است و اتفاقاً از این جهت هم رجوع به حجاب در حال شکل‌گیری است، زیرا زنان ما در امر حجاب نمی‌‌خواهند متعلق به جبهه‌ای باشند که استکبار بدان دل‌بسته است.

۵٫در صد سال اخیر روشنگران غرب‌زده با ملاک‌‌ قراردادن عقل غربی، اسلام را به عنوان اندیشه‌ای که مربوط به گذشته است به حاشیه راندند. خودآگاهی ما نسبت به این امر موجب می‌شود تا متوجه شویم چرا باید خود در میدان بومی و اصیل خود حضور داشته باشیم تا معنای بی‌حجابی را که به حاشیه‌بردن فکر و فرهنگ قدسی است؛ درست درک کنیم و جایگاه تاریخی بی‌حجابی را که به مردم ما تحمیل شده است درست بشناسیم و بفهمیم. این ‌که حجاب را امری مربوط به گذشته تبلیغ می‌کنند، موضوع ساده‌ای نیست، بلکه نوعی انقطاع از میراث معنوی و گرفتار شدن در نوعی بی‌ریشگی است.

۶٫بنابراین انسان اصیل در سنت و میراث تاریخی خود قرار دارد، میراثی که در عقل انسان‌های دوران‌های مختلف، با نظر به ابعاد روحانی و انسانی وی شکل گرفته‌‌ است. در این زمان هم انتخاب‌های اصیل در مواجهه با هر مسئله‌ای تنها با نظر به سنت و میراث تاریخی هر قومی انجام می‌شود که به‌نوعی با «حقیقتی» ارتباط دارد که به جهت گستردگی، گذشته و حال و آینده را شامل می‌شود.

از این جهت حضور در سنت و میراث تاریخی با قداستی همراه است که وجه پنهان میراث و سنت آن قوم است و در فرهنگ آن قوم ظهور پیدا می‌کند و ارزش پایدارماندن دارد، تا انسان بر اساس آن مبانی عمل کند و وجود خود را مطابق وجود در عالم بسط دهد و اجزای گسسته‌ فرهنگی خود را که ارمغان فرهنگ مدرنیته است، سامان بخشد.

ملت ایران سعی می‌کند اموری را که در سنت پایدار مانده‌اند، به حقیقت پیوند بزند تا سرمست وجود حقیقت و غرق تجلیات الهی شود و با زبانی سخن بگوید که منادی اراده الهی است، زبانی که حافظ همه نسبت‌هایی است که انسان با «وجود» و انوار الهی برقرار می‌کند.

انسان با توجه به این نکات، ندای سروش الهی را با گوش جان می‌شنود و نه‌تنها خطر آینده را در می‌یابد، بلکه راه‌های عبور از آن خطرات را نیز درک می‌کند و این است راز پاسداری ملت ایران از حجاب، به عنوان روحی که از دیرباز در ملت ما جاری بوده و اسلام موجب عمق بخشیدن به آن شده و در نتیجه افق روشن‌تری را مقابل ما گشوده است.

۷٫چیزی که ما واقعاً به آن نیاز داریم، تعلقی عمیقاً ریشه‌دار به جایگاه خاصی است که چیزهایی که با آنها درگیر هستیم واقعاً مهم باشند. آیا این همان حضور قدسی ما نسبت به عفاف و حجاب با آن همه صفایی که در آن نهفته است، نیست تا عالی‌ترین احساس از خود را که بالاتر از آن ممکن نیست در خود بیابیم؟ امری که فرهنگ مدرنیته و با مرگ خدایی که نیچه متوجه آن شد، از دست دادیم و حال باید با نوعی دیگر از زندگی و با نظر به فیض الهی آن را دوباره به‌دست آوریم. آیا در این زمینه به موهبتی که می‌تواند مجدداً شور ایمان را به ما برگرداند، فکر کرده‌ایم؟ به حجاب و عفافی باید فکر کرد که با انتخاب آن در این تاریخ درهای آسمانِ غیب به عالی‌ترین شکل در مقابل زنان ما گشوده می‌شوند تا از ظلمات آخرالزمانی به سلامت عبور کنند.

۸٫همه چیز حاکی از آنند که در مسیر دینداری، آغازی دیگر، به عنوان دگرگونی بزرگ با «حضور در انقلاب اسلامی» در امروز ما پنهان است و چون امر مهمی است به‌راحتی ظهور نمی‌یابد، زیرا هر قدر رویداد بزرگ‌تر باشد، پنهان‌تر است و تنها در روشنایی صاعقه‌ای مانند رویداد شهادت حاج قاسم سلیمانی، کمی آشکار و دوباره پنهان می‌شود. این یعنی وقتی انسان در مقابل دگرگونی عظیمی قرار می‌گیرد، یا با نادیده‌گرفتن و انکار آن، همه چیز را می‌بازد یا به خود می‌آید و همه چیز را به دست می‌آورد. بشر این دوران در چنین شرایطی است. اگر به خود آید و خود را درست بشناسد،از آنِ خدا می‌شود و خدا نیز از آن او می‌گردد و یا مانند جریان‌های تحریک بی‌حجابی به اوج پوچی و بی‌ثمری می‌رسد.

اینجاست که باید به حجاب و عفاف با نگاهی عمیق‌تر نظر کرد. به گفته مقام معظم رهبری این جریان غرب‌گراست که «باید جواب بدهد که چرا زن را تبدیل به کالا کرد. ما در قضیه‌ زن مدعی هستیم.» ایشان می‌فرمایند: «حقیقت مسئله این است که زن باشرف و بااستعداد ایرانی با حضور در صحنه‌های اجتماعی در عین رعایت حجاب و عفاف،  یکی از بزرگ‌ترین ضربه‌ها را به تمدن غرب زده است. این باطل‌کننده‌ زحمت و تلاش دویست، سیصد ساله‌ غرب است. نمی‌توانند تحمل کنند، عصبانی می‌شوند و خودشان را به در و دیوار می‌زنند تا بتوانند یک کاری بکنند.»(۲)

۹٫باز باید از خود بپرسیم آیا می‌توان در عین تأکید بر آموزه‌هایی که رسول خدا«ص» و ائمه معصومین«ع» مطرح فرموده‌اند، در جهان جدید با هویت مدنیت و آزادی که در آن، جهان جدید برجسته است، حاضر شد؟ آیا آموزه‌های دینی مانع از ارتباط با دیگران و یا به‌نوعی زمینه‌هایی هستند تا با بشر جدید رابطه‌ای متعالی و انسانی برقرار کند؟ چه رابطه‌ای می‌توان بین نظم جهان جدید و آموزه‌های دینی برقرار کرد؟

اگر به گفته میشل فوکو، انقلاب اسلامی «روحی برای یک جهان بی‌روح است» یعنی که می‌توان با انسان جدید رابطه‌ای قدسی برقرار و از این زاویه در مورد حجاب و عفاف گفتگو و آنها را متوجه هویت انسانی‌شان کرد و با تأکید بر آموزه‌های دینی که به‌خصوص در تشیّع بر آنها تأکید می‌شود، آنان را متوجه حکمت معنوی حجاب و عفاف و در دل آن بر فقه تأکید کرد.

و این یعنی که ما می‌توانیم با رابطه‌ای متعالی و انسانی با بشر جدید، از آینده مبهمی که جهان غرب برای خود و دیگران در نظر گرفته است، عبور کنیم. آینده مبهمی که با برنامه‌های غیرتوحیدی، موجب دست زدن به انتحاری است از پس انتحاری دیگر.

۱۰٫تجربه تاریخی ما در پنجاه سال اخیر نشان داده است که زنان ما در عین حضور در انقلاب اسلامی متوجه حضوری در تاریخ شدند که بی‌حجابی و بدحجابی مانع از آن می‌شد و بر عکس، آن حجاب عامل شدت‌ بخشیدن به آن حضور شد و در این بستر در واقع آنان وجود اصیل خود را کشف کردند و متوجه شدند این نوع حضور و حجاب و عفاف، راهی است که حضرت امام خمینی(ره) در مقابل آنان که تا دیروز از این نوع حضور بیگانه بودند و خود را در پوچی‌های جهان غرب جستجو می‌کردند، قرار دادند.

اینجاست که زنان ما با بازخوانی آنچه بر آنها گذشته است، امروز نیز می‌توانند شعف حضور در این تاریخ را با حجاب و عفاف در خود احیا و از این طریق از نیست‌انگاریِ دوران عبور کنند.

در نقش‌آفرینی زنان با هویت حجاب و عفاف در به ظهورآوردن انقلاب اسلامی همین بس که امام در وصیت‌نامه سیاسی الهی خود فرمودند: «ما مفتخریم‏ که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه‏هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند.»

۱۱٫علت بازگشت عده‌ای از زنان ما به حجاب اسلامی این بود که متوجه شدند گرفتار ظاهر شده و باطن خود را که مأوا گزیدن در عالم قدس بود از دست داده‌اند؛ لذا با حضور در انقلاب اسلامی به آن مأوای قدسی برگشتند، امری که ما نیز آن را در این تاریخ در آن زنان تجربه کردیم که چگونه متوجه وجدانی شدند که معنای اصیل خود آنان بود. امروز نیز می‌توان آن را با زنان و دختران خود در میان گذارد تا بتوانند در عین حضور در جهان، بی‌حجابی و بدحجابی را به عنوان یک ارزش دروغین انکار کنند.

آن حضور انقلابی برای ما و از جمله برای زنان و دختران ما نیازی روحی و فکری است و در این راستا دوباره این بی‌حجابی و بدحجابی است که به حاشیه می‌رود تا احساس پوچی و نیست‌انگاری‌ای که جوانان گرفتارِ غرب‌زدگی ما را در بر گرفته، بازخوانی و ریشه‌یابی شود. آیا ریشه این پوچی‌ها که این قشر را فرا گرفته، غفلت از حضوری نیست که با انقلاب اسلامی پیش می‌آید؟ در حالی‌ که با حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد، آن پوچی‌ها برطرف می‌شوند و هر اندازه زنان رشد یافته‌تر و کمال‌یافته‌تر شوند و به قابلیت‌های درونی خود توجه بیشتری کنند، بیشتر متوجه رسالتی می‌شوند که. کما اینکه ملاحظه کردیم خانم‌هایی که محجبه نبودند، به دلیل زیبایی باطنی‌ای که به نور شهدا برایشان پیش آمد، حجاب را برگزیدند و این به خاطر رشد «وجدان تاریخی»ای بود که به نور شهدا در زنان ما شکل گرفت، زیرا وقتی رشد کردند و آگاه شدند در چه تاریخی زندگی می‌کنند، دیگر درگیر لذت‌های روزمره نمی‌شوند و به نجات خود و نجات دیگران فکر می‌کنند و در نتیجه با این رویکرد حجاب را انتخاب می‌کنند تا در کنار وظیفه شرعی، کرامت انسانی خویش را نیز پاس بدارند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. به بیانات رهبر معظم انقلاب با ائمه جمعه در تاریخ ۵/۵/۱۴۰۱ رجوع شود.
  2. ۲٫همان
20نوامبر/22

چرا فرانسوی‌ها از «چادر» می‌ترسند!

وقتی طرح ممنوعیت حجاب در مدارس و دانشگاه‌های فرانسه تصویب شد و این کشور تلاش کرد تا دیگر کشورهای اروپایی را هم به تصویب و اجرای آن ترغیب کند؛ این پرسش ذهن بسیاری از سیاستمداران و اندیشمندان جهان را به خود مشغول کرد که چرا کشوری که خاستگاه انقلاب کبیری بود که شعار آزادی و برابری را سر داد و از آن به مهد دموکراسی غربی یاد می‌شود، باید پیشگام حرکتی شود که حاضر به پرداخت هزینه سنگین نمایاندن برخود دوگانه غرب با مفاهیم آزادی باشد؟

هرچند که برخی رشد فزاینده اسلام در این کشور و غلبه‌ جمعیت مسلمان  بر سایر ادیان را در چند دهه آینده یکی از عوامل این خودزنی فرهنگی و سیاسی خواندند، اما یکی از عوامل اصلی پذیرش این رسوایی فرانسوی‌ها را می‌توان در ضربه سخت و سهمگینی دانست که آنان از حجاب اسلامی در خارج از مرزها و مستعمرات مسلمان‌نشین خود خوردند. ترس فرانسویان از این که حجاب این بار در داخل مرزهای این کشور طومار لیبرال دموکراسی را در مهد و خط مقدم فرهنگ غرب در هم بپیچد و نظام سلطه را با چالش جدی روبرو سازد، ترس نابجایی نبود.

فرانسوی‌ها همچون سایر دول اروپایی با ثبت فجیع‌ترین جنایات انسانی به نام خود، سال‌ها بر کشور مسلمان الجزایر  و سایر کشورها حکمرانی کردند تا سرانجام، مقاومت فرهنگی و نبرد مسلحانه، استعمارگر خشن و بی‌رحم فرانسه را وادار به عقب‌نشینی به آن سوی دریای مدیترانه کردند.

در بازخوانی و تحلیل عوامل پیروزی انقلاب الجزایر، بی‌تردید مقاومت فرهنگی و نقش حجاب زنان این کشور مسلمان نقشی به‌مراتب کلیدی‌تر و کارآمد‌تر از نقش مجاهدات‌های مسلحانه مردان الجزایری داشت. آنجا که فرانتس فانون، نویسنده فرانسوی در کتاب مشهورش «دوزخیان روی زمین» در باره نقش حجاب زنان در شکستن روحیه فرانسوی‌ها و تشجیع و تهییج جامعه الجزایر برای ادامه مقاومت تا پیروزی می‌نویسد:

«…کشف حجاب یعنی آشکار کردن زیبایی‌ها؛ یعنی عریان کردن نهفته‌ها و اسرار؛ یعنی شکستن مقاومت زن؛ یعنی او را برای آتیه در اختیار خویش گرفتن. و بر عکس، پوشیدن چهره یعنی مخفی کردن یک راز و به وجود آوردن یک دنیا اسرار نهفته. اروپایی‌ها ارتباط خود را با زن الجزایری مهم و بسیار گیج کننده می‌یافتند. آنها میل داشتند زن الجزایری را در اختیار بگیرند و احیاناً او را به منزله یک شیئی در تصرف خویش در آورند. زنی که بیرون و دیگران را می‌بیند، ولی خود دیده نمی‌شود، محرومیتی را به استعمارگر تحمیل می‌کند؛ زیرا این دیدن یک‌طرفه است و تقابلی وجود ندارد. زن دیده و تسلیم نمی‌شود و خود را عرضه نمی‌کند…»(۱)

فرانتس فانون در ادامه تحلیل خود آن هم در زمان حاکمیت استعمار فرانسه بر الجزایر، تلاش فرانسوی‌ها برای درهم شکستن مقاومت زنان الجزایری را تلاش و مقدمه‌ای برای محو همه ارزش‌ها و نمادها و نشانه‌های فرهنگ اسلامی و عربی الجزایر می‌خواند.

تلاش فرانسه‌ اروپایی امروز برای بی‌حجاب کردن جامعه الجزایر همان تلاش اروپایی‌ها پس از تسلط بر آمریکا و برخورد با قبایل سیو ساکن در حاشیه می‌سی‌سی‌پی است که برای همیشه، فرهنگ، زبان و نمادهای این قبائل را از صحنه روزگار محو کردند و امروز هیچ نشانی از آنان باقی نیست.وی می‌نویسد: «…همین امروز، در سال ۱۹۵۹، هنوز هم رؤیای رام کردن جامعه‌ الجزایری به کمک زنان بی‌حجاب که شریک جرم اشغالگرند، از مغز رجال سیاسی استعماری بیرون نرفته است. مردان الجزایری نیز به‌نوبه خود هدف انتقادهای دوستان اروپایی یا به‌طور رسمی‌تر کارفرمایان اروپایی خویش قرار می‌گیرند. حتی یک کارگر اروپایی هم نیست که در محل کار یا کارگاه یا اداره و در روابط فردی خود از کارگری الجزایری بارها نپرسیده باشد: «آیا زن تو چادری است؟ چرا تصمیم نمی‌گیری مثل اروپایی‌ها زندگی کنی؟ چرا زنت را به سینما، مسابقات و کافه نمی‌بری؟»(۲)

کارفرماهای اروپایی صرفاً به پرسش یا دعوت‌هایی به مناسبت خاص راضی نمی‌شوند، بلکه مانورهای خاص مربوط به قبایل سیو را به کار می‌برند تا الجزایری‌ها را در بن‌بست گیر بیندازند و از او بخواهند که تصمیم بگیرد.

فرانسوی‌ها، چون دیگر استعمارگران غربی در سرزمین‌های اسلامی دست به حرکت‌های فاجعه‌باری زدند و امروز نیز در استعمار نو همان شیوه را توسط رسانه‌های خود دنبال می‌کنند و آن جلوه دادن زن بی‌حجاب و برهنه به عنوان نماد زن متجدد است.

فرانسوی‌ها برای این‌ کار حتی زنان روسپی و خیابانی را هم استخدام کردند و به خیابان‌ها کشیدند. سیاستی که امروز هم توسط فرانسوی‌ها و سایر کشورهای غربی در برخورد با کشورهای مستقل دنبال می‌شود.

فانون می‌نویسد: «…استعمار فرانسه با بی‌اطلاعی و از سر تجاهل از رفتارهای خلاقانه الجزایری‌ها به مناسبت ۱۳ مه، نظریه قدیمی خود را مبنی بر اروپایی کردن زنان تکرار می‌کند. کلفت‌هایی به اخراج از کار تهدید شدند. زنان مستمندی از کانون‌هایشان بیرون کشیده شده و روسپی‌ها به میدان عمومی آورده شدند و به عنوان مظهر و سمبل زن الجزایری با فریاد «زنده باد الجزایر فرانسه» بدون چادر در مراسم شرکت ‌کردند. در برابر این حمله تازه، همان واکنش‌های قدیمی از نو ظاهر شدند و به‌طور خودجوش و بدون هیچ دستوری، زنانی که مدت‌ها بود چادرشان را برداشته بودند، از نو آن را بر سر کردند تا نشان بدهند که این ادعا که زن الجزایری طبق دعوت فرانسه و ژنرال دوگل آزاد شده، دروغی بیش نیست.»

انقلاب الجزایر با چادر زنان قهرمان و فداکاریِ مردان شهادت‌طلب این سرزمین به پیروزی رسید و فرانسوی‌ها عاجزانه در مبارزه با «حجاب» و «شهادت‌طلبی»، مفتضحانه شمال آفریقا را ترک کردند. اما پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ و حضور میلیون‌ها زن چادری و محجبه در خیابان‌ها بار دیگر غربی‌ها به‌ویژه فرانسوی‌ها را به وحشت انداخت.

با پیروزی انقلاب اسلامی صدها خبرنگار غربی برای پوشش دادن اولین انقلابی که بدون تکیه به شرق و غرب و تنها با سلاح ایمان و اراده مردم به پیروزی رسیده بود به ایران آمدند.اوریانا فالاچی، خبرنگار مشهور ایتالیائی که مصاحبه با شخصیت‌های سیاسی دنیا را در کارنامه داشت به ایران آمد و با امام خمینی مصاحبه کرد. فالاچی در ضمن پرسش‌های خود به شایعه آن‌ روزها مبنی بر اعدام یک دختر هجده ساله‌ باردار اشاره کرد و امام خمینی صراحتاً فرمودند: «…دروغ است. نمی‌شود. در اسلام نیست. این جزو همان‌هاست که به ما نسبت می‌دهند.»(۳)

فالاچی در پایان به سراغ چادر رفت و از تغییر زمانه و درست نبودن مخفی شدن زنان زیر چادر سخن به میان آورد. امام خمینی در پایان فرمودند: «برای زن‌هایی به سن و سال شما چیزی نیست. ما داریم جلوی زن‌های جوانی را می‌گیریم که وقتی آرایش می‌کنند و می‌آیند، یک فوج را دنبال خودشان می‌کشند. شما هم دلتان نسوزد.»(۴)

انقلاب اسلامی نه تنها پیروزی حجاب را بر فرهنگ غرب جشن گرفت، بلکه موجب زنده شدن مسئله حجاب در جهان اسلام، به‌ویژه زنان مسلمان در قاره اروپا و آمریکا شد. پاسخ زنان محجبه به چند دختر فریب خورده در فتنه شهریور ۱۴۰۱ و عناصر هدایت‌کننده آنان از جمله آمریکا و فرانسه و سایر کشورهای غربی، پاسخی دندان‌شکن بود، تجمع نزدیک به دو میلیون و پانصد هزار زنان محجبه در روز شهادت امام رضا(ع) تنها در مشهد مقدس و در میانه‌ فتنه‌ بی‌حیایی آشوبگران، نه تنها پاسخی به این قوم فریب‌خورده و حامیان آنان چون فرانسه بود، بلکه پاسخی به سلطنت‌طلبانی بود که روزی رضاخان ملعون در همین مضجع نورانی و مکان مقدس حجاب هزاران نفرشان را به جرم داشتن به خاک و خون کشید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ فانون، فرانتس؛ «الجزایر و مسئله حجاب»، ترجمه: تابنده، صص. ۱۸ و ۱۹

۲٫همان، ص. ۳۹

۳٫صحیفه امام، ج. ۱۰ ص. ۱۰۳

۴٫همان

17نوامبر/22

بازیچه‌ای در ویترین ؛ بُرشی از آنچه حقوق زنان در غرب خوانده می‌شود!

امروز یکی از کلمات پربسامد جهان غرب که از رسانه‌های فراگیرشان با صدای بلند فریاد زده می‌شود، “حقوق زن” است. زنان غربی در فیلم‌های ساخته شده در دهکده هالیوود، به عنوان جذاب‌ترین، خوشحال‌ترین و خوشبخت‌ترین زنان جهان معرفی می‌شوند که غرق در نعمت و لذت و آزادی‌اند و چیزی نمی‌تواند اراده آنان را محدود سازد. محوریت زنان در جهان مدرن تا بدانجاست که همه توجهات به آنان است و مردها برای دستیابی به آنان در حال رقابت با یکدیگرند.

اما ورای روایت‌های ساختگی هالیوودی از زن در غرب، رجوع به آنچه در غرب جاری است، توصیف دیگری از زن را برای ما نمایان می‌سازد.

زن در غرب کهن

زن در تفکر غربی مسیحی با نوعی نقص خلق شده است. توماس آکونیاس عالم بزرگ مسیحیت کاتولیک رم با اشاره به داستان آفرینش در انجیل قاطعانه اظهار می‌کند که مرد «آغاز و انجام» زن است و زنان نوعی نقص و عدم توفیق دارند و به‌کرات از او نقل شده است که: «زن انسانی است که به‌طور ذاتی ناقص و ناموفق است. او با پیروی از ارسطو تولد دختر را ناشی از ضعف قدرت تولید مثل مرد دانسته و معتقد بود این  ضعف موجب می‌شود که انسانی «ناقص» متولد شود. او زن را پایین‌تر از بردگان می‌دانست و بر این باور بود که زن باید طبق قانون طبیعت، مطیع و منقاد باشد. قوانینی در کتب مقدس مسیحیت و یهودیت وجود دارند که جایگاه دست چندمی زن در جامعه را نشان می‌دهند. مرد یهودی هر روز در دعای خود این گونه نجوا می‌کند: «خدا را شکر که زن آفریده نشده‌ام.» یا در موارد دیگری آمده است که جایگاه و مقام زن از شوهر پایین‌تر است و این مرد است که حق حکمرانی بر زن را دارد.

زن در غرب مدرن

با آغاز قرون جدید حیات غرب که با استعمارگری و غارت جهان کلید خورده است، به‌ظاهر وارد دوره جدیدی از مناسبت‌های انسانی می‌شویم که در آن حقوق بشر در محوریت آن قرار دارد. اما نکته قابل تامل آن است که همان طور که انسان‌های سرخ‌پوست و سیاه‌پوست و زردپوست جهان، در دایره حقوق بشر غربی قرار نمی‌گیرند، زنان غربی نیز مصداق “بشر” نیستند که برای آنان حقوقی مساوی مردان تعریف شود.

به‌عنوان نمونه؛ توجه به دیدگاه‌های “ژان ژاک روسو” متفکر شناخته شده‌ عصر روشنگری در این زمینه قابل تامل است. روسو در دو کتاب «امیل» و «قرارداد اجتماعی»، زن را موجودی فاقد درک و عقل و نالایق برای تربیت کودک و تنها وسیله‌ای برای کسب التذاذ در مرد می‌بیند. او حتی معتقد نیست مرد بهتر از زن تربیت می‌کند، بلکه بر این باور است که به‌طور کلی زن توانایی تربیت کودک را ندارد. روسو هر جا از جوانان سخن به میان می‌آورد تنها جنس مذکر را خطاب می‌کند و زنان را لایق و شایسته کار و اشتغال نمی‌بیند و در نهایت معتقد است خلقت زن تنها برای مقبول واقع شدن از سوی مرد است و زن آفریده شده که در خدمت مرد باشد.  منع هر نوع آموزش روشنگرانه و فقط ارائه آموزشی که مطابق با «وظایف جنسی زن و التذاذ مرد» باشد، فلسفه کلی تعلیم و تربیتی بسیاری از فیلسوف‌های غربی از است. این دیدگاه غالب، در دستگاه فکری آنان در دوره‌های زمانی متفاوت به اشکال مختلف دیده می‌شود.

حکیم انقلاب اسلامی در یکی از سخنان خود با اشاره به موضوع نگاه دست دوم به زن می‌فرمایند: «رام کردن زن سرکش»، یکی از همان نمایشنامه‌های ارزشی است. در این نمایشنامه، از دیدگاه شکسپیر، همه‌ ارزش و اهمیت زن به این است که مطیع و برده‌ مرد باشد. خانم‌ها خوب است تعدادی از نمایشنامه‌های شکسپیر را اگر نخوانده‌اند، بخوانند تا ببینند که زن در چشم غربی‌ها چیست! از دیدگاه آنها، مرد سرور زن است. در نمایشنامه‌ اتللو، اتللو کیست؟ اتللو یک سیاه‌پوست بی‌اصل و نسب است و طرف مقابلش یک خانم اشرافی است به نام دزدمونا. زن، خانمی اشرافی و زیبا و مرد، یک سیاه گردن‌کلفت که در جنگ مهارت به خرج می‌دهد و سرباز خوبی است. به‌مجردی که اتللوی سیاه‌پوست، شوهر دزدمونای اشرافی می‌شود، دیگر زن باید به او بگوید «سرور من». بعد هم مرد، این ‌قدر حق دارد که زن را به دست خودش خفه کند؛ برای اینکه سوءظنی به او پیدا کرده است. توجه می‌کنید؟ حالا اینها را مقایسه کنید با اسلام. در اسلام این مسائل و این خبرها نیست. بله؛ در اسلام هم ازدواج یک دختر اشرافی زیبای با اصل و نسب را با یک پسر زشت بی‌اصل و نسب که همان داستان معروف «جویبر» است، داریم. اما این دختر، وقتی که به همسری جویبر در می‌آید، شوهر «سرور او» نمی‌شود. در «اتللو» به‌مجردی که زن اشرافی به همسری سیاه‌پوست در می‌آید، مرد «سرور» زن محسوب می‌شود. این نگرش به زن را ملاحظه کنید! در آن دیدگاه، زن، همه‌ ارزشش به این است که مرید و برده و مخلص و مطیع دربست شوهر باشد. اینها نشان دهنده‌ نگرش غربی‌ها نسبت به زن است و چقدر هم نگرش بدی است!» (۲۹/۱۰/۷۱)

 

زن و حق مالکیت

در کشورهای اروپایی تا اواسط قرن نوزدهم سایه قوانین قیومیت سنگینی می‌کرد، قوانین قیومیت زنان را از بهره‌مندی از حقوقی نظیر مالکیت دارایی‌ها، دستمزدها و ثروت موروثی محروم می‌کرد و آن را در اختیار شوهر قرار می‌داد در حقیقت همه دارایی زن، ملک مرد می‌شد؛ زن محجور بود و با هیچ کس نمی‌توانست قرارداد مالی منعقد کند. حتی در کشوری نظیر فرانسه تا حدود یک قرن پیش، زنان حق داشتن حساب‌های بانکی را نداشتند و این حق در سال ۱۸۸۱ میلادی به زنان اعطا شد، و پنج سال بعد به زنان متأهل هم اجازه داده شد تا بدون اجازه شوهر حساب بانکی باز کنند. انگلیس تا سال ۱۹۷۵ چنین اجازه‌ای به زنان نداد و ایالات متحده تا دهه ۱۹۶۰ زنان را از داشتن حساب بانکی محروم می‌ساخت. طبق قانونی که در سال ۱۸۵۰ به تصویب مجلس ملی انگلستان رسید. زنان جزو شهروندان و اتباع کشور محسوب نمی‌شدند، آنها حتی از مالکیت بر تن‌پوش‌های خود محروم بودند.

زن و حقوق سیاسی

یکی از مباحث مهم و پرماجرا در حوزه زنان، آزادی اجتماعی – سیاسی آنان بود که در غرب مدعی تا فرا رسیدن قرن بیستم تامین نشد. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، زنان از حقوق سیاسی مساوی با مردان و از حق رای دادن محروم بودند. در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا در جولای ۱۷۷۶، جمله معروف چندین بُعدی “همه انسان‌ها همسان خلق شده‌اند” درج شده است. در این اعلامیه که از سوی توماس جفرسون یکی از متفکرین اصلی و بنیانگذاران آمریکا نگاشته شده بود، هیچ اشاره‌ای در مورد زنان نشده بود و زنان همچون بومیان آمریکایی و افراد رنگین‌پوست مجبور بودند که مدت‌های طولانی برای حقوق بشری و مدنی‌شان‌ در آمریکا انتظار بکشند.

در آمریکا نقش سه زن برای احقاق حقوق زنان حیاتی بود: “سوزان بی‌انتونی”، “لوکرتیا مات” و “الیزابت کیدی استنتون”، که زندگی خود را وقف جنبش زنان برای کسب حق قانونی رای در این کشور کردند. خانم آنتونی در سخنرانی در سال ۱۸۷۲، پس از بازداشت به اتهام رای دادن، گفت: «زنان از صندوق رأی که تنها وسیله تامین امنیت آنها در یک کشور جمهوری دموکراتیک است، محرومند. مطرح کردن نعمت آزادی آنها در این شرایط، به سخره گرفتن مطلق آنهاست.»  زنان ایالات متحده آمریکا از دهه ۲۰ میلادی صاحب حق رأی شدند.

به‌طورکلی اعطای این حق به زنان از اوایل قرن بیستم آغاز شده است. نیوزیلند اولین کشوری است که در سال ۱۸۹۱ میلادی به تمام زنان حق رأی داد. پس از آن نیز استرالیا در سال ۱۹۰۱ میلادی بلافاصله پس از استقلال از بریتانیا این حق را برای تمام زنان این سرزمین به رسمیت شناخت و به این ترتیب حق رأی زنان را که پیش از این تنها در ایالت استرالیای جنوبی تایید شده بود، به سراسر کشور گسترش داد. با این وجود، این حق تنها برای زنان سفیدپوست به رسمیت شناخته شد و نه زنان بومی.

در اروپا، فنلاند اولین کشوری بود که در سال ۱۹۰۶ میلادی برای انتخابات پارلمانی، حق رأی همگانی بدون محدودیت‌های جنسی و اجتماعی و نژادی را به رسمیت شناخت و در چهارچوب این قانون، حق رأی زنان و حق انتخاب شدن آنها نیز تایید شد. یک سال پس از تصویب این قانون، در مجموع ۱۹ زن فنلاندی توانستند توسط رأی‌دهندگان انتخاب شوند. نروژ، دانمارک و روسیه نیز پس از فنلاند این حق را به زنان اعطا کردند.

در ۲۱ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی پارلمان بریتانیا قانونی را تصویب کرد که برای اولین بار به زنان این کشور اجازه می‌داد تا مانند مردان، نماینده پارلمان کشورشان شوند. تا آن زمان زنان بریتانیا تنها تحت شرایط ویژه‌ای حق رأی داشتند؛ از جمله اینکه برخلاف مردان که از بیست سالگی از حق رأی دادن برخوردار بودند، زنان باید دست‌کم تا ۳۰ سالگی انتظار می‌کشیدند.

در شماری از کشورهای اروپایی نگران بودند که زنان در انتخابات رفتاری غیرقابل پیش‌بینی از خود بروز دهند و احزابی را انتخاب کنند که ساخت‌بندی متعارف سیاسی و انحصار احزاب سنتی را برهم بریزد. دلایل و توجیهات متفاوتی هم برای این مسئله عنوان می‌شد. مثلاً در سرمقاله یک روزنامه مهم آلمان در سال ۱۹۰۹ آمده بود که محرومیت زنان از حق رأی به این برنمی‌گردد که زنان و مردان به لحاظ عقلی متفاوتند، بلکه از این ناشی می‌شود که زنان به سیاست علاقه ندارند و فاقد کمترین تجربه در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی هستند. این سرمقاله نشانه این ضعف زنان را هم بی‌توجهی آنان به مقالات سیاسی روزنامه‌ها می‌دانست و به نظر کسانی اشاره داشت که چون زنان به سربازی نمی‌روند، به اندازه کافی در راه وطن فداکاری نمی‌کنند و نباید از حق رأی بهره‌مند شوند. زیر فشار همین استدلال، موافقان حق رأی زنان می‌گفتند که برای زنان دوره خدمت اجباری در عرصه‌های اجتماعی به راه بیفتد.

وقتی که در ۱۹ ژانویه ۱۹۱۹ اولین انتخابات آلمان با شرکت همه مردان و زنان برگزار شد، ۸۲ درصد زنان دارای حق رأی به پای صندوق‌ها آمدند. نوع انتخاب زنان نیز به‌راستی هم توازن قوای متعارف در مجلس را تا حدود زیادی بر هم زد و احزاب دارای خاستگاه مذهبی، صاحب کرسی‌های متعددی در مجلس شدند. یعنی این پدیده هر چند که باعث بالا رفتن خودآگاهی زنان شد و آموزش و برابری حقوقی آنها را بهبود داد، اما عملاً به سود احزاب عرفی‌تر و غیرمحافظه‌کار تمام شد، به‌گونه‌ای که محافظه‌کاران ضروری دیدند که برای کسب سهم بیشتری از آرای نیمی از جمعیت کشور به حقوق و خواست‌های زنان در جامعه مدرن امروز توجه بیشتری بکنند و از دیدگاه‌های محافظه‌کارانه و مذهبی خود در این زمینه فاصله بگیرند.

بردگان جنسی در غرب

تبدیل شدن به ابزاری برای بهره‌برداری جنسی، یکی دیگر از سناریوهای سیاه نظام سرمایه‌داری بود که برای زن نوشته شد. شیءانگاری و سوءاستفاده از جاذبه‌های جنسی زنانه، زنان را در دنیای غرب به ابزاری برای جلب مشتری بیشتر در نظام سرمایه‌داری تبدیل و آنان را از محیط امن خانه و خانواده دور کرده تا بد‌ترین تحقیر‌ها علیه زنان شکل بگیرد.

رقابت جنسی میان زنان به همراه بازار سکس، برای انباشت دارائی و بازار کالا در حوزه پُرن تبدیل شد و معیارهای زیبائی اندک اندک از طبیعی به ساختگی یا زیبایی مد روز و مخصوص زنان دگرگون شد و بازرگانان زنان با یکدیگر برای به دست آوردن زیباترین آنها رقابت می‌کردند و زنان در شمار دارائی‌های سکسی و کالایی قرار گرفتند.

نمایه برده‌داری جهانی که در بنیاد “واک فری” سازمان حقوق بشری استرالیایی تهیه می‌شود، مدعی شده است که در جهان امروز، ۸/۴۵ میلیون در سراسر جهان قربانی برده‌داری مدرن هستند. این نمایه ۱۶۷ کشور را بر اساس گستردگی برده‌داری در آنها تقسیم‌بندی کرده است. در اینجا برده عبارت است از افرادی که مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند و به دلیل وجود تهدید، خشونت، اجبار یا سوءاستفاده از قدرت، نمی‌توانند دست از فعالیت جاری خود بکشند.

امروز در غرب محله‌های ویژه‌ای برای بهره‌برداری جنسی از زنان وچود دارند. محله “رد لایت” (چراغ سرخ) آمستردام، پایتخت هلند، یکی از این مناطق است. مراکز تفریحات جنسی فراوان در این محله با ویترین‌های مزین به چراغ‌های سرخ، با قرار دادن روسپی‌ها در ویترین و وادار کردن ایشان به انجام حرکات تحریک‌کننده، به یکی از جاذبه‌های بسیار پررنگ آمستردام تبدیل شده‌اند.این مراکز با حمایت دولت از سال ۲۰۰۰ به‌صورت قانونی فعالیت می‌کنند و در حال ترویج برده‌داری مدرن جنسی هستند. بیشتر قربانیان این برده‌داری مدرن، زنان و دختران کم سن و سال هلندی هستند.

بر اساس گزارش یک مرکز تحقیقاتی چیزی بین ۵۰ تا ۹۰ درصد از روسپی‌های هلند، در واقع برده‌های جنسی و‌ وادار به فعالیت در این عرصه هستند. همچنین با توجه به بالا بودن درآمد خودفروشی در این محله آمستردام، تعداد زیادی از دانشجویان دختر محصل در دیگر شهرهای هلند، در روزهای تعطیل به آمستردام عزیمت و از طریق عرضه‌کنندگان خدمات جنسی، اقدام به خودفروشی و روسپی‌گری می‌کنند.

در سال ۲۰۱۷ ناظر ملی قاچاق انسان و خشونت جنسی علیه کودکان در هلند گزارش کرد که سالانه بیش از  ۶۰ هزار نفر در هلند قربانی قاچاق انسان می‌شوند. دوسوم از افرادی که قاچاق شدند، نزدیک به ۴۰ هزار نفر سالانه قربانی قاچاق بردگی جنسی و سوءاستفاده می‌شوند.

در معرض تجاوز

کلمه تجاوز در بحث زنان به این شکل تعریف می‌شود: «شرکت در یک رابطه جنسی خشونت‌آمیز و اجباری.» این رابطه جنسی معمولاً از سمت مردان علیه زنان انجام می‌شود. این رابطه جنسی اجباری فقط به یک خاطره بد محدود نمی‌شود و می‌تواند پیامدهای وحشتناکی برای ادامه زندگی قربانی داشته باشد، پیامدهای روانی که شاید هیچ وقت حل نشوند. “لورنس میلر”، روانکاو، در این باره می‌گوید: «هیچ برخورد جسمی دیگری بین انسان‌ها چنین پتانسیل نامتنهایی برای به وجود آوردن خیر و شر ندارد.»

تخمین زده شده است که ۳۵ درصد زنان در طول زندگی خود به‌نوعی با آزار و اذیت جنسی روبرو شده‌اند. در بیشتر کشورها آمار درستی در مورد تجاوز جنسی وجود ندارد. در بیشتر کشورها کمتر از ۴۰ درصد زنان که با خشونت جنسی روبه‌رو می‌شوند درخواست کمک می‌کنند و کمتر از ۱۰ درصد این افراد این موضوع را به مقامات قضایی اطلاع می‌دهند.

“فدریکا موگرینی” نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی به‌تازگی اعلام داشت که در مجموع قاره اروپا، از هر سه زن یک تن آنها مورد تجاوز فیزیکی و یا جنسی قرار می‌گیرد. موگرینی در چهارچوب روز ۲۵ نوامبر، روز مبارزه و اتحاد بین‌المللی برای مقابله با خشونت علیه زنان، بیانیه‌ای کتبی منتشر کرد. وی با تاکید بر اینکه خشونت علیه زنان در اصل، همه بشریت را مورد هدف قرار می‌دهد، ابراز داشت: «به این امر نباید در جهان و نه در اروپا اجازه بدهیم. و اما با داشتن همه ثبات و پیشرفتمان، در غلبه بر این معضل بسیار عقب مانده‌ایم.»

براساس آمار منتشره وزارت دادگستری آمریکا، از هر پنج  دانشجوی دختر در دانشگاه‌ها، یک نفر قربانی “تجاوز جنسی” می‌شود.

زندگی پر از خیانت

حاصل رواج بی‌بند و باری و بازیچه قرار گرفتن زن در نظام سرمایه‌داری، موجب شده تا بنیان خانواده با چالش‌های جدی روبه‌رو و آمار “خیانت” روزافزون شود. آمار منتشر شده در این زمینه در غرب اسفناک است. به عنوان نمونه یورونیوز  در سال ۲۰۱۹ به نقل از موسسه ایفوپ نوشت که ۳۷ درصد زنان متاهل قاره اروپا «حداقل یک بار» در زندگی با مردی غیر از شوهر خود رابطه نامشروع داشته‌اند. در پیمایش ایفوپ، «جذابیت‌ ظاهری» عامل اصلی در تمایل زنان اروپایی به خیانت بود. نظرسنجی اجتماعی عمومی آمریکا برآورد کرده که [در میان زوج‌های خائن] مردان تقریباً ۲ برابر بیشتر نسبت به زنان با کسی غیر از همسرشان رابطه نامشروع داشته‌اند.

نشریه انگلیسی «Mirror» در مورد آمار خیانت نوشت که یک نفر از هر پنج مرد متاهل اهل فنلاند با حداقل ۱۰ زن رابطه داشته است. این آمار هفت برابر بیشتر از آمار خیانت زنان در این کشور است. «Mirror» در ادامه نوشت که یک‌ سوم ساکنان کپنهاگ پایتخت دانمارک به شریک زندگی خود خیانت کرده‌اند و در مجموع برآورد شده که نیمی از متاهلان دانمارکی رابطه‌ای خارج از چهارچوب خانواده دارند. این آمار در مورد آلمان نیز صادق است.

زندگی نا امن و پرخشونت

رشد و رواج جنون‌وار سکس و فساد در غرب تا بدانجاست که امنیت زنان در این کشورها دیگر وجود ندارد و زندگی عادی را نیز برای آنان دشوار ساخته و خشونت علیه زنان روندی صعودی داشته است. بر اساس تحقیقات انجام شده در مؤسسه تامسون رویترز، در بین ۱۰ کشور، آمریکا از نظر ناامنی برای زنان آمریکا مقام نخست را دارد؛ رتبه‌ای که حداقل در یک دهه بدون تغییر باقی مانده است. طبق گزارش «مرکز شمارش خودکشی» در انگلیس که اطلاعات مربوط به خشونت مردان علیه زنان را جمع‌آوری می‌کند، در ۱۰ سال منتهی به ۲۰۱۸، ۱۴۲۵ زن در انگلیس کشته شده‌اند. این آمار به معنای آن است که تقریباً در هر سه روز یک زن در انگلیس به قتل رسیده است. بررسی‌ها نشان می‌دهند ۵۷ درصد زنان مقتول، از سوی فردی آشنا به قتل رسیده‌اند که در اغلب موارد قتل نامزد یا نامزد سابق آنها بوده است. این آمار در مورد مرد‌انی که به قتل رسیده‌اند ۳۹ درصد بوده است. در سایر کشور‌های اروپایی هم زنان وضعیت بهتری ندارند.

زندگی زن در غرب روزبه‌روز بیش از گذشته‌رو به زوال و نابودی می‌رود و زن به بازیچه‌ای در اختیار اهواء نفسانی مردانی تبدیل شده که به زنان به مثابه کالا نگاه می‌کنند. البته این سلطه‌گری در پوستینی جذاب به اسم حقوق زن و قرار دادن آن در ویترین، رنگ‌آمیزی شده است که امکان درک دقیق ترفند آن نیازمند رهایی از نفسانیت افسار گسیخته‌ای است که ناشی از طغیان انسان غربی علیه خدای شارع شکل گرفته است و این جز به بازگشت به آموزه‌های انبیای الهی ممکن نخواهد بود.

17نوامبر/22

پیش درآمدی بر شناخت جریان صدری در عراق

در حوادث اخیر عراق، جریان صدری نقش اصلی در بر هم زدن شرایط سیاسی این کشور ایفا ‌کرده و در یک سال اخیر و در جریان اعلام انتخابات مجلس و تشکیل دولت بیش از گذشته نام مقتدی رهبر این جریان همواره مطرح بوده است.

پس از اعلام نتایج انتخابات مجلس عراق که جریان صدری ۷۳ کرسی از مجموع ۳۲۸ کرسی را به دست آورد، این جریان، فرآیند تشکیل دولت در یک سال گذشته را در گرو رهبری سیاسی خود قرار داد و زمانی که این خواسته تحقق نیافت، ساختمان‌های مجلس و قوه قضائیه در منطقه سبز بغداد را اشغال کرد.این رفتار سرانجام به درگیری‌های خونین میان سرایا‌السلام شاخه نظامی صدر و ارتش عراق ختم شد.

پرسش مقدر این است که این جریان در ساختار سیاسی عراق چه جایگاهی دارد و تا چه حد مؤثر است و در زمان صدام کجا بود و چرا از این توان بر ضد رژیم سفاک بعثی که قاتل شهید صدر پدر بود استفاده نکرد؟ چرا رفتار این جریان سیاسی تا این‌ حد جنجالی و اختلاف‌افکن است و چرا شخصیت رهبری این جریان به‌رغم ناپایداری و تصمیمات سیاسی متعارض همچنان از پایگاه اجتماعی گسترده‌ای برخوردار است؟

جواب به این پرسش‌های چالشی، نیاز به شناخت دقیق تاریخ و جامعه عراق دارد که در یک مقاله محدود نمی‌گنجد، ولی به علت حساسیت موضوع و ضرورت آن به شکل بسیار مختصر در این مقاله به تحلیل این مسئله می‌پردازیم.

جریان صدری و رهبر آن سید مقتدی صدر یک پدیده سیاسی دینی خاص و محصول حوادث خونین و سرکوب‌های بی‌سابقه اجتماعی در این کشور است. سید محمد صدر، پدر مقتدی یکی از مراجع حوزه نجف بود که نامش پس از سرکوب بزرگ‌ترین انتفاضه شیعه علیه نظام بعثی موسوم به انتفاضه شعبانیه در سال ۱۹۹۱ مطرح شد. ایشان از لحاظ علمی در درجه بالایی از اجتهاد نبود و آثار خطی زیادی به جای نگذاشت، آن هم در زمانی که مجتهدین بزرگی مانند آیت‌الله‌العظمی خوئی و آیت‌الله‌العظمی سیستانی در حوزه نجف حضور داشتند و حتی برخی از علمای نجف در اجتهاد صدر دوم تشکیک می‌کردند؛ اما از لحاظ اقدام و شجاعت برای مدیریت جامعه شیعه در شرایط بسیار سخت سیاسی آن روز که بیش از ششصد هزار شیعه در سرکوب انتفاضه مردم عراق کشته شده بودند، زبانزد عام و خاص بود.

سید محمد صادق صدر از شهرت بی‌سابقه پسر عمویش آیت‌الله‌العظمی سید محمد باقر صدر استفاده کرد که نه تنها یکی از مراجع بنام و پرآوازه حوزه نجف بود که با کتاب‌های مختلف از جمله فلسفه ما، اقتصاد ما و بانک غیر ربوی در اسلام و ده‌ها کتاب دیگر نوآوری‌های جدیدی را در علوم دینی پدید آورد و شهرت جهانی یافت و رهبری فکری و معنوی و سیاسی جامعه عراق و تشکل‌های سیاسی دینی را در اختیار داشت و به همین علت نظام صدام در سال ۱۹۷۹ ایشان را به همراه خواهرش علویه بنت‌الهدی اعدام کرد.

سید محمد صادق صدر این اقدام خود را در چهارچوب تئوری حوزه‌ گویا در برابر حوزه ساکت مطرح و دیگر مراجع معاصر را به انفعال و سکون متهم کرد.این تحول زمانی اتفاق افتاد که عراق در حادثه اشغال کویت شکست خورد. پدر مقتدی در چنین شرایط سختی که نظام به علت شکست در جریان جنگ اشغال کویت و سرکوب انتفاضه شعبانیه مردم عراق، دچار فرسایش شدید نیرو در مناطق شیعی شده بود و ناگزیر به مدارا در برابر این پدیده جدید بود، تصدی مرجعیت و رهبری سیاسی شیعه را به عهده گرفت.

در دهه نود میلادی، هم نظام حاکم نیازمند بازسازی نیروهای حزبی و امنیتی خود، به‌ویژه در مناطق شیعه بود و هم شیعه پس از کشتار عظیم جوانانش نیازمند ساماندهی مجدد بود. محمد صادق صدر محصول چنین شرایط سختی بود که شیعیان به علت سکوت برخی از مراجع یتیم بودند و با او احساس می‌کردند پدر و رهبر دارند.

خطبه‌های حماسی شهید صدر دوم در مسجد کوفه که به‌عنوان مهم‌ترین منبر وی انتخاب شده بود، تا حد زیادی رضایتمندی شیعیان عراق را تأمین و آنان را جذب وی می‌کرد.این پیوند ناگسستنی میان صدر پدر و قشر وسیعی از شیعیان عراق که در این شرایط روانی و سیاسی شکل گرفت، طبیعتاً در ناخودآگاه شیعیان عراق باقی ماند.

شهید صدر دوم بر خلاف دیگر مراجع نجف، تنها در محدوده عراق بااقبال  رو به رو شد و در خارج مرزها هیچ وکیل و یا مقلدی نداشت در سال  ۱۹۹۸ رژیم جنایتکار صدام طی یک حادثه ساختگی تصادف، شهید صدر و دو فرزند ارشدش مصطفی و مومل را به شهادت رساند و سپس برای کنترل پیامدهای این اقدام جنایتکارانه به محاکمه و اعدام به اصطلاح راننده خاطی و تکریم فرزند شهید یعنی مقتدی صدر دست زد. نظام بعثی خوب می‌دانست که ترور صدر دوم پیامدهائی را برایش به دنبال خواهد داشت و به همین علت ترور ایشان را با یک حادثه ساختگی انجام داد و نه یک اعدام سیاسی که در مورد شهید صدر اول انجام داد.

شهید صدر چهار پسر داشت و پس از این ترور تنها دو فرزند به نام‌های مقتدی و مرتضی از ایشان باقی ماندند. البته صدر دوم چند دختر نیز داشت که فرزندان آیت‌الله سید محمد باقر صدر آنها را به عنوان عروس خود انتخاب کردند. ترور شهید صدر دوم توسط رژیم بعثی عراق برای بسیاری از شخصیت‌های سیاسی اسلامی حیرت‌انگیز بود، زیرا این افراد فعالیت صدر در سایه رژیم صدام را شبهه‌ناک می‌دانستند و اتهاماتی را به شهید صدر وارد می‌ساختند حدود پنج سال پس از ترور شهید صدر دوم، یعنی در سال ۲۰۰۳ آمریکا به عراق حمله و این کشور را اشغال کرد.

با از بین رفتن کابوس صدام و حزب بعث، تشکل‌های شیعی قدیم و جدید در این صحنه نمایان شدند. حزب‌الدعوه که در سال ۱۹۷۹ پس از به شهادت رسیدن صدر اول فراخوان مهاجرت به ایران را داده بود و عمده نیروهایش در ایران و اروپا پراکنده شده بودند، به عراق بازگشتند و فعالیت خود را از سر گرفتند. چند شاخه‌ای هم که از حزب‌الدعوه منشعب شده بودند، مستقلاً فعال شدند. تشکل‌های دیگر اسلامی نیز به عراق بازگشتند و در محیط‌های محدود استانی فعالیت کردند.

در چنین شرایطی مقتدی صدر با اتکا به ارث پدر، رهبری جریان صدری را به عهده گرفت. این رفتار موروثی در خاندان‌های مرجعیت بر خلاف فرهنگ رایج شیعه و حوزه بود. مقتدی با اتکا به وصیت پدر در اینکه پس از ایشان آیت‌الله سید کاظم حائری اعلم است، موفق شد وکالتی از ایشان بگیرد و تحت نام مرجعیت انتقال ارث سیاسی پدر به خود را انجام دهد. به عبارت دقیق‌تر مقتدی صدر در رهبری جریان صدری بیشتر به‌عنوان رئیس یک حزب سیاسی رفتار کرد تا یک جریان دینی مبتنی بر تقلید در زمان حاکمیت حزب بعث در عراق، اکثر افراد ناگزیر شدند به این حزب بپیوندند و با علاقه یا اکراه در فعالیت‌های آن مشارکت کنند. حزب بعث برای دانش آموزان، دانشجویان، سندیکاهای کارگری و کارمندی شاخه‌هایی را و این اقشار را در چهارچوب حزب سازماندهی می‌کرد. به همین دلیل اکثر مردم عراق بالاجبار عضو حزب بعث بودند و کم و بیش در فعالیت‌های سرکوبگرانه آن مشارکت داشتند.

با سقوط صدام و حزب بعث بسیاری از افراد که در حزب بعث فعالیت داشتند ترسیدند که در معرض قصاص بستگان قربانیان قرار گیرند و یا به خاطر فعالیتهای سرکوبگرانه حزبی محاکمه شوند. این قشر اجتماعی برای یافتن پناهگاه از خشم اجتماعی، پیوستن به جریان صدری را بهترین و ایمن‌ترین راه دانستند، زیرا این جریان سیستم گزینش حزبی ندارد و یک جریان مردمی مسجدی و پوشش خوبی برای افراد آسیب‌پذیر سیاسی است.

این اقدام اجتماعی جریان صدری را از لحاظ سیاسی فربه و تاثیر گذار و در عین‌حال از لحاظ رفتاری نامنضبط کرد در آغاز سید مقتدی صدر اتهام رخنه بعثی‌ها و منفعت‌طلب‌ها در جریان صدری را رد و آن را اتهام واهی قلمداد می‌کرد.وی پس از انتشار لیستهای تشکیلاتی حزب بعث و روشن شدن این واقعیت، باز با درخواست تبدیل جریان صدری به حزبی با اعضا  و سازمان شناخته شده و با اجرای قانون ریشه‌کنی بعثی‌ها در درون این تشکل مخالفت کرد، زیرا این اقدام می‌توانست این جریان را دچار چالش جدی و محدود کند.

از این تحلیل فرآیندی در می‌یابیم که جریان صدری جریانی است متشکل از افراد مؤمن و وفادار به شهید صدر و بعثی‌هایی که از این تشکل به عنوان سپر امنیت اجتماعی استفاده می‌کنند و قشر منفعت‌طلبی که برای کسب منافع نامشروع و بهره‌مندی از شرایط جدید بدان پیوسته‌اند. این طیف‌های گوناگون در رأس این تشکل نماینده دارند و بر مقتدی صدر تاثیر می‌گذارند.

جریان مؤمن صدری از همان ابتدای فعالیت به مقتدی فشار آورد تا این جریان پالایش شود ولی اصرار مقتدی بر حفظ همه طرفداران سیاسی خود منجر به این شد که شکاف‌های عمیقی در این جریان پدیدار شود و سرانجام شیخ قیس خزعلی سخنگوی این جریان در رأس مجموعه‌ای از مؤمنان از این جریان جدا شود و تشکل «عصائب اهل‌ حق» را اعلام کند. همچنین شیخ اکرم کعبی، فرمانده جیش‌المهدی شاخه نظامی جریان صدری، با گروه دیگری از مؤمنین این جریان جدا شد و موجودیت تشکل «سازمان نجباء عراق» را اعلام کرد. همچنین گروه دیگری از افراد متدین جریان که طرفداران آیت‌الله یعقوبی از شاگردان شهید صدر دوم بود تحت نام «حزب فضیلت» نیز جدا شدند.

با خروج افراد مؤمن از جریان صدری، نیروهای بعثی سابق و منفعت‌طلبان تاثیر بیشتری پیدا کردند. جریان بعثی سابق در جریان صدر بر اساس تفکر ناسیونالیستی سابق خود به سمت تفکر عربیت، این جریان را می‌کشاند و بر برقراری رابطه با محیط عربی از جمله با عربستان و اردن و مصر اصرار می‌ورزد.

این جریان به علت سوابق بعثی و گرایش‌های قومی خود با ایران اسلامی مشکل دارد و همواره علیه جمهوری اسلامی  شعار می‌دهد یا اقدام می‌کند. البته جریان منفعت‌طلب درون جریان پایبندی ایدئولوژیکی ندارد و تلاش می‌کند با بزرگ کردن صدر و این جریان سیاسی، هم جهت با منافع خود تغییر موضع بدهد. در جمع‌بندی می‌توان گفت که متاسفانه با خروج اغلب افراد مؤمن از این تشکل، جریان‌های دیگری غلبه پیدا کرده‌اند که از رفتارهای سیاسی مقتدی و عموماً جریان صدر نمایان است.

در سال ۲۰۰۴ جریان صدری در شهر نجف اشرف وارد ماجراجویی و جنگ حساب نشده‌ای بر ضد نیروهای اشغالگر آمریکایی شد که اگر آیت‌الله العظمی سیستانی به وجوب زیارت نجف فتوا نمی‌داد، ممکن بود به هلاکت کامل این جریان بینجامد. این فتوا میلیون‌ها مردم مؤمن را به سوی شهر نجف سرازیر کرد و این حضور مردم، جریان صدری محاصره شده را از نابودی قطعی نجات داد. این حادثه می‌توانست وحدت بی‌سابقه‌ای را میان نیروهای شیعه ایجاد کند، اما مقتدی از این فرصت استفاده نکرد.

با کاهش حضور اسلام‌گرایان در جریان صدری تاثیرگذاری جریان‌های دیگر افزایش یافت. این کانون‌های قدرت اصلی جریان در حال حاضر به علت سیاست‌زدگی برای حفظ افراد ساده این جریان کرامت‌هایی برای رهبران خود مطرح می‌کنند؛ مانند اینکه شهید صدر دوم معصوم بود و این عصمت در خانواده ایشان ساری و جاری است و یا اینکه بعضی‌ها ادعا می‌کنند که صدر و العیاذ بالله امام زمان یا حداقل نائب بلا منازع ایشان است که به‌زودی تقیه را کنار می‌گذارد و ماهیت خود را آشکار می‌سازد.

تالیف «کتاب عشق ابدی در سیره پدرم» توسط مقتدی در سال ۲۰۰۷ و اشاره او در این کتاب به اینکه پدرش ویژگی‌های معصوم را داشت نشان می‌دهد امکان تاثیرگذاری فکری بر رهبری این جریان در چهارچوب جنون عظمت و امثال اینها وجود دارد. متاسفانه برخی‌ها تاریخ را فراموش کرده‌اند که انگلیس برای اجرای سیاست‌های استعماری خود جریان بهائیت را در سال ۱۸۴۴ از طریق یک روحانی ضعیف‌النفس در شیراز ایجاد کرد و جریان وهابیت را از طریق روحانی سنی در سال ۱۷۹۲ در شبه جزیره عرب پدید آورد و قادیانیه در پاکستان در سال ۱۸۸۹ را پایه‌گذاری کرد و هم اکنون در عراق چهار جریان انحرافی صرخی‌ها، یمانی‌ها، مولوی‌ها و جند‌السماء را پدید آورده و همه‌ امکانات حوزوی و رسانه‌ای و مراکز تبلیغ فکری را در اختیار آنها قرار داده است.

نکته نگران‌کننده این است که این چهار جریان عراقی توسط افسران امنیتی و به دستور رژیم سابق به حوزه رخنه کرده بودند و رهبران آنها اساساً شیعه نیستند. این جریان‌ها به‌رغم وفور امکانات و حمایت رژیم عربستان سعودی موفقیت چندانی نداشتند. اما اگر جریان صدری با شخصیتی مانند مقتدی که فرزند یک از مرجع شناخته شده حوزه نجف است به این راه کشیده شود قطعاً عراق و شیعیان در برابر یک چالش جدی قرار خواهند گرفت.

برای تکمیل ترسیم تصویر سیاسی دقیق‌تر و به روزتری از جریان صدری شواهدی از افراد مؤثر و منحرف این جریان ارائه می‌شود که ممکن است برای به انحراف کشیدن جریان صدری تلاش کنند. خانم دکتر مها‌الدوری که یکی از مهم‌ترین نمایندگان ادواری جریان صدری است که در شبکه‌های مختلف به‌طور جنجالی از صدر حمایت می‌کند. او همان طور که از فامیلش مشخص است سنی و دختر یکی از افسران بلندپایه گارد ریاست جمهوری صدام و از بستگان عزت‌دوری، نفر دوم بعد از صدام در حزب بعث، متهم به اعدام صدها شیعه ممتنع از جنگ با ایران است. این خانم اخیراً در جریان تحصن صدری‌ها در ساختمان مجلس عراق گفت بعید نیست امام زمان در کنار شما و زیر سایه صدر فعالیت می‌کند.

مصطفی الهایم خبرنگار شبکه الحره آمریکا که اخیراً استعفا داده و بی‌درنگ معمم شده، در همه محافل از صدر حمایت می‌کند. او در اکثر سخنرانی‌هایش تاکید می‌کند که سید مقتدی صدر همان امام زمان است.

شیخ محمد عبودی وکیل صدر در استان ناصریه است. او همواره می‌گوید سیدم مقتدی، سلام‌الله علیک، شما از انبیاء برتری، زیرا

آدم وسوسه شد و تو نشدی و ذو‌النون مردمش را ترک کرد و تو نکردی و تو بیش از ایوب صبر کردی و این رازی است که افراد طاهر و پاک آن را درک می‌کنند.

شیخ عدنان العبادی یکی از روحانیون صدری همواره می‌گوید اگر هزار بار با مقتدی کشته و زنده شویم از او دست نمی‌کشیم. او مسیر ما به سوی خداست.

شیخ حسن سبتی از روحانیون صدری می‌گوید من از شهید صدر دوم شنیدم که به مقتدی می‌گفت: ای فرزند زهرا و ای فرزند امام حسین!

جالب است که اخیراً مقتدی استفاده از این واژگان را شروع کرده و بیانیه‌های خود را به با نام مقتدی فرزند امام حسین مذیل می‌کند.

شیخ عباس زیدی نیز همواره تاکید می‌کند که تردیدی نیست که مقتدی همان حجت است و اوست که فرزند صدر دوم معصوم است و هر کس با او مخالفت کند کافر است.

این نمونه‌ای از گفته‌های سران جریان صدری است که نشان می‌دهد ساختار دقیقی در درون این جریان سیاسی تلاش می‌کند آن را به انحراف بکشاند و از سادگی و تعبد مردم عراق سوء استفاده کند تا این مردم همواره و بدون تردید به رفتار رهبران این جریان، از فرامین مقتدی و دستیارانش تبعیت کنند.

آیت الله سید کاظم حائری اخیراً مقتدی را از وکالت عزل و از لحاظ شرعی در باره تبعیت از وی تشکیک کرد و به خاطر برائت ذمت از مرجعیت کنار رفت و مردم عراق را به تبعیت از آیت‌الله العظمی خامنه‌ای فرا ‌خواند؛ اما می‌بینیم سران صدری به جای دغدغه پیدا کردن در باره تقلید از سید کاظم حائری و ضرورت تبعیت از توصیه‌های ایشان که یکی از ارکان فقهی مذهب شیعه است، به این مسئله اعتنا نمی‌کنند و ایران را متهم می‌کنند که آقای حائری را تحت فشار قرار داده تا به این جریان خیانت کند. سیاسی کردن مسائل فقهی و تعبدی و بی‌اعتنائی به اینها به بهانه‌های سیاسی، قطعاً این تشکل را به بی‌راهه خواهد برد.

نکته دیگر اینکه نیروهای «سرایا السلام» شاخه نظامی جریان صدر اخیراً با سلاح‌های سبک و نیمه‌سنگین به منطقه سبز حمله و پس از شکست در اشغال این منطقه با دستور مقتدی از این منطقه عقب‌نشینی ‌کرد. سید مقتدی در فرمان عقب‌نشینی سرایا‌السلام از منطقه سبز به نیروهایش حمله ‌کرد و گفت که در این درگیری‌ها قاتل و مقتول هر دو در آتش و عذاب‌اند. سئوال این است که این نیروها به دستور چه کسی وارد جنگ شدند؟ مگر می‌شود تصور کرد که اینها سنگرهای مقابل داعش در سامرا را به این سادگی رها کنند و به بغداد بیایند و بدون دستور از بالا برای اشغال منطقه سبز وارد جنگ شوند. بعد مقتدی صدر می‌گوید که قاتل و مقتول هر دو در آتش‌اند تارهبران جریان را از هر گونه اتهامی مبرا سازد و چنین وانمود کند که این نیروها غیر منضبظ‌اند و خودسرانه دست به چنین اقدامی زده و باعث کشته شدن بیش از چهل نفر شده‌اند. این گونه رفتارهای سیاسی و غیر شرعی نشان می‌دهد جریان صدر در حال استحاله از یک جریان دینی به یک جریان سیاسی است و اگر برای خروج از این شرایط به این جریان کمک نشود، آینده این جریان و عراق به شدت آسیب‌پذیر خواهد بود.

17نوامبر/22

پانصد شاهد عادل! برای یک ماسون؟

ساده‌اندیشی است اگر کسی فکر کند که ماسون‌ها هر چند خود را مسلمان، مسیحی، یهودی و یا پیرو هر مسلک و مذهب دیگری بنامند، به دین و مسلکی اعتقاد دارند.

ماسون‌ها سرباز اردوگاه نظام سلطه‌ هستند و هر چند شناسنامه ایرانی، مصری، اروپایی یا آفریقایی داشته باشند، حتی به سرزمین مادری خود هم هیچ تعلق خاطری ندارند. آنها جماعتی برگزیده از میان نخبگان هنرمندان و یا صاحبان ثروت و قدرتند که در ازای به فراموشی سپردن دین و ملت و ملیت خود، تبدیل به چرخ دنده‌های ماشین نظام سلطه‌ای می‌شوند که بر کرسی‌های قدرت و ثروت و شهرت تکیه ‌زده‌اند و اگر به مسجد و کلیسا و کنیسه و یا هر معبد دیگری هم می‌روند و یا در برابر سرود ملی و پرچم کشورشان به احترام می‌ایستند، تنها از سر فریب و نیرنگ است.

در جهان‌بینی آنان، انسان، دفتری بی‌آغاز و بی‌فرجام است. نه مبدئی دارد و نه معادی و نوع بشر هیچ تفاوتی با سایر حیوانات ندارد. فلسفه لذت در زندگی و ماندن چند روز بیشتر در چراگاه طبیعت، شعار و شیوه زندگی آنان است. از این رو زندگی آنان در دروغ و فریب و خیانت خلاصه می‌شود. از این رو تشکیلات «فراماسونری» تشکیلاتی نهان‌روش و نخبه‌گرا و هدف آن بهره‌کشی از ۹۹ درصد مردم به نفع خود است و لذا آنها پل‌ تهاجم سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی دشمن و کارشناس دلالی و باز کردن پای بیگانگان به سرزمین مادری و امضاکنندگان قراردادهای ننگین به نفع نظام سلطه هستند.

حکایت باز شدن پای این دین‌ستیزان وطن‌فروش به ایران به دوره قاجار باز می‌گردد که نظام سلطه که در آن مقطع مقرش در «لندن» بود، با بهره‌گیری از ضعف دولت قاجار و دولتمردان ضعیف‌النفس آن، زمینه‌ ضمیمه کردن ایران به نظام فرهنگی و سیاسی و شبکه جهانی مورد نظر خود را فراهم دید.

میرزا ملکم خان در سال ۱۲۷۷ هـ.ش، «فراموشخانه» را در تهران پایه‌ریزی و آشکارا شروع به یارگیری و اعطای عضویت به کسانی کرد که حاضر بودند به نام «تجدد» پا روی دین و ملیت خود بگذارند، غافل از اینکه ایران شیعه با مستعمرات بریتانیا تفاوت دارد و با واکنش تند علمای شیعه و مردم دیندار روبرو خواهد شد.

میرزا ملکم خان که به هیچ دین و آئینی معتقد نبود، در حرکتی فریبکارانه در مقابل مواضع مرجع بزرگ و بصیر تشیع، حاج ملاعلی کنی، نامه‌ای خطاب به علما و مردم نوشت و به مقدسات دینی و انبیا و اولیاء الهی سوگند خورد که فراموشخانه به‌قدر ذره‌ای با دین مخالفت ندارد و برای اثبات چنین ادعایی پای پانصد شاهد عادل را هم به میان کشید و نوشت:

«…به ذات پروردگار عالم قسم و به دینی که می‌پرستم و به حق جنب خاتم الانیباء و به حق ائمه اطهار و به حق کل انبیای عالم که مقصود اسرار ما به‌قدر ذره‌ای با شریعت اسلامی منافات ندارد، بلکه آنچه گفته و کرده‌ایم کلاً به جهت تقویت و مزید رونق اسلام بوده است و نیز قسم می‌خورم به جهت اثبات قول خود پانصد نفر مسلمان عادل را شاهد می‌آورم که در این مجمع اسرار به‌جز معقولیت و به‌جز دینداری و به‌جز دولت‌خواهی و به‌جز صلاح حال مسلمانان هیچ خیالی نبوده و نخواهد بود…»(۱)

بی‌شک با تورق تاریخ توحیدی انبیاء الهی و ائمه اطهار«ع» و ترفندهای جریان باطل در برابر حق نباید به‌سادگی از کنار ادعای این سامری و عمروعاص و اشعث زمان گذشت. و به میدان آوردن پانصد شاهد عادل!! برای این جماعت کار دشواری نبوده است و بی‌شک وقتی سخن از پانصد شاهد عادل به میان‌ می‌آید، یعنی سخن از مؤمنان ساده‌لوح و معتمدین و خیرین بازار و محلات و حتی معممین و مأمومین مساجد و حسینیه‌ها مدنظر اوست و نه منورالفکران و طباله‌های قهوه‌خانه‌نشین!!

تأکید میرزا ملکم‌خان بر واژگانی چون «معقولیت»؛ «دینداری» «دولت‌خواهی» و «صلاح» برای نسل کنونی تداعی‌کننده شعارها و محور مقاله‌های روزنامه‌هایی است که در چند دهه اخیر دین و نظام اسلامی را نشانه رفته‌اند. اما سخن از پانصد شاهد عادل برای نسل امروز سخن گفتن با چاه است و لب فروبستن.

نگاهی دوباره به کارنامه ‌جماعتی که از خرداد تا دی ماه ۱۳۸۸ فریب سوگندهای سبز و قرآن‌های بر نیزه رفته را خوردند، حکایت همان پانصد شاهد عادل!! میرزا ملکم‌خان است.

مرجع عظیم‌الشأن ملاعلی کنی نه فریب سوگند به ذات حق تعالی و ائمه اطهار«ع» را خورد و نه امضای پانصد شاهد عادل را به پشیزی گرفت و نه سخن گفتن از عقلانیت، دینداری، دولت‌داری و اصلاحات، ایشان را فریفت و بی‌درنگ دستور تخریب و به آتش کشیدن «فراموشخانه» را صادر کرد. علمای بصیر و آگاه به زمان و زمانه نیز از ایشان تبعیت کردند. محیط طباطبایی می‌گوید:

«…میرزا ملکم خان در سنه هزار و دویست و هفتاد و هفت در تهران فراموشخانه‌ای بنا کرده بود… تا اینکه علمای عظام متفقاً به مقام منع و تکفیر برآمدند و با هیئت و اجتماع مدرسه و فراموشخانه را خراب کردند و آتش زدند و با خاک یکسان کردند و اساس را برچیدند.»(۲)

از این تاریخ به بعد ماسون‌ها برای مقطعی، زندگی مخفی را شروع کردند و میرزا ملکم‌خان سازمان دیگری به نام «جامع آدمیت» را پی‌ریزی کرد. پس از چندی نیز «لژ بیداری» شکل گرفت، نقش افراد این سازمان و لژ بیداری در انحراف نهضت عدالتخانه و فجایع دوران مشروطیت چون به شهادت رساندن شیخ فضل‌الله و قراردادهای ننگین دوران ناصرالدین شاه تا دوران ذلت‌بار محمدرضا پهلوی از چشم تاریخ پنهان نیست.

اما در میان همه «ماسون»‌ها «تقی‌زاده» را می‌توان نماد این شبکه مخفی دانست که به نام غرب‌گرایی و تجدد بر آن شد با پاک کردن مرزهای جغرافیای مذهبی و ملی، ایران را به دامان نظام سلطه بیندازد و خیانت‌های او هرگز از حافظه‌ تاریخی ایران و تاریخ معاصر پاک نخواهند شد.

تقی زاده در سال ۱۳۲۷ هـ. ش نماینده مردم تبریز بود. در جلسه ۱۳۰ مجلس شورای ملی دوره پانزدهم، عباس اسکندری در جریان استیضاح و در باره نفوذ بریتانیا به وسیله فرقه فراماسونری، از افرادی چون حکیم‌الملک و تقی‌زاده نام برد. کتیرایی او را در فهرست اعضای «لژ بیداری» و جزو ۱۲۷ عضو این اثر در کنار نام محمدعلی فروغی و پیرنیا و…. می‌آورد و اسماعیل رائین نیز در ضمن نوشتن سرگذشت حسین‌علی خان نواب، او را جزو «لژ بیداری ایران» می‌خواند و حتی شماره پرونده او را در فهرست شماره ۲۵، کارتون ۵ بایگانی اثر آدرس داده است.(۳)

در حقه‌بازی، دروغ‌گویی و دورویی این طایفه‌ بی‌دین و وطن‌فروش که امروز نیز برخی دانسته و ندانسته شعارها و شیوه‌های آنان را در جنگ با دین و وطن به کار می‌بندند، همین‌ بس که این افراد در عین جدایی از جامعه دینی ایران، همواره خود را نماینده اکثریت جامعه می‌خوانند و با به کارگیری شیوه‌های وطن‌فروشانه و ارتباط پنهان و آشکار با بیگانگان، از خود چهره‌ای اخلاق‌مدار را به نمایش می‌گذراند. فردی مانند تقی‌زاده همانند اقران امروزی خود، نه تنها صراحتاً از تشکیل فراماسونری به‌عنوان تنها راه رسیدن به تجدد دم می‌زد، بلکه رذائل اخلاقی‌ای را که خود بدان مبتلا بود، به دیگران نسبت می‌داد. تقی‌زاده در شماره ۱۰ مجله یادگار صفحه ۵ در خصوص ضرورت تشکیل چنین جمعیتی می‌نویسد:

«… چهارم، تشکیل جمعیتی برای ترویج حیثیت و شرف و راستگویی و اجتناب از دروغ و دسیسه و نفاق و خودداری از مبالغه و اظهارات بی‌اساس و بی‌دقت و احتراز از مسامحه و پرهیز از غیبت و نمامی و مخصوصاً ترک مطلق تعارفات بی‌حقیقت دورویی (که از بدترین مفاسد اخلاقی این ملت است) چه در کلام و عمل و چه در کتابت.»

نسبت دادن این واژگان به ملت ایران و جامعه دینی از سوی جماعتی که نمّامی و جاسوسی برای بیگانگان، هم‌نشینی با کثیف‌ترین افراد و امضاکنندگان ننگین‌ترین قراردادها و…. را در پرونده خود دارند، برای نسل امروز که برخی از اظهارنظرهای به‌ظاهر عقلای قوم و اصلاح‌خواهان جامعه را در روزنامه‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌بینند، آشناست.

بررسی نوشته‌های تقی‌زاده و دوستان ماسونش در روزنامه‌های آن روز، بیش از پیش پرده از ماهیت این افراد بر‌می‌دارد و سندی گویاست بر شناخت و بصیرت رهبر انقلاب که از تقی‌زاده‌های امروز سخن به میان می‌آورد. در یکی از روزنامه‌های عصر حاکمیت تقی‌زاده ماسون آمده است:

«هیچ دولتی نمی‌تواند دین و مذهب مخصوصی را بر رعایای خود تحمیل نماید. اگر چنین کند، خود را خراب خواهد کرد، پارلمان ما هم اگر بخواهد جزء اصلی دولت باشد، باید دین و مذهب را به کلی آزاد بگذارد مشروطه که یک شکل مخصوصی از مذهب را  با دولت خود لازم و ملزوم کرده و آنها را در هم آمیخته‌اند، دیر یا زود مجبور شده‌اند، مسائل دنیایی و سیاسی و مملکت‌داری را از امور دینی منفعل کنند، انگلیسی‌ها تقریباً سیصد سال پیش، خود را از مخمصه تلازم دین و سیاست فارغ کردند. ژاپنی‌ها هیچ‌وقت گرفتار این محذور نبودند. در فرانسه هم اکثر فتنه‌هایی که در تاریخ مشروطیت آنجا ملاحظه می‌شود، از بابت اتصال دین و دولت بوده است. در اطراف مملکت ایران همه‌جا اقوامی هستند که دین و مذهبشان با ایرانی‌ها تفاوت دارد. اگر ما بخواهیم با سعادت و مقتدر و معتبر باشیم، باید با همسایه‌هایمان دوست باشیم و از حیث سیاسی و تجارتی از همه بهره ببریم، حال آنکه اگر دولت به یک شکل از دین و مذهب مایل باشد و سایرین را طرف اعتنا قرار ندهد، از همه طرف مبتلا به مشکلات خواهیم شد و دست تمام همسایگان را به روی خودمان دراز خواهیم کرد. مدت‌هاست که دنیای متمدن ملتفت شده است که دین و اعتقاد یک امر شخصی و وجدانی است…»(۴)

سخن گفتن از شخصی بودن امر دین و محور قرار دادن مفاهیم و مؤلفه‌های میرزا ملکم‌خان در دوران مشروطیت، مقدمه‌ای برای کودتای فرهنگی فراماسونرها و به دنبال آن زمینه‌سازی برای کودتای نظامی رضاخانی بود که توسط عوامل نفوذی آنان در روزنامه‌های زنجیره‌ای آن زمان دنبال می‌شد. رویکردی که نسل امروز با نگاه کردن به روزنامه‌های زنجیره‌ای طیفی خاص و جریان به اصطلاح روشنفکری غرب‌گرا شاهد آن هستند؛ با این تفاوت که کارنامه ننگین عناصر فراماسونری آن‌زمان در دین‌ستیزی و وطن‌فروشی در لوای شعارهای فریبنده با تورق تاریخ معاصر ایران در جلوی دیدگان آنان است.

هشدار امامین انقلاب به مسئله نفوذ و تکرار مشروطیت و اشاره صریح رهبری معظم انقلاب به شخص «تقی‌زاده» و تقی‌زاده‌های امروز و طرح مسئله «نفوذ جریانی» دشمن، هر فردی را متوجه خاستگاه تقی‌زاده و پیامدهای اسفبار حضور وی در شبکه فراماسونری می‌سازد که دیروز با تابلو «فراموشخانه» و «جامع آدمیت» و «لژبیداری» خود را نشان می‌داد و امروز با ابزار نوین ارتباطات و تعاملات به اصطلاح فرهنگی و علمی شاهد آن هستیم. جماعتی که با تنفس در فضای «دین جهانی» و «جهان‌وطنی» یکسان سخن می‌گویند، همزمان به میدان می‌آیند، با هم سکوت می‌کنند، با هم فردی را برجسته و فرد دیگری را تضعیف و تخریب می‌کنند و به چرخ دنده‌هایی شبیه هستند که گویی «فراموشخانه»‌ای برپاست و از «میرزا ملکم‌خان» جدیدی دستور می‌گیرند.

همراهی و همدلی این جمع در داخل با بیگانگان و براندازان، به‌ویژه در فتنه‌ها و پروژه‌های براندازانه نرم و نیمه‌سخت، نشانه هم‌نفسی این جمع در فضای «لژهای» ناپیدایی است که به دنبال دین جهانی و جهان‌وطنی نظام سلطه هستند. جمعی بی‌شناسنامه و فاقد هویت دینی و ملی، هم‌سخن با بیگانگان، همراه با اغتشاشگران و پرکننده برنامه‌های رسانه‌های غربی و سوژه‌ساز براندازان. جمعی که شاید امروز قدرت فریب دادن چند شاهد عادل بی‌بصیرت در بین بازاریان و دانشگاهیان و حتی حوزویان را داشته باشند، ولی در برابر اکثریت مردم بصیر و نخبگان مؤمن چنان درمانده‌اند که به پریشان‌گویی افتاده‌اند و هر روز تنهاتر از دیروز شاهد فروپاشی تمدن غربی هستند که روزی آن را نسخه نجات ایران می‌دانستند.

 

پی‌نوشت:

۱٫فرامانوسری در ایران ص۱۷۴ به نقل از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، دفتر سوم ص ۲۹

۲٫مجموعه آثار میرزا ملکم خان، تکخاله ص ۵، محمد محیط طباطبایی به نقل از نهضت امام خمینی دفتر سوم ص ۳۹

۳٫ر ک من تقی‌زاده هستم ج ۲ صص ۲۵۸ – ۲۵۹

۴٫فراز و فرود مشروطه، سید مصطفی تقوی صص ۲۰۵ و ۲۰۶ به نقلی از من تقی‌زاده هستم ج ۱ صص ۲۱۴-۲۱۵

17نوامبر/22

این کُندى زاییده کوته‌بینى شماست!

پیکار جمل با شکست فتنه‌انگیزان پیمان‌شکن پایان یافت و امیرمومنان(ع) روز دوشنبه، ۱۲رجب سال سى و ششم با همراهی جمعی از بزرگان و مردم بصره ‌به کوفه درآمد و با استقبال قراء، ناموران و قاطبه مردم کوفه، پیاده آهنگ مسجد اعظم شهر کرد. دو رکعت نماز بخواند و سپس بر منبر شد و خداى را سپاس و ستایش کرد و بر پیامبرش«ص» صلوات فرستاد. امیرمومنان«ع» ضمن اشاره به فرجام تلخ دستاورد متمردان فتنه‌گر در جمل، بر خاطیان کوفه که از همراهی با امام به وقت نیاز کوتاهی کرده بودند، تمرکز کرد و فرمود:

«من آن مردانتان را که از یارى به من کوتاهى کردند ملامت و نکوهش مى‌کنم. آنان را از خود برانید و سخنان ناخوشایند که در خور آنند به گوششان فروخوانید تا سرزنش شوند و حزب خدا به گاه جدایى از آنها باز شناخته شود.»

چهره‌هایی در مسجد گردآمده بودند که خواص امت به شمار می‌رفتند و انتظار همراهی و پیشگامی از آنان می‌رفت.‌ امام«ع» رو به آنان کرد و در توبیخشان ‌فرمود:

«چه‌چیز شما را که اشراف قوم خود هستید بر آن داشت که از یارى من طفره روید؟ به خدا سوگند اگر این کندى شما از سستى نیست و زاییده کوته‌بینى شماست، شما هلاک‌شونده‌اید و به خدا سوگند اگر به خاطر شک در فضل و لزوم  پشتیبانى از من است، به‌راستى دشمن محسوب مى‌شوید.»

عذرتراشی‌های شروع شد و هر کسی بهانه‌ای آورد. گفتند: «پناه بر خدا! اى امیر مؤمنان! ما تسلیم به امر و سرسپرده توایم و با دشمنت در پیکاریم.» آنگاه همگى عذر خواستند. در میان آنها کسانى بودند که عذر خود را بازگفتند و برخى بیمارى را بهانه آوردند و پاره‌اى دیگر غیبتشان را یاد کردند

****

حکایت سلیمان بن صرد خزاعى نیز عبرت‌انگیز است. او از خواص امت به شمار می‌رفت و پیشگامی‌اش در پیکار جمل مورد انتظار بود، لیکن بی هیچ عذری نیامد. او در مسجد کوفه به حضور امیرمومنان«ع» رسید و حضرت وى را سرزنش و نکوهش فرمود و به او گفت:

«تو دچار تردید شدى و گوش خواباندى و نیرنگ به کار بردى، در حالى که نزد من‌ موثق‌ترین مردم بودى و چنان مى‌پنداشتم که در یارى دادن به من سریع‌ترین آنان محسوب مى‌شوى. چه چیزی بر آنت داشت که از اهل بیت پیامبرت «ع» دست بردارى و چه عاملى تو را از یارى دادن به آنان بازداشت؟»

عرض کرد:

«اى امیر مؤمنان! مسائل را به عقب بر مگردان و مرا بدانچه گذشته است ملامت مفرما و دوستى مرا به همان پایه نگه دار تا خیرخواهى من به اخلاص از آن تو باشد. هنوز کارها در پیش است که ضمن آنها دوستت را از دشمنت باز خواهى شناخت.»

امام پاسخش را ندادند. سلیمان لختى نشست و سپس برخاست و نزد امام حسن «ع» که در مسجد نشسته بود رفت و زبان به شکوه گشود.

کارنامه سست دهه شصت و هفتاد سلیمان بن صرد در دوران خلافت امام حسن مجتبی«ع» و عدم همراهی او در حماسه کربلا و شکل‌دهی قیام بی‌ثمر توابین از سوی او یک پیام داشت: او به‌هنگام تصمیم نگرفت و در جایی که انتظار می‌رفت حضور نداشت و خواسته یا ناخواسته نقش مورد انتظار دشمن را بازی کرد.

****

قضایای تاریخی تابلویی برای آموختن و عبرت گرفتن است. به‌خصوص در تحولات جاری جامعه اسلامی، نقش خواص در فراز و نشیب‌ها بسیار موثر است؛ از این ‌رو حضور به‌هنگام و پرشمار در هر صحنه و یا فتنه اجتماعی و سیاسی، حداقل انتظار پیشوای امت و امت امام است.

موضع بی‌جا گرفتن، بد سخن گفتن و حتی سکوت خواص در جایی که سخن و روشنگری مورد انتظار است، فضای فتنه را تاریک‌تر می‌کند؛ آن‌سان که حکیم فرزانه انقلاب می‌فرماید:‌

«در فضای فتنه، این جمله‌ « کُنْ‏ فِی‏ الْفِتْنَهِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَب» را بد می‌فهمند و خیال می‌کنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ وجه فتنه‌‌گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد. مراقب باید بود.

در ماجرای فتنه مهر ۱۴۰۱ نقش منفی برخی از خواص در قالب بیانیه و اطلاعیه و سخنرانی، ‌به آتش فتنه دامن زد و راه را برای چینش اهداف شوم دشمن کامل کرد و مع‌الاسف بعد از روشن شدن ماجرا، جبران موضع‌گیری حداقل انتظار جبهه پیروان حق بود. رهبر حکیم انقلاب اینگونه آنان را مورد خطاب قرار داد:‌

«بعد از آنکه دیدند قضیه چیست، بعد از آنکه فهمیدند در نتیجه‌ حرف‌های آنها همراه با برنامه‌ریزی دشمن چه اتفاقی در خیابان و در مسیر عمومی مردم می‌افتد، بایستی آن کار خودشان را جبران کنند؛ باید موضع بگیرند، باید صریحاً اعلام کنند که با‌ آنچه اتّفاق افتاده مخالفند، بایستی تفهیم کنند که با برنامه‌ی دشمنان خارجی مخالفند. باطن قضیّه معلوم شد. وقتی شما می‌بینید که عنصر سیاسی آمریکایی این قضایا را به دیوار برلین تشبیه می‌کند، باید بفهمید که غرض چیست؛ باید بفهمید که مسئله، مسئله‌ دلسوزی برای یک دختر جوان نیست؛ این را باید می‌فهمیدید. اگر نفهمیدید، بفهمید. اگر فهمیدید، باید موضع اعلام کنید.»

راستی این کندی در حضور و عدم جبران خطا زاییده چیست؟

17نوامبر/22

چرا نباید کوتاه بیاییم؟ “نکاتی چند در خصوص اغتشاشات اخیر”

با توجه به فروکش کردن اغتشاشات اخیر که به بهانه‌ فوت یک دختر جوان شکل گرفت، ذکر چند نکته به دور از هیجان و احساس، لازم می‌نماید.

اول: بیش از ۱۵ سال است که گشت ارشاد برقرار است، اما در طول این مدت هیچ ‌گونه حادثه فوتی برای کسانی که اعمال قانون ‌شده‌اند رخ نداده بود. نتیجتاً حادثه فوت مهسا امینی یک مورد غیرمعمول بود و در ۱۵ سال گذشته مورد مشابهی نداشت.

دوم: بستر و زمینه اعتراضات و آشوب‌ها در سال‌های اخیر به علت تحریم‌های ظالمانه آمریکا و فشار شدید اقتصادی به مردم کاملاً فراهم است و به هر بهانه‌ای رخ می‌دهد. مطمئناً اگر حادثه فوت مهسا امینی نیز رخ نمی‌داد، باز به بهانه‌ای دیگر شاهد اغتشاش و اعتراض می‌بودیم.

سوم: پس از آشوب‌های سال ۹۶، تلگرام که یک شبکه اجتماعی پرطرفدار بود فیلتر شد و افکار عمومی جامعه به سمت اینستاگرامی هدایت شدند که توسط یک صهیونیست (آدام موسری) مدیریت می‌شود که به‌شدت بر نشر مطالبی در جهت ضدیت سیاست‌های منطقه‌ای ایران و سپاه پاسداران حساسیت نشان می‌دهد و در اغتشاشات اخیر نیز یکی از بسترهای جدی تحریک آشوب‌ها بود.

چهارم: اغتشاشات، شکل فراگیر و اجتماعی نداشت و تعدادی از جوانان و نوجوانان به صورت نقطه‌ای در مکان‌های مختلف گرد هم می‌آمدند و با ایجاد راهبندان در برخی خیابان‌ها دست به آشوب می‌زدند که بررسی‌های صورت گرفته، افراد دستگیرشده نشان می‌دهد عمدتاً فاقد تحصیلات دانشگاهی و بیکار بوده‌اند.

پنجم: سلبریتی‌ها و کسانی که خود توسط دستگاه‌های تبلیغاتی نظام مطرح شده‌اند، نقش مهمی در تحریک و تهییج اعتراضات داشتند که البته قابل تامل است!

ششم: آشوب‌های اخیر نشان داد عموم ملت ایران و توده‌های مردمی، هرقدر هم که از وضعیت اقتصادی و معیشتی ناراضی باشند، حاضر به همراهی با اعتراضات خشونت‌بار و براندازانه در کف خیابان نیستند و همراهی‌شان حداکثر در حد یک استوری و یا نشر یک توییت بوده است.

هفتم: اعتراضات و اغتشاشات اخیر باعث امیدواری مقامات آمریکا از تاثیرات تحریم‌هایش بر افکار عمومی ایران در جهت مبارزه با نظام جمهوری اسلامی شد. به همین جهت بسیار بعید به نظر می‌رسد که آمریکا حتی پس از انتخابات کنگره، با شرایط ایران موافقت و تحریم‌ها را لغو کند.

هشتم: برای اولین ‌بار، همزمان با اغتشاشات داخلی، طیف‌های مختلف مخالفین نظام جمهوری اسلامی اعم از سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان اقلیم کردستان و جدایی‌طلبان آذربایجان و بلوچستان با هم متحد شدند – و البته با برخی افراد اجاره‌ای از سایر کشورها – تجمعاتی را در کشورهایی چون انگلستان، آمریکا و برلین آلمان ترتیب دادند.

این در حالی بود که بررسی میدانی و تصاویر ویدئویی از اعتراضات در داخل ایران نشان می‌داد که اغتشاشات داخلی، شکل فراگیر و عمومی ندارد و به‌صورت پراکنده و نقطه‌ای و با حداکثر چند صد نفر (ولی با درجه خشونت زیاد) برگزار می‌شوند.

به نظر نگارنده تاکنون سابقه نداشته که در تاریخ چند دهه اخیر و در یک پدیده اجتماعیِ اعتراضی، حجم و تعداد معترضان خارج از کشور نسبت به مسئله و موضوعی اعتراضی بیش از تعداد معترضین داخلی باشد که این خود حاکی از برنامه‌ریزی گسترده‌ و حساب شده‌ دشمنان برای براندازی نظام جمهوری اسلامی است.

شاید گفته شود ترس داخلی‌ها از قدرت سرکوب نظام است و عمدتاً مخالف‌اند، لکن تجربه و البته بررسی‌ها نشان می‌دهند چنانچه مشروعیت حکومتی در اذهان عموم مردمش زایل گردد، توانایی سرکوب نیز نمی‌تواند مانع از حضور توده‌ها در خیابان شود و ایضا بدنه نیروهای نظامی و امنیتی نیز به علت نبود مشروعیت دچار ریزش و تزلزل می‌شود.

در نتیجه باید اظهار کرد این حرکات اعتراضی، به جای آنکه از داخل به خارج سرریز شود و محرکی برای حمایت ایرانیان مقیم خارج برای پشتیبانی و همدردی با معترضین داخلی باشد، بالعکس از خارج به داخل رخنه کرده است.

همچنین بررسی تلاش رسانه‌های خارجی طی ماه‌های اخیر این نکته را اثبات می‌کند که نقش تحریک و تهییج رسانه‌های وابسته به آمریکا و انگلیس و عربستان سعودی و حتی «یورو نیوز» فرانسه تا چه اندازه در دامن زدن به اغتشاشات داخل کشور بالاست.

بنابراین با نگاه واقع‌بینانه به اعتراضات داخلی و همچنین تجمعات صورت گرفته در خارج از کشور، این ادعا که اتفاقات داخل ایران یک انقلاب اجتماعی است و توده‌های مردم خواهان تغییرات و دگرگونی‌های بنیادین هستند، کاملاً مردود است.

نهم: بی‌تردید عدم همراهی عموم مردم با معترضان آشوبگر به معنای رضایت از وضع موجود نیست، اما این نکته را نیز باید مدنظر قرار داد که هدف اصلی آمریکا از وضع تحریم‌های حداکثری، ایجاد فشار بر مردم و ناراضی کردن آنان و کشاندن توده‌های مردم به خیابان‌ها به منظور براندازی است؛ لذا هرگونه رفتار قانون‌شکنانه و تخریب و به آتش کشیدن اموال عمومی و…، خواست آمریکا و دشمنان کشور است و مسئولان موظف‌اند با متخلفان برخورد قاطع کنند.

دهم: در مورد موضوع حجاب اسلامی که از نصوص (دستورات صریح خداوند) است و در آیه‌هایی از قرآن مانند ۳۰ سوره نور و ۵۹ سوره احزاب و…، برآن تاکید شده است؛ جمهوری اسلامی به عنوان نظامی که دال مرکزی گفتمان آن اجرای احکام و قواعد اسلامی است و ایدئولوژی‌ آن بر این مبنا گذاشته شده، در صورتی که از اجرای این دستور قرآنی کوتاه بیاید، از حیّـز انتفاع ساقط می‌شود و کارکرد اسلامی آن زیر سئوال می‌رود و دیگر اساساً نمی‌تواند ادعا کند جمهوری اسلامی است.

و نکته دیگر اینکه حد یقف هرگونه کوتاهی در امر حجاب مشخص نیست و ممکن است امروز روسری بهانه اعتراض شود و فردا چیزی دیگر…

همچنین کوتاه آمدن بر اثر اغتشاش و آشوب، الگوی مناسبی را به معاندان می‌دهد که در آینده نیز به بهانه‌هایی دیگر مجدداً دست به آشوب بزنند، زیرا به این نتیجه خواهند رسید که جمهوری اسلامی تحت فشار کوتاه می‌آید.

لذا بر کسانی که در عرصه فرهنگی و جهاد تبیین فعال‌اند این نکته فرض است که برای مردم تبیین کنند که حاکمیت هر کشوری متناسب با فرهنگ، تاریخ، هویت و عرف خود حد و حدود پوشش و حجاب مردمش را معین می‌کند و اقلیت موظف‌اند به قانونی که مورد تایید اکثریت است پایبند باشند.

طبیعی است در ایران که قاطبه مردم معتقد به حجاب با معیارهای تعیین شده توسط قرآن و سنت رسول‌الله (ص) هستند، حکومت معیار نوع و سطح حجاب را قرآن و سیره رسول‌الله(ص) و ائمه اطهار(علیهم‌السلام) بداند؛ زیرا اکثریت مردم مسلمان‌اند و حکومتی که به نام اسلام و با پشتیبانی مردم شکل گرفته است وظیفه دارد قوانین اسلامی و خواست عمومی مردم را اجرا کند.

لذا هرگونه تسامح و عقب‌نشینی موجب امیدواری دشمنان نظام و مخالفان اجرای احکام اسلامی و چه بسا باعث تداوم آشوب‌ها ‌شود. در عین‌‌حال بایستی ضمن بر طرف کردن معضل اشتغال و مشکلات اقتصادی مردم، دستگاه‌های مختلف و مسئول نظام به صورت جدی وارد عرصه عمل شوند و بدون هرگونه شتاب و هیجان‌زدگی و با یک برنامه‌ریزی راهبردی مدون بلندمدت، میان‌مدت و کوتاه‌مدت با در نظر گرفتن حساسیت‌های جامعه و تعیین مصادیق جرم اقدام کنند؛ امری که نباید شامل مرور زمان شود.

 

17نوامبر/22

نقش نظام سلطه جهانی و صهیونیست‌‌ها در اغتشاش‌های اخیر ایران

مقدمه:

با فروکش‌کردن ناآرامی‌ها و اغتشاشات اخیر در تهران و برخی مناطق دیگر کشور به بهانه مرگ یک دختر جوان، شاید مهم‌ترین مسئله، بررسی ریشه‌ها و عوامل تغییر چهره سریع این ناآرامی‌هاست؛ از نوعی “اعتراض مدنی” به “اردوکشی‌های خیابانی” و “اغتشاش‌های ویرانگر”. اینکه چرا حرکتی که در ابتدا می‌توانست پیگیرِ به‌حقِ روشن‌شدن علت مرگ ناگهانی مهسا امینی در مرکز امنیت اخلاقی تهران از مقامات و نهادهای دولتی باشد، به‌یکباره به اغتشاش‌ها و ناآرامی‌های ساختارشکنانه با شعارهای تند و اقدامات ضدامنیتی تبدیل و فضا برای اقدامات تروریستی در خیابان‌های تهران و چند شهر دیگر فراهم شد.

ریشه‌های اصلی بروز حوادث اخیر که به گفته مقامات کشور بدنه اصلی فعالان آن را جوانان و نوجوانان زیر ۲۵ سال تشکیل می‌دادند، مبحث جداگانه‌ای را می‌طلبد؛ اما نقش عوامل خارجی، به‌ویژه نظام سلطه جهانی به سرکردگی آمریکا و رژیم صهیونیستی در بروز ناآرامی‌های اخیر و همچنین سازماندهی اغتشاشات، به‌منظور سوری سازی ایران و فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران و حتی تجزیه کشور، با الگوگیری از سازماندهی فتنه‌ی سوریه، غیر قابل کتمان و کاملاً برجسته است. در این راستا، رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی خود در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۱ در مورد اغتشاش‌های اخیر کشور فرمودند:

«بنده به‌صراحت می‌گویم این برنامه‌ریزی، کار آمریکا، کار رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی و دنباله‌روهای آنهاست. برنامه‌ریزی کرده‌اند. عمله و مزدوران و حقوق‌بگیران آنها، بعضی از ایرانی‌های خائن هم که بیرون از کشور هستند، به آنها کمک کردند.»

در این مقاله به تحلیل و بررسی نقش صهیونیست‌ها به‌ویژه رژیم صهیونیستی و آمریکا در اغتشاش‌های اخیر ایران خواهیم پرداخت.

 

سازماندهی صهیونیست‌ها برای هدایت و برنامه‌ریزی اغتشاش‌های ایران

در سال ۲۰۱۷ شبکه جاسوسی CIA و سیستم ارتباطی آنها در ایران لو رفت و توسط وزارت اطلاعات منهدم شد. این شبکه‌ در چین و روسیه نیز فعال بود و با اطلاعاتی که از ایران به آن کشورها انتقال یافت، شبکه CIA در آن کشورها نیز منهدم شد. در ۷ اکتبر ۲۰۲۱ جولین بارز، گزارش مفصلی تحت عنوان «سازماندهی مجدد CIA برای تمرکز بر چین» در “نیویورک ‌تایمز” منتشر و در آنجا اشاره کرد که رئیس CIA (معاون سابق وزارت خارجه آمریکا) بااقدام عجیبی، بخش ایران در آن سازمان را منحل و ماموریت CIA در ایران را به موساد واگذار کرده است.

آخرین مسئول آن “مایکل دی آندریا” بود که به آیت‌الله مایک معروف بود. پیشتر در خبرها آمده بود که وی در سال ۲۰۱۹ در هواپیمایی که در افغانستان سقوط کرد، کشته شد، اما سپس این خبر تکذیب شد. در مراسم تودیع وی، آقای برنز اشاره کرد که بخش ایران تعطیل شد؛ اما نگفت که این ماموریت را به موساد واگذار کرده است. واگذاری میز ایران به موساد در گزارش جولین بارز آمده است. این اقدام، حرکت بزرگ و عجیبی بود و در تاریخ سرویس‌های جاسوسی نظیر آن وجود ندارد که بخشی مربوط به طرفی را که به‌زعم خودش دشمن است تعطیل و به سرویس دیگری واگذار کند. البته با توجه به شواهد موجود، به نظر می‌رسد که در بخش هدایت و برنامه‌ریزی کل این پروژه و سازماندهی جدید برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران موساد نقش بارزی داشته است.

سازمان CIA در دنیای غرب، سرویس مادر است. در دوران جنگ سرد میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، ساختاری اطلاعاتی و جاسوسی وجود داشت که به آن “ناتوی اطلاعاتی” ‌گفته می‌شد. در دوران جنگ سرد، سازمان CIA نیز سرویس مادر بود. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سرویس‌های جاسوسی رژیم صهیونیستی، انگلیس، آلمان و فرانسه، ذیل سازمان CIA فعالیت داشتند.  سرویس رقیب نیز سازمان جاسوسی شوروی KGB بود. پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، همه‌ سازمان‌ها، مراکز مطالعاتی وابسته به سازمان CIA تمامی توان و امکانات و برنامه‌های خود را بر روی جمهوری اسلامی ایران متمرکز کردند.

هم‌اکنون نیز، این ناتوی اطلاعاتی، همچنان پابرجاست؛ و فقط بخش‌هایی از اجزای آن تغییر کرده‌اند. بدین لحاظ وقتی CIA ماموریت ایران را به موساد واگذار می‌کند، بدان معناست اکنون سرویس مادر در خصوص ایران، موساد است و هرکسی که می‌خواهد در ایران کار کند، باید زیر نظر موساد و با اجازه رژیم صهیونیستی باشد.

آمریکایی‌ها در نمودار اطلاعاتی خود،  دنیا را به هفت بخش خاور نزدیک، اروپا، شرق دور و… تقسیم کرده بودند. ایران جزو یکی از آن هفت بخش و در نمودار CIA در رده مناطق تعریف شده بود. اما در حال حاضر، ماموریت ایران به سازمان موساد واگذار شده است. موساد نیز نمودار فعالیت جاسوسی خود را به هم ریخته و سازمان عریض و طویلی را برای ایران ایجاد کرد. ریاست آن سازمان نیز به یک خانم واگذار شد که مدعی بروز انقلاب زنانه در ایران بود. در جشنواره کن وقتی که فیلم عنکبوت مقدس اکران شد، بازیگر آن فیلم، مصاحبه‌ای کرد و گفت: «انقلاب آینده ایران، زنانه خواهد بود.»

اعلام راهبرد جدید «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم»

رژیم صهیونیستی دشمن اصلی جمهوری اسلامی ایران است و همواره دو هدف راهبردی را طبق سیاست‌های اعلامی خود در قبال ایران در پیش گرفته است که عبارتند از:

 ۱٫توقف پیشرفت صنعت هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران؛

 ۲٫توقف قدرت نظامی ایران تا به تراز قدرت نظامی اسرائیل نرسد.

بدین لحاظ پس از شکست راهبردهای گذشته، رژیم صهیونیستی برای مقابله با محور مقاومت و به اصطلاح گروه‌های نیابتی ایران، راهبرد جدیدی را تحت عنوان «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» را علیه جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده است. “نفتالی بنت” رئیس پیشین سازمان موساد، سال گذشته در دیدار با “بایدن” رئیس جمهور آمریکا، این راهبرد را اعلام کرد. وی با تاکید بر زدن “سر اُختاپوس” در تهران، اظهار داشت: «ایران را مجبور می‌کنیم یا بقای رژیم اسرائیل و یا مسئله هسته‌ای را بپذیرد.»

رکن این راهبرد، نافرمانی مدنی و ایجاد جنگ داخلی و قومیتی در داخل کشور و انهدام مراکز صنعتی و اقتصادی و حتی حمله به تاسیسات هسته‌ای است. در راستای اجرای این راهبرد جدید رژیم صهیونیستی، آمریکا نیز یک کمک یک و نیم میلیارد دلاری را در اختیار رژیم صهیونیستی قرار داده است. از نظر صهیونیست‌ها، مردم ایران باید به جان هم بیفتند و عملیات ترور و خرابکاری نیز به‌عنوان مکمل آن، اجرا شود. طبق راهبرد صهیونیست‌ها، باید به‌قدری به مردم ایران فشار وارد شود که آنها در دو جبهه وارد مخاصمه و جنگ شوند: جنگ با حاکمیت و مخاصمه با خودشان.

افزون بر آن رهبران رژیم صهیونیستی معتقدند که تنها اهرم فشار آمریکا علیه ایران، تحریم اقتصادی بوده که از نظر این رژیم کافی نیست. بدین لحاظ، خودشان را موظف می‌دانند که مستقیم وارد عمل شوند و در کنار اهرم فشار آمریکا، از اهرم‌های فشار دیگری علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند. لذا با در پیش گرفتن راهبرد «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» میخواهند به قول خودشان سر اختاپوس را در تهران قطع و حداقل، نظام  ایران را مجبور کنند یا بقای رژیم صهیونیستی و یا شروط غربی‌ها را بپذیرد.

طبق این راهبرد، ایران باید چنان درگیر مسائل و بحران‌های داخلی شود که بالاجبار فعالیت‌های هسته‌ای و حمایت از محور مقاومت و به تعبیر رژیم صهیونیستی، گروه‌های نیابتی را فراموش کند. بر این اساس، صهیونیست‌ها، بروز و شکل‌گیری اغتشاش‌ها در ایران را، فرصت طلایی با کمترین هزینه، برای خود در جهت تضعیف نظام جمهوری اسلامی و نیز امتیازدهی آن به طرف‌های غربی در پرونده و مذاکرات هسته‌ای و عدم حمایت از محور مقاومت با سوریه‌‌سازی و حتی تجزیه ایران اسلامی می‌دانند.

عوامل موثر در هدایت و سازماندهی اغتشاش‌های ایران توسط صهیونیست‌ها

اغتشاش‌های اخیر با پیشرفت‌های ایران اسلامی و تحولات منطقه‌ای و ژئوپلیتیکی در یک سال اخیر بی‌ارتباط نیستند و قطعاً پیشرفت‌ها در حوزه‌های مختلف علمی، فنّاوری و اقتصادی و سیاسی، مذاکرات هسته‌ای، افزایش گسترش عملیات مقاومت فلسطین در کرانه باختری، پیروزی‌های محور مقاومت در منطقه، جنگ اوکراین و مناقشه آذربایجان و ارمنستان در نقش‌آفرینی صهیونیست‌ها اثر داشته است.

مهم‌ترین عواملی که در حمایت و هدایت و سازماندهی اغتشاش‌های داخلی ایران توسط صهیونیست‌ها تاثیر‌گذار بوده‌اند عبارتند از:

  1. تلاش دولت انقلابی آقای رئیسی برای اجرایی شدن بیانیه گام دوم انقلاب امام خامنه‌ای

در ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ انقلاب اسلامی ایران در حالی چهلمین سالگرد پیروزی خود را پشت سر گذاشت و قدم به دهه‌ پنجم حیات خود نهاد که دوستانش در سراسر جهان، امیدوارانه آن را در گذر از چالش‌ها و به دست آوردن پیشرفت‌های خیره‌کننده، همواره سربلند دیده‌اند. در چنین نقطه‌ عطفی، رهبر حکیم انقلاب اسلامی با صدور «بیانیه‌ گام دوم انقلاب» و برای ادامه‌ این راه روشن، به تبیین دستاوردهای شگرف چهار دهه‌ گذشته پرداختند و به‌منظور «جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ» توصیه‌های اساسی و مهمی را ارائه فرمودند. بیانیه‌ «گام دوم انقلاب»، منشوری برای دومین مرحله انقلاب اسلامی و نیز تجدید مطلعی است خطاب به ملت ایران و به‌ویژه جوانان و منشوری برای «دومین مرحله‌ خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی» خواهد بود و «فصل جدید زندگی جمهوری اسلامی» را رقم خواهد زد. این گام دوم، انقلاب را «به آرمان بزرگش که ایجاد “تمدن نوین اسلامی” و «آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظماست» نزدیک خواهد کرد.

معظم‌له در بیانیه گام دوم انقلاب، ضمن توضیح و تبیین اقتدار انقلاب اسلامی و تغییر چالش‌ها و شکست مستکبران، مسیر آینده انقلاب اسلامی را روشن و به نقش جوانان به‌عنوان محور تحقق نظام پیشرفته‌ اسلامی اشاره و در پرتو امید و نگاه خوش‌بینانه به آینده به جوانان ایران توصیه‌هایی می‌کنند که سرفصل آنها عبارتند از:

علم و پژوهش، معنویت و اخلاق، اقتصاد، عدالت و مبارزه با فساد، استقلال و آزادی، عزت ملی و روابط خارجی و مرزبندی با دشمن، سبک زندگی.

پس از استقرار دولت انقلابی آقای رئیسی، عملاً تلاش برای اجرا شدن بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی با انگیزه بیشتری آغاز شد؛ به‌گونه‌ای که پس از گذشت یک سال از عمر دولت جدید، به‌رغم همه‌ مشکلات طاقت‌فرسا، جمهوری اسلامی روز به‌ روز گام‌های بلندتر و استوارتری به جلو برداشته و شاخص تراز انقلاب اسلامی در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، علمی، دفاعی و نظامی و… در گستره داخلی، منطقه‌ای و جهانی مثبت شد و از اواسط مرداد ماه نیز چهره پایدار و پیشرفته خود را در محافل آکادمیک علمی و پژوهشی جهان کاملاً نمایان ساخت. برخی از مصادیق آن عبارتند از:

۱٫مدیریت جهادی و اعتقاد به اصل «ما می‌توانیم»، به‌عنوان عامل عزت و پیشرفت ایران در همه‌ عرصه‌ها؛

۲٫تحکیم ثبات و امنیت و حفظ تمامیت ارضی ایران؛

۳٫تقویت و استحکام‌بخشی موتور پیشران کشور در عرصه‌ علم و فناوری و ایجاد زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی؛

۴٫به اوج رساندن مشارکت مردمی و مسابقه‌ خدمت‌رسانی؛

۵٫ارتقای شگفت‌آور بینش سیاسی آحاد مردم؛

۶٫سنگین کردن کفه‌ عدالت در تقسیم امکانات عمومی کشور؛

۷٫تلاش برای افزایش چشمگیر معنویت و اخلاق در فضای عمومی جامعه؛

۸٫ایستادگی روزافزون در برابر قلدران و زورگویان و مستکبران جهان.

نظام سلطه جهانی و صهیونیسم بین‌الملل که در دوره اول چهل ساله انقلاب اسلامی با مشکل بزرگ و سد پولادین جمهوری اسلامی ایران در برابر توسعه‌طلبی و زیاده‌خواهی آنها مواجه بود؛ با صدور بیانیه رهبر معظم انقلاب در مورد گام دوم انقلاب اسلامی، دریافتند که انقلاب اسلامی ایران نه تنها به‌عنوان یک کشور مستقل و پایدار در برابر آنها ایستاده و الگویی برای مردم دیگر کشورهای اسلامی شده است؛ بلکه کل تمدن “سکولار” و “لیبرال بورژوازی” غرب را نیز به چالش کشیده و ضمن خط بطلان کشیدن بر نظریه “پایان تاریخ” و “جهان تک‌قطبی” به سرکردگی آمریکا، “تمدن نوین اسلامی” را به‌عنوان یک تمدن مدرن برتر و فائق به رخ جهانیان می‌کشد.

بدین لحاظ پس از نمایان شدن شاخص‌های مثبت موتور پیشران انقلاب اسلامی در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، علمی، دفاعی و نظامی و… در تابستان امسال با همه توان به صحنه آمدند تا از رشد چشمگیر و پیشرفت جمهوری اسلامی ایران در حوزه‌های فوق‌الذکر که در برخی عرصه‌ها نظام سلطه جهانی را با چالش جدی مواجه کرده بود، جلوگیری کنند. از نظر نظام سلطه جهانی و صهیونیست‌ها، بهترین و کم‌هزینه‌ترین گزینه، برای رسیدن به این هدف، اجرای راهبرد «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» بود.

 

  1. دست پُر و برتر جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات هسته‌ای

عامل دوم، دست پُر و برتر جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات یک سال اخیر در برابر جبهه آمریکایی صهیونیستی و غربی است. در این راستا بارها صهیونیست‌ها اعلام کرده‌اند که ایران به مرحله هسته‌ای شدن بسیار نزدیک است و فقط چند هفته با آن فاصله دارد. بنابراین تنها گزینه از نظر صهیونیست‌‌ها که ایران را از هسته‌ای شدن منصرف کند؛ حمله نظامی و یا مشغول کردن نظام جمهوری اسلامی ایران به مسائل و بحران‌های داخلی است. از نظر صهیونیست‌ها، ایران باید ضعیف باشد. لذا هیچ چیز به اندازه اغتشاش و ناامنی برای براندازی جمهوری اسلامی ایران نمی‌تواند ایران را در موضع ضعف قرار بدهد.

۳٫افزایش عملیات نیروهای مقاومت فلسطین علیه صهیونیست‌ها در کرانه باختری

عامل سوم، افزایش عملیات ضد اشغالگری نیروهای مقاومت فلسطین در کرانه باختری علیه صهیونیست‌هاست که حدود یک سال است که در این منطقه رخ داده است. جنبش‌های حماس و جهاد اسلامی فلسطین طی چند ماه در کرانه باختری سازماندهی مجدد کرده‌اند. افزون بر آن رژیم صهیونیستی اذعان کرد که عامل به بن‌بست رسیدن راهبردهای این رژیم در تمام عرصه‌ها در محور مقاومت، جمهوری اسلامی ایران است.

این رویدادها و افزایش چشمگیر مقاومت فلسطینی، رژیم صهیونیستی و شهرک‌نشینان اسرائیلی را با چالش بزرگ امنیتی روبه‌رو کرده و نفس آنها را بریده است. روزی نیست که در رسانه‌های رژیم موقت صهیونیستی در مورد کرانه باختری گزارشی مطرح نشود. حتی یکی از ژنرال‌های بازنشسته این رژیم گفته بود که چاره‌ای جز اشغال کرانه باختری نداریم.

رژیم صهیونیستی عملاٌ نتوانست مقاومت در کرانه باختری را مهار کند؛ به‌طوری‌ که روزانه نزدیک به ده عملیات مسلحانه علیه صهیونیست‌ها در این منطقه انجام می‌شوند. فقط طی شش هفته ۱۹ صهیونیست در کرانه غربی، به‌ویژه در جنین و نابلس کشته شده‌اند. صهیونیست‌ها این اتفاقات را از چشم جمهوری اسلامی ایران می‌بینند؛ لذا تصمیم گرفتند در داخل ایران مقابله به مثل کنند. بدین لحاظ رئیس سازمان موساد در ۲۱ شهریور ۱۴۰۱ اعلام کرد: «هرگونه حمله به اسرائیل(مستقیم یا نیابتی) در داخل خاک ایران پاسخ داده خواهد شد.» صهیونیست‌ها همچنین اعلام کردند که این رژیم به دنبال درگیری با گروه‌های نیابتی نخواهد رفت؛ بلکه به دنبال کشوری خواهد رفت که آنها را مسلح کرده است.

۴٫برتری دست حزب‌الله علیه رژیم صهیونیستی در لبنان

عامل چهارم، برتری دست حزب‌الله علیه رژیم صهیونیستی در لبنان و فلسطین اشغالی است. چندین سال است که به‌رغم تلاش رژیم صهیونیستی و شرکایش برای محدودسازی نقش حزب‌الله در لبنان و به‌ویژه توانمندی نظامی این جنبش و عضو محور مقاومت، نه تنها حزب‌الله و مقاومت در لبنان محدود نشده؛ بلکه توانسته در انتخابات پارلمانی لبنان اکثریت آراء را در مقابل جریان همسو با محور غربی عربی عبری به دست آورد. در حوزه نظامی نیز حزب‌الله لبنان توانسته در صنایع دفاعی موشکی، پهباد، تجهیزات دریایی و نیروی زمینی به توانمندی قابل ملاحظه و پیشرفته‌ای دست یابد و تهدیدات رژیم صهیونیستی را معکوس سازد و عملاً در حوزه دفاعی، دست برتر را در مقابل رژیم صهیونیستی داشته باشد و اعلام کند که در جنگ آینده با رژیم صهیونیستی، جنگ را به داخل سرزمین‌های فلسطین اشغالی گسترش خواهد داد.

در اینجا به منظور جلوگیری از اطاله کلام، فقط به آخرین رویدادی که حزب‌الله توانست رژیم صهیونیستی را به پذیرش شرایط لبنان مجبور سازد اشاره می‌شود.

اختلاف در خصوص مشخص شدن مشخصات جغرافیایی میدان گاز و نفت کاریش، بین لبنان و رژیم صهیونیستی دارای ابعاد سیاسی و حقوقی و امنیتی و راهبردی مهمی است. موضوع از اینجا شروع شد که رژیم صهیونیستی اعلام کرد که در منطقه مورد اختلاف و منازعه در مرز دریایی و آبی بین لبنان و رژیم غاصب صهیونیستی، حق استفاده از چاه‌های موجود در میدان گازی کاریش عمدتا مربوط به آنهاست؛ در حالی که این منطقه گازی بیشتر در قسمت لبنانی مرز آبی، بین لبنان و فلسطین اشغالی قرار دارد. این رژیم سپس اقدام به حفاری در میدان گازی کاریش کرد و برای استخراج نفت و گاز از این میدان آماده شد. درآستانه فصل سرما، به دلیل تحریم گاز روسیه، کشورهای اروپایی به‌شدت نگران تامین انرژی شهروندان خود هستند و پیگیر شدند تا برای تامین گاز، از چاه گاز میدان کاریش بهره‌برداری کنند. لذا رژیم صهیونیستی به منظور تامین منافع خود و اتحادیه اروپا، بدون اعتنا به حق لبنان، اقدام به حفاری برای بهره برداری از این میدان گازی کرد.

با توجه به عدم توان مقابله از سوی دولت لبنان با این اقدامات غیرقانونی رژیم صهیونیستی، حزب‌الله لبنان به‌طور مستقیم وارد میدان گازی کاریش شد و به رژیم صهیونیستی در این خصوص هشدار داد. در مرحله اول به‌رغم هشدار حزب‌الله، رژیم صهیونیستی همچنان به حفاری در میدان گازی کاریش ادامه داد. در مرحله دوم، برخورد عملیاتی و میدانی توسط حزب‌الله لبنان صورت گرفت. در این مرحله حزب‌الله با به پرواز درآوردن تعدادی از پهبادهای خود بر فراز منطقه گازی و نفتی کاریش و انتشار فیلم آن اعلام کرد اگر رژیم صهیونیستی بخواهد بدون توجه به حقوق دولت و ملت لبنان به استخراج و صادرات گاز و نفت از این منطقه اقدام کند، قطعاً مقاومت وارد فاز عملیاتی و میدانی و برخورد نظامی خواهد شد. موضوع تا احتمال رویارویی نظامی هم پیش رفت.

این تهدید حزب‌الله در شرایطی اعلام شد که اتحادیه اروپا به‌شدت نیازمند گاز و نفت و انرژی و منتظر دریافت گاز از چاه کاریش است. لذا اگر تهدید حزب‌الله عملی می‌شد هیچ‌گاه موضوع صادرات گاز این رژیم محقق نمی‌شد. افزون بر آن، آمریکا و رژیم صهیونیستی به‌هیچ‌وجه تمایل ندارند در منطقه‌ای که سرشار از نفت و گاز است درگیری رخ دهد. این شرایط موجب شد تا صهیونیست‌ها به جای درگیری مستقیم با حزب‌الله و یک عضو محور مقاومت که برای آنها خسارت هنگفتی در پی خواهد داشت؛ طبق راهبرد جدید «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» به‌طور مستقیم به سراغ رأس محور مقاومت یعنی جمهوری اسلامی ایران بروند و به تعبیر خود، سر اختاپوس را در تهران قطع کنند تا پس از تضعیف جمهوری اسلامی ایران و عدم توانایی در حمایت از حزب‌الله، مجدداً رژیم صهیونیستی، ادعای اولیه خود در مورد استخراج گاز از منطقه کاریش را دنبال کند و حتی با حزب‌الله تضعیف شده وارد جنگ شود.

۵٫بحران گذرگاه زنگه‌زور در قره‌باغ  و تاثیر این کریدور انرژی بر موقعیت ژئوپلیتیکی ایران

عامل پنجم شکل‌گیری بحران امنیتی در گذرگاه “زنگه‌زور” است. این گذرگاه که در قره‌باغ قرار دارد، یک کریدور مهم و مورد مناقشه‌ ژئوپلیتیک بین ارمنستان و آذربایجان است. در شرایطی که اروپا با بحران انرژی روبه‌روست، این گذرگاه بسیار مهم و پشتیبان آذربایجان، ترکیه و رژیم صهیونیستی است. با توجه به تاثیر این کریدور بر موقعیت و جایگاه ژئوپلیتیکی ایران، جمهوری اسلامی ایران نیز به‌نوعی در این سوی ماجرا قرار داد؛ چون در صورت اقدام آذربایجان به اشغال این دالان، عملاً راه ترانزیت جمهوری اسلامی ایران به صورت مستقیم از طریق خاک ارمنستان قطع خواهد شد. ترکیه نیز در این موضوع ذی‌نفع است؛ به همین لحاظ سرویس اطلاعاتی این کشور از گذشته با رژیم صهیونیستی همکاری داشته است.

یک ماه پیش از بروز اغتشاشات ایران، سران سازمان جاسوسی موساد با سران سازمان جاسوسی میت ترکیه در استانبول دیدار و اعلام همکاری کردند و دیدار رئیس‌ رژیم صهیونیستی نیز با اردوغان در راستای تجدید روابط صورت گرفت. اردوغان همچنین در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل با رئیس کنگره یهودیان آمریکا اعلام کرد که قصد دارد با سفر به اسرائیل روابط فی‌مابین را تقویت کند. وی برخلاف ادعاهای قبلی‌اش، با این مواضع و اظهارات جدید خود، ثابت کرد که در مناقشات منطقه‌ای یک بار دیگر به سوی رژیم صهیونیستی چرخش پیدا کرده است.

بنابراین با توجه به موقعیت گذرگاه زنگه‌زور و تاثیر اشغال آن توسط آذربایجان بر موقعیت ژئوپلیتیک ایران، احتمال واکنش شدید و قوی ایران نسبت به هرگونه تغییر و تحولی در این کریدور بسیار زیاد پیش‌بینی شد؛ لذا برای دور کردن ایران از هر گونه واکنش سریع نظامی علیه آذربایجان و متحدان آن، سرگرم کردن نظام سیاسی ایران به اغتشاش‌ها و درگیری‌های داخلی با اجرای راهبرد «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» در برنامه نظام سلطه جهانی و صهیونیسم و محور غربی در اولویت قرار گرفت.

۶٫نقش تاثیرگذارجمهوری اسلامی ایران در جنگ روسیه و اوکراین

عامل ششم، پرونده اوکراین و نقش تاثیرگذاری است که جمهوری اسلامی ایران در این ماجرا داشته است. از نظر صهیونیست‌ها جمهوری اسلامی به دلیل رفتاری که در بحران و جنگ اوکراین داشته باید تنبیه شود. آخرین آن ماجرای فروش پهبادهای شاهد ۱۳۶ به روسیه بود. در این ماجرا نظام سلطه جهانی و صهیونیسم بین‌الملل، به‌ویژه رژیم صهیونیستی در کنار اوکراین ایستاد و یکی از بازیگرهای اصلی بوده است. یکی از نگرانی‌های رژیم صهیونیستی این بوده که در این مناقشه، رابطه‌اش با روسیه آسیب دیده است.

۷٫تقویت ائتلاف جبهه مقاومت عراق در برابر جریان غربی سعودی

آمریکا به‌شدت در پی آن است که در منطقه غرب آسیا آرامش وجود داشته باشد. در عراق بعد از اینکه جریان صدر تحرکاتی را انجام داد و در منطقه سبز بغداد درگیری‌هایی صورت گرفت و در پی آن، جریان هماهنگی ائتلاف گروه‌های شیعه با حشدالشعبی شکل گرفت و مقتدرانه وارد صحنه شد؛ آمریکا احساس خطر کرد؛ زیرا تقویت و موفقیت ائتلاف گروه‌های شیعه مقاومت و حشدالشعبی به معنای پیروزی آنها در تشکیل حکومت ائتلافی عراق و هم‌پیمان شدن آن با جمهوری اسلامی ایران علیه محور غربی عبری و عربی است. از این ‌رو این جبهه تمام تلاش خود را انجام داد تا پارلمان عراق منحل شود و دولت ائتلافی شیعه تشکیل نشود. همچنین تصمیم گرفت قبل از اینکه دولت ائتلافی همسو با محور مقاومت در عراق شکل بگیرد؛ با ایجاد اغتشاش و آشوب در ایران و تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه، عملاً گروه‌های شیعی همسو با ایران را در مقابل یک عمل انجام شده، برای پذیرش خواسته آمریکا در عراق قرار دهند.

۸٫تقویت مقاومت انصار‌الله یمن در برابر ائتلاف رژیم‌های عربستان و امارات

در یمن پس از پایان آتش‌بس بین مقاومت یمن و رژیم آل سعود و امارات، آمریکا اصرار داشت که نباید آتش بس به صورت شکننده برقرار شود. در حالی‌ که عربستان و امارات شرایط انصارالله یمن را به‌طور کامل برای آتش‌بس نپذیرفتند. لذا آمریکا بسیار نگران افزایش حمایت بیشتر جمهوری اسلامی ایران از مقاومت یمن و در نتیجه افزایش و گسترش عملیات نیروهای مقاومت انصارالله علیه مراکز و تاسیسات نفتی و صنعتی عربستان و امارات است. تجربه دو سال اخیر نیز نشان داده که هرگاه انصارالله با موشک و پهباد به تاسیسات نفتی و گازی عربستان و امارات حمله کرده؛ جریان انتقال نفت و گاز به غرب مختل شده است. بنابراین بهترین راهبرد از نظر آمریکا که به‌شدت به دنبال آرامش منطقه به‌منظور برقراری امنیت برای صادرات نفت و گاز به غرب است؛ راهبرد جدید رژیم صهیونیستی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران «مرگ با هزار خنجر و هزار زخم» است. بر همین اساس تصمیم گرفته شد تا به‌منظور تحمیل طرح آتش‌بس مورد نظر به انصار‌الله یمن، ابتدا با اجرای راهبرد فوق‌الذکر و ایجاد آشوب و اغتشاش علیه جمهوری اسلامی ایران، مهم‌ترین حامی مقاومت را از پای در آورد و یا آن را تضعیف کند تا به تبع آن، انصار‌الله ضعیف و بدون حامی مجبور به پذیرش شرایط عربستان و امارات و محور غربی عبری و عربی شود.

ادامه دارد…

 

پی‌نوشت‌:

۱٫بیانات ۱۱/۷/۱۴۰۱ در مراسم مشترک دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های نیروهای مسلح

17نوامبر/22

اغتشاش، راز تهاجم به ایران قوی

«اغتشاشات در ایران» یک دستور کار برای مغشوش معرفی کردن کشوری است که به «ثبات» و «اقتدار» شناخته می‌شود. بر این اساس در زمانه‌ای که ایران نه فقط در داخل توانسته انواع اقدامات بی‌ثبات‌ساز خارجی علیه خود را به شکست بکشاند، بلکه منطقه غرب آسیا را از پیچیده و پرحجم‌ترین اقدامات آشوبناک و بی‌ثبات‌ساز نجات دهد، صحبت کردن از بی‌ثباتی در ایران، طنزی تاریخی است. خود آمریکایی‌ها چند بار از یک‌سو گفته‌اند بی‌سابقه‌ترین و شدیدترین تحریم‌ها را علیه ایران اعمال کرده‌اند و از سوی دیگر اعتراف نموده‌اند که در این مصاف شکست خورده‌اند. یکی از آن‌ها «دونالد ترامپ» بود که در پنجم فروردین ۱۳۹۸، هنگام خارج کردن کشورش از برجام گفت: «شدیدترین تحریم‌ها را علیه ایران اعمال کرده‌ایم». «مایک پنس» معاون او نیز در ۲۱ شهریور ۱۳۹۹ گفت: «آمریکا شدیدترین تحریم‌ها را علیه جمهوری اسلامی اعمال کرده است».

اما مقامات دولت بعدی آمریکا هم با صراحت اعلام کرده‌اند، سیاست اعمال فشار حداکثری آمریکا علیه ایران شکست خورده است. «رابرت مالی» معاون وزیر خارجه کنونی آمریکا و نماینده این کشور در امور ایران، در مرداد ماه ۱۴۰۰، طی مصاحبه‌ای گفت: «ببینید ما یک وضعیتی را به ارث برده‌ایم که رئیس‌جمهور بایدن تصمیم گرفته به آن پایان دهیم؛ وضعیتی که طی آن کارزار فشار حداکثری که دولت ترامپ علیه ایران اعمال کرده بود، به طرز وحشتناکی شکست خورد و این به طرز بدی به منافع ایالات متحده آسیب زده است». کما اینکه «دانیل دیپتریس» عضو اندیشکده آمریکایی «اولویت‌های دفاعی» طی مقاله‌ای در «نیوزویک» نوشت: «اگر راهبرد فشار حداکثری با هدف وادارسازی ایران به پذیرش تمام و کمال خواسته‌های آمریکا طراحی شده باشد، در این صورت این راهبرد کاملاً شکست خورده است. سیاست فشار حداکثری که «برایان هوک» هم به اجرا گذاشت بر پایه یک فرضیه بسیار مبهم بنا نهاده شده بود». پایگاه آمریکایی‌ »بیزینس اینسایدر» هم در همین زمان طی گزارشی با اشاره به مصوبه مجلس شورای اسلامی که دولت ایران را ملزم به اجرای مرحله‌ای از سرگیری فعالیت‌های هسته‌ای که بر اثر توافق برجام متوقف شده بودند کرد و بازگشت فعالیت‌های غنی‌سازی ایران نوشت: «طرح ترامپ شکست حداکثری بود و پاسخی قابل پیش‌بینی دریافت کرد. تهران خیلی زود اقدام به راه‌اندازی مجدد برنامه هسته‌ای خود نمود و از جمله غنی‌سازی اورانیوم بیش از حد توافق شده را آغاز کرد».

در همین زمان «نیویورک تایمز» نیز در یادداشتی به قلم «نیکلاس کریستف» نوشت: «رویکرد فشار حداکثری ترامپ در رابطه با هر کشور که اعمال شده، یک شکست تمام‌عیار بوده است». «ژان لودریان» وزیر خارجه فرانسه نیز که کشورش همواره در اعمال فشار بر ایران در کنار آمریکا بوده است، در یک نشست خبری با اشاره به بازگشت ایران به فعالیت‌های هسته‌ای خود گفت: «واقعیت این است که دولت قبلی واشنگتن برای ما مجموعه‌ای از گزینه‌های وحشتناک باقی گذاشت. کارزار فشار حداکثری یک شکست مفتضحانه بود و خلاف هر آنچه در آن وعده داده شده بود، اتفاق افتاد». پایگاه «واشنگتن پست» هم در یادداشتی نوشت: «حقیقت مسلم این است که ثابت شده فشار حداکثری، به یک شکست حداکثری رسید. جو بایدن با ادامه این سیاست نتیجه‌ای نخواهد گرفت.»

همزمان با اعتراف مقامات و مؤسسات راهبردی آمریکا به شکست سیاست‌های تحریمی علیه جمهوری اسلامی، محافل سیاسی و رسانه‌ای غرب اعتراف کردند نفوذ ایران در منطقه در دوره کارزار فشار حداکثری رو به فزونی گذاشته است. سایت فارسی بی‌بی‌سی در ۱۶ آبان ۱۳۹۸، در گزارش مبسوطی به قلم «فرانک گاردنر» نوشت: «رقبای منطقه‌ای ایران میلیاردها دلار صرف خرید تسلیحات غربی کرده‌اند که بیشتر این خریدهای تسلیحاتی از بریتانیاست. با این همه، اما ایران تحت تحریم اقتصادی توانسته است با جزیی از این هزینه موقعیت‌های واجد امتیازات راهبردی در منطقه را در اختیار بگیرد» در این میان «مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک» در گزارش ۲۱۷ صفحه‌ای خود که با عنوان «شبکه‌های نفوذ ایران در خاورمیانه» منتشر کرد، نوشت: «جمهوری اسلامی توانسته است موازنه قدرت در خاورمیانه را به نفع خود تغییر دهد».

در این گزارش نوشته شده علیرغم آنکه آمریکا طی جنگی صدام حسین را از قدرت برکنار کرد اما نتوانست دولت مورد نظر خود را سرکار بیاورد و پروژه دولت‌سازی آن شکست خورد و این ایران بود که از موقعیت فراهم شده استفاده کرد و دولت مورد نظر خود را در عراق سرکار آورد، در حالی که تا پیش از این کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، به عراق تحت حکومت عرب سنی به عنوان عاملی علیه هرگونه نفوذ ایران در کشورهای عربی می‌نگریستند» در این گزارش با توجه به شکست عربستان در مقابل تهاجمات موشکی و پهپادی یمنی‌ها ـ که این گزارش آنان را متحدان ایران خوانده ـ نوشته شده است: «عربستان سعودی موشک‌های گران‌قیمتی را از آمریکا خریداری کرده است اما این سیستم‌ها قادر به متوقف کردن حملات با تکنیک‌ نسبتاً پایین نبودند، حملاتی که باعث شد عربستان به طور موقت نیمی از ظرفیت تولید خود را از دست بدهد.»

سازمان پژوهشی ژئوپلیتیک «استراتفور» آمریکا که در ایالات تگزاس‌ فعالیت می‌کند در گزارشی نوشت: «این واقعیت که ایران دارای شبکه‌ای از لحاظ جغرافیایی چنین گسترده از متحدان پراکنده است، فضای قابل توجهی را در اختیار این کشور می‌گذارد تا اگر بخواهد عملیاتی را از دور اجرا و انجام آن را تکذیب کند.»

«فرانک گاردنر» در یادداشت نیوزویک نوشت: «نکته اصلی این است: ایران بعد از ۴۰ سال نیرو گرفتن مداوم، تأمین بودجه و تسلیحات شبکه متحدانش، در حال حاضر در موقعیتی بسیار قوی‌تر از آنچه به نظر می‌رسد، قرار دارد».

مع‌الوصف چگونه می‌توان کشوری با این مختصات را بی‌ثبات و منفعل دانست؟ اگر چنین کشوری مغشوش خوانده شود لاجرم باید در معنای مغشوش و آنچه در لغت‌نامه‌ها در توضیح آن نوشته شده است، تردید کرد! اگر ایران با این خصوصیات را بتوان فاقد ثبات و اقتدار دانست، در مورد کشوری مثل «عربستان سعودی» که از یک سو درگیر جنگی ۸ ساله است و افقی برای پایان دادن به آن هم ندارد و سیستم سیاسی بسته آن دچار تعارضات درونی است، به گونه‌ای که برادر، برادر و برادرزادگان را تحمل نمی‌کند و آنان را روانه زندان نموده و در اداره امور حکومت هیچ نقشی برای مردم آن وجود ندارد و اساساً یک مملکت به نام یک خانواده سند خورده است، چه باید گفت؟ اگر ایران مغشوش است، درباره آمریکا که با صف‌بندی در داخل مواجه است و همین حالا نگران انتخابات ۲۰۲۴ است و در فضای بین‌المللی در معرض انواعی از تعارض‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی است و با حجمی از بدهی داخلی و خارجی، معادل درآمد سالانه آن روبه‌روست و در همان حال هزینه‌های سرسام‌آور خارجی آن برای مالیات‌دهندگان این کشور غیرقابل تحمل شده است، چه باید گفت؟

چرا ایران را درگیر اغتشاشات نشان می‌دهند؟

آنچه آمریکا و سایر دولت‌های مخالف جمهوری اسلامی را آزار می‌دهد، وجود «ایران قوی مستقل» است. آمریکا درگیر انواعی از مشکلاتی می‌باشد که قدرت و اقتدار آن را با فرسایش مواجه کرده است و بنا به اعلام مقامات رسمی غرب، دوره آن به پایان رسیده است. همین روزها «جوزف بورل» رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا به طور علنی گفت آمریکا دیگر ابرقدرت نیست؛ در شرایطی که کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان با بحران‌های  داخلی و روی کار آمدن دولت‌های چندماهه روبه‌رو هستند و نمی‌توانند از سیاست‌های خود از جمله درباره اوکراین حمایت عملی کنند، به گونه‌ای که موضع ۲۷ کشور که عضو «اتحادیه» خوانده می‌شوند، در مورد کمک به اوکراین و مقابله با روسیه با یکدیگر متفاوت است؛ در شرایطی که رژیم صهیونیستی با فروپاشی پی در پی دولت و پارلمان مواجه می‌باشد، به گونه‌ای که در چهار سال چهار انتخابات برگزار کرده و هر بار با شکست مواجه گردیده و اینک در حال مقدمات برگزاری انتخابات پنجم پارلمانی است و نیز در حوزه نظامی و امنیتی ناگزیر به دادن امتیاز به اضلاع فلسطینی و لبنانی جبهه مقاومت شده است و نیز در شرایطی که عربستان سعودی در محیطی پر از مخالفت یمنی‌ها، قطری‌ها، عراقی‌ها و حتی کویتی‌ها قرار گرفته و قادر به عادی‌سازی رابطه خود در محیط پیرامونی نیست و افق سیاسی آن هم مغشوش شده است؛ وجود «ایران قوی مستقل»، بزرگ‌ترین زنگ خطر برای آنان می‌باشد. از کنار این ایران نمی‌توان عبور کرد کما اینکه «گاردنر» در آخر گزارش مفصل خود در نیوزویک نوشته بود: «ایران را نمی‌توان نادیده گرفت».

در این شرایط آمریکا و دولت‌های اروپایی‌، رژیم صهیونیستی و عربستان دست‌ به‌کار ارائه تصویری کاریکاتوریزه از ایران هستند. آنان با استفاده‌ی افراطی و دیوانه‌وار از فضای رسانه‌‌ای و رسانه‌های مجازی و فعال‌سازی افراد محدودی در ایران، درصدد ارائه تصویری لرزان و روبه ضعف از ایران هستند! جالب این است که درست در زمانی که قریب چهار میلیون نفر شهروند ایران با طی بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر مسافت و در سفری که مستلزم چند میلیون تومان هزینه برای هر شهروند است و توأم با مشقت راهپیمایی چند روزه در کشوری دیگر می‌باشد، سفر زیارتی اربعین را پشت سر گذاشته‌اند، با استفاده از اجتماعات ده نفره و ۱۰۰ نفره، تصویری از ایران ارائه می‌دهند که گویا در حال تجربه انقلاب جدیدی آن هم از نوع خشن و سکولاریستی است! و در حالی که رهبری ایران در حال مدیریت تحولات مختلف منطقه از شبه‌قاره تا دریای مدیترانه و تا آمریکای لاتین است، روی سلامتی او انگشت ابهام گذاشته و وانمود می‌کنند که اصولاً دنیا را بدرود گفته و آنچه به نام «سیدعلی خامنه‌ای» نشان داده می‌شود، بدل ایشان می‌باشد!

غرب برای وارونه‌نمایی حقایق ایران، هزینه‌های بسیار سنگینی را پرداخت می‌کند. به طور قطع غرب هیچ‌گاه و در مواجهه با هیچ دشمنی این همه هزینه نکرده است. هیچ‌گاه در رسانه‌های معتبر غرب اعلام خبر دروغین مرگ یک دشمن، نیامده بود. بی‌اعتبارسازی CNN، نیویورک تایمز، واشنگتن پست، بی‌بی‌سی، دویچه وله، تایم و.. اصلاً موضوع ساده‌ای نیست. آنان به درستی می‌دانستند این خبری نیست که بتوان پای آن ایستاد، اما تغییر وضعیت ایران برای آنان آنقدر اهمیت داشت که همه امکانات و اعتبار رسانه‌ای خود را برای آن هزینه کنند به امید اینکه در فضای واقعی اتفاق مطلوب‌شان بیفتد!. در واقع در شرایطی که خود آنان در وضعیت استیصال و فروپاشی و هزینه‌های هنگفت بودند، تحمل «ایران قوی مستقل» برایشان غیرممکن بود و به عبارت دیگر ایران قوی مستقل آنان را به مرحله جنون رسانده است.

صرفه اقتصادی اغتشاش ایران برای غرب

براساس آمارها، ایران پس از  تحمل یک دوره نسبتاً طولانی رکود اقتصادی وارد دوره‌ای از رشد شده است. این حرکت از سال ۱۳۹۷ به آرامی شروع شد و در سال ۱۴۰۱ روند شتابان پیدا کرد. بانک جهانی که در گزارش رسمی خود، رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۲۱ را ۷/۱ درصد اعلام کرده بود، در اردیبهشت امسال ناگزیر شد این رقم را اصلاح و رسماً اعلام کند، رشد اقتصادی ۲۰۲۱ ایران ۷/۳ درصد بوده است. صندوق بین‌المللی پول هم به عنوان یک منبع معتبر مالی دنیا اعلام کرد، رشد اقتصادی ۲۰۲۲ ایران به ۵ درصد و در سال ۲۰۲۵ به ۷ درصد خواهد رسید و از متوسط رشد جهانی فزون‌تر خواهد بود. این رشد در واقع دو پیام را برای غرب به همراه دارد؛ از یک‌سو رشد اقتصادی ۷/۳، ۵ و ۷ درصد بیانگر آن است که ایران در داخل نشاط جدیدی پیدا می‌کند و این مسئله ضمن آنکه بر قدرت ایران می‌افزاید، حمایت مردم ایران از نظام جمهوری اسلامی را افزایش می‌دهد. از سوی دیگر این رشد، سبب تحرک خارجی بیشتر ایران می‌شود. بنابراین آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی و عربستان باید منتظر خیز منطقه‌ای جدید ایران باشند. در محافل آکادمیک غرب گفته شده بود کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا به زودی دوره جدیدی از «بهار اسلامی» را تجربه خواهند کرد و این بار ایران آماده‌ترین کشور برای بهره‌برداری و سوق دادن آن به سمت الگوی خود می‌باشد.

غرب گمان می‌کند اغتشاشات و به خصوص اگر طولانی ‌شود، سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی در آن آسیب می‌بیند. این کاملاً واضح است که سرمایه‌گذار در شرایط بی‌ثباتی وارد میدان نمی‌شود و در انتظار می‌ماند. غرب با ارائه تصویری کاریکاتوریزه شده از ایران، تلاش می کند دولت رئیسی را در جذب سرمایه داخلی و جلب همکاری‌های اقتصادی بین‌المللی با شکست مواجه گرداند. به تعبیر غربی‌ها، اگر بتوانند دولت رئیسی را در تحول اقتصادی مبتنی بر سیاست نگاه به شرق و نگاه به همسایگان شکست دهند، مردم متدین ایران را از پذیرش نقش سیاسی سرخورده کرده و منزوی می‌کنند. بنایراین غربی‌ها به گمان اینکه همین تصویر کاریکاتوریزه برای دور کردن سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی از اطراف سیدابراهیم رئیسی کفایت می‌کند، به گونه‌ای اغراق‌گونه سرگرم تصویری از یک ایران پر از آشوب هستند. به عنوان مثال در حالی که براساس نتایج چندین نظرسنجی، اعتماد شهروندان ایرانی به شبکه‌های ماهواره‌ای خارجی در تابستان ۱۴۰۱ فقط ۷ درصد بوده است، وانمود  می‌کنند که نزدیک به ۸۰ درصد مردم ایران خبرهای شبکه‌های ماهواره‌ای بی‌بی‌سی، من و تو، ایران اینترنشنال و… را دنبال کرده و به آنها اعتماد دارند. در یک مورد دیگر در حالی که بعضی از تصاویر اغتشاش‌ها یا خبر اغتشاش‌ها، حدود شش میلیون دنبال‌کننده داشته است، غرب با بهره‌گیری از موتور جست‌وجو این عدد را بیش از ۷۰ میلیون و در مواردی ۳۰۰ میلیون معرفی کرده است! در آمار دیگر در حالی که براساس نظرسنجی ۹ مهر ماه ۱۴۰۱، ۸۳ درصد بانوان تهرانی گفته‌اند به حجاب باور داشته و بیش از ۷۰ رصد گفته‌اند، حتی در میهمانی‌های خانوادگی آن را رعایت می‌نمایند، غرب مدعی است تعداد زنان مخالف حجاب در ایران به ۷۷ درصد رسیده و تنها ۲۳ درصد بانوان از داشتن حجاب استقبال کرده‌اند! جالب این است که در روزهای میانی اغتشاش، یک سایت تولید محتوا که  وابسته به سازمان سیای آمریکاست، خطاب به هواداران نظام جمهوری اسلامی نوشته بود، ما موفق شدیم در فضای مجازی نظام جمهوری اسلامی را پایان یافته معرفی کنیم و شما در فضای حقیقی نتوانستید به شهروندان ایرانی بقبولانید که جمهوری اسلامی، مقتدر و ماندگار است!

«مدیریت» اغتشاشات

خبرها و مستندات، حاکی از قطعی بودن مدیریت اغتشاشات و خشونت‌های اخیر ایران از خارج کشور است. یک سال پیش از شروع اغتشاشات، «زهرا امیرابراهیمی» بازیگر فیلم ضداسلامی «عنکبوت مقدس» در پارلمان اروپا اعلام می‌کند انقلاب آینده «انقلاب زنان» است. در حالی که خانم زهرا امیرابراهیمی فردی فاسد و تن‌فروش در کاباره‌های اروپایی بوده است و گردانندگان جشنواره‌های سینمایی فرانسه و انگلیس از او یک چهره مبارز به تصویر کشیدند!

از حدود پنج سال قبل پروژه‌ای تحت عنوان «دختران انقلاب» در ایران آغاز و یک خانم در مقابل دانشگاه تهران کشف حجاب کرد و تصاویر آن در رسانه‌های اروپایی و آمریکایی منتشر و گفته شد، ایران در حال تحول است و این‌بار زنان پرچم تحول را در دست دارند و سایت فارسی بی‌بی‌سی در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۹۶ آن را «نماد انقلاب زنانه» خواند!

دو هفته پیش از آغاز اغتشاشات شهریور ۱۴۰۱ «رابرت مالی» معاون وزیر خارجه و نماینده آمریکا در امور ایران و دیپلمات ارشد این کشور در مذاکرات هسته‌ای در پاسخ به درخواست جوزف بورل رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا مبنی بر فعال‌سازی مذاکرات دور نهم هسته‌ای با ایران گفت: «صبر کنید اتفاقاتی در پیش است که پس از آن ایران آماده دادن امتیازات در پرونده هسته‌ای خواهد شد.» در حین اغتشاشات هم مقامات آمریکا ادعا کردند، ایران آماده دور جدید مذاکره است و ما به این مذاکرات خوش‌بین هستیم.

وزارت خارجه عربستان سعودی از دو ماه قبل از اغتشاشات اخیر ایران، مذاکرات بغداد میان ریاض و تهران را به حالت تعویق در‌آورد و رسانه‌های آن به ویژه «ایران اینترنشنال» تبلیغات شدید ضدایرانی را از سرگرفته و به رسانه اصلی اغتشاش‌ها در ایران تبدیل شدند.

با آغاز اغتشاشات، مقامات ارشد آمریکا و اروپا به‌صورت عریان به حمایت از اغتشاشگران پرداختند در حالی که تعداد کسانی که در تهران و بعضی شهرهای دیگر وارد درگیری با مأموران نیروی انتظامی شده‌اند، از چند هزار نفر فراتر نرفته بود. در این میان بلینکن وزیر خارجه آمریکا از تظاهرات و اعتصابات میلیونی در ایران خبر داد!

از میان کسانی که در اغتشاش‌های اخیر دستگیر شده‌اند، جمع قابل توجهی با سفارت‌خانه‌های آلمان، فرانسه و انگلیس ارتباط داشته‌اند. در این میان فاش شد که سفارت فرانسه با کافی شا‌پ‌ها ‌که در تهران به صورت قارچ‌گونه تکثیر شده‌اند و نیز با گالری‌ها ارتباط داشته است. هزینه اداره کافی‌شاپ‌ها و گالری‌ها عمدتاً توسط سفارت فرانسه و با گشاده‌دستی پرداخت گردیده است. تا جایی که گاهی یک تابلو ۳ دلاری را تا ۳۰۰۰ دلار خریده تا خرج جذب و سازماندهی جوانان ایرانی بشود.

در جمع‌بندی نیروهای اطلاعاتی گفته شده است، کافی‌شاپ‌ها در تهران به منزله ستاد فرماندهی آشوب عمل کرده‌اند. یک بررسی اطلاعاتی دیگر نشان می‌دهد در آشوب‌های دو ماه اخیر، عربستان  پول آشوب‌ها را تأمین می‌کرده و هدایت عملیاتی آشوب‌ها به عهده عوامل رژیم صهیونیستی بوده است و کار بروکراتیک (شبکه‌سازی و هدایت) آشوب‌ها توسط سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس دنبال شده است، البته عربستان و آمریکا در مدیریت تبلیغاتی آشوب‌ها هم نقش ویژه‌ای برعهده داشته‌اند. هرچند بنا به اقاریر بازداشت‌شدگان آشوب‌های اخیر در نهایت تأثیر شبکه‌های فضایی بیش از ۱۷ درصد نبوده است. گفتنی است تأثیر شبکه‌هایی مثل بی‌بی‌سی، من و تو و ایران اینترنشنال پیش از آشوب‌های اخیر تنها ۷ درصد بوده است. آمریکا در حین آشوب‌ها تلاش کرد تا مشکل کنترل اینترنت از سوی ایران و فیلتر پلتفرم‌هایی مثل اینستاگرام، واتساپ و تلگرام را به نفع آشوب‌گران برطرف کند. آمریکا در میانه آشوب تحریم استارلایت‌ها را برداشت تا بتوانند در آشوب‌ها فعال باشند. کما اینکه آمریکا در ایام آشوب، ارتباط تلفنی از آمریکا از طریق اسکایپ (SKIP) را برای ایرانیان مقیم کشورهای خارجی مجانی کرد. در واقع همه تلاش آمریکا این بود که هزینه مالی اغتشاشگران به صفر برسد.

سنخ‌شناسی اغتشاش‌گران 

عدد اغتشاشگران در طول ماه‌های شهریور و مهر ماه گذشته در ایران به کمتر از ۱۰۰ هزار نفر محدود بوده است. مدیران اغتشاشات نتوانستند توده‌های مردم را به میدان بیاورند. این درحالی بود که پیش از آشوب‌ها جمع‌بندی آمریکایی‌ها این بود که شوک اقتصادی اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ دولت که سبب گرانی تا ۱۰۰ درصد بعضی از کالاهای اساسی در ایران شد و به یکی از بسترهای آشوب تبدیل گردید، جمعیت ناراضی زیادی را به خیابان می‌آورد. اما به دلایلی این گمان عملی نشد. طیف وسیعی از مردم اگرچه از گرانی کالا و به خصوص افزایش هزینه معیشت و گرانی خرید، اجاره و رهن مسکن ناراضی هستند اما با معترضین خیابانی که از تخریب و درگیری استفاده کردند، موافق نبودند و لذا با اغتشاشگران همراه نشدند.

اغتشاشگران را به طور کلی می‌توان به دو دسته تقسیم کرد؛ دسته اول بدنه اغتشاش و دسته دوم اداره‌کنندگان و به تعبیر رایج، لیدرهای اغتشاشات. در این اغتشاشات، برخلاف اغتشاش‌های قبل، لیدرها گسترده بودند و در واقع اغتشاش‌ها را به صورت خوشه‌ای و افقی اداره می‌کردند و عمدتاً یا ماهیت گروهکی داشتند و یا در طول سال‌های اخیر از طریق سرویس‌های اطلاعاتی و به ویژه موساد آماده شده و آموزش دیده بودند.

مدیران اغتشاش‌ها عمدتاً از موتورسیکلت استفاده می‌کردند و تجیهزات خاصی شامل امکانات خنثی‌سازی اقدامات مقابله‌جویانه پلیس و امکانات گسترش تخریب‌ها و پاک کردن ردپا در اختیار داشتند. این‌ها به شدت خشن بودند و ابایی از قتل و کشتار نداشتند. براساس یک گزارش اطلاعاتی، مدیران اغتشاش ـ لیدرها ـ در کشور‌های جمهوری آذربایجان، اقلیم کردستان عراق، ترکیه، امارات و بعضاً در ارمنستان آموزش دیده‌اند. در این کشورها آموزش آنان در دست عناصر اسرائیلی بوده است. نقش مدیران اغتشاشات، توسعه افقی اغتشاش‌های کوچک و آماده‌سازی صحنه برای عوامل عادی در هر مرحله و خشن کردن اغتشاشات بوده است. در این بین از میان اغتشاشگرانی که دستگیر شده‌اند، دست‌کم ۲۶۰ نفر نقش لیدری اغتشاشات را ایفا کرده‌اند.

بدنه اغتشاشات 

بدنه اغتشاشات را عمدتاً جوانان بین ۱۵ تا ۳۰ سال تشکیل داده‌اند. در این میان ۳۰ درصد اغتشاش‌گران در سنین ۱۵ تا ۲۰ سال، ۴۷ درصد در سنین ۲۰ تا ۳۰ سال  و ۱۷ درصد در سنین ۳۰ تا ۴۰ سال بوده‌اند. این اغتشاشات اگرچه «جنبش زنان» نامیده شده، اما تنها ۱۱ درصد اغتشاش‌گران را دختران و زنان تشکیل داده و ۸۹ درصد آنان مذکر بوده‌اند! از نظر مجرد و متاهل بودن، ۸۶ درصد شرکت‌کنندگان در اغتشاشات مجرد بوده‌اند و ۷۷ درصد شرکت‌کنندگان تحصیلات زیر دیپلم داشته‌اند و افراد دارای کاردانی ۶، کارشناسی ۱۲ و کارشناسی ارشد و دکترا ۵ درصد بوده‌اند. در این میان فقط ۱۹ درصد از شرکت‌کنندگان در آشوب‌ها دانش‌آموز یا دانشجو بوده‌اند. در میان اغتشاشگران کمتر از یک درصد تقیدات دینی و مذهبی داشته‌اند تا جایی که از میان افراد دستگیر شده تنها سه نفر اهل خواندن نماز بوده‌اند.

حدود ۴۷ درصد از دستگیرشدگان از آسیب‌دیدگان اجتماعی نظیر فرزندان طلاق و افراد معتاد بوده‌اند در عین حال حدود ۹۸ درصد آنان فاقد سابقه ثبت شده کیفری در محاکم قضایی و نیروی انتظامی هستند!

یکی از مهم‌ترین نقطه اشتراک افراد بازداشت شده که در بدنه آشوب‌های اخیر فعال بوده‌اند ناامیدی از آینده‌ی زندگی و آینده شغلی خود و بی‌پناه بودن بوده است. «مانوئل کاستلز» جامعه‌شناس اسپانیایی و نویسنده کتاب «عصر اطلاعات» معتقد است «از این پس انقلاب‌های سیاسی نداریم، انقلاب‌های اجتماعی داریم که ریشه آن‌ها «تحقیر» است.

براساس بررسی‌هایی که از بازداشتی‌های اغتشاشات صورت گرفته است، ۲/۵۴ درصد گفته‌اند امیدی به بهبود وضعیت اقتصادی و شرایط اجتماعی‌شان نداشته‌اند و ۶/۴۸ درصد گفته‌اند به اغتشاش و تخریب به عنوان راه متوجه کردن مسئولین به شرایط بد زندگی‌شان نگریسته‌اند.

در جمع‌بندی این بحث می‌توان گفت اگرچه در بخش مدیریت اغتشاش‌ها، وجود جریان خارجی ملموس بوده است. اما در بحث بدنه اجتماعی آشوب‌ها، غلبه با آسیب‌دیدگان اجتماعی است. کما اینکه هرچه از مدیریت به سمت بدنه آشوب می‌رویم، سطح کم‌سوادی، فقر، فقدان امید به آینده و بی‌اعتمادی نسبت به کارآمدی مسئولان کشور افزایش می‌یابد.

 

بحث حجاب و نقش آن در آشوب‌ها 

بحث حجاب و حتی موج محدود بدحجابی که اخیراً در کشور مشاهده شد، اصولاً از بحث آشوب‌ها جداست. تا پیش از این در فضای خارجی و هم در باور داخلی، جمع کثیری از زنان کشور مخالف حجاب یا متمایل به برداشتن حجاب ـ روسری ـ معرفی و یا دیده می‌شدند و یا اینکه تا پیش از این عمدتاً پدیده بدحجابی و بی‌حجابی سیاسی دیده می‌شد و از آن به عنوان نماد مخالفت با جمهوری اسلامی یا قوانین شرعی یاد می‌گردید. اما در عمل و در شرایطی که برداشتن روسری و بی‌حجابی هزینه حکومتی و اجتماعی نداشت، موج بی‌حجابی که در روزهای اول اغتشاش کمی پررنگ هم شده بود، از آنچنان شدتی برخوردار نشد. براساس نظرسنجی‌هایی که در روز نهم مهر ماه گذشته از بانوان تهرانی انجام شده است، ۸۳ درصد بانوان گفته‌اند به حجاب اعتقاد دارند و بیش از ۷۰ درصد گفته‌اند حتی در میهمانی‌های خانوادگی حجاب خود را حفظ می‌کنند. ۸۳ درصد گفته‌اند حتی اگر قانون حجاب برداشته شود هم حجاب خود را حفظ خواهند کرد. تنها ۱۱ درصد بانوان گفته‌اند بی‌حجابی پدیده‌ای سیاسی و نشانه مخالفت با نظام جمهوری  اسلامی است. کما اینکه ۸۰ درصد خانم‌ها در نظرسنجی‌ها با آشوب‌های اخیر مخالفت کرده و خواستار مقابله با آشوب‌گران شده‌اند.

چه باید کرد؟

در تحلیل آشوب‌ها باید به «سه عامل» به صورت جداگانه نگاه کرد؛

عامل اول: وجود برنامه‌ای خارجی و وجود مدیریت آشوب در خارج از مرزهاست که قاعدتاً این عامل ادامه می‌یابد. کما اینکه ادامه آشوب‌های اخیر تأکیدی بر وجود ستاد فرماندهی آشوب در خارج از کشور و توسط دشمنان جمهوری اسلامی است. در رابطه با این موضوع ما ابزارهایی برای کنترل رفتار کشورهایی نظیر فرانسه، آلمان و عربستان داریم مثل اعتراض رسمی و صدور حکم قضایی برای عناصر ایرانی تحت فرمان آنان در خارج از کشور و نیز تهدید به اقدامات امنیتی مشابه که طبعاً بازدارنده خواهد بود. علاوه بر این موارد، شناسایی شبکه‌های ایجاد شده توسط آنان و متلاشی کردن این شبکه‌ها می‌تواند در خنثی‌سازی توان کشورهای خارجی علیه ایران مؤثر باشد.

عامل دوم: وجود موقعیت‌های شبکه‌ای مثل استارلایت‌ها، کافه‌های مجازی، کافی‌شاپ‌ها، و نیز دسترسی پلتفرم‌های خارجی به محیط داخلی ایران است که می‌‌توان از طریق اقدامات قانونی و امنیتی آنان را مهار کرد.

عامل سوم: که از این دو مهم‌تر و مؤثر‌تر است، بسترها و زمینه‌های داخلی اغتشاش مثل گرانی‌ها و نابسامانی در موضوع مسکن و بیکاری مردم است که دولت با برنامه‌ریزی خُردگرا ـ در مقابل کل‌گرا ـ می‌تواند این بسترهای اجتماعی را کنترل کند. براساس یک نظرسنجی که در اواخر مهر گذشته به صورت تلفنی از مردم تهران و ۳۰ مرکز استان دیگر انجام شده است، ۶/۵۹ درصد مردم خواستار بهبود معیشت و مسایل اقتصادی شده و آن را عامل اصلی نارضایتی و فاصله‌گیری مردم از مسئولان کشور دانسته‌اند. این در حالی است که تنها ۵/۳ درصد از آنان، افزایشِ توجه به مسایل زنان را خواستار شده‌اند. این نشان می‌دهد که مسایل جامعه ما حجاب و یا فیلتر شبکه‌های اجتماعی نیست. این موضوع اگرچه در کوتاه‌مدت قابل حل نیست، دولت می‌تواند برای حل آن در میان مدت برنامه‌های مؤثر داشته باشد.

یکی دیگر از مسائل، رفع نابسامانی‌ها در محیط‌های آموزشی کشور است. قضایایی که در جریان اغتشاشات در تعداد قابل توجهی از دانشگاه‌های کشور پیش آمد، از نوعی رهاشدگی سازمان‌های آموزشی و دانشگاهی کشور خبر می‌دهد. آموزش و پرورش قلب مدیریت درازمدت کشور است و مسایل آن فقط اقصادی نیست؛ بلکه بیش از آن توجه به نحوه سلوک و فعالیت واحدهای آموزشی در کشور می‌باشد. اتفاقات ناخوشایند دانشگاه شریف که دانشگاه شاخص کشور است، مشکلات تربیتی و پرورشی این محیط‌ها را برملا کرد. مسئولیت‌پذیر کردن اساتید، معلمان و مدیران این محیط‌ها، یکی از ضرورت‌هایی است که در هر کشور به صورت تردیدناپذیر دنبال می‌شود.

17نوامبر/22

رهبر معظم انقلاب جامع الفضایلند؛ «پاسدار اسلام» در محضر حضرت آیت‌الله‌العظمی جعفر سبحانی

درآمد:

حضرت آیت‌الله‌العظمى حاج شیخ میرزا جعفر سبحانى تبریزى، فقیه اصولى، مفسر رجالى، متکلّم ادیب،  فیلسوف و از اندیشمندان بزرگ معاصر و از مراجع عظام تقلیدیست که سالیان متمادى تدریس، تحقیق و تربیت شاگردان بسیار و تألیف قریب به ۴۰۰ کتاب ارزنده را در کارنامه درخشان خود دارد.

آیت‌اللّه سبحانى در ۲۰ فروردین ۱۳۰۸ در تبریز در خانواده علم و تقوا دیده به جهان گشود. پدر بزرگوار ایشان، مرحوم آیت‌اللّه حاج شیخ محمد حسین سبحانى خیابانى، یکى از عالمان و فقهای وارسته تبریز بود. ایشان پس از فراغت از تحصیل مقدمات و بخشی از سطوح در مدرسه علمیه طالبیه تبریز، در سال ۱۳۲۵ رهسپار حوزه علمیه قم شد و کفایه الأصول را نزد مرحوم آیت‌اللّه‌العظمى گلپایگانى آموخت و در محضر علاّمه طباطبائى(ره) کتاب شرح منظومه و بخش اعظم اسفار را فرا گرفت و همزمان در جلسات خصوصى از ایشان بهره برد.

آیت‌اللّه سبحانى سپس در  دروس خارج فقه و اصول به خوشه چینى از محضر بزرگانى همچون مرحوم آیت‌اللّه العظمى بروجردى، مرحوم آیت‌اللّه سید محمد حجت کوه کمرى و مرحوم آیت‌اللّه العظمى امام خمینى(ره) پرداخت. معظم‌له با حضور فعال و پرسشگری در درس حضرت امام(ره) مصمم بود تا مجموع درسهاى ایشان را به دقت ضبط و تحریر نماید. کاری که به چاپ کتاب «تهذیب الاصول» در همان سال‌ها انجامید.

آیت‌اللّه سبحانى از عداد علماییست که از آغاز نهضت امام خمینی، حامی نهضت بود. ایشان در جریان واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و دستگیری حضرت امام خمینی از جمله کسانی بود که نامه اعتراض‌آمیز فضلای حوزه قم به دولت وقت را امضا کرد و همچنین از امضاکنندگان نامه به حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت در اسفند ۱۳۴۲ بود که طی آن به ادامه زندانی شدن امام خمینی و جمعی از علما اعتراض شده بود.

پذیرفتن درخواست مجله پاسدار اسلام از سوی حضرت آیت‌الله العظمی سبحانی و دیدار این عالم برجسته برای ما توفیق بزرگی بود. در نشست نخست با معظم‌له جهت مراعات حال ایشان، توصیه‌شان را پذیرفتیم تا جواب برخی از پرسش‌هایمان را از فرمایشاتشان استخراج کنیم و پس از تدوین اولیه برای ملاحظه به محضر ایشان ارائه نماییم. توفیق دیدار دوباره این عالم وارسته برایمان مغتنم بود. ایشان با وجود کبر سن و اشتغالات فراوان، مطالب آماده شده با دقت مطالعه و نهایتا برای چاپ در پاسدار اسلام تایید کردند.

ثبات قدم و مواضع معظم‌له که در بین اساتید و شاگرادان خود به دقت، ژرف‌اندیشی و استدلال و برهان شهره است، نشان از اطمینانشان از مسیر طی شده از آغاز تا به امروز خود دارد. و چه بسا به همین علت است که در دوره‌ای که برخی با کوچکترین حادثه و  شایعه پراکنی و یا جوسازی‌های کاذب، براحتی تغییر موضع می‌دهند، دیدگاه‌ها و مواضع آیت‌الله سبحانی به خصوص نسبت به نظام اسلامی و امامین انقلاب چنان محکم و پابرجاست که فراز و فرودهای روزگار و فضای غوغا سالارانه زمانه نتوانسته او را از آنچه بدان دست یافته، روگردان کند.

ضمن قدردانی از عنایت معظم‌له به مجله پاسدار اسلام، از درگاه خداوند متعال برایشان صحت و سلامتی و طول عمر بابرکت مسالت داریم.

 

*با سلام وتشکر فراوان از فرصت گرانبهایی که در اختیار «پاسداراسلام» گذاشتید.

حضرتعالی از چهره‌های برجسته علمای جهان تشیع هستید که از نزدیک محضر امام خمینی(ره) را درک کرده‌اید و از شاگردان ایشان بوده‌اید؛ بفرمایید چگونه و از چه زمانی با امام راحل آشنا و همراه شدید؟

سلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

زمینه آشنایی اینجانب با حضرت امام به زمانی برمی‌گردد که ما در تبریز بودیم. وقتی کتاب «کشف اسرار» ایشان به تبریز آمد و صدا کرد و واقعاً در آن زمان، کتاب بسیار مفید و سودمند و یگانه‌ای بود؛ چون شخصی شبهه‌هایی را به نام اسرار هزار ساله نوشته بود و کسی در میدان نبود که پاسخ او را بدهد؛ سرانجام وقتی ایشان به بهترین نحو پاسخش را دادند، همین سبب شد که ما غیابی به ایشان علاقه‌مند شویم. وقتی به قم آمدیم، ایشان درس خارج می‌گفت و در سطح هم فقط منظومه را درس می‌داد. ما هم که در آن زمان مکاسب و کفایه را  می‌خواندیم، به درس ایشان نرفتیم. بعد آقا‌زاده ایشان، مرحوم حاج آقا مصطفی دو سال نزد اینجانب درس خواند و هر روز بیش از یک درس تدریس می‌شد تا آنجا که به شرح لمعه رسید و این سبب شد که ما بیشتر امام(ره) را بشناسیم و سیزده سال در فقه و اصول خدمت ایشان بودیم.

 

*حضرتعالی در درس بارها از شخصیت علمی و معنوی حضرت امام(ره) یاد می‌کردید. اگر ممکن است پیرامون شخصیت، عرصه‌های علمی و معنوی امام قدری توضیح بفرمایید.

برای پاسخ به این پرسش لازم است، نخست مطلبی را به عنوان مقدمه بیان کنم. شخصیت‌هاى نامدارى که در حوزه‌ها و مراکز علمى جهان پرورش پیدا مى‌کنند، و پس از چندى از طریق فکر و اندیشه و کتاب و قلم، به تربیت شاگردان مى‌پردازند، از نظر بُعد علمى به دو گروه تقسیم مى‌شوند:

۱. گروهى که ازنظر استعداد به فراگیرى یک دانش کشیده شده و تنها در آن، تخصّص و ژرف‌نگرى پیدا مى‌کنند، و نسبت به دیگر علوم بهره‌اى جز اطّلاعات عمومى، و آگاهى‌هاى سطحى ندارند. و این نوع افراد در اصطلاح اندیشمندان «ذى فنّ‌» نامیده مى‌شوند.

ایشان در طول زندگى علمى خود جز به یک علم نمى‌اندیشند و تنها در قلمرو آن قلم مى‌زنند و یا تدریس مى‌نمایند و افرادى را تربیت مى‌کنند. از نمونه‌هاى بارز این گروه، سیبویه (م ۱۸۰) در ادبیات عرب، کلینى (م ۳۲۹) در حدیث، و محقق حلّى (م ۶۷۶) در فقه را مى‌توان نام برد. آنان در قلمرو علم به صورت تک بُعدى جلوه کرده و به خاطر تبحّر در فنّ واحد، اندیشه‌هاى بس بلندى را در آن علم عرضه نموده‌اند.

۲. گروهى که از نظر فطرت و خلقت، گرایش‌هاى گوناگونى نسبت به علوم مختلف داشته و شخصیت علمى خود را در یک بُعد محبوس نکرده، و در دو علم یا بیشتر تجلیاتى داشته‌اند از نمونه‌هاى این افراد مى‌توان ابن سینا (م ۴۲۶)، فارابى (م ۳۳۹)، شیخ مفید (م ۴۱۳)، سیّد مرتضى (م ۴۳۶) و شیخ طوسى (م ۴۶۰) را نام برد.

این گروه از شخصیت‌ها به خاطر موهبت‌هاى بى‌کران الهى در قلمروهاى مختلف به کار علمى پرداخته و در دو رشته و یا بیشتر داراى تخصص‌هایى بوده‌اند.

به عنوان مثال آثارى که از شیخ طوسى مانده است مى‌تواند ابعاد مختلف علمى او را براى ما ترسیم کند. تفسیر ارزنده وى به نام «التبیان فى علوم القرآن» گواه آن است که او در این فن آن‌چنان تخصص و کارایى فزون از حد داشته که از تاریخ تألیف آن تا قرونی، شیعه نتوانسته است تفسیرى را در آن پایه عرضه کند. مرحوم شیخ طوسى در سال ۴۶۰ هجرى درگذشته و تألیف تفسیر التبیان مربوط به دوران زندگى او در بغداد است. بنابراین، قریب به نه قرن و نیم از عمر این تفسیر مى‌گذرد و این کتاب به صورت یک مدال علمى بر تارک اعصار مى‌درخشد.

وقتى دیگر آثار ایشان را تورق مى‌کنیم، او را محدثى قوى و نیرومند مى‌یابیم که احادیث اهل بیت(علیهم‌السلام) را از مشایخ با اسناد مختلف اخذ نموده و دو اثر گرانبها در حدیث به نام «التهذیب» و «الاستبصار» به یادگار نهاده است.

آنگاه که کاوش‌هاى پر ارج شیخ را در قسمت کلام و معارف بررسى مى‌کنیم، او به صورت یک متکلم زبردست و نیرومند که خود داراى مبانى خاصى در آن علم بوده، جلوه مى‌کند. و تنها کتاب «الرسائل العشر» شیخ، نشانه نیرومندى وى در میدان بحث وجدل و اقامه برهان در علم کلام است.

ولى با این همه جامعیت، آنچه گفته شد، ترسیم نیمرخى آن هم مبهم از شخصیت علمى شیخ است. وى در قلمرو فقه استادى بلا معارض بوده و دو اثر علمى او به نام «مبسوط» و «خلاف» نشانۀ آگاهى عمیق وى بر مبانى فقهى عامه و خاصه را نشان مى‌دهد.

این مطلب مقدمه بود؛ اما ذی‌المقدمه اینکه، امام فقید و قائد کبیر از گروه دوم بود و استعداد و شایستگى‌ها و مواهب خدادادى او، وى را به ژرف‌نگرى در بسیارى از علوم سوق داد و در بخشى از علوم اسلامى متخصص و در قسمت‌هایى مشارک بود و از همان طریقى که بر جامعیت شیخ استدلال شد، مى‌توان بر احاطه و جامعیت وى نیز پى برد؛ زیرا اگر وجود اثر گواه بر وجود مؤثر باشد، ویژگی‌هاى آن نیز گواه بر ویژگی‌هاى پدید آورنده آن است.

آثار علمى به جاى مانده از حضرت امام مى‌تواند پرده از این راز برداشته و ابعاد علمى او را براى ما ترسیم کند هر چند تبیین همۀ این جهات، از حوصلۀ این گفتگو بیرون است، ولى چون اینجانب، سالیان درازى خوشه‌چین خرمن علمى آن استاد بزرگ بوده، در این مورد به فشرده‌گویى می‌پردازم و با اشارت‌هایى از آن عبور می کنم.

حضرت امام(قدس‌سره) در بیستم جمادى‌الآخر ۱۳۲۰ هجرى قمرى، یعنى روز ولادت حضرت زهرا (علیها‌السلام) دیده به جهان گشود. تا نوزده سالگى در زادگاه خود خمین به دروس ابتدایى و تحصیل مقدّمات عربى پرداخت.

زادگاه امام(ره) از نظر علمى چندان قوى و نیرومند نبود که بتواند ذوق علمى او را حتّى به صورت متوسّط اشباع کند. آوازۀ تأسیس حوزه در اراک به وسیله مرحوم آیت‌‌الله العظمى حائرى (۱۲۷۴-۱۳۵۵ ه‍.ق) همه جا پیچیده بود، حضرت امام (قدس سره)، زادگاه خود را به عزم تحصیل در اراک ترک گفت و به حوزۀ جوان شهرستان اراک وارد شد. تاریخ انتقال امام قدس سره به این شهر سال ۱۳۳۹ ه‍. ق بوده است.

هنوز یک سال و اندی از اقامت امام قدس سره در این شهر نگذشته بود که دست تقدیر الهى آیت‌اللّه مؤسس را بر آن داشت که حوزه را به شهرستان قم منتقل کند و این پایگاه علمى را در کنار حرم دخت گرامى موسى بن جعفر علیهما‌السلام برپا نماید. از این جهت، حضرت امام (قدس سره) نیز پس از چهار ماه از انتقال آیت‌الله حائرى، به حوزۀ قم منتقل گردید، و به صورت یک طلبه جوان نیرومند و سرشار از ذوق و اندیشه تحت تربیت مشایخ بزرگ و اساتید ارجمند آن زمان قرار گرفت و وی نیز به خوبی در آن علوم فرهیخته گردید.

*اگر ممکن است پیرامون سلوک امام(ره) در تحصیل و تدریس و اخلاق نکاتی بفرمایید

نخست باید توجه نمود مایه‌هاى نبوغ و شخصیت در خمیرۀ امام(قدس‌سره) وجود داشت و دست آفرینش او را با مواهب فراوانى آفریده بود، ولى این حوزه بود که این استعداد را شکوفا ساخت و چنین شخصیت کم نظیرى را تحویل جامعه داد.

بنابراین باید در عظمت این حوزه و صیانت آن از هرگونه آسیب بیش از پیش کوشید تا بار دیگر این مهد، شاهد فرزندان دیگرى همچون امام باشد که در طول قرون آینده در دامن خود بپرورد و تحویل جامعه بدهد، و به طور مسلّم اگر حوزه نبود، این شایستگى‌ها و قوّه‌ها به مرحلۀ فعلیت نمى‌رسید.

اولاً؛ حضرت امام در دوران جوانى در مسألۀ تحصیل کاملاً ساعى و کوشا بود، حتّى در سنین پنجاه به بالا، گاهى شش ساعت پى در پى مطالعه مى‌کرد. در سال ۱۳۷۰ هجرى قمرى برابر با ۱۳۳۰ شمسى، در سه ماه تابستان پس از صرف صبحانه از ساعت ۶ تا ۱۲ مشغول مطالعه مى‌شد، و هرگاه نوعى خستگى به خاطر یک نواختى کار در خود احساس مى‌نمود، خود را به نگارش اندیشه‌هایش سرگرم مى‌کرد.

او در حالى که یک انسان متفکر و فرد با وقاری بود و هیبت او حضار را در سکوت فرو مى‌برد؛ ولى از مجالس انس با دوستان غفلت نمى‌کرد و جلسه انس را مایه نوعى کمک به ورزیدگى ذهن و آمادگى آن مى‌دانست.

ایشان به قرآن و تلاوت آن و تدبّر در معانى دقیق آن علاقۀ فراوانى داشت. به خاطر دارم که از حضورشان درخواست کردم که: تفسیر بنویسد، فرمود: تفسیر را کسى باید بنویسد که در زندگى فقط یک همّ داشته باشد و یک مقصد. من الآن در وضع کثرت به سر مى‌برم و اشتغالات مختلفى دارم. ایشان در تمام حرم‌هاى اهل بیت، مقید بود که زیارت جامعه را بخواند.

ثانیاً؛ حضرت امام(قدس‌سره) نه تنها به اساتید خود احترام مى‌گذاشت، بلکه از تمام علما و دانشمندان به نیکى یاد مى‌کرد. به خاطر دارم که من در یکى از نوشته‌هاى خود دربارۀ مطلب کسى نوشته بودم که سخن وى «ظاهر الفساد» است.

ایشان به هنگام مطالعۀ آن نوشته، در کنار آن مرقوم داشتند: «احترام مشایخ و بزرگان پیوسته باید مراعات شود».

روزى درباره یک شخصیت علمى، سخنى از یکى از مجلاّت لبنان نقل کردم که در حقیقت نقل اهانت بود، ایشان نسبت به کلام من اظهار سنگینى و ناراحتى کرد و مرا از نقل آن نهى نمود.

چه در حوزه و خارج از آن شخصیت‌هاى علمى بودند که از نظر فکرى با ایشان همراه نبودند، امّا امام در برخورد با آنان و یا پشت سر آنان ادب را کاملاً رعایت مى‌کرد، گویى اصلاً هیچگونه اختلاف فکرى در میان آن دو وجود ندارد.

ثالثاً؛ از شیوه‌هاى قابل ستایش امام راحل، پرورش جوانان مستعد و فضلاى نخبه بود که در طول تدریس خود در حوزه، گروه بس گرانقدرى را پرورش داد که هر یک بعدها استوانه علمى و فکرى شدند.

رابعاً؛ از ویژگی‌هاى حضرت امام(قدس‌سره) آشنایى با حوادث جارى در ایران و جهان بود. با اینکه در دوران اختناق، وسایل ارتباط پیشرفته‌اى وجود نداشت، ولى امام از کسب اطلاع از حوادث غفلت نمى‌کرد. در دوران ریاست مرحوم مدرّس به مجلس شوراى ملّى مى‌رفت و به سخنان وکلا و نمایندگان گوش مى‌کرد.

امام صادق(ع) مى‌فرماید:

«العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس»(کافی؛ج۱؛ص۲۷) (فرد آگاه از حوادث جهان مورد هجوم شبهات قرار نمى‌گیرد).

خامساً؛ از دیگر ویژگی‌هاى حضرت امام(قدس‌سره) غیرت دینى فوق‌العاده بود. در زمان اختناق که گاهى در برخى از جراید و مجلاّت نسبت به اسلام و مسلمین اهانت مى‌شد، سخت بر مى‌آشفت.

پس از هجوم متّفقین به ایران و شکستن سدّ اختناق و پدید آمدن نسبی آزادى قلم، یکى از بى‌خردان کتابى به نام «اسرار هزار ساله» نوشت که در آن با القاى یک رشته شبهات بر مکتب کلامى و فقهى شیعه تاخته بود.

این کتابچۀ کم حجم هیاهویى در جامعۀ آن روز ایران پدید آورد، چون به خاطر اختناق شانزده ساله حکومت پهلوى، منابر و مواعظ برچیده و سخنرانى و تبلیغ کاملاً محدود شده بود، طبعاً جوانان آن روز در برابر این شبهات کاملاً بى‌دفاع بودند. در این هنگام حضرت امام با احساس مسؤولیت شدید، درس‌هاى عادى خود را تعطیل نموده، به نقد این کتاب پرداخت و به نام «کشف اسرار» آن را منتشر ساخت.

این کتاب نه تنها در دفاع از عقاید شیعه به تحریر درآمده بلکه مایه‌هاى اندیشۀ سیاسى امام(قدس‌سره) را در بردارد، و توفیقى که بعدها به دست آورد و توانست جمهورى اسلامى را پایه‌گذارى کند، تجسّم همان چیزى بود که در آن کتاب آمده بود.

مطالعۀ آن کتاب انسان را با غیرت دینى و تعصّب معقول مذهبى امام(قدس‌سره)  و سوز درونى او نسبت به انحراف‌ها آشنا مى‌سازد.

*حضرت امام(ره) حکومت اسلامی را با اراده مردم تشکیل داد و دیدگاه ولایت فقیه را مطرح نمود. لطفا بفرمایید دیدگاه فقهای شیعه در مورد اصل ولایت فقیه چگونه است؟ 

‏‏ در میان فقهای شیعه خلافی را در اصل ولایت فقیه نمی‌توان پیدا کرد و هیچ کس‏‎ ‎‏منکر این ولایت نیست، منتها اثبات آن دو راه دارد:

گاهی «تنصیبی» است به این معنا که‏‎ ‎‏پیغمبر(ص) یا ائمه(علیهم‌السلام) به اذن الهی فقیهی را در زمان غیبت به عنوان ولی مسلمین نصب کرده‌اند؛‏‎ ‎‏همچنان که در امامت قائل به تنصیب هستیم، با این تفاوت که تنصیب در امامت به اسم و‏‎ ‎‏در این‌جا به صورت وصف می‌باشد. این راه را حضرت امام و قبل از ایشان مرحوم نراقی‏‎ ‎‏و برخی دیگر انتخاب کرده و در طول تاریخ ولیّ فقیه را ولیّ منصوب اسلامی دانسته‌اند.‏

‏‏راه دیگر «احتسابی» است به این معنا که اسلام احکامی دارد که کار فرد نیست و به‏‎ ‎‏تعبیر ما فاعلش معین نشده است (لم یسمّ فاعله)، مانند اجرای حدود و حل مسائل‏‎ ‎‏اختلاف مسلمین در حقوق.

فقها در این موارد مکرر می‌فرمایند: «ضربه الحاکم»، «قتله‏‎ ‎‏الحاکم» و این احکام قابل تغییر نیست، چون تعطیلی این‌ها موجب تعطیلی و انهدام نظام‏‎ ‎‏است. حال چنانچه کسی این احکام را به ـ هرچند به صورت فی‌الجمله ـ رسمی بداند‏‎ ‎‏قطعاً برای اجرای آن‌ها هم فکری کرده است. وقتی ما این را از طریق ضرب و تقسیم‏‎ ‎‏حساب کنیم می‌بینیم قدر متیقنِ کسی که می‌تواند این کار را انجام بدهد کسی است که‏‎ ‎‏باید آشنا به اسلام، کارشناس و عادل باشد و بتواند این احکام را از مصادر به صورت دقیق‏‎ ‎‏استخراج کند و این امر توسط فقیه جامع شرایط انجام می‌شود (از طریق احتساب و حسبه).‏

‏‏البته تفاوت بین دیدگاه تنصیبی و احتسابی این است که:

دیدگاه تنصیبی ادلّه لفظیه‏‎ ‎ دارد و ممکن است اطلاقش بعضی از موارد را شامل شود، ولی دلیل دیدگاه احتسابی‏‎ ‎‏لبّی است و مسلّماً در دلیل لبّی به قدر متیقّن اکتفا می‌شود.‏

‏‏نظریه دیگری که در کتاب «معالم الحکومه الاسلامیه» نیز متذکر شده‌ایم این است‏‎ ‎‏که: حکومت اسلامی حکومتی «مکتبی-مردمی» است، چون اگر امضا و پذیرش مردم‏‎ ‎‏نباشد هیچ تزی هرچند که نسخه‌اش حق هم باشد پیش نمی‌رود. لذا گرایش و رأی مردم‏‎ ‎‏یکی از دو رکن اساسی حکومت را تشکیل می‌دهد ولی نمی‌تواند اصالت داشته باشد،‏‎ ‎‏چون حکومت تنها جنبه اجرایی نیست تا بگوییم رأی دادیم کافی است، عمده رکن دوم‏‎ ‎‏آن است که مکتب است؛ یعنی باید مکتبی (مطابق اصول و قوانین اسلام) باشد.‏

‏‏کسی که تشخیص می‌دهد مطابق قوانین اسلام است او همان فقیه جامع شرایط است‏‎ ‎‏که باید این حکومت را امضا کند، اگر امضا نکند و مکتبی بودنش ثابت نباشد تنها نیمی‏‎ ‎‏از این حکومت درست شده است ولی آن نیمۀ دیگر در جای خودش نیست.

ما در این‏‎ ‎‏کتاب دوازده روایت آورده‌ایم که هر چند رأی مردم از نظر اجرایی و از نظر تحقق در‏‎ ‎‏خارج ارزشمند است و شاید هم بیشتر این باشد، ولی اگر رأی مردم مکتبی نباشد با‏‎ ‎‏دیگر نظام‌های الحادی فرق نمی‌کند.

به رسمیت شناختن ولایت فقیه در حکومت، از این‏‎ ‎‏نظر است که آن را مکتبی کند و کسی می‌تواند مکتبی بودن آن را بشناسد که فقیه جامع‏‎ ‎‏شرایط باشد (تفصیل این مطلب را در آن کتاب نوشته ایم).‏

*حضرتعالی جزء خبرگان قانون اساسی هم بوده اید و در همان زمان با تألیف آثاری، تحلیل خودتان را از حکومت اسلامی ارائه‏‎ ‎‏فرموده اید. حال از آن‌جا که یکی از شیوه‌های تفسیر قوانین، در نظر گرفتن منویات‏‎ ‎‏قانون‌گذار است اگر ممکن است شرحی از آن مجلس خبرگان و زمینه‌هایی که بوده و‏‎ ‎‏دیدگاه خبرگان آن‌زمان در رابطه با اصل ولایت فقیه و مواد قانونی آن بیان کنید.

بحث‌هایی از قبیل این که آیا این اختیارات به صورت مثال ذکر‏‎ ‎ شده یا تحدید اختیارات است در جامعه مطرح شده که از مباحث آن زمان نشئت می‌گیرد.‏ در آن خبرگان زبده‌های روحانیت و حوزه جمع شده بودند که هیچ مجلسی بهتر از‏‎ ‎‏آن در آن زمان امکان نداشت. در آن مجلس حداقل سی مجتهد مسلّم وجود داشت که‏‎ ‎‏یکی از آنها مرحوم مرتضی حائری(ره) بود. در عین‌حال شخصیت‌هایی غیر روحانی نیز شرکت‏‎ ‎‏داشتند که از افکار آن روز متأثر بودند؛ مقدار زیادی مارکسیست‌ها و خلقی‌ها حکومت‏‎ ‎‏می‌کردند و تصور می‌کردند هرچه بتوانند قدرت مالی را از مردم کم کنند و به جاهای‏‎ ‎‏دیگر بپردازند، قانون محکم‌تر و استوارتر است.

لذا بعضی از چیزها را در انحصار دولت‏‎ ‎‏قرار دادند که بنده آن روز موافق نبودم، زیرا در انحصار دولت قرار دادن، بستن دست‏‎ ‎‏مردم است. یکی همان تجارت و بازرگانی خارجی است که آن‌را به گونۀ دیگری تفسیر‏‎ ‎‏کردند ولی در عمل به گونه‌ای شد که دولت تاجر و وارد کننده و صادر کننده باشد و مردم‏‎ ‎‏بیکار بشوند؛ همان مشکلی که برای سوسیالیست‌های شوروی پیش آمد.

در آن زمان جوّ‏‎ ‎‏خاصی از نظام شاهنشاهی به نظام اسلامی آمده بود، افکار مقداری ناپخته و تجربه‌ها‏‎ ‎‏هم کم بود، لذا گاهی انحصارهایی برای دولت قائل شدند که صحیح نبود و هرچند ما‏‎ ‎‏موافق نبودیم ولی اکثریت رأی آورد.‏

‏‏اما اختیاراتی که آن‌جا ذکر شده از باب مثال است، مجلس که نمی‌تواند ولایت ولی‏‎ ‎‏فقیه را تحدید کند.

مجلس آن روز کاشف قوانین بود نه جاعل قوانین. ما که نمی‌توانیم‏‎ ‎‏خلاف اطلاقات و یا ضیق جعل قانون کنیم. لذا مادۀ دوم و سوم قانون اساسی می‌گوید:‏‎ ‎‏هر اصلی از اصول قانون اساسی با اطلاقات یا تقیید کتاب و سنت مخالف باشد، آن‏‎ ‎‏حاکم بر قانون اساسی است و این‌ها از باب مثال است.‏

‏‏برخی از این افرادِ تازه به دوران رسیده می‌گویند: مرحوم طالقانی عبای خودش را‏‎ ‎‏روی زمین پهن کرده بود و به این مجلس و کرسی‌ها و صندلی‌ها اعتراض داشت. این‏‎ ‎‏دروغ است، مرحوم طالقانی روی صندلی نشسته بود، مجلس که تمام شد گفت: خسته‏‎ ‎‏شدیم کمی روی زمین بنشینم حرف بزنیم. روی زمین که تمیز هم بود نشست، صحبت‏‎ ‎‏می‌کرد و عکسی هم گرفته‌اند. این‌ها به دروغ می‌گویند چون اعتراض داشت روی زمین نشست.

*حضرتعالی سال‌ها در محضر علامه طباطبایی(ره) بودید و با اندیشه ایشان آشنا هستید؛ برخی می‌کوشند تا علامه طباطبایی(ره) را در زمره مخالفان ولایت فقیه و حرکت امام خمینی(ره) معرفی نمایند. حضرتعالی این شبهات را چگونه تحلیل می‌کنید؟

چنین نگاهی به علامه ناشی از کم اطلاعی است. بنده چنین چیزی را از ایشان حس نکردم. آقای طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان در آخر سوره آل‌عمران به صورت مفصل درباره حکومت اسلامی بحث کرده‌اند. چنین شخصی چطور می‌تواند مخالف امام باشد؟

اتفاقاً وقتی مقاله فارسی مرحوم طباطبایی درباره حکومت اسلامی در کتاب مرجعیت و روحانیت منتشر شد، ساواک آمد منزل ایشان و توضیحاتی خواست، ساواک از آن مقاله ناراحت شده بود.

اما اینکه انتظار داشته باشیم که همه افراد با امام یکسان باشند انتظار نابجایی است. با توجه به شرایط و تفاوت سلیقه‌های علمی و عملی، در آن شرایط اگر عالمی نود درصد با امام همراه باشد، کافی است. اختلاف اندیشه‌ها طبیعی است.

هر کسی یک سلیقه و یک نوع فکری دارد. اینکه ایشان بیاید مثل حضرت امام بنویسد نباید انتظار داشته باشیم. اما روی هم‌رفته مخالف امام نبود. در واقع یک نوع سلیقه، سلیقه امام است که در مَسند ایجاد حکومت بود و همه فشارش را بر همان هدف متمرکز کرده بود، ولی ایشان در آن مَسند نبود، مسند علامه مسند علمی بود‌.

* بنظر حضرتعالی بقای انقلاب اسلامی مرهون چه اموری است؟

خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «قَالُوا أُوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِیَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ»(۱)

آیه مبارکه مضمونی دارد که تا حدی با شرائط انقلاب ما همراه است. بنی اسرائیل به حضرت موسی(ع) عرض کردند که ما قبل از آمدن تو (قبل از تولد) و پس از آمدن تو مورد ایذاء و اذیت فراعنه قرار گرفتیم. حضرت موسی(ع) در پاسخ چنین فرمود: «خداوند منان دشمن شما را نابود می‌کند و شما را جایگزین آنان قرار می‌سازد. (اما کار در اینجا پایان نمی‌پذیرد بلکه) می‌نگرد چگونه این نعمت و موهبت را پاس می‌دارید.»

در بهمن ماه ۱۳۵۷ خداوند منان نظام فاسد را از بین برد و تمام مراکز را در اختیار جامعه دینی نهاد. اما این کار مقدمه مطلب دیگری بود و آن اینکه در آینده چگونه از این نعمت الهی بهره می‌گیرند و حق نعمت را ادا می‌نمایند.

البته در این چهل سال و اندی  جامعه دینی آنچه توان داشت در طبق اخلاص نهاد و تقدیم انقلاب نمود. شهداء، جانبازان و کلیه خدمتگزاران در نظام این نعمت را پاس داشتند اما باید به یک مطلب توجه نمود و آنکه هر پدیده دو علت لازم دارد: علت محدثه و علت مبقیه؛  علتی که انقلاب را پدید آورد و در ۱۲ بهمن به ثمر رسید و علتی که این انقلاب در آینده به پا می‌دارد.

انقلاب ما نیز مشمول همین قانون کلی است. بنابراین برای بقای انقلاب نیازمند علّتی است که برخی را متذکر می‌شوم.

  1. از آنجا که انقلاب ما انقلاب اسلامی و آسمانی است پیوسته باید برای حفظ ایمان و عقاید مردم در تلاش باشیم تا صدمه به زیر بنای انقلاب وارد نشود. اساس این مطلب بر دوش دو گروه است:

الف. گروه روحانیت و حوزه‌های علمیه که پیوسته هوشیارانه مراقب افکار وارداتی باشند که در هر زمان به صورت‌های مختلف حتی گاهی به لباس اسلامی وارد جامعه می‌شوند. بنابراین باید اتاق خاصّی بر این مطلب در نظر گرفته شود که پیوسته افکار خارج را رصد کند و پس از تحلیل به پاسخ آنها بپردازد و اخیراً در فضای مجازی نقدی بر قرآن  منتشر شد که خوشبختانه در حوزه علمیه دو پاسخ با آن گفته شده است.

ب. گروه دوم مسئولان است که فاصله را با مردم کم کنند و پیوسته کوشش کنند در اداره‌ها و نهادها رضایت مردم را جلب کنند. برای به دست آوردن میزان رضایت کافی است به دیوان عدالت اداری مراجعه شود تا تعداد شکایات و دعاوی از ادارات و نهادها به دست آید. البته هر شکایتی و ادعایی پا بر جا نیست اما روی هم رفته حقایقی در این شکایات هست.

  1. قوام اسلام با تبلیغ و بیان است ما از نظر مبلغ کمبود داریم چه در داخل و چه در خارج تربیت مبلغ یکی از اهداف حوزه است و باید در کنار تربیت مجتهد به تربیت مبلغ پرداخت. مرحوم آیت‌الله فاضل لنکرانی رشته تبلیغ را تأسیس نمود اما به نحو احسن ادامه نیافت.

علاوه بر داخل، در خارج نیاز به مبلغین مسلط به زبان عربی هست. آنچه در حوزه می‌خوانیم قواعد است و آن کافی در تبلیغ نیست. من شاهد هستم گروهی از شخصیت‌های ما به خاطر فقد این کمال موفق به سخنرانی نمی‌شوند.

گاهی تصور می‌شود تربیت مبلغ سبب کاهش تربیت فقیه و مجتهد می‌شود؛ در حالی که این دو تکلیف بر دوش دو گروه است و هر گروهی به رشته تخصصی خود می‌پردازند.

بسیاری از بلاد و شهرستان‌ها در بخش‌ها فاقد روحانی و مبلغ است و باید دانش‌آموختگان حوزه به آن نقاط اعزام شوند. گروهی که در رشته تدریس وظایفی بر عهده دارند اینها باید در حوزه بمانند و به تربیت بپردازند. اما گروهی هستند که از نظر دانش به آخر خط رسیده‌اند. اینها نباید در حوزه بمانند و به اصطلاح محصل مادام العمر شوند. این گروه باید به حکم آیه «فلو لا نفر» از قم مهاجرت نموده و در بلاد و در نقاط مختلف تبلیغ کنند. البته این مسئله که اینها قم را ترک کنند عملی نیست مگر این‌که مدیریت جایگاه آنها را از نظر نیاز تعیین کنند و مقدمات رفتن فرد را فراهم کند و هزینه چند ماه قبل نیز در اختیار بگذارد.

*ارتباط حضرتعالی با رهبر معظم انقلاب و همچنین ارتباط ایشان به صورت متقابل با شما، ارتباط بسیار خوب و صمیمی است. لطفاً بفرمایید سابقه این محبت دو طرفه به چه زمانی باز می‌گردد؟

جد بزرگوار ایشان، مرحوم آقای حاج سید حسین خامنه‌ای در تبریز با ما همسایه بودند و پدر ما پشت سر ایشان نماز می‌خواندند و اصلاً جد بزرگ ایشان، عالم بزرگ تبریز بود و در مسجد جامع که نماز می‌خواندند، همه اقتدا می‌کردند. فرزند ایشان که پدر مقام معظم رهبری باشند، مرحوم آقای سید جواد با پدر ما رفیق و دوست دوران جوانی بودند؛ حتی هر موقع هم پدر من به مشهد می‌رفتند، گاهی به منزل ایشان وارد می‌شدند و گاهی هم به جای دیگر می‌رفتند.

ارتباط ما مربوط است به همان دوران جد ایشان و پدر ایشان؛ حتی شوهر عمه ایشان، شیخ محمد خیابانی هم مباحثه‌ی پدر ما بود و با پدر ما مباحثه می‌کردند و آدم خیلی خوش فکری بود.

حتی هنگامی که در شهرستان دزفول ما را گرفتند و به کاشمر تبعید کردند، وقتی من به مشهد وارد شدم، به ژاندارم‌ها گفتم صبر کنید من خدمت آقا بروم و رفتم منزل ایشان و عرض ارادت کردم، آقا زاده‌های ایشان هم بودند.

*با توجه به این سابقه آشنایی طولانی، شخصیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را در علم و عمل و رهبری جامعه چگونه یافته اید؟

رهبر معظم انقلاب، فردی شایسته و واقعاً دلسوز است؛ هم اسلام را فهمیده است، هم نظام را فهمیده است و هم می‌داند که چگونه این نظام را حفظ کند و چگونه با دیگران رفتار کند و بالاخره یک فرد جامع و به اصطلاح جامع الفضائل است و امیدوارم خداوند منان ایشان را حفظ کند.

*بار دیگر از اینکه محبت کردید و پاسخگوی سوالات ما بودید سپاسگزاری می‌کنیم. از خداوند متعال می‌خواهیم که طول عمر باعزت و سلامتی به شما عنایت فرماید تا جامعه ما بتواند بیشتر از فیوضات علمی و برکت وجودی شما بهره‌مند شود.

17نوامبر/22

حضرت امام علی(ع) و نرمش قهرمانانه

اشاره: «سیمای مولی علی(ع) در قرآن» نام مجموعه مقالاتی پیرامون شخصیت والای امیرمؤمنان علی(ع) است که با الهام از زیارت امیرالمؤمنین در روز عید غدیر که از حضرت ابوالحسن ثالث امام هادی(ع) تدوین می‌شود. در مقالات پیشین بخش‌هایی از این زیارت مطرح شده و اینک بخش دیگر تقدیم می‌گردد.

«و اشهد انک ما اتقیت ضارعاً و لا امسکت عن حقک جازعاً و لا احجمت عن مجاهده غاصبیک ناکلاً و لااظهرت الرضی بخلاف ما یرضی الله مداهناً و لا وهنت لما اصابک فی سبیل‌الله ولا ضعفت و لا استکنت عن طلب حقک مراقباً معاذالله ان تکون کذلک بل اذ ظلمت احتسبت ربک و فوضت الیه امرک و ذکرتهم فما اذکروا و وعظتهم فما اتعظوا و خوفتهم الله فیما تخوفوا؛ شهادت می‌دهم تقیه‌ی تو از جهت ناتوانی نبود و خودداری تو از گرفتن حقت از روی ضعف نبود و دست برداشتن از جهاد با غاصبان حقت از جهت سستی نبود و هرگز برخلاف رضای خدا برای سازش با دشمن اظهار رضایت نکردی و هیچ‌گاه مصیبت‌هایی که در راه خدا بر تو وارد کرد تو را سست و ضعیف نکرد و آرام گرفتن تو از طلب حقت هرگز از روی ترس نبوده و پناه بر خدا که تو چنین بوده باشی بلکه آن هنگام که به تو ظلم شد رضای پروردگارت را در نظر گرفتی و کارت را به خدا واگذاشتی و تو حق را یادآورشان شدی ولی متذکر نشدند و آنها را پند و اندرز دادی ولی پند نگرفتند و آنها را از خدا ترساندی ولی خداترس نشدند.

تقیه‌ی هدفمند

«و اشهد انک ما اتقیت ضارعاً؛ شهادت می‌دهم تقیه‌ی تو از روی ذلت و عجز نبوده است.»

در این فرازها حضرت امام هادی(ع) تحلیل درست از مواضع حضرت مولی علی(ع) را بیان فرموده و تحلیل‌های نادرست را هم متذکر شده است. یک سئوال در سیره حضرت مولی علی(ع) این است که چرا مولی علی(ع) بیست و پنج سال از پیگیری حق خویش سکوت کرد؛ بدین معنی که با حاکمان درگیر نشد؟ اینجا دو پاسخ به نظر می‌آید: یک پاسخ غلط این است که این سکوت از موضع ضعف و ناتوانی بوده است! این پاسخ ناشی از بی‌معرفتی به ساحت مقدس امیرمؤمنان علی(ع) است. امام هادی(ع) این تحلیل را نادرست می‌داند و می‌فرماید این موضع از سر ضعف و ناتوانی نبوده است. «ضارع» از ریشه‌ی «ضرع» به معنای ذلت(۱) و خضوع است. این علی(ع) همان است که نامش لرزه بر اندام دشمنان می‌انداخت مولی در نامه به معاویه می‌نویسد:

«… فانا ابوحسن قاتل جدک و اخیک و خالک شدخاً یوم بدر و ذلک السیف معی و بذلک القلب القی عدوی…؛ من ابوالحسن کشنده‌ی جد تو (معاویه بن عتبه بن ربیعه) و برادرت (حنظله بن ابی سفیان) و دایی تو (ولید بن عتبه) در روز نبرد بدر می‌باشم که سر آنان را شکافتم. امروز همان شمشیر با من است و با همان قلب با دشمنانم ملاقات می‌کنم.»(۲)

در برتری مولی علی(ع) از دیگران از آغاز تردیدی نبود. به هنگامی که در شورای شش نفره مولی را در کنار پنج نفر دیگر قرار دادند فرمود:

«… فمتی اعترض الریب فی مع الدّول منهم حتی صرت اُقرن الی هذه النظائر…؛ کدام زمان بود که در مقایسه من با نخستین آنان (ابوبکر) شک و تردید وجود داشته باشد تا چه رسد به اینکه مرا هم‌سنگ امثال اینها قرار دهند.»(۳)

حتی رقبای مولی علی(ع) به صراحت شایسته‌تر بودن او را قول داشتند.

ابوبکر هنگامی که به خلافت رسید طبق نقل بسیاری از روایات به صراحت گفت: «ایها الناس فانی ولیت علیکم و لست بخیرکم؛ ای مردم من والی شما شده‌ام در حالی که بهترین شما نیستم.»(۴)

و در بعضی از روایات آمده است که او گفت: «اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم؛ مرا رها سازید من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شماست.»(۵)

«عمر» به هنگام انتخاب شورای شش نفری به علی گفت تو از همه شایسته‌تری اگر شوخ‌طبع نبودی! سپس افزود: «اما والله لئن ولیتهم لتحملنّهم علی الحق الواضح و المحجه البیضاء؛ به خدا سوگند اگر زمام حکومت را تو در دست بگیری مردم را در مسیر حق واضح و راه روشن قرار خواهی داد.»(۶)

و خود هنگامی که مردم می‌خواستند با او بیعت کنند فرمود: «لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری؛ همه‌ی شما به خوبی می‌دانید من از هر کس به خلافت شایسته‌ترم این همان علی است با همان بصیرت و با همان شجاعت!»(۷)

اما تحلیل درست از این سکوت همان است که در گذشته گفتیم تدبیر برای حفظ اسلام. اصولاً تقیه در سیره امامان همین معنا را دارد. تقیه روشی هدفمند برای پاسداری از اسلام است. در تفسیر تقیه گفته شده است «التقیه شر الاعتقاد و مکاتمه المخالفین؛ تقیه پوشاندن عقیده و کتمان در برابر مخالفین است.»(۸) از همین تفسیر به خوبی عنصر تدبیر را در تقیه می‌توان یافت. آنچه در تقیه مهم است حفظ اساس دین است مؤمن همیشه در میدان حفظ دین است گاه با جهاد علنی گاه با تقیه لذا واژه‌هایی که در جهاد به کار گرفته می‌شود در تقیه به کار گرفته شده است: امام صادق(ع) فرمود: «التقیه تُرسُ المؤمن، التقیه حرز المؤمن، التقیه جنه المؤمن؛ تقیه سپر مؤمن و وسیله نگهداری اوست.»(۹)

سپر، کلاهخود را انسان در میدان جهاد لازم دارد نه در بستر. در این‌باره حرف گفتنی فراوان است.(۱۰) مقصود در اینجا این است که تقیه در سیره امامان هرگز از سر ذلت و ضعف نبوده است. در سیره امیر مؤمنان هم آنچه مطرح است انجام تکلیف و وظیفه است نه ذلت و ضعف و ناتوانی.

خودداری از برخورد با هدفی بالاتر

«و لا امسکت عن حقک جازعاً؛ خودداری از گرفتن حقت از سر بی‌صبری و حوصله‌گی نبوده است.»

جازعاً از ریشه جزع نقیض صبر است.(۱۱) خودداری از گرفتن حق از دو جایگاه می‌تواند باشد:

اول: از جایگاه بی‌حوصلگی و نداشتن صبر، که این ضد ارزش است و در قاموس مؤمن نیست. مؤمن همانگونه که ظلم نمی‌کند ظلم‌پذیر هم نیست. امساک از حق از این جایگاه ضد ارزش است. منطق قرآن این است که «… لا تظلمون و لا تُظلمون…؛ نه ظلم کنید و نه به شما ظلم شود.»(۱۲)

و از حضرت مولی علی(ع) نقل شده: «من بالغ فی الخصومه اثم و من قصر فیها ظلم…؛ کسی که در دشمنی با مخالفان افراط کند به گناه آلوده می‌شود و کسی که در مقام خصومت و احقاق حق کوتاهی کند بر خود ستم کرده است. (زیرا حقش پایمال می‌شود)(۱۳)

دوم: خودداری از گرفتن حق برای دست یافتن به هدف والاتر. خودداری مولی علی(ع) از این نوع است و از حق خودداری کرد تا اسلام آسیب نبیند.

«… فامسکت یدی حتی رأیت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اری فیه ثلماً او هدماً. تکون المصیبه به علی اعظم من فوت ولایتکم التی هی متاع ایام قلائل…؛ من دست باز کشیدم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته می‌خواهند دین محمد را نابود سازند پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم رخنه‌ای در آن ببینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت‌تر از رها کردن حکومت بر شماست که کالای چند روز دنیاست…»(۱۴)

حضرت امام باقر(ع) فرمود: «…ان الناس لما صنعوا ما صنعوا اذ بایعوا ابابکر لم یمنع امیر المؤمنین من ان یدعوا الی نفسه الا نظراً للناس و تخوّفاً علیهم ان یرتدّوا عن الاسلام فیعبدوا الاوثان و لا یشهدوا ان لااله الا الله و انّ محمداً رسول الله(ص)؛ چون مردم چنان کردند که با ابوبکر بیعت کردند مصلحت‌اندیشی برای خود مردم بود که آنان را به سوی خود فرا نخواند او نگران ارتدادشان از اسلام و رو آوردن به بت‌پرستی و ترک شهادتین بود.» (۱۵)

نفی عقب‌نشینی داوطلبانه

«و لا احجمت عن مجاهده غاصبیک ناکلاً؛ و دست برداشتن از جهاد غاصبان حقت از جهت سستی نبود.»

«احجم عن الشیء کفّ عنه و تأخر» «احجام» از چیزی به معنای خودداری و تأخیر است.(۱۶) «ناکلاً» از ریشه‌ی «نکول» به معنای امتناع است.(۱۷)

ممکن است کسانی این سخن را ساز کنند که این مولی علی(ع) بود که در سال یازدهم هجرت خلافت را پس زد وگرنه آنها آماده بودند که خلافت را به او بسپارند. این جمله پاسخ به این تحلیل غلط است که: عقب‌نشینی حضرت مولی علی(ع) از جهاد غاصبان حقش قطعاً این جهت را ندارد. اولاً آنها پیشنهاد نکردند ثانیاً اگر پیشنهاد می‌کردند مولی رد نمی‌کرد. لباس خلافت تنها بر قامت امیرالمؤمنین علی(ع) زیبنده بود. خود فرمود: «… ینحدر عنّی السیل و لا یرقی الیّ الطیر…؛ سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه به بلندای جایگاه من نتوانند پرواز کنند.» (۱۸)

پرسشی که اینجا مطرح می‌شود این است که چرا پس از ۲۵ سال وقتی خلافت به حضرت مطرح شد حضرت امتناع ورزید و فرمود: «دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امراً له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول و ان الافاق قد اغامت و المحجه قد تنکرت…؛ مرا رها کنید و دیگری را بطلبید چرا که ما به استقبال چیزی می‌رویم که چهره‌ها و رنگ‌های گوناگون دارد و دل‌ها بر آن استوار و عقل‌ها بر آن ثابت نمی‌ماند ابرهای تیره و تار افق‌ها را پوشانده و راه مستقیم حق (در این فضای ظلمانی) ناشناخته است…» (۱۹)

در این متن حضرت مولی علی(ع) راز امتناعش را بیان می‌کند و آن، حاکمیت فضای نامناسب در عرصه حکومت، عادت برخی به رانت‌خواری‌های ظالمانه، تحمل نکردن عدالت علی(ع) و دور ساختن تهمت جاه‌طلبی بود و تمام پیش‌بینی‌های حضرت هم تحقق یافت و به گفته نویسنده مسیحی «جرج جرداق»: «قتل فی محراب عبادته لشده عدالته؛ در محراب عبادتش به جهت شدت عدالتش به شهادت رسید.»

سازش منفی هرگز

«ولااظهرت الرضا بخلاف ما یرضی الله مدهناً؛ هرگز برخلاف رضای خدا برای سازش با دشمن اظهار رضایت نکردی.»

«مداهنه» المساهله و المصانعه. مداهنه به معنای سهل‌انگاری و سازشکاری.

«سازش» بر دوگونه است یکی سازش مورد قبول و دیگری سازش نامقبول و غلط. سازش مورد قبول همان سازش مؤمنان با یکدیگر و کوتاه آمدن از مسائل شخصی این همان «رفق است و «مدارا»

از حضرت امام باقر(ع) و حضرت صادق(ع) نقل شده:

«ان الله رفیق یحب الرفق…؛ همانا خداوند نرم‌خو و مهربان است و نرمی را دوست دارد.»(۲۰)

از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «ما جماعت انبیاء به مدارا کردن با مردم فرمان داریم همچنان که بر برپا داشتن فرائض مأموریم.»(۲۱)

گونه‌ی دوم سازش، سازش نامقبول و منفی است. این سازش؛ سازش در اصول است. نه پیامبر اکرم(ص) و نه امیرمؤمنان علی(ع) این سازش را نداشتند. قرآن کریم پیامبر را از این سازش نهی کرده است. سوره کافرون سوره نهی از این سازش است:

بسم الله الرحمن الرحیم قل یا ایها‌الکافرون لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد و لا انا عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون ما اعبد لکم دینکم ولی دین؛ به نام خداوند بخشنده مهربان بگو ای کافران آنچه را شما می‌پرستید من نمی‌پرستم و نه شما آنچه را می‌پرستم می‌پرستید و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کرده‌اید می‌پرستم و نه شما آنچه را که من می‌پرستم پرستش می‌کنید (حال که چنین است) آئین شما برای خودتان و آئین من برای خودم.

خداوند نه تنها پیامبر را از سازش نهی می‌کند بلکه تحلیل می‌کند که این سازش هم به زیان دنیای تو و هم آخرتت هست.

«ولولا ان ثبتناک لقد کدتَّ ترکن الیهم شیئاً قلیلاً اذاً لاذقناک ضعف الحیاه و ضعف المماه ثم لاتجد لک علینا نصیرا؛ً و اگر ما تو را ثابت‌قدم نمی‌ساختیم (مصون از انحراف نبودی) نزدیک بود اندکی به آنان تمایل پیدا کنی اگر چنین می‌کردی ما در برابر مجازات (مشرکان) در زندگی دنیا و دو برابر مجازات آنها بعد از مرگ به تو می‌چشاندیم سپس در برابر ما یاوری برای خود نمی‌یافتی.»(۲۲)

این آیه از آیات عصمت پیامبر است و قیاس استثنایی است اگر ما تو را ثابت‌قدم نمی‌ساختیم نزدیک بود اندکی به آنان تمایل پیدا کنی و لکن ما تو را ثابت‌قدم ساختیم به آنها تمایل پیدا نکردی.

شأن نزول‌های مختلفی برای این آیه گفته شده است از جمله آنکه جمعی از نمایندگان قبیله ثقیف خدمت پیامبر آمده عرض کردند ما با تو بیعت می‌کنیم اما به شرط:

اول: موقع نماز برای رکوع و سجود خم نشویم.

دوم: بت‌های‌مان را به دست خودمان نشکنیم خودت بشکن.

سوم: اجازه بده بت لات یک سال بماند.

پیامبر(ص) فرمود دینی که در آن رکوع و سجود نباشد به درد نمی‌خورد و اما شکستن بت‌هایتان، مایلید انجام دهید اگر مایل نیستید ما خودمان می‌شکنیم و اما عبادت «لات» من به شما چنین اجازه‌ای را نمی‌دهم.(۲۳)

نه پیامبر سازش کرد و نه مولی علی(ع)

جناب ابن عباس دو پیشنهاد به عنوان مشورت به مولی علی(ع) عرضه کرد:

۱- در آغاز حکومت مولی علی(ع) معاویه را بر کار خود باقی بگذارد و سپس بعد از آرام شدن اوضاع وی را عزل کند.

۲- حکم فرمانداری بصره را به طلحه و ولایت کوفه برای زبیر بنویسد!

مولی در رابطه با پیشنهاد اولش فرمود: به خدا سوگند من چیزی جز شمشیر به او نخواهم داد…و ما کنت متخذ المضلین عضداً(۲۴) من هرگز گمراهان را به عنوان یار و یاور انتخاب نخواهم کرد.(۲۵)

و در رابطه با پیشنهاد دوم فرمود: «افسد دینی بدنیا غیری؛ دینم را به دنیای دیگران از بین نمی‌برم.»(۲۶)

آنگاه ابن عباس فرمود: «لک ان تشیر علیّ و اری فان عصیتک فاطعنی؛ تو حق داری نظر مشورتی خود را به من بگویی و من روی آن بیندیشم و تصمیم بگیرم اما اگر با تو مخالفت کردم (و نظر تو را نپذیرفتم) باید از من اطاعت کنی.»(۲۷)

ابن عباس گفت این کار را خواهم کرد و البته مسلم است که شما نباید از من اطاعت کنید بلکه من باید از امامم اطاعت نمایم.(۲۸)

سستی هرگز   

«ولا وهنت لما اصابک فی سبیل‌الله؛ و هیچگاه مصیبت‌هایی که در راه خدا بر تو وارد شد تو را سست و ضعیف نکرد.»

«وهنت» از ریشه‌ی وهن است. «وهن» به معنای «ضعف»(۲۹) است چه ضعف جسمی همانند «…و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت…؛ ضعیف‌ترین و سست‌ترین خانه‌ها خانه‌ی عنکبوت است…»(۳۰)

«قال ربّ انی وهن العظم منّی…؛ زکریا گفت پروردگارا استخوانم سست (ضعیف) شده»(۳۱) و چه ضعف روحی همانند و لاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین؛ و سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.(۳۲)

در این زیارت امام هادی(ع) خطاب به مولی علی(ع) می‌فرماید: «مصائبی که در راه خدا بر تو وارد شد تو را سست نکرد.»

نه سستی جسمی و نه سستی روحی. مصائب جسمی مولی جراحت‌های فراوان حضرت مولی علی(ع) در میدان‌های جنگ است. حضرت امام باقر(ع) فرمود: «امام علی(ع) در روز احد شصت زخم برداشت.»(۳۳)

نیز آمده است: «لقد اصابت علیاً یوم احد ست عشره ضربه تلزمه الارض فما کان یرفعه الا جبرئیل؛ بی‌گمان در جنگ احد شانزده ضربه به علی(ع) رسید که هر یک او را به خاک انداخت و جز جبرئیل او را بلند نمی‌کرد.»(۳۴)

این گویای سختی ضربت‌هایی که بر حضرت مولی علی(ع) وارد شده بوده است.

نه سستی جسمی به او دست داد نه سستی روحی در تمام اظهارات مولی علی(ع) یک کلمه که گویای اظهار ضعف مولی باشد نیست بلکه هرآنچه هست گویای قوت روحی حضرت است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «علی اشجع الناس قلباً؛ علی پردل و جرأت‌ترین مردم است.»(۳۵)

علی یورشگر بی‌گریز جنگ‌ها بود «کرار غیر فرار» خود فرمود: «انی لم افرّ من الزحف قطّ و لم یبارزنی احدٌ الا سقیت الارض من دمه؛ من هرگز از میدان فرار نکرده‌ام و هیچکس به میدان من نیامد مگر آنکه زمین را از خونش سیراب ساخته‌ام.»(۳۶)

او رزمنده جنگ‌ها بود و خود عهده‌دار جنگ بوده است.

امام باقر(ع) فرمود: «ان علیاً کان یباشر القتال بنفسه؛ امیرالمؤمنین خود شخصاً عهده‌دار جنگ بود.»(۳۷)

و حماسه در کلمات مولی موج می‌زند: «ان اکرم الموت القتل و الذی نفس ابن ابیطالب بیده الالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش فی غیر طاعه الله؛ به یقین بهترین مرگ شهادت (در راه خدا) است سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در دست اوست تحمل هزار ضربه شمشیر بر من آسان‌تر است از مرگ در بستر در غیر طاعت خدا.»(۳۸)

معنای این سخن این است که سختی‌ها، جراحت‌ها «وهنی» در مولی پدید نیاورده است.

ناتوانی در احقاق حق هرگز

«ولا ضعفت ولا استکنت عن طلب حقک مراقباً؛ ضعیف و ناتوان نشده در عرصه‌ی گرفتن حقت تن به تسلیم ندادی برای آنکه به منافع دنیا برسی.»

مرحوم علامه مجلسی “مراقباً” را چنین معنا می‌کند: «ای منتظراً لحصول منفعه دنیویه»(۳۹)

این مواضعت برای به دست آوردن منافع دنیا نبود. یعنی گرچه از مواضعت برداشت ضعف و ناتوانی شد، گرچه برداشت تسلیم در برابر دشمن شد؛ لیکن تحلیل غیرواقعی آن است که تحلیلی مادی برای اینها گذاشت شود. این نادرست است. دنیاطلبی در قاموس امیرالمؤمنین علی(ع) معنا ندارد. چراکه دنیا در نظر مولی علی(ع) پست‌ترین است: «…و لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنزٍ؛…دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است.»(۴۰)

«والله لدنیاکم هذه العون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم؛ به خدا سوگند این دنیای شما در نظر من از استخوان خوکی که در دست جذامی باشد پست‌تر است.»(۴۱)

ابن ابی الحدید در شرح این کلمه می‌گوید: «به جانم سوگند که حضرت در این گفتارش صادق است و همیشه صدق و راستی پیشه او بود و کسی که در سیره و روش زندگی او در آن زمان که در مقام ولایت ظاهری بود و آن زمان که در کنار قرار داشت بنگرد صحت این کلام را در می‌یابد. (چرا که او در هر دو حالت در نهایت بی‌اعتنایی به دنیا بود)(۴۲)

کسی که با این منظر به دنیا می‌نگرد تحلیل دنیایی برای مواضعش گذاشتن نارواست.

فقط رضای خدا

«معاذالله ان تکون کذلک بل اذظلمت احتسبت ربک و فوضت الیه امرک؛ پناه بر خدا که تو چنین بوده باشی (دنیا را در مواضعت در نظر داشته باشی) بلکه آن هنگامی که به تو ظلم شد (تحمل کردی) فقط رضای او را در نظر گرفتی و کارت را به خدا واگذاشتی.»

تحلیل درست مواضع مولی علی(ع) این است که در تمامی موضعگیری‌هایش فقط خدا را در نظر داشت و بس.

«احتسبت ربک» یعنی خدا را در نظر گرفتی «یقال احتسب فلان عمله طلباً لوجه الله و ثوابه» وقتی کسی کارش را برای خدا انجام دهد این جمله در موردش به کار می‌رود.»(۴۳)

تلاش‌های بی‌ثمر

«و ذکرتهم فما ذکروا و وعظتهم فما اتعظوا و خوفتهم الله فما تخوفوا؛ و تو حق را به ظالمان یادآور شدی ولی آنان متذکر نشدند. آنان را پند دادی ولی آنان پند نگرفتند، آن‌ها را از خدا ترساندی ولی آنان خداترس نشدند.»

در این جمله سیمای دشمنان مولی علی(ع) را هم امام هادی(ع) نشان داده است. دشمنی آنها ناآگاهانه و جاهلانه نبوده است تذکر، موعظه، تخویف سه عنصر یادآوری از سوی مولی بود ولی آنچه البته به جایی نرسید فریاد بود!

«و جهدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علواً فانظر کیف کان عاقبه المفسدین؛ و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند پس بنگر سرانجام تبهکاران (فرعونیان) چگونه بود.»(۴۴)

 

پاورقی:

۱- مجمع البحرین، ج ۲، ص ۱۰۷۷٫

۲- نهج البلاغه، نامه‌ی ۱۰٫

۳- نهج البلاغه، خطبه‌ی ۳٫

۴- تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۰٫

۵- احقاق الحق، ج ۸، ص۲۴۰٫

۶- شرح معتزلی، ج ۶، ص ۱۸۶٫

۷- نهج البلاغه، خطبه‌ی ۷۲٫

۸- تصحیح الاعتقاد، ص ۶۶٫

۹- وسایل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۵؛ ابواب الامر بالمعروف، باب ۲۴، ح ۷ ، ص ۱۳ و ۲۲٫

۱۰- ر.ک به کتاب تقیه سپری برای مبارزه‌ی عمیق‌تر.

۱۱- مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۵۱٫

۱۲- بقره/۲۷۹٫

۱۳- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه قصار ۲۹۸٫

۱۴- نهج البلاغه، نامه‌ی ۶۲٫

۱۵- روضه‌ی کافی، حدیث ۴۵۴٫

۱۶- مجمع البحرین، ج ۱، ص ۳۶۸ «مؤسسه الثعبه».

۱۷- مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۸۳۴ «مؤسسه الثعبه».

۱۸- نهج البلاغه، خطبه‌ی ۳٫

۱۹- نهج البلاغه، خطبه‌ی ۹۲٫

۲۰- اصول کافی، ج ۲، ص ۱۲۰٫

۲۱- امالی شیخ طوسی، ص ۵۲۱، حدیث ۱۱۵۰٫

۲۲- اسرا/ ۷۴-۷۵٫

۲۳- تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۲۳۳ و ۲۳۴٫

۲۴- کهف/ ۵۱٫

۲۵- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۰۸۹٫ مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۵٫ شرح عبده، ص؟؟؟.

۲۶- ترجمه گویا و شرح فشرده بر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۵۴۷٫

۲۷- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه قصار ۳۲۱٫

۲۸- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۰۸۹، حوادث سال ۳۵، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۵٫

۲۹- مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۹۸۵ (وهن).

۳۰- عنکبوت/ ۴۱٫

۳۱- مریم/ ۳٫

۳۲- آل عمران/ ۱۳۹٫

۳۳- بحار، ج ۴۱، ص ۳، ح ۴٫

۳۴- اسد الغابه، ج ۴، ص ۹۳، شماره ۳۷۸۹٫

۳۵- مناقب ابن مغازلی، ص ۱۵۱٫

۳۶- الخصال، ص ۵۸۰٫

۳۷- قرب الاسناد، ص ۲۷٫

۳۸- نهج البلاغه، خطبه ۱۲۳٫

۳۹- بحار الانوار، ج ۹۷، ص ۳۶۸، چاپ بیروت.

۴۰- نهج البلاغه، خطبه ۳٫

۴۱- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه قصار ۲۳۶٫

۴۲- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۹، ص ۶۷٫

۴۳- مجمع البحرین، ج ۱، ص ۴۰۰، «مؤسسه الثعبه».

۴۴- نمل/ آیه ۱۴٫

17نوامبر/22

شرافت هرکس در فرزند اوست

حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی(ع) به ما فرمود: شب و روز از شما می‌گیرند؛ شما هم سعی کنید از شب و روز بگیرید. یادگاری داشته باشید. قدمی در شب و روز، اثری در شب و روز، حالی در شب و روز، جانی در شب و روز به دست بیاورید تا از گذشتن این فرصت‌ها غصه نخورید.

ناگهان پیک حق رسید و خبر شدیم برای مسافرت، برای کوچ کردن، برای از همه چشم پوشیدن مگر از حقیقت خودمان. ببین آن حقیقت چیست که با خود می‌بری؟ ببین باغ و بوستان است، یا خارستان؟ ببین نورستان است یا نارستان؟

امیرالمؤمنین(ع) به ما می‌فرمایند شما هم از شب و روز بگیرید. یعنی اگر شب و روز جسم‌تان را پیر کرد؛ شما از شب و روزتان روح جوان بگیرید. مبادا ظاهرتان که فرسوده شد و به ضعف گرایید؛ باطن شما هم ضعیف بشود. جنابعالی که به ظاهر پیر شدی؛ در باطن باید جوان باشی. یعنی قوه عاقله‌ی تو نیرو داشته باشد. عرفانِ تو به حق، شاداب باشد. روشن باشد. نهالِ سِرّ تو، سرسبز و خرم باشد.

بدن که ضعیف می‌شود؛ جان هم ضعیف بشود؟! اگر جان، ضعیف است؛ پس از شب و روز چیزی نگرفته‌ای، اهل بهشت نشده‌ای. زیرا بهشتی‌ها نیروی روحی دارند. یعنی جانشان جوان است.

نمی‌بینی که رسول‌الله(ص) فرمود: الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجّنه؟ دو بزرگِ جوانان اهل بهشت‌اند؟ چون روحِ مؤمن، جوان است. هر چقدر که مراحل بر او می‌گذرد؛ بدن ضعیف می‌شود اما روح، قوی می‌شود. اگر روحِ ما هم مثل جسم ما باشد بدا به حال ما.

“وَالسّلام علیَّ یَومَ وُلِدتُ وَ یَومَ أموتُ و یَومَ أُبعَثُ حَیّاً؛ و سلام حق بر من است روزی که به دنیا آمدم و روزی که از جهان بروم و روزی که (برای زندگانی ابدی) باز زنده برانگیخته شوم».(۱) به حضرت عیسی(ع) در قرآن شریف است که میلاد، به سلام باشد.

به فکر روز میلاد فرزندانتان باشید که میلادشان به سعادت، به سلامت، به سلام باشد. به طرف راستش اذان، به طرف چپ‌اش اقامه بگویید. بچه‌ای که تازه پا به این نشئه نهاد؛ از همان وقت مُهر توحید، به او بزنید. رنگ توحید، به او بدهید. همان وقت، الله اکبر، همان وقت، اشهد ان لااله الاالله، همان وقت، اشهد أنّ محمّداً رسولُ‌الله و دیگر فصول اذان و اقامه، در همان وقت.

اسم خوب برای فرزندانتان بگذارید که بزرگ شدند از اسمشان خجالت نکشند. این دستور شرع مقدس ماست. در شیر او بسیار دقت کنید. بدون گفتن بسم‌الله، پستان به دهان طفل گذاشته نشود. شیر، از هر غذایی فراهم نشود. شیر دهنده، هر زنی نباشد. در هر حالی نباشد. مادر شیرش را از فرزندش باز ندارد.

پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «بهترین غذا برای طفل، شیر مادرش است.» بگذارید فرزندان شما مهر مادری را بچشند. عطوفت پدری را ببینند.

مراقبتِ بسیار درباره‌ی فرزند در این مرحله‌ی ابتدای زندگی‌اش داشته باشید. او را به راه علم و حقیقت، واداشتن؛ به کمالات اصل، آشنا کردن؛ به علم و تقوا سوق دادن و آن همه سفارشی که در تربیت فرزند در شریعت مطهره ما آمده و از قدیم‌الایام علمای ما، پیشینیان ما، در این باره کتاب‌ها نوشته‌اند.

عجب است از این مردم که راجع به باغداری، غرس نهال، درخت پروراندن، سؤال می‌کنند؛ می‌پرسند؛ چه‌وقت درخت‌ها را آب دهیم؟ چگونه درخت را بپرورانیم و غذایش دهیم؟ اما درباره‌ی پروراندن فرزند خود، بی‌اعتنا هستند و سئوالی نمی‌کنند و نمی‌گویند که این نهال را چگونه باید بار آورد؟!

“ابن مسکویه” در کتاب شریف “طهارت الاعراقش” آورده که رسم پیشینیان این مرزو بوم، این بود که وقتی فرزندانشان به رشد و بلوغ و شعور می‌رسیدند؛ آن‌ها را از خود دور می‌کردند و به دست استاد و مدرسه می‌دادند در جایی دور از محیط‌شان؛ که مبادا مال پدر، زعامت پدر، عمارت پدر و زندگی پدر حجابش شود و او را از کمالش باز بدارد (و با خود بگوید) من که دارم. این پولِ پدر من است؛ این املاک ماست؛ این باغ‌های ماست؛ این نقدینه‌ی ماست و اگر بخوابیم و زندگی کنیم -یعنی هیچ تلاشی نکنیم-؛ این‌ها بس است ما را و زیادمان هم هست.

برای این که این‌ها رهزنش نشوند؛ او را به دست استاد می‌دادند و از خود دور می‌کردند؛ تا خودش اهل فضل و کمال بشود که از فضل پدر تو را چه حاصل؟

میراث پدر خواهی، علم پدر آموز

کین مال پدر خرج توان کرد به یک روز

چطور این مردم درباره نهال باغشان این همه اصرار و ابرام دارند؛ اما راجع به فرزندانشان کوتاهی می‌کنند که “الوَلَدُ سِرّ اَبِیه” فرزند راز پدر است در این لباس؛ پدر است در این حقیقت، در این مقام؛ یعنی در حقیقت حفظ فرزند، حفظ همان پدر است و حفظ همان مادر.

امام زین العابدین(ع) در صحیفه‌اش عرض می‌کند؛ «بارالها! مرا در فرزندانم حفظ کن. مرا در اَعقابم حفظ کن. مرا در آن‌ها حفظ کن.» همان‌طور که حفظ و حراست و شرافت خودت را می‌خواهی؛ شرافت خودت را در فرزندانت بخواه.

آن وقتی که از این‌جا رخت برمی‌بندیم و می‌رویم و «یوم تُبلِی‌السّرائر؛ روزی که باطن ما آشکار می‌گردد»(۲) آن‌وقت سلامتی باشد و سلام. حقیقت، راستی و ایمنی درستی باشد. یکی از نام‌های الهی، سلام است. در آن وقت «سلام» می‌خواهیم. و قرآن شریف به ما فرمود: در آن‌وقت ملائکه بر شما نازل می‌شوند و سلام می‌کنند. به مؤمن سلام می‌کنند.

مؤمن از مرگ خود، به مراتب بیشتر از آن خوابیدن لذت می‌برد. ای بسا که مدت دو شبانه روز در احتضار است؛ اما در لذت است؛ در ابتهاج است. این که بنده و جنابعالی به ظاهر نگاه می‌کنیم و می‌گوییم چقدر مدت جان کندنش به طول انجامید! چقدر به سختی جان داد! چقدر به زحمت افتاد! ما با نگاه کردنِ ظاهر، حکم می‌کنیم. ای بسا که در همان وقت، بسیار خوش و خرم و مبتهج بود.

(گاهی می‌گوییم) فلانی چه خوش مرده. چطور مگر؟ چند ساعتی بیشتر روی زمین در حالت احتضار نبود و یک نفسی کشید و خداحافظی کرد. ای بسا که در همان حال که تو می‌گویی چه خوش جان داده؛ بسیار در سختی و رنج و در شکنجه بود. این‌طور نیست که ما با چشمِ سر حکم کنیم.

ای بسا شهیدی در میدان جنگ، شمشیر به او رسیده و یک صبح تا به ظهر داشت در میان خاک و خون دست و پا می زد تا جان تسلیم کند. بنده و جنابعالی دست و پا زدنش را می‌بینیم اما به جانِ او که نگاه می‌کنیم؛ می‌بینیم که بسیار شاد است و خرم.

احکام آن عالم را با این عالم قیاس نکن. این‌ها مربوط به نشئه‌ی دیگر است. اضطرابِ بدن، حرفی است و آرامش و اطمینانِ جان، حرفی دیگر.

برزخ، حاجب است. واسطه است. حائل است. عالَمی است؛ بین جسم و عقل. بین جسم محدود و بین عالم عقول مجرده. هم از این طرف نشانه دارد هم از آن طرف. اوسَع از این نشئه است. مثالِ این عالم است در حدّش؛ در شکلش. نمونه‌ای از آن نشئه دارد که وسیع‌تر است از این عالم.

ای بسا افرادی همان‌وقت که از این نشئه رخت بربسته‌اند؛ نه تلخی جان کندن دارند. نه سرازیری قبر و فشار قبر دارند. نه سؤال و جواب دارند. همان آنی، که ازین نشئه رخت بربستند؛ مرغ باغ ملکوتند. حسابشان را در این‌جا داده‌اند. خودشان را به حساب نشاندند. حسابشان رسیده است و معطلی ندارند “ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون(۳) همین‌وقت که ازین نشئه رخت بربست؛ «…عندربهم یرزقون»‌اند. این‌ها حسابشان رسیده. یک قیرات بی‌حسابی در آن‌ها نیست.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره مریم آیه ۳۳
  2. سوره مبارکه طارق آیه ۹
  3. آل عمران-۱۶۹
12جولای/22

اقتدار پوشالی پهلوی ؛ … به روایت دربار

اشاره:

در سال‌های اخیر تصاویری از رژیم پهلوی در فضای مجازی بازنمایی می‌شود که آن دوران را بسیار باشکوه، عزتمند و مقتدر نشان می‌دهند. در این روایت رضاخان اقدام به تشکیل ارتشی منظم، نوین و مجهز کرد. افسران جوان به آموزشگاه‌های گوناگون اروپایی فرستاده شدند تا تکنیک‌های تازه را به کشور بیاورند. دبیرستان، دانشکده و دانشگاه جنگ ساخته و اسلحه‌های نوین جنگی مانند تانک، توپ، هواپیما و ناو، برای ایران خریداری شدند. نوسازی ارتش در دوره پادشاهی محمدرضاشاه تسریع شد و ایران یکی از بزرگ‌ترین نیروهای مسلح جهان را در اختیار داشت.

در این یادداشت به بازخوانی بخشی از خاطرات درباریان راجع به عزت و اقتدار بین‌المللی ایران و استقلال سیاسی رژیم پهلوی می‌پردازیم تا تصویری واقعی‌تر از آن دوران داشته باشیم.

 

ارتش قدرتمند ۲۴ دقیقه‌ای رضا شاه کبیر!

در توصیف شکوه و عظمت اقدام رضاخان در تأسیس ارتش نوین ایران و تجهیز ارتش به سلاح‌های مدرن، مطالب زیادی نقل می‌شوند. میزان قدرت و توانمندی ارتش رضاشاه در دفاع از تمامیت ارضی ایران در خاطرات اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی محمدرضا، چنین تصویر شده است:

«برادرم نه تنها نگران پیامدهای جنگ، بلکه نگران تهدیدی بود که متوجه سلطنت می‌شد. جدی‌ترین تهدید از هنگام تاج‌گذاری رضاشاه  وجود داشت. او تردید داشت که ارتش ایران در صورت حمله متفقین قادر به حفاظت از کاخ باشد.»(۱)

مسعود بهنود کارشناسBBC در صفحه ۱۶۹ کتاب خود بنام “سیدضیا تا بختیار” نوشته: روزی ‎رضاشاه از ژنرال ریگان فرانسوی که به ایران سفر کرده بود پرسید: ارتش من در برابر شوروی و انگلیس، چقدر می‌تواند مقاومت ‌کند؟

ژنرال گفت: ۲۴ ساعت!

اطرافیان رضاخان که او را بسیار برافروخته دیدند ژنرال را به گوشه‌ای کشیدند و از او پرسیدند: آخر این چه حرفی است! تو واقعاً فکر می‌کنی ارتش ما این‌قدر ضعیف و ناتوان است؟!

ژنرال ریگان پس از قدری تأمل گفت: حقیقتش را بخواهید من این را برای خوشایند شاه گفتم. این ارتش ۲۴ دقیقه هم نمی‌تواند در برابر ارتش شوروی و انگلیس مقاومت کند.

بر اساس کتب تاریخی ارتش ایران ۴۸ ساعت در برابر نیروها ارتش شوروی و انگلیس مقاومت کرد.(۲)

حضور سران آمریکا و انگیس و شوروی در تهران بدون اطلاع شاه!

برای درک دقیق‌تر از وضعیت اقتدار بین‌المللی ایران در عصر پهلوی دوم، در بخشی از خاطرات اشرف پهلوی آمده است که کنفرانس تهران بدون اطلاع محمدرضا پهلوی و با حضور سران آمریکا و شوروی و انگلیس و بدون هماهنگی با شاه و دولت ایران برگزار شد:

«در اواخر پاییز ۱۹۴۳م./ ۱۳۲۲ش.، زمانی پیش آمد که رادیو برنامه‌اش را قطع کرد. دولت دلیل آن را «مشکلات فنی» اعلام کرد. پس از آن خط تلگراف اصلی تهران از کار افتاد و اندکی بعد، به هیچ مسافری اجازه ورود و خروج از شهر داده نشد. سواری‌ها و اتوبوس‌هایی که عازم تهران بودند، بی‌هیچ دلیل و توضیحی دوباره به شهرهای نزدیک برگردانده شدند و ناگهان خیابان‌ها از سربازان روسی، انگلیسی و آمریکایی مسلسل به دست پر شد. سربازان مسلح تمام راه‌های عبور و مرور در اطراف سفارتخانه‌های انگلیس و روسیه را بستند. سران قدرت‌های جهان همه در تهران بودند تا در «کنفرانس تهران» شرکت کنند. ما اصلاً خبر نداشتیم که طرح چنین کنفرانسی ریخته و یا تهران به‌عنوان محل این کنفرانس برگزیده شده است.»(۳)

فروش هواپیمای ۵/۶  میلیونی به ۱۸ میلیون دلار!

بخشی از روایت‌هایی که دوران پهلوی را بسیار شکوهمند تصویر می‌کند به ارتش شاهنشاهی اشاره دارد و مدعی است که در دوران پهلوی، ایران یکی از بزرگ‌ترین نیروهای مسلح جهان را در اختیار داشت.

با مراجعه به خاطرات اسدالله علم تصور واقعی‌تری از کم و کیف این خریدهای نظامی به دست می‌آید.

اسدالله علم، وزیر دربار و نخست‌وزیر و از نزدیک‌ترین و وفادارترین دوستان محمدرضا پهلوی بود. در یادداشت‌های علم در مورد خریدهای نظامی ایران از آمریکا، هم درباره کیفیت کالاهای خریداری شده و هم در مورد هزینه چند برابری پرداخت شده توسط ایران، نکاتی ذکر شده‌اند؛ از جمله آنکه در شهریور سال ۵۵ شاه ایران تصمیم گرفت ۱۶۰ فروند هواپیمای اف.۱۶ از آمریکا بخرد. قیمت رسمی این هواپیما شش و نیم میلیون دلار بود، اما طرف آمریکایی برای ایران هجده میلیون دلار حساب کرد. علم راجع به این موضوع می‌نویسد:

«عرض کردم یک خبر خیلی خیلی محرمانه از منابع انگلیسی‌ها شنیده‌ام که به عرض می‌رسانم و آن این است که منابع پنتاگون به کمپانی ژنرال دینامیک سازنده هواپیمای اف.۱۶ فشار آورده‌اند که باید قیمت‌ها را دو برابر برای ایران حساب بکنی و بگویی که حساب سابق ما اشتباه بوده است. به‌علاوه انفلاسیون(تورم) در قیمت‌ها تاثیر گذاشته است. چون ایران خیلی علاقمند به این هواپیماهاست، هر قیمتی بدهید می‌خرد.» شاهنشاه خیلی به فکر فرو رفتند. بعد فرمودند: «در دل خودم هم چنین شکی پیدا شده بود که به تو گفتم از سفیر آمریکا بپرس قیمت جمعی که برای هواپیماها به کنگره گفته‌اند، برای ۱۶۰ عدد یا برای ۳۰۰ عدد است. اما ما از اینها کاغذ داریم که هر هواپیما را شش و نیم میلیون دلار گفته‌اند. چه‌طور حالا زیرش می‌زنند و می‌گویند هر هواپیما ۱۸ میلیون دلار، از سه برابر هم بیشتر؟» عرض کردم: «همین کاری است که در مورد destroyerهای [ناوشکن‌های] spruance کردند که قیمت یکدفعه از ۲۸۰ میلیون دلار برای شش عدد، به ۶۰۰ ملیون دلار رسید و ما هم خریدیم. قطعا در آنجا هم پنتاگون نظر داشته که زودتر ته حساب پول‌های نفت را بکشد بالا.»(۴)

در یادداشت‌های علم به کیفیت برخی از این اقلام نظامی خریداری شده نیز به‌طور غیرمستقیم اشاره شده است:

ملک حسین نامه‌ای به شاه نوشته و چند تا از هواپیماهای اف.۵ ما را به عنوان هدیه خواسته است. شاه گفت: «هرچه خواسته به او بدهید. نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که مرد بیچاره پول هواپیمایش را بدهد.»(۵)

حقۀ انگلیس به ایران!

تانک‌های معیوب را با نامگذاری «شیر ایران» به شاه غالب کردند!

علم در بخشی دیگر از یادداشت‌هایش می‌نویسد:  «فرمودند به انگلیسی‌ها هم بگو تانک‌های چیفتن شما معیوب است. این سفارش عمده‌ای که می‌خواهیم بعد از این به شما بدهیم، اگر به همین بدی باشد که اصولاً خطرناک است. توپ‌های این تانک مهمات کم دارد. چرا مهمات به ما نمی‌دهید؟ ما که پولش را نقد می‌دهیم. به‌علاوه قیمت تمام اسلحه‌هائی‌ که به ما پیشنهاد کرده‌اید از سال گذشته ۲۰۰ درصد اضافه شده‌است.»(۶)

علی‌نقی عالی‌خانی، وزیر اقتصاد در کابینه‌های علم، منصور و هویدا در طول سال‌های ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸ و از چهره‌های مشهور اقتصادی عصر پهلوی است. وی در مقدمه‌ای که بر یادداشت‌های ‌علم نوشته، توضیح داده است که حتی این عیوب فنی و افزایش سرسام‌آور قیمت هم سبب نمی‌شد که شاه در خرید آنها شکی به خود راه دهد: «بعد هم معلوم شد که قدرت واقعی موتور این تانک‌ها از آنچه در دفترچه مشخصات نوشته شده بود، کمتر است، ولی هیچ‌کدام از اینها نه فقط جلوی خرید چیفتن را نگرفت، بلکه دولت ایران، هزینه پژوهش و تولید مدل کم‌نقص‌تری از چیفتن را پرداخت و تنها دلخوشی‌اش این بود که سازنده انگلیسی در برابر این سخاوتمندی بی‌حساب و دور از هر گونه عرف بازرگانی، نام مدل تازه را شیر ایران نهاد.»(۷)

نکته قابل تامل اینکه تمام مخارج و هزینه‌های سنگین تحمیل ‌شده بر ملت ایران، در واقع در خدمت تأمین منافع کلان آمریکا و پیشبرد سیاست‌های جهانی آن بود. در کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضا پهلوی صراحتاً به این نکته اشاره شده است:

«ارتش ما در واقع قادر بود در این ناحیه که برای غرب اهمیت استراتژیک فوق‌العاده‌ای دارد، هرگونه ناآرامی محلی را متوقف یا در نطفه خفه کند.»(۸)

به این ترتیب دیگر لازم نبود آمریکا آن‌‌گونه ‌که برای سرکوب «ناآرامی محلی» در منطقه آسیای جنوب شرقی وارد ویتنام و در آنجا گرفتار شد، در این منطقه نیز وارد عمل شود؛ زیرا شاه وظیفه در نطفه خفه کردن هرگونه «ناآرامی محلی» را به عهده‌ داشت.

مأموریت ایران برای حفظ منافع غرب در منطقه به‌حدی آشکار و واضح بود که اساساً نه تنها دلیلی برای پنهانکاری وجود نداشت، بلکه علم در ضیافتی رسمی صراحتاً به این موضوع اشاره کرد. او در یادداشت‌های خود می‌نویسد:

«به تفصیل در حضور همه مهمان‌ها و حتی سر شام وضع حساس ایران را در این منطقه برای او (سناتور آمریکایی) تشریح کردم و گفتم اگر بر فرض شما به ما اسلحه ندهید، از جای دیگری می‌خریم، ولی باز هم یک حقیقت باقی می‌ماند که همین اسلحه در راه حفظ منافع غرب و جریان نفت و حتی حفظ پاکستان و افغانستان و جلوگیری از نفوذ شوروی به سمت اقیانوس هند به کار خواهد رفت.»(۹)

 

واقعیت خریدهای تسلیحاتی دوران پهلوی به‌خوبی در این گفتگوی شاه و علم منعکس شده است:

«چند تلگراف و روزنامه خارجی،‌ از ‌جمله نیویورک تایمز را که این دفعه لااقل مقاله دفاع از فروش اسلحه به ایران را هم چاپ کرده، به عرض مبارک رساندم و عرض کردم: امان از این احمق آمریکایی و جامعه آمریکایی! مردکه پدرسوخته پول می‌گیرد، از منافع او دفاع می‌شود، ما به اسلحه او متکی می‌شویم و باز هم مخالفت دارد. این چه جامعه‌ای است؟ یک جنگل مولا.»(۱۰)

فروش تجهیزات نظامی به ایران به دلخواه آمریکا!

مسئله بسیار مهم این است که تصمیم‌گیری‌های کلان در باره خریدهای نظامی ایران به عهده دولت آمریکا بود. عبدالمجید مجیدی وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه در خلال سال‌های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه «در مورد خرید وسائل و تجهیزات چه‌طور؟ آیا در موقعیتی بودید که بررسی کنید؟» گفت:

«نه، نه، نه. آنها اصلاً دست ما نبود. تصمیم گرفته می‌شد… چون دولت ایران برای خرید وسائل نظامی قراردادی با دولت آمریکا داشت، [تصمیم‌گیری] با خود وزارت دفاع آمریکا بود؛ یعنی ترتیبی که با موافقت اعلیحضرت انجام می‌شد این بود که آنها خریدهایی می‌کردند که پرداختش بایست مثلاً ظرف پنج یا ده سال انجام می‌شد. به‌ هر صورت، قرارهایشان را با آنها می‌گذاشتند. به ما می‌گفتند اثر این کار در بودجه سال آینده چیست؟ به این جهت ما می‌فهمیدیم رقمی را که می‌بایست در سال معینی در بودجه بگذاریم چیست. توجه می‌کنید؟ اما این به این معنی نیست که ده تا یا بیست تا هواپیما خریدند. با خودشان بود. به ما می‌گفتند که شما در سال آینده بابت خریدهایی که ما می‌کنیم، قسطی که برای سال آینده در بودجه باید بگذارید، [فلان] مبلغ است و ما این مبلغ را می‌گذاشتیم توی بودجه.»(۱۱)

انتصاب هویدا با توافق آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی!

اردشیر زاهدی فرزند فضل‌الله زاهدی عامل کودتای ۲۸ مرداد، وزیر امور خارجه و سفیر کبیر ایران در آمریکا، داماد محمدرضا پهلوی و از دوستان نزدیک شاه بود که تا پایان عمر او در کنارش ماند. او در کتاب خاطراتش راجع به میزان قدرت و اختیاری که شاه در عزل و نصب‌ها داشت، می‌نویسد:

«انتصاب هویدا به نخست‌وزیری، اگرچه ظاهراً اتفاقی صورت گرفت، اما هویدا نخست‌وزیری بود که آمریکا و انگلستان و اسرائیل روی او توافق کرده بودند و به همین دلیل اعلیحضرت با آنکه چند بار کوشید تا هویدا را کنار بگذارد و من یا اسدالله علم و یا هوشنگ انصاری را مأمور تشکیل کابینه کند، موفق نشد.»(۱۲)

«وقتی جیمی کارتر رئیس‌جمهور آمریکا شد، اعلیحضرت برای آنکه حسن نیت خود را به دموکرات‌ها نشان بدهند، تسلیم نظر سایروس ونس (وزیر خارجه کارتر) شدند و جمشید آموزگار را که تبعه‌ آمریکا بود، به نخست‌وزیری برگزیدند.»(۱۳)

 

سند شرم‌آور!

تعیین نخست وزیر توسط سفارت آمریکا

در سند خیلی محرمانه ساواک مورخ ۱۲ بهمن ۱۳۴۲ بنقل از سناتور جلال‌الدین تهرانی از اظهارات وزیر مختار

سفارت آمریکا در تهران آمده: «من حسنعلی منصور را به نخست وزیری خواهم رساند همانطور که دکتر علی امینی را نخست وزیر کردم»!!

سهم ۹ درصدی ایران از نفت خود!

فریدون هویدا، برادر امیر عباس هویدا، نخست‌وزیر ۱۳ ساله محمد رضا پهلوی و سفیر و نماینده دائمی ایران در سازمان ملل از سال ۱۳۴۹ تا پیروزی انقلاب اسلامی بود. او در خاطرات خود میزان اقتدار بین‌المللی و استقلال سیاسی شاه را در دهه بیست این گونه ارزیابی می‌کند:

«موقعی که شاه در سال ۱۳۲۰ به تخت سلطنت نشست… فی‌الواقع انگلیسی‌ها اداره‌ امور کشور را به دست داشتند و پول مختصری هم که بابت امتیاز استخراج نفت به دولت می‌دادند، بهقدری ناچیز بود که هرگز نمی‌شد با آن فقر و بدبختی را از مملکت زدود. بر اثر اشغال ایران ـ شمال کشور توسط روس‌ها و در جنوب توسط انگلیسی‌ها – شرایطی به وجود آمده بود که بی‌شباهت به اوضاع کشور قبل از وقوع جنگ جهانی اول نبود. وزرای کابینه اکثرا از کسانی تشکیل می‌شدند که به خاطر وابستگی به یکی از قدرت‌های بزرگ، معروفیت داشتند و شاه را که ناچار می‌بایست تحت نظر آنها کار کند، به صورت موجودی در آورده بودند که گویی دچار خفقان شده است.»(۱۴)

تبعیض فاحش دستمزد نظامیان آمریکای با نظامیان ایران

عباس قره‌باغی فرمانده ژاندارمری، وزیر کشور کابینه‌ نظامی ازهاری و آخرین رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران در مورد تبعیض‌هایی که در وضعیت نیروهای مسلح وجود داشت و اختلاف وضعیت پرسنل ایرانی با شرایط رفاهی مستشاران آمریکایی می‌گوید:

«عامل نارضایتی دیگر عبارت بود از مشاهده و مقایسه وضع زندگی خود با زندگی افسران و درجه‌داران مستشار آمریکایی که در استخدام ارتش شاهنشاهی بودند و در شهرستان‌ها و پادگان‌های مختلف نیروهای سه‌گانه خدمت می‌کردند. اختلافات فوق‌العاده فاحش حقوق و مزایای مستشاران آمریکایی به کیفیتی بود که از هیچ لحاظ تناسبی با وضع زندگی پرسنل نیروهای مسلح نداشت تا جایی که…برای تأمین حداقل زندگی آنها کافی نبود.»(۱۵)

روایت خارجی‌ها از فقر و گرانی در دوران پهلوی

«نیکی آر کدی»(۱۶) در کتاب ریشه‌های انقلاب در خصوص دهه‌ی پنجاه شمسی نوشته است:  «با وجود افزایش شدید قیمت نفت و درآمد حکومت، هیچ اثر مثبتی در وضعیت زندگی و معیشت مردم به وجود نیامد. روستاییان فلک‌زده که امکان ادامه‌ی زندگی در زادگاه خود را نداشتند به شهرها سرازیر شدند تا بلکه به زندگی بهتری دست پیدا کنند که نه تنها چنین اتفاقی نیفتاد، بلکه سبب ایجاد حاشیه‌نشیی و زاغه‌نشینی در اطراف شهرها و پیامدهای اجتماعی فراوانی شد.»(۱۷) بیش از ۴۰ درصد خانوارهای شهری، در یک اتاق زندگی می‌کردند و قدرت تهیه‌ی خانه‌ای بزرگتر را نداشتند. برخی افزایش حقوق‌ها در این دوران، چون متناسب با کاهش قدرت خرید مردم در طول سالهای گذشته نبود، نتوانست هیچ تغییر محسوسی برای قشر ضعیف جامعه، به وجود آورد. مینو صمیمی از نزدیکان دربار پهلوی، درباره‌ وضع کارگران در سال ۵۴ می‌گوید: «در سال ۱۳۵۴ شاه دستور داد دستمزد کارگران در ۲۱ واحد بزرگ صنعتی کشور، تا ۳۰ درصد اضافه شود، و در سال بعد نیز، اکثر کارگران، مبلغی به اندازه‌ حقوق یک ماه خود به عنوان عیدی، در نوروز ۱۳۵۵ دریافت داشتند. لیکن علی‌رغم افزایش درآمد طبقات مزدبگیر، هیچ بهبودی در معیشت آنها پدید نیامد؛ و اکثراً در شرایط سخت، به زندگی ادامه می‌دادند.»(۱۸)

 

 

پی‌نوشت:

  1. پهلوی، اشرف، «چهره‌هایی در یک آینه»، ترجمه: هرمز عبداللهی، تهران: نشر و پژوهش فروزان، ۱۳۷۷، ص۶۷٫
  2.  www.yjc.news/fa/news/4172379
  3. خاطرات اشرف پهلوی ص.۷۷٫
  4. علم، اسدالله، «یادداشت‌های علم»، ج.۶، تهران: کتابسرا، ۱۳۸۶، صص.۲۳۶ و ۲۳۷٫
  5. علم، اسدالله، «گفتگوهای من با شاه»، تهران: انتشارات طرح نو، ۱۳۷۱، ص. ۵۹۵٫
  6.  علم، اسدالله، «یادداشت‌های علم»، ج.۴، ص.۴۱۵٫
  7. همان، ج.۱، مقدمه ویراستار، ص.۸۲٫
  8. پهلوی، محمدرضا، «پاسخ به تاریخ»، تهران: انتشارات شهرآب، ۱۳۷۱، ص.۲۶۶٫
  9. علم، اسدالله، «یادداشت‌های علم»، ج.۶، ص.۲۴۱٫
  10. همان، ص.۲۶۰٫
  11. مجیدی، عبدالمجید، «خاطرات عبدالمجید مجیدی»، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، تهران: انتشارات گام نو، ۱۳۸۱، ص.۱۴۶٫
  12. زاهدی، اردشیر،«۲۵ سال در کنار پادشاه»، به کوشش ابوالفضل آتابای، تهران: انتشارات عطایی، ۱۳۸۱، ص.۸۲٫
  13. همان، ص.۲۶۹٫
  14. هویدا، فریدون، «سقوط شاه»، ترجمه: ح.ا. مهران، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۵، ص.۱۲۶٫
  15. قره‌باغی، عباس، «اعترافات ژنرال»، تهران: نشر نی، ۱۳۶۶، صص.۹۸ و ۹۹٫
  16. خاورشناس، ایران‌شناس آمریکایی است با ۳۵ سال سابقه تدریس در دانشگاه کالیفرنیا ولس‌آنجلس
  17. نیکی آر کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: علم، ص ۳۰۲
  18. مینو صمیمی (از مسئولین دفتر فرح) کتاب «پشت پرده تخت طاووس»، تهران، اطلاعات، صص ۱۷۴ ـ ۱۷۵
12جولای/22

ورود مستقیم آمریکا به جنگ در حمایت از صدام! بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به وقایع اوایل سال ۱۳۶۷

اشاره:

در بهار ۱۳۶۷ رخدادهای مختلفی در کشور به‌وقوع پیوست. از جمله: انشعاب در «جامعه روحانیت مبارز» و آغاز فعالیت «مجمع روحانیون مبارز». و برگزاری انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی در زیر موشکباران رژیم بعثی عراق، انتخاباتی که در جریان آن گروهی با سوء‌استفاده از پیام امام خمینی(ره) از حربه «اسلام آمریکایی» علیه گروه رقیب استفاده و مجلس را تصاحب کردند. و اینکه در اردیبهشت همین سال آمریکا به صورت مستقیم در حمایت از صدام وارد جنگ با ایران شد و از سوی دیگر نیز عراق موشکباران شهرهای ایران را شدت بخشید. و در خرداد ماه ۱۳۶۷ نیز عربستان از پذیرش حجاج ایرانی سر باز زد…

در این گزارش خواهیم کوشید مهم‌ترین رخدادهای بهار سال ۱۳۶۷ را بازخوانی کنیم.

عملیات موفق والفجر ۱۰ و فتح پنج شهر عراق

در سوم فروردین ماه ۱۳۶۷، رزمندگان اسلام در ادامه عملیات «والفجر ۱۰» پنج شهر در شمال عراق را فتح کردند. این عملیات در اسفند سال ۱۳۶۶ آغاز شده بود. پنجم فروردین ماه همین سال نیز رزمندگان کشورمان با آزادسازی شهرهای خرمال، حلبچه، دوجیله، بیاره و طویله و بیش از ۱۰۰ روستای منطقه و ارتفاعات سورن، ۲۲۰۰، ۲۳۰۰، ۱۰۵۸، ریشن و گوزیل به دست رزمندگان اسلام آزاد شد. همچنین شهر نوسود که بیش از هفت سال در اشغال دشمن بود، دوباره به خاک ایران ملحق شد. در این عملیات ۱۰ فروند هواپیما، یک فروند چرخبال، ۴۵۰ دستگاه تانک و نفربر، صدها دستگاه خودرو، ده ها قبضه انواع توپ و خمپاره‌انداز و تعداد زیادی تجهیزات و سلاح‌های سبک و نیمه‌سنگین دشمن منهدم شدند. همچنین یک لشگر، قریب به هفت تیپ و ۱۰ گردان مستقل عراق منهدم و از بین رفت.

در این عملیات تعداد کشته و زخمی‌ها و اسرای دشمن به ۱۵ هزار و ۴۰۰ نفر رسید. غنائم این عملیات عبارت بودند از: ۲۵دستگاه تانک و نفربر، صدها دستگاه خودرو نظامی، ۷۰ قبضه توپ و کاتیوشا، ده‌ها دستگاه خودرو مهندسی، ده‌ها قبضه خمپاره‌انداز، تعداد زیادی تجهیزات انفرادی، تعداد زیادی سلاح سبک و نیمه‌سنگین را شامل می شود.

در آن روزها برای چندمین بار تهران به‌طور پی‌درپی مورد حملات موشکی عراق واقع شد. عراق با اطمینان از حمایت‌های جهانی، به بمباران شهرهای ایران ادامه داد.

ورود مستقیم آمریکا به جنگ در حمایت از صدام!

در چند ماه باقیمانده تا پایان جنگ، آمریکا نیز به صورت عیان‌تری در حمایت از صدام وارد جنگ با ایران شد و به عنوان نمونه ۲۱ فروردین این سال سکوی نفتی ساسان توسط سه ناو جنگی آمریکا مورد حمله قرار گرفت. در ۲۸ فروردین نیز ناوهای جنگی آمریکا سکوی نفتی ساسان متعلق به ایران را در آب‌های خلیج‌فارس منهدم کردند. آنها همچنین به ناوچه ایرانی جوشن نیز حمله و آن را غرق کردند. ناوهای سهند و سبلان نیز در همین روز مورد حمله ناوگان جنگی آمریکا قرار گرفتند.

یک روز بعد در ۲۹ فروردین، سکوهای نفتی سلمان، نصر و مبارک توسط نظامیان آمریکایی محاصره شدند و زیر آتش شدید قرار گرفتند. در جریان این حمله یکی از ناوچه‌های جنگی جمهوری اسلامی ایران به نام «جوشن» با ۴ موشک «هاریون» و اصابت ۳۰۰ گلوله توپ در آب‌های خلیج فارس غرق شد. در این جنایت ۱۱ ملوان شهید و ۳۳ نفر دیگر مجروح شدند.

در ۳۰ فروردین ماه جمهوری اسلامی ایران رسماً علیه حملات آمریکا به سازمان ملل شکایت کرد.

در سوم اردیبهشت این سال پنتاگون اعلام کرد رئیس‌جمهور آمریکا شخصاً فرمان آتش به سوی ناوچه‌های ایرانی را به ناو هواپیمابر کشورش در خلیج فارس داده است.

در ۲۴ اردیبهشت این سال  ۱۲۸ تن از حقوقدانان، شخصیت‌های مذهبی، اساتید دانشگاه، پزشکان، نویسندگان، فیلمسازان، محققان، شعرا و وکلای آمریکایی در اعلامیه مشترکی حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس را دیوانگی و بازی با مرگ خواندند. تعدادی از امضاکنندگان این اعلامیه از سیاستمداران مشهور مخالف جنگ آمریکا در ویتنام بودند.

شکل‌گیری تشکل مجمع روحانیون مبارز

در ۷ خرداد ماه ‌سال ۱۳۶۷ نخستین جلسه مجلس سوم برگزار شد. مهم‌ترین موضوع در بررسی آنچه که در انتخابات مجلس سوم روی داد، انشعاب در جامعه روحانیت مبارز و شکل‌گیری تشکل جدیدی به نام مجمع روحانیون مبارز بود.

در آستانه مجلس سوم و هنگامی که جامعه روحانیت مبارز اقدام به تهیه فهرستی از کاندیداهای پیشنهادی برای مجلس کرد اختلافات قبلی تشدید شدند. ریشه این اختلافات در نگرش‌های مختلف روحانیون اسلام‌گرا بود که  در باره مسائلی همچون میزان نقش دولت در اقتصاد، بحث فقه پویا و فقه سنتی، نحوه نگرش به ولایت فقیه و اختیارات ایشان و… بود به‌طوری که جریان مخالف دولت موسوی که اکثریت را در جامعه روحانیت مبارز تشکیل می‌داد مایل به کاندیدا کردن نیروهای غیر همفکر خود نبودند و به‌ همین دلیل روحانیون اقلیت که از سیاست‌های دولت موسوی حمایت می‌کردند، احساس کردند که توسط اکثریت کنار گذاشته خواهند شد و به‌همین دلیل اقدام به انشعاب از جامعه روحانیت و ایجاد تشکل جدیدی به نام «مجمع روحانیون مبارز» کردند.

امام خمینی انشعاب تشکیلاتی و اظهار عقیده مستقل را به معنای اختلاف ندانستند و خواستار توفیق آنها شدند. امام طی نامه‌ای اعلام کردند چون دو گروه مذکور در اصول با هم مشترکند آنها را تایید می‌کنند، زیرا در اسلام باب اجتهاد باز است و انتقاد سازنده باعث رشد جامعه می‌شود و حتی به گفته یکی از اعضای روحانیون مبارز به این تشکل جدید کمک مالی کردند.(۱)

برگزاری انتخابات در اوج حملات موشکی به شهرها

مرحله اول انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی در روز جمعه ۱۹ فروردین ۱۳۶۷ برگزار شد. در حدود ۳۰ هزار شعبه اخذ رأی که بیش از ۲۶۰ شعبه آن به تهران اختصاص داشت در ۱۹۱ حوزه انتخابیه در سراسر کشور آماده اخذ رأی از مردم بودند. امام خمینی(ره) نیز در آستانه این انتخابات ضمن ارسال پیامی خطاب به مردم ایران و توصیه‌های لازم به مردم و بیان اهداف دشمنان در ایجاد تفرقه، همه مردم را به وحدت دعوت و با اشاره به جنگ شهرها و شرایط خاص کشور اعلام کردند: «…اینجانب تحت هر شرایطی در انتخابات شرکت می‌کنم…»

به‌رغم حملات موشکی و هوایی عراق به تعدادی از استان‌ها و بحران جنگ شهرها و بر خلاف تبلیغات وسیع رسانه‌های خارجی مبنی بر بمباران شهرهای ایران در روز برگزاری انتخابات، آرای مردم از افزایش قابل توجهی نسبت به دوره دوم مجلس برخوردار بود.

چرخ پوپولیسم و زیر گرفتن ارابه‌ران!

در مرحله‌ی دوم انتخابات مجلس سوم که در روز جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۷ مصادف با روز جهانی قدس برگزار شد در تهران ۱۶ نفر انتخاب شدند. بیشتر منتخبان از تهران و شهرستان‌ها از مجمع روحانیون مبارز، دفتر تحکیم وحدت، انجمن اسلامی معلمان ایران و انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها و خانه کارگر بودند.

در حقیقت نامزدهای معرفی شده توسط جامعه روحانیت مبارز و کسانی که اندیشه‌های مشابه با جامعه روحانیت مبار داشتند رأی کمتری آوردند. در واقع چون جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین از سوی رقبای خود – جامعه روحانیون مبارز ـ به عنوان نماد «اسلام آمریکایی» به جامعه مطرح شده بودند. در نتیجه‌ این تبلیغات، اکثر کاندیداهای این تشکل در انتخابات رأی کافی را نیاوردند.

حجت‌الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری عضو جامعه روحانیت مبارز در این باره می‌گوید: «…آقایان [روحانیون مبارز تهران] چون کارهای ژورنالیستی و تبلیغاتی را بهتر از ما بلدند این‌ طور جا انداختند که جامعه روحانیت و جامعه مدرسین ضد امام هستند و اسلام آنها نیز آمریکایی است…»(۲) در نهایت می‌توان گفت هر چند که جریان چپ در آن برهه بر ارابه پوپولیسم سوار شد و از عنوان اسلام آمریکایی برای تخریب و حذف رقبا بهره برد؛ ولی همین ارابه در اواسط دهه ۷۰ و این‌ بار به مقتضای فلسفه تاریخ اتفاق افتاد و به گفته ابراهیم اصغرزاده این ‌بار چرخ پوپولیسم ارابه‌ران را زیر گرفت!

ابراهیم اصغرزاده از فعالان در تسخیر لانه جاسوسی در مصاحبه با «هفته‌نامه شهروند امروز» درباره حربه «اسلام آمریکایی» می‌گوید: «این حربه یک تیغ دو دم بود و ما توجهی به این مسئله نداشتیم. ما در آغاز مجلس سوم …لباس اسلام آمریکایی را بر تن تمام مخالفان خودمان پوشاندیم؛ ولی در انتخابات مجلس چهارم عده دیگری همین لباس را بر تن ما پوشاندند. ما شدیم ملقب به طرفداری از اسلام آمریکایی…. چرخ پوپولیسم گاهی ارابه‌ران را هم زیر می‌گیرد و ما به این مسئله بی‌توجه بودیم…

عدم پذیرش حجاج ایرانی توسط عربستان و برقراری روابط مجدد ایران و فرانسه

در۲۰ خرداد ۱۳۶۷ حکام آل‌سعود که در سال گذشته دست به کشتار حجاج ایرانی زده و ۲ هفته قبل نیز روابط دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرده بودند، رسماً اعلام کردند حجاج ایرانی را نمی‌پذیرند.

هر چند روابط ایران و سعودی هر روز تیره‌تر از قبل می‌شد؛ اما در ۲۶ خرداد همین سال دو دولت ایران و فرانسه روابط سیاسی متقابل را که از ۲۷ تیر سال قبل قطع شده بود، از سر گرفتند.

هاشمی جانشین فرمانده کل قوا شد

در ۱۲ خرداد ماه ۱۳۶۷ حجه‌الاسلام‌والمسلمین هاشمی رفسنجانی به حکم امام خمینی(ره) به سمت جانشینی فرمانده کل قوا منصوب شد.

در این روز آیت‌الله خامنه‌ای، رئیس جمهور وقت طی نامه‌ای به محضر امام خمینی(ره) ضمن برشماری مقتضات ضروری به محضر امام خمینی(ره) مرقوم داشتند:…با توجه به همۀ جوانب، به نظر اینجانب، تنها فرد مناسب برای‏‎ ‎‏تصدی این مسئولیت مهم، جناب آقای هاشمی رفسنجانی است.

امام خمینی(ره) نیز خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی ضمن برشماری وظایف جانشینی فرماندهی کل قوا مرقوم فرمودند: «با توجه به درگیری رویاروی آمریکای جهانخوار علیه اسلام و ایران و هماهنگی‏‎ ‎‏غرب و شرق و ارتجاع منطقه در مبارزه با انقلاب اسلامی و جلوگیری از پیروزی اسلام،‏‎ ‎‏به پیشنهاد رئیس جمهور محترم، جناب حجت‌الاسلام آقای خامنه‌ای ـ دامت افاضاته ـ‏‎ ‎‏جنابعالی را با تمام اختیارات به جانشینی فرماندهی کل قوا منصوب می‌نمایم…»(۳)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. یحیی فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، تهران: چاپ و نشر عروج،۱۳۸۷، ص۱۱۲ـ ۱۱۱
  2. خاطرات حجت‌الاسلام علی اکبر ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۴، ص۱۰۹ـ ۱۰۸
  3. صحیفه امام، جلد ۲۱، صص ۵۶ و ۵۷
12جولای/22

اهمیت ارتباط کلامی اعضای خانواده از منظر قرآن کریم

مقدمه:

زن و مردی که به اختیار خویش پیمان زناشویی می‌بندند، با تشکیل خانواده در جهت تحقق اهداف ازدواج که کسب سکینه و آرامش است(۱) تلاش می‌کنند، اما تشکیل خانواده به‌تنهایی کافی نیست، بلکه هر یک از افراد خانواده به منظور نیل به آرمان‌های یاد شده، مسئولیت‌هایی دارند. کسب آرامش و همدلی، تربیت فرزندان صالح و بقای خانواده، نوعی خاص از رفتار همسران نسبت به یکدیگر را می‌طلبد که به آن «حسن معاشرت» گفته می‌شود.

در قرآن می‌خوانیم: «یا أَیُّهَا‌الَّذینَ آمَنُوا…وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ…؛(۲) ای کسانی که ایمان آورده‌اید با همسرتان به شایستگی رفتار کنید.»

قرآن کریم به «خانواده» اهمیت بسیاری داده است. یکی از مسائلی که مورد توجه قرآن است، آداب معاشرت با همسر است؛ لذا فرمود: «وَ عاشِرُوهُنّ بِالمعروفِ». علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‌فرماید: «معروف به کاری می‌گویند که در جامعه مجهول نباشد.» سپس ادامه می‌دهد که وقتی معروف با معاشرت ضمیمه می‌شود، این طور معنا می‌دهد که با زنان به‌طرزی معاشرت کنید که مرسوم و معروف است.(۳) معروف یعنی هر چیزی را که عقل و نقل معتبر آن را به رسمیت بشناسد و بپسندد.(۴) به باور بعضی از مفسران، منظور از «و عاشِرُوهنّ بالمعروفِ» این است که با آنان با مهربانی و گشاده‌رویی رفتار کنید.(۵)

یکی از مصادیق مهم حسن معاشرت با همسر، ارتباط کلامی است؛ لذا قرآن زنان را نیز به معاشرت نیکو با شوهرانشان فرامی‌خواند: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیهِنَّ بِالمَعرُوف(۶): و برای زنان است مثل آنچه بر آنان است به‌طور متعارف». از ‌این‌رو زن و شوهر هر دو باید با دیگری با محبت‌ رفتار کنند و تنها رفتار یکی از آنها نمی‌تواند آرامش دو سویه را به وجود آورد.

اکثر تعامل‌های انسان‌ها با یکدیگر بر محور ارتباطات شکل می‌گیرند و بیشتر ارتباطات را، ارتباطات کلامی به خود اختصاص داده است. بر اساس برخی از پژو‌هش‌ها بیشترین زمان ارتباطات بین افراد، صرف ارتباطات گفتاری می‌شود تا ارتباطات نوشتاری.(۷) در اهمیت این امر همین بس که نخستین آیات قرآن با ارتباطی کلامی، «اقرَأْ بِاسمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ».(۸) آغاز می‌شود و با قسم به قلم به عنوان یکی از ابزارهای ارتباطی «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون».(۹) ادامه می‌یابد.

در ادامه به برخی از روش‌های ارتباط کلامی در خانواده اشاره می‌شود:

۱) سلام

در قرآن بر ارتباط کلامی که گام نخست روابط اجتماعی به شمار می‌آید، تاکید شده است: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتاً غَیرَ بُیوتِکمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها ذلِکمْ خَیرٌ لَکمْ(۱۰): ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به خانه‌ای غیر از خانۀ خود، بی آنکه اجازه طلبیده و بر ساکنانش سلام کرده باشید، داخل مشوید.» همچنین خداوند به پیامبر«ص» دستور می‌دهد هنگامی که مؤمنان نزد تو می‌آیند به آنان بگو: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُل سَلامٌ عَلَیکم(۱۱): هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آمدند، به آنها بگو: «سلام بر شما.»

خانواده، اجتماع کوچکی است که رعایت برخی از اصول، موجب استحکام آن و سلام کردن به اعضای خانواده سبب محبت می‌شود: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها(۱۲): هرگاه به شما تحیت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید یا (لااقل) به همان‌گونه پاسخ گویید.»

از‌این‌ رو بایسته است که زن و مرد در زمان‌هایی مانند ورود به خانه یا هنگام بیدار شدن از خواب به یکدیگر سلام کنند و در انجام آن، بر هم سبقت بگیرند. این عمل، علاوه بر عمق‌بخشی به اُنس ایشان، رابطه‌ای عاطفی را بین فرزندان و والدین پدید می‌آورد.

امام صادق«ع» می‌فرماید: «وقتی شوهر به خانه وارد می‌شود، باید به خانواده‌اش سلام کند، پیش‌تر کفش را به زمین بزند و سرفه کند تا خانواده‌اش از آمدن او باخبر شوند؛ مبادا چیزی ببیند که او را ناخوش آید.»(۱۳)

 

۲) خداحافظی

از امور دیگری که میان اعضای خانواده الفت ایجاد می‌کند، خداحافظی است. شاید این مسئلۀ کوچکی به نظر برسد، اما در واقع راهکار مهمی است که نباید از آن غافل ماند. مرد زمان خروج از منزل با این واژه کوتاه و محبت‌انگیز، عواطف زن را برمی‌انگیزد و دل او را گرم نگه می‌دارد. در مقابل، زن نیز با شوق و انگیزه بیشتری مشغول کارهای خانه می‌شود.

۳)خطاب زیبا

در ارتباط صحیح، باید هم گوینده و هم شنونده خوبی بود؛ یعنی در تبادل اطلاعات و عواطف باید از نقش عاطفی و روانی واژه‌ها آگاه بود. نیز باید توجه داشت چگونه بعضی از کلمات در برقراری ارتباط سالم نقشی سازنده دارند و در ایجاد صمیمیت مؤثرند. بنابراین باید در مورد انتخاب واژه‌ها، حساسیت داشته باشیم.

خداوند به حضرت موسی«ع» و برادرش هارون دستور می‌دهد که فرعون را با لحنی نرم به حق دعوت کنند:

«فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی(۱۴): و با او سخنی نرم بگویید، باشد که پند گیرد یا خشوع و خشیت یابد.»

از سوی ‌دیگر خداوند انسان را از دشنام و بددهنی حتی نسبت به کافران نیز بر حذر داشته(۱۵) و از به کارگیری واژه‌های نادرست نهی کرده است: «وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً(۱۶): همیشه به حقّ و صواب سخن گویید.»

همچنین خداوند به مسلمانان یادآور می‌شود که همدیگر را با نام و القاب نیکو صدا بزنند واز القاب بد پرهیز کنند: «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکمْ وَ لا تَنابَزُوا بِا لْأَ لْقاب (۱۷): و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید.»

طبیعی است کلام نیک جواب نیک را در پی دارد. حضرت علی(ع) می‌فرماید: «و أَحسِنُوا لَهُنَّ الْمَقَالَ لَعَلَّهُنَّ یُحسِنَّ الْفَعَالَ(۱۸): با زنان خوش‌ گفتار و نیکو سخن باشید تا ایشان هم خوش‌ کردار و نیکو رفتار شوند.»

همچنین آن حضرت«ع» فرمود: «زیبا سخن بگویید تا پاسخ زیبا بشنوید.»(۱۹)و نیز: «عَوِّد لِسَانَکَ‏ لِینَ‏ الْکَلَامِ‏ وَ بَذلَ السَّلَامِ یَکْثُرْ مُحِبُّوکَ وَ یَقِلَّ مُبْغِضُوکَ(۲۰): زبانت را به سخن ملایم و سلام ‌کردن عادت بده تا دوستانت زیاد و دشمنانت کم شوند.»

به نمونه زیر توجه کنید:

خانم متینی که حدود ۳۶ سال داشت، با حالت خشم وارد دادگاه شد و گفت: «حدود دوازده سال است با همسرم ازدواج کرده‌ام. مرد خوبی است، اما هرگز نمی‌خواهد بفهمد که من همسر او و مادر دو فرزندش هستم. به خیال خودش مرد مجلس‌آرایی است، اما مجالس را با دست انداختن من می‌آراید. نمی‌توانید درک کنید که چه‌قدر زجر کشیده‌ام. اعصابم به‌کلی خراب شده و دائماً مجبورم به پزشک مراجعه کنم. هزار بار با شوهرم حرف زده‌ و سئوال کرده‌ام که چرا پیش آشنا و غریبه صد جور شوخی زننده با من می‌کنی و متلک می‌گویی که دیگران بخندند؟ من اغلب از همه خجالت می‌کشم و هیچ‌ وقت نمی‌توانم با شوهرم مقابله به مثل کنم. بنابراین با تمام رنج‌هایی که می‌دانم در انتظارم نشسته، خواهم ساخت تا از او جدا شوم.»(۲۱)

۴) ابراز محبت

محبت عامل مهم استحکام خانواده است؛ از ‌این‌ رو خداوند این امر را در وجود زن و شوهر نهادینه کرده است.

رسول خدا«ص»به همراه رزمندگان از رزمگاه برمی‌گشتند. خبر شهدا، زنان و فرزندان را به استقبال کشانده بود. هر کسی پرس‌‌ و‌ جو می‌کرد. زنی که به دنبال عزیزانش بود، به حضور پیامبر«ص» رسید و پس از عرض سلام و ادب، از وضعیت کسی سراغ گرفت. پیامبر(ص) فرمودند: «او چه نسبتی با شما دارد؟» عرض کرد: «پدرم است.» فرمودند: «شهید شده است.» زن با گفتن «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُون» شکیبایی نشان داد. سپس از برادرش پرسید. او نیز شهید شده بود. خبر پیامبر«ص» و واکنش زن همان بود که در برابر شنیدن خبر شهادت پدرش نشان داد. آنگاه از شوهرش سراغ گرفت و زمانی که حضرت خبر شهادت شوهرش را ابلاغ کردند، زن فریادی کشید و تعجب پیامبر«ص» را برانگیخت. حضرت فرمودند: «مَا کُنْتُ أَظُنُّ أَنَّ الْمَرْأَهَ تَجِدُ بِزَوْجِهَا هَذَا کُلَّهُ حَتَّى رَأَیْتُ هَذِهِ الْمَرْأَه(۲۲): هیچ عشق و محبتی به پایه محبت همسران نمی‌رسد.»

صرف محبت قلبی زن و شوهر نسبت به یکدیگر کافی نیست؛ بلکه لازم است که این محبت در قالب زبان و رفتار نمود پیدا کند. در برخی از روایات، بر ابراز کلام محبت‌آمیز نسبت به همسر تأکید شده است؛ زیرا ابراز محبت دوسویه سبب استحکام خانواده می‌شود. رسول خدا«ص» می‌فرمایند:

«قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَهِ إِنِّی أُحِبُّک لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً(۲۳): مردی که به همسرش بگوید من تو را دوست دارم، این کلام هیچ‌گاه از قلب او خارج نمی‌شود.» وجود زن باید از وجود مرد، عطوفت و احساسات بگیرد تا بتواند فرزندان را از سرچشمه فیاض عواطف خود سیراب کند. رکن حیات خانوادگی، احساسات و عواطف مرد نسبت به زن است. از این عواطف است که هم زندگی زن و هم زندگی فرزندان، صفا می‌گیرد.(۲۴)

امام راحل خطاب به همسرش می‌فرماید: «تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را به‌سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند…و الان در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.»(۲۵)

۵) شکیبایی در برابر سخنان ناخوشایند

کانون خانواده اقتضا می‌کند که از بدگویی و کلمات ناخوشایند پرهیز شود، اما گاهی ممکن است زن یا مرد با کلمات خشنی از سوی همسر خود مواجه شود. در این حالت، باید بکوشد متانتش را حفظ کند و مواظب زبان خود باشد و صحنه نزاع را طوری تغییر دهد که همسر عصبانی نتواند به خشونت خود ادامه دهد؛ نه اینکه با پاسخی شبیه یا بدتر از آنچه که شنیده، به آتش معرکه دامن بزند. خداوند متعال می‌فرماید:

«اِدْفَعْ بِالَّتِی هِی أحْسَنُ فَإِذا الَّذِی بَینک وَبَینَهُ عَداوَهٌ کأنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ(۲۶): بدی را با شیوه‌ای که نیکوتر است، دفع کن که ناگاه خواهی دید همان که میان تو و او دشمنی بود، دوستی صمیمی شده است.»

از امام صادق«ع» نقل شده که رسول الله «ص» فرمودند: «وَ مَن صَبَرَ عَلَی خُلُقِ امْرَأَهٍ سَیِّئَهِ الْخُلُقِ وَ احْتَسَبَ فِی ذَلِک الْأَجْرَ أَعْطَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ الشَّاکرِینَ فِی الآخِرَه(۲۷): و هرکس بر اخلاق تند و خشن همسرش شکیبایی ورزد، همانا پروردگار به او پاداش شاکران را عنایت خواهد کرد.»

۶) واکنش مناسب در برابر دخالت‌های دیگران

ممکن است خانواده طرف مقابل در باره مرد یا زن، بدگویی کنند. این رفتار، زمینه دلسردی زن یا شوهر را فراهم می‌سازد.(۲۸) گاهی دخالت‌ها و دلسوزی‌های بی‌مورد، در زندگی زن و شوهر مشکل و اختلاف ایجاد می‌کند. گرچه این دخالت‌ها بیشتر اوقات با نیت خیرخواهانه صورت می‌گیرند، ولی چون روشمند نیستند، نتایج خوشایندی را در پی ندارد.(۲۹)

تازه‌ عروسی که در پایان اولین هفته ازدواج، به قصد خودکشی سوزن خورده بود، می‌گفت: «یک هفته است با مرد ۲۴ ساله‌ای ازدواج کرده‌ام. روزی که به خانه شوهر می‌رفتم، حس می‌کردم که مانند زنان دیگر خوشبخت خواهم شد؛ ولی هنوز چند روز نگذشته بود که ناسازگاری شوهر و خواهرش آغاز شد و زندگی‌ای که فکر می‌کردم برایم بهشت خواهد بود، به جهنمی سوزان تبدیل شد. اقوام شوهرم در این مدت کم، آن قدر مرا اذیت کردند که از زندگی سیر شدم و اقدام به خودکشی کردم.»(۳۰)

زن و شوهر نباید تحت تأثیر این ‌گونه تحریکات قرار گیرند؛ بلکه باید با کلامی منطقی و ادبیاتی زیبا، مانع دلگیر شدن خانواده و بی‌احترامی به آنها شوند و به این‌ گفتارهای بی‌اساس و گاه آکنده از بدبینی، غیبت و تهمت، واکنش مناسب نشان دهند.

۷) اظهار تشکر

یکی از عوامل گرمی خانواده، سپاس زبانی از یکدیگر است. این امر، باعث ایجاد انگیزه برای انجام وظایف و تقویت روحیه اعتماد ‌به ‌نفس در همسران می‌شود. نباید تصور کرد که تأمین نیازهای اقتصادی برای قدردانی، کافی است؛ زیرا هیچ چیزی جایگزین تأثیر روانی تشکر زبانی نمی‌شود. این تصور نیز که کار بیرون منزل، وظیفه مرد است و به تشکر نیازی ندارد، درست نیست؛ بلکه تشکر زبانی از مرد، در روح او اثر مطلوبی می‌گذارد و سبب موفقیت بیشتر او می‌شود.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «مَکتُوبٌ فِی التَّورَاهِ اشْکُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَیک وَ أَنْعِم عَلَی مَن شَکرَک فَإِنَّهُ لَازَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شُکِرَتْ وَ لَا بَقَاءَ لَهَا إِذَا کُفِرَت(۳۱): در تورات نوشته است که سپاسگزاری کن از کسی که به تو احسان کرد و احسان کن به کسی که از تو سپاسگزاری کرد؛ زیرا اگر در برابر احسان سپاسگزاری کنی، پایدار می‌شود و اگر ناسپاسی‌ کنی، دوام نخواهد یافت.»

به دو نمونه ذیل توجه کنید:

بانوی خانه‌دار ۲۹ ساله‌ای می‌نویسد: «شوهر حق‌نشناسی دارم. از صبح تا شام رنج می‌برم، زحمت می‌کشم، تمام کارهای خانه از شستن ظروف و لباس‌ها، از پختن غذا تا تزیین اتاق‌ها و بافتنی‌های لازم را برای او و فرزندانمان انجام می‌دهم؛ ولی وقتی به خانه می‌رسد مثل اینکه هیچ کاری انجام نشده است. اصلاً توجهی به هیچ چیزی ندارد. لباس‌های اتو شده و کفش‌های واکس‌زده او را که جلویش می‌گذارم، یک متشکرم یا دستت درد نکند هم نمی‌گوید. اگر من هم برایش تعریف کنم، با تندی حرفم را قطع می‌کند و می‌گوید: «این قدر کارهایت را به رخ من نکش، مگر چه کار کرده‌ای؟ شاخ غول شکسته‌ای یا از قله دماوند بالا رفته‌ای؟» در صورتی که اگر زحمت‌های من نبود، حالا هشتش گروِ نه‌اش بود.»(۳۲)

همسر شهید همت می‌گوید:…آن روز ابراهیم دیر وقت به خانه آمد. من تمام روز از بچه‌ها مراقبت کرده بودم. مصطفی شیرخواره بود و مهدی تازه راه افتاده بود. فرصتی برای شستن لباس‌ها نداشتم. به‌ناچار صبر کردم تا حاجی بیاید. وقتی آمد، بچه‌ها را به او سپردم و رفتم سراغ لباس‌ها. با اینکه ممانعت می‌کرد، ولی اصرار کردم که برود و استراحت کند. وقتی خیالم راحت شد که حاجی خوابیده، رفتم و مشغول شستن لباس‌ها شدم. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که دیدم حاجی با یک لیوان آب پرتقال آمد. لبخندی زد و گفت: «شرمنده‌ام. حالا که قرار است لباس‌ها را بشوری و این سختی‌ها را تحمل کنی، بگذار لااقل گلویت خشک نباشد.» لیوان را گرفتم و از او تشکر کردم. این نوع قدردانی‌های حاجی را چندین بار در زندگی تجربه کرده بودم. (۳۳)

۸) عذرخواهی و عذرپذیری

چرا امروزه در جامعه فرهنگ «عذرخواهی و عذرپذیری» ضعیف شده است؟ گاهی روابط میان اعضای خانواده و افراد جامعه به سبب تضاد منافع یا سوءتفاهم و سوءبرداشت، دچار آسیب می‌شود. در بسیاری از موارد می‌توان با عذرخواهی از این بحران گذشت، اما گاهی اشخاص عذرخواهی نمی‌کنند و این آغاز مشکلات است؛ در حالی که باید دانست همان ‌طور که توبه و اقرار به گناه در پیشگاه خدا فشار روانی فرد را کاهش می‌دهد، عذرخواهی و پوزش از دیگران نیز موجب آرامش فرد و جامعه می‌شود.

از نظر اسلام، عذرخواهی و عذرپذیری امری بسیار پسندیده است. البته انسان نباید به‌گونه‌ای رفتار کند که نیازمند عذرخواهی باشد. پیامبر«ص» فرموده‌اند: «إِیَّاکَ‏ وَ مَا تَعتَذِرُ مِنهُ‏(۳۴): زنهار از کاری که به سبب آن پوزش بخواهی.» امتیاز مؤمن بر دیگران در این است که کمتر محتاج عذرخواهی می‌شود. امیرمؤمنان«ع» فرمود: «الِاستِغنَاءُ عَنِ‏العُذرِ أَعَزُّ مِنَ‏ الصِّدقِ‏ بِهِ‏(۳۵): نیاز نیافتن به عذر‌خواهی، عزت‌بخش‌تر از معذرت‌خواهی موجه است.»

اما اگر اشتباهی از انسان سر ‌زد، باید غرور و تکبر را کنار بگذارد و عذرخواهی و از کسی که حقش ضایع شده دلجویی کند. این مسئله، در خانواده اهمیت فراوانی دارد. وقتی زن و مرد مقید باشند که بعد از بروز هر اشتباهی، عذرخواهی کنند، دیگر زمینه‌ای برای کینه‌جویی به وجود نمی‌آید و به انتقام‌گیری منجر نخواهد شد. افزون بر آن، فرزندان نیز می‌آموزند که اگر در روابط اجتماعی خطایی از آنها سر زد، به دنبال اصلاح آن برآیند و عذرخواهی کنند.

باید توجه داشت که مشکلات خانوادگی به‌‌ندرت محصول اشتباهات یک طرف است. مشکلات خانوادگی غالباً ناشی از تعامل نادرست هستند؛ بنابراین هر یک از زوج‌ها سهمی هر چند کوچک در بروز مشکل دارند. گفتگوی میان همسران برای حل مشکلات در صورتی نتیجه می‌دهد که هر دو طرف، صادقانه به اشتباهات خود اعتراف کنند.(۳۶)

فرزند علامه محمدتقی جعفری می‌گوید: «به یاد دارم روزی در منزل سوءتفاهمی جزئی بین استاد و والده‌ام پیش آمد و عباراتی بین آنان رد و بدل شد. پس از گذشت مدت زمانی، وقتی استاد عازم رفتن به بیرون منزل بودند، با نهایت فروتنی جلو آمدند و دست مادرم را بوسیدند و عذرخواهی کردند.»(۳۷)

همان ‌گونه که عذرخواهی امری ضروری است، پذیرش عذر نیز امری پسندیده و نشانه بالندگی و رشد اخلاقی انسان است. با این کار، پذیرنده عذر نشان می‌دهد که از نظر فضایل اخلاقی تا چه اندازه رشد کرده است. همچنین این امر سبب می‌شود که کینه‌ها و کدورت‌ها از بین بروند. امام علی«ع» فرمود:

«اِقبَل أَعْذارَ النّاسِ تَسْتَمْتِعْ بِإخائهِم وَ القَهُمْ بِالبِشرِ تُمِت أضغانَهُم(۳۸): عذرخواهی مردم را بپذیر تا از برادری آنان بهره‌مند شوی و با آنان با چهره باز برخورد کن تا کینه‌های آنان را از بین ببری» و نیز: «شَرُّ النّاسِ مَن لَایَقْبَلُ‌العُذرَ وَ لَایَقْبَلُ الذَّنبَ(۳۹): بدترین مردم کسی است که عذرخواهی دیگران را نپذیرد و از خطایشان نگذرد.»

چو یار بر سر صلح است و عذر می‌طلبد

توان گذشت ز جور رقیب در همه حال(۴۰)

۹) گفتگو با فرزندان

در چندین سال پیش، بیشتر فرزندان اوقات خود را با مادرشان در خانه یا با پدرشان در مزرعه یا محل کار می‌گذراندند و با هم گفتگو می‌کردند؛ از‌ این‌‌رو والدین قادر بودند به نیازها، آرزوها و شخصیت فرزندانشان پی‌ ببرند. ولی امروزه با ورود وسایل و تکنولوژی‌های جدید مانند تلفن همراه به عرصه خانواده‌ها، والدین و فرزندان ساعت‌های متمادی بی آنکه با هم حرفی بزنند، در کنار یکدیگر می‌نشینند.

یکی از مهم‌ترین مشکلات زنان که در چهارمین کنگره روزنامه‌نگاران زن در آلمان مطرح شد، این بود که ده‌ها میلیون زن در آلمان، صبح زود، خانه و فرزندان خویش را ترک می‌کنند. پرسش اینجاست که ده‌ها میلیون کودک و نوجوانی که مادرانشان را در طول روز در کنار خویش نمی‌بینند و ارتباط کلامی ندارند، چگونه تربیت خواهند شد؟ اکنون بیشتر کودکان ۱۴ تا ۱۶ ساله در آلمان کلید خانه‌هایشان را به گردن خود آویزان می‌کنند تا برای صرف ناهار به خانه بازگردند و پس از آن، در انتظار مادرانشان می‌نشینند و لحظه‌شماری می‌کنند تا پس از ساعت شش شاید مادران خود را در آغوش بگیرند.(۴۱)

متأسفانه کاهش مدت گفتگو بین افراد خانواده و فردیت‌گرایی، موجب تشدید شکاف نسلی شده است. کاهش

ارتباطات کلامی میان اعضای خانواده، به مرز هشدار رسیده و سلامت خانواده‌ها را تهدید می‌کند.(۴۲) خانواده سالم، خانواده‌ای است که بین اعضای آن به‌ویژه فرزندان ارتباط کلامی برقرار باشد. ارتباط کلامی، فاصله‌ها را از بین می‌برد، گرمای عاطفی خانواده را افزایش می‌دهد و باعث دوام و قوام آن می‌شود.

پی‌نوشت:

  1. روم: ۲۱٫ «وَ مِن آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون‏.»
  2. نساء: ۱۹
  3. طباطبایی، محمدحسین؛ «المیزان»، ج.۴، ص. ۲۵۵٫
  4. مکارم شیرازی،ناصر؛ «تفسیر نمونه»، ج.۳، ص.۳۲۰٫
  5. جوادی آملی،عبدالله؛ «تفسیر تسنیم»، ج.۱۸، ص.۱۴۳٫
  6. بقره/ ۲۲۸٫
  7. www.lib.eshia.ir/10254
  8. علق/ ۱٫
  9. ۹٫قلم/ ۱٫
  10. نور/ ۲۷٫
  11. انعام: ۵۴ ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج.۷، ص. ۱۰۵٫
  12. نساء/ ۸۶٫
  13. مجلسی، محمدباقر؛ «بحارالأنوار»، ج.۷۶، ص. ۱۱٫
  14. طه:۴؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی،«التبیان»، ج.۷، ص.۱۷۵٫
  15. انعام/ ۱۰۸٫
  16. احزاب/۷۰٫
  17. حجرات: ۱۱؛ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، «مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن، ج.۹، ص. ۲۰۵٫
  18. مجلسی، محمدباقر؛ «بحارالأنوار»، ج.۱۰۰، ص. ۲۲۳٫
  19. عبدالواحد تمیمی آمدی، «غرررالحکم و دررالکلم»، ص. ۴۳۵٫
  20. همان.
  21. امینی،ابراهیم؛ «آیین همسرداری»، ص. ۴۳٫
  22. محمد بن یعقوب کلینی،«الکافی»، ج.۵، ص.۵۰۶٫
  23. شیخ حر عاملی، «وسائل‌الشیعه»، ج.۱۴، ص.۱۱-۹٫
  24. مطهری، مرتضی، «نظام حقوق زن در اسلام»، ص. ۳۲۶٫
  25.  http://www.imam-khomeini.ir/fa/n3302/
  26. فصلت/ ۳۴٫
  27. شیخ صدوق، «الأمالی»، ص. ۴۳۰٫
  28. انصاری، مرتضی؛ «انتخاب برتر زندگی بهتر»، صص. ۵۸-۵۶٫
  29.  خسروی،حسن؛ «زندگی سالم و ایده‌آل از نظر اسلام»، ص. ۹۹-۹۴٫
  30. امینی،ابراهیم؛ «آیین همسرداری»، ص. ۱۰۲٫
  31. محمد بن یعقوب کلینی، «الکافی»، ج.۲، ص.۹۴٫
  32. امینی،ابراهیم؛ «آیین همسرداری»، ص.۷۹٫
  33. آبیار،رضا؛ «همسران زمینی و سرداران آسمانی»،قم، بوستان کتاب، ۱۴۰۰
  34. همان، صص. ۸۶-۸۵٫
  35. نهج‌البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ص.۵۳۴٫
  36. گروهی از نویسندگان، «سیمای خانواده در اسلام»، قم، بوستان کتاب،۱۳۹۵، ص. ۱۹۷٫
  37. https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3280/4366/35450
  38. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، «غررالحکم و دررالکلم»، ص.۱۹۲.
  39. نهج‌البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ص.۵۳۴.
  40. شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی، «غزلیات حافظ»، غزل شماره ۳۰.
  41. آصفی، محمدمهدی؛ «فی رحاب القرآن»، ج.۳، ص .۱۵۷٫
  42. www.aftabir.com.
12جولای/22

«نظم» و «برنامه‌ریزی» لازمۀ استفاده بهینه از زندگی؛ گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

اشاره: در شماره‌های گذشته نوزده گام از مبحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» تقدیم شما خوانندگان گرامی گردید. در ادامه‌ی این مبحث و در «گام بیستم» به اهمیت نظم و برنامه‌ریزی در زندگی میپردازیم.

اگر وقت را طلا بدانی، مثل خاک با آن معامله نمی‌کنی

عمر و زندگی، فرصتی است که تنها یک‌بار به هر کسی داده می‌شود. این فرصت، خیلی زود تمام می‌شود و تنها کسی پیروز خواهد شد که از این فرصت، نهایت استفاده را کرده باشد.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «فرصت همچون ابر می‌گذرد. پس فرصت‌های خوب را غنیمت بدانید»(۱)

کسانی که از فرصت‌های زندگی استفاده‌ی بهینه نمی‌کنند، از زندگی خسته می‌شوند و حتی ممکن است دچار افسردگی و احساس پوچی شوند.

امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از بین بردن فرصت، مایه‌ی اندوه است.»(۲) و در در روایت دیگری فرمود: «عمر تو همان وقت تو است که در آنی…همانا وقت‌های تو اجزاء عمر تو است و سپس نصیحت نموده که مواظب باش از آن جز در جهت نجات خویش بهره نگیری(۳)

آینده، قابل پیش‌بینی نیست. باید از همین زمانی که در اختیار داریم، نهایت استفاده را ببریم. اگر چنین نکنیم، به معنای حقیقی کلمه، زیان کرده‌ایم.

رسول خدا(ص) به ابوذر فرمود: «ای ابوذر! پنج چیز را قبل از پنج چیز، غنیمت بدان: جوانی را قبل از پیری، تن‌درستی را قبل از بیماری، بی‌نیازی را قبل از فقر، فراغت را قبل از مشغول شدن، و زندگی را قبل از مرگ. ای ابوذر! از موکول کردن کارها به فردا پرهیز کن؛ چرا که تو برای امروزی، نه برای پس از امروز. اگر فردا هم بودی که مانند امروز، عمل می‌کنی؛ اما اگر فردا زنده نبودی، به جهت کوتاهی امروز، پشیمان نخواهی شد. ای ابوذر! چه بسیار کسانی که به استقبال یک روز رفتند؛ امّا آن را به انتها نرساندند و چه بسیار کسانی که منتظر فردا بودند و به آن نرسیدند» (۴)

امام حسین(ع) فرمود: «زیان‌کار، کسی است که در لحظه لحظه‌ی عمر خود زیان می‌کند.»(۵)

یکی از اصول اساسی برای موفقیت در زندگی مشترک و استفاده‌ی بهینه از عمر، برنامه‌ریزی است. انسان، بدون برنامه‌ریزی نمی‌تواند به تمام آنچه در زندگی بر عهده دارد، عمل کند. فقدان برنامه‌ریزی، یعنی صرف وقت بسیار و بازدهی کم. برنامه‌ریزی، لازمه‌ی نظم در زندگی است؛ نظمی که یکی از اصلی‌ترین سفارش‌های دینی است.

امیرمؤمنان علی(ع) پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم مرادی ملعون، وصیت‌نامه‌ای را خطاب به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نوشتند که در بخشی از آن، آمده است: «شما و همه‌ی فرزندان و کسانم و هر کسی را که نوشته‌ام به او می‌رسد به تقوای الهی و نظم در کارها سفارش می‌کنم.»(۶)

اگر فردایت مثل امروز باشد، نام دیروز بر آن بِه تا فردا.

اگر فردا پلّه‌ای برای صعود نداری، نخواب تا آن پلّه را بیابی.

«دیروز، مثل امروز؛ امروز، مثل فردا»؛ یعنی ماندن در دیروز. پس می‌شود زمان بتازد و من بمانم.

زمان، بی‌رحم‌ترین رقیب است. نگاه نمی‌کند که بند کفشت باز شده، خواب مانده‌ای، خسته‌ای، بی‌حالی، غفلت، تسخیرت کرده، پایت شکسته، مصیبت دیده‌ای، دوستی مشغولت کرده، تنبل شده‌ای، منظره‌ای زیبا محوت نموده یا عاشق شده‌ای. نمی‌دانم. هر چه که هستی و هر چه که شده‌ای، زمان، لحظه‌ای برایت نمی‌ایستد. تا به حال برای هیچ کسی نایستاده و عجب از کسانی که از این زمان، توقّع بازگشت آن را دارند. تو بگو، زمانی که مکثی در حد یک لحظه را هم بر نمی‌تابد، چگونه باز می‌گردد و تو را در می‌یابد؟ زمان، رفتنی است و این، من و تو و ماییم که باید خودمان را به او برسانیم.

از زمان جلو هم می‌شود افتاد؛ امّا سبقت، پیشکشمان. از او عقب نیفتیم!

نکات لازم در برنامه‎ریزی موفق

برای برنامه‌ریزی موفّق، به نکات زیر توجه کنید:

الف) هدف زندگی

اوّلین گامی که در گام‏های موفقیت در زندگی مشترک مطرح شد، هدف زندگی بود. بدون تعیین هدف و پای‌بندی به آن، نمی‏توان برنامه‌ی موفقی ریخت. شما برای این که بتوانید برنامه بریزید، به این پرسش باید پاسخ دهید که برنامه‏ریزی برای چه؟ با برنامه‏ریزی به کجا می‏خواهید برسید؟ هدف زندگی است که مشخص می‏کند شما در طول شبانه‌روز، چه کارهایی باید انجام دهید.

وقتی مادری می‏گوید بچه‏داری اجازه نمی‏دهد من برای رسیدن به علاقه‏های خودم برنامه بریزم، از او باید پرسید: آیا تربیت فرزند در مسیر رسیدن به هدف زندگی تو هست یا نه؟ وقتی مادری تربیت فرزند را در مسیر رسیدن به هدف زندگی خویش نبیند، همیشه مانعی را بر سر راه خود می‏بیند که همان، فرزند است. یا پدری که می‏گوید مشغولیت من به کار، اجازه نمی‏دهد برای رسیدن به علاقه‏های خودم برنامه‏ریزی کنم، باید از او پرسید: مگر همین به دنبال کسب حلال رفتن، در مسیر اهداف تو نیست؟ کسی که روزی شش ساعت تلویزیون تماشا می‏کند، باید بگوید این شش ساعت – که یک چهارم طول شبانه‌روز اوست -، چه نقشی در رسیدن او به هدفش دارد؟ هدف‌های شعاری هم نمی‌توانند نقش ویژه‌ای در برنامه‌ی زندگی ما ایفا کنند. باید هدف‌، تبدیل به دغدغه‌ی ما شود تا مدیریت برنامه‌های زندگی‌مان را به دست بگیرد.

دغدغه‌های کوچک، فضای زندگی‌ات را کوچک می‌کند. به این دغدغه‌ها اجازه نده زندگی‌ات را به سلّولی تنگ و تاریک و نمور، تبدیل کند. خودت خسته می‌شوی.

وقتی به جایی که هستی راضی باشی، انگیزه‌ای برای گام برداشتن نخواهی داشت. وقتی مقصدت بلند بالا نباشد، انگیزه‌ی به سرعت گام برداشتن را از دست خواهی داد؛ اما وقتی که به قله‌ای مرتفع به نام خدا بیندیشی، لحظه‌ها به اندازه‌ی یک عمر برایت ارزشمند خواهند شد. آن وقت است که سستی از فرهنگ زندگی‌ات حذف خواهد شد.

اگر خواستی بزرگی شخصیت خود را بسنجی، ببین دغدغه‌های تو چه نسبتی با خدا دارد؟ چه چیزهایی ناراحتت می‌کند و از چه چیزهایی شاد می‌شوی؟

انسان باید بزرگ باشد تا دغدغه‌های بزرگ داشته باشد یا این که دغدغه‌های بزرگ است که انسان را بزرگ می‌کند؟ نمی‌دانم؛ امّا همین قدر می‌دانم که بدون دغدغه‌های بزرگ، زندگی، مرگ تدریجی است.

من نمی‌دانم انسان باید بزرگ باشد تا دغدغه‌های بزرگ داشته باشد یا این که دغدغه‌های بزرگ است که انسان را بزرگ می‌کند؛ اما می‌دانم که دغدغه‌های کوچک، انسان بزرگ را هم کوچک می‌کند، چه رسد به ما انسان‌های کوچک.

دغدغه‌های اکنون‌زده، تو را به امروزت گِره می‌زند و چشم دیدن ابدیّت را از تو می‌گیرد.

دغدغه‌ها وقتی رنگ ابدیّت گرفت، دنیا، پل عبور می‌شود؛ امّا دغدغه‌های اکنون‌زده، دنیا را ایستگاه آخر زندگی نشان می‌دهد.

دغدغه‌های کوچک، انسانیت تو را آب می‌کند و دغدغه‌های بزرگ، به انسانیت تو آب می‌دهد.

اگر دغدغه‌هایت بزرگ شد، دیگر دغدغه‌های کوچک، ماتم زندگی‌ات نخواهد شد؛ بلکه با لبخندی رضایت‌آمیز، از دغدغه‌های کوچکت، نردبانی برای رسیدن به ابدیت خواهی ساخت.

دغدغه‌هایت را با هم جمع بزن و بر لحظه‌هایی که یقین داری از عمرت باقی‌مانده، تقسیم کن. اگر درست محاسبه کرده باشی، نتیجه‌اش جالب خواهد بود. حالا ببین چه چیزی ارزش آن را دارد که در فهرست دغدغه‌هایت باشد؟

تمام دغدغه‌هایت را با هم جمع بزن و بر لحظه‌هایی که پشت سر گذاشته‌ای، تقسیم کن. نتیجه هر چه باشد، میزان بزرگی شخصیّت تو را نشان می‌دهد. یادت باشد که هر چه صورت کسر، کوچک‌تر باشد، نتیجه‌ی تقسیم، کوچک‌تر خواهد بود.

دغدغه‌هایی که مدیریت رفتار و گفتار تو را به دست نمی‌گیرند، شعارهایی هستند که بیشتر به درد ژست گرفتن می‌خورند تا دل خوش کردن.

ب) اولویت‌بندی

کارهای بسیاری هست که من و شما دوست داریم انجام دهیم؛ اما اگر بخواهیم در مدت کوتاهی به همه‌ی آنها برسیم، به هیچ کدام نخواهیم رسید. پس باید حتماً در تنظیم برنامه، اولویّت‏ها را در نظر بگیریم. اولویّت‏ها را هم باید با توجه به اهدافی که در زندگی به دنبال آن هستیم، تعیین نماییم.

این جاست که دوباره نقش تعیین هدف در زندگی، خود را نشان می‏دهد. یکی از اصلی‏ترین مشکلات ما در اصل برنامه‏ریزی و الزام کردن آن بر خود، همین مسئله‌ی هدف در زندگی است که در نکتۀ اول، مطرح شد. اگر کسی در زندگی هدفی برای خود تعیین کرد و دغدغه‌ی خود را رسیدن به آن هدف قرار داد، اولاً برنامه‌ی خود را متناسب با هدف تنظیم می‏کند. پس به خودی خود، اولویت‏ها، معنای حقیقی خود را می‏یابند. ثانیاً از آن جایی که رسیدن به هدف را در گرو اجرای برنامه می‏بیند، انگیزه‌ی کافی برای عمل کردن به آن را می‏یابد.

ج) پرهیز از عجله

برای این که برنامه‏ریزی به حد مطلوب برسد، نباید عجله کرد. در هفته‏های نخست، اگر معدل ما میان ده تا

پانزده باشد، خیلی امیدوار کننده است. کسی که مدت‏ها بدون برنامه زندگی کرده، تا رسیدن به زندگی با برنامه، راه کوتاهی در پیش ندارد. کسانی که برای رسیدن به مقصد عجله می‏‏کنند، در روزهای اوّل، وقتی می‏بینند که نمی‏توانند به طور کامل برنامه‌ی خود را اجرا کنند، خیلی زود خسته می‏شوند.

د) برنامه‏ریزی واقع بینانه

بسیاری از برنامه‏ریزی‏های ما با واقعیت و شرایط زندگی‏مان تطابق ندارند؛ یعنی از همان ابتدا که روی کاغذ می‏آیند، معلوم است که قابل اجرا نیستند. شرایط روحی و روانی و هم چنین شرایط زندگی ما باید در برنامه‏ریزی در نظر گرفته شود. کسی که از نظر روانی انسان کم‏حوصله‏ای است و با ده دقیقه مطالعه، خیلی زود خسته می‏شود، نباید در طول روز، برنامۀ مطالعاتی سه ساعته بریزد. اگر شغل کسی به گونه‏ای است که وقتی بعدازظهر به خانه می‏آید، خسته است و نیاز به استراحت دارد، نباید برای بعد از ظهر، برنامه‏ای بگذارد که نیازمند به آرامش روحی است.

هـ) فشردگی برنامه، آری یا خیر؟

برنامه‏های فشرده، معمولاً محکوم به شکست است. برخی برنامه‏هاشان را پشت سرِ هم و بدون فاصله تنظیم می‌کنند. به همین دلیل، وقتی یکی از برنامه‏ها به هم می‌ریزد، روی تمام برنامه‏ها اثر می‏گذارد. مثلاً کسی در برنامه‏اش می‏نویسد: «ساعت ۷ تا ۸  کار الف»، «ساعت ۸ تا ۹ کار ب»، «ساعت ۹ تا ۱۰ کار ج» و همین طور تا شب. اگر کار اول با تأخیر انجام بگیرد تا پایان برنامه، همه‌ی کارها با تأخیر، انجام می‏گیرد تا جایی که دیگر برنامه‏های پایانی انجام نمی‏شود. پس بهتر است در میان برنامه‏ها، فُرجه‏ای بگذاریم. مثلاً «ساعت ۷ تا ۷:۵۰ کار الف»، «ساعت ۸ تا ۸:۵۰ کار ب» و… .

در هفته‏های اول به جهت این که هنوز در برنامه‏ریزی مهارت لازم را پیدا نکرده‏اید، بهتر است وقتی را در برنامه‌ی خود خالی بگذارید تا برنامه‏های انجام نگرفته یا ناقص را در آن انجام دهید. در این صورت، دیگر نباید وقتی یک برنامه با تأخیر انجام شد، وقت برنامۀ دیگر را برای انجام دادن آن کار، اشغال کرد.

و) توجه به استراحت و نیازهای تفریحی

ما برای اجرای برنامه، نیازمند نشاط هستیم، حتماً در طول روز باید وقتی را برای استراحت‏های میان برنامه تعیین کنیم. وجود برنامه‏های تفریحی در طول هفته هم نقش بسزایی در ایجاد نشاط در روحیه‌ی انسان دارد. گاهی ما برای استفاده‌ی بهینه از وقتمان، فراموش می‏کنیم که روح‌مان نیاز به استراحت دارد. به همین دلیل هم بدون وقفه کار می‏کنیم. زمانی می‏رسد که روحمان کسل شده و دیگر حوصله‌ی انجام دادن بسیاری از کارهای برنامه‏ریزی شده را نخواهیم داشت.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «کار کمی که مداوم باشد، از کار بسیار ملال‌آور، امیدبخش‌تر است.»(۷)

ز) برنامه‏ریزی روزانه، نه هفتگی و نه ماهیانه

یکی از دلایل اصلی شکست در برنامه‏ریزی‏ها، تنظیم برنامه‏های طولانی است. مثلاً به یک‌باره برنامه‌ی یک هفته یا یک ماه خود را تنظیم می‏کنیم. از آن‌جا که در زندگی عوامل بسیاری وجود دارد که قابل پیش‌بینی نیست، به همین دلیل، بهتر است برنامه‌ی هر روز را شب قبل، تنظیم کنیم؛ چرا که بسیاری از کارهای هر روز ما، شب پیش از آن، معلوم است؛ یعنی می‏دانیم که فردا چه کارهای از پیش تعیین شده‏ای داریم. البتّه احتمال پیش آمدن کارهایی که حتی شب قبل هم قابل پیش‌بینی نباشد، باز هم هست؛ اما به قدری نیست که بتوان گفت همیشگی است.

ح) برنامه‏ریزی مکتوب

برنامه‏ریزی‏های ذهنی، تزلزل بیشتری دارند. وقتی برنامه‏ریزی مکتوب باشد، در مقام اجرا و قضاوت، کار ما راحت‏تر می‏شود. برنامه‏ریزی مکتوب را به صورتی که گفته می‌شود، انجام دهید. در یک برگه، جدولی را بکشید که سه خانه‌ی عمودی داشته باشد. در ردیف اوّل عمودی، ساعت انجام دادن کار، در ردیف دوم، خودِ کار و در ردیف سوم، قضاوت خود را در باره‌ی انجام گرفتن آن کار بنویسید. مثلاً در ردیف اول می‏نویسید: «۷ تا  ۸»، در ردیف دوم می‏نویسید: «مطالعه» و پس از ذکر ساعت هم قضاوت خود را درباره‌ی آن می‏نویسید. اگر این ساعت را به صورت کامل مطالعه کرده بودید، یک نمره بیست بگذارید. اگر اصلاً مطالعه نکردید صفر و اگر هم ناقص مطالعه کرده‏ بودید به اندازه‌ی نقصی که داشتید، از بیست، کم کنید. مثلاً اگر نیم ساعت مطالعه کرده بودید، به خودتان دَه بدهید. وقتی برنامه را اصلاً انجام نداده‌اید یا این که ناقص انجام دادید، دلیلش را هم بنویسید. مثلاً بنویسید: «تنبلی» یا «خواب ماندن» یا «صحبت با رفیق» و… .

نمره‌ی هر روز را هم با محاسبه‌ی میانگین نمره‏های خود، در پایان برنامه بنویسید.

حالا برنامه‌ی روز بعد را با توجه به برنامه‌ی امروز بنویسید. یعنی ببینید چه عواملی را در برنامه‏ریزی در نظر نگرفته‏اید که موجب شده نمره‌ی برنامه‏ریزی شما کم شود. در برنامه‌ی فردا، آن عوامل را در نظر بگیرید. مثلاً اگر خواب آلودگی، دلیل اجرا نشدن برنامه بوده، در برنامه‌ی فردا، وقت مناسب‏تری را برای خواب خود در نظر بگیرید. اگر هم عواملی که به برنامه‏تان لطمه زده، از اموری است که عیب شما محسوب می‏شود، تلاش کنید خودتان را اصلاح کنید. مثلاً اگر تماشای تلویزیون، آن هم خارج از برنامه‌ی پیش‏بینی شده، برنامه‌ی شما را به هم ریخته، فردا تلاش کنید که کمتر تلویزیون تماشا کنید.

برای هر هفته با تعیین معدل نمره‌ی روزهای آن، امتیازی را تعیین کنید. برنامه‌ی هفته‌ی بعد را با توجه به برنامه‌ی هفته‌ی قبل بنویسید.

 

ساعت ۵ _ ۲۰:۵ ۳۰:۵ _ ۶ ۱۰:۶ _ ۳۰:۶ ۴۰:۶ _ ۳۰:۷
کار بیدار شدن و نماز صبح نرمش صبحگاهی صبحانه مطالعه
قضاوت شکر خدا ۲۰ خوابیدم، صفر خواب ماندم، صفر دیر بیدار شدم،  ۱۰

 

ط) گردنه‏های برنامه

ما اگر بتوانیم برنامه‌ی پنج مسئله را در زندگی خود تنظیم کنیم، می‏توانیم برنامه‏ریزی منسجمی را در طول روز داشته باشیم:

  1. خواب

ساعت خواب و بیداری، دو طرف یک برنامه است؛ یعنی اولین برنامه‏ای که باید در برنامه‌ی مکتوب شما بیاید، ساعت بیداری و آخرین کار هم ساعت خواب است. تنظیم خوب ساعت خواب و بیداری، یکی از اصلی‏ترین عوامل برنامه‌ی موفق است؛ چرا که خواب خوب، خود یکی از عوامل نشاط‌بخشی در طول روز است. اگر شما خوب نخوابید، در طول روز، کسل خواهید بود. این کسالت، یکی از موانع اصلی اجرای برنامه است. در تنظیم خواب، همین قدر بدانید که مهم زیاد خوابیدن نیست. آنچه اهمیت دارد، تنظیم خوب ساعات خواب است. کسی که بیشترین میزان خوابش در نیمه‌ی دوم شب است و بعد از نماز صبح هم می‏خوابد، بهره‌ی کمتری از خواب می‏برد. کسی هم که قسمت قابل توجهی از ساعات خوابش در نیمه‌ی اول شب است، بازدهی خوابش بسیار بالا می‏رود. پس بهتر است ساعت خوابتان را به گونه‏ای تنظیم کنید که در نیمه‌ی اول شب بخوابید و پس از نماز صبح هم نخوابید.

  1. غذا

ساعات غذا، نوع غذا و میزان غذا هم نقش مؤثّری در برنامه‏ریزی دارد. وقتی ما آخرِ شب، غذای چرب را به میزان زیاد می‏خوریم، خواب سنگینی در انتظارمان خواهد بود.

  1. رسانه

یکی از آفات برنامه‏ریزی، نداشتن برنامه‌ی عاقلانه برای تماشای رسانه است. ما باید برای تماشای تلویزیون، عاقلانه‏ برنامه بریزیم. متأسفانه بسیاری از خانواده‌ها، افسار گسیخته تلویزیون تماشا می‏کنند. وجود برنامه‏های متعدد و شبکه‏های گوناگون، دلیل این نیست که ما پای همه‌ی برنامه‏ها بنشینیم. آیا ما وقتی به پایانه‌ی مسافربری می‏رویم و می‏بینیم که تابلوهای متعددی از نام شهرهای مختلف، در پیشخوان شرکت‏های مسافربری نصب شده: شیراز، اصفهان، اراک، خرم آباد، مشهد و… آیا بلیت همه‌ی این شهرها را تهیه می‏کنیم؟ آیا نام این شهرها در تابلوها دلیلی برای تهیه‌ی بلیت همه‌ی آنها می‏شود؟ یا این که ما باید انتخاب کنیم؟

وقتی در بسیاری از خانواده‏ها، شبکه‌های اجتماعی و تلویزیون، محور برنامه‏ریزی شد، دیگر نباید امیدی به داشتن یک برنامه‌ی موفّق داشت که در حال حاضر از آفات برنامه است. بسیاری از ما وقتی پای شبکه‌های اجتماعی و تلوزیون می‏نشینیم، زمان از دستمان خارج شده و فراموش می‏کنیم که باید به کارهای دیگری هم رسید. متأسفانه برخی از ما در اینترنت هم قدرت انتخاب نداریم. وقتی وارد اینترنت می‏شویم، مدیریت از دستمان خارج می‏شود. هر کسی در این فضای مجازی جذّابیتی تولید کرده باشد که نظر ما را به خود جلب کند، در صید کردن ما موفّق خواهد بود. همین برنامه نداشتن هم موجب می‏شود که خدای ناکرده، انسان، دچار انحراف در این فضا شود. در کار با اینترنت و شبکه‎های اجتماعی هم باید برنامه داشت وگرنه نمی‎شود کارهایی را که در طول شبانه‎روز برای خودمان تعریف کرده‎ایم،‌ به خوبی انجام دهیم. رسانه‎ای که مدیریت نمی‎شود یکی از وقت‎سوز‎ترین ابزار در زندگی است.

  1. نماز

یکی از نقطه‏های قوّت مسلمانان، نماز است. ما اگر به نماز اول وقت مقیّد باشیم و کارهای خود را بر اساس وقت نماز تنظیم کنیم، برنامه‌ی روزمرّه‏مان نظم ویژه‏ای خواهد یافت.

  1. روابط عمومی

یکی از کارهای مهم و در عین حال سخت برنامه‏ریزی، رابطه‌ی ما با دیگران است. مقصود ما از داشتن رابطه هم فقط رابطه‌ی دیداری نیست؛ بلکه انواع رابطه‏هاست که در دنیای مدرن امروزی تنوّع هم یافته؛ مثل تلفن، پیامک و ایمیل. اگر کمی دقت کنید، خواهید دید که نداشتن برنامه در ارتباط با دیگران، تا چه اندازه برنامه‌ی ما را به هم می‏ریزد. وقتی پای تلفن می‏نشینیم، دیگر فراموش می‏کنیم که صحبت کردن هم باید حدّی داشته باشد. وقتی حرف‏هایمان را تمام می‏کنیم که وقت یک کار اجباری، مثل رفتن به اداره یا زمان پخش یک سریال مورد علاقه‏مان رسیده باشد.

نوع و میزان رابطه‌ی دیگران با ما به مقدار بسیار، بستگی به حدّ و حدودی است که ما برای آن‏ها مشخص می‏کنیم. وقتی ما در زندگی برنامه داشته، به برنامه‏مان هم پای‌بند باشیم، دیگران هم با ما همچون انسانی برنامه‏دار برخورد می‏کنند.

مثلاً وقتی که به خانه‌ی فامیل می‏رویم و سرِ شب بلند می‏شویم و در مقابل اصرار دیگران هم کوتاه نمی‌آییم و می‏گوییم: «ساعت خواب ما، نُه شب است و باید به خانه برسیم»، اطرافیانمان، متوجه خواهند شد که ما برای خوابمان برنامه‌ی مشخصی داریم. اینها وقتی به خانه‌ی شما بیایند، به این راحتی تا نیمه‌ی شب، مهمانی‏شان را طول نمی‏دهند؛ چرا که می‏دانند ساعت خواب شما، مشخّص است.

ما اگر بتوانیم پنج گردنه فوق را به خوبی مدیریتِ زمانی کنیم، بسیاری از معضلات برنامه‏ریزی ما حل می‏شود.

پی‌نوشت‌ها:

  1. نهج البلاغه، حکمت ۲۱
  2. همان، حکمت ۱۱۸
  3. غرر الحکم، ۳۲۳۱ و ۳۶۴۲
  4.  بحارالأنوار، ج۷۴، ص۷۵٫
  5. الأمالی، مفید، ص۱۸۳٫
  6. نهج البلا‌غه، نامه‌ی ۴۷
  7. نهج البلاغه، حکمت ۲۷۸
12جولای/22

اینستاگرام؛ رهـا در ایران مدیریت شده در آنسوی مرزهـا؛ نگاهی به اینستاگرام در ایران و سایر کشورها

شبکه‌های اجتماعی نسل جدیدی از وب‌سایت‌ها هستند که این روزها در کانون توجه کاربران جهانی اینترنت قرار گرفته‌اند و از رسانه‌های مهم و تاثیرگذار محسوب می‌شوند. این‌گونه سایت‌ها بر مبنای تشکیل اجتماعات آنلاین فعالیت می‌کنند و کاربران آنها حول محور مشترکی گرد هم می‌آیند.

به عبارت دیگر شبکه‌های اجتماعی را گونه‌ای از رسانه‌های اجتماعی می‌دانند که امکان دستیابی به نحوه جدیدی از برقراری ارتباط و به اشتراک‌گذاری محتوا را در اینترنت فراهم آورده‌اند. امروزه میلیون‌ها نفر از کاربران اینترنت، عضو صدها شبکه اجتماعی متفاوت هستند و بخشی از فعالیت آنلاین روزانه را در فضای اینترنت در این سایت‌ها انجام می‌دهند.(۱)

قابلیت‌های تعاملی و نیز امکان هدفمندی در  تولید و ارائه محتوا و نیز امکان انتخاب مخاطبان، وجه تمایز مهم شبکه‌های اجتماعی مجازی از سایر رسانه‌های مجازی است. در این میان یکــی از شــبکه‌های اجتماعــی کــه امروزه با اقبــال کاربــران مواجــه شــده و محبوبیــت زیــادی کسب کــرده اســت شــبکه اجتماعــی اینســتاگرام اســت.

اینستاگرام یک پلتفرم رسانه اجتماعی با قابلیت اشتراک‌گذاری عکس و ویدئوست. این شبکه اجتماعی طیف وسیعی از فیلترها را برای اعمال بر روی عکس‌ها ارائه می‌دهد تا ظاهر آنها را بهتر کند. همچنین به کاربران اجازه می‌دهد تا داستان‌های مبتنی بر ویدئو و ویدئوهای واقعی را ارسال کنند.

سرویس اینستاگرام پس از انتشار در سال ۲۰۱۰ محبوبیت بسیاری در میان افراد پیدا کرد و یک سال بعد، به بیش از ۱۰ میلیون کاربر دست یافت. فیــس‌بــوک در آوریــل ۲۰۱۲ به دنبال رشد سریع کاربران اینستاگرام، این شبکه اجتماعی را بـه مبلـغ یـک میلیارد دلار به صورت نقد و سهام خریداری کرد. تعداد کاربران اینستاگرام از زمان راه‌اندازی در سال ۲۰۱۰ میلادی تا کنون به یک میلیارد نفر رسیده است و این پلتفرم در میان ۶ شبکه اجتماعی برتر دنیا قرار گرفته و پس از فیس‌بوک، یوتیوب و واتس‌اپ چهارمین شبکه اجتماعی پرطرفدار در جهان است. افزون بر این، اینستاگرام با قابلیت‌ها و امکانات به‌روز خود توانسته نظر بسیاری از کسب و کارها را برای بازاریابی اینترنتی به خود جلب کند.(۲) مطابق یک نظرسنجی ۸۹ درصد از افراد اظهار داشته‌اند که اینستاگرام مهم‌ترین کانال رسانه‌های اجتماعی برای بازاریابی است. براساس آمارها ۲۵ میلیون کسب و کار در اینستاگرام وجود دارد و حدود هشتاد و سه درصد از کاربران اینستاگرام محصولات و خدمات جدیدی را روی این نرم‌افزار کشف می‌کنند.(۳)

با وجود محبوبیت بالای اینستاگرام در جهان، این شبکه اجتماعی در برخی کشورها فیلتر است. به عنوان مثال دسترسی به اینستاگرام، فیس‌بوک و گوگل در کشور چین مسدود است و چینی‌ها از نمونه داخلی این شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند. کاربران اینترنت در کره شمالی نیز به اینستاگرام دسترسی ندارند.

در ادامه به آمارهایی در مورد این پلتفرم شبکه اجتماعی در ایران و سایر کشورها می‌پردازیم.

اینستاگرام در ایران

اینستاگرام با تاخیر بیشتری به ایران آمد و نمی‌توان تاریخ دقیقی برای آن تعیین کرد؛ اما به‌طور کلی در حدود سال ۲۰۱۲ اینستاگرام در ایران به محبوبیت رسید و به یکی از پرکاربردترین شبکه‌های اجتماعی پس از تلگرام تبدیل شد. با وجود اینکه در آمارهای رسمی، نامی از ایران دیده نمی‌شود، اما مطابق آمارهای داخلی و برخی منابع خارجی همچون وب‌سایت استاتیستا،(۴) تعداد کاربران ایرانی اینستاگرام، حدود ۴۰ میلیون نفر برآورد می‌شود.(۵) به این ترتیب ایران جزو ۱۰ کشوری است که بیشتر کاربران فعال در رده سنی ۱۸ تا ۲۴ سال را دارد و هشتمین کشور با بیشترین کاربر در اینستاگرام محسوب می‌شود.(۶)

مطابق جدیدترین نظرسنجی انجام شده در ایران، ۵۳٫۱ درصد از افراد بالای ۱۸ سال کشور از اینستاگرام استفاده می کنند. ترکیب جنسیتی کاربران اینستاگرام در این نظرسنجی عبارت است از:

۵۹٫۹درصد زنان و ۵۵٫۲ درصد مردان

علاوه بر این رده سنی کاربران نیز نشانه رابطه معکوس بین افزایش سن و میزان استفاده از ایسنتاگرام است؛

به‌طوری که با افزایش سن، استفاده از اینستاگرام کاهش یافته است. ۷۵٫۹ درصد از کاربران، جوانان بین ۱۸ تا ۲۹ سال، ۵۴٫۸ درصد افراد ۳۰ تا ۴۹ سال و ۲۷٫۳ درصد افراد بالای ۵۰ سال بوده‌اند.

با افزایش سن استفاده از اینستاگرام بین کاربران کاهش یافته است.(۷)

محبوبیت اینستاگرام در ایران در زمینه کسب و کارهای اینترنتی بسیار بالاست. علاوه بر این تبلیغات از طریق اینستاگرام در ایران به‌قدری فعال شده است که برخی از صفحات به درآمد ماهانه ۱۰۰ میلیون تومان رسیده‌اند.

روند رشد کاربران اینستاگرام در جهان

اینستاگرام در ۶ اکتبر ۲۰۱۰ راه‌اندازی شد و طی یک هفته ۱۰۰ هزار کاربر را جذب کرد. تعداد کاربران این سرویس پس از یک سال به حدود ۱۰ میلیون نفر و دو سال بعد یعنی در فوریه سال ۲۰۱۳ به ۱۰۰ میلیون نفر رسید. در تابستان سال ۲۰۱۶ اینستاگرام ۵۰۰ میلیون کاربر را جذب کرد. در سال ۲۰۱۹ تقریباً ۸۱۵ میلیون کاربر به صورت ماهانه به اینستاگرام دسترسی داشتند و در حال حاضر این رقم به یک میلیارد کاربر رسیده است. آخرین پیش‌بینی‌ها نشان می‌دهند که در سال ۲۰۲۳ این رقم به نزدیک به ۱٫۲ میلیارد کاربر خواهد رسید.

اینستاگرام هر ۴ تا ۹ ماه بیش از ۱۰۰ میلیون کاربر جدید اضافه کرده است و این نرخ رشد کاربر از سال ۲۰۱۴ ثابت بوده است. این وجود این، بین سپتامبر ۲۰۱۷ و ژوئن ۲۰۱۸، این شرکت ۲۰۰ میلیون کاربر جدید جذب کرده که رقم بسیار چشمگیری است.(۸)

رده سنی و جنسیت کاربران اینستاگرام

طبق آمار بخش تحقیقات سایت ststisa، تا آوریل ۲۰۲۲ تقریباً ۳۱ درصد از مخاطبان جهانی اینستاگرام بین ۲۵ تا ۳۴ سال سن داشتند. بیش از دو سوم از کل مخاطبان اینستاگرام ۳۴ سال و کمتر بودند. میانگین سنی کاربران اینستاگرام به‌طور دقیق‌تر عبارت است از:

۱۸ تا ۲۹ سال: ۵۹ درصد

۳۰ تا ۴۹ سال: ۳۳ درصد

۵۰ تا ۶۴ سال: ۱۸ درصد

بالاتر از ۶۵ سال: ۸ درصد.

اطلاعات جمعیتی کاربران اینستاگرام بر اساس جنسیت، نشان از استفاده بیشتر زنان از این  شبکه اجتماعی در مقایسه با مردان دارد؛ با این حال کاربران براساس جنسیت به‌طور نسبتا مساوی تقسیم می‌شوند. در سطح جهانی ۵۰٫۹ درصد از زنان و ۴۹٫۱ درصد از مردان از این برنامه استفاده می‌کنند.(۹)

کشورهای دارای بیشترین کاربر اینستاگرام در سال ۲۰۲۲

تا ژانویه ۲۰۲۲، هند با مجموع ۲۳۰٫۲۵ میلیون کاربر اینستاگرام، بزرگ‌ترین مخاطب این شبکه اجتماعی در جهان محسوب می‌شود. پس از آن ایالات متحده با ۱۵۹٫۷۵ میلیون کاربر و برزیل با ۱۱۹٫۴۵ میلیون کاربر فعال در رده‌های بعدی قرار دارند. اندونزی، روسیه و ترکیه به ترتیب در رده‌های چهارم، پنجم و ششم قرار دارند. برونئی که ۹۲ درصد از جمعیتش از خدمات رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند، کشور پیشرو از نظر مخاطبان اینستاگرام است. ۸۲٫۷ درصد از جمعیت قزاقستان نیز از این شبکه اجتماعی استفاده می‌کنند. گوام با ضریب نفوذ ۷۹٫۲ درصد و جزایر کیمن با ۷۸٫۸ درصد مخاطب در رده‌های بعدی قرار دارند.

در این میان هرچند آروبا(۱۰) و رژیم صهیونیستی تعداد مخاطبان نسبتاً کمتری دارند؛ اما همچنان بیش از نیمی از جمعیتشان از اینستاگرام استفاده می‌کنند.

بیشترین دسترسی به اینستاگرام

در دسته‌بندی دیگر، می‌توان از ۵ کشور برتر از لحاظ بیشرین درصد دسترسی به اینستاگرام نام برد که به ترتیب عبارتند از:

ایسلند: ۵۷ درصد، ترکیه: ۵۶ درصد، سوئد: ۵۵ درصد و کویت: ۵۵ درصد(۱۱)

اینستاگرام در اروپا

اینستاگرام بین سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۸ در کشورهای شمال اروپا، سومین برنامه پرکاربرد رسانه‌های اجتماعی روزانه بود. مطابق آمار، درصد کاربران روزانه اینستاگرام در کشورهای شمال اروپا از ۲۹ درصد در سال ۲۰۱۶ به ۳۵ درصد در سال ۲۰۱۸ افزایش داشته است.(۱۲)

طبق نظرسنجی سال ۲۰۲۱، ۲۱ درصد از فنلاندی‌ها در رده سنی ۱۶ تا ۷۴ سال چندین بار در روز از اینستاگرام استفاده می‌کردند. طبق یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۹، سرگرمی، رایج‌ترین دلیل استفاده از این شبکه اجتماعی در میان فنلاندی‌ها اظهار شده است. کاربران سوئدی اینستاگرام نیز در بازه زمانی ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۰ از ۱۶ درصد به ۷۱ درصد افزایش داشته‌اند. بر اساس نظرسنجی سال ۲۰۱۹ سوئدی‌ها عمدتاً برای حفظ ارتباط با دوستان و خانواده و نیز سرگرمی از این شبکه اجتماعی استفاده می‌کنند.(۱۳)

بیشترین سهم کاربران اینستاگرام در نروژ در سه ماهه سوم سال ۲۰۲۱ را عمدتاً زنان بین ۱۸ تا ۲۹ سال داشته‌اند. کمترین حضور در اینستاگرام در دوره ارزیابی شده نیز مربوط به مردان ۶۰ ساله یا بالاتر بوده است. دو هدف اصلی استفاده از این شبکه اجتماعی توسط نروژی‌ها همچون سوئدی‌ها و فنلاندی‌ها، سرگرمی و حفظ ارتباط با دوستان و خانواده ذکر شده است.

طبق آمار ژانویه ۲۰۲۲ تعداد کاربران اینستاگرام در لهستان، ۱۱٫۲۹ میلیون و در پرتغال ۵٫۹ میلیون بوده است. اینستاگرام در طول سال‌های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ شاهد افزایش مداوم کاربران در پرتغال بود، با این حال، تعداد کاربران در ماه مه ۲۰۲۱ به‌شدت کاهش یافت. به‌طور کلی، از مارس ۲۰۲۲، تعداد مخاطبان بیشتر از همیشه بود.

اینستاگرام در آلمان نیز جزو شبکه‌های اجتماعی پرکاربرد است. تا مارس ۲۰۲۲ اینستاگرام در مجموع ۳۱٫۶ میلیون کاربر فعال در آلمان وجود داشته‌اند و بیشترین مخاطب نیز متعلق به گروه سنی ۲۵ تا ۳۴ سال بوده است.

طبق نظرسنجی انجام شده در سال ۲۰۲۱ در  بریتانیا، ۲۵ درصد از زنان ۲۵ تا ۳۴ ساله از اینستاگرام استفاده می‌کنند، در حالی که این میزان برای مردان در همان گروه سنی ۲۲ درصد است. همچنین در بریتانیا استفاده از اینستاگرام در خانواده‌های با درآمد بالاتر رایج‌تر است.(۱۴)

اینستاگرام در آمریکا

اینستاگرام پس از فیس‌بوک، پینترست و توییتر، چهارمین سرویس رسانه اجتماعی پربازدید در ایالات متحده است. این کشور با ۱۵۹٫۷۵ میلیون کاربر پس از هند، دومین کشور با بیشترین میزان کاربر اینستاگرام است. از لحاظ رده سنی، تا مارس ۲۰۲۲، ۳۰٫۵ درصد از مخاطبان اینستاگرام در ایالات متحده بین ۲۵ تا ۳۴ سال سن داشتند. اگرچه این گروه سنی بیشترین تعداد کاربران اینستاگرام را به خود اختصاص داده است، اما از دسامبر ۲۰۲۱ تا کنون سه درصد کاهش یافته است. کاربران ۱۳ تا ۱۷ ساله نیز ۵٫۹ درصد از پایگاه کاربران اینستاگرام را در ایالات متحده تشکیل می‌دهند.(۱۵) از پاییز ۲۰۲۰، این برنامه در رتبه سوم از نظر شبکه اجتماعی ترجیحی در بین نوجوانان ایالات متحده قرار داشته است. علاوه بر این در خصوص ترکیب جنسیتی کاربران اینستاگرام در ایالات متحده طبق آمار، ۳۱ درصد از مردان و ۴۳ درصد از زنان آمریکایی از این برنامه استفاده می‌کنند.

نمونه‌ای از اقدامات نظارتی بر اینستاگرام در انگلیس و آمریکا

افزون بر  آمار و ارقام ذکر شده درخصوص اینستاگرام، این شبکه اجتماعی در سال‌های اخیر مورد توجه قانونگذاران در زمینه حمایت از کودکان و نوجوانان قرار گرفته است؛ به‌طوری که اثرات منفی و مخرب این برنامه، قانونگذاران را در کشورهای مختلف به اعمال نظارت و قانونمند کردن شبکه‌های اجتماعی مجازی واداشته است. اثرات منفی این پلتفرم عکاسی محبوب بر سلامت روان نوجوانان که با مطالعات و نظرسنجی‌های انجام شده توسط خود این برنامه مشخص شده است، نشان می‌دهد که در میان جوانان آمریکایی بررسی شده که گفته بودند به خودکشی فکر کرده‌اند، ۶ درصد، اینستاگرام را یکی از دلایل مشوق خود ذکر کرده‌اند. این آمار در خصوص نوجوانان انگلیسی به ۱۳ درصد افزایش یافته است. در این خصوص، تازه‌ترین پژوهش‌های دانشگاه هاروارد از وجود رابطه میان استفاده از برخی شبکه‌های اجتماعی و تشدید بروز علائم افسردگی خبر می‌دهند. این در حالی است که شرکت‌هایی مانند فیس‌بوک نتایج این مطالعات را غیرقطعی می‌خوانند.(۱۶)

محتوای سمی و نامناسب اینستاگرام برای کودکان و نوجوانان، موضوعی است که بر اساس اسناد منتشر شده توسط فرانسس هوگن، کارمند سابق فیس‌بوک نیز مورد تأکید قرار گرفته است. هوگن که گزارش‌‌های داخلی این شرکت را در اختیار روزنامه وال‌استریت ژورنال قرار داده، اظهار داشته  است که اینستاگرام برای بخشی از جوان‌ترین کاربرانش مضر و به‌ویژه برای نوجوانان «سمی» است.(۱۷)

در این راستا، اخیراً گروهی از دادستان‌های کل ایالت‌های آمریکا، تحقیقاتی را از فیس‌بوک (به عنوان شرکت مادر اینستاگرام) در خصوص تأثیرات منفی ترویج اینستاگرام بر کودکان و نوجوانان به جریان انداخته‌اند. این تحقیقات که توسط ائتلافی دو حزبی از دادستان‌های کل کالیفرنیا، فلوریدا، کنتاکی، ماساچوست، نبراسکا، نیوجرسی، تنسی و ورمونت انجام می‌شود، رویکرد فیس‌بوک در خصوص کودکان و نوجوانان را هدف تفحص و بررسی قرارداده است و مدعی است فیس‌بوک تحقیقات داخلی خود در باره خطرات فیزیکی و ذهنی این پیام‌رسان بر نوجوانان را نادیده گرفته و حتی پنهان کرده است.

در همین راستا، کمیته بازرگانی سنای آمریکا نیز تصمیم گرفت تحقیقاتی را در خصوص وضعیت حمایت از کاربران در فیس‌بوک و نیز خطرات احتمالی این شبکه اجتماعی برای خردسالان و نیز قدرت تأثیرگذاری اینستاگرام در تشویق نوجوانان به آزار‌رسانی به خود و دیگران را بررسی کند. به گفته ریچارد بلومنتال، سناتور دموکرات، فیس‌بوک از تأثیرات مضر شبکه اجتماعی اینستاگرام بر کودکان آگاه بوده و این حقایق و یافته‌ها را پنهان کرده است.

تد کروز، سناتور جمهوری‌خواه اهل تگزاس نیز از فیس‌بوک خواست تا تحقیقات کامل خود را در مورد پیوندهای بین اینستاگرام و خودکشی نوجوانان منتشر کند.(۱۸) همچنین براساس اعلام مورا هیلی، دادستان کل ماساچوست در یک بیانیه مطبوعاتی، فیس‌بوک در پلتفرم‌های خود در زمینه حمایت از خردسالان کوتاهی کرده و ترجیح داده است در برخی از موارد آنها را نادیده بگیرد و همچنین مسائلی را که تهدید واقعی برای سلامت روانی و فیزیکی آنها ایجاد می‌کند، مضاعف کرده است.(۱۹)

به دنبال این موضوع، آدام موسری، مدیر اینستاگرام برای نخستین ‌بار‌ در دسامبر ۲۰۲۱ برای ارائه توضیحات به کنگره آمریکا احضار شد و طی آن از نقش مثبت اینستاگرام در زندگی نوجوانان(از جمله کمک به کاربران جوان برای برقراری ارتباط در مواقع سخت)دفاع کرد و اظهار داشت همه ما می‌خواهیم نوجوانان در فضای آنلاین ایمن باشند و ما نیز همین هدف را داریم.

افزون بر این، سخنگوی متا در واکنش به این تحقیقات، اعلام کرد: «اگرچه چالش‌ها در حمایت آنلاین از کاربران جوان کل صنعت را درگیر کرده، اما ما پیشروی مبارزه با آزار و حمایت از افرادی هستیم که با افکار خودکشی، خودزنی و اختلالات اشتها درگیرند. همچنین این شرکت به توسعه کنترل‌های نظارت والدین و بررسی راه‌هایی برای فراهم کردن تجارب مناسب سن برای نوجوانان ادامه می‌دهد.»

مدت کوتاهی پس از این موضوع، اینستاگرام اعلام کرد که توسعه نسخه‌ای از این شبکه اجتماعی برای کاربران با سن کمتر از ۱۳ سال را متوقف می‌کند. همچنین قابلیتی را ارائه کرد که به موجب آن کاربران تشویق می‌شوند تا پس از مدت زمان مشخصی دیگر از این برنامه استفاده نکنند و از آن فاصله بگیرند. در ماه دسامبر نیز، ابزار کنترل والدین اینستاگرام در ایالات متحده معرفی شد. به گفته آدام موسری مدیر اینستاگرام، این ابزار به والدین اجازه می‌دهد مدت زمانی را که نوجوان در اینستاگرام می‌گذراند و نیز تغییرات در دنبال کننده‌ها و دنبال شونده‌ها را مورد نظارت قرار دهند.(۲۰)

در انگلستان نیز اینستاگرام زیر ذره‌بین قانونگذاران قرار گرفته است.فرانسیس هوگن مدیر مستعفی و افشاگر فیس‌بوک در میان اعضای کمیته تنظیم مقررات نظارتی بر شبکه‌های اجتماعی و تدوین طرح ایمنی شبکه‌های اجتماعی در مجلس عوام انگلیس گفته است: «الگوریتم فیس‌بوک و به تبع آن اینستاگرام درباره محتوا‌ها به گونه‌ای است که می‌تواند همچون بنزین بر روی آتش اختلافات و درگیری‌هاعمل کند.»

اکنون شماری از کارشناسان و مقامات انگلیس بر ضرورت تقویت نظارت بر شبکه‌های اجتماعی وفضای مجازی تاکید می‌کنند.(۲۱)

قانونگذاری و نظارت بر شبکه‌های اجتماعی در انگلیس، پس از خودکشی نوجوانی انگلیسی به نام مولی راسل در سال ۲۰۱۷ کلید خورد. راسل به دنبال تماشای تصاویر خشن و خودآزاری در شبکه اینستاگرام، جان خود را گرفت.

در این راستا انگلیس سعی دارد با وضع قوانین از کودکان در فضای آنلاین حفاظت کند. دفتر کمیساری اطلاعات انگلیس از سال ۲۰۱۸ مشغول تنظیم قانون «طراحی سن مناسب» است. این بخشی از تلاش دولت این کشور برای ایجاد استانداردهای جهانی برای کودکان در فضای آنلاین است. علاوه بر این دولت انگلیس در حال بررسی قوانین جدیدی است که براساس آن، شبکه‌های اجتماعی مانند اینستاگرام، فیس‌بوک و یوتیوب در صورت حذف نکردن مطالب خطرناک و سمی، با جریمه‌های سنگینی روبه‌رو خواهند شد.(۲۲)

 

پی‌نوشت:

  1. ۱٫ محکم کار و حلاج،۱۳۹۳ :۸۷ از پی.دی.اف یزهکاری کودکان.
  2. اینستاگرام فضای دیده شدن یا فرهیختگی- محمد نیک ملکی- ص. ۳٫
  3.  https://topsho.co/instagram-statistics/  https://www.jamaran.news/
  4.  statista.com
  5.   https://majidh.ir/when-instagram-released-in-iran
  6. https://topsho.co/instagram-statistics/
  7. https://www.jamaran.news/
  8. https://www.sargarme.com/number-instagram-users/
  9. https://www.sargarme.com/number-instagram-users/
  10. آروبا جزیره‌ای است در جنوب دریای کارائیب، در منطقه آنتیل کوچک و جزئی ار پادشاهی هلند محسوب می‌شود.
  11. https://www.kalaateh.com/instagram-user-statistics-in-different-countries/
  12.  https://www.statista.com/statistics/800890/instagram-most-followed-influencers-nordic-countries/
  13.  https://www.statista.com/statistics/700483/instagram-usage-purposes-in-finland/.
  14.  https://www.statista.com/statistics/536697/instagram-usage-in-uk-by-age-and-gender
  15. https://www.statista.com/statistics/398166/us-instagram-user-age-distribution/
  16.   https://www.irna.ir/news/84554715
  17.   https://www.isna.ir/news/1400082821975
  18.    https://www.farsnews.ir/news/14000711000075
  19.   https://www.isna.ir/news/1400082821975
  20.   https://digiato.com/article/2022/03/16/instagram-parental-control-supervision
  21.  https://www.iribnews.ir/00DlVy
  22. https://ictna.ir/id/102128/
12جولای/22

خودتحقیری، علل و درمان

درآمد:

یکی از ناهنجاری‌هایی که برخی از افراد و جوامع به آن دچار می‌شوند، خودتحقیری است. با توجه به مشکلاتی که این معضل برای فرد و جامعه ایجاد می‌کند، در این مقاله برآنیم مسئله یاد شده را به قرآن کریم عرضه و پس از بررسی علل آن، راهکارهای قرآن برای برطرف کردن مشکل و حل مسئله را بررسی کنیم.

عوامل خودتحقیری گاه خارجی و گاه داخلی هستند. در این شماره از علل و عوامل خارجی و در شماره آینده از عوامل داخلی سخن خواهیم گفت.

خودتحقیری چیست؟

خودتحقیری به معنای باور به ناتوانی خود برای انجام امور و نتیجه آن سستی در انجام وظایف و واگذاری مسئولیت به دیگران است.

خود تحقیری به شخصی، خانوادگی، ملی و… تقسیم می‌شود. کسی که به خودتحقیری شخصی مبتلا است، خود را کوچک و حقیر می‌پندارد. مبتلای به خودتحقیری خانوادگی، خانواده‌اش را نیز ناتوان می‌داند. افرادی هم هستند که جامعه یا ملت خودشان را در مقایسه با دیگران، ناتوان، بی‌مقدار، سست و ناکارآمد می‌پندارند. در برخی از جلسات عمومی و خصوصی و با بررسی برخی از صفحات اینترنتی و به‌ویژه شبکه‌های اجتماعی می‌توان نمونه‌های فراوانی از این عده را مشاهده کرد. برای نمونه کسی که به خودتحقیری ملی مبتلا شده، خودش و دیگر ایرانیان را این گونه تصور می‌کند: ناتوان، بی‌برنامه، پنهان‌کار، ظاهرساز، نخبه‌کش، استبدادزده، خودمحور، فرصت‌طلب، ریاکار، شعارزده و…!

خودباوری نقطه مقابل خودتحقیری است. خودباوری یا اعتماد به نفس به معنی باور آدمی به توانایی‌های خود است؛ به‌نحوی که از هیچ کوششی فروگذار نکند و در اثر سختی‌ها ناامید نشود.(۱)

برخی از دانشمندان غربی چون «باری آل و ریس و رندا براند» اعتماد به نفس را این ‌گونه تعریف کرده‌اند: «آنچه در باره خود می‌اندیشید و احساسی که در باره خود دارید و آن برآیند اطمینان و احترام به خویشتن است.»

مبتلایان به خودتحقیری خودشان را با دیگران مقایسه می‌کنند و بدون توجه به تفاوت‌ها، مرعوب دیگران می‌شوند. به فرموده رهبر معظم انقلاب: (عده‌ای) زرق ‌و برق کشورهای غربی را مشاهده می‌کردند، پیشرفت‌های علمی و فنّاوری و زرق ‌و برق تمدّنی مادّی آنها را می‌دیدند و در [کشور] خودشان اینها نبود. در کشور این چیزها نبود، عقب‌ماندگی بود، لذا احساس بی‌اعتمادی به خود می‌کردند، احساس ناباوری به خود می‌کردند.(۲)

خودباوری مثبت و منفی

شاید کسی بپرسد اگر خودتحقیری ناپسند است، چرا اسلام خودبزرگ‌بینی و حتی اعتماد به نفس را نکوهش کرده است؟

پاسخ این پرسش روشن است. اعتماد به ‌نفس مذموم و ناپسند، آن است که فردی خدا را فراموش کند و به ‌جای اعتماد به خدا و توکل بر او، تنها بر خود، خانواده، طایفه، شهر و ملتش متکی باشد. از نگاه قرآن کریم، چنین تکیه‌گاهی، سست و غیرقابل اعتماد است.(۳) مسلمانان باید با اعتماد و توکل بر خدا، خود وظایفشان را انجام بدهند و نباید به ستمگران تکیه و اعتماد کنند. قرآن کریم می‌فرماید:

«ولا تَرکنوا الَی الَّذینَ ظَلَموا فَتَمَسَّکمُ النّار(۴): و بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد.» تکیه و اعتماد بر ستمگران در شکل وابستگی آشکار می‏شود و وابستگی فرهنگی، سیاسی یا اقتصادی، نتیجه‏ای جز اسارت و استثمار و نابودی استقلال ندارد.(۵)

به فرموده قرآن، مؤمنان راستین، در سایه توکل بر پروردگار اعتمادبه نفس دارند. تصویری که قرآن از مسلمانان و اعتماد به نفس آنان ارائه می‌کند چنین است: «محمّد«ص» فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند…آنان همانند زراعتى هستند که جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نمو و رشد کرده که کشاورزان را به شگفتى واداشته است.»(۶)

تمثیلی که در آیه آمده، به‌ویژه با توجه به تعبیر «فَاستَوی‏ عَلی‏ سوقه» اشاره‏ای گویا به اعتماد به ‌نفس مؤمنان واقعی است.

امام امت نیز در سخنان خود به هر دو نوع اعتماد به‌ نفس، یعنی اعتماد به ‌نفس منفی و مثبت اشاره کرده‌اند.از نگاه ایشان، اعتماد به ‌نفس منفی که همه باید از آن دوری کنند، این است که کسی به ‌جای توکل و تکیه بر خداوند، به خودش متکی باشد.(۷)

نکوهش خودتحقیری در سیره نبوی

در بررسی سیره پیامبر اکرم«ص» نیز مشاهده می‌شود که ایشان، یارانشان را به اعتماد به ‌نفس تشویق و از ناتوان پنداشتن خود نهی می‌کردند. یکی از مصادیق خودتحقیری، تکدی و گدایی است. متکدی از حیث روحی و روانی خود را ناتوان می‌بیند و چون تصور می‌کند امکان کار کردن ندارد، به گدایی روی می‌آورد.

پیامبر اکرم«ص» با این روحیه مخالف بودند و با آن مبارزه می‌کردند. برای مثال یکی از یاران پیامبر«ص» که از تنگدستی و فقر به ستوه آمده بود، برای تقاضای کمک نزد پیامبر«ص» آمد، ولی قبل از آنکه تقاضای خود را مطرح کند، پیامبر«ص» فرمودند: «هر کسی از ما کمکی بخواهد به او کمک می‌کنیم، ولی اگر کسی بی‌نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوق دراز نکند، خداوند او را بی‌نیاز می‌کند.»

مرد با خود گفت: «منظور پیامبر«ص» کسی غیر از من نیست.» و به منزل نزد همسر خود برگشت و او را از این موضوع آگاه کرد. همسر مرد گفت: «رسول خدا«ص» هم مثل ما بشر است. او را از زندگی ما آگاه کن.» مرد بار دیگر نزد رسول خدا«ص» رفت، ولی جریان روز قبل تکرار شد.

مرد دریافت که پیامبر«ص» از او می‌خواهند با اعتماد به نفس و پرهیز از خود کوچک‌بینی، به زندگی خود سر و سامان بدهد؛ از این رو کلنگی را عاریه کرد، به صحرا رفت و هیزمی را جمع کرد و در ازای مقداری آرد آن را فروخت. او آرد را به خانه آورد و از حاصل دسترنج خویش سود برد. فردا هم کار را ادامه داد تا آنکه در سایه اعتماد به نفس، زندگی‌اش سر و سامان گرفت. روزی نزد رسول اکرم«ص» رفت و جریان را به عرض ایشان رساند. پیامبر فرمودند: «به تو گفتم، هر کسی از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می‌کنیم، ولی اگر کسی بی‌نیازی بورزد، خداوند او را بی‌نیاز می‌کند.»(۸)

عوامل خودتحقیری

خودتحقیری عواملی دارد که برای درمان آنها را از بین برد. اسباب و عوامل یاد شده دو دسته‌اند:داخلی و خارجی.

عوامل خارجی

منظور از عوامل خارجی، عللی هستند است که توسط دیگران به‌ویژه زورمندان بر فرد یا جامعه تحمیل می‌شوند تا فرد را به خودتحقیری بکشانند.

با بررسی تاریخ روشن می‌شود یکی از روش‌های همیشگی دشمنان برای مقابله با حریفان یا جامعه، تزریق سم خود کوچک‌بینی و ناتوانی در آنان است. برای نمونه فرعون برای آنکه بتواند مردم مصر را تحت حکومت و سیطره شیطانی خودش نگه دارد، از این روش سود می‌جست. پس از آن که حضرت موسی«ع»، نشانه‌ها و معجزات خودش را ارائه کرد، بسیاری از مردم به ایشان متمایل شدند. فرعون که دید روز به روز کار موسى«ع» بالا می‌گیرد، در این مرحله به جای برخورد و مقابله نظامی، روی روش‌های فرهنگی متمرکز شد و برای مردم سخنرانی کرد و گفت: «اى قوم! آیا کشور پهناور مصر از آن من نیست که به دلخواه خود در آن حکمرانى می‌کنم؟ آیا رود نیل و دیگر رودهاى مصر تحت نفوذ و با اراده من در کشورم جارى نیستند؟ آیا این ملک عظیم و این قدرت شکوهمند من و ضعف و زبونى موسى«ع» را نمى‏بینید؟»(۹)

او در ادامه به تخریب شخصیت حضرت موسی«ع» و تحقیر ملت خود پرداخت و مردم مصر را ناتوان و سست معرفی کرد. مردم مصر نیز تحت تأثیر قرار گرفتند و در گرداب خودتحقیری افتادند و در نتیجه از فرعون اطاعت کردند. قرآن در این زمینه می‌فرماید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ(۱۰): پس قومش را سست [خرد] کرد، آن گاه از او اطاعت کردند.»

از نگاه امام امت، یکی از حیله‌ها و سیاست‌های دشمنان همواره این بوده است که سعی ‌کردند، «اعتماد به ‌نفس را در جامعه از بین ببرند تا بتوانند بر فرهنگ ما حاکم شوند.»(۱۱)

دشمنان برای ترویج خودتحقیری جوامع روش‌های مختلفی دارند از جمله:

  1. کتمان حقایق

در همه جوامع، توانایی‌ها، ظرفیت‌ها و نخبگانی وجود دارند که می‌توانند مردم را به حرکت وادار کنند و مانع مستکبران باشند. زورگویان در این گونه موارد با کتمان حقایق، کاری می‌کنند که جامعه نتواند نقاط قوت خودش را ببیند. آنان سعی می‌کنند توانایی‌ها و ظرفیت‌های مادی و معنوی ملت‌ها پوشیده بماند تا خودتحقیری در جامعه تقویت شود.

سردمداران یهود از دیرزمان با این روش آشنا بودند و در مواجهه با کسانی که به اسلام متمایل می‌شدند، حقایق را کتمان می‌کردند. نتیجه کتمان یاد شده، ناآگاهی مسلمانان از ظرفیت‌ها و نقاط قوت دین اسلام بود.

در شأن نزول آیه۱۵۹ سوره بقره می‌خوانیم:

عده‌ای از مسلمانان شنیده بودند که در باره ظهور پیامبر اعظم«ص» در تورات مطالبی آمده است. آنان نزد سردمداران یهود رفتند و در باره این موضوع سئوال کردند.اعتراف به اینکه در تورات از ظهور پیامبر اعظم«ص» سخن به میان آمده، باعث تقویت خودباوری مسلمانان می‌شد، ولی سردمداران برای اینکه روحیه خودباوری مسلمانان تقویت نشود، حقایق را کتمان کردند و مورد لعن الهی قرار گرفتند.(۱۲)

امروزه نیز مستکبران جهان و کسانی که آگاهانه یا ناآگاهانه از آنان پیروی می‌کنند، برای ترویج روحیه خودتحقیری جوامع از روش نادیده‌انگاری و بی‌اعتنایی به توانایی‌های آنان استفاده می‌کنند. رهبرمعظم انقلاب در این باره می‌فرمایند: «از جمله روش‌های دیگری که دشمنان در مجامع جهانی به ‏کار می‌گیرند این است که وقتی فیلم یا آثار و فرآورده‏های هنری ایران مطرح می‏شود، کاری که در آن نشان از روحیات انقلابی باشد، مورد بی‏اعتنایی قرار می‏گیرد.»(۱۳)

بر این اساس دشمنان سعی می‌کنند کوچک‌ترین خطاهای ما را بسیار بزرگ جلوه دهند.اگر در گوشه‌ای معلمی به صورت دانش‌آموزی سیلی بزند یا مسئولی خطایی را مرتکب شود، خطاهای یاد شده ده‌ها بار در کانال‌های ماهواره‌ای، شبکه‌های اجتماعی و… بازتاب داده می‌شوند، ولی نقاط قوت جامعه ایرانی کمترین بازتاب را دارد.

ما در اینجا در پی تطهیر خطاهای ناصواب مسئولان نیستیم. آنان باید وظیفه خودشان را به بهترین وجه انجام دهند، ولی منفی‌بافی و تنها نیمه خالی لیوان را دیدن، باعث خودتحقیری یا کوچک شمردن دیگران می‌شود و امری نکوهیده است.

در ادامه برخی از واقعیت‌های امروزی ایران اسلامی را که دشمنان آنها را کتمان می‌کنند مرور می‌کنیم:

۱٫رتبه اول کشورهای منطقه غرب آسیا از حیث تولید علم؛

۲٫دومین کشور صاحب دانش تولید داروی راهبردی کوپامر؛

۳٫دومین کشور صاحب فناوری تولید بیو ایمپلنت‌های پوششی؛

۴٫رتبه هشتم در جهان در فناوری شبیه‌سازی موجود زنده؛

۵٫کسب رتبه نهم جهان در حوزه فناوری سلول‌های بنیادی؛

۶٫ساخت و هوشمند‌سازی ربات انسان‌نما سورنا؛

۷٫دستیابی به فناوری‌های ساخت موشک‌های دوربرد؛

۸٫راه‌اندازی هزاران شرکت دانش بنیان؛

۹٫وجود میلیون‌ها جوان تحصیلکرده دانشگاهی یا در حال تحصیل،

۱۰٫تحقق هزاران طرح زیرساختی در حوزه‌های عمران، حمل ‌و نقل، صنعت، نیرو، معدن، سلامت، کشاورزی و آب و غیره.

این موارد اندک تنها بخشی از افتخارات جامعه ایرانی است که دشمنان نمی‌خواهند بازگو شوند.

راه حل قرآن برای کتمان حقایق روشن است: و

«اَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث(۱۴):و اما نعمت‌هاى پروردگارت را بازگو کن.»

همچنین از پیغمبر اکرم«ص» نقل شده است که فرمودند: «خداوند هنگامى که نعمتى را به بنده‏اى مى‏بخشد، دوست دارد آثار نعمت را در او ببیند.»(۱۵)

تبلیغات گمراه کننده

دشمنان ملت‌ها برای آنکه بتوانند باور به ناتوانی را در ملتی رواج دهند به تبلیغات وسیع دست می‌زنند؛ چنانکه در جریان فرعون دیدیم او برای آنکه بتواند بذر سستی و خمودی را در ملت بکارد و میوه خودتحقیری را درو کند، به توانا جلوه دادن خود و ناتوان جلوه دادن دشمن، یعنی حضرت موسی«ع» روی آورد و این سیاستش هم جواب داد و مردم مصر با وادادگی، آن همه معجزات حضرت موسی«ع» را ندیدند و به بردگی خود ادامه دادند.

امروزه نیز این سیاست یعنی تبلیغات وسیع ادامه دارد تا مردم و مسئولان کشورها را به انفعال و وادادگی وادار کنند. امام خامنه‌ای دراین‌ باره می‌فرمایند:

«در مقابل فرهنگ مهاجم، بدترین، زشت‌ترین و خسارت‌بارترین کار، انفعال است. فرهنگ مهاجم نباید ما را منفعل بکند. منفعل شدن و پذیرفتن تهاجم دشمن، خطایی است که بایستی از آن پرهیز کرد.»(۱۶)

«امروز رسانه‌های غربی با برنامه‌ریزی‌های میلیاردی، در تبلیغات رسانه‌ای خود در تلویزیون‌ها، رادیوها و مصاحبه‌هایی که دائماً می‌کنند، می‌خواهند تا به شما جوانان ایرانی تفهیم کنند که یک ظرف خالی هستید و مظروف ندارید و مظروف شما را ما باید بدهیم. ما باید این ظرف را پُر کنیم. شما امروز این مایه را ندارید. دیروز هم نداشتید و طبعاً فردا هم نخواهید داشت! تاریخ شما را هم منکر می‌شوند.آنها می‌خواهند جوان و نسل نوی ایرانی، یک نسل تحقیرشده‌ توسری‌خور باشد تا بتوانند روی دوش او سوار شوند و به او دیکته کنند تا آن کاری را که آنها می‌خواهند، انجام دهد. برای اینکه کسی را به زیر مهمیز بکشند، بهترین راه این است که بگویند تو چیزی نیستی، تو کسی نیستی و گذشته‌ای نداری. مفاخر یک ملت را انکار می‌کنند، برای اینکه او احساس کند چیزی نیست.»(۱۷)

راه حل قرآن، ایستادگی در برابر این تبلیغات و مقابله با آنهاست. خداوند یکی از ویژگی‌های مؤمنان راستین را این گونه تبیین می‌کند:

«اینها همان کسانى بودند که جمعى از مردم به آنها گفتند که لشکر دشمن، اجتماع کرده و آماده حمله‏ است. از آنها بترسید، اما آنها نه تنها نترسیدند، بلکه به‌عکس برایمان آنها افزوده شد و گفتند خدا ما را کافى است و او بهترین حامى است.»(۱۸)

به دنبال این استقامت و ایمان و پایمردى آشکار، قرآن، نتیجه عمل آنها را بیان می‌کند و می‌گوید که آنها به فضل پروردگار از این میدان برگشتند.(۱۹)

آری بهترین راه برای مقابله با این سیاست دشمن وترویج خودباوری و ریشه‌کنی خودتحقیری، جهاد تبیین است.

۱٫تحمیل فرهنگی

یکی دیگر از روش‌های صاحبانِ زر و زور برای ترویج خودتحقیری، تحمیل فرهنگی است.آنان برای به بند کشیدن مردم سعی می‌کنند فرهنگ خود را،هر قدر هم که منحط و فاسد باشد به جامعه هدف تحمیل کنند. با تحمیل فرهنگ به یک فرد یا جامعه، فرد و جامعه هدف به عاملی برای ترویج و تشویق خودتحقیری تبدیل می‌شود. کسانی که فرهنگ مهاجم به آنها تحمیل می‌شود، به این باور قطعی می‌رسند که خودشان هیچ هستند و هر چه هست، فرهنگ مهاجم است. عکس‌العمل این جوامع، خودتحقیری و تسلیم شدن در برابر مهاجمان است.

تسلیم شدن مردم آندلس نمونه مناسبی برای اثبات این مدعاست. دشمنان آندلس دیدند با جنگ نظامی نمی‌توانند آن کشور را فتح کنند، پس به تحمیل فرهنگی روی آوردند. آنها با ترویج شهوترانی، مجالس گناه را گسترش دادند و مردم را با جاذبه گناه و هوسرانی به افرادی لاابالی تبدیل کردند. این امر باعث شد مردم آن زمان اندلس مرعوب فرهنگ غربی شوند و دست از مقاومت بردارند. در نتیجه دشمنان با یک حمله اسپانیا را تصرف کردند و با کشتار فراوان، نسل، دین و فرهنگ آن کشور را نابود ساختند.

وادادگی مدیران

در موارد فراوانی، مهاجمان از زبان خودی‌ها سخن می‌گویند. در این موارد فهمیدن اینکه سخنگویی از زبان دشمن حرف می‌زند مشکل است و چه بسا افراد زیادی گمراه شوند.

با بررسی خودتحقیری در ایران می‌بینیم که این عامل یعنی وادادگی مدیران بسیار تأثیر‌گذار بوده است. به فرموده امام خامنه‌ای:

«در دوران پهلوی، یکی از ارکان دولت گفت که ایرانی باید برود لولهنگ(۲۰) بسازد!… ایرانی را چه به اختراعات! آن روز این‌ جوری می‌گفتند. یک نفر دیگر از برجستگان آن دوران می‌گفت که ایرانی اگر بخواهد پیش برود، بایستی از فرق سر تا پا غربی و اروپایی بشود و همه‌چیزِ خودش را شبیه آنها بکند تا شاید بتواند جلو برود؛ یعنی به خودشان باور نداشتند.»(۲۱)

کارداران نفوذی

از دیرباز جوامع مهاجم و متخاصم برای از پا در آوردن حریف خود از نفوذ استفاده می‌کردند. در مباحث فرهنگی نیز مهاجمان فرهنگی برای آنکه در کار خود موفق شوند و بتوانند بر پیکر فرهنگ ملل دیگر ضربه‌های کاری بزنند، به ‌جای مواجهه مستقیم،از عوامل نفوذی خود استفاده می‌کنند. اینان ابتدا خود را در بین جوامع جا می‌زنند و سپس ضربه خود را وارد می‌کنند.

قرآن کریم از این توطئه آنان این گونه پرده برمی‌دارد:

«و جمعی از اهل کتاب گفتند بروید و در آغاز روز به آنچه که بر مؤمنان نازل ‌شده، ایمان بیاورید و در پایان روز، کافر شوید، شاید آنها از آیین خود بازگردند.»(۲۲)

در شأن نزول این آیه می‌خوانیم:

«دوازده نفر از بزرگان یهود با هم توطئه کردند که اول صبح اظهار اسلام کنند و آخر روز از آن برگردند و اظهار کفر کنند و بگویند علت بازگشت ما از اسلام این بود که پس از تحقیق فهمیدیم محمد«ص» پیامبر موعود نیست.»(۲۳)

توطئه یادشده ممکن بود در دل بسیاری از مسلمانان، به‌ویژه تازه مسلمانان و افرادی که هنوز ریشه ایمان در دلشان آنان محکم نشده بود، تردید ایجاد کند و باعث شود که مسلمانان خود را کوچک و آیینشان را ناصواب بدانند.

در پروژه «خودتحقیری ایرانیان» نیز نقش کارداران نفوذی و قلم به دستان مزدور بسیار واضح است. صرف نظر از جاسوسان فراوانی که گاه در بدنه دولت و نظام نفوذ و با دشمن همکاری می‌کنند، بسیاری از کارگزاران شبکه‌های فارسی زبان غربی، عربی، عبری و شبکه‌های اجتماعی و صفحات وب وابسته به این مثلث شوم،افرادی هستند که سعی می‌کنند با نفوذ در جامعه ایران، خودتحقیری را تقویت کنند.

پی‌نوشت‌ها

  1. لواسانی، سیدمحمدرضا و آذربایجانی، مسعود؛ الگوی اعتماد به نفس در اخلاق اسلامی، ص. ۱۲۱٫
  2. اول فروردین ۱۳۹۵ ؛ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی
  3. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج.‏۴، ص. ۳۷۴٫
  4. هود، ۱۱۳٫
  5. مکارم شیرازی و دیگران، نمونه، ج. ۹، صص. ۲۲۰٫ ۲۲۱٫ وهبه الزحیلی، المنیر، ج. ۲، صص. ۱۶۷٫ ۱۶۸٫ فضل‌الله، من وحی القرآن، ج. ۱۲، صص. ۱۴۰-۱۴۲٫
  6. فتح، ۲۹٫
  7. امام خمینی، آداب الصلاه (آداب نماز)، ص. ۴۷٫
  8. کلینی، کافی، ج.۲، ص. ۱۳۹.
  9. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۹٫، ص. ۷۸٫
  10. زخرف،۵۴٫
  11. امام خمینی، صحیفه امام، ج.‏۷، ص.۵۷٫
  12. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج.‏۱، ص.۱۶۱٫
  13. بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی،۲۱/۰۵/۱۳۷۱٫
  14. ضحی،۱۱٫
  15. نهج‌الفصاحه، حدیث ۶۸۳٫
  16. بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی۱۹/۰۹/۱۳۹۲٫
  17. بیانات در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت‌۱۲/۰۲/۱۳۸۰٫
  18. رک: آل عمران، ۱۷۳٫
  19. آل عمران، ۱۷۴٫
  20. آفتابه‌ گِلی.
  21. اول فروردین ۱۳۹۵ ؛ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی.
  22. آل عمران، ۷۲٫
  23. طبرسی، مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن، ج.‏۲، ص. ۷۷۴٫

 

12جولای/22

جهاد تبیین: چیستی، چرایی و چگونگی

مقصود از چیستی و ماهیت تبیین

«تبیین»، آگاهی‌بخشی به سطوح مختلف جامعه با هدف افزایش عمق فهم و دانایی فعال افراد است. منظور از دانایی فعال، نوعی از آگاهی است که در مواجهه با جهان غبارآلود و پر از شبهه کنونی، کاربردی و راهگشا باشد و نه توده‌ای از گزاره‌های خنثی و منفعل انباشته شده در ذهن!

در جهان امروز حجم عظیمی از رسانه‌ها در قالب شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی ابزار قدرت و سلطه‌جویی دشمنان انقلاب و جمهوری اسلامی شده‌اند و دشمن از این‌طریق با انتشار انبوهی از اطلاعات غلط و ناقص، ذهن مردم ما را بمباران می‌کند. این هجمه به صورت پیوسته و لحظه به لحظه ادامه دارد تا این که در نهایت انسان ایرانی با از دست دادن قدرت تفکر، امکان تشخیص گزاره‌های صحیح از غلط را از دست بدهد و اطلاعات اشتباه و ناقص را بدون پالایش، تحلیل و گزینش، پذیرفته و بازگو و منتشر کند.

چیستی جهاد تبیین در چنین مقطعی معنی پیدا می‌کند: جهاد تبیین با دادن اطلاعات مبنایی به مخاطبین، موجب عمق بخشی به دانایی جامعه و بالا بردن سطح آگاهی شهروندان در رابطه با موضوعات مهم و مطرح شده و در عمل یک سپر امنیتی در مقابل شبهه‌ها و اطلاعات ناقص ارائه شده از سوی فضای ولنگار مجازی و رسانه‌های معاند ایجاد می‌کند.

دانایی عمیق سبب می‌شود مخاطب بدون ارزیابی منبع اخبار و مطالب، آنها را نپذیرد، و تا حد توان اطلاعات را ارزیابی کرده و فعالانه با بمباران اطلاعاتی مواجه شود. این روند موجب خواهد شد اطلاعات غلط و ناقص کمتری وارد ذهن مخاطب شود و ذهن و روان او از خطر تشویش و آشفتگی مصون بماند و در عمل از تعداد قربانیان تهاجم رسانه ای دشمن کاسته شود.

در جهاد تبیین با ارائه اطلاعات پایه و مبنایی (مانند گذاره‌های صحیح دینی، تاریخ، جغرافیای سیاسی و انسانی، دانش حقوقی مرتبط و…) به مخاطب و عمق بخشی به دانایی او در عرصه‌های مختلف زندگی، شاخص‌هایی برای تشخیص داده‌های صحیح از اطلاعات غلط و ناقص در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که ماحصل آن افزایش قدرت تشخیص اطلاعات غلط از درست در جامعه و ترویج فرهنگ گزینش اطلاعات با توجه به منبع توزیع و انتشار آنها خواهد بود.

عمق بخشی به دانایی فعال افراد می‌تواند از طرق مختلف انجام شود؛ افراد می‌توانند با مطالعه هدفمند، حضور در کلاس‌های آموزشی مشخص، استماع سخنرانی، تماشای فیلم‌های سینمایی و مستند و استفاده از دیگر امکانات رسانه‌ای‌، به یک سپر کارآمد محافظتی در مقابل بمباران اطلاعاتی رسانه‌های معاند دست پیدا کنند.

نکته آخری که در مورد بحث چیستی جهاد تبیین مطرح می‌شود این است که منظور از جهاد در تبیین چیست؟ جهاد به معنای  تلاشی هدفمند همراه با انگیزه و نیت خالصانه برای انجام کار مفید است.

پیوند این مفهوم با مقوله «تبیین» به این علت است که جامعه امروز به شدت و در حجم بالا نیازمند به تبیین یا همان عمق‌بخشی به دانایی افراد است، امری که با روندهای عادی ممکن نخواهد بود و در نتیجه برای توسعه دانش کاربردی مخاطبین و ایجاد یک دیوار دفاعی برای تامین امنیت ذهنی مردم، عملیات «تبیین» باید به صورت فوق‌العاده و «جهادی»  صورت بگیرد.

چرایی ضرورت‌های تبیین

در زمان فعلی، کشورها با گسترش رسانه‌های مهاجم روبه‌رو هستند موضوعی که به جنگ نرم تعبیر می‌شود. جنگی که توسط قدرت‌های استکباری و از طریق ابزارهای رسانه‌ای و با هزینه‌ای ناچیز نسبت به جنگ سخت و نظامی شکل گرفته است. جمهوری اسلامی ایران جزو کشورهایی است که از ابتدای تاسیس، آماج حملات ناشی از جنگ رسانه‌ای قرار گرفته است:

راه اندازی بیش از دویست و پنجاه شبکه ماهواره‌ای فارسی زبان و فعالیت ۲۴ ساعته صدها هزار کانال و حساب کاربری در فضای مجازی که توسط مثلثی متشکل از مرکز رسانه‌ای منافقین در تیرانا، مرکز رسانه‌ای اعتدال در ریاض و مرکز جنگ روانی ارتش رژیم اشغالگر قدس اداره و تغذیه می­شود مصادیقی بر این ادعا است. این مثلث بیشترین میزان داده‌های ناقص و غلط را درقالب فیلم، موسیقی، تصویر و متن و با محتوای طنز، خبر، شبهه و… (در شبکه‌های ماهواره‌ای و یا در فضای ولنگار و بی‌قانون مجازی منتشر می­کند و در نتیجه‌ی این جنگ نرم، روزانه تعداد زیادی از افراد جامعه ایرانی، قربانی هجوم رسانه‌ای دشمن می­شوند. افرادی که ناخواسته به دشمنان نظام و انقلاب تبدیل می‌شوند.

این قربانیان با دریافت و قبول شبهات و اخبار دروغ و یا ناقص ارائه شده در تهاجم نرم، دچار تضاد در باورها، عداوت با اسلام و انقلاب و نظام، افسردگی و سرخوردگی شده و سپس این احساسات را با رفتار و کنش‌های اجتماعی خود در جامعه توزیع می‌کند. از این‌رو «جهاد تبیین» می‌تواند با آگاهی بخشی به موقع به افراد، این روند را متوقف و با افزایش قدرت تشخیص مانع از موفقیت تهاجم نرم دشمن و تبدیل افراد جامعه به پیاده نظام جنگ ادراکی دشمن شود. از دیگر نتایج  انجام جهاد تبیین ، پی بردن  افراد به جایگاه و ارزش نظام و انقلاب اسلامی و شناخت دستاوردها و موفقیت‌های انقلاب و جمهوری اسلامی است و از این طریق، نوعی تبیین هویتی هم در بطن جهاد تبیین رخ می‌دهد که ماحصل آن احساس رضایت نسبی از خود و جامعه و کسب سرزندگی برای اصلاح معضلات و مشکلات جامعه خواهد بود. امری که تاثیرات مثبت فراوانی بر جامعه خواهد داشت.

چگونگی روش‌های تبیین

افراد برای شرکت در جهاد تبیین باید ذهنی قوی و عمیق داشته باشند و از طرفی دیگر حوزه‌های تخصصی خود را برای جهاد تبیین مشخص نمایند و از طریق یک واسطه و روش تبلیغی رسانه‌ای  این جهاد را انجام دهند. در واقع برای انجام تبیین یک واسطه بین مجاهد تبیین‌گر و مخاطب وجود دارد. این واسطه می‌تواند انجام سخنرانی، نگارش متنی تاثیرگذار و یا فعالیت خلاقانه و هنرمندانه در فضای رسانه‌ای و مجازی باشد. در واقع هر فرد مومن و دغدغه‌مند که دارای نگرش دینی انقلابی عمیق و صاحب ذهنی خلاق و بهره‌مند از دانش کافی و گزاره‌های دقیق در حوزه‌ی تخصصی باشد می‌تواند به عنوان یک رزمنده و جهادگر به جهاد تبیین و دفاع از ذهن و روح و روان جامعه در برابر طوفان تهاجم نرم دشمنان اسلام و انقلاب بپردازد.

مجاهدی که به تبیین می‌پردازد می‌تواند از فضای مجازی هم به عنوان یک واسطه استفاده نماید، با این پیش

شرط که، فعالیت او در این فضا منجر به افزایش عمق معرفت، تغییر مثبت شیوه‌ی تفکر و عمق بخشیدن به

دانایی و آگاهی منجر به عمل گردد. این نتایج از طریق ابزارهای موجود در فضای مجازی مانند توئیتر، تلگرام

و اینستاگرام بدست نمی‌آید چرا که این بسترها توسط دشمن مدیریت و هدایت می‌شوند و طبیعی است که

دشمن اجازه بهره‌گیری از این امکانات در جهت جهاد تبیین را نخواهد داد. بستن هزاران حساب کاربری در

توئیتر و اینستاگرام به دلیل دفاع از مسئله فلسطین یا بزرگداشت شهید سلیمانی و… دلایلی بر این مدعا هستند.

لازم به ذکر است که هر چند استفاده از پیام رسانه‌ای ایرانی موجود در فضای مجازی می‌تواند به سرعت و

سهولت به انتشار پیام‌هایی مفید در جامعه منجر شود اما این رسانه‌ها قادر به ایجاد دانایی عمیق در ذهن

مخاطب نخواهند شد.

امروزه در ایران فضای مجازی به غلط به عنوان منبعی برای توسعه دانایی و افزایش آگاهی به کار برده می‌شود.

آن‌ هم در حالی که جایگاه کتاب و مطالعه به عنوان یک روش جدی برای دستیابی به اگاهی و بصیرت عمیق

روز به روز تنزل پیدا می‌کند. نکته دیگری که در رابطه با چگونگی انجام جهاد تبیین مطرح می‌شود این است

که علاوه بر انجام فعالیت‌های اشخاص و جریانات در جهت انجام جهاد تبیین، دعوت به مطالعه و جدیت در

آن و افزایش میزان مطالعه منابع معتبر هم می‌تواند منجر به تبیین و روشنگری در جامعه شود، چرا که مطالعه

کتب و مطالب معتبر و علمی، منجر به افزایش آگاهی و دقت افراد خواهد شد و این افزایش مانعی جدی در

برابر تهاجم نرم دشمن محسوب می‌شود.

افزایش کیفیت و استاندارد شدن آثار و تولیدات فرهنگی نیز نقش بسزایی در جهاد تبیین و روشنگری در جامعه

دارد، چرا که گسترش چنین تولیداتی موجب می‌شود تا سطح سلیقه مخاطب در حوزه فرهنگ رشد پیدا کند

و افزایش یابد و این امر به نوبه خود موجب ارتقای ذهن و سلیقه مردم خواهد شد و دقت مخاطب در پذیرش

و توجه به اطلاعات و داده‌های رسانه‌ای افزایش خواهد یافت و این به معنای مواجهه هوشمندانه مخاطب با

تهاجم رسانه‌ای دشمن خواهد بود.

انجام جهاد تبیین در همه موضوعات مختلف مرتبط با زندگی انسان ضرورت دارد (اعم از مباحث سیاسی، اقتصادی، جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی، تاریخی، بهداشتی و…) چرا که داشتن آگاهی صحیح و عمیق در هریک از حوزه‌ها بر حوزه‌ای دیگر نیز تاثیر می‌گذارد به عنوان مثال در رابطه با مسئله اشغال فلسطین اگر فرد دانش درستی نسبت به جغرافیا و تاریخ این کشور داشته باشد داده‌های سیاسی غلط در رابطه با مساله فلسطین را نخواهد پذیرفت (علاوه بر این که معلومات و مطالعات جدی جغرافیایی و تاریخی درباره فلسطین باعث می‌شود تا فرد متوجه مغالطات و خطاهای موجود در شایعات و محتواهای رسانه‌ای دشمن درباره این موضوع شود و تا سرحد امکان از توزیع اطلاعات نادرست در این حوزه ممانعت کند.) از این‌رو است که انجام جهاد تبیین در یک حوزه می‌تواند به روشنگری و تبیین در حوزه‌های مرتبط هم بینجامد.

12جولای/22

از میـان خبـرها؛ موشک‌های ایران به بدترین روش‌‌های نامتقارن پاسخ متجاوزان را می‌‌دهد

«مایا کارلین» تحلیلگر امور دفاعی آمریکا در خاورمیانه در وبگاه تحلیلی ویژه امور نظامی «۱۹ فورتی فایو»

در گزارشی تحلیلی پیرامون قدرت موشکی ایران نوشت: ایران دارای بزرگترین و متنوع‌ترین زرادخانه موشک‌های بالستیک در خاورمیانه است. ایران تعداد زیادی موشک ساخته تا اطمینان حاصل کند که هر کسی که بخواهد به این کشور حمله یا تهاجم کند به بدترین روش‌های نامتقارن مجازات خواهد شد.

«مایا کارلین» در ادامه ضمن توضیحاتی درباره کارایی بسیار بالای موشک‌های ساخت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران می‌نویسد: در واقع، ایران دارای بزرگترین و متنوع‌ترین زرادخانه موشک‌های بالستیک در خاورمیانه است.

در ادامه این مطلب آمده: به گفته ژنرال «کنت مک کنزی»، فرمانده سابق (تروریست‌های) سنتکام، ایران بیش از ۳۰۰۰ موشک بالستیک دارد. این زرادخانه شامل موشک‌های دقیق، کوتاه و میان برد با سوخت جامد است. مک کنزی گفت: در سطح نظامی نگرانی نخست من این است که آنها سلاح اتمی ندارند، اما من همچنان نگران رشد چشمگیر و کارایی برنامه موشکی بالستیک ایرانی‌ها هستم.»

https://www.mehrnews.com/news/5508877

 

خبر بـد مدیر تحقیقات انستیتو واشنگتن از ایران!

«پاتریک کلاوسون» مدیر تحقیقات انستیتو واشنگتن در اعترافی جالب در شبکه CNN آمریکا ضمن اشاره به پیشرفت‌های ایران در حوزه موشکی و نظامی گفت:…و خبر مهم اینکه اقتصاد ایران شبیه اقتصاد عراق و عربستان نیست. بدتر اینکه ایرانی‌ها در فناوری‌های مختلف هم خیلی خوب دارند پیشرفت می‌کنند!

عراق و عربستان صرفاً نفت تولید می‌کنند و باقی بخش‌ها فقط خدمات ارائه می‌کنند. فقط همین. این برای مدت طولانی در مورد ایران هم صدق می‌کرد. اما امروز اینگونه نیست و بیشتر صادرات ایران محصولات غیر نفتی هستند. ایران به اقتصاد تنومندی دست یافته است. فولاد و طیف گسترده‌ای از کالاهای صنعتی صادر می‌کند. و در حال طی کردن روند توسعه اقتصادی است. و به سوی یک اقتصاد بسیار متنوع حرکت می‌کند.

وی در ادامه گفت: تحریم‌ها، اقتصاد ایران را به سمت غیرنفتی شدن برده. هرچه اقتصاد ایران از نفت فاصله بگیرد تحریم آن سخت‌تر شده و حمایت بین‌المللی از آن کمتر می‌شود! قابلیت‌های موشکی و پهپادی ایران تهدیدی حیاتی برای دشمنان این کشور است. خبر بد این که در فناوری‌های مختلف هم خیلی خوب دارند پیشرفت می‌کنند!

www.khabaronline.ir/news/149185

 

پیامد بحران اوکراین

سرزمین BMW و بنز به عصر زغال سنگ بازگشت

آلمان در اقدامی ضروری نیروگاه‌های با سوخت زغال‌سنگ را به عنوان جایگزین گاز فعال می‌کند.

«روبرت هابک» وزیر اقتصاد آلمان که عضو حزب سبزهاست و پیش از این بر اساس مرام حزبی، مخالف استفاده از انرژی‌های فسیلی بود، با توجه به قطع گاز روسیه و جهش بهای انرژی، از فعال کردن نیروگاه‌های زغال سنگ سخن گفته است.

هابک گفته: آلمان باید برای جبران کمبود گاز طبیعی روسیه، استفاده از زغال سنگ جهت تولید برق را افزایش دهد.

این در حال‌است که دولت جدید آلمان در سیاست‌های اولیه‌ی خود اعلام کرده بود تا سال ۲۰۳۰ به استفاده از زغال سنگ برای تولید برق پایان می‌دهد.

از زمان وقوع جنگ اوکراین، کشورهای غربی مسکو را تحت تحریم‌های قرار دادند و روسیه نیز در پاسخ به تحریم‌های غرب و حمایت نظامی از اوکراین، جریان گاز خود به غرب را کاهش داد به طوریکه ظرفیت انتقال گاز از طریق خط لوله نورد استریم به ۴۰ درصد رسیده است. اما استفاده از گاز تنها به تولید برق منحصر نمی‌شود و صنایع آلمان ۶۰ درصد به گاز متکی هستند.

کاهش عرضه گاز روسیه به غرب قیمت کالاهای اساسی‌ را در غرب و بویژه در آلمان بشدت افزایش داده است به نحوی که میزان افزایش تورم در این کشور طی ۴۰ سال اخیر بی‌سابقه بوده است.

قیمت انرژی با افزایش ۳۸،۳ درصدی در مقایسه با بازه زمانی سال گذشته روبرو شده و قیمت کالاهای اساسی و مواد غذایی نیز افزایش چشمگیری داشته‌اند.

اعتراف ضد ایرانی‌ترین مشاور ترامپ به شکست آمریکا در مقابل ایران

«ولید فارِس»، یکی از تندروترین و ضدایرانی‌ترین مشاوران رئیس‌جمهور پیشین آمریکا در مقاله‌ای در رسانه «نیوزمکس» اعتراف کرد که: بعد از سال‌ها مطالعه حکومت جمهوری اسلامی ایران، از آغاز تاکنون، به این نتیجه رسیده که تهران در برابر آمریکا به پیروزی رسیده است.

این تحلیلگر آمریکایی لبنانی‌تبار که استاد دانشگاه دفاع ملی واشنگتن و از جمله طرفداران سیاست دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی در داخل ایران بوده در مقاله‌ی خود – به تاریخ ۱۶ مه ۲۰۲۲/ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱- می‌نویسد: «بعد از مطالعه بر روی رژیم ایران از آغاز آن تا کنون، بر روی اتحاد ایران با [بشار] اسد، بر روی بحران گروگان‌گیری دهه ۱۹۸۰، بر روی جنگ نیابتی ایران با اسرائیل، بر روی گسترش پروژه هسته‌ای ایران و بر روی کنترل چهار کشور عربی توسط شبه‌نظامیان طی دهه گذشته جمع‌بندی من در مقطع کنونی این است که حاکمان تهران-دست‌کم تا اینجا- پیروز شده‌اند.»

این استاد دانشگاه دفاع ملی واشنگتن در ادامه با برشمردن سوابق تحقیقاتی‌اش نوشته «تهران، پس از حفظ یک خط درگیری مستمر با آمریکا، اسرائیل و بسیاری از کشورهای غربی توانست از جنگ سرد، نظام تک‌قطبی دهه ۱۹۹۰، دوران پس از ۱۱ سپتامبر، بهار عربی و دوران پس از خروج آمریکا از عراق و افغانستان جان به در ببرد.» وی خاطرنشان کرد: «ایران، توانمندی‌های نظامی و اطلاعاتی‌اش را در داخل تقویت کرده، و به لطف جاذبه توافق هسته‌ای به نفوذ قابل توجهی در غرب دست پیدا کرده است.»

12جولای/22

آیا حقوق‌ بشر فقط در اوکراین نقض شده است؟ عملکرد چندگانه مدعیان حقوق بشر

با آغاز عملیات نظامی روسیه به اوکراین در پنجم اسفندماه سال گذشته، آمریکا و متحدان غربی‌اش تحریم‌های شدیدی علیه مسکو بکار گرفتند. و روسیه نیز که یکی از عمده تامین‌کنندگان انرژی غرب است همزمان با این تحریم‌ها، از سازوکار جدیدی در صادرات خود به غرب، بویژه در صادرات انرژی به کشورهای مشارکت‌کننده در تحریم‌ها ایجاد نمود. اینکه در نتیجه‌ی تحریم‌های کشورهای غربی و عکس‌العمل متقابل مسکو، آمریکا و غرب طی همین حدود پنج ماه با چه چالش‌های جدی بویژه در حوزه اقتصادی مواجه شده‌اند و هرکدام به نوبه خود دچار تورم بی‌سابقه در ۳۰ الی ۵۰ سال اخیر خود شده‌اند و…، که خود جای بحث مفصل دارد و در فرصت مناسب به آن خواهیم پرداخت.

اما نظر نگارنده در این مقال، پرداختن هرچند مختصر به تناقضات فاحش و نوع عملکرد متفاوت غرب در مواجهه با تبعیض نژادی و همچنین ادعاهای کذایی پرچمداری حقوق بشر است که چهره واقعی آنان را در پس وقایع اوکراین را نمایان کرد.

حکومت غیر مردمی و تحمیلی غرب

قبل از هرچیز باید به این نکته اشاره کرد که روی کار آمدن «ولودیمیر الکساندرویچ زلنسکی»کمدین مشهور اوکراینی، حاصل یک انقلاب رنگی شبه کودتا در سال ۲۰۱۴ و در حالی بر سرکار آمد که یانوکوویچ رئیس‌جمهور وقت اوکراین در نزد مردم اوکراین از محبوبیت بیشتری برخوردار و نزدیک به ۶۰ درصد آرای مردمی را نیز کسب کرده بود. اما غربی‌ها سرنگون کردند تا عناصر نزدیک به غرب را بر سر قدرت بیاورند. همین غربی‌هایی که در حساس‌ترین شرایط حتی در حمایت از یک متعهد خود عاجز مانده‌اند.

رهبر معظم انقلاب در رابطه با بحران اوکراین به نکته کلیدیِ پشتوانه مردمی بعنوان یک عبرت نام برده و  فرموده‌اند: «…مردم، مهم‌ترین پشتوانه دولت‌ها هستند. اگر مردم در اوکراین وارد میدان می‌شدند، وضع دولت و مردم اوکراین این‌جوری نمی‌شد. مردم وارد میدان نبودند، چون دولت را قبول نداشتند؛ عیناً مثل آن وقتی که آمریکا به عراقِ دورانِ صدام حمله کرد، مردم دفاع نکردند، کنار رفتند، آمریکا مسلط شد؛ امّا در همین عراق، وقتی که داعش حمله کرد، مردم وارد میدان شدند، توانستند داعش را که خطر بسیار بزرگی بود به عقب برانند، توانستند سرکوب بکنند. عامل اصلی استقلال کشورها مردم‌اند.»

گذشته از مراتب یاد شده زلنسکی، یک یهودی پیرو فرقه هدونیسم است و اعتقاد دارد برای رسیدن به قدرت و لذت، می‌توان به هر نوع فساد اخلاقی و مالی دست زد که اسناد مفاسد مالی پاندورا و تولید ده‌ها اثر مستهجن و آزادسازی ماری‌جوانا، قمار و روسپی‌گری، نمونه‌هایی از آن استو روابط عمیقی با مقامات و ثروتمندان یهودی همچون «جورج سوروس» دارد.(۱)

نژادپرستی در پوشش اخبار اوکراین

بمحض شروع جنگ و بحران اوکراین، خبرنگاران رسانه‌های غربی از سراسر اروپا و آمریکا و متحدین‌شان در سایر کشورهای جهان بطرف این کشور در اروپای شرقی عزیمت کرده و بی‌وقفه خبرهای فراوانی از پیامدهای حمله روسیه به شهرهای مختلف اوکراین و کشته شدن صدها نظامی و غیر نظامی اوکراینی و فرار غیر نظامیان و زنان باردار و کودکان و افراد سالخورده از خانه و کاشانه‌های خود به سراسر جهان مخابره کردند.

این گزارشات خبری در حالی بود که بعضاً از کلمات نژادپرستانه مانند: سفیدپوست، چشم آبی، مو بلوند و اروپایی در پوشش‌های خبری استفاده شد! بعنوان نمونه:

“دانیل هانان” گزارشگر مشهور روزنامه بریتانیایی “تلگراف” و از سیاستمداران سابق بریتانیا نوشت: «آنها (اوکراینی‌ها) خیلی شبیه ما هستند، این موضوع بسیار شوکه کننده است»

و خبرنگار ارشد “سی‌بی‌اس” آمریکا “چارلی داگاتا” در گزارش خود از اوکراین گفت: «با احترام تمام، اوکراین مانند عراق یا افغانستان نیست که چندین دهه شاهد درگیری بوده باشد». وی افزود: “این یک کشور نسبتاً متمدن و نیمه اروپایی است – کشوری که انتظار نمی‌رود رویدادهای عراق و افغانستان در آن تکرار شود.» و…

بقول یکی از منتقدین این گزارشات یکطرفه گزارشات نژادپرستانه مثل آب به جریان افتاده است

کنار رفتن نقاب از چهرۀ مدعیان حقوق بشر

بحران اوکراین تمامی نگاه‌های نژادپرستانه و چهره‌های واقعی مدعیان دروغین غربی‌ها را که در پس پرده‌ی نقاب و بهانه حقوق بشر سال‌ها از دیگر کشور‌ها باج‌گیری می‌کردند عیان کرد.

رهبر انقلاب در پیام به اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان اروپا، رویدادهای سیاسی و نظامی این روزها را نشان‌دهنده‌ بخشی از همان پیچ تاریخی جهان خواندند که پیش از این انتظار آن رفته بود. گمان می‌رود در این پیچ تاریخی چهره‌ واقعی جریانات غربی بیشتر آشکار شود. «رویکردهای دوگانه‌ غرب امروز در بحران اوکراین کاملاً عیان است. در حالی که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم تقریباً بیش از دوازده جنگ راه انداخت، ما ندیدیم در نظام بین‌الملل این‌قدر به آن واکنش نشان داده شود؛ چرا؟ چون به قول آن‌ها جنگ در غرب آسیا بود و مردم آنجا چشم‌آبی نبودند. در طول تمام این درگیری‌ها و کشتار هزاران نفر از مردم یمن توسط ائتلاف مورد حمایت آمریکا، آیا سفارت انگلیس یک بار پرچم یمن یا افغانستان را بالا برد؟ اما با شروع بحران اوکراین، سفارت انگلیس در تهران پرچم اوکراین را بالا برد و از اوکراین حمایت کرد. آن‌هم فقط به‌خاطر نوع نگاه نژادپرستانه‌شان است.» (۲)

از نمونه افتضاحات نژادپرستانه‌‌ی غرب، که همه جهان شاهد آن بودند، سرگردانی سیاه‌پوستان و اقلیت‎ها در مرزهای اوکراین هنگام خروج از اوکراین بود.

همگان دیدند که همزمان با شروع جنگ و درگیری‌ها، افراد زیادی در تلاش برای خروج از اوکراین هستند ولی نیروهای امنیتی اوکراین مانع خروج افراد سیاه‌پوست از این کشور می‎شدند. سیاه‌پوستانی که تابعیت اوکراین را داشتند. در عین‌حال هیچ‌یک از سیاستمداران و رسانه‌های غربی در تقبیح این عمل غیر انسانی نیروهای امنیتی اوکراین هیچگونه عکس‌العملی از خود نشان ندادند!

رهبر معظم انقلاب نیز ضمن اشاره به وقایع فوق فرمودند: «در ماجرای اوکراین نژادپرستی غرب را همه دیدند. قطار را نگه می‌دارند که سیاه‌پوست را پیاده کنند. اظهار تأسف می‌کنند که جنگ در خاورمیانه نیست و در اروپا است‌.»(۳)

پی‌نوشت‌ها:

https://www.farsnews.ir/news/14001217001064  .۱

۲٫https://farsi.khamenei.ir/print-content?id=49920

۳٫بیانات ۱/۱/۱۴۰۱

12جولای/22

توهین به مقدسات دینی از منظر اسناد حقوق بشر و حقوق بین‌الملل

در هفته‌های گذشته یکی از شهرهای سوئد شاهد اقدام توهین‌آمیز رهبر یکی از احزاب این کشور در مورد قرآن بود. این اقدام از ناحیه مسلمانان در اقصی نقاط جهان به‌شدت محکوم شد. فرد مذکور در حالی که از حمایت پلیس این کشور برخوردار بود قرآن را به آتش کشید. سوءاستفاده از آزادی بیان از سوی این فرد بارزترین وجه این اقدام و سایر اقدامات موهن راجع به پیامبر اکرم«ص» و سایر مقدسات اسلامی در سال‌های گذشته محسوب می‌شود.

متأسفانه در کشور سوئد که مدعی دفاع از حقوق بشر، آزادی مذهب و وجدان است، قرآن در محله‌های مسلمان‌نشین تحت حمایت پلیس سوزانده می‌شود، در حالی که شوربختانه آزادی مذهب، جای خود را به توهین به ادیان و کتاب‌های آسمانی داده و آزادی بیان هم ابزاری برای رواج افراط‌گرایی و نژادپرستی در این کشور و سایر کشورهای غربی شده است.

هتک حرمت قرآن و توهین به مقدسات  حدود دو میلیارد مسلمان جهان و جریحه‌دار کردن احساسات آنان در ماه مبارک رمضان بدترین سوء استفاده متصور از آزادی بیان است. این حادثه تأسف‌بار در محله‌هایی که بیشتر ساکنان آن مسلمان هستند و در مکان‌های نزدیک به مساجد انجام شده و درخواست از پلیس برای جلوگیری از این اقدامات هم نتیجه‌بخش نبوده است.

این وضعیت قطعاً تصویر کشور سوئد را نزد مسلمانان جهان مخدوش می‌کند. در قوانین اساسی سوئد، در فهرست حقوق و آزادی‌ها، نخست شش آزادی در باره آزادی اندیشه وجود دارند که عبارتند از:

آزادی بیان، آزادی اطلاعات، آزادی اجتماعات، آزادی تظاهرات، آزادی سازمان‌ها و آزادی مذهب. در این میان تنها آزادی مذهب بدون قید و شرط است.

تحلیلگران مستقل غرب عقیده دارند که غرب سیاست دوگانه‌ای را در برخورد با عوامل توهین به دین در پیش گرفته است؛ زیرا از یک سو از انتقاد به موضوع هولوکاست جلوگیری می‌کند و از سوی دیگر اجازه می‌دهد به اسلام و مقدسات آن توهین شود.

تکرار این اقدامات مشمئز کننده در سال‌های اخیر در حالی اتفاق می‌افتد که تمام دول اروپایی از جمله دولت سوئد براساس تعهدات الزام‌آور حقوق بشری (ماده ۱۸ میثاق حقوق مدنی و سیاسی) موظف به پیشگیری از هر نوع اقدام و ابراز عقیده‌ای است که در تقابل با امنیت و نظم، سلامت یا اخلاق عمومی و حقوق و آزادی‌های اساسی دیگران  است.

در ماده ۱۰ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادی‌های اساسی صراحتاً ذکر شده است که آزادی ابراز عقیده و عمل مطلق نیست و مستلزم تکالیف و مسئولیت‌هایی است و در شرایطی که سلامت عمومی یا اعتبار و حقوق دیگران را به خطر بیندازد، ممکن است مستوجب مجازات باشد.

آزادی بیان شاخه‌ای از آزادی و مقید به حقوق افراد و شالوده امنیت افراد در جوامع است.از آنجایی که امروزه در جوامع غربی نمی‌توان در پوشش آزادی بیان، مواردی چون برده‌داری، شکنجه و تبعیض را تبلیغ کرد، بر پایه همین استدلال و بر اساس اسناد حقوق بشری، رویه قضایی مراجع بین‌المللی و عرف حقوق بین‌الملل نمی‌توان در پوشش آزادی بیان، نفرت‌پراکنی قومی و نژادی و مذهبی را ترویج کرد.

به صورت مشخص توهین به قرآن کریم نقض آشکار بند سوم از ماده ۱۹ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل است. همچنین مواد ۱ و ۱۸ اعلامیه حقوق بشر توهین  به مقدسات ادیان را مردود دانسته‌اند.

آنچه از تعاریف آزادی بیان در اسناد بین‌المللی فوق بر می‌آید، به‌هیچ‌وجه توجیهی برای قرآن‌سوزی و اهانت به آن نیست. آزادی بیان تا جایی کاربرد دارد که با سایر حقوق تزاحم پیدا نکند. جریحه‌دار کردن احساسات و عقیده حدود دو میلیارد مسلمان در جهان به بهانه آزادی بیان، نه تنها با هیچ منطق و استدلالی قابل پذیرش نیست، بلکه مغایر با اسناد، کنوانسیون‌ها و معاهداتی است که آزادی بیان را به عنوان یک حق بشری معرفی کرده‌اند.

همان‌گونه که در بالا اشاره شد بند ۳ ماده ۱۹ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی صراحتاً توهین به مقدسات را ممنوع اعلام می‌کند. بند ۲ این ماده آزادی بیان را مستلزم تکالیف و مسئولیت‌های خاص و تابع محدودیت‌های معین می‌داند و آن را برای امور مهمی چون احترام به حقوق یا حیثیت دیگران، حفظ امنیت یا نظم عمومی و سلامت اخلاق عمومی لازم می‌داند.

بند ۲ ماده ۲۰ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز برای آزادی بیان محدودیت‌هایی را ذکر و مقرر کرده که هرگونه تبلیغی برای جنگ و هر دعوت و ترغیبی به کینه و تنفر ملی یا نژادی یا مذهبی که باعث تحریک و خشونت شود، به موجب قانون ممنوع است.

ماده‌۲۰ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، حوزه‌های جدیدی از محدودیت بر آزادی بیان را معرفی می‌کند که هدف آن تا حدود زیادی با زمینه‌های محدودیت بر اساس بند ۳ ماده‌ ۱۹ میثاق و سایر محدودیت‌های قانونی مشابه در دیگر اسناد حقوق بشری که معمولاً حول سه محور نظم عمومی، اخلاق و آزادی‌های دیگران تدوین شده‌اند، متفاوت است. بدین معنا که از یک سو تبلیغ علیه جنگ را ممنوع اعلام می‌کند و از سوی دیگر، در حمایت از اقشار آسیب‌پذیر که هدف اظهارات تنفرآمیز قرار دارند، دولت‌ها را مکلف می‌کند که علیه آزادی بیان به اقدامات ایجابی که همانا تصویب قوانین در محدودیت آزادی بیان است، متوسل شوند، لذا بسیاری از کشورها در قوانین خود در جهت حمایت از حقوق مذهبی دیگران یا حفاظت از نظم و اخلاق عمومی، توهین به ادیان  را جرم‌ می‌دانند.

مواد ۱۸ تا ۲۰ اعلامیه حقوق بشر به آزادی بیان و عقیده می‌پردازد و محدودیت‌های آن را در ماده ۲۹ بیان می‌کند. علاوه بر آن بند اول ماده ۵ میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی اجتماعی فرهنگی نیز به این موضوع اشاره دارد.

ماده ۲ این اعلامیه نیز تصریح می‌کند: «همه انسان‌ها بی‌هیچ تمایزی از هر نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیده دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، وضعیت دارایی، محل تولد یا در هر جایگاهی که باشند، سزاوار تمامی حقوق و آزادی‌های مطرح در این اعلامیه‌اند.

همچنین ماده ۷ همین اعلامیه بیان می‌کند: «همه در برابر قانون برابرند و همگان سزاوار آنند تا بدون هیچ تبعیضی به‌طور برابر در پناه قانون باشند. همه انسان‌ها محق به پاسداری و حمایت در برابر هرگونه تبعیض که ناقض این اعلامیه است، هستند. همه باید در برابر هرگونه عمل تحریک‌آمیزی که منجر به چنین تبعیضاتی شود، حفظ شوند.

ماده ۴۱ از فصل هفتم منشور سازمان بین‌الملل تهدید جامعه جهانی را جرم تلقی می‌کند. این ماده می‌تواند مشمول اهانت به قرآن کریم و جامعه جهانی مسلمانان نیز بشود. لذا شورای امنیت که بر اساس منشور ملل متحد حفاظت از صلح و امنیت بین‌المللی را به عهده دارد، باید با شناسایی این اقدام به عنوان تهدید صلح  و امنیت جهانی را محکوم کند.

علاوه بر آن در سال ۲۰۱۹ نیز آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل، متحد سندی را با عنوان «استراتژی ملل متحد و برنامه اقدام علیه نفرت‌پراکنی» ابلاغ کرد. بر اساس این سند، نفرت‌پراکنی گفتاری است که با توسل به آن به شخص یا گروهی براساس ویژگی‌هایی نظیر نژاد، جنسیت، دین، قومیت، ملیت، جنسیت، گرایش جنسی یا هویت جنسیتی حمله شود.

ماده‌ ۱۳ کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر (مصوب نوامبر ۱۹۶۹) با عنوان‌ «آزادی اندیشه و بیان»،‌ در عین حمایت از آزادی بیان، آن را مطلق نمی‌داند و در صورت تعرض به نظم و اخلاق عمومی و حیثیت افراد، آن را محدود می‌کند.

جز در موارد بالا مواد ۲ و ۳ قطعنامه شماره ۶۰/۱۵۰ مجمع عمومی سازمان ملل نگرانی خود را نسبت به تشدید حملات توهین‌آمیز به ادیان و اینکه مسلمانان را بعد از وقایع ۱۱ سپتامبر به عنوان تروریست معرفی کنند و همچنین نگرانی عمیق خود را از برنامه‌هایی که گروه‌ها یا سازمان‌های افراطی برای توهین و افترا به مذاهب تعقیب می‌کنند؛ به‌ویژه هنگامی که حکومت‌ها از این اقدامات حمایت می‌کنند، اعلام کرده است. بر اساس اسناد حقوق بین‌الملل و حقوق بشر هرگونه تحریک مذهبی و عمل غیرقانونی علیه اشخاص و گروه‌ها به واسطه مذهب ممنوع است. همچنین قطعنامه‌های متعدد دیگری از مجمع عمومی به این موضوع اشاره دارند.

همچنین قطعنامه‌های شماره ۹/۴  و ۱۹/۷ شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز توهین را محکوم کرده‌اند. مواد ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ کنوانسیون حقوق کودک نیز به این موضوع پرداخته و آن را رد کرده است.

ماده ۴ کنوانسیون منع تمام اشکال تبعیض نژادی نیز به این موضوع اشاره دارد.

در یک نگاه کلان، از دیدگاه بسیاری از حقوقدانان دنیا متأسفانه مسئولان، سیاستمداران و دولت‌های غربی، با اسناد حقوق بشری برخورد دوگانه دارند. کشورهای اروپایی از جمله سوئد که مدعی حمایت از آزادی بیان و حقوق بشرند، در موضوعات یکسان مواضع گوناگونی را اتخاذ کرده‌اند. به اعتراف بسیاری از تحلیلگران، آزادی بیان در غرب، در زمینه توهین به معنویات و مقدسات ادیان، به‌ویژه اسلام و مسلمین و سوزاندن و پرتاب کردن قرآن، قید و شرطی ندارد، ولی وقتی نقد صهیونیسم و بررسی افسانه هولوکاست مطرح می‌شود، آزادی بیان به‌شدت محدود و محکوم‌ و به تیغ سانسور و ممیزی سپرده می‌شود.

دولت‌های غربی با ادعای حمایت از آزادی‌ها، از انتشار و بازنشر کاریکاتورهای موهن علیه پیامبر اکرم«ص» توسط نشریه شارلی ابدو حمایت و یا اقدام سخیف یک معلم را با عنوان آزادی بیان تأئید و صدها دانش‌آموز و دانشجو را به خاطر رعایت حجاب از مدارس و مؤسسات آموزشی و دانشگاه‌های این کشورها اخراج کرده‌اند. این دولت‌ها از یک سو نمی‌توانند روسری دختران در مدارس را تحمل کنند و از سوی دیگر با هتک حرمت ادیان الهی به نام آزادی بیان  دفاع می‌کنند. دولتمردان و کشورهای غربی سال‌های سال با تبلیغات گسترده مسلمانان کشور خود را تحقیر و به آنان توهین و شدیدترین محدودیت‌ها را بر آنها تحمیل کرده‌ و با تبلیغ خطر اسلام‌گرایی توسط رسانه‌ها، ممنوعیت نشریات اسلامی، ممنوعیت احکام اسلامی خصوصاً حجاب، معادل قرار دادن اسلام با افراطی‌گری، گسترش حملات نژادپرستانه علیه مسلمانان و…، دست به یک تبعیض مذهبی وسیع علیه مسلمانان زده‌اند. در این کشورها دانش‌آموزان یهودی با عرقچین و دانش آموزان مسیحی با صلیب به مدرسه می‌روند؛ اما دختران مسلمان با حجاب را از مدرسه اخراج می‌کنند.

دولتمردان غربی به‌خوبی دریافته‌اند که احکام اسلام ذاتاً هویت سیاسی و اجتماعی دارند و بر خلاف مسیحیت و یهودیت تحریف شده، قادر نیستند این هویت را از آن جدا کنند. برای نمونه، حجاب صرفاً روی سرانداختن پارچه‌ای به نام روسری یا چادر نیست، بلکه در بطن آن یک چالش جدی نسبت به مبانی سکولاریسم وجود دارد؛ زیرا حجاب مظهر تقید زن به عفت، پاکدامنی و حیاست که مستلزم نفی اباحه‌گری، ولنگاری، تجددگرایی و در تضاد با لائیسیته است.

غرب در حالی که هتک حرمت قرآن  را آزادی بیان می‌داند، انکار هولوکاست را جرم می‌داند و حتی اظهارنظر درباره این موضوع را ممنوع کرده است. از این بالاتر، حتی تحقیق و بررسی در مورد هولوکاست را که حق ابتدایی هر پرسشگر و محققی است ممنوع  و برای آن مجازات تعیین کرده است. تعدادی از اندیشمندان و انسان‌های آزاده همچون روژه گارودی، روبر فوریسون و دیوید اروینگ به این دلیل محکوم شده‌اند.

نمونه بارز این رفتار دوگانه را می‌توان در برخورد با روژه گارودی، نویسنده و فیلسوف فرانسوی که به اسلام گروید، آشکارا مشاهده کرد. وی نه به کسی افترا زده و یا توهین کرده و نه مطالب بی‌پایه و نادرستی نوشته بود؛ بلکه تنها با اتکا به مستندات تاریخی، به نقد و رد ادعاهای صهیونیست‌ها مبنی بر کشتار یهودیان در اتاق‌های گاز و مالکیت بر فلسطین پرداخته بود؛ اما در مهد مدعی آزادی بیان، گرفتار تیغ سانسور، ممنوعیت چاپ آثار و محکومیت سنگین زندان شد و دادگاه‌های فرانسه در ۲۷ فوریه ۱۹۹۸ چاپ مجدد کتاب «اسطوره‌های بنیان‌گذار سیاست اسرائیل» را ممنوع و گارودی را به پرداخت ۲۴۰ هزار فرانک جریمه و چندین سال زندان تعلیقی محکوم کردند.

وی حتی از طریق دادگاه حقوق بشر اروپا فرجام‌خواهی کرد، ولی درخواستش غیرقابل‌ قبول دانسته شد. گارودی تا آخر عمر نسبت به سانسور آثارش معترض بود و البته اعتراضاتش در فرانسه به جائی نرسید. این چیزی جز تبعیض علیه اسلام و مسلمانان و یک رفتار دوگانه و برخورد سیاسی با مقوله آزادی بیان نیست.

اقدامات دولت‌های سکولار در نقض حقوق بشر، از جمله مقابله همه‌جانبه و جنگ ترکیبی آنان با اسلام ناب محمدی که به‌سرعت در جهان  در حال گسترش است،  فهرست بلندبالایی دارد.

قطعاً آتش زدن قرآن و هتک حرمت آن مغایر با حقوق بشر است؛ حقوق بشری که اکنون به ابزاری در دست برخی دولت‌های قدرتمند جهان تبدیل شده تا به وسیله آن به منافع نامشروع خود برسند. امید است که مسلمانان جهان و دولت‌های آنان علیه این اقدامات موهن قیام کنند.

12جولای/22

اندیشمندان غربی هم معترفند که آمریکا از ریشه پوسیده است

در آمد:

پس از جنگ جهانی دوم و حاکمیت نظام دو قطبی به سردمداری آمریکا و شوروی، کمتر کسی تصورش را می‌کرد که شوروی دچار فروپاشی شود، ولی این اتفاق در سال ۱۹۹۱ رخ داد و آمریکا با تصور اینکه اینک در نظامی تک قطبی قادر به یکه‌تازی در دنیاست، برای کشورهای مختلف، به‌ویژه در  منطقه غرب آسیا خواب‌های زیادی دید.

پس از وقوع انقلاب اسلامی و پرچمداری جمهوری اسلامی ایران بعنوان محور مقاومت در مقابل جبهه آمریکا و غرب،  بحران مالی بزرگ آمریکا در سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ و همچنین شکست آمریکاییها در ایجاد تغییرات سیاسی در چین، معادلات جهانی دستخوش تحولات بزرگی شد و آمریکا با مشکلات عدیده روبه‌رو و پروژه جهانی‌سازی و به تبع آن تک‌قطبی شدن با چالش‌های جدی مواجه گردید.

در گفتگو با دکتر فؤاد ایزدی کارشناس ارشد مسائل آمریکا این چالش‌ها و موضوعات مرتبط را مورد بحث و بررسی قرار داده‌ایم که در ادامه تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

وجود اجماع در نظم جدید جهانی

*موضوع نظم جدید جهانی که رهبر معظم انقلاب در فرمایشات اخیرشان هم به آن اشاره فرمودند در دنیا چقدر پررنگ است و چقدر برای آن برنامه‌ریزی می‌شود؟

در پاسخ به این پرسش باید عرض کنم که در بین کارشناسان و کسانی که در این حوزه کار می‌‌کنند اجماع هست که نظم فعلی در حال تغییر و تبدیل شدن به نظم جدیدی است. من کسی را نمی‌شناسم که به صورت تخصصی در این حوزه کار کند و به این اصل که نظم نوین و جدیدی در راه است و نیاز به توجه ویژه دارد، معتقد نباشد.

تاریخچه این موضوع را هم همه می‌دانیم. بعد از جنگ جهانی دوم، یک نظم دوقطبی وجود داشت. در یک قطب کشورهای غربی و کشورهای همسو با غرب با رهبری آمریکا و در قطب دیگر هم کشورهای بلوک کمونیستی یا همراه با این بلوک به رهبری شوروی قرار داشتند.

بعد از فروپاشی شوروی، آمریکائی‌ها احساس کردند که پیروز شده‌اند و نظام دنیا تک‌قطبی شده و آنها رهبر دنیا خواهند شد، چون یکی از دو بلوک اصلی از بین رفته بود، به همین دلیل بعضی از کارشناسان آمریکائی مسئله «پایان تاریخ» را مطرح کردند و گمان کردند که دیگر تفکر لیبرالیسم در جایگاهی قرار دارد که هیچ‌گاه، به چالش کشیده نخواهد شد و در نهایت دنیا با همان نگاه لیبرال به معادلات جهانی به مسیر خودش ادامه می‌دهد. اما این حرف توسط فوکویاما _ فیلسوف آمریکایی و متخصص اقتصاد سیاسی_  که خودش نظریه‌ی «پایان تاریخ» را  مطرح کرده بود، به حدی زیر سئوال رفت که در سال گذشته مقاله‌ای در مجله Time Affairs منتشر کرد. وی زمانی درباره آمریکا صحبت می‌کند که رهبری این جریان به عهده‌اش بوده، او می‌گوید: آمریکا از ریشه پوسیده است. (Would rotten to the core. در حال پوسیدن) پس در مورد این موضوع که دنیا دارد به سمت نظم جدیدی حرکت می‌کند، اجماع هست.

حالا اینکه دنیا چندقطبی می‌شود؟ دوباره دوقطبی می‌شود؟ و به جای شوروی، کشور دیگری مثلاً چین جایگزینی می‌شود؟ در اینها اختلاف‌نظر هست، ولی همان‌طور که عرض کردم در اصل موضوع، حالا دیگر اجماع هست.

حتی در متن‌هائی که توسط نهادهای اطلاعاتی آمریکائی نوشته می‌شوند، به این مسئله اذعان دارند. مثلاً یکی از ۱۷ نهاد اطلاعاتی آمریکا National IntelligenceCouncil (شورای ملی اطلاعات امنیت) است. کار این نهاد روندپژوهی است. این نهاد چندوقت پیش متنی را با عنوان Global Trends 2030 (روندهای جهانی ۲۰۳۰) تهیه و منتشر کرده بودن که در آن به صراحت آمده بود : تا سال ۲۰۳۰ یعنی هشت سال دیگر، هیچ هژمونی در دنیا وجود نخواهد داشت. یعنی یک نهاد اطلاعاتی آمریکا اذعان می‌کند که این هژمونی در حال اتمام است. این متن می‌گوید سال ۲۰۳۰ ولی به نظر می‌رسد که چه بسا زودتر از هشت سال دیگر هم این اتفاق بیفتد. به نظرم تحولات اوکراین هم این روند را تسریع می‌کند. حرف آن متن این بود که دنیا به سمت چندقطبی شدن در حال حرکت است و قدرت دارد به سمت ائتلاف‌ها و شبکه‌ها سوق پیدا می‌کند و این شبکه و ائتلاف کشورها هستند که قدرت می‌گیرند و حالت هژمونی آمریکا ماهیت خود را از دست می‌دهد.

وزارت دفاع انگلیس هم که گهگاه متن‌هائی با همان عنوان روندهای جهانی منتشر می‌کنددر آخرین متنی که منتشر کرده به این نتیجه رسیده بود که دنیا دارد چندقطبی می‌شود و بعد هم به این نکته اشاره کرده بود که قدرت دارد از غرب و کشورهای غربی به سمت شرق حرکت می‌کند.

عنوان اصلی کنفرانس امنیت مونیخ در دو سال پیش west  lessness (بی‌غربی) بود. یعنی دنیا دارد به سمت بدون ‌غرب حرکت می‌کند و غرب دارد جایگاه خودش را از دست می‌دهد. سبک کنفرانس امنیت مونیخ به اینصورت است که در طول سال روی متنی کار می‌شود و این متن در کنفرانس سالانه دراختیار شرکت‌کنندگان قرار می‌گیرد. گفته می‌شود که کنفرانس امنیتی مونیخ مهم‌ترین کنفرانس امنیتی دنیاست و مونیخ هم در آلمان است. لذا خود غربی‌ها معتقدند که این اتفاق دارد می‌افتد و چه نهادهای امنیتی آمریکائی، چه انگلیسی، چه جاهای دیگر معتقدند که دنیای تک‌قطبی به فرض اینکه شکل هم گرفته باشد. (چون برخی معتقدند آمریکائی‌ها با اینکه سعی کردند، اما نتوانستند دنیای تک‌قطبی را ایجاد کنند) دوره‌اش تمام شده و شاهد دوران جدیدی خواهیم بود.

این نکته اولی است که باید با آن توجه شود. نکته دومی که به نظرم باید به آن توجه کنیم این است که چرا آمریکائی‌ها در پروژه تک‌قطبی کردن دنیا به نتیجه‌ای که می‌خواستند نرسیدند؟ عده‌ای از کارشناسان معتقدند که تک‌قطبی شدن دنیا شکل نگرفت و عده‌ای هم که معتقدند که شکل گرفت، می‌گویند که دوره آن در ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ تمام شد و الان در دوره گذار از نظم قبلی به نظم جدید هستیم.

چرا پروژه آمریکائی‌ها شکست خورد

*چرا و چگونه این وضعیت ایجاد شد که نظام تک‌قطبی دوام نیاورد؟ چرا مثل دنیای دوقطبی‌ای که از ۱۹۴۵، بعد از جنگ جهانی دوم تا ۱۹۹۰ یعنی حدود ۴۵ سال طول کشید، دنیای تک‌قطبی مدنظر آمریکائی‌ها ۴۵ سال طول نکشید؟

اگر خوش‌بینانه نگاه کنیم، بیشتر از ۱۷، ۱۸ سال دوام نیاورد. پاسخ به این سئوال که چرا وضعیت فعلی ایجاد شد؟ به ما برای درک این مسئله که داریم به کجا می‌رویم کمک می‌کند.

به نظرم چند عامل باعث شد که پروژه تک‌قطبی کردن دنیا توسط آمریکائی‌ها به نتیجه نرسد. دلیل اول شکست پروژه جهانی‌سازی بود. به این معنی که نتیجه جهانی‌سازی ثروتمند شدن شرکت‌های چندملیتی شد و خیلی هم سود بردند. منتهی مردم دنیا از جمله مردم کشورهای غربی از این منافع بهره‌ای نبردند که بعضاً دچار چالش هم شدند. به عنوان مثال، شرکت‌های چندملیتی که دنبال سود بیشتر بوده و هستند، همیشه دنبال کارگر ارزانند و در پروژه جهانی‌سازی، یکی از جاهائی که ضرر کردند، نه شرکت‌های آمریکائی که کارگران آمریکائی بودند. چون کارگران کشورهای دیگر از قبیل چین و بعضی از کشورهای آسیائی ـ مثلاً بنگلادش ـ ارزان‌تر بودند و خیلی از شرکت‌های آمریکائی کارخانه‌های خودشان را از آمریکا به کشورهای دیگر با کارگرهای ارزان‌تر منتقل کردند که این به ضرر کارگر آمریکائی تمام شد. این نارضایتی در آمریکا وجود داشت و در انگلیس تبدیل به نارضایتی عمومی و منجر به خروج انگلیس از اتحادیه اروپا شد. در حال حاضر در انتخابات‌های کشورهای اروپائی، احزابی که به این ناراحتی مردم توجه می‌کنند، در نظرسنجی‌ها نسبت به گذشته وضعیت بهتری پیدا کرده‌اند.

شکست پروژه جهانی‌سازی منجر به انتخاب شخصی مثل دونالد ترامپ شد. آن نارضایتی موجی را ایجاد کرد که ترامپ از آن استفاده کرد و منجر به افزایش ملی‌گرایی در دنیا شد. یکی از دغدغه‌های ترامپ ملی‌گرائی اقتصادی و هویت محوری بود  که همه این مفاهیم خلاف پروژه جهانی‌سازی بود. جهانی‌سازی اعتقادی به ملی‌گرائی اقتصادی نداشت و معتقد به بازار آزاد بود. آنها اقتصاد بازار آزاد را تبلیغ می‌کردند، چون ذیل اقتصاد بازار آزاد است که می‌توانند به راحتی سرمایه و کالا را منتقل کنند و سود بیشتری ببرند. این یکی از دلایل شکست پروژه جهانی‌سازی بود.

دومین دلیل شکست، مشکلات آمریکا در حوزه سیاست خارجی‌اش بود. از جمله جنگ عراق، جنگ افغانستان و…، آمریکائی‌ها فکر کردند برای ایجاد سلطه و توسعه نظام تک‌قطبی موردنظرشان می‌توانند با تسلط بر منطقه غرب آسیا بر منابع انرژی و محیط‌های ژئوپلتیک تسلط پیدا کنند لذا پروژه‌های جنگی را آغاز کردند، منتهی در پروژه‌های عراق و افغانستان و سوریه و لبنان و یمن شکست خوردند.

یکی از دلایل دشمنی آنها با جمهوری اسلامی و نفرتی که از سردار شهید سلیمانی داشتند و به آن شکل با ایشان برخورد کردند، این بود که جمهوری اسلامی با فرماندهی میدانی افرادی مثل سردار سلیمانی، پروژه‌های آمریکائی‌ها را هم در منطقه با شکست مواجه کرد و هم پروژه جهانی‌سازی و سلطه آمریکا و تسلط آمریکا را با شکست مواجه کرد. یعنی هم پروژه‌هایشان به جائی نرسید و هم آبرویشان رفت و جایگاه آمریکا در دنیا دچار تزلزل شد. بنابراین دلیل اینکه آمریکا نتوانست پروژه تک‌قطبی کردن را پیش ببرد، یکی این بود که نتوانست پروژه جهانی‌سازی را محقق کند و دلیل دومش هم این بود که در پروژه‌های نظامی‌ای که در منطقه ما و غرب آسیا آغاز کرد، شکست خورد.

دلیل سومی که آمریکائی‌ها را در پروژه جهانی‌سازی دچار چالش کرد، بحران اقتصادی سال ۲۰۰۷، ۲۰۰۸ بود که وزیر دارائی وقت آمریکا بارها به صراحت گفت که نزدیک بود اقتصاد آمریکا به کلی از هم بپاشد و آمریکا با بحرانی جدی روبه‌رو شود.

باز در آن سال‌ها آمریکا بنیه‌ای داشت و توانست خودش را کمی ترمیم کند. البته روند افول اقتصادی ادامه پیدا کرد، ولی آمریکائی‌ها از آن بحران عبور کردند، منتهی در اینجا هم آبرویشان رفت. یعنی هم در حوزه نظامی معلوم شد که مدل آمریکائی چندان مدل توانمند و پیروزی نیست، هم در حوزه اقتصادی معلوم شد که تفکر سرمایه‌سالار و سیستم سرمایه‌داری درنهایت جواب نمی‌دهد و کشورهائی که روی این حوزه تمرکز می‌کنند، دچار چالش می‌شوند. این دلیل سومی بود که پروژه آمریکائی با چالش مواجه شد.

دلیل چهارم؛ اشتباهی بود که کشورهای غربی مخصوصاً آمریکا در رابطه با چین مرتکب شدند و برای خودشان در سطح دنیا رقیبی را ایجاد کردند، ولی دیر متوجه شدند که این سیاست اشتباه بوده است. دلیل این اشتباه هم طمع آمریکائی‌ها بود. در اوایل دهه ۷۰ میلادی آمریکائی‌ها به این اعتقاد رسیدند که می‌شود چین را به نوعی از مجموعه کشورهای کمونیستی جدا کرد. یعنی سیاستمداران آمریکا به برقراری روابط با چین علاقمند شدند، چون می‌خواستند در دنیای کمونیسم برای شوروی رقیب ایجاد کنند و اقتصاددانان آنها هم احساس کردند که چین به خاطر جمعیتش هم بازار خوبی است و هم کارگر ارزان دارد. از این جهت دولت نیکسون به سمت عادی‌سازی روابط با چین رفت. لذا روند عادی‌سازی روابط با چین ادامه پیدا کرد تا دولت چین به تدریج تغییر پیدا کند. این یک نوع پروژه نفوذ اقتصادی در چین بود. احساس آمریکائی‌ها این بود که اگر پروژه نفوذ اقتصادی در چین عملی شود، منجر به نفوذ سیاسی در چین هم خواهد شد و حکومت چین در درازمدت تغییر خواهد کرد، ولی این اتفاق نیفتاد. چینی‌ها به سمت اقتصاد بین‌الملل رفتند و از اقتصاد بین‌الملل برای پیشبرد اهداف اقتصادی خودشان استفاده کردند و صادراتشان را افزایش دادند، ولی به ترکیب سیاسی کشورشان مطلقاً دست نزدند و سیستم تک‌حزبی کمونیستی تا امروز هم ادامه پیدا کرده است.

ابتدا اکثریت با کسانی بود که اعتقاد داشتند باید چین را وارد ساختار اقتصادی دنیا کرد و بعد به تدریج نسبت به این مسئله شک و شبهه پیدا کردند تا اواسط دولت اوباما که اکثریت با افرادی شد که معتقد بودند پروژه تغییر حکومت چین و نفوذ سیاسی در چین با نفوذ اقتصادی شکست خورده است. از همان اواسط دولت اوباما، آمریکا به سمت تقابل جدی‌تر با چین رفت و گفتند ما می‌خواهیم تمرکز بیشتری روی شرق آسیا داشته باشیم. بعد ترامپ این سیاست اوباما را ادامه داد و بایدن هم اکنون همین راه را ادامه می‌دهد و در حال حاضر در آمریکا بین حزب دموکرات و حزب جمهوری‌خواه رقابت است که کدام حزب بیشتر ضدچینی است. و چینی‌ها هم متوجه شده‌اند که قرار نیست سبک قبلی توسط آمریکا ادامه پیدا کند.

پس این هم اشتباهی دیگر بود که آمریکائی‌ها به دست خودشان برای خودشان رقیبی را ایجاد کردند که دارد کم‌کم دنیا را به سمت دیگری می‌برد.

این شکست‌ها متأثر از این تفکر است مخصوصاً تفکر لیبرال ـ اینترنشنالیسم نزد دموکرات‌ها غلیظ‌تر است. این تفکر معتقد است که لیبرالیسم تفکر پیشروئی است و همه جای دنیا باید لیبرال بشوند. و نتیجه متأثر بودن از این تفکر بود که آمریکائی‌ها در چند دهه گذشته وارد پروژه‌هائی شدند که موفق نبوده‌اند و بی‌جهت در کشورهای مختلف دخالت کرده و سیاست‌های غلطی را در پیش گرفته‌اند که به شکست‌هائی در حوزه‌های مختلف منجر شده‌اند. و این تفکر آمریکائی چندان هم قابل ترمیم و اصلاح نیست و به نظر می‌رسد که فعلاً دارد ادامه پیدا می‌کند.

دموکرات‌ها ذیل تفکر لیبرال اینترنشنالیسم و بسیاری از جمهوری‌خواهان ذیل تفکر کنسرواتیسم جدید (نومحافظه‌کار) عمل می‌کنند. از نظر عقبه فکری، لیبرال اینترنشنالیسم را هم می‌توان بین‌المللی‌گرائی لیبرال ترجمه کرد. این دو نوع تفکر، عقبه‌های فکری متفاوتی دارند، ولی در عین حال هر دو جریان در سیاست خارجی آمریکا به نتیجه می‌رسند. لیبرال‌‌ها با عقبه‌ی تفکر لیبرال به این نتیجه می‌رسند که باید در عراق حضور پیدا کرد و نومحافظه‌کارها با عقبه نگاه ژئوپلتیک به این نتیجه می‌رسند که باید عراق را اشغال کرد. در زمان جنگ عراق، هم دموکرات‌ها و هم جمهوری‌خواهان به جنگ عراق رأی دادند. اینها از نظر عقبه فکری کمی با هم متفاوتند، ولی از نظر نتیجه‌ای که به آن می‌رسند، خیلی وقت‌ها هم‌نظر می‌شوند و این مشکلی ریشه‌ای است که در آمریکا وجود دارد و به نظر می‌رسد که به این راحتی‌ها هم حل نمی‌شود و این سیستم مافیائی‌ای که دولت آمریکا مشهور به آن هست، در نهایت برای پیگیری سیاست‌هائی که در درازمدت جواب نمی‌دهند، بهانه‌ای درست می‌کنـد.

دلایلی که عرض کردم دلایل به شکست انجامیدن پروژه آمریکائی تک‌قطبی‌سازی بود و نظم مورد نظر آمریکائی‌ها دچار چالش شده و داریم وارد نظم جهانی جدیدی می‌شویم.

جبهه مقاومت در برابر غرب در حال گسترش است

*به نظر جنابعالی بحران اوکراین چه تاثیری بر نظم جدید جهانی دارد و باید منتظر چه اتفاقاتی باشیم؟ جایگاه جمهوری اسلامی ایران در این دوره گذار کجاست و اصولاً چه نقشی در نظم جدید می‌تواند داشته باشد؟

به نظر می‌رسد، تحولات اوکراین در حال تسریع در روندهائی است که از قبل شروع شده بودند. در روسیه یک جریان قوی منتقد غرب و آمریکا وجود داشت که بعد از جریانات اوکراین دارد قدرت می‌گیرد. پیش از این هم این افزایش قدرت برای روسیه وجود داشت که در اوکراین منجر به سیاست تقابل با غرب شد. این جریان به خاطر فشاری که آمریکائی‌ها دارند روی چین اعمال می‌کنند، دارد در آنجا هم قدرت می‌گیرد. تا مدتی قبل در دنیا محور مقاومتی وجود داشت و ایران و بعضی از دوستان ایران در منطقه در رأس این محور بودند. حالا این محور مقاومت دارد در مقابل هژمونی غربی گسترش پیدا می‌کند و کشورهائی که به صورت سنتی، روابط معمولی با غرب داشتند ـ مثل روسیه و چین ـ دارند به سمت تقابل می‌روند. اینها می‌دانند که اگر آمریکا در تقابل با روسیه پیروز بشود، کشور بعدی چین است. به همین دلیل حواسشان هست که تا جائی که می‌توانند اجازه ندهند که پروژه آمریکائی به پیروزی برسد.

پس در این دوره گذار، ما شاهد تحولات جدی‌ای خواهیم بود، چون داریم از نظمی به نظم دیگری حرکت می‌کنیم و لذا کشورها تصمیمات با ریسک بالا می‌گیرند، چون می‌خواهند در نظم جدید جایگاه بهتری داشته باشند و دارند از خودشان تحرکاتی را نشان می‌دهند که این اتفاق بیفتد. از این جهت به نظر می‌رسد ما در حوزه‌های مختلف شاهد این مسئله خواهیم بود که کشورها سعی خواهند کرد از ابزار قدرتی که دارند و از مزیت‌هائی که دارند برای رسیدن به اهداف مدنظرشان استفاده کنند.

ما هم قاعدتاً باید به این مسئله بپردازیم همان‌‌طور که رهبر معظم انقلاب هم در فرمایشات اخیرشان اشاره فرمودند ممکن است کشورهائی که در این تحولات حواسشان نباشد و دقت کافی نکنند، منزوی بشوند. از کلمه منزوی استفاده کردند. در حوزه سخت‌افزاری و در حوزه نرم‌افزاری باید فکر و طراحی بشود.

قاعدتاً هم ایران و هم کشورهای دیگر باید به مزیت نسبی خودشان نگاه کنند. به نظر می‌رسد مزیتی که ما داریم و منابع قدرتی که جمهوری اسلامی را تا به حال سرپا نگه داشته و موجب پیشرفت شده، باید مطالعه و تقویت بشوند. با توجه به تحولاتی که در دنیا شاهد هستیم، به نظر می‌رسد که جبهه مقاومت در برابر غرب دارد یاران جدیدی پیدا می‌کند، به نظر من در اینجا مزیت نسبی ما مشخص می‌شود، چون ایران در زمینه مقابله با غرب به صورت سنتی پرچمدار بوده است.

مزیت نسبی ما قدرت تأثیرگذاری فکری و جایگاه ما به عنوان کشوری است که سال‌هاست در مقابل زیاده‌ خواهی‌های غرب دارد مقاومت می‌کند. در مقایسه با کشورهائی که تازه دارند به صورت جدی وارد این عرصه می‌شوند، ایران حالت پیشکسوتی دارد و این مزیت ما در حوزه قدرت نرم کشور و الگوئی است که این قدرت به دنیا ارائه می‌دهد. در این دوره گذار هم با حضور در عرصه بین‌الملل و جایگاهی که به عنوان کشور پرچمدار مقاومت در دنیا داریم باید تفکر و مکتب مقاومت را در دنیا، فراتر از منطقه خودمان تسرّی و ترویج کنیم.

به نظر می‌رسد این حوزه، مزیت نسبی ماست. ایران در بعضی از حوزه‌های قدرت توانسته خودش را مدیریت کند، ولی لزوماً مزیت ویژه‌ای ندارد. مثلاً کشور در حوزه اقتصادی بعضاً دچار چالش‌هائی است. چیزی که مزیت به نظر می‌رسد، همان قدرت نرم کشور است که باید به آن توجه بشود. البته در کنار این جایگاه، ایران در زمینه قدرت سخت و نظامی هم جایگاه و توانمندی‌های ویژه‌ای پیدا کرده و اگر کشور بتواند با استفاده از این مزیت‌ها و ابزارهائی که دارد جایگاه اصلی خود را در دنیا که همان جایگاه مقاومت در برابر زیاده‌خواهی‌های غرب به ویژه آمریکاست، بیش از گذشته تثبیت و این تفکر را در دنیا ترویج کند، آن وقت زمانی است که می‌توانیم به این موضوع خوش‌بین باشیم که در یک دنیای چندقطبی، ایران می‌تواند در کنار کشورهای دیگر همسو، جایگاه خوبی داشته باشد. این جایگاه در حوزه قدرت الهام‌بخشی، طبعاً برای کشور تبعات اقتصادی خواهد داشت. قاعدتاً یکی از پروژه‌های کشور باید همکاری بیشتر با کشورهای همفکر و همسو در حوزه اقتصادی باشد. ارتقای روابط با کشورهای منتقد هژمونی غرب می‌تواند فرصتی باشد. پیوستن به سازمان‌هائی مثل بریکس – این سازمان در سال ۱۹۹۶ توسط رهبران چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان با هدف برقرار کردن موازنه در برابر نفوذ آمریکا و ناتو در منطقه، پایه‌گذاری شده- می‌تواند جزو اولویت‌ها باشد. ارتقای جایگاه ایران در سازمان همکاری شانگهای، و ارتقای سیاست‌‌هائی که کشور را به سمت کشورهائی می‌برد که علاقمند به کار با ایران هستند. گذر از توهم بهبود روابط غرب با ایران. کما اینکه این توهم در کشور وجود داشت که می‌شود روابط با غرب را عادی‌سازی کرد و از مزایای آن منتفع شد! ولی تجربیات گذشته در این زمینه جواب نداده است.

دنیای جدید دنیائی است که خود غربی‌ها می‌گویند غرب دارد جایگاهش را از دست می‌دهد و ادامه سیاست‌های غرب‌گرایانه قطعاً به نفع کشور نخواهد بود.

به نظر می‌رسد که ما هم در حوزه قدرت نرم و هم در حوزه قدرت سخت فرصت‌هائی داریم. یک زمانی به این دلیل که نهادهای بانکی جهان غالباً دست غربی‌ها بود، ما در دنیا دچار چالش بودیم. الان با تحولاتی که در روسیه اتفاق افتاده، هم روس‌ها، هم چینی‌ها و هم بسیاری از کشورهای دیگر متوجه شده‌اند که وابستگی به نهادهای بانکی و مالی این کشورها ضرر بزرگی می‌زند، از این جهت نهادهای موازی دارند ایجاد می‌شوند که به نفع ماست. یعنی ما داریم از دنیائی که آمریکائی‌ها ترسیم می‌کردند که یک دنیای تک‌قطبی است و باید ایران هدف اصلی حملات قرار گیرد، داریم به دنیای جدیدی پا می‌گذاریم. جایگاه آمریکا و غرب در دنیا رو به افول است و کشورهای رقیب غرب دارند به صورت جدی و تمام‌قد وارد صحنه می‌شوند و این تحولات در دنیا قطعاً در مسیری قرار دارند که به نفع جمهوری اسلامی هستند، منتهی مثل هر فرصت دیگری، باید از این فرصت هم بدان‌گونه که نیاز است استفاده شود.

12جولای/22

استعفای صدری‌ها و امتحان بزرگ جریان هماهنگی عراق

با گذشت هفت ماه از برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق تشکیل کابینه جدید بر پایه اکثریت پارلمانی همچنان با انسداد سیاسی مواجه است و هیچ یک از گروه‌های سیاسی حاضر به گذشت برای ایجاد این ائتلاف اکثریتی و حل مشکلات اجتماعی نیستند.

این بحران از آنجا آغاز شد که گروه اکثریت ۶۵% شیعه در عراق عمدتاً میان دو گروه چهارچوب هماهنگی با ۸۸ کرسی و جریان سائرون با ۷۴ کرسی تقسیم شد و به‌رغم اینکه این دو جریان تقریباً نیمی از ۳۲۹  کرسی‌های مجلس را  به دست آورده بودند؛ اما به علت رقابت شدید این دو امکان تشکیل کابینه جدید تا کنون فراهم نشده است.

اولین ماموریت مجلس جدید انتخاب رئیس جمهور است که باید با دو سوم آرا انتخاب شود و به علت عدم توافق گروه‌های پارلمانی و نداشتن  دو سوم با این یا آن گروه، امکان تکمیل انتخاب ارکان دیگر دولت نیست و بدون انتخاب رئیس جمهور امکان اجماع شیعی. برای انتخاب نخست وزیر از سوی اکثریت پارلمانی نیز آسان نخواهد بود.

اقدام اخیر مجلس عراق در تصویب لایحه منع هرگونه عادی‌سازی رابطه با رژیم صهیونیستی با اکثریت قاطع پارلمانی با همه اشکالاتی که دارد ممکن است شرایط اتفاق و هماهنگی را در عراق تسهیل کند.

خلاصه شرایط کنونی عراق به این شرح است:

۱٫توافق نکردن دو گروه شیعه در تشکیل کابینه جدید، عدم حل مشکلات گسترده سیاسی و ارائه ندادن خدمات اجتماعی از آب تا برق و اصلاح اقتصادی را به دنبال دارد و نارضایتی شدیدی را در میان مردم عراق پدید آورده است. خیلی‌ها معتقدند اگر در حال حاضر، جامعه به سمت انتخابات جدیدی برود افراد دیگری انتخاب و نتایج متفاوتی حاصل خواهد شد.

البته مردم این کشور آقای مقتدی صدر رهبر جریان سائرون را بیش از چهارچوب هماهنگی در ایجاد این شرایط  مقصر می‌دانند، زیرا او اعلام کرده حاضر است با کردها و سنی‌ها ائتلاف کند؛ اما حاضر به همکاری با چهارچوب هماهنگی نیست. این موضع این سئوال را مطرح می‌کند که چرا یک گروه شیعه حاضر است با کردها و سنی‌ها کار کند؛ اما با برادر شیعه خود همکاری نمی‌کند؟ صدری‌ها چهارچوب هماهنگی را مرتبط با ایران می‌دانند، در حالی که برخی جریانات کرد با بعثی‌های سابق و رژیم صهیونیستی ارتباط دارند و گروه‌های سنی نیز فرمانبردار عربستان سعودی، امارات متحد عربی و ترکیه هستند. بهرغم این شرایط سید مقتدی صدر حاضر به همکاری درون شیعی نیست!. چهارچوب هماهنگی بارها اعلام کرده که حاضر است با جریان صدری همکاری کند؛ اما با واکنش منفی آقای مقتدی صدر روبهرو شده است.

۲٫مسلماً اختلاف میان دو تشکل شیعی، یک اختلاف ایدئولوژیک نیست، بلکه شخصی است. در سال ۲۰۱۴ و در دوران نخست‌وزیری آقای مالکی، وی در عملیات (جوله‌الفرسان) به سرکوب صدری‌ها در استان بصره دست زد و این اقدام و خاطره تلخ از آن زمان تا کنون مهم‌ترین مانع همکاری میان مالکی و مقتدی صدر بوده و میانجیگری ایران هم برای عبور از این مانع تا کنون به نتیجه نرسیده است.

چهارچوب همکاری از چند تشکل مانند گروه بدر، عصائب اهل حق، جریان حکمت، حزب‌الله عراق و ائتلاف دولت قانون تشکیل می‌شود و هیچ یک از این گروه‌ها به‌تنهایی حاضر به همکاری با صدر نیستند.

۳٫نادیده گرفتن شرایط سخت مردم عراق از سوی گروه‌های سیاسی و مقدم دانستن کینه‌های فردی و گروهی بر منافع عمومی مردم ممکن است در آینده نزدیک به تحولات سیاسی در عراق منجر شود. به عبارت دیگر رویگردانی مردم از این گروه‌ها ممکن است به اعتراضات همگانی جدید و یا به انتخاب افراد و جریان‌های جدید در انتخابات آتی منتهی شود و این واقعیت متاسفانه تا کنون دو جریان بزرگ شیعه را به فکر وانداشته تا به‌سرعت به نفع همه مردم عراق، به‌ویژه شیعیان اختلافات را کنار بگذارند.

۴٫تصویب لایحه جرم دانستن هرگونه ارتباط با رژیم صهیونیستی در تاریخ معاصر عراق اقدام مهمی است که همه گروه‌های شیعه، کرد و سنی به آن رای دادند، در حالی که نمایندگان حزب دموکرات کردستان اغلب به آن رای منفی یا ممتنع دادند و اقلیتی از عرب‌های سنی نیز در این زمینه نظر مخالف داشتند. در این رای‌گیری ۲۷۵ نماینده از ۳۲۸ مجموع نماینده پارلمان عراق به این قانون رآی دادند که نشان‌دهنده بزرگت‌رین اجماع ملی در یک زمینه سیاسی است که پارلمان عراق در چند سال اخیر نظیری برای آن ندیده است.

البته در ماده ۴ این قانون، دیدارهای دینی با موافقت وزارت کشور عراق ممکن دانسته شده که تفسیرهای مختلفی پیدا کرده و مجلس حاضر به ارائه تفسیر دقیق آن نشده است. آیا این بدین معناست که یهودیان به عنوان زائران اماکن دینی، مجاز به ورود به کشور عراق‌اند یا برعکس عراقی‌ها مجازند به عنوان زائر دینی به فلسطین اشغالی سفر کنند؟

اما به‌رغم وجود این نقطه ضعف کوچک، دولت آمریکا از طریق سخنگوی وزارت خارجه خود نگرانی عمیقش را از تصویب این قانون اعلام کرد و آن را تهدیدی برای آزادی بیان در جامعه عراق و متناقض با فرآیند منطقه‌ای اقدامات دیگر دولت‌های عربی در برقراری رابطه با رژیم صهیونیستی دانست. چند کشور اروپای غربی نیز تصویب این قانون را خطری در جهت تقویت فرآیند یهودی‌ستیزی می‌دانند. این موضع‌گیری‌ها نشان داد که غرب حامی اصلی رژیم صهیونیستی است و با هر فرآیندی که مانع از به رسمیت شناخته شدن آن باشد، مخالف است.

به اعتقاد تحلیلگران سیاسی، تصویب قانون منع هرگونه عادی‌سازی رابطه با رژیم صهیونیستی با بالاترین رآی ممکن در پارلمان عراق و هم‌نظر شدن دو گروه شیعه و بلکه قریب به اتفاق همه گروه‌های سیاسی عراق در این امر بسیار مهم که آینده سیاست‌های عراق را تعیین می‌کند، ممکن است زمینه‌های اشتراک و تقارب میان دو گروه شیعه را فراهم سازد تا با این اقدام مبارک، مصلحت کشور را بر منافع حزبی ترجیح دهند و در انسداد سیاسی عراق گشایشی پدید آید.

استعفای همه نمایندگان جریان صدری و اعلام سیدمقتدی صدر در بستن همه دفاتر این جریان در عراق هر چند غیر مترقبه است و این جریان را در جبهه اپوزسیون قرار می‌دهد ولی راه را برای حل بن‌بست سیاسی عراق باز می‌کند و زمینه تشکیل دولت جدید به ریاست جریان چهارچوب هماهنگی را فراهم می‌سازد. امروزه جریان هماهنگی در برابر امتحان بزرگی است که اگر موفق شود شرایط آینده را برای خود بهبود خواهد داد و در انتخابات بعدی شانس خود را تقویت می‌کند ولی اگر موفق نشود و نتواند مشکلات اجتماعی را حل نماید آینده سیاسی خود را با چالش مواجه خواهد کرد و احتمال بازگشت به انتخابات زودرس دور از انتظار نخواهد بود.

12جولای/22

نتیجۀ عکس پول‌پاشی عربستان و امارات در انتخابات لبنان! انتخابات لبنان؛ راهبردها، و پیامدها

مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین انتخابات پارلمانی در تاریخ معاصر لبنان در روز یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ در سراسر لبنان برگزار شد.

سئوالاتی که معمولاً ناظران سیاسی، متعاقب برگزاری هرگونه انتخاباتی از جمله انتخابات پارلمان لبنان می‌پرسند این است که آثار و پیامدهای انتخابات مجلس لبنان چیست؟ آیا نتایج انتخابات بر وضعیت سیاسی و اقتصادی لبنان، نتایج ملموس و کارآمدی دارد؟ یا یک تحول شکلی و روزمره را برای این کشور به ارمغان آورده است؟  برای پاسخ به این سئوالات ضروری است نکات زیر مورد مطالعه و دقت نظر قرار گیرند:

حساسیت و اهمیت انتخابات پارلمانی ۲۰۲۲ لبنان

انتخابات پارلمانی ۲۰۲۲ لبنان در مقایسه با انتخابات قبلی از حساسیت و اهمیت زیادی برخوردار بود. از این ‌رو    اهتمام بین‌المللی زیادی در قبال آن وجود داشت و رسانه‌های بین‌المللی با  تلاش ویژه‌ای به پوشش این انتخابات پرداختند.

از تبلیغات انتخابات پارلمانی ۲۰۲۲ به خاطر شدت و اهداف آن به‌مثابه جنگ ۳۳ روزه سیاسی نام برده شد. هدف، جبران شکست نظامی رژیم صهیونیستی در حمله به لبنان در جولای سال ۲۰۰۶ و ساقط کردن سلاح مقاومت و دل بستن به خسته کردن حامیان مقاومت بود که شکست خورد و دشمنان مقاومت را ناامید کرد.

تلاش قدرت‌ها و کشورهای مخالف مقاومت برای تاثیرگذاری بر نتیجه انتخابات

برخی قدرت‌ها و کشورها به‌ویژه آمریکا و عربستان و متحدین آنها برای انتخابات لبنان هزینه‌های مالی و سیاسی فراوانی کرده بودند و امیدوار بودند که در سایه کسب ائتلاف فراکسیون اکثریت پارلمان، نقشه سیاسی ترکیب قدرت در عرصه روسای پارلمان و ریاست جمهوری و نخست وزیر لبنان و راهبردهای بعدی را به نفع خود تغییر کیفی دهند.

بر خلاف سفیر و دیپلمات‌های سفارت ایران در بیروت که با رعایت پروتکل‌های دیپلماتیک و بر مبنای اصل عدم دخالت در امور دیگر کشورها در روز انتخابات و یا قبل از آن در میتینگ‌های انتخاباتی حضور نداشتند، سفرا و دیپلمات‌های آمریکا و عربستان سعودی تقریباً در اکثر میتینگ‌های انتخاباتی مخالفین جبهه مقاومت حضور فعال داشتند و با وعده و وعید به جریان‌های مخالف حزب‌الله و تطمیع آنها تلاش می‌کردند کاندیداهای مخالف جبهه مقاومت را تقویت کنند.

سید حسن نصرالله دبیر کل حزب‌الله در اولین سخنرانی خود پس از انتخابات ۲۰۲۲ در این ‌باره به تبیین دروغ رایج‌ در لبنان پرداخت و اظهار داشت: «این دروغ مطرح شده است که ایران لبنان را اشغال کرده است، اما ما سفیر آمریکا را می‌دیدیم که در مراکز رأی‌گیری تردد می‌کرد و سفارت آمریکا برای خود لیست تشکیل داده و سفیر عربستان سعودی نیز یکی از فعال‌ترین ستادهای انتخاباتی در لبنان بود.»

 رسوایی دخالت‌های سیاسی و مالی آمریکا و رژیم آل سعود کاملاً علنی و مثل روز روشن بود. البخاری سفیر سعودی در لبنان و شیا سفیر آمریکا در راستای حمایت از فهرست سمیر جعجع ـ همان زندانی سابقی که محکوم به ترور رشید کرامی نخست وزیر اسبق لبنان بود و به دنبال عفو پس از توافق طائف از زندان بیرون آمد ـ در همه‌ جای لبنان پرسه زدند.

موضوع به دخالت سیاسی و مالی محدود نشد و کار به تهدید علیه سعد حریری ـ اگر حامیانش را به سمت رای دادن به انتخاب فهرست سمیر جعجع سوق ندهد ـ کشید. این تهدیدات را می‌توان از هجمه شدید از سوی روزنامه عکاظ برداشت کرد.

بدون شک و به دور از دروغ‌های رسانه‌های آمریکایی و کشورهای حوزه خلیج فارس علیه مقاومت در انتخابات مبنی بر از دست رفتن برخی کرسی‌های متحدان مقاومت در پارلمان، دولت آمریکا و نیز رژیم صهیونیستی به حجم شکستی که در این انتخابات سرنوشت‌ساز بدان گرفتار شدند، واقفند.

پول‌هایی که دشمنان مقاومت هزینه کردند و از میلیاردها دلار فراتر رفت، مصداق آیه کریمه ۳۶ سوره مبارکه است که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَهً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَالَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ یُحْشَرُون: کافران اموالشان را انفاق می‌کنند برای این مقصود که راه خدا را ببندند، پس به‌زودی مال‌هایشان بر سر این خیال باطل برود و حسرتش بر دل آنها بماند و آن‌گاه مغلوب نیز خواهند شد و کافران را به سوی جهنم جمعا رهسپار سازند.»(انفال/۳۶)

راهبردهای کارساز حزب الله در فرایند انتخابات

نوار موفقیت‌های ارزشمند رهبری حزب‌الله لبنان دو مشخصه بارز دارد. یکی بهره‌گیری از قدرت سخت‌افزاری نظامی و امنیتی خود و تفهیم معادله توازن وحشت به رژیم صهیونیستی و دیگری اتخاذ رویکرد نرم‌افزارانه سیاسی مبتنی بر تعامل سازنده و معقول و متناسب با همه خاستگاه‌های طوایف و احزاب لبنانی، آن هم از موضعی خردورزانه و مترقیانه برای پیشبرد مسائل و مشکلات ناشی از نارسایی‌ها و بحران اقتصادی و مالی جامعه لبنان و برآمده از مفاسد مقامات بانکی و مالی این کشور و عوارض متاثر از سیاست‌های صندوق بین‌المللی پول که موجب سقوط ۹۰ درصدی ارزش لیره لبنان شده و متعاقب آن عوارض ناشی از کمبود سوخت، گندم و برق در لبنان که نتایج ناگواری را برای مردم لبنان به همراه داشته است.

رهبری‌ حزب‌الله در سایه میراث  پیروزی‌های این جنبش در برابر تجاوزگری رژیم صهیونیستی از سال‌های ۱۹۸۵، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶ در ارتباط باعقب راندن صهیونیست‌ها از جنوب لبنان و نهایتاً در چهارچوب موفقیت منطقه‌ای سال ۲۰۱۶ با مشارکت دیگر نیروهای مقاومت در بیرون راندن داعش از سوریه با مشارکت متحدین جمهوری اسلامی ایران، قفل بحران ناامنی‌های فزاینده و ساختگی و فتنه تکفیری ناشی از راهبرد تصنعی  آمریکا و متحدین غربی ـ عبری  ـ عربی را در منطقه شکست و موقعیت خود را به‌طرز  چشمگیری ارتقا داد.

رهبری حزب‌الله قبل از انتخابات پارلمان لبنان با رونمایی از راهبرد هوشمندانه خود متناسب با مقتضیات مرحله جدید جامعه لبنان، چندین اصل و قاعده حکیمانه و هوشمندانه خود را برای همگان تبیین کرد و بدین‌ وسیله رویکرد مترقیانه و واقع‌بینانه‌اش را به معرض نمایش گذارد.

در ادامه مبحث، راهبردهای کارساز حزب‌الله مرور و ارزشیابی قرار می‌گیرد.

اول: ما در انتخابات بر حقوق و جایگاه و سهم همه طوایف و احزاب و لزوم حفظ و صیانت از آن تاکید داریم.

دوم:  ما با نگاه مسئولیت‌پذیر و تشریک مساعی به دنبال کمک و مساعدت در زمینه حل مشکلات معیشتی و اقتصادی جامعه و آماده همه‌ نوع مساعدت متعهدانه هستیم.

سوم: ما از اینکه جامعه اهل تسنن در سهم مشارکتی خود دچار نارسایی و تشتت شده نگرانیم و این امر را به مصلحت لبنان نمی‌دانیم.

چهارم: راهبرد حزب‌الله از ابتدای تشکیل  این جنبش در لبنان، مشارکت منفعت‌طلبانه در حاکمیت رسمی و دولت نبوده است، زیرا رویکرد اعلام شده از سوی این جنبش مبتنی بر اهتمام به حفظ وجاهت و منزلت مردمی خود و مقدم شمردن منافع اجتماعی بر منفعت‌طلبی حزبی بوده است و در این راستا، همواره راهبرد کمک به دیگران به‌ویژه  شخصیت‌های پاکدست و متعهد را برای پذیرش مدیریت امور حکمرانی توصیه و سفارش کرده‌ایم…

پنجم: رهبری حزب‌الله قبل از اعلام نتایج انتخابات تاکید کرد که هر نتیجه‌ واقعی‌ای که از صندوق‌ها بیرون بیاید، مورد پذیرش ماست و بدین وسیله، الگوی منطقی و سخاوت‌مندانه‌ای از تعامل با مسائل سیاسی و التزام به اصول اخلاقی را متجلی ساخت.

ششم: در خصوص نتایج انتخابات با پرهیز از هر گونه مبالغه‌گویی و با رعایت اصول راستگویی و صداقت، باید گفت که هیچ یک از گروه‌ها و ائتلاف‌های عمده در لبنان از اکثریت برخوردار نشده‌اند.

هفتم: حزب‌الله نقشه راه موفقیت فراروی بحران‌های  ویرانگر ناشی از کاهش فزاینده ارزش پول ملی؛ مبارزه موثر با فساد اداری و ورشکستگی مالی ناشی از سرقت اموال و سقوط اعتبارات و سپرده‌های واگذار شده مردم  به بانک‌ها و رفع عوارض ناشی از توطئه حساب شده رژیم صهیونیستی در انفجار بندر بیروت و صدمات وارده به امکانات مردم را با اتخاذ رویکرد مشارکت دلسوزانه، مسئولانه و همگانی طوایف و احزاب در مدیریت امور کشور می‌داند…

هشتم: به‌طور سنتی در پنج‌ دهه گذشته، چهار طائفه کلیدی (شامل رهبران مسیحی مشتمل بر: حزب کتائب و قوات لبنانی و جنبش آزاد ملی؛ شیعیان شامل: حزب‌الله و امل؛ اهل تسنن به رهبری خانواده حریری و دیگر خانواده‌های تکنوکرات سنی؛ دروزی‌ها؛ خانواده‌های جنبلاط و ارسلان) در اتخاذ تصمیمات کلان و ائتلاف‌سازی‌ها به عنوان هسته اصلی تصمیم‌سازی‌ها همراه با سیاست‌های چهار بازیگر منطقه‌ای شامل جمهوری اسلامی ایران، رژیم آل سعود، رژیم صهیونیستی، سوریه و بازیگران بین‌المللی، به‌ویژه آمریکا و فرانسه، در ترسیم معادلات جاری لبنان چه دیگران بخواهند و چه نخواهند؛ نقشی موثر و تعیین‌کننده داشته‌اند.

نهم: واقعیت این است که نتایج انتخابات پارلمانی لبنان، در معادله و موازنه داخلی قوا در لبنان، اثر تعیین‌کننده و کلیدی به نفع هیچ یک از بازیگران محلی و منطقه‌ای نداشت. به‌ویژه راهبرد سرمایه‌گذاران مالی و سیاسی آمریکا و عربستان برای متحدین لبنانی‌شان نتوانست مولفه کارآمدی را برای افزایش نفوذ آنها در حاکمیت لبنان را تامین کند؛ زیرا اینک در لبنان، معادله معروف کارآمدی دارد که به تعبیر ضرب‌المثل لبنانی‌ها، «لن یکون تحالفات کِرَمل»؛ یعنی ائتلاف‌سازی به‌مثابه  رمل، تغییر‌ساز نبوده است و اثر خود را در معادله  لبنان در ارتباط با بازیگر اصلی محلی از دست داده و حزب‌الله لبنان به عنوان در اختیار دارنده مولفه بی‌بدیل تاثیرگذاری در دو وجه سخت‌افزاری و نرم‌افزاری، هسته مرکزی انرژی‌دهنده به ائتلاف‌ها و تاثیرگذار اصلی محسوب می‌شود و بدون مشارکت این جنبش، امکان تحقق هیچ هدفی در لبنان، میسر نمی‌شود.

دهم: در جمع‌بندی مختصر، حزب‌الله لبنان در موقعیت فعلی، هم وزن سخت‌افزاری موازنه‌ساز در عرصه مقاومت را در اختیار دارد و هم به‌مثابه تشکلی با هوشمندی و تدبیر و درایت حداکثری، مولفه‌های حکمرانی پیچیده و واقع‌بینانه و شایسته را در مدیریت حل مشکلات جاری ملحوظ  می‌دارد.

از سوی دیگر حزب‌الله، ابزار کارآمدی پول‌پاشی عربستان و امارات را نیز به نفع اهداف جامعه لبنان،  مدیریت و آثار منفی  آن را از طریق رویکردهای عقلانی محور مقاومت و انعطاف‌پذیری به نفع مصالح مردم در لبنان هدایت می‌کند؛ به‌طوری که گویی که گوی میدان را در زمام امور و تسلط آن و اعمال نفوذ موثر به ید اختیار خود درآورده است.

به همین خاطر یک اجماع کلان در بین مردم وجود دارد که فقط رهبری حزب‌الله است که می‌تواند در پرتو ظرفیت‌ها و اجرای سوابق طرح‌های خود، بحران مزمن برق و سوخت و نان در لبنان را مرتفع سازد؛ زیرا در چندین نوبت قبلی رهبری حزب‌الله نشان داده است که هر موقع اراده کنند می‌تواند در پرتو پاکدستی و کارآمدی خود، این نوع مشکلات ‌را به شکل مطلوب و سهلی، حل ‌کند.

شکست پروژه ساقط کردن مقاومت و متحدانش

آنچه پروژه ساقط کردن مقاومت و متحدان آن را به شکست کشاند، صحنه‌هایی بودند که در کمپین‌های انتخاباتی مقاومت شاهد بودیم و حضور مردمی که شبیه طوفان انسانی بود. این مردم بودند که وفاداری خود را به رهبران مقاومت نشان دادند و از سلاح مقاومت که آزادکننده لبنان از اشغال صهیونیست‌ها بود و نیز سلاحی که از لبنان در برابر حمله تکفیری‌های تروریست داعشی پاسداری کرد، حمایت کردند.

مقاومت در هرخانه در جنوب از بقاع تا شمال گرفته، حاضر است

علت دیگر این است که گروه ضد مقاومت، پروژه انتخاباتی اصلاح‌طلبانه یا توسعه محور برای اداره کشور ندارد و کل موضع‌گیری و پروژه سیاسی آن خلع سلاح مقاومت است. سرانجام این پروژه اسرائیلی ـ صهیونیستی ـ عربی  ـ آمریکایی برای سیطره بر لبنان بدون وارد شدن به جنگ نظامی به نفع مقاومت است.

به همین دلیل در کمال تعجب فقط سه نامزد از نامزدهای  مورد حمایت مستقیم سفیر آمریکا در لبنان توانستند وارد پارلمان شوند. این سه نامزد نیز بیشتر به دلیل سوابق خانواد‌گی‌شان رای آوردند و نه حمایت آمریکا از آنها.

جالب اینکه بهرغم هزینههای میلیاردی و پمپاژ خبری فراوان توسط رسانه‌های وابسته به آمریکا و متحدینش در منطقه فقط یک نامزد مورد حمایت آمریکا از میان مسلمانان موفق شد رأی بیاورد و مردم مسلمان لبنان دست رد به سینه همه کاندیداهای مسلمان مورد حمایت آمریکا زدند.

سید حسن نصرالله در اولین سخنرانی خود بعد از اعلام نتایج انتخابات پارلمانی سال ۲۰۲۲ در این کشور خطاب به مردم لبنان در این‌ باره اعلام کرد: «من به این ملت وفادار می‌گویم که شما امنیت و آرامش سیاسی و ملی مطلوب برای مقاومت و سلاح آن را در برابر حملات علنی و واضح دشمن ایجاد کردید و این دستاوردی است که شما آن را محقق کردید…نتایج بزرگی به دست آمد که نشان‌دهنده پیام‌های قبلی در خصوص تمسک به مقاومت و معادله طلایی آن و دولت عادل و قادر به انجام اصلاحات و صلح داخلی و همزیستی مسالمت‌آمیز با اولویت حل‌ و فصل بحران‌های حیاتی و اقتصادی مردم است.

«این دستاورد با وجود هجمه‌های تبلیغاتی روانی گسترده ضد ما و متحدان مقاومت و در پی فشارهای اقتصادی و بحران‌سازی‌های موجود در لبنان محقق شد و با همه تهدیدها و ارعابی که مردم با آن مواجه شدند، دشمن نتیجه مطلوبش را کسب نکرد و حضور گسترده در سه جشنواره بزرگ، جوابی به این تهدیدات بود. حضور انبوه مردم در روز رأی‌‌گیری و نتایجی که به دست آمد، جواب دیگری بود. … ما به این پیروزی بزرگ افتخار می‌کنیم، به‌ویژه زمانی که می‌بینیم این پیروزی در چه شرایطی به دست آمد و چه هزینه‌هایی برای جلوگیری از آن صورت گرفت.»

نتایج انتخابات

نتایج نهایی انتخابات لبنان نشان داد که هنوز حزب‌الله لبنان و متحدینش اکثریت نسبی پارلمان لبنان را در اختیار دارند و آمریکا و متحدینش فقط توانسته‌اند در بخش مربوط به متحدین حزب‌الله در میان مسیحیان لبنان چند رأی بیشتر کسب کنند.

برای اینکه تصویر واضح‌تری از شرایط پارلمانی لبنان داشته باشیم باید بدانیم که پارلمان لبنان حدود ۱۲۸ نماینده دارد که اصولاً میان مسلمانان و مسیحیان به‌طور مساوی تقسیم می‌شوند.

حزب‌الله و متحدینش در دوره قبل چیزی حدود ۷۲ کرسی در اختیار داشتند و در این انتخابات چیزی حدود ۶۸ کرسی (مسلمان و غیر مسلمان) را در اختیار گرفته‌اند.

البته در این انتخابات ۱۲ کاندیدای مستقل موفق شدند به مجلس لبنان راه پیدا کنند که در نوع خود در این کشور بی‌سابقه است. بیشتر این کرسی‌ها مربوط به طرفداران حزب‌المستقبل (سعد حریری وابسته به عربستان سعودی) است که به دلیل عدم مشارکت در انتخابات کرسی‌هایش را کلاً از دست داد.

البته اگر نتیجه به دست آمده در انتخابات را با توجه به حجم هجمه علیه مقاومت بسنجیم، کمتر از پیروزی نظامی در جنگ ۳۳ روزه نیست و برای حامیان مقاومت رضایت‌بخش و برای حامیان رقبای مقاومت در لبنان و خارج آن شکست محسوب می‌شود.

بازنده بزرگ در این انتخابات گردانندگان هجمه و کمپین خلع سلاح مقاومت یعنی دورثی شیا، سفیر آمریکا و ولید‌البخاری، سفیر سعودی در لبنان به‌عنوان محور و گردانندگان اصلی هجمه انتخاباتی گروه ضد مقاومت لبنان بودند.

در نقطه مقابل این جریان رهبری حزب‌الله لبنان قرار داشت که به‌رغم وجود فشارهای عربی و غربی و عبری از داخل و خارج لبنان و با وجود همه فشارهای اقتصادی و معیشتی تحمیل شده بر ملت لبنان، در پرتو نتایج موفقیت‌های مکتسبه سه دهه‌ای ناشی از فداکاری‌های نیروهای مقاومت و رهیافت‌های هوشمندانه سیاسی محور مقاومت توام با واقع‌گرایی ناشی از تعامل رویکرد سازنده عقلانی و مسئولیت‌شناسانه از طریق همزیستی مسالمت‌آمیز و قابل تفاهم با ۱۷ طائفه ذی‌نفع در نقشه و جغرافیای حیات سیاسی و قومیتی لبنان، به جریان‌های معارض مقاومت نشان داد که لبنانی‌ها همچنان حامی محور مقاومت هستند و آمریکا و متحدانش در انتخابات لبنان شکست خورده‌اند.

سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان در سخنرانی خود پس از انتخابات لبنان، یکی از نتایج انتخابات را افشای دروغ‌های متعدد خواند و و در این ‌باره اظهار داشت: «بعد از انتخابات جریانی که بیشترین مسئولیت را در بحران‌های کنونی دارد و به‌صورت مستقیم از سوی سفارت‌خانه‌ها مورد حمایت قرار گرفته است و لیست‌های آنها را سفارتخانه‌ها تنظیم کرده‌اند و با وجود این نتوانست جز دو یا سه کرسی پارلمانی را به دست بیاورد، این ‌گونه ادعا می‌کند که ملت لبنان گزینه مقاومت را در انتخابات به دور انداخته‌اند. این چه نوع وقاحتی است؟ کاندیداهای لیست امل و وفاداری به مقاومت در بعلبک الهرمل و سوم جنوب و الزهرانی و صیدا و صور و الزحله بالغ بر نیم میلیون رأی کسب کرده‌اند. اما تو که تنها  چند هزار رأی به دست آورده‌ای به‌نمایندگی از ملت لبنان حرف می‌زنی؟»

در باره پیروزی جریان مقاومت و حامیان آن نیز شیخ نعیم قاسم، معاون دبیرکل حزب الله لبنان، معتقد است که اگر پارلمان جدید در لبنان را بر اساس حمایت آنها از گزینه مقاومت علیه رژیم صهیونیستی دسته‌بندی کنیم، بر این اساس ۷۷ نماینده حامی گزینه مقاومت هستند.

وی در این باره تاکید کرد: «هر طرفی که فکر می‌کند وضعیت حزب‌الله در پارلمان دگرگون شده، در اشتباه به سر می‎‌برد. اما حزب‌الله خواهان اکثریت مطلق نیست و ما تلاش نمی‌کنیم که اکثریت را به دست آوریم، چون همواره با هم‌پیمانان خود در ارتباط هستیم و با همه جریان‌های همسو همکاری می‌کنیم.»

نحوه آرایش سیاسی در پارلمان جدید

در پارلمان جدید لبنان، شاهد چندین جریان هستیم. نحوه آرایش سیاسی جدید و توزیع صندلی گروه‌های سیاسی در پارلمان لبنان عبارتند از:

۱.جریان اول که اکثریت پارلمان را در اختیار دارد، جریان ۸ مارس و مقاومت است که  موفق‌ترین ائتلاف انتخاباتی به شمار می‌رود. گروه‌های حامی مقاومت هم‌پیمان حزب‌الله، جنبش امل، جریان ملی آزاد، حزب المرده و طاشناق ۶۰ کرسی صد درصدی را به طور مستقیم کسب کرده‌اند.

۲.ائتلاف دوم، جریان ۱۴ مارس به رهبری سمیر جعجع شامل گروه‌های ضد مقاومت، یعنی حزب نیروهای لبنانی و متحدانش از حزب کتائب حدود ۴۰ کرسی را از آن خود کرده و دومین ائتلاف پارلمان است.

۳.حزب سوسیالیست ترقی‌خواه به رهبری ولید جنبلاط از متحدان جریان ۱۴ مارس، ۸ کرسی پارلمان را به خود اختصاص داده است. ولید جنبلاط رئیس این حزب پس از روشن شدن نتایج انتخابات در یک چرخش موضع در دیدار با نبیه‌بری، رئیس پارلمان لبنان ‌که حامی مقاومت است، از ریاست او بر پارلمان جدید لبنان حمایت کرد. اهمیت حمایت جنبلاط از نبیه‌بری برای پارلمان لبنان بدین دلیل است که اولین تلاش سمیر جعجع برای محدود کردن مقاومت و مخالفت با ریاست نبیه‌بری بر پارلمان جدید لبنان شکست خورد.

۴.نمایندگان مستقل نیز  ۲۰ کرسی مجلس را به خود اختصاص دادند. از میان این نمایندگان، هشت نماینده به فهرست مقاومت تمایل دارند که با احتساب آنها شمار نمایندگان حامی مقاومت به ۶۸ نماینده می‌رسد.

البته در میان این نمایندگان، کسانی وجود دارند که خود را بخشی از جامعه مدنی و معترضان به سیستم سیاسی لبنان معرفی می‌کنند و مورد حمایت غرب و آمریکا هستند. آنها ۱۲ کرسی را در اختیار دارند.

نکته‌ شایان توجه اینکه در طایفه اهل سنت اختلافات و چنددستگی‌های فراوانی وجود دارد، لذا کار انتخاب نخست وزیر بر اساس اجماع این طایفه اصلاً راحت نیست؛ چون پس از تحریم انتخابات توسط سعد حریری و حزب المستقبل، هیچ جریانی اکثریت قابل توجهی را در اختیار ندارد و فواد سنیوره (اهل صیدا) و اشرف ریفی(اهل طرابلس) نیز که هر دو از مخالفان جریان ۸ مارس هستند، نتوانسته‌اند نمایندگان قابل توجهی را به پارلمان بفرستند و بین خود آنها نیز اختلافات عمیقی وجود دارد.

این وضعیت موجب شده است تا وضعیت نمایندگان ۸ مارس و جریان مقاومت در طایفه سنی در پارلمان جدید بهتر از دوره گذشته شود.

سخن آخر

با توجه ساختار سیاسی لبنان باید توجه داشت که نتیجه این انتخابات و یا هر انتخابات دیگری در این کشور در گرو توافق میان گروه‌های مختلف سیاسی و تنها راه نجات لبنان از بحران‌های سیاسی و اقتصادی موجود است.

لذا نتیجه انتخابات، حتی اگر یک گروه سیاسی اکثریت مطلق پارلمانی را در اختیار داشته باشد، صرفاً یک وزن‌کشی سیاسی به حساب می‌آید؛ کما اینکه در دوره‌های قبل هم این‌گونه بود. ساختار سیاسی و طائفه‌ای لبنان به‌قدری روزنه‌های نفوذ دارد که دیگر جناح‌های سیاسی می‌توانند کار را برای هر جناح سیاسی دیگری به بن‌بست بکشانند. به عنوان مثال در دوره قبل حزب‌الله و متحدینش اکثریت مطلق مجلس را در اختیار داشتند، اما به دلیل اختلافات سیاسی بین‌ آنها و دیگر جناح‌های سیاسی، چندین بار دولت از هم پاشید و حتی وقتی که دولت مستقر شد، امکان فعالیت و پیاده‌سازی راهکار‌های حل بحران برای آن وجود نداشت.

12جولای/22

اکسیر انقلاب دهه نودی‌ها را هم طلا کرد

اگرچه تلاش غرب‌گرایان در مشروطیت و پس از آن رضاخان و فرزندش به ظهور برخی از نمادها و مظاهر غربی و تغییر سبک زندگی در طبقه اشراف و بخشی از طبقه‌ میانی جامعه انجامید، ولی هرگز نتوانست خللی در ایمان و اعتقاد مردم ایجاد کند. این ناکامی آنان را بر آن داشت تا روی این مسئله تمرکز و دین را در ایمان قلبی و عبادت را در حوزه فردی خلاصه کنند. تقویت این باور در حوزه‌های علمیه و ظهور انجمن حجتیه در میان هیئت‌های مذهبی و تکنوکرات‌های غرب‌گرای ظاهرالصلاح و نمازخوان در میان قشر تحصیلکرده دانشگاهی را می‌توان تلاش فکری فرهنگی غرب و دستگاه حاکمه پهلوی برشمرد تا با این عناصر و تبدیل مسجد به کلیسا، محصور کردن روحانیت در مسجد و محراب و واتیکانیزه کردن حوزه‌های علمیه، اهداف خود و نظام غرب را در ایران اسلامی محقق کنند.

قیام امام خمینی و آغاز نهضت در پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ مقابله‌ با تفکری بود که دین را ایمان و امری درونی می‌دانست و حوزه دینداری را فراتر از ارتباط با خدا و اعمال فردی معنا نمی‌کرد. تفکری که ظلم‌پذیری و تسلیم شدن و حاکمیت ظالمان و سلطه‌گران را توجیه می‌کرد.

نگاهی به سخنان، نامه‌ها، بیانیه‌ها و مواضع امام خمینی از خرداد ۱۳۴۲ تا خرداد ۱۳۶۸ نشان می‌دهد که امام خمینی کسانی را که تنها اسلام را در ایمان قلبی به خداوند و رسالت و امامت و برپاداری احکام عبادی فردی خلاصه می‌کردند، مسلمان واقعی نمی‌دانستند؛ از این‌رو به جرئت می‌توان گفت برخورد نظام سلطه و حکومت پهلوی با امام خمینی و زندانی کردن، شکنجه و تبعید یاران ایشان توسط دژخیمان شاه، ریشه در همین نگاه یاران امام به اسلام داشت، زیرا به باور آنها صرف اعتقاد درونی و ارتباط قلبی و عبادات فردی نشانه‌ مسلمانی و ولایتمداری نیست،

رهبر معظم انقلاب در قبل از انقلاب و در جلسه‌ بیست و سوم سلسله مباحث قرآنی خود در مسجد کرامت مشهد در ۲۴ رمضان۱۳۵۳، نگاه مورد حمایت نظام سلطه و دستگاه ستمشاهی را این‌گونه به چالش می‌کشند و می‌فرمایند:

«کسانی که می‌گویند مأمون عباسی شیعه بود. شیعه یعنی چه؟ شیعه یعنی کسی که بداند حق با امام رضا«ع»است؟ فقط همین؟ اگر این است که مأمون عباسی و نیز هارون‌الرشید، منصور، معاویه، یزید از همه شیعه‌تر بودند، آیا رقبای امیرالمؤمنین«ع» در سقیفه نمی‌دانستند حق با ایشان است؟ همه می‌دانستند، پس شیعه بودند؟ آیا کسانی که با امیرالمؤمنین«ع» درافتادند به ایشان محبت نداشتند؟ داشتند، پس شیعه بودند و ولایت داشتند؟ خیر. ولایت غیر از این حرف‌ها و بالاتر از اینهاست.

هر وقت که ولایت علی بن ابی طالب و ائمه«علیهم‌السلام» را فهمیدیم، باید به خودمان برگردیم و ببینیم که آیا ولایت داریم یا نه؟ اگر دیدیم نداریم، از خدا بخواهیم و بکوشیم که ولایت ائمه«علیهم‌السلام» را به دست بیاوریم.

یک عده خوششان می‌آید سر خودشان کلاه بگذارند و خیال می‌کنند ولایت ائمه«علیهم‌السلام» را دارند. صرفاً به ائمه «علیهم‌السلام» و اعتقاد دارند و خیال می‌کنند ولایت یعنی همین. در حالی که ولایت این نیست  از این بالاتر است.

«… این بابا حاضر نیست از یک مثقال از پولش، از جانش، از حیثیت اجتماعی‌اش، از راحتی‌اش، از آقایی‌اش برای خاطر خدا بگذرد، این ولایت علی بن ابیطالب«ع» دارد؟ ولایت علی بن ابیطالب«ع» را کسی دارد که با پیوندی ناگسستنی؛ هم از لحاظ فکر و اندیشه، هم از لحاظ عمل به علی«ع» پیوسته باشد.» (۲)

رهبری و هدایت‌ امام راحل و مجاهدت مردم و یاران امام، مطالبه‌ مردم را به سوی جریان یافتن دین در همه عرصه‌ها با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» سوق داد و برای دستیابی به این هدف مقدس نسلی پا به عرصه گذاشت که از پول، جان و راحتی خود گذشت و در پیوندی ناگسستنی با ولایت، اندیشه را با عمل در هم آمیخت و شهد پیروزی را چشید.

ظهور این نسل و شکل‌گیری نظام مقدس اسلامی، نظام سلطه را سخت نگران کرد؛ از این رو توطئه‌ها یکی پس از دیگری آغاز شدند که از آن میان می‌توان به تحمیل جنگ نابرابر بر ضد مردم اشاره کرد.

در این مقطع امام خمینی که از این نسل به‌عنوان مردمی بهتر از مردم صدر اسلام واقعی یاد کردند؛ خوب می‌دانستند که استمرار باور و یقین این نسل پیشرو به اسلام واقعی، ضامن بقای انقلاب است؛ لذا در اوج روزهای سخت جنگ تحمیلی، بمباران شهرها، بمب‌گذاری‌های جریان نفاق و غوغاسالاری رسانه‌های جمعی نظام سلطه و محاصره اقتصادی، تنها از یک چیز احساس ترس کردند و آن دست برداشتن مردم از تحقق اسلام در متن جامعه و غفلت و سستی  در سپردن این باور به نسل آینده بود. از این رو در آذرماه سال ۱۳۶۲ و در شرایط دشوار حاکم بر کشور به صراحت گفتند:

«… امروز من هیچ ترسی ندارم، ولی ترسم از آن است که مبادا ما مسائل را به صورتی محکم به دسته بعد تحویل ندهیم. ترسم از آن است که مبادا از حرف‌های خارجی‌ها بترسیم و در پیاده کردن احکام خدا سستی کنیم. ما باید همه چیز را به همان قوتی که امروز دارد تحویل دسته بعد بدهیم و آنها هم کوشش کنند که به همان قوت تحویل دسته بعد دهند. ما باید بنیان را محکم کنیم و به دسته بعد دهیم تا پیش خدا مقصر نباشیم.»(۳)

سرانجام امام خمینی با رضایت قلبی از مردمی فداکار، با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی معبود خود شتافتند و پرچم رهبری این امت به دست خلف صالح ایشان افتاد، با رحلت امام، جریان غرب‌گرا مجدداً بر آن شد تا اسلام را از حوزه اجتماعی و سیاسی به حوزه فردی و خلاصه کردن دین در ایمان قلبی بکشاند، حرکتی که هدف اصلی همه‌ دشمنان اسلام و انقلاب به شمار می‌رفت و رهبری انقلاب از همان آغاز از آن به تهاجم، شبیخون و سپس قتل‌عام فرهنگی یاد کردند.

هدایت‌های پیامبرگونه‌ امام خامنه‌ای همچون امام خمینی پرچم انقلاب را از دست نسلی به دست نسل دیگر رساندند. نسلی که ایمان را با عمل در هم آمیخت و اسلام سکولار و اسلام حداقلی را در رسیدن به اهدافش ناکام گذاشت.

امام خامنه‌ای در بیستمین سال انقلاب اسلامی در دیدار با شرکت‌کنندگان در همایش آسیب‌شناسی انقلاب، تدین در کنار ایمان و عمل کردن به فرایض دینی در همه‌ عرصه‌ها را موجب تقویت بنیه‌ انقلاب و راز استمرار حرکت رو به جلوی نظام اسلامی خواندند و فرمودند:

«… وقتی مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم انقلاب ما بعد از بیست سال، آسیب‌های گوناگون انقلابی بزرگ، مثل انقلاب فرانسه، انقلابی پر سر و صدا مثل انقلاب شوروی یا انقلاب به اصطلاح اسلامی، مثل انقلاب الجزایر را نداشته است و این نشان دهنده‌ بنیه‌ این انقلاب است.

من منشأ این بنیه را تدین و ایمان می‌دانم ایمان به معنای تدین و تعبد، نه ایمان به معنای مجرد خود که بگوییم ما آدم باایمانی هستیم، اما در عمل، نه اهل نمازیم، نه اهل تعبد و ذکر، نه اهل توجه به خدا و عمل کردن به فرایض. فقط می‌گوییم باایمانیم! من این ایمان را نمی‌گویم این ایمان، همانی است که قرآن اشاره می‌کند: « قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا »* تسلیم شدیم. این تسلیم شدن است، نه ایمان آوردن. ملت ما ایمان اسلامی داشتند.»(۴)

لبیک‌ به ندای امام راحل در استمرار انقلاب توسط نسل‌ها موجب شد که ده سال بعد و در سی سالگی انقلاب، نسلی پرشورتر و مصمم‌تر با اتکای بر همان باور اسلام ناب پا به عرصه بگذارد. رهبر معظم انقلاب در مهرماه سال ۱۳۸۷ در دیدار با دانشجویان و در تأیید سخنان یکی از دانشجویان مبنی بر ظهور نسلی جدید در انقلاب، آن را بر آمده از اکسیر انقلاب خواندند و فرمودند:

«… دوستی گفتند که نسل جدیدی در حال ظهور است. این کاملاً درست است. البته این، اولین نسلی نیست که دارد در انقلاب خودش را نشان می‌دهد. قبل از شما هم یک نسل، خودش را در انقلاب نشان داد. در واقع متولد شد و دست قدرتمند و انگشت گره‌گشای خودش را به کار انداخت. آن هم نسل انقلاب بود. آن هم پرورش یافته‌ جای دیگر و فضای دیگری نبود. این انقلاب مثل یک کوره‌ گدازنده است. تغییر دهنده‌ شکل و نظم عناصر موجودات است. انقلاب یک چنین حالتی است. مثل آنچه که قدیمی‌ها به آن می‌گفتند اکسیر. کیمیا که مس را به طلا تبدیل می‌کند.

«ممکن است این در ذهن بعضی‌ها افسانه به نظر برسد. افسانه نیست. واقعیت داشته و دارد. انقلاب چنین چیزی است. تغییردهنده و دگرگون‌کننده است، این دگرگون‌سازی فقط در سطح مناسبات اجتماعی نیست، بلکه در درجه اول، در درون انسان‌ها و ذهنیت‌هاست. اولین تغییر در دل‌ها ایجاد می‌شود.

«بنابراین نسل جوانی که وقتی انقلاب شد، پانزده، شانزده ساله، هجده ساله بود، امتحانش را در میدان‌های انقلاب داد. بعد هم در دوران دفاع مقدس با آن فضای عجیب. آن نسل هم متولد انقلاب بود. این نسلی هم که شما می‌گویید دارد ظهور می‌کند، من کاملاً قبول و تصدیق دارم و آن را حس می‌کنم.»(۵)

ظهور این نسل که در مقابل فتنه‌های سیاسی و فرهنگی ایستادگی کرد، سرانجام به بازوی قدرتمند نظام تبدیل شد و در کنار مردم، لبیک‌گویان به رهبری انقلاب فتنه سال ۸۸ را خاموش کرد، اما این پایان مکتب انسان‌ساز انقلاب و اکسیر جاودان اسلام ناب نبود. ظهور نسل شهید حججی‌ها و مدافعان حرم در آستانه ورود انقلاب به دهه‌ چهارم، معادلات نظام سلطه را به هم زد و نقشه دشمن را در نابودی دین و یا منحصر کردن آن به اعتقاد قلبی و احکام فردی نقش بر آب کرد.

امروز در سخت‌ترین فشارهای اقتصادی نظام سلطه و ناجوانمردانه‌ترین جنگ ترکیبی، به‌ویژه در عرصه رسانه‌ای اکسیر انقلاب چهره‌ دیگری از خود نشان داد و تولد دیگری را رقم زد و آن پوشاندن حجاب بر سر دختران کوچک و لباس رزم بر تن کودکان پسر از سوی پدران و مادران در هر شهر و روستای و همآوا شدن مردم با نغمه‌ «سلام فرمانده» است، سرودی که در مضامین خود «ایمان و عمل» را فریاد می‌زند و از انتظاری سبز در صحنه، فعال، پیش‌برنده، ظلم‌ستیز و ولایتمدار سخن به میان می‌آورد.

نسل غیور دهه‌ ۹۰ آن را از نسل‌های گذشته هدیه گرفته است و پیمان می‌بندد که آن را به نسل آینده بسپارد. نسلی که با این حرکت خود دشمنان اسلام و انقلاب در خارج و داخل سخت عصبانی و صد البته ناامید کرده است. نسلی که با به میدان آمدن ثابت کرد اکسیر و کیمیای انقلاب به تعبیر رهبر انقلاب هر مسی را طلا می‌کند تا چه رسد فطرت‌های پاک خداجو و ولایتمدار کودک مسلمان را.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، چاپ اول و دوم، ص. ۵۱۲٫
  2. ۲٫طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، چاپ اول و دوم، ص. ۵۳۳٫
  3. صحیفه نور، ج. ۱۸، صص. ۱۷۸ و ۱۷۹، ۲۰/۹/۱۳۶۲٫
  4. رهنمودهای اخلاقی تربیتی رهبر معظم انقلاب، گردآورنده احسان طریق اسلامی،ص.۵۲۶٫
  5. بیانات رهبری انقلاب در دیدار با دانشجویان ۷/۷/۸۷، معارف انقلاب، صص. ۹۳۰ و ۹۳۱٫

*ترجمه: «عرب‌های بادیه‌نشین گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو: شما ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم.» (سوره حجرات، آیه ۱۴)

12جولای/22

با رحلت امام خمینی«ره»، «ولایت الهی» باز ادامه یافت

۱٫حضرت روح‌الله«ره» با بصیرت تاریخی خود متوجه شدند زمانه، زمانه‌ای است که به بهانه حاکمیت قانون در شهرها و در جامعه جدید و به نام اصالت انسان در قالب اومانیسم، شهرها و انسان‌ها در سیطره ولایت قوانین سکولار قرار می‌گیرند و عملاً بسیاری از ابعاد متعالی آنان که پیامبران متذکرشان بودند، نادیده گرفته می‌شوند. به این معنا که به جای «ولایت الهی»، امیال انسان‌ها، آن هم در فضای سیطره سرمایه‌داری بر جامعه و بر انسان‌ها، ولایت پیدا می‌کنند و این روح «تاریخ جدید» یا «فرهنگ مدرنیته» است که هر روز بیش از روز پیش در جوامع بشری حضور پیدا کرده است.

۲٫با توجه به این امر و خطری که انسان را تهدید می‌کرد، حضرت امام در قالب «ولایت فقیه» متذکر «ولایت الهی» شدند(۱) و این آموزه اساسی را که مبنای فکری همه فقها بود، به بهترین شکل ممکن در مواجهه با فرهنگ اومانیسم مطرح کردند. فرهنگی که مدعی است تنها چیزهای مطلوب آنهائی هستند که مورد پسند و تصدیق امیال آدمی و چیزی بد است که میل انسان‌ها آن را بد بداند و از آن مهم‌تر، چیزی «هست» که انسان‌ها بگویند «هست» و چیزی «نیست» که انسان‌ها بگویند «نیست!»(۲)

  1. ولایت فقیه متذکر «ولایت الهی» است، به این معنا که پروردگار و ربّ و خالق انسان‌ها، ابعاد وجودی و جهت کمالی آنان را می‌شناسد و می‌داند و از این جهت پروردگار عالم است که خیر و شر انسان‌ها را به‌درستی تشخیص می‌دهد تا آن‌ان تحت سیطره هوس‌هایشان گرفتار انواع هلاکت‌ها نشوند.

بر این مبنا حضرت امام نظامی را پایه‌گذاری کردند که به یک معنا در مواجهه با جهان مدرن و فرهنگ سکولاریته، شروع تاریخ جدیدی بود و آنچه اهمیت این کار را به‌خوبی روشن می‌کند، ادامه این تاریخ پس از رحلت جانگداز آن مرد الهی است. جریانی تاریخی تحت عنوان «جهان بین دو جهان» در جهان معاصر با «ولایت الهی» و در قالب «ولایت فقیه» ادامه یافت و انقلاب اسلامی از این پس برای مواجهه با جهان سکولار به میدان آمد.

این انقلاب را از این رو «جهان بین دو جهان» نام نهادیم که انقلاب اسلامی از سوئی حرکتی جدید در جهان معاصر است و از سوی دیگر بر ابعاد قدسی انسان تأکید دارد و متذکر «ولایت الهی» پس از رحلت رسول خدا«ص» و حتی با غیبت امام معصوم«عج» است.

اینجاست که جایگاه رهبر معظم انقلاب پس از رحلت حضرت امام می‌شویم که چگونه متوجه تاریخی شدند که با انقلاب اسلامی طلوع کرد و در آینده‌ای حاضر است که نه برگشت به گذشته است و نه ادامه آینده‌ای که جهان معاصر برای خود رقم زده است. با این نحوه حضور رهبر معظم انقلاب در صحنه و تأکید بر ادامه خط حضرت امام، بسیاری از توطئه‌های دشمنان نقش بر آب شدند و از همین روی، استکبار با این امید که تا حدّی از فشار روحی‌اش کاسته شود، همواره سعی می‌کند با انواع ترفندهای تبلیغاتی، کینه عمیق خود نسبت به رهبر معظم انقلاب را رسانه‌ای کند.

  1. یکی از برکات تاریخ جدیدی که با ولایت فقیه در جهان جدید شکل گرفت، رقم خوردن آینده‌ای برای نظام اسلامی است که انسان‌ها می‌توانند با حضور در آن آینده، از پوچی و بی‌معناشدگی زندگی رهایی یابند. با توجه به این امر این پرسش محتوم مطرح می‌شود که اگر رابطه‌ای بین مسئله داشتن و مسئولیت داشتن هست ـ که هست ـ مسئله ما در این تاریخ چیست و مسئولیت ما کدام است؟ آیا می‌توان با ظهور انقلاب اسلامی به افق تازه‌ای ورای غرب‌زدگی کنونی که قرار است سبک زندگی نوینی را برای ما رقم بزند، امیدوار بود؟ چگونه است که در تاریخی که با انقلاب اسلامی رقم خورده است، نه زندگی گذشته قادر به دادن پاسخ به پرسش‌های ماست و نه زیست جهان مدرن چنین توانایی‌ای دارد؟ آیا در راستای اتحاد ظاهر و باطن و تحولی در جان‌ها ، تحولی در حال وقوع نیست تا انسان شأن حقیقی خود را باز یابد و سیاستش عین دیانت او شود؟

حضرت امام در این زمینه فرمودند: «والله اسلام تمامش سیاست است.» و نیز: « اگر من هم برگردم، این ملت دیگر برنمی‌گردد.»

همه چیز حاکی از آن است که آینده‌ای فراروی ما گشوده شده است که در آن انسان جدیدی در حال تولد است. باید برای عبور از بی‌اخلاقی‌هائی که ما را احاطه کرده‌اند به انسانی فکر کرد که با انقلاب اسلامی ظهور پیدا خواهد کرد  و حاج قاسم سلیمانی نماد چنین انسانی است.

رهبر معظم انقلاب با عنایت به آینده‌ای که حرکت توحیدی ما در مقابلمان گشوده است، فرمودند: «اگر امروز کسی بخواهد مردم را ناامید و احساس بن‌بست را به مردم القا کند و بخواهد روحیه‌ مردم را بشکند و اراده‌ مسئولین را تضعیف کند، واقعاً هم جفای به مردم و هم جفای به کشور و هم جفای به انقلاب است.»(۳)

  1. همان گونه نه یزید نتوانست گریبان خود را از دست مولایمان امام حسین«ع» برهاند، جهان استکباری نیز با تمام هزینه‌هایی که می‌کند، نخواهد توانست گریبان خود را از چنگال انقلاب اسلامی که جهت اصلی آن توحیدی و الهی است،برهاند؛ زیرا انقلاب اسلامی با تکیه بر تذکر حضرت امام در باره انسان این دوران، نخواهد گذاشت مشعل شهادت بر زمین بماند(۴) وگرنه شهید حججی‌ها و شهدای مدافع حرم پدیدار نمی‌شدند تا شور ایمان انسان‌ حاضر در تاریخ انقلاب اسلامی را استمرار ببخشند.

آیا مردم ما با تشییع پیکر مبارک شهید حججی، بار دیگر شور ایمان را پس از غفلتی که سیاسیون به وجود آوردند، متجلی نکردند؟ عبور از پوچی جهان معاصر و حضور در فضائی سرشار از شور ایمان، بودنی است که انسان سیاسی در افق انقلاب اسلامی همواره در جستجوی آن است،  بودنی که «پریروز» حضور قدسی ما را به «پس‌فردای» عبور از «دیروز» و «امروز» و «فردای» ظلمات مدرنیته پیوند می‌زند.

بیهوده نیست که رهبر معظم انقلاب در سخنان اخیرشان با دانشجویان در زمینه امید نسبت به آینده فرمودند:

«البته بعضی از نسل‌های گذشته‌ شما در این مورد کم آوردند و دچار خطا شدند؛ یعنی آنجایی که نبایستی مأیوس و ناامید بشوند، شدند و این ناامیدی آنها را از میدان خارج کرد. بعضی‌هایشان بدجوری هم خارج شدند! بعضی‌ها فقط خارج شدند، اما بعضی‌ها علاوه بر خارج شدن از میدان مبارزه‌ انقلابی، با دیگران همصدا هم شدند. پس این توصیه‌ اول من این است که مواظب باشید به افق و به قله پشت نکنید و  همیشه به سمت قله و افق روشن حرکت کنید.»(۵)

  1. چگونه می‌توانیم بفهمیم که در این برهه از تاریخ فرقه‌ای از فرق اسلامی نیستیم، بلکه به حضور جهانی خود با هویت دینی می‌اندیشیم و بر این باوریم که اگر از دریچه چشم عقل غربی به خود نگاه‌کنیم، خود را در این جهان به‌درستی درک نکرده‌ایم.

فهم جهان و انسان امروز، هنر حضرت امام بود که متوجه شدند انسان امروز می‌خواهد خودش قانون‌گذار باشد و حکومت از آن او باشد. در این راستا باید پشتکار رهبر معظم انقلاب را در مطالعه رمان‌های جهان غرب درک کرد. برای حضوری آخرالزمانی و سیاستی که باید در این دوران دنبال کنیم، حضور در جهان در عین قدسی‌بودن، امری حیاتی است.

رهبر معظم انقلاب در ۱۴ خرداد سال ۹۹ در مورد حضرت امام جمله قابل تأملی را فرمودند:

«یک نمونه‌ دیگر از تحول در نگاه به دین و مسائل دینی، پافشاری بر تعبد در عین نگاه نوگرایانه به مسائل بود. امام یک فقیه و روحانی نوگرا بودند و در عین پایبندی شدید به تعبد، به مسائل نگاه نوگرایانه داشتند.»

منظور از نگاه نوگرایانه همان خرد و سیاستی است که در عین توجه به معادلات جهانی،  متوجه تعبد و  آینده قدسی بشر آخرالزمانی نیز هست.  رهبر معظم انقلاب در راستای ادامه «ولایت الهی» در زمان غیبت امام عصر«عج»، راه حضرت امام را ادامه دادند و این یعنی درک درست زمانه. امری که به لطف الهی توسط مقام معظم رهبری به‌درستی درک شد و آن را به‌تمامی پاس داشتند.

  1. بودن آخرالزمانی چه نوع بودنی است؟ اخلاق مورد نیاز بشر، مجموعه‌ای از دستورالعمل‌های معین و مدون نیست. تمدن نوین اسلامی با صدور دستورالعمل و بخشنامه وقوع پیدا نمیکند و انسان سیاسی در افق انقلاب اسلامی نیز تابعی از سیاست‌های مدون نیست، بلکه باید ندایی از عمق جان اهل نظر و علم، آنان را به فردا فرا بخواند که اگر بتوانند از چشم‌اندازی که فرارویشان گشوده شده است، چشم برندارند، لاجرم به سوی آن حرکت می‌کنند و خود را در بودنی به وسعت بودن آخرالزمانی انسان خواهند دید.

حضرت امام متذکر این «بودن» بودند و لذا نظر به ظهور حضرت مهدی«عج» داشتند؛  انقلاب اسلامی را مقدمه ظهور آن حضرت می‌دانستند و می‌فرمودند: «إن‌شاءالله حضرت تشریف بیاورند تا این انقلاب را تقدیمشان کنیم.» امری که رهبر معظم انقلاب نیز بر آن تأکید دارند و اخیراً در صحبت با دانشجویان فرمودند:

«توصیه‌ من به شما دانشجوها پرهیز از انفعال و ناامیدی است. مواظب باشید؛ یعنی مواظب خودتان و دلتان باشید. مواظب باشید دچار انفعال و ناامیدی نشوید. شما باید کانون تزریق امید به بخش‌های دیگر جامعه باشید. البته نابسامانی‌هایی در بخش‌های مختلف وجود دارند، اما آیا این نابسامانی‌ها غیرقابل رفع هستند؟ ابداً. مدیران خوبی وجود دارند و ان‌شاءالله می‌توانند رفع‌کنند؛ کما اینکه تا حالا خیلی از کارها انجام شده‌اند.»(۶)

  1. حرف اصلی: با توجه به آنچه عرض شد، آیا نباید انقلاب اسلامی و ایران در راستای حضور امروز ما در تاریخ، مسئله اصلی ما و اصیل‌ترین وجه وجودی ما باشد و آن را در راستای شخصیت حضرت امام و رهبر معظم انقلاب دنبال کنیم؟ آیا سیاستمداری و تفکر اجتماعی در بهترین نحوه بودنش، چنین بودنی نیست؟

رهبر معظم انقلاب در راستای ادامه «ولایت الهی» در عصر غیبت می‌فرمایند: «تعیین‌کننده‌ مسیر ملت ایران همین حرکت اصلی است که دارد  به سمت جلو حرکت می‌کند  و روزبه‌روز هم پیشتر خواهد رفت. این راه را اولیای خدا باز کردند و امام باز کردند. امام به معنای واقعی کلمه یک عبد صالح و یک ولی بودند. امام مؤمن در راه خدا بودن و  همه‌ حقایق حوزه‌ دین برای دل این مرد واضح و روشن بودند. ایشان به این راه و حرکت دل سپرده بود و پیش می‌رفت. این راه همین جوری پیش خواهد رفت. إن‌شاءالله جوان‌ها نقش خودشان را بیابند، نوجوان‌ها ان‌شاءالله خودشان را آماده کنند، پدرها و مادرها، جوان‌ها و نوجوان‌ها را إن‌شاءالله برای آینده آماده کنند و همه، خودشان را در صراط مستقیم ثابت‌قدم بدارند.»(۷)

و این گونه بود که پس از رحلت حضرت امام، «ولایت الهی» در قالب «ولایت فقیه» با حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ادامه یافت تا امداد الهی و حضور در آینده‌ای مشحون از یک زندگی توحیدی به منصه ظهور برسد.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫قرآن می‌فرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(بقره/۲۵۷) و بدین لحاظ ولایت الهی دائمی است، بر عکس نبوت که با رحلت پیامبر خدا«ص» ختم ‌شد.  ولایت الهی در جمال اولیای معصوم«ع» پس از رحلت پیامبر«ص» همچنان ادامه یافت و در غیبت امام معصوم«عج» نیز تحت عنوان «ولایت فقیه» برای اصلاح امور انسان‌ها در میدان است.

۲٫این نگاه مشهور است به نگاه نومینالیسم که معتقد است موجودات ذات ندارند. تعریف‌هایی هم که از موجودات دارند به گوهر موجودات باز نمی‌گردد، بلکه برداشت‌هایی هستند که خود انسان‌ها آنها در مورد چیزها و امور مطرح کرده‌اند.

  1. ۲۳/۱/۱۴۰۰

۴٫حضرت امام خمینی پس از قبول قطع‌نامه در پیام خود ‌فرمودند: «خداوندا! کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‏اند و نیازمند به مشعل‏ شهادت‏؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. »

  1. ۶/۲/۱۴۰۱
  2. همان

۷٫ ۱۹/۱/۱۳۹۸

12جولای/22

منتظران واقعی در تندباد حوادث شناخته می‌شوند؛ انفعال؛ ﺑﺰرﮔ‌‌‌‌‌‌ﺘﺮﯾﻦ آﺳﯿﺐ اﻣﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮ

اشاره:

بزرگ‌ترین آفت یک امت مجاهد آرمانخواه و منتظر ظهور امام زمان(عج) ایستایی و انفعال و تماشاچی بودن است و تلاش مستمر برای مقابله با بدی‌ها و مفاسد و گسترش خوبی‌ها و معروف‌ها در جامعه از ویژگی‌های منتظران است؛ هرچند با موانع و مشکلاتی همراه باشد.

منتظران واقعی و مسئولیت آنان در جامعه مهدوی

گذشته از اهمیت و فضیلت‌های شناخت حضرت امام مهدی(عج) و لزوم داشتن معرفت‌های لازم و نگاه قلبی و اعتقادی به موضوع مهدویت، بنا بر روایات متعدد وارده، منتظران واقعی بایستی آداب و اصولی را رعایت کنند تا بتوان آنان را در جرگه منتظران واقعی امام زمان(عج) قلمداد کرد. یک منتظر واقعی کسی است که همواره گوش به فرمان امام خود و در دوران انتظار با رفتار، گفتار، کردار و اعمال، در شرایط مختلف مکانی و زمانی مطیع امام خود باشد.

یکی از شاخصه‌های منتظران در عصر غیبت، پاسداری از دین، احساس مسئولیت نسبت به سایر مسلمانان در راستای سلامت و نظم جامعه است.

برای رسیدن به جامعه سالم و مطلوب صرفاً وضع قوانین و وجود نیروی اجرایی و قضایی کفایت نمی‌کند و تعهد و احساس مسئولیت مردم نسبت به یکدیگر امری اجتناب‌ناپذیر است. از همین رو قرآن کریم در آیات متعدد و همچنین معصومین«ع» در روایات مختلف به این امر مهم پرداخته و تکالیفی را بر دوش همگان قرار داده‌اند.

قرآن کریم می‌فرماید: «کُنْتُم خَیرَ أُمَّهٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَتَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَهُم مِنهُمُ الْمُؤمِنُونَ وَأَکثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ: شما (مسلمانان حقیقی) نیکوترین امت هستید (برای اصلاح بشر که مردم را) به نیکوکاری امر می‌کنید و از بدکاری باز می‌دارید و به خدا ایمان دارید…»(۱)

امیرمومنان علی«ع» در بستر شهادت خطاب به فرزندان عزیزشان حسن و حسین«ع» فرمودند: «اُوصیکُما وَ جَمیعَ وَلَدى وَ مَن بَلَغَهُ کِتابى بِتَقوَى اللّهِ وَ نَظْمِ اَمرِکُم… وَ صَلاحِ ذَاتِ بَیْنَکُم: حسن و حسین عزیزم و تمام کسانى که این نوشته من به آنها مى‌رسد! شما را به رعایت تقواى الهى و نظم و اصلاح امور مردم سفارش مى‌کنم.»(۲)

به تعبیر استاد شهید مطهری، برای اصلاح جامعه ناگزیر باید افراد آن جامعه را اصلاح کرد. در ساختن یک جامعه‌ سالم باید افراد آن را ساخته پرداخته کنیم، زیرا افراد، جامعه را تشکیل می‌دهند.(۳) به عبارت دیگر با ساخته شدن انسان خوب، جامعه مطلوب شکل می‌گیرد، زیرا جامعه جز مجموعه‌ای از افراد نیست و افراد جامعه، عناصر تشکیل دهنده آن هستند.

لذا این وظیفه همگانی، به‌ویژه مدعیان «انتظار» است که با احساس مسئولیت و تکلیفِ اخلاقی و دینی ضمن رعایت شخصی، بر همه‌ امور جاری در جامعه نیز نظارت و علم و آگاهی داشته باشند و در مقابل زشتی‌ها و منکرات عکس‌العمل نشان بدهند و منفعل نباشند.

منتظر در مقابل منکرات سکوت نمی‌کند

منتظر واقعی کسی است که به حقیقت خواستار و چشم‌انتظار «فرج» و پیروزی حکومت عدل علوی بر حاکمان ظلم و جور است. این خواسته آنگاه به واقعیت و حقیقت می‌پیوندد که شخص منتظر، عامل به عدل و گریزان از ستم و تباهی باشد و گرنه این ادعا در حد یک شعار و ادعای بی‌محتوا باقی خواهد ماند و هرگز به معنای رکود و رخوت و سکوت نیست.

حضرت امام رضا«ع» می‌فرمایند: «…لَیُسلِّطُنَّ اللَّه عَلَیْکم شِرارکم فَیَدْعُوا خِیارُکُم فلا یُسْتَجابُ لَهُم؛ …نهی از منکر نکنید، افراد بد کردار بر شما مسلط خواهند شد و خوب‌هایتان دعا می‌کنند اما مستجاب نمى‏شوند.(۴)

و حضرت ولی‌عصر امام زمان«عج» برای یاران خود پیمان و شروطی را قرار دادند و ضمن نهی از گرایش به فحشا و فساد، بدگویی نسبت به مومنین، لعنت نفرستادن بر خداپرستان و عدم حیله و نیرنگ نسبت به سایر مسلمانان و تاکید بر ساده‌زیستی و بردباری در سختی‌ها و …، بیزاری جستنِ مردمان از فساد و فحشا و سرلوحه قرار دادن امر به معروف و تاکید مؤکد فرموده‌اند بر «همواره نهی از منکر کردن».(۵)

در واقع یکی از راه‌های اصلاح جامعه از طریق امر به معروف و نهی از منکر تحقق می‌یابد و بر این امر در متن آموزه‌های اسلامی و توسط معصومین«ع» مکرراً تأکید شده است. همچنین احساس مسئولیت یک تکلیف دینی است که بر دوش تک‌‌تک مسلمین قرار گرفته است. لذا مدعیان منتظر منجی عالم بشریت حضرت حضرت ولیعصر«عج» باید احساس تعهد و تکلیف کنند و منفعل نباشند.

اثرات سکوت در برابر ظلم و منکرات

در صورت کناره‌گیری از انجام وظیفه‌ دینی و اجتماعی و سکوت و بی‌تفاوتی، از یک‌‌سو منکرات و مفاسد دامنگیر همه جامعه می‌شود و از سوی دیگر بنا بر سنت الهی همه مردم به خاطر سکوتشان بایستی منتظر عقوبت الهی باشند.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَاتَّقُوا فِتْنَهً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ: بترسید از بلایی که چون آید تنها مخصوص ستمکاران شما نباشد (بلکه ظالمان و مظلومان همه را فرا گیرد) و بدانید که عقاب خدا بسیار سخت است.»(۶) به تعبیر دیگر: عذاب الهی فقط به ستمکاران نمی‌رسد، بلکه وقتی نازل شود، همه را فرا می‌گیرد، ستمکاران را به خاطر ستم و اهل ایمان را به سبب اختلاف و سکوت در مقابل ترک منکرات  ـ به نشانه رضایت به منکر تلقی شده ـ فرا خواهد گرفت و این از سنت‌های الهی است.

رسول خدا«ص» می‌فرمایند: «هرگاه مردم منکر و زشتی را ببینند و جلوی آن را نگیرند، کیفر الهی همه را فرا می‌گیرد.»(۷)

پیامبر«ص» فرمودند: «خداوند هرگز تمام مردم را به خاطر گناه بعضى از آنان مجازات نمى‌کند، مگر زمانى که منکرات در میان آنان آشکار شود و دیگران در حالى که توان انکار و برخورد با آن را داشته باشند، سکوت کنند که اگر چنین شد، خداوند همه‌ آنان را عذاب مى‌کند.»(۸)

امیر مومنان حضرت علی«ع» «میّتُ‌الأحیاء» «مرده‌ زنده‌نما» را در وصف ساکتین و افراد منفعل در مقابل منکرات و زشتی‌ها به کار برده و فرموده‌اند: «َو مِنهُم تارِکٌ لاِءنکارِ المُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ وَ یَدهِ فـَذلِکَ مَیـِّتُ الأَحـیاء:آنان که مبارزه با منکر را با دل و زبان و دست ترک مى‌کنند، پس اینها در حقیقت مردگانى زنده‌نما هستند.(۹)

مهمترین امر به معروف «جهاد تبیین» است

«تبیین» بیان حقایق است و «جهاد تبیین» مقابله با هر گونه انحراف و تحریف در گفتمان ارزش‌های انقلاب اسلامی است.

امروزه بر کسی پوشیده نیست که دشمنان قسم‌خورده ایران اسلامی و در رأس آن آمریکای جنایتکار پس از ناکامی و شکست‌های مکرر در طول بیش از چهار دهه‌ گذشته پس از به کار بستن انواع توطئه‌ها و ترفندهای مختلف، از قبیل تحمیل جنگ و انواع شیوه‌های سیاسی و تحریم‌های بی‌سابقه، راه به جایی نبرده‌اند. در سال‌های اخیر با پشتوانه‌های مالی وهابیون ضد شیعه آل‌سعود و صهیونیست‌های غاصب با استفاده‌ از صدها شبکه و رسانه‌های خبری و رسانه‌ای، به‌ویژه در فضای ولنگار مجازی و حتی با استخدام اراذل و اوباش برای ایجاد ناامنی در جامعه (که اخیراً تعداد زیادی از آنان توسط سربازان گمنام امام زمان«عج» شناسایی و دستگیر شدند و به اجیر شدن خود توسط رژیم صهیونیستی اعتراف کردند) و حتی با کمک گرفتن از از دشمنان خانگی، به ایجاد چالش‌های ذهنی» در جامعه  پرداخته‌اند و با شیوه‌ جنگ ترکیبیِ ” تحریم” و ” تاثیر منفی بر اذهان” و با بزرگ‌نمایی کاستی‌ها و ضعف‌ها و بی‌ارزش نشان دادن دستاوردها و موفقیت‌های انقلاب اسلامی و با شایعه‌ و دروغ‌پراکنی در پی پیشبرد اهداف سیاه خود هستند. آنان دائماً در حال برنامه‌ریزی و اجرای توطئه برای  رسیدن به مطامع شوم سیاسی خود هستند، به‌گونه‌ای که به فرموده رهبر معظم انقلاب، امروز مهم‌ترین چالش کشور ما «چالش ذهنی» است.

البته هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند منکر مشکلات و کاستی‌های موجود شود و ادعا کند که همه امور بر وفق مراد است و مشکلی وجود ندارد و ضعف مدیریت‌ها و تصمیم‌گیری‌های غلط و اجرای سیاست‌های ناکارآمد اقتصادی را در بروز بسیاری از معظلات را که – مستلزم بحث مفصلی است – نادیده بگیرد؛ ولی با وجود مشکلات و کاستی‌ها نباید کیـد دشمنان را نادیده گرفت. باید با تلاش مستمر از غبارآلود شدن فضای جامعه جلوگیری کرد.

بایستی با بیان منطقی و مستدل و به دور از جنجال و تشدید اختلافات، تبیین و روشنگری کرد. با دعوا و هیاهو نتیجه معکوس خواهد داشت و همانی خواهد شد که دشمن می‌خواهد. «بدون تبیین و تبیین بلیـغ، قطعاً هیچ فکر و اندیشه‌ متقنی توفیق رواج و اعتقاد عمومی را پیدا نخواهد کرد.»(۱۰)

چرایی تاکید مکرر بر «جهاد تبیین»

نباید افکار عمومی در ظلمت و فضای غبارآلود باقی بمانند و واقعیت‌ها نادیده گرفته شوند. بدون تبیین حقیقت، افکار عمومی در ظلمت و فضای غبارآلود باقی خواهد ماند و دشمن سوء استفاده خواهد کرد.

بایستی:

اولاً:با وجود همه موانع و تحریم‌ها باید پیشرفت‌های چهل ساله را در نظر داشت و تبیین کرد و مورد توجه قرار داد، از جمله: قرار گرفتن در فهرست صدر‌نشین‌ها در بسیاری از عرصه‌های علمی و تکنولوژیک؛ دومین کشور دارای توانایی ساخت دریچه قلب در جهان؛ سومین تولیدکننده دکل‌های انتقال برق؛ رتبه دهم جهانی در فناوری لیزر؛ مقام دوم جهان در زمینه تولید نانو دارو؛ چهارمین کشور در تولید اتانول در دنیا؛ رتبه سوم جهان در صنعت سد سازی؛ نهمین کشور دارای چرخه کامل فناوری فضایی؛ دومین کشور دارای فناوری تولید پهپاد رادارگریز؛ اولین کشور تولیدکننده صنعتی بیوایمپلنت؛ چهارمین قدرت موشکی جهان؛ جزو ۱۰ کشور سازنده زیردریایی در جهان؛ تولیدکننده سریع‌ترین اژدر رادارگریز در جهان؛ دارای مؤلفه استراتژیک خودکفایی در بنزین؛ پنجمین کشور برتر سازنده ربات انسان‌نما؛ چهارمین کشور صاحب فناوری ساخت نیروگاه خورشیدی در جهان؛ چهارمین قدرت دریایی جهان، جزو معدود کشورهای تولید‌کننده واکسن کرونا و…،

ثانیاً: آگاهی از علت دشمنی دشمنان – ‌بویژه آمریکا – که از یک سو به‌واسطه‌ استقلال‌طلبی و پایبندی به اسلام و ظلم‌ستیزی ایران اسلامی، دستشان از منافع‌ سرشار از منابع کشورمان کوتاه شده و عصبانی‌اند و از سوی دیگر خوف سرایت و گسترش تفکر انقلابی و اسلامی به سایر کشورها، به‌ویژه کشورهای منطقه را دارند.

مقامات آمریکایی کراراً مستقیم و غیرمستقیم به این امر اذعان کرده‌اند. از جمله «نوام چامسکی» نظریه‌پرداز مشهور آمریکایی معتقد است دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌های آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی به دلیل استقلال‌طلبی این کشور است و می‌گوید: «جمهوری اسلامی ایران چون از استقلال خود چشم‌پوشی نمی‌کند، از نظر آمریکا غیرقابل پذیرش است.»(۱۱)وی در مصاحبه‌ای با «روزنامه تهران تایمز» در مورخ ۱۵ آوریل ۲۰۰۹ اظهار داشت: «انقلاب ایران، نخستین عبور از خط قرمز آمریکا بود.»(۱۲)

و «مارتین ایندایک»، معاون خاورمیانه‌ای سابق وزارت خارجه آمریکا، صراحتاً و گستاخانه تصریح می‌کند: «مجازات و تنبیه انقلاب اسلامی درس عبرتی برای کشورهایی خواهد بود که در مسیر استقلال و رهایی از سلطه آمریکا گام بر می‌دارند.»(۱۳)

«دشمنی آمریکا و استکبار جهانی با ایران اسلامی به خاطر حرکت قدرتمندانه مردمی است، چون ایمان و علاقه مردم به استقلال و اعتماد به نفس آنان به ضرر استکبار است… اینها طبعاً از یک کشور مستقل و با اعتماد به نفس که در راهی که او را به اهدافی والا می‌رساند حرکت می‌کند، ناراضی می‌شوند. دشمنان ما وقتی راضی می‌شوند که ملت ایران اختیار دین و فرهنگ و اقتصاد خود را یکسره به آنها بسپارد.(۱۴)

استاد شهید مرتضی مطهری در مورد تساهل وتسامح و بی‌اعتنایی مردم به رواج منکرات می‌فرماید: «یک نفر در جامعه مشغول فساد و مرتکب منکرات مى‌شود و یکى نگاه مى‌کند مى‌گوید به من چه؟! دیگرى مى‌گوید من و او را که در یک قبر دفن نمى‌کنند.  فکر نمى‌کند که مَثل جامعه، مثل کشتى است. اگر در یک کشتى آب وارد بشود، ولو از یک جا،همه مسافرین را یکجا غرق مى‌کند.»(۱۵)

پی‌نوشت‌ها:

  1.  آل عمران / ۱۱۰
  2. نهج البلاغه، شریف الرضى، محمد بن حسین‏، محقق / مصحح: صبحی صالح، هجرت‏، قم‏، ‏۱۴۱۴ قمری، چاپ: اول، ص. ۴۲۱، (نامه ۴۷)
  3. مطهری، مرتضی، فلسفه تاریخ، انتشارات صدرا، ۱۳۶۹، ص ۱۴۲٫
  4.  الکافی ،کلینی ج ۵ ص ۵۶ ؛ تهذیب‏الأحکام،شیخ طوسی ج ۶ ص ۱۷۶ ؛ مشکاهالأنوار، على بن حسن طبرسى‏ ص۵۰ ؛ بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج ۹۷ ص ۹۳ ،
  5. ۳۰ شرط امام زمان(عج) برای یارانش https://www.farsnews.ir/news/1400010700055.
  6. سوره مبارکه انفال/ آیه ۲۵
  7. تفسیرتبیان، ج.۴،ص.۴۴ برگرفته از «زندگی مهدوی (اخلاق و اوصاف منتظران)»، حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی
  8. محقق،‌محمدباقر؛ نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه،ص.۳۷۷
  9. تصنیف غررالحکم، حدیث ٧۶۵١
  10. رهبر معظم انقلاب / ۱۴/۴/۸۹
  11. روزنامه رسالت ۲۷/۲/۱۳۸۰http://raaznews.ir/articles11.
  12.  https://www.tabnak.ir/fa/news/877072
  13. روزنامه کیهان ، ۲۶/۱/۷۸
  14. رهبر معظم انقلاب / ۱۸/۲/۸۴
  15. .سیری درسیره نبوی، ج.۱، ص.۲۷۹٫
12جولای/22

ما در حوزه امنیت و دفاع حکمرانی داریم؛ اما در حوزه‌ فرهنگ، اقتصاد و سلامت نداریم؛«موانع و راهکارهای تحقق حکمرانی اسلامی در بخش اقتصاد وفرهنگ»

اشاره:

حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه استاد تمام فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مدرس خارج فقه نظام سیاسی و از اندیشمندانی است که به طرح نظریه در بخش‌های مختلف علوم انسانی مانند علوم دینی و فلسفه اسلامی پرداخته است. تاکنون ۶۵ جلد کتاب و ۲۰۰ مقاله علمی ـ پژوهشی در نشریه‌ها و همایش‌های داخلی و بین‌المللی از ایشان چاپ شده ‌است. یکی از پروژه‌هایی که ایشان در آن زمینه نظریه‌پردازی می‌کند، پروژه حکمرانی اسلامی است.

متن حاضر گفتگو با ایشان درباره حکمرانی اسلامی است. دکتر خسروپناه با وجود مشغله زیاد، متواضعانه گفت‌وگو با «پاسدار اسلام» را پذیرفتند و در فضائی صمیمی به پرسش‌هایی مانند چیستی حکمرانی اسلامی، حلقه‌های مفقود در حکمرانی پاسخ دادند و به تبیین چرائی ناکارآمدی حکمرانی در اقتصاد و فرهنگ پرداختند.

*موضوع گفتگوی ما حکمرانی اسلامی در بخش اقتصاد وفرهنگ است. لطفا ابتدا در باره چیستی حکمرانی اسلامی توضیح بدهید؟

 خیلی ممنون از حضور سروان عزیز از اینکه به این موضوع مهم حکمرانی اسلامی توسط نشریه وزین پاسدار اسلام پرداخته می‌شود. من توصیه‌ام این است که یک شماره اختصاصی به این موضوع پرداخته شود، هم مباحث نظری و هم مباحث مصداقی، در یک شماره که از حکمت تا حکمرانی به آن پرداخته شود.

مسئله حکمرانی موضوع بسیار کلیدی و مهمی است که امیدوارم به سمع و نظر مسئولین اجرایی، تقنینی و قضائی کشور برسد؛ زیرا به‌ نظر می‌رسد با همه دستاوردها و توانمندی‌هایی که در سال‌های پس از انقلاب به‌ دست آمده، ضعف در حکمرانی باعث بروز مشکلات زیادی شده است.

فلسفه، فقه و اخلاق حکمرانی یکی از مهم‌ترین حوزه‌های حکمرانی به شمار می‌رود. فلسفه حکمرانی به هستی‌شناسی بایدها و نبایدها و در واقع مدیریت حکمرانی، فقه به قواعد حکمرانی و اخلاق به فضائل و رذائل حکمرانی می‌پردازد و باید تأکید کرد حکمرانی غیر از حکومت کردن است.

سیاست‌گذاری، خط مشی‌گذاری و تنظیم‌گری و همچنین خدمات عمومی، تعریف دقیق حکمرانی هستند. شورای نگهبان در بخش تنظیم‌گری حکمرانی قرار دارد، یعنی بخشی از فرآیند تنظیم‌گری و سیاست‌گذاری‌ها را انجام می‌دهد، اما متأسفانه بسیاری از سیاست‌گذاری‌ها در بخش‌هایی انجام می‌شوند که وظیفه تنظیم‌گری مقررات‌گذاری و خدمات عمومی دارند.

*آیا اصطلاحاتی مثل حکمرانی، تنظیم‌گری و سیاست‌گذاری همه از سنخ فرآیند هستند و فرقی میان حکومت و حکمرانی نیست؟

حکمرانی فرآیندی است که طبق مباحث جدیدی که غربی‌ها به آن پرداخته‌اند دو رکن اساسی دارد: سیاست‌گذاری و تنظیم‌گری. تنظیم‌گری هم مراحلی دارد که مهم‌ترین رکن آن مقررات‌گذاری و تقنین است. یعنی از تقنین تا نظارت و ارزیابی و رصد و اصلاح، کلّ این فرآیند را در بر می‌گیرد؛ بنابراین اصطلاحاتی مثل حکمرانی، تنظیم‌گری و سیاست‌گذاری همه از سنخ فرآیندند، فرق Governance با Government در این است. Government یک نهاد است، Governance یک فرآیند است؛ لذا بعضی این اشکال را مطرح کرده‌اند که فرقی بین حکومت و حکمرانی نیست. طبق معنای امروزی حکمرانی هم می‌تواند در حکومت باشد هم می‌تواند نباشد. یعنی چه حکومت نداشته باشد؟ حکمرانی یعنی سیاست‌گذاری و تنظیم‌گری که منتهی می‌شود به خدمات عمومی؛ اما آیا همه حکومت‌ها سیاست‌گذاری دارند؟ ممکن است داشته باشند؛ اما خیلی‌ها هم ندارند. قانون‌گذاری می‌کنند برای اقدام و بعضی از حکومت‌ها مثل کشور عربستان، مجلس ندارند، قانون‌گذاری ندارند و همه چیز دست حاکم است. می‌خواهم بگویم حکومتی مثل عربستان، حکومت هست؛ ولی حکمرانی ندارد، از طرف دیگر ممکن است حکمرانی باشد؛ اما حکومتی نباشد مثل حکمرانی‌ای که در بنگاه‌ها شکل می‌گیرد. ممکن است این حکمرانی حتی بین‌المللی هم باشد، مثل FATF چون حکمرانی لزوماً عمومی و دولتی نیست.

*با توجه به سه مرحله حکمرانی سیاست‌گذاری، خط مشی‌گذاری و تنظیم‌گری و همچنین خدمات عمومی، آیا مولفه‌های حکمرانی در بخش‌های مختلف کشور وجود ندارند؟

ما در بسیاری از مقوله‌ها حکمرانی نداریم. در حوزه امنیت و دفاع داریم؛ اما در حوزه‌هایی مثل فرهنگ، اقتصاد و سلامت نداریم. این معنایش این نیست که ما سند نداریم. سند اقتصاد مقاومتی داریم که مقام معظم رهبری هم آن را ابلاغ کرده‌اند، سند سلامت هم داریم؛ اما از این سند تقنین و تنظیم‌گری و بر اساس آن آیین‌نامه و خدمات عمومی در حوزه سلامت شکل نگرفته‌اند؛ لذا مثلاً وزیر بهداشت و درمان می‌آید و می‌گوید می‌خواهم معاونت طب سنتی داشته باشم. از آن حمایت و تقویتش می‌کند و مراکز پژوهشی ـ آزمایشگاهی راه‌اندازی می‌کند؛ اما یک وزیر بهداشت و درمان دیگر می‌آید و کلاً آن معاونت را تعطیل می‌کند و معاونت پژوهشی هم دیگر حاضر نیست یک ریال برای آن خرج کند، این یعنی ملاک اینکه طب سنتی نقشی در سلامت مردم داشته باشد یا نه بستگی به رأی یک آدم دارد و ما در این عرصه حکمرانی نداریم؛ چون همان‌ طور که پیشتر هم‌عرض کردم حکمرانی یعنی سیاست‌گذاری نخبگان در حوزه سلامت، در این حکمرانی سیاست‌گذاری این است که دنبال پارادایم‌های دیگر طب سنتی برویم یا نرویم تا بعد در حوزه تنظیم‌گری و تقنین مطابق آن پیش برویم.

درواقع حکمرانی بعد از سیاست‌گذاری می‌آید. در تقنین و سرانجام منتهی به اقدام می‌شود، در این صورت دولت‌ها هم که تغییر کنند، مسیر همان مسیر است. شما نگاه کنید وقتی کرونا آمد مسئولان وزارت بهداشت بالاتفاق می‌گفتند: «باید واکسن را از خارج بیاوریم.» اصلاً این باور که: «ما باید واکسن را در داخل تولید کنیم.» مسخره بود. واکسن پدیده حسّاسی است و خیلی از کشورهایی که فعالیت‌های دارویی گسترده‌ای دارند سعی می‌کنند مدیریت واکسن را به دولتمردانشان بسپارند. مقام معظم رهبری هم به همین دلیل دستور دادند که: «به‌سمت تولید واکسن بروید.»

بعد از دستور ایشان دو مجموعه از زیرمجموعه‌های زیر نظر رهبری شروع به فعالیت کردند که اولین آنها مجموعه شهید فخری‌زاده و دومی ستاد اجرایی فرمان امام و بنیاد برکت بودند که حالا نتیجه کارشان را می‌بینیم. طی کار هر موقع آنها به بن‌بستی می‌رسیدند دولتمردان مسخره‌شان می‌کردند که: «ما گفتیم نمی‌شود.»؛ اما وقتی کار کم‌کم داشت به نتیجه می‌رسید، دو نهاد تابعه وزارت بهداشت و پاستور هم وارد این حوزه شدند. این یعنی ضعف حکمرانی.

پس حکمرانی یک تکنولوژی و تدبیر یک موضوع است. به بیانی حکمرانی مجموعه بایدها و نبایدهاست. سیاست‌ها بایدها و نبایدهای کلان و جهت‌ده است. تنظیم‌گری هم بایدها و نبایدهای کاربردری و عملیاتی و خدمات عمومی هم مرحله اجرا و عمل است. البته همین بایدها و نبایدها مبتنی بر فلسفه و بینش است. همیشه حکمرانی از علوم انسانی توصیفی بهره می‌برد. من توصیه می‌کنم که حکمرانی اسلامی باید مبتنی بر حکمت اسلامی باشد و از حکمت اسلامی به حکمرانی اسلامی برسد.

*شما نمونه موفق حکمرانی را دربخش دفاع عنوان کردید. لطفا دراین باره توضیح دهید؟

حکمرانی اولویت جامعه ماست. من وقتی خلاها و مشکلات را درجامعه اعم از معیشت، امنیت غذایی و عرصه‌های دیگر می‌بینم، متوجه می‌شوم که ضعف و خلأ در حکمرانی است و آنجا هم که پیشرفت‌های داشتیم، مثل بحث‌های امنیتی ـ دفاعی، قوت ما درحکمرانی است. یعنی هرگاه در هر موضوعی، نظام سیاست‌های تنظیم کرده و مطابق سیاست‌گذاری، تنظیم‌گری ومطابق تنظیم‌گری، خدمات عمومی در آن عرصه انجام شده، ما در آنجا موفق بوده‌ایم مانند بحث‌های دفاعی.

در حوزه دفاع سیاست‌هائی که رهبر معظم انقلاب اعلام کردند و بعد مصوبات قوانین مجلس، دقیقاً درراستای سیاست‌گذاری است و آئین‌نامه‌های اجرایی که در وزارت دفاع و ارتش و سپاه انجام می‌شود در این راستاست و نتیجه آن پیشرفت‌ در حوزه نظامی است که هیچ کشوری طمع حمله به ایران را ندارد. شاید برخی این دو جمله رهبری را تناقض بدانند. آقا در یک جا می‌فرماید ما به‌هیچ‌وجه به دنبال ساخت بمب اتم نیستیم و از طرفی می‌فرماید هر کشوری به ما حمله کند جوابی کوبنده به او خواهیم داد. کشوری که ما را تهدید هسته‌ای کرده، کشور اسرائیل است. اگر اسرائیل حماقت کرد و به ما حمله هسته‌ای کرد چطور می‌خواهیم جواب بدهیم؟ پاسخ این است که حکمرانی دفاعی ما اقتضا کرده که در چندین نقطه خاورمیانه نیرو داشته باشیم. در فلسطین، در لبنان…نیرو داریم که اگر اسرائیل حماقت و حمله کند، قبل از اینکه این موشک‌ها به ایران اصابت کنند، موشک‌های ما «تل‌آویو» را نابود می‌کنند.  اقتدار موشکی ما به‌قدری بالاست که اسرائیل جرئت تصور حمله ندارد. البته ما با بمب هسته‌ای حمله نمی‌کنیم، ولی اسرائیل می‌داند هژمونی قدرت ما چنان بالاست که قبل از حمله هسته‌ای اسرائیل به ایران، کل پایتخت اسرائیل نابود خواهد شد. این نتیجه حکمرانی در فضای امنیت است که مردم در بخش امنیت زندگی می‌کنند. ما باید بتوانیم این حکمرانی را در همه ارکان کشور گسترش بدهیم.

*اما متاسفانه حکمرانی دربخش‌های دیگر بهویژه اقتصاد و فرهنگ و آموزش هنوز شکل نگرفته است.

بله متاسفانه همین طور است. مثلاً در بخش دانشگاه‌ها، ما هنوز در هوای کمی و کثرت مقالات قرار داریم، بدون آنکه خروجی مقالات و بخش کیفی برای ما مهم باشد، چون ساختار دانشگاه‌ها، حافظه ـ محور است و تفکر ـ محور نیست. حتی ساختار ارتقا نیز کمّیت ـ محور است نه کیفیت ـ محور. مثلاً در سند دانشگاه آزاد است که اگر در هیئت‌های ممیزه کسی ده مقاله علمی پژوهشی داشته باشد، این امتیازات را دارد و متاسفانه همچنان تاکید بر کمیت است و بررسی نمی‌شود که این مقالات چه مسائل و مشکلاتی را برطرف کرده‌اند یا می‌کنند.

*راه خروج از این مشکل و ارتقا بخشیدن به دانشگاه ها چیست؟

نظریه «از حکمت تا حکمرانی» می‌تواند موجب تعالی علوم انسانی شود تا مورد بهره‌برداری قرار گیرند. تولید مقاله، تولید علم نیست، تولید علم، تولید نظریه است؛ اما در حوزه دانشگاه‌های ما کمّی‌گرایی ملاک قرار داده شده و هر چه تعداد چاپ مقالات و کتاب‌ها بیشتر باشد، امکان ارتقا هم بیشتر خواهد بود. اگر در آئین‌نامه ارتقا اساتید، نوآوری و نظریه‌پردازی را ملاک قرار دهند و تکثر مقالات از معیار ارتقا خارج شود، می‌تواند گفت که ساختار به سمت مولد علم رفتهاست که متاسفانه هنوز به این سمت نرفته‌ایم.

برای دانش‌بنیان کردن دانشگاه و رشد آن لازم است وزارت علوم تصمیم‌گیری در باره گسترش و توسعه رشته‌های دانشگاه را به استادان همان دانشگاه بسپارد و با اصلاح ساختار کنونی که آسیب‌زاست و اجازه تولید علم را در دانشگاه نمی‌دهد، مسیر را برای تولید علم باز کند. خلاصه اینکه حکمرانی ما در دانشگاه و حوزه علمیه حکمرانی تولید علم نیست، بلکه تولید مدرک است و پشت سر هم مدرک دکترا بیرون می‌دهند. این به معنی ضعف علمی استاد و دانشجو نیست، بلکه این ساختار مدیریتی، اداری و آئین ارتقا استادان تولیدکننده علم نیست.

*بخش دیگر حکمرانی در بخش امنیت غذایی است. همان طور که مستحضرید امنیت غذایی به معنی دسترسی به غذای سالم و کافی در همه ایام عمر و برای یک زندگی شاداب است. آیا در حال حاضر حکمرانی امنیت غذایی داریم؟

متاسفانه خیر و ما از نبود حکمرانی در این بخش رنج می‌بریم. جامعه ایران اسلامی در این روزها با دو تهدید جدی غذایی و تهدید جدی فرهنگی از طریق فضای مجازی، به‌ویژه اینستاگرام مواجه است و ضرورت دارد دبیرخانه شورای‌عالی امنیت ملی در باب امنیت غذایی و امنیت فرهنگی، نقش حکمرانی در این دو عرصه را داشته باشد.

تهدید غذایی در این چند ماه اخیر با افزایش نامعقول قیمت گوشت و مرغ و لبنیات و حبوبات آشکار است؛ افزایشی که فشار شدیدی بر مردم تحمیل کرده و سختی زیادی بر خیرین و نیروهای جهادی و بسیجی و بنیاد مستضعفان و ستاد فرمان اجرایی امام و کمیته امداد و هلال احمر در طرح مواسات وارد ساخته است.این فشار و سختی، تنها زاییده مدیریت ناکارآمد این روزها نیست؛ بلکه معلول فقدان رویکرد حکمرانی غذایی در کشور است.

*پیشنهاد شما برای حل این مشکل چیست؟

پیشنهاد بنده تشکیل ستاد حکمرانی امنیت غذایی در دبیرخانه شورای‌عالی امنیت ملی با اذن رهبر معظم انقلاب «حفظ‌ الله» است که در آن، سیاست‌های راهبردی امنیت غذایی در فرآیند تقنین و اجرا، به‌ویژه در نهادهای آموزشی و صنعتی و بازرگانی و غیره مدیریت شود.

برای نمونه در حال حاضر که دانشگاه‌ها و دانشکده‌های کشاورزی از کاهش دانشجو رنج می‌برند؛ جا دارد اعضای هیئت علمی در خصوص غذای طیور و احشام و کود و بذر، تلاش علمی و تهدید غذایی را با نگرش عالمانه مهار و خودکفایی غذایی را در این وضعیت تأمین کنند. این نوع حکمرانی در دوره تحریم هندوستان توسط آمریکا در دهه‌های پایانی قرن بیستم نیز تجربه شد و جواب گرفت.

*یکی دیگر از تهدیدها دربخش امنیت فرهنگی است. لطفا دراین باره توضیحی دهید؟

تهدید فرهنگی نیز یکی از معضلات است که در حال حاضر توسط اینستاگرام به خطر افتاده است؛ خطری که

از گزارش آن، معذورم و تنها هشدار می‌دهم خطری که این روزها در اینستاگرام یافتم، در مطالعات بیست ساله‌ام در باب جریان‌شناسی ضد فرهنگ‌ها و جریان‌های شیطان‌پرستی و عرفان‌های کاذب و لمپنیسم فرهنگی و موسیقی‌های راک و متال و رمان‌های فاسد نیافتم؛ فسادی که انتقالش به جوانان و نسل سوم و چهارم انقلاب چیزی به نام بیانیه گام دوم باقی نخواهد گذاشت.

تشکیل حکمرانی امنیت فرهنگی در دبیرخانه با اذن رهبری را جدی بگیرید؛ هر چند باید شورای‌عالی انقلاب فرهنگی و شورای‌عالی فضای مجازی و وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات جدی می‌گرفتند که متأسفانه چنین جدیتی، معللانه نه مدللانه مشاهده نمی‌شود.

پیشنهادم حکمرانی امنیت غذایی و حکمرانی امنیت فرهنگی، برای درمان و مقابله با این تهدید است؛ نه پیشگیری که دیگر زمانی برای پیشگیری نمانده است.

*بخش فرهنگ را عنوان کردید. در بخش سینما نیز با این مشکل مواجهیم؟

بخش دیگر از فقدان حکمرانی درحوزه سینماست. مشکلاتی که ما در حوزه سینما داریم مشکلات حادی هستند. متاسفانه سریال‌های خانگی اخیر، سبک زندگی، یاغی،  لاکچری و زخم کاری بی‌ بند و باری را ترویج می‌کردند. سریال خاتون هم که اخیر در حال پخش است، به نقد روسیه می‌پردازد و زمانی که ایران از شمال درگیر روس‌ها و از جنوب درگیر انگلیسی‌ها را به نمایش گذاشته است. آن هم در زمان کنونی که ما با چین و روس‌ها در ارتباط هستیم، طوری نشان می‌دهد که ذهن ما خدشه‌دار شود. نمی‌گویم باید به روس‌ها اعتماد کنیم؛ اما جالب این که جنایات انگلیس  و آمریکا را نمی‌سازند. با پیام آشکار و پنهانی ذهن مخاطب را درگیر می‌کند. یا همین فیلم موهن عنکبوت مقدس که ساخت فیلم عنکبوت مقدس با هزینه میلیون یورویی و تعلق جایزه کن به بازیگر زن ایرانی بود که روزگاری در ایران با مشکلات جنسی ویران شد و اینک می‌خواهد با بازی در فیلم موهن به ارزش‌های ایرانی و اسلامی خود را آباد سازد که بی‌شک، ویران‌تر خواهد شد.

متاسفانه برخی از اهل نفاق، پیام‌های تبریک خود را نثار توهین‌کنندگان به حرم حضرت ثامن الحجج«ع» می‌کنند. این طایفه از پخش و گسترش مردمی «سلام فرمانده» عصبانی می‌شوند و اعتراض خود را به بهانه شهادت امام صادق«ع» فریاد می‌‌زنند، اما برای توهین به امام رضا«ع» تبریک می‌فرستند؛ چون «سلام فرمانده»، سرودی خالص و ولایی و همراه با عشق به امام زمان«عج»است که به‌طور گسترده در دنیا الگوبرداری شد. انسان بیمار، بیمار است؛ خواه بیمار عقلی یا جنسی یا بیمار ایران‌ستیزی و اسلام‌ستیزی. بیمارانی که با سرمایه ایران رشد می‌کنند و سرمایه خود را در اختیار اجنبی قرار می‌دهند. هم پناهندگی می‌گیرند و هم تعهد می‌دهند تا بر ضد ایران و ایرانیان خدمت کنند و با پررویی تمام با زبان نفاقشان به ایرانی بودن خود افتخار می‌کنند.

راهکار حل این مشکل دراحیای حکمرانی در سینماست که نشانی از اصلاح آن در کشور دیده نمی‌شود. مشکل ما اینجاست که برخی از افراد دغدغه‌مند حوزوی و دانشگاهی که باید دراین عرصه‌ها وارد بشوند با واقعیت جامعه مواجه نیستند و مسئله را به‌خوبی درک نمی‌کنند؛ به‌طوری که کار عینی و موضوع‌شناسی دقیقی انجام ندادند. کاش طلاب یا دانشجویان دو روز در هفته ناظر بر تخصصی که دارند در میدان قرار بگیرند. برخی از دوستان که به وزارتخانه‌ها رفتند و ایده عدالتی دارند، می‌گویند ما در چه عالمی بودیم و واقعیت چه عالم دیگری است. این افراد با قرار گرفتن در متن جامعه کمک شایانی در تحقق حکمرانی اسلامی در سینماها خواهند داشت.

*در بخش مسکن و گمرگ با توجه به اتفاقات اخیر معضل نبود حکمرانی کاملاً پیداست.

بله متاسفانه بخش دیگر از فقدان حکمرانی در مسکن است. ویرانی ساختمان متروپل آبادان دل انسان‌های مومن را به درد آورد و باعث وداع جمعی از هم‌میهنان متدین عزیزمان از دار فانی شد و خانواده‌های معززشان را عزادار کرد. این پدیده ناگوار ناشی از ضعف حکمرانی مسکن است و اینکه سیاست‌گذاری و تنظیم‌گری در عرصه مسکن در اختیار حکمرانی حکیمانه نیست و گاهی در دست اختاپوسان فاسد قرار می‌گیرد. باید بگویم که تا الگوی حکمرانی در عرصه مسکن اصلاح نشود، متاسفانه شاهد مصائب دیگری خواهیم بود. خداوند روح عزیزانمان را غریق رحمت و غفران کند.

نبود حکمرانی در گمرک نیز به‌عینه قابل مشاهده است. متأسفانه ما در حوزه قانون‌گذاری و وضع قانون بسیار پیچیده عمل کردیم و قوانین چند لایه‌ای تصویب و تنظیم شدند؛ با وجود این، ساختار و مسیر لازم برای اجرای این قوانین نهادینه نشده است. یکی از آن بخش‌ها گمرک است که قوانین فراوانی در حوزه صادرات و واردات و گمرک وجود دارند، اما ساختار نظام‌مندی برای اجرای آن دیده نشده و در نتیجه زمینه برای سوء‌استفاده افراد از قوانین متعدد در جهت تأمین منافع و مقاصد افراد وجود دارند و این مسئله قابل انکار نیست.

*وظیفه حاکم اسلامی در قبال این مشکلات چیست؟

حاکم اسلامی باید طوری تدبیر کند که اشتغال افزایش پیدا کند. حکومت اسلامی باید منابع کشور را به‌گونه‌ای هدایت کند که از آن بالاترین بهره‌برداری به عمل آید. اینکه دو شرکت خودروسازی همه قطعات خودروهای خود را از چین وارد کنند و همه منابع اقتصادی کشور را ببلعند، قطعاً منجر به اشتغال پایدار نمی‌شود. حالا تصور کنید به‌ جای واردات، تولید داخلی مورد حمایت قرار گیرد و گردش نقدینگی و منابع ثروت به سمت تولید و کارگاه‌های تولیدی داخلی هدایت شود. چقدر وضعیت اشتغال متفاوت خواهد بود و به‌ تبع آن چقدر از مشکلات اقتصادی و اجتماعی مردم حل خواهد شد.

بنابراین یکی از مهم‌ترین مصادیق ضعف حکمرانی، فقدان ساختار سیستمی در بخش‌های مختلف اقتصادی و فرهنگی است. هر چند در حوزه دفاعی و امنیتی تا حدودی حکمرانی اجرا می‌شود، اما در حوزه‌های صنایع غذایی کشاورزی، آموزش پرورش و بهداشت و درمان به‌طور جدی با ضعف حکمرانی روبه‌رو هستیم و راهکار آن شکل‌گیری حکمرانی اسلامی دراین حوزه‌هاست.

*و سخن آخر

من حقیقتاً از یک چیز خیلی رنج می‌برم که بارها هم گفته‌ام؛ اما این عرض من مورد توجه قرار نگرفته است. ما این همه مراکز و نهادهای فکری و میدانی جریان انقلاب داریم؛ اما همه جزیره‌ای عمل می‌کنند و گرفتار رفتار سازمانی هستند که من باید همه مشکلات را حل کنم. این رفتار سازمانی خطرش کمتر از رفتار فردی برای حل مسائل نیست.

12جولای/22

شگفتا که از قطعی‌‎‌ترین آینده، غافلیم! اندکی درنگ

اشاره: در ادامۀ ۱۰ مورد از باب «درنگ»ها تقدیمی در شماره قبل، در ادامه و در این شماره ۱۰ مورد پایانی از «درنگ»ها تقدیم می‌گردد:

درنگ «۱۱»

  1. تا «بنده» نشویم، «آزاد» نخواهیم شد.
  2. در پیشگاه خدا، هرکه «کوچک‌تر» شود، «بزرگ‌تر» می‌شود.
  3. تا می‌توان با کلیدصداقت و نیکی وصفا، به دل‌ها راه یافت ،چرا باتزویر و نمایش و فریب؟
  4. تقوا نوعی «ترمز» است. انسان‌های بی‌‎تقوا، یا به کوه می‌خورند، یا به دره سقوط می‌کنند.

۵ .آبرو، آبی است که اگر ریخته شود، جمع شدنی نیست.

درنگ «۱۲»

  1. پشیمانی بر «گفته»ها، بیش از ندامت بر «نگفته»هاست.
  2. پیچ و خم‌های «جادۀ زندگی» نیازمند «ترمز ایمان» و«چراغ معرفت» است، تا سرعت و عدم دید، حادثه نیافریند.
  3. پیش شمارۀ ارتباط با خدا، محبت اهل بیت است. اگر این محبت باشد، می‌توان با ۱۴ خط مستقیم، با خدا مرتبط شد.

۴. بیش از ساختن «مصلّا»، باید «مصلّی» ساخت و پیش از ساختن «نمازخانه»، «نمازخوان»

  1. تا انسان «اسیر» است، نمی‌تواند «آزادانه» حرف بزند!

درنگ«۱۳»

۱ .گاهی جلدهای «زرکوب»، محتوای «تزویر» دارد. حرف‌هایمان را«عمل کوب» کنیم.

۲ .جلد «ریا»، کهنه و فرسوده است، مردم تشنۀ نسخه‌های کمیاب «صداقت»اند.

۳ .بهترین تیتـر و عنوان برای حرف‌هایمان «خلوص» است.

۴ .اگر جلوی چاپ مجدّد «کتاب نفسانیات» را بگیریم، مردم کمتر دچارسرگردانی می‌شوند.

۵ .بیایید «شرح صدر» داشته باشیم و دست به «تألیف قلوب» بزنیم. ترجمه «کتابِ اختلاف» به نفع ما نیست.

درنگ «۱۴»

  1. جسم را نردبان تعالی «جان» کنیم، نه روح را فدای تمنّیات «تن».
  2. جوانی بهارعمر است، خزانش نکنیم. حیف است، بلور شفّاف جوانی را با«سنگ غفلت» بشکنیم.
  3. جهان یک صحنۀ «نمایش» استو من و تو، با نوعِ زندگی کردن خود، مشغول اجرای نقش خودیم.
  4. شمارش معکوس عمرمان آغاز گشته است، ازکی؟ ازهمان روز تولد،پس هر روز ازعمر ما کم می‌شود، نه اضافه.

۵ .زندگی‌های ما، به «چراغ رابطه» و «و اوعاطفه» نیازمندتر است از «تیغ طلاق» و «خطّ فاصله»

درنگ «۱۵»

۱. هیچ‌چیز به اندازۀ «مرگ»، قطعی نیست، ولی شگفتا که از این قطعی‌‎‌ترین آینده، غافلیم.

۲. ثروتمندان حریص، بیش ازفقیرانِ  قانع در عذابند.

۳. حلم و بردباری، آب سردی است که روی آتش شعله‌ور خشم و غضب ریخته می‌شود و آنرا خاموش می‌کند.

۴. خانواده یک بوستان است و پدر و مادر، باغبان و گلکارند، فرزندان هم، گلها و میوه‌های این باغ! اگر به کودکان، «آب عاطفه» و «نورمحبت» نرسد، افسرده می‌شوند.

۵. برای فرزندان، خانه، «مدرسه اوّل» است، و مدرسه، «خانه دوم!»

درنگ «۱۶»

۱. در هندسه وجود، می‌توان مرکز دایرۀ حیات را یک «انتخاب خوب» قرار داد و تلاش‌های روزانه، ماهانه و سالانه را بر محور آن چرخاند.

۲ .نباید ازدست هر کسی جام محبت گرفت، چون، گاهی این جام، پراز زهر است.

۳ .دنیا «اقامتگاه» نیست، «گذرگاه»است، «خانه» نیست، «مسافرخانه» است و «قرارگاه» نیست، «پل عبور» است.

۴ .دو طفل معصومِ «دل» و«دیده» را رها نکن، یا گم می‌شوند، یا به دامن غریبه‌ها می‌افتند، یا سر به هوا شده، به حرف تو هم گوش نمی‌دهند.

۵ .رها کردن چشم در چراگاه هرنگاه، سبب می‌شود «گناه» بچرد و «فساد» نشخوار کند.

درنگ «۱۷»

۱ .دختران و زنان باحجاب، قلعه نشینانی‌اند که به مزاحمان و مهاجمان، اجازۀ ورود به حریم عفاف نمی‌دهند.

۲ .سکوت، خوب است، ولی حرف مفید بهتر از سکوت است.

۳. هم برای حرف زدن باید تمرین داشت، هم برای «سکوت». کسی که «تمرین سکوت» ندارد، از زبان خود شکست می‌خورد.

۴ .صحرای محشر، حضور درمرحله نهایی مسابقات بین‌المللی «ایمان و عمل» است. آنجا برترین‌ها انتخاب می‌شوند.

  1. «عید» باید در درون ما برپا شود. اگر ما «متحوّل» نشویم، از «تحویل سال» چهسود؟

درنگ «۱۸»

۱ .«فریاد»، گاهی بلندترین دیوار ستم را  می‌لرزاند. ازاین‌رو ظالمان همیشه از  لشگری به نام «سکوت» استفاده می‌کنند.

۲ .ویتامین کتاب، یا فکرتان را روشن  می‌سازد، یا بردانش شما می‌افزاید،‌ یا در مسیر زندگی «راهنما»ی شماست اگر هیچ کدام نبود، ویتامین ندارد.

۳ .اگر بیمه حوادث هم باشیم «بیمۀ گناه» نیستیم. مواظب باشیم.

۴ .گاهی از «عوامل پیدا» بیش از «عوامل پنهان» حساب می‌بریم و  همین مایه بسیاری از لغزش‌های ماست.

۵ .مشتریان تملق و چاپلوسی، کالای تقلبی می‌خرند و موجب کمبود «صداقت» می‌شوند.

درنگ «۱۹»  

۱. نگاهت را مهار کن، تا به «گناه» نیفتی. امیر نگاهت باش، تا اسیر گناهت نشوی.

۲ .هستی ما تنها در محدودۀ «ولادت تا مرگ»، خلاصه نمی‌شود که مرگ، «نقطه پایان» باشد. برای مراحل بعد هم فکری باید کرد.

۳ .ادای عرفان درآوردن، با عارف بودن خیلی فاصله دارد. عرفان، «یافتن» است نه  بافتن!

۴ .یک قطره «احساس بندگی»  کوهی از  غرور را ذوب می‌کند و یک لحظه «بیداری» حُباب یک عمر خواب و خیال را می‌شکند.

۵ .کدامیک انسان تر است؟ آنکه «خود» را فدا می‌کند تا «دیگری» را نجات دهد، یا‌ آن که همه را فدای زندگی خود می‌کند‌؟

درنگ «۲۰»

۱ .هرکه زود زود معشوق عوض می‌کند، معلوم است که عشق را بازی گرفته است.

۲ .کسی گرفتار «ای‌کاش» و «افسوس» می‌شود که قدر گوهر وجودش و سرمایه عمرش را نداند.

۳ .اگر «محبوب‌های اصلی» را نشناسیم، اسیر «محبوب‌های بدلی» می‌شویم.

۴ .کسی که از «تجارب دیگران» عبرت بگیرد مثل آن است که با همه آدمیان در همه دوره‌ها زیسته است.

۵ .اگر کسی نتواند دو پِلک سبک و ناچیز خود را برآنچه «نباید»، ببندد، ضعیف است، پس لاف قدرت و اراده نزند!

12جولای/22

عقوبت شایعه‌پردازان از منظر قرآن کریم و حدیث

اشاره:

رسانه‌ها از دیر باز همواره مانند ابزاری با دو کارکرد مثبت و منفی در له یا علیه حوزه شخصی افراد حقیقی و یا نسبت به حوزه عمومی افراد حقوقی کارکرد داشته‌ و نقش بسیار مهمی را در زندگی بشر ایفا نموده‌اند.

با توجه به اختراعات و فن‌آوری‌های پیشرفته‌ و متنوع امروزی، کارکرد رسانه‌ها نیز مدرن‌تر و از تنوع و تعدد و فراوانی بیشتری برخوردار شده‌اند.

هرچه رسانه‌ها و ابزارهای ارتباطی متعددتر و متنوع‌تر شدند دامنه‌ی فراگیری و تاثیرگذاری‌شان نیز بیشتر شده و به همین نسبت ارسال خبرهای دروغ و شایعات نیز افزایش یافته است. به گونه‌ای که یک خبر غیر واقعی و شایعه می‌تواند گستره‌ی یک جامعه‌ی چند میلیونی را تحت تاثیر قرار داده و باعث تشویش و نگرانی یک جامعه‌، و موجبات سلب آرامش و آسایش جامعه را فراهم آورد.

با توجه به اهمیت موضوع و لزوم توجه جامعه اسلامی به سفارشات و منویات دین مبین اسلام و تاکیدات ائمه اطهار(علیهم‌السلام) بر لزوم حفظ انتظام جامعه، در مطلب حاضر بطور خلاصه نمونه‌های از  هشدارهای قرآن کریم و ائمه معصومین(علیهم‌السلام) را برای آندسته از کسانی که خواسته و ناخواسته، با هدف و یا حتی بدون ‌هدف خاص در جهت سلب آسایش و ایجاد اضطراب در جامعه گام برمی‌دارند می‌پردازیم:

هدف از ایجاد شایعه

اساساً شایعه شامل اطلاعات تحریف شده و اخبار نادرستی است که بنا بر اهداف و نظرات خاص، عمدتاً بر اساس تمایلات درونی _ و اکثرا بنا بر منافع جناحی و گروهی_ برای تخریب شخص و یا اشخاص، ساخته و منتشر می‌شود و در نتیجه برخی افراد نیز که با مواجهه با اینگونه شایعات آن‌را خوشایند تمایلات و کشش‌های درونی خود می‌پندارند، در راستای تمایلات نفسانی خود احساسات و مواضع فکری خود را بروز داده و بدون توجه به اینکه «چه کسانی از رواج آن خبر غیر موثق و شایعه سود می‌برند…»، آن را برای دیگران بازگو و نشـر می‌دهند.

اثرات سوء و مخرب شایعه

از ثمرات تلخ شایعه و مطالب غیر موثق و منفی، ایجاد اضطراب و نگرانى در آحاد جامعه است. و از پیامدهای دیگر آن می‌توان به:

۱- شکستن شدن حرمت افراد و از بین رفتن بسیارى از مؤلفه‏ها و قوانین اخلاقى و اجتماعى که در قرآن کریم و همچنین از سوی ائمه معصومین(علیهم‌السلام) بر حفظ آن بسیار تاکید شده است.

۲- ایجاد تفرقه و تشدید خصومت‏ها و تضاد در میان جامعه

۲- تشدید رذایل اخلاقى مانند: دروغ، افتراء، غیبت و…

۳- تقویت روحیه بدخواهى افراد جامعه نسبت به یکدیگر

۴- به مخاطره افتادن انتظام اجتماعى و بهره‌برداری دشمنان از  عدم وحدت و انشقاق در جامعه

لذا وظیفه هر مسلمان معتقد، التزام عملی به رعایت توصیه‌ها و فرامین الهی و معصومین(ع) است به نحوی که ضمن پرهیز از توجه و اهمیت دادن به سخن‌پراکنی‌های بیهوده‌‌، خود نیز از بازگویی هر سخن و شنیده‌ای بدون در نظر گرفتن ماهیت و هدف آن خبر و شایعه مجدانه رعایت و پرهیز کند. زیرا از منظر دین و اخلاق دینی هیچکس مجاز نیست هرآنچه را که صرفاً می‌شنود و یا در رسانه‌ها می‌بیند برای دیگران نقل و منتشر کند.

چنانکه امیر مومنان علی(ع) می‌فرماید:

«لا تَرُدَّ عَلَى النّاسِ کُلَّما حَدَّثُوکَ فَکَفى بِذلِکَ حُمْقا؛ هرچه را به تو گفتند، به مردم مگو و بر مگردان، که همین در نادانى و حماقتت، کافى است.»(۱)

اهمیت حفظ سلامت و آرامش جامعه در قرآن کریم

قرآن کریم به عنوان یک آئین الهی و آسمانی، در آیات متعددی از یک‌سو به اهمیت مقوله‌ی آرامش و امنیت روحی و جسمی انسان‌ها پرداخته و به مخاطبان خود یادآوری و اشاراتی نموده است و از سوی دیگر اهمیت ویژه‌ای به امنیت و آرامش جامعه دارد تا حدی که سخن‌‌پراکنان و مروجین شایعات را در زمره “منافقان” و اهداف آنان را ایجاد اضطراب و سلب آرامش و امنیت از شخص و جامعه بر می‌شمارد.(۲)

در قرآن کریم از شایعات و اخبار بی‌اساس، بعنوان “اراجیف” یاد شده و از کسانی که اخبار بیهوده و بی‌پایه و اساس را برای دیگران نقل می‌کنند به صراحت بعنوان: “منافق” “ملعون” و “لعنت‌شدگان” یاد می‌کند.

چنان که می‌فرماید:

« لَئِن لَم یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَالْمُرجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا* مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلً*سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا؛  البته (بعد از این) اگر منافقان و آنان که در دلهاشان مرض (و ناپاکی) است و هم آنها که در مدینه (بر ضد اسلام) تبلیغات سوء می‌کنند (و دل اهل ایمان را مضطرب و هراسان می‌سازند) دست (از این زشتی و بدکاری) نکشند ما هم تو را بر (قتال) آنها بر انگیزیم (و بر جان و مال آنها مسلط گردانیم) که از آن پس جز اندک زمانی در مدینه در جوار تو زیست نتوانند کرد؛ این مردم (پلید بدکار) رانده درگاه حقّند، باید هرجا یافت شوند آنان را گرفته و جدّا به قتل رساند. ؛ این سنّت خدا (و طریقه حقّ) است که در همه ادوار امم گذشته برقرار بوده (که منافقان و فتنه‌انگیزان را رسولان حق به قتل رسانند) و بدان که سنّت خدا هرگز مبدّل نخواهد گشت.»(۳)

و همچنین در مورد کسانی که بدون اطمینان از صحت یک خبر بی‌پایه و اساسِ غیر معتبر آن را باور و برای دیگران منتشر می‌کنند؛ می‌فرماید:

«وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولً، و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دل همه مسئولند.»(۴)

بر اساس آیات فوق، دروغ‌پردازان و شایعه‏‌افکنان کیفر سنگینی در دنیا و آخرت دارند. و این جزئی از سنت الهی است.

و بر اساس همین توصیه‌ها و سفارشات حتی گاهى اخبارى که به آن اعتماد و یقین داریم را نیز نباید براى دیگران بازگو کنیم، بلکه باید ابتدا عواقب و نتیجه آن خبر را بسنجیم. چنانکه امیرمومنان حضرت علی(ع)‏ می‌فرماید: «لَا تَقُل مَا لَا تَعلَمُ بَل لَا تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ فَإِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ؛ آنچه نمى‌دانى مگو، بلکه همه آنچه را که مى‌دانى نیز مگـو، زیرا خداوند بزرگ، بر اعضاء بدنت چیزهایى را واجب کرده که از آنها در روز قیامت بر تو حجّت آورد.(۵)

و نیز می‌فرماید: «سامع القول شریک القائل؛ شنونده سخن، شریک گوینده است از حیث کیفر یا پاداش»(۶)

خواجه عبدالله‏انصارى مى‏گوید: نه تنها چیزى که علم ندارى، بازگو مکن بلکه همه آنچه را که مى‏دانى را نیز مگـو(۷)

جز، راست نباید گفت هر راست نشاید گفت.(۸)

اسلام برای رستگاری افراد با ایمان، آنان را به کم‌گویی و پرهیز از اضافه‌گویی و هرزه‌گویی توصیه و تاکید نموده است.

امام صادق(ع) می‌فرماید: انسان با ایمان در سخن گفتن محدود و زبان او بسته است.(۹)

مولای متقیان حضرت علی(ع) از کسانی که بدون آگاهی از موثق بودن اخبار آن‌ را صرفاً بر اساس تمایلات و هوای نفسانی خود در جامعه رواج و منتشر می‌کنند را با عنوان “اشرار”  یاد کرده و می‌فرماید: «…فَدَعْ مَا لَا تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَیْکَ بِأَقَاوِیلِ السُّوءِ…  از نقل مطالبی که درباره آن اطلاع کافی ندارید پرهیز کنید، زیرا ‌اشرار، مطالب بی‌اساس- شایعات- را به گوش شما می‌رسانند.(۱۰)

آن امام همام در حدیث دیگری می‌فرمایند: «الأَقَاوِیلُ مَحفُوظَهٌ، وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّهٌ، وَ کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهِینَهٌ؛      گفتار آدمى بر جاى مى‏ماند و باطن آدمى نیز امتحان مى‏شود و هر کسى در گرو کردار خویش است.»(۱۱)

یعنی دنیا محل آزمایش و ارزشیابی انسان است، و طبق سنت الهی چه بخواهد و چه نخواهد در مراحل مختلف زندگی مورد آزمون‏های پی‌در‌پی قرار می‌گیرد. و کیفر و پاداش اعمال خود را در دنیا و آخرت خواهد دیـد.

«اِنّا خَلَقْنَا الاِنْسان مِن نُطْفَهٍ اگمشاجٍ نَبْتَلیهِ؛ ما انسان را از آب نطفه مختلط (بی‌حس و شعور) خلق کردیم و او را می‌آزماییم و بدین سبب دارای قوای چشم و گوش (و مشاعر و عقل و هوش) گردانیدیم.».(۱۲) و «اِنَّ ذلِکَ لاعلیها السلام‏یات وَاِن کُنّا لمُبتلین؛ (آری،) در این ماجرا (برای صاحبان عقل و اندیشه) آیات و نشانه‌هایی است؛ و ما مسلّماً همگان را آزمایش می‌کنیم!»(۱۳)

بر همین اساس باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که دنیا و آخرت با هم مرتبط‌اند. رابطه‌اى که بین این دو نشئه از حیات انسان وجود دارد، رابطه‌اى است چون کاشت و برداشت. دنیا فصل کاشتن است و آخرت فصل برداشت اعمالی که در دنیا انجام داده‌ایم. در واقع آخرت برگ دیگرى از حیات انسان است که توأم با بقا و جاودانگى در آخرت است.

نهی از کوچک شمردن گناه

از آنجایی که کراراً مشاهده می‌شود برخی افراد با مواجهه با خبری هرچند کوتاه اما بدون نام و نشان نویسنده و حتی منبع ناشناس و یا با عنوان “منابع مطلع” آن را انتشار می‌دهند. باید به این نکته توجه داشت که قرآن کریم نسبت به اخبار و گزارش‌های خبری حساسیت فراوانی نشان داده و این حساسیت به این دلیل است که محتوای یک خبر هرچند کوتاه می‌تواند آثار و تبعات منفی بسیاری در جامعه به‌جا بگذارد و بعضاً موجب تشکیک در ذهن افراد جامعه شده و با تعمیم و سرایت به دیگران حتی مسیر تحولات اجتماعی را دچار تزلزل کند. لذا قرآن کریم هشدار می‌دهد که هیچ گناهی را ساده و کوچک مشمرید که موجب عقوبتی سخت خواهید بود:

«إِذ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِنْدَاللَّهِ عَظِیمٌ؛ زیرا شما آن سخنان را از زبان یکدیگر تلقّی کرده و حرفی بر زبان می‌گفتید که علم به آن نداشتید و این کار را سهل و کوچک می‌پنداشتید در صورتی که نزد خدا (گناهی) بسیار بزرگ بود.(۱۴)

و یکی از پیام‌های آیه ۹۱ سوره مبارکه مائده نیز این است که همواره باید از خود مراقبت کرد چرا که: «تحریکات شیطان دائمی است و اینکه هرکس که عامل کینه و عداوت در میان مردم شود، مانند شیطان است. «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطان…»

در پایان ذکر و یا‌دآوری این نکته نیز ضروری‌ است که خداوند سبحان به آنانی که پس از شنیدن تذکرات و هدایت‌های قرآن باز با لجاجت به انجام گناه اصرار می‌ورزند هشدار داده است که آنان را با حال خود رها نموده و هرگز هدایت‌شان نخواهد کرد چنانکه می‌فرمایـد:

«إِنَّ الَّذینَ لا یُوْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم»؛ البته آنان که به آیات خدا ایمان نمی‌آورند (پس از اتمام حجت کامل) خدا هرگز هدایتشان نخواهد کرد و آنها را عذابی دردناک خواهد رسید.(۱۵)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. غررالحکم جلد ۶ ص ۲۸۱
  2. سوره مبارکه نساء آیه ۸۳
  3. سوره مبارکه احزاب آیات ۶۰-۶۱-۶۲
  4. سوره مبارکه اسرا آیه ۳۶
  5.  نهج‌البلاغه حکمت ۳۷۹
  6. غررالحکم ج ۱ص ۳۶
  7. صاحبان خرد ناب
  8. گلستان سعدی
  9. ر.ک: علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۲۷۵
  10.  نهج‌البلاغه، خطبه ۷۸
  11. نهج‌البلاغه حکمت ۳۴۳
  12. سوره مبارکه مومنون آیه ۳۰
  13. سوره مبارکه مومنون آیه ۳۰
  14. سوره مبارکه نور آیه ۱۵
  15. سوره مبارکه نحل آیه ۱۰۴
12جولای/22

نقش دعا در امید به زندگی

اشاره:

کسانی که در کنار همه امور زندگی خود، فرصتی را هم به عبادت اختصاص می‌دهند و با خدای خویش راز و نیاز می‌کنند، با کسانی که سر و کاری با دعا ندارند، یکسان نیستند. عاشقان عبادت، هم نزد خدا مقام ارجمندی دارند و هم در زندگی از آرامش برخوردارند؛ زیرا آنان از زاویه‌ای به دنیا می‌نگرند که آن را قیمتی و گرانبها نمی‌بینند و از این‌رو امور دنیایی را جدی تلقی نمی‌کنند و اندوه به خود راه نمی‌دهند. در نتیجه ناکامی‌ها و کمبودهای مادی آنها را به بن‌بست و نامیدی سوق نمی‌دهد.

رسول گرامی اسلام«ص» می‌فرمایند: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَهَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْرٍ؛(۱): با فضیلت‏ترین مردم کسى است که عاشق و دلباخته عبادت باشد و با آن هم‌آغوش و ملازم شود و با دل و جان آن را دوست داشته باشد. به وسیله جسم خود با آن همراهی و خود را برای عبادت فارغ‌البال کند. چنین شخصی دیگر نگران نیست که زندگی او به‌سختی می‌گذرد یا به‌آسانی.»

 

ضرورت دعا و نیایش

در آیات متعددی از قرآن کریم، خدای متعال بندگان خویش را به دعا کردن تشویق و در برخی از آیات از بندگانش دعوت کرده است که او را بخوانند و با او راز و نیاز کنند؛ «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ‏(۲): پروردگارتان مى‏گوید مرا بخوانید تا اجابتتان کنم. مسلّما آنان که از پرستش و عبادت من سرکشى مى‏کنند، به‌زودى با خوارى به جهنّم در مى‏آیند».

در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی‏ وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ‏(۳): هر گاه بندگانم در باره‌ من از تو سئوال کردند (بگو که) من نزدیکم و به نداى کسى که مرا بخواند، پاسخ مى‏دهم. پس اینان باید مرا بخوانند و به من ایمان بیاورند تا ارشاد گردند».

از این آیه شریفه نکات زیر برداشت می‌شوند:

اوّل: جمله «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی: هر گاه بندگانم از تو در باره من سئوال کردند» کنایه از توصیه است یعنی مناسب است که بندگان من، از من سئوال کنند.

دوّم: ابتدای آیه خطاب به پیامبر«ص» است، اما در ادامه در پاسخ بندگان، خداوند سبحان نفرمود: «بگو من نزدیکم.»، بلکه به منظور تسریع در پاسخ، کلمه «بگو» را حذف کرد و مستقیما فرمود: « فَإِنِّی قَرِیبٌ؛ من نزدیکم.»اینکه خداوند خودش مستقیما پاسخ داد، نشانه منزلت و شرف دعا نزد ذات اوست.

سوّم: بر سر جواب، حرف «فاء» را آورد که نشانه عدم فاصله است.

امام باقر«ع» در این باره مى‏فرماید: «لا تملّ من الدّعاء فانّه من اللَّه بمکان(۴):از دعا خسته مشو، چون نزد خدا ارزش دارد».

پنجم: آیه شریفه بیانگر این است که خداوند به هر مناجات‌کننده‌ای نزدیک است، به‌گونه‌ای که اگر کسی در شرقِ عالم دعا کند و همزمان فرد دیگری در غرب، مشغول دعا و راز و نیاز باشد، خدا به هر دوی آنها نزدیک است، این موضوع بدین معناست که خدا دارای مکان نیست و در همه جا حضور دارد.

ششم: پروردگار متعال در این آیه با جمله‏ «فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی‏» به بندگان دستور داده است که دعا کنند.

هفتم: امام صادق«ع» در تفسیر جمله‏ «وَ لْیُؤْمِنُوا بِی»‏ فرمود: «وَ لْیَتَحَقَّقُوا أَنِّی قَادِرٌ عَلَى إِعْطَائِهِمْ مَا سَأَلُوه‏‏(۵): بندگان من بدانند که من قدرت عطا کردن درخواست‌هاى ایشان را دارم».

در این فراز از آیه، دو فایده وجود دارد:

فایده اوّل: به بندگان اعلام می‌کند که خدا قادر است.

فایده دوّم: بندگان را برای رسیدن به حاجات و درخواست‌هایشان امیدوار مى‏کند؛ زیرا انسان اگر بداند طرف معامله‏اش قدرت تحویل آنچه را که به عهده اوست دارد، در او میل و رغبت ایجاد مى‏شود که دست به آن معامله بزند، در حالی که اگر بداند طرف معامله‏اش این قدرت را ندارد، اقدام نخواهد کرد. به همین دلیل است که مردم از معامله با افراد ورشکسته پرهیز مى‏کنند.

هشتم: با ذکر جمله «یرشدون» گویا به بندگان بشارت مى‏دهد که دعایتان اجابت شد، چون «رشاد» به راه هدایتى گویند که به مطلوب و مقصود مى‏رسد.(۶)

در روایات نقل شده از ائمه معصومین«ع» نیز در مورد دعا توصیه فراوان شده است. توجه به بیانات این بزرگواران نقش بسیار در امیدواری انسان دارد. به برخی از این روایات اشاره می‌کنیم. از پیامبر اکرم«ص» روایت شده است:

«إِذَا دَعَوْتَ فَظُنَّ أَنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَاب‏(۷):هر گاه دعا کردى، معتقد باش که حاجتت پشت در، آماده و حاضر است».

خدای سبحان به داوود نبى«ع» وحى فرمود که: «مَنِ انْقَطَعَ إِلَیَّ کَفَیْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَنْ دَعَانِی أَجَبْتُه‏(۸): هر کسی که به من روى آورد و از غیر من قطع امید کند، او را کفایت مى‏کنم (و کارهایش را بر عهده مى‏گیرم و به انجام مى‏رسانم) هر که از من درخواست کند به او عطا خواهم کرد و هر که مرا بخواند، جوابش را خواهم داد».

بسیاری از افرادی که از دلهره، نگرانی و ناامیدی رنج می‌برند، اهمیت و نقش دعا و راز و نیاز را نادیده می‌گیرند. قرآن کریم می‌فرماید:«قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلا دُعاؤُکُمْ‏(۹): اى پیامبر! بگو اگر دعایتان نبود، پروردگار من به شما اهمیت نمى‏داد.»

توجه به آثار دعا نیز در امیدواری انسان تأثیرگذار است.از نگاه قرآن، دعا آثار و برکات زیر را به دنبال دارد:

آمرزش گناهان؛(۱۰)

برخوردارى از امدادهای الهى؛(۱۱)

بهره‏مندى از نعمت‌هاى الهى؛(۱۲)

تأمین‏ خواسته‏هاى درخواست‏کنندگان؛(۱۳)

درمان بیماری‌ها؛(۱۴)

نجات از غم و اندوه؛(۱۵)

رفع بلاها و دشواری‌ها؛(۱۶)

فرزنددار شدن.(۱۷)

 

اسرار محرومیت از اجابت دعا

ممکن است سئوال شود با این همه توصیه و تشویق‌های امیدآفرین به دعا و مناجات و تأکید بر اجابت دعا در قرآن و روایات، چرا بسیاری از مردم دعا می‌کنند، اما دعای آنان به اجابت نمی‌رسد؟ و چه بسا عدم اجابت دعا باعث ناامیدی شود. در پاسخ باید گفت اجابت نشدن دعا علل مختلفی دارد، از جمله:

۱٫رعایت نکردن آداب دعا: فردى خدمت امام صادق«ع» شرفیاب شد و عرض کرد: «دو آیه در قرآن کریم هستند که هنوز آن دو را درست نفهمیده‌ام.» فرمود: «آن دو آیه کدامند؟» گفت: «یکى آیه شریفه ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ‏ است که ما دعا مى‏کنیم، ولى اجابتى نمى‏بینیم.» فرمود: «آیا خداوند متعال خلف وعده مى‏کند؟» عرض کرد: «خیر.» فرمود: «پس چرا اجابت نمى‏شود؟» عرض کرد: «نمى‏دانم.» فرمود: «اما من به تو اطلاع می‌دهم. کسى که اوامر الهى را اطاعت و سپس از راهش دعا کند، مستجاب مى‏شود.» عرض کرد: «راه دعا کدام است؟» فرمود: «ابتدا خداوند متعال را حمد مى‏کنى، سپس نعمت‌هایش را به یاد مى‏آورى، سپس آنها را شکر مى‏گزارى، بعد بر پیامبر«ص» و آل ایشان«ع» صلوات مى‏فرستى. آنگاه گناهان خود را به یاد می‌آوری و بدانها اقرار و سپس استغغفار می‌کنی.این طریق دعاکردن است.» آن گاه فرمود: «آیه بعدى کدام است؟» عرض کرد: «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»(۱۸)‏. فرمود: «آیا خداوند متعال خلف وعده مى‏کند؟» عرض کرد: «نه.» فرمود: «پس چرا عوض نمى‏دهد؟» عرض کرد: «نمى‏دانم.» فرمود: «اگر کسى مالى را از راه حلال به دست بیاورد و در موردى که‏ سزاوار است، انفاق کند، حتما عوضش را خواهد دید، حتى اگر یک درهم ببخشد.»(۱۹)

  1. رعایت مصلحت دعاکننده: ممکن است فرد چیزى را طلب کند که به صلاح او نیس، یا مفسده‏اى براى خودش یا دیگران در بردارد، چون محال است کسى چیزى از خدا بخواهد و مطابق حکمت هم باشد، ولى خدا آن را اجابت نکند. بنابراین، شایسته است که دعاکننده به هنگام دعا این شرط را بر زبان بیاورد و اگر این کار را نکرد، لااقل مقصود قلبى‏اش این باشد که خدایا! این حاجت را اگر خیر و مصلحت باشد، عطا کن که اگر چنین باشد، حتما پروردگار متعال آن را اجابت مى‏کند و اگر مصلحت در تأخیر باشد، آن را به تأخیر مى‏اندازد، چون خودش مى‏فرماید: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ‏(۲۰): اگر همان مقدار که مردم در طلب خیر عجله به خرج مى‏دهند، خداوند سبحان نیز در شرّ، عجله نشان مى‏داد، مرگ آنان فرا مى‏رسید.» (۲۱)

بدون تردید خدای متعال صلاح انسان را بیشتر از او می‌داند، انسان باید در مقام دعا و درخواست از خدا مانند بیمار در برابر پزشک تسلیم باشد و آنچه را که برای او تجویز می‌شود بپذیرد.

از رسول خدا«ص» روایت شده است که فرمودند: «اى بندگان خدا! شما مانند بیمارانید و پروردگار جهانیان همانند پزشک است. پس مصلحت بیمار در تشخیص و دستور پزشک است، نه تمایلات و خواسته‏هاى او. پس تسلیم فرمان حق باشید تا رستگار و پیروز شوید.»(۲۲) همچنین از امام علی«ع» نقل شده که خدای متعال فرمود: «اى بندگان من! هر فرمانى که دادم اطاعت کنید. مبادا بخواهید مصالح خود را به من بیاموزید، چون من بهتر از شما آنها را مى‏دانم و بخیل هم نیستم (تا بگویید مصلحت ما را مى‏داند و نمى‏دهد).»(۲۳)

از آنجا که علم غیب بر بندگان پوشیده است، چه بسا شخصى از روى غلبه قواى شهوانى بر عقلش، چیزى را از خدا طلب کند یا خیالاتش باعث شود که کار فاسدى را نیک ببیند و آن را درخواست و حتى اصرار و پافشارى نیز کند. در این صورت، اگر خداوند منّان، پاسخ مثبت به او بدهد و خواهشش را بر آورده سازد، موجب هلاک او خواهد شد.

در روایتی از امام باقر«ع» نقل شده که در شب معراج خداوند متعال به پیامبر«ص» فرمود: برخى از بندگان مؤمن من کسانى هستند که جز غنا چیز دیگر به صلاحشان نیست و اگر آنان را از این حالت برگردانم، هلاک مى‏شوند. در مقابل، بعضى از بندگان من کسانى‏اند که فقط فقر به صلاح آنان است و اگر فقر را از آنان بگیرم، هلاک مى‏شوند (و بى‏ایمان مى‏گردند).»(۲۴)

این مسئله بسیار روشن است که گاه چیزى را طلب مى‏کنیم، اما پس از مدتى از شرّ آن به خدا پناه مى‏بریم و در مقابل، از چیزى فرار مى‏کنیم، اما پس از گذشت مدتى، به دنبالش مى‏گردیم. سخن امام على«ع» نیز همین معنا را مى‏رساند؛ آنجا که مى‏فرماید: «چه بسا انسان نسبت به چیزى حریص است و آن را مى‏طلبد و چون به آن دسترسى پیدا کرد، دوست مى‏دارد که اى کاش اصلا بدان نمى‏رسید.»(۲۵)

جان کلام در آیه شریفه سوره بقره نهفته است که ما را از دیگر سخن‌ها بى‏نیاز مى‏سازد. قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون(۲۶): چه بسا از چیزى بدتان مى‏آید، در حالى که آن چیز برایتان خیر است. و چه بسا چیزى را خوش می‌دارید و حال آنکه برایتان شرّ است. خدا مى‏داند، ولى شما نمى‏دانید».

اصل تشریع دعا و ثواب دادن بر آن از باب رحمت خدایى است که رحمتش بر غضبش پیشى دارد. بنابر این نباید چنین دعایى را اجابت کند، چون غرض بنده از دعا این است که خیرى به او برسد و حالش اصلاح شود، نه اینکه روزگارش بدتر شود.

بنابراین، اگر چیزى را طلب مى‏کند، منظورش این نیست که هرچه هست (چه خوب و چه بد) مى‏خواهم، بلکه مقصودش این است که اگر براى من نفع دارد، مى‏خواهم. پس این شرط در خاطره او استوار است، اگر چه به زبان نیاورده باشد. حتّى اگر در ذهنش هم این شرط خطور نکرده باشد (اگر کسى از او سئوال کند که این مطلب براى تو فلان مفاسد و مضرّات را در پى خواهد داشت، آیا باز هم آن را مى‏خواهى؟ مسلّما جوابش منفى خواهد بود.) مانند کسى که بخواهد با زبان بیگانه، چیزى را به کسى بفهماند. اگر در ایراد سخن، کلمه یا کلماتى را اشتباه به کار ببرد، در اینجا برداشت شنونده باید آن چیزى باشد که گوینده قصد کرده، نه آن چیزى که به زبان آورده است.(۲۷)

  1. خالصانه نبودن: دعا و راز و نیاز در صورتی ارزش دارد که خالصانه باشد و چنانچه انسان رابطه خود را با خدای خویش را اصلاح و از نواهی دوری نکند، دعا و عبادت تأثیری ندارد. خداوند متعال به حضرت داوود نبى«ع» وحى فرمود: «کَمْ رَکْعَهٍ طَوِیلَهٍ فِیهَا بُکَاءٌ بِخَشْیَهٍ قَدْ صَلَّاهَا صَاحِبُهَا لَا تُسَاوِی عِنْدِی فَتِیلًا حِینَ [حَیْثُ‏] نَظَرْتُ فِی قَلْبِهِ فَوَجَدْتُهُ- إِنْ سَلَّمَ مِنَ الصَّلَاهِ وَ بَرَزَتْ لَهُ امْرَأَهٌ وَ عَرَضَتْ عَلَیْهِ نَفْسَهَا أَجَابَهَا وَ إِنْ عَامَلَهُ مُؤْمِنٌ خَاتَلَهُ [خَانَهُ‏](۲۸): چه بسا رکعت‌هاى طولانى که از روی خشیت با اشک و گریه همراه باشد، اما نزد من ذرّه‏اى (حتى به مقدار تار باریک هسته خرما) ارزش نداشته باشد، زیرا وقتى‏ به قلب او نظر مى‏کنم، مى‏بینم که اگر بعد از نماز، زنى خود را به او عرضه کند، اجابتش خواهد کرد و اگر مؤمنى با وى معامله‏اى انجام بدهد، آن مؤمن را فریب خواهد داد.»

 

پی‌نوشت:

  1. محمد بن یعقوب بن اسحاق‏ کلینى؛ الکافی (ط – الإسلامیه)؛ ج.‏۲، ص. ۸۴٫
  2. سوره مؤمن، آیه ۶۰٫
  3. ۳٫ سوره بقره، آیه ۱۸۶٫
  4. عده الداعی و نجاح الساعی، ص. ۱۹٫
  5. فضل بن حسن طبرسى؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج.‏۲، ص. ۵۰۰٫
  6. عده الداعی و نجاح الساعی، ص. ۱۹٫
  7. محمد بن یعقوب بن اسحاق‏ کلینى؛ الکافی (ط – الإسلامیه)؛ ج.۲، ص.۴۷۳٫
  8. عده الداعی و نجاح الساعی، ص. ۱۸٫
  9. سوره فرقان، آیه ۷۷٫
  10. بقره، آیه ۵، آل‏عمران، آیات ۱۴۷ و ۱۴۸ و ۱۹۳ و ۱۹۵٫
  11. انبیاء، آیه ۷۶ و ۷۷
  12. ابراهیم، آیه ۳۴٫
  13. ابراهیم، آیه ۳۴، طه، آیات۳۷-۲۵٫
  14. انبیاء، آیات۸۵-۸۳٫
  15. انبیاء، آیات ۷۶، ۸۷ و ۸۸٫
  16. یونس، آیات ۱۲، ۲۳، روم، آیه ۳۳٫
  17. آل‏عمران، آیات ۳۸ و۴۰، مریم، آیات ۴ و ۵ و ۷، انبیاء، آیات ۸۹ و ۹۰٫
  18. سوره سبأ، آیه ۳۹٫
  19. عدهالداعی و نجاح الساعی، ص. ۲۱٫
  20. سوره یونس، آیه ۱۱٫
  21. عده الداعی و نجاح الساعی، ص. ۲۱٫
  22. عده الداعی و نجاح الساعی، ص. ۳۷٫
  23. همان.
  24. محمد بن یعقوب بن اسحاق‏ کلینى؛ الکافی (ط – الإسلامیه)؛ ج.‏۲، ص. ۳۵۲٫
  25. عده الداعی و نجاح الساعی، ص. ۲۲٫
  26. بقره، ۲۱۶٫
  27. آیین بندگى و نیایش، صص.۳۴-۳۲٫
  28. عده الداعی و نجاح الساعی، ص. ۳۹٫
12جولای/22

امام علی«ع» قهرمان گذشت؛ سیرۀ امیرالمومنین علی(ع) در قرآن

اشاره:

در ادامه‌ی مبحـث سلسله مقالات سیمای امیرالمؤمنین(ع) در قرآن که شرح زیارت مولا علی(ع) از حضرت امام هادی«ع» است، در شماره قبل به آنجا رسیدیم که امام هادی(ع) بر ۲۲ خصلت امیرمؤمنان علی(ع) تکیه فرموده‌اند. و به ۳ مورد از این خصلت‌ها اشاره شد. اینک و در ادامه به سایر خصلت‌های مولا از منظر امام هادی(ع) اشاره و تقدیم می‌گردد:

  1. قهرمان گذشت

«وَ عَنَّ النّاسَ عافیاً غافِراً: و نسبت به بدی‌های مردم اهل عفو و گذشت بودی.»

«عفو و اغماض» از مکارم اخلاق انسانی است که تنها در حوزه «انسانیت» معنا می‌شود. این فضیلت در عالم حیوانات و حاکمیت غرائز حیوانی جایگاهی ندارد و پیامبر اکرم«ص» آن را بهترین اخلاق دنیا و آخرت می‌دانند:

«الا اَدَلُّکُم عَلی خَیرٍ اَخلاقِ الدُّنیا وَ الاخِرَه؟ تَصِلَ مَن قَطَعَکَ    وتُعْطِیَ مَن حَرَمَکَ و تَعفو عَمَّن ظُلمَک؛(۱) آیا شما را از بهترین اخلاق دنیا و آخرت آگاه نسازم؟ پیوند با کسی که با تو قطع رابطه کرده، احسان به کسی که تو را محروم ساخته و گذشت از کسی که به تو ظلم کرده است.»

بزرگمردان جهان هستی، پیامبر«ص» و امامان معصوم«ع» دارندگان این فضیلت‌اند. از پیامبر گرامی«ص» نقل شده است:

«مُرُوَّتَنا اَهلِ البَیتِ العَفو عَمَّن ظَلَمَنا و اَعطاء مَن حَرَّمَنا؛(۲) روش مردمی ما خاندان عبارت است از عفو و گذشت نسبت به کسانی که بر ما ستم کردند و بخشش کسانی که از ما دریغ داشته‌اند.»

ابن ابی‌الحدید می‌گوید:

«علی بردبارترین و باگذشت‌ترین مردم روی زمین بود. صحت گفتار ما در وقایع جنگ جمل به‌خوبی دیده می‌شود. حضرت در آن جنگ به مروان‌ بن حکم، یکی از آتش‌افروزان جنگ مزبور، دست یافت و با اینکه وی علی«ع» را سخت دشمن می‌داشت و کینه‌اش را بسیار به دل گرفته بود، مع‌الوصف حضرت از تقصیر وی درگذشت.»

همچنین عبدالل ه‌بن زبیر که آشکارا حضرت را دشنام می‌داد در آن جنگ اسیر شد، ولی حضرت از تقصیر وی درگذشت و فقط گفت برو که تو را نبینم.

سعید بن خاص، دشمن دیگر حضرت نیز بعد از جنگ جمل اسیر شد او را نزد حضرت آوردند، ولی علی«ع» بدون آنکه چیزی بگوید از گناهش صرف‌نظر کرد.

لابد ماجرای عایشه همسر پیامبر«ص» را که به جنگ با علی«ع» آمد شنیده‌اید. وقتی امام بر وی ظفر یافت، او را گرامی داشت. سپس دستور داد بیست نفر زن لباس مرد بپوشند و شمشیرها را حمایل و بدین گونه آنها را همراه روانه مدینه کردند.

در میان راه عایشه از فرصت استفاده و حضرت را به زشتی یاد کرد و گفت علی«ع» با مردان و سربازانی که همراه من فرستاده به من بی‌احترامی کرده است، ولی همین که به مدینه رسیدند، زنان لباس‌های خود را کندند و به او گفتند ببین ما زن هستیم و علی مردی را همراه تو نفرستاده است.»(۳)

  1. ۵. غیرت دین

«وَ اِذا اَعصَی اللهُ ساخِطاً وَ اِذا اَطیعَ اللهُ راضیاً؛ و آنگاه که خدا معصیت می‌شد خشمناک می‌شدی و آنگاه که خدا اطاعت می‌شد راضی می‌شدی.»

این دو جمله بیانگر غیرت دینی امیرمؤمنان علی«ع» است. غیرت دینی یعنی در برابر معصیت خدا واکنش نشان دادن و در برابر اطاعت خداوند واکنش حمایتگرانه داشتن. هر فرد مؤمنی باید چنین باشد و امیرمؤمنان«ع» الگوی مؤمنان در این عرصه هم هست.

آنچه برای مولا علی«ع» در صدر اهمیت قرار داشت، به صحنه آوردن دین بود و البته به صحنه آوردن آن در صحنه حاکمیت جلوه بیشتری داشت، ولی هرگز هیچ دستوری از دستورهای خداوند در نگاه مولا علی«ع» کمرنگ نبود. برای مولا علی«ع» حلال‌خوری و پرهیز و اجتناب از حرام(۴) همان اندازه اهمیت داشت که دفاع از مظلوم که دین آئین‌نامه است تمام اجزای این آئین‌نامه را باید محترم شمرد و به آن عمل کرد. او بازار را کنترل می‌کرد؛ جلوی کم‌فروشی و غش در تجارت را می‌گرفت(۵) و حتی به قصاب‌ها توصیه می‌کرد که گوشت حلال به مردم بدهید.(۶) به خرمافروشان می‌فرمود خرمای خوب و غیرخوب را جدا کنید.(۷) به ماهی‌فروشان می‌فرمود ماهی حلال به مردم بفروشید.(۸) با منحرفان برخورد فرهنگی می‌کرد و اجازه فعالیت به آنان نمی‌داد.(۹) به مالک اشتر فرمود با احتکار برخورد کن.

« فَامْنَعْ مِنَ الاِحْتِکَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ«ص»:(۱۰) جلوی احتکار را بگیر زیرا پیامبر«ص» آن را منع فرموده‌اند.» اینها برخی از جلوه‌های غیرت دینی است.

البته حمایت از مظلوم هم از جلوه‌های برجسته غیرت دینی در سیره مولاست. مظلوم هرکه باشد مسلمان یا غیرمسلمان وقتی مولا علی«ع» می‌شنود یک بانوی مسلمان و یک بانوی غیرمسلمان مورد تعرض لشکر جنایتکار معاویه قرار می‌گیرند، چنان برانگیخته می‌شود که می‌فرماید: « فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً(۱۱): اگر به سبب این حادثه (بسیار دردناک) مسلمانی از شدت تأسف و اندوه بمیرد ملامتی بر او نیست بلکه به نظر من سزاوار است.»

این یعنی غیرت دینی!

حمایت مولی علی«ع»از جناب ابوذر، این حنجره حق و عدالت از جلوه‌های غیرت دینی است. وقتی ابوذر به خاطر غیرت دینی و عمل به امر به معروف و نهی از منکر تبعید می‌شود، مولی علی«ع» و فرزندانش برای بدرقه او می‌روند و او را تکریم می‌کنند.

«یا اَباذَر! إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ؛ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَى دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِینِکَ: ای ابوذر! تو به خاطر خدا (بر آنها) غضب کردی، پس به آن کس که برایش غضب کردی امیدوار باش. آن گروه به خاطر دنیایشان از تو ترسیدند و تو به خاطر دینت  از آنها ترسیدی.»(۱۲)

حضرت امام هادی«ع»با این دو جمله: «آنگاه که خدا معصیت می‌شد خشمناک می‌شدی و آنگاه که خدا اطاعت می‌شد راضی می‌شدی»؛ غیرت دینی امیرمؤمنان علی«ع» را به نمایش گذاشت. آنچه از این جلوه‌ها عرضه شد تنها گوشه‌ای از فضائل دریای ناپیدا کرانه امیرمؤمنان در این عرصه بود.

  1. دین‌مدار

« وَ بِمَا عَهِدَ إِلَیْکَ عَامِلاً:  و به آنچه با خدا پیمان بسته بودی عمل کردی.»

برای امیرمؤمنان علی«ع» آنچه مهم بود عمل به دین بود و بس. عمل به دین در همه عرصه‌ها حتی حکومت هم از نگاه مولا«ع» ارزش دارد. علی«ع» حکومت را از این رو که وسیله‌ای برای آوردن دین به صحنه است، می‌پذیرد و برای تحقق آن تلاش می‌کند:

«اَللّهُمَّ إنّکَ تَعلَمُ أنَّهُ لم یَکُنِ الّذی کانَ مِنّا مُنافَسهً فی سُلطانٍ ، و لا الْتِماسَ شَیءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ، فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ  وَ تُقامَ المُعَطَّلهُ مِن حُدودِکَ: و تقام المعطله من حدودک…(۱۳): خدایا! تو می‌دانی که آنچه ما در امر حکومت انجام دادیم نه برای به دست آوردن سلطنت و مقام بود و نه برای نیل به متاع پست دنیا، بلکه برای این بود که نشانه‌های محو شده دینت را بازگردانیم و برپا سازیم و اصلاح را در شهرهای تو آشکار کنیم تا بندگان ستمدیده‌ات (از ظلم ظالمان) ایمن و حدود و قوانین تعطیل شده‌ات اقامه و اجرا شوند.»

این یعنی عمل به دین در عرصه حاکمیت. تمام هویت زندگی حضرت مولا علی«ع» همین است. اوست و دین و خود در خط مقدم عمل به دین است و فقط دیگران را دعوت به دین نمی‌کند:

« أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَهٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا، وَ لَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَهٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا(۱۴): ای مردم! به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی ترغیب نمی‌کنم، مگر اینکه خودم پیش از شما به آن عمل می‌کنم و شما را از هیچ معصیتی باز نمی‌دارم، جز اینکه خودم پیش از شما از آن دوری می‌جویم.»

این راز و رمز بر دل نشستن مواعظ مولا علی«ع» است و این نوع وعظ است که مورد تأکید امامان است.

  1. حافظ دین

«راعیاً لَمّا اِستَحفَظتُ: آنچه را مأمور حفظش بودی حفظ کردی.»

همه مأمور حفظ دین هستند و در خط مقدم پاسداری از دین، امامان معصوم«ع» قرار دارند. رنج‌های فراوان امامان و شهادت آنان در راستای انجام این مأموریت بوده است. این سخن مولا علی«ع» است که باید همه چیز را فدای دین کرد:

« إذا حَضَرَت بَلِیَّهٌ فاجعَلُوا أموالَکُم دونَ أنفسِکُم و إذا نَزَلَت نازلهٌ فاجعَلُوا أنفسَکُم دونَ دِینِکُم ، و اعلَمُوا أنَّ الهالِکَ مَن هَلَکَ دِینُهُ ، و الحَریبَ مَن حُرِبَ دِینُهُ(۱۵): چون بلایی فرا رسد مال‌های خود را اسیر جان‌هایتان کنید و چون حادثه‌ای پیش آید جان‌هایتان را فدای دینتان کنید و بدانید که هلاک شده کسی است که دینش هلاک شده باشد و غارت شده کسی است که دینش به غارت رفته باشد.»

یکی از رازهای سکوت تلخ ۲۵ ساله امیرمؤمنان علی«ع» حفظ دین بود. مولی علی«ع» می‌فرماید دیدم در این شرایط دین آسیب می‌بیند: «فَاختَرَتَ أن أظلَمَ حَقّی وَإن فَعَلوا ما فَعَلوا(۱۶): من این را برگزیدم که اسلام آسیب نبیند، گرچه در حق من ظلم شود و هر کاری که می‌خواهند بکنند.» و در سخن دیگری فرمود:« مَخَافَهَ أَنْ یَرْجِعَ النَّاس(۱۷): من نگران بازگشت مردم به کفر شدم.»

در نهج‌البلاغه آمده است: « فَأَمْسَکْتُ یَدِی حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَهَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّدٍ«ص» فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً(۱۸): من دست نگه داشتم (و گوشه‌گیری را برگزیدم) تا اینکه دیدم گروهی از اسلام بازگشته و مرتد شده‌اند و مردم را به نابود کردن دین محمد«ص» دعوت می‌کنند.(اینجا بود که) ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم شاهد شکافی در اسلام یا نابودی آن باشم.»

این است که حضرت امام هادی«ع» مولا علی«ع» را مأمور به حفظ دین می‌داند.

  1. امانتدار

«حافِظاً لَما اِستَودِعَت: حافظ آن بودی که نزدت به ودیعه گذاشته شده بود.»

قبل از آنکه این بحث را مطرح کنیم که این امانتی که نزد مولا علی«ع»(ع) به ودیعت سپرده شد چه بود، شایان ذکر است که این جمله هم بیانگر فضیلتی دیگر از مولا علی«ع» یعنی  امانتداری ایشان است. در دو آیه از قرآن کریم این فضیلت از ویژگی‌های مؤمنان شمرده شده است. «وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ(۱۹): و آنان که پایبند امانت‌ها و پیمان خود هستند.»

امانتداری ارزشی است که مرز نمی‌شناسد. در روایات آمده امانت گرچه از آن قاتلان اولاد انبیاء(۲۰)؛ قاتل امیرالمؤمنین علی«ع»(۲۱)؛ قاتل امام حسین«ع»(۲۲) و…باشد، باید آن را به صاحبش پس داد.

حضرت امیرمؤمنان علی«ع» ازاین فضیلت نیز به ‌تمامی برخوردار بود؛ هم امانت به معنای خاص یعنی امانت‌های مادی و هم امانت به معنای عام.

حضرت مولی علی«ع» فرمود: «لَمّا خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَی المَدینَهِ فِی الهِجرَهِ أمَرَنی أن اُقیمَ بَعدَهُ حَتّی اُؤَدِّیَ وَدائِعَ کانَت عِندَهُ لِلنّاسِ ، ولِذا کانَ یُسَمَّی الأَمینَ ، فَأَقَمتُ ثَلاثا فَکُنتُ أظهَرُ، ما تَغَیَّبتُ یَوما واحِدا ، ثُمَّ خَرَجتُ فَجَعَلتُ أتَّبِعُ طَریقَ رَسولِ اللّهِ…»(۲۳): هنگامی که پیامبر«ص» رهسپار هجرت به مدینه شدند، به من دستور دادند پس از ایشان بمانم تا سپرده‌هایی را که از مردم نزد ایشان بود به صاحبانشان بازگردانم. برای همین خصلتشان بود که به ایشان امین می‌گفتند. من سه روز ماندم و آشکارا می‌گشتم و حتی یک روز هم پنهان نشدم و پس از آن بود که مکه را ترک گفتم و راه پیامبر خدا«ص» را دنبال کردم تا به مدینه آمدم.»

حضرت امیرمؤمنان«ع» امانتدار شایسته امانت‌های پیامبر«ص» بود و در حقیقت به امر پیامبر«ص» عمل می‌کرد. ایشان فرمود: « اُقسِمُ لَسَمِعتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یقولُ لی قبلَ وفاتِه بساعهٍ ، مِرارا ثَلاثا : یا أبا الحسن! أدِّ الأمانهَ إلَى البَرِّ و الفاجرِ فیما قَلَّ و جَلَّ ، حتّى فی الخَیطِ و المِخْیَطِ(۲۴): سوگند یاد می‌کنم که پیامبر خدا«ص» ساعتی پیش از وفات خود سه بار به من فرمودند: «ای اباالحسن! امانت را به صاحبش برگردان نیک باشد یا بد امانت بزرگ باشد یا کوچک حتی نخ  سوزن را.»

این امانت به معنای خاص. اما امانت به معنای عام اسلام است که امیرالمؤمنین«ع» مأمور به حفظ آن بود و حفظ فرمود و آن را به دست اهلش که امامان معصوم«ع» بودند سپرد. پس سلام بر تو ای امیرمؤمنان«ع» که امانتدار شایسته‌ای بودی.

۹٫تکلیف‌مدار

«مُبَلِغَاً ما حَمَلّتَ: آنچه را که بر عهده‌ات بود رساندی.»

قبله‌نمای اولیای دین در عرصه زندگی انجام وظیفه و تکلیف است. تکلیف است که مسیرشان را مشخص می‌کند و امر خدا محور است: « یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ(۲۵): پسرم! آنچه را که امر خداست انجام بده.» این آیه تابلوی برجسته تکلیف‌محوری است. انبیا و امامان تکلیف‌محور بودند و هزینه‌های آن را هرچه که بود با افتخار می‌پرداختند. در این جمله امام هادی«ع» بر این فضیلت والای امیرمؤمنان علی«ع» تکیه دارد. حضرت از آغاز اسلام تا شهادت به چیزی جز تکلیف نیندیشید و همواره به ادای وظیفه پرداخت، وظایفی سنگین و از همه دشوارتر سکوت ۲۵ ساله و تلخی که مولی علی«ع» آن را با تعابیر مختلفی بیان فرموده است:

*خاری در چشم و استخوانی در گلو: « فَصَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذىً وَ فِی الحَلقِ شَجاً». بس صبوری پیشه کردم که گوئی خار در چشم و استخوان در گلو داشتم.(۲۶)

*نوشیدن تلخ‌تر از حنظل: « وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ اَلْعَلْقَم»(۲۷) *دردناک‌تر از فرو رفتن تیزی شمشیر بر دل.

پی‌نوشت:

  1. تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه ۱۹۹ اعراف.
  2. تحف العقول، ص. ۳۷٫
  3. شرح نهج‌البلاغه معتزلی، ج. ۱، ص. ؟؟
  4. دعائم الاسلام، ج. ۲، ص. ۵۳۸٫
  5. همان.
  6. همان.
  7. همان.
  8. همان.

۹٫الکافی، ج. ۷، ص.۲۶۳٫

  1. نهج البلاغه، نامه ۵۳ (عهد مالک اشتر)
  2. نهج البلاغه، خطبه ۲۷٫
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰٫
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱٫
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵٫
  6. الکافی، ج. ۲، ص. ۲۱۶، ح. ۲٫
  7. الشافی، ج. ۳، ص. ۲۴۳؛ بحارالانوار، ج. ۲۸، ص. ۳۹۲٫
  8. فرائدالسمطین، ج. ۱، ص. ۳۲۰٫
  9. نهج البلاغه، نامه ۶۲٫
  10. مؤمنون، آیه ۷؛ معارج، آیه ۸٫
  11. بحارالانوار، ج. ۷۵، ص. ۱۱۵٫
  12. امالی شیخ صدوق، ص. ۲۰۴٫
  13. همان.
  14. طبقات الکبری، ج. ۳، ص. ۲۲؛ بحارالانوار، ج. ۱۹، ص.۸۶٫
  15. تحف العقول، ص ۱۷۵٫
  16. صافات، آیه ۱۰۲٫
  17. نهج البلاغه، خطبه ۳٫
  18. نهج البلاغه، خطبه ۲۶٫
12جولای/22

سرسختی با دشمنان و مهربانی با مؤمنان؛ ویژگی یاران پیامبر اعظم(ص)

از دستورات یقینی اسلام که در آیات قرآنی به‌صورت واضح مورد تأکید قرار گرفته این است که اهل ایمان سعی کنند که از پراکندگی و اختلاف در امان بمانند و وحدتشان را در سایه اعتصام به حبل‌الله حفظ کنند.

دستور قرآن به حفظ وحدت

حتماً این آیه شریفه را بارها تلاوت کرده، و یا شنیده‌اید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا،»(۱) سپس خود قرآن برای تأکید این مطلب که مانعی برای وحدت شما پیش نیاید نکته‌هایی را یادآوری می‌کند. از جمله در ادامه همین آیه می‌فرماید: «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا؛ یاد کنید آن ‌وقتی که شما مؤمنان نسبت به همدیگر دشمن بودید، خدا دل‌های شما را با هم مهربان و دشمنی شما را به دوستی تبدیل کرد، دل‌های شما با هم مهربان شد و این باعث شد که از لب پرتگاهی که شما را به آتش ابدی جهنم تهدید می‌کرد نجات پیدا کردید.»

عوامل ایجاد تفرقه و دشمنی

در مقابل اهتمامی که قرآن کریم به حفظ وحدت بین مؤمنین دارد، دشمن این کار، مخالف سرسخت خدای متعال، ابلیس است که تلاش می‌کند هرچه می‌تواند بین انسان‌ها و به‌خصوص بین مؤمنان ایجاد دشمنی کند و همه را از هم دور کند تا نتوانند در مسیر صحیحی به کمال و سعادت خودشان نائل شوند. بنابراین ما می‌توانیم بگوییم از یک سو خدا و اولیای خدا به وحدت و اتفاق دعوت می‌کنند و از سوی دیگر، شیطان و اولیای او به پراکندگی و دشمنی دعوت می‌کنند.

عواملی که موجب پراکندگی و در نتیجه دشمنی می‌شود را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد؛ یک دسته عواملی است که به امور مادی و دنیوی و حیوانی برگشت می‌کند، یعنی اختلاف در منافع. منافع محدودی است، دو گروه سر این منافع دعوا می‌کنند، لذا بینشان اختلاف و دشمنی به وجود می‌آید.

عامل دوم در ظاهر امر بر سر مسائل معنوی است و آن برمی‌گردد به اینکه در تشخیص لوازم ایمان با هم اختلاف دارند؛ او می‌گوید لازمه ایمان این است که اینگونه رفتار کنیم، یک گروه دیگری برخلاف این‌ها می‌گویند لذا بین آن‌ها اختلاف می‌شود و در نتیجه، دشمنی به وجود می‌آید.

راه رهایی از عوامل پراکندگی و دشمنی از منظر قرآن

برای رهایی از هر دو عامل، خدای متعال یک عامل کلی مثبت الهی را معرفی می‌کند و آن این است که راه خدا را، ریسمان خدا را و آن واسطه‌ای که بین شما و خداست را بشناسید و به آن بچسبید و از آن جدا نشوید. تعبیری که در قرآن آمده حبل‌الله است. این اشاره به این است که مقام الهی بسیار مقام عالی است، انسان‌ها در یک مرتبه پستی قرار دارند ولی این‌گونه نیست که به‌کلی از خدا جدا باشند؛ یک رابطه وجودی بین خدا و بین انسان‌هاست، اگر آن رابطه را بشناسند و به آن بچسبند از این پراکندگی و دشمنی‌ها نجات پیدا می‌کنند. در این صورت هم راه صحیح را می‌شناسند و هم اختلاف در منافع، باعث دشمنی نمی‌شود.

بنابراین ما برای اینکه از این خطر مهمی که مورد تأکید قرآن است و در چند مورد هشدار داده که مواظب باشید به این دام شیطان نیفتید، در امان باشیم اول باید سعی کنیم پایه‌های ایمان‌مان را محکم کنیم و بعد در مقام عمل، سعی کنیم که منافع خودمان را در سایه عمل به احکام الهی جست‌وجو کنیم، برخلاف آن کسانی که منافع دنیای خودشان را جدای از دین دنبال می‌کنند و به حلال و حرام اعتنایی ندارند و از هر راهی باشد می‌خواهند منافع‌شان تأمین شود آن‌وقت ناچار دین را کنار می‌گذارند و از اول زمینه اختلاف و دشمنی بین آن‌ها به وجود می‌آید. برای رهایی از این، ما هرچه بیشتر بکوشیم که حقایق دین را بفهمیم و خودمان را ملتزم کنیم که به این حقایق دین عمل کنیم، بیشتر از این خطرها نجات پیدا می‌کنیم.

نژادپرستی و ملی‌گرایی؛ عامل اختلاف و تفرقه 

بخشی از عواملی که موجب اختلاف می‌شود و شیطان آن‌ها را در طول هزاران سال، تجربه کرده و خوب یاد گرفته که چگونه باید بین انسان‌ها ایجاد اختلاف کرد، عواملی است که کاملاً از اختیار انسان‌ها خارج است؛ مثل اختلاف در رنگ پوست، در نژاد، در زبان، در قومیت‌ها و در مناطق جغرافیایی، این‌ها چیزهایی است که انتخابی نیست؛ یکی سیاه‌پوست است، یکی سفیدپوست، یکی شمالی است، یکی جنوبی، یکی این زبان را دارد و یکی زبان دیگری دارد. شیطان چیزی به نام ملی‌گرایی یا نژادپرستی و امثال این‌ها را ترویج می‌کند، و مثلا مردم می‌گویند ما این نژاد هستیم و با کسانی که این نژاد را ندارند مخالف هستیم. یکی از نمونه‌های برجسته این اختلاف در جنگ جهانی اتفاق افتاد که نازیست‌های آلمانی در اروپا، خودشان را نژاد برتر معرفی کردند و گفتند که ما در بین انسان‌ها از همه برتر هستیم و دیگران باید تابع ما باشند، در صورتی‌که اسلام می‌گوید سفید بر سیاه یا هیچ نژادی بر نژاد دیگر خودبه‌خود برتری ندارد، نه عرب بر عجم، نه عجم بر عرب، نه ترک بر فارس، نه فارس بر ترک، همه در پیشگاه الهی مساوی هستند، برتری فقط در سایه تقوا پیدا می‌شود؛ اما همان‌گونه که گفتیم شیطان تلاش می‌کند این‌ها را از هم جدا کند، یکی ترک است، یکی فارس، یکی عرب است، یکی عجم، یکی آسیایی است، یکی اروپایی، یکی سفید است، یکی سیاه، و این‌ها باعث این می‌شود که مردم از یک‌دیگر جدا شوند و کم‌کم به دشمنی‌ها بیانجامد.

راهبرد پیغمبر اکرم«ص» جهت حفظ وحدت اسلامی

پیغمبر اکرم«ص» در همان اوائل بعثت، در خاک عربستان که مرکز ناسیونالیسم عربی بود و عرب‌ها تعصب خاصی نسبت به نژاد خودشان داشتند، در همان دوران کوتاه، آمدند در میان پیروان خودشان کسانی را از ایران و از آفریقا مورد احترام خاص قرار دادند. برای مثال پیغمبر اکرم«ص» برای سلمان فارسی با اینکه پیرمردی از نژاد زرتشتی بود یا برای بلال حبشی با اینکه برده‌ای سیاه از آفریقا بود، احترام خاصی قائل شد و تقریباً همه طوائف مسلمانان، امروز قبول دارند که یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های مسلمان در زمان پیغمبر اکرم و صدر اسلام، سلمان بوده با اینکه او یک ایرانی بود و اصلاً هیچ ارتباطی با عرب‌ها نداشت یعنی عملاً پیغمبر«ص» این اختلاف را برداشت و هماهنگی و همسانی بین انسان‌ها و اینکه ارزش فقط در سایه تقوا و بندگی خداست را ترویج کرد.

بنابراین هم از فرمایشات خدا و پیغمبر در قرآن و سنت و هم از رفتار پیغمبر اکرم«ص» که این‌ها منبع شناخت ما هستند استفاده می‌کنیم که باید از هر نوع تفاوتی که منشأ اختلاف می‌شود بپرهیزیم و برای اینکه همه مسلمان‌ها براساس ایمان به خدا و براساس تقوا به هم نزدیک شوند، برادر شوند و دوست باشند سعی کنیم که معرفتمان را نسبت به اسلام و مبانی ایمانی تقویت کنیم.

اختلاف در مراتب ایمان؛ ابزار نفوذ شیطان

همان‌طور که همه می‌دانیم همه انسان‌ها در پذیرش حق یکسان نیستند یا به‌ عبارت ‌دیگر درجات ایمان، مساوی نیست و همه در یک درجه نیستند. مسلمان‌ها از همان اوائل نسبت به تبعیت خودشان از پیغمبر اکرم«ص» و اطاعتشان از دستورات خدا یکسان نبودند کما اینکه حالا هم همین‌گونه هستند، ما هم همه مسلمان‌ها را در یک ردیف نمی‌بینیم؛ بعضی‌ها هستند که از اسلام فقط نامی را پذیرفتند، بعضی‌ها کسانی هستند که یک چیزهای ساده‌ای مثل نماز و… را مشترک دارند، بعضی‌ها هستند که مقیدند هر حکمی از اسلام را که می‌شناسند دقیقاً عمل کنند. این‌ها زمینه‌هایی است که شیطان می‌تواند به‌واسطه اختلاف مراتب ایمانی که بین مسلمان‌ها هست بیشتر نفوذ کند و ایجاد اختلاف کند. برای اینکه از این خطر محفوظ بمانیم باید سعی کنیم آنچه در کتاب و سنت مورد تأکید واقع شده را محور قرار دهیم، به آن‌ها بچسبیم و از آن‌ها دور نشویم تا اختلاف و پراکندگی بین ما به وجود نیاید و زمینه تسلط دشمن را فراهم نکند.

تکیه بر مشترکات؛ اصلی‌ترین راه تقریب مذاهب اسلامی

تاریخ و تجربه زندگی همه انسان‌ها نشان می‌دهد که بالاخره نه معرفت همه انسان‌ها مثل هم است و نه التزام آن‌ها به احکام اسلامی یکسان و در یک مرتبه است. از این‌رو برای اینکه با وجود این اختلافات بتوانند در مقابل دشمن، هماهنگی خودشان را حفظ کنند باید سعی کنند اول روی مشترکات تکیه کنند، به چیزهایی که مورد قبول طرفین است اهمیت بدهند و به آن ملتزم شوند و به‌تدریج سعی کنند اختلافاتشان را کم کنند تا به جایی برسد که ان‌شاء‌الله روزی بیاید که هیچ اختلافی بین مسلمان‌ها باقی نماند و همه راه واحد حقی را بشناسند و با کمال اهتمام آن را را بپیمایند و به سعادت دنیا و آخرت نائل شوند.

اگر ما در آیات قرآن کریم دقت کنیم، می‌بینیم که این کتاب نه‌تنها سعی کرده که مؤمنان با هم متحد باشند و براساس مشترکات خودشان به هم نزدیک شوند، بلکه حتی سعی کرده کفار را هم به اسلام نزدیک کند. بر این اساس است که در برخی از آیات از پیامبر می‌خواهد که به اهل‌ کتاب بگوید که بیایید آنچه بین ما و بین شما مشترک است را محور قرار بدهیم؛ تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ,(۲) به یهود و نصاری می‌گوید ما و شما یک مشترکاتی داریم، همه می‌گوییم خدا یکی است، همه می‌گوییم باید دستورات خدا را عمل کرد، نباید شرک بورزیم و مخلوقی را جای خالق قرار بدهیم؛ بیاییم همه این‌ها را زنده کنیم، به این‌ها ملتزم شویم، به تدریج سعی کنیم در سایه همین‌ها آن اختلافاتی هم که پیدا شده را رفع کنیم و به وحدت، گرایش پیدا کنیم. منظور این است که اسلام تنها به اتحاد مسلمان‌ها هم قناعت نمی‌کند، می‌گوید آن کسانی از ادیان دیگر هم که نزدیک به اسلام هستند سعی کنید به آن‌ها هم نزدیک شوید، جهات وحدت خودتان را پیدا کنید و روی آن جهات وحدت تکیه کنید.

خوشبختانه با پیشرفت و رشد عقلانی‌ انسان‌ها، همه با عقل خودشان می‌فهمند که این اختلافات هیچ نتیجه‌ای جز بدبختی برای طرفین ندارد. امروز در همه ادیان کسانی که خیرخواه هستند سعی می‌کنند که حتی اختلافات دینی را هم کم کنند و در جهات مشترک به هم نزدیک شوند و با هم همکاری کنند. من به‌عنوان نمونه عرض می‌کنم، شاید قریب بیش از بیست سال قبل از من دعوت شده بود و سفری به ایتالیا داشتم. آن‌وقت آقای مسجد جامعی که یک روحانی بودند نماینده ایران در واتیکان بود. ایشان به دفتر پاپ اطلاع داده بود که یک روحانی از ایران آمده، ما صلاح می‌دانیم که ملاقاتی با پاپ داشته باشد. در همین اندازه اطلاع داده بود. بعد ما به شهرهای جنوبی ایتالیا، فلورانس و بعضی شهرهای دیگر رفته بودیم. در آنجا از دفتر پاپ تماس گرفتند که شما فلان روز بیایید و با پاپ ملاقات کنید. ما با سرعت برگشتیم و ملاقاتی با پاپ داشتیم که در آن ملاقات هدیه‌ای به ما داد. عکس این ملاقات را هم پشت جلد کتابی چاپ کرده‌اند. در آن جلسه من بودم و شخص پاپ و یک مترجم. از اسلام و مسیحیت صحبت شد، ایشان اول از اسلام تعریف کرد که به نظر من اسلام یکی از مترقی‌ترین دین‌های دنیاست و من در فلان کتابم این را نوشتم و امروز، هم مسلمان‌ها و هم مسیحیت، با الحاد و بی‌دینی و ماتریالیست مواجه هستیم و برای اینکه با دشمن مشترک مبارزه کنیم خوب است که با هم همکاری کنیم و بعدها بیاییم مسائل دیگر را حل کنیم. بعد گفت ما بنا داریم که بین اسلام و یهودیت و مسیحیت روابط دوستانه‌ای برقرار کنیم و در واقع یک ائتلاف برای مبارزه با ماتریالیست به وجود بیاید. منظورم این است که حتی رؤسای مذاهب دیگر هم با عقل خودشان دریافته‌اند که این‌گونه دشمنی کردن با همدیگر به نفع هیچ‌کس نیست، باید سعی کنند روی جهات مشترک تکیه کنند و کم‌کم مسائل اختلافی را هم در سایه همان مشترکات حل کنند. البته آن کار خیلی پیشرفت نکرد چون بعد پاپ از دنیا رفت و سیاست‌های آن‌ها هم عوض شد ولی منظورم این است که این مطلب قرآن کریم را کاملاً عقل ما هم می‌فهمد و فقط یک امر تعبدی نیست. هر عاقلی می‌فهمد که با دشمنی کردن نفعی عاید کسی نمی‌شود، باید سعی کرد با هم دوستی و مهربانی داشته باشند، منافع خودشان را در سایه همین مشترکات جست‌وجو کنند و سعی کنند هرچه می‌شود اختلافات کم شود و به وحدت نزدیک‌تر شوند. همان‌طور که عرض کردم در مقابلش دشمن قسم‌خورده ما ابلیس هم هر روز سعی می‌کند که راه‌های بهتری برای اختلاف به دست بیاورد.

ویژگی یاران پیامبر اعظم«ص»

می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛»(۳) پیغمبر اسلام، رسول حقیقی خداست. کسانی که با او هستند یعنی حقیقتاً همراه او هستند و دشمن او نیستند و از او جدا نیستند، این‌ها دو صفت دارند؛ اولاً این‌ها با دشمنان خدا سرسخت هستند، هیچ‌وقت با دشمنان خدا آشتی نمی‌کنند؛ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ، اما بین خودشان، ولو اختلافات نژادی، زبانی و حتی مذهبی وجود داشته باشد نسبت به هم مهربان هستند و سعی می‌کنند بیشتر به هم نزدیک شوند و قوای خودشان را علیه دشمنانشان متمرکز کنند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. آل‌عمران، ۱۰۳
  2. آل‌عمران، ۶۴٫
  3. فتح، ۲۹
12جولای/22

عبادالرّحمن کیانند؟ در شرح ادب اسلامی

موضوع بحث ما، ادب اسلامی و در واقع انسانی است؛ چون اسلام، مکتب انسان‌ساز است. ادب در لغت به معنای «نگاهداشت حدّ هر چیزی» است. هر میزان و معیاری که حدّ چیزی را نگاه می‌دارد؛ او را از اعوجاج و انحراف حفظ می‌کند و وی را بر صورت اعتدال و عدلش که صورت و سیرتِ احسن اوست، نگاه می‌دارد؛ ادب اوست. زبان، جان، اعضا و جوارح و باطن و ظاهر انسان باید ادب داشته باشد تا بشود انسان.

عبادالرّحمن کسانی هستند که با آرامش و آهستگی و متانت و وفق و مدارا و تواضع و فروتنی و افتادگی رفتار می‌کنند؛ نه اینکه متفرعِن و خودبین باشند؛ به بندگان خدا فخر بفروشند؛ خود را فراموش کنند و دیگر ابنای نوعشان را ناچیز پندارند.

اینها دل به حقیقت عالم داده‌اند. کسی که حقیقت عالم را دوست دارد؛ کلمات و آثار و مخلوقش را هم دوست دارد و با آنها مهربان است. چون خدا را دوست دارد؛ بندگانش را هم دوست دارد.

انسان هر قدر هم که بزرگ بشود؛ اگر به بزرگی و مقام و علم و پایه و منصب خود نظر داشته باشد؛ خودش را خیلی ارزان فروخته و همان نظر داشتنش، حجاب اوست.

اسلام این جوری ادب نمی‌ کند. ادب اسلامی، تواضع است و فروتنی، خدابینی؛ نه هوابینی و نه خودبینی.

راه، بس دور و دراز است و بار مسئولیت بسی سنگین. گردنه‌های بسیار بر سر راهند و غفلت‌ها بی‌شمار و رهزن‌ها در کمین. باید حواسمان خیلی جمع باشد. کار، خیلی مشکل است. نه اینکه از آن سو (مشکل) باشد که او ارحم الراحمین و «وَسِعَت رَحمَتُهُ کُلّ شَیءٍ» است. کار از سوی ما مشکل است. این مائیم که باید همّت به خرج بدهیم و ظاهر و باطن و کسب و کارمان طاهر باشد تا برای دریافت حقایق، مستعد شویم.

خودمان را عادت بدهیم که ادب بیاموزیم. به دنبال معلم و مؤدِّب باشیم. به‌راستی، خودمان را بیابیم و به نظام‌آفرین و علم و قدرت و صاحب و جمال و جلال و کمال مطلق و حُسن و بهای مطلق، از جانِ جان و با نهایت رضا و ابتهاج و خرسندی و سرور، عاشقانه بگوییم؛ ای حقیقت عالم! به‌درستی آمدم که اگر به چنین حال و مقامی نرسیم؛ بدا به حال ما؛ چون بقیه اگر خوب هم هست؛ مقدمه است برای این، وگرنه رهزن است.

فرصت اندک است و کار دشوار. موضوع به‌قدری خطیر است و مهمّ که به ما اجازه نمی‌دهد به دنبال ولگردی‌ها و حرف این و آن برویم. این کارها مال بوالهوس‌ها و مردم بی‌خبر و غافل است. آدم بیدارِ و آگاه وقت و فرصتی برای این کارها ندارد.

عبادالرحمن به آرامش در زمین راه می‌روند و جوابشان به جاهلان، سلام است. آنان دلسوز و مهربان و بزرگوارند. پدر روحانی‌اند. شبِ نورانیِ انسانی و خلوت و سجده و قیام دارند.

اینها خوابشان هم خوابِ انسانی است. عندالله می‌خوابند. عندالله، غذا می‌خورند. عندالله به کسب و کار می‌روند و تمام شئون و حالاتشان عنداللّهی است. وقفِ حق‌اند و در همه حال عندالله و عبدالله‌اند.

اینها مردمِ تضرع، دعا و دلِ شکسته‌اند؛ زیرا از دل شکسته است که کار برمی‌آید. دل شکسته، موطن رحمت و مَرآ و منظر حق است. پرخوری، دل را می‌میراند. عیّاشی، با مردم دلمرده دنیازده بودن، دل را می‌میراند؛ اما با صلحا نشستن، دلِ شکسته تحصیل می‌شود که از صدهزار دل درست بالاتر و برتر است. در حدیث قدسی خدای ما فرمود: «َنَاعِندَ مُنکِسَره قُلوبَهُم»: مرا می‌خواهید بیابید؛ در پیش دل شکسته مرا بیابید.

عبادالرحمن می‌دانند که شیاطین در کمین‌اند؛ لذا پیوسته حرفشان این است: «رَبّنَا اصرِف عَنّا عذابِ جَهنّم إنّ عَذابَها کانَ غَراماً إنّها ساءَت مُستَقَرّاً وَ مُقاماً: بارالها! ما را از عذاب دوزخ برحذر بدار. عذاب دوزخ را از ما دور گردان.» یعنی به ما توفیق و توجه و نعمت مراقبت بده که همواره در حضور تو و در بهشت باشیم. هر کسی که جهنمی است؛ جهنم را از دنیا با خود می‌برد. جهنم، هوی و هوس، کسب نامشروع، نیت بد، زبان بد، چشم بد، رفتار واعمال ناشایست و از خدا دور و قرآن، دور بودن است.

امام صادق«ع» فرمود: «لیس فِی الجَنَّه إلّا الله». بهترین بهشت، باغ و بوستان و درخت و این حرف‌ها نیست؛ بلکه در آن کسی نیست، مگر خدا آن. رضوانِ مِنَ الله اکبر از هر بهشتی بالاتر و خودش، بهشت‌آفرین است.

حضرت رسول«ص» فرمودند: «أدّبنی ربّی و أحسنَ تَأدیبی: خدایم، ربّم، مرا ادب کرد و در ادب کردنم، أحسَنَ، نیکو ادبم کرد.» این انسان کامل است. این مسیرِ ادب، از مو باریک‌تر و راه میانه و از افراط و تفریط برکنار است.

انسان با دو نیرو، دو بال و دو قوّه بینش و کنش به کمال می‌رسد. قوه بینش، تحصیل دانش و عقل نظری و موشکافی و حق را یافتن و مطلب حق را به دست آوردن است که طریق آن از مو باریک‌تر است.

قوه کُنش، تحصیل اعمال و افعال صحیح و عمل صالح و عقلِ عملی و بر صراط مستقیم و در مسیر عدل و از افراط و تفریط بر حذر و بر صراط مستقیم استوار بودن است.

انسان اگر در این دنیا بذر معارف نپاشد؛ در نشئه ابد کور محشور می‌شود. در باره این لفظ ابد، تأمّل کنید. نفرمایید من در اینجا ۲۰ سال، ۳۰ سال، ۵۰ سال، ۱۰۰ سال، مثلاً دنبال ولگردی و هرزگی بودم و به جهل، خو کردم.

چرا باید برای ابد، مُعاقَب باشم؟ آیا این عدل الهی است؟ آیا خدا باید این جور انسان را عقاب کند و شکنجه بدهد؟

خدای ارحم الراحمین یعنی این و رحمت واسعه حق و رأفت و دلسوزی خدا این است؟

شما که گفتید خداوند از پدر و مادر به آدم مهربان‌تر است. این است مهربانی‌اش؟

اینها خیال‌های خام هستند. کسی که از روی جهل و نادانی، چاقویی را به چشم‌هایش زده و بینایی را از خود سلب کرده، آیا باید از خدا گلایه کند و بگوید خدایا! من با چاقو به چشمم زدم. حالا چرا باید تا ابد کور باشم؟ من یک لحظه غلطی کردم. آیا به من چشم نمی‌دهی؟

این حرف بسیار بی‌اساس است. خداوند می‌گوید، من به تو چشم دادم، اما تو با دست خودت استعداد بینایی را از خودت گرفتی. چرا با منِ خدا دعوا داری؟ آنچه که از جانب من بود؛ خیر بود. من نعمت بینایی را به تو دادم و گفتم این کارها را نکن تا چشم‌هایت را از دست ندهی.

آیا پیامبر من به شما نگفت که، «مَن أکرَمَ کَریمَتاه لَم یَکتُب بَعدَ العَصر». کسی که دو تا چشم خود را دوست دارد؛ هوا که تاریک شد در تاریکی و یا از سر سیری نمی‌نویسد، چون چشم صدمه می‌بیند.

همه امور به تو گفته شدند، اما باز هم دنبال اعمال زشت و ناروا و غیرانسانی رفتی.

من گفتم حرام است و گوش ندادی. تو به دست خودت استعدادت را از دست دادی و حالا نباید از منِ خدا گلایه کنی.

شما در این نشئه استعدادتان را از دست دادید و روزی که خداحافظی کردید و آنجایی شدید؛ در آنجا یک کور مادرزاد متولد می‌شوید.

دینِ خدا، کلمه کلمه آیات قرآن، تمام کلمات تکوینیِ نظام عالم، تمام  احکام الهی همه و همه دلیل و حساب و کتاب دارند.

این حرف‌ها از سر دلسوزی و استرحام به حال افراد اجتماع هستند. جوان‌های ما باید از الان نهالشان را به دست باغبان بدهند تا درست به بار بنشینند. اینها دارند چه کار می‌کنند؟ چرا با باغبان سرِ لج دارند.

چرا رویگردان‌اند؟ به کجاها و به دنبال چه کسانی می‌روند؟ نمی‌دانم.

حالا کار به جایی کشیده که بگوییم علی (ع) و معاویه؟ کار به جایی کشیده که بگوئیم یک طرف آفتاب؛ یک طرف کرمک شب‌تاب؟

این ناله را خود آن بزرگوار هم در زمان خودش داشت که فرمود: «أنزلنی أنزلنی حتّی یُقال معاویه و علی». مردم این قدر پایین آمدند و این قدر خودشان را ارزان فروختند.

اصلاً علی امام نه، او را عادل و عالم می‌دانید یا نه؟ آیا او را به اندازه یکی از دانشمندان عصرتان می‌دانید یا نه؟

ایشان به کمیل می‌فرماید: «کمیل! مردم سه قسم‌اند. یک دسته علمای ربّانی و سفرای حق‌اند؛ یک دسته پیروان ایشان، اما دسته سوم همگی رها و به هر طرف که کسی سوتی بزند کشیده می‌شوند.»

انسان مؤمن، مثل کوه ثابت است و هر طرف که باد بوزد، نمی‌رود. امام صادق«ع» فرمود:

«از کوه‌های سخت می‌توانی چیزی بکاهی، اما از ایمان مؤمن نمی‌توانی چیزی بکاهی.

چرا؟ چون مؤمن به یقین رسیده است و ملاک و ایمان و مدرک دارد.

عبادالرحمن در انفاق هم اسراف نمی‌کنند. نه سخت‌مشت هستند و نه بسط یَد افراطی دارند.اینها جز الله، خدای دیگری را نمی‌خوانند و نیک می‌دانند که یک واجب‌الوجود است و او مدبّر است و رب‌العالمین.

عبادالرحمن آدم نمی‌کشند الّا بالحقّ: « وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ». اگر کسی حرمت خون مؤمنی را نگاه نداشت؛ باید قصاص کرد تا اجتماع آباد بماند؛ وگرنه اگر پلنگی همین‌طور به جان بیفتد که نمی‌شود او را به حال خود رها کرد، چون باز می‌رود و خون‌ مردم را می‌ریزد.

عبادالرحمن، مرد و زنشان، تن به عمل ناجوانمردانه نمی‌دهند و در محضر زور، باطل و ناشایسته حاضر نمی‌شوند و گواهی نمی‌دهند و با لغو و باطل، آشنایی و آشتی ندارند. حضرت سجاد«ع» می‌فرماید: «بارالها! مرا همدست کسانی قرار نده که در پیِ محو قرآن و کتاب تو هستند.» آخر قرآن یعنی شجره طوبای الهی، حوض کوثر، آب حیات، چشمه سلسبیل و مایه حیات مردم.

میرسید شریف در قرن هفتم یکی از اساتید حافظ بود. در وقت ارتحال، فرزندش در کنارش نشسته بود و به پدر گفت: «مرا نصیحتی کن.» پدر چشم گشود و گفت: «بابا! خود را باش.»

خویشتن را فراموش نکنید که در کشتی نشسته‌اید و این کشتی در دریایی متلاطم روان است. در دریای زیر این کشتی نهنگ‌های درنده با دهان باز حاضر هستند. این کشتی دارد به سوی ساحل می‌رود. روزی به ساحل می‌رسید و باید پیاده شوید. خیلی مراقب باشید و کشیک نفستان را بکشید.

هر کسی که در دام دنیا افتاد، با تمام عناوین و مقام‌ها و چنین و چنانش؛ پشه است و مگس. دنیا ضعیف است و پست و دام عنکبوت: «وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» و تنها مگس‌ و پشه به دام عنکبوت می‌افتند. هیچ‌گاه عنقا، سیمرغ، مرغ شکاری و مرغی که بال و پر دارد، در دام عنکبوت نمی‌افتد. دنیا چنین چیزی است. عنکبوت، مظهر و نمایشگر دنیاست.

عبادالرحمن وقتی به لغو و بیهودگی می‌رسند؛ خیلی کریمانه عبور می‌کنند و وقتی آیات الهی برایشان خوانده می‌شود؛ به یاد او می‌افتند؛ آن هم نه چشم و گوش بسته و کر و کور، بلکه بیدار و هشیار.

عبادالرحمن می‌گویند: «بارالها! از جفت و ذریه ما اولادی مرحمت کن که روشنی چشم ما باشند و آنها را سرمشق و امام متقین قرار بده.»

اینها هستند که به درجات بلند می‌رسند و در ازای صبری که کردند،  تحیت و سلام را می‌یابند و می‌بینند: «و یُلَقّون فیها تحیّهً و سلاماً؛ همیشه در درجات خود باقی می‌مانند.»

09مه/22

هیچ کس به اندازه من خط امام را  نمی شناسد!

گفت‌وگوی اختصاصی با یار قدیمی و امین امام خمینی؛ آیت‌الله سیدهاشم رسولی محلاتی

 

درآمد:

از کودکی به همراه والدین‌اش با امام خمینی «ره» و خانواده مکرمشان مأنوس و در دبستان همدرس و همبازی مصطفای امام بود.
این انس با گذشت زمان و در جوانی به شاگردی امام و عشق آتشین به استاد انجامید. با این پیشینه بود که آیت‌الله سیدهاشم رسولی محلاتی، به زودی در زمره نزدیک ترین اصحاب و یاران رهبر کبیر انقلاب قرار گرفت. دانش سرشار ایشان که به شیوه نگارش و خطی زیبا نیز آراسته بود، از یک سو و اعتماد عمیق حضرت امام به وی از سوی دیگر، جایگاه و منزلت متمایزی را برای ایشان در نزد امام خمینی رقم زد.

آیت‌الله رسولی محلاتی که به عنوان قدیمی‌ترین و نزدیک‌ترین یار و امین امام، ویژگی منحصر به فردی در میان اصحاب آن حضرت دارد، پس از رحلت بنیان گذار جمهوری اسلامی، عهده‌دار یکی از مهمترین شئون بیت مقام معظم
رهبری«مدظله» گردید. حضور و همکاری آیت‌الله رسولی و دیگر اصحاب دیرین و ریشه دار حضرت امام خمینی در کنار مقام معظم رهبری، نشان از پایداری یاران راستین امام در خط امام و وفاداری آنها به مهمترین میراث امام یعنی ولایت فقیه است.

آیت‌الله رسولی همواره به موازات مسئولیت های مهم در بیت حضرت امام و بیت مقام معظم رهبری و نیز سایر
فعالیت های مذهبی، اجتماعی و فرهنگی، از پیشتازان عرصه تألیف و تحقیق علمی بوده و
با نزدیک به یکصد جلد تألیف، ترجمه و تحقیق و تصحیح آثــار علمــی در رشته های
گوناگون، از پر کارترین نویسندگان و محققین معاصر شناخته شده است.

پیشینه بهره‌مندی «پاسدار اسلام» از مقالات ارزشمند آیت‌الله رسولی در دهه۶۰ و۷۰ موجب گردید که
ایشان علیرغم امتناع از مصاحبه و مطرح شدن در رسانه ها، فرصت این گفتگو را در
اختیا ما قرار دهند. لذا لازم می‌دانیم از محبت و بزرگواری ایشان صمیمانه
تشکر نماییم.

 

 

 

ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادید، مجلهای که ارتباط دیرینی با حضرتعالی دارد و سالهای طولانی، بویژه در طول سالهای دهههای اول و دوم انتشار، از قلم و محضر شما بهرهمند بوده است. پرسش اول ما زمان و چگوگی آشنایی حضرتعالی با حضرت امام است.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. بنده هم تشکر می‌کنم و خاطراتی را که در این باره در حافظه‌ام باقی مانده است، عرض می‌کنم. ارتباط ما با امام «رضوان‌الله‌علیه» برمی‌گردد به ارتباط و دوستی و رفاقتی که مرحوم پدر ما با امام و مرحومه والده ما با خانم امام داشتند. مرحوم پدر ما از جوانی و در دوره مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری «رحمه‌الله‌علیه» برای تحصیل به حوزه علمیه قم رفتند و همان جا با امام آشنا شدند. ایشان ارادت خاص و عجیبی به مرحوم امام داشتند که داستانش مفصل است و
بنده برخی از شواهد آن را عرض خواهم کرد. همین باعث شده بود که ما با خانواده حضرت امام رابطه خانوادگی داشته باشیم. مادر ما با خانم امام «رحمه‌الله‌علیهما» رفت و آمد داشتند. خود من با مرحوم حاج‌آقا مصطفی، قبل از این‌که طلبه شویم، در کودکی از کلاس ششم ابتدایی در یکی از مدرسه‌های قم همکلاس بودیم. بعد هم که به حوزه علمیه آمدیم و
مشغول تحصیل علوم دینی شدیم، مدتی با ایشان هم‌مباحثه بودیم. یادم هست که سیوطی را مقداری با ایشان مباحثه ‌کردم. بعد هم یک هم‌مباحثه سومی پیدا کردیم که مرحوم آیت‌الله فاضل لنکرانی بودند و یادم هست که مغنی و حاشیه را با ایشان مباحثه می‌کردیم.

به هر حال آشنایی ما با امام و خانواده ایشان از آن زمان شروع شد.

 یعنی از زمان کودکی…

بله از قبل از این‌ که وارد حوزه شویم
و از دوران مدرسه ابتدایی. یادم هست با مرحوم حاج‌آقا مصطفی در دوره نوجوانی و
جوانی در مدرسه فیضیه بودیم که آن زمان خیلی خلوت و بسیاری از حجره‌های آن خالی بود. تازه رضاشاه
رفته و محمدرضا آمده بود. رضاشاه خیلی به حوزه‌های علمیه ضربه زد و طلبه‌ها را تار و مار و خلع لباس کرد
و در نتیجه طلبه خیلی کم بود.

ما گاهی در رودخانه قم به مَرّه بازی و چوگان بازی مشغول می‌شدیم و بعضی اوقات هم در تابستان‌ها به چاله حوض می‌رفتیم. حمام‌های قم خزینه‌هایی داشت که منبع آب آن بود و پشت خزینه‌های آب گرم، گودالهایی قرار داشت که به آنها چاله حوض می‌گفتند و بسیار بزرگ بودند. آن موقع استخرهای امروزی برای شنا وجود نداشت و چاله حوض‌ها را به صورتی درست کرده بودند که تابستان‌ها برای شنا استفاده می‌شد. من و حاج‌آقا مصطفی برای شنا به آنجا می‌رفتیم.
یادم هست به گوش مرحوم آقای بروجردی رسانده بودند که بعضی از طلبه‌ها با بچه‌های قم می‌روند چاله حوض برای شنا. آقای بروجردی هم گفته بودند: «اسامی آنها را بنویسید و شهریه‌هایشان را قطع کنید». از جمله
کسانی که شهریه‌اش قطع شد، آیت‌الله سبحانی بود که یک بار آمده بود چاله حوض و شهریه‌اش را قطع کرده بودند.

یک روز امام «رحمه‌الله‌علیه» در صحن حضرت معصومه(س) به من رسیدند و فرمودند: «شنیده‌ام مصطفی می‌رود چاله حوض. هر وقت رفت به من خبر بدهید!». در این حد با هم رفیق بودیم.

 

لابد میدانستند که با هم میروید و غیرمستقیم به شما هم گفتند که نروید!

یادم هست برای عقد حاج‌آقا مصطفی -‌ایشان داماد حاج‌آقا مرتضی حائری بودند و نوه
حاج شیخ عبدالکریم، عیال ایشان بود- امام در صحن مدرسه یا صحن حرم حضرت معصومه«س»
به من فرمودند: «فردا شب مجلس عقد برای مصطفی داریم، شما هم بیایید»، یعنی خود
امام شخصاً مرا دعوت کردند و این روی همان سابقه رفاقتی بود که با پدر ما
داشتند.

امام «رحمه‌الله‌علیه» عارضه‌ای شبیه به آسم داشتند. تنگی نفس مختصری داشتند. آن موقع
تازه در تهران دکتری دستگاه جدیدی برای معالجه آسم آورده بود و فقط او این دستگاه
را داشت. امام بعضا روزهای پنجشنبه برای معالجه نزد این دکتر به تهران می‌رفتند. روزهایی که امام به
تهران می‌رفتند، روز عید ما بود و به مرحوم حاج‌آقا مصطفی می‌گفتیم که باید ناهار درست کنی! خدا
رحمت کند مادر ایشان چلوخورش خوبی درست می‌کردند و ما هم می‌رفتیم آنجا به سورخوردن. غرض
این‌ که رفت و آمد ما از آن زمان بود .

 

قبل از اینکه به نقل خاطرات
ادامه بدهید،  لطفا بفرمایید شما متولد چه
سالی هستید؟

تاریخ تولد قمری من که پدرمان پشت
قرآنشان نوشته بودند، ۲۸ رمضان سال ۱۳۴۸ قمری است که بین ۱۳۰۸ و ۱۳۰۹ شمسی می‌شود. من و مرحوم آقای توسلی و
مرحوم حاج‌آقا مصطفی و مرحوم شهید آشیخ فضل‌الله محلاتی، همگی متولد ۱۳۰۹
بودیم.

 

از خاطراتتان با حضرت امام می‌گفتید.

بله، به هر صورت سابقه ما از همان
زمان شروع می‌شود. روی ارادت عجیبی که پدر ما به امام داشت و علاقه عجیبی
که امام به پدر ما داشتند و طرفینی بود، باعث شده بود که ما به منزل امام رفت و
آمد زیاد داشتیم. چند سال هم که در تابستان‌ها به محلات می‌رفتیم، امام هم به عنوان ییلاق
به محلات می‌آمدند. بعد هم که پدر ما به امامزاده قاسم شمیران آمد، امام
«رحمه‌الله‌علیه» باز چند سالی تابستان‌ها به امامزاده قاسم می‌آمدند.

 

 یعنی به منزل شما میآمدند؟

خیر، در محلات منزلی را کرایه می‌کردند
و بعد هم که آمدیم امامزاده قاسم، ایشان هر وقت می‌آمدند همین کار را می‌کردند. یادم
هست که پدر ما شب‌های جمعه پشت بلندگوی مسجد دعای کمیل را با صدای رسا می‌خواند. امام به پدر من فرموده
بود: «صدای دعای کمیل شما که از بلندگوی مسجد بلند می‌شود من می‌آیم و در حیاط می‌نشینم و تا آخر به دعای کمیل
شما گوش می‌دهم».

از علاقه امام به پدر ما مورد دیگری
را نقل می‌کنم. یک بار پدر ما دچار بیماری حصبه شده و چند روزی بستری
بود. امام از طلبه‌های محلاتی پرسیده بودند: «چطور آقای آقاحسین پیدایشان
نیست؟» گفته بودند: «ظاهراً کسالت دارند». آن روزها خانه ما در گذر الوندیه قم بود
که بین عشق‌علی و چهار مردان بود. ساعت حدود ۱۱-۱۲ شب بود که دیدیم در می‌زنند. من رفتم در را باز کردم و
دیدم امام و دکتر مدرسی هستند. دکتر مدرسی در آن موقع رئیس بیمارستان سهامیه قم و
بهترین دکتر شهر و آخوندزاده بود. دکتر مدرسی با همه علمای قم آشنا و ذوقاً هم
آخوند بود و شاید تحصیل حوزوی هم کرده بود. او طبیب حاذقی بود و همه قبولش داشتند.
وقتی امام شنیده بود پدر ما مریض است، شبانه رفته بود و دکتر مدرسی را برداشته و
به منزل ما آورده بود.

خانه ما محقر بود. در را که باز می‌کردید، دالان کوچکی بود و بعد
پله می‌خورد و به اتاقی دم در می‌رسید و بعد وارد حیاط می‌شدید. امام آمدند و جلوی در آن
اتاق که پدرمان در آن بستری بود، ایستادند و به دکتر مدرسی فرمودند: «بروید ایشان
را معاینه کنید». دکتر مدرسی آمد بالا و پدرمان را معاینه کرد. معاینه شاید ده
بیست دقیقه‌ای طول کشید و در تمام این مدت، امام سر پا در دالان
ایستاده بودند تا ببینند دکتر مدرسی چه می‌گوید. دکتر مدرسی معاینه کرد و بلند شد و به امام
گفت: «ایشان الحمدلله دوره خطر را گذرانده و عرق کرده و رو به بهبود است». امام هم
خوشحال شدند و دعا کردند و رفتند. خلاصه عرضم این است که این علاقه بین پدر ما و
حضرت امام طرفینی بود. هم پدر ما عجیب به امام علاقه داشت و هم امام به ایشان
بسیار علاقمند بود.

یادم هست وقتی امام را به ترکیه و
بعد هم به عراق تبعید کردند، پدر ما به تکاپو افتاد که به عراق برود. ساواک
گذرنامه ایشان را به خاطر این‌ که می‌دانست به امام علاقمند و مبلّغ ایشان است، نگه داشته بود.
ایشان دائماً واسطه درست می‌کردند که بروند بپرسند چرا گذرنامه ایشان را نگه داشته‌‌اند؟ چند نفر از
محضردارها و صاحب‌نام‌های تجریش که با ساواک آشنا بودند پرسیده بودند علت چیست که
گذرنامه ایشان را نمی‌دهید؟ ساواک گفته بود به خود ایشان بگویید بیاید تا با
ایشان مصاحبه‌ای کنیم. پدر ما رفته بود ساواک که گذرنامه‌اش را بگیرد. رئیس ساواک پرسیده
بود: «شما می‌خواهی بروی عراق چه کار کنی؟» ایشان خیلی ساده گفته بود:
«اول می‌خواهم بروم زیارت ائمه(ع) و بعد هم می‌خواهم بروم دیدن آقای خمینی» و
همین مسئله باعث شد که گذرنامه ایشان را نگه دارند و ندهند.

غرض این‌ که ایشان این ‌قدر به امام علاقه داشت و این
علاقه و رفت و آمدها باعث شده بود که ما قبل از طلبگی با مرحوم حاج‌آقا مصطفی و مادر ما با خانم
امام رفت و آمد داشته باشیم تا اینکه منجر شد به طلبه شدن ما.

 

با این حساب میشود گفت که در میان
اصحاب امام، قدیمی
ترین فردی که از زمان کودکی با امام انس و ارتباط داشته است،
حضرتعالی بوده‌اید. استفاده
های علمی شما از محضر امام از کی آغاز شد؟

یادم نیست که امام چه وقت درس خارج
را شروع کردند، اما این را می‌دانم من و چند نفر دیگر جزو اولین کسانی بودیم که از امام
تقاضا کردیم که درس خارج را شروع کنند. یعنی در زمان حیات مرحوم آیت‌الله بروجردی. من بودم و آشیخ
محمدعلی قمی، آقای نصراللهی که مشهدی بود. رفتیم و از امام خواهش کردیم که یک درس
خارج فقه را شروع کنید و امام در مسجد سلماسی درس را شروع کردند. ابتدا ۵، ۶ نفر
بودیم و بتدریج بقیه خبر شدند و جمعیت درس خارج فقه ایشان زیاد شد و ایشان درس فقه
را به مسجد محمدیه نزدیک صحن آوردند که الان جزء شبستان شده است. ایشان صبح‌ها در
مسجد محمدیه درس فقه می‌گفتند و درس اصول را در همان مسجد سلماسی می‌دادند که باز
ما جزو اولین شاگردان ایشان بودیم.

 

قبل از این که به ادامه خاطرات شما
با حضرت امام بپردازیم، بد نیست که از مراحل تحصیلی خود حضرتعالی هم اطلاعاتی
داشته باشیم. غیر از درس حضرت امام از کدامیک از اساتید استفاده کردید؟

من حاشیه ملا عبدالله را نزد پدرم
خواندم. چند نفر دیگر از جمله آقا شهاب اشراقی –داماد امام- هم بودند. بعد از
حاشیه ملاعبدالله چیزی که یادم هست شرح لمعه است که پیش سه استاد خواندم. بیشترش
را پیش مرحوم آشیخ اسدالله نوراللهی نجف‌آبادی خواندیم. بیشتر فضلای قم از شاگردان شرح
لمعه آشیخ اسدالله بودند که در مدرسه خان درس می‌گفت. آقای محمدی گیلانی، آقای
خزعلی و بسیاری دیگر از علمای سرشناس فعلی، از شاگردان شرح لمعه مرحوم آشیخ
اسدالله بودند.

قسمتی از جلد دوم شرح لمعه را پیش
مرحوم شهید آیت‌الله صدوقی خواندیم که خیلی هم شیرین درس می‌گفت. گاهی هم در میانه درس از
همان مطالب شیرین و طنزهای خاص خودش بیان می‌کرد. یک مقدار از شرح لمعه را
هم پیش مرحوم آقای منتظری خواندیم. قسمتی از معانی و بیان و بدیع مطول را نزد
مرحوم شهید مطهری و قسمتی از کفایه الاصول را نزد مرحوم آقای مجاهدی تلمذ کردیم. مقدار زیادی از درس قوانین را پیش مرحوم آقای آشیخ
عبدالجواد اصفهانی خواندیم. ایشان بین دارالشفا و مدرسه فیضیه بالای دالان حجره‌ای داشت و ما آنجا می‌رفتیم و درس می‌گرفتیم. خیلی هم شیرین و با
تأنی و ملیح درس می‌گفت. مقدار زیادی از مکاسب را پیش مرحوم آیت‌الله گلپایگانی در مسجد امام
خواندیم. ایشان در آنجا یک درس عمومی داشت و خیلی‌ها هم می‌آمدند و شلوغ می‌شد. ایشان سرش را می‌انداخت پایین و می‌خواند و معنا می‌کرد تا یکی بگوید: «آقا! وقت
تمام شد».

یک مقداری از شرح لمعه و رسائل شیخ
را پیش مرحوم آقای آشیخ علی پناه خواندیم. بعد به درس خارج رفتیم. درس خارج آقای
بروجردی را هم سه چهار سالی رفتیم که در مسجد بالاسر درس می‌گفت. آن وقت‌ها مسجد اعظم هنوز ساخته نشده
بود و جای خراب و کثیفی بود. بعد ایشان آنجا را از آستان حضرت معصومه «س»گرفت و
بعضی از خانه‌های اطراف آن را هم خرید و مسجد اعظم را ساخت و بعد دروس‌ در آنجا تدریس می‌شد.

 

ظاهرا جنابعالی با مرحوم آیت الله
شهید سعیدی هم دوست و همدرس بودید؟

بله. مرحوم شهید سعیدی خیلی شوخ و شیرین و مزّاح
بود. در درس امام هم گاهی اشکال می‌کرد. یادم هست یک روز اشکال کرد و امام جوابش را دادند و
باز یک چیزی گفت و امام فرمودند: «آقا را ببین! ما سپر را روی سر گرفته‌ایم و آقا شمشیر را به پا می‌زند». یعنی حرفش بی ارتباط است!
ایشان هم معطل نشد و گفت: «قاعده‌اش همین است! وقتی شما سپر را به سر می‌گیرید، من باید شمشیر را به پا
بزنم دیگر». غرض این ‌که از این شوخی‌ها هم می‌کرد.

مرحوم سعیدی از شاگردان خوب امام
بود. وقتی پدر ایشان فوت شد، شاگردها به امام عرض کردند که پدر آقای سعیدی فوت
کرده است و اگر اجازه بفرمایید برای تسلیت در خدمت شما برویم منزل ایشان. امام
گفتند: «بسیار خوب». با امام رفتیم و آقای سعیدی -خدا رحمتش کند- چای آورد. امام
معمولاً چای نمی‌خوردند. ظرف پرتقال وسط اتاق بود و مرحوم سعیدی آورد و
تعارف کرد و امام گفتند: «میل ندارم». ایشان هم یک پرتقال برداشت و با یک مداد
آورد پیش امام و گفت: «چای که نخوردید، پرتقال هم که نمی‌خورید، پس لااقل امضا بفرمایید
که رؤیت شد!» با این‌ که خودش صاحب عزا بود، از این شوخی‌ها هم می‌کرد. بسیار شوخ بود.

یک روز بعد از درس مرحوم آیت‌الله بروجردی، مرحوم آقای سعیدی
به من گفت: «بیا برویم از آقای بروجردی سئوالی دارم، بپرسم». گفتم: «برویم». پشت
مسجد بالاسر کوچه تنگی بود که به سمت خیابان می‌رفت. آقای بروجردی از اینجا می‌رفت و در خیابان درشکه سوار می‌شد و به منزل می‌رفت. ایشان گوشش سنگین بود و
معمولاً دستش را پشت گوشش می‌گذاشت. قبل از این‌ که وارد کوچه شود، مرحوم آقای سعیدی رفت جلو و
گفت: «بعضی از دوستان به ما می‌گویند فلسفه بخوانید. به نظر شما بخوانیم یا نخوانیم؟
نظرتان چیست؟» ایشان فکری کرد و گفت: «نخوانید». گفتیم: «چشم». ما هم به خاطر
فرمایش ایشان فلسفه نخواندیم.

آن روزها فلسفه در حوزه بدنام بود و
حتی کسانی که درس فلسفه می‌خواندند، خیلی‌ها پشت سرشان حرف می‌زدند، از جمله پشت سر امام «رحمه‌الله‌علیه». خود مرحوم علامه طباطبایی منزوی بود و چند نفر مخصوص
می‌رفتند و درس می‌گرفتند.خیلی‌ها می‌گفتند چون فلسفه درس می‌دهد، به سراغش نروید. چنین
وضعیتی بود. حتی خود مرحوم مطهری در آن اوایل از این جهت یک قدری منزوی بود.

آقای بروجردی که فوت شدند، درس امام
در مسجد اعظم تشکیل می‌شد و شاید شلوغ‌ترین درس بود. تا زمانی که در قم بودیم، درس خارج ما درس
امام بود و درس خارج دیگری نرفتیم. البته یک ماهی هم درس مرحوم آقای گلپایگانی می‌رفتیم که صبح‌ها درس فقه می‌گفت.

 

اولین تألیف شما چه بود؟

کتاب «کیفر گناه» است که بیشترین چاپ
هم شده است.

 

چند چاپ؟

اخیراً چاپ بیست و پنجم منتشر شده،
به چند زبان هم ترجمه شده است، به زبان عربی با نام «عقاب‌الاعمال» ترجمه و چند بار هم
چاپ شد. دو-سه سال پیش طلبه ای آمد گفت: «اهل روسیه هستم و در قم درس می‌خوانم و کتاب «کیفر گناه» شما
را به روسی ترجمه و چاپ کرده‌ام» و نسخه‌ای از آن را برای من آورده بود که در کتابخانه‌ام هست. افراد دیگری هم آن را
به زبان ترکی و اردو ترجمه کرده اند.

این اولین تألیف ما بود و جالب
اینجاست که وقتی آن را نوشتم، برای چاپ آن را به چند کتابفروش دادم، ولی چون معروف
نبودم، گفتند چاپ نمی‌کنیم. بعد بردم به حسینیه ارشاد که گروهی در آنجا بودند و
کتاب چاپ می‌کردند.

میناچی…

بله، بردم دادم به خود آقای میناچی.
کتاب را گرفت و چند وقتی هم دستش بود. بعد که رفتم گفت: «نه» و چاپ نکرد. من چون
خیلی روی این کتاب زحمت کشیده بودم و دلم نمی‌آمد همین ‌طور باقی بماند، پولی قرض کردم
و کاغذ کاهی خریدم و پیش مرحوم حیدری که رئیس چاپخانه حیدری رفتم و با او قرارداد
بستم و شروع کردیم به چاپ. بعد که چاپ شد، گفت: «جلد می‌خواهد و باید برای روی جلدش
طرحی بزنید، بدهید به یک نقاش». من نشستم و خودم برای روی جلدش طرحی درست کردم.
بعد که کتاب چاپ شد، یکی یکی کتابفروش‌ها آمدند به سراغش که اجازه بدهید ما چاپ کنیم و اولین
کتابفروشی که آن را چاپ کرد، مرحوم آقای صدر اهل دزفول بود که در خیابان ناصرخسرو
کتابفروشی داشت و چندین بار آن را چاپ کرد. بعد دفتر نشر [فرهنگ اسلامی] آن را گرفت
و چندین بار چاپ کرد. بعد این نشر به بحران برخورد و راکد شد و بعد از صحبت‌هایی قرار شد نصف کتاب‌های ما را دفتر تبلیغات قم و
نصف دیگر را دفتر نشر چاپ کنند. حدود ۴۰ کتاب بود که ما آنها را نصف کردیم و قرعه
زدیم و به این ترتیب کتاب‌ها تقسیم شدند و «کیفر گناه» سهم بوستان کتاب شد. اخیراً
دیدم که چاپ بیست و پنجم را درآورده‌اند.

 

تألیفات شما مجموعاً چه تعدادی است؟

بعد از فوت حضرت امام، آیت الله فاضل لنکرانی به
عنوان یکی از مراجع از سوی جامعه مدرسین معرفی شده بود. به یاد دارم که در قم مجلس
فاتحه یکی از علما بود و من هم رفته بودم. ایشان آمد کنار من نشست و به یاد دوران
طلبگی پرسید: «چطوری؟» گفتم: «الحمدلله، ما شدیم امام جماعت و شما مرجع تقلید شدید!».
خندید و گفت: «من شمرده‌ام و کتاب‌هایی که اسم شما به عنوان تألیف و تصحیح و ترجمه روی آنها
هست، ۸۰  جلد است. من به حال شما غبطه می‌خورم که این ‌قدر کار کرده‌ای…».

خود من هم یک وقتی شمرده‌ام، ریز و درشت و همه مجلدات
همین قدر است، یعنی مثلاً ۲۵ جلد کتابی که بیشتر آنرا من تصحیح کرده‌ام و پاورقی نوشته‌ام…

 

کدام کتاب؟

«مرآت‌العقول» مرحوم مجلسی. ۱۴-۱۵ جلد
آن را من تصحیح کردم. یا مثلاً «مجمع‌البیان» که ۱۰ جلد است و آن را تصحیح کردم و پاورقی نوشتم و
اشعارش را شرح کردم. یا «اثبات‌الهداه» مرحوم شیخ حرّ عاملی که ۷ جلد است، «کشف الغمه فی معرفه الائمه»
تالیف مرحوم علی بن عیسی بن ابی الفتح اربلی ۴ جلد، «دارالسلام» حاجی نوری ۴ جلد، «مناقب»
ابن شهرآشوب ۴ جلد و… اگر جلدی حساب کنیم حدود ۱۰۰ اثر می‌شود، ولی اگر موضوعی حساب کنیم،
به حدود شصت اثر می‌رسد.

 

برگردیم به خاطرات شما از حضرت امام.
سابقه آشنایی طولانی با حضرت امام موجب شد که شما مسئولیت
هایی را هم در بیت امام بپذیرید. این مسئولیتها از چه زمانی
شکل گرفت؟

آن چیزی که من یادم هست امام تا سال
۴۱ و ۴۲ که مبارزه را شروع کرد، همه کارهایش را خودش می‌کرد. نوشته‌ها، اطلاعیه‌ها، حاشیه‌ها، تقریرات و… را خودش می‌نوشت. ایشان کتاب اصول فقه هم
دارد که همه را هم به خط خودش می‌نوشت و کمک هم نمی‌گرفت.

 

حتی قبض وجوهات شرعی و نامهها به خط خود امام
است.

بله و حتی بالاتر از اینها. مرحوم شیخ باقر
اراکی، اجازه‌ای از مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی برای صرف وجوهات داشت.
این اجازه را برده بود پیش آقای بروجردی که ایشان هم تأیید کند و آقای بروجردی هم
زیر آن نوشته بود: «همان‌گونه که مرقوم داشته‌اند از طرف حقیر هم مجاز است» و مهر کرده بود.
دست آقای بروجردی این اواخر رعشه داشت و حتی امضایشان (حسین طباطبایی)  را هم با رعشه می‌نوشت و لذا خودش نمی‌توانست چیزی بنویسد. چند سال
پیش آقای اراکی این اجازه را فرستاده بود که من آن را به مقام معظم رهبری بدهم تا
ایشان هم تأیید کند و یک چیزی زیر آن بنویسد. آقا نگاهی کرد و فرمود: «این دو جمله
پایین این نامه خط کیست؟» دیدم خط خیلی آشناست. دقت کردم دیدم خط امام است. یعنی ایشان
حتی این طور کارهای جزئی را هم برای آقای بروجردی انجام می‌داد و هیچ تمانعی نداشت که مثلاً
برایشان کسر شأن باشد.

امام «رحمه‌الله‌علیه» برای آوردن مرحوم آقای بروجردی به قم خیلی زحمت کشید
و چه مسافرت‌هایی کرد. از جمله تأییداتی که امام از مرحوم آقای بروجردی
کرد تا بیاید و در قم ساکن شود و حوزه جانی بگیرد، این بود که امام مدتی هم به درس
آقای بروجردی می‌رفت -در حالی که در آن زمان واقعاً خودش صاحب‌نظر بود- و هم به بیت آقای
بروجردی می‌رفت و به ایشان کمک می‌کرد. غرض این که تا این حد
همراهی و کمک می‌کرد.

امام بعد از رحلت مرحوم آقای بروجردی
نهضتش را در سال ۴۱ شروع کرد. و با آغاز نهضت بتدریج احتیاج به کمک پیدا کرد. رفت و
آمد به خانه امام زیاد شد و به عنوان مرجع، مقلد زیادی پیدا کرد. رساله‌اش را هم اجازه نمی‌داد چاپ کنند، همین‌ طور هم حاشیه عروه‌ را. خدا رحمت کند مرحوم آقای
مقدسی محلاتی و مرحوم سروش محلاتی رفتند پیش امام و با التماس اجازه گرفتند که با
سرمایه و خرج خودشان چاپ کنند.

از آن زمان، امام دیگر احتیاج به کمک
پیدا کرد و روی همان آشنایی که با من و پدرم داشت و خط و گاهی انشای مرا دیده بود،
مرا خواست. یکی از آقایان که آن زمان خیلی به خانه امام رفت و آمد داشت آمد و گفت:
«دیشب خدمت امام بودیم و صحبت شد که ایشان نیاز به کمک دارند و ایشان گفتند اگر
آقایان کمک کنند خوب است». یک آقایی که خطش خیلی خوب بود گفته بود من حاضرم بیایم
و کمک کنم. امام نامه‌ای را به او داده و گفته بودند: «برو جواب این را بنویس
بیاور». او هم از همین جواب‌های عامیانۀ نامه شما رسید و از لطف شما متشکرم و… از این
نوع تعارفات که اساساً در قاموس امام نبود. امام خوانده و گفته بودند نه. بعد اسم
ما برده شده بود. امام فرموده بودند اگر ایشان بیاید خوب است. به ما خبر دادند و
ما هم صاف رفتیم پیش امام و گفتیم: «در خدمت شما هستیم». امام فرمودند: «بسیار
خوب، بیایید».

از آن به بعد سر امام خیلی شلوغ شد و
پرداخت شهریه و دریافت وجوهات و اجازاتی که به علما می‌دادند و ده‌ها کار دیگر شروع شد. بخصوص بعد
از این‌ که ایشان از زندان آمد، خانه امام حسابی شلوغ شد و من بیشتر وقتم در خانه امام
می‌گذشت. اتاقی هم در آنجا داشتم و اجازات و قبوض و حتی غالباً جواب استفتائات را
من می‌نوشتم. آن موقع خط خوبی هم داشتم. بعداً فهمیدم که امام به خط و انشای من
علاقه دارند. کارهای نوشتنی امام به دست من بود. اجازات را هم از روی انشای امام
می‌نوشتم و می‌بردم ایشان امضا می‌کرد.

امام که از پاریس آمدند و انقلاب
پیروز شد، یک ماهی با امام در مدرسه رفاه بودیم که آقای رحیمیان هم با ما بود و
بعد آمدیم قم. محل سکونت امام در خانه آقای شیخ محمد یزدی بود. ما در تهران مسجد
داشتیم و رها کردیم و رفتیم قم. از آن به بعد دربست در خدمت امام بودیم. تا وقتی
که امام ناراحتی قلبی گرفتند و آمدیم تهران و از این خانه به آن خانه رفتیم و
نهایتاً در جماران مستقر شدیم.

وقتی امام ناراحتی قلبی پیدا کرد و
ایشان را به تهران آوردند، ایشان بیش از دو ماه در بیمارستان قلب بود. ما اتاقی
گرفته بودیم و در همان بیمارستان کارهایمان را می‌کردیم. امام غیر از بیماری قلب،
گرفتار عارضه پروستات هم بود و برایشان سوند گذاشته بودند. حتی یادم هست وقتی که
قرار شد امام حکم بنی‌صدر را تنفیذ کند، در سالن بیمارستان یک برنامه رسمی گرفتند
و امام درحالی که سوند داشت و حالش هم مساعد نبود، حکم بنی‌صدر را داد.

بعد که حال امام یک کمی بهتر شد،
پزشکان گفتند شما دیگر نباید به قم بروید، بلکه باید جایی در تهران و در نزدیکی
بیمارستان قلب باشید که اگر قلب شما ناراحت شد، بتوانند شما را سریع به بیمارستان
برسانند. دو سه تا از رگ‌های قلب امام گرفته بود و بحث این بود که عمل بکنند یا
نکنند. بعد دیده بودند که عمل قلب باز برای امام ریسک است و سعی کردند امام را با
دارو نگه دارند. امام فرموده بودند: «اگر جایی مثل خانه پدر آقای رسولی پیدا شد می‌مانم وگرنه می‌روم». خانه پدر ما یک خانه ساده
روستایی بسیار باصفایی بود. آمدند و به ما گفتند ما هم گفتیم خانه ما در اختیار
آقاست. بچه‌ها هم تا شنیدند گفتند ما خانه را خالی می‌کنیم. بعد مأموران حفاظتی آمدند
و گفتند اینجا امنیت ندارد. راست هم می‌گفتند، چون مشرف بود و یک طرفش هم رودخانه بود و
برای امام بسیار خطرناک بود. بعد همان ساختمان چهار طبقه ظهیرالدوله را که مال
شوهرخواهر داماد ما بود، گرفتیم و در اختیار امام و فرزندانشان قرار دادیم. بعد
دیدند که آن ساختمان ۴ طبقه هم برای امام مناسب نیست و به جماران رفتند.

وقتی هم که به جماران آمدند، اتاقی
در اختیار ما بود. خانه خودمان در امامزاده قاسم بود. روزها به جماران می‌آمدم و شب‌ها برمی‌گشتم و در همان زمان بود که
توطئه ترور ما کشف شد.

 

 ماجرا از چه قرار بود؟

یک روز آقای انصاری گفت: «وزارت
اطلاعات توطئه‌ای را کشف کرده‌اند که منافقین تصمیم داشته‌اند شما را در امامزاده قاسم
ترور کنند». امامزاده قاسم کوچه پس کوچه‌های زیادی داشت. نقشه ترور هم به این کیفیت بود
که پشت منزل ما خرابه‌ای بود و در آنجا یک بمب دستی را مخفی کرده بودند که وقتی
ما می‌خواهیم عبور کنیم، آن را از راه دور منفجر و ما را ترور کنند و این لو رفته
بود. این مطلب را به امام هم گفته بودند. امام مرا صدا زدند و فرمودند: «شما دیگر به
امامزاده قاسم نروید».

 

پس به این دلیل شما در جماران ساکن
شدید؟

بله و بنده دیگر به امامزاده قاسم
نرفتم و مسجد و همه چیز را رها کردم. به بچه‌هایم هم قضیه را گفتم و این‌ که امام چنین
دستوری فرموده‌اند. بچه‌هایم دلشان که برایم تنگ می‌شد، گاهی شب‌ها می‌آمدند دفتر پیش من. ما دیگر
کلاً مسجد امامزاده قاسم را رها کردیم. مدتی گذشت تا وقتی که برای آقای موسوی
همدانی که در مسجد فرشته بود، حکم امام جمعه همدان را دادند. اهل‌مسجد فرشته رفته
بودند پیش آقای مهدوی‌کنی که شما کسی را تعیین کنید. ایشان خبر داشت که من دیگر
مسجد امامزاده قاسم نمی‌روم و گفته بود اگر ایشان بیاید خیلی خوب است. آمدند سراغ
ما و ما هم آمدیم به مسجد فرشته.

 

در سال ۴۱ که همکاری با دفتر امام را
شروع کردید، غیر از شما چه کسان دیگری در آنجا بودند؟

از کسانی که از اول خدمت امام بودند و حتی کفش‌های امام را موقعی که ایشان درس
داشت برمی‌داشت و بعد می‌آورد، آقای شیخ حسن صانعی بود. ایشان واقعاً بسیار مخلصانه
و ارادتمندانه کار می‌کرد. بعد بتدریج عده‌ای از شاگردان امام که به ایشان علاقمند بودند،
برای کمک آمدند. احساس همه ما فراتر از احساس شاگرد و استادی بود و همگی علاقه
عجیبی به امام داشتیم. مثل آقای محمدی گیلانی، مرحوم سعیدی، شهید محلاتی، آقای
خزعلی، آقای جنتی و مرحوم آقای توسلی و…

کارها بعد از آزادی امام از زندان در
سال ۴۲، دست من و آقای صانعی و مرحوم ورامینی بود. یک روز به اینها گفتم: «امام
روی بزرگواری که دارند هیچ حرفی به ما نمی‌زنند. خوب است خودمان برویم بپرسیم که از کار ما
راضی هستند یا نه؟ و اگر راضی نیستند خودشان بگویند». آقای صانعی زرنگی کرد و گفت:
«پس سخنگو خودت باش، ما هیچ حرفی نمی‌زنیم». یک روز امام از درس برگشته بود و تعجب کرد که چرا ما
سه تایی کارها را رها کرده و آمده و آنجا‌ نشسته‌ایم. سلام کردیم و من شروع کردم به صحبت و
گفتم: «آقا! ما روی علاقه آمده‌ایم اینجا و شما هم بزرگواری کرده و کارهای مهم و سنگینی را
به ما واگذار کرده‌اید. حالا خودمان آمده‌ایم عرض کنیم که اگر واقعاً از طرز کار ما راضی
نیستید و روی بزرگواری که دارید به روی ما نمی‌آورید و چیزی به ما نمی‌گویید، بفرمایید. ما ناراحت نمی‌شویم که به ما بگویید بروید و
یا کارهای ما راعوض کنید و مثلاً به من بگویید تو کفش جفت کن یا به این آقا بگویید
تو چای بده و کارهای ما را به دیگری واگذار کنید. ما تسلیم هستیم و روی ارادت و
انجام وظیفه آمده‌ایم. شما یک وقت رودربایستی نکنید!». یادم نیست با چه
کلماتی اینها را گفتم. امام خوب گوش داد و بعد سرش را بلند کرد و این جمله‌اش کاملاً یادم هست که فرمود:
«آقای رسولی! احتیاجی به این حرف‌ها نیست. هر روزی که تشخیص بدهم وجود شما در این خانه به
ضرر اسلام است، بیرونتان می‌کنم. بفرمایید بروید سر کارتان!». خدا رحمتشان کند. امام با
احدی رودربایستی نداشت.

 

من دو سه بار تصمیم گرفتم از کار در
دفتر[امام] کنار بکشم. کانونی از اهل قلم در دفتر نشر [فرهنگ اسلامی] بود که در
آنجا کتاب‌ها را بررسی می‌کردیم و نظر می‌دادیم. من به خاطر کارهای دفتر امام، کمتر می‌توانستم به آنجا بروم. دائماً
به من می‌گفتند: «چرا نمی‌آیی؟» یک بار وقتی رفتم خانه، به مرحوم سید جعفر شهیدی
زنگ زدم که دیگر آزاد شده‌ام و از فردا می‌آیم.

یادم هست زمستان بود و حسابی هم برف
آمده بود. خدابیامرز حاج احمد آقا و آقای صانعی آمدند امامزاده قاسم و گفتند:
«امام فرموده‌اند خودت را لوس نکن و فردا صبح بلند شو بیا سر کارت! هرچه
خواستم چیزی بگویم، گفتند امام فرموده هیچی نگو!

روز قبل که می‌خواستم بروم به خانه‌، رفتم خدمت امام و سرم را
پایین انداختم که ابهت امام مرا نگیرد و گفتم: «آقا! من هرچه دارم از شما دارم.
اگر خط و انشا و املای من خوب است و اگر درسی خوانده‌ام و سوادی دارم، همه را از شما
دارم». واقعاً هم همین‌ طور بود. گفتم: «حقی که شما به گردن من دارید، از پدرم هم
بیشتر است و من در مقابل شما تسلیم و مرید شما هستم، ولی دیگر نمی‌توانم در بیت کار کنم. اخلاق و
برخوردهایم بد شده است و اعصابم خرد است. در خارج از بیت هر امر و فرمایشی داشته
باشید انجام می‌دهم، ولی در بیت دیگر نمی‌توانم بمانم». امام دید اوقاتم
تلخ است و هیچ چیز نگفت، ولی بعد حاج احمد آقا را فرستاد.

غرض این‌ که من هرچه داشتم
از امام داشتم و به امام عشق می‌ورزیدم و کسانی هم که آن موقع به بیت امام آمدند، مثل من
عاشق امام بودند و علاقه عجیبی به امام داشتند…

من گذرنامه اقامتی داشتم و سالی یکی
دو بار به نجف مشرف می‌شدم. آسید محمد روحانی خیلی به ما علاقه داشت و هر وقت به
نجف می‌رفتیم، به خانه‌اش می‌رفتیم. آسید محمد شیرازی در کربلا هم همین ‌طور بود.

یک بار تابستان که هوا خیلی گرم بود، در زیرزمین
برای ناهار مهمان آسید محمد روحانی بودیم. آسید محمد روحانی هم خیلی گعده‌ای و خوش مجلس بود. گفت:
«فلانی! بین این آقایان به کدام‌ یک بیشتر علاقمندی؟» گفتم: «راستش را بخواهی، اگر من در
زندگی، با آقای خمینی برخورد نکرده بودم، شاید الان طلبه نبودم». جا خورد و گفت:
«چطور؟» گفتم: «برای این ‌که وقتی به برخی از آقایان و علما و روحانیون، نزدیک شدیم،
دیدیم آن گونه که قبلاً در ذهنمان بوده نیست، یعنی قبلاً شخص خیلی باتقدس و با
ورعی به نظرمان می‌رسید، اما نزدیک که می‌شدیم، می‌دیدیم در آن حدی که ما فکر
می‌کردیم نبود. برعکسِ امام که  هرآنچه را
از دور درباره ایشان تصور می‌کردیم، هرچه نزدیک‌تر شدیم، دیدیم بیش از آن چیزی است
که ما فکر می‌کردیم و این باعث شد که من در این لباس بمانم، والا اگر من
ایشان را ندیده بودم، با آن ذهنیتی که از برخی آقایان پیدا کرده بودم، شاید از
عالم طلبگی دور شده بودم و حتی از لباس طلبگی هم بیرون می‌رفتم».

این حرف را که به آسید محمد روحانی
گفتم، دیگر آن ارتباط ما از بین رفت…

 

قبل از انقلاب و در دورانی که دوستی
امام جرم بود و مستلزم زندان و شکنجه و تبعید؛ در آن دوران، شما از سابقون بودید.
بعد از پیروزی انقلاب در دفتر جماران تقسیم کار ها چگونه بود؟

در تقسیم کار جماران، حاج احمد آقا
هم دخیل بود، ولی آنچه من یادم هست، امور مالی و وجوهات و کارهای قبوض و اجازات
علما و احکام ائمه جمعه کار ما بود. آقای رحیمیان هم از همان اوایل در دفتر به ما
ملحق شد و مدتی هم اخوی ما، آقاعبدالله در ترجمه نامه ها و نوشتن قبوض کمک می‌کرد.

ملاقات‌های عمومی در حسینیه با مرحوم
آقای توسلی بود و ملاقاتهای خصوصی و مسئولین را حاج احمد آقا تنظیم می‌کرد.

چند نفر بودیم از جمله بنده و آقایان
صانعی، توسلی و رحیمیان که روزی سه چهار کارت ملاقات امام سهمیه داشتیم و به افراد
می‌دادیم؛ گاهی برای عقد و گاهی برای دستبوسی. گاهی هم ملاقات علما بود. ملاقات‌های سیاسی هم که با احمدآقا
بود. آقای صانعی از اول بیشتر تشریفات بیت و همراهی با امام را انجام می‌داد، البته امام در جماران جایی
نمی‌رفت. در مدتی که در جماران بودیم آقای صانعی کمک ما بود و به اتفاق آقای
رحیمیان سه نفری هر روز صبح برای انجام امور دفتر، خدمت امام می‌رسیدیم.

 

از لحاظ تاریخی خیلی روی پیامها و نامههای حضرت امام حساب
می
شود. بعضاً هم سعی شد آنها را زیر سئوال ببرند، مثل نامه
امام به نهضت آزادی یا نامه امام به آقای منتظری. بعد از پیروزی انقلاب بخش
معتنابهی از پیام
های امام به خط جنابعالی است. بخشی از نامهها و پیامها که به
خط حضرتعالی است و امضای امام زیر آنها خورده، چگونه استنساخ می
شد؟ و چه مراحلی طی
می
شد تا امام امضا کنند؟

نامه‌های امام چند گونه بود. بعضی از
آنها احکام سه چهار خطی بود، مثل حکم دادستان اول، آقای هادوی. من دو سه سطر خودم
انشا کردم یا بعضی از احکام از قبیل احکام ائمه جمعه یا احکامی از این قبیل که کسی
را مأمور می‌کردند به فلان شهر برود و فلان کار را انجام بدهد. انشای
این نوع نامه‌ها غالباً ازخود من بود، چون دو سه سطر بیشتر نبود و مثلاً
می‌نوشتم جنابعالی از طرف من مأمورید یا اینجانب شما را به فلان کار منصوب می‌نمایم. اینها انشایی نداشت و
نامه‌های معمولی بودند که اینها را خودم می‌نوشتم و امام می‌خواندند و امضا می‌کردند. یا تلگراف‌ها و تبریکاتی که از خارج و از
سوی سران کشورها می‌آمدند ما جوابش را خودمان می‌نوشتیم، ولی احکام و پیام‌ها و نامه‌های مهمی مثل نامه به گورباچف،
تماماً املا و انشای خود امام بود و خیلی از آنها هم خط خود امام بود و ما حتی
آنها را استنساخ هم نکردیم.

 

نامه به گورباچف هم به خط امام
است؟ 

انشای آن نامه از خود امام بود ولی
چون این اواخر رعشه مختصری در دست امام افتاده بود و دیگر نمی‌توانست به ظرافت سابق بنویسد،
احمدآقا می‌گفت: «این نامه‌ها می‌مانند و تاریخی می‌شوند» لذا من برخی نامه‌ها را به خانه می‌بردم و سر صبر بازنویسی می‌کردم، ولی هیچ اصلاحی نمی‌کردم و عین آن را می‌نوشتم. اصل نامه‌های امام موجود است و من فقط
استنساخ می‌کردم و حتی یک «واو» جلو و عقب نمی‌شد. اما وصیت‌نامه امام و نامه به نهضت آزادی
و آقای منتظری همه به خط شخص امام است و حتی به من هم ندادند که استنساخ کنم. من
چاپ شده این نامه‌ها را در نشریات دیده‌ام. شاید هیچ‌کس خط امام را به ‌خوبیِ من نشناسد.

 

وقتی شما استنساخ میکردید، امام دوباره
می
خواندند؟

بله، احمدآقا می‌برد، امام می‌خواندند و امضا می‌کردند.

 

 پس از رحلت  حضرت امام و اتمام دوران شیرین حضور در خدمت
امام، چگونه شد که جنابعالی در دفتر رهبر معظم انقلاب مسئولیت پذیرفتید؟

با مقام معظم رهبری هم سابقه طولانی
قبل از انقلاب داشتیم. ایشان مدتی در قم درس می‌خواندند.

اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰٫ آن
موقعی که به قم می‌آمدند، ما خدمت ایشان می‌رسیدیم و رفاقت داشتیم. حتی یک
بار پس از رهبری‌شان به من فرمودند: «یادت هست یک روز من به منزل شما در
خیابان باجک، روبروی تلفنخانه آمدم و شما یک بغل کتاب به من دادی؟ در میان این کتاب‌ها یکی هم مناقب ابن شهرآشوب
بود که من مدت‌ها بود دنبالش می‌گشتم و پول نداشتم آن را بخرم و شما این کتاب را
به من دادی و من آن‌ قدر آن را ورق زدم که لبه‌های بعضی از صفحات تا خورده است!».

بعد یادم افتاد که سه چهار تا
کتابفروش‌ قم از جمله مرحوم محمدی و مصطفوی و علامه و مرحوم آقا فضل‌الله طباطبایی که چاپخانه علمیه
را آورده بود و آقا اسدالله طباطبایی و… جمع شدند و شرکتی به نام شرکت المعارف‌الاسلامیه را تشکیل دادند که
بعضی از کتاب‌های کمیاب را چاپ کنند. سرمایه‌ای گذاشتند و من هم یکی از آنها
بودم. اتفاقاً مرا به عنوان مدیر و حسابدار انتخاب کردند و چند کتاب را چاپ کردیم.
چاپخانه‌اش را هم آقافضل‌الله طباطبایی با چه مشکلات و زحماتی وارد کرده
بود.

اولین کتابی که چاپ کردیم «مناقب»
ابن شهرآشوب بود. بعد «دارالسلام» حاجیِ نوری، «کفایه الموحدین» مرحوم طبرسی و…
را چاپ کردیم. مقداری از این کتاب‌ها را فروختیم و مقداری هم ماند و آنها را بین خودمان تقسیم
کردیم که هر کسی برود خودش بفروشد یا هر کاری که می‌خواهد بکند‌. آن مقداری که سهم من شد، رفتم
خدمت امام و گفتم: «اینها را چاپ کرده‌ایم و از بابت فروش آنها یک مقداری وجوهات به گردن من است.
پول ندارم، ولی کتاب دارم. شما اجازه بدهید این کتاب‌ها را بابت وجوهات به طلبه‌ها بدهم؟»

غرض این ‌که ما از آن موقع با آقا رفیق
بودیم. از جمله شبی که ریخته بودند در مدرسه فیضیه و طلبه‌ها را می‌زدند، ما در مسجد اعظم نشسته
بودیم که ببینیم چه خبر می‌شود. یادم هست در ایوان مسجد نشسته بودم، دیدم آقای خامنه‌ای دارد قدم می‌زند. تا چشمش به من افتاد، گفت:
«بلند شو برویم جایی بنشینیم و یک قدری صحبت کنیم».

یا وقتی که آقا را به جیرفت تبعید
کردند، نامه‌ای به من نوشت که بسیار نامه جالبی است. آقا قبل از این‌ که دستشان آسیب
ببیند خط خیلی خوبی داشت. نامه مفصلی نوشته بودند که دوستان چطورند و سلام ما را
به آنان برسانید و…

خانه ایشان در مشهد بتدریج پاتوق
انقلابیون شده بود و ما هم به منزل ایشان می‌رفتم و چنین سابقه‌ای هم داشتیم. در زمان ریاست‌ جمهوری‌شان هم گاهی که در جماران به
دیدن امام می‌آمدند، می‌گفتند: «آن وقت‌ها گاهی ما را دعوت می‌کردی؛ حالا ما را فراموش کرده‌ای». می‌گفتم: «آقا! تشریف بیاورید منزل
در امامزاده قاسم خدمت باشیم». اوایل انقلاب بود و من هنوز در امامزاده قاسم بودم.
آقا یک روز همراه خانواده تشریف آوردند به منزل ما. اتفاقاً همان روزی بود که
منافقین در میدان ۷ تیر تظاهرات کردند. آقا منزل ما بودند که رادیو را روشن کردیم
و اخبار گفت که چه خبر شده و امام دستور داده بود که آنها را بگیرند. آقا فرمودند:
«این را می‌گویند رهبر. ببینید چگونه رهبری می‌کند». یک بار هم آمدند جماران و
گفتند: «چطور به دیدن ما نمی‌آیی؟» گفتم: «شما هر بار که مشهد تشریف می‌برید، می‌آیم». گفتند: «اتفاقاً من فردا
می‌خواهم بروم مشهد و شما هم بیایید». یادم هست که باهم رفتیم مشهد و زیارت کردیم
و برگشتیم.

بعد از رحلت امام هنوز چهلم امام
نشده بود، یک روز غروب در مسجد فرشته نشسته بودم. آقای میرمحمدی که آن موقع رئیس
دفتر آقا بود، زنگ زد و گفت: «آقا می‌خواهند با شما صحبت کنند». بعد آقا گوشی را گرفتند و
فرمودند: «می‌خواهم شما را ببینم». گفتم: «هر وقت بفرمایید در خدمتم».
گفتند: «هرچه زودتر بهتر». بعد آقای میرمحمدی گوشی را گرفت و گفت: «فردا صبح ساعت
۸ بیایید». گوشی را که زمین گذاشتم، حس کردم ایشان می‌خواهند کارهایی را به من محول
کنند. واقعیت این بود که من دیگر از آن سر و صداها و کارها خسته شده و تصمیم گرفته
بودم به کار نوشتن ادامه بدهم. با قرآن استخاره کردم که اگر فردا صبح رفتم و ایشان
کاری به من پیشنهاد کرد، بپذیرم یا نه؟ استخاره کردم و این آیه آمد: «إِنَّمَا أُمِرْتُ
أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَهِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ
أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ»(۱)

خیلی آیه عجیبی بود! تصمیم گرفتم
ایشان هرچه گفتند تسلیم باشم. فردا صبح رفتم خدمت ایشان در ساختمان ریاست جمهوری.
سلام و احوالپرسی کردیم و کارهایی را به من واگذار کردند. فرمودند: «من پدر شما را
می‌شناختم و به خود شما علاقه داشتم و حالا می‌‌خواهم کارهایی را
به شما واگذار کنم. اگر بپذیرید خوشحال و ممنون می‌شوم و اگر هم نپذیرید، ناراحت
نمی‌شوم. میل خودتان است، ولی علاقه دارم بپذیرید». گفتم: «راستش این است که دیروز
که شما زنگ زدید، حدس زدم می‌خواهید کاری را به من واگذار کنید و استخاره کردم و این آیه
آمد». ایشان جا خورد و گفت: «عجیب است. این دلالت بر عظمت شأن شما می‌کند». گفتم: «نخیر آقا! دلالت
بر جلالت قدر شما می‌کند. به هر صورت طبق این آیه شریفه تسلیم هستم و هرچه شما
بفرمایید اطاعت امر می‌کنم». ایشان فرمودند: «کار ائمه جمعه را می‌خواهم به شما واگذار کنم، همین ‌طور کار وجوهات و مسائل شرعی
را». گفتم: «بسیار خوب، ولی من یکی دو ملاحظه دارم. اولاً این‌که چون ما هنوز به بیت امام می‌رویم به حاج احمد آقا بگویید،
تا در جریان باشد و بعدا از من گله نکند که بی‌خبر گذاشتم و رفتم. بعد هم می‌خواهم در کار خودم کاملاً مستقل
باشم و فقط سر و کارم با شما باشد و کسی بالای سر من نباشد، چون به چنین چیزی عادت
ندارم». دربیت امام هم تنها کسی که مستقل بود و سرو کارش تنها با شخص امام«ره» بود
من بودم. ایشان فرمودند: «باشد، من به احمد آقا می‌گویم». احمد آقا پس فردای آن
روز به من گفت: «آقای خامنه‌ای به من گفته‌اند و من هم موافقم». آقا ادامه دادند: «اما در مورد
استقلال شما، من اختیار وجوهات و همه این مواردی را که گفتم در اختیار شما می‌گذارم، طوری که اگر خودم هم پول
خواستم، می‌آیم و از شما می‌گیرم». مثل امام.

الان هم همین‌ طور است. الان هم
آقا گاهی کسی را می‌فرستند و می‌گویند این قدر پول بدهید یا گاهی که پیش ایشان می‌روم، می‌گویند فلانی این ‌قدر چک یا  وجوهات آورده و به خود من داده است و با من
مشورت می‌کنند که چه کنیم.

غرض این ‌که جریان رفتن من نزد ایشان به
این شکل بود و ایشان همان ترتیبی را که قرارمان بود مراعات می‌فرمایند و حتی گاهی به آقای
محمدی می‌گویند برو وجوهاتت را به فلانی بده.

البته مسئله ائمه جمعه و مسئولیت آن
تا چند سال پیش برعهده من بود ولی بخاطر گسترده شدن کار ائمه جمعه و همچنین رسیدگی
به امور وجوهات و مسائل شرعیه و کهولت سنی اینجانب، با اصرار و خواهشی که از آقا
کردم، ایشان این مسئولیت را به آقای تقوی دادند و من هم به عنوان عضو شورای مرکزی
در کنار آقایان دیگر هستم.

 

شما تنها کسی هستید که بیشترین زمان (حدود
۵۰ سال) را با امام و حدود ۲۳ سال با مقام معظم رهبری از نزدیک در ارتباط بود
ه‌اید و هیچ کس جز شما این ویژگی را ندارد. این
وجه
الجمعی که شما دارید، باعث میشود که خیلی خوب
بتوانید وجوه تشابه شخصیت امام و مقام معظم رهبری در زمینه
های مختلف را بیان
بفرمائید.

یکی مسئله شجاعت ایشان است. واقعاً
آقا هم همان شجاعت و صراحت امام را در مسائل الهی و اسلامی دارد، منتهی فرامین
امام در آن مقطع به دلیل تفاوت شرایط اجتماعی و فرهنگی بُردی منحصر به فرد داشت. وگرنه
قاطعیت و شجاعت ایشان مثل امام است.

اما مهم‌ترین وجه تشابه ایشان مسئله زهد و ساده‌زیستی و احتیاط در تصرف بیت‌المال و تقوا و پرهیزکاری مالی
است. من چندان در جریان زندگی شخصی امام نبودم، ولی در جریان زندگی شخصی آقا بیشتر
بوده‌ام. ایشان به حدی در مسائل مالی و بیت‌المال احتیاط می‌کند که موجب حیرت است. یکی دو
نمونه‌اش را بیان می‌کنم. این برای خود من مسئله شده که اگر زهد و تقوای مالی
این است که آقا رعایت می‌کند، پس حساب ما پاک است!

یک روز چند تا نامه برای امضا برده
بودم، نمی‌دانم امور حسبیه بود یا احکام ائمه جمعه، یادم نیست. نامه
را گذاشتم و دیدم ایشان دنبال خودکار می‌گردند. اتفاقاً به تازگی یک کسی برایم روان‌نویسی آورده بود. آن قلم را دادم
خدمتشان. ایشان با آن نوشت و گفت: «روان‌نویس خوبی است». گفتم: «خدمتتان باشد». آقا پرسید:
«مال خودتان است یا مال بیت‌المال؟» گفتم: «مال دفتر شماست». گفت: «اگر مال خودت بود،
قبول می‌کردم، ولی اگر مال دفتر است، قبول نمی‌کنم» و قبول نکرد. من آن روز
فکر کردم ایشان حتی در مورد خودکاری که مال دفتر خودش است، حاضر نیست آن را برای
خودش بگیرد، راجع به امور دیگر که وضع معلوم است. این چیزی که می‌گویم تصنع و ریاکاری نبود.
خودمان دو تایی نشسته بودیم و بیان این حرف هم خیلی برای آقا عادی بود. معلوم بود
که طبیعتاً این ‌طوری است.

یک بار به ایشان گفتم: «در دفتر شما
که هستم، برای کارهای خودم هم تلفن می‌کنم و این کارها هیچ ربطی به دفتر و کار شما ندارند. وضعیت
اینها چطور می‌شود؟» فرمودند: «شما از دفتر ما حقوق می‌گیرید؟» گفتم: «خیر»، گفتند:
«بسیار خوب باشد به حساب حقوقتان».

همه اینها را خیلی طبیعی می‌گوید و هیچ تصنع و ریایی در کار
نیست. بعد مکررا دیدم دقت ایشان خیلی بیشتر از این حرف‌هاست. حتی شنیدم گاهی بچه‌هایشان که برای درس و کلاسشان
نیاز داشتند ورقه‌هایی را فتوکپی کنند و از دستگاه فتوکپی دفتر استفاده می‌کردند، آقا فهمیده و گفته بود:
«این چه کاری است که می‌کنید؟ اگر هم فتوکپی گرفتید، پولش را همانجا کنار دستگاه بگذارید».
متصدی دستگاه فتوکپی که می‌آمد می‌دید مقداری پول کنار دستگاه است. که پس از پیگیری فهمیده
بود مربوط به فرزندان آقا و این کار دستور ایشان است.

از این موارد زیاد است. آدم متحیر می‌ماند. اگر احتیاط و زهد و پرهیز
این است، پس ما چه کار می‌کنیم!

 

معاش ایشان از کجا تأمین میشود؟

خانه‌ای از قدیم در خیابان ایران
داشتند که آن را اجاره داده‌اند و همچنین از محل بخشی از هدایا و نذوراتی که برای شخص
ایشان می‌آورند.

غالباً هم ایشان مقروض است. حتی گاهی
از پاسدارهای شخصی خودشان قرض می‌کنند. گاهی که نذورات را برایشان می‌برم، می‌بینم که مثلاً صدا می‌زنند: «آقا رضا! بیا قرضت را پس
بگیر». نذورات برای ایشان زیاد می‌آید.

فرزندان ایشان هم طلبه هستند و ایشان شهریه‌ای که به بقیه می‌دهند، به آنها هم می‌دهند. یک بار احساس کردم یکی از
این بچه‌ها گرفتار است. برای آقا پیغام دادم که احساس می‌کنم بعضی از آقازاده‌های شما گاهی در سختی زندگی می‌کنند. گاهی پول‌هایی پیش من می‌آورند که وجوهات نیست و می‌شود به یک طلبه داد تا درس
بخواند. اجازه بدهید گاهی از این پول‌ها به آنها بدهم. فرموده بودند: «چنین کاری نکنید. لازم
باشد خودم این کار را می‌کنم».

گاهی به اتاق شخصی ایشان رفته‌ام. تنها فرش خانه ایشان یک قالی‌ تبریزی معمولی نخ‌نماست که پرز بعضی جاهای آن هم رفته
است.

 

ظاهراً آن هم جهیزیه خانم ایشان بوده
است.

حاج‌خانم ما هم که به خانم ایشان
رفت و آمد دارند، یک وقت می‌گفتند حتی چرخ‌ گوشت خانه آقا هنوز از همان چرخ‌گوشت‌های دستی قدیمی است. من چیزهایی
را می‌شنوم که می‌گویم اگر زهد و تقوا و احتیاط در بیت‌المال این است، پس جای ما قعر
جهنم است و اصلاً ما چه می‌گوییم؟ ایشان خودکاری را که مال دفتر خودش هست، قبول نمی‌کند و می‌گوید اگر مال خودت بود قبول می‌کردم، ولی مال بیت‌المال را قبول نمی‌کنم و آن وقت ما این‌طور بی‌حساب و کتاب و گَل و گشاد خرج
می‌کنیم و باکی هم نداریم. اگر این طور باشد، پس جای ما ته جهنم است! مگر این‌که خدا با کرم و لطف و
بزرگواریش با ما رفتار کند. کار خیلی مشکل است.

 

از نظر عملی و نظری تا چه حد خط مشی
مقام معظم رهبری را منطبق با امام و مکمل و مفسر خط امام می
دانید؟

این موضوع آنقدر روشن است که نیازی
به اظهار نظر ما ندارد. روشن است که مقام معظم رهبری به معنی کامل کلمه دست پرورده
امام هستند. هم گفتار و هم رفتار آقا کاملاً نشان می‌دهد که ایشان دقیقاً همان راه
امام را ادامه می‌دهند. مبادی اعتقادی و نگرش و دریافت ایشان از اسلام ناب
دقیقا منطبق با امام «رضوان‌الله‌علیه» است و همین اشتراک در خاستگاه اعتقادی است که گفتار و
رفتار و مواضع این دو بزگوار را همسو و همگون کرده است.

ما که از نزدیک شاهد سبک زندگی شخصی
حضرت امام از قبیل ساده زیستی، زهد، ورع و وارستگی از تعلقات دنیوی و…  بوده‌ایم، هیچ کس را مثل مقام معظم رهبری، نزدیک تر به
امام سراغ نداریم. در عرصه رهبری انقلاب هم که دوست ودشمن گواهی می‌دهند که از جهت ایستادگی در راه
اسلام ناب و اجرای احکام الهی، محبت عمیق به مردم بالاخص خانواده شهدا و ایثارگران
و همچنین صلابت، شجاعت و قاطعیت در برابر مستکبران و دشمنان اسلام، هیچ فاصله‌ای را بین امام و آقا نمی‌توان پیداکرد.

 

بسیار سپاسگزاریم از فرصتی که
دراختیار «پاسداراسلام» قرار دادید
.

 

پینوشتها:

(۱) قرآن کریم، سوره نمل، آیه ۹۱؛ «من
مأمورم که تنها پروردگار این شهر را که آن را مقدس شمرده و هر چیزی از آن اوست
پرستش کنم و مأمورم که از تسلیم شوندگان باشم».

 

سوتیترها:

 

*آیت الله فاضل لنکرانی: «من شمرده‌ام و کتاب‌هایی که اسم شما به عنوان تألیف
و تصحیح و ترجمه روی آنها هست، ۸۰  جلد است. من به حال شما غبطه می‌خورم که این ‌قدر کار کرده‌ای…».

 

*مقام معظم رهبرین گاهی کرد و فرمود:
«این دو جمله پایین این نامه خط کیست؟» دیدم خط خیلی آشناست. دقت کردم دیدم خط
امام است. یعنی ایشان (امام)  حتی این طور کارهای جزئی را هم برای
آقای بروجردی انجام می‌داد و هیچ تمانعی نداشت که مثلاً برایشان کسر شأن باشد.

 

*امام تا سال ۴۱ و
۴۲ که مبارزه را شروع کرد، همه کارهایش را خودش می‌کرد. نوشته‌ها، اطلاعیه‌ها، حاشیه‌ها، تقریرات و… را خودش می‌نوشت. ولی با آغاز نهضت بتدریج احتیاج به کمک پیدا کرد و روی همان
آشنایی که با من و پدرم داشت و خط و گاهی انشای مرا دیده بود، مرا خواست و…

 

* امام خوب گوش داد
و بعد سرش را بلند کرد و این جمله‌اش کاملاً یادم هست که فرمود: «آقای رسولی! احتیاجی به این
حرف‌ها نیست. هر روزی که تشخیص بدهم وجود شما در این خانه به ضرر اسلام است،
بیرونتان می‌کنم. بفرمایید بروید سر کارتان!». خدا رحمتشان کند. امام با
احدی رودربایستی نداشت.

 

 

*وقتی به برخی از
آقایان و علما و روحانیون، نزدیک شدیم، دیدیم آن گونه که قبلاً در ذهنمان بوده
نیست، یعنی قبلاً شخص خیلی باتقدس و با ورعی به نظرمان می‌رسید، اما نزدیک که می‌شدیم، می‌دیدیم
در آن حدی که ما فکر می‌کردیم نبود. برعکسِ امام که  هرآنچه را از دور درباره ایشان تصور می‌کردیم،
هرچه نزدیک‌تر شدیم، دیدیم بیش از آن چیزی است که ما فکر می‌کردیم

 

 

*وصیت‌نامه امام و نامه به نهضت آزادی
و آقای منتظری همه به خط شخص امام است و حتی به من هم ندادند که استنساخ کنم. من
چاپ شده این نامه‌ها را در نشریات دیده‌ام. شاید هیچ‌کس خط امام را به ‌خوبیِ من نشناسد.

 

*من دیگر از آن سر و
صداها و کارها خسته شده و تصمیم گرفته بودم به کار نوشتن ادامه بدهم. با قرآن استخاره
کردم که اگر فردا صبح رفتم و آقا کاری به من پیشنهاد
کرد، بپذیرم یا نه؟ استخاره کردم و این آیه آمد: «إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ
رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَهِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ»

خیلی آیه عجیبی بود! تصمیم گرفتم
ایشان هرچه گفتند تسلیم باشم.

 

*هم گفتار و هم رفتار
آقا کاملاً نشان می‌دهد که ایشان دقیقاً همان راه امام را ادامه می‌دهند

 

* واقعاً آقا هم همان شجاعت و صراحت
امام را در مسائل الهی و اسلامی دارد…  اما مهم‌ترین وجه تشابه ایشان مسئله زهد
و ساده‌زیستی و احتیاط در تصرف بیت‌المال و تقوا و پرهیزکاری مالی است.

 

11آوریل/22

از شکست پاریس در جنگ سفارتخانه‌ها، تا جنـایت بزرگ صدام در بمباران شیمیایی حلبچـه و سکوت مرگبار مجامع بین‌المللی؛بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به وقایع زمستان ۱۳۶۶

اشاره:

دی ماه ۱۳۶۶ امام خمینی(ره) با تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و در پاسخ به درخواست سران نظام، مشکل بزرگی را از جلوی پای مسئولین وقت، برای پیشبرد اموری که متوقف مانده بود برداشتند، در همین ماه نیز بخشی از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور وقت در خطبه‌های نماز جمعه باعث سوءاستفاده خناسان شد که بنیانگذار جمهوری اسلامی طی نامه‌ای به تبیین حدود اختیارات «ولایت فقیه» پرداخته و در ادامه طی یک نامه دیگر آیت‌الله خامنه‌ای را چون خورشیدی دانستند که روشنی می‌دهند.

بهمن ماه همین سال نیز میخائیل گورباچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی در پیامی برای رئیس جمهور اسلامی ایران جزئیات طرح زمان‌بندی شده خود برای خارج ساختن نظامیان کشورش از افغانستان را به اطلاع وی رساند. این طرح توسط معاون وزارت خارجه شوروی به اطلاع رئیس جمهور وقت کشورمان رسید.

 

تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام

۱۷ بهمن ۱۳۶۶ امام خمینی(ره) در پاسخ به نامه مسئولین ارشد کشور، دستور تأسیس نهادی به نام «مجمع تشخیص مصلحت نظام» را صادر کردند.

در نامه آیات، حجج اسلام و آقایان سیدعلی خامنه‌ای، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، سیداحمد خمینی و میرحسین موسوی خطاب به بنیانگذار جمهوری اسلامی آمده بود: مسئله‌ای که باقی مانده شیوه اجرایی اعمال حق حاکم اسلامی در موارد احکام حکومتی است. در حال حاضر لوایح قانونی ابتدا در وزارت‌خانه‌های مربوط، و سپس در کمیسیون مربوط در دولت، و سپس در جلسه هیئت دولت مورد شور قرار می‌گیرد. و پس از تصویب در مجلس، معمولاً دو شور در کمیسیون‌های تخصصی دارد، که با حضور کارشناسان دولت و بررسی نظرات متخصصان، که معمولاً پس از اعلام و انتشار به کمیسیون‌ها می‌رسد، انجام می‌شود. و معمولاً یک لایحه در چند کمیسیون، به تناسب مطالب، مورد بررسی قرار می‌گیرد. و دو شور هم در جلسه علنی دارد، که همه نمایندگان و وزرا یا معاونان وزارتخانه‌های مربوط در آن شرکت می‌کنند، و به تناسب تخصص‌ها اظهارنظر می‌کنند و پیشنهاد اصلاحی می‌دهند. و اگر کار به صورت طرح شروع شود، گرچه ابتدا کارشناسی دولت را همراه ندارد، ولی در کمیسیون‌ها و جلسه عمومی، همانند لوایح، کارشناسان مربوط نظرات خود را مطرح می‌کنند. پس از تصویب نهایی، شورای نگهبان هم نظرات خود را در قالب احکام شرعی یا قانون اساسی اعلام می‌دارد که در مواردی مجلس نظر آنها را تأمین می‌نماید. و در مواردی از نظر مجلس قابل تأمین نیست، که در این صورت مجلس و شورای نگهبان نمی‌توانند توافق کنند. و همین جاست که نیاز به دخالت ولایت فقیه و تشخیص موضوع حکم حکومتی پیش می‌آید گرچه موارد فراوانی از این نمونه‌ها در حقیقت اختلاف ناشی از نظرات کارشناسان است که موضوع احکام اسلام یا کلیات قوانین اساسی را خلق می‌کند.

در ادامه این نامه آمده بود: اطلاع یافته‌ایم که جنابعالی در صدد تعیین مرجعی هستید که در صورت حل نشدن اختلاف مجلس و شورای نگهبان، از نظر شرع مقدس یا قانون اساسی یا تشخیص مصلحت نظام و جامعه حکم حکومتی را بیان نماید. در صورتی که در این خصوص به تصمیم رسیده باشید، با توجه به اینکه هم اکنون موارد متعددی از مسائل مهم جامعه بلاتکلیف مانده، سرعت عمل مطلوب است.

امام خمینی(ره) در پاسخ به این نامه تصریح کردند: گرچه به نظر این جانب پس از طی این مراحل زیر نظر کارشناسان، که در تشخیص این امور مرجع هستند، احتیاج به این مرحله نیست، لکن برای غایت احتیاط، در صورتی که بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان شرعاً و قانوناً توافق حاصل نشد، مجمعی مرکب از فقهای محترم شورای نگهبان و حضرات حجج‌اسلام: خامنه‌ای، هاشمی، اردبیلی، توسلی(۱)، موسوی خوئینی‌ها، و میرحسین موسوی، و وزیر مربوط، برای تشخیص مصلحت نظام اسلامی تشکیل گردد؛ و در صورت لزوم از کارشناسان دیگری هم دعوت به عمل آید و پس از مشورت‌های لازم، رأی اکثریت اعضای حاضرِ این مجمع مورد عمل قرار گیرد. احمد(۲) در این مجمع شرکت می‌نماید تا گزارش جلسات به این جانب سریع‌تر برسد.

در بخش دیگری از پاسخ امام خمینی(ره) آمده بود: حضرات آقایان توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور مهمه‌ای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز می‌گردد. امروز جهان اسلام نظام جمهوری‌ اسلامی ایران را تابلوی تمام‌نمای حل معضلات خویش می‌دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمه‌ای است که مقاومت در مقابل آن ممکن است اسلام پابرهنگان زمین را در زمان‌های دور و نزدیک زیر سؤال برد، و اسلام آمریکایی مستکبرین و متکبرین را با پشتوانه میلیاردها دلار توسط ایادی داخل و خارج آنان پیروز گرداند.(۳)

 

سوءاستفاده ناکام خناسان از بحث طلبگی میان استاد و شاگرد!

به دنبال سوءبرداشت‌های صورت گرفته از سخنان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه‌های نماز جمعه، امام خمینی(ره) طی نامه‌ای خطاب به رئیس جمهور وقت حدود اختیارات ولایت فقیه را تبیین می‌کنند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در یکی از خطبه‌های نماز جمعه سال ۱۳۶۶ در مورد نظر امام خمینی(ره) پیرامون قانون کار و روابط کارگر و کارفرما میفرمایند: «امام که می‌فرمایند دولت می‌تواند در مقابل خدماتی که انجام می‌دهد شروط الزامی برقرار کند یعنی کارفرما که در شرایط عادی و بدون نظارت دولت می‌تواند با کارگر یک روابط غیر عادلانه برقرار کند دولت می‌تواند کارفرما را اجبار و الزام کند به رعایت یک سلسله از الزامات و وظایف که برعهده کارفرما گذاشته شود و این در اختیار دولت اسلامی است اینکه هم در سؤال و هم در پاسخ حضرت امام اشاره روشنی به آن شده است و آن اینکه این اقدام دولت اسلامی به معنای برهم زدن قوانین پذیرفته شده و احکام پذیرفته شده اسلامی نیست، امام که فرمودند دولت می‌تواند شرطی را بر دوش کارفرما بگذارد این هر شرطی نیست آن شرطی است که در چارچوب احکام پذیرفته شده اسلامی است، نـه فراتر از آن».(۴)

به دنبال سوء تعبیرهای صورت گرفته از این سخنان امام خمینی(ره) در نامه‌ای به رئیس‌جمهور وقت تصریح کردند: «باید عرض کنم حکومت که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول‌الله(ص) است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است حاکم می‌تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند حاکم می‌تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند حکومت می‌تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرار داد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و می‌تواند هر امری را چه عبادی و یا غیرعبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است مادامی که چنین است جلوگیری کند حکومت می‌تواند از حج که از فرایض مهم الهی است در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتاً جلوگیری کند».

در این نامه همچنین آمده بود: آنچه که تاکنون گفته و یا گفته می‌شود، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض می‌کنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسائلی است.(۵)

اساساً تذکر امام خمینی(ره) به اصل گفتار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نبود، بلکه به برداشتی بود که برخی فرصت‌طلبان در صدد سوءاستفاده بر آمده بودند مقصود رئیس جمهور وقت از چارچوب شرع، همان ضوابط و اصول ثابته شرع بود که مصالح و پیش‌آمدها را نیز شامل می‌شد و خود ضوابطی داشت و دارد که در اختیار فقیه قرار دارد، تا بر اساس آن ضوابط، حکم شرعی هر یک را استنباط کند. برخی گمان کرده بودند که مقصود ایشان صرفاً احکام اولیه که مصالح آنها از قبل پیش‌بینی شده و زمان و مکان هیچ تغییری در آن نمی‌دهد، می‌باشد لذا پنداشتند که این‌گونه امور باید به کارشناسان مربوطه واگذار شود. امام بر این برداشت اعتراض فرمود که دست فقیه باز است و در پرتو ضوابط شرعی می‌تواند در تمامی ابعاد زندگی و همه شئون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیره، برابر مصالح روز نظر دهد و دیدگاه‌های شرع را در تمامی جزئیات روشن سازد.(۶)

 

امام خمینی خطاب به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: شما چون خورشیدی هستید که روشنی می‌دهید!

به دنبال نامه امام خمینی(ره) عده‌ای از خناسان به فکر سوءاستفاده و هجمه به رئیس جمهور افتادند، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طی نامه‌ای به تاریخ ۲۱ دی ۱۳۶۶ به امام امت مرقوم فرمودند: مرقوم مبارک در پاسخ به معروضه‌ی این‌جانب را استماع و زیارت کردم‏‎ ‎‏و از ارشادات آن حضرت که مانند همیشه ترسیم کننده‌ی خط روشن اسلام است متشکرم.

در ادامه این نامه آمده بود: نکته‌ای که بیان‏‎ ‎‏آن را لازم می‌دانم آن است که بر مبنای فقهیِ حضرتعالی که این‌جانب سال‌ها پیش آن را از حضرتعالی‏‎ ‎‏آموخته و پذیرفته و بر اساس آن مشی کرده‌ام، موارد و احکام مرقوم در نامه‌ی حضرتعالی جزو مسلّمات‏‎ ‎‏است و بنده همه‌ی آنها را قبول دارم. مقصود از حدود شرعیه در خطبه‌های نماز جمعه چیزی است که در‏‎ ‎‏صورت لزوم مشروحاً بیان خواهد شد.

امام امت نیز در پاسخ به این نامه تصریح کردند: «این‌جانب که از سال‌های قبل‏ ‏از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزدیک داشته‌ام و همان ارتباط بحمدالله تعالی تاکنون باقی‏ ‏است، جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می‌دانم و شما را چون‏ ‏برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت‏ ‏مطلقه‌ی فقیه جداً جانبداری می‌کنید، می‌دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی‏ ‏اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید، روشنی می‌دهید».

در ادامه پاسخ امام آمده بود: «مع‌الأسف‏‎ ‎جمهوری اسلامی و سران محترم آن به جرم اسلام‌خواهی و بسط عدالت اسلامی در‏‎ ‎‏جهان مورد تاخت و تاز تبلیغاتی جهانخواران شده‌اند و مثلاً اگر بگویند آفتاب روشن‏‎ ‎‏است، فردا تبلیغات جهانی به شرح و تفصیل و توجیه و تحلیل پرداخته و جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی و یاران آن را به‌طوری محکوم می‌کنند و چون آشنا به فقه اسلامی و به ملت‏‎ ‎‏فداکار اسلام و ایمان راسخ آنان نیستند، بسیاری از اوقات تبلیغات آنان به نفع جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی تمام می‌شود.‏(۷)

 

انگلیس: هر چند عراق جنگ را شروع کرده ولی ایران باید تحریم شود!

۲۱ دی ماه ۱۳۶۶ وزارت خارجه انگلستان در گزارشی که راجع به جنگ عراق با ایران انتشار داد، عراق را آغازگر جنگ، آغازگر حمله به مناطق مسکونی، آغازگر حملات شیمیایی و آغازگر حمله علیه کشتی‌ها در خلیج فارس خواند ولی در عین حال از سیاست فشار بر جمهوری اسلامی ایران و تحریم تسلیحاتی ایران حمایت کرد!.

پیش از این نیز در سوم دی ماه «دیوید ملور» وزیر مشاور در امور خارجی انگلیس گفت نخستین اولویت انگلستان در سازمان ملل تصویب قطعنامه‌ای برای هدف تحریم فروش اسلحه به ایران است.

گفتنی است ۳۰ دی ماه همین سال «عبدالامیر انباری» سفیر عراق در واشنگتن در مصاحبه با روزنامه کویتی الرأی العام که آنوز منتشر شد، دولت متبوع خود را آغازگر جنگ علیه ایران خواند ولی از آن دفاع کرد!.

دهم بهمن ماه ۱۳۶۶ نیز «خاویر پرز دکوئه‌یار» دبیرکل سازمان ملل متحد در گزارشی به شورای امنیت راجع به نتایج گفت‌وگوهایش با نمایندگان ایران و عراق اظهار داشت «عراق مانع پیشرفت گفت‌وگوهای صلح است.»

 

 

 

نامه گورباچف به رئیس جمهور ایران؛ نیروهای خود را از افغانستان خارج می‌کنیم!

۲۷ بهمن ۱۳۶۶ میخائیل گورباچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی در پیامی برای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور اسلامی ایران جزئیات طرح زمان‌بندی شده خود برای خارج ساختن نظامیان کشورش از افغانستان را به اطلاع ایشان رساند. این طرح توسط معاون وزارت خارجه شوروی به اطلاع رئیس جمهور وقت کشورمان رسید.

 

جنایت بزرگ صدام در بمباران شیمیایی حلبچه، در پی حمایت‌های آمریکا و غرب

کمیتـه روابط خارجی سنای آمریکا در گزارشی از جنگ عراق و ایران که سوم اسفند ۱۳۶۶ منتشر شـد هشدار داد: «شکست عراق در جنگ با ایران یک احتمال واقعی است و سقوط بغداد برای منافع غرب در منطقه فاجعه آمیز خواهد بود.»

این گزارش، نگرانی آمریکا از پیروزی احتمالی ایران در جنگ با عراق یا هرگونه پیشروی ایران را نشان می‌داد و این‌گونه بود که عراق حمله به شهرها را گسترش داد.

در ۲۵ اسفندماه ۱۳۶۶ بمباران شیمیایی حلبچه توسط نیروی هوایی حکومت بعث عراق در واکنش به آنچه که همکاری کردها با نیروهای ایرانی و خیانت به صدام حسین نامیـده می‌شد! رخ داد. بمباران شیمیایی منطقه کُردنشین حلبچه‌ از وحشتناک‌ترین و در زمره غیرانسانی‌ترین جنایت‌هایی به شمار می‌رود که رژیم بعث عراق علیه مردمان حلبچه مرتکب شد. در این جنایت هولناک که با ۵۰ فروند هواپیمـای جنگنـده صورت گرفت؛ حدود ۵۰۰۰ نفر از مردم حلبچه اعم از پیـر و جـوان و زن و کودک کشتـه و ۷ هزار نفر دیگر نیز مصدوم و مجروح شدند.

بنا به نظر برخی کارشناسان، سکوت مجامع بین‌المللی در بمباران‌های شیمیایی سردشت ایران، توسط رژیم بعث عراق در هشت‌ماه قبل همان سال، از عوامل این اقدام وحشتناک بود.

 

اولین موشک‌باران تهران توسط رژیم بعث عراق

در این ماه، حملات موشکی و توپخـانه‌ای و موشک‌باران شهرهای مختلف ایران توسـط رژیم بعث عراق به اوج خود رسیـد.

حملات موشکی رژیم بعث عراق به تهران از ۱۰ اسفند سال ۱۳۶۶ کلید خورد و تا دوم فروردین سال ۱۳۶۷ ادامه پیـدا کرد؛ بر این اساس، و در طی این مدت، بیش از ۱۰۰ فروند موشک به تهران اصابت کرد که موجب شهیـد و مجروح شدن بیش از دو هزار و ۵۹۷ نفر از مردم شد.

در این حمله چندین واحد مسکونی ویران و تعدادزیادی از خوروهای شخصی مردم تهران منهـدم گردید.

در این‌ماه رژیم عراق مناطق مسکونی شهرهای تهران، قم، کرج، دزفول و رشت را بمبـاران کرد. در این بمباران‌ها، تعدادی از هموطنـان‌مان شهید و مجروح شدند.

رژیم مصر در ۱۳ اسفند این سال در حمایت از رژیم صدام اقدام به بستن دفتر حفاظت منابع جمهوری اسلامی ایران در قاهـره کرد.

در روز ۱۴ اسفند نیز حمله عراق به مناطق مسکونی تهران، ۱۷ شهید و تعـداد زیادی را مجروح ساخت.

به تلافی این حمله ۵ فروند موشک زمین به زمین از سوی جمهوری اسلامی به سوی اهداف راهبری و صنعتی بغداد شلیک شد.

۱۵ اسفند نیز هواپیماهای عراقی شهرهای اسلام‌آباد غرب، کاشان، دزفول، اندیمشک، کوهدشت، پلدختر و باخـتران را بمباران کردند. جمهوری اسلامی ایران نیز با شلیک ۱۲ فروند موشک زمیـن به زمیـن به‌سـوی مناطق نظامی و راهبری بغـداد، بصـره، خانقیـن، نفتخانه و بانمیـل این حمله را تلافی کـرد.

در روز ۱۹ اسفند سخنگوی ستاد تبلیغات جنگ، اظهار داشت انگلیس و آمریکا در تشویق رژیم عراق برای آغاز حمله به مناطق مسکونی ایران دست دارند.

در همیـن‌روز تاسیسات نظامی و صنعتی و کارخانجات ۱۱ شهر بزرگ عراق از جمله بغداد، توسط رزمندگان جمهوری اسلامی گلولـه باران شد و بغـداد هدف ۲ فروند موشک زمین به زمین قرار گرفت.

در ۲۵ اسفند همیـن سال عملیات والفجر ۱۰ در ۳۰ کیلومتری عمق خاک عراق و در منطقه عمومـی خرمال آغاز شـد.

 

 

 

پی نوشت‌ها

۱- آقای محمد‌رضا توسلی( محلاتی) از اعضای دفتر امام خمینی.‏

۲- مرحوم حجت الاسلام سیداحمد خمینی.

۳- صحیفه امام، جلد ۲۰ ، صص ۴۶۵-۴۶۳٫

۴- روزنامه «اطلاعات»، ۱۲ دی ۱۳۶۶٫

۵- صحیفه امام، جلد ۲۰، صص ۴۵۲-۴۵۱٫

۶- محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، قم: موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، ص ۷۸ و ۷۹٫

۷- صحیفه امام، جلد ۲۰، صص ۴۵۶-۴۵۵٫

11آوریل/22

بهشتـی که نبـود…؛ … به روایت دربار

اشاره:

مردم از سر سیری انقلاب کردند، خوشی زیر دلشان زد، اوضاع اقتصادی عالی بود، گرانی نبود و قیمت‌ها ثابت بود، با شش کلاس سواد می‌توانستی به راحتی در ادارات دولتی استخدام بشوی، کاسبی‌ها پررونق و بازارها پر جنب و جوش بود، با یک دکان کوچک می‌توانستی مخارج چند سر عائله را راحت و آسوده و بی‌دردسر فراهم کنی و… اینها تنها بخشی از حکایت‌هایی هستند که برخی در توصیف ایران عصر پهلوی نقل می‌کنند!. احتمالاً شما هم از این دست داستان‌ها در تاکسی، اتوبوس، محافل خصوصی و مهمانی‌ها و… شنیده باشید. حال سئوال اینجاست که آیا این حکایت‌ها در خصوص وضعیت ایران در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی صحت دارد؟ آیا ایرانِ عصر پهلوی همچون مدینه فاضله‌ای بود که مردم در آن بدون هیچ دغدغه و نگرانی، به خوبی و خوشی ایام سپری می‌کردند؟ یکی از روش‌های بررسی این سئوالات، مراجعه به خاطرات و مصاحبه‌های درباریان دوران پهلوی است:

 

روایت دوران پهلوی اول

روایت اشرف پهلوی خواهر دوقلوی محمد رضا، از سال‌های نخستین حاکمیت برادرش که در واقع که نتیجه‌ی ۱۶ سال حکومت رضاخان بود، اینگونه است: «در ابتدای به قدرت رسیدن محمدرضا شهروندان ایرانی دوران سختی را می‌گذراندند و سختی این دوره برای شهروند معمولی ایرانی که در خلال سال‌های جنگ با کمبود و قحطی و تا ۴۰۰ درصد تورم نیز دست و پنجه نرم می‌کرد، بسیار شدیدتر بود تا برای سلطنت. ایرانی در سرزمین خود به شهروند درجه دو تبدیل شده بود که در سایه سربازان خارجی زندگی می‌کرد. برای اینکه نیاز‌های اجنبی تأمین شود، او را نادیده می‌گرفتند یا کنارش می‌زدند. این در حالی بود که تمامی راه‌های شوسه و راه‌آهن از خلیج‌فارس تا مرز‌های روسیه در اختیار و کنترل متفقین بود! هرگونه وسیله حمل‌ونقل را در تمام ۲۴ ساعت برای رساندن آذوقه، دارو و مهمات برای روسیه استفاده می‌کردند. هر چند ایرانی‌ها که جنگی نکرده یا مغلوب نشده بودند، مانند شهروندان شکست‌خورده رفتار می‌کردند. اگر مردم می‌خواستند در قلمرو کشور خودشان به جایی مسافرت کنند ناگزیر بودند ویزای مخصوص حکومت نظامی متفقین را داشته باشند. مردم حق نداشتند از جاده‌های خودشان استفاده کنند، بلکه در عوض از آن‌ها انتظار می‌رفت با قاطر‌ها یا کامیون‌ها یا ماشین‌های خود گاهی هر بار چندین ساعت منتظر بمانند تا کاروان‌های مهمات نظامی عبور کنند. در بندر‌ها و ایستگاه‌های راه‌آهن حق تقدم با حمل مهمات نظامی بود، در حالی که محموله‌های ایرانی‌ها هفته‌ها یا ماه‌ها معطل می‌شد. در شهر نیز در جلوی نانوایی‌ها و خواربارفروشی‌ها صف‌های طولانی وجود داشت… وقتی سربازان آمریکایی وارد ایران شدند، برای خرج کردن در روز‌های مرخصی پول داشتند و بار‌ها و کلوپ‌های شبانه در سراسر پایتخت مثل قارچ سبز شدند تا سربازان پولدار و ولگرد آمریکایی را در خود جای دهند. زن‌های گرسنه نیز به خیابان‌ها سرازیر می‌شدند تا پول کافی برای خوردن گیرشان بیاید.»(۱)

اشرف درمورد تهران دهه بیست می‌نویسد: «در سال‌های ابتدایی سلطنت محمدرضا نخستین باری بود که به محلات فقیرنشین و زاغه‌های تهران رفتم… به معنی واقعی کلمه ناخوش شدم…این نوع فلاکت روزمره را که دلمردگی و نومیدی می‌پروراند، به چشم خود ندیده بودم. هرگز آن همه مردم را ندیده بودم که در چنین مکان‌ها و بیغوله‌های کوچک و کثیفی به زور چپیده باشند…این مردم که با کمترین میزان درآمد بخور و نمیر زندگی می‌کردند، در برابر هیچ‌یک از بلایای طبیعی از قبیل: بیماری‌های واگیردار، زمین‌لرزه یا خشکسالی حفاظ و پناهی نداشتند.»(۲)

 

ورود ایرانی و سگ قدغن!

فریدون هویدا (برادر امیر عباس هویدا، و سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان ملل از سال ۱۳۴۹ تا پیروزی انقلاب اسلامی)، در خاطرات خود راجع به سال‌های دهه بیست این چنین می‌گوید: «در سپیده دم صبح، آذر سال ۱۳۲۳ موقعی که قطار به اندیمشک رسید، متوجه حضور صد‌ها مرد و زن و کودک پابرهنه در ایستگاه شدم که با لباس‌های مندرسی از شدت سرما می‌لرزیدند و چشم به ما دوخته بودند. در گوشه‌ای از محوطه ایستگاه نمایندگان مرکز تدارکات ارتش آمریکا صبحانه سربازان آمریکایی قطار را به صورت ساندویچ‌هایی که در کاغذ پیچیده شده بودند، همراه با میوه و فنجانی قهوه بین آن‌ها تقسیم کردند. این سربازان همانجا فی‌المجلس صبحانه خود را خوردند و باقیمانده آن را به داخل بشکه‌هایی که در کنار محوطه قرار داشت پرتاب کردند. در این موقع ناگهان سیل ایرانی‌های پابرهنه‌ای که در ایستگاه انتظار می‌کشیدند به سوی بشکه‌ها هجوم آوردند و…در سراسر تهران فقر، بدبختی و مرض بیداد می‌کرد. خیابان‌ها چنان مملو از گدا بود که هر موقع پیاده راه می‌رفتیم، حداقل ۱۰ نفر از آن‌ها به دنبالمان روانه می‌شدند و مرتب التماس می‌کردند تا پولی بگیرند. جلوی در ورودی باشگاه‌های تفریحی سربازان متفقین هم اغلب تابلویی دیده می‌شد که روی آن نوشته شده بود: ورود ایرانی و سگ قدغن است!»(۳) در همین راستا روایت ثریا اسفندیاری، همسر دوم محمد رضا، از وضعیت ایران عصر پهلوی نیز در نوع خود جالب توجه است. وی در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: «در سال ۱۳۲۸ فقر عمومی ملت ایران روز افزون بود. یک سوم از سکنه‌ی مملکت بیکار بودند و در محلات تهران مردها و زن‌ها و بچه‌های فلج و ناقص‌العضو نیمه عریان در جستجوی یک تکه نان خشک سرگردان بودند.»(۴) «در سال ۱۳۲۹، هنگام بازدید از بیمارستان‌ها و پرورشگاه‌های تهران متوجه شدم در محلات جنوب شهر آب جوی‌های سر باز پس از عبور از رختشوی‌خانه‌ها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگ‌ها به مصرف خوراک مردم می‌رسد. بچه‌های مفلوج، زنان و پیرمردان گرسنه و گل و لای کوچه‌ها که خانه‌هایشان شباهتی به خانه ندارد زیاد به چشم می‌خورد…»(۵)

ثریا اسفندیاری، ملکه وقت دربار پهلوی، در بخش دیگری از خاطراتش شرایط تهران دهه سی را اینگونه توصیف می‌کند: «در سال ۱۳۳۳ در تهران فقط یک بیمارستان دولتی وجود دارد که آن هم فاقد اتاق عمل است. یک بیمارستان هم برای مادران فقیر و فرزندانشان پیش‌بینی شده است که از پنج سال پیش تا حالا فقط شالوده آن را ریخته‌اند. در سال ۱۳۳۳ از یک پرورشگاه بدون اطلاع قبلی بازدید می‌کنم و بچه‌هایی را می‌بینم که تمام بدنشان پوشیده از چرک و دمل است. زمستان است و بخاری ندارند. دفتر پرورشگاه را مطالبه می‌کنم و با وحشت متوجه می‌شوم بسیاری از دختر بچه‌ها و پسر بچه‌هایی که نام‌نویسی شده‌اند دیگر زنده نیستند. میزان مرگ و میر این خانه مرگ به مراتب بیشتر از خانه سالمندان است. سعی فراوانی برای دریافت اعتبارات لازم از وزارت بهداری به عمل می‌آورم، ولی نه‌تنها با کمبود پول، بلکه با کمبود پرسنل نیز روبه‌رو می‌شوم.»(۶)

اسدالله علم (وزیر دربار و نزدیکترین و وفادارترین دوستان محمدرضا پهلوی) نیز در خاطراتش می‌نویسد: «…وقتی اعلام شد تا به حال فقط یک درصد از دهکده‌های ما از آب تمیز لوله‌کشی استفاده می‌کنند خیلی ناراحت شدم. از هر ۲۵ دهکده فقط یکی برق داشت. رقم مسخره‌ای است.»(۷)

 

تحمیل تورم و گرانی از سوی خارجی‌ها!  

محمدرضا پهلوی در سال ۵۲ می‌گوید: «در حال حاضر تورم فوق‌العاده‌ای از خارج به کشور ما تحمیل می‌شود. به‌طوری که قیمت‌های صادراتی نفت در کنفرانس تهران تعیین شد. ما بطور مداوم شاهد افزایش قیمت‌های وارداتی بوده‌ایم. برای مثال کافیست تذکر دهیم که در حال حاضر بهای کالاهای اساسی نسبت به دو سال قبل بدین قرار است: گندم ۳۲۰درصد. شکر ۳۰۸درصد نان ۳۰۰درصد. پشم ۲۲۰ درصد. آهن‌آلات ۲۰۰ درصد. روغن نباتی ۲۰۰ درصد. الیاف مصنوعی ۲۲۰ درصد. پوست و چرم ۲۰۰ درصد. مواد تاکتیکی تا ۴۰۰ درصد…»(۸)

کمبود امکانات زیربنایی و تحمیل خسارات سنگین

روایتی که محمدرضا پهلوی در کتابی تحت عنوان «پاسخ به تاریخ» از دهه پنجاه ارائه می‌دهد چنین است: «زیربنای کشور (راه‌آهن‌ها، جاده‌ها، بنادر) به قدر کفایت توسعه نیافته بودند. این بدان معنا بود که وارداتی بیش از آنچه تا آن روز از راه دریا و هوا و از طریق ترکیه و روسیه و دیگر کشورهای همسایه انجام می‌گرفت، غیرممکن بود. بندرهای ما را کشتی‌ها، عملاً مسدود کرده بودند و هر کشتی می‌بایست شش ماه به انتظار تخلیه‌ی بار خود، لنگر بیندازد.- تأخیرهایی که ۴۰۰ میلیون دلار جریمه برای دولت تحمیل می‌کرد!- به کمبود تجهیزات و مواد خام و وسایل ارتباطی، کمبود تکنسین هم اضافه شده بود.»(۹) «از طرف دیگر کشور از نظر اقتصادی در وضعیت مطلوبی به سرنمی‌برد؛ چرا که افزایش واردات منجر به تورم شده و عدم رعایت مقررات مربوط به تثبیت قیمت‌ها و نرخ‌گذاری در سال ۵۶، باعث افزایش سرسام آور هزینه‌های زندگی شده است.» (۱۰)

فریدون هویدا نیز در خاطرات خود عیناً به نقل از مصاحبه‌ی شاه در ۸ آبان ۱۳۵۵ با کیهان، می‌گوید: «قبل از هر چیز باید در نظر داشته باشیم که ما اکنون در یک وضع استثنایی زندگی می‌کنیم. در همه‌ی زمینه‌های تقاضا… فوق‌العاده زیاد است و عرضه کم، کمبود عرضه و زیادی تقاضا، محدود به مواد مصرفی و خوراکی و مصالح ساختمانی و واحدهای مسکونی نیست. شنیده‌ام که سیمان در حال حاضر گاهی ۱۰‌برابر قیمت رسمی‌اش به فروش می‌رسد. این نشانه‌ی عدم توازن، میان عرضه و تقاضا است و باید بگویم که اگر در برنامه‌هایمان تجدید نظر نکنیم، از بین می‌رویم.»(۱۱)

 

افزایش ۴ برابری درآمد نفت موجب ویرانی کشور شد!

درمورد افزایش بهای نفت در دهه ۵۰ و پیامدهای آن در خاطرات اشرف پهلوی چنین آمده: «در سال ۱۹۷۳/ (۱۳۵۲ هـ ش) قیمت نفت از هر بشکه سه دلار به دوازده دلار افزایش پیدا کرد… این پول نـو یافته نفت یک حس کاذب امنیت به وجود آورد…مؤسسات و ادارات دولتی بدون برنامه‌ریزی هماهنگ یا دقیق درازمدت هر چه توانستند خرج کردند. بندرهای ما پر از کشتی‌هایی شد که هفته‌ها و ماه‌ها در انتظار تخلیه بار بودند؛ دولت در ۱۹۷۶/ (۱۳۵۵هـ ش) برای هزینه‌های این تأخیرها ۴۰۰ میلیون دلار جریمه داد. در دوره‌ای از ثروت بی‌سابقه، نه تنها تنگناها بلکه کمبودها را نیز در اساسی‌ترین سطح اساسی تجربه کردیم. تأخیر و معطلی‌های بنادر ما باعث کمبود در برخی کالاهای غذایی و مصرفی شد. تقاضاهای جدید و سنگین به عرضه برق ما (که نتوانست خود را سریع جمع و جور کند و با این تقاضا هماهنگ شود) باعث کمبود برق و خاموشی‌های مکرر شد. در این فضای ثروت فاحش و حتی بیشتر از آن مصرف فاحش، شکاف میان فقیر و غنی عمیق‌تر و آشکارتر – و برای دوام و بقای حکومت خطرناک‌تر می‌شد…تهیدستان شهری که در زاغه‌ها زندگی می‌کردند و همه اعضای خانواده توی یک یا دو اتاق چپیده بودند و گاهی هم برق و آب جاری نداشتند.»(۱۲)

عبدالمجید مجیدی (رئیس سازمان برنامه و بودجه در سال‌های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶) افزایش درآمدهای نفتی دهه ۵۰ و تبعات آن را به سیلابی ویرانگر تمثیل می‌کند و در خاطره‌ای چنین می‌گوید: «یک سال قبل از اینکه حکومت هویدا برود، جلسه‌ای در حضور اعلیحضرت تشکیل دادیم…گرفتاری‌های واقعاً سخت ولاینحلی به وجود آمده بود. خیلی اعلیحضرت ملموم و افسرده بودند. فرمودند: چطور شد یک دفعه به این وضعیت افتادیم؟ من گفتم: قربان اجاره بفرمایید به عرضتان برسانم. ما درست وضع مردمی را داشتیم که در دِهی زندگی می‌کردند که خشکسالی شده بود و آن قدر آب نداشتند که بتوانند کشاورزی خوبی بکنند. خوب هی آرزو می‌کردند که باران بیاید. آن‌قدر باران آمد که سیل آمد زد تمام این خانه‌ها و زندگی و زمین‌های مزروعی اینها همه را خراب کرد… زندگیشان از همدیگر پاشید و اصلاً معیشت‌شان به هم ریخت. ما هم درست همین وضع را داریم. ما مملکتی بودیم که پول بیشتری دلمان می‌خواست، درآمد بیشتری دلمان می‌خواست. یک دفعه این درآمد نفت که آمد مثل سیلی بود که تمام زندگی ما را شست و رفت. اعلیحضرت از این حرف من خوششان نیامد و جلسه را تمام کردند و رفتند.»(۱۳) مجیدی راجع به نحوه هزینه کرد درآمدهای نفتی می‌نویسد: «برنامه‌ها و طرح‌هایی که دستگاه‌های دولتی، پس از افزایش قیمت نفت به سازمان برنامه ارائه کردند، نه تنها عملی نبود، بلکه پرت و پلا بود و این برنامه‌ها آن چیزی که بشود از نظر منطقی و علمی به آن صحه گذاشت نبود اما همین برنامه‌ها هم که تصویب شد. در عمل رعایت نشد و در عمل خیلی از آن تجاوز شد.»(۱۴) وی به مساله اعطای وام به سایر کشورها اشاره کرده و می‌گوید: «… ما همیشه گرفتاری کسر بودجه داشتیم. در عین حال در همان مقطع سال‌های بعد از ۱۳۵۴، دولت ایران تصمیم گرفت به کشورهایی مانند فرانسه، انگلستان و یا مصر وام‌هایی پرداخت کند.»(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫٫پهلوی، اشرف، چهره‌هایی در یک آینه، ترجمه: هرمز عبداللهی، تهران: نشر و پژوهش فروزان، ۱۳۷۷، صص ۷۲ تا ۷۴٫

۲٫پهلوی، اشرف، چهره هایی در یک آینه،، ص۱۱۶٫

۳٫هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا. مهران، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۵، صص ۶۷ و ۶۸٫

۴٫اسفندیاری بختیاری، ثریا، کاخ تنهایی، ترجمه نادعلی همدانی، ناشر: مترجم.، ۱۳۷۰، ص ۸۴٫

۵٫اسفندیاری بختیاری، ثریا، کاخ تنهایی، ص ۱۳۳٫

۶٫اسفندیاری بختیاری، ثریا، کاخ تنهایی،، صص ۱۹۷ و ۱۹۸٫

۷٫علم، اسدالله، گفتگوهای من با شاه، تهران: انتشارات طرح نو، ۱۳۷۱، ص ۵۷۸٫

۸٫اعتراف محمدرضا پهلوی به افزایش۴۰۰درصدی قیمت کالا‌های اساسی، https://www.aparat.com/v/GL8Tr/26

۹٫پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، تهران: انتشارات شهرآب، ۱۳۷۱، صص ۲۶۶ و ۲۶۷٫

۱۰٫پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ، صص ۲۴۰ و ۲۴۱٫

۱۱٫هویدا، فریدون، سقوط شاه، ص۷۹٫

۱۲٫پهلوی، اشرف، چهره هایی در یک آینه، صص ۲۴۸ تا ۲۵۰٫

۱۳٫مجیدی، عبدالمجید، خاطرات عبدالمجید مجیدی، تهران: انتشارات گام نو، ۱۳۸۲، صص ۱۷۳ تا ۱۷۵٫

۱۴٫مجیدی، عبدالمجید، خاطرات عبدالمجید مجیدی، ص ۱۶۲

۱۵٫مجیدی، عبدالمجید، خاطرات عبدالمجید مجیدی، ص ۱۶۹٫

11آوریل/22

راز گوارایی زندگـی؛گام‌های موفقیت در زندگی مشترک

مقدمه: در شمارۀ‌ پیشین، و در گام هجدهم از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به لزوم چشم‌پوشی از خطا، بر اساس آیات و روایات و همچنین به چگونگی «روحیه گذشت» و همچنین بایسته‌های «زندگی در زمان حال» اشاره شد و اینک در «گام نوزدهم»، از این مبحث، به اهمیت «رفق و مـدارا» و سفارشات موکد ائمۀ معصومین(علیهم‌السلام) در این زمینه میپردازیم:

 

با مدارا و رفق، زندگی را شیرین کنیم

گوارا بودن زندگی، همیشه به این نیست که بر مدار میل تو بچرخد. کمی مدارا کن تا طعم زندگی را بچشی.

ممکن است همسر ما صفات منفی‌ای داشته باشد که با انواع روش‌ها نتوانیم آن را برطرف کنیم. شاید هم اصلاح آن، نیازمند به زمان باشد. در این شرایط، آن چیزی که می‌تواند گواراییِ زندگی را برای ما حفظ کند، مداراست. سلیمان نبی(ع) شنید که گنجشکی به هدهد می‌گوید: «من دیداری زیباتر از دیدار تو با حِدأه و باز (دو پرندۀ شکاری) ندیدم؛ در حالی که این دو دشمن تو هستند». هدهد گفت: «کسی که مدارایی نیکو داشته باشد، زندگی‌اش گوارا خواهد شد». سلیمان(ع) گفت: «به خدا سوگند، هدهد راست می‌گوید»(۱) شاید در اصطلاح خودمان، مدارا، همان «کج‌دار و مَریز ساختن» باشد.

نباید انتظار داشت که همۀ توقّعات ما در طول زندگی از سوی همسرمان برآورده شود. گاهی هم باید با آنچه که هست، ساخت. یکی از توصیه‌های ثابت امام خمینی(ره) به زوج‌های جوان، وقتی که برای جاری کردن صیغۀ عقد به نزد ایشان می‌آمدند، جمله‌ای کوتاه، امّا پُرمعنا بود: «سعی کنید با هم بسازید»(۲) فهم این مسئله، در گرو پذیرش واقعیّت‌های زندگی است. اگر متوجّه شدیم که شکل‌گیری شخصیّت دو انسانی که با هم ازدواج کرده‌اند، نتیجۀ عوامل بسیار متعدّدی بوده، اگر قبول کردیم تغییر این شخصیّت، در گرو فراهم شدن زمینه‌های گوناگونی است و اگر پذیرفتیم که گاهی، همۀ این زمینه‌ها در کنار هم جمع نمی‌شوند، به این نتیجه خواهیم رسید که برخی از صفات همسر خود را باید برای مدّتی طولانی و شاید هم تا آخر عمر، تحمّل کنیم. این تحمّل تا وقتی که لطمه‌ای به دین ما نزند، نشانۀ عقل(۳) و مایۀ رشد ایمان ماست. رسول خدا(ص) فرمود: «مدارای با مردم، نصف ایمان و به نرمی برخورد کردن با آنها، نصف زندگی است.»(۴)

مدارا، یکی از دستورهای خداوند به انبیاء بوده. رسول خدا(ص) فرمود: «پروردگارم مرا به مدارای با مردم، امر کرد، همان‌گونه که به ادای واجبات، دستور فرمود»(۵)و کسی که می‌خواهد یک مؤمن واقعی باشد، باید آن را کسب کند. امام رضا(ع) فرمود: «مؤمن [به حقیقت] مؤمن نمی‌شود؛ مگر آن که سه ویژگی در او باشد: سنّتی از خدا، سنّتی از رسول خدا(ص) و سنّتی هم از ولی خدا. امّا سنّتی که از خداست، راز نگه‌ داشتن است. خداوند عزّوجلّ  فرمود: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِن رَسُولٍ؛ [خداوند] داناى نهان است و کسى را بر غیب خود، آگاه نمى‏کند، جز پیامبرى را که از او خشنود باشد.»(۶) مدارا، در برخی از موارد، پاداشی در حدّ پاداش خداوند به انبیاء و اولیای الهی دارد. رسول خدا(ص) فرمود: «مردی که در برابر بداخلاقی زن خویش صبر نموده، خویشتنداری کند، خداوند در برابر هر بار که صبر می‌کند، پاداشی به او می‌دهد، مانند پاداشی که به ایّوب در برابر صبر او بر بلایش می‌دهد»(۷)

فکر نکنیم راه رسیدن به خدا، همیشه از آن جایی عبور می‌کند که ما می‌خواهیم و دوست داریم. هر جا که نامی از «خود» نباشد، راه خدا از همان جا عبور می‌کند. ما برای این که اهل مدارا باشیم، باید از خواسته‌هایمان بگذریم. برای همین است که اهل مدارا، با «خود»شان بیگانه‌اند. مَـن، مَـن کردن، در فرهنگ اهل مدارا، بی‌خدایی است. برای همین است که وقتی با اهل مـدارا می‌نشینی، بوی خدا به مشامت می‌رسد. اگر مدارا، از سریع‌ترین راه‌های رسیدن به خدا نبود، مشتاق‌ترین بنده‌های الهی، قدم در این راه نمی‌گذاشتند. اگر طالب خدایی، اهل مدارا باش.

برخی گمان می‌کنند نتیجۀ مدارا، سوء استفادۀ همسر از انسان است؛ امّا اگر انسان به معنای حقیقی کلمه، آداب معاشرت دینی را رعایت کند، نه تنها مدارا موجب سوء استفادۀ دیگران از او نمی‌شود؛ بلکه زمینۀ مدارای آنان را هم فراهم می‌کند. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «با مردم، مدارا کن تا از برادری [و نزدیکی] آنها به خودت، بهره‌مند شوی و با رویی گشاده با آنها ملاقات کن تا کینه‌هایشان را از بین ببری»(۸) اگر مدارای ما، زمینۀ مدارای دیگران را هم فراهم نکند، حدّاقل از شدّت گرفتن فضای تنش‌آلود خانه، پیشگیری می‌کند. وقتی من در میدان رقابت با همسرم افتادم و در عوضِ صفت زشتی که او دارد، صفت زشتی را از خودم به نمایش گذاشتم، عرصۀ زندگی بر خود و همسرم، تنگ‌تر از گذشته می‌شود و بسیاری از مسائلی که در گذشته نبوده، به وجود می‌آید. امام باقر(ع) فرمود: «کسی که مدارا را رها کند، امور ناخوشایند، به او نزدیک می‌شود»(۹)

وقتی که مدارا نباشد، پای جدال و بگو مگو و تنش‌های آن‌چنانی به میان می‌آید. در تنش‌ها و دعواها هم عصبانیّت و حرف‌های ناروا، از رفتار و گفتار ما سر بیرون می‌آورد که پیش از این، در بارۀ زشتی این امور، سخن گفته‌ایم. این می‌شود که هم زندگی به کاممان تلخ می‌شود و هم دینمان بر باد می‌رود. بنا بر این، مدارا، هم دنیای ما را حفظ می‌کند و هم نگاهبان دینمان است. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «سلامت دین و دنیا، در مدارای با مردم است» (۱۰)

یکی از رفتارهای مقابل رفق و مدارا، لجاجت است. به همان اندازه‌ای که از خوبی‌های رفق و مدارا گفته شد، باید از بدی‌های لجاجت گفت. دوری از لجاجت، یکی از معیارهای سنجش خوبی‌هاست. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «بهترین اخلاق‌ها، دورترین آنها از لجاجت است.»(۱۱) لجاجت، مدیریت زندگی را از دست عقل و منطق، خارج می‌کند؛ چرا که انسان لجوج، توان منطقی خود را از دست می‌دهد. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «لجاجت، اندیشه را سست می‌کند» (۱۲) به همین دلیل هم نمی‌تواند تدبیر صحیحی برای زندگی خود داشته باشد. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «انسان لجوج، تدبیر ندارد»(۱۳) اگر رفق و مدارا، فضای خانواده را آرام نگه می‌دارد، لجاجت، خانه را به میدان جنگ تبدیل می‌کند. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از صفت نکوهیدۀ لجاجت، پرهیز کن که آتش جنگ‌ها را شعله‌ور می‌کند.»(۱۴)

ناگفته پیداست که لازمۀ مدارا، برخورد نرم‌خویانه و سازگارانه است که به آن، رِفق گفته می‌شود. کسی که بنای مدارا با همسرش را دارد، باید رفق و سازگاری را سرلوحۀ خود قرار دهد؛ چرا که بدون رفق، مدارا معنا نمی‌یابد. زیبایی زندگی، به همین رفاقت است و واقعاً بدون آن، زندگی، تابلوی بسیار زشتی می‌شود. رسول خدا(ص) فرمود: «رفق، بر چیزی نهاده نمی‌شود، مگر اینکه آن را زینت می‌بخشد و از چیزی هم جدا نمی‌شود، مگر این که آن را زشت می‌کند»(۱۵)ما در زندگی خود باید با همسرمان مسابقۀ رفق بگذاریم، چه این که اگر کسی بخواهد در مسیر آفرینش خویش محکم قدم بردارد، نیازمند آراسته شدن به صفت زیبای رفق است. رسول خدا(ص) فرمود: «اگر رفق مخلوقی بود که دیده می‌شد، هیچ کدام از مخلوقات الهی نیکوتر از آن نبود» و همچنین فرمود: «دو نفر که با یکدیگر همنشین می‌شوند، آن که با دیگری رفق بیشتری دارد، اجر عظیم‌تر دارد و نزد خدا، محبوب‌تر است»(۱۶) اگر خانه‌‌مان با رفق و مدارا آراسته شد، یقین بدانیم که مورد نظر لطف پروردگار، قرار گرفته‌ایم. رسول خدا(ص) فرمود: «وقتی خداوند، ارادۀ خیر برای خانواده‌ای می‌کند، دری از رفق بر آنها می‌گشاید»(۱۷)

نباید ظاهربینانه قضاوت کنیم و فقط آنچه را که به ظاهر با رفق و مدارا از دست می‌دهیم، ببینیم. اگر مؤمنانه به دستورهای الهی عمل کنیم، به طور حتم، زیان نخواهیم کرد. با رفق، خانۀ ما روی خیر و برکت را می‌بیند. رسول خدا(ص) فرمود: «همانا در رفق، افزون شدن خیرها و ماندگاری آنهاست و هر که از رفق محروم مانَد، از خیر، محروم خواهد شد»(۱۸) و کارهایی که به نظر دشوار می‌آمده، آسان می‌شود و اسباب و ابزارهای بیرون رفتن از مشکلات، برایمان فراهم خواهد شد. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «رفق، سخت‌ها را آسان و [فراهم شدن] اسباب را تسهیل می‌کند»(۱۹) شاید به نظر برسد با خشونت و عدم رفق، بتوان امتیازاتی را به دست آورد؛ امّا باید در محاسبات خود، امور خیری را که با دور شدن از رفق از دست می‌دهیم هم به حساب آوریم. امام صادق(ع) فرمود: «رفق، از خانه‌ای رخت نمی‌بندد؛ مگر آن که خیر نیز از خانه دور می‌شود.»(۲۰)

رفق، سیاستی دوراندیشانه است(۲۱) که اگر انسان، صبر و حوصله به خرج دهد، در طول زمان با این سیاست، می‌تواند به آنچه از همسرش می‌خواهد، برسد. امام صادق(ع) فرمود: «کسی که در کارهایش رفق داشته باشد، به آنچه از مردم می‌خواهد، می‌رسد»(۲۲)زیرا رفق، عامل تداوم همراهی همسر در مسیر زندگی است. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «با رفق، همراهی تداوم می‌یابد.»(۲۳)

یکی از دلایلی که بسیاری از کارها و سیاست‌های ما به نتیجه نمی‌رسد، آن است که رفق و مدارا را از سیاست‌های زندگی خویش، حذف کرده‌ایم. رسول خدا(ص) فرمود: «سه چیز است که اگر در کسی نباشد، هیچ عملی از او تمام نخواهد شد: وَرَعی که او را از معصیت‌های الهی باز دارد، اخلاقی که با آن با مردم مدارا کند، و حِلمی که با آن، جهل انسان نادان را دفع کند.»(۲۴)تردید نکنید که رفق، راز پیروزی در زندگی است. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «رفق، کلید پیروزی است»(۲۵)وقتی که هیچ تصمیمی در بارۀ مشکلات زندگی نتوانستید بگیرید و راه چاره را بر خود بسته دیدید، رفق را پیشۀ خود سازید که راه را به شما نشان خواهد داد. امام حسین(ع) فرمود: «کسی که از اظهار نظر [و تصمیم‌گیری] در مانده و راه چاره بر او بسته شده، رفق، کلید [گشایش کار] اوست»(۲۶)اگر خود رفق به تنهایی، کاری پیش نبرد، از آن جایی که عامل ایجاد محبّت است، امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «چیزی مانند سخاوت و رفق و خوش‌اخلاقی، محبّت [دیگران] را جلب نمی‌کند»(۲۷) از سرد شدن کانون خانواده، جلوگیری کرده، اختلافات را کاهش می‌دهد. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «رفق، اندازۀ مخالفت را کاهش می‌دهد»(۲۸)

اگر تردید دارید که با رفق و مدارا با همسرتان برخورد کنید یا با خشونت و تندی، گزینه‌ای را انتخاب کنید که پشیمانی نداشته باشد. با توجّه به آنچه از آثار ظاهری و معنوی مدارا و رفق گفتیم، این، همان گزینه‌ای است که انتخاب کننده‌اش پشیمان نمی‌شود. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که زیاد رفق به خرج می‌دهد، پشیمانی ندارد»(۲۹)و احترام و شخصیّتش مصون خواهد ماند. امام صادق(ع) فرمود: «اگر می‌خواهی که مورد احترام باشی، نرم‌خویانه برخورد کن و اگر می‌خواهی مورد اهانت واقع شوی، با خشونت رفتار کن»(۳۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. مستدرک‏الوسائل، ج۹، ص۳۸٫
  2. راهنمای همسران جوان، ص۱۲۵٫
  3. رسول خدا(ص) فرمود: «عاقل‌ترینِ مردم، کسی است که بیش از دیگران با مردم مدارا کند» (کتاب من‏لایحضره‏الفقیه، ج۴، ص۳۹۵).
  4. الکافی، ج۲، ص۱۱۷٫
  5. همان‌جا.
  6. سورۀ جن (۷۲): آیۀ۲۷_ ۲۶؛ سنّتی که از رسول خدا(ص) است، مدارای با مردم است که خداوند عزّوجلّ به نبی خویش، دستور به مدارای با مردم داد و فرمود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ؛ گذشت، پیشه کن و به [کار] پسندیده، فرمان ده» (سورۀ اعراف (۷): آیۀ۱۹۹٫) «سنّتی که از ولیّ خداست، صبر در سختی و تنگناست» (همان، ص۲۴۱).
  7. ثواب الأعمال، ص۲۸۷٫ باز هم‌ ایشان فرمود: «هر زنی که در برابر بداخلاقی شوهرش صبر پیشه کند، خداوند، پاداشی مانند پاداش آسیه دختر مزاحم [همسر فرعون] به او می‌دهد» (مکارم الأخلاق، ص۲۱۴).
  8. غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۴۳. همچنین فرمود: «با کسی که با تو به درشتی برخورد می‌کند، به نرمی برخورد کن؛ چرا که امید است او هم با تو نرم شود» (همان، ص۵۷۲).
  9. بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۶۴٫

۱۰ عیون الحکم و المواعظ، ص۲۸۵٫

  1. غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۵۵٫
  2. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۹٫
  3. غرر الحکم و درر الکلم، ص۵۵۷٫
  4. همان، ص۱۶۸٫
  5. الکافی، ج۲، ص۱۱۹٫
  6. همان، ص۱۲۰٫
  7. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۳۳۹٫
  8. الکافی، ج۲، ص۱۱۹٫
  9. غرر الحکم و درر الکلم، ص۹۵.
  10. الکافی، ج۲، ص۱۱۹٫
  11. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «به کار بستن رفق، در رأس سیاست قرار دارد» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۷۸).
  12. الکافی، ج۲، ص۱۲۰٫
  13. غررالحکم و دررالکلم، ص۳۰۵٫
  14. الکافی، ج۲، ص۱۱۶٫
  15. غررالحکم و درر الکلم، ص۲۸.
  16. بحار الأنوار، ج۷۵، ص۱۲۸٫
  17. غررالحکم و درر الکلم، ص۶۸۹.
  18. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص۳۱۷٫
  19. غررالحکم و درر الکلم، ص۷۶۹.
  20. الکافی، ج۱، ص۲۷.
11آوریل/22

سرچشمه های امید در زندگی از نگاه آموزه های دینی؛نکوهش نا امیدان و نا امیدکنندگان ملت از منظر قرآن کریم

اشاره:

دشمنان ایران اسلامی، برای خاموش کردن نور انقلاب و بازگرداندن دولت و ملت ایران به جاهلیت مدرن، به هر حربه‌ ممکنی متوسل شدند، ولی شکست خوردند. آنها پس از شکست در عرصه‌های مختلف اعم از کودتا، جنگ، بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها و… به ناامیـد کردن مردم، به‌ویژه جوانان روی آورده‌اند. از این‌ رو ضرورت ایجاب می‌کند که همه با شناخت این حربه به مقابله با آن برخیزیم و در جهادی که رهبر معظم انقلاب آن را ریشه‌ای‌ترین جهاد می‌دانند، شرکت کنیم.

رهبرمعظم انقلاب در این‌‌باره می‌فرمایند: «سیاست تبلیغی و رسانه‌ای دشمن و فعال‌ترین برنامه‌های آن، مأیوس‌سازی مردم و حتی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیل‌های مغرضانه، وارونه‌ نشان دادن واقعیت‌ها، پنهان کردن جلوه‌های امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسنات بزرگ، برنامه‌‌ همیشگی هزاران رسانه‌ صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملت ایران است. البته دنباله‌های آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهده‌اند که با استفاده از آزادی‌ها، در خدمت دشمن هستند و در مسیر او حرکت می‌کنند. شما جوانان باید در شکستن این محاصره‌ تبلیغاتی پیشگام باشید؛ در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید و ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشه‌ای‌ترین جهاد شماست.»(۱)

دلیل رویکرد جدی دشمنان به نومید کردن مردم این است که ناامیدی خطرناک‌ترین بیماری‌ است و می‌تواند روح وروان یک جامعه را از هم بپاشد و انسان­ها را به مرده‌ای متحرک تبدیل و آماده‌ پذیرش هر ذلتی کنـد.

از سوی دیگـر، امروزه ناهنجاری‌هایی چون اضطراب، استرس، احساس بی‌هویتی، خودکشی و… که بسیاری از آنها ریشه در ناامیدی دارند، جامعه بشری را تهدید می‌کنند. بنحوی که کشورهای – در ظاهر – پیشرفته و مرفه صاحب بالاترین آمار “خودکشی” در جهان هستند! نرخ خودکشی در بین کشورهایی مانند ژاپن، روسیه، کره جنوبی، فنلاند، بلژیک، لهستان، فرانسه، آمریکا، سوئد و … نسبت به دیگر کشورهایی مانند پاکستان، افغانستان، عراق، تونس و ونزوئلا بسیار بالاتر است!(۲)

گرچه روان‌شناسان به منظور مقابله با این ناهنجاری‌ها راهکارهایی را ارائه کرده‌اند، اما افزایش بیماری‌های روحی و روانی و آمار خودکشی نشان می‌دهد که این راهکارها مؤثر نبوده‌اند.

بدیهی است که ناتوانی روان‌شناسان و نظریه‌پردازان علم روان‌شناسی، از نگاه تک‌ساحتی و صرفاً مادی آنان به بشر سرچشمه می‌گیرد.

ناکارآمدی‌ نظریه‌های روان‌شناسی موجب شده است که برخی از روان‌پزشکان و روان‌شناسان با مشاهده عینیِ تأثیر عقاید مذهبی در درمان بیماری‌ها، معنویت‌درمانی را به عنوان نسخه‌‌ای جدید برای مداوای بیماران، در دستور کار خود قرار دهند.

قرآن به‌عنوان کتاب هدایت انسان، نقشی اساسی در جهت‌دهی و تحدید ناامیدی آدمی دارد.

قرآن کریم و روایات، برای امیدواری و مطلوب‌اندیشی اهمیت فراوانی قائل شده‌اند و تبیین راهکارهای امیدبخش با استفاده از آموزه‌های دینی برای انسان معاصر که در کشاکش ناملایمات زندگی با مشکلات متعددی روبه‌روست، بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد.

بی‌تردید این راهکارها، پویایی، حرکت و نشاط فرد و جامعه را در پی خواهند داشت.

با توجه به این مهم در ادامه، در باره روش‌های تقویت امید در فرد و جامعه بحث خواهیم کرد.

 

در مذمت نا امیـد کردن مردم

در آیات و روایات متعدد مأیوس شدن از رحمت خدا و نیز مأیوس کردن دیگران از رحمت او نکوهش شده است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «قال‌الله تبارک و تعالی یابن آدم… لا تقنط الناس من رحمهْ‌الله تعالی علیهم و انت ترجوها لنفسک؛ (۳) خداوند تعالی فرمود ای آدم… مردم را از رحمت خدا نومید مگردان، در حالی که آن را برای خودت امیدواری.»

و نیز: «خداوند در روز قیامت گروهی را که سیاهی چهره‌شان بر سفیدی آن غالب است برمی‌انگیزد و گفته می‌شود اینان نومیدکنندگان از رحمت خدا هستند.»(۴)

در وصایای امام علی(ع) به امام حسن مجتبی(ع) آمده است:

«فرزندم هیچ گنه‌کاری را نومید مکن، زیرا چه بسا کسی که عمری گناه می‌کند، فرجامش به نیکی ختم می‌شود و ای بسا کسی که عمری عمل کند لیکن در پایان عمر گرفتار فساد و رهسپار دوزخ شود، پناه به خدا از آتش دوزخ.»(۵)

 

چگونگی تقویت امیـد در زندگی

با مراجعه به قرآن و روایات معصومان«ع» می‌توان راهکارهای زیر را برای امیدآفرینی ارائه کرد.

۱٫خداشناسی

بیـن خداباوری و تقویت امید رابطه دوطرفه وجود دارد. یعنی هر چه ایمان قوی‌تر باشد، به همان میزان امید نیز در او تقویت خواهد شد و تضعیف ایمان به تضعیف امید می‌انجامد.

محور امید در قرآن کریم، خدای سبحان است و امید حقیقی از ایمان و اعتقاد به خدا سرچشمه می‌گیرد، بنابراین برای کسی که به خدا ایمان دارد، ناامیدی معنا ندارد؛ زیرا نیروی ایمان، آرامش و اطمینان را برای او به ارمغان می‌آورد.

کسانی که درونی متلاطم دارند؛ همواره نگران و غمگین‌اند؛ آرامش و اطمینان خاطر ندارند و ناامیدی در سراسر زندگی آنان موج می‌زند؛ به ایمان حقیقی و اعتماد به خدا دست نیافته‌اند.

قرآن کریم می‌فرماید:

«بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ (۶) کسی که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگار اوست و بیمى بر او نیست و غمگین نخواهد شد.»

ترس و احساس ناامنی، موجب ناامیدی می‌شود و احساس امنیت، سرچشمه امیدواری است. قرآن، ایمان راستین به خدا را مایه امنیت و هدایت می‌داند و می‌فرماید:

«الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ؛(۷) کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده‏اند، از عذاب در امان هستند و اینان راه‏یافتگانند.»

ایمان به خدا با آرامش و اطمینان قلبی همراه است و دل­های مؤمنان به یاد خدا آرام می‌گیرد:

«الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛(۸) کسانى که ایمان آورده‏اند؛ دل‌هایشان به یاد خدا آرام مى‏گیرد. همانا دل با یاد خدا  آرامش مى‏یابد.»

قرآن از مؤمنانی سخن می‌گوید که به مقام دوستی با خدا راه یافته‌اند؛ نه ترسی دارند و نه اندوهی: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ، الَّذِینَ آمَنُوا، وَ کانُوا یَتَّقُونَ؛(۹) همانا دوستان خدا نه خوفى دارند و نه اندوهی. آنان کسانى هستند که ایمان آورده و همواره تقوا را پیشه خویش ساخته‌اند.»

اولیای الهی با خوف از خدا که خوفی ممدوح است، از چیزی غیر از خدا نمی‌هراسند و اندوهگین نمی‌شوند.

شناخت حقیقی خدا آثار و لوازمی دارد. از جمله آثار آن این است که شکوفه‌های امید را در دل انسان بارور می­سازد. امام علی«ع» می‌فرمایند:

«یَنبَغی لِمَن عَرَفَ اللّهَ سُبحانَهُ أن لا یَخلُوَ قَلبُهُ مِن رجَائِهِ وخَوفِهِ‏؛(۱۰) کسی که خدا را بشناسد، سزاوار است که دلش از امید به او و بیم از او خالی نباشد.»

آن حضرت، خدا را این‌گونه توصیف می‌فرمایند:

«الْحَمدُ لِلَّهِ غَیْرَ مَقْنُوطٍ مِن رَحمَتِهِ وَ لَا مَخلُوٍّ مِن نِعْمَتِهِ وَ لَا مَأْیُوسٍ مِن مَغْفِرَتِهِ؛(۱۱)

ستایش خداوندى را سزاست که کسى از رحمت او مأیوس نشود و از نعمت‏هاى فراوان او بیرون نرود. خداوندى که هیچ گنهکارى از آمرزش او ناامید نشود.»

از لطف تو هیچ بنده نومید نشد

مقبول تو جز قبول جاوید نشد

لطفت به کدام ذره پیوست دمی

که آن ذره به از هزار خورشید نشد(۱۲)

مهم‌ترین چیزى که باعث امیدوارى بندگان خدا می‌شود، این است که خداوند خیر محض است و هیچ شری به او راه ندارد.

او فیّاض على الاطلاق و بخشنده مطلق است. خلق را آفرید تا به آنها جود و احسان کند و فضل و کرم خود را ظاهر سازد. بنابراین هر کسی که به او روی آورد، مورد فضل و رحمتش قرار می‌گیرد.

۲٫دنیاشناسی

یکی دیگر از روش‌های تقویت امید در فرد و جامعه، شناخت صحیح و دقیق دنیاست. همه ما مشتاقانه به دنبال آرامشیم و می‌دانیم که در زندگی دنیایی سختی‌ها و مشکلات فراوانی وجود دارند که آرامش ما را نشانه می‌گیرند و آسایش ما را نابود و امیدها را به ناامیدی تبدیل می‌کنند.

پس برای رسیدن به آرامش، گریزی از مبارزه با رنج و غم و درد نیست؛ زیرا در این دنیا جایی خالی از درد و رنج وجود ندارد.

نقل شده است کهئ امام سجاد«ع» در مجلسی به یکی از حاضران در مجلس فرمودند: «تقوا پیشه کن و خواسته خود را از راه نیکو به ‌دست آور و آنچه را که آفریده نشده، طلب نکن که هر کس که آفریده نشده را بطلبد، دلش از حسرت پاره پاره مى‏شود و به‏آنچه می‌جوید دسترسى پیدا نمى‏کند.»

آن مرد گفت: «چگونه ممکن است کسى در طلب چیزى برآید که هنوز آفریده نشده است؟» حضرت فرمودند: «کسى که به دنبال ثروت و اموال و وسعت در زندگى دنیا می‌رود، مقصودش آسایش است و آسایش در دنیا و برای اهل دنیا خلق نشده است. آسایش فقط در بهشت و براى اهل بهشت و ناراحتى و زحمت براى اهل دنیا آفریده شده‏ است.

به هر کس که از دنیا سهمی دادند، دو برابر آن، حرص دادند و هر که از دنیا بیشتر به دست آورد، نیازمندى‏اش فزون‌تر خواهد بود؛ زیرا در نگهدارى ثروتش به مردم محتاج است.

پس در ثروت دنیا آسایش نباشد، ولى شیطان فرزند آدم را وسوسه و به او القا می‌کند که جمع کردن مال آسایش می‌آورد؛ حال آنکه او را در دنیا به ناراحتى و در آخرت به پاى حساب می‌کشاند.»(۱۳)

با توجه حدیث یادشده، به منظور تقویت امید به زندگی و بالا بردن آستانه تحمل و نیز مبارزه با مشکلات، توجه به نکات زیر ضروری است:

الف) توجه به ویژگی‌های دنیا: ما برای ماندن در این دنیا آفریده نشده‌ایم و سرای دنیا گذرگاه است و جای اقامت دائمی نیست. حتی بهترین بندگان خدا، پیامبران الهی و اولیای خدا در این دنیا ماندگار نبودند.

پس باید تمرین کنیم و بیاموزیم که هر چه در این زندگی رخ می‌دهد، موقتی است و خیر و شر و لذت و الم و رنج فانی  هستند و از آنها و آنچه رنگ دنیایی به خود می‌گیرد، باید گذشت و دانست که همه سختی‌ها پایان می‌پذیرند.

ب) گستره مشکلات دنیا: دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم بر پایه لذت‌جویی و راحتی مطلق آفریده نشده است تا انتظار سختی‌ها و مشکلات را نداشته باشیم. در این دنیا خیر و شر و درد و لذت قرین و لازمه دنیای مادی هستند و گریزی از آنها نیست.

سختی‌ها و مشکلات دنیا همگانی‌اند و تنها خاص افراد مؤمن و اهل آخرت نیست. در زندگی اهل دنیا هم گرفتاری‌های بسیاری وجود دارند که برای آنان طاقت‌فرسا هستند. سختی‌ها برای افراد مختلف با توجه به ظرفیت آنان متفاوتند. حتی کسانی که از اطاعت و معنویت دست شسته و تمام تلاش خود را صرف لذت‌های دنیایی می‌کنند، بهره‌ها و لذت‌های مادی‌شان غالباً با درد و رنج و ترس و غم و اندوه آمیخته است.

ج) پاداش و کیفر: باید متوجه این نکته باشیم که ابتلائات ما در دنیا تصادفی نیستند و بسیاری از آنها برای رشد و تکامل ما لازم‌اند و خداوند می‌خواهد با سختی‌ها و مشکلات به ما پاداش بدهد.

شناخت دنیا از زاویه ایمان به خدا، انسان را به زندگی امیدوار  و مشکلات را قابل تحمل می‌کند. مؤمنین به این دلیل از آرامش و آسایش روانى برخوردارند که خالق جهان را حکیم، علیم،عادل، طرفدار حق و اهل حق مى‏دانند و نه ستمگر و طرفـدار ستم و یا بى‏تفاوت. یکتاپرستان معتقدند که هیچ چیزى بی‌حساب نیست و بدی‌ها یا کیفرى عادلانه‌اند و یا ابتلائى هدفدار و شایسته پاداش‌.

 

۳٫خودشناسی

یکی دیگر از مهم‌ترین روش‌های تقویت امید در فرد و جامعه از منظر قرآن و روایات، «انسان‌شناسی» است.     آدمی وقتی نیروی عقل را به کار می‌گیرد، می‌بیند در زندگی فراز و نشیب‌های فراوانی وجود دارند.

گاه سایه سختی‌ها بر سرش سنگینی می‌کند و گاه نسیم آرامش و راحتی، روحش را نوازش می‌دهد. تلخی‌ها و شیرینی‌ها لازمه زندگی‌اند و از صحنه زندگی حذف شدنی نیستند. بنابراین نباید انتظار داشته باشیم که شرایط همواره بر وفق مراد باشند.

اصلاح بینش، درک واقعیت‌ها و ارزیابی صحیح مسائل، نقش تعیین‌کننده‌ای در مقابله با مشکلات دارند. اگر درک صحیحی از زندگی نداشته باشیم و نتوانیم رخدادهای آن را به‌درستی تفسیر کنیم، ارائه راه‌حل‌ها کمک چندانی به ما نمی‌کند.

اگر نیروی عقل خود را به کار بگیریم؛ موقعیت و جایگاه خود را در جهان آفرینش بشناسیم و از توانایی‌ها و محدودیت‌های خود باخبر باشیم، به خودشناسی می‌رسیم. آنگاه با شناخت نقاط قوت و ضعف خود، در صدد تقویت نقاط قوت و اصلاح نقاط ضعف برمی‌آئیم و با جامعیت به مسائل می‌نگریم. در آن صورت متوجه توانایی‌های بسیار خود می‌شویم و مهار شرایط و پیروزی بر مشکلات ناممکن نخواهد بود.

اسلام عنایت خاصی به این موضوع  دارد که انسان «خود» را بشناسد و جایگاه خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد. تأکیدات مکرر قرآن در مورد انسان براى آن است که انسان خود را آنچنان که هست بشناسد.

«خودشناسى بدان معناست که انسان مقام واقعى خود را در عالم وجود بشناسد و بداند که خاکى محض نیست و پرتوى از روح الهى(۱۴) در او هست.

انسان می‌تواند در معرفت بر فرشتگان پیشى بگیرد.(۱۵) او آزاد و مختار و مسئول خویشتن و مسئول افراد دیگر و مسئول آباد کردن و بهتر کردن جهان است.(۱۶) انسان امانتدار الهى است و بر حسب تصادف برترى نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را براى شخص خود تصاحب کند و مسئولیت و تکلیفى براى خود قائل نباشد. هدف از شناخت و درک این است که انسان، خود را به مقام والایى که شایسته آن است برساند.»(۱۷)

خودشناسی باعث می‌شود جوانه‌های امید در وجود فرد ریشه بدوانند و او را به سوی هدفی که برای آن آفریده شده، سوق دهند. کسی که خود را بشناسد، در می‌یابد که عالم آفرینش بی‌هدف آفریده نشده است و انسان نیز که یکی از اجزا و بلکه مهم‌ترین جزء آن است و بی‌هدف آفریده شده باشد.

از نگاه قرآن کریم آفرینش انسان فلسفه و هدفی دارد. انسان موجودی مکلّف و مسئول است و بیهوده و مهمل رها نشده است(۱۸)

پس در سخت‌ترین شرایط و در برابر مشکلات باید همانند کوه مقاومت کند و با امید به آینده گام بردارد. او باید در لحظه ­لحظه زندگی با امید و پر تلاش به سوی هدف آفرینش، یعنی کمال نهایی پیش برود.

 

۴٫آخرت‌شناسی

در جوامع مادی و کسانی که از خداوند غافل‌اند و ایمان ندارند، مرگ یکی از عوامل نومیدی است.

ولی در جوامع ایمانی، پرواز از دنیای تنگ و تاریک دنیوی به سوی جهان آخرت، از عوامل مهم امیدواری است.

مرگ همواره ذهن انسان را به خود مشغول می‌دارد. بیم از مرگ،  در همه انسان‌ها یک حس واقعی است و اگر برای آن فکری نشود، آرامش درونی او را بر هم می‌زند.

نوع نگاه و اعتقاد به معاد موضوع بسیار مهمی است که می‌تواند زندگی دنیایی و آخرتی انسان را تحت تأثیر قرار دهد. اینکه به کجا می‌رویم و چرا می‌رویم، معمایی است که باید برای آن پاسخی یافت.

مکتب توحید که قرآن آن را معرفی  می‌کند، این معما را حل کرده است.

قرآن مرگ را طوری تفسیر کرده است که نه تنها برای انسان ناامید کننده و رنج‌آور نیست، بلکه امیدبخش است.

ایمان به معاد، زمینه حرکت و نشاط در زندگی و امید به آینده‌ای روشن را برای انسان فراهم می‌کند؛ از این­رو آنان که به حیات پس از دنیا باور دارند، با تلاش و انجام عمل صالح، توشه مناسب را برای آخرت خویش فراهم می‌کنند و به آرامش و امنیت دست می‌یابند؛ اما یاد مرگ برای کسانی که مرگ را پایان موجودیت انسان می‌دانند، یادآور رنج و اندوه و ناامیدی است:

«… مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ؛(۱۸) کسانى که به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ ترس و اندوهى ندارند.»

۵٫موعودشناسی

در همه ادیان الهی و برخی ادیان غیرالهی، از عصر طلایی، مدینه فاضله و آرمانی و دوره‌ سعادت انسان‌ها یاد و به آینده‌ای بهتر نوید داده شده است.

در تعالیم ادیان با نام‌های مختلف از منجی عالم بشریت یاد و با نام و یاد او، امید در میان پیروانشان ترویج می‌شود؛ زیرا اعتقاد به مصلح جهانی که حق را حاکم و عدالتی جهان‌شمول را برقرار خواهد کرد، دینداران را به نیکوکاری، صداقت، درستکاری و گسترش عدالت تشویق می‌کند.

بدون شک ارائه الگویی که جامعه ایده‌آل را تشکیل می‌دهد، موجب می‌شود که منتظران حضرت که مشتاقانه چشم‌انتظار آمدنش هستند، تلاش کنند جامعه خود را با الهام از آن جامعه، شبیه‌سازی کنند.

از سوی دیگر انسان برای تداوم زندگی و تحمل دشواری‌های آن، نیازمند انگیزه‌ای نیرومند است تا با امید به آینده‌ای که بهتر و زیباتر از امروز باشد، به نیرو و شور و نشاط خود جهت و معنا بخشد.

از نگاه اسلام، منجی موعود، حضرت مهدی«عج» است و نظام مهدوی خلاصه و نتیجه رسالت همه انبیاء و اوصیای‌ الهی است. تمام آرزوها و آرمان‌های انبیاء که در طول قرون گذشته محقق نشده‌اند، در حکومت امام مهدی«عج» تجلی خواهند یافت و رؤیاهای صادقانه بشر در این نظام تعبیر خواهند شد.

«اصلِ «انتظار فرج» از یک اصل کلى اسلامى و قرآنى استنتاج مى‌‏شود و آن اصل «حرمت یأس از رَوح اللَّه» است. مؤمن به عنایات الهی هرگز و در هیچ شرائطی امیدش را از دست نمی‌دهد و تسلیم یأس و ناامیدی و بیهوده‌گرایی نمی‌شود.

انتظار فرج و ناامید نشدن از روح الله یک عنایت عمومی و بشری است، نه مختص یک شخص یا گروه. به‌علاوه توام است با نویدهای خاص و مشخص که به آن قطعیت داده است.»(۲۰)

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس

موسی آنجا به امید قبسی می‌آید

هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست

هر کس آنجا به طریق هوسی می‌آید(۲۱)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بیانات ۶/۷/۱۴۰۰
  2. https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/11/27/2203403
  3. میزان‌الحکمه، ج۱۰ قنوط، ح۱۷۱۱۸٫
  4. بحارالانوار، ج۲، ص۵۵، ح۳۰٫
  5. بحارالانوار، ج۷۷، ص۲۳۹، ح۱٫
  6. بقره/ ۱۱۲٫
  7. انعام/ ۸۲٫
  8. رعد/ ۲۸٫
  9. یونس/۶۳-۶۲٫
  10. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم؛ ص.۸۳٫
  11. نهج البلاغه، خطبه ۴۵٫
  12. مولوی.
  13. شیخ صدوق، الخصال، ج.‏۱، ص. ۶۴٫
  14. وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏. (حجر:۲۹).
  15. وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِین‏ (بقره/ ۳۱)
  16. هُوَ انْشَأَکُمْ مِنَ الْارْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها (هود/ ۶۱)
  17. مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، (انسان در قرآن)ج.‏۲، ص. ۲۸۵
  18. «أَیَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً؛آیا انسان پندارد که بیهوده رها مى‏شود؟!( قیامت: ۳۶٫)
  19. بقره/۶۲٫
  20. شهید مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی، ص. ۱۴٫
  21. حافظ.
11آوریل/22

حکمرانی فضای مجازی و جهان امروز؛کنترل‌های دولتی بر کاربران اینترنت در جهان

اشاره:

در سال‌های اخیر و همگام با رشد و توسعه روزافزون علم و فناوری و ظهور و گسترش شبکه‌های اجتماعی و اپلیکیشن‌ها در فضای مجازی، موضوع نظارت و تنظیم فعالیت‌های مجازی و قانون‌گذاری در این حوزه مورد توجه کشورهای مختلف جهان قرار گرفته است. امروزه شرکت‌های بزرگ فناوری و شبکه‌های اجتماعی جهانی با سیطره بر تمام کشورها و به‌واسطه دسترسی گسترده به اطلاعات کاربران در سراسر جهان، بر حوزه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشورها حکمرانی و در بسیاری از مواقع قوانین سایر کشورها را نقض می‌کنند و از این طریق چالش‌های جدی‌ای را برای دولت‌ها به وجود می‌آورند.

نکته قابل توجه آن است که شبکه‌های اجتماعی جهانی در کنار جنبه‌های مثبت و مفید خود، همواره چالش‌ها و خطراتی را نیز به همراه داشته‌اند. سوءاستفاده از فضای مجازی برای انجام اعمال خلاف قانون، کاهش امنیت این شبکه‌ها و نقض حریم خصوصی کاربران و جاسوسی از اطلاعات شخصی آنها از جمله مواردی است که امنیت کشورهای مختلف را در معرض خطر قرار می‌دهند.

از این رو مقوله نظارت بر فضای مجازی و قانونمند کردن شبکه‌های اجتماعی و پیگیری راهبردهای حاکمیتی بر این فضا را به اولویتی مهم تبدیل شده است. به عبارتی می‌توان گفت راهبردهای حاکمیتی در فضای مجازی به دنبال جهت‌دهی به فعالیت‌های شبکه‌های اجتماعی، هماهنگی، نظارت و هدایت بخش‌های درگیر با این شبکه‌ها و ایجاد نظامی منسجم در سطح ملی و حضور موثر بین‌المللی در فضای مجازی هستند.(۱)

در این راستا کشورهای جهان، سیاست‌های نظارتی و راهبردهای گوناگونی را برای پیشگیری از نفوذ داده‌های مخرب و مضر و نیز گزینش و فیلتر اطلاعات سالم در این شبکه‌ها، در دستور کار خود قرار داده‌اند. این اقدامات شامل تدوین و اجرای سیاست‌هایی برای شکل‌دهی به فعالیت‌ها در فضای مجازی، تعیین رویه‌های عمل قانونی و مشروع و تنظیم روابط میان بازیگران و گروه‌های اجتماعی و نیز مقرر کردن اقدامات تنبیهی در صورت قانون‌شکنی می‌شود.

در این نوشتار سعی بر آن است تا به اختصار به قوانین و سیاست‌های نظارتی و نیز محدودیت‌های اعمال شده بر فضای مجازی توسط برخی از کشورها در قبال شبکه‌های اجتماعی و تلاش آنها در جهت قانونمند کردن فضای مجازی بپردازیم.

 

 

واکنش دولت‌ها به مقوله شبکه‌های اجتماعی، مجازی

  1. آلمان

آلمان یکی از کشورهای پیشرو در زمینه قانون‌گذاری فضای مجازی و از نخستین کشورهایی است که در برابر نفرت‌پراکنی و افراطی‌گری در شبکه‌های اجتماعی، قوانین سختی را تنظیم کرده است. این کشور در میان کشورهای اروپایی سخت‌ترین قوانین را برای سانسور محتوای غیراخلاقی کاربران در شبکه‌های اجتماعی دارد. فیلترینگ اینترنت در آلمان، بر اساس قانون فدرال و رأی دادگاه‌ها صورت می‌گیرد. در سال ۲۰۰۹م. مجلس آلمان، قانون ممانعت از دسترسی(۲)را با هدف ایجاد محدودیت در دسترسی به پورنوگرافی کودکان در اینترنت وضع کرد. البته فهرست سیاه وبگاه‌ها در آلمان، علاوه بر پورنوگرافی کودکان شامل مواردی چون نفی هولوکاست، نژادپرستی و نفرت‌پراکنی نیز می‌شود.(۳)

با افزایش پست‌ها و نظرات نژادپرستانه و توهین‌آمیز در فضای شبکه‌های اجتماعی آلمان، مسئولان دولتی این کشور تصمیم به قانون‌گذاری در جهت مقابله با محتوای نژادپرستانه و افراطی در اینترنت گرفتند. در این راستا پارلمان آلمان در اواسط سال ۲۰۱۷، قانونی موسوم به «جی دی نتز»(۴)را با هدف سانسور افراطی‌گری و مبارزه با محتوای خشونت‌آمیز آنلاین و اخبار جعلی در شبکه‌های اجتماعی تصویب و در ژانویه ۲۰۱۸ در شبکه‌های اجتماعی از جمله فیسبوک، توییتر، گوگل، اسنپ چت و اینستاگرام اجرا کرد.

به موجب این قانون، فیس‌بوک، توئیتر و یوتیوب موظف بودند یک دفتر محافظت حقوقی در آلمان دایر کنند.این دفتر باید به‌طور ۲۴ ساعته و در ۳۶۵ روز سال فعال باشد و محتوای غیرقانونی را ظرف ۲۴ ساعت پاک کند. این قانون برای بازبینی «محتواهای قانونی» مبهم یک هفته را در نظر می‌گیرد.(۵)به موجب این قانون کاربران اینترنتی می‌توانند نقض این قانون را به دفتر فدرال دادگستری آلمان گزارش دهند و اگر این شرکت‌ها قوانین را نقض کنند، مجبور به پرداخت جریمه‌ای تا ۵۰ میلیون یورو خواهند شد.(۶) در همین زمینه، دستگاه قضایی فدرال آلمان در یک مورد، شرکت فیس‌بوک را به دلیل نقض مقررات شبکه اجرایی و پخش یک سخنرانی تنفرآمیز به دو میلیون یورو جریمه نقدی محکوم کرد.

افزون بر این مطابق قوانین آلمان، مسئولان تلگرام نیز در صورت کوتاهی در عمل به قوانین مربوط به نظارت بر اقدامات کاربران در شبکه‌های اجتماعی و فراهم کردن کانالی برای دریافت شکایات و تعیین یک مقام مسئول برای ارتباط در آلمان با جریمه‌ای بالغ بر  ۵.۵ میلیون یورو روبه‌رو می‌شوند. کشور آلمان نسبت به توییتر نیز محدودیت‌هائی را قائل است. براساس قوانین این کشور، توییتر ملزم به سانسور مطالب مربوط به حزب نازی و مسدود کردن گروه‌های مرتبط با این موضوع در شبکه خود است.(۷)

 

۲٫انگلیس

آفکام (نهاد تنظیم‌گر ارتباطات بریتانیا) که از نهادهای باسابقه در اعمال نظارت بر فضای مجازی انگلیس است، با اعمال تنظیم‌گری، سعی در حفاظت از مصرف کنندگان خصوصاً گروه‌های آسیب‌پذیر دارد. دولت انگلیس در این زمینه فیلترینگ گسترده‌ای را با هدف حفاظت از حقوق کودکان در فضای مجازی از سال ۲۰۰۴ اجرا کرده است و به این ترتیب درخواست دسترسی به محتوای غیرقانونی از سوی اشخاص، با پیغام خطا مواجه می‌شود.

علاوه بر این، قانون بریتانیا به پلیس اجازه می‌دهد تا مشخصات فرد درخواست‌کننده محتوای غیرقانونی به‌خصوص محتوای علیه کودکان را استخراج کند.(۸) علاوه بر این، چندین بنیاد نظارتی همچون «ای.دبلیو.اف» نیز در این کشور در سطحی بین‌المللی در زمینه فیلترینگ فضای مجازی با محوریت مقابله با پورنوگرافی کودکان، نژادپرستی و مسائل تروریستی فعالیت دارند. همچنین با سامانه مسدودسازی محتوا، دسترسی بیش از ۹۰ درصد خطوط پرسرعت اینترنتی به چنین محتواهایی مسدود شده‌اند و در صورت تخلف، خطوط خانگی قطع می‌شوند.(۹)

 

  1. ترکیه

سانسور و فیلترینگ فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی پس از کودتا در ژوئیه ۲۰۱۶ در ترکیه به‌شدت پیگیری شد و قوانین سختی برای فعالان فضای مجازی اعمال شدند. یک سازمان مستقل پژوهشی دیجیتال در ترکیه با نام تو کی‌بلاکز Tu keyBlocks وجود دارد که محدودیت‌های دسترسی به اینترنت و ارتباط آنها با حوادث سیاسی در ترکیه را کنترل می‌کند و مهم‌ترین اقدامات آن عبارتند از:

سانسور ویکی پدیا و از بین بردن دسترسی به امکانات ذخیره‌سازی ابری از جمله گوگل‌درایو و Dropbox؛

سانسور آنلاین و کنترل‌های دیجیتال بر رفتار عمومی در زمان تلاش بر کودتای نظامی سال ۲۰۱۶؛سانسور جمعی به دنبال حوادث تروریستی بمب‌گذاری آنکارا در سال۲۰۱۵؛ و دستکاری ترافیک‌های اینترنتی در زمان جنگ.

پیش از این نیز در ۲۲ مارس ۲۰۱۴ شبکه اجتماعی توییتر در ترکیه  فیلتر شد. فیلترینگ این شبکه در پی پخش کلیپ‌های صوتی در توییتر توسط افراد ناشناسی که گفته می‌شد فساد نزدیکان نخست‌وزیر را فاش می‌کند، به دستور رجب طیب اردوغان صورت گرفت.(۱۰)

همچنین بر اساس قانون تازه تصویب شده در ترکیه، شبکه‌های اجتماعی ملزم به تعیین نماینده محلی در این کشور شده‌اند و در غیر این صورت با جریمه‌های مختلف روبه‌رو خواهند شد. بر پایه این قانون، مقامات ترکیه به جای مسدود کردن دسترسی، امکان حذف محتوای غیرقانونی از شبکه‌های اجتماعی را دارند.(۱۱)

 

  1. روسیه

روسیه در راستای اعمال حاکمیت و مدیریت بر فضای مجازی، علاوه بر اعمال محدودیت و فیلترینگ در برابر پلتفرم‌های خارجی که حاضر به همکاری و رعایت الزامات قانونی داخلی نیستند، قانون اینترنت ملی را نیز تصویب کرده که امکان استقلال کامل فضای مجازی را تحت یک شبکه اینترنت محلی با عنوان «رونت» فراهم کرده است. افزون بر این، روسیه در راستای تنظیم فضای مجازی، هشدارها و جریمه‌هایی را برای شبکه‌های اجتماعی و ارائه‌دهندگان سرویس‌های اینترنتی در نظر گرفته است.(۱۲) توییتر در روسیه در سال ۲۰۲۱ میلادی هدف اقدامات تنبیهی شامل کندی سرعت دسترسی به این شبکه اجتماعی قرار گرفت و پس از آنکه توییتر بیش از ۹۰ درصد از محتوای مورد نظر مقامات روسی را حذف کرد، کندی عمدی ترافیک توییتر متوقف شد.

محتواهای غیرقانونی مذکور شامل هرزه‌نگاری کودکان، مصرف مواد مخدر یا تشویق خردسالان به خودکشی بودند. با این حال دادگاه منطقه تاگانسکی، توییتر را به دلیل شش مورد تخلف جمعاً ۱۹ میلیون روبل جریمه کرد. این شبکه اجتماعی در آوریل ۲۰۲۱ نیز ۸.۹ میلیون روبل جریمه شده بود. تیک‌تاک، گوگل و فیس‌بوک هم به دلیل تخلفات مشابه توسط یک دادگاه روسی به ترتیب ۱.۵ میلیون روبل، ۳.۵ میلیون روبل و ٢١ میلیون روبل جریمه شدند.(۱۳)

از سوی دیگر، در اوایل سال ۲۰۲۱ میلادی نیز دولت روسیه قانون جدیدی را تصویب کرد که به موجب آن جریمه‌ای معادل ۱۰ درصد درآمد سالانه در انتظار شرکت‌هایی است که محتوای غیرقانونی را از پلتفرم‌هایشان حذف نمی‌کنند. مطابق این قانون به ازای هر تخلف ممکن است جریمه‌ای تا سقف ۴ میلیون روبل(حدود ۵۴ هزار دلار) برای هر شرکت تعیین شود. همچنین روسیه از شرکت‌های خارجی درخواست کرده است تا هرچه سریع‌تر دفاتر رسمی خود را در خاک این کشور افتتاح کنند و در غیر این‌ صورت با محدودیت یا مسدودیت روبه‌رو خواهند شد.

 

  1. چین

یکی از اقدامات کنترلی چین در حوزه فضای مجازی،اجرای پروژه«سپر طلایی» در فاصله سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۸ میلادی است. یکی از خروجی‌های این پروژه، فایروال(دیوار آتشین) بزرگ چین است که معادل سایبری دیوار بزرگ چین و به عبارتی فیلترینگ گسترده فضای مجازی است. چین پیشرفته‌ترین مکانیزم فیلترینگ را دارد و سرویس‏هایی مانند «جی میل»، «دراب باکس»، «اینستاگرام»، «گوگل» و «فیس‌بوک» بخشی از لیست فیلتر شده‌ها در چین هستند. فیس‌بوک در سال ۲۰۰۸ در این کشور فیلتر شد. گفته می‌شود یکی از دلایل فیلتر این سایت برای چینی‌ها انتشار گسترده اعتراضات «اویغورها»، اقلیت مسلمان چین در فیس‌بوک است.

از دیگر سیاست‌های حاکمیتی فضای مجازی در چین می‌توان به کنترل اطلاعات از مبدأ اشاره کرد. اقدامی که براساس آن حکومت چین صاحبان سایت‌های خارجی را مجبور به اطاعت از خواسته‌های خود کرده است و  در غیر این‌صورت آن سایت فیلتر می‌شوند. برای مثال، دولت چین، شرکت گوگل را مجبور به نمایش روایتی منحصربه‌فرد برای کاربران چینی در موضوعی خاص کرده بود. با توجه به توانمندی سپر طلایی چین در بحث فیلترینگ، کمتر سایتی به مخالفت با خواسته‌های حکومت چین تمایل دارد.(۱۴)

 

  1. کره جنوبی

اعمال مدیریت و نظارت بر فضای مجازی در کره جنوبی از طریق دو کمیته اصلی انجام می‌شود. کمیته ارتباطات کره و کمیته استانداردهای ارتباطات کره. ظاهراً کمیته ارتباطات به هر محتوای لازمی نظارت دارد، از جمله مواردی چون برهنگی و محتواهای مستهجن، مواد مضر برای افراد زیر سن قانونی، تقلب در اینترنت، موارد مربوط به ستایش کره شمالی و محتواهای ضد دولتی و ضد قوای نظامی. در صورت یافتن محتواهایی، کمیته استانداردهای ارتباطات درخواست می‌کند تا محتوا حذف شود.(۱۵)

 

  1. هندوستان

موضوع امنیت و مدیریت بر فضای مجازی برای دولت هند، پس از حملات تروریستی سال ۲۰۰۸ در بمبئی اهمیت بسیار یافت و در پی آن فیلترینگ وب سایت‌ها و محتواهای افراط‌گرایانه و جدایی‌طلبانه در دستور کار این دولت قرار گرفت. سایت‌های ناقض حق تالیف و محتوای پورنوگرافی در این کشور کاملاً فیلتر می‌شوند. تأکید بر استقلال نهاد تنظیم‌گر از دولت، رویکرد اقتصادی و تلاش برای ایجاد شغل و افزایش نقش فناوری ارتباطات در تولید ناخالص داخلی از جمله سناریوهای حکمرانی فضای مجازی در هند است.(۱۶)

 

  1. آمریکا

کنترل‌های دولتی بر کاربران اینترنت پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ م. در آمریکا شدت یافت. این موضوع با تصویب قانونی تحت عنوان «لایحه میهن‌پرستی» در قالب مبارزه با تروریسم در دستور کار دولت آمریکا قرار گرفت و به موجب آن کنترل و نظارت بر تبادل داده‌های آنلاین یا اینترنتی کاربران، رنگ قانونی به خود گرفت. به موجب این قانون، تمام اطلاعات مربوط به کاربران اینترنتی توسط «اف.بی.آی» جمع‌آوری می‌شود. علاوه بر این، قانون توقف سرقت آنلاین (سوپا)و قانون حفاظت از دارایی معنوی(پیپا)به دولت آمریکا قدرت خواهند داد تا میلیون‌ها سایت را تعطیل کند. موضوعی که روزنامه نیویورک تایمز در سرمقاله خود آن را به دیوار آتش بزرگ چین (فیلترینگ اینترنت در چین) تشبیه کرده است.

لایحه محافظت کودکان از اینترنت(سیپا) نیز در راستای جلوگیری از دسترسی کودکان به سایت‌های غیراخلاقی و فیلترینگ آنها در ایالات متحده آمریکا اجرا می‌شود. افزون بر این شرکت‌های میزبانی وب نیز موظفند نام دامنه‌هایی را که در فهرست سیاه وزارت خزانه‌داری آمریکا قرار گرفته‌اند، مسدود کنند.(۱۷)

از سوی دیگر در سال ۲۰۲۰ میلادی، وزارت دادگستری آمریکا از شرکت گوگل به جرم نقض قوانین آنتی تراست(ضد انحصار) و استفاده از ابزارهای غیرقانونی برای حفظ قدرت انحصاری از آلفابت(شرکت مادر گوگل) شکایت کرد.این اتهامات که از سوی وزارت دادگستری و ۱۱ ایالت آمریکا مطرح شده بود، مواردی مانند حفظ انحصار قدرت به‌طور غیرقانونی در بازار سرویس جست‌وجوهای عمومی را در بر می‌گرفت.(۱۸)

 

  1. تایلند

وزارت اقتصاد و اجتماعی دیجیتال تایلند نیز از فیس‌بوک و توییتر در سال گذشته میلادی شکایت کرد. این شکایت که در بخش پلیس ناظر بر جرایم فناوری ثبت شد، به دلیل شکست در مسدودسازی محتوای غیرقانونی اپلیکیشن‌های مذکور صورت گرفت. محتوایی که دولت تایلند خواستار حذف آن در فیس‌بوک و توییتر شده، شامل قمار آنلاین، محتوای مستهجن، مواد مخدر و غیره است.(۱۹)

 

  1. فرانسه

در اتحادیه اروپا، فرانسه سخت‌ترین و شدیدترین نظارت‌های حکومتی را بر فضای مجازی دارد. طبق قوانین این کشور شهروندان حق جستجوی برخی عبارات را در موتورهای جستجو ندارند و فهرست بلندی از سایت‌های غیراخلاقی یا ایدئولوژیک در این کشور مسدودند. علاوه بر این مطابق قانون‌های هادویی و لوپسی مصوب سال ۲۰۰۹، کاربران ناقض قوانین شبکه، از دسترسی به آن محروم می‌شوند.(۲۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. طالب‌پور، علیرضا؛ خلیل‌زاده سلماسی؛ مریم شیدایی، منصورعمادی، کینوش(۱۳۹۳)؛ «مرور و دسته‌بندی راهبرد کشورهای جهان در مواجهه با شبکه‌های مجازی» فصلنامه راهبرد، ص. ۴۴٫

   ۲٫Zugangserschwerungsgesetz

  1. https://rasanews.ir/fa/news/674703
  2. NetzDG
  3. شعبانی، یحیی؛ «حکمرانی فضای مجازی در کشور آلمان»، پژوهشگاه مرکز ملی فضای مجازی/گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ص. ۹٫
  4. ۶. همان.

۷٫https://www.mehrnews.com/news/4566190 

.  ۸٫https://www.tasnimnews.com/fa/news/1399/09/13/2402420.

 ۹٫https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/01/05/2473883 

۱۰٫https://rasanews.ir/fa/news/674703

۱۱٫https://rasanews.ir/fa/news/674703

۱۲٫https://www.mehrnews.com/news/5169520

۱۳٫https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/01/05/2473883

۱۴٫https://www.isna.ir/news/1400030704956

  1. ۱۵. رضاپور، محمدمهدی؛ «حکمرانی فضای مجازی در کشور چین»، پژوهشگاه مرکز ملی فضای مجازی/ گروه مطالعات علوم و فناوری‌های نوین، ص. ۱۴٫

۱۶٫https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/01/05/2473883

  1. ۱۷. خوشنویس، یاسر؛ «حکمرانی فضای مجازی در هند»، پژوهشگاه مرکز ملی فضای مجازی/گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ص. ۱۲٫

۱۸٫https://rasanews.ir/fa/news/674703

۱۹٫https://www.mehrnews.com/news/5169520 

 ۲۰٫https://rasanews.ir/fa/news/674703          

 

       

11آوریل/22

امتحان نکنید این غیـرت زنده است؛نگاهی به به غیرت دینی مردم از دی ۱۳۵۶ تا دی ۱۳۸۸

به میدان آمدن مردم در پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ پس از سخنرانی عصر عاشورای امام خمینی در مدرسه‌ فیضیه قم و به شهادت رسیدن جمعی از مردم، به‌ویژه کفن‌پوشان سینه‌زن حسینی روی پل پیشوا در ورامین، خبر از حادثه‌ای بزرگ در معادلات سیاسی اجتماعی جهان می‌داد. خبر از خیزش مردمی که جوهره‌ دینی آنان هر ناممکنی را ممکن می‌ساخت.

امام خمینی این شعله‌ روشن جوهره و غیرت دینی مردم را در قلب‌های کوچک و بزرگ آنان دیدند و به‌خوبی دریافتند که با چنین چراغی می‌توان به دل سیاهی‌های زمان زد.

امام خامنه‌ای در تبیین شاخص‌های شخصیتی این مردم «منیع‌الطبع، با گذشت، با ایمان، عازم، دارای شجاعت و آماده برای فداکاری» می‌گویند:

«… قبل از انقلاب هیچ‌کسی اینها را به‌ خوبی امام نمی‌فهمید. از شخصیت‌های برجسته، نخستین کسی که این خصوصیات را در مردم ما شناخت و روی آنها تکیه کرد، امام بزرگوار ما بود. همان وقت من با بعضی از بزرگان تماس می‌گرفتم و چیزی می‌گفتم، اما آنها تقصیر را گردن مردم می‌انداختند و می‌گفتند: «مردم نمی‌آیند. مردم نمی‌کنند. این مردم را ول کنید.» امام در نقطه‌ مقابل آنها، این مردم را شناختند؛ به این مردم اعتماد کردند؛ با این مردم صادقانه حرف زدند؛ منتظر نشدند مردم راه بیفتند و اول خودشان راه افتادند. رهبر یعنی این.»(۱)

اعتماد امام خمینی به مردمی که دل به خدا سپرده بودند، به‌قدری عمیق بود که در دوران غربت و تبعید در گفت‌وگو با مرحوم آیت‌الله‌العظمی حکیم در نجف اشرف هم در دعوت به قیام به آن اشاره کردند و بارها در بیانات خود آنان را از مردم صدر اسلام در فداکاری و به میدان آمدن بالاتر خواندند. شناخت امام از مردم و از روحیه‌ دینی و ظهور و بروز غیرت دینی در آنان چنان اطمینان‌بخش بود که این روحیه با گذشت زمان، چه در تجمعات دینی و چه در رفتارهای یاران امام در شکنجه‌گاه‌ها و تبعیدگاه‌ها، رژیم را با چالشی جدی روبه‌رو ساخت. اما رژیم همچون گروه‌ها و دستجات وابسته به شرق و غرب، هرگز باور نمی‌کرد روزی این شاخص اصلی شخصیت مردم در پیر و جوان به حرکتی توفنده و سرنوشت‌ساز تبدیل شود.

بزرگداشت شهدای پانزدهم خرداد ۴۲ توسط طلاب و فضلا در روز پانزدهم خرداد ۱۳۵۴ به حماسه‌ای سه روزه تبدیل شد و همراهی برخی از مردم، رژیم پهلوی را با شوکی سخت روبه‌رو ساخت و نوزدهم دی ماه ۱۳۵۶ سرآغاز حرکتی شد که نگاه و نظریه امام خمینی به «مردم» را بار دیگر در کانون توجه تحلیل‌گران قرار داد.

روز شنبه هفدهم دی ماه ۱۳۵۶ برابر با ۲۷ محرم ۱۳۹۸ هـ.ق، روزنامه‌ اطلاعات در مقاله‌ای توهین‌آمیز تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم رشیدی مطلق به ساحت مقدس امام خمینی توهین کرد. نگارش این مقاله موجب شد تا در روز ۱۸ دی ماه ۱۳۵۶، طلاب و فضلای حوزه علمیه قم درس و نماز جماعت و منبر را تعطیل و به همراه جمعی از مردم از مدرسه خان به سوی منزل آیات عظام حرکت کنند و در تجمعی در همان شب در مسجد اعظم قم با سر دادن شعار «درود بر خمینی» و «مرگ بر حکومت پهلوی» غیرت دینی خود را برای توهین‌کنندگان به مقدسات به نمایش بگذارند.

اما کار به همین‌جا ختم نشد و در روز نوزدهم دی ماه تجمع مردم به همراه طلاب و فضلای حوزه علمیه قم در اعتراض به این توهین در مدرسه خان و میدان آستانه، حماسه‌ای را آفرید که تا ساعت ۹ شب ادامه پیدا کرد و آغازی شد تا طومار رژیم در ظرف یک سال به هم بپیچد. امام خامنه‌ای از این حرکت غیورانه مردم در نوزدهم دی تحلیلی ژرف ارائه می‌دهند و می‌فرمایند:

«…اشکال کار ملت‌ها و اشخاصی که توسری خور زمانه باقی می‌مانند و مغلوب حوادث دوران خود می‌شوند، این است که زمان و جریانات خود را نمی‌شناسند. آنچه را که اقتضا و نیاز زمان است، درک نمی‌کنند. اگر هم درک ‌کنند، گاهی شجاعت ابراز آن را ندارند. لذا زمانه و عوامل مخالف و معاند بر آنها غلبه می‌کنند. اگر مردم قم در نوزدهم دی ماه ۱۳۵۶ قیام نمی‌کردند و آن حوادث عظیم را پی‌درپی به وجود نمی‌آوردند، احتمالاً حوادث به سمت و سوی دیگری می‌رفتند؛ اما آنها ابتکار به خرج دادند و مرد و زن و جوان و پیر و روحانی و غیرروحانی در این حرکت سهیم شدند. البته نقطه‌ اصلی ثقل این کار بر دوش جوان‌ها بود؛ چون فطرت پاک و پایبند نبودن به تعلّقات مادی، جوان را راحت‌تر به وسط میدانِ انجام وظیفه می‌برد. همه ملت ایران در دوران انقلاب، این منش و کار بزرگ را نشان دادند؛ یکی زودتر، یکی دیرتر، اما جلوتر از همه قم بود. نتیجه این شد که دژ تسخیرناپذیر حکومت ایران که دربست در اختیار دشمنان ملت ایران و غارتگران و زورگویان و راهزنان بین‌المللی بود، به وسیله مردم از دست آنها خارج شد و مردم آن را فتح کردند.»

به خون خفتگان ۱۹ دی در دفاع از حریم مقدس دین پیکر خونین کفن‌پوشان مردم پیشوا را در ۱۵خرداد ۴۲ در اذهان تداعی کردند، اما این بار پرچم بر زمین نماند و مردم قهرمان و غیرتمند تبریز با برگزاری چهلم شهدای ۱۹ دی قم با خون خود ثابت کردند که شعله فروزان غیرت دینی در دل‌های آنان افسانه نیست و حماسه ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ را به نام خود در سرزمین غیرتمندان در تاریخ ثبت کردند. نهم و دهم فروردین پرچم چهلم شهدای تبریز را مردم دیندار یزد به دوش کشیدند. مردم ایران به تعبیر شهید بهشتی به «کمال نترسیدن از مرگ» رسیده بودند و جوهره دینی را به تماشا گذاشتند.

محوریت مساجد و حسینیه‌ها و حرکت دستجات و هیئت‌های مذهبی در راه‌پیمایی‌ها که روحانیت پیشاپیش آنان در حرکت بود و شعارهای دینی و مطالبه‌گری مردم در برقراری جمهوری مبتنی بر اسلامیت سرانجام انقلاب اسلامی را در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رساند. رأی ۹۸ درصدی مردم در فروردین ۵۸ به رفراندوم جمهوری اسلامی نوع حکومت را مشخص کرد و از آن روز به بعد غیرت دینی مردم به عنوان اصلی‌ترین شاخص ایستادگی به امامت ولی فقیه، همه بحران‌ها و فتنه‌ها را از سر راه حرکت اصیل انقلاب برداشت.

قله‌ این غیرت دینی در هشت سال دفاع مقدس در قاب نگاه جهانیان نشست. رهبر معظم انقلاب در روز ۱۹ دی ماه ۱۴۰۰ در دیدار با مردم قم به مناسبت این روز تاریخی از حماسه‌ ۸ سال دفاع مقدس تحت عنوان تجلی «غیرت دینی» مردم یاد کردند و زنده ماندن غیرت دینی را ضامن حفظ و بقای نظام اسلامی در برخورد با هر مانع و بحران و فتنه‌ای خواندند.

به جرئت می‌توان گفت یکی از مقاطع مهم و سرنوشت‌ساز تجلی غیرت دینی مردم فتنه سال ۱۳۸۸ بود که به دنبال بهانه‌جویی‌های انتخابات ریاست جمهوری از سوی منحرفین در خرداد این سال رقم خورد و نزدیک به هشت ماه نظام اسلامی را درگیر خود کرد. فتنه‌ای که می‌توان آن را پیچیده‌ترین، خطرناک‌ترین و مهندسی شده‌ترین حرکت دشمنان اسلام و انقلاب در خارج و عوامل داخلی بر ضد نظام اسلامی خواند. متأسفانه برخی از خواص نظام هم خواسته و ناخواسته، دانسته و ندانسته در این مقطع در زمین دشمنان اسلام و انقلاب بازی کردند.

این فتنه که با افرادی شناسنامه‌دار و سابقه‌دار در نهضت و انقلاب و با ظاهری دینی و حتی انتخاب رنگی دینی به میدان آمد؛ با رهبری حکیمانه امام خامنه‌ای و بصیرت دینی و انقلابی مردم که ریشه در جوهره‌ دینی آنان داشت، خنثی شد. مردم، «دین» را از «رنگ دین» تشخیص دادند و چند صباحی به فتنه‌گران اجازه دادند تا ماهیت خود را آشکار سازند. تجمع فتنه‌گران در دانشگاه تهران به مناسبت ۱۶ آذرماه در سال ۱۳۸۸ و اهانت آنان به عکس مبارک امام خمینی و به آتش کشیدن پوستر معظم‌له، بار دیگر اهانت روزنامه اطلاعات به امام خمینی را در دی ماه سال ۱۳۵۶ در اذهان تداعی کرد. غیرت دینی مردم بار دیگر به جوشش درآمد. آنان به سران فتنه فرصت دادند تااین حرکت توهین‌آمیز را محکوم و صف خود را از بی‌دینان و براندازان نظام مقدس اسلامی جدا کنند که ناگهان با اهانت فتنه‌گران به هیئت‌های مذهبی و مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان امام حسین«ع» در روز عاشورا روبه‌رو شدند.

اینجا بود که مردم بار دیگر غیرت دینی خود را در نهم دی ماه ۱۳۸۸ به نمایش گذاشتند و حماسه‌ای دیگر را خلق کردند. حماسه‌ای که درست مانند حماسه ۱۹ دی که به تعبیر رهبری انقلاب مردم به اقتضا و نیاز زمان و درک درست و مغلوب نشدن به حوادث دوران و کشاندن مسیر به سمت و سوی درست یاد کرده بودند، دوباره توسط مردم با بصیرت تکرار شد و انقلاب را پس از ۳۲ سال از آن واقعه به سمت و سویی هدایت کرد که ائتلاف بزرگ ضدانقلاب و گروهک‌ها و از نفس افتاده‌ها با نظام سلطه را در یک روز در هم شکست. مردم ثابت کردند که «غیرت دینی» نه تنها ضامن بقای دین و ارزش‌های دینی، بلکه تنها عنصر حاکمیت ملی و امنیت اجتماعی است.

امام خامنه‌ای در توصیف این حماسه بار دیگراز شناخت درست امام راحل از این‌ ویژگی منحصربه‌فرد مردم ایران یاد کردند، ویژگی‌ای که امام خامنه‌ای به خاطر آن خدا را شاکر بودند و ده روز بعد از خلق حماسه ۹ دی در دیدار مردم در نوزدهم دی ۱۳۸۸ در جمع مردم قم فرمودند:

«… در چنین شرایطی، این حرکت مردم، اهمیت مضاعفی داشت و روح ولایت و روح حسین‌بن علی«ع» در آن دیده ‌شد. همان‌گونه که امام راحل همواره می‌گفتند، تجلی دست قدرت خدا بود. اگر صدها بار برای نعمت هوشیاری این ملت، سجده‌ شکر به جا آورده شود، باز هم کم است.»(۳)

تجلی غیرت دینی مردم که برخاسته از جوهره‌ دینی آنان است بارها محاسبات دشمنان داخلی و خارجی را به هم ریخته است. امروز دنیا به این حقیقت معترف است و این جوهره و غیرت که روزی به تعبیر امام خامنه‌ای، امام خمینی آن را کشف کردند، همچنان عنصر اصلی در برابر هر گونه تحرک دشمنان اسلام و انقلاب است.

از فتنه ۸۸ تا امروز دشمن سخت‌ترین فشارهای اقتصادی را بر مردم مؤمن اعمال کرد و امروز عاجزانه به شکست خود در فتنه تحریم سخت ۱۲ ساله اعتراف می‌کند. رهبری در نوزدهم بهمن ۸۸ در جمع پرسنل نیروی هوایی به دشمن هشدار دادند که باز مردم به میدان خواهند آمد که الحق هم به میدان آمدند. رهبری در این روز به همه‌ عناصر داخلی و خارجی دشمن هشدار دادند که این مردم باغیرت بدون فراخوان هم به میدان خواهند آمد و فرمودند:

«… آن روزی که توده‌ عظیم مردم در سراسر کشور احساس کنند که دشمنی‌ای متوجه انقلاب است، احساس کنند، دشمنی جدی‌ای وجود دارد، بدون فراخوان حرکت می‌کنند.»(۴)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بیانات رهبری انقلاب در دیدار مسئولان و نخبگان استان همدان، ۱۹/۴/۸۳ معارف قرآن، ص. ۷۶۱٫

۲٫بیانات رهبر انقلاب در جمع کثیری از مردم قم ۱۹/۱۰/۷۹، معارف انقلاب، ص. ۵۵۶٫

  1. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم قم در سالگرد ۱۹ دی در ۱۹ دی ۱۳۸۸ به نقل از انقلاب اسلامی در بوته آزمون، ص. ۶۸۶٫
  2. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرمانده و پرسنل نیروی هوایی ارتش در نوزدهم بهمن ۱۳۸۸٫
11آوریل/22

پیش‌گویی وقوع انقلاب اسلامی ایران؛ ابهام یا واقعیت؟

اشاره:

در سخنرانی اخیر ۱۹ دی ۱۴۰۰ رهبر معظم انقلاب اسلامی امام خامنه‌ای«حفظه‌الله» به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد قیام مردم قم، ایشان نکته‌ای را در مورد عدم پیش‌بینی وقوع انقلاب اسلامی ایران توسط مقامات آمریکایی بیان فرمودند. در این نوشتار تلاش شده در حد ایجاز و اختصار به این موضوع پرداخته شود.

 پس از ظهور انقلاب جهانی اسلام، آیین آن توسط ائمه اطهار«ع» جانشینان راستین پیامبر گرامی«ص» و علمای اسلام با زحمات و مشکلات فراوانی، به قیمت شهادت و شکنجه و زندانی شدن همه آنها در میان خفقان شدید و ظلم بسیار حکام جائر وقت، دست به دست گشت تا اینکه پس از گذشت۱۴۰۰ سال از تشکیل اولین حکومت جهانی اسلام در سرزمین وحی توسط نبی‌‌ مکرم اکرم«ص»، دوباره وجدان و ضمیر اسلامی مردم مسلمان جهان به‌ویژه ایران، توسط مردی از سلاله پاک پیامبر اسلام«ص» برانگیخته شد و طبقات مختلف و احیاناً متضاد مردم زیر پرچم رهبر انقلاب، در یک حرکت هماهنگ و منسجم برای پیروزی انقلاب اسلامی و براندازی استبداد خشن رژیم وابسته ستمشاهی پهلوی و کوتاه کردن دست استعمار قیام کردند.

وقوع انقلاب اسلامی در بهمن ماه ۱۳۵۷ هـ.ش رویدادی بود که کمتر کسی آن را پیش‌بینی می‌کرد، زیرا کشور ایران در وضعیتی بود  که هیچ‌ یک از نظریه‌‌‌پردازان، سیاستمداران و دستگاه‌های جاسوسی‌‌ غرب، به‌ویژه قدرت‌های سلطه‌گر وقوع آن‌ را نه تنها پیش‌بینی نمی‌کردند، بلکه به طور کاملاً منتفی می‌دانستند. امام خامنه‌ای در بیانات خود در دیدار مردم قم در ۱۹/۱۰/۱۳۹۴، خطاب به ملت ایران در باره عدم پیش‌گویی پیروزی انقلاب اسلامی ایران توسط نظام سلطه جهانی، به‌ویژه آمریکا ‌فرمودند:‌

«پیروزی انقلاب بر حسب محاسبات متعارف دنیا امر محالی بود و هیچ ‌کسی باور نمی‌کرد که در کشوری مثل ایران با حساسیتی که قدرت‌های استکباری روی آن داشتند واستراحتگاه صهیونیست‌ها و محل حضور مستشاران آمریکایی و جایی بود که بیگانگان در آن احساس آرامش و آسایش می‌کردند، [چنین واقعه‌ای رخ بدهد.] تقریباً ده روز قبل از نوزدهم دی ۱۳۵۶ رئیس‌جمهور آمریکا در تهران در سخنرانی‌ای گفت که ایران جزیره‌ ثبات است؛ این‌ جوری روی این کشور حساب می‌کردند.

در چنین جایی و  در چنین کشوری با چنین حکومت سرکوبگر و ظالمی که بی‌محابا با مردم روبه‌رو می‌شد و با سایه‌ سنگین آمریکا بر سر این کشور، به‌حسب محاسبات عادی محال بود که یک انقلاب بر مبنای دین، اعتقاد دینی و ایمان مردم، به دست مردم و با رهبری مرجع تقلید و روحانی شاخص به پیروزی برسد.

لذا هیچ دستگاه اطلاعاتی‌ای  در دنیا نتوانست حدس بزند که این اتّفاق خواهد افتاد؛ چون اصلاً با محاسبات عادی جور در نمی‌آمد که در چنین کشوری، چنین انقلابی رخ بدهد و ناکام هم نشود. – حالا عرض خواهم کرد که در مقایسه‌ با بعضی حوادث دیگر، این کشور انقلاب نظام درست کند، نظام‌سازی کند، جمهوری اسلامی به وجود بیاید و این جمهوری اسلامی همین‌ طور بماند و روزبه‌روز قوی‌تر، ریشه‌دارتر و ستبرتر بشود. هیچ قاعده‌ و محاسبه‌ مادّی‌ای چنین چیزی را قبول نمی‌کرد و ممکن نمی‌دانست، امّا شد.

همین نشان‌دهنده‌ آن است که بر این عالم کَون و عالم وجود، قوانینی حاکمند که اهل ماده، آن قوانین را نمی‌شناسند و نمی‌بینند: «سُنَّهَ‌اللهِ فِی الَّذینَ خَلوا مِن قَبل»(۱) و در جای دیگر: «سُنَّهَ‌اللهِ الَّتی قَد خَلَت مِن قَبل» (۲). سنت خدا یعنی قوانین الهی. مثل قوانینی چون قانون جاذبه، قانون ستارگان، آمد و رفتِ ماه و خورشید در شبانه‌روز که قوانین طبیعی هستند، در عالم و در سر تا سر این کَون عظیم هم در جوامع انسانی وجود دارند که اهل ماده با چشم‌های کم‌سو نمی‌توانند درک کنند، اما وجود دارند.

وقتی ما زمینه‌ی این قوانین را به دست خودمان فراهم کردیم، خدای متعال قانون را محَکَّم می‌کند. آتش سوزندگی دارد، باید شما زمینه را فراهم و آتش را روشن کنید. حال اگر جسم غیرمرطوب را روی آتش بگیرید، آتش خواهد گرفت. شما زمینه را فراهم کنید، قانون طبیعی کار خودش را خواهد کرد. باید زمینه را فراهم کرد و ملت ایران این زمینه را فراهم کرد. این حرف‌ها را بزرگان ما گفته‌اند، هم قرآن مکّر فرموده، هم در کلمات ائمّه«ع»، در کلمات رسول خدا«ص» وجود دارند. «فَلَمّا رَأَی اللهُ صِدقَنا اَنزَلَ بِعَدُوِّنَا الکَبتَ وَ اَنزَلَ عَلَینا النَّصر»(۳) امیرالمؤمنین«ع»  می‌فرمایند: «صادقانه وارد میدان شوید و ایستادگی بکنید، خدای متعال دشمن شما را سرکوب خواهد کرد و به شما نصرت خواهد داد. این قاعده‌ کلی و قانون است. این قاعده در انقلاب تحقق پیدا کرد. مردم صادقانه وارد میدان شدند و ایستادگی کردند.»(۴)

جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا، وقوع انقلاب اسلامی ایران را نه تنها پیش‌بینی نکرد، بلکه در باره اوضاع ایران آن زمان گفت: «ایران همچون جزیره‌ای با ثبات در یکی از بحرانی‌ترین مناطق جهان است.»(۵)

تحلیل‌گران سازمان سیا نیز یک سال قبل از شروع انقلاب اسلامی ادعا کردند: «ایران نه تنها در وضعیت انقلابی نیست، بلکه در حالت پیش از انقلاب هم به سر نمی‌برد.»(۶)

پروفسور حمید مولانا در این باره می‌گوید: «غیر از یکی دو نفر در غرب، از جمله این حقیر و پروفسور حامد الگار از دانشگاه کالیفرنیا، نه کسی انقلاب اسلامی ایران را پیش‌بینی و نه تا آخر ماه‌های سقوط رژیم شاه به انقلابی بودن این نهضت و جنبش عظیم مردم ایران اذعان کرد. جیمز بیل و مارین زونیس از دانشگاه‌های تگزاس و شیکاگو که چندین کتاب درباره رژیم شاهنشاهی نوشته و بارها به ایران مسافرت کرده بودند؛ تا پاییز سال ۱۳۵۷ شمسی از به کار بردن لغت انقلاب و انقلاب اسلامی درباره تظاهرات و اعتراضات و اعتصابات وسیع ایران ابا داشتند. فرد هالیدی از دانشگاه لندن در کتابی که چند ماه قبل از انقلاب و پیروزی آن درباره ایران نوشته بود حتی یک پاراگراف هم در باره انقلاب اسلامی در این کتاب ذکر نکرد.

کتاب «راهنمای کشور ایران» که از طرف دولت ایالات متحده آمریکا دقیقاً همزمان با انقلاب اسلامی ایران برای دستگاه‌های دولتی و استفاده عموم در بیش از ۴۰۰ صفحه منتشر شد، اسمی از امام خمینی(ره) نبرد و از ایران به‌عنوان جزیره‌ای باثبات در تلاطم دریای سیاسی خاورمیانه یاد کرد. میشل فوکو، روشنفکر و فیلسوف فرانسوی به‌قدری از انقلاب ایران بهت‌زده شده بود که برای درک آن، به نمایندگی یکی از جراید کشور خود به تهران سفر کرد.اریک رولو، خبرنگار و نویسنده روزنامه لوموند پاریس تنها روزنامه‌نگار غربی بود که نوشته‌هایش در مورد ایران و انقلاب اسلامی به واقعیت نزدیک‌تر بود.(۷)

در خصوص عدم پیش‌بینی انقلاب اسلامی ایران توسط آمریکا و دیگر کشورهای غربی، یکی از پژوهشگران و دیپلمات‌های سابق انگلیس به نام «مایکل ایکس ورثی» نیز که مدیر مرکز مطالعات ایران در دانشگاه اکستر است، در کتاب خود با نام «ایران انقلابی: تاریخ انقلاب اسلامی» می‌نویسد: «انقلاب پیچیده ایران زمانی رخ داد که سفارتخانه‌های آمریکا و انگلیس خیال می‌کردند هیچ تهدیدی متوجه ثبات در ایران نیست.»

محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، در سال ۱۳۵۰/۱۹۷۱ درکنار آرامگاه بنیان‌گذار پادشاهی ایران گفت: «کوروش آسوده بخواب؛ زیرا که ما بیداریم.»

این ‌گونه سخن گفتن، چنین تصوری را ایجاد می‌کرد که خاندان پهلوی، سلسله‌ای محبوب است که الگوی پادشاهی هخامنشی را دنبال می‌کند. با این‌ حال در کمتر از یک دهه، مردم ایران حکومت شاه را تحت رهبری آیت‌الله روح‌الله خمینی سرنگون کردند.(۸)

اما به‌رغم این دیدگاه غیرواقع‌بینانه نظریه‌‌پردازان سیاسی و کارشناسان اطلاعاتی غربی، حدود ۱۴۰۰ سال پیش از انقلاب اسلامی ایران، حضرت باری‌تعالی در قرآن مجید و پیامبر گرامی اسلام«ص» و ائمه هدی«ع» از وقوع آن خبر داده بودند.

در قرآن کریم آیاتی وجود دارند که بنا به نظر پیامبر گرامی اسلام«ص» و برخی ازائمه اطهار«ع» و اعتقاد بسیاری از علما و مفسرین، با توجه با شواهد و قرائن موجود، در مورد انقلاب اسلامی نازل شده و به پیروزی و تداوم این انقلاب و نیز تجدید حیات اسلام به دست ایرانیان بشارت داده‌اند. بنابراین می‌توان گفت که با تطبیق ویژگی‌ها و صفات ذکر شده در آن آیات،احتمالاً می‌توان یکی از مصادیق آیات مزبور را انقلاب اسلامی دانست.

با آنکه قرآن کریم معجزه جاوید پیامبر«ص»است و در هر زمان و نسلی تازگی دارد؛ با این وصف از جمله معجزه‌های همیشه تازه‌ پیامبر گرامی اسلام«ص»، خبرهایی هستند که توسط آن حضرت از آینده زندگی انسان‌ها و خط سیر اسلام تا فرا رسیدن زمان بازگشت اسلام(موعود) بیان شده است. عصری که خداوند دین خود را بر تمام ادیان و مکاتب جهان بر خلاف خواست مشرکان و کافران پیروز می‌گرداند.

رسول گرامی اسلام«ص» خبر از وقوع انقلاب اسلامی را به رهبری فردی به نام روح‌الله که همان امام خمینی(ره) است داده بودند. حضرت امام محمدباقر«ع» در این باره که در احادیث متعدد ذکر شده می‌فرمایند:

«أَقْبَلَ أَبُو بَکرٍ وَ عُمَرُ وَ الزُّبَیْرُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ جَلَسُوا بِفِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله و علیه وآله فَخَرَجَ إِلَیْهِمُ النَّبِیُّ ص فَجَلَسَ إِلَیْهِمْ فَانْقَطَعَ شِسْعُهُ فَرَمَی بِنَعْلِهِ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَنْ یَمِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ قَوْماً مِنَّا عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ ثِیَابُهُمْ مِنْ نُورٍ تَغْشَی وُجُوهُهُمْ أَبْصَارَ النَّاظِرِینَ دُونَهُمْ قَالَ أَبُو بَکرٍ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکتَ فَقَالَ الزُّبَیْرُ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکتَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکتَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ هُمْ قَوْمٌ تَحَابُّوا بِرَوْحِ اللَّهِ عَلَی غَیْرِ أَنْسَابٍ وَ لَا أَمْوَالٍ أُولَئِک شِیعَتُک وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ یَا عَلِیُّ (علیه السلام)»(۹)

«در یکی از روزها عمر و ابوبکر و زبیر بن عوام و عبدالرحمن بن عوف در منزل رسول اکرم‌«ص» جمع شدند. پیامبر«ص» در جمع آنان نشستند در حالی که نعلین آن حضرت پاره شده بود و آن را به علی«ع» دادند تا تعمیر کنند. در این حالت فرمودند: «گروهی از ما در طرف راست عرش خدا بر منبرهایی از نور قرار دارند. صورت‌ها و لباس‌هایشان نورانی است. ابوبکر و زبیر و عبدالرحمن سئوال کردند اینها چه کسانی هستند؟ رسول اکرم«ص» سکوت کردند. سپس حضرت علی«ع» پرسیدند: «یا رسول‌الله! اینها چه کسانی هستند؟» رسول خدا«ص» فرمودند: «آنها کسانی هستند که به واسطه روح‌الله دوست هم و متحد می‌شوند بدون اینکه اغراض مادی یا خویشاوندی داشته باشند و آنها شیعیان تو هستند ای علی و تو امام آنها هستی.»

در این حدیث به نام معمار بزرگ انقلاب در کلام رسول خدا«ص» تصریح شده است. روزگارانى سپرى مى‌شود و پیشگوئى پیغمبر اکرم«ص» به وقوع مى‌پیوندد و ایران پایگاه تشیع و ایرانى با اعتقاد به امامت على«ع» و اولاد معصومین‌ایشان«ع» ساخته و بعد از قرن‌ها این معجزه پیامبر«ص» آشکار مى‌شود.

اما نقطه اوج این پیش‌گوئى از آینده در این بخش از حدیث شریف است که محوریت پیوند عاشقانه این قوم را«روح‌الله» معرفى مى‌کند: «هم قوم تحابوا بروح‌الله». آیا روح‌الله کنایه از رحمت خدا، دین خدا، علم خدا یا خلفای الهى به‌گونه‌ای است که علامه مجلسى در ذیل حدیث بیان کرده است یا تصریح به نام شخصى به نام «روح الله» است.

البته تا زمانى که شخصى به این نام پا به صحنه وجود نگذاشته بود و تا عصر علامه مجلسى و تا قبل از امام خمینی در عصر حاضر که اصولاً در بین بزرگان و عالمان نقش‌آفرین دینى، چنین نامى شناخته نشده بود، اگر کسى مى‌خواست روح‌الله را معنى کند ناچار بود آن را کنایه از معانى دیگر بداند. اما آنگاه که روح‌الله در میان «قَومٌ مِنّا» و از پایگاه تشیع و ایمان به امامت على«ع» محور وحدت و محبت الهى قرار مى‌گیرد و فراتر از مرزهاى ملى‌گرائى و مادی‌گرائى «مِن غَیرِ اَنساب وَ لااَموال», پرچمدار دین الهى می‌شود و نقاب از چهره نورانى اسلام ناب محمدى مى‌گشاید، آیا معنى واضح‌تر و گویاترى از امام خمینى براى «روح‌الله» مى‌توان ارائه کرد؟

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫از جمله سوره‌ احزاب، بخشی از آیه‌ ۳۸؛ «… [این‌] سنت خداست که از دیرباز در میان گذشتگان معمول بوده…»

۲٫سوره‌ فتح، بخشی از آیه‌ ۲۳؛ «سنت الهی از پیش همین بوده.»

۳٫نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۵۶

۴٫http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=31906

۵٫محمدی، منوچهر؛ «بازتاب انقلاب اسلامی در جهان»، (تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول ۱۳۸۵)ص.۲۰۴

۶٫همان، ص.۱۵

۷٫مولانا، حمید؛ «شناخت انقلاب اسلامی ایران»، کیهان، ۱/۱۱/۱۳۸۸، ص.۱۶

۸٫کیهان، ۱۶/۱۲/۱۳۹۱، ص۲، به نقل از هفته نامه اکونومیست.

  1. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج.۶۸، ص.۱۳۹، باب.۱۸، ح.۸۰؛ بحارالانوار، ج.۵، (بیروت: مؤسسه الوفا)ص.۱۳۹؛ ابن‏ماجه، محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق ابراهیم عطوه عوض، (بیروت: دار احیاء التراث العربى، بى‏ تا)، ج.۲، ص. ۱۳۶۸، ب. ۳۴، ح. ۴۰۸۸؛ علی ‌بن حسام‌الدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج.۱۲، (بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.)، ح ۳۸۶۵۷؛ علی ‌بن زین‌العابدین حائری یزدی، الزام الناصب، مصحح: علی عاشور، الجزء الثانی،(بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات،۱۴۲۲ق) ص.۱۴؛ عمادالدین طبری آملی، بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، تحقیق: جواد القیومی الاصفهانی ج.۲، (قم : جماعه المدرسین فی الحوزه العمیه بقم موسسه النشر الاسلامی ، ۱۴۲۰ق/۱۳۷۸) ص.۱۶۳

 

11آوریل/22

راز امیدواری ما به آینده‌ نظام اسلامی و وظیفه‌ تاریخی روحانیت

بحث در دینداری ملت ایران است در مقایسه با قبل از انقلاب و در نسبتی که مردم ما با روحانیت داشته‌ و در حال حاضر دارند و امیدی که باید به آینده نظام اسلامی داشت. در این زمینه تأمل  در موارد زیر شایسته است:

۱٫آیا با نسلی روبه‌رو هستیم که به جهت سیاسی‌شدنِ دین، از دین و روحانیت فاصله گرفته است و یا با نسلی روبه‌رو هستیم که در جهان جدید، با امید به اسلام و با انتظار از روحانیت به دنبال نگاهی فاخرتر و عمیق‌تر نسبت به اسلام و انسان و انقلاب اسلامی است؟ در جواب به این سئوال کافی است پای صحبت نسل جدید بنشینیم، نسلی که متوجه جهانی‌بودن خود شده و خود را در وسعت جهانی‌اش دنبال می‌کند، نمی‌خواهد سکولار باشد و لذا به جامعه‌ای می‌اندیشد که در عین آنکه او را در جهان حاضر می‌کند، جوابگوی وجود قدسی او نیز هست.

اعتراض این جوان از آنجایی شروع می‌شود که ما او را یا دعوت به حضور محدود گذشته و سنت دیروزین می‌کنیم و یا در حضور جهانی‌اش وجوه قدسی او را آن ‌گونه که شایسته‌ انسان جهانی شده است، با او در میان نمی‌گذاریم. در حالیکه روایات ما متذکر انسان آخرالزمانی هستند، یعنی انسانی که ظرفیت درک عمیق‌ترین معارف توحیدی را دارد.

حضرت سجاد«ع» در مورد بشر آخرالزمان می‌فرمایند: «خداى عزّوجلّ مى‏دانست که در آخرالزمان مردمانى مى‏آیند بسیار عمیق، لذا سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَد» و آیاتى از سوره حدید را تا «وَ هُوَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور» فرو فرستاد و هرکه ماورای آنها را خواهد هلاک شود.(۱)

انسان‌های آخرالزمانی که روایت فوق متذکر آنهاست، متوجه می‌شوند که چگونه از طریق اسلام می‌توانند به ابعاد آخرالزمانی و حضور جهانی خود دست یابند و لذا نه‌تنها از اسلامی که سیاست را نیز تغذیه می‌کند خسته نمی‌شوند، بلکه شاهد خواهیم بود که برای پاسخگویی به ظرفیت آخرالزمانی خود ضمن فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه، به حوزه‌های علمیه رجوع می‌کنند تا ضمن تغذیه ابعاد مختلف وجودی خود، توانایی‌های اسلامی را که حضرت امام خمینی متذکر آن بودند، به بشر بشناسانند تا معلوم شود اسلامِ منهای سیاست نه اسلامش اسلام است و نه سیاستش متعالی و انسانی است. حاصل سیاست جدای از دیانت دو جنگ جهانی اول و دوم ‌بود و کینه‌ای که در این نوع سیاست درانسان‌ها نهادینه شد.

پس بحث در ظرفیت بیشتر نسلی است که در این تاریخ به میدان آمده و انتظار بیشتری از روحانیت دارد که همانا پاسخگوئی به نیازهای اصیل اوست که عموماً روحانیت از عهده آن برمی‌آید.

  1. ۲. بعضاً گفته می‌شود که عامه مردم از وضع موجود راضی نیستند و این را به حساب روحانیت می‌گذارند و رابطه میان مردم و روحانیت دیگر مثل گذشته نیست. در اینکه‌ در بعضی از موارد این انگاره صحت دارد، بحثی نیست، ولی آیا ما توانسته‌ایم این موضوع را به شکلی پدیدارشناسانه ارزیابی کنیم؟ آیا وقتی دشمنان اسلام متوجه راز ماندگاری این ملت در تعلّق مردم به اسلام و روحانیت شدند، تلاش نکردند تا این نسبت را به هم بزنند؟ و آیا جز آن است که دشمن با برجسته ‌کردن ضعف‌هائی که در بعضی از روحانیون بوده و هست و تعمیم آنها به کل روحانیون با این تصور که مردم می‌توانند بی‌نیاز از روحانیت زندگی خود را داشته باشند، همواره سعی کرده‌اند روحانیت را از چشم مردم بیندازند؟ حال باید پرسید چاره‌ کار چیست؟ امام خمینی(ره) از یک طرف مکرراً به روحانیون متذکر می‌شدند که باید زیّ‌طلبگی داشته باشند تا مردم متوجه باشند که این قشر، دین را بهانه دنیاداریِ خود نکرده‌ان، و از طرف دیگر به مردم متذکر می‌شدند که اسلام منهای روحانیت، یعنی اسلام منهای اسلام؛ زیرا در دستگاه روحانیت است که ذیل رهنمودهای اهل‌بیت«ع» و با روش‌های علمیِ دقیق می‌توان به ابعاد اصیل اسلام دست یافت و اسلام را به معنای واقعی آن کاربردی و وارد زندگی کرد.

اینجاست که همه متفکران جامعه وظیفه دارند این موضوع را به‌ شکلی پدیدارشناسانه بررسی کنند تا به جای مقصر دانستن نظام اسلامی، از یک طرف متوجه فتنه‌های دشمنان باشیم و از طرف دیگر روحانیت نیز با توجه به حساسیت زمانه، با خودآگاهی بیشتر در این تاریخ ورود کنند.

۳.توجه به این نکته تا بدانجا مهم است که رهبر معظم انقلاب در سخنان اخیر خود با مردم قم این‌گونه فرمودند:

«یکی از کارهایی که امروز به‌شدت در برنامه‌ریزی‌های دشمنان انقلاب و دشمنان نظام جمهوری اسلامی مطرح است، حساسیت‌زدایی نسبت به اصول و بنیان و مبانی انقلاب است. می‌خواهند این حساسیت را به‌تدریج کم کنند.» با توجه به همین تبلیغات است که به گفته‌ ایشان، گاهی حرف بعضی از افراد را که نه حرفشان و نه فکرشان ارزش دارد، برجسته می‌کنند تا اصول انقلاب را زیر سئوال ببرند، اصول انقلابی که راز ماندگاری ما در این تاریخ و عامل بقای نظام جمهوری اسلامی ایران است. نظامی که مظهر اعتقاد دینی مردم است و ناشی از نگاه انقلابیِ برخاسته از دین به مسائل جاری جهان و کشور است.(۲) اگر با دقتی پدیدارشناسانه به پدیده تاریخیِ انقلاب اسلامی بنگریم، به نظر می‌آید عالمانه‌ترین تعبیر برای رخداد انقلاب اسلامی را در جمله فوق می‌یابید که فرمودند: «نظام جمهوری اسلامی مظهر اعتقاد دینی مردم و ناشی از نگاه انقلابیِ برخاسته از دین به مسائل جاری جهان و کشور است.» این یعنی انقلاب اسلامی در مواجهه با مسائل جاری جهان ظهور کرده تا ما بتوانیم در این برهه از تاریخ که دوران سیطره سکولاریسم است، هویت قدسی و معنوی خود را حفظ کنیم. بدیهی است که برای این کار، تکنوکرات‌ها و مهندسین کافی نیستند و باید روحانیون به عنوان انسان‌های بصیر و هوشیاری که متوجه امر قدسی بشر امروز هستند، در صحنه حضور داشته باشند. دشمنان نظام جمهوری اسلامی این را بر نمی‌تابند و وظیفه متفکران جامعه است که متذکر این امر مهم به مردم باشند که نباید در میدانی بازی کنند که دشمنان اسلام طراحی کرده‌اند.البته روحانیون نیز باید متوجه رسالت عظیم و وظیفه تاریخی خود باشند، زیرا در تاریخی قرار دارند که بشرِ جدید برای معنا بخشیدن به خود به اسلامی نیاز دارد که به ابعاد عمیقِ وجود جواب بدهد و مردم چون می‌دانند اسلام توان چنین جوابگویی‌ها را دارد و ارائه معارفی آن‌چنان عمیق را از روحانیت انتظار دارند، بعضاً معترضند که چرا روحانیت کوتاهی می‌کند، پس اعتراضشان به خاطر انتظارشان است و نه به دلیل ناامیدی‌شان. گفت:

اگر با دیگرانش بود میلی

چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟

به گفته آقای رحیم‌پور ازغدی: «برخی‌ می‌گویند از وقتی انقلاب شد روحانیت احترامش کم شد، اصلاً چنین نیست. قبل از انقلاب روحانیت جرئت حرکت در خیابان را نداشت. اصل اسلام محترم نبود، چه‌برسد به روحانیت. برخی طلبه‌ها می‌گویند به ما بی‌احترامی می‌کنند و فحش می‌دهند، خب خیلی از انبیاء را مسخره می‌کردند. تو باید به وظیفه‌ات عمل کنی، حتی اگر فحش بدهند. رهبری فرمودند: «از امام پرسیدم کی به فکر تشکیل حکمرانی دینی افتادید؟ ایشان فرمودند: هیچ وقت. من همیشه فکر می‌کردم در هر شرایط تکلیف من چیست؟ گفتم یا مرا می‌کشند که به تکلیفم عمل کرده‌ام یا پیروز می‌شوم و اقبال مردمی بیشتر می‌شود و وظیفه من هم بیشتر می‌شود. اگر می‌توانی قدرت را از فاسدین بگیری این وظیفه توست و هر بخش از اسلام را بیشتر بتوانیم ترویج کنیم باید دنبال آن برویم و این اصل حکمرانی دینی در دوران غیبت است.»(۳)

۴٫آیا جز این است که در تشییع پیکر مبارک شهید حاج قاسم سلیمانی مردم نشان دادند شدیداً به دنبال اسلامی هستند که حاج قاسم سلیمانی نماد آن بود؟ حاج قاسمی که فرمود: «امروز قرارگاه حسین‌ بن‌ علی«ع» ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حَرَم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند.».

برای تضعیف جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، باید مردم را از روحانیت و روحانیت را از مردم جدا کرد، در حالی‌ که به گفته رهبرمعظم انقلاب، هرگاه حرکت عظیمی توسط مردم انجام شده، پای یک عالِم دینیِ شجاع و مبارز و سیاست‌شناس در میان بوده؛ از این جهت باید مواظب بود به بهانه ضعف بعضی از روحانیون اتصال بین مردم و روحانیت که راز ماندگاری این ملت است، گسسته نشود، به‌خصوص که اکثر بالاتفاق طلبه‌هایی که امروزه وارد حوزه‌های علمیه شده‌اند، جوانانی فرهیخته و دلسوز و با استعداد هستند که از سر دلسوزی و تعهد و احساس وظیفه وارد حوزه‌های علمیه شده‌اند تا بتوانند در راستای خدمت به مردم در بستر احیای دیانت نقشی را ایفا کنند.

غفلت از این رخدادِ مهم، غفلت از آینده درخشانی است که خداوند برای ایران اسلامی اراده کرده است. ایرانی که نه از گردونه علمِ مطرح در این تاریخ عقب بماند و نه گرفتار سکولاریسمی شود که منجر به نیست‌انگاری بشر جدید شده است.

۵٫رهبر معظم انقلاب در باره ضرورت توجه به اصول انقلاب و ریشه مشکلاتی که با آنها روبه‌رو هستیم متذکر امر مهمی می‌شوند که توجه به آن موجب تفکر در باره وضع موجود می‌شود:

«این را هم بدانیم که تصور اینکه این اصول برای مردم و کشور و آینده سودمند نیست، تصوری بسیار غلط و خلاف واقعیت و بی‌انصافی محض است. ما در کشورمان در این ۴۳ سال هرجایی که پیشرفت و حرکت موفق و دست بازی داشته‌ایم، ‌جایی بوده که افراد انقلابی با روحیه و مجاهدت فعّال و وارد میدان شده‌ و کار کرده‌اند و پیش رفته‌ایم.

ما در زمینه پیشرفت‌های علمی، صنعتی، فنّی، سیاسی و بخش‌های گوناگون، در ‌جاهایی که افراد مؤمن، آگاه،انقلابی وارد میدان شدند، پیشرفت کردیم؛ امّا هرجا کار زمین مانده، انسان نگاه که می‌کند، می‌بیند پای فرصت‌طلبی‌ها، فساد، اشرافی‌گری و نگاه و حرکت‌های غیرانقلابی در میان است. اینهاست که موجب می‌شود کارها روی زمین بمانند و پیشرفت نکنند. بنابراین پایبندی به اصول انقلاب، مسلّماً یکی از مهم‌ترین وسایل و ابزارهای پیشرفت کشور و ملت است(۴)

البته در این راستا نباید از سعه‌صدری که همواره عامل پیشرفت اسلام و خنثی‌شدن فتنه دشمنان شده، غفلت کرد. توجه به سخنان رهبر معظم انقلاب خطاب به علما و روحانیون خراسان شمالی در این زمینه کارساز است: «خودتان را مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانون‌های فرهنگی هنری بروید و با روی خوش، سماحت و مدارا پذیرای جوان‌ها باشید. فرمود: «و سنّه من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراه النّاس»؛ مدارا کنید. ممکن است ظاهر زنندهای داشته باشد. داشته باشد. بعضی از همین‌هایی که در استقبالِ امروز بودند…خانم‌هایی بودند که در عرف معمولی به آنها می‌گویند «خانم بدحجاب». اشک هم از چشمش دارد می‌ریزد. حالا چه کنیم؟ ردش کنیم؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است. جان، دلباخته به این اهداف و آرمان‌هاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقص‌های این حقیر باطن است؛ نمیبینند.

«گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم  

آیا تو چنان که می‌نمایی هستی؟» 

ما هم نقص داریم، او هم نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهی از منکر هم می‌کند. نهی از منکر با زبان خوش نه با ایجاد نفرت. بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید.»(۵)

  1. با توجه به نکات فوق آیا جز این است که ریشه مشکلات، عدم تأکید بر اصول انقلاب و غفلت از افراد فرصت‌طلب است؟ و آیا وظیفه همه آحاد کشور به‌خصوص روحانیت، توجه‌دادن به این امور مهم نیست؟ گله مردم از روحانیت به این دلیل است که انتظار دارند آنها در این امور پیشتاز و از این طریق موجب امیدواری جوانان به آینده‌ای باشند که مسلّماً امیدوارکننده‌ است؛ زیرا در این تاریخ، اسلام در جلوه انقلاب اسلامی توانایی جوابگویی به همه ابعاد بشر آخرالزمانی را دارد و به گفته رهبر معظم انقلاب در مورد اسلام: «عرصه فعالیت این دین، تمام گستره زندگی بشر است، از اعماق قلب آن تا مسائل اجتماعی، سیاسی، بین‌المللی و مسائلی که به مجموعه بشریت ارتباط دارند.»(۶)

موضوع فوق در بادی امر وظیفه روحانیت است و وقتی مردم متوجه شوند که روحانیت چه گوهرهای گرانمایه‌ای را در دست دارد، مسلّماً تبلیغات دشمن علیه روحانیت خنثی خواهند شد، همان‌‌طور که تا به‌حال دشمنان انقلاب ناکام مانده‌اند.اکثر مردم احترام خاصی برای روحانیت قائلند و البته انتظاراتی دارند که وظیفه روحانیت را سنگین می‌کند؛ چون مردم می‌خواهند آنها نمونه‌های صبر و عدل و اخلاق باشند و از این طریق مسلماً آنچه به عنوان سوءفهم پیش آمده رفع می‌شود. از آن مهم‌تر توجه به آینده نزدیکی است که بشریت پس از سرخوردگی از نظام‌های سکولار و افول آمریکا به امور معنوی و شریعت الهی رجوع می‌کند؛از این جهت طلاب جوان باید با جدیت تمام خود را آماده شرایطی کنند که به آنها رجوع می‌شود.

۷٫آیا جز این است که ایران معاصر با انقلاب اسلامی و حضوری که در جهان دارد، باید مسئله مهم ما شود؟ حضور در این فضا به ما امکان می‌دهد تا در باره ایران فکر کنیم. البته ایران بیرون از جهان جدید نیست؛ هر چند در ایرانِ انقلاب اسلامی با پدیده‌های ویژه‌ای روبه‌رو هستیم که مربوط به سطوح آگاهیِ ما به تاریخی هستند که در آن حاضریم و اگر چه در ابتدای راه هستیم، ولی به چشم‌اندازی نظر داریم که بسی امیدوارکننده است.

۸٫حافظه جمعیِ تاریخیِ ما به یک معنا رمز وجودی ماست که در صحنه‌های خاصی ظاهر می‌شود. هر چند ممکن است که حافظه جمعی در ظاهرِ ملت پیدا نباشد، ولی دیدیم که در رخداد شهادت حاج قاسم سلیمانی ظاهر شد که حاکی از آن بود که انقلاب اسلامی توانسته است ورای نقش رسانه‌های جهان مدرن، متذکر وجدان عمومی ملت‌ باشد. این پدیده در عکس‌العمل مردم به شهادت حاج قاسم سلیمانی مشاهده شد و نشان داد در عین سیطره رسانه‌های جهان مدرن، می‌توان به انسانی دیگر و جهانی دیگر فکر کرد و این رمز وجودی انسان‌های این دوران و آغازی نوین است. رویدادی برای حضور در آینده تاریخ و البته در بستر نظر به انسان‌های فرهیخته گذشته که منشأ بودنِ امروز ما بوده‌اند.

همه اینها نشانه راز امیدواریِ ما به آینده نظام اسلامی و وظیفه تاریخی روحانیت در این عصر و برای این نسل است.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫الکافى، ج.۱، ص.۹۱

۲٫رهبر معظم انقلاب ۱۹/۱۰/۱۴۰۰٫

  1. https://www.hawzahnews.com/news/1002094
  2. ۱۹/۱۰/۱۴۰۰٫

۵٫یانات ۷/۰۷/۱۳۹۱٫

۶٫بیانات در دیدار مهمانان کنفرانس اسلامی.

11آوریل/22

بحران اوکراین فرصت‌ها و تهدیدات پیش‌روی جامعه جهانی

اوکراین از جمله کشورهایی است که به‌طور تاریخی جزء حوزه نفوذ روسیه به شمار می‌رود.

این کشور علاوه بر قرابت فرهنگی و زبانی، تاریخ نسبتاً مشترکی نیز با روسیه دارد.

اما اهمیت اوکراین برای کرملین فراتر از مسائل فرهنگی بوده و به همین دلیل روسیه همواره سعی دارد اوکراین را به عنوان یک منطقه حائل در برابر نفوذ کشورهای اروپای غربی حفظ کند.

اهمیت اوکراین را از چند بعد ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک، امنیتی و اقتصادی می‌توان بررسی کرد.

از جنبـه‌ی اقتصادی شرق اوکراین با توجه به خاک سیاه و بسیار مرغوبی که دارد به انبار غله اروپا اشتـهار دارد تا جایی که در جنگ جهانی دوم ارتش نازی پس از تصرف این مناطق از طریق قطار خاک آن را به آلمان منتقل می‌کرد؛ همچنین بسیاری از صنایع به جای مانده از اتحاد جماهیر شوروی مانند هواپیماسازی آنتونوف و تانک سازی مالیشف در شهر خارکف اوکراین قرار دارد.

از بعد امنیتی و ژئوپلیتیک اوکراین دروازه غربی روسیه است که فاصله آن از نقطه صفر مرزی تا مسکو ۵۰۰ و تا سن‌پترزبورگ۸۵۰ کیلومتر بوده در صورتی که به ناتو بپیوندد از طریق موشک‌های کوتاه و میان برد به راحتی می‌تواند مراکز مهم جمعیتی، صنعتی و تجاری روسیه را تهدید کند و به همین جهت بود که سران کرملین امنیت ملی خود را در اولویت دانستند و با علم به فشار سخت و سنگین و ایضا تحریم اقتصادی غرب حاضر نشدند از حمله به اوکراین عقب نشینی کنند.

نکته دیگری که در بحران اوکراین باید بدان توجه گردد نقش باندریست‌ها یا همان ملی‌گرایان افراطی این کشور در تحریک پوتین به حمله بود.

 

این گروه از پیروان استپان باندرا (فرمانده ارتش شورشیان اوکراین علیه شوروی در جنگ جهانی دوم که متحد هیتلر بودند) تشکیل شده است که به شدت با روس‌ها دشمن‌اند و نسبت به اقلیت‌های مذهبی و نژادی در اوکراین خشونت‌ورزی علنی دارند.

این گروه در دولت های پروشنکو و زلنسکی قدرت بیشتری یافته اند و چند وزارت خانه را در اختیار دارند .

پوتین سعی داشت با مذاکرات اوکراین را از پیوستن به با ناتو بازدارد زیرا پیوستن این کشور موجب همسایگی پیمان آتلانتیک شمالی با روسیه گشته و روس‌ها را دچار خفگی راهبردی می‌کرد.

همچنین ممکن بود گرجستان نیز تهییج و تشویق شود تا به ناتو بپیوندد و از جنوب نیز روسیه محاصره گردد.

در نتیجه پوتین امنیت را بر اقتصاد ترجیح داده و فرمان حمله به اوکراین را صادر کرد.

فرض روس‌ها این بود که قاطبه جامعه اوکراین در برابر حمله آن‌ها بی‌تفاوت خواهند بود و در نتیجه می‌توانند به راحتی و ظرف چند روز به کی‌یف رسیده و دولت زلنسکی و سیاست‌مداران غرب‌گرا را عوض کنند.

نکته مهم اینجاست که باید دانسته شود که روس‌ها قصد ماندن در اوکراین را نداشتند و ندارند زیرا نمی‌خواهند خود را به عنوان یک دولت اشغالگر نشان دهند بلکه هدفشان تغییر رژیم و روی کار آوردن یک دولت موافق روسیه است.

پیشروی روس‌ها در اوکراین برخلاف پیش‌بینی آنها کاملاً کُند انجام می‌گیرد؛ آنها اگر چه خارکف و کی‌یف را در محاصره دارند، اما مقاومت نیروهای اوکراینی که مجهز به تجهیزات پیشرفته ضد تانک و ضد هلیکوپتر هستند کار را برای نیروهای مهاجم به شدت دشوار کرده است.

روس‌ها قصد نداشتند اوکراین را به زمین سوخته تبدیل کنند تا به‌سان یک ارتش متجاوز با آنها برخورد شود لکن به ناچار برای نپذیرفتن شکست و تمام کردن کار دولت زلنسکی، مجبورند به هر شکل ممکن پیروز عرصه نبرد باشند.

 

پوتین در برابر ۲ مسیر قرار دارد؛ اول این که شکست را بپذیرد و عقب‌نشینی کند که به معنای مرگ سیاسی وی و تحقیر روس‌ها توسط اوکراینی‌ها و غرب است. پس او بدون تردید مسیر دوم را برمی‌گزیند و با هر ابزاری که در اختیار دارد سعی در تحمیل خواسته‌های خود خواهد نمود.

اما غرب نیز بیکار ننشسته است و در پی بالا بردن هزینه‌های روس‌هاست. آمریکا و اروپا هم تحریم‌ها را به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش داده‌اند و هم با تسلیح اوکراینی‌ها در حال گرفتن تلفات از نظامیان روسی هستند.

نکته مهم اینجاست که عاقبت کار چه خواهد شد؟

به اعتقاد نگارنده اگر جنگ یکسال هم طول بکشد پوتین ولو به قیمت استفاده از سلاح اتمی سعی در پیروزی در این جنگ خواهد داشت و اگر هم به زودی کامیاب گردد تازه شروع نبرد سیاسی، اقتصادی و شاید حتی نظامی او با سایر اقمار بلوک غرب خواهد بود.

این نبرد نظامی می‌تواند با لتونی، مولداوی و لهستان به بهانه‌های مختلف باشد. پوتین کینه شدیدی از متحدان آمریکا در اروپای شرقی برداشته و پس از اوکراین بعید نیست قصد گوشمالی آنها را نمایـد.

ولی جنگ کنونی در همین مدت هم تبعات سنگینی برای دوطرف در پی داشته است . قیمت گاز صادراتی از هر هزار دلار به ازای هر ۱۰۰۰ متر مکعب به مرز ۴۰۰۰ هزار دلار رسیده و قیمت نفت نیز به مرز ۱۴۰ دلار نزدیک می‌شود و ارزیابی‌ها از صعود بیشتر قیمت‌ها حکایت می‌کند.

بورس‌های شرق آسیا تا ۴ درصد رشد منفی در یک روز را تجربه کرده‌اند و پیش‌بینی می‌شود این روند ادامه یابـد.

در نتیجه به نظر میرسد آمریکا ناچار است که زمینه ورود ایران و ونزوئلا را به بازار نفت تسهیل کند تا متحدانش دچار تکانه‌های سنگین نشوند و دیگر این که هرچه سریعتر تنش‌ها بر سر موضوع هسته‌ای با جمهوری اسلامی را به حداقل برساند.

 

تا همینجای کار هم مشخص شده که دنیا تحمل جنگی جهانی را نخواهد داشت و بعید نیست چینی‌ها هم که دندان آمریکا را شمرده‌اند هرچـه سریعتر تکلیف تایوان را یکسره کنند.

مردم مکرراً می پرسند در نهایت چه خواهد شد که پاسخ واضح است؛ افزایش تنش‌ها و وقوع بحران و فاجعه برای اقتصاد دنیا.

نکته مهم اینست که متوجه باشیم که قرن بیست و یکم به قبل و بعد از حمله روسیه به اوکراین تقسیم خواهد شد؛ زیرا شکاف بین شرق و غرب را به شدت گسترش داده و تعارضات بین دو بلوک بیش از پیش عیان‌ خواهد شد.

بدون تردید رابطه آمریکا – اروپا و روسیه به سان گذشته نخواهد شد و دنیا جنگ سردی جدید را احتمالاً تجربه خواهد کرد.

البته نحوه پایان این جنگ نیز مهم است؛ اگر پوتین نتیجه دلخواهش را کسب نکنـد؛ افسانه شکست ناپذیری‌اش فرو ریخته و علاوه بر مشکلات داخلی، در خارج نیز اقتدارش دستخوش دگرگونی جدی می‌گردد و غربی‌ها با اعتماد به نفس بیشتری سعی در زدن ضربه به پیکر روسیه خواهند نمود.

اما اگر حاکم کرملین موفق از این بحران بیرون بیاید نه تنها نزاع فروکش نمی‌کند بلکه تسری بحران به سایر جمهوری‌های اروپای شرقی پیش‌بینی می‌شود.

اما اتفاقات اوکراین فرصتی طلایی برای جمهوری اسلامی ایران است تا از مدار تمرکز آمریکا خارج شود و بتواند اندکی با فراغ‌بال در مناطق پیرامونی‌اش به بازیگری و تعقیب منافع بپردازد.

حتی اگر لغو تحریم‌ها صورت نگیرد و مذاکرات هسته‌ای به نتیجه نرسد بازهم با توجه به افزایش قیمت نفت و نیاز بازار جهانی به نفت ایران (به دلیل تحریم نفت روسیه) فشارهای حداکثری تا حد زیادی از روی تهران برداشته خواهد شد.

 

پیش‌بینی افزایش درگیری شرق و غرب، عدم اجماع آنها در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران را کاملاً به اذهان متبـادر می‌نماید و به همین دلیل فعالیت بیشتر هسته‌ای و حتی حرکت به سمت اورانیوم ۹۰ درصدی نیز نه جنگی را به جمهوری اسلامی تحمیل خواهد کرد و نه قطعنامه‌ای را.

11آوریل/22

لطیفۀ خنده‌دار حقوق بشر آمریکایی!

اشاره:

حقوق بشر از سال  ۱۹۴۸ تاکنون قصه پر غصه‌ای در جهان داشته است و آمریکا به عنوان داعیه‌دار حقوق بشر با قرائت غربی آن در اقصی نقاط جهان فجایع بیشماری را مرتکب شده است. ایالات متحده آمریکا نماینده مکتب سرمایه‌داری غربی است که در آن اصالت با “سود” است. در لیبرالیسم “سود” دارای اصالت است. یعنی تمام کنش‌ها و واکنش‌ها معطوف به سود است. این موضوع بیانگر نوع اقتصاد در آمریکا نیز میباشد. از لحاظ سیاسی نیز همین مسئله در ایالات متحده دنبال می‌شود. راهبرد آمریکایی‌ها در جهان مبتنی بر کسب قدرتِ بیشتر است. از دید پایه‌گذاران مکتب لیبرالیسم، “قدرت” امری مقدس است و به همین دلیل با همه توان به دنبال آن هستند. در سیاست خارجی هم حزب جمهوری‌خواه و هم حزب دموکرات یک راهبرد مشابه دارند ولی با روش‌ها و تاکتیک‌های متفاوت؛ هر دو به دنبال قدرت نامحدود سیاسی و اقتصادی و منافع نامشروع بیشتر در جهان هستند. در سیاست داخلی این کشور هم رویه به همین شکل است یعنی دو جناح اصلی ممکن است در تاکتیک‌ها متفاوت باشند ولی تاریخ نشان داده که در نقض حقوق بشر هر دو به یک شکل عمل کرده‌ و به عنوان یک ابزار از حقوق بشر استفاده می‌کنند.

 

لطیفه خنده‌دار

ما در زمینه حقوق بشر از دنیا مطالبه جدی داریم، در عین حال دائماً باید از آنچه که ما را به آن متهم می‌کنند دفاع کنیم! غرب به رهبری آمریکا جای متهم و شاکی را عوض کرده است!

ادعای رعایت حقوق بشر توسط آمریکا، لطیفه‌ای خنده‌دار بیش نیست و این مردم دنیا هستند که باید از آمریکا رعایت حقوق بشر و حقوق انسان‌های بیگناه را مطالبه نمایند. موارد نقض‌ حقوق بشر توسط آمریکا در اقصی نقاط جهان، فهرست بسیار بلند بالایی را شامل می‌شود.

حاصل سال‌ها پژوهش محققین و اندیشمندان مستقل دنیا نشان می‌دهد که سه عنصر: «سیاست»، «قدرت» و «ثروت»، بر حقوق بشر و موازین حقوق بین‌الملل سیطره دارند.

 

معیارها و رویکردهای دوگانه

از نظر آمریکا، معیار حقوق بشر، وابستگی دولت‌ها به این کشور است و مهم نیست که حکام آن کشور در زمینه حقوق بشـر تابع قوانین بین‌المللی هستند یا خیـر. کما اینکه برای رسیدن به اهداف و منافع نامشروع  خود در منطقه، از عربستانی که بزرگ‌ترین ناقض حقوق بشر در جهان و آغازگر جنگ یمن است، حمایت می‌کنند!.

آمریکا دولت‌ها را به «خوب» و «بد» تقسیم کرده است. «دولت‌ خوب» یعنی دولت‌ همسو و وابسته به آمریکا و تحت حاکمیت آن و «دولت‌ بد» یعنی دولت‌ ناهمسـو و مستقل از آمریکا، و اگر در این کشورهای ناهمسـو کوچکترین مشکلی پیش بیاید، رسانه‌های غربی‌ جار و جنجال به راه انداخته و تمام شبکه‌های اجتماعی آنان یکپارچه قیام می‌کنند؛ در حالی که در کشورهای همسو با آمریکا، نقض‌ مکرر و جدی حقوق بشر با سکوت خبری این رسانه‌ها همراه است!.

کما اینکه نگاه این کشور به مقوله «حقوق بشر» نیز یک نگاه ابزاری است. و کشورها را به دو دسته «با آمریکا» و «علیه آمریکا» تقسیم کرده و کشورهای همسو و وابسته به خود را از هرگونه انتقادی در حقوق بشر مبـرا می‌داند و اگر نقض حقوق بشر در کشورهای «با آمریکا» به شکل گسترده هم صورت بگیرد، راهبرد آمریکا، سکوت مطلق است، اما حتی یک اتفاق کوچک در ایران به‌شدت بزرگنمایی می‌شود.

 

تروریست از نظر آمریکا

از نظر آمریکایی‌ها  اگر گروهی در راستای منافع نامشروع آنها اقدام کند و آلت دست آنها باشد ـ از جمله تروریست‌های جنایتکار داعش ـ از منظر آمریکا «تروریست‌ خوب» محسوب می‌شود، ولی اگر گروهی برای آزادی و استقلال جامعه‌اش مبارزه کند و اجازه ندهند آمریکا به منافع نامشروعش دست پیدا کند، «تروریست بد» و محور شرارت نامیده می‌شود!. ظاهراً جهان و کار جهان واژگونه شده است! داعش، گروه ساخته‌ی آمریکا به هر جنایت بی‌سابقه‌‌ی شنیعی دست می‌زند، اما ایران که مهم‌ترین کشوری است که به شکلی واقعی با تروریسم مبارزه کرده و خود قربانی تروریسم بوده، در جایگاه متهم می‌نشیند!. آمریکا با کمال وقاحت، حاج قاسم سلیمانی، سردار دل‌ها را که همواره در خط مقدم مبارزه با تروریست‌ها جنگید و به اعتراف دوست و دشمن، پوزه داعش، و سایر گروه‌های تروریستی را به خاک مالید، به جرم تروریست بودن به شهادت می‌رساند!

هواپیماهای بدون سرنشین آمریکائی در کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، عراق و… با دلایل واهی به اجتماعات انسانی حمله می‌کنند و غیر نظامیان، اعم از زن و کودک را می‌کشند و «سازمان تروریستی منافقین» که هفده هزار ایرانی بیگناه را به شهادت رسانده، از حمایت‌های آشکار و پنهانیِ مالی، سیاسی و تبلیغاتی و آمریکا و اذنابش برخوردار است!.

 

 

کارنامه خونبـار

آمریکا فهرست بسیار بلند بالایی از انواع و اقسام نقض حقوق بشر در کارنامه خود دارد، از تجاوز به ویتنام در سال ۱۹۵۵ گرفته تا حمله نظامی و اشغال افغانستان، یورش گسترده به عراق، دخالت نا مشروع در سوریه، یمن، بحرین و لبنان و استفاده از سلاح‌های شیمیایی، میکروبی و بیولوژیک و ابزار کشتار جمعی.

و آشکارترین مورد ضد حقوق بشر آمریکا، حمایت همه‌جانبه از رژیم غاصب و کودک‌کش صهیونیستی در ادوار مختلف است. لابی صهیونیست‌ها (آیپک) در آمریکا بسیار قوی عمل می‌کند و دولت دموکرات یا جمهوری‌خواه هم تفاوتی نمی‌کند. این لابی با ثروت و سرمایه‌های هنگفتی که در اختیار دارد، همه شخصیت‌های سیاسی آمریکا را خریده و در اختیار گرفته است.

 

آمریکای بدون رتوش

ایالات متحده مدعی است که دموکراسی و مردم‌سالاری، حقوق بشر و حقوق شهروندی، آزادی‌های مدنی و آزادی‌های سیاسی را در جامعه خود اجرا می‌کند!، ولی رخدادهای فعلی، جایگاه آمریکا را به‌شدت مخدوش کرده و این ادعا را زیر سئوال برده است. جایگاه آمریکا به عنوان مدعی رهبری نظم نوین جهانی، امروزه به شدت افول یافته و جهانیان شاهد آمریکای بدون روتوش هستند. بنا به گفته یک مقام آمریکایی، به پلیس و کارمندان دولت در این کشور آموزش داده می‌شود که با سیاه‌پوستان تحت عنوان موجودات خطرناک، مانند یک حیوان برخورد کنند! مردم آمریکا اینک به جائی رسیده‌اند که پرچم خود را به عنوان نماد نژادپرستی آتش می‌زنند. رفتار با سیاه‌پوستان همواره بسیار تبعیض‌آمیز است. طبق آمار موجود حدود ۸۶ درصد از عملیات پلیس شامل شلیک، دستگیری و برخورد با سیاه‌پوستان انجام می‌شود که نشان می‌دهد گرچه نژادپرستی ظاهراً لغو شده، ولی عملاً در لایه‌های مختلف دولت آمریکا به صورت ساختاری وجود دارد.

جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها، همواره آمریکای بزک کرده و شعارهایی چون آزادی، دموکراسی و حقوق بشر می‌دهند، اما حتی یک اعتراض ساده‌ی مردمی در خیابان‌های خود را نیز بر نمی‌تابند و از نهاد «شورای حقوق بشر» که «سازمان ملل متحد» آن‌را ایجاد کرده خارج می‌شوند!

روزانه حدود ۹۰ نفر و سالانه حدود ۳۳ هزار نفر در آمریکا با اسلحه به قتل می‌رسند.

 

 

دخالت‌های غیر قانونی

دخالت‌های نظامی آمریکا در اقصی نقاط جهان و  ایجاد جنگ و بحران و طراحی کودتاهای خونین در کشورهای مختلف، تنها بخش کوچکی از نقض حقوق بشر توسط آمریکاست. ایجاد گروه‌های تروریستی و حمایت سیاسی، مالی و تبلیغاتی از آنان قابل کتمان نیست بنحوی که حتی رهبران آمریکا از جمله خانم کلینتون صراحتاً به این امر اعتراف کرده‌اند.

هفت ژنرال آمریکائی، بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی را غیر ضروری دانسته و اعلام کرده‌اند که ژاپن در آستانه تسلیم شدن بوده و با حمله شوروی قطعاً تسلیم می‌شده و جنگ به پایان می‌رسیده، لذا حمله اتمی آمریکا اساساً ضرورتی نداشته است؛ ولی وندی شرمن، معاون وزیر خارجه آمریکا گفته، «اعتقاد دارم که تصمیم برای بمباران اتمی ژاپن تصمیم درستی بود، اما چون تعداد زیادی از مردم عادی جان خود را از دست دادند، تصمیم دردناکی بود!»

آمریکا در عراق، افغانستان، لیبی، سوریه، یمن و… سبب نابودی و کشتار میلیون‌ها انسان شده است.

 

 

 تبعیض نژادی ساختاری

جمعیت سیاه‌پوستان آمریکا از سفیدپوستان بسیار کمتر است، ولی آمارها نشان می‌دهند که بیش از ۸۵ درصد تعرضات پلیس آمریکا به سیاه‌پوستان صورت می‌گیرد و در ظرف کمتر از هر ۳۶ ساعت یک سیاه‌پوست توسط پلیس آمریکا کشته می‌شود. سیاهپوستانی هم که سر و کارشان به دادگستری آمریکا می‌افتد از دادرسی عادلانه برخوردار نیستند. «مایکل مک فرسون»، مدیر «مؤسسه کهنه سربازان» برای صلح می‌گوید، «به مردم آمریکا آموزش داده می‌شود تا از سیاه‌پوستان ترس و واهمه داشته باشند و به آنها به چشم حیوان نگاه کنند. رفتار جنایت‌بار پلیس‌ با سیاه‌پوستان ناشی از آموزشی است که به آنها داده می‌شود. ما سال‌های سال راجع به برخورد آمریکا با سیاه‌پوستان و سرخ‌پوستان و نقض حقوق بشر حرف زدیم و کسی نشنید، ولی در چند ماه اخیر مردم دنیا اتفاقات داخلی آمریکا و برخورد خشونت‌بار پلیس با سیاهان و به قتل رساندن آنان را به‌عینه مشاهده کردند.»

 

قتل‌عام اقلیت‌های مذهبی

در مورد رفتار با اقلیت‌های مذهبی، تنها به یک حادثه بسیار فجیع اشاره می‌شود: در ۲۸ فوریه ۱۹۹۳ مأموران پلیس اف.‌بی.‌آی به مقر فرقه داویدیان به رهبری دیوید کورش در شهرک ویکو در تگزاس یورش بردند و این مرکز را محاصره و به آتش کشیدند. ۷۶ تن از اعضای این گروه، از جمله ۲۱ کودک و دو زن باردار در آتش سوختند.

به نظر می‌رسد جای دزد و پلیس در دنیا عوض شده و کشوری که برای نخستین بار از سلاح کشتار جمعی استفاده کرد و متهم به اولین بمباران هولناک تاریخ و اولین مظنون به استفاده گسترده از سلاح‌های شیمیائی است، امروز در مقام مدعی‌العموم، به دیگران تهمت نقض حقوق بشری می‌زند، دیگرانی که اکثراً خود قربانی هستند.

 

روز سلطه

نژادپرستی در ایالات متحده صرفاً محدود به سیاه‌پوستان نیست، بلکه سایر رنگین‌پوستان را نیز شامل می‌شود. در این کشور دومین دوشنبه ماه اکتبر به نام «روز کلمب» یا روز کشف آمریکا ثبت شده است، در حالی که بومیان و درصد بالایی از آمریکایی‌ها آن را «روز سلطه‌گری و ستمگری و استعمار» می‌دانند و خواهان حذف این روز از تقویم هستند. در سال ۱۴۹۲ کریستف کلمب وارد آمریکا شد و ادعا کرد که سرزمین جدیدی را کشف کرده است، در حالی که سرخ‌پوستان، از دوازده هزار سال پیش در این سرزمین زندگی می‌کردند. محققین اعلام کردند که حداقل ۱۵ میلیون بومی آمریکایی در سراسر جزایر کارائیب نابود شدند و کشتار مداوم و نسل‌کشی تمام عیار در این منطقه اتفاق افتاد که هنوز هم ادامه دارد.

 

افـول

امروزه قدرت و جایگاه آمریکا در جهان افول کرده است. این موضوع در کنار بحران کرونا و سوء مدیریت دولت آمریکا در کنترل این بیماری سبب شده که ایالات متحده با بیشترین تعداد فوتی، در رأس کشورهای آلوده به کرونا قرار گیرد که این خود دلیلی بر پوشالی بودن آمریکاست.این کشور تنها با تبلیغات و سلطه‌ی رسانه‌ای، خود را به گونه‌ای جلوه داده که بسیاری از کشورهای دنیا از او وحشت دارند.

11آوریل/22

ایران در رسانه‌های جهان

مقاومت ایران در برابر فشار آمریکا حیرت‌انگیز است!

پایگاه خبری «میدل ایست مانیتور لندن» نوشت: آمریکا سال‌هاست که از تاکتیک‌های مختلف نظیر دیپلماسی، زبانِ زور و تحریم استفاده می‌کند تا ایران را به زانو در آورد. با این حال، تقریباً در تمامی موارد در رسیدن به اهداف خود ناکام بوده است. آمریکا تا به آنجا علیه ایران پیش رفت که حتی بخش غذا و دارویِ این کشور را نیز تحریم کرده است. با این حال، این تحریم‌ها با مقاومتِ حیرت‌انگیز ایران رو به رو شده‌اند.

این پایگاه خبری در ادامه می‌نویسد: ایران انواع فشارها و تحریم‌های آمریکا را تحمل کرده و موجب حیرت همگان در دنیا شده است. خیلی‌ها، این تحریم‌ها را عملاً به مثابه امکاناتی می‌بینند که ایران با تمسک به آنها توانسته در بسیاری از حوزه‌ها خودکفا شود.

https://snn.ir/fa/news/996714

 

استراتژی ایران تبدیل شدن به یک دولت متکی اقماری پکن یا مسکو نیست

«بی‌بی‌سی» در گزارش ضمن پرداختن به بحران اوکراین می‌نویسد: جمهوری اسلامی در تلاش است تا جایگاه غرب را در ساختار بین‌المللی به چالش بکشد و از دوستی و نزدیکی با قدرت‌هایی که خود آن‌ها از این ساختار نفع می‌برند، اما با غرب همسو نیستند، ابایی ندارد. در چنین وضعیتی، جمهوری اسلامی همزمان که به دنبال تضعیف غرب است، منافع خود را همسو با منافع قدرت‌های «شرق» یعنی چین و روسیه تعریف می‌کند. این استراتژی به معنای همسویی کامل یا تبدیل شدن ایران به یک دولت متکی یا اقماری پکن یا مسکو نیست. در واکنش ایران، – به بحران اوکراین – ناتو سرزنش شد، اما در عین‌حال خبری از حمایت از – روسیـه در – جنگ نبود.

https://www.bbc.com/persian/iran-features-60516102

 

 

توافق ۲۰ ساله ایران و روسیه هشداری برای غرب است

نشنال اینترست نوشت: توافق ۲۰ ساله ایران و روسیه ممکن است یک معامله واقعی تسلیحاتی را ارائه نکند،اما هشداری برای غرب است. تهدید یک معامله می‌۱تواند به عنوان ابزار چانه‌زنی به‌کار گرفته شود. پتانسیل یک پیمان ۲۰ ساله بین ایران و روسیه شاید برای غرب مهمتر از خود این دو کشور باشد.

این نشریه در ادامه نوشت: کرملین همچنین ممکن است از تهدید فروش تسلیحات به ایران بعنوان اهرم سیاسی در مذاکرات بر سر اوکراین استفاده کند. به این ترتیب، یک توافق ۲۰ ساله ممکن است یک معامله واقعی تسلیحاتی را ارائه نکند، اما تهدید یک معامله می‌تواند به عنوان یک ابزار چانه‌زنی به کار گرفته شود. به همین ترتیب، ایران می‌تواند از این توافق برای نشان‌دادن این موضوع استفاده کند که در صورت ادامه تحریم‌های اقتصادی آمریکا، از استراتژی‌های جایگزین دوری نخواهد کرد.

منبع: مرکز مطالعات سورین. https://jaraian.com/1400/8120547

 

 

ایران و چین، تلاش‌های آمریکا را خنثی کردند

نشریه آمریکایی وال استریت ژورنال، در یادداشتی به قلم «سون اِنگِل راسموسن» به بررسی امضای سند راهبری بین ایران و چین پرداخته و با اشاره به اینکه سند مذکور حوزه‌های همکاری وسیعی از اقتصادی و تجارت گرفته تا امنیتی و اطلاعاتی را پوشش می‌دهد، آمده است: «ایران و چین… تلاش‌های آمریکا برای منزوی کردن ایران را خنثی کرده و تلاش‌های دیرینه تهران برای تعمیق روابط دیپلماتیک خارج از دایره قدرت‌های غربی را پیش برد…توافق با چین، این سیگنال را می‌دهد که ایران متحدان قدرتمندی دارد از جمله کشوری که یک کرسی دائم در شورای امنیت سازمان ملل دارد… این توافق با چینی‌ها، چشم‌انداز سرمایه‌گذاری‌های خارجی در ایران را که بسیار به آن نیاز داشت، ارائه می‌کند. این نشریه ضمن اشاره به افزایش صادرات نفت ایران به چین طی ماه‌های اخیر، توضیح داد: «انتظار می‌رود که چین در ماه مارس، روزانه ۹۱۸ هزار بشکه [نفت] از ایران وارد کند که بیشترین میزان از زمان اعمال تحریم کامل نفتی بر ایران از دو سال پیش است.»

https://www.farsnews.ir/news/14000108000006

 

نگرانی اپوزیسیون و وحشت رژیم صهیونیستی از توافق ایران و چین

«مناشه امیر» سردبیر رادیو اسرائیل از شدت عصبانیت ناخواسته دفاع جانانه‌ای از توافق همکاری ایران و چین کرد و ضمن اشاره به نگرانی های مقامات رژیم اسرائیل از توافقنامه ایران با چین گفت: هر چه درباره خطرات این توافق صحبت کنید کم است. بزرگترین نگرانی این است که اگر چین در ایران سرمایه‌گذاری بکند و به سوخت و مواد خام ایران وابسته شود، دیگر ایران را رها نمی‌کند و در برابر آمریکا و دولت‌های غربی خواهد ایستاد ولی از همه بدتر اینکه این یک پشیبانی – و رشد اقتصادی –  بزرگی می‌شود برای حکومت اسلامی و امکان خیزش مردم ایران و براندازی رژیم را تضعیف می‌کند. اسلحه تهدید اسرائیل علیه ایران با این قرارداد اقتصادی، نظامی و استراتژیک گرفته می‌شود. دولت آمریکا هم از این موضوع بسیار نگران است.

https://www.aparat.com/v/nRNlu

 

همکاری ایران و چین تهدیدی جدی برای منافع آمریکا و اسرائیل است

نشریه «فارن‌پالیسی» سفر حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی به چین را در راستای تعمیق «شراکت جامع راهبردی» دانسته و نوشته است: «افزایش همکاری‌های امنیتی میان ایران و چین، تهدیدی جدی علیه منافع کلیدی امنیتی آمریکا، اسرائیل و کشورهای عربی خلیج [فارس] است.»

فارن‌پالیسی خاطرنشان کرده قرارداد ۲۵ ساله میان ایران و چین که سال گذشته میان دو کشور امضا شد در بردارنده مزایای عمده‌ای برای این دو کشور دشمن آمریکا است. این نشریه در ادامه نوشته: ایران در این قرارداد از محل سرمایه‌گذاری‌های چین در زمینه انرژی و مسائل زیرساختی به میلیاردها دلار ثروت دست پیدا خواهد کرد و اثربخشی تحریم‌های آمریکا را در هم خواهد شکست. آنگونه که بعد از امضای این سند اعلام شد سند مذکور در راستای صلح، ثبات و توسعه منطقه‌ای و بین‌المللی تدوین شده و لذا در مخالفت با هیچ طرف ثالثی و یا برای مداخله در امور هیچ کشوری نیست. این سند یک نقشه راه برای همکاری‌های جامع دو کشور ایران و چین بوده و لذا حاوی هیچ قراردادی نیست.

https://donya-e-eqtesad.com/62/3833922

11آوریل/22

شمار صهیونیست‌ها در دولت بایـدن بی‌سابقه است

در آمد:

با وقوع انقلاب اسلامی، آمریکا که منافع استراتژیک خود را در ایران و به قول خودش «جزیره ثبات» از دست داد، به عناوین مختلف موانع فراوانی را بر سر راه پیشرفت انقلاب ایجاد کرد که اوج آن حمایت از عراق در هشت سال جنگ بی‌امان علیه انقلاب نوپای ایران بود. آمریکا پس از ناامیدی از براندازی جمهوری اسلامی از طریق جنگ سخت، حلقه اقتصادی را تنگ‌تر کرد و بی‌رحمانه‌ترین و بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها را علیه کشور ما به کار برد و نهایتاً هم با خروج از برجام، بر سر راه مذاکرات سنگ‌اندازی کرد و با اعمال تحریم‌های بیشتر در صدد به تسلیم واداشتن جمهوری اسلامی بر آمد.

پاسدار اسلام در گفتگو با دکتر فؤاد ایزدی، کارشناس دیپلماسی عمومی و عضو هیئت علمی دانشکده مطالعات جهانی به چند و چون روابط ایران و آمریکا و چیستی آن پرداخته است که از نظر شما می‌گذرد.

 

 

*درظاهراً نگاه دولت بایدن به کشورهای منطقه خلیج‌فارس و مشخصاً عربستان سعودی تغییر کرده و حداقل در ظاهر مثل ترامپ، علنی نیست و تبلیغات آنچنانی نمی‌شود. تحلیل جنابعالی در این رابطه چیست؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. درباره رابطه آمریکا و عربستان سعودی این نکته درست است که آقای بایدن و اطرافیانش قبل از انتخابات سال ۲۰۲۰ نقدهائی را درباره عربستان مطرح می‌کرد؛ منتهی در عمل و زمانی که رئیس‌جمهور شد، رابطه آمریکا و عربستان نه تنها دچار چالشی نشد، بلکه سطح رابطه این دو کشور به نسبت دوره ترامپ به نوعی ارتقا پیدا کـرد. نگاه دولت ترامپ و دولت بایدن یک‌سری محورهای شبیه به هم دارد. یعنی هم دموکرت‌ها و هم جمهوری‌خواهان معتقدند که عربستان یک گاو شیرده است و باید برای کسب درآمد به عربستان سلاح بفروشند. در واقع این یکی از مواردی بود که در سیاست دولت بایدن تغییر کرد. یعنی اعلام کردند که ما سلاح‌هائی را که جنبه تهاجمی و آفندی دارند به عربستان نخواهیم فروخت، منتهی در عمل، پروژه‌های فروش سلاح جلـو رفت. حالا اینکه سلاحی تهاجمی یا غیرتهاجمی است، اکثراً در عمل چندان فرقی ندارند. در حوزه روابط آمریکا و رژیم سعودی، این یک اصل است که آمریکائی‌ها احساس می‌کنند که رژیم سعودی موظف است به صورت میلیـاردی از آنها سلاح بخرد.

آمریکا در سطح بین‌الملل بیشترین فروش سلاح را به سعـودی دارد و در دهه‌های گذشته، این اصل حفظ شده و در دولت‌های مختلف – جمهوری‌خواه و دمکرات – این تشابه وجود دارد و فرقی نکرده است.

تفاوت نگاه دولت ترامپ و خود ترامپ با بایدن این است که ترامپ احساس می‌کرد شیوخ عربستان آدم‌های ثروتمندی هستند و به منابع نفتی گسترده دسترسی دارند و وظیفه دارند و بایـد از آمریکا تسلیحات خریداری کند. منتهی اگر چالشی برای اینها ایجاد شد، آمریکا وظیفه خاصی در قبال آنهـا ندارد. از آنجا که افرادی که در وزارت امورخارجه آمریکا بودند مأموران سیا یا نظامی بودند، به قضیه نگاه سنتی‌تری داشتند.

در دوره بایدن اما روابط آمریکا و سعودی حالت عادی‌تری پیدا کرده‌اند. حالت معمولی‌تر یعنی اینکه آمریکا باید از هم‌پیمانان خودش حمایت کند و وظیفه دارد حامی دیکتاتورهای کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی باشد. در دولت ترامپ چالشی وجود داشت که در دولت بایدن حل شـد. برای همین عرض می‌کنم که در دولت بایدن نه تنها مشکل خاصی در روابط آمریکا و عربستان سعودی ایجاد نشده، بلکه آن روابط سنتی بین این دو کشور به حالت طبیعی‌تر خودش برگشته است.

در حوزه نظامی هم فروش ۶۰۰ میلیون دلاری اخیـر تسلیحاتی به عربستان نمونه‌ای از روابط دولت بایدن و عربستان سعودی است. چون دولت بایدن به حالت طبیعی و معمولی سیاست خارجی خود برگشتـه، ایران باید در منطقه مدیریت بشود و تحت فشار قرار بگیرد و یکی از دلایلی که روابط با هم‌پیمانان سنتی آمریکا اهمیت پیدا می‌کند، تقابل با ایران و فشار روی این کشور است. دولت بایدن این نکته را فراموش نکرده که مشکل اصلی آمریکا در منطقه غرب آسیا، ایران است و برای اینکه ایران مدیریت بشود، نیاز به همکاری هم‌پیمانان منطقه‌ای وجود دارد. پس این حالت معمولی‌تر است. در دولت ترامپ که پمپئو که وزیر امورخارجه بود، چون ادعای متشرع بودن در دین مسیحیت را داشت، یک نگاه جنگ صلیبی هم نسبت به مسائل منطقه داشت و از این جهت معادلات منطقه را با یک عقبه‌ی دینی در ذهن خودش تفسیر می‌کرد که این لزوماً سبک مدیریت در دولت بایدن نیست و چنین تفاوت‌هائی وجود دارند.

نهایتاً اگر بخواهیم از بحث آمریکا و عربستان نتیجه‌گیری داشته باشیم این است که تا زمانی که بایدن رئیس‌جمهور آمریکا و این دولت بر سر کار است، این روابط ادامه پیدا خواهند کرد و روابط آمریکا و عربستان سعودی روابط خوبی خواهد بود.

نباید این نکته را فراموش کنیم که زمانی که عربستان سعودی تجاوز با یمن را شروع کرد، آقای اوباما سر کار و آقای بایدن معاون او بود و دولت آمریکا تمام‌قد از جنگ حمایت کرد که خلاف روبـه‌ی معمول دیپلماتیک است. آمریکا موقعی که کشوری به همسایه‌اش حمله می‌کند معمولاً بیانیه می‌دهد که مسائل باید از طریق گفتگو حل بشوند، ولی بعد از حمله عربستان سعودی به یمن، سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا رسماً اعلام کرد که آمریکا در حوزه لجستیک و اطلاعاتی به عربستان سعودی کمک می‌کند و این رویه غیرمعمولی بود که در دوره اوباما اتفاق افتاد.

کمک‌های لجستیکی یعنی اینکه ۷۵ درصد تجهیزات و ابزارهای نظامی و تسلیحاتی عربستان سعودی، آمریکائی است و بقیه را هم انگلیس و امثالهم می‌دهند. لذا هواپیماهای آمریکائی در حوزه لجستیکی به نیابت از عربستان، یمن را بمباران می‌کنند و در حوزه اطلاعاتی هم به عربستان کمک می‌کنند که مشخص کند کجا را بزنند. کل داستان همین است که هواپیماها پرواز کنند و مناطقی را بمباران کنند.

حمایت دولت بایدن و تغییر ادبیاتی که قبل از انتخابات از آن استفاده می‌کرد، نکته‌ای است که از طریق آن ماهیت رژیم آمریکا در دوران دموکرات‌ها قابل شناسائی است. این ذهنیت که دموکرات‌ها آدم‌های منصف‌تری هستند و یا توجه بیشتری به حقوق بشر دارند، تفکر کاملاً غلطی‌است و مقامات آمریکائی کاملاً بر این فاجعه انسانی‌ای که در یمن جریان دارد واقف هستند و از بلوکه شدن بنادر در یمن و تحریم‌های همه‌جانبه‌ای که گفته می‌شود موجب کشته شدن ده‌ها هزار نظامی در یمن شده حمایت می‌کنند.

 

*با نگاهی کلی به مواضع دولت فعلی آمریکا چنین به نظر می‌رسد که با وجود زیاده‌خواهی‌های قبلی و تکرار خواسته‌های فرابرجامی است و قصد دارند ضمن، حل اختلافات از طریق دیپلماتیک مواضع دوران اوباما را دنبال کنند. تحلیل‌ شما از این انگاره چیست؟

در مورد بحث‌های برجام در دولت بایدن، به نظرم به چند نکته مهم باید توجه کرد. نکته اول این است که اقدامی که در دولت اوباما برای طرح برجام صورت گرفت، مقدمه‌ای برای برجام‌های ۲ و ۳ … و توافقات دیگر بود. یعنی آمریکائی‌ها می‌دانند که ایران به دنبال ساخت بمب اتم نیست. ولی دغدغه اصلی‌شان قدرت و توانمندی ایران است.

آقای مک‌کنزی که فرمانده سنتکام و فرمانده نیروهای آمریکائی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقاست، اخیراً در مصاحبه‌ای با مجله «نیویورکر» گفته بود که در حال حاضر خطر برنامه موشکی ایران از خطر برنامه هسته‌ای آن بیشتر است و ایران در زمینه توانمندی موشکی در سطحی قرار دارد که دیگر قابل مدیریت نیست و از کلمه overmatch (سرآمد) استفاده کرده بود و در ادامه گفته بود تولید موشک‌های نقطه‌زن با برد قابل قبول، توانمندی غیرقابل مدیریتی را به ایران داده است.

مشکل و مسئله اصلی آمریکا همین قدرت ایران است. برای ایران در ذهنشان برنامه‌ای دارند و می‌خواهند ایران را به مسیری هدایت کنند که خودشان می‌خواهند. چون اگر ایران کشور قدرتمندی باشد، به نظرات و خواسته‌های آمریکائی‌ها تمکین نمی‌کند و مسیر دلخواه آنها را طی نخواهد کرد. برای همین هم ناراحت هستند و می‌خواهند از ابزارهائی که در اختیار دارند برای محدود کردن ایران استفاده کنند.

دلخوری دموکرات‌ها از ترامپ این بود که شما تحلیل درستی از ایران نداشتید و تصور کردید که اگر از برجام خارج بشوید و بر شدت تحریم‌ها بیفزائید، این حرکت منجر به سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی ایران و یا توافق جدیدی که خیلی بهتر از توافقات قبلی است می‌شود که این اتفاق نیفتـاد.

کاری که دولت بایدن می‌کند این است که می‌خواهد این ریل را به همان مسیر قبلی برگرداند و مشکلی را که دولت ترامپ در سیاست تقابلی با ایران ایجاد کرده ترمیـم کند و برای اینکه این کار را بکند نیاز دارد که دوباره عضوی از ۱+۵ باشد. خروج ترامپ از برجام و اعلام رسمی خروج، این مشکل را برای دولت آمریکا ایجاد کرده که در حال حاضر نمی‌تواند از ابزارهای برجام استفاده کند و باید به برجام برگردد که البته این بازگشت به معنی ایجاد گشایشی در حوزه تحریم‌ها نیست. دشمنی آمریکائی‌ها با ایران در دوران اوباما، ترامپ و بایدن ادامه‌دار است.

طراحی آمریکائی‌ها در دوران اوباما این نبود که در برجام متوقف بشوند، بلکه هدفشان این بود که هم برنامه هسته‌ای ایران را محدود کنند، هم به حوزه‌های دیگری که ایران صاحب اهرم‌های قدرتمندی است، مثل قدرت منطقه‌ای یا قدرت نظامی ورود کنند. تفاوت دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان این است که ذهنیت غالب جمهوری‌خواهان این است که روش برخورد با ایران، تحریم و فشار حداکثری است که جواب هم نداده. و دموکرات‌ها از این جهت یک مقدار هوشمندتر هستند و می‌گویند که جمهوری اسلامی را به این شکل نمی‌شود سرنگون کرد. باید اول اهرم‌های قدرت ایران را گرفت و آن را تضعیف کرد تا بعداً قابلیت سرنگونی حکومت ایجاد شـود. از این جهت اول با بحث هسته‌ای شروع کردند و بعد قرار بود برجام، زمینه‌ای بشود که در حوزه‌های دیگر هم ورود پیدا کنند. در دولت‌های یازدهم و دوازدهم هم بسترهای مناسبی را برای دستیابی به این هدف می‌دیدنـد. از این جهت احساس می‌کردند می‌شود در این حوزه‌ها پیشرفت کرد و ناراحتی‌شان از آقای ترامپ این است که این سیستم و طراحی را به هم زده است. یعنی نه ایران سرنگون شده، نه امتیازات جدیدی گرفته شده و بسیاری از امتیازات قدیمی هم عملاً از دست رفته‌اند.

در حال حاضر دولت آقای بایدن می‌خواهد روند قبلی را احیا کند و مذاکرات برجام را به مسیر قبلی خود برگرداند. آمریکائی‌ها برای اینکه بتوانند این کار را انجام بدهند، اول باید وارد برجام بشوند تا بعد بتوانند قدم‌های بعدی را بردارند. طراحی‌شان هم در گذشته این بود که وقتی برنامه هسته‌ای ایران محدود و گشایش‌های اندکی در حوزه تحریم‌ها ایجاد شد، همین گشایش‌های حوزه تحریمی را گروگان بگیرند و بگویند اگر شما در زمینه‌های موشکی، دفاعی، منطقه‌ای و… امتیاز ندهید، دوباره به مکانیزم قبلی برمی‌گردیم. مکانیزم «ماشه» که در برجام هست، و اصولاً برای همین طراحی شده بود که آمریکائی‌ها در هر زمانی که اراده کردند، بتوانند برگردند و ایران را تهدید کنند. یکی از دلائلی هم که می‌خواهند به برجام برگردند، همین است که میخواهند بتوانند از این مکانیزم استفاده و مکانیزم ماشه را دوباره زنده کنند، چون یکی از ابزارهای گروگان گرفتن برجام و گرفتن امتیازات فرابرجامی همین مکانیزم ماشه است.

آقای رابرت مننـدز (Menende) رئیس کمیسیون روابط خارجی آمریکا که یک سناتور دموکرات است، چند روز پیش در سنای آمریکا یک ساعت درباره ایران صحبت کرد و یکی از مطالبی که گفت؛ این بود که کشورهائی که در ۱+۵ هستند، همین حالا باید مکانیزم ماشه را علیه ایران عملیاتی کنند. به نظر می‌رسد که دولت بایدن اگر بتواند همین مسیری را که طراحی کرده، به سبکی که می‌خواهد جلو ببرد و دولت آمریکا مجدداً رسماً به برجام برگردد و قابلیت استفاده از مکانیزم ماشه را داشته باشد، طبق این حرفی که آقای منندز زده، دیگر در آن موقع لازم نیست درباره اجرای مکانیزم ماشه موافقت سایر کشورهای ۱+۵ را داشته باشد و خودش می‌تواند قانونی را ارائه بدهد و طبق آن دولت بایدن را مجبور کند که مکانیزم ماشه را دوباره فعال کند. دولت هم مجبور است مصوبات کنگره را اجرا کند. البته باید رأی بیاورد که به نظر می‌رسد اگر نیاز باشد که از این ابزار استفاده کنند، جمهوری‌خواهان به آن رأی می‌دهند. حدود ۵۰ نفر سناتور جمهوری‌خواه هستند و ۱۷ سناتور دموکرات که اگر همراه بشوند آقای منندز یکی از آن ۱۷ نفر است و تعداد دیگری هم هستند، این ظرفیت وجود دارد که اگر اختلاف‌نظری بشود و بایدن بخواهد قانون مکانیزم استفاده از ماشه را اجرا نکند و آن را وتو کند، در نهایت اگر دوسوم از ۶۷ نفر سناتور کنگره آمریکا رأی بدهند، وتوی بایدن هم به فرض اینکه بخواهد از آن استفاده کند، عملاً اثری نخواهد داشت.

پس این طراحی فعلی آمریکائی‌هاست و این مسیری است که می‌خواهند طی کنند. رژیم صهیونیستی هم کم و بیش با این جریان همراه است.

 

* مواضع سران رژیم صهیونیستی در رابطه با مواضع دولت بایدن در مواجهه با ایران چگونه است؟

مقامات رژیم صهیونیستی هم متوجه شده‌اند که سیاست‌های دوره ترامپ جواب نداده و بعضی از مقامات سابق آنها که بازنشسته شده‌اند از قبیل فرمانده کل ارتش رژیم‌صهیونیستی چند روز پیش گفت که بزرگ‌ترین اشتباه راهبردی معاصر، خروج ترامپ از برجام بوده است، چرا؟ چون منجر به سرنگونی جمهوری اسلامی و گرفتن توافق بهتری نشده. در عوض، ایران در حوزه هسته‌ای پیشرفت‌هائی داشته و در حوزه‌های دیگر هم قوی‌تر شده است.

از این جهت دولت فعلی رژیم صهیونیستی یکدست نیست و اینها می‌گویند وزیر امورخارجه‌شان متعلق به حزب میانه‌روست. به هر حال صهیونیست‌ها تندرو هستند، ولی این تفاوت نگاه در داخل کابینه فعلی «نفتالی بنت» دیده می‌شود و نتیجه‌اش این است که آن حالتی که در زمان نتانیاهو وجود داشت، در حال حاضر وجود ندارد و معلوم شده که تحلیل‌های ترامپ و نتانیاهو درباره ایران درست نبوده‌است.

 

* بنظر میرسد مواضع تروئیکای اروپایی نسبت به مواضع قبلی خود در پیش از برجام تغییرات محسوسی پیدا کرده! و اخیراً یکی از مقامات تیم مذاکره کنندۀ کشورمان به برگزاری جلسات متعدد فی‌مابین مقامات رژیم صهیونیستی و مقامات اروپایی اشاره کرده است. بنظر جنابعالی دلیل و موضوعیت این مذاکرات چه میتواند باشد؟

اروپائی‌ها هم همین حالت اسرائیل را دارند؛ یعنی اروپائی‌ها خودشان به دلایل متعدد با ایران مشکلاتی دارند و درنهایت همان اهداف آمریکائی‌ها را که محدود کردن جمهوری اسلامی است دنبال می‌کنند و اگر بتوانند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، بدشان که نمی‌آید هیچ، خیلی هم خوششان می‌آید و علاقه‌مند هم هستند.

اروپائی‌ها دغدغه‌ها و نگرانی‌های خودشان را دارند، منتهی به دلیل شکست سیاست فشار حداکثری، آنها هم متوجه شده‌اند که به یک توافق جدید نیاز است. این نکته را هم عرض کنم که اروپائی‌ها و کشورهائی مثل فرانسه و انگلیس سابقه استعماری‌شان را در منطقه غرب آسیا به خاطر دارند و متوجه هم شده‌اند که آمریکا کشور رو به افولی است و تحلیل‌شان این است که با تضعیف جایگاه آمریکا در غرب آسیا خلائی ایجاد می‌شود و درصددند که این خلاء را خودشان پر کنند، نه کشوری مثل جمهوری اسلامی. از این جهت، اینکه عرض کردم خودشان هم دغدغه‌ها و دشمنی‌هائی نسبت به ایران دارند، یکی از دلایلش همین است. از این جهت اروپائی‌ها از نفوذ منطقه‌ای ایران و توانمندی نظامی ایران خوششان نمی‌آید. چرا؟ چون اگر ایران کشور قوی‌ای باشد، خلائی را که آمریکائی‌ها دارند در منطقه ایجاد می‌کنند، ممکن است ایران پر کند و اروپائی‌ها این را دوست نمی‌دارند.

اشاره کرده بودید که دولت بایدن علاقمند است از گزینه‌های دیپلماتیک استفاده کند. البته اینها در انتخاب گزینه‌های نظامی هیچ محدودیتی را برای خود قائل نیستند، منتهی هم تحلیل دولت بایدن این است و هم تحلیل دولت اوباما این‌گونه بود که گزینه نظامی مشکلی را حل نخواهد کرد و اگر از گزینه نظامی استفاده کند، قادر به سرنگونی حکومت نیستند و فقط حکومت متوجه می‌شود که روند مذاکره با غربی‌ها اصولاً جواب نمی‌دهد و جمهوری اسلامی از گزینه‌های دیگری که لاجرم منجر به قدرتمندتر شدن خودش می‌شود استفاده می‌کند. لذا گزینه نظامی، گزینه چندان مطلوبی برایشان نیست.

در بحث مرتبط با برجام واقعاً اختلافی بین آمریکا و اسرائیل نیست و تنها دغدغه طرفین این بود که اگر قرار است به ایران امتیازی هم بدهید، مراقب باشید که در سطحی امتیاز ندهید که موجب قدرتمندتر شدن ایران بشود. یعنی حتی نتانیاهو هم متوجه بود که اگر قرار باشد برنامه هسته‌ای ایران مدیریت بشود، این کار با استفاده از گزینه نظامی امکان ندارد و باید از همین روش‌های مذاکراتی استفاده کرد، منتهی دغدغه‌شان این بود که نکند آمریکا زیادی امتیاز بدهد. دولت آقای بایدن هم از نظر تعداد صهیونیست‌هائی که در داخل دولت هستند، رکورد زده است، یعنی در تاریخ آمریکا نداشته‌ایم که هم وزیرخارجه آمریکا صهیونیست باشد، هم قائم مقام رئیس‌جمهور و نفر سوم یعنی معاون سیاسی وزارت خارجی، هم رئیس نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، هم وزیر امنیت داخلی آمریکا، هم وزیر خزانه‌داری آمریکا که بحث‌های تحریمی را مدیریت می‌کند، هم رئیس دفتر بایدن صهیونیست باشند. رابرت مالی نماینده آمریکا در مذاکرات هم صهیونیست است – پدرش یهودی‌الاصل مصری است – یعنی دولت بایدن در صهیونیست بودن و همراهی با رژیم صهیونیستی نه تنها از دولت‌های قبلی چیزی کم ندارد، دغدغه بیشتری هم دارد. از این جهت در اصول برخوردشان با ایران، بین آمریکا و رژیم صهیونیستی هیچ اختلافی وجود ندارد. فقط صهیونیست‌ها دائماً به آمریکائی‌ها تذکر می‌دهند که در مذاکرات امتیاز جدی‌ای به ایران داده نشود. تنها دغدغه‌شان همین است. این تحلیل هم در رژیم صهیونیستی وجود دارد که سبک نتانیاهو در نهایت جواب نداد و نباید دوباره تجربه شود.

11آوریل/22

جهاد تبیین و شبهه‌سازی خارجی تا شبهه‌افکنی خانگی

اشاره:

با توجه گسترش و روند رو به رشد تصویرسازی غلط و وارونه جلوه دادن حقایق و دستاوردهای انقلاب توسط دشمنان خارجی و همسویی برخی عوامل و معاندین داخلی بمنظور اثرگذاری بر عامه مردم که پشتوانه‌های اصلی نظام مقدس جمهوری اسلامی هستند. و بلحاظ کوتاهی‌ها صورت گرفته از سوی دستگاه‌ها و نهادهای مسئول، رهبرمعظم انقلاب با وجودیکه از سال‌ها قبل هم به حربه دشمن اشاراتی داشته‌ و فرموده بودند: «اکنون مانند همیشـه سیاست تبلیغی و رسانه‌ای دشمن و فعّال‌ترین برنامه‌های آن، مأیوس‌سازی مـردم و حتّی مسئـولان و مدیران ما از آینـده است. خبرهای دروغ، تحلیل‌های مغرضانـه، وارونه‌ نشان دادن واقعیّت‌ها، پنهان کردن جلوه‌های امیـدبخش، بزرگ کردن عیـوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکـار محسّنـات بزرگ، برنامه‌‌ی همیشگی هزاران رسانـه‌ی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّـه دنباله‌های آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهده‌اند که با استفاده از آزادی‌ها در خدمت دشمن حرکت می‌کنند.»(۱) در ماه‌های اخیر «جهـاد تبیین» را مطرح و مکرراً در سخنرانی‌های مختلف مورد اشاره و به آن تاکید فرموده و در لزوم مقابله با این ترفند دشمن نیز فرمودند: «خیلی از حقایق هست که باید تبیین بشود. در قبال این حرکت گمراه‌کننده‌ای که از صد طرف به سمت ملّت ایران سرازیر است و تأثیرگذاری بر افکار عمومی که یکی از هدف‌های بزرگ دشمنان ایران و اسلام و انقلاب اسلامی است و دچار ابهام نگه داشتنِ افکار و رها کردن اذهان مردم و بخصوص جوان‌ها، «حرکت تبیین» خنثی‌کننده‌ی این توطئه‌ی دشمن و این حرکت دشمن است.»(۲) لذا در همین رابطه با آقای دکتر سعدالله زارعی در مورد چگونگی و هدف دشمنان امروزی و سابقه تاریخی دشمنان اسلام در این رابطه، به گفتگو نشسته‌ایم که در ادامه تقدیم خوانندگان عزیز «پاسدار اسلام» می‌گردد.

 

 

*با تشکر از حضرتعالی که وقت‌تان را اختیار پاسدار اسلام قرار دادید؛ همان‌گونه که مستحضرید، رهبر معظم انقلاب امسال برای اولین‌بار مسئله‌ی جهاد تبیین را در دیدار با دانشجویان مطرح و سپس در یکی از دیدارهای عمومی و سخنرانی زنده با مردم به تفصیل در مورد ضرورت «جهاد تبیین» و نیز مقابله با تهاجم ترکیبی دشمن پرداختند. این تاکید رهبری انقلاب به مسئله‌ی تبیین و یاد کردن از آن به جهـاد، ریشه در چه‌چیزی دارد و اصولاً تبیین میدان چه‌کسانی است؟ و دشمن به دنبال چه چیزی است که رهبر انقلاب از ضرورت جهاد تبیین سخن به میان آوردند؟

«جهاد تبیین» فریضه‌ای است بر ذمه و دوش کسانی که توان مجاهدت در عرصه دفاع از حقیقت و آرمان‌های دین، انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی دارند. این میدانِ «خواص اهل حق» است. انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است و به همین دلیل، دشمنان دین و انقلاب «وارونه‌نمایی حقایق» را به عنوان «راهبرد مقدم» در دستور کار دارند. آنان معتقدند تا فرهنگ انقلاب اسلامی، بالندگی داشته باشد، نظام جمهوری اسلامی از نفس نمی‌افتد.

در تاریخ هم آمده است که «مغیره ابن شعبه» یکی از اصحاب خلافت، سال‌ها پس از خلافت معاویه ابن ابی‌سفیان به نزد او رفت و به او اندرز داد که حالا که بر همه ممالک اسلامی مسلط شده‌ای و جلوداری باقی نمانده تا برای حکومت تو تهدیدی باشد، بیا و این رسم دشمنی با خاندان پیامبر(ص) را کنار بگذار و در این راه از اصرار بپرهیز، معاویه نگاهی خشم‌آلود و عاقل‌ اندر سفیه به مغیره انداخت و گفت چه می‌گویی؟ من با همه تلاش‌ها و پیروزی‌ها هنوز به چیزی که در پی آن بودم نرسیده‌ام. مغیره که با تعجب به سخنان خلیفه گوش می‌داد پرسید به چه نرسیده‌ای؟ ـ گویا در این لحظه، مؤذن به اذان برخاسته و به  اَشهدُ اَنّ مُحمّد رَسولُ رسیده بود ـ معاویه با بی‌شرمی تمام گفت تا نام محمد بر زبان خلایق است من موفقیتی برای خود نمی‌بینم و تا به آن نرسم از پای نمی‌نشینم! مغیره که خودش اموی و یکی از عوامل اساسی انحراف جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر عظیم‌الشأن(ص) بود، به فرزندش می‌گوید خلیفه مسلمان نیست و خطر اول برای اسلام است.

این واقعیت جبهه کفر است که بخشی از آن به «لباس مسلمانان» هم درآمده و در مقابل اسلام صف‌آرایی کرده است. در واقع در این صحنه، اساس حرکت دشمن زدودن اسلام از صحنه زندگی بشر است و در این راه شیوه‌های مختلف و ترکیبی را به کار گرفته است. کار اول دشمن در این میدان شبهه‌افکنی درباره حقایق مرتبط با اسلام و نظام جمهوری اسلامی است و به همین دلیل کار اول نیروی جهادی اسلام، «مقابله مؤثر» با شبهه‌ها است؛ البته به گونه‌ای که رنگ انفعال نگیرد.

 

 

*به شبهه‌افکنی و ضرورت مقابله‌ی موثر اشاره داشتید. به‌نظر حضرتعالی شبهه‌ای که دشمن، بیش از شبهات دیگر در پی اشاعه‌ی آن در جامعه است و دستگاه رسانه‌ای خود را بر روی آن متمرکز کرده است کدام است؟

اسلامی که امروز دغدغه‌ی هر لحظه‌ی جبهه‌ی استکبار و جریان کفر جهانی است، اسلامی است که توان، اراده و برنامه و سازوکار ضربه زدن به استکبار و کفر را دارد. مسلماً این اسلام، نسبتی با اسلامی که همزیستی با کفر و استکبار و صهیونیسم را دنبال می‌کند، ندارد. اسلامی که بر گلدسته‌ها فریاد زده می‌شود، اما فرمانبرداری از آمریکا و اسرائیل را هم ضروری می‌داند! بنابراین، این اسلام اثری ندارد تا مؤثری مخالف آن باشد و نیز این اسلام با اسلامی که فرقه‌های مسلمین را تکفیر می‌کند و به انهدام آثار و مظاهر دینی کمر بسته است، نسبتی ندارد. این نوع از اسلام همان است که در جنگ بین انگلیس و امپراتوری مسلمان عثمانی، به جنگ مسلمانان رفت و در خدمت ارتش انگلیس درآمد. این اسلام با اسلامی که اگرچه نه از نوع ظاهرگرایانه اول و نه از نوع قشری‌گرایانه دوم است و به غرب به چشم دشمن هم می‌نگرد اما اراده و برنامه‌ای برای مقابله با آن ندارد هم نسبتی ندارد. این اسلام با اسلامی که ظاهرگرا، متحجر و بی‌برنامه نیست، اما «استقامت» ندارد هم تناسبی ندارد. نمونه‌هایی از این اسلام‌ها را در ترکیه، عربستان، اخوان‌المسلمین مصر و جنبش النهضه تونس مشاهده می‌کنیم. این‌ها کار مؤثری علیه دشمنان اسلام نمی‌کنند و بعضاً به آن اعتقادی هم ندارند.

دشمنان خارجی یا خانگی اسلام در همیشه تاریخ با آن اسلامی کار داشته‌اند و همه امکانات خود را برای محو آن بسیج کرده‌اند که داعیه واقعی حکومتی اسلامی داشته و پا به کار تحقق آن بوده است.

کار اولی که دشمنان اسلام در این عرصه کرده و می‌کنند این است که بگویند اصلاً اسلام حکومت ندارد و پیامبر اکرم(ص) مأموریت پدید آوردن حکومت نداشته است!. در این میان بعضی منحرفین که نمی‌توانند تشکیل حکومت در مدینه توسط پیامبر(ص) و غزوات ایشان در حفظ و گسترش حکومت دینی را انکار نمایند، مدعی شده‌اند تشکیل حکومت در مدینه حسب درخواست دو طایفه اوس و خزرج و برای فرونشاندن درگیری میان آنان، به ابتکار شخصی پیامبر(ص) و نه با دستور خداوند متعال انجام شده است! این در حالی است که از یک‌سو تفکیک میان امر خدا و امر رسول خدا صحیح نیست و لازمه آن این است که رسول خدا را در دین و رسالت شریک خداوند فرض کنیم که این شراکت خالق و خلق در امر دین و لوازم آن باطل است و از سوی دیگر در آیات فراوان قرآن کریم به ضرورت تشکیل حکومت و لوازم آن تصریح شده است و قرآن راه هر گونه تفکیک میان امر خدا و امر رسول خدا را بسته است. یک جا در سوره مبارکه نساء به اطاعت از رسول به طور مطلق فراخوانده شده و هر امر اختلافی بین مسلمانان را به رأی خدا و پیامبر(ص) ارجاع داده است؛ قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُم تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً»(۳) و در جای دیگر، در همین سوره اطاعت از پیامبر(ص) را اطاعت از خدا و سرباززنندگان از این امر را غیرقابل حمایت دانسته است؛

«مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرسَلْنَاکَ عَلَیهِم حَفِیظًا»(۴) چطور می‌توان دین را حقیقتی مرکب از امر خدا و امر رسول خدا فرض کنیم و حال آنکه خود قرآن قائل به وحدت است و امر رسول خدا را امر خدا خوانده است؟

 

* به چه دلیل و چرا درباره حکومت داشتن اسلام، تردید ایجاد می‌کنند؟

دلیل آن این است که اسلام واقعی بدون حکومت قابل بقاء نیست و با ضد آن جمع می‌شود. اسلام اگر خود حکومت نداشته باشد و به دست حکام سپرده شود، آلت دست آنان قرار می‌گیرد و از صحنه «عمل اجتماعی» محو می‌شود؛ آنگاه خلیفه مسلمین هر کار فجیعی مثل قتل مؤمنین و سادات را مرتکب می‌شود و این رفتار را هم اسلامی معرفی می‌کند! در این شرایط فقط حکومت اسلام از میان نرفته بلکه احکام و حقیقت دین هم به تاراج رفته است.

اگر دین حکومت داشته باشد، می‌تواند از جامعه‌ای جاهلی، انسان‌ها و جامعه با فضیلت بسازد؛ کما اینکه پیامبر اکرم(ص) با تأسیس حکومت در مدینه به چنین موقعیتی رسید و اگر حکومت نداشته باشد، از مسلمانان هم نمی‌تواند دفاع کند و باید شاهد قتل و جرح و تبعید آنان باشد؛ کما اینکه وضع پیامبراکرم(ص) و مسلمانان در ۱۳ سال مکه این‌طور بود. وقتی حکومت اسلامی باشد رنج‌ها تبدیل به موفقیت و چشم‌اندازهای رستگاری نمودار می‌شوند؛ آنگاه جامعه مؤمن در عین عسرت به افق‌های دور موفقیت می‌اندیشد؛ همان‌طور که پیامبر(ص) در سال هفتم هجرت در حین محاصره، برای امپراتوران زمان خود نامه می‌نویسد و آنان را به اسلام دعوت می‌کند.

بر این اساس هم کفار و مستکبرین و هم منافقین و منحرفین برای انهدام اسلام و با هدف رسیدن به آن، حکومت اسلام را نشانه می‌روند.

یک نکته هم در اینجا این است که نشانه رفتن حکومت، عده‌ای از ساده‌لوحان و سایه‌نشینان را با کفار و منافقین همراه می‌کند و این موفقیت کفار را در انهدام حکومت و از این طریق، انهدام اسلام ضریب می‌دهد. ساده‌لوحان زمانی به خود می‌آیند که دیگر کار از کار گذشته است؛ یک نمونه از این را در اوایل خیزش‌های اخیر جهان عرب مشاهده کردیم؛ شیخ «راشد الغنوشی» رهبر حرکت النهضه که انسان اندیشمند و مجاهدی هم هست، وقتی در برابر این سؤال قرار گرفت که آیا شما در تشکیل حکومت، راه آیت‌الله خمینی و جمهوری اسلامی را خواهید رفت؟ گفت این راه هزینه دارد و لذا من بنا دارم مدل ترکیه را که با غرب بنای همکاری دارد، دنبال نمایم. اما ده سال پس از آن، همین فرد در نامه‌ای به «قیس سعد»،رئیس‌جمهور کنونی تونس درخواست کرد تا اجازه دهد از تونس خارج شود و قول داد که در خارج هیچ کار سیاسی نکند و با حکومت تونس مخالفت نداشته باشد!

 

 

*با این تحلیل به نظر جنابعالی همه‌ی دشمنان در مقابل جبهه توحیدی قرار دارند و چه در متن و چه در سایه، چه خارجی و چه خانگی و چه ساده‌لوح و چه مکار، در ضربه‌زدن به حکومت اسلامی و یا نابود کردن آن اتفاق نظر دارند، در واقع گام اول آنها شبهه در اصل و یا ضرورت محو آن است، بنظر جنابعالی شبهات دیگر احتمالی که از آستین فتنه‌ی خود بیرون می‌کشند چیست؟

بله همینطور است، شبهه دیگر شبهه ناکارآمدی حکومت دینی است که از سوی طیف‌های مختلف دنبال می‌شود. جدای از اینکه نظام سلطه و صهیونیسم، شب و روز این داعیه را تبلیغ می‌کنند، بعضی از به ظاهر متدینین هم چنین گمانی را مطرح می‌نمایند و حال آنکه این یک افترای محض است.

حکومت دین، حکومت معیارها و اصول موضوعه‌ای مثل عدالت، معنویت، مساوات، مردم‌داری، فضیلت، قانون، پاکدستی، مبارزه با فاصله طبقاتی، مبارزه با سلطه اشرار، مبارزه با فقر و جهل و اولویت دادن به طبقات محروم در برخورداری از موقعیت‌ها و مواهب و علم‌گرایی است، اگر حکومتی این اهداف را در سرلوحه کار خود قرار دهد، چگونه می تواند ناکارآمد باشد؟ در حالی که حتی اگر حکومتی بتواند به درصدی از این اهداف والای انسانی جامه عمل بپوشاند، ناکارآمد محسوب نمی‌شود.

در نقطه مقابل حکومت دین، حکومت‌هایی قرار می‌گیرند که در آن فضیلت‌های انسانی و کمال‌جویی معنا و مفهومی ندارد. این حکومت‌ها می‌توانند در ابعادی موفقیت هم داشته باشند ولی چون تک‌ساحتی هستند، نمی‌توانند کاخ آرمانی بشر را برپا نمایند. اسلام در یک دوره‌ای در مدینه حکمفرما شد. این اسلام از یک جامعه پریشان، جاهلی، درگیر جنگ دائمی، فقیر و به شدت طبقاتی، آنچنان جامعه‌ای ساخت که در کمتر از دو دهه توانست قدرت اول دنیا شود و گسترده‌ای از آفریقا تا اروپا و آسیا پیدا کند. اسلام از آن جامعه منحط، جامعه پیشرو و الگو ساخت، به گونه‌ای که قرن‌ها مرجعیت علمی دنیا را در دست داشت.

اسلام در دوره ما هم به حکومت رسید و توانست همان اعجاز عصر رسول خدا را تکرار کند. کافی است از جهات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی، علمی و تکنولوژیک، چهل سال اخیر با دویست سال دوره حکومت سلاطین قاجاری و پهلوی مقایسه شود. این اسلام‌ از حیث شکل‌دهی به اقتدار سیاسی، نظامی در ایران پدید آورد که ۴۳ سال در برابر امپراتوری عظیم غرب مقاومت کرده و آن را در منطقه غرب آسیا به عقب رانده است. آیا این نظام سیاسی از نظام‌های اروپایی که قادر به حفظ معاهدات میان خود از قبیل کنوانسیون آب و هوایی پاریس هم نیستند، کارآمدتر نمی‌باشد؟

اسلام در ایران توانست نرخ سواد را از ۴۸ درصد در اواخر زمان پهلوی به ۸۸ درصد در سال ۱۳۹۵ برساند و تعداد دانشجویان را از ۲۷۰ هزار نفر در سال ۱۳۵۶ به ۵/۳ میلیون نفر در سال ۱۳۹۵ برساند و محیط‌های آموزش عالی را در دورترین شهرستان‌های کشور هم پدید آورد. آیا این حکومت از نظر آموزش ناکارآمد است؟

ایران امروز از نظر رتبه علمی ردیف‌های بین ۴ تا ۱۸ جهانی را به خود اختصاص داده و توانسته در پیچیده‌ترین علوم طبیعی به پیشرفت‌های شگفت برسد؛ تا جایی که در غرب آسیا و شمال آفریقا و در بین جوامع مسلمان رتبه اول را به دست آورد آیا چنین حکومتی از نظر علمی، ناکارآمد است؟

اسلام در ایران با وجود فشارها و تحریم‌هایی که غرب اذعان دارد، چنین تحریم‌هایی را در تاریخ علیه هیچ کشور دیگری اعمال نکرده است، جمهوری اسلامی را در سال ۱۳۹۵ به رتبه ۱۸ و در شرایط فعلی به رتبه ۲۴ اقتصادی دنیا رسانده و اقتصاد آن را مقاوم کرده است. آیا این اسلام از نظر نظام اقتصادی ناکارآمد است؟

اسلام در ایران، مردم را در مدار حکومت و تصمیمات آن قرار داده و آنچنان استحکامی به روابط ملت و حکومت بخشیده که در اعجاب‌آورترین حالت، سالانه میلیون‌ها مردم را در دفاع از حکومت و انقلاب به خیابان می‌کشاند که به خیابان کشیدن یک درصد از این جمعیت برای حکومت‌های اروپایی، ممکن نیست. آیا این حکومت در عرصه اداره اجتماعی ناکارآمد است؟

اسلام در ایران امنیتی را پدید آورده است که شعاع آن از شبه‌قاره تا دریای مدیترانه کشیده شده و ـ در عین کم‌‌هزینگی ـ به نمونه‌ای پرجاذبه تبدیل کرده است. آیا این اسلام از نظر امنیتی ناکارآمد است؟

 

*واقعیت میدانی می‌گوید ما هم به برخی از اهدافمان نرسیدیم. خود رهبر معظم انقلاب هم به صراحت اشاراتی در این زمینه داشته‌اند. به‌نظر جنابعالی مثلاً در خصوص اجرای عدالت و کاستی‌ها و ناکارآمدی‌ها در این حوزه، پاسخ به سئوال نسل امروزی چه می‌تواند باشد؟

بله شوربختانه در ایران، عده‌ای که دستی در دولت‌های پس از انقلاب داشته‌اند، به‌دلیل بی‌اعتقادی نسبت به کارآمدی دین در عرصه اداره جامعه، به جای پیروی از تعالیم دینی، به نشخوار تجربه‌ی غرب روی آورده‌اند و چون در این مسایل، «کلیـد» دست خود غرب بوده و غرب نمی‌خواسته ایران به جایی برسد، با ناکامی مواجه شده‌اند. اما این ناکامی ربطی به دین ندارد؛ بلکه از قضا باید ناکامی‌های آنان در عرصه جمهوری اسلامی را ناکامی غرب نامید.

ببینید، انقلاب اسلامی مدلی در اداره  حکومت پدید آورده که عقلانی است و با فطرت و تمایلات بی‌آلایش بشری هم انطباق دارد. مدل جمهوری اسلامی، از یک‌سو در صدر نشاندن فرهیختگان و فاضلان است. ولی فقیه در این نظام شخصی دانشمند، متقی، شجاع، پاکدست و مردم محور است. آیا چنین حاکمی نمونه برتر حکمرانی در دنیا نیست؟ از سوی دیگر در این نظام مردم در انتخاب همه مسئولان نقش مستقیم و در مواردی مثل انتخاب رهبر نقش غیرمستقیم دارند.  ضمن اینکه در فواصل دو سال یک بار پای صندوق رأی می‌روند و با رأی خود تغییراتی را در روش حکمرانی رقم می‌زنند. در مدل جمهوری اسلامی، طبقات ضعیف‌تر، در مداخله اجتماعی و برخورداری از مواهب حکومتی اولویت بیشتری دارند. در مدل جمهوری اسلامی حکومت نمی‌تواند از طریق سرکوب اقلیت، سیاست‌های خود را پیش ببرد، چه رسد به سرکوب اکثریت. در مدل جمهوری اسلامی قانونی که با مصلحت مردم سازگار نیست، اجرا نمی‌شود و دستگاه‌های بالادستی کشور این موضوع را پایش و پاسداری می‌نمایند. در مدل جمهوری اسلامی، سیاست‌ خارجی بر مبنای منافع ملت و در جهت بسط حقوق انسان‌ها و به خصوص محرومین جهان قرار دارد. این مدل نه کهنه و نه دچار ناکارآمدی می‌شود. البته هر ایده خوبی آنگاه تأثیرات اجتماعی برجای می‌گذارد که توسط کارگزاران به خوبی اجرایی گردد.

 

 

*با توجه به اشاره حضرتعالی به دو کلان شبه‌ای که امروز دشمن بر روی آن سرمایه‌گذاری کرده و با تاکتیک‌ها و یا به عبارتی شیوه‌هایی که برای ایجاد جنگ روانی می‌پردازد هم اشاره‌ای بفرمایید.

به نظر من یکی از موارد شهبه‌افکنی دشمن، دروغ‌پردازی درباره «سختی‌ها» است. سختی‌ها در مسیر همه‌ی ملت‌ها وجود دارد و هیچ ملتی نیست که با انواعی از آن دست و پنجه نرم نکند. همین الان آمارها می‌‌گویند، ۳۰ درصد از جمعیت آمریکا یعنی بیش از ۹۹ میلیون نفر، از داشتن زندگی عادی مثل تأمین مایحتاج غذایی و در اختیار داشتن امکانات بهداشتی و درمانی و دست‌یابی به موقعیت‌های شغلی و محیط‌های آموزشی محروم بوده و دچار «فقر مطلق» می‌باشند. یک آمار دیگر می‌گوید آمار فقرا در اروپا به طور متوسط ۲۵ درصد شهروندان کشورهای «قاره سبز» را دربرگرفته است و نیز قحطی و بیماری، لااقل ۷۰ درصد جوامع آفریقایی را دچار بحران کرده است. آمارها می‌گویند مردم در اکثر کشورهای جهان به طور دائمی و فزاینده با کاهش درآمدهای خود مواجه هستند. آمار دیگر می‌گوید نزدیک به ۸۰ درصد مردم جهان از جمله دست‌کم ۳۵ درصد مردم اروپا از فقدان احساس امنیت رنج می‌برند. آمارها می‌گوید امید به آینده در نزدیک به ۷۵ درصد مردم جهان طی ۲۰ سال گذشته روند نزولی داشته است. این آمارها و ده‌ها آمار دیگر بیانگر آن است که مشکلات عمده‌ای فراروی ملت‌ها و دولت‌های مختلف جهان می‌باشد تا جایی که ثروتمندترین کشورها نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

در این فضا وانمود می‌شود مردم ایران به واسطه نوع نظامی که انتخاب کرده‌اند، دچار انواعی از مشکلات هستند و برای رهایی از این وضعیت، کافی است که در وضع سیاسی خود و مواضعی که کشورشان در زمینه سیاست خارجی اتخاذ کرده است، تغییر رخ دهد. اگر این اتفاق بیفتد یک باره مشکلات اقتصادی آنان حل شود.

این مسئله از چند جنبه قابل بحث و بررسی است. از یک‌سو برخلاف آنچه تبلیغ می‌شود، مشکلات و پیشرفت دو روی یک سکه‌ی حرکت هر ملت است؛ یعنی وجود مشکلات، مقدمه حرکت به سمت رفع آن است. اگر مشکلات وجود نداشته باشند، اختراع و ابداعی در جوامع روی نمی‌دهد و به طور کلی روند جهان به گونه‌ای است که مشکلات جزء لاینفک آن است. این مشکلات در جامعه‌ای که اراده حرکت دارد، موتور حرکت آن می‌باشد. خداوند متعال در یک نگاه کلی می‌فرماید «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ» و در همان حال راه برون‌رفت از آن را سعی و تلاش ذکر کرده است؛ «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى». بنابراین وجود مشکلات و رنج‌ها بخشی از ناموس طبیعت و به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی یک سنت الهی است؛ اما سنتی که حل آن وابسته به تلاش و کوشش مؤمنین می‌باشد.

از سوی دیگر بخشی از مشکلاتی که دشمن درباره آن تبلیغ می‌کند و به ظاهر، به خاطر آن برای ملت ایران اشک تمساح می‌ریزد، محصول دشمنی خود آنان است! چطور کسانی که هر روز بر دایره و دامنه تحریم‌ها علیه ایران می‌افزایند، از وجود مشکلات ایرانی‌ها ابراز ناراحتی می‌نمایند؟!

نکته مهم در اینجا این است که حجم مشکلات جامعه ایرانی بسیار کمتر از بسیاری از جوامع دیگر بلکه کمتر از اغلب جوامع دیگر است. امروز اگر به نرخ بهداشت و درمان در ایران توجه شود، درمی‌یابیم که این نرخ از همه نرخ‌های بهداشت و درمان در کشورهای اطراف ایران کمتر است به گونه‌ای که مردم در کشورهای همسایه ایران تمایل دارند برای درمان بیماری‌های چشم و قلب و عروق و دندان به مراکز درمانی ایران مراجعه نمایند. نرخ استفاده از تخت‌های بیمارستان و مداوا در بسیاری از رشته‌های پزشکی در ایران ارزان‌تر از این نرخ‌ها در کشورهای صاحب نام اروپایی نظیر آلمان، فرانسه و انگلیس است.

نرخ آموزش و پرورش و آموزش عالی در ایران حتماً از نرخ خدمات مشابه آموزشی و آموزش عالی در کشورهای دیگر کمتر است. نرخ استفاده از خدمات گرمایشی و سرمایشی در ایران حتماً از نرخ این اقلام در کشورهای اروپایی کمتر است. به گونه‌ای که یکی از مشکلات کشور کنترل قاچاق سوخت از ایران به کشورهای همسایه است. هزینه حمل و نقل در ایران به نسبت اکثر کشورهای دنیا پایین‌تر است؛ نرخ اشغال در ایران اگرچه با انتقاداتی مواجه است اما از نرخ اشتغال در کشورهای همسایه ایران بالاتر است؛ به گونه‌ای که همین الان نزدیک به ۵/۳ میلیون نفر اتباع کشورهای همسایه در بازار کار ایران به فعالیت مشغول می‌باشند.

نرخ امنیت در ایران بالاست و کشور ما از نظر حوادث تروریستی و شبه‌تروریستی جزء کم‌حادثه‌ترین کشورهاست.

نرخ خدمات مخابراتی، رایانه‌ای و الکترونیکی در ایران نسبت به کشورهای منطقه بسیار پایین است. ما در همین سال‌های اخیر شاهد اعتراضات پی در پی علیه بالا بودن نرخ خدمات مخابراتی و الکترونیکی در کشورهای همسایه بودیم که منجر به سقوط دولت‌هایی شده و وضع این جوامع را دچار بی‌ثباتی سیاسی کرده است.

نرخ امید به زندگی در ایران به‌خصوص در میان بانوان روند صعودی داشته و از ۵۴ سال در سال ۱۳۵۵ به ۷۴ سال برای مردان و ۷۶ سال برای زنان در سال‌های ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۹ رسیده است. نرخ استفاده از خدمات یارانه‌ای ـ سوبسیدهای آشکار و پنهان ـ در ایران بسیار بالاست به گونه‌ای که بخش عمده‌ای از هزینه کالاهای اساسی ایران توسط دولت پرداخت می‌شود به همین جهت بحث قاچاق کالا در ایران بسیار جدی است.

از لحاظ فساد اقتصادی؛ اگرچه در ایران به دلیل برخوردار بودن از فرهنگ شیعی و آرمان عدالت‌خواهی با حساسیت زیاد مواجه است و موارد فساد در افکار عمومی و در رسانه‌های رسمی و غیررسمی ایران ضریب می‌خورد، اما به نسبت بسیاری از کشورهای دیگر، نرخ فساد اقتصادی و مالی در ایران بسیار پایین است. این در حالی است که برخلاف تبلیغات دشمن که فساد را در ایران، سیستمی معرفی می‌کند، فساد اقتصادی در ایران موردی و غیرقانونی بوده و مورد پیگرد دستگاه‌های حکومتی قرار دارد.

نرخ مشارکت مردم در امور سیاسی در ایران به نسبت همه کشورهای دنیا بسیار بالاست. برگزاری انتخابات‌های پیاپی و منظم برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری، شوراهای شهر و روستا و مجلس خبرگان رهبری، ایران را از نظر نرخ دموکراسی و مشارکت در صدر کشورهای دنیا قرار داده است. علاوه بر آنکه مشارکت سیاسی در ایران به انتخابات محدود نیست و انواعی از مشارکت سیاسی مستقیم و غیرمستقیم در ایران وجود دارد نرخ علاقه‌مندی به نظام سیاسی در ایران به نسبت اکثر کشورهای دنیا بسیار بالاست، به گونه‌ای که به اعتراف دشمنان ایران، مهم‌ترین عامل بقاء و استواری و موفقیت‌های نظام جمهوری اسلامی، علاقه‌ ویژه مردم به حکومت برآمده از انقلاب اسلامی است.

بنابراین با یک نگاه ساده می‌توان دریافت مشکلاتی که دشمنان از آن به عنوان معضل  جامعه ایرانی یاد می‌کنند، شکل‌دهنده به چهره اصلی ایران نیست. کشوری که با وجود فشارهای متراکم و منحصر به ایران توانسته به آنچنان استحکامی برسد که دشمن اعتراف می‌کند بدون مشارکت دادن ایران هیچ مسئله‌ای را نمی‌توان در غرب آسیا حل کرد، کشوری پیشرو است و مشکلات آن به تغییر مسیر مردم  و نظام منجر نمی‌شود.

 

 

*با این مشارکت سیاسی بالا که در منطقه و جهان کم‌نظیر و گاهی حتی بی‌نظیر است و حتی مجلس خبرگان رهبری و انتخاب رهبری انقلاب هم از یک بُعد انتخاباتی مردمی است، بنظر جنابعالی چرا دشمن این چنین هم به اصل ولایت فقیه و شخص و شخصیت ولی‌فقیه حساس است؟ و آن را در نقطه‌ی کانونی شبهات و تهاجم‌های خود قرار داده است؟

ببینید، یکی از مواردی که از ابتدای انقلاب اسلامی در کانون برنامه‌ریزی دشمن قرار داشته، مسئله «رهبری» بوده است. رهبری در ایران دو وجه توأمان دارد از یک‌سو «اسوه» است؛ یعنی نشان‌دهنده حقیقت اسلام می‌باشد و از سوی دیگر «ولی امر» است؛ یعنی مهم‌ترین نقطه اداره جامعه اسلامی می‌باشد. رهبری در این نظام از دل آرمان‌ها و علایق مردم بیرون آمده و از متن آنان جوشیده است. برخلاف بسیاری از کشورهای دنیا، این رهبری نه محصول کودتا، نه محصول وراثت و نه محصول زد و بندهای سیاسی احزاب است. این رهبری از متن دین و مردم و از امتزاج این دو پدید آمده است. رهبری در جمهوری اسلامی بر مبنای تمایلات شخصی خود حکومت نمی‌کند و در آن، «قدرت فردی» جایگاهی ندارد. این رهبری بسیار شنواست و کارکرد آن از طریق نهادهای مستشاری و تخصصی و شورایی شکل می‌گیرد. اگر به اصل ۱۱۰ قانون اساسی ـ که تعیین‌کننده اختیارات و صلاحیت‌های رهبری است ـ نظر بیندازیم، درمی‌یابیم که هر بخش از صلاحیت‌ها و وظایف ایشان در یک ساز و کار شورایی ـ نظیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای نگهبان ـ قرار گرفته و تصمیمات رهبری را از حالت فردی خارج کرده است.

در جمهوری اسلامی رهبری از آنجا که یک جنبه شرعی دارد، دیده‌بانی ارزش‌های اسلامی از جمله ارزش‌های اخلاقی آن را به طور مستمر دنبال می‌کند. رهبر در این عرصه هم الگوست و هم «مبیّن» و مفسر است؛ وجود چنین شخصیتی اجازه نمی‌دهد ارزش‌های الهی در جامعه رو به افول گذارد از این رو شاهد هستیم که رهبر معظم انقلاب به طور پیاپی در مقام بیان نظرات اسلام برآمده‌اند که حاصل آن تولید مداوم ادبیات دینی و نوآوری دینی در عرصه حکمرانی است.

در عین حال از آنجا که رهبری یک جنبه عمیق مردمی هم دارد، در واقع ترجمان مصالح عمومی و منافع عامه جامعه است. ایشان در طول دوران رهبری خود از انحراف دولت‌ها در مسیر حکمرانی جلوگیری کرده است. از نظر ایشان مهم‌ترین و اولی‌ترین مأموریت دولت‌ها، عدالت اجتماعی است. رهبری پیدایی طبقات خاص و ویژه‌خواری گروه‌هایی در جامعه برنتابیده و بر حفظ حقوق طبقات مختلف تأکید نموده است. در یکی از دولت‌های دوران رهبری حضرت امام خامنه‌ای ـ دامت برکاته ـ رئیس‌جمهور وقت گزارش خدمات دولت در زمینه ایجاد  بیمارستان‌های مدرن در شهرهای مختلف ارائه داد و رهبری پس از پرس و جو درباره نرخ‌ مراجعه به بیمارستان‌ها و پس از آنکه معلوم شد بیشتر مردم به دلیل بالا بودن نرخ بیمارستان‌ها نمی‌توانند از این موقعیت‌های مدرن درمانی استفاده کنند، کار دولت در تولید و توسعه بیمارستان‌ها را غیرمنطبق با اهداف نظام اسلامی دانستند.

چرا در طول این ۶۰ سال ـ یعنی از آغاز نهضت حضرت امام در سال ۱۳۴۱ ـ رهبر در مرکز حملات دشمن قرار گرفته و پیرامون آن شبهه‌افکنی می‌شود؟ برای اینکه ـ به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی ـ «آنجایی که می‌خواهند مردم را مأیوس کنند، رهبری است که امید به مردم می‌دهد؛ آنجا که می‌خواهند یک توطئه سیاسی بین‌المللی برای ملت ایران به وجود آورند، رهبری است که قدم جلو می‌گذارد و تمامیت انقلاب را در مقابل توطئه قرار می‌دهد.» (۵/۶/۱۳۷۶)

 

*همانطور که مستحضر هستید، دشمن به موازات تلاش‌های بسیار برای جلوگیری از نفوذ و گسترش انقلاب اسلامی و محدود کردن ایران اسلامی در عرصه بین‌المللی و کاستن از قدرت و توان ایران به یک شبهه‌ای توسط آنچه حضرتعالی از آنها به خارجی و داخلی یاد کردید، دست زد که ایران در انزوا است. و ایادی آن‌ها، همچنان بر طبل تسلیم شدن و کنار آمدن با آمریکا و غرب، به این شبهه دامن می‌زنند در خصوص این شبهه‌افکنی هم اگر مطلب و نظر خاصی دارید بفرمائید.

متاسفانه همینطور است. دلیل این شبهه‌افکنی، مخالفت ایران با سیاست‌های آمریکاست. از ابتدای انقلاب یک جریان در داخل کشور تبلیغ می‌کرد که به هر حال یک نظام مسلط بین‌المللی وجود دارد و در ابعاد مختلف به توانمندی‌های فوق‌العاده‌ای رسیده و هنجارها و قوانین بین‌المللی را تعیین می‌کند و بقیه هم تبعیت می‌نمایند. بنابراین مخالفت با چنین دستگاه عظیمی ولو اینکه باطل و ظالمانه است، در توان ملت و دولت ایران و حتی در توان ملت‌ها و دولت‌های مسلمان نیست و از این‌رو در زمره وظایف الهی آن هم قرار ندارد؛ چرا که «لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا». یک روز این پرچم بر دوش نهضت آزادی بود و امروز جریان اصلاحات و شخصیت‌های مرتبط با آن  این پرچم را برداشته‌اند. اما واقعیت با آنچه گفته می‌شود فاصله بسیار دارد.

از یک‌طرف باید پرسید مگر نظام دوقطبی که پس از جنگ جهانی دوم با محوریت آمریکا و شوروی پدید آمد، از اول وجود داشته است؟ در قرن ۱۹ و تا نیمه قرن بیستم هیچ‌کدام از این دو ابرقدرت (Super Power) نبودند و به مرور به این جایگاه رسیدند. بنابراین قدرت‌های دیگر هم می‌توانند به مرور جای آنها را بگیرند؛ کما اینکه امروز در ادبیات رایج جهان، صحبت از انتقال قدرت جهانی از غرب به شرق است.

از طرف دیگر باید پرسید آیا ما در حرکت طبیعی خود با مانعی به نام آمریکا مواجه شده‌ایم، یا خود مانعی به نام آمریکا ساخته‌ایم؟ آیا دشمنی آمریکا با ایران برساخته جمهوری اسلامی است یا واقعاً این دشمنی پیش از تأسیس جمهوری اسلامی شروع شده است؟ هیچ تردیدی وجود ندارد که دشمنی را آمریکایی‌ها آغاز کرده و ادامه داده و هر روز بر ابعاد آن افزوده‌اند. اسناد لانه جاسوسی آمریکا می‌گوید، آمریکایی‌ها با استقرار هر دولت جمهوری اسلامی از جمله دولت مهندس بازرگان مخالف بود‌ه‌اند و برای عدم تحقق آن، توطئه‌های فراوان ـ که تدارک تجزیه بخش‌های شمالی، غربی و جنوبی ایران از جمله آنهاست ـ به کار بسته‌اند. این در حالی است که به دلیل ارتباطات قبل، تردیدی در غیرانقلابی و سازشکار بودن دولت بازرگان نداشته‌اند. وقتی دشمنی را آمریکایی‌ها شروع کرده‌اند ما با کتمان این دشمنی نمی‌توانیم حقیقت دشمنی را از میان برداریم.

نکته دیگر در توانایی ملت ایران در این میدان است. تجربه تاریخی می‌گوید قدرت‌های بزرگ هرگاه نتوانند بقاء خود را از درون تضمین نمایند و برای بقاء خود ملت‌ها و دولت‌ها را به گروگان بگیرند این قدرت ماندگار نخواهد بود. حضرت امام خمینی براساس نگرش دینی که قدرت‌های ستمگر را زایل‌شدنی می‌داند و نیز بر مبنای نگرش ژرف سیاسی خود که برخاسته از تجربه تاریخی ۲۰۰ سال اخیر ملت ایران بود، از یک‌سو معتقد بودند، قدرت‌های زورگو، بدون مقاومت ملت‌ها، عقب‌نشینی نمی‌کنند و از سوی دیگر معتقد بودند، ملت ایران ظرفیت و توانایی عقب زدن آمریکا را دارند. حضرت امام خمینی براساس یک ضرورت و نه یک انتخاب، مبارزه با آمریکا را برای کنار زدن موانع، در پیش گرفتند. امروز ۴۳ سال از این راهبرد می‌گذرد و ملت ایران توانسته است در بسیاری از صحنه‌ها، موانع آمریکا را از سر راه خود بردارد و منافع خود را تأمین نماید.

اگر ملت ایران هزینه مقاومت را نمی‌پرداخت باید برای همیشه از منافع و امنیت ملی خود چشم می‌پوشید. ایران هرگز نمی‌توانست در ذیل نظام و تمدن برساخته غرب، تمدن خود را بنا و اقتدار گذشته خود را احیا نماید. پرونده هسته‌ای یکی از موارد معتبر در این ارزیابی است. همه می‌دانند که به دست آوردن انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای حق همه ملت‌هاست و از قضا براساس NPT صاحبان این توانمندی موظف شده‌اند تجربه و توان علمی و تکنولوژیک خود را در اختیار کشورهای فاقد این توانمندی‌ها قرار دهند. در این میان شرکت‌های آلمانی و فرانسوی طرف قراردادهای هسته‌ای ایران، با پیروزی انقلاب اسلامی به طور یکجانبه قراردادهای خود را به تعلیق درآوردند و عملاً بیش از ۳۰ سال دستیابی ایران به حقوق خود را به تعویق انداختند.

حدود دو دهه پس از آنکه ایران از همکاری کشورهای صنعتی غرب مأیوس گردید و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی هم از هرگونه همکاری با ایران خودداری نمود، تصمیم گرفت خود به این روند که ظاهراً هیچ منع بین‌المللی نداشت، وارد شده و از منافع و حقوق ملی خود دفاع نماید؛ اما غرب به محض اینکه احساس کرد، ایران می‌تواند بدون کمک کشورهای دارای فن‌آوری هسته‌ای به این موقعیت پیچیده و مهم دست پیدا کند، به اتهام‌پراکنی علیه نیات و اقدام ایران روی آورد و آژانس هم برخلاف اساسنامه خود، یک عضو خود را از داشتن این حق منع ‌کرد.

ایران در نهایت توانست علیرغم مخالفت‌ها، به توانایی‌ علمی و تکنولوژیک لازم دست پیدا کرده و به طور واقعی به یک کشور اتمی تبدیل گردد. ایران توانست آمریکا و اروپا را عقب بزند و به این موقعیت برسد. شاید امروز اهمیت این موقعیت برای همگان روشن نباشد کما اینکه بعضی با تأکید بر ظرفیت انرژی‌های فسیلی ایران، ضرورت روی آوردن ایران به انرژی هسته‌ای را زیرسؤال می‌برند. اما مسلماً کاربرد این انرژی در علوم پزشکی، کشاورزی و فعالیت‌های عمرانی و نیز در بالا بردن تراز تمدنی ایران بسیار تعیین‌کننده است. بنابراین آنان که می‌گویند ایران در نهایت توانایی عبور از میدان موانع غرب را ندارد و نمی‌تواند به اندازه هزینه‌ای که در این میدان تعارض می‌پردازد، فایده ببرد، ماجرای هسته‌ای و فوایدی که نه فقط در موضوع انرژی بلکه در پذیرش ایران به عنوان یک واحد مهم بین‌المللی و در نتیجه رعایت خطوط قرمز ایران، نصیب جمهوری اسلامی گردید، این انگاره را باطل نمود.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۵/۷/۱۴۰۰
  2. ۲۲/۱۱/۱۳۹۷
  3. سوره مبارکه نساء/۵۹

۴٫همان/۸۰

11آوریل/22

امنیت کشور و عبور از فتنـه‌های داخلی و خارجی را مرهون رهبر معظم انقلابیم

اشاره:

با گذشت بیش از چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، خاطره‌های تاریخی فراوانی از فراز و فرودها و تحولات سیاسی و امنیتی کشور در اذهان عمومی نقش بسته که هنوز ابعاد آنها به طور دقیق و موشکافانه‌ای بیان نشده است. به گواهی بسیاری از تحلیل‌گران، برخی از این رویدادها، چنانچه در کشورهای دیگری بوقوع پیوسته بودند، این ظرفیت را داشتند که طومار نظام‌های سیاسی را درهم بپیچند.

از جنگ تحمیلی و توطئه و دسیسه‌چینی گروهک‌های وابسته به اجانب در صدر انقلاب تا تحمیل بی سابقه‌ترین تحریم‌های اقتصادی و سیاسی علیه کشور با هدف فشار بر مردم و تحریک آنها علیه نظام و همچنین وقوع فتنه‌های گوناگون مانند آنچه که در سال‌های ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶ و فتنه بنزینی سال ۱۳۹۸ اتفاق افتاد، از جمله همین رویدادها بود که نظام اسلامی به فضل الهی و حضور مردم در صحنه و با هدایت‌های رهبر معظم انقلاب، توانست این گردنه‌ها را پشت سر بگذارد و حماسه‌های بی‌نظیری از بصیرت و ایستادگی درخشان مردم را ثبت کند.

در این میان باید از بزرگمردان بی ادعایی یاد کنیم که در این چهل و سه سال گوش به زنگ فرامین و منویات امامین انقلاب، جان خود را در طبق اخلاص قرار دادند و با ایثار و ایستادگی تحسین برانگیز در فتنه‌های رنگارنگ، هرگز عهد و پیمان خود را نشکستند و افتخار و سربلندی برای کشور و نظام و مردم به ارمغان آوردند.

برخی از آنها به فیض عظمای شهادت نائل آمدند و برخی در صف منتظران آن قرار دارند و صد البته «ما بدلوا تبدیلا» از خیـل این بزرگمردان منتظر، باید از سردار حاج علی فضلی یاد کنیم که فصل‌های درخشان زندگی پربارش تا امروز در این راه مقدس سپری شد و کماکان، علیرغم بیماری‌‌اش، بسان کوهی سربه‌فلک کشیده، با صلابت بی‌مانند و ثبات قدم، پای آرمان‌های متعالی انقلاب و امام و رهبری معظم انقلاب ایستاده است.

سردار سرتیپ علی فضلی یا همان حاج علی زمان جنگ، چهره آشنای رزمندگان و بسیجیان در طول دوران دفاع مقدس در سمت‌های مختلف فرماندهی ایفای نقش کرد.

او از جمله فرماندهان نسل اول سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که در سنین جوانی وارد این نهاد شد و در همان سال‌های ابتدایی دفاع مقدس به فرماندهی لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) و لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) رسید و ۱۲ سال فرماندهی لشکر ۱۰ را برعهده داشت.

سردار فضلی از ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹جانشین فرمانده قرارگاه ثارالله بود و از ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۷ نیز به عنوان معاون عملیات ستاد مشترک سپاه پاسداران فعالیت ‌داشت.

وی در فاصله سال‌های ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۷ جانشین رئیس سازمان بسیج بود و از ۱۳۹۷ تا ۱۳۹۹ فرماندهی دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین را برعهده داشت.

سردار فضلی در سال ۱۳۶۱ بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ به سرش در جبهه از ناحیه دو چشم مجروح می‌شود و به طور کلی بینایی خود را از دست می‌دهد اما پس از مدتی ۷۰ درصد بینایی چشم راستش احیا می‌شود. خود او این امر را مرهون تشرف چندین باره اش به محضر امام خمینی(ره) و دست کشیدن معظم‌له به چشمانش و دعای ایشان میداند.

به گفته یاران سردار، در همان عملیات منجر به مجروحیت، بالگردی آمده بود تا مجروحان را برای درمان به تهران ببرد. پزشکان جبهه، به سردار گفته بودند در صورت انتقال سریع به تهران ترمیم چشمانش امکان پذیر است. بالگرد اما فقط یک‌نفر جا داشت و سردار مانده بود و فردی که سکته قلبی کرده بود و باید به تهران رسانده می‌شد. حاج علی فضلی بعد از سوار شدن به بالگرد با دیدن مرد سکته‌ای، پیاده می‌شود و او را به جای خود سوار بالگرد می‌کند و برای همیشه یک چشمش را از دست می‌دهد.

حاج علی فضلی، در بین بچه‌های جبهه ملقب به «علی آهنی» است. این آهنی بودن در مورد او، مرهون  ترکش‌هایی است که در وجودش خانه کرده‌اند و در این‌همه سال اطبـا هرکار کرده‌اند از جای‌شان تکان نخورده‌اند که نخورده‌اند! سردار۴۰ زخم عمیق در سرتاسر بدنش از سال‌های دفاع مقدس به یادگار دارد و ۶۰ بار تن به تیغ جراحی سپـرده و هربار که سر پا می‌شد، باز هم بسوی جبهه می‌شتافت.

سردار سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مراسم تجلیل از حاج علی فضلی، متواضعانه خم شد و بر دستان او بوسه زده و گفته بود: علی فضلی «عَلَم فضیلتها» و «بیرق کرامت‌ها»ی ماست. علی، نه «بیرق‌دار» که خود، «بیرق» است.

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی هم لقب شهید زنده را به سردار فضلی داده بود. سردار محسن رضایی نیز می‌گوید: «به جرأت می‌توانم بگویم، هیچ عملیاتی در دوران دفاع مقدس، نیست که سردار فضلی، داوطلبِ حضور در آن نشده باشد».

از همه مهم‌تر و دلنشین‌تر اینکه امام خامنه‌ای(حفظه‌الله‌تعالی) در ۲۶ مهر ۱۳۷۷در مراسم صبحگاه لشکر سیدالشهدا(ع) سردار فضلی را از نمونه‌‌های «فتح‌الفتوح انقلاب اسلامی» دانستند و فرمودند: «امام ما فرمود فتح‌الفتوح انقلاب اسلامی، نه یک حادثه نظامی‌ که یک حادثه انسانی است؛ یعنی پیدایش این جوانان، خلقِ این انسان‌های نورانی. فتح‌الفتوح، این جوانان بودند؛ همین سرداران شهیدی که این لشکر را به‌وجود آوردند؛ همین سردار «علی فضلی»، همین سردار «ناصح»؛ همین جوانان مؤمن و همین نورانی‌هایی که نورانیّت آنها می‌تواند دل‌هایی را روشن کند. اینها مایه شرفنـد؛ اینها مایه‌ی عزّتند برای یک کشور، داشتن اینها افتخار است؛ بردن نام‌شان افتخار است؛ تکرار یادشان افتخار است؛ ادامه‌ی‌ راه‌شان افتخار است.»

سردار فضلی در پاسخ به سؤال خبرنگاری که پرسیده بود: چرا به دنبال مسئولیت‌های سیاسی نرفتید، گفته بود: «من یک نخ لباس مقدس سپاه را با تمام دنیا عوض نمی‌کنم. اگر نیـّت ما خدمت است امروز مردم ما به امنیت و آرامش و دفاع نیاز دارند و اگر در این حوزه خدمت کنیم، بالاترین خدمت به مردم است. وقتی مریضی من شدت گرفت و حتی تکان دادن سر برای من آرزو شده بود به خدا گفتم اگر مولای ما نیاز به سرباز دارد من مقاومت می‌کنم و اگر هم مشیت تو چیزی دیگری است من تسلیم هستم».

سردار علی فضلی از برگزیدگان پنجمین دوره همایش چهره‌های ماندگار در سال ۱۳۸۴ است. و  سال گذشته هم در مراسم جشن سالروز ولادت حضرت ولیعصر(عج) طی مراسمی در مسجد مقدس جمکران پنجمین تندیس «مهدی‌یاور» سال به پاس مجاهدت‌ها و رشادت‌هایش به این سردار مهدوی اهدا شد.

جالب اینکه اتحادیه اروپا و آمریکا این چهره محبوب و محجوب عرصه‌ی ایثار و جهاد را از سال ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱ در فهرست تحریم‌های خود قرار داده‌اند.

در سال‌های اخیر عوارض ناشی از جراحات و استنشاق گاز‌های شیمیایی در دوران جنگ تحمیلی، موجب بروز بیماری سخت سردار فضلی و منجر به عمل پیوند استخوان گردید و پروسه درمان ایشان همچنان ادامه دارد.

با وجود مراتب یاد شده، سردار فضلی با تواضع مثال زدنی‌اش و علیرغم آثار هویدای بیماری، دعوت مجله «پاسدار اسلام» را برای گفتگو پذیرفت. گستره‌ای از موضوعات متعدد، ازجمله ابعادی از فتنـه‌های سه دهه اخیر، بی بصیرتی و سقوط برخی از خواص در دام فتنـه‌ها و  بیان جلوه‌هایی از زعامت امام خامنه‌ای «دام‌ظله‌العالی» از موضوعاتی بود که در این گفتگوی صمیمانه و مفصل مورد اشاره قرار گرفت. در ادامه خلاصه‌ای از این گفتگو تقدیم همراهان معزز «پاسدار اسلام» می‌شود:

 

 

*درباره‌ ابعاد فتنه‌هایی که تاکنون بر سر راه کشور قرار گرفته آنگونه که باید و شاید، پرداخته نشده است. رهبری معظم انقلاب اما همچنان در موقعیت‌ها و مناسبت‌های مختلف نکاتی را از فتنه‌های گذشته یادآوری می‌کنند. شاید بتوان این عرصه را یکی از عرصه‌های خطیر در جنگ تمام‌عیار علیه انقلاب اسلامی دانست. لذا شایسته است که درباه عوامل و زمینه‌های شکل‌گیری فتنـه‌ها بیشتر واکاوی شود، چون فتنه‌ها همچنان ادامه دارند. و بر اساس آموزه‌های قرآنی نیز مومنین دائماً در حال آزمون و آزمایش و ابتلا هستند. لذا هر چه این ابتلائات بهتر تبیین شوند، تجربه و چراغ راهی خواهد شد تا آحاد جامعه و به ویژه خواص در فتنه‌های بعدی گرفتار نشوند. جنابعالی به دلیل مسئولیت‌تان در زمان فتنه‌های۱۳۷۸و۱۳۸۸ مسائلی را از نزدیک دیده‌اید که خیلی‌ها ندیده‌اند. این روزها هم برخی این‌‌گونه القا می‌کنند که ” این وقایع مساله مهمی نبوده و سوءتفاهم‌هایی بوده که باید از کنار آن گذشت”! شما به عنوان کسی که این دو فتنه را از نزدیک رصد کرده‌اید، ریشه فتنه‌های ۷۸ و ۸۸ را چه می‌بینید؟

بِسمِ‌اللّهِ الرَّحمَنِ‌الرَّحیمِ وَ لاحَولَ وَلا قُوَّه إلابِالله‌اَلعلی‌العَظیم، اگر بخواهیم حق مطلب ادا شود باید به تک ‌تک این فتنه‌ها به شکل مفصل و جداگانه پرداخته شود. اما به‌طور خلاصه از فتنه سال ۱۳۷۸ شروع می‌کنم. در شب۱۸تیر۱۳۷۸ تعدادی از دانشجویان عزیز ما ظاهراً به نشانه اعتراض به تعطیلی روزنامه «سلام» تظاهراتی راه انداخته و از کوی دانشگاه بیرون می‌آیند. نیروی انتظامی هم برابر وظیفه ذاتی‌اش آنها را برمی‌گرداند، ولی عوامل جریان فتنـه درجهت قرار دادن دانشجویان در مقابل نیروی انتظامی دست به‌کار شدنـد. و به دانشجویان می‌گفتند از داخل کوی، به نیروهای انتظامی سنگ پرتاب کنید و فحش بدهید و به امام و مسئولین توهین کنید…، من آن شب با لباس عادی حضور داشتم و از نزدیک شاهد قضایا بودم. درست است که در آن شرایط مسئولیت بعهده عزیزان نیروی انتظامی بود، ولی ما هم بعنوان جانشین قرارگاه ثارالله تهران دغدغه داشتیم که مبادا شرایط از حالت عادی عبور کرده و تبدیل به بحران شود و ما ناچار به ورود شویم.

لذا از نزدیک شاهد اوضاع بودیم. در آن شرایط و آن مقطع، در شورای تأمین استان تهران و شورای امنیت کشور، عناصر مسئله‌داری بودند و آن‌‌قدری هم که از عناصر مسئله‌دار هم‌طیف خود استقبال می‌کردند، از نیروهای ذاتی و موظف و حزب‌الهی استقبال نمی‌شد و اجازه نمی‌دادند این نیروها به تکلیف و وظیفه‌ خود عمل کنند. طبعاً فقط نیروی انتظامی وسط میدان بود و مسئولیت داشت و درگیر قضایا بود.

از اینطرف به نیروهای انتظامی می‌گفتند با دانشجوها برخورد کنید و عوامل‌شان در داخل کوی، به دانشجوها می‌گفتند با نیروی انتظامی برخورد کنید و بزنید و…! فضای بسیار مسمومی را ایجاد کرده بودند. عناصر اصلی‌شان حدود ۵۰۰ نفر بودند که از جاهائی هدایت می‌شدند و معترضین را به خیابا‌ن‌ها و میدان‌های مختلف می‌کشیدند و هدایت می‌کردند. یکباره می‌دیدید در خیابان جمال‌زاده درگیری شده است، یا در میدان ولی‌عصر(عج)، چهارراه ولی‌عصر(عج)، میدان قدس شهرک قدس، و جاهای مختلف…

 

 

*نقطه به نقطه؟

بله نقطه به نقطه درگیری می‌شد. یک‌‌باره خبر رسید که دارند به طرف “مجموعه شهید مطهری”  که بیت رهبری، ساختمان ریاست‌جمهوری، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان و قوه قضائیه استقرار دارند، هجمه می‌کنند. ما هم با کار اطلاعاتی، از عقبه‌ی جریان فتنه مطلع شده و متوجه شده بودیم این‌ها از داخل دفتر ریاست‌جمهوری خط می‌گیرند. به‌فرمانده حفاظت‌مان، سردار حق‌طلب مأموریت دادیم به دفتر ریاست‌جمهوری برود و بگوید که عناصر فتنـه بنا دارند به این مجموعه حمله کنند و ما موظفیم از این مجموعه دفاع کنیم، اگر کوچکترین اتفاقی بیفتـد، عواقبش دامن شمـا را خواهد گرفت و… چند دقیقه‌ای از اعزام فرمانده حفاظت سپاه به دفتر ریاست جمهوری نگذشته بود که دیدیم همه معترضین از مجموعه شهید مطهری فاصله گرفتند و متفـرق شدند و تعداد اندکی مانده بودند که معلوم بود این عده یا توجیه نیستند یا کسانی هستند که بدون برنامه‌ریزی قبلی در این معرکه حضور پیدا کرده‌اند، اما مابقی و در واقع همان عوامل اصلی که بی‌سیم‌های محدودی هم در اختیارشان بود و با تلفن ارتباط داشتند و از داخل بدنه دولت هدایت می‌شدند، خیلی سریع متفرق شدند و از آنجا رفتند!.

البته آن شب کذایی یک غفلتی شده بود و برادران نیروهای انتظامی دو سه بار مقداری وارد کوی دانشگاه شدند. یعنی از داخل کوی شیطنت می‌کردند که برادران نیروی انتظامی را  داخل کوی بکشند تا تلفات بگیرند و کار کش پیدا کند و… پیراهن عثمان شـود. که خدا عنایتی کرد و زود به خودشان آمدند.

ما هم که در صحنه حضور داشتیم و مشغول ارزیابی بودیم، خیلی به برادران تاکید و سفارش کردیم که مراقب باشند وارد کوی نشوند.

آن‌موقع آقای شمخانی وزیر دفاع بودند. در وزارت دفاع خدمتشان رسیدیم. گفتند: در کوی دانشگاه چنین اتفاقاتی را به نیروهای انتظامی منتسب می‌کنند! درست است؟ شرایط را برایشان توصیف کردم و گفتم که واقعیت چیز دیگری است و در صحنه اتفاقات دیگری در شرف وقوع است و این‌ها هدایت شده هستند و از جای دیگری خط گرفته و هدایت می‌شوند. مرتب در معاونت سیاسی امنیتی وزارت کشور با عناصر فتنـه جلسه گذاشته می‌شود، ولی یک‌بار هم فرصت حضور در جلسه برای نیروهای میدانی و عمل‌کننده فراهم نشده!

تاج‌زاده در جایگاه معاونت وزیر کشور مرتب با عناصر و عوامل فتنه جلسه می‌گذاشت و در جلساتی هم که در آن شرایط در وزارت کشور برگزار می‌کردند، اجازه حضور سایر نیروها را نمی‌دادند و فقط عناصری که به یک نوعی دخیل بودند و در واقع از خودشان بودند اجازه حضور در جلسه داشتند!

در جائی که نفوذ عوامل در بخشی از بدنه دولت اتفاق بیفتـد و آنها خودشان سردمداری ‌کنند موضوع چیز دیگری است. این شواهد در سلسله مراتب شورای تأمین استان هم دیده می‌شد. در آن چند روز و تقریباً تا ۲۳ تیر، اتفاقات عجیبی رخ داد. برادران عزیز نیروی انتظامی که تمام قد در صحنه بودند، هم مورد هجمه‌ی عناصر فتنه بودند و هم از هیچ‌جا حمایت چندانی از آن‌ها صورت نمی‌گرفت.

چند روزی گذشت و گمانم در شب ۲۳ تیر کار تقریباً از دست برادران نیروی انتظامی خارج شده بود و پنج شبانه‌روز بود که فتنه‌گران هم هرکاری که دل‌شان خواسته بود کرده بودند. نهایتاً در شورای‌عالی امنیت ملی مصوب شد که مسئولیت امر به سپاه و قرارگاه ثارالله محول شود. وقتی نظر شورای‌عالی امنیت ملی به تصویب فرمانده معظم کل قوا رسید، از آن شب مسئولیت میدانی بر عهده ما قرار گرفت و قرار شد برادران نیروی انتظامی به ما کمک کنند.

ما هم که از قبل برای مقابله با حوادث امنیتی احتمالی در تهران، طراحی و برنامه‌ریزی لازم را داشتیم. با برادران عزیزم سردار کوثری و سردار ناصح بین لشکرهای۱۰و ۲۷تقسیم کار شد و سپاه‌های حفاظتی‌مان هم با بسیج ترکیب شدند و قرار شد برای فردا صبح آماده شویم. هدف ما مراقبت و حفاظت از مردم، بدون تلفات بود.

تأمین امنیت بدون تلفات، کار خیلی دشواریست. نمی‌خواستیم مثل همه ارتش‌های متعارف دنیا که وقتی اتفاقی می‌افتد، تانک و نفربر و تجهیزات نظامی را به میدان می‌آورند، عمل کنیم. قرار بود بدون اینکه خونی از دماغ کسی ریخته شود، امنیت را به تهران بر‌گرداندیم. خبرهایی هم رسیده بود که منافقین هم آمده‌اند و دارند از این موج استفاده می‌کنند.

صبح آن روز جناب سردار صفوی، فرمانده وقت سپاه، محضر حضرت آقا شرفیاب شدند و از جلسه که برگشتند، تدابیر فرمانده معظم کل قوا را تشریح کرده و گفتند: حضرت آقا فرمودند: «آقا رحیم! طوری عمل کنید که کسی به دست سپاه و بسیج کشته نشود.» ایشان این جمله را دو بار تکرار فرموده بودند. هرکدام از برادران نظراتی دادند. من پیشنهاد دادم که باید همه سلاح‌هایمان را جمع کنیم و هیچ نیروی مسلحی در خیابان نداشته باشیم. چون ممکن است به رزمنده‌ای هجمه ‌کنند  و ناخواسته عکس‌العملی از او سر بزند. پس از تایید سردار صفوی، همه نیروها سلاح‌های‌شان را در مقرها گذاشتند و آمدند کف خیابان.

در این حین خبرهایی رسید که در بسیاری از نقاط تهران نه تنها مردان، بلکه زنان باغیرت هم برای دفاع از کیان نظام و تأمین امنیت مجدد تهران، اعلام آمادگی کرده‌اند تا بیایند و خود را سپر بلا کنند. خلاصه حوادث مدیریت شدند و تعدادی از فتنه‌گران دستگیر و عقبـه فتنـه مشخص شد. در آن مقطع رئیس‌جمهور آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپائی از عناصر فتنه حمایت کردند. قریب ۲۰ شبانه‌روز در تهران برای تأمین امنیت تلاش شد و خدا هم عنایت کرد و مردان و زنان انقلابی هرچه که در توان داشتند انجام دادند. درست مثل دوران دفاع مقدس، پشتیبانی همه‌جانبه داشتند و روحیه می‌دادند. در خانه‌های‌شان غذا می‌پختند و چای شربت و… می‌آوردند به مساجد و پایگاه‌ها می‌رساندند. همه‌رقم حمایت کردند.

در واقع پیروز اصلی این میدان مردم بودند. ما مدیون این مردم هستیم. هرکاری که برای این مردم انجام شود، خدا می‌داند که کم است، این مردم ولی‌نعمت ما هستند. این لقلقه زبان نیست، بلکه واقعیت است. کوتاهی در خدمت به آنان نابخشودنی است.

 

*در قضیه کوی دانشگاه یک نفر کشته شد؟

آن یکنفر هم از سربازهای معاونت عملیات سپاه بود. رفته بود کوی دانشگاه به دوستان دانشجویش سر بزند، که آن حوادث و درگیری‌ها شروع شده بود، حالا تیر از کجا ‌آمد و دقیقاً به این سرباز ‌خورد، معلوم نشد! یک تیر هم به پای یکی از مأموران ناجا ‌خورد. در آن‌ حادثه ما تلفات دیگری نداشتیم. اگر مراقبت نمی‌کردیم تلفات خیلی زیاد میشد. تازه آن مورد هم قبل از ورود سپاه به قضیه بود. در آن چند روز رسانه‌ها خیلی موج درست می‌کردند که کوی دانشگاه زدند و کشتند و…! ولی نتوانستند هیچ چیزی ثابت کنند. فقط جوسازی و فضا را مسموم می‌کردند.

 

عقبـه فتنه ۷۸ دولتی بود/ شخص رهبرانقلاب نقطه قوت نظام هستند

در فتنه ۸۸ هم این نامردها سعی کردند این قضایا را تکرار کنند. بعضی از موضوعات خیلی به هم شبیه و نزدیکند. در نظام اسلامی نقاط قوتی داریم که نباید خلط بشوند. نقطه اصلی و قوی آن، شخص حضرت آقا و هدایت‌ها و رهبری‌های ایشان است. حضرت آقا با رهنمود و تاکید، سفارش به خویشتن‌داری می‌کردند، والا معلوم نبود کار به کجا می‌کشید.

در قضیه‌ی فتنـه سال ۷۸ که خیلی خلاصه، گریزی به آن زدم، مسئولین اصلی و عقبه‌ی آن فتنـه، دولتی بودند. از دفتر آقای رئیس‌جمهور گرفته تا برخی معاونین و مسئولین. در واقع یک فتنـه‌ی تقریباً دولتی بود البته نه همه مسئولین، ولی برخی از وزرای آقای خاتمی و برخی از رؤسای دانشگاه‌ها و برخی مسئولین در شورای‌عالی امنیت کشور و امثال تاج‌زاده و… مسئول این وقایع بودند و واقعاً آتش سوزاندند و شیطنت و فتنه‌گری کردند.

بر اساس درس‌هائی که از بزرگان و علما آموخته‌ایم، در صدر اسلام هم از این فتنـه‌ها بوده‌. برخی افرادی که در رکاب رسول خدا(ص) و رکاب امیرالمؤمنین(ع) شمشیر می‌زدند، تغییر مسیر دادند. به واسطه چه چیزی؟ برخی بخاطر دنیاطلبی و دلبستگی به دنیا و برخی تحت تاثیر فرزندانشان و… ولی آنچه که مسلم است این نظام مقدس و ولائی، نظامی‌است که مطیع امر ولایت و امامین انقلاب هستند هرگز نمی‌گذارند آسیبی به این انقلاب برسد. البته دشمن بیکار نمی‌نشیند و کار خودش را می‌کند و از هر فرصتی هم بهره خودش را می‌برد.

اما در این فتنـه‌ها برخی از مسئولین تجدید و برخی مردود شدند، ولی خدا می‌داند که کسانی که قبول و پیروز این میدان شدند مردم عزیزمان بودند. مردم ما مردم نجیبی هستند. خدا حق این مردم، این رزمندگان و این شهدا را به گردن ما حلال بگرداند و خدا کند که در سایه اطاعت از امر ولی، خادم و نوکر خوبی برای این مردم باشیم. به فرموده حضرت امام، مردم ما ثابت کرده‌اند که از مردم صدر اسلام هم بهترند، این مردم مایه‌ی عزت و افتخار ما هستند و خدا کند که ما از نوکری برای این مردم غفلت نکنیم.

 

 

*در مورد وقایع و اتفاقات دیگری که در دیگر نقاط کشور بوقوع پیوستـه و رنگ بوی فتنـه به خود گرفته، هم برایمان بفرمایید.

به لحاظ آموزش‌های تخصصی نظامی و همچنین تجربیات فرماندهان، از نحوه و چگونگی وقوع جریانات و حوادثی که اتفاق می‌افتد، برداشت‌های متفاوتی وجود دارد. ممکن است این وقایع، یک‌بار اغتشاش و مخل امنیت باشد و یک بار هم شورشی از سوی عده‌ای مشخص اتفاق بیفتد که هیچ‌کدام از اینها، به عنوان فتنـه قلمداد نمی‌شوند. فتنـه به دلیل شرایطی، مختصات خاص خودش را دارد و صفات و خصوصیات آن در قرآن و احادیث هم آمده. در فتنـه، برخی از افراد خودی هم که در ارکان مختلف نظام مسئولیت دارند، به‌دلیل عدم تشخیص درست رویدادها و عدم برخورداری از بصیـرت و بینش انقلابی، خواسته یا ناخواسته، منافع ملی را به‌خطر انداخته و عامل دشمن می‌شوند. با وقوع فتنـه، حق و باطل به‌هم می‌آمیزد و تشخیص اینکه حق کدام است و باطل کدام. دشوار می‌شود. لذا در این بین عده‌ای دچار گمراهی می‌شوند. وقتی جبهه حق و باطل با همدیگر مخلوط می‌‌شوند، از دل آنها فتنـه شکل می‌گیرد. در واقع تمیز و تشخیص دشمن از خودی، با مشکل مواجه می‌شود.

 

 

 

*در دهه هفتاد در قزوین هم اتفاقاتی رخ می‌دهد که بد نیست درباره آن نیز توضیح بفرمائید؟

بله در سال ۱۳۷۳ در قزوین حوادثی اتفاق افتاد. مردم قزوین مطالبه داشتند که قزوین استان شود اما این لایحه در مجلس رأی نیاورد. همین باعث شد که امام جمعه، و جمعی از مسؤلین شهر هم دچار غفلت و بی‌بصیرتی شدند و با تصور اینکه اگر مردم را به خیابان دعوت و لشکرکشی خیابانی کنند مشکل حل می‌شود! و همین‌کار را هم کردند. مردم به خیابان‌ها آمدند. اما چیزی نگذشت عنان امور از اختیار آقایان خارج شد و اراذل و اوباش بر امور مسلط شدند و موج سواری کردند. مردم قزوین، مردمی همراه با انقلاب و نظام و ولایت بوده و هستند. اما بی بصیرتی آقایان موجب این حادثه شد و ۱۸۶ نقطه شهر توسط عده‌ای فرصت‌طلب، مورد هجمه قرار گرفت. ۵۵ بانک آتش زدند. و خیلی از مراکز دولتی و خصوصی در آتش‌سوزی، تخریب و از بین رفت.

 

 

*بطور کلی وقوع این حوادث را می‌شود نشأت گرفته از بی بصیرتی خواص دانست؟

حتماً و قطعاً بی‌بصیرتی است. خب این آقایان می‌توانستند مجدداً رایزنی و درخواست کنند تا مجلس درباره‌ی لایحه – استان شدن قزوین – بررسی و رأی‌گیری مجدد کند. مردم را دعوت می‌کنند کف خیابان که مثلاً اعتراض‌شان را به‌گوش مسئولین مرکز برسانند اما از اداره و هدایت جمعیت بازمی‌ماننـد! و ‌آن اتفاقاتی افتاد که نبایست می‌افتـاد و کلی به اموال مردم عادی و دوایر دولتی، خسارت وارد شد.

به مسجد حضرت ولی‌عصر(عج) حمله کردند و به خودروهای شخصی عبوری از دروازه شهر و حتی به خودرو‌های عبوری با پنج سرنشین خواهر یورش بردند! به خودروهایی که پلاک زنجان داشت حمله می‌کردند! چرا؟ چون پلاک خودرو مال زنجان بود!. اراذل و اوباش هرکاری دلشان خواست انجام دادند. حتی با حمله به ستاد امر به معروف، مشروبات الکلی مصادره  شده را هم به سرقت بردند و خود ستاد را آتش زدند!

آن زمان شخصاً پیگیری کردم و در تلاش بودم با امام جمعه و مسئولین شهر تماس بگیرم که جلسه‌ای برگزار و تصمیم‌گیری شود. نشـد! مسئولیت ورود مستقیم به این غائله هنوز با ما نبود و برادران نیروی انتظامی مسئولیت داشتند. اما ما اتفاقات و اطلاعات را ثبت و ضبط می‌کردیم. در آن شرایط حساس هیچ اثری از فرماندار و نماینده مجلس و امام جمعه نبود.

بالأخره موفق شدم با امام جمعه تماس بگیرم. شرایط را به ایشان توضیح داده و عرض کردم شما امام جمعه هستید، موضع‌تان را اعلام کنید. ایشان گفت: «آقای فضلی این مردم مطالبه دارند، اینجا باید استان شود، مسئولین قول داده‌اند.»! گفتم حاج‌آقا من مسئول سیاسی کشور نیستم. من بعنوان مسئول امنیت عرض می‌کنم اگر مردم عادی را دعوت به آرامش نکنید تا صف خود را از اراذل و اوباش جدا نکنند این وضع به حادثه عظیمی تبدیل می‌شود. شما می‌توانید این خواسته را از مجاری قانونی خودش پیگیری کنید. ما هم کمک‌تان می‌کنیم. ایشان به عرایض بنده اعتنا نکرد و فرمودند: «زنجان با ما همراهی ندارد و…،» در نهایت گفتند «خب حالا ببینیم چه کار می‌شود کرد!» اینجا معنی بصیرت و بینش درست، مشخص می‌شود. سایر مسئولین قزوین هم به میل ایشان عمل می‌کردند. و ایشان علیرغم اصرارهای ما نیامد.

تا اینکه فرماندار درخواست جلسه شورای تأمین کرده بود و در جلسه گفته بود که تیپ صاحب‌الامر(عج) ما که در قزوین مستقر بود وارد عمل بشود. یعنی مسلح بیایند و درگیری و… فرمانده تیپ‌‌مان تماس گرفت و جریان را گفت. گفتم بیخـود، مگر شورای تأمین شهر اجازه دارد به یک تیپ رزمی مأموریت بدهد؟ حداکثر اینکه می‌تواند درخواست حضور یک گردان غیرمسلح بکند برای کمک به برقراری امنیت. تیپ ما، یک تیپ رزمی است. اینکار فرآیند خاص خود را دارد اگر به این جمعبندی رسیدند که نیروی مسلح باید وارد عمل شود باید شورای امنیت کشور که رئیس وقت آن آقای بشارتی وزیر کشور بود از شورای عالی امنیت ملی که رئیس‌جمهور، ریاست آن را به عهده دارد این درخواست را مطرح کند و اگر شورای عالی امنیت ملی به این تشخیص رسید، باید از مقام معظم فرمانده کل قوا این اذن را بگیرد تایک تیپ نظامی وارد معرکه بشود. لذا کسی اختیار ندارد به یک تیپ نظامی دستور بدهد. و تاکید شد که هیچ اقدامی نکنند. ما فقط تمهیداتی انجام دادیم که بواسطه نزدیکی به ۲۸ صفر خودروهایی که قصد عزیمت به زنجان را دارند بتوانند در امنیت کامل عبور کنند. حتی تا آن‌موقع هنوز وارد شهر قزوین نشده بودیم. و فقط با شبکه‌های‌مان ارتباط داشتیم.

تا جناب آقای بشارتی وزیر وقت کشور، تشریف بردند قزوین. و در مسجد النبی(ص) قزوین جلسه‌ای برگزار کردند. باز شلوغ شد و ایشان را به فرمانداری منتقل کردند. در ادامه در زد و خوردهایی صورت گرفت که چند نفر هم کشته و تعدادی زخمی شدند.

 

 

 

 

*تیراندازی هم شد؟

بله ابتدا عده‌ای اراذل و اوباش با سنگ و چوب و دشنه حمله کردند و یک کسی از میان آنها تیراندازی کرد. که از برادران نیروی انتظامی هم تعدادی مصدوم و مجروح ‌شدند. برادران نیروی انتظامی هم نتوانستند بیشتر تحمل کنند و با شنیدن صدای تیـر از آنطرف، واکنش نشان دادند.

وقتی غائله به اوج خود رسید. فرمان آمد که لشکر سیدالشهدا(ع) وارد عمل بشود. لذا لحظه‌ای درنگ نکردیم. فقط توصیه‌های لازم در خصوص نحوه عمل و عدم استفاده از اسلحه را به برادران‌مان تاکید کردیم.

حتی بسیاری از بسیجی‌های شهر هم به دلیل اینکه بزرگ شهرشان را در صحنه نمی‌دیدند؛ در آن مقطع  مردد شده بودند و آنطور که باید همکاری نکردند. بالاخره چند گردان صد نفره سازماندهی شد، که آن عده از بسیجیان هم، به احترام سردار عراقی که زمان جنگ فرمانده‌شان بوده، آمده بودند. در آن ساعت حدود ۳۵ هزار نفر کف خیابان بودند. توصیه کردیم که هر گردانی یک بلندگوی دستی داشته باشد و با بلندگو اعلام کنند: «مردم شریف قزوین، شهر شما شهر شهید رجایی و شهر شهید بابایی است. این شهر، شهر دفاع مقدس است. صف خودتان را از اراذل و اوباش جدا کنید و…» هیچکدام از نیروهای ما حتی یک قبضه اسلحه هم با خودشان نداشتند. ما از درگیری فیزیکی ابایی نداشتیم. خلاصه اکثریت مطلق آن‌ها متفرق شدند بجز عده‌ی کمی که ماندند ولی به چوب، دشنه، آهن، قمه و حتی شمشیر مجهز بودند. حتی تعداد محدودی از آنها مسلح بودند که آنها هم  شناسایی و دستگیر‌ شدند.

بالأخره با عنایت و لطف الهی ساعت ۹ شب نظم نسبی در شهر برقرار شد. و بعد از این آرامش، براساس نظر آقای بشارتی، مجدداً شهر تحویل نیروی انتظامی شد. و نیروهای ما به مقر خود در خارج شهر برگشتند.

فردای آن‌روز خودم که _ تا آن‌موقع تهران بودم _ عازم قزوین شدم. به دروازه قزوین که رسیدیم شنیدیم دوباره شهر به هم ریخته و درگیری وجود دارد. حدود ساعت ۱۰ صبح وارد شهر شدیم، دیدیم که زد و خورد زیادی وجود دارد و بی‌اغراق چندهزار سنگ در حال تبادل بین طرفین بود. برادران نیروی انتظامی وسط خیابان بودند و جماعتی که با اینها درگیرند به طرف یکدیگر سنگ پرتاب می‌کنند.

دوباره داشت اوضاع شدت می‌گرفت که آقای بشارتی به سردار عقبایی گفت بروید و به هر قیمتی شده شهر را آرام کنید. آقای عقبایی درحالی که می‌رفت گفت من می‌روم ولی مسئول این حوادث مثلث امام جمعه، فرماندار و نماینده مجلس هستند!چند دقیقه‌ای گذشت و سردار عقبایی بازگشت و گفت وضع اصلاً قابل کنترل نیست. اگر دیر بجنبیم کار به تیراندازی و کشته و …، خواهد کشید. آقای بشارتی رو به من کرد و گفت:  فلانی بسم‌الله! این گوی و این میدان! بروید شهر را آرام کنید. حتی اجازه تیـر هم به ما دادند.

 

*ایشان در جایگاه وزیر کشور می‌توانستند دستور تیـر بدهند؟

ایشان به عنوان رئیس شورای امنیت کشور، دارای اختیاراتی بود. وزیر کشور می‌تواند از ما درخواست کند به طور غیر مسلح وارد عمل بشویم. ولی اگر قرار است که ما با سلاح وارد عمل شویم حتماً اذن فرمانده کل قوا می‌خواهد. به ایشان گفتم چشم. اما هنوز اذن فرمانده کل قوا را نداشتیم.

وقت تنگ بود و می‌بایست قضیه را زودتر جمع و جور میکردیم. واقعیتش هم تا آن لحظه اصلاً بفکر ختم غائله با شلیک گلوله و… نبودیم. فقط به آقا محسن زنگ زدم و وضعیت را گفتم که در جریان باشند برای لحظه‌ی آخر.

سریـع جلسه‌ای داخلی ترتیب دادیم بدون حضور مسئولین شهر. در جلسه هم به برادران گفتم در عملیات سپاه و بسیج، تیراندازی شرعاً ممنوع است. هیچ‌کس حق ندارد با خودش سلاح بیاورد. نباید به این وقایع دامن زده شود. ما قصد نداریم با مردم عادی درگیر شویم. فقط با بلندگو حرف‌هایی که باید بزنید، میزنید. فعلاً در همین حـد.

خلاصه خدا کمک کرد و حدود ساعت ۲ بعدازظهر اکثر کسانی که در خیابان بودند متفرق شدند و با آن عده‌ای که مانده بودند زد و خورد شدیدی صورت گرفت و عین خوشان با آنان رفتار شد و تعدادی فرار کردند و تعدادی بازداشت و به زندان انتقال داده شدند. در این زد و خورد غیر قابل توصیف که از انواع سلاح سرد استفاده کردند، حتی دو سه مورد هم صدای شلیک آمد ولی نه بطرف ما. ظاهراً برای تهییـج اوضاع بود. بالاخره بر آن‌ها فائق شدیم.

 

*در آن موقعیت آیا بازخوردی از امام جمعه محترم شهر نداشتید؟

چرا؛ امام‌جمعه طرف ما آمدند. اما دیگر دیر شده بود و خاصیت  ایشان کم شده بود.

 

*بعد چه شد؟

غروب که شد همه مسئولین شهر از امام جمعه گرفته تا سایرین را فراخواندیم و به مقر سپاه راهنمایی کردیم. قبلاً اتوبوس آماده شده بود و قصد داشتم تا همه را کَت بسته به تهران و زندان اوین منتقل کنند!

 

*مسئولین شهر را؟

بله همه مسئولین شهر که مقصر بودند. به برادر محسن زنگ زدم و ماجرا را گفتم که همه را جمع کرده‌ام و شما هماهنگی کنید تا اینها به زندان منقل شوند. آقا محسن گفت دست نگه‌دار خبر می‌دهم. ‌‌

فهمیدم می‌خواهد با فرمانده کل قوا هماهنگ کند. چند دقیقه بعد آقا محسن(رضایی) تماس گرفت و گفت فلانی! حضرت آقا سلام رساندند و فرمودند: «با اینها با رحمت و رأفت اسلامی رفتار کنید». انسان می‌ماند از این همه بزرگواری!

خلاصه برگشتم و به آنها گفتم داشتم شما را یکجا به زندان اوین می‌فرستادم ولی رهبـر معظم انقلاب فرمان داده‌اند با رأفت اسلامی با شما رفتار شود. ولی بدانید قرار بود بروید زندان. اما حالا فرموده ایشان را اطاعت می‌کنیم هرچه ایشان بفرمایند همان است.

علی آقای خلیلی که مسئول پشتیبانی لشکر بود را به عنوان شهردار قزوین منصوب کردم و قرار شد همه خرابی‌ها را درست کنند و بازار و ادارات و مغازه‌ها هم از صبح فردا به شکل عادی فعالیت‌شان را از سر بگیرند. از امام جمعه هم گلایه کردم که این چه کاری بود شما کردید؟ من که تلفنی شرایط را به شما گفتم.

خدا رحمتشان کند، گفتند: آقای فضلی من استغفـار می‌کنم؛ استغفـار.  و تصمیم گرفتند که قبل از نماز جمعه، راهپیمایی راه بیندازند و از همه مردم دعوت کردند که در راهپیمایی شرکت کنند.

 

 

*راهپیمایی را برگزار کردند؟

بله و خیلی هم باشکوه و همراه با شعارهای محکم مرگ بر منافق و…برگزار شد. امام جمعه محترم دوباره در حضور مردم و نمازگزاران، استغفـار کردند. خدا رحمتشان کند.

می بینیم که یکی از علل ایجاد فتنه‌ها، بی‌بصیرتی‌ خودی‌هاست. همه‌اش کار دشمن نیست. برخی خودی‌ها هم اینگونه ناخواسته در اثر عدم ‌بصیرت موجب خسارات فراوان و شادی دشمـن‌ می‌‌شوند.

 

*سردار!  شما چه شباهت‌هایی بین رویدادهای قزوین با فتنه سال ۱۳۸۸ می‌بینید؟

در فتنه ۸۸ آقایان میرحسین موسوی، کروبی، خاتمی و عناصر همراه این‌ها به علت بی‌بصیرتی‌شان، یک حادثه بزرگی را به نظام تحمیل کردند. این‌ها فرصت برنامه‌ریزی داشتند. برای آمدن به کف خیابان و لشکرکشی… از روز ۲۵ خردادماه تا روز ۳۰ خرداد، همراهان خود را به کف خیابان دعوت می‌کردند. مثلاً در اعتراض به نتیجه انتخابات! در حالی که باید یک فرآیند قانونی را طی می‌کردند. حضرت آقا فرمودند: «به شورای نگهبان شکایت کنید.» حتی نمایندگان‌شان خدمت ایشان رفتند و حرف‌شان را زدند ولی هیچ استناد و ادله‌ی قوی‌ای برای عرضه و اثبات نداشتند.

 

*بخصوص تا بحبوحه ۲۹ خرداد که رهبر معظم انقلاب آن خطبه‌ها را در نمازجمعه خواندند؟

آن خطبه‌‌ی حضرت آقا و عباراتی که در آخر خطبه فرمودند بمنزله آبی ‌بود که روی آتش ریخته شد. اگر این‌ها اهل بصیرت بودند حتماً همان‌روز غائله ختم می‌شد. نکته‌ قابل تامل اینکه اگر کسی می‌گوید من ولایی و یار حضرت امام بوده‌ام باید به توصیه‌های ایشان عمل کند. اما این‌ها لجاجت به خرج دادند و از طرفی عناصر همفکر و همراه‌شان هم به این موضوعات دامن ‌زدند و فتنه را توسعه دادند.

این‌ها جمعیتی را هم دنبال خودشان داشتند که وقتی حقایق بطور آرام آرام برای مردم روشن شد، مرتباً در صفوف آنها ریزش حاصل شد. اما برخی کنار آ‌ن‌ها ماندند که هرکدام بگونه‌ای در نظام دارای سِمت و مسئولیت‌هایی بودند.

دوستان در سپاه و بسیج مأموریت داشتند آ‌ن‌ها را به مذاکره و مباحثه دعوت کنند تا اگر واقعاً پوچی موضوع را دریافت کردند، دوباره به جبهه خودی بازگردند یا حداقل از موضع باطل خود دست بردارند. با خیلی از این عناصر صحبت شد و خیلی‌ از این‌ها، اعتراف‌هایی کردند که موجود است و خیلی‌هایشان توبه و استغفار و اظهار ندامت کردند. بنای ما بر پخش این‌ مستندات نبوده. ولی اگر روزی لازم باشد اینها ثبت و ضبط شده و موجود است.

در فتنه ۸۸ اگر سران فتنـه به خودشان می‌آمدند و حتی بعدها که رهبر انقلاب به آن‌ها فرصت دادند تا برگردند به دامن جامعه، آن اتفاقاتی که در کف خیابان روز بیست‌و پنجم و سی‌ام خرداد و یا بعدش و یا ماقبلش چه از نیروهای خودی چه از معترضین مصدوم و مجروح و کشته شدند، به‌وقوع نمی‌پیوست. اگر تاکید رهبر معظم انقلاب به خویشتنداری نبود و تدبیر و مدیریت نمی‌شد. قطعاً آمار کشته و مجروحان خیلی بیشتر می‌شـد. چه کسی مسئول این‌هاست؟ چه کسی پاسخگوی خون این‌هاست؟ نظریه‌پرداز جبهه اصلاحات می‌گفت اصلاحات به خون نیاز دارد!

واقعاً باید پرسید کسی که در خیابان انقلاب کشته شد، به واسطه کی و چی باید کشته می‌شد؟ یک آقای مشهدی در حال خروج از ماشین خود بوده که یک تیر غیب مستقیم به او اصابت کرده بود! یک جوان که در جلوی حوزه مقاومت بسیج ایستاده بوده از پشت تیر می‌خورد! به حساب کی کشته شد؟ اگر بچه‌های ما که در حوزه بسیج، در مقابله با تیراندازی مهاجمین برای دفاع از خود تیراندازی می‌کردند زده بودند، خب باید از روبه‌رو به او تیر می‌خورد! نه از پشت سر! آن دختر خانمی که در حیاط کودکستان بود، برای چی کشته شد؟ تیر از کجا آمده بود؟ ما که اصلاً آنجا نیرو نداشتیم. تازه بعد از آن واقعه در آنجا نفر مستقر کردیم. از کجا و چگونه یک جرثقیلی آوردند که درب حوزه مقاومت را باز کنند! چندین کوکتل مولوتف به داخل حوزه مقاومت انداختند. می‌دانستند که در حوزه، سلاح وجود دارد که همینطور هم بود و ما حدود ٢٠٠ – ٣٠٠ قبضه اسلحه داشتیم، می‌خواستند آنجا را غارت کنند و دست‌شان به سلاح برسد.

 

 

 

*هنگام حمله به حوزه مقاومت نیروی انتظامی آنجا نبود؟

وقتی اغتشاشگران به این حوزه هجوم ‌بردند، برادران حوزه، از نیروی انتظامی درخواست کمک می‌کنند. حدود ۴٠دقیقه طول می‌کشد تا چهل نفر ‌از برادران نیروی انتظامی با بیست موتور برسند. هرکدام ازموتورها دو  سرنشین داشت.

آن عناصر چون از قبل برنامه داشتند، ابتدا به نفع نیروی انتظامی شعار دادند و مثلاً از حضور نیروی انتظامی ابراز خوشحالی کردند. اما ناگهان به آن‌ها حمله کردند و ظرف سه‌دقیقه بیست دستگاه موتور متعلق به نیروی انتظامی را به آتش کشیدند! دقیقاً سازماندهی شده بود که چه کسی مواد آتش‌زا بیاورد، چه کسی کبریت بکشد و کجای موتور را آتش بزند.

یک شخصی از درون پنجره‌ای واقع در نزدیکی مقر همین حوزه، از کل وقایع فیلم گرفته بود. که دستگیر شد و معلوم شد به آنها گفته شده که از همه صحنه‌ها عکس و فیلم تهیه کنند.

ما این فیلم و خیلی از مستندات دیگر را از خودشان گرفتیم و توانستیم به مدارک مهمی دسترسی پیدا کنیم. وقتی سایر برادران نیروی انتظامی رسیدند، دیگر کار از کار گذشته بود. همان زمان افراد اصلی و سرشناس فتنه در میدان انقلاب حضور داشتند.

این فتنه هشت ماه طول کشید. در طول این هشت ماه، ما حتی یک شب آرام نداشتیم و اگر عرض کنم که به اندازه ٨ سال جنگ انرژی گذاشته شد، اغراق نکرده‌ام.

یعنی قابل مقایسه است با توان و انرژی‌ای که استان تهران در ٨ سال جنگ گذاشته بود. در آن هشت ماه خیلی از مردم می‌ترسیدند از شمال تهران به جنوب تهران رفت و آمد کنند. یادم است همان‌روزها یک مدرسه‌ای از قبل هماهنگ کرده بودند و می‌خواستند بچه‌ها را برای اردو به کرج ببرند. خبر رسید که خانواده‌های‌شان خیلی نگرانند. گفتم نگران نباشید. ما هستیم. آنها را می‌بریم و برمی‌گردانیم؛ مگر ماها مُرده‌ایم؟ و انجام دادیم. منظور نا امنی و ترس مردم بخاطر شرایط آن مقطع است.

…در میدان انقلاب پشت چراغ قرمز بودیم که دیدم یک گروه حدود ۲۰ – ۳۰ نفره در خیابان مشغول برنامه‌ریزی هستند. یک خانمی که کفش اسپرت به پا داشت بطرف یک پلیس رفت و یک حرفی زد که من نشنیدم. یکدفعه یک سیلی زد زیر گوش آن پلیس. آن پلیس هم نامردی نکرد و متقابلاً یک سیلی زد زیر گوش آن خانم و یکباره آن ٢٠-٣٠ نفر درگیری را شروع کردند. در واقع حرکت آن خانم بهانه‌ای بود برای ایجـاد شلوغی و…

 

 

*پس از راهپیمایی عظیم ۹ دی سال ۸۸، گرچه آتش فتنـه خاموش شد اما برخی هنوز به دنبال تنفس مصنوعی به فتنـه بودند. در آن ایام با نزدیک شدن راهپیمایی ۲۲ بهمن چه برآوردی از اوضاع داشتید؟

پیش‌بینی و برآورد ما این بود که در روز ٢٢ بهمن احتمال اغتشاش و درگیری وجود داشت لذا بطور نامحسوس آماده بودیم. الحمدلله خدا کمک و عنایت الهی شامل حالمان شد و مشکل خاصی پیش نیامد. آنروز حدود ۵٠٠ فیلمبردار و عکاس خارجی برای تصویربرداری از مراسم آمده بودند و منتظر بودند تا کوچکترین مشکلی پیش بیاید و یا انگشت سبز اموی یا یک پارچه‌ای در میان جمعیت نشان داده شود. آن زمان هنوز سران فتنه هم آزاد بودند. ما پیش‌بینی‌های لازم راداشتیم و حدس می‌زدیم که برخی شیطنت‌ کنند. در عین حال برای رفتار هوشیارانه در مقابل حرکات شیطنت‌آمیز و نوع مواجهه با اغتشاشگران به نیروها تاکیدات لازم شده بود. چون معلوم بود رسانه‌های خارجی فقط منتظرند که یک درگیری و صحنه‌ای، را ثبت و ضبط کنند و به اهدافشان برسند. آن ‌روز حدود ساعت ۱۰ صبح آقای منتجب‌نیا که امام جماعت مسجد امام صادق(ع) در منطقه صادقیه بود، همراه با حدود دویست نفر به سمت فلکه صادقیه حرکت کردند و با تحریکات و شعارهایی که ‌می‌دادند زمینه درگیری محدودی را ایجاد کردند.

همین‌جا لازم است به خدا پناه ببریم از نفاق افرادی که به شما یک‌جور حرف می‌زنند ولی عمل‌شان چیز دیگری است! البته ما از زد و خورد و درگیری هیچ ابایی نداشتیم اما نمی‌خواستیم سوژه تبلیغاتی برای دشمنان ایجاد شود. در همان اثنا اطلاع دادند آقای کروبی هم به بهانه راهپیمایی آمده و در همان ابتدای شلوغی‌ها ظاهراً چند نفر به او متعرض شده بودند واطرافیانش ایشان را از معرکه دور کرده بودند. با این وجود الحمدلله در میدان آزادی و خیابان‌های اطراف که محل اصلی تجمع میلیونی راهپیمایان بود اصلاً درگیری رخ نداد. البته برخی، چند بار سعی ‌کردند به میان جمعیت رخنه کنند. این عنایت خدا بود که توانستیم نظم راهپیمایی را حفظ کنیم. در آ‌نروز تعدادی از اغتشاشگران را در برخی نقاط شهر بازداشت کردیم.

 

 

 

*پس پرونده نا آرامی‌ها و تحرکات جریانات سیاسی دخیل در فتنه ۸۸ در همان سال بسته شد؟

تا حد زیادی بله. در سال ۱۳۸۹ که قرار بود سالگرد رحلت حضرت امام(ره) برگزار شود، سپاه مطابق رسم سنواتی خود قرارگاه شهید فهمیده را بمنظور تامین امنیت و پشتیبانی و ارائه خدمات به شرکت کنندگان ایجاد کرد.

در آن‌سال فرمانده کل سپاه اینجانب را بعنوان فرمانده قرارگاه شهید فهمیده‌ منصوب کردند. جا دارد بدون اینکه به کسی جفایی شده باشد بگویم، در آن‌سال جای شگفتی بود که آقایان معزز دفتر حضرت امام(ره) انگیزه‌ای برای برگزاری سالگرد نداشتند و پیگیر مراسم نبودند! چون همه‌ساله از سه چهار ماه قبل برنامه‌ریزی‌های لازم صورت می‌گرفت. اما آن‌سال، خبری نبود و تا اردیبهشت اینطور استنباط شد که قصد برگزاری ندارند. ما متعجب بودیم که تا آن‌روز کاری صورت نگرفته. در همین حین جلسه‌ای درجماران برگزار ‌شد. من هم رفتم در جلسه و ارائه گزارش‌ها شروع شد و هرکسی صحبتی کرد. برآورد من از آن صحبت‌ها این‌ بود که انگار برادران ستاد برگزاری مراسم سالگرد حضرت امام(ره) انگیزه‌ای برای برگزاری مراسم ندارند. حرف‌شان هم این بود که مردم استقبال نمی‌کنند و مهمان خارجی هم نداریم!

من عرض کردم طبق برآوردها امسال میلیون‌ها زائـر خواهیم داشت. لذا باید به فکر تدارکات و پشتیبانی باشیم. خدا کمک کرد و فضای جلسه عوض شد. اما با این وجود، باز هم دوستان خیلی پای کار نیامدند و عملاً مثل گذشته با ما همکاری نکردند. ما این ملاحظه را داشتیم که حضرت امام، امام همه ماست و نباید اجازه بدهیم در سالگرد حضرت امام کوچکترین اتفاق ناخوشایند یا شیطنتی اتفاق بیفتد.

با توجه به اخبار واصله دستگیرمان شد که برخی درصددند جمعیتی را بانمادهای سبـز اموی به مراسم سالگرد امام بیاورند که شکر خدا با تدابیری که اندیشیده شد، ناکام ماندند و ماجرا به خیر گذشت. آن‌روز جمعیتی بیش از ۳ میلیون زائر به حرم امام آمده بودند و همه‌چیز بطور عادی درحال جریان بود. اما هنگامی که حجت‌الاسلام سیدحسن آقای خمینی، نوه حضرت امام که قبل از حضرت آقا برای صحبت به پشت تریبون رفتند، عده‌ای از مردم با سر دادن شعارهایی، در سخنرانی ایشان اختلال ایجاد کردند و او نتوانست صحبتش را تمام کند. البته حضرت آقا قبل شروع سخنانشان، ایشان را مورد تفقـد قرار دادند. اما بعد از اینکه او به پشت جایگاه می‌رود با مسئولین دولت وقت برخورد تندی می‌کند که فعلاً از بیان جزئیات آن صرف‌نظر می‌کنم. چندی بعد هم رهبر معظم انقلاب در دیداری که به محضرشان رسیده بودیم، جملاتی به این مضمون خطاب به بنده و یکی دیگر از برادران فرمودند: «می‌دانم که شما نقشی در بروز تنش در مراسم سالگرد حضرت امام نداشتید، اما مراقب باشید در آینده از این قیبل حوادث دیگر اتفاق نیفتـد».

در سال بعد یعنی سال ۹۰  این بار مسئولین دولتی با توجه به مسایلی که سال قبل در مراسم سالگرد حضرت امام پیش آمده بود، برای برگزاری مراسم پای کار نیامدند! اما ستاد برگزاری مراسم با ما هماهنگ شد. و تدابیر لازم هم اتخاذ شد که مبادا اقدامات فتنه‌گرایانه‌ای در مراسم رخ بدهد. اجمالاً می‌گویم که اخباری داشتیم مبنی بر اینکه قرار است با اقداماتی، خوراک تبلیغاتی منفی درست کنند و مدل دیگری از فتنـه‌گری را به نمایش بگذارند. اما بالاخره هر راهی که منجر به فتنه‌گری بود سـد و خنثی شد.

 

 

*این‌ها از سوی چه کسانی سازماندهی شده بودند؟

به جریان فتنـه ربط داشتند. این مسایل نیاز به بحث مفصل و جداگانه ای دارد. اما مهم این است که چرا در مراسم بزرگداشت حضرت امام؟! واقعاً باید از شر شیاطین، به خدا پناه ببریم. ما نظیر این جریانات را  فقط در تاریخ صدر اسلام شنیده بودیم و فکر نمی‌کردیم که جریانات مشابه آنرا در عصر حاضر ببینیم!.

خدا می‌داند وقایعی شبیه وقایع صدر اسلام را در آن ایام دیدیم. این وقایع مارا به این مهم می‌رساند که این انقلاب از خیلی پیچ و خم‌ها رد شده، قطعاً دستی از غیب بر سر مردم و کشور بوده و بی‌مهری‌ها و توطئه‌ها، هیچ تاثیری بر ادامه راه قاطع انقلاب نگذاشته و با رهبری مقام عظمای ولایت، علیرغم همه توطئه‌های خارجی و داخلی، این مسیر مقدس ادامه داشته است

 

 

*مشخصاً نقش رهبر معظم انقلاب در خنثی‌سازی و جمع شدن حوادث و فتنه‌هایی که طی سی‌سال گذشته در عرصه‌های مختلف اتفاق افتاده یا نقش ایشان در مدیریت کلان کشور و انقلاب اسلامی و پیشرفت‌های کشور در عرصه علمی و نظامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بدون کوچکترین شک، حضرت آقا نقش بسزایی در شکوفایی‌ها و پیشرفت‌های ایران اسلامی در همه زمینه‌ها بویژه در عرصه‌ی علمی و نظامی داشته‌اند و اگر نبود تدابیر و توجه خاص ایشان و ورود مستقیم‌شان به این موضوعات، بویژه تاکید بر بومی‌سازی انواع فناوری‌های ضروری مورد نیازمان که عمدتاً برای مقابله با تحریم‌ها و در راستای جلوگیری از وابستگی به مستکبرین و مستبدین صورت گرفته که هر وقت خواستند برایمان بازی در بیاورند و گروکشی کنند، ما ملت ایران هرگز به این مرحله از اقتدار و امنیت نمی‌رسیدیم که هیچ کشور حتی آمریکا، جرات نگاه چپ به ایران ما را ندارد. در واقع، امنیت فعلی‌مان چه داخلی و خارجی و در مرزها را مدیون رهبر معظم انقلاب هستیم. و در این بین، تلاش‌های بی‌وقفه و شبانه‌روزی نخبگان و ولایتمداران واقعی در این حوزه‌ها، قابل تقدیر است. ای کاش در همه حوزه‌ها بویژه در عرصه اقتصادی هم اینطور بودیم! و اینطور عمل میکردیم!

در مورد دسیسه‌ها و وقایع و حوادث فتنه‌های سی‌سال گذشته هم عموماً آنها با تدبیر و هدایت خود حضرت آقا جمع شده است. یعنی نقش ایشان موردی و نقطه‌ای و مربوط به یک دوره معینی نبوده است. اگر فرصت باشد با جزئیات، به هر فتنه‌ای جداگانه بپردازیم، آنموقع است که می‌شود به واقعیت و چگونگی این نقش پی برد. اگر نبود لطف خدا و هدایت ایشان ممکن بود که اتفاقات سخت‌تر و ناگوارتری واقع شود.

 

*سردار! ببخشید که حسابی خسته‌تان کردیم. به عنوان حسن ختام این گفتگو اگر ممکنه خاطره‌ای از حضرت آقا برای ما بیان بفرمایید.

یک خاطره مربوط می‌شود به دوران دفاع مقدس. در آن مقطع ما معمولاً در سال دو بار با تعدادی از رزمندگان خدمت مسئولان ارشد نظام و حضرت امام می‌رسیدیم. در یکی از این دیدارها با لشکر ۱۰ سید‌الشهدا(ع) رفتیم خدمت حضرت آقا که آن سال‌ها رئیس‌جمهور بودند. نماز جماعت که برگزار ‌شد در بین دو نماز برادری داشتیم بنام «سیدجمال قریشی» که مداح بود و صدای گرمی داشت. آقا سید جمال شروع کرد به خواندن روضه حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) که خیلی به آقا چسبید. بطوری که بعد از نماز از این برادرمان تشکر و تقدیر کردند. سیـد ما هم حُسن استفاده را کرد و شال سبزی که به گردن داشت انداخت گردن آقا و دو سه بار ایشان را بوسیـد. چند ماه بعد مجدداً توفیق شد با همان کیفیت با حدود یکصد نفر از دوستان به‌محضر آقا مشرف شدیم. آقا که وارد شدند دیدم یک شال سبز گردن‌شان هست. به دوستان گفتم این شال، همان شال آقا سید قریشی است. هنگام نماز، من پشت سر آقا بودم. وقت مداحی شد و یکی از برادران شروع کرد به مداحی، تا شروع کرد، آقا برگشتند بطرف من و به اسم، سراغ گرفتند که «فلانی! سید قریشی کجاست؟!» خواستم به یکباره نگویم که او شهید شده، آقا مکدر نشوند. عرض کردم: چشم! عرض می‌کنم خدمتتـان. مداح داشت می‌خواند، چند لحظه بعد مجدداً برگشتند بطرف من و فرمودند: «فلانی! نگفتی سید قریشی کجاست؟!» عرض کردم که آقا ایشان به فیض شهادت رسیده‌ا‌ند. و در ادامه عرض کردم ایشان سومین شهید خانواده بودند. دیدم یکباره چهره آقا تغییر کرد و حالت بغض پیدا کردند و برگشتند بطرف قبلـه. چند لحظه بعد مجدداً برگشتند بطرف من و فرمودند: «فلانی آدرس شهید قریشی را به من بده» من هم از دوستان آدرس خانواده شهید را که در «برقان» کرج بود، گرفتم و تقدیم کردم.

بعد از مراسم، آقا پیشنهاد دادند که شام در خدمتشان باشیم. ما هم از خدا خواسته پذیرفتیم. خلاصه تدارک لازم صورت گرفت و همه نشستیم دور سفره. آنزمان نوشابه‌ها شیشه‌ای بود و تشتک داشت. همانطور که مشغول شام بودیم، یکدفعه متوجه شدم برخی دوستان ما سر شوخی را باهم باز کرده‌اند و تشتک است که از اینور سفره به آنطرف سفره پرتاب می‌شود! من هرچه نگاه میکردم که یکی از برادران نگاه کند که با اشاره تذکری بدهم، دیدم هیچکدام اصلاً توجهی ندارند! حضرت آقا که متوجه احوالات و حرص و جوش من شده بودند فرمودند: «فلانی! چکار داری بذار کارشان را بکنند.» دوستانمان هم به کار خود ادامه دادند…!

خاطره‌ای دیگر از کوه‌پیمایی حضرت آقا بگویم. سال ۷۶، در ظرف یکماه دو بار در ارتفاعات کلک‌چال به محضرشان شرفیاب شدم. یکبار اردو داشتیم در اردوگاه روح‌الله در مسیر راه کلک‌چال. متوجه شدیم فردا صبح حضرت‌آقا آنجا برنامه کوه‌پیمایی دارند، هماهنگ کردیم که ما هم نماز صبح در خدمت شان باشیم. نماز صبح را در همان اول وقت در ایستگاه ۳ اقامه ‌فرمودند. درحالیکه قبل از آن، حدود حداقل دو ساعت طی طریق کرده‌ بودند  تا دقیقاً هنگام اذان صبح به آنجا برسند. ما هم رسیدیم و عرض احترامی داشتیم و توفیق پیداکردیم برای اقامه نماز صبح با ایشان. اجازه دادند بعد از برگشت از ارتفاعات، چند دقیقه‌ای با دوستان خدمتشان شرفیاب شویم. حضرت آقا بعد از کوهپیمایی‌شان دقیقاً ساعت ۸:۴۵ دقیقه صبح به ایستگاه رسیدند و احوالی از برادران و خانواده‌های‌شان پرسیدند و پس از خداحافظی من تا یک مسیری ایشان را همراهی کردم. در مسیر آقا با عمامه و قبا و لباس ورزشی و یک چوب دستی‌، حرکت می‌کردند. خیلی از آقایان و خانم‌هایی که در مسیر بودند بلا استثناء هر کدام که متوجه می‌شدند و احوالپرسی می‌کردند، حضرت آقا می‌ایستادند و با تک‌تک‌شان احوالپرسی می‌کردند.

درست یکماه بعد که به همان اردوگاه رفته بودم باز متوجه حضور حضرت آقا شدم. ناخودآگاه به ساعت دقت داشتم که حضرت آقا در بازگشت دوباره، کِی به ایستگاه می‌رسند؟ دیدم دقیقاً سر همان ساعت ۸:۴۵ دقیقه رسیدند! یعنی در طی آن مسیر طولانی رفت و برگشت طولانی کوه، آنقدر انضباط و نظم دارند که دقیقاً، یک‌ماه بعد هم، سر همان ساعت ایشان را همانجا زیارت کردم. که احوال‌پرسی کوتاهی داشتیم و گذشت. چند روز بعد از آن، با جمعی از دوستان و برادران توفیق شد که در محضر حضرت آقا باشیم. بعد از نماز یکی یکی با همه احوالپرسی کردند، از احولات من هم پرسیدند و رو به جمع فرمودند: «من اخیراً فلانی را دوبار در کوه‌های کلک‌چال دیده‌ام» بعد فرمودند: من بیست و پنج مسیر برای رفتن به کوه‌های تهران سراغ دارم و تابحال پانزده مسیرش را رفته‌ام! بعد هم فرمودند من متعجبم که چرا مردم تهران از کوه کمتر استفاده می‌کنند.

در ادامه صحبت از سحرخیزی شد، فرمودند یک خاطره‌ای برایتان تعریف کنم: در یکی از سفرها، به یکی از کشورهای عربی رفته بودم. میزبان بخاطر حرمت و احترامی که برای ما قائل بود ما را در کاخ شخصی خودشان استقرار داده بود. قرار جلسه گذاشته شد برای ساعت ۱۰ صبح فردا. من سر ساعت ۱۰ در محل جلسه حاضر بودم. میزبان آمد، اما با چشمانی که یه مقدار پف داشت و گویی تازه از خواب بیدار شده و برای جلسه آمده‌اند. بعد از احوالپرسی گفتند: آقا دیشب راحت خوابیدید؟ گفتم بله دیشب راحت خوابیدم ولی من هفت ساعت هست که بیدارم. ایشان که انگار درست متوجه نشده باشد با تعجب پرسید: چی فرمودید؟! گفتم: بله من هفت ساعت است که بیدارم. این کار یومیه‌ی ماست. دیدم هم ایشان و هم بقیه حاضران خیلی متعجب شده بودند.

 

*ضمن آرزوی تندرستی و سلامتی عاجل وکامل برای شما، بخاطر شرکت در این گفتگو از جنابعالی بسیار سپاسگزاریم.

11آوریل/22

مهدی یاوری، از ادعا تا حقیقت

اشاره:

سالگرد ولادت با سعادت آخرین منجی عالم بشریت، فرصت دیگری است تا با اوصاف و ویژگی‌های مهدی‌یاوران واقعی آشنا شویم و عاشقان حقیقی امام زمان«عج» را از مدعیان دروغین باز شناسیم و خود نیز به قدر امکان در این مسیر گام برداریم و از زمره  منتظران راستین قرار گیریم.

ارائه همه صفات و ویژگی‌های منتظران واقعی از حوصله این مقاله کوتاه بیرون است؛ ولی:

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

(مولانا)

از این رو در ادامه هفت صفت از مهم‌ترین صفات مهدی یاوران را مرور می‌کنیم:

 

۱- دانش مهدویان

عصر امروز عصر علم و دانش است. دین مبین اسلام نیز بیش از هر دین و آیین دیگری به علم بها داده و انسان‌ها را به تعلیم و تعلّم فراخوانده است. ده‌ها آیه در قرآن کریم و صدها حدیث در مجموعه ارزشمند سخنان اهل بیت عصمت«ع» در بیان اهمیت علم، جایگاه، تعریف، اقسام، شرایط و مسائل علم و آموزش و نیز مذمت جهل و آثار آن آمده است.(۱)

یکی از ویژگی‌های ممتاز یاران امام زمان«عج» علم و دانش آنان است. زمان ظهور را می‌توان عصر شکوفایی علمی نامید. امام صادق«ع» در این باره می‌فرمایند: «علم و دانش بیست و هفت حرف است و همه آنچه پیامبران آورده‌اند، تنها دو حرف آن است و مردم تا کنون جز با آن دو حرف، با حرف‌های دیگر آشنایی ندارند. هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می‌آورد و آن دو حرف را نیز ضمیمه می‌کند و مجموع بیست و هفت حرف را در میان مردم منتشر می‌سازد.»(۲)

پیشرفت علمی در آن زمان به قشر خاصی اختصاص ندارد، بلکه تمام اقشار از دانش کافی بهره‌مند خواهند بود. به‌عنوان نمونه، برابر روایت امام باقر«ع» در روزگار آن حضرت زنان در خانه‌های‌شان به طریق کتاب خدا و سنت پیامبر«ص» قضاوت می‌کنند.(۳) در آن زمان، کلاس‌های آموزشی فراوانی برگزار می‌شوند و مسلمانان و به‌ویژه شیعیان به تعلیم و تعلم مشغولند. در آن زمان یاران امام زمان«عج» حلقه‌های علمی و کلاس‌های دانش‌اندوزی تشکیل می‌دهند و بر دانش دیگران می‌افزایند و کسانی که طالب علم باشند در کلاس آنها شرکت می‌کنند.

امام علی«ع» می‌فرمایند: «گویى شیعیانم را می‌نگرم که در مسجد کوفه خیمه‏‌ها زده‌‏اند و در آن دانش‌های اصیل قرآنی را به مردم مى‌آموزند.» (۴)

امروز به برکت انقلاب اسلامی، میدان دانش بیش از هر زمان دیگری باز شده و همه به‌ویژه مهدی‌یاوران واقعی وظیفه دارند در این میدان بتازند. «این گوی و این میدان»

نوجوان، جوان، برنا، زن، مرد، دانش‌آموز، دانشجو، طلبه، معلم و استادی می‌تواند خود را یاور امام زمان«عج» بداند و در علم‌آموزی سخت بکوشد.

 

۱-۱ ایمان مهدی یاوران

یکی از مهم‌ترین چالش‌های فعلی جامعه، ضعف ایمان است. اگر ایمان جامعه تقویت شود، بسیاری از مشکلات خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… برطرف خواهند شد. منتظر واقعی امام زمان«عج» باید همیشه در تقویت ایمان خود بکوشد. ایمان کامل، ربانی بودن و معرفت توحیدیِ یاران امام زمان«عج» به‌گونه‌ای است که امام علی«ع» در این باره می‌فرمایند: «فَهُمُ‌الّذینَ وَحَّدُوا اللَّهَ حقَّ تَوحیده،(۵) آنان به یگانگی خداوند، آن چنان که حق توحید اوست، اعتقاد دارند.» ایمان آنان به‌گونه‌ای است که نه شبهات در باور آنان خللی ایجاد می‌کند و نه تردید‌ها و شکست‌ها در حریمشان راه می‌یابد. امام علی«ع» در این باره می‌فرمایند: «مردان باایمانی که خدا را آن چنان که شایسته است، شناخته‌اند، و آنان یاوران مهدی«عج» در آخرالزمان‌اند.» (۶)

امام صادق«ع» نیز به این ویژگی مهم یاران امام زمان«عج» اشاره می‌کنند و در وصف یاران امام زمان«عج» می‌فرمایند: «مردانی که قلب‌های آنان همانند پاره‌های آهن و ایمان آنها ازآهن سخت‌تر است و هیچ تردیدی در ذات خداوند ندارند.»(۷)

اگر در شب عاشورا، زمزمه یاران امام حسین«ع»، دشمن را به حیرت واداشت و باعث شد عده‌ای از ننگ همراهی با طاغوت نجات یابند، زمزمه یاران مهدی«عج» نیز همواره به گوش می‌رسد. امـام صادق«ع» شب زنده‌داری و تضرّع آنان به درگاه خداوند را این‌ گونه توصیف می‌کنند:

«بزرگ‌مردانى که شب‌ها را نمى‌خوابند؛ آنها در نمازشان همچون زمزمه‌ انبوه زنبوران، زمزمه می‌کنند. شب‌ها را شب‌زنده‌دارى میکنند و در حالى که بر مرکب‌هاى خویش سوارند (و آماده پیکار) صبح مى‌کنند. عابدان شب و شیران روزند.»(۸)

از ایـن‌ گـونـه روایـات اسـتـفـاده می‌شـود کـه یـاران مـهـدی«عج» در انـقـلاب جهانی‌اش، عاشورائیانی هستند که عرفان و معنویت را با حماسه در هم آمیخته‌اند.

امروزه که دشمنان اسلام همه تلاش خودشان را برای تضعیف ایمان جامعه به کار گرفته‌اند، مهدی‌یاوران وظیفه دارند در تقویت ایمان خود و جامعه ایمانی بکوشند تا خود و جامعه را در راستای اهداف انقلاب جهانی مهدوی قرار دهند. اینک که دشمن از همه راه‌ها و با همه ابزارهای فرهنگی، سمعی، بصری و… برای تضعیف باورهای دینی حمله کرده است، ما نیز وظیفه داریم با تمام توان به میدان آییم.

هان اهل قلم! قلم تفنگ است امروز

برگیر سلاح خود که جنگ است امروز

برخیز که بی‏بهانه سنگر گیریم

در خانه، به هر بهانه، ننگ است امروز

(جواد محدثی)

 

۲-۱معرفتِ یاران

یکى از چیزهایى که عمل انسان را احسن مى‏کند، یعنى درجه عمل را بالا مى‏برد… معرفت خداوند است و همان معرفت است که به دنبال خودش هیبت و خشیت و احساس عظمت مى‏آورد.(۹) از مهم‌ترین ویژگی‌های مهدی‌باوران، معرفت آنان نسبت به امام زمان«عج» است. هر چند در بسیاری از موارد علم و معرفت، مترادف یکدیگر استعمال می‌شود، ولی بین این دو تفاوت‌هایی وجود دارند. یکی از تفاوت‌ها این است که علم و دانش  بر شناخت اجمالی و تفصیلی هر دو اطلاق می‌شود، ولی معرفت، تنها بر «آگاهی به عین شیء» اطلاق می‌شود.(۱۰) یعنی ممکن است کسی با دلایل عقلی و… علم و آگاهی به وجود امام برایش حاصل شود، ولی آدمی آنگاه می‌تواند ادعای معرفت به امام داشته باشد که وجود آن حضرت را در کنار خود به‌خوبی حس کند و در نجوای شبانه و روزانه، گرمی همراهی با حضرت را بچشد. این نوع از معرفت، بسیار سودمند و رهگشاست. نجوای صاحبان این معرفت در هر صبح و شام این است:

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

(شیخ بهائی)

 

با توجه به ارزش این معرفت است که در باره زیارت معصومان«ع» می‌خوانیم هر کس امام را با معرفت زیارت کند، خداوند همه گناهانش را می‌آمرزد.(۱۱) جزایش بهشت است. و… بنابراین معرفت امام زمان«عج» بسیار مهم است و آنگاه می‌توانیم ادعای معرفت داشته باشیم که حضور آن حضرت را در کنار خودمان بیابیم. هر چند ما امام را نمی‌بینیم، ولی پرونده رفتار ما مستمراً محضر امام ارائه می‌شود. اینک با این معیار خود را بسنجیم و ببینیم آیا از منتظران واقعی هستیم.

آیا کسی که بازیگران و سلبریتی‌ها را بسیار بهتر از امام زمان«عج» می‌شناسد، منتظر واقعی است؟ آیا بازار امروز جامعه، بازار مورد قبول امام زمان«عج» است؟ دانشگاه‌ها و مدارس متوسطه و ابتدایی چه؟ آیا حوزه‌های علمیه به وظیفه خود به‌نحو احسن عمل می‌کنند؟

 

۳-۱ بصیرت مهدویان

یکی از نتایج معرفت، بصیرت است. یاوران حضرت مهدی«عج» در سایه معرفتی که دارند، در فرمانبری از امام و شناخت او و تشخیص حق و باطل دچار مشکل نمی‌شوند و در فتنه‏‌ها هوشیارانه راه می‌جویند. بصیرت مهدی‌یاوران به‌گونه‌ای است که گویا حقایق را با چشم سر می‌بینند و به آن یقین دارند. بصیرت آنان سبب می‏شود که در احیای سنت و مبارزه با بدعت درنگ نکنند. مولای متقیان«ع» در خطبه ۱۵۰ نهج البلاغه از فتنه‌هایی سخن می‌گونید که در آینده مردم را در برخواهد گرفت و در ادامه از فردی از اهل بیت«ع» سخن می‌گویند که دور از دیده مردم است و در فتنه‌ها راهگشاست: «بدانید از ما آن کسى که فتنه‌هاى آینده را درک کند با چراغى روشن در آن حرکت کند و به روش نیکان قدم بردارد تا در آن فتنه‌ها بندى را بگشاید… او به دور از دیده مردم است. جویندگان نشانش را نبینند هرچند پیاپى نظر کنند.»(۱۲)

با توجه به ویژگی‌هایی که در خطبه فوق آمده، دانشورانی از شیعه و اهل سنت(۱۳) معتقدند، مقصود حضرت از موعود یاد شده، حضرت مهدی«عج» است. بصیرت یاوران مهدی آن ‌گونه است که به هدایت‌یافتگی خود و گمراهی دشمنانشان ایمان کامل دارند. آنان نه از کسی و قدرتی وحشت ندارند و نه به خاطر پیوستن فرد یا قدرتی به گروهشان به شادمانی و غرور دچار می‌گردند.

مولای متقیان«ع» در این باره می‌فرمایند: «آنگاه خداوند گروهی را بر گرد او می‌آورد که به‌سان ابرهای پراکنده و پاییزی به هم پیوسته و متراکم می‌شوند. میان دل‌های آنان پیوندی از مهر و ایمان به وجود می‌آورد که نه از قدرتی می‌هراسند و نه به خاطر پیوستن فرد یا قدرتی به گروهشان دچار شادمانی و غرور می‌شوند، شمارشان شمار یاران پیامبر«ص» در بدر (۳۱۳ نفر) است و از نظر مقام و منزلت، نه گذشتگان از آنان سبقت جسته‌اند و نه آیندگان به آنان می‌رسند.(۱۴)

 

۲- شجاعت منتظران

شجاعت و شهامت مهم‌ترین کلید پیروزى و اساسى‏ترین پایه سربلندى و عظمت انسان‌هاست، نه تنها در میدان جنگ که در میدان‌هاى سیاست و اجتماع و حتى مباحث علمى، شجاعت نقش کلیدى را دارد. به همین دلیل علماى اخلاق، شجاعت‏ را یکى از ارکان چهارگانه فضایل بر شمرده‌اند.

علمای اخلاق شجاعت را به شجاعت جسمی و روحی تقسیم کرده‌اند و در روایات، شجاع‌ترین مردم کسی شمرده شده که بر هوای نفس غلبه کند.(۱۵)

ویژگی یاد شده، یعنی شجاعت، از مهم‌ترین اوصاف یاوران مهدی«عج»است. یاران مهدی«عج» مانند مولای‌شان، افرادی شجاع و مردانی پولادین هستند که از هیچ چیز جز خدا هراس ندارند. در روایات فراوانی به این صفت اشاره شده است. به عنوان نمونه امام علی«ع» در توصیف شجاعت یاران امام زمان«عج» می‌فرمایند: «همه شیرانی هستند که از بیشه‌ها خارج شده‌اند و اگر اراده کنند کوه‌ها را از جا بر می‌کنند.»(۱۶)

برابر روایت دیگری که از امام سجاد«ع» نقل شده؛ دل‌های مهدی‌یاوران چون پاره‌های آهن شده است.(۱۷) امام سجاد«ع» نیروی آنان را برابر نیروی چهل مرد معرفی کرده است.(۱۸)

شجاعت بی‌نظیری که یاوران امام زمان«عج» از خود بروز می‌دهند باعث می‌شود که ترس و دلهره از آنان بر قلب دشمنان امام«ع» مستولی شود. امام صادق«ع»، ضمن روایتی که بخشی از اوصاف یاران امام مهدی«عج» بیان کرده، به ویژگی یاد شده نیز اشاره فرموده‌اند: «آنها در جنگ‌ها امام را در میان می‌گیرند و با جان خود از وى دفاع می‌کنند و هر کارى داشته باشد برایش انجام می‌دهند… آنها آرزوی شهادت دارند و تمنا می‌کنند که در راه خداوند کشته شوند. شعار آنان این‌است: خون‏خواهان حسین از هر جا می‌گذرند، رعب آنها پیشاپیش آنان در دل‌ها جاى می‌گیرد، و بدین‌گونه رو به پیش می‌روند، خداوند هم پیش‌رو به سوى حق و حقیقت را پیروز می‌گرداند.(۱۹)

امروزه ما به امام زمان«عج» دسترسی نداریم، ولی به نایب آن حضرت دسترسی داریم. پس وظیفه داریم با تمام تلاش و در همه صحنه‌ها از ایشان دفاع کنیم و «اگر آن روز حسین فاطمه تنها ماند.»، «نگذاریم که این واقعه تکرار شود.»

 

۱-۲ استقامت اصحاب حجت«عج»

استقامت در مفهوم قرآنى آن اصطلاحى براى پایدارى در دین و مسیر حق در برابر کژی‌هاست.(۲۰)

استقامت در تعالیم قرآن و روایات دینى جایگاه ویژه‏اى دارد. در قرآن دو بار به پیامبر اسلام«ص» فرمان به استقامت داده شده است: «فاستَقِم کَما اُمِرت»(۲۱) و در ادامه یکى از این دو خطاب پیروان پیامبر(ص) نیز به استقامت مکلف شده‏اند: «فاستَقِم کَما امِرتَ ومَن تابَ مَعَک»(۲۲)

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏»؛(۲۳) کسانى که گفتند: «پروردگار ما اللَّه است، سپس استقامت کردند، نه ترسى براى آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند.»

یاوران حضرت مهدی«عج»، نمونه‌های کامل صبر و استقامت هستند. آنان در راه خود، چنان پابرجا هستند که قلوبی محکم‌تر از کوه پیدا کرده و مصداق این فرموده‌ی امام باقر«ع» شده‌اند: «مؤمن از کوه هم سخت‏تر  است، زیرا از کوه کاسته مى‏شود، ولى از مؤمن و دین او چیزى کاسته نمى‏گردد.»

یکی از مهم‌ترین عرصه‌های استقامت در زمان غیبت، استقامت یاران حضرت مهدی«عج» در عرصه‌ اعتقادات است. یعنی در روزگاری که تمسک به دین به تعبیر پیامبر اکرم«ص» مانند گرفتن پاره‌ آتش بر کف دست است، آنان بر اعتقادات صحیح خود، ثابت و پابرجا هستند.

امام باقر«ع»  در این زمینه فرموده‌اند: «روزگاری می‌رسد که امام از مردم غائب می‌شود. پس خوشا به حال کسانی که در آن زمان، بر امر ما استوار می‌مانند.»(۲۴)

اگر بخواهیم یاران حقیقی امام زمان«عج» را از مدعیان دروغین، عاشقان کاغذی، یاوران مجازی و همراهان حرفی مهدی موعود«عج»  باز شناسیم؛ استقامت معیار نیکی برای آن است.

اگر در برابر طوفان شبهات ایستادیم و به «دمی»، یا «درمی»، یا «قلمی»، یا «قدمی»، از امام زمان«عج» دفاع کردیم. در برابر مدعیان معرکه‌گیر و دروغ‌پردازان یمانی، همانند کوه ایستادیم و از موج حوادث، شبیخون فرهنگی، ناتوی نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نهراسیدیم؛

آن‌گاه می‌توانیم ادعای یاری امام زمان«عج» را بکنیم.

 

۳- صبـر

صبر، به معنای شکیبایی، بردباری، تحمل داشتن و خویشتنداری است.(۲۵) راغب صبر را خویشتنداری در سختی(۲۶) و طریحی خویشتنداری بر آنچه خوشایند نیست.(۲۷) معنا کرده‌اند.

با توجه به موارد کاربردی استقامت و صبر در قرآن، استقامت به معناى پافشارى و پایدارى در اصل دین و ارزش‌هاى دینى و عدم انحراف از راه حق به بیراهه‏هاى کفر و شرک و نفاق است که بیشتر بُعد فکرى و عقیدتى در آن لحاظ شده است و صبر به معناى شکیبایى در برابر سختی‌هاى اطاعت و دشواری‌هاى مصائب و عدم تمکین در برابر طغیان ‏شهوات است که بیشتر در مقام عمل متصور است.(۲۸) افزون بر این، کاربرد استقامت و صبر در روایات به ‏صورت قسیم یکدیگر و به‏ صورت دو مفهوم جدا از هم، بر استقلال مفهومى هریک دلالت دارد.(۲۹)

صبر به اعتبارات مختلف، تقسیمات متفاوتی دارد. در برخی روایات، صبر به اعتبار مهم‌ترین مواردی که باید صبور بود، به سه دسته تقسیم شده است.

در روایت نقل شده از پیامبر اعظم«ص» آمده است: «صبر سه قسم است: صبر در هنگام مصیبت، صبر بر طاعت و صبر بر معصیت.» (۳۰)

یکی از بهترین الگوهای صبر بر مصیبت، حضرت ایوب«ع» بود که در برابر انواع مصیبت‌ها و بیماری‌ها صبر پیشه کرد و خداوند این‌ گونه از او یاد‌ می‌کند:

«وَاذْکُرْ عَبْدَنا أَیوبَ إِذْ نادی‌ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الشَّیطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ‌… إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا»؛(۳۱) و به خاطر بیاور بنده ما ایوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است‌… ما ایوب را شکیبا یافتیم.»

حضرت ایوب«ع» مال و فرزندان فراوان داشت و بسیار اهل بخشش بود. او مورد امتحان‌های سخت الهی قرار گرفت؛ اموال او از بین رفت، فرزندانش هلاک شدند و بدشن دچار امراض سخت شد؛ اما او در برابر کوه مصائب و مرض‌های شدیدی که بر او وارد شد، صبر نمود و هیچ شکایتی نکرد؛ لذا به عنوان اسوه و الگوی صبر شناخته شد.(۳۲)

منظور از صبر بر طاعت، ایستادگی در برابر مشکلاتی است که هنگام فرمانبرداری از خداوند به وجود می‌آیند؛ مانند صبر در انجام تکالیفی مثل نماز، روزه، حج، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر که هر کدام استقامت و پایداری ویژه‌ای را می‌طلبد. منظور از صبر بر معصیت خدا، استقامت در برابر لذت‌های شهوانی و هیجانات هوا و هوس است. فرد با این صبر خود را در مقابل طوفان‌های گناه حفظ می‌کند که این خود نشانه تقوای بنده است. خداوند می‌فرماید:

«فَأَمَّا مَنْ طَغی‌ وَ آثَرَ الْحَیاهَ الدُّنْیا؛ فَإِنَّ الجْحِیمَ هِىَ الْمَأْوَى وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی؛ فَإِنَّ الجْنَّهَ هِىَ الْمَأْوَى»‌؛(۳۳) امّا آن کسی که طغیان کرده و زندگی دنیا را مقدّم داشته‌؛ مسلّماً دوزخ جایگاه اوست و آن‌ کسی که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس  را از هوی  باز دارد؛ قطعاً بهشت جایگاه اوست.»

این آیات به دو گروه از انسان‌ها اشاره دارند: یک گروه صبر خود را در برابر هوای نفس و زرق و برق دنیا از کف  می‌دهند،اما گروه دیگر به خاطر ترس از پروردگار، نفس خویش را حبس می‌کنند و صبر را پیشه‌ خود می‌سازند.(۳۴)

یاران واقعی حضرت حجت«عج» اسوه‌های صبر و شکیبائی هستند. چنانکه حضرت علی«ع» در باره آنان می‌فرمایند: «قَوْمٌ لَمْ یمُنُّوا عَلَی اللّهِ بِالصَّبْرِ…».(۳۵) آنـان گـروهـی هستند که با صبر و شکیب خود بر خدا منّت نمی‌نهند.

یکی از وظایف مؤمنان منتظر، صبر در سختی‌ها و دشواری‌های عصر غیبت است. امام صادق«ع»، به نقل از رسول خدا«ص»، فرموده‌اند: «زمانی بر مردم خواهد آمد که حکومت جز به وسیله کشتن و ستمگری به دست نیاید، ثروت جز با غصب و بخل فراهم و محبت و دوستی جز با خارج شدن از دین حاصل نشود، پس هر کسی آن زمان را دریابد و در حالی که بتواند به ثروت رسد؛ بر فقر   بر دشمنی مردم صبر کند با اینکه (با از دست دادن دین) بتواند محبت مردم را جلب کند و بر خواری و ذلت صبر کند در صورتی که قدرت عزیز شدن را داشته باشد، خداوند پاداش پنجاه صدیق از تصدیق کنندگان مرا به او خواهد داد.»(۳۶)

صبر در دوران غیبت، مصادیق و انواع فراوانی دارد که مهدی‌یاوران باید در همه آن موارد صبور باشند از جمله:

صبر بر طول غیبت؛

صبر بر فراق حضرت مهدی«عج»؛

صبر بر آزار و اذیت، تمسخر و تکذیب مخالفان امام«عج»؛

صبر بر ظلم و ستم حاکمان زورگو؛

صبر بر انواع مختلف گناهان و معصیت‌های آخرالزمانی؛

صبر دینی و منحرف نشدن در برابر انواع مختلف شبهات؛

صبر بر فتنه‌های دجال‌ها، سفیانی‌ها و….

در پایان تأکید می‌کنیم که مقصود از این صبر، خواری ذلیلانه و سکوت مرگبار نیست؛ بلکه مقصود بردباری حکیمانه و برنامه‌ریزی عاقلانه برای تغییر اوضاع و فراهم کردن مقدمات ظهور است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. برای نمونه رک: سوره مجادله، آیه۱۱؛ بحارالأنوار، ج.۱، ص.۱۷۸، جامع‏الأخبار، ص۳۷ و…
  2. بحارالأنوار، ج. ۵۲، ص. ۳۳۶٫
  3. همان، ج. ۵۳، ص. ۳۵۲٫
  4. همان، ج.۵۲، ص. ۳۶۴٫
  5. یوم الخلاص، کامل سلیمان، ص. ۲۲۴.
  6. بحار الانوار، ج. ۵۷، ص. ۲۲۹.
  7. همان، ج. ۵۲، ص. ۳۰۸.
  8. همان، ج.‏۵۲، ص. ۳۰۸٫
  9. مجموعه‏ آثار استاد شهید مطهرى، ج‏۲۷، ص: ۴۹۲٫
  10. معجم الفروق اللّغویّه، صص.۶۲ و ۶۳٫
  11. برای نمونه: مَنْ أَتَى الْحُسَیْنَ عَارِفاً بِحَقِّهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ (کافی ج.۴ ص.۵۸۲)
  12. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۰٫
  13. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج. ۹ و ۱۰، ص. ۱۲۹٫
  14. معجم احادیث الامام المهدی«عج»، ج.۳، ص. ۱۰۰ و مستدرک الصحیحین، ج.۴، ص.۵۵۴٫
  15. عن علی«ع»: اشجع الناس من غلب هواه (مستدرک الوسائل، ج.۱۲، ص.۱۱۱).
  16. یوم الخلاص، ص. ۲۲۴٫
  17. بحارالانوار، ج. ۵۲، ص. ۳۱۶٫
  18. همان.
  19. همان، ج.۵۲، ص. ۳۰۸٫
  20. الفتوحات المکیه، ج.۲، ص. ۲۱۷؛ منازل‏السائرین، ص. ۴۲؛ مدارج‏السالکین، ج.۲، ص. ۱۰۸٫
  21. سوره هود، آیه ۱۱۲٫
  22. همان.
  23. احقاف، ۱۳٫
  24. المعجم الموضوعی لآحادیث الآمام المهدی، ج.۲۴، ص.۱٫
  25. لغت نامه دهخدا؛ ترتیب العین؛ صحاح اللغه؛ لسان العرب، همگی ذیل واژه صبر.
  26. المفردات فی غریب القرآن‏، ص. ۴۷۴٫
  27. مجمع البحرین‏، ج.۳، ص. ۳۵۷٫
  28. مجمع البحرین، ج.۲، ص. ۵۷۷ . بصائر ذوى التمییز، ج.۳، ص.۳۷۱٫
  29. دائره المعارف قرآن کریم، ج.‏۳، ص. ۱۴۹٫
  30. کافی، ج.۲، ص. ۹۱، باب الصبر.
  31. ص، آیات ۴۴-۴۱
  32. المیزان فى تفسیر القرآن‏، ج.۱۷،صص.۲۰۹-۲۰۸٫
  33. نازعات،۴۰-۳۷٫
  34. تفسیر نمونه، ج.۲۶، صص.۱۱۰-۱۰۷٫
  35. بحارالأنوار، ج.۲۹ ، ص. ۶۱۵، نهج البلاغه، ص.۲۰۹٫

۳۶٫ کافی، ج..۲، ص.۹۱.

11آوریل/22

امام‌المشککین هم به معصومیتش شک نکرد!

اشاره:

بیان ابعاد شخصیتی و اقیانوس فضایل وجود مقدس حضرت‌ صدیقه‌ طاهره«س» با وجود حیات کوتاه آن حضرت چنان گسترده است که با استناد به منابع معتبر روایی و رجالی مورد اتفاق فریقین و حتی برخی دانشمندان مسیحی، قلم از توصیف شایسته ایشان قاصر است. کسب مقام عظیم در بعد معنوی و معرفتـی، زندگی خانوادگی و اجتماعی و سیاسی، بهویژه نقش‌آفرینی در جامعه با وجود تحمل مصائب عظیم و ایستادگی در مقابل انواع بلایا در مسیرِ جهاد فی‌سبیل‌اللَّه، آن حضرت را در مرتبه‌ای قرار داده که در اوج قله تصور است. از سوی دیگر مقامات عالیه آن حضرت در نزد پدر بزرگوارشان، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی«ص» و نیز شباهت‌های رفتاری در گفتار و کردار حضرت صدیقه کبری به پدر بزرگوارشان که در کتب مختلف بدان اشاره شده، بدون تردید ایشان را در مرتبتی قرار داده که صرفاً به عصر خود تعلق ندارند، بلکه الگویی جاویدان برای همه دوران‌ها هستند.

در این مجال با رعایت اختصار به بخش‌هایی از سیره آن بزرگوار که در حد توان ما(۲) قابلیت الگوبرداری و درس‌آموزی برای جامعه امروز ما را دارد مرور می‌کنیم که:

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

 

فضایل حضرت زهرا «سلام‌الله علیها»

در منابع اهل سنت فضائل بسیاری از زبان «عایشه» درباره حضرت فاطمه«س» نقل شده است: «ما رأیت افضل من فاطمه غیر ابیها»؛ جز پیامبر«ص»، احدى را برتر از فاطمه ندیدم.» و نیز: «من هرگز کسی را شبیه‌تر از فاطمه«س» به رسول خدا«ص» در رفتار وکردار و نحوۀ نشست و برخاست ندیدم. هرگاه که فاطمه«س» بر پیامبر«ص» وارد می‌شد، آن حضرت به خاطرش از جای بر می‌خاست و به سویش می‌رفت و او را می‌بوسید.» و نیز:   «ما رأیت احداً قط اصدق من فاطمه: هرگز کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم.»(۳)

در توصیف عظمت و بزرگی حضرت زهرا«س» همین بس که حضرت خاتم‌الانبیا«ص» در ستایش ایشان فرمودند: «فاطمه بضعه منّی یقبضنی ما یقبضها، ویبسطنی ما یبسطها: فاطمه پاره تن من است. هر آنکه او را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده و هر آنکه او را خشنود سازد مرا خشنود ساخته است.» این روایت در کتب مختلف مفسران بزرگ شیعه، به‌ویژه اهل سنت آمده است.(۴)

حاکم نیشابوری به سند خود از عبدالله بن زبیر همین مضمون را که در صحاح اهل سنت نیز موجود است، نقل می‌کند: «انما فاطمه بضعه منی؛ یؤذینی ما آذاها، ینصبنی ما انصبها؛ همانا فاطمه پاره تن من است هرچه او را بیازارد مرا آزرده است.»

 

خداوند می‌فرماید: ای فاطمه(س) از من بخواه…

در وصف فضل حضرت زهرا«س» رسول خدا«ص» می‌فرمایند: «فی ذِکرِ فَضلِ فاطِمَهَ علیهاالسلام یَومَ القِیامَهِ ـ.: وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ، إنَّهَا الجارِیَهُ الَّتی تَجوزُ فی عَرصَهِ القِیامَهِ عَلی ناقَهٍ رَأسُها مِن خَشیَهِ اللّه‏…فَیو حِی اللّه‏ عَزَّوجَلَّ إلَیها: یا فاطِمَهُ! سَلینی اُعطِکِ، وتَمَنَّی عَلَیَّ اُرضِکِ، فَتَقولُ: إلهی أنتَ المُنی و فَوقَ المُنی: سوگند به آنکه‏ جانم در دست اوست، او بانویی است که در صحنه قیامت سوار بر ناقه‌‌ای که سرِ آن از خشیتِ الهی است…عبور می‌کند و خداوند عزّ و جلّ به او وحی می‏‌فرماید که: «ای فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا کنم و آرزو کن تا خشنودت گردانم»؛ و فاطمه «علیهاالسلام» می‏‌گوید:‌ ای معبود من! تو خود آرزو و بالاتر از آرزوهایی.»(۵)

و قطب عالم امکان، مـهدی صـاحب الزمان«عج» می‌فرمایند: «و فی إبنَهِ رسُولِ‌اللهِ صلی‌الله علیه وآله لِی أسوَهٌ حَسَنَه: دختر رسول خدا«ص» سرمشقى نیکو برای من اسـت.»(۶)

در کافی شریف است کـه حضرت صادق«ع» می‌فرمایند: «فاطمه«س» بعد از پدرش ۷۵ روز در ایـن دنیـا زنده بود و حزن شدید بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین«ع» خدمت ایشان می‌آمد و به ایشان تعزیت عـرض و مسائلی از آینده نقل می‌کرد.»

ظاهر روایت این است که در ایـن ۷۵ روز رفت و آمد جبرئیل«ع» زیاد بوده است. گمان ندارم غیر از طبقه اول از انبیـای عظـام در باره کسی این طور وارد شده باشد. مسئله آمدن جبرئیـل«ع» برای کسی یک مسئله ساده نیست. تا تناسب مابین روح این کسی که جبرئیل«ع» می‌آید پیش او و بین جبرئیل«ع» که روح اعظم است، نباشد، امکان ندارد این معنا. این تناسب بین جبرئیل«ع» که روح اعظـم اسـت و انبیـای درجه اول بوده است مثل رسول خدا«ص» و موسی«ع» و عیسی«ع» و ابراهیم«ع» و امثـال اینهـا. بـین همـه کـس نبوده است.این از فضایلی است که از مختصات حضرت صدیقه «سلام االله علیها» است.»(۷)

فاطمه«س» پرستار و غمگسار پیغمبر«ص»است. دختری که در کوره‌ گداخته مبارزات سخت پیغمبر«ص» در مکه متولّد شد و در شعب ابی‌طالب یار و غمگسار پدر بود. در شرایطی که خدیجه«س» و ابوطالب«ع» از دنیا رفتند، صبر پیشه کرد. پیغمبر«ص» تنها و بی‌غمگسار است. همه به او پناه می‌آورند؛ ولی کیست که غبار غم را از چهره خودِ او بزداید؟ یک وقت خدیجه«س» بود که حالا نیست. ابوطالب«ع» بود که حالا نیست. در چنین شرایط دشواری، در عین آن گرسنگی‌ها و تشنگی‌ها و سرما و گرمای دوران سه‌ساله شعب ابی‌طالب که از دوران‌های سخت زندگی پیغمبر«ص» است و آن حضرت در درّه‌ای با مسلمانانی معدود در حال تبعید اجباری زندگی می‌کردند؛ این دختر مثل یک فرشته نجات برای پیغمبر«ص»؛ مثل مادری برای پدر خود؛ مثل پرستار بزرگی برای آن انسان بزرگ، مشکلات را تحمّل ‌کرد و غمگسار پیغمبر«ص» شد. بارها را بردوش گرفت، عبادت خدا را کرد، ایمان خود را تقویت کرد، خودسازی کرد و راه معرفت و نور الهی را به قلب خود باز کرد. اینهاست آن ویژگی‌هایی که آدمی را به کمال می‌رساند(۸)

امام فخررازی، متکلم و مفسر اهل تسنن که به خاطر تشکیک و اشکال در همه امور به «امام‌المشککین» مشهور است، در عصمت حضرت فاطمه زهرا«س» هیچ‌گاه شک و شبهه نکرد. علامه آیت‌الله حسن‌زاده آملی«رحمه‌الله علیه» در این باره می‌گوید: «…فخر رازی که بر هر مسئله‌ای از مبدا تا معاد تشکیک و اعتراض کرده است، به‌طوری که او را «امام‌المشککین» خوانده‌اند، در معصوم بودن سید نساء‎العالمین، فاطمه بنت رسول‌الله «س» که دارای مقام عصمت بوده است، تسلیم محض است و می‌گوید که آن جناب بلا مدافع معصوم بوده است و در عصمت و طهارتش جای شک و تردید نیست»(۹)

 

بانویی آسمانی

در احادیث متعددی از کتب شیعـه و همچنین کتب معتبر اهل سنت (از عبدالرحمن سیوطی، ابن عباس، عایشه، سعدبن مالک و…؛) آمده است که سرچشمه و اصل وجودی حضرت فاطمه«س» از میوه‌ای بهشتی به وجود آمده است. عبدالرحمن سیوطی که دانشمندى دقیق و اهل تحقیق است و علامه طباطبایی «رحمه‌الله علیه» در تفسیر خود از کتاب وی در بسیاری از موارد نام برده است، از در تفسیر «الدرّ المنثور» در ذیل آیه اول سوره اسراء: « سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ…» در داستان معراج، حدیثی به این مضمون اشاره دارد که نطفه حضرت زهرا«س» از میوه درختی بهشتی است که پیامبر«ص» در سفر معراج میل کردند که حاکی از قدر و مقام و منزلت آن حضرت نزد پروردگار عالمیان است(۱۰)

گزیده‌هایی از سیره و سخن آن بزرگوار

  1. ۱. انجـام رسالت اجتماعی

حضرت در خطبه مسجد مدینه و در اعتراض به مردمان ساکت و خاموش انصار، با زبان شکوه و فرمود:«یا مَعْشَرَ النَّقیبَهِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّهِ وَ حَصَنَهَ الاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَهُ فی حَقّی وَ السِّنَهُ عَنْ ظُلامَتی؟؛ ای انجمن نقباء: ‌ای بازوان ملّت! ‌ای حافظان اسلام! این غفلت و سستی کسی که همسایه‌اش از شر او در امان نباشد از مؤمنان نیست. هر کس به خداوند و روز قیامت ایمان دارد همسایه‌اش را آزار ندهد. در مورد حق من چیست؟ و چرا در برابر دادخواهی من سهل انگارید؟»(۱۳)

در فراز دیگری ضمن بیان علت‌های سستی و تساهل مردم فرمود:«اَلا وَقَد اَری اَن قَد اَخْلَدْتُم اِلی‌الخَفْضِ وَ اَبْعَدْتُمْ مَن هُوَ اَحَقُّ بالبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَهِ وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضّیقِ بِالسَّعَهِ فَمَجَجْتُم ما وَعَیتُم وَ دَسَعْتُمُ الَّذی تَسَوَّغْتُم: می‌بینم که به تن‌آسایی خـو کرده‌اید،و کسی را که سزاوارتر [به ‌زمامداری] بود با شادی و دنیاطلبی دور و با رفاه و آسایش خلوت کرده و از سختی زندگی به راحتی و خوشگذرانی رسیده‌اید. به همین جهت آنچه را که حفظ کرده بودید از دست دادید و آنچه را که فرو بردید، استفراغ کردید.»(۱۴)

 

۲.دفاع از حق و فدک و اعتراف ابوبکر به ارث گذاشتان پیامبر«ص»

حضرت زهرا«س» برای پس گرفتن فدک(۱۵) که حق آن حضرت بود، تلاش کرد. احادیث متعددی حتی از مفسران بنام اهل سنت نیز بر حقانیت حضرت زهرا(س) بر فدک اشاره دارند.از جمله اینکه به نقل از عایشه آورده‌اند که فاطمه«س» ارث خود را که فدک بود و پیامبر«ص» آن را به ایشان بخشیده بودند و ابوبکر آن را از ایشان گرفته بود، چندین بار مراجعه کرد؛ ولی ابوبکر از دادن آن ابا کرد. فاطمه«س» از ابوبکر خشمگین شد و او را طرد کرد و با وی سخن نگفت تا از دنیا رفت. هنگامی‌ که رحلت کرد، علی«ع» ایشان را شبانه دفن کرد و به ابوبکر خبر نداد و خود بر ایشان نماز خواند.» (۱۶)

در اینجا نیز از منابع مهم اهل سنت و از احمد بن حنبل روایت صحیحی چنین نقل شده است: «حدثنا عبد اللَّهِ قال حدثنی أبی قال ثنا عبداللَّهِ بن مُحَمَّدِ بن أبی شَیْبَهَ قال عبداللَّهِ وَسَمِعْتُهُ من عبداللَّه بن أبی شَیْبَهَ قال ثنا محمد بن فُضَیْلٍ عَنِ الْوَلِیدِ بن جُمَیْعٍ عن أبی الطُّفَیْلِ قال لَمَّا قُبِضَ رسول اللَّهِ صلى‌الله علیه وسلّم أَرْسَلَتْ فَاطِمَهُ إلى أبی بَکْرٍ أنت وَرِثْتَ رَسُولَ‌اللَّهِ صلى‌الله علیه‌وسلم أَمْ أَهْلُهُ قال فقال لاَ بَل أَهْلُهُ قالت فَأَیْنَ سَهْمُ رسول اللَّهِ قال فقال أبو بَکْرٍ إنی سمعت رَسُولَ‌اللَّهِ یقول إِنَّ اللَّهَ عز وجل إذا أَطْعَمَ نَبِیاًّ طُعمَهً ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ للذی یَقُومُ من بَعْدِهِ فَرَأَیْتُ أَنْ أَرُدَّهُ على الْمُسْلِمِینَ فقالت فَأَنْتَ وما سَمِعْتَ من رسول‌‎اللَّهِ أَعلَمُ؛

ابی طفیل گوید فاطمه«س» بعد از وفات پیامبر«ص» به ابوبکر فرمود: «آیا تو وارث رسول‌الله«ص» هستی یا خانواده‌اش؟» ابوبکر گفت: «خانواده‌اش.» حضرت فرمود: «پس سهم رسول‌الله«ص» کجاست؟» ابوبکر گفت: «هرگاه خداوند رزق و روزی را نصیب پیامبری بگرداند، پس از او برای جانشین وی قرار می‌‌دهد. من (ابوبکر) صلاح دیدم آن سهم را به مسلمانان برگردانم.» حضرت زهرا«س» فرمود: «تو به آنچه از رسول خدا«ص» شنیدی عالم‌تـری؟»(۱۷) 

گاهی بعضی از افراد اعتراض می‏کنند که برای علی«ع» و زهرا«س» تمام پول و ثروت دنیا پشیزی ارزش ندارد. کسی که می‏فرماید: «این دنیای شما در نزد من از یک عطسه بز بی‏ارزش‏تر است»، چطور مسئله فدک که پیش می‏آید حضرت زهرا«س» دنبال مال دنیا می‏رود؟ بردند که بردند. آیا این ارزش داشت که یک زن، دختر پیغمبر«ص» با آن حشمت و جلالت و عفاف، بیاید در مسجد پیغمبر«ص» و در میان مردم یک خطبه غرّا بخواند که مال مرا بردند؟ مگر مال دنیا چه ارزشی دارد؟جواب این است که اشتباه می‏کنید. یک وقت دنبال مال دنیا رفتن است و زهرا«س» می‏خواهد فدک را به یک نفر ببخشد؛ مثل مقداری جو که به او بخشیده باشد؛ ولی یک وقت عدالت و حق پایمال شده است. اینجاست که میان حق خودش و حق غیر هم فرق نمی‏گذارد. اینجاست که اگر اقدام نکند مسئول است  و حق و عدالت را خوار کرده و بی‏یاور گذاشته است. پس اینها جهاتش خیلی فرق می‏کند… اینجا اگر حقم را نگیرم ضد ارزش است، اگر بگیرم ارزش است. لذا دنبال حق رفتن ارزش است.(۱۸)

 

  1. ۳. اطاعت از ولایت

این نقل نیز از ابن قتیبه است که وقتی حضرت فاطمه «س» دید که شمشیر را بر سر امیر‌مومنان«ع» گرفتند و ایشان را تهدید ‌کردند که اگر بیعت نکند، آن حضرت را گردن خواهند زد، فرمود: «دست از پسر عمویم بردارید که به خدا سوگند که اگر او را رها نکنید، به سوی قبر پیامبر«ص» می‌روم و در حق شما نفرین خواهم کرد.» معطل هم نشد و به سوی قبر مطهر پیغمبر«ص» رفت، امیرالمومنین«ع» که چنین صحنه‌ای را دید، به سلمان فرمود: «سلمان برو و جلوی ایشان را بگیر که اگر نفرین کند، خدا عذابی خواهد فرستاد که دیگر کسی روی زمین باقی نخواهد ماند.» سلمان آمد تا مانع حضرت«س» شود و عرض کرد: «پدرتان رحمه‌للعالمین بود. نفرین نکنید.» حضرت فرمود: «ای سلمان! بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم.» سلمان عرض کرد: «این گفتۀ من نیست، این فرموده امیر‌مومنان«ع» است.» حضرت صدیقه طاهره«س» تا شنید که امیر‌المومنین«ع» دستور داده است، فرمود: «چون او فرمان داده است، من اطاعت می‌کنم و شکیبایی می‌ورزم و از خدا فقط می‌خواهم که بین ما و آنها داوری کند.»(۱۹)

از آنجا که آحاد مردم با روشنگری‌های حضرت زهرا«س» و خطبه‌های آتشین ایشان از ناراحتی و غضب آن حضرت نسبت به خلیفه وقت، آگاه و واقف شده بودند. وقتی حال حضرت فاطمه«س» رو به وخامت گذاشت، ابوبکر به همراه عمر با هدف بی‌تقصیر جلوه‌دادن خود و دلجویی ظاهری، به عیادت ایشان رفتند که با مخالفت سخت حضرت فاطمه«س» مواجه شدند. در نهایت با واسطه قرار دادن امیرالمومنین علی‌‌«ع» آن دو، حضرت زهرا«س» اجازه ورود به منزل را با این جمله دادند که: «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّهُ زَوْجَتُکَ افْعَلْ مَا تَشَاء: علی‌جان! خانه خانه توست و من همسر تو هستم. هر آنچه که خودت می‌دانی انجام بده.»(۲۰)

 

۴.سادگی و شکرگزاری

با وجود آنکه حضرت زهرا«س» در جایگاه دختر رهبر جهان اسلام می‌توانست از موقعیت خود بهره‌برداری بکند، امـا هرگز چنین نکرد. سلمان فارسی می‌گوید: «روزی حضرت فاطمه«س» را دیدم که چادری ساده بر سر داشت. با تعجب عرضه داشتم: عجبا! دختران پادشاهان ایران و قیصر روم بر کرسی‌های طلایی می‌نشینند و پارچه‌های زربافت و اشرافی به تن می‌کنند؛ امّا دختر رسول خدا«ص» که عظمت و جلالتش از همه آنها بالاتر و بیشتر است، نه چادر گران‌قیمت بر سر دارد و نه لباس‌های فاخر و زیبا بر تن می‌کند.» حضرت زهرا«س» فرمود: «یا سَلْمَانُ اِنَّ اللَّهَ ذَخَّرَ لَنَا الثِّیابَ وَ الْکَرَاسِی لِیومٍ آخِرٍ:‌ ای سلمان! خداوند [بزرگ] لباس‌های [زینتی] و تخت‌های [طلایی] را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.»(۲۱)

 

دستور خدا بر ازدواج حضرت فاطمه«س» با امیرالمومنین علـی«ع»

حداقل بیست و پنج مورد احادیث مشترک بین فریقین شیعـه و سنـّی در مورد زهرای مرضیه«س» وجود دارد که یکی از این مشترکات، ازدواج آن‌حضرت با امیرالمومنین علی«ع» است. رسول خدا«ص» فرمودند: «یا عَلِیّ! إِنَّ اللّهَ أَمَرَنِی أَنْ أُزَوِّجَکَ فاطِمَه: یا علی! خدا به من دستور داد تا تو را به ازدواج فاطمه در آورم.»(۲۲) و این خود از فضایل بی‌بدیل آن بزرگواران است.

 

و ختم کلام اینکه:

گرچه رسیدن به اعماق دریای ژرف ممکن نیست، ولی کسی که تشنه دریای معنویت و معارف اهل بیت «ع» باشد، بایستی به هر مقدار که توان دارد، از این بحر معنا بهره‌مند می‌شود، هرچند لایق آن نباشد. امیرالمؤمنین«ع» فرمود: «اَلا وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلِک وَ لکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سُدادٍ.»  امیرالمؤمنین«ع» بعد از آنکه شیوه‌ زندگی زاهدانه خود را بیان کرد، فرمود: «شما نمی‌توانید مثل من رفتار کنید؛ امّا می‌توانید به من کمک کنید. با چه چیزی؟ با ورع، یعنی پرهیزگاری، اجتهاد، یعنی تلاش دائمی، عفت یعنی پاکدامنی و سداد یعنی کار را درست و محکم انجام دادن.»(۲۳)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫٫ https://iqna.ir/fa/news/4029570 دیدگاه مستشرقان درباره حضرت فاطمه«س»؛ از هانری کوربن مسیحی تا خاخام یهودی، احمد جعفری استاد حوزه و دانشکاه؛ باربارا استواستر، هم کتابی به نام زن در قرآن، سنت و تفسیر با رویکرد تطبیقی دارد؛ او زنان زمان رسالت را با زنان مقدس در ادیان دیگر تطبیق داده و گفته است تصویر فاطمه«س» متافیزیکی است. سلیمان کتانی اندیشمند، نویسنده، ادیب و شاعر مسیحی لبنانی هم در کتابی درباره فاطمه«س» رویکرد تحلیلی به شخصیت ایشان داشته و گفته مقامی بالاتر از مقام فاطمه«س» وجود ندارد. او می‌گوید همین چهارچوب برای برازندگی فاطمه«س» کافی است که بگوییم او دختر پیامبر«ص» و همسر علی«ع» و مادر حسن و حسین«ع» است. (خانم باربارا استواسر، استاد زبان عربی در دانشکده ادبیات عرب دانشگاه جرج تاون در آمریکاست. وی در فاصله سال های ۱۹۹۳-۱۹۹۹ مدیر مرکز مطالعات معاصر عربی در همین دانشگاه بود و به مدت دو سال(۱۹۹۸ و ۱۹۹۱) نیز ریاست انجمن مطالعات خاورمیانه بر عهده داشت.)

۲٫بر اساس قاعده میسور که از قواعد فقهى بوده و مضمون آن این است که هرگاه انجام تکلیفى به صورت کامل با تمام اجزا و شرایط یا تمام مصادیق آن، دشوار یا ناممکن شود، به‏جا آوردن بخشى از آن که براى مکلف ممکن و مقدور است، از عهده او ساقط نمی‌شود.

۳٫مناوی، اتحاف السائل بما لفاطمه من الفضائل، ص ۲؛ ذخائرالعقبى، ص. ۳۶٫ فضائل فاطمه(س) از زبان عایشه آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=42&catid=29523&pageindex=0&mid=325399

  1. ۳٫ hawzahnews.com/news/1000598-محورهای ۲۵گانۀ مشترک شیعه و سنّی در بارۀ حضرت فاطمه زهرا«س» حجه‌الاسلام والمسلمین محمد جواد طبسی، عوالم العلوم ج.۱، ص.۱۵۲؛ مرحوم علاّمه در کتاب الغدیر(۳) ۵۹ نفر از راویان این روایات را نام مى برد. برخى از آنها از این قرارند: ۱٫ابن أبی ملیکه، متوفّاى (۱۱۷) آن گونه که در روایت بخارى و مسلم و ابن ماجه و ابو داوود و احمد وحاکم است. ۲٫ عمرو بن دینار مکّى، متوفّاى (۱۲۵ یا ۱۲۶) چنانکه در صحیح بخارى و مسلم است. ۳٫احمد بن حنبل، متوفّاى (۲۴۱) در «مسند» خود. ۴٫بخارى، متوفّاى (۲۵۶) در «صحیح» خود در مناقب. و مستدرک الصحیحین، ج.۳، ص. ۱۵۶

همان و فضائل فاطمه‌الزهرا، ص.۳۷  ۴٫

۵٫بحارالانوار، جلد۲۷، صفحه ۱۳۹؛ تاویل الآیات الظاهره، ج.۲، ص. ۴۸۴

۶٫٫مجلسی، ۱۴۰۳ ق.، ج. ۵۳،صص.۱۸۰-۱۷۹

  1. صحیفۀ امام، جلد۲۰، ص.۴

۸٫٫بیانات در تاریخ ۲۵/۹/۷۱

۹٫هزار و یک نکته، نکته ۷۴۸، ص.۶۰۳و نیز شرح فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه ص۱۵۶

۱۰٫«الدرّ المنثور فى‌التفسیر بالمأثور»، تألیف جلال الدین عبدالرحمن سیوطى است. سیوطی، دانشمندى دقیق و اهل تحقیق است که داراى آثار فراوانى بود. تخصّص و تبحّر وى بیشتر در علوم نقلى بود و تألیفاتى که از وى منتشر شده یا براى وى ذکر کرده‌اند، از تبحّر او در علوم نقلى حکایت دارد.

۱۱٫الاحتجاج، ج.۱، ص.۲۶۹؛ دلائل الامامه،ص.۳۶٫ این خطبه از خطبه‌های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده‌اند و هرگز خبر واحد نیست. از جمله ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: «اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده‌ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته‌ام.»

۱۲٫٫همان صص.۲۷۳-۲۷۲

۱۳٫در جنوب شرقی مدینه و در نزدیکی‌های خیبر آباد‌ی‌های پراکنده‌، چشمه‌‌سارها و قنات‌های فراوانی در قدیم وجود داشته‌اند که آن منطقه را فدک می‌‌خواندند. (نکته قابل تامل اینکه: به خاطر حاصلخیز بودن این سرزمین، یهودیان از دیرباز بر آن استیلا یافتند و قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی خود را بر اطراف توسعه دادند و تقریباً همه مناطق اعم از یثرب وحومه را زیر سلطه شدید خود گرفتند.)

  1. صحیح بخاری، ج.۵، ۸۲؛/ و صحیح مسلم، ج.۵، ص.۱۵۳؛/ و بحارالانوار، ج.۲۹، ص.۱۱۸، به نقل از چشمه در بستر، ص.۲۶۹؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج.۱۶، صص. ۲۳۱-۲۱۶، و…،

برای اطلاع بیشتر از فدک، ارزش و مقدار درآمد آن، چگونگی بخشش آن توسط پیامبر اکرم«ص» به فاطمه«س» و سرنوشت آن و… ر. ک به «فروغ ولایت»، جعفر سبحانی،۲۵۸-۱۹۵٫ «شیخ شهاب‌الدین حموی شافعی» از علمای اهل سنت نیز در «معجم البلدان،ج.۴، ص. ۱۷۰» می‌نویسد: «فدک ملکی است که اختیار آن را خدا به پیامبر«ص» واگذاشته است و ایشان آن را به امر خدا به دخترش فاطمه«س» بخشیده است. https://fa.shafaqna.com/news/126956

۱۵٫الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج.۱، ص.،۴ ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر.

۱۶٫استاد شهید مطهری، مجموعه آثار قم ,انتشارات صدرا،ج.۲۴، ص.۲۶۰

۱۷٫٫ Beytolahzan.ir/?p=907 دکتر رجبی دوانی

۱۸٫بحارالانوار،ج.۸، ص.۳۰۳

  1. بحارالانوار، ج.۸، ص ۳۰۳

۲۰٫منابع: الصواعق المحرقه باب ۱۱ ص ۱۴۲/ ذخائر العقبى ص.۳۰ و ۳۱/ تذکره الخواص ص ۲۷۶/ مناقب الإمام علی من الریاض النضره ص۱۴۱/ نور الأبصار، ص.۵۳

۲۱٫ بیانات رهبر معظم انقلاب (۳۰/۶/۷۵)-(۳۱/۱/۹۳)

11آوریل/22

شما ازکـدام گروهیـد؟!

درنگ ۱

بعضی‌ها ازخدا حقوق می‌گیرند، ولی برای ابلیس و نفس امّـاره کار می‌کنند!.

دوربین‌های مخفی خدا، درتاریک‌ترین  فضاها و خلـوت‌ترین جاها هم، از ما فیلم و عکس می‌گیرنـد.

محرمانه‌های ما برای خدا «مکشوف» است و نیازی به «رمزگشایی» نیست.

عرش الهـی، مجهّزترین ستاد خبری و کامل‌ترین مرکز اطلاعات است.

نیت‌ها و عمل‌های «بکلی سرّی» ما درعلم الهی «لـو» رفتـه و چهرۀ گریم شدۀ ما برای او آشکار است و برای خدا«اصل» و «بَـدَل» یکی است.

 

درنگ ۲

بعضی از«نگاه»‌ها، ویروس «گناه» منتشر  می‌کنـد،

و بعضی از چهره‌ها « حشرۀ مزاحمت»  جمع می‌کند.

کسی که از«جماعت رسوا» نگریـزد،

سرانجام، «رسوای جماعت» می‌شود .

اگر جلوی پنجره، توری بزنی که مگس داخل نشـود،

خود را «مصون» ساخته‌ای، نه «محدود».

داستان «حجاب» ازاین قبیل است.

هیچ کس به اسم «آزادی»، دیوارِ خانه خود

را برنمی‌دارد و درِحیاطش راباز نمی‌گذارد.

اگر درِشیشۀ عطر باز بماند، عطـر آن می‌پرد.

اگر «حجاب» نباشد، عطر عفاف هم می‌پرد.

 

درنگ ۳

فقرپاک، بهتر از ثروت ناپاک است.

مدیر و مسئولی که به «تملق شنیدن» معتاد باشد،

باید با آمپول«انتقاد» درمان شـود.

هم «کوخ نشینی»، هم «کاخ نشینی» باید برافتـد.

فقرا دراموال اغنیـای جامعه شریکند،

و اغنیـا در گناهان فقـرا.

 

درنگ۴

«گناه» ویروس سقوط اخلاقی است، و واکسن آن، «خداترسی» است.

زندگی منهـای خدا، تکرار بی‌روح روزها و هفتـه‌هاست.

پیروان آرایش و تجمّل، ویترین و بوتیک سیّار دیگراننـد!

ایمـان مذهبـی را، باید از ذهن به زندگی آورد و از زبان به عمل رسانـد

 

درنگ ۵

عمـری که در پی شکـم و شهوت بگذرد، چراگاه شیطان است.

جامعه، چیـزی جز اجتماع «من» و «تو»  نیست. اگر من و تو به فکر اصلاح آن نباشیم پس چه‌کسی مسئول است؟!

گناه، خاکستری‌است که آتش فطرتِ  خداجویی را پوشانده است. امر به معروف و نهی از منکر، ندای

فطرت پاک است. به این ندای فطری،  بی‌اعتنایی نکنیـم!

 

درنگ ۶

شعلـه‌های فسـاد، از جرقّه‌های کوچک پدید می‌آید، جرقه‌ها را کنتـرل کنیـم.

فضای دودآلود، غیرسیگاری‌ها را هم بیمار می‌کند. نهی ازمنکر، جلوگیری از آلودگی محیط جامعه به گناه و فسـاد  است.

اگر چشم، دریای هوس شـود، قایق گناه درآن حرکت می‌کنـد.آن‌که الگوهایش همه غربی است، کمبـود شخصیت دارد.

 

درنگ ۷

بار اعمالی که به مقصد «آخرت» پُست می‌شـود، به علت همراه داشتن محموله «ریـا» هرگز به مقصد نمی‌رسـد.

محیط آلـوده به گناه، خرمن خشکی است  که جرقه «تهاجم فرهنگی» در یک لحظه، آن را به آتش می‌کشـد.

نهی از منکر، سلاح انسان‌های مغرور برای شکستن غـرور دیگران نیست، بلکه فراخوانی  به فطـرت الهی انسان‌هاست.

آرامش روح، درزندگی آمیخته به معنویت و خداجـویی است.

 

درنگ ۸

باید به «ادراک»، بیش از «مـدرک» اهمیت داد.

بین «نگاه» و «گناه»، فاصله چندانی نیست، این فاصله را با پای غفلت طی نکنیـم.

بعضی‌ها «امروز»شان را به امید «فردا» می‌گذراننـد و فردایشان را به حسرت دیروز و عمرشان بین آن امیـد و این حسرت تقسیم می‌شود و خورده هم نمی‌آورد.

«بلوغ انسانی» مهمتر از «بلوغ جنسی»  است. بعضی‌ها پس از یک عمر زیستن، «نابالغ» از دنیا می‌روند!

 

درنگ ۹

عده‌ای ساخته تاریخ‌اند، بعضی هم سازندۀ تاریخ. شما ازکدام گروهیـد؟

بعضی‌ها «ولایت فقیه» را تحمل  نمی‌کننـد، اما دلشـان برای «ولایت آمریکا» لـک زده است!

باید «دربان دل» بود، تا بیگانه وارد حرم و حریم دل نشـود.

بهشت، آن سوی رود خروشان «گناه» است. کسی به بهشت می‌رسـد که از جهنم  بگذرد.

معمـار جان خویش باشیـم و در هندسـۀ و جودمان، از «علی» الگـو بگیریـم.

 

درنگ ۱۰

انسان «پنجاه درصدی» کسی است که فقط به لذت جسمی ومادی می‌اندیشد

و نیمی از«وجود»ش را تعطیل می‌کند.

انسان‌های «خودساخته» قله‌هایی‌اند که باید برای رسیدن به آنان کوشید.

با کنترل نگاه می‌توان آمار ترکش‌های «چشـم ناپاک» راکاهش داد.

پروانۀ دل را سراغ هرگُلی نفرستید ازپروانه بایدآموخت، نشستن روی گل‌های زیبا و معطر را

آن‌که از «روزمحاکمه» می‌ترسد، باید از «خلاف پنهانی» هم بپرهیزد.

11آوریل/22

حضرت علـی(ع) مجسمۀ کظم‌الغیظ و بردباری

اشاره: در ادامه‌ی مبحـث سلسله مقالات سیمای امیرالمؤمنین(ع) در قرآن که شرح زیارت حضرت علی(ع) است. در ادامه به خصلت‌هایی از مولا علی(ع) از زبان حضرت امـام هـادی(ع) در اینشماره می‌پردازیم.

 

امام هادی(ع) بر ۲۲ خصلت امیرمؤمنان علی(ع) تکیه می‌کند.

۱- امیر بر نفس

«و اشهد انک لم تزل للهوی مخالفاً؛» گواهی می‌دهم که تو همیشه با هوای نفس مخالف بودی.

«هوی» به معنای میل نفس است. در لغت هم در میل مذموم به کار می‌رود، هم در میل ممدوح و ستایش شده. در قرآن و روایات بیشتر در میل نکوهیده و گناه آلوده به کار رفته است: «أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ…؛»(۱) پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده. از این جهت هوای نفس به این نام نامیده شده که عامل سقوط است.

«هَوی الشئُ هُویاً و هَویاً سقط من علو الی اسفل»؛(۲) وقتی چیزی از بلندی سقوط کند این واژه به کار برده می‌شود.

از حضرت پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «إنّما سُمِّیَ الهَوى لأنّهُ یَهوی بصاحِبِهِ»(۳) هوا را بدان سبب هوا نامیده‌اند که صاحب خود را فرو می‌افکند.

از حضرت امیرالمؤمنین نقل شده: «الْهَوَی هُوِیٌّ إِلَی أَسْفَلِ سَافِلِین»؛(۴) هوی، فرو افتادن در پست‌ترین پستی‌هاست.

مخالفت با هوی از ارزش‌های والای دینی است که قرآن و روایات بر آن تأکید دارند:

«وَأَمَّا مَن خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوى‌« (۵) اما کسی که برای خدایش حریم قائل شد و از او ترسید و نفس خود را از هوس بازداشت، پس جایگاه او همان بهشت است.

آنچه در این فضیلت مطرح است ایستادگی در برابر معبود غیر خداست. کسی که از هوس و شهوت پیروی می‌کند، در حقیقت غیر خدا را به عنوان معبود برگزیده است.

«أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا»(۶) آیا کسی که هوای خود را معبود خویش گرفته است دیدی؟ آیا می‌توانی ضامن او باشی؟

کسی که بنده خداست این بندگی را با مقابله در برابر هوای نفس نشان می‌دهد و کسی که اسیر هوای نفس و شهوت خویش است آخرت خویش را به دنیای ناچیز خویش می‌فروشد. از حضرت امام علی(ع) نقل شده که فرمود: «مَن اَطاع َهَواهُ باعَ آخِرَته بِدنیاه»؛(۷) کسی که از هوس خود فرمان برد؛ آخرت خویش را به دنیایش فروخته است.

پهلوان واقعی شایسته تکریم در این عرصه آن است که هوس را زمین بزند.

حضرت امام علی(ع) فرمود: «من قوی علی نفسه تناهی فی القوه»؛(۸) کسی که بر نفس خود غالب شود قدرتمند است.»

اصلاً پهلوان واقعی چنین کسی است. از حضرت نبی اکرم(ص) نقل شده است:

«لیسَ الشَّدیدُ مَن غَلَبَ الناسَ ولکنَّ الشَّدیدَ مَن غَلَبَ نَفسَه»: همانا پهلوان کسی نیست که بر مردم غلبه کند بلکه پهلوان کسی است که بر نفس خود پیروز شود.

پهلوان واقعی این میدان حضرت امام امیرالمؤمنین علی(ع) است. معیار این بزرگ فقط و فقط رضای خداست نه ارضاء نفس، نه خنک شدن دل، نه نشان دادن پهلوانی خویش و… اینها نفس است و علی نفس خویش را کشته است.

از علی آموز اخلاص عمل

شیر حق را دان منزه از دغل

در غزا بر پهلوانی دست یافت

زود شمشیری برآورد و شتافت

او خدو انداخت بر روی علی

افتخار هر نبی و هر ولی

او خدو انداخت بر رویی که ماه

سجده آرد پیش او در سجده‌‌گاه (۹)

مخالفت با هوای نفس یعنی هیچ ‌کسی و هیچ‌ چیزی را بر خدا ترجیح ندادن. فقط خدا را دیدن و بس همان که مولی علی(ع) در نهج‌البلاغه ترسیم می‌کند: ما در رکاب رسول خدا(ص) (مخلصانه جنگیدیم) و در راه پیشبرد اهداف آن حضرت گاه پدران و فرزندان و برادرها و عموهای خود را از پای درمی‌آوردیم و این کار (نه تنها از ایمان و استقامت ما نمی‌کاست بلکه) بر ایمان و تسلیم ما می‌افزود ما را در بزرگراه صبر و استقامت در برابر دردها و رنج‌ها و در طریق جهاد پیگیر در مقابل دشمن ثابت‌قدم می‌ساخت…(۱۰)

این جلوه‌ی برجسته‌ی مخالفت با هوای نفس است که امیرمؤمنان علی(ع) در خط مقدم آن بود.

 

۲- هم‌پیمان با تقوا

دومین وصفی که از حضرت امام هادی(ع) برای حضرت مولی علی(ع) برمی‌شمرد، هم‌پیمانی با تقواست.

«حالف عاهده» هم‌پیمانی را محالفه می‌نامند و هم‌پیمان معاهد است. هم‌پیمانی با تقوا یعنی چهارچوب همه رفتارهای انسان را فرمان خداوند تشکیل دهد و مولی علی این‌‌گونه بود؛ تا جایی که «امام المتقین» از القاب آن حضرت است. در روایتی از نبی اکرم(ص) آمده است که این ندا از عرش به گوش رسید:

«هذا علی‌بن ابیطالب وصی رسول رب‌العالمین و امام المتقین»: علی‌‌بن ابیطالب جانشین پیامبرِ پروردگار عالم، و امام اهل تقواست. (۱۱)

 

۳- فرو بردن خشم

سومین ویژگی مولی علی(ع) فرو بردن خشم است.

«و علیٌ کظم الغیظ قادراً»؛ و بر فروبستن خشم خویش قادر بودی.

«کظم‌الغیظ» مسلط شدن بر خود به هنگام غضب است. غضب و خشم اگر کنترل نشود و این آتش شعله‌ور شود، چه بسا عامل جنایاتی غیرقابل جبران شود. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «الغضب نارٌ موقده من ظمأه اطفاها و من اطلقه کان اول محرق بها»؛(۱۲) غضب همانند آتش برافروخته شده‌ای است که هرکسی آن را فرو نشاند و بر غضب خود مسلط شود آن آتش را خاموش ساخته است و کسی که غضب خود را آزاد بگذارد و آن را مهار نکند اولین کسی که در شعله آن می‌سوزد خود اوست.

مردان خدا، مردان این معرکه‌اند و در چنین میدانی مهار خویش را در دست دارند.

از نبی اکرم(ص) نقل شده است: «من کظم غیظاً و هو یقدر علی امضائه حشی الله قلبه امناً و ایماناً یوم القیامه»؛(۱۳) کسی که با اینکه می‌تواند خشمش را به کار بندد، آن را فرو می‌برد، خداوند دل او را از آرامش و ایمان در روز قیامت پر می‌کند.

امام هادی(ع) مولی علی(ع) را از دارندگان این فضیلت والا می‌داند و می‌فرماید: «حضرتت بر کظم غیظ قادر بودی». مولی علی(ع) مجسمه کظم غیظ و بردباری بود. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «لو کان‌الحلم رجلاً لکان علیاً؛(۱۴) اگر حلم می‌خواست در قالب یک انسان تجلی یابد او علی(ع) بود.

ادامه دارد…

 

۱- جاثیه، آیه ۲۳٫

۲- قاموس اللغه، فیروزآبادی کلمه هوی.

۳- میزان الحکمه، کلمه هوی.

۴- غررالحکم، کلمه هوی.

۵- نازعات، آیه ۴۰ و ۴۱٫

۶- فرقان، آیه ۴۳٫

۷- غررالحکم، کلمه هوی.

۸- غررالحکم، کلمه هوی.

۹- مثنوی مولانا، ص۱۰۱٫

۱۰- نهج‌البلاغه، خطبه ۵۶٫

۱۱- بحارالانوار، ج ۷، ص۲۳۵٫

۱۲- فهرست موضوعی غررالحکم، ص۲۹۲٫

۱۳- کافی، ج ۲، ص ۱۱۵، ح۷٫

۱۴- فرائد السمطین، ج۲، ص ۶۸٫

11آوریل/22

پیرامون ابطال قیاسِ شیطان، خودش و آدم را

اگر در مشهودات خود کاوش ‌کنیم می‌بینیم یک قسم از مشهودات هستند که به ظاهر هیچ حس و حرکتی ندارند و آن‌‎ها را رشد و نمو نیست؛ چون: انواع سنگ‌ها، خاک‌ها و مانند آن‌ها، که این قسم را «جماد» گوییم. و قسم دیگر که تا حدی حس و حرکت دارند و رشد و نمو می‌کنند؛ چون: انواع «نباتات» که رستنی‌ها هستند. و یک قسم دیگر که حرکات گوناگون دارند و حس آن‌ها به مراتب شدیدتر و قوی‌تر از حس نباتات است و افعال جورواجور از آن‌ها بروز می‌کند، و همه از اراده‌ی آن‌هاست که انواع «حیوانات» بری و بحری‌اند. و چون این قسم را با نبات مقایسه می‌کنیم می‌بینیم که حیوان واجد کمالاتی است که نبات فاقد آن است.

و می‌رسیم به قسم دیگر، به عالم بالاتر به نام «جناب انسان» و می‌بینیم که به‌طور کلی هر کمالی که جماد و نبات و حیوان دارد، انسان هم دارد، اما به اضافه. انسان یک نوری دارد؛ یک جانی دارد، یک سرّی دارد که دیگر موجودات ندارند.

حضرت امام صادق(ع) به ابوحنیفه می‌فرماید: در دین خدا قیاس نکن. اول کسی که قیاس کرد شیطان بود و از همین قیاس، از همین سنجیدن، متمرّد شد و از فرمان حق سرپیچی کرد و منحرف شد. او ظاهر را دید؛ او انسان را که از گِل آفریده شده زا با چیزی که به ظاهر نورانی‌تر از گِل است قیاس کرد و گفت چرا آتشِ نورانی در مقابل گِل تیره سر فرود بیاورد و سجده کند؟(۱)

حدیث در کافی است که حضرت امام صادق(ع) به ابوحنیفه می‌فرمایند: شنیدم حکم خدا را از راه قیاس استنباط می‌کنی و به مردم جواب می‌دهی! ما حق قیاس کردن نداریم چه بسا اسراری در موجودی خوابیده باشد و ما بی‌خبر باشیم. به قیاس نمی‌توانی حکم الله را استنباط کنی. ما آگاه به تمام اسرار اشیاء نیستیم.

فرمود: گوشت گوسفندی که لاغر و ضعیف است؛ حلال است بر تو؛ اما گوشت آن گُراز یا آن خوک با آن هیکل و بدنش، آن برای تو خوب نیست. آن حیوان، نجس‌العین است که اگر او را صد بار بجوشانی باز هم پاک نمی‌شود. تار و پود گوشت او، پوست او، استخوان او، موی او نجس است. حیوانی است بسیار بی‌غیرت که گوشت این حیوان بی‌غیرت نباید وارد بدن انسان و آمیخته‌ی به گوشت تن انسان بشود. این‌که بی‌غیرت است؛ طبیعتاً انسان را بی‌غیرت بار می‌آورد. اجتماع را، مرد و زن را بی‌غیرت بار می‌آورد. خانواده‌ها را بی‌غیرت بار می‌آورد و ای‌بسا مقاصد دیگری هم در گوشت آن حیوان نهفته باشد و ما نمی‌دانیم که خوردن آن برای انسان حرام است؛ گناه است.

گوشت پلنگ و گرگ را هم حرام فرمود که آن‌ها درنده هستند. ای بسا اگر صفات انسان برایش تمثل پیدا کند؛ می‌بیند که صفاتش به شکل آن حیوانات و به صورت درنده خویی درآمده. مثلا خُدعه، حیله‌گری، این صفت کثیف اگر بخواهد خود را نشان بدهد این مکر و خدعه را به شکل گرگ می‌بینید.

شما که گوشت گوسفند مظلومِ آرمیده را می‌خورید این هستید! تا چه رسد که گوشت گرگ و پلنگ را بخورید. آنگاه دیگر انسان چه خواهد شد!

آن‌چه را که حق متعال نهی کرد و گفت به‌سویش دست دراز نکنید، مفسده‌ای در آن هست و آن‌را که فرمود عمل بکن، مصلحت و خیری در او هست. ما از حدود و اسرار اشیاء بی‌خبریم و به قیاس نمی‌توانیم حکم الله را استنباط کنیم!

در هر موطن باید ببینید آفریدگار ما، شارع تعالی، در آن موطن به ما چه فرموده است! باید حرف او را شنید چون که او در اوامر و نواهی‌اش عدل محض است؛ خَیّرِ محض است که اوامرش، مقرّب ماست به‌سوی او و آن نواهی‌اش مُبعّد ماست او را و ما را از حریم قدسش دور می‌کند.

او از روی لطفش ما را امر و نهی فرمود. از بابِ خیرِ مطلق بودن و غنیّ بالذّات بودنش ما را امر و نهی فرمود. روی ارحم‌الراحمین بودنش، برخی امور را برای ما نهی فرمود و برخی امور را برای ما امر فرمود.

حضرت فرمود که ای ابوحنیفه! لاتَقِس، قیاس نکن که «انّ اول من قاس ابلیس و قال خلقتنی من نار و خلقتنی من طین»؛ اول کسی که در دین خود، در مذهب خود، در دینداری‌اش قیاس کرد، ابلیس بود. در دین و مذهب خود، ابلیس‌مقام، نباش؛ شیطان‌مقام نباش که وقتی به او امر به سجده آمد، بین خودش و آدم قیاس کرد و گفت او را از خاک، از گِل آفریدی و من را از آتش؛ بین آتش و گِل را سنجید «فقاس بین‌النار والطین» آتش، جسم است، گِل، جسم است هر دو محدودند، مرکب‌اند. آتش مجرد نیست و از عالم جسمانی است؛ گِل هم از عالم جسمانی است. شیطان ظاهر می‌بیند و باطنِ حرف را مشاهده نمی‌کند.

«ولو قاس نوریه آدم و نوریه النار عرف فضّل مابین النورین و صفا احدهما علی‌الاخر»(۲)

اگر هویتش رهزنش نمی‌شد و بین نوریت آدم و نوریت آتش قیاس می‌کرد، حقیقتِ نوریتِ آدم، که به آن حقیقت، انسان نورانی است؛ به آن حقیقتی که انسان ادراک می‌کند، دنبال علم می‌رود، دنبال معارف می‌رود و به آن جانی که جناب انسان دارد که به آن جان، اختراع دارد، اکتشاف دارد، که به آن جان توانست حیوانات را، دریایی‌ها را، صحرایی‌ها را، کوه‌ها را، درخت‌ها را، همه را مسخّر خود کند؛ با آن جانی که وحی می‌گیرد با آن جانی که زبور و انجیل و تورات و قرآن می‌آورد، به آن جانی که سجده‌ی سجادیه می‌آورد، به آن جان که خواب‌های شیرین می‌بیند، به آن جانی که می‌گوید: یا‌الله بسوی تو آمدم و تمام ماسوی را فدای این اسم می‌کند. آن جان نورانی را، آن سِرّ را، آن لطیفه‌ی الهیه را اگر می‌دید؛ آن سبب را، آن حبل‌الله را، آن واسطه‌ی بین حق وخالق را، آن روح‌القدس را اگر مشاهده می‌کرد؛ می‌دید که آتش، در مقابل آن نور، نوری ندارد. این نور کجا و آن نور کجا! بالاتر از آتش، در پیشگاه او سجده می‌کنند. کهکشان‌ها در پیشگاه او سر فرود آورده‌اند. نوریت جان انسان کجا و نوریت آتش کجا!

شیطانِ ظاهربین، گول خورد که قیاس کرد و به اشتباه افتاد به چه غلطی گرفتار شد و چگونه از فرمان الهی سرپیچی کرده!

ای ابوحنیفه! کار شیطان را نکن؛ دین خدا قیاس‌بردار نیست.

سبط ابن‌جوزی در تذکره‌اش در باره جان انسان روایتی آورده که؛ پادشاه روم برای امیرالمؤمنین()ع نوشته:

«آقا! شمایی که از بیت نبوّت هستی و شمایی که معدن رسالت هستی و شمایی که موصوف علم هستی، من امید آن دارم که برای من تشریح کنی، باز کنی که در این آیه که خداوند فرمود: «وَیَسأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن أَمرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِنَ الْعِلمِ إِلَّا قَلِیلً»؛ و از تو درباره «روح» سؤال می‌کنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است!»(۳) روح را برای من تبیین بفرمایید.

سؤال چقدر سنگین و جواب چقدر بلند است! آقا در جواب نامه‌اش نوشت که:

«و اما بعد، فَالرّوحُ نُکتهٌ لطیفهٌ و لُمعهٌ شریفهٌ مِن صَنعَه باریها و قُدرهِ مُنشِئُها أخرجَها مِن خَزائنِ مُلکِهِ و أسکَنَها فی مِلکِهِ فَهِیَ عِندَهُ لَکَ سَبَبٌ و لَهُ عندکَ ودیعهٌ فَإذا أخَذتَ مالَکَ عِندَهُ أخَذَ مالَهُ عِندکَ. والسّلامُ،

روح نکته‌ای لطیف ولمعه‌ای شریف از صنعت باری‌تعالی و قدرت نافذه اوست که آن را از خزائن ملکوت آنرا خارج کرد و در ملک خود سکونت داد. پس روح برای خدا وسیله است و امانتی از او در نزد تو. پس هرگاه آنچه برای تو در نزد خداهست، اوهم آنچه از او در نزد توست می‌گیرد».

روح، سِرّی است ربانی و لطیف و ربطی به موجودات این نشئه ندارد و نمی‌توانی بفرمایی نور او مانند شعاع شمس است، بلکه از آن بیشتر است، نمی‌توانی بفرمایی در سیلان‌ و جریانش مثل آب زلال است، بلکه از آن هم فراتر است. همان‌طور که «لطیف» از اسماالله است که: « أَلَا یَعْلَمُ مَن خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ؛ آیا آن کسی که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟! در حالی که او (از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است!(۴) «الله» لطیف خبیر است. چون لطیف است، چون مجرد است و مادی نیست، چون حجاب و دیوار برای او نیست؛ در دل تمام موجودات احاطه دارد. چون عالِم است به همه، چون لطیف است در همه سریان دارد، همه‌را می‌بیند و همه در نزد او حاضرند، از سنخ حقیقتِ عالَم است. چنانچه در همین روایت آقا اشاره فرمود که: «الرّوح نکته لطیفه لمعه شریفه….«لامع» یعنی درخشنده، این شیء لامع است یعنی، درخشنده است. روحِ شما نوری است، شعاعی است، پرتوی است، لطیفه‌ی الهیه‌ای است، لمعه‌ای است شریف‌تر از لمعه‌ی آتش.

این نورها همه، دونِ او هستند؛ شما یک شمعی را با نور آفتاب قیاس می‌کنید؛ شما یک  کرمک شب‌تابی را با آفتاب قیاس می‌کنید در صورتی‌که جانِ شما، برتر از این حرف‌هاست.

«مِن صَنعَه باریها…» می‌دانید این روح با دست چه کسی ساخته شد؟ از کجا آمده؟ از کدام عالَم آمده؟ می‌خواهید هویت او را ببینید؟ می‌خواهید سعه‌ی وجودیِ او را ببنید؟ می‌خواهید بدانید که خداوند چه شیءِ گرانبهایی را از صنعت خودش، از ساخته‌ی خودش، به شما داده است که «تبارک‌الله احسن‌الخالقین؟»

آن کس که ز کوی آشنایی‌ست

داند که  متاع ما کجایی‌ست

و یا این‌که:

ای دل به سوی دوست گذاری نمی‌کنی

اسباب، جمع داری و کاری نمی‌کنی

یک چنین بارقه‌ای، یک چنین لمعه‌ای، از صنعت آفریدگار و قدرت منشِیء است (مُنشِیء یعنی ایجاد کننده). این جان، از قدرت خداست، از قدرت او انشاء شده است. این جان، سِرُّالله است، این جان، خلیفه‌الله است که اسماء و صفات الهی به صورت جمّ و عصاره و فشرده در این جان، وجود دارد که «علّم الادم اسماء کلها».خدا همه اسماء را به انسان یاد داد»(۵) به شرطی که انسان، خویشتن را بپروراند و دهان جانش را بسوی ملکوتِ عالَم باز کند و غذای الهی بخواهد، سِرّ بخواهد. این دهان ببندد و آن دهان را باز کند.

چون ما دو دهان داریم. دهان مادی و دهان ملکوتی. این دهان مادی را حفظ کنید تا دهان ملکوتی‌تان باز بشود. دهان، مَزبله نباشد؛ هر غذایی را در دهان نگذارید، هر حرفی را، هر کلامی را از دهان صادر نکنید.

وقتی به حضرت عیسی(ع) ایراد کردند که این حواریون شما که غذا خوردند، دست‌شان را که آلوده شده نشُستند؛ حضرت در جواب، ایشان را به یک آلودگی دیگر توجه داد؛ که این آلودگیِ دست، با آب پاک می‌شود اما آلودگیِ دیگری داریم که آن، پلید است. و آن، حرف پلید است که تا جان پلید نباشد حرفِ پلید، از آن بیرون نمی‌آید. «از کوزه همان برون تراود که در اوست» چون جان، پلید است حرفش هم، پلید است. همان‌طور که مشت نمونه‌ی خروار است، همان‌طور گفتار انسان هم، پاره‌ای از انسان است. حرفی که از او بیرون می‌آید مُعرِّف جان اوست. آن کسی که دهانِ لغو و آلوده‌ای دارد، آن چه را که در سِرّش دارد؛ با حرف آشکار می‌کند. این آلودگی، بد است که جان، آلوده باشد.

مواظب باشید این روح و جانی را که متصف به اسمای الهی است، آلوده‌ نکنید که این روح، گنجینه‌ای دارد که آن سلطانِ علی‌الاطلاق، این جان را، این گوهر را، این دُرّ را، از خزائنِ مُلکش، از گنجینه‌های سلطنتش، بیرون آورده و در این نشئه، او را با خاک اُنس داده که «أخرَجَها مِن خَزائِنِ مُلکِهِ پروردگار ایجاد کرده است» سبحان الله! این چه دست قدرتی است که مِلک و ملکوت را اینچنین با یکدیگر انس داد؟ جان را پایبند خاک کرد و خاک را مَرکبِ جان او قرارداد و آشنایی و ارتباط عجیبی بینشان ایجاد کرد؟ خاک کجا و ملکوت کجا!

در عین حالی‌که در دامن خاک نشسته است؛ جان او با ملکوت عالم انُس دارد اگر که بتواند خود را به طریقی برساند، به معلمی برساند، به کسی که راه رفته و دیندار است برساند؛

جانِ شما، جامی است جهان‌نما، که می‌توانید زمین و عالَم را در او ببینید. مُلک و ملکوت را در او ببینید،

چطوردَم، غبار دهان، به آینه آسیب می‌رساند؟ و آینه دیگر نشان نمی‌دهد، مگر این‌که پاک و تمیزش کنید.

این آینه‌ی جان شما، این جام جهان‌نمای جانِ شما، به مراتب از آن آینه لطیف‌تر و ظریف‌تر است. می‌بینید که یک «نیّتِ» ناروا مثل آن دَم است که آینه را تیره کرده و تا آن حجاب، برداشته نشود، آینه، نشان نمی‌دهد. مواظب باشید که گوهر گرانبهایی دارید.

بدان که خداوند این جان را، این لمعه‌ی شریفه را، ریسمانی، واسطه‌ای قرار داد بین تو و خودش. این حقیقت را در دست تو به امانت گذاشتند که جنابعالی ملکات حسنه را در خود بپرورانی که:

ای دل به کوی دوست گذاری نمی‌کنی

اسباب، جمع داری و کاری نمی‌کنی

کشیک نفس بکشید و در صراط مستقیم باشید، از افراط و تفریط، مطلقاً در همه‌ی حالات‌تان به دور باشید که «خَیرِالامورِ اوسطها» که «اهدنا الصراط المستقیم».

حدیثی از حضرت امام باقر(ع) است که وقتی زید شحام از حضرت در مورد آیه‌ی «فلینظر الانسان الی الطعامه»؛ آدمی باید به قوت و غذای خود به چشم خود بنگرد.(۶) سؤال می‌کند؛ حضرت می‌فرمایند: نگاه کنید به غذای خود، ببیند غذای‌تان از کجا آمده؟ آدمى باید به خوراک خود نگاه کند. مقصود از این خوراک چیست؟ فرمود: علمى که اخذ مى‏کند بنگرد از چه کسى اخذ مى‏کند چون علم خوراک روح انسانى است.

قال: عِلمُهُ الذی یاخذُهُ عمّن یاخُذُهُ.

همانظور که اگر طعام جسمانی سالم نباشد انسان را بیمار می‌کند؛ در این حد را که حیوانات هم رعایت می‌کنند و غذای ناسالم نمی‌خورند.

آن غذایی که به ظاهر، انسان می‌خورد، غذای حیوانی ا‌ست، در حالی‌که موضوعِ ما، انسان است؛ «فلینظر الانسان الی طعامه» که انسان ببیند علم و دانش و معرفت خودش را از چه کسی می‌گیرد؟ خمیرمایه‌ی جانش را از چه کسی می‌گیرد؟ که باز به ایشان فرمود: ملکوت عالم آن خمیرمایه است و جان‌ها، آن ظرف‌هایی است که می‌توانند طبق قابلیت خودشان از آن خمیرمایه که ماورای انسان است؛ ملکوت عالم است؛ استفاده بفرمایند.

 

 

پی‌نوشت:

۱٫قیاس، عبارت است از این‏که حکمى را که خداوند براى موردى بیان نموده، بدون این‏که وجودعلت آن حکم براى موردى دیگر شناخته گردد، در آن مورد دیگر نیز جارى گردد. نکته این است که شیطان آفرینش خود را از نظر مادى با آفرینش آدم، مقایسه نمود و برترى آتش را در پاره‌اى از جهات، بر خاک، دلیل بر برترى همه‌جانبه گرفت، بدون این که به سایر امتیازات خاک و از آن بالاتر به امتیازات روحانى و معنوى آدم(ع) توجه کند.

  1. شرح دعای سحر، امام خمینی (ره) ج ۱، صفحه ۶۱٫
  2. اسرا، ۸۵٫
  3. ملک، ۱۴٫
  4. بقره، ۳۱
  5. عبس، ۲۴٫

۵٫ اعراف، ۱۷۹٫

11آوریل/22

قالی ابریشمی را برای گرم‌شدن نسوزانیم!

ما انسان‌ها در این عالم متولد می‌شویم و رشد می‌کنیم، کم‌کم به سنین جوانی و توانمندی می‌رسیم و بعد به‌تدریج قوس نزولی را طی می‌کنیم و آرام و آرام قدرت‌مان کم و سلامتی‌مان ضعیف می‌شود و موقع رفتن از این عالم فرا می‌رسد. همه ما انسان‌ها، جهات مشترکی داریم که خواه ‌ناخواه آنها را دنبال می‌کنیم و خیلی هم نمی‌توانیم از آن تخطی کنیم. همه ما نیازهای طبیعی‌ای داریم که باید ارضاء شوند. همه احتیاج داریم غذا بخوریم و خودمان را از سرما و گرما حفظ کنیم. شرایط زمانه اقتضا می‌کند که خودمان مستقیماً یا به‌وسیله همسرمان یا دیگران، درآمدی داشته باشیم. به‌هرحال اینها نیازهای عمومی انسان‌ها هستند و گریزی هم از آنها نیست.

اما در اینکه این کارها را چگونه انجام بدهیم و هدفمان از این زندگی و از این تلاش‌ها چه باشد، بسیار با هم اختلاف داریم. شاید اگر آمار گرفته شود، به این نتیجه می‌رسیم که اکثر ما، اعم از مرد، زن، سیاه، سفید، مسلمان، غیرمسلمان، نیازهای طبیعی گرسنگی، تشنگی، سرما و گرما و سایر نیازها را احساس و تلاش می‌کنیم که آن‌ها را به صورت نسبتاً آسان‌تر و کم‌خطرتری رفع کنیم و در این راه کم و بیش گرفتار روزمرگی می‌شویم. صبح از خواب بلند می‌شویم و دنبال کاری می‌رویم درآمدی کسب کنیم. بعد برای زندگی‌مان چیزهائی را تهیه می‌کنیم یا مشغول کارهای خانه و بچه‌داری هستیم تا وقتی که خسته می‌شویم. شب می‌خوابیم و فردا روز از نو، روزی از نو. می‌پرسید چرا این کارها را می‌کنید؟ و پاسخ می‌شنوید که خب گرسنه می‌شوم و ظهر ناهار می‌خواهم. باید به فکر بچه‌ها باشم و سایر نیازها را برطرف کنم. فکرمان این است که این زحمت‌هایی که می‌کشیم و کاری که انجام می‌دهیم برای این است راهی برای سیر کردن شکم‌ و تأمین نیازهای طبیعی‌ است. با اندکی مسامحه می‌توان گفت همه انسان‌ها کم و بیش همین‌‌طورند.

بعضی‌ها گاهی خواسته‌های دیگری را به این خواسته‌های طبیعی ضمیمه و فی‌الجمله و درحاشیه رعایت می‌کنند. شاید اکثر ما مسلمان‌ها این‌‌طور باشیم که در کنار تأمین این نیازهاف مقداری یکی دو درصد و معدودی هم نود درصد به فکر این هستیم که یک آخرتی هم در کار است و یک کاری هم باید برای آنجا کرد. به‌اندازه‌ای که باور داشته باشیم، صبح بلند می‌شویم و دو رکعت نماز می‌خوانیم. در طول سال ماه رمضانی می‌آید و یک ماهی هم بالاخره به یک صورتی روزه می‌گیریم‌. بعضی‌ چیزها، مثلاً شرکت در روضه سیدالشهد«ع»؛ را هم می‌گوییم ثواب دارد و برای آخرتمان خوب است. حسابش را که می‌کنیم،  اینها شاید، با اختلاف از یک‌درصد تا ده‌درصد فعالیت‌های ما هم نشوند. عمده چیزی که ما را وادار می‌کند کار کنیم نیازهایمان هستند. شکم باید سیر باشد و اگر گرسنه شد باید جوابش را داد. نیازهای دیگر هم داریم که به آنها هم باید جواب بدهیم. به همان اندازه‌ که اعتقاد داشته باشیم که انسان بعد از مرگ دوباره زنده می‌شود و بعد از این عالم، بهشت و جهنمی وجود دارد، احتیاطاً مقداری از وقتمان را صرف این کارها می‌کنیم که اگر یک‌وقت بود، بالاخره دست‌ خالی نباشیم.

ویژگی‌های زندگی انسان‌های وارسته

در تاریخ آمده است که در گذشته، کم و بیش کسانی‌ بوده‌اند که اصلاً تمرکزشان روی همین بُعدهائی بوده که برای ما حاشیه‌ای هستند، ولی تعدادشان بسیار کم بوده است. انبیاء و اولیاء و بعضی از شاگردان خاصشان طور دیگری بوده‌اند. شاید گاهی خود ما هم به چنین اشخاصی برخورده‌باشیم. کسانی که چندان دربند این نبوده‌اند ‌که ناهار یا شام چه‌بخوریم؟ کجا بخوابیم؟ خانه‌مان چه باشد؟ فرشمان چه‌طور باشد؟ دکور ساختمانمان چه‌طور باشد؟ خیلی به فکر این‌ چیزها نبوده‌اند و گاهی طوری بوده که دیگران آنها را کم‌عقل‌ می‌دانستند! گاهی هم می‌گفتند دیوانه‌ است و اصلاً به فکر زندگیش نیست، خانه‌اش محقر است. برو کار کن؛ زندگی کن؛ درآمدی کسب کن؛ کاخی بساز. این چه وضعی است؟ عقلشان نمی‌رسد!

یک اقلیتی این‌‌طوری بودند. حالا هم تک‌ و توک چنین اشخاصی پیدا می‌شوند. در بین اینها کسانی هستند که حاضرند جانشان را هم برای موضوعی بدهند. مثلاً اگر کسی به پیغمبر«ص» یا ائمه«ع» اهانت کند، حاضرند جانشان را فدا کنند. یا اگر جهاد و مبارزه‌ای پیش بیاید با کمال اشتیاق حاضرند شرکت کنند و به شهادت برسند.

گاهی از این هم بالاتر است. فرد نذر می‌کند که ریاضت و زحمت بکشد، مسافرت‌ و زیارت‌ برود و پول‌ خرج کند برای اینکه شهید بشود. الله‌اکبر! من از این افراد سراغ دارم. در دوران دفاع مقدس، جوانی بود که شب‌های جمعه از تهران به قم می‌آمد و به جمکران می‌رفت و نماز مغرب و عشایش را در آنجا می‌خواند و هر شب جمعه تا صبح احیـا می‌گرفت. نذر کرده بود که چهل شب جمعه از تهران به قم بیاید و در جمکران احیـا بگیرد و تا صبح عبادت کند که حاجتش برآورده شود. حاجتش چه بود؟ اینکه شهید بشود. این هم یک مدل است و همین‌‌طور هم شد. این افراد، کم هستند و رفتارشان هم به‌قدری با دیگران فرق دارد که برخی مردم فکر می‌کنند که اینها عقل درستی ندارند. گاهی هم صراحتاً می‌گویند که اینها دیوانه‌اند!

 

راه صحیح زندگی کدام است؟

حالا اگر اختیار دست ما باشد، کدام راه را انتخاب می‌کنیم؟ راه خوشی‌ها و لذت‌ها یا راه‌های دیگر؟ آیا دنبال این‌ برویم که وضع خانه، لباس‌ و غذا و یا حتی همسر و بچه‌هایمان جالب باشد یا خیلی به این‌ چیزها اهمیت ندهیم و در حد ضرورت بسنده کنیم؟ بالاخره به این بستگی دارد که شرایط چقدر ایجاب بکند و فراهم کردن اینها چقدر آسان باشد. اگر روزگار خیلی سخت بود، به کم و حداقل بسنده کنیم و اگر آسان‌تر شد، ‌به نسبت، کمی بیشتر بخواهیم؟ ترجیح بدهیم که این کفه سنگین‌تر بشود یا آن کفـه؟ انرژی‌مان را بیشتر صرف کدام کفـه کنیم؟

اگر بپرسیـم؛ همه می‌گویند البته آخرت. قرآن می‌گوید «وَالآخِرَهُ خَیرٌ وَ أَبقَى».(۱) البته گفتنش آسان است، اما عمل کردن به آن به این آسانی‌ها نیست. اگر آن‌طور شدیم، خیلی از رفتارهایمان باید تغییر کنند؛ نسبت به خیلی چیزها باید بی‌اعتنا بشویم؛ خیلی از دلبستگی‌هایمان به بعضی از چیزها باید کم بشوند و ملاک حب و بغض‌ها و دوستی و دشمنی‌هایمان باید تغییر ‌کنند. به‌هرحال یک تصمیم جدی می‌خواهد که این راه را انتخاب کنیم یا آن راه را؟ این چیزی نیست که بگوئیم حالا این را انتخاب می‌کنیم و صد سال اول که گذشت، عوض می‌کنیم و در صد سال دوم راه دیگری می‌رویم. نخیر. بیشتر از همین صد سال اول نیست. تازه اگر صد سال دوم هم باشد، دیگر از صد سال سوم خبری نیست.

جا دارد که آدمیزاد با عقلی که خدا به او داده و کمک‌هایی که از راه وحی و انبیاء به او کرده، یک روز، دو روز، یک ماه، یک‌سال، بنشیند فکر کند و تصمیمی بگیرد، وگرنه ممکن است روزی پشیمان بشود که دیگر کار از کار گذشته باشد و هرچه که نباید بشود شده باشد و دیگر ‌نشود تغییرش داد.

لوازم شناخت راه صحیح زندگی

برای اینکه بفهمیم کدام ‌یک از این راه‌ها بهترند و تصمیم عاقلانه‌تری بگیریم، اول باید از عقلمان استفاده کنیم. بعد اگر به کمک عقلمان دین صحیح را شناختیم، عامل دیگری هم به آن ضمیمه می‌شود که راه وحی است، والا چیزی که از ابتدا داریم، عقل است.

یک عمر نهایتاً صدساله را در نظر بگیرید که سراسر آن لذت و خوشی است.‌ هر خوراکی که می‌خواهیم فوراً آماده شود. با هر که دوستش داریم معاشرت کنیم. هرجا دلمان خواست برویم. هر خانه‌ای را که بخواهیم بتوانیم فوراً تملک و در آن زندگی کنیم؛ اما همه اینها برای صد سال است و بعد از این صد سال، همه از دست انسان می‌روند و چیز بهتری هم جایگزین آنها نمی‌شود. این یک کفه ترازو.

یک کفه دیگر این است که این صدسال را با ‌سختیِ بی‌احترامی و بی‌اعتنایی مردم بگذرانیم. حتی تهمت بزنند، پشت سر ما بدگویی کنند. حتی همان‌‌طور که به پیامبران الهی نسبت جنون می‌زدند، ما را دیوانه بخوانند. قرآن در چند آیه درباره نسبت‌هایی که به پیغمبر اکرم«ص» می‌دادند سخن گفته. گاهی به ایشان می‌گفتند شاعر مجنون!. گاهی هم حرف‌هایشان را صریح نمی‌زدند و می‌گفتند: «أَفْتَرَى عَلَى‌اللَّهِ کَذِبًا‌أَم بِهِ جِنَّهٌ»؛(۲) مگر دیوانه شده که این حرف را می‌زند؟

ممکن است در این کفه نه آسایش جسم داشته باشیم و نه مردم خیلی به ما احترام کنند. وقتی می‌گویند دیوانه است، دیگر چه احترامی به انسان می‌گذارند؟ گاهی تهمت و افترا هم می‌زنند و دشنام هم می‌دهند و یا در میدان جنگ و جهاد به دست طواغیت کشته هم بشود. این هم یک کفه‌اش.

همه آن کفه‌، خوشی بود و همه این کفه، سختی است. اما فرض بر این است که بعد از این صدسال که همه‌ آن، سختی است راحتی‌ها شروع شوند.تا کی؟ فرض بر این‌است که دیگر تا ندارد و الی‌‌الأبد خواهد بود. تمام‌شدنی نیست. ولی همه این صدسال بدبختی است. عقل می‌گوید کدام را باید انتخاب کرد؟ روشن است که اینها همه فرض هستند. فرض کردیم که بتواند صدسال طوری زندگی کند که همه‌اش شادی، راحتی، احترام و این حرف‌ها باشد. اما چنین چیزی کجا پیدا می‌شود؟ غالباً کسانی که ثروت بیشتری دارند، غم و غصه بیشتری هم دارند، اما دیگران خبر ندارند.

خوشی زودگذر دنیا یا سعادت تمام‌نشدنی آخرت؟

همه ما قرآن را قبول داریم. قرآن در این ‌باره می‌فرماید: «مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا».(۳) قرآن درباره کسانی‌که این کفه را انتخاب می‌کنند و هدفشان خوشی همین زندگی صدساله دنیاست می‌فرماید: «مَّن کَانَ یُرِیدُ العَاجِلَهَ»؛ یعنی کسانی که خواستشان همین زندگی زودگذر است. قرآن اسم دنیا را «عَاجِلَهَ» گذاشته است، یعنی که باشتاب و عجله می‌گذرد. و می‌فرماید در این عالم به افراد به‌اندازه‌ای که صلاح بدانیم و مصالح عالم اقتضا کند، می‌دهیم. این‌‌طوری نیست که هرکس دردنیا هرچه را خواست، حتماً به آن برسد. انسان دلش می‌خواهد فلان‌قدر پول و زندگی و چنان همسر و فرزندی داشته باشد؛ اما چه کسی در این عالم به هرچه دلش خواسته، رسیده است؟ می‌فرماید: آنهایی هم‌که این دنیا را می‌خواهند، باز هر اندازه که ما بخواهیم و مصلحت بدانیم به آنها می‌دهیم: «عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ»؛ اما چون هدفش این بوده، عاقبتش جهنم ابدی است. این یک مسئله ثابت است؛ یعنی انسان به آنچه که می‌خواهد نمی‌رسد و به بعضی‌ از خواسته‌هایش هم به اندازه محدود می‌رسد و به جهنمی میرسد که فکرش را نکرده بوده و از آن راه فراری نخواهد داشت.

نقطه مقابل و گزینه دوم چیست؟ 

«وَمَن أَرَادَ الآخِرَهَ وَسَعَى‌ لَهَا‌ سَعْیَهَا‌ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشکُورًا»؛ (۴) گفتیم کفه دوم متعلق به کسانی‌است که به فکر آخرتند. کسانی‌ که از دنیا فقط به اندازه ضرورت اکتفا می‌کنند، چندان به‌آن دل نمی‌بندند، تلاششان برای آخرت است و هرکاری می‌خواهند بکنند، می‌سنجند که آیا برای آخرتشان خوب است یا بد. دسته اول کسانی بودند که هرکاری که دلشان می‌خواست انجام می‌دادند و به فکر این بودند که لذتی دارد یا ندارد؟ از آن پول، احترام یا پست و مقام درمی‌آید یا نه؟ اما این یکی بر عکس. هرکاری که می‌خواهد بکند فکر می‌کند به کار آخرت می‌آید یا نه؟ ثواب دارد یا ندارد؟ خداوند می‌فرماید: این افراد به‌شرط اینکه ایمان داشته باشند؛ «فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا». خدا نمی‌گوید ما به اینها چه می‌دهیم. می‌گوید همین اندازه بدانید که ما از آنها تشکر می‌کنیم. روشن است که اگر خدا از کسی تشکر کند بخشش‌هایش حد و حصر ندارد.

قرآن در آیه دیگری می‌فرماید هرچه بخواهند به آنها می‌دهیم و چیزهایی را هم که به فکرشان نمی‌رسد به آنها می‌دهیم؛ «لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ»؛(۵). افزون بر اینکه هر چه به عقلشان می‌رسد و دلشان می‌خواهد به آنها می‌دهیم، چیزهایی هم به آنها می‌دهیم که اصلاً به عقلشان نمی‌رسد.

روزمرگی؛ آفت سعادت ابدی

اگر بخواهیم این گزینه را انتخاب کنیم باید چه‌ کنیم؟ شرط اول این است که از حالت روزمرگی در بیاییم. ما در این شرایطی که داریم، اصلاً از صبح تا شب به این نمی‌رسیم که فکر کنیم که این کار خوب است یا بد؟ اصلاً نمی‌دانیم چه‌‌طور می‌شود؟ کار است و باید برویم انجام بدهیم، والا سر ماه حقوقمان نمی‌دهند. اجاره خانه باید بدهیم. هنوز قسط خانه را هم بدهکاریم. باید صبح سر کار بروی. راه دور است، چند تا ماشین باید سوار شویم تا سر کارمان برسیم. نماز صبح را می‌خوانیم و هول‌ هولکی یک لقمه نان در دهان می‌گذاریم و می‌دویم دنبال کار! شب هم خسته‌ و کوفته می‌آئیم و اصلاً نای حرف زدن نداریم.

اول باید فکر کنیم که اصلاً چه‌ کارهایی از ما بر می‌آیند و به چه دردی می‌خوریم؟ باید ببینیم کاری که بلدیم به چه‌دردی می‌خورد و بهترین استفاده را از آن بکنیم. مثلاً آیا هیچ‌‌وقت شده که وقتی سردمان می‌شود قالیچه‌ای را برداریم و بسوزانیم تا گرم‌ بشویم؟ هیچ عاقلی چنین کاری می‌کند؟ البته اگر بسوزانیم گرما ایجاد می‌کند، اما آخر از هرچیزی که نباید هرکاری را کشید. قالیچه را برای چه درست کرده‌اند؟ قالیچه را درست کرده‌اند که روی آن بنشینند و از زیبایی و گرمی‌اش استفاده کنند. قالیچه که برای سوختن درست نشده.

باید ببینیم این بدن، عقل‌، هوش‌، احساس‌، عاطفه‌ و سایر چیزها را چرا به ما داده‌اند؟ داده‌اند که هرجایی صرف کنیم؟! نکند در راهی صرف کنیم که انگار قالیچه ابریشمی را آتش زده‌ایم تا گرم شویم! باید ببینیم ما را برای چه آفریده‌اند و به‌درد چه‌ کاری می‌خوریم؟ فقط توقع داریم از بدنمان کار بکشیم که شکمی سیر بشود و عمری بگذرانیم و بچه‌ای را بزرگ کنیم؟ اگر برای همین ساخته‌اند که اهلاً و سهلاً! خیلی هم خوب است. اما اگر برای چیز مهم‌تری ساخته شده‌ایم و آن‌را صرف این‌کار مهم نکنیم که خیلی پشیمانی دارد. مثل این‌ است که یک قالیچه ابریشمی را آتش بزنیم تا گرم بشویم و بعد بگوییم دیدی چه قیمتی بود! با یک کمی نفت می‌توانستیم گرم بشویم، ولی قالیچه چند میلیونی را آتش زدیم که گرم بشویم!

مطلب اینجاست که اگر آتش گرفت و رفت، رفته است و دیگر برنمی‌گردد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. اعلی، ۱۷٫
  2. سبأ، ۸٫
  3. اسراء، ۱۸٫
  4. اسراء، ۱۹٫

۵٫ ق، ۳۵٫

29دسامبر/21

از تلاش ناکام آمریکا برای خشکاندن ریشه ملت ایران تا شکست پاریس در «جنگ سفارتخانه‌ها» مقابل تهران!

درآبان و آذر ۱۳۶۶ دشمنی آمریکا با «جمهوری اسلامی» رنگ و بوی تازه‌ای به خود گرفت. وزیر جنگ آمریکا خواستار اعمال شدیدترین تحریم‌ها برای خشکاندن ریشه موجودیت ملت ایران شد و از سوی دیگر ریگان واردات هرگونه کالا از ایران را ممنوع کرد. با وجود این در میان کشورهای غربی، دعوت ریگان برای پیوستن به این تحریم با بی‌اعتنایی روبرو شد.

تلاش آمریکا برای خشکاندن ریشه ملت ایران در طول چهل سال پس از انقلاب اسلامی یادآور این شعر مولاناست:

مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما

غافل از آنکه خدا هست در اندیشه ما

در ادامه به ارائه گزارشی از رخدادهای این دو ماه از تاریخ انقلاب اسلامی می‌پردازیم.

 

تلاش‌های ناکام برای خشکاندن ریشه موجودیت ملت ایران!

در نخستین روز آبان ۱۳۶۶ «کاسپار واین‌برگر» وزیر جنگ آمریکا در برابر نمایندگان کمیته روابط خارجی سنای آمریکا خواستار «اعمال شدیدترین تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران به منظور خشکاندن ریشه موجودیت ملت ایران» شد!

چهار روز بعد از این درخواست، رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا طی دستورالعملی واردات هرگونه کالا از ایران را ممنوع و مقررات شدیدی را بر صادرات آمریکا به مقصد ایران وضع کرد.

در همین روز روزنامه «دی‌ولت» چاپ آلمان نوشت دعوت رونالد ریگان از دولت‌های غربی برای پیوستن به تحریم اعلام شده آمریکا علیه ایران با بی‌اعتنایی این دولت‌ها مواجه شده است. در ۶ آبان نیز ۲۴ کشور صنعتی در اجلاس سازمان توسعه و همکاری‌های اقتصادی از پاسخ به درخواست رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا برای پیوستن به تحریم اقتصادی ایران خودداری کردند.

در ۷ آبان همین سال رادیو صدای آمریکا فهرست کالاهای صادراتی آمریکا را که صدورشان به ایران ممنوع شده بوداعلام کرد.

همه این تلاش‌ها برای پوشاندن رسوایی مک‌فارلین از سوی رئیس جمهور ایالات متحده بود، ولی در ۲۸ آبان همین سال کنگره آمریکا با انتشار گزارشی در مورد رسوایی ناشی از سفر مک‌فارلین، مشاور ریگان به تهران، رسماً رئیس‌جمهور آمریکا را مسئول نهایی این رسوایی اعلام کرد.

در حالی که آمریکا ایران را تهدید به تحریم می‌کرد و در این راستا قدم‌هایی نیز بر می‌داشت، در ۵ آبان ماه ۱۳۶۶ یک نفتکش ۲۶۳ هزار تنی متعلق به کویت در حالی که تحت پرچم آمریکا حرکت می‌کرد و به وسیله نیروی دریایی انگلیس همراهی می‌شد، توسط نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران توقیف شد و مورد بازرسی قرار گرفت.

دولتمردان آمریکا گمان می‌کردند که می‌توانند با تهدید ملت ایران را به زانو درآورند و «جمهوری اسلامی» را وادار به مذاکره از موضع ضعف کنند؛ ولی در ۱۲ آذر سخنگوی کاخ سفید تصریح کرد ایران تمایلی برای مذاکره و ملاقات با مقامات آمریکایی ندارد.

در ۹ آبان ۱۳۶۶ نیز هزاران نفر از اعضای سپاه با امضای طوماری آمادگی خود را برای شرکت در عملیات شهادت‌طلبانه علیه آمریکا در خلیج فارس اعلام کردند.

 

پایان «جنگ سفارتخانه‌ها» و ناراحتی آمریکا از عقب‌نشینی فرانسه در مقابل ایران!

در ۹ آذر «پل توری» و «وحید گرجی» کنسول‌های فرانسه و ایران که از نهم تیرماه گذشته در سفارتخانه‌های کشور خود در تهران و پاریس محبوس بودند، در کراچی با یکدیگر معاوضه شدند و به کشورهای خود بازگشتند.

به این ترتیب با رفع محاصره سفارتخانه‌های ایران و فرانسه و بازگشت دیپلمات‌ها به تهران و پاریس، بحران ۵ ماهه در روابط دو کشور فروکش کرد. ۵ ماه پیش بازپرس دادگستری فرانسه، وحید گرجی، یکی از کارکنان سفارت ایران را به داشتن ارتباط با یک رشته بمب‌گذاری در پاریس متهم کرده بود.

در ۱۶ آذر همین سال نیز وزارت کشور فرانسه با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد ده‌ها تن از اتباع ایرانی که به سازمان مجاهدین خلق تعلق داشتند، تحت مراقبت اداری قرار گرفتند تا از خاک فرانسه اخراج شوند.

روزنامه «کیهان» در شماره ۱۲ آذر خود نوشت: «موفقیت ایران در جنگ طولانی سفارتخانه‌ها و تسلیم فرانسه به شرایط جمهوری اسلامی ایران، واکنش تند مقامات دولت آمریکا و انگلیس را به دنبال داشته است. فرانسوی‌ها که پنج ماه پیش، حربه کند مبارزه با تروریسم را به کار گرفته و جنجال وسیعی را که به نظر می‌رسید در چهارچوب کارزار تبلیغاتی آمریکا علیه ایران سازماندهی شده بود، به راه انداخته و وارد میدان تازه‌ای از رویارویی با ایران شده بودند، سرانجام از چشم‌انداز تحت فشار گذاشتن ایران مایوس شدند و با قبول شرایط ایران به «جنگ سفارتخانه‌ها» پایان دادند.

این امر در محافل غربی نه تنها به عنوان شکست سیاست‌های غرب در مقابل ایران تلقی شد، بلکه همان‌ گونه که در اظهارات رسمی مقامات آمریکا و انگلیس منعکس شده است، تسلیم شدن یک قدرت غربی به سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رود. آمریکایی‌ها می‌گویند اقدام فرانسه نقض آشکار توافق‌های اجلاس ونیز (سران هفت کشور صنعتی غرب در مرداد گذشته) مبنی بر تسلیم نشدن به گروگانگیرهاست!(۱)

 

تحویل وصیت‌نامه جدید امام خمینی(ره) به مجلس و آستان قدس

در ۱۹ آذر ماه ۱۳۶۶ وصیت‌نامه جدید امام خمینی از سوی ایشان به مجلس خبرگان و آستان قدس رضوی تحویل شد.

روزنامه «اطلاعات» در شماره شنبه ۲۱ آذر نوشت: «در پنجمین سالگرد تحویل وصیت‌نامه سیاسی الهی امام خمینی، در حضور شخصیت‌ها و مقامات کشور: آیت‌الله منتظری و آقایان مشکینی رئیس مجلس خبرگان، سیدعلی خامنه‌ای رئیس‌جمهوری، مهدوی کنی دبیر جامعه روحانیت مبارز تهران، لطف‌الله صافی دبیر شورای نگهبان، هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور و…، امام خمینی پس از ایراد سخنان کوتاهی، دو نسخه از وصیت‌نامه سیاسی الهی خود را که بر حسب شرایط و ضرورت‌های زمان، تغییراتی در وصیت‌نامه قبلی خود داده بودند و روی آن با دستخط خود نوشتند «متن وصیت‌نامه سیاسی الهی اینجانب جهت نگهداری در مجلس خبرگان و آستان قدس رضوی» تحویل آقایان دادند.

سپس همه دیدارکنندگان با امام، برای مهر و موم کردن وصیت‌نامه جدید به مجلس شورای اسلامی عزیمت کردند و در اتاق ریاست مجلس شورای اسلامی، مهر و موم انجام و نسخه مربوط به آستان قدس رضوی به مشهد مقدس فرستاده شد و نسخه سابق وصیت‌نامه در مجلس خبرگان، توسط حاج سیداحمد خمینی به حضرت امام عودت داده شد.(۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

  • روزنامه «کیهان»، ۱۲ آذر ۱۳۶۶، ص ۱
  • روزنامه «اطلاعات»، ۲۱ آذر ۱۳۶۶، صص ۱ و ۲
29دسامبر/21

در فضای مجازی هم خدا ناظر است

اشاره

با گسترش زیرساخت‌های فضای مجازی و افزایش امکانات بهره‌گیری از آن، تحولی چشمگیر در زندگی اقتصادی و اجتماعی پدید آمد. ولی این تحول در زمینه اخلاق رسانه‌ای و آداب رفتاری ایجاد نشد و همین امر سبب کمرنگ شدن  برخی از باورهای ارزشی کاربران شده است. در اینجا به نکاتی از آن اشاره می‌شود:

 

۱٫ شناخت خود را از خداوند به‌روزرسانی کنید

کاربر وقتی از پنجره نمایشگر به فضای مجازی نگاه می‌کند، انگار خود را در  فضای امنی تصور می‌کند. از پشت پنجره بدون اینکه کسی او را ببیند هر کاری که بخواهد انجام می‌دهد و گاهی در خیال و تصورات ذهنی خود فرو می‌رود و بازخوردی از رفتار خوب و بد خود پیدا نمی‌کند. به نظر می‌رسد که کاربران می‌بایست باورهای گزاره‌های تازه‌ای را به باورهای خود اضافه کنند:

کاربر در برابر صفحه نمایش فضای مجازی قرار می‌گیرد و با حرکت دادن ماوس و کلیک کردن، صفحه‌ای را انتخاب می‌کند و یا متنی را بر می‌دارد یا می‌چسباند و چه بسا اگر خطا و گناهی باشد، نگاهی به اطراف می‌اندازد و چون خود را  تنها می‌بیند، نفس راحتی می‌کشد و تصور می‌کند کسی متوجه او نیست و  خبردار نمی‌شود و لذا خطری را متوجه آبروی خود نمی‌بیند.

شاید مقصر والدین باشند که ما را با خدایی آشنا نکرده‌اند که همه چیز را می‌بیند(۱) و همه جا در کنارمان هست(۲) و از رگ گردن به انسان نزدیک‌تر است(۳) و سفارش شده است که در خلوت که هستید از خداوند پروا کنید و گناه نکنید؛ او شما را می‌بیند و داور حقیقی اوست.(۴) باور کنیم که خداوند دانا و توانا در خلوت و جلوت، ما را می‌بیند. ما باید شناخت بهتری از خداوند پیدا کنیم تا رفتارهای پاک و  عفیفانه  داشته باشیم.

 

۲٫ ناخواسته گناهکار نشوید!

در این فضا گاهی تنها یک بردار و بچسبان کردن، انسان را در ردیف گناهکاران جای می‌دهد. افراد در اطلاع‌رسانی و خبر دادن در این فضا مجاز نیستند بدون ملاحظه و بررسی، هر خبری را به دیگران  برسانند، مثلاً  اگر خبر خطا و گناه انسان مسلمانی که دیگران از آن بی خبرند و یا خبری را که خوشایند او نیست، برای دیگران، پست بگذارد، زیرا با این عمل در ردیف غیبت‌کنندگان و یا پخش‌کنندگان گناه قرار می‌گیرد(۵) و خداوند عذاب دنیا و آخرت را برای این دسته از افراد وعده داده است و کیفر آن مانند کسی است که گناه را انجام داده است.(۶)

گفته شده در روز قیامت ندا داده می‌شود که یاران ستمکاران کجا هستند؟ آن کسی که دواتی برای ستم کنندگان تهیه می‌کرد یا  سرکیسه‌ای را برای آنها می‌دوخت یا قلمی را برای آنها تیز می‌کرد، همه اینها با هم محشور می‌شوند.(۷)

 

  1. گناهان تراریخته!

در گذشته باور این مسئله سخت بود که زمانی فرا خواهد رسید که انسان با فشار کلیدی گناهکار و یا با گذاشتن یک علامت لایک (پسندکردن) با گناه دیگران شریک می‌شود. یعنی اگر مردی در مشرق به قتل برسد و کسی در مغرب با یک لایک آن را پسند کند، او نیز در پیشگاه خداوند قاتل است!(۸) و یا با پسند یک کار خوب، در پاداش الهی او شریک می‌شود. پس در این فضا باید مواظب تشویق‌ها و پسندها بود.(۹)

گناه در فضای حقیقی به قول امروزی‌ها «ارگانیک» است؛ یعنی خداوند سبحان، با اظهار پشیمانی و جبران آسیب‌های وارده به دیگران آن را می‌بخشد. اما گناهی که در فضای مجازی تراریخته می‌شود یعنی همیشه در دسترس دیگران است و ممکن است با هر بار خواندن آن بر آسیب‌های به افراد و جامعه افزوده شود. البته خداوند سبحان بخشنده و مهربان است و هر جا که انسان ماهیت عمل خود را دریافت و  به سوی خداوند بازگشت، در‌های توبه باز است،  اما سخن از خساراتی است که با گناهان در این فضا جاری می‌شوند.

گفته شده است که هر کسی که مطلب گمراه کننده‌ای را ثبت کند، به اندازه عمل‌کنندگان به آن برای او هم گناه می‌نویسند.(۱۰)

 

۴٫ مواظب دستور غذایی ذهنتان باشید

دانستن اخبار تازه و جالب مانند خوردن غذاهای چرب و خوشمزه باب طبع انسان است؛ با این تفاوت که در غذا انسان زود سیر می‌شود؛ اما ذهن انسان همیشه جا برای دریافت اخبار به‌خصوص خبرهای اشتهابرانگیز دارد.

این اشتها و حس کنجکاوی انسان را وادار به وبگردی در شبکه‌ها و پایگاه‌های خبری می‌کند تا اخبار هیجان‌برانگیز درباره احوال دیگران را پیدا کند و آنها را به دیگران انتقال دهد تا تعجب آنها را برانگیزد و او از ایجاد این حس در دیگران لذت ببرد. همین امر انسان را به حیطه آبروی دیگران سوق می‌دهد، در حالی که خداوند هشدار داده که مومنین دنبال نقطه ضعف هم نباشند و پشت سرهم بدگویی نکنند و از خیال‌پردازی در باره  یکدیگر خودداری کنند که اینها گناه است.(۱۱) و در روایت آمده است که هر کسی ماجرایی را که به ضرر مومنی است  به دیگری انتقال دهد تا آبروى او را بریزد و او را از چشم مردم بیندازد، خدا او را از تحت سرپرستی‌اش بیرون می‌اندازد.(۱۲)

 

  1. مواظب نوامیس دین و جامعه باشیم

با انقلاب ارتباطات و انفجار اطلاعات، مرزها و دیوار کنار زده شدند و هرکسی به درون حریم‌های سرک می‌کشد. در این میان بیگانگان با هر انگیزه‌ای خواه دینی و مذهبی و خواه سیاسی و اقتصادی، در صدد به دست آوردن خبر هستند تا آنها را علیه دین و جامعه  به کار بگیرند و ضربه بزنند.  هر گاه که دیوار خانه‌ای فرو ریخت و یا در خانه باز بود، باید مراقبت‌ها بیشتر شود تا دزد وارد نشود و بیگانه‌ای به حریم ناموسمان سرک نکشد.

در قرآن آمده که مومنین نباید از بیگانگان یعنی کسانی که دشمنی آنها از حرف زدنشان پیداست، محرم اسرار بگیرند. آنها از هیچ شرّ و فسادى درباره شما کوتاهى نمى‏کنند و دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید.(۱۳)  این یعنی رابطه حرام و اگر به خاطر این رابطه، ضرری به کسی برسد و جان کسی به خطر بیفتد در روز قیامت می‌گویند تو شریک جانیان بوده‌ای.(۱۴)

  1. پیشنه‌ای برای آیندگان

آثار خطا در فضای حقیقی پس از چندی فراموش می‌شوند؛ اما در فضای مجازی تا مدت‌ها و شاید سال‌ها باقی بمانند. یکی از راه‌های تشخیص شخصیت افراد، برای استخدام و تعاملات اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی، بررسی فعالیت‌های او در فضای مجازی است.

کاربران پیش از آنکه مطلبی را به اشتراک بگذارند، بهتر است نخست فکر کنند که اگر خانواده و یا مردمی که مرا می‌شناسند و یا فرزندانم در آینده آن را ببیند قضاوتشان درباره من چگونه خواهد بود و آیا من سبب خجالت و شرم آنها نمی‌شوم. نهایت دوراندیشی است که انسان از خداوند بخواهد که او را با آنچه از اسرار نهانش می‌داند رسوا نسازد.(۱۵)

بزرگان سفارش کرده‌اند که اگر می‌خواهی عزیز باشی مطلبت را نگه‌دار تا مهار تو به دست مردم نیفتد.(۱۶) و سبب تهدید تو در آینده نشوند و پرونده‌ات را نزد جامعه و آیندگان خراب نکنند.

 

توصیه‌ها:

۱. بدانید که هر مطلب و محتوایی را که در فضای مجازی  بردار و چسبان می‌کنید، مسئولیت آن‌جهانی آن، بر دوش شماست و چیزی به پرونده شما اضافه می‌کند. پس با تأمل و فکر  عمل کنید.

  1. عضو گروهی که هیچ‌یک از افراد آن را نمی‌شناسید و یا اهداف آن را نمی‌دانید نشوید و وقت خود را تلف نکنید.
  2. بدانید یک مطلب خلاف اخلاق و اشتراک گذاشتن فایل‌های مربوط به آبروی اشخاص ممکن است زندگی و خانواده‌ای را نابود و یا انسانی را از جامعه منزوی کند. پس همیشه به عواقب کار دقت کنید و بدانید خداوند همیشه حاضر و ناظر و داور است و ممکن است خودتان را به همین مصیبت گرفتار کند.

۴٫هر کسی باید به اندازه‌ای که می‌تواند در خوبی‌های جامعه مؤثر باشد. پس سعی کنید سهم خود را در ترویج ارزش‌های دینی بپردازید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- (علق/۱۴): اَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى.

۲- (انفال/۲۴): وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ.

۳- (ق/ ۱۶):

۴- نهج البلاغه (للصبحی صالح)؛ ص۵۳۲، حکمت [۳۳۰] ۳۲۴  و عیون الحکم و المواعظ (للیثی)؛ ص۹۰، ح ۲۱۳۶ و وسائل الشیعه؛ ج‏۱۵؛ ص۲۳۹، ح ۲۰۳۷۸- ۱۱ وَ قَالَ ع‏ اتَّقُوا مَعَاصِیَ‏ اللَّهِ‏ فِی‏ الْخَلَوَاتِ‏ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِم‏.

۵- (نور/۲۴): اِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ.

۶- وسائل‏الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۹۶٫

۷- وسائل الشیعه، ج‏۱۷، ص ۱۸۰، ح ۲۲۲۹۹- ۱۱٫

۸- ابن بابویه، محمدبن على، عیون أخبار الرضا «ع»، ۲جلد، نشر جهان – تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۸ق. ج‏۱، ص۲۷۳، ح ۵، رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ(ع) … لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ فِی الْمَغْرِبِ لَکَانَ الرَّاضِی‏ «۳» عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرِیکَ الْقَاتِلِ …

۹- شریف الرضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح) – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۴ ق.؛ ص۴۹۹، حکمت [۱۴۸] ۱۵۴ وَ قَالَ ع‏ الرَّاضِی‏ بِفِعْلِ‏ قَوْمٍ‏ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ.

۱۰- وسائل الشیعه؛ ج‏۱۶؛ ص۱۷۳، ح ۲۱۲۷۱- ۲-: «۱» أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: مَنْ عَلَّمَ بَابَ هُدًى فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا یُنْقَصُ أُولَئِکَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئاً وَ مَنْ‏ عَلَّمَ‏ بَابَ‏ ضَلَالٍ‏ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ أَوْزَارِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا یُنْقَصُ أُولَئِکَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْئاً.

۱۱- (الحجرات/۱۲): «یا ایُّها الذینَ آمَنُوا اجتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ انَّ بَعضَ الظَّن إثمٌ و لاتَجَسَّسُوا و لایَغتَب بَعضُکم بَعضاً.»

۱۲- کلینى، محمدبن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه) – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق؛ ج‏۲؛ ص۳۵۸ ح۱: لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)‏ مَنْ‏ رَوَى‏ عَلَى‏ مُؤْمِنٍ‏ رِوَایَهً یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَایَتِهِ إِلَى وَلَایَهِ الشَّیْطَانِ فَلَا یَقْبَلُهُ الشَّیْطَانُ.

۱۳- (آل‏عمران/۱۱۸): یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ …

۱۴- الکافی، ج ۲، ص ۳۷۲ – یُحْشَرُ الْعَبْدُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ مَا نَدِیَ دَماً فَیُدْفَعُ إِلَیْهِ شِبْهُ الْمِحْجَمَهِ أَوْ فَوْقَ ذَلِکَ فَیُقَالُ لَهُ‏ هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِ فُلَانٍ فَیَقُولُ یَا رَبِّ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنَّکَ قَبَضْتَنِی وَ مَا سَفَکْتُ دَماً فَیَقُولُ بَلَى سَمِعْتَ مِنْ فُلَانٍ رِوَایَهَ کَذَا وَ کَذَا فَرَوَیْتَهَا عَلَیْهِ فَنُقِلَتْ حَتَّى صَارَتْ إِلَى فُلَانٍ الْجَبَّارِ فَقَتَلَهُ عَلَیْهَا وَ هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِهِ»

۱۵- فرازی از دعای کمیل: و لا تفضحنی بخفی‏ما اطلعت علیه من سری.

۱۶- کلینى، الکافی (ط – الإسلامیه) – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.؛ ج‏۲؛ ص۱۱۳ ح ۴- حَضَرْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَوْصِنِی فَقَالَ لَهُ احْفَظْ لِسَانَکَ تَعِزَّ وَ لَا تُمَکِّنِ‏ النَّاسَ‏ مِنْ قِیَادِکَ فَتَذِلَّ رَقَبَتُکَ‏.

29دسامبر/21

راه های مقابله امام سجاد(ع) با فساد در مدینه

مقدمه:

امام سجاد(ع) در ۵ شعبان سال ۳۸  هـ ق در مدینه به دنیا آمد. عصر آن حضرت از جهات مختلفی بدترین دوران بود. از سوی حاکمان جور، شدیدترین فشارهای جسمی و روانی برحضرت وارد می‌شد و از نظر فرهنگی ارزش‌های اسلامی یا سقوط کرده و یا به نازل‌ترین حد خود رسیده بود. (۱) حتی «برخی از بنی هاشم» نماز خواندن را نمی‌دانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینی نیز بی‌خبر بودند. فساد به‌گونه‌ای بود که «حسن بصری» می‌گوید: «اگر پیغمبر(ص) دوباره بازگردد، از میان آنچه تعلیم داده است، جز «قبله» را نخواهد یافت.»(۲)

باید از فعالیت‌های فرهنگی امام سجاد(ع) برای احیای اسلام به‌عنوان هنری بزرگ و معجزه‌ای شگرف یاد کرد. امام با تربیت صدها شاگرد در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی و همچنین خرید چندین هزار غلام و کنیز و تربیت و آزاد کردن آنان به آگاهی‌بخشی مردم پرداخت و سنت‌های از دست رفته پیغمبر(ص) را زنده کرد.(۳)

برای درک فعالیت‌های کارساز و بسیار مهم امام سجاد(ع) لازم است به صورت اختصار حاکمان ستمگر دوران حضرت را بشناسیم تا بدانیم حضرت در چه اختناق سهمگینی به سر می‌برده است.

یکم) یزید بن معاویه

چهار سال نخست امامت امام سجاد(ع) همزمان با حکومت یزید بن معاویه است که چهره او بر کسی پوشیده نیست. او نخستین حاکم اسلامی است که در ملاء عام شراب می‌خورد و علناً به کارهای زشت و خلاف عفت می‌پرداخت.(۴). او در اولین سال حکومتش «امام حسین(ع)» را به شهادت رساند و اهل‌بیتش را اسیرکرد و در سال دوم سلطنتش ساکنان «مدینه» را قتل عام کرد و دست به پست‌ترین جنایات زد و در آخرین روزهای حکومتش خانه خدا را به آتش کشید.(۵)

دوم) عبدالله بن زبیر

او مردی زاهدنما، تندخو، بی‌رحم، بخیل و بسیار ریاست‌خواه بود. برای ریاست‌طلبی برادر خود «عمرو بن زبیر» را کشت.(۶) او می‌گفت: «چهل سال است که کینه «بنی هاشم» را در دل پنهان داشته‌ام و امروز می‌خواهم انتقام بگیرم.» او «عبدالله بن عباس» را به طائف تبعید و «محمد حنفیه»، عبدالله بن عباس و ۲۴ نفر از بنی‌هاشم را در حجره زمزم (دره‌ای در مکه) زندانی کرد و هیزم فراوانی در اطراف آنان چید و قسم یاد کرد که اگر بیعت نکنند، آنها را خواهد سوزاند…(۷)

سوم) عبدالملک بن مروان

در دشمنی مروان و خاندان او نسبت به اه‌لبیت(ع) نیز جای بحث و استدلال نیست. «عبدالملک» حکومت عراق را به حجاج بن یوسف ثقفی که دشمن‌ترین کارگزار وی نسبت به شیعیان بود سپرد. حجاج نیز شیعیان زیادی از جمله کمیل بن زیاد نخعی، میثم تمار، رشید هجری را به شهادت رساند. زندان‌های حجاج پر بود از شیعیان و بی‌گناهان که گاه به جای طعام به آنان آب سرگین و آهک و نمک می‌خورانیدند.(۸) حجاج مقام عبدالملک مروان را برتر از رسول خدا(ص) می‌دانست.(۹) وی ضمن توهین به قبر و منبر و مسجد آن حضرت، گروهی از صحابه چون «جابر بن عبدالله انصاری»، «سهل ساعدی» و «انس بن مالک» را به منظور خوار کردن، برگردن آنها و یا مانند اهل ذمه بر دستشان با آهن داغ، مهر نهاد.(۱۰)

او در مدت بیست سال در حکومت عراق، یک‌صد و بیست هزار نفر را کشت و نزدیک به همین رقم زندانیان زن و مرد در زندان‌های او بی‌سرپناه و به صورت مخلوط و عریان حبس بودند. مسعودی می‌نویسد: «علی بن الحسین(ع) امامت را به‌طور پنهانی و با تقیه شدید و به دورانی بس دشوار عهده‌دار شد.»(۱۱)

 

انحرافات و فساد شدید درمدینه:

علاوه بر شکنجه، کشتار و اختناق، ارزش‌های اسلامی نیز به نازل‌ترین حد خود رسیده بود و فساد در مدینه غوغا می‌کرد.(۱۲) امام صادق(ع) می‌فرماید: «پس از شهادت حسین بن علی(ع)، مردم از دور خاندان پیامبر(ص) پراکنده شدند جز سه نفر: «ابو خالد کابلی»، «یحیی بن ام‌الطویل» و «جبیربن مطعم» کسی باقی نماند و سپس افرادی به آنها افزوده شدند.(۱۳) و خود حضرت سجاد(ع) بارها فرمود: «درکل مکه و مدینه بیست نفر نبودند که ما را دوست بدارند.»(۱۴)

 

نمونه‌هایی از فساد وانحراف در شهر مدینه:

یکم: بی‌نمازی:

۱-محمد بن مسلم زهری می‌گوید: «در شام نزد انس بن مالک رفتم و او را گریان دیدم. وقتی علت را پرسیدم، گفت: از همه آنچه از اسلام فرا گرفتم، تنها نماز مانده بود که به آن دل خوش بودم و اکنون آن نیز از بین رفته است.»(۱۵)

۲-در عصر امام سجاد(ع) حتی «بنی‌هاشم» نماز خواندن را نمی‌دانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینی بی‌خبر بودند.(۱۶) روشن است که وقتی «بنی‌هاشم» یعنی نزدیکان رسول خدا (ص) آن هم در شهر «مدینه» از انجام ساده‌ترین دستورات دینی مثل نماز بی‌اطلاع باشند، حال دیگران معلوم است. البته نزدیکان امام سجاد(ع) چنین نبودند.

دوم: غنا و فحشا:

درمدینه سه شغل خیلی رائج شده بود: آواز خوانی، شراب‌فروشی ومطربی و رقاصی. صدای غنا و لهو و لعب در همه کوچه‌های مدینه شنیده می‌شد و زنان آوازه‌خوان نقش فعالی در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازخوانی و اشاعۀ بی‌بند و باری داشتند.(۱۷)

امام سجاد(ع) درباره وضع زمانش می‌فرماید: «روزگار ما در میان قوم خود، چون روزگار بنی‌اسرائیل در میان فرعونیان است که پسران را می‌کشتند و دختران را زنده به گور می‌کردند. امروز وضع بر ما به‌قدری تنگ و دشوار است که مردم به سبب ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرب می‌جویند.»(۱۸)

ج)روش تربیتی حضرت سجاد(ع) برای مقابله با این اوضاع

امام سجاد(ع) مامور به تقیه بودند. از امام باقر(ع) نقل شده که: «پدرم علی بن الحسین پس از شهادت پدرش حسین بن علی(ع)، سیاه چادری در بیابان برپا ساخت و چند سال در این چادر اقامت گزید؛ زیرا دوست نداشت با مردم (بی‌اعتقاد به امامت) معاشرت و دیدار کند. او از همان بیابان که جایگاهش بود، به عراق می‌رفت و پدر و جدش را زیارت می‌کرد و کسی از این عمل او آگاه نمی‌شد.»(۱۹) این اقدام امام سجاد(ع)، او را از اتهام دخالت در قیام بر ضد حکومت نجات داد و نام او در فهرست مخالفان قرار نگرفت. امام(ع) با این عمل از کشته شدن بسیاری از افراد و از بین رفتن حرمت‌های فراوان جلوگیری کرد و برنامه تربیتی خود را به صورت آرام به‌خوبی عملی کرد.(۲۰)

با وضعیت فجیع این عصر، باید از فعالیت های فرهنگی امام سجاد(ع) به عنوان هنری بزرگ و معجزه‌ای شگرف یاد کرد. حضرت در چنین شرایط دشواری تلاش فرهنگی خود را روی چند موضوع متمرکز کرد:

*یکم: دعاو بیان مسائل  اخلاقی و اعتقادی…

آن حضرت با زبان دعا و مناجات که بسیاری از آنان در قالب دعای «ابوحمزه ثمالی» و «صحیفه سجادیه» به جای مانده است، مسائل اسلامی را بیان می‌کرد. صحیفه مشتمل بر موعظه، ارشاد و درس‌های اخلاقی فراوان و مشتمل بر ۵۴ دعاست که دعای بیستم آن دعای «مکارم الاخلاق» و دعای «چهل و هفتم» دعای عرفه از ادعیه مشهور در بین عموم است. صحیفه سجادیه، حقانیت شیعه، حقانیت اهل بیت(ع)، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت و بالاخره یک دوره معارف اسلامى را آموزش مى‌دهد. همین ‌طور رساله حقوقی که از امام چهارم به دست ما رسیده است. علاوه بر اینها  حضرت مناجاتی دارد مشهور به «مناجات انجیلیه» که در برخی از کتب امامیه از جمله در کتاب الصحیفه الثالثه السجادیه تالیف علامه میرزاعبدالله اصفهانی نقل شده است و وجه تسمیه آن این است که فقرات این دعا شبیه اکثر فقرات و مواعظ انجیل است که بر حضرت عیسی(ع) نازل شد و نه انجیلی که اکنون بین نصاری است.

امام(ع) علاوه بر دعا، مردم را با عمل هدایت می‌‌کرد. حضرت گاه در هر شبانه روز بیش از هزار رکعت نماز می‌خواند، به گونه‌ای که تعجب همگان را برمی‌انگیخت. همچنین مناجات و راز و نیازهای سوزناکی که در دل شب و گاه در حضور مردم انجام می‌داد. وقتی به ایشان عرض می‌کردند که شما فرزند رسول خدایید و مقام و موقعیتتان نزد خداوند مشخص است، پس چرا چنین خود را به رنج عبادت می‌افکنید؟ در پاسخ می‌فرمود: «رسول خدا (ص) فرمودند هر چشمی در روز قیامت گریان است، مگر چشمی که از آنچه خداوند حرام کرده، چشم بپوشد.»(۲۱) ‌امام(ع) با اخلاق و سیرۀ عملی خود به همگان نشان داد که ایمان با عمل صالح در هم آمیخته است و بدون کردار نیک و دوری از حرام، ایمانی وجود نخواهد داشت. از سوی دیگر، حضرت بر لزوم عمل و پایبندی به فضایل اخلاقی و انسانی تأکید می‌ورزید.(۲۲)

 

*دوم: تلاش علمی‌

امام سجاد(ع) برای احیای سیرۀ اجداد بزرگوارش، علاوه بر سیرۀ اخلاقی، روش‌های علمی مختلفی را نیز در پیش گرفت که برخی از آنها عبارتند از:‌

  1. ۱. مبارزه با جبرگرایی‌:

امام(ع) با صراحت و قاطعیت، عقیدۀ جبری‌گری را رد می‌کرد. از جمله وقتی یزید کشته شدن امام حسین(ع) را مشیّت و کار خدا معرفی کرد، حضرت فرمود: «پدرم را مردم کشتند (نه خدا).»(۲۳)

به روایت «زهری»، مردی از امام (ع) سئوال کرد: «آیا مصیبت‌ها تقدیر است یا پیامد اعمال؟» امام (ع) فرمود: «قَدَر و عمل به منزلۀ روح و جسم هستند. آگاه باشید که ظالم‌ترین مردم کسی است که ظلمِ ظالم را عدل تلقی کند و عدل هدایت یافته را ظلم بداند.»(۲۴) حضرت با این پاسخ‌ها، اعتقاد به تقدیر محض و جبر را باطل بیان کرد.(۲۵)

 

۲) تربیت شاگردان

حضرت برای رساندن پیام اسلام اصیل به تشکیل حوزۀ درسی عظیمی روی آورد تا بدین وسیله به تربیت عالمانی فرهیخته بپردازد. برخی از این شاگردان چون طاووس یمانی و ثابت بن دینار معروف به ابو حمزۀ ثمالی به مدارج عالی اخلاق و عرفان دست یافتند.(۴۰) برخی مورخین شاگردان ایشان را بیش از ۲۷۰ تن برشمرده‌اند.(۲۶)

  1. نوشتن کتب:

«مناسک حج» یکی از کتب آن حضرت است که فرزندان ایشان نقل کرده‌اند. دیگری رساله حقوق آن حضرت است. عنوان یکی دیگر از آثار آن حضرت، «الجامع فی الفقه» است که ابوحمزه ثمالی آن را نقل کرد. کتاب دیگری که توسط ابوحمزه ثمالی نقل شده است «صحیفه الزهد» نام دارد. همچنین «کتاب حدی» توسط داوود بن عیسی از آن حضرت نقل شده است.

 

*سوم: تربیت بردگان:

برای فردسازی وتوسعه تشیّـع روش آن حضرت چنین بود که هر سال بردگان و کنیزان بسیاری را می‌خرید، دریک دوره یک ساله آنها را به‌خوبی تربیت و آزاد می‌کرد. در حال تقیه این راه بهترین روش بود. ایشان بردگان خود را فرزند خوانده و با تعبیر «یا بنی» صدا می‌زد. خطاهای آنها را می‌نوشت و در آخر ماه مبارک رمضان همه را در یک جا گرد می‌آورد و بر ترک آن خطاها اقرار می‌گرفت و می‌بخشید. حضرت با این روش آنان را با فرهنگ اسلامی آشنا و از ارزش‌های انسانی بهره‌مند می‌کرد.(۲۷) امام در اعیاد، به‌ویژه عید فطر، برده و کنیز تربیت شده‌ فراوانی را در راه خدا، آزاد می‌کرد.

پنجاه هزار برده. نوشته‌اند تعداد بردگان تربیت شده و آزاد شده توسط امام زین‌العابدین(ع) به بیش از پنجاه هزار نفر می‌رسید.(۲۸) بعضی از این آزاد شدگان به محدثانی برجسته و پرتلاش تبدیل شدند که از آن جمله می‌توان از حسن بن سعید اهوازی، حسین بن سعید اهوازی، احمد بن حسین بن سعید و شعیب نامی یاد کرد.

سیره عملی امام سجاد(ع) از روش محبّت برای تربیت و هدایت همه مسلمانان و فرزندان و غلامان و حتّی دشمنان و دوستان ناآگاه استفاده شده است و این بهترین الگو و اسوه عمل برای مربّیان است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مسعودی، اثبات الوصیه، قم،منشورات الرضی،اول،۱۴۰۴ق،ص ۱۹۴؛ حسن، ابراهیم، حسن، تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۱۳۵ .

۲٫سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی،قم ،مؤسسه اما م صادق(ع)،دوم،۱۳۷۴ش به نقل از ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۲۰

۳٫محسن رنجبر، نقش امام سجاد «ع» در رهبری شیعه، به نقل از سید الاهل، زین العابدین علی بن الحسین، ترجمه حسین وجدانی، قم،مؤسسه امام خمینی، اول،ص ۴۹ .

۴٫سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، نجف،منشورات المطبعه الحیدریه،اول،۱۳۸۳ق،ص ۲۸۷ .

۵٫تاریخ یعقوبی، ابن واضح ،نجف،المکتبه الحیدریه،اول،۱۳۸۴ ق،ج ۲، ص ۱۸۴

۶٫ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ،دار صادر،اول،۱۳۹۹ق،ج ۵، ص ۱۹۸

۷٫یعقوبی،همان، ج ۲، ص ۲۶۱; مروج الذهب، ج ۳، ص ۸۶

۸٫تاریخ ابن خلکان، بیروت ،اول،دار الفکرج ۱، ص ۳۴۷

۹٫همان، ص ۲۸۵ .

۱۰٫الکامل فی التاریخ، همان،ج ۵، ص ۱۹۲ .

۱۱٫مسعودی، اثبات الوصیه، همان،ص ۱۹۴

۱۲٫فقط  شهرمدینه را بحث می کنیم چون تمام شهرها از حوصله یک مقاله خارج است ونیاز به یک کتاب دارد.

  1. بحار الأنوارمجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏مصحح: جمعى از محققان‏،دار إحیاء التراث العربی‏،بیروت‏۱۴۰۳ ق ج ۴۶، ص ۱۴۴

۱۴٫بحار الأنوارمجلسى، همان،‏،ج۳۴،ص۲۹۷

۱۵٫جعفر مرتضی العاملی، دراسات و بحوث فی تاریخ الاسلام،همان، ج ۱، ص ۵۶ .

۱۶٫مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان،همان، ص ۲۶۹ .

۱۷٫تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، باقر شریف قرشی، ترجمه محمدرضا عطایی،مشهد،آستان قدس رضوی،اول،۱۳۷۲ ج۲، ص۷۰۴٫

۱۸٫سیره پیشوایان،همان، به نقل از ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۲۰ .

۱۹٫ابن طاووس، فرحه الغری،تهران،میراث مکتوب،اول،۱۳۷۹ش، ص ۴۳

۲۰٫ایام الحرب فی الاسلام، ص ۴۲۲، حاشیه ۱

۲۱٫التدوین فی اخبار قزوین، عبدالکریم رافعی قزوینی، لبنان،دارالکتب العلمیه،اول ج۲، ص۱۱۰

۲۲٫تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، باقر شریف قرشی، ج۲، صص ۷۰۷ – ۷۰۶٫

۲۳٫الاحتجاج، ابومنصور احمد بن علی بن  طبرسی، تعلیق سیدمحمد باقرموسوی خراسانی، دار النعمان، اول،۱۳۸۶ق، ج۲، ص۳۱۱٫

۲۴٫توحید، شیخ صدوق، تصحیح سیدهاشم حسینی تهرانی،قم ،انتشارات اسلامی،اول، ص۳۶۶٫

۲۵٫نقش امام سجاد(ع)در رهبری شیعه، محسن رنجبر، همان،صص ۱۰۷-۱۰۶٫

۲۶٫الرجال طوسی، محمد بن حسن طوسی، قم ،انتشارات شریف رضی،اول،۱۳۹۹ق،صص ۹۹، ۱۲۰٫

۲۷٫دراسات و بحوث فی تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۸۸ .

۲۸٫محسن رنجبر، نقش امام سجاد(ع) در رهبری شیعه، به نقل از سید الاهل، زین العابدین علی بن الحسین، ترجمه حسین وجدانی،همان، ص ۴۹ .

29دسامبر/21

فوائد و راه‌های زندگی در زمان حال

مقدمه: در شمارۀ‌ پیشین، و در ادامۀ مبحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به لزوم چشم‌پوشی از خطا، بر اساس آیات و روایات و همچنین به چگونگی روحیه گذشت و… اشاره شد و اینک در ادامۀ «گام هجدهم»، به فوائد و اهمیت «زیستن در زمان حال» میپردازیم:

 

  1. در حسرت دیروز، امروز و فردای‌مان را خراب نکنیم

گاهی ما در حسرت گذشته، امروزمان را خراب می‌کنیم و گاهی در آرزوی آینده، از امروز هم غافل می‌شویم. اگر بدانیم که گذشته‌ها، گذشته و دیگر بر نمی‌گردد. اگر قبول کنیم که معلوم نیست آنچه ما در گذشته می‌خواستیم به صلاحمان بوده، این قدر حسرت گذشته را نمی‌خوریم و چوب آن را بر سرِ همسرمان نمی‌کوبیم. واقعاً شما می‌دانید اگر در آن مقطع به آنچه می‌خواستید، می‌رسیدید، به صلاحتان بود؟

گذشته را به تصویر کشیده و در برابرش نشسته‌ای و زار می‌زنی. گذشته را تبدیل به آئینه کن و آن را در مقابلت بگذار و در لحظه لحظۀ راهی که امروز طی می‌کنی، به این آئینه نگاه کن تا نور عبرت، تو را از بیراهه رفتن نجات دهد.

اگر می‌خواهی گذشته را به تصویر بکِشی، مراقب باش که حداقل تصویرت واقعی باشد. مثلاً همین‌‌جا را نگاه کن. این جایی را که سیاه کشیده‌ای. کمی فکر کن ببین واقعاً سیاه است؟ اینجا اگر کمی خاکستری شود، تابلوی گذشته‌ات آن قدرها هم زشت نمی‌شود. تازه اگر کمی بیشتر فکر کنی، شاید سفیدی این خاکستری بر سیاه غلبه داشته باشد و حتی این احتمال هم وجود دارد که بشود اینجا را هم سفید کشید. حتی اگر می‌خواهی اینجا را سیاه هم بکِشی، نقطه‌های سفید را هم ببین. تو نگاهت را فقط به سیاهی تابلو دوخته‌ای.

از اینها هم که بگذریم، گذشته‌ گذشته؛ اما امروز هست. امروز را به سلیقه خودت و همان طور که دوست داری به تصویر بکش. کسانی که در حسرت دیروز، امروزشان را خراب می‌کنند، به یاد نمی‌آورند که امروز همان فردائی است که دیروز در انتظارش بودند.

توجه به دو آیه‌ای که در زیر می‌آید، برای کسانی که به خدا اعتقاد دارند، آرامش‌بخش است:

«و عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛(۱) و بسا چیزى را خوش نمى‏دارید و آن براى شما خوب است، و بسا چیزى را دوست مى‏دارید و آن براى شما بد است، و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید.»

«فَعَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً؛(۲) پس چه بسا چیزى را خوش نمى‏دارید و خدا در آن، مصلحت فراوان قرار مى‏دهد.»

 

  1. گذشت و از بین رفتن احترام در میان خویشان

من با خانواده و خویشانم، اختلاف عقیدتی بسیاری دارم و در برقراری روابطم با آنها موفق نبوده‌ام. به گمانم دلیل عدم موفقیتم این است که همیشه گذشت کرده‌ام و حتی اگر به من بدی کرده‌اند، نادیده گرفته‌ام. فکر می‌کنم آنها وقتی گذشت‌های مرا دیده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند که می‌توانند هر رفتاری که بخواهند، با من داشته باشند. الآن خیلی خسته شده‌ام. یک بار تصمیم گرفتم مقابله به مثل کنم؛ اما وقتی خواستم این تصمیم را عملی کنم، دیدم این روحیه در من نیست. الآن احساس می‌کنم کسی احترام مرا نگه نمی‌دارد. وقتی رفتار خودم را با اعتقادات دینی محک می‌زنم، می‌بینم گذشت‌های من، مشکلی نداشته‌اند. مثلاً اگر کمکی خواسته‌اند، دریغ نکرده و منتظر هم نشده‌ام که اعلام نیاز کنند تا من اقدام کنم و اگر مشکلاتی داشته‌اند، برای رفع آن قدم برداشته‌ام؛ اما با توجه به دنیای امروز می‌بینم که باید حد و حدود تعیین می‌کردم. الان سه سال است که دیگر درِ خانه‌ام را بسته‌‌ام و با کسی ارتباط ندارم. نمی‌دانم چه باید کنم؟ همانی را که اسلام می‌گوید انجام بدهم یا آنچه را جامعه‌ام می‌گوید؟

 

۳٫آفرین به گذشت‌های شما

واقعاً باید به شما آفرین گفت که با تمام این نامرادی‌ها، باز هم گذشت کرده‌اید و با وجود اینکه تصمیم گرفته‌اید که مقابله به مثل کنید، تصمیم خود را عملی نکرده‌اید. قدر این روحیه را بدانید و شکر آن را در درگاه الهی به جا آورید. مطمئن باشید گذشت‌های شما در نزد هر کسی بی‌ارزش باشد، در نزد خدا، ارزش محفوظی دارد.

 

 

۴٫عزت و احترام واقعی

بارها گفته‌ایم و باز هم تکرار می‌کنیم که از نگاه دینی، عزت و احترام فقط همان است که خدا می‌دهد. عزت را در جایی غیر از درگاه الهی نمی‌توان یافت.

در مسیر رسیدن به عزت واقعی، فقط نگران انجام وظیفه خود در پیشگاه الهی باشید. مطمئن باشید که عزتی را که مردم به انسان می‌دهند، قابل اعتماد نیست. آنها به همان راحتی که عزت می‌دهند، انسان را خوار و ذلیل می‌کنند.

کمی که فکر می‌کنم، می‌بینم عزت، همیشه همراه با ذلت است؛ یعنی هر کسی که بخواهد به تو عزتی بدهد، اول باید برایش ذلیل شوی تا به تو عزت بدهد. حالا دو راه داریم: یکی اینکه ذلیل مردم شویم تا عزیزمان کنند یا ذلیل خدا شویم تا عزتمان ببخشد.

داشتم بین این دو، یکی را انتخاب می‌کردم که دلم گفت: حواست باشد که مردم، تو را واقعاً ذلیل می‌کنند و در مقابلش عزت خیالی به تو می‌دهند؛ اما پیشانی ذلتی که برای خدا به خاک می‌مالی، عین عزیز شدن تو در زمین و آسمان است.

حالا فقط اندکی عقلت را به کار بینداز و یکی از این دو را انتخاب کن.

 

  1. ریشۀ بی‌احترامی‌ها، گذشت یا …؟

معلوم نیست احترام نگذاشتن آنها به شما به خاطر گذشت‌هایتان باشد. همان‌ طور که در پرسش هم بدان اشاره کرده‌اید، شما با آنها اختلاف عقیده زیادی دارید. شاید آنها از اینکه به عقایدشان احترام نمی‌گذارید، عصبانی هستند؛ یعنی چه گذشت کنید و چه نکنید، آنها عصبانیت خود را از همراهی نکردن شما با عقایدشان، به این شکل نشان می‌دهند. پس‌ تا وقتی که حقوق شخصی شما در بین است، در گذشت کردن تردید نکنید. اما اگر لازم شد که در وظایف دینی گذشت کنید، به‌هیچ‌وجه برای رضایت دیگران، از وظایف دینی‌تان کوتاه نیایید.

 

  1. قطع ارتباط نکنید

با قطع ارتباط، مشکلی حل نمی‌شود. اگر در ارتباط با آنها به گناه آلوده نمی‌شوید، ارتباط خود را قطع نکنید. اگر هم به گناه آلوده می‌شوید، به اندازه‌ای که قطع رَحِم محسوب نشود با آنها ارتباط داشته باشید. البته میزان شرعی برای برقراری ارتباط خود را از دفتر مرجع تقلیدتان بپرسید.

 

  1. گذشت تا چه اندازه؟

صحبت‌های شما از قرآن است و ما هم تابع قرآن هستیم. من و شوهرم، تحصیلکرده هستیم. الآن ۴۲ سال است که ازدواج کرده‌ایم. شما می‌گویید اگر احیاناً شوهری فحش داد، شما گذشت کنید. گذشت، اندازه‌ای دارد. شوهر من، خیلی مؤمن است و چند بار مکه رفته و حاجی است؛ اما از زمانی که با او ازدواج کرده‌ام، همیشه به اموات من فحش می‌دهد. مادرم می‌گفت: «تحمل کن و بسپار به خدا». من هم سپردم به خدا. ما از نظر مالی و محبتی، هیچ مشکلی نداریم؛ اما تا مسئله‌ای پیش می‌آید، فوری به اموات من فحش می‌دهد. من نمی‌دانم چه طور نماز و قرآن می‌خواند و به خدا معتقد است؟ ایشان، دو سه ساعت روی سجاده می‌نشیند و عبادت می‌کند و از خدا به جهت نعمت‌هایش تشکر می‌کند. من در برابر فحش‌های او، تنها گفته‌‌ام که: «خدا جوابت را بدهد». انگار فحش دادن به اموات من به او آرامش می‌دهد. من تا به حال حتی یک بار هم جواب او را نداده‌ام. همیشه وقتی آتشش خاموش می‌شود، می‌گوید: «چرا تو به من جواب نمی‌دهی تا من هم به نوبه خود جوابی برای تو داشته باشم؟». من هم می‌گویم: «تو را به همان خدایی می‌سپارم که در مقابلش می‌ایستی و نماز می‌خوانی.» بارها خواسته‌ام از او جدا شوم؛ اما به آبروی خود و خانواده‌ام فکر کرده‌ و منصرف شده‌ام.

 

  1. گذشت نکنیم، چه کنیم؟

اگر نخواهید در زندگی گذشت کنید، چه کار باید بکنید؟ ۴۲ سال از زندگی مشترک شما گذشته و حتماً فرزند و نوه و داماد و عروس دارید. طبق فرمودۀ خودتان هم مشکلی جز بددهنی همسرتان، آن هم در مواقعی که عصبانی می‌شود، ندارید. در مقابل گذشت کردن، مقابله به مثل است. اگر شما هم مانند همسرتان مقابله به مثل کنید، چه اتفاقی رخ می‌دهد؟

در معارف دینی، ناسزاگویی به دشمنان هم روا دانسته نشده است، چه رسد به دوستان و چه رسد به همسر. امیر مؤمنان علی(ع) وقتی شنید گروهی از یارانش به یاران معاویه ناسزا می‌گویند، آنها را از این کار منع کرد.(۳)

وقتی شما با همسرتان مقابله به مثل نمی‌کنید و او می‌گوید: «چرا جوابم را نداده‌ای؟»، به این معنا نیست که اگر جواب او را بدهید، او در این عادت زشت تجدید نظر می‌کند. همسرتان می‌داند که این کار، زشت است و اگر از شما می‌خواهد شما هم جوابش را بدهید، به جهت شکستی است که در خود احساس می‌کند. وقتی او دهانش را به ناسزا باز می‌کند؛ اما شما جوابش را نمی‌دهید، او در خود، احساس بدی می‌کند و به قولی وجدانْ درد می‌گیرد. جواب دادن شما، تنها وجدانْ دردِ او را کم می‌کند، نه این که چنین عادتی را از سر او بیندازد.

از نگاه دین، پاسخ ناسزا، خویشتنداری است. ما پیش از این با توصیه‌ای که امام صادق(ع) به عنوان بصری کردند، نوع برخورد دینی با ناسزا را بیان کردیم.(۴)

 

  1. پیروز واقعی کیست؟

اگر گام اول را فراموش نکرده و در زندگی، خدا را هدف قرار داده باشید، به معنای حقیقی کلمه، باید در حال حاضر در زندگی خود، احساس پیروزی و شعف کنید. شما ۴۲ سال از همسرتان ناسزا شنیده‌اید و حتی برای یک بار هم که شده، دهانتان را به ناسزا آلوده نکرده‌اید. این مسئله، توفیق بزرگ الهی است که باید به خاطر آن، خدای مهربان را شکر کنید.

وقتی موفقیت و شکست را درست معنا نکنی، شاید در عین موفقیت، عزای شکستت را بگیری و شاید هم در حالی که به درّه رسیده‌ای، از فتح قله، خوشحال باشی.

پس همان برخوردی را که تا امروز داشته‌اید، ادامه دهید.

سپردن همسرتان به خدا هم کار درستی است؛ اما او را این گونه به خدا بسپارید. به خدا بگویید که به او کمک کند تا بتواند دست از این عادت زشت بردارد. همسرتان را به صفات خوبش ببخشید تا خدا هم در حسابرسی شما آسان بگیرد.

این که می‌گویید: «کسی که به حرف زشت زدن عادت کرد، دیگر نمی‌تواند دست از آن بردارد»، درست نیست. اگر انسان اراده کند و خداوند، توفیق دهد، انسان در هر سنی می‌تواند تغییر کند؛ اگر چه تغییر کردن در سنین بالا خیلی سخت است، اما نشدنی نیست.

 

  1. صبر و حلمِ فعال

گذشت و پاسخ ندادن به این معنا نیست که شما برای اصلاح همسرتان هیچ فعالیتی نداشته باشید.

شما ۴۲ سال با همسرتان زندگی کرده‌اید. در این مدت باید عواملی را که موجب عصبانی شدن و ناسزاگوییِ او می‌شود، شناخته باشید. یکی از بهترین کارها آن است که تا اندازه‌ای که می‌توانید تلاش کنید که شما ایجاد کننده این عوامل نباشید.

باز هم با بیش از چهار دهه زندگی با همسرتان، باید بدانید چه چیزهایی همسرتان را آرام می‌کند و موجب فروکش کردن عصبانیت او می‌شود. همین که آتش عصبانیت همسرتان شعله کشید، خیلی زود از عواملی استفاده کنید که آتش خشم او را فرو می‌نشانَد.

اگر بتوانید او را به یک مشاوره راضی کنید خیلی مفید است. اگر هم راضی به مشاوره نشد، خود شما به مشاور مراجعه کنید و با توضیح کامل روحیات و خلقیات همسرتان، نکات لازم برای مقابله با این صفت همسرتان را پیدا کنید.

 

۱۱٫آیا فحش‌های او به اموات شما می‌رسد؟

در این که فحش دادن کار خوبی نیست، تردیدی نیست. در این هم که انسان با شنیدن فحش‌هایی که به امواتش داده می‌شود، حق ناراحت شدن دارد، باز هم حرفی نیست؛ اما گاهی این ناراحتی به اندازه‌ای می‌شود که انسان، زندگی را تیره و تار می‌بیند. وقتی همسر شما به امواتتان فحش می‌دهد، چه اتفاقی می‌افتد؟ به‌طور حتم، از این فحش‌ها به اموات شما هیچ ضرری نمی‌رسد. از سوی دیگر، تردید نکنید که این کار، حق الناس است؛ یعنی نه تنها ضرری متوجه اموات شما نخواهد بود، بلکه آنها حقی بر عهدۀ همسر شما پیدا می‌کنند که در قیامت، باید پاسخگو باشد.

 

  1. شکر نعمت

این نکته را بارها گفته‌ام و باز هم می‌گوییم. مراقب باشید که وجود یک عیب هر چند بزرگ، شما را از خوبی‌های همسرتان غافل نکند. شکر خوبی‌های او را به جا بیاورید تا تحمل بدی‌های او برایتان آسان‌تر شود. توجه به این خوبی‌ها، علاوه بر اینکه شکر نعمت است، مانع آن می‌شود که شخصیت همسرتان، در ذهن شما به‌قدری پایین بیاید که قابل تحمل نباشد.

 

پی‌نوشت:

۱- سورۀ بقره: ، آیۀ۲۱۶٫

۲- سورۀ نساء: ، آیۀ۱۹٫

۳- نهج‌ البلاغه، خطبۀ ۲۰۶٫

۴- در جلد دوم هم این روایت آمد که امام صادق(ع) به «عنوان بصری» در بارۀ حِلم، سه سفارش کردند:

[اول:] اگر‌ کسی به‌ تو گفت: «اگر یک‌ کلمه‌ بگویی‌، ده‌ تا می‌شنوی‌»، به‌ او بگو: «اگر ده‌ کلمه‌ بگویی‌، یکی‌ هم‌ نمی‌شنوی‌!»

[دوم:] اگر کسی‌ به تو نسبت ناروایی داد، به‌ اوی بگو: «اگر در آنچه‌ می‌گویی‌، صداقت داری‌، من‌ از خدا می‌خواهم‌ تا از من‌ در گذرد؛ اما اگر دروغ‌ می‌گویی‌، پس‌ من‌ از خدا می‌خواهم‌ تا از تو در گذرد».

[سوم:] اگر کسی‌ تو را بیم‌ داد که‌: «به‌ تو فحش‌ خواهم‌ داد و ناسزا خواهم‌ گفت»، تو به او مژده‌ بده‌ که‌: «من‌ در بارۀ‌ تو خیرخواه‌ هستم و مراعات‌ تو را می‌کنم». (بحار الأنوار، ج۱، ص۲۲۶)

29دسامبر/21

از میان خبرهــا

اعتراف بی‌سابقۀ عضو ارشد شورای آتلانتیک درخصوص ایران در مقابل مقام رژیم صهیونیستی!

صحبت‌ شما در مورد ایران پررویی است، دست کم ۹۰ کلاهک هسته‌ای دارید!

 خانم «باربارا اسلاوین» عضو ارشد شورای آتلانتیک، در برنامه تلوزیونی «شبکه آی ۲۴، رژیم صهیونیستی، خطاب به دنی دانون فرومر سفیر سابق رژیم صهیونیستی در سازمان ملل، که ضمن اعتراف به قدرت‌مندتر شدن ایران و حضور مقتدرانه‌تر در مذاکرات وین، با وجود تداوم تهدید موجودیت اسرائیل، ابراز نگرانی و خواستار مقابله جدی در مقابل با ایران شد؛ گفت: «دولت ترامپ با اصرار شدید دولت نتانیاهو از توافق هسته‌ای خارج شد. ایران کاملاً به توافق پایبند بود. این یک‌جور پررویی است که حالا اینطور بحث می‌کنید! همه می‌دانیم شما ۹۰ کلاهک هسته‌ای در اختیار دارید. تهدید اصلی ایران تهدید هسته‌ای نیست تهدید واقعی از سوی گروه‌هایی مانند حزب‌الله، حماس و غیره است. فکر نمی‌کنم تا زمانی که اسرائیل به سیاست کنونی خود در رابطه با فلسطین ادامه دهد. آن گروه‌ها مخالفت خود با اسرائیل را کنار بگذارند.»

https://azarfarda.ir/i/799427

 

 

 

 

اعتراف و وحشت صهیونیست‌ها از پیشرفت و قدرت ایران

نفتالی بنت نخست وزیر رژیم صهیونیستی طی سخنرانی در کنفرانس امنیتی گفت: منابع مالی و فناوری پنهان و آشکاری که اسرائیل برای مقابله با تهدید ایرانیان سرمایه‌گذاری کرده هنگفت است. از فاصلۀ میان شعار و عمل شگفت‌زده شده‌ام! ما اعلام میکردیم که “ایران هرگز به قدرت هسته‌ تبدیل نخواهد شد” اما برنامه هسته‌ای‌ ایران بسیار پیشرفت کرده است و ماشین‌آلات غنی‌سازی آنها فراوان‌تر و گسترده‌تر از هر زمان دیگری است. علاوه بر این در کنار این پیشرفت‌ها مصرانه و پیوسته با حلقه‌هایی از شبهه نظامیان و راکت‌ها در همه‌نوعش اسرائیل را محاصره کرده است. از شمال شرق، شبهه نظامیان شیعه در سوریه، حزب‌الله از شمال و حماس و جهاد اسلامی از جنوب. در حالیکه خود با امنیت در تهران نشسته‌اند! آنها از مدت‌ها پیش، ما را آزار می‌دهند، منابع ما را هدر می‌دهند و به ما آسیب زده‌اند. بدون اینکه حتی خانه‌هایشان را ترک کنند!

https://www.yjc.news/fa/news/7975686

  

زندگی نرمال در مهد فرهنگ اروپا!

قتل ۱۳۰ زن فرانسوی توسط شریک زندگی صرفاً در سال ۲۰۱۹!

یکی از معضلات زنان فرانسوی، مسئله “خشونت خانگی” است؛ کشته‌های این خشونت هر سال در فرانسه نسبت به سال قبل در حال افزایش است به گونه‌ای که از ابتدای سال جاری میلادی تاکنون بیش از ۱۳۰ زن در فرانسه به دلیل این نوع خشونت‌ها، کشته شده‌اند! این زنان توسط شریک زندگی خود به بهانه‌های کوچک کشته شدند. هرساله تجمعاتی در اعتراض به شرایط موجود برگزار می‌گردد.

خشونت بر علیه زنان در فرانسه یکی از معضلات مهم این کشور به شمار می‌رود؛ خشونت‌هایی از قبیل خشونت خانگی، آزار و اذیت‌های جنسی و تبعیض جنسیتی از این قبیل معضلات مهم در فرانسه به شمار می‌آیند. فرانسه دارای بالاترین میزان خشونت خانگی در اروپا است.

https://www.tasnimnews.com/fa/news/2124986

 

 زندگی در کشورهای ثروتمند و مدعیان سینه‌چاک حقوق بشر!

رشد ۱۶۵ درصدی تعداد بیخانمانها در لندن!

روزنامه انگلیسی «ایندیپندنت» گزارش داد بر اساس آخرین آمار گزارش داده، بی‌خانمانی در شهر لندن در حال نزدیک شدن به بی‌سابقه‌ترین سطح است.

هم اکنون ۳۲۰ هزار نفر افراد بی‌خانمان در خیابان‌های انگلیس شب را سپری می‌کنند و ماهانه در حدود هزار نفر بی‌خانمان می‌شوند.
آمارهای رسمی نشان می‌دهد شمار افراد کارتن خواب از سال ۲۰۱۰، ۱۶۵ درصد رشد صعودی پیدا کرده است. این در حالی است که انجمن‌های خیریه میگویند که آمار و ارقام واقعی بی‌خانمان‌های این کشور بسیار بالاتر از آمار اعلام شده است.

https://www.mashreghnews.ir/news/973553

 

 سناتور آمریکایی: ۴۰ هزار کهنه سرباز آمریکایی بی خانمان هستند

کوری بوش، عضو دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا در پیام توئیتری خود نوشت: از ۱۱ سپتامبر به بعد، بیش از ۳۰ هزار نظامی (از جنگ برگشته) بر اثر خودکشی جان خود را از دست داده‌اند و ۴۰  هزار کهنه سرباز بی‌خانمان هستند و شب را در خیابان سپری می‌کنند!.

https://www.iribnews.ir/fa/new/3274490

29دسامبر/21

دولت انقلابی و گرانیگاه‌های تحول در سیاست فرهنگی

در طول دهه‌های گذشته، فعالیت‌ها و اقدامات فرهنگی، تناسبی با حجم نیازهای جامعه و مطالبات رهبر انقلاب نداشته‌اند. از این‌رو، ما در قلمرو فرهنگ دچار عقب‌ماندگی و تأخیر بسیار زیادی هستیم. چند سال قبل، رهبر انقلاب صراحتاً از «مظلومیت فرهنگ» سخن گفت و حاشیه‌نشینی و فرعی‌انگاری آن‌را امری چالش‌زا و خطرناک توصیف کرد. اما واقعیت این است که این مطالبه و بسیاری از مطالبات فرهنگی ایشان، همچنان تحقّق نیافته‌‌اند. گوئی ما در چرخه باطلی افتاده‌ایم که حرکت رو به‌ پیش و اتفاق سرنوشت‌ساز و شگفت‌انگیزی در آن قابل‌ تصور نیست. ایشان به مناسبت‌هایی اظهار داشته است که پیشرفت‌های فرهنگی انقلاب، همخوان و هم‌رتبه پیشرفت‌های اقتصادی و سیاسی نیستند و لذا جامعه ما دچار آفت‌ها و آسیب‌های فرهنگی متعددی است که چاره آن، اصلاح «سبک زندگی» بر اساسِ معارف و ارزش‌های اسلامی است. ناخرسندی‌ها و دل‌زدگی‌هایی که امروز در حوزه فرهنگ احساس می‌کنیم و در بحث‌های عمومی نیز بازتاب می‌یابند، ریشه در همین وضعیت دارند.

گام نخست و مقدماتی، آسیب‌شناسی و نقادی سیاست‌های فرهنگی دولت‌های پس از انقلاب است. باید با تأمل و مداقه دریافت که سیاست‌های فرهنگی دولت‌های پس از انقلاب، مبتلا به چه کاستی‌ها و کژی‌هایی بوده‌اند و در طول دهه‌های گذشته، مرتکب چه لغزش‌ها و اشتباهاتی شده‌ایم. خودنگری انتقادی، همواره نافع است، اما امروز از همیشه ضروری‌تر و فوری‌تر است. نباید از گذشته عبور کنیم، چون در این صورت، آینده ما با نقص‌ها و ناکامی‌های گذشته رنگ‌آمیزی خواهند شد. باید به‌روشنی مشخص شود که تصمیم‌سازی‌ها و سرمایه‌گذاری‌های فرهنگی در دهه‌های پیش، تا چه حد ما را به جامعه آرمانیِ اسلام و انقلاب اسلامی نزدیک‌ کرده‌اند و چرا شتاب حرکت تکاملی، ناچیز است و چرا دچار نوسانات و چرخش‌های دوره‌ای می‌شویم؟ این پرسش‌ها، پرسش‌های مهمی هستند که پاسخ‌دادن به آنها و غورکردن در نتایجشان‌، مسیر آینده را هموار می‌سازد. حاصل اینکه شناسایی نخواستن‌ها و نتوانستن‌ها در حوزه فرهنگ، مرحله آغازین و اجتناب‌ناپذیر است.

 

۱- دوگانۀ تبیینی «مهجوریت فرهنگ/ اصالت فرهنگ»

در جامعۀ اسلامی، اصالت از آن «امرِ فرهنگی» و به‌طور خاص، «فرهنگ دینی» است؛ زیرا مقوّم «انسانیت» انسان و ملاک «سعادت» و «شقاوت» او، نسبتش با ایمان دینی است. انسان اگر در عالی‌ترین مراتب «رفاه مادی» هم قرار داشته باشد، اما از وصول به «مقامات معنوی» بازمانده باشد، در حقیقت، دچار خسران شده و هیچ‌یک از بهره‌مندی‌های مادی به کارش نخواهند آمد و موجبات سعادت و رستگاری او را فراهم نخواهند کرد. از این‌رو  باید برای وضع معنوی و روحی فرد و جامعه نیز چاره‌ای اندیشید و توجه به خدای ‌متعال و ارزش‌های الهی را در جامعه، هرچه بیشتر شکوفا و مسلط کرد.

دین، امر «فرعی» و «در حاشیه» نیست که بتوان آن را از عرصۀ سیاست‌گذاری و تدبیر رسمی بیرون راند، بلکه اصل و اساس است و حیات ابدی انسان، به‌طور مطلق به آن وابسته است. این گفته بدان معنی است که در نظام اسلامی، فرهنگ، امری «خنثی» و «بی‌طرف» نیست و نظام اسلامی نیز نمی‌تواند به «حق» و «باطل»های فرهنگی بی‌اعتنا باشد و از همه جهت‌گیری‌های فرهنگی، پشتیبانی کند. جوهره اسلامی یک نظام اسلامی اقتضا می‌کند که در پی تحقق و بسط «فرهنگ اسلامی» باشد و این فرهنگ را در عرضِ فرهنگ‌های دیگر ننشاند و همه فرهنگ‌ها را به یک چشم ننگرد. پس مقصود از اصالت فرهنگ در تعبیر ارزشی، اصالت «فرهنگ اسلامی و انقلابی» است، نه مطلق فرهنگ که شاخه‌ها و جنبه‌های مختلف و متنوعی دارد و از ارزش‌های الهی و دینی تا قواعد و آداب محلی و قومی را در بر می‌گیرد.

در میان ارزش‌های فرهنگ متنوع و متعدد موجود، تنها ارزش‌های مندرج در فرهنگ اسلامی و انقلابی:

اوّلاً «مطلق» و «واقع‌نما» و «حقیقی» هستند و به‌راستی، «سعادت فرد و جامعه» را تضمین می‌کنند. ثانیاً «هستۀ سخت» و «کانون مرکزی» ارزش‌های هویت‌بخش مردمان جامعۀ معاصر ایران را تشکیل می‌دهند و از این ‌نظر، هیچ مجموعۀ دیگری از ارزش‌ها در کنار آنها قرار نمی‌گیرد.

ثالثاً جبهۀ متراکم دشمن که در طول دهه‎های گذشته همواره در پی «تهاجم فرهنگی» بوده، همین بخش از فرهنگ را به‌عنوان «هدف و غایت تهاجم» خویش انتخاب کرده، چون به‌درستی دریافته که سرّ «مقاومت» و «ایستادگی» انقلاب، وفاداری و تعهد به ارزش‌های اسلامی و انقلابی است.

 

 

۲- دوگانۀ تبیینی «تمرکزگرایی دولتی/ گروه‌های خودجوش فرهنگی»

سیر عمومی جهان به‌سوی «منطق حکمرانی» در حرکت است و حکمرانی یعنی که نظام سیاسی از «تمرکز» بپرهیزد و قدرت را «توزیع» کند و امکان‌های تازه‌ای را در اختیار «جامعه» و «عرصۀ عمومی» قرار بدهد. در این منطق، اهرمِ «سیاست‌گذاری» همچنان در اختیار نظام سیاسی است و جامعه از این لحاظ، دچار چندپارگی و پراکندگی نشده، امّا در زمینۀ «اجرا» و «تحقق»، شبکه‌ای از نهادهای غیررسمی و اجتماعی نیز به میدان آمده و به کنشگران اصلی تبدیل شده‌اند. در واقع، نوعی تقسیم‌ کار صورت گرفته و دو عرصۀ «سیاست» و «اجرا» از یکدیگر تفکیک شده‌اند و اجرا تا حدّ زیادی از قلمروی حاکمیت سیاسی خارج شده است.

این امر، یک انتخاب دلبخواه و هوس‌گونه نیست، بلکه حاصل تأمّل دربارۀ پیچیدگی‌های شگفت‌آور جامعۀ کنونی است که امکانِ «تمرکز» و «انحصار» را منتفی و قدرت را در متن جهان اجتماع پخش کرده است. پس، مسئله این است که دیگر همانند گذشته، دولت نمی‌تواند بازیگر انحصاری صحنۀ تدبیر باشد و نیروهای سیاسی و اجتماعی را در حاشیه نگاه دارد، بلکه فشردگی و تراکمِ وضع کنونی جامعه، او را بر آن داشته که پاره‌ای از مسئولیت‌های خود را واگذار کند و از حجم و گسترۀ خویش بکاهد.

دست‌کم حدود یک دهه است که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در نظام جمهوری اسلامی بر همین مدار می‌اندیشد و حرکت می‌کند. او می‌خواهد نقش و منزلت «جامعه» را در «امر سیاسی»، پُررنگ کند و از «حوزۀ عمومی»، یک قلمروی قوی و فعّال بسازد. امر سیاست‌گذاری فرهنگی نیز فارغ از این تحول نیست و نیروها و جریان‌ها و نهادهای فعال در حوزۀ عمومی، باید هم در امر «سیاست‌گذاری» و هم در مقام «اجرا» و «عملیات» مشارکت و همراهی کنند.

بر این‌اساس، هرچه از رویکردهای «تمرکزگرایانه» و «انحصاری» فاصله بگیریم و «بدنۀ اجتماعی و نخبگانی و نهادی» را در قلمروی سیاست‌ها، به بازیگران نقش‌آفرین تبدیل کنیم، به منطق حکمرانی نزدیک‌تر شده‌ایم.

 

۳- دوگانۀ تبیینی «فرهنگ عرفی/ فرهنگ اسلامی»

اندیشیدن دربارۀ سیاست فرهنگی و چگونگی اجرای آن، نباید گرفتار «صورت‌اندیشی‌های بی‌حاصل و بی‌خاصیت» و از لایۀ «مضمونی/ ارزشی/ ایدئولوژیک» تهی شود. مسئلۀ انقلاب، «کمال و سعادت انسان» است و می‌خواهد جامعه‌ای متفاوت را برای وصول به این هدف بیافریند تا نوعی «ساختار مولّد انسان‌های متعهد و الهی» پدید آید. حتی غرض از اصل وقوع انقلاب و نیاز به آن نیز چیزی جز این نبود و هیچ هدفی در عرض این هدف ننشست و اصالت نداشت. عمده‌ترین تفاوت این انقلاب و نظام برآمده از آن با نظام‌های دیگر در همین امر نهفته است. در حالی‌که همه نظام‌های سکولار به‌دنبال رفاه مادی هستند و امر فرهنگی را  به ساحت‌ها و لایه‌های مادی زندگی فروکاهیده‌اند، نظام جمهوری ‌اسلامی می‌خواهد با تذکری رسولانه، «فطرت‌ها» را بیدار و فعال سازد و مسیر «تقرب الی الله» را هموار کند تا به‌ این ‌واسطه، «فلسفۀ خلقت»، محقق شود.

از این ‌رو، فرورفتن در «تجزیه‌های مفهومی متعدد و منطبق با احوال و اوضاعِ سیاست فرهنگی غربی»، نه ‌فقط گرهی را نمی‌گشاید و اتفاق تازه و متفاوتی را رقم نمی‌زند، بلکه به بیگانگی بیشتر ما با «خویشتن فرهنگی»، خواهد انجامید. ما باید در «مسئله‌ها» و «مشکل‌ها»ی حوزۀ سیاست فرهنگی، تجدیدنظر  و «پرسش‌ها» و «دغدغه‌ها»ی دیگری – از قبیلِ دوگانه‌های مفهومی «میل/ مصلحت»، «جذابیّت/ حقیقت»، «لذت/ کمال» و…را که از جنس «آدم و عالم تراز انقلاب» باشند، مطرح کنیم تا به‌تدریج، «فضای مفهومی خلاقانه و بی‌پیشینه»‌ای شکل بگیرد و داستان پُرکشمکش و دامنه‌دار سیاست فرهنگی در ایران به سرانجام مطلوبی برسد.

 

۴- دوگانۀ تبیینی «سیر فرهنگی ‌چرخه‌ای/ سیر فرهنگی تکاملی»

دولت‌های پس از انقلاب، مسیر فرهنگی واحد و مشترکی را نپیموده‌اند و لذا دولت بعدی، صورت تکامل‌یافتۀ دولت قبلی نیست، بلکه هر یک از این دولت‌ها، نظام معنایی متفاوتی را رقم زده‌اندکه گاه در نقطۀ مقابل نظام معنایی دولت یا دولت‌های قبلی قرار داشته است. وجود «گسست‌های معنایی» میان دولت‌های پس از انقلاب، سبب شده که در نهایت با مجموعه‌ای از راه‌های نپیموده و رهیافت‌های نیمه‌تمام روبرو باشیم که هیچ‌یک به فرجام نرسیده‌اند. برای این وضعیت باید چاره‌ای حکیمانه اندیشیده شود. به نظر می‌رسد که نگارش «سند چشم‌انداز بیست‌ساله» در کنار «برنامه‌های پنج‌ساله»، فقط تا حدّی می‌تواند به حرکت دولت‌ها وحدت و هماهنگی ببخشد و آنها را در یک مسیر قرار بدهد؛ زیرا در عمل مشاهده می‌کنیم که گرایش‌ها و علایق شخصی رئیس‌جمهور و نیروهای اجتماعی حامی وی، بخشی از مواد و محتوای این اسناد راهبردی را برجسته و غالب می‌گرداند و علاوه‌ بر ‌این، تفسیرها و تأویل‌های دل‌بخواهانه نیز در پدید آمدن تشتّت و تکثر مخرّب، علت مضاعف می‌شوند. انتظار منطقی و معقول این است که پس از چندین دهه تجربۀ حکومت دینی، به «انقطاع‌ها» و «گسست‌ها» و «چرخش‌ها»ی مکرّر گفتمانی پایان دهیم و صورتی از «تداوم» و «پیوستگی» گفتمانی را طراحی کنیم.

 

۵- دوگانۀ تبیینی «التقاطی‌اندیشی فرهنگی/ خلوص‌اندیشی فرهنگی»

در طول بیش از چهار دهه، دولت‌ها در بیشتر مقاطع با خطوط اصلی گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی، فاصله و زاویه داشته‌اند. برای اثبات این مدّعا کافی است مواضعِ فرهنگی رهبر انقلاب نسبت به رویکرد فرهنگیِ دولت‌ها در طول دهه‌های گذشته مطالعه شود. تحلیل ایشان از رویکردهای فرهنگی‌، اغلب جهت‌گیری انتقادی و اصلاحی داشته است. متأسفانه در بسیاری از موارد نیز انتقاد ایشان تنها به مظلومیت و حاشیه‌نشینی فرهنگ در سیاست دولت‌ها خلاصه نمی‌شود، بلکه به کج‌اندیشی‌ها و لغزش‌های فرهنگی آنها نیز معطوف بوده است.

هیچ‌یک از سیاست‌های فرهنگی دولت‌های پس از انقلاب، انطباق کامل یا دست‌کم حداکثری با گفتمان فرهنگی اصیل انقلاب اسلامی نداشته‌اند؛ زیرا  هر یک از آنها با ضرایب مختلفی، مبتلابه گریز از ایدئولوژی اسلامی و فروغلتیدن به ورطۀ اندیشه التقاطی‌ بوده‌اند. وجود گرایش‌های شبه‌سوسیالیستی یا شبه‌لیبرالیستی در این دولت‌ها نشان می‌دهد که آنها نتوانستند گفتمان فرهنگی‌ای را ساخته‌ و پرداخته کنند که آبشخور آن ایدئولوژی اسلامی باشد و نسبت به مکاتب سکولار غربی، مرزبندی شفّاف و مشخصی داشته باشد. از کنار این نقص و کاستی نباید به‌سادگی گذشت؛ زیرا همین آسیب است که کلیّت گفتمان یک دولت را تحت تأثیر قرار می‌دهد و موجب زاویه‌ پیدا کردن آن با گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی می‌شود.

اهمیت این آسیب، بدان سبب است که دولت وسیع‌ترین و فربه‌ترین بخش از نظام سیاسی است و  از آنجا که با علایق و تمایلات مستقل، اجرا و عملیّات را در اختیار خود دارد؛ طبیعتاً فضای فرهنگیِ جامعه را طرّاحی و رنگ‌آمیزی می‌کند. به ‌بیان ‌دیگر، دولت‌ها بیشترین نقش و اثر را در ساخته ‌و پرداخته‌کردن فضای فرهنگی ِجامعه داشته‌اند. از این ‌روست که پس از استقرارِ هر دولت، فضای فرهنگی جامعه تا حد زیادی تغییر می‌کند و دستخوش تحوّلات می‌شود.

بر این ‌اساس، یکی از دغدغه‌ها و مشغله‌های نیروهای فرهنگی انقلاب در دهه‌های گذشته، تلاش در راستای اصلاح سیاست و برنامه‌های فرهنگی دولت‌ها بوده که متأسفانه در بیشتر موارد، در حوزه فرهنگ، جهت‌گیری لیبرالیستی داشته‌اند و به‌ جای پیشروی و تحرّکات اثباتی و ایجابی، توان و بضاعت محدود خود را صرف عرصه رویارویی با کجروی‌های دولت کرده‌اند تا دولت‌ها با تکیه بر منابع و نهادهای خود، به بنیان‌ها و اصول فرهنگی انقلاب، گزند بیشتری نرسانند. اهتمام مستمر و چرخه‌ای برای به راه صلاح و صواب کشاندن دولت‌ها نشان می‌دهد که انقلاب از بی‌ثباتی و نوسان فرهنگی رنج می‌برد.

 

 

۶- دوگانۀ تبیینی «فقر نظریه فرهنگی/ غنای نظریه فرهنگی»

سیاست‌های فرهنگیِ هیچ‌یک از دولت‌ها، از عمقِ تئوریک و معرفتی برخوردار نبوده‌، بلکه معلول تلقیِ قشری از ایدئولوژی اسلامی یا گرته‌برداری ژورنالیستی از اندیشه‌های غربی بوده‌اند. نگارنده از این وضعیت به‌عنوان نظریه‌نامندیِ سیاست‌های فرهنگیِ دولت‌های پس از انقلاب یاد می‌کند و آن را ضعف معرفتی و علمی برخاسته از عمل‌زدگی و سطحی‌نگری این دولت‌ها می‌داند. تئوریزه‌کردن سیاست‌ فرهنگی، فعالیت معرفتی دشواری است که نیازمند حضور و کوشش جمعی از نیروهای فکری و علمی پُرتوان در عرصۀ نظریه‌پردازی است. دولت اصلاحات در این زمینه، در مرتبه‌ای فراتر از سایر دولت‌ها قرار می‌گیرد؛ هر چند داشته‌های نظری این دولت، محصول اقتباس آنها از لیبرالیسم فرهنگی بود و خود به‌جز تقلید و دنباله‌روی، منزلتی نداشت. به ‌این‌ترتیب، بسیاری از برنامه‌ها و فعالیت‌های فرهنگی به دلیل اینکه بر بنیان‌های فکری و فلسفی مستحکمی تکیه ندارند و فقط بر تجربیات و علایق شخصی استوارند، عمق و اتقان ندارند. بدیهی است که عمل از نظر بر می‌خیزد؛ از این ‌رو، فقر نظری بر عمل سایه می‌افکند و آن را سست و معیوب می‌سازد. این حالت به‌طور خاص در قلمروی فرهنگ و فعالیت‌های فرهنگی، مصداق دارد. متأسفانه حجم انبوهی از کارهایی که به‌عنوان اقدامات فرهنگی انجام می‌شوند، از قشری‌گری و سطحی‌اندیشی رنج می‌برند. این وضعیت، برخاسته از ضعف‌های نظری و معرفتی آنهاست. از آنجا که اقدام فرهنگی با جهان‌بینی و نگرش انسان ارتباط دارد، بیش از هر اقدام دیگری، محتاج برخورداری از یک نظام فکری و معرفتی است. عدّه‌ای به دلیلِ شتابزدگی و بی‌حوصلگی، از مطالعات و پژوهش‌های نظری گریزانند و در پی عرضه محصولات فرهنگی برمی‌آیند، حال ‌آنکه محصول فرهنگی، آن‌گاه ماندگار و متقن می‌شود که از آبشخور نظریه تغذیه کند و بر مبادی و مبانی معرفتی و فلسفی تکیه زده باشد. ما از لحاظ نظریه فرهنگی، دچار کاستی و فقر هستیم و در این زمینه، چندان هویّت مستقلی از غرب نداریم. به ‌بیان ‌دیگر، چون ما نظریه فرهنگی اسلامی تولید نکرده‌ایم، نظام و ساختار فرهنگی‌مان از غرب تأثیر پذیرفته و ارزش‌های آن را به رسمیّت شناخته است.

 

۷- دوگانۀ تبیینی «قشری‌نگری فرهنگی/ عمق‌نگری فرهنگی»

ذهنیت معرفتی سطحی و کم‌مایۀ برخی از مدیران فرهنگی در دولت‌ها سبب شد به فعالیت‌های فرهنگی قشری و تزئینی روی آورند و با تکیه بر تحلیل کمّی و آماری دربارۀ فرهنگ قضاوت کنند. از‌ سوی ‌دیگر، عدّه‌ای نیز فرهنگ را در معنای مطلق آن اراده کردند و به این بهانه، از زیر بار تکلیف نشر و اشاعۀ فرهنگ اسلامی، شانه خالی کردند و فعالیت فرهنگی را به‌معنی ترویج آداب و رسوم محلی و قومی معرفی کردند. بنابراین، برداشت از فرهنگ و فعالیت فرهنگی باید دگرگون و با مقتضیات و الزامات گفتمان انقلاب اسلامی، سازگار شود. آنچه در درجه نخست، اهمیت و اولویت دارد، تصحیحِ تلقی و برداشت مدیران و مسئولان از «فرهنگ» و «فعالیت فرهنگی» است؛ زیرا چنین پنداشته می‌شود که مصادیق این مفاهیم کلی، اموری سخیف و سطحی و غیرمؤثّر بر تکامل و اعتلای معنویِ انسانند، حال ‌آنکه چنین نیست. آنچه جامعۀ ما در برابر زورگویی قدرت‌های بیگانه، مقاوم کرد و به وقوع انقلاب اسلامی و پایداری ما در دوران هشت‌ سال جنگ تحمیلی منجر شد و آنچه بیش از چند دهه است که متعلق تهاجم فرهنگی دشمن قرار گرفته، ارزش‌های اسلامی و انقلابی هستند.

مقصود رهبر انقلاب نیز از فرهنگ و ضرورت فعالیت و برنامه‌ریزی فرهنگی، همین امر مهم است. همچنین برخی تصمیم‌گیران و مدیران فرهنگی بر این باورند که اقدامات فرهنگی در راستای تقویت و تثبیت ارزش‌های اسلامی و انقلابی، به ریزش بدنه اجتماعی‌ می‌‌انجامد. از طرف‌ دیگر، گاهی هوای نفس و تمایلات شیطانی در مدیرانِ فرهنگی موجب می‌شود که از اِعمال و اجرای سیاست فرهنگی اسلامی بگریزند. عامل دیگر به پیچیدگی و دشواری فعالیت فرهنگی بازمی‌گردد؛ به این معنی که اغلب افراد، چون خود را در مقابل امکان اصلاح فرهنگ، عاجز و ناتوان می‌یابند و از عظمت و تودرتویی آن می‌هراسند، از آن می‌گریزند.

 

۸- دوگانۀ تبیینی «جزءنگری فرهنگی/ کل‌نگری فرهنگی»

جهان فرهنگی، جهانی به‌ هم ‌پیوسته و درهم ‌تنیده است؛ یعنی اجزاء و عناصری که آن را تشکیل می‌دهند، مستقل از یکدیگر نیستند و حیات و تحولات مجزا ندارند، بلکه به‌صورت طبیعی و قهری بر یکدیگر اثر می‌گذارند. به‌ عبارت‌ دیگر، جهان فرهنگی، یک کلّ به ‌هم ‌مرتبط است و پاره‌های مختلف آن بر یکدیگر تأثیر متقابل می‌نهند. از متن توصیف یادشده، این نتیجه تجویزی برمی‌آید که واقعیت‌ها – خواه مطلوب و خواه نامطلوب – به ‌هیچ ‌رو، معلول یک علت نیستند و نمی‌توان انتظار داشت که با طراحی تحول برای یک بخش از جهان فرهنگی، می‌توان کل آن را مهندسی کرد. بنابراین، سیاست‌های جزئی‌نگرانه و تنگ‌دامنه که تنها ناظر به پاره‌های محدودی از جهان فرهنگی‌اند و به علل و عوامل متنوع و تأثیرگذار اعتنا نمی‌کنند، راه به جایی نخواهند برد و فرجام خوشایندی نخواهند داشت.

تودرتویی و درهم ‌تنیدگی اجزاء و عناصر این جهان، باید سیاست‌پردازانِ فرهنگی را به این ‌سو سوق دهد که در مقام برنامه‌ریزی و چاره‌اندیشی، تحلیل‌های خویش را بر برداشت‌های کل‌نگرانه و جامع‌نگرانه متکی سازند و همه بخش‌های جهان فرهنگی را با هم و در کنار یکدیگر  ببینند.

 

۹- دوگانۀ تبیینی «نفوذ فرهنگی/ استقلال فرهنگی»

دولت اسلامی علاوه بر اینکه می‌بایست جامعه اسلامی را در حوزه‌‌های سیاسی و اقتصادی، از وابستگی و ریزه‌خواری برهاند و عزّت و خودبنیادی را برای آن فراهم ‌سازد، در حوزه فرهنگی نیز باید وصول به «استقلال فرهنگی» را دنبال کند. البته «استقلال فرهنگی» در عرض «استقلال سیاسی» یا «استقلال اقتصادی» قرار ندارد، بلکه این نوع استقلال از اهمیت و تعیین‌کنندگی بیشتری برخوردار است؛ زیرا جامعه‌ای که در حوزه فرهنگی به جوامع دیگر وابسته باشد، خواه‌ناخواه در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی نیز از آن تبعیت خواهد کرد. به‌ این ‌ترتیب، هویت و اساس آن جامعه فرو خواهد پاشید و شأنی به‌جز «دنباله‌روی» و «تقلید» نخواهد داشت. در بسیاری از دوره‌های دولتی در دهه‌های گذشته، از این توصیه و حساسیت قرآنی غفلت شد؛ مرزها و حریم‌ها فرهنگی، نادیده انگاشته شدند و به بهانۀ «ارتباطات با جهان» و «جهانی‌شدن» و «استفاده از فرصت‌ها و امکان‌های فرهنگی بیرونی»، مجال «نفوذ فرهنگی» شکل گرفت و «رخنه‌های فرهنگی» پدید آمدند. دست‌کم بیش از سه دهه است که تمدن غرب با تمام توان و بضاعتِ خود به میدان کارزار فرهنگی و معرفتی آمده و مصمم است تا در برنامۀ «تهاجم فرهنگی»، استقلال فرهنگی جامعه اسلامی را نابود سازد و به واسطه ایجاد وضعیت وابستگی و انحطاط فرهنگی، تحولات سیاسی را در جامعه ایران پدید آورد. البته نمی‌توان به‌عنوان «تعامل فرهنگی»، مناسبات و ارتباطات فرهنگی جامعه اسلامی با جوامع غیرمسلمان را به حال خود رها و نیت‌ها و انگیزه‌های قوی تصمیم‌سازان در جوامع غربی را برای زدودن و به‌ حاشیه ‌کشاندن فرهنگ اسلامی، ناشی از توطئه‌اندیشی و منفی‌بافی قلمداد کرد.

29دسامبر/21

کرونا و بحران‌های پیش رو

اشاره:

یکی از آسیب‌های بیماری کرونا ایجاد اختلال در روابط چهارگانه انسان است. کرونا بحران معنا را در رابطه انسان با خود، بحران بندگی را در رابطه با خدا، بحران محیط‌ زیست را در رابطه با طبیعت و بحران روابط اجتماعی را در رابطه انسان با انسان‌های دیگر ایجاد کرده است. البته نباید فراموش کرد که چالش بحران بندگی  که در دوره بیماری کرونا فربه‌تر شده است، میراث عقلانیت مدرن است که در دوره بیماری کرونا شدت پیدا کرده است. دومین چالش در بخش ارتباط انسان با خود است که می‌توان به بحران معنا اشاره کرد که در ایام بیماری کرونا شدت پیدا کرده است. بحران دیگر چالش در ارتباط انسان با جامعه است. افراد جامعه که وابسته به اجتماع بودند، به‌شدت گرفتار فردگرایی شده است و نتیجه آن، چالش در برخی از آموزه‌های دینی مانند صله ‌رحم و مسائل اجتماعی است. و نهایتاً تغییر دیگر ایجاد اختلال در بخش محیط زیست است. تحقیق پیش رو با هدف آسیب‌شناسی روابط چهارگانه در تلاش برای ارائه رهائی از چالش‌هاست.

 

الف: بحران کرونا و چالش در ارتباط انسان با خدا

اولین چالشی که با پدیدارشدن بیماری کرونا به وجود آمده، در بخش ارتباط انسان با خداست. انسان  مدرن دیگر مانند انسان دوره کلاسیک، موحد نیست و روحیه توحید در او  تضعیف شده است. عوامل متعددی در فروکش کردن اعتقاد به خدا در غرب نقش دارند که یکی از آنها خسوف و حذف خداوند متعال از متن زندگی است. انسان غربی با نادیده‌گرفتن نقش خداوند متعال در زندگی و جایگزینی علم به‌ جای دین و با پذیرش عقلانیت مدرن تا آنجا پیش رفت که انسان خودمختار را جای خداوند قرار داد. عصر حاضر، عصر کسوف خداست که در آن نور الهی درست مانند کسوف خورشید نادیده گرفته می‌شود. اندیشه خداناباوری در عصر حاضر اندیشه‌ای فراگیر است که پیدایش آن به قرن نوزدهم و مکتب پوزیتیویسم با جهان‌بینی «آگوست‌کنت» برمی‌گردد؛ نگاهی الحادی که در دهه‌های بعد با تقلیل و حذف نقش آفریدگار از جهان ادامه پیدا کرد.

به نوشته یان باربور «تأثیر اندیشه علمى بر اندیشه دینى در هیچ زمینه دیگری به اندازه تعدیل آراى مربوط به نقش خداوند در رابطه با طبیعت مشهود نبود. در این نگاه، خداوند صرفاً سازنده جهان شد.»(۱) نتیجه چنین نگرشی، سرگشتگی و وانهادگی انسان  و آسیب روانی و سلامت روحی او شد. خداوند متعال در چنین موقعیتی با فرو فرستادن عذاب الهی انسان را به خود می‌آورد تا به فقر وجودی خود و حقیقت هستی یعنی واجب‌الوجود آگاهی یابد.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِن قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُونَ؛(۲) ما به سوی امت‌هایی که پیش از تو بودند، (پیامبرانی) فرستادیم؛ (و هنگامی‌که با این پیامبران به مخالفت برخاستند،) آنها را با شدّت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم؛ شاید (بیدار شوند و در برابر حق) خضوع کنند و تسلیم شوند.»

بیماری کرونا مصداق باساء و ضراء است. بیماری فراگیری برای تمام بشریت تا انسان از مرکب غرور پیاده و به فقر و نداری خویش آگاه شود و دریابد که خداوند متعال همان‌ طور که در پیدایش جهان و خلقت انسان نقش‌آفرین و همراه انسان است، در بقای جهان و حیات انسان نیز نقش اساسی دارد و اگر لحظه‌ای وجود و همراهی خداوند با انسان و جهان نباشد، تمام هستی نابود خواهد شد. بنابراین از لوازم ممکن‌ بودن موجودات چاره‌ای جز حضور و معیت خداوند متعال با ممکنات نیست؛ مخصوصاً در ایام بیماری کرونا که انسان به سبب اضطرار و بیچارگی، حضور خداوند را بیش‌ازپیش درک می‌کند. بر این اساس می‌توان به توهم باطل جهان‌بینی الحادی مدرن و پسامدرن پی برد؛ زیرا حضور خداوند همیشگی و کسوف خداوند، از محالات است.

 

ب: چالش معنا در دوره بیماری کرونا

دومین چالش پدیده آمده در دوره کرونا در بخش ارتباط انسان با خود است که می‌توان از آن به بحران معنا تعبیر کرد. انسان معاصر به‌شدت تنهاست. تمدن مدرن، آرامش انسان را سلب  و او را بیش ‌از پیش سرگشته کرده و انسان از جهت آرامش روانی و سلامت روحی دچار آسیب و این مسئله باعث افزایش آمار بیماری‌‌های روانی و خودکشی شده است. حل این مشکل بزرگ با بازگشت از خودباختگی (Alienation) و برگشت به مسیر فطرت الهی است. بیماری کرونا با ایجاد بحران، انسان را به خود توجه می‌دهد که حقیقت خود را دریابد. گاهی دلایل و نشانه‌های خدا برای بیدارشدن انسان از خواب غفلت، از جنس عذاب است «الهی… ولا تضربنی بسیاط نقمتک؛(۳) مرا با تازیانه‌های نقمت خود تنبیه نکن.» بر همین اساس خداوند با تازیانه بیداری، انسان را از خواب غفلت بیدار می‌کند تا حقیقت وجودی خود را پیدا کند.

 

ج: بیماری کرونا و چالش در روابط اجتماعی

سومین چالش بیماری کرونا در روابط اجتماعی و در رابطه انسان با انسان‌های دیگر است. انسانی که اجتماعی است، به‌شدت گرفتار فردگرایی شده و در برخی از آموزه‌های دینی مانند صله ‌رحم و مسائل اجتماعی چالش ایجاد شده است. این بحران به‌خصوص در ایام بیماری کرونا شدت یافته است. بر اساس متون دینی، شالوده زندگی اجتماعی و اساس روابط اجتماعی در اسلام بر دو اصل «توحید و لوازم آن» و «عدالت و توابع آن» استوار است و تمام تعالیم آسمانی اسلام بر مدار این دو اصل می‏گردند(۴) و با تقویت دو رکن یاد شده، روابط اجتماعی نیز تقویت می‌شوند. در نگاه دینی لوازم استحکام روابط اجتماعی بر پایه صفا و صمیمیت و رابطه حَسَن در بین تمام افراد بشر است و برای تحقق این مهم به پیوند بین افراد خانواده، ارحام و جامعه اسلامی اهمیت فراوانی داده است.

از طرفی قرآن به تحکیم این پیوندها سفارش و از طرف دیگر از قطع آن به‌شدت نهی کرده است: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ‌اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلئِکَ هُمُ الخَاسِرُونَ؛(۵) همانانی که پیمان خدا را پس از بستن می‌شکنند و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده می‌گسلند؛ و در زمین به فساد می‌پردازند؛ آنانند که زیانکاران‌اند.» بنابراین لایه بنیادین روابط اجتماعی پرهیز از قطع روابط خویشاوندی است. یکی از نمونه‌های روابط اجتماعی حفظ ارتباط با همنوعان است. مؤمنان با یکدیگر برادرند؛ «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَه؛(۶) به حقیقت مؤمنان همه برادر یکدیگرند.» و کسی که حرمت برادر مسلمان را رعایت نکند، کار او مشمول قطع است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «کسی که بیست سال با دیگری دوست باشد، حرمت این دوستی به حد رحامت و قرابت می‌رسد: «صحبه عشرین سنه قرابه»(۷) بنابراین، آثار قرابت و رحامت بر چنین دوستی مترتب می‌شود و کسی حق ندارد دوست بیست ساله خود را برنجاند و با او قطع رابطه کند.(۸)

 

د: بیماری کرونا و چالش در محیط زیست

بحران دیگر در بخش محیط زیست است که امروزه در معرض تهدید جدی است و بشر از آسیب‌هایی مانند بحران گرمای جهانی، آلودگی هوا در فضاهای سرپوشیده، تغییرات زمین، جنگل‌زدایی، تخریب لایه اوزون و باران‌های اسیدی، رنج می‌برد. البته هرچند کرونا در بخش‌های قبلی تأثیر منفی داشت، ولی در این بخش تأثیر مثبت داشت و طبیعت نفسی تازه ‌کرد. باید توجه داشت، طبیعت، امانت و مخلوق الهی است و باید به‌عنوان نعمت و خلقت الهی بدان نگریست. باید حقوق طبیعت و محیط زیست را رعایت کرد. محیط ‌زیست تنها متعلق به نسل ما نیست و نسل‌‌های دیگر نیز از آن بهره خواهند برد.

امام علی(ع) به یکی از کارگزارانش فرمود: «وَلیکن نَظَرُک فـى عِمارَهِ الأرضِ أبلغُ مِن نَظَرِکَ فـِى إستِجلابِ الخَراجِ لِأنّ ذلِکَ لایُدرَکُ إلاَّ بِالعِمارَه؛»(۹) اهتمام تو به آباد کردن زمین، بیش از تلاش برای جمع درآمد باشد، زیرا مالیات جز در نتیجه آبادانى فراهم نمى‌آید. یکی از وظایف مسلمان تلاش در حفظ محیط زیست و کوشش در آبادانی زمین است. «هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الأَرْضِ‌ وَاسْتَعْمَرَکُم فِیَها فَاستَغفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ؛»(۱۰) او خدایی است که شما را از زمین آفرید و برای عمارت و آباد ساختن آن برگماشت. پس شما از خدای خود آمرزش طلبید و به درگاه او توبه کنید که البته خدای من (به همه) نزدیک است و شنونده و اجابت کننده است.» واژه واستعمرکم بیانگر امر الهی بر آبادی زمین است. از این جهت خدا از انسان خواست تا با بهره‌گیری از این مواد خام به آبادانی زمین بپردازد تا زندگی مناسبی برای بشر فراهم شود.(۱۱) توصیه دیگر دین مراقبت از محیط زیست است. رسول گرامی اسلام(ص) چنین فرمودند: «من اماط عن طریق المسلمین ما یؤذیهم کتب الله له قرائه اربعماه آیه کل حرف منها بعشر حسنات»(۱۲) هر کس از راه مسلمانان، چیزی را که باعث آزار رهگذر است برطرف کند، خداوند اجر خواندن چهارصد آیه قرآن را در دیوان عمل او ثبت می‌کند که ثواب قرائت هر حرف، ده حسنه است.

منظور از راه، تنها مسیر زمینی نیست، بلکه شامل معبر دریایی و پل ارتباطی هوایی نیز می‌شود. مقصود از چیزی که آزار می‌کند، فقط موانع عبوری نیستند، بلکه هر چه مایه اذیت عابران است مانند بوی زباله، دود کارخانه، آلودگی صوتی و سنگینی ترافیک  که سلامت یا نشاط جامعه را از بین می‌برد؛ مشمول سخن نغز آن حضرت است. با توجه به روایت یاد شده به مذمت آلوده کردن محیط زیست نیز می توان پی برد. اگر دولت یا ملّتی عمداً به فضای سبز و سالم و نشاط‌آور نیندیشند و از آلایش آن پرهیز نکنند و منطقه زرّین خداداد طبیعت را آلوده کنند و یا در قبال آلوده کردن محیط توسط صاحبان کارگاه‌های سودجو، مُهر  سکوت بر لب بزنند و خاموش باشند، مشمول قهر خدای قاهر می‌شوند و قعر دوزخ جایگاه آنان خواهد بود. لذا رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: «ثلاث ملعونٌ من فعلهنّ؛ المتغوّط فی ظلّ النّزال، و المانع الماء المنتاب و سادّ الطریق المسلوک؛(۱۳) سه گروهند که در اثر سه کار ناروا مورد لعنت خداوند سبحان هستند:

۱- کسی که مکان عمومی، سایه‌بان‌ها، پارک‌ها، محل نزول مسافران و… را آلوده کند.

۲- کسی که آب نوبه‌ای را به غصب ببرد؛ یعنی رعایت نوبت حقوق شهروندان نکند.

۳- کسی که سدّ مَعْبر کند و مانع عبور عابران شود.»

رفتار رهبران الهی همتای گفتار آنان، برای ترغیب دولت و ملت به رعایت اصول زیست‌محیطی انجام می‌شد، لذا حضرت امام سجاد(ع) اگر کلوخی را در معبر می‌دیدند، از مرکب پیاده می‌شدند و آن را از سر راه دور می‌کردند که مزاحم رهگذران نشود.(۱۴)

 

خلاصه و نتیجه‌گیری

بیماری کرونا در روابط چهارگانه چالش ایجاد کرده است. کرونا بحران معنا را در رابطه با خود، بحران بندگی را در رابطه با خدا، بحران محیط زیست را در رابطه با طبیعت و بحران روابط اجتماعی را در رابطه انسان با انسان‌های دیگر ایجاد کرده است. در بخش بحران بندگی عوامل متعددی در فروکش‌کردن اعتقاد به خدا در غرب نقش دارند که یکی از آن‌ها خسوف و حذف خداوند متعال از متن زندگی است. انسان غربی با نادیده‌گرفتن نقش خداوند متعال در زندگی و جایگزینی علم به ‌جای دین و با پذیرش عقلانیت مدرن تا آنجا پیش رفت که انسان خودمختار را جای خداوند قرار داد.

دومین چالش در بخش ارتباط انسان با خود است که می‌توان از آن به بحران معنا تعبیر کرد. بیماری کرونا با ایجاد بحران، انسان را به خود توجه می‌دهد تا حقیقت خویشتن را دریابد و بعد از معرفت، با عمل به دستورات دین، ایمان را در خود تقویت کند. بحران روابط اجتماعی و بحران محیط زیست گونه‌های دیگری از آسیب‌ها  هستند. در برخی آموزه‌های دینی مانند صله ‌رحم و مسائل اجتماعی ایجاد شده و این بحران به‌خصوص در ایام بیماری کرونا شدت یافت.

 

پی‌نوشت:

۱- یان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص۴۹-۵۰، تهران: نشر دانشگاهی، ۱۳۹۴٫

۲- انعام: ۴۲٫

۳- مفاتیح‌الجنان، بخشی از دعای روز ششم ماه مبارک رمضان.

۴- جوادی آملی، جامعه در قرآن، ص ۱۸۸، قم، انتشارات اسراء.

۵- بقره: ۲۷٫

۶- حجرات: ۱۰٫

۷- مجلسی، بحار الانوار، ج۷۱، ص۱۵۷٫

۸- جوادی آملی، اسلام و محیط زیست، ص ۲۹۰٫

۹- نهج البلاغه، نامه ۵۳٫

۱۰- هود: ۶۱٫

۱۱- جوادی آملی، اسلام و محیط زیست، ص ۳۰، قم، نشر اسراء.

۱۲-  مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۵۰٫

۱۳- شیخ حر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج ۱، ص ۳۲۵، ناشر آل البیت.

۱۴- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۵۰، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳٫

29دسامبر/21

دپیلماسی فرهنگی؛ عرصه توقف ممنوع

کلمه دیپلماسی فرهنگی هرچند ظاهراً مولود جهان مدرن و سیاست مدرن است، اما نشانه‌های آن در دوران‌های گذشته نیز وجود داشته و در کنش‌های برخی از سیاستمداران دوران کهن قابل بازسنجی است. در اندیشه و کنش و رفتار پیغمبر مکرم اسلام«ص» و ائمه معصومین (ع) به عنوان منادیان دین مبین اسلام نیز می‌توان به بازسنجی مولفه‌هایی از دیپلماسی فرهنگی دست یافت و آنها را برای استفاده در جهان امروز مورد بازخوانی قرار داد و اصولاً در شکل دادن به تمدن نوین اسلامی رجوع مسئله‌مند به کتاب و سنت، راهکار نخست است.

 

الف. مفهوم دیپلماسی فرهنگی

از دیپلماسی در صدر اسلام به دیپلماسی پیامبر«ص» تعبیر می‌شود و منظور از دیپلماسی پیامبر(ص) فعالیت‌هایی است که آن حضرت به عنوان رئیس حکومت و نمایندگان و سفرای منتخب ایشان در راه نیل به مقاصد و ادای وظایف سیاسی و فرهنگی دولت اسلامی و تحقق بخشیدن به خط‌مشی‌های کلی اسلام در زمینه سیاست خارجی و همچنین پاسداری از حقوق و منافع دولت اسلامی، در میان قبایل و گروه‌های دینی و دولت‌های غیر مسلمان در خارج از قلمرو حکومت اسلامی انجام می‌دادند.

از این رو اگر دیپلماسی را هنر مذاکره بدانیم و یا آن را وسیله‌ای برای نیل به اهداف توصیف کنیم، این تعریف در مورد دیپلماسی فعال پیامبر اسلام(ص) به صورت بارزی صادق است. امتیاز دیپلماسی پیامبر(ص) در این است که شیوه‌های حضرت بر قوانین اجتماعی و جهان‌بینی واقع ‌ینانه و اصول و ارزش‌های انسانی متکی بودند و اساس آنها را اصول و ضوابطی تشکیل می‌دادند که از وحی و موازین شناخته شده عقلی نشأت می‌گرفتند.

در خصوص دیپلماسی فرهنگی که امروزه حوزه‌ای از دیپلماسی کشورها به شمار می‌رود، تعاریف مختلفی ارائه شده است، از جمله اینکه دیپلماسی عبارت است از مبادله اندیشه‌ها، انگاره‌ها، باورها، سنت‌ها و… که وسیله ارتباط کشورها محسوب می‌شوند. این عناصر کمک می‌کنند تا کشورها درک و فهم متقابلی از یکدیگر پیدا کنند و فرهنگ و ارزش‌های یکدیگر را بهتر بشناسند و بفهمند و بهتر بتوانند باهم ارتباط برقرار کنند. بنابراین دیپلماسی فرهنگی، تعامل فرهنگی در عرصه بین‌الملل و تولید و توزیع این پیام فرهنگی در گستره‌ای جهانی است.

 

ب. دپیلماسی نبوی نمونه یک دپیلماسی فعال

به دنبال هجرت رسول اکرم(ص) و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و بعد از آنکه بنیان‌های سیاسی و اداری و نهادهای قانونیِ اعمال قدرت در دولت اسلامی استقرار یافتند، رسول خدا(ص) با تکیه بر قدرت سیاسی و عقیدتی بزرگ، با هدف رهبری جهان به سوی هدایت و صلح و نیکوکاری که به دنیا و آخرت توجه داشت، قدم به صحنه سیاست خارجی گذاردند و کار خود را با مخاطب قرار دادن پادشاهان کشورهایی چون روم، ایران، حبشه، و رهبران مسیحی سرزمین‌های عربی و دعوت آنان به پذیرش آیین اسلام آغاز کردند. پذیرفتن سفرا و نمایندگان بسیاری از سران و پادشاهان و قبول هدایایی که بعضی از آنها تقدیم می‌کردند، مهر تأیید آن حضرت بر عرفِ دیپلماسی روزگار خود است؛ عرفی که همواره در میان دولت‌ها بر قرار و دلیلی بر متانت و استحکام اصول سیاست خارجی دولت اسلامی است. این رفتار سیاسی پیامبر اسلام(ص) دولت اسلامی را تبدیل به قدرت بزرگ سیاسی‌ای کرد که در ارتباطات جهانی بر اندیشه‌ها و اصول ثابت انسانی و خردورزی اتکا داشت.

توجه به قرآن کریم(۱) و سنت عملی پیامبر(ص) این واقعیت را اثبات می‌کند که دپیلماسی ایشان یک دییلماسی فعال بوده است. از این‌رو مشاهده می‌کنیم که «دعوت» به عنوان اصلی قرآنی، یکی از اصول حاکم بر روابط دیپلماتیک در دیپلماسی نبوی و دلیل بر آن است که روش دعوت در اسلام باید حکیمانه و مبتنی بر برهان و منطق باشد. چنانچه قرآن می‌فرماید: «ادْعُ إِلی‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ : (ای رسول ما خلق را) به حکمت (و برهان) و موعظه نیکو به راه خدایت دعوت کن و با بهترین طریق با اهل جدل مناظره کن (وظیفه تو بیش از این نیست) که البته خدای تو (عاقبت حال) کسانی را که از راه او گمراه شده و آنان را که هدایت یافته‌اند بهتر می‌داند.»(۲)

امتیاز دیپلماسی پیامبر(ص) در این است که شیوه‌های حضرت بر قوانین اجتماعی و جهان‌بینی واقع‌بینانه و اصول و ارزش‌های انسانی متکی بودند. بر اساس این آیه می‌توان گفت که دعوت در اسلام بر اساس منطق و مسالمت‌آمیز و به‌ دور از خشونت است، از این رو علامه طباطبایی دعوت را امری تدریجی و مرحله به مرحله می‌دانستند و معتقد بودند که ماهیت دعوت در اسلام هدایت و رشد انسان‌هاست. ازاین رو ما می‌توانیم اصل دعوت را یک نوع از دیپلماسی فرهنگی به شمار آوریم.

 

ج. لزوم فعال کردن دپپلماسی فرهنگی در دولت سیزدهم

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیپلماسی فرهنگی را عرصه مهم و با اهمیتی می‌دانند(۳) و معتقدند که نباید از اهمیت کار فرهنگی غفلت کرد. در کار فرهنگی هیچ وقفه و تعللی جایز نیست؛ چون بیشترین تلاش دشمنان بر روی جامعه و ملت و کشور ما، تلاش فرهنگی است. این مبالغه نیست، بیشتر و  پر حجم‌تر و موثرتر از تلاش‌های سیاسی و امنیتی، تلاش فرهنگی است. … ما مطلقاً نباید توقف کنیم، باید پیش برویم. هیچ سطحی‌نگری‌ای جایز نیست. ظاهرگرایی و عوام‌زدگی در کار فرهنگی جایز نیست. کار فرهنگی بایستی مدبرانه، عمیق، با حوصله باشد و  توسط آدم‌های باصلاحیت و کارشناس‌های حقیقتاً وارد، در شاخه‌های گوناگون فرهنگی مورد توجه قرار بگیرد.(۴)

ایشان دیپلماسی‌منفعل را بدترین نوع دیپلماسی دانسته و بیان می‌دارند که: «ما باید ابتکارعمل، برنامه‌ریزی جامع و تفصیلی و سرعت‌عمل و پیگیری را در مجموعه دستگاه‌ دیپلماسی کشور تقویت کنیم. ابتکار عمل در مسئله ارتباطات خارجی، بسیار مهم است. این‌که کشوری با دیپلماسی‌منفعل منتظر باشد دیگران چه می‌گویند و چه می‌کنند و براساس آن و به‌مقتضای ضرورت و موقعیت تصمیم بگیرد، بدترین شکل دیپلماسی است؛ باید از این به‌شدت پرهیز کنیم و مراقب باشیم این‌طور پیش نیاید»(۵)

بر اساس بند ۵ ماده ۳ کنوانسیون ۱۹۶۱روابط دیپلماتیک یکی از وظایف سفیران و نمایندگان سیاسی «بسط و توسعه روابط فرهنگی» است و این امر همواره در اسلام به اشکال مختلف مدّنظر بوده است. مقوله دعوت اسلامی در صدر اسلام را باید در این راستا قلمداد کرد. اعزام سفیران به دستور پیامبر اکرم(ص) به سرزمین‌های حبشه و روم و مصر و فارس و أیله و غساسنه(۶) در راستای همین هدف بوده است.

هنگامی که معاذبن جبل به نمایندگی از سوی پیامبر اکرم(ص) راهی یمن شد، ایشان به او توصیه‌هایی فرمودند، که نشان می‌دهد یکی از مهم‌ترین وظایف نماینده کشور اسلامی گسترش دعوت الهی است. در بخشی از این توصیه‌ها آمده است:

«ای معاذ! مردم یمن را با کتاب خدا آشنا گردان و آنان را به اخلاق شایسته تربیت کن. مردم را بر حسب اعمال خیر یا شرشان در مراتب قرار بده و حکم خدا را در میان آنان تنفیذ کن… آیین اسلام را با کلیت آن آشکار کن، چه تعالیم کوچک و چه بزرگ. اکثر تلاش تو برای نماز باشد؛ زیرا نماز بعد از اقرار به دین در رأس اسلام قرار دارد. مردم را با یاد خدا و آخرت آشنا کن و از شیوه موعظه پند بگیر. سپس معلمانی را به میان آنان بفرست.» (۷)

علاوه بر این، نامه‌های پیامبر اکرم(ص) به سران کشورها نشان می‌دهند که دعوت رکن اساسی این نامه‌هاست. از این رو سفیر و نماینده سیاسی کشور اسلامی باید تلاش کند تا از طرق مختلف به این وظیفه خود جامعه عمل بپوشاند. در غیر این صورت از وظیفه اصلی خود شانه خالی کرده است.

نکته‌ای که در این خصوص باید متذکر شد این است که هرچند مقوله دعوت، یکی از وظایف دیپلمات‌های اسلامی به شمار می‌رود، در عصر حاضر اجرای این وظیفه در چهارچوب روابط دیپلماتیک بسیار دشوار و محدود شده است؛ زیرا در عرف بین‌الملل زمینه‌ای برای نمایندگان دیپلماتیک در تبلیغ آیین و مذهب وجود ندارد و معمولاً این عمل را نمایندگان فرهنگی کشورها انجام می‌دهند. با وجود این نمایندگان و سفیران اسلامی می‌توانند با درایت کامل زمینه تبلیغ و دعوت اسلامی را از طریق دیپلماتیک باز کنند. مصداق این امر را در اعزام «سفیر ویژه» حضرت امام خمینی(ره) به مسکو شاهد بودیم. البته این امر نیز مستلزم قبول طرفین است. از سوی دیگر دیپلمات‌ها و سفیران اسلامی بیش از اینکه با کلام، پیام رسان اسلام باشند، می‌توانند با عمل و منش و رفتار اسلامی دعوت کننده به دین اسلام باشند،(۸)

چنان‌که امام صادق(ع) فرمود: «کُونُوا دُعَایً إِلَی أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم.»(۹)

از آنجایی که دعوت، وظیفه دولت اسلامی است، برای تحقق آن لازم است که:

اولاً به هنگام برقراری روابط با دیگر دولت‌ها بر این امر تاکید ورزد و موضع خود را در این‌باره اعلام کند. ثانیاً در نشر دعوت اسلامی از امکانات جدید اطلاع‌رسانی بهره بگیرد و دسترسی به آن را برای دست‌اندرکاران امر تبلیغ فراهم کند.

ثالثاً کادر دیپلماتیک به‌ویژه رایزینی‌های فرهنگی خود را با فنون  تبلیغ اسلامی آشنا سازد، به گونه‌ای که این افراد با التزام اخلاقی و عملی سفیران واقعی اسلامی در دیگر کشورها باشند.

رابعاّ آشنایی با زبان بیگانه به‌ویژه زبان محل ماموریت را برای کادر دیپلماتیک و مبلغان مذهبی فراهم کند.(۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫برای نمونه ر.ک: شوری۴۲: ۱۵؛ نحل۶: ۱۲۵؛ فصلت۴۱: ۳۳؛ یوسف۱۲: ۱۰۸؛ فرقان۲۵: ۵۲؛ مائده۵: ۹۹؛ نمل۲۷: ۳۵؛ نور۲۴: ۵۴؛ عنکبوت، ۱۸؛ یس۳۶: ۱۷

۲٫نحل/۱۲۵

  1. بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ۹/۱۲/۱۳۸۸٫
  2. بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ۶/۶/۱۳۸۵٫
  3. راهبرد‌های سیاست خارجی(برگرفته از بیانات حضرت آیه الله العظمی خامنه‌ای)، ص۲۱

۶- محمود مصطفی نادیه و دیگران، سلسله العلاقات الدولیه فی الاسلام: الاصول العامه للعلاقات الدولیه فی دارالاسلام وقت السلم، ج۵، ص۱۳۶؛ ظافر قاسمی، الجهاد و الحقوق الدولیه العامه فی الاسلام، ص۴۴۸؛ علی عبد القوی غفاری، الدبلوماسیه القدیمه و المعاصره، ص۴۶؛ جعفر عبدالرزاق، فی الدبلوماسیه الاسلامیه، مجله الفکر الجدید، سال سوم، شماره ۹، صفر۱۴۱۵ق، ص۲۸۰٫

۷- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۲۶؛ حسن بن علی حرانی (ابن شبعه)، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص۲۵؛ عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، ص۳۰۱٫

۸- علی اکبر حصاری، دیپلماسی از دیدگاه اسلام (جزوه درسی)، ص۳۶٫

۹- «مردم را با اعمال خود دعوت کنید»، محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج‏۲، ص۷۷٫

۱۰- سیدمصطفی میرمحمدی، اصل عدم مداخله در اسلام و حقوق بین‌الملل، ص۳۳۶٫

29دسامبر/21

پیوست عدالت؛ تعدیل ثروت و مهار‌ قدرت

درآمد

نیل به عدالت در دنیای جدید فرایند پیچیده‌ای پیدا کرده است. امروزه اگر در نظام سیاسی برای این دغدغه خجسته، برنامه‌ریزی سنجیده و صحیحی شکل نگیرد، هرگز بستر تحقق عدالت مهیا نخواهد شد. مدیریت نیروها و امکانات و هزینه‌ها فرایند دقیقی است که اگر  درست انجام شود، می‌تواند هر کشوری را به سوی دادگری رهنمون شود و سنجه آن را می‌توان در قالب پیوست عدالت رصد کرد. واقعیت این است که تا زمانی که عدالت به معنای واقعی کلمه در قوانین و برنامه‌ها و آیین‌نامه‌ها حضور محسوس، ملموس و تأثیرگذار نداشته باشد، نمی‌توان به این مهم دست یافت.

 

۱- عدالت، مبنای سنجش‌  

داده‌های قرآنی و روایی ‌صراحتاً بیان می‌کنند که در اندیشه اسلامی، عدالت معیار همه برنامه‌ها، قوانین، گفتارها و برنامه‌ریزی‌هاست و تمام امور فرد و جامعه باید در جهت آن تنظیم شود. از نظر قرآن کریم، یکی از ماموریت‌های بزرگ پیامبران الهی، تأمین عدالت است. خدای متعال می‌فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ و َالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ:(۱) ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانی و میزان را نازل کردیم تا مردم را دعوت به قیام برای عدل کنند.»

در ادبیات روایی ما نیز عدالت بحث برجسته‌ای است. در کلام اهل بیت(ع) آمده است:‌ «یک ساعت عدالت‌ورزی از هفتاد سال عبادت برتر است. عدالت، منطق قرآن، زندگی، پایداری قدرت، نظام حکومت، معیار سیاست‌ورزی، نورچشم حکومت‌ها، زیبایی سیاست و سیاستمداران، آسودگی، فزایندۀ برکت، عزت، بزرگی و موجب آبادانی و عمران شهرهاست».(۲)

عدالت به‌ویژه در عرصۀ سیاسی و اجتماعی، سنگ محک ارزش‌های دیگر و سنجۀ ساحت‌های مختلف زندگی سیاسی اجتماعی انسان است و مفاهیم دیگر، بر اساس عدالت به عنوان اصلی محکم، تفسیر و تفهیم می‌شوند: «اصل عدالت از مقیاس‌های اسلام است که باید دید چه‌ چیزی بر او منطبق می‌شود. عدالت در سلسله علل احکام است، نه در سلسله معلولات. نه اینکه آنچه دین گفته عدل است، بلکه دین آنچه را که عدل است می‌گوید. این معنای مقیاس بودن عدالت است برای دین.»(۳)

عدالت در گام نخست با فکر و ذهنیت افراد سر و کار دارد و آن را سامان می‌دهد، اما بیش از آن، با عرصۀ عمل و روابط اجتماعی پیوند دارد. با توجه به همین امر است که عدالت در حوزۀ عقل عملی برجسته می‌شود؛ حوزه‌هائی که به باور اندیشمندان، دامنه آن با مفاهیمی چون تحسین عدالت، علم، شجاعت و تقبیح ظلم مرتبط است.(۴)

«پیامبر گرامی اسلام(ص) احساس ژرفی به عدالت داشتند. این در حالی بود که ایشان ظلم و ستم را در جامعه‌ای که در آن بالیده بودند، فراگیر یافتند. پس برای تاسیس نظامی منسجم که در آن معیار و روش عدل، نهاده شود، تلاش کردند. طبیعی بود که با توجه به نقش پیامبری‌ روی به ارزش‌های دینی تاکید کنند.» (۵) طبعاً انتظار می‌رود که نظام سیاسی برآمده از رسالت پیامبر اعظم(ص) هم بر پایه عدالت استوار باشد.

اما با این همه تأکید و سفارش، ارزش متعالی و نگرش ارزشمند عدالت در عمل و اندیشۀ مسلمین و نظام‌های اجتماعی سیاسی برخاستۀ از آن کمرنگ است. با آنکه فلسفه وجودی نظام جمهوری اسلامی، عدالت است(۶) و البته در این مسیر گام‌هایی بلند و بنیادینی هم برداشته شده‌اند، اما تا رسیدن به نقطه آرمانی فاصله زیادی داریم. با توجه به این مهم بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی در اولین دیدار با اعضای دولت سیزدهم، برای جبران عقب‌ماندگی‌ها در عرصه عدالت به یکی از راهکارهای مهم آن یعنی بایستگی پیوست عدالت‌ اشاره کردند: «بخشنامه‌ها و مصوبات دولت پیوست عدالت داشته باشد. به نظر من هر مصوبه‌ای که شما تصویب می‌کنید، هر لایحه‌ای که در دولت تنظیم می‌کنید، هر بخشنامه‌ای که خود شما در دستگاه خودتان صادر می‌کنید، باید یک پیوست عدالت داشته باشد. باید مراقب باشید این روش، این کار، این دستور ضربه‌ِ به عدالت نزند و طبقات مظلوم را پایمال نکند.» (۷)

پیوست عدالت همچون سنگ محکی است که می‌تواند و باید همه جا همراه برنامه‌ها و قوانین باشد تا اگر زمینه‌های انحراف و ظلمی به وجود آمد، در فرصت مقتضی جلوی آن گرفته شود.

 

۲- ساختار عادلانه و پیوست عدالت

نکتۀ اساسی برای اثربخشی راهکار پیوست عدالت، وجود ساختار عادلانه و تلاش برای تقویت آن است. همۀ آموزه‌ها و راهبردهایی که از قرآن کریم در این راستا به دست می‌آیند، هنگامی می‌توانند عملیاتی شوند که ساختار و نظام عادلانه‌ای وجود داشته باشد. تنها در یک ساختار عادلانه است که حاکم عادل نقش پیدا می‌کند، در غیر این صورت، حاکم عادل هم نمی‌تواند کاری را جلو برد. این سامانه، یکی از بزرگ‌ترین ضمانت‌های اجرایی است تا حاکم بتواند قدرت، ثروت، امتیازها و فرصت‌ها را به شایستگی و دادگرانه میان شهروندان توزیع کند. در این وضعیت است که حقوق اقلیت‌ها رعایت می‌شود و حتی در حق دشمنان نیز ستم نمی‌شود.

کارکرد بنیادین راهبردهای عدالت سیاسی، تنظیم و طراحی راه و ساختاری است که می‌تواند در فرایندی عقلی ـ عقلایی، جامعه را به عدالت رساند. ساختاری که در آن قدرت، اختیارات و ثروت‌های کلان در دست دولت‌ها و افراد متراکم نمی‌شوند و گامی مهم در جهت رسانش شهروندان و نظام سیاسی به عدالت برداشته می‌شود. گام مهم پیوست عدالت آنگاه اجرائی می‌شود که ساختار عادلانه باشد. عدالت چون زنگ هشداری است که هر گاه ساز و کارهای خلاف عدالت شکل گیرند،‌ به کار می‌افتد و نظام سیاسی را از حرکت در آن جهت باز می‌دارد.

 

۳- بایستگی برنامه‌ریزی عاقلانه در جهت پیوست عدالت

با توجه به توانمندی برنامه‌ریزی و خردورزی در انسان، او برای حرکت در جهت کمال و رسیدن به جامعۀ عدل‌محور می‌تواند برنامه‌ریزی‌های دقیق و دوراندیشانه داشته باشد. شاهراه و بنیاد برنامه‌ها را وحی مشخص می‌کند و عقل استدلال‌گر، ادراک کننده، برنامه‌ریز و هدف‌ساز به تصمیم‌سازان کمک می‌کند تا برنامه‌های جامعه را  در جهت عدالت تنظیم کنند. در ادبیات دینی از این عقل، به عقل معاش تعبیر شده است تا برای رسیدن به عالی‌ترین و والاترین مقصود که سعادت دنیوی و اخروی است، طراحی کند. امام صادق(ع) فرمود: «العقل دلیل المؤمن.»(۸)

در عرصۀ سیاسی، کارگزار عاقل برای رسیدن به پیوست عدالت،‌ به تعبیر امام ‏على(ع) رأی و دیدگاه خردورزان و دانش دانشوران را به نظر خود می‌افزاید و با گفتگو، زمینه رسیدن جامعه به این مهم را فراهم می‌سازد. ایشان می‌فرماید: «حَقٌّ على العاقلِ أنْ یُضیفَ الى رَأیِهِ رَأىَ العُقلاءِ و یَضُمَّ الى عِلمِهِ علومَ العُلَماء:(۹) شایسته‏ است هر عاقلى نظر دیگران را به دیدگاه خود اضافه کند و علوم دانشمندان و کارشناسان را به علمش بیفزاید.»

پیوست عدالت می‌تواند تناسب و تعادل در برنامه‌ها و تصمیم‌های سیاسی را برای جامعه به ارمغان بیاورد. «تناسب» یعنی هر کس به میزانی که شایستگی دارد، به حقوق سیاسی خود دست می‌یابد و «تعادل»، با توجه به اصل لغت «عدالت»، یعنی جامعه‌ای دور از افراط و تفریط و احساسات بی‌پایه. چنین جامعه‌ای رفتاری عقلایی و سنجیده در پیش می‌گیرد و به «امه وسط»(۱۰) که قرآن کریم از آن یاد  و جامعۀ اسلامی را با آن توصیف می‌کند و می‌ستاید، نزدیک می‌شود.

 

۴- آثار پیوست عدالت در جامعه

با وجود پیوست عدالت، همه قانونگذاران و برنامه‌ریزان باید این تکاپوی نظری – عملی را در ذهن و اندیشه خویش بپرورانند که چگونه می‌توان قانون و برنامه‌ای را تصویب کرد که از شاهراه عدالت دور نشود. با این پیوست، نوعی آینده‌نگری و تیزبینی بر امور حاکم می‌شود و می‌توان برخی از ساحت‌های سیاسی – اجتماعی را به سوی عدالت راهبری کرد. باور حاکمان و سرآمدان دولت و مجلس شورای اسلامی به پیوست عدالت و تلاش برای توزیع عادلانۀ ثروت و قدرت می‌تواند حقوقی را که از جایگاه اصلی خود خارج شده‌اند، به جای حقیقی خود بازگرداند.

با اجرایی شدن پیوست عدالت در عرصۀ سیاسی ـ اجتماعی، شهروندان امکان می‌یابند تا به شایستگی به حقوق خود دست یابند، افراد در جایگاه بایستۀ خود قرار گیرند و ظرفیت‌های آنان برای دستیابی به حقوق سیاسی ـ اجتماعی، عملیاتی و اجرایی شود. این امر هنگامی محقق می‌شود که در جامعه، عدالت، حضوری پررنگ یابد. قانونمندی رفتارها، سنجش‌ و محاسبه کردارها برحسب حقوق و برخورد قانونی و حق‌مدار، با اجرای عدالت ممکن می‌شود.  پیوست عدالت، اقدامی اثربخش در این مسیر است که می‌تواند بسترساز تضمین حقوق شهروندی باشد.

 

نتیجه‌گیری

یکی از دغدغه‌های جدی مقام معظم رهبری آن است که مردم نسبت به مسئله عدالت اجتماعى، مجدّانه و منطقى با مسئولانشان صحبت کنند و این را از دولت‌ها و از نمایندگان مجلس بخواهند. باید کسى را که شعار عدالت اجتماعى مى‏دهد، موظّف و مسئول و از او مطالبه کنند.(۱۱)  به این دلیل است که رهبری انقلاب همواره مطالبۀ عدالت را طرح کرده‌اند و اینکه بایستى عدالت‏ آن‏ چنان از طرف مردم، قشرها و به‌خصوص جوانان مطالبه شود که هر مسئولى، چه بنده و چه هرکس دیگرى که در جایى مسئول است، ناچار باشد، به مقولۀ عدالت‏، ولو برخلاف میلش هم باشد، بپردازد.(۱۲) به نظر می‌رسد که بحث پیوست عدالت باید به دور از شعارزدگی، به یکی از خواسته‌های جدی شهروندان، ‌احزاب و سمن‌ها  تبدیل شود.

 

پی‌نوشت:

۱- حدید، ۲۵

۲- برای مشاهده تعابیر گوناگون دربارۀ عدالت، ر.ک.: الحکیمی، محمدرضا و… «الحیاه»، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، اول ۱۳۶۸، صص ۳۶۸-۳۲۴٫

۳- مطهری، مرتضی، «بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی» چ. اول، نشر حکمت، تهران ۱۴۰۳، ص۱۴٫

۴- محمدرضا مظفر؛ اصول فقه؛ ج ۲، قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چهارم۱۳۷۰، ص ۲۲۲٫

۶- خدوری، مجید: «مفهوم العدل فی الاسلام»، ترجمه: دارالحصاد، دارالحصاد للنشر و التوزیع، سوریا، الطبعه الاولی، ۱۹۹۸، ص۲۴۹٫

۶- بیانات مقام معظم رهبری، ۲۹/۳/۸۵٫

۷- بیانات مقام معظم رهبری، ۶/۶/۱۴۰۰٫

۸- الکلینی، اصول کافی، اصول کافی، تهران: ‌کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۸ج ۱، ص۲۵٫

۹- التمیمی، محمد الآمدی؛ غرر الحکم و درر الکلم؛ قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۳۶۶ ه. ش، ص۵۵، ح ۴۸۹٫

۱۰- بقره، ۱۴۳٫

۱۱- مقام معظم رهبری، بیانات، سال‏۳۷۷؛ ص ۲۳۴ و ۲۳۳٫

۱۲- مقام معظم رهبری، بیانات، ۱۳۸۲؛ ص۴۰٫

29دسامبر/21

بدحجابی بازتاب اختلال اجتماعی

مقدمه

واجب الهی «حجاب» از ابعاد مختلف نیازمند بررسی است. با توجه به وضعیت کم و بیش نابسامان کنونی این فریضه دینی (و حتی ارزشیِ دیرین در فرهنگ ایرانی)، یکی از مهم‌ترین محورهای نیازمند واکاوی، علل و ریشه‌های بدحجابی است. این کاوش از آن جهت ضروری است که پیامدهای عدم اهتمام کافی به حجاب و دیگر امور مرتبط بدان؛ مانند عفاف، غیرت و…، افزون بر لطمه زدن جدی به سعادت و کمال اخروی جامعه، در دنیا نیز پیامدهای ویرانگر و حتی تمدن‌سوزی دارد که نمونه‌های تاریخی‌اش؛ مانند فروپاشی حکومت اسلامی اندلس، شاهد این مدعاست.

 

الف) علت انسان‌شناختی بدحجابی

نخستین پرسش کلیدی این است که علت هنجارها یا نابهنجاری‌های فرهنگی، از جمله رعایت حجاب یا بدحجابی چیست؟ توجه به نکته‌ای انسان‌شناختی در رسیدن به پاسخ بسیار راهگشاست.(۱) انسان، موجودی با هویت شعوری‌ ـ‌ ارادی است، یعنی همه رفتارها و کنش‌های ارادی او بر پایه علم و معرفت‌هایی پیشین شکل می‌گیرند. بنیان کارهای انسانی در سطوح مختلف فردی، جمعی و اجتماعی بر معرفت‌های پیشین استوار شده است. درواقع احساسات و رفتارهای انسان را باید شاخه‌ها و تجلیات آگاهی‌های پیشین یا نظام معرفتی او دانست. به تعبیر بسیار شیوای امیر مؤمنان«ع» : «هیچ حرکتی نیست مگر آنکه تو در آن نیازمند به معرفت [و شناختی پیشین] هستی.»(۲)

در سطح اجتماعی هم فرهنگ، کنش‌ها و سبک زندگی یک جامعه نیز مبتنی است بر نظام بینشی و معرفتی نهادینه شده در آن جامعه. در نتیجه، ریشه رشد و تعالی‌ یا سقوط و اختلال‌های انگیزشی و رفتاری فردی و اجتماعی جامعه را باید در نظام معرفتی حاکم بر آن جستجو کرد. البته مراد آن مقدار از نظام معرفتی است که در فرد یا جامعه به‌طور بالفعل مستقر و فعال شده است؛ زیرا ممکن است یک نظام معرفتی به لحاظ ثبوتی و ذاتی هیچ‌ خللی نداشته باشد، ولی هنوز به‌طور کامل در فرد یا جامعه به فعلیت نرسیده باشد یا بخش‌هایی از آن با ضعف، آسیب یا انحراف‌هایی همراه و در نتیجه، کارایی اصلی آن دچار اختلال‌هایی شده باشد. برای مثال، اگر این اندیشه در فرد یا جامعه‌ای نهادینه شود که فلسفه و هدف زندگی، منحصر به حیات دنیایی و لذت حسّی هرچه بیشتر است، انگیزه‌ها، کنش‌ها و سبک زندگی مبتنی بر لذت‌گرایی در زندگی آنها اولویت پیدا می‌کنند و مفاهیمی چون خداگرایی، زهد، ایثار، جهاد، تهذیب نفس، شهادت و… بی‌معنا خواهند شد.

طبق قاعده یاد شده، «بدحجابی» به عنوان یک منکر دینی و آسیب مهم اجتماعی نیز از ضعف‌ها و اختلال‌های نظام معرفتی افراد و نیز فرهنگ و سبک زندگی مبتنی بر آن سرچشمه می‌گیرد. همچنین، این نابهنجاری همانند هر عمل ناصالح دیگری، در یک حرکت چرخه­ای، بر معرفت، ایمان، فرهنگ و سبک زندگی دینی جامعه تأثیرهای منفی بسیاری می‌گذارد و به فرموده آن حضرت: «ملتزم باشید که لباس ریزبافت (غیربدن‌نما و متین) بپوشید؛ زیرا هرکه لباسش نازک شود، دینش هم نازک (و ضعیف) می‌شود [یا قبل از آن شده است].» (۳)

اما پرسش اساسی این است که آیا همین مقدار برای درمان آسیب اجتماعی بدحجابی کافی است؟

 

ب) علت‌های اجتماعی ـ فرهنگی بدحجابی

هرچند پی بردن به علت انسان‌شناسانه بدحجابی در رسیدن به راهبردهای درمان آن کمک و چهارچوب کلانی را در این زمینه ارائه می‌کند، اما نباید به این حد اکتفا کرد و باید در جستجوی اسباب میدانی‌تر یا علت‌های اجتماعی ـ فرهنگی این پدیده نیز بود. برای مثال برخی از آنها عبارتند از:

– رواج اموری مانند حس‌گرایی، لذت‌محوری، شهوت‌پرستی و وَهم‌زدگی و در نتیجه، دور شدن از زندگی عاقلانه و حیات طیّب؛ به‌ویژه پس از گسترش ماهواره و فضای مجازی رها و فقدان برنامه‌ای جامع و راهبردی برای بهره­برداری هدفمند، صحیح، ضابطه‌مند و ایمن از آنها؛

– هجوم بی‌سابقه به حجاب و دیگر مسائل مرتبط (عفاف، حیا، محرم و نامحرم بودن، غیرت و…) توسط طیفی از عوامل معاند یا غافل درونی و بیرونی مانند دشمنان نشاندار نظام اسلامی، روشنفکرنماها، مدعیان اسلام‌شناسی، سیاست‌بازان فرصت‌طلب یا ورشکسته، برخی از سلبریتی‌ها، نفوذی‌های مختلف و…؛

– به تأخیر افکندن یا تعطیل کار فرهنگی (از جمله در زمینه حجاب و عفاف) به بهانه مشکلات اقتصادی؛

– ضعف یا فقدان تلاش‌های گسترده ترویجی و اقناعی در زمینه حجاب و عفاف؛

– برخی از اقدام‌های نادرست و غیرحکیمانه برای ترویج حجاب؛

– سوءاستفاده از فریضه الهی حجاب و شاذگویی، قبح‌شکنی، دوقطبی‌سازی و… در این زمینه برای رسیدن به اغراض شخصی یا جناحی خود توسط برخی افراد و جریان‌ها؛

– کم‌اعتنایی بخش‌هایی از جامعه به کسب و درآمد حلال؛ ازجمله واجبات مالی شرعی مانند خُمس و شیوع نسبی حرام‌خواری؛

– کمیابی یا گرانی نسبی لوازم حجاب از جمله چادر یا مانتوی مناسب؛

– عدم اعتقاد یا التزام عملی برخی مسئولان یا کارگزاران حکومتی؛

– عدم حمایت (نظری، فرهنگی، قضایی و…) از دغدغه‌مندان نسبت به احکام شرعی؛

– ارجاع دادن همه امور مرتبط به حجاب و عفاف به کار فرهنگی (و بی‌توجهی به ابعاد دیگر) توسط برخی از جهات مسئول و در عین حال، ضعف، کم‌کاری یا بیکاری در ارائه کار فرهنگی مناسب توسط آنان!

– ضعف در ارائه مدل‌های پوشش مناسب و دارای حد نصاب‌های شرعی مرتبط و گاه، حتی مقابله بیجا با آنها؛ مانند مانتوهای بلند، گشاد و پوشیده؛

– عدم آموزش و ترویج عمومی احکام شرعی و زیربناهای معرفتی و انگیزشی مرتبط با آنها با توجه به مقتضیات زمانه و در نظر گرفتن طیف‌های مختلف؛ به‌ویژه کودکان و نوجوانان؛

– برخی رویکردهای رسانه‌ای نادرست حتی در رسانه ملی؛

– عدم نظارت جدی بر دوایر رسمی حکومتی از حیث التزام به این واجب الهی؛

– پاس‌کاری وظایف مرتبط در این زمینه توسط دستگاه‌های مسئول و خود را در مقام منتقد (نه متهم) نشاندن؛

– برخی از مشکلات اقتصادی (البته، طیف گسترده‌ای از افراد مشکل‌دار در این زمینه از قشر مرفه بی‌درد یا خارج‌نشینان و… هستند!)؛

– کناره‌گیری نسبی اقشار متدین ملتزم به احکام شرعی از برخی ساحت‌های اجتماعی و جولان (گاه هدفمند و برنامه‌ریزی شده) بعضی عناصر مروج بدحجابی در آنها.

اما آیا بیان این علت‌ها هم کافی است؟ هرچند توجه به هرکدام از اسباب یاد شده و تلاش برای رفع آنها می‌تواند مقداری در کاهش آسیب بدحجابی تأثیر داشته باشد، اما هنوز باید به دنبال علت میدانی اصلی‌تر و ریشه‌ای‌تر بود.

 

ج) مهم‌ترین علت

با واکاوی و تحلیل علت‌هایی نظیر آنچه بیان شد، بدین نتیجه می‌رسیم که مهم‌ترین علت نابسامانی در زمینه حجاب و عفاف، «ضعف یا فقدان عزم حکومتی جدی» برای درمان این نابهنجاری اجتماعی است. توضیح آنکه تحقق و جامه عینیت پوشیدن کامل اسلام در گروی برپایی حکومت اسلامی و التزام کامل به لوازم و مقتضیات مرتبط است. به تعبیر دقیق امام خمینی(ره): «… صِرف احکام [بدون تحقق خارجی آنها توسط حکومت،] اسلام نیست، بلکه می‌توان گفت اسلام همان حکومت با شئون آن است و احکام، قانون‌های اسلام و شأنی از شئونش هستند… و قیام [و تحقق] اسلام همان اجرای جمیع احکامش است. و این ممکن نیست مگر با والی (و حکومت)».(۴)

در نتیجه، اقامه کامل هر حکم از احکام الهی تنها در پرتوی رویکرد حکومتی تفصیلی نسبت بدان ممکن است، اما با کمال تأسف، در زمینه حفظ، گسترش و تعمیق فرهنگ حجاب و عفاف و سبک زندگی متناسب آن، با ضعف و در بسیاری موارد، غیبت و فقدان رویکرد حکومتی جدی مواجه هستیم. از دلایل روشن این مدعا آنکه هنوز نیز قانونی شفاف با ضمانت اجرایی محکم با مسئول اجرا و نظارت مشخص در این عرصه در میان نیست. برای مثال می‌توان به مهم‌ترین مصوبات مرتبط با حجاب و عفاف اشاره کرد.

شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در جلسه ۴۱۳ (۱۴بهمن۱۳۷۶ه.ش)، مصوبه «اصول و مبانی و روش‌های اجرایی گسترش فرهنگ عفاف» و در جلسه ۵۶۶ (۴ تیر۱۳۸۴) مصوبه «راهبردهای گسترش فرهنگ عفاف» را تصویب کرد و در سال ۱۳۸۴ نیز به تنفیذ مصوبه ۴۲۷ شورای فرهنگ عمومی پرداخت. با گذشت زمان، سرعت بالای تحولات فرهنگی و اجتماعی، ظهور فناوری‌های نوین، بروز مسائل نوپدید و…، کاستی‌های مصوبات قبلی در خصوص وظایف دستگاه‌ها احساس و مسئله مجدداً مطرح شد. در نتیجه، سندی جدید در جهت تکمیل مصوبات پیش‌گفته، با تلاش شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، کمیسیون اجتماعی دبیرخانه با همکاری وزارت کشور تدوین و کلیات آن در جلسه ۸۱۸ شورا تصویب شد. تعیین تکلیف ماده ۵ سند درباره وظایف دستگاه‌ها نیز به کمیته‌هائی تفویض شد. در نهایت، در جلسه ۸۲۰ شورا در ۱۲شهریور ۱۳۹۸، مصوبه ۲۱۴۲ با عنوان «مجموعه تکمیلی اقدامات اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب» تصویب و بیستم مهر ۱۳۹۸ برای اجرا ابلاغ شد. طبق ماده ۴ این مصوبه نقش متمم اسناد قبلی را دارد و ناقض آنها نیست.(۵) اما آیا چنین مصوبه‌هایی کارگشا بوده‌اند؟  

طبق مصوبه یاد شده، ۲۷ دستگاه به‌طور مستقیم مسئول گسترش و تقویت فرهنگ عفاف و حجاب هستند که در دو حیطه وظایف عمومی و اختصاصی مشخص شده‌اند. مخاطب وظایف عمومی، همه دستگاه‌های اجرایی، نهادهای عمومی، نهادهای حکومتی و واحدهایی هستند که به‌نوعی از بودجه دولتی استفاده می‌کنند. این وظایف عبارتند از:

– نظارت بر رعایت عفاف و حجاب و ارزش‌ها و شئونات قانونی کشور در حوزه عملکردی؛

– اصلاح آئین‌نامه‌ها، شیوه‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های جاری در دستگاه‌ها در جهت تحکیم فرهنگ عفاف و حجاب و پیشگیری از بروز بدحجابی؛

– آگاهی‌دهی نسبت به مزایا و پیامدهای فردی و اجتماعی عفاف و حجاب برای کارکنان؛

– مناسب‌سازی محیط کار بانوان برای تأمین امنیت اخلاقی و آسایش آنان؛

وظایف اختصاصی هر دستگاه نیز در مصوبه یاد شده در قالب چهار دسته ذکر شده است، یعنی دستگاه‌های:

۱) علمی ـ آموزشی؛ شامل: وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و مراکز آموزش عالی و پژوهشی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی؛

۲) تبلیغی ـ فرهنگی؛ شامل: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان صدا و سیما، سازمان بسیج مستضعفین، سازمان حج و زیارت، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، سازمان اوقاف و امور خیریه؛

۳) اجرایی ـ پشتیبانی؛ شامل: وزارت صنعت، معدن و تجارت، وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات، وزارت امور اقتصادی و دارایی، وزارت کشور، سازمان امور اداری و استخدامی، سازمان برنامه و بودجه، سازمان مناطق آزاد تجاری، صنعتی و ویژه اقتصادی، معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری، وزارت ورزش و جوانان؛

۴) خدماتی؛ شامل: شهرداری‌های سراسر کشور، کمیته امداد امام، سازمان بهزیستی، بنیاد شهید و امور ایثارگران.

اما حتی نگاهی اجمالی به وضعیت کنونی نشان می‌دهد که اجرای این مصوبه نیز وضعیت مطلوبی ندارد و در عمل، بسیاری از دستگاه‌های یاد شده تا کنون از انجام وظایفشان‌ شانه خالی کرده‌اند و یا اقدام در خور توجهی حتی در حیطه وظایف عمومی انجام نداده‌اند. در میان دستگاه‌های یادشده تنها عملکرد نیروی انتظامی قابل توجه است، اما افزون بر آنکه «یک دست صدا ندارد»، بر دوش گرفتن بار کم‌کاری دیگر دستگاه‌ها توسط این نهاد وظیفه‌شناس موجب رواج برخی برداشت‌های نادرست نیز شده و چهره جزایی مقوله حجاب را در اذهان از وجهه فرهنگی و نرم آن پررنگ‌تر کرده است که خود موجب برخی آسیب‌ها می‌شود.

شاید ضعیف‌ترین عملکرد در زمینه حجاب و عفاف را باید از آن صدا و سیما به عنوان بزرگ‌ترین نهاد رسانه‌ای کشور دانست که اتفاقاً بیشترین وظایف (۳۱ وظیفه) در این مصوبه‌ها متوجه اوست، در حالی که تجربه‌های مکرر نشان می‌دهد اگر این سازمان عزم کند که امری را در جامعه نهادینه و ذائقه‌سازی فرهنگی کند تا حد زیادی موفق بوده است. متأسفانه، مقوله احکام شرعی به‌طور عام از جمله فریضه الهی حجاب، سال‌ها در این سازمان مغفول مانده است. تنها با پخش چند برنامه سخنرانی یا پرسش و پاسخ احکامی محدود در شبکه‌ها و زمان‌هایی خاص نمی‌توان این فریضه را ترویج کرد و سامان بخشید. عملکرد همه دستگاه‌های یاد شده در مصوبه، به‌ویژه وزارتخانه‌های کشور، آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد اسلامی، ارتباطات، علوم، گردشگری، سازمان تبلیغات اسلامی، معاونت امور زنان و خانواده، مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه باید مورد بازخوانی و بازخواست جدی قرار بگیرد.

امّا پرسش بسیار کلیدی­تر آنکه، چرا چنین مصوبه‌هایی این‌گونه بر زمین می‌مانند؟

مشکل نخست، محل تدوین و اجرای مصوبه است. در اینجا قصد پرداختن به مشکلات مختلفی را که مانع از کارایی جدی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی می‌شود، نداریم. (۶) یکی از مشکلات این است که بعد از گذشت چهار دهه از عمر شورا و به‌رغم تأکیدها و تصریح‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری هنوز هم ساز و کار مشخصی برای اجرای مصوبات آن تعیین نشده و فهرست عریضی از مصوبات، به‌رغم ابلاغ هیچ‌گاه‌ اجرا و یا اجرای‌ آنها ارزیابی نشده است. در سایه همین ضعف یا فقدان ساز و کارهای اجرایی و ضمانت‌های نظارتی جدی به سندهای مهمی چون «تحول بنیادین آموزش و پرورش» و «چشم‌انداز علمی کشور» بی‌اعتنایی جدی شد و در مقابل، سند ویرانگر۲۰۳۰ بدون سروصدا اجرا و خسارت‌های فراوانی به کشور وارد شد!

اسناد مرتبط با حجاب و عفاف نیز بدین بلیه مبتلا شده‌اند. برای نمونه، مطابق ماده ۶ مصوبه یاد شده، «سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری کلان و راهبردی در حوزه حجاب و عفاف و نظارت راهبردی و ارزیابی حُسن انجام این مصوبه به عهده دبیرخانه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است.» و «ایجاد هماهنگی، تدبیر و پیش‌بینی ساز و کار لازم برای اجرای این مصوبه و نظارت بر عملکرد دستگاه‌ها و نهادها بر عهده وزارت کشور است که با استفاده از همه ظرفیت‌ها و امکانات و منابع از طریق شورای اجتماعی و سازمان امور اجتماعی کشور و تشکیل ستاد هماهنگی و راهبری اجرای مصوبه عفاف و حجاب اقدام می­نماید و گزارش آن را به ‌صورت سالانه به شورای‌عالی انقلاب فرهنگی ارائه خواهد کرد.»

به‌راستی، آیا این دو بند جامه عمل پوشیده‌اند؟ «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟» اگر در طول ربع قرنی که از تصویب نخستین مصوبه مرتبط با حجاب گذشته است، اجرا و نظارتی جدی بر این‌گونه مصوبه‌ها صورت گرفته بود، آیا اکنون با چنین وضعیت اسفباری مواجه بودیم؟

مشکل دیگر افزون بر عدم ساز و کار اجرایی و ضمانت نظارتی آن است که در مصوبه مذکور هیچ منبع مالی یا حتی توسعه ساختاری برای اجرای آن در نظر گرفته نشده است. طبق ماده ششم، «ستادهای اجرائی و کارگروه‌ها با مسئولیت بالاترین مقام، در تمام وزارتخانه‌ها، دستگاه‌های اجرائی، نهادهای عمومی، استانداری‌ها و تمامی سازمان‌ها و نهادهایی که به‌نوعی از بودجه دولتی استفاده می‌کنند، با استفاده از ساختار و منابع موجود و بدون توسعه تشکیلات به ‌منظور اجرای وظایف محوله اقدام نمایند.»

محتوای وظایف تعیین شده برای هر دستگاه در مصوبه یاد شده نیز گاه بسیار سطحی یا دور از هویت آنهاست که بررسی آن مجال دیگری می‌طلبد. همچنین عدم ارایه تعریف عملیاتی از موضوع (حجاب و عفاف)، بی‌توجهی به طبقه‌بندی و اولویت‌بندی اقدامات اقناعی و کنترلی، جامع و مانع نبودن وظایف، الزام‌آور نبودن وظایف، ابهام در چگونگی نظارت بر دستگاه‌ها و… از دیگر مشکلات این مصوبه‌هاست. چنین مصوبه‌های بدون متولی جدی، بدون ضمانت اجرایی و نظارتی، بدون ساختار شفاف، بدون پشتوانه مالی و بودجه و…، ما را به یاد شیر داستان مولوی می‌اندازد: «شیر بی دُم و سَر و اشکم که دید/  این‌چنین شیری خدا خود نافرید»!

 

د) راهکار اصلی

با پی بردن به علت اصلی نابسامانی مقوله حجاب و عفاف، یعنی فقدان رویکرد حکومتی جدی بدین مسئله، باید در جستجوی راهکارهایی برای رفع این مشکل نیز بود. به اختصار، مهم‌ترین راهکار را می‌توان در دو حیطه پیشنهاد داد:

نخست) تجمیع مصوبات و اسناد مختلف و پراکنده مرتبط با حجاب و عفاف و تبدیل آنها به یک «قانون» جامع با چنین مشخصاتی:

– شفاف و تفصیلی بودن؛

– مشخص بودن هماهنگ کننده، مجری و ناظر؛

– برخورداری از سازوکارهای اجرایی روشن؛

– داشتن پشتوانه مالی و بودجه کافی برای هر دستگاه؛

– مشخص بودن روند اجرا و نظارت؛

– داشتن ضمانت اجرایی (از جمله تعیین مجازات‌های متوجه افراد حقیقی و حقوقی مسئول)؛

– نهادینه کردن نقش مردم و نهادهای مردمی؛

– رابطه روشن با قوانین و اسناد بالادستی و پایین‌دستی مرتبط؛ مانند سند نقشه مهندسی فرهنگی، سند دانشگاه اسلامی، و…

با تبدیل مصوبات به «قانون»، ضمانت‌های اجرایی و نظارتی بیشتر می‌شوند و نهادهایی مانند دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور، و… بهتر می‌توانند افراد و نهادهای حقیقی و حقوقی مرتبط را مورد بازخواست قرار بدهند. چنین کاری متوجه دولت یا مجلس یا قوه قضاییه است که با تهیه لایحه یا طرح آن را پیگیری کنند. البته، دولت اولویت بیشتری در این زمینه دارد.

دوم) مطالبه مردمی؛ به‌ویژه توسط نخبگان، فرهیختگان و عموم مؤمنان دغدغه‌مند از مسئولان سه قوه برای تهیه، تصویب و اجرای هرچه سریع‌تر و کیفی‌تر قانون یاد شده. به بیان دیگر، هرچند یکی از راه‌های درمان هر آسیب اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر است، ولی در زمینه حجاب و عفاف در شرایط کنونی، باید حجم بیشتر و لبه تیز این امر و نهی، متوجه کارگزاران حکومتی و دستگاه‌های مرتبط باشد که وظایف شرعی، عقلی و قانونی خود در این عرصه را به‌خوبی انجام بدهند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. علت انسان‌شناختی یاد شده، از جهاتی سببی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روان‌شناختی نیز محسوب می‌شود.
  2. ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۱۷۱٫
  3. همان، ص۱۱۳: «…عَلَیْکُمْ بِالصَّفِیقِ مِنَ الثِّیَابِ‏ فَإِنَّهُ مَنْ رَقَ‏ ثَوْبُهُ رَقَ‏ دِینُهُ‏».
  4. امام خمینی، کتاب البیع، ج‏۲، ص۶۳۲-۶۳۳٫
  5. ر.ش: https://sccr.ir/news/6383/1/ و نیز: https://sccr.ir/pro/2142

۶٫ برای نمونه، ر.ش: http://fdn.ir/34918 و https://tn.ai/2409289 و https://snn.ir/002jp1

29دسامبر/21

تبلیغ، فضیلت فراموش شده

۱) اگر برای «روحانیت» به عنوان قشری با وظایف و کارکردهای معین اجتماعی به دنبال ریشه و تباری دینی باشیم، بدون تردید« آیه۱۲۲ سوره توبه» به عنوان جدی‌ترین سند اصالت و هویت این قشر مطرح می‌شود. در این آیه شریفه خداوند از مومنان می‌خواهد تا عده‌ای از میان خود را برای تحصیل معارف دینی و تفرقه در دین گسیل کنند و این عده وظیفه دارند پس از کسب علوم و معارف دینی به میان جامعه خود بازگردند و نقش «منذر» را در میان مردم خود ایفا کنند. در واقع کسانی که در جوامع مسلمان به نام روحانی یا عالم دینی شناخته می‌شوند باید مصداق این آیه باشند. این آیه دو رکن اصلی را برای فرد روحانی در نظر گرفته است: اول تحصیل معارف اسلامی و تفقه در دین و دوم تبلیغ و انذار.

۲) هر انسان عاقلی در هر جای دنیا بشنود که بسیاری از چهره‌های اصلی یک حکومت، روحانی و عالم دینی‌اند توقع دارد که تحقق دستورات و مطالبات آن دین، اولویت نخست آن حکومت باشد و آن حکومت بیش از سایرین، قواعد و احکام دینی را محترم بشمارد و اجرا کند.

۳) رهبر معظم انقلاب در تبیین آیه ۴۱ سوره مبارکه حج (الَّذینَ إِن مَکَّنّاهُم فِی الأَرضِ…) فرموده‌اند‌: «نظام اسلامی باید تضمین کند که ارزش‌های الهی در جامعه حاکم خواهند بود و این آیه ناظر به همین معناست. اگر در یک جامعه مسئولان و زمامداران، مردم را امر به معروف کنند و از منکر باز بدارند و نماز را اقامه کنند، در آن محیط ارزش‌ها رشد می‌کنند.»(۳۱/ ۴/۱۳۷۴) بسیاری از مفسران شیعه در تفسیر این آیه چنین گفته‌اند که هرگاه «مومنین» به قدرت و حاکمیت برسند، دین و احکام آن را بر پا می‌دارند و ارزش‌های دینی را در جامعه ترویج می‌دهند و منکرات را از جامعه می‌زدایند و این موارد نشانه حاکمیت مومنان و صالحان است.

۴) برپایی نظام اسلامی در ایران فرصتی پدید آورد تا برخی از روحانیون به قدرت و مناصب حکومتی برسند. به همین علت توقع است که این عزیزان از موقعیت و قدرت در اختیارشان به عنوان ابزاری برای انجام ماموریت اصلی خود یعنی «تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر» بهره‌برداری کنند و تکالیفی را که خداوند در این دو آیه (۱۲۲حج و ۴۱ حج) بر عهده «روحانیت و مومنین» نهاده است، انجام دهند. به همین دلیل بسیاری از سیاسیون و کارشناسان سیاسی جهان در پی پیروزی انقلاب اسلامی پیش‌بینی می‌کردند در نظام جمهوری اسلامی اولویت نخست حاکمیت، اجرای احکام و ارزش‌های دینی و حاکم کردن دین و ضوابط آن بر جامعه ایران باشد.

۵) در ابتدای شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی و به‌واسطه شور و شوق خاص ناشی از پیروزی انقلاب، عملکرد اغلب چهره‌های روحانی که به مناصب حکومتی رسیده بودند، تبلیغ محور بود و این افراد با توجه به سوابق خود (که عموماً اهل وعظ و منبر و تبلیغ بودند) از جایگاه سیاسی و حاکمیتی خود برای انجام رسالت تبلیغ بهره می‌بردند و در هر فرصتی دغدغه‌های دینی خود را آشکار و برای حاکمیت ارزش‌های دینی بر جامعه تلاش می‌کردند؛ اما با گذشت زمان این روند به‌تدریج دچار دگرگونی شد و کم‌کم روحانیون شاغل در مناصب سیاسی و حکومتی از وظایف ذاتی خود فاصله گرفتند و توان خود را بر انجام مسئولیت‌های سیاسی و اداری و قضایی متمرکز کردند. این روند در ادامه منجر به شکل‌گیری نسلی از روحانیون شد که به‌رغم سوابق طلبگی و استفاده از پوشش و لباس روحانیت، توجهی به وظایف اصیل روحانیت ندارند و حتی پرداختن به تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر را دون شان خود می‌دانند و به هیچ‌وجه حاضر به استفاده از موقعیت اداری و حاکمیتی خود برای حاکمیت ارزش‌های دینی و دفاع از احکام شرعی و قواعد اخلاق اسلامی نیستند! این افراد چنان در قالب مسئولیت‌های خود (نمایندگی مجلس، وزارت و ریاست بر سازمان‌ها و ادارات مختلف و مدیریت‌های قضایی، تدریس در دانشگاه و….) فرو رفته و بر آن حوزه متمرکز شده‌اند که جز مباحث و موضوعات خاص آن حوزه، کلامی از آنها شنیده نمی‌شود و جز فعالیت‌های ناشی از مناصب و مشاغل حاکمیتی و اداری، دغدغه و تلاشی از خود نشان نمی‌دهند، تا آنجا که این پرسش برای بسیاری پدید می‌آید که اگر این جماعت توجهی به وظایف خاص روحانیت ندارند، پس چرا لباس آن را می‌پوشند و از نمادهای آن استفاده می‌کنند؟ اصولاً وقتی که این عده از انجام وظایف روحانیت سرباز می‌زنند چه اصراری بر استفاده از امتیازات ناشی از روحانیت (استفاده از القاب و جایگاه اجتماعی و پوشش خاص آن) دارند؟

۶) «وداع با تبلیغ» یا «فرار از رسالت روحانیت» از جمله آفات مهمی است که در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی گریبان برخی از روحانیون را گرفته و عملاً به آسیبی جدی برای روحانیت تبدیل شده است. نکته تلخ و ناگوار این است که این آفت اغلب گریبان آن دسته از روحانیون را گرفته (و می‌گیرد) که به علل مختلف (از جمله تحصیلات مناسب حوزوی یا دانشگاهی، توانمندی‌های ذهنی و رسانه‌ای، جایگاه سیاسی و اداری و…) از بهترین موقعیت تبلیغی و بیشترین مخاطب برخوردارند و به اصطلاح «صاحب تریبون» محسوب می‌شوند؛ اما از این فرصت، هیچ استفاده‌ای برای ابلاغ رسالات‌الله و انذار جامعه نمی‌کنند و همین رفتار به شکل غیرمستقیم این پیام را به جامعه و مخاطب می‌دهد که دین و احکام آن اولویت نخست این افراد نیست و بدیهی است که چنین پیامی چه تاثیرات مخربی بر مخاطبین خواهد داشت: تحریک و سوق دادن جامعه به تفکر سکولار، افزایش بی‌اعتنایی مردم به دیانت و شریعت، ایجاد تردید و یاس در اقشار متدین جامعه و گستاخی و تجری افراد لاابالی و دین ستیز! (ظهور و بروز این پدیده در کنار سایر عوامل و ساز و کارهای دین ستیز، موجب بروز و تشدید پیامدهای مذکور می‌شود و البته که هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که رویدادهای اجتماعی تنها یک علت دارند.)

۷) مقصود از تبلیغ در این نوشتار، مفهوم رایج از این واژه (منبر رفتن در مناسبت‌های خاص یا …) در محافل طلبگی و گفتار روحانیون نیست؛ بلکه مفهوم عام و عقلانی این واژه است. اگر یک روحانی در جایگاه استاد حقوق یا فلسفه دانشگاه، رفتار و گفتار خود در کلاس درس را به شکلی برنامه‌ریزی کند که دانشجویان به همراه افزایش دانش فلسفی یا حقوقی، به معنویت و دیانت علاقمند شوند و از گناه و فساد در عقیده فاصله بگیرند، رسالت تبلیغی خود را انجام داده است. اگر یک روحانی در کسوت مسئولیت و با استفاده از جایگاه خود مردم را از گناهی نهی و به انجام واجبات دعوت کند و یا ذهن مردم را نسبت به یک موضوع اعتقادی و شرعی روشن کند و باعث افزایش فهم و معرفت دینی مخاطبین خود شود، به وظیفه دینی خود عمل کرده است. مثلاً اگر یک روحانی در مقام ریاست جمهوری و در سخنرانی یا نطق خود (آن‌هم در حد “چند جمله”)  لزوم حجاب و ارزش حیا و پاکدامنی را یادآوری یا در مذمت روزه‌خواری صحبت و یا  ضرورت احترام به پدر و مادر را یادآوری کند، به رسالت خود به عنوان یک مبلغ عمل کرده است. (بدیهی است رعایت اصول تبلیغ از جمله نیت الهی، مخاطب‌شناسی، زمان‌شناسی، نحوه بیان و… در این عرصه الزامی است و عدم توجه به این اصول موجب نقض غرض خواهد شد.)

 

۸) بروز و شکل‌گیری این آسیب علل متفاوتی دارد از جمله:

الف)دنیاطلبی: پس از تاسیس جمهوری اسلامی، جایگاه و موقعیت اجتماعی و اعتماد عمومی به نهاد روحانیت به شکل قابل ملاحظه‌ای افزایش یافت و همین امر موجب شد تا امکان دستیابی گسترده به موقعیت‌ها و امتیازات مادی، سیاسی و اداری برای روحانیت فراهم شود. در این میان برخی از روحانیون بدون توجه به این امکان به زندگی عادی خود ادامه دادند و تبلیغ دین و تعهد به رسالت روحانیت را بر کسب مناصب دنیایی و برخورداری از امتیازات فراهم شده سیاسی و مادی، ترجیح دادند و در عین وفاداری به نظام و انقلاب اسلامی و حمایت از آن، وارد عرصه سیاست و موقعیت‌های اداری و … نشدند. دسته‌ای دیگر بر اساس وظیقه شرعی و با هدف ادای دین به انقلاب اسلامی مسئولیت‌های سیاسی و اداری و قضایی را پذیرفتند، اما زی‌طلبگی و معنویت روحانیت را بر آلودگی به زخارف دنیایی ترجیح دادند و از جایگاه‌ها و تریبون‌های به دست آمده و اعتبار اجتماعی ایجاد شده، در مسیر ابلاغ رسالات الله بهره‌برداری کردند و با رویکردی جهادی هم وظایف انقلابی و حکومتی خود را انجام دادند و هم در سنگر تبلیغ به ایفای نقش روحانی و معنوی خود و هدایت مردم پرداختند.

اما دسته‌ای دیگر از روحانیون با ورود به ساحت قدرت و سیاست، و به‌تدریج به دنیاطلبانی حرفه‌ای تبدیل شدند و نه تنها وظایف تبلیغی خود به عنوان یک روحانی را فراموش کردند، بلکه به تعبیر حضرت امیر(ع) چون شترانی گرسنه به جان مراتع بیت‌المال افتادند و موقعیت‌های سیاسی و قضایی و اداری را نردبامی برای دستیابی به دنیا و جاه و مقام تبدیل کردند. این عده به‌خوبی می‌دانستند که برای تداوم موقعیت‌ها و ادامه برخورداری از قدرت و ثروت و جاه و مقام نیازمند لباس روحانیت‌اند (چون آن موقعیت‌ها به واسطه لباس روحانیت نصیبشان شده بود) و به همین دلیل پوشش روحانیت را حفظ کردند، اما با زی‌طلبگی و رسالت تبلیغ خداحافظی کردند. این گروه تشکیل‌دهنده بخشی از روحانیت منهای تبلیغ به شمار می‌آیند.

 ب)عدم انگیزه و توان تبلیغ:  ورود به کسوت روحانیت و عمل به وظایف آن (از جمله سربازی دائمی برای دین و تبلیغ) نیازمند انگیزه‌های جدی اعتقادی و استعدادها و توانمندی‌های ذاتی است و طبیعی است که همگان از این انگیزه و استعداد برخوردار نباشند. در واقع بخشی از کسانی که وارد حوزه‌های علمیه شده‌اند، مسیر زندگی خود را درست انتخاب نکرده‌اند و بدون شناخت کافی و تحت تاثیر عوامل عاطفی و هیجانی‌، ورود به جرگه روحانیت را برگزیده‌اند و از این‌رو پس از قرار گرفتن در جایگاه یک روحانی، فاقد دغدغه و قدرت یک مبلغ‌اند و همین امر باعث می‌شود تا از انجام این رسالت الهی شانه خالی کنند و خود را وقف کار یا عرصه دیگری غیر از تکالیف روحانیت نکنند. بسیاری از این افراد متوجه عدم ‌تناسب خود با جایگاه و موقعیت روحانیت شده‌اند، اما جرئت و قدرت خروج از جرگه روحانیت را ندارند و بدون داشتن شایستگی و لیاقت لازم، در کسوت روحانیت باقی مانده و چه‌بسا با عملکرد خنثی و غیر مسئولانه خود زمینه انحراف فکری و عقیدتی برخی از افراد را فراهم کرده‌اند. (در موارد متعدد سکوت و یا عدم واکنش حداقلی فردی از این دسته در برابر وقوع یک منکر یا رخداد یک بدعت در ساحت اجتماعی، از سوی عوام جامعه حمل بر بی‌اشکال بودن آن منکر یا بدعت می‌شود، چون یک «روحانی» شاهد آن عمل یا بدعت بوده، اما سکوت اختیار کرده و واکنشی دال بر مخالفت و عدم اعتراض نشان نداده است.) متاسفانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر تعداد چنین افرادی افزوده شده است. افرادی که با چشمانی بسته و بدون شناخت و صرفاً بر مبنای احساسات و شاخصه‌های عاطفی وارد جرگه روحانیت شده‌اند.

ج) ترس و عدم شجاعت: بدون تردید ابلاغ پیام‌های الهی و تبشیر و انذار جامعه و در یک کلام «تبلیغ» علاوه بر ابزارهای مناسب، به شجاعت، ایمان قوی به صحت مسیر و دانش دینی کافی نیاز دارد، به‌خصوص اینکه پای امر به معروف و نهی از منکر در میان باشد.

در این میان حضور یک روحانی در جایگاه‌های سیاسی و اداری و قضایی، اغلب بر میزان شک و تردید فرد درباره انجام وظیفه تبلیغی می‌افزاید و البته ملاحظه‌کاری‌ها و محافظه‌کاری‌ها و اظهارنظرهای منفی اطرافیان و مشاوران (با عناوینی مانند مصلحت‌اندیشی، لزوم اقدام عاقلانه و پرهیز از اقدامات احساسی، حفظ شان و جایگاه مسئولیت و منصب، پیامدهای سیاسی و رسانه‌ای و…) نیز مزید بر علت می‌شوند و روحانی را از انجام وظایف تبلیغی باز می‌دارند. در این حالت برخی از روحانیون صاحب منصب، زیر فشارها و توصیه‌های پیش گفته، وظایف و رسالت تبلیغی خود را تعطیل و هم و غم و توجه خود را بر انجام مسئولیت اداری یا سیاسی و… خود متمرکز می‌کنند و حتی در حد چند جمله نیز حاضر به انجام وظیفه در عرصه تبلیغ نیستند. این عده یا از انجام این وظیفه خجالت می‌کشند و آن را دون شان خود تصور می‌کنند (چون شان و جایگاه خود را به واسطه مقام و موقعیت سیاسی و حکومتی شان بالاتر از یک مبلغ می‌بینند) و یا از انجام این وظیفه به واسطه تبعات احتمالی می‌ترسند، چون بر این باورند که امر به معروف و نهی از منکر جامعه و انذار مخاطبین و دعوت مردم به دیانت باعث رویگردانی بخش‌های غیر متدین جامعه از آنان می‌شود و مثلاً در صحنه انتخابات کاهش رای این افراد و یا جناحشان را درپی خواهد داشت. از سوی دیگر و به‌ویژه در سال‌های اخیر و به‌واسطه سایه سنگین فضای مجازی بر جامعه و نفوذ جدی آن در افکار عمومی، بر میزان ترس این دسته از روحانیون افزوده شده و این عده به‌شدت از فشار فضای مجازی بیمناک‌اند، چون جو غالب در فضای مجازی در اختیار دشمنان دین و شرع است و هرگونه حرکت مومنانه و دین‌مدارانه (خصوصاً امر به معروف و نهی از منکر و انذار جامعه و دعوت به احیای ارزش‌های دینی) از سوی مسئولان نظام و چهره‌های سیاسی و قضایی و… با تهاجم جدی فضای مجازی و ترور شخصیت آنها روبرو خواهد شد.

طبیعی است در چنین حالتی انجام ابلاغ رسالات‌الله از سوی روحانیون صاحب منصب و مقام نیازمند شجاعت و خداترسی خاصی است و هر کسی توان پذیرش خطر در این عرصه را ندارد، زیرا به بیان خدای متعال مبلغ باید مصداق « وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ» باشد و جز خدا از هیچ موجودی واهمه نداشته باشد.

۹) موارد فوق باعث شده تا برخی از روحانیون تمایل چندانی به انجام وظایف تبلیغی نداشته باشند و فلسفه کسوت خود را به فراموشی بسپارند. این فراموشی به همین جا ختم نمی‌شود و به‌تدریج منجر به بی‌خیالی و تماشاچی شدن فرد ملبس به کسوت روحانی در برابر رواج منکرات و نایاب شدن معروف‌ها در جامعه می‌شود و سکوت چنین افرادی در برابر تعرض و بی‌حرمتی‌های پی در پی به ساحت احکام الهی و ارزش‌های دینی به نوبه خود سبکی از دینداری فردی، بی‌هزینه و «سکولار» را در جامعه ترویج می‌کند. و این ‌گونه است که  جامعه شاهد رشد نوع جدیدی از روحانیت شده است. روحانیتی خالی از رسالت و دغدغه دینی و صرفاً منتفع از لباس روحانیت! و این یعنی تقابل آشکار با نگرش قرآن به نهاد روحانیت و تکالیف آن در عرصه تبلیغ و انذار.

۱۰) مقابله با این آفت صرفاً به عهده نهاد روحانیت و حوزه‌های علمیه نیست و برای زدودن این آفت از دامن روحانیت پیش از همه، روحانیون صاحب مقام و منصب و متعهد و مفتخر به سربازی امام زمان(عج)  باید وارد میدان عمل شوند و به موازات انجام وظایف اداری و سیاسی خود به انجام تکالیف تبلیغی خود نیز اهتمام داشته باشند و آنچنان در این مسیر استقامت کنند که الگویی برای سایر روحانیون شوند. مثلاً اگر رئیس جمهور در این مسیر پیشگام شود و با توجه به سیادت و محبوبیت خود در هر سفر یا جلسه یا سخنرانی و… در حد چند دقیقه تکلیف خود در عرصه تبلیغ و انذار و امر به معروف و نهی از منکر را با اقتدار و افتخار و به‌نحو احسن به انجام برساند و اگر روحانیون صاحب موقعیت دیگر هم به ایشان اقتدا کنند (ریاست قوه قضاییه و نمایندگان روحانی مجلس و…) به لطف خدا شاهد آن خواهیم بود که این آفت به عنوان یک «منکر» شناخته و همین امر مانع از ترویج و گسترش آن شود. در عین حال حوزه‌های علمیه و مدیران آن می‌توانند با جدی‌تر کردن گزینش طلاب و افزایش دقت آن، افتخار کسوت روحانیت را از آن کسانی کنند که شیفته تبلیغ و خدمت به دین‌اند و به لباس روحانیت به چشم نردبام ترقی نگاه نمی‌کنند. اما اگر خدای نکرده این مقوله جدی گرفته نشود به‌سختی می‌توان مانع گسترش و شیوع این آسیب شد و این آفت، بنیاد و اساس روحانیت را هدف خواهد گرفت.

29دسامبر/21

مرحوم حکیمی، حکیمی الهی در مکتب تفکیک و فیلسوفی عدالت‌خواه در جهان اسلام

مقدمه

ویژگی شاخص مرحوم حکیمی ارتباط دوسویه با جریان روشنفکری و جریان سنتی بود. ایشان هم با روشنفکرانی چون دکتر علی شریعتی و دکتر حمید عنایت، اهل گفتگو و مباحثه بودند و هم با حوزویان سنتی ارتباط وثیق معرفتی داشتند. نامه حکیمی به فیدل کاسترو در تبیین توحید و عدل و سعادت دنیا و آخرت و تربیت و سیاست، نشانه دغدغه ایمانی ایشان است.

مکتب تفکیک نزد وی، تفکیک معرفت دینی از معرفت فلسفی و عرفانی معنا شد. دیدگاه‌های عدالت‌گرایانه و اقتصادی استاد حکیمی را باید در دایره‌المعارف «الحیاه» یافت. شاگردی وی نزد شخصیت‌های بزرگ، ایشان را در علوم مختلف از جمله علوم غریبه، صاحب فنون ساخت. استاد حکیمی شخصیت ویژه‌ای داشتند. ایشان نه تنها مؤلف ده‌ها جلد کتاب پژوهشی بودند؛ بلکه به آنچه می‌نوشتند عامل و دردمند بودند. نقد‌های او، حزبی و رقیب‌شکنانه نبود. کتاب‌هایشان را برای رونق زندگی مادی خود نمی‌نوشتند؛ لذا با وجود چاپ‌های متعدد، مطالبه حق‌التألیف نمی‌کردند و حاضر به دریافت جایزه فارابی نشدند. زیست عالمانه و زاهدانه استاد حکیمی، نمونه کم‌نظیر تاریخ معاصر ماست که از ایشان «الحیاه» مجسم را ساخت.

 

۱. زندگی‌نامه علامه حکیمی

مرحوم علامه محمدرضا حکیمی متولد ۱۳۱۴ در مشهد ، فقیه و مجتهد، متفکر و نویسنده پرتلاش ایرانی است و از ایشان با عناوینی چون «علّامه»، «استاد»، «منادی عدالت» یاد می‌شود. ایشان در سال ۱۳۲۰ تحصیلاتش را آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶ وارد حوزه علمیه خراسان شد و تا ۲۰ سال از عمر خود را در این حوزه به تحصیل دروس مقدمات و سطح، خارج، فلسفه، ادبیات عرب، نجوم، تقویم گذراند و از محضر اساتیدی چون ادیب نیشابوری دوم، میرزا احمد مدرس، مجتبی قزوینی (درس‌های فلسفی و الهیاتی)، هاشم قزوینی، سید محمدهادی میلانی (خارج فقه و اصول)، آقابزرگ تهرانی، غلامحسین محامی بادکوبه‌ای، علی‌اکبر الهیان و اسماعیل نجومیان استفاده کرد. در سال ۱۳۸۰ق. از آقابزرگ تهرانی اجازه اجتهاد گرفت. استاد حکیمی نویسنده پرکاری بودند و طلبه‌های زیادی فن نویسندگی را از ایشان فرا گرفتند. وی در زمینه نثر معیارمند است. طلبه‌هایی که علاقه به کار پژوهشی دارند و می‌خواهند نثر آنها قوی شود، یکی از آثار ادبی و قلمی مناسب، آثار ایشان است که برای نگارش آنها زحمات فراوانی کشیدند. ایشان یک بار به من گفتند من بعضی وقت‌ها کتابی را بیست بار بازنویسی می‌کنم تا منتشر شود. بیش از ۵۰ کتاب از ایشان منتشر شده است. آثار محمدرضا حکیمی در پنج گروه قرار می‌گیرند:

  1. آثاری درباره مکتب تفکیک
  2. آثاری با هدف تبویب و تبیین روایات اهل‌بیت«ع»
  3. آثاری که شناساننده آموزه‌های فردی و اجتماعی اسلام هستند،
  4. آثاری با محوریت زندگی عالمان دین
  5. مجموعه مقالات متفرقه

برخی از آثار مهم ایشان عبارتند از:

خورشید مغرب: امام در عینیت جامعه الهیات الهی و الهیات بشری (در دو جلد) . حماسه غدیر. مکتب تفکیک. بیدارگران اقالیم قبله و الحیاه در دوازده جلد.

استاد حکیمی هیچ‌گاه ازدواج نکردند. ایشان با آنکه در حوزه علمیه تحصیل کردند و مدتی طولانی نیز لباس رسمی روحانیت را می‌پوشیدند، ولی پس از چندی دیگر این لباس را بر تن نکردند.

 

۲٫ ارتباطات دوسویه با جریان سنتی و روشنفکر

مرحوم حکیمی روابط عمومی خیلی خوبی داشتند و با شخصیت‌های بزرگی چون سید جعفر سیدان و حمید عنایت ارتباط داشتند. مرحوم حکیمی در خرداد سال ۱۳۴۵ش. از خراسان به تهران رفتند. ایشان با شهید مرتضی مطهری و علامه محمدتقی جعفری دوستی و با دکتر شریعتی ارتباط داشتند؛ به‌طوری که دکتر علی شریعتی از ایشان با عنوان «برادرم، مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمدرضا حکیمی» یاد می‌کرد. من معتقدم بسیاری از اندیشه‌های اقتصادی شریعتی متأثر از کتاب الحیات حکیمی بود.

دکتر شریعتی بعد از ممنوعیت از سخنرانی به زندان رفت و مدت ۱۸ ماه در زندان بود. وی بعد از آزادی دیگر اجازه سخنرانی نداشت و مشغول نوشتن شد. شریعتی از سال  ۵۴ تا ۵۶  بخشی از فعالیت علمی خود را در قالب نوشتاری و عمدتاً در بحث اقتصادی انجام داد. او بسیار از الحیات تأثیر پذیرفت. مرحوم حکیمی نگارش این کتاب را با کمک برادرانشان قبل از انقلاب و در سال ۱۳۵۳ شروع کردند. بخش‌های اقتصادی کتاب الحیات را دکتر شریعتی انجام داد و از مباحث اقتصادی استاد حکیمی بهره بسیار ‌برد. آنها با یکدیگر مراوده داشتند و حتی دکتر شریعتی در نامه‌ای به استاد حکیمی اجازه تصحیح آثارش را داده بود. ظاهراً مرحوم حکیمی گفتگویی با شهید بهشتی داشتند و بنابر توصیه ایشان قرار شد که در آثار  دکتر شریعتی دست نبرند. من با کم و زیاد کردن آثار شریعتی موافق نیستم؛ ولی پاورقی نوشتن ایرادی نداشت. مثل کاری که استاد محمدتقی شریعتی در کتاب «اسلام‌شناسی مشهد» انجام دادند و با اضافه کردن ملاحظاتی در پاورقی کتاب، نظرشان را نوشتند. اگر آثار شریعتی با ملاحظات مرحوم حکیمی چاپ می‌شد، آشکار می‌شد که اشتباهات شریعتی چه مواردی است. به نظرم حاشیه نزدن بر آثار دکتر شریعتی کار درستی نبود.

به هر حال ارتباط مرحوم حکیمی با دو جریان سنتی و روشنفکری نشانه سعه وجودی ایشان است. البته ایشان نه از جریان روشنفکری و نه از جریان سنتی تأثیر نپذیرفت، بلکه صاحب شخصیتی بالفعل بود و به در مقام یک اندیشمند اظهار نظر می‌کرد.

 

۳٫ پروژه فکری استاد حکیمی

پروژه فکری استاد حکیمی، ترویج و تبلیغ اندیشه عدالت بود که در کل آثار ایشان سریان و جریان دارد. اما ایشان این پروژه را با متدولوژی برگرفته از مکتب تفکیک پیگیری می‌کردند که باید این دو را از هم تفکیک کرد. مکتب تفکیک یا مکتب مَعارفی خراسان، اندیشه‌ای مبتنی بر خالص‌سازی معارف دینی و تفکیک و جدایی آن از اندیشه‌های فلسفی و عرفانی است که آغازگر آن میرزا مهدی غروی اصفهانی (۱۳۰۳-۱۳۶۵ق)، عالم شیعه قرن چهاردهم قمری در مشهد، دانش‌آموخته نجف و از شاگردان میرزای نایینی بود. ایشان پس از مهاجرت به مشهد، فقه، اصول و دروس معارف را تدریس کرد و به ضدیت با فلسفه پرداختند و مکتب معارفی خراسان یا مکتب تفکیک را بنا نهادند. ابواب الهدی، اعجاز القرآن و تقریرات از آثار به جای مانده از ایشان است.

محمود حلبی، میرزا جواد تهرانی، میرزا هاشم قزوینی، شیخ مجتبی قزوینی از شاگردان مکتب اصفهانی‌اند. میرزا مهدی فلسفه خوانده بود و در مکاشفه‌ای به ایشان گفته شد که مسیر فلاسفه را نرود و مسیر اهل‌بیت«ع» را دنبال کند. ایشان دست از فلسفه کشید و منتقد آن شد و معارف دینی را مستقیم از نصوص دینی بیان می‌کرد.

مکتب تفکیک سه دوره را پشت سر گذاشته است:

دوره‌ میرزا مهدی اصفهانی، دوره آقا مجتبی قزوینی و دوره آقای سیدان.

میرزا مهدی اصفهانی منطق و فلسفه را قبول نداشت و حتی برهان و قیاس شکل اول را قبول نمی‌کرد. برخی از ویژگی‌های بارز این دوره عبارتند از: تنافی گفتمان فلسفه و عرفان با اسلام اصیل. عدم حجیت قطع و یقین، مگر اینکه از طریق کتاب و سنت باشد.

دوره دوم، دوره کسانی چون مجتبی قزوینی و میرزا جواد تهرانی  است که با قلم محمدرضا حکیمی شناخته می‌شوند. دیدگاه‌های مهم این دوره عبارتند از: خالص ماندن شناخت‌های قرآنی و فهم معارف اسلامی از تاویل، عدم تباین و تناقض میان دین و فلسفه و عرفان. توجه به جریان‌های سه‌گانه وحی (دین و قرآن)، عقل (فلسفه و برهان) و کشف (ریاضت و عرفان). عدم انکار واقعیتی به نام فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی. دوره سوم، دوره‌ای است که سید جعفر سیدان، آغازگر آن دانسته شده است.

 

۴٫روش‌شناسی استاد حکیمی:

نکته دیگر درباره روش‌شناسی مرحوم حکیمی است. ایشان با توجه به تسلطی که در ادبیات، اصول… داشتند، روش اجتهاد را می‌پذیرفتند، ولی تأویل آموزه‌های دینی و نصوص قرآنی و روایی را با آموزه‌های فلسفی و عرفانی قبول نداشتند و آن را جایز نمی‌دانستند. و این روش کاملاً مقابل روش دکتر سروش است که می‌گوید هر پیش‌فرضی در متون دینی تأثیر دارد ، ولی استاد حکیمی با قبول فهم خالص مخالف تحمیل و تاویل بود. به بیان دیگر ایشان معتقد بود که ما باید نصوص دینی را با قواعد فلسفی و… بفهمیم، ولی آراء فلاسفه و عرفا را بر مکتب دینی تحمیل نکنیم.

به هر حال دو دغدغه مهم ایشان عدم تأویل معرفت دینی به غیر دینی و تفکیک معرفت دینی از غیر دینی بود. با توجه به دو ویژگی مرحوم حکیمی می‌توان گفت که مکتب تفکیک مکتب اخباری نیست و اصول فقه را قبول  دارد. مکتب تفکیک مکتب ظاهرگرایی نیست که مثلاً از دلالت‌های التزامی استفاده نکند. مکتب تفکیک مکتب استنطاق نصوص دینی نیست و معتقد است که با عرضه پرسش‌های جدید بر نصوص دینی به پاسخ‌های جدیدی می‌رسیم؛ اما نصوص دینی را نباید تاویل کرد. مثلاً  نباید آراء سوسیالیست‌ها را بر متون دینی تحمیل کرد و نصوص را به تاویل برد. لذا روش ایشان مکتب میرزا نیست که روش منطقی را قبول ندارد.

بر اساس این متدولوژی مرحوم حکیمی دو کار را انجام دادند:

اول الهیات اسلامی را تدوین کردند و بر همین اساس کتابی در دو جلد با نام «الهیات الهی و الهیات بشری» (نظرها) مجلد دوم «الهیات الهی، الهیات بشری» (مدخل) دارد. بخش اول کتاب حاوی نظرات ۴۲ نفر از دانشمندان مقدم و متأخر از اهالی دین و فلسفه الهیات در طول ۱۲ قرن است. قالب‌بندی حول محور دانشمندان است که در هر عنوان، ابتدا نظر آنان مطرح و سپس صاحب‌نظر معرفی و در ادامه نتیجه حاصل از نظر آن دانشمند دسته‌بندی و اظهار می‌شود.

بخش دوم کتاب که بسیار خلاصه بیان شده، داوری بین شناسنامه مکتب تفکیک (قرآن و معصومین(ع) و برخی از بزرگان) و شناسنامه اهالی فلسفه و عرفان است. در شناسنامه «قرآن و معصومین(ع) و پیروان آنها» بارها و بارها تأکید شده است که حکمت واقعی برگرفته از قرآن و حدیث است و در شناسنامه «فلسفه و عرفان» نظرات دانشمندان در رد قاطعانه بر فلسفه و عرفان تأکید شده است. نتیجه حاصل از این کتاب این است که مجموعه نظر این بزرگان حاکی از آن  است که باید بین معارف قرآن و حدیث و معارف فلسفی و عرفانی تفکیک قائل شد؛ زیرا فلسفه و عرفان ما را به سرچشمه زلال اسلام محمدی(ص) راهنمایی نمی‌کند. نویسنده در مطلبی تحت عنوان «آفاق تأمل» می‌نویسد: «بنگرید و دریابید که آیا اصحاب «مکتب تفکیک» جز این را می‌گویند که این بزرگان گفته‌اند؟»

آقای حکیمی نمی‌گویند علوم دیگر را فرا نگیرید، بلکه می‌گویند فلسفه اسلامی، فلسفه غرب را فرا بگیرد که مرحوم حکیمی خودشان فرا گرفته بودند. ایشان ریاضت‌هایی هم داشتند، ولی می‌گفتند اگر در ریاضت‌ها به کشف و شهود رسیدید، آن را بر قرآن و بر نصوص دینی تحمیل نکنید. نصوص دینی صامت نیستند؛ بگذارید خودشان حرف بزنند. لذا با این روش حرف می‌زند. در همین راستا کتاب «معاد جسمانی» را  می‌نویسند که نقد معاد ملاصدراست. ایشان در کتاب مکتب تفکیک همین متدولوژی را دنبال و تلاش می‌کردند نشان بدهند که علمای دیگر هم همین روش را داشتند و این تفکر در بزرگان نیز بود.

 

۵. کتاب الحیات مرحوم حکیمی

الحیاه، کتابی ۱۲ جلدی به زبان عربی، نوشته محمدرضا حکیمی و دو برادر ایشان علی و محمد حکیمی است. آغاز نگارش این کتاب در سال ۱۳۵۳ش. بود و آخرین جلد آن در سال ۱۳۹۴ش. منتشر شد. هدف نویسندگان، ارائه سیمای اسلام و تشیع بر محور عدالت اجتماعی و آزادگی فردی بود و منبع اصلی خود را قرآن و حدیث می‌دانستند. احمد آرام شش جلد اول این کتاب را به فارسی ترجمه کرد. بنا به نوشته مؤلفان، الحیاه سعی دارد سیمای ویژه‌ای از اسلام و تشیع را ترسیم کند؛ اسلامی که محور آن عدالت در اجتماع و آزادگی فردی است. در مجلدات نخست، الگوهای عملی و در جلدهای پایانی، بیشتر مبانی نظری تبیین شده‌اند. به گفته نویسندگان، تعالیم اسلام در الحیاه، بر پایه قرآن و حدیث گردآوری و تدوین شده‌ و مبتنی بر چهار رکن عمده: مذهب، انسان، زمان و زندگی هستند. این کتاب که در ۱۲ جلد و۴۰ باب (هر باب چند فصل است)  تنظیم شده، از زاویه نگاه قرآن و سنت، به این چهار رکن پرداخته است.

ویژگی کتاب الحیات به روز بودن آن است. مرحوم حکیمی در پاسخ به پرسش‌های مطرح شده توسط مارکسیست‌ها، لیبرال‌ها و موضوعاتی چون بانکداری مدرن را بر نصوص دینی عرضه و استنطاق کرده و توانسته‌اند به پاسخ برسند. البته مرحوم حکیمی  تک نگاره‌هایی هم دارند که برگرفته از الحیات است، مثل کتاب «منهای فقر»، «جامعه‌سازی قرآنی». این تک نگاره‌ها در تکمیل بحث الحیات بسیار کارآمدند. در واقع این چهل باب دربردارنده یک منظومه فکری و جهان‌بینی الهی و مباحث خانوادگی هستند. به نظر من ساختار این دوازده جلد می‌توانست بر اساس ساختار نظام‌وارگی قابلیت چینش بهتری داشته باشد و می‌بایست تغییر می‌کرد و بر این اساس جلد هفتم، هشتم و نهم بعد از جلد دوم می‌آمد. و بعد از آن جلد سوم و ششم قرار می‌گرفت و در نهایت جلد دهم، یازدهم و دوازدهم می‌آمد.

 

۶٫ پروژه عدالت‌خواهی مرحوم حکیمی

مرحوم حکیمی واقعاً نسبت به عدالت و معضل فقر دردمندی داشتند. برخی از افراد شعار عدالت می‌دهند، منبر می‌روند و کتاب می‌نویسند، ولی سوز و درد فقرا را ندارند. مرحوم حکیمی نسبت به فقرا و نیازمندان جامعه دردمند بودند و به‌ همین خاطر حاضر به دریافت جایزه فارابی نشدند؛ زیرا معتقد بودند ابتدا باید به فقرا و دردمندان جامعه پرداخت. ایشان در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی در باره مبانی اسلام در نامه‌ای به فیدل کاسترو نوشتند:

«اصولاً اگر بخواهیم همه تعالیم قرآن‌ و اسلام را در دو کلمه خلاصه کنیم، می‌شود: توحید و عدل. توحید یعنی تصحیح رابطه انسان با خدا. «عدل» یعنی تصحیح رابطه انسان با انسان.

با توجه به همین دغدغه ایشان کتاب الحیات را نوشتند و تلاش کردند تا مسائل اجتماعی را رصد کنند.  مرحوم حکیمی نقدی به عدالت‌گرائی امام(ره) نداشتند و حتی جلد اول کتاب الحیات را تقدیم امام کردند و با امام همراه بودند. امام نیز به ایشان علاقمند بودند و در نامه‌ای که از نجف برای علامه حکیمی ارسال کردند، ایشان را با عنوان احترام‌آمیز «جناب مستطاب ثقه الاسلام آقای حکیمی – دامت افاضاته» مورد خطاب قرار دادند.

استاد حکیمی بر ضرورت آگاه کردن مسلمانان و آحاد جامعه به زبان هنر اهتمام داشتند. ایشان هر چند تفکر فلسفی امام را نپذیرفته بودند؛ ولی تفکر عدالت‌گرایی امام و مقام معظم رهبری را قبول داشتند و    ارتباط و علقه میان ایشان و رهبری تا آخر عمر همچنان برقرار بود. مقام معظم رهبری در پیام تسلیت، از ایشان به عنوان یکی از رفقای دیرینه یاد می‌کنند: «اینجانب فقدان اندوهبار این رفیق دیرین را به خاندان مکرّم حکیمی… تسلیت عرض می‌کنم.»

مرحوم حکیمی منتقد رفتار غیر عدالت‌گرایانه و سرمایه‌دارانه برخی از  مسئولین بودند و بر عملکرد آنان نقدهای جدی داشتند. البته من شیوه ایشان را که گاهی رفتار قهرآمیزی نشان می‌دادند، نمی‌پسندیدم. انسان همیشه باید در صحنه باشد و نقدهای مدلل و مصحح و ایجابی را پیشنهاد بدهد .به هر حال انسان وقتی می‌گوید این بانک گرفتار کنز یا مانع تولید است، باید ساختار مالی مناسبی را که سبب تحقق اهداف اسلامی می‌شود، پیشنهاد بدهد، یعنی همان کاری که مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی، استاد امام انجام دادند و شرکت‌های مخنس را راه انداختند.

 

۷٫ ملاحظاتی درباره سیر علمی و عملی مرحوم حکیمی

  1. اینجانب روش اجتهادی ایشان را به عنوان روش میانی قبول دارم. وقتی می‌خواهیم به سراغ متون دینی برویم، باید ببینیم قرآن و سنت چه می‌گویند. قرآن صامت نیست، بلکه ناطق است. با توجه به نیازهای زمانه و پرسش‌های روز باید قرآن را استنطاق کرد و از آن بهره برد. باید مدلول التزامی و بیّن قرآن را به دست آورد و از دلالت‌های التزامی جدیدتری استفاده کرد. استاد حکیمی این روش را به کار بردند. ایشان هر چند روش استنطاق را تبیین نمی‌کنند، ولی آن را اعمال می‌کنند.

روش استظهاری فرایندی دارد  و روش واژه‌هاست. واحد فهم، واژه و کلمه است. بعد مرحله واحد است، مرحله فهم جمله است، بعد واحد فهم پاراگراف است، بعد واحد فهم یک بحث است. چند پاراگراف با هم یک واحد فهم را تشکیل می‌دهند. بعد واحد فهم یک شبکه معرفتی است. مثلاً واژه ولایت در آیات قرآنی یک شبکه معنایی را درست می‌کند و این فرایند فهم استظهاری است. لذا از فهم واژگانی تا فهم استظهاری فرایندی است که آقای حکیمی آن را توضیح نداده‌اند. البته استفاده کرده‌اند، ولی این روش را تبیین نکرده‌اند.  روش استنطاقی‌ای که شهید صدر در تفسیر موضوعی بیان می‌کنند، همان روش استنطاقی است. بعد از روش استنطاقی و استظهاری  باید به سراغ روش اجتهادی برویم که با سه گونه اجتهادی روبرو هستیم: اجتهاد قسم اول با هدف فهم جامع و روشمند نصوص دینی و تطبیق بر شئون زندگی. اجتهاد قسم دوم که اجتهادی پایشی برای شناخت موضوعات عینی است. اجتهاد قسم سوم با هدف نقد وضع موجود و تغییر آن و ایصال به وضع مطلوب است.

یکی دیگر از روش‌ها، ساختارسازی است. بدون ساختارسازی نمی‌توان جامعه را اداره کرد. امروزه مدل اداره جامعه بر اساس ساختارهاست. استاد حکیمی عالم  به روزی بودند، ولی به نظرم از ساختارسازی مدرن شناخت دقیقی نداشتند. امروزه ساختار بخش بین‌المللی شکل گرفته، آنها ساختار FATF درست می‌کنند، سند ۲۰۳۰ درست می‌کنند و می‌گویند تو باید در این ساختار باشی. دیگر استعمارگری استعمارگری نسل اول نیست که انگلیس وارد یک کشوری بشود و حکومت را به دست بگیرد. از سنخ استعمارگری نسل دوم هم نیست که حاکمان مستبدی چون حکومت پهلوی گوش به فرمان را راه بیندازند، بلکه در حکمرانی قسم سوم ساختار بین‌المللی درست می‌کنند و به شما اجازه نمی‌دهند در کشورتان ساختار مالی و ساختار تربیتی درست کنید. بایدکتاب‌های درسی را آن‌گونه که سازمان بین‌المللی اجازه می‌دهند بنویسید.

پس ما می‌توانیم با روش استظهاری، استنطاقی و اجتهادی اقسام سه گانه ناظر به دنیای امروز قرآن و سنت را که صامت است به سخن‌های نو و ساختارسازی در بیاوریم.

  1. مرحوم حکیمی بخشی از راه را رفتند، ولی راه کامل نیست. من این سخن را قبول دارم که اگر مطلبی را از فلسفه و عرفان به دست آوردیم، نباید سریع نصوص دینی را به تأویل ببریم و خودمان را از مدلول التزام و مطابقی نصوص ناطق محروم کنیم. این حرف درستی است. ولی به نظرم برخی از نقدهایی که ایشان به برخی از مدعیات فلسفی ملاصدرا دارد، چندان تام و تمام نیستند. مرحوم میرزا جواد تهرانی که مردی عارف و انقلابی بود، براهین اصاله وجود را رد می کرد و در رد آن براهین اصالت وجود می‌آورد. این اولاً خودش یک فلسفه دیگری است. پس نقد فلسفه ندارند، بلکه یک فلسفه دیگری غیر از فلسفه ملاصدرا را دارند. اگر دوستان مکتب تفکیک تلاش کنند و نظام‌واره‌ای از مباحث فلسفی مورد قبول خود را ارایه بدهند، قابلیت تطبیق با برخی از مشارب فلسفه را دارد.
  2. ۳. مرحوم حکیمی در تربیت شاگرد موفق نبودند. هر چند شاگردان زیادی آثار ایشان را می‌خوانند، ولی نمی‌توانند تئوری ایشان را دنبال کنند. هر پروژه یک دوره تأسیس و یک دوره تکمیل و توضیح دارد .پروژه عدالت‌گرایی مبتنی بر نصوص دینی به‌شدت نیازمند تکمیل است و شاگردانی باید آن را تکمیل کنند. این روحیه در ایشان نبود.

۴٫ نکته آخر در بخش جدائی تفکر ایشان با انجمن حجتیه است. هرچند مرحوم حلبی در انجمن حجتیه بود، ولی تفکر استاد حکیمی اصلاً با انجمن حجتیه یکسان نبود. در حال حاضر انجمن حجتیه سکولار شده و نه تنها منتقد جمهوری اسلامی، بلکه منتقد حکومت اسلامی است؛ در حالی که مرحوم حکیمی به‌شدت در جلد دوم الحیات به بحث حاکم اسلامی و در جلد نهم  به صد ویژگی حاکم پرداخته‌اند. ایشان معتقد نبودند که ما حکومت اسلامی تشکیل ندهیم تا امام زمان«عج» ظهور کنند و یا به نگاه سکولاریستی انجمن حجتیه قائل نبودند. ایشان هرچند تفکیکی بودند، ولی با انجمن حجتیه خیلی فاصله داشتند.  استاد حکیمی هرچند با شریعتی و روشنفکری مرتبط بودند، ولی در چهارچوب تفکر آنها محصور نبودند و کاملاً شخصیتی مستقل، نواندیش داشتند و تکمیل کننده مباحث مرحوم میرزا جواد تهرانی بودند.

29دسامبر/21

سیاست خارجی دولت سیزدهم؛ بایسته‌ها و اولویت‌ها

مقدمه

اصل محوری در سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران که رهبر انقلاب آن را بر پایه سه عنصر مهم «عـزت، حـکـمـت و مـصـلحـت» قرار داد، عملاً در مرحله اجرا توسط برخی دولت‌ها به‌درستی رعایت نشد و متأسفانه هزینه‌هایی نیز برای کشور به دنبال داشت. این هزینه‌ها غالباً ناشی از اعتماد نابجا به غرب و گاه مواضع نادرست در برابر قدرت‌های غربی و دولت‌هایی بوده که دشمنی آنان با جمهوری اسلامی ایران در طول چهار دهه گذشته بارها به اثبات رسیده است. اکنون با روی کار آمدن دولت انقلابی و مردمی آقای رئیسی، انتظار به‌حق، تغییر این رویکرد در عرصه سیاست خارجی و سیاست‌گذاری در چهارچوب اهداف انقلاب و ارزش‌های نظام اسلامی است.

در راستای تحقق این هدف در نوشتار حاضر، بایسته‌ها و اولویت‌های سیاست خارجی در مقطع کنونی بررسی خواهد شد.

 

الف.الگوی سیاست خارجی نظام اسلامی

سـیـاسـت خارجى به‌عنوان یکى از مناقشه برانگیزترین حوزه‌هاى سیاست‌گذارى در دنیای امروز، به خط‌مشی و روشی اطلاق می‌شود کـه دولت‌هـا در بـرخـورد بـا امـور و مسائل خارجی در راستای حفظ حاکمیت، تولید امنیت و پیشبرد اهداف و منافع ملی در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و سایر ابعاد حکومتی خویش اتخاذ مى‌کنند.

حوزه سیاست خارجی و چگونگی تنظیم روابط خارجی دولت اسلامی با بازیگران عرصه نظام بین‌الملل یکی از مهم‌ترین حوزه‌هایی است که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و بـه مـوازات ایجاد تغییرات بنیادین در چهارچوب حکومت و اداره کشور، دستخوش تحولات عمیق شد. در این مقطع الگوی جدیدی از سوگیری‌های سیاست در عرصه روابط خارجی پدیدار شد که داعیه‌دار آن نظام اسلامی با گفتمان عدالت‌خواهی، سلطه‌ستیزی و مبارزه با استکبار در ابعاد مختلف آن مبتنی بر مبانی نظری، ساختاری و نقد هنجارهای بین‌المللی بود.

با شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی به عنوان الگویی از یک نظام سیاسی مشروع در عصر غیبت، بنیانگذار جمهوری اسلامی حـضرت امام خمینى(ره) سیاست خارجی این نظام را مـنـطـبـق بـر اصـول و ارزش‌هـاى اسـلامـى بنا نهاد و بر ضرورت انطباق تصمیمات اتخاذ شده در عرصه سیاست خارجى با موازین و معیارهاى شرعى تأکید کرد. سـیـاسـت خـارجـى جمهوری اسلامی در انـدیـشه سیاسى حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در استمرار همان تفکر امام قرار داشته است و ایـشـان در بـیـان اصـول سـیـاسـت خـارجـى نظام جمهوری اسلامی مـعـتـقـد بـه حـمـایـت از هـویـت دینی این نـظـام و پـافـشـارى بر ارزش‌هـای اسلامی در قالب سـه اصـل «عـزت، حـکـمـت و مـصـلحـت» به عنوان یک مثلث الزامى براى چهارچوب ارتباطات بین‌المللى نظام اسلامی است.(۱)

بر اساس روایات اسلامی، روابط خارجی دولت اسلامی هرگز نباید به‌گونه‌ای باشد که به عزت نظام اسلامی خدشه‌ای وارد شود.(۲) از این رو امام علی(ع) به کارگزاران خود می‌فرماید: «باید در رفتارتان احتیاج و بى‏نیازى را درهم آمیزید و میان حسن معاشرت و نرمى در گفتار با عزت و نزهت دینى پیوند زنید.» (۳) حـکـمـت و مصلحت نیز به تعبیر رهبر انقلاب به معنای «سنجیده کار کردن، تصمیم حکیمانه گرفتن در سیاست خارجى و ارتباطات جهانى و مصلحت انقلاب را در همه ابعاد آن رعایت کردن» است.(۴)

 

ب.اولویت‌های سیاست خارجی دولت سیزدهم

با وجود الگوی تبیین شده در سیاست خارجی نظام اسلامی، متأسفانه برخی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی در مقاطع مختلف، اصول یاد شده را به‌دقت رعایت نکرده و با برخی از اقدامات خارج از اصول خود، خواسته یا ناخواسته هزینه‌هایی را بر کشور تحمیل کرده‌اند. از این رو در این شرایط تبیین اولویت‌های سیاست خارجی حائز اهمیت است. برخی از مهم‌ترین آنها عبارتند از:

 

  1. افزایش اقتدار و حفظ استقلال نظام اسلامی

انقلاب اسلامی با از هم گسستن زنجیره وابستگی، ایران را به کشوری مستقل، مقتدر و شکوهمند تبدیل کرد. اقتدار امروز ایران، ثمره خون ده‌ها هزار شهید سرافرازی است که خون خود را در راه استقلال، عزت و آزادی این سرزمین به زمین ریخته‌اند. باید این استقلال را پاس داشت و بر اقتدار این کشور افزود. تجربه چهار دهه گذشته نشان داده هر جا ایران مقتدرانه عمل کرده، دشمن را به عقب‌نشینی وادار کرده است و هر جا ضعف نشان داده، دشمنان را به طمع واداشته است. سال‌هاست جمهوری اسلامی ایران تحت انواع تحریم‌های ظالمانه قرار دارد. دشمنان حتی از تحریم دارویی و غذایی ملت ایران نیز ابایی نداشته‌اند.

در اوج فراگیری بیماری کرونا مانع از ورود واکسن و تجهیزات و داروهای مورد نیاز به ایران شدند؛ اما به‌محض اینکه جوانان غیرتمند ایرانی تحت شدیدترین فشارها و تحریم‌ها توانستند ابزارهای مورد نیاز کشور در مقابله با کرونا به‌ویژه واکسن این ویروس را تولید کنند و وزارت بهداشت از راه‌اندازی خط تولید چند واکسن ایرانی خبر داد، آمریکا تصمیم به لغو تحریم‌های دارویی مرتبط با کرونا گرفت و با ژستی بشردوستانه در رسانه‌های جهانی اعلام کرد: «آمریکا خرید اقلام مرتبط با کرونا را برای ایران مجاز کرد!» این تجربه و ده‌ها تجربه دیگر ثابت می‌کند که تحریم‌ها تنها در صورت خوداتکایی و قدرتمند شدن ایران لغو می‌شوند و این تنها نسخه رهایی ملت ایران از تحریم‌های ظالمانه آمریکاست. نسخه‌ای که اعتبار آن پیش از این در خصوص موضوعات دیگری نیز سنجیده شده است؛ پس ایران راهی جز قدرتمند شدن و خوداتکایی ندارد.

 

  1. استفاده از تجربه شکست سیاست سازش و اعتماد به غرب

در طول چهار دهه گذشته بارها اشتباه بودن تفکر کسانی که برای بهبود وضع اداره کشور و حل مشکلات داخلی پیشنهاد داده‌اند که جمهوری اسلامی از معارضه با قدرت‌های ظالم دست بردارد و با مماشات و سازش با نظام ظالمانه‌ بین‌الملل بر حل مشکلات داخلی متمرکز شود، به اثبات رسیده است. فضای کلی حاکم بر سیاست خارجی دولت یازدهم و دوازدهم مبتنی بر دیدگاهی بود که برخورد قدرت‌های غربی با جمهوری اسلامی ایران در ماجرای هسته‌ای را ناشی از نگرانی‌های واقعی آنان از گسترش سلاح اتمی ارزیابی می‌کرد. بر مبنای این رویکرد تصور می‌شد در صورتی که جمهوری اسلامی ایران بتواند اهداف صلح‌آمیز فعالیت‌های هسته‌ای خود را برای غرب ثابت کند، قدرت‌های غربی نیز دلیلی بر تداوم دشمنی با نظام جمهوری اسلامی ایران نخواهند داشت. از این رو دولت گذشته با اعتماد به غرب در صدد مصالحه و سازش با آن برای حل مسالمت‌آمیز پرونده هسته‌ای و رفع تحریم‌ها برآمد؛ اما نتیجه مصالحه و اعتماد به غرب، نه تنها به برداشته شدن تحریم‌ها نینجامید که افزایش تحریم‌ها را نیز به دنبال داشت.

وقایع افغانستان در روزهای اخیر شاهدی دیگر بر تجربه شکست اعتماد به غرب است. آمریکا در طول ۲۰ سال اشغال افغانستان به مردم ستمدیده این کشور به دروغ نوید برقراری امنیت، آزادی و دموکراسی را داد. در این میان برخی نیز تصور می‌کردند آمریکا برای نجات مردم ستمدیده از جنگ‌های طولانی و برقراری امنیت آمده است. فکر می‌کردند پیمان‌های استراتژیک و امنیتی با آمریکا نجات‌بخش افغانستان است. تصور می‌کردند حمایت‌های ظاهری آمریکا از آنها پایدار و همیشگی خواهد ماند، در حالی که تمام این تصورات اشتباه از آب درآمدند و وضعیت امروز افغانستان نتیجه غم‌انگیز همین اعتماد ساده‌لوحانه به آمریکاست.

 

  1. تقویت روابط دوستانه با کشورهای اسلامی

رویکرد قرآن کریم در تشریح ارتباط دو گروه از مسلمانان با یکدیگر بر مبنای رابطه برادرانه و دوستانه است. از این رو پیامبر اکرم(ص) پس از تأسیس حکومت اسلامی در مدینه، به دستور قرآن کریم(۵) دشمنی دیرینه میان قبایل آن شهر را به دوستی بدل کرد و میان دو قبیله بزرگ اوس و خزرج، عقد برادری منعقد ساخت. این سیاست یکی از لوازم شکل‌گیری وحدت امت اسلامی در برابر دشمنان اسلام و غلبه بر توطئه‌های آنان است. اجرای این سیاست به عنوان یک اصل اسلامی و قرآنی از آن رو حائز اهمیت است که علت اصلی مشکلات جهان اسلام در طول قرن‌ها را می‌توان فقدان وحدت بین مذاهب و گروه‌های اسلامی دانست. از این رو تحقق این هدف در شرایط کنونی جهان اسلام، رمز پیروزی و اقتدار امت اسلامی است. چنانکه رهبر انقلاب تأکید می‌فرماید: «امروز اتحاد اسلامى، برادرى اسلامى، همبستگى اسلامى، یکى از لازم‌ترین و واجب‌ترین وظایف همه‌ جوامع اسلامى است و بایستى همه به این وظیفه ملتزم باشیم.» (۶)

 

  1. تقویت روابط استراتژیک با کشورهای جهان

قرآن کریم مسلمانان را از ارتباط دوستانه و عادلانه با دولت‌ها و کشورهای غیرمسلمان غیرمتخاصم نهی نکرده است.(۷) در اسلام، معیار برقراری ارتباط مسلمانان با غیرمسلمانان، تمسک بر مشترکات انسانی است.(۸) این مشترکات در حکومت اسلامی غالباً در مسائل سیاسی – اعتقادی است و لذا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تشریح سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با کشورهای جهان می‌فرماید: «هر کشورى در هر کجاى دنیا با سیاست‌هاى اصولى کشور ما مثل ضدیت با صهیونیسم، ضدیت با استکبار جهانى، ضدیت با کفر جهانى، همکارى داشته باشد او با ما دوست است، با ما برادر است…»(۹) از این رو ایشان در تبیین دلیل رابطه جمهوری اسلامی ایران با اتحاد جماهیر شوروی سابق، به وجود برخی از همین مسائل مشترک میان دو کشور اشاره می‌کند.(۱۰)

 

  1. اجتناب از دوستی با دشمنان نظام اسلامی

همچنانکه گذشت ارتباط مسلمانان با غیرمسلمانان و حتی نیکی کردن و احترام نهادن به آنان اصالتاً مشروع است؛ اما این اصل شامل غیرمسلمانانی که دشمنی خود علیه مسلمانان و نظام اسلامی را آشکار کرده باشند، نمی‌شود؛ زیرا قرآن کریم ارتباط دوستانه با چنین افرادی را نهی کرده است: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهِ وَقَدْ کَفَرُوا وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ»(۱۱)؛ «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خود را به دوستى و سرپرستى برنگزینید. شما با آنان طرح دوستى مى‌ریزید و حال آنکه ایشان به سخن حقى که بر شما آمده است، ایمان ندارند.» در قرآن کریم خداوند تمایل به دوستی با بیگانگان و دشمنان اسلام را از خصلت منافقان دانسته است.(۱۲) وظیفه نظام اسلامی اعلام برائت از این دشمنان متخاصم است.(۱۳) از دیدگاه اسلام، هرگونه رابطه قلبی و ابراز محبت و صمیمیت با این دشمنان مردود است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَهً مِّن دُونِکُمْ لَا یَأْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُون(۱۴) اى کسانى که ایمان آورده‏اید بیگانگان را دوست و همراز خود مگیرید، آنان از هیچ نابکارى در حق شما کوتاهى نمى‏ورزند. آنها آرزو دارند که در رنج بیفتید دشمنى از لحن و سخن‌شان آشکار است و آنچه سینه‏های‌شان نهان مى‏دارد بزرگ‌تر است در حقیقت ما نشانه‏هاى دشمنى آنان را براى شما بیان کردیم اگر تعقل کنید.»

در روایات وارده از اهل بیت(ع) نیز به‌طور آشکار موضع دین در نفی ستم، مقابله با ظلم و عدم دوستی با ظالم بیان شده است.(۱۵) از این رو یکی از بارزترین جلوه‌های مبارزاتی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم، قطع رابطه و عدم همکاری با دستگاه طاغوت و به رسمیت نشناختن این دستگاه از سوی ایشان بود.(۱۶) به لحاظ عقلی نیز هرگونه تلاش برای برقراری رابطه دوستانه با گروه‌ها یا نظام‌های سلطه‌جو و عهدشکن غیرمنطقی است، زیرا آنان همواره به دنبال سلطه و زیان رساندن هستند و لذا هرگونه رابطه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با آنان به زیان مسلمانان تمام خواهد شد.

 

  1. مقاومت در برابر استکبار

این اصل را باید از مهم‌ترین اصول سیاست خارجی نظام اسلامی در مواجهه با استکبار به شمار آورد. سیاست خارجی نظام اسلامی در برابر گروه‌ها و نظام‌های متخاصم، سلطه‌گر و مستکبر بر مبنای مقاومت و ایستادگی است. قرآن کریم تنها راه ارتباط با پیشوایان پیمان‌شکن کافر را که به هیچ عهد و پیمانی پایبند نیستند، ایستادگی و جنگ با آنان تا زمان دست کشیدن از خصومت می‌داند.(۱۷) حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به ضرورت مقاومت نظام جمهوری اسلامی در برابر استکبار به رهبری آمریکا، تأکید می‌کند کسی نباید در اصل این ضرورت تردید و تصور کند سازش با آمریکا می‌تواند مشکلات نظام سیاسی را کمتر کند؛ زیرا دولت‌هایی که تسلیم زیاده‌خواهی‌های آمریکا شده‌اند، متحمل خسارات بیشتری شده‌اند.(۱۸)

به دلیل پیچیدگی دستگاه استکبار، جنس مقاومت و راه‌های مبارزه با دشمنان نظام اسلامی به شیوه‌های متفاوت انجام می‌شود؛ گاه به صورت مبارزه مسلحانه و گاه به صورت مبارزه نرم و انعطاف‌پذیر که در اصطلاح رهبر انقلاب از آن با عنوان «نرمش قهرمانانه» یاد شده است. نرمش قهرمانانه مورد نظر ایشان به معنای تسلیم شدن در برابر ظلم نیست و با اصل مقاومت در برابر استکبار منافاتی ندارد. این مفهوم برای جهت دادن به دیپلماسی موفق است. اسلام ضمن تاکید بر اصول و قاطعیت در برابر دشمن، به انعطاف در چهارچوب همان اصول و مصالح نظام اسلامی نیز سفارش کرده است. همچنانکه رسول خدا(ص) هر جا مصلحت اسلام و مسلمین ایجاب می‌کرد بی‌آنکه اصول را نادیده بگیرند، انعطاف لازم را نشان می‌دادند. انعطافی که در چهارچوب عقلانیت و مصلحت قرار داشت. یکی از مصادیق بارز این نوع انعطاف در زمان رسول خدا(ص) در ماجرای صلح حدیبیه نمایان است. پیامبر اسلام(ص) پس از صلح با مشرکان مکه، زمینه تسریع گسترش ندای اسلام در سراسر جهان را فراهم کردند و در نهایت نیز مشرکان مکه را به تسلیم واداشتند و به تعبیر قرآن کریم موجب فتح مبین برای مسلمین شدند: « إِنَّا فَتَحنَا لَکَ فَتحا مُّبِینا.»(۱۹)

 

  1. انتخاب کارگزاران شایسته و توانمند در سیاست خارجی

دیپلمات‌های نظام اسلامی، سفرا و نمایندگان این نظام در خارج از کشور هستند، از این رو آنان باید افرادی مهذب با ویژگی‌های مناسب با یک سفیر اسلامی باشند. از مهم‌ترین ویژگی‌های یک مسئول، برخورداری از علم و آگاهی کافی نسبت به لوازم مسئولیتی است که به او واگذار می‌شود. خداوند یکی از دلایل واگذاری مسئولیت فرماندهی و رهبری به طالوت را علم و آگاهی او به مسئولیت می‌داند: « قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ»(۲۰)؛ حضرت یوسف نیز یکی از دلایل داوطلبی خود برای پذیرش منصب خزانه‌داری کشور مصر را علم به این موضوع اعلام می‌کند: « قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»(۲۱)

در روایتی رسول خدا(ص) می‌فرمایند: « مَنْ عَمِلَ عَلى غَیْرِ عِلْمٍ کَانَ مَا یُفْسِدُ أکْثَرَ مِمَّا یُصْلِح»(۲۲)؛ «کسی که کاری را بدون علم و آگاهی انجام دهد فساد عملش بیشتر از منفعت آن است.» در روایت دیگر امام صادق (ع) می‌فرماید: «العامِلُ عَلى غَیرِ بَصیرَهٍ کالسّائرِ عَلى غَیرِ طَریق، فَلا یَزیدُهُ سُرعَهُ السَّیرِ إلاّ بُعدا»(۲۳): «کسى که بدون بینش و آگاهى عمل کند، چون کسى است که به بیراهه می‌رود و هر چه بیشتر بشتابد از راه اصلى دورتر مى‌شود.»

کارگزاران سیاست خارجی می‌بایست به قوانین، واقعیت‌ها، اهداف، و به‌طور کلی ماهیت واقعی نظام اسلامی آگاهی و تسلط داشته باشند و برای اجرای کامل قوانین کشور خود اهتمام ورزند؛ زیرا آنان بدون درک صحیح از این مسائل نمی‌توانند از منافع نظام اسلامی در عرصه بین‌المللی دفاع کنند. از مهم‌ترین ویژگی‌های یک دیپلمات مسلمان، دشمن‌شناسی، بصیرت و هوشیاری در برابر دسیسه‌های دشمنان است.

 

نتیجه‌گیری

تجربه چهار دهه فعالیت بین المللی جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که هزینه تسلیم در برابر قدرت‌های زورگو به‌مراتب بیشتر از هزینه ایستادگی در برابر آنهاست. بارها تجربه کرده‌ایم که اگر ما در سیاست خارجی خود شیوه مماشات و سازش با نظام سلطه را در پیش گیریم، دشمنان ما را به حال خود رها نخواهند کرد؛ زیرا آنان با اساس و ماهیت مستقل نظام اسلامی مشکل دارند و تا نابودی کامل آن دست از توطئه‌چینی و فتنه‌انگیزی برنخواهند داشت. بنابراین برای دفاع از موجودیت و حیثیت و شرافت خویش چاره‌ای جز در پیش گرفتن سیاست انقلابی و قاطع در برابر دشمنی‌ها نداریم که اگر غیر از این عمل کنیم دشمنان را گستاخ‌تر می‌کنیم و چاره‌ای جز عقب‌نشینی‌های بیشتر و بیشتر در برابر آنان نخواهیم داشت. وحشت گسترده‌ای که این روزها با روی کار آمدن دولت انقلابی و مردمی در ایران در اردوگاه دشمنان حاکم شده، گواه بر این است که آنان در برابر عزم انقلابی یک ملت استوار و شجاع چاره‌ای جز عقب‌نشینی نخواهند داشت.

 

پی‌نوشت

  1. بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه، ۱۸/۴/۱۳۷۰٫
  2. وسائل الشیعه، ج۲۶، ص ۱۲۵٫
  3. موسوعه الامام على علیه السلام، ج‏۴، ص ۳۳۷٫
  4. بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه، ۱۸/۴/۱۳۷۰٫
  5. حجرات، ۱۰٫
  6. بیانات آیت‌الله خامنه‌ای، ۲۱/۷/۱۳۹۳٫
  7. ممتحنه، ۸٫
  8. آل عمران، ۶۴٫
  9. مصاحبه آیت‌الله خامنه‌ای با خبرنگار مجله‏ سروش، ۲۶/۱۲/۱۳۶۰٫
  10. مصاحبه آیت‌الله خامنه‌ای با روزنامه‏ تهران تایمز پیرامون مسائل جنگ تحمیلى، ۲۷/۷/۱۳۶۶٫
  11. ممتحنه، ۱٫
  12. نساء، ۸۸-۸۹٫
  13. توبه، ۱-۳٫
  14. آل عمران، ۱۱۸٫
  15. الکافی، ج۲، باب الظلم.
  16. مستدرک الوسایل، ج۲، ص۴۳۸٫
  17. توبه، ۱۲٫
  18. بیانات آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت میلاد حضرت محمد(ص) و ولادت حضرت امام جعفرصادق(ع)، ۱۳/۸/۱۳۹۹٫
  19. فتح، ۱٫
  20. بقره، ۲۴۷٫
  21. یوسف، ۵۵٫
  22. الکافی، ج۱، ص۴۴٫

۲۳٫ همان، ص۴۳٫

29دسامبر/21

صبر انقلابی رئیس‌جمهور سوم در سال نخست

اشاره:

در مهر ماه سال ۱۳۶۱ روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت یکمین سال ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای مصاحبه‌ای با ایشان داشت. رهبری معظم انقلاب در آن مقطع، گزارشی از کارنامه یک‌ساله دولت خود ارائه دادند. ایشان در این مصاحبه با کمال آرامش و امید به آینده و تائید فضای سنگین نظام سلطه بر نظام اسلامی و غوغاسالاری رسانه‌های خارجی و عوامل داخلی آنان بر ضد خود و دولت منتخب به نکات مهمی اشاره کردند که می‌تواند برای دولتمردان قوه مجریه و سایر قوا درس‌آموز باشد.

روز دوشنبه پنجم مهرماه ۱۳۶۱، روزنامه جمهوری اسلامی تیتر نخست خود را به مصاحبه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت نخستین سالگرد ریاست جمهوری ایشان اختصاص داد. ایشان در ضمن پاسخ به پرسش‌های خبرنگار در زمینه‌های گوناگون و در پاسخ به پرسشی درباره خط تخریب شخصیت سومین ریاست جمهوری اسلامی ایران توسط رسانه‌های نظام سلطه مطالبی را بیان کردند که هم بیانگر شخصیت اخلاقی و سیاسی ایشان و هم الگویی برای همه آنانی است که پای در عرصه خدمت به نظام مقدس اسلامی می‌گذارند.

 

*خبرنگار: شما چه جوابی به عربده‌کشی‌های وسائل ارتباط‌جمعی بیگانه دارید که گاهی شما را انسانی تندرو و گاهی محافظه‌کار معرفی می‌کنند و اصولاً شما چگونه هستید؟

رئیس جمهور: من همیشه فکر می‌کردم که وقت ما خیلی نباید صرف پاسخگویی به آن چیزی که شما آن را عربده‌کشی نام می‌گذارید بشود. همیشه با خودم این محاسبه را داشته‌ام که شاید یکی از دلائل این عربده‌کشی‌ها اصلاً همین است که با این حرف‌ها ما را از کارهای اساسی‌مان باز دارند. خوشبختانه این اظهاراتی که در رسانه‌های جمعی بیگانه و معترض نسبت به شخصیت‌های این کشور و از جمله نسبت به من صورت می‌گیرند، خود همدیگر را خنثی می‌کنند. به قول شما بعضی‌ها بنده را کندرو و بعضی تندرو معرفی می‌کنند. خود این دو بیان یکدیگر را خنثی می‌کنند. اما اینکه من چگونه هستم و آیا تندرو هستم و یا محافظه‌کار، دوست دارم که هیچ‌کدام از این دو نباشم و تلاشم بر این است که انسانی باشم روی خط صحیح اسلام و طبق آنچه که از اسلام، بر مبنای درک فقاهت می‌فهمم، در خط امام حرکت کنم.

از اول پیروزی انقلاب تا الان هم همه درگیری‌های ما به خاطر این بوده که می‌خواستیم روی این خط به صورت مستقیم حرکت کنیم. اگر مقید به حرکت در خط امام نبودیم، شاید درگیری‌ها و گرفتاری‌های‌مان خیلی کمتر از چیزی بود که در این مدت اتفاق افتاده است. در زمینه سیاسی، آنجایی که احساس تندروی و یا کندروی می‌شود، باید گفت که در حقیقت این برداشت بیننده و تفسیرکننده است که بر مبنای کار خودش صورت می‌گیرد، والّا رفتار ما به تصور خودمان یک رفتار مستمر و مستقیمی بوده که همواره آن را حفظ کرده‌ایم و آن حرکت در خط نه شرقی و نه غربی و خط فکری و اصولی اسلام فقاهتی و خط اجتماعی دفاع از مستضعفین و اولویت دادن به اکثریت قاطع ملت است. اینها خطوطی بوده که ما از اول تا کنون خواسته‌ایم رعایت کنیم؛ اما اینکه چقدر خداوند متعال به ما توفیق عمل به آنها را داده، بستگی به این دارد که چگونه واقعیت‌ها را ترسیم کنیم.(۱)

محبوبیت شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، قرار داشتن در جایگاه امامت جمعه، حکم بی‌نظیر حضرت امام خمینی در تنفیذ ریاست جمهوری به ایشان، رأی بالا و قاطع ایشان در انتخابات در مهر ۱۳۶۰ و… از عواملی بود که ایشان را در سال نخست ریاست جمهوری در نوک پیکان دشمنان اسلام و انقلاب قرار داد. اما فقط اینها تمام عوامل تخریبی در داخل و خارج نبودند. طرح مرجعیت و قائم مقامی آقای منتظری که از زمستان سال ۱۳۶۰ کلید خورد و نام و عکس وی به صورتی گسترده و گاه مبالغه‌آمیز، حتی نسبت به امام خمینی، منتشر شد، کار را تا بدانجا پیش برد که مورد نقد نیروهای خط اصیل امام قرار گرفت. این جریان، به موازات حرکت بیگانگان، در کارشکنی‌ها و تخریب چهره آیت‌الله خامنه‌ای، نقشی محوری را ایفا می‌کرد. در رأس این جریان، مهدی هاشمی معدوم و دوستان او قرار داشتند. مهدی هاشمی که پس از شهادت محمد منتظری و به پشتوانه آقای منتظری به جایگاه واحد نهضت‌های سپاه تکیه زده بود، با حرکت‌های خودمحورانه‌اش دولت را نیز به چالش کشید تا جایی که در پاییز سال ۱۳۶۰ و با دستگیری جمعی از نیروهای واحد نهضت‌ها در فرودگاه‌های یک کشور حاشیه خلیج فارس، نظام در بین همسایگان و در عرصه دیپلماتیک با مشکلاتی رو به ‌رو شد.

اقدامات این جریان در سال نخست ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای به اینجا ختم نشد و در تابستان ۱۳۶۱ آقای منتظری به منظور پایان دادن به کشمکش‌های شهر و استان اصفهان که با قتل بحرینیان رئیس کمیته انقلاب اسلامی توسط تیم ترور مهدی هاشمی و امید نجف‌آبادی در سال ۵۸ ادامه داشت، در نامه‌ای به آقای پرورش خواستار ادغام حزب جمهوری اصفهان در جامعه روحانیت اصفهان به ریاست آیت‌الله طاهری اصفهانی شد تا اعضای بیت آیت‌الله منتظری در قم و سایر افراد در اصفهان و تهران، حوزه نفوذ آیت‌الله خامنه‌ای را در جایگاه دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی محدود سازند.

حوادث اصفهان و جریانی که برخی از عوامل به تهران کوچ کرده بودند، به‌قدری مهم بود که پس از پیروزی‌های بزرگ رزمندگان اسلام در بهار ۶۱، آیت‌الله مهدوی‌کنی در سخنرانی نیمه شعبان خود از ضرورت فتح اصفهان سخن به میان آورد و آن را «خاکریز هفتم» نامید. صبر انقلابی، سکوت عارفانه و مدیریت عالمانه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در برابر این جریان هتاک در داخل و عربده‌کشی‌های رسانه‌های بیگانه در خارج از کشور در حالی بود که امنیت مردم، به‌ویژه شخصیت‌های مذهبی و سیاسی توسط تیم‌های ترور سازمان منافقین در سال ۶۰ – ۶۱ به‌قدری گسترده‌ شده بود که امام خمینی را بر آن داشت تا در نامه‌ای به فرماندهی سپاه لب به شکوه بگشود.

امام خمینی(ره) در پانزده تیرماه ۱۳۶۱ در نامه‌ای به محسن رضایی نوشتند:

باسمه‌تعالی

آقای محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران! انجام ترورهای مشابه نسبت به روحانیین معظم و مؤثر همچون شهید مدنی، شهید دستغیب و شهید هاشمی‌نژاد و حمله به آقای احسان‌بخش و اخیراً شهادت شهید معظم مرحوم صدوقی، ایجاد نگرانی و تردید و سئوال کرده و نسبت به پاسداران محافظ آنان، به‌ویژه محافظان شهید صدوقی سوءظن ایجاد شده و بسیار سئوال‌برانگیز گردیده است. امثال این سرمایه‌های بزرگ جمهوری اسلامی نباید با این وضع اسفبار از دست ملت بروند. چون مسئول این امور سپاه است، شما مأمور هستید با دقت و بررسی اطراف قضیه، از سوابق پاسداران محافظ گزارشی بفرستید و لازم است برای این امر مهم از پاسداران آزموده و با سابقه و متعهد استفاده شود که مثل این خسارات واقع نشود.(۲)

۱۵ تیر، روح‌الله الموسوی الخمینی

معظم‌له در سال نخست ریاست جمهوری بدون کوچک‌ترین توجهی به عربده‌کشی‌ها و تخریب‌های داخلی و خارجی به مسئله اصلی نظام و کشور که در آن مقطع مسئله جنگ بود پرداختند و ضمن ترمیم خرابی‌های بنی‌صدر در این حوزه به ویژه شکاف ایجاد شده بین ارتش و سپاه، توانستند دانش جنگی و نیروهای مکانیزه و سایر نیروهای ارتش با سپاه پاسداران و نیروهای مردمی پیوند بزنند و در بهار ۱۳۶۱، طلایی‌ترین فصل تاریخ جنگ را با تبعیت از ولی‌فقیه رقم زدند. از عملیات بزرگ فتح‌المبین در فروردین ۶۱ تا عملیات بزرگ بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر در خرداد ۱۳۶۱، بخش وسیعی از سرزمین‌های اشغال شده توسط ارتش بعث آزاد و شمار بسیاری از ارتش این کشور کشته و اسیر شدند و غنایم بسیاری نیز به دست رزمندگان اسلام افتاد. پس از آن ادبیات حامیان حزب بعث و کشورهای حاشیه خلیج فارس به‌گونه‌ای تغییر کرد که مجامع بین‌المللی ندای آتش‌بس سر دادند.

پرسش و پاسخ خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از این مقطع از نخستین سال ریاست جمهوری ایشان که در حقیقت میوه صبر انقلابی و تبعیت از مقام ولایت از سوی رئیس‌جمهور و نیروهای انقلابی و ولایتمدار است سندی تاریخی است.

ایشان در پاسخ به این پرسش که: «بعد از اینکه شما ریاست شورای‌عالی دفاع را به عهده گرفتید، طرح‌هایی که این شورا تهیه و به مرحله اجرا گذاشت با موفقیت همراه بود. چرا قبل از این در جنگ موفقیت چندانی نداشتیم؟» متواضعانه این موفقیت‌ها را معلول عوامل متعددی چون اعضای دیگر شورای‌عالی دفاع و فرماندهان برشمردند و فرمودند:

«…عوامل زیاد دیگری وجود دارند که بنده هم اگر فرضاً تأثیری داشته باشم، یکی از اجزای کوچک این عناصر همه‌جانبه هستم. اما اینکه چرا قبل از اینکه اینجانب رئیس شورای‌عالی دفاع شوم این شورا موفقیتی نداشته، این را باید به صورت دقیق ناشی از این بدانیم که قبل از من منهای یک ماه که شهید رجایی به اقتضای رئیس‌جمهور بودنشان، رئیس شورای‌عالی دفاع بودند، مابقی این مدت رئیس شورای دفاع کسی بود که با بودنش، با سیاست‌هایش و با جهت‌گیری‌هایش امکان نداشت که ما در جنگ موفقیت داشته باشیم. یعنی وقتی که بنی‌صدر در رأس شورای‌عالی دفاع قرار دارد، نباید از شورای عالی دفاع انتظار موفقیت داشته باشیم. اصلاً انتظار موفقیت در آن وقت از شورای‌عالی دفاع، یک انتظار ساده‌لوحانه بود، به دلیل اینکه بنی‌صدر همان‌ طور که گفتم سیاست‌هایی و منش شخصیتی‌ای داشت که با آنها نمی‌توانست موفقیت ما را در جبهه تضمین کند.»(۳)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ادامه، اعتقاد بنی‌صدر به تصورات پوچ سنتی و غلط و نپذیرفتن تجربه‌های سنتی درستی را که همواره توسط ایشان و برخی از اعضای دیگر شورای‌عالی دفاع به او گفته می‌شد، از عوامل شکست در جنگ خواندند و تفاوت مصوبات این شورا در زمان ریاست خود را با ریاست شخص بنی‌صدر بر این شورا را این‌گونه بیان ‌کردند:

«… بارها اتفاق می‌افتاد که در جلسه شورا از اول تا آخر بحث می‌کردیم و آخر سر، حتی یک مصوبه هم نداشتیم. اما الان در جلسه شورای‌عالی دفاع، تا آخر جلسه که گاهی دو، سه یا چهار ساعت طول می‌کشد، گاهی ده تا پانزده تا مصوبه داریم.»(۴)

اما چالش اصلی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، چالشی بود که هیچ‌یک از رؤسای جمهوری اسلامی آن را تجربه نکردند و آن، چالش با نخست‌وزیر و تفاوت نگاه او با نگاه فردی بود که تنها مصلحت اسلام و انقلاب را در نظر داشت و فقط با صبر انقلابی می‌توانست نگاه نخست‌وزیر را تحمل کند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که مجلس شورای اسلامی به گزینه اول او یعنی دکتر ولایتی رأی اعتماد نداد و گزینه دوم او را نیز به علت رأی نیاوردن از حضور در مجلس محروم کرد، مجبور به پذیرش مهندس میرحسین موسوی شدند. نگاه چپ‌گرانه نخست‌وزیر و برخی از اعضای کابینه به اقتصاد، نگرش دولتی کردن اقتصاد بود که در همان سال نخست می‌رفت تا سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و زیرساخت‌های اقتصادی کشور را در میان‌مدت و بلندمدت تهدید کند. ایشان به‌خوبی این خطر را درک کردند؛ اما نقش‌آفرینی نخست‌وزیر در جایگاه قانونی خود در آن مقطع ،آرمان‌های آیت‌الله خامنه‌ای را در همان سال نخست در بهبود شرایط اقتصادی کشور و فقرزدایی و اشتغال‌زایی با چالش روبه‌رو ساخت. دردی که بعدها و در سال ۱۳۸۰ که همان شیفتگان ادبیات شرق با چرخشی ۱۸۰ درجه‌ای به ادبیات غرب روی آوردند، معظم‌له را بر آن داشت تا فرصت‌سوزی‌های دیروز و امروز جریانی را بازگو کنند که به جای قرار گرفتن در جایگاه متهم در جایگاه مطالبه‌گر ایستاده‌اند. معظم‌له می‌فرمایند:

«… ما در شورای انقلاب سال‌های ۵۷ – ۵۸ قانونی داشتیم که سرمایه‌داران قبل از انقلاب را به چهار دسته تقسیم کرده بود: بند الف، بند ب، بند ج، بند د. بند ب کسانی بودند که سرمایه‌های آنها از طریق نامشروع و غیرقانونی به دست آمده بود و وام‌هایشان را پس نداده بودند و می‌بایست پاس می‌کردند که اگر این کار را می‌کردند، کارخانه‌ها مال خودشان می‌شد؛ اما اگر پرداخت نمی‌کردند، کارخانه‌های آنها تصرف می‌شد. اوایل ریاست جمهوری من گروهی مسئول بند ب و ج و این‌ طور کارها بودند. البته این کارها دست بنده به عنوان رئیس‌جمهور نبود؛ بلکه دست نخست‌وزیر و هیئت دولت بود. من اطلاع پیدا کردم که عده‌ای در این هیئت اصرار دارند بند ج را به بند ب تبدیل کنند. یعنی می‌خواستند نگذارند کارخانه‌ای که می‌شد صاحبش بدهکاری‌ خود را به بانک بدهد و بعد کارخانه‌اش را راه بیندازد و کار کند و کارگرانش هم بیکار نباشند، راه بیفتد. در آن موقع چنین گرایش چپ ضد سرمایه‌داری افراطی ناحقی وجود داشت. همان‌ها  امروز کسانی هستند که حاضرند زیر پای کمپانی‌داران و سرمایه‌داران صهیونیستی فرش قرمز پهن کنند تا بیایند و سرمایه‌گذاری کنند. انسان می‌تواند از چپ‌ترین ایده مارکسیستی به افراطی‌ترین ایده دست‌راستی اقتصادی متحول شود!»(۵)

اگرچه آرمان‌ها و آرزوهای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در خصوص فقرزدایی، اشتغال‌زایی و مستحکم کردن ساخت اقتصادی کشور به دلیل جایگاه قانونی نخست‌وزیر در آن مقطع محقق نشد و ایشان همواره در آرزوی روی کار آمدن دولتی بودند که بتواند این مهم را محقق سازد، اما نه عربده‌کشی‌ها و هتاکی‌های رسانه‌های نظام سلطه در خارج و نه ایجاد ناامنی سازمان منافقین و حرکت‌های خودمحورانه گروه‌های به‌ظاهر انقلابی و نه چالش‌های جدی در داخل کابینه، آیت‌الله خامنه‌ای را از مسیر و تکلیفی که ولی فقیه در آن مقطع برای ایشان مشخص کرده بود خارج نکرد.

 

پی‌نوشت:

۱- روزنامه جمهوری اسلامی، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۶۱، ص۶٫

۲- صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۷۴٫

۳- روزنامه جمهوری اسلامی، ۵ مهر ۱۳۶۱، ص ۶٫

۴- همان مدرک.

۵- بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر، اول مرداد ۱۳۸۰،

29دسامبر/21

تنفیذ؛ امضای مردم‌سالاری دینی

مقدمه

بر اساس بند نهم اصل۱۱۰ قانون اساسی، فرایندی برای به دست گرفتن قوّه مجریه توسّط مدیر ارشد اجرایی کشور (رئیس‌جمهور) پیش‌بینی شده است که مطابق آن در مرحله اول، علاوه بر اعلام آمادگی و ثبت نام برای ریاست‌جمهوری و تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان، می‌بایست واجد آرای اکثریت آرای رأی دهندگان شود. لکن برخورداری این فرآیند به تحقق ریاست‌جمهوری منتخب نمی‌انجامد، بلکه علاوه بر تأیید فرایند انتخابات از سوی ناظر فرایند انتخابات، رئیس‌جمهور منتخب می‌بایست توسط ولی‌فقیه تنفیذ شود. طبیعتاً در صورت انجام نشدن فرایند مذکور، رئیس‌جمهور برای تصدی منصب اجرایی کشور، توجیه شرعی نخواهد داشت.

آنچه در این تحقیق مدّ نظر قرار گرفته است پرسش از چیستی و چرایی تنفیذ ریاست‌جمهور منتخب توسط ولی‌فقیه در رویکرد مردم‌سالاری دینی است. طبعاً این پرسش مطرح است که آیا تنفیذ ذیل اختیارات ولی‌فقیه قرار می‌گیرد یا در زمره وظائف اوست؟ طبعاً از آنجا که ساختار،‌ ویژگی‌ها و قوانین هر نظام سیاسی مبتنی بر هنجارهای غالب و پذیرفته شده در آن نظام است، لذا در پاسخ به این پرسش‌ها،‌ علاوه بر بحث ماهیّت تنفیذ در رویکرد مردم‌سالاری دینی و جایگاه ولایت فقیه در نظام اسلامی، قرار گرفتن تنفیذ ذیل اختیارات ولی‌فقیه،‌ قابل بحث و بررسی است.

 

الف)‌ تنفیذ، نماد رویکرد مردم‌سالاری دینی

نظام مردم‌سالاری دینی که در قالب نظام جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است، مقتضی است که نظام سیاسی از یک سو به رأی و نظر مردم و از سوی دیگر به اسلام و نماد اسلامیّت آن (ولایت فقیه) مستند شود.

در حالی که در نظام‌های سیاسی جهان، تعیین کارگزاران دو قوّه مجریه و مقنّنه در گرو رأی و انتخاب مردم است، در نظام اسلامی ایران تعیین کارگزاران قانون‌گذاری و اجرایی کشور نه به واسطه تعیین و انتخاب افرادی خاص از سوی رهبری، بلکه به فرایند انتخابات و قبول حقّ رأی مردم واگذار شده است. از این روی، منتخبان مردم، مسئولیت نمایندگان مجلس (در قوّه مقنّنه) و ریاست‌جمهوری (به عنوان کارگزار ارشد اجرایی نظام در قوّه مجریه) را عهده‌دار می‌شوند، لکن از آنجا که تأمین اسلامیت نظام و مشروعیت کارگزاران آن ضرورت دارد، مقتضی است که مجریان این نظام به رهبری منسوب شوند. لذا قانون در فرایندی خاص و برای تضمین دو عنصر «مردم‌سالاری» و «دینی»، فردی را که رأی اکثریّت مردم را به خود اختصاص داده است برای انتصاب به ریاست‌جمهوری، به رهبری معرفی می‌کنند. از آنجا که این فرد، فرایندهای خاصی چون «احراز صلاحیت» و «کسب مقبولیت فراگیر مردمی» را کسب کرده است، رهبری نیز رأی مردم به وی را امضا و تنفیذ و وی را به سمت ریاست جمهوری منصوب می‌کنند. همین منطق اقتضا می‌کند که انتخاب مردم در تعیین قانونگذاران قوّه مقنّنه نیز به اسلامیت مستند شود؛ لذا این فرایند در قانون به گونه‌ای تعبیه شده است که قوانین مصوب توسط آنها توسط شورای نگهبان (که به رهبری و اسلامیت نظام مستندند) امضا یا تنفیذ می‌شود.

 

ب) چیستی تنفیذ

تنفیذ که به معنای اعتباربخشی به عملی است که احتمال بطلان برای آن وجود دارد،(۱) در موارد متعددی از فقه مورد استفاده قرار گرفته است که از آن میان می‌توان به تنفیذ «عقد فضولی» توسط مالک اشاره کرد. بر این اساس، هرگاه کسی ملک یا مال دیگری را بدون اذن وی بفروشد، این معامله صحیح نیست و موجب ملکیّت خریدار نمی‌شود، لکن رضایت و تنفیذ متأخّرِ مالک اصلی، موجب تصحیح معامله می‌شود و پس از تنفیذ هم خریدار می‌تواند در مال خریداری شده تصرف کند. بر این اساس باید گفت مراد از تنفیذ، اصلاح و تصحیح عقدی است که قابلیّت تصحیح و امضا دارد و این تنفیذ نیز باید توسط کسی انجام شود که در این خصوص، صاحب حق باشد.

بر این اساس همچنان که معامله فضولی با امضا و تنفیذ مالک و صاحب اختیار عقد، مشروع می‌شود، انتخاب فرد منتخب مردم برای ریاست‌جمهوری هم به واسطه تنفیذ و امضای ولی‌فقیه تصحیح می‌شود. طبعاً‌ فهم تنفیذ در گرو جایگاه ولی‌فقیه در نظام اسلامی به مثابه سند و معیار مشروعیّت نظام اسلامی است.

در حالی که خاستگاه مشروعیت در عمده نظام‌های سیاسی دنیا رأی و نظر مردم است، در بینش اسلامی، منشأ و خاستگاه مشروعیت حکومت، الهی است و از اراده تشریعی خداوند سرچشمه می‌گیرد و اساساً هیچ‌‌گونه ولایتی جز با انتساب به نصب و اذن الهی، مشروعیت نمی‌یابد، زیرا «بر اساس اعتقاد توحیدی، خداوند ربّ و صاحب اختیار هستی و انسان‌هاست. چنین اعتقادی ایجاب می‌کند که تصرف در امور مخلوقات خدا حتماً با اذن خداوند صورت گیرد. از آنجا که حکومت و تنظیم قوانین و ایجاد نظم، مستلزم تصرف در امور انسان‌ها و محدود ساختن و تأمین مصلحت آنان است، لذا سزاوار است این امر توسط کسی انجام شود که در این خصوص، حق و اختیار دارد یا از طرف او مأذون و منصوب است. بر این اساس، خداوند که منشأ همه حقوق است، حق حکومت و ولایت بر مردم را به پیامبر اکرم(ص)، امامان معصوم(ع) و یا جانشینان آنها واگذار کرده است.»(۲)

مطابق این منطق و بر اساس ادلّه‌ای چون: «آیات و روایات، عقل و اجماع»، فقیهان به عنوان نایبان امام معصوم(ع) در عصر غیبت در تصدی اداره امور جامعه، مشروعیت دارند. از این روی، جمهوری اسلامی ایران با محوریت آموزه‌های اسلامی، در قانون اساسی، اداره امور جامعه را به عهده ولی‌فقیه نهاده است.

در اصل پنجم قانون اساسی آمده است:

«در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عج)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهده‏دار آن می‏شود.»

بر اساس اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی، قوای سه گانه مجریه، مقننه و قضائیه، زیر نظر ولایت فقیه قرار داده شده و از ارکان حاکمیت وی محسوب می‌شوند:

«قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می‏شوند.»

بر این اساس،‌ با وجود اینکه ولی‌فقیه می‌توانست مانند ریاست قوه قضائیه و استانداران که انتخاب آنان در گرو رأی مستقیم مردم نیست، کارگزار ارشد نظام را به صورت مستقیم انتخاب کند (چنان که در ادوار گذشته این گونه بوده است)‌؛ لکن قانون‌گذار بنا بر علل و مصالحی، (که در انتخاب رئیس دولت از سوی مردم در سایر نظام‌های سیاسی مورد تأکید است)‌، فرایند انتخاب رئیس‌جمهور را منوط به دیدگاه فراگیر مردم کرده است. لکن این بدان معنا نیست که انتخاب و رأی اکثریت رأی دهندگان به مثابه علت تامه در ریاست جمهوری باشد، بلکه تنفیذ به مثابه متمم جعل یا رضایت ولی‌فقیه نسبت به انتخاب مردم صورت می‌گیرد و طبعاً ولی‌‌فقیه است رئیس‌جمهور منتخب (و نه دیگری)‌ را به این جایگاه، منصوب می‌کند.

 

ج) تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری، ذیل اختیارات ولی‌فقیه

۱ـ‌ ادله نصب

در پاسخ به این پرسش که: «آیا تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری منتخب مردم از جمله وظائف گریزناپذیر حاکم محسوب می‌شود و وی موظّف است حکم ریاست‌جمهوری را تنفیذ کند و حق استنکاف از آن را ندارد یا اینکه این امر در زمره اختیارات اوست و لذا قادر است در شرایط خاص، از این کار سرباز زند»، دو نگرش اساسی وجود دارند. این قضیه در گرو نگرش نسبت به خاستگاه مشروعیت حکومت است. برخی از منکران ولایت‌فقیه، عنایت به خاستگاه مردمی حکومت را مد نظر قرار می‌دهند و لذا با فقدان دایره اختیارات ولی‌فقیه، وی را ملزم به تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری منتخب مردم می‌دانند.(۳) با توجه به مطالبی که در خصوص جایگاه رهبری در نظام اسلامی گفته شد، مشروعیّت نظام و کارگزاران آن در گرو تصویب ولی‌فقیه است و قوای سه گانه نظام اسلامی جز با استناد به رهبری، در تصدی منصب حکومتی خویش مشروعیت ندارند. از همین رو، مسئول قوه قضائیه مستقیماً توسط رهبری منصوب می‌شود، قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی توسط شورای نگهبانی تأیید می‌شوند و شکل قانونی به خود می‌گیرند که نیمی از اعضای آن (فقها) مستقیماً توسط رهبری منصوب و نیم دیگر (حقوقدانان) توسط رئیس قوه قضائیه (که خود منصوب رهبری است) پیشنهاد می‌شوند. ریاست قوّه مجریه منتخب مردم هم می‌بایست به رهبری مستند شود و نقش و جایگاه موثر، محوری و واقعی رهبری در دو قوّه قضائیه و مقنّنه، باید در قوّه مجریه هم موثر و واقعی باشد و صورت تشریفاتی نداشته باشد.

بر همین اساس است که امام خمینی، مشروعیت ریاست‌جمهوری در تصدی امور حکومتی را در گرو نصب از جانب فقیه دانسته است:

«رئیس‌جمهور اگر با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است. وقتى غیرمشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت از او اطاعت طاغوت است و وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بین مى‏رود که کسی به امر خداى تبارک و تعالى نصب بشود.»(۴)

ایشان در موارد دیگری، ضمن همراهی دو واژه «تنفیذ» و «نصب»، ماهیت تنفیذ را از سنخ نصب دانسته و در احکامی که در تنفیذ ریاست‌جمهوری آقایان بنی‌صدر و رجایی نگاشتند، با عنایت به ضرورت تنفیذ احکام ریاست جمهوری آنان، این دو را به این سمَت منصوب کردند:

«حسب آنکه مشروعیت آن (ریاست‌جمهوری) باید به نصب فقیه جامع‌الشرایط باشد، اینجانب به موجب این حکم، رأى ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب کردم‏.»(۵)

لذا تنفیذ از اختیارات حاکم و نه از وظائف وی است. از همین روی تنفیذ نه امری تشریفاتی بلکه امری واقعی است. زیرا:

اوّلاً: مراد از تنفیذ، امضای یک امر از سوی کسی است که حق امضای آن را دارد، نه اینکه موظف به امضای آن باشد. طبعاً ولی‌فقیه به عنوان سند مشروعیّت نظام اختیار دارد حکم رئیس‌جمهور منتخب مردم را تنفیذ کند و به این ترتیب به اعمال رئیس‌جمهور و قوّه مجریّه مشروعیّت ببخشد. لذا اجبار ولی‌فقیه و موظف کردن او به امضای حکم ریاست‌جمهور با ماهیت تنفیذ در تضاد است.

ثانیاً: با توجه به تعریف تنفیذ، از آنجا که مقتضای نصبِ فردی به عنوان ریاست‌جمهوری این است که حاکم با اختیارات تام، کسی را به منصبی بگمارد؛ در صورت اجبار، عنوان «نصب» صادق نیست، لذا در صورت وظیفه انگاشتن حکم تنفیذ برای رهبری، عنوان تنفیذ نیز صحیح نیست.

طبیعتاً مراد از حق تنفیذ ریاست‌جمهوری برای رهبری، اضافه کردن فرایندی تشریفاتی به سایر مراحل نیست. بلکه با توجه به این که اقدامات رئیس‌جمهور، دخالت در حقوق و تکالیف مردم  و این امر نیازمند اِذن ولی امر است، لذا این إذن در قانون اساسی تحت عنوان تنفیذ مورد توجه قرار گرفته و مراد قانون‌گذار این است که بدون امضا و تنفیذ رهبری، ریاست‌جمهوری رسمیت پیدا نمی‌کند و رئیس‌جمهور شرعاً و قانوناً نمی‌تواند در امور اجرایی دخالت کند.

طبعاً ولی‌فقیه هم با توجه به اینکه خود، انتخاب رئیس‌جمهور را در گرو فرایند مذکور قرار داده است،‌ نمی‌تواند به نتیجه آن نیز بی‌اعتنا باشد و حکم ریاست‌جمهوری‌ رئیس‌جمهور منتخب را صادر نکند و یا فرد دیگری را منصوب کند.

 

۲ـ تقیّد مشروط تنفیذ

از جمله اموری که می تواند دلیل و شاهدی بر قرار گرفتن حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری ذیل اختیارات ولی‌فقیه باشد، وجوه مندرج در احکام تنفیذ رؤسای‌جمهور است که بر اساس آنها، رهبران انقلاب (اعم از امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای) تنفیذ خود را به اموری مقید و تصریح کردند که تنفیذ آنان مشروط و محدود به این است که رئیس‌جمهور موازین شرعی را رعایت کند و به موازین قانونی نظام پایبند باشد.

از این روی، برخلاف دیدگاهی که تنفیذ را ذیل وظائف ولی‌فقیه قرار می‌دهد و وی را موظّف به امضای رأی مردم می‌کند، احکام صادره از سوی ولی‌فقیه در تنفیذ ریاست‌جمهور، نه به صورت مطلق، بلکه مشروط و مقیّد به امور خاصی از جمله عمل به موازین اسلامی و تبعیّت از قانون اساسی است و طبیعتاً رئیس‌جمهور در صورت عدم مراعات این امور،‌ فاقد مشروعیت خواهد بود.

بر این اساس، هرچند صلاحیت کاندیدا پیش از انتخابات به‌ وسیله شورای نگهبان احراز می‌شود و این شورا صحت انتخابات را نیز تأیید می‌کند، ‌اما به هر دلیلی ممکن است رهبری «با در نظر گرفتن مصالح کشور» یا «دریافت نکاتی جدید از منتخب مردم که مخفی مانده بود»، از تنفیذ حکم رئیس‌جمهور خودداری کند. هر چند در تاریخ انقلاب اسلامی و ده دوره ریاست‌جمهوری هنوز چنین موردی اتفاق نیفتاده و ممکن است تا سالیان دراز دیگر نیز چنین قضیه‌ای تحقق نیابد؛ لکن این حق، برای رهبری (که خود با واسطه و توسط خبرگان منتخب مردم، انتخاب می‌شود) وجود دارد تا در صورت لزوم، به خاطر تأمین مصلحت جامعه، بتواند از حق خود استفاده کند.

 

پی‌نوشت:

۱- جمعى از پژوهشگران، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(ع)، ج‌۲، ص۶۴۳٫

۲- مصباح یزدی، محمدتقی، نظریه سیاسی اسلام، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۷۸ش، ج۲٫ص ۴۰٫

۳- در نشریه عصر ما مقاله‌ای به قلم سعید حجاریان منتشر و در آن مقاله تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری از سوی رهبر انقلاب، «امری صوری و تشریفاتی» معرفی شده است. وی در آن مقاله اظهار داشته: «اگر تفویض حق و اختیاری هم صورت می‌گیرد از ناحیه مردم و منبعث از حق حاکمیت ملت و قوای ناشی از آن است.» وی در ادامه بر این باور تأکید کرده که: «اینکه اختیارات رئیس‌جمهوری منبعث و ماخوذه از ولایت مطلقه فقیه است، توهمی بیش نیست.»

۴- امام خمینی، صحیفه امام، ج‏۱۰، ص ۲۲۱٫

۵- امام خمینی، صحیفه امام، ج‏۱۲، ص: ۱۳۹، حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر، و نیز ر.ک: صحیفه امام، ج۱۵، ص۶۷، حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری شهید رجایی.

29دسامبر/21

قیصر در آتش نفت‌کش‌ها

مقدمه

لبنان از جمله کشورهای دنیاست که از دیرباز اقتصاد مبتنی بر تجارت و داد و ستد دارد. سیاست‌گذاران این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی آن سعی کرده‌اند تا آن را به مرکز تجارت بین شرق و غرب و ترانزیت کالاها به اروپا و بالعکس تبدیل کنند. همچنین لبنان از مراکز مهم بانکداری و گردشگری  غرب آسیاست و در نتیجه تحولات خارجی بر اقتصاد آن تاثیرات عمیقی بر جای می‌گذارد. خصوصاً پس از سال ۱۹۴۸ و تشکیل رژیم صهیونیستی، لبنان که همسایه شمالی آن بود تحت تأثیر مستقیم رخدادهای همسایه جنوبی قرار گرفت و حضور و نفوذ صهیونیست‌ها که عروس خاورمیانه را به عنوان عمق استراتژیک خود می‌خواستند، این کشور را به عرصه جنگ داخلی تبدیل کرد.

در سال ۱۹۸۲ ارتش یهود به بهانه حضور چریک‌های سازمان آزادی‌بخش فلسطین در لبنان به این کشور حمله کرد و تا حومه بیروت آمد؛ اما در جنوب پایتخت با جوانان شیعه مذهبی با سلاح‌های اندک و ابتدایی مواجه شد و نتوانست پایتخت را تصرف کند. نکته جالب این بود که گروه‌های فلسطینی، جنبش امل و چریک‌هایی با عقاید چپ نتوانستند  در برابر اسرائیل مقاومت خاصی انجام دهند و در نتیجه این رژیم دو رئیس جمهور مدنظرش را در لبنان بر سر کار آورد.

مقاومت اسلامی که رزم جوانانش در برابر صهیونیست‌ها چشم‌ها را به خود خیره کرده بود با پیوستن نیروهای مذهبی جنبش امل، حزب الدعوه و… رسماً در منطقه بقاع شکل گرفت و توانست با عملیات‌هایش علیه صهیونیست‌ها نامی پرآوازه برای خودش دست و پا کند. حجم عملیات‌های مقاومت حزب‌الله که از حمایت‌های ایران برخوردار بود در سال‌های دهه ۹۰ به اوج رسید و در نتیجه صهیونیست‌ها مجبور شدند دو نبرد بزرگ را برای نابودی مقاومت آغاز کنند. ابتدا عملیات تسویه حساب که در سال ۱۹۹۳ انجام گرفت و دیگری عملیات خوشه‌های خشم در سال ۱۹۹۶؛ اما نتایج کاملاً خلاف خواست صهیونیست‌ها بود و محبوبیت مقاومت فزونی یافت.

در سال ۱۹۹۷ سید هادی فرزند ارشد دبیرکل سوم حزب‌الله یعنی سید حسن نصرالله در نبرد با اسرائیل به شهادت رسید و مردم لبنان عمق اخلاص، از خودگذشتگی و روحیه شهادت‌طلبی رهبر این جنبش را ستودند و در نتیجه مقاومت لبنان به محبوب‌ترین گروه مبارز با اسرائیل تبدیل شد. حجم عملیات‌های چریکی حزب‌الله هزینه‌های مادی و تلفات ارتش اشغالگر اسرائیل را به‌شدت افزایش داد و در نتیجه این رژیم در سال ۲۰۰۰ بدون به دست آوردن اندک امتیازی یک‌طرفه عقب‌نشینی کرد‌؛ اما اسرائیل از برخی نقاط دیگر که البته مساحت ‌کمی داشتند عقب‌نشینی نکرد و چند شهروند لبنانی را به اسارت گرفت. در نتیجه سید حسن نصرالله بارها وعده آزادی آنها را داد و در همین راستا «سرهنگ حنان تننباوم» را به اسارت گرفت تا آنها را با اسرای لبنانی از جمله سمیر قنطار (باسابقه‌ترین اسیر لبنانی در بند صهیونیست‌ها) مبادله کند؛ اما اسرائیل برخلاف وعده‌هایش سمیر قنطار را آزاد نکرد تا حزب‌الله مجبور شود در سال ۲۰۰۶ عملیات الوعد الصادق را جهت رهایی وی انجام دهد.

در واکنش، اسرائیل نهایت تلاش خود را کرد تا با گسترده‌ترین حمله تاریخ خود به لبنان، به‌زعم خود کار حزب‌الله را یکسره کند و قطعنامه ۱۵۵۹ را به اجرا درآورد؛ اما پس از ۳۴ روز نبرد ناکام‌ترین جنگ تاریخ خود را به پایان رساند و حزب‌الله نه تنها نابود نشد، بلکه به قدرت مسلط لبنان در کنار ارتش تبدیل و محبوبیتش جهانی شد. از آن پس تمرکز غرب و آمریکا که متحد اصلی اسرائیل بود بر حامیان حزب‌الله معطوف شد و بحران سوریه پدید آمد؛ اما باز هم محور مقاومت ایستادگی کرد و در نتیجه آخرین ابزار آمریکا تحریم و حصر اقتصادی همه جانبه دولت‌ها و کشورهای محور مقاومت بود.

 

تحریم اقتصادی راهکار نهایی آمریکا

در همین راستا با اجرای تحریم‌های قیصر، ارزش پول سوریه به‌شدت کاهش پیدا کرد و مشکلات آن فزونی یافت؛ اما با توجه به جنگ داخلی، مردم تأثیراتش را چندان احساس نکردند، زیرا در آن مقطع ایجاد امنیت مهم‌ترین خواست مردم سوریه بود.

اما برعکس مردم رفاه‌طلب لبنان که معمولاً وضع مالی مناسبی داشتند و اقتصادشان ‌مبتنی بر تجارت بود با توجه به ارتباط‌شان با سوریه، به‌شدت تحت تأثیر این تحریم‌ها قرار گرفتند. سیاست آمریکا فشار حداکثری به مردم این کشور بود تا بتواند آنان را علیه مقاومت بشوراند؛ لکن لبنانی‌ها حاضر نشدند از مقاومت دست بردارند و رئیس جمهور و رئیس مجلس و ارتش لبنان ‌حمایت قاطع خود را از حزب‌الله نشان دادند.

لبنان از جمله وارد کنندگان سوخت بود و تحریم‌های قیصر موجبات تحریم شرکت‌ها و تجار سوخت لبنان شد و در نتیجه نارضایتی‌ها اوج گرفت. تجار و شرکت‌های وارد کننده سوخت به هر دری زدند تا بتوانند بنزین و گازوئیل مورد نیاز کشورشان را تأمین کنند؛ اما هشدارهای آمریکا چنان بر کشورهای صادرکننده اثرگذار بود که حاضر نشدند حتی در برابر قیمت‌های بالاتر سوخت به لبنانی‌ها بفروشند. در نتیجه دبیرکل حزب‌الله صریحاً اعلام کرد اگر بحران سوخت حل نشود از جمهوری اسلامی خواهد خواست در ازای دریافت لیره از تجار لبنانی نفت و مشتقات آن را به آنان بفروشد.

در نهایت معامله انجام شد و سید حسن نصرالله همچنین تهدید کرد از لحظه حرکت این ناقلات نفتی، آنان جزو خاک لبنان هستند و هرگونه عمل تخاصم‌آمیزی علیه آنها با واکنش نظامی شدید حزب‌الله روبرو خواهد شد. البته تهدیدات حزب‌الله به همین‌ جا منتهی شد، زیرا از این حرکت قصد تبلیغاتی نداشت و صرفاً در تلاش بود تا تقاضاهای سوختی شهروندان مرتفع شوند و چرخ اقتصاد لبنان از حرکت نیفتد. در نتیجه نفتکش‌ها بدون مزاحمتی از روبروی سرزمین‌های اشغالی فلسطین و ناوگان دریایی آمریکا عبور کردند، اما آنها نتوانستند مانع از شکستن تحریم‌هایی شوند که خود وضع کرده بودند، زیرا از عواقب برخورد با حزب‌الله کاملاً آگاهی داشتند و هیچ کدام آماده درگیری نظامی در سطح گسترده نبودند؛ بالأخص که آمریکا در سوریه و عراق مرتباً هزینه داده و اصلاً تمایل ندارد بحران لبنان را به سمت درگیری نظامی سوق دهد. در نتیجه نفتکش‌ها وارد بندر بانیاس سوریه شدند و محموله آنها از طریق تانکر به لبنان ارسال شد.

اما این رخداد چند تأثیر بسیار مهم و راهبردی در معادلات منطقه‌ای بر جای نهاد، از جمله:

۱- تحریم‌های آمریکا علیه لبنان ترک برداشت و ایران این جرئت را به خود داد تا اولاً حصر اقتصادی لبنان را بشکند و متحد راهبردی خود در این کشور را تقویت کند و به محبوبیت خود در عروس خاورمیانه بیفزاید. ثانیاً تحریم‌های آمریکا به لبنان را استهزا و این پیام را به کشورهای دنیا ارسال کرد که جمهوری اسلامی در هر شرایطی از متحدان خود پشتیبانی خواهد کرد.

 

۲- این اقدام ایران که تأثیر خود را بر جامعه لبنانی گذاشت، ایالات متحده را به‌شدت منفعل و آشفته و از ترس گسترش نفوذ جمهوری اسلامی اعلام کرد که گاز و برق لبنان را تأمین خواهد کرد، در حالی که تا روز قبل از حرکت نفتکش‌ها، حاضر به دادن چنین امتیازی نبود.

 

۳- ایضاً آمریکایی‌ها برای دریافت وام از صندوق بین‌المللی پول، به لبنان چراغ سبز نشان دادند و این رخداد به‌وضوح نشان ‌داد که تحریم‌ها علیه عروس خاورمیانه  می‌شود.  ایالات متحده و متحدان منطقه‌ای‌اش متوجه این نکته شده‌اند که تحریم‌ها نیز نخواهد توانست حزب‌الله را منفعل کند و واکنش راکتی ماه گذشته در منطقه حاصبیا حاکی از اقتدار حزب‌الله در دفاع از کیان و تمامیت ارضی لبنان‌ بود.

۴- جمهوری اسلامی عمق استراتژیک محور مقاومت است و حزب‌الله در خط مقدم این‌ محور و اسرائیل قرار گرفته است؛ لذا تهران از هیچ تلاشی برای تقویت و پشتیبانی از جبهه نبرد با اسرائیل کوتاهی نخواهد کرد.

 

۵- پس از این رخداد (شکست حصر اقتصادی لبنان) بود که دولت نجیب میقانی تشکیل شد و ۱۳ ماه خلاء سیاسی در این کشور پایان ‌یافت. چه بسا اگر اقدام ایران نبود، آمریکا همچنان تحریم‌هایش را با قدرت ادامه می‌داد و توافق بر سر کابینه نیز حاصل نمی‌شد، زیرا نجیب میقاتی فردی نیست که در هر شرایطی ریاست وزرا را بپذیرد.‌

 

۶- پرستیژ بین‌المللی و اقتدار ایران و دست برتر جمهوری اسلامی و محور ضد اسرائیلی در این ماجرا به‌شدت افزایش یافت و همگان متوجه این حقیقت شدند که این ‌محور نه با فشارهای اقتصادی فروخواهد پاشید و نه با اقدامات نظامی و امنیتی.

 

۷- به سلامت رسیدن نفتکش‌ها و عدم مزاحمت آمریکا و اسرائیل برای آنان بار دیگر نشان داد معادله قدرت و توازن وحشت شکل گرفته در منطقه غرب آسیا تحت تأثیر تحریم‌های آمریکا و اقدامات دولت‌های غربی، عبری و عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس قرار نگرفته و جمهوری اسلامی کماکان قدرت اول در غرب آسیاست و می‌تواند ایالات متحده و حامیانش را به چالش بکشد.

 

نتیجه‌گیری

در نهایت باید گفت رخداد ارسال سوخت از ایران به لبنان فراتر از یک معامله عادی است و به چالش کشیدن اعتبار تحریم‌های ایالات متحده و تصمیمات آن را یادآوری می‌کند و همچنین نشان می‌دهد جمهوری اسلامی زیر بار نظم مدنظر آمریکا نخواهد رفت. آثار آن نیز در کوتاه‌مدت، میان مدت و بلندمدت قابل بررسی است.

در کوتاه‌مدت لبنان از حرکت به سمت فروپاشی اقتصادی نجات یافت و موقعیت حزب‌الله و جریان ۸ مارس تحکیم و بالعکس از قدرت حامیان آمریکا و جریان ۱۴ مارس کاسته شد و قدرت بازدارندگی حزب‌الله در راستای دفاع از منافع ملی لبنان به رخ جهانیان کشیده شد.

نکته جالب این بود که ضمانت کشتی‌ها را حزب‌الله بر عهده گرفت نه ایران. این اقدام به معنای این بود که حزب‌الله خود می‌تواند یک بازیگر تأثیرگذار در سطح منطقه باشد و صرفاً یک نیروی مبارز با اسرائیل نیست.

در میان‌مدت و بلندمدت جایگاه محور مقاومت به‌شدت ارتقا یافت و از این به بعد دنیا حساب دیگری روی این محور و اضلاع آن باز خواهد کرد. نکته مهم اینکه حزب‌الله یک دولت نیست، بلکه یک حزب و جنبش مقاومت است که می‌تواند در سطوح ملی و بین‌المللی ایفای نقش کند و قدرت‌های بزرگ منطقه و فرامنطقه‌ای را به چالش بکشد.

29دسامبر/21

دوگانگی برخورد مجامع بین‌المللی با نقض حقوق بشر در نیجریه

  1. دنیای امروز دنیای شگفتی‌هاست. میلیون‌ها انسان در غرب برای کشته شدن یک سگ یا چند گربه یا چند پرنده غمگین می‌شوند؛ ولی برای ذبح انسان‌ها غمی نمی‌خورند. مدعیان دروغین حقوق بشر در دنیا به خاطر اینکه حیوانی به‌نحو نامتعارف آزار و اذیت می‌بیند و یا کشته می‌شود – که البته ما هم می‌گوییم نباید این اتفاق بیفتد – و یا اگر یک چشم آبی آمریکایی و اروپایی ناخنش خراشیده شود، سر و صدا و جنجال به پا و همه دنیا را بسیج می‌کنند؛ همه شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها و مطبوعات و فضای مجازی را پای کار می‌آورند؛ شخصیت‌های مشهور هنری ورزشی سیاسی اجتماعی را به خط می‌کنند؛  کمپین‌های میلیونی به راه می‌اندازند و طرفداری خود را از حقوق بشر در بوق و کرنا می‌کنند. حتی سیاستمداران و دولتمردان کشورهای مختلف اظهارنظر و آن اقدام را محکوم می‌کنند؛ ولی از کشته شدن صدها و میلیون‌ها انسان محروم و مستضعف در نقاط مختلف دنیا خم به ابرو نمی‌آورند و حتی زحمت بیان یک کلمه و یک جمله و صدور یک بیانیه به عنوان محکومیت را به خود نمی‌دهند.

ما با چنین پدیده‌ای در دنیا مواجه هستیم.

در دنیای امروز همه چیز حول محور دلار می‌چرخد.  قدرت‌های بزرگ ملاک و معیارشان در اجرای حقوق بشر و حقوق بین‌الملل منافع آنهاست؛ منافع نامشروعی که انگیزه اقدام آنها در حوزه حقوق بشر می‌شود. از منظر قدرت‌های بزرگ استکباری، انسان‌ها یا با آنها هستند یا علیه آنها. دولت‌ها یا با آنها هستند یا علیه آنها. نقض حقوق بشر در دولت‌های همسو و وابسته به آنها نادیده گرفته می‌شود و در دولت‌هایی که همسو و هماهنگ با آنها نیستند، بادقت رصد می‌شود و از کاه، کوه ساخته می‌شود و به‌نحو شگفت‌انگیزی بزرگ‌نمایی  و به‌شدت محکوم می‌شود.

آنها در حقوق بشر و حقوق بین الملل سیاست‌ها و معیارهای دوگانه دارند. حقوق بشر ابزار تأمین منافع نامشروع آنان است. در یک قضیه و مسئله واحد دو گونه موضع‌گیری می‌کنند. یا جار و جنجال به راه می‌اندازند و یا سکوت مطلق. اگر حادثه‌ای در کشوری که همسو با منافع نامشروع آنهاست اتفاق بیفتد مطلقاً سکوت مطلق می‌کنند؛ ولی اگر در کشور  غیر همسو با آنها روی بدهد، و هیاهو به راه می‌اندازند و همه نهادهای بین المللی را تحریک می‌کنند و پای کار می‌آورند؛ اعلامیه و قطعنامه صادر می‌کنند؛ محکوم می‌کنند؛ تحریم می‌کنند و افکار عمومی جهان را علیه آن دولت می‌شورانند و در سازمان ملل از همه ظرفیت‌های حقوق بشر و حقوق بین‌الملل علیه آن دولت استفاده می‌کنند و آن را تا مرز نابودی  و فروپاشی کامل پیش می‌برند.

  1. رهبر معظم انقلاب درباره شیخ ابراهیم زکزاکی می‌‌فرمایند: «مصلح تقریبی مؤمن». او مصلحی است که قصد اصلاح جهان آلوده به شرک و الحاد و فساد را دارد. اصلاح‌گری است که در تقریب بین مذاهب و ادیان گوناگون سخت می‌کوشد و مؤمنی است که ایمان را نه در لفظ و گفتار، بلکه با رفتار و منش و اخلاق اسلامی به مردم جامعه خود ارائه می‌کند. این‌گونه است که او با دست خالی و بدون عِدّه و عُدّه و تنها با اندیشه الهام گرفته از تفکر امام خمینی(ره) در آفریقا به گسترش اسلام ناب محمدی می‌پردازد و انسان‌های محروم و تشنه حقایق اسلام را شیفته خود می‌کند و خاری می‌شود در گلوی تفکر الحادی غربی و صهیونیستی و وهابی و….

شیخ زکزاکی و طرفدارانش فقط در راه اندیشه و بیان نظرات خود حرکت می‌کنند و فقط فعالیت‌های مذهبی عام‌المنفعه و انسان‌دوستانه انجام می‌دهند. تظاهرات مسالمت‌آمیز ترتیب می‌دهند و هیچ حرکت مسلحانه‌ای را انجام نمی‌دهند و هیچ اقدام تخریبی و تروریستی‌ای را مرتکب نمی‌شوند؛ ولی به‌رغم این نوع رفتار، ارتش نیجریه در دو سال پیاپی با هجوم وحشیانه خود هزاران نفر از طرفداران شیخ زکزاکی را مظلومانه به شهادت رسانده است. این خون‌های پاک زمینه‌ساز رشد و بالندگی اندیشه‌های امام راحل در آفریقا ‌شده و قلب‌ میلیون‌ها انسان پاک را فتح کرده است. انسان‌هائی که زمینه‌ساز رهایی انسان محروم  آفریقایی از بردگی و استعمار غرب و شرق و ازالحاد و تحجر شده‌اند.

دولت نیجریه به دستور اربابان خود با شیخ زکزاکی و مردم مظلوم طرفدار او چنین برخوردی دارند؛ در حالی که گروه‌هایی چون «بوکوحرام» و گروه‌های دیگر وهابی که در نیجریه مسلح‌‌ و به تبلیغ افکار تکفیری خود مشغول‌اند؛ هر سال صدها هزار انسان بیگناه را می‌کشند یا می‌ربایند و شکنجه می‌کنند و از بین می‌برند؛ به‌نحو شگفت‌انگیزی از مصونیت برخوردارند؛ مصونیتی که دولت و ارتش وابسته این کشور به آنها داده است.

نفوذ عربستان و اندیشه وهابی و تکفیری در این کشور به شیخ زکزاکی اجازه فعالیت نمی‌دهد .از سوی دیگر غربی‌ها هم با این جنبش موافق نیستند، زیرا این جنبش منافع نامشروع آنها را در آفریقا نشانه گرفته است. صهیونیست‌ها  نیز خواستار نابودی اندیشه زکزاکی  هستند که مبتنی است بر نفی اشغال و تجاوز رژیم غاصب قدس شریف. هر حرکتی که برای فلسطین و برای محرومان و مستضعفان در منطقه خاورمیانه و جهان  دل می سوزاند و از آنها حمایت می‌کند، از منظر آنها خطرناک است و باید نابود شود. لذا نهضت زکزاکی از سه جهت مورد حمله واقع می‌شود. محور غربی، محور عبری و محور عربی.

مثلث غربی عبری و عربی با دیدگاه‌های شیخ زکزاکی که ملهم از دیدگاه انقلابی خمینی کبیر و مبتنی برآزادی و رهایی مستضعفان و محرومان جهان است، مخالف‌اند و با تمام قوا برای نابودی این تفکر تلاش می‌کنند. بر این اساس ارتش نیجریه با حمایت غربی‌ها وصهیونیست‌ها و وهابی‌ها در سالگرد روز قدس در دو سال پیاپی به طرفداران مظلوم بی‌گناه و بی‌دفاع شیخ زکزاکی حمله بردند و آنها را از دم تیغ گذراندند. آنان در دو حادثه متوالی شش فرزند پسر او را به شهادت رساندند؛ خواهر او زنده زنده در آتش سوزانده شد؛ فرزندان دیگر او هم مجروح شدند و خود او و همسرش نیز در آستانه مرگ قرار گرفتند.

 

  1. قدرت‌های بزرگ در یک توافق نانوشته انسان‌ها را به دو دسته انسان‌های درجه یک و درجه دو تقسیم کرده‌اند. زمانی که مردم آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین کشته می‌شوند، هیچ اتفاقی در دنیا نمی‌افتد، اما زمانی که یک آمریکایی یا اروپایی جراحت کوچکی برمی‌دارد، همه نهاد‌های بین المللی و قدرت‌های بزرگ فریادشان بلند می‌شود.

لذا برخورد قدرت‌های بزرگ با اصل حقوق بشر یک برخورد دوگانه است. اگر ملاک انسان بودن فرد است، مسلمان میانماری و یا ایزدی کرد  نباید با دیگری فرق داشته باشد. افغانی‌ها، عراقی‌ها، سوری‌ها، یمنی‌ها و بحرینی‌ها هم انسان هستند، ولی اینها اصلا دیده نمی‌شوند. از منظر منافع نامشروع آمریکا و قدرت‌های غربی انسان‌ها دو دسته‌اند.

همه اینها ما را به این نتیجه می‌رساند که حوزه فکری و فلسفی و نظری حقوق بشر از حوزه اجرای آن جداست. حقوق بشر در حوزه اجرا متأسفانه تحت سیطره سیاست، ثروت و قدرت است و از این روی دچار ضعف و سستی شده است.

جنگ یمن، جنگ سوریه، اوضاع نابه‌سامان بحرین و بحران‌های گذشته عراق و افغانستان به‌خوبی ناکارآمدی اجرای حقوق بشر را نشان می‌دهند. فلسطین هم که سال‌های سال است که زخم چرکینی بر پیکره حقوق بشر است و در آن، نقض مداوم، مسمتر، سیستماتیک و بنیادین حقوق بشر توسط یک رژیم جعلی رخ می‌دهد، اما همه نهادهای حقوق بشری، قدرت‌های بزرگ و نهاد‌های بین‌المللی و سازمان ملل که متولی اصلی صلح و امنیت است، در سکوت کامل به سر می‌برند.

  1. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ موجی از گرایش جوانان و نخبگان جهان به انقلاب رخ داد و بسیاری از جهانیان به شوق دیدار با امام خمینی به ایران آمدند. در این میان جوانانی از غرب آفریقا نیز بودند که پس از ورود به ایران جذب حوزه‌های علمیه شدند. یکی از این شخصیت‌ها شیخ ابراهیم زکزاکی بود که پس از آشنایی با امام وارد حوزه علمیه شد و بعد از ورود به نیجریه توانست جامعه شیعه نیجریه را تأسیس کند. رشد تشیع در این منطقه پس از انقلاب اسلامی آغاز شد. جامعه شیعه نیجریه بر خلاف دیگر کشورهای غرب آفریقا تحت فشار دولت و ارتش بود.(۱)

نیجریه پرجمعیت‌ترین کشور قاره‌ آفریقاست و در غرب آن قاره قرار دارد. پایتخت آن آبوجا و بزرگ‌ترین شهر آن لاگوس است. جمعیت این کشور ۱۷۰ میلیون‌ نفر‌ و زبان‌ رسمی آن انگلیسی و زبان مردم آن هوساست. حدود ۸۵ میلیون‌ نفر از مردم نیجریه مسلمان و بقیه مسیحی یا بی‌دین هستند. این کشور  با وجود برخورداری از منابع سرشار نفت در فقر‌ به‌ سر می‌برد.

فضای فرهنگی سیاسی نیجریه تابلویی رنگارنگ از فرهنگ ادیان است. حداقل نیمی از جمعیت این کشور مسلمانند. در حال حاضر نیجریه با جمعیتی بیش از ۸۵ میلیون مسلمان، یکی از جوامع اسلامی بزرگ در غرب آفریقاست. در نیجریه، به‌خصوص در قسمت شمالی آن فرقه‌های مختلفی از مسلمانان حضور دارند، یکی از شناخته شده‌ترین گروه‌های سیاسی مذهبی نیجریه «الحرکه الاسلامیه فی نیجریا»ست که از نفوذ و قدرت بسیاری در این کشور برخوردار است و موجب رونق تشیع در نیجریه شده است.(۲)

 

  1. شیخ ابراهیم ‌‌بن یعقوب‌‌ بن‌ علی‌‌ بن‌ تاج‌الدین‌‌ بن حسین زکزاکی در پنجم ماه می‌۱۹۵۳ (۱۳۳۲شمسی‌) در‌ شهر‌ زاریای نیجریه در یک خانواده مذهبی متولد شد. شیخ ابراهیم در خانواده‌ای به‌ دنیا‌ آمد‌ که فعالیت سیاسی و ضد استعماری در آن پیشینه دیرینه دارد و جد شیخ زکزاکی از‌ فقهای عصر و زمانه خود و از مبارزان بااستعماردر آفریقا بود که از‌ موریتانی‌ به نیجریه آمده بود. هرچند او سید و از نوادگان اهل بیت(ع) بود، اما چون‌ در‌ نیجریه هر عالمی را شیخ می‌گفتند، او را هم شیخ می‌گفتند.

سید ابراهیم تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس‌ سنتی‌ قرآنی‌ و اسلامی آغاز کرد و تا سن ۱۶ سالگی در مرکز یادگیری شهر تاریخی‌ زاریای‌ نیجریه مشغول به تحصیل بود. او در مدرسه ابتدایی رسمی شرکت نکرد. اولین‌ تجربه‌ وی با آموزش رسمی در سال ۱۹۶۹ در مدرسه عربی استان زاریا شروع شد که در آن‌ مقامات‌ محلی شهر، معلمان عربی را برای مدارس ابتدایی خود تعلیم می‌دادند. او‌ از‌ سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۵ در مدرسه معروف‌ مطالعات‌ عربی‌ «کانو» تحصیل کرد. این‌ مدرسه‌ در سال ۱۹۳۴ به عنوان مدرسه حقوق نیجریه شمالی تأسیس شد و «مادر‌ دانشگاه بایرو» شناخته می‌شد. تقریباً‌ تمام‌ قضات بزرگ‌ شمال‌ نیجریه‌، فارغ‌التحصیل‌ این مدرسه هستند.

او عضو فعال جامعه دانشجویی مسلمانان  در‌ دانشگاه‌ و در سطح ملی بود. در سال‌ ۱۹۷۸‌، با سمت دبیر‌ کلی جامعه‌ دانشجویی مسلمانان همان‌ دانشگاه‌ به عنوان مغز متفکر در پشت تظاهرات گسترده مردمی در حمایت از گنجاندن شریعت در‌ قانون‌ اساسی‌ نیجریه شناخته و در سال ۱۹۷۹ به عنوان‌ نایب‌رئیس‌ (امور‌ بین‌الملل‌) جامعه‌ دانشجویی‌ مسلمانان انتخاب شد.

وقتی یکی از استادان دانشگاه‌ احمد بلو برای تدریس به دانشگاه کمبریج منتقل شد، ابراهیم زکزاکی را به آنها معرفی کرد. آنها از ابراهیم زکزاکی دعوت ‌کردند به کمبریج برود و برای دانشجویان و اساتید‌ در‌ مورد آفریقا و راه نجات آن از دست استعمار و استثمار سخنرانی کند. با اولین سخنرانی، همه دانشگاهیان شیفته او شدند و این برنامه بارها و بارها تکرار شد. او در این سفرها‌ با‌ آقای مسعود شجره، رئیس حقوق بشر اسلامی انگلستان که آن موقع دانشجوی کمبریج بود آشنا شد. ارتباط او با آقای شجره باعث شد‌ که‌ اطلاعات او از ایران  بیشتر شود.

با شروع انقلاب اسلامی به رهبری‌ امام خمینی(ره) جریان انقلاب را دنبال و در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر کرد. زکزاکی که از اهل سنت مالکی بود، پس از دیدار‌ با‌ امام خمینی‌(ره)، شیعه شد. رهبر‌ شیعیان‌ نیجریه درباره دیدارش با‌ امام راحل می‌گوید:  «حدود ۴۰ سال قبل، این افتخار را پیدا کردم تا در نخستین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر و در جشن‌های پیروزی انقلاب‌ شرکت‌ کنم. امام یک قرآن به من هدیه دادند و گفتند بروید و با این قرآن مردم نیجریه را به اسلام دعوت کنید.»

او بعد از بازگشت به نیجریه، مردم نیجریه را جذب تشیع کرد. علاقه به انقلاب و امام خمینی در بین مردم‌ نیجریه در‌ سال‌های اخیر به‌قدری افزایش یافته که شیعیان نیجریه به «خمینیون» معروف شده‌اند.(۳)

زینت ابراهیم در سال ۱۹۸۴ میلادی با شیخ‌ ابراهیم زکزاکی ازدواج کرد‌. او‌ که قبلاً خبرنگار و نویسنده مطبوعات بود، پس از ازدواج با شیخ زکزاکی، به یک عنصر شیعه، انقلابی، فعال و مجاهد تبدیل شد. حاصل ازدواج او با شیخ ابراهیم نه فرزند است که هفت نفر آنان پسر و دو نفرشان دختر بودند.

در روز قدس سال ۲۰۱۴ میلادی، مرداد ۱۳۹۳ شمسی‌، سه‌ پسر ابراهیم زکزاکی به همراه ۳۳ تن از شیعیان، در جریان حمله‌ نیروهای‌ نظامی نیجریه به راه‌پیمایان روز قدس کشته‌ شدند‌.

در سال ۲۰۱۵ میلادی ۱۴۳۷ق‌ (دی ماه سال۱۳۹۴ش)، ده‌ روز‌ پس از برگزاری راه‌پیمایی باشکوه‌ اربعین‌ در جریان برگزاری مراسم روز اول ربیعالاول از‌ سوی‌ جنبش اسلامی نیجریه، در حسینیه‌ بقیه‌الله‌ در‌ شهر زاریا، به‌ بهانه‌ بسته شدن راه بر‌ فرمانده‌ ارتش، نیروهای ارتش نیجریه به مراسم شیعیان حمله کردند و موجب‌ کشته‌شدن‌ حدود ۱۰۰۰ نفر و زخمی شدن ۷۰۰ نفر را شدند‌. در‌ همین روز‌ پس‌ از‌ حمله به حسینیه بقیه‌الله‌ و کشتار شیعیان، به خانه شیخ حمله شد و سه فرزند دیگر شیخ زکزاکی نیز به شهادت رسیدند.

سه پسر او در ژوئن ۲۰۱۴، هنگام راه‌پیمایی روز قدس به دست نظامیان نیجریه به شهادت رسیدند. او جمعا شش فرزند خود را در این راه از دست داده است. از فرزندان زکزاکی دو دختر به ‌نام‌های دکتر «نصیبه» و «سهیلا» و یک پسر باقی مانده‌اند. و خواهر شیخ هم زنده‌ زنده‌ در‌ اتاق‌ در‌ بسته سوخت.

در‌ جریان‌ حمله نیروهای ارتش نیجریه به خانه وی‌، شیخ و همسرش نیز تا حد شهادت زخمی شدند. در این‌ جنایت‌، شیخ‌ یک چشم خود را از دست داد‌ و بیش‌ از‌ ۵۰‌ ترکش‌ در‌ بدنش به جا ماند که هنوز خارج نشده‌اند. همسرش نیز ده‌ها ترکش در بدن دارد، به‌طوری که به دلیل تحریک ترکش‌ها نمی‌توانند خواب راحتی داشته باشد.

بر اساس حکم دیوان عالی نیجریه که در سال ۲۰۱۶ صادرشد، شیخ زکزاکی رهبر جنبش شیعیان باید فوراً آزاد می‌شد، ولی حکومت همچنان از آزادی او سر باز می‌زد تا اینکه او و همسرش که حدود  ۶ سال  در حصر خانگی و زندان به سر برده بودند در  ۲۸ ژوئیه ۲۰۲۱ از تمام موارد اتهامی تبرئه و آزاد شدند.

 

  1. ۶. شیخ ابراهیم همچون امام خمینی بر مبارزه با رژیم اشغالگر قدس تأکید داشت او و طرفدارانش به‌ عنوان حرکت اسلامی نیجریه شناخته می‌شوند. این تشکیلات‌ در هیچ جا به‌طور رسمی ثبت نشده است، ولی حدود ۲۰ میلیون نفر خود را عضو حرکت اسلامی نیجریه می‌دانند‌. هدف‌ حرکت‌ اسلامی نیجریه، آگاه ساختن مسلمانان از وظایفشان به عنوان افراد‌ و به عنوان یک جامعه است. شیخ به‌ویژه بر اهمیت مشارکت زنان در این جنبش تاکید می‌کند، امری که‌ در‌ جامعه‌ نیجریه مرسوم نبود و زنان اجازه فعالیت در امور مذهبی‌ را‌ نداشتند. جنبش اسلامی بیش از سیصد مدرسه ابتدایی و متوسطه دارد که عمدتاً‌ در‌ مناطق‌ شمالی این کشور واقع شده‌اند.

«المیزان» ارگان جنبش اسلامی پرخواننده‌ترین روزنامه نیجریه است و  به زبان هوسا منتشر می‌شود. برخی از مراسم‌ها در حرکت اسلامی جنبه تظاهرات دارند. برای‌ مثال راه‌پیمایی روز عاشورا و راه‌پیمایی اربعین و در مرحله بعد، راه‌پیمایی روز قدس از این جمله‌اند. گروه‌هایی از دانشجویان در برخی از اعیاد به بیمارستان‌ها سر می‌زنند‌ و ضمن‌ سرکشی‌ به بیماران برای کمک به کسانی‌ که‌ به خون نیاز دارند، خون می‌دهند. برخی اوقات تمام گروه، لباس متحدالشکل جنبش اسلامی نیجریه را‌ می‌پوشند‌. همچنین‌ در برخی از اعیاد مانند میلاد حضرت زهرا(س)، عده‌ای از دانشجویان به‌ زندانیان‌  نیازمند‌ سر می‌زنند و با کمک ‌های جمع‌آوری شده از افراد خیر، زمینه آزادی بعضی از آنان‌ را‌ فراهم‌ می‌سازند.

 

  1. ۷. شیخ زکزاکی که از زلال اندیشه‌های امام خمینی(ره) سیراب شده است، در آفریقا و نیجریه نهضتی را مبتنی بر اندیشه و ایمان و عمل صالح و اخلاق انسانی بنا نهاده است که هیچ نیرو و سلاحی جز اندیشه مبتنی بر حکمت و عقلانیت و منطق و عمل صالح و اخلاق انسانی و اسلامی ندارد. او با این رویکرد موفق شده است حدود ۲۰ میلیون انسان تشنۀ حقیقت آفریقا را با خود همراه کند.

امروز معیار حقوق بشر، وابستگی دولت‌ها به آمریکاست؛ یعنی هر اندازه که وابستگی دولتی به آمریکا بیشتر باشد؛ حمایت آمریکا از آن کشور بیشتر است؛ ولو  حقوق بشر را به هیچ وجه رعایت نکند. در حقیقت حقوق بشر ابزاری است برای آمریکایی‌ها برای رسیدن به اهداف نامشروعشان. به عنوان مثال حمایت از عربستان به عنوان بزرگ‌ترین ناقض حقوق بشر در جهان حامی سیاست‌های آمریکاست.

آمریکایی‌ها حتی تروریست‌ها را به تروریست‌های خوب و  بد تقسیم می‌کنند. اگر یک گروه تروریستی مثل داعش در راستای منافع نامشروع آنها اقدام و حرکت‌کند، از منظر آنها تروریست‌های خوبند. تروریست‌های بد کسانی هستند که اجازه نمی‌دهند آمریکا به منافع نامشروعش دست پیدا کند.

یکی از عجایب روزگار ما وارونگی جهان است. وارونگی به مفهوم اینکه وقتی این گزاره‌ها را کنار هم می‌چینیم دچار تعارض می‌شویم. داعش یک گروه تروریستی است و به اذعان رهبران آمریکا توسط این کشور ایجاد شد و ایران به عنوان یکی از کشورهای قربانی تروریسم، تقریباً تنها کشوری است که به‌طور واقعی با این پدیده شوم مبارزه می‌کند. آمریکا ایران را حامی تروریسم می‌داند و سردار دل‌ها، فرمانده مبارزه با تروریسم، سردار سلیمانی را  که به اذعان همه دنیا در خط مقدم  مبارزه قرار داشت و سال‌های سال با تروریسم و مصادیق آن، داعش، النصره، تحریرالشام و سایر گروه‌های تروریستی همچون القاعده و… جنگید، به شهادت می‌رساند.

در وارونگی همین بس که آمریکا که خود داعش را ایجاد  و از آن حمایت و به آن کمک مالی کرده است؛ قهرمان مبارزه با تروریسم را به جرم حمایت از تروریسم به شهادت ‌می‌رساند و سازمان‌هایی چون حزب الله لبنان، حشد الشعبی عراق، انصارلله یمن و….. را به اقدامات تروریستی متهم می‌کند.

۸- مثلث شوم غربی صهیونی و وهابی در پشت پرده تمام حوادث مرتبط با زکزاکی و حوادث مشابه علیه جریان مقاومت اسلامی در جهان قرار دارد و با اندیشه آزادی‌بخش و رهایی‌بخش مبتنی بر اسلام ناب محمدی مقابله می‌کند و در جنگی تمام عیار و با تمام قوا در صدد حذف این اندیشه و طرفداران آن است.

سال‌ها از کشتار وحشیانه و بی‌دلیل مردم بیگناه نیجریه توسط دولت این کشور و دستگیری همراه با شکنجه شیعیان و رهبر آنها می‌گذرد، اما متأسفانه همچنان شاهد سکوت مجامع بین‌المللی در مقابل نقض آشکار حقوق بشر هستیم. سکوتی شرم‌آور که بیانگر رسوایی مدعیان دروغین حقوق بشر اعم از سازمان ملل، دولت‌ها و نهادهای حقوق بشری  است. به‌راستی باید برای نقض‌های مکرر و مستمر حقوق بشر در جهان خون گریست.

در پایان باید بر این نکته تأکید شود که جرم زکزاکی و یارانش چیزی جز ترویج افکار و اندیشه‌های روشنی‌بخش و انقلابی شیعی نیست. جرم شیخ زکزاکی تعلیم و ترویج اندیشه مقاومت اسلامی و بیداری محرومان بر اساس اندیشه اسلام حقیقی و  برگرفته از مکتب ائمه معصومین (ع) و زمینه‌ساز ظهور منجی عالم و تشکیل حکومت عدل حضرت بقیه الله(عج) است.

با آرزوی وصول به این آرمان الهی.

 

پی‌نوشت:

۱- حکیم الهی، عبدالمجید، ۱۳۹۳٫

۲- Mustapha.2014.p 4

۳- سایت دانشنامه حوزوی ویکی فقه.

29دسامبر/21

تأملات سیاسی و اجتماعی تحولات عراق و جایگاه ایران در آن

عراق تنها «همسایه عرب» ایران است که با جمهوری اسلامی مرز زمینی دارد و از این‌ رو به دروازه ورود ایران به حوزه عربی تعبیر شده است. عراق، شامات،مصر، ایران، یمن و هند در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا صاحب تمدن‌های ناریخی هستند و عراق از این‌‌رو از بسیاری از کشورها ممتاز ممتاز می‌باشد. تمدن سومر، بابل، آکد، آشور و کلدانیان در این سرزمین و در کنار بین‌النهرین پدید آمده و روزگار گذرانده‌اند.

عراق در غرب آسیا پرجمعیت‌ترین کشور عرب هم به حساب می‌آید کما اینکه از نظر تمدن و ساخت دولت از بقیه کشورها دیرپاتر است. هم‌اینک هم می‌توان گفت از نظر برقراری حکومتی دموکراتیک، عراق سرآمد همه کشورها عرب غرب آسیا می‌باشد.

عراق اگرچه صاحب دیرپاترین حکومت‌ها بوده و سومر، آکد و آشور نخستین تمدن‌های باستانی چند هزار سال پیش از میلاد بوده‌اند، اما این سرزمین پس از آن بخشی از قلمرو هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان و امپراتوری روم بود. با پیروزی اعراب مسلمان بر پادشاهی ساسانی، عراق به‌مرور موقعیت مرکزی شد. این سرزمین در زمان امیرالمؤمنین و امام مجتبی«علیهم‌السلام» مرکز خلافت پهناور اسلامی گردید و حکمرانی «کوفه» بر شبه‌جزیره، ایران، هندوستان،آسیای میانه، قفقاز، ترکیه امروزی، مصر و شمال آفریقا و شامات مستقر و استوار گردید.

با پیروزی شامیان بر عراقیان در جریان جنگ صفین، و جنگ‌های پس از آن مرکزیت خلافت اسلامی به شام ـ دمشق امروزی ـ منتقل گردید. اما پس از حدود ۹۱ سال ـ در حد فاصل سال‌های ۴۱ تا ۱۳۲ هـ.ق ـ دوباره حکومت به عراق بازگشت و شهر نوتأسیس «بغداد» به مدت بیش از پانصد سال ـ در حد فاصل سال‌های ۱۳۲تا۶۳۷هـ.ش. ـ مرکز خلافت پهناور اسلامی ـ دوران بنی‌عباس ـ بود در اختیار بنی‌عباس بود.

با پیروزی شامیان بر عراقیان در جریان جنگ صفین و جنگ‌های پس از آن مرکزیت خلافت اسلامی به شام ـ دمشق امروزی ـ منتقل گردید. اما پس از حدود ۹۱ سال ـ در حد فاصل سال‌های ۴۱ تا ۱۳۲ هجری قمری ـ دوباره به عراق بازگشت و شهر نو تأسیس «بغدد» به مدت بیش از پانصد سال ـ حد فاصل‌ سال‌های ۱۳۲ تا ۶۳۷ هجری شمسی ـ مرکز خلافت پهناور اسلامی ـ دوران بنی‌عباس ـ بود. با سقوط بنی‌عباس مرکزیت جهان اسلام پراکنده شد، اما عراق همچنان موقعیت ممتاز خود را در میان بلاد اسلامی حفظ کرد.

اسلام از نظر فرهنگی و علمی تا حد زیادی وابسته به عراق بود و این وابستگی تا قرن‌های اخیر هم ادامه داشت.با تأسیس امپراتوری ترک‌تبار عثمانی در سال ۶۷۸هـ.ش. که ۶۲۳ سال به درازا کشید و مرکزیت بخش مهمی از جهان اسلام به استانبول ـ قسطنطنیه ـ منتقل شد، بغداد به عنوان مرکزیت عربی جایگاه خود را در عثمانی حفظ کرد و با افول قدرت عثمانی، عراق اولین جامعه عربی بود که از سیطره عثمانی خارج گردیده و مستقل شد.

عراق با تجزیه عثمانی ابتدا در فاصله سال‌های ۱۲۹۸ تا ۱۳۱۱ شمسی تحت قیمومیت انگلیس درآمد. این قیمومیت براساس کنفرانس مشترک چهار قدرت اروپایی یعنی انگلیس، پروس ـ که بعدها به آلمان تبدیل شد ـ روسیه و اتریش در وین، به عراق تحمیل شد؛ اما  مبارزات عراقی‌ها موسوم به ثوره‌العشرین به رهبری علمای نجف ـ میرزا محمدتقی شیرازی، میرزا مهدی شیرازی و محمد خالصی‌زاده‌ـ  سبب شد انگلیس در سال ۱۳۰۰هـ.ش. به عقب‌ بنشیند. سپس پادشاهی کشور عراق تأسیس شد که ۳۷ سال دوام آورد. مرزهای امروزی عراق توسط چهار قدرت اروپایی موسوم به «جامعه ملل» و براساس «معاهده سور» تعیین شدند و در نهایت انگلیسی‌ها ده سال پس از تشکیل «پادشاهی هاشمی» ـ ملک فیصل و نوری سعید ـ قوای نظامی خود را از عراق بیرون بردند.

عراق در فاصله سال‌های ۱۳۴۷ تا ۱۳۸۱ به مدت ۳۴ سال در سیطره حزب قومی سوسیالیستی بعث به رهبری میشل عفلق سوری‌تبار بود و سیاه‌ترین دوران تاریخ خود را در دویست سال اخیر تجربه کرد. گفته می‌شود در طول این دوران دست‌کم یک میلیون نفر از شهروندان عراقی به دست رژیم حسن‌البکر و صدام‌حسین جان باختند.

عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی با اقدام نظامی آمریکا به اشغال درآمد و این اشغال ۸ سال به درازا کشید و در نهایت با توافقنامه امنیتی میان جورج بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا و نوری‌المالکی، نخست‌وزیر وقت عراق از اشغال نظامی خارج شد؛ اما سه سال بعد با تسلط گروه تکفیری تروریستی داعش به رهبری «ابوبکر البغدادی» خلف ابومصعب زرقاوی بر چهار استان سنی‌نشین عراق که حدود ۶۰ درصد خاک این کشور را شامل می‌شود، نظامیان آمریکایی در حجم کمتری به عراق برگشتند و به‌رغم مخالفت مردم عراق و مصوبه دی ماه ۱۳۹۸ پارلمان این کشور هنوز در این کشور حضور دارند و در امور مختلف آن مداخله می‌کنند.

عراق از سال ۲۰۰۳ و به دنبال فروپاشی رژیم جنایتکار و جنگ‌طلب صدام حسین دوره جدیدی را تجربه کرده که ترکیبی از حکومت انتخابی مردم و رخدادهای عظیم تروریستی است. از سوی دیگر با توجه به سابقه تاریخی عراق ـ کوفه و سپس بغداد ـ غربی‌ها و دولت‌های عربی از «بازخیزی عراق» هراسناک می‌باشند. از این رو عراق بعد از صدام حسین به صحنه مداخلات خشن و خونین آمریکا، انگلیس، فرانسه، سعودی، ترکیه و امارات تبدیل شده است و هم‌‌اکنون بخش‌هایی از عراق ـ به بهانه توافقات غیررسمی چهار قدرت اروپایی قرن ۱۹ در لوزان سوئیس ـ در سیطره نظامیان ترکیه قرار دارد. این موضوع در واقع بیانگر این است که عراق کماکان ظرفیت تمدنی دارد و می‌تواند بخش وسیعی از قدرت پراکنده جهان اسلام را بازسازی کند و به صحنه بیاورد.

 

 

 

 

 

 

مروری بر تحولات سیاسی ـ امنیتی عراق در دو دهه اخیر

 

تحولات سیاسی

آمریکایی‌ها با هدف تسلط نظامی بر منطقه غرب آسیا و نیز با انگیزه تأثیرگذاری بر جمهوری اسلامی ایران، ابتدا در سال  ۱۳۶۹هـ.ش. به بهانه آزادسازی کویت، علیه عراق وارد جنگ شدند و سپس در سال ۱۳۸۱ به بهانه وجود مقادیر انبوهی سلاح‌های شیمیایی در عراق به این کشور حمله کرده و آن را به اشغال خود درآوردند.

رفتار آمریکایی‌ها به گونه‌ای بود که از اقدام آنان بوی سیطره دائمی بر عراق و تبدیل این کشور به یک موقعیت نظامی تهاجمی به مشام می‌رسید. دادن لقب «پل بریمر» به «حاکم عراق» در این راستا ارزیابی می‌شود.  بر اساس اسناد برجای مانده از ارتش آمریکا، این کشور در نظر داشت برای یک دوره طولانی در این کشور «حکومت نظامی» برقرار کند و یک ژنرال آمریکایی را بر آن کشور بگمارد. بر این اساس ارتش عراق را منحل کردند و تا مدت‌ها اجازه شکل‌گیری ارتش جدید را به آن کشور ندادند. از سوی دیگر با تقویت مدام حضور نظامیان خود که در سال ۲۰۰۴ تعداد آنان به حدود ۳۵۰ هزار نفر رسید و شامل عناصر ارتش آمریکا، نیروهای اطلاعاتی وابسته به سازمان سیا و سازمان‌های نظامی ـ امنیتی شبه‌خصوصی نظیر «بلک واتر» و یگان‌هایی از کشورهای غربی به‌خصوص انگلیس حضور خود را تثبیت کردند. نظامیان آمریکایی از بصره در جنوب تا دهوک در شمال و از انبار در غرب تا دیالی در شرق حضور داشتند.

چند ماه پس از اشغال نظامی عراق و حضور سنگین نیروهای نظامی آمریکا در این کشور، پل بریمر، حاکم آمریکایی عراق ـ پل بریمر ـ متوجه شد اوضاع آن ‌گونه نیست که آمریکایی‌ها پیش‌بینی کرده بودند. در این مدت اقدامات جهادی علیه آمریکا از سوی دو قوم سنی‌ و شیعه عراق، عرصه را بر نظامیان متجاوز تنگ کرد.

نیروهای سنی شامل نیروهای رهاشده حزب بعث، بخشی از ارتش فروپاشی شده عراق و نیروهای تکفیری به رهبری ابومصعب زرقاوی ـ اردنی‌الاصل ـ از همان روزهای اول اشغال عراق توسط آمریکا، دست به سلاح بردند و همزمان با‌ آن گروه‌های شبه‌نظامی وابسته به مقتدا صدر موسوم به «جیش‌المهدی»  که بعداً به «سرایاالسلام» تغییر نام داد، علیه سیطره نظامیان‌آمریکایی بر مناطق شیعی وارد جنگ با آمریکا شدند. این در حالی بود  که سرفرماندهی نظامی آمریکا گمان می‌کرد با سقوط صدام حسین و انحلال ارتش و کنترل سازمان‌های امنیتی عراق ـ استخبارات ـ می‌تواند بدون دغدغه کنترل این کشور را به دست بگیرد.

بریمر، حاکم نظامی عراق پس از آنکه متوجه دشواری اداره عراق شد، به منظور ایجاد یک سپر عراقی در برابر مهاجمین شیعه و سنی عراق و کسب مشروعیت برای بمباران مناطق مختلف، از رهبران شیعه، سنی و کرد عراق برای همکاری دعوت کرد. این در حالی بود که در جریان کنفرانس اربیل که کمی پیش از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ برگزار شده بود، آمریکایی‌ها در پاسخ به سئوال رهبران عراقی که نقش آنها چه خواهد بود، گفته بودند که عراق به دلیل پیشینه سه دهه دیکتاتوری صدام حسین، به یک حکومت مقتدر نظامی احتیاج دارد و لذا فعلاً چشم‌اندازی برای تشکیل یک  دولت عراقی جدید وجود ندارد!

عراقی‌ها پس از فراخوان شهریور ماه پل بریمر رغبتی به مشارکت در گفتگوها نشان ندادند و شرط همکاری را مشارکتشان در اداره عراق قرار دادند؛ از این‌ رو او که به‌شدت به یک سپر عراقی نیاز داشت، با خواست آنان مبنی بر نوشتن قانون اساسی جدید و تشکیل دولت موقت موافقت کرد. از اینجا بود که هیئت ۳۵ نفره از رهبران شیعه، سنی و کرد عراق ـ موسوم به مجلس حکم ـ تشکیل شد. آنان در ابتدا پیش‌نویس قانون اساسی جدید عراق را تهیه کردند و آن را به رفراندوم گذاشتند و تأیید ملی را برای آن دریافت کردند. اقدام بعدی آنان تشکیل دولت موقت بود که براساس آن «غازی عجیل یاور» سنی، رئیس‌جمهور و ایاد علاوی شیعه به عنوان نخست‌وزیر توافقی روی کار آمدند.

تصویب ملی قانون اساسی در سال ۱۳۸۴ سبب شکل‌گیری دولت دائمی شد و براساس آن «جلال طالبانی» به ریاست‌جمهوری رسید و ابراهیم جعفری و نوری‌المالکی شیعه یکی پس از دیگری به نخست‌وزیر شدند و این روند هر ۴ سال به شکلی تکرار شد.

قانون اساسی عراق براساس نگرش فدرالی تنظیم شد. براساس اصل ۴ قانون اساسی جدید، عراق لااقل به پنج جمهوری فدرالی، یکی در استان‌های کردی، دو مورد در استان‌های شیعی، یک مورد در استان‌های سنی و یک مورد در بغداد تقسیم می‌شود و در عین حال این ظرفیت وجود داشته و دارد که هر دو سه استان، یک فدرالی باشد. اما در عمل این اصل قانون اساسی اجرا نشد هر چند شکل ناقصی از آن در استان‌ها به اجرا گذاشته شد.

در این میان کردها که از سال ۱۳۷۰ و پس از تحریم‌های عراق و تبدیل مدار ۳۲ و ۳۶ درجه عراق به مناطق پرواز ممنوع،  به تأسیس دو دولت در سلیمانیه و اربیل دست زده بودند، از اصل چهار قانون اساسی جدید عراق برای تثبیت موقعیت خود استفاده کردند.

نظام فدرالی به مناطق  اجازه می‌دهد تا انتخاب مسئولان استانی در چرخه تمایلات منطقه‌ای صورت گیرد و سهم بودجه هر استان مستقیماً به پارلمان استان و پارلمان منطقه‌ای داده شود. بر این اساس استان‌ها اجازه پیدا کردند که با کشورهای هم‌مرز مراوده مستقیم سیاسی و اقتصادی و حتی امنیتی داشته باشند. دایره انتخاب مسئولان محلی هم به‌گونه‌ای بود که فرماندهان استانی ارتش توسط پارلمان‌های منطقه‌ای ـ شورای استان‌ها ـ انتخاب می‌شوند. از این قاعده کردها بهره بیشتری برده‌اند. آنان پا را از آنچه به عنوان صلاحیت‌های شورای استان گفته شد فراتر گذاشتند و حتی همه‌پرسی جدایی کردستان از عراق را برگزار کردند که البته با شکست مواجه شد. بقیه استان‌های شیعه و سنی‌نشین عراق با وضع گذشته اداره می‌شوند و از مزایای فدرالی برخوردار نیستند.

 

 

فرآیند سیاسی

با تصویب قانون اساسی جدید در مهر ماه ۱۳۸۴، فرآیند سیاسی عراق شکل گرفت. ترکیب جمعیتی عراق اکثریت شکننده‌ای‌ را در اختیار شیعیان قرار داده است. شیعیان اگرچه بر کمتر از یک سوم سرزمین عراق سیطره دارند، اما دست‌کم ۵۸ درصد جمعیت عراق را شامل می‌شوند. در همین حال سنی‌ها با وجود در اختیار داشتن حدود ۶۰ درصد خاک این کشور تنها حدود ۲۰ درصد جمعیت عراق را تشکیل می‌دهند و کردها با حدود ۱۷ درصد جمعیت در حدود یک هفتم خاک عراق در اختیار دارند.

در اینجا دو نکته شایان ذکر هستند. نکته اول اینکه کردها علاقه چندانی به شکل‌گیری یک دولت قوی در بغداد ندارند و آن را با منافع درازمدت خود که تمایلات جدایی‌خواهانه است ـ در تضاد می‌بینند.  نکته دوم اینکه سنی‌ها علاقه‌ای به فدرالی بودن حکومت و شکل‌گیری قدرت براساس رأی مستقیم مردم ندارند؛ زیرا معتقدند با وجود در اقلیت بودن، حکومت باید به اهل سنت باز گردد. به همین دلیل سنی‌ها و کردها به جای توجه به اندازه واقعی خود در جمعیت و خاک این کشور، به توافق چشم دوخته‌اند. کردها بر این باورند که به دلیل انسجام بیشتر نسبت به مناطق دیگر عراق و برخورداری از «میلیشیایی» به نام پیشمرگان می‌توانند بر عراق تسلط نسبی پیدا کنند. به همین دلیل بر توافق بین‌الاقوام تأکید دارند. از آن طرف  اهل سنت هم به دلیل اینکه تنها کمتر از ۲۰ درصد جمعیت عراق را نمایندگی می‌کنند، به توافق بین‌الاحزاب توجه بیشتری دارند. به همین دلیل برخی از محققین معتقدند که عراق به جای دموکراسی مستقیم به دموکراسی توافقی چشم دوخته است.

براساس توافقات بین سه قوم در سال ۲۰۰۴، قرار شد انتخاب نخست‌وزیر به شیعه، انتخاب رئیس‌جمهور به کردها و انتخاب رئیس‌ پارلمان به اهل سنت واگذار شود.  شکل‌گیری کابینه هم در چهارچوب مذاکرات بین‌الاحزاب و بین‌الاقوام صورت بگیرد. این وضعیت موجب شده که در عراق دولت واقعی و کارآمدی شکل نگیرد. دولت توافقی عملاً نمی‌تواند علیه یکی از اقوام اقدامی محدود‌ کننده به اجرا بگذارد. کما اینکه چندان نمی‌تواند مردمی تلقی شوند.

دولت در عراق علاوه بر مشکلات داخلی با مشکلات منطقه‌ای هم دست به گریبان است. فضای ناهمگون منطقه سبب بی‌ثباتی زیادی در عراق شده است. عربستان سعودی، کویت، امارات و حتی قطر نمی‌خواهند قدرت واقعی در عراق شکل بگیرد. از این رو از همان سال ۲۰۰۶ به کارشکنی علیه دولت مشغول شدند. روابط ایران و عراق هم به دلیل قرار داشتن در زیر دید مستقیم آمریکایی‌ها با نوسانات زیادی مواجه است. دولت عراق در این اواخر توانست مجوز صدور و ورود کالا از مبدأ و مقصد ایران دریافت کند که این هم موقتی و چندماهه است.

 

 

نگاه عراقی‌ها به جمهوری اسلامی  

عراق از لحاظ جمعیتی سه گروه را در خود جای داده است: شیعیان، کردها و سنی‌های غیرکرد. که حکایت هر کدام از این سه قوم با جمهوری اسلامی تا حدی جداست. شیعیان عراق و در واقع توده‌های شیعه که در ۹ استان مرکزی و جنوبی این کشور سکونت دارند، ایران را مهم‌ترین عامل هویتی خود به حساب می‌آورند. کردهای عراق که عمدتاً در سه استان سلیمانیه، اربیل و دهوک سکونت دارند و بخشی هم در استان‌های کرکوک، نینوا و دیالی را شامل شده، مجموعاً حدود شش میلیون نفر هستند و از لحاظ نژادی و فرهنگی خود را بخشی از «ایران بزرگ» می‌دانند و در عین حال از لحاظ سیاسی به استقلال و یا فدرالی کامل گرایش دارند و این موضوع از نظر ایران خطرات عمده‌ای برای منطقه به همراه دارد.

کردها در عین حال یکدست نیستند. بخشی از مردم در چهارچوب حزب دموکرات به رهبری مسعود بارزانی تعریف شده‌اند که هم‌اینک حکومت اقلیم کردستان را در دست دارند و در انتخابات اخیر مجلس، ۳۲ کرسی از ۵۸ کرسی را به دست آوردند. بخشی از کردها نیز در استان سلیمانیه با فرهنگی نسبتاً متفاوت با فرهنگ اربیل زندگی می‌کنند و ذیل دو تشکیلات «اتحادیه میهنی» به رهبری خاندان طالبانی و «تغییر» به رهبری خانواده «نوشیروان مصطفی» فعالیت می‌کنند.« اتحادیه میهنی» و «تغییر» دو انشعاب از حزب دموکرات کردستان هستند.

کردهای سلیمانیه که در میان سایر استان‌های کردی بیشترین جمعیت را دارند، از نظر فکری به جمهوری اسلامی نزدیک‌ترند و این استان نزدیک‌ترین استان کردی به خاک جمهوری اسلامی هم هست.

کردها در فاصله ۱۳۷۰ش.(۱۹۹۱م.) تا ۱۴۰۰ش. به حکومت نسبتاً مستقل خود رسیدند و برخورداری آنان از سهم ویژه در بودجه عراق و نیز اقدامات جداگانه اقتصادی که در مراوده‌ با کشورهای دیگر، به‌خصوص با ایران و ترکیه دارند، در مقایسه با سایر استان‌ها موقعیت اقتصادی مناسبی را به آنان داده است.

کردهای عراق در دوم مهر ماه ۱۳۹۶ به سمت همه‌پرسی استقلال رفتند، اما این موضوع با واکنش عراق به هم خورد. بارزانی ابتدا برگزاری را متنفی کرد، اما کمی بعد اعلام نمود رفراندوم را صرفاً بنا بر مقتضیاتی فعلاً به تأخیر انداخته است. کردها در این همه‌پرسی ضمن تلاش برای جداسازی حکومت خود از بغداد در صدد بودند کرکوک و بخش‌های وسیعی از دو استان نینوا و دیالی را نیز به حکومت خود ملحق کنند.

عدم موفقیت بارزانی در پیشبرد طرح رفراندوم و جدایی، سبب بروز اختلافات و درگیری‌هائی میان بخش‌های مختلف کردی، به‌خصوص دو جریان اصلی آن یعنی حزب دموکرات و اتحادیه میهنی شده است، به گونه‌ای که مسعود بارزانی پس از حدود سه دهه از ریاست دولت کناره گرفت و اداره امور را به دیگر رهبران حزب سپرد و خود به «رهبری حزب دموکرات» بسنده کرد.

ایران در میان اهل سنت عراق نفوذ کمتری دارد.  سنی‌های عراق از مرزهای ایران فاصله دارند و جمعیت عمده آنان در استان‌های نینوا، انبار و صلاح‌الدین قرار دارند. حدود ۳۰ درصد جمعیت پایتخت و اکثر جمعیت استان دیالی هم سنی هستند.

اهل سنت عراق در طول حکومت عثمانی و پس از آن بر عراق سیطره داشته‌اند. در دوره قیمومیت انگلیس بر عراق، دوره پادشاهی، دوره عبدالکریم قاسم و دوره بعثی‌ها، اهل سنت به‌رغم آنکه کمتر از یک پنجم جمعیت عراق را داشته‌اند، بر این کشور سیطره مطلق داشته و مورد حمایت قدرت‌های خارجی و کشورهای سنی منطقه هم بوده‌اند.

سنی‌های عراق پس از سقوط صدام حسین دچار پراکندگی شدند. عده‌ای از آنان که در قالب ارتش صدام حسین و حزب بعث فعالیت می‌کردند به اقدامات ضدامنیتی علیه دولت بغداد و نیروهای نظامی آمریکا روی آوردند. عده‌ای جذب گروه‌های تروریستی تحت هدایت ابومصعب زرقاوی شدند و عده‌ای هم به همکاری با آمریکایی‌ها راغب گردیده و در دولت و ساختار جدید سهیم شدند.

گروه‌هایی که به کار سیاسی روی آوردند خود به چند دسته تقسیم می‌شوند و این دسته‌ها هم متناسب با تحولات، قبض و بسط پیدا می‌کنند. هم‌اینک برجسته‌ترین گروه سنی‌ها با رویکرد سیاسی، گروه تحت رهبری حلبوسی رئیس پارلمان هستند. در عین حال گروه کوچک‌تری به رهبری خمیس الخنجر و گروه دیگری که تمایلات اخوانی دارند و با ترکیه همراهند، تحت عنوان حزب اسلامی به رهبری ایاد سامرایی فعالیت می‌کنند.

سنی‌ها در عین حال با درک این مطلب که جمهوری اسلامی قدرت تجمیع‌کنندگی دارد و نمی‌توان نفوذ آن را نادیده گرفت، به ایران نزدیک شده‌اند و به عنوان مثال در جریان انتخاب عادل عبدالمهدی، حلبوسی گروه خود را پای کار آورد و بدین ‌گونه بود که طرح آمریکایی‌ها در تشکیل یک دولت وابسته به خود با شکست مواجه شد. بر این اساس می‌توان گفت برخلاف رهبران کردی عراق که جدایی از این کشور را دنبال می‌کنند، رهبران سنی عراق روی وحدت و یکپارچگی این کشور تأکید دارند و در نهایت امیدوار هستند دوباره رهبری این کشور را به دست بگیرند. این نکته مثبتی است، اما در عین حال رفتار دوگانه رهبران سنی عراق را هم نشان می‌دهد.

در دوره بحران امنیتی عراق، بخشی از رهبران سنی عراق نظیر طارق الهاشمی و اسامه نجیفی از اقدامات داعش حمایت می‌کردند و در همان حال سلیم الجبوری و حلبوسی در دولت عراق مخالف داعش به حساب می‌آمدند. در ماه‌های اولیه حرکت داعش، بخش قابل توجهی از قبایل استان‌های نینوا و الانبار به داعش پیوستند و از طریق اعزام جوانان، کمک مالی و پناه دادن به عناصر داعشی به آنان کمک می‌کردند. اما با شکست داعش و گزینه تروریسم تکفیری، وزنه دسته دوم در میان اهل سنت سنگین‌تر شد.

جمع‌بندی قبایل و رهبران سنی این است که داعش هزینه زیادی برای سنی‌ها داشته و مشکلات آنان را بیشتر کرده و از اعتماد دولت مرکزی و شیعیان به آنان کاسته است. استان‌های سنی‌نشین به‌خصوص شهرهای مرکزی آنها در جریان حملات داعش و اقدامات ارتش عراق برای آزادسازی این مناطق ویران و جمعیت‌های آن پراکنده شدند و اگر قرار باشد این مناطق بازسازی شوند، هزینه آن برعهده استان مربوطه می‌باشدو در واقع این مبالغ هنگفت از حق و سهم خود سنی‌ها تأمین می‌شود.

روند سیاسی در عراق پس از آزادسازی این کشور از سیطره داعش دستخوش تغییراتی شد. داعش به اذهان شیعیان عراق «تمرکز» بخشید و نیروهایی که به مصاف داعش رفته بودند در میان مردم جایگاه رفیعی پیدا کردند. عراق پس از داعش به یک نیروی سیاسی باتجربه و سازمان‌یافته به نام «حشدالشعبی» مجهز گردید. حشد یک نیروی جهادی است که قابلیت سیاسی و اجتماعی و امنیتی نیز دارد. از سوی دیگر وجود فساد مالی در سازمان‌های سنتی و احزاب، توجهات را تا حد زیادی متوجه نیروهای جهادی و به‌طور خاص حشدالشعبی کرد. از این رو در انتخابات ۱۳۹۷ که یک سال پس از محو سیطره داعش صورت گرفت، نیروهای حشد و یا هواداران آن توانستند سهم قابل توجهی در کابینه و پارلمان پیدا کرده و نقطه امیدی به وجود آورند.

اما به میزانی که فضای اجتماعی عراق آغوش خود را به سوی نیروهای جهادی باز می‌کرد، احزاب سیاسی از سه طیف شیعه، کرد و سنی ملاحظات خاص خود را داشتند و مایل نبودند نیروهای جهادی به فضای سیاسی و اجتماعی عراق ورود کنند. از این رو ادبیات  سیاسی گروه‌ها به این سمت رفت که حشد باید از ساختار سیاسی عراق فاصله بگیرد و در ساختار نظامی باقی بماند و این خود مناقشاتی را به‌خصوص در میان گروه‌های شیعه پدید آورد.

مقتدا صدر که رقیب اصلی نفوذ اجتماعی خود را حشد می‌دانست بر ضرورت محدود شدن این سازمان به امور نظامی تأکید می‌کرد که این به معنای دور کردن این سازمان از عرصه سیاسی بود.

عمار حکیم و جریان وابسته به او، ـ تیار الحکمه ـ هم نظر مشابهی داشت. کما اینکه حیدرالعبادی هم در مقام نخست‌وزیر بر این امر تأکید داشت. بنابراین بعد از پایان داعش، حشدالشعبی به موضوعی مورد مناقشه در شیعیان تبدیل شد، اما تداوم اقدامات ضدامنیتی داعش و تداوم اقدامات غیرقانونی نظامی آمریکا در عراق سبب حفظ موقعیت حشد شد. در کشاکش همین بحث‌ها حشدالشعبی به عنوان یک ساختار رسمی، بخشی از شاکله نیروی نظامی را به خود اختصاص داد.  نیروی نظامی عراق هدر حال حاضر متشکل از دو بخش ارتش و حشدالشعبی است.

سازمان جوان حشدالشعبی که گفته می‌شود حدود ۱۲۰ هزار نفر هستند، مستقیماً زیر نظر فرمانده کل قوا یعنی نخست‌وزیر قرار دارند؛ در عین حال روند و ساختار خاص خود را دارند و در واقع تا حد زیادی به صورت «خودفرمان» عمل می‌کنند.

حشدالشعبی از مذاهب، گروه‌ها و طیف‌های مختلفی تشکیل شده و وفاداری به عراق و آمادگی برای ورود در جهاد دفاعی تنها شرط ورود یک عراقی به این سازمان است این موضوع سبب شده تا مذاهب و طیف‌های مختلف بخشی از ساختار حشد را با خود همراه ببینند و درصدد استفاده از این موقعیت برآیند.

بنابراین حشد ضمن آنکه بخشی از ساختار نظامی عراق است، از نظر کارکرد و رویکرد به شرایط عمومی عراق وابسته است و می‌تواند کارکردی متمایز از ارتش داشته باشد. به عنوان مثال یکی از امتیازات حشد نسبت به ارتش این است که می‌تواند با گروه‌های شبه‌نظامی متعهد رابطه داشته باشد و در مأموریت‌های خود از آنان کمک بگیرد و این هم یک ضرورتی است که به دلیل آن، رهبران عراقی در عین اینکه مدام از لزوم جمع کردن سازمان‌های شبه‌نظامی غیررسمی صحبت می‌کنند، اما چشم خود را به روی همکاری‌های حشد و گروه‌هایی مثل «کتائب حزب‌الله» می‌بندند.

یکی دیگر از خصوصیات حشد این است که در موضع‌گیری سیاسی ملاحظات ارتش را ندارد. حشد در موضع‌گیری شبیه ‌بسیج در ایران عمل می‌کند که در موضوعات خاصی بیانیه می‌دهد و نظر خود را بیان می‌کند، حال آنکه ممکن است این اظهارنظر و ارائه طریق با منویات دولت و شخص نخست‌وزیر که فرمانده کل قوا هم هست، مغایرت داشته باشد.

با پایان جنگ داعش، مشکلات اقتصادی عراق بیش از پیش نمایان شد و ساختار ۱۶ ، ۱۷ ساله عراق ضعف‌های خود را نمایان کرد. دولت و مجلس در عراق اگرچه در یک ساختار مناسب شکل می‌گیرند، اما در واقع از اثرپذیری جدی از گروه‌ها و احزاب هم دور نیستند. بر این اساس نه فقط کابینه به صورت سهمیه‌بندی درآمد، بلکه بودجه هم عملاً و به‌طور غیررسمی سهمیه‌بندی شد. مثلاً بصره از استان‌هایی است که اداره آن از ابتدا به گروه‌ صدر سپرده شد. این استان نفت‌خیز عراق در بودجه عمومی سهمی دارد که به استانداری سپرده می‌شود و از آنجا که استاندار توسط مقتدا صدر تعیین می‌شود، این بودجه و بودجه چند استان دیگر در اختیار گروه صدر قرار می‌گیرد.

در این میان احزاب عراق به دو دسته تقسیم می‌شوند: احزابی که با مردم ارتباط محکمی دارند و بودجه‌ای که از ـ از طریق استان ـ به آنان واگذار می‌شود، صرف هواداران خود می‌کنند که در واقع صرف بخشی از مردم می‌نمایند. که گروه مقتدا صدر از این دست است. صدر توانسته با توزیع پول استان‌ها در میان جمعیت هوادار خود، پایگاه خود را در میان عراقی‌ها تحکیم بخشیده و به اقتدار خود وسعت بیشتری بدهد. دسته دیگر احزابی هستند که سهم خود در بودجه را صرف امورات شخصی و حزبی می‌کنند و این موضوع سبب اعتراض مردم شده است. اکثر احزاب عراقی از این دسته هستند.

این فضا سبب شده تا آمریکایی‌ها و کشورهای دیگری نظیر عربستان با هدف تغییر شرایط عراق به نفع خود وارد میدان شوند. آمریکایی‌ها به همراه عربستان و امارت از طریق گروه‌های خاص که به‌مرور که تحت کنترل خود گرفته و به آنها سازمان و برنامه داده‌اند، درصدد برآمده‌اند سیاست کلی عراق را دگرگون کنند و از حرکت‌های خارج از کنترل آن مثل رابطه این دولت با ایران و با چین و با روسیه جلوگیری کنند.

آمریکا برای این موضوع راهکار شناخته‌شده‌ای دارد: انقلاب مخملین اجتماعی. انقلاب مخملین معمولاً در انتخابات نمود پیدا می‌کند، اما آمریکا این کار را بدون انتخابات و با شعار «مطالبه انتخابات زودهنگام» دنبال کرد. نتیجه کار آمریکا این بود که گروه‌هایی از جوانان عراقی که از طریق آموزش‌ها و تورهای مسافرتی به یک سازمان تبدیل شده بودند، در میدان خاصی از شهر تحصن کرده و شعار «تغییر قانون»، «تغییر دولت» و «تغییر سیاست» داده و به مسئله اول عراق تبدیل شده‌اند.

این روش از اوائل شهریور ۱۳۹۸ مورد استفاده قرار گرفت و جمعیتی نزدیک به سه هزار نفر در بغداد، حد فاصل مناطق سنی و شیعه‌نشین به میدان آمدند و با نصب چادر ماندگار شدند و طی بیانیه‌هایی خواستار استعفای دولت، برگزاری انتخابات زودهنگام، رد احزاب و گروه‌های سنتی شدند. کمی بعد از آن آیت‌الله العظمی سیستانی که در مسایل دینی عراق حرف آخر را می‌زند، ادامه کار دولت «عادل عبدالمهدی» را به مصلحت ندانست و خواستار کناره‌گیری آن شد و یک روز پس از آن، دولت عراق استعفا کرد و به دولت «تصریف‌الاعمال» تبدیل گردید و کمی پس از آن «مصطفی کاظمی» در یک اقدام توافقی شیعیان، به نخست‌وزیری رسید.

مصطفی کاظمی در واقع یک مأموریت بیشتر نداشت و آن هم برگزاری انتخابات زودهنگام بود، اما به دلیل عدم آمادگی دولت، این انتخابات با تأخیری نزدیک به یک سال، در ۱۸ مهر گذشته برگزار شد. کاظمی که گمان می‌کرد آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها، او را در اداره عراق کمک خواهند کرد، با بحرانی شدیدتر مواجه شد، به‌گونه‌ای که او حتی نتوانست حقوق کارمندان را در موعد خود پرداخت کند. گفته می‌شود هفت میلیون نفر در لیست حقوق و مستمری‌بگیران عراق قرار دارند که هویت دو میلیون نفر از آنان مشخص نیست. (این را با ایران مقایسه کنید که حدود ۳/۲ میلیون نفر حقوق‌بگیر دارد.) هزینه‌های این هفت میلیون به‌گونه‌ای است که کل بودجه عراق را می‌بلعد. حتی گفته شده دولت عراق در تابستان در پرداخت حقوق با ۲۰ درصد کسری بودجه هم مواجه بود! بنابراین کاظمی در فضای فقدان دستاورد اقتصادی قرار گرفت و از محبوبیت او کاسته شد و در واقع پروژه کاظمی به پایان رسید.

انتخابات در عراق برگزار شد، اما این انتخابات به جای «حل مسئله»، خود به یک مسئله تبدیل شد. در این انتخابات موضوع «سرورها» پیش آمد و عراقی‌ها از اینکه سرور این دستگاه‌های رایانه‌ای در کشورهای اروپایی قرار دارد، نگران شدند. خبرهای بعدی نشان داد نگرانی مردم از نقش امارات و ژاپن در این انتخابات بلاوجه نبوده است.

یک گزارش دقیق «کتائب حزب‌الله» بیانگر آن است که دست‌کم ۲/۱ میلیون از آرا فاقد مهر قانونی بوده و در عین حال در شمارش آرا لحاظ شده‌اند.

انتخابات در عراق که این بار با شیوه جدیدی برگزار شد، سبب تغییراتی غیرمنتظره در طیف‌های انتخاباتی شد. در این انتخابات برای اولین‌بار رابطه میان آرا و کرسی‌های احزاب مخدوش گردید. به عنوان مثال گروه صدر در این انتخابات حدود ۸۸۶۰۰ رأی به دست آورد، ولی نتیجه آن ۷۳ کرسی شد، در حالی که فهرست فتح با داشتن ۲/۱ میلیون رأی به ۱۷ کرسی رسید!

انتخابات قطعاً به اختلافات دامن زده است و از این جهت نمی‌تواند مهم‌ترین عنصر اثرگذار بر تشکیل دولت و پارلمان تلقی شود و این فضا، راه را برای ورود راه‌حل‌های دیگر که مهم‌ترین آن توافق بین‌الاحزاب می‌باشد، باز می‌کند و لذا به نظر می‌رسد یک بار دیگر توافق میان رهبران و شخصیت‌ها و احزاب به تشکیل دولت و انتخاب نخست‌وزیر منتهی خواهد شد.

29دسامبر/21

یادی از قیام ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ مردم بحرین

قیام ۱۴ فوریه بحرین یکی از مهم‌ترین قیام‌های مردم این کشور بر ضد رژیم استبدادی آل‌خلیفه است که در ابعاد مختلف با قیام‌های قبلی متفاوت است. این قیام ده سال است که همچنان ادامه دارد و بیشترین گروه‌های اجتماعی در آن مشارکت دارند و ‌به‌رغم سرکوب شدید مردم و بازداشت وسیع معترضان و شکنجه زندانیان و خلع تابعیت انقلابیون و اخراج آنها از بحرین، این قیام همچنان زنده است و اعتراضات بر ضد این رژیم و سیاست‌های ظالمانه آن ادامه دارد. تلاش یک سال اخیر این رژیم در هم‌پیمانی با رژیم صهیونیستی برای جلب حمایت بیشتر غرب با موجی بی‌سابقه از اعتراضات در داخل و خارج روبرو شده و انقلاب ابعاد سیاسی جدیدی پیدا کرده است.

از لحاظ تاریخی از همان آغاز توطئه جداسازی بحرین از ایران در سال ۱۹۷۱، غرب در پی این بود که یک کشور وابسته به خود در این منطقه به وجود آورد. در آغاز نظام مستقل و جدید بر اساس وعده‌های داده شده با ایجاد مجلس مؤسسان برای تدوین قانون اساسی و انتخاب پارلمان بر اساس آن تلاش کرد مردم بحرین را فریب بدهد، اما دیری نپایید که نظام استبدادی آل‌خلیفه همه نهادهای دموکراتیک را منحل کرد و یک نظام استبدادی و سرکوبگر را پدید آورد.

مردم بحرین در طول پنجاه سال اخیر از عمر استقلال این کشور هرگز امید خود را به ایجاد یک نظام عادلانه و مردم‌سالار از دست نداده‌اند و همواره با قیام‌های پی در پی این خواست را بیان کرده‌اند. آنچه در این فرآیند اهمیت دارد این است که در قیام اخیر خود که از ده سال پیش آغاز شد، ماهیت اسلامی قیام و نقش پر رنگ روحانیون مبارز در کنار مردم کاملاً مشهود است.

با مرگ شیخ عیسی آل‌خلیفه امیر بحرین در سال ۱۹۹۹، پسرش حمد وعده‌های زیادی در احیای دموکراسی به مردم داد و با بزرگان این کشور از جمله آیت‌الله شیخ عیسی قاسم دیدار کرد؛ اما تمام این وعده‌ها فریب دیگری از سوی این رژیم استبدادی بود که قیام مردمی ۱۴ فوریه را در پی داشت. در ابتدا، حمد بن‌عیسی آل‌خلیفه امیر جدید، زندانیان سیاسی را آزاد کرد و وعدۀ از سرگیری فعالیت‌های پارلمانی را داد و منشوری ملی را صادر کرد که بر اساس آن بحرین از کشوری امیری به پادشاهی تبدیل می‌شد و قول داد نظامی برپا خواهد کرد که در آن، مردم منشأ تمام قوا خواهند بود. مردم بحرین در آغاز در فوریه ۲۰۰۱ با مشارکت ۹۸٫۴ درصدی به منشور ملی رأی دادند. بعد از اتمام رأی‌گیری ملک‌ حمد آل‌خلیفه همه تعهدات خود را زیر پا گذاشت و به هیچ‌یک از وعده‌هایش عمل نکرد و در سال ۲۰۰۲ به خواست خود، قانون اساسی جدیدی را صادر و قانون اساسی ۱۹۷۳ را که به دست مردم نوشته شده بود ملغی کرد.

به موجب قانون اساسی تنظیمیِ پادشاه وی در عزل و نصب روسای قوای مجریه، مقننه و قضائیه اختیار مطلق داشت. از زمان به قدرت رسیدن حمد، طرحِ دادن تابعیت به افراد مقیم سنی کشورهای سوریه، اردن، شبه نظامیان حزب بعث صدام، سودان، یمن، پاکستان، هند و دیگر کشورها شروع شد و تا کنون نزدیک به ۱۲۰ هزار نفر به تابعیت این کشور در آمده‌اند. تلاش نظام برای تغییر بافت جمعیتی این کشور و از بین بردن اکثریت مطلق شیعیان با اهداف کاملاً سیاسی انجام شده است.

دلایل انقلاب بحرین را می‌توان در گزارش «دکتر شریف محمد بسیونی» رئیس کمیته حقیقت‌یاب در بحرین خلاصه کرد: «دلیل بحران بحرین مسائل مربوط به نابرابری سیاسی اهل سنت و شیعیان و سهم شیعیان در حکومت و عدالت اقتصادی و اجتماعی است. آمارها نشان می‌دهند که بیش از ۶۰ درصد جمعیت بحرین شیعه و کمتر از ۴۰ درصد سنی هستند. این در حالی است که اهل سنت بر نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سلطه دارند و شیعیان از این نهادها طرد می‌شوند.»

همه این دلایل شرایط مناسبی را برای وقوع انقلاب فراهم آورده‌اند، انقلابی که به استبدادی آل‌خلیفه پایان می‌بخشد. در پی بیداری اسلامی که از تونس شروع شد و دامنه آن به مصر نیز کشید، ملت بحرین نیز فرصت را برای شروع قیام جدید مناسب دید و با تکیه بر خداوند متعال انقلاب خود را شروع کرد. محور این انقلاب، حقانیت مطالبات همگانی برای تشکیل حکومتی مردمی با هویت اسلامی و بندگی خالصانه برای خداوند و متضمن مبانی وحی در عدالت، برابری و احترام به حقوق بشر و اعطای حقوق سیاسی و مدنی به تمام شهروندان و پایان بخشیدن به حکومت قبیله‌ای و تبدیل بحرین از نظام پادشاهی به کشوری است که ملت، منشأ اقتدار باشد.

انتخاب روز ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ به عنوان تاریخ شروع انقلاب توسط مردم بحرین تاکیدی است بر تاریخی که ملک حمد آل‌خلیفه در ۲۰۰۲ وعده‌های خود را زیر پا گذاشت و مطابق میل خود قانون اساسی جدیدی را تدوین کرد تا مصداقی برای دیکتاتوری مطلق باشد. وی با این اقدام خود مبانی دموکراسی را که ملت در سال ۲۰۰۱ به منشور آن رأی داد، نابود و تمام قوا را قبضه کرد. ملک حمد همچنین به وعده‌های خود در مورد نقش مشورتی مجلس انتصابی و نقش قانون‌گذاری مجلس منتخب عمل نکرد. تعیین این تاریخ به عنوان شروع انقلاب مبین این واقعیت است که مطالبات انقلابیون بحرین سیاسی و به دور از هرگونه فرقه‌گرایی است و با تاریخ طولانی انقلاب‌های قرن بیستم ارتباط دارد و ادامه آن به شمار می‌آید.

انقلاب بحرین توسط گروه‌های سیاسی و یا نخبه‌ها شروع نشد، بلکه یک انقلاب توفنده مردمی بود که بیداری اسلامی را بستر مناسبی برای شروع انقلاب علیه ساختار فعلی سیاسی در بحرین یافت. این انقلاب از حمایت‌های آشکار شیخ عیسی احمد قاسم بود که در سخنرانی‌های نماز جمعه خود همواره تاکید می‌کرد که این موج عظیم مردمی هرگز متوقف نخواهد شد. حمایت وی به‌مثابه صدور مجوز برای همه مردم جهت شرکت در انقلاب با رهبری این دانشمند فرزانه بود. اقدام رژیم آل‌خلیفه در اسقاط تابعیت این روحانی مبارز و انقلابی و مهاجرت وی به عراق و ایران، این انقلاب را خاموش نکرد و اعتراضات مردمی در داخل و خارج همچنان ادامه دارد.

29دسامبر/21

زندگینامۀ آیت‌الله شیخ عیسی قاسم رهبر قیام بحرین

آیت‌الله شیخ عیسی قاسم از بزرگ‌ترین و نامورترین علمای کنونی کشور بحرین است که نام ایشان با جهاد بر ضد استبداد و تلاش برای مشروطه‌سازی نظام مطلقه پادشاهی حاکم بر این کشور عجین شده است. او از جمله رهبران سیاسی این کشور است که قیام مردم خود را در ده سال گذشته رهبری کرده است. شیخ عیسی قاسم در سال ۱۹۳۷ میلادی (۱۳۱۶ شمسی) در شهر الدراز در بحرین زاده شد. او خانواده‌ سرشناسی نداشت و پدرش ماهیگیر ساده‌ای بود که دوست داشت پسرش تحصیل کند و مدارج علمی را طی کند. ایشان دوره تحصیل ابتدایی را در زادگاهش دراز به اتمام رساند و برای تکمیل تحصیلات به شهر منامه پایتخت بحرین رفت. در منامه از طریق مشارکت در برنامه‌های دینی مسیر زندگی او تغییر یافت، زیرا او در کنار تحصیلات متوسطه در حوزه الغریفی روستای النعیم نزد شیخ عبد‌الحسین حلی به تحصیل علوم دینی پرداخت و تصمیم گرفت که تنها تحصیلات علوم دینی را ادامه دهد.

در سال ۱۹۶۲ (۱۳۴۱) به نجف سفر کرد و نزد آیت‌الله سید محمد باقر صدر به تحصیل علوم دینی ادامه داد و با علمایی چون عبدالله غریفی، عباس ریس، عبد‌الله مدنی، عبدالامیر جمری آشنا شد. سپس به دانشکده فقه پیوست و دوره دروس سطح را بسیار سریع طی کرد و در درس خارج فقهای بزرگ و مراجع اعلام مانند شهید صدر شرکت کرد. او در سال ۱۹۷۱میلادی، از مناطق مختلف برای بازگشت شیخ به سرزمینش دعوت و از او درخواست شد تا وارد مجلس موسسان شود. این مجلس برای قانون‌گذاری بحرین پس از استقلال بحرین برگزارشده بود.

وی در سال ۱۹۷۲میلادی بزرگ‌ترین و اولین جمعیت اسلامی در شیخ نشین‌ها، «جمعیه التوعیه الاسلامیه- جمعیت آگاهی بخش اسلامی» را پایه‌گذاری کرد. این جمعیت در زمینه گسترش اصلاح‌گرائی دینی در آن دوره و نیز در تقویت التزام عقیدتی و آگاهی دینی بین قشر بزرگی از فرزندان جامعه نقش بارز و آشکاری را ایفا کرد. ایشان برای سه دوره، رئیس این جمعیت و «علامه الجمری» در یکی از این دوره‌ها نائب وی بود. در سال ۱۹۷۳میلادی به‌عنوان بارزترین نماد از ائتلاف دینی، با اکثریت مطلق آرا برای عضویت مجلس ملی انتخاب شد. وی همواره به دنبال تطبیق احکام شرع مبین و صیانت دین از افکار التقاطی در دین بود. این مجلس در سال ۱۹۷۵  توسط رژیم منحل شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران ایشان در رأس هیئتی از علمای بحرین با امام خمینی(ره) در تهران ملاقات کردند و به امام و ملت ایران پیروزی پرخروش انقلاب اسلامی را تبریک گفتند. در اواخر دهه ۱۹۹۲ میلادی به ایران آمد تا در حوزه علمیه قم ادامه تحصیل کند و نزد فضلایی چون آیت‌الله سید محمود هاشمی، آیت‌الله سید کاظم حائری و آیت‌الله فاضل لنکرانی تلمذ کرد.

ایشان از همان آغاز در کنار مردم کشورش، دفاع از حقوق آنان را به عهده گرفت و تلاش کرد به نظام فردی و استبدادی پایان دهد و نظامی را برپا سازد که مردم بحرین با انتخاب نمایندگانشان در فرایند تصمیم‌گیری مشارکت داشته باشند. از سال ۱۹۹۴ میلادی ایشان رهبر انتفاضه مطالبه برای بازگرداندن حقوق قانون اساسی و فعال‌سازی و احیای پارلمان از خارج شمرده می‌شد و بیانیه‌ها و سخنانش بازتاب و طرفداران زیادی داشت.

در سال ۱۹۹۹ با درخواست عده‌ای از فضلای حوزه قم، رسماً تدریس درس خارج را در مسجد امیرالمومنین «ع» در دورشهر و سپس در حسینیه بحرانی آغاز کرد. ایشان در سال ۲۰۰۰ نظر صریح و محکمی در رد “میثاق العمل الوطنی” ـ منشور ملی العمل که طرح جدید شاه به‌عنوان قانون اصلی مملکت به جای قانون اساسی بود ـ  را بیان کرد.

امیر بحرین برای فرافکنی از وضعیت بحرانی بحرین این طرح را ارائه کرد و شیـخ آشکارا گفت که این منشور بیعت با نظام است و مردم را به رأی منفی به منشور فراخواند. این منشور نه تنها عقبگرد دینی بلکه عقبگرد سیاسی هم بود و شیخ با یک بررسی تطبیقی بین منشور جدید و قانون ۱۹۷۳میلادی تفاوت‌هایی را یافت که نشان می‌داد قانون اساسی پیشین بر منشور جدید برتری دارد.

در سال ۲۰۰۱ میلادی، جناب شیـخ، بعد از آسودگی خیال از لحاظ امنیتی و نیز در حالی که اعتماد اغلب طیف‌های بحرین را به خود جلب کرده بود، به کشورش بازگشت و با استقبال باشکوه میلیونی‌ مردمی که تقریباً ۲۰ کیلومتر بود و قبل و بعد از آن در تاریخ بحرین سابقه نداشت، روبرو شد. مستقبلین ایشان را از سالن فرودگاه با شعار و تکبیر تا روستای الدراز که اقامتگاه اصلی ایشان بود، مشایعت کردند.

شیخ عیسی قاسم پس از مدتی «جمعیه الوفاق الاسلامیه» را تأسیس کرد و شاگردش شیخ علی السلمان را در رأس این تشکل قرار داد. در اولین انتخابات آزاد در دوره جدید، به‌رغم تضییقات زیاد نظام، این جمعیت ۱۹ کرسی از ۴۰ کرسی را به دست آورد. با آغاز قیام اسلامی در بحرین در فوریه ۲۰۱۱ مراسم نماز جمعه شیخ عیسی قاسم در الدراز یکی از مهم‌ترین تریبون‌های قیام شمرده می‌شد. ناخشنودی دولت بحرین از مواضع انقلابی شیخ عیسی قاسم در حمایت از خواست مردم منجر به اعلام ممنوعیت اقامه نماز جمعه شد و پلیس خانه شیخ در محله الدراز را محاصره کرد. در روز ۱۹ آبان ۱۳۹۱ش.، تمام نمازهای جمعه در بحرین از سوی حکومت تعطیل اعلام شدند و شیعیان به‌رغم موانعی که حکومت در مسیر حرکت به سمت شهر الدراز ایجاد کرده بود، با تحمل ضرب و جرح نیروهای دولتی برای اقامه نماز جمعه، به دراز رفتند و نماز جمعه را به امامت شیخ عیسی قاسم اقامه کردند. این روز در جریان مقاومت مردم بحرین به «جمعه التلبیه» معروف شده است.

شیخ عیسی قاسم با توجه به سوابق علمی و مبارزاتی، در میان شیعیان بحرین جایگاه ویژه‌ای دارد و با توجه به اینکه استاد بسیاری از فعالان سیاسی بحرین است به‌عنوان پدر قیام در این کشور شناخته شده است. ایشان از آغاز قیام در کنار مردم قرار داشت و مواضع خود را صراحتاً بیان و به‌عنوان رهبر قیام نقش‌آفرینی کرد و با حضور در جمع معترضان و همچنین عیادت از مجروحان و زندانیان، به بیان اعتراض خود علیه حکومت بحرین ادامه داد.

فوریه۲۰۱۱میلادی

اسباب و علل متعددی از جمله ظلم، تبعیض سیاسی، فشار اقتصادی و فساد اخلاقی در انقلاب بحرین دخالت دارند. گستردگی جنبش و شرکت اقشار و گروه‌های مختلف بحرین، فقط به برکت حضور فعال علما و تایید و پشتیبانی ایشان و در پرتو آگاهی رهبری و امامت و رشد فقاهت و نیز عقیده ولایی در اطاعت از نمایندگان دین بهره می‌برد.

در ۱۱ فوریه بعد از درخواست‌های جوانان از طریق وسایل ارتباط جمعی، سخنرانی‌ شیـخ نقش آشکاری در آماده‌سازی زمینه‌های انقلاب داشت. وی اعلام کرد: “طوفان شروع شده و آرام نخواهد شد و در مرزها نیز باقی نخواهد ماند.”  و بعدها هم قیام را به همین شکل پیش برد.

دولت بحرین در سال ۱۳۹۵ برای مانع‌تراشی بر سر راه قیام مستمر مردم بحرین از شیخ عیسی قاسم سلب تابعیت و او را از بحرین اخراج کرد. ایشان در حال حاضر بین حوزه‌های نجف و قم در حال رفت و آمد است و همچنان به وظیفه خود در رهبری قیام علیه رژیم آل خلیفه و دفاع از مردم کشورش ادامه می‌دهد.

29دسامبر/21

مع انتصار الثوره الاسلامیه خرج الاسلام من‌الغربه التی کان یعیشها

*من أین بدأت معرفتکم بالإمام الخمینی؟

کانت لی زیاره تشرّف -هی الأولى لسماحته رفع الله درجته فی الجنّه- مع أخٍ کریم لی من طلاّب العلم یوم کنّا فی النجف الأشرف فی دراستنا فی کلیّه الفقه والحوزه العلمیه، وذلک فی زمن إقامته فیها.

والزیاره للإمام الخمینی، وحتى لو کانت لمره واحده، تعطیک انطباعاً عن عظمته.

 

 

*من وجهه نظرکم، ما هو دور الإمام الخمینی والثوره الإسلامیه فی تغییر معادلات العالم واحیاء الإسلام المحمدی الأصیل الذی هو یعنی مدرسه أهل البیت “ع”؟

کان الإسلام مغیّباً فی مساحته الأوسع فی ساحه أمّته، ویکاد أن یکون مغیّباً تماماً على مستوى الساحه العالمیه، خاصه فی الجدل السیاسی. کان الإسلام من ناحیه عملیّه لا یرتفع له الصوت المؤثر الذی یؤبه له، کان غریباً حقّاً فی أمّته وخارجها، وکان لا ینظر لأتباعه إلاّ بالنظره المحتقره.

الحضور على مستوى الساحه الإسلامیه إنما کان على المستوى السیاسی للرجعیه المنفصله عن الطرح الإسلامی والفکر الأجنبی المعادی. والحضور الإسلامی فی حیاه المسلمین کنت إنّما تجده بدرجه ما وفی أوساط ضیّقه.

بعد الثوره الإسلامیه التی فجّرها الإمام الخمینی، والدوله المبارکه التی حقّقها الله على یدیه، عزَّ الإسلام فی أمّته وعزَّ خارجها، وصار القوه المهابه عالمیّاً، وعرف المسلمون الطالبون للحقیقه مکانه دینهم القویم، وحاجتهم وحاجه العالم کلّه له، وألاّ إنقاذ ولا نجاح للعالم کلّه إلاّ به، وارتفع صوتهم بالدعوه إلیه، وبدأت واشتدت مقاومتهم من أجله، وهان علیهم أن یبذلوا التضحیات الجسام بدافع حمایته والشعور بضروره حاکمیته.

 

 

*ما هو رأیکم فی مبدأ ولایه الفقیه ودورها فی النهضه والحرکه الإسلامیه؟

إذا کان لا إنقاذ ولا نجاه ولا نجاح للأمه والعالم إلاّ بالإسلام، بعلمه وعدله وأمانته وإخلاصه وتربیته، ولا تطبیق للإسلام فی الأنفس والأوضاع، ولا بلوغ لأهدافه إلا بحکومه العالِم العامل به، الأمین على کلّ أحکامه وأهدافه، القادر على الوفاء بأمانته، کان لابد من ولایه الفقیه العادل الکفوء لتحمّل مهمه الحکم الإسلامی العظیم الذی لا یهمّه شیء کما یهمّه رضوان الله سبحانه وغضبه.

 

 

 

*ما هو تقییمک لدور قائد الثوره الإسلامیه، آیه الله السید علی الخامنئی فی استمرار وازدهار الحرکه والمقاومه الإسلامیه؟

إنّ لسماحه المرشد الأعلى للثوره الإسلامیه والدوله المبارکه -بما وهبه الله عزَّ وجلّ – من مواصفات القیاده الإسلامیه الناجحه، من درجه عالیه من فقه وعداله وتقوى وخبره وکفاءه وشجاعه فی الحقّ وإخلاص لله، وإیمان متجذّر بقیمه الرساله الإلهیه، وعدم المجامله على حساب الحق للصدیق، وعدم الضعف أمام العدوّ؛ ما جعله الحامیهَ الحق لخط الثوره والدوله وقیمهما ومبدئیتهما، وحاکمیه الإسلام، والمفجّر لقابلیات الشعب الإیرانی العظیمه، وقابلیات الأمّه على خط الإسلام والمقاومه من أجله، والنهوض الدائم بمستوى قوه الشعب الإیرانی والأمّه وعظمتها، والضخ لروح الثقه والاعتزاز فیهما، وروح الهزیمه والاندحار فی الأعداء.

إنّه الشخصیّه الغنیّه بما یستلزمه موقع الولایه من شروط ومواصفات وخصائص تجعله أهلاً لأن ینال الثقه التامّه من الجماهیر المؤمنه والتسلیم لولایته.

 

 

 

*علاقه البحرینیین برجال‌الدین الشیعه الحقیقیین مشهوره بین شیعه العالم، ماهو أصل هذه العلاقه العمیقه؟

ارتباط الشعب فی البحرین بعلمائهم المخلصین مترشّح عن ولاء هذا الشعب وذوبانه فی الرسول الأعظم والأئمه الأطهار “علیهم جمیعاً أفضل الصلاه والسلام”، ومن وجود ثله کریمه صادقه ومخلصه من علماء الدین الذین یعوّل علیهم فی الحفاظ على قیم الدین ورعایه أحکامه، والحرص على مصالح المؤمنین.

 

 

*ما سبب کل هذا الضغط الذی یمارسه نظام الهیمنه والقمع من قبل حکام البحرین على الشعب بدعم من زعماء الدول الرجعیه فی المنطقه؟

شعب البحرین یعتز بانتمائه الإسلامی ویعیش صحوه إسلامیه ولا یرضى بالذل، ویملؤه الشعور بالإباء من وحی إسلامه، وله ارتباطه الشدید بالولاء لأهل البیت علیهم السلام، وهم النماذج الکبرى فی العزه والکرامه والتضحیه والفداء والإخلاص فی الإیمان.

وشعب البحرین لا یرضى الانفصال عن أمّته، ولا یفصل بین محنته ومحنتها، ولا بین نصره ونصرها، وأمنه وأمنها، ومن کان على درایه بمواقف الشارع البحرانی من مواقف الاستعمار الغربی، والوجود الصهیونی العدوانی على الأمّه العربیه والإسلامیه؛ یعرف تماماً غیره هذا الشعب وحمیّته بالنسبه لأمته وموقفه العملی المنتصر لقضایا الأمه.

هذا خط الشعب، أما الخط الرسمی للحکم فهو خط الارتباط المصیری بالغرب والاتکاء على دعمه، والطالب لمرضاته ضماناً للکرسی لانفصاله عن الشعب، وجَدَّ فی الأمر التطبیعُ العلنی الاستسلامی مع العدو الصهیونی خضوعاً لأمریکا ولهذا العدو، للشعور بالحاجه لحامٍ جدید وجدته السیاسه الخاطئه للنظام الرسمی المحلی فی الکیان الصهیونی والعصبیه الیهودیه المعادیه للمسلمین.

فخط الشعب وخط الحکم متصادمان، العلاقه بینهما علاقه تنافٍ وتناقض. ومن هنا یأتی استهداف الحکم الشعبَ، وسخط الشعب من الحکم.

 

 

*کیف ترى مستقبل البحرین ومستقبل الإسلام النقی الأصیل والمقاومه الإسلامیه ومصیر القوى العظمى المتغطرسه؟

الأمّه الإسلامیه الیوم متمثله فی مقاومتها وجماهیرها المؤمنه، وبما تتمتع به هذه الجماهیر من صحوه فی نمو مطّرد، ومقاومه مستمره، ومعها الدین الحق والضمیر الإنسانی، وروح النهضه الساریه، ووعد الله لعباده المؤمنین بالنصر، ولا خُلف لوعد الله، ولا رادّ له. النصر لدیننا، لأمّتنا، لمعسکرنا، ولنا وعد صریح بالنصر من الله. النصر على الطاغوتیه للمجاهدین فی سبیل الله قدر محتوم منه تبارک وتعالى فی کل مکان.

 

*کیف تتنبأ بنتیجه علاقه النظام البحرینی بالنظام الصهیونی من منظور القرآن الکریم؟

جاءت الاندفاعه من دول التطبیع مع العدو الصهیونی ومن أهدافها الواضحه کلّ الوضوح من أجل إرضاء أمریکا والصهیونیه وإسرائیل، طلباً لحمایتها ، والحمایه الإسرائیلیه بالخصوص لتوقع انحسار الوجود الأمریکی من المنطقه تفرغاً لاهتمامات أکبر ضروره عندها، وبما یؤثر على الثقه فی دعمها الکافی لحمایه هذه الدول.

 

وهی آخذه باستمرار فی ازدیاد ولائها للیهود المتعصبین لغیر الحقّ على خلاف الأدیان الإلهیه فی صورتها الصدق کلّها، ومنها الدیانه التی جاء بها النبی موسى “علیه السلام”، وذلک على حساب الولاء لله عزَّ وجلّ، ودین‌الإسلام القویم.

وللقرآن الکریم کلمته الحاسمه فی هذا الولاء الشیطانی البدیل عن الولاء لله عزَّ وجلّ:

(لَّا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ)، ۲۸/ النساء. وذیل الآیه الکریمه فیه تحذیر شدید، وتحذیر وتهدید من الله سبحانه من أن یرفع شعار التقیه فی غیر موضعه، وحیث یقضی على الإسلام وأمّته، وحیث یکون منطلقه الاحتماء بالکافر بسبب الظلم للمسلمین والحکم الطاغوتی المتسلط علیهم قهراً.

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)، ۵۱/المائده.

ولاء الکافرین بعضهم لبعض ولاء کفر، والدخول فی ولائهم دخول عملی فی ولائه، ولا أقلّ من أن یؤدی هذا الولاء الملتحقین بالنصارى والکفار إلى نتیجه من نتیجه ولائهم.

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ)، ۵۷/المائده.

وهذا الالتحاق بولائهم، تصف الآیه مرتکبیه من المؤمنین بالظلم الذی یحرمهم من هدایه‌الله تبارک وتعالى.

(وَلَوْ کَانُواْ یُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِىِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاءَ وَلَکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ)، ۸۱/المائده.

إنّه لولاء خطیر بما یکشف عنه من عدم الإیمان، ومن الفسق.

(وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ)، ۱۱۳/هود.

الولاء فی مقابل الولاء لله، وغیر المنتهی إلى الولاء إلى الله باطلٌ محض، ثم إنّه لا یؤدی إلى إنقاذ أو نصر.

وغایه الاحتماء والنصر والتمکین التی یطلبها المطبّعون مع العدو الصهیونی ودویله إسرائیل غایه میؤوس منها.

الإیمان الحقُّ قاضٍ بأن طلب العزّه من ولاء الکافرین تعلّق بالوهم الذی یوقع فیه ضلال الرؤیه، وایحاء الشیطان الرجیم، إنَّه یقیناَ ألاّ عزّه إلاّ لله وبیده، (ٱلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ ٱلْکَفِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ ٱلْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلْعِزَّهَ فَإِنَّ ٱلْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا)، ۱۳۹/النساء.

والیهود کغیرهم من خلق الله لا یملکون العزّه لأنفسهم، ولا یملکون أن یعطوها للغیر بغیر إذن الله، ولمن شاء الله إذلاله على أنهم ممن لا ینبغی أن یوثق بعهودهم ومواثیقهم، فالتعلق بهم وبعهودهم خاسر من الجهتین.

یقول کتاب الله الصادق عنهم:

(وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّهٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)، ۶۳/البقره.

(وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ)، ۸۳/البقره.

(وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ)، ۱۸۷/آل عمران.

(فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَهٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ)، ۱۳/المائده.

هذا هو موقف بنی إسرائیل -إلاّ قلیلاً منهم – من مواثیق الله المغلّظه التی منها المیثاق الذی قارنه رفع الطور فوقهم تخویفاً شدیداً لهم من نقضه وقطعاً لسبیل ادّعائهم نسیانه، فکیف سیکون موقفهم من العهود من الضعاف المرتمین فی أحضانهم طلباً لنصرتهم وحمایتهم والذود عنهم، والتضحیه فی سبیل البقاء لکراسیهم إذا استغنوا عنهم أو اقتضى الأمر أن ترکبهم خسائر ببقاء تحالفهم معهم؟

التطبیع فعله طائشه، وجریمه فی حق المطبعین مع إسرائیل أنفسهم، وبأشدّ من غیرهم.

 

 

 

*بیّنوا لنا أی مطلب وفائده ترونها مناسبه، ونتمنى توجیه رساله للأمه الإسلامیه، وخاصهَ لشعب إیران وأیضاً لشعب البحرین المظلوم

کلٌّ من طریق النصر والهزیمه مفتوح أمام کلّ الأمم، والنصر الحقیقی طریقه واحد لا غیر، طریق هذا النصر فی الأخذ بمنهج الله والتمسک الصدق بدین الله، وبذل کل الجهد والتوحّد والتنسیق والتعاون وإخلاص النیه لله، وعدم نفاذ الصبر الإیجابی وتجنب الصبر السلبی المذموم، ونظم الأمر أتم نظم.

29دسامبر/21

با پیروزی انقلاب اسلامی، اسلام از غربت به در آمد

اشاره: آیت‌الله شیخ عیسی احمد قاسم از علمای بزرگ و رهبر شیعیان بحرین، هم به لحاظ مراتب علمی و هم سوابق مبارزاتی، جایگاه و محبوبیت خاصی میان مردم بحرین دارند.

این عالم وارسته و مجاهد که سابقه تحصیل معارف دینی در حوزه علمیه نجف و قم را هم دارند و مدتی را نیز عضو مجلس قانون‌گذاری و مجلس ملی بحرین بوده‌اند، همواره از زمان شکل‌گیری بحرین، صیانت از شرع مقدس و مبارزه با استبداد را  سرلوحه فعالیت‌های خود داشته‌اند. ایشان علیرغم همه سختی‌ها با حضور فعال در عرصه‌های مختلف و تربیت شاگردان مبارز، نقش مهمی در زمینه‌سازی قیام مردم بحرین علیه ظلم و استبداد رژیم آل‌خلیفه ایفا نمود‌ند و با آغاز قیام  ۱۴فوریه ۲۰۱۱ (۲۵ یهمن ۱۳۸۹) به عنوان پدر معنوی قیام نقش آفرینی کردند. بطوری که نماز جمعه آیت‌الله عیسی قاسم در الدراز به مهمترین تریبون قیام تبدیل شده بود. خشم حاکمان بحرین از مواضع انقلابی شیخ عیسی قاسم منجر به ممنوعیت اقامه نماز جمعه و سلب تابعیت ایشان در سال ۹۵ شد. رژیم بحرین در همان ایام با هجوم به انبوه مردم تحصن کننده در مقابل منزل شیخ قاسم، شماری را به شهادت رساند و ۳۰۰ نفر را بازداشت کرد و آیت‌الله عیسی قاسم را در بازداشت خانگی قرار داد.

ایشان در تابستان ۹۷ بعد از دو سال حبس خانگی به علت وخامت شدید اوضاع جسمانی به بیمارستانی در انگلیس انتقال یافتند و تحت عمل جراحی قرار گرفتند. این عالم مجاهد در حاضر در شهر مقدس قم بسر میبرند و با توجه به محدودیت‌های رژیم بحرین، دورادور زعامت مردم بحرین را بر دوش دارند.

«پاسدار اسلام» با غنیمت شمردن این فرصت، از مدت‌ها پیش، پیگیر انجام گفتگویی با این عالم مجاهد بود، که نهایتاً ایشان بعلت کسالت و بیماری قبول زحمت فرمودند و پرسش‌های ما را بصورت مکتوب و به زبان عربی پاسخ دادند. ضمن قدردانی صمیمانه از لطف آیت‌الله شیخ عیسی قاسم به «پاسدار اسلام»، متن و ترجمه این مصاحبه تقدیم خوانندگان گرامی مجله می‌شود.

 

* از کی و چگونه با حضرت امام خمینی«ره» آشنا شدید؟

اولین بار، با یکی از برادران طلبه، که در نجف اشرف باهم در دانشکده فقه و حوزه علمیه همدوره بودیم، به حضور ایشان مشرف شدیم. آن‌زمان، امام در نجف اشرف اقامت داشتند. البته با همان یک بار دیدار با ایشان به عظمت و بزرگی ایشان واقف شدم.

 

* به نظر جنابعالی، نقش امام خمینی و انقلاب اسلامی در تغییر معادلات جهانی و احیای اسلام ناب محمدی و مکتب اصیل اهل بیت«ع» چیست؟

اسلام در گستره عظیمی از جغرافیای خود، در سطح جهانی، به‌ویژه در حوزه سیاسی تقریباً مغفول مانده بود. در بعد علمی، صدای تاثیرگذار اسلام شنیده نمی‌شد و یا به‌گونه‌ای شنیده نمی‌شد که توجه دیگران را جلب کند.  اسلام واقعاً در میان امت و خارج آن شرایط غریبانه‌ای داشت و به پیروان آن با دیده حقارت نگریسته می‌شد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نقش‌آفرینی دین اسلام محدود به سطوح سیاسی ارتجاعی منفک از دیدگاه اصلی اسلام بود و اسلام حضور بسیار کمرنگی در زندگی مسلمانان داشت.

انقلاب اسلامی که امام خمینی آغازگر آن بودند و نظام مبارک جمهوری اسلامی که خدا آن را با نقش‌آفرینی امام رقم زد، عزتمندی را  برای مسلمین و عظمت را برای اسلام در تعامل با جهان به ارمغان آورد. در نتیجه اسلام به قدرتی تبدیل شد که دشمنان به دلیل تأثیرگذاری و تبدیل شدن آن به الگویی برای مقابله با استکبار از آن بیم و هراس داشتند.  مسلمانان تشنه حقیقت نیز جایگاه اصلی و نیاز جهانیان به این دین مبین را دریافتند و متوجه شدند که اسلام تنها راه نجات مردم این جهان است. از این روی ندای دعوت و تبلیغ دین اسلام از همه جا شنیده شد. مقاومت و پایداری مسلمانان در دفاع ازاسلام از همان آغاز رو به فزونی نهاد. مسلمانان در راه دفاع از دین خود، از ایثار جان و مالشان دریغ نکردند، زیرا به دنبال دفاع از دین مبین خود بودند و حاکمیت آن را ضروری می‌دانستند.

 

 

* تحلیل جنابعالی از اصل ولایت‌‌فقیه و نقش آن در نهضت و خیزش‌های اسلامی چیست؟

اگر بپذیریم که رهایی، نجات و پیروزی امت و همچنین نجات جهان جز با معرفت، عدالت، امانت و اخلاص و آموزه‌های تربیتی اسلام محقق نمی‌شود و با توجه به اینکه اهداف اسلام جز با حکومت عالِم پایبند به فرامین آن که پاسدار همه فرامین الهی و اهداف آن و انسانی توانا، وفادار و امانتدار باشد، محقق نمی‌شود، بنابر این وجود ولی‌فقیه عادل و توانائی که جز رضای خدا مسئله دیگری برایش اهمیت نداشته باشد، برای به عهده گرفتن مسئولیت رهبری حکومت عظیم اسلامی لازم و ضروری است.

 

*ارزیابی جنابعالی از تاثیر مواضع و بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای«دام ظله»  در استمرار و شکوفایی نهضت و مقاومت اسلامی چیست؟

رهبر معظم انقلاب و نظام پر برکت اسلامی، ویژگی‌های یک رهبر مسلمان موفق را دارند. خداوند متعال به خصائل برجسته زیادی را با ایشان عنایت فرموده است، از جمله: جایگاه والای فقاهتی، عدالت، تقوی، تجربه، شایستگی، شجاعت در بیان حق، اخلاص وایمان مبتنی بر ارزش‌های الهی، دفاع بی چون و چرا از حق و عدم اظهار ضعف در برابر دشمن. این ویژگی‌ها باعث شده‌اند که ایشان به عنوان مدافع بر حق خط انقلاب و نظام و ارزش‌ها و اصول آن و حاکمیت اسلام شناخته شوند. ایشان ظرفیت‌های عظیم ملت ایران و امت اسلام را شکوفا کرده و در خدمت مقاومت اسلامی قرار داده و عظمت آن را ارتقا بخشیده و ضمن تقویت روحیه اعتماد به نفس و باورمندی در ملت و امت، روحیه دشمنان را تضعیف کرده‌اند.

ایشان همان شخصیت ارزشمندی هستند که نشستن در جایگاه ولایت مستلزم آن است. و دارای ویژگی‌ها و خصوصیت‌هایی هستند که ایشان را به شخصیتی واجد شرایط برای جلب اعتماد توده‌های مؤمن و پذیرش ولایت تبدیل کرده است.

 

 

*رابطه مردم بحرین با روحانیت راستین شیعه، مشهود و زبانزد شیعیان جهان است. دلیل این رابطه عمیق چیست؟

رابطه ملت بحرین با علمای بااخلاص خود ناشی از ولایتمداری این ملت و پایبندی کامل به سیره پیامبر اعظم«ص» و ائمه اطهار«ع» و همچنین وجود گروهی از علمای دینی شریف و صادق و با اخلاص است که برای حفظ اصول دینی و پایبندی به احکام آن و همچنین دفاع از منافع مؤمنان که می‌توان به آنان امیدوار بود و اعتماد کرد و اتکا داشت.

 

*دلیل این‌همه فشار و سرکوب مردم بحرین توسط نظام حاکم، با حمایت دولت‌های مرتجع عرب چیست؟

ملت بحرین به وابستگی و گرایشات اسلامی خود می‌بالد و هم‌اکنون در مرحله بیداری اسلامی به‌سر می‌برد و ذلت را نمی‌پذیرد. این ملت عزت و بزرگی خود را از روحانیت اسلام گرفته است و ارتباط عمیقی با اهل بیت«ع» دارند و نماد عظیم عزت، کرامت، فداکاری، گذشت، اخلاص و ایمان هستند.

ملت بحرین جدایی از امت خود را نمی‌پذیرد. همچنین بین دغدغه خود و دغدغه امت اسلامی، پیروزی خود و پیروزی امت اسلامی و امنیت خود و امنیت امت اسلامی تفاوتی قائل نیست. موضع توده‌های مردم بحرین در برابر سیاست‌های استعماری غربی و سیاست‌های ددمشنانه رژیم صهیونیستی علیه امت عربی و اسلامی امری بدیهی و برگرفته از غیرت و تعصب این ملت در قبال امت اسلامی و آگاهی از مواضع عملی در حمایت از  احکام اسلامی است.

این خط و راه ملت است؛ اما راه و مشی رسمی حکومت، وابستگی به غرب و تکیه بر حمایت‌های کشورهای غربی و تلاش برای جلب رضایت آنان به منظور ادامه حکومت و محافظت از تاج و تخت خود با هدف دور نگهداشتن ملت از حکومت است.

در زمینه وابستگی نظام بحرین به غرب، عادی‌سازی رابطه با دشمن صهیونیستی و کوتاه آمدن در مقابل منویات رژیم صهیونیستی و تسلیم در برابر اراده آمریکا به خاطر احساس نیاز حکام بحرین به مدافعی جدید، در دستور کار این حکومت است. رویکردی که ناشی از باورها و سیاست‌های غلط نظام حاکم و نتیجه‌گیری‌های غلط آن و نیز بی‌توجهی به ماهیت رژیم صهیونیستی و پیشینه یهود و اصرار آنان بر دشمنی با مسلمان است.

راه ملت و راه نظام در دو جهت مخالف از یکدیگر قرار دارند و رابطه آنها نیز مبتنی بر نفی یکدیگر و تناقض در دیدگاه است. سرکوب ملت هم از همین‌جا نشأت می‌گیرد و نارضایتی مردم از حکومت ریشه در این اختلاف رویکرد دارد.

 

*آینده بحرین، اسلام اصیل، مقاومت اسلامی و همچنین آینده قدرت‌های استکباری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

آینده از آنِ فرزندان امت اسلامی، رشد مستمر مقاومت، برقراری دین حق، تقویت نهضت اسلامی پویا و تحقق وعده خدا مبنی بر پیروزی بندگان مؤمن اوست. خدا هرگز خلف وعده نمی‌کند و در اراده او هیچ برگشتی وجود ندارد. پیروزی از آن دین، امت و اردوگاه اسلام است و خدا در قرآن کریم صراحتاً وعده پیروزی را به مؤمنین داده است. در راه مبارزه با طاغوت، پیروزی از آن مجاهدان در راه خداست و این تقدیر باریتعالی در هر مکانی است.

 

*با عنایت به دیدگاه قرآن کریم، پیش‌بینی جنابعالی از آینده روابط حکومت بحرین با رژیم صهیونیستی چیست؟

انگیزه و هدف اصلی کشورهایی که وارد روند عادی‌سازی روابط با دشمن صهونیستی شده‌اند، کاملاً واضح و روشن است. آنان به دنبال جلب رضایت و حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند، زیرا که آنها محدود شدن نفوذ آمریکا در منطقه به دلیل ضرورت‌های جدید را پیش‌بینی و درک کرده‌اند. تغییر رویکرد آمریکا بر میزان اعتماد این دولت‌ها در برخورداری از حمایت‌های لازم این کشورها نیز تاثیر خواهد گذاشت.

حمایت حکومت بحرین از یهودیان متعصب و حامی باطل رو به فزونی است، یهودیانی که برخلاف ماهیت حقیقی ادیان الهی، از جمله ماهیت اصلی دین حضرت موسی«ع»، با ولایت الهی و دین مبین اسلام دشمنی می‌ورزند و از باطل حمایت می‌کنند.

قرآن کریم نسبت به ولایت شیطانی و جایگزینی آن با ولایت الهی موضع مشخص و روشنی دارد:

«لَّا یَتَّخِذِ الْمُؤمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَولِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنِینَ وَمَن یَفعَل ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیر:اهل ایمان نباید مؤمنان را وا گذارند و از کافران دوست گزینند، و هر که چنین کند رابطه او با خدا مقطوع است، مگر برای در حذر بودن از شرّ آنها (تقیه). و خدا شما را از (عقاب) خود می‌ترساند و بازگشت همه به سوی اوست.»(آل‌عمران/۲۸)

این آیه هشدار و تهدیدی شدید از سوی خداوند باریتعالی برای مؤمنان است که مبادا تقیه را در جایی غیر از موضع خود، یعنی هنگامی به کار گیرند که به اسلام و امت آسیب می‌رسد و یا انگیزه آن پناه بردن به کفار و رواداشتن ظلم و ستم به مسلمانان و استمرار بخشیدن به حکومت طاغوتی است که به‌زور بر مسلمانان چیره شده است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ: ای اهل ایمان! یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید. آنان سرپرستان و دوستان یکدیگرند [و تنها به روابط میان خود وفا دارند]. و هرکس از شما، یهود و نصاری را سرپرست و دوست خود گیرد، از زمره آنان است. بی‌تردید خدا گروه ستمکار را هدایت نمی‌کند.»(مائده/۵۱)

ولایت کافران بر یکدیگر ولایت باطلی است. پیوستن به این ولایت در حقیقت ورود عملی به ولایت کافران است. اعتماد به مسیحیان و کفار به هیچ نتیجه‌ای جز ذلت مسلمین منجر نخواهد شد و سرانجام آن شکست حتمی است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ: ای اهل ایمان! با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دین شما را به فسوس و بازیچه گرفتند دوستی مکنید و از خدا بترسید اگر به او ایمان آورده‌اید.»(مائده/۵۷)

این آیه مؤمنانی را که به این ولایت ملحق شدند به ارتکاب ظلم توصیف و آنان را از هدایت خدای تبارک و تعالی محروم کرده است.

«وَلَوْ کَانُواْ یُؤْمِنُونَ باللَّهِ وَٱلنَّبِىِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاءَ وَلَکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَسِقُونَ: اگر به خدا و پیامبر(ص) و آنچه بر او نازل شده، ایمان مى‏آوردند،(هرگز) آنان (کافران‏) را به دوستى اختیار نمى‏کردند؛ ولى بسیارى از آنها فاسقند.»(مائده/۸۱)

ولایت کافران، به دلیل عدم ایمان و فسق و فجور آنان، ولایت بس خطرناکی است.

«وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ: و به کسانى که ستم کرده‏‌اند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شما مى ‌رسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام یارى نخواهید شد»(هود/۱۱۳)

پذیرفتن ولایتی غیر از ولایت الهی یا هرگونه ولایتی که به غیر از خدا منتهی می‌شود، باطل محض است و این ولایت باطل، به رهایی و پیروزی نمی‌انجامد. پیروزی و اقتداری که دولت‌هایی که روابط خود را با دشمن صهیونیستی عادی کردند؛ به دنبال آنند، هیچگاه محقق نخواهد شد.

فرامین و احکام الهی این گونه حکم می‌کند که طلب عزت از طریق ولایت کافران، توهمی است که از اندیشه گمراه و القائات شیطان رجیم نشات می‌گیرد. بی‌شک، عزت تنها از آن خداست: «ٱلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ ٱلْکَفِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ ٱلْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلْعِزَّهَ فَإِنَّ ٱلْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا: آن گروه که کافران را دوست گیرند و مؤمنان را ترک گویند، آیا نزد کافران عزّت می‌طلبند؟ عزّت همه نزد خداست.»(نساء/۱۳۹)

یهودیان همانند دیگر بندگان خدا از خود عزتی ندارند، بنابراین نمی‌توانند به دیگران عزت ببخشند. آنان کسانی هستند که خداوند آنان را ذلیل کرده است و باید از بستن عهد و پیمان با آنان پرهیز کرد. بنابراین وابستگی پیمان‌های آنان از دو جهت به خسران منتهی می‌شود.

و می‌فرماید:

«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّهٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: ای بنی‌اسرائیل! یاد آرید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما برافراشتیم، (و دستور دادیم که) احکام تورات را با عقیده محکم پیروی کنید و پیوسته آن را در نظر گیرید، باشد که پرهیزگار شوید.»(بقره/۶۳)

«وَإِذ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ: و (یاد آرید) هنگامی که از بنی اسرائیل عهد گرفتیم که جز خدای را نپرستید و در حق پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران نیکی و با زبان خوش با مردم تکلّم کنید و نماز به پای دارید و زکات (مال خود) را بدهید، پس شما عهد شکستید و جز چند نفر روی گردانیدید و شمایید که از حکم خدا برگشتید.»(بقره/۸۳)

«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ: و چون خدا از آنان که کتاب به آنها داده شد پیمان گرفت که حقایق کتاب آسمانی را برای مردم بیان کنید و کتمان مکنید، پس آنها عهد خدا را پشت سر انداخته و آیات الهی را به بهایی اندک فروختند، پس بد معامله‌ای کردند.» (آل‌عمران/۱۸۷).

«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَهٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ: پس چون پیمان شکستند، آنان را لعنت کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آن اثر نکرد)، کلمات خدا را از جای خود تغییر می‌دهند و از آن کلمات که به آنها پند داده شد نصیب بزرگی را از دست دادند. و دائم بر خیانتکاری آن قوم مطلع می‌شوی جز قلیلی از ایشان (که با ایمان و نیکوکارند)، پس تو از آنها درگذر و (کار بدشان را) عفو کن، که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.»(مائده/۱۳)

قوم بنی‌اسرائیل، به‌جز تعداد اندکی از آنان، از فرامین الهی سر برتافتند و پیمان‌های سختی را که خدا با آنها بسته بود نقض کردند، از جمله پیمانی که با بالا بردن کوه طور برای ارعاب و هشدار به آنان از نقض آن پیمان با آنان بست و با ایشان اتمام حجت کرد؛ ولی با وجود بستن پیمان محکم با خدا، نقض عهد کردند. از قومی که عهد خود با خدای قادر و قاهر را زیر پا می‌گذارد، چگونه می‌توان انتظار داشت بر سر پیمان‌ خود با دولت‌های ضعیفی که خواهان نصرت و یاری از آنان هستند، پایبند باقی بمانند و برای حفظ تاج و تخت حکام آن دولت‌ها از خود مایه بگذارند و یا در آینده که از آنان بی‌نیاز می‌شوند و یا استمرار ائتلاف با آنان برایشان متضمن هزینه و تاوان‌هایی خواهد بود، همچنان به عهد خود وفا کنند؟

عادی‌‍‌سازی روابط با اسرائیل اقدامی نسنجیده و جنایتی در حق خود امضاکنندگان این توافقنامه‌هاست و لذا بانیان این خیانت بیش از دیگران متضرر خواهند شد و نتایج منفی آنها برای خود آنان شدیدتر از دیگران خواهد بود.

 

*در خاتمه اگر خطاب به ملت‌های مسلمان، به‌ویژه دو ملت ایران و بحرین پیامی دارید، بیان فرمایید؟

راه پیروزی و شکست به روی تمام ملت‌ها باز است. پیروزی راستین تنها یک راه دارد و آن در پیش گرفتن راه خدا و پایبندی راستین به دین او، تلاش مجدانه، وحدت، هماهنگی و همکاری، خلوص نیّت برای خدا و پرهیز از نا امیدی و تلاش برای تقویت صبر مثبت و هدفمند از یک سو و اجتناب از صبر منفی از سوی دیگر است. با نظم در امور و برنامه‌ریزی دقیق این اهداف به بهترین نحو محقق می‌شوند.

29دسامبر/21

با خدا، امامت را بشناس!

آن کس که بخواهد در تاریکی‌های دوران غیبت حضرت مهدی(عج) از مرگِ در گمراهی و جاهلانه، رهایی یابد و به حیاتی هدایت‌یافته و عقلانی دست یازد و در زمره سعادتمندان قرار گیرد، ناگزیر می‌بایست همه تلاش خود را در راه شناخت امام زمان خویش به کار گیرد و این سرآغازی است بر اینکه بداند در برابر چنین امامی چه وظیفه‏ای را بر عهده دارد. او می‏کوشد تا یاد آن امام را در درون و برون خویش و دیگران زنده سازد و  خود و جامعه را برای امر ظهور و قیامش آماده کند. چنین فردی شایسته یاری حجت خداوند است.

بی‌گمان امامت نقش بنیادینی در نگهداشت نظام جامعه و کمال بشر و حرکت به ‌سوی پروردگار متعال و اجرای احکام الهی دارد و پیروی از دستورات امام، از نظر شرع و عقل واجب است.

از این رو در وجوب شناخت امام بر حسب حکم عقل و شرع جای هیچ‌گونه تردیدی نیست؛ زیرا هم مقدمه اطاعت است و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بیهوده خواهد بود و هم بر حسب آنچه در روایات آمده واجب است.

از این رو در آموزه‌های اسلامی شناخت پیشوای معصوم(ع) هر زمان، پس از شناخت خداوند بزرگ و پیامبر گرامی او(ص)، از بایسته‌های انسان‌های جویای‌ حق و حقیقت تلقی شده است. پیشوای ششم شیعیان امام صادق(ع) در این باره فرمود:

«اعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر : امام خویش را بشناس. همانا آنگاه که شناختی، پیش یا پس‌ افتادن این امر (ظهور) تو را آسیبی نرساند.»(۱)

همچنین آن حضرت در باره فرمایش خداوند متعال که فرمود:

«وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً :(۲)

به هر کس حکمت داده شود، به‌یقین خیری فراوان داده شده است‏.» فرمود: «طَاعَهُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَهُ الْإِمَامِ:(۳) اطاعت پروردگار و معرفت امام .»

با این بیان روشن می‌شود که شناخت امام از معرفت خداوند جدا نیست؛ بلکه یکی از ابعاد آن است. در دعایی نقل‌شده از ناحیه مقدسه آمده است:

«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیکَ. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حجّتکَ. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حجّتکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَن دِینِی(۴)

خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نمی‌شناسم. خدایا! رسولت را به من بشناسان که اگر رسول خود را به من نشناسانی، حجّتت را نمی‌شناسم. خدایا! حجّتت را به من بشناسان که اگر حجّت خود را به من نشناسانی، از دین خود گمراه می‌شوم.»

امیر مؤمنان علی(ع)، در باره جایگاه و برجستگی این شناخت فرمود:

«… وَ إِنَّمَا الائِمَّهُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ و لایدْخُلُ الْجَنَّهَ إلا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لایدْخُلُ النَّارَ إِلامَنْ أَنْکَرَهُم:(۵) پیشوایان، مدیران پروردگار بر مردمند و رؤسای بندگان او هستند. هیچ کس ـ مگر شخصی که آنها را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند ـ وارد بهشت نخواهد شد و کسی ـ جز آنکه آنها را انکار کند و آنان نیز او را انکار کنند ـ داخل دوزخ نشود.»

اما برای شناخت امام زمان(ع) و جایگاه او در نظام آفرینش، راه‌ها و منابعی است برای علاقه‌مندان که به نظر می‌رسد برجسته‌ترین آنها آیات الهی و سخنان پیشوایان معصوم(ع) و در رأس آنها بیانات نورانی آخرین پیامبر الهی(ص) است.

از این رو امروزه با توجه به انبوه روایات معتبر، راه برای شناخت امام زمان(عج)، باز است.

یکی از جامع‌ترین سخنان در باره جایگاه امام و امامت، فرمایش هشتمین پیشوای شیعیان امام علی‌بن موسی الرضا(ع) است که می‌فرماید:

«امام امانتدار الهی در میان خلقش، حجّت او بر بندگانش، خلیفه او در سرزمین‌هایش، دعوت‌کننده به سوی خدا و دفاع‌کننده از حقوق واجب او بر بندگان است.»

امام پاک از گناه و به دور از عیب‌هاست. دانش‌ها به او اختصاص دارند و او به بردباری شناخته می‌شود.

امام نظام‌دهنده به دین و باعث سربلندی مسلمانان و خشم منافقان و از بین رفتنِ کافران است.

امام یگانه روزگار خویش است. هیچ کس در مقام، به جایگاه او نزدیک نمی‌شود و هیچ دانشمندی با او برابری نمی‌کند و جایگزینی برای او پیدا نمی‌شود و شبیه و مانندی ندارد. همه فضیلت‌ها ویژه اوست، بدون آنکه آنها را طلب کرده باشد. این امتیازی از طرفِ فضل‌کننده بسیار بخشنده، برای امام است…(۶).(۷)

اما شناخت و اعتقاد به امام زمان(عج) چه آثار و برکاتی دارد؟ به‌روشنی می‌شود گفت شناخت امام زمان(ع)، مرتبه‌هایی دارد که به‌دست‌آوردن هر مرتبه از آن آثار و برکات ویژه‌ای را در پی خواهد داشت. شناخت شناسنامه‏ای امام عصر(عج) و دانستن گاه ولادت و زمان غیبت صغرا و کبرا و مانند آن، هرگز همانند معرفت معنای حقیقی امامت و شناخت حقیقت ولایت نیست.

با توجه به روایت‌هایی که پیامد بی‌معرفتی به امام را مرگ جاهلانه معرفی کرده است، می‌توان برجسته‌ترین اثر و برکت شناخت امام را فرجام سعادتمندانه برای زندگی دانست و البته از آثار برجسته شناخت ایشان می‌توان به افزایش مودت و اطاعت از امام اشاره کرد. و اما توضیح هر یک از موارد یادشده:

 

  1. زندگی سعادتمندانه و مسلمان‌ مردن

شناخت امام بهترین راه مسلمان‌ زیستن و مسلمان‌ مردن است. نوع زیستن و مردنی که در برخی از آیات قرآن بر آن تأکید شده است:

«فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون‏:(۸) نباید جز مسلمان بمیرید.» این از جمله درخواست‌های پیامبران

شایسته خداوند بوده است از جمله درخواست حضرت یوسف از خداوند که گفت: «تَوَفَّنىِ مُسْلِمًا؛(۹)

مرا  مسلمان بمیران‏.»

رویارویی حیات و کفر در آیه: «لِّیُنذِرَ مَن کاَنَ حَیًّا وَ یحَقَّ الْقَوْلُ عَلىَ الْکَافِرِین‏:(۱۰) تا هر که را [دلی‏] زنده است بیم دهد، و گفتار [خدا] در باره کافران محقّق شود.»

نشان می‏دهد کافر از حیات انسانی و الهی بی‏بهره است و زندگی حقیقی از آنِ مؤمنان است.

ناآشنا به امام عصر(عج)، مرگی جاهلانه دارد و عارف به ایشان زندگی‏ای عاقلانه و مؤمنانه و حیات مؤمنان به دین مرضی خداست که همانا اسلام است:

«وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا:(۱۱) و اسلام را برای شما [به عنوان‏] آیینی برگزیدم.» و زندگی مؤمنان حیات مورد رضای اوست.

پس شناخت و پیروی از اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع)، نه از باب تعبّد، بلکه به حکم عقل است، زیرا انسان خداشناس راهی به‌سوی خدا ندارد مگر از طریقی که خودِ خداوند قرار داده است و جز از این راه نمی‌تواند از خشنودی و خشم الهی آگاه شود. مراجعه مردم به ائمه اطهار(ع)، از باب مراجعه نادان به داناست. این یک حکم عقلی است؛ همچنان که عاقل در امور مادّی و دنیوی خود به دانا و متخصص مراجعه می‌کند، در امور معنوی و غیر مادی نیز عقل همین گونه حکم می‌کند.(۱۲)

 

  1. مودّت و دوست‌ داشتن امام(ع)

یکی از وظایف برجسته شیعیان، دوست ‌داشتن امام است و از برجسته‌ترین آثار معرفت او، محبت به آن وجود مقدّس است. این شناخت به هر میزان بیشتر باشد، محبت فزون‌تر می‌شود و هر قدر محبت بیشتر شود، نشانه وجود سنخیت با آن انوار مقدس است. این هم‌سنخی نیز هر قدر افزایش یابد، نشان از تقرّب به ذات اقدس الهی است که والاترین کمال است.

از آنجایی که خود پیشوایان معصوم(ع)، به مقام والای امام و امامت شناخت کاملی دارند؛ وقتی سخن از یک امام پیش می‌آید، با نهایت بزرگداشت از او یاد می‌کنند.

رسول گرامی اسلام(ص)، آن‌گاه که سخن از آخرین وصی خود به میان می‌آورند، در نهایت احترام از زیباترین واژگان محبت‌آمیز بهره می‌برند و  می‌فرمایند: «بِأَبِی وَ أُمِّی سَمِیی وَ شَبِیهِی وَ شَبِیهُ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَلَیهِ جُیوبُ النُّور…»:(۱۳) «پدر و مادرم فدایش باد که او هم ام من و شبیه من و شبیه موسی بن عمران«ع» است که بر او نورهایی احاطه دارد …».

ابوحمزه ثمالی گوید: «روزی در محضر امام باقر(ع) بودم که فرمود: «ای اباحمزه! یکی از امور یقینی که خداوند آن را ناگزیر ساخته است قیام قائم ما اهل‌بیت«عج» است و اگر کسی در آنچه که می‌گویم تردید کند، خداوند را در حالی ملاقات خواهد کرد که به او کافر شده و انکارکننده اوست.» سپس فرمود: پدر و مادرم فدای او که همنام من و هم کنیه من و هفتمین فرد پس از من است.»(۱۴)

خلادبن صفار ‌گوید: از امام صادق(ع)، پرسیده شد: «آیا قائم به دنیا آمده است؟» حضرت فرمود:

«لا وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی:(۱۵) خیر! اگر او را درک کنم، در ایام زندگانی‌ام خدمت‌گزار او خواهم بود.»

حال اگر کسی در پی شناخت امام نبود چه خواهد شد؟ گفته شده به مرگ جاهلی خواهد مرد.

اما مرگ جاهلی یعنی مردن بدون شناخت خدا و رسول او(ص). کسی که امام زمان خود را نشناسد، به‌راستی از گمراهان زمان جاهلیت است که خدا و پیغمبر(ص) را نمی‌شناختند ـ  بنابراین، اگر شناخت پروردگار و پیامبر او «ص»، به معرفت امام زمان(عج) نرسد، بهره‌ای برای انسان نخواهد داشت و او را دیندار نمی‌کند.

شخصی از امام صادق(ع)، پرسید: «منظور از جاهلیت، جهل مطلق و نسبت به همه چیز است یا فقط نشناختنِ امام است؟»آن حضرت فرمود: «جَاهِلِیهَ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ؛(۱۶): منظور، جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی است».

پس نتیجه نشناختن امام زمان(ع)، کفر و نفاق و گمراهی است. البته ممکن است نشناختن در اثر عدم معرفی امام زمان(ع) از سوی خدا باشد (بدون کوتاهی خود شخص). این حالت «ضلال» نامیده می‌شود و مترادف با «استضعاف» است. در این حالت، شخص مقصر نیست؛ ولی به هر حال از هدایت الهی و دینداری محروم شده است. حالت کفر و نفاق مربوط به شخصی است که برایش معرفی الهی صورت گرفته؛ ولی او در پذیرفتن آن کوتاهی کرده است. این دو حالت دارد: یا انکار و عدم تسلیم خود را به‌صراحت ابراز می‌دارد که کفر نامیده می‌شود و یا آن را پنهان می‌دارد که «نفاق» است. در هر صورت، شخص از راه بندگی خداوند دور افتاده و فرجامش خیر نیست.

و سخن پایانی اینکه اگر کسی بخواهد به هدف آفرینش خود دست یابد، جز از راه بندگی خداوند ممکن نیست و خداوند این بندگی را در مسیری خاص طلب کرده است که آن راه، ولایت انسان‌های شایسته از پیامبران و اوصیای اوست. فقط کسانی زندگی سعادتمندانه خواهند داشت که از حجت‌های الهی پیروی کنند. لازمه این پیروی معرفت به آن ذوات مقدس است. هرچه این شناخت بیشتر باشد، میزان هدایت‌یافتگی نیز بیشتر است. شایسته است همواره در راه شناخت حجت زمان(عج) از هیچ تلاشی دریغ نکنیم تا پایان عمر که عصاره و حقیقت زندگی است، بر سعادت باشد و نه جهالت.

 

پی‌نوشت:

۱- محمدبن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج۱، ص۳۷۱، ح۱٫

۲- بقره: ۲۶۹٫

۳ . پیشین، ج ۱، ص ۱۸۵، ح۱۱٫

۴ . پیشین، ص ۳۴۲، ح۲۹٫

۵- محمدبن حسین شریف الرضی، نهج البلاغه، ص ۲۱۲، خطبه ۱۵۲٫

۶- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۲۰۰، ح۱٫

۷- روایت ادامه دارد دوستداران می‌توانند متن کامل آن را مطالعه فرمایند.

۸- بقره: ۱۳۲٫

۹- یوسف: ۱۰۱٫

۱۰- یس: ۷۰٫

۱۱- مائده: ۳٫

۱۲- سیدمحمد بنی هاشمی؛ معرفت امام عصر(ع)، ص۱۱۱٫ (با تصرف)

۱۳- علی‌بن محمد خزاز قمی، کفایه الاثر، ص۱۵۸٫

۱۴- پیشین، ص۸۶٫

۱۵- پیشین، ص۲۴۵، ح۲۳٫

۱۶- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۷٫