Tag Archives: امامت

29دسامبر/21

با خدا، امامت را بشناس!

آن کس که بخواهد در تاریکی‌های دوران غیبت حضرت مهدی(عج) از مرگِ در گمراهی و جاهلانه، رهایی یابد و به حیاتی هدایت‌یافته و عقلانی دست یازد و در زمره سعادتمندان قرار گیرد، ناگزیر می‌بایست همه تلاش خود را در راه شناخت امام زمان خویش به کار گیرد و این سرآغازی است بر اینکه بداند در برابر چنین امامی چه وظیفه‏ای را بر عهده دارد. او می‏کوشد تا یاد آن امام را در درون و برون خویش و دیگران زنده سازد و  خود و جامعه را برای امر ظهور و قیامش آماده کند. چنین فردی شایسته یاری حجت خداوند است.

بی‌گمان امامت نقش بنیادینی در نگهداشت نظام جامعه و کمال بشر و حرکت به ‌سوی پروردگار متعال و اجرای احکام الهی دارد و پیروی از دستورات امام، از نظر شرع و عقل واجب است.

از این رو در وجوب شناخت امام بر حسب حکم عقل و شرع جای هیچ‌گونه تردیدی نیست؛ زیرا هم مقدمه اطاعت است و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بیهوده خواهد بود و هم بر حسب آنچه در روایات آمده واجب است.

از این رو در آموزه‌های اسلامی شناخت پیشوای معصوم(ع) هر زمان، پس از شناخت خداوند بزرگ و پیامبر گرامی او(ص)، از بایسته‌های انسان‌های جویای‌ حق و حقیقت تلقی شده است. پیشوای ششم شیعیان امام صادق(ع) در این باره فرمود:

«اعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر : امام خویش را بشناس. همانا آنگاه که شناختی، پیش یا پس‌ افتادن این امر (ظهور) تو را آسیبی نرساند.»(۱)

همچنین آن حضرت در باره فرمایش خداوند متعال که فرمود:

«وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً :(۲)

به هر کس حکمت داده شود، به‌یقین خیری فراوان داده شده است‏.» فرمود: «طَاعَهُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَهُ الْإِمَامِ:(۳) اطاعت پروردگار و معرفت امام .»

با این بیان روشن می‌شود که شناخت امام از معرفت خداوند جدا نیست؛ بلکه یکی از ابعاد آن است. در دعایی نقل‌شده از ناحیه مقدسه آمده است:

«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیکَ. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حجّتکَ. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حجّتکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَن دِینِی(۴)

خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نمی‌شناسم. خدایا! رسولت را به من بشناسان که اگر رسول خود را به من نشناسانی، حجّتت را نمی‌شناسم. خدایا! حجّتت را به من بشناسان که اگر حجّت خود را به من نشناسانی، از دین خود گمراه می‌شوم.»

امیر مؤمنان علی(ع)، در باره جایگاه و برجستگی این شناخت فرمود:

«… وَ إِنَّمَا الائِمَّهُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ و لایدْخُلُ الْجَنَّهَ إلا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لایدْخُلُ النَّارَ إِلامَنْ أَنْکَرَهُم:(۵) پیشوایان، مدیران پروردگار بر مردمند و رؤسای بندگان او هستند. هیچ کس ـ مگر شخصی که آنها را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند ـ وارد بهشت نخواهد شد و کسی ـ جز آنکه آنها را انکار کند و آنان نیز او را انکار کنند ـ داخل دوزخ نشود.»

اما برای شناخت امام زمان(ع) و جایگاه او در نظام آفرینش، راه‌ها و منابعی است برای علاقه‌مندان که به نظر می‌رسد برجسته‌ترین آنها آیات الهی و سخنان پیشوایان معصوم(ع) و در رأس آنها بیانات نورانی آخرین پیامبر الهی(ص) است.

از این رو امروزه با توجه به انبوه روایات معتبر، راه برای شناخت امام زمان(عج)، باز است.

یکی از جامع‌ترین سخنان در باره جایگاه امام و امامت، فرمایش هشتمین پیشوای شیعیان امام علی‌بن موسی الرضا(ع) است که می‌فرماید:

«امام امانتدار الهی در میان خلقش، حجّت او بر بندگانش، خلیفه او در سرزمین‌هایش، دعوت‌کننده به سوی خدا و دفاع‌کننده از حقوق واجب او بر بندگان است.»

امام پاک از گناه و به دور از عیب‌هاست. دانش‌ها به او اختصاص دارند و او به بردباری شناخته می‌شود.

امام نظام‌دهنده به دین و باعث سربلندی مسلمانان و خشم منافقان و از بین رفتنِ کافران است.

امام یگانه روزگار خویش است. هیچ کس در مقام، به جایگاه او نزدیک نمی‌شود و هیچ دانشمندی با او برابری نمی‌کند و جایگزینی برای او پیدا نمی‌شود و شبیه و مانندی ندارد. همه فضیلت‌ها ویژه اوست، بدون آنکه آنها را طلب کرده باشد. این امتیازی از طرفِ فضل‌کننده بسیار بخشنده، برای امام است…(۶).(۷)

اما شناخت و اعتقاد به امام زمان(عج) چه آثار و برکاتی دارد؟ به‌روشنی می‌شود گفت شناخت امام زمان(ع)، مرتبه‌هایی دارد که به‌دست‌آوردن هر مرتبه از آن آثار و برکات ویژه‌ای را در پی خواهد داشت. شناخت شناسنامه‏ای امام عصر(عج) و دانستن گاه ولادت و زمان غیبت صغرا و کبرا و مانند آن، هرگز همانند معرفت معنای حقیقی امامت و شناخت حقیقت ولایت نیست.

با توجه به روایت‌هایی که پیامد بی‌معرفتی به امام را مرگ جاهلانه معرفی کرده است، می‌توان برجسته‌ترین اثر و برکت شناخت امام را فرجام سعادتمندانه برای زندگی دانست و البته از آثار برجسته شناخت ایشان می‌توان به افزایش مودت و اطاعت از امام اشاره کرد. و اما توضیح هر یک از موارد یادشده:

 

  1. زندگی سعادتمندانه و مسلمان‌ مردن

شناخت امام بهترین راه مسلمان‌ زیستن و مسلمان‌ مردن است. نوع زیستن و مردنی که در برخی از آیات قرآن بر آن تأکید شده است:

«فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون‏:(۸) نباید جز مسلمان بمیرید.» این از جمله درخواست‌های پیامبران

شایسته خداوند بوده است از جمله درخواست حضرت یوسف از خداوند که گفت: «تَوَفَّنىِ مُسْلِمًا؛(۹)

مرا  مسلمان بمیران‏.»

رویارویی حیات و کفر در آیه: «لِّیُنذِرَ مَن کاَنَ حَیًّا وَ یحَقَّ الْقَوْلُ عَلىَ الْکَافِرِین‏:(۱۰) تا هر که را [دلی‏] زنده است بیم دهد، و گفتار [خدا] در باره کافران محقّق شود.»

نشان می‏دهد کافر از حیات انسانی و الهی بی‏بهره است و زندگی حقیقی از آنِ مؤمنان است.

ناآشنا به امام عصر(عج)، مرگی جاهلانه دارد و عارف به ایشان زندگی‏ای عاقلانه و مؤمنانه و حیات مؤمنان به دین مرضی خداست که همانا اسلام است:

«وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا:(۱۱) و اسلام را برای شما [به عنوان‏] آیینی برگزیدم.» و زندگی مؤمنان حیات مورد رضای اوست.

پس شناخت و پیروی از اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع)، نه از باب تعبّد، بلکه به حکم عقل است، زیرا انسان خداشناس راهی به‌سوی خدا ندارد مگر از طریقی که خودِ خداوند قرار داده است و جز از این راه نمی‌تواند از خشنودی و خشم الهی آگاه شود. مراجعه مردم به ائمه اطهار(ع)، از باب مراجعه نادان به داناست. این یک حکم عقلی است؛ همچنان که عاقل در امور مادّی و دنیوی خود به دانا و متخصص مراجعه می‌کند، در امور معنوی و غیر مادی نیز عقل همین گونه حکم می‌کند.(۱۲)

 

  1. مودّت و دوست‌ داشتن امام(ع)

یکی از وظایف برجسته شیعیان، دوست ‌داشتن امام است و از برجسته‌ترین آثار معرفت او، محبت به آن وجود مقدّس است. این شناخت به هر میزان بیشتر باشد، محبت فزون‌تر می‌شود و هر قدر محبت بیشتر شود، نشانه وجود سنخیت با آن انوار مقدس است. این هم‌سنخی نیز هر قدر افزایش یابد، نشان از تقرّب به ذات اقدس الهی است که والاترین کمال است.

از آنجایی که خود پیشوایان معصوم(ع)، به مقام والای امام و امامت شناخت کاملی دارند؛ وقتی سخن از یک امام پیش می‌آید، با نهایت بزرگداشت از او یاد می‌کنند.

رسول گرامی اسلام(ص)، آن‌گاه که سخن از آخرین وصی خود به میان می‌آورند، در نهایت احترام از زیباترین واژگان محبت‌آمیز بهره می‌برند و  می‌فرمایند: «بِأَبِی وَ أُمِّی سَمِیی وَ شَبِیهِی وَ شَبِیهُ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَلَیهِ جُیوبُ النُّور…»:(۱۳) «پدر و مادرم فدایش باد که او هم ام من و شبیه من و شبیه موسی بن عمران«ع» است که بر او نورهایی احاطه دارد …».

ابوحمزه ثمالی گوید: «روزی در محضر امام باقر(ع) بودم که فرمود: «ای اباحمزه! یکی از امور یقینی که خداوند آن را ناگزیر ساخته است قیام قائم ما اهل‌بیت«عج» است و اگر کسی در آنچه که می‌گویم تردید کند، خداوند را در حالی ملاقات خواهد کرد که به او کافر شده و انکارکننده اوست.» سپس فرمود: پدر و مادرم فدای او که همنام من و هم کنیه من و هفتمین فرد پس از من است.»(۱۴)

خلادبن صفار ‌گوید: از امام صادق(ع)، پرسیده شد: «آیا قائم به دنیا آمده است؟» حضرت فرمود:

«لا وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی:(۱۵) خیر! اگر او را درک کنم، در ایام زندگانی‌ام خدمت‌گزار او خواهم بود.»

حال اگر کسی در پی شناخت امام نبود چه خواهد شد؟ گفته شده به مرگ جاهلی خواهد مرد.

اما مرگ جاهلی یعنی مردن بدون شناخت خدا و رسول او(ص). کسی که امام زمان خود را نشناسد، به‌راستی از گمراهان زمان جاهلیت است که خدا و پیغمبر(ص) را نمی‌شناختند ـ  بنابراین، اگر شناخت پروردگار و پیامبر او «ص»، به معرفت امام زمان(عج) نرسد، بهره‌ای برای انسان نخواهد داشت و او را دیندار نمی‌کند.

شخصی از امام صادق(ع)، پرسید: «منظور از جاهلیت، جهل مطلق و نسبت به همه چیز است یا فقط نشناختنِ امام است؟»آن حضرت فرمود: «جَاهِلِیهَ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ؛(۱۶): منظور، جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی است».

پس نتیجه نشناختن امام زمان(ع)، کفر و نفاق و گمراهی است. البته ممکن است نشناختن در اثر عدم معرفی امام زمان(ع) از سوی خدا باشد (بدون کوتاهی خود شخص). این حالت «ضلال» نامیده می‌شود و مترادف با «استضعاف» است. در این حالت، شخص مقصر نیست؛ ولی به هر حال از هدایت الهی و دینداری محروم شده است. حالت کفر و نفاق مربوط به شخصی است که برایش معرفی الهی صورت گرفته؛ ولی او در پذیرفتن آن کوتاهی کرده است. این دو حالت دارد: یا انکار و عدم تسلیم خود را به‌صراحت ابراز می‌دارد که کفر نامیده می‌شود و یا آن را پنهان می‌دارد که «نفاق» است. در هر صورت، شخص از راه بندگی خداوند دور افتاده و فرجامش خیر نیست.

و سخن پایانی اینکه اگر کسی بخواهد به هدف آفرینش خود دست یابد، جز از راه بندگی خداوند ممکن نیست و خداوند این بندگی را در مسیری خاص طلب کرده است که آن راه، ولایت انسان‌های شایسته از پیامبران و اوصیای اوست. فقط کسانی زندگی سعادتمندانه خواهند داشت که از حجت‌های الهی پیروی کنند. لازمه این پیروی معرفت به آن ذوات مقدس است. هرچه این شناخت بیشتر باشد، میزان هدایت‌یافتگی نیز بیشتر است. شایسته است همواره در راه شناخت حجت زمان(عج) از هیچ تلاشی دریغ نکنیم تا پایان عمر که عصاره و حقیقت زندگی است، بر سعادت باشد و نه جهالت.

 

پی‌نوشت:

۱- محمدبن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج۱، ص۳۷۱، ح۱٫

۲- بقره: ۲۶۹٫

۳ . پیشین، ج ۱، ص ۱۸۵، ح۱۱٫

۴ . پیشین، ص ۳۴۲، ح۲۹٫

۵- محمدبن حسین شریف الرضی، نهج البلاغه، ص ۲۱۲، خطبه ۱۵۲٫

۶- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۲۰۰، ح۱٫

۷- روایت ادامه دارد دوستداران می‌توانند متن کامل آن را مطالعه فرمایند.

۸- بقره: ۱۳۲٫

۹- یوسف: ۱۰۱٫

۱۰- یس: ۷۰٫

۱۱- مائده: ۳٫

۱۲- سیدمحمد بنی هاشمی؛ معرفت امام عصر(ع)، ص۱۱۱٫ (با تصرف)

۱۳- علی‌بن محمد خزاز قمی، کفایه الاثر، ص۱۵۸٫

۱۴- پیشین، ص۸۶٫

۱۵- پیشین، ص۲۴۵، ح۲۳٫

۱۶- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۷٫

30آگوست/21

غدیـر، زمرم علی‌شناسی

«غدیر» على(ع) هنوز هم چشمه‌های لبریز از آب حیات و دریایی مواج از کرامت‌ها و هدایت‌هاست.

«غدیر» دریایی از باور و بصیرت در کویر حیرت و هامون ضلالت است تا کام جان‌ها از آن سیراب شود.

آن روز که رسول خدا (ص) در حرای حق به نبوت مبعوث شدند، فرمان نجات و سعادت انسان‌ها را در کف داشتند. آن روز هم که در پهنه غدیر و در جمع حاجیان برگشته از زیارت خانه خدا، به خطبه‌خوانی پرداختند، باز در اندیشه هدایت امت و تضمین سعادت آنان بودند.

این است که غدیر، حلقه میانی «رسالت» و «امامت» است. از سویی به «بعثت در حرا» وصل می‌شود و از سوی دیگر به «شهادت در کربلا» پیوند می‌خورد و فاصله میان حرا تا کربلا را، دریایی از باورهای پاک و هدایت‌های آسمانی پر کرده است که در «غدیر» تجسم یافته است.

دریای غدیر، از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمد(ص) لبریز است و قامت دین در زلال «غدیر خم» انعکاس می‌یابد.

غدیر، یک کتاب مبین و سندی برای تداوم خط رسالت در جلوه امامت و صراطی است مستقیم که به سنت پیامبر(ص) منتهی می‌شود.

امتی که پاسدار غدیر باشد، عاشوراهای مظلومیت و کربلاهای خون و شهادت را شاهد نخواهد بود و ولایت در محاق غربت و تنهایی نخواهد ماند.

دریغ و صد دریغ که کوردلان و خفاشان به تابش خورشید دل و دیده نسپارند و به تیرگی و ظلمت خو کنند و همچون گله‌های بی‌چوپان باشند و راهی بی‌راهنما و شبی بی‌چراغ و کشتی بی‌ناخدا و دشت بی‌چشمه و کویر بی‌آب…

***

قافله‌ای که از زیارت برمی‌گشت و راهش حق بود و بارش ایمان و مقصدش الله، وقتی به غدیر خم رسید، چشم به افقی دوخت که پیام هدایت داشت و دستی را دید که خورشیدی را فرادست برد و به همگان نشان داد.

گوش امت به دهانی بود که از وحی و غیب می‌گفت و به خدا وصل بود و دامن دامن معرفت به بندگان خدا هدیه می‌داد و خرمن خرمن کرامت و معنویت، پیش پای‌شان می‌ریخت تا از وسوسه‌های نفس و تلبیس ابلیس و قریب نفاق رها شوند و همچنان «عبد خدا» و «مطیع رسول» بمانند.

ولی… مگر شیطان می‌گذارد که بندگان خدا راه بندگی را بی‌درد سر بپیمایند و به مقصد برسند؟

خطبه حضرت رسول(ص) در آن دشت سوزان، آب گوارایی برای روح‌های عطشناک بود که می‌رفت تا همیشه تاریخ را سیراب سازد؛ اما مگر گذاشتند که این زلال گوارا به جان‌های تشنه برسد؟

رسول خدا(ص) می‌خواستند دست «امت» را در دست امام بگذارند تا نه گمراه شوند و نه سرگردان، نه تشنه بمانند و نه در دام نفس بیفتند.

این بود که منشور بلند و جاودانه «خطبه غدیر» را سرودند و به گوش تاریخ سپردند. مردم نیز پیمان‌ها بستند و تبریک‌ها گفتند و قول‌ها دادند؛ اما تاریخ نشان ‌داد که آن عهدها شکستند و آن پیمان‌ها از یادها رفتند.

افسوس که گروهی از امت در کلاس درس‌های نبوت و وحی مردود شدند و آن همه «یاد» ها را به «نسیان» سپردند.

 

***

اینک، ماییم و علی(ع) که غدیر خم را از دریای فضایلش به موج نشانده است.

على(ع) برگزیده محمد(ص) نبود، بلکه منتخب خدا بود.

پیامبر اکرم(ص) تنها مأمور ابلاغ پیام آسمانی بودند:  «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» و اگر در آن نیمروز داغ، آن پیام را نمی‌رساندند، رسالت الهی را به انجام نرسانده بودند.

اینک ماییم و غدیر که مرامنامه مکتب ما و محور وحدت ما و چراغ راه‌ و راه زندگی‌مان است.

گرامیداشت غدیر، تکریم رسالت پیامبر(ص) و وحی خدایی است.

تکریم غدیر، ارج نهادن به فضیلت‌های متبلور در وجود صاحب ذوالفقار و ساقی کوثر(ع) است.

بها دادن به غدیر، ادای احترام به تکمیل دین و اتمام نعمت است. کاشت بذر ولایت در جان‌ها و نشان دادن خورشید به گرفتاران در ظلمت‌هاست.

عید گرفتن غدیر، ارج نهادن به کرامت انسان است، زیرا غدیر، عید عدالت و رهبری، عید کمال‌طلبی و حق‌جویی و عید نورافشانی بر اندیشه‌ها و امیدآفرینی در دل‌هاست.

«غدیر»، روز بشریت و روز «انسان» و عید «پیمان» و «میثاق» و «عهد» است.

آیا دریغ نیست که بشریت، علی(ع) را نشناسد و درک نکند؛ از زمزم زلال «علی‌شناسی» سیراب نشود؛ دامن مهر در این دریا نشوید و چراغ راه الهی را نجوید؟

رسالتی را که رسول(ص) در غدیر خم انجام دادند اطاعت امر خدا بود و حج آن سال، گرچه به «حجه الوداع» شهرت یافته است، لیکن در گذشته‌های دور و  در متون کهن، از آن به «حجه الابلاغ» هم تعبیر شده است که اشاره به همین فرمان «بَلِّغْ» است که نازل شد و چون ابلاغ انجام گرفت، به فرود آمد و حجت تمام شد و صراط، روشن شد. راویان شیعه و اهل سنت همه در کتاب‌ها نوشته و در نقل‌ها آورده‌ و شاهدان، بارها برای اثبات حق، به «خطبه غدیر» استناد کرده‌اند. مؤلفان برای اینکه این حق روشن و مسلم انکار نشود، صدها سند برای غدیر و خطبه رسول(ص) و بیعت مردم آورده و ثبت کرده‌اند.

اگر «انصاف» در میان باشد و هدف، شناختن حقیقت باشد، نه انکار لجوجانه خورشید و کتمان فضایل و ستیز عنودانه با «ولی خدا» و «وصی رسول»، به آئینه غدیربنگرند که همه حقیقت در آن متجلی است.

«خطبه غدیریه» حضرت محمد(ص) نیز همچون خود «غدیر خم» مظلوم است و مورد بی‌مهری قرار گرفته است و جز چند جمله مشهور آن، چندان مطرح نیست، در حالی که سزاوار است که این منشور جاویدان، هر چه دقیق‌تر و گسترده‌تر و پرشورتر، مورد توجه و مطالعه و شرح و تفسیر قرار گیرد تا چشم‌های بصیر از درخشش حکمت‌ها و پندها و تذکرهای پرارج این گنجینه معرفت لذت ببرند و به تماشای «حقیقت ناب» بنشینند.

***

ما بر این باوریم که در ادای تکلیف نسبت به غدیر قصور کرده‌ایم. می‌بایست «غدیر» را بیش از این چونان مشعلی فراراه اندیشه‌های بشری قرار دهیم و دین‌پژوهان و حقیقت‌جویان را با فرهنگ ژرف نهفته در غدیر با رسول خدا(ص) و جامعه بشری را با دو چشمه فیاض معرفت، یعنی «قرآن و عترت» آشنا سازیم. دو چشمه‌ای که یادگار پیامبر(ص) و میراث ماندگار آن بزرگوار تا دامنه قیامتند و خود ایشان ارج و سلامت پیروان و متمسکین به این دو (ثقلین) را از «ضلالت» تضمین کرده‌اند.

17فوریه/21

جامعه‌ای بر مدار امامت

ماجرای سقیفه تلخ‌ترین حادثه در صدر اسلام است، زیرا پس از قدرت‌گیری حاکمان در مسند حکومت اسلامی، آسیب‌های بزرگی برای اسلام پدید آمدند و جامعه از ارزش اصیل دینی و آموزه‌های کتاب الهی و میراث محمدی دور شد. از این‌رو فاطمه زهرا«س» به مردم هشدار می‌دهند که خود را برای رویارویی با شرایط فتنه آماده کنند و آنان را از شمشیرهای کشیده و برنده، حملات پیاپی تجاوزگران، فراگیر شدن هرج و مرج و گرفتار شدن جامعه در استبداد و خودکامگی ستمکاران بیم دادند.

ایشان کارگردانان سقیفه را مخاطب ندای گمراه‌کننده شیطان نامیدند که برای خاموش کردن نور دین مبین و سست کردن سنت‌های پیامبر برگزیده«ص» آماده شده بودند.

از نگاه حضرت زهرا«س» حکومتی می‌تواند عدالت را در جامعه اجرا و انتظارات دین را دراین باره تأمین کند که حاکمان آن، خود عادل باشند و دستیابی آنها به قدرت بر اساس موازین عادلانه صورت گرفته باشد. با قدرت فراهم آمده از جور و تصاحب ناحق، نه تنها نمی‌توان عدالت را برقرار کرد، بلکه دستاوردهای پیامبر اکرم«ص» و مردم در طول ۲۳ سال رهبری آن حضرت، از دست خواهد رفت که همین هم شد و با حاکمیت افراد ستمگر، افراد صالح و شایسته برای زمامداری خانه نشین شدند.

حضرت زهرا«س» به این نکته اشاره می‌فرمایند که پس از رحلت رسول گرامی اسلام«ص»، جامه دین کهنه شد؛ فرومایگان منزلت یافتند؛ مردم کسی را که به زمامداری سزاوارتر بود، از خود دور کردند و به راحتی و آسایش خو گرفتند.

حضرت فاطمه«س» روی گرداندن از وظایف را موجب شرک و خروج از ایمان می‌دانستند و می‌فرمودند که خدای متعال اشیاء را آفرید و به قدرت خویش، بدون پیروی و تقلید از کسی و یا نیاز به دیگران، پدیده‌ها را به وجود آورد. یکی از اهداف این آفرینش، بی‌گمان بزرگداشت دعوت الهی و ایجاد انگیزه لازم و حجت برای اطاعت از فرمان الهی و پرستش همه جانبه اوست. آن حضرت تصریح می‌کنند که انسان در همه‌ حال باید در چهارچوب اطاعت و عبودیت الهی حرکت کند. از این‌رو به شدت به مقابله با جریان انحرافی سقیفه که مسیر تعیین شده مشروعیت الهی سیاست و حاکمیت اسلامی را تغییر داد، برخاستند. حضرت فاطمه«س» خلافت را یک امر الهی و منوط به حکم خداوند و خلافت زمامداران سقیفه را نامشروع می‌دانستند، زیرا هیچ بهانه‌ای جز بیم از بروز فتنه نتوانستند ارائه کنند؛ در حالی که این کار آنان فتنه انگیزی و خروج از مسیر عدالت بود.

حضرت فاطمه زهرا «ع» برای گذار از این آسیب‌ها، تنها راه چاره را حرکت در قالب نظام امامت می‌دانستند که رهبر آن از سوی خداوند متعال منصوب می‌شود. در این راستا آن حضرت انتقادهای جدی خود را نسبت به کوتاهی پیمان شکنان و سستی مردم در انجام این وظیفه الهی و دوری از امامت و خلافت امیرمومنان«ع» اعلام می‌داشتند و در مواضع مختلف، از جمله خطبه فدکیه، به سرزنش آنان می‌پرداختند که هم در رفتار و هم در گفتار به باطل گراییده‌اند.

ایشان می‌فرمایند: «مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَهِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَهِ عَلَى الْفِعلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَم‏عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها،(۱) ای گروه مسلمانانی که به سوی سخن باطل شتافته و چشم بر عمل زشت و زیان بار بسته‌اید! آیا در قرآن تدبر نمی‌کنید یا بر دل‌های شما قفل زده شده است؟»

امامت جانشینی پیامبر اکرم«ص» و رهبری جامعه اسلامی در امور دینی و دنیوی و معیار برای هدایت جامعه عادل بودن رهبر است. در نگاه حضرت فاطمه زهرا«س»، خداوند، پیروی از اهل بیت«ع» را زمینه سامان یافتن امور و نظام ارزشی و امامت آنان را پناهگاهی برای جلوگیری از دوگانگی قرار داده است؛ همسان تعبیری که امیرالمؤمنین«ع» ارائه فرمودند و آن را به نخ تسبیح تشبیه کردند که موجب جمع شدن و اتصال دانه‌های تسبیح به یکدیگر است و با پاره شدن آن، همه دانه‌ها پراکنده و از هم گسیخته خواهند شد.

در منظر حضرت فاطمه زهرا «ع» آیا کسی که به سوی حق رهبری می‌کند سزاوارتر برای رهبری است یا آنکه راه نمی‌یابد، مگر آنکه خود هدایت شود؟ طبعاً قدرتی که از این منبع و خاستگاه به وجود می‌آید، باید مردم را به فرمان خدا و سعادت جامعه هدایت کند. در غیر این صورت چنین قدرتی مشروعیت ندارد.

حضرت با توجه به ویژگی امام در جامعه اسلامی، به تبیین جایگاه امامت و رهبری و کارکرد اساسی آن که همان هدایت همه جانبه است، می‌پردازند‌ و تأکید می‌کنند که اهل بیت«ع» وسیله‌ای میان خداوند و خلق، جایگاه پاکی‌ها، برگزیدگان خدا، دلیل روشن و آشکار پروردگار و وارثان پیامبران الهی‌اند.

ایشان اطاعت از اهل‌بیت«ع» را موجب نظام یافتن دین و استمرار شریعت می‌دانند؛ زیرا غیبت امام موجب نابودی دین و تغییر سنت‌ها و احکام و افزایش بدعت‌ها می‌شود.

جابربن عبدالله انصاری از لوحی به رنگ زمرد یاد می‌کند که در دست‌های حضرت فاطمه«ع» دیده بود و اسامی رسول خدا«ص» و دوازده امام معصوم«ع» با خطی سفید و نورانی بر آن نگاشته شده بود. این لوح هدیه خدا به پیامبر«ص» و هدیه ایشان به دخترشان فاطمه«س» بوده تا بشارتی فرح‌بخش برای ایشان باشد.

حضرت زهرا«س» ضمن اشاره به ویژگی‌ها و کار ویژۀ حاکمیت هدایت‌گستر اهل بیت«ع» به صراحت بیان می‌فرمایند که چنانکه علی«ع» مصدر کاری قرار می‌گرفتند که پیامبر«ص» به عهده ایشان نهادند، آنگاه که مردم از راه روشن روی می‌گرداندند، آنان را به راه راست هدایت می‌کردند. البته این هدایت با آرامش و ملاطفت و رفاه همراه بود؛ که کسی آسیبی نمی‌دید؛ رهسپاری خسته نمی‌شد و امیر مؤمنان«ع» آنان را به سرچشمه‌ای  گوارا می‌رساند و سیراب‌ می کرد. این نکته را نیز باید مدنظر داشت که جامعه باید بر محور رضایت فاطمه«س» سمت و سو می‌یافت، زیرا پیامبر«ص» در باره جایگاه و منزلت دخت خویش فرموده بودند: «إِنَّمَا فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ أَحَبَّهَا فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی(۲)؛ فاطمه پاره تن من است. هر که او را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر که او را اندوهناک کند، مرا اندوهناک کرده است. فاطمه از همه مردم پیش من عزیزتر است.

بدیهی است رویگردانی غاصبان خلافت از خواست فاطمه«س»، آزار و ناراحتی پیامبر اکرم«ص» را در پی داشته است.

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره مبارک محمد/۲۴
  2. امالی شیخ مفید، ص ۲۶۰٫