Tag Archives: امیر المومنین

11آوریل/22

حضرت علـی(ع) مجسمۀ کظم‌الغیظ و بردباری

اشاره: در ادامه‌ی مبحـث سلسله مقالات سیمای امیرالمؤمنین(ع) در قرآن که شرح زیارت حضرت علی(ع) است. در ادامه به خصلت‌هایی از مولا علی(ع) از زبان حضرت امـام هـادی(ع) در اینشماره می‌پردازیم.

 

امام هادی(ع) بر ۲۲ خصلت امیرمؤمنان علی(ع) تکیه می‌کند.

۱- امیر بر نفس

«و اشهد انک لم تزل للهوی مخالفاً؛» گواهی می‌دهم که تو همیشه با هوای نفس مخالف بودی.

«هوی» به معنای میل نفس است. در لغت هم در میل مذموم به کار می‌رود، هم در میل ممدوح و ستایش شده. در قرآن و روایات بیشتر در میل نکوهیده و گناه آلوده به کار رفته است: «أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ…؛»(۱) پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده. از این جهت هوای نفس به این نام نامیده شده که عامل سقوط است.

«هَوی الشئُ هُویاً و هَویاً سقط من علو الی اسفل»؛(۲) وقتی چیزی از بلندی سقوط کند این واژه به کار برده می‌شود.

از حضرت پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «إنّما سُمِّیَ الهَوى لأنّهُ یَهوی بصاحِبِهِ»(۳) هوا را بدان سبب هوا نامیده‌اند که صاحب خود را فرو می‌افکند.

از حضرت امیرالمؤمنین نقل شده: «الْهَوَی هُوِیٌّ إِلَی أَسْفَلِ سَافِلِین»؛(۴) هوی، فرو افتادن در پست‌ترین پستی‌هاست.

مخالفت با هوی از ارزش‌های والای دینی است که قرآن و روایات بر آن تأکید دارند:

«وَأَمَّا مَن خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوى‌« (۵) اما کسی که برای خدایش حریم قائل شد و از او ترسید و نفس خود را از هوس بازداشت، پس جایگاه او همان بهشت است.

آنچه در این فضیلت مطرح است ایستادگی در برابر معبود غیر خداست. کسی که از هوس و شهوت پیروی می‌کند، در حقیقت غیر خدا را به عنوان معبود برگزیده است.

«أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا»(۶) آیا کسی که هوای خود را معبود خویش گرفته است دیدی؟ آیا می‌توانی ضامن او باشی؟

کسی که بنده خداست این بندگی را با مقابله در برابر هوای نفس نشان می‌دهد و کسی که اسیر هوای نفس و شهوت خویش است آخرت خویش را به دنیای ناچیز خویش می‌فروشد. از حضرت امام علی(ع) نقل شده که فرمود: «مَن اَطاع َهَواهُ باعَ آخِرَته بِدنیاه»؛(۷) کسی که از هوس خود فرمان برد؛ آخرت خویش را به دنیایش فروخته است.

پهلوان واقعی شایسته تکریم در این عرصه آن است که هوس را زمین بزند.

حضرت امام علی(ع) فرمود: «من قوی علی نفسه تناهی فی القوه»؛(۸) کسی که بر نفس خود غالب شود قدرتمند است.»

اصلاً پهلوان واقعی چنین کسی است. از حضرت نبی اکرم(ص) نقل شده است:

«لیسَ الشَّدیدُ مَن غَلَبَ الناسَ ولکنَّ الشَّدیدَ مَن غَلَبَ نَفسَه»: همانا پهلوان کسی نیست که بر مردم غلبه کند بلکه پهلوان کسی است که بر نفس خود پیروز شود.

پهلوان واقعی این میدان حضرت امام امیرالمؤمنین علی(ع) است. معیار این بزرگ فقط و فقط رضای خداست نه ارضاء نفس، نه خنک شدن دل، نه نشان دادن پهلوانی خویش و… اینها نفس است و علی نفس خویش را کشته است.

از علی آموز اخلاص عمل

شیر حق را دان منزه از دغل

در غزا بر پهلوانی دست یافت

زود شمشیری برآورد و شتافت

او خدو انداخت بر روی علی

افتخار هر نبی و هر ولی

او خدو انداخت بر رویی که ماه

سجده آرد پیش او در سجده‌‌گاه (۹)

مخالفت با هوای نفس یعنی هیچ ‌کسی و هیچ‌ چیزی را بر خدا ترجیح ندادن. فقط خدا را دیدن و بس همان که مولی علی(ع) در نهج‌البلاغه ترسیم می‌کند: ما در رکاب رسول خدا(ص) (مخلصانه جنگیدیم) و در راه پیشبرد اهداف آن حضرت گاه پدران و فرزندان و برادرها و عموهای خود را از پای درمی‌آوردیم و این کار (نه تنها از ایمان و استقامت ما نمی‌کاست بلکه) بر ایمان و تسلیم ما می‌افزود ما را در بزرگراه صبر و استقامت در برابر دردها و رنج‌ها و در طریق جهاد پیگیر در مقابل دشمن ثابت‌قدم می‌ساخت…(۱۰)

این جلوه‌ی برجسته‌ی مخالفت با هوای نفس است که امیرمؤمنان علی(ع) در خط مقدم آن بود.

 

۲- هم‌پیمان با تقوا

دومین وصفی که از حضرت امام هادی(ع) برای حضرت مولی علی(ع) برمی‌شمرد، هم‌پیمانی با تقواست.

«حالف عاهده» هم‌پیمانی را محالفه می‌نامند و هم‌پیمان معاهد است. هم‌پیمانی با تقوا یعنی چهارچوب همه رفتارهای انسان را فرمان خداوند تشکیل دهد و مولی علی این‌‌گونه بود؛ تا جایی که «امام المتقین» از القاب آن حضرت است. در روایتی از نبی اکرم(ص) آمده است که این ندا از عرش به گوش رسید:

«هذا علی‌بن ابیطالب وصی رسول رب‌العالمین و امام المتقین»: علی‌‌بن ابیطالب جانشین پیامبرِ پروردگار عالم، و امام اهل تقواست. (۱۱)

 

۳- فرو بردن خشم

سومین ویژگی مولی علی(ع) فرو بردن خشم است.

«و علیٌ کظم الغیظ قادراً»؛ و بر فروبستن خشم خویش قادر بودی.

«کظم‌الغیظ» مسلط شدن بر خود به هنگام غضب است. غضب و خشم اگر کنترل نشود و این آتش شعله‌ور شود، چه بسا عامل جنایاتی غیرقابل جبران شود. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «الغضب نارٌ موقده من ظمأه اطفاها و من اطلقه کان اول محرق بها»؛(۱۲) غضب همانند آتش برافروخته شده‌ای است که هرکسی آن را فرو نشاند و بر غضب خود مسلط شود آن آتش را خاموش ساخته است و کسی که غضب خود را آزاد بگذارد و آن را مهار نکند اولین کسی که در شعله آن می‌سوزد خود اوست.

مردان خدا، مردان این معرکه‌اند و در چنین میدانی مهار خویش را در دست دارند.

از نبی اکرم(ص) نقل شده است: «من کظم غیظاً و هو یقدر علی امضائه حشی الله قلبه امناً و ایماناً یوم القیامه»؛(۱۳) کسی که با اینکه می‌تواند خشمش را به کار بندد، آن را فرو می‌برد، خداوند دل او را از آرامش و ایمان در روز قیامت پر می‌کند.

امام هادی(ع) مولی علی(ع) را از دارندگان این فضیلت والا می‌داند و می‌فرماید: «حضرتت بر کظم غیظ قادر بودی». مولی علی(ع) مجسمه کظم غیظ و بردباری بود. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «لو کان‌الحلم رجلاً لکان علیاً؛(۱۴) اگر حلم می‌خواست در قالب یک انسان تجلی یابد او علی(ع) بود.

ادامه دارد…

 

۱- جاثیه، آیه ۲۳٫

۲- قاموس اللغه، فیروزآبادی کلمه هوی.

۳- میزان الحکمه، کلمه هوی.

۴- غررالحکم، کلمه هوی.

۵- نازعات، آیه ۴۰ و ۴۱٫

۶- فرقان، آیه ۴۳٫

۷- غررالحکم، کلمه هوی.

۸- غررالحکم، کلمه هوی.

۹- مثنوی مولانا، ص۱۰۱٫

۱۰- نهج‌البلاغه، خطبه ۵۶٫

۱۱- بحارالانوار، ج ۷، ص۲۳۵٫

۱۲- فهرست موضوعی غررالحکم، ص۲۹۲٫

۱۳- کافی، ج ۲، ص ۱۱۵، ح۷٫

۱۴- فرائد السمطین، ج۲، ص ۶۸٫

30آگوست/21

مشارکت مردمی، رویکردی دینی – نگاهی به ویژگی‌های مردم‌سالاری دینی و مسئله مشارکت سیاسی در عصر حاضر

در خصوص نفی نظریه مردم‌سالاری دینی، دو گونه اظهارنظر شده است. از یک سو برخی اضافه کردن قید «دینی» برای «مردم‌سالاری» را قربانی شدن مردم‌سالاری و ارکان و مؤلفه‌های آن معنا کرده و برخی عدم استعمال دموکراسی در تاریخ اسلام را دلیل غیر اصیل بودن نظریه مردم‌سالاری دینی دانسته‌اند و بر این باورند که مردم‌سالاری دارای پیش‌فرض‌هایی در فرهنگ غرب است که هیچ‌یک از آنها با اندیشه اسلام انطباق ندارند،(۱) لکن باید گفت استفاده از مردم‌سالاری در نظام دینی، رویکردی ابزاری و التقاطی ندارد، بلکه رویکردی اصیل دارد و مستند به منابع و آموزه‌های دینی است:

«اینکه گفته می‌شود دموکراسی‌ها و حکومت مردم‌سالاری یک حکومت غیردینی است و حکومت دینی نمی‌تواند یک حکومت مردم‌سالاری باشد، مغالطه است. حکومت اسلامی می‌تواند در عین اینکه حکومت الهی است، حکومت مردمی نیز باشد. نمونه‌اش صدر اسلام، زمان رسول اکرم«ص» و خلفا در اوایل و نمونه دیگرش حکومت جمهوری اسلامی که حکومت مردم است.»(۲)

با وجود ارائه نظریات مختلف در خصوص نظریه «مردم‌سالاری دینی»، می‌توان این نظریات را ذیل دو قرائت اساسی قرار داد.

از یک سو برخی بر این باورند که ترکیب این دو واژه در کنار هم از باب ترکیب دو رکن اساسی نظام است و لذا در حالی که «مردم‌سالاری»، نمایانگر شکل و قالب نظام سیاسی است، قید «دینی» بر جایگاه دین به عنوان محتوای نظام و خاستگاه قوانین آن دلالت می‌کند. از سوی دیگر برخی ترکیب‌ اصطلاح «مردم‌سالاری دینی» را دارای مفهومی بسیط و ترکیب این دو را نه از باب «ترکیب اضافی»، بلکه «ترکیب وصفی» می‌دانند که براساس آن، «مردم‌سالاری» رویکردی «دینی» دارد و خاستگاه آن نیز نه در نظام غربی، بلکه در آموزه‌های دین اسلام است.(۳) بر این اساس، اسلام قرائتی از مردم‌سالاری ارائه کرده است که با نمونه‌های غربی آن متفاوت است و ضمن اینکه از امتیازات مردم‌سالاری برخوردار است، از معایب آن مبرّاست.

«این مردم‌سالاری مطلقاً‌ به ریشه‌های دموکراسیِ غربی ارتباط ندارد. اولاً مردم‌سالاری‌ دینی دو چیز نیست. یعنی این ‌طور نیست که ما دموکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعه کامل داشته باشیم. خودِ این مردم‌سالاری‌ هم متعلق به دین است.»(۴)

بدیهی است در دیدگاه مطلوب اسلام، مردم‌سالاری به معنای واگذاری امور حاکمیّت به مردم به‌ صورت مطلق نیست، بلکه به معنای نظمی بومی براساس مبانی نظام اسلامی و در راستای مشارکت سیاسی مردم در ساختار سیاسی جامعه است که براساس آن، «مردم‌سالاری» و «حکومت دینی» دو روی یک سکه و همزمان مورد تأکید هستند.

الف. ویژگی‌های نظم مردم‌سالاری دینی

۱ـ با عنایت به اینکه خاستگاه این نظم سیاسی در آموزه‌های دینی اسلام است، لذا مردم‌سالاری ارائه شده از سوی این نظم سیاسی، برگرفته از گونه غربی آن نیست و مستند به مبانی اسلام اصیل است و گستره حضور مردم، گونه مراجعه به رأی و نظر آنان و ارتباط میان اسلامیّت و مردم‌سالاری را نیز می‌بایست در آموزه‌های دینی جستجو کرد. از راهکارهای مشارکتی مستند به جوامع غربی نیز پس از بازخوانی و استناد به مبانی اسلامی، استفاده شده است.

۲ـ مشارکت سیاسی طراحی شده در این نظم سیاسی، به نظم آرمانی شیعه در عصر غیبت مستند است و ضمن اینکه تمام ارکان و ساختار نظام سیاسی، ذیل نهاد ولایت‌فقیه قرار دارند، رفتارهای مشارکتی نخبگان و توده مردم نیز نه در راستای نظارت بر قدرت، بلکه با هدف کارآمدی نظام سیاسی شیعه، صورت می‌پذیرد. از این روی مراجعه به مردم در نظام مردم‌سالاری دینی نه از روی اضطرار و ناچاری و در قالب احکام ثانویّه، بلکه از سرِ باور به ضرورت مشارکت سیاسی مردم و مستند به ادلّه شرعی و سیره سیاسی اهل‌بیت(ع) است.

۳ـ نگاه همزمان دین اسلام به دین‌مداری و مردم‌سالاری علاوه بر اینکه موجب شده است که ساحتِ نظام مردم‌سالاری دینی از معایب و کاستی‌های برشمرده شده در دو نظام دموکراسی و تئوکراسی مبرا باشد، مزایا و امتیازات آن دو نظام در این نظام مطلوب، حضور پررنگی داشته باشند.

«این مردم‌سالاری‌، راقی‌ترین نوع مردم‌سالاری‌ای است که امروز دنیا شاهد آن است؛ زیرا مردم‌سالاری‌ در چهارچوب احکام و هدایت الهی است. انتخاب مردم است، اما انتخابی که با قوانین آسمانی و مبرای از هرگونه نقص و عیب توانسته است جهت و راه صحیحی را دنبال کند.»(۵)

۴ـ مشارکت سیاسی مردم در نظام سیاسی نه‌ فقط حقّی برای آنهاست که هرگاه بخواهند بتوانند حقّ خود را طلب کنند، بلکه تکلیفی است از جانب شریعت که براساس آن، مردم باید در فرایند مشارکت سیاسی، در سرنوشت خویش دخالت کنند و به‌صورت موثّر در فضای سیاسی وارد شوند.(۶)

 

ب. مسئله مشارکت سیاسی در عصر حاضر:

در خصوص مفهوم مشروعیّت، دو رویکرد اساسی وجود دارد. از یک‌ سو مشروعیّت در رویکرد فلسفه سیاسی به معنای حقانیّت یک نظام در حاکمیّت بر مردم است و نقطه مقابل آن، غصب منصب حاکمیّت تلقّی می‌شود. بر این اساس، هرگاه نظام سیاسی، مستند به مبانی مشروعیّت خویش و مستند به اقبال توده مردم باشد و حاکمیّت را در دست بگیرد، در تصدّی امور جامعه خویش از حقّانیّت برخوردار است. در سوی دیگر، می‌توان از رویکردی دیگر در مشروعیّت نظام سیاسی در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی یاد کرد. در این رویکرد فارغ از اینکه نظام سیاسی، واجد حقانیّت در تصدّی امور جامعه باشد یا نباشد، هرگاه کارگزاران بخش زیادی از نیازهای شهروندان را تأمین کنند و با ایجاد نظامی کارآمد، درصد مقبولیّت خویش را افزایش دهند، می‌توان از درصد مشروعیّت فراگیر و حدّاکثری نظام سیاسی یاد کرد و هرگاه کارگزاران فاقد کارآیی مناسب در رفع احتیاجات جامعه باشند و دچار فقدان کارآمدی شوند و درنتیجه نتوانند رضایت‌مندی شهروندان را تضمین کنند، درصدی از مشروعیّت خویش را از دست می‌دهند.

بر این اساس، در حالی ‌که در حوزه مردم‌سالاری دینی، حاکمیّت امیرالمؤمنین«ع» در رویکرد فلسفه سیاسی به‌ واسطه انتصاب الهی مشروع واجد مشروعیّت بود، اقبال فراگیر مردم این مشروعیّت را به فعلیّت تبدیل کرده است. آن حضرت بر اساس منطق حکمرانی مطلوب در نظام مردم‌سالاری دینی پس از استقرار حکومت سیاست‌ها و رفتارهائی را برگزید تا در نهایت در رویکرد جامعه‌شناسی سیاسی نیز بتواند از مقبولیّت فراگیر برخوردار شود.

در این رویکرد و با وجود اینکه در مدّت پنج ‌ساله حکومت علوی غنائم جنگی به کشور اسلامی سرازیر نمی‌شدند، علاوه بر اموری چون عدالت‌ورزی، فساد ستیزی و رفع نظام طبقاتی، برای بهبود وضع زندگی مردم تلاشی مضاعف انجام شد. ایشان در مورد ارتقای سطح زندگی مردم کوفه فرمودند: «ما أصْبَحَ بِاْلکُوفَهِ أحَدٌ الاّ ناعِماً، إنَّ أدْناهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأکُلُ مِنَ البُرِّ وَ یَجْلِسُ فی الظِّلِّ وَ یَشْرَبَ مِنْ ماءِ الفُراتِ؛ همه مردم کوفه از رفاه برخوردار شده‌اند؛ چون فقیرترین افراد جامعه نان گندم می‌خورد و سرپناه مناسبی دارد و از آب سالم فرات می‌نوشد.»(۷)

با وجود اینکه این امور درصد مقبولیّت فراگیری را برای حکومت حضرت علی(ع) به ارمغان آورد، اما وجود ناامنی‌ها و جنگ‌های داخلی ناشی از فتنه‌های مخالفان و معارضان، تبلیغات فریبنده دشمنان و اختلافات مردم در برخی از مسائل، درصد مقبولیّت ایشان در بین مردم را کاهش داد، به‌گونه‌ای که دعوت آن حضرت برای جنگ با معاویه، اجابت نشد و بی‌تفاوتی مردم نسبت به دشمنان، موجب نفوذ و شبیخون‌های نابهنگام آنان به سرزمین اسلامی شد.

با وجود تأکید آن حضرت بر توسعه کارایی و رضایتمندی شهروندان، اما نه اقبال فراگیر مردم در آغاز حاکمیّت علوی و نه کاسته شدن از مقبولیّت حاکمیّت حضرت، تأثیری در مشروعیّت ولایت علوی نداشت، زیرا ممکن است در برخی از موارد و تحت تأثیر برخی از عوامل بیرونی یا درونی، درصد مشارکت سیاسی و مقبولیّت نظام سیاسی کم یا زیاد شود، اما این امر به معنای سلب مشروعیّت یا ایجاد مشروعیّت مضاعف نیست. بلکه این امر در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی به سیاست‌گذاری‌ها، کارایی و درصد اقناع عمومی جامعه بستگی دارد و هرچه یک حکومت کارایی بیشتری داشته باشد و بتواند نیازهای اولیه و ثانویه شهروندان را بهتر تأمین کند و سیاست‌گذاری‌هایش به نفع توده مردم باشد و بتواند با اقناع افکار عمومی، توطئه و تبلیغات دشمنان را خنثی سازد، از مقبولیّت فراگیرتر و از درصد مشارکت سیاسی بیشتر شهروندان برخوردار خواهد بود.

در بسیاری از کشورها، درصد مشارکت سیاسی مردم در اثر کارگزاری مناسب یا نامناسب برخی از رؤسای دولت‌ها یا سیاست‌گذاری‌های غلط آنان تغییر می‌کند، اما هیچ‌گاه افول مشارکت سیاسی به معنای نامشروع بودن نظام سیاسی نیست، بلکه حاصل ناکارآمدی برخی از کارگزاران و سیاست‌های آنان است که  در فرایند چرخش قدرت، به تغییر آرای مردم به کارگزاران رقیب منجر می‌شود.

انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی ایران که با اقبال تقریباً پنجاه ‌درصدی مردم مواجه شد گرچه از سوی برخی به فقدان مشروعیّت نظام سیاسی تعبیر شد، اما در تبیین این مشارکت سیاسی باید گفت:

۱ـ درصد مشارکت سیاسی بسیار کمتر از این میزان، در کشورهای داعیه‌دار دموکراسی دلیلی برای به نامشروع بودن نظام آن کشورها تلقی نمی‌شود، بلکه به ناکارآمدی کارگزاران مستند می‌شود.

۲ـ نقش ناکارآمدی کارگزاران در فرایند امید به بهبود زندگی و ناامیدی از آن، همواره نقشی اساسی در درصد مشارکت سیاسی شهروندان دارد. بدیهی است کارگزاران ناکارآمد قبلی و نه کلیّت نظام سیاسی باید پاسخ‌گوی کاهش درصد  مشارکت سیاسی باشند.

۳ـ مشارکت سیاسی عمدتاً تابع شرایط حاکم بر جامعه است. بر این اساس، باید بین مشارکت سیاسی مردم در فرایند جنگ و صلح، ناامنی و آرامش، قحطی و برخورداری فرق گذاشت؛ همچنانکه باید بین شرایط حاکم بر جامعه (همه‌گیری بیماری کرونا) که موجب حضور حدّاقلی مردم در اجتماعات می‌شود تمایز قائل شد. طبیعی است که  ترس از بیماری می‌تواند درصد قابل توجّهی از مشارکت سیاسی مردم را کم کند. چنانکه در انتخابات اخیر کشور فرانسه (با وجود اینکه از وضعیّت بهداشتی مناسب‌تری برخوردار است) درصد مشارکت‌کنندگان از حدود ۳۳% فراتر نرفت.

۴ـ این انتخابات در حالی صورت پذیرفت که شبکه‌های متعدّد ماهواره‌ای و اجتماعی و … مردم را به تحریم انتخابات ترغیب می‌کردند. نباید از نقش تبلیغات فراگیر این دشمنان در ایجاد تردید در برخی از شهروندان غافل شد.

با توجّه به نکات ‌فوق، ضمن اینکه باید به صداقت دستگاه انتخاباتی نظام اسلامی در اعلام واقعیت‌های انتخاباتی مشارکت‌کنندگان و عدم دستکاری در این آمار، با وجود امکان سوء استفاده دشمنان، درود گفت و با وجود اینکه این درصد از مشارکت سیاسی در نظام اسلامی، مقبول نیست، اما در تحلیل قضایا باید زمان و مکان و شرایط را در نظر گرفت، لذا می‌توان این درصد از مشارکت سیاسی را در موقعیّت کنونی، مناسب دانست. البته با سیاست‌گذاری‌های دقیق و مناسب، گزینش کارگزاران امین و فعال، کارآمدسازی ساختار اداری جامعه، محوریّت عدالت اجتماعی، فسادستیزی و شفافیّت در رفتار کارگزاران، درصد مقبولیّت نظام اسلامی افزایش پیدا خواهد کرد و مشارکت سیاسی فراگیر شهروندان را تضمین خواهد شد.

 

پی‌نوشت:

  1. سید محمود الهاشمی، نظره جدیده فی ولایه الفقیه، ولایه الفقیه من الأصول الواضحه فی الفقه، مجله المنهاج، ش۸، ص۲۸۸٫
  2. رهبر معظم انقلاب، نماز جمعه؛ ۲۷/۰۳/۱۳۶۲٫
  3. سید سجاد ایزدهی، مردم‌سالاری دینی، مقوله‌ای بسیط یا مرکّب، فصل‌نامه علوم سیاسی، شماره ۱۳، ص۳۴٫
  4. رهبر معظم انقلاب، دیدار کارگزاران نظام‌، ۱۲/۹/۱۳۷۹٫
  5. رهبر معظم انقلاب، تنفیذ ریاست جمهوری سید محمد خاتمی‌، ۱۱/ ۵/ ۱۳۸۰.
  6. رهبر معظم انقلاب، در دیدار اعضای مجلس خبرگان ۲۳/۱۲/۱۳۸۰٫

۷٫ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۳۲۷٫

30آگوست/21

غدیـر، زمرم علی‌شناسی

«غدیر» على(ع) هنوز هم چشمه‌های لبریز از آب حیات و دریایی مواج از کرامت‌ها و هدایت‌هاست.

«غدیر» دریایی از باور و بصیرت در کویر حیرت و هامون ضلالت است تا کام جان‌ها از آن سیراب شود.

آن روز که رسول خدا (ص) در حرای حق به نبوت مبعوث شدند، فرمان نجات و سعادت انسان‌ها را در کف داشتند. آن روز هم که در پهنه غدیر و در جمع حاجیان برگشته از زیارت خانه خدا، به خطبه‌خوانی پرداختند، باز در اندیشه هدایت امت و تضمین سعادت آنان بودند.

این است که غدیر، حلقه میانی «رسالت» و «امامت» است. از سویی به «بعثت در حرا» وصل می‌شود و از سوی دیگر به «شهادت در کربلا» پیوند می‌خورد و فاصله میان حرا تا کربلا را، دریایی از باورهای پاک و هدایت‌های آسمانی پر کرده است که در «غدیر» تجسم یافته است.

دریای غدیر، از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمد(ص) لبریز است و قامت دین در زلال «غدیر خم» انعکاس می‌یابد.

غدیر، یک کتاب مبین و سندی برای تداوم خط رسالت در جلوه امامت و صراطی است مستقیم که به سنت پیامبر(ص) منتهی می‌شود.

امتی که پاسدار غدیر باشد، عاشوراهای مظلومیت و کربلاهای خون و شهادت را شاهد نخواهد بود و ولایت در محاق غربت و تنهایی نخواهد ماند.

دریغ و صد دریغ که کوردلان و خفاشان به تابش خورشید دل و دیده نسپارند و به تیرگی و ظلمت خو کنند و همچون گله‌های بی‌چوپان باشند و راهی بی‌راهنما و شبی بی‌چراغ و کشتی بی‌ناخدا و دشت بی‌چشمه و کویر بی‌آب…

***

قافله‌ای که از زیارت برمی‌گشت و راهش حق بود و بارش ایمان و مقصدش الله، وقتی به غدیر خم رسید، چشم به افقی دوخت که پیام هدایت داشت و دستی را دید که خورشیدی را فرادست برد و به همگان نشان داد.

گوش امت به دهانی بود که از وحی و غیب می‌گفت و به خدا وصل بود و دامن دامن معرفت به بندگان خدا هدیه می‌داد و خرمن خرمن کرامت و معنویت، پیش پای‌شان می‌ریخت تا از وسوسه‌های نفس و تلبیس ابلیس و قریب نفاق رها شوند و همچنان «عبد خدا» و «مطیع رسول» بمانند.

ولی… مگر شیطان می‌گذارد که بندگان خدا راه بندگی را بی‌درد سر بپیمایند و به مقصد برسند؟

خطبه حضرت رسول(ص) در آن دشت سوزان، آب گوارایی برای روح‌های عطشناک بود که می‌رفت تا همیشه تاریخ را سیراب سازد؛ اما مگر گذاشتند که این زلال گوارا به جان‌های تشنه برسد؟

رسول خدا(ص) می‌خواستند دست «امت» را در دست امام بگذارند تا نه گمراه شوند و نه سرگردان، نه تشنه بمانند و نه در دام نفس بیفتند.

این بود که منشور بلند و جاودانه «خطبه غدیر» را سرودند و به گوش تاریخ سپردند. مردم نیز پیمان‌ها بستند و تبریک‌ها گفتند و قول‌ها دادند؛ اما تاریخ نشان ‌داد که آن عهدها شکستند و آن پیمان‌ها از یادها رفتند.

افسوس که گروهی از امت در کلاس درس‌های نبوت و وحی مردود شدند و آن همه «یاد» ها را به «نسیان» سپردند.

 

***

اینک، ماییم و علی(ع) که غدیر خم را از دریای فضایلش به موج نشانده است.

على(ع) برگزیده محمد(ص) نبود، بلکه منتخب خدا بود.

پیامبر اکرم(ص) تنها مأمور ابلاغ پیام آسمانی بودند:  «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» و اگر در آن نیمروز داغ، آن پیام را نمی‌رساندند، رسالت الهی را به انجام نرسانده بودند.

اینک ماییم و غدیر که مرامنامه مکتب ما و محور وحدت ما و چراغ راه‌ و راه زندگی‌مان است.

گرامیداشت غدیر، تکریم رسالت پیامبر(ص) و وحی خدایی است.

تکریم غدیر، ارج نهادن به فضیلت‌های متبلور در وجود صاحب ذوالفقار و ساقی کوثر(ع) است.

بها دادن به غدیر، ادای احترام به تکمیل دین و اتمام نعمت است. کاشت بذر ولایت در جان‌ها و نشان دادن خورشید به گرفتاران در ظلمت‌هاست.

عید گرفتن غدیر، ارج نهادن به کرامت انسان است، زیرا غدیر، عید عدالت و رهبری، عید کمال‌طلبی و حق‌جویی و عید نورافشانی بر اندیشه‌ها و امیدآفرینی در دل‌هاست.

«غدیر»، روز بشریت و روز «انسان» و عید «پیمان» و «میثاق» و «عهد» است.

آیا دریغ نیست که بشریت، علی(ع) را نشناسد و درک نکند؛ از زمزم زلال «علی‌شناسی» سیراب نشود؛ دامن مهر در این دریا نشوید و چراغ راه الهی را نجوید؟

رسالتی را که رسول(ص) در غدیر خم انجام دادند اطاعت امر خدا بود و حج آن سال، گرچه به «حجه الوداع» شهرت یافته است، لیکن در گذشته‌های دور و  در متون کهن، از آن به «حجه الابلاغ» هم تعبیر شده است که اشاره به همین فرمان «بَلِّغْ» است که نازل شد و چون ابلاغ انجام گرفت، به فرود آمد و حجت تمام شد و صراط، روشن شد. راویان شیعه و اهل سنت همه در کتاب‌ها نوشته و در نقل‌ها آورده‌ و شاهدان، بارها برای اثبات حق، به «خطبه غدیر» استناد کرده‌اند. مؤلفان برای اینکه این حق روشن و مسلم انکار نشود، صدها سند برای غدیر و خطبه رسول(ص) و بیعت مردم آورده و ثبت کرده‌اند.

اگر «انصاف» در میان باشد و هدف، شناختن حقیقت باشد، نه انکار لجوجانه خورشید و کتمان فضایل و ستیز عنودانه با «ولی خدا» و «وصی رسول»، به آئینه غدیربنگرند که همه حقیقت در آن متجلی است.

«خطبه غدیریه» حضرت محمد(ص) نیز همچون خود «غدیر خم» مظلوم است و مورد بی‌مهری قرار گرفته است و جز چند جمله مشهور آن، چندان مطرح نیست، در حالی که سزاوار است که این منشور جاویدان، هر چه دقیق‌تر و گسترده‌تر و پرشورتر، مورد توجه و مطالعه و شرح و تفسیر قرار گیرد تا چشم‌های بصیر از درخشش حکمت‌ها و پندها و تذکرهای پرارج این گنجینه معرفت لذت ببرند و به تماشای «حقیقت ناب» بنشینند.

***

ما بر این باوریم که در ادای تکلیف نسبت به غدیر قصور کرده‌ایم. می‌بایست «غدیر» را بیش از این چونان مشعلی فراراه اندیشه‌های بشری قرار دهیم و دین‌پژوهان و حقیقت‌جویان را با فرهنگ ژرف نهفته در غدیر با رسول خدا(ص) و جامعه بشری را با دو چشمه فیاض معرفت، یعنی «قرآن و عترت» آشنا سازیم. دو چشمه‌ای که یادگار پیامبر(ص) و میراث ماندگار آن بزرگوار تا دامنه قیامتند و خود ایشان ارج و سلامت پیروان و متمسکین به این دو (ثقلین) را از «ضلالت» تضمین کرده‌اند.

30آگوست/21

امام علی(ع)؛ مظهر وفای بعهدالله

درآمد

سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن، نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیر مؤمنان علی(ع) است که بر محور زیارت حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر است که حضرت امام هادی(ع) انشاء فرموده است. در این زیارت سیمای ملکوتی مولی علی(ع) از نگاه قرآن تبیین شده است. در این مقاله نیز به شرح فرازهایی از آن زیارت بلند می‌پردازیم.

 

  1. وفاداری مولا علی(ع)

«و اشهد انک وفیت بعهدالله تعالی و ان الله تعالی موفٍ لک بعهده و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجرا عظیما؛ گواهی می‌دهم که تو به عهد خدای تعالی وفا کردی و خدای تعالی هم در حق تو به عهدش وفا کرد و هرکه به عهدی که با خدا بسته است وفا کند خداوند پاداش عظیمی به او خواهد داد.»

در این فراز از فضیلت والای وفاداری حضرت مولی علی(ع) به عهد الهی گفته شده است.

 

  1. مفهوم وفاداری و جایگاه ارزشی آن

واژه «وفا» مفهوم روشنی دارد و در اصل به معنای ادای کامل دین است…فیوفیهم اجورهم…(۱) پاداش آنها را به‌طور کامل خواهد داد. «وفّی بالعهد وفاءً» پیمان را کامل کرد و انجام داد. گویا کسی که عهدی می‌بندد مدیون می‌شود و ارزش آن است که با وفای به عهدش دینش را ادا کند. این ارزش علاوه بر آنکه ارزش الهی است ارزش انسانی هم هست. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: « مَن کانَ یُؤمِنُ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ َلْیَفِ إِذَا وَعَدَ:(۲) هرکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید هرگاه وعده می‌دهد بدان وفا کند.»

از حضرت امیر مؤمنان علی(ع) نقل شده: «الوفا حلیه العقل و عنوان النبل؛(۳) وفاداری زیور خرد است و نشان شرافت.»

نیز: «اصل الدین اداء الامانه و الوفا بالعهود؛(۴) ریشه دین امانتداری و پایبندی به پیمان‌هاست.»

نیز: «انجاز الوعد من دلائل المجد؛(۵) انجام دادن وعده از نشانه‌های بزرگواری است.»

از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است: «ثلاثه لاعذر لاحد فیها اداءالامانه الی البرّ و الفاجر و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاخر و برّ الوالدین برّین کانا او فاجرین»؛(۶) سه چیز است که هیچ‌کس در آنها معذور نیست. برگرداندن امانت به نیک و بد، وفای به عهد به نیک و بد و خوشرفتاری با پدر و مادر خوب باشند یا بد.»

روایات در این مورد فراوانند. به همین اندازه اکتفا می‌کنیم.

این اصل ارزش وفاداری.

 

  1. ابعاد وفاداری

اما ابعاد وفاداری گره خورده به متعلق عهد است. گاه عهد عهد خدایی و گاه عهد مردمی است. وفاداری به هر دو قسم عهد مورد تأکید و سفارش است. قرآن در دو ایه مؤمنان را چنین می‌ستاید که: « وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُون(۷) : آنها کسانی هستند که امانت‌ها و عهد خود را مراعات می‌کنند.»

هم «امانات» اطلاق دارد و هم «عهد»؛ پس مفهوم این دو گسترده است. هم شامل امانت‌ها و عهدهای خدایی است و هم شامل امانت‌ها و عهدهای مردمی.

«امانت» معنی وسیعی دارد. نه تنها امانت‌های مردمی از هر نوع را در برمی‌گیرد که امانت‌های الهی پیامبران و پیشوایان معصوم«ع» را هم شامل است.

عهد نیز مفهوم وسیعی دارد که هم عهدهای مردمی را شامل است و هم عهدها و پیمان‌های الهی را، زیرا عهد هرگونه التزام و تعهدی است که انسان نسبت به دیگری می‌دهد.

با این تعریف کسی که ایمان به خدا و پیامبر«ص» او می‌آورد، با این ایمان تعهدات وسیعی را می‌پذیرد. در این دو آیه مطلق عهود مورد توجه قرار گرفته است، مانند آیه ۳۴ اسراء، آیه ۱۷۷ بقره و… و در برخی از آیات سخن از پیمان‌های مردمی است مثل آیه ۶ و ۷ سوره توبه، آیه ۱ سوره مائده و… و در برخی از آیات سخن از پیمان‌های خدایی است، مانند سوره بقره آیه ۴۰، سوره انعام آیه ۱۵۲، سوره نحل آیه ۹۱٫

ممکن است مقصود از واژه «عهدالله» که در برخی آیات به کار رفته، پیمان‌های فطری و تکوینی باشد که دست آفرینش در نهاد انسان گذارده است. « أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ(۸) : آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است.»

ممکن است احکام و سفارش‌ها و دستورهای کلی الهی باشند که بر دوش امت‌ها گذارده شده‌اند، چون «… وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ…(۹): به عهد خود با من عمل کنید تا من نیز به عهد خود با شما عمل کنم.»

و ممکن است مقصود پیمان‌هایی باشد که در آن لفظ جلاله یعنی الله به کار رفته است، مانند سوگند به خدا یا نذر یا غیره که چون طرف معادله خداست، از این جهت به آن عهدالله گفته می‌شود. یا در جایی لفظ شهادت به سوی خدا اضافه شده است. «… وَلَا نَکْتُمُ شَهَادَهَ اللَّهِ …؛(۱۰) شهادت خدایی را پنهان نمی‌کنیم.»

هرکدام از این معانی مقصود باشد، در وفاداری به پیمان الهی امیرمؤمنان علی(ع) در قله است.

 

  1. پاداش خداوند به وفاداران

امیرمؤمنان «ع» سراسر وجودش عشق به خدا و تمام همتش وفاداری به قرارهای خدایی است. حضرت امام هادی(ع) آیه ۱۰ سوره فتح را در مورد مولی علی(ع) می‌خواند که:

إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ  فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ  وَمَن أَوفى بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیُؤتیهِ أَجرًا عَظیمًا: کسانی که با تو بیعت می‌کنند در حقیقت تنها با خدا بیعت می‌کنند و دست خدا بالای دست آنهاست. پس هرکس پیمان‌شکنی کند تنها به زیان خود پیمان شکسته است و آن کس که به عهدی که با خدا بسته وفا کند، خداوند به‌زودی پاداش عظیمی به او خواهد داد.»

این آیه شریفه بیعت با پیامبر«ص» را بیعت با خداوند می‌داند، گوئی این دست خداست که بالای دست آنها قرار گرفته است و نه تنها دست پیامبرش! و هر کس پیمان‌شکنی کند، در حقیقت به زیان خود پیمان‌شکنی کرده و عهد خویش را شکسته است. از آن سو کسی که به عهدی که با خدا بسته وفادار بماند و حق بیعت را ادا کند، خداوند پاداش عظیمی به او خواهد داد.

نکته ادبی تذکر دادنی در اینجا این است که علیه در آیه برخلاف معمول به ضم‌ هاء خوانده شده است «عَلَیهُ». احتمالاً توجیهش این است که این همان «ها»ء «هو» است که در اصل مضموم است و بعد از حذف واو که مضموم می‌آید مانند لَهُ و عَنهُ  و گاه به خاطر آنکه قبل از آن یاء است مکسور می‌آید مانند علیه و چون در آیه مورد بحث بعد از آن لفظ الله قرار گرفته مضموم خواند شده تا با تفحیم لام در الله سازگارتر باشد.(۱۱)

 

  1. امام علی امیرالمؤمنین«ع»

«و اشهد انک امیرالمؤمنین الحقّ الذی نطق بولایتک التنزیل و اخذ لک العهد علی الامه بذالک الرسول؛ گواهی می‌دهم که امیرالمؤمنین حقیقی و برحق توئی که قرآن شریف بر ولایت و امامت تو تصریح دارد و به رسول خدا از امت، بر آن عهد و پیمان گرفت.»

در گذشته به تفصیل گفتیم که لقب «امیرالمؤمنین» لقب اختصاصی حضرت امام علی(ع) است و بر غیر آن حضرت اطلاق نمی‌شود و آنچه در سیره بعضی از امامان «ع» به آنان نسبت داده شده یا دروغ است و مورخان درباری با ادبیات خود این سخن را به امام نسبت داده‌اند؛ دقیقاً مثل مورخان شاهنشاهی که مثلاً وقتی می‌خواهند گزارش بدهند که فلان عالم مجاهد به شاه چنین گفت، گزارش می‌دهند به اعلیحضرت! گفت در حالی که آن عالم این واژه را به کار نبرده است. آن مورخ ادبیات آلوده خود و یا در مقام «تقیه» این واژه را به کار برده است. در سیره امامان تقیه جایگاه ویژه و شایسته خود را دارد. این تدبیری است که امامان«ع» برای ابقای مکتب حق به کار می‌گرفتند.

 

  1. امام علی(ع) و قرآن

«الحق الذی نطق بولایتک التنزیل: آن حقی که به ولایتت گویاست.»

شأن نزول آیات فراوانی از قرآن حضرت مولی علی(ع) است. چه مدح مولی(ع) و چه ولایت آن حضرت. ابن عباس می‌گوید برای هیچ‌ کس به اندازه‌ای که در شأن مولی علی«ع» آیه آمده است، آیه نازل نشده است.(۱۲)

همو گوید: «نزلت فی علی ثلاث مأه آیه: سیصد آیه از قرآن در شأن امیرالمؤمنین«ع» نازل شده‌اند.»

نیز از او نقل شده است که: هیچ یا ایها الذین آمنوا در قرآن نازل نشده مگر آنکه در رأس آن حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن ابیطالب«ع» قرار دارد. امیر و شریف آن اوست. خداوند اصحاب پیامبر«ص» را مورد عتاب قرار داده، غیر از امام علی(ع) که جز به خیر از او یاد نکرده است.(۱۴)

در این باره کتاب‌های بسیاری نوشته شده‌اند، از جمله آنها کتاب «شواهد التنزیل فیما نزل»(۱۵)

آری مولی علی(ع) جامع قرآن(۱۶)، مفسر قرآن(۱۷) و روح قرآن(۱۸) است و نمی‌توان او را جدای از قرآن دید. آیاتی تابلوی افتخارات امیرمؤمنان«ع» هستند، از جمله آیه خیرالبریه(۱۹) آیه لیلت المبیت(۲۰) آیه وسقایه الحاج(۲۱) آیه صالح المؤمنین(۲۲) آیه صدیقون(۲۳) آیه نجوی(۲۴) آیه سابقون(۲۵) ایه اذن واعیه(۲۶) آیه محبت(۲۷) و… و سوره هل اتی تمامی‌اش افتخار خانواده علی(ع) است.

 

  1. سفارش پیامبر(ص) در مورد مولی علی(ع)

«و اخذ لک العهد علی الامه بذالک الرسول؛ و رسول خدا از امت بر آن امر مهم عهد و پیمان گرفت.»

این عهد بارها اتفاق افتاد. معروف‌ترین آن که به‌نحو متواتر از حضرت رسیده است حدیث غدیر خم است که پس از آنکه ولایت مولا را به صورت رسمی اعلان کرد فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و أدر الحق معه حیث دار الا فلیبلغ الشاهد الغائب(۲۸) بارخدایا دوست بدار و یاری کن هرکه او را دوست دارد و یاری کند و دشمن شمار هرکس او را دشمن شمارد و محبت ورز به هرکس که به او محبت ورزد و کینه بورز به هر کس که به او کینه ورزد. یاری کن هرکه او را یاری کند و هرکه یاری‌اش را فرونهد یاری‌اش را فرو نه و هرگونه او حرکت کند حق را نیز همراه وی به حرکت درآور».

«هلا هرکه حاضر است به هرکه غایب است این خبر را برساند.»

پی‌نوشت:

۱- آل عمران، آیه ۵۷٫

۲- بحارالانوار، ج ۷۷، ص۱۴۹، ح ۷۷٫

۳- غررالحکم «وفا».

۴- همان.

۵- همان.

۶- الخصال، ص ۱۲۳٫

۷- مؤمنون، آیه ۸؛ معارج، آیه ۳۲٫

۸- یس، ۶۰-۶۱٫

۹- بقره، آیه ۴۰٫

۱۰- مائده، آیه ۱۰۶٫

۱۱- تفسیر نمونه، ج ۵، ص۱۵۰ (پاورقی).

۱۲- شواهد التنزیل، ج ۲، ص۲۹٫

۱۳- تاریخ بغداد، ج ۶، ص۲۲۱٫

۱۴- شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۵۲٫

۱۵- نیز ر.ک کتاب قادتنا کیف نعرفهم، ج ۲، باب سی‌ام، علی والقرآن.

۱۶- قادتنا، ج ۲، ص ۱۸۷، «علی جمع القرآن».

۱۷- قادتنا، ج ۲، ص۱۹۱، «علی قرأ القرآن».

۱۸- قادتنا، ج۲، ص۲۰۲، «علی مع القرآن».

۱۹- بینه، آیه ۷ و ۸٫

۲۰- بقره، آیه ۲۰۷٫

۲۱- برائت، آیه ۱۹٫

۲۲- تحریم، آیه ۴٫

۲۳- حدید، آیه ۱۹٫

۲۴- مجادله، آیه ۱۲ و ۱۳٫

۲۵- واقعه، آیه ۱۰- ۱۴٫

۲۶- حاقه، آیه ۱۲٫

۲۷- مائده، آیه ۵۴٫  و ر.ک کتاب پیام قرآن جلد نهم، «امامت و ولایت در قرآن مجید»

۲۸- الغدیر، ج ۲، ص ۳۵، (مؤسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی)

14ژوئن/21

شباهت‌های دو بیعت

سیمای امیرمؤمنان«ع» در قرآن نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت مولای جهان هستی است که حضرت امام هادی«ع» انشا فرموده‌اند. قطعاً یکی از منابع ارزشمند علی‌شناسی این زیارت عمیق است که برگرفته از مضامین بلند قرآنی است. در مقالات گذشته به شرح فرازهایی از این زیارت پرداختیم. در این مقاله نیز به فرازهایی دیگر از این زیارت بلند می‌پردازیم.

 

یادی از حدیث غدیر

«و اشهد انه قد بلغ عن الله ما انزله فیک فصدع بامره و اوجب علی امته فرض طاعتک و ولایتک و عقد علیهم البیعه لک و جعلک اولی بالمؤمنین من انفسهم کما جعله الله کذلک ثم اشهد الله تعالی علیهم فقال الست قد بلغت فقالوا اللهم بلی فقال اللهم اشهد و کفی بالله شهیداً و حاکماً بین العباد: و گواهی می‌دهم که پیامبر«ص» از جانب خدا آنچه را که درباره تو نازل شده بود به مردم رساندند و امر خدا را آشکار بیان کردند و طاعت و ولایتت را بر امتت واجب فرمودند و ولایت و امامتت از امت سبقت گرفتند و تو را نسبت به مؤمنان سزاوارتر از خودشان قرار دادند، چنانکه خداوند تو را چنین قرار داده بود. سپس خدای تعالی را بر امت گواه گرفتند و فرمودند آیا امر خدا را بر ولایت و خلافت  علی به شما رساندم؟ گفتند به خدا قسم بلی رساندی. پس رسول خدا«ص» فرمودند: «خداوندا! تو شاهد باش که گواهی و حکم تو در میان بندگان کفایت می‌کند.»

در این فرازها بر دو مطلب تأکید شده است:

  1. پیامبر«ص» در انجام وظیفه معرفی حضرت مولی علی(ع) به عنوان امام پس از خود تمام تلاش خود را به کار بردند؛ زیرا از ناحیه خداوند مأمور بودند و در انجام فرمان ذات مقدس ربوبی ذره‌ای درنگ و سستی نداشتند. خدای تعالی فرمود: « یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین:(۱) ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر نکنی رسالتت را به‌درستی انجام نداده‌ای. خداوند تو رااز خطرات احتمالی مردم نگه می‌دارد و کافران (لجوج) را هدایت نمی‌کند.»

این مأموریت تحقیقاً جز مسئله تعیین جانشین برای پیامبر«ص» و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین نیست. به این مطلب نه تنها شیعه، بلکه ده‌ها تن از عالمان اهل سنت نیز صراحتاً  معترفند.(۲)

پیامبر «ص» این مأموریت را به‌خوبی انجام دادند. «فصدع بامره» «صدع» به معنای شکافتن است، آشکار کردن چیزی نوعی شکافتن است در اقرب الموارد آمده «صدع الامر کشفه»(۳) فاصدع بها تؤمه…(۴) یعنی مأموریت خویش را آشکار کن. مهندسی جریان غدیر نشان‌دهنده انجام صحیح این مأموریت است: «آنان که جلو رفته‌اند برگردند، آنهائی که عقب مانده‌اند خود را برسانند.» پیام به گونه‌ای ابلاغ شد که همه بشنوند. سه روز در منطقه غدیر ماندند و از همه بیعت گرفتند. همه  اینها گویای این حقیقت‌اند که سخن از ابلاغ یک وظیفه بود.

  1. بخش‌هایی از حدیث متواتر غدیر:

الف- خداوند پیامبر«ص» را از مؤمنان نسبت به خود آنان سزاوارتر قرار داد:

« النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ …؛(۵) پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»

معنای آیه این است که تمام اختیاراتی که انسان نسبت به خویشتن دارد، مسایل اجتماعی، فردی و خصوصی، مسائل مربوط به حکومت، قضاوت و دعوت از هر انسانی، پیامبر«ص» از خود او اولی‌تر و اراده و خواست پیامبر«ص» مقدم بر اراده و خواست اوست.

در حدیث غدیر خم آمده است:

«ثم اخذ بید علی فرفعها حتی رؤی بیاض اباطهما و عرفه القوم اجمعون فقال ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم قالوا الله و رسوله اعلم قال: ان الله مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه یقولها ثلاث مرات و فی لفظ احمد امام الحنابله اربع مرات…؛(۶) سپس پیامبر«ص» دست علی«ع» را گرفتند و آن را بالا بردند، چندان که زیر بغل هر دو نمایان شد و همگان او را شناختند. آنگاه فرمودند: «ای مردم! چه کسی بیش از خود مؤمنان بر آنان ولایت دارد؟» گفتند: «خدا و رسولش داناترند.» فرمودند: «همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و بر آنها بیش از خودشان ولایت دارم. پس هرکه را که من مولای او هستم، علی«ع» نیز مولای اوست.»

پیامبر«ص» این جمله را سه بار و به نقل از احمد پیشوای حنبلی‌ها چهار بار فرمودند. در نقل دیگری آمده است که:

«یا معشر المسلمین لیبلغ الشاهد الغائب اوصی من آمن بی و صدقنی بولایه علی الا ان ولایه علی ولایتی و ولایتی ولایه ربی عهده عهده الیّ ربی و امرنی ان ابلغکموه: ای گروه مسلمانان! حاضر به غایب برساند که همه آنانی را که به من ایمان آورده و تصدیقم کرده‌اند به ولایت علی«ع» سفارش می‌کنم. بدانید که ولایت علی«ع» ولایت من است و ولایت من ولایت پروردگار من است و این عهدی است که پروردگارم به عهده‌ام نهاده و فرمان داده است که آن را به شما برسانم.» آنگاه سه مرتبه فرمودند: «هل سمعتم فقال قائل قد سمعنا یا رسول الله: آیا شنیدید؟» گوینده‌ای (به نمایندگی از جمع) گفت: «ای پیامبر! خدا شنیدیم.»(۷)

و خداوند شاهد این اعتراف‌ها بود «و کفی بک شهیداً و حاکماً بین العباد؛ گواهی و حکم تو در میان بندگان کفایت می‌کند.»

 

نفرین بر منکران

«فلعن الله جاحد ولایتک بعد الاقرار و ناکث عهدک بعد المیثاق: پس خدا لعنت کند کسانی را که ولایت و امامت و خلافت تو را بعد از اقرار به آن منکر شدند و عهد پیمانی را که با تو بسته بودند شکستند.»

واژه «لعن» به معنی طرد و دور ساختن آمیخته با خشم است و هنگامی که به خدا نسبت داده می‌شود به معنی محروم ساختن از رحمتش او و درست نقطه مقابل رحمت و صلوات و در حقیقت اعلام موضع نفرت و تقریباً نزدیک به شعار مرگ بر… در گویش متعارف است.

واژه «جاحدیک» از ریشه جحد و به معنای انکار آگاهانه است. «الجحود الانکار مع العلم» راغب می‌گوید جحد به معنای نفی چیزی است که در دل اثبات آن است یا اثبات چیزی که در قلب نفی آن است.(۸) یعنی انکار واقعیت‌ها به علم به آنها. یعنی انسان معتقد به چیزی باشد و در عین حال آن را نفی کند یا معتقد به نفی آن باشد، ولی با زبان آن را اثبات کند. بنابراین در مفهوم جحد همیشه یک نوع لجاجت یا عناد در برابر حق نهفته است.

واژه «ناکث» از ریشه «نکث» است به معنی بازگشودن و تابیدن (باز کردن تاب ریسمان) که در مورد پیمان‌شکنی و نقض عهد به کار رفته است. گفته می‌شود نکث العهد و الیمین یعنی پیمان و سوگند را شکست.

شباهت‌های دو بیعت

از عجایب تاریخ شباهت‌های دو بیعت با امیرالمؤمنین«ع» است. یکی بیعت سال دهم هجرت در غدیر خم، بیعتی که کسی تا آن زمان چنان اجتماع با شکوهی را ندیده بود. جمعیت سه روز در غدیر خم برای تهنیت‌گویی و بیعت با مولی علی«ع» ماندند و پیشاپیش همه اصحاب پیامبر«ص»،  ابابکر و عمر بودند که گفتند: «بخ بخ لک یابن ابی‌طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه؛(۹) ای پسر ابوطالب! مبارک باد که در فاصله یک بام تا شام مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.»

و ابن عباس گفت: وجبت والله فی اعناق القوم؛(۱۰) به خدا سوگند ولایت او بر عهده همه مردم ثابت شد.

این از بیعت سال ده هجرت. اما ۲۵ سال بعد یعنی در سال ۳۵ هجرت هم بیعتی با مولی علی«ع» صورت گرفت که آن هم در نوع خود کم‌نظیر بود. بیعتی کاملاً آزادانه و با اراده و اختیار. مولی فرمود: «… و ان العامه لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر:(۱۱) … همانا بیعت مردم با من نه از روی ترس قدرتی مسلط بود و نه برای به دست آوردن متاع دنیا.»

و حتی وقتی به مولی علی«ع» پیشنهاد شد که دنبال امتناع‌کنندگان بفرستند و آنها را دعوت به بیعت کنند تا آنها به سیل خروشان مردم بپیوندند، فرمود: «لاحاجه لنا فیمن لا یرغب فینا؛(۱۲) نیازی نداریم به کسی که رغبتی به ما ندارد.»

نکته جالب اینکه اولین و دومین کسانی که با اصرار با حضرت مولی علی«ع» بیعت کردند طلحه و زبیر بودند «بایعه الناس بعدهما؛ و بعد از آن مردم بیعت کردند»

 

گزارش مولی علی(ع) از بیعت باشکوه

اقبال مردم از این بیعت هم بی‌نظیر بود.

مولی علی«ع» اقبال باشکوه مردم را در عباراتی زیبا و گویا چنین بیان می‌کند: «…فاقبلتم الی اقبال العوذ المطافیل علی اولادها تقولون البیعه البیعه قبضت کفی فبسطمتموها و نازعتم یدی…؛(۱۴) …شما مردم برای بیعت کردن به سوی من روی آوردید؛ همانند مادران تازه زاییده که به طرف بچه‌های خود می‌شتابند و پیاپی فریاد کشیدید بیعت! بیعت! من دستان خویش را بستم، اما شما به اصرار آن را گشودید. من از دست دراز کردن سر باز زدم و شما دستم را کشیدید.»

«…فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ…(۱۵) …روز بیعت فراوانی مردم چون یال‌های پرپشت کفار بود (کفتار حیوانی است که فراوانی پشم گردن او ضرب‌المثل بود و اگر می‌خواستند فراوانی چیزی را بگویند با نام موهای یال کفتار مطرح می‌کردند) از هر طرف مرا احاطه کردند تا آنکه نزدیک بود حسن و حسین«ع» لگدمال شوند (برخی شارحان الحسنان را دو انگشت شست پا گرفته‌اند) و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گله‌های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند.»

امام(ع) با ادبیاتی سخن می‌گوید که مردم بفهمند. آن روز برای تفهیم به غیر از این ادبیات نمی‌شد سخن گفت و بلاغت یعنی همین!

«…فَتَدَاکُّوا عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ یَوْمَ وِرْدِهَا- وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِیهَا وَ خُلِعَتْ مَثَانِیهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِیَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَیَّ(۱۶) مردم همانند شتران تشنه‌ای که به آب نزدیک شده و ساربان رهایشان کرده و عقال (پای‌بند) از آنها گرفته شده، بر من هجوم آوردند و به یکدیگر پهلو ‌زدند و فشار آوردند، چنانکه گمان کردم مرا خواهند کشت یا بعضی به وسیله بعض دیگر می‌میرند و پایمال می‌شوند.»

این برخی از کلمات حضرت مولی علی«ع» در ترسیم اقبال باشکوه مردم در بیعت با ایشان است.

این یک بخش از این حادثه.

بخش دوم و مصیبت‌بار آن برخورد ناقضانه و بیعت‌شکنانه با هردو بیعت است. در مورد بیعت اول از آنجا که علمای پیشین به اندازه کافی و مستدل و عالمانه سخن گفته‌ و نوشته‌اند ضرورتی نمی‌بینم که سفره ماتم را بگشایم، ولی بلاتردید، علی «ع» امام حق و منصوب پیامبر«ص» از ناحیه خداوند و قلّه فضائل بود و آنان این را می‌دانستند و امام را کنار گذاشتند.

«أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ (ابن ابی قحافه) و انه لیعلم أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا فُلَانٌ وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا

مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ: آگاه باشید. به خدا سوگند ابوبکر جامه خلافت بر تن کرد، در حالی که می‌دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می‌کند. او می‌دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه‌ها به بلندی ارزش من نتوانند پرواز کرد…»

درباره این مقطع به همین مقدار بسنده می‌کنم…

اما در مقطع دوم بیعت باید سوگمندانه گفت همانند مقطع اول برخورد شد و پیمان‌شکنی بازارِ گرمی پیدا کرد. پیمان‌شکنی‌ای که جز جاه‌طلبی و دنیا انگیزه دیگری نداشت.

«فلما نهضت بالامر فکثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون کانهم لم یسمعوا کلام الله سبحانه یقول تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علواً فی الارض و لا فساداً بلی والله لقد سمعوها و وعوها…(۱۷): اما آنگاه که به پا خاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند (ناکثین اصحاب جمل مثل طلحه و زبیر) و گروهی از اطاعت من سرباز زدند و از دین خارج شدند (مارقین (خوارج) به رهبری حرقوص‌بن زهیر که به ذولثدیه مشهور بود و جنگ نهروان را پدید آورد) و برخی از اطاعت حق سر برتافتند (قاسطین معاویه و یاران او که جنگ صفین را بر امام تحمیل کردند). گویا سخن خدای سبحان را نشنیده بودند که می‌فرماید سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین بودند، اما دنیا در دیده آنها زیبا نمود و زیور آن چشم‌هایشان را خیره کرد.» در این عرصه هم گفتنی فراوان است.

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

 

 

پاورقی:

۱- مائده/۶۷٫

۲- به کتاب الغدیر جلد اول ص ۲۱۴ در دارالکتاب العربی بیروت ۱۳۷۹ هجری قمری و نیز کتاب‌های مستقل دیگر در این زمینه نظیر عبقات الانوار، المراجعات و در تفاسیر ذیل آیه فوق

۳- اقرب الموارد واژه «صدع».

۴- حجر/۹۴٫

۵- احزاب/۶٫

۶- الغدیر (چاپ مؤسسه الغدیر، ج ۲، ص۳۵) چاپ دیگر ج۲، ص۱۱٫

۷- تفسیر عیاشی، ج۱۱، ص ۳۲۴؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۱٫

۸- مفردات راغب واژه جحد.

۹- الغدیر، ج۲، ص۳۶، چاپ مؤسسه الغدیر.

۱۰- همان.

۱۱- نهج‌البلاغه، نامه ۵۴٫

۱۲- الفتوح ابن اعثم، ج۲، ص۴۴۱٫

۱۳- الجمل، ص۱۳۰٫

۱۴- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۷٫

۱۵- نهج‌البلاغه، خطبه ۳٫

۱۶- نهج‌البلاغه، خطبه ۵۴٫

۱۷- نهج‌البلاغه، خطبه ۳٫

16آوریل/21

میان مردم، ‌میدان عمل

درآمد

در ادامــۀ موضــوع منشــور سیاســی حکومتــی امیرالمومنیــن حضــرت علــی«ع»  بــه مالک اشــتر؛ به بخش دیگری از فرامین آن حضرت میپردازیم:

الف.ایتام و سالخوردگان را دریابید

« وَتَعَهَّد أَهْلَ الْیُتمِ وَ ذَوِی الرِّقَّهِ فِی السِّنِّ، مِمَّن لاَ حِیلَهَ لَهُ وَلاَ یَنصِبُ لِلمَسأَلَهِ نَفسَهُ…»

یتیمان و سالخوردگان را که راه چاره‌ای ندارند و اهل سئوال نیستند عهده‌دار باش و این بر زمامداران سنگین است و البته همه حق  سنگین است، ولی خداوند این وظیفه سنگین را بر کسانی که طالب عاقبت مرگ‌اند و به وعده الهی وثوق دارند و به شکیبایی خو کرده‌اند آسان می‌سازد.

۱- این بخش از نامه امام ادامه توصیه‌های مؤکد آن حضرت است که به طبقات پایین جامعه و محرومان و دردمندان توجه دارد و از مالک اشتر می‌خواهند که به وضع یتیمان و سالخوردگان بینوا رسیدگی کند.  این سفارش برای همیشه تاریخ و به همه انسان‌ها، به‌ویژه داعیه‌داران اسلام و ولایت علوی است که دولت اسلامی را موظف می‌سازد معاش و رفاه محرومان را عهده‌دار شود، زیرا در نظام اسلامی احدی از افراد جامعه نباید بدون سرپرست رها شود و دولت و مسئولان مملکتی سرپرست کسانی هستند که سرپرستی ندارند. به‌ویژه در این ایام که بیماری کرونا و گرانی دست به هم داده و فشار مضاعفی را بر قشر آسیب‌پذیر تحمیل می‌کنند، افراد متمکن جامعه نیز نباید از این محرومان غافل باشند و خود را از پاداش  خدمت به آنان محروم سازند.

۲- نکته دومی که حضرت خاطرنشان می‌سازد سنگینی حق است. آری حق و عمل به حق سنگین است. ایمان و گذشت، مجاهدت و پایداری و صبر می‌طلبد. به‌ویژه مسئولان که باید بدون لحظه‌ای غفلت و با تلاش و کار شبانه‌روزی به طبقه محروم بیندیشند؛ خدمت‌ را در صدر وظایف خود قرار دهند و این بار گران را به دوش بکشند و به سرمنزل مقصود برسانند تا دنیا و آخرت پاداش بگیرند.

۳- سومین نکته در فرمایشات امام این است که هرگاه کسی برای خدا و خدمت بندگان مستمند خدا مصمم باشد، از یاری و مدد خداوندی بهره‌مند خواهد بود و در نتیجه کارهای سنگین بر او آسان خواهد شد: «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»(۲)

 

ب.دولتمردان در میان مردم

و در ادامه نامه، حضرت به مالک اشتر توصیه می‌فرمایند: «و اجعل لذوی الحاجات منک قسماً تفرّع لهم فیه شخصک…»: و برای کسانی که به تو نیاز دارند بخشی از اوقات خود را اختصاص بده و خودت را برای آنان فارغ گردان و با آنان در میان جمع بنشین و در برابر خداوندی که تو را آفریده است خضوع و فروتنی کن و سپاهیان و یارانت و محافظان و مأموران را از آنان دور گردان تا  بدون پروا و هراس با تو صحبت کنند؛ چه آنکه مکرر از رسول خدا «ص» شنیدم که می‌فرمود: «لن تقدّس امّهٌ لا یؤخذُ للضَّعیف فیها حقّهُ من القویِّ غیر مُتَعتَع: هرگز ملتی در آن حق ضعیف از قدرتمند، بدون پروا و هراس گرفته نشود ارزش ستایش ندارد.»

از آنان خشونت و ناتوانی در سخن را تحمل کن و کم حوصلگی و غرور را واگذار تا خداوند رحمتش را بر تو بگستراند و پاداش اطاعتش را بر تو لازم کند و آنچه را که به آنان می‌دهی برایشان گوارا ساز و اگر ندادی، مهربانی و عذرخواهی کن.

 

حاصل آنکه:

۱٫مسئولان امور باید با مردم، به‌ویژه اقشار محروم بنشینند و به درد آنان گوش بدهند تا با واقعیت‌های جامعه آشنا شوند. از حال مردم بی‌خبر نباشند؛ در اتاق خود را با چند واسطه و سیم خاردار نبندند و خود را تافته جدا بافته از مردم ندانند.

  1. خضوع در برابر مردم و نشستن با مستمندان و خاک‌نشینان شرط بندگی خدا و خضوع در برابر فرامین اوست. حکام و زمامداران باید بر این نکته واقف باشند و به مردم فخر نفروشند، زیرا این مردمند که آنان را به قدرت رسانده‌اند و صاحبان اصلی نظام و انقلاب همین مردم و شهدای آنانند.
  2. در ملاقات‌های مردمی با مدیران و مسئولان حضور محافظان و مأموران موجب می‌شود که آنها نتوانند بدون ملاحظه حرف خود را بزنند. لذا بر مسئولان است که در این گونه دیدارها ارباب رجوع را تنها بپذیرند و حرف‌های آنان را بشنوند و در صدد چاره‌جویی برآیند.
  3. همان‌گونه که اشاره شد به فرمایش رسول گرامی اسلام«ص» جامعه‌ای که در آن حق ضعیف از قوی بدون چون و چرا گرفته نشود، ستوده و سعادتمند نیست. دولت اسلامی باید چنین سیاستی را دستور کار خود قرار دهد و برای تحقق فرمان پیامبر اکرم«ص» بکوشد و هر چیزی، به‌ویژه غرور و قدرت مانع چنین سیاستی نشود.

در نظام اسلامی باید ابهت زورمندان خودخواه شکسته شود و ضعفای ملت جرئت و جسارت دفاع از حق خود را پیدا کنند.

  1. گاهی ارباب رجوع و اهل حاجت به دلیل دلتنگی و گرفتاری با مقام مسئول با خشونت سخن می‌گویند و یا بیان درستی ندارند. بر مقامات مسئول فرض است که خشونت و لکنت زبان آنها را تحمل کنند و درد و رنج آنان را دریابند.
  2. دولتمردان و مسئولین باید با گشاده‌رویی و از صمیم دل انجام وظیفه کنند تا برای حاجتمندان گوارا باشد و اگر به عللی هم نتوانستند به مردم رسیدگی کنند، با عذرخواهی و برخورد ملایم دل ارباب رجوع را به دست آورند.

***

اینها بخشی از توصیه‌های امیرمؤمنان(ع) به مالک اشتر و در حقیقت درسنامه مدیران، به‌ویژه آنانی است که به ولایت و امامت مولی الموحدین«ع» عشق می‌ورزند. این مطالب صرفاً برای خواندن نیستند، بلکه باید به آنها عمل کرد. نهج‌البلاغه غالباً در دسترس اکثر مدیران و مسئولان ما هست. شایسته است که گاهی آن را بگشایند و به دستورات امیرالمؤمنین گوش فرا دهند. آیا در اتاق‌های مسئولین به روی مردم باز است؟ آیا واسطه و رابطه حاکم نیست؟ آیا مدیران و مسئولان حاضرند دربان‌ها و سیم‌های خاردار خود را بردارند؟

در نگاهی به سیره عملی امام علی«ع» درمی‌یابیم آنچه که حضرت به مالک اشتر می‌نویسند برآمده از عمق ایمان و جان مبارک ایشان است و در تعامل با مردم به بیش از این فضایل آراسته بودند. خلافت پررنج و کوتاه چند ساله ایشان، تبلور عینی و عملی این گفته‌ها بود. ایشان در حالی که بیت‌المال را با انواع کالاها در اختیار داشتند، با قرص نان جوینی افطار می‌کردند.

 

 

پی‌نوشت:

۱-نامه ۵۱ نهج‌البلاغه.

۲-عنکبوت/۶۹

16آوریل/21

سیــد المسلمیـن، جانشین سید المرسلین

سیمای امیرالمؤمنین در قرآن نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت مولای جهان هستی که حضرت امام هادی(ع) انشا فرمود. در این مقاله به شرح فرازهایی از این زیارت می‌پردازیم.

 

  1. مولی علی(ع) آقا و سرور

السلام علیک یا سید المسلمین؛ سلام بر تو ای آقای مسلمانان!

«سید» به معنای رئیس و آقاست و به کسی گفته می‌شود که متولی امر نوع مردم باشد و در زندگی و معاش از آنان سرپرستی کند. به جماعت زیاد السواد الاعظم می‌گویند و سید عهده‌دار مدیریت این جماعت زیاد است. بزرگ قوم «سید» است، زیرا بزرگی مستلزم شرافت است و به کسی هم که شرافت داشته باشد، هر چند زیرمجموعه نداشته باشد، «سید» اطلاق می‌شود در قرآن، جناب یحیی(ع) سید نامیده شده است: «وَ سَیّداً و حَصُوراً»(۱) و از آنجا که مدیریت امر خانه به عهده زوج است، در قرآن به او هم سید گفته شده است. «و الفینا سیدها لدی الباب»؛(۲) شوهرش را دم در دیدند.» جمع سید «ساده» است.(۳)

سلام بر تو ای علی جان که آقای مسلمانان هستی. هم خدا این ولایت و آقایی را به حضرتت داده و زیربنای آن فضائل والا و ارزشمند توست که تو را شایسته این منصب شایسته ساخته است.

 

  1. فضائل زیربنای آقایی

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «اربع خصال یسود بها المرء: العفه و الادب و الجود و العقل:(۴) چهار خصلت است که آدمی با آنها سرور می‌شود: عفت، ادب، بخشندگی و خردمندی.»

نیز فرمود: «الشرف کل الشریف من شرفه علمه و السؤدد حق السؤدد لمن اتقی الله ربه:(۵) بزرگوار تمام عیار کسی است که علم و دانایی‌اش به او بزرگی بخشیده باشد و سروری حقیقی از آن کسی است که اهل تقوای از خدا باشد.»

نیز فرمود: «السید من لا یصانع و لا یخادع و لا تعزّه المطامع: (۶) سرور کسی است که سازشکار (در اصول) و اهل مکر و فریب نباشد و فریفته طمع‌ها نشود.»

و نیز فرمود: «من حَلم ساد…؛ هر کس که بردبار باشد سروری کند…»

اینها گوشه‌ای از زمینه‌سازی‌های آقایی و سروری است. در تمام این فضائل امیرالمؤمنین علی(ع) در اوج بود؛ پس او باید «سیدالمرسلین» باشد.

 

  1. امام علی(ع) پیشوای مؤمنان

و یعسوب الدین؛ سلام بر تو که پیشوای مؤمنانی

«یعسوب» به ملکه زنبوران عسل گفته می‌شود که هرگاه به پرواز درآید تمام زنبورانی که در آن کندو با او زندگی می‌کنند به دنبال او به پرواز در می‌آیند. پس به رئیس هر قومی یعسوب اطلاق شده است.

کندوی زنبور عسل نماد نظم است و یعسوب امیر آن است و تمام زنبورها مطیع او هستند. قانونمندی و نظم زنبورها و رعایت مقررات زندگی اجتماعی در کندوها حیرت‌انگیز است.

این واژه را پیامبر اکرم(ص) مکرراً در مورد حضرت مولی علی(ع) به کار برده‌اند. ابن عباس می‌گوید: «من از رسول خدا(ص) شنیدم در حالی که دست علی را گرفته بودند می‌فرمودند: «هذا اول من آمن بی و اول من یصافحنی یوم القیامه و هو فاروق هذه الامه یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظلمه:(۸) علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که روز قیامت با من مصافحه می‌کند و او فاروق این امت است؛ یعنی حق را از باطل جدا می‌کند و او یعسوب (پیشوای) مؤمنان است. در حالی که مال یعسوب ظالمان است. «چون مرزهای خدایی را رعایت نمی‌کنند.»

این مضمون در روایات دیگری نیز در برخی با پسوند دین «یعسوب الدین(۹) در برخی با پسوند مؤمنین یعسوب المؤمنین(۱۰) در برخی با پسوند متقین یعسوب المتقین آمده است.(۱۱)

این واژه هم می‌تواند اخبار باشد، یعنی مؤمنان مولی علی(ع) را به رهبری برمی‌گزینند و گوش به فرمان اویند و هم می‌تواند انشا باشد، یعنی مؤمنان باید امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان رهبر خود برگزینید و مطیع محض او باشند. (دقت کنید)

 

  1. امام علی(ع) رهبر اهل تقوی

و امام المتقین؛ سلام بر امام اهل تقوی

«متقین» از ریشه «تقوی» و آن از اصل «وقایه» است که به معنای حفظ است. برای تقوا معانی گوناگونی گفته شده است. به نظر می‌رسد گویاترین معنا «حریم نگهداشتن برای خداوند است.» این واژه جامع‌ترین کلمه در مضامین اخلاقی اسلام است که می‌توان تمام آنها را در آن جا داد. شاید به همین دلیل است که خطیب جمعه مأمور به دعوت به تقوا شده است، زیرا با الهام از این کلمه می‌تواند در هر عرصه‌ای نصیحت شایسته داشته باشد.

امیرالمؤمنین(ع) امام اهل تقوی است. اصلاً او تفسیر تقوی است. تقوای همه جانبه فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و… و….

در دو مورد از نهج‌البلاغه حضرت مولی علی(ع) پیامبر(ص) را امام اهل تقوی معرفی می‌کند.

«… فهو امام من اتقی…:(۱۲) پس پیامبر(ص) پیشوای اهل تقوی است.»

بنابراین تأسی به حضرت نبی اکرم(ص) آراسته شدن به فضیلت برجسته تقوی است، زیرا رهبر امام المتقین هم پیامبراکرم(ص) و او پرورش یافته آن مکتب است. اما جلوه‌های تقوای مولا علی(ع) حقیقتاً مصداق «مثنوی هفتاد من کاغذ است». شاید بتوان گفت هیچ کسی همانند حضرت مولی(ع) به تفصیل، ویژگی‌های اهل تقوا را بیان نکرده است. «خطبه متقین» اوج جلوه فضائل متقین است، زبان عمل آن را انشا کرده است؛ لذا  تا ابد بر دل‌ها می‌نشیند.

 

  1. مولی علی(ع) پیشوای نیکان جهان

و قائد الغر المحجلین؛ و پیشوای نیکان و روسفیدان عالم

این وصف که از القاب حضرت مولی علی(ع) است وصفی است که در شب معراج خداوند به امیرمؤمنان(ع) داده شده است. در آن شب خداوند به پیامبر(ص) فرمود: یا محمد قال لبیک ربّی قال من لامتک من بعدک؟ قال الله اعلم قال علی‌بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین(ع) و سیدالمسلمین و قائد الغرالمحجلین…:(۱۳) ای محمد! عرض کرد لبیک پروردگار من! خداوند فرمود: بعد از تو چه کسی رهبر امتت خواهد بود؟ پیامبر(ص) فرمودند: خدا داناتر است. فرمود: علی‌بن ابی‌طالب(ع) امیر مؤمنان و سرور مسلمانان پیشوای دست و رو سپیدان است.

واژه «قائد» که جمع آن قوّاد و قاده است به معنای جلودار و در اصطلاح به معنای فرمانده جنگ است و به فرماندهان دیگر هم گفته می‌‌شود: «المجتهدون قواد اهل الجنه: آنان که تلاش در قرآن دارند فرماندهان بهشت هستند.»(۱۴)

واژه «غُرّ» جمع اغراست از ریشه غره به معنای سفیدی که در صورت است: «بیاض فی الوجه»(۱۵)

واژه «المحجلین» به معنای جاهای وضو در دست‌ها و قدم‌هاست. اثر وضو در صورت و دو دست و دو پا در انسان تشبیه شده به صورت و دو دست و دو پای او.(۱۶)

به این ترتیب معنای جمله قائد الغر المحجلین «پیشوای دست و رو سپیدان» دست و رو سپیدی است که برخاسته از جان علی(ع) است. پرونده‌ای به‌حدی سفید است که ذره‌ای ظلمت در آن نیست. بی‌دلیل نیست که خداوند این لقب را توسط پیامبر(ص) به مولی علی(ع) می‌دهد.

مدال خداوند در شب معراج را خواندید و اینک مدال پیامبر اکرم(ص): «اول المؤمنین اسلاماً و اخلصهم ایماناً و اسمح الناس کفاً سیدالناس بعدی قائد الغر المحجلین امام اهل الارض علی‌بن ابی‌طالب؛(۱۷) اولین مؤمنان در اسلام آوردن خالص‌ترین آنان در ایمان آوردن و دست و دلبا‌زترین آنان در بخشش، سرور مردم پس از من، رهبر دست و رو سپیدان امام زمینیان علی‌بن ابی‌طالب(ع) است.»(۱۸)

 

  1. مولی علی(ع) برادر رسول خدا(ص)

اشهد انک اخو رسول‌الله؛ شهادت می‌دهم که تو برادر رسول‌اللهی

برادری در قرآن بر دو نوع است: برادری سببی و برادری ایمانی: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه»(حجرات/۱۱). این برادری که افتخار امیرمؤمنان علی(ع) است، فوق این دوست و آن «سنت مؤاخاه» و برادری است.

سنت مؤاخاه یعنی عقد برادری بین مسلمانان که هم قبل از هجرت اتفاق افتاد و هم بعد از آن و در هر دو مقطع پیامبر اکرم(ص) امیرمؤمنان علی(ع) را برادر خود قرار داد. در مقطع قبل از هجرت فرمودند: «أَمَا تَرْضَى أَنْ أَکُونَ أَخَاکَ؟! »(۱۹) آیا راضی نیستی که برادر تو باشم؟ قال بلی یارسول‌الله. حضرت مولی علی(ع) فرمود: «آری راضی‌ام ای پیامبر خدا». در مقطع بعد از هجرت آمده است: «ثم اخذ بید علی‌بن ابی‌طالب فقال هذا اخی» سپس دست علی‌بن ابی‌طالب را گرفتند و فرمودند او برادر من است.(۲۰) و در هر دو مقطع قبل و بعد از هجرت فرمودند: «انت اخی فی الدنیا و الاخره»(۲۱) تو در دنیا و آخرت برادر منی.

سنت «مؤاخاه» یا برادری دینی نقش ارزنده‌ای در شکل‌گیری جامعه دینی داشت و بشیری بود برای کمتر شدن مشکلات مسلمانان.(۲۲) و نیز مدال افتخار دیگر برای حضرت مولی علی(ع) زیرا در برادری‌ها پیامبر(ص) سنخیت‌ها را لحاظ می‌کردند.(۲۳) تنها بزرگی که سنخیت برادری با پیامبر اکرم(ص) را داشت، امیر مؤمنان علی(ع) بود.

 

  1. امام علی(ع) جانشین پیامبر(ص)

و وصیه و وارث علمه و امینه علی شرعه و خلیفته فی امته و اول من امن بالله و صدق بما انزل علی نبیه؛ سلام بر تو که وصی پیامبری و وارث علم اوئی و امین او بر شریعت او و جانشین او در امتش هستی. اول کسی هستی که به خدا ایمان آورد و آنچه را بر پیامبر(ص) خدا نازل شد تصدیق کرد.

در فرازهای گذشته به شرح این مضامین پرداختیم سئوالی که در اینجا مطرح است این است که راز و رمز این تکرارها چیست؟ پاسخ این است که این زیارت‌ها تنها متونی برای خواندن و ثواب بردن نیستند، بلکه متون والا و ارزشمند امام شناسی هستند. هدف آن است که این فضائل در عمق جان‌ها بنشینند و این نیاز به تکرار دارد. اصولاً تربیت منهای تکرار حاصل نمی‌شود و این راز تکرارها در مضامین بلند قرآنی است. تکرار داستان آموزنده انبیا حتی تکرار برخی از جملات مثل « فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان» در سوره الرحمن و امثالهم.

 

پاورقی‌ها:

۱- آل‌عمران/۳۹٫

۲- یوسف/۲۵٫

۳- احزاب/۶۷٫

۴- بحارالانوار، ج۹۴، ح۲۳٫

۵- بحارالانوار، ج۷۸، ح۸۲

۶- غررالحکم واژه سید.

۷- بحارالانوار، ج۷۷، ص۲۰۸٫

۸- میزان الاعتدال ذهبی، ج۲، ص۳؛ الغدیر، ج۳، ص۴۴۱ (چاپ قبل، ج۲، ص۳۱۳)

۹- الامالی شیخ صدوق، ص۱۸۸، ح۱۹۷؛ مصباح الزائر، ص۴۷۷٫

۱۰- تفسیر عیاشی ۲، ص ۱۸؛ نهج‌البلاغه، حکمت ۳۱۶؛ خصال ص۶۳۳٫

۱۱- الامالی، ص۴۵۰، ح۶۰۹٫

۱۲- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۶ و ۹۴٫

۱۳- اصول کافی، ج۱، ص۴۴۳ (باب مولد النبی، حدیث ۱۳)

۱۴- مجمع البحرین، ج۳، ص۱۵۲۰، ماده قود (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۵- مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۱۳، ماده غرّ (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۶- مجمع البحرین، ج ۱، ص۳۶۷، ماده حجل (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۷- الامالی شیخ صدوق، ص۲۵۰، ح۲۷۵٫

۱۸- نیز ر.ک به معانی الاخبار، ص۳۷۲، ح۱؛ تفسیر فررات، ص۲۰۶، ح۲۷۲٫

۱۹- السیره الحلبیه، ج۲، ص۲۰٫

۲۰- الامالی شیخ طوسی، ص۵۸۷، ح۱۲۱۵٫

۲۱- الاستیعاب، ج۳، ص۲۰۲٫

۲۲- ر.ک دانشنامه قرآن و حدیث، ج۲، ص۱۲۹٫

۲۳- ر.ک به نام ۱۲۲ نفری که دو به دو خواهر و برادر شدند، دانشنامه قرآن و حدیث، ج۲ از ص۱۵۲ تا ص۱۷۲٫

17فوریه/21

این عمّار؟

اشاره:

یک سال از شهادت سپهبد سردارحاج‌ قاسم سلیمانی توسط دولت جنایتکار آمریکا و به فرمان شخص ترامپ، رئیسجمهور خودسر و جانی آمریکا گذشت. بر اثر این حادثه جهان اسلام و بیش از همه رهبر معظم انقلاب داغدار شدند. این حزن شدید هم در پیام وهم در نماز ایشان بر پیکر شهدا کاملاً مشهود بود.

رهبر معظم انقلاب با بغض و اشک در نماز برای این شهید گرانقدر عبارات اختصاصی را قرائت کردند. «اللهم أدخلهم برحمتک برضوانک، فإنک توفیتهم متلطخین بدمائهم فی سبیل رضاک مستشهدین بین أیدیهم، مخلصین فی ذلک لوجهک الکریم؛ پروردگارا به رحمتت ایشان رابه بهشت داخل کن. تو جان آنها را در حالی که در راه رضای تو غوطه ور در خونشان شده و به شهادت رسیده و با اخلاص رو به سوی تو بودند، گرفتی.»

به راستی که لقب مالک اشتر زمان برازندۀ سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است.

ما در این نوشتار بر آنیم که ‌عکس‌العمل‌های اندوه‌بار و حزن شدید امیر مؤمنان علی«ع» در مقابل شهادت برخی از سردارانش را مرور نماییم.

عکس‌العمل حضرت حضرت علی«ع» نسبت به شهادت سردارانش را به دو صورت کلی و خاص می‌توان تقسیم‌بندی نمود:

 

الف)عکس العمل کلی حضرت

حضرت علی«ع» در بخشی از خطبه ۱۸۲، از سرداران خود که به شرف شهادت نائل آمده‌اند یاد مى‌کنند و با تعبیراتى غم‌انگیز و با سوز دل فریاد می‌زنند: «أَینَ إِخوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ «کجایند برادران من؟ همان‌ها که در مسیر صحیح گام نهادند و در راه حق پیش رفتند و بهراستى و درستى عمرشان را به پایان رساندند و گذشتند.

و به صورت کلى و عام از همه آنها چنین یاد مى‌کنند: «وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّهِ، وَ أُبْرِدَ بِرُؤُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَه : کجایند مانند آنان از برادرانشان که پیمان بر جانبازى بستند و سرانجام سرهایشان براى فاجران و فاسقان فرستاده شد.»

و سپس روی چند تن از این شهدای گرانقدر انگشت می نهند و می‌فرمایند: «أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْن(۱): کجاست عمّار؟ (عمار بن یاسر که در سن بیش از نود سالگی در صفین شهید شد) و کجاست مالک؟ (ابوالهیثم مالک ابن تیهان) و کجاست ذو‌الشّهادتین؟

خاطره آنان سبب شد که امام«ع» شدیداً متاثر ‌شوند، بهگونه‌ای که راوى این خطبه (نوف بکالى) مى‌گوید: «آن‌گاه امام«ع» دست به محاسن شریف برد و مدتی طولانى گریست و سپس فرمود: «اى بندگان خدا! جهاد! جهاد! آگاه باشید من امروز لشکر را به سوى اردوگاه حرکت می‌دهم. کسی که مى‌خواهد به سوى خدا حرکت کند، با ما کوچ کند.»

امام«ع» در این خطبه نام چند نفر از یاران وفادار و بزرگان اسلام را می‌برند که در زمره صحابه راستین پیامبر اکرم«ص» بودند و سپس پیمان وفادارى با امام بستند و در میدان صفین شربت شهادت نوشیدند. طبق روایتى ۳۰۰ تن از صحابه پیامبر«ص» که در بیعت رضوان و گروهى از آنها از بدریون بودند، در جنگ صفین در رکاب مولای خود بودند. از این جمع ۶۳ نفر شهید شدند که امام«ع» نام چهارتن از آنها را مى‌برند.

  1. عمّار یاسر

کُنیه‌اش ابویقظان و از کسانى است که در مکه اسلام آورد و مرارت‌هاى فراوانى را متحمل شد. پیامبر«ص» درباره وى فرمودند: «اِنَّهُ مَلیئٌ إیماناً إلى أَخمُصِ قَدَمَیْهِ(۲): عمار سراپا ایمان است» و نیز فرمودند: «مَن أَبغَضَ عَمّاراً أبغَضَهُ‌اللهُ: کسى که با عمار دشمنی کند خدا دشمن اوست.» اخبارمتواترى داریم که پیامبر«ص» درباره عمار فرمودند: «تَقْتُلُ عَمّاراً الْفِئَهُ الْباغِیَه(۳): عمار را گروهی ستمگر و متجاوز خواهند کشت.»

 

  1. ابن تیّهان:

نام او مالک و کنیه‌اش ابوالهیثم، از طایفه انصار و از کسانى است که در بیعت عقبه با پیغمبر«ص» بیعت کرد و در جنگ بدر حاضر بود. اکثر مورخان معتقدند او در جنگ صفین حضور داشت و در همان جنگ به شهادت رسید(۴)

 

  1. ذوالشهادتین:

خزیمه بن ثابت اوسی ملقب به ذوالشهادتین فرزند ثابت بن فاکه، از یاران محمد«ص» و از پیروان علی بن ابی‌طالب«ع» و از کشته‌شدگان جنگ صفین است. وی در جنگ بدر و سایر غزوه‌های پیغمبر«ص» شرکت داشت. در مورد این که چرا به نام «ذوالشهادتین» لقب داده شده، ابن اثیر در اسد الغابه مى‌نویسد:
«پیامبر اکرم«ص» از «سواء بن قیس محاربى» اسبی خریده بودند. گروهى از منافقان به آن‌حضرت حسادت ورزیدند و به اعرابى گفتند: «آن اسب در بازار چند برابر قیمت دارد. از این‌رو، هنگامى که پیامبر اکرم«ص» پول اسب را آورد، به ایشان بگو که من اسب را به این قیمت نفروخته بودم. پیامبر«ص» که فردى صالح است، اسب را به تو باز می‌گرداند.» اعرابى نیز به طمع افتاد و خواست معامله را به هم بزند. خزیمه بن ثابت به نفع پیامبر«ص» گواهى داد. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «با اینکه در جریان معامله حضور نداشتى چگونه شهادت دادى؟» عرض کرد: «ما در مسائل بسیار مهمترى مانند وحى الهى شما را تصدیق کردیم و مى‌دانیم جز حق نمى‌گوئید. چگونه در موضوع کوچکى گواهى به صدق شما ندهیم؟»(۵) رسول خدا «ص» فرمودند: «هر کسی که خزیمه به نفع یا زیان او گواهى دهد، همان یک شهادت او کافى است.»(۶)

 

 ب) عکس العمل حضرت به صورت خاص

۱٫محمد بن ابی بکر

زمانی که  حضرت علی«ع» آهنگ کوچ به کوفه و جنگ جمل را داشتند، محمد را به همراه برخی از صحابه مانند عمار یاسر به آنجا فرستادند تا ابو موسی اشعری و مردم کوفه را به سوی خود فرا خوانند و آنها را برای جهاد در نزد خداوند آماده کنند.(۷) محمد در جنگ جمل که عایشه(خواهرش) از سردمداران جبهه مخالف بود، در رکاب علی«ع» جنگید و در جنگ صفین نیز ایشان را همراهی کرد.(۸)
وقتی خبر شهادت محمد را به علی«ع» دادند، ایشان فرمودند: «إِنَّ حُزْنَنَا عَلَیْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا [نُقِصُوا] بَغِیضاً وَ نَقَصْنَا [نُقِصْنَا] حَبِیبا: اندوه ما بر او به اندازه شادى شامیان است؛ زیرا آنها دشمنى را از دست دادند و ما دوستى را تا در پى او روند.»(۹)

و در جای دیگری فرمودند: «کان لله عبداً صالحاً و لنا ولداً صالحاً: محمد بنده‌ای صالح برای خدا و فرزندی صالح برای ما بود.»(۱۰)

 

۲٫مالک اشتر

مالک فرزند «حارث بن عبد یغوث نخعی» معروف به «مالک اشتر»، کنیه‌اش ابو ابراهیم است. وی از اهالی یمن بود که در زمان رسول خدا«ص»به شرف اسلام نایل آمد و چون به دیدار پیامبر«ص» توفیق نیافت، او را جزو تابعین به شمار آورده‌اند.(۱۱)

وی از فرماندهان شجاع نظامی و از یاران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی«ع» محسوب می‌شود. بعد از رحلت پیامبر خدا«ص» و بالاخص در زمان حکومت امیرالمومنین علی«ع» تأثیر واضح و جدی در امور سیاسی و اجتماعی و دینی و فرهنگی داشت. مالک مردی شجاع و دلاوری با تقوا بود و در جنگ‌ها و فتوحات اسلامی، از جمله در جنگ تبوک در سال ۱۳ هجری در عصر خلافت ابوبکر به مصاف رومیان رفت(۱۲) و در فتح دمشق به فرماندهی ابو عبیده جراح شرکت داشت.(۱۳)

رابطه دوستی او با مولای متقیان بهگونهای بود که امام علی(ع) وقتی خبر شهادت او را بعد از جنگ صفین شنیدند، فرمودند: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، و الحمد للّه ربّ العالمین، اللّهمّ إنّى أحتسبه عندک فإنّ موته من مصائب الدّهر، رحم اللّه مالکا فلقد أوفى عهده، و قضى نحبه، و لقى ربّه، مع أنّا قد وطّنّا أنفسنا على أن نصبر على کلّ مصیبه بعد مصابنا برسول اللّه«ص» فإنّها من أعظم المصیبات» ما از خدا هستیم و به سوى او باز مى‌گردیم. ستایش خداوندى را سزاست که پروردگار جهانیان است. بار خدایا! من مصیبت اشتر را نزد تو به شمار مى‌آورم، زیرا مرگ او از سوگ‌هاى روزگار است. خدا مالک را رحمت فرماید که به عهد خود وفا کرد و مدتش را به پایان رسانید و پروردگارش را ملاقات کرد. ما تعهّد کرده‌ایم پس از مصیبت رسول خدا«ص» بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبت‌ها بود.» و فرمود: «خداوند مالک را رحمت کند، او برای من همان‌گونه بود که من برای رسول خدا«ص» بودم.»(۱۴)

 

 

  1. ۳. عمار یاسر

عمار در دوران خلافت امام علی«ع» سالخورده، اما جوان دل، با نشاط و پر تلاش بود. وی پس از قتل عثمان، از دعوت کنندگان مردم به بیعت با امیرالمومنین علی«ع» و از نخستین بیعتکنندگان با آن امام بود. وی در همه صحنه‌ها، یار مخلص و مشاور امین امیرمومنان«ع» و در جنگ‌های جمل و صفین نیز همراه مولای خود بود.

از امتیارات خاص عمار یاسر، خلوص در ایمان به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر«ص» بود. رسول خدا«ص» در نصایح خود به عمار فرمودند: «ای عمار! پس از من، فتنه‌ای بزرگ رخ خواهد داد. پس هرگاه با چنین فتنه‎‌ای رو به‌رو شدی، از علی«ع» پیروی کن؛ زیرا علی«ع» با حق است و حق با علی«ع»است.»(۱۵)  نقل شده است پس از آنکه خبر شهادت مالک در سال ۳۸ به معاویه رسید، گفت: «علی‌بن ابی‌طالب دو دست داشت. یکی از آن دو دست در صفین قطع شد و آن عمار یاسر بود. و دیگری هم امروز قطع شد و آن مالک اشتر بود.»(۱۶)

فقدان عمار، امیرالمؤمنین«ع» را سخت ناراحت کرد و در کنار پیکر بی‌جان او فرمودند: «…إنَّ امرَأً مِنَ‌المُسلِمِینَ لَم یَعظُم عَلَیهِ قَتلُ عَمَّارٍ، ویَدخُلْ عَلَیهِ بِقَتلِهِ مُصِیبَهٌ مُوجِعَهٌ، لَغیرُ رَشِید، رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَمَّاراً یَومَ‏ أسلَمَ، ورَحِمَ اللَّه عَمَّاراً یَومَ قُتِلَ، ورَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً یَومَ یُبعَثُ حَیّاً: اگر مردی از مسلمانان شهادت عمار را مهم نشمارد و بر او مصیبت دردناک وارد نشود، قطعاً رشد یافته نیست، زیرا انسان رشید مرگ عمار را بزرگ و مصیبت جانکاه می‌داند. خدا عمار را رحمت کند، روزی که  اسلام آورد و روزی که به دنیا آمد، روزی که کشته شد و روزی که دوباره مبعوث می‌شود. همیشه وقتی از چهار نفر صحابی رسول خدا«ص» یاد می‌شد، چهارمی عمار بود. اگر از پنج نفر یاد می‌شد پنجمی عمار بود. عمار محور حق بود و قاتل عمار در جهنم است.»(۱۷)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. خزیمه بن ثابت انصارى که پیامبر(ص) او را لقب ذو الشّهادتین داد. شهادت او به جاى شهادت دو نفر به حساب مى‌‏آمد.
  2. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید،
  3. وقعه صفین‏ نصر بن مزاحم‏/ مصحح: هارون، عبد السلام محمدمکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏قم‏۱۴۰۴ ق‏,ص۳۲۳
  4. شرح ابن ابى الحدید، جلد ۱۰، صفحه ۱۰۷-۱۰۸٫
  5. اسد الغابه، همان,جلد ۲، صفحه ۱۱۴
  6. همان صفحه ۱۱۵

۷٫الإمامه و السیاسه،ابن قتیبه دینوری ,بتصحیح محمد محمود الرافعی مصر ۱۳۲۷ مط الفتوح الادبیه ,ج ‏۱، ص ۸۴٫

  1. أسد الغابه، ج ‏۴، ص ۳۲۶٫
  2. نهج البلاغه، صبحی صالح,ص ۵۳۲٫
  3. الإختصاص‏مفید، محمد بن محمدغفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمود,الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفیدایران؛ قم‏۱۴۱۳ ق‏، ص۸۱٫
  4. مناقب آل أبی طالب«ع»، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏ناشر: علامه‏قم‏. ۱۳۷ق.ج۲٫ص۷

۱۲- ابو جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۸ ه. ج ۴، ص ۴۰۱

۱۳- نهج البلاغه، نامه ۳۸

۱۴- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۵، ص ۹۹)

۱۵- الطبرانی، المعجم الاوسط، طبرانی، ج۲، ص۷۲۳.

۱۶- شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۲٫ الإختصاص‏مفید، محمد بن محمدغفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمودناشر: الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفیدایران؛ قم‏۱۴۱۳ ق‏، ص۸۱٫

۱۷- مکاتیب الأئمه«ع» احمدى میانجى، على‏فرجى، مجتبى‏دار الحدیث‏قم‏۱۴۲۶ق,ج۱,ص۸۲؛  تاریخ مدینه دمشق: ج ۴۳ ص ۴۷۶ کلاهما عن أبی الغادیه.

17فوریه/21

علی(ع)، عظمت و اولین هر میدان

«سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن» نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر که حضرت امام هادی«ع» انشا فرموده است. در ادامه مقالات قبل در این مقاله نیز شرح فرازهایی دیگر از این زیارت تقدیم می‌شود.

 

علی نباء‌العظیم

«السلام علیک ایها النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسألون: سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم که امت در آن اختلاف دارند و از آن مورد سئوال قرار می‌گیرند.» واژه «نبأ» به صورت مفرد ۱۵ بار در قرآن مجید آمده است و جمع آن انباء است. به گفته راغب در مفردات به معنای خبری است که مهم باشد و دارای فایده و انسان نسبت به آن «علم» با «ظن غالب» پیدا کند و تمام این امور در دنیا شرط است.(۱)

واژه «عظیم» به معنای بزرگ است. خواه بزرگ محسوس مثل دل‌ها عرش عظیم(۲) خواه بزرگ معنوی مثل…والقرآن العظیم.(۳)

سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم. روشن است که این بزرگی، بزرگی معنوی است.

عَمَّ یَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیم * الَّذِی هُم فِیهِ مُخْتَلِفُون (۴): آنها از چه از یکدیگر سئوال می‌کنند؟ از خبر بزرگ همان خبری که در آن اختلاف دارند. این نبأ عظیم چیست؟ برخی گفته‌اند قیامت است. برخی آن را اشاره به نزول قرآن دانسته‌اند و برخی آن را اشاره به اصول دین از توحید گرفته تا معاد. و در روایات زیادی که از طریق اهل‌بیت«ع» و بعضی از طریق اهل سنت نقل شده. نبأ عظیم به مسئله ولایت و امامت امیرمؤمنان«ع» و شخص آن جناب تفسیر شده است.

در حدیثی آمده است که در روز جنگ صفین مردی از لشگر شام در حالی که سلاح بر تن پوشیده و قرآنی حمایل کرده بود، وارد میدان شد و سوره عَمَّ یَتَساءَلُون * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیم را تلاوت می‌کرد. حضرت امام علی«ع» شخصاً به مصاف او آمد و فرمود: «أ تعرف النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون: «آیا می‌دانی نبأ عظیمی که در آن اختلاف دارند چیست؟» آن مرد در جواب گفت: «نه نمی‌دانم.» امام فرمود: «انا والله النبأ العظیم الذی فیه اختلفتم و علی ولایتی تنازعتم و عن ولایتی رجعتم بعد ما قبلتم…»

«و یوم القیامه تعلمون ما عملتم…: منم آن نبأ عظیم که درباره آن اختلاف دارید و در ولایت من به نزاع برخاسته‌اید. شما از ولایت من بازگشتید بعد از آنکه پذیرفتید و در قیامت خواهید دانست که چه عملی انجام داده‌اید.»(۵)

جمع بین این تفاسیر از دو راه است:

  1. آنکه نبأ عظیم مفهوم گسترده‌ای دارد که همه این معانی را شامل است، هرچند هنگام نزول آیه تکیه بر یک معنی بیشتر بوده است.
  2. آنکه قرآن بطون مختلفی دارد، یعنی یک آیه ممکن است معانی متعددی داشته باشد که از میان آنها یک معنی ظاهر است و معانی دیگر بطون قرآن‌اند که به کمک قرائن مختلفی از آن استفاده می‌شود. تنها این آیه نیست که ظاهر و باطنی دارد. آیات زیاد دیگری در قرآن کریم داریم که در روایات تفسیرهای گوناگونی برای آنها آمده است که بعضی هماهنگ با ظاهر است و بعضی معنی باطن را بیان می‌کند. در بخشی از این جمله آمده است: «و عنه یسئلون» از او مورد سئوال قرار می‌گیرید. موارد فراوانی هستند که انسان در عالم دیگر مورد پرسش قرار می‌گیرد. یکی از آنها نعمت ولایت است: «ثُمَّ لَتُسأَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعِیم»(۶): سپس در آن روز همه شما قطعاً از نعمت‌هایی که داشته‌اید سئوال خواهید شد. در روایتی حضرت امام صادق«ع» فرمود: «…نعیم، ما اهل‌بیت«ع» هستیم که خداوند به وسیله ما به بندگانش نعمت داد و به وسیله ما میان آنها بعد از اختلاف الفت بخشید. دل‌های آنان را با ما به هم پیوند داد و بعد از آنکه دشمن یکدیگر بودند، برادر یکدیگر ساخت و به وسیله ما آنها را به اسلام هدایت کرد. آری نعیم همان پیامبر«ص» و خاندان اوست.»(۷)

 

پیشگامی امیرالمؤمنین در ایمان

«السلام علیک یا امیرالمؤمنین آمنت بالله و هم مشرکون: سلام بر تو ای امیرمؤمنان. تو زمانی به خدا ایمان آوردی که آنها مشرک  بودند.»

از افتخارات بی‌تردید حضرت مولی علی«ع» پیشگامی ایشان در عرصه ایمان است.

ایشان اصلاً در عمرش مشرک نبود تا اولین مؤمن باشد. از شش سالگی در دامن پاک رسول‌الله«ص» و با فرهنگ اسلام ناب بزرگ شد. پس مقصود از اولین مؤمن یعنی بزرگی که بعد از بعثت پیامبر«ص» پیش از دیگران ابراز ایمان کرد. این حقیقتی است که حتی اهل شورا هم که به ناحق او را برای خلافت گزینش نکردند اعتراف کردند. مولی به آنها فرمود: «انشدکم بالله أتعلمون انّی اول الامه ایماناً بالله و برسوله صلی الله علیه و آله: شما را به خدا سوگند می‌دهم. می‌دانید که من اولین امت هستم که به خدا و رسول«ص» ایمان آوردم. قالوا اللهم نعم: همگی گفتند آری به خدا قسم.»(۸)

 

پیشگام در تصدیق حق

«و صدقت بالحق و هم مکذبون: و هنگامی تو حق را تصدیق کردی که آنان تکذیب می‌کردند.»

امیرمؤمنان علی«ع» فرمود:

«انزلت النبوه علی النبی صلی الله علیه و آله و سلّم یوم الاثنین و اسلمت غداه یوم الثلاثاء فکان النبی«ص» یصلّی و انا اصلّی عن یمینه و ما معه احد من الرجال غیری(۹): نبوت روز دوشنبه بر پیامبر«ص» نازل شد و من صبح سه‌شنبه اسلام آوردم (اسلام را ابراز و ایشان را تصدیق کردم)، پس پیامبر«ص» امام جماعت بودند و از مردان من به‌تنهایی سمت راست ایشان ایستاده بودم.»

با توجه به آنکه این پیشگامی و تصدیق در سن حدود ۱۴ سالگی امیرمؤمنان علی«ع» اتفاق افتاد، نشان‌دهنده اوج معرفت مولای ما علی«ع» است. این سن و سال، سن تحت تأثیر بودن است و فضای آن روز فضای شرک بود. اینکه ایشان یک‌تنه در مقابل این فضای آلوده بایستد و پیامبر«ص» را تصدیق کند و به او ایمان بیاورد و پای ایمانش بایستد و مقاومت کند. این از افتخارات بی‌بدیل مولاست. جا دارد که به آن ببالد و بگوید: «و قد علمتم انی اولکم ایماناً بالله و رسوله ثم دخلتم بعدی فی الاسلام رسلاً(۱۰): شما می‌دانید که من اولین کسی از شما هستم که ایمان به خدا و رسولش آوردم؛ سپس شما بعد از من به تدریج اسلام آوردید.»

 

قهرمان بی‌بدیل جنگ‌ها

«و جاهدت فی الله و هم محجمون: و تو جهاد کردی و آنان گریزان بودند.»

در دو حقیقت از حقایق آغاز اسلام نمی‌توان ذره‌ای تردید به خود راه داد: یکی قهرمان بی‌بدیل بودن امیرمؤمنان علی«ع» در جنگ‌هاست. نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانان هم که از علی«ع» نوشته‌اند از قهرمانی‌های ایشان به تفصیل گفته‌اند، زیرا آفتاب قابل پنهان کردن نیست. کیست که علی«ع» را به شجاعت و قهرمانی نشناسند؟!

ابن ابی الحدید سنی مذهب شجاعت مولی را چنین می‌ستاید:

«شجاعت امیرالمؤمنین«ع» چنان بود که یاد دلاوران روزگار را از دل‌های مردم برد و نام دلیرانی را که بعدها آمدند به‌کلی از خاطره‌ها زدود. جایگاه علی«ع» در جنگ و جنگجویی به‌قدری مشهور است که تا روز رستاخیز ضرب‌المثل است. علی«ع» دلاوری بود که هرگز از میدان جنگ روی برنتافت و ابداً از سپاه دشمن به هراس نیفتاد. هیچ‌کس به میدان او نیامد، جز اینکه بر وی چیره شد و او را از پای درآورد. هیچ‌گاه ضربتی بر پیکر دشمن نزد که محتاج ضربت دوم باشد. در حدیث است که ضربت علی«ع» تک بود. به‌طور خلاصه علی«ع» چنان قهرمان بزرگی است که همه پهلوانان جهان به او سر می‌سپرند و در شرق و غرب عالم نام «علی» را بر زبان می‌رانند و با آن شعار می‌دهند.»(۱۱)

حقیقت دوم اینکه در جنگ احد تعدادی از آنان که مورخان نامشان را صحابی پیامبر«ص» می‌شمارند فرار کردند. ابن هشام سیره‌نویس معروف می‌نویسد:

«انس‌بن نضر عموی انس‌بن مالک می‌گوید موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر مرگ پیامبر«ص» در میدان منتشر شد؛ بیشتر مسلمانان به فکر جان خود افتادند و هر کس به گوشه‌ای پناه برد. دیدم دسته‌ای از مهاجر و انصار در گوشه‌ای نشسته‌اند و به فکر خود هستند. با لحن اعتراض‌آمیزی به آنها گفتم: «چرا اینجا نشسته‌اید؟» در جواب گفتند پیامبر«ص» کشته شد و دیگر نبرد فایده ندارد.» من به آنها گفتم: «اگر پیامبر«ص» کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد. برخیزید و در راهی که او کشته شد، شهید شوید.»(۱۲)

بسیاری از تاریخ‌نویسان از قول او نوشته‌اند: «اگر محمد کشته شده، خدای محمد زنده است.» سپس افزود که: «من دیدم سخنانم در آنها تأثیر ندارد و خودم دست به سلاح بردم و مجاهدانه مشغول نبرد شدم.» ابن هشام می‌گوید انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهر او کس دیگری نشناخت.(۱۳)

گروهی از مسلمانان به‌قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه می‌کشیدند که به عبدالله‌ بن ابی متوسل شوند تا از ابوسفیان برای آنها امان بگیرد.(۱۴)

 

علی بنده محکم و استوار خدا

«و عبدت الله مخلصا له الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین: و خدا را با اخلاص در دین در حالی که  صبور بودی و رضای خدا را در نظر داشتی عبادت کردی تا آنکه دعوت حق را لبیک گفتی.»

انسان‌ها در مورد تعامل با دین بر چند گونه‌اند:

  1. آنان که از آن زمان که خود را می‌شناسند تا آنگاه که می‌میرند با آنکه حق را از باطل می‌شناسند، یک لحظه با خدا انس ندارند. اینان بی‌تردید جایشان در قعر جهنم است و طبق آموزه‌های قرآنی در جهنم مخلّدند.

۲٫آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود به بیراهه می‌روند، ولی عنایت خداوند نصیبشان می‌شود و به راه باز می‌گردند، توبه نصوح می‌کنند و بنده صالح خدا می‌شوند. اینها تائبان هستند. نمونه معروف اینان حربن زید ریاحی است که در کربلا افتخار آفرید.

  1. آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود در صراط مستقیم‌اند، اما در این راه سعادت نمی‌یابند و به بیراهه می‌روند و در همین بیراهه هم می‌میرند. اینها اصطلاحاً «ریزشی»ها هستند که در تاریخ بشریت و تاریخ اسلام نمونه بسیار دارند. شیطان با عبادت شش هزار ساله‌اش، نمونه آشکاری است.
  2. آنانکه از آغاز عمر تکلیفی خود تا پایان آن محکم و استوار در صراط مستقیم می‌مانند‌؛ ذره‌ای از آن عدول نمی‌کنند و با افتخار عمر ارزشی خود را طی می‌کنند. امام و الگوی اینان حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی«ع» است. او بزرگی است که از آغاز تا پایان، خدا را خالصانه با عشق عبادت کرد و سرانجام با فرق خونین به دیدار یار شتافت.

چرخ از این ماتم گریبانش سحرگاهان شکافت

یا قفس بشکست یا دیوار زندان شکافت

ز آن علی«ع» گویم چو قرآن را به روی سر نهم

چون سر قرآن ناطق در شب قرآن شکافت(۱۵)

«اَلا لَعنَتُ الله عَلیَ الظّالِمین: هلا لعنت خداوند بر ظالمان، آنان که با خیانت خویش بشریت را یتیم کردند.»

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱- مفردات راغب کلمه «نبأ».

۲- نمل/۲۳٫

۳- حجر/۸۷٫

۴- نبأ/۱-۳٫

۵- تفسیر البرهان، ج ۴، ص ۴۲۰، ح ۹؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲٫

۶- تکاثر/۸٫

۷- مجمع البیان، ج ۱، ص ۵۳۵٫

۹- الاحتجاج، ج ۱، ص ۴۳۱؛ غایه المرام، ص ۶۴۲٫

۹- شواهد القران حسکانی، ج ۲، ص ۲۲۰؛ احقاق الحق، ج ۷، ص ۵۲۹٫

۱۰- مناقب ابن مغازلی، ص ۱۱۱؛ بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۲۴۰٫

۱۱- ر.ک … شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۰٫

۱۲- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۸۳٫

۱۳- سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۸۳ (فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۵۵).

۱۴-کامل ابن اثیر جلد ۲ ص ۱۰۹، کتاب فروغ ابدیت جلد ۲ ص ۵۵

۱۵- حبیب‌الله چایچیان حسان

 

03ژانویه/21

سیاسـت تا دیانـت

تاریخ پژوهی در مکتب بیم و امید

از آنجا که دولت بیم و امید پس از هفت سال و اندی، حکمرانی توأم با کامروایی برای خودش به مکتبی تبدیل شده و در همه عرصه‌ها تأثیرات شگرفی بر جای گذارده، خوب است جهت تیمن و تبرک، یکی دو نمونه از آثار این مکتب در عرصه پژوهش‌های تاریخی به اطلاع عموم برسد:

الف) نظریه صدر اسلام و خانه‌های بی در: «حسین دهباشی» از شاگردان «حسام الدین آشنا» و سازنده فیلم تبلیغاتی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۲، پس از سال‌ها تتبع و پژوهش به این نتیجه رسید که در صدر اسلام خانه‌های مردم مدینه فاقد «در» بوده و به جای آن از یک تکه پارچه یا پرده استفاده می‌شده است. بنا بر این داستان حمله اشرار به خانه حضرت امیر«ع» و شکستن در خانه حضرت و جراحت حضرت زهرا «س» حقیقت ندارد و صرفاً باعث ایجاد شکاف میان شیعه و سنی و مانع تحقق وحدت اسلامی می‌شود.

ب) نظریه شمشیرهای بی تیغه: این نظریه توسط یکی دیگر از محققان مکتب بیم و امید یعنی استاد «حسام‌الدین دهبانی» ارائه شده است. بر اساس تحقیقات «استاد دهبانی» عرب‌های صدر اسلام آن قدرها دانش فنی و تکنولوژی نداشته‌اند که بخواهند برای شمشیر و خنجرشان «تیغه» درست کنند؛ لذا صرفاً دسته شمشیر و خنجر را بابت قمپز در کردن و پز دادن درون غلاف جا می‌دادند و برای خودشان کیف می‌کردند. ایشان تأکید کرده‌اند که محققان سال‌ها برای یافتن تیغه شمشیر و خنجر متعلق به صدر اسلام، جستجو و تحقیق کرده، ولی چیزی نیافته‌اند و شاهد و مدرکی هم که بتواند ثابت کند عرب آن روز به «فناوری تیغه‌سازی» دست یافته بوده، پیدا نکرده‌اند، لذا با قاطعیت و قبل از پایان دولت یازدهم، اعلام خواهند کرد که همه آنچه تحت عنوان ضربت خوردن حضرت امیر«ع» در ۱۹ ماه رمضان یا حوادث عاشورا روایت شده، جعلی است و حقیقت ندارد و موجب بروز کدورت میان مسلمانان هوادار بنی‌امیه با مسلمین حامی اهل‌بیت«ع» می‌شود. بر اساس پژوهش‌های استاد دهبانی، امیرمؤمنان«ع» با معاویه مذاکره کرده و توافق نامه «دمشق» را به شیوه برد – برد امضا کرده تا مانع از خونریزی بی‌حاصل و بروز جنگ شود. دهبانی در ادامه پژوهش‌های خود و بر اساس نظریه «شمشیرهای بی‌تیغه» ثابت کرده که حادثه عاشورا رخ نداده و اصولاً خنجر شمر تیغه‌ای نداشته تا به وسیله آن جنایتی را مرتکب شود و اختلاف میان امام حسین«ع» و یزید بر مبنای شکستن دیوار بی‌اعتمادی و گفت‌وگوهای چندجانبه میان طرفین حل و فصل شده است.

 

درجه‌بندی آدم‌ها

۱) طی حادثه‌ای تروریستی در فرانسه، فردی با چاقو به چند نفر حمله کرد.(یک ماه پیش)

* واکنش رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و وزارت امور خارجه ایران به این حادثه: محکومیت شدید + ابراز همدردی با خانواده‌های قربانیان در اولین لحظات پس از حادثه

۲) درحمله تروریستی عوامل داعش به دانشگاه کابل، ده‌ها دانشجوی این دانشگاه کشته و زخمی شدند. (چند روز پیش)

* واکنش رئیس‌جمهور، وزیر امورخارجه و وزارت امور خارجه ایران به این جنایت: هان؟ چی؟ کجا؟ پس از چند روز از وقوع حمله!

نتیجه‌گیری اخلاقی:

آدم‌ها یا چشم آبی، موطلایی، مسیحی و غربی هستند که در این حالت آدم حسابی محسوب شده و پیشرفته، متمدن و درجه یک‌اند و زخمی شدن حتی یک نفر از آنها در حوادث تروریستی ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر است و یا اینکه مسلمان ، غیر اروپایی و مو مشکی‌اند که در این حالت بود و نبودشان فرقی نمی‌کند و هر چه بمیرند مشکلی در مسیر تمدن و پیشرفت پیش نمی‌آید.

نتیجه‌گیری دیپلماتیک:

آمریکا و اروپا کدخدا و مباشرین کدخدا هستند در حالی که افغانی‌ها رعیت هم نیستند و با ارفاق رعیت «صفر» به حساب می‌آیند. یک دیپلمات هیچ وقت با کدخدا و رعیت صفر یکسان برخورد نمی‌کند.

 

 

 

 

دولت و دوراهی دعا و دیپلماسی

* معاون اول رئیس‌جمهور در پاسخ به این سئوال خبرنگاران که امیدی به کاهش قیمت‌ها هست؟ گفت: «دعا کنید!»

الف) نفس اینکه دیپلمات‌ها بالاخره به این نتیجه رسیده‌اند که باید به جای «کدخدا» به «خدا» متوسل شوند، اتفاق مبارکی است.

ب) سیره انبیاء و معصومین این بوده که برای حل مشکلات و معضلات، به همراه کار و تلاش معقول، توسل و دعا را هم جدی می‌گرفتند، اما اینکه کسانی مشکل‌سازی کنند و برای حل مشکلاتی که خود بانی آن بوده‌اند مردم را به دعا حواله دهند، نوبری است که فقط در بوستان «دیپلماسی» دیده می‌شود.

ج) اگر بنا باشد که مردم با دعا مشکلات اقتصادی و معیشتی خود را حل کنند، پس دیگر چه نیازی به دولت و معاون اول و وزارت خانه و دفتر و دستک است؟ می‌شود دولت را با تمام طول و عرض و هزینه‌ها و حقوق‌ها و مزایای شبه سلطنتی تعطیل و بودجه مربوطه را میان مردم تقسیم کرد. عملاً بخش زیادی از مشکلات مالی مردم حل خواهد شد و مردم هم به جان تعطیل‌کنندگان دولت «دعا» خواهند کرد.

 

ویروس حساس به دیانت

بر اساس تحقیقات گسترده‌ای که توسط متخصصان ستاد ملی کرونا صورت گرفته، ویروس کرونا علاقه ویژه‌ای به آلوده کردن اماکن دینی و افراد پای‌بند به شعائر مذهبی دارد و از محیط‌های لهو و لعب و افراد خوش‌گذران فراری است. بر همین مبنی این ستاد برای پیشگیری از گسترش بیماری کرونا و حفاظت از سلامت جامعه در برابر خطرات آن دستورالعمل زیر را صادر کرده است:

الف) کلیه اماکن دینی و مذهبی شامل مساجد، حرم‌های مطهر، بقاع متبرکه، حسینیه‌ها، تمامی نمازهای جمعه و جماعت و یادواره‌ها و مراسم شهدا و برنامه‌های سپاه و بسیج و هرگونه نشست و سخنرانی با محتوای دینی و مذهبی و برنامه‌های جشن یا عزاداری اهل‌بیت«ع» حتی اگر در آن برنامه کلیه دستورالعمل‌های بهداشتی کاملاً رعایت شوند، تا اطلاع ثانوی تعطیل هستند.

ب) حضور در برنامه‌هایی مانند تشییع جنازه شجریان و سایر سلبریتی‌های وابسته به جریان اصلاحات، سفر به اماکن تفریحی مانند کیش، حضور در بازارهای لوکس و پاساژگردی، برگزاری مسابقات ورزشی مانند کشتی و فوتبال، اجتماع در سواحل شمال و جنوب کشور و… به هر تعداد و حتی بدون رعایت پروتکل‌های بهداشتی بلامانع است و موجب شیوع کرونا نمی‌شود.

* ستاد کرونا در پاسخ به این پرسش که چرا در اربعین امسال با وجود اجتماع میلیونی مردم عراق، این کشور شاهد افزایش مرگ و میر ناشی از کرونا نبود؟ اعلام کرد جواب به این قبیل سئوالات وظیفه ما نیست.

03ژانویه/21

امام علی(ع) جلوه‌ برجسته‌ دین خدا

«سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن» نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر که حضرت امام هادی«ع» انشا فرموده است. در این مقاله نیز شرح فرازهایی از این زیارت تقدیم می‌شود.

 

۱٫امام علی(ع) حجت رسای خداوند

«حجته البالغه علی عباده؛ سلام بر تو ای حجت رسای خداوند بر بندگان»

جمله حجت بالغه ترکیب یافته از دو واژه است: ۱- واژه «حجت» در اصل از ماده «حج» به معنای قصد می‌باشد. به جاده و راه که مقصود و منظور انسان است «محجّه» گفته می‌شود به دلیل و برهان هم حجت گفته می‌شود چرا که گوینده قصد دارد به وسیله آن مطلب خود را برای دیگران ثابت کند.

 

۲٫واژه «بالغه» به معنای رسالت

«حجت بالغه» به معنای دلیل رسا و روش الهی. دلایل خداوند برای بشر چه دلایل عقلی و چه نقلی دلایلی کاملاً روشن و واضح است. در حدیثی از امام کاظم(ع) آمده است:

«ان لله علی‌الناس حجتین حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبیا و اما الباطنه فالعقول؛(۱) خداوند بر مردم دو حجت دارد حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار رسولان، انبیا و امامانند و حجت باطنه عقلایند.»

امامان سلام الله علیهم اجمعین هم خود حجت بالغه خدایند و هم رهنمودهای آنها حجج بالغه خداوند است. خود حجت بالغه‌اند چون معصوم‌اند رفتارشان، گفتارشان، تقریرشان، همگی حجت است. حضرت امام صادق(ع) فرمود:

«کان امیرالمؤمنین باب الله لایؤتی الا منه و سبیله الذی من تمسک بغیره هلک کذلک حکم الائمه بعده واحداً بعد واحد جعلهم الله ارکان الارض و هم الحجه علی من فوق الارض  و من تحت الثری؛(۲) امیرمؤمنان همان درِ خداست که جز از آن به سوی خدا راه برده نمی‌شود و همان راه خداست که اگر کسی به غیر آن چنگ زند هلاک می‌گردد. امامان یکی بعد از دیگری چنین‌اند خداوند آنان را ستون‌های زمین قرار داده است و آنان حجت‌های کامل بر کسانی‌اند که زیر زمین و زیر آسمان قرار دارند.

حضرت امیرمؤمنان آن‌چنان حجت رسای خداست که گویی این واژه «حجت‌الله البالغه» وصف حضرت شده است. امام صادق(ع) فرمود: «اللهم فانّا نشهد انه… حجتک البالغه؛(۳) خدایا ما شهادت می‌دهیم که علی… حجت رسای توست.»

در همین زیارت غدیریه آمده است: «… مولای انت الحجه البالغه و المحجه الواضحه…؛ مولای من تو دلیل رسای خداوند راه روشن او هستی.»

هم خود حجت‌اند و هم رهنمودهای آنها مستند و برهانی و دلیل روشن است. در زیارت امین‌الله که از زیارت‌های معتبری است که اصلش مربوط به حرم مولا علی(ع) است ولی در تمام مشاهد مشرفه می‌توان خواند، آمده است: «مع ما لک من الحجج البالغه علی جمیع خلقه…؛(۴) با دلیل‌های رسایی که بر همه خلق داری.»

به این ترتیب حجت بالغه دلیل رسای خداوند است آنچه ستون فقرات حجت بالغه است وضوح روشن و رسا بودن آن است نه علم پیدا کردن عالم و جاهل به آن. آن‌چنانکه در برخی کتاب‌ها آمده است.(۵)

زیرا چه بسا دلیلی مثل آفتاب روشن است اما عنادها، تعصب‌های جاهلی و… و… آن را پوشانده است همانند شخص مولا علی‌(ع) او حجت بالغه خداوند است گرچه نگذارند همگان این حجت بالغه را بشناسند.

 

۳٫جلوه‌ برجسته‌ دین خدا

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّه: سلام بر تو ای دین استوار خدا

واژه «دین» به معنای مجموعه عقاید و قوانین و آدابی است که انسان در سایه‌ آنها می‌تواند به سعادت و خوشبختی‌ در جهان برسد و از نظر فردی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح قرار بگیرد.(۶)

واژه «قویم» به معنی راست و درست و جمع آن قیام است و این معنا در تمام مشتقات آن قرار دارد. «استقامت» به معنای ملازم طریق مستقیم بودن است.(فصلت/۳۰)

«اقم» از ماده اقامه به معنی صاف و مستقیم کردن بر پایه اتقن است.(روم/۳۰)

«قائم» به معنی ایستاده و برپاست.(هود/۱۰۰)

«قیام» ایستادن هم مصدر (ایستادن) و هم جمع قائم است (ایستادگان). (نساء/۱۰۳)

«قوامین» جمع قوام به معنای بسیار قیام کننده.(نساء/۱۳۵)

بنابر این قویم به معنای استوار و به دور از هر کجی و اعوجاج است.

سلام بر تو ای دین استوار خداوند. اگر کسی در پی دین خداست و بر آن است که برنامه‌ای را که خداوند برنامه سعادت می‌داند انتخاب کند، آن دینی است که تو تبیین کننده آن و جلودار آن باشی.

دینی که از خاندان مطهر شما برنخیزد، دین خدا نیست.

«دین قویم» دین فطرت است، دینی که نه افراط در آن است نه تفریط. دینی که هم به آبادی دنیا می‌پردازد و هم به آبادی آخرت. «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّار(۷): پروردگارا به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما.»

تجلی این دین قویم امامان هستند که دین خدا را از کژی و انحراف حفظ می‌کنند، زیرا آنها مسلط به همه ابعاد دین هستند.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «ان دین الله تعالی لن ینصره الا من حاطه من جمیع جوانبه(۸): دین خدا را یاری نخواهد کرد مگر آنکه همه ابعاد آن را بشناسند.

مضمون این روایت این است که دین با آنان آغاز می‌شود و با آنان خاتمه می‌یابد. در روایتی از حضرت امام باقر«ع» رسیده است: «ایهاالناس این تذهبون؟ و این یراد بکم؟ بنا هدی الله اولکم و بنا یختم آخرکم(۹): ای مردم کجا می‌روید و شما را به کجا می‌برند؟ خداوند به وسیله ما اولین شما را هدایت کرد و به وسیله ما آخرین شما را جمع می‌کند.»

حضرت امیرالمؤمنین«ع» مصداق بارز دین قویم خدا و آیینه تمام نمای دین است و دین همگان را باید با این میزان سنجید.

 

۴٫علی صراط مستقیم

« وَ صِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم: سلام بر تو ای راه مستقیم الهی.»

« صِّرَاط» راه مستقیم است. بنابراین مستقیم بودن در مفهوم صراط افتاده و ذکر آن صورت توصیف برای تأکید هرچه بیشتر روی این مسئله است.(۱۰)

«مُسْتَقِیم» از استقامت است که به معنای پیوسته در طریق مستقیم بودن است.

صِراط مُسْتَقیم ، همان آئین و دین الهی در عرصه اقتصادی و عملی است راهی که انسان را به خدا می‌رساند. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «صراط الانبیاء و هم الذین انعم الله علیهم(۱۱): صراط مستقیم راه پیامبران است و راه همان‌ها که مشمول نعمت‌های الهی شده‌اند.

در روایتی حضرت امام صادق«ع» در تفسیر آیه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم فرمود: «الطریق و معرفه الامام(۱۲): مقصود راه و شناخت امام است.»

در حدیث دیگری فرمود: «وَالله نَحنُ الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم: به خدا سوگند صراط مستقیم مائیم.»(۱۳)

و در حدیثی دیگر فرمود که صراط مستقیم امیرمؤمنان علی«ع» است.(۱۴)

این روایات مفسر واژه صراط مستقیم است که در ده‌ها آیه آمده است. کاربرد این واژه می‌گوید که انسان مقصد و هدف دارد برای رسیدن به این هدف راه می‌خواهد. راهنمای این راه امامان معصوم‌اند. بر این اساس به‌خوبی روشن می‌شود که امیرمؤمنان که فرزندان معصومش صراط مستقیم‌اند راه درست فقط راه آنهاست.

در همین زیارت بار دیگر آمده است: «اَشهَدُ اَنَّکَ المَعنیُّ بِقَولَ العَزیزِ الحَکیم  وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ.» (۱۵)

ضَلَّ وَ الله وَ اضلَّ مَنِ التَّبَعَ سِواک وَ عِندَ عَنِ الحقّ مِن عاداک(۱۶)

گواهی می‌دهم که مقصود از این کلام خداوند عزیز مهربان آنجا که می‌فرماید:

«این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده و انحرافی پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می‌سازد.»

به خدا سوگند هرکس از غیر تو پیروی کرد گمراه شد و دیگران را گمراه کرد و هر که با تو دشمنی کرد با حق دشمن بوده است.

در روایتی از پیامبر اکرم«ص» رسیده است:

«اَنتَ الطَّریقُ الواضِح وَ اَنتَ الصِّراطَ المُستَقیم(۱۷): علی جان تو راه روشن و تو صراط مستقیمی.»

علی حجت خدا و در فضای غبارآلود فتنه، چراغ راه است. این است که انسان نمی‌تواند تعجب خویش را پوشیده دارد که چگونه بی‌بصیرت‌هایی در نیروهای امیرمؤمنان علی«ع» با آنکه می‌دیدند فرمانده علی«ع» است باز هم شک می‌کردند؟!

در مقطع جنگ جمل حارث ‌بن حوط خدمت امام علی«ع» رسید و عرض کرد:

«آیا رأی تو این است که من اصحاب جمل را گمراه می‌دانم؟» (یعنی گمراه نمی‌دانم!!!) مولی فرمود: «یا حارث! انک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فحرت انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من أتاه؛(۱۸): ای حارث! تو زیر پای خود را دیدی و به بالای سرت نگاه نکردی، از این رو دچار حیرت شدی. تو حق را نشناختی تا اهل حق را بشناسی. تو باطل را نشناختی تا اهل باطل را بشناسی.

تعجب این است که با وجود امیرالمؤمنین علی«ع» که سمبل حق است شک و تردید چرا؟.

غزالی در کتاب المنتقد من الضلال می‌گوید:

«العاقل من یقتدی بسید العقلاء علی«ع» حیث قال لا یعرف الحق بالرجال اعرف الحق تعرف اهله(۱۹): عاقل کسی است که به سرور عاقلان علی«ع» اقتدا کند، زیرا فرمود حق به مردان شناخته نمی‌شود حق را بشناسی نا اهلش را شناختی.»

آنچه در این عرصه گفته شد حرف دیروز نیست، بلکه حرف روزمان است.

مراقب باشیم از صراط مستقیم بیرون نشویم و در فضای فتنه غبارآلود نگردیم.

راهش این است که چراغ همراه خود داشته باشیم

و این چراغ حضرت امیرمؤمنان و اولاد معصوم او هستند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- کافی، ج ۱، ص ۱۶؛ وسائل، ج ۱۵، ص ۲۰۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۲۷٫

۲- تفسیر قمی، ص ۳۲۴؛ علل الشرایع، ص ۱۶۲٫

۳- تهذیب‌الاحکام، ج ۳، ص ۱۴۵، ح ۳۱۷٫

۴- مفاتیح الجنان، ص۴۸۵ انتشارات اسوه، مصباح المجتهد، ص ۷۳۸، ح ۸۳۹٫

۵- اوصاف امیرالمؤمنین، ص ۱۰٫

۶- لغات قرآن در تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۷۱٫

۷- بقره/۲۰۱٫

۸- التبلیغ فی الکتاب و السنه، ص ۹۸٫

۹- کافی، ج ۱، ص ۴۷۱٫

۱۰- مفردات راغب، ج ۱، ص ۴۸ تا ۵۱٫

۱۱- نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۶، ذیل آیه سوره حمد.

۱۲- همان.

۱۳- معانی الاخبار، ص ۳۵، باب معنی الصراط، ج ۵٫

۱۴- معانی الاخبار، ص ۳۲، باب معنی الصراط، ج ۲٫

۱۵- انعام/۱۵۳٫

۱۶- مفاتیح الجنان، انتشارات اسوه.

۱۷- بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۱۰۰٫

۱۸- نهج البلاغه، حکمت ۲۶۳٫

۱۹- مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۲۰٫

10اکتبر/20

«امیرالمومنین» لقب اختصاصی مولا علی(علیه‌السلام)

جامع‌ترین متن امام علی‌شناسی زیارت حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز عید غدیر است. این سلسله مقالات در پی «امام‌ علی‌شناسی» در شعاع این زیارت است. اینک شرح فرازهایی دیگر از این زیارت بلند.

السلام علیک یا امیرالمؤمنین«ع»

سلام و درود بر حضرتت ای امیرمؤمنان«ع»

 

امیرالمومنین

امیرالمؤمنین لقب اختصاصی حضرت مولی علی«ع» و فقط از آنِ اوست. نه کسی قبل از او و نه کسی بعد از او مجاز به این لقب نیست. این لقب را خداوند برای او برگزیده است. در روایتی از قول جابر نقل شده است که از امام باقر(ع) پرسیدم: «لم سمّی امیرالمؤمنین؟: چرا امیرالمؤمنین«ع» به این نام نامیده شد؟ قال الله سماه؛(۱) حضرت فرمود خدا این لقب را به او داد.»

و پیامبر اکرم«ص» مکرّر ایشان را به این لقب خواندند.(۲)

این لقب اختصاصی اوست و خداوند اجازه نداده بر غیر او اطلاق شد.

«فما سمیت بهذا احداً قبله و لاسمّی بهذا احداً بعده…؛(۳) هیچ‌کس را قبل از او به این لقب ننامیدم و هیچ‌کس را بعد از او به این لقب نخواهم نامید.»

در روایتی آمده است که شخصی وارد بر امام صادق(ع) شد و به حضرت چنین سلام کرد: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین!» امام صادق ایستاد و فرمود: «آرام! این اسمی است که جز زیبنده امیرمؤمنان«ع» نیست. خداوند این لقب را به او داده و هیچ‌ کس دیگری را به این لقب نخوانده است.» راوی ‌پرسید: «آخرین حجت الهی به چه نامی خوانده می‌شود؟» حضرت فرمود: «السلام علیک یا بقیه‌الله! السلام علیک یابن رسول‌الله!»(۴)

و این‌که در بعضی از متون تاریخی از زبان برخی از امامان آمده که خلیفه‌ جور را «امیرالمؤمنین» نامیده‌اند یا جعلی است و راوی درباری از پیش خود گفته است و یا امام تقیه کرده است.

این لقب که مدال افتخار امیرمؤمنان علی«ع» است بیانگر یک واقعیت بیرونی است، زیرا ایشان در قله‌ ایمان قرار دارد و ارزش‌های والای وجودی امیرمؤمنان«ع» ایشان را زیبنده این لقب شایسته ساخته است.

 

 سیدالوصیین: برترین وصی

او آقای اوصیاست. از روایات استفاده می‌شود که هر پیامبری وصی و وارثی داشته است.(۵) وصی جناب آدم«ع» «شیث»، هدیه خداوند به جناب آدم بوده است.(۶) وصی جناب نوح«ع» «سام» بود که ایشان میراث علم و نبوت را برای او باقی گذاشت.(۷)

وصی جناب موسی«ع» «یوشع‌بن نون» بود.(۸)

وصی جناب عیسی«ع» «شمعون‌بن حمون صفا» بود.(۹)

بنابراین، این یک رویه ثابت و منش انبیای الهی بوده است که برای آینده برنامه‌ریزی داشته باشند و بدیهی است پیامبری که دین او خاتم ادیان است و او خاتم‌النبیین«ص» است، به فکر وصی باشد و چه کسی برای وصایت آن پیامبر بزرگ شایسته‌تر از امیرمؤمنان، علی‌بن ابی‌طالب«ع»؟ پیامبر گرامی فرمودند: «وصیی علی‌بن ابی‌طالب؛» (۱۰) وصی من علی‌بن ابی‌طالب«ع» است. این وصایت گزینه خداوند بوده است. درخواست نبی اکرم«ص» بود که امیرالمؤمنین علی«ع» وصی ایشان باشد و خداوند هم پذیرفت.(۱۱)

او بهترین اوصیاست.(۱۲) همچنانکه پیامبر«ص» سیدالانبیا، یعنی آقای انبیاء هستند؛ حضرت مولی علی«ع» نیز سید و آقای اوصیاست.(۱۳) لذا همان ‌گونه که باید از پیامبر«ص» اطاعت کرد، باید مطیع وصی هم بود. حضرت امام صادق«ع» فرمود: «اشرک بین الاوصیاء و الرسل فی الطاعه؛»(۱۴) همان‌ گونه که باید از رسولان اطاعت کرد، باید از اوصیا هم اطاعت کرد.

 

میراث‌دار علم انبیاء

«و وارث علم النبیین، وارث علم انبیا. همه دانش و علوم پیامبران به امیرالمؤمنین علی«ع» به ارث رسیده است.»

ارث مالی است که از دیگری به انسان می‌رسد. اینجا سخن از ارث علم است. هر آنچه انبیای خداوند داشتند به حضرت مولی علی«ع» رسید. حضرت فرمود: «سلونی عن اسرار الغیب فانی وارث علوم الانبیاء و المرسلین(۱۵): از اسرار غیب از من بپرسید که من وارث علوم انبیا و فرستادگان خدایم.»

همین ارث را حضرت امیرمؤمنان علی«ع» از پیامبر اکرم«ص» دارد و حضرت فرمودند: «…وَ هُوَ وَلِیُّ الأَمرِ بَعدِی وَ وَارِثُ عِلمِی وَ حِکمَتِی وَ سِرِّی وَ عَلَانِیَتِی وَ مَا ورثه النبیّونَ قبلی و؛(۱۶) علی وارث علم و حکمت و سرّ و آشکار من و هرآن چیزی است که از پیامبران قبلی«ع» به من به ارث رسیده است.»

 

امام علی«ع» ولی خدا

«و ولی رب العالمین: او ولی پروردگار عالم است.»

ولایت معانی گسترده دارد، ولی در این جمله سخن از ولایت ویژه‌ خداوند به امیرمؤمنان علی«ع» است. در اینجا معنای «ولی رب‌العالمین» را در تفسیر اولیا می‌بینیم. وقتی خداوند می‌خواهد که ما به نظاره ولی واقعی حق بنشینیم، می‌فرماید به علی بنگرید. « أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُون(۱۷): آگاه باشید که قطعاً بر اولیاى خدا نه ترسى است ونه اندوهی.

 

سیمای اولیای خدا در کلام پیامبر«ص» و مولا علی«ع»: 

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «… إنَّ أولیاءَ اللّه ِسَکَتوا فکانَ سُکوتُهُم ذِکرا ، و نَظَرُوا فکانَ نَظَرُهُم عِبرَهً ، و نَطَقُوا فکانَ نُطقُهُم حِکمَهً  وَ مَشّوا فَکانَ مَشیَهُم بَینَ النّاسَ بَرِکَه…؛(۱۸) همانا دوستان خدا وقتی خاموشی می‌گزینند سکوتشان ذکر است و آنگاه که می‌نگرند نگاهشان عبرت است و آنگاه که سخن می‌گویند سخنشان حکمت است و آنگاه که در میان مردم راه می‌روند راه‌ رفتنشان بین مردم برکت است…»

در سخنی امیرمؤمنان علی«ع» اولیاءالله را چنین می‌ستاید:

« إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ …(۱۹): همانا تقوا، دوستان خدا را از حرام‌های او بازداشت و ترس از او را با دل‌هایشان پیوند داد.»

دروازه ورودی اولیای خداوند به بهشت، جهاد در راه خداست.

« فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ، فَتَحَهُ اللهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ…(۲۰): همانا جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوست خاص خود گشوده است…»

سخن از اولیای خدا مبسوط است و صاحب این قلم در پی تحریر آن نیست. فقط در پی آنم که بگویم علی ولی رب‌العالمین است. چون همه این ویژگی‌ها را یکجا در این بزرگ می‌توان دید. پس سلام و درود بیکران بر او.

 

امام علی«ع» رهبر

«مولائی و مولی المؤمنین: سلام بر تو که مولای من و مولای مؤمنان هستی.»

این جمله کلیدواژه حدیث غدیر و به معنای «رهبر» است. همه شواهد عقلی و نقلی گویای این حقیقت‌اند، به گونه‌ای که برای انسان منصف تردیدی باقی نمی‌ماند.

  1. مقدماتی و مؤخراتی که پیامبر«ص» برای ابلاغ این امر خطیر پی گرفت.
  2. نزول آیه ۳ سوره مائده: « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا ….: امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین جاویدان شما پذیرفتم.»

آیه قبل از نصب مولی علی«ع» این است که: « یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین(۲۱): ای پیامبر«ص»! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً به مردم برسان و اگر نکنی رسالتت را انجام نداده‌ای! خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگه می‌دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی‌کند.»

بی‌تردید شأن نزول این دو آیه عید غدیر خم و تثبیت ولایت مولا علی«ع» است.

  1. محتوای خطبه غدیر سخن از ولایت و رهبری مولا علی«ع» دارد.
  2. عمامه خود را که نامش «سحاب» بود همانند تاج بر سر ایشان گذاردند.
  3. به همه دستور دادند که به ایشان به عنوان امیرالمؤمنین«ع» سلام کنند.
  4. رهبری مولا علی«ع» را به او تبریک گفتند.
  5. شعرا از رهبری مولا علی«ع» گفتند و شعرها سرودند که مهم‌ترین آن‌ها شعر حسان‌بن ثابت بود.
  6. همگان اعتراف داشتند که لباس رهبری امت بر قامت مولا«ع» زیبنده است.
  7. بعد از آن بارها مولا علی«ع» از آنها خواست که این صحنه را شهادت دهند و شهادت دادند.

و شواهد دیگر که در شرحشان کتاب ارزشمند «الغدیر» کافی است.

در کتاب‌هایی که از مولی علی«ع» سخن گفته‌اند، فصلی به این موضوع تخصیص داده شده است. امیرمؤمنان«ع» بحق، مولای مؤمنان است پس سلام و درود خداوند همراه برکاتش بر او باد و رحمه الله برکاته.

 

 

امام علی«ع» امین خداوند

آنگاه بار دیگر از امیرمؤمنان«ع» به عنوان مولی یاد شده است.

«السَّلامُ عَلَیک یا مولایَ یا اَمیرَالمؤمِنین«ع»: سلام بر تو ای مولای من ای امیرمؤمنان«ع». آنگاه حضرت را با صفت «اَمینُ الله فی اَرضِه» می‌خواند. ما در فصل اول این زیارت که توصیف نبی اکرم«ص» بود، آنگاه که از حضرت«ع» به عنوان «اَمینَ الله عَلی وَحیه وَ عَزائِم اَمره» یاد شد از این ویژگی گفتیم. مولا علی«ع» امین خداوند در خلق اوست. «امین» در این توصیف تنها امانت ظاهری که در گویش‌های عمومی از آن یاد می‌کنیم نیست، بلکه فراتر از آن و همان است که در آیه ۷۲ سوره احزاب آمده است:

« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا «۷۲»: ما آن امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم. آنها از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند پس انسان آن را بر دوش گرفت که او ظالم و جاهل است.»

این امانت چیست؟ مفسران در این عرصه داد سخن داده و احتمالات فراوانی را مطرح کرده‌اند.(۲۲) هر احتمالی که باشد مصداق بارز « وَ حَمَلَهَا الْإِنْسان» امیرالمؤمنین علی و اولاد معصوم او«ع» هستند. اینها به‌حق بار امانت را کشیدند، اما نوع انسان‌ها ناسپاسانه و نابه‌حق آن را به دوش نکشیدند و رفتاری نابخردانه داشتند. لذا می‌توان گفت که مقصود از امانت همان ولایت الهیه است که عبارت است از کمالی که از ناحیه اعتقاد حق و عمل صالح و سلوک صراط مستقیم به دست می‌آید. به این ترتیب «اَلسّلامُ عَلَیک یا اَمینَ الله فی اَرضِه» معنایی گسترده‌تر از آن معنای عامیانه می‌یابد.

 

امام علی«ع» سفیر خداوند

«و یا سَفیره فی خَلقِه؛ سلام بر تو ای سفیر پروردگار در میان مردم.»

«سفیر» به معنای فرستاده و پیام‌آور است. سفیر در عرف سیاسی هم برگرفته از همین معنای عام و به معنای عالی‌رتبه‌ترین نماینده یک کشور مقیم در کشور دیگر و نیز به معنای فرستاده رسمی دولت یک کشور به کشور دیگر برای انجام دادن مأموریتی ویژه است.(۲۳)

امیرالمؤمنین«ع» سفیر و پیام‌آور خداوند است. ایشان نبی و رسول نیست، لکن ابلاغ‌کننده همان پیامی است که انبیا و به‌ویژه نبی اکرم«ص» از سوی خداوند آوردند. ویژگی‌های پیام‌آوران الهی عبارتند از: خشیت از خداوند و فقط برای او حریم قائل بودن و شجاعت (احزاب/۳۹) صبوری و استقامت (احقاف/۳۵ و… و… شوری ۱۵ و…) دلسوزی (اعراف/۶۸ و…) رفق و سازگاری با مردم (آل عمران/۱۵۹) تواضع (شعرا/۲۱۵) عشق به مردم (توبه/۱۲۸) اخلاص، صداقت، ادب و… اینها بخشی از ویژگی‌های پیام‌آوران خداوند برای بشریت است که تمام و کمال در حضرت مولی علی«ع» وجود داشتند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- کافی، ج ۱، ص ۴۱۲؛ حدیث ۴ نیز ر.ک الفضائل ابن شاذان، ص ۸۹، ینابیع الموده، ج ۲، ص ۳۷۹، ح ۸۰۲،

۲-  تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۱۲۳؛ الاعتقادات، ص ۸۶، حلیه الاولیاء، ج ۱، ص ۶۳؛ ارشاد، ص ۴۶؛ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۰۳؛ امالی صدوق، ص ۳۷۴ و… و…

۳- امالی شیخ طوسی، ص ۲۹۵، ح ۵۷۸٫

۴- تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۷۶، ح ۲۷۴؛ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۳۳۱، ح ۷۰٫

۵- تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۳۵۲٫

۶- من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۵٫

۷- کافی، ج ۸، ص ۲۸۵٫

۸- کافی، ج ۸، ص ۱۱۷٫

۹- من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۶٫

۱۰- من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۷۵، ح ۳۳۶۵٫

۱۱- امالی شیخ طوسی، ص ۲۷۵، ح ۳۲۲٫

۱۲- امالی شیخ طوسی، ص ۱۷۶، ح ۱۶۱٫

۱۳- التوحید، ص ۳۹۹٫

۱۴- کافی، ج ۱، ص ۱۸۹٫

۱۵- ینابیع الموده، ج ۱، ص ۲۱۳٫

۱۶- خصائص‌الائمه، ص ۷۵٫

۱۷- سوره یونس، آیه ۶۲-۶۳٫

۱۸- الکافی، ج ۲، ص ۲۳۸٫

۱۹- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۴٫

۲۰- نهج‌البلاغه، خطبه ۲۷٫

۲۱- سوره مائده، آیه ۶۷٫

۲۲- تفسیر المیزان، ج ۱۶، ذیل آیه.

۲۳- فرهنگ سخن، ج ۵، ص ۴۲۰۱٫

01سپتامبر/20

مروری بر زیارت غدیریه حضرت امام هادی(علیه‌السلام)

معتصم خلیفه عباسی، امام هادی(ع) را از مدینه به سامرا فرا خواند. در روز غدیر، امام به نجف رسید و امیرالمومنین(ع) را زیارت کرد(۱) که متن آن به زیارت غدیریه مشهور شده است.

راویان این زیارت از بزرگان شیعه هستند و در وثاقت هیچ‌یک از آنان تردید نشده است. سند این زیارت چنین است:  ابن مشهدی از ابوالفضل شاذانبن جبرئیل قمی از عمادالدین محمدبن ابوالقاسم طبری از ابوعلی فرزند شیخ طوسی از پدرش از شیخ مفید از ابن قولویه قمی از شیخ کلینی از علیبن ابراهیم قمی از پدرش از ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی عثمان‌بن سعید عمری از امام حسن عسکری(ع) از امام هادی(ع)(۲) محدث قمی به معتبر بودن سند این زیارتنامه اشاره و نوشته است: «کمتر حدیثی به قوت سند این زیارت‌نامه می‌رسد.»(۳)

 

اوقات خواندن

در کتاب‌های دعا و زیارت زمان خواندن، برای روز عید غدیر ذکر شده است.(۴) اما شیخ عباس قمی درباره زمان خواندن این زیارت با استناد به کلام عثمانبن سعید می‌نویسد: «این زیارت را در هر روز از نزدیک و دور می‌شود خواند و این فایده جلیله‌ای است که البته راغبین در عبادت و شایقین زیارت حضرت شاه ولایت آن را غنیمت خواهند شمرد.»(۵)

محور اصلی زیارت غدیریه، اصل تولی و تبری است که در فرهنگ شیعه جایگاه ویژه‌ای دارد. محتوای اصلی این زیارت بیان فضایل امام علی(ع) است. مهم‌ترین بخش‌های این فضیلت‌ها عبارتند از:

فضیلت‌های قرآنی: در این زیارت بیش از سی آیه آمده است که بیان فضایل امیرالمؤمنین(ع) است؛ نظیر آیه لیله المبیت،آیه تبلیغ، آیه ولایت و..

فضیلت‌های حدیثی: صدها قسمت از زیارت غدیریه به بیان فضایلی اختصاص یافته که پشتوانه روایی در منابع حدیثی شیعه واهل سنت دارد. مانند امیرالمؤمنین، سید الوصیین، وارث علم النّبیین، ولی ربّ العالمین، امین‌الله فی‌ارضه، سفیر‌الله فی خلقه، الحجّه البالغه علی عباده، دین‌الله القویم، صراط مستقیم، نبأ عظیم، اوّل من آمن باللّه، سید المسلمین، یعسوب المؤمنین امام المتقین، قائد الغرّ المحجّلین، امام المّتقین، اوّل من صدّق بما انزل الله علی نبیه و…

فضیلت‌های تاریخی: این زیارت، مطالبی از رشادت‌های تاریخی امام علی(ع) و فداکاری‌های آن حضرت در راه دین اسلام را بیان کرده است. از جمله: جنگ بدر، احزاب، اُحد، جنگ حُنین، صفّین، جمل، نهروان و…

در این زیارت همچنین به غصب فدک، بیزاری از دشمنان ولایت و برائت از قاتلان امام حسین(ع) و شهادت عمّار، شهادت حضرت علی(ع) و شهادت سید الشّهدا اشاره دارد.

 

 

برادری پیامبر(ص) امتیاز علی(ع)

پیوند برادری میان امام علی(ع) و پیامبر(ص) جزو متواترات تاریخی است. به جز منابع شیعی، بسیاری از منابع  اهل سنت نیز این واقعه را نقل کرده‌اند که علامه امینی در کتاب الغدیر به پنجاه مورد از آنها اشاره کرده است.(۶) بی‌گمان، برادری با پیامبر(ص)، بیانگر یکى از فضیلت‌هاى بزرگ امام على(ع) است.

نقل دیگر پیامبر(ص) فرمود: «اى على! برخیز، سوگند به خدا که تو را راضى خواهم کرد. تو برادرم هستى و پدر فرزندانم! تو براى پایدار ماندن سنّت من در میان مردم کارزار می‌کنى. کسى که در وفاى به عهد من بمیرد در بهشت است، و کسى که در وفاى به عهد تو بمیرد بدهی خدا را ادا کرده و از عهده او بیرون آمده است، و کسى که بر مرام و دین تو بمیرد بعد از مردن تو، تا هنگامى که آسمان و زمین برپاست و خورشید طلوع و غروب می‌کند، خداوند زندگی او را با ایمان پایان داده و او را در بهشت امن داخل می‌کند.(۷)

 

 

مراسم بیعت رسمی:

در بخشی از خطبه پیامبر(ص) در غدیر می‌خوانیم: «…بدانید که من با خدا بیعت کرده‌ام و علی(ع) با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند برای او از شما بیعت می‌گیرم…

ای مردم!… پروردگارم مرا مأمور کرده است که درباره آنچه برای علی، امیرالمؤمنین(ع) و امامانی که بعد از او می‌آیند و از نسل من و اویند، منعقد کردم، از زبان شما اقرار بگیرم… پس همگی چنین بگویید: ما شنیدیم و اطاعت می‌کنیم و راضی هستیم و سر تسلیم فرود می‌آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت درباره امر امامت اماممان، علی امیرالمؤمنین(ع) و امامانی که از صلب او به دنیا می‌آیند به ما رساندی. بر این مطلب با قلب‌هایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت می‌کنیم. بر این عقیده زنده‌ایم و با آن می‌میریم و با آن محشور می‌شویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمی‌کنیم و شک و انکار نمی‌کنیم و تردید به دل راه نمی‌دهیم و از این قول بر نمی‌گردیم و پیمان را نمی‌شکنیم…»

آن‌گاه فرمود: «معاشر الناس فبایعوا الله وبایعونی وبایعوا علیا امیرالمؤمنین والحسن والحسین والائمه کلمه باقیه؛‌ ای مردم! با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمایید و با علی(ع) امیرمؤمنان و حسن و حسین و امامان از ایشان به عنوان کلمه باقیه، بیعت کنید.»

و فرمود: هر کس بیعت را بشکند به ضرر خویش شکسته است، و هر کس به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند، خداوند به او اجر بزرگی عنایت می‌فرماید…»

و در پایان خطبه فرمود: «معاشر الناس من یطع الله ورسوله وعلیا والائمه الذین ذکرتهم فقد فاز فوزا عظیما؛‌ای مردم! هر کس خدا و رسولش و علی و امامانی را که ذکر کردم اطاعت کند، به رستگاری بزرگ دست یافته است.»(۸)

  1. بیعت مردان:

پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرمؤمنان(ع) هجوم آوردند، و با ایشان به‌عنوان بیعت دست می‌دادند و به پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) تبریک می‌گفتند و پیامبر اکرم(ص) می‌فرمود: «الحمد لله الذی فضلنا علی جمیع العالمین؛ حمد برای خدای است که ما را بر همه جهانیان برتری داد.» و صدای مردم بلند شد که «آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت (وبیعت) می‌کنیم.»(۹)

و پیامبر اکرم(ص) مکرر می‌فرمود: به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید؛ زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است.»(۱۰)

 

  1. بیعت بانوان:

پیامبر(ص) دستور دادند تا ظرف آبی آوردند و پرده‌ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد و زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و امیرمؤمنان در سوی دیگر، با آن حضرت بیعت نمایند. و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند.

پیامبر اکرم(ص) بعد از پایان خطبه، عمامه خود را که «سحاب» نام داشت به‌عنوان تاج افتخار بر سر امیرمؤمنان قرار دادند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.»

خود امیرمؤمنان در این باره فرمود: «پیامبر در روز غدیر خم عمامه‌ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و حنین، مرا به وسیله ملائکه‌ای که چنین عمامه‌ای به سر داشتند، یاری کرد.»(۱۱)

 

  1. پیمان و بیعت محکم:

جبرئیل به صورت مردی زیبا و خوشبو در کنار مردم ایستاده بود و می‌گفت: «به خدا قسم! روزی مانند امروز هرگز ندیدم که تا چه اندازه [پیامبر اکرم(ص)] کار پسرعمویش را مؤکد کرد و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش، آن را بر هم نمی‌زند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند!»

در این وقت عمر نزد پیامبر آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: «او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود.»(۱۲)

 

  1. معجزه ولایت:

در آخرین ساعات مراسم بیعت، «حارث فهری» همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر آمد و گفت: ‌ای محمد! از تو سؤالی دارم: …آیا این علی‌بن ابی طالب را که گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه…» از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟ حضرت در جواب فرمود: «خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمی‌کنم.»

حارث گفت: «خدایا! اگر آنچه محمد می‌گوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست!»

خداوند نیز سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد و از بخش پایین بدنش خارج شد، و او را درجا به هلاکت رساند.(۱۳)

 

غدیر باید تبلیغ شود:

در فراز سوم می‌خوانیم: «فَوَضَعَ عَلَى نَفْسِهِ أَوْزَارَ الْمَسِیرِ وَ نَهَضَ فِی رَمْضَاءِ الْهَجِیرِ فَخَطَبَ وَ أَسْمَعَ وَ نَادَى فَأَبْلَغَ ثُمَّ سَأَلَهُمْ أَجْمَعَ فَقَالَ هَل بَلَّغْتُ فَقَالُوا اللَّهُمَّ بَلَى فَقَالَ اللَّهُمَّ اشهَده‏؛ پس آن بزرگوار زحمت سفر را به جان خرید و در گرمای داغ نیمروز برخاست وخطبه خواند و پیام خداوند را به گوش مردم رساند و بر آن تأکید کرد وآنگاه از همگان پرسید و فرمود: ابلاغ کردم همگی عرض کردند: بارخدایا، بله!»

غدیر خم بسی موج‌آفرین است

تمام قصّه‌ها را برترین است

درون موج آن امواج بی‌حد

بشر را راهنمایی بهترین است

پیامبر اکرم(ص) داستان غدیر را ساده و بی‌اهمیت برگزار نکرد؛ بلکه تا آنجا که توان داشت قبل از حادثه غدیر، در حین ایراد خطبه و بعد از آن رفتارهایی انجام داد که هر یک به حادثه غدیر بها و اهمیت وجنبه تبلیغی می‌داد:

 

تبلیغ مرحله‌ای

۱– قبل از حرکت از مدینه: پیامبر(ص) بعد از هجرت، سه بار به مکه مشرّف شده‌اند: اوّل در سال هشتم، به عنوان انجام «عمره القضا» وارد مکّه شدند؛ ولی هرگز برای حضور در این عمره اعلان عمومی ندادند. بار دوم در سال نهم هجری به‌عنوان «فتح مکّه» وارد این شهر شدند که مجموع جمعیت را حدود ۱۰ هزار نفر تشکیل می‌داد.و سومین و آخرین‌بار در سال دهم هجری بود که روز شنبه، پنج یا ششم ذی قعده به عنوان «حجّه الوداع» به طور رسمی اعلان حج عمومی دادند.

این اعلان عام و فراگیر به مردم مدینه، اطراف مدینه، مکه، یمن و اطراف آن گوشزد شد؛ لذا جمعیت زیادی به سوی مکه سرازیر شدند.(۱۴) جمعیتی بین نود هزار تا یکصد و بیست و چهار هزار نفر همراه پیامبر شدند. تازه اینها غیر از مکی ها وکسانی است که همراه امیر مؤمنان علی(‌ع) از یمن و یا همراه ابوموسی اشعری آمده بودند.(۱۵)

این واقعه را می‌توان در کلام خداوند یافت، آنجا که دستور داد: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ»؛ (۱۶) ؛و مردم را دعوت عمومی به حج کن تا پیاده و سواره بر مرکب‌های لاغر از هر راه دوری به سوی تو بیایند.»

این حج، به نام «حجه الوداع» (آخرین حجّ پیامبر(‌ص) «حجه البلاغ»، به خاطر نزول آیه تبلیغ، «حجه الکمال» به خاطر نزول آیه «اَکْمَلْتُ لَکُم» و «حجه التمام» به خاطر «اَتْمَمْتُ عَلَیکُم نِعْمَتِی» نامیده شده است (۱۷) که خود این مسئله، به‌نوعی برجستگی وتبلیغ برای غدیر به حساب می‌آید.

۲– هنگام  خروج از مدینه: کیفیت خروج حضرت از مدینه، خود موج‌تبلیغی داشت، گفتار علاّمه امینی در این‌باره به این صورت است: «فَخَرَجَ صلّی الله علیه وآله مِنَ المَدِینَهِ مُغْتَسِلاً مُتدهِّناً مُتَرَجِّلاً مُتجَرِّداً فِی ثَوبین صحاریین اِزارٍ و رداءٍ؛(۱۸) پیامبر(‌ص) از مدینه خارج شد در حالی که غسل کرده بود و روغن زده بود، با پای پیاده و بدون لباس، بلکه فقط دو جامه‌ای که نماد سفیدی داشته به‌عنوان ازار و رداء (یعنی همان لباس احرامی) بر تن کرده بود».این حالت در مدینه توجه برانگیز، تبلیغی و حرکت آفرین بود. و همین ‌طور حضور تمام همسران آن حضرت در این سفر «وَأَخْرَجَ مَعَهُ نِسَاءَ کُلِّهِنَّ فِی الْهَوْدَاج؛(۱۹) و با رسول خدا‌(ص) همه زنانش در هودج خارج شدند.» و فرزندان آن حضرت از جمله فاطمه زهرا(ع) در این حج و در جریان غدیر.(۲۰)

۳– خطبه‌های مکه و تبلیغ: حضرت بارها حدیث ثقلین را در مکه یادآوری کرد، در بخشی از خطبه منا فرمود: «أَلَا وَ إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی اهل‌بیتی فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ أَلَا فَمَنْ اعْتَصَمَ بِهِمَا فَقَدْ نَجَا وَ مَنْ خَالَفَهُمَا فَقَدْ هَلَکَ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؛(۲۱) توجه کنید دو امر در بین شما باقی می‌گذارم، اگر به آن دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی‌شوید، کتاب خدا و عترت و اهل‌بیتم. به‌راستی خدای ریزبین و آگاه به من خبر داد که آن دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض (کوثر) بر من وارد شوند. بیدار باشید! هر کس به آن دو چنگ زند، نجات یابد و هر کس مخالفت کند، هلاک شود. آیا من [پیام خداوند را] رساندم؟» همه گفتند: بله.

در مسجد «خیف». بعد از حمد و ثنای الهی تأکید فرمودند که حاضران سخنم را به غائبان برسانند. و فرمود: «نَضَّرَ اللَّهُ اَمْرَ مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَه‏؛(۲۲) خدا نیکو گرداند امر و کار کسی را که سخنان مرا می‌شنود، سپس آن را حفظ می‌کند و به کسانی که حضور نداشتند، می‏رساند. پس چه بسیار کسانی که حامل فقه و آگاهی هستند؛ اما خود غیردانا هستند و چه بسیار کسانی که حامل فقه و آگاهی هستند به کسانی که از آنها برتر و داناتر است».

پیامبر(‌ص) در ادامه خطبه حدیث ثقلین را یادآوری کرد: «‌ای مردم! بیدار باشید. به‌راستی من در بین شما دو چیز گرانبها می‌گذارم. کتاب خدا و عترتم؛ اهل‌بیتم…».(۲۳)

تکرار حدیث ثقلین واقعاً مؤثر بود؛ شاهدش این است که عده‌ای به‏خوبی مقصود پیامبر(‌ص) را از این اقدامات متوجه شدند و دست به توطئه زدند. در این زمینه می‌خوانیم:  «گروهی از صحابه اجتماع کردند و گفتند: محمد اراده کرده که امامت را در اهل‌بیت(ع) خود قرار دهد. پس چهار نفر از آنها به سمت مکّه رفتند و داخل کعبه رفته و عهد و پیمان بستند و پیمان‌نامه‌ای نوشتند که اگر خدا، پیامبر را از دنیا برد و یا کشته شد، نگذارند به‌هیچ‌وجه خلافت به اهل‌بیت(ع) او برگردد. پس خداوند بلندمرتبه در این رابطه این آیه را بر پیامبرش نازل فرمود: «بلکه آنها تصمیم محکم بر توطئه گرفتند ما نیز اراده محکمی [درباره آنها] داریم. آیا آنان می‌پندارند که ما اسرار نهانی و سخنان درگوشی آنان را نمی‌شنویم؟ آری، رسولان (و فرشتگان) ما نزد آنها هستند و می‌نویسند.»(۲۴)

در واقع این افراد (۲۵) تلاش‌هایی انجام دادند که جلو حرکت تبلیغی پیامبر(‌ص) را بگیرند.

 

پافشاری بر اعلان بعد از خطبه غدیر

پیامبراکرم (ص) درباره عمومیت غدیر و ماندگاری آن فرمود: «ای مردم! من امر خلافت را به‌عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه می‌سپارم، و من ابلاغ کردم آنچه را مامور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غائب و بر همه کسانی که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده‌اند یا نیامده‌اند، پس حاضران به غائبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.»(۲۶)

از جملات فوق به‌خوبی استفاده می‌شود که همگان در تبلیغ و پخش و نشر حدیث و جریان غدیر مسئول‌اند و تا روز قیامت این وظیفه سنگین بر دوش ولایت‌مداران خواهد بود؛ چنان که منکران امامت، همچون ابلیس هستند. امام رضا(ع) فرمود: «مَثَل مؤمنین در پذیرش ولایت امیرمؤمنان(ع) در روز غدیر خم مثل ملائکه در سجودشان برای آدم است و مثل کسی که در روز غدیر از ولایت امیرمؤمنان سر باز زد، مثل شیطان است [که با مخالفت خود با همه ابناء بشر به دشمنی برخاست] …»(۲۷)

پیامبر اکرم(‌ص) در طول عمر مبارکشان ده‌ها خطبه ایراد کرده‌اند که در هیچ یک از آنها جز آنچه مربوط به ولایت و امامت می‌شود، تأکید نکرده‌اند که حاضران به غائبان برسانند و نسل امروز به نسل فردا. در روایت اهل سنّت، این جمله آمده است: «أَلَا فَلْیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب‏؛(۲۸) توجه کنید باید که حاضران به غائبان [داستان غدیر را] برسانند».

 

پی‌نوشت:

۱- جعفریان، حیات فکری-سیاسی امامان شیعه(ع)، ۱۳۹۳ش، ص۶۹۳

۲- ابن مشهدی، ابوعبدالله محمد بن جعفر، المزار الکبیر، به کوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۹ق.ص۲۶۳

۳- قمی، هدیه الزائرین و بهجه الناظرین، قم: مؤسسه جهانی سبطین، ۱۳۸۳ش، ص۲۴۱

۴- شهید اول، محمدبن مکی جزینی عاملی، المزار، به کوشش سید محمدباقر موحد ابطحی، قم، مؤسسه الامام المهدی(عج)، ۱۴۱۰ق,ص۶۴

۵- قمی، هدیه الزائرین، ۱۳۸۳ش، ص۲۴۲؛ مفاتیح الجنان، اسوه، ص۳۶۱.

۶- امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۱۶۲-۱۸۰.

۷- ابن بطریق، یحیی‌بن حسن، عمده عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص ۱۶۸، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.

۸- نوری، حسین، مستدرک الوسائل، موسسه آل البیت لإحیاء، بیروت، ۱۴۰۸ق، ج۶، ص۲۷۹٫

۹- منابع خطبه و حدیث غدیر: بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۳۵ – ۲۵۳؛ عوالم العلوم، ج ۱۵، ص ۳۲۸ – ۳۷۹؛ الغدیر، ج ۱، ص ۳۹۹ – ۳۴۰؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص ۶۳ – ۷۳؛ الغدیر فی الاسلام، سید محمد رضا فرج الله، ص ۸۴ – ۲۰۹؛ فیض الغدیر، شیخ عباس قمی، و عبقات الانوار، میر حامد حسین، جلد غدیر.

۱۰- بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۲۷ و ۱۶۶؛ الغدیر ج ۱، ص ۵۸٫

۱۱- همان دو.

۱۲- الغدیر، ج ۱، ص ۲۹۱؛ عوالم، ج ۱۵، ص ۱۹۹٫

۱۳- بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۲۰ و ۱۶۱؛ عوالم، ج ۱۵، ص ۸۵ و ۱۳۶٫

۱۴- بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۳۶ و ۱۶۲ و ۱۶۷؛ عوالم، ج ۱۵، ص ۵۶ و ۵۷ و ۱۲۹ و ۱۴۴٫

۱۵- الغدیر، علاّمه امینی، تهران،‌ دار الکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۹٫

۱۶- الغدیر، ص ۹، به نقل از: السیره الحلبیه، ج ۳، ص ۲۸۳؛ سیره احمد زینی دحلان، ج ۳، ص ۳، تاریخ الخلفاء، ابن جوزی، ج ۴، تذکره الخواص الامه، ص ۸؛ دایره المعارف فرید وجدی، ج ۳، ص ۵۴۲٫

۱۷- حج/۲۷٫

۱۸- الغدیر، ص ۹٫

۱۹- همان، ص ۹٫

۲۰- همان.

۲۱- در ذیل داستان حارث فهری، حضورفعّال فاطمه زهرا(س) مشاهده می‌شود.

۲۲- بحار الانوار،‌ ج ۳۷، ص ۱۱۴٫

۲۳- بحار الأنوار، ج ۲۷، ص ۶۸، باب ۳٫

۲۴- همان، ج ۳۷، ص ۱۱۴٫

۲۵- بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۱۱۳، باب ۵۲؛ زخرف/۷۹ و ۸۰٫

۲۶- این افراد همان اصحاب «صحیفه ملعونه» هستند که در قسمتی از مقاله واقعه غدیر مجلّه مبلّغان، شماره ۵۰، به آن پرداخته شده است.

۲۷-إقبال الأعمال( ط- القدیمه): ابن طاووس، على بن موسى‏دار الکتب الإسلامیه‏، تهران، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۴۶۵

۲۸- الغدیر، ج ۱، ص ۱۱و۳۳ کتاب سلیم بن قیس هلالی، جلد ۲، صفحه۷۸۸، حدیث ۲۶٫

01سپتامبر/20

تبارنامه‌ امامان

درآمد:

در سلسله مقالات «در آستان امامان» یک دوره امام‌شناسی شیعی را در محور «زیارت جامعه کبیره» مطرح کردیم و با عنایت خداوند مجموع آن سلسله مقالات در «پاسدار اسلام» منتشر شد. به دنبال آن بخش‌هایی از زیارت امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر مطرح و تقدیم شد. در پی آن شیفتگان معارف اهل‌بیت(علیهم‌السلام) درخواست آن را داشتند که مجموعه این زیارت شرح شود. زیارتی که اگر نگوییم که در معرفی امیرمؤمنان علی(ع) بی‌نظیر، لااقل کم‌نظیر است.

بر این اساس از این شماره به ترتیب از آغاز زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر که امام هادی(ع) آن را انشاء کرده است آغاز می‌کنیم و با همان سبکی که در شرح زیارت جامعه آشنا هستید به شرح آن می‌پردازیم. ان‌شاءالله عنوان این مقالات به دنبال در آستان امامان، «سیمای امیرالمؤمنین(ع) در قرآن» است. از این جهت که حضرت امام هادی در این زیارت فراوان به آیات استناد کرده است.

***

زیارت، کلاس تربیت و اخلاق

زیارت معصومین(ع) کلاس تربیت و اخلاق است. نگاه زائر به حضرات معصومین نگاه الگوست. نگاهی که پیامبر(ص) نسبت به آنان داشتند، زیرا آنان معصوم‌اند و این زمینه الگو بودن آنهاست. از آن حضرت روایت شده است که «اهل بیتی یفرقون بین الحق و الباطل و هم الائمه الذین یقتدی بهم؛»(۱) اهل بیت من هستند که حق را از باطل جدا می‌کنند و آنان امامانی هستند که باید به آنان اقتدا کرد. در چند روایت از آن جناب رسیده است که آن کس که زندگی سعادتمندانه این جهانی و آن جهانی می‌خواهد ولایت حضرت امام علی(ع) را می‌پذیرد و دوستانش را دوست دارد، «ولیقتد بالادمه من بعده؛ و به امامان بعد از او اقتدا می‌کند و آنها را به عنوان الگو برمی‌گزیند.»(۲)

زائر با این نگاه به زیارت آن می‌شتابد. بر متولیان این عتبات مقدسه است که ابعاد برجسته این اسوه‌های جهان هستی را برای زائران تبیین کنند. در این صورت است که این مزارها قطب فرهنگی خواهند شد. امامزاده‌های صحیح‌النسب که راه امامان را در پیش گرفتند مثل حضرت معصومه(س)، حضرت احمدبن موسی(ع) (شاهچراغ) و… نیز فضائل بالائی دارند و چراغ راه هستند.

 

زیارت‌نامه‌ها

زیارت‌نامه‌ها بر دو نوعند. کلیات برخی از زیارت‌نامه‌ها از حضرات معصومین(ع) رسیده‌اند و با  انطباق بر آن بزرگی که به زیارتش می‌رویم، عالمی از عالمان انشا کرده است. خواندن این نوع زیارت‌ها به قصد رجا فضیلت دارد و اصطلاحاً «غیر مأثور» نامیده می‌شوند. نوع دوم زیارت‌نامه‌هائی هستند که معصوم(ع) خود خوانده یا انشا کرده است. اینها زیارت‌های «مأثوره» نامیده می‌شوند، مثل زیارت جامعه کبیره، زیارت امین الله، زیارت عاشورا، زیارت اربعین و…

از منابع اعتمادکردنی در شناخت امامان زیارت‌های مأثوره هستند. به عنوان نمونه برای شناخت نهضت سالار شهیدان سه راه وجود دارد. یکی کلمات خود حضرت، دوم منابع تاریخی معتبر و سوم زیارت‌های مأثوره همانند عاشورا، زیارت اربعین هستند. در این زیارت‌نامه‌ها هدف، دوستان و همراهان قیام و دشمنان حضرت و… به خوبی تبیین شده‌اند.

 

زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر

در عرصه شناخت حضرت مولی علی(ع) کتاب‌های فراوانی نوشته شده‌اند، ولی قطعاً هیچ‌کدام به خوبی زیارت امیرمؤمنان علی(ع) در روز غدیر نتوانسته است این سیمای نورانی را تصویر کند. ویژگی برجسته این زیارت، ترسیم چهره نورانی حضرت از نگاه قرآن است. محدث بزرگ مرحوم حاج شیخ عباس قمی می‌گوید این زیارت با سندهای معتبر از حضرت امام علی‌النقی(ع) نقل شده است. و این زیارت از جهت عمق آن‌چنان است که از عهده غیرمعصوم ساخته نیست که این همه معارف بلند را انشا کند. همان که در مورد صحیفه سجادیه و زیارت جامعه کبیره باور داریم.

به یاری خداوند برآنیم که در این سلسله مقالات بر سر سفره فرازهای نورانی آن نشسته بهره‌مند شویم.

 

سیمای نورانی پیامبر اکرم(ص)

جناب شهید اول فرموده وقتی تصمیم بر زیارت امیرمؤمنان علی(ع) گرفتی غسل کن و پاکیزه‌ترین جامه خود را بپوش و اذن دخول بخوان. این اذن دخول در مورد تشرف به همه حرم‌های نورانی نقل شده است.(۳) آنگاه پای راست را مقدم دار و داخل شو در نزدیک ضریح بایست و چنین بگو:

در آغاز این زیارت عرض ادب و تحیت به محضر نبی اکرم(ص) است چرا که علی جان رسول‌الله است و بدون عرض ادب به ساحت تقدس پیامبر اعظم زیارت مولی جفاست. در این زیارت پیامبر اکرم(ص) با هفت صفت بیان شده است.

 

السلام علی محمد رسول‌الله(ص)

این وصف در آیات فراوانی از قرآن برای حضرت آمده است لکن صریح‌ترین آن آیه ۲۷ سوره فتح است که هم عَلَم حضرت آمده است هم وصف حضرت: محمد رسول الله… محمد فرستاده خداست… چه در ماجرای صلح حدیبیه سهیل‌بن عمرو که نماینده کفار قریش بود بپسندد چه نپسندد، خداوند گواهی به رسالت او داده و همه گواهان گواهی می‌دهند.

او پیام‌آور خداست. پیام فطرت، پیام اخلاق، پیام منطق و استدلال و…

سلام و درود بر رسول خدا. او رسول همه فضائل است هم رسول مهر مقدس است! هم رسول خشم مقدس! هم رسول مهربانی‌هاست هم رسول قاطعیت‌ها، هم رسول دنیای آباد است هم رسول آخرت آباد، هم رسول معنویت‌های والای عرفانی است، هم رسول دنیای عزتمندانه، آری او رسول‌الله(ص) است تمام آنچه از فضائل در ذات مقدس ربوبی است در پیامش تجلی دارد.

 

پیامبر خاتم الانبیا

۲- او خاتم انبیاست «و خاتم النبیین»

در سوره احزاب آیه ۴۰ پیامبر را چنین توصیف می‌کند… و لکن رسول‌الله و خاتم النبیین…؛ او پیامبر خدا و ختم‌کننده پیامبران است…

لفظ خاتم را به چند صورت می‌توان خواند، ولی اختلاف در تلفظ آن کوچک‌ترین اثری در مفاد و معنای آن پدید نمی‌آورد:

۱- خاتِم بر وزن حافِظ که به صورت اسم فاعل است و معنای آن ختم کننده است.

۲- خاتَم بر وزن عالَم و معنای آن آخر و آخرین است.

۳- خاتًم بر وزن همان عالَم به معنای چیزی که با آن اسناد و نامه‌ها را مهر می‌کردند.

۴- خاتَمَ به فتح تاء و میم بر وزن ضارَبَ (فعل ماضی باب مضاربه) یعنی کسی که باب بعثت پیامبران الهی را ختم کرد.

بنابراین معنای ختم نبوت این است که موضوع نبوت به مرتبه نهایی رسیده و به وسیله پیامبر گرامی باب نبوت و پیامبری مهر شده و به روی هیچ کس تا دامنه قیامت باز نخواهد شد.

این تنها آیه‌ای نیست که دلالت بر ختم نبوت دارد. آیات ۱/ فرقان، ۴۱ و ۴۲/ فصلت، ۱۹/ انعام، ۲۸/ سباء نیز بر این دلالت دارد با این تفاوت که آیه ۴۰ احزاب و خاتم النبیین با صراحت کامل می‌رساند که باب نبوت به‌طور مطلق بسته شده، خواه دارنده آن کتاب و شریعت داشته باشد و یا تنها مروّج شریعت پیشین شمرده شود.

ولی چهار آیه دیگر فقط به این اندازه دلالت دارد که پس از رسول اکرم(ص) و شریعت اسلام شریعت و کتاب آسمانی دیگری که ناسخ قرآن و شریعت اسلام باشد نمی‌آید و بیش از این دلالت ندارد. با این آیات ادعای کسانی را که پس از رسول اکرم(ص) ادعای نبوت و آوردن کتاب و شریعت جدیدی کردند باطل می‌شود.

 

پیامبر گرامی بزرگ انبیا

۳- و سیدالمرسلین؛ او آقای فرشتگان خداوند است.

«سید» به معنای رئیس و آقاست. راغب می‌گوید به جماعت کثیره سواد گویند مثل علیکم بالسواد الاعظم سید کسی است که متولی سواد اعظم باشد. جمع سید سادات است.

«سیدالمرسلین» گویای آن است که پیامبران الهی با اینکه از نظر نبوت و رسالت همانند هستند، ولی از جهت جایگاه و مقام یکسان نبوده‌اند، زیرا هم شعاع مأموریت آنها متفاوت بوده و هم میزان فداکاری آنها با هم تفاوت داشته است «… وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَىٰ بَعْض؛ و ما بعض پیامبران را بر بعض دیگر ترجیح دادیم…» (اسراء، ۵۵)

« تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض؛ آن رسولان را بعضی بر بعض دیگر برتری دادیم.» (بقره، ۲۵۳)

پیامبر اکرم برترین آنان است، زیرا آئینش کامل‌ترین و آخرین آئین‌هاست و کسی که رسالت او آوردن کامل‌ترین ادیان باشد، باید خود او نیز از همه بدتر باشد. به همین دلیل در آیه ۴۱ سوره نساء، پیامبر اسلام را در قیامت به عنوان گواه همه پیامبران شمرده، در حالی که هر پیامبری گواه امت خویش است:

« فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَؤُلَاءِ شَهیداً؛ حال آنها چگونه است آن روزی که از هر امتی شاهد و گواهی بر اعمالشان می‌آوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد.»

برای این آیه تفسیر دیگری هم شده است و آن اینکه هؤلاء اشاره به گواهان امت‌های پیشین است یعنی ای پیامبر اسلام تو را گواه همه گواهان و انبیای گذشته قرار خواهیم داد. در پاره‌ای از روایات به همین تفسیر اشاره شده است. (نور ۱/۴۸۱ و ۴۸۲ ، برهان ۲/۷۹؛ بحار ۶/۲۳۳٫)

در هر حال چه آن تفسیر و چه این تفسیر آیه دلالتی خوب بر «سیدالمرسلین» بودن پیامبر دارد.

 

پیامبر بنده برگزیده خداوند

۴- «و صفوه رب العالمین؛ برگزیده پروردگار عالم

واژه «صفوه» به معنی خالص بودن چیزی از آمیختگی است.

واژه اصفاء به معنای مخصوص گردانیدن است. (اسراء/۴۰)

«اصطفاء» به معنای انتخاب کردن قسمت خالص چیز است. (آل‌عمران/۳۳)

«مصطفین» به معنای برگزیدگان است. (ص/۴۷)(ص ۴۷)

بر این اساس در این زیارت خطاب به پیامبر عرضه می‌داریم که او برگزیده پروردگار عالم است گزینش خداوند، گزینشی کاملاً حکیمانه و روی حساب است. خداوند پیامبران را برگزیده می‌داند. (آل‌عمران/۳۳، فاطر/۳۲) «… الله اعلم حیث یجعل رسالته…؛ خداوند آگاه‌تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد…» (انعام/۱۲۴) رسالت نه ارتباطی به سن و سال دارد و نه به موقعیت قبایل، بلکه شرط آن قبل از هر چیز آمادگی روحی پاکی ضمیر،  سجایای انسانی فکرر بلند و اندیشه قوی تقوی و پرهیزگاری فوق‌العاده در مرحله عصمت است و این خصال را جز خدا کسی نمی‌داند.

همین ویژگی در امامت هست چرا که امامت هم از نگاه قرآن جایگاه بلندی دارد بر این اساس امامان سلام الله علیهم اجمعین هم مصطفا و برگزیده خدایند.

پیامبر اکرم(ص) برگزیده ویژه خداوند است که این مقام والا و شایسته را به دست آورده است.

 

پیامبر امین

۵- «امین الله علی وحیه و عزائم امره؛ امین خدا بر وحی و بر امور مهم و لازم اوست. «امین» صفت برجسته پیام‌آوران خداوند است. (شعرا/۱۰۷ – ۱۲۵ – ۱۴۳ – ۱۶۲ – ۱۷۸) این پیامبران بزرگ امانتداری خود را عملاً به مردم محیط اثبات کرده‌اند.

پیامبر گرامی اسلام قبل از نزول وحی آنچنان در امانتداری در میان مردم مکه زبانزد خاص و عام بود که او را محمد امین لقب داده بودند.

در تاریخ طبری آمده:

«کانت قریش تسمّی رسول‌الله قبل ان ینزل علیه الوحی الامین؛(۴) قریش پیامبر خدا را پیش از آنکه بر او وحی فرود آید امین نامیده بودند.»

در کتاب شریف کافی روایت شده:

قریشیان خواستند کعبه را خراب و از نو بنا کنند و به مساحت آن بیفزایند سپس از این کار ترسیدند… و گفتند به ارتفاعش می‌افزاییم (پس خرابش کردند و دوباره) آن را ساختند و چون دیوار به جایگاه حجرالاسود رسید بر سر نصب کردن آن با هم درگیر شدند و هر قبیله خود را سزاوارتر به نصب آن دانست هنگامی که کشمکش میان آنها بالا گرفت به داوری هر که از در بنی‌شیبه وارد شود تن دادند. در این حال پیامبر خدا وارد شد. همه گفتند: «هذا الامین جاء؛ این امین است از راه رسید.» او را داور قرار دادند. پیامبر(ص) ردای خود را که برخی آن را عبایی از خز گرفته‌اند گسترد و حجرالاسود را در آن نهاد. سپس فرمود هر قبیله قریش مردی بیاید… و حجرالاسود را بلند کردند و پیامبر آن را در جای خود نصب کرد.(۵)

جناب ابوطالب پدر مؤمن امیرمؤمنان علی‌بن ابی‌طالب در شأن پیامبر چنین سروده است:

انت الامین امین الله لا کذب

و الصادق القول لا لهواً و لا لعب

انت الرسول رسول الله نعلمه

علیک تنزل من ذی العزه الکتب(۶)

تو امینی امین راستین خداوند دروغ در آن راه ندارد

راستگو بی آنکه بازی و بیهوده‌گویی در میان باشد

تو فرستاده‌ای فرستاده خدا و ما می‌دانیم

از نزد خدای عزتمند کتاب‌ها بر تو نازل می‌شود.

نهج‌البلاغه در موارد متعدد پیامبر را به این وصف ستوده است (طه/۲۶-۷۲-۹۴-۱۷۳) و…

پیامبر اکرم(ص) با این سرمایه بعثت خویش را اعلام کرد.

در ذیل آیه و انذر عشیرتک الاقربین آمده است که بعد از نزول این آیه پیامبر اکرم(ص) بر کوه صفا بالا رفت و بنی عبدالمطلب و بنی عبد مناف را صدا زد و آنها جمع شدند فرمود بگویید ببینم اگر من به شما خبر دهم که لشگر عظیمی از کنار این کوه به سوی شما می‌آید آیا می‌پذیرید یا نه؟ همه گفتند: آری ما هرگز دروغی از تو نشنیده‌ایم. فرمود: بنابراین بدانید که من شما را از عذاب الهی برحذر می‌دارم.(۷)

پیامبر، امین خدا بر وحی و ابلاغ آن بوده است که در این زیارت از آن تعبیر به امور مهم و لازم (عزائم امره) شده است. در آیاتی صبوری و تقوی از مصادیق «عزم الامور» شمرده شده است. (لقمان/۱۷، شوری/۴۳، آل‌عمران/۱۷۶) روشن است بدون عنصر مقاومت بار سنگین رسالت به مقصد نمی‌رسد.

 

پیامبر(ص) گشاینده راه سعادت بشریت تا ابد

۶- و الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهیمن علی ذلک کله؛ او خاتم رسالت‌های سابق و گشاینده علوم و معارف آینده است و بر تمام آنها تسلط و برتری دارد.

او مربوط به گذشته و زمان خویش نبود، بلکه پیامبر ابدیت بود و هر آنچه بشر تا قیامت به آن نیازمند بود در همه عرصه‌ها آورد. رسالت او هدایت بود. او خطوط اصلی هدایت بشریت را ترسیم کرد. او نه تنها در عرصه علمی از معارفی گفت که نه تنها بشریت آن روز، بلکه قرن‌ها بعد از آن هم از آن مطلع نبودند. همانند جاذبه عمومی، حرکت زمین و منظومه شمسی، زوجیت عمومی و گیاهان و… بلکه در تمامی عرصه‌های مورد نیاز راه را نشان داده است.

و رحمه‌الله و برکاته و صلواته و تحیاته؛ رحمت و برکات و درودها و تحیات خدا بر او باد.

 

انبیای خداوند

السلام علی انبیاءالله و رسله؛ سلام بر پیامبران و رسولان خداوند

عدد پیامبرانی که نام آنها صریحاً در قرآن آمده ۲۶ نفرند: آدم، نوح، ادریس، صالح، هود، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یوسف، لوط، یعقوب، موسی، هارون، شعیب، زکریا، یحیی، عیسی، داود، سلیمان، الیاس، ذالکفل، ایوب، یونس، عزیز و محمد صلوات الله علیهم اجمعین.

و علاوه بر این ۲۶ پیامبر پیامبران دیگری هستند که در قرآن بدون ذکر نام آنها اشاره شده است مانند نام اشموئیل (که برخی نام او را یوشع و بعضی شمعون دانسته‌اند) که در آیه ۲۴۷ بقره به عنوان قالَ لَهُم نَبیِّهِم آمده است. و مانند ارمیا (که بعضی ازمیا گفته‌اند) (بقره/۲۵۹)

و…

… وَ رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَیْکَ مِن قَبلُ وَ رُسُلاً لَم نَقصُصْهُم عَلَیکَ مِن قَبل… (نساء/۱۶۴)؛ … پیامبرانی که سرگذشت آنها را قبلاً برای تو بیان کرده‌ایم و پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان نکرده‌ایم.

در حدیثی از امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) آمده است که پیامبر گرامی فرمود:

خلق الله عزوجل مأته الف نبی و اربعه و عشرین الف نبی انا اکرمهم علی الله و لا فخر؛ خداوند ۱۲۴ هزار پیامبر آفرید که من از همه آنان نزد خدا گرامی‌ترم و در عین حال فخر مباهاتی نمی‌کنم (این از لطف خداست)

و خلق الله عزوجل مأته الف وصی و اربعه و عشری الف وصی فعلی اکرمهم علی الله و افضلهم؛ و خداوند ۱۲۴ هزار وصی آفرید که علی از همه آنان نزد خداوند گرامی‌تر است.

در حدیث دیگری از امام باقر(ع) و حضرت از پیامبر اکرم چنین نقل می‌فرماید: کان عدد جمیع الانبیاء مأته الف نبی و اربعه و عشرین الف نبی خمسه منهم اولوالعزم نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد؛(۸) عدد تمام انبیا ۱۲۴۰۰۰بوده که ۵ نفر آنان اولوالعزم بودند. نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص)(۹)

عرض ادب به ساحت مقدس انبیا بدان جهت است که زائر این حقیقت را ابراز می‌کند که خط هدایت و صراط مستقیم در طول تاریخ یکی بوده است و آن خط انبیاست.

در این ره انبیا چون ساربانند

دلیل و رهنمای کاروانند

 

ملائکه خداوند و بندگان صالحش

و ملائکته المقربین و عباده الصالحین؛ سلام و درود بر فرشتگان مقرب و بندگان صالح او.

قرآن مجید ایمان به فرشتگان را در ردیف ایمان به خدا و کتب آسمانی و رسولانش شمرده است.

« آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤمِنونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِه…(۱۰)

پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است و همه مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او کتاب‌ها و فرستادگانش ایمان آورده‌اند.

در قرآن از این موجود عاقل و نورانی و خبررسان حدود هشتاد بار با الفاظ مختلف یاد شده است:

آنان موجوداتی عاقل، با شعور بندگان گرامی هستند همواره سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصیت او نمی‌کنند.(۱۱)

دارای مقامات مختلف و مراتب متفاوت‌اند و برخی از آنها رئیس ملائکه‌اند.(۱۲)

برخی حاملان عرشند و دور آن حلقه زده‌اند.(۱۳)

برخی مدبرات امرند. (نازعات/۵)

برخی مأمور قبض ارواح‌اند. (اعراف/۳۷، سجده/۱۱)

گروهی مراقب اعمال بشرند. (ق/۱۷-۱۸، انفطار/۱۰-۱۲)

گروهی حافظان انسان از خطرات و حوادث‌اند. (انعام/۶۱)

گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکش‌اند. (هود/۷۷-۸۲)

جمعی دیگر امدادگران الهی نسبت به مؤمنان در مواقع لزوم‌اند. (احزاب/۹)

گروهی رسانندگان وحی و آورندگان کتب آسمانی برای انبیا هستند. (شعرا/۱۹۱-۱۹۵، آل‌عمران/۳۹)

اینها برخی از ویژگی‌های فرشتگان در قرآن است.

بحث ملائکه در قرآن و روایات بحثی است مبسوط در عرصه شرح زیارت به همین مقدار اکتفا می‌کنیم.

در پایان این بخش سخنی از سلام و عرض ادب بر بندگان صالح اوست. در این فراز هم سخن از تبارنامه خوبان و اولیاست که از جمله آنان حضرت امیرمؤمنان علی(ع) است که این فصل اول مدخل این زیارت بلند غدیریه است. بعد از این مدخل بیان فضائل مولی علی(ع) شروع می‌شود.

 

پی‌نوشتها:

۱- الخصال، ص ۴۶۴٫

۲- الکافی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۲۹۲٫

۳- مفاتیح الجنان، ص ۶۹۳٫

۴- تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۹۰٫

۵- کافی، ج ۴، بحار، ج ۹۹، ص ۴۷؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۹؛ طبقات کبری، ج ۱، ص ۱۴۵؛ السیره النبویه ابن هشام، ج ۱، ص ۲۰۹٫

۶- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۵۶؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۳، حدیث ۳۳٫

۷- الکامل، ج ۲، ص ۶۰٫

۸- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۰، حدیث ۲۱٫

۹- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۴۱، حدیث ۴۲٫

۱۰- بقره/۲۸۵

۱۱- تحریم/۶

۱۲- صافات/۱۶۴، نساء/۱۷۱، تکویر/۱۹-۲۱

۱۳- غافر/۷، حاقه/۱۷، زمر/۷۵

29آگوست/19

قائدۀ حکومت و اقتـدار در قدیـر

دراسلام چهار عیدداریم: عید فطر، عید قربان، عیدجمعه و عید غدیر، ولی عید غدیر بر همه آنها برتری دارد. حضرت صادق «ع» فرمودند: «روزجمعه، روز نظافت و پاکیزگی و عید مسلمین است. و این جمعه برتر از(عید) فطر و قربان است و غدیر خم در روز هجدهم ذی‌حجه برترین اعیاد است.»(۱)

از حضرت صادق«ع» سئوال شد: «آیا برای مؤمنین عیدی غیر از فطر و قربان و جمعه وجود دارد؟» فرمودند: «بلی، برای مؤمنان عیدی بزرگ‌تر است که امیر مؤمنان علی«ع» درحال قیام نگه داشته شد (دستش توسط پیامبر«ص» بالا رفت) و ولایت (و امامت) او را برگردن مردان و زنان در غدیر خم گره زد. سپس فرمودند: «(این حادثه) روز هجدهم ذی‌حجه بود. عمل خیر در این روز برابر با هشتاد ماه است…و مردان بر خانواده خویش (از نظر رزق وروزی) توسعه دهند.»(۲)

تمامی اعمال در آن روز فضیلت ویژه‌ای دارد از جمله زیارت امیر مؤمنان علی«ع».

حضرت رضا«ع» به ابی نصر فرمودند: «ای پسر ابی نصر! هرجا بودی در روز غدیر خود را به(قبر) امیرمؤمنان علی«ع» برسان. به‌راستی که خداوند برای تمام مردان و زنان مؤمن (به ازای زیارت علی«ع») گناهان شصت ساله ایشان را می‌بخشد و (در این روز) چند برابر آنچه در ماه رمضان و شب‌های قدر و روز عید فطر از آتش جهنم آزاد می‌شوند. یک درهم به برادران آگاه (و امامت‌شناس) دادن برابر با هزار درهم است. پس در این روز به برادران (دینی) خود تفضل و هر زن و مرد مؤمن را خوشحال کن.»(۳)

پیامبر«ص» فرمودند: «فَلیُبَلِّغِ‏ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؛ باید حاضران داستان غدیر را به غایبان برسانند.»(۴)

از امام علی«ع» نقل شده است که فرمودند: «باید حاضر به غائب و نزدیک به دور (جریان غدیر را) برساند و باید غنی به فقیر و قوی به ضعیف (از نظر مالی) کمک کند. رسول خدا«ص» مرا به این مسئله دستور داده است.»(۵)

طبق نقل ابونصر جمعیت زیادی نزد حضرت رضا«ع» حضور داشتند که سخن از روز غدیر به میان آمد. حضرت فرمودند: «به خدا قسم! اگر مردم فضیلت این روز(غدیر) را واقعاً می‌شناختند، هر روز ملائکه با آنها ده نوبت مصافحه می‌کردند و اگر من از طولانی شدن (سخن) اکراه نداشتم، فضایل این روز را و آنچه که در این روز به کسانی که آن را شناختند عطا می‌شود و به حساب نمی‌آید، بیان می‌کردم.»(۶)


۱٫امامت اساسی‌ترین رکن اسلام

عباس‌بن عامر از امام باقر«ع» نقل کرده که آن حضرت فرمودند: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت و به هیچ چیز به اندازه ولایت تاکید نشده است؛ ولی مردم چهارتا را گرفتند و ولایت را رها کردند.(۷)

این حدیث به‌خوبی نشان می‌دهد که هیچ چیزی در بین ارکان اسلام مثل ولایت اهمیت ندارد و در غدیر مسئله امامت و ولایت مطرح شد لذا طرح و توسعه آن اهمیت دارد.

رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: یک بُعد دیگر در قضیه و حدیث غدیر، همین مسئله ولایت است؛ یعنی تعبیر از حکومت به ولایت؛ «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». آن وقتی که پیامبر(ص) در مقام تعیین حق حاکمیت برای یک شخص است، تعبیر مولا را برای او به کار می برد و ولایت او را به یک ولایت خود مقترن می کند. خود این مفهومی که در ولایت هست، بسیار حائز اهمیت است…(۸)

آن کسی که ولی و حاکم مردم است، یک سلطان نیست؛ یعنی عنوان حکومت، از بعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمی‌شود؛ از بعد این که او هر کاری که می‌خواهد، می‌تواند بکند، مورد توجّه و رعایت نیست! بلکه از باب ولایت و سرپرستی او، و اینکه ولی مؤمنین یا ولی امور مسلمین است، این حق یا این شغل یا این سمت مورد توجّه قرار می‌گیرد. قضیه حکومت در اسلام، از این جهت مورد توجّه است

  1. کامل شدن دین

هر چیزی نقطه اوج و کمالی دارد. میوه وقتی می‌رسد، به اوج کمال خود می‌رسد. انسان هم رشد و کمالی دارد. اوج رشد جسمانی و کمال عقلانی انسان تا چهل سالگی است. اسلام نیز به عنوان یک پدیده، اوج و کمالی دارد. روز کامل شدن دین اسلام روز غدیر است که تکلیف امامت مشخص می‌شود. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «الْیَومَ أَکمَلتُ‏ لَکُم دینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً: امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.(۹)

از امامان باقر و صادق«علیهم‌السلام» روایت است که این آیه هنگامى نازل شد که پیامبر«ص» در روز غدیر خم، و در حین بازگشت از حجه‌الوداع، على«ع» را براى مردم پیشوا قرار داد. مى‏فرمایند: «آخرین امر واجبى که خداوند نازل فرمود، همین است. بعد از آن دیگر فریضه‏اى نازل نشد.» و فرمودند: «هر کسی را که من مولاى اویم، على مولاى اوست. خدایا دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن بدار. یارانش را یارى و دشمنانش را خوار کن.»(۱۰)

حضرت رضا«ع» فرمودند: «امامت و تعیین امام از (لوازم) کمال دین است و پیامبر«ص» از دنیا نرفتند، مگر اینکه مسائل اصلی دین را برای امت خویش بیان کردند و راه‌ها را به روشنی به آنان نشان دادند و انتخاب حق را به ایشان وانهادند و علی«ع» را به عنوان شاخص و امام برای امت تعیین کردند و تمامی مسائلی را که مردم به آن نیاز دارند، برای آنان بیان فرمودند. اگر کسی گمان کند که خداوند دینش را کامل نساخته است، در حقیقت کتاب خدای عزیز و جلیل (قرآن) را رد کرده و هرکسی که کتاب خدا را رد کند کافر است.»(۱۱)

  1. ابلاغ نکردن امامت مساوی با عدم رسالت است

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهدِی الْقَومَ الکافِرین‏: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کامل (به مردم) برسان! و اگر نکنى رسالت او را انجام نداده‏اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمى‏کند.»(۱۲)

عیاشى در تفسیر خود با واسطه‏هایى از ابن عباس و جابربن عبد‌اللّه روایت کرده است که، «خداوند پیامبر«ص» را مأمور کرده بود که على «ع» را به خلافت نصب کند؛ لکن بیم داشت که بگویند پسر عموى خود را برگزیده است و از او انتقاد کنند. از این رو این آیه را بر پیامبر«ص» نازل فرمود. او در روز غدیر خم، على«ع» را به رهبرى مسلمین منصوب کرد.»

در روایات مشهورى از امامان باقر و صادق«علیهم‌السلام» نقل شده که: «خداوند به پیامبر وحى کرده بود که على را جانشین خود گرداند. مى‏ترسید این کار بر گروهى گران آید. این آیه نازل شد تا پیامبر«ص» را بر این کار تشجیع کند.» مقصود این است که اگر از تبلیغ آنچه به تو دستور داده شده است، خوددارى و کتمان کنى، گویى هیچ‌یک از ماموریت‌هاى خود را انجام نداده‏اى و از لحاظ استحقاق کیفر تفاوتى ندارند.

  1. مدح علی«ع» و اهل‌بیت«ع» توسط ملائک

حضرت رضا«ع» فرمودند: «و آن روزی است که خداوند به جبرئیل دستور می‌دهد که کرسی کرامت الهی را در مقابل بیت‌المعمور نصب کند و جبرئیل بر آن بالا رود و تمام ملائک از تمام آسمان‌ها پیرامون او گرد می‌آیند، مدح و ثنای آل محمد«ص» را می‌گویند و برای شیعیان علی و امامان «ع» و محبین آنها از فرزندان آدم استغفار می‌کنند و روزی است که خداوند به کاتبان اعمال دستور می‌دهد که از روز عید غدیر تا سه روز از محبان اهل‌بیت«ع» و شیعیان آنها رفع قلم ‌شود و خطاهای آنان را به عنوان احترام به محمد«ص» و امامان«ع» ثبت نکنند و آن روزی است که خداوند برای محمد«ص» وآلش«ع» و بستگانش قرار داده است.»(۱۳)

۶٫بزرگ‌ترین عید

نامگذاری‌ها در دستگاه الهی بی‌تناسب و بی‌حکمت نیستند. اگر روزی به عنوان اکبر و برتر نامیده می‌شود قطعاً جریانی در آن روز رخ داده که باعث برتری آن شده است. در حدیثی از حضرت رضا«ع» آمده است: «و روز برطرف شدن سختی و پاک شدن وبال (گناهان) و روز بخشش و عطا و روز نشر علم و روز بشارت و روز عید اکبر است و روزی است که در آن دعا مستجاب می‌شود و روز جایگاه بزرگ است.»(۱۴)

مقام معظم رهبری می‌فرماید: «غدیر در آثار اسلامى ما به «عیدالله‌الاکبر»، «یوم العهد المعهود» و «یوم المیثاق المأخوذ» تعبیر شده است. این تعبیرات که نشان دهنده‌ى تأکید و اهتمامى خاص به این روز شریف است، خصوصیتش در مسأله‌ى ولایت است. آن عاملى که در اسلام ضامن اجراى احکام است، حکومت اسلامى و حاکمیت احکام قرآن است، والا اگر آحاد مردم، ایمان و عقیده و عمل شخصى داشته باشند، لیکن حاکمیت -چه در مرحله‌ى قانونگذارى و چه در مرحله‌ى اجرا – در دست دیگران باشد، تحقق اسلام در آن جامعه، به انصاف آن دیگران بستگى دارد. اگر آنها افراد بى‌انصافى بودند، مسلمانان همان وضعى را پیدا مى‌کنند که شما امروز در کوزوو، دیروز در بوسنى و هرزگوین، دیروز و امروز در فلسطین و در جاهاى دیگر شاهدش بوده‌اید و هستید – ما هم در ایران مسلمان عریق و عمیق خودمان، سال‌هاى متمادى همین را مشاهده مى‌کردیم – اما چنانچه حکام، قدرى با انصاف باشند، اجازه خواهند داد که این مسلمانان به قدر دایره‌ى خانه‌ى خودشان – یا حداکثر ارتباطات محله‌اى – چیزهایى از اسلام را رعایت کنند؛ ولى اسلام نخواهد بود(۱۵)

  1. ۷٫ روز بعثت انبیا وانتصاب اوصیاست

تجمیع بعثت انبیا و انتخاب اوصیا در یک روز رمزی دارد که نشان می‌دهد این روز در نزد خداوند اهمیت ویژه‌ای دارد و در واقع تاکیدی است از خداوند برای انسان‌ها که به اهمیت چنین روزهایی واقف باشند و ارزش لازم را برای چنین روزهای قائل شوند.

حضرت رضا«ع» فرمودند: «مثال مؤمنانی که ولایت امیر مؤمنان«ع» را در روز غدیر قبول کردند، مانند ملائکه‌ای است که بر آدم سجده کردند و مثل کسانی که ولایت را در غدیر نپذیرفتند، همانند ابلیس است.»(۱۶)

از حضرت صادق«ع» نقل شده است که فرمودند، «…و روز غدیر روزی است که موسی«ع»، هارون را به عنوان علم (و پیشوا) نصب کرد؛ لذا برای شکرگذاری خدای بلند مرتبه در این روز روزه گرفت. و روز غدیر روزی است که عیسی«ع» وصی‌اش شمعون صفا را (معرفی و وصی بودن او را) علنی کرد. پس برای تشکر از خدای عزیز و جلیل روزه گرفت و روز غدیر روزی است که پیامبر خدا«ص» علی«ع» را برای مردم علم و پیشوا قرار دادند و فضیلت و وصی بودن او را آشکار ساختند.»(۱۷)

در نتیجه عید غدیر در واقع عید انبیاء واوصیا واولیاست.

  1. غدیر و ناله شیطان

شیطان کسی نیست که در هرجائی صدایش بلند شود و ناله سر بدهد، مگر جایی که سخت احساس خطر کند. یکی از این روزها، روز انتخاب علی«ع» به امامت بود؛ چون شیطان احساس کرد وجود حجت خدا در هر زمان مانع نقشه‌های اوست و عامل هدایت انسان‌ها می‌شود.

جابر از حضرت باقر«ع» نقل کرده است که فرمودند: «هنگامی که پیامبر«ص» در روز غدیر دست علی«ع» را (به عنوان ولایت و امامت) گرفتند، ابلیس آنچنان در بین سربازانش ناله زد که همه از خشکی و دریا نزد او جمع شدند و گفتند، «ای سید و مولای ما! چه چیز شما را به درد آورده است؟ تا کنون ناله‌ای وحشتناک‌تر از این ناله از شما نشنیده بودیم.» شیطان گفت، «این پیامبر کاری کرده که اگر تمام شود (و مردم مخالفت نکنند) هرگز خدا معصیت نخواهد شد.»(۱۸)

این همان است که فاطمه زهرا«س» فرمودند: «قسم به خدا! اگر حق را به اهلش واگذار و از عترت رسول خدا«ص» اطاعت می‌کردند، دو نفر هم در باره خدا با یکدیگر اختلاف نمی‌کردند و خلافت را نسل گذشته به نسل بعدی به ارث می‌گذاشت تا قائم ما که نهمین فرزند از نسل حسین«ع» است قیام کند.»(۱۹)

جمع‌بندی:

راز برتری غدیر این است که با امامت امام علی«ع» دین کامل می‌شود و نعمت‌ها به حد اعلای خود می‌رسند. امامت از ارکان مهم دین است که اگر ابلاغ نشود گویا رسالت پیامبر«ص» انجام نشده است. در این روز، ولایت برتمام هستی عرضه شده است و تمام انبیا در چنین روزی مبعوث شدند و اوصیای خود را در چنین روزی انتخاب کردند و آن را روز عید نامیدند و در آسمان‌ها از آن به نام عید اکبر یاد می‌شود.

رهبر معظم انقلاب در باب نتیجه‌گیری از حادثه غدیر می‌فرمایند: «قاعده‌ی حکومت و اقتدار و قدرت‌مداری در جامعه‌ی اسلامی، با غدیر معیّن و پایه‌گذاری شد؛ اهمّیّت غدیر این است. اهمّیّت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معیّن کردند؛ این هم مهم است امّا از این مهم‌تر این است که ضابطه را معیّن کردند، قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعه‌ی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیاده‌خواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوت‌رانی معنا ندارد؛ معلوم شد که در اسلام این‌جوری است. این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آن‌وقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمن‌ها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آن‌وقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطه‌ی اصلی، آن هسته‌ی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هسته‌ی قدرت، هسته‌ی مدیریّت، هسته‌ی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همه‌چیز تغییر میکند؛ بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود می‌آید و افرادی از قبیل خلفای بنی‌امیّه و بنی‌عباس سرِ کار می‌آیند به‌عنوان اسلام، حجّاج‌بن‌یوسف هم [سرِ کار] می‌آید،(۲۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چهارم،۱۳۹۱ ق.، ج. ۵، ص.۶۶

۲٫همان، ج.۷، ص.۳۲۵، ح.۶

۳٫التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵، ج.۶ ، ص.۲۴

۴٫کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلیم بن قیس، نشر الهادی، قم، اول۱۴۰۵ ق. ، ج.۲، ص.۸۵۷

۵٫وسائل الشیعه، حر عاملی، موسسه آل‌البیت «ع»، قم،۱۴۰۹ ق.، ج.۱۰، ص.۴۴۵، ح۱۳۸۰۴

۶٫التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ش.، ج.۶ ، ص ۲۵

۷٫المحاسن، احمد برقی، دارالکتب الاسلامیه، قم. اول، ج.۱ ، ص. ۲۸۶٫

۸٫حدیث ولایت، ج۷، ص۱۸۰

۹٫مائده/۳

۱۰٫ترجمه تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن، انتشارات فراهانی، تهران، اول۱۳۶۰، ج.۶، ص. ۲۰۵٫

۱۱٫کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، سوم، ۱۳۸۸ق. ج.۱، ص۱۹۹٫ عیون‌الاخبارالرضا، شیخ صدوق، نشردارالعلم، قم، ۱۳۷۹ق. ، ج.۱، ص.۱۷۹تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی، ص.۵۱۴ بحار الانوار، ج.۲۵ ، ص.۱۲۱

۱۲مائده/۶

۱۳٫قبال الاعمال،سید بن طاووس،دارالکتب الا سلامیه،تهران اول,۱۳۶۷ش, ج۱,ص۴۶۴٫

۱۴٫همان

۱۵ .۱۶/۱/۷۸

۱۶٫اقبال الاعمال،سید بن طاووس،دارالکتب الا سلامیه،تهران اول,۱۳۶۷ش, ج۱,ص۴۶۴

۱۷٫وسائل الشیعه، حر عاملی، احیاءالتراث، بیروت چهارم، ۱۳۹، ق.، ج.۵٫ ص۳۲۸٫، ذیل حدیث ۱۲

۱۸٫بحارالانوار، ج.۲۷، ص۲۵۶، ج.۴۰

۱۹٫همان ج.۳۶، ص ۳۵۳

  1. ۳۰/۶/۹۵