Tag Archives: قاسم سلیمانی

30آگوست/21

منافقین در لانه نفاق

پمپئو وزیر امور خارجه سابق آمریکا در تیرماه ۱۴۰۰ در گردهمایی عناصر سازمان منافقین شرکت کرد. او که در نقض آشکار همه قوانین بین‌المللی یکی از عوامل اصلی طراحی و ترور شهید حاج ‌قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس بود، در کنار کسانی نشست که دست آنان به خون بیش از ۱۷ هزار شهروند ایرانی، از جمله منتخبین مردم در قوه مجریه و قوه مقننه آلوده بود.

این همراهی او با این گروهک تروریستی در حالی است که شرکت وزرای خارجه سابق و دیپلمات‌ها و حتی افسران امنیتی رژیم سعودی همواره یک پای دیگر این نشست‌هاست. رژیمی که در ترور مخالفین خود از همه امکاناتش بهره می‌گیرد و سفارتخانه‌های او در سراسر جهان هنر شگفت‌انگیزی از خود نشان می‌دهند و گاهی حتی شخص شهروندان مخالف خود ـ چون قاشقچی ـ  را با گذرنامه‌های‌شان چنان باطل می‌کنند که حتی خبره‌ترین کارشناسان هم از کشف دی ان ای آنان عاجز می‌مانند!

شرکت دولتمردان این کشور گاوچران و این دولتمردان گاو شیرده ـ که یکی از آنان خالق گرگ داعش و دیگری پرورش‌دهنده آن به شمار می‌روند ـ را در نشست‌های سالانه گروهک منافقین باید در استاد داعش بودن سران سازمان منافقین جستجو کرد. سازمانی که به لطف حمایت‌های بی‌دریغ نظام سلطه، تحقیق و تفحص در باره جنایات آنان می‌رود تا چون تحقیق و تفحص از هولوکاست جرم محسوب شود  و رسانه‌های به اصطلاح مدافع حقوق بشر غربی به سمتی حرکت می‌کنند که از این عناصر بالفطره آدمکش، چهره‌ای انسانی ترسیم کنند.

کار این تحریف آشکار تاریخی به آنجا کشیده است که امروز بی بی سی، من و تو، اینترنشنال و… که هرگز حاضر به مصاحبه با پدر و مادر یک داعشی درباره مجاهدت! فرزندانشان نیستند و نشانی از قبر کشته‌های این فرقه نمی‌دهند؛ مصاحبه با خانواده یک عنصر آدمکش منافق و اشک ریختن برای قبر آنان را برای خود افتخار می‌دانند!

پرسشی که امروز ذهن بسیاری ـ و به‌ویژه نسل جوان کنونی ـ را درگیر خود کرده این است که مگر غربی‌ها و سعودی‌ها و رژیم صهیونیستی چه قرابت قومی و خونی‌ای با عناصر گروهکی دارند که روح لشکریان آتیلا و چنگیز و هیتلر در آنها دمیده شده و در آدمکشی تا آنجا پیش رفته‌اند که جنایت‌های گروه‌های قبل از خود، از جمله خِمرهای سرخ در جنوب شرقی آسیا را از یادها  برده‌اند و حتی داعش هم با همه جنایاتش در شیوه آدمکشی، شاگرد آنها محسوب می‌شود؟

پاسخ این پرسش، خوی وحشی و حیوانی پنهان در آنان همراه با ادبیاتی فریبنده‌تر است که در فرهنگ مردم ایران زمین عنوان«منافق» به خود گرفته است، نفاقی که امروز آشکارتر از همیشه، خود را در چهره غرب به ظاهر متمدن نشان می‌دهد. در همین تیرماه ۱۴۰۰ که پمپئو در اجلاس سازمان منافقین شرکت کرد، هزاران نفر در ورزشگاه ویمبلی لندن و میلیون‌ها نفر در جهان نظاره‌گر بازی پایانی ملت‌های اروپایی بین انگلیس و ایتالیا بودند، شعارهای نژادپرستانه انگلوساکسون‌ها بار دیگر پرده از چهره نفاق غرب برداشت و اتوکشیده‌های به ظاهر متمدن مدافع حقوق بشر، خوی وحشی خود در دوران برده‌داری را نمایان کردند، دورانی که آنها میلیون‌ها برده را در مسیر آفریقا به اروپا و آمریکا در محل نگهداری حیوانات در کشتی‌ها زندانی کردند و اجساد هزاران تن از آنان را در  این مسیر به دریا ریختند و زنده‌ها را با زدن لگام بر دهن در مزارع کشت بنیه و ذرت به کار گرفتند تا مبادا در هنگام کار، به اندازه کف دستی ذرت یا گیاه بخورند.

پمپئو بازمانده پدران برده‌داری است که به نام مسیحیت در مدارس تعلیم تمدن، هزاران کودک بی‌گناه را زنده به گور کردند و امروز با کشف اجساد آنان در کانادا که حتی حاضر به عذرخواهی هم نیست؛ حقوق بشر را به رخ کشوری چون ایران می‌کشد. به‌راستی امروز اگر پمپئو که فرزند همان پدرانی است که زنده زنده پوست از سر سرخپوستان کندند تا به کیفیت متاع مو و پوستشان آسیبی نرسد، در کنار منافقین ننشیند که زنده زنده پوست از سر پاسداران کمیته‌ها کندند و زنده به گورشان کردند، چه کسی باید بنشینند؟ به‌راستی اگر دولتمردان سعودی که مخالفی چون قاشقچی را از روی زمین محو کردند، همنشین منافقینی نشوند که زنان و کودکان را در انفجارهای اتوبوس در شعله‌های آتش محو کردند، با چه کسانی دمخور شوند؟ نفاق، دورویی و تضاد در قول و عمل وجه مشترک این قوم است.

امام خمینی از همان دوران نهضت، چهره نفاق سازمان را  چون چهره غرب و شرق شناخت و از دیدار حسین روحانی و تراب حق‌شناس با خود در نجف اشرف از حرکت این عناصر سازمان تحت عنوان فریب یاد کرد، اما با آنان کنار آمد و کاری به آنان نداشت. حتی پس از پیروزی انقلاب و موضع‌گیری این سازمان در برابر رفراندوم، باز مسعود رجوی و موسی خیابانی را در شهر قم به حضور پذیرفت، ولی هرگز از نفاق و فریب آنان هم غفلت نکرد.

با آغاز تحرکات این گروهک بر ضد نظام و جریان حزب‌الله از سال ۵۷ تا سال ۶۰ امام خمینی باز آنها را تحمل کرد اما اذعان کرد که اگر یک هزارم احتمال دست برداشتن عناصر سازمان از خوی خود را می‌داد، خود به سراغ آنان می‌رفت. امام خمینی در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ به صراحت در مقابل بیانیه سازمان برای رفع اختلافات خود با نظام فرمود:

«… البته میل داریم که همه گروه‌ها و همه احزاب به اسلام برگردند و راه مستقیم اسلام را در پیش بگیرند و همه مسلم بشوند. بر فرض اینکه نشوند ،مادامی که با ما و با کشور اسلامی جنگی ندارند و در مقابل اسلام قیام مسلحانه نکرده‌اند، به‌طور آزاد دارند عمل می‌کنند و به‌طور آزاد حرف‌های خودشان را دارند می‌زنند، لکن شما بنای این مطلب ندارید و من اگر یک در هزار احتمال می‌دادم که شما دست از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، بردارید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم، لازم هم نبود شما پیش من بیایید.»(۱)

امام پس از درخواست از آنان به بازگشت و دست برداشتن از روحیه تهاجمی خود به روحیه فریب و خوی تهدید و ارعاب آنان اشاره می‌کند و می‌فرماید:

«… شما معزز و محترم هستید، لکن مادامی که اسلحه در دست شماست و شما در همین نوشته اظهار مظلومیت و اظهار اینکه ما می‌خواهیم کارها درست بشود و تفاهیم بشود، وقتی در همین‌ جا تهدید به قیام می‌کنید ما نمی‌توانیم از شما این‌ طور مسائل را قبول کنیم.»(۲)

سازمان منافقین همزمان با بیانیه خود و پاسخ و موضع امام خمینی، سیاست نفاق و فریب خود را با گسترش خانه‌های تیمی و روی آوردن به مخفی‌کاری و مسلح کردن نیروها و افزایش جو تهدید و ارعاب ادامه داد تا جایی که امام خمینی در هجدهم خرداد ۱۳۶۰ ضمن نصیحت دوباره به آنان فرمود:

«… اگر کسی با آرامش مخالفت کند، با او سخت عمل خواهم کرد و این یک وظیفه شرعی است که بر عهده من است.»(۳)

سازمان منافقین از تابستان ۱۳۶۰ به بعد از هیچ جنایت و خیانتی نسبت به اسلام و ایران و مردم بی‌پناه دریغ نکرد. این سازمان قوای سه‌گانه ایران را به عزا نشاند و محراب‌ها را به خاک و خون کشید و سپس به دامان غرب منافق و هم‌خوی خود پناه برد و در خیانت تا آنجا پیش رفت که حتی از دادن نقشه عملیات‌های ایران در جنگ و پناهگاه‌های مردم به دشمن هم ابا نکرد و سرانجام اوج خیانت و خباثت خود را در تابستان ۶۷ در حمله به غرب کشور نشان داد.

با احراز هویت برخی از فرماندهان و کشته‌شدگان عملیات مرصاد معلوم شد که بسیاری از آنان از توابیـن سازمان در زندان‌ها، به‌ویژه توابین هیئت عفوی بودند که از سوی شخص آقای منتظری در سال ۶۵ مورد عفو قرار گرفته و آزاد شده بودند! این عفو در همان زمان مورد انتقاد امام خمینی(ره) قرار گرفت. تا جایی که امام در فرازی از نامه خود خطاب به آیت‌الله منتظری می‌نویسند: « آزادی بی‌رویّه چند صد نفر منافق، به دستور هیأتی که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است. «ترحم بر پلنگ تیز دندان – ستمکاری بود بر گوسفندان». (۴)

حالا دیگر برای نظام و نگاه تیزبین امام خمینی به عناصر زندانی سازمان که نام برخی از آنان در لیست مسئولان بالای سازمان پس از فتح تهران!! هم قرار گرفته بود محرز شده بود، لکن نظام باز از هرکدام از آنان که ولو به صورت تاکتیکی از سازمان اعلام انزجار کردند گذشت؛ اما برخی بر موضع خود حتی در سه جلسۀ پی ‌در ‌پی اصرار کردند و حتی حاضر به توبه تاکتیکی هم  نشدند.

اما نظام اسلامی تنها حکم خدا و منطبق بر قوانین جنگی را درباره افرادی اجرا کرد که با وجود نبرد همزمان سازمان با نظام و مردم در منطقه اسلام‌آباد غرب، بر تهدید به حمله مسلحانه به‌محض خارج شدن از زندان و پیوستن به دوستان خود در خارج از زندان پافشاری کردند.

امام خمینی در تابستان ۱۳۶۷چتر امنیت را بر سر مردم گستراند و خوارج نهروان زمان را به سزای  اعمالشان رساند و غده‌های سرطانی‌ای را جراحی کرد که حاضر به توبه از آدمکشی نشدند. کسانی که بوی انفجار و ترور در مساجد و اتوبوس‌ها و خانه‌های مردم از آنان به مشام می‌رسید. امام با دلی آرام و قلبی مطمئن، روی دست‌های میلیون‌ها مردم زخم‌خورده از نفاق به جوار رحمت الهی شتافت و منافق همانند همیشه تاریخ به لانه نفاق خزید.

 

 

 

پی‌نوشت:

۱- صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۴۳٫

۲- همان، ص ۳۴۴٫

۳- همان، ج ۱۴، ص ۴۱۷٫ (۱۸ خرداد ۱۳۶۰)

۴- صحیفه امام ج ۲۰ ص ۱۳۷

17ژوئن/21

فلسطین آغاز دور تهاجم

الف) خبرها و تحلیل‌های مرتبط با تحولات

۱ـ جنگ اخیر بدین صورت رقم خورد: رژیم صهیونیستی در ماه مبارک رمضان فشارهای جدیدی را در قدس و کرانه باختری علیه فلسطینی‌ها به اجرا گذاشت. بر اساس حکم دادگاه عالی این رژیم، ارتش و شهرک‌نشین‌های صهیونیستی برای تصرف محله عرب‌نشین «شیخ جراح» که شامل ۲۶ منزل است و در حد فاصل قدس غربی و قدس شرقی قرار دارد، وارد عمل شدند که با مقاومت ساکنان آن مواجه گردیدند. همزمان با آن رژیم صهیونیستی محدودیت‌های جدیدی را علیه رفت و آمد روزه‌داران و نمازگزاران مسلمان به مسجدالاقصی به اجرا گذاشت و صحن این مسجد مقدس را به محلی برای جولان نظامیان خود تبدیل کرد. علاوه ‌بر این، در نیمه دوم ماه مبارک رمضان بر تعداد حملات یهودیان شهرک‌نشین به مسلمانان و به‌ویژه جوانان افزوده شد. این مسایل بیانگر تشدید تلاش‌های رژیم صهیونیستی برای کوچاندن اعراب مسلمان از قدس شریف بود.

در پی این تهاجمات، جنبش‌های مقاومت حماس و جهاد اسلامی، رژیم غاصب را به انجام اقدامات متقابل علیه شهرک‌های صهیونیستی‌نشین مستقر در قدس تهدید کردند. این تهدید ابتدا در سخنان روز قدس اسماعیل هنیه مطرح شد و سپس در روز یکشنبه (۱۹ اردیبهشت) هر دو جنبش فلسطینی، ۲۴ ساعت به رژیم صهیونیستی مهلت  دادند تا هر سه اقدامی که شرح آن رفت را متوقف کند، وگرنه به اقدام عملی علیه شهرک‌های صهیونیست‌نشین دست خواهند زد، اما این هشدار از سوی رژیم صهیونیستی جدی گرفته نشد. پس از طی ۲۴ ساعت، مقاومت فلسطین ضرب‌الاجل دوساعته‌ای را تعیین کرد و همزمان از نظامیان مستقر در مسجدالاقصی خواست برای حفظ جان خود، این مکان مقدس اسلامی را ترک گویند که باز هم با بی‌اعتنایی صهیونیست‌ها مواجه شد. پس از پایان مهلت دوساعته، جنبش‌های حماس و جهاد ۱۱ موشک را به سمت این شهرک‌هاشلیک کردند.

ساعتی بعد دادگاه عالی رژیم اعلام کرد اجرای حکم تخلیه محله شیخ جراح را به مدت یک ماه به تأخیر انداخته است و نظامیان مستقر در صحن مسجدالاقصی این مکان مقدس را ترک کردند؛ اما شش ساعت پس از انفعالِ ناشی از بهت رژیم، حمله گسترده به غزه آغاز شد. اسرائیل تلاش کرد تا وضعیت دوگانه‌ای را در قدس و کرانه باختری با غزه حاکم و از پیوستن قدس و کرانه به غزه جلوگیری کند. مقاومت فلسطین که از قبل برای مواجهه آمادگی داشت، با اقدامی بی‌سابقه، انواع و اقسام موشک‌ها را به طرف مناطق مختلف رژیم صهیونیستی پرتاب کرد.

این دو جنبش فلسطین در دقایق اولیه بیش از ۶۰۰ موشک شلیک کردند و طی ۲۴ ساعت تعداد موشک‌ها را به بیش از ۱۳۰۰ فروند رساندند. گستره آتش فلسطینی‌ها از شمال حیفا تا جنوبی‌ترین نقطه فلسطین اشغالی، یعنی «فرودگاه رامون» در نزدیکی خلیج عقبه به وسعت ۲۴۰ کیلومتر مربع را شامل می‌شد. موشک‌های فلسطینی به‌شکلی هوشمند باریکه جمعیتی رژیم صهیونیستی را در سواحل دریای مدیترانه از شمال حیفا تا شهرک‌های همجوار نوار غزه زیر فشار شدید قرار دادند. در این میان سهم پایتخت این رژیم بیش از بقیه بود و وضعیت بی‌سابقه‌ای را بر آن حاکم کرد.

این جنگ از یک سو فلسطینی‌های ساکن در غزه، کرانه باختری و قدس، ساکنان سرزمین‌های ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در اردن، سوریه و لبنان را متحد کرد و از دیگر سو،  اوضاع داخلی رژیم صهیونیستی را طوری به هم ریخت که در حین جنگ، انتقادات زیادی از درون این رژیم علیه سیاست‌ها و اقدامات نظامی اسرائیل در رسانه‌ها و بیانات و بیانیه‌های رسمی مطرح شدند که در نوع خود بی‌سابقه بودند. از درون ارتش هم انتقادات تندی علیه جنگ غزه به گوش رسید.

مقاومت دلیرانه فلسطینی‌ها بر حوزه عربی نیز تأثیر گذاشت و همبستگی نسبتاً یکپارچه‌ای ـ حتی در میان کشورهای دارای رابطه رسمی با رژیم صهیونیستی نظیر مصر، اردن، بحرین و دولت خودگردان محمود عباس ـ به نفع مقاومت پدید آمد و تقریباً همه دولت‌های عربی علیه اقدامات اسرائیل موضع گرفتند.

۲ـ ارتش رژیم صهیونیستی در آغاز عملیات خشن علیه باریکه غزه اعلام کرد که بمباران ۲۵۰ نقطه از غزه را در دستور کار قرار داده است و با زدن این نقاط، توان نظامی مقاومت فلسطین  را نابود خواهد کرد. این اهداف در دو ساعت اول مورد حمله جنگنده‌های رژیم اسرائیل قرار گرفتند و فرماندهی ارتش گمان ‌کرد می‌تواند فاتحانه پایان جنگ را اعلام کند؛ اما تداوم پرتعداد شلیک‌‌ موشک‌های مقاومت ثابت کرد که ارتش اسرائیل از یک سو در برآورد توان نظامی مقاومت فلسطین دچار ضعف و خطای اساسی است و از سوی دیگر در اعلام آن دچار خطا شده است؛ به گونه‌ای که با ادامه حملات مقاومت، ارتش اسرائیل مورد انتقاد احزاب، شخصیت‌ها و میلیون‌ها یهودی‌ای واقع شد که به پناهگاه‌ها رفته بودند.

۳ـ فراگیری شلیک موشک‌های مقاومت از شمالی‌ترین تا جنوبی‌ترین مکان‌های نظامی و صنعتی رژیم صهیونیستی از یک سو ضربات خردکننده‌ای را متوجه موجودیت این رژیم کرد و از سوی دیگر وحدت همه بخش‌های فلسطینی را در پی داشت به گونه‌ای که مقامات اسرائیلی اعتراف کردند برای اولین بار ناگزیر شده‌اند به‌طور توأمان در دو بخش مناطق ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ بجنگند. درگیری به‌خصوص در شهرهای ساحلی منطقه ۱۹۴۸، وحشت زیادی را در صهیونیست‌‌ها به وجود آورد، به‌گونه‌ای که اسرائیل تلاش کرد تا با تماس با شخصیت‌ها و نهادهای فلسطینی، این بخش از فلسطین را آرام کند؛ اما چندان موفق نبود و ناگزیر شد در این مناطق از نیروهای ذخیره ارتش استفاده و گارد مرزی را برای بازپس‌گیری شهر اللُّد در شمال تل‌آویو وارد عمل کند.

۴ـ براساس شواهد و قرائن و بررسی‌های نظامی، رژیم صهیونیستی پس از شلیک موشک‌های مقاومت به سمت شهرک‌های صهیونیست‌نشین در قدس تصمیم گرفت با بهره‌گیری ار بمب‌افکن‌ها و ناوهای جنگی مجاور غزه و یگان‌های زمینی، غزه را به تصرف خود درآورد؛ ولی با شلیک حجم سنگینی از موشک‌های مقاومت متوجه قدرت نظامی مقاومت شد و به توصیه فرماندهان ارشد ارتش از این تصمیم  عقب‌نشینی کرد. زمانی که مقاومت، «آتش‌بس» را ناکافی اعلام کرد، رژیم صهیونیستی برای ارعاب مقاومت، مکرراً از تصمیم خود برای اشغال غزه خبر داد، ولی در درون متوجه خطرات چنین اقدامی بود. ر

پیش از این، رژیم صهیونیستی در سال ۱۳۸۴ ـ ۲۰۰۵ ـ در حالی که سلاح چندانی در غزه نبود، ناگزیر شد با بر جای گذاشتن اماکن و تجهیزات، از این باریکه فرار کند. در آن زمان یکی از مقامات بلندپایه این رژیم گفت: «ما از جهنم فرار کرده‌ایم، ولی هنوز کابوس روزهای حضور در این منطقه هنوز با ماست.» و یکی دیگر از نظامیان صهیونیست که به‌شدت مستأصل شده بود گفت: «دوست دارم یک روز از خواب بیدار شوم و به من بگویند غزه زیر آب رفته است.»

اسرائیل اینک چگونه می‌تواند به این منطقه که سازمان‌های دفاعی مستحکمی پیدا کرده و هزاران قبضه موشک در اختیار دارد، وارد درگیری شود؟ محمد الضیف، فرمانده نظامی جنبش حماس، پس از تهدید اسرائیل به حمله زمینی گفت: «ما از این تصمیم استقبال می‌کنیم، چون جنگ زمینی برای ما بسیار راحت‌تر است.»

۵ـ در این جنگ، رژیم صهیونیستی از چهار سامانه دفاعی پرهزینه یعنی سامانه گنبد آهنین برای مواجهه با راکت‌ها؛ سامانه فلاخن داوود برای مواجهه با موشک‌های بالستیک برد کوتاه؛ سامانه تاد برای مواجهه با موشک‌های بالستیک برد بلند و پاتریوت استفاده کرد؛ ولی نتوانست موشک‌های مقاومت را مهار کند و حدود نیمی از موشک‌ها توانستند در نقاط مختلف فرود بیایند و تلفات و خسارت وارد کنند. شکست این سامانه‌های دفاعی در واقع نشانه شکست اقتدار آمریکا و رژیم اسرائیل بود.

از سوی دیگر شلیک این حجم عظیم موشک‌ از یک جغرافیای کوچک محاصره شده اعجاب‌انگیز است و از شکست سنگین اطلاعاتی رژیم اسرائیل حکایت می‌کند؛ زیرا انواعی از سامانه‌های جاسوسی رژیم اسرائیل طی ۱۶ سال گذشته، نقطه نقطه این جغرافیای کوچک را زیر نظر داشته‌اند. نتانیاهو در روز دهم جنگ اعلام کرد که «اسرائیل تا کنون مورد اصابت ۴۰۰۰ موشک قرار گرفته است.» که از حجم موشک‌های شلیک شده در چهار جنگ قبلی غزه بیشتر است. این در حالی است که دقت این موشک‌ها و قدرت تخریبی آنها از موشک‌های شلیک شده مقاومت در جنگ‌های ۵۱ روزه، ۲۲ روزه، ۱۱ روزه و ۸ روزه قبلی بیشتر است.

۶ـ پس از این جنگ و مواجه شدن اسرائیل با حجم عظیم موشک‌های ارتقا یافته، یأس بر جامعه صهیونیستی مستولی شد و در همین فاصله ده‌ها مقاله که منعکس‌کننده یأس صهیونیست‌ها از آینده بود، در مطبوعات و رسانه‌های مختلف این رژیم از جمله جروز الم‌پست، هاارتص، اسرائیل‌الیوم، اسرائیل‌پست و معاریو چاپ شدند. در این مقالات شخصیت‌های مهم اسرائیلی فلسفه تأسیس اسرائیل و ادعاهایی نظیر هولوکاست و وجود هیکل سلیمان در زیر مسجدالاقصی را زیر سئوال بردند. «آری شبیت» در مقاله «اسرائیل آخرین نفس‌های خود را می‌کشد.» در هاآرتص نوشت: «ما با سخت‌ترین ملتی که تاریخ شناخته روبه‌رو هستیم و راه‌حلی جز به رسمیت شناختن آنها و پایان دادن به اشغال سرزمینشان نداریم … ما باید با دوستان خداحافظی و به سانفرانسیسکو، برلین یا پاریس‌ مهاجرت کنیم.»

۷ـ همه خبرها حاکی از بهت رژیم صهیونیستی از حجم موشک‌ها، کیفیت ارتقایافته آنان و اراده پشت شلیک آنها هستند. در این میان «جدعون لیفی»، صهیونیست سرشناس در هاآرتص نوشت: «گفتیم خانه‌هایشان را منهدم می‌کنیم و سال‌های طولانی آنها را به محاصره درمی‌آوریم؛ اما دیدیم که آنان از غیرممکن‌ها، موشک‌ خارج کردند و ما را با آنها مورد هدف قرار دادند.» یکی از فرماندهان قسام، چند روز پیش گفت: «ما صخره‌ها را شکافتیم و مواد را استخراج کردیم و به سر و روی غاصبان کوبیدیم.»

در حال حاضر هراس رژیم اسرائیل این است که در نتیجه مقاومت شکوهمند غزه، گروه‌های مبارز جدیدی در کرانه باختری و قدس سربرآورند و سلاح به دست به جان اسرائیلی‌ها بیفتند. اویگدور لیبرمن، وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی نومیدانه خطاب به فرماندهان ارتش گفت: «وقتی وضع ما در مواجهه با حماس این است، در برابر ایران و حزب‌الله چگونه خواهد بود؟»

۸ـ در این جنگ ما شاهد همبستگی طیف‌های مختلف مقاومت بودیم و علاوه بر مقاومت لبنان و مقاومت یمن، همبستگی طیف‌های مختلف عراقی را هم شاهد بودیم که بی‌سابقه بود. در این میان بعضی از گروه‌های عراقی که نیروی نظامی هم دارند، اعلام آمادگی کردند تا در کنار مقاومت فلسطین به سمت تأسیسات اسرائیلی هجوم ببرند. ائتلاف فتح عراق به ریاست هادی عامری اعلام کرد: «با مال، جان و همه وجود خود از فلسطینی‌ها در مقابل رژیم اسرائیل دفاع می‌کند.» صدور بیانیه از سوی حضرت آیت‌الله سیستانی نیز فضای عراق را کاملاً به نفع مقاومت فلسطین تغییر داد.

این حمایت‌ها از یک ‌سو تأثیر زیادی بر تداوم مقاومت فلسطینی‌ها به‌خصوص ساکنان غزه که تحت فشار شدید اسرائیل بودند داشت و از سوی دیگر نگرانی شدید اسرائیلی‌ها را به دنبال آورد. بر این اساس یک روز پس از شلیک سه موشک از سمت لبنان به مناطق شمالی فلسطین به وسیله گروه «احمد جبرئیل»، نتانیاهو دست به دامن فرانسه شد تا حزب‌الله را از ورود به درگیری منع کند که با پاسخ هوشمندانه سید حسن نصرالله مواجه شد و نگرانی‌اش رفع نشد. یک مقام آمریکایی هم با ابراز نگرانی از گسترش مقاومت به کرانه باختری اعلام کرد: «آمریکا نمی‌خواهد در طرف فلسطینی و به‌خصوص در کرانه باختری، مقاومت جایگزین تشکیلات خودگردان شود.» به دلیل همین نگرانی‌ها، بایدن در روز چهارشنبه، ۲۲ اردیبهشت، در تماس تلفنی از نتانیاهو خواست تا دیر نشده به این درگیری خاتمه دهد. البته روز پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی گفت به حملات علیه غزه ادامه می‌دهد.

 

ب) ابتکارات و شگفتی‌های مقاومت فلسطین در این جنگ

۱ـ فلسطینی‌های ساکن نوار غزه که تا پیش از این در موضع «دفاع از غزه» در برابر تهاجمات نظامی رژیم صهیونیستی قرار داشتند، استراتژی دفاع از کل سرزمین فلسطین و به‌خصوص قدس را در مواجهه با تهاجمات رژیم در پیش گرفتند و از موضع دفاعی به موضع هجومی تغییر وضعیت دادند. این جنگ برخلاف جنگ‌های پیشین برای دفاع از غزه و رفع مشکلات آن نبود، بلکه برای دفاع از قدس روی داد و در واقع گروه‌های مقاومت غزه چتر خود را باز کردند و همه فلسطین و مردم آن را تحت پوشش قرار دادند و با استقبال کل فلسطینی‌ها هم مواجه شدند.

۲ـ این جنگ همه مناطق تحت اشغال اسرائیل، به‌خصوص سرزمین‌های ۱۹۴۸ را دربرگرفت و کل سرزمین‌های اشغالی تبدیل به صحنه جنگ علیه اسرائیل شدند. این در حالی بود که بنا به اعتراف مقامات اسرائیلی، رژیم صهیونیستی برای ورود به چنین جنگی و مدیریت آن آمادگی نداشت.

۳ـ مقاومت فلسطین با اعلام قبلی حمله به شهرک‌های صهیونیستی در قدس و تل‌آویو، قدرت برنامه‌ریزی و ابتکار عمل خود را نشان داد. در این صحنه «عمل به وعده‌ها» هم اتفاق افتاد و به تهدیدات طرف فلسطینی علیه رژیم اسرائیل «اعتبار» بخشید. این در حالی بود که طرف اسرائیلی کاملاً منفعل عمل کرد. تأخیر شش ساعته ارتش اسرائیل در ورود به جنگ، اضطراب در مواجهه با اعراب فلسطین ساکن در سرزمین‌های ۱۹۴۸، آماده شدن برای حمله زمینی به غزه و سپس رها کردن آن و نداشتن تحلیل در مقابل شلیک چند فروند موشک از لبنان و سوریه، ناشی از انفعال و به هم‌ریختگی سیستم نظامی و سیاسی اسرائیل بود.

۴ـ جنگ غزه علیه اسرائیل در بهترین زمان ممکن یعنی زمان اعلام تأسیس رژیم صهیونیستی ـ یوم النکبه ـ از یک سو و به هم ریختگی سیاسی رژیم اسرائیل از سوی دیگر صورت گرفت. این رژیم در دو سال گذشته چهار انتخابات پارلمانی را برگزار کرد؛ اما نتوانست کابینه جدید را تشکیل دهد. درگیری‌ بین حزب لیکود و احزاب دیگر به اوج رسیده بود تا جایی که نتانیاهو از ضرورت برگزاری انتخابات پنجم و انتخاب مستقیم نخست‌وزیر توسط مردم خبر ‌داد که به معنای بی‌اعتبارسازی زمینه تشکیل دولت در این رژیم بود.

بر این اساس، این جنگ به تفرقه بیشتر میان احزاب و نهادهای رژیم صهیونیستی دامن زد و فلسطینی‌ها را یکپارچه کرد. این در حالی بود که یک هفته پیش از آن محمود عباس با اعلام ملغی کردن زمان برگزاری انتخابات پارلمانی فلسطین و به تأخیر انداختن انتخابات درون سازمان آزادی‌بخش فلسطین، فلسطینی‌ها را دچار تفرقه و درگیری‌های لفظی کرده بود.

۵ـ غافلگیر شدن اسرائیل، یکی دیگر از خصوصیات این جنگ بود. این رژیم با اراده عمل، سرعت عمل و توانایی عمل طرف فلسطینی غافلگیر شد، زیرا مدیریت این سه موضوع در سرزمین کوچک غزه که شدیداً زیر رصد سرویس‌های جاسوسی و تجهیزات مدرن کنترلی اسرائیل قرار دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است.

۶ـ این جنگ آسیب‌پذیری «عمق اسرائیل» ـ یعنی سرزمین‌های ۱۹۴۸ ـ را آشکار و امکان‌ فروپاشی اسرائیل در زمانی نزدیک را برای ساکنان غاصب صهیونیستی و برای مردم مظلوم فلسطین، باورپذیر کرد.

۷ـ این جنگ موازنه نظامی را میان دو طرف برقرار کرد، در حالی که تا پیش از این روند نظامی ـ امنیتی، یکطرفه و به نفع رژیم اسرائیل بود. اعلام راهبرد دفاع از قدس در برابر اقدامات تجاوزکارانه اسرائیل، مقاومت فلسطینی را به جایگاه موازنه‌دهنده رساند. از این پس اسرائیل در پی هر اقدام علیه فلسطینی‌ها در قدس، کرانه و سرزمین‌های ۱۹۴۸، نگران واکنش پرقدرت و فوری نظامی مقاومت فلسطین خواهد بود. شهید بزرگوار سردار سلیمانی که در طول این ۱۶ سال به دستور رهبر معظم انقلاب، «مشت فلسطینی‌ها را پر کرده» گفته بود: «ما باید گروه‌های مقاومت را به اندازه‌ای قوی کنیم که هر اژدهایی خواست آن را ببلعد، احساس کند این لقمه بسیار بزرگ‌تر از دهان اوست.»

۸ـ این جنگ، فلسطینی را که چهار تکه شده بود تبدیل به «حرف واحد» و اسرائیلی را که تلاش می‌کرد کل فلسطین را یهودی کند، تبدیل به «حروف متفرق» کرد.

۹ـ عزیمت اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی در اردن و اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی در لبنان به سمت مرزها و حمله به دیوارها و سیم‌های خاردار و درگیر شدن با نظامیان غاصب اسرائیل که به شهادت دو تن از اردوگاه‌نشین‌های اردنی و لبنانی انجامید و شلیک موشک‌های فلسطینی از لبنان و سوریه به سمت مناطق شمالی رژیم صهیونیستی، اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی را وارد معادله قدرت کرد. این در حالی است که جمع ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در سه کشور اردن، سوریه و لبنان بیش از شش میلیون نفر می‌شود. این موضوع، مخاطرات زیادی را برای رژیم صهیونیستی در پی دارد و موقعیت امنیتی آن را به‌شدت تضعیف می‌کند.

۱۰ـ این جنگ، توهم حل مسئله فلسطین به نفع اسرائیل را که در قالب طرح‌های مختلف غربی ـ عربی از جمله معامله قرن، طرح دو دولت، یهودی‌سازی کامل فلسطین، تصرف کرانه باختری توسط رژیم اسرائیل، عادی‌سازی روابط عربی ـ اسرائیلی (طرح ابراهیم) دنبال می‌شد، از بین برد. فلسطین به دو دولت یا به یک دولت اسرائیلی تبدیل نخواهد شد. این جنگ نشان داد کل فلسطین به‌زودی یک دولت فلسطینی با ترکیبی از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان خواهد داشت.

۱۱ـ این جنگ ظرفیت بالای کرانه باختری، قدس، ساکنان عرب مناطق ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی را برای تبدیل شدن به یک «انتفاضه بزرگ» به همه نشان داد. این موضوع ذهن اسرائیل و آمریکا را به هم ریخته و امیدهای زیادی را در مقاومت فلسطین پدید آورده است.

۱۲ـ در این جنگ «طی دو روز حجم شلیک موشک‌های مقاومت» از کل شلیک‌های موشک‌های فلسطینی در جنگ ۲۲ روزه فراتر رفت. در جنگ ۲۲ روزه حدود ۸۰۰ فروند موشک شلیک شدند، در حالی که در دو روز اول این جنگ ۲۲۰۰ موشک شلیک شدند. در این جنگ، کف خواسته مقاومت که آزادی عمل فلسطینی‌ها در قدس و کرانه است، از سقف خواسته مقاومت در جنگ‌های قبلی که «آتش‌بس» بود بالاتر است. به عبارت دیگر از نظر امنیتی نظامی، مقاومت فلسطین در نقطه بسیار بالاتری قرار دارد، حال آنکه در اول این جنگ، اسرائیل دست به عقب‌نشینی‌هایی زد و مثل گذشته، سقف خواسته‌اش همان آتش‌بس بود.

۱۳ـ در این جنگ لزوم توجه به خواسته‌های فلسطینی‌ها و حتی لزوم بازگرداندن سرزمین غصب شده فلسطین به مردم واقعی آن در محافل مختلف اسرائیلی مطرح شد و در قالب مقالات و اظهارنظرهای مختلف به رسانه‌های سرشناس آن راه یافت. در جنگ‌های پیشین نه تنها این اظهارات مطرح نشدند، بلکه کل اسرائیلی‌ها ـ از دولت تا احزاب و تا یهودیان غاصب ـ در موضعی واحد از جنگ علیه فلسطینی‌ها حمایت می‌کردند و حتی به ارتش می‌گفتند: «ما ماندن در پناهگاه‌ها را برای مدتی طولانی‌تر تحمل می‌کنیم تا شما برای همیشه ما را از شر گروه‌های مقاومت فلسطینی راحت کنید.» هم‌اینک بخش زیادی از صهیونیست‌ها درک کرده‌اند که آینده‌ای در فلسطین ندارند، زیرا فلسطین، سرزمین بدون ملت نیست.

۱۴ـ این جنگ و قدرت تهاجم فلسطینی ها نشان داد که حکایت فلسطین از حکایت بقیه ملت‌هایی که طی ۱۰۰ سال گذشته کشورهایشان را از دست داده‌ و در ملت دیگری ادغام و یا تکه‌تکه شده‌اند، جداست. فلسطین یوگسلاوی نیست که بعد از تجزیه فراموش شود. عثمانی نیست که بعد از تکه‌تکه شدن از یاد برود. امپراتوری «اتریش مجارستان» نیست که به ادغام در ملت دیگری تن بدهد و پس از آن هیچ خبری از مقاومت مردم و تلاش آنان برای احیای دوباره کشورشان نباشد. فلسطین سرزمینی الهی است و بار رسالتی سنگین را برای هدایت معنوی انسان‌ها بر دوش دارد و لذا از نفس نمی‌افتد. فلسطین رمز بقای دنیای اسلام است و همان ‌طور که چند بار پس از تصرف اغیار به دامن صاحبان خود بازگشته است، باز هم این اتفاق خواهد افتاد.

۱۵ـ آلمان و فرانسه و بعضی دیگر از کشورهای اروپایی در اقدامی بی‌سابقه مانع از به صحنه آمدن مردم در دفاع از مردم مظلوم فلسطین و مخالفت با اقدامات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی شدند. دلیل این برخورد از یک ‌سو رشد ظرفیت ضدصهیونیستی در این کشورها و از سوی دیگر موج پرقدرت مقاومت فلسطینی‌ها در این جنگ است. این جنگ، آسیب‌پذیری جدی رژیم صهیونیستی را آشکار کرد و سبب نگرانی شدید در اروپا شد.

۱۶ـ در این جنگ، دولت آمریکا در وضعیت انفعالی شدیدی قرار گرفت تا جایی که واکنش کنگره، به‌خصوص جمهوری‌خواهان را در پی داشت. در این میان مقامات دولت ترامپ خطرات ناشی از انفعال آمریکا را به بایدن گوشزد کردند. از نظر آنان وضع انفعالی آمریکا، حیات اسرائیل را در معرض تهدید و فروپاشی قرار می‌دهد. این در حالی است که همه از موضع حزب دموکرات آمریکا در دفاع از رژیم اسرائیل و جنایت‌های آن آگاهی دارند و می‌دانند که تعهد دموکرات‌ها در حفظ رژیم صهیونیستی بیش از جمهوری‌خواهان است. دلیل این انفعال، ضعف آمریکاست. این در حالی است که بعضی‌ها آن را به حساب تغییر راهبرد آمریکا و نارضایتی دموکرات‌ها از عملکرد نتانیاهو می‌گذارند. ضعف آمریکا در حمایت جدی از رژیم صهیونیستی سبب تغییر بیشتر معادلات منطقه به نفع جریان مقاومت می‌شود. این در حالی است که پیش از این جنگ هم مقاومت در منطقه غرب آسیا تعیین‌کننده معادلات بود، نه جریانات وابسته به آمریکا.

در این میان رئیس‌جمهور آمریکا با اعزام یک عرب لبنانی‌تبار ـ هادی عمرو ـ وانمود کرد که می‌خواهد به طرف فلسطینی نزدیک شود و ریاکارانه اعلام کرد: «از حقوق شهروندی فلسطینی‌ها حمایت می‌کند و مایل است آنان زندگی راحتی داشته باشند.» همه اینها وضعیت انفعالی و استیصال آمریکا را به تصویر کشید و نشان داد که اگر فلسطینی‌ها متحد به صحنه بیایند، آمریکا نمی‌تواند حمایت کارساز و مؤثری از رژیم صهیونیستی داشته باشد.

۱۷ـ موضع علمای مصر، به‌خصوص احمدالطیب، رئیس جامعه الازهر در حمایت از فلسطین و مقاومت، در جنگ‌های گذشته سابقه نداشت. وی در موضع‌گیری خود نه تنها از مقدسات فلسطین شامل مسجدالاقصی حمایت کرد، بلکه با صراحت اعلام کرد: «از حماس به دلیل دفاع از مقدسات حمایت می‌کند.» این در حالی است که به دلیل وابستگی الازهر به حکومت مصر، موضع احمد الطیب موضع مصر هم به حساب می‌آید که نویددهنده رابطه جدیدی میان فلسطینی‌ها و مصر، در جهت مخالف اسرائیل است. البته این فقط رهبر الازهر نبود که از مقاومت فلسطین حمایت کرد،  بلکه اکثر رهبران مذهبی اهل سنت و شیعه در اغلب کشورها و مجامع اسلامی، مواضع مناسبی در  دفاع از مقاومت فلسطین داشتند که قابل توجه است.

17فوریه/21

این عمّار؟

اشاره:

یک سال از شهادت سپهبد سردارحاج‌ قاسم سلیمانی توسط دولت جنایتکار آمریکا و به فرمان شخص ترامپ، رئیسجمهور خودسر و جانی آمریکا گذشت. بر اثر این حادثه جهان اسلام و بیش از همه رهبر معظم انقلاب داغدار شدند. این حزن شدید هم در پیام وهم در نماز ایشان بر پیکر شهدا کاملاً مشهود بود.

رهبر معظم انقلاب با بغض و اشک در نماز برای این شهید گرانقدر عبارات اختصاصی را قرائت کردند. «اللهم أدخلهم برحمتک برضوانک، فإنک توفیتهم متلطخین بدمائهم فی سبیل رضاک مستشهدین بین أیدیهم، مخلصین فی ذلک لوجهک الکریم؛ پروردگارا به رحمتت ایشان رابه بهشت داخل کن. تو جان آنها را در حالی که در راه رضای تو غوطه ور در خونشان شده و به شهادت رسیده و با اخلاص رو به سوی تو بودند، گرفتی.»

به راستی که لقب مالک اشتر زمان برازندۀ سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است.

ما در این نوشتار بر آنیم که ‌عکس‌العمل‌های اندوه‌بار و حزن شدید امیر مؤمنان علی«ع» در مقابل شهادت برخی از سردارانش را مرور نماییم.

عکس‌العمل حضرت حضرت علی«ع» نسبت به شهادت سردارانش را به دو صورت کلی و خاص می‌توان تقسیم‌بندی نمود:

 

الف)عکس العمل کلی حضرت

حضرت علی«ع» در بخشی از خطبه ۱۸۲، از سرداران خود که به شرف شهادت نائل آمده‌اند یاد مى‌کنند و با تعبیراتى غم‌انگیز و با سوز دل فریاد می‌زنند: «أَینَ إِخوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ «کجایند برادران من؟ همان‌ها که در مسیر صحیح گام نهادند و در راه حق پیش رفتند و بهراستى و درستى عمرشان را به پایان رساندند و گذشتند.

و به صورت کلى و عام از همه آنها چنین یاد مى‌کنند: «وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّهِ، وَ أُبْرِدَ بِرُؤُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَه : کجایند مانند آنان از برادرانشان که پیمان بر جانبازى بستند و سرانجام سرهایشان براى فاجران و فاسقان فرستاده شد.»

و سپس روی چند تن از این شهدای گرانقدر انگشت می نهند و می‌فرمایند: «أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْن(۱): کجاست عمّار؟ (عمار بن یاسر که در سن بیش از نود سالگی در صفین شهید شد) و کجاست مالک؟ (ابوالهیثم مالک ابن تیهان) و کجاست ذو‌الشّهادتین؟

خاطره آنان سبب شد که امام«ع» شدیداً متاثر ‌شوند، بهگونه‌ای که راوى این خطبه (نوف بکالى) مى‌گوید: «آن‌گاه امام«ع» دست به محاسن شریف برد و مدتی طولانى گریست و سپس فرمود: «اى بندگان خدا! جهاد! جهاد! آگاه باشید من امروز لشکر را به سوى اردوگاه حرکت می‌دهم. کسی که مى‌خواهد به سوى خدا حرکت کند، با ما کوچ کند.»

امام«ع» در این خطبه نام چند نفر از یاران وفادار و بزرگان اسلام را می‌برند که در زمره صحابه راستین پیامبر اکرم«ص» بودند و سپس پیمان وفادارى با امام بستند و در میدان صفین شربت شهادت نوشیدند. طبق روایتى ۳۰۰ تن از صحابه پیامبر«ص» که در بیعت رضوان و گروهى از آنها از بدریون بودند، در جنگ صفین در رکاب مولای خود بودند. از این جمع ۶۳ نفر شهید شدند که امام«ع» نام چهارتن از آنها را مى‌برند.

  1. عمّار یاسر

کُنیه‌اش ابویقظان و از کسانى است که در مکه اسلام آورد و مرارت‌هاى فراوانى را متحمل شد. پیامبر«ص» درباره وى فرمودند: «اِنَّهُ مَلیئٌ إیماناً إلى أَخمُصِ قَدَمَیْهِ(۲): عمار سراپا ایمان است» و نیز فرمودند: «مَن أَبغَضَ عَمّاراً أبغَضَهُ‌اللهُ: کسى که با عمار دشمنی کند خدا دشمن اوست.» اخبارمتواترى داریم که پیامبر«ص» درباره عمار فرمودند: «تَقْتُلُ عَمّاراً الْفِئَهُ الْباغِیَه(۳): عمار را گروهی ستمگر و متجاوز خواهند کشت.»

 

  1. ابن تیّهان:

نام او مالک و کنیه‌اش ابوالهیثم، از طایفه انصار و از کسانى است که در بیعت عقبه با پیغمبر«ص» بیعت کرد و در جنگ بدر حاضر بود. اکثر مورخان معتقدند او در جنگ صفین حضور داشت و در همان جنگ به شهادت رسید(۴)

 

  1. ذوالشهادتین:

خزیمه بن ثابت اوسی ملقب به ذوالشهادتین فرزند ثابت بن فاکه، از یاران محمد«ص» و از پیروان علی بن ابی‌طالب«ع» و از کشته‌شدگان جنگ صفین است. وی در جنگ بدر و سایر غزوه‌های پیغمبر«ص» شرکت داشت. در مورد این که چرا به نام «ذوالشهادتین» لقب داده شده، ابن اثیر در اسد الغابه مى‌نویسد:
«پیامبر اکرم«ص» از «سواء بن قیس محاربى» اسبی خریده بودند. گروهى از منافقان به آن‌حضرت حسادت ورزیدند و به اعرابى گفتند: «آن اسب در بازار چند برابر قیمت دارد. از این‌رو، هنگامى که پیامبر اکرم«ص» پول اسب را آورد، به ایشان بگو که من اسب را به این قیمت نفروخته بودم. پیامبر«ص» که فردى صالح است، اسب را به تو باز می‌گرداند.» اعرابى نیز به طمع افتاد و خواست معامله را به هم بزند. خزیمه بن ثابت به نفع پیامبر«ص» گواهى داد. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «با اینکه در جریان معامله حضور نداشتى چگونه شهادت دادى؟» عرض کرد: «ما در مسائل بسیار مهمترى مانند وحى الهى شما را تصدیق کردیم و مى‌دانیم جز حق نمى‌گوئید. چگونه در موضوع کوچکى گواهى به صدق شما ندهیم؟»(۵) رسول خدا «ص» فرمودند: «هر کسی که خزیمه به نفع یا زیان او گواهى دهد، همان یک شهادت او کافى است.»(۶)

 

 ب) عکس العمل حضرت به صورت خاص

۱٫محمد بن ابی بکر

زمانی که  حضرت علی«ع» آهنگ کوچ به کوفه و جنگ جمل را داشتند، محمد را به همراه برخی از صحابه مانند عمار یاسر به آنجا فرستادند تا ابو موسی اشعری و مردم کوفه را به سوی خود فرا خوانند و آنها را برای جهاد در نزد خداوند آماده کنند.(۷) محمد در جنگ جمل که عایشه(خواهرش) از سردمداران جبهه مخالف بود، در رکاب علی«ع» جنگید و در جنگ صفین نیز ایشان را همراهی کرد.(۸)
وقتی خبر شهادت محمد را به علی«ع» دادند، ایشان فرمودند: «إِنَّ حُزْنَنَا عَلَیْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا [نُقِصُوا] بَغِیضاً وَ نَقَصْنَا [نُقِصْنَا] حَبِیبا: اندوه ما بر او به اندازه شادى شامیان است؛ زیرا آنها دشمنى را از دست دادند و ما دوستى را تا در پى او روند.»(۹)

و در جای دیگری فرمودند: «کان لله عبداً صالحاً و لنا ولداً صالحاً: محمد بنده‌ای صالح برای خدا و فرزندی صالح برای ما بود.»(۱۰)

 

۲٫مالک اشتر

مالک فرزند «حارث بن عبد یغوث نخعی» معروف به «مالک اشتر»، کنیه‌اش ابو ابراهیم است. وی از اهالی یمن بود که در زمان رسول خدا«ص»به شرف اسلام نایل آمد و چون به دیدار پیامبر«ص» توفیق نیافت، او را جزو تابعین به شمار آورده‌اند.(۱۱)

وی از فرماندهان شجاع نظامی و از یاران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی«ع» محسوب می‌شود. بعد از رحلت پیامبر خدا«ص» و بالاخص در زمان حکومت امیرالمومنین علی«ع» تأثیر واضح و جدی در امور سیاسی و اجتماعی و دینی و فرهنگی داشت. مالک مردی شجاع و دلاوری با تقوا بود و در جنگ‌ها و فتوحات اسلامی، از جمله در جنگ تبوک در سال ۱۳ هجری در عصر خلافت ابوبکر به مصاف رومیان رفت(۱۲) و در فتح دمشق به فرماندهی ابو عبیده جراح شرکت داشت.(۱۳)

رابطه دوستی او با مولای متقیان بهگونهای بود که امام علی(ع) وقتی خبر شهادت او را بعد از جنگ صفین شنیدند، فرمودند: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، و الحمد للّه ربّ العالمین، اللّهمّ إنّى أحتسبه عندک فإنّ موته من مصائب الدّهر، رحم اللّه مالکا فلقد أوفى عهده، و قضى نحبه، و لقى ربّه، مع أنّا قد وطّنّا أنفسنا على أن نصبر على کلّ مصیبه بعد مصابنا برسول اللّه«ص» فإنّها من أعظم المصیبات» ما از خدا هستیم و به سوى او باز مى‌گردیم. ستایش خداوندى را سزاست که پروردگار جهانیان است. بار خدایا! من مصیبت اشتر را نزد تو به شمار مى‌آورم، زیرا مرگ او از سوگ‌هاى روزگار است. خدا مالک را رحمت فرماید که به عهد خود وفا کرد و مدتش را به پایان رسانید و پروردگارش را ملاقات کرد. ما تعهّد کرده‌ایم پس از مصیبت رسول خدا«ص» بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبت‌ها بود.» و فرمود: «خداوند مالک را رحمت کند، او برای من همان‌گونه بود که من برای رسول خدا«ص» بودم.»(۱۴)

 

 

  1. ۳. عمار یاسر

عمار در دوران خلافت امام علی«ع» سالخورده، اما جوان دل، با نشاط و پر تلاش بود. وی پس از قتل عثمان، از دعوت کنندگان مردم به بیعت با امیرالمومنین علی«ع» و از نخستین بیعتکنندگان با آن امام بود. وی در همه صحنه‌ها، یار مخلص و مشاور امین امیرمومنان«ع» و در جنگ‌های جمل و صفین نیز همراه مولای خود بود.

از امتیارات خاص عمار یاسر، خلوص در ایمان به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر«ص» بود. رسول خدا«ص» در نصایح خود به عمار فرمودند: «ای عمار! پس از من، فتنه‌ای بزرگ رخ خواهد داد. پس هرگاه با چنین فتنه‎‌ای رو به‌رو شدی، از علی«ع» پیروی کن؛ زیرا علی«ع» با حق است و حق با علی«ع»است.»(۱۵)  نقل شده است پس از آنکه خبر شهادت مالک در سال ۳۸ به معاویه رسید، گفت: «علی‌بن ابی‌طالب دو دست داشت. یکی از آن دو دست در صفین قطع شد و آن عمار یاسر بود. و دیگری هم امروز قطع شد و آن مالک اشتر بود.»(۱۶)

فقدان عمار، امیرالمؤمنین«ع» را سخت ناراحت کرد و در کنار پیکر بی‌جان او فرمودند: «…إنَّ امرَأً مِنَ‌المُسلِمِینَ لَم یَعظُم عَلَیهِ قَتلُ عَمَّارٍ، ویَدخُلْ عَلَیهِ بِقَتلِهِ مُصِیبَهٌ مُوجِعَهٌ، لَغیرُ رَشِید، رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَمَّاراً یَومَ‏ أسلَمَ، ورَحِمَ اللَّه عَمَّاراً یَومَ قُتِلَ، ورَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً یَومَ یُبعَثُ حَیّاً: اگر مردی از مسلمانان شهادت عمار را مهم نشمارد و بر او مصیبت دردناک وارد نشود، قطعاً رشد یافته نیست، زیرا انسان رشید مرگ عمار را بزرگ و مصیبت جانکاه می‌داند. خدا عمار را رحمت کند، روزی که  اسلام آورد و روزی که به دنیا آمد، روزی که کشته شد و روزی که دوباره مبعوث می‌شود. همیشه وقتی از چهار نفر صحابی رسول خدا«ص» یاد می‌شد، چهارمی عمار بود. اگر از پنج نفر یاد می‌شد پنجمی عمار بود. عمار محور حق بود و قاتل عمار در جهنم است.»(۱۷)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. خزیمه بن ثابت انصارى که پیامبر(ص) او را لقب ذو الشّهادتین داد. شهادت او به جاى شهادت دو نفر به حساب مى‌‏آمد.
  2. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید،
  3. وقعه صفین‏ نصر بن مزاحم‏/ مصحح: هارون، عبد السلام محمدمکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏قم‏۱۴۰۴ ق‏,ص۳۲۳
  4. شرح ابن ابى الحدید، جلد ۱۰، صفحه ۱۰۷-۱۰۸٫
  5. اسد الغابه، همان,جلد ۲، صفحه ۱۱۴
  6. همان صفحه ۱۱۵

۷٫الإمامه و السیاسه،ابن قتیبه دینوری ,بتصحیح محمد محمود الرافعی مصر ۱۳۲۷ مط الفتوح الادبیه ,ج ‏۱، ص ۸۴٫

  1. أسد الغابه، ج ‏۴، ص ۳۲۶٫
  2. نهج البلاغه، صبحی صالح,ص ۵۳۲٫
  3. الإختصاص‏مفید، محمد بن محمدغفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمود,الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفیدایران؛ قم‏۱۴۱۳ ق‏، ص۸۱٫
  4. مناقب آل أبی طالب«ع»، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏ناشر: علامه‏قم‏. ۱۳۷ق.ج۲٫ص۷

۱۲- ابو جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۸ ه. ج ۴، ص ۴۰۱

۱۳- نهج البلاغه، نامه ۳۸

۱۴- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۵، ص ۹۹)

۱۵- الطبرانی، المعجم الاوسط، طبرانی، ج۲، ص۷۲۳.

۱۶- شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۲٫ الإختصاص‏مفید، محمد بن محمدغفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمودناشر: الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفیدایران؛ قم‏۱۴۱۳ ق‏، ص۸۱٫

۱۷- مکاتیب الأئمه«ع» احمدى میانجى، على‏فرجى، مجتبى‏دار الحدیث‏قم‏۱۴۲۶ق,ج۱,ص۸۲؛  تاریخ مدینه دمشق: ج ۴۳ ص ۴۷۶ کلاهما عن أبی الغادیه.

17فوریه/21

حاج قاسم، «مکتب امام» و ما

مقدمه

«سردار بزرگ و پرافتخار اسلام، آسمانی شد.» [پیام تسلیت]

از هر زاویه‌ای به این واقعه جانسوز نگریسته شود، آثار و پیامدهای عظیمی دارد. حتی اگر از جهات معنوی و باطنی فراوان آن هم صرف‌نظر و یا از تحلیل‌های عمیق تربیتی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تمدنی مرتبط با آن نیز چشم‌پوشی و فقط با نگاهی سطحی بدان نگریسته شود، باز هم برای همه بسیار روشن و ملموس است که واقعه‌ای عظیم، کلان و دارای ابعاد فراوان ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی رخ داده است.

این حادثه عظیم را شخصی باید تحلیل کند که «حکیم» باشد. برخی انسان‌ها هرچند در مقام ارائه تحلیل تفصیلی یک واقعه هم نباشند، اما به دلیل آنکه فضیلت «حکمت» بدان‌ها اِعطا و در آنها ملکه شده است، حتی در سخنان به‌ظاهر عادی آنان هم حکمت موج می‌زند. مقام معظم رهبری از این سنخ افرادند و حکمت (چه حکمت نظری، چه حکمت عملی) در نظر، گفتار، رفتار و منش ایشان به‌وضوح مشاهده می‌شود: «عبد صالحی که حکیم امروز اسلام و تشیع و ایران و جهان سیاسی اسلام است.» [از وصیت‌نامه شهید] (۱) با دقت در تحلیل‌های صورت گرفته از این شهادت توسط مقام معظم رهبری، می‌توان سه مقوله مکتب شهید سلیمانی، مکتب امام و ما را درک کرد.

 

الف. علل طولی شهادت سردار بزرگ اسلام

در علوم عقلی گفته می‌شود که باید بین علت و معلول سنخیت باشد، یعنی هر علتی نمی‌تواند موجب پیدایش هر معلولی شود و باید تناسب‌های لازم بین یک پدیده با علت یا عللش برقرار باشد. بر این اساس، وسعت و عمق شهادت سردار سلیمانی و آثار و پیامدهای گسترده و مختلفش نشان می‌دهد که این رویداد در اثر اسباب و علل عادی پدید نیامده و غایتی معمولی را هم هدف نگرفته است. چنین واقعه عظیمی باید از عللی عظیم‌تر از خود (یا حداقل، عللی به همان میزان عظمت) سرچشمه گرفته باشد. به بیان دیگر، هر علتی نمی‌تواند چنین مرگ (و به تعبیر دقیق‌تر تولدِ) مبارک و پربرکتی را رقم بزند که البته، هنوز طلیعه‌های دمیدن آن اندکی رخ نموده است.

علت پیدایش این پدیده، یعنی شهادت سردار سلیمانی چه بود؟

چنانچه اشاره شد، یکی از منابع مهم تحلیل این قضیه و از جمله علل پیدایش آن، کلام مقام معظم رهبری است که در چندین لایه می‌توان به تحلیل آن پرداخت. با توجه به سخنان ایشان، مهم‌ترین علل پیدایش این واقعه به‌اختصار عبارتند از:

 

۱) «مجاهدت بیرونی مخلصانه» یا «جهاد اصغر» و «جهاد کبیر»: و به تعبیر ایشان: «سال‌ها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدان‌های مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سال‌ها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رساند و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. او همه عمر خود را به جهاد در راه خدا گذراند. شهادت، پاداش تلاش بی‌وقفه او در همه این سالیان بود [پیام تسلیت]. جهاد او جهاد بزرگی بود و خداوند نیز شهادت او را شهادت بزرگی قرار داد. حاج قاسم باید همین ‌جور به شهادت می‌رسید.» [دیدار با خانواده شهید]

اما مسئله، در همین حد باقی نمی‌ماند و علت باطنی‌تر و قوی‌تری نیز برای آن در کار است، یعنی:

 

۲) «مجاهدت درونی مخلصانه» یا «جهاد اکبر» و به تعبیر مقام معظم رهبری: «جهاد بیرونی، متکی به جهاد اکبر، یعنی جهاد درونی است.» [دیدار با خانواده شهید]

اما باید باز هم عمیق‌تر و ژرف‌تر نگریست. همین دو علت یادشده نیز باید معلول علت عظیم‌تری باشند. به تعبیر دیگر، این جهاد بیرونی و درونی باید در ظرفی مناسب و در چهارچوب بستر و زمینه‌ مستعدی شکل گرفته باشند که ظرفیت، استعداد و قابلیت پرورش چنین پدیده‌هایی را داشته باشد. به‌راستی چه زمینه و ظرفی است که این ظرفیت را دارد که چنین انسان‌های مجاهدی را در متن خود می‌پروراند که قادرند در باطن و ظاهر، بدین‌گونه مجاهدت‌های عظیم دست بزنند؟

پاسخ بدین پرسش، بیانگر همان علت اصلی‌تر است که عبارت است از:

 

۳) «مکتب امام»: در این برهه تاریخی، یعنی عصر خمینی، «مکتب امام» یا همان امتداد اسلام ناب محمدی(ص) است که می‌تواند چنین فرزندان برومند و رشیدی را تربیت کند. به تعبیر مقام معظم رهبری: «… او نمونه برجسته‌ای از تربیت‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود.» [پیام تسلیت]

شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید ابومهدی المهندس و دیگر همرزمان شناخته شده یا (ظاهراً) گمنام و ناشناس آنان، فرزندان مکتب امام هستند و از چنین علت عظیمی، چنین نتایج و ثمره‌هایی نیز انتظار می‌رود؛ البته به‌شرطی که انسان یا جامعه، خود را در معرض این مکتب قرار دهد و اندکی به روح و جوهره آن و لوازم و اقتضائاتش تن بدهد. در اینجا پرسش مهم‌تری مطرح می‌شود: «روح مکتب امام یا ویژگی جوهری آن چیست که می‌تواند چنین تحول‌آفرین، انسان‌ساز و تاریخ‌ساز باشد؟»

به‌اختصار، روح مکتب امام، همان روح نهضت پیامبران، اوصیا و اولیای الهی«ع» است، یعنی «توحیدمحوری و توحیدگستری». در واقع، مکتب امام، امتداد اصیل و حقیقیِ «نهضت توحیدگستری» انبیا«ع» است که در طول تاریخ بشر، از حضرت آدم«ع» تا خاتم‌الانبیا «ص» و از خاتم‌الاوصیا «ص» تا خاتم‌الاولیا«عج» دارد. به بیانی دیگر، مکتب امام، تبلور «معرفت توحیدیِ معطوف به اقدام و عمل»، یعنی «قیام‌لله» و همان یکتا موعظه الهی برای سعادت دوسرایی بشر اشت که امام خمینی مکرر بدان دعوت می‌کرد و خود، مثال اعلا و تبلور بی‌بدیل آن بود.

 

ب. حاج قاسم و «مکتب امام»

حاج قاسم فرزند مکتب امام و پاسدار آن بود، زیرا «اسلام را در این برهه… تداعی‌یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی» می‌دید و خوب می‌دانست پایگاه کنونی اسلام ناب و مکتب امام، جمهوری اسلامی است. به همین دلیل هم در حفظ و حراستش می‌کوشید و بدین کار تشویق می‌کرد: «… جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیع است. امروز، قرارگاه حسین‌بن علی«ع» ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین ببرد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی«ع» و نه حرم محمدی«ص». [وصیت نامه]

حاج قاسم، قدر مکتب امام را تا پای جان دانست و نفس نفیسش را نثار پاسداری از آن کرد. اما آیا ما هم به این ظرف و بستر تحقق مکتب شهید سلیمانی، آن‌ طورکه باید توجه کرده و از ظرفیت‌های آن بهره گرفته‌ایم؟

اگر تعداد به‌ظاهر معدودی از فرزندان مجاهد حضرت روح‌الله با امکاناتی بسیار محدود و اندک می‌توانند هیمنه ظاهری نظام استعمار را بشکنند و میلیاردها دلار سرمایه‌گذاری طاغوت‌های زمانه را بر باد دهند و مهم‌تر از آن، قادرند باعث تحول روحی و معنوی گسترده و عمیق میلیون‌ها انسان شوند و نسیم خوش و دلربای توحید و عطر و بوی معنویت ناب و عمیق و فطری را در جوامع مختلف به وزیدن درآورند و موجب همگرایی و اتحاد طیف‌های وسیع ملی، منطقه‌ای، بین‌المللی در راستای مبارزه با جبهه باطل شوند؛ پس باید گفت که اگر این مکتب به‌درستی شناخته و از ظرفیت‌ها و امکانات عظیم همه‌جانبه‌اش به‌خوبی بهره گرفته شود، حداقل نتیجه آن، برپایی و اقامه تمدن نوین اسلامی و بلکه ان‌شاءالله ظهور منجی بشریت«عج» خواهد بود. آیا ما چنین دیدگاهی نسبت به مکتب امام داریم و رفتارهای ما بر چنین معرفتی استوارند؟

 

ج. ما و «مکتب امام»

با کمال تأسف،باید پاسخ داد که در نظر و عمل، چندان که باید و شاید، قدر مکتب امام دانسته نمی‌شود و کم و بیش بدان بی‌مهری می‌شود و از ظرفیت‌های ثبوتی گسترده و بی‌نظیرش بهره گرفته نمی‌شود. حکیمان می‌گویند: «علت پیدایش یک شئ، علت بقائش هم هست.» مکتب امام، علت وقوع انقلاب اسلامی بود؛ لذا فاصله گرفتن از مکتب امام یا تحریف آن، موجب فاصله گرفتن از انقلاب اسلامی و تحریف آن می‌شود. فاصله‌گیری از مکتب امام، غفلت و نقصی راهبردی است که باید در مقام نظر، عمل و سبک زندگی ما، هرچه ممکن است کاهش یابد و جبران و ترمیم شود.

یکی از ابتدایی‌ترین وظایف ما نسبت به مکتب امام، شناخت تفصیلی‌تر و عمیق‌تر آن است که به‌طور طبیعی زمینه تحریفش را نیز مسدود می‌کند. بدون معرفت کافی نسبت به یک مکتب، نمی‌توان اقامه صحیح و دقیق آن را توقع داشت، اما با تأسف، حتی بسیاری از فرزندان مکتب امام و معتقدان جدی آن نیز آن طور که باید و شاید با اندیشه و حیات و مکتب امام خمینی و ویژگی‌ها و شاخصه‌های تفصیلی‌ و لوازم و اقتضائات آنها آشنا نیستند. چنین ضعف‌هایی، فقط کاستی‌های معرفتی صِرف نیستند، بلکه پیامدهای منفی چندجانبه‌ای دارند که کمترین آنها تحریف مکتب امام با نتایج منفی فرهنگی، اجتماعی، حکومتی و تمدنی متعدد و خطیر است.

از همین روی مقام معظم رهبری بارها و بارها مردم را به ضرورت آشنایی با مکتب امام و جلوگیری از تحریف آن دعوت کرده‌اند: «راه امام… مسیر تاریخ کشور ما را عوض کرد. اگر ملت ایران بخواهد این راه را ادامه بدهد، باید راه امام‏ بزرگوار را درست بشناسد و نگذارد شخصیت امام را تحریف کنند که تحریف شخصیت و راه امام، منحرف کردن مسیر صراط مستقیم ملت ایران است. اگر راه امام را گم یا فراموش کنیم و یا خداى نکرده عمداً کنار بگذاریم، ملت ایران سیلى‏ خواهد خورد.» (۲) و (۳)

بنابراین کمترین وظیفه ما برای جلوگیری از تحریف مکتب امام و انقلاب اسلامی و شناخت صحیح، تفصیلی و دقیق آن است. یعنی حداقل باید در سطح «صحیفه امام» با این مکتب آشنا شد. کتاب گرانقدری که دریایی ژرف از معارف مختلف مکتب امام را در سینه دارد و انس هدفمند و روشمند با آن، حدود چهل فایده را تأمین می‌کند. کوشش مجاهدانه برای ترویج و تبیین مکتب امام و تلاش برای اقامه و تحقق اهداف آن در حد توان و وسع فردی، اجتماعی و صنفی، وظایف بعدی ما در این زمینه هستند.

 

د. حاج قاسم، مکتب امام و ما

حاج قاسم وظیفه‌اش را نسبت به مکتب امام به بهترین وجه ایفا و مزدش را نیز دریافت کرد. اما انتقام سخت خون پاک او و همرزمانش بر دوش ما مانده است. هرچند چنین انتقام در بعد نظامی، به‌تدریج و حکیمانه محقق شد، اما نباید اشتباه کرد و این انتقام را مقطعی و فقط بر دوش عده یا گروه خاصی دانست. مهم‌تر و راهبردی‌تر اینکه نباید چنین انتقامی را تنها به جنبه‌های نظامی یا مادی و حتی بیرون کردن آمریکا از منطقه و… محدود کرد.

هرگز نباید فراموش کرد که انتقام سخت‌تر و نهایی‌تر آنگاه رخ می‌دهد که استکبار و طاغوت متجسّد و متبلور در کالبد تمدن‌نمای موسوم به «غرب»،(۴) از همه ابعاد و جوانب زندگی فرزندان مکتب امام و بلکه از عرصه زندگی بشر بیرون رانده شود؛ زیرا مصاف فرزندان مکتب امام با این فرد یا آن گروه و… نیست، بلکه مبارزه آنها هویت تمدنی و بلکه، فراتر از آن ایت. فرزندان روح‌الله با مظاهر جبهه باطل، یعنی طاغوت‌های عصری و پیشوایان کفر و شرک در نبردند؛ آن هم نبردی در همه ابعاد تمدنی با تمدن‌نمای ماده‌گرای نفس‌محوری که استعمار و نظام سلطه، آن را بنا کرده‌اند و با حربه‌ها و دام‌های مختلف، انسان‌ها و جوامع بشری و فطرت پاک توحیدی‌شان را فریفته و به بند اسارت مادی و معنوی کشیده‌ و از توجه به اقامه تمدن توحیدی‌ای بازداشته‌اند که می‌تواند سعادت جمعی و کمال نهایی انسان را در دو سرای ملک و ملکوت رقم بزند. به فرموده امام خمینی(ره):

«جنگ‏ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمى‏شناسد. اذناب آمریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئله‏اى نیست که بشود با پیروزى یا شکست در صحنه‏هاى نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگى و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهاى دیگر آزاد شدند. تمامى اینها خیالات باطل ملی‌گراهاست. ما هدفمان بالاتر از اینهاست. ملی‌گراها تصور کردند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین‌الملل اسلامى در جهان فقر و گرسنگى است. ما مى‏گوییم تا شرک‏ و کفر هست، مبارزه هم هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسى دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لااله الّاالله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوریم.»(۵)

 

 

خاتمه

حاصل سخن آنکه شهید سلیمانی‌ها به‌ظاهر از میان ما رفتند، ولی مکتب آنها ذیل مکتب امام باقی است و بار وظایف آنها، یعنی اقامه هرچه بهتر اهداف توحیدی اسلام ناب و کامل‌ترین تبلور عصری‌ آن، یعنی مکتب امام، نباید بر زمین بماند. بدین جهت هر فرد، گروه و جماعتی باید در فضای مساعد و میدان وسیعی که در بستر مکتب امام و به برکت آن برای انواع جهاد و مجاهدت بیرونی و درونی فراهم شده است، مثنی و فرادا به‌پا خیزد و قیام‌لله کند و با گرداندن چشم بصیرت در افق گسترده تمدنی فراروی فرزندان مکتب امام، نقش تاریخی و تمدنی خود را در منظومه دادخواهی از جبهه باطل و مستکبران عالم و به‌ویژه، در انتقام نهایی آخرالزمانی از جبهه باطل بیابد و ادا کند.

به عبارت دیگر، هر یک از ما باید جایگاه تاریخی تمدنی خود را در شبکه اقامه همه‌جانبه دین و بسط هرچه بیشتر معرفت و حیات توحیدی در همه ابعاد و زوایای زندگی بشر، جستجو و پیدا و با تمام توان و پایداری هرچه تمام‌تر و با صبری راهبردی ایفا کنیم. به تعبیر مقام معظم رهبری: «همه دوستان ‌و نیز همه دشمنان بدانند که خط جهاد مقاومت با انگیزه مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است، ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی، کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ‌تر خواهد کرد.» [پیام تسلیت]

«فَاصبِر صَبراً جَمیلاً * إِنَّهُمْ‏ یَرَونَهُ‏ بَعیداً * وَ نَراهُ قَریباً: پس، صبر کن؛ صبری نیکو. همانا آنها آن را دور می‌بینند و ما آن را نزدیک می‌بینیم.»(۶)

 

پی‌نوشت:

۱- مقام معظم رهبری در همان دو موضع‌گیری مختصر ابتدایی درباره شهادت سردار سلیمانی، یعنی پیام تسلیت و بیانات در دیدار خانواده شهید، با آنکه در مقام تحلیل تفصیلی واقعه نبودند، اما می‌توان تحلیل‌های بسیار ناب و ژرفی از این حادثه و علل و ابعادش را در آنها یافت. محتوای سخنان بعدی ایشان نیز تفصیل همان مجملی است که در این دو مورد بیان شده و این‌گونه سخن گفتن، از ویژگی‌های حکیمان الهی است.

۲- بیانات، ۱۴/۳/۱۳۹۴٫

۳- جهت تفصیل بیشتر، ر.ش: https://farsi.khamenei.ir/tag-content?id=8741

۴ . منظور از «غرب»، غرب جغرافیایی، یعنی یک منطقه سرزمینی در مغرب زمین نیست، بلکه مراد، «غرب معرفتی و فرهنگی و اجتماعی و تمدنی» است. مصداق بارز و مثال اعلای غرب در قرون اخیر، تمدنی است که بر محور اندیشه مشرکانه ماده‌گرا و ماده‌محور و به تعبیر دقیق‌تر، نفس‌محور بنا شده است. به بیان دقیق‌تر، غرب هر اندیشه‌ای است که مانع از بسط توحید ناب و دین حق در جان‌ها و جوامع بشری بشود. جلوه و نمود بارز فعلی غرب در عصر کنونی، نظام سرمایه‌داری لیبرال و حکومت‌هایی چون آمریکا، اسرائیل و دنباله‌های آنها هستند.

۵- صحیفه امام، ج۲۱، ص۸۷-۸۸٫

۶- معارج: ۵-۷٫

17فوریه/21

شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی خون تازهای در رگهای جریان مقاومت جاری کرده است

مقدمه: در بامداد ۱۳دی ماه سال ۱۳۹۸، نام «ابومهدی» برای همیشه ی تاریخ با نام فرمانده بزرگ جبهه مقاومت، حاج قاسم سلیمانی گره خورد و جاودانه شد. دو رفیق و همرزمی که از سال‌های دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق دوشادوش یکدیگر علیه رژیم صدام جنگیدند و در بدر و قدس حماسه ها آفریدند. پس از سه دهه پیوند روحی و جهادی، تقدیر و مشیت الهی بر آن قرار گرفت که این دو فرزند معنوی خمینی کبیر، همراه یکدیگر آسمانی شوند و با شهادت مزد سالها مجاهدت خالصانه خود را از حضرت حق دریافت کنند.

با گذشت یکسال از آن حادثه تروریستی و ناجوانمردانه داغ شهادت فرماندهان عزیز و پرافتخار جبهه مقاومت سرد نشده و همچنان جانسوز است. اما این رویداد از جنس عاشوارا، همانقدر که تلخ و جانکاه بود، شور و خونی تازه در رگ های مقاومت در سراسر عالم  جاری کرد. و این از همان حضور میلیونی مردم ایران و عراق برای بدرقه شهیدان‌شان که تابلویی ناب از جنس حزن و حماسه را مقابل چشم جهانیان ترسیم کرد، به خوبی نمایان بود.

شهید حاج ابومهدی المهندس بزر‌گ‌مردی است که علاوه بر سابقه درخشان مجاهدت و مبارزه با رژِیم بعث صدام،​ اشغالگران امریکایی و تروریست‌های تکفیری، نقش بی بدیلی در تشکیل حشدالشعبی و همچنین تشکیل و تثبیت حاکمیت ملی در عراق – با وجود پیچیدگی‌های قومی، قبیله‌ای و مذهبی خاص این کشور- داشت.  خودسازی، خلوص، ایمان، تواضع و مردمداری و اعتقاد راسخ و عشق به ولایت و انقلاب اسلامی از خصوصیات بارز شهید ابومهدی بود که دوست و دشمن به آن اذعان داشتند.

برای آشنایی بیشتر با شخصیت و سیره شهید جمال آل ابراهیم مشهور به «ابومهدی المهندس» به سراغ فرزند ارشد ایشان، خانم منار آل ابراهیم رفتیم تا برای مخاطبان «پاسدار اسلام» از مجاهدت‌ها و رشادت‌های پدر روایت کند.

 

*سلام و عرض تبریک و تسلیت داریم خدمت شما در آستانه نخستین سالروز شهادت پدر گرانقدرتان و ممنونیم که دعوت گفتگو با مجله پاسدار اسلام را پذیرفیتد. به عنوان اولین سؤال بفرمایید که فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی شهید ابومهدی از کجا آغاز شد و ایشان با چه پیشینه‌ای وارد مبارزات سیاسی شدند؟

سلام و ممنونم از محبت شما. شهید ابومهدی کودکی خود را در مساجد بصره گذراند و همزمان با ورود به مدرسه و یادگیری خواندن و نوشتن، در مساجد به کودکان همسن خود قرآن خواندن می‌آموخت. ایشان از دل مساجد و در ابتدای نوجوانی شروع به آموختن دروس دینی کرد و از سال ۱۹۷۰ یعنی پیش از شانزده سالگی به حزب الدعوه پیوست و مرجعیت شهید مظلوم آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر را برگزید.

ایشان در دوران تحصیل در دانشگاه دائماً از بغداد به نجف خدمت شهید مظلوم سیدمحمدباقر صدر می‌رسید و زمانی که فعالیت‌های سیاسی محرمانه در آن زمان علیه نظام بعث به اوج خود رسید و مدتی بعد از آن نیز شهید صدر علیه نظام بعث اعلام جهاد کرد، پدرم رسماً وارد فعالیت جهادی علیه نظام بعث عراق شد.

 

 

*درباره دلایل مهاجرت شهید ابومهدی به ایران و چگونگی آشنائی با حضرت امام و حضور ایشان در جنگ در قالب سپاه بدر برای‌مان توضیح دهید.

پس از شهادت مظلومانه هزاران نفر از جوانان عراقی در اواخر دهه ۱۹۷۰ و به طور خاص در سال ۱۹۸۰ در جریان اعدام‌های دسته‌جمعی از سوی نظام بعث عراق و به ویژه پس از  شهادت مظلومانه آیت‌الله شهید سیدمحمدباقر صدر و خواهرشان در آوریل سال ۱۹۸۰ یا همان بهار سال ۱۳۵۹ پس از گذراندن ماه‌ها حصر که در سایه سکوت شدید حاکم بر جامعه و نهاد مرجعیت عراق صورت گرفت، شهید ابومهدی که خود نیز غیاباً به اعدام محکوم شده بود، راهی برای ادامه مبارزه در داخل عراق ندید چرا که رهبر جریان مقاومت در عراق به گونه‌ای فجیع به شهادت رسیده بود.

بنابراین پدرم چند روز پس از این شهادت مظلومانه موفق شد به صورت مخفیانه از عراق به سمت کویت برود و در آنجا طبق وصیت شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر به مکتب ولی فقیه زمان امام خمینی(ره) پیوست و فعالیت‌های جهادی جدی خود را به طور منظم علیه نظام بعث عراق و پشتیبان آمریکایی‌اش آغاز کرد.

 

*آنها گروه هم تشکیل دادند؟

بله، این گروه جهادی شامل جوانان عراقی و همچنین غیر عراقی می‌شد که هدف اصلی خود را پایان دیکتاتوری در عراق و انتقام خون شهیدان مظلوم عراقی از نظام حاکم و پشتیبانان آن می‌دیدند. اما پدرم و دوستانش در زمستان سال ۱۳۶۲ تحت تعقیب جدی حکومت کویت و سازمان اطلاعاتی امریکا قرار گرفتند که در جنگ علیه ایران پشتیبان صدام حسین بودند. تعداد زیادی از عراقی‌ها در آن سال دستگیر، محاکمه، زندانی یا تبعید شدند و شهید ابومهدی نیز جزو کسانی بود که غیاباً محکوم به اعدام شد.

او موفق شد در ابتدای سال ۱۹۸۴ به همراه مادرم و من که دختربچه چند ماهه‌ای بودم از کویت به ایران برود و به محض ورود با وجود آمادگی پیشین نظامی یک دوره آموزشی یک ماهه را گذراند و پس از آن به جبهه‌ها پیوست.

بخش عمده‌ای از نیروهایی که بعداً لشکر و سپس سپاه بدر را تشکیل دادند متشکل از جوانان معارض نظام صدام حسین بودند که به انحای مختلف از وطن خود دور افتاده بودند و شهید ابومهدی یکی از آنان بود. این حضور در جبهه‌های جنوب و غرب تا پایان جنگ تحمیلی ادامه پیدا کرد.

کما اینکه نبرد ایشان علیه نظام بعث با پایان جنگ تحمیلی پایان نیافت و عملیات بسیاری را در دهه ۱۹۹۰ در داخل خاک عراق علیه نهادها و شخصیت‌های نظام بعث فرماندهی کرد و در نهایت در دهه ۱۹۹۰ ابتدا رئیس ستاد سپاه بدر و پس از آن فرمانده سپاه بدر شد.

 

*شهید ابومهدی چه زمانی و در کجا با حاج قاسم آشنا شدند و رابطه عاطفه و کاری این دو شهید چگونه بود؟

رابطه نزدیک دو شهید به سال‌های پایانی دهه ۱۹۹۰ باز می‌گردد یعنی زمانی که شهید ابومهدی فرمانده سپاه بدر شد و شهید سلیمانی فرمانده نیروی قدس.

آنچه که من از هر دو شهید شنیده‌ام این است که یکدیگر را برادر می‌دانستند و پدرم شهید سلیمانی را متمایز از بسیاری از مجاهدان و به طور کلی افرادی می‌دانست که در زندگی شناخته است. به تدریج این ارتباط روحانی رشد کرد تا جایی که با شهادت به اوج رسید. درک من این است که ارتباط میان این دو شهید بالاتر از هر وصفی است. این عروج بدون سر و ارباً اربا و در هم آمیختن خون و خاکستر بالاترین مرحله این رفاقت در دنیا بود. در آخرت را دیگر تنها خدا می‌داند.

 

*شهید ابومهدی به عنوان یکی از چهرههای کلیدی جبهه مقاومت چه رویکردی نسبت به اشغالگری آمریکا در خاک عراق داشتند؟

ایشان از ابتدای جوانی مبارزه خود را متوجه اهداف اساسی کرده بودند یعنی رأس نظام بعث عراق و پشتیبان امریکایی آن. در ماه‌های پایانی سال ۲۰۰۲ چند ماه پیش از شروع حمله نظامی امریکا به عراق، ایشان از فرماندهی سپاه بدر و عضویت در شورای مرکزی مجلس اعلی کناره‌گیری کرد تا بخشی از جریان مذاکره با امریکا نباشد.

ایشان با حمله نظامی امریکا به عراق مخالف بودند و عقیده داشتند که شهدای این سال‌ها حاصل پشتیبانی طولانی امریکا از نظام بعث و شخص صدام حسین بوده‌اند همان‌طور که امریکا تمام سلاح‌ها را علیه عراقی‌ها استفاده کرد. لذا حمله نظامی هم تنها به این دلیل صورت می‌گیرد که امریکا دیگر صدام حسین را نمی‌خواهد. بنابراین برای شهید ابومهدی، هدف وسیله را توجیه نمی‌کرد.

ایشان به محض سقوط نظام بعث، به عنوان فردی مستقل وارد عراق شد و با اعلام اشغال کشور، نیروهای مختلف مقاومت شیعی را از نیروهای عراقی مخالف نظام از بدر و خارج از بدر شکل داد. شهید تقریباً تمام گروه‌های مقاومت شیعی علیه اشغال امریکا را در این دوره تأسیس کرد یا در تأسیس این نیروها مشارکت کرد.

 

*پس از اشغال کشور توسط آمریکا، نقش ابومهدی در صحنه سیاسی عراق چگونه بود؟

ایشان در صحنه سیاسی عراق در ائتلاف‌سازی‌ها و انتخاب نخست وزیر و مسؤلان دولتی عراق و مشاوره‌های مختلف نقش اساسی داشت. اما در زمانی که عضو پارلمان عراق بود از سوی نیروهای اشغالگر از ورود به کشور منع و تهدید به دستگیری و قتل شد.

البته رفت ‌و آمدهای ایشان به عراق به صورت مخفیانه ادامه پیدا کرد؛ اما از سال ۲۰۰۷ دیگر نمی‌توانست آزادانه به عراق برود و نام ایشان به لیست سیاه امریکا اضافه شد و از آن زمان رسماً از سوی دولت امریکا تروریست و هدف مشروع خوانده شد. بنابراین فرایندی که امریکا از سال ۱۹۸۳ علیه ایشان آغاز کرده بود در انتهای دهه اول ۲۰۰۰ رسمیت پیدا کرد.

شهید ابومهدی، پشت پرده مذاکرات مربوط به تنظیم توافق وضعیت نیروها برای تعیین مهلت خروج نیروهای امریکایی نقش جدی ایفا کرد تا تاریخ دقیق خروج اشغالگران امریکایی مشخص شود و سرانجام این نیروها در پایان سال ۲۰۱۱ از عراق خارج شدند.

 

*باورود داعش به عراق، نقش‌آفرینی شهید ابومهدی چگونه بود؟

پس از شروع حمله داعش و اشغال نزدیک به یک سوم عراق و صدور فتوای مراجع، شهید ابومهدی نامه‌ای به کادر جهادی مشارکت کننده در جریان مقاومت علیه امریکا نوشت و آنان را دعوت به پیوستن به جبهه‌ها کرد.

امریکا که چند ماه پس از شروع نبرد و تحقق پیروزی‌های مکرر نیروهای عراقی در جبهه‌های متعدد، مجدداً با موافقت دولت وقت عراق وارد شد؛ اما ابومهدی معتقد بود امریکا قصد پایان داعش را ندارد و تنها می‌خواهد آنچه را که خود، جنگ داخلی می‌نامد، مدیریت کند.

به همین دلیل شهید ابومهدی حاضر نشد نیروهای حشد‌الشعبی را در هیچ یک از مناطق عملیاتی که هواپیماهای امریکا حضور داشتند وارد کند.

 

*به موضوع لبنان بپردازیم، یکی از افرادی که همه فرماندهان جبهه مقاومت به ایشان دلبستگی خاصی دارند، سیدحسن نصرالله است، درباره روابط پدر و ایشان و نقش و معنوی ایشان در جنگ ۳۳ روزه توضیح دهید.

نامه‌ای از شهید ابومهدی خطاب به سیدحسن نصرالله در سال ۲۰۱۷ رسانه‌ای شد. این نامه زمانی نوشته شد که برخی از افراد در عراق که حتی وابسته به حشدالشعبی شناخته می‌شدند، با انگیزه‌هایی متفاوت، علناً اتهاماتی مشابه اتهامات امریکا را متوجه حزب‌الله کرده بودند. شهید ابومهدی به عنوان فرمانده حشدالشعبی که یک ارتش مهم در جبهه متحد مقاومت است، در این نامه سیدحسن نصرالله را سید مقاومت و روح آن خطاب قرار دادند و نوشتند که ما با شما در این پروژه ممتد از آسمان به زمین بودیم و هستیم و خواهیم ماند.

این نامه عاطفی و انقلابی، خلاصه احساسی است که پدرم در قلب نسبت به شخص سیدحسن نصرالله و جوانان حزب‌الله داشت که در جنگ سنگین علیه داعش در کنار نیروهای عراقی ایستادند و از هیچ کمکی دریغ نکردند. عقیده مقاومت، جغرافیایی را به هم پیوند می‌دهد که اسرائیل و امریکا آن را پاره پاره می‌خواهند.

 

*اگر اجازه بدهید به چرایی موضوع ترور بپردازیم، نقش حشدالشعبی در پیشبرد اهداف مقاومت چه بود که آمریکا به حذف فیزیکی و به شهادت رساندن ابومهدی و حاج قاسم سلیمانی متوسل شد؟

حشدالشعبی میراث شهید ابومهدی و تبلور سالیان دراز مجاهدت اوست و شهید سلیمانی پشتیبان اول این نهاد بود. پدرم می‌گفت این نهاد در زمانی تشکیل شد که دولت عراق در آستانه سقوط بود، ارتش اعتماد به نفس خود و نزدیک به یک سوم سلاح خود را از دست داده بود، امریکا که با عراق توافقنامه استراتژیک داشت از هر نوع کمک نظامی و امنیتی سرباز زد، شرکت‌های پشتیبان تسلیحاتی را از عراق خارج و هر نوع کمک به دولت عراق را منوط به تغییر حکومت در بغداد کرد. در حالی که دولت و نه فقط حکومت در عراق در آستانه فروپاشی بود، می‌گفتند این یک جنگ داخلی است و نام نیروهای داعش که بخش مهمی از آنان بعثی بودند را عشایر انقلابی می‌نامیدند.

حتی زمانی که فتوای جهاد از سوی آیت‌الله العظمی سیستانی صادر شد و مردم غیور عراق لبیک گفتند، ایده‌ مشخصی برای نحوه سازماندهی سیل داوطلبان از جان و مال و عیال گذشته عراقی که تعداد آنان به صدها هزار نفر می‌رسید وجود نداشت.

تصور اولیه این بود که اینها در قالب نیروی نظامی موجود در عراق سازماندهی شوند. اما ایده شهید ابومهدی از ابتدا واضح بود. ایشان تفکری به شدت استراتژیک و متمرکز داشت.

معتقد بود در جنگ جدید نمی‌توان تنها بر ساختار نظامی موجود تکیه کرد و داوطلبان را وارد ساختاری کرد که آمادگی کافی برای جنگ شهرها را ندارد. ایشان پیش از این بحران، و به درخواست حکومت عراق از چند ماه پیش از سقوط موصل حمایت از بغداد و شهرهای مقدس را با حضور نیروهای مقاومت اداره می‌کرد.

پس از سقوط موصل جزئیات و طرح پیشروی داعش و طرح بدیل خود برای مواجهه با این وضعیت را به نخست وزیر عراق تقدیم کرد. و چند ساعت پس از صدور فتوای جهاد آیت‌الله سیستانی در ۱۳ ژوئن ۲۰۱۴ نامه‌ای نوشت و تمام کادر جهادی را دعوت به پیوستن به جبهه‌ها کرد.

مقر عملیات را در خانه خود در منطقه خضراء بغداد تشکیل داد و پرچمی را که از حرم امام حسین برای ایشان آورده بودند، بر پشت‌بام خانه نصب کرد. این خانه تا ماه‌ها مقر اصلی ماند و از دل آن مقرهای فرعی در شهرها و مناطق مختلف عراق تشکیل شدند. تا زمانی که چند ماه بعد مقر جایگزین با حکم حکومت عراق برای حشدالشعبی معین شد.

پس حشدالشعبی با یک پشتوانه قوی مردمی و حکومتی در عراق تشکیل شد و پشتیبانی قوی جمهوری اسلامی ایران و حضور پیگیر فرمانده شهید جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی و همچنین حزب‌الله لبنان، تحت نظارت و حمایت حکومت عراق و به فرماندهی میدانی شهید ابومهدی تشکیل شد و در تمام عملیات در کنار نیروهای نظامی دیگر عراق ایستاد و پیروز خارج شد؛ تا جایی که معادله سقوط دولت عراق کاملاً‌ برگشت. امریکا تنها زمانی وارد شد که عراق ماه‌ها موفقیت‌های پیگیر نظامی را در جبهه‌های مختلف یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. پیروزی‌هایی چشمگیر که برای بسیاری باورناپذیر بود. یک سوم عراق در اشغال بود و با این پیروزی‌ها عراق نه تنها کاملاً‌ آزاد شد، بلکه پس از آن به عنوان یک دولت مؤثر در معادلات منطقه‌ای مطرح شد.

حشدالشعبی بود که به نیروهای نظامی عراق سلاح و مهمات می‌رساند. پشتیبانی اطلاعاتی کامل و هماهنگی دقیق و بررسی دقیق مناطق جغرافیایی همه و همه بدون حضور حشدالشعبی امکان‌پذیر نبود و بدین ترتیب مناطقی، آزاد شد که امریکایی‌ها در زمان اشغال حتی جرأت ورود به آن را پیدا نکردند.

اما این تمام ماجرا نبود زیرا شهید ابومهدی با دورنگری خود معتقد بود که حشدالشعبی باید به شکل یک نهاد رسمی ضامن حفظ امنیت عراق و مواجهه با بحران‌های پیش رو باشد. به همین دلیل در اوج دوران جنگ و به رغم مخالفت‌های بسیار تلاش کرد تا قانون حشدالشعبی تدوین شود. ایشان می‌گفت که بسیاری با ایده او مخالفند و معتقدند عراق نمی‌تواند پذیرای یک نیروی رسمی نظامی- امنیتی عقیدتی قوی و جدید باشد. اما شهید ابومهدی معتقد بود که این یک فرصت تاریخی بی‌بدیل برای عراق مظلومی است که سالیان دراز مقاومت مردمی در آن در هم کوبیده شده است و اولین موفقیت آن اخراج نیروهای امریکایی در پایان سال ۲۰۱۱ بود. ایشان می‌گفت این بار نیاز است که مقاومت مشروعیت قانونی و چارچوبی رسمی داشته باشد تا منشأ قدرت و استقلال دولت عراق نیز باشد چرا که دولت عراق تا سالیان دراز به این نهاد قدرتمند نیازمند است.

 

*حشدالشعبی چگونه در ساختار نیروهای مسلح عراق قرار گرفت و نقش شهید ابومهدی در این مسیر چه بود؟

حدود یک سال پیش از پایان جنگ با داعش، ایده شهید ابومهدی با رایزنی‌های ایشان با متخصصان و مسؤلان عراقی محقق شد. من شاهد بودم که ایشان بارها و بارها قانون حشدالشعبی را ویرایش و اصلاح کردند و رایزنی‌های متعددی با مقامات مختلف عراقی داشتند. در نهایت حشدالشعبی با رأی پارلمان و تأیید رسمی حکومت عراق از نوامبر ۲۰۱۶ به بخشی جدایی‌ناپذیر از نیروهای مسلح عراق بدل شد.

بعد از پایان جنگ نیز حشدالشعبی در مناطق مختلف بحران و در شهرهای گوناگون حاضر شد و به خدمات‌رسانی به مردم روی آورد و فعالیت‌های متفاوتی را برای خدمت به مردم از امور خدماتی و اجتماعی روزمره گرفته تا تأمین امنیت بر عهده گرفت. و در این مسیر پشتیبان سایر نیروهای مسلح و نهادهای عراق باقی ماند.

اما باز شدن گذرگاه مرزی القائم – البوکمال خشم امریکایی‌ها را برانگیخت چرا که می‌دانستند این معبر یعنی استقلال عمل بیشتر عراق و تقویت همکاری منطقه‌ای میان عراق یکپارچه و همسایگان، و تهدیدی برای اسرائیل و حضور امریکا در کشور عراق. بنابراین تلاش‌ها برای تضعیف و انحلال تدریجاً حشدالشعبی شدت یافت.

 

*یعنی آزادی بوکمال در آغاز تنش‌ها علیه دولت قانونی عراق و نهایتاً ترور نقش مستقیمی داشت؟

دقیقاً از تابستان ۹۸ حملات نظامی و رسانه‌ای علیه حشدالشعبی و شخص ابومهدی شدت گرفت و نیروهای حشدالشعبی بارها هدف قرار گرفتند. ابتدا اعلام شد که این حملات از سوی اسرائیل انجام می‌شود اما شهید ابومهدی رسماً اعلام کرد که امریکا عامل اصلی حملات است و امریکاست که به اسرائیل مجوز حمله می‌دهد. و البته در آن زمان برخی مقامات دولت عراق با نظر شهید ابومهدی مخالفت می‌کردند.

پس از آن تلاش شد دولت عراق که پس از آزادسازی تمام عراق و تأمین امنیت مرزها جایگاه منطقه‌ای متفاوتی یافته بود تضعیف شود. بنابراین تظاهرات در پاییز و زمستان ۹۸ مورد سوءاستفاده امریکایی‌ها قرار گرفت.

شعارها و حملات اصلی علیه ارکان اساسی دولت عراق و مقرهای حشدالشعبی صورت گرفت. تلاش این بود که از آشوب برای حذف حشدالشعبی از معادله سیاسی و نظامی عراق و پیش بردن دولت به سمت فروپاشی و وابستگی استفاده شود. دولت عبدالمهدی مجبور به استعفا شد و همه تلاش‌های داخلی برای تعیین نخست وزیر جدید با کارشکنی‌ها وخیانت‌های متعدد با شکست مواجه شد.

در پایان ماه دسامبر ۲۰۱۹ امریکا با هواپیماهای بدون سرنشین خود تیپ‌های نظامی ۴۵ و ۴۶ حشدالشعبی در عراق را هدف قرار داد و این بار مسؤلیت این حمله را نیز پذیرفت. ده‌ها نفر از مدافعان مرزهای کشور شهید و زخمی شدند. آخرین ظهور رسانه‌ای شهید ابومهدی شب بعد از حمله در عیادت از مجروحان و روز بعد در تشییع شهدا و تظاهرات در برابر سفارت امریکا بود.

شهید ابومهدی در روز ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹ شخصیت‌های عراقی را دعوت به حضور کرد و در منطقه خضراء تظاهرات عظیمی علیه سفارت امریکا برگزار کرد که به یک تجمع اعتراض‌آمیز بدل شد که خواستار مجازات امریکا و پایان حضور آن در کشور بود. هواپیماهای امریکایی در آن زمان آسمان بغداد را در اختیار گرفتند و تمام تحرکات را رصد می‌کردند. با درخواست حکومت عراق و هماهنگی شهید ابومهدی این تجمع بعد از حدود دو روز با این شرط که حکومت، حقوق نیروهای مسلح عراق و شهدا و مجروحان این حمله گستاخانه را به صورت جدی پیگیری کند، پایان یافت و روز بعد امریکا که همه تلاش‌های غیر مستقیم برای تجزیه دولت و حشدالشعبی را شکست خورده دید، از پله‌های همه مراحل پیشین بالا رفت و آگاهانه، ابومهدی را به همراه یار دیرینش حاج قاسم در قلب بغداد هدف قرار داد.

پس از این شهادت پر عزت که اجر سال‌ها ایستادگی بود، اکنون برنامه اصلی امریکا سیطره بر نهادهای تصمیم‌گیری عراق و هماهنگی سیاست‌های دولت‌های منطقه و بخصوص دولت عراق با سیاست‌های خود است.

 

*حیدرالعبادی نخست وزیر اسبق عراق، چندی پیش اعلام کرد پهپادی که قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را هدف قرار داد مجوز دولت عراق را داشته، به نظر شما چرا دولت عراق در پرونده ترور فرماندهان جبهه مقاومت در فرودگاه بغداد آنطور که باید همکاری نمیکند؟

ترور را باید با بررسی اتفاق‌های ماه‌های پیش از ترور در منطقه و بخصوص در عراق بررسی کرد. حتی انتخاب جغرافیای عراق برای انجام حمله، عمدی بوده است. در مورد شخص عبادی باید گفت ایشان به عنوان نخست وزیر سابق مسئول بازگرداندن نیروهای امریکایی و رسمیت بخشیدن به اشغال مجدد عراق در زمان نبرد علیه داعش به خاک عراق بود و نیز از پشتیبانان اصلی روی کار آمدن حکومت فعلی عراق است.

 

 

*برای‌مان درباره نقش مجاهدان عراقی و در رأس آنها ابومهدی در کمک به مردم ایران در زمان سیل سال ۹۸ صحبت کنید و چه علقه‌ای ایشان را به مردم ایران گره زده بود؟

از مدتی پیش از سیل خوزستان برخی شهرهای جنوبی عراق نیز درگیر سیل شده بودند. حشدالشعبی با امکانات و تجهیزات و توانمندی مهندسی مهمی که در اختیار داشت، به کمک حکومت عراق شتافت و مناطق بسیاری را در عراق از خطر غرق شدن نجات داد.

از سوی دیگر زمانی که سیل خوزستان به راه افتاد، ایران در جنوب نیازمند برخی از تجهیزات مهم بود. ابومهدی بخشی از تجهیزات حشد را به درخواست ایران به خوزستان آورد. در محور مقاومت مرزها عامل ارتباطند و نه جدایی. و این حضور نمادی از وفاداری و سپاس عراق در پاسخ به کمک‌های ایران در زمان بحران اشغال عراق از سوی داعش بود. تمام توانمندی‌ها و تجهیزات با حضور نیروهای متخصص حشدالشعبی در اسرع وقت در خدمت مسئولان ایرانی قرار گرفت تا ایران نیز بحران سیل را آسان‌تر پشت سر بگذارد.

 

*با فقدان حضور شهیدان سلیمانی و ابومهدی، مسیر مقاومت امت اسلامی دچار چه تغییر و تحولاتی خواهد شد؟

این شهادت خون نیروهای مقاومت در منطقه را به جوش آورد. من می‌توانم در مورد عراق صحبت کنم. امریکایی‌ها معتقدند که در عراق به سختی می‌توان جایگزینی برای ابومهدی یافت و بنابراین هدف قرار دادن ایشان تأثیر بیشتری بر عراق خواهد گذاشت. اما ما می‌دانیم که کسی که شهید زندگی می‌کند باید شهید هم بشود. این شهادت اسوه مجاهدان خواهد بود. کسانی که مصداق و ما بدلوا تبدیلا هستند.

 

*روابط حاج قاسم با خانواده شما در بعد غیر رسمی و رفت و آمدهای خانوادگی چگونه بود؟

ما ایشان را عموی بزرگوار خود می‌دانیم و وجودشان چه پیش از شهادت و چه پس از آن نعمتی الهی است.

 

*شهید ابومهدی بین مجاهدان به برخورداری از رفتار پدرگونه و به شدت مهربان شهرت داشتند، درباره این موضوع قدری بیشتر توضیح دهید.

رفتار شهید با مجاهدان و مردم عادی مشابه رفتارشان با خانواده بود. وفادار و بسیار بسیار مهربان. رأفت ایشان برای همه آدم‌هایی که با ایشان تعامل داشتند، عیان بود. چون همه چیز از روح ایشان برمی‌خاست به قلب مردم هم می‌نشست. به همین دلیل عراقی‌ها ایشان را بیش از آنکه یک فرمانده ببینند یک پدر و برادر می‌دانند. محبتی نیز که در تشییع از سوی مردم نسبت به شهید دیدیم و هنوز می‌بینیم نشان می‌دهد که این پیوند یک پیوند الهی و پایدار است.

 

*این شهید عزیز و نیروهای تحت امرش در حشدالشعبی، در برپایی راهپیمایی اربعین و تأمین امنیت آن چه نقشی داشتند؟

نقش اساسی در برقراری امنیت عراق بر عهده حشدالشعبی بود. حشد در زمانی تشکیل شد که نیروهای نظامی و دولت عراق در آستانه فروپاشی بودند. شهرهای مقدس عراق مستقیماً مورد تهدید بودند. مردانی از جان گذشته که در کنار باقی‌مانده نیروهای نظامی عراق ایستادند در حالی که در روزهای اول دست‌شان خالی بود. ملت عراق در نبرد علیه داعش هزاران شهید و هزاران مجروح تقدیم کرد.

پس از آزادسازی تمام خاک عراق هر سال تأمین امنیت جاده‌ها و راه‌ها با همکاری میان نیروهای امنیتی و نظامی عراق انجام می‌شود و حشدالشعبی نیروی اصلی سایر نیروهای مسلح عراق است. الحمدلله در تمام سال‌های اخیر این زیارت میلیونی با موفقیت انجام شده است. اگر حشدالشعبی نبود عراقی هم نبود و زیارتی هم نمی‌ماند.

 

 

*با توجه به اینکه شما برادری ندارید، چطور این شهید بزرگوار به ابومهدی معروف شدند؟

نام اصلی جهادی که ایشان برای خود برگزیده بودند، «مهدی» بود اما از سوی دیگران «ابومهدی» نامیده شدند و چون ایشان مهندس عمران هم بودند بنابراین لقب مهندس را برگزیدند.

نام مهدی را هم باید در سایه آیه «ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض» دانست؛ اینکه ما کار می‌کنیم تا مقدمات ظهور حضرت مهدی(عج) فراهم شود. تمام فلسفه راه همین نکته و برقراری عدل و امنیت و آرامش برای تمام انسان‌ها بوده است.

 

*شما چطور در صبح روز حادثه، متوجه شهادت پدر شدید، چه کسی خبر را به شما اطلاع داد؟

آن روز روی سجاده نماز منتظر اذان صبح بودم و خیلی اتفاقی دیدم که خبرهای فوری متعددی روی صفحه موبایلم هست که در آنها بارها نام پدرم و حاج قاسم ذکر شده بود. وارد یکی از اپلیکیشن‌های خبری عربی شدم و تیتر و متن خبر اصلی را خواندم و دانستم آن ساعت موعودی که پدرم از آن سخن می‌گفت رسید…

 

*به عنوان آخرین سؤال بفرمایید شهید ابومهدی چه دیدگاهی درباره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و اصل ولایت فقیه داشتند؟

ایشان متعهد به مکتب ولایت فقیه بود، ولایتی که متعلق به همه مسلمانان است. توصیه اصلی ایشان این بود که ولی فقیه را باید شناخت و پیروی و حمایت کرد.

 

*خداوند به همه ما توفیق ادامه راه این شهید سعید را عنایت کند. و باز هم تشکر می‌کنیم بابت فرصتی که در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادید.

ان‌شاء‌الله. من هم از شما ممنونم.

17فوریه/21

افق تحولات سیاسی درعراق و جهت‌گیری‌های جدید آن

اشاره:

تحولات عراق در سال گذشته، چالش‌های فراوانی را فراروی دولت جدید عراق، آمریکا، کشورهای منطقه و مقاومت قرار داده است. عبور از این چالش‌ها نیازمند دقت، درایت و آینده‌نگری است تا پیامدهای تلاش‌های حشدالشعبی و بزرگانی چون سردار سلیمانی و مهدی المهندس در معرض خطر قرار نگیرد. بنابراین رصد لحظه به لحظه این تغییر و تحولات و چاره‌اندیشی به‌موقع برای خنثی کردن آنها به وظیفه تاریخی مقاومت تبدیل شده است تا این جریان تاریخ‌ساز بتواند به هدف مقدس خود که کوتاه کردن دست امریکا از عراق و منطقه است منجر شود.

سال گذشته در چنین روزهایی نیروهای نظامی واشنگتن بنا به دستور مستقیم ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا در جاده فرودگاه بغداد دست به اقدامی جنایتکارانه زد و سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس فرماندهان  پیروز بر جریان‌های تروریستی تکفیری در عراق را ترور کرد. ایران بلافاصله به این اقدام پاسخ  نظامی داد و پایگاه آمریکایی عین‌الاسد را موشکباران کرد و پارلمان عراق طی جلسه فوری خروج کامل نیروهای آمریکایی را از خاک عراق تصویب کرد. از سال گذشته تا کنون هرچند امریکا حضور خود را به دو پایگاه محدود کرده و تعداد نیروهای خود را به ۲۵۰۰ نفر تقلیل داده است، اما به بهانه ادامه جنگ علیه تروریسم، با رفتارهای قلدرمآبانه حاضر به عقب‌نشینی نظامی از عراق نیست. نیروهای مقاومت عراقی نیز از سال گذشته تا کنون ده‌ها عملیات علیه نیروهای اشغالگر آمریکایی انجام داده‌اند و اکنون نیز اعلام می‌کنند که تا خروج کامل آمریکا از عراق، مقاومت ادامه خواهد داشت.

از سال گذشته تا اکنون چند تغییر در معادلات عراق اتفاق افتاده که در فهم تحولات این کشور اهمیت زیادی دارد. استعفای عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق و روی کار آمدن مصطفی الکاظمی یکی از تحولاتی است که آمریکا به صورت غیرمستقیم مدیریت کرده است. به دنبال تظاهرات گسترده ضد فساد طبقه سیاسی در عراق، ده‌ها سازمان جامعه مدنی که آمریکا در دو دهه اخیر در عراق به وجود آورده و با امکانات مالی شیخ‌نشین‌های عرب نهادینه ساخته و با تسلط بر فضای مجازی، آنان را تغذیه کرده است، بر این جریان اعتراضی مردمی سوار شده و فساد ناشی در دولت‌های ساخته و پرداخته اشغالگران آمریکایی را به ایران و رهبران شیعه نسبت داده‌اند. با استعفای آقای عادل عبدالمهدی نخست‌وزیر، نامزد آمریکا، مصطفی الکاظمی به بالاترین مقام یعنی نخست‌وزیری عراق رسیده است. طبق این سناریو، آمریکا تصمیم داشت با روی کار آوردن کاظمی انتخابات جدیدی را برگزار کند و با تغییر پارلمان ضد آمریکایی فعلی همراهان با آمریکا را به قدرت برساند و کار را در عراق به نفع خود  یکسره کند. گفته می‌شود که آمریکا برای اجرای این سناریو از فقر مادی و سیاسی مردم عراق سوءاستفاده وده‌ها میلیارد دلار هزینه کرده تا اشغال نظامی عراق به اشغال کامل اجتماعی تبدیل شود.

گستاخی آمریکا در ترور فرماندهان پیروز بر تروریسم، به‌ویژه ابومهدی المهندس که جانشین فرمانده حشدالشعبی، یعنی نیروهای مسلح رسمی و مردمی بود که زیر نظر نخست‌وزیر عراق فعالیت می‌کرد، شوک مهم سیاسی بزرگی را در عراق ایجاد کرد و مردم این کشور به‌رغم مخالفت با فساد، این توهین به صاحبخانه را برنتابیدند و حضور گسترده و میلیونی مردم عراق در تشییع شهدا در کاظمین، بغداد، کربلا، و نجف نشان داد که جریان مردمی طرفدار مرجعیت و حشدالشعبی به‌مراتب مؤثرتر از جریانی است که آمریکا به ضرب و زور رسانه‌ها و فضای مجازی و تشکل‌های قائم به ریخت و پاش پولی ایجاد کرده است. این اقدام معادلات عراق را تغییر داد. پس از حادثه تشییع فرماندهان شهید عراق، بسیاری از نیروهای سیاسی به‌ویژه جریان صدر به رهبری مقتدی صدر از میدان‌های اعتراض و تحصن خارج شدند و حساب خود را از نیروهای طرفدار آمریکا جدا کردند.

به قدرت رسیدن مصطفی کاظمی با کمک نیروهای آمریکایی هرچند یک موفقیت آنی برای آمریکا بود، اما معلوم نیست که اهداف آمریکا را تامین و صحنه عراق را به نفع آمریکا یکسره کند. کاظمی پس از به قدرت رسیدن از تظاهرکنندگان خواست تا مراکز تجمع و تحصن را جمع‌آوری کنند و دستور داد تا با هرگونه مخالفت با این فرمان برخورد شود. نیروهای پلیس در شهر ناصریه به نیروها و عشایر  معترضی که حاضر به پایان دادن به اعتراض نبودند حمله‌ور شدند و تعدادی از آنان را به قتل رساندند. این حوادث این واقعیت را نشان داد که جریان اعتراضی به فساد تنها ابزاری برای رسیدن نامزد موردنظر آمریکا به قدرت بوده و پس از انجام نقش وظیفه‌ای خود باید از بین می‌رفته است. این رفتار از سوی بسیاری از گروه‌های  معترض توهینی به شعور مردم عراق تلقی و به بروز چند دستگی در میان معترضان منجر شد.

دومین خواسته موج اعتراضات مردمی در عراق انجام انتخابات زودرس بود که آقای کاظمی فرمان برگزاری آن را در اواسط خرداد سال آینده اعلام کرد. اعتراض کنندگان اعلام ‌کردند که مجلس نماینده واقعی آنان نیست و باید نمایندگان واقعی مردم در پارلمان حضور یابند و اهداف مردم را تامین کنند و ریشه فساد را بخشکانند. آمریکا امیدوار بود که با انتخابات زودرس از شرایط هیجانی مردم و نارضایتی گسترده اجتماعی به نفع خود استفاده کند و با تاسیس احزاب جدید طرفدار آمریکا در عراق شرایط را در این کشور به نفع خود تغییر دهد. سقوط وحشتناک قیمت نفت که نزدیک به نود در صد از بودجه عراق را تامین می‌کند، بسیاری از نقشه‌های آمریکا را برهم زد. کسری شدید بودجه موجب شد که دولت آقای کاظمی حتی از تامین بودجه جاری و پرداخت حقوق کارکنان دولت نیز ناتوان شود. تاخیر سه ماهه پرداخت حقوق موجب شد نقشه آمریکا برای فشار بر مناطق شیعه‌نشین به دیگر مناطق سرایت کند و تظاهرات کردها در سلیمانیه و حلبچه در دو هفته اخیر و به آتش کشیدن دفاتر احزاب دموکرات کردستان و اتحادیه میهنی و تصاویر ملا مصطفی بارزانی و واکنش نیروهای پیشمرگه محلی در کشتن تعدادی از تظاهرکنندگان حوادثی است که نشان می‌دهد نقشه‌های آمریکا با چالش‌های جدی روبرو شده است. تلاش سریع دولت آقای کاظمی برای گرفتن وام از صندوق بین‌المللی پول نیز نمی‌تواند به اقتصاد بیمار و بحران‌زده عراق کمک کند.

در سال‌های گذشته دولت عراق با گرفتن وام از صندوق بین‌المللی ممکن است که نیازهای آنی خود را تامین کرده باشد، اما تراکم این بدهی‌ها و افزایش میزان سود آنها موجب شده که فشار جدیدی بر بودجه عراق وارد شود و بدون راه حل اساسی برای اقتصاد این کشور و بدون چشم‌انداز افزایش قابل توجه قیمت نفت در بازارهای جهانی در آینده نزدیک، این شرایط به علتی برای بروز بحران‌های اقتصادی پی در پی تبدیل خواهد شد.

روی آوردن دولت آقای کاظمی به کاهش قیمت دینار عراق نیز که اخیراً فرآیند آن آغاز شده است، بازی خطرناکی است که احتمالاً نتایج منفی بسیاری برای جریان آمریکایی در عراق خواهد داشت. فقیر کردن مردم و کاهش رفاه اجتماعی و قطع حقوق برخی از خانواده‌های آسیب دیده از رژیم گذشته نمی‌تواند بدون پیامد اجتماعی در آینده باشد.

یکی دیگر از سناریوهای آمریکا از به قدرت رساندن کاظمی، ایجاد حزبی جدید است که افکار لیبرالی غربی را ترویج دهد و در انتخابات آتی قدرت را کسب کند و حضور سیاسی آمریکا در این کشور را نهادینه سازد و آمریکا را ازتحمل هزینه‌های سنگین حضور نظامی در این کشور معاف کند. در چهارچوب این سناریو قرار است الکاظمی دست به تشکیل حزبی جدید بزند که «رائد حوجی»، مدیر دفتر نخست‌وزیر دبیر آن خواهد بود.

تا کنون نامی برای این حزب انتخاب نشده است، ولی گفته می‌شود که ممکن است از نام «تجمع ملی» استفاده شود. کاظمی در دوران رژیم گذشته صدام در چهارچوب حزب کنگره ملی به ریاست «احمد چلبی» در لندن فعال بود و بعید نیست از هم‌حزبی‌های قدیم نیز در تشکل جدید استفاده کند. آنچه مسلم است ایجاد حزبی ایدئولوژیک در چند ماه آینده امکان پذیر نیست و ایجاد حزب شخصی برای کسب انتخابات، عملاً الکاظمی را در مقابل احزابی قرار می‌دهد که تاکنون از او حمایت کرده‌ و او را به قدرت رسانده‌اند.

مقتدا صدر که الکاظمی را پیشنهاد داده در آینده به دلیل رقابت‌های سیاسی در مقابل کاظمی قرار خواهد گرفت. بسیاری از کارشناسان معتقدند که زمان کافی برای اجرای این سناریو وجود ندارد و به همین علت الکاظمی ناگزیر است تاریخ انتخابات را تا مهرماه به عقب بیندازد تا زمان کافی برای اجرای این سناریو پیدا کند و ستاد انتخابات در این زمینه با کاظمی همراه است. فراهم کردن زمان مناسب برای کاظمی الزاماً پیروزی‌ساز برای او نیست چرا که مردم بر اساس عملکرد رأی می‌دهند و نه بر اساس بمباران تبلیغاتی متکی بر پول‌هایی که از جیب مردم به سرقت رفته است.

29جولای/20

در جست‌وجوی عشق گمشده

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«مِنَ الْمُؤمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا: از مؤمنان عده‌ای صادقانه بر عهدی که با خدا بسته بودند، وفا کردند. عده‌ای با شهادت خود آن عهد را وفا کردند و عده‌ای همچنان در انتظارند بدون آنکه آن عهد و پیمان را تغییر داده باشند.» (احزاب/۲۳)

در کنار شهدا بودن «بهترین بودن»ها را برای انسان محقق می‌کند. اولیای الهی، از خودبینی‌ها رهایند و فانی در خدا. انسان‌های ظالم و فاسد چون از خدا که «بودن محض است» فاصله گرفته‌اند، «نبودنِ محض‌اند». خدا کند که از «نبودن» انسان‌های ظالم فاصله بگیریم و به «بودنِ» اولیای الهی نزدیک شویم.

انسان در محضر شهدا است که «بودن» را احساس می‌کند، بودنی به‌تمامی؛ احوالی که هرگز با الفاظ قابل توصیف نیست. چه سرّی است در کنار شهدا، به‌خصوص در محضر شهید حاج قاسم سلیمانی بودن که گوئی انسان خود را در مرکز هستی احساس می‌کند. درهای آسمان به سوی زائر شهدا باز می‌شوند و ما آمده‌ایم تا این گشایش‌ را تجربه کنیم.

شنیدن بشارت شهدا

قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ* یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ* الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ.»(آل عمران/۱۶۹ تا ۱۷۲»

شهدا از حیاتی سرشار از رزق خاص برخوردارند، «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ»؛ از آنچه به آنها داده می‌شود خوشحالند. مسلّماً شهدا چیزی بالاتر از بهشت‌ و «عزّت اسلام» را طلب کرده بودند که طبق این آیه‌ به آنها داده‌اند. آیه، «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ» اشاره به کسانی است که هنوز به شهدا نپیوسته‌اند و چون قدم در این راه بگذارند، «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِم وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» نگران آینده و کذشته خود نیستند.

افق آینده را چنان برای شهدا گشودند که آنها مشاهده کردند که چگونه حق بر باطل پیروز خواهد شد. من از این آیه، چنین استنباط می‌کنم که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. شهید حاج قاسم سلیمانی به ما می‌گوید هرگز نگران نباشید. باید با نگاه شهدا به آینده بنگریم و صدای بشارت آنها را بشنویم. حال که قدم در راه انقلاب گذاشته‌ایم، جای نگرانی نیست. حتی کوتاهی‌های گذشته ما هم جبران می‌شود، «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».

رهبر معظم انقلاب مکرر می‌فرمایند: «شما جوانان قطعاً پیروزیِ انقلاب بر دشمن را خواهید دید.»؛ «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ»؛ خداوند نمی‌گذارد اجر این جوانان انقلابی از بین برود. آنها مگر نمی‌خواستند اسلام پیروز شود و عزّت اسلام محفوظ بماند؟ قرآن می‌فرماید ما نمی‌گذاریم اجری که می‌خواستند ضایع شود. برای تحلیل درست وضعیت امروزمان، این نکته‌ مهمی است.

حضرت حق، رحمت مطلق است و همه‌ مؤمنین، سعه‌ رحمت حضرت حق را می‌شناسند. آیا می‌شود شرایطِ رحمت باشد و رحمت تجلی نکند؟ جز این است که این ملت ذیل ولیّ الهی به اسم حضرت امام خمینی می‌خواستند مسلمان باشند؟ حال آیا می‌شود در دل این سختی‌ها و فشارها و تحریم‌ها و تجاوزها، رحمت خدا ظاهر نشود، در حالی‌که رحمت او وسیع است؟!  اینکه حضرت امام و رهبر معظم انقلاب دائماً بر روی واژه‌ «قطعاً» نسبت به پیروزی ما بر دشمن تأکید دارند، همه به جهت همین قاعده قرآنی است.

زمینه‌ سعه‌ رحمت الهی فراهم است، «أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنین». خدا اجر مؤمنین را نمی‌گذارد ضایع شود، «الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ» کسانی که دعوت خدا و رسول«ص» را اجابت کردند، برای آنهایی که نیکی کردند و تقوا پیشه نمودند، اجر عظیمی است، «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»(آل‌عمران/۱۷۳) وقتی مردم به آنها گفتند انبوهی از افراد برای جنگ با شما گرد آمده‌اند، پس بترسید! آنها نه‌تنها نترسیدند؛ بلکه ایمانشان افزون شد و گفتند خدا ما را بس است و او بهترین وکیل برای ماست. «ناس»، در آیه‌ فوق یعنی رسانه‌های دنیا که مأمور القای ترسند تا مؤمنین کوتاه بیایند؛ به شهدا اصرار داشتند واقع‌بین باشید، در حالی‌ که به گفته‌ رهبر معظم انقلاب واقع‌بینی این است که ما قدرت خودمان را بشناسیم، «فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»(آل‌عمران/۱۷۳)

جائی برای ترس نیست، زیرا وقتی ایمان به معنای واقعی‌اش در یک طرف قرار بگیرد و کفر در مقابل ایمان مردم بایستد، حتماً پیروزی با جبهه‌ ایمان است، هرچند تعداد مؤمنین قلیل باشد. آنان می‌دانند خدا به صحنه می‌آید و آن کاری را که تا حال به دنبال انجام آن بود، یعنی هَدْم کفر و استکبار را انجام می‌دهم.

احساس بودنِ متعالی

در کنار مضجع شریف شهدا، احساسِ وجود، احساس بقا، احساسِ «خالِدینَ فیها»بودن را می‌توان یافت؛  بقا و حضوری که تمام کثرت‌ها در آن رنگ می‌بازند و حقیقت از طریق این شهدا همه‌ عالم را فرا می‌گیرد. عده‌ای در دریای عشق، زندگی را شناختند و بدون گرفتارشدن در زندگی‌های عرفی، به زندگیِ خود معنای دیگری بخشیدند؛ «طرح‌اندازانه» به میدان آمدند و عالم را از آنِ خود کردند؛ بر خلاف جبهه‌ استکبار که در توهُّمش می‌خواهد عالم را از آن خود کند. شهدا با حضور در جبهه حق، عالم را از آن خود کرده‌اند. مستکبران ناراحتند که ایران در منطقه فعّال است؛ در حالی‌ که حضور ما در منطقه در راستای به خودآوردن مردم منطقه است و نه چون استکبار دست به غارت‌ ثروت و فرهنگ ملت‌ها زدن. اینک مردم منطقه‌ به خود آمده‌اند. وقتی ملتی با فرهنگ ایثار و شهادت به صحنه آمد، مسلط بر سرنوشت خود می‌شود. به فرمایش مقام معظم رهبری، «شما فشار را از روی مردم بردارید و ببینید که چگونه همه به حاکمیت حق رجوع می‌کنند.»

با نگاهی به راه شهدا، آیا طرحی برای معنا بخشیدن به زندگی‌ پیدا کرده‌ایم؟ آیا ندای، «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» را می‌شنویم؟(هود/۸۱) گشودگیِ صبحگاهان دور نیست، همچنان که قیامت نزدیک است، «وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»(انفطار/۱۹). در قیامت، امر تنها از آنِ خداست و انسان هیچ اختیاری ندارد. پیامبر(ص)می‌فرمایند، «الآن قیامتی قائم». قیامتی که به یک معنا در دوردست‌هاست، برای حضرت نزدیک است. این نشان می‌دهد که اگر انسان برای معنابخشی به زندگیِ خود طرح داشته باشد، اساساً همه‌ آنچه که در دوردست‌هاست، نزدیک می‌شود. شهدا در هویتی که انسان زندگی‌اش را در دل این طرح‌اندازی معنا می‌کند، نشان دادند که چقدر خوب می‌شود به آنچه که به ظاهر دور است، نزدیک شد.

شهدا مانند رهبرشان، امام،  با هر چه که می‌خواست آنان را به افراد ذلیل و منفعلی تبدیل کند، سرِ ستیز داشتند. شهدا همواره در پی معنای زندگی بودند.  آنان با انتخابی شورانگیز و عاشقانه و در نهایتِ صفا و سادگی، زندگی را معنا کردند و توانستند باب شهادت را در مقابل خود بگشاید. شهدا تحقیر نشدند، زیرا کربلا را که راهی است به سوی رحمت الهی در مقابل خود ‌دیدند.

ما نیز باید از خود بپرسیم که باید کجا باشیم و چگونه بودنی را بودنِ خود بدانیم. من با بعضی از شهدا مرتبط بودم و گاهی خلوتی با هم داشتیم و صحبت می‌کردیم. احساس می‌کردم مسئله‌ آناننانآ چگونه بودن بود. هر یک از ما باید بدانیم که چه نوع بودنی، بودنِ حقیقی ماست.  انسان وقتی به بودنِ خود نظر می­کند، از بسیاری از دغدغه‌ها و احساس محرومیت‌ها آزاد می‌شود و تعجب خواهد کرد چرا محرومیت‌های دنیایی را محرومیت می‌دانست.

شهدا سمینار آفتاب‌شناسی نگذاشتند، بلکه به سوی آفتاب رفتند. فرق است بین آفتاب‌شناسی و به سوی آفتاب‌ رفتن. ما به زیارت شهدا می‌رویم تا به سوی آفتابِ زمانه آمده باشیم و حالات و احوالات خدای شهدا را احساس کنیم.

انقلاب اسلامی نشان داد که می‌شود در همین دنیا آسمانی شد. در روایت داریم که  عبادات انسان بدون ولایت امیرالمؤمنین(ع) یعنی بدون نظر به آینه انوار الهی، ثمری ندارد و اگر انسان محبّتِ آن حضرت را نداشته باشد، اگر هزار سال هم نماز بخواند و روزه‌ بگیرد، هیچ بهره‌ای از عباداتش نمی‌برد.(۲) اگر در این تاریخ هم متوجه‌ حضور انوار حضرت حق از طریق انقلاب اسلامی نباشیم، هیچ بهره‌ای از معنای زندگی در این تاریخ نصیب ما نمی‌شود. خدا با هر مرحله از مراحل انقلاب به‌نحوی به ظهور آمد؛ مثل به ظهورآمدن انواع انوارش با شهادت حاج قاسم سلیمانی. برای همین باید خدا را دائماً در جلوات و تجلیاتش ملاقات کرد. خدای فکری و انتزاعی که محدود در باورهاست، کافی نیست.  خدای انقلاب اسلامی، خدای شهید حاج قاسم سلیمانی است. انوار الهی در شخصیت آن مرد الهی به جلوه در آمده بود.

عاقل‌بازی چیز بدی نیست، اما چیز کمی است و انسان همچنان در معنابخشی به خود، سرگردان می‌ماند. در زمان اندکی که به عنوان یک نیروی فرهنگی به جبهه رفتم، روبه‌روی قسمت فرهنگی که کنار محل تدارکات بود، ایستاده بودم. یکی از نیروهای خط با جثه‌ نسبتاً بزرگی آمده بود تا برای نیروهای خطِ اول یخ ببرد. مرا شناخت، جلو آمد و در بغل گرفت و گفت، «شما مرا جبهه‌ا‌ی کردی.» پرسیدم «چطور؟» گفت، «با این شعر: عاقل به کنار جوی پی پل می‌گشت/ دیوانه‌ی پابرهنه از جوی گذشت. با این شعر دیوانه شدم و آمدم جبهه.» عاقل‌بازی‌ کارمان را به اینجا کشیده که در این دایره سرگردان هستیم. اکنون آمده‌ایم به زیارت شهدا تا عشقِ گمشده را بازیابیم و وقتی درهای محبت و عشق گشوده شدند، باید مواظب باشیم عقل مانع این عشق نشود؛ همان عشقی که «جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود.»

یارانِ سالار شهیدان، ققنوس‌وار از جیفه‌ دنیا فاصله گرفتند و به جای آنکه مرگ به سراغ آنها بیاید، ماورای مرگ حاضر شدند تا در کنار آنهایی نباشند که قصد بلعیدن همگان را دارند و در حالِ بلعیدن یکدیگرند. شهدا، عشق را جز در آتش و خون جست‌وجو نکردند تا معلوم شود که ما در فقدان عشق چگونه باید بمانیم و دِق نکنیم؟ شهدا عشق را در آتش و خون یافتند. به اعتقاد من اگر مرحوم قاضی طباطبایی، آن قهرمان عشق در زمان خود، در زمانی که شهید چمران در صحنه بود در قید حیات بود، در عشق‌بازی، همان چمران می‌شد. جست‌وجوی عشق در آتش و خون داستان‌ها دارد.

در عرفان بحثی داریم به نام «فنای ذات». فنای فعل داریم که هر فعلی را از خدا باید دانست. توحید صفاتی نیز یعنی هر صفت و کمالی را مربوط به خدا ببینیم و با نظر به معنای ذکر «الحمدللّه» متوجه این نوع توحید ‌شویم. اما توحید ذاتی چیز دیگری است، یعنی هر «بودنی» با تمام لوازم آن، «بودن» خداست و انسان در این مقام از توحید، هیچ بودنی را به خود منتسب نمی‌کند، بلکه نحوه‌ای از «بودن» خدا  و فانی در اراده‌ الهی می‌شود. شهید جزی به اراده‌ الهیه به میان می‌آید و بدون آنکه به خود و به سوختن خود فکر کند، آن حماسه را می‌آفریند و ما در جبهه‌های دفاع مقدس چنین صحنه‌هایی که حکایت از توحید ذاتی و فنای رزمندگان در محضر حضرت حق باشد، فراوان داشتیم. حضرت امام پس از عملیات فتح المبین پیامی دادند، «چله‌نشینان، شب زنده داران بگویند چگونه این شهدا ره صد ساله را یک‌شبه طی کردند؟»

شهدا عشق را در آتش و خون پیدا کردند. عشق جانانه آمد و «هرکه را می‌خواست جان بخشید و رفت» ما در کنار این جان‌های آکنده از عشق چه کنیم؟ شهدا عشق را در «سخن»، «سکوت» و «خاموشی» خود متجلی کردند و جز به عشق نیندیشیدند. بودنِ خونین آنها افسانه‌ عشق بود. آنان به دنیا که شایعه‌ای دروغین بیش نیست، پشت کردند تا ما در میان حاکمانِ پرستنده‌ جاه و مال، به مدد عشق در تمنّای جاه و مال نباشیم. ای کاش آدمیان می‌دانستند بهای جاه و مقام، تباهی جان است.  فرو گذاردن عشق و به دنبال جاه و مقام و شهرت رفتن یعنی جان خود را تباه کردن.

ما عشق را از شهدا آموختیم تا از نسل دزدان و دغل‌بازان نباشیم و در راه آرمان عدالت که اکنون در نیمه‌ راه آن هستیم؛ مأیوس نشویم. هم‌تراز رانت‌خواران‌ شدن، افق ما نیست، زیرا به‌زودی بندگانِ جاه و مال در آتش خود خواهند سوخت، زیرا همواره پس از سوختن جوانمردان، نوبت ناجوانمردان می‌رسد و فرجام صدام حسین، فرجام همه‌ خودپرستان است که افقی جز جاه و مال نمی‌شناسند. آینده از آنِ آرمان حاج قاسم‌هاست، یعنی نابودی استکبار.

اگر حقی آمد، باطل حتماً می‌رود. این یک قاعده لایتغیر است. ما به دنبال عشقی هستیم که گم کرده‌ایم و شهدا بشارت‌دهنده‌ آنند. دشمنان سعی می‌کنند با تاریک‌کردن فضای جامعه، جوانان را از نظردوختن به افق‌های روشن باز دارند، اما این تلاش، تلاش و جهد بیچارگانی است که از نور توحید محرومند و به‌زودی غرامت جهل خود را خواهند داد. ما دربه‌در در فقدان عشق، سرگردانِ این دیار شده‌ایم. فقط امیدواریم شربتی را که خداوند به ناامیدان عشق می‌دهد، به ما نیز بنوشاند.

آمده‌ایم تا در زیر سایه‌ حضرت حق در این دیار بگردیم تا ببینیم شور عشق را در کجا باید پیدا کنیم. شربتی که حضرت حق به صورت پنهانی به نومیدان می‌دهد تا راهِ برون‌شدن از افسردگی و ملالت را بیابند و از سوزِ فقدان عشق تسلی پیدا کنند.

خداوندا! پروردگارا! به حقیقت این پاکبازانِ دیار عشق، به حقیقت عشق جانانه‌ شهید حاج قاسم سلیمانی، ما را در راهی که راهِ «جانبازی» و «عشق» و «وفاداری» است؛ «وارد» و «ثابت قدم» و «امیدوار» بگردان.

آمین یارب العالمین.

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

 

پی‌نوشت:

  1. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «شهدا مایه‌ رونق حیات معنوی‌اند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمان‌ها حرکت‌کردن و عدم توقّف. این کار شهداست. این را هم قرآن به ما یاد می‌دهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع می‌کنند و وقتی می‌روند، با جان خودشان «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»(آل‌عمران/۱۷۰) ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان‌ و حرکت مادّی‌شان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه‌ اسلامی است، وقتی می‌روند، معنویتشان. صدای‌شان تازه بعد از رفتن بلند می‌شود. نطق شهدا بعد از شهیدشدن باز می‌شود، با مردم حرف می‌زنند، «بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ» با ما می‌گویند. ما باید گوشمان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را… مهم این است که ما بشنویم این صدا را. و خدای متعال در این صدا هم اثر گذاشته است. واقعاً اثر گذاشته. جوری شده است که وقتی از شهیدی یک چیزی، حرف دقیق و متینی نقل می‌شود، بر دل‌ها اثر می‌گذارد و دل‌ها را منقلب می‌کند. ما گوشمان سنگین است و این پیام‌ها را درست نمی‌شنویم. اگر این پیام‌ها را به ما بشنوانند، دیگر این گرایش به شرق و به غرب و به دشمن و به کفر و الحاد و مانند اینها‌ از بین ما رخت بر خواهند بست. اگر این پیام را بشنویم، روحیه‌ها قوی و حرکت جدّی‌ خواهد شد.(بیانات مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در تاریخ ۱۴/ ۸ / ۹۷)
  2. تفسیرجنابادی، ج۴، ص۲۲۸