Tag Archives: حزب الله

29دسامبر/21

قیصر در آتش نفت‌کش‌ها

مقدمه

لبنان از جمله کشورهای دنیاست که از دیرباز اقتصاد مبتنی بر تجارت و داد و ستد دارد. سیاست‌گذاران این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی آن سعی کرده‌اند تا آن را به مرکز تجارت بین شرق و غرب و ترانزیت کالاها به اروپا و بالعکس تبدیل کنند. همچنین لبنان از مراکز مهم بانکداری و گردشگری  غرب آسیاست و در نتیجه تحولات خارجی بر اقتصاد آن تاثیرات عمیقی بر جای می‌گذارد. خصوصاً پس از سال ۱۹۴۸ و تشکیل رژیم صهیونیستی، لبنان که همسایه شمالی آن بود تحت تأثیر مستقیم رخدادهای همسایه جنوبی قرار گرفت و حضور و نفوذ صهیونیست‌ها که عروس خاورمیانه را به عنوان عمق استراتژیک خود می‌خواستند، این کشور را به عرصه جنگ داخلی تبدیل کرد.

در سال ۱۹۸۲ ارتش یهود به بهانه حضور چریک‌های سازمان آزادی‌بخش فلسطین در لبنان به این کشور حمله کرد و تا حومه بیروت آمد؛ اما در جنوب پایتخت با جوانان شیعه مذهبی با سلاح‌های اندک و ابتدایی مواجه شد و نتوانست پایتخت را تصرف کند. نکته جالب این بود که گروه‌های فلسطینی، جنبش امل و چریک‌هایی با عقاید چپ نتوانستند  در برابر اسرائیل مقاومت خاصی انجام دهند و در نتیجه این رژیم دو رئیس جمهور مدنظرش را در لبنان بر سر کار آورد.

مقاومت اسلامی که رزم جوانانش در برابر صهیونیست‌ها چشم‌ها را به خود خیره کرده بود با پیوستن نیروهای مذهبی جنبش امل، حزب الدعوه و… رسماً در منطقه بقاع شکل گرفت و توانست با عملیات‌هایش علیه صهیونیست‌ها نامی پرآوازه برای خودش دست و پا کند. حجم عملیات‌های مقاومت حزب‌الله که از حمایت‌های ایران برخوردار بود در سال‌های دهه ۹۰ به اوج رسید و در نتیجه صهیونیست‌ها مجبور شدند دو نبرد بزرگ را برای نابودی مقاومت آغاز کنند. ابتدا عملیات تسویه حساب که در سال ۱۹۹۳ انجام گرفت و دیگری عملیات خوشه‌های خشم در سال ۱۹۹۶؛ اما نتایج کاملاً خلاف خواست صهیونیست‌ها بود و محبوبیت مقاومت فزونی یافت.

در سال ۱۹۹۷ سید هادی فرزند ارشد دبیرکل سوم حزب‌الله یعنی سید حسن نصرالله در نبرد با اسرائیل به شهادت رسید و مردم لبنان عمق اخلاص، از خودگذشتگی و روحیه شهادت‌طلبی رهبر این جنبش را ستودند و در نتیجه مقاومت لبنان به محبوب‌ترین گروه مبارز با اسرائیل تبدیل شد. حجم عملیات‌های چریکی حزب‌الله هزینه‌های مادی و تلفات ارتش اشغالگر اسرائیل را به‌شدت افزایش داد و در نتیجه این رژیم در سال ۲۰۰۰ بدون به دست آوردن اندک امتیازی یک‌طرفه عقب‌نشینی کرد‌؛ اما اسرائیل از برخی نقاط دیگر که البته مساحت ‌کمی داشتند عقب‌نشینی نکرد و چند شهروند لبنانی را به اسارت گرفت. در نتیجه سید حسن نصرالله بارها وعده آزادی آنها را داد و در همین راستا «سرهنگ حنان تننباوم» را به اسارت گرفت تا آنها را با اسرای لبنانی از جمله سمیر قنطار (باسابقه‌ترین اسیر لبنانی در بند صهیونیست‌ها) مبادله کند؛ اما اسرائیل برخلاف وعده‌هایش سمیر قنطار را آزاد نکرد تا حزب‌الله مجبور شود در سال ۲۰۰۶ عملیات الوعد الصادق را جهت رهایی وی انجام دهد.

در واکنش، اسرائیل نهایت تلاش خود را کرد تا با گسترده‌ترین حمله تاریخ خود به لبنان، به‌زعم خود کار حزب‌الله را یکسره کند و قطعنامه ۱۵۵۹ را به اجرا درآورد؛ اما پس از ۳۴ روز نبرد ناکام‌ترین جنگ تاریخ خود را به پایان رساند و حزب‌الله نه تنها نابود نشد، بلکه به قدرت مسلط لبنان در کنار ارتش تبدیل و محبوبیتش جهانی شد. از آن پس تمرکز غرب و آمریکا که متحد اصلی اسرائیل بود بر حامیان حزب‌الله معطوف شد و بحران سوریه پدید آمد؛ اما باز هم محور مقاومت ایستادگی کرد و در نتیجه آخرین ابزار آمریکا تحریم و حصر اقتصادی همه جانبه دولت‌ها و کشورهای محور مقاومت بود.

 

تحریم اقتصادی راهکار نهایی آمریکا

در همین راستا با اجرای تحریم‌های قیصر، ارزش پول سوریه به‌شدت کاهش پیدا کرد و مشکلات آن فزونی یافت؛ اما با توجه به جنگ داخلی، مردم تأثیراتش را چندان احساس نکردند، زیرا در آن مقطع ایجاد امنیت مهم‌ترین خواست مردم سوریه بود.

اما برعکس مردم رفاه‌طلب لبنان که معمولاً وضع مالی مناسبی داشتند و اقتصادشان ‌مبتنی بر تجارت بود با توجه به ارتباط‌شان با سوریه، به‌شدت تحت تأثیر این تحریم‌ها قرار گرفتند. سیاست آمریکا فشار حداکثری به مردم این کشور بود تا بتواند آنان را علیه مقاومت بشوراند؛ لکن لبنانی‌ها حاضر نشدند از مقاومت دست بردارند و رئیس جمهور و رئیس مجلس و ارتش لبنان ‌حمایت قاطع خود را از حزب‌الله نشان دادند.

لبنان از جمله وارد کنندگان سوخت بود و تحریم‌های قیصر موجبات تحریم شرکت‌ها و تجار سوخت لبنان شد و در نتیجه نارضایتی‌ها اوج گرفت. تجار و شرکت‌های وارد کننده سوخت به هر دری زدند تا بتوانند بنزین و گازوئیل مورد نیاز کشورشان را تأمین کنند؛ اما هشدارهای آمریکا چنان بر کشورهای صادرکننده اثرگذار بود که حاضر نشدند حتی در برابر قیمت‌های بالاتر سوخت به لبنانی‌ها بفروشند. در نتیجه دبیرکل حزب‌الله صریحاً اعلام کرد اگر بحران سوخت حل نشود از جمهوری اسلامی خواهد خواست در ازای دریافت لیره از تجار لبنانی نفت و مشتقات آن را به آنان بفروشد.

در نهایت معامله انجام شد و سید حسن نصرالله همچنین تهدید کرد از لحظه حرکت این ناقلات نفتی، آنان جزو خاک لبنان هستند و هرگونه عمل تخاصم‌آمیزی علیه آنها با واکنش نظامی شدید حزب‌الله روبرو خواهد شد. البته تهدیدات حزب‌الله به همین‌ جا منتهی شد، زیرا از این حرکت قصد تبلیغاتی نداشت و صرفاً در تلاش بود تا تقاضاهای سوختی شهروندان مرتفع شوند و چرخ اقتصاد لبنان از حرکت نیفتد. در نتیجه نفتکش‌ها بدون مزاحمتی از روبروی سرزمین‌های اشغالی فلسطین و ناوگان دریایی آمریکا عبور کردند، اما آنها نتوانستند مانع از شکستن تحریم‌هایی شوند که خود وضع کرده بودند، زیرا از عواقب برخورد با حزب‌الله کاملاً آگاهی داشتند و هیچ کدام آماده درگیری نظامی در سطح گسترده نبودند؛ بالأخص که آمریکا در سوریه و عراق مرتباً هزینه داده و اصلاً تمایل ندارد بحران لبنان را به سمت درگیری نظامی سوق دهد. در نتیجه نفتکش‌ها وارد بندر بانیاس سوریه شدند و محموله آنها از طریق تانکر به لبنان ارسال شد.

اما این رخداد چند تأثیر بسیار مهم و راهبردی در معادلات منطقه‌ای بر جای نهاد، از جمله:

۱- تحریم‌های آمریکا علیه لبنان ترک برداشت و ایران این جرئت را به خود داد تا اولاً حصر اقتصادی لبنان را بشکند و متحد راهبردی خود در این کشور را تقویت کند و به محبوبیت خود در عروس خاورمیانه بیفزاید. ثانیاً تحریم‌های آمریکا به لبنان را استهزا و این پیام را به کشورهای دنیا ارسال کرد که جمهوری اسلامی در هر شرایطی از متحدان خود پشتیبانی خواهد کرد.

 

۲- این اقدام ایران که تأثیر خود را بر جامعه لبنانی گذاشت، ایالات متحده را به‌شدت منفعل و آشفته و از ترس گسترش نفوذ جمهوری اسلامی اعلام کرد که گاز و برق لبنان را تأمین خواهد کرد، در حالی که تا روز قبل از حرکت نفتکش‌ها، حاضر به دادن چنین امتیازی نبود.

 

۳- ایضاً آمریکایی‌ها برای دریافت وام از صندوق بین‌المللی پول، به لبنان چراغ سبز نشان دادند و این رخداد به‌وضوح نشان ‌داد که تحریم‌ها علیه عروس خاورمیانه  می‌شود.  ایالات متحده و متحدان منطقه‌ای‌اش متوجه این نکته شده‌اند که تحریم‌ها نیز نخواهد توانست حزب‌الله را منفعل کند و واکنش راکتی ماه گذشته در منطقه حاصبیا حاکی از اقتدار حزب‌الله در دفاع از کیان و تمامیت ارضی لبنان‌ بود.

۴- جمهوری اسلامی عمق استراتژیک محور مقاومت است و حزب‌الله در خط مقدم این‌ محور و اسرائیل قرار گرفته است؛ لذا تهران از هیچ تلاشی برای تقویت و پشتیبانی از جبهه نبرد با اسرائیل کوتاهی نخواهد کرد.

 

۵- پس از این رخداد (شکست حصر اقتصادی لبنان) بود که دولت نجیب میقانی تشکیل شد و ۱۳ ماه خلاء سیاسی در این کشور پایان ‌یافت. چه بسا اگر اقدام ایران نبود، آمریکا همچنان تحریم‌هایش را با قدرت ادامه می‌داد و توافق بر سر کابینه نیز حاصل نمی‌شد، زیرا نجیب میقاتی فردی نیست که در هر شرایطی ریاست وزرا را بپذیرد.‌

 

۶- پرستیژ بین‌المللی و اقتدار ایران و دست برتر جمهوری اسلامی و محور ضد اسرائیلی در این ماجرا به‌شدت افزایش یافت و همگان متوجه این حقیقت شدند که این ‌محور نه با فشارهای اقتصادی فروخواهد پاشید و نه با اقدامات نظامی و امنیتی.

 

۷- به سلامت رسیدن نفتکش‌ها و عدم مزاحمت آمریکا و اسرائیل برای آنان بار دیگر نشان داد معادله قدرت و توازن وحشت شکل گرفته در منطقه غرب آسیا تحت تأثیر تحریم‌های آمریکا و اقدامات دولت‌های غربی، عبری و عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس قرار نگرفته و جمهوری اسلامی کماکان قدرت اول در غرب آسیاست و می‌تواند ایالات متحده و حامیانش را به چالش بکشد.

 

نتیجه‌گیری

در نهایت باید گفت رخداد ارسال سوخت از ایران به لبنان فراتر از یک معامله عادی است و به چالش کشیدن اعتبار تحریم‌های ایالات متحده و تصمیمات آن را یادآوری می‌کند و همچنین نشان می‌دهد جمهوری اسلامی زیر بار نظم مدنظر آمریکا نخواهد رفت. آثار آن نیز در کوتاه‌مدت، میان مدت و بلندمدت قابل بررسی است.

در کوتاه‌مدت لبنان از حرکت به سمت فروپاشی اقتصادی نجات یافت و موقعیت حزب‌الله و جریان ۸ مارس تحکیم و بالعکس از قدرت حامیان آمریکا و جریان ۱۴ مارس کاسته شد و قدرت بازدارندگی حزب‌الله در راستای دفاع از منافع ملی لبنان به رخ جهانیان کشیده شد.

نکته جالب این بود که ضمانت کشتی‌ها را حزب‌الله بر عهده گرفت نه ایران. این اقدام به معنای این بود که حزب‌الله خود می‌تواند یک بازیگر تأثیرگذار در سطح منطقه باشد و صرفاً یک نیروی مبارز با اسرائیل نیست.

در میان‌مدت و بلندمدت جایگاه محور مقاومت به‌شدت ارتقا یافت و از این به بعد دنیا حساب دیگری روی این محور و اضلاع آن باز خواهد کرد. نکته مهم اینکه حزب‌الله یک دولت نیست، بلکه یک حزب و جنبش مقاومت است که می‌تواند در سطوح ملی و بین‌المللی ایفای نقش کند و قدرت‌های بزرگ منطقه و فرامنطقه‌ای را به چالش بکشد.

30آگوست/21

نتانیاهو قربانی نبرد ۱۲ روزه

نبرد ۱۲ روزه میان مقاومت غزه و گروه‌های فلسطینی، نقطه عطفی در تاریخ مبارزه با رژیم صهیونیستی به شمار می‌رود.

این نبرد از چند منظر اهمیت داشت که بدان پرداخته می‌شود.

  1. شکست رژیم صهیونیستی در تاکتیک:

در واقع رژیم صهیونیستی با تمام ابزار و سلاح‌هایش نتوانست جلوی پرتاب راکت از تونل‌های حماس را بگیرد؛ در صورتی که غزه منطقه بسیار کوچکی است و مناطقی که از آن این تسلیحات شلیک می‌شدند کاملاً مشخص بودند. سیستم‌های پدافند هوایی بسیار گرانقیمت و پیشرفته رژیم صهیونیستی نتوانستند از اصابت بخش قابل توجهی از این راکت‌ها به شهرهای فلسطین جلوگیری کنند. همچنین در عرصه زمینی، مقاومت فلسطین با بهره‌گیری از موشک‌های هدایت شونده کورنیت، موفق به انهدام چند خودروی ارتش صهیونیستی در اطراف باریکه غزه شد و همین امر رژیم صهیونیستی را به عدم ورود زمینی به این منطقه وادار ساخت. در نتیجه کاملاً مبرهن بود که رژیم صهیونیستی در صحنه نبرد از پس مقابله با حماس و سایر گروه‌های فلسطینی بر نیامده و تنها راهکارش برای توقف روند آتشباری آنان، بمباران هوایی بود که آن هم با اتخاذ تاکتیک‌های خاصی از سوی فلسطینیان، اثرگذاری لازم را نداشت.

 

  1. ناکامی در استراتژی:

دولت نتانیاهو نقشه راه مناسبی را که در طول ۱۲ سال زمامداری‌اش بتواند مقاومت غزه را خلع سلاح کند یا حداقل توانش را تقلیل دهد، نداشته است‌. از سال ۲۰۰۹ که وی ریاست دولت جعلی صهیونیست‌ها را برعهده گرفت، نتوانست از تسلیح گروه‌های مسلح فلسطینی جلوگیری کند و کیفیت و کمیت تسلیحات آنان روز به روز افزایش یافت. حتی در نبرد ۵۳ روزه، ارتش صهیونیست‌ها اگرچه به برخی تونل‌های حماس و جهاد آسیب جدی زد، اما از قابلیت‌های نظامی آنان کاسته نشد. تا جایی که در نبرد اخیر بیش از هر زمان دیگری تل‌آویو و حتی شهرهای فراتر از آن همچون حیفا هدف موشک‌های شلیک شده از نوار غزه قرار گرفتند. رونمایی از پهپادهای شناسایی، بمب افکن و انتحاری نیز از جمله تسلیحات رونمایی شده فلسطینیان بود که حاکی از شکست قطعی استراتژی نابودسازی مقاومت در باریکه غزه است.

نکته دیگری که باید به آن توجه جدی کرد این بود که برای اولین بار مقاومت فلسطین بود که برای رژیم صهیونیستی ضرب‌العجل تعیین کرده بود، ابتکار عمل را در دست گرفت و طرف مقابل را منفعل کرد.  وقتی نبرد سیف‌القدس در اثر توهین و جسارت صهیونیست‌ها به مسجدالاقصی آغاز شد، مقاومت اسلامی توانست خود را به عنوان پاسدار اصلی قبله مسلمانان به رخ بکشد و سازشکاران را به حاشیه براند و در این زمینه نیز راهبردش را کاملاً موفق اجرا کند.

 

  1. آشکار شدن ضعف‌های بنیادین رژیم صهیونیستی:

نبرد اخیر ضعف‌های بنیادین رژیم صهیونیستی را آشکار کرد. از طرفی جبهه داخلی این رژیم آمادگی مقابله همه جانبه با ناامنی شهرها را نداشت و نمی‌توانست دائماً در پناهگاه بماند و نارضایتی از عملکرد دولت و ارتش اوج گرفت.

از سوی دیگر مراکز صنعتی و تجاری رژیم صهیونیستی از کار افتادند. برای مثال فرودگاه بن‌گورین تل‌آویو بر اثر راکت‌باران حماس و سایر گروه‌های مقاومت تعطیل و پروازهایش به فرودگاه دیگری که رامون نام داشت منتقل شد.

همچنین بندر بسیار مهم اشدود که ۶۰ درصد تجارت دریایی اسرائیل از آنجا انجام می‌گیرد به‌طور کامل تعطیل شد، زیرا تقریباً تمام شهرها و مناطق تجاری و صنعتی رژیم صهیونیستی مورد هجمه راکتی قرار گرفتند و ساختار اقتصادی صهیونیست‌ها تقریبا فلج شد.

۴٫برای اولین بار در تاریخ حیات رژیم جعلی صهیونیستی ساکنان عرب سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ جرئت، جسارت و انگیزه یافتند تا به خیابان بیایند و برخی از شهرها را برای مدتی از کنترل نیروهای امنیتی رژیم منحوس خارج سازند. رخداد بی‌سابقه مذکور به‌شدت بر تصمیم‌گیران سیاسی دو طرف تاثیر گذاشت تا جایی که رئیس‌جمهور رژیم صهیونیستی تصریح کرد که آنچه در کف خیابان‌ها می‌گذرد از راکت‌های حماس خطرناک‌تر است.

در نتیجه می‌توان گفت مقاومت غزه اعتبار گزینه مقاومت را به‌شدت بالا برد و توده‌هایی از فلسطینیان  را که ناامید شده بودند به هیجان درآورد.

بنابراین پرواضح است که نبرد ۱۲ روزه موسوم به سیف‌القدس یکی از ناکام‌ترین و خسارت‌بارترین نبرد‌های تاریخ رژیم صهیونیستی است و به همین دلیل به نظر می‌رسد مخالفان نتانیاهو درصدد بودند تا با بهره‌گیری از این حربه و تشکیل عجیب‌ترین ائتلافی که ممکن می‌شد وی را از قدرت کنار بزنند. نفتالی بنت، گیدئون صعر و آویگدور لیبرمن راست‌گرای افراطی، یائیر لاپید و بنی‌گانتز میانه‌رو و هوروویتز و میراف میخاییلی چپ‌گرا به همراه منصور عباس عرب تصمیم به برکناری نتانیاهو گرفتند.افراد فوق هر کدام سخنگوی بخشی از جامعه ناهمگن رژیم صهیونیستی بودند و اختلافاتشان کاملاً روشن و واضح بود؛ لکن بر سر یک چیز اشتراک نظر داشتند: برکناری نتانیاهو.

به عبارت دیگر تنها عامل شکل‌گیری این ائتلاف، دشمنی با رهبر حزب لیکود بود والا به نظر نمی‌رسد در سیاست‌های دولت صهیونیست‌ها در دوره جدید تغییری جدی به وجود بیاید. دولت ائتلافی نفتالی بنت و یائیر لاپید با توجه به ابقای بنی‌گانتز در سمت وزارت دفاع و کوخاوی در جایگاه فرماندهی ارتش تفاوت ماهوی و محسوسی از لحاظ نقشه راه و عملکرد با نتانیاهو نخواهد داشت لکن با توجه به کاریزماتیک نبودن بنت و لاپید و همچنین کابینه‌ای که  تناسب کمی بین اعضای آن وجود دارد احتمالاً نتواند چون دوره نتانیاهو منسجم و قاطع عمل کرده و از پس مشکلات امنیتی این رژیم که روز به روز در حال گسترش کمی و کیفی است، بر بیاید.

تقویت کننده استدلال فوق، نخست وزیر شدن فردی است که تنها ۷ کرسی را در اختیار داشت که حدود ۵ درصد پارلمان است و امری بی‌سابقه در تاریخ دموکراسی‌ها پارلمانی محسوب می‌شود‌.

این اتفاق به‌وضوح نشان می‌دهد صدراعظم جدید برخلاف سلفش از حمایت‌های قاطع برخوردار نیست و ناچار است با جریان‌های موتلفش همکاری کند تا از فروپاشی کابینه جلوگیری نماید. بنابراین بعید است دولت کنونی رژیم صهیونیستی بتواند همچون دوره سابق راست‌گرایانه عمل کند.

دولت ائتلافی بنت – لاپید نیز احتمالاً در سیاست خارجی در برابر آمریکا مجبور به انفعال و توان تاثیرگذاری‌اش بر جو بایدن کمتر از گذشته خواهد بود، زیرا صهیونیست‌ها متوجه آسیب‌پذیری خود شده‌ و این واقعیت را که نمی‌توانند بدون همراهی و همکاری ایالات متحده بر چالش‌های خود فائق بیایند، پذیرفته‌اند. لذا بعید است که دست به خودسری بزنند و رفتارهای خلاف خواست آمریکا را انجام بدهند و دست به ماجراجوئی بزنند.

البته باتوجه به دستاوردهای مقاومت غزه در نبرد سیف‌القدس و ایجاد معادله‌ای جدید در برابر صهیونیست‌ها، فعال شدن جبهه جنگ با این باریکه محتمل است و دولت بنت نیاز به ایجاد یک دستاورد تبلیغاتی را کاملاً حس می‌کند.

اما محور مقاومت با برنامه‌ای از پیش تعیین شده به دنبال وارد ساختن ضربات مقطعی به رژیم صهیونیستی است تا شکست‌پذیری ارتش این رژیم و ناتوانی سردمداران آن در تامین امنیت شهروندان اشغالگر را به عنوان یک اصل قطعی و پذیرفته شده جا بیندازد. همین امر سبب شده که اولاً ضعف‌های ساختاری رژیم صهیونیستی کاملاً برملا و گسل‌های اجتماعی آن نمایان شود.

از طرفی آمریکا با توجه به تنگناهای جدی در عرصه بین‌المللی و برنامه جامع و شاملی که برای کنترل چین دارد، اولویت‌هایش را از غرب آسیا به شرق این قاره منتقل کرده و بعید است بتواند چون گذشته از دولت صهیونیست حمایت کند.

این در حالی است که برنامه ایران برای تسلیح مناطق پیرامونی فلسطین مراحل پایانی خود را طی می‌کند؛ تا جایی که دبیرکل حزب‌الله صراحتاً اعلام داشت در صورت تعرض مجدد به قدس، جنگ منطقه‌ای در انتظار صهیونیست‌ها خواهد بود. این هشدار سید حسن نصرالله با پاسخ مثبت و فوری انصارالله یمن و گروه‌های مقاومت عراقی و فلسطینی همراه شد و نشان داد محور ضد صهیونیستی با برنامه و به‌تدریج در حال اجرای نقشه‌ راه خود است.

به نظر می‌رسد ماه‌های آینده با تغییر دولت در ایران و روی کار آمدن جریان انقلابی، نتیجه مذاکرات وین برای اسرائیل بسیار سخت تمام شود. اگر مذاکرات وین به سرانجام برسد و منابع مالی ایران آزاد شوند، ایران بی‌شک با اعتماد به نفس بیشتری در منطقه فعالیت خواهد کرد و رژیم صهیونیستی را در تنگنا قرار خواهد داد. همچنین برقراری مجدد توافق ایالات متحده با ایران نوعی تضمین امنیتی برای فعالیت‌های جمهوری اسلامی در منطقه ایجاد خواهد کرد که بی‌شک خوشایند سران حاکم بر دولت یهود نخواهد بود.

اما اگر مذاکرات وین نیز به نتیجه نرسد، بازهم رفتارهای ایران تهاجمی خواهد بود و به محور غربی- عبری‌- عربی ضربه وارد خواهد ساخت و در نتیجه بازهم امنیت رژیم صهیونیستی با تهدید مواجه خواهد شد؛ با این تفاوت که بر خلاف گذشته، آمریکا در حال تعدیل و تقلیل نیروهایش در غرب آسیاست و به هیچ وجه قصد افزایش تنش با جمهوری اسلامی را ندارد.

به همین دلیل به نظر من، دوران سختی برای رژیم صهیونیستی آغاز شده و فشارهای محور مورد حمایت ایران روز به روز بر رژیم کودک کش بیشتر خواهد شد.

سخنان اخیر دبیرکل حزب‌الله نیز که صراحتاً بر نزدیک شدن آزادسازی قدس تصریح کرد، بر همین اساس ارزیابی می‌شود.

17ژوئن/21

تحولات حساس لبنان به کدام سو می‌رود؟

اشاره کلی:

عروس خاورمیانه این روزها شرایط بغرنجی را سپری می‌کند. از طرفی فشارهای شدید اقتصادی ناشی از تحریم‌های موسوم به قیصر، معیشت ملت لبنان را به‌شدت تحت تأثیر قرار داده است و از طرفی انقسام سیاسی و بن‌بست احزاب برای تشکیل کابینه، مشکلات را دوچندان کرده است. دوروتی شیا سفیر آمریکا در لبنان به‌صراحت اعلام داشت: «هدف از تحریم‌ها دست برداشتن ملت لبنان از حمایتشان از حزب‌الله است و تا وقتی این جنبش محدود نشود فشارها تداوم خواهد یافت.»

 

۱٫لبنان با مساحت ۱۰۴۰۰ کیلومتر مربع از جمله کوچک‌ترین کشورهای جهان به شمار می‌آید، اما تحولات این کشور در دهه‌های اخیر تأثیرات عمیقی بر کشورهای پیرامونی‌ آن گذاشته است. جمله معروفی در دنیای سیاست می‌گوید: «نبض خاورمیانه در لبنان می‌زند و برای دانستن وضعیت این منطقه باید به رویدادهای عروس خاورمیانه نگریست.»

  1. این کشور پس از فروپاشی عثمانی و تقسیم کشورهای آن در پی پیمان سایکس پیکو (بین فرانسه و انگلستان)، تحت قیمومیت فرانسه درآمد و در سال ۱۹۴۳ استقلال پیدا کرد؛ هر چند فرهنگ فرانسوی به‌طور جدی در سیاست و اجتماع لبنان رسوخ یافت و هنوز هم ادامه دارد.

از بدو استقلال لبنان دو تفکر به‌طور عمده در این کشور وجود دارند که سبب کشمکش‌های فراوانی شده‌اند. ابتدا مسیحیان مارونی که با حمایت فرانسه عمده قدرت را در دست داشتند و با تفکر ملی‌گرایی، سعی در نزدیکی به قدرت‌های غربی از جمله فرانسه داشتند. دوم مسلمانان و چپ‌گراها که بیشتر به اتحادهای عربی، به‌خصوص سوریه و مصر گرایش داشتند.

برای مثل آنتوان سعاده شخصیت لبنانی با تفکر پان‌عربیسم، طرفدار اتحاد سوریه، لبنان و فلسطین بود و با ایجاد حزب سوسیال ناسیونالیست سوریه، سودای برپایی کشور متحد عربی با نام سوریه بزرگ را در سر داشت که با ملی‌گرایان لبنانی درگیر و اعدام شد. در واکنش به اعدام وی، طرفدارانش ریاض الصلح نخست‌وزیر وقت لبنان را ترور کردند.

۳٫در سال ۱۹۵۸ با تشکیل جمهوری متحد عربی که از اتحاد مصر و سوریه ایجاد شده بود، نخست‌وزیر وقت لبنان از پیوستن به این اتحاد حمایت‌کرد، در حالی که رئیس‌جمهور، کمیل شمعون به‌شدت مخالف ناصر بود و از پیمان بغداد پشتیبانی می‌کرد. در نهایت با درخواست پرزیدنت شمعون، نیروهای نظامی آمریکایی به لبنان وارد شدند و به نفع وی بحران را خاتمه دادند.

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که لبنان همواره میدان رقابت و تاخت و تاز قدرت‌های خارجی و به‌نوعی فاقد استقلال لازم بوده است؛ اما نکته جالب فقدان نقش جدی شیعیان در تحولات این کشور بود که با ورود امام موسی صدر در سال ۱۹۵۹ و حرکت‌های مصلحانه ایشان، از جمله تشکیل حرکت محرومین و جنبش امل، شرایط این طایفه به‌طور کلی تغییر کرد.

۴٫با وقوع بحران فلسطین و نبردهای متعدد بین دول عربی و اسرائیل، عروس خاورمیانه نیز از این تحولات بی‌نصیب نماند و به‌خصوص پس از واقعه سپتامبر ۱۹۷۰ و اخراج فلسطینیان از اردن و کوچانده شدن آنان به لبنان، شرایط سیاسی این کشور کاملاً تغییر کرد.

از یک سو سازمان آزادیبخش فلسطین، مرابطون، سوسیالیست ترقی‌خواه، حزب کمونیست لبنان و جنبش امل در یک جبهه قرار گرفتند و از سوی دیگر فالانژهای مسیحی که هویت خود را در خطر می‌دیدند، در طرف مقابل ایستادند و جنگ داخلی در سال ۱۹۷۵ شعله‌ور شد.‌

اینجا بود که اتحاد بین مسیحیان غرب‌گرا و اسرائیل شکل گرفت و ارتش این رژیم به بهانه تعرضات سازمان آزادی‌بخش فلسطین به لبنان حمله کرد و علاوه بر اشغال جنوب لبنان، ظرف چند روز به بیروت رسید و توانست رئیس‌جمهور مدنظرش، بشیر جمیل را به ریاست برساند. بلافاصله فلسطینیان رئیس‌جمهور جدید را به قتل رساندند و مجدداً برادرش امین جمیل به جای وی بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد.

تحولات فوق نشان می‌دهند که لبنان از ابتدای تشکیل، فاقد نیروئی منسجم و قدرتمند برای دفاع از خود بوده و در تحولات منطقه‌ای یک کشور عربی مستقل و تأثیرگذار به شمار نمی‌آمده، بلکه بالعکس تحت تأثیر رخدادها قرار می‌گرفته است.

  1. با ایجاد حزب الله در اوایل دهه ۸۰ میلادی و مبارزه این جنبش با رژیم صهیونیستی و متعاقباً موفقیت در نبردهای تسویه حساب و خوشه‌های خشم و در نتیجه عقب‌نشینی ارتش این رژیم از جنوب لبنان، مقاومت لبنان به الگویی مهم در تاریخ مبارزه اشغالگری اسرائیل مبدل شد و برای اولین بار در تاریخ در تابستان سال ۲۰۰۶ برخلاف ارتش‌ها و جنبش‌های عربی توانست در یک جنگ مستقیم صهیونیست‌ها را شکست دهد و موازنه وحشت و بازدارندگی قوی‌ای را در برابر دولت یهود ایجاد کند.

از جمله برجستگی‌های جنگ ۳۳ روزه این بود که ارتش سوریه یک سال قبل از آن لبنان را ترک کرده بود و این کشور از دید سران صهیونیست عملاً ضعیف‌ترین حلقه محور مقاومت تلقی می‌شد، اما اثرات راهبردی این جنگ چنان بود که دکترین‌های نظامی دولت یهود را تحت تأثیر جدی قرار داد.

برای مثال اولین بار بود که برخلاف تصور همگان، برتری مطلق هوایی نتوانست نتیجه جنگ را رقم بزند و استراتژی جنگ نامتقارن به کارگیری شده توسط مقاومت لبنان توانست علاوه بر شکست مستقیم ارتش متجاوز در زمین و شکستن هیمنه نیروهای پیشرفته زرهی اسرائیل و تانک‌های مرکاوای آن، یک سوم شهرهای فلسطین اشغالی را زیر آتش راکت‌های خود بگیرد و ناتوانی رژیم صهیونیستی در تأمین امنیت شهروندانش را به‌وضوح عیان کند.

علاوه بر برتری‌های فوق، حزب‌الله برای اولین بار توانست با استفاده از موشک‌های ضد کشتی، نیروی دریایی اسرائیل را از صحنه نبرد خارج سازد و ابتکار عمل را به‌طور کامل در دست گیرد. از این تاریخ حزب الله علاوه بر تأثیرگذاری بی سابقه بر تحولات لبنان توانست معادلات منطقه‌ای را نیز دستخوش تغییر کند و در بحران سوریه به عنوان یک بازیگر مهم و مؤثر ورود موفقی داشته باشد.

به عبارت دیگر حزب الله، لبنان را از یک کشور ضعیف و کوچک عربی به یک کشور تأثیرگذار تبدیل کرد و در حالی که سوریه ضعیف شده مکرراً مورد تجاوز هوایی ارتش اسرائیل قرار می‌گیرد، لکن لبنان به برکت مقاومت اسلامی‌ خود،  از لحاظ نظامی در امنیت کامل به سر می‌برد.

۶٫اسرائیل، ایالات متحده و کشورهای غربی که شرایط جدید لبنان و تسلط جریان ۸ مارس بر این کشور را برنمی‌تافتند، حربه تحریم اقتصادی و فشارهای سیاسی برای تضعیف این کشور و فشار بر ملت لبنان را مناسب تشخیص دادند و در مدت زمان اندکی ارزش لیره لبنانی به‌شدت کاهش یافت و از قدرت خرید مردم کاسته شد.

نکته مهم این است که قبل از اعلام تحریم‌های قیصر و اثرات منفی آن بر اقتصاد تجاری لبنان، ریاض سلامه رئیس بانک مرکزی در اقدامی بسیار مشکوک ۴۰ میلیارد دلار از دارایی‌های ارزی این کشور را به بانک‌های اروپایی منتقل کرد. مقامات غربی نیز به‌رغم فساد مالی این مقام مالی و بی کفایتی‌اش در اداره امور، برکناری وی را خط قرمز دانسته‌اند و با تهدید و ارعاب اجازه تعویض سلامه را نمی‌دهند.

۷٫انفجار بندر بیروت نیز به‌شدت این روند را تسریع کرد و عروس خاورمیانه را با اعتراضات مردمی و چالشی جدی درگیر کرد که به استعفای نخست‌وزیر تکنوکرات لبنان، حسان دیاب منجر شد. پس از استعفای وی کشورهای غربی با کمک متحدان منطقه‌ای، معیشت لبنانی‌ها را گروگان گرفتند تا بتوانند خواسته‌های حداقلی و حداکثری خود را محقق کنند.

مطلوب حداکثری آنان، مشخصاً آمریکا و سعودی، خلع سلاح حزب الله و قدرت یافتن مجدد جریانات غربی است و خواسته حداقلی و تاکتیکی ایشان، مشخصاً فرانسه، تشکیل دولتی برخلاف جریان اکثریت پارلمان و متمایل به غرب به نخست‌وزیری سعد حریری است. تا کنون حریری دو بار فهرست وزرایش را به رئیس‌جمهور ارائه کرده است؛ اما او زیر بار نام‌های تحمیلی نرفته و تصریح کرده که وزرا باید با موافقت مجلس و بدون نظر دول غربی و عربی انتخاب شوند.

در واقع بر اساس قانون، فراکسیون اکثریت باید دولت را انتخاب کند، ولی با توجه به فشارهای اقتصادی و سیاسی غربی، حریری سعی دارد با حربه غیرسیاسی و تکنوکرات بودن کابینه، مهره‌های مدنظر خود را به دولت جدید وارد کند. اکثریت پارلمان و رئیس‌جمهور میشل عون تا کنون در برابر فشارها مقاومت کرده‌اند و به همین علت لبنان در وضعیتی استثنایی قرار دارد.

  1. در این شرایط بغرنج، حزب الله با اقدام کمک‌های مومنانه خویش توانسته است با تدابیری حداقل‌های معیشتی برای طبقات فقیر لبنان را فراهم سازد و از اثرات فشارهای اقتصادی تحمیلی بر آنان بکاهد و تا حد زیادی در این امر موفق بوده است.

 

نتیجه‌گیری

در نهایت باید گفت با توجه به تغییر شرایط منطقه‌ای پس از برکناری دولت ترامپ و تسلط نسبی محور مقاومت بر اوضاع در یمن، عراق و سوریه و ایضاً غلبه ایران بر فشارهای حداکثری ایالات متحده، به نظر می‌رسد لبنان نیز با ادامه مقاومت و بدون رفتن زیر بار خواسته‌های غرب و ارتجاع عرب بتواند از وضعیت صعب فعلی نیز عبور کند.

17ژوئن/21

فلسطین آغاز دور تهاجم

الف) خبرها و تحلیل‌های مرتبط با تحولات

۱ـ جنگ اخیر بدین صورت رقم خورد: رژیم صهیونیستی در ماه مبارک رمضان فشارهای جدیدی را در قدس و کرانه باختری علیه فلسطینی‌ها به اجرا گذاشت. بر اساس حکم دادگاه عالی این رژیم، ارتش و شهرک‌نشین‌های صهیونیستی برای تصرف محله عرب‌نشین «شیخ جراح» که شامل ۲۶ منزل است و در حد فاصل قدس غربی و قدس شرقی قرار دارد، وارد عمل شدند که با مقاومت ساکنان آن مواجه گردیدند. همزمان با آن رژیم صهیونیستی محدودیت‌های جدیدی را علیه رفت و آمد روزه‌داران و نمازگزاران مسلمان به مسجدالاقصی به اجرا گذاشت و صحن این مسجد مقدس را به محلی برای جولان نظامیان خود تبدیل کرد. علاوه ‌بر این، در نیمه دوم ماه مبارک رمضان بر تعداد حملات یهودیان شهرک‌نشین به مسلمانان و به‌ویژه جوانان افزوده شد. این مسایل بیانگر تشدید تلاش‌های رژیم صهیونیستی برای کوچاندن اعراب مسلمان از قدس شریف بود.

در پی این تهاجمات، جنبش‌های مقاومت حماس و جهاد اسلامی، رژیم غاصب را به انجام اقدامات متقابل علیه شهرک‌های صهیونیستی‌نشین مستقر در قدس تهدید کردند. این تهدید ابتدا در سخنان روز قدس اسماعیل هنیه مطرح شد و سپس در روز یکشنبه (۱۹ اردیبهشت) هر دو جنبش فلسطینی، ۲۴ ساعت به رژیم صهیونیستی مهلت  دادند تا هر سه اقدامی که شرح آن رفت را متوقف کند، وگرنه به اقدام عملی علیه شهرک‌های صهیونیست‌نشین دست خواهند زد، اما این هشدار از سوی رژیم صهیونیستی جدی گرفته نشد. پس از طی ۲۴ ساعت، مقاومت فلسطین ضرب‌الاجل دوساعته‌ای را تعیین کرد و همزمان از نظامیان مستقر در مسجدالاقصی خواست برای حفظ جان خود، این مکان مقدس اسلامی را ترک گویند که باز هم با بی‌اعتنایی صهیونیست‌ها مواجه شد. پس از پایان مهلت دوساعته، جنبش‌های حماس و جهاد ۱۱ موشک را به سمت این شهرک‌هاشلیک کردند.

ساعتی بعد دادگاه عالی رژیم اعلام کرد اجرای حکم تخلیه محله شیخ جراح را به مدت یک ماه به تأخیر انداخته است و نظامیان مستقر در صحن مسجدالاقصی این مکان مقدس را ترک کردند؛ اما شش ساعت پس از انفعالِ ناشی از بهت رژیم، حمله گسترده به غزه آغاز شد. اسرائیل تلاش کرد تا وضعیت دوگانه‌ای را در قدس و کرانه باختری با غزه حاکم و از پیوستن قدس و کرانه به غزه جلوگیری کند. مقاومت فلسطین که از قبل برای مواجهه آمادگی داشت، با اقدامی بی‌سابقه، انواع و اقسام موشک‌ها را به طرف مناطق مختلف رژیم صهیونیستی پرتاب کرد.

این دو جنبش فلسطین در دقایق اولیه بیش از ۶۰۰ موشک شلیک کردند و طی ۲۴ ساعت تعداد موشک‌ها را به بیش از ۱۳۰۰ فروند رساندند. گستره آتش فلسطینی‌ها از شمال حیفا تا جنوبی‌ترین نقطه فلسطین اشغالی، یعنی «فرودگاه رامون» در نزدیکی خلیج عقبه به وسعت ۲۴۰ کیلومتر مربع را شامل می‌شد. موشک‌های فلسطینی به‌شکلی هوشمند باریکه جمعیتی رژیم صهیونیستی را در سواحل دریای مدیترانه از شمال حیفا تا شهرک‌های همجوار نوار غزه زیر فشار شدید قرار دادند. در این میان سهم پایتخت این رژیم بیش از بقیه بود و وضعیت بی‌سابقه‌ای را بر آن حاکم کرد.

این جنگ از یک سو فلسطینی‌های ساکن در غزه، کرانه باختری و قدس، ساکنان سرزمین‌های ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در اردن، سوریه و لبنان را متحد کرد و از دیگر سو،  اوضاع داخلی رژیم صهیونیستی را طوری به هم ریخت که در حین جنگ، انتقادات زیادی از درون این رژیم علیه سیاست‌ها و اقدامات نظامی اسرائیل در رسانه‌ها و بیانات و بیانیه‌های رسمی مطرح شدند که در نوع خود بی‌سابقه بودند. از درون ارتش هم انتقادات تندی علیه جنگ غزه به گوش رسید.

مقاومت دلیرانه فلسطینی‌ها بر حوزه عربی نیز تأثیر گذاشت و همبستگی نسبتاً یکپارچه‌ای ـ حتی در میان کشورهای دارای رابطه رسمی با رژیم صهیونیستی نظیر مصر، اردن، بحرین و دولت خودگردان محمود عباس ـ به نفع مقاومت پدید آمد و تقریباً همه دولت‌های عربی علیه اقدامات اسرائیل موضع گرفتند.

۲ـ ارتش رژیم صهیونیستی در آغاز عملیات خشن علیه باریکه غزه اعلام کرد که بمباران ۲۵۰ نقطه از غزه را در دستور کار قرار داده است و با زدن این نقاط، توان نظامی مقاومت فلسطین  را نابود خواهد کرد. این اهداف در دو ساعت اول مورد حمله جنگنده‌های رژیم اسرائیل قرار گرفتند و فرماندهی ارتش گمان ‌کرد می‌تواند فاتحانه پایان جنگ را اعلام کند؛ اما تداوم پرتعداد شلیک‌‌ موشک‌های مقاومت ثابت کرد که ارتش اسرائیل از یک سو در برآورد توان نظامی مقاومت فلسطین دچار ضعف و خطای اساسی است و از سوی دیگر در اعلام آن دچار خطا شده است؛ به گونه‌ای که با ادامه حملات مقاومت، ارتش اسرائیل مورد انتقاد احزاب، شخصیت‌ها و میلیون‌ها یهودی‌ای واقع شد که به پناهگاه‌ها رفته بودند.

۳ـ فراگیری شلیک موشک‌های مقاومت از شمالی‌ترین تا جنوبی‌ترین مکان‌های نظامی و صنعتی رژیم صهیونیستی از یک سو ضربات خردکننده‌ای را متوجه موجودیت این رژیم کرد و از سوی دیگر وحدت همه بخش‌های فلسطینی را در پی داشت به گونه‌ای که مقامات اسرائیلی اعتراف کردند برای اولین بار ناگزیر شده‌اند به‌طور توأمان در دو بخش مناطق ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ بجنگند. درگیری به‌خصوص در شهرهای ساحلی منطقه ۱۹۴۸، وحشت زیادی را در صهیونیست‌‌ها به وجود آورد، به‌گونه‌ای که اسرائیل تلاش کرد تا با تماس با شخصیت‌ها و نهادهای فلسطینی، این بخش از فلسطین را آرام کند؛ اما چندان موفق نبود و ناگزیر شد در این مناطق از نیروهای ذخیره ارتش استفاده و گارد مرزی را برای بازپس‌گیری شهر اللُّد در شمال تل‌آویو وارد عمل کند.

۴ـ براساس شواهد و قرائن و بررسی‌های نظامی، رژیم صهیونیستی پس از شلیک موشک‌های مقاومت به سمت شهرک‌های صهیونیست‌نشین در قدس تصمیم گرفت با بهره‌گیری ار بمب‌افکن‌ها و ناوهای جنگی مجاور غزه و یگان‌های زمینی، غزه را به تصرف خود درآورد؛ ولی با شلیک حجم سنگینی از موشک‌های مقاومت متوجه قدرت نظامی مقاومت شد و به توصیه فرماندهان ارشد ارتش از این تصمیم  عقب‌نشینی کرد. زمانی که مقاومت، «آتش‌بس» را ناکافی اعلام کرد، رژیم صهیونیستی برای ارعاب مقاومت، مکرراً از تصمیم خود برای اشغال غزه خبر داد، ولی در درون متوجه خطرات چنین اقدامی بود. ر

پیش از این، رژیم صهیونیستی در سال ۱۳۸۴ ـ ۲۰۰۵ ـ در حالی که سلاح چندانی در غزه نبود، ناگزیر شد با بر جای گذاشتن اماکن و تجهیزات، از این باریکه فرار کند. در آن زمان یکی از مقامات بلندپایه این رژیم گفت: «ما از جهنم فرار کرده‌ایم، ولی هنوز کابوس روزهای حضور در این منطقه هنوز با ماست.» و یکی دیگر از نظامیان صهیونیست که به‌شدت مستأصل شده بود گفت: «دوست دارم یک روز از خواب بیدار شوم و به من بگویند غزه زیر آب رفته است.»

اسرائیل اینک چگونه می‌تواند به این منطقه که سازمان‌های دفاعی مستحکمی پیدا کرده و هزاران قبضه موشک در اختیار دارد، وارد درگیری شود؟ محمد الضیف، فرمانده نظامی جنبش حماس، پس از تهدید اسرائیل به حمله زمینی گفت: «ما از این تصمیم استقبال می‌کنیم، چون جنگ زمینی برای ما بسیار راحت‌تر است.»

۵ـ در این جنگ، رژیم صهیونیستی از چهار سامانه دفاعی پرهزینه یعنی سامانه گنبد آهنین برای مواجهه با راکت‌ها؛ سامانه فلاخن داوود برای مواجهه با موشک‌های بالستیک برد کوتاه؛ سامانه تاد برای مواجهه با موشک‌های بالستیک برد بلند و پاتریوت استفاده کرد؛ ولی نتوانست موشک‌های مقاومت را مهار کند و حدود نیمی از موشک‌ها توانستند در نقاط مختلف فرود بیایند و تلفات و خسارت وارد کنند. شکست این سامانه‌های دفاعی در واقع نشانه شکست اقتدار آمریکا و رژیم اسرائیل بود.

از سوی دیگر شلیک این حجم عظیم موشک‌ از یک جغرافیای کوچک محاصره شده اعجاب‌انگیز است و از شکست سنگین اطلاعاتی رژیم اسرائیل حکایت می‌کند؛ زیرا انواعی از سامانه‌های جاسوسی رژیم اسرائیل طی ۱۶ سال گذشته، نقطه نقطه این جغرافیای کوچک را زیر نظر داشته‌اند. نتانیاهو در روز دهم جنگ اعلام کرد که «اسرائیل تا کنون مورد اصابت ۴۰۰۰ موشک قرار گرفته است.» که از حجم موشک‌های شلیک شده در چهار جنگ قبلی غزه بیشتر است. این در حالی است که دقت این موشک‌ها و قدرت تخریبی آنها از موشک‌های شلیک شده مقاومت در جنگ‌های ۵۱ روزه، ۲۲ روزه، ۱۱ روزه و ۸ روزه قبلی بیشتر است.

۶ـ پس از این جنگ و مواجه شدن اسرائیل با حجم عظیم موشک‌های ارتقا یافته، یأس بر جامعه صهیونیستی مستولی شد و در همین فاصله ده‌ها مقاله که منعکس‌کننده یأس صهیونیست‌ها از آینده بود، در مطبوعات و رسانه‌های مختلف این رژیم از جمله جروز الم‌پست، هاارتص، اسرائیل‌الیوم، اسرائیل‌پست و معاریو چاپ شدند. در این مقالات شخصیت‌های مهم اسرائیلی فلسفه تأسیس اسرائیل و ادعاهایی نظیر هولوکاست و وجود هیکل سلیمان در زیر مسجدالاقصی را زیر سئوال بردند. «آری شبیت» در مقاله «اسرائیل آخرین نفس‌های خود را می‌کشد.» در هاآرتص نوشت: «ما با سخت‌ترین ملتی که تاریخ شناخته روبه‌رو هستیم و راه‌حلی جز به رسمیت شناختن آنها و پایان دادن به اشغال سرزمینشان نداریم … ما باید با دوستان خداحافظی و به سانفرانسیسکو، برلین یا پاریس‌ مهاجرت کنیم.»

۷ـ همه خبرها حاکی از بهت رژیم صهیونیستی از حجم موشک‌ها، کیفیت ارتقایافته آنان و اراده پشت شلیک آنها هستند. در این میان «جدعون لیفی»، صهیونیست سرشناس در هاآرتص نوشت: «گفتیم خانه‌هایشان را منهدم می‌کنیم و سال‌های طولانی آنها را به محاصره درمی‌آوریم؛ اما دیدیم که آنان از غیرممکن‌ها، موشک‌ خارج کردند و ما را با آنها مورد هدف قرار دادند.» یکی از فرماندهان قسام، چند روز پیش گفت: «ما صخره‌ها را شکافتیم و مواد را استخراج کردیم و به سر و روی غاصبان کوبیدیم.»

در حال حاضر هراس رژیم اسرائیل این است که در نتیجه مقاومت شکوهمند غزه، گروه‌های مبارز جدیدی در کرانه باختری و قدس سربرآورند و سلاح به دست به جان اسرائیلی‌ها بیفتند. اویگدور لیبرمن، وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی نومیدانه خطاب به فرماندهان ارتش گفت: «وقتی وضع ما در مواجهه با حماس این است، در برابر ایران و حزب‌الله چگونه خواهد بود؟»

۸ـ در این جنگ ما شاهد همبستگی طیف‌های مختلف مقاومت بودیم و علاوه بر مقاومت لبنان و مقاومت یمن، همبستگی طیف‌های مختلف عراقی را هم شاهد بودیم که بی‌سابقه بود. در این میان بعضی از گروه‌های عراقی که نیروی نظامی هم دارند، اعلام آمادگی کردند تا در کنار مقاومت فلسطین به سمت تأسیسات اسرائیلی هجوم ببرند. ائتلاف فتح عراق به ریاست هادی عامری اعلام کرد: «با مال، جان و همه وجود خود از فلسطینی‌ها در مقابل رژیم اسرائیل دفاع می‌کند.» صدور بیانیه از سوی حضرت آیت‌الله سیستانی نیز فضای عراق را کاملاً به نفع مقاومت فلسطین تغییر داد.

این حمایت‌ها از یک ‌سو تأثیر زیادی بر تداوم مقاومت فلسطینی‌ها به‌خصوص ساکنان غزه که تحت فشار شدید اسرائیل بودند داشت و از سوی دیگر نگرانی شدید اسرائیلی‌ها را به دنبال آورد. بر این اساس یک روز پس از شلیک سه موشک از سمت لبنان به مناطق شمالی فلسطین به وسیله گروه «احمد جبرئیل»، نتانیاهو دست به دامن فرانسه شد تا حزب‌الله را از ورود به درگیری منع کند که با پاسخ هوشمندانه سید حسن نصرالله مواجه شد و نگرانی‌اش رفع نشد. یک مقام آمریکایی هم با ابراز نگرانی از گسترش مقاومت به کرانه باختری اعلام کرد: «آمریکا نمی‌خواهد در طرف فلسطینی و به‌خصوص در کرانه باختری، مقاومت جایگزین تشکیلات خودگردان شود.» به دلیل همین نگرانی‌ها، بایدن در روز چهارشنبه، ۲۲ اردیبهشت، در تماس تلفنی از نتانیاهو خواست تا دیر نشده به این درگیری خاتمه دهد. البته روز پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی گفت به حملات علیه غزه ادامه می‌دهد.

 

ب) ابتکارات و شگفتی‌های مقاومت فلسطین در این جنگ

۱ـ فلسطینی‌های ساکن نوار غزه که تا پیش از این در موضع «دفاع از غزه» در برابر تهاجمات نظامی رژیم صهیونیستی قرار داشتند، استراتژی دفاع از کل سرزمین فلسطین و به‌خصوص قدس را در مواجهه با تهاجمات رژیم در پیش گرفتند و از موضع دفاعی به موضع هجومی تغییر وضعیت دادند. این جنگ برخلاف جنگ‌های پیشین برای دفاع از غزه و رفع مشکلات آن نبود، بلکه برای دفاع از قدس روی داد و در واقع گروه‌های مقاومت غزه چتر خود را باز کردند و همه فلسطین و مردم آن را تحت پوشش قرار دادند و با استقبال کل فلسطینی‌ها هم مواجه شدند.

۲ـ این جنگ همه مناطق تحت اشغال اسرائیل، به‌خصوص سرزمین‌های ۱۹۴۸ را دربرگرفت و کل سرزمین‌های اشغالی تبدیل به صحنه جنگ علیه اسرائیل شدند. این در حالی بود که بنا به اعتراف مقامات اسرائیلی، رژیم صهیونیستی برای ورود به چنین جنگی و مدیریت آن آمادگی نداشت.

۳ـ مقاومت فلسطین با اعلام قبلی حمله به شهرک‌های صهیونیستی در قدس و تل‌آویو، قدرت برنامه‌ریزی و ابتکار عمل خود را نشان داد. در این صحنه «عمل به وعده‌ها» هم اتفاق افتاد و به تهدیدات طرف فلسطینی علیه رژیم اسرائیل «اعتبار» بخشید. این در حالی بود که طرف اسرائیلی کاملاً منفعل عمل کرد. تأخیر شش ساعته ارتش اسرائیل در ورود به جنگ، اضطراب در مواجهه با اعراب فلسطین ساکن در سرزمین‌های ۱۹۴۸، آماده شدن برای حمله زمینی به غزه و سپس رها کردن آن و نداشتن تحلیل در مقابل شلیک چند فروند موشک از لبنان و سوریه، ناشی از انفعال و به هم‌ریختگی سیستم نظامی و سیاسی اسرائیل بود.

۴ـ جنگ غزه علیه اسرائیل در بهترین زمان ممکن یعنی زمان اعلام تأسیس رژیم صهیونیستی ـ یوم النکبه ـ از یک سو و به هم ریختگی سیاسی رژیم اسرائیل از سوی دیگر صورت گرفت. این رژیم در دو سال گذشته چهار انتخابات پارلمانی را برگزار کرد؛ اما نتوانست کابینه جدید را تشکیل دهد. درگیری‌ بین حزب لیکود و احزاب دیگر به اوج رسیده بود تا جایی که نتانیاهو از ضرورت برگزاری انتخابات پنجم و انتخاب مستقیم نخست‌وزیر توسط مردم خبر ‌داد که به معنای بی‌اعتبارسازی زمینه تشکیل دولت در این رژیم بود.

بر این اساس، این جنگ به تفرقه بیشتر میان احزاب و نهادهای رژیم صهیونیستی دامن زد و فلسطینی‌ها را یکپارچه کرد. این در حالی بود که یک هفته پیش از آن محمود عباس با اعلام ملغی کردن زمان برگزاری انتخابات پارلمانی فلسطین و به تأخیر انداختن انتخابات درون سازمان آزادی‌بخش فلسطین، فلسطینی‌ها را دچار تفرقه و درگیری‌های لفظی کرده بود.

۵ـ غافلگیر شدن اسرائیل، یکی دیگر از خصوصیات این جنگ بود. این رژیم با اراده عمل، سرعت عمل و توانایی عمل طرف فلسطینی غافلگیر شد، زیرا مدیریت این سه موضوع در سرزمین کوچک غزه که شدیداً زیر رصد سرویس‌های جاسوسی و تجهیزات مدرن کنترلی اسرائیل قرار دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است.

۶ـ این جنگ آسیب‌پذیری «عمق اسرائیل» ـ یعنی سرزمین‌های ۱۹۴۸ ـ را آشکار و امکان‌ فروپاشی اسرائیل در زمانی نزدیک را برای ساکنان غاصب صهیونیستی و برای مردم مظلوم فلسطین، باورپذیر کرد.

۷ـ این جنگ موازنه نظامی را میان دو طرف برقرار کرد، در حالی که تا پیش از این روند نظامی ـ امنیتی، یکطرفه و به نفع رژیم اسرائیل بود. اعلام راهبرد دفاع از قدس در برابر اقدامات تجاوزکارانه اسرائیل، مقاومت فلسطینی را به جایگاه موازنه‌دهنده رساند. از این پس اسرائیل در پی هر اقدام علیه فلسطینی‌ها در قدس، کرانه و سرزمین‌های ۱۹۴۸، نگران واکنش پرقدرت و فوری نظامی مقاومت فلسطین خواهد بود. شهید بزرگوار سردار سلیمانی که در طول این ۱۶ سال به دستور رهبر معظم انقلاب، «مشت فلسطینی‌ها را پر کرده» گفته بود: «ما باید گروه‌های مقاومت را به اندازه‌ای قوی کنیم که هر اژدهایی خواست آن را ببلعد، احساس کند این لقمه بسیار بزرگ‌تر از دهان اوست.»

۸ـ این جنگ، فلسطینی را که چهار تکه شده بود تبدیل به «حرف واحد» و اسرائیلی را که تلاش می‌کرد کل فلسطین را یهودی کند، تبدیل به «حروف متفرق» کرد.

۹ـ عزیمت اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی در اردن و اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی در لبنان به سمت مرزها و حمله به دیوارها و سیم‌های خاردار و درگیر شدن با نظامیان غاصب اسرائیل که به شهادت دو تن از اردوگاه‌نشین‌های اردنی و لبنانی انجامید و شلیک موشک‌های فلسطینی از لبنان و سوریه به سمت مناطق شمالی رژیم صهیونیستی، اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی را وارد معادله قدرت کرد. این در حالی است که جمع ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در سه کشور اردن، سوریه و لبنان بیش از شش میلیون نفر می‌شود. این موضوع، مخاطرات زیادی را برای رژیم صهیونیستی در پی دارد و موقعیت امنیتی آن را به‌شدت تضعیف می‌کند.

۱۰ـ این جنگ، توهم حل مسئله فلسطین به نفع اسرائیل را که در قالب طرح‌های مختلف غربی ـ عربی از جمله معامله قرن، طرح دو دولت، یهودی‌سازی کامل فلسطین، تصرف کرانه باختری توسط رژیم اسرائیل، عادی‌سازی روابط عربی ـ اسرائیلی (طرح ابراهیم) دنبال می‌شد، از بین برد. فلسطین به دو دولت یا به یک دولت اسرائیلی تبدیل نخواهد شد. این جنگ نشان داد کل فلسطین به‌زودی یک دولت فلسطینی با ترکیبی از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان خواهد داشت.

۱۱ـ این جنگ ظرفیت بالای کرانه باختری، قدس، ساکنان عرب مناطق ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی را برای تبدیل شدن به یک «انتفاضه بزرگ» به همه نشان داد. این موضوع ذهن اسرائیل و آمریکا را به هم ریخته و امیدهای زیادی را در مقاومت فلسطین پدید آورده است.

۱۲ـ در این جنگ «طی دو روز حجم شلیک موشک‌های مقاومت» از کل شلیک‌های موشک‌های فلسطینی در جنگ ۲۲ روزه فراتر رفت. در جنگ ۲۲ روزه حدود ۸۰۰ فروند موشک شلیک شدند، در حالی که در دو روز اول این جنگ ۲۲۰۰ موشک شلیک شدند. در این جنگ، کف خواسته مقاومت که آزادی عمل فلسطینی‌ها در قدس و کرانه است، از سقف خواسته مقاومت در جنگ‌های قبلی که «آتش‌بس» بود بالاتر است. به عبارت دیگر از نظر امنیتی نظامی، مقاومت فلسطین در نقطه بسیار بالاتری قرار دارد، حال آنکه در اول این جنگ، اسرائیل دست به عقب‌نشینی‌هایی زد و مثل گذشته، سقف خواسته‌اش همان آتش‌بس بود.

۱۳ـ در این جنگ لزوم توجه به خواسته‌های فلسطینی‌ها و حتی لزوم بازگرداندن سرزمین غصب شده فلسطین به مردم واقعی آن در محافل مختلف اسرائیلی مطرح شد و در قالب مقالات و اظهارنظرهای مختلف به رسانه‌های سرشناس آن راه یافت. در جنگ‌های پیشین نه تنها این اظهارات مطرح نشدند، بلکه کل اسرائیلی‌ها ـ از دولت تا احزاب و تا یهودیان غاصب ـ در موضعی واحد از جنگ علیه فلسطینی‌ها حمایت می‌کردند و حتی به ارتش می‌گفتند: «ما ماندن در پناهگاه‌ها را برای مدتی طولانی‌تر تحمل می‌کنیم تا شما برای همیشه ما را از شر گروه‌های مقاومت فلسطینی راحت کنید.» هم‌اینک بخش زیادی از صهیونیست‌ها درک کرده‌اند که آینده‌ای در فلسطین ندارند، زیرا فلسطین، سرزمین بدون ملت نیست.

۱۴ـ این جنگ و قدرت تهاجم فلسطینی ها نشان داد که حکایت فلسطین از حکایت بقیه ملت‌هایی که طی ۱۰۰ سال گذشته کشورهایشان را از دست داده‌ و در ملت دیگری ادغام و یا تکه‌تکه شده‌اند، جداست. فلسطین یوگسلاوی نیست که بعد از تجزیه فراموش شود. عثمانی نیست که بعد از تکه‌تکه شدن از یاد برود. امپراتوری «اتریش مجارستان» نیست که به ادغام در ملت دیگری تن بدهد و پس از آن هیچ خبری از مقاومت مردم و تلاش آنان برای احیای دوباره کشورشان نباشد. فلسطین سرزمینی الهی است و بار رسالتی سنگین را برای هدایت معنوی انسان‌ها بر دوش دارد و لذا از نفس نمی‌افتد. فلسطین رمز بقای دنیای اسلام است و همان ‌طور که چند بار پس از تصرف اغیار به دامن صاحبان خود بازگشته است، باز هم این اتفاق خواهد افتاد.

۱۵ـ آلمان و فرانسه و بعضی دیگر از کشورهای اروپایی در اقدامی بی‌سابقه مانع از به صحنه آمدن مردم در دفاع از مردم مظلوم فلسطین و مخالفت با اقدامات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی شدند. دلیل این برخورد از یک ‌سو رشد ظرفیت ضدصهیونیستی در این کشورها و از سوی دیگر موج پرقدرت مقاومت فلسطینی‌ها در این جنگ است. این جنگ، آسیب‌پذیری جدی رژیم صهیونیستی را آشکار کرد و سبب نگرانی شدید در اروپا شد.

۱۶ـ در این جنگ، دولت آمریکا در وضعیت انفعالی شدیدی قرار گرفت تا جایی که واکنش کنگره، به‌خصوص جمهوری‌خواهان را در پی داشت. در این میان مقامات دولت ترامپ خطرات ناشی از انفعال آمریکا را به بایدن گوشزد کردند. از نظر آنان وضع انفعالی آمریکا، حیات اسرائیل را در معرض تهدید و فروپاشی قرار می‌دهد. این در حالی است که همه از موضع حزب دموکرات آمریکا در دفاع از رژیم اسرائیل و جنایت‌های آن آگاهی دارند و می‌دانند که تعهد دموکرات‌ها در حفظ رژیم صهیونیستی بیش از جمهوری‌خواهان است. دلیل این انفعال، ضعف آمریکاست. این در حالی است که بعضی‌ها آن را به حساب تغییر راهبرد آمریکا و نارضایتی دموکرات‌ها از عملکرد نتانیاهو می‌گذارند. ضعف آمریکا در حمایت جدی از رژیم صهیونیستی سبب تغییر بیشتر معادلات منطقه به نفع جریان مقاومت می‌شود. این در حالی است که پیش از این جنگ هم مقاومت در منطقه غرب آسیا تعیین‌کننده معادلات بود، نه جریانات وابسته به آمریکا.

در این میان رئیس‌جمهور آمریکا با اعزام یک عرب لبنانی‌تبار ـ هادی عمرو ـ وانمود کرد که می‌خواهد به طرف فلسطینی نزدیک شود و ریاکارانه اعلام کرد: «از حقوق شهروندی فلسطینی‌ها حمایت می‌کند و مایل است آنان زندگی راحتی داشته باشند.» همه اینها وضعیت انفعالی و استیصال آمریکا را به تصویر کشید و نشان داد که اگر فلسطینی‌ها متحد به صحنه بیایند، آمریکا نمی‌تواند حمایت کارساز و مؤثری از رژیم صهیونیستی داشته باشد.

۱۷ـ موضع علمای مصر، به‌خصوص احمدالطیب، رئیس جامعه الازهر در حمایت از فلسطین و مقاومت، در جنگ‌های گذشته سابقه نداشت. وی در موضع‌گیری خود نه تنها از مقدسات فلسطین شامل مسجدالاقصی حمایت کرد، بلکه با صراحت اعلام کرد: «از حماس به دلیل دفاع از مقدسات حمایت می‌کند.» این در حالی است که به دلیل وابستگی الازهر به حکومت مصر، موضع احمد الطیب موضع مصر هم به حساب می‌آید که نویددهنده رابطه جدیدی میان فلسطینی‌ها و مصر، در جهت مخالف اسرائیل است. البته این فقط رهبر الازهر نبود که از مقاومت فلسطین حمایت کرد،  بلکه اکثر رهبران مذهبی اهل سنت و شیعه در اغلب کشورها و مجامع اسلامی، مواضع مناسبی در  دفاع از مقاومت فلسطین داشتند که قابل توجه است.

10اکتبر/20

انفجارهای بیروت؛ آثار و پیامدها

حادثه‌ انفجار مهیب در بندر بیروت در ۱۴مرداد ۱۳۹۹ (۴ آگوست ۲۰۲۰م) که باعث کشته و زخمی شدن بیش از پنج هزار نفر شد و خسارات گسترده‌ای بالغ بر ۱۰ الی ۱۵میلیارد دلار بر لبنان تحمیل کرد در شرایطی اتفاق افتاد که رژیم صهیونیستی در مورخ ۳۰ تیر ۱۳۹۹(۲۰ جولای۲۰۲۰) در حمله به نزدیکی فرودگاه دمشق یکی از اعضای ارشد حزب‌الله لبنان به نام «علی کامل محسن» را به شهادت رسانده بود و حزب‌الله در صدد انتقام از این عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی بود.

حزب‌الله بر اساس معادله‌ بازدارندگی خود با صدور اعلامیه‌ای اعلام کرده بود که که قطعاً انتقام شهادت علی کامل محسن را از اسرائیل خواهد گرفت. لذا این اطلاعیه باعث افزایش هوشیاری و آمادگی در سطح بالای ارتش اسرائیل در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی شد.

پس از این رویداد، انفجارهای هولناک بیروت اوضاع نابسامان و وخیم‌ لبنان را تشدید و بحرانی کرد و پیامدهای داخلی و بین‌المللی آن، این کشور را در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی بهداشتی و امنیتی به‌شدت تحت تأثیر قرار داد، به‌نحوی که دولت لبنان به نخست‌وزیری حسان دیاب را به سمت انحلال و برگزاری انتخابات زودهنگام سوق داد. احزاب و جریان‌های سیاسی لبنانی و حتی حزب‌الله به عنوان یکی از موثرترین جریان‌های سیاسی و اجتماعی و نیروهای نظامی امنیتی لبنان از آن متاثر شدند و میزان تمرکز آنها بر مسائل داخلی لبنان نسبت به قبل از انفجارها افزایش یافت.

به اعتقاد کارشناسان مسایل منطقه، دلیل انفجار مهیب بندر هرچه که باشد، مستمسکی برای غربی‌ها، صهیونیست‌ها، سعودی‌ها و عوامل داخلی آنها برای اغتشاش و بهره‌برداری‌های مورد نظر در لبنان شده است.

 

 دلایل مطرح شده درباره انفجار بندر بیروت

حادثه‌ انفجار بندر بیروت ابتدا از یک  آتش‌سوزی و انفجار در انبار نگهداری مواد آتش‌بازی شروع شد که مأموران آتش‌نشانی برای مهار آن وارد عمل شدند. در ادامه انفجار مهیبی رخ داد که اعلام شد مربوط به انفجار ۲۷۵۰ تن نیترات آمونیوم  ذخیره شده در مخازن بندر بیروت است.

اولین اعلام احتمال عمدی بودن انفجار بندر بیروت به سخنان دونالد ترامپ باز می‌گردد. رئیس جمهور آمریکا در واکنش به این انفجار در ساعات اولیه گفته بود: «با چند تن از ژنرال‌ها صحبت کردم و آنها به من گفتند که انفجار بیروت ظاهراً  ناشی از انفجار یک بمب بوده که مثل یک حمله به نظر می‌رسد.»

«مارک اسپر» وزیر دفاع آمریکا نیز درباره‌ انفجار بندر بیروت اعلام کرد: «هنوز مشخص نیست انفجار بندر بیروت حمله‌ عمدی بوده یا یک حادثه.»

وزیر دفاع آمریکا درباره‌ جنجال ناشی از سخنان دونالد ترامپ که احتمال داده بود این حادثه ناشی از یک حمله باشد، گفت: «ما هنوز نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاده است.»

اما مهم‌ترین اظهارنظری که چند ماه پیش و قبل از انفجار بندر بیروت عنوان شد توسط «آویو کوخاوی»، رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی بود. او اعلام کرده بود: «زیرساخت‌ها، اهداف راهبردی و اهداف غیرنظامی حساس در سراسر لبنان، مورد حمله قرار خواهند گرفت و لبنان به عصر حجر بازگردانده خواهد شد.»

برخی از منابع لبنانی نیز در همان روز وقوع حادثه اعلام کردند که چهار فروند هواپیمای گشت‌زنی آمریکا در زمان وقوع دو انفجار بیروت در فضای این شهر در حال پرواز و جاسوسی بوده‌اند. همچنین در چند کلیپی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شدیک شیء شبیه پهپاد  بیکباره در هنگام آتش‌سوزی انبار مواد محترقه بیروت به یکی از انبارهای دیگر این بندر اصابت می‌کند و لحظاتی بعد انفجار عظیمی روی می‌دهد.

برخی از منابع لبنانی نیز اعلام کردند که چند تونل زیرزمینی در بندر بیروت وجود داشته که برخی از افراد از طریق آنها بندر را بمب‌گذاری کرده‌اند. ارتش لبنان پس از ساعاتی شایعات منتشر شده پیرامون وجود این تونل‌های زیرزمینی را رد کرد.

در این میان جریان‌های مخالف حزب‌الله و دولت حسان دیاب تلاش کردند با حمایت رسانه‌ای سعودی‌ها، صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها، توپ را به زمین رقیب بیندازند و از ابتدا حزب‌الله را متهم کردند که در بندر بیروت تسلیحات منفجره و جنگی دپو کرده است. اما پس از پاسخ‌های صریح حزب‌الله، از این جریان‌سازی ناامید شدند و تلاش کردند موضوع را به اشکال دیگری به حزب‌الله ربط بدهند و رسانه‌های سعودی و عمدتاً غربی هم آتش تهیه این جریان خبری را به عهده گرفتند. اما هرچه آتش و دود ناشی از جنجال و سر و صداهای رسانه‌ای و سیاسی در لبنان بیشتر فروکش کرد، دست‌های پشت پرده‌ این حادثه نیز نمایان‌تر شد.

 

 

 

واکنش‌ دولت لبنان

دولت لبنان در واکنش به تحلیل‌ها و برداشت‌های رسانه‌ای و جنجال‌هایی که پس از انفجار بندر بیروت به راه افتادند، هرگونه گمانه‌زنی درباره‌ انفجار بندر بیروت را رد کرد و از رسانه‌های لبنان خواست فقط بیانیه‌های دولت را انتشار دهند.

میشل عون، رئیس جمهور لبنان اظهار داشت که دلیل حادثه می‌تواند «سهل‌انگاری» باشد یا «مداخله خارجی از طریق موشک یا بمب» که در تحقیقات روشن خواهد شد. میشل عون در عین حال مثل اکثر مقامات لبنانی (غیر از مقامات جریان ۱۴ مارس) تحقیقات بین‌المللی برای مشخص کردن علت این انفجار را رد کرد.

یک منبع قضایی و یک منبع امنیتی لبنانی با بیان اینکه در روند تحقیقات در خصوص انفجار بندر بیروت، فرضیه‌های مختلفی از جمله «اقدام تروریستی» بررسی می‌شود، گفتند که دایره‌ تحقیقات، مسئولان بلندپایه این کشور را نیز شامل می‌شود.

دولت لبنان در نشست اضطراری خود پس از این حادثه اعلام کرد که پرونده‌ انفجار بندر بیروت را به شورای دادگستری این کشور ارجاع داده است. ارجاع پرونده انفجار بندر بیروت به شورای دادگستری لبنان به پیشنهاد وزیر دادگستری مستعفی این کشور مطرح و این تصمیم با اجماع گرفته شد.

 

مشخص نشدن علل وقوع انفجار

درباره‌ علل وقوع انفجار در بندر بیروت و دست‌های پنهان در پشت آن، ابهامات و سئوالات همچنان باقی هستند. هنوز معلوم نیست قرار بود چه چیزی با این حادثه پنهان‌تر شود و همه چیز موکول شده است به تحقیقات کمیته‌ای که دولت لبنان تشکیل داده است. دستیابی به پاسخ برخی از سئوالات از جمله اینکه، «مواد انبار شده در بندر بیروت، آیا متعلق به تجار آزاد بوده یا متعلق به افراد و شرکت‌های وابسته به جریانی خاص؟» و اینکه بندر بیروت و اطراف آن قرقگاه و پایگاه اجتماعی کدام جریان بوده است، بی‌شک در تحقیقات آتی مشخص خواهد شد.

شاید به همین دلیل تأکیدات مقامات لبنان برای معرفی مجرمان حادثه‌ بندر این شهر، افراد و جریان‌هایی را که در این بندر منافع نامشروع داشتند بیش از بیش نگران کرد؛ به‌طوری که برای انحراف پرونده خواستار تحقیقات بین‌المللی شدند و از طریق حامیانشان از قبیل ترامپ و مکرون بر آتش التهابات لبنان افزودند تا راه فراری پیدا کنند.

 

 

پیامدهای انفجار بندر بیروت بر اوضاع لبنان

لبنان قبل از انفجار بیروت با سه بحران متفاوت اقتصادی، سیاسی و بحران بهداشتی ناشی از شیوع کرونا که بر یکدیگر تأثیر و حتی هم‌افزائی داشتند، درگیر بود. بعد از انفجارهای بیروت این سه بحران تشدید شدند.

 

  1. بحران اقتصادی

بدهی بالای لبنان قریب به ۱۰۰ میلیارد دلار، افت ۸۰ درصدی ارزش پول لبنان از ماه اکتبر۲۰۱۹ تا کنون، افزایش قیمت مواد غذایی و کالاهای اساسی بیش از ۵۰ درصد طی سه ماه اخیر، تولیدات اندک داخلی و واردات بسیار زیاد لبنان، گردشگری به عنوان یکی از پایه‌های اصلی اقتصاد لبنان طی ماه‌های اخیر با وخیم‌تر شدن اوضاع سیاسی و اقتصادی لبنان و اجرای محدودیت‌های کرونایی به‌‌شدت آسیب دید، به‌گونه‌ای ‌که حدود ۱۰۰۰ رستوران تعطیل و ۲۵ هزار تن از کارکنان آنها بیکار شدند.

افزون بر این لبنانی‌هایی که در خارج از این کشور مثل کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مشغول به کار بودند، به علت شیوع کرونا و کاهش قیمت نفت، درآمد قابل ملاحظه‌ای به دست نیاوردند و میزان ارزی که به لبنان می‌فرستادند کاهش چشمگیری پیدا کرد. طی سال گذشته به علت کاهش اعتماد لبنانی‌های مقیم خارج به سیستم بانکداری لبنان و نیز شیوع کرونا و محدودیت‌های اعمال شده بر ورود و خروج مسافرین به کشور، ورود ارز به لبنان به‌شدت کاهش یافت؛ در حالی‌که  این ارز وارداتی، بخشی از کسری بودجه دولت را جبران می‌کرد. لذا در مجموع وضعیت اقتصادی طبقه‌ متوسط لبنان که ۶۵% جمعیت کشور را تشکیل می دهند به‌شدت تضعیف شده است.

وقوع انفجارهای بیروت و خسارت‌های ناشی از آن به اقتصاد بحران‌زده لبنان به‌شدت آسیب زده است، به‌نحوی که کارشناسان، خسارت ناشی از انفجار بیروت را ۱۰ تا ۱۵ میلیارد دلار برآورد کرده‌اند. استاندار بیروت عنوان کرد: «خسارت بسیار سنگین است. در برآوردهای ما خسارت‌های مستقیم و غیرمستقیم بیش از ده یا حتی پانزده میلیارد دلار است. این انفجار که تقریباً ۳۰۰ هزار لبنانی را بی‌خانمان کرده است، بزرگ‌ترین فاجعه‌ای است که لبنان در عصر جدید با آن دست و پنجه نرم می‌کند.»

 

  1. بحران سیاسی

به دنبال آغاز اعتراضات در لبنان از اکتبر ۲۰۱۹ دولت ضعیف فعلی لبنان در ۳۰ دی ۱۳۹۸(۲۰ژانویه ۲۰۲۰) تحت عنوان دولت تکنوکرات شکل گرفت که طبعاً به دلیل حجم بالای مشکلات کشور، فقدان پایگاه واقعی اجتماعی و زمان محدود، توان غلبه بر مشکلات را نداشت. وقوع انفجارات بیروت نیز موجب چند برابر شدن این مشکلات و شروع مجدد اعتراضات خیابانی شد.

پس از حادثه‌ انفجار بندر بیروت، لبنان با دو مشکل اساسی «فشل کردن ثبات و نظم لبنان» و «کشاندن دولت به سمت استعفا و اغتشاشات» که وحدت و امنیت را نشانه گرفته‌اند، روبه‌رو شد و جریان‌های مخالف دولت از این انفجار استفاده ابزاری کردند. در ادامه این بحران‌سازی، چهار وزیر کابینه حسن دیاب که فقط شش ماه در کابینه این کشور حضور داشتنو همگی به جریان غربگرای ۱۴ مارس وابسته بودند، استعفا دادند

بالاخره فشارهای خارجی و جریان ۱۴ مارس موجب شد تا حسن دیاب، نخست‌وزیر لبنان در ۲۰ مرداد ۱۳۹۹(۱۰اگوست ۲۰۲۰) استعفا بدهد و دولت تکنوکرات او سقوط کند و لبنان در این اوضاع ملتهب با خلاء دیگری مواجه شود. هرچند از سوی میشل عون، رئیس‌جمهور لبنان اعلام شد که دولت کنونی به عنوان «دولت عهده دار امور» باید به کار خود ادامه دهد.

هدف اصلی دشمنان لبنان این بود که دولت حسن دیاب نتواند به فعالیت خود ادامه دهد و انفجار بندر بیروت هم که تحقیقات امنیتی آن به مراحل خوبی رسیده و دست‌های زیادی در این مسئله رو شده بود، به دلیل اعتراضات هدفمند طرفداران ۱۴ مارس در روزهای  پس از حادثه انفجار بندر بیروت تغییر مسیر داد و سبب شد  تا چهره‌ عوامل این انفجار مخفی بماند. مطرح کردن ارجاع این پرونده به مراجع بین‌المللی از سوی جریان ۱۴ مارس نیز حرکتی برای رد گم کردن در این ماجرا بود.

تظاهرات طرفداران جریان ۱۴ مارس و حمله به چند وزارتخانه و نابودی اسناد و مدارک موجود در آنها بخش دیگری از توطئه دشمنان مردم لبنان بود که برای تحت‌الشعاع قرار دادن انفجار بندر بیروت صورت گرفت تا مشخص نشود که مقصر اصلی حادثه کیست.

 

  1. بحران بهداشتی

با شیوع کرونا در لبنان بر مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و بحران بهداشتی جامعه‌ افزوده شد. وقوع انفجارات بیروت که منجر به مجروح شدن حدود پنج هزار نفر شد و نیز خسارات انسانی ناشی از آن نیز بر سیستم بهداشتی لبنان تأثیر خواهد گذاشت.

 

 

 

 

اوضاع لبنان به کدام سو سیر خواهد کرد؟

مردم لبنان باید فارغ از اینکه انفجار بندر بیروت عمدی یا غیرعمدی بوده، به فکر بازسازی بندر و شهر خود باشند. هرچند در صورت عمدی و تروریستی بودن آن، نیروهای مسلح لبنان و دستگاه‌های امنیتی این کشور باید پاسخ شایسته‌ای به این اقدام تروریستی بدهند.

حال که دولت لبنان مجبور به استعفا شده و حسن دیاب هدف واداشتنش به استعفا را بازگشت طبقه فاسد به قدرت دانسته است، باید منتظر بود و دید که اوضاع لبنان به کدام سو سیر خواهد کرد. اوضاعی که با توجه به شرایط این روزهای لبنان امیدوارکننده نیست.

 

راهبرد حزب‌الله پس از حادثه‌ بیروت

با توجه به مجموعه‌ شرایط لبنان پس از انفجار بندر بیروت، طبعاً تمرکز حزب‌الله بر تحولات داخلی بیشتر خواهد شد. با توجه به سخنرانی مهم و راهبردی سید حسن نصرالله در جمعه ۱۷مرداد (۷اگوست)، یعنی فقط سه روز بعد از انفجارات بیروت مشخص است که راهبرد حزب‌الله کاهش تمرکز بر جبهه خارجی مبارزه با اسرائیل به بهانه‌ بحران‌های داخلی نخواهد بود. سیدحسن نصرالله اعلام کرد: «برخی هم گفتند که حزب‌الله در بندر بیروت حضور داشته… اما ما نمی‌دانیم در بندر بیروت چه خبر است… شاید حزب الله بیشتر از بندر بیروت بداند که در بندر حیفا چه خبر است.» از این فراز بیانات ایشان مشخص است که اولویت اول همیشگی مقاومت لبنان حفظ و ارتقاء بازدارندگی حزب‌الله در مواجهه با اسرائیل و اولویت دوم مسائل داخلی لبنان است.

بنابراین در این شرایط خطیر منطقه و بحران‌های شدید داخلی لبنان، حفظ امنیت کشور بیش از پیش در دستور کار حزب‌الله قرار دارد، اما بازدارندگی حزب‌الله در مقابل اسرائیل نه تنها تضعیف نخواهد شد، بلکه ارتقاء و گسترش هر چه بیشتر آن در لبنان و سوریه در دستور کار قرار خواهد گرفت.

البته اسرائیل نیز در شرایط پسا انفجارهای بیروت کما فی السابق، «استراتژی نبرد میان جنگ های خود» (مبام) (The campaign between wars) را در سوریه علیه محور مقاومت و ایران ادامه خواهد داد تا از فعال شدن جبهه جولان علیه خود جلوگیری کند و مانع ارسال تسلیحات نظامی به حزب‌الله لبنان شود.

10اکتبر/20

لبنان، وضعیت مطلوب برای حزب‌الله

لبنان در بیش از پنج دهه گذشته (از زمان جنگ ژوئن ۱۹۶۷/ خرداد ۱۳۴۶) همواره در کانون توجه بوده تا جایی که اکثر شهرها و حتی بسیاری از روستاهای آن شهرت جهانی دارند. هنوز هم یکی از پرجاذبه‌ترین خبرها، خبرهای مربوط به لبنان است. بخشی از این به همسایه جنوبی آن ارتباط دارد. منطقه ما نزدیک به ۸۰ سال است که از یک «زایده دردآور» رنج می‌برد و این زایده توانسته بخش زیادی از محیط پیرامون را آلوده کند و بخش زیادی را به اغما ببرد. از مراکش در غرب قاره آفریقا و غرب جهان اسلام تا عمان در غرب آسیا تحت فشار شدید این زایده و  به تعبیر حضرت امام خمینی(ره)  «این غده سرطانی» قرار دارند.

اما در محیط پیرامونی خود، رژیم صهیونیستی از یک نقطه بیشتر هراس دارد و آن لبنان است. این رژیم حداقل از سال ۱۳۶۲، لبنان را «مهم‌ترین دغدغه امنیتی پیرامونی» خود می‌داند و ارتش اسرائیل از آن زمان تا امروز ـ یعنی در طول ۳۷ سال ـ در وضعیت آماده‌باش و عملیاتی قرار دارد و بیشترین هزینه تاریخ ارتش پرخرج رژیم صهیونیستی مربوط به هزینه‌های مهار لبنان است. همین الان ارتش اسرائیل در انتظار پاسخ حزب‌الله به حمله‌ای است که طی آن در تاریخ ۳۰ تیر ۹۹ یک عضو حزب‌الله، علی کامل محسن در جنوب دمشق در جریان حمله ارتش اسرائیل به شهادت رسید. تل‌آویو برای رهایی از این مخمصه، جمعی از دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی را وادار به مذاکره با حزب‌الله کرده تا از پاسخ چشم‌پوشی و یا به اقدامی که تلفات انسانی نداشته باشد بسنده کند. اسرائیلی‌ها هیچ‌گاه چنین احساسی را در مواجهه با ارتش‌های عربی نداشته‌اند. رژیم اسرائیل و کشورهایی نظیر مصر، سوریه، اردن، عراق و… مجموعاً ۲۵ سال ـ حد فاصل ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۲/ ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۳ ـ در وضعیت جنگی بوده‌اند و نتیجه آن هم توسعه سرزمینی اسرائیل از یک‌سو و تلفات بالای کشورهای عربی از سوی دیگر بوده است. امروز هم می‌بینیم که کشورهای عربی به‌قدری به انحطاط افتاده‌اند که برای برقراری رابطه با اسرائیل به رقابت با یکدیگر ‌پرداخته‌اند.

پس لبنان هر چند مساحتی بسیار کمتر از مصر، اردن، سوریه و… دارد، بسیار مهم است. البته لبنان هم از زمانی که وارد عرصه مقاومت شد و به عنوان عضوی از «جبهه مقاومت» درآمد، اهمیت پیدا کرد و به جایی رسید که  سید حسن نصرالله می‌گوید امروز آمریکایی‌ها حاضرند هر امتیازی را به ما بدهند تا دست از سر اسرائیل برداریم.

 

توطئه‌هایی که به صخره می‌خورند

به موازات اهمیت حزب‌الله و لبنان، توطئه‌های پی در پی، از جنگ تا فتنه‌های داخلی و تحریف حقایق و تحمیل هزینه‌ها نیز علیه آن صورت می‌گیرند. شاید بتوان گفت طی ۴ دهه گذشته، پس از ایران، هیچ جغرافیایی به اندازه لبنان در معرض توطئه‌های رنگارنگ نبوده است. با وجود این می‌توان گفت هیچ توطئه‌ای هم نتوانسته روند حرکت «لبنان مقاوم» را تضعیف کند. لبنان در مواجهه با توطئه‌های مختلف تجربه زیادی اندوخته است. در اینجا ما پس از تشریح مختصر ساختار قدرت در لبنان به بحث حزب‌الله و نقش آن در تحولات لبنان بازمی‌گردیم.

 

ساختار قدرت در لبنان

لبنان در ۳۰ سال گذشته دارای نظام سیاسی موزائیکی بوده است. این کشور در فاصله ۱۲۹۹ش/ ۱۹۲۰م تا ۱۳۶۹ش/ ۱۹۹۰م تحت سیطره مطلق مسیحی‌ها بود. در حدود ۷۰ سال رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر معمولاً از بین شخصیت‌های مسیحی انتخاب می‌شدند و اکثریت کرسی‌های پارلمان نیز در اختیار آنان بود. ارتش نیز به دلیل اینکه رئیس‌جمهور، فرمانده کل قوا هم بود، تحت فرمان مسیحی‌ها قرار داشت.

در این میان مسلمانان و به‌طور خاص، شیعیان در حکومت و نیز در روند اقتصادی نقش چندانی نداشتند. با بروز درگیری‌های داخلی بین مسلمانان و مسیحیان از یک ‌سو و شیعیان با یکدیگر از سوی دیگر که ریشه در ساختار سیاسی لبنان و تبعیض‌های فراوان داشت و ۱۵ سال ـ ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۹ش ـ به درازا کشید، لزوم تغییر ساختار قدرت مورد توجه قرار گرفت. در این زمان مسیحی‌ها مجموعاً حدود ۳۰ درصد جمعیت ۳ میلیون نفری لبنان را شامل می‌شدند.

با گسترش درگیری‌های داخلی در لبنان، اتحادیه عرب در سال ۱۳۶۸/ ۱۹۸۹ طی جلسه‌ای چهار کشور عرب شامل عربستان، امارات، قطر و لبنان را مأمور یافتن راهی برای پایان دادن به درگیری‌های داخلی لبنان کرد و این هیئت پس از برگزاری جلساتی در «طائف عربستان» که با حضور طرف‌های شیعی، سنی، مسیحی و دروزی لبنان برگزار شد، در نهایت به فرمولی رسید که نظام سیاسی لبنان را تا حد زیادی متحول می‌کرد.

توافق طائف، پست ریاست‌جمهوری و فرماندهی کل قوا را در اختیار مارونی‌ها (مسیحی‌ها) قرار داد و ۵۰ درصد کرسی‌های پارلمان و ۵۰ درصد پست‌های وزارتی را نیز در اختیار آنان گذاشت. لذا اقتدار مسیحی‌ها در حکومت باقی ماند و فقط از سهمیه‌شان در پارلمان و دولت کم شد. براساس پیمان طائف، پست نخست‌وزیری به‌طور دائم در اختیار اهل سنت و فراکسیون پارلمانی آنان قرار گرفت و حدود ۲۸ کرسی پارلمان و حدود ۲۰ درصد کرسی‌های دولت به آنان سپرده شد. شیعیان به پست کم‌اثر ریاست پارلمان و نیز ۲۷ کرسی پارلمان و حدود ۲۰ درصد کرسی‌های دولت رسیدند و بقیه به دروزی‌ها و بقیه اقلیت‌ها سپرده شدند.

پیمان طائف که توسط همه شرکت‌کنندگان امضا شد، وضع سیاسی لبنان را تا حد زیادی تغییر داد. براساس این پیمان ارتش سوریه وارد لبنان شد تا به درگیری‌های داخلی این کشور خاتمه دهد و در عمل هم درگیری‌ها در دوره کوتاهی متوقف شدند. از آن پس پیمان طائف به مثابه ضمیمه قانون اساسی اصلاح شده در سال ۱۳۳۹/ ۱۹۶۰ مدنظر قرار گرفت و تا امروز از آن در حل و فصل اختلافات استفاده می‌شود. یک نکته مهم در این پیمان وجود داشت که مورد توجه تنظیم‌کنندگان عرب آن قرار نگرفت. در پیمان طائف عملاً قدرت میان مسیحی‌ها و سنی‌ها تقسیم شد و شیعیان و اقلیت‌ها در حاشیه قرار گرفتند. در واقع پیمان طائف ناخواسته مسیحی‌ها را رویاروی سنی‌ها قرار داد. از آن طرف اتحادیه عرب ظلم بزرگی به شیعیان و آنان را در عمل به «اپوزیسیون» تبدیل کرد. در آن زمان شیعیان «بزرگ‌ترین اقلیت» لبنانی به حساب می‌آمدند؛ یعنی جمعیت آنان از سنی‌ها و از مسیحی‌ها بیشتر بود. شیعیان بین ۳۰ تا ۳۵ درصد جمعیت را شامل می‌شدند، در حالی که عدد مسیحی‌ها و سنی‌ها به ترتیب حدود ۲۹ و ۲۸ درصد بود. در این میان مسیحیان به‌مرور به رابطه‌ای بهتر با شیعیان رسیدند کما اینکه در جریان درگیری‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ مسیحی‌ها و شیعیان با یکدیگر درگیری نداشتند. درگیری‌ها به دو بخش تقسیم می‌شدند: درگیری‌ مسیحی‌ها و سنی‌ها که منشأ آن نحوه نگاه متضاد دو طرف به اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان بود و درگیری بین دو گروه شیعی جنبش امل و جنبش حزب‌الله.

با انعقاد پیمان طائف و حضور ارتش سوریه در لبنان، روند اداره لبنان دستخوش تغییرات اساسی شد. روابط جمهوری اسلامی و دولت سوریه، اختلافات میان حزب‌الله و جنبش امل را رفع کرد و از سوی دیگر دو ضلع مجلس اعلای شیعه به رهبری شیخ قبلان و طیف هواداران مرحوم آیت‌الله سید محمدحسین فضل‌الله (فعالان مسجد امام رضا«ع») نیز به همگرایی رسیدند و جریان شیعه یکی شد. از این زمان اثرگذاری شیعه در ساختار سیاسی و توافقات افزایش پیدا کرد.

گفت‌وگوها میان حزب‌الله و جنبش امل ادامه یافت و در نهایت این دو به‌طور ضمنی به یک فرمول رسیدند. قرار شد حزب‌الله در ساحه نظامی ـ امنیتی و امل در ساحه سیاسی ـ دیپلماتیک محور باشند. شرایط سیاسی لبنان و طیف‌بندی قدرت به‌گونه‌ای بود که نبیه ‌بری بهتر از دیگران می‌توانست موضوعات سیاسی را به نتیجه برساند. کما اینکه حزب‌الله در ساحه نظامی ـ امنیتی به توانمندی و شهرتی رسیده بود که می‌توانست چنین مسایلی را به نتیجه برساند. این تقسیم‌ کار میان حزب‌الله و امل ادامه پیدا کرد. هر چند به‌مرور حزب‌الله حسب ضرورتی که مورد مخالفت جنبش امل هم نبود، به ساحه سیاسی نیز ورود کرد و کرسی‌هایی را در مجلس و دولت به دست آورد. تقسیم کار بین حزب‌الله و امل به حزب‌الله این امکان را می‌داد که از یک سو در فضای سیاسی و روند شکل‌گیری حکومت‌ها فارغ‌البال باشد و مسئولیتی متوجه او نشود و از سوی دیگر، خارج از دولت و پارلمان نیز خوانده نشود و به عنوان یک گروه رسمی و شناسنامه‌‌دار از پوشش حمایت حکومت هم برخوردار شود.

این تقسیم‌بندی، جنبه نظامی جنبش امل را هم به حاشیه می‌برد، کما اینکه به‌مرور هم با توجه به نگاه «نبیه‌بری» که با دیدگاه‌های امام موسی صدر، مؤسس جنبش امل تفاوت‌هایی داشت، قدرت امل در عرصه نظامی محدود شد و این در حالی بود که قدرت نظامی حزب‌الله هر روز گسترش بیشتری پیدا می‌کرد. این موضوع خود به خود امکان درگیری درون شیعه در آینده را هم منتفی و خاطرات اواخر دهه ۱۳۶۰ را غیرقابل تکرار می‌کرد.

وقتی جنگ ۳۳ روزه در سال ۱۳۸۵ پیش آمد، حزب‌الله در حالی که با رژیم صهیونیستی در جنگی سنگین و نابرابر درگیر بود، از سوی دولت با محدودیت‌های زیادی هم در عرصه داخلی لبنان مواجه می‌شد تا جایی که گاهی کامیون حامل سلاح حزب‌الله را توقیف و با مانع مواجه می‌کردند. در این زمان حزب‌الله و امل هر گونه همکاری با دولت را موکول به کسب «ثلث ضامن» در دولت کردند.

گفتنی است که براساس مصوبه پارلمان، مصوبات دولت نیاز به کسب دو سوم آرای اعضای کابینه دارد و بدون کسب آن، دولت نمی‌تواند مصوبه‌ای را بگذراند. ثلث ضامن به معنای آن بود که صندلی‌های مقاومت در کابینه به ثلث به‌علاوه یک برسد تا امکان مصوبه دولتی علیه آن از بین برود. جریان مقابل مدتی با واگذاری ثلث ضامن مخالفت کرد و در نهایت به آن تن داد و مقاومت صاحب ثلث ضامن که طرفداران حریری آن را ثلث معطل می‌خواندند، شد. این البته غیرعادلانه هم نبود، چون شیعیان به‌تنهایی ۳۵ درصد جمعیت لبنان یعنی بیش از ثلث ضامن را تشکیل می‌دهند.

با تن دادن جریانات مخالف مقاومت به ثلث ضامن عملاً امکان به نتیجه رساندن بسیاری از توطئه‌ها علیه حزب‌الله از بین می‌رفت و در عین حال بیشتر بودن تعداد کرسی‌های وزارتی امل نسبت به حزب‌الله مانع از آن می‌شد تا کسی حزب‌الله را مسئول بخش شیعه در دولت ببیند؛ زیرا مردم عمدتاً با وزرای منتخب جنبش امل مواجه بودند. از سوی دیگر با توسعه قدرت حزب‌الله در لبنان و ارتباط بسیار نزدیکی که میان بشار اسد و سید حسن نصرالله پدید آمد، جنبش امل که در دوره طولانی حکومت مرحوم حافظ اسد (۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰) در نگاه سوریه طیف اصلی شیعه دیده می‌شد، در دوره بشار اسد جای خود را به حزب‌الله داد. البته این موضوع چندان با مخالفت امل هم مواجه نشد، چون حزب‌الله هوای این جنبش و نبیه بری را داشت.

 

حزب‌الله و سیاست تشکیل دولت

اصولاً به دست گرفتن مسئولیت دولت در کشوری که از نظر قومی و مذهبی، «موزائیکی» خوانده می‌شود، به نفع هیچ یک از اقلیت‌ها نیست. این موضوع در کشوری با جغرافیا و جمعیت لبنان تشدید هم می‌شود. لبنان کشوری با ۱۰۴۵۲ کیلومتر مربع مساحت و دارای چهار گروه بزرگ و در عین حال اقلیت مسیحی، سنی، شیعه و دروز است. نزدیک به چهار میلیون نفر در سرزمین لبنان زندگی می‌کنند و حال آنکه شمار لبنان‌هایی که یا برای همیشه جلای وطن کرده‌اند و یا موقتاً در کشورهای دیگری زندگی می‌کنند، دست‌کم ۱۲ میلیون نفر یعنی حدود ۳ برابر جمعیت ساکن هستند.

لبنان از نظر اقتصادی کشور ضعیفی  است و به‌شدت به کمک‌هایی که لبنانی‌های مقیم خارج ـ آنان که قصد مراجعت دوباره دارند ـ و یا کمک‌هایی که از سوی کشورهای دیگر برای حمایت از اقلیتی خاص به بیروت داده می‌شود، وابسته است که هر دو طبعاً دستخوش تغییرات بسیار زیادی هستند و ابعاد و اندازه آنها هیچ‌گاه برای دولت بیروت مشخص نیست.

بر اساس برآورد بانک مرکزی لبنان، این کشور سالانه به‌طور متوسط به ۱۲ میلیارد دلار درآمد ارزی نیاز دارد. این در حالی است که میزان ارزآوری فعالیت‌ها در درون لبنان در سال ۲۰۱۹، تنها ۲ میلیارد دلار بوده است. چنین فاصله‌ای طبعاً فعالیت تجاری در لبنان را با دشواری زیاد مواجه می‌کند. وقتی تاجر نتواند ارز مورد نیاز خود را به دست بیاورد، کالایی را هم نمی‌تواند جابه‌جا کند. از این رو لبنان همواره به‌خصوص در دهه اخیر که بحران فراگیر مالی، اقتصادهای بزرگ را هم با سکته‌هایی مواجه کرده، با سختی‌های فراوانی روبه‌رو بوده است. مضافاً بر اینکه  وجود توأمان مسیحی‌ها، سنی‌ها، شیعیان و دروزها و تقسیم‌بندی‌هایی که در درون هر یک از این اقوام وجود دارند، اصولاً امکان شکل‌گیری دولتی مقتدر را از بین برده است. لذا در طول نزدیک به سه دهه گذشته، به‌جز مقطع ۱۰ ساله نخست‌وزیری رفیق حریری، دولت مقتدری در بیروت شکل نگرفته است.

نکته مهم دیگر این است که با توجه به شرایط لبنان، مقاومت اصولاً برای خود مسئولیت تشکیل کابینه قایل نیست و در طول سه دهه گذشته به‌جز در مورد اخیر که به سبب رفتار اپوزیسیونی اهل سنت به رهبری سعدالدین حریری و وانهادن مسئولیت تشکیل دولت، ناچار شد به سمت تشکیل دولت برود، در این زمینه گامی برنداشته است.

از این رو می‌توان گفت شیعیان به‌طور اعم و حزب‌الله به‌طور اخص طی سال‌های آینده نیز به سمت تشکیل دولت نخواهند رفت و این کار را اصولاً به نفع خود نمی‌دانند. حزب‌الله می‌داند که با قبول مسئولیت دولت، فشار طرف‌های خارجی به لبنان بیشتر می‌شود و در نتیجه محدودیت‌های تجاری لبنان نیز افزایش پیدا می‌کند. این در حالی است که به دلیل درون‌زا نبودن اقتصاد لبنان، امکان جایگزینی آن با اقتصاد داخلی وجود ندارد.   علاوه بر این، اشتغال مقاومت لبنان به مسایلی از این دست، جولان حزب‌الله در عرصه نظامی امنیتی و نقش‌آفرینی آن در جبهه مقاومت را نیز با محدودیت و چالش مواجه می‌کند و عملاً  قدرت آن را کاهش می‌دهد. عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف می‌شوند و هر گونه رخداد امنیتی داخلی را به حزب‌الله و مسلح بودن آن ربط می‌دهند.

مجموعه این مسایل نشان می‌دهند که حزب‌الله نباید به سمت تشکیل دولت و پذیرفتن مسئولیت آن برود و در عین حال باید کماکان تلاش کند که میان دولت و حزب‌الله چالش اساسی به وجود نیاید. راه‌حل هم کاملاً روشن است. «دولت مطلوب» از نظر حزب‌الله دولتی است که عمدتاً توسط رقبای او شکل بگیرد و در همان حال، آنان در تشکیل کابینه و سیاست‌های آن ملاحظات حزب‌الله را مدنظر داشته باشند و در عمل از این لحاظ برای حزب‌الله اطمینان خاطر وجود داشته باشد. یعنی مکانیسمی شبیه ثلث ضامن اعمال شود.

 

آخرین توطئه و مواجهه حزب‌الله با ‌آن

لبنان پس از یک دوره آرامش نسبی، از مهر ماه سال گذشته بار دیگر درگیر ناآرامی‌ها شده است. روند شکل‌گیری دولت لبنان در ۱۵ سال گذشته مطلوب رژیم اسرائیل و دولت‌های آمریکا، فرانسه، عربستان، ترکیه و… نبوده است. آنان معتقد بودند حزب‌الله بدون آنکه هزینه‌ای بپردازد از مواهب دولت بهره جدی دارد و این به افزایش دائمی قدرت نظامی و محبوبیت داخلی آن منجر شده است.

در سال ۱۳۹۵، سمیر جعجع، ولید جنبلاط و امین جمیل در دیدار با بن سلمان، ولیعهد سعودی گفته بودند که سعد حریری همان کاری را می‌کند که مطلوب حزب‌الله است و به هیچ وجه قادر نیست سیاست‌های مخالف ایران را در لبنان به جایی برساند. پس از آن ولیعهد سعودی، حریری را احضار کرد و برگه استعفا از نخست‌وزیری را به دستش داد و او ناگزیر به قرائت آن در جلوی دوربین تلویزیون‌ها شد، ولی با فشار سید حسن نصرالله و میشل عون، پس از سه هفته کناره‌گیری از نخست‌وزیری بازگشت.

اما در این دوران روابط دولت لبنان با محور عربی به ضعف گرائید و اتحادیه عرب با محوریت دولت سعودی همه کمک‌های اقتصادی خود به این کشور را قطع و در واقع لبنان را بایکوت کرد که سبب افزایش قیمت‌ کالاها و کاهش ارزش لیر لبنان در برابر دلار آمریکا شد. همزمان با این موضوع در چند کشور عربی و اروپایی، حزب‌الله که شریک دولت سعد حریری بود، مورد تحریم‌های جدید واقع شد و در لیست سیاه آنان‌ جای گرفت. بنابراین کاملاً واضح بود که غرب و کشورهای عربی بنا دارند لبنان را با مشکلات تازه‌ای مواجه کنند.

لبنان از اوائل مهر ماه ۱۳۹۸ درگیر پروژه‌ای تحت عنوان «اعتراض میدانی» شد. در این زمان جمع‌بندی عربستان، آمریکا، فرانسه و… این بود که ادامه کار دولت حریری کمکی به سیاست‌های منطقه‌ای آنان نمی‌کند. از این رو درصدد کنار زدن او برآمدند. منتهی این بار به جای ورود مستقیم از گروه‌های میدانی کمک گرفتند و خود در پشت سر آنان قرار گرفتند و به‌محض شروع تجمعات میادین لبنان، سفیر آمریکا در بیروت از معترضین حمایت کرد و نظام سیاسی لبنان را از هر گونه اقدام علیه آنان برحذر داشت.

اعترضات میدانی اگرچه عمق زیادی نداشتند و عدد تجمع‌‌کنندگان در کل لبنان هیچ‌گاه از پنج تا هفت هزار نفر فراتر نرفت، ولی مخالفان مقاومت با تمرکز رسانه‌ای روی تصاویر، آن را در حد یک انقلاب بالا بردند و مطالبی  را در این سطح مطرح کردند. شعار میدانی که ابتدا در اعتراض به افزایش قیمت مخابرات و اینترنت و علیه اقدامات دولت سعدالدین حریری شروع داده می‌شد، به سمت درخواست برای تغییر نظام سیاسی و استعفای رؤسای نهادهای اصلی آن رفت.

مقامات آمریکایی و اروپایی با نامگذاری تجمعات محدود بیروت و… به «بهار عربی» به تنور خواسته‌ها می‌دمیدند و حال آنکه این تجمعات برخلاف آنچه در تحولات عربی سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ شاهد بودیم، صبغه خشونت شدیدی داشت. با استعفای غیرمتعارف حریری در روز ۷ آبان ۹۸ انتظار می‌رفت که اعتراضات با حضور تعداد بیشتری برگزار شود، زیرا استعفای حریری می‌توانست اولین دستاورد سیاسی آنان و یک گام به سمت انحلال ساختار تلقی شود. حریری باید استعفای خود را با رئیس‌جمهور در میان می‌گذاشت، اما فقط استعفایش را تسلیم رئیس‌جمهور کرد و قبل از آنکه میشل عون واکنشی نشان دهد از استعفای قطعی خود خبرداد.

با استعفای حریری کمی بر شدت عمل و تعداد مخالفان در میادین اضافه شد، اما این موضوع دوام چندانی پیدا نکرد و به‌زودی شرایط عادی‌ شد. از آن طرف حزب‌الله که مخالف استعفای حریری بود بر انتخاب زودتر دولت تأکید کرد. این در حالی بود که سعدالدین حریری اعلام کرد آماده است خارج از نظام سهمیه‌بندی ـ پیمان طائف ـ کابینه‌ای تکنوکراتیک را که در واقع همان انحلال ساختار قدرت به حساب می‌آمد تشکیل دهد. طبیعی بود که این پیشنهاد مورد پذیرش حزب‌الله، امل و حزب مسیحی آزاد ملی قرار نگیرد.

تلاش‌های سعدالدین حریری برای بازگشت قدرتمندانه به حکومت به نتیجه نرسید و در شرایطی که فراکسیون سنی تحت رهبری حریری در بحث تشکیل دولت جدید شرکت نمی‌کرد، جریان ۸ مارس با شخصیت‌های سنی بیرون از حزب المستقبل وارد مذاکره شد و در نهایت توانست ۵۳ روز پس از استعفای حریری با رأی ۶۹ نفر از ۱۲۸ عضو پارلمان، «حسان دیاب» را که پیش از این وزیر آموزش و پرورش بود، به عنوان نخست‌وزیر معرفی کند. دیاب توانست در زمان کوتاهی کابینه خود را تشکیل دهد و طی چند هفته تکمیل کند. این موضوع آرامش زیادی به فضای لبنان داد.

مخالفان دریافتند که با وجود هماهنگی‌های درونی ۸ مارس و دارا بودن اکثریت در پارلمان و در دولت نمی‌توانند برنامه‌های خود را پیش ببرند و این سبب شد که اعتراضات خیابانی تا حد زیادی فروکش کند و در خرداد ماه به حداکثر ۳۰۰۰ نفر در بیروت برسد؛ حال آنکه جمعیت این شهر حدود ۲ میلیون نفر ارزیابی می‌شود. دولت دیاب با وجود فشارهای فراوان توانست در عرصه اقتصادی روند افزایش قیمت‌ها و کاهش ارزش‌ پول ملی را متوقف کند؛ به گونه‌ای که نرخ برابری لیر با دلار که تا ۱۲۰۰۰ واحد افزایش یافته بود به ۴۰۰۰ واحد رسید. این در حالی بود که آمریکایی‌ها در زمان این دولت، همزمان تحریم‌های جدیدی را علیه سوریه و لبنان وضع کردند که یکی از آنها قانون قیصر بود و چشم‌انداز آن از متمرکز شدن آنان روی اعمال فشار اقتصادی بر بیروت خبر می‌داد.

 

حادثه ۱۴ مرداد بیروت غربی

جهان در شامگاه روز ۱۴ مرداد با یک حادثه بسیار سهمگین مواجه شد. یک انبار بزرگ حاوی ۲۷۵۰ تن نیترات آمونیم منفجر شد و بندر غربی بیروت را به‌کلی ویران کرد. در این حادثه نزدیک به ۲۰۰ نفر کشته و حدود شش هزار نفر مجروح و صدها نفر ناپدید شدند. این حادثه سهمگین از همان ساعات اولیه با دو تفسیر مواجه شد: حادثه‌ای صهیونیستی علیه یک محموله حزب‌الله که در نهایت به انبار نیترات در اسکله شماره ۱۲ رسیده است و حادثه‌ای غیرعمدی که به  واسطه اهمال‌کاری دولت‌های تمام سلام، سعدالدین حریری و حسان دیاب روی داده است. این درست در زمانی بود که اسرائیلی‌ها یک عضو حزب‌الله را در تاریخ ۳۰ تیر ۹۹ به شهادت رسانده بودند و این جنبش از قطعی بودن واکنش خود خبر ‌داده بود. از این‌رو هواپیماها و هلیکوپترهای رژیم صهیونیستی با اضطراب زیاد، وجب به وجب لبنان را برای یافتن سرنخی از مکان واکنش حزب‌الله زیرنظر گرفته بودند.

بر این اساس احتمال اینکه رژیم صهیونیستی دست به کاری علیه کمک‌های ارسالی برای حزب‌الله زده باشد در اذهان عمومی قوت زیادی گرفت و در یکی دو روز اول فشار زیادی به حزب‌الله وارد شد. اما با سخنرانی سید حسن نصرالله در روز سوم حادثه، بخش زیادی از ابهامات از میان رفت. او تصریح کرد که فعلاً نشانه‌ای از دخالت خارجی مشاهده نشده و حزب‌الله در طول سه دهه گذشته هیچ‌گاه حتی گلوله‌ای در منطقه‌ بیروت غربی شلیک نکرده است و در آینده هم نخواهد کرد.

در این میان حسان دیاب تحت تأثیر فشارهای زیادی که برای کنار رفتن از قدرت به او وارد می‌شد، از عزم خود برای برگزاری انتخابات زودهنگام طی دو ماه خبر داد و گفت بدون آن، اداره لبنان امکان‌پذیر نیست. سخنان او در واقع راه را برای تغییر مطالبات معترضین از مبارزه با فساد به استعفای میشل عون از سمت ریاست‌جمهوری و تشکیل کابینه‌ای خارج از روال قانونی و بحث راجع به سلاح‌های حزب‌الله هموار می‌کرد و بدین جهت با اعتراض غیرعلنی میشل عون و سید حسن نصرالله مواجه شد و ناگزیر از مقام خود استفا داد.

تحولات داخلی لبنان پس از انفجار سهمگین بیروت غربی با تحولات خارجی گره خوردند. امانوئل مکرون رئیس‌جمهور فرانسه دو روز پس از حادثه ۱۴ مرداد بیروت غربی، وارد پایتخت لبنان شد و رهبران گروه‌های لبنانی را دور هم جمع و برحفظ ثبات و امنیت لبنان تأکید کرد. در ضمن هشدار داد که اگر خود گروه‌ها تغییرات لازم را به منظور عبور لبنان از وضعیت کنونی به وجود نیاورند، شخصاً وارد میدان می‌شود.

ملاقات‌های مکرون، به‌خصوص با محمد رعد نفر سوم حزب‌الله، مباحث زیادی را در پی داشت. مکرون در ابنان با برگزاری انتخابات زودهنگام مخالفت کرد و حذف ساختارها را ناممکن دانست، اما زمانی که به پاریس بازگشت، از برگزاری انتخابات پارلمانی طی یک سال آینده خبر داد. بعضی معتقد بودند موضع اولیه در مخالفت با برگزاری انتخابات زودهنگام موضعی فرانسوی است و آنچه او در پاریس بیان کرده، موضعی آمریکایی و تحت فشار آنها بوده است. مکرون در عین حال کنفرانس اینترنتی جمع‌آوری کمک به لبنان را در پاریس برگزار کرد. در این کنفرانس ترامپ وعده داد که از واگذاری ۱۰ میلیارد دلار وام با بهره کم از سوی صندوق بین‌المللی پول حمایت می‌کند و مکرون گفت ۲۵ میلیارد لیر را برای بازسازی لبنان جمع‌آوری کرده و یا وعده تأمین آن را گرفته است. اما آنچه بعداً از این مباحث بیرون آمد، حدود ۳۰۰ میلیون دلار بود که رئیس‌جمهور فرانسه واگذاری آن به دولت لبنان را موکول به انجام اصلاحات اساسی در این کشور کرد!

 

 

ایستگاه مصطفی ادیب، نخست‌وزیر جدید

با استعفای دیاب بحث تشکیل کابینه جدید مطرح شد. یک بار دیگر سعدالدین حریری اعلام کرد حاضر است مسئولیت کابینه تکنوکرات جدید را در صورتی که از عناصر بی‌طرف تشکیل شود بپذیرد. این در حالی بود که حزب‌الله توانمندی او را برای اداره لبنان در شرایط سخت رد کرده بود و میشل عون رئیس‌جمهور اساساً با بازگشت او به نخست‌وزیری مخالف بود.

حزب‌الله در ملاقات با مقامات مختلف اظهار داشت که درباره انتخاب نخست‌وزیر جدید، سه ملاحظه و به عبارتی سه «نه» دارد:

۱- برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی، نه

۲- تشکل دولت بی‌طرف، نه

۳- هر کسی که از سوی سفارت آمریکا مطرح شود، نه.

در همان حال سید حسن نصرالله، میشل‌عون و نبیه‌بری، پس از جلسات مشترک به حریری پیغام دادند که می‌تواند غیر از خود، فردی را برای نخست‌وزیری پیشنهاد دهد. این موضوع سبب از بین رفتن احتمال نخست‌وزیری حریری و معرفی چهره‌ای که محبوبیتی نسبی مشترک در میان دو طیف ۱۴ مارس و ۸ مارس دارد، شد. «مصطفی ادیب»، سفیر لبنان در آلمان که ارتباط توأمان تنگاتنگی با حزب‌الله و مقامات اروپایی داشت و مانع از بسیاری از اقدامات اروپایی‌ها علیه حزب‌الله شده بود، برای نخست‌وزیری معرفی شد و بلافاصله از سوی جریان ۸ مارس مورد استقبال قرار گرفت و در نهایت با رأی ۹۰ نماینده از ۱۲۸ عضو پارلمان، مأمور تشکیل کابینه شد. در این ماجرا آمریکایی‌ها از طریق گروه جعجع، «نواف سلام» را برای گرفتن رأی به پارلمان معرفی کردند، ولی به‌رغم تلاش زیاد نتوانستند بیش از ۱۶ رأی برای او جمع کنند و این ۱۶  رأی هم به خود رهبر گروه قوات اللبنانیه به رهبری سمیر جعجع تعلق داشت!

با دقت به روند ماجرا درمی‌یابیم که در این ماجرا نه آمریکایی‌ها، نه فرانسوی‌ها، نه عربستان و نه گروه‌های کف خیابان (مثلث جعجع، حریری و جنبلاط) نتوانستند در جهت تغییر ساختار سیاسی لبنان توفیقی پیدا کنند و جریان ترکیبی مقاومت هم تحت تأثیر فشارها از خواسته‌های خود کوتاه نیامد.

همه می‌دانستند که «حسان دیاب» که حدود ۹ ماه در منصب نخست‌‌وزیری ماند، به دلیل آنکه از حمایت اهل سنت برخوردار نبود، نمی‌توانست به کار خود ادامه دهد و چون برخلاف ضابطه طائف یعنی بدون معرفی از سوی فراکسیون اکثریت سنی روی کار آمده بود، به‌نوعی غیرقانونی هم محسوب می‌شد و این درواقع اکل میته‌ای بود که حزب‌الله در وقت ناچاری به آن روی آورده بود. پس حسان دیاب باید در اولین فرصت کنار می‌رفت.

حزب‌الله نمی‌خواست نظام سیاسی را فرو بپاشد، زیرا تغییرات دیکته شده از خارج لبنان را خطرناک می‌دانست. لذا اگرچه به نظام سهمیه‌بندی انتقادات جدی داشت، بر حفظ آن تأکید کرد. این در حالی بود که آمریکایی‌ها، فرانسوی‌ها، سعودی‌ها و طیف المستقبل و جریان سه جیم (جنبلاط، جعجع و جمیل) آشکارا بر ضرورت برگزاری انتخابات زودهنگام و تشکیل دولتی غیرقانونی تأکید کرده بودند. مقاومت لبنان موفق شد هر سه خواسته خود را به کرسی بنشاند و انتخاب‌هایش جای خود را پیدا کنند. حریری به دلیل مخالفت رهبران مقاومت نتوانست دوباره به عنوان نخست‌وزیر مطرح شود و با نظر و تحلیل و مصلحت‌اندیشی جریان مقاومت  ناگزیر به معرفی فردی به جای خود شد.