Tag Archives: فلسطین

30آگوست/21

نقش و نفوذ صهیونیسم در توییتر

امپریالیسم رسانه‌ای یا اطلاعاتی به عنوان شکل جدیدی از فرایندی حساب شده و هدفمند در جهت تاثیرگذاری بر اذهان و فرهنگ پذیری است. امروزه با رشد و گسترش تکنولوژی‌های نوین ارتباط‌ جمعی همچون اینترنت، ماهواره و شبکه‌های اجتماعی مجازی راه برای تحقق این امر گشوده شده و محدوده نفوذ و گستره مخاطبین این شکل جدید از امپریالیسم، در حال رشد روزافزون است.

موضوع قابل توجه در این میان بهره‌گیری از امپریالیسم رسانه‌ای به عنوان ابزاری کارآمد توسط صهیونیسم جهانی است. ابزاری که در راستای حرکت گسترده صهیونیسم برای تسخیر رسانه‌های بزرگ جهانی از ابتدای شکل‌گیری این رژیم مورد توجه قرار گرفته است. تسلط بر رسانه‌های خبری و ارتباطی جهانی موضوعی است که در اولین کنگره صهیونیست‌ها در شهر بال سوئیس به ریاست تئودور هرتزل در سال ۱۸۹۷ عنوان شد. در این کنگره صهیونیست‌ها روی این موضوع اتفاق نظر داشتند که برپایی دولت اسرائیل جز با تسلط بر سازمان‌های خبری جهان میسر نخواهد بود.(۱) در این راستا تسلط و گسترش دامنه نفوذ و سلطه صهیونیسم در شبکه‌های اجتماعی محبوب و پرکاربرد مجازی نظیر فیس‌بوک، اینستاگرام، توییتر و…، به عنوان تکمیل کننده پازل سلطه صهیونیست‌ها بر رسانه‌های جمعی شناخته می‌شود.

در این نوشتار سعی بر آن است تا با اشاره به بخشی از خدمات توییتر به رژیم صهیونیستی، به سیطره و نفوذ این رژیم بر شبکه اجتماعی مذکور پی ببریم.

 

توییتر چیست؟

پس از فیس‌بوک که به عنوان پرطرفدارترین شبکه اجتماعی شناخته می‌شود و با افزایش کارکردهای اطلاعاتی، جاسوسی، هک و… امروزه کاربرد اجتماعی و ارتباطی آن به کارکردی فرعی تبدیل شده است، از توییتر به عنوان دومین شبکه اجتماعی شناخته شده و پرطرفدار در جهان نام برده می‌شود.

توییتر یک شبکه اجتماعی اینترنتی است که به کاربران خود این امکان را می‌دهد تا پیام‌هایی را با عنوان توییت برای یکدیگر ارسال و دریافت کنند. «توییت» پست‌هایی متنی با حداکثر ۲۸۰ حرف هستند که در صفحه پروفایل نویسنده نمایش داده می‌شوند و به کسانی که در صفحه توییتر فرد عضویت دارند و برای آنها دنبال کنندگان نیز گفته می‌شود، ارسال می‌شوند. تمام کاربران می‌توانند توییت (پیام) خود را از طریق وبگاه توییتر، پیامک (اس.ام.اس) یا برنامه‌های خارجی که توسط تلفن‌های هوشمند ایجاد و برنامه‌ریزی شده‌اند ارسال و دریافت کنند. هم اکنون تعداد کاربران این وبگاه در سراسر جهان از مرز ۲۰۰ میلیون گذشته است.(۲)

توییتر به عنوان نوعی میکروبلاگینگ(۳) در مارس ۲۰۰۶ توسط ایوان ویلیامز و بیز استون طراحی شد و پس از پیوستن جک دورسی به تیم مدیریت، نسخه کامل آن راه‌اندازی و در ژوئیه ۲۰۰۶ آغاز به کار کرد.

توییتر در ابتدا با کارکردی مشابه سامانه پیامک و برای ارتباط‌گیری مستمر اعضای یک شرکت پادکستینگ با یکدیگر و به شکل یک سرویس داخلی شکل گرفت. این برنامه برای به اشتراک گذاشتن وضعیت افراد به دوستان و اطرافیانشان شروع به کار کرد، اما به‌زودی فراتر از این حد رفت و به ابزاری مفید و کاربردی در خبررسانی تبدیل شد. هدف اصلی توییتر بنا به گفته سازندگان آن، جریان متناوب و ممتد اطلاعات است. به همین دلیل نیز «توییتر»، «صدای چهچهه زدن پرنده با آواهای متناوب» نام گرفته است.

توییتر در سال ۲۰۰۹ استراتژی اطلاعاتی – شبکه‌ای خود را با تغییر سئوال پرسیده شده از کاربران برای به روزرسانی وضعیت‌ها از، «چه کار داری می‌کنی؟» به «چه اتفاقی دارد می‌افتد؟» تغییر داد.(۴)

 

 خدمات توییتر به رژیم صهیونیستی

توییتر نیز همانند فیس‌بوک و دیگر شبکه‌های اجتماعی، ابتدا با هدف اشتراک‌گذاری و ارتباط اجتماعی پا به عرصه وب گذاشت؛ اما بررسی اجمالی روند گسترش و نقش‌آفرینی آن حاکی از تغییر اهداف این شبکه است. یکی از نکات مهم در این زمینه بانک اطلاعاتی عظیمی از کاربران توییتر است که توجه سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی را برای دستیابی و جمع‌آوری اطلاعات کاربران به خود جلب می‌کند. توییتر در بخش حریم خصوصی خود عنوان می‌کند که اطلاعات مربوط به کاربران خود را از طریق وبگاه‌های مختلف، سامانه پیامک، ای.پی.آی و سایر خدمات اینترنتی جمع‌آوری می‌کند. طبق اعلام توییتر در این بخش، کاربران  با عضویت در توییتر، با جمع آوری، انتقال، دستکاری، ذخیره و افشای اطلاعات خود توسط این وبگاه موافقت می‌کنند.

در واقع کاربران باید بدانند که با استفاده از خدمات توییتر، به این وبگاه اجازه جمع‌آوری و استفاده از اطلاعات و انتقال آنها به ایالات متحده و رژیم صهیونیستی یا سایر کشورها برای ذخیره، پردازش و استفاده را می‌دهند.(۵)

 

سانسور در توییتر

سانسور اخبار ضد یهود و ضد صهیونیست در کشورهایی چون فرانسه، آمریکا و… برای کنترل افکار عمومی و جلوگیری از بروز اعتراضات داخلی به جریانات صهیونیستی و همچنین سانسور اخبار برای حفظ منافع صهیونیسم جهانی و هم‌پیمانانش، یکی از کاربردهای اصلی رسانه‌ای برای صهیونیست‌هاست. سانسور اخبار جنایات رژیم اسرائیل در صبرا و شتیلا، ترور بیش از ۸۰۰ دانشمند مصری، کشتار فلسطینیان، حمایت از مزدوران و جنایتکاران جهانی، ترور دانشمندان هسته‌ای ایران و همدستی با گروهک‌های تروریستی و… بخشی از موضوعات سانسور شده است.(۶)

در این میان صهیونیسم جهانی علاوه بر حاکمیت بر شبکه‌های تلویزیونی و ماهواره‌ای، رسانه‌های خبری و مطبوعات، از ابزار شبکه‌های اجتماعی مجازی همچون اینستاگرام، توییتر، فیس‌بوک و…. غافل نیست و از آنها در راستای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کند. سانسور یکی از کاربردی‌ترین ابزارهای رژیم صهیونیستی در شبکه‌های خبری و اجتماعی است.

دو شکل رایج سانسور در شبکه‌های مذکور از سوی رژیم صهیونیستی عبارتند از:

۱- مسدودسازی حساب های کاربری مخالف رژیم صهیونیستی

۲- حذف مطالب، اخبار و وقایع مربوط به جنایات این رژیم

سانسور در شبکه‌های اینترنتی فیس‌بوک، اینستاگرام و توییتر موضوعی است که از سوی این شبکه‌ها به‌طور رسمی در خرداد ۱۳۹۸ اعلام شد. این شبکه‌ها اعلام کردند که صدها اکانت و صفحه و گروه در شبکه‌های اجتماعی را که علیه رؤسای جمهور اسرائیل، آمریکا و عربستان سعودی خبر و گزارش می‌دادند مسدود کردند. هرچند قبل و بعد از آن نیز در مراحل مختلف حذف و مسدودسازی و سانسور حساب‌های کاربری مخالف سیاست‌های آمریکا و اسرائیل در شبکه‌های اجتماعی مذکور سابقه داشت.

با این اوصاف، تعریف سانسور در اینترنت از سوی رسانه‌های زنجیره‌ای روشن‌تر می‌شود: هر خبر و گزارشی که علیه اسرائیل و حتی علیه نتانیاهو (که از سوی بسیاری از نیروهای داخلی این رژیم هم مورد انتقاد است) باشد، باید حذف شود و عنوان آن البته سانسور نیست، بلکه «اخبار جعلی» هستند.(۷)

در این میان، توییتر شبکه‌ای است که بنابر قوانین خود همیشه حق دارد هر نوع محتوا یا خدماتی را حذف کند یا جلوی انتشار آن را بگیرد یا حساب شخصی کاربری را مسدود کند. موضوعی که رژیم صهیونیستی از آن حداکثر بهره را می‌برد و در موارد متعددی شرکت توییتر را تهدید به اقدام قضایی در صورت عدم مسدودسازی حساب‌های مورد نظر خود می‌کند.

در همین راستا، در سال‌های اخیر «گلعاد آردان» وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی در نامه‌ای خطاب به رئیس اجرایی شرکت توییتر، با ادعای اینکه فعالیت آزادانه گروه‌هایی نظیر حماس و حزب‌الله در فضای توییتر و انتشار پیام‌های تحریک‌آمیز توسط آنها ناقض قوانین رژیم صهیونیستی است، خواهان مسدودسازی حساب‌های کاربری گروه‌های مذکور شد و علاوه بر این مسئولان توییتر را تهدید کرد که اگر حساب گروه‌های مقاومت را نبندند، علیه این شرکت اقامه دعوی قضایی خواهد کرد.(۸)

افزون بر این وزیر امور استراتژیک کابینه رژیم صهیونیستی نیز در سال گذشته، در نامه‌ای به جک دورسی مدیرعامل توئیتر خواستار مسدودسازی صفحه رهبر انقلاب اسلامی شد. وی با اشاره به توییتی که در روز قدس در حساب کاربری مذکور منتشر شد و نیز پیام‌هایی که در این صفحه مبنی بر غده سرطانی خواندن این رژیم و ریشه‌کن کردن آن منتشر می‌شوند، خواستار تعلیق فوری حساب کاربری رهبر انقلاب اسلامی شده است.(۹)

بنابراین توییترعلاوه بر مسدودسازی حساب‌های کاربری مخالف رژیم صهیونیستی، حذف و سانسور اخبار و موضوعات مربوط به جنایات رژیم صهیونیستی را نیز در دستور کار خود دارد. چنانچه در جریان طرح الحاق کرانه باختری اشغالی به این رژیم، شرکت توییتر تحت فشار رژیم صهیونیستی ده‌ها حساب مخالف طرح الحاق را مسدود کرد.

بنا به گفته یک گروه داوطلب که نقض حقوق دیجیتال فلسطینیان را پیگیری می‌کند، توییتر یک روز پس از گزارش وزارت امور راهبردی رژیم صهیونیستی درباره حساب‌های جعلی‌ای که این رژیم را مورد انتقاد قرار می‌دهند، ده‌ها حساب کاربری فلسطینیان را به حالت تعلیق درآورد. حساب‌های مذکور همچنین خواستار تحقیقات بین‌المللی در مورد سران رژیم صهیونیستی به جرم ارتکاب جنایات جنگی بودند.(۱۰)

وزیر امور راهبردی رژیم صهیونیستی در این خصوص گفته است: «به واسطه فشارهای ما، توییتر ۳۰ حساب کاربری مخالف با طرح الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری را مسدود کرد.»

بنا بر ادعای «اوریت هکوهین» این حساب‌ها مشکوک به ربات‌هایی هستند که پیام‌های مخالف طرح الحاق و نیز گشایش پرونده تحقیق بین‌المللی در دادگاه جنایی لاهه را در شبکه‌های اجتماعی بازنشر می‌کنند. همچنین به گزارش یکی از سایت‌های رژیم صهیونیستی، وزارت امور راهبردی در جریان این موضوع طی دو ماه متوالی با جستجوی پیام‌های منتشر شده پیرامون طرح الحاق در توییتر، به بررسی مجموعاً ۲۵۰ حساب توییتری و مقابله و مسدودسازی آنها از طریق توییتر پرداخت.(۱۱)

بنا بر گزارش این وزارت، تصمیم توییتر در مورد تعلیق حساب‌های مذکور، یک شاخص واضح برای پاسخ سریع پرسنل توییتر به درخواست‌های رسمی این رژیم علیه مردم فلسطین اشغالی محسوب می‌شود. موضوعی که نقض آشکار قوانین بین المللی و اصول حقوق بشر است که پلتفرم توییتر خود را ملزم به پشتیبانی از آن می‌داند.(۱۲)

مثالی دیگر در خصوص حذف و سانسور مطالب ضد صهیونیستی از سوی توییتر، حادثه حمله به کاروان آزادی غزه است. پس از حمله اسرائیل به کاروان آزادی غزه در سال ۲۰۱۰، افرادی که برای جستجوی حادثه از توییتر استفاده کردند متوجه شدند که وبگاه توییتر کلمه فلوتیلا را که برای جستجوی اخبار مربوط به این حادثه توسط کاربران استفاده می‌شد، سانسور کرده است. بسیاری از کاربران عنوان کردند که جستجوی توییتر برای یافتن خبر در مورد غزه نیز نتیجه‌ای نداشته است. سانسور اخبار مربوط به کاروان آزادی غزه در توییتر در حالی صورت گرفته است که این شبکه اجتماعی در توضیح خدمات خود ادعا می‌کند که هر نوع خبر، از اخبار فوری و ترافیک محلی گرفته تا پیام‌های شخصی را در وبگاه خود منتشر می‌کند، در صورتی که در آن زمان، اخبار مربوط به حمله به کاروان آزادی در صدر اخبار دنیا قرار داشت.(۱۳)

اخیراً نیز شبکه اجتماعی توییتر، همزمان با روز جهانی قدس و در اقدامی ضد فلسطینی و همسو با سیاست‌های رژیم صهیونیستی، اقدام به حذف و فیلتر پست‌های کاربران و مسدودسازی ده‌ها حساب توییتری به دلیل اعلام همبستگی با ساکنان «شیخ جراح» در قدس اشغالی و پوشش جنایات رژیم صهیونیستی علیه آنها کرده است.(۱۴)

در جریان درگیری‌های خشونت‌بار پلیس رژیم صهیونیستی با معترضان فلسطینی در اطراف مسجدالاقصی در ماه مه سال جاری میلادی که با پرتاب موشک به سمت اسرائیل از سوی گروه‌های فلسطینی مستقر در نوار غزه و پاسخ این رژیم به حملات مذکورهمراه بود، به یک رویارویی نظامی همه جانبه تبدیل شد، سانسور خبری و حذف پست‌ها و حساب‌های کاربری در شبکه‌های اجتماعی نظیر فیس‌بوک، اینستاگرام و توییتر به اوج خود رسید. کاربران فلسطینی شبکه‌های اجتماعی می‌گویند که با حذف حساب‌های کاربری خود در توییتر یا مسدود شدن برخی گزینه‌های اینستاگرام یا محدود کردن دسترسی به محتوا با موضوعات مربوط به شیخ جراح، غزه یا بیت‌المقدس مواجه شده‌اند و به این ترتیب نمایش واقعیت ناآرامی‌های بیت المقدس سانسور شده است.(۱۵) حساب‌های مذکور به دلیل به کار بردن هشتگ «شیخ جراح را نجات دهید» به زبان‌های عربی و انگلیسی مسدود شده‌اند.

علاوه بر این حساب‌های کاربری برخی از خبرنگاران فلسطینی نیز که به پوشش اخبار درگیری‌ها می‌پرداختند، از دسترس خارج شدند. حساب کاربری مریم برغوثی، روزنامه‌نگار فلسطینی-آمریکایی یکی از ده‌ها حسابی است که توسط توییتر به حالت تعلیق درآمد، زیرا او سرکوب خشونت‌آمیز نیروهای رژیم صهیونیستی علیه فلسطینی‌ها در نزدیکی رام‌الله در کرانه باختری رود اردن را پوشش می‌داد.

طبق گزارش اورشلیم پست، حذف محتوای ضد صهیونیستی از پلتفرم شبکه‌های اجتماعی در زمان درگیری‌های مذکور، موضوعی است که بنی گانتز وزیر دادگستری رژیم صهیونیستی در جلسه‌ای ویدیوئی با مدیران ارشد فیس‌بوک و توییتر خواسته است. مدیران ارشد این شبکه‌ها نیز در پاسخ به این درخواست اعلام کردند که در پلتفرم‌هایشان این موضوع را رعایت و از این محتوا جلوگیری می‌کنند. نیوپرس نیز در این زمینه گزارش داده است که توییتر در حال مقابله با محتوای مرتبط با فلسطین است که جرایم آواره ساختن فلسطینی‌ها از محله شیخ جراح در قدس را افشا می‌کند و حساب کاربری آن توسط توییتر تعلیق شده است.(۱۶)

 

استفاده از بستر توییتر در راستای تطهیر چهره رژیم صهیونیستی

علاوه بر موارد ذکر شده، یکی دیگر از اقدامات رژیم صهیونیستی در بستر شبکه اجتماعی توییتر، ایجاد حساب‌هایی به زبان فارسی برای برقراری ارتباط با مردم ایران است. در این راستا ارتش اسرائیل که نام اصلی آن «نیروهای دفاعی اسرائیل» (به اختصار: آی دی اف) است از تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ اقدام به انتشار محتوا به زبان فارسی در تلگرام، توییتر و اینستاگرام کرده است. ارتش رژیم صهیونیستی در خصوص اقدامات مذکور همزمان با اعلام راه‌اندازی رسمی این بستر جدید در پیامی در توییتر نوشت: «مردم ایران شایسته آن هستند که حقایق را بشنوند و این، دقیقاً همان چیزهایی است که ما هم‌رسانی می‌کنیم. ایرانی‌ها می‌توانند حساب ما را در توییتر دنبال کنند و خودشان ببینند که دشمن آنها نه ارتش اسرائیل که رژیم سرکوبگر ایران است.»

این پیام به‌وضوح نشان‌دهنده تلاش رژیم صهیونیستی برای تطهیر چهره خود از طریق شبکه‌های اجتماعی است. دیگر نهادهای دولتی رژیم صهیونیستی نیز چند سالی است در شبکه‌های اجتماعی به زبان فارسی حساب‌ کاربری دارند. وزارت امور خارجه اسرائیل در توییتر به زبان فارسی فعال است و ۱۲۰ هزار دنبال کننده دارد.(۱۷)

 

 

 

پی نوشت ها:

۱-http://zionism.pchi.ir/

۲- امپراتورهای فضای مجازی(توییتر)،خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۳- https://goums.ac.ir/content/5108

۴-خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۵-http://farhangesadid.ir/fa/news/ HYPERLINK “http://farhangesadid.ir/fa/news/1209″1209

۶- https://kayhan.ir/fa/news/213126/

۷- https://www.mashreghnews.ir/news/864202

۸- https://www.alef.ir/news/3990306109.html

۹- https://www.middleeasteye.net/news/twitter-palestine-israel-accounts-suspended-ministry-report

۱۰- https://www.eghtesadnews.com

۱۱- https://www.middleeasteye.net/news/twitter-palestine-israel-accounts-suspended-ministry-report

۱۲- خبرنامه دانشجویان ایران، ویژه‌نامه رسانه

۱۳- موج جدید اعتراض فلسطینی‌ها، به دنبال احتمال اخراج شماری از ساکنان محله شیخ جراح از خانه‌هایشان آغاز شد. اسرائیل این منطقه در بیت‌المقدس را در جنگ سال ۱۹۶۷ به تصرف خود درآورد.

۱۴- https://per.euronews.com/2021/05/12

۱۵- https://www.mehrnews.com/news/5213494

۱۶- https://ir.voanews.com/persiannewsworld/israel-idf-farsi-social-media

30آگوست/21

نتانیاهو قربانی نبرد ۱۲ روزه

نبرد ۱۲ روزه میان مقاومت غزه و گروه‌های فلسطینی، نقطه عطفی در تاریخ مبارزه با رژیم صهیونیستی به شمار می‌رود.

این نبرد از چند منظر اهمیت داشت که بدان پرداخته می‌شود.

  1. شکست رژیم صهیونیستی در تاکتیک:

در واقع رژیم صهیونیستی با تمام ابزار و سلاح‌هایش نتوانست جلوی پرتاب راکت از تونل‌های حماس را بگیرد؛ در صورتی که غزه منطقه بسیار کوچکی است و مناطقی که از آن این تسلیحات شلیک می‌شدند کاملاً مشخص بودند. سیستم‌های پدافند هوایی بسیار گرانقیمت و پیشرفته رژیم صهیونیستی نتوانستند از اصابت بخش قابل توجهی از این راکت‌ها به شهرهای فلسطین جلوگیری کنند. همچنین در عرصه زمینی، مقاومت فلسطین با بهره‌گیری از موشک‌های هدایت شونده کورنیت، موفق به انهدام چند خودروی ارتش صهیونیستی در اطراف باریکه غزه شد و همین امر رژیم صهیونیستی را به عدم ورود زمینی به این منطقه وادار ساخت. در نتیجه کاملاً مبرهن بود که رژیم صهیونیستی در صحنه نبرد از پس مقابله با حماس و سایر گروه‌های فلسطینی بر نیامده و تنها راهکارش برای توقف روند آتشباری آنان، بمباران هوایی بود که آن هم با اتخاذ تاکتیک‌های خاصی از سوی فلسطینیان، اثرگذاری لازم را نداشت.

 

  1. ناکامی در استراتژی:

دولت نتانیاهو نقشه راه مناسبی را که در طول ۱۲ سال زمامداری‌اش بتواند مقاومت غزه را خلع سلاح کند یا حداقل توانش را تقلیل دهد، نداشته است‌. از سال ۲۰۰۹ که وی ریاست دولت جعلی صهیونیست‌ها را برعهده گرفت، نتوانست از تسلیح گروه‌های مسلح فلسطینی جلوگیری کند و کیفیت و کمیت تسلیحات آنان روز به روز افزایش یافت. حتی در نبرد ۵۳ روزه، ارتش صهیونیست‌ها اگرچه به برخی تونل‌های حماس و جهاد آسیب جدی زد، اما از قابلیت‌های نظامی آنان کاسته نشد. تا جایی که در نبرد اخیر بیش از هر زمان دیگری تل‌آویو و حتی شهرهای فراتر از آن همچون حیفا هدف موشک‌های شلیک شده از نوار غزه قرار گرفتند. رونمایی از پهپادهای شناسایی، بمب افکن و انتحاری نیز از جمله تسلیحات رونمایی شده فلسطینیان بود که حاکی از شکست قطعی استراتژی نابودسازی مقاومت در باریکه غزه است.

نکته دیگری که باید به آن توجه جدی کرد این بود که برای اولین بار مقاومت فلسطین بود که برای رژیم صهیونیستی ضرب‌العجل تعیین کرده بود، ابتکار عمل را در دست گرفت و طرف مقابل را منفعل کرد.  وقتی نبرد سیف‌القدس در اثر توهین و جسارت صهیونیست‌ها به مسجدالاقصی آغاز شد، مقاومت اسلامی توانست خود را به عنوان پاسدار اصلی قبله مسلمانان به رخ بکشد و سازشکاران را به حاشیه براند و در این زمینه نیز راهبردش را کاملاً موفق اجرا کند.

 

  1. آشکار شدن ضعف‌های بنیادین رژیم صهیونیستی:

نبرد اخیر ضعف‌های بنیادین رژیم صهیونیستی را آشکار کرد. از طرفی جبهه داخلی این رژیم آمادگی مقابله همه جانبه با ناامنی شهرها را نداشت و نمی‌توانست دائماً در پناهگاه بماند و نارضایتی از عملکرد دولت و ارتش اوج گرفت.

از سوی دیگر مراکز صنعتی و تجاری رژیم صهیونیستی از کار افتادند. برای مثال فرودگاه بن‌گورین تل‌آویو بر اثر راکت‌باران حماس و سایر گروه‌های مقاومت تعطیل و پروازهایش به فرودگاه دیگری که رامون نام داشت منتقل شد.

همچنین بندر بسیار مهم اشدود که ۶۰ درصد تجارت دریایی اسرائیل از آنجا انجام می‌گیرد به‌طور کامل تعطیل شد، زیرا تقریباً تمام شهرها و مناطق تجاری و صنعتی رژیم صهیونیستی مورد هجمه راکتی قرار گرفتند و ساختار اقتصادی صهیونیست‌ها تقریبا فلج شد.

۴٫برای اولین بار در تاریخ حیات رژیم جعلی صهیونیستی ساکنان عرب سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ جرئت، جسارت و انگیزه یافتند تا به خیابان بیایند و برخی از شهرها را برای مدتی از کنترل نیروهای امنیتی رژیم منحوس خارج سازند. رخداد بی‌سابقه مذکور به‌شدت بر تصمیم‌گیران سیاسی دو طرف تاثیر گذاشت تا جایی که رئیس‌جمهور رژیم صهیونیستی تصریح کرد که آنچه در کف خیابان‌ها می‌گذرد از راکت‌های حماس خطرناک‌تر است.

در نتیجه می‌توان گفت مقاومت غزه اعتبار گزینه مقاومت را به‌شدت بالا برد و توده‌هایی از فلسطینیان  را که ناامید شده بودند به هیجان درآورد.

بنابراین پرواضح است که نبرد ۱۲ روزه موسوم به سیف‌القدس یکی از ناکام‌ترین و خسارت‌بارترین نبرد‌های تاریخ رژیم صهیونیستی است و به همین دلیل به نظر می‌رسد مخالفان نتانیاهو درصدد بودند تا با بهره‌گیری از این حربه و تشکیل عجیب‌ترین ائتلافی که ممکن می‌شد وی را از قدرت کنار بزنند. نفتالی بنت، گیدئون صعر و آویگدور لیبرمن راست‌گرای افراطی، یائیر لاپید و بنی‌گانتز میانه‌رو و هوروویتز و میراف میخاییلی چپ‌گرا به همراه منصور عباس عرب تصمیم به برکناری نتانیاهو گرفتند.افراد فوق هر کدام سخنگوی بخشی از جامعه ناهمگن رژیم صهیونیستی بودند و اختلافاتشان کاملاً روشن و واضح بود؛ لکن بر سر یک چیز اشتراک نظر داشتند: برکناری نتانیاهو.

به عبارت دیگر تنها عامل شکل‌گیری این ائتلاف، دشمنی با رهبر حزب لیکود بود والا به نظر نمی‌رسد در سیاست‌های دولت صهیونیست‌ها در دوره جدید تغییری جدی به وجود بیاید. دولت ائتلافی نفتالی بنت و یائیر لاپید با توجه به ابقای بنی‌گانتز در سمت وزارت دفاع و کوخاوی در جایگاه فرماندهی ارتش تفاوت ماهوی و محسوسی از لحاظ نقشه راه و عملکرد با نتانیاهو نخواهد داشت لکن با توجه به کاریزماتیک نبودن بنت و لاپید و همچنین کابینه‌ای که  تناسب کمی بین اعضای آن وجود دارد احتمالاً نتواند چون دوره نتانیاهو منسجم و قاطع عمل کرده و از پس مشکلات امنیتی این رژیم که روز به روز در حال گسترش کمی و کیفی است، بر بیاید.

تقویت کننده استدلال فوق، نخست وزیر شدن فردی است که تنها ۷ کرسی را در اختیار داشت که حدود ۵ درصد پارلمان است و امری بی‌سابقه در تاریخ دموکراسی‌ها پارلمانی محسوب می‌شود‌.

این اتفاق به‌وضوح نشان می‌دهد صدراعظم جدید برخلاف سلفش از حمایت‌های قاطع برخوردار نیست و ناچار است با جریان‌های موتلفش همکاری کند تا از فروپاشی کابینه جلوگیری نماید. بنابراین بعید است دولت کنونی رژیم صهیونیستی بتواند همچون دوره سابق راست‌گرایانه عمل کند.

دولت ائتلافی بنت – لاپید نیز احتمالاً در سیاست خارجی در برابر آمریکا مجبور به انفعال و توان تاثیرگذاری‌اش بر جو بایدن کمتر از گذشته خواهد بود، زیرا صهیونیست‌ها متوجه آسیب‌پذیری خود شده‌ و این واقعیت را که نمی‌توانند بدون همراهی و همکاری ایالات متحده بر چالش‌های خود فائق بیایند، پذیرفته‌اند. لذا بعید است که دست به خودسری بزنند و رفتارهای خلاف خواست آمریکا را انجام بدهند و دست به ماجراجوئی بزنند.

البته باتوجه به دستاوردهای مقاومت غزه در نبرد سیف‌القدس و ایجاد معادله‌ای جدید در برابر صهیونیست‌ها، فعال شدن جبهه جنگ با این باریکه محتمل است و دولت بنت نیاز به ایجاد یک دستاورد تبلیغاتی را کاملاً حس می‌کند.

اما محور مقاومت با برنامه‌ای از پیش تعیین شده به دنبال وارد ساختن ضربات مقطعی به رژیم صهیونیستی است تا شکست‌پذیری ارتش این رژیم و ناتوانی سردمداران آن در تامین امنیت شهروندان اشغالگر را به عنوان یک اصل قطعی و پذیرفته شده جا بیندازد. همین امر سبب شده که اولاً ضعف‌های ساختاری رژیم صهیونیستی کاملاً برملا و گسل‌های اجتماعی آن نمایان شود.

از طرفی آمریکا با توجه به تنگناهای جدی در عرصه بین‌المللی و برنامه جامع و شاملی که برای کنترل چین دارد، اولویت‌هایش را از غرب آسیا به شرق این قاره منتقل کرده و بعید است بتواند چون گذشته از دولت صهیونیست حمایت کند.

این در حالی است که برنامه ایران برای تسلیح مناطق پیرامونی فلسطین مراحل پایانی خود را طی می‌کند؛ تا جایی که دبیرکل حزب‌الله صراحتاً اعلام داشت در صورت تعرض مجدد به قدس، جنگ منطقه‌ای در انتظار صهیونیست‌ها خواهد بود. این هشدار سید حسن نصرالله با پاسخ مثبت و فوری انصارالله یمن و گروه‌های مقاومت عراقی و فلسطینی همراه شد و نشان داد محور ضد صهیونیستی با برنامه و به‌تدریج در حال اجرای نقشه‌ راه خود است.

به نظر می‌رسد ماه‌های آینده با تغییر دولت در ایران و روی کار آمدن جریان انقلابی، نتیجه مذاکرات وین برای اسرائیل بسیار سخت تمام شود. اگر مذاکرات وین به سرانجام برسد و منابع مالی ایران آزاد شوند، ایران بی‌شک با اعتماد به نفس بیشتری در منطقه فعالیت خواهد کرد و رژیم صهیونیستی را در تنگنا قرار خواهد داد. همچنین برقراری مجدد توافق ایالات متحده با ایران نوعی تضمین امنیتی برای فعالیت‌های جمهوری اسلامی در منطقه ایجاد خواهد کرد که بی‌شک خوشایند سران حاکم بر دولت یهود نخواهد بود.

اما اگر مذاکرات وین نیز به نتیجه نرسد، بازهم رفتارهای ایران تهاجمی خواهد بود و به محور غربی- عبری‌- عربی ضربه وارد خواهد ساخت و در نتیجه بازهم امنیت رژیم صهیونیستی با تهدید مواجه خواهد شد؛ با این تفاوت که بر خلاف گذشته، آمریکا در حال تعدیل و تقلیل نیروهایش در غرب آسیاست و به هیچ وجه قصد افزایش تنش با جمهوری اسلامی را ندارد.

به همین دلیل به نظر من، دوران سختی برای رژیم صهیونیستی آغاز شده و فشارهای محور مورد حمایت ایران روز به روز بر رژیم کودک کش بیشتر خواهد شد.

سخنان اخیر دبیرکل حزب‌الله نیز که صراحتاً بر نزدیک شدن آزادسازی قدس تصریح کرد، بر همین اساس ارزیابی می‌شود.

17ژوئن/21

مردی که امیدش «میدان» بود

شهید دکتر فتحی شقاقی بنیانگذار «جهاد اسلامی» فلسطین در پیشگفتار کتاب «جهاد اسلامی» از ماهیت «میدانی» سخن می‌گوید که امام خمینی(ره) پیش روی همه مسلمانان و آزادگان جهان گشود. میدانی که ریشه در کربلای امام حسین(ع) داشت و حتی رایانه‌های نظام سلطه را نیز از درک ماهیت واقعی خود دچار اشتباه محاسباتی کرد. او می‌نویسد:

«… منطق نخستین حرکت اسلام بار دیگر ظاهر شده است. رسانه‌های غربی و شاگردانش که متحیر و سرگردان، انگشت به دهان مانده‌ بودند، با قلم‌هایشان که به مرکّب شیطان آغشته است، درباره آیت‌الله می‌نوشتند که توده‌های میلیونی تشنه آزادی و بازگشت به خدا، گرداگرد او جمع شده‌اند، در حالی که آنان هر روز برای جیمز جونز، عامل کشتار جوایانای آمریکا در فکر یافتن بهانه‌ای بودند: «کامپیوترهای آمریکا از سر ناتوانی درمانده شده‌اند که میان شهادت امام حسین(ع) در بیش از ۱۳۰۰ سال پیش با سرنگونی نظامی که مدرن‌ترین و باثبات‌ترین نظام‌های غرب آسیا شمرده می‌شد چه ارتباطی وجود دارد؟» اکنون با تداوم و پیشرفت انقلاب مفاهیم تازه‌ای سر برآورده‌اند و مفاهیم کهنه ناپدید می‌شوند.

وحشت دائمی در بین افراد مرعوب از سلطه‌گری و خشونت ابرقدرت‌ها همچون شمشیری آخته بر ضد اسلام و آینده آن به نظر می‌رسید. این وحشت اکنون فرو می‌پاشد و آن توهمات رنگ می‌بازند. ابرقدرت‌ها همچون سایر موجودات روی زمین، ممکن است حتی با کامپیوتر هم در محاسبات خود اشتباه کنند!»(۱)

دکتر شهید فتحی شقاقی سپس از این «میدان تازه» به میدانی با مفاهیم تازه یاد می‌کند که مفاهیم کهنه را ناپدید می‌سازند. او این میدان تازه را مرحله اسلام و پایان لیبرالیسم و سوسیالیسم می‌خواند و می‌نویسد:

«… این مرحله از آنِ اسلام است. از این رو توده‌ها زیر سایه آن پناه گرفته‌اند… اگر این مرحله از آنِ اسلام نبود، توده‌ها این‌گونه به خاطر آن بیرون نمی‌آمدند… همه احتمالات در برابر ملت‌های منطقه فروریخته است… اکنون اعلام می‌شود که تجربه‌های توان‌فرسا در زیر سایه لیبرالیسم و سوسیالیسم به شکست و فروپاشی انجامیده‌اند.»(۲)

شهید فتحی عبدالعزیز شقاقی این مطالب را در سال ۱۹۷۹ م. ۱۳۹۹ ه.ق در شهر قاهره و در روزگاری که هنوز دو ابرقدرت شرق و غرب، جهان را چون سیبی بین خود تقسیم و سرمست از ثروت و قدرت، فرعونیت خود را به جهان تحمیل کرده بودند و درست در روزهای پایانی سال ۱۳۵۷ و اوایل سال ۱۳۵۸ یعنی زمانی که هنوز حتی دستگاه دیپلماسی دولت موقت ایران و ملی‌گراها و لیبرال‌ها رو به قبله لیبرالیسم ایستاده و بدین گونه به دنبال راه حل مشکلات بودند و گروهک‌های چپ‌گرا با سازمان‌دهی میلیشیای خود برای آینده ایران نسخه سوسیالیست را تجویز می‌کردند و «میدانی» را که امام ترسیم کرده بود را نمی‌فهمیدند، به رشته تحریر در‌آورد. امروز پس از گذشت ۴۲ سال از تحلیل شهید فتحی شقاقی بر همگان آشکار شده است که برداشت او از امام و انقلاب و اثرگذاری آن بر منطقه و جهان، در شهر قاهره درست‌تر از وابستگان فکری لیبرالیسم و سوسیالیسم در دیروز و امروز در شهر تهران بوده است، زیرا او به درکی از پیوند این انقلاب با امام حسین(ع) پی برده بود که برخی هنوز از فهم آن عاجزند.

عصر عاشورای خرداد ۱۳۴۲، هنگامی که امام خمینی در مدرسه فیضیه خون به زمین ریخته شده شهید سید یونس رودباری را استمرار خون شهدای کربلا در سال ۶۱ هجری در کربلا خواند و فیضیه بیکباره در سوگ نشست و امام «مبدأ» حرکت را «عاشورا» و «میدان» مبارزه را «کربلا» قرار داد؛ فتحی شقاقی نوجوانی ناامید از آینده مبهم فلسطین در اردوگاه رفح در نوار غزه بود. آن روز فتحی شقاقی هرگز باور نمی‌کرد روزی در «میدانی» حرکت کند که مبدأ آن عاشورا باشد و شمیم رایحه کربلا او را به جایی رهنمون سازد که در پایان همین کتاب، شهادت در میدان عاشورایی را سعادت دنیا و آخرت خود و فلسطین بداند و بگوید:

«خدایا! شهادت در راهت را به ما ارزانی بفرما و ما را با پیامبران و صدیقان، شهیدان و صالحان محشور بگردان، حسن اولئک رفیقا و الصلاه و السلام علی سیدالمرسلین و علی آله و صحبه.»(۳)

فتحی شقاقی که سال‌های سال تجربه شکست دیپلماسی منفعل سران عرب و احزاب و گروه‌های چپ‌گرا را در برخورد با رژیم اشغالگر دیده بود و حتی در عرصه «میدانی» هم حرکت‌های چریکی مبتنی بر ملی‌گرایی و وام‌گیری از نظام‌های سوسیالیستی را ناکارآمد می‌دید، با الهام‌ از امام خمینی بر این باور بود که نمی‌توان به سران حکومت‌های اسلامی تکیه کرد و به صراحت اظهار داشت: «رژیم‌های موجود در جهان اسلام و اسرائیل دو روی یک سکه‌اند.»(۴)

او حتی به نقد کسانی پرداخت که رویارویی با اسرائیل را متضمن شکل‌گیری دولت و خلافت اسلامی می‌دانستند و مسئله فلسطین را فرع و دنباله این حرکت می‌خواندند.(۵)

فتحی شقاقی که حتی نظریه بعضی از دانشمندان اهل سنت را که جهان اسلام را در مرحله دوران مکه تفسیر می‌کردند و دوران کنونی را دوران کشمکش نمی‌دانستند و دوران صبر می‌خواندند، به باد انتقاد می‌گیرد و صراحتاً اعلام کرد: (۶) «… به تعویق انداختن نبرد به بعد از برپایی حکومت اسلامی خطرهای سهمگینی را در بردارد.»(۷) و نسبت به این نگاه و رویکرد هشدار ‌داد.

او که با پیروزی انقلاب، سخنان و مواضع امام خمینی را به‌دقت دنبال می‌کرد به‌خوبی به این نکته پی برده بود که خطوط میدانی که امام خمینی ترسیم ‌کرد، همان گمشده او و منجی سرزمین مادری او و قبله‌گاه اول مسلمین است. او می‌دید که امام خمینی، تنها شیفتگان مکتب لیبرالیسم و تالارنشینان عرصه دیپلماسی را که همه چیز را بر اساس معادلات مادی تعریف می‌کنند، مورد خطاب قرار نمی‌دهد، بلکه در میدانی عاشورایی، کسانی را هم که میدان مبارزه را با نگاه سوسیالیستی و مادی خود تعریف می‌کنند و خود را سردار عرب می‌خوانند و سنگ فلسطین را به سینه می‌زنند، متوجه ناکارآمدی مبارزه منهای ایمان می‌کند.

امام خمینی در آذر سال ۱۳۶۰ در پاسخ به تلگراف تبریک معمر قذافی به خاطر عملیات طریق‌القدس به او گوشزد می‌کند که: «کسانی که قدرت ایمان را نمی‌فهمند، با شکستی مفتضحانه روبه‌رو می‌شوند.» شکستی که بلوک شرق با همه قدرت جهنمی‌اش مفتضحانه با آن روبه‌رو شد.

فتحی شقاقی در ایران نظاره‌گر مردمی می‌شود که با پیوند با تفکر عاشورایی در «میدان» عمل، همه معادلات سیاسی، اجتماعی دشمنان اسلام و فلسطین را یکی پس از دیگری به هم می‌ریزند و رهبرشان پس از پیروزی بزرگ رزمندگانش با کمترین امکانات در عملیات بزرگ فتح‌المبین، «میدان» و «مردان میدان» را این‌گونه توصیف می‌کند: «… اکنون ملت ما دریافته است که «کُلُّ یَومٍ عاشورا وَ کُلَّ اَرضٍ کَربَلا». مجالس حال و دعای اینان شب عاشوراهای اصحاب سیدالشهدا«ع» را در دل زنده می‌کند.»(۸)

فتحی شقاقی به درکی از راهبرد «میدانی» امام خمینی(ره) و کارایی آن در برخورد با دشمنان اسلام می‌رسد که دانشمندی چون «شهید چمران» و دانش‌آموزی چون «شهید فهمیده» را در یک جهان و با یک جهان‌بینی قرار می‌دهد، از این‌رو پشت به دیپلماسی منفعل، معامله‌گر، منفعت‌طلب ـ آن هم برای منفعت صاحبان ثروت و قدرت ـ تنها نسخه نجات فلسطین را میدانی می‌بیند که امام خمینی و پس از او امام خامنه‌ای آن را ترسیم کرده‌اند و با شجاعت فریاد می‌زند: «ما با امام خمینی همصدا خواهیم شد که می‌گوید ما با منطق اسلام حرکت می‌کنیم. اگر کشته شویم در بهشت هستیم و اگر شکست هم بخوریم در بهشت هستیم و اگر دشمنان اسلام را شکست دهیم نیز در بهشت هستیم و به همین دلیل از شکست نمی‌ترسیم، بلکه از هیچ چیز نمی‌ترسیم، پیامبر(ص) در برخی از غزوه‌ها شکست خورد. ما با شمشیر خدا می‌جنگیم و نهضت ادامه خواهد یافت.»(۹)

شهید فتحی شقاقی با شنیدن خبر شهادت عباس مدنی و خانواده‌اش باز از میدان شهادت و کربلا می‌گوید و او را این‌گونه خطاب قرار می‌دهد: «… سرور بزرگ من! برای تو مرثیه نمی‌خوانم، بلکه برای صندلی‌ها و دفاتر و اوراق و اسناد خویش مرثیه می‌خوانم. باید برای آنها آتش بیفروزم و پشت سرت در خیابان‌ها راه بیفتم و به سوی جنوب لبنان سرازیر شوم. جنوب فقیران و مردان ستمدیده تا شهادت و یا آزادی قدس. مردم به شما گفتند به جنوب لبنان نروید، آن‌گونه که جدتان رفت. شما رفتید تا با مرگتان به ما حیات دوباره ببخشید. تا در بیابان‌های خشکمان بذر امید بکارید. پس درود بر شما ای فدایی بزرگ!»(۱۰)

پس از شهادت عباس مدنی، شهید فتحی شقاقی در «میدان» ماند همان‌گونه شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز رنتیسی  و عماد مغنیه و سرانجام ابومهدی المهندس و حاج قاسم در میدان به او پیوستند تا فلسطین از زن و مرد، بزرگ و کوچک، دانشمند و دانش‌آموز و روحانی و دانشگاهی، آزادی قدس را تنها در «میدان» جهاد و مبارزه جستجو کنند نه در کاخ‌ها و پشت میزها با زبان دیپلماسی منفعل و قلم‌های قراردادهای ننگین.

امام خامنه‌ای پس از شهادت فتحی شقاقی در تاریخ ۸ آبان ماه ۱۳۷۴ او را «مجاهد مؤمن و شجاع و متفکر و مخلص» خواند که جان خود بر سر جهاد مقدس نهاد. امروز فتحی شقاقی چون همه مردان میدان در نزد مجاهدان غزه و کرانه غربی و کودکان معصوم غزه زنده است؛ همان‌گونه که حاج قاسم زنده است؛ همان‌گونه که خود او شهید عباس مدنی را این‌گونه خطاب کرد: «… برای تو مرثیه نمی‌خوانم. تو زنده هستی! کودکان معصوم تو را زنده می‌دانند، گلوله مجاهدان، فریادهای انتفاضه تو را زنده می‌دانند.»(۱۱)

 

پی‌نوشت:

۱- جهاد اسلامی، امام خمینی، شیعه و سنی، مسئله فلسطین، شهید دکتر فتحی شقاقی، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، ص۲۱٫

۲- همان مدرک، ص۲۱٫

۳- همان مدرک، ص۳۱۶٫

۴- همان مدرک، ص۲۸۹٫

۵- ر.ک همان مدرک، ص۲۸۵٫

۶- ر.ک همان مدرک، ص۳۱۳٫

۷- ر.ک همان مدرک، ص۳۱۵٫

۸- صحیفه امام، ج۱۶، ص۱۵۱٫

۹- جهاد اسلامی، فتحی شقاقی، ص۲۳٫

۱۰- شاهد یاران، ش۲۶، احیاگر جهاد مقاومت فلسطین، ص۱۸٫

۱۱- همان مدرک.

17ژوئن/21

تحولات حساس لبنان به کدام سو می‌رود؟

اشاره کلی:

عروس خاورمیانه این روزها شرایط بغرنجی را سپری می‌کند. از طرفی فشارهای شدید اقتصادی ناشی از تحریم‌های موسوم به قیصر، معیشت ملت لبنان را به‌شدت تحت تأثیر قرار داده است و از طرفی انقسام سیاسی و بن‌بست احزاب برای تشکیل کابینه، مشکلات را دوچندان کرده است. دوروتی شیا سفیر آمریکا در لبنان به‌صراحت اعلام داشت: «هدف از تحریم‌ها دست برداشتن ملت لبنان از حمایتشان از حزب‌الله است و تا وقتی این جنبش محدود نشود فشارها تداوم خواهد یافت.»

 

۱٫لبنان با مساحت ۱۰۴۰۰ کیلومتر مربع از جمله کوچک‌ترین کشورهای جهان به شمار می‌آید، اما تحولات این کشور در دهه‌های اخیر تأثیرات عمیقی بر کشورهای پیرامونی‌ آن گذاشته است. جمله معروفی در دنیای سیاست می‌گوید: «نبض خاورمیانه در لبنان می‌زند و برای دانستن وضعیت این منطقه باید به رویدادهای عروس خاورمیانه نگریست.»

  1. این کشور پس از فروپاشی عثمانی و تقسیم کشورهای آن در پی پیمان سایکس پیکو (بین فرانسه و انگلستان)، تحت قیمومیت فرانسه درآمد و در سال ۱۹۴۳ استقلال پیدا کرد؛ هر چند فرهنگ فرانسوی به‌طور جدی در سیاست و اجتماع لبنان رسوخ یافت و هنوز هم ادامه دارد.

از بدو استقلال لبنان دو تفکر به‌طور عمده در این کشور وجود دارند که سبب کشمکش‌های فراوانی شده‌اند. ابتدا مسیحیان مارونی که با حمایت فرانسه عمده قدرت را در دست داشتند و با تفکر ملی‌گرایی، سعی در نزدیکی به قدرت‌های غربی از جمله فرانسه داشتند. دوم مسلمانان و چپ‌گراها که بیشتر به اتحادهای عربی، به‌خصوص سوریه و مصر گرایش داشتند.

برای مثل آنتوان سعاده شخصیت لبنانی با تفکر پان‌عربیسم، طرفدار اتحاد سوریه، لبنان و فلسطین بود و با ایجاد حزب سوسیال ناسیونالیست سوریه، سودای برپایی کشور متحد عربی با نام سوریه بزرگ را در سر داشت که با ملی‌گرایان لبنانی درگیر و اعدام شد. در واکنش به اعدام وی، طرفدارانش ریاض الصلح نخست‌وزیر وقت لبنان را ترور کردند.

۳٫در سال ۱۹۵۸ با تشکیل جمهوری متحد عربی که از اتحاد مصر و سوریه ایجاد شده بود، نخست‌وزیر وقت لبنان از پیوستن به این اتحاد حمایت‌کرد، در حالی که رئیس‌جمهور، کمیل شمعون به‌شدت مخالف ناصر بود و از پیمان بغداد پشتیبانی می‌کرد. در نهایت با درخواست پرزیدنت شمعون، نیروهای نظامی آمریکایی به لبنان وارد شدند و به نفع وی بحران را خاتمه دادند.

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که لبنان همواره میدان رقابت و تاخت و تاز قدرت‌های خارجی و به‌نوعی فاقد استقلال لازم بوده است؛ اما نکته جالب فقدان نقش جدی شیعیان در تحولات این کشور بود که با ورود امام موسی صدر در سال ۱۹۵۹ و حرکت‌های مصلحانه ایشان، از جمله تشکیل حرکت محرومین و جنبش امل، شرایط این طایفه به‌طور کلی تغییر کرد.

۴٫با وقوع بحران فلسطین و نبردهای متعدد بین دول عربی و اسرائیل، عروس خاورمیانه نیز از این تحولات بی‌نصیب نماند و به‌خصوص پس از واقعه سپتامبر ۱۹۷۰ و اخراج فلسطینیان از اردن و کوچانده شدن آنان به لبنان، شرایط سیاسی این کشور کاملاً تغییر کرد.

از یک سو سازمان آزادیبخش فلسطین، مرابطون، سوسیالیست ترقی‌خواه، حزب کمونیست لبنان و جنبش امل در یک جبهه قرار گرفتند و از سوی دیگر فالانژهای مسیحی که هویت خود را در خطر می‌دیدند، در طرف مقابل ایستادند و جنگ داخلی در سال ۱۹۷۵ شعله‌ور شد.‌

اینجا بود که اتحاد بین مسیحیان غرب‌گرا و اسرائیل شکل گرفت و ارتش این رژیم به بهانه تعرضات سازمان آزادی‌بخش فلسطین به لبنان حمله کرد و علاوه بر اشغال جنوب لبنان، ظرف چند روز به بیروت رسید و توانست رئیس‌جمهور مدنظرش، بشیر جمیل را به ریاست برساند. بلافاصله فلسطینیان رئیس‌جمهور جدید را به قتل رساندند و مجدداً برادرش امین جمیل به جای وی بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد.

تحولات فوق نشان می‌دهند که لبنان از ابتدای تشکیل، فاقد نیروئی منسجم و قدرتمند برای دفاع از خود بوده و در تحولات منطقه‌ای یک کشور عربی مستقل و تأثیرگذار به شمار نمی‌آمده، بلکه بالعکس تحت تأثیر رخدادها قرار می‌گرفته است.

  1. با ایجاد حزب الله در اوایل دهه ۸۰ میلادی و مبارزه این جنبش با رژیم صهیونیستی و متعاقباً موفقیت در نبردهای تسویه حساب و خوشه‌های خشم و در نتیجه عقب‌نشینی ارتش این رژیم از جنوب لبنان، مقاومت لبنان به الگویی مهم در تاریخ مبارزه اشغالگری اسرائیل مبدل شد و برای اولین بار در تاریخ در تابستان سال ۲۰۰۶ برخلاف ارتش‌ها و جنبش‌های عربی توانست در یک جنگ مستقیم صهیونیست‌ها را شکست دهد و موازنه وحشت و بازدارندگی قوی‌ای را در برابر دولت یهود ایجاد کند.

از جمله برجستگی‌های جنگ ۳۳ روزه این بود که ارتش سوریه یک سال قبل از آن لبنان را ترک کرده بود و این کشور از دید سران صهیونیست عملاً ضعیف‌ترین حلقه محور مقاومت تلقی می‌شد، اما اثرات راهبردی این جنگ چنان بود که دکترین‌های نظامی دولت یهود را تحت تأثیر جدی قرار داد.

برای مثال اولین بار بود که برخلاف تصور همگان، برتری مطلق هوایی نتوانست نتیجه جنگ را رقم بزند و استراتژی جنگ نامتقارن به کارگیری شده توسط مقاومت لبنان توانست علاوه بر شکست مستقیم ارتش متجاوز در زمین و شکستن هیمنه نیروهای پیشرفته زرهی اسرائیل و تانک‌های مرکاوای آن، یک سوم شهرهای فلسطین اشغالی را زیر آتش راکت‌های خود بگیرد و ناتوانی رژیم صهیونیستی در تأمین امنیت شهروندانش را به‌وضوح عیان کند.

علاوه بر برتری‌های فوق، حزب‌الله برای اولین بار توانست با استفاده از موشک‌های ضد کشتی، نیروی دریایی اسرائیل را از صحنه نبرد خارج سازد و ابتکار عمل را به‌طور کامل در دست گیرد. از این تاریخ حزب الله علاوه بر تأثیرگذاری بی سابقه بر تحولات لبنان توانست معادلات منطقه‌ای را نیز دستخوش تغییر کند و در بحران سوریه به عنوان یک بازیگر مهم و مؤثر ورود موفقی داشته باشد.

به عبارت دیگر حزب الله، لبنان را از یک کشور ضعیف و کوچک عربی به یک کشور تأثیرگذار تبدیل کرد و در حالی که سوریه ضعیف شده مکرراً مورد تجاوز هوایی ارتش اسرائیل قرار می‌گیرد، لکن لبنان به برکت مقاومت اسلامی‌ خود،  از لحاظ نظامی در امنیت کامل به سر می‌برد.

۶٫اسرائیل، ایالات متحده و کشورهای غربی که شرایط جدید لبنان و تسلط جریان ۸ مارس بر این کشور را برنمی‌تافتند، حربه تحریم اقتصادی و فشارهای سیاسی برای تضعیف این کشور و فشار بر ملت لبنان را مناسب تشخیص دادند و در مدت زمان اندکی ارزش لیره لبنانی به‌شدت کاهش یافت و از قدرت خرید مردم کاسته شد.

نکته مهم این است که قبل از اعلام تحریم‌های قیصر و اثرات منفی آن بر اقتصاد تجاری لبنان، ریاض سلامه رئیس بانک مرکزی در اقدامی بسیار مشکوک ۴۰ میلیارد دلار از دارایی‌های ارزی این کشور را به بانک‌های اروپایی منتقل کرد. مقامات غربی نیز به‌رغم فساد مالی این مقام مالی و بی کفایتی‌اش در اداره امور، برکناری وی را خط قرمز دانسته‌اند و با تهدید و ارعاب اجازه تعویض سلامه را نمی‌دهند.

۷٫انفجار بندر بیروت نیز به‌شدت این روند را تسریع کرد و عروس خاورمیانه را با اعتراضات مردمی و چالشی جدی درگیر کرد که به استعفای نخست‌وزیر تکنوکرات لبنان، حسان دیاب منجر شد. پس از استعفای وی کشورهای غربی با کمک متحدان منطقه‌ای، معیشت لبنانی‌ها را گروگان گرفتند تا بتوانند خواسته‌های حداقلی و حداکثری خود را محقق کنند.

مطلوب حداکثری آنان، مشخصاً آمریکا و سعودی، خلع سلاح حزب الله و قدرت یافتن مجدد جریانات غربی است و خواسته حداقلی و تاکتیکی ایشان، مشخصاً فرانسه، تشکیل دولتی برخلاف جریان اکثریت پارلمان و متمایل به غرب به نخست‌وزیری سعد حریری است. تا کنون حریری دو بار فهرست وزرایش را به رئیس‌جمهور ارائه کرده است؛ اما او زیر بار نام‌های تحمیلی نرفته و تصریح کرده که وزرا باید با موافقت مجلس و بدون نظر دول غربی و عربی انتخاب شوند.

در واقع بر اساس قانون، فراکسیون اکثریت باید دولت را انتخاب کند، ولی با توجه به فشارهای اقتصادی و سیاسی غربی، حریری سعی دارد با حربه غیرسیاسی و تکنوکرات بودن کابینه، مهره‌های مدنظر خود را به دولت جدید وارد کند. اکثریت پارلمان و رئیس‌جمهور میشل عون تا کنون در برابر فشارها مقاومت کرده‌اند و به همین علت لبنان در وضعیتی استثنایی قرار دارد.

  1. در این شرایط بغرنج، حزب الله با اقدام کمک‌های مومنانه خویش توانسته است با تدابیری حداقل‌های معیشتی برای طبقات فقیر لبنان را فراهم سازد و از اثرات فشارهای اقتصادی تحمیلی بر آنان بکاهد و تا حد زیادی در این امر موفق بوده است.

 

نتیجه‌گیری

در نهایت باید گفت با توجه به تغییر شرایط منطقه‌ای پس از برکناری دولت ترامپ و تسلط نسبی محور مقاومت بر اوضاع در یمن، عراق و سوریه و ایضاً غلبه ایران بر فشارهای حداکثری ایالات متحده، به نظر می‌رسد لبنان نیز با ادامه مقاومت و بدون رفتن زیر بار خواسته‌های غرب و ارتجاع عرب بتواند از وضعیت صعب فعلی نیز عبور کند.

17ژوئن/21

چرایی حمایت از مقاومت فلسطین

مقدمه:

از زمان غصب سرزمین فلسطین و تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی در این سرزمین، یکی از شگردهای دستگاه‌های تبلیغاتی صهیونیسم بین‌الملل و نظام سلطه جهانی برای استمرار اشغال فلسطین و توسعه‌طلبی در منطقه و جلوگیری از مقابله افکار عمومی مردم جهان، به‌ویژه ملل مسلمان منطقه با توسعه‌طلبی صهیونیسم، فریب آنان با ایجاد شک و شبهه در ماجرای غصب فلسطین و مقاومت مردم این سرزمین بوده است. این سیاست همواره از سوی آنها در میان ملل مسلمان جهان، به‌ویژه در جوامع انقلابی که اهتمام بیشتری در حمایت از مقاومت فلسطین داشته‌اند بروز و ظهور داشته است.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز با توجه به تعیین روز قدس در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان توسط امام خمینی(ره)، در جهت حمایت از مقاومت فلسطین و مبارزه با غده سرطانی رژیم صهیونیستی در منطقه، دستگاه‌های تبلیغاتی و ابزارهای رسانه‌ای و تبلیغاتی غرب و نظام سلطه جهانی و عوامل آنها در جامعه اسلامی ایران تبلیغ کرده‌اند که با توجه به اوضاع نابسامان اقتصادی مردم ایران و تورم فزاینده‌ای که در کشور وجود دارد، چرا جمهوری اسلامی ایران به مردم فلسطین کمک مالی و حتی از مقاومت گروه‌های فلسطینی حمایت تسلیحاتی می‌کند.

القای این نوع تبلیغات به مردم ایران هر چند هدفی جز تأمین امنیت پایدار رژیم جعلی صهیونیستی و تداوم سیاست‌های توسعه‌طلبانه تروریستی و تجاوزکارانه این رژیم ندارد؛ اما بر بخشی از مردم ناآگاه به مسائل منطقه و یا جریان‌های سیاسی غرب‌گرا در ایران تأثیراتی داشته است. به همین لحاظ ضروری است برای آگاهی‌بخشی به ملت مسلمان ایران و تبیین حقیقت و ماهیت دفاع از مقاومت فلسطین به چند نکته اساسی توجه شود.

 

الف. تأکید آموزه‌های دینی بر حمایت از مظلومان و ستمدیدگان

ملت ایران مسلمان و نظام برگرفته از اراده ملی این ملت نیز برگرفته از آموزه‌های دینی و قرآنی است. بنابراین جمهوری اسلامی ایران بنا بر اصول مندرج در قانون اساسی می‌بایست در سیاست‌گذاری‌های داخلی و خارجی خود به آموزه‌های دینی، به‌ویژه قرآن مجید تمسک جوید که قضیه فلسطین و حمایت ایران از مقاومت و پایداری ملت مسلمان آن در برابر اشغالگری و توسعه‌طلبی صهیونیست‌ها در منطقه نیز بخشی از آن است. قرآن مجید در آیات متعددی بر حمایت از ملل مظلوم تأکید ورزیده است که به چند مورد آن اشاره می‌کنیم:

  1. أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ • الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ(۱) در این آیه علت اذن در جهاد را «مظلومیت» و مورد ظلم قرار گرفتن و اخراج از کاشانه و آواره ساختن مؤمنان از وطن خود توسط ستمگران می‌داند.
  2. وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبیلٍ • إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَى الَّذینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم؛(۲) ‏کسانی که بعد از آنکه مورد ظلم قرار گرفتند، یاری بطلبند، ایرادی بر آنان نیست. ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم می‌کنند و در زمین به ناحق ظلم روا می‌دارند…
  3. وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً؛(۳) چرا در راه خدا و برای رهایی مردان و زنان و کودکانی که [به دست ستمگران تضعیف شده‌اند] پیکار نمی‌کنید؟! همان افراد [ستمدیده‌ای] که می‌گویند: پروردگار ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر و از طرف خود برای ما سرپرستی قرار ده و از جانب خود یارو یاوری برای ما تعیین فرما.

در سنت نبوی(ص) و ائمه معصومین(ع) نیز سفارش زیادی به این امر شده است؛ چه اینکه در اسلام، مسئولیت مقابله با تهدید و ارعاب وظیفه‌ای همگانی است و مسلمانان باید یکپارچه در برابر عوامل تهدید و ارعاب بایستند و از مظلوم دفاع کنند و خصم ظالم باشند.

دستور نورانی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) مبنی بر اینکه: «همواره با خصم، ظالم و یار و یاور مظلوم باشید.» همواره بر تارک عالم می‌درخشد و بیانگر تعالی اصول حقوقی اسلام و حقانیت این نظام حقوقی می‌باشد.

پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) نیز فرمودند: «هرکس فریاد دادخواهی هر مظلومی ـاعم از مسلمان یا غیرمسلمانـ را بشنود که مسلمین را به یاری می‌طلبد، اما به کمک او نشتابد، مسلمان نیست.»

و در روایت دیگری فرمودند: «یاری ضعیفان، بهترین و بافضیلت‌ترین صدقه‌هاست.»

براساس بعضی از روایات دیگر، مسلمانان باید به حل معضلات و گره‌گشایی یکدیگر اهتمام ورزند و در این راستا تلاش کنند؛ وگرنه از زمره مسلمان واقعی خارج هستند.

از جهت دیگر نیز باید به این نکته اساسی توجه کرد که براساس اصول و مبانی اسلام، جامعه اسلامی پیکره واحدی است و مسلمین نمی‌توانند در قبال سایر مسلمانان بی تفاوت باشند.

پیامبر اسلام(ص) می‌فرمایند: «حکایت مؤمنان در دوستی و مهربانی، چون اعضای یک پیکر است. وقتی یکی از آنها رنجور شود، دیگران به مراقبت و حمایت از او همداستان می‌شوند.»(۴)

این همبستگی عمیق اسلامی، تعاون اسلامی را نیز به همراه دارد؛ بدین معنا که مسلمانان در همه امور و شئون مشترک اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود، موظف به همکاری و همیاری یکدیگرند.

 

ب. پایبندی‌ به اصول و قوانین نظام و انقلاب اسلامی

اصول و قوانین نظام و انقلاب اسلامی ناشی از آموزه‌های دین مبین اسلام‌اند؛ لذا از بدو شکل‌گیری تاکنون اهداف خود را منحصر به برپایی حکومت اسلامی در ایران نکرده‌اند؛ بلکه خود را موظف به آزادی و بیداری سایر ملل مظلوم جهان و حمایت از حقوق آنان می‌دانند. براساس تحقق عملی حاکمیت ملی، دولت به نمایندگی از تمام افراد مردم، موظف به ایفای «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان» است. به همین دلیل، ضمن آنکه «موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد.» در اعمال سیاست خارجی «دفاع از همه مسلمانان» را باید وجهه همت خود سازد.(۵)

بر این اساس جمهوری اسلامی ایران حمایت‌های بی دریغ مادی و معنوی خود را در حد امکانات و شرایط بین‌المللی، از ملت‌های مظلوم به عمل آورده است (مانند حمایت از مقاومت مردم ستمدیده آفریقای جنوبی، مسلمانان بوسنی ـ هرزگوین، افغانستان، قفقاز، لبنان و فلسطین و …)

لذا از آنجا که مشکل رژیم جعلی اسرائیل مربوط به همه جهان اسلام است و همه مسلمانان مورد تهدید هستند، حمایت از مقاومت فلسطین برای نجات ملت فلسطین و تشکیل دولت مستقل و طرد و نابودی اسرائیل، پیوسته مورد اهتمام مسئولان، مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است و در این زمینه، تدابیر قانونی و انواع حمایت‌های مالی، معنوی، تبلیغاتی و… صورت گرفته‌اند.

 

بر اساس مصوب ۱۹/۲/۶۹ مجلس شورای اسلامی نیز خطوط اصلی سیاست حمایت‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی از مردم فلسطین تدوین شده است.

 

ج. لزوم توجه به سایر مسئولیت‌های دینی و ملی دولت و نظام اسلامی

وجود برخی از مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و…در سطح کشور، امری واقعی و غیرقابل انکار است و برای خروج از این وضعیت و دستیابی به وضعیت مطلوب‌تر، تلاش‌های مضاعفی لازم است.

غیر از این واقعیت، باید واقعیت دیگری را نیز در نظر گرفت و آن توجه به سایر مسئولیت‌های دینی و ملی دولت و نظام اسلامی است. به عبارت دیگر حیطه و گستره وظایف و مسئولیت‌های دولت‌ها، فقط به درون مرزهای آن کشور محدود نمی‌شود؛ بلکه دولت‌ها برای دستیابی به اهداف خود در سطح داخلی و بین‌المللی (از قبیل تأمین امنیت و منافع ملی و تحقق آرمان‌های ایدئولوژیک) ناچارند محدوده عملکرد و اقدامات خود را به بیرون از مرزهای بین‌المللی، گسترش دهند و در عرصه معادلات و رقابت‌های بین‌الملل شرکت فعال داشته باشند.

امروزه به دلیل گسترش ارتباطات و تکنولوژی، جهانی شدن اقتصاد و…ـ که مرزهای ملی کشورها را درنوردیده است ـ دیگر نمی‌توان حیطه عملکرد و وظایف دولت‌ها را در محدوده مرزهای آن کشور تعریف کرد؛ بلکه برعکس، دولتی از توانایی بیشتر در سامان دادن به مسائل داخلی و تأمین امنیت و رفاه در سطح جامعه و تعقیب آرمان‌های ایدئولوژیک خود بهره‌مند است که به صورت فعال در مناسبات، معادلات و رقابت‌های بین‌المللی حضور داشته باشد و در چهارچوب اصول سیاست خارجی خویش، نقش مؤثرتری را در تأثیرگذاری بر تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی ایفا کند و از موقعیت‌ها و فرصت‌های بین‌الملل به بهترین نحو برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود استفاده کند.

دولت‌ها برای تحقق اهداف سیاست خارجی خود از ابزارهایی چون دیپلماسی، حربه‌های اقتصادی، نظامی و فرهنگی بهره می‌برند. استفاده صحیح و به‌موقع از این ابزارها در میزان موفقیت واحدهای سیاسی بسیار مؤثر است.(۷)

 

د. همسویی حمایت از مقاومت فلسطین با منافع ملی ایران

حمایت‌های اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی و حتی نظامی در حد وسع و توان از ملت‌های مسلمان دیگر ـ خصوصاً فلسطین ـ نه تنها با منافع ملی ایران تعارض ندارد؛ بلکه در راستای تأمین منافع ملی و همسو با آن است؛ زیرا:

اولاً، منافع ملی یک کشور فقط به مرزهای جغرافیایی آن محدود نمی‌شود؛ لذا دولت‌ها به میزان هزینه‌هایی که در کشورهای دیگر صرف می‌کنند و نیز از توان و قدرت تصمیم‌گیری و تأثیرگذاری بیشتری در آینده آن کشور و معادلات منطقه‌ای برخوردارند.

ثانیاً، حفظ موجودیت، استقلال و تمامیت ارضی و امنیتی ملی کشور ـ که از عناصر کلیدی و حیاتی تشکیل دهنده منافع ملی است ـ نیازمند صرف چنین هزینه‌ها و کمک به ملت‌هایی است که در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند.

رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمودند: «اگر صهیونیست‌های افزون‌طلب، گرفتار انتفاضه نبودند، بدون تردید برای سیطره بر مصر و سوریه و لبنان و دیگر کشورهای خاورمیانه وارد عمل می‌شدند.»

پیشینه تاریخی رژیم صهیونیست نیز بیانگر همین واقعیت تلخ است. «آریل شارون» وزیر جنگ این رژیم، پس از اشغال بیش از نیمی از سرزمین لبنان در سال ۱۳۶۱/۱۹۸۲ «طرح تصرف چاه‌های نفتی منطقه خلیج فارس» را با استفاده از نیروی نظامی ارائه کرد و صراحتاً اعلام کرد: «با تصرف منطقه خلیج فارس توسط ارتش اسرائیل، نفت این منطقه نه یک نفت و سلاح عربی، بلکه یک نفت و سلاح یهودی خواهد شد.»(۸)

 

 

هـ. دلایل دیگر

افزون بر مطالب یادشده، دلایل دیگر عبارتند از:

  1. با توجه به نیازهای ضروری و حیاتی مردم فلسطین و امکانات نسبتاً خوب کشورمان، این کمک‌ها محدودند و تأثیر منفی بر روند آبادانی و حل مشکلات اقتصادی و معیشتی ما بر جای نمی‌گذارند. به علاوه نتایج مثبتی را در کوتاه‌مدت و طولانی‌مدت، در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی، برای کشورمان به ارمغان می‌آورند.
  2. مسلمین امت واحده‌اند و سرنوشت مشترکی‌ دارند. استعمارگران همواره در پی جداسازی و تفرقه میان ملت‌های مسلمان‌اند تا از این رهگذر سلطه خود را بر جهان اسلام استوارتر سازند. لذا با عدم حمایت از مقاومت فلسطین به پاره‌سازی امت واحد اسلامی کمک کرده‌ایم.
  3. بر اساس روایتی همان‌طور که کمک‌های فردی موجب افزایش نعمت و برکات الهی هستند، کمک‌های اجتماعی نیز چنین‌اند.
  4. امروزه در تمام جهان سرمایه‌هایی بعنوان حرکت‌های انسان‌دوستانه برای کمک به جوامع محروم اختصاص داده می‌شود.
  5. این کمک‌ها اتحاد و یکپارچگی امت اسلامی را بهتر حفظ می‌کند و قدرت جمعی مسلمانان را بر دشمنان افزون می‌سازد.
  6. ارسال این قبیل کمک‌ها مختص ایران نیست؛ بلکه کشورهای بزرگ جهان (مانند آمریکا) به‌رغم وجود بسیار مشکلات داخلی باز هم در جهت اهداف و منافع نامشروع خود کمک‌های بسیار زیادی را به اسرائیل ـ که واقعاً هیچ بهره‌ای برای ملت آمریکا ندارد ـ ارسال می‌کنند.

 

 

پی‌نوشت:

  1. حج/ ۳۹ و ۴۰
  2. شوری/ ۴۱ و ۴۲
  3. نساء/ ۷۵
  4. نهج الفصاحه، ش۲۷۱۲٫
  5. قانون اساسی، اصول۶،۱۱،۵۶،۱۵۳٫
  6. ر. ک: قوام، عبدالعلی اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، ص ۲۰۶

۷٫ برای آگاهی بیشتر از این طرح رجوع کنید به: مجید صفاتاج، سناریوی جنگ نفت، (تهران: انتشارات تجسم خلاق، ۱۳۸۶).

17ژوئن/21

سوریه و تلاش برای برپایی معادله جدید با رژیم صهیونیستی

پاسخ دادن ارتش سوریه به تجاوزات رژیم صهیونیستی از طریق شلیک موشک  به سرزمین‌های اشغالی فلسطین تحول رفتاری مهمی است که در ایجاد معادله بازدارندگی و مهار دشمن صهیونیستی در آینده نقش مهمی را ایفا خواهد کرد. چند سالی است که رژیم صهیونیستی به بهانه حضور نیروهای ایرانی در سوریه و سوءاستفاده از شرایط داخلی به اهداف نظامی و فرودگاه دمشق حمله می‌کند و با سوءاستفاده از شرایط سیاسی و نظامی داخلی سوریه که درگیر جنگ با گروه‌های تکفیری است همواره اعلام می‌کند که به نیروهای ایرانی که برای نابودی اسرائیل تلاش می‌کنند، حمله کرده است.

این اقدام مکرر تجاوزگرانه رژیم صهیونیستی به‌رغم تهدید امنیت بین‌المللی متاسفانه با هیچ واکنشی از سوی شورای امنیت سازمان ملل که به اصطلاح حافظ امنیت جهانی است، روبرو نشده است. شلیک یک موشک بالستیک به سرزمین‌های اشغالی فلسطین از سوی دولت سوریه تحول رفتاری به شمار می‌رود که در پی ایجاد قواعد جدیدی از تقابل با این رژیم اشغالگر است.

تل آویو به‌محض واکنش سوریه و شلیک موشک ناگزیر به اعلام این خبر شد، ولی از همان ابتدا تلاش کرد از ارزش این اقدام نظامی بکاهد و به همین دلیل در ارائه روایت خود درگیر تناقضات متعددی شد. ابتدا اعلام کرد که این موشک یک موشک ساده و غیر هوشمند ضد هوایی است که برای مقابله با موشک‌های مهاجم شلیک شده و به‌طور اتفاقی در غرب راکتور هسته‌ای دیمونا فرود آمده است. همچنین رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کرد اسرائیل ضرورتی برای فعال‌سازی سامانه‌های ضد هوایی را ندید و اجازه داد تا این موشک با پایان یافتن سوختش در هوا منفجر شود. اما وزیر دفاع «بنی گانتس» اعلام کرد که سامانه‌های ضد هوایی به‌رغم فعال‌سازی نتوانستند این موشک را ساقط کنند و ناتوانی سامانه‌های ضد هوایی در ره‌گیری و از بین بردن این موشک در دست بررسی است.

رسانه‌های رژیم صهیونیستی اعلام کردند که مردم در منطقه میانی و جنوبی با صدای مجموعه زیادی از انفجارات از خواب پریدند و انتظار دارند که تفسیر قانع کننده‌ای از مسئولان خود بشنوند و در نهایت اعلام شد که سازمان‌های نظامی بررسی خواهند کرد که موشک شلیک شده، زمین به زمین یا زمین به هواست و نتیجه تحقیقات در روزهای آینده اعلام خواهد شد.

واقعیت این است که تصمیم شلیک موشک از سوی رهبران سوریه در تغییر قواعد رویارویی اهمیت زیادی دارد و نشان‌دهنده آغاز مرحله جدیدی مبتنی بر پاسخ دادن به تجاوزات رژیم صهیونیستی است که مسئولان آن تلاش می‌کنند این حقیقت و بسیاری از حقایق دیگر را از مردم خود پنهان سازند. اظهارات و اشارات سردار نقدی، یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در اینکه کسی که در منطقه شرارت می‌کند نباید انتظار داشته باشد که به خودش برنگردد.

تحلیلگران معتقدند که این پاسخ ایران به خرابکاری رژیم صهیونیستی در تاسیسات هسته‌ای نطنز است. همچنین سردار فلاح‌زاده، جانشین تازه تعیین شده فرمانده نیروهای قدس سپاه، اظهار داشته است کسی که آسیب پذیر است نباید به دیگران تجاوز کند و این گفته وی، احتمال نقش ایران در این حمله موشکی را افزایش داده است. اهمیت این اقدام به‌حدی بود که شبکه‌های خبری بین‌المللی برنامه‌های خود را قطع کردند و برای چندین ساعت متمادی با دعوت از کارشناسان نظامی و سیاسی به تحلیل این رویداد پرداختند.

آنچه مسلم است موشک شلیک شده به سرزمین‌های اشغالی از نوع فاتح ۱۱۰ است که اخیراً ایران در اختیار دولت سوریه قرار داده است. این موشک رادار گریز و هوشمند و نقطه‌زن است و توان زدن هر نقطه‌ای از سرزمین‌های رژیم صهیونیستی تا برد متوسط ۳۰۰ کیلومتر را دارد و سامانه‌های ضد هوایی گنبد آهنین و موشک‌های پاتریوت آمریکایی و حیتس اسرائیلی توان ره‌گیری و زدن آن را ندارند. شنیده شدن صدای انفجارات متعدد در اسرائیل تلاش ناموفق سامانه‌های موشکی این رژیم را نشان ‌داد که می‌کوشیدند این موشک را منهدم سازند.

به‌کارگیری این موشک که در واقع برهم زننده معادلات توسط واحدهای نظامی سوری است، می‌تواند آغاز مرحله جدیدی باشد. فرود آمدن این موشک در غرب راکتور هسته‌ای دیمونا تصادفی نیست و حامل این پیام مهم است که ایران توان زدن هر نقطه‌ای را در سرزمین‌های اشغالی دارد، اما در حال حاضر به دنبال ایجاد یک فاجعه هسته‌ای نیست و تنها در پی ارسال پیام است. برخی از کارشناسان سیاسی اعلام کردند که سوریه تلاش می‌کند مانند حزب‌الله معادله بازدارندگی را به اتمام برساند.

رژیم صهیونیستی همواره با در اختیار داشتن برتری نظامی، جنگ‌های خود با دولت‌های عربی را به نفع خود یکسره می‌کرد؛ ولی حزب‌الله در جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ با ایجاد مدل جنگ نامتقارن و با آتشباری به سرزمین‌های اشغالی موفق شد معادله بازدارندگی را ایجاد کند و به علت برقراری این معادله در طول ۱۵ سال گذشته این رژیم جرئت نکرده است هیچ‌گونه اقدامی بر ضد لبنان انجام دهد.

دولت سوریه اکنون با شلیک موشک به دیمونا تلاش می‌کند با هدف قرار دادن تاسیسات مهم و حساس این رژیم  نوعی بازدارندگی را ایجاد کند. ناتوانی این رژیم در مهار موشک‌های هوشمند و رادار گریز ایرانی عنصر اصلی این معادله جدید است که شکست دیگری را در تاریخ این رژیم ثبت خواهد کرد.

تصمیم دولت سوریه در پاسخ دادن به تجاوزات رژیم صهیونیستی قطعاً پیامدهای مهمی در داخل جامعه صهیونیستی ایجاد خواهد کرد. مردمی که شبانگاه با صدای انفجارهای متعدد از خواب پریدند، تازه متوجه شدند که ارتش رژیم صهیونیستی نه تنها قادر به حفظ امنیت آنها نیست، بلکه دروغ می‌گوید و حاضر نیست حقیقت را با آنها در میان بگذارد. استمرار افزایش احساس ناامنی در جامعه شکننده و مهاجرنشین صهیونیستی آنها را به مهاجرت معکوس وادار خواهد کرد که این رفتار در ابعاد راهبردی بزرگ‌ترین ضربه را بر پیکره و موجودیت این رژیم وارد می‌سازد.

این معادله جدید همچنین می‌تواند بسیاری از معادلات و هم‌پیمانی‌های منطقه‌ای را به هم بزند و به‌ویژه فرآیند عادی‌سازی روابط برخی از دولت‌های عربی با رژیم صهیونیستی را مختل کند. این فرآیند بر بستر امنیتی آغاز شد و رژیم‌هایی چون امارات، بحرین، سودان و مغرب با این تصور که رژیم صهیونیستی می‌تواند امنیت آنها را تضمین کند، جبهه‌ای را علیه ایران و محور مقاومت شکل دادند، ولی تحولات اخیر نشان داد که این رژیم در مقابل محور مقاومت حتی قادر نیست امنیت خود را تامین کند، چه رسد به تامین امنیت کشورهای سازشکار عربی و این حقیقت بسیاری از سازشکاران عرب را ناچار خواهد کرد که در رفتار گذشته خود تجدیدنظر کنند.

17ژوئن/21

فلسطین آغاز دور تهاجم

الف) خبرها و تحلیل‌های مرتبط با تحولات

۱ـ جنگ اخیر بدین صورت رقم خورد: رژیم صهیونیستی در ماه مبارک رمضان فشارهای جدیدی را در قدس و کرانه باختری علیه فلسطینی‌ها به اجرا گذاشت. بر اساس حکم دادگاه عالی این رژیم، ارتش و شهرک‌نشین‌های صهیونیستی برای تصرف محله عرب‌نشین «شیخ جراح» که شامل ۲۶ منزل است و در حد فاصل قدس غربی و قدس شرقی قرار دارد، وارد عمل شدند که با مقاومت ساکنان آن مواجه گردیدند. همزمان با آن رژیم صهیونیستی محدودیت‌های جدیدی را علیه رفت و آمد روزه‌داران و نمازگزاران مسلمان به مسجدالاقصی به اجرا گذاشت و صحن این مسجد مقدس را به محلی برای جولان نظامیان خود تبدیل کرد. علاوه ‌بر این، در نیمه دوم ماه مبارک رمضان بر تعداد حملات یهودیان شهرک‌نشین به مسلمانان و به‌ویژه جوانان افزوده شد. این مسایل بیانگر تشدید تلاش‌های رژیم صهیونیستی برای کوچاندن اعراب مسلمان از قدس شریف بود.

در پی این تهاجمات، جنبش‌های مقاومت حماس و جهاد اسلامی، رژیم غاصب را به انجام اقدامات متقابل علیه شهرک‌های صهیونیستی‌نشین مستقر در قدس تهدید کردند. این تهدید ابتدا در سخنان روز قدس اسماعیل هنیه مطرح شد و سپس در روز یکشنبه (۱۹ اردیبهشت) هر دو جنبش فلسطینی، ۲۴ ساعت به رژیم صهیونیستی مهلت  دادند تا هر سه اقدامی که شرح آن رفت را متوقف کند، وگرنه به اقدام عملی علیه شهرک‌های صهیونیست‌نشین دست خواهند زد، اما این هشدار از سوی رژیم صهیونیستی جدی گرفته نشد. پس از طی ۲۴ ساعت، مقاومت فلسطین ضرب‌الاجل دوساعته‌ای را تعیین کرد و همزمان از نظامیان مستقر در مسجدالاقصی خواست برای حفظ جان خود، این مکان مقدس اسلامی را ترک گویند که باز هم با بی‌اعتنایی صهیونیست‌ها مواجه شد. پس از پایان مهلت دوساعته، جنبش‌های حماس و جهاد ۱۱ موشک را به سمت این شهرک‌هاشلیک کردند.

ساعتی بعد دادگاه عالی رژیم اعلام کرد اجرای حکم تخلیه محله شیخ جراح را به مدت یک ماه به تأخیر انداخته است و نظامیان مستقر در صحن مسجدالاقصی این مکان مقدس را ترک کردند؛ اما شش ساعت پس از انفعالِ ناشی از بهت رژیم، حمله گسترده به غزه آغاز شد. اسرائیل تلاش کرد تا وضعیت دوگانه‌ای را در قدس و کرانه باختری با غزه حاکم و از پیوستن قدس و کرانه به غزه جلوگیری کند. مقاومت فلسطین که از قبل برای مواجهه آمادگی داشت، با اقدامی بی‌سابقه، انواع و اقسام موشک‌ها را به طرف مناطق مختلف رژیم صهیونیستی پرتاب کرد.

این دو جنبش فلسطین در دقایق اولیه بیش از ۶۰۰ موشک شلیک کردند و طی ۲۴ ساعت تعداد موشک‌ها را به بیش از ۱۳۰۰ فروند رساندند. گستره آتش فلسطینی‌ها از شمال حیفا تا جنوبی‌ترین نقطه فلسطین اشغالی، یعنی «فرودگاه رامون» در نزدیکی خلیج عقبه به وسعت ۲۴۰ کیلومتر مربع را شامل می‌شد. موشک‌های فلسطینی به‌شکلی هوشمند باریکه جمعیتی رژیم صهیونیستی را در سواحل دریای مدیترانه از شمال حیفا تا شهرک‌های همجوار نوار غزه زیر فشار شدید قرار دادند. در این میان سهم پایتخت این رژیم بیش از بقیه بود و وضعیت بی‌سابقه‌ای را بر آن حاکم کرد.

این جنگ از یک سو فلسطینی‌های ساکن در غزه، کرانه باختری و قدس، ساکنان سرزمین‌های ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در اردن، سوریه و لبنان را متحد کرد و از دیگر سو،  اوضاع داخلی رژیم صهیونیستی را طوری به هم ریخت که در حین جنگ، انتقادات زیادی از درون این رژیم علیه سیاست‌ها و اقدامات نظامی اسرائیل در رسانه‌ها و بیانات و بیانیه‌های رسمی مطرح شدند که در نوع خود بی‌سابقه بودند. از درون ارتش هم انتقادات تندی علیه جنگ غزه به گوش رسید.

مقاومت دلیرانه فلسطینی‌ها بر حوزه عربی نیز تأثیر گذاشت و همبستگی نسبتاً یکپارچه‌ای ـ حتی در میان کشورهای دارای رابطه رسمی با رژیم صهیونیستی نظیر مصر، اردن، بحرین و دولت خودگردان محمود عباس ـ به نفع مقاومت پدید آمد و تقریباً همه دولت‌های عربی علیه اقدامات اسرائیل موضع گرفتند.

۲ـ ارتش رژیم صهیونیستی در آغاز عملیات خشن علیه باریکه غزه اعلام کرد که بمباران ۲۵۰ نقطه از غزه را در دستور کار قرار داده است و با زدن این نقاط، توان نظامی مقاومت فلسطین  را نابود خواهد کرد. این اهداف در دو ساعت اول مورد حمله جنگنده‌های رژیم اسرائیل قرار گرفتند و فرماندهی ارتش گمان ‌کرد می‌تواند فاتحانه پایان جنگ را اعلام کند؛ اما تداوم پرتعداد شلیک‌‌ موشک‌های مقاومت ثابت کرد که ارتش اسرائیل از یک سو در برآورد توان نظامی مقاومت فلسطین دچار ضعف و خطای اساسی است و از سوی دیگر در اعلام آن دچار خطا شده است؛ به گونه‌ای که با ادامه حملات مقاومت، ارتش اسرائیل مورد انتقاد احزاب، شخصیت‌ها و میلیون‌ها یهودی‌ای واقع شد که به پناهگاه‌ها رفته بودند.

۳ـ فراگیری شلیک موشک‌های مقاومت از شمالی‌ترین تا جنوبی‌ترین مکان‌های نظامی و صنعتی رژیم صهیونیستی از یک سو ضربات خردکننده‌ای را متوجه موجودیت این رژیم کرد و از سوی دیگر وحدت همه بخش‌های فلسطینی را در پی داشت به گونه‌ای که مقامات اسرائیلی اعتراف کردند برای اولین بار ناگزیر شده‌اند به‌طور توأمان در دو بخش مناطق ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ بجنگند. درگیری به‌خصوص در شهرهای ساحلی منطقه ۱۹۴۸، وحشت زیادی را در صهیونیست‌‌ها به وجود آورد، به‌گونه‌ای که اسرائیل تلاش کرد تا با تماس با شخصیت‌ها و نهادهای فلسطینی، این بخش از فلسطین را آرام کند؛ اما چندان موفق نبود و ناگزیر شد در این مناطق از نیروهای ذخیره ارتش استفاده و گارد مرزی را برای بازپس‌گیری شهر اللُّد در شمال تل‌آویو وارد عمل کند.

۴ـ براساس شواهد و قرائن و بررسی‌های نظامی، رژیم صهیونیستی پس از شلیک موشک‌های مقاومت به سمت شهرک‌های صهیونیست‌نشین در قدس تصمیم گرفت با بهره‌گیری ار بمب‌افکن‌ها و ناوهای جنگی مجاور غزه و یگان‌های زمینی، غزه را به تصرف خود درآورد؛ ولی با شلیک حجم سنگینی از موشک‌های مقاومت متوجه قدرت نظامی مقاومت شد و به توصیه فرماندهان ارشد ارتش از این تصمیم  عقب‌نشینی کرد. زمانی که مقاومت، «آتش‌بس» را ناکافی اعلام کرد، رژیم صهیونیستی برای ارعاب مقاومت، مکرراً از تصمیم خود برای اشغال غزه خبر داد، ولی در درون متوجه خطرات چنین اقدامی بود. ر

پیش از این، رژیم صهیونیستی در سال ۱۳۸۴ ـ ۲۰۰۵ ـ در حالی که سلاح چندانی در غزه نبود، ناگزیر شد با بر جای گذاشتن اماکن و تجهیزات، از این باریکه فرار کند. در آن زمان یکی از مقامات بلندپایه این رژیم گفت: «ما از جهنم فرار کرده‌ایم، ولی هنوز کابوس روزهای حضور در این منطقه هنوز با ماست.» و یکی دیگر از نظامیان صهیونیست که به‌شدت مستأصل شده بود گفت: «دوست دارم یک روز از خواب بیدار شوم و به من بگویند غزه زیر آب رفته است.»

اسرائیل اینک چگونه می‌تواند به این منطقه که سازمان‌های دفاعی مستحکمی پیدا کرده و هزاران قبضه موشک در اختیار دارد، وارد درگیری شود؟ محمد الضیف، فرمانده نظامی جنبش حماس، پس از تهدید اسرائیل به حمله زمینی گفت: «ما از این تصمیم استقبال می‌کنیم، چون جنگ زمینی برای ما بسیار راحت‌تر است.»

۵ـ در این جنگ، رژیم صهیونیستی از چهار سامانه دفاعی پرهزینه یعنی سامانه گنبد آهنین برای مواجهه با راکت‌ها؛ سامانه فلاخن داوود برای مواجهه با موشک‌های بالستیک برد کوتاه؛ سامانه تاد برای مواجهه با موشک‌های بالستیک برد بلند و پاتریوت استفاده کرد؛ ولی نتوانست موشک‌های مقاومت را مهار کند و حدود نیمی از موشک‌ها توانستند در نقاط مختلف فرود بیایند و تلفات و خسارت وارد کنند. شکست این سامانه‌های دفاعی در واقع نشانه شکست اقتدار آمریکا و رژیم اسرائیل بود.

از سوی دیگر شلیک این حجم عظیم موشک‌ از یک جغرافیای کوچک محاصره شده اعجاب‌انگیز است و از شکست سنگین اطلاعاتی رژیم اسرائیل حکایت می‌کند؛ زیرا انواعی از سامانه‌های جاسوسی رژیم اسرائیل طی ۱۶ سال گذشته، نقطه نقطه این جغرافیای کوچک را زیر نظر داشته‌اند. نتانیاهو در روز دهم جنگ اعلام کرد که «اسرائیل تا کنون مورد اصابت ۴۰۰۰ موشک قرار گرفته است.» که از حجم موشک‌های شلیک شده در چهار جنگ قبلی غزه بیشتر است. این در حالی است که دقت این موشک‌ها و قدرت تخریبی آنها از موشک‌های شلیک شده مقاومت در جنگ‌های ۵۱ روزه، ۲۲ روزه، ۱۱ روزه و ۸ روزه قبلی بیشتر است.

۶ـ پس از این جنگ و مواجه شدن اسرائیل با حجم عظیم موشک‌های ارتقا یافته، یأس بر جامعه صهیونیستی مستولی شد و در همین فاصله ده‌ها مقاله که منعکس‌کننده یأس صهیونیست‌ها از آینده بود، در مطبوعات و رسانه‌های مختلف این رژیم از جمله جروز الم‌پست، هاارتص، اسرائیل‌الیوم، اسرائیل‌پست و معاریو چاپ شدند. در این مقالات شخصیت‌های مهم اسرائیلی فلسفه تأسیس اسرائیل و ادعاهایی نظیر هولوکاست و وجود هیکل سلیمان در زیر مسجدالاقصی را زیر سئوال بردند. «آری شبیت» در مقاله «اسرائیل آخرین نفس‌های خود را می‌کشد.» در هاآرتص نوشت: «ما با سخت‌ترین ملتی که تاریخ شناخته روبه‌رو هستیم و راه‌حلی جز به رسمیت شناختن آنها و پایان دادن به اشغال سرزمینشان نداریم … ما باید با دوستان خداحافظی و به سانفرانسیسکو، برلین یا پاریس‌ مهاجرت کنیم.»

۷ـ همه خبرها حاکی از بهت رژیم صهیونیستی از حجم موشک‌ها، کیفیت ارتقایافته آنان و اراده پشت شلیک آنها هستند. در این میان «جدعون لیفی»، صهیونیست سرشناس در هاآرتص نوشت: «گفتیم خانه‌هایشان را منهدم می‌کنیم و سال‌های طولانی آنها را به محاصره درمی‌آوریم؛ اما دیدیم که آنان از غیرممکن‌ها، موشک‌ خارج کردند و ما را با آنها مورد هدف قرار دادند.» یکی از فرماندهان قسام، چند روز پیش گفت: «ما صخره‌ها را شکافتیم و مواد را استخراج کردیم و به سر و روی غاصبان کوبیدیم.»

در حال حاضر هراس رژیم اسرائیل این است که در نتیجه مقاومت شکوهمند غزه، گروه‌های مبارز جدیدی در کرانه باختری و قدس سربرآورند و سلاح به دست به جان اسرائیلی‌ها بیفتند. اویگدور لیبرمن، وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی نومیدانه خطاب به فرماندهان ارتش گفت: «وقتی وضع ما در مواجهه با حماس این است، در برابر ایران و حزب‌الله چگونه خواهد بود؟»

۸ـ در این جنگ ما شاهد همبستگی طیف‌های مختلف مقاومت بودیم و علاوه بر مقاومت لبنان و مقاومت یمن، همبستگی طیف‌های مختلف عراقی را هم شاهد بودیم که بی‌سابقه بود. در این میان بعضی از گروه‌های عراقی که نیروی نظامی هم دارند، اعلام آمادگی کردند تا در کنار مقاومت فلسطین به سمت تأسیسات اسرائیلی هجوم ببرند. ائتلاف فتح عراق به ریاست هادی عامری اعلام کرد: «با مال، جان و همه وجود خود از فلسطینی‌ها در مقابل رژیم اسرائیل دفاع می‌کند.» صدور بیانیه از سوی حضرت آیت‌الله سیستانی نیز فضای عراق را کاملاً به نفع مقاومت فلسطین تغییر داد.

این حمایت‌ها از یک ‌سو تأثیر زیادی بر تداوم مقاومت فلسطینی‌ها به‌خصوص ساکنان غزه که تحت فشار شدید اسرائیل بودند داشت و از سوی دیگر نگرانی شدید اسرائیلی‌ها را به دنبال آورد. بر این اساس یک روز پس از شلیک سه موشک از سمت لبنان به مناطق شمالی فلسطین به وسیله گروه «احمد جبرئیل»، نتانیاهو دست به دامن فرانسه شد تا حزب‌الله را از ورود به درگیری منع کند که با پاسخ هوشمندانه سید حسن نصرالله مواجه شد و نگرانی‌اش رفع نشد. یک مقام آمریکایی هم با ابراز نگرانی از گسترش مقاومت به کرانه باختری اعلام کرد: «آمریکا نمی‌خواهد در طرف فلسطینی و به‌خصوص در کرانه باختری، مقاومت جایگزین تشکیلات خودگردان شود.» به دلیل همین نگرانی‌ها، بایدن در روز چهارشنبه، ۲۲ اردیبهشت، در تماس تلفنی از نتانیاهو خواست تا دیر نشده به این درگیری خاتمه دهد. البته روز پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی گفت به حملات علیه غزه ادامه می‌دهد.

 

ب) ابتکارات و شگفتی‌های مقاومت فلسطین در این جنگ

۱ـ فلسطینی‌های ساکن نوار غزه که تا پیش از این در موضع «دفاع از غزه» در برابر تهاجمات نظامی رژیم صهیونیستی قرار داشتند، استراتژی دفاع از کل سرزمین فلسطین و به‌خصوص قدس را در مواجهه با تهاجمات رژیم در پیش گرفتند و از موضع دفاعی به موضع هجومی تغییر وضعیت دادند. این جنگ برخلاف جنگ‌های پیشین برای دفاع از غزه و رفع مشکلات آن نبود، بلکه برای دفاع از قدس روی داد و در واقع گروه‌های مقاومت غزه چتر خود را باز کردند و همه فلسطین و مردم آن را تحت پوشش قرار دادند و با استقبال کل فلسطینی‌ها هم مواجه شدند.

۲ـ این جنگ همه مناطق تحت اشغال اسرائیل، به‌خصوص سرزمین‌های ۱۹۴۸ را دربرگرفت و کل سرزمین‌های اشغالی تبدیل به صحنه جنگ علیه اسرائیل شدند. این در حالی بود که بنا به اعتراف مقامات اسرائیلی، رژیم صهیونیستی برای ورود به چنین جنگی و مدیریت آن آمادگی نداشت.

۳ـ مقاومت فلسطین با اعلام قبلی حمله به شهرک‌های صهیونیستی در قدس و تل‌آویو، قدرت برنامه‌ریزی و ابتکار عمل خود را نشان داد. در این صحنه «عمل به وعده‌ها» هم اتفاق افتاد و به تهدیدات طرف فلسطینی علیه رژیم اسرائیل «اعتبار» بخشید. این در حالی بود که طرف اسرائیلی کاملاً منفعل عمل کرد. تأخیر شش ساعته ارتش اسرائیل در ورود به جنگ، اضطراب در مواجهه با اعراب فلسطین ساکن در سرزمین‌های ۱۹۴۸، آماده شدن برای حمله زمینی به غزه و سپس رها کردن آن و نداشتن تحلیل در مقابل شلیک چند فروند موشک از لبنان و سوریه، ناشی از انفعال و به هم‌ریختگی سیستم نظامی و سیاسی اسرائیل بود.

۴ـ جنگ غزه علیه اسرائیل در بهترین زمان ممکن یعنی زمان اعلام تأسیس رژیم صهیونیستی ـ یوم النکبه ـ از یک سو و به هم ریختگی سیاسی رژیم اسرائیل از سوی دیگر صورت گرفت. این رژیم در دو سال گذشته چهار انتخابات پارلمانی را برگزار کرد؛ اما نتوانست کابینه جدید را تشکیل دهد. درگیری‌ بین حزب لیکود و احزاب دیگر به اوج رسیده بود تا جایی که نتانیاهو از ضرورت برگزاری انتخابات پنجم و انتخاب مستقیم نخست‌وزیر توسط مردم خبر ‌داد که به معنای بی‌اعتبارسازی زمینه تشکیل دولت در این رژیم بود.

بر این اساس، این جنگ به تفرقه بیشتر میان احزاب و نهادهای رژیم صهیونیستی دامن زد و فلسطینی‌ها را یکپارچه کرد. این در حالی بود که یک هفته پیش از آن محمود عباس با اعلام ملغی کردن زمان برگزاری انتخابات پارلمانی فلسطین و به تأخیر انداختن انتخابات درون سازمان آزادی‌بخش فلسطین، فلسطینی‌ها را دچار تفرقه و درگیری‌های لفظی کرده بود.

۵ـ غافلگیر شدن اسرائیل، یکی دیگر از خصوصیات این جنگ بود. این رژیم با اراده عمل، سرعت عمل و توانایی عمل طرف فلسطینی غافلگیر شد، زیرا مدیریت این سه موضوع در سرزمین کوچک غزه که شدیداً زیر رصد سرویس‌های جاسوسی و تجهیزات مدرن کنترلی اسرائیل قرار دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است.

۶ـ این جنگ آسیب‌پذیری «عمق اسرائیل» ـ یعنی سرزمین‌های ۱۹۴۸ ـ را آشکار و امکان‌ فروپاشی اسرائیل در زمانی نزدیک را برای ساکنان غاصب صهیونیستی و برای مردم مظلوم فلسطین، باورپذیر کرد.

۷ـ این جنگ موازنه نظامی را میان دو طرف برقرار کرد، در حالی که تا پیش از این روند نظامی ـ امنیتی، یکطرفه و به نفع رژیم اسرائیل بود. اعلام راهبرد دفاع از قدس در برابر اقدامات تجاوزکارانه اسرائیل، مقاومت فلسطینی را به جایگاه موازنه‌دهنده رساند. از این پس اسرائیل در پی هر اقدام علیه فلسطینی‌ها در قدس، کرانه و سرزمین‌های ۱۹۴۸، نگران واکنش پرقدرت و فوری نظامی مقاومت فلسطین خواهد بود. شهید بزرگوار سردار سلیمانی که در طول این ۱۶ سال به دستور رهبر معظم انقلاب، «مشت فلسطینی‌ها را پر کرده» گفته بود: «ما باید گروه‌های مقاومت را به اندازه‌ای قوی کنیم که هر اژدهایی خواست آن را ببلعد، احساس کند این لقمه بسیار بزرگ‌تر از دهان اوست.»

۸ـ این جنگ، فلسطینی را که چهار تکه شده بود تبدیل به «حرف واحد» و اسرائیلی را که تلاش می‌کرد کل فلسطین را یهودی کند، تبدیل به «حروف متفرق» کرد.

۹ـ عزیمت اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی در اردن و اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی در لبنان به سمت مرزها و حمله به دیوارها و سیم‌های خاردار و درگیر شدن با نظامیان غاصب اسرائیل که به شهادت دو تن از اردوگاه‌نشین‌های اردنی و لبنانی انجامید و شلیک موشک‌های فلسطینی از لبنان و سوریه به سمت مناطق شمالی رژیم صهیونیستی، اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی را وارد معادله قدرت کرد. این در حالی است که جمع ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در سه کشور اردن، سوریه و لبنان بیش از شش میلیون نفر می‌شود. این موضوع، مخاطرات زیادی را برای رژیم صهیونیستی در پی دارد و موقعیت امنیتی آن را به‌شدت تضعیف می‌کند.

۱۰ـ این جنگ، توهم حل مسئله فلسطین به نفع اسرائیل را که در قالب طرح‌های مختلف غربی ـ عربی از جمله معامله قرن، طرح دو دولت، یهودی‌سازی کامل فلسطین، تصرف کرانه باختری توسط رژیم اسرائیل، عادی‌سازی روابط عربی ـ اسرائیلی (طرح ابراهیم) دنبال می‌شد، از بین برد. فلسطین به دو دولت یا به یک دولت اسرائیلی تبدیل نخواهد شد. این جنگ نشان داد کل فلسطین به‌زودی یک دولت فلسطینی با ترکیبی از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان خواهد داشت.

۱۱ـ این جنگ ظرفیت بالای کرانه باختری، قدس، ساکنان عرب مناطق ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی را برای تبدیل شدن به یک «انتفاضه بزرگ» به همه نشان داد. این موضوع ذهن اسرائیل و آمریکا را به هم ریخته و امیدهای زیادی را در مقاومت فلسطین پدید آورده است.

۱۲ـ در این جنگ «طی دو روز حجم شلیک موشک‌های مقاومت» از کل شلیک‌های موشک‌های فلسطینی در جنگ ۲۲ روزه فراتر رفت. در جنگ ۲۲ روزه حدود ۸۰۰ فروند موشک شلیک شدند، در حالی که در دو روز اول این جنگ ۲۲۰۰ موشک شلیک شدند. در این جنگ، کف خواسته مقاومت که آزادی عمل فلسطینی‌ها در قدس و کرانه است، از سقف خواسته مقاومت در جنگ‌های قبلی که «آتش‌بس» بود بالاتر است. به عبارت دیگر از نظر امنیتی نظامی، مقاومت فلسطین در نقطه بسیار بالاتری قرار دارد، حال آنکه در اول این جنگ، اسرائیل دست به عقب‌نشینی‌هایی زد و مثل گذشته، سقف خواسته‌اش همان آتش‌بس بود.

۱۳ـ در این جنگ لزوم توجه به خواسته‌های فلسطینی‌ها و حتی لزوم بازگرداندن سرزمین غصب شده فلسطین به مردم واقعی آن در محافل مختلف اسرائیلی مطرح شد و در قالب مقالات و اظهارنظرهای مختلف به رسانه‌های سرشناس آن راه یافت. در جنگ‌های پیشین نه تنها این اظهارات مطرح نشدند، بلکه کل اسرائیلی‌ها ـ از دولت تا احزاب و تا یهودیان غاصب ـ در موضعی واحد از جنگ علیه فلسطینی‌ها حمایت می‌کردند و حتی به ارتش می‌گفتند: «ما ماندن در پناهگاه‌ها را برای مدتی طولانی‌تر تحمل می‌کنیم تا شما برای همیشه ما را از شر گروه‌های مقاومت فلسطینی راحت کنید.» هم‌اینک بخش زیادی از صهیونیست‌ها درک کرده‌اند که آینده‌ای در فلسطین ندارند، زیرا فلسطین، سرزمین بدون ملت نیست.

۱۴ـ این جنگ و قدرت تهاجم فلسطینی ها نشان داد که حکایت فلسطین از حکایت بقیه ملت‌هایی که طی ۱۰۰ سال گذشته کشورهایشان را از دست داده‌ و در ملت دیگری ادغام و یا تکه‌تکه شده‌اند، جداست. فلسطین یوگسلاوی نیست که بعد از تجزیه فراموش شود. عثمانی نیست که بعد از تکه‌تکه شدن از یاد برود. امپراتوری «اتریش مجارستان» نیست که به ادغام در ملت دیگری تن بدهد و پس از آن هیچ خبری از مقاومت مردم و تلاش آنان برای احیای دوباره کشورشان نباشد. فلسطین سرزمینی الهی است و بار رسالتی سنگین را برای هدایت معنوی انسان‌ها بر دوش دارد و لذا از نفس نمی‌افتد. فلسطین رمز بقای دنیای اسلام است و همان ‌طور که چند بار پس از تصرف اغیار به دامن صاحبان خود بازگشته است، باز هم این اتفاق خواهد افتاد.

۱۵ـ آلمان و فرانسه و بعضی دیگر از کشورهای اروپایی در اقدامی بی‌سابقه مانع از به صحنه آمدن مردم در دفاع از مردم مظلوم فلسطین و مخالفت با اقدامات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی شدند. دلیل این برخورد از یک ‌سو رشد ظرفیت ضدصهیونیستی در این کشورها و از سوی دیگر موج پرقدرت مقاومت فلسطینی‌ها در این جنگ است. این جنگ، آسیب‌پذیری جدی رژیم صهیونیستی را آشکار کرد و سبب نگرانی شدید در اروپا شد.

۱۶ـ در این جنگ، دولت آمریکا در وضعیت انفعالی شدیدی قرار گرفت تا جایی که واکنش کنگره، به‌خصوص جمهوری‌خواهان را در پی داشت. در این میان مقامات دولت ترامپ خطرات ناشی از انفعال آمریکا را به بایدن گوشزد کردند. از نظر آنان وضع انفعالی آمریکا، حیات اسرائیل را در معرض تهدید و فروپاشی قرار می‌دهد. این در حالی است که همه از موضع حزب دموکرات آمریکا در دفاع از رژیم اسرائیل و جنایت‌های آن آگاهی دارند و می‌دانند که تعهد دموکرات‌ها در حفظ رژیم صهیونیستی بیش از جمهوری‌خواهان است. دلیل این انفعال، ضعف آمریکاست. این در حالی است که بعضی‌ها آن را به حساب تغییر راهبرد آمریکا و نارضایتی دموکرات‌ها از عملکرد نتانیاهو می‌گذارند. ضعف آمریکا در حمایت جدی از رژیم صهیونیستی سبب تغییر بیشتر معادلات منطقه به نفع جریان مقاومت می‌شود. این در حالی است که پیش از این جنگ هم مقاومت در منطقه غرب آسیا تعیین‌کننده معادلات بود، نه جریانات وابسته به آمریکا.

در این میان رئیس‌جمهور آمریکا با اعزام یک عرب لبنانی‌تبار ـ هادی عمرو ـ وانمود کرد که می‌خواهد به طرف فلسطینی نزدیک شود و ریاکارانه اعلام کرد: «از حقوق شهروندی فلسطینی‌ها حمایت می‌کند و مایل است آنان زندگی راحتی داشته باشند.» همه اینها وضعیت انفعالی و استیصال آمریکا را به تصویر کشید و نشان داد که اگر فلسطینی‌ها متحد به صحنه بیایند، آمریکا نمی‌تواند حمایت کارساز و مؤثری از رژیم صهیونیستی داشته باشد.

۱۷ـ موضع علمای مصر، به‌خصوص احمدالطیب، رئیس جامعه الازهر در حمایت از فلسطین و مقاومت، در جنگ‌های گذشته سابقه نداشت. وی در موضع‌گیری خود نه تنها از مقدسات فلسطین شامل مسجدالاقصی حمایت کرد، بلکه با صراحت اعلام کرد: «از حماس به دلیل دفاع از مقدسات حمایت می‌کند.» این در حالی است که به دلیل وابستگی الازهر به حکومت مصر، موضع احمد الطیب موضع مصر هم به حساب می‌آید که نویددهنده رابطه جدیدی میان فلسطینی‌ها و مصر، در جهت مخالف اسرائیل است. البته این فقط رهبر الازهر نبود که از مقاومت فلسطین حمایت کرد،  بلکه اکثر رهبران مذهبی اهل سنت و شیعه در اغلب کشورها و مجامع اسلامی، مواضع مناسبی در  دفاع از مقاومت فلسطین داشتند که قابل توجه است.

16آوریل/21

صهیونیست؛ یک رژیم نژادپرست

مقدمه:

ماهیت نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نه تنها در قبال اعراب که در مورد یهودیان غیراروپائی و سیاهپوستان افریقائی هم اعمال میشود. این واقعیتی است که رژیم صهیونیستی همواره کتمان میکند، اما فشارها و تضییقاتی که بر این مردم تحمیل میشود انکارنشدنی هستند. رژیم صهیونیستی تنها اروپائیها را یهودی اصیل میداند و لذا با سایر یهودیان رفتاری مشابه با رفتار با اعراب را در پیش میگیرد تا آنان هم نتوانند در حاکمیت این رژیم سهم تعیینکنندهای داشته باشند.

 

۱٫برخورد نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نسبت به اعراب

موضوع برخورد صهیونیست‌ها با اعراب به آغاز اسکان صهیونیست‌ها در فلسطین باز می‌گردد، وقتی که صهیونیست‌ها کارگران عرب را به بهانه بهکارگیری کارگران یهود از کار بیکار کردند و با غیریهودیانی هم که کارگران عرب را استخدام می‌کردند، به مخالفت و کشمکش‌های خونینی بر‌خاستند. در این مورد آژانس یهود به توجیه مسئله پرداخت و گفت برپایی دولت ملی یهود و توسعه و استحکام جای پای یهودیان در فلسطین با بیکار بودن کارگران یهودی و استخدام کارگران عرب امکان‌پذیر نیست.

در آغاز به کارگران عرب اجازه داده نمی‌شد به عضویت سندیکاهای هستدروت در آیند. اگر چه بعدها تعدادی از آنها توانستند به این سندیکا ملحق شوند، ولی همواره حقوقشان از حقوق کارگران یهودی کمتر بود. صهیونیست‌ها به اعراب اجازه وارد شدن به مزارع «کیبوتز» را نیز نمی‌دادند. این ممنوعیت تا امروز نیز ادامه دارد و رژیم صهیونیستی برای ادامه آن تدابیر سختی را هم اجرا میکند، از آن جمله وزارت کشاورزی رژیم صهیونیستی در فوریه ۱۹۷۶ آب باغاتی را که از کارگران عرب در آن استفاده می‌شد، قطع کرد و با کسانی که به کشاورزان عرب زمین اجاره می‌دادند یا با آنان شریک میشدند، به مخالفت شدید برخاست. معاون فرمانداری تلآویو نیز پیشنهاد کرد که به جای کارگران فلسطینی، از ترکیه و یونان کارگر استخدام شود.(۱)

بهخوبی روشن است که در پی این سیاستها، فقط در کارهای کممزد، ساده و غیرتخصصی و فاقد هر نوع بیمه‌ اجتماعی که معمولاً  به «کار سیاه» مشهورند، از اعراب استفاده می‌شود. در نتیجه می‌بینیم که در سال ۱۹۷۱ از ۱۶۲۲ نفر فلسطینی، فقط هفت نفر از اعراب در پست‌های اجرایی رژیم صهیونیستی به کار مشغول بوده‌اند.(۲)

از دیگر اقدامات رژیم صهیونیستی برای جداسازی یهودیان از اعراب این بود که اعراب را بهزور وادار می‌کرد تا در مناطق معینی سکونت کند و از اقامت ایشان در شهرها و مناطق یهودی‌نشین جلوگیری می‌کرد. علاوه بر این رفت و آمد اعراب به بعضی مناطق را مشروط به کسب اجازه از دولت کرده بود و اعراب حق خریدن، اختیار و اجاره زمین‌های وابسته به دولت و صندوق ملی یهود را که بالغ بر ۸۹% مساحت رژیم غاصب فلسطین بود، نداشتند.

گذشته از مسائل اقتصادی، در مسائل خدماتی، اجتماعی، بهداشتی و آموزشی و نیز سیاست‌های مشابهی برای جداسازی اعراب از یهودیان اجرا می‌شدند. علاوه بر این محدودیت‌های رسمی و قانونی، خود یهودیان نیز بهطور خودسرانه به این تبعیض‌ها دامن می‌زدند. مثلاً به اعراب اجازه کار و سکونت در همسایگی و محله‌های خوب را نمی‌دادند، ازدواج و طرح دوستی با اعراب نیز بهندرت اتفاق میافتاد و هر کسی که بدان اقدام می‌کرد، سخت تحت فشار قرار می‌گرفت.

نتایج نظرخواهی‌های انجام شده، خود گویای عقاید نژاد ضدعرب است. در نظرخواهی سال ۱۹۷۱، ۷۴% از یهودیان سرزمین‌های اشغالی معتقد بودند که اعراب کمهوش‌تر از یهودیان هستند و ۸۰% می‌گفتند که یهودیان شجاع‌تر از اعرابند و ۷۶% می‌گفتند اعراب از نظر ارزش‌های انسانی، پست‌ترند.(۳)

 

  1. برخورد نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نسبت به سیاه‌پوستان

البته این برخوردهای نژادپرستانه تنها نسبت به اعراب نبود، بلکه سیاه‌پوستان را هم شامل می‌شد. بهرغم اینکه رژیم صهیونیستی سعی داشت با ملت‌ها و دولت‌های آفریقا رابطه دوستانه برقرار کند، با وجود این صهیونیستها نمی‌توانستند دورویی خود را پنهان کنند و در مناسبت‌های مختلف، به تحقیر سیاه‌پوستان می‌پرداختند. آفریقایی‌هایی که در سرزمین‌های اشغالی مشغول به تحصیل بودند، تبعیض‌های پنهان و آشکار صهیونیست‌ها را به چشم می‌دیدند.

در حالی که رژیم صهیونیستی در تبلیغاتش روی این موضوع سرپوش می‌گذاشت؛ ولی رابطه حسنه و محکم آن با آفریقای جنوبی و ارتباط تل‌آویو با نژادپرست‌های آفریقای جنوبی، پرده از برخورد منافقانه رژیم صهیونیستی با آفریقایی‌ها برداشت، ارتباطی که تاریخ آن به زمان ژنرال «سمطس»، از عاملان اصلی صدور اعلامیه بالفور، باز می‌گردد. از دستاوردهای رابطه رژیم جعلی صهیونیستی با آفریقای جنوبی، تجارت الماس و اخیراً همکاری‌های هسته‌ای بین آنان است. آفریقای جنوبی اکنون از جمله دولت‌هایی است که از نظر سیاسی و اقتصادی حامی رژیم صهیونیستی به شمار می‌آید. روزنامه «زاینست ریکورد» ارگان انجمن صهیونیست‌ها در آفریقای جنوبی، رسالت یهودیان و آفریقای جنوبی را در حفظ نژادشان، شبیه به هم دانسته است و به مناسبت‌های مختلف به همگون بودن شیوه مبارزات هر دو اشاره کرده است. دکتر فروود در تشریح اینکه رژیم صهیونیستی مثل آفریقای جنوبی است، می‌گوید:

«اسرائیل دولتی است که بر تبعیض و نژادپرستی تکیه دارد» و از این رهگذر است که هر دو رژیم تا آنجا که بتوانند به همدیگر کمک می‌کنند. گاهی دیده می‌شود کسانی که می‌خواهند بین حکومت منطقه «پندستان» در آفریقای جنوبی و بین حکومت خودمختاری که رژیم صهیونیستی قصد دارد در کرانه غربی [رود اردن]  تشکیل دهد، نوعی هم‌شکلی و شباهت برقرار کنند، ولی اگر بگوییم که در این زمینه رژیم صهیونیستی با حکومت نژادپرست آفریقای جنوبی و نازیسم فرقی ندارد، کمی مبالغه کرده‌ایم، زیرا زیرکی صهیونیست‌ها باعث شده که آنها برنامه رسمی نژادپرستانهشان را علناً اعلام نکنند و مثل نازیسم و آفریقای جنوبی، اندیشه‌های خود را صریحاً روشن نسازند؛ زیرا جهان امروز آماده است تا با کسی که حرفی از نژادپرستی بزند، برخورد کند.(۴)

 

  1. برخورد نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نسبت به یهودیان غیر اروپایی

یکی از مشکلات جنبش صهیونیسم، چگونگی برخورد با یهودیان شرقی و سیاه‌پوست بود؛ زیرا از یک سو صهیونیست‌ها نژادپرستی خویش را بر بی خدشه بودن نژاد همه یهودیان سراسر جهان بنا و از یهودیان شرقی (سفاردی‌ها) هم برای آمدن به فلسطین دعوت کرده بودند؛ ولی از سوی دیگر بر اساس همان حس نژادپرستانه و استعماری اروپایی‌شان نمی‌توانستند ملیت‌های غیراروپایی و یا سیاه‌پوست را با خود برابر و همتراز ببینند و آنگاه که تعداد این گونه یهودیان به نصف جمعیت  رژیم صهیونیستی افزایش یافت، یهودیان اروپایی برای کشاندن تعداد بیشتری از یهودیان اروپایی ـ که به عقیده آنان یهودیان حقیقی بودند ـ به فلسطین تلاش زیادی کردند.  صهیونیست‌ها در توجیه این سیاست می‌گفتند: «گذشت زمان و آموزش‌های لازم مشکل را برطرف می‌کند و شأن و منزلت هر دو گروه از یهودیان یکسان خواهد شد.» اما عملکردهای  رژیم صهیونیستی عملاً شکاف بین دو گروه را عمیق‌تر کرد، بهطوری که یهودیان غیر اروپایی از نظر مسکن، شغل، آموزش و امور اقتصادی در تنگنا قرار گرفتند و به عقیده کارشناسان  رژیم صهیونیستی تلاشی که برای بهبود وضع یهودیان غیر اروپایی شد، نتیجه‌ای به دنبال نداشت. برای نمونه در سال ۱۹۶۶ تعداد زیادی از آنان ـ حدود ۲۵۰ هزار نفر ـ بیسواد بودند و فقط ۲% از تعداد فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها را یهودیان غیر اروپایی تشکیل می‌دادند.(۵)

علاوه بر آن با سپردن پست‌های مهم به یهودیان غیر اروپایی نیز مخالفت می‌شد. این مخالفت‌ها گاهی چنان سبب رسوایی می‌شد که گهگاه به روزنامه‌های سراسر جهان نیز راه می‌یافت. برای نمونه می‌توان از دسیسه و پاپوشی که علیه «أهارون ابوحصیره»، وزیر امور مذهبی انجام شد یاد کرد. وی که اصالتاً مغربی بود، علت این دسیسه را مخالفت یهودیان اروپایی با یهودیان شرقی دانسته است. جار و جنجال طرفداران وی بالا گرفت و جامعه اشغالگران سرزمین‌های فلسطین تکان شدیدی خورد و نام «اسرائیل دوم» که بر یهودیان شرقی اطلاق می‌شد، دوباره چشم‌ها را به خود خیره کرد.(۶)

در مخالفت با یهودیان اروپایی، گروهی از یهودیان شرقی در «جنبش پلنگ‌های سیاه» متشکل شدند و اقدام به عملیاتی کردند که در سال ۱۹۷۱ به برخوردهای خونینی انجامید. این جنبش حدود ده سال بعد به حزبی به نام «تامی» که مخفف (جنبش رسوم‌ اسرائیلی) است، تبدیل شد تا تبلور استقلال سیاسی یهودیان شرقی باشد. تشکیل این حزب به دلیل شکافی که در صفوف نژادپرستان ایجاد کرده بود، باعث ترس و وحشت دستگاه‌های صهیونیستی شد.

بدون تردید یکی از تنگناهای سخت رژیم صهیونیستی رویارویی با یهودیان سیاه‌پوست است. بهویژه وقتی که آنان از رژیم صهیونیستی خواستند تا قانون بازگشت یهودیان به فلسطین را بپذیرد. دولت رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۸۰ تصمیم گرفت عبریان سیاه‌پوست آمریکا را که خود را مستقیم به قوم موسی«ع» منسوب می‌دانستند، مشمول «قانون بازگشت» نکند.

باید تأکید کرد که همه این سیاست‌ها و مواضع نشئت گرفته از اندیشه اصلی صهیونیست‌هاست که نمی‌خواهند اقوام و اقلیت‌ها را گرد هم بیاورد و در داخل یک دولت زندگی مسالمت‌آمیزی را برایشان فراهم کنند. این اندیشه، لاجرم عصیان اکثریتی را علیه یک اقلیت رقم خواهد زد. مجموع این اندیشه‌ها و اقدامات به دنیا ثابت کرده است که «صهیونیسم نوعی از انواع نژاد پرستی و تبعیض نژادی است.»(۷)

 

پی‌نوشت:

۱- قاضی، لیلی، هیستادروت، (بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات و النشر، ۱۹۷۶)، ص۲۴٫

۲- شاهاک، ایسرائیل، اوراق شاهاک، العصبه الاسرائیلیه للحقوق الانسانیه و المدنیه، (بیروت: دار الحمراء للطباعه والنشر، ۱۹۷۳)، ص۱۹٫

۳- همان، ص۲۱٫

۴- صفاتاج، مجید، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد ششم، «نژاد پرستی صهیونیستی»، (تهران، انتشارات آروَن ، ۱۳۹۱) ص۴۰۴؛ به نقل از: هیلر، پیتر، اسرائیل و آفریقای جنوبی، لندن: ۱۹۷۵(انگلیسی).

۵- شاهاک، پیشین، ص۲۵٫

۶- همان، ص۲۷٫

۷- صفاتاج، مجید، پیشین، ص۴۰۵٫

16آوریل/21

جولان سندی بر نقض حقوق بین‌الملل

نگاهی تاریخی به سرگذشت فلسطین، بیانگر فراز و نشیب‌های بسیاری است که مرور آنها حاکی از ناتوانی نهادهای بین‌المللی در رهایی بخشیدن مردم فلسطین از ظلم و اشغالگری است. سازمان ملل و محوری‌ترین رکن آن شورای امنیت که براساس منشور ملل متحد وظیفه حفظ صلح و امنیت بین المللی را بر عهده دارد، ناکارآمدی خود را در موضوع احقاق حقوق فلسطینیان اثبات کرده است. پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، قیمومت بریتانیا بر فلسطین تا سال ۱۹۴۸ میلادی ادامه یافت. سازمان ملل متحد از رهگذر قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی مورخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ طرح تجزیه فلسطین را برخلاف اصول و قواعد حقوق بین‌الملل مطرح کرد و متعاقب آن در سال ۱۹۶۷ با وقوع جنگ شش روزه و شکست اعراب، رژیم صهیونیستی مناطق وسیعی را تحت اشغال خود درآورد. هر چند شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه‌هایی چون قطعنامه ۲۵۲ مورخ ۱۹۶۸ الحاق سرزمین از طریق نظامی را نامعتبر اعلام و در قطعنامه ۴۹۷ مورخ ۱۷ دسامبر ۱۹۸۲ رژیم صهیونیستی را رژیمی اشغالگر توصیف کرد و اقدام وی را مغایر با موازین بین‌المللی دانست، اما از آن زمان تا کنون این رژیم با زیر پا گذاردن حقوق بین‌الملل و قطعنامه‌های صادره، با تداوم اشغالگری خود همواره حقوق ملت فلسطین را نقض کرده و جنایات بسیاری را علیه آنها مرتکب شده است.

 

۱٫دولت فلسطینی

در حال حاضر نه تنها بسیاری از کشورهای جهان بلکه اسناد بین‌المللی نظیر قطعنامه ۶۷/۱۹ مورخ ۲۹ نوامبر ۲۰۱۲ میلادی مجمع عمومی سازمان ملل متحد، «تا حدودی» وضعیت فلسطین را به عنوان دولت به رسمیت شناخته و بدین ترتیب زمینه پیوستن فلسطین به برخی کنوانسیون‌های بین‌المللی را فراهم کردهاند، اما متأسفانه فلسطین بهرغم دارا بودن تمامی مولفه‌های یک دولت کامل بر اساس کنوانسیون مونته ویدئو مورخ ۱۹۳۳ (جمعیت دائمی؛ سرزمین معین؛ حکومت و اهلیت ورود به روابط با سایر دولت‌ها) که مورد شناسایی اکثر کشورهای جهان قرار گرفته، هنوز نتوانسته از اشغالگری رژیم صهیونیستی رها شود و حق قاطع مردم فلسطین در تعیین حق سرنوشت، بهویژه در بعد خارجی آن (حق استقلال و تشکیل دولت در مورد ملل تحت استعمار و سلطه بیگانه) کاملاً تحقق یابد.

 

 

۲.عدم توجیه اشغال با شناسایی

در سال ۱۹۳۲ در پی حمله ژاپن به چین و اشغال منچوری، هانری ال استمسون وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد که این کشور هیچ قرارداد یا وضعیت مغایر با تعهدات میثاق پاریس (بریان-کلوک تاریخ ۲۷ اوت ۱۹۲۸) را که به استناد آن توسل به هر گونه جنگ تجاوزکارانه منع شده است، به رسمیت نمی‌شناسد. این نظریه مورد قبول جامعه ملل واقع شد. لذا امروزه در مورد عدم شناسایی کشور جدید و یا هر وضعیت دیگر ناشی از اعمال غیر قانونی و زور تردیدی وجود ندارد. برای اثبات این مطلب می‌توان از ماده ۲۰ منشور بوگوتا مورخ ۱۹۴۸، ماده ۲۰ منشور بوئنوس آیرس مورخ ۱۹۶۷، اعلامیه مربوط به اصول حقوق بین‌الملل در زمینه روابط دوستانه و همکاری میان کشورها مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تاریخ ۲۴ اکتبر ۱۹۷۰ نیز نام برد. بنابراین شناسایی‌ به وسیله‌ دولت‌ها از نقطه‌نظر حقوقی‌ نمی‌تواند به‌ اشغال‌ اعتبار ببخشد و شناسایی‌ عمل‌ انجام ‌شده‌ به وسیله‌ کشورهای‌ متمدن‌ نمی‌تواند گناه‌ عمل‌ اشغال‌ را بشوید. برای مثال در سال ۱۹۳۶ کشورهای زیادی الحاق حبشه را به ایتالیا را بهطور موقت و یا مقطعی به رسمیت شناختند، ولی این شناسایی نه عمل ایتالیا را قانونی کرد و نه به ایتالیا حقی نسبت به حبشه پیدا کرد.

 

۳٫شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیستی

شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیستی به دو صورت با مجوز و بدون مجوز انجام  میشود. آنچه که این شهرک‌نشینی‌ها را از لحاظ نقض قوانین بین‌المللی در وضعیت بغرنج‌تری قرار می‌دهد، ساختارمدار بودن آنهاست به گونه‌ای که خود رژیم صهیونیستی با وضع و اجرای قوانین داخلی حمایتکننده از شهرک‌سازی‌ها، بهنوعی به یک آپارتاید در این زمینه دست زده است. توسعه شهرک‌نشینی‌های رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی فلسطینی و جنایات بین‌المللی تبعی آن از جمله انتقال دسته‌جمعی جمعیت غیرنظامی رژیم صهیونیستی به اراضی مزبور و اخراج دسته‌جمعی فلسطینیان تحت عنوان جنایت جنگی در دیوان بین‌المللی کیفری قابل تعقیب و رسیدگی است. آنچه بیش از همه در این راه، ممانعتکننده به نظر می‌رسد توسل دول غربی و رژیم صهیونیستی به ابزارهای سیاسی و اقتصادی به جای حقوقی به منظور واکنش در برابر اقدامات دولت فلسطین در تعقیب شهرک‌سازیهای رژیم صهیونیستی در دیوان بین‌الملل کیفری است، به گونه‌ای که به دنبال اعلان عضویت فلسطین در دیوان بین‌الملل کیفری، کمک‌های اقتصادی و مالی ایالات متحده به برخی از نواحی فلسطینی کاهش چشمگیری داشته است.

 

 

  1. نفی توسل به زور

بلندی‌های جولان در جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل به اشغال رژیم صهیونیستی درآمدند. تل‌آویو مدعی است بر اساس توافقی که سال ۱۹۷۴ منعقد شد، بلندی‌های جولان را به عنوان یک منطقه حائل غیر نظامی تحت کنترل دارد، اما آنچه در عمل مشاهده می‌شود حضور پر رنگ نظامیان صهیونیست در این منطقه است. بلندی‌های جولان یکی از ۱۴ استان سوریه است که به نام استان «القنیطره» شناخته می‌شود.

ولی‌ آنچه‌ که‌ روشن‌ است‌ این‌ است‌ که‌ وضعی‌ که‌ با توسل‌ به‌ زور که ‌لازمه‌ نفی‌‌ اصول‌ اساسی‌ و قواعد حقوق‌ بین‌‌الملل‌ است ‌به وجود آمده‌، قابل‌ قبول‌ نیست‌ و شناسایی‌ یا عدم‌ شناسایی‌ تغییری‌ در این‌ وضع‌ نمی‌دهد.

 

  1. حق تعیین سرنوشت

مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز در طی این سال‌ها همواره قطعنامه‌هایی را تصویب کرده است که مؤید وصف اشغالگری رژیم صهیونیستی و به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملت فلسطین است. برای نمونه کمیته چهارم مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال گذشته تنها در یک روز با تصویب قاطع هشت قطعنامه ضد اسرائیلی، ‌اقدامات این رژیم در نقض سیستماتیک حقوق بشر مردم فلسطین و کاربرد زور علیه شهروندان فلسطینی، بهویژه ساکنان نوار غزه و کشته و زخمی شدن غیرنظامیان و نیز شهرک‌سازی‌های غیرقانونی در سرزمین‌های اشغالی از جمله قدس شرقی و جولان اشغالی را محکوم کرد.

 

  1. اشغال جولان وشناسایی آن

رژیم صهیونیستی از آغاز اشغالگری خود در جولان این منطقه را یک منطقه بسته نظامی و ورود افراد مختلف به این منطقه را ممنوع اعلام کرد تا بتواند طرح پاکسازی نژادی این منطقه را بدون سر و صدا و هیاهوی تبلیغاتی دنبال کند. رژیم صهیونیستی یک ماه بعد از اشغالگری در سال ۱۹۶۷ در این منطقه اولین شهرک صهیونیست‌نشین را در مناطق اشغالی جولان با نام مبروم هجولان تاسیس کرد.

در اواخر سال ۱۹۷۰ دیوید بن گوریون اعلام کرد که اسرائیل ضرورتاً باید در کمترین زمان ممکن ۲۰ شهرک یهودی‌نشین را در ارتفاعات جولان به شهرک‌هایی که در آن زمان در جولان اشغالی وجود داشت، اضافه کند. او می‌گفت که این اقدام بهترین راهکار برای کنترل این مناطق اشغالی است و دیگر نمی‌توان یهودیان را از این منطقه اخراج کرد. در حال حاضر رژیم صهیونیستی ۳۴ شهرک صهیونیست‌نشین را در جولان اشغالی احداث کرده که حدود ۲۶ هزارتای آنها بر روی ویرانه‌های منازل فلسطینیان در این مناطق خوش آب و هوا ساخته شدهاند.

در فروردین ۹۸ ترامپ مناطق اشغالی جولان را به عنوان بخشی از سرزمین اسرائیل به رسمیت شناخت و در یک کنفرانس خبری رسماً اعلام کرد که پس از ۵۲ سال زمان آن فرارسیده که واشنگتن حاکمیت اسرائیل بر ارتفاعات جولان را به رسمیت بشناسد. دولت سوریه، اعضای داخلی شورای امنیت از جمله بریتانیا و کشورهایی چون فرانسه و چین و روسیه این اقدام را ناقض حقوق بین‌الملل و مغایر با قطعنامه‌های آن دانستند و تلاش برای مشروعیت بخشیدن به این اقدام اسرائیل را یک اشتباه بزرگ قلمداد کردند.

 

نتیجه:

بلندی‌های جولان متعلق به کشور سوریه هستند که رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۶۷ آن را اشغال کرده است. اهمیت این منطقه بهویژه از نظر آبی و امنیتی باعث شده تا مقامات این رژیم، امنیت خود را وابسته به حفظ بلندی‌های جولان بدانند. این مسئله باعث شده دولت آمریکا نیز اقدامات مهمی با هدف به رسمیت بخشیدن اشغال جولان توسط اسرائیل انجام دهد؛ زیرا اشغال این سرزمین از نظر حقوق بین‌الملل نیز مردود است.

به همین دلیل در ۵ فروردین ۹۸ (۲۵ مارس ۲۰۱۹) «دونالد ترامپ» رئیس جمهور سابق آمریکا طی حکمی، مناطق اشغالی جولان را به عنوان بخشی از سرزمین رژیم صهیونیستی به رسمیت شناخت. ترامپ در توئیتی اعلام کرد: «بعد از ۵۲ سال، زمان آن فرا رسیده است که ایالات متحده حاکمیت اسرائیل بر بلندی‌های جولان را بهطور کامل به رسمیت بشناسد، بلندی‌های جولان از اهمیت استراتژیک و امنیتی و حیاتی برای اسرائیل و ثبات منطقه برخوردارند.»

این تصمیم ترامپ با واکنش قاطع بین‌المللی مواجه شد و حتی متحدان نزدیک آمریکا نیز با آن مخالفت کردند. سفر پمپئو به عنوان نخستین وزیر خارجه آمریکا به بلندهای اشغالی جولان نیز باعث شد تا کارشناسان این اقدامات را در راستای تحکیم اشغالگری اسرائیل در جولان بدانند. به نظر می‌رسد جامعه بین‌المللی در غیر قانونی کردن شناسایی الحاقی بلندی‌های جولان از اجماع کامل برخوردار است. نقض حقوق بین‌الملل چنان واضح بود که بسیاری از همپیمانان آمریکا نیز نتوانستند در مقابل این اقدام  سکوت کنند.

17فوریه/21

ایران مانع از هژمونی و وحشی‌گری آمریکا در منطقه است

مقدمه:

دکتر طلال عتریسی از شخصیت‌های علمی و دانشگاهی طراز یک لبنان است که نزدیک به چهار دهه در دانشگاه لبنان تدریس می‌کند. او برای مدتی رئیس دانشکده جامعه‌شناسی لبنان در بیروت بود و تا کنون ریاست چندین مرکز مطالعاتی را برعهده داشته است. دکتر عتریسی از جامعه‌شناسان بنا‌م و از تحلیلگرانی است که به رسانه‌های بین‌المللی دعوت می‌شود. حوزه تخصصی دکتر عتریسی  جهان اسلام است و آثار بسیاری در این زمینه از ایشان منشر شدهاند.

ضمن سپاسگزاری از جناب آقای دکتر عتریسی به خاطر فرصتی که برای  مصاحبه با پاسدار اسلام اختصاص دادند، از آقای دکتر خامه‌یار رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان نیز که این مصاحبه را انجام دادند تشکر و آن را تقدیم خوانندگان پاسدار اسلام میکنیم.

 

*آیا سال ۲۰۲۱ سال تشدید جنگ در منطقه یا سال توافق‌هاست؟

پر واضح است که بایدن از نظر سیاستهای منطقهای و از نظر تمایل کشورهای منطقه، برای تنظیم مواضع و نفوذ خود با وضعیت پیچیده‌ای روبرو خواهد بود. ایالات متحده آمریکا در دوره ترامپ روی موضوع گسترش تحریم‌ها بر مخالفان و تشکیل و تنظیم ائتلاف‌ها و عادی‌سازی روابط همپیمانانش با دشمن صهیونیستی کار کرد، اما نتوانست مانع از گسترش نفوذ ایران، ترکیه و جنبش مقاومت در منطقه شود و ثبات و موقعیت محور مقاومت با وجود همه تحریم‌های اعمال شده همچنان استمرار دارد.

بایدن، با وضعیت منطقه‌ای روبروست که همه دستاوردهای ترامپ را در اختیار دارد. طبیعتاً سازش بین برخی از کشورهای عربی و خلیج فارس با رژیم صهیونیستی به عنوان میراث ترامپ در راستای سیاست‌های بایدن هم هست. او با استفاده از این میراث، کار خود را از همین نقطه شروع میکند و خواستار مذاکره بین فلسطینی‌ها و رژیم صهیونیستی خواهد بود. بایدن برای تقویت روند عادی‌سازی روابط و از سرگیری مذاکرات، از این عامل، برای فشار بیشتر بر فلسطینیان بهره خواهد برد و در عین حال قادر نخواهد بود مانع از تولید تسلیحات  و ارتقای توانایی‌های مختلف ایران شود. به همین دلیل واشنگتن در موقعیت جدید، نقاط ضعف و قوت زیادی در منطقه خواهد داشت.

یکی از مشکلات مهم بایدن در خاورمیانه، نحوه برخورد با پرونده‌های پیچیده خاصی چون وضعیت ترکیه است که ترامپ هم با آن مشکل داشت. به نظر نمی‌رسد که بایدن در برابر اردوغان، سیاست سلف خود در تحمل یا مدارا را در پیش بگیرد.

بایدن با ایران هم پرونده پیچیدهای دارد. او می‌گوید که به توافق هسته‌ای باز خواهد گشت، اما مشخص نیست که آیا برای این توافق، شرایط جدیدی را به ایران تحمیل خواهد کرد یا خیر؟ در حال حاضر تحرکات مقاومت در منطقه ادامه دارد و مشخص نیست که آمریکا با وجود ضرباتی که متحمل خواهد شد، چگونه با این موضوع برخورد خواهد کرد. آیا او تحریم‌های اقتصادی اعمال شده توسط ترامپ علیه کشورها، مردم، جنبش‌ها و شخصیت‌های منطقه را ادامه خواهد داد؟ آیا این امر به نفع بایدن خواهد بود و اگر به این کار ادامه دهد، به معنای ادامه سیاست ترامپ است؟

این موضوع در صورت استمرار ممکن است شرایط منطقه را با پیچیدگی‌های جدیدی روبرو سازد. سیاست خارجی ایالات متحده در زمان ترامپ عمدتاً  شناور بود و ثبات نداشت. او همواره به ایران و ترکیه فشار می‌آورد، ولی خواستار گفتگو و مذاکره هم بود.

از نگاه بایدن نفوذ روسیه در لیبی یا هر منطقه دیگری در مدیترانه باید تضعیف شود. امروز این پرسشها در مقابل بایدن قرار دارند. آیا او با ایران تفاهم خواهد کرد؟ آیا نفوذ ترکیه را کاهش میدهد؟ آیا گفتگو با ایران درباره خلیج فارس را دنبال می‌کند؟ آیا روند فعلی افزایش تنش در خلیج فارس علیه ایران ادامه خواهد یافت؟ آیا سال ۲۰۲۱ میلادی سال تشدید تنش و جنگ است یا سال استقرار و سازش و اساساً بایدن اوضاع منطقه‌ای را چگونه مدیریت خواهد کرد؟ به نظر من موضوع اصلی او برخورد با پرونده ایران است. بایدن با پرونده هستهای ایران چگونه برخورد خواهد کرد؟ پاسخ به این پرسش مشخص خواهد کرد که سال جاری سال تشدید تنشهاست و یا مرحله آغاز حل مشکلات؟ بایدن با برنامه هسته‌ای ایران چگونه برخورد خواهد کرد؟ از سرانجام توافق هسته‌ای با ایران، می‌توان نشانه‌هایی از حل و فصل یا تشدید اوضاع در منطقه را مشاهده و ارزیابی کرد.

 

*آیا پس از شرایط تعیین شده از سوی رهبری ایران، امکان بازگشت به توافق هسته‌ای از طرف ایالات متحده وجود دارد؟

پس موضوع و مسئله اصلی در این میان تحریم‌ها هستند و نه بازگشت ایالات متحده به توافق‌نامه. البته رهبری اعلام کردند که اگر آمریکا توافق را اجرا کرد، ایران نیز به اجرای توافق پایبند خواهد بود. به عبارت روشنتر، ایران زیر بار تعلیق تحریم‌ها که در دوره اوباما اتفاق افتاد، نخواهد رفت و خواستار رفع کامل تحریم‌هاست. اختلاف بین ایران و آمریکا و متحدانش چگونه حل می‌شود؟ ایشان می‌گویند گام اول، لغو تحریم‌هاست. ایران به گفتۀ رهبر انقلاب به حمایت از متحدان خود در منطقه ادامه خواهد داد، در حالی که آمریکا خواهان گفتگو در این زمینه است.

 

 

*متحدان ایران در منطقه چه کسانی هستند؟

انصارالله در یمن که آمریکا آنها را محاصره کرده است. نیروهای بسیج مردمی (حشدالشعبی) در عراق که ایالات متحده رهبران آنان را تحریم کرده است. سوریه، لبنان، حزب‌الله و مقاومت فلسطین تحت تحریم قرار گرفتهاند. دولت بایدن باید درباره حضور ایران در منطقه و رابطه آن با متحدانش و بهطور کلی نفوذ ایران در منطقه تصمیم بگیرد.

دومین مسئله برای دولت بایدن توانایی‌های دفاعی ایران، بهویژه ساخت موشک‌های بالستیک و کروز است. از نظر ایران، رابطه با متحدان منطقهای و ساخت موشک‌های بالستیک خارج از گفتگوست و ایران تنها حاضر به بازگشت به توافق هسته‌ای است. در ماه‌های گذشته، ایران بدون ترک توافق، از برخی از تعهداتی که در طول توافق‌نامه به آنها پایبند بوده عقب‌نشینی کرده؛ به غنی‌سازی ۲۰٪ بازگشته؛ اعلام کرده که غنی‌سازی را به مرز ۶۰٪ میرساند و تأسیسات فردو و راکتور آب سنگین اراک را راه اندازی خواهد کرد. این یعنی بازگشت ایران به قبل از اجرای توافق هسته‌ای.

 

 

*به نظر شمابایدن چگونه با این وضعیت مقابله خواهد کرد و تحریم‌هایی که ترامپ علیه ایران، شخصیت‌های ایرانی، نهادهای ایرانی و نهادهای مذهبی اعمال کرده، چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟

در حال حاضر ترامپ فقط کاخ سفید را ترک کرده، اما سیاست‌های آمریکا کماکان بدون تغییر باقی ماندهاند. اوضاع چگونه پیش خواهد رفت؟ آیا بایدن از تحریم‌ها عقب‌نشینی خواهد کرد؟ البته در ازای چنین اقدامی، ایران از فرآیند غنی‌سازی عقب خواهد افتاد و از راه‌اندازی مجدد تأسیسات فردو عقب‌نشینی خواهد کرد. آیا در صورت برداشتن تحریم‌ها از سوی ایالات متحده، تحولی صورت خواهد گرفت؟ آیا بایدن قبول خواهد کرد که تحریم‌ها را لغو کند؟ آیا او با حضور موثر ایران در منطقه و با برگزاری مانورهائی  با موشک‌های بالستیک، موافق خواهد بود؟ پاسخ این سئوال ها هنوز مشخص نیست.

 

 

*با توجه به این نکات، آیا توافق هسته‌ای و بازگشت کشورها به توافق را محتمل میدانید؟

ایالات متحده آمریکا با بازگشت به توافق و لغو تحریم‌ها موافقت کرده است و این به معنای ورود منطقه به مرحله جدیدی است. این چیزی است که پادشاهی عربستان سعودی از آن می‌ترسد. رژیم صهیونیستی، موجودیت خود را با بازگشت به توافق هسته‌ای درگیر مخاطره می‌بیند. بنابراین، این دو طرف متخاصم به دنبال پیچیده کردن کار برای بایدن هستند تا مانع از بازگشت او به توافق شوند. پس عواملی وجود دارند که ممکن است بازگشت بایدن به توافق هسته‌ای را پیچیده کنند. در صورت عقب‌نشینی از تحریم‌ها، آیا ایران آماده همکاری است؟ و آیا در صورت عدم همکاری، با وضعیتی چون وضعیت قبلی در دولت ترامپ مواجه خواهیم بود؟ ما نمی‌دانیم که بایدن همچنان به سیاست مجازات‌ها متوسل می‌شود و مسائل همچنان پیچیدهتر می‌شوند یا خیر؟

 

 

*موقعیت لبنان در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی چیست؟

لبنان در شکل‌گیری معادلات منطقهای یک عامل و بازیگر اساسی است. به دلیل حضور مقاومت در لبنان و نقش بازدارندگی آن در رویارویی با اشغالگران صهیونیست، موجودیت رژیم صهیونیستی در خطر است. مقاومت به دلیل نقش گسترده‌ در سطح منطقه، بهویژه در سوریه و رابطه با جنبش‌های مقاومت در عراق، یمن و فلسطین جایگاه ویژه‌ای دارد و عاملی اساسی در شکل‌گیری معادلات جدید منطقه‌ای است.

دولت ترامپ سعی کرد حزبالله و به تبع آن کل لبنان را از طریق تحریم‌ها، تشدید بحران مالی داخلی‌، فشارها و تهدیدهای مختلف و جلوگیری از هرگونه مقاومت در معادلات منطقه‌ای تضعیف کند.

معادلات منطقه‌ای در دو نقطه خلاصه می‌شوند: ا. تقابل با اشغال. ۲٫ رابطه صهیونیست با جنبش‌های مقاومت در منطقه و در نتیجه با ایران. این معادله منطقه‌ای با توجه به نقش منطقه‌ای آمریکا، یک معادله واقعی است، زیرا نقش مقاومت در لبنان، تقابل با اشغال است تا نوعی بازدارندگی شکل بگیرد. تحقق این موضوع به گسترش جنبش‌های مقاومت در منطقه منجر می‌شود که توسط ایران حمایت، رهبری و پشتیبانی می‌شود.

 

*آینده لبنان چگونه خواهد بود؟

این مسئله ابتدا به میزان تحقق وحدت داخلی در لبنان بستگی دارد که تاکنون به علت جامعه اقلیتی و طایفهای لبنان به صورت یک مسئله باقی مانده است. تحقق این هدف دشوار و پیچیده است، بهخصوص که برخی از احزاب در لبنان همچنان روی ایالات متحده شرطبندی میکنند. آنها ایالات متحده را متحد خود می‌دانند و در عین حال از او واهمه دارند و سعی می‌کنند برای جلوگیری از تحریم‌ها جانب احتیاط را نگه دارند.

بنابراین، برای جلوگیری از هرج و مرج داخلی و حفظ ثبات داخلی، این موضوع باید با صبر و حوصله و محافظه‌کاری مدیریت شود. البته این موضوع جدیدی نیست، زیرا مقاومت، باثبات و نقطه قوت لبنان برای مقابله با پروژه آمریکایی است. شکی نیست که مقاومت دائماً در حال تقویت توانایی‌های خود است. نقطه قوت مقاومت ادامه روابط آن با ایران، با مقاومت در فلسطین و مقاومت در عراق و یمن است؛ در نتیجه این ارتباطات نقش اصلی را ایفا می‌کنند.

اهمیت مسئله فراروی مقاومت در لبنان از یک‌سو حفظ ثبات داخلی، جلوگیری از هرج و مرج و اغتشاش است و از سوی دیگر، مقاومت باید آماده‌سازی، تقویت توانایی‌ها و اتحادهای منطقه‌ای را که به معنای ترکیب نقش داخلی و نقش منطقه‌ای آن است، کما‌فیالسابق انجام ‌دهد. کشورهای عربی که همیشه در لبنان دخالت کرده‌اند، امروز در لبنان نسبت به گذشته نقش ضعیف‌تری دارند. این کشورها تلاش میکنند تا راه‌حل‌های آمریکا در منطقه برای حل بحران در سوریه، لبنان و یمن اجرا شوند. کشورهای عربی، بهویژه عربستان سعودی، با توجه به نقش تاریخی آنها در لبنان و ارتباط با نیروهای سیاسی جامعه لبنان، نمی‌توانند راه‌حل‌هایی را تحمیل کنند، اما می‌توانند انجام راه حل را به تأخیر بیندازند و این کار را توسط عوامل داخلی خود انجام میدهند. اما مهم‌ترین و برجسته‌ترین عامل در نقش منطقه‌ای لبنان وجود مقاومت، تداوم و ثبات آن و روابط آن با مقاومت در سایر کشورهای محور مقاومت است. این شرایط اهمیت لبنان و نقش منطقه‌ای آن را تأیید می‌کند.

 

 

*فرآیند عادی‌سازی شیخ‌نشین‌های خلیج فارس با رژیم صهیونیستی چگونه خواهد بود و آنچه ترامپ به قیمت از دست دادن عزت عرب و تضییع حقوق فلسطین به صهیونیست‌ها داد، چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟ 

مشخص است که عادی‌سازی موضوع جدیدی نیست و تعجبی هم ندارد‌؛ زیرا پیش از این هم غالباً مخفیانه و فقط گاهی به صورت آشکار صورت می‌گرفت. اما در نهایت، موضوع به صورت امضای توافق‌نامه‌ها، اعلامیههای رسمی و حضور در مقابل رسانه‌ها و مواردی از این دست آشکار شد. پس با عادیسازی تحولی در معادلات منطقهای صورت نگرفته است. همه اینها قبل از انتخابات ایالات متحده اتفاق افتاده بودند.

عادی‌سازی روابط برای دستیابی به مجموعه‌ای از اهداف لازم بود. اولین مورد حمایت از ترامپ در انتخابات بود، به این معنی که او در پی کسب حمایتهای بیشتری بود. رژیم صهیونیستی با انتقال سفارت آمریکا به بیت‌المقدس و به رسمیت شناخته شدن حاکمیت این رژیم جعلی بر جولان، به دستاوردهای تاریخیای دست یافت که هیچ یک از رؤسای جمهور قبلی آمریکا چنین امتیازاتی را به این رژیم جعلی نداده بودند. هدف دوم حمایت از نتانیاهو در دولت متزلزل او بود. نتانیاهو متهم به فساد شده و موقعیتش بهشدت تضعیف شده است. به همین دلیل ترمیم موقعیت نتانیاهو و بهبود موقعیت ترامپ، بدون دادن هیچ امتیازی به کشورهای عربی مد نظر بود.

هدف سوم، اینکه رژیم صهیونیستی میخواهد محور جدیدی را در منطقه ایجاد کند که نیازمند دستیابی برخی از کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به محور خلیج فارس برای مواجهه با ایران است. در یک سو رژیم صهیونیستی قرار دارد و در سوی دیگر برخی از رهبران شیخ‌نشین‌های خلیج فارس که دشمن ایران‌اند. از نگاه آنان، هیچ دشمن دیگری در منطقه وجود ندارد و رژیم غاصب صهیونیستی دشمن اعراب و مسلمانان نیست!. اینها اجزای فرمول جدید عادی‌سازی هستند که هدف آن تغییر آگاهیهای مذهبی، قومی عربی و از همه مهمتر، آگاهیهای اسلامی و قرآنی نسبت به دشمن نبودن رژیم صهیونیستی و تراشیدن دشمن جدید به جای رژیم غاصب صهیونیستی است.

برخی از چهره‌های رسانه‌ای سعودی و غیر سعودی در وهله اول در مورد حقوق رژیم صهیونیستی در فلسطین صحبت می‌کنند و ادعا میکنند که این رژیم هرگز جنگی را علیه کشورهای خلیج فارس آغاز نکرده است. بنابراین یکی از اهداف اساسی و استراتژیک آمریکا، تحقق فرآیند عادی‌سازی این کشورها با رژیم جعلی اسرائیل است.

مسئله فلسطین و این دو هدف با هم پیوند دارند. برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس، بهویژه رهبران پادشاهی عربستان سعودی معتقدند که پایان دادن به مسئله فلسطین، به نقش ایران در منطقه پایان می‌دهد، زیرا ایران در حال حاضر در کنار فلسطین ایستاده است. آنها تصور می‌کنند که اگر عربستان مسئله مقاومت و فلسطین را حل کند، ایران دیگر در منطقه نقشی نخواهد داشت. بنابراین از نگاه دولتمردان سعودی، میان موضوع عادی‌سازی و پایان دادن به نقش ایران و مسئله فلسطین ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.

 

*آیا عادی‌سازی منجر به دستیابی به اهداف مورد انتظار خواهد شد؟

البته این موضوع از جنبه‌های مختلف نیاز به تحقیق و بررسی دقیق دارد. اولاً عادی‌سازی در کشورهای حاشیه خلیج فارس با عادی‌سازی در دیگر کشورهای عربی تفاوت دارد. به عنوان مثال، عادی‌سازی از سال ۱۹۷۸ در مصر آغاز شد و تا کنون هیچ پیشرفت خاصی در این کشور نداشته است. امروز در مصر جامعه منسجمی وجود دارد و کانون‌های وکلا و انجمن‌های هنرمندان، روزنامه‌نگاران، و دیگران، از هرگونه تماس با صهیونیست‌های غاصب جلوگیری می‌کنند. اینها مانع از مسافرتهای شخصی به سرزمین‌های اشغالی میشوند و انجام کار مشترک با آنها را ممنوع اعلام کردهاند. در نتیجه، بین جامعه مصر و جامعه صهیونیست‌های غاصب عادیسازیای صورت نگرفته است. اما وضعیت در کشورهای حوزه خلیج فارس، یعنی قطر، امارات یا اکثر شیخ‌نشین‌ها متفاوت است، در مصر یا اردن عادی‌سازی محدود به رأس کشور و در سطح رهبران است؛ اما در شیخ‌نشین‌ها علاوه بر رهبران، نخبگان اقتصادی و سیاسی را نیز درگیر این فرآیند کردهاند و ما شاهد همکاری در زمینههای رسانهای و موضوعات تجاری هستیم، اما مهم‌ترین مسئله اعلام نشده، همکاری امنیتی برای مقابله با جنبش‌های مقاومت و پیگیری نقش ایران در منطقه است.

 

 

*کشورهای خلیج‌فارس از این گفتگوها چه نفعی میبرند؟

به نظر نمی‌رسد منافع استراتژیکی که بتوانند عناصر قدرت را در کشورهای حوزه خلیج فارس جمع کنند، وجود داشته باشند؛ بلکه برعکس، هر فرد، قدرت و کشوری که با موجودیت صهیونیستی سر سازش داشته باشد، در آینده اعتبارش را از دست خواهد داد. متحدان ایالات متحده اکنون در حال از دست دادن اعتبارشان هستند و در آینده نیز شکست خواهند خورد. این عادی‌سازیها نمی‌توانند آگاهی اسلامی عرب‌ها را در زمینه عدم پذیرش موجودیت صهیونیست و پایمال کردن حقوق مردم فلسطین توسط این رژیم غاصب و موضوع قدس شریف را تغییر دهند. این شرایط با وجود فعالیتهای رسانه‌ای گسترده، پایدار نیست. ضرر بزرگ اینها به نفع ایران تمام خواهد شد، زیرا عربستان دیگر نمی‌تواند ادعا کند که از مسلمانان دفاع و یا از سنّی‌ها در برابر ایران شیعه و از ملت و آرمان فلسطین دفاع می‌کنند. همه این شعارها رنگ میبازند و مسلمانان متوجه خواهند شد که این ایران است که یک‌تنه در کنار آرمان فلسطین ایستاده و مانع از هژمونی آمریکا شده و در برابر وحشی‌گری آن در منطقه ایستادگی کرده است.

این تحرکات نهایتاً به نفع سیاستها و استراتژی استقلال‌طلبانه ایران در مواجهه با نظام سلطه و حمایت از جنبش‌های آزادی‌خواه و مقاومت در منطقه تمام خواهد شد.

بنابراین از این منظر، فرآیند عادی‌سازی روابط شیخ‌نشین‌های خلیج فارس با رژیم صهیونیستی برای تحقق اهداف خاصی، از جمله مقابله با ایران و محافظت از ترامپ کلید زده شد، ولی اینک ترامپ سقوط کرده و نتانیاهو با بحران روبروست و لذا این کشورها در سطوح استراتژیک بازنده خواهند بود و نتایج به نفع ایران تغییر خواهد کرد و در آیندۀ نزدیک مشخص خواهد شد که این موضوع چه منافعی برای ایران خواهد داشت.

جنبش‌های مقاومت در داخل فلسطین دیگر هیچ دلیلی برای توجه به کشورهای حاشیه خلیج فارس یا ایجاد مزاحمت برای آنها یا بیان نکردن مخالفت خود علیه آنها ندارند. پس از این عادی‌سازی، معادلات قبلی از بین رفتهاند. اینک مردم فلسطین دریافتهاند که پادشاهان و رؤسای جمهور کشورهای عربی خائن هستند و تنها متحد با ثبات آنها ایران است. همه اینها حاصل عادی‌سازی است که معادله جدیدی را در منطقه ایجاد خواهد کرد.

 

03ژانویه/21

رژیم صهیونیستی و فضای مجازی

امروزه سیطره صهیونیسم و سلطه مطلق و بی‌چون و چرای یهودیان بر رسانه‌های فراگیر جهان امری انکارناپذیر است. تلاش گسترده صهیونیسم برای سیطره بر رسانه‌های گروهی از اوایل قرن بیستم آغاز شد. لزوم سیطره کامل یهود بر رسانه‌های جمعی یکی از اهدافی است که «راشورون» خاخام یهودی در سال ۱۸۶۹ در سخنرانی خود در شهر پراگ بر آن تأکید کرد. وی معتقد بود پس از طلا، دستگاه‌های خبررسانی خصوصاً مطبوعات و روزنامه‌ها، دومین ابزار یهود برای استیلا بر جهان هستند. بنابراین از همان آغاز با برنامه‌ریزی‌های دقیق و صرف هزینه‌های کلان تلاش بی‌وقفه‌ای را برای کنترل جریان‌های اصلی خبررسانی و مطبوعات در سراسر دنیا آغاز کردند.(۱) تسلط بر رسانه‌های جهان و کنترل افکار عمومی از طریق آن در پروتکل شماره دوازدهم صهیونیست‌ها نیز آمده است: «تسلط بر مطبوعات و بنگاه‌های خبرگزاری».

مجله نشنال ونگارد در مورد کنترل رسانه‌ها توسط یهود می‌نویسد: «کنترل یهود بر رسانه‌های گروهی مهم‌ترین واقعیت زندگی، نه تنها در آمریکا که در سراسر جهان است.»(۲)

بخش اعظم رسانه‌های خبری جهان نیز به‌مثابه بازوی خارجی برای پروپاگاندای رژیم اشغالگر فلسطین عمل می‌کنند. این رژیم می‌تواند پشتیبانی سرمایه‌داران رسانه‌ای و گروه‌های فشار صهیونیستی را برانگیزد تا روزنامه‌نگارانی را که تلاش می‌کنند دیدگاه بی‌طرفانه‌ای داشته باشند مرعوب سازند.(۳) سرمایه‌گذاری صهیونیسم جهانی در این مسیر به‌قدری است که به ادعای یک نشریه آمریکایی فقط در شهر واشینگتن سرمایه‌داران صهیونیست هر ساله ده‌ها میلیون دلار صرف تبلیغات خبری می‌کنند.

صهیونیسم جهانی از ابزار قدرتمند رسانه در جهت تحمیق انسان‌ها، صید اندیشه‌های علمی و ضربه زدن به عقاید غیریهودی، به‌ویژه اسلامی و نیز فروریختن اصول و مبانی جوامع جهانی، عقاید دینی، اسلوب‌های اخلاقی و انسانی، بی‌قید کردن جوامع بشری نسبت به اصول و افزایش لذات و شهوت‌های نامشروع به منظور سستی و تحلیل رفتن افکار که نتایج آن سیطره آسان‌تر بر جهان است، بیشترین بهره را برده است. به راه انداختن بحران‌های منطقه‌ای و جهانی همچون ایجاد موج اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی از جمله روش‌هایی است که صهیونیسم جهانی با استفاده از رسانه سعی در گسترش آن داشته است.

علاوه بر این آنها در خلال جنگ‌های جهانی اول و دوم بهره از رسانه به شکل مؤثری برده‌اند. ایجاد بحران‌های سیاسی در سرزمین‌های تحت کنترل عثمانی و تصرف و تملک این سرزمین‌ها توسط یهودیان در جریان جنگ جهانی اول از یک سو و ایجاد موج یهودستیزی و مظلوم‌نمایی توسط رسانه‌های جهانی و ایجاد موج‌های عظیم مهاجرت به سمت سرزمین‌های فلسطین در جریان جنگ جهانی دوم از سوی دیگر از جمله مواردی است که با استفاده گسترده از رسانه عملی شد.(۴)

سانسور اخبار ضدیهود و ضدصهیونیست در کشورهایی چون آمریکا، فرانسه و… برای کنترل افکار داخلی و جلوگیری از بروز اعتراض به جریانات صهیونیستی داخلی و نیز سانسور اخبار در جهت حفظ منافع صهیونیسم جهانی و هم‌پیمانانش از دیگر کاربردهای رسانه‌ای برای صهیونیست‌هاست. سانسور اخبار جنایات رژیم جاعل صهیونیستی در صبرا و شتیلا، ترور بیش از ۸۰۰ دانشمند مصری، کشتار فلسطینیان، حمایت از مزدوران و جنایتکاران جهانی، همدستی با گروهک‌های تروریستی، ترور دانشمندان هسته‌ای ایران و… بخشی از موضوعات سانسوری اشاره شده است.(۵)

در این میان صهیونیسم جهانی از توجه و اعمال نفوذ و کنترل بر فضای مجازی به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای قدرت نرم غافل نبوده است. با نگاهی به بنیانگزاران، سرمایه‌گذاران و اصول و قواعد جانبدارانه وبگاه‌ها و شبکه‌های مطرح مجازی می‌توان به نفوذ گسترده صهیونیست‌ها بر این حوزه پی برد. اکنون پس از گذر از عصر رسانه‌های مکتوب و رسانه‌های دیداری و شنیداری، نوبت به نفوذ صهیونیست‌ها در رسانه‌های تعاملی فضای مجازی رسیده است.

 

قدرت نرم یهود و قدرتمندی گوگل

وبگاه «گوگل» اگرچه به عنوان یک موتور جستجو شناخته می‌شود؛ اما در سال‌های اخیر به یک فضای خدمتی آنلاین تبدیل شده است. گوگل در ابتدا به عنوان پروژه تحقیقاتی در سال ۱۹۹۶ توسط «لری پیچ» و «سرگئی برین» دانشجویان دکترای دانشگاه استانفورد آغاز شد. رسالت گوگل سازمان دادن به دنیای اطلاعات و قابل دسترس و مفید کردن آن است. گوگل تقریباً تمام نیازهای کاربران خود را مرتفع می‌سازد، به‌نحوی که نیازی به ارجاع کاربران به دیگر وبگاه‌ها نیست.

 

یهودیان در گوگل

یکی از افراد کلیدی در گوگل که دارای ارتباطات خانوادگی درسرزمین اشغالی است، لری پیچ از مؤسسان و سهامدارن اصلی گوگل است. به یهودی بودن لری پیچ در نشریه «بنای بریث» ارگان رسمی یکی از قدرتمندترین سازمان‌های یهودی جهان اشاره شده است. این نشریه در بهار ۲۰۰۶ در مقاله‌ای تحت عنوان «استادان جستجو» می‌نویسد: «…لری پیچ که مادرش گلوریا یک یهودی است… مسیر متفاوتی را دنبال کرد. او یکی از مهاجران اولیه به سرزمین‌های اشغالی بود که در شهر آراد ساکن شد.»

«سرگئی برین» دیگر پایه‌گذار اصلی گوگل نیز یهودی است. وی متعلق به خانواده‌ای یهودی- روسی است که در ۶ سالگی به آمریکا مهاجرت ‌کرد و در حال حاضر بیست و چهارمین ثروتمند دنیاست. در سال ۲۰۰۷ فوربی در رتبه‌بندی خود از ثروتمندترین افراد، ثروت سرگئی برین را چیزی حدود ۱۶ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار تخمین زد.

در سال ۲۰۰۸ سرگئی برین به همراه مؤسسان چند کمپانی بزرگ اینترنتی دیگر توسط سران رژیم غاصب برای شرکت در کنفرانس بین‌المللی «اورشلیم» (بیت‌المقدس) و به مناسبت جشن شصتمین سال تأسیس رژیم صهیونیستی به سرزمین‌های اشغالی دعوت شدند. در این کنفرانس که با ابتکار عمل «شیمون پرز» شکل گرفت، شماری از سیاسیون، مذهبیون و رهبران اقتصادی رژیم جاعل شرکت داشتند. موضوع این کنفرانس بررسی آینده تکنولوژی در جهان و به‌خصوص بحث و بررسی تأثیراتی که جامعه جهانی یهود و صهیونیست از این تحولات می‌پذیرند، بود.

در سال ۲۰۰۹ روزنامه‌ «نیویورک تایمز» خبری مبنی بر کمک یک میلیون دلاری «برین» به انجمن کمک به یهودیان مهاجر «HIAS» منتشر کرد که وی دلیل این کمک را نوعی ادای دین به این انجمن ذکر کرد.(۶)

«اندی بکتوشایم» از دیگر سرمایه‌گذاران یهودی گوگل است که مبلغ صدهزار دلار به عنوان سرمایه اولیه در وجه شرکت گوگل پرداخت کرد.

علاوه بر سرمایه‌گذاران اصلی، مشاغل کلیدی در گوگل نیز به یهودیان اختصاص داده شده است. «کریگ سیلور اشتاین» اولین یهودی‌ بود که توسط بنیانگذاران گوگل استخدام شد. «سوزان ووجسیکی»  نیز زنی یهودی بود که به عنوان معاون بخش مدیریت محصولات گوگل مشغول به کار شد و فضای اداری لازم برای آغاز فعالیت‌های تجاری گوگل را فراهم کرد. خواهر وی «آنه ووجسیکی» در می ۲۰۰۷ با سرگئی برین رئیس بخش فناوری گوگل ازدواج کرد. آنه ووجسیکی در حال حاضر به عنوان عضوی از هیئت مدیره «ری بوت» – سرمایه‌گذاری که به دنبال درگیر ساختن یهودیان در کاوش فرهنگ خودشان است – فعالیت می‌کند.

«اودی مانبر» دیگر یهودی صهیونیست، معاون بخش مهندسی گوگل است. مانبر در سال ۲۰۰۶ توسط گوگل به عنوان معاون مهندسی شرکت استخدام شد. وی در دسامبر ۲۰۰۷، آغاز به کار کنسول، پروژه جدید گوگل برای ذخیره‌سازی اطلاعات، را اعلام کرد. این شخص ارتباطات نزدیکی با جوامع یهودی- صهیونیستی دارد.(۷)

«شریل سندبرگ» نیز به عنوان معاون بخش فروش آنلاین گوگل، یهودی دیگری است که در شکل‌گیری گوگل نقش مهمی داشته است. سندبرگ در این منصب امور مربوط به آگهی‌های تجاری گوگل در سطح جهان را کنترل می‌کرد. در کتاب «خرد یهودی برای موفقیت تجاری» (درباره استفاده از توصیه‌های اقتصادی در تورات و متون مذهبی کهن یهود بحث می‌کند) از عملکرد وی به عنوان نمونه موفقی از تجارت به سبک یهود، نام برده شده است.(۸)

افزون بر موارد ذکر شده، ریشه‌های یهودیت در گوگل را می‌توان در ده اصل گوگل نیز مشاهده کرد. گوگل در بخشی از اطلاعات شرکتی خود در وبگاه به تبیین فلسفه وجودی گوگل می‌پردازد و ده اصل گوگل که ملهم از ده فرمان خداوند به موسی«ع» است نه تنها ریشه‌های یهودیت در این وبگاه را نشان می‌دهد بلکه اصول اساسی شکل‌گیری و روندهای آینده گوگل را نیز مشخص می‌کند.

گوگل دو مرکز تحقیق و توسعه در سرزمین‌های اشغالی دارد که تنها مراکز تحقیق و توسعه گوگل در خاورمیانه به شمار می‌آیند. یکی از آنها در تل‌آویو و دیگری در شهر حیفا قرار دارند.

اتحادیه ضد افترا و سازمان صهیونیست آمریکا نیز دو سازمان صهیونیستی‌اند که بیشترین تأثیر را در سانسورها و دستکاری‌های گوگل دارند. نفوذ و تأثیرگذاری اتحادیه ضد افترا تا به‌حدی است که سرگئی برین در نامه‌ای به این اتحادیه از اینکه در صورت جستجوی واژه‌ «یهود» در گوگل، نتایج ناراحت‌کننده‌ای هم نمایش داده می‌شوند عذرخواهی کرد و قول داد که در آینده در نحوه جستجو و ارائه‌ نتایج برای این عبارت، اصلاحاتی را به وجود آورد.

در اقدامی دیگر، شرکت گوگل تحت فشار سازمان صهیونیست آمریکا به عنوان اولین سازمان رسمی صهیونیستی در این کشور، حقایقی را راجع به رژیم اشغالگر فلسطین از روی سرویس گوگل ارت حذف کرد. حذف تصویر «محمد الدوره» شهید فلسطینی از روی نقشه سرزمین‌های اشغالی از آن جمله است. این سازمان در نامه‌ای در جولای ۲۰۰۸ رئیس گوگل را مورد عتاب قرار داد و از او خواست تا تبلیغات و اخبار نادرست سیاسی را از روی نقشه رژیم صهیونیستی حذف کند و صرفاً به ارائه اطلاعات جغرافیایی بپردازد.(۱۰)

به‌طور خلاصه می‌توان گفت با توجه به اینکه سران و کارمندان اصلی شرکت گوگل را یهودیان تشکیل می‌دهند لاجرم امکانات و فرصت‌های خاصی نیز نصیب آنها و به‌خصوص صهیونیست‌ها خواهد شد.

 

نفوذ صهیونیست در ویکی پدیا

«ویکی‌پدیا» یک دانشنامه آنلاین چندزبانه مبتنی بر وب با همکاری آزاد و محتوای باز است که با همکاری افراد داوطلب نوشته می‌شود و هر کسی که به اینترنت و وب دسترسی داشته باشد می‌تواند مقالات آن را ببیند یا ویرایش کند. هدف ویکی پدیا آفرینش و انتشار جهانی یک دانشنامه با محتوای آزاد به همه زبان‌های زنده دنیاست.(۱۱)

ارتباط یهود با بنیاد ویکی پدیا مربوط به اعمال نفوذ بر مطالب این وبگاه است.«سیتیزن دیوم» که خود یک دایره‌المعارف آنلاین است در مورد ویکی پدیا این گونه می‌نویسد:

«در برخی از زمینه‌ها و بعضی موضوعات گروه‌هایی وجود دارند که روی مقاله‌ها چمپاتمه می‌زنند و اصرار دارند کاری کنند که آن مقالات نظرات خاص آنها را منعکس کنند. هیچ ساز و کار معتبری برای تأیید نسخه‌ای از این مقاله‌ها وجود ندارد. کمیته دقت در اطلاع رسانی مربوط به خاورمیانه در آمریکا یا کمرا که سازمانی طرفدار رژیم صهیونیستی است و کار آن نظارت بر رسانه‌ها و بررسی میزان دقت و بی‌طرفی آنها در گزارش مسائل مربوط به خاورمیانه است، در موارد متعددی به بررسی ایرادات ویکی‌پدیا پرداخته است، با این حال نگاهی به ایراداتی که کمرا به رسانه‌های غربی می‌گیرد نشان می‌دهد که هر نوع انتقاد از رژیم اشغالگر یا صهیونیسم مخالف انصاف تلقی می‌شود. (۱۲)

 

نفوذ و نقش صهیونیسم در توئیتر

«توئیتر» یک شبکه اجتماعی اینترنتی است که به کاربران خود این امکان را می‌دهد تا پیام‌هایی را با عنوان توئیتر برای یکدیگر ارسال و از همدیگر دریافت کنند. توئیت‌ها پست‌هایی متنی هستند که می‌توانند حداکثر ۱۴۰ حرف باشند و در صفحه پروفایل نویسنده نمایش داده می‌شوند و برای مشترکان نویسنده متن، یعنی کسانی که در صفحه توئیتر فرد عضویت دارند و به آنها دنبال کنندگان نیز گفته می‌شود، ارسال می‌شوند. تمام کاربران می‌توانند توئیت (پیام) خود را از طریق وبگاه توئیتر، خدمت پیامک (اس.ام.اس) یا برنامه‌های خارجی (که توسط تلفن‌های هوشمند ایجاد و برنامه‌ریزی شده‌اند) ارسال و دریافت کنند. این وبگاه تا کنون در سراسر جهان بیش از صد میلیون کاربر داشته است.(۱۳)

این شبکه اجتماعی اینترنتی، وبگاه دیگری است که استفاده از آن برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران به‌طور مشخص از سوی بنیامین نتانیاهو مورد تأکید قرار گرفته است. در بررسی نقش توئیتر در حوادث بعد از انتخابات ایران، «اثر توئیتر» هم ارز «اثر سی.ان.ان» در جنگ خلیج فارس تلقی می‌شود. به گفته «ایندیانا تایمز»، نتانیاهو به آمریکا توصیه کرد که از توئیتر و دیگر وبگاه‌های اجتماعی برای مبارزه با حکومت ایران و نظام جمهوری اسلامی استفاده کند.

 

شبکه اجتماعی صهیونیستی فیس‌بوک

فیس‌بوک پر مخاطب‌ترین شبکه اجتماعی اینترنتی است. این سایت در فوریه‌ ۲۰۰۴ تأسیس شد. براساس آمار اعلام شده از سوی سایت آمارهای جهانی اینترنت در سال ۲۰۱۲ کاربران فعال فیس‌بوک ۸۳۵ میلیون نفر و بیش از نیمی از آنها کسانی هستند که از راه تلفن همراه از این سایت استفاده می‌کنند.

گزارش‌های مختلف نشان می‌دهند که فیس‌بوک دارای پیوندهای عمیق با رژیم صهیونیستی است و در پشت آن مافیایی قرار دارد که از یک‌سو با صهیونیست‌ها و از سوی دیگر با مقامات آمریکایی مرتبط است. امروزه ۷۰ درصد از سهام شرکت فیس‌بوک در اختیار هفت شرکت یهودی است.

«مارک زاکربرگ»  مؤسس فیس‌بوک در یک خانواده‌ یهودی آمریکایی متولد شده است. در فهرستی که روزنامه‌  صهیونیستی «جروزالم‌پست» از پنجاه نفر از تأثیرگذارترین یهودیان ارائه داده است، مارک زاکربرگ در رتبه‌ چهارم (سه رتبه پس از نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم غاصب که نفر اول فهرست است) قرار دارد.

بسیاری در آمریکا، «زاکربرگ» را عامل سیا نامیده‌اند. خود «زاکربرگ» درباره فیس‌بوک گفته است: «فیس‌بوک تنها و قدرتمندترین ابزار کنترل مردم است که تا کنون اختراع شده است.».

«جولین آسانژ» بنیانگزار سایت «ویکی‌لیکس» نیز فیس‌بوک را بزرگ‌ترین ماشین جاسوسی‌ای که تا کنون اختراع شده است نامید.(۱۴)

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱-شریف زاده،رامین،”هالیوود و فرهنگ سازان شیطانی”،کتاب نقد،شماره ۳۲، ۱۳۸۳

۲-bollyn,Christopher(2007),Israeli control of the mass media & the 9-11 cover-VP http://www.rumormillnews.com/cgi_bin

۳-(Bollyn,2007,Jamal,2009:39)

۴- http://farhangesadid.ir/fa/news/1209

۵-همان

۶-سیدمحمد‌علی‌سید‌حسینی؛کارشناس ارشد‌علوم‌ارتباطات/برهان/۱۳۹۱/۳/۲۴ در https://www.porseman.com/article

۷- https://avapress.com/fa/article/36154

۸-همان

۹- http://resistance313.blogfa.com/post/42

۱۰- ویکی پدیا https://fa.wikipedia.org/wiki/

۱۱- خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۱۲-امپراتورهای فضای مجازی(توئیتر)،خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۱۳-(«زوکربرگ» اولین یهودی تاثیر گذار دنیا که نتانیاهو درمقابلش خم می شود؛ سایت راه دانا؛ گروه: اجتماعی

https://hawzah.net/fa/Article/View/9689614-

03ژانویه/21

چرایی عادی‌سازی روابط رژیم‌های عربی و رژیم صهیونیستی

از زمانی که رژیم صهیونیستی به دست خبیث کشورهای سلطه‏گر اروپایی در سرزمین مقدس فلسطین بنیان‌گذاری و کشمکش عرب‏ها با آن و بحران خاورمیانه شروع شد، کوشید تا با کمک آمریکا که پس از استعمار انگلیس، قدرتمندانه پا به صحنه سیاسی جهان، به‌ویژه خاورمیانه گذاشته بود، با صلح کاذب با عرب‏ها کوشید و به عنوان یک کشور قدرتمند و قانونی، جایگاه خود را در منطقه خاورمیانه و در میان کشورهای عربی تثبیت کند.

آمریکا سناریست و طراح اصلی این سیاست نیز ظرف چندین سال با تبانی و همکاری دیگر کشورهای غربی و برخی از دولت‏های مرتجع عربی کوشید تا راه‏حل‏های سازش با رژیم غاصب صهیونیستی را ارائه و یا صلح یک‌طرفه‌ای را به عرب‏ها تحمیل کند. این طرح‏ها و راه‏حل‏ها در طول زمان دچار تغییر و تحوّل و در نهایت با مخالفت مسلمانان و علمای اسلام رو به رو شدند. در نتیجه، راه‏حل‏های صهیونیستی ـ آمریکایی پیش از اینکه بر صحنه‏ سیاسی منطقه تأثیری داشته باشند، محو و نابود شدند و یا برای مدت کوتاهی از نظرها دور ماندند. عرب‏ها و دیگر مسلمانان منطقه مذاکراتی را که پس از سال ۱۹۴۸ به منظور برقراری صلح بین عرب‏ها و رژیم صهیونیستی و تحکیم سلطۀ رژیم غاصب بر فلسطین اشغالی، در سازمان ملل متحد و دیگر مجامع انجام و منتهی به حذف نقشه‏ فلسطین از جهان اسلام و خاورمیانه عربی ‏شدند، از یاد نبرده‏اند.

آنان همچنین به یاد دارند که هیئت‏های اعزامی سازمان ملل و آمریکا و غرب به منطقه، غیر از پرداختن به مسائل جزئی مسلمانان و یا سهیم شدن در تثبیت حاکمیت رژیم صهیونیستی، هدف دیگری نداشتند. ملت مسلمان فلسطین نیز از این مسئله غافل نمانده است که هدف اصلی و خط‌مشی تاریخی آمریکا، ارائه راه‏حل‏های صلح برای تحکیم موقعیت صهیونیست‌های غاصب در فلسطین است؛ به این صورت که دولت آمریکا اگر بتواند با دیپلماسی آرام و در صورت شکست آن، با توسل به قوه قهریه از عرب‏ها، به‌ویژه فلسطینی‏ها، این قربانیان تجاوز رژیم صهیونیستی، به شکل به اصطلاح قانونی برای به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی تلاش کند.

با وجود همۀ این مسائل و تضییقات، تا چندین سال قبل، غیر از مصر که در قرارداد کمپ دیوید با رژیم صهیونیستی سازش و جهان عرب را دچار تزلزل کرد، قبح صلح و مذاکره با رژیم صهیونیستی شکسته نشده بود و رژیم‏های عرب اجازه گفت‏وگوی مستقیم و یا حتی غیرمستقیم و با واسطه را با رژیم اشغالگر قدس به خود نمی‏دادند و یا با طرح‏های صلح آمریکا، بنا بر ملاحظاتی و تحت شرایطی، مخالفت می‏کردند.

ولی نزدیکی و همسویی بیشتر این رژیم‏ها در چهار دهه اخیر به آمریکا و فروپاشی بلوک شرق، به‌ویژه شوروی که تا حدودی پشتوانه سیاسی بعضی از کشورهای عربی در کشمکش آنها با رژیم صهیونیستی بود، و از همه مهم‏تر احساس خطر همۀ آنها از جنبش رو به رشد اسلامی، به‌ویژه پس از شروع انتفاضه اسلامی در فلسطین اشغالی، آمریکا را بر آن داشت تا دیگر بار در منطقه، دیپلماسی فعال خود را آغاز و نظر موافق عرب‏ها را درباره طرح صلح خاورمیانه جلب کند.

به این ترتیب دور جدید این تحرکات سیاسی که از زمان ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۸۲م، تحت عنوان «طرح صلح آمریکایی برای مردم خاورمیانه» شروع شده بود، شکل جدیدی به خود گرفت. این فرایند طی بیش از سه دهه ادامه یافت و در شرایط کنونی در طرح «عادی سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی» در رویکرد برخی از رژیم‌های وابسته و کوچک عربی نیز تجلی یافته است.

البته سیاستمداران آمریکایی و نظریه‏پردازان رژیم غاصب تا کنون توانسته‏اند دو مسئله بسیار مهم و خطرناک را دریابند. این دو مسئله که از هنگام بسته شدن نطفۀ نامشروع این رژیم در قلب جهان اسلام آثار ژرفی بر روابط آمریکایی ـ صهیونیستی و روابط آمریکایی ـ عربی داشته است، عبارتند از:

۱- درک جنبه‏های گوناگون منافع آمریکا ـ با همه‏ ابعاد امنیتی و سیاسی و اقتصادی آن ـ در جهان عرب.

۲- تحکیم اهمیت نقشی که رژیم صهیونیستی می‏تواند در خدمت به منافع امپریالیسم و حمایت از این مصالح ایفا کند. این امر با تأکید بر ماهیت تجاوزکارانۀ این رژیم و تبعیت آن از مصالح آمریکا و با توجه به عمق دشمنی ملل مسلمان جهان، به‌ویژه منطقۀ خاورمیانه، با این مصالح صورت می‏گیرد.

در نتیجه، آمریکا می‌تواند از مداخلۀ مستقیم در مسائل و مشکلات و بحران‏های منطقه، و یا هرگونه رویارویی مستقیم با عرب‏ها و حتی امپراتوری مضمحل شوروی شکل گرفته در روسیه کنونی دور باشد و روابط دوستانۀ خود را با کشورهای دوست عرب خود در منطقه حفظ کند.

این موضوع تمام مسئله نیست، بلکه نکته مهم این است که گستره و دامنۀ توان رژیم صهیونیستی از نظر عملی، در گرو حمایت از مصالح آمریکا در جهان عرب است. لذا صهیونیست‏ها تلاش کردند همه توان خود را برای ایفای این نقش که خدمت به مصالح آمریکا در جهان عرب است، به کار گیرند. حتی تظاهر به قدرت برای ایفای این نقش، به معنای از دست دادن زمان برای خدمت به آمریکا به شمار نمی‏رود، بلکه کاری است که در درجه نخست و پیش از هر چیز به مصالح رژیم صهیونیستی خدمت می‏کند. زیرا این امر تضمین‏کننده‏ تأیید و پشتیبانی تغییرناپذیر آمریکا از آن رژیم به شمار می‏آید و بر بنیادهای استوار استراتژیک متکی است.

آمریکایی‌ها نیز درک کرده‏اند که مناسب‏ترین وضع برای مصالح آمریکا در جهان اسلام، تلاش برای بیرون راندن مخالفان و رقبای خود از منطقه و دست‌کم کشاندن رژیم‌های عرب منطقه به نوعی سازش و تسلیم در برابر توسعه‏طلبی‏های اشغالگران فلسطین و یا حداقل ایجاد نوعی هم‏پیمانی در میان آنهاست و سمت‏گیری آن، بیش از هر چیز، تبعیت از غرب و ایالات متحده آمریکا و مخالفت و حتی سرکوب بیداری اسلامی و جنبش‏های آزادی و مقاومت در منطقه است؛ جریانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کشورهای اسلامی منطقه را فرا گرفته و حتی از سال ۱۳۶۷، با انتفاضۀ فلسطین، دامنگیر رژیم اشغالگر قدس شده است.

همچنین، آنان درک کرده‏اند که مسئله مهم برای آمریکا تضمین ادامه جریان کافی با قیمت‏های اندک به سوی آن کشور و هم‏پیمانانش و نیز تحکیم نفوذ و سیطره‏ آمریکا در منطقه و تأمین مصالح آن در بازارهای جهانی کشورهای عربی و گشودن این بازارها به روی کالاها و خدمات و سرمایه‏گذاری‏های آمریکایی و حتی صهیونیستی است. نمونۀ گویا و زنده‏ این مسئله، نقش مستقیم آمریکا در جنگ دوم خلیج فارس (حمله عراق به کویت)، در حمایت از کویت، برای تضمین جریان نفت و تثبیت نفوذ و حاکمیتش در منطقه است.

رژیم صهیونیستی نیز همه‏ این موضوعات را می‏داند و خود را برای پاسداری از مصالح آمریکا آماده کرده است. اشغالگران فلسطین این کار را نه به سبب دوستی و علاقه و محبت به آمریکا، بلکه فقط برای منافع خویش و تحقق شعار «اسراییل بزرگ»  و تثبیت امنیت خود در منطقه و اقیانوس عربی پیرامونش انجام می‏دهد.

آمریکا نیز در جهت نظر و خواسته رژیم صهیونیستی مبنی بر تسلیم عرب‏ها و همچنین به پاس خدمات شایان این رژیم در منطقه برای آمریکا و حفظ موقعیت خود در خاورمیانه، هر چه را که در ابعاد و زمینه‏های گوناگون سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره در توان داشته، در طبق اخلاص گذاشته و بدون هیچ‏گونه ترس و واهمه‏ای، تقدیم رژیم صهیونیستی کرده و در این راستا، کمک‏های مادی و تسلیحاتی فراوانی را برای تقویت بنیۀ مالی و دفاعی و حفظ و ثبات و امنیت داخلی این رژیم انجام داده و در زمینۀ دیپلماسی و روابط بین‏المللی نیز از هرگونه نفوذ و اعمال نظر و حتی استفاده از حق وتو در سازمان ملل به نفع رژیم صهیونیستی فروگذاری نکرده است.

در عین حال، با در نظر گرفتن برتری توان نظامی صهیونیست‌ها در مقابل کشورهای عربی، اقدام به تحرک سیاسی و عرضه طرح‏های سازشکارانه و صلح‏آمیز میان آنها کرده است که چند مورد اخیر آن در دوره دونالد ترامپ ـ پس از به رسمیت شناختن شهر قدس به عنوان پایتخت این رژیم و انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به این شهرـ اجرا و تحمیل طرح عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به برخی از رژیم‌های وابسته و کوچک عربی حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا مثل امارات، بحرین و سودان است.

«فیصل محمد صالح»، وزیر اطلاع رسانی سودان در گفتگو با شبکه خبری الجزیره اعلام کرد که خارطوم در معرض فشارهای زیادی برای برقراری روابط با تل‌آویو قرار دارد. وی در خصوص توافق خارطوم با واشنگتن برای خروج سودان از فهرست تروریسم آمریکا اظهار داشت: «ما در ازای سودی که از حذف نام‌ سودان از فهرست کشورهای حامی تروریسم دریافت خواهیم کرد، امتیاز خاصی به آمریکا نداده‌ایم.»

در این راستا دونالد ترامپ روز پنجشنبه سیزدهم اوت٢٠٢٠ با انتشار پستی در توییتر خود نشان داد که به‌رغم تأثیرات مخرب پاندمی کرونا، تحولات مهم بین‌‌المللی در سال ٢٠٢٠ همچنان با سرعت تمام در جریان است. این پست از توافق امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی بر سر عادی‌سازی روابط خود خبر می‌داد. بر اساس این توافق، امارات که طی سال‌های اخیر در عرصه سیاست‌های منطقه‌‌ای جایی برای خود باز کرده است و سعی دارد تا کمبود مؤلفه‌‌های قدرت چون شمار جمعیتی، موقعیت جغرافیایی، تاریخ و ظرفیت نظامی خود را با قدرت مالی جبران کند و در نقش بازیگر متعارف صحنۀ معادلات قدرت ظاهر شود، رژیم صهیونیستی را به رسمیت خواهد شناخت. تل‌آویو در مقابل، طرح الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری را به حالت تعلیق در خواهد آورد و دو کشور همکاری در زمینه‌‌های مختلف را توسعه خواهند داد. اعلام این توافق از سوی ترامپ در واقع با سیاست داخلی آمریکا در ارتباط است. با نزدیک شدن زمان انتخابات آمریکا در ماه نوامبر، ترامپ در سیاست خارجی به حماسه‌‌ای افتخار آمیز نیاز داشت. از این‌رو این توافق را نوعی دستاورد برای خود قلمداد و مکرراً آن را مطرح کرد.

روابط رژیم صهیونیستی و امارات و همسویی سیاست‌های منطقه‌‌ای این رژیم‌ها به‌ویژه پس از خیزش‌های مردمی موسوم به «بهار عربی» نمود بیشتری یافته و گهگاه در رسانه‌‌های بین ‌المللی اخباری مبنی بر دیدار و گفتگوی پنهانی رهبران دو کشور منتشر می‌‌شوند. مخالفت اکثریت مردم جهان اسلام با حکومت‌های مستبد حاکم، جریحه‌دار شدن وجدان جمعی حدود ١.۵ میلیارد مسلمان به دلیل سیاست‌های تهاجمی و توسعه‌‌طلبانه رژیم صهیونیستی، از جمله عوامل اصلی نزدیکی روابط دو کشور محسوب می‌شود. بر این اساس امارات، بعد از مصر و اردن سومین کشور عربی خواهد بود که روابط رسمی و علنی با رژیم صهیونیستی برقرار کرده است.

بحرین و رژیم صهیونیستی چندین تفاهم‌نامه در زمینه‌های مالی و سرمایه‌گذاری، هوانوردی، گردشگری، تجارت، علوم و فناوری، بهداشت، کشاورزی، آب، انرژی و همکاری‌های حقوقی امضا کرده‌اند. عبداللطیف بن راشد‌الزیانی، وزیر خارجه بحرین همزمان با ورود هیئت آمریکایی- صهیونیستی به فرودگاه منامه مدعی شد که همکاری رژیم‌های بحرین و صهیونیستی تضمین کننده آینده بهتری برای مردم منطقه است.

صرف نظر از اظهار نظرها و ادعاهای مقامات اماراتی، بحرینی و سودانی و صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها در باره طرح عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، نکته مهمی که از نظر آنها تعمداً مغفول مانده این است که توافق این سه کشور عربی با رژیم صهیونیستی هرچند در راستای تثبیت موقعیت این رژیم غاصب و جعلی در منطقه، به‌ویژه پس از شکست پروژه تجزیه کشورهای سوریه و عراق و چشم‌پوشی از غصب سرزمین فلسطین و حقوق مشروع فلسطینیان است، اما تاثیر چندانی در تضعیف مقاومت فلسطین نخواهد داشت و حتی موجب اتحاد و انسجام بیشتر گروه‌های مقاومت در این سرزمین اشغالی خواهد شد.

فلسطینی‌ها  توافق سازش امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی را خنجری از پشت به مردم فلسطین تعبیر و با آتش زدن تصاویر سران امارات، آمریکا و رژیم صهیونیستی اعتراضات گسترده‌ای را در غزه و کرانه باختری برگزار کردند. در همین راستا، «حازم قاسم» سخنگوی جنبش حماس از نوار غزه توافق امارات و رژیم صهیونیستی را عاملی برای تشویق اشغالگران جهت ادامه تلاش‌ها برای الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری به رژیم غاصب عنوان کرد.

این توافق همچنین از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین نیز به معامله‌ای «ننگین» تعبیر شده است. تشکیلات خودگردان هم که رشته‌های سازشکارانه خود را در خصوص معامله قرن در سال‌های گذشته نقش بر آب دیده و به گروه‌های مقاومت نزدیک شده بود؛ با توافق امارات و اشغالگران فلسطین بیش از پیش بر اشتباه بودن سیاست‌های سازشکارانه خود پی برده است. «واصل ابویوسف» از رهبران سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) نیز در واکنش به نخستین سفر رسمی یک هیئت اماراتی به فلسطین اشغالی، شتابزدگی امارات برای عادی‌سازی روابط با اشغالگران را شرم‌آور خواند و اظهار داشت: «توافقنامه‌های دو جانبه‌ای که امروز میان دو طرف منعقد شدند و رفت و آمدهای دو طرف همگی در راستای نشان دادن چراغ سبز و دادن برگ امتیاز به اشغالگران برای تشدید تجاوزها و جنایت‌هایشان علیه مردم فلسطین انجام می‌شوند.»

10اکتبر/20

خیانت جدید امارات و بحرین به آرمان ملت فلسطین

از زمان اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس رژیم جعلی اسرائیل در ۱۵ مه ۱۹۴۸ میلادی توسط صهیونیست‌های جنایتکار، تلاش‌های گوناگونی با حمایت قدرت‌های استکباری برای برقراری به اصطلاح صلح و عادی‌سازی روابط میان متجاوزان با ملت فلسطین و اعراب مسلمان انجام شده‌اند که غالباً نتایجی جز شکست به همراه نداشته است. هدف اصلی این تلاش‌های سازشکارانه به‌ویژه از دهه ۷۰ میلادی تا کنون مشروعیت بخشیدن به رژیم اشغالگر اسرائیل بوده است. به بهانه‌ اعلام سازش جدید میان امارات با رژیم اشغالگر قدس که تحت حمایت آمریکا انجام شد، ابتدا روند تاریخی و سپس نتایج و پیامدهای مذاکرات سازشکارانه از جمله سازش امارات با رژیم صهیونیستی را  مرور می‌کنیم:

 

  1. طرح صلح راجرز و سادات (۱۹۷۰-۱۹۷۲)

به دنبال جنگ شش روزه میان اعراب و رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۷، در اکتبر سال ۱۹۶۹، «ویلیام راجرز» وزیر امورخارجه آمریکا و انور سادات رئیس‌جمهور مصر با حمایت شورای امنیت سازمان ملل متحد پیشنهادهایی را موسوم به طرح صلح راجرز که شامل آتش‌بس ۹۰ روزه و عقب‌نشینی اسرائیل به مرزهای سال ۱۹۶۷ بود برای برقراری صلح در خاورمیانه ارائه دادند. این پیشنهادات گرچه از عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی سخن به میان می‌آوردند، اما به‌گونه‏ای تنظیم شده بودند که پذیرش آنها به معنای تأیید موجودیت رژیم اسراییل باشد. با این حال رژیم صهیونیستی نیز از ورود به مذاکره با مصر بر اساس طرح راجرز خودداری کرد و هرگز حاضر به عقب‌نشینی نشد.

 

  1. کنفرانس مادرید (۱۹۹۱)

به دنبال شروع نخستین انتفاضه فلسطینیان در پاییز سال ۱۹۸۷ آمریکا تلاش کرد تا با توسل به اقدامات به ظاهر صلح‌جویانه، اما در عمل سازش اعراب برای حفظ موجودیت اسراییل، انتفاضه ملت فلسطین را فرو بنشاند. از این رو در این مقطع کنفرانس سازش مادرید با حمایت قدرت‌های استکباری (دولت آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به میزبانی اسپانیا) به راه افتاد. هدف اصلی این کنفرانس بررسی و حتی‌الامکان خاموش کردن آتش انتفاضه اول فلسطین  که در آن مقطع وارد چهارمین سال خود شده بود، اعلام شد. کنفرانس مادرید از ۳۰ اکتبر ۱۹۹۱ آغاز شد و به مدت سه روز ادامه یافت. این کنفرانس که در زمره‌ اولین تلاش‌های بین‌المللی برای به جریان انداختن روند به اصطلاح صلح خاورمیانه بود و در آن، سران اسرائیل، سازمان آزادی‌بخش فلسطین و همچنین کشورهای عربی حضور داشتند، هرگز به اهداف اعلامی خود دست نیافت و صلح و آرامش را به سرزمین‌های اشغالی و منطقه‌ خاورمیانه که تحت تأثیر اقدامات تجاوزکارانه‌ رژیم صهیونیستی قرار داشت بازنگرداند.

 

  1. پیمان اسلو (۱۹۹۳)

دو سال پس از تلاش‌های آمریکا برای به سازش کشاندن ملت فلسطین و خاموش کردن انتفاضه در کنفرانس مادرید، مجدداً چند سری مذاکره‌ مخفیانه بین مذاکره کنندگان فلسطینی و رژیم صهیونیستی به میزبانی نروژ در ۲۰ آگوست ۱۹۹۳ انجام گرفت. در نهایت طی جلساتی که در یک مراسم رسمی در واشنگتن دی سی در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ با حضور یاسر عرفات، رئیس وقت ساف؛ اسحاق رابین، نخست‌وزیر رژیم اشغالگر قدس و بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا و برخی دیگر از سران کشورها انجام شد تلاش شد تا با گنجاندن وعده‌ عقب‌نشینی محدود اسرائیل از بخش‌هایی از غزه و کرانه‌ باختری و قول تشکیل دولت فلسطینی، زمینه‌ موفقیت آن فراهم شد؛ اما اسرائیل هرگز به آن عمل نکرد و در نهایت نیز پس از ترور اسحاق رابین به دست یک جوان یهودی به شکست انجامید.

 

  1. توافقنامه‌های سازشکارانه طی سال‌های ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۹

به دنبال شدت گرفتن عملیات شهادت‌طلبانه از سوی حماس و جهاد اسلامی در سال ۱۹۹۶ تا سال ۱۹۹۹ توافقاتی بین اسرائیل با یاسر عرفات با هدف به اصطلاح بازگرداندن صلح و آرامش به منطقه انجام شد. اما نتایج این تلاش‌ها که در قالب توافقنامه‌ هبرون، شرم‌الشیخ و… تحقق یافت به چیزی جز تقویت نیروهای متجاوز و افزایش خشونت علیه فلسطینیان نینجامید.

 

 

  1. مذاکرات کمپ دیوید۲

در سال ۲۰۰۰ میلادی یک سری مذاکرات میان بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا، ایهود باراک نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس و یاسر عرفات رئیس وقت تشکیلات خودگردان فلسطین با هدف حل اختلافات اسرائیل و حکومت خودگردان در فلسطین اشغالی و برقراری صلح در کمپ دیوید انجام ش؛ اما این مذاکرات و توافقنامه‌های در پی آنها همچون گذشته در نهایت با شکست مواجه شدند و بار دیگر اثبات شد که رژیم صهیونیستى هرگز به وعده‌های خود عمل نمی‌کند و حاضر نیست حتی حداقل حقوق ملت فلسطین را نیز به رسمیت شناسد.

 

  1. طرح صلح اتحادیه عرب در اجلاس بیروت

در مارس سال ۲۰۰۲ در اجلاس سران دولت‌های عربی در بیروت طرحی ارائه شد که به موجب آن ضمن رسمیت بخشیدن به موجودیت اسرائیل، از آن دولت جعلی خواسته شد تا فقط تا مرزهای ۱۹۶۷ عقب‌نشینی کند و در مقابل، جهان عرب نیز این کشور را به رسمیت می‌شناخت؛ اما این طرح سازشکارانه نیز همچون طرح‌ها و توافقات پیشین به نتیجه‌ای نرسید، زیرا اسرائیل در برابر این ضعف کشورهای عربی اعلام کرد قصد هیچ‌گونه عقب‌نشینی ندارد و حق بازگشت آوارگان فلسطینی را نیز به رسمیت نمی‌شناسد.

 

  1. نقشه‌ راه

نقشه‌ راه نام طرح دیگری است که پس از شکست طرح اتحادیه عرب در سال‌های ۲۰۰۲-۲۰۰۳ پس از انتصاب محمود عباس به عنوان اولین نخست‌وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین از سوی گروه چهارگانه ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل متحد پیشنهاد شد. این طرح که هدف آن تشکیل دو کشور فلسطین و اسرائیل در کنار هم، خلع سلاح گروه‌های فلسطینی و آزادی اسرای فلسطینی و اسرائیلی عنوان شد در شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به تصویب رسید؛ اما سرانجام این طرح نیز بی‌نتیجه ماند، زیرا اسرائیل هیچ‌گاه به مفاد آن که از جمله ترک اراضی اشغالی از ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۰ و توقف فعالیت‌های اسکان و شهرک‌سازی بود پایبند نماند.

 

 

  1. پیمان ژنو

پس از شکست توافق موسوم به نقشه‌ راه، پیمان دیگری در دسامبر ۲۰۰۳ در ژنو به امضای یوسی بیلین، وزیر سابق دادگستری اسرائیل و یاسر عبدربه، وزیر سابق اطلاعات فلسطین به امضا رسید که در آن حاکمیت مشترک بیت‌المقدس و ابطال حق بازگشت فلسطینی‌ها مورد تأکید قرار گرفت. به موجب این پیمان، فلسطینی‌ها حق بازگشت میلیون‌ها پناهنده را که در جریان جنگ‌های قبلی سرزمین خود را ترک یا از آن اخراج شده بودند را می‌بایست واگذار می‌کردند و موجودیت اسرائیل را به رسمیت می‌شناختند. به‌رغم عقب‌نشینی‌های موجود در این طرح، اسرائیل باز هم آن را مطلوب نمی‌دانست! به دنبال امضای این پیمان، اعتراضاتی با حضور اعضای گروه‌های حماس و جهاد اسلامی در شمال نوار غزه برگزار شد و اعتراضات افزایش یافت.

 

  1. اجلاس شرم‌الشیخ دوم

به دنبال گسترش انتفاضه‌ مردم فلسطین، تلاش‌ها برای خاموش کردن قیام مردم مظلوم فلسطین نیز شدت گرفت. در این راستا در فوریه سال ۲۰۰۵ میلادی نشست دیگری در شرم‌الشیخ با حضور آریل شارون، نخست‌وزیر رژیم جعلی اسرائیل، محمود عباس، حسنی مبارک و ملک عبدالله  آغاز شد. این نشست که قرار بود رسماً به انتفاضه‌ دوم که سران رژیم اشغالگر قدس و حامیان آن را به وحشت انداخته بود پایان دهد، ننگ دیگری در کارنامه‌ سازشکاران به ثبت رساند و بر تجاوزات رژیم اشغالگر قدس تداوم بخشید.

 

  1. توافق سازش حاکمان امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی

از زمان نشست شرم‌الشیخ دوم تا کنون پیمان‌ها و قراردادهای سازشکارانه به بهانه‌ برقراری صلح از سوی مدعیان دفاع از حقوق ملت مظلوم فلسطین با رژیم کودک‌کش اسرائیل به امضا رسیده است. ویژگی مشترک تمام این توافقات و پیمان‌ها زیر پا نهادن حقوق ملت فلسطین و رسمیت بخشیدن به اشغالگری و تجاوز در این سرزمین بوده است. از این رو تا کنون هیچ یک از این طرح‌ها به سرانجام نرسیده‌اند و نخواهد رسید. جدیدترین توافق سازش را می‌توان توافقنامه‌ عادی‌سازی روابط میان حاکمان امارات و سپس بحرین با رژیم جعلی و متجاوز اسرائیل دانست که باید آن را خیانتی بزرگ به جهان اسلام و در راستای مذاکرات تاریخی سازش و عقب‌نشینی‌های پی در پی میان اعراب و اسراییل تلقی کرد. از جمله پیامدهای طبیعی این توافق را می‌توان افزایش جنایت‌های رژیم صهیونیستی علیه ملت مظلوم فلسطین دانست. همان‌ گونه که توافقات قبلی اعراب با اسرائیل به گستاخ‌تر شدن تل‌آویو برای گسترش شهرک‌سازی و تداوم اشغالگری منجر شد، اکنون نیز هرگونه عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی به معنای تداوم اشغال‌گری، به فراموشی سپردن حقوق ملت فلسطین و آوارگی آنان است. از این رو به دنبال این توافق نخست‌وزیر رژیم جعلی اسراییل در نخستین اظهارات خود با ابراز خشنودی از رسمیت بخشیده شدن به شهرک‌سازی‌ها در کرانه‌ باختری و پذیرش «قانونی بودن» این عمل تجاوزکارانه، تأکید کرد: «ما از حاکمیتمان و اراضی خود ابداً دست نمی‌کشیم!»

خیانت راهبردی امارات و بحرین در اعلام برقراری روابط رسمی دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی، بعد از برقراری روابط رسمی مصر در سال ۱۹۷۹ و اردن در سال ۱۹۹۴ با این رژیم غاصب، به عنوان جدیدترین خیانت کشورهای عربی به آرمان ملت فلسطین تلقی می‌شود. گرچه حاکمان این کشورها و برخی دیگر از سران عرب، پیش از این نیز روابط غیرعلنی و غیررسمی با رژیم صهیونیستی داشته‌اند و به دلیل ترس از انتقام ملت‌های اسلامی از آشکار کردن و اعلان رسمی آن خودداری ورزیده‌اند و بارها از طریق روابط مخفیانه‌ خود، از پشت به ملت فلسطین خنجر زده‌اند؛ اما امروز حاکمان فریب‌خورده‌ امارات و بحرین تحت تأثیر وعده‌های توخالی آمریکا و رژیم صهیونیستی جرئت علنی کردن این توافق را به خود می‌دهند!

در اشتباه راهبردی حاکمان امارات و بحرین همین بس که در اوج مشکلات سیاسی و اقتصادی آمریکا و رژیم صهیونیستی و شکست‌های پی در پی آنها در ابعاد سیاسی و نظامی دل به حمایت آنان بسته‌اند! اگر رژیم‌ مصر در سال ۱۹۷۸ در قالب پیمان کمپ دیوید و رژیم اردن در سال ۱۹۹۴ با اسرائیل پیمان صلح منعقد کردند، لااقل این بهانه را داشتند که اسرائیل در اوج قدرت و کشورهای عربی در اوج ضعف قرار دارند و کشورهای مصر و اردن نیز به امید کمک اقتصادی آمریکا زیر بار ننگ این عادی‌سازی روابط رفته‌اند؛ اما امروز آمریکا و رژیم صهیونیستی در اوج مشکلات سیاسی و اقتصادی قرار دارند و حتی در عرصه‌ نظامی شکست‌های پی در پی را متحمل شده‌اند و امارات و بحرین نیز نیازی به کمک اقتصادی آمریکا ندارند.

سرزمین‌های اشغالی امروز در شکننده‌ترین وضعیت خود و رژیم صهیونیستی در بدترین دوران ۷۲ ساله‌ عمر منحوس خود قرار دارد. طی یک سال گذشته، سرزمین‌های اشغالی شاهد برگزاری سه انتخابات پارلمانی بود که محصول آنها نهایتاً تشکیل کابینه‌ شکننده‌ ائتلافی بود و اکنون تنها پس از گذشت ۴ ماه، اختلاف‌ها در درون کابینه نتانیاهو شدت پیدا کرده و زمزمه‌های فروپاشی کابینه و برگزاری انتخابات چهارم پارلمانی نیز افزایش یافته‌اند. علاوه بر این، تظاهرات مردم در اعتراض به مشکلات اقتصادی و ناکامی کابینه‌ نتانیاهو در مقابله با شیوع کرونا نیز زمینه‌های شدت گرفتن تظاهرات بر ضد کابینه و شخص نتانیاهو را فراهم کرده است.

اکنون سئوال کلیدی این است: رژیمی که امروز بیش از هر زمان دیگر دچار ضعف و انزوا شده و از پس مشکلات عدیده‌ سیاسی و اقتصادی خود نیز برنمی‌آید و حامی اصلی آن یعنی دولت ایالات متحده نیز وضع بهتری ندارد، چگونه حاکمان عرب می‌توانند در برابر خشم جهان اسلام و ملت‌های مسلمان به حمایت این رژیم‌های ضعیف دل ببندند؟ ملت اسلام همواره با الگو گرفتن از نهضت حسینی، ایستادگی و مقاومت را اثربخش‌ترین راهبرد در برابر متجاوزان و ظالمان تشخیص داده است و هرگز تسلیم ظلم و تجاوز تسلیم نخواهد شد. امروز، عزت، افتخار و اقتدار جهان اسلام در گرو ایستادگی در مقابل نظام سلطه‌ جهانی است و هر حرکتی خلاف این مسیر خیانت به همه‌ ملت‌های مسلمان تلقی می‌شود.

از این رو جریان یکپارچه و قدرتمند مقاومت اسلامی به فرموده‌ رهبر معظم انقلاب توافق خیانتکاران به آرمان مقاومت برای آزادسازی قدس شریف و نخستین قبله‌گاه مسلمانان را هرگز نخواهد بخشید و حاکمان فریب‌خورده‌ امارات و بحرین را در صورت اصرار به تداوم خیانت به آرمان ملت فلسطین به انتقامی سخت وعده می‌دهد.

*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

 

01سپتامبر/20

برتری نژادی شعار صهیونیست‌ها

جنبش صهیونیستی در قرن نوزدهم میلادی در زمانی به وجود آمد که دو گرایش عمده بر عرصه تفکر سیاسی آن روز سایه افکنده بودند. شعار اولی اعتقاد به برادری انسان‌ها، برابری، رشد و تعالی انسان و طبیعت نیک آن و ساختن جهانی بود که انسان‌ها بتوانند در آن چون یک خانواده زندگی کنند. در حالی که شعار گرایش دوم از برتری و تفاوت نژادی جانبداری می‌کرد. گرایش اولی برگرفته از مکتب لیبرالیسم و سوسیالیسم بود. به همین لحاظ، هم خانواده‌های ثروتمند و متوسط یهود که از لیبرالیسم حمایت می‌کردند و هم خانواده‌های فقیر یهودی که از طرفداران سوسیالیسم بودند به پیروی از گرایش فکری اول پرداختند.

اما گروه‌هایی از یهودیان با جانبداری از گرایش دوم و با ردّ تفکر تساوی بین انسان‌ها به طرفداری از برتری نژادی و خونی پرداختند. در اینجا باید افزود که تعلیمات دینی کهنِ حاکم بر یهودیان تا حد زیادی آمیخته با تفکر برتری نژادی بود. در واقع دین یهود این دو تلقی متناقص را در خود دارد، اما شکست‌ها و فشارهای سیاسی که در دوره دولت یهودا بر یهودیان وارد شد، باعث شد که روح برتری‌جویی و نژادپرستی در این قوم تقویت و حاکم شود.

«اصول تفکر نژادپرستی بیشتر در سخنان عزرا ـ یکی از پیامبران یهود ـ متبلور شده بود؛ زیرا وی مخالف ازدواج بین اقوام بود، از برتری نژادی طرفداری می‌کرد و از مردان یهودی خواست که زنان غیریهودی خود را طلاق دهند. او برای اثبات نظریه خود از گیاهان و حیوانات و سپس انسان‌ها نمونه‌هایی را که دال بر برتری نژادی هستند، می‌آورد. در قرون وسطی نیز خاخام‌ها در محلات یهودی‌نشین به آموزش تلمود کتاب شریعت یهود پرداختند و اندیشه اختلاف نژادی را ترویج کردند. بدون تردید ریشه‌های اصلی این اندیشه به اعتقاد اساسی یهودیان تحت عنوان ملت برگزیده خداوند و اینکه اوست که این قوم را بر دیگر ملت‌ها برتری بخشیده است، بر می‌گردد.»(۱)

در تأکید بر این اندیشه، شاعر یهودی اندلسی، «یهودا‌ بن هالیوی»، از شاعران قرن دوازده میلادی، قصاید زیادی در غم دوری یهودیان از فلسطین سروده است. این گونه اشعار در ادبیات جدید صهیونیسم جایگاه ویژه‌ای دارند.

همین شاعر کتابی به نام «خزری» نگاشت که پر از برتری‌های جسمی یهودیان بر دیگران بود. وی جوامع انسانی را به مراتب گوناگونی تقسیم می‌کند که در آنها اخلاق و عبادت و رفتار شخصی مطرح نیستند، بلکه تنها مقدار «خون پاکی» که در رگ‌های انسان‌ها جریان دارد ملاک برتری است.

او تأکید می‌کند که امتزاج خونی که حاصل ازدواج یهود با غیر یهود است، نوعی سرکشی در برابر خداست که عواقب بد آن دامنگیر فرزندان و نوه‌ها وارد می‌شود. وی به پراکندگی یهودیان سخت انتقاد می‌کند و بر ضرورت بازگشت به فلسطین اصرار می‌ورزد. خود او بعدها به فلسطین رفت. اندیشه‌های بن هالیوی در ترغیب و تهییج روح صهیونیستی نقش زیادی داشت. این اندیشه‌ها در نوشته‌های مارتین پوپر نیز دیده می‌شود.(۲)

یهودیان اروپایی طی قرون متمادی در محله‌‌های یهودی‌نشین معروف به «گِتو» زندگی می‌کردند. آنان در آن محله‌ها نوعی خودمختاری داشتند، به‌طوری که گاهی این محله‌ها «دولت یهود»(۳) خوانده می‌شوند. این همان نامی است که هرتزل بر کتاب مشهور خود که در آن یهودیان را به تشکیل دولت یهود فرا خوانده است، نهاده بود. دور این محله‌ها دیواری سراسری کشیده شده بود و ساکنین فقط از طریق یک در که شب‌ها بسته می‌شد، وارد و خارج می‌شدند. دولت‌های مربوط، امور این محله‌ها را به خاخام‌هایی که بعضاً اختیارات زیادی داشتند سپرده بودند و آنان نیز با همان تفکر برتری نژادی، آن محله‌ها را اداره و مثلاً از ازدواج یهودی با غیریهودی جلوگیری می‌کردند. امور اقتصادی آن محله‌ها نیز بنا به سفارش آژانس یهود در فلسطین اداره می‌شد و یهودیان اجازه نداشتند خانه یا مایملک خود را به غیر یهودیان بفروشند. نوع اداره این محله‌ها که از سوی خاخام‌ها و وابستگانشان اعمال می‌شد، نقش زیادی در رشد اندیشه صهیونیستی داشت.(۴)

بعد از بروز یک سری تنش‌های اجتماعی و التهاباتی که پس از انقلاب فرانسه در جوامع اروپایی پدیدار شد، گرایش‌هایی در صحنه اندیشه بشری ظهور کردند که از یک سو با برادری و برابری انسان‌ها مخالف بودند و از سوی دیگر با تفکرات قرن هجدهم که عامل وقوع انقلاب فرانسه بودند، تعارض داشتند. این گرایش‌ها بی‌توجه به تنش‌های جامعه صنعتی آن روز به عمر روزگارانی که صحبت از صفا و نیکی بود پایان داد. از پیامدهای این گرایش‌ها همان «برتری نژادی» بود که پیشتر طرفدارانی پیدا کرده بود، با این تفاوت که این بار خود را به نام «جنبش قومی ـ نژادی» مطرح کرد و با نادیده گرفتن واقعیت‌های موجود، شعار بازگشت و تکیه بر عاطفه، طبیعت و ریشه‌های انسان و حیات روستایی و کشاورزی را سر داد.(۵)

با بروز تحولات و توسعه‌های علمی، نظریه‌پردازان نژادپرستی برای علمی جلوه دادن اندیشه‌های خود به برخی مطالب ارایه شده علمی، به‌خصوص به نظریه داروین و اندیشه تنازع بقا و بقاء اصلح چنگ زدند و از این طریق بود که توانستند در بین فلاسفه و روشنفکران قرن نوزدهم برای خود جایی باز کنند و اندیشه‌شان را در محافل اجتماعی و سیاسی غالب گردانند و اندیشه «خالص و یکدست نگهداشتن» توسط کسانی که با دور نگهداشتن نژاد خود از دیگران، شعار برتری نژادی را سر داده بودند، مطرح شد.

«کانت دی گوربینو» در کتاب مشهورش به نام «نابرابری نژادی بشری» می‌گوید:

«سبب انقراض و محو برخی ملت‌های باستانی همانا امتزاج خونشان با دیگر ملت‌ها بوده است و نژادپرستان نیز معتقدند که علت ماندگاری قوم یهود، عدم امتزاج و اختلاط خونی آنان با غیر یهودیان بوده است. صهیونیست‌ها از این نظریه‌های نژادی به‌خوبی بهره برده و با ترکیب این نظریه‌ها با اعتقادات سنتی خود، ایدئولوژی خود را بنا نهاده‌اند.»(۶)

ارتباط بین نژادپرستی صهیونیسم و نظریه‌های طرفداران اروپایی برتری نژادی به‌قدری زیاد است که بدون آگاهی بر دومی نمی‌توان اولی را به‌خوبی شناخت. یکی از ویژگی‌های هر دو آنها (صهیونیسم و نژادپرستی اروپا)، مکتب رمانتی‌سیسم، پرداختن به امور خیالی، گذشته گرایی و پوچ گرایی و فرار از واقعیت است.

از مشهورترین روشنفکران صهیونیسم که تحت تأثیر جنبش قومی ـ نژادی آلمان قرار گرفت، «مارتین پوپر» است که با تفحص در تاریخ سعی داشت بین انسان و زمین رابطه‌ای از گونه قومی ـ نژادی پیدا کند. وی به جای پیامبران تورات، قهرمانان قدیمی تیونونی را جایگزین کرد. او همه را به وضعیت یهود قرون وسطی که عاری از آثار انقلاب صنعتی بود، فراخواند. فرار از حال از جمله ویژگی‌های جنبش صهیونیسم است که از سوی مسئولان انگلستان و به‌ویژه سیاستمداران، مورد نقادی واقع شده است تا حدی که طرفداران آن را دیوانه می‌دانند.(۷)

موج صهیونیسم در مقابل علم، موضعی دوگانه است که انسان را به یاد دوگانگی موضع حزب آلمانی نازی می‌اندازد. به‌رغم تشویق‌های فراوان در باب تکنیک و اکتشافات و اختراع، صهیونیسم در مواضع انسانی و اجتماعی خود، جوهر علم را رد می‌کند. صدایی که صهیونیسم بدان گوش می‌دهد، صدای قلب و روح است. هر چه با آن موافق و هماهنگ باشد تا حد تحریف و به خرافه کشانده شدن از آن حمایت می‌کنند و بدان متوسل می‌شوند و هر چه را که با آن در تناقص باشد رد می‌کنند، موضع آنان نسبت به نظریه داروین و علم نژادپرستی نیز همین طور است. برای مثال صهیونیست‌ها اصل اساسی در نظریه داروین را رد می‌کنند؛ زیرا این اصل می‌گوید انسان و جامعه می‌توانند به سوی کمال و برتری حرکت کند. اما اصل دیگر آن را که بیانگر اصلح و برتری و سلامت نژادی است می‌پذیرند و به مناسبت‌های گوناگون از ماندن نژاد یهود در زمان‌های بسیار طولانی سخن می‌رانند و آن را به اصل بقای اصلح پیوند می‌دهند.

بر این اساس است که دکتر «آثر رابین» مسئول اسکان کشاورزان یهودی در فلسطین در تفسیرش از نظریه داروین و قوانین وراثت، از برتری یهودیان اروپا (نه یهودیان شرقی) سخن می‌گوید و این برتری را حاصل ازدواج مردان یهود با دختران خاخام‌ها و فقهای کتل تلمود و لاهوت می‌داند. به عقیده وی این ازدواج‌ها موجب اختصاصی شدن ذکاوت و برتری نژاد یهود بر دیگر جوامع بوده است. رابین، لیستی را ارائه می‌دهد که در آن بین اخلاق و رفتار یهودیان و غیریهودیان مقایسه‌ شده است. مثال‌ها و تحلیل‌های او گواه دیگری بر همان برخورد دوگانه صهیونیسم با علم است. برای نمونه آنجایی که جدول آن به بالا بودن تعداد دانشمندان و دانش آموختگان یهودی اشاره دارد، وی آن را نشانه‌ای از برتری نژادی می‌داند و هر جا که جدول به بالا بودن جرائم و حقه‌بازی یهودیان اشاره دارد، وی آن را حاصل شرایط و محیط و به‌خصوص دوری یهودیان از کشاورزی، تلقی می‌کند.»(۸)

«صهیونیست‌ها به علم ژنتیک و جرم‌شناسی و علوم مشابه آن که تا حدی مورد استفاده نژادپرستان واقع شده است، علاقه نشان دادند؛ زیرا این علوم بر ویژگی‌های ارثی، شکل جمجمه و صورت تأکید دارند و آنان می‌توانند از این علوم در تبلیغ نظریات نژادپرستانه خود استفاده کنند. بی‌جهت نیست که اندیشمند صهیونیست، «موسی هس» که از دانشمندان علم ژنتیک بود، در کتابش «روم و اورشلیم» به بیان اصول انتروپولوژی می‌پردازد و می‌گوید که تفاوت‌های نژادهای گوناگون، ارثی، ابدی و حتمی است و رفع آنها غیرممکن است.»(۹)

«دانشگاه‌هایی که جوانان صهیونیست در آنها درس می‌خواندند، مکتب تاریخ‌دانان و پروتستان به ریاست «وَن ترچکه» تأسیس شد. این افراد بر تفاوت‌های نژادی و عقب‌ماندگی سیاهان و زنان و رنگین‌پوستان و جاودانی بودن این اختلاف‌ها تأکید می‌کردند. در سایه همین اندیشه‌ها بود که در آلمان و اتریش جنبش جوانان «الفاند فوگل» با گرایشات نژادپرستی به وجود آمد. این جنبش نقش زیادی در تبلیغ صهیونیسم در آلمان و کشاندن و جوانان این کشور به شاخه یهودی خود داشت.»

به‌رغم اختلاف نظری که بین نژادپرستان در باب یهود و اصالت نژاد آنان وجود داشت، اکثر آنان معتقد بودند که یهودیان نژاد مستقلی هستند که اصالت نژادی خویش را حفظ کرده‌اند و نسبت به جامعه اروپایی غریب هستند و خطری برای آن به حساب می‌آیند، لذا باید از آن آسوده شویم.

دایرهالمعارف نژادپرست «الفون هلفالد» می‌گوید:

«دشمنی و کینه یهود نوعی از شعور غریزی و طبیعی آنان است و تغییر و اصلاح یهودیان امری نشدنی است و تنها راه ممکن، بازگرداندن آنان به فلسطین است.»

به دنبال آن ادبیات نژادپرستی شروع به انتشار کلماتی چون «یهودی سرگردان، جاوید، خالص و برتر» کرد. صهیونیسم که موافق همه این برنامه‌ها بود، ایدئولوژی خود را بر پایه همین شعارها قرار داد و همین شعارها بود که اینجا و آنجا بر سر زبان‌ها افتاد.

برای نمونه «ناحوم سوکولوف» می‌گوید:

«ملیت براساس ویژگی‌های نژادی و اشتراک اصل و نسب بنا شده است و دین یهود، فقط دین فرزندان ملت یهود است. نژادپرستی جوهره هنر است و هنرمند یهودی شخصیت خویش را از ویژگی‌هایی که به ارث برده است، می‌سازد.»

«لیوپنسکر» در کتاب خود «ارزش و کرامت ذاتی» می‌نویسد:

«یهودیان نسلی یکدست، خالص و مستقل را تشکیل می‌دهند که با نژادی دیگر ممزوج نشده و این نسل مستقل به‌آسانی نمی‌تواند با ملت‌های دیگر اختلاط پیدا کند یا در آنها ذوب شود.»

«موسی هس» نیز چنین اندیشه‌هایی را دارد، با تأکید بر اینکه نژاد یهودی به دور از هر شائبه‌ای است و نمی‌توان آن را تغییر داد یا اصلاح کرد. اگر یک یهودی دین دیگری را انتخاب کند، این انتخاب تغییری در موی سیاه و شکل بینی او ایجاد نمی‌کند.

«ل. سیمون» نیز این چنین می‌گوید:

«یهودیت یک مسئله نژادی است، نه ایمان به تعالیم مذهبی یهود. لذا یک یهودی، حتی اگر مسیحی شود باز هم یهودی است. بر این اساس که صهیونیست‌ها به نظریات بسیار ساده نژادپرستان و مخالفان نژاد سامی هم ایمان می‌آورند. از جمله پذیرش نظریات آنها در باب شکل صورت یهودیان، کوتاه بودن قد و رنگ مو و استعدادهای بازرگانی و ریاضی و … یهودیان. نژادپرستان برتری نژادی را به نژاد یهودی دادند.»(۱۰)

یکی از انگیزه‌های دستگاه خاخام‌ها در تشکیل جنبش صهیونیسم، ترس آنان از رواج ازدواج‌های مختلف بین یهودیان بود که هر چندگاه مشکلاتی را در اسرائیل به وجود می‌آورد. بدین جهت دستگاه خاخام شناخت هویت یهودیان را مشروط به این کرده بود که هر یهودی باید تا چهار نسل، مادرش یهودی باشد. در پی رسیدگی به این مسئله بود که کنسولگری‌های اسرائیل و دادگاه‌های خاخام‌ها، به دادگاه‌های تفتیش عقاید تبدیل شدند. این موضوع انسان را به یاد دفتر مرکزی نژاد واسکانی که حزب نازی آن را برای تحقیق درباره آریایی بودن شهروندان خود تأسیس کرد می‌اندازد. بنابر نظر این دفتر، اجداد آلمانی باید تا سال ۱۸۰۰ زنجیروار آلمانی بوده باشند.(۱۱)

در این راستا آنچه که شایان توجه است بررسی راه‌ها و روش‌هایی است که نازی‌ها با توسل به آن توانستند بین نژاد و تسلط بر زمین‌های کشاورزی، آن هم تحت شعار خون و خاک ـ که حاکی از ایمان به قداست زمین است ـ ارتباط برقرار کنند. صهیونیست‌ها نیز در آغاز، سکونت در زمین‌های کشاورزی را شعار مقدس خود قرار دادند و افرادی مثل بن‌گوریون، موشه‌دایان، أشکول و گلدامایر از زمینداران و مالکان بزرگ شدند. از این دیدگاه، مناطق مستعمراتی «کیبوتز» در حقیقت، به دست نژادپرستان افتاد نه سوسیالیست‌ها.

صهیونیست‌ها تنها به پاکی و اصالت نژادی یهودی بسنده نکردند، بلکه پا را فراتر نهادند و بر اساس اعتقاد به اینکه ملت برگزیده خدا هستند، خود را نژادی والا و برتر شمردند.

در راستای ایجاد نوعی ارتباط بین صفات جسمی و فیزیکی یهودیان با صفات و ویژگی‌های اخلاقی و هوشی، موسی هس مدعی شد که صورت یهودیان احساس معنوی زیبایی را از خود منعکس می‌کند و اضافه کرد که این تنها یهودیان هستند که به واسطه حکمت عالیه، عشق خانوادگی را بر عشق جنسی ترجیح می‌دهند و در این ادعا تا آنجا پیش رفت که گفت مزین بودن به ارزش‌‌های معنوی فقط خاص یهودیان است.

«براندیز» قاضی صهیونیستی آمریکایی نیز در کتابش می‌نویسد:

«خون یهود که در رگ‌های اسرائیل روان است دارای برتری معنوی، فکری است. این خون سرآمد، حتی اگر یهودیان دست از دین یهود هم بردارند همچنان در رگ‌هایشان موج می‌زند. همان ‌طور که «مارکس»، «دزرائیلی» و «اسپینوزا» چنین بودند.»(۱۲)

مبلغان صهیونیسم برای اثبات برتری نژادی خود به معرفی و تبلیغ دانشمندان، هنرمندان و فلاسفه‌ای که از نسل یهود بود پرداختند. در این راستا، یعنی اثبات برتری نژادی به‌قدری مبالغه کردند که به خرافه‌پردازی رسیدند. مثلاً «زف» می‌گوید که تمدن اندلس عربی نبوده و یهودی بوده است و فتح اندلس به دست یهودیان حاصل شد، زیرا فاتحان از نژاد بربر بودند و بربر ملتی یهود بود. و نیز می‌گویند که کشف آمریکا نیز به یهودیان برمی‌گردد، زیرا «کولومبو» از نژاد یهود بود و امور دریانوردی را از یهودیان فرا گرفت و یا ادعای اینکه اختراع حروف ابجد نیز از نوآوری‌های یهود بوده است و غیره.

اما «موسی هس» نمونه جالبی را مطرح می‌کند که گویای خرافه‌گویی‌های آنان است. وی می‌گوید:

«ویژگی‌های انسانی یهود در عملیات تناسلی و ژنی بر ویژگی‌های انسانی غیریهودی غلبه دارد. مثلاً شکل پهن بینی یهودیان بر شکل باریک بینی آریایی‌ها غلبه دارد. بدون تردید این توجه و تأکید بر اصالت نژاد منجر به پرداختن و توجه بی‌اندازه به «نسل» می‌شود و سپس به غرق شدن در گذشته‌های دور می‌انجامد و همین باعث شده است که صهیونیست‌ها گذشته‌گرا بشوند و به‌‌رغم اینکه بیشتر اسرائیلی‌ها و صهیونیست‌ها به خدا اعتقادی ندارند، ولی همواره به کتاب‌های عهد قدیم و داستان‌های آن متوسل می‌شوند و از آن شاهد می‌آورند.»(۱۳)

این گذشته‌گرایی خود به خود به نادیده گرفتن حال و فرار از حقیقت موجود منجر می‌شود. بارزترین مثال و نمونه برای این موضوع، رد و طرح مردم فلسطین و فرار از حقایق مربوط به فلسطین و ملت مسلمان است. صهیونیست‌ها همواره با افتخار می‌گویند که اگر واقعیت را اساس کار خود قرار دهند، هیچ موفقیتی به دست نخواهند آورد.

صهیونیست‌ها دراین زمینه همانند نژادپرستان اروپای مرکزی و آفریقای جنوبی هستند. این گرایش‌های رمانتیکی، صهیونیست‌ها را بدین جا کشانده است تا به پرستش قهرمانان نظامی خود بپردازند. همچنان که تاریخ از دیدگاه نژادپرستان چیزی است که توسط فاتحان و انسان‌های غالب نگاشته شده است. بدین جهت هم هست که اسرائیلی‌ها علاقه زیادی به قهرمانان نظامی خود نشان می‌دهند.

با اینکه «نیچه» و «ترچکه»(آلمانی) برخلاف برخی از فلاسفه، نژادپرستی را به عنوان نوعی فلسفه تلقی نکردند، اما صهیونیست‌ها و نازی‌ها اندیشه‌های آن دو را هماهنگ با اصول عقاید خود می‌دانند، تا حدی که بزرگ‌ترین متفکران صهیونیسم، مثل «أحاد هاعام»، «تئودور هرتزل»، «ماکس نردو» و «حائیم وایزمن» تحت تأثیر فلسفه نیچه واقع شدند. علاوه بر این فلسفه او به‌ویژه بخشی که مربوط به ایجاد تحول در ارزش‌هاست، مورد توجه و جانبداری جوانان قرار گرفت و انگیزه‌ای شد تا این جوانان تعالیم دینی کتاب تلمود و روحیه بندگی و تسلیم را کنار بگذارند و به سیره رزمندگان و قهرمانان باستانی روی بیاورند. «أحاد هاعام» نیز خواهان ایجاد تغییراتی در فلسفه و اندیشه‌های نیچه شد تا صهیونیست‌ها بتوانند افکار او را بیشتر با اندیشه‌های صهیونیسم هماهنگ کنند و از شخصیت وحشی و سخت‌دلی که نیچه از آن دم می‌زند شخصیتی زاهد و متمسک به اخلاق یهود بسازند و ارزش‌های اخلاقی را جایگزین اخلاقیات آریایی کنند تا از این رهگذر از یهود و یهودیان، نژادی برتر و سرآمد بسازند.

«أحاد هاعام» با تأکید بر گذشته‌گرایی می‌گوید:

«آن استعدادهای اخلاقی یهود که کتاب مقدس آنها را خدشه‌دار کرده است، پیش از آمدن کتاب مقدس در یهودیان موجود بوده است. وی همچون نیچه معتقد است که بازگشت یهودیان به فلسطین، یک ضرورت تاریخی است که به یهودیان برای تحقق رسالت خویش به عنوان ملتی نژادپرست، فرصت دیگری را می‌دهد.»(۱۴)

«نردو» در کتاب خود به نام «انحطاط» به نویسندگان ترقی‌خواه و جامعه‌شناس مثل «زولا» و «بالزاک» و «هوبتمان» حمله می‌کند و به «تولستوی» و «أبون» به دلیل اینکه در آثار خویش به زن مقام و منزلت شایسته‌ای داده‌اند، می‌تازد؛ زیرا نژادپرستان زن را از دیدگاهی ارتجاعی ارزش‌گذاری می‌کنند و صهیونیست‌ها نیز به‌رغم مهیا کردن همه زمینه‌های آزادی زن در اسرائیل، زن را موجودی حقیر و پست می‌دانند.

هرتزل نیز به‌رغم اینکه می‌گوید تحت تأثیر اندیشه‌های نیچه قرار نگرفته است، از خاطراتش پیداست که تا چه اندازه متأثر از «نیچه» و «ترچکه» است. وی دموکراسی را امر مسخره‌ای می‌داند و دولت‌ها را به نظارت بیشتر بر مطبوعات و سلب آزادی از آنان و به کارگیری سیاستی متمرکز و مخفی به دور از پارلمان و رأی مردم، تشویق می‌کند. به عقیده او استفاده از قدرت، بهترین روش حکومت‌داری و ایجاد رابطه با دیگر کشورهاست، زیرا قدرت امتیاز می‌آورد. به این دلیل است که وی بر قدرت نظامی دولت یهود برای سرکوبی مخالفین و درگیری در جنگ‌ها تأکید داشت و معتقد بود در این موضوع هیچ‌گونه ترحم و پایبندی به ارزش‌های اخلاقی و بین‌المللی جایز نیست. هرتزل که می‌توان او را پیامبر صهیونیسم نام نهاد، همچنین در باب نژادپرستی بین افراد و ملت‌ها، به مناسبت‌های مختلف، نظریاتی داده است.(۱۵)

و بنا به تأیید همه صاحب‌نظران، جناح اصلاح‌طلب جنبش صهیونیسم که به رهبری «ژابوتنسکی» و سپس «بگین» اداره می‌شد، از سیاست زور و خشونت جانبداری می‌کرد و همان طور که حزب «نازی» از رهنمودهای «ترچکه» در شیوه حکومتداری و کارهای سیاسی خود استفاده می‌کرد، صهیونیسم نیز همان حرکت را دنبال کرد و پیروی از همین سیاست‌ها کار را به اینجا کشانده است.

رژیم صهیونیست اسرائیل، سازمان ملل متحد، مجامع و قوانین بین المللی را سبک و بی‌ارزش می‌شمارد و در برخوردهای رسمی هم، به مکر و حیله متوسل می‌شود و همچون دیگر نژادپرستان اروپایی بر ترور، فرصت‌طلبی و رشوه چنگ می‌زند و دیگران را ناچیز و پست می‌شمارد.(۱۶)

این دولت در فعالیت‌های سیاسی خود با کشورها، روحیه طلبکارانه به خود می‌گیرد و به این دلیل که یهودیان در جنگ دوم جهانی متحمل زحمات و رنج‌های زیادی شدند، از همه کشورها و دولت‌ها امتیاز می‌خواهد تا به اصطلاح حقوق از دست رفته را جبران کند. البته این پایان ادعاهای این دولت نیست. بلکه پا را فراتر می‌گذارد و دم از «ملت برگزیده خدا» می‌زند و می‌خواهد در بین ملت‌ها موقعیت ویژه‌ای را کسب کند.  تمایزی که بن‌گوریُن از آن استفاده می‌کند این است که «اسرائیل هیچ گاه اشتباه نمی‌کند.»

نظریه‌پردازان صهیونیسم هم در صحبت‌های خود از یهودیان و دولت یهود دائماً از ویژگی‌های خاص و استثنایی یهودیان دم می‌زنند و انتظار دارند که دیگران برخورد ویژه‌ای با آنان داشته باشند.(۱۷)

 

پی‌نوشت:

۱- قشطینی، خالد، الجذور التاریخیه للعنصریه الصهیونیه، (بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات و النشر،۱۹۸۱) ص۱۲٫

۲- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، ص ۳۴۸٫

۳- Juden Stat.

۴- همان.

۵- صفاتاج، مجید، نژادپرستی صهیونیسم، (تهران، جمعیت دفاع از ملت فلسطین، ۱۳۸۱) ص۲۹-۲۸٫

۶- صفاتاج، مجید، دانشنامه فلسطین، جلد هشتم، «نژادپرستی صهیونیستی»، (تهران، انتشارات آفاق روشن بیداری، ۱۳۹۴) ص۷۴٫

۷- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، ص ۳۴۸٫

۸- صفاتاج، مجید، پیشین، ص۸۳؛ به نقل از: کنگره صهیونیسم و نژادپرستی.

۹- همان، ص۸۴؛ به نقل از: بانتن، م، فکره العرق، (لندن: بی‌جا، ۱۹۷۵).

۱۰- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، صص۳۵۰-۳۴۹٫

۱۱- قشطینی، خالد، پیشین، ص۴۱٫

۱۲- صفاتاج، مجید، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد ششم، «نژاد پرستی صهیونیستی»، (تهران، انتشارات آروَن ، ۱۳۹۱) صص۴۰۱-۴۰۰؛ به نقل از: قاضی، لیلی، هیستادروت، (بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات و النشر، ۱۹۷۶).

۱۳- همان ، ص ۴۰۱؛ به نقل از: بانتن، م، فکره العرق، (لندن: بی‌جا، ۱۹۷۵).

۱۴- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، ص۳۵۱٫

۱۵- همان.

۱۶- شاهاک، ایسرائیل، اوراق شاهاک، العصبه الاسرائیلیه للحقوق الانسانیه و المدنیه، (بیروت: دار الحمراء للطباعه والنشر، ۱۹۷۳) ص۱۴٫

۱۷- همان، ص۱۵٫

29جولای/20

ماشین کشتار را چه کسی روشن کرد؟

پس از شروع موج بیداری اسلامی در غرب آسیا و شمال آفریقا و فروپاشی برخی رژیم‌های مرتجع و وابسته به آمریکا در منطقه، بار دیگر از سوی دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی، فتنه‌ای دیگر برای نابودی اسلام و انقلاب آغاز شد. این فتنه‌ جدید نظام سلطه و جبهه استکبار با اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی/ ۱۳۸۲ شمسی شروع و مجدداً جبهه‌ای جدید علیه اسلام ناب محمدی(ص) گشوده شد که در یک سو کسانی بودند صاحب «قَسَّت قُلُوبُهُم»(۱) قلبی سخت‌تر از «سنگ خارا»(۲) و در سوی دیگر کسانی از لشگر خوبان و صاحب «وَجِلَت قُلُوبُهُم»(۳) که دل‌هاشان از یاد خدا دگرگون می‌شد.

اشغال عراق توسط آمریکا این فرصت را برای سلفی‌های تکفیری فراهم کرد که خود را در صف مقدم شورشی‌های عراق قرار دهند. این رویدادها در شرایطی از تاریخ رخ می‌دهند که:

۱- به استناد آرای فلاسفه تاریخ و نظریه‌پردازان و تحلیل‌گران سیاسی، اجتماعی غربی در حوزه‌ فرهنگی و تمدنی، غرب رو به سقوط و نگون‌بختی است و به پایان تاریخ خود اقرار می‌کند؛(۴)

۲- جهان محرومان و مستضعفان، مهیای نوعی بیداری عمومی و رویارویی فرهنگی و تمدنی با غرب است؛

۳- فرصتی مغتنم برای یکپارچه شدن و اتفاق مسلمانان (شیعه و سنی) علیه فراهم آمده است؛

۴- اسلام با سرعت، همه جغرافیای غرب را می‌نوردد و…

با ملاحظه این شرایط نظام سلطه‌ جهانی به‌ویژه سران دولت‌های صلیبی و صهیونی، به امید رهایی از این شرایط دشوار به این امر واقفند که تنها با یارگیری از میان کشورهای اسلامی و اعطای نیابت به آنها برای راه‌اندازی ماشین کشتار بی‌رحمانه است که می‌توان به اسم اسلام و اسلام‌خواهی، تیغ‌های آخته را به دست خود مسلمانان بر اعضا و جوارح آنان فرود آورد و در همان حال، انگشت اتهام را از خود دور ساخت. این واقعه، فرصت مغتنمی را در اختیار سران صلیب و صهیون قرار ‌داد تا به ساکنان غرب، خشن‌ترین چهره را از اسلام و مسلمانان را نشان دهند و تاریخ مرگ خود را به عقب اندازند.

آنان گمان می‌برند بدین‌وسیله از رشد اسلام‌گرایی در غرب نیز خواهند کاست. اگرچه سران مجامع مخفی و رهبران دو جریان صلیبی و صهیونی گمان می‌بردند که تأسیس مرحله‌ای حکومت جهانی بنی‌اسرائیل، فراهم آوردن تضمین لازم برای امنیت تمام عیار اسرائیل و غارت منابع ثروت شرق اسلامی در گرو اجرای طرح خاورمیانه‌ بزرگ است، اما به خوبی می‌دانستند اجرای مرحله به مرحله‌ این پروژه نیز منوط به ایجاد شرایط سیاسی امنیتی خاصی است که متضمن تحقق آن باشد. اجرای پروژه‌ مهم خاورمیانه‌ی بزرگ که جابه‌جایی گسترده‌ مرزهای جغرافیایی را به همراه داشت، بدون یارگیری از میان کشورهای مسلمان و پرهیز از رویارویی مستقیم غرب با مسلمانان ممکن نبود؛ زیرا در این صورت، ساکنان شرق اسلامی با همه تجربه‌های قبلی، یکپارچه در برابر هجوم صلیبی صهیونیستی می‌ایستادند. در این‌ مرحله نیز آنان، آلت‌ فعل خویش را شناسایی کرده بودند.

سلفی‌های تکفیری، مستعدترین جماعتی بودند‌ که با حمایت مجامع صلیبی و صهیونی آمریکا و اروپا می‌توانستند زمینه‌ساز تحقق پروژه‌ خاورمیانه‌ بزرگ باشند. از نظر استعمارگران کهنه کار؛

  • متفرق ساختن دولت‌های اسلامی و رخنه در اتحاد و اتفاق نیم‌بند آنان،
  • دامن زدن به گرایش‌های قومی و قبیله‌ای،
  • تضعف دولت‌ها در هنگامه‌ دفاع و حراست از جغرافیای خاکی‌شان و متزلزل ساختن پایه‌های حکومتی آنان،

همگی شرایط تحقق مراحل پایانی طرح خاورمیانه را فراهم می‌آوردند و از این مسیر، سرزمین فراخ شرق اسلامی، بیش از پیش تضعیف و مهیای بلعیده شدن می‌شد. امید طراحان پروژه‌ خاورمیانه بزرگ این بود که با جدا کردن بخش‌هایی از کشور ایران، عراق، ترکیه، سوریه و پاکستان و ایجاد کشورهای کوچک‌تر با محوریت قبایل و اقوام کُرد، ترک و بلوچ، برای همیشه خطر را از خود دور سازند و مجال کنترل کامل و سلطه بلامنازع بر منابع سرشار انرژی را در این منطقه به دست آورند.

نمایندگان بومی ائتلاف صلیب و صهیون در مرکز جهان اسلام، یعنی‌«عربستان سعودی» و پس از آن، سایر دولت‌های عربی منطقه به ویژه حاشیه‌ جنوبی خلیج فارس، با دامن زدن به گرایش‌های متعصبانه و جاهلانه قومی و مذهبی اموی، غرب را از میانبر و بی‌هیچ هزینه‌ای به مقصد رساندند.

در این راستا عبدالله دوم، پادشاه اردن، در کاربردی شیعه هراسانه، از رشد و گسترش شیعه در شرق اسلامی به عنوان هلال شیعی یاد کرد و از آن برای بیان تمایلات ایران‌دوستانه شیعیان عراق استفاده کرد. پس از آن در جبهه‌ دولت‌های سلفی وهابی احساس خطر جوانه زد و نظام سلطه‌ جهانی، آنان را برای درهم شکستن زمینه‌های این اتحاد و اتفاق تحریک کرد. تأثیرپذیری شیعیان بحرین، لبنان و سوریه و برخی کشورهای حاشیه‌ خلیج فارس از انقلاب اسلامی ایران، به دلیل داشتن اشتراکات مذهبی، بیش از پیش بر این گمان دامن زد که هلال شیعی در منطقه در حال شکل‌گیری است.

پس از به قدرت رسیدن شیعیان عراق در بهار ۱۳۸۲ هـ .ش، آمریکا و متحدانش کوشش فراوانی کردند تا همگرایی شیعیان را به عنوان خطری علیه اهل سنت معرفی کنند و با مرعوب ساختن کشورهای سنی مذهب، آنان را وادار به مقابله با این همگرایی و مقاومت در برابر آن کنند. این امر، فرصت نوینی را در اختیار نظام سلطه به سرکردگی صلیبیون و‌ صهیونیست‌ها قرار داد تا به‌نحو دیگری به منازعات منطقه‌ای و میان مردم مسلمان مظلوم دامن بزنند و از آب گل‌آلود، ماهی مطلوب خود را صید کنند.

فروش اسلحه به کشورهای عربی مسلمان و انعقاد پیمان نامه‌های دوجانبه و چندجانبه میان دولت‌های عربی و دولت‌های غربی و حتی رژیم صهیونیستی، تنها بخشی از پروژه شیعه‌هراسی به بهانه احتمال شکل‌‌گیری هلال شیعی‌اند. از نظر تحلیل‌گران، هلال شیعی‌ از کرانه‌های شرقی دریای «مدیترانه» شروع و پس از بازگشت، از سوریه و عراق به ایران و سواحل خلیج فارس منتهی می‌شود.

بدیهی است که بخش بزرگی از خیزش مستضعفان در مقابل مستکبران، حاصل زمینه‌های فکری و فرهنگی موجود در میان معتقدات شیعی و سازش‌ناپذیری شیعیان در مقابل مستکبران، کینه‌ورزی غرب و دولت‌های دست‌نشانده آنان با مؤمنان و فراهم شدن زمینه‌های جنبش اجتماعی برای شکستن حصارهای ظالمانه صلیبی و صهیونی است.

غرب و دولت‌های حاکم بر کشورهای حوزه‌ خلیج فارس، برای تَرَک انداختن بر دیواره‌های این هلال شیعی مورد ادعا و محدود ساختن گستره عمل اجتماعی و سیاسی شیعیان، سر در پی اجرای پروژه‌های مختلف سیاسی، امنیتی و نظامی گذارده‌اند؛ از جمله:

۱- ترویج سلفی‌گری میان اهل سنت؛

۲- تصرف مناطق استراتژیک امنیتی، اقتصادی و سیاسی شیعیان به کمک دلارهای نفتی سعودی و هم‌پیمانانش؛

۳- تلاش برای سرنگونی دولت‌های شیعی در عراق و بی ثبات کردن مناسبات سیاسی، اجتماعی عراق، ایران و سوریه؛

۴- دامن زدن به اختلافات مذهبی میان اقوام ساکن جغرافیای خاکی ایران، عراق، سوریه و لبنان؛

۵- همسویی با صلیبی‌ها و صهیونیست‌ها و امتیازدهی ویژه به آنها، به منظور مهار دولت‌های شیعی ایران و عراق، تنها بخشی از اقدامات این اتحاد نامقدس برای ضربه زدن به کیان فرهنگی و مادی مؤمنان و مستضعفان ساکن در شرق اسلامی بودند.

در نتیجه‌ آنچه که دولت‌های صلیبی و صهیونی برای مقابله با جنبش‌های شیعی به میدان آورده بودند، سلفی‌ها نیز به عنوان یکی از اعضای مهم‌تر ائتلاف سیاسی، امنیتی قرون اخیر، عهده‌دار نقشی مهم در شکستن هلال شیعی و در حقیقت، اضمحلال توان فرهنگی و مادی مستضعفان ساکن این مناطق و جایگزین ساختن آن با هلال سلفی شدند. آنها در این مسیر با اطمینان از حمایت‌های سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی دولت‌های صلیبی و صهیونی، در افغانستان، پاکستان و عراق مبادرت به اقداماتی غیراخلاقی و ضد بشری کردند که تاریخ کمتر نمونه‌هایی از آن را به خاطر دارد.

سلفی‌های تکفیری با این پشتوانه‌ها از جمله سرمایه‌های بادآورده دولت‌های عربی و حمایت‌های بی‌دریغ دولت‌های غربی، گام به گام پیش آمدند و مرزها را در نوردیدند. آنان در فاز اول، همه همت خود را مصروف فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغات مذهبی در میان همه سرزمین‌های شیعی ساختند و در فاز دوم با ورود به عرصه معاملات اقتصادی و سیاسی، سعی کردند بنیادهای سیاسی و مالی ساکنان ‌سرزمینی را که از آن به عنوان هلال شیعی یاد می‌کردند، متزلزل کنند؛ اما به‌زودی وارد فاز نظامی ‌شدند و با ‌بسیج و‌ استخدام تروریست‌هایی از شمال آفریقا، اروپا و حتی‌کشورهای عربی، به روی مستضعفان آتش گشودند.

تردیدی نیست که ائتلاف صلیبی و صهیونی، با طرح این سناریو و دامن زدن به توهم هلال شیعی و بزرگنمایی آن در نظرگاه دولت‌های سلفی، امیدوارند که برای همیشه خود را از خطر بالقوه و بالفعل جهان اسلام خلاص کنند و با رویارو ساختن دو جبهه‌ داخلی (شیعه و سنی) متعلق به جهان اسلام، بی‌هیچ هزینه‌ای به اهداف مرحله ای خود، جامه عمل بپوشانند. اینان دل خوش داشته‌اند که از این مسیر برای همیشه خود را از مزاحمت‌های شیعیان راحت می‌سازند و امنیت تمام عیار رژیم اشغالگر قدس را تضمین خواهند کرد.(۵)

مجموع این شرایط(۶) در کنار راهبرد جدید آمریکا در شرق اسلامی (خاورمیانه) موجب شد عراق به‌تدریج‌ در دوره اشغال توسط آمریکا، به کانون اصلی رشد و نمو سلفی‌های افراطی و تکفیری تبدیل شود.(۷) استراتژی طیف افراطی جریان سلفی‌گری در عراق مبتنی بر ایجاد جنگ تمام عیار بین گروه‌های شیعی و اعراب سنّی با کشاندن شبه نظامیان شیعی به واکنش نظامی و در نهایت، شکست روند سیاسی جدید و اخراج نیروهای خارجی استوار بود. در همین زمینه، تلاش شد با تحریک سنّی‌ها و شیعیان علیه یکدیگر، زمینه‌های لازم برای ایجاد جنگ داخلی مهیا شود.(۸) البته، تلاش سازماندهی شده آنها‌ تا حد زیادی موفق‌ بود و توانستند منازعات مذهبی را به مسئله اول و اصلی مسلمانان و نخبگان جهان اسلام تبدیل کنند. در پیش‌بینی رهبران سازمان تروریستی القاعده عراق این موضوع مدنظر قرار گرفته بود که جنگ داخلی فرقه‌ای در این کشور، به‌تدریج به تمام منطقه خاورمیانه گسترش یابد.(۹)

ابومصعب زرقاوی رهبر القاعده عراق در این راستا، شیعیان را «مهم‌ترین دشمن» معرفی کرد و مقابله با آنان را حتی بر مبارزه با «صلیبی‌ها» ارجح ‌دانست:

«دشمنان ما چهار گروهند: آمریکایی‌ها، کردها، وابستگان دولت عراق و شیعیان. از نظر ما، گروه اخیر کلید تحوّلات سیاسی عراق است. به این معنا که اگر ما عمق دینی، سیاسی و نظامی آنها را مورد هدف قرار دهیم، آنها نیز تحریک می‌شوند و خوی وحشی‌گری خود را به اهل سنت نشان می‌دهند. اگر در این طرح موفق شویم، می‌توان گفت توانسته‌ایم اهل سنّت غافل را نسبت به این گروه، آگاه کنیم.»(۱۰)

ولید بن طلال، یکی از شاهزادگان سعودی نیز در راستای موضع‌گیری کشورهای عربی علیه تحول ژئوپلتیک منطقه که اوج آن در اظهارات پادشاه اردن (شکل‌گیری هلال شیعی) ظاهر شد،(۱۱) این چنین نگرانی خود را از آن ابراز کرد:

«اگر بیداری جامعه‌ شیعیان عراق هر چه زودتر مهار نشود، همانند انقلاب اسلامی ایران تبدیل به یک بمب ساعتی روزشمار می‌شود که تمام منطقه را زیر و رو خواهد کرد.»(۱۲)

پس از آن شاخه القاعده در عراق موسوم به «القاعده در سرزمین رافدین» به رهبری ابومصعب زرقاوی، با پشتیبانی جبهه‌ استکبار و دلارهای نفتی رژیم آل سعود و با تمسک به شعار «تکفیر»، به حکومت جدید عراق و شهروندان بی‌گناه و به‌ویژه شیعیان حملات خونین کرد.

پس از شروع موج بیداری اسلامی در سال ۲۰۱۱ نیز جریان‏هاى تکفیرى همچون «تیغ‌های آخته» در برخى از کشورهاى عربى، اسلامى، آفریقایى و حتى اروپایى سر برآوردند و گسترش یافتند و تصویرى را از اسلام به نمایش ‏گذاردند که یک تصویر مسخ شده، دروغین و مملو از شبهات بود. تصویرى که به ردّ بیشتر اسلام از سوى دشمنانش کمک کرد و باعث ‏شد این احساس در دشمنان نهادینه شود که خودشان(غربی‌ها) پاک و دینشان حق،و مسلمانان، نجس و اسلام، باطل است!

اینها‏ نتیجه‌ خشونت‌ورزى، تجاوز، ویرانگرى، انفجار و رعب و وحشتى است که تکفیرى‏ها به راه انداخته‏اند، تکفیرى‏هایى که هرگز دیدگاه کسانى را که مثل آنها فکر نمی‌کنند، نمى‏پذیرند.  این امر باعث شده است که غیرمسلمانان تصاویرى را از اسلام  در تکفیرى‏ها ببینند و آنها را درست‏ترین تصاویر از اسلام بدانند و در نتیجه بیشتر از اسلام متنفر ‏شوند و از آن انتقاد ‏کنند؛  فرآیندی که به انتشار تصاویر توهین‏آمیز از رسول اکرم(ص)، تحقیر قرآن کریم، سوزاندن قرآن‏ها و تولید فیلم‏ها و رمان‏هاى توهین‏آمیز به اسلام و بزرگان اسلام مى‏انجامد و علاوه بر این، تحریف و مسخ تاریخ اسلام و ایجاد تردید در نهادها و مؤسسات اسلامى را در پى دارد. همچنین باعث مى‏شود شبهاتى به اسلام  و به خداوند متعال نسبت داده شوند تا از گسترش و نشر دعوت اسلامى جلوگیرى به عمل آید. این خدمت بزرگى است که تکفیرى‏ها به غیرمسلمانان و دشمنان اسلام مى‏کنند و لذا در امر زیان رساندن به اسلام و مسلمانان به آنان بسیار نزدیکند.

 

۱- یارى گرفتن استعمارگران از تکفیرىها:

استعمارگران به منظور تحقق اهداف‏شان در ضربه زدن به اسلام و تفرقه‏گسترى و اختلاف انگیزى، بهترین یاری‌کنندگان خویش را در جریان‏هاى تکفیرى پیدا کرده‏اند. براى آنان چیزى گواراتر از این نیست که این کار به دست خود مسلمانان انجام گیرد و آنان به جان هم بیفتند و همدیگر را نابود کنند.

کینه‌ غرب با اسلام یک دشمنى کهن است و متفکران و فیلسوفان غرب در نوشته‏های‌شان از دشمنى با اسلام سخن مى‏گویند و اسلام را به تحجر، تعصب و واپسگرایى متهم مى‏کنند.

ارنست رنان، فیلسوف سکولار، درباره‌ی اسلام مى‏گوید، «در اسلام سادگى وحشت‏آور اندیشه‌ زبان‏هاى سامى هست که باعث کوچک شدن مغز انسان مى‏شود و در آن هیچ روزنه‏اى به روى یک اندیشه لطیف یا یک احساس رقیق و یا یک تأمل و نگرش منطقى باز نیست.»(۱۳)

 

 

 

۲- مرجعیت قتل و کشتار در اندیشه تکفیرى‏:

تکفیرى‏ها کشتن هرکسى را که تکفیر مى‏کنند، همان‏گونه که در «تلمود» و عقاید یهودیان آمده است، ضروری و آن را باعث نزدیکى به خداوند مى‏شمارند!  در تلمود تصریح شده است:

«عادلانه است که فرد یهودى هر کافرى را به دست خویش بکشد، چون هر کسی خون کافرى را بریزد، یک قربانى به درگاه خداوند تقدیم مى‏کند.»(۱۴)

آیا این تصادفی است که عقیده یهودیت با عقیده تکفیرى‏هاى مسلمان هماهنگى و توافق پیدا کرده است؟ آیا از  تصادفی است که در تلمود چیزهایى را بیابیم که قتل و کشتار میان مسلمانان را تفسیر مى‏کنند؟ مانند این متن تلمود که مى‏گوید: «ما باید حرف اول را در میان دولت‏ها بزنیم، پس باید در میانشان فتنه‏انگیزى کنیم و آنها را به جان هم بیندازیم و بترسانیم تا با هم بجنگند و ما به یک سود بزرگ دست یابیم.»(۱۵)

 

 

۳- پشتیبانى رسانه‌های غربی صهیونیستی از تکفیرىها

ظهور جریان‏هاى افراطى نشئت گرفته از بیدارى اسلامى، نتیجه فعالیت رسانه‏هاى غربى صهیونیستى توهین‌کننده به اسلام، تلاشى به منظور تسلط بر ملت‏هاى مسلمان و در دست گرفتن سرنوشت‌ آنها و بازداشتن مسلمانان از به ‏دست گرفتن زمام امورشان و کوششى در جهت پیشگیرى از پیشرفت، توسعه و رشد ملت‏هاى مسلمان و دستیابى آنها به علم، تکنولوژى، اختراع و اکتشاف و تحقق حاکمیت سیاسى، اقتصادى و نظامى آنان است.

از جمله این تلاش‏ها، منع ایران از غنى‏سازى اورانیوم، برانگیختن فتنه‏هاى فرقه‏اى در میان صفوف ملت و جدا کردن ایران از سایر ملت‏هاى مسلمان با تفرقه‏افکنى و دشمن و متجاوز نشان دادن ایران است، دشمنى که در کمین برادران خود نشسته است تا آنها را در بوته و قالب فکر و اعتقاد خود که با اعتقاد و باورهاى آنان سازگارى ندارد، ذوب کند. از جمله‏ این کوشش‏ها، دسیسه‌ها و فتنه‏هایى است که امروزه در پاکستان، افغانستان، هند، مالزی، اندونزی، عراق، سوریه، لبنان، یمن، نیجریه و برخی کشورهای آفریقایی به منظور برهم زدن ثبات این کشورها ایجاد مى‏شود تا ارکانشان از درون فروبریزد و نقشه‏هاى دشمنان اسلام به دست جریان‌های تکفیری‌ای که با ایجاد آشفتگى و بى‏ثباتى و درگیرى و نفرت، بهترین هدایا را به دشمنان تقدیم می‌کنند، اجرا شود.

 

پی‌نوشت:

۱- فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (انعام/آیه ۴۳)

پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرع نکردند، ولى [حقیقت این است که] دل‌های‌شان سخت ‏شده و شیطان آنچه را انجام مى‏دادند برای‌شان آراسته است.

  1. ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره/ آیه ۷۴ )

سپس دل‌هاى شما بعد از این [واقعه] سخت شدند، همانند سنگ یا سخت‏تر از آن، چون از بعضی سنگ‌ها جوی‌هایى بیرون مى‏زنند و برخی از آنها مى‏شکافند و آب از آنها خارج مى‏شود و برخى از آنها از بیم خدا فرو مى‏ریزد و خدا از آنچه مى‏کنید غافل نیست.

  1. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (انفال/آیه ۲)

مؤمنان همان کسانى‏اند که چون از خدا یاد شود دل‌های‌شان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود ایمانشان افزون گردد و بر پروردگار خود توکل مى‏کنند.

  1. شفیعی سروستانی، اسماعیل، غرب و آخرالزمان، از سلسله انتشارات هلال.
  2. شفیعی سروستانی، اسماعیل، نشریه موعود، «ائتلاف خونین صلیب، سلفی و صهیون»، شماره ۱۶۰٫

۶ . حضور متراکمِ گروه‌های سلفی در عراق دلایل دیگری نیز دارد که بعد از «مسئله اشغال» می‌توان به جایگاه سنتی عراق نزد سلفی‌ها (به عنوان مرکز خلافت عباسی به مدت پنج قرن) اشاره کرد. علاوه بر این، مبارزه با تجدید حیات شیعه با محوریت ایران و تلاش برای اعاده حاکمیت سنی‌ها در این باره مؤثرند.

  1. کیوان، مأمون، «خریطه الجماعات المسلحه فی العراق: النشأه و المسار و الآفاق»، شؤون الأوسط (لبنان، ۲۰۰۸ ق)، شماره ۱۳۰، ص۱۸۷٫
  2. مؤسسه مطالعات اندیشه‌سازان نور، تاریخچه سیاسی وهابیت، جلد اول (تهران: مؤسسه مطالعات اندیشه‌سازان نور، ۱۳۷۹)، ص۱۰۱٫
  3. اسدی، علی اکبر، تحولات و مسایل جدید عراق و رویکرد ایران (تهران: شادان، ۱۳۸۷) ص۲۳۹
  4. زرقاوی، ابومصعب، «کلمات مضیئه؛ الکتاب الجامع لحطب و کلمات الشیخ المعتز بدینه ابی مصعب الرزقاوی» (شبکه البراق الاسلامیه، ۱۴۲۷ق)، صص ۲۱۲-۲۱۴٫
  5. جعفری ولدانی، اصغر، مواضع و عملکرد کشورهای عربی نسبت به تحولات عراق (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه، ۱۳۸۴) ص۵۴٫
  6. مقصودی، مجتبی، «نقش گروه‌های قومی در شکل‌دهی به نظام سیاسی عراق»، عراق پس از سقوط بغداد (تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۴) ص۱۴۱٫
  7. رنان، ارنست، مساهمه الشعوب السامیه فى تاریخ الحضاره؛ به نقل از: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان‌هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، (قم: انتشارات داراعلام لمدرسه اهل‌البیت، ۱۳۹۳)، ص ۴۸٫
  8. حسینى، مهدى، التلمود اسرار و حقایق، ص ۱۵۱؛ به نقل از: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان‌هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام (قم: انتشارات داراعلام لمدرسه اهل‌البیت، ۱۳۹۳)، ص ۵۱٫

۱۵ . همان.

 

13مارس/19

مهاجرت معکوس؛ زمینه‌ای برای فروپاشی رژیم سفّاک اسرائیل

مقدمه: رژیم اشغالی و مصنوع اسرائیل فاقد زیر ساخت‌ها و عوامل تشکیل‌دهنده یک دولت ـ ملت است و آنچه از ۱۹۴۸ تا کنون مستمسک نظریه‌پردازان و سیاستمداران یهود برای تثبیت و بقای دولت قرار گرفته، مذهب به‌عنوان عامل همبستگی اجتماعی بوده است. جمعیت اسرائیل برپایه برآورد سال ۲۰۱۸ سازمان مرکزی آمار اسرائیل این رژیم، در حدود ۸ میلیون و ۹۰۷ هزار نفر جمعیت است که ۷۴٫۴ درصد از آنان را یهودیان و ۲۰٫۹ درصد را اعراب اسرائیلی تشکیل داده‌اند. جامعه اسرائیل از جمعیت مهاجری تشکیل شده است که از مناطق مختلف جهان در آنجا جمع شده و به هم پیوسته‌اند. این جمعیت شکل‌دهنده ملت اسرائیل به عنوان یکی از عناصر اصلی سازنده دولت، به صورت طبیعی و به اراده خویش و طیب خاطر به اسرائیل مهاجرت نکرده‌اند، بلکه بر اساس طراحی رهبران صهیونیسم و تحت فشارها و گاهی در نتیجه وحشت و هراس ناشی از آزارهای نژاد‌پرستانه مسیحیان اروپا روانه اسرائیل شده‌اند. شعار صهیونیسم برای این مهاجرت عبارت بود از: «بازگشت به سرزمین موعود» و «ملت بدون سرزمین برای سرزمین بدون ملت».

موضوع جمعیت برای تشکیل اولین حکومت یهودی، همواره مسئله‌ رهبران اسرائیل بوده و هست، به‌طوری که با صرف هزینه‌های گزاف برای ترغیب یهودیان به مهاجرت به ارض موعود اسرائیل و نیز جلوگیری از بازگشت آنان به کشورهای مبدأ تلاش می‌کند. بنابراین «مهاجرت معکوس» برای موجودیت کشوری جعلی که بر جمعیت مهاجر متکی است، خطری بزرگ به شمار می‌رود. حال مسئله این است که به‌رغم گذشت ۷۰ سال از تأسیس این رژیم، زمینه‌های موثر مهاجرت به اسرائیل چه بوده و چه عواملی باعث کاهش این زمینه‌ها شده‌اند؟

زمینه‌های موثر مهاجرت به اسرائیل

الف. زمینه تاریخی

در سال ۱۵۱۶ سلطان سلیم، پادشاه عثمانی، فرمانی مبنی بر منع مهاجرت یهودیان و اقامت آنها در فلسطین و سینا صادر کرد. در سال ۱۸۸۲ با ترور قیصر اسکندر دوم، کینه‌توزی نسبت به یهودیان افزایش یافت. همین عامل باعث شد یهودیان باهم تجمع کنند؛ کتاب «خود رهایی» به عنوان سند صهیونیستی منتشر شد و جنبش‌های «رواد» یا «بیلو» با هدف تشویق مهاجرت یهودیان به فلسطین شکل گرفتند.(۱) بن‌گوریون(David Ben-Gurion) اولین نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در باب ضرورت مهاجرت یهودیان جهان به سرزمین فلسطین می‌گوید: «مهاجرت به فلسطین به‌منزله خونی است که ادامه حیات اسرائیل را بیمه می‌کند و ضامن امنیت و آینده اسرائیل است.»(۱) وی در دولت خود قانون تابعیت را در «کنست»( Knesset) به تصویب رساند. در این قانون که در سال ۱۹۵۰ نهایی شد، به همه یهودیان طبق ماده یکم از قانون بازگشت حق می‌دهد که به عنوان مهاجر به فلسطین بیایند.

ب. یهودستیزی

در قرن ۱۹، اولین راه‌حلی که به ذهن یهودیان اروپای شرقی رسید، مهاجرت به کشورهایی بود که به یهودیان ظلم نمی‌شد؛ مانند غرب اروپا و آمریکا. با افزایش یهود‌ستیزی در روسیه تزاری در سال‌های۱۸۸۱-۱۸۸۲/۱۸۹۰-۱۸۹۱/۱۹۰۵- ۱۹۱۰ مهاجرت یهودی‌ها افزایش یافت؛ اما ایالات متحده و انگلیس با اتخاذ سیاست‌هایی مانع از مهاجرت بیشتر یهودیان به آنجا شدند.(۲) عامل یهودآزاری و اعمال فشار بر یهودیان در کشورهای مبدأ مهاجرت یکی از مهم‌ترین عوامل مهاجرت بوده است و بخش عمده‌ای از مهاجران یهودی تحت تأثیر این عامل به اسرائیل آمده‌اند. چنانکه در مقاطعی مانند دهه آخر قرن ۱۹ در پی ترور الکساندر دوم تزار روسیه و دهه‌های۳۰ و۴۰ قرن بیستم روی کارآمدن نازی‌ها در آلمان و تحولات ناشی از آن در اروپا با شدت گرفتن یهودآزاری در روسیه و آلمان بیکباره شاهد افزایش تعداد مهاجران یهودی به فلسطین هستیم.(۳)

ج. عدم محدودیت در کشورهای کمونیستی

با استقرار نظام کمونیستی در شوروی سابق در سال ۱۹۱۷ و سپس در کشورهای اروپای شرقی نظام‌های سیاسی بسته‌ای در این کشورها به وجود آمدند که مهاجرت شهروندان در آنها محدود و به‌شدت تحت کنترل بود. در سال ۱۹۹۷ روابط شوروی و اسرائیل قطع شد. این قطع روابط امید هرگونه موفقیت برای جلب رضایت شوروی‌ها برای اجازه دادن به یهودیان برای مهاجرت به اسرائیل را به یأس تبدیل کرد. این وضعیت تا سال ۱۹۸۵ با روی کارآمدن گورباچف ادامه داشت. با اصلاحات او به‌تدریج روابط مسکو ـ تل‌آویو بهبود یافت و دو طرف به سمت برقراری ارتباط با یکدیگر پیش رفتند. این وضعیت موجب شد تا شوروی‌ها مقررات محدودکننده مهاجرت یهودیان را لغو کنند.

در دهه ۷۰ میلادی که به دلیل سیاست تشنج‌زدایی، فضایی برای مهاجرت یهودیان از کشورهای کمونیستی فراهم آمد، حدود ۲۵۰ هزار یهودی از شوروی مهاجرت کردند، اما از این تعداد حدود۱۴۰ هزار نفر راهی اسرائیل شدند و بقیه راه کشورهای غربی را در پیش گرفتند. در سال ۱۹۸۶ تعداد یهودیان شوروی که به اسرائیل رفته بودند ۹۵۰۵ نفر بود. این‌رقم هر سال افزایش پیدا کرد. در سال۱۹۹۰ به تعداد ۱۹۹۵۱۶ نفر و در سال ۱۹۹۱ به ۱۷۶۱۰۰ نفر رسید. این رقم در سال‌های بعد رو به کاهش نهاد و در سال ۱۹۹۸ به رقم ۵۶۷۰۰ نفر رسید. علت اصلی تمایل به مهاجرت از کشورهای کمونیستی محدودیت‌هایی بود که در نتیجه اجرای روش‌های سوسیالیستی برای افراد جامعه به وجود می‌آمد. چنین وضعیتی در کشورهای سوسیالیستی موجب شده بود تا افراد از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را محدود و در تنگنا و حقوق سیاسی اجتماعی خود را سلب شده احساس کنند. لذا تلاش برای مهاجرت از کشورهای سوسیالیستی به عنوان جریانی فراگیر در آمد که هرگاه امکانی برای ظهور می‌یافت شدت می‌گرفت.(۴)

د. کشور شیر و عسل

اسرائیل از ابتدای تأسیس با مصادره املاک فلسطینی‌ها، تسلط بر نفت و استثمار آن در صحرای سینا، دریافت هفتصد میلیون دلار (به صورت سالیانه) به عنوان غرامت از آلمان، دریافت کمک‌های مستمر از آمریکا (۳٫۵ میلیارد دلار در سال) و… باعث شکوفایی اقتصادش شد.(۵) اسرائیل به عنوان مدینه فاضله یهودیان که می‌تواند سعادت، رفاه و زندگی امنی را برای آنها فراهم کند مطرح گردید. در بدو ورود مهاجران یهودی تلاش برای جذب آنها از طریق تأمین مسکن، شغل، آموزش و فراهم کردن امکانات رفاهی آغاز شد. تحت تأثیر اقدامات اسرائیل و تبلیغات گسترده آن، بسیاری از یهودیان مهاجرت به این رژیم را به عنوان راهی برای دستیابی به زندگی بهتر انتخاب کردند.(۶)

علل آغاز پدیده مهاجرت معکوس

در دوره سال‌های ۱۹۴۸ و۱۹۶۰، دوران طلایی مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی بود. مهاجرت یهودیان در این برهه به میزان ۶۵  درصد در افزایش جمعیت صهیونیست‌ها تأثیر داشت. از این تاریخ به بعد و به دنبال کاهش مشوق‌های مهاجرت و اوضاع بهتر کشورهای محل سکونت یهودیان، میزان مهاجرت آنها به‌خصوص در دهه ۷۰ قرن گذشته به شکل قابل ملاحظه‌ای کاهش یافت. اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در آغاز دهه ۹۰، رژیم اسرائیل توانست بیش از یک میلیون مهاجر یهودی روس را جذب کند و در اراضی اشغالی فلسطین اسکان دهد. به دنبال مهاجرت این تعداد یهودی از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۱، میزان مشارکت جمعیت یهودیان اسرائیل به ۶۹ درصد رسید و این‌گونه بود که مهاجران یهودی روس، اکثریت یهودیان رژیم صهیونیستی را تشکیل دادند(۷)، لیکن طی چند سال گذشته، مهاجرت یهودیان به اسرائیل در مقایسه با دو دهه گذشته با کاهش شدیدی مواجه بوده است. اولین نشانه‌های کاهش مهاجرت یهودیان از سال ۲۰۰۱ میلادی شروع شد. آغاز مهاجرت معکوس یهودیان از سرزمین‌های اشغالی نیز سال ۲۰۰۴ بوده است. در این سال، بیش از ۱۶۵۰۰ نفر، سرزمین‌های اشغالی را ترک کردند. بیشتر این افراد پزشکان، مهندسان، متخصصان و دانشمندانی بودند که دنبال فرصت کاری بهتر و پر درآمدتر در کشورهای اروپایی یا آمریکا بودند.

الف. بحران هویت ملی

مهم‌ترین عنصر هویتی در یک جامعه همدلی است. به این معنا که مردم یک کشور باید احساس کنند که متعلق به یک خاک و آب هستند و سرنوشت آنها یکی است. در این باره باید گفت که مهاجرت معکوس در اسرائیل تا حد زیادی زاییده این بحران هویتی است که تل‌آویو در مدیریت آن با چالشی سخت مواجه است. به‌رغم همه تلاش‌هایی که رژیم صهیونیستی برای هویت‌سازی داشته است، اما پدیده رو به رشد مهاجرت معکوس، آن هم در برخوردهای نظامی با اعراب فلسطینی نشان‌دهنده عدم موفقیت رژیم صهیونیستی در هویت سازی است.(۸)

جمعیت یهودی اسرائیل از ۱۰۲ کشور مختلف گردهم آمده‌اند. آنان در فرهنگ، زبان و نژاد اختلافات شدید دارند و نمی‌توانند با یکدیگر احساس هویت مشترک که تشکیل دهنده یک ملت است، داشته باشند. در واقع، هنوز «کیستیِ» اعضای این جامعه مبهم است و همین امر، فلسفه وجودی اسرائیلی‌ها را متزلزل می‌سازد. رژیم اسرائیل خود را دولتی یهودی می‌خواند، اما این به چه معناست؟ ما اسرائیلی هستیم یا یهودی؟ ملیت ما چیست؟ خلاصه کلام آنکه روح کلی و حاکم بر فرهنگ ما کدام است؟ طرح پرسش‌هایی از این قبیل که حکایت از مبهم بودن چیستیِ واقعی هویت اسرائیلی دارد، بیانگر این واقعیت است که گسست هویتی، مانع از شکل‌گیری ثبات اجتماعی بر مبنای هویت واحد می‌شود.

این رژیم ترکیبی از یهودیان شرقی و غربی با فرهنگ‌های متفاوت و حتی از نژادهای مختلف است. موانع و مشکلاتی که برای استحاله گروه‌های مختلف یهودی و یکپارچه شدن آنها در یک فرهنگ ملی وجود دارد از یک طرف و تبعیض‌هایی که بین گروه‌های مختلف یهودی وجود دارد از طرف دیگر موجب می‌شود تا یهودیانی که احساس می‌کنند در جامعه اسرائیل چندان جدی گرفته نمی‌شوند، آهنگ مهاجرت از اسرائیل را سردهند و بکوشند که در جای دیگری، غیر از اسرائیل زندگی خود را بنا نهند.(۹)

ب. بحران اقتصادی

اقتصاد، مهم‌ترین عامل مشوق یهودیان به مهاجرت به اسرائیل به شمار می‌رود، به‌ویژه پس از اینکه کشورهای مختلف،درهای خود را به روی مهاجرت یهودیان گشوده‌اند. از همین جاست که مراکز تصمیم‌گیری جنبش صهیونیسم و دولت عبری در تلاش هستند تا یهودیان را با مشوق‌های اقتصادی به مهاجرت به اسرائیل ترغیب کنند تا اینکه یهودیان، زمانی که شرایط زندگی در اسرائیل و هر دولت دیگری که امکان مهاجرت یهودیان به آنها وجود دارد با هم مقایسه می‌کنند، ترجیح بدهند که به فلسطین اشغالی مهاجرت کنند. وعده رفاه و درآمد خوب، اصلی‌ترین محرک مهاجرت یهودیان جهان به سرزمین اشغالی است.

آمار و داده‌ها حاکی از آنند که میانگین درآمد ماهانه هر فرد اسرائیلی در سال ۲۰۱۶، ۳۰۰۰ دلار است. این رقم، پایین‌ترین میزان درآمد در میان کشورهای توسعه یافته است. اما آزار دهنده‌ترین مسئله اقتصادی برای اسرائیلی‌ها هزینه‌های بالای قیمت مسکن است. یک شهروند اسرائیلی مجبور است به طور متوسط، ۱۱ سال مستمر به کار و فعالیت بپردازد تا قادر به خرید یک واحد آپارتمان شود، در حالی که اگر همان شهروند در ایالات متحده آمریکا باشد در طول ۵ سال کار می‌تواند یک واحد آپارتمان داشته باشد. این میزان در انگلیس ۵ سال، فرانسه ۶ سال و در هلند ۴ سال است. از نظر میزان قیمت سوخت نیز اسرائیل، بالاترین هزینه را در بین کشورهای جهان داراست.

اسرائیل در سال ۲۰۰۴ به دلیل شرایط نابسامان امنیتی، بودجه تأمین اجتماعی و تسهیلاتی شهروندان را کاهش داد که موجب شد اقشار کم درآمد و آسیب‌پذیر از آن متضرر شوند. بیشتر این اقشار، ساکنان شهرهای به اصطلاح توسعه‌یافته واقع در شمال و جنوب اسرائیل و از طبقات آسیب‌پذیر شرقی‌تبار و یهودیان مهاجر روسی بودند. وزارت دارایی، در سال ۲۰۰۶، طرح‌هایی را در زمینه کاهش بودجه رفاه اجتماعی به میزان ۵ میلیارد، ارایه کرد. به‌طورکلی، بحران اقتصادی دهه گذشته، بسیاری از یهودیان طبقه متوسط را به مهاجرت معکوس واداشت. در واقع بحران اقتصادی همواره یکی از قوی‌ترین انگیزه‌ها را برای مهاجرت معکوس ایجاد می‌کند و این مقوله در نظر ساکنان سرزمین‌های اشغالی، اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده است.

ج. بحران امنیتی

شاید مهم‌ترین عامل مهاجرت معکوس، ناامن بودن زندگی در اسرائیل است. اسرائیل در طول دوران حیات خود همواره با جنگ با کشورهای عربی، مبارزه با مبارزان فلسطینی و لبنانی و اعتراض و شورش مردم فلسطین روبه‌رو بوده است. این وضعیت از اسرائیل چهره‌ای ناامن و دارای ریسک بالا برای زندگی کردن ترسیم کرده است. از این‌رو بسیاری از یهودیان برای گریز از شرایط ناامن دست به مهاجرت از اسرائیل می‌زنند.(۱۰) از جمله شعارها و اهداف بزرگ جنبش صهیونیسم، ایجاد پناهگاه امن برای سراسر یهودیان جهان بود؛ اما برخلاف اندیشه «هرتصل» که معتقد بود با پیدایش دولت جدید، وطن امن یهودیان ایجاد خواهد شد، وطن امن پدید نیامد و اسرائیل هم اکنون و در قرن بیست و یکم در تدارک امنیت مورد نظر شکست خورده است.

در حقیقت، افزایش ناامنی یکی از دغدغه‌های اسرائیلی‌ها به‌ویژه طی سال‌های اخیر بوده است. مهاجرانی که قرار بود با آمدن به اسرائیل از زندگی خوب و مرفهی برخوردار باشند، اکنون با خلأ در اولین نیاز بشری یعنی امنیت مواجه هستند و سیاست‌های جنگ‌طلبانه تل‌آویو باعث شده تا مهاجران مقیم، هرچه بیشتر با ناامیدی و یاس مواجه شوند و سودای رفتن به سایر کشورها را در سر بپرورانند.(۱۱)

د. درگیری با جبهه مقاومت

مقامات رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۸ تا کنون چهار جنگ در سال‌های ۲۰۰۸، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸ علیه غزه به راه انداخته‌اند. درنتیجه امروز یهودیان به این نتیجه رسیده‌اند که مهاجرت به سرزمین‌های اشغالی نه تنها ره‌آورد مثبتی ندارد، بلکه جنگ‌طلبى دولت نتانیاهو سبب افزایش نگرانی‌های امنیتی آنها از جمله نگرانی در حوزه اقتصاد شده است.

در جنگ پنجاه روزه سال ۲۰۱۴ علیه غزه، حماس برای نخستین بار از موشک‌هایی با برد ۱۳۰ کیلومتر استفاده کرد و طی حملات خود توانست فرودگاه بن‌گوریون، اطراف نیروگاه دیمونا(Dimona)، مقر نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی و ساختمان کنست را هدف قرار دهد. بدین ترتیب این حملات موشکی و عملکرد دفاعی مقاومت نشان داد که قدرت بازدارندگی اسرائیل به‌شدت آسیب‌پذیر است. بسیاری از شهروندان اسرائیلی مجبور شدند شب‌ها را به دلیل افزایش ناامنی که نتیجه جنگ‌افروزی کابینه نتانیاهو بود، در چادر و خارج از منازلشان بگذرانند. نشریه فارین پالیسی(Foreign Policy) آمریکا نیز چندی پیش گزارشی را بر اساس آمارهای اداره مهاجرت اسرائیل تهیه کرد که طبق آن در خوش‌بینانه‌ترین حالت حدود هفتصد و پنجاه هزار نفر، با بیش از ده درصد جمعیت فلسطین اشغالی خارج از اسرائیل اقامت دارند. همچنین بر اساس نظرسنجی روزنامه هاآرتص(Haaretz)، بیش از یک سوم ساکنان سرزمین‌های اشغالی نیز خواهان ترک این مناطق هستند و تمایل به خروج از اسرائیل در میان جوانان، به مراتب بیشتر است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- داغر، ربیع، ۱۳۹۱، «اسرائیل و درگیری دائمی»؛ تهران: انتشارات ساقی: ص۶

۲- افتخاری، اصغر، ۱۳۸۰، «جامعه شناسی اسرائیل»؛ تهران: نشر مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه: ص۴۴

۳- داغر، ۱۳۹۱: ص۱۰۶

۴- قاسمی، حاکم، ۱۳۸۸، «عوامل ساختاری بحران امنیتی در اسرائیل»؛ تهران: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی: ص۲۲۴

۵- همان: صص۲۲۶-۲۲۹

۶- داغر، ۱۳۹۱: ۱۳۶

۷- قاسمی، ۱۳۸۸: ۲۳۰

۸- السهلی، نبیل، «یهودیان و افزایش مهاجرت معکوس»، روزنامه رسالت ۱۰/۴/۱۳۸۵: ص۸

۹- نجات، سیدعلی ۱۳۹۳، «تسلیحات هسته‌ای اسرائیل و پیامدهای آن در خاورمیانه»؛ فصلنامه مطالعات منتنهای: اسرائیل شناسی، سال شانزدهم، شماره ۱: ص۱۲

۱۰- قاسمی، ۱۳۸۸: ۲۳۳

۱۱- سیمبر، رضا، ۱۳۹۳، «بحران هویت و مهاجرت معکوس در رژیم صهیونیستی»، تهران: نشر اندیشکده یقین: ص۲۴