Tag Archives: عربستان سعودی

30آگوست/21

از صدور قطعنامه ۵۹۸ تا شهادت زائران بیت‌الله الحرام توسط دژخیمان سعودی!

در تیرماه ۱۳۶۶ قطعنامه ۵۹۸ از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر شد، رژیم بعث عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت، ولی «جمهوری اسلامی» به دلیل در نظر گرفته نشدن همه خواست‌های به‌حق ایران در این قطعنامه از قبول آن خودداری کرد. جنگ سفارتخانه‌ها میان ایران و فرانسه در تیر و مرداد ۱۳۶۶ از دیگر رخدادهای مهمی است که در این گزارش به بررسی آن خواهیم پرداخت.

شاید بتوان مهم‌ترین رخداد تیرماه ۱۳۶۶ را کشتار حجاج ایرانی توسط دژخیمان سعودی دانست. رویدادی که باعث بهت و حیرت جهانیان و نفرت گسترده از آل سعود در جهان اسلام شد.

 

صدور قطعنامه ۵۹۸ پذیرش عراق، رد از سوی ایران

در ۲۹ تیرماه سال ۱۳۶۶ قطعنامه ۵۹۸ توسط شورای امنیت سازمان ملل در مورد جنگ ایران و عراق به تصویب رسید. این قطعنامه که چند ماه پس از عملیات پیروز کربلای ۵ تدوین و تصویب شد، هشتمین قطعنامه در دوران جنگ تحمیلی بود؛ اما این قطعنامه یک تفاوت اساسی با قطعنامه‌های پیشین داشت و آن هم این بود که در این قطعنامه وضعیت حقوقی «جنگ» بین دو کشور ایران و عراق به رسمیت شناخته شده بود.

قطعنامه‌های پیشین صرفاً دو طرف را دعوت به آرامش می‌کردند، اما در این قطعنامه به موضوع تعیین متجاوز و پرداخت غرامت پرداخته شده بود.

قطعنامه ۵۹۸ در حالی به تصویب رسید که ایران نسبت به عراق دست بالا را داشت و در واقع ایران در موضع قدرت و عراق در موضع ضعف بود. البته این موضوع، اتفاق تازه‌ای نبود؛ زیرا سازمان ملل پس از هر حمله موفق نظامی ایران و زمانی که فشار ایران بر صدام و حامیان او افزایش پیدا می‌کرد، قطعنامه‌ای را با موضوع دعوت به آرامش و بازگشت به مرزها تلویحاً  یا تصریحاً صادر می‌کرد.

ایران در زمان تصویب قطعنامه ۵۹۸ به‌تازگی عملیات پیروز کربلای ۵ را انجام داده و شبه‌جزیره فاو، جزایر مجنون جنوبی و شمالی و بخش عمده‌ای از شلمچه را طی سال‌های ۶۲ تا ۶۵ درعملیات‌های خیبر، والفجر ۸ و کربلای ۵ به تصرف خود درآورده بود.

 

 

بمباران شیمیایی سردشت توسط عراق

رویداد تأسف‌بار دیگر در جنگ ایران و عراق در تیرماه این سال، بمباران شیمیایی سردشت توسط رژیم بعث عراق است. در ۷ تیرماه این سال نیروی هوایی عراق چهار نقطه پرازدحام شهر سردشت (از توابع استان آذربایجان غربی) را هدف بمباران شیمیایی قرار داد. در این حمله ۱۳۰ نفر از ساکنان غیرنظامی شهر کشته شدند و ۸۰۰۰ تن نیز در معرض گازهای سمی قرار گرفتند و مسموم شدند.

در ۹ تیرماه همین سال نیز رئیس مجلس ملی اتریش صراحتاً اعلام کرد که عراق آغازگر حمله به ایران بوده است؛ مسئله‌ای که در سازمان ملل متحد به عنوان یک واقعیت تاریخی ثابت شد.

 

 

جنگ سفارتخانه‌ها میان ایران و فرانسه!

در ۸ تیرماه ۱۳۶۶ سفارت ایران در پاریس در پی اقدامی خصمانه توسط پلیس فرانسه محاصره شد. این اقدام که در پی اتهام دولت فرانسه به دست داشتن وحید گرجی دیپلمات ایرانی در یک مورد بمب‌گذاری آن کشور صورت گرفت، سرآغاز بحران موسوم به «جنگ سفارتخانه‌ها» بود.

در ۱۱ تیرماه همین سال کاردار سفارت ایران در پاریس گفت که پلیس فرانسه پنج روز است سفارت ایران را در محاصره گرفته تا بتواند وحید گرجی، مترجم سفارت را که مقامات فرانسه او را در پرونده بمب‌گذاری‌های سال ۱۳۶۵ آن کشور متهم شناخته‌اند دستگیر کنند. وی گفت حتی به خانه وحید حمله و همسرش را نیز بازداشت کرده‌اند.

دو روز بعد در ۱۳ تیر روزنامه لیبراسیون نوشت: «اعضای سازمان مجاهدین خلق به بهای جاسوسی برای دولت فرانسه در این کشور باقی مانده‌اند و اتهام دولت علیه وحید گرجی دیپلمات ایرانی مقیم پاریس توسط این سازمان و با همکاری صاحبان صنایع نظامی فرانسه و بعضی از سیاستمداران این کشور به او زده شده است.»

در ۲۰ تیرماه همین سال نیز محسن امین‌زاده دیپلمات سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاریس مورد ضرب و شتم نیروهای انتظامی فرانسه قرار گرفت و کیف حاوی اسنادش توسط پلیس فرانسه ربوده شد.

در ۲۳ تیرماه همین سال «ژان پل توری» کنسول فرانسه در تهران به جرم فعالیت‌های جاسوسی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، ارتباط با ضدانقلابیون فراری و ایجاد تسهیلات لازم برای ورود و خروج آنان از کشور، شرکت در خروج و قاچاق اشیای عتیقه از کشور به دادسرای انقلاب احضار شد.

در نهایت و در پی تشدید بحرانی که به «جنگ سفارتخانه‌ها» مشهور شد، در ۲۵ تیر ماه ۱۳۶۶ دولت ایران روابط خود را با فرانسه قطع کرد.

 

جنایت آل سعود به نیابت از آمریکا

۹ مرداد ۱۳۶۶ در جریان حمله نظامیان سعودی به زائران بیت‌الله الحرام صدها زائر ایرانی به شهادت رسیدند.

یک روز پس از این جنایت تلویزیون عربستان سعودی در گزارشی کذب مدعی شد در حادثه مرگ صدها زائر بیت‌الله الحرام، ۸۵ نفر از نیروهای انتظامی سعودی نیز جان خود را از دست دادند و ۱۴۵ نفر نیز زخمی شدند.

۱۱ مردادماه این سال هیئت تحقیق جمهوری اسلامی ایران برای بررسی حادثه کشتار زائران ایرانی در عربستان به دلیل امتناع از ملاقات با سران رژیم سعودی، از فرودگاه جده به تهران بازگردانده شد.

در همین روز میلیون‌ها ایرانی در سراسر کشور با برپایی راهپیمایی‌های، جنایت آل‌سعود در کشتار زائران بیت‌الله الحرام را محکوم کردند.

‏‎به دنبال کشتار حجاج ایرانی امام خمینی(ره) ۱۲ مرداد ماه این سال طی پیامی به نماینده خود و سرپرست حجاج ایرانی تصریح کردند: خداوند بزرگ را سپاس می‌گزاریم که دشمنان ما و مخالفین سیاست اسلامی ما را از کم‏‎ ‎‏عقلان و بیخردان قرار داده است، … اگر می‌خواستیم پرده از چهرۀ کریه دست نشاندگان آمریکا برداریم و‏‎ ‎‏ثابت کنیم که فرقی بین محمدرضاخان و صدام آمریکایی و سران حکومت مرتجع‏‎ ‎‏عربستان در اسلام‌زدایی و مخالفت‌شان با قرآن نیست و همه نوکر آمریکا هستند… باز به‏‎ ‎‏این زیبایی میسر نمی‌گردید، و همچنین اگر می‌خواستیم به جهان اسلام ثابت کنیم که‏‎ ‎‏کلیدداران کنونی کعبه لیاقت میزبانی سربازان و مهمانان خدا را ندارند و جز تأمین آمریکا‏‎ ‎‏و اسرائیل و تقدیم منافع کشورشان به آنان کاری از دست‌شان برنمی‌آید، بدین خوبی‏‎ ‎‏نمی‌توانستیم بیان کنیم… حقا که این وارثان ابی‌سفیان و ابی‌لهب و این‏‎ ‎‏رهروان راه یزید روی آنان و اَسلاف خویش را سفید کرده‌اند.‏(۱)

 

پی‌نوشت:

۱- صحیفه امام ، ص ۳۵۴-۳۴۹٫

30آگوست/21

منافقین در لانه نفاق

پمپئو وزیر امور خارجه سابق آمریکا در تیرماه ۱۴۰۰ در گردهمایی عناصر سازمان منافقین شرکت کرد. او که در نقض آشکار همه قوانین بین‌المللی یکی از عوامل اصلی طراحی و ترور شهید حاج ‌قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس بود، در کنار کسانی نشست که دست آنان به خون بیش از ۱۷ هزار شهروند ایرانی، از جمله منتخبین مردم در قوه مجریه و قوه مقننه آلوده بود.

این همراهی او با این گروهک تروریستی در حالی است که شرکت وزرای خارجه سابق و دیپلمات‌ها و حتی افسران امنیتی رژیم سعودی همواره یک پای دیگر این نشست‌هاست. رژیمی که در ترور مخالفین خود از همه امکاناتش بهره می‌گیرد و سفارتخانه‌های او در سراسر جهان هنر شگفت‌انگیزی از خود نشان می‌دهند و گاهی حتی شخص شهروندان مخالف خود ـ چون قاشقچی ـ  را با گذرنامه‌های‌شان چنان باطل می‌کنند که حتی خبره‌ترین کارشناسان هم از کشف دی ان ای آنان عاجز می‌مانند!

شرکت دولتمردان این کشور گاوچران و این دولتمردان گاو شیرده ـ که یکی از آنان خالق گرگ داعش و دیگری پرورش‌دهنده آن به شمار می‌روند ـ را در نشست‌های سالانه گروهک منافقین باید در استاد داعش بودن سران سازمان منافقین جستجو کرد. سازمانی که به لطف حمایت‌های بی‌دریغ نظام سلطه، تحقیق و تفحص در باره جنایات آنان می‌رود تا چون تحقیق و تفحص از هولوکاست جرم محسوب شود  و رسانه‌های به اصطلاح مدافع حقوق بشر غربی به سمتی حرکت می‌کنند که از این عناصر بالفطره آدمکش، چهره‌ای انسانی ترسیم کنند.

کار این تحریف آشکار تاریخی به آنجا کشیده است که امروز بی بی سی، من و تو، اینترنشنال و… که هرگز حاضر به مصاحبه با پدر و مادر یک داعشی درباره مجاهدت! فرزندانشان نیستند و نشانی از قبر کشته‌های این فرقه نمی‌دهند؛ مصاحبه با خانواده یک عنصر آدمکش منافق و اشک ریختن برای قبر آنان را برای خود افتخار می‌دانند!

پرسشی که امروز ذهن بسیاری ـ و به‌ویژه نسل جوان کنونی ـ را درگیر خود کرده این است که مگر غربی‌ها و سعودی‌ها و رژیم صهیونیستی چه قرابت قومی و خونی‌ای با عناصر گروهکی دارند که روح لشکریان آتیلا و چنگیز و هیتلر در آنها دمیده شده و در آدمکشی تا آنجا پیش رفته‌اند که جنایت‌های گروه‌های قبل از خود، از جمله خِمرهای سرخ در جنوب شرقی آسیا را از یادها  برده‌اند و حتی داعش هم با همه جنایاتش در شیوه آدمکشی، شاگرد آنها محسوب می‌شود؟

پاسخ این پرسش، خوی وحشی و حیوانی پنهان در آنان همراه با ادبیاتی فریبنده‌تر است که در فرهنگ مردم ایران زمین عنوان«منافق» به خود گرفته است، نفاقی که امروز آشکارتر از همیشه، خود را در چهره غرب به ظاهر متمدن نشان می‌دهد. در همین تیرماه ۱۴۰۰ که پمپئو در اجلاس سازمان منافقین شرکت کرد، هزاران نفر در ورزشگاه ویمبلی لندن و میلیون‌ها نفر در جهان نظاره‌گر بازی پایانی ملت‌های اروپایی بین انگلیس و ایتالیا بودند، شعارهای نژادپرستانه انگلوساکسون‌ها بار دیگر پرده از چهره نفاق غرب برداشت و اتوکشیده‌های به ظاهر متمدن مدافع حقوق بشر، خوی وحشی خود در دوران برده‌داری را نمایان کردند، دورانی که آنها میلیون‌ها برده را در مسیر آفریقا به اروپا و آمریکا در محل نگهداری حیوانات در کشتی‌ها زندانی کردند و اجساد هزاران تن از آنان را در  این مسیر به دریا ریختند و زنده‌ها را با زدن لگام بر دهن در مزارع کشت بنیه و ذرت به کار گرفتند تا مبادا در هنگام کار، به اندازه کف دستی ذرت یا گیاه بخورند.

پمپئو بازمانده پدران برده‌داری است که به نام مسیحیت در مدارس تعلیم تمدن، هزاران کودک بی‌گناه را زنده به گور کردند و امروز با کشف اجساد آنان در کانادا که حتی حاضر به عذرخواهی هم نیست؛ حقوق بشر را به رخ کشوری چون ایران می‌کشد. به‌راستی امروز اگر پمپئو که فرزند همان پدرانی است که زنده زنده پوست از سر سرخپوستان کندند تا به کیفیت متاع مو و پوستشان آسیبی نرسد، در کنار منافقین ننشیند که زنده زنده پوست از سر پاسداران کمیته‌ها کندند و زنده به گورشان کردند، چه کسی باید بنشینند؟ به‌راستی اگر دولتمردان سعودی که مخالفی چون قاشقچی را از روی زمین محو کردند، همنشین منافقینی نشوند که زنان و کودکان را در انفجارهای اتوبوس در شعله‌های آتش محو کردند، با چه کسانی دمخور شوند؟ نفاق، دورویی و تضاد در قول و عمل وجه مشترک این قوم است.

امام خمینی از همان دوران نهضت، چهره نفاق سازمان را  چون چهره غرب و شرق شناخت و از دیدار حسین روحانی و تراب حق‌شناس با خود در نجف اشرف از حرکت این عناصر سازمان تحت عنوان فریب یاد کرد، اما با آنان کنار آمد و کاری به آنان نداشت. حتی پس از پیروزی انقلاب و موضع‌گیری این سازمان در برابر رفراندوم، باز مسعود رجوی و موسی خیابانی را در شهر قم به حضور پذیرفت، ولی هرگز از نفاق و فریب آنان هم غفلت نکرد.

با آغاز تحرکات این گروهک بر ضد نظام و جریان حزب‌الله از سال ۵۷ تا سال ۶۰ امام خمینی باز آنها را تحمل کرد اما اذعان کرد که اگر یک هزارم احتمال دست برداشتن عناصر سازمان از خوی خود را می‌داد، خود به سراغ آنان می‌رفت. امام خمینی در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ به صراحت در مقابل بیانیه سازمان برای رفع اختلافات خود با نظام فرمود:

«… البته میل داریم که همه گروه‌ها و همه احزاب به اسلام برگردند و راه مستقیم اسلام را در پیش بگیرند و همه مسلم بشوند. بر فرض اینکه نشوند ،مادامی که با ما و با کشور اسلامی جنگی ندارند و در مقابل اسلام قیام مسلحانه نکرده‌اند، به‌طور آزاد دارند عمل می‌کنند و به‌طور آزاد حرف‌های خودشان را دارند می‌زنند، لکن شما بنای این مطلب ندارید و من اگر یک در هزار احتمال می‌دادم که شما دست از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، بردارید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم، لازم هم نبود شما پیش من بیایید.»(۱)

امام پس از درخواست از آنان به بازگشت و دست برداشتن از روحیه تهاجمی خود به روحیه فریب و خوی تهدید و ارعاب آنان اشاره می‌کند و می‌فرماید:

«… شما معزز و محترم هستید، لکن مادامی که اسلحه در دست شماست و شما در همین نوشته اظهار مظلومیت و اظهار اینکه ما می‌خواهیم کارها درست بشود و تفاهیم بشود، وقتی در همین‌ جا تهدید به قیام می‌کنید ما نمی‌توانیم از شما این‌ طور مسائل را قبول کنیم.»(۲)

سازمان منافقین همزمان با بیانیه خود و پاسخ و موضع امام خمینی، سیاست نفاق و فریب خود را با گسترش خانه‌های تیمی و روی آوردن به مخفی‌کاری و مسلح کردن نیروها و افزایش جو تهدید و ارعاب ادامه داد تا جایی که امام خمینی در هجدهم خرداد ۱۳۶۰ ضمن نصیحت دوباره به آنان فرمود:

«… اگر کسی با آرامش مخالفت کند، با او سخت عمل خواهم کرد و این یک وظیفه شرعی است که بر عهده من است.»(۳)

سازمان منافقین از تابستان ۱۳۶۰ به بعد از هیچ جنایت و خیانتی نسبت به اسلام و ایران و مردم بی‌پناه دریغ نکرد. این سازمان قوای سه‌گانه ایران را به عزا نشاند و محراب‌ها را به خاک و خون کشید و سپس به دامان غرب منافق و هم‌خوی خود پناه برد و در خیانت تا آنجا پیش رفت که حتی از دادن نقشه عملیات‌های ایران در جنگ و پناهگاه‌های مردم به دشمن هم ابا نکرد و سرانجام اوج خیانت و خباثت خود را در تابستان ۶۷ در حمله به غرب کشور نشان داد.

با احراز هویت برخی از فرماندهان و کشته‌شدگان عملیات مرصاد معلوم شد که بسیاری از آنان از توابیـن سازمان در زندان‌ها، به‌ویژه توابین هیئت عفوی بودند که از سوی شخص آقای منتظری در سال ۶۵ مورد عفو قرار گرفته و آزاد شده بودند! این عفو در همان زمان مورد انتقاد امام خمینی(ره) قرار گرفت. تا جایی که امام در فرازی از نامه خود خطاب به آیت‌الله منتظری می‌نویسند: « آزادی بی‌رویّه چند صد نفر منافق، به دستور هیأتی که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است. «ترحم بر پلنگ تیز دندان – ستمکاری بود بر گوسفندان». (۴)

حالا دیگر برای نظام و نگاه تیزبین امام خمینی به عناصر زندانی سازمان که نام برخی از آنان در لیست مسئولان بالای سازمان پس از فتح تهران!! هم قرار گرفته بود محرز شده بود، لکن نظام باز از هرکدام از آنان که ولو به صورت تاکتیکی از سازمان اعلام انزجار کردند گذشت؛ اما برخی بر موضع خود حتی در سه جلسۀ پی ‌در ‌پی اصرار کردند و حتی حاضر به توبه تاکتیکی هم  نشدند.

اما نظام اسلامی تنها حکم خدا و منطبق بر قوانین جنگی را درباره افرادی اجرا کرد که با وجود نبرد همزمان سازمان با نظام و مردم در منطقه اسلام‌آباد غرب، بر تهدید به حمله مسلحانه به‌محض خارج شدن از زندان و پیوستن به دوستان خود در خارج از زندان پافشاری کردند.

امام خمینی در تابستان ۱۳۶۷چتر امنیت را بر سر مردم گستراند و خوارج نهروان زمان را به سزای  اعمالشان رساند و غده‌های سرطانی‌ای را جراحی کرد که حاضر به توبه از آدمکشی نشدند. کسانی که بوی انفجار و ترور در مساجد و اتوبوس‌ها و خانه‌های مردم از آنان به مشام می‌رسید. امام با دلی آرام و قلبی مطمئن، روی دست‌های میلیون‌ها مردم زخم‌خورده از نفاق به جوار رحمت الهی شتافت و منافق همانند همیشه تاریخ به لانه نفاق خزید.

 

 

 

پی‌نوشت:

۱- صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۴۳٫

۲- همان، ص ۳۴۴٫

۳- همان، ج ۱۴، ص ۴۱۷٫ (۱۸ خرداد ۱۳۶۰)

۴- صحیفه امام ج ۲۰ ص ۱۳۷

17فوریه/21

صاعقه‌های آسمانی، پایان بخش قوم آ ل‌سعود

تجاوز سعودی به یمن به انتهای سال ششم خود نزدیک می‌شود. برای دانستن پیروز جنگ تا اینجا  کار سختی پیش روی تحلیلگران نیست.

عربستان سعودی با تکیه بر نیروی هوایی پیشرفته خود و تجهیزات مدرن غربی گمان می‌کرد ظرف چند هفته یا حداکثر چند ماه می‌تواند صنعا را تصرف کند، ولی اتفاقات صحنه نبرد کاملاً خلاف تصور حکام سعودی را رقم زده است.

انصارالله که با تکیه بر نیروهای مردمی توانست پایتخت و برخی استان‌های شمالی را به تصرف خود در بیاورد، ظرف ۶۹ ماه جنگ تمام‌عیار از یک گروه توده‌ای و مردمی کم‌تجربه به یک ارتش ‌کاملاً ورزیده با ساختارهای تمایز یافته تبدیل شد.

در ابتدای جنگ، عربستان در جنگ هوائی از برتری مطلق برخوردار بود و نیروهای یمنی فاقد سلاح‌های توازن‌بخش برای ایجاد موازنه وحشت و در نتیجه در امان ماندن مردم یمن از گزند تجاوزات طیاره‌های سعودی بودند. ولی امروز شهرها و تاسیسات مهم سعودی زیر ضربه پهبادها و موشک‌های کروز یمنی قرار دارند.

در سال‌های ابتدایی فشار بسیار زیاد نیروی هوایی سعودی یمنی‌ها را مجبور کرد تا با ابتکاراتی چون تبدیل موشک‌های پدافندی سام ۲ زمین به زمین، توان موشکی خود را افزایش دهند. از همان زمان علاوه بر چنین ابتکاراتی، تلاش برای ساخت موشک‌های کروز و بالستیک آغاز شد که اثرات آن چندی پیش با هدف قرار دادن تاسیسات نفتی جده توسط موشک کروز آشکار شد.

از جنبه دریایی نیز اگر چه انصارالله از همان ابتدا به صورت محدود می‌توانست عملیات‌های دریایی را طراحی و اجرا کند، اما کیفیت و کمیت حملات دریایی این جنبش در ماه‌های اخیر ارتقای قابل توجهی یافته است؛ تا جایی که نفتکش‌های سعودی و متحدانش را در شعاع‌های چند صد کیلومتری از ساحل یمن هدف قرار می‌دهد.

روی زمین نیز ائتلاف سعودی با سرپل قرار دادن شهر مارب به عنوان نقطه‌ای استراتژیکی در نزدیکی صنعا سعی در نفوذ به اطراف پایتخت و تصرف کامل آن از طریق جبهات نِهِم و صرواح را داشت و نیروهایش در  مقطعی از جبهه نهم تا نزدیکی صنعا نیز پیش رفتند، لکن یمن با عملیات‌های متعدد نیروهای نامنظم ارتش و کمیته‌های مردمی، علاوه بر شکست نیروهای سعودی در این جبهه‌ها و رفع خطر از صنعا، شهر مارب یعنی مهم‌ترین شهری را که در تصرف نیروهای سعودی بود، از سه طرف محاصره کرده و در آستانه آزادسازی کامل آن است.

در صورت تصرف شهر مارب:

  1. انصارالله پس از حدود ۶ سال می‌تواند بر یمن شمالی مسلط شود.

۲٫راه ارتباطی سعودی‌ها به جنوب یمن کاملاً قطع خواهد شد و مجبورند این کشور را دور بزنند و نیروهایشان را از شرقی‌ترین نقاط (استان المهره) به جنوب منتقل کنند.

۳٫مارب از لحاظ تاسیسات برق و نفت و برای اداره کشور کمک زیادی به موقعیت انصارالله خواهد کرد.

۴٫رژیم سعودی رسماً شکست را متحمل و از جرگه بازیگران عرصه یمن خارج خواهد شد و انصارالله نیز تنها با مجلس انتقالی جنوب (جدایی‌طلبان وابسته به امارات) مواجهه خواهد شد.

  1. موقعیت انصارالله در معادلات بین‌المللی کاملاً تحکیم خواهد شد.
  2. انصارلله کاملاً از حالت پدافندی خارج می‌شود و از موضع برتر ابتکار عمل را در دست می‌گیرد و متوجه سایر مناطق مهم اشغالی از جمله استان بسیار غنی شبوه خواهد شد.

با شکست قطعی سعودی در معادلات یمن، در جبهه داخلی موقعیت محمد بن سلمان به‌شدت تضعیف خواهد شد و رقبای وی از این فرصت برای برکناری او نهایت استفاده را خواهند کرد.

نکته دیگر این است که انصارالله، رژیم سعودی را رها نمی‌کند و سیاست تنبیه متجاوز را تا پذیرش شکست قطعی آنها و پرداخت خسارت در پیش خواهد گرفت. معکوس شدن روند جنگ در ماه‌های اخیر این گمانه را تقویت کرده است.

برآوردها نشان می‌دهند که مجلس انتقالی جنوب نیز نخواهد توانست مانعی جدی در برابر اراده دولت نجات ملی یمن باشد؛ زیرا اولاً مشروعیت دولت مستعفی را در بین جامعه بین‌المللی ندارد. ثانیاً ، امارات پشتیبان این دولت است. با توجه به قدرت موشکی و پهبادی یمنی‌ها به‌راحتی می‌توان اراده این شیخ نشین را که نمی‌خواهد موقعیت تجاری و اقتصادی اش از بین برود، تضعیف کرد و او را سر جای خود نشاند.

قدرت نظامی مجلس انتقالی برای ایستادگی در برابر توان بسیج انصارالله کافی نیست. در یک سال گذشته خصوصاً پس از پاکسازی جبهات نهم و صرواح، انصارالله استراتژی تهاجمی را در پیش گرفته و تصرف استان جوف و در حال حاضر مارب توازن قوا را به‌شدت به نفع آن تغییر داده است.

متغیر مهم دیگر روی کار آمدن دولت جو بایدن است که تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند با ولیعهد کنونی عربستان همکاری کند و وعده مجازات او را به علت دخالت در قتل خاشقچی داده است. بایدن مخالف ادامه جنگ علیه یمن است و لزوم توقف آن را بارها اعلام کرده است.

بنابراین با استناد به دلایل فوق می‌توان پیش‌بینی کرد که جنگ یمن در انتهای خود قرار دارد و پس از ۶ سال جنگ طاقت‌فرسا، رژیم سعودی نه تنها به هیچ یک از اهداف خود نرسیده، بلکه باید خود را آماده پرداخت خسارات سنگین کنـد.

29جولای/20

ماشین کشتار را چه کسی روشن کرد؟

پس از شروع موج بیداری اسلامی در غرب آسیا و شمال آفریقا و فروپاشی برخی رژیم‌های مرتجع و وابسته به آمریکا در منطقه، بار دیگر از سوی دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی، فتنه‌ای دیگر برای نابودی اسلام و انقلاب آغاز شد. این فتنه‌ جدید نظام سلطه و جبهه استکبار با اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی/ ۱۳۸۲ شمسی شروع و مجدداً جبهه‌ای جدید علیه اسلام ناب محمدی(ص) گشوده شد که در یک سو کسانی بودند صاحب «قَسَّت قُلُوبُهُم»(۱) قلبی سخت‌تر از «سنگ خارا»(۲) و در سوی دیگر کسانی از لشگر خوبان و صاحب «وَجِلَت قُلُوبُهُم»(۳) که دل‌هاشان از یاد خدا دگرگون می‌شد.

اشغال عراق توسط آمریکا این فرصت را برای سلفی‌های تکفیری فراهم کرد که خود را در صف مقدم شورشی‌های عراق قرار دهند. این رویدادها در شرایطی از تاریخ رخ می‌دهند که:

۱- به استناد آرای فلاسفه تاریخ و نظریه‌پردازان و تحلیل‌گران سیاسی، اجتماعی غربی در حوزه‌ فرهنگی و تمدنی، غرب رو به سقوط و نگون‌بختی است و به پایان تاریخ خود اقرار می‌کند؛(۴)

۲- جهان محرومان و مستضعفان، مهیای نوعی بیداری عمومی و رویارویی فرهنگی و تمدنی با غرب است؛

۳- فرصتی مغتنم برای یکپارچه شدن و اتفاق مسلمانان (شیعه و سنی) علیه فراهم آمده است؛

۴- اسلام با سرعت، همه جغرافیای غرب را می‌نوردد و…

با ملاحظه این شرایط نظام سلطه‌ جهانی به‌ویژه سران دولت‌های صلیبی و صهیونی، به امید رهایی از این شرایط دشوار به این امر واقفند که تنها با یارگیری از میان کشورهای اسلامی و اعطای نیابت به آنها برای راه‌اندازی ماشین کشتار بی‌رحمانه است که می‌توان به اسم اسلام و اسلام‌خواهی، تیغ‌های آخته را به دست خود مسلمانان بر اعضا و جوارح آنان فرود آورد و در همان حال، انگشت اتهام را از خود دور ساخت. این واقعه، فرصت مغتنمی را در اختیار سران صلیب و صهیون قرار ‌داد تا به ساکنان غرب، خشن‌ترین چهره را از اسلام و مسلمانان را نشان دهند و تاریخ مرگ خود را به عقب اندازند.

آنان گمان می‌برند بدین‌وسیله از رشد اسلام‌گرایی در غرب نیز خواهند کاست. اگرچه سران مجامع مخفی و رهبران دو جریان صلیبی و صهیونی گمان می‌بردند که تأسیس مرحله‌ای حکومت جهانی بنی‌اسرائیل، فراهم آوردن تضمین لازم برای امنیت تمام عیار اسرائیل و غارت منابع ثروت شرق اسلامی در گرو اجرای طرح خاورمیانه‌ بزرگ است، اما به خوبی می‌دانستند اجرای مرحله به مرحله‌ این پروژه نیز منوط به ایجاد شرایط سیاسی امنیتی خاصی است که متضمن تحقق آن باشد. اجرای پروژه‌ مهم خاورمیانه‌ی بزرگ که جابه‌جایی گسترده‌ مرزهای جغرافیایی را به همراه داشت، بدون یارگیری از میان کشورهای مسلمان و پرهیز از رویارویی مستقیم غرب با مسلمانان ممکن نبود؛ زیرا در این صورت، ساکنان شرق اسلامی با همه تجربه‌های قبلی، یکپارچه در برابر هجوم صلیبی صهیونیستی می‌ایستادند. در این‌ مرحله نیز آنان، آلت‌ فعل خویش را شناسایی کرده بودند.

سلفی‌های تکفیری، مستعدترین جماعتی بودند‌ که با حمایت مجامع صلیبی و صهیونی آمریکا و اروپا می‌توانستند زمینه‌ساز تحقق پروژه‌ خاورمیانه‌ بزرگ باشند. از نظر استعمارگران کهنه کار؛

  • متفرق ساختن دولت‌های اسلامی و رخنه در اتحاد و اتفاق نیم‌بند آنان،
  • دامن زدن به گرایش‌های قومی و قبیله‌ای،
  • تضعف دولت‌ها در هنگامه‌ دفاع و حراست از جغرافیای خاکی‌شان و متزلزل ساختن پایه‌های حکومتی آنان،

همگی شرایط تحقق مراحل پایانی طرح خاورمیانه را فراهم می‌آوردند و از این مسیر، سرزمین فراخ شرق اسلامی، بیش از پیش تضعیف و مهیای بلعیده شدن می‌شد. امید طراحان پروژه‌ خاورمیانه بزرگ این بود که با جدا کردن بخش‌هایی از کشور ایران، عراق، ترکیه، سوریه و پاکستان و ایجاد کشورهای کوچک‌تر با محوریت قبایل و اقوام کُرد، ترک و بلوچ، برای همیشه خطر را از خود دور سازند و مجال کنترل کامل و سلطه بلامنازع بر منابع سرشار انرژی را در این منطقه به دست آورند.

نمایندگان بومی ائتلاف صلیب و صهیون در مرکز جهان اسلام، یعنی‌«عربستان سعودی» و پس از آن، سایر دولت‌های عربی منطقه به ویژه حاشیه‌ جنوبی خلیج فارس، با دامن زدن به گرایش‌های متعصبانه و جاهلانه قومی و مذهبی اموی، غرب را از میانبر و بی‌هیچ هزینه‌ای به مقصد رساندند.

در این راستا عبدالله دوم، پادشاه اردن، در کاربردی شیعه هراسانه، از رشد و گسترش شیعه در شرق اسلامی به عنوان هلال شیعی یاد کرد و از آن برای بیان تمایلات ایران‌دوستانه شیعیان عراق استفاده کرد. پس از آن در جبهه‌ دولت‌های سلفی وهابی احساس خطر جوانه زد و نظام سلطه‌ جهانی، آنان را برای درهم شکستن زمینه‌های این اتحاد و اتفاق تحریک کرد. تأثیرپذیری شیعیان بحرین، لبنان و سوریه و برخی کشورهای حاشیه‌ خلیج فارس از انقلاب اسلامی ایران، به دلیل داشتن اشتراکات مذهبی، بیش از پیش بر این گمان دامن زد که هلال شیعی در منطقه در حال شکل‌گیری است.

پس از به قدرت رسیدن شیعیان عراق در بهار ۱۳۸۲ هـ .ش، آمریکا و متحدانش کوشش فراوانی کردند تا همگرایی شیعیان را به عنوان خطری علیه اهل سنت معرفی کنند و با مرعوب ساختن کشورهای سنی مذهب، آنان را وادار به مقابله با این همگرایی و مقاومت در برابر آن کنند. این امر، فرصت نوینی را در اختیار نظام سلطه به سرکردگی صلیبیون و‌ صهیونیست‌ها قرار داد تا به‌نحو دیگری به منازعات منطقه‌ای و میان مردم مسلمان مظلوم دامن بزنند و از آب گل‌آلود، ماهی مطلوب خود را صید کنند.

فروش اسلحه به کشورهای عربی مسلمان و انعقاد پیمان نامه‌های دوجانبه و چندجانبه میان دولت‌های عربی و دولت‌های غربی و حتی رژیم صهیونیستی، تنها بخشی از پروژه شیعه‌هراسی به بهانه احتمال شکل‌‌گیری هلال شیعی‌اند. از نظر تحلیل‌گران، هلال شیعی‌ از کرانه‌های شرقی دریای «مدیترانه» شروع و پس از بازگشت، از سوریه و عراق به ایران و سواحل خلیج فارس منتهی می‌شود.

بدیهی است که بخش بزرگی از خیزش مستضعفان در مقابل مستکبران، حاصل زمینه‌های فکری و فرهنگی موجود در میان معتقدات شیعی و سازش‌ناپذیری شیعیان در مقابل مستکبران، کینه‌ورزی غرب و دولت‌های دست‌نشانده آنان با مؤمنان و فراهم شدن زمینه‌های جنبش اجتماعی برای شکستن حصارهای ظالمانه صلیبی و صهیونی است.

غرب و دولت‌های حاکم بر کشورهای حوزه‌ خلیج فارس، برای تَرَک انداختن بر دیواره‌های این هلال شیعی مورد ادعا و محدود ساختن گستره عمل اجتماعی و سیاسی شیعیان، سر در پی اجرای پروژه‌های مختلف سیاسی، امنیتی و نظامی گذارده‌اند؛ از جمله:

۱- ترویج سلفی‌گری میان اهل سنت؛

۲- تصرف مناطق استراتژیک امنیتی، اقتصادی و سیاسی شیعیان به کمک دلارهای نفتی سعودی و هم‌پیمانانش؛

۳- تلاش برای سرنگونی دولت‌های شیعی در عراق و بی ثبات کردن مناسبات سیاسی، اجتماعی عراق، ایران و سوریه؛

۴- دامن زدن به اختلافات مذهبی میان اقوام ساکن جغرافیای خاکی ایران، عراق، سوریه و لبنان؛

۵- همسویی با صلیبی‌ها و صهیونیست‌ها و امتیازدهی ویژه به آنها، به منظور مهار دولت‌های شیعی ایران و عراق، تنها بخشی از اقدامات این اتحاد نامقدس برای ضربه زدن به کیان فرهنگی و مادی مؤمنان و مستضعفان ساکن در شرق اسلامی بودند.

در نتیجه‌ آنچه که دولت‌های صلیبی و صهیونی برای مقابله با جنبش‌های شیعی به میدان آورده بودند، سلفی‌ها نیز به عنوان یکی از اعضای مهم‌تر ائتلاف سیاسی، امنیتی قرون اخیر، عهده‌دار نقشی مهم در شکستن هلال شیعی و در حقیقت، اضمحلال توان فرهنگی و مادی مستضعفان ساکن این مناطق و جایگزین ساختن آن با هلال سلفی شدند. آنها در این مسیر با اطمینان از حمایت‌های سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی دولت‌های صلیبی و صهیونی، در افغانستان، پاکستان و عراق مبادرت به اقداماتی غیراخلاقی و ضد بشری کردند که تاریخ کمتر نمونه‌هایی از آن را به خاطر دارد.

سلفی‌های تکفیری با این پشتوانه‌ها از جمله سرمایه‌های بادآورده دولت‌های عربی و حمایت‌های بی‌دریغ دولت‌های غربی، گام به گام پیش آمدند و مرزها را در نوردیدند. آنان در فاز اول، همه همت خود را مصروف فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغات مذهبی در میان همه سرزمین‌های شیعی ساختند و در فاز دوم با ورود به عرصه معاملات اقتصادی و سیاسی، سعی کردند بنیادهای سیاسی و مالی ساکنان ‌سرزمینی را که از آن به عنوان هلال شیعی یاد می‌کردند، متزلزل کنند؛ اما به‌زودی وارد فاز نظامی ‌شدند و با ‌بسیج و‌ استخدام تروریست‌هایی از شمال آفریقا، اروپا و حتی‌کشورهای عربی، به روی مستضعفان آتش گشودند.

تردیدی نیست که ائتلاف صلیبی و صهیونی، با طرح این سناریو و دامن زدن به توهم هلال شیعی و بزرگنمایی آن در نظرگاه دولت‌های سلفی، امیدوارند که برای همیشه خود را از خطر بالقوه و بالفعل جهان اسلام خلاص کنند و با رویارو ساختن دو جبهه‌ داخلی (شیعه و سنی) متعلق به جهان اسلام، بی‌هیچ هزینه‌ای به اهداف مرحله ای خود، جامه عمل بپوشانند. اینان دل خوش داشته‌اند که از این مسیر برای همیشه خود را از مزاحمت‌های شیعیان راحت می‌سازند و امنیت تمام عیار رژیم اشغالگر قدس را تضمین خواهند کرد.(۵)

مجموع این شرایط(۶) در کنار راهبرد جدید آمریکا در شرق اسلامی (خاورمیانه) موجب شد عراق به‌تدریج‌ در دوره اشغال توسط آمریکا، به کانون اصلی رشد و نمو سلفی‌های افراطی و تکفیری تبدیل شود.(۷) استراتژی طیف افراطی جریان سلفی‌گری در عراق مبتنی بر ایجاد جنگ تمام عیار بین گروه‌های شیعی و اعراب سنّی با کشاندن شبه نظامیان شیعی به واکنش نظامی و در نهایت، شکست روند سیاسی جدید و اخراج نیروهای خارجی استوار بود. در همین زمینه، تلاش شد با تحریک سنّی‌ها و شیعیان علیه یکدیگر، زمینه‌های لازم برای ایجاد جنگ داخلی مهیا شود.(۸) البته، تلاش سازماندهی شده آنها‌ تا حد زیادی موفق‌ بود و توانستند منازعات مذهبی را به مسئله اول و اصلی مسلمانان و نخبگان جهان اسلام تبدیل کنند. در پیش‌بینی رهبران سازمان تروریستی القاعده عراق این موضوع مدنظر قرار گرفته بود که جنگ داخلی فرقه‌ای در این کشور، به‌تدریج به تمام منطقه خاورمیانه گسترش یابد.(۹)

ابومصعب زرقاوی رهبر القاعده عراق در این راستا، شیعیان را «مهم‌ترین دشمن» معرفی کرد و مقابله با آنان را حتی بر مبارزه با «صلیبی‌ها» ارجح ‌دانست:

«دشمنان ما چهار گروهند: آمریکایی‌ها، کردها، وابستگان دولت عراق و شیعیان. از نظر ما، گروه اخیر کلید تحوّلات سیاسی عراق است. به این معنا که اگر ما عمق دینی، سیاسی و نظامی آنها را مورد هدف قرار دهیم، آنها نیز تحریک می‌شوند و خوی وحشی‌گری خود را به اهل سنت نشان می‌دهند. اگر در این طرح موفق شویم، می‌توان گفت توانسته‌ایم اهل سنّت غافل را نسبت به این گروه، آگاه کنیم.»(۱۰)

ولید بن طلال، یکی از شاهزادگان سعودی نیز در راستای موضع‌گیری کشورهای عربی علیه تحول ژئوپلتیک منطقه که اوج آن در اظهارات پادشاه اردن (شکل‌گیری هلال شیعی) ظاهر شد،(۱۱) این چنین نگرانی خود را از آن ابراز کرد:

«اگر بیداری جامعه‌ شیعیان عراق هر چه زودتر مهار نشود، همانند انقلاب اسلامی ایران تبدیل به یک بمب ساعتی روزشمار می‌شود که تمام منطقه را زیر و رو خواهد کرد.»(۱۲)

پس از آن شاخه القاعده در عراق موسوم به «القاعده در سرزمین رافدین» به رهبری ابومصعب زرقاوی، با پشتیبانی جبهه‌ استکبار و دلارهای نفتی رژیم آل سعود و با تمسک به شعار «تکفیر»، به حکومت جدید عراق و شهروندان بی‌گناه و به‌ویژه شیعیان حملات خونین کرد.

پس از شروع موج بیداری اسلامی در سال ۲۰۱۱ نیز جریان‏هاى تکفیرى همچون «تیغ‌های آخته» در برخى از کشورهاى عربى، اسلامى، آفریقایى و حتى اروپایى سر برآوردند و گسترش یافتند و تصویرى را از اسلام به نمایش ‏گذاردند که یک تصویر مسخ شده، دروغین و مملو از شبهات بود. تصویرى که به ردّ بیشتر اسلام از سوى دشمنانش کمک کرد و باعث ‏شد این احساس در دشمنان نهادینه شود که خودشان(غربی‌ها) پاک و دینشان حق،و مسلمانان، نجس و اسلام، باطل است!

اینها‏ نتیجه‌ خشونت‌ورزى، تجاوز، ویرانگرى، انفجار و رعب و وحشتى است که تکفیرى‏ها به راه انداخته‏اند، تکفیرى‏هایى که هرگز دیدگاه کسانى را که مثل آنها فکر نمی‌کنند، نمى‏پذیرند.  این امر باعث شده است که غیرمسلمانان تصاویرى را از اسلام  در تکفیرى‏ها ببینند و آنها را درست‏ترین تصاویر از اسلام بدانند و در نتیجه بیشتر از اسلام متنفر ‏شوند و از آن انتقاد ‏کنند؛  فرآیندی که به انتشار تصاویر توهین‏آمیز از رسول اکرم(ص)، تحقیر قرآن کریم، سوزاندن قرآن‏ها و تولید فیلم‏ها و رمان‏هاى توهین‏آمیز به اسلام و بزرگان اسلام مى‏انجامد و علاوه بر این، تحریف و مسخ تاریخ اسلام و ایجاد تردید در نهادها و مؤسسات اسلامى را در پى دارد. همچنین باعث مى‏شود شبهاتى به اسلام  و به خداوند متعال نسبت داده شوند تا از گسترش و نشر دعوت اسلامى جلوگیرى به عمل آید. این خدمت بزرگى است که تکفیرى‏ها به غیرمسلمانان و دشمنان اسلام مى‏کنند و لذا در امر زیان رساندن به اسلام و مسلمانان به آنان بسیار نزدیکند.

 

۱- یارى گرفتن استعمارگران از تکفیرىها:

استعمارگران به منظور تحقق اهداف‏شان در ضربه زدن به اسلام و تفرقه‏گسترى و اختلاف انگیزى، بهترین یاری‌کنندگان خویش را در جریان‏هاى تکفیرى پیدا کرده‏اند. براى آنان چیزى گواراتر از این نیست که این کار به دست خود مسلمانان انجام گیرد و آنان به جان هم بیفتند و همدیگر را نابود کنند.

کینه‌ غرب با اسلام یک دشمنى کهن است و متفکران و فیلسوفان غرب در نوشته‏های‌شان از دشمنى با اسلام سخن مى‏گویند و اسلام را به تحجر، تعصب و واپسگرایى متهم مى‏کنند.

ارنست رنان، فیلسوف سکولار، درباره‌ی اسلام مى‏گوید، «در اسلام سادگى وحشت‏آور اندیشه‌ زبان‏هاى سامى هست که باعث کوچک شدن مغز انسان مى‏شود و در آن هیچ روزنه‏اى به روى یک اندیشه لطیف یا یک احساس رقیق و یا یک تأمل و نگرش منطقى باز نیست.»(۱۳)

 

 

 

۲- مرجعیت قتل و کشتار در اندیشه تکفیرى‏:

تکفیرى‏ها کشتن هرکسى را که تکفیر مى‏کنند، همان‏گونه که در «تلمود» و عقاید یهودیان آمده است، ضروری و آن را باعث نزدیکى به خداوند مى‏شمارند!  در تلمود تصریح شده است:

«عادلانه است که فرد یهودى هر کافرى را به دست خویش بکشد، چون هر کسی خون کافرى را بریزد، یک قربانى به درگاه خداوند تقدیم مى‏کند.»(۱۴)

آیا این تصادفی است که عقیده یهودیت با عقیده تکفیرى‏هاى مسلمان هماهنگى و توافق پیدا کرده است؟ آیا از  تصادفی است که در تلمود چیزهایى را بیابیم که قتل و کشتار میان مسلمانان را تفسیر مى‏کنند؟ مانند این متن تلمود که مى‏گوید: «ما باید حرف اول را در میان دولت‏ها بزنیم، پس باید در میانشان فتنه‏انگیزى کنیم و آنها را به جان هم بیندازیم و بترسانیم تا با هم بجنگند و ما به یک سود بزرگ دست یابیم.»(۱۵)

 

 

۳- پشتیبانى رسانه‌های غربی صهیونیستی از تکفیرىها

ظهور جریان‏هاى افراطى نشئت گرفته از بیدارى اسلامى، نتیجه فعالیت رسانه‏هاى غربى صهیونیستى توهین‌کننده به اسلام، تلاشى به منظور تسلط بر ملت‏هاى مسلمان و در دست گرفتن سرنوشت‌ آنها و بازداشتن مسلمانان از به ‏دست گرفتن زمام امورشان و کوششى در جهت پیشگیرى از پیشرفت، توسعه و رشد ملت‏هاى مسلمان و دستیابى آنها به علم، تکنولوژى، اختراع و اکتشاف و تحقق حاکمیت سیاسى، اقتصادى و نظامى آنان است.

از جمله این تلاش‏ها، منع ایران از غنى‏سازى اورانیوم، برانگیختن فتنه‏هاى فرقه‏اى در میان صفوف ملت و جدا کردن ایران از سایر ملت‏هاى مسلمان با تفرقه‏افکنى و دشمن و متجاوز نشان دادن ایران است، دشمنى که در کمین برادران خود نشسته است تا آنها را در بوته و قالب فکر و اعتقاد خود که با اعتقاد و باورهاى آنان سازگارى ندارد، ذوب کند. از جمله‏ این کوشش‏ها، دسیسه‌ها و فتنه‏هایى است که امروزه در پاکستان، افغانستان، هند، مالزی، اندونزی، عراق، سوریه، لبنان، یمن، نیجریه و برخی کشورهای آفریقایی به منظور برهم زدن ثبات این کشورها ایجاد مى‏شود تا ارکانشان از درون فروبریزد و نقشه‏هاى دشمنان اسلام به دست جریان‌های تکفیری‌ای که با ایجاد آشفتگى و بى‏ثباتى و درگیرى و نفرت، بهترین هدایا را به دشمنان تقدیم می‌کنند، اجرا شود.

 

پی‌نوشت:

۱- فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (انعام/آیه ۴۳)

پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرع نکردند، ولى [حقیقت این است که] دل‌های‌شان سخت ‏شده و شیطان آنچه را انجام مى‏دادند برای‌شان آراسته است.

  1. ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره/ آیه ۷۴ )

سپس دل‌هاى شما بعد از این [واقعه] سخت شدند، همانند سنگ یا سخت‏تر از آن، چون از بعضی سنگ‌ها جوی‌هایى بیرون مى‏زنند و برخی از آنها مى‏شکافند و آب از آنها خارج مى‏شود و برخى از آنها از بیم خدا فرو مى‏ریزد و خدا از آنچه مى‏کنید غافل نیست.

  1. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (انفال/آیه ۲)

مؤمنان همان کسانى‏اند که چون از خدا یاد شود دل‌های‌شان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود ایمانشان افزون گردد و بر پروردگار خود توکل مى‏کنند.

  1. شفیعی سروستانی، اسماعیل، غرب و آخرالزمان، از سلسله انتشارات هلال.
  2. شفیعی سروستانی، اسماعیل، نشریه موعود، «ائتلاف خونین صلیب، سلفی و صهیون»، شماره ۱۶۰٫

۶ . حضور متراکمِ گروه‌های سلفی در عراق دلایل دیگری نیز دارد که بعد از «مسئله اشغال» می‌توان به جایگاه سنتی عراق نزد سلفی‌ها (به عنوان مرکز خلافت عباسی به مدت پنج قرن) اشاره کرد. علاوه بر این، مبارزه با تجدید حیات شیعه با محوریت ایران و تلاش برای اعاده حاکمیت سنی‌ها در این باره مؤثرند.

  1. کیوان، مأمون، «خریطه الجماعات المسلحه فی العراق: النشأه و المسار و الآفاق»، شؤون الأوسط (لبنان، ۲۰۰۸ ق)، شماره ۱۳۰، ص۱۸۷٫
  2. مؤسسه مطالعات اندیشه‌سازان نور، تاریخچه سیاسی وهابیت، جلد اول (تهران: مؤسسه مطالعات اندیشه‌سازان نور، ۱۳۷۹)، ص۱۰۱٫
  3. اسدی، علی اکبر، تحولات و مسایل جدید عراق و رویکرد ایران (تهران: شادان، ۱۳۸۷) ص۲۳۹
  4. زرقاوی، ابومصعب، «کلمات مضیئه؛ الکتاب الجامع لحطب و کلمات الشیخ المعتز بدینه ابی مصعب الرزقاوی» (شبکه البراق الاسلامیه، ۱۴۲۷ق)، صص ۲۱۲-۲۱۴٫
  5. جعفری ولدانی، اصغر، مواضع و عملکرد کشورهای عربی نسبت به تحولات عراق (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه، ۱۳۸۴) ص۵۴٫
  6. مقصودی، مجتبی، «نقش گروه‌های قومی در شکل‌دهی به نظام سیاسی عراق»، عراق پس از سقوط بغداد (تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۴) ص۱۴۱٫
  7. رنان، ارنست، مساهمه الشعوب السامیه فى تاریخ الحضاره؛ به نقل از: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان‌هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، (قم: انتشارات داراعلام لمدرسه اهل‌البیت، ۱۳۹۳)، ص ۴۸٫
  8. حسینى، مهدى، التلمود اسرار و حقایق، ص ۱۵۱؛ به نقل از: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان‌هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام (قم: انتشارات داراعلام لمدرسه اهل‌البیت، ۱۳۹۳)، ص ۵۱٫

۱۵ . همان.

 

29جولای/20

و حالا نوبت یمن است

پیروزی‌های پیاپی رزمندگان یمن بسیار توجه‌برانگیز است. آنان این پیروزی‌ها را در «مظلومیت مطلق» به دست آورده‌اند، زیرا در حالی می‌جنگند که از زمین، دریا و آسمان در محاصره‌ کامل به سر می‌برند و در مقابل آنان فقط یک کشور ثروتمند و بی‌پروا قرار ندارد، بلکه با یک «جهان بی‌رحم» مواجهند. سازمان ملل که براساس رسالت خود باید از آغازکنندگان و تشدیدکنندگان جنگ بخواهد به جنگ و تجاوز علیه یک عضو این سازمان خاتمه دهند، با صدور قطعنامه‌ و اصرار بر اجرای بندهای آن، از جنایتکاران حمایت می‌کند و چشمش را بر کشتار گسترده‌ی مردم یمن فرو بسته است.

رزمندگان یمنی در این شرایط با تکیه بر امکانات محدود داخلی خود به مصاف دشمنان ثروتمندِ تا بن دندان مسلح خود رفته‌ و با عملیات‌های پی‌درپی شگفتی آفریده‌اند. یمنی‌ها تا حدود یک سال پیش به صورت دفاعی عمل می‌کردند و معتقد بودند با محدود نگهداشتن دایره‌ جنگ می‌توانند دشمنان خود را فرسوده کنند، اما گسترش عملیات‌های تهاجمی هوایی دشمن آنان را وادار کرد در سیاست خود تجدیدنظر کنند و لذا از حدود یک سال پیش به عملیات‌های تهاجمی روی آورده‌اند.

 

عملیات ینبوع

عملیات علیه تأسیسات نفتی نظامی و زیرساخت‌های پروازی، بخشی از سیاست تهاجمی جدید یمنی‌ها بود که از ۲۴ اردیبهشت ماه ۹۸ به مرحله‌ اجرا درآمد. عملیات نظامی علیه دو تأسیسات نفتی «الدوادمی» و «عفیف» در منطقه‌ ینبوع عربستان واقع در کرانه‌ شمالی دریای سرخ که به وسیله‌ پهپادهای تهاجمی صورت گرفت، اولین اقدام بزرگ آنان علیه عربستان بود که به توقف بخش مهمی از صادرات نفت سعودی منتهی شد. این عملیات از آنجا اهمیت ویژه داشت که پهپادهای یمنی حدود ۱۰۵۰ کیلومتر راه را طی کردند، بی‌آنکه شناسایی شوند و باید در منطقه‌ای عملیات می‌کردند که بنا به اعلام رسمی «آرامکو» ـ کمپانی مشترک نفتی آمریکا و سعودی ـ با بهره‌مندی از انواعی از سیستم‌های پدافندی مورد «حفاظت ویژه» قرارگرفته بودند.

 

عملیات علیه فرودگاه‌ها

عملیات بعدی رزمندگان یمنی در این ایام متوجه فرودگاه‌های نظامی و مدنی سعودی در استان‌های سه‌گانه‌ جیزان، عسیر و نجران شد و توقف پروازها در این سه استان جنوبی عربستان را در پی داشت. انهدام پایگاه نظامی هوایی ملک خالد در «خمیس مشیط» و توقف پروازها در فرودگاه مدنی «اَبها» علاوه بر آنکه خسارت‌های زیادی را روی دست مترفان سعودی گذاشت، به حیثیت امنیتی آن کشور نیز آسیب‌های فراوانی را وارد کرد.

 

عملیات الشیبه

اقدام دیگر رزمندگان یمنی عملیات موشکی علیه منطقه‌ی‌ «الشیبه» در شرق سعودی و در ده کیلومتری مرز امارات بود که در ۲۶ مرداد ماه گذشته صورت گرفت و خسارات زیادی را به تأسیسات نفتی در این منطقه وارد کرد. تأسیسات نفتی سعودی در الشیبه روزانه حدود ۹۰۰ هزار بشکه‌ نفت تولید می‌کرد که با عملیات موشکی یمنی‌ها دچار بحران جدی شد. موشک‌های یمنی در این عملیات باید ۱۳۰۰ کیلومتر را می‌پیمودند و به هدف اصابت می‌کردند.

 

عملیات بقیق

عملیات بعدی یمنی‌ها علیه رژیم سعودی، حمله‌ موشکی و پهپادی به دو منطقه نفتی بقیق و خریص در استان الشرقیه عربستان بود که شدیدترین ضربه‌ اقتصادی، سیاسی و نظامی به عربستان به حساب آمد. تأسیسات بقیق و خریص مهم‌ترین تأسیسات نفتی مشترک آمریکا و رژیم سعودی با تولید روزانه حدود ۵/۴ میلیون بشکه‌ نفت بودند. آرامکو در سال ۲۰۱۸، بیش از ۱۱۱ میلیارد دلار درآمد داشت و ارزش تأسیسات آن در بقیق بیش از ۵/۲ تریلیون دلار برآورد شده است؛ از این‌رو این دو مرکز نفتی از طریق یک سیستم چندلایه پدافندی شامل استقرار هواپیماهای شناسایی و رهگیری B52 و ۲۵  آتشبار «پاتریوت» حمایت می‌شدند.

ضربه‌ ۲۳ شهریور ماه ۹۸ یمنی‌ها به این پایگاه سبب توقف کامل صادرات نفت در این حوزه شد و بازسازی آن تا کنون به انجام نشده است. خسارت‌های وارده به این تأسیسات به‌حدی بود که مسئولان آرامکو رسماً اعلام کردند هزینه‌ نوسازی این دو پایانه نفتی بسیار کمتر از بازسازی و تعمیر آن است. ضربه‌ یمنی‌ها به تأسیسات بقیق و خریص به‌قدری سخت و سهمگین بود که سعودی‌ها ابتدا آن را به ایران نسبت دادند و بعضی از آمریکایی‌ها به افسانه‌سرایی درباره‌ نقش ایران روی آوردند. حتی یک منبع پنتاگون در عراق مدعی شد اطلاعاتی در دست دارد که حرکت این پهپادها از شمال استان خوزستان آغاز شده است. سعودی‌ها و آمریکایی‌ها که در مخمصه گیرکرده بودند، نهایتاً اعلام کردند که اسناد قطعی برای اینکه معلوم شود حمله به «مهم‌ترین تأسیسات مشترک آمریکا و رژیم سعودی در عربستان» کار ایران است، وجود ندارد.

 

عملیات نَصرُ مِنَ ‌الله

اقدام دیگر نیروهای یمن اولین عملیات تهاجمی بزرگ علیه مناطقی از جنوب عربستان در مرداد گذشته بود. پیش از این یمنی‌ها گاه و بی‌گاه حملاتی را علیه استان‌های سابقاً یمنی نجران، جیزان و عسیر انجام می‌دادند، ولی این اقدامات هیچ‌گاه گسترده و با هدف آزادسازی نبود. عملیات «نَصرُ مِنَ الله» در داخل خاک عربستان این پیام مهم را به همراه داشت که جنگ ممکن است به داخل خاک سعودی کشیده شود. در این عملیات که دو هفته به درازا کشید، رزمندگان یمن توانستند به‌رغم حضور انواع هواپیماهای جاسوسی دشمنان، یعنی سعودی، امارات، فرانسه، انگلیس و آمریکا عملیات را تا زمان اجرا مخفی نگه دارند. آماده‌سازی چند تیپ رزمی در این شرایط کار بسیار دشواری بود که یمنی‌ها به‌رغم همه‌ محدودیت‌ها به‌خوبی از عهده‌ آن برآمدند. عملیات نَصرُ مِن الله سبب کشته شدن حدود ۲۰۰۰ نفر از نیروهای سعودی و مزدوران آن و اسارت ده‌ها نفر شد. در میان کشته‌شده‌ها، چند سرتیپ هم به چشم می‌خوردند.

عملیات «شهید ابوعبدالله حیدر» مرحله‌ اول سلسله عملیات نَصرُ مِنَ الله بود که طی آن ۳۵۰ و در ادامه ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک سعودی در استان پهناور نجران به تصرف مقاومت یمن درآمد و نیروهای یمنی به پنج کیلومتری مرکز استان رسیدند. سه تیپ سعودی تحت عناوین «لواء توحید»، «لواء وحده» و «لواء فاروق» به فرماندهی عالی سرلشکر «رداد الهاشمی» از این منطقه محافظت می‌کردند. در این زمان انصارالله در دو خط عملیاتی در شمال غرب و شمال شرق این منطقه دست به عملیات زد و عملاً این سه تیپ را به محاصره‌ کامل خود در آورد و با سه یگان موشکی، پهپادی و عملیات زمینی به‌سرعت بر این نیروها سیطره یافت، به‌گونه‌ای که در همان ساعات اولیه هر سه تیپ متلاشی ‌شدند؛ چهار گردان با استعداد حدود ۳۰۰۰ نفر به اسارت در‌آمدند که یک گردان از آنها نیروهای افسر و درجه‌دار ارتش سعودی و دو گردان دیگر، نیروهای مزدور یمنی و غیریمنی وابسته به منصور هادی بودند.

 

عملیات بنیان مرصوص

عملیات بعدی یمنی‌ها عملیات «بنیان مرصوص» بود که با هدف عمق‌بخشی به امنیت پایتخت صورت گرفت. مدت‌های مدیدی بود که اشغال پایتخت به یک سیاست جدی مشترک بین سعودی‌ها، اماراتی‌ها و عوامل آنان تبدیل شده بود. بر این اساس اقدامات فراوانی در استان «جوف» واقع در شمال صنعا و استان مأرب که جبهه‌ شرقی صنعا را پوشش می‌داد صورت گرفته بود و سعودی‌ها توانسته بودند با برخورداری از آتش سنگین، به موقعیت‌هایی دست یابند که اشغال فرمانداری نهم Nehem از توابع استان صنعا و تصرف بخش وسیعی از استان جوف را شامل می‌شد. در این میان سعودی‌ها با تجمیع نیروها و با اغفال حزب اخوانی اصلاح که به‌طور ضمنی با انصارالله یمن توافقی را امضا کرده بود، امیدوار بودند بتوانند بر مرکز یمن سیطره پیدا کنند و بر این اساس ۱۷ تیپ را آماده کرده بودند. این همه در حالی بود که آنان براساس توافق آذر ماه ۱۳۹۷ استکهلم، موظف بودند از دامنه‌ تنش بکاهند و به سمت صلح حرکت کنند.

بر این اساس رزمندگان یمن با فاصله‌ کمی پس از عملیات مرداد ماه نَصرُ مِنَ الله، خود را برای عملیات بزرگ دیگری آماده کردند. سعودی‌ها خود را برای عملیات در اواخر دی ماه آماده می‌کردند که یک هفته پیش از آن، با پیشدستی رزمندگان یمن مواجه شدند و رزمندگان یمن توانستند ظرف چند روز فرمانداری نهم را از سیطره‌ سعودی خارج سازند؛ بخش‌هایی از استان مهم مأرب را آزاد کنند؛ بخش وسیعی از استان شمالی جوف را به تصرف درآورند و در روزهای پس از آن کاملاً بر آن مسلط شوند و «الحزم» مرکز استان را نیز به تصرف خود درآورند. رزمندگان یمنی در این عملیات توانستند ۱۷ تیپ سعودی ـ اماراتی و عوامل آنها را منهدم کنند که در نتیجه حدود ۳۵۰۰ نفر از آنان کشته شدند و ده‌ها نفرشان به اسارت درآمدند. در این عملیات ۲۳۰۰ کیلومتر مربع از یمن ـ تقریباً به اندازه‌ عملیات ایرانی فتح‌المبین در سال‌ ۱۳۶۱ ـ آزاد شد و صدها دستگاه نظامی به تصرف رزمندگان یمنی درآمدند.

این عملیات بزرگ‌ترین عملیات رزمندگان یمن به حساب آمد. اما با مرور عملیات‌های رزمی یمنی‌ها که از اردیبهشت ماه شروع شده بود می‌توان گفت جنگ در سال ۹۸ کاملاً به نفع یمنی‌ها و به ضرر سعودی‌ها جریان پیدا کرده است. آزادسازی استان جوف توسط نیروهای انصارالله به‌قدری مهم بود که به یک زلزله در جبهه‌ سعودی منجر شد. در این بین احمد بن‌ دغر، مشاور منصور هادی در سلسه توئیت‌هایی به شکست سخت جبهه سعودی ـ اماراتی اذعان کرد و نوشت، «سقوط الجوف شاید موازنه نظامی قدرت‌ها را به شکل نهایی در نبرد سرنوشت‌ساز با [انصارالله] حوثی تغییر دهد. اگر ما با این مسئله با همان سطح تعامل خود با سقوط نهم رفتار کنیم، در صحنه‌ داخلی یمن این احتمال هست که سرنوشت نبرد ما به نفع [انصارالله] حوثی و در صحنه منطقه‌ای به نفع ایران تمام شود و دیگر نقش ائتلاف در یمن به پایان برسد.»

او افزود، «همه‌ ما شکست تاریخی تلخی خواهیم خورد؛ چون دشمن (منظور دولت نجات ملی یمن) به وسایل و منابع قدرت دست یافته و توانایی مقاومت پیدا کرده است. به همین دلیل هم پیشروی می‌کند، در حالی که ما در ائتلاف [سعودی ـ امارات] به دلیل اختلافات و دودستگی‌ها و دشمنی با یکدیگر که با اصرار عجیبی هم ادامه دارد، این شکست (سقوط جوف) را به [انصارالله] حوثی و ایران در این نبرد تاریخی هدیه داده‌ایم.»

 

اهمیت آزادسازی الجوف

عملیات «بنیان مرصوص» دستاوردهای نظامی، سیاسی و اقتصادی عدیده‌ای دارد، زیرا استان الجوف در نزدیکی مرزهای عربستان سعودی و مشخصاً منطقه نجران قرار دارد و سیطره نیروهای یمنی بر این استان به معنای محاصره استان مأرب از چند محور و نیز نزدیک‌تر شدن به این استان و باز کردن خطوطی است که به پیشروی به سمت آن کمک می‌کند. افزون بر این، آزادسازی الجوب ضربه‌ای مهلک به نیروهای ائتلاف متجاوز و طرح‌های تجزیه‌طلبانه آن علیه یمن به شمار می‌رود. در کنار این عوامل، ذکر اهمیت اقتصادی الجوف با توجه به غنی بودن آن از ذخایر نفتی قابل توجه است.

آزادسازی استان الجوف غیر از اینکه چه از منظر ژئوپولیتیکی و چه از منظر اقتصادی، از اهمیت استراتژیک برخوردار است، عناصر قدرت نیروهای صنعا را از نظر تأمین امنیت این جبهه و از بین بردن هر گونه تهدیدی افزایش می‌دهد و مسیر پیشروی ارتش و کمیته‌های مردمی به استان‌های شرقی را هم تسهیل می‌کند. این مؤلفه‌ها در واقع یک تحول استراتژیک در جنگ یمن هستند و نشان می‌دهند که از یک سو نیروهای صنعا زمام امور را در دست دارند و از سوی دیگر فروپاشی‌ها در صفوف نیروهای ائتلاف سعودی همچنان ادامه دارد.

 

عملیات شهید سلیمانی

عملیات یمنی‌ها در مثلث صنعا، مأرب و جوف کمی پس از زمان شهادت سردار سلیمانی صورت گرفت. طرف یمنی اصرار داشت نام آن عملیات را «سردار سلیمانی» بگذارد که با مخالفت ایران با نام «بنیان مرصوص» صورت گرفت. این عملیات غیر از تأثیر میدانی و یأسی که بر جبهه سعودی ـ امارتی وارد کرد، یک پیام آشکار هم داشت و آن هم اینک با شهادت سردار سلیمانی، جبهه مقاومت دچار رکود نمی‌شود و خللی در عملیات‌های بزرگ آن پدید نمی‌آید. پیش از این تحلیل‌گران آمریکایی و از جمله «مایکل نایتز» مأمور پنتاگون در عراق طی یادداشتی که توسط یک اندیشکده‌ آمریکایی چاپ شد، گفته بودند با از میان برداشته شدن سلیمانی، عملیات‌های بزرگ جبهه مقاومت به پایان می‌رسند و از این پس می‌توان به‌راحتی از پس عملیات‌های طرف ایرانی یا متحدان منطقه‌ای آن برآمد. عملیات بزرگ بنیان مرصوص در یمن این انگاره را از بین برد و نشان داد که روح سلیمانی هم پیروزی در عملیات‌های بزرگ را تضمین می‌کند.

 

تغییر استراتژی

«مقاومت یمن» تا پایان سال ۲۰۱۸ یعنی در طول ۴۵ ماه جنگ، براساس نظریه «محدود نگهداشتن دامنه‌ جنگ» فعالیت می‌کرد. تصور می‌شد که گسترش میدان جنگ از یک‌ سو سبب پراکنده شدن انرژی آن و از سوی دیگر به تشدید حملات بی‌رحمانه «ائتلاف غربی ـ عربی» علیه توده‌های مردم یمن منجر می‌شود؛ لذا در این دوران، مقاومت یمن اگرچه گاهی به صورت نمادین به بعضی از مناطق عربستان از جمله پایتخت حمله می‌کرد؛ اما در عمل عملیات برون‌مرزی آن به یک شعاع ۱۰ تا ۱۵ کیلومتری محدود می‌شد.

با گذشت زمان کم‌نتیجه بودن این راهبرد برای آنان به اثبات رسید، چون عربستان و امارات در این دوران دایره بمباران‌های هوایی و حتی تهاجمات زمینی خود را گسترش می‌دادند و دائماً بر تعداد قربانیان یمنی در بازارها، خانه‌ها، بیمارستان‌ها، مدارس، کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌افزودند. از سوی دیگر گسترش دامنه درگیری با انصارالله در استان‌های جوف، مأرب و حدیده، عملاً توان زیادی از مقاومت یمن می‌گرفت و به نیروی رزمی بیشتری نیاز بود.

عملیات بازپس‌گیری بندر استراتژیک الحدیده توسط ائتلاف سعودی که از اوائل سال ۱۳۹۷ آغاز شد و در آذر ماه این سال به اوج خود رسید و در نهایت به «توافق استکهلم» منجر شد، جمع‌بندی عملیاتی مقاومت یمن را تغییر داد. این در حالی بود که به‌خصوص طی سال‌های ۹۶ و ۹۷، جنگ‌افزارهای انصارالله در دو بخش موشکی و پهپادی به پیشرفت‌های شگفت‌انگیزی رسیده و تا حدودی موازنه تسلیحاتی برقرار شده بود.

انصارالله در پایان استراتژی عملیاتی «محدود نگهداشتن دایره جنگ» ناگزیر به مصالحه درباره حدیده شد؛ حال آنکه کاملاً واضح بود که توافق ـ آذر ۹۷ـ استکهلم توسط عربستان و امارات اجرا نمی‌شود و تا حدی به تثبیت متجاوزین در بخش مهمی از سواحل یمنی دریای سرخ هم می‌انجامد. بر این اساس وقتی هیئت انصارالله عملاً دست خالی از استکهلم به صنعا بازگشت، مقاومت یمن به جمع‌بندی تازه‌ای از جنگ رسید و خود را برای جنگ جدیدی آماده کرد.

پنج ماه زمان نیاز بود تا جنگ جدید یمنی‌ها آغاز شود. در این فاصله مقاومت یمن شبانه‌روز سرگرم به پایان رساندن پروژه‌های تسلیحاتی خود بود و توانست سه نوع موشک جدید بالستیک ـ یعنی موشک‌های برد بلند با سر جنگی سنگین ـ را آزمایش کند و سرعت عمل و زمان پرواز پهپادهای تهاجمی خود را نیز به چند برابر افزایش دهد. این در حالی بود که ائتلاف متجاوز امارات و عربستان سرخوش از پیروزی بادآورده در بخش‌هایی از سواحل الحدیده، سرگرم باز کردن جبهه‌های جدیدی در شمال و غرب استان‌های حجه و صعده بودند و در نهایت توانستند رخنه‌ای در حجه پدید آورند. نقشه آنان این بود که اشغال سواحل را که تا راسته‌های شهر حدیده رسیده بود تا آخرین نقطه‌ ساحلی یمن یعنی سواحل استان حجه امتداد دهند و مقاومت یمن را از خطوط پشتیبانی دریایی خود محروم کنند.

هم‌اینک قواعد جنگ یمن تغییر کرده است. مقاومت یمن در جنگ‌افزار به توازن نسبی رسیده و این در حالی است که در ابعاد نیروی انسانی ـ رزمنده ـ دست برتر دارد. ترکیب سه نوع رزم در جریان مرحله‌ اول، دوم و سوم عملیات نَصرُ مِنَ الله نشان داد که مقاومت یمن به‌طور کامل به فنون جنگ و مدیریت میدان‌های بزرگ رزم احاطه پیدا کرده است. وقتی یمنی‌ها چنین عملیات بزرگی را در خاک دشمن و در زیر حدود ۳۰۰ حمله هوایی به نتیجه می‌رسانند و می‌توانند چندین ماه نیات عملیاتی خود را پنهان و از نیروهای خود به گونه‌ای محافظت کنند که در چند هفته عملیات نَصرُ مِنَ الله به تعداد انگشت‌های یک دست شهید ندهند، سطح عملیاتی و برتری عملیاتی آنان اثبات می‌شود که می‌تواند برای سعودی‌ها و آمریکایی‌ها رعب‌انگیزتر از عملیات‌های نجران و بقیق باشد. سعودی باید بداند که اینک مقاومت یمن از بعد نیروی انسانی، اراده و تسلیحات بسیار توانمند‌تر از روزی است که جنگ علیه او را در ششم فروردین ۹۴ آغاز کرد.

 

سعودی در انتظار حوادث

رزمندگان یمنی البته در پایان راه قرار ندارند و قرائن بیانگر آن است که سعودی‌ها به‌رغم ضربه‌های سنگینی که خورده‌اند هنوز به «رخدادهای محاسبه‌ناپذیر» چشم دوخته‌اند و انتظار دارند برای طرف مقابل اتفاقاتی روی دهد تا بتواند از آن به نفع خود بهره‌برداری کند. آنان به‌خصوص روی شرایط داخلی ایران چشم دوخته‌اند. کما اینکه رژیم سعودی که پس از ضربه خوردن تأسیسات آرامکو در خریص و بقیق به کما رفت و علامت‌هایی از گرایش به صلح نشان داد، پس از ارزیابی‌ای که آمریکایی‌ها از انتخابات ایران به آنان ارائه کردند، به مواضع قبلی بازگشتند. هر چند نتایج انتخابات و مشارکت نسبتاً قوی مردم ایران، آنان را تا حد زیادی سرخورده کرده است، ولی به نظر می‌آید هنوز هم در انتظار رخدادهای شگفتی‌ساز به نفع خود هستند.

بر این اساس قاعدتاً رزمندگان یمنی عملیات‌های سنگین دیگری در شرق و جنوب در پیش دارند. عملیات اخیر یمنی‌ها در مثلث صنعا، مأرب و جوف اگرچه برای پایتخت امنیت زیادی را به همراه آورد، اما هنوز تهدیدات علیه آنان ادامه دارد. عملیات‌های زنجیره‌وار هوایی اخیر سعودی‌ها علیه صعده، الحدیده و صنعا که به کشته شدن ده‌ها نفر از مردم یمن منجر شد، بیانگر آن است که تهدید تمام نشده و نتیجه‌ طبیعی آن ادامه‌ عملیات‌ یمنی‌هاست.

 

 

بداقبالی سعودی‌ها

همزمان با عملیات رزمندگان یمنی در محور شرق و شمال صنعا، مردم در استان «المهره» در مرز عمان به مراکز بندری متعلق به سعودی‌ها حمله و مسئولان محلی وابسته سعودی را از شهر خود بیرون کردند. عملیات قبایل المهره علیه سیاست سعودی‌ها در جنوب یمن فشار زیادی را متوجه عربستان می‌کند و ممکن است به سایر استان‌های جنوب شامل شبوه، بیضاء و حضرموت هم کشیده شود. اعتراضات جنوبی‌ها به سیاست سعودی‌ها اگرچه عمدتاً جنبه اجتماعی دارد، اما می‌تواند به‌سرعت سیاسی شود؛ زیرا سال‌هاست که در جنوب یمن یک حکومت چپ‌گرای مخالف سعودی با محوریت ابوبکر العطاس و علی ناصر محمد وجود دارد که هنوز زمینه‌های اجتماعی دارند و می‌توانند اعتراضات را سیاسی کنند و ادامه بدهند. اگر سعودی‌ها و اماراتی‌ها به‌طور جدی در جنوب شرق یمن درگیر شوند، برتری خود را در استان‌های عدن، تعز و… از دست می‌دهند و این می‌تواند زمینه‌ساز عملیات‌های جدید انصارالله در استان‌های جنوب غربی یمن شود.

 

اختلافات لاینحل با امارات

بداقبالی دیگر سعودی‌ها لاینحل ماندن اختلافات میان نیروهای وابسته به سعودی به رهبری منصور هادی و نیروهای وابسته به امارات با محوریت «شورای انتقالی جنوب» یا «کمربند امنیتی» است که در عمل سبب بی‌اعتمادی نیروهای محلی و فرماندهان سعودی اماراتی به یکدیگر در جنوب شده است. حدود چهار ماه پیش اختلافات امارات با عربستان سبب سیطره امارات بر عدن شد و نیروهای دولتی وابسته به سعودی از جمله رئیس‌جمهور مستعفی و دولت او ناچار به جلای وطن و استقرار در ریاض شدند. این در حالی است که دایره‌ اختلاف میان آنان به این میزان محدود نماند و امارات ناچار به درگیری خونینی با حزب اخوانی اصلاح که مورد حمایت عربستان است، شد. حزب «اصلاح» قدرتمندترین جریان در ائتلاف متجاوز سعودی ـ اماراتی به حساب می‌آید که تا پیش از درگیری‌های اخیر بر دو استان حساس مأرب و تعز سیطره داشت؛ اما درگیری امارات با آنان سبب تضعیف موقعیتشان در مأرب شد. در این درگیری‌ها بیش از ۵۰۰ تن از نیروهای حزب اصلاح به وسیله نیروی هوایی و موشک‌های امارات کشته شدند و در یک مورد در حمله‌ موشکی امارات به مقر آنان در مأرب بیش از ۱۳۰ نفر از نیروهای این حزب از بین رفتند.

وضعیت کنونی به‌گونه‌ای است که حزب اصلاح ماندن در کنار ائتلاف سعودی ـ اماراتی را بی‌نتیجه می‌داند و این می‌تواند برای ریاض و ابوظبی خطرناک باشد، زیرا حزب اصلاح به یک طعمه برای یمن تبدیل شده است.

آخرین خبرها حاکی از آنند که عناصر وابسته به دولت امارات مانع ورود نیروهای ارتش سعودی به بندر «الزیت» در عدن شده‌اند. شبه‌نظامیان «کمربند امنیتی» که به همراهی با دولت امارات شناخته می‌شوند، به‌رغم موافقت دولت مستعفی منصور هادی، مانع سوخت‌گیری یک کشتی تجاری در بندر «الزیت» شدند. با وجود اینکه توافق ریاض برای پایان چهار ماه درگیری شدید، میان دولت مستعفی منصور هادی و شورای انتقالی جنوب (همسو با امارات) در ۱۴ آبان ماه گذشته امضا شد، اما با گذشت سه ماه از آن، بیشتر بندهای این توافق اجرا نشده‌اند و دو طرف یکدیگر را به نقض تعهدات متهم می‌کنند.

 

پیوستن رهبران قبایل

در شرق صنعا که بزرگ‌ترین عملیات آنان طی پنج سال اخیر به حساب می‌آید، تعداد زیادی از سران قبایل مأرب به انصارالله پیوسته و برای کمک به آزادسازی این استان مهم به انصارالله قول همکاری داده‌اند. اطمینان از پیروزی انصارالله سبب شد که این اعلام ائتلاف رهبران قبایل مأرب به صورت علنی و اعلامی صورت گیرد. انصارالله پس از عملیات بنیان مرصوص با قبایل مأرب وارد گفتگو شد که «صالح الجبوانی» وزیر حمل و نقل منصور هادی آن را یک تحول خطرناک ارزیابی کرد. بعد از مذاکرات، این قبایل به انصارالله پیوستند و متعهد شدند که در جریان آزادسازی مأرب، جبهه‌ شمالی را آرام نگه دارند و مانع نفوذ سعودی‌ها از شمال به این استان شوند.

همه‌ شواهد و قرائن نشان می‌دهند که عملیات آزادسازی استان مهم مأرب به‌زودی آغاز می‌شود و با آزادسازی آن نیروهای انصارالله پیکان حملات خود را برای آزادسازی تعز متوجه جنوب خواهند کرد. در این بین رهبران انصارالله به حزب یمن اصلاح پیام داده‌اند که به توافق گذشته با انصارالله بازگردد که می‌تواند به آزادسازی جنوب سرعت بدهد.