Tag Archives: مسعود رجوی

30آگوست/21

منافقین در لانه نفاق

پمپئو وزیر امور خارجه سابق آمریکا در تیرماه ۱۴۰۰ در گردهمایی عناصر سازمان منافقین شرکت کرد. او که در نقض آشکار همه قوانین بین‌المللی یکی از عوامل اصلی طراحی و ترور شهید حاج ‌قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس بود، در کنار کسانی نشست که دست آنان به خون بیش از ۱۷ هزار شهروند ایرانی، از جمله منتخبین مردم در قوه مجریه و قوه مقننه آلوده بود.

این همراهی او با این گروهک تروریستی در حالی است که شرکت وزرای خارجه سابق و دیپلمات‌ها و حتی افسران امنیتی رژیم سعودی همواره یک پای دیگر این نشست‌هاست. رژیمی که در ترور مخالفین خود از همه امکاناتش بهره می‌گیرد و سفارتخانه‌های او در سراسر جهان هنر شگفت‌انگیزی از خود نشان می‌دهند و گاهی حتی شخص شهروندان مخالف خود ـ چون قاشقچی ـ  را با گذرنامه‌های‌شان چنان باطل می‌کنند که حتی خبره‌ترین کارشناسان هم از کشف دی ان ای آنان عاجز می‌مانند!

شرکت دولتمردان این کشور گاوچران و این دولتمردان گاو شیرده ـ که یکی از آنان خالق گرگ داعش و دیگری پرورش‌دهنده آن به شمار می‌روند ـ را در نشست‌های سالانه گروهک منافقین باید در استاد داعش بودن سران سازمان منافقین جستجو کرد. سازمانی که به لطف حمایت‌های بی‌دریغ نظام سلطه، تحقیق و تفحص در باره جنایات آنان می‌رود تا چون تحقیق و تفحص از هولوکاست جرم محسوب شود  و رسانه‌های به اصطلاح مدافع حقوق بشر غربی به سمتی حرکت می‌کنند که از این عناصر بالفطره آدمکش، چهره‌ای انسانی ترسیم کنند.

کار این تحریف آشکار تاریخی به آنجا کشیده است که امروز بی بی سی، من و تو، اینترنشنال و… که هرگز حاضر به مصاحبه با پدر و مادر یک داعشی درباره مجاهدت! فرزندانشان نیستند و نشانی از قبر کشته‌های این فرقه نمی‌دهند؛ مصاحبه با خانواده یک عنصر آدمکش منافق و اشک ریختن برای قبر آنان را برای خود افتخار می‌دانند!

پرسشی که امروز ذهن بسیاری ـ و به‌ویژه نسل جوان کنونی ـ را درگیر خود کرده این است که مگر غربی‌ها و سعودی‌ها و رژیم صهیونیستی چه قرابت قومی و خونی‌ای با عناصر گروهکی دارند که روح لشکریان آتیلا و چنگیز و هیتلر در آنها دمیده شده و در آدمکشی تا آنجا پیش رفته‌اند که جنایت‌های گروه‌های قبل از خود، از جمله خِمرهای سرخ در جنوب شرقی آسیا را از یادها  برده‌اند و حتی داعش هم با همه جنایاتش در شیوه آدمکشی، شاگرد آنها محسوب می‌شود؟

پاسخ این پرسش، خوی وحشی و حیوانی پنهان در آنان همراه با ادبیاتی فریبنده‌تر است که در فرهنگ مردم ایران زمین عنوان«منافق» به خود گرفته است، نفاقی که امروز آشکارتر از همیشه، خود را در چهره غرب به ظاهر متمدن نشان می‌دهد. در همین تیرماه ۱۴۰۰ که پمپئو در اجلاس سازمان منافقین شرکت کرد، هزاران نفر در ورزشگاه ویمبلی لندن و میلیون‌ها نفر در جهان نظاره‌گر بازی پایانی ملت‌های اروپایی بین انگلیس و ایتالیا بودند، شعارهای نژادپرستانه انگلوساکسون‌ها بار دیگر پرده از چهره نفاق غرب برداشت و اتوکشیده‌های به ظاهر متمدن مدافع حقوق بشر، خوی وحشی خود در دوران برده‌داری را نمایان کردند، دورانی که آنها میلیون‌ها برده را در مسیر آفریقا به اروپا و آمریکا در محل نگهداری حیوانات در کشتی‌ها زندانی کردند و اجساد هزاران تن از آنان را در  این مسیر به دریا ریختند و زنده‌ها را با زدن لگام بر دهن در مزارع کشت بنیه و ذرت به کار گرفتند تا مبادا در هنگام کار، به اندازه کف دستی ذرت یا گیاه بخورند.

پمپئو بازمانده پدران برده‌داری است که به نام مسیحیت در مدارس تعلیم تمدن، هزاران کودک بی‌گناه را زنده به گور کردند و امروز با کشف اجساد آنان در کانادا که حتی حاضر به عذرخواهی هم نیست؛ حقوق بشر را به رخ کشوری چون ایران می‌کشد. به‌راستی امروز اگر پمپئو که فرزند همان پدرانی است که زنده زنده پوست از سر سرخپوستان کندند تا به کیفیت متاع مو و پوستشان آسیبی نرسد، در کنار منافقین ننشیند که زنده زنده پوست از سر پاسداران کمیته‌ها کندند و زنده به گورشان کردند، چه کسی باید بنشینند؟ به‌راستی اگر دولتمردان سعودی که مخالفی چون قاشقچی را از روی زمین محو کردند، همنشین منافقینی نشوند که زنان و کودکان را در انفجارهای اتوبوس در شعله‌های آتش محو کردند، با چه کسانی دمخور شوند؟ نفاق، دورویی و تضاد در قول و عمل وجه مشترک این قوم است.

امام خمینی از همان دوران نهضت، چهره نفاق سازمان را  چون چهره غرب و شرق شناخت و از دیدار حسین روحانی و تراب حق‌شناس با خود در نجف اشرف از حرکت این عناصر سازمان تحت عنوان فریب یاد کرد، اما با آنان کنار آمد و کاری به آنان نداشت. حتی پس از پیروزی انقلاب و موضع‌گیری این سازمان در برابر رفراندوم، باز مسعود رجوی و موسی خیابانی را در شهر قم به حضور پذیرفت، ولی هرگز از نفاق و فریب آنان هم غفلت نکرد.

با آغاز تحرکات این گروهک بر ضد نظام و جریان حزب‌الله از سال ۵۷ تا سال ۶۰ امام خمینی باز آنها را تحمل کرد اما اذعان کرد که اگر یک هزارم احتمال دست برداشتن عناصر سازمان از خوی خود را می‌داد، خود به سراغ آنان می‌رفت. امام خمینی در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ به صراحت در مقابل بیانیه سازمان برای رفع اختلافات خود با نظام فرمود:

«… البته میل داریم که همه گروه‌ها و همه احزاب به اسلام برگردند و راه مستقیم اسلام را در پیش بگیرند و همه مسلم بشوند. بر فرض اینکه نشوند ،مادامی که با ما و با کشور اسلامی جنگی ندارند و در مقابل اسلام قیام مسلحانه نکرده‌اند، به‌طور آزاد دارند عمل می‌کنند و به‌طور آزاد حرف‌های خودشان را دارند می‌زنند، لکن شما بنای این مطلب ندارید و من اگر یک در هزار احتمال می‌دادم که شما دست از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، بردارید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم، لازم هم نبود شما پیش من بیایید.»(۱)

امام پس از درخواست از آنان به بازگشت و دست برداشتن از روحیه تهاجمی خود به روحیه فریب و خوی تهدید و ارعاب آنان اشاره می‌کند و می‌فرماید:

«… شما معزز و محترم هستید، لکن مادامی که اسلحه در دست شماست و شما در همین نوشته اظهار مظلومیت و اظهار اینکه ما می‌خواهیم کارها درست بشود و تفاهیم بشود، وقتی در همین‌ جا تهدید به قیام می‌کنید ما نمی‌توانیم از شما این‌ طور مسائل را قبول کنیم.»(۲)

سازمان منافقین همزمان با بیانیه خود و پاسخ و موضع امام خمینی، سیاست نفاق و فریب خود را با گسترش خانه‌های تیمی و روی آوردن به مخفی‌کاری و مسلح کردن نیروها و افزایش جو تهدید و ارعاب ادامه داد تا جایی که امام خمینی در هجدهم خرداد ۱۳۶۰ ضمن نصیحت دوباره به آنان فرمود:

«… اگر کسی با آرامش مخالفت کند، با او سخت عمل خواهم کرد و این یک وظیفه شرعی است که بر عهده من است.»(۳)

سازمان منافقین از تابستان ۱۳۶۰ به بعد از هیچ جنایت و خیانتی نسبت به اسلام و ایران و مردم بی‌پناه دریغ نکرد. این سازمان قوای سه‌گانه ایران را به عزا نشاند و محراب‌ها را به خاک و خون کشید و سپس به دامان غرب منافق و هم‌خوی خود پناه برد و در خیانت تا آنجا پیش رفت که حتی از دادن نقشه عملیات‌های ایران در جنگ و پناهگاه‌های مردم به دشمن هم ابا نکرد و سرانجام اوج خیانت و خباثت خود را در تابستان ۶۷ در حمله به غرب کشور نشان داد.

با احراز هویت برخی از فرماندهان و کشته‌شدگان عملیات مرصاد معلوم شد که بسیاری از آنان از توابیـن سازمان در زندان‌ها، به‌ویژه توابین هیئت عفوی بودند که از سوی شخص آقای منتظری در سال ۶۵ مورد عفو قرار گرفته و آزاد شده بودند! این عفو در همان زمان مورد انتقاد امام خمینی(ره) قرار گرفت. تا جایی که امام در فرازی از نامه خود خطاب به آیت‌الله منتظری می‌نویسند: « آزادی بی‌رویّه چند صد نفر منافق، به دستور هیأتی که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است. «ترحم بر پلنگ تیز دندان – ستمکاری بود بر گوسفندان». (۴)

حالا دیگر برای نظام و نگاه تیزبین امام خمینی به عناصر زندانی سازمان که نام برخی از آنان در لیست مسئولان بالای سازمان پس از فتح تهران!! هم قرار گرفته بود محرز شده بود، لکن نظام باز از هرکدام از آنان که ولو به صورت تاکتیکی از سازمان اعلام انزجار کردند گذشت؛ اما برخی بر موضع خود حتی در سه جلسۀ پی ‌در ‌پی اصرار کردند و حتی حاضر به توبه تاکتیکی هم  نشدند.

اما نظام اسلامی تنها حکم خدا و منطبق بر قوانین جنگی را درباره افرادی اجرا کرد که با وجود نبرد همزمان سازمان با نظام و مردم در منطقه اسلام‌آباد غرب، بر تهدید به حمله مسلحانه به‌محض خارج شدن از زندان و پیوستن به دوستان خود در خارج از زندان پافشاری کردند.

امام خمینی در تابستان ۱۳۶۷چتر امنیت را بر سر مردم گستراند و خوارج نهروان زمان را به سزای  اعمالشان رساند و غده‌های سرطانی‌ای را جراحی کرد که حاضر به توبه از آدمکشی نشدند. کسانی که بوی انفجار و ترور در مساجد و اتوبوس‌ها و خانه‌های مردم از آنان به مشام می‌رسید. امام با دلی آرام و قلبی مطمئن، روی دست‌های میلیون‌ها مردم زخم‌خورده از نفاق به جوار رحمت الهی شتافت و منافق همانند همیشه تاریخ به لانه نفاق خزید.

 

 

 

پی‌نوشت:

۱- صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۴۳٫

۲- همان، ص ۳۴۴٫

۳- همان، ج ۱۴، ص ۴۱۷٫ (۱۸ خرداد ۱۳۶۰)

۴- صحیفه امام ج ۲۰ ص ۱۳۷

29جولای/20

از سفر ناکام مک فارلین به ایران تا هروله منافقین میان پاریس و بغداد

اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۵ ماه‌های پر خبر و حادثه‌ای برای ایران در حوزه‌های گوناگون، بخصوص روابط بین‌الملل بود، در این دو ماه، جنگ دیپلماتیک ایران با برخی کشورهای غربی بخصوص انگلیس به اوج خود رسیده و از سوی دیگر گروهک تروریستی منافقین حضور خود در بغداد را با سفر مسعود رجوی به عراق علنی کرد، از سرکرده گروهک نفاق در بغداد به گرمی استقبال شد تا فصل نوینی از تاریخچه این گروهک جنایت‌پیشه باز شود.

از سوی دیگر درگیری‌ها در جبهه‌های جنگ، به سود عراق پیش‌رفته و مهران به اشغال قوای دشمن درآمد.

شاید بتوان مهم‌ترین رویداد خرداد ماه این‌سال را آبروریزی مک فارلین برای آمریکا دانست، سفر ناموفقی که در خرداد ۱۳۶۵ رخ داد و ماه‌ها بعد افشا و فاجعه حیثیتی بزرگی را برای ریگان رقم زد.

 

آبروریزی بزرگ برای دولت ریگان؛ مک فارلین چگونه دست خالی به آمریکا بازگشت!

«مک‌فارلین» مشاور امنیت ملی امریکا ۴ خرداد ۱۳۶۵/ ۲۵ می ۱۹۸۶ مخفیانه و به‌طور غیرقانونی با گذرنامه ایرلندی و هواپیمای باری وارد تهران شد تا به نمایندگی از رونالد ریگان ـ رئیس جمهور امریکا ـ راه‌های گشودن رابطه سیاسی با ایران را بررسی کند، اما نتیجه‌ای به دست نیاورد.

۷ خرداد ۱۳۶۵ / ۲۸ می ۱۹۸۶ نیز رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا پس از ۴ روز اقامت در تهران به کشورش بازگشت.

چنان‌چه گفته شد در ۲۵ مه ۱۹۸۶ (خرداد ۱۳۶۵) یک هیئت آمریکایی مرکب از مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا، الیور نورث عضو شورای امنیت ملی، جرج کیو مامور سابق سیا در تهران، هوارد تیچر از کارکنان شورای امنیت ملی، آمیرام‌نیر مامور امنیتی اسراییل به ظاهر، برای انجام معاملات اسلحه وارد ایران شدند. طبق اظهار خود اعضا، قرار بود در مدت اقامت در تهران، با مقامات عالی‌رتبه ایران از جمله رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و رئیس‌مجلس ملاقات کرده و مذاکراتی انجام دهند. اما نه تنها در فرودگاه، هیچ یک از مقامات به استقبال آنها نیامدند، بلکه در طی چهار روز اقامت در تهران هم موفق به دیدار با مسئولین جمهوری اسلامی نشدند.

عمده‌ترین هدفِ سفر مک فارلین به تهران، تجدید روابط سیاسی با ایران بود. دولت ریگان، که در پیشبرد اهدافش در قبال جمهوری اسلامی – علی‌رغم اتخاذ سیاست خشن- ناکام مانده بود، بعد از اعلام نتایج مطالعات شورای امنیت ملی درباره وضعیت ایران تصمیم به تجدیدنظر در سیاست خود در قبال ایران گرفت. دلایل این بازنگری عبارت بودند از:

۱- کاهش احتمال شکست ایران در جنگ

۲- استفاده از نفوذ ایران در بین حزب‌الله لبنان برای آزادی اتباع آمریکایی

۳- هراس از نفوذ شوروی در ایران

۴- بحران جانشینی در ایران بعد از امام و لزوم نفوذ در ایران برای استفاده از این بحران.

آمریکایی‌ها بر این باور بودند که نیاز ایران به اسلحه، بهترین بهانه برای برقراری رابطه است. اما به دلیل قطع ارتباط ایران و آمریکا و تحریم تسلیحاتی ایران از سوی آمریکا، امکان برقراری ارتباط به صورت مستقیم نبود؛ از این‌رو آمریکا با قاچاقچیان و دلالان اسلحه مرتبط با ایران وارد مذاکره شد تا از این طریق به اهداف خود برسد. منوچهر قربانی‌فر واسطه ایرانی این معاملات بود و آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان، شرط اولیه آن تعیین شد. بدین ترتیب اولین و دومین محموله سلاح‌های آمریکایی در فوریه و مه ۱۹۸۶ به ایران ارسال و به دنبال آن یکی از گروگان‌های آمریکایی آزاد شد.

پس از این توفیق، تصور آمریکایی‌ها این بود که دولتمردان ایران به دلیل نیاز شدید به اسلحه، آماده‌ی کنار گذاشتن خصومت‌ها هستند. از این‌رو در خرداد ۱۳۶۵ مک فارلین و همراهانش با نام‌های مستعار و پاسپورت‌های جعلی ایرلندی، با یک فروند هواپیمای بوئینگ۷۰۷ اسراییلی که به نام کشور ایرلند رنگ شده بود و حامل قطعات سلاح‌های استراتژیک و هدایایی شامل یک کتاب انجیل امضا شده توسط ریگان و یک کیک به شکل کلید، وارد تهران شدند. پس از اطلاع از هویت مسافران و اهداف آنها به دستور حضرت امام(ره) هیچ‌کدام از مسئولین عالی‌رتبه نظام به ملاقات مک فارلین و هیئت همراه نرفتند.

هیئت آمریکایی پس از ۴ روز و بدون آنکه معامله‌ای صورت بپذیرد بازگشت. البته بعد از بازگشت مک فارلین ارتباطات قطع نشد و ارسال تسلیحات نظامی از سوی آمریکا به ایران و تلاش ایران برای آزادی گروگان‌ها تا زمان افشای ماجرا ادامه یافت.(۱)

علی‌رغم این‌که ریگان از حامیان چنین طرحی بود، اما هیچ مدرک افشا شده‌ای وجود ندارد که نشان دهد وی اجازه چنین کاری را صادر نموده است. پس از افشای این معامله تسلیحاتی در نوامبر ۱۹۸۶، رونالد ریگان در تلویزیون ملی آمریکا ظاهر شد و با اعلام واقعی بودن چنین معاملات تسلیحاتی‌ای، یادآوری کرد که این معاملات در برابر آزادی گروگان‌ها، صورت نگرفته است.

البته پس از نابودی و از بین رفتن بسیاری از اسناد و مدارک مربوط به این معاملات از سوی همقطاران رونالد ریگان، روند تحقیقات با مشکلات زیادی روبرو گردید. سرانجام در ۴ مارس ۱۹۸۶، ریگان در یک سخنرانی سراسری تلویزیونی اعلام نمود که مسئولیت همه اقداماتی را که بدون اطلاع وی، روی داده و به تجارت اسلحه در برابر گروگان‌ها از سوی ایرانی‌ها منجر شد را می‌پذیرد.

به دنبال این رسوایی، تحقیقاتی از سوی کنگره صورت گرفت و در نهایت همه آنان این نتیجه را اعلام نمودند که ریگان در جریان این فعالیت‌های همکارانش نبوده است. در پایان نیز، ۱۴ نفر از مسئولین به عنوان عوامل این رسوایی معرفی شدند و ۱۱ تن از جمله وزیر وقت دفاع “کاسپر واینبرگر” محکوم گردیدند. البته همه این افراد در آخرین روز ریاست جمهوری جورج اچ.دبلیو بوش (پدر) که در آن دوره معاون رییس جمهور بود، بخشیده شدند.

افتضاح «مک فارلین» شامل دو بخش «فروش اسلحه به ایران» و در اختیار نهادن درآمد ناشی از این مبادله به ضدانقلابیون «کنترا» در نیکاراگوا» بود که بر اساس قوانین داخلی ایالات متحده در ارائه کمک‌های دولتی به این گروه‌ها ممنوع بوده است.

این رسوایی زمانی فاش شد که یک روزنامه آمریکایی اعلام کرد ایالات متحده برای آزادی گروگان‌هایش در بیروت که در دست «جهاد اسلامی» هستند، به تجارت اسلحه با ایران می‌پردازد. سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا نیز اعلام نمود که این معامله مستقیماً با مقامات نظامی ایران صورت گرفته است. همچنین بعدها فاش شد که «کنترا»ها همه مبلغ این سلاح‌ها را دریافت ننموده‌اند و مانند گذشته، برای پیشبرد فعالیت‌هایشان به درآمد ناشی از قاچاق مواد مخدر، متکی بوده‌اند.(۲)

 

تشدید جنگ دیپلماتیک ایران و انگلیس

دوم اردیبهشت ماه ۱۳۶۵، ۱۱۷ نفر از اعضای پارلمان انگلیس با انتشار جزوه‌ای جمهوری اسلامی ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرده و به مجازات بهائیان، محاربین و افراد مفسد فی‌الارض اعتراض کردند.

۲۷ اردیبهشت این سال نیز به تلافی ممانعت انگلیس از پذیرش حسین ملائک (که در ماجرای تسخیرسفارت آمریکا در ۱۳۵۸ نقش داشت) به عنوان رئیس هیأت دیپلماتیک ایران در لندن، ایران از دادن ویزا به «هیو آرتونات» کاردار جدید انگلیس در تهران امتناع کرد.

روزنامه «اطلاعات» در این‌زمینه به نقل از «خبرگزاری جمهوری اسلامی» نوشت: وزارت امور خارجه انگلیس اعلام کرد: ایران به تلافی ممانعت انگلیس از منصوب شدن یک دانشجوی انقلابی ایران به عنوان رئیس هیئت دیپلماتیک آن کشور در لندن، از ورود کاردار جدید انگلیس برای عهده‌دار شدن سمت خود در تهران جلوگیری کرد.

رویترز از لندن گزارش داد: دیپلمات ایرانی به نام «حسین ملائک» یکی از رهبران حدود یکصد دانشجوی اسلامی بود که در سال ۱۹۷۹ سفارت آمریکا در تهران را تصرف کردند و ۵۰ آمریکایی را مدت ۴۴۴ روز گروگان نگه داشتند.(۳)

از سوی دیگر و علاوه بر انگلیس، روابط ایران و آمریکا نیز در این دو ماه چالش‌های متنوعی را تجربه کرد، از سفر ناکام مک‌فارلین که ذکر آن گذشت؛ تا دستگیری یک جاسوس آمریکایی که با گذرنامه ایتالیایی به ایران آمده بود!

۲۹ خرداد ۱۳۶۵ «جان‌پاتیس» جاسوس آمریکایی که با استفاده از گذرنامه ایتالیایی و با نام «جیوانی پاتیس» وارد ایران شده بود در تهران دستگیر شد.

 

جنایت بزرگ رژیم صدام با حمله به یک قطار مسافری!

۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۵ بر اثر حمله هوایی رژیم بعث عراق به یک قطار مسافری در ایستگاه هفت‌تپه اهواز ۶۰ نفر شهید و ۳۰۰ نفر مجروح شدند. این قطار از اهواز عازم تهران بود.

۲۷ اردیبهشت این‌سال نیز عملیات موسوم به «دفاع متحرک» از جانب عراق آغاز شد و منجر به سقوط شهر مهران و نواحی اطراف آن گردید.

چندروز بعد از آغاز این عملیات در ۴ خرداد ۱۳۶۵ نیز رژیم بعث صدام جنایت دیگری مرتکب شد و بر اثر بمباران شیمیایی مهران توسط هواپیماهای عراقی، صدها نفر مصدوم شدند. بمب‌های شیمیایی به کار رفته در این حمله از نوع تاول‌زا و تخریب کننده اعصاب بوده است.

یک‌روز پس از این جنایت، رژیم عراق نقاط مسکونی شهرهای تهران، ایلام، باختران، مریوان، پیرانشهر، گیلانغرب، بانه، کرند و اسلام‌آباد غرب را مورد حمله هوایی قرار داد.

 

آغاز فصل جدید از تاریخچه وطن‌فروشی گروهک نفاق!

خرداد ماه ۱۳۶۵ سرانجام ارتباطات گروهک نفاق با رژیم بعث صدام علنی شده و مسعود رجوی سرکرده منافقین به بغداد سفر کرد.

۸ خرداد ۱۳۶۵ نزارحمدون سفیر عراق در واشنگتن اعلام کرد اگر سازمان مجاهدین خلق مجبور شود دفاتر خود را در حومه پاریس برچیند، دولت متبوع وی از این سازمان خواهد خواست مرکزیت خود را به بغداد انتقال دهد.

سرانجام در ۱۷خرداد ۱۳۶۵ مسعود رجوی سرکرده منافقین با دعوت مقامات بعثی عراق راهی بغداد شد. از چند ماه قبل، گفت‌و‌گوهایی میان رهبران حزب بعث (استخبارات) با رهبری سازمان منافقین صورت گرفته بود.

یک‌روز پس از سفر مسعود رجوی به بغداد، در روز ۱۸ خرداد ۱۳۶۵ روزنامه جمهوری اسلامی راجع به این سفر نوشت: رجوی در بغداد مورد استقبال عزت ابراهیم معاون صدام، عدنان خیرالله وزیر جنگ و لطیف نظیف جاسم وزیر اطلاعات رژیم صدام قرار گرفت.

روزنامه «کیهان» نیز در شماره ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ به نقل از «آسوشیتدپرس» نوشت: مسعود رجوی به همراه چهار تن از اعضای گروه خود، با یک جت اختصاصی از فرودگاه نظامی بورژه پاریس به بغداد رفت.

آژانس خبری عراق که تحت کنترل دولت است گزارش داد رجوی قبل از نیمه شب شنبه [۱۷ خرداد] وارد بغداد شد.

آسوشیتدپرس در گزارش خود از بغداد افزوده بود: رجوی سال گذشته در یک مصاحبه طولانی ۲ ساعته کلیه دعاوی را که او پایگاه چریکی در عراق دارد، تکذیب کرده بود، رجوی همچنین دریافت کمک مالی از عراق را نیز تکذیب کرده بود. یونایتدپرس نیز از پاریس گزارش داد که رجوی توسط پلیس فرانسه تا فرودگاه نظامی «بورژه» اسکورت شده است. وی به همراه چهار نفر دیگر از جمله مریم عضدانلو همسرش با یک جت اختصاصی فرانسه را ترک کرده‌اند.(۴)

 

پی نوشت‌ها:

  • زهرا محمدی، ماجرای مک فارلین، پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
  • جزئیاتی از رسوایی مک فارلین، خبرگزاری فارس، ۷ مهر ۱۳۸۸
  • روزنامه «اطلاعات»، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۵، صفحه ۱
  • روزنامه «کیهان»، ۱۸ خرداد ۱۳۶۵، صفحه ۱۹