Tag Archives: انگلیس

11آوریل/22

جهاد تبیین و شبهه‌سازی خارجی تا شبهه‌افکنی خانگی

اشاره:

با توجه گسترش و روند رو به رشد تصویرسازی غلط و وارونه جلوه دادن حقایق و دستاوردهای انقلاب توسط دشمنان خارجی و همسویی برخی عوامل و معاندین داخلی بمنظور اثرگذاری بر عامه مردم که پشتوانه‌های اصلی نظام مقدس جمهوری اسلامی هستند. و بلحاظ کوتاهی‌ها صورت گرفته از سوی دستگاه‌ها و نهادهای مسئول، رهبرمعظم انقلاب با وجودیکه از سال‌ها قبل هم به حربه دشمن اشاراتی داشته‌ و فرموده بودند: «اکنون مانند همیشـه سیاست تبلیغی و رسانه‌ای دشمن و فعّال‌ترین برنامه‌های آن، مأیوس‌سازی مـردم و حتّی مسئـولان و مدیران ما از آینـده است. خبرهای دروغ، تحلیل‌های مغرضانـه، وارونه‌ نشان دادن واقعیّت‌ها، پنهان کردن جلوه‌های امیـدبخش، بزرگ کردن عیـوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکـار محسّنـات بزرگ، برنامه‌‌ی همیشگی هزاران رسانـه‌ی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّـه دنباله‌های آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهده‌اند که با استفاده از آزادی‌ها در خدمت دشمن حرکت می‌کنند.»(۱) در ماه‌های اخیر «جهـاد تبیین» را مطرح و مکرراً در سخنرانی‌های مختلف مورد اشاره و به آن تاکید فرموده و در لزوم مقابله با این ترفند دشمن نیز فرمودند: «خیلی از حقایق هست که باید تبیین بشود. در قبال این حرکت گمراه‌کننده‌ای که از صد طرف به سمت ملّت ایران سرازیر است و تأثیرگذاری بر افکار عمومی که یکی از هدف‌های بزرگ دشمنان ایران و اسلام و انقلاب اسلامی است و دچار ابهام نگه داشتنِ افکار و رها کردن اذهان مردم و بخصوص جوان‌ها، «حرکت تبیین» خنثی‌کننده‌ی این توطئه‌ی دشمن و این حرکت دشمن است.»(۲) لذا در همین رابطه با آقای دکتر سعدالله زارعی در مورد چگونگی و هدف دشمنان امروزی و سابقه تاریخی دشمنان اسلام در این رابطه، به گفتگو نشسته‌ایم که در ادامه تقدیم خوانندگان عزیز «پاسدار اسلام» می‌گردد.

 

 

*با تشکر از حضرتعالی که وقت‌تان را اختیار پاسدار اسلام قرار دادید؛ همان‌گونه که مستحضرید، رهبر معظم انقلاب امسال برای اولین‌بار مسئله‌ی جهاد تبیین را در دیدار با دانشجویان مطرح و سپس در یکی از دیدارهای عمومی و سخنرانی زنده با مردم به تفصیل در مورد ضرورت «جهاد تبیین» و نیز مقابله با تهاجم ترکیبی دشمن پرداختند. این تاکید رهبری انقلاب به مسئله‌ی تبیین و یاد کردن از آن به جهـاد، ریشه در چه‌چیزی دارد و اصولاً تبیین میدان چه‌کسانی است؟ و دشمن به دنبال چه چیزی است که رهبر انقلاب از ضرورت جهاد تبیین سخن به میان آوردند؟

«جهاد تبیین» فریضه‌ای است بر ذمه و دوش کسانی که توان مجاهدت در عرصه دفاع از حقیقت و آرمان‌های دین، انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی دارند. این میدانِ «خواص اهل حق» است. انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است و به همین دلیل، دشمنان دین و انقلاب «وارونه‌نمایی حقایق» را به عنوان «راهبرد مقدم» در دستور کار دارند. آنان معتقدند تا فرهنگ انقلاب اسلامی، بالندگی داشته باشد، نظام جمهوری اسلامی از نفس نمی‌افتد.

در تاریخ هم آمده است که «مغیره ابن شعبه» یکی از اصحاب خلافت، سال‌ها پس از خلافت معاویه ابن ابی‌سفیان به نزد او رفت و به او اندرز داد که حالا که بر همه ممالک اسلامی مسلط شده‌ای و جلوداری باقی نمانده تا برای حکومت تو تهدیدی باشد، بیا و این رسم دشمنی با خاندان پیامبر(ص) را کنار بگذار و در این راه از اصرار بپرهیز، معاویه نگاهی خشم‌آلود و عاقل‌ اندر سفیه به مغیره انداخت و گفت چه می‌گویی؟ من با همه تلاش‌ها و پیروزی‌ها هنوز به چیزی که در پی آن بودم نرسیده‌ام. مغیره که با تعجب به سخنان خلیفه گوش می‌داد پرسید به چه نرسیده‌ای؟ ـ گویا در این لحظه، مؤذن به اذان برخاسته و به  اَشهدُ اَنّ مُحمّد رَسولُ رسیده بود ـ معاویه با بی‌شرمی تمام گفت تا نام محمد بر زبان خلایق است من موفقیتی برای خود نمی‌بینم و تا به آن نرسم از پای نمی‌نشینم! مغیره که خودش اموی و یکی از عوامل اساسی انحراف جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر عظیم‌الشأن(ص) بود، به فرزندش می‌گوید خلیفه مسلمان نیست و خطر اول برای اسلام است.

این واقعیت جبهه کفر است که بخشی از آن به «لباس مسلمانان» هم درآمده و در مقابل اسلام صف‌آرایی کرده است. در واقع در این صحنه، اساس حرکت دشمن زدودن اسلام از صحنه زندگی بشر است و در این راه شیوه‌های مختلف و ترکیبی را به کار گرفته است. کار اول دشمن در این میدان شبهه‌افکنی درباره حقایق مرتبط با اسلام و نظام جمهوری اسلامی است و به همین دلیل کار اول نیروی جهادی اسلام، «مقابله مؤثر» با شبهه‌ها است؛ البته به گونه‌ای که رنگ انفعال نگیرد.

 

 

*به شبهه‌افکنی و ضرورت مقابله‌ی موثر اشاره داشتید. به‌نظر حضرتعالی شبهه‌ای که دشمن، بیش از شبهات دیگر در پی اشاعه‌ی آن در جامعه است و دستگاه رسانه‌ای خود را بر روی آن متمرکز کرده است کدام است؟

اسلامی که امروز دغدغه‌ی هر لحظه‌ی جبهه‌ی استکبار و جریان کفر جهانی است، اسلامی است که توان، اراده و برنامه و سازوکار ضربه زدن به استکبار و کفر را دارد. مسلماً این اسلام، نسبتی با اسلامی که همزیستی با کفر و استکبار و صهیونیسم را دنبال می‌کند، ندارد. اسلامی که بر گلدسته‌ها فریاد زده می‌شود، اما فرمانبرداری از آمریکا و اسرائیل را هم ضروری می‌داند! بنابراین، این اسلام اثری ندارد تا مؤثری مخالف آن باشد و نیز این اسلام با اسلامی که فرقه‌های مسلمین را تکفیر می‌کند و به انهدام آثار و مظاهر دینی کمر بسته است، نسبتی ندارد. این نوع از اسلام همان است که در جنگ بین انگلیس و امپراتوری مسلمان عثمانی، به جنگ مسلمانان رفت و در خدمت ارتش انگلیس درآمد. این اسلام با اسلامی که اگرچه نه از نوع ظاهرگرایانه اول و نه از نوع قشری‌گرایانه دوم است و به غرب به چشم دشمن هم می‌نگرد اما اراده و برنامه‌ای برای مقابله با آن ندارد هم نسبتی ندارد. این اسلام با اسلامی که ظاهرگرا، متحجر و بی‌برنامه نیست، اما «استقامت» ندارد هم تناسبی ندارد. نمونه‌هایی از این اسلام‌ها را در ترکیه، عربستان، اخوان‌المسلمین مصر و جنبش النهضه تونس مشاهده می‌کنیم. این‌ها کار مؤثری علیه دشمنان اسلام نمی‌کنند و بعضاً به آن اعتقادی هم ندارند.

دشمنان خارجی یا خانگی اسلام در همیشه تاریخ با آن اسلامی کار داشته‌اند و همه امکانات خود را برای محو آن بسیج کرده‌اند که داعیه واقعی حکومتی اسلامی داشته و پا به کار تحقق آن بوده است.

کار اولی که دشمنان اسلام در این عرصه کرده و می‌کنند این است که بگویند اصلاً اسلام حکومت ندارد و پیامبر اکرم(ص) مأموریت پدید آوردن حکومت نداشته است!. در این میان بعضی منحرفین که نمی‌توانند تشکیل حکومت در مدینه توسط پیامبر(ص) و غزوات ایشان در حفظ و گسترش حکومت دینی را انکار نمایند، مدعی شده‌اند تشکیل حکومت در مدینه حسب درخواست دو طایفه اوس و خزرج و برای فرونشاندن درگیری میان آنان، به ابتکار شخصی پیامبر(ص) و نه با دستور خداوند متعال انجام شده است! این در حالی است که از یک‌سو تفکیک میان امر خدا و امر رسول خدا صحیح نیست و لازمه آن این است که رسول خدا را در دین و رسالت شریک خداوند فرض کنیم که این شراکت خالق و خلق در امر دین و لوازم آن باطل است و از سوی دیگر در آیات فراوان قرآن کریم به ضرورت تشکیل حکومت و لوازم آن تصریح شده است و قرآن راه هر گونه تفکیک میان امر خدا و امر رسول خدا را بسته است. یک جا در سوره مبارکه نساء به اطاعت از رسول به طور مطلق فراخوانده شده و هر امر اختلافی بین مسلمانان را به رأی خدا و پیامبر(ص) ارجاع داده است؛ قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُم تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً»(۳) و در جای دیگر، در همین سوره اطاعت از پیامبر(ص) را اطاعت از خدا و سرباززنندگان از این امر را غیرقابل حمایت دانسته است؛

«مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرسَلْنَاکَ عَلَیهِم حَفِیظًا»(۴) چطور می‌توان دین را حقیقتی مرکب از امر خدا و امر رسول خدا فرض کنیم و حال آنکه خود قرآن قائل به وحدت است و امر رسول خدا را امر خدا خوانده است؟

 

* به چه دلیل و چرا درباره حکومت داشتن اسلام، تردید ایجاد می‌کنند؟

دلیل آن این است که اسلام واقعی بدون حکومت قابل بقاء نیست و با ضد آن جمع می‌شود. اسلام اگر خود حکومت نداشته باشد و به دست حکام سپرده شود، آلت دست آنان قرار می‌گیرد و از صحنه «عمل اجتماعی» محو می‌شود؛ آنگاه خلیفه مسلمین هر کار فجیعی مثل قتل مؤمنین و سادات را مرتکب می‌شود و این رفتار را هم اسلامی معرفی می‌کند! در این شرایط فقط حکومت اسلام از میان نرفته بلکه احکام و حقیقت دین هم به تاراج رفته است.

اگر دین حکومت داشته باشد، می‌تواند از جامعه‌ای جاهلی، انسان‌ها و جامعه با فضیلت بسازد؛ کما اینکه پیامبر اکرم(ص) با تأسیس حکومت در مدینه به چنین موقعیتی رسید و اگر حکومت نداشته باشد، از مسلمانان هم نمی‌تواند دفاع کند و باید شاهد قتل و جرح و تبعید آنان باشد؛ کما اینکه وضع پیامبراکرم(ص) و مسلمانان در ۱۳ سال مکه این‌طور بود. وقتی حکومت اسلامی باشد رنج‌ها تبدیل به موفقیت و چشم‌اندازهای رستگاری نمودار می‌شوند؛ آنگاه جامعه مؤمن در عین عسرت به افق‌های دور موفقیت می‌اندیشد؛ همان‌طور که پیامبر(ص) در سال هفتم هجرت در حین محاصره، برای امپراتوران زمان خود نامه می‌نویسد و آنان را به اسلام دعوت می‌کند.

بر این اساس هم کفار و مستکبرین و هم منافقین و منحرفین برای انهدام اسلام و با هدف رسیدن به آن، حکومت اسلام را نشانه می‌روند.

یک نکته هم در اینجا این است که نشانه رفتن حکومت، عده‌ای از ساده‌لوحان و سایه‌نشینان را با کفار و منافقین همراه می‌کند و این موفقیت کفار را در انهدام حکومت و از این طریق، انهدام اسلام ضریب می‌دهد. ساده‌لوحان زمانی به خود می‌آیند که دیگر کار از کار گذشته است؛ یک نمونه از این را در اوایل خیزش‌های اخیر جهان عرب مشاهده کردیم؛ شیخ «راشد الغنوشی» رهبر حرکت النهضه که انسان اندیشمند و مجاهدی هم هست، وقتی در برابر این سؤال قرار گرفت که آیا شما در تشکیل حکومت، راه آیت‌الله خمینی و جمهوری اسلامی را خواهید رفت؟ گفت این راه هزینه دارد و لذا من بنا دارم مدل ترکیه را که با غرب بنای همکاری دارد، دنبال نمایم. اما ده سال پس از آن، همین فرد در نامه‌ای به «قیس سعد»،رئیس‌جمهور کنونی تونس درخواست کرد تا اجازه دهد از تونس خارج شود و قول داد که در خارج هیچ کار سیاسی نکند و با حکومت تونس مخالفت نداشته باشد!

 

 

*با این تحلیل به نظر جنابعالی همه‌ی دشمنان در مقابل جبهه توحیدی قرار دارند و چه در متن و چه در سایه، چه خارجی و چه خانگی و چه ساده‌لوح و چه مکار، در ضربه‌زدن به حکومت اسلامی و یا نابود کردن آن اتفاق نظر دارند، در واقع گام اول آنها شبهه در اصل و یا ضرورت محو آن است، بنظر جنابعالی شبهات دیگر احتمالی که از آستین فتنه‌ی خود بیرون می‌کشند چیست؟

بله همینطور است، شبهه دیگر شبهه ناکارآمدی حکومت دینی است که از سوی طیف‌های مختلف دنبال می‌شود. جدای از اینکه نظام سلطه و صهیونیسم، شب و روز این داعیه را تبلیغ می‌کنند، بعضی از به ظاهر متدینین هم چنین گمانی را مطرح می‌نمایند و حال آنکه این یک افترای محض است.

حکومت دین، حکومت معیارها و اصول موضوعه‌ای مثل عدالت، معنویت، مساوات، مردم‌داری، فضیلت، قانون، پاکدستی، مبارزه با فاصله طبقاتی، مبارزه با سلطه اشرار، مبارزه با فقر و جهل و اولویت دادن به طبقات محروم در برخورداری از موقعیت‌ها و مواهب و علم‌گرایی است، اگر حکومتی این اهداف را در سرلوحه کار خود قرار دهد، چگونه می تواند ناکارآمد باشد؟ در حالی که حتی اگر حکومتی بتواند به درصدی از این اهداف والای انسانی جامه عمل بپوشاند، ناکارآمد محسوب نمی‌شود.

در نقطه مقابل حکومت دین، حکومت‌هایی قرار می‌گیرند که در آن فضیلت‌های انسانی و کمال‌جویی معنا و مفهومی ندارد. این حکومت‌ها می‌توانند در ابعادی موفقیت هم داشته باشند ولی چون تک‌ساحتی هستند، نمی‌توانند کاخ آرمانی بشر را برپا نمایند. اسلام در یک دوره‌ای در مدینه حکمفرما شد. این اسلام از یک جامعه پریشان، جاهلی، درگیر جنگ دائمی، فقیر و به شدت طبقاتی، آنچنان جامعه‌ای ساخت که در کمتر از دو دهه توانست قدرت اول دنیا شود و گسترده‌ای از آفریقا تا اروپا و آسیا پیدا کند. اسلام از آن جامعه منحط، جامعه پیشرو و الگو ساخت، به گونه‌ای که قرن‌ها مرجعیت علمی دنیا را در دست داشت.

اسلام در دوره ما هم به حکومت رسید و توانست همان اعجاز عصر رسول خدا را تکرار کند. کافی است از جهات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی، علمی و تکنولوژیک، چهل سال اخیر با دویست سال دوره حکومت سلاطین قاجاری و پهلوی مقایسه شود. این اسلام‌ از حیث شکل‌دهی به اقتدار سیاسی، نظامی در ایران پدید آورد که ۴۳ سال در برابر امپراتوری عظیم غرب مقاومت کرده و آن را در منطقه غرب آسیا به عقب رانده است. آیا این نظام سیاسی از نظام‌های اروپایی که قادر به حفظ معاهدات میان خود از قبیل کنوانسیون آب و هوایی پاریس هم نیستند، کارآمدتر نمی‌باشد؟

اسلام در ایران توانست نرخ سواد را از ۴۸ درصد در اواخر زمان پهلوی به ۸۸ درصد در سال ۱۳۹۵ برساند و تعداد دانشجویان را از ۲۷۰ هزار نفر در سال ۱۳۵۶ به ۵/۳ میلیون نفر در سال ۱۳۹۵ برساند و محیط‌های آموزش عالی را در دورترین شهرستان‌های کشور هم پدید آورد. آیا این حکومت از نظر آموزش ناکارآمد است؟

ایران امروز از نظر رتبه علمی ردیف‌های بین ۴ تا ۱۸ جهانی را به خود اختصاص داده و توانسته در پیچیده‌ترین علوم طبیعی به پیشرفت‌های شگفت برسد؛ تا جایی که در غرب آسیا و شمال آفریقا و در بین جوامع مسلمان رتبه اول را به دست آورد آیا چنین حکومتی از نظر علمی، ناکارآمد است؟

اسلام در ایران با وجود فشارها و تحریم‌هایی که غرب اذعان دارد، چنین تحریم‌هایی را در تاریخ علیه هیچ کشور دیگری اعمال نکرده است، جمهوری اسلامی را در سال ۱۳۹۵ به رتبه ۱۸ و در شرایط فعلی به رتبه ۲۴ اقتصادی دنیا رسانده و اقتصاد آن را مقاوم کرده است. آیا این اسلام از نظر نظام اقتصادی ناکارآمد است؟

اسلام در ایران، مردم را در مدار حکومت و تصمیمات آن قرار داده و آنچنان استحکامی به روابط ملت و حکومت بخشیده که در اعجاب‌آورترین حالت، سالانه میلیون‌ها مردم را در دفاع از حکومت و انقلاب به خیابان می‌کشاند که به خیابان کشیدن یک درصد از این جمعیت برای حکومت‌های اروپایی، ممکن نیست. آیا این حکومت در عرصه اداره اجتماعی ناکارآمد است؟

اسلام در ایران امنیتی را پدید آورده است که شعاع آن از شبه‌قاره تا دریای مدیترانه کشیده شده و ـ در عین کم‌‌هزینگی ـ به نمونه‌ای پرجاذبه تبدیل کرده است. آیا این اسلام از نظر امنیتی ناکارآمد است؟

 

*واقعیت میدانی می‌گوید ما هم به برخی از اهدافمان نرسیدیم. خود رهبر معظم انقلاب هم به صراحت اشاراتی در این زمینه داشته‌اند. به‌نظر جنابعالی مثلاً در خصوص اجرای عدالت و کاستی‌ها و ناکارآمدی‌ها در این حوزه، پاسخ به سئوال نسل امروزی چه می‌تواند باشد؟

بله شوربختانه در ایران، عده‌ای که دستی در دولت‌های پس از انقلاب داشته‌اند، به‌دلیل بی‌اعتقادی نسبت به کارآمدی دین در عرصه اداره جامعه، به جای پیروی از تعالیم دینی، به نشخوار تجربه‌ی غرب روی آورده‌اند و چون در این مسایل، «کلیـد» دست خود غرب بوده و غرب نمی‌خواسته ایران به جایی برسد، با ناکامی مواجه شده‌اند. اما این ناکامی ربطی به دین ندارد؛ بلکه از قضا باید ناکامی‌های آنان در عرصه جمهوری اسلامی را ناکامی غرب نامید.

ببینید، انقلاب اسلامی مدلی در اداره  حکومت پدید آورده که عقلانی است و با فطرت و تمایلات بی‌آلایش بشری هم انطباق دارد. مدل جمهوری اسلامی، از یک‌سو در صدر نشاندن فرهیختگان و فاضلان است. ولی فقیه در این نظام شخصی دانشمند، متقی، شجاع، پاکدست و مردم محور است. آیا چنین حاکمی نمونه برتر حکمرانی در دنیا نیست؟ از سوی دیگر در این نظام مردم در انتخاب همه مسئولان نقش مستقیم و در مواردی مثل انتخاب رهبر نقش غیرمستقیم دارند.  ضمن اینکه در فواصل دو سال یک بار پای صندوق رأی می‌روند و با رأی خود تغییراتی را در روش حکمرانی رقم می‌زنند. در مدل جمهوری اسلامی، طبقات ضعیف‌تر، در مداخله اجتماعی و برخورداری از مواهب حکومتی اولویت بیشتری دارند. در مدل جمهوری اسلامی حکومت نمی‌تواند از طریق سرکوب اقلیت، سیاست‌های خود را پیش ببرد، چه رسد به سرکوب اکثریت. در مدل جمهوری اسلامی قانونی که با مصلحت مردم سازگار نیست، اجرا نمی‌شود و دستگاه‌های بالادستی کشور این موضوع را پایش و پاسداری می‌نمایند. در مدل جمهوری اسلامی، سیاست‌ خارجی بر مبنای منافع ملت و در جهت بسط حقوق انسان‌ها و به خصوص محرومین جهان قرار دارد. این مدل نه کهنه و نه دچار ناکارآمدی می‌شود. البته هر ایده خوبی آنگاه تأثیرات اجتماعی برجای می‌گذارد که توسط کارگزاران به خوبی اجرایی گردد.

 

 

*با توجه به اشاره حضرتعالی به دو کلان شبه‌ای که امروز دشمن بر روی آن سرمایه‌گذاری کرده و با تاکتیک‌ها و یا به عبارتی شیوه‌هایی که برای ایجاد جنگ روانی می‌پردازد هم اشاره‌ای بفرمایید.

به نظر من یکی از موارد شهبه‌افکنی دشمن، دروغ‌پردازی درباره «سختی‌ها» است. سختی‌ها در مسیر همه‌ی ملت‌ها وجود دارد و هیچ ملتی نیست که با انواعی از آن دست و پنجه نرم نکند. همین الان آمارها می‌‌گویند، ۳۰ درصد از جمعیت آمریکا یعنی بیش از ۹۹ میلیون نفر، از داشتن زندگی عادی مثل تأمین مایحتاج غذایی و در اختیار داشتن امکانات بهداشتی و درمانی و دست‌یابی به موقعیت‌های شغلی و محیط‌های آموزشی محروم بوده و دچار «فقر مطلق» می‌باشند. یک آمار دیگر می‌گوید آمار فقرا در اروپا به طور متوسط ۲۵ درصد شهروندان کشورهای «قاره سبز» را دربرگرفته است و نیز قحطی و بیماری، لااقل ۷۰ درصد جوامع آفریقایی را دچار بحران کرده است. آمارها می‌گویند مردم در اکثر کشورهای جهان به طور دائمی و فزاینده با کاهش درآمدهای خود مواجه هستند. آمار دیگر می‌گوید نزدیک به ۸۰ درصد مردم جهان از جمله دست‌کم ۳۵ درصد مردم اروپا از فقدان احساس امنیت رنج می‌برند. آمارها می‌گوید امید به آینده در نزدیک به ۷۵ درصد مردم جهان طی ۲۰ سال گذشته روند نزولی داشته است. این آمارها و ده‌ها آمار دیگر بیانگر آن است که مشکلات عمده‌ای فراروی ملت‌ها و دولت‌های مختلف جهان می‌باشد تا جایی که ثروتمندترین کشورها نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

در این فضا وانمود می‌شود مردم ایران به واسطه نوع نظامی که انتخاب کرده‌اند، دچار انواعی از مشکلات هستند و برای رهایی از این وضعیت، کافی است که در وضع سیاسی خود و مواضعی که کشورشان در زمینه سیاست خارجی اتخاذ کرده است، تغییر رخ دهد. اگر این اتفاق بیفتد یک باره مشکلات اقتصادی آنان حل شود.

این مسئله از چند جنبه قابل بحث و بررسی است. از یک‌سو برخلاف آنچه تبلیغ می‌شود، مشکلات و پیشرفت دو روی یک سکه‌ی حرکت هر ملت است؛ یعنی وجود مشکلات، مقدمه حرکت به سمت رفع آن است. اگر مشکلات وجود نداشته باشند، اختراع و ابداعی در جوامع روی نمی‌دهد و به طور کلی روند جهان به گونه‌ای است که مشکلات جزء لاینفک آن است. این مشکلات در جامعه‌ای که اراده حرکت دارد، موتور حرکت آن می‌باشد. خداوند متعال در یک نگاه کلی می‌فرماید «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ» و در همان حال راه برون‌رفت از آن را سعی و تلاش ذکر کرده است؛ «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى». بنابراین وجود مشکلات و رنج‌ها بخشی از ناموس طبیعت و به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی یک سنت الهی است؛ اما سنتی که حل آن وابسته به تلاش و کوشش مؤمنین می‌باشد.

از سوی دیگر بخشی از مشکلاتی که دشمن درباره آن تبلیغ می‌کند و به ظاهر، به خاطر آن برای ملت ایران اشک تمساح می‌ریزد، محصول دشمنی خود آنان است! چطور کسانی که هر روز بر دایره و دامنه تحریم‌ها علیه ایران می‌افزایند، از وجود مشکلات ایرانی‌ها ابراز ناراحتی می‌نمایند؟!

نکته مهم در اینجا این است که حجم مشکلات جامعه ایرانی بسیار کمتر از بسیاری از جوامع دیگر بلکه کمتر از اغلب جوامع دیگر است. امروز اگر به نرخ بهداشت و درمان در ایران توجه شود، درمی‌یابیم که این نرخ از همه نرخ‌های بهداشت و درمان در کشورهای اطراف ایران کمتر است به گونه‌ای که مردم در کشورهای همسایه ایران تمایل دارند برای درمان بیماری‌های چشم و قلب و عروق و دندان به مراکز درمانی ایران مراجعه نمایند. نرخ استفاده از تخت‌های بیمارستان و مداوا در بسیاری از رشته‌های پزشکی در ایران ارزان‌تر از این نرخ‌ها در کشورهای صاحب نام اروپایی نظیر آلمان، فرانسه و انگلیس است.

نرخ آموزش و پرورش و آموزش عالی در ایران حتماً از نرخ خدمات مشابه آموزشی و آموزش عالی در کشورهای دیگر کمتر است. نرخ استفاده از خدمات گرمایشی و سرمایشی در ایران حتماً از نرخ این اقلام در کشورهای اروپایی کمتر است. به گونه‌ای که یکی از مشکلات کشور کنترل قاچاق سوخت از ایران به کشورهای همسایه است. هزینه حمل و نقل در ایران به نسبت اکثر کشورهای دنیا پایین‌تر است؛ نرخ اشغال در ایران اگرچه با انتقاداتی مواجه است اما از نرخ اشتغال در کشورهای همسایه ایران بالاتر است؛ به گونه‌ای که همین الان نزدیک به ۵/۳ میلیون نفر اتباع کشورهای همسایه در بازار کار ایران به فعالیت مشغول می‌باشند.

نرخ امنیت در ایران بالاست و کشور ما از نظر حوادث تروریستی و شبه‌تروریستی جزء کم‌حادثه‌ترین کشورهاست.

نرخ خدمات مخابراتی، رایانه‌ای و الکترونیکی در ایران نسبت به کشورهای منطقه بسیار پایین است. ما در همین سال‌های اخیر شاهد اعتراضات پی در پی علیه بالا بودن نرخ خدمات مخابراتی و الکترونیکی در کشورهای همسایه بودیم که منجر به سقوط دولت‌هایی شده و وضع این جوامع را دچار بی‌ثباتی سیاسی کرده است.

نرخ امید به زندگی در ایران به‌خصوص در میان بانوان روند صعودی داشته و از ۵۴ سال در سال ۱۳۵۵ به ۷۴ سال برای مردان و ۷۶ سال برای زنان در سال‌های ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۹ رسیده است. نرخ استفاده از خدمات یارانه‌ای ـ سوبسیدهای آشکار و پنهان ـ در ایران بسیار بالاست به گونه‌ای که بخش عمده‌ای از هزینه کالاهای اساسی ایران توسط دولت پرداخت می‌شود به همین جهت بحث قاچاق کالا در ایران بسیار جدی است.

از لحاظ فساد اقتصادی؛ اگرچه در ایران به دلیل برخوردار بودن از فرهنگ شیعی و آرمان عدالت‌خواهی با حساسیت زیاد مواجه است و موارد فساد در افکار عمومی و در رسانه‌های رسمی و غیررسمی ایران ضریب می‌خورد، اما به نسبت بسیاری از کشورهای دیگر، نرخ فساد اقتصادی و مالی در ایران بسیار پایین است. این در حالی است که برخلاف تبلیغات دشمن که فساد را در ایران، سیستمی معرفی می‌کند، فساد اقتصادی در ایران موردی و غیرقانونی بوده و مورد پیگرد دستگاه‌های حکومتی قرار دارد.

نرخ مشارکت مردم در امور سیاسی در ایران به نسبت همه کشورهای دنیا بسیار بالاست. برگزاری انتخابات‌های پیاپی و منظم برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری، شوراهای شهر و روستا و مجلس خبرگان رهبری، ایران را از نظر نرخ دموکراسی و مشارکت در صدر کشورهای دنیا قرار داده است. علاوه بر آنکه مشارکت سیاسی در ایران به انتخابات محدود نیست و انواعی از مشارکت سیاسی مستقیم و غیرمستقیم در ایران وجود دارد نرخ علاقه‌مندی به نظام سیاسی در ایران به نسبت اکثر کشورهای دنیا بسیار بالاست، به گونه‌ای که به اعتراف دشمنان ایران، مهم‌ترین عامل بقاء و استواری و موفقیت‌های نظام جمهوری اسلامی، علاقه‌ ویژه مردم به حکومت برآمده از انقلاب اسلامی است.

بنابراین با یک نگاه ساده می‌توان دریافت مشکلاتی که دشمنان از آن به عنوان معضل  جامعه ایرانی یاد می‌کنند، شکل‌دهنده به چهره اصلی ایران نیست. کشوری که با وجود فشارهای متراکم و منحصر به ایران توانسته به آنچنان استحکامی برسد که دشمن اعتراف می‌کند بدون مشارکت دادن ایران هیچ مسئله‌ای را نمی‌توان در غرب آسیا حل کرد، کشوری پیشرو است و مشکلات آن به تغییر مسیر مردم  و نظام منجر نمی‌شود.

 

 

*با این مشارکت سیاسی بالا که در منطقه و جهان کم‌نظیر و گاهی حتی بی‌نظیر است و حتی مجلس خبرگان رهبری و انتخاب رهبری انقلاب هم از یک بُعد انتخاباتی مردمی است، بنظر جنابعالی چرا دشمن این چنین هم به اصل ولایت فقیه و شخص و شخصیت ولی‌فقیه حساس است؟ و آن را در نقطه‌ی کانونی شبهات و تهاجم‌های خود قرار داده است؟

ببینید، یکی از مواردی که از ابتدای انقلاب اسلامی در کانون برنامه‌ریزی دشمن قرار داشته، مسئله «رهبری» بوده است. رهبری در ایران دو وجه توأمان دارد از یک‌سو «اسوه» است؛ یعنی نشان‌دهنده حقیقت اسلام می‌باشد و از سوی دیگر «ولی امر» است؛ یعنی مهم‌ترین نقطه اداره جامعه اسلامی می‌باشد. رهبری در این نظام از دل آرمان‌ها و علایق مردم بیرون آمده و از متن آنان جوشیده است. برخلاف بسیاری از کشورهای دنیا، این رهبری نه محصول کودتا، نه محصول وراثت و نه محصول زد و بندهای سیاسی احزاب است. این رهبری از متن دین و مردم و از امتزاج این دو پدید آمده است. رهبری در جمهوری اسلامی بر مبنای تمایلات شخصی خود حکومت نمی‌کند و در آن، «قدرت فردی» جایگاهی ندارد. این رهبری بسیار شنواست و کارکرد آن از طریق نهادهای مستشاری و تخصصی و شورایی شکل می‌گیرد. اگر به اصل ۱۱۰ قانون اساسی ـ که تعیین‌کننده اختیارات و صلاحیت‌های رهبری است ـ نظر بیندازیم، درمی‌یابیم که هر بخش از صلاحیت‌ها و وظایف ایشان در یک ساز و کار شورایی ـ نظیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای نگهبان ـ قرار گرفته و تصمیمات رهبری را از حالت فردی خارج کرده است.

در جمهوری اسلامی رهبری از آنجا که یک جنبه شرعی دارد، دیده‌بانی ارزش‌های اسلامی از جمله ارزش‌های اخلاقی آن را به طور مستمر دنبال می‌کند. رهبر در این عرصه هم الگوست و هم «مبیّن» و مفسر است؛ وجود چنین شخصیتی اجازه نمی‌دهد ارزش‌های الهی در جامعه رو به افول گذارد از این رو شاهد هستیم که رهبر معظم انقلاب به طور پیاپی در مقام بیان نظرات اسلام برآمده‌اند که حاصل آن تولید مداوم ادبیات دینی و نوآوری دینی در عرصه حکمرانی است.

در عین حال از آنجا که رهبری یک جنبه عمیق مردمی هم دارد، در واقع ترجمان مصالح عمومی و منافع عامه جامعه است. ایشان در طول دوران رهبری خود از انحراف دولت‌ها در مسیر حکمرانی جلوگیری کرده است. از نظر ایشان مهم‌ترین و اولی‌ترین مأموریت دولت‌ها، عدالت اجتماعی است. رهبری پیدایی طبقات خاص و ویژه‌خواری گروه‌هایی در جامعه برنتابیده و بر حفظ حقوق طبقات مختلف تأکید نموده است. در یکی از دولت‌های دوران رهبری حضرت امام خامنه‌ای ـ دامت برکاته ـ رئیس‌جمهور وقت گزارش خدمات دولت در زمینه ایجاد  بیمارستان‌های مدرن در شهرهای مختلف ارائه داد و رهبری پس از پرس و جو درباره نرخ‌ مراجعه به بیمارستان‌ها و پس از آنکه معلوم شد بیشتر مردم به دلیل بالا بودن نرخ بیمارستان‌ها نمی‌توانند از این موقعیت‌های مدرن درمانی استفاده کنند، کار دولت در تولید و توسعه بیمارستان‌ها را غیرمنطبق با اهداف نظام اسلامی دانستند.

چرا در طول این ۶۰ سال ـ یعنی از آغاز نهضت حضرت امام در سال ۱۳۴۱ ـ رهبر در مرکز حملات دشمن قرار گرفته و پیرامون آن شبهه‌افکنی می‌شود؟ برای اینکه ـ به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی ـ «آنجایی که می‌خواهند مردم را مأیوس کنند، رهبری است که امید به مردم می‌دهد؛ آنجا که می‌خواهند یک توطئه سیاسی بین‌المللی برای ملت ایران به وجود آورند، رهبری است که قدم جلو می‌گذارد و تمامیت انقلاب را در مقابل توطئه قرار می‌دهد.» (۵/۶/۱۳۷۶)

 

*همانطور که مستحضر هستید، دشمن به موازات تلاش‌های بسیار برای جلوگیری از نفوذ و گسترش انقلاب اسلامی و محدود کردن ایران اسلامی در عرصه بین‌المللی و کاستن از قدرت و توان ایران به یک شبهه‌ای توسط آنچه حضرتعالی از آنها به خارجی و داخلی یاد کردید، دست زد که ایران در انزوا است. و ایادی آن‌ها، همچنان بر طبل تسلیم شدن و کنار آمدن با آمریکا و غرب، به این شبهه دامن می‌زنند در خصوص این شبهه‌افکنی هم اگر مطلب و نظر خاصی دارید بفرمائید.

متاسفانه همینطور است. دلیل این شبهه‌افکنی، مخالفت ایران با سیاست‌های آمریکاست. از ابتدای انقلاب یک جریان در داخل کشور تبلیغ می‌کرد که به هر حال یک نظام مسلط بین‌المللی وجود دارد و در ابعاد مختلف به توانمندی‌های فوق‌العاده‌ای رسیده و هنجارها و قوانین بین‌المللی را تعیین می‌کند و بقیه هم تبعیت می‌نمایند. بنابراین مخالفت با چنین دستگاه عظیمی ولو اینکه باطل و ظالمانه است، در توان ملت و دولت ایران و حتی در توان ملت‌ها و دولت‌های مسلمان نیست و از این‌رو در زمره وظایف الهی آن هم قرار ندارد؛ چرا که «لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا». یک روز این پرچم بر دوش نهضت آزادی بود و امروز جریان اصلاحات و شخصیت‌های مرتبط با آن  این پرچم را برداشته‌اند. اما واقعیت با آنچه گفته می‌شود فاصله بسیار دارد.

از یک‌طرف باید پرسید مگر نظام دوقطبی که پس از جنگ جهانی دوم با محوریت آمریکا و شوروی پدید آمد، از اول وجود داشته است؟ در قرن ۱۹ و تا نیمه قرن بیستم هیچ‌کدام از این دو ابرقدرت (Super Power) نبودند و به مرور به این جایگاه رسیدند. بنابراین قدرت‌های دیگر هم می‌توانند به مرور جای آنها را بگیرند؛ کما اینکه امروز در ادبیات رایج جهان، صحبت از انتقال قدرت جهانی از غرب به شرق است.

از طرف دیگر باید پرسید آیا ما در حرکت طبیعی خود با مانعی به نام آمریکا مواجه شده‌ایم، یا خود مانعی به نام آمریکا ساخته‌ایم؟ آیا دشمنی آمریکا با ایران برساخته جمهوری اسلامی است یا واقعاً این دشمنی پیش از تأسیس جمهوری اسلامی شروع شده است؟ هیچ تردیدی وجود ندارد که دشمنی را آمریکایی‌ها آغاز کرده و ادامه داده و هر روز بر ابعاد آن افزوده‌اند. اسناد لانه جاسوسی آمریکا می‌گوید، آمریکایی‌ها با استقرار هر دولت جمهوری اسلامی از جمله دولت مهندس بازرگان مخالف بود‌ه‌اند و برای عدم تحقق آن، توطئه‌های فراوان ـ که تدارک تجزیه بخش‌های شمالی، غربی و جنوبی ایران از جمله آنهاست ـ به کار بسته‌اند. این در حالی است که به دلیل ارتباطات قبل، تردیدی در غیرانقلابی و سازشکار بودن دولت بازرگان نداشته‌اند. وقتی دشمنی را آمریکایی‌ها شروع کرده‌اند ما با کتمان این دشمنی نمی‌توانیم حقیقت دشمنی را از میان برداریم.

نکته دیگر در توانایی ملت ایران در این میدان است. تجربه تاریخی می‌گوید قدرت‌های بزرگ هرگاه نتوانند بقاء خود را از درون تضمین نمایند و برای بقاء خود ملت‌ها و دولت‌ها را به گروگان بگیرند این قدرت ماندگار نخواهد بود. حضرت امام خمینی براساس نگرش دینی که قدرت‌های ستمگر را زایل‌شدنی می‌داند و نیز بر مبنای نگرش ژرف سیاسی خود که برخاسته از تجربه تاریخی ۲۰۰ سال اخیر ملت ایران بود، از یک‌سو معتقد بودند، قدرت‌های زورگو، بدون مقاومت ملت‌ها، عقب‌نشینی نمی‌کنند و از سوی دیگر معتقد بودند، ملت ایران ظرفیت و توانایی عقب زدن آمریکا را دارند. حضرت امام خمینی براساس یک ضرورت و نه یک انتخاب، مبارزه با آمریکا را برای کنار زدن موانع، در پیش گرفتند. امروز ۴۳ سال از این راهبرد می‌گذرد و ملت ایران توانسته است در بسیاری از صحنه‌ها، موانع آمریکا را از سر راه خود بردارد و منافع خود را تأمین نماید.

اگر ملت ایران هزینه مقاومت را نمی‌پرداخت باید برای همیشه از منافع و امنیت ملی خود چشم می‌پوشید. ایران هرگز نمی‌توانست در ذیل نظام و تمدن برساخته غرب، تمدن خود را بنا و اقتدار گذشته خود را احیا نماید. پرونده هسته‌ای یکی از موارد معتبر در این ارزیابی است. همه می‌دانند که به دست آوردن انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای حق همه ملت‌هاست و از قضا براساس NPT صاحبان این توانمندی موظف شده‌اند تجربه و توان علمی و تکنولوژیک خود را در اختیار کشورهای فاقد این توانمندی‌ها قرار دهند. در این میان شرکت‌های آلمانی و فرانسوی طرف قراردادهای هسته‌ای ایران، با پیروزی انقلاب اسلامی به طور یکجانبه قراردادهای خود را به تعلیق درآوردند و عملاً بیش از ۳۰ سال دستیابی ایران به حقوق خود را به تعویق انداختند.

حدود دو دهه پس از آنکه ایران از همکاری کشورهای صنعتی غرب مأیوس گردید و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی هم از هرگونه همکاری با ایران خودداری نمود، تصمیم گرفت خود به این روند که ظاهراً هیچ منع بین‌المللی نداشت، وارد شده و از منافع و حقوق ملی خود دفاع نماید؛ اما غرب به محض اینکه احساس کرد، ایران می‌تواند بدون کمک کشورهای دارای فن‌آوری هسته‌ای به این موقعیت پیچیده و مهم دست پیدا کند، به اتهام‌پراکنی علیه نیات و اقدام ایران روی آورد و آژانس هم برخلاف اساسنامه خود، یک عضو خود را از داشتن این حق منع ‌کرد.

ایران در نهایت توانست علیرغم مخالفت‌ها، به توانایی‌ علمی و تکنولوژیک لازم دست پیدا کرده و به طور واقعی به یک کشور اتمی تبدیل گردد. ایران توانست آمریکا و اروپا را عقب بزند و به این موقعیت برسد. شاید امروز اهمیت این موقعیت برای همگان روشن نباشد کما اینکه بعضی با تأکید بر ظرفیت انرژی‌های فسیلی ایران، ضرورت روی آوردن ایران به انرژی هسته‌ای را زیرسؤال می‌برند. اما مسلماً کاربرد این انرژی در علوم پزشکی، کشاورزی و فعالیت‌های عمرانی و نیز در بالا بردن تراز تمدنی ایران بسیار تعیین‌کننده است. بنابراین آنان که می‌گویند ایران در نهایت توانایی عبور از میدان موانع غرب را ندارد و نمی‌تواند به اندازه هزینه‌ای که در این میدان تعارض می‌پردازد، فایده ببرد، ماجرای هسته‌ای و فوایدی که نه فقط در موضوع انرژی بلکه در پذیرش ایران به عنوان یک واحد مهم بین‌المللی و در نتیجه رعایت خطوط قرمز ایران، نصیب جمهوری اسلامی گردید، این انگاره را باطل نمود.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. ۵/۷/۱۴۰۰
  2. ۲۲/۱۱/۱۳۹۷
  3. سوره مبارکه نساء/۵۹

۴٫همان/۸۰

29دسامبر/21

از میان خبرهــا

اعتراف بی‌سابقۀ عضو ارشد شورای آتلانتیک درخصوص ایران در مقابل مقام رژیم صهیونیستی!

صحبت‌ شما در مورد ایران پررویی است، دست کم ۹۰ کلاهک هسته‌ای دارید!

 خانم «باربارا اسلاوین» عضو ارشد شورای آتلانتیک، در برنامه تلوزیونی «شبکه آی ۲۴، رژیم صهیونیستی، خطاب به دنی دانون فرومر سفیر سابق رژیم صهیونیستی در سازمان ملل، که ضمن اعتراف به قدرت‌مندتر شدن ایران و حضور مقتدرانه‌تر در مذاکرات وین، با وجود تداوم تهدید موجودیت اسرائیل، ابراز نگرانی و خواستار مقابله جدی در مقابل با ایران شد؛ گفت: «دولت ترامپ با اصرار شدید دولت نتانیاهو از توافق هسته‌ای خارج شد. ایران کاملاً به توافق پایبند بود. این یک‌جور پررویی است که حالا اینطور بحث می‌کنید! همه می‌دانیم شما ۹۰ کلاهک هسته‌ای در اختیار دارید. تهدید اصلی ایران تهدید هسته‌ای نیست تهدید واقعی از سوی گروه‌هایی مانند حزب‌الله، حماس و غیره است. فکر نمی‌کنم تا زمانی که اسرائیل به سیاست کنونی خود در رابطه با فلسطین ادامه دهد. آن گروه‌ها مخالفت خود با اسرائیل را کنار بگذارند.»

https://azarfarda.ir/i/799427

 

 

 

 

اعتراف و وحشت صهیونیست‌ها از پیشرفت و قدرت ایران

نفتالی بنت نخست وزیر رژیم صهیونیستی طی سخنرانی در کنفرانس امنیتی گفت: منابع مالی و فناوری پنهان و آشکاری که اسرائیل برای مقابله با تهدید ایرانیان سرمایه‌گذاری کرده هنگفت است. از فاصلۀ میان شعار و عمل شگفت‌زده شده‌ام! ما اعلام میکردیم که “ایران هرگز به قدرت هسته‌ تبدیل نخواهد شد” اما برنامه هسته‌ای‌ ایران بسیار پیشرفت کرده است و ماشین‌آلات غنی‌سازی آنها فراوان‌تر و گسترده‌تر از هر زمان دیگری است. علاوه بر این در کنار این پیشرفت‌ها مصرانه و پیوسته با حلقه‌هایی از شبهه نظامیان و راکت‌ها در همه‌نوعش اسرائیل را محاصره کرده است. از شمال شرق، شبهه نظامیان شیعه در سوریه، حزب‌الله از شمال و حماس و جهاد اسلامی از جنوب. در حالیکه خود با امنیت در تهران نشسته‌اند! آنها از مدت‌ها پیش، ما را آزار می‌دهند، منابع ما را هدر می‌دهند و به ما آسیب زده‌اند. بدون اینکه حتی خانه‌هایشان را ترک کنند!

https://www.yjc.news/fa/news/7975686

  

زندگی نرمال در مهد فرهنگ اروپا!

قتل ۱۳۰ زن فرانسوی توسط شریک زندگی صرفاً در سال ۲۰۱۹!

یکی از معضلات زنان فرانسوی، مسئله “خشونت خانگی” است؛ کشته‌های این خشونت هر سال در فرانسه نسبت به سال قبل در حال افزایش است به گونه‌ای که از ابتدای سال جاری میلادی تاکنون بیش از ۱۳۰ زن در فرانسه به دلیل این نوع خشونت‌ها، کشته شده‌اند! این زنان توسط شریک زندگی خود به بهانه‌های کوچک کشته شدند. هرساله تجمعاتی در اعتراض به شرایط موجود برگزار می‌گردد.

خشونت بر علیه زنان در فرانسه یکی از معضلات مهم این کشور به شمار می‌رود؛ خشونت‌هایی از قبیل خشونت خانگی، آزار و اذیت‌های جنسی و تبعیض جنسیتی از این قبیل معضلات مهم در فرانسه به شمار می‌آیند. فرانسه دارای بالاترین میزان خشونت خانگی در اروپا است.

https://www.tasnimnews.com/fa/news/2124986

 

 زندگی در کشورهای ثروتمند و مدعیان سینه‌چاک حقوق بشر!

رشد ۱۶۵ درصدی تعداد بیخانمانها در لندن!

روزنامه انگلیسی «ایندیپندنت» گزارش داد بر اساس آخرین آمار گزارش داده، بی‌خانمانی در شهر لندن در حال نزدیک شدن به بی‌سابقه‌ترین سطح است.

هم اکنون ۳۲۰ هزار نفر افراد بی‌خانمان در خیابان‌های انگلیس شب را سپری می‌کنند و ماهانه در حدود هزار نفر بی‌خانمان می‌شوند.
آمارهای رسمی نشان می‌دهد شمار افراد کارتن خواب از سال ۲۰۱۰، ۱۶۵ درصد رشد صعودی پیدا کرده است. این در حالی است که انجمن‌های خیریه میگویند که آمار و ارقام واقعی بی‌خانمان‌های این کشور بسیار بالاتر از آمار اعلام شده است.

https://www.mashreghnews.ir/news/973553

 

 سناتور آمریکایی: ۴۰ هزار کهنه سرباز آمریکایی بی خانمان هستند

کوری بوش، عضو دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا در پیام توئیتری خود نوشت: از ۱۱ سپتامبر به بعد، بیش از ۳۰ هزار نظامی (از جنگ برگشته) بر اثر خودکشی جان خود را از دست داده‌اند و ۴۰  هزار کهنه سرباز بی‌خانمان هستند و شب را در خیابان سپری می‌کنند!.

https://www.iribnews.ir/fa/new/3274490

17ژوئن/21

رسوایی بزرگی که باعث مرگ ناگهانی رئیس سیا شد!

اردیبهشت ۱۳۶۶ رسوایی مک فارلین که بحران عظیمی را در کاخ سفید و دولت ریگان باعث شده بود باعث مرگ ناگهانی رئیس سابق سازمان سیا شد.

در حوزه داخلی نیز ۲۸ اردیبهشت ارتشبد حسین فردوست رئیس دفتر اطلاعات ویژه شاه بر اثر سکته درگذشت. خرداد ماه همین سال نیز «حزب جمهوری اسلامی» با درخواست حضرت آیت خامنه‌ای و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از امام خمینی(ره) به کار خود پایان داد.

 

رسوایی بزرگی که باعث مرگ رئیس سابق سیا شد!

اردیبهشت ۱۳۶۶ رسوایی مک فارلین که بحران عظیمی را در کاخ سفید و دولت ریگان باعث شده بود باعث مرگ ناگهانی رئیس سازمان سیا شد. ۱۶ اردیبهشت این سال «ویلیام کیسی» رئیس سازمان «سیا» در آغاز جلسه بازجوئی از مشاوران ریگان و دست اندرکاران رسوایی سفر مک فارلین به تهران، ناگهان درگذشت.

روزنامه «اطلاعات» یک روز پس از فوت «ویلیام کیسی» نوشت: «ویلیام کیسی» رئیس پیشین سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) سحرگاه دیروز در سن ۷۴ سالگی در بیمارستان درگذشت…

 

مرگ رفیق دیرین و نزدیک شاه!

۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ ارتشبد حسین فردوست دوست صمیمی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات ویژه شاه بر اثر سکته درگذشت.

در میان بازیگران سیاسی و اجرایی دوره پهلوی دوم، ارتشبد حسین فردوست جایگاه و وزن ویژه‌ای داشت. او که از دوران کودکی و تحصیل محمدرضا پهلوی در سوئیس، بازگشت به ایران و  نشستنش بر سریر سلطنت تا آخرین روزهای حیات سلسله پهلوی، یار غار شاه بود.

رئیس دفتر ویژه اطلاعات دربار پهلوی (از سال ۱۳۳۸)، قائم‌ مقام ساواک (۵۷-۱۳۵۰)، تأسیس و نظارت برگارد جاویدان، دبیری شورای امنیت ملی، عضویت در کمیسیون قیمت‌های پایه در اوایل دهه۱۳۵۰ و سرانجام ریاست سازمان بازرسی شاهنشاهی (۵۷-۱۳۵۱) از مهم‌ترین مناصب او بود.(۱)

 

 

وقتی صدام هدف را اشتباه تشخیص داد!

۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۶ یک میراژ عراقی اشتباهاً به جای ناو ایرانی، کشتی جنگی آمریکایی «استارک» را هدف قرار داد. در این حمله ناو آمریکا خسارت جدی دید و ۳۷ نفر از افراد آن کشته و ۲۱ نفر دیگر مجروح شدند. دولت عراق با پرداخت غرامت، عذرخواهی کرد.

 

ده سال زندان برای یک جاسوس آمریکایی!

۲ اردیبهشت ۱۳۶۶ «جان پاتیس» جاسوس آمریکایی که در خرداد ۱۳۶۵ در حین انجام فعالیت‌های جاسوسی به حکم مسئولین قضایی دستگیر شده بود در شعبه یک دادستانی انقلاب اسلامی تهران محاکمه و به ۱۰ سال زندان محکوم شد.

روزنامه «کیهان» در ۲ اردیبهشت ۱۳۶۶ نوشت: «…جان پاتیس» جاسوس آمریکایی که پس از شناسایی توسط نیروهای اطلاعاتی به حکم مسئولین قضایی دستگیر شده بود در شعبه یک دادستانی انقلاب اسلامی تهران محاکمه و به ده سال زندان محکوم شد. وی در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۶۵ در حال فعالیت جاسوسی توسط نیروهای اطلاعاتی دستگیر شد. لازم به توضیح است نامبرده با نام مستعار «حیوانی پاتیس» با گذرنامه جعلی دولت ایتالیا و تحت پوشش مهندس پروژه مخابراتی به ایران آمده بود.»(۲)

 

 

انحلال حزب جمهوری اسلامی

۱۱ خرداد ۱۳۶۶ آیات خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی در نامه‌ای به بنیانگزار جمهوری اسلامی خواستار تعطیل حزب جمهوری اسلامی شدند. امام خمینی(ره) با این درخواست موافقت کردند.

در این نامه آمده بود: «همان‌‌طور که آن رهبر عزیز اطلاع دارند، تأسیس «حزب جمهوری اسلامی» از طرف هیئت مؤسس با مشورت آن مقام معظم و در شرایطی انجام شد که نیاز به یک تشکل در برابر انبوه مسائل در آغاز انقلاب و لزوم انسجام و انتظام نیروهای آگاه و مؤمن و گسترش آگاهی‌های انقلابی و تربیت کادرهای فعال و کارآمد برای اداره کشور و خنثی کردن توطئه گروهک‌ها و عوامل دشمن خارجی و ضد انقلاب داخلی به‌شدت احساس می‌شد…

در پایان این نامه تصریح شده بود: «اکنون به فضل الهی نهادهای جمهوری اسلامی تثبیت شده و سطح آگاهی و درک سیاسی آحاد ملت انقلاب را از جهات عدیده آسیب‌ناپذیر ساخته و روشن‌بینی و توکل و قوّت اراده آن رهبر عالیقدر و فداکاری و آمادگی مردم حزب‌الله توطئه‌های ضد انقلاب داخلی و استکبار جهانی را بی‌اثر و کم خطر کرده است. لذا احساس می‌شود که وجود حزب، دیگر آن منافع و فواید آغاز کار را ندارد…»

امام خمینی(ره) نیز در پاسخ به این درخواست تاکید می‌کنند: «موافقت می‌شود. لازم است تذکر دهم که حضرات آقایان مؤسسین محترم حزب، مورد علاقه اینجانب می‌باشند. امیدوارم همگی در این موقع حساس با اتفاق و اتحاد در پیشبرد مقاصد عالیه اسلام و جمهوری اسلامی کوشا باشید.»(۳)

 

استفاده گسترده صدام از سلاح‌های شیمیایی!

دوازدهم اردیبهشت ۱۳۶۶ انستیتو مطالعات استراتژیک لندن اعلام کرد خودداری کشورهای عضو جامعه بین‌المللی در تحریم مالی و نظامی عراق، باعث تقویت و جسارت عراق در استفاده از سلاح‌های شیمیایی علیه ایران در جنگ بوده است.

۱۸ اردیبهشت این سال نیز گزارش گروه کارشناسان سازمان ملل دائر بر استفاده مکرر عراق از سلاح‌های شیمیایی منتشر شد.

 

 

جنگ دیپلماتیک ایران و انگلیس!

۱۴ خرداد ۱۳۶۶ دولت انگلیس کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در منچستر را تعطیل و پنج دیپلمات ایران از آن کشور را اخراج کرد. این تصمیم به کاردار ایران که به وزارت خارجه انگلستان احضار شده بود ابلاغ شد.

دو روز بعد نیز وزارت امور خارجه کشورمان به پنج نفر از دیپلمات‌های دفتر حفاظت منافع انگلیس در تهران یک هفته مهلت داد تا خاک ایران را ترک کنند. این اقدام به تلافی درخواست دولت انگلیس از پنج دیپلمات کنسولگری ایران در منچستر برای ترک آن کشور صورت گرفت.

دکتر علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت ایران ۱۳ خرداد در مصاحبه‌ای گفته بود: «انگلیسی‌ها هنوز هم تصور می‌کنند خورشید در امپراتوری آنان غروب نمی‌کند. اگر دولت انگلیس به خاطر بازداشت وابسته سیاسی کنسولگری ایران در منچستر از ایران عذرخواهی نکند در روابط با آن کشور تجدید نظر اساسی خواهیم کرد.»

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱- سیدمرتضی حسینی،  نقش فردوست در نهادهای امنیتی و نظارتی دوره پهلوی قدرت پنهان، یار غار شاه، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

۲- روزنامه «کیهان»، ۲ اردیبهشت ۱۳۶۶، صص ۱ و ۱۲٫

۳- صحیفه امام، ج ۲۰ ، صص ۲۷۶-۲۷۵٫

17فوریه/21

پهلوی؛ زندیقی که خروج کرد

«حب این پادشاه را به دل مگیرید، زیرا وی آن کسی است که فرموده‌اند: انه زندیق یخرج من القزوین»(۱)

این نگاه آیت‌الله محمدتقی بافقی به شخص رضاخان بر اساس روایتی از آخرالزمان بود. شخصی که روز سوم اسفندماه ۱۲۹۹ با حرکت دادن قشون قزاق از قزوین به طرف تهران، پایتخت را به اشغال خود درآورد.

استیون کینزر در کتاب همه مردان شاه می‌نویسد:

«تردیدی درباره دخالت افسران ارتش بریتانیا وجود ندارد… یک روز پیش از اشغال تهران، سیدضیا مبلغ دو هزار تومان به رضاخان داد و بیست هزار تومان نیز بین هنگ دو هزار نفره‌اش تقسیم کرد. هیچ ایرانی‌ای نمی‌توانست چنان مبلغ قابل ملاحظه‌ای را طی مدتی کوتاه فراهم کند.»(۲)

اما از میان آن همه رجال سیاسی و افسران قزاق و منورالفکران فرنگ رفته، چه کسی رضاخان میرپنج را که فاقد هر ویژگیای ـ حتی ایل و تباری قدرتمند ـ  بود، پیدا کرد؟ ارتشبد حسین فردوست بهدرستی آدرس آن فرد را می‌دهد. وی می‌گوید:

«… رضاخان یک عامل انگلیسی بود و در این تردیدی نیست که کودتای ۱۲۹۹ طبق اسنادی که دیده و شنیده‌ام در ملاقات ژنرال آیرون ساید انگلیسی با رضا با حضور سیدضیاء الدین طباطبایی برنامه‌ریزی شد. شاپور جی روزی کتاب محرمانه‌ای را به من نشان داد که در یک بند آن نوشته‌ شده بود که نائب السلطنه هندوستان می‌خواست فرد مناسبی را برای اداره ایران پیدا کند و به دستور او پدر شاپور جی، این فرد را که رضا بود پیدا کرد و به نائب السلطنه معرفی کرد. شاپور جی منظورش این بود که سلطنت پهلوی به دست پدر او تأسیس شود.»(۳)

اینکه انگلیس بین دو مهره سید ضیا و رضاخان، رضاخان شرابخوار، قمارباز، بی ایل و تبار و قدرتمند و لاابالی هنگ قزاق‌ها را انتخاب کرد، نشانه نیاز انگلیسی‌ها به مهره‌ای اجرایی بود تا غربگرایان و ماسون‌ها خط‌مشی او را تعیین کنند؛ خط‌مشی که بر اساس آن ایران شیعی آرام آرام به مستعمره‌ای وابسته و البته بی‌دین تبدیل میشد. فردوست می‌گوید:

«محمدعلی فروغی که از ابتدای به قدرت رسیدن رضاخان واسطه او با انگلیسی‌ها بود و در صعود سلطنت پهلوی نقش مهمی داشت، از فراماسونرهای ایران و رئیس لژ فراماسونری بود.»(۴)

رضاشاه با هدایت غربگرایان و فراماسونرهای بی‌دین و وطن‌فروش، در گام اول سید ضیا را به نخست‌وزیری و خود را به عنوان فرمانده قزاق‌ها به احمدشاه تحمیل کرد و پس از سه ماه سید ضیا را عزل کرد و به خارج فرستاد و پس از چندی شاه را نیز عزل کرد و خود بر تخت سلطنت نشست و سیاست‌های عناصر لژهای فراماسونری و غربگرایان ـ از لباس متحدالشکل و کشف حجاب گرفته تا حرمت‌شکنی حرم‌های مطهر حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س)…. از تغییر خط راه‌آهن از بندرعباس به شیراز و اصفهان و تهران و تبریز به خرمشهر تا بندر ترکمن برای مقاصد انگلیس و هم‌پیمانانش تا برنامه‌های فرهنگی اسلام‌ستیزانه به نام احیای فرهنگ ایرانی…ـ را یکی پس از دیگری اجرا کرد. فردی که برای دستیابی به قدرت، نخست هیئت عزاداری قزاق‌ها را به راه انداخت و سپس با همین قزاق‌ها به سراغ برداشتن چادرها و عمامه رفت و ذات بی‌دینی خود را آشکار ساخت.

ارتشبد حسین فردوست، نزدیکترین دوست محمدرضا و خاندان پهلوی که از روزگار جوانی با محمدرضا دوست بود، درباره بعضی از ویژگی‌های اخلاقی و عدم اعتقاد او به اسلام و گرایش به دین زرتشت می‌نویسد:

«رضاخان ساعت دوازده ناهار، ساعت شش بعد از ظهر یک جوجه کباب با یک گیلاس کُنیاک و ساعت هشت شام می‌خورد. شب‌ها بالای سرش یک لیوان شراب قرمز و یک لیوان شراب سفید بود که هرگاه خوابش نمی‌برد مصرف می‌کرد. شراب را یک نفر متخصص در سعدآباد تهیه می‌کرد و پنج سال بعد مصرف می‌شد. باید همه فرزندان دختر و پسرش همیشه سر میز غذا حضور می‌داشتند و اگر لحظه‌ای دیر می‌رسیدند حق حضور بر سر میز را نداشتند. رضاخان در هیچ یک از مهمانی‌های رسمی شرکت نمی‌کرد. گاهی محمدرضا و مرا با خود به کاخ گلستان می‌برد.

رضاخان پس از سلطنت به مطالعه تاریخ علاقه‌مند شد. روزی محمدرضا به من گفت که پدرم از دین زرتشت تمجید می‌کند. اگر فردی در مقابلش نامی را با عناوین قاجار مانند سلطنه و دوله و میرزا و غیره به کار میبرد‌، شدیداً بدش می‌آمد و اشخاص نیز تلاش می‌کردند این اشتباه را نکنند. رضاخان تریاک می‌کشید و…»(۵)

حکایت به قدرت رسیدن محمدرضا هم حکایتی چون پدر اوست. عزل پدر از قدرت و انتصاب او از سوی انگلیس چنان تحقیرآمیز بود که سران متفقین بدون اجازه او در تهران حضور پیدا کردند و او را در مقر شاهی خود و در کنفرانس تهران نپذیرفتند. اگر ارتش رضاخان که با تمام قدرت نهضت‌های مردمی چون نهضت جنگل را به خاک و خون کشید، ۲۴ ساعت در مقابل ارتش اشغالگر بیگانگان مقاومت نکرد، ارتش قدرتمند محمدرضا با سلاح‌های پیشرفتهای که نهضت‌هایی چون نهضت ظفار را در هم کوبید، کاملاً توسط آمریکایی‌ها فرماندهی می‌شد؛ تا جایی که تاج الملوک مادر او می‌گوید:

«… یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: «مادرجان! مرده‌شور این سلطنت را ببرد که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده‌اند ویتنام.» آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکایی‌ها از قدیم در ایران نظامی داشتند، هر وقت احتیاج پیدا می‌کردند از پایگاه‌ها و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده می‌کردند.»(۶)

وضعیت اعتقادی شاه بهظاهر شیعه هم بهتر از اعتقادات پدرش نبود. در دوره زمامداری او بهائیت می‌رفت تا با سیطره بر کلیدی‌ترین ارکان حکومت، ایران شیعی را به ایرانی بهایی تبدیل کند که اگر انقلاب اسلامی رخ نمی‌داد معلوم نبود که بقای پهلوی در ده سال آینده این رژیم ایران را به کشوری بهایی و یا حداکثر شهروند تبدیل نمی‌کرد. نخست‌وزیران بهایی چون حسین علاء و سپس امیرعباس هویدا نبض حکومت را به دست گرفته بودند و جایگاه‌های تصمیم‌ساز همه به دست اعضای این فرقه ضاله بود. از عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه تا پرویز ثابتی در ساواک، از فرخرو پارسا وزیر آموزش و پرورش تا غلامعباس آرام وزیر خارجه و…

…حرکتها و مبارزات منفی و مضحک گروه‌هایی چون انجمن حجتیه یا تحریم پپسی کولا هرگز نمی‌توانست پایان‌بخش حرکت سازماندهی شده این فرقه باشد. بهائیت، شاهی را مدیریت می‌کرد که در عمل بهایی بود و بهایی رفتار می‌کرد، او که حکایت همجنس‌بازی‌اش با ارنست پرون در دوران دانشجویی‌اش در اروپا تا درون کاخ نقل محافل بود، زن‌باره و هرزه‌ای به تمام معنا بود. برای شناخت هرزگی‌های شاه، اعترافات حسین فردوست در خاطراتش کافی است که او چگونه گاهی برای آوردن فلان هنرپیشه هالیوودی برای شخص شاه هواپیمای خصوصی را به پرواز درمی‌آورد و یا کدام رقاصه‌های اروپایی در خاطرات خود از اجرای یک شب برنامه در کاخ و گذراندن یک شب با شاه با گرفتن یک کیسه پر از جواهرات سخن به میان می‌آورد.(۷)

زیبنده چنین شاهی، کسی جز فرح نبود. ملکه کشور شیعی، با اعتقادات چپ کمونیستی که برای رسیدن به اهدافش حاضر به رفتن به هر مکانی بود. اردشیر زاهدی، کسی که پدرش، رضاخان را برای انگلیسی‌ها پیدا کرده بود، حالا برای شاه ایران دختری را که باب دندان خودش نبود پیدا می‌کند. فردوست می‌گوید:

«… در مورد فرح با توجه به وضع زندگی، فقر مادی‌اش زمینه چنین گرایش (چپی) نیز وجود داشت… یک چنین دختری که نمی‌توانست مورد پسند هیچ مردی باشد، از  فرط استیصال برای کمک مالی به سراغ اردشیر زاهدی در حصارک می‌رود تا بتواند در پاریس تحصیل و زندگی کند،.اگر ندانیم حصارک چیست شاید مسئله مفهوم نشود. در حصارک ویلایی بود که اردشیر زاهدی با تعدادی از رفقای جوان خود منتظر شکار دخترها و زن‌ها می‌نشستند و هر مراجعه کنندهای از جنس مؤنث، اگر مورد پسند زاهدی واقع می‌شد بلافاصله به اتاق خواب می‌رفتند.»(۸)

حرکت مرموزانه و مخرب چنین زنی را که خود را فردی متفکر و هنردوست جلوه می‌داد، می‌توان در جشن هنر شیراز که در چهاردهم اسفند ۱۳۴۵ به تصویب رسید و در سال ۱۳۴۶ آغاز شد خود را نشان داد. یازدهمین دوره این جشن‌ها در سال ۱۳۵۶ که در ماه مبارک رمضان افتتاح شد و با اجرای نمایشی با اعمال منافی عفت در انظار عمومی، پرده از ماهیت اصلی خاندانی برداشت که در هنگام حضورشان در ایران از هیچ فرصتی برای ترویج فساد و بی‌دینی دریغ نکردند. خاندانی که به روایت اسناد ساواک بیشتر اوقات عمرشان در عیاشی و لاابالی‌گری صرف می‌شد:

«… محمدرضا پهلوی به همراه خانواده‌ حداقل چهار الی پنج ماه از سال را در سفرهای تفریحی داخلی و خارجی سپری می‌کرد و پانزده روز عید را در جزیره کیش می‌گذراند. ماه‌های گرم تابستان از جمله تیر و مرداد را در کنار دریای خزر مشغول خوشگذرانی و دراز کشیدن روی شن‌های کنار دریا (حمام شن) بود و در فصل زمستان و بارش سنگین برف، بهویژه در ماه‌های فوریه و مارس در کوه‌های سن موریتس به اسکی‌بازی می‌پرداخت. این سفرها، برنامه‌های ثابت او بودند و قطعاً سفرهای موردی هم نیز پیش می‌آمد. عدم حضور شخص اول مملکت باعث از هم گسیختگی کشور می‌شد، به نحوی که باعث اعتراض وزیر دربار شد. علم با اعتراض به این سفرهای طویل المدت شاه به او می‌گوید:… ضمناً عرض کردم زودتر تشریف بیاورند و دیگر مسافرت اعلیحضرت طولانی شده است. نمی‌دانم خوششان آمد یا نه…»(۹)

متأسفانه ابعاد گسترۀ خیانت این خاندان پس از چهل سال از انقلاب برای مردم بازگو نشده است.

امام خمینی که به خوبی می‌دیدند محمدرضا جا پای پدر زندیق خود نهاده است و همان برنامه‌های وابستگی و دین‌زدایی را در قالب و ادبیاتی دیگر دنبال می‌کند، همانند هر ایرانی شیعی دیندار وطن‌دوستی اعانت پهلوی را عدیل کفر می‌دانستند و به صراحت اظهار داشتند: «هر کس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بویی نبرده است.» امام خمینی در دوران حکومت محمدرضای پهلوی در کتاب کشف‌الاسرار در سال ۱۳۲۳ می‌نویسند:

«… ما می‌گوییم دولتی که برای پیشرفت کلاه لگنی نیمخورده اجانب چندین هزار افراد مظلوم کشور را در معبد بزرگ مسلمین و جوار امام عادل مسلمانان با شصت‌تیر و سر نیزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند، این دولت کفر و ظلم است و اعانت آن عدیل کفر و بدتر از کفر. ما می‌گوییم دولتی که برخلاف قانون کشور و قانون عدل یک گروه دیوان آدمخوار را به نام پاسبان شهربانی در هر شهر و ده به جان زن‌های عفیف بی‌جرم مسلمانان بیندازد و حجاب و عفت را با زور و سرنیزه از سر آنها برباید و به غارت و چپاول ببرد و محترمات بی‌سرپرست را زیر لگد و چکمه خرد و بچه‌های مظلوم آنان را سقط کند، این دولت، دولت ظالمانه و اعانت بر آن عدیل کفرات. ما حکومت دیکتاتوری را ظالمانه و عمال آن را ظالم و ستمکار می‌دانیم. شماها در این سخن حرفی دارید بزنید تا رسوایی بیش از این شود. توده مظلوم ایران الان هم چشم ندارند عمال دیکتاتوری آن روز را که با زن‌ها و اطفال مظلوم آنها آن‌طور سلوک کرده و آن بی‌آبرویی و ستمکاری‌ها را کردند ببیند و هر کس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بویی نبرده است.»(۱۰)

 

پی‌نوشت:

۱- مجاهد شهید، آیت‌الله شیخ محمدتقی بافقی، محمد راضی، ص ۱۱۵٫

۲- همه مردان شاه، استیون کینزر، ترجمه شهریار خواجیان، ص ۷۳٫

۳- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست، ج ۱، ص۸۲٫

۴- همان مدرک.

۵- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، فردوست، ج ۱، ص ۷۱ و ۷۲٫

۶- خاطرات ملکه پهلوی، ص ۳۸۷٫

۷- ر.ک، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۵/۱/۱۳۸۴، ص۲٫

۸- ظهور و سقوط پهلوی، ج اول، ص ۲۷٫

۹- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، ص ۵۰۰٫

۱۰- کشف‌الاسرار، امام خمینی، ص ۲۳۹٫

10اکتبر/20

آمریکا درقبال دادن توپ و تانک، رئیس ستاد ارتش و… انتخاب میکرد

«به روایت دربار»، مروری است بر تاریخ معاصر ایران و به خصوص دوران پهلوی و بر اساس خاطرات به جا مانده از وابستگان به شاه و مقامات کشوری و لشکری عصر پهلوی. در این قسمت مواضع محمدرضا پهلوی و حکومت او در برابر آمریکا، انگلستان و سایر قدرت‌های مسلط بر حکومت پهلوی و نحوه رفتار اربابان با این حکومت مرور خواهد شد:

 

تاج الملوک پهلوی (مادر محمدرضا پهلوی)

«وزیر دادگستری که گویا از طرف انگلیسی‌ها مأموریت داشته، به رضا می‌گوید بهترین کار این است که دولت عوض شود و ذکاءالملک فروغی کابینه تشکیل بدهد! رضا متوجه می‌شود که این پیشنهاد از طرف انگلیسی‌هاست. شاید حدود هفت، هشت سال بود که رضا حتی حاضر نمی‌شد فروغی را ببیند. فروغی وابسته به سیاست انگلیس بود و از ملکۀ انگلستان مدال و عنوان داشت و رضا به نصرالله انتظام، رئیس کل تشریفات شاهنشاهی، دستور می‌دهد فوری فروغی را مطلع کند. موقعی که انتظام سراغ فروغی می‌رود، مشاهده می‌کند فروغی به حال نزار در بستر بیماری افتاده است و در همان حال با تلفن دارد با انگلیسی‌ها صحبت می‌کند. تلفنش که تمام می‌شود و به انتظام می‌گوید همین الساعه داشتم با سفیر انگلستان حرف می‌زدم کار رضاشاه تمام شد باید برود. انتظام می‌پرسد کجا؟ می‌گوید به تبعید!

فروغی با آنکه به شدت بیمار بود همراه انتظام به کاخ آمد و با رضا ملاقات کرد قبل از اینکه رضا حرفی به فروغی بزند فروغی می‌گوید که شوروی و آمریکا ابراز علاقه کرده‌اند که در ایران جمهوری اعلام شود و بساط سلطنت پهلوی  جمع شود؛ اما انگلستان به نفع سلطنت پهلوی موضع‌گیری کرده و شخص چرچیل گفته است که جمهوری برای ایران زود است، در حالی که انگلیسی‌ها قصد اخراج رضاشاه را دارند، بنابراین خوب است برای حفظ پرستیژ خود اعلی‌حضرت شاه به نفع فرزندشان از سلطنت کناره‌گیری کنند و این‌طور نباشد که انگلیسی‌ها اقدام کنند.»(۱)

***

 

اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمدرضا پهلوی)

شاه شخصاً به من گفت: «خود ما هم از اولین روزهای سلطنت در جهت منافع حیاتی انگلستان و متحدان آن حرکت کرده‌ایم .»(۲)

«شاه در میان دولت‌های غربی به آمریکا اعتماد بیشتری داشت و آمریکا را برادر بزرگ ایران می دانست … در سیاست‌های خارجی هم اهمیت اول را به آمریکا می‌داد. ایشان نظرشان این بود که آمریکا از لحاظ نظامی و اقتصادی در دنیا بهترین است و وقتی آمریکایی‌ها نظری می‌دادند، این نظر برای شاه اهمیت اول را داشت.»(۳)

***

 

فریدون هویدا: (برادر امیرعباس هویدا و سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد)

«بعد از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد، اوضاع اقتصادی کشور روز به روز بدتر می‌شد و به خاطر فساد گسترده و عدم کارآیی در امور کشور، تمام درآمد نفتی به هدر رفت و یک بار دیگر ایران در معرض تهدید ورشکستگی قرار گرفت. در آن زمان بودجه دولت متکی به کمک‌های مالی آمریکا بود و در چنین موقعیتی شاه تحت فشار آمریکایی‌ها و به امید دریافت کمک‌های بیشتر آنان، علی امینی را به نخست وزیری منصوب کرد.»(۴)

***

 

علینقی عالیخانی: (وزیر اقتصاد کابینه هویدا و رئیس دانشگاه تهران)

«پس از ۲۸ مرداد، مقام‌های آمریکایی، یک غرور بی اندازه پیدا کردند و دچار این توهم شدند که آنها هستند که باید بگویند، چه برای ایران خوب است یا چه برایش بد است، و این خواه ناخواه در هر ایرانی میهن‌پرستی واکنشی ایجاد می کرد.»(۵)

***

 

مینو صمیمی: (منشی مخصوص فرح پهلوی در امور بین‌الملل)

«شاه بعد از قضیه مصدق دیگر به هیچ کس جز دوستان نزدیک خود اعتماد نکرد، و پس از گذشت مدتی، به طوری که من ضمن خدمت در دربار شاهد بودم، چنان اطمینانش را نسبت به همه از دست داد که هرچه پست و مقام کلیدی در سطح مملکت وجود داشت، همه را به دست اعضای خانواده سلطنتی و یا دوستان و نزدیکانش که تسلیم سیاست‌های آمریکایی‌ها بودند، سپرد. چنین رویه‌ای هم گرچه نتیجه‌ای جز محاصره شاه توسط گروهی وابسته به اجنبی، ریاکار و متملق به بار نیاورد، ولی رفتار شاه به صورتی بود که از مقامات مملکت نیز جز اطاعت محض و پذیرش سیاست‌های دیکته شده بیگانگان و ستایش از خودش انتظار دیگری ندارد.»(۶)

***

 

علی امینی: (نخست وزیر)

«شاه دل خوشی از هیچ کس نداشت و همیشه خارجی‌ها، افرادی را به او تحمیل می‌کردند، چون شاه چیزی نبود. رزم آرا (رئیس ستاد ارتش) و بعداً نخست وزیر را هم آمریکایی به او تحمیل کردند.»(۷)

***

 

اردشیر زاهدی(داماد شاه و وزیر خارجه)

«جرالد دوهر، که مأمور عالی‌رتبه سی – آی – ای بود و در ایران تحت پوشش دیپلماتیک در سفارت آمریکا خدمت می‌کرد، جان ویلی، سفر کبیر ایالات متحده را تحت تأثیر افکار خود قرار داد و نتیجه این شد که ویلی به اعلی حضرت تکلیف کرد تا رزم آرا، را نخست وزیر کند!»(۸)

***

 

عباس قره‌باغی: (آخرین رئیس ستاد بزرگ ‌ارتشتاران)

«در هر یک از نیروهای سه‌گانه زمینی، هوایی و دریایی ایران یک ژانرال و در ژاندارمری کشور یک سرهنگ و تعدادی افسر و درجه‌دار آمریکایی، رسماً برابر مقرارت استخدام شده بودند، که با افسران و درجه‌داران نیروهای مسلح شاهنشاهی در امور آموزشی، لجستیکی به خصوص مسائل تخصصی و فنی مربوط به اسلحه و وسایل خریداری شده از آمریکا، همکاری می‌کردند. اداره مستشاری ارتش، در ساختمان ستاد و در کنار سایر ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران مستقر و تحت نظارت رئیس اداره مستشاری که یک ژنرال آمریکایی بود، اداره می‌شد. در تاریخ انتصاب من به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران، رئیس اداره مستشاری، سرلشکر گس بود که سمت مستشار نظامی رئیس ستاد را هم به عهده داشت و ظایف اداره مستشاری ارتش عبارت بود از:

تأمین نیازمندی نیروها از لحاظ امور آموزش و پرسنل، اعزام افسران و درجه‌داران برای طی دوره‌های آموزشی تخصصی به کشور آمریکا، امور لجستیکی یگان‌ها (مانند تأمین قطعات یدکی اسلحه و وسایل خریداری شده از آمریکا و مهمات مربوط به آنها) و نظارت در اجرای برنامه‌های آموزشی و نگهداری وسایل نظامی مستشاران. مستشاران آمریکایی ارتش، بیش از ۳۰ سال، مشاور نظامی فرماندهان ارتش بوده و در تمام برنامه‌های آموزشی، عملیاتی، اطلاعاتی و لجستیکی نیروهای سه گانه، حضور داشتند.»(۹)

***

 

تاج الملوک پهلوی:(مادر محمدرضا پهلوی)

«آمریکا برای دادن کمک‌های اقتصادی، شرط می‌گذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه و بودجه. اصلاً خدمت شما عرض کنم که این سازمان برنامه و بودجه در ایران وجود نداشت و آمریکایی‌ها آن را درست کردند. مثلاً ارتش ایران احتیاج به توپ و تانک داشت، می‌گفتند می‌دهیم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ستاد ارتش»(۱۰)

***

 

 

اردشیر زاهدی:

«ارتش ایران توسط مستشاران عالیه آمریکا هدایت می‌شد و این بدان معنی بود که کودتا در ایران بدون نظر موافق آمریکا و هدایت آنها و حمایت آنها اصلاً امکان‌پذیر نبود.»(۱۱)

***

 

مینو صمیمی:

«به نظر شاه، آنچه که می‌توانست رژیمش را از مسائل و مشکلات عدیده برهاند، حمایت بیشتر و مؤثرتر آمریکا از او و حکومت ایران بود و به همین جهت نیز اردشیر زاهدی ترتیبی داد تا شاه و ملکه در ماه نوامبر ۱۹۷۷ (آبان ۱۳۵۶) دیداری از آمریکا داشته باشند. ولی در جریان این سفر مسأله‌ای پیش آمد که باعث شد نتیجه کار چندان مطابق میل شاه از آب در نیاید.»

«در بدو ورود شاه و ملکه به کاخ سفید، گروه کثیری از ایرانیان مقیم آمریکا، علیه آنها دست به تظاهرات زدند و چون دقایقی بعد بین آنها و گروهی از مزدوران شاه درگیری پیش آمد، پلیس آمریکا ناچار به دخالت شد و برای پراکندن جمعیت مبادرت به پرتاب گاز اشک‌آور کرد.

درست موقعی که جیمی کارتر و همسرش از شاه و ملکه استقبال می‌کردند، گاز اشک‌آور در اثر وزش باد به سوی محوطه کاخ سفید پیش رفت و در حالی که تشریفات استقبال مستقیماً از شبکه‌های تلویزیونی پخش می‌شد، همه مردم دنیا به عیان چشمان اشک‌آلود کارتر و شاه و همسرانشان را دیدند… این حادثه و تظاهرات پی در پی ضد شاه طی دوره اقامت شاه و ملکه در آمریکا، روی هم رفته اثر شگفت‌آوری در افکار عمومی جهان از خود باقی گذاشت.»(۱۲)

***

 

مینو صمیمی:

«موقعی که در آخرین روز سال ۱۹۷۷پرزیدنت کارتر و همسرش به تهران آمدند، آگاهان سیاسی شگفت‌زده از خود پرسیدند: چه دلیلی باعث شده که شش هفته پس از سفر شاه به واشنگتن، رئیس جمهور آمریکا برای گفتگو با او به تهران بیاید؟… و طبعاً هیچکدام پاسخی بهتر از این برای سؤال خود نیافتند که:

به طور یقین جیمی کارتر با چنین اقدامی خواسته ارزش و اهمیت فوق العاده ایران را برای آمریکا مورد تأکید قرار دهد و قصد دارد در آن مقطع خاص هم شاه را دلگرم کند و هم به دنیا نشان دهد که رژیم شاه از حمایت کامل آمریکا برخوردار است. به افتخار ورود کارتر، مهمانی بسیار مجللی با شرکت دوستان و مشاوران ایرانی و آمریکایی شاه و همسرانشان ترتیب یافت، که در آن به مناسبت شب اول ژانویه ۱۹۷۸، مراسم ویژه سال نو میلادی نیز به سبک غربی‌ها برپا شد.

در آغاز مهمانی، شاه و پرزیدنت کارتر با نطق‌های تشریفاتی خود، در حالی که تلویزیون ایران مراسم را مستقیما پخش می‌کرد به ستایش از یکدیگر پرداختند و به خصوص کارتر ضمن تجلیل فراوان از کوشش‌های چندین ساله شاه در راه پیشرفت کشور، به او تبریک گفت که توانسته است ایران را به صورت [جزیره ثبات] در یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان در آورد، و این امر را ناشی از اعتماد ملت به شاه دانست.

در پایان سخنرانی‌ها، شاه و کارتر جام‌های کریستال حاوی شامپاین فرانسوی را به افتخار [اتحاد ناگسستنی ایران و آمریکا] و همچنین فرا رسیدن سال نو سرکشیدند. ولی هر دو از این واقعیت بی خبر بودند که ایرانی‌ها سال نو غربی‌ها را جشن نمی‌گیرند و اصولاً چون طبق اعتقادات اسلامی نوشیدن مشروبات الکی حرام است، لذا نمی‌بایست در ملاء عام به چنین کاری مبادرت ورزند. سال جدیدی که از آن شب آغاز شد، آخرین سالی بود که در ایران چنین رفتاری مغایر با فرهنگ جامعه رخ می‌داد. زیرا یک سال بعد دوران سلطنت خاندان پهلوی برای همیشه خاتمه یافت.»(۱۳)

***

 

 

 

 

ویلیام سولیوان: (آخرین سفیر آمریکا در ایران)

«در شهریور ۱۳۵۷ با شاه دیدار داشتم با لحنی آرام‌بخش و با قدرت منطق و استدلالی که در توان داشتم سعی کردم اعتماد متزلزل شده شاه را نسبت به آمریکا به دست آورم به او اطمینان دهم که آمریکا همچنان پشتیبان اوست و رئیس جمهور و سایر مقامات ارشد آمریکایی کاملاً مسائل و مشکلات او را درک می‌کنند.

شاه گفت برای او چاره‌ای جز استقرار یک دولت نظامی باقی نمانده است. بعد از این مقدمه شاه از من پرسید آیا می‌توانم به فوریت با واشنگتن تماس بگیرم و از حمایت آمریکا از نخست وزیری شریف امامی، اطمینان حاصل کنم؟ من پاسخ دادم، چون پیش‌بینی این وضع را می‌کردم قبلاً نظر واشنگتن را در این مورد جویا شده‌ام و رئیس جمهوری و دولت آمریکا از این اقدام پشتیبانی خواهند کرد.»(۱۴)

***

فریدون هویدا:

«دامنه نفوذ قدرت‌های خارجی در ایران طی دوران رژیم پهلوی تا بدان پایه بود که حتی امروز هم بعضی از ایرانیان باورشان نمی‌شود که سقوط رژیم شاه بدون کمک خارجی‌ها امکان داشته است و این عده مسلماً ماجرای کودتای ۱۹۵۳میلادی (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) رهبری شده از سوی سازمان سیا را در نظر دارند که سقوط حکومت مصدق را به دنبال آورد.

ولی به نظر من این‌گونه تحلیل‌گری‌ها نتیجه‌ای جز دور شدن از واقعیت ندارد و نمی‌تواند این مسأله دور از ذهن را که، یک یا چند قدرت خارجی برای سرنگونی شاه دست به توطئه زده‌اند، به صورت نظریه‌ای قابل قبول در آورد. گرچه سیاست حقوق بشر اعلام شده از سوی کارتر توانست بعضی از مخالفین را از مخفی‌گاه  خارج کند ولی این فرضیه را به هیچ وجه نمی‌توان پذیرفت که قدرت‌های خارجی خواسته باشند براثر وقوع انقلاب در ایران وضعی پیش آید که ثبات منطقه به هم ریخته شود، و به خصوص هرگز باور کردنی نیست که مشاوران نزدیک شاه و در میان آنها مهمتر از همه سفیر آمریکا، عمداً او را به جهتی سوق داده باشند که چنان مرتکب اشتباهات فاحشی شود. چون به نظر من شاه آن‌قدر کارهای خطا انجام داده بود که برای ساقط کردن خود، دیگر نیازی به ارتکاب خطاهای بیشتر نداشت.»(۱۶)

***

پی‌نوشت‌ها:

۱- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به آفرین، ص۲۹۳-۲۹۴٫

۲- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۲۵۲٫

۳- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص ۲۹۵-۲۹۶٫

۴- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۳۴،۱۳۵٫

۵- علینقی عالیخانی، خاطرات علینقی عالیخانی، نشر آبی، ص۱۳۱٫

۶- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۴۳٫

۷- خاطرات علی امینی، به کوشش حبیب لاجوردی، چاپ اول، نشر گفتار، ص۸۹-۹۰٫

۸- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۳۷٫

۹- عباس قره‌باغی، اعترافات ژنرال، نشر نی، ص۱۳۶٫

۱۰- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به آفرین، ص۳۸۳-۳۸۴٫

۱۱- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۹۴٫

۱۲- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۲۱۰٫

۱۳- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۲۱۲- ۲۱۳٫

۱۴- ویلیان سولیوان، خاطرات دوسفیر (مأموریت در ایران)، ترجمه: محمود طلوعی، نشر علم، چاپ سوم، ص؟؟؟.

۱۵- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۸۷٫

۱۶- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۳۴،۱۳۵٫

01سپتامبر/20

در برابر ارباب!

مقدمه: مرور تاریخ می‌تواند مصداقی از مفهوم قرآنی «ذکر» باشد.  ذکر به معنای یادآوری آنچه می‌دانیم، و این یادآوری برای اهل ایمان مفید و نافع خواهد بود چرا که بر اساس معارف دینی، نسیان و فراموشی از ویژگی‌های انسان است و به همین دلیل تذکر و یادآوری برای همه و بویژه مؤمنان ضروری و ثمربخش خواهد بود. مرور تاریخ معاصر کشورمان در عین این که جایگاه و هویت و چیستی ملت ما در دوران طاغوت را بازنمایی می‌کند، علل شکل‌گیری نهضت اسلامی و برکات آن را به یادمان خواهد آورد و راه را بر تحریف و دستکاری در تاریخ دشوار خواهد کرد. خصوصاً این که در چند سال اخیر تحرکات فراوانی در عرصه فضای مجازی با هدف تطهیر خاندان پهلوی و ارائه تصاویری آرمانی از ایران و زندگی مردم آن در دوران حاکمیت طاغوت، صورت گرفته و همین امر ضرورت‌ مرور تاریخ معاصر کشورمان را دو چندان کرده است. 

«به روایت دربار» بازخوانی تاریخ ایران عصر پهلوی به روایت خاندان سلطنتی و کارگزاران آن است و طی آن روایت این افراد از آن دوران بر اساس خاطرات منتشر شده آنان، بدون کم و کاست بازنشر خواهد شد تا راه را بر بروز هرگونه شبهه مسدود کند و سندی باشد بر حقانیت و صحت انقلاب اسلامی و پدید آورندگان آن!

 

اشرف پهلوی:

در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ شمسی) روزی که از آن هراس داشتیم از راه رسید و همراه با آن سلسله حوادثی پیش آمد که به دورۀ زمامداری رضا شاه خاتمه داد. پدرم با قیافه‌ای چنان عصبی و ناراحت و عبوس بر سر میز ناهار حاضر شد که هیچ کدام از ما جرئت نداشت حرف بزند. او گفت: چیزی که می‌دانستم اجتناب‌ناپذیر است اتفاق افتاده است. متفقین به کشور ما تجاوز کرده‌اند، به نظرم این به معنی پایان کار من خواهد بود. انگلیسی‌ها ترتیب این کار را خواهند داد.(۱) 

***

 

اشرف پهلوی:

بیست و دو روز پس از تهاجم متفقین به ایران (در شهریور۱۳۲۰) پدرم به این نتیجه رسید که برای نجات تاج و تخت هیچ چاره‌ای جز کناره‌گیری از سلطنت ندارد و رادیو تهران اعلام کرد که شاه جدید «محمدرضا پهلوی» است.

نخستین وظیفه شاه جدید، همکاری با ارتش‌های اشغالگر بود. اطمینان داشتم که توانایی انجام کار و وظیفه‌ای را که از او انتظار می‌رود دارد، فکر می‌کردم که تحصیلاتش در غرب و راحت بودنش با غربی‌ها به او کمک خواهد کرد.

متفقین تصمیم گرفتند پدرم را خیلی زود به تبعید بفرستند. پدرم از آنها خواست اگر امکان دارد به آرژانتین برود، او که فکر می‌کرد به آرژانتین می‌رود سوار کشتی انگلیسی شد و تا وقتی که کشتی راه نیفتاده بود متوجه نشد که انگلیسی‌ها  تصمیم گرفته‌اند او را به جای دیگری بفرستند. دوره تبعید او در جزیره موریس آغاز شد و در ژوهانسبورگ، واقع در آفریقای جنوبی، خاتمه یافت.(۲)

***

 

اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمد رضا پهلوی):

اصولاً اگر انگلستان و امریکا نبودند، در همان شهریور ۱۳۲۰، که  رضاشاه از کشور تبعید شدند، بساط سلطنت پهلوی جمع‌آوری می‌شد. همه می‌دانند (اسناد آن در وزارت امور خارجه ایران، امریکا و انگلستان و روسیه موجود است) که در جریان کنفرانس تهران که سران متفقین، یعنی عالیجناب استالین (دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی)، پرزیندنت روزولت (رئیس جمهور امریکا) و وینستون چرچیل (نخست وزیر انگلیس) گرد هم آمده بودند، استالین قضیه تشکیل جمهوری در ایران را مطرح و خواستار برکناری محمدرضا شاه، شده و گفته بود که صلاح نیست سرنوشت یک ملت کهنسال به دست یک جوان بی‌تجربه سپرده شود، اما چرچیل و      روزولت جداً با نظر استالین مخالفت کرده و خواستار بقای سلطنت در خانواده پهلوی و پادشاهی محمدرضا شاه شده بودند و اگر پافشاری اینها نبود در همان شهریور ۱۳۲۰ در ایران جمهوری اعلام می‌شد.(۳)

***

 

فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا و سفیر شاه در سازمان ملل):

موقع ورود محمدرضا شاه به امریکا در نوامبر ۱۹۷۷، خبرنگار نیوزیک مصاحبه‌ای با او انجام داد و طی آن از شاه پرسید: دولت ایران دو هفته پیش اعلام داشت که پریزیدنت کندی در سال ۱۹۶۱ پرداخت مبلغ ۳۵ میلیون دلار کمک امریکا به ایران را منوط به انتصاب دکتر علی امینی به نخست وزیری کرده بود، آیا شما این ادعای دولت را تأیید می‌کنید؟ شاه به خبرنگار پاسخ داد: البته این یک مسئله کهنه است ولی حقیقت دارد.(۴)

***

 

اشرف پهلوی:

پس از جنگ جهانی دوم، امریکا و ایران تازه در راه تماس جدی گام برمی‌داشتند، اما امریکایی‌ها، رفتاری داشتند که اغلب با نخوت و تکبر شبیه و هم مرز بود، با این تصور که چون امریکا یکی از نیرومندترین کشورهای جهان است، پس روش زندگی آن بهترین روش زندگی است. امریکایی‌ها از روی این‌گونه استدلال، روشی نسبتاً جدید برای کمک به سایر ملت‌ها به کار گرفتند، به این معنی که کوشیدند تا آنجا که ممکن است آنها را امریکایی کنند.(۵)

***

 

منوچهر فرمانفرما (مدیر فروش شرکت ملی نفت ایران، و اولین سفیر ایران در ونزوئلا در حکومت پهلوی):

«اداره موسوم به اصل چهار که از مستشاران امریکایی تشکیل شده و مجری برنامه‌های امریکا در ایران بود، کم‌کم طوری صاحب قدرت شد که رؤسای آن به طور واضح بر کشورحکمفرمایی می‌کردند. یکی از مستشاران امریکایی که در جاده شمیران نزدیک خیابان عباس آباد منزل داشت، موتور برق مخصوصی در پیاده‌روی خیابان گذاشته بود که برق خانه‌اش را بدهد، افزون بر آنکه مردم دیگر نمی‌توانستند از پیاده‌رو عبور کنند. صدای این دستگاه، همسایگان را طوری به ستوه آورده بود که اغلب می‌خواستند خانه خود را به بهای ارزان‌تر بفروشند و مشتری نبود. این مستشار که به آقای «وارن» شهرت داشت، با گارد و نگهبان حرکت می‌کرد و عده‌ای نظامی در اطراف خانه‌اش از او حفاظت می‌کردند و مشهور بود آنچنان با مردم خشونت‌آمیز رفتار می‌کند که ممکن نیست کسی جرئت کند دوبار با او روبه‌رو شود. عده‌ای معتقد بودند که اصل چهار، فقط عده‌ای مأمور دارد که از طرف دستگاه جاسوسی امریکا تعیین شده‌اند تا مرزهای ایران را بررسی کنند. من مطمئن هستم که وارن از دستگاه جاسوسی امریکا دور نبود و جزیی‌ترین علاقه‌ای به ایران نداشت روی هم رفته آدمی مزخرف و بی وجدان بیش نبود.(۶)

***

 

استمپل، جان، دی (وابسته سیاسی سفارت امریکا):

در آغاز سال ۱۹۶۵ ایالات متحده به طور فزاینده‌ای در ویتنام گرفتار شده بود. برای اجرای تعهدات جهانی منابع کمتری در اختیار داشت و بیشتر به حمایت متحدین خود نیازمند بود.

همچنان که وضع موازنه پرداخت‌های ایالات متحده بدتر می‌شد، درآمدهای نفتی ایران براساس افزایش تولید نفت بالا می‌رفت (تولید نفت ایران از ۶/۱ بشکه در روز، در سال ۱۹۶۵ به ۵/۳ بشکه در سال ۱۹۷۰ افزایش یافت) و این امر، شاه را به پرداخت هزینه خرید تجهیزات نظامی از امریکا قادر می‌ساخت. و این‌گونه بود که درصد خریدهای نقدی تجهیزات نظامی ایران از امریکا تا سال ۱۹۷۹ دائماً افزایش یافت و تا حدود زیادی مشکل منابع مالی امریکا را حل می کرد.(۷)

***

 

استمپل ، جان ، دی (وابسته سیاسی سفارت امریکا):

در سال ۱۹۷۷ (۱۳۵۶) شاه، ‌آن‌قدر به ایالات متحده نزدیک شده بود که به نظر می‌آمد بیشتر برای مقاصد امریکا فعالیت می‌کند تا هدف‌های ایران. شاه در جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای، دیگر توجهی به مصالح و منافع کشور خود نداشت.(۸)

***

 

تاج الملوک پهلوی (مادر محمدرضا شاه):

یک روز که محمدرضا خیلی ناراحت بود به من گفت: مادرجان! مرده‌شور این سلطنت را ببرند که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من، هواپیماهای ما را برده‌اند ویتنام.

آن موقع جنگ ویتنام بود و امریکایی‌ها که از قدیم در ایران  حضور نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا می‌کردند از پایگاه‌های ایران و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده  می‌کردند و حتی اگر احتیاج داشتند از هواپیماها و یدکی‌های ما استفاده می‌کردند برای پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام حالا بماند که چه قدر سوخت مجانی می‌زدند و اصلاً کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی‌هایشان را از ایران می‌بردند…

همین آقای ارتشبد نعمت‌الله نصیری می‌آمد خدمت محمدرضا، و گاهی من هم در این ملاقات‌ها بودم، می‌گفت امریکایی‌ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسته‌اند! محمدرضا می‌گفت: بدهید.

البته شما می‌دانید که ساواک را خود امریکایی‌ها درست کرده بودند. محمدرضا می‌گفت: من باید احترامم دست خودم باشد. وقتی امریکایی‌ها احترام می‌گذارند و رعایت اخلاق را می‌کنند و رسماً از ما اطلاعات می‌خواهند، ما باید خواست آنها را فراهم کنیم. چون آنها با قدرتی که دارند خیلی راحت می‌توانند این اطلاعات را کسب کنند.

محمدرضا خصوصی به من می‌گفت: همین رئیس ساواک و معاون او و مدیران ارشد همه‌شان با امریکایی‌ها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهر می‌آیند و از من اجازه می‌خواهند در حالی که قبل از کسب اجازه، اطلاعات مورد نیاز را به امریکا و انگلیس رد کرده‌اند!(۹)

***

 

اسدا.. علم (وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲):

اطلاعات بسیار محرمانه‌ای از یک منبع انگلیسی دریافت کرده‌ام که نشان می‌داد پنتاگون، شرکت سازنده اف۱۶ را تحت فشار قرار داده تا قیمت این جنگنده برای فروش به ایران را افزایش دهد. ظاهراً واشنگتن فکر می‌کند ما هر قیمتی را می‌پردازیم تا هواپیماها را به دست آوریم. شاه مدتی در این باره فکر کرد و بعد گفت که او هم از قبل مردد شده، به همین علت مصرانه می‌خواهد که من از سفیر امریکا بپرسم که آیا ارقامی که توسط امریکایی‌ها مطرح شده، ۱۶ فروند هواپیما را در برمی‌گیرد یا ۳۰۰ فروند! شاه به من گفت با وجود اینکه شرکت سازنده اف۱۶ تأیید کرده که قیمت هر هواپیما ۵/۶ میلیون دلار است، پنتاگون چه‌طور می‌تواند قیمت آن را به ۱۸ میلیون دلار افزایش دهند، یعنی تقریباً بالغ بر سه برابر؟ در پاسخ گفتم که این درست همان کاری است که درباره ناوشکن‌های اسپروانس کردند، شش فروند این کشتی‌ها ۲۸۰ میلیون دلار برآورده شده بودند؛ اما مجبور شدیم ۶۰۰ میلیون دلار بپردازیم. گفتم به نظر می‌رسد که پنتاگون در بالا کشیدن مابقی ناچیز درآمد نفتی ما وقت تلف نمی‌کند.(۱۰)

***

 

 

احمد آرامش (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه در کابینه جعفر شریف امامی):

شاید مردم ندانند که پس از سقوط مصدق و استقرار مطلق رژیم سر نیزه بر ایران، دو قدرت بیدادگر انگلیس و امریکا برای کنترل هرچه بیشتر اوضاع ایران یک کمیته سری و دائمی مرکب از نمایندگان و کارشناسان مختلف هردو کشور به نام کمیته نظارت برای سرپرستی و کنترل کلیه امور مربوط به ایران تأسیس کرده و آن را با همه امکانات، وسایل و اختیارات مأمور تنظیم شئون مختلف زندگی ملت ایران نمودند. این کمیته در حقیقت نماینده تام الاختیار امپریالیسم غرب در ایران بود و مسئولیت اداره همه امور مربوط به ایران ائم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی را برعهده داشت. این کمیته، آمر به شاه و تعیین کننده وظایف، تکالیف و نقش‌های مختلف او بود. این کمیته هم به شاه فرمان می‌داد و وظایف او را در اداره امور ایران به نفع دنیای غرب دیکته می‌کرد. این کمیته راه و رسم زندگی ملت ایران را تعیین می‌کرد، دولت‌ها را روی کار می‌آورد، نمایندگان مجالس شورا و سنا را مشخص می‌کرد، مسئولین مشاغل حساس پایتخت را بر می‌گزید، سفیر کبیر و استاندار  منصوب می‌کرد. نسخه ساختن احزاب دوگانه یا سه‌گانه را می‌نوشت. دن کیشوت بازی‌هایی را که شاه باید در کار کنسرسیوم نفت و علیه شرکتهای نفتی در می آورد را به او تعلیم می‌داد. آزادی‌خواهان، استقلال‌طلبان و وطن‌پرستان را به دست شاه از صحنه اجتماع دور کرده و آدمک‌های عضو سازمان سیا و فراماسونری را برای وزارت، وکالت، سناتوری، استانداری، سفارت و دیگر مقام‌های حساس کاندیدا می‌کرد و هر زمان  که آبروی شاه بر اثر فعالیت وطن‌پرستان و آزادی‌خواهان خارج از ایران به وخامت می‌گرایید، فوراً در صدد چاره‌جویی برای جبران آن برمی‌آمد و سردبیر روزنامه و مجله و خبرنگار اجیر می‌کرد و برای مصاحبه با شاه به ایران گسیل می‌داشت و ترتیب انتشار آن مصاحبه را هم با صرف دلار و لیره در نشریات مورد نظر می‌داد.(۱۱)

***

ارتشبد حسن طوفانیان (جانشین وزیر دفاع و مسئول خریدهای نظامی در عصر پهلوی):

سالیوان (سفیر امریکا) و ژنرال هایزر (فرستاده رئیس جمهور امریکا) نزد شاه رفتند. من ایستادم تا آنها آمدند بیرون، فوراً به پیش‌خدمت گفتم من می‌خواهم بروم پیش شاه و رفتم و پرسیدم چه شد؟ شاه گفت: اینها به ما تکلیف کرده‌اند که از کشور برویم. گفتم که تکلیف کرده‌اند به شما بروید! برای چه؟ یعنی چه؟ شاه گفت: ما که به انگلیس و امریکا بد نکرده بودیم، چرا اینها این کار را با من کردند.(۱۲)

***

 

اردشیر زاهدی:

موقعی که پادشاه مراکش، تحت فشارهای دولت انقلابی ایران تصمیم به اخراج محترمانه ما گرفت، اعلی حضرت از من خواستند تا فکر یافتن پناهگاهی امن برای ایشان باشم. من فوراً به دیدار سفیر کبیر امریکا در رباط رفتم و به سفیر پارکر گفتم: در این شرایط بحرانی، امریکا باید دوست وفاداری که در طول سی و هفت سال سلطنت خود، همیشه حافظ منافع منطقه‌ای امریکا بوده است، بشتابد و او را به امریکا راه دهد، اما سفیر پارکر گفت که هنوز یک هفته بیشتر از اشغال سفارت امریکا در تهران نگذشته و اگر شاه را در امریکا بپذیریم ممکن است منافع امریکا در تهران و یا حتی سراسر منطقه به خطر بیفتد.

یک روز که من در کنار اعلی حضرت بودم و کسینجر (وزیر امور خارجه سابق امریکا) تلفن کرد شاه به او گفت: اکنون متوجه شده‌ام که امریکایی‌ها مردمی ناسپاس و نامرد هستند، من تمام عمرم را در خدمت به ایالات متحده امریکا گذراندم و اکنون امریکا حتی اجازه نمی‌دهد در یکی از بیمارستان‌های آن کشور بستری شوم. (۱۳)

***

 

فریده دیبا (مادر فرح پهلوی):

شاه به کیسینجر گفت: این چه کشوری است که برای یک دوست خود جا ندارد، من امیدوارم یک بار دیگر موقعیت خود را به دست بیاورم تا به جبران این رفتار شما به دشمنی با شما امریکایی‌ها برخیزم!

محمدرضا که بی‌نهایت از بی‌وفای امریکا و ناسپاسی آنها به خود به عنوان دوست صادق و صمیمی امریکا، ناراضی بود به کیسنجر گفت: سرنوشت من مسلماً درس عبرتی برای سایر رهبران خاورمیانه و کشورهای جهان سوم خواهد شد تا به ایالات متحده دل نبندند.(۱۴)

 

 

پی‌نوشت:

۱- نشر و پژوهش فروزان، ص ۶۷ ۱، چهره‌هایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی.

۲- چهره‌هایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی، نشر و پژوهش فروزان، ص۷۰٫

۳- بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص۲۵۲٫

۴- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.۱٫ مهران، انتشارات اطلاعات چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۴، ص۵۲۱٫

۵- چهره‌هایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی، نشر و پژوهش فروزان، ص۱۳۱٫

۶- «از تهران تا کاراکاس، نفت و سیاست در ایران»، منوچهر فرمانفرما،  نشر تاریخ ایران، سال ۱۳۷۳، ص۳۰۷ و ۳۰۸۶٫

۷- درون انقلاب ایران، استمپل، جان، دی، ترجمه دکتر منوچهر شجاعی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۷، ص۱۰۲ و ۱۰۳٫

۸- استمپل، جان، دی، همان، ص۱۰۲ و ۱۰۳٫

۹- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به‌آ‌‌فرین، ص۱۳۹٫

۱۰- اسدالله علم، گفت‌وگوهای من با شاه، جلد دوم، گروه مترجمان، ۱۳۷۱، ص۸۱۲٫

۱۱- احمد آرامش، پیکار من با اهریمن، تهران، نشر فردوس، ۱۳۷۱، صفحه ۹۶ و ۹۷ و ۸۱ .

۱۲- خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان، به کوشش ضیا صدقی، نشر زیبا ۱۳۸۱٫

۱۳- اردشیر زاهدی، ص۳۶۴٫

۱۴- دخترم فرح، خاطرات فریبا دیبا مادر فرح پهلوی، ترجمه الهه رئیس فیروز، نشر به‌آفرین، ص۴۳۸٫

29جولای/20

از سفر ناکام مک فارلین به ایران تا هروله منافقین میان پاریس و بغداد

اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۵ ماه‌های پر خبر و حادثه‌ای برای ایران در حوزه‌های گوناگون، بخصوص روابط بین‌الملل بود، در این دو ماه، جنگ دیپلماتیک ایران با برخی کشورهای غربی بخصوص انگلیس به اوج خود رسیده و از سوی دیگر گروهک تروریستی منافقین حضور خود در بغداد را با سفر مسعود رجوی به عراق علنی کرد، از سرکرده گروهک نفاق در بغداد به گرمی استقبال شد تا فصل نوینی از تاریخچه این گروهک جنایت‌پیشه باز شود.

از سوی دیگر درگیری‌ها در جبهه‌های جنگ، به سود عراق پیش‌رفته و مهران به اشغال قوای دشمن درآمد.

شاید بتوان مهم‌ترین رویداد خرداد ماه این‌سال را آبروریزی مک فارلین برای آمریکا دانست، سفر ناموفقی که در خرداد ۱۳۶۵ رخ داد و ماه‌ها بعد افشا و فاجعه حیثیتی بزرگی را برای ریگان رقم زد.

 

آبروریزی بزرگ برای دولت ریگان؛ مک فارلین چگونه دست خالی به آمریکا بازگشت!

«مک‌فارلین» مشاور امنیت ملی امریکا ۴ خرداد ۱۳۶۵/ ۲۵ می ۱۹۸۶ مخفیانه و به‌طور غیرقانونی با گذرنامه ایرلندی و هواپیمای باری وارد تهران شد تا به نمایندگی از رونالد ریگان ـ رئیس جمهور امریکا ـ راه‌های گشودن رابطه سیاسی با ایران را بررسی کند، اما نتیجه‌ای به دست نیاورد.

۷ خرداد ۱۳۶۵ / ۲۸ می ۱۹۸۶ نیز رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا پس از ۴ روز اقامت در تهران به کشورش بازگشت.

چنان‌چه گفته شد در ۲۵ مه ۱۹۸۶ (خرداد ۱۳۶۵) یک هیئت آمریکایی مرکب از مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا، الیور نورث عضو شورای امنیت ملی، جرج کیو مامور سابق سیا در تهران، هوارد تیچر از کارکنان شورای امنیت ملی، آمیرام‌نیر مامور امنیتی اسراییل به ظاهر، برای انجام معاملات اسلحه وارد ایران شدند. طبق اظهار خود اعضا، قرار بود در مدت اقامت در تهران، با مقامات عالی‌رتبه ایران از جمله رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و رئیس‌مجلس ملاقات کرده و مذاکراتی انجام دهند. اما نه تنها در فرودگاه، هیچ یک از مقامات به استقبال آنها نیامدند، بلکه در طی چهار روز اقامت در تهران هم موفق به دیدار با مسئولین جمهوری اسلامی نشدند.

عمده‌ترین هدفِ سفر مک فارلین به تهران، تجدید روابط سیاسی با ایران بود. دولت ریگان، که در پیشبرد اهدافش در قبال جمهوری اسلامی – علی‌رغم اتخاذ سیاست خشن- ناکام مانده بود، بعد از اعلام نتایج مطالعات شورای امنیت ملی درباره وضعیت ایران تصمیم به تجدیدنظر در سیاست خود در قبال ایران گرفت. دلایل این بازنگری عبارت بودند از:

۱- کاهش احتمال شکست ایران در جنگ

۲- استفاده از نفوذ ایران در بین حزب‌الله لبنان برای آزادی اتباع آمریکایی

۳- هراس از نفوذ شوروی در ایران

۴- بحران جانشینی در ایران بعد از امام و لزوم نفوذ در ایران برای استفاده از این بحران.

آمریکایی‌ها بر این باور بودند که نیاز ایران به اسلحه، بهترین بهانه برای برقراری رابطه است. اما به دلیل قطع ارتباط ایران و آمریکا و تحریم تسلیحاتی ایران از سوی آمریکا، امکان برقراری ارتباط به صورت مستقیم نبود؛ از این‌رو آمریکا با قاچاقچیان و دلالان اسلحه مرتبط با ایران وارد مذاکره شد تا از این طریق به اهداف خود برسد. منوچهر قربانی‌فر واسطه ایرانی این معاملات بود و آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان، شرط اولیه آن تعیین شد. بدین ترتیب اولین و دومین محموله سلاح‌های آمریکایی در فوریه و مه ۱۹۸۶ به ایران ارسال و به دنبال آن یکی از گروگان‌های آمریکایی آزاد شد.

پس از این توفیق، تصور آمریکایی‌ها این بود که دولتمردان ایران به دلیل نیاز شدید به اسلحه، آماده‌ی کنار گذاشتن خصومت‌ها هستند. از این‌رو در خرداد ۱۳۶۵ مک فارلین و همراهانش با نام‌های مستعار و پاسپورت‌های جعلی ایرلندی، با یک فروند هواپیمای بوئینگ۷۰۷ اسراییلی که به نام کشور ایرلند رنگ شده بود و حامل قطعات سلاح‌های استراتژیک و هدایایی شامل یک کتاب انجیل امضا شده توسط ریگان و یک کیک به شکل کلید، وارد تهران شدند. پس از اطلاع از هویت مسافران و اهداف آنها به دستور حضرت امام(ره) هیچ‌کدام از مسئولین عالی‌رتبه نظام به ملاقات مک فارلین و هیئت همراه نرفتند.

هیئت آمریکایی پس از ۴ روز و بدون آنکه معامله‌ای صورت بپذیرد بازگشت. البته بعد از بازگشت مک فارلین ارتباطات قطع نشد و ارسال تسلیحات نظامی از سوی آمریکا به ایران و تلاش ایران برای آزادی گروگان‌ها تا زمان افشای ماجرا ادامه یافت.(۱)

علی‌رغم این‌که ریگان از حامیان چنین طرحی بود، اما هیچ مدرک افشا شده‌ای وجود ندارد که نشان دهد وی اجازه چنین کاری را صادر نموده است. پس از افشای این معامله تسلیحاتی در نوامبر ۱۹۸۶، رونالد ریگان در تلویزیون ملی آمریکا ظاهر شد و با اعلام واقعی بودن چنین معاملات تسلیحاتی‌ای، یادآوری کرد که این معاملات در برابر آزادی گروگان‌ها، صورت نگرفته است.

البته پس از نابودی و از بین رفتن بسیاری از اسناد و مدارک مربوط به این معاملات از سوی همقطاران رونالد ریگان، روند تحقیقات با مشکلات زیادی روبرو گردید. سرانجام در ۴ مارس ۱۹۸۶، ریگان در یک سخنرانی سراسری تلویزیونی اعلام نمود که مسئولیت همه اقداماتی را که بدون اطلاع وی، روی داده و به تجارت اسلحه در برابر گروگان‌ها از سوی ایرانی‌ها منجر شد را می‌پذیرد.

به دنبال این رسوایی، تحقیقاتی از سوی کنگره صورت گرفت و در نهایت همه آنان این نتیجه را اعلام نمودند که ریگان در جریان این فعالیت‌های همکارانش نبوده است. در پایان نیز، ۱۴ نفر از مسئولین به عنوان عوامل این رسوایی معرفی شدند و ۱۱ تن از جمله وزیر وقت دفاع “کاسپر واینبرگر” محکوم گردیدند. البته همه این افراد در آخرین روز ریاست جمهوری جورج اچ.دبلیو بوش (پدر) که در آن دوره معاون رییس جمهور بود، بخشیده شدند.

افتضاح «مک فارلین» شامل دو بخش «فروش اسلحه به ایران» و در اختیار نهادن درآمد ناشی از این مبادله به ضدانقلابیون «کنترا» در نیکاراگوا» بود که بر اساس قوانین داخلی ایالات متحده در ارائه کمک‌های دولتی به این گروه‌ها ممنوع بوده است.

این رسوایی زمانی فاش شد که یک روزنامه آمریکایی اعلام کرد ایالات متحده برای آزادی گروگان‌هایش در بیروت که در دست «جهاد اسلامی» هستند، به تجارت اسلحه با ایران می‌پردازد. سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا نیز اعلام نمود که این معامله مستقیماً با مقامات نظامی ایران صورت گرفته است. همچنین بعدها فاش شد که «کنترا»ها همه مبلغ این سلاح‌ها را دریافت ننموده‌اند و مانند گذشته، برای پیشبرد فعالیت‌هایشان به درآمد ناشی از قاچاق مواد مخدر، متکی بوده‌اند.(۲)

 

تشدید جنگ دیپلماتیک ایران و انگلیس

دوم اردیبهشت ماه ۱۳۶۵، ۱۱۷ نفر از اعضای پارلمان انگلیس با انتشار جزوه‌ای جمهوری اسلامی ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرده و به مجازات بهائیان، محاربین و افراد مفسد فی‌الارض اعتراض کردند.

۲۷ اردیبهشت این سال نیز به تلافی ممانعت انگلیس از پذیرش حسین ملائک (که در ماجرای تسخیرسفارت آمریکا در ۱۳۵۸ نقش داشت) به عنوان رئیس هیأت دیپلماتیک ایران در لندن، ایران از دادن ویزا به «هیو آرتونات» کاردار جدید انگلیس در تهران امتناع کرد.

روزنامه «اطلاعات» در این‌زمینه به نقل از «خبرگزاری جمهوری اسلامی» نوشت: وزارت امور خارجه انگلیس اعلام کرد: ایران به تلافی ممانعت انگلیس از منصوب شدن یک دانشجوی انقلابی ایران به عنوان رئیس هیئت دیپلماتیک آن کشور در لندن، از ورود کاردار جدید انگلیس برای عهده‌دار شدن سمت خود در تهران جلوگیری کرد.

رویترز از لندن گزارش داد: دیپلمات ایرانی به نام «حسین ملائک» یکی از رهبران حدود یکصد دانشجوی اسلامی بود که در سال ۱۹۷۹ سفارت آمریکا در تهران را تصرف کردند و ۵۰ آمریکایی را مدت ۴۴۴ روز گروگان نگه داشتند.(۳)

از سوی دیگر و علاوه بر انگلیس، روابط ایران و آمریکا نیز در این دو ماه چالش‌های متنوعی را تجربه کرد، از سفر ناکام مک‌فارلین که ذکر آن گذشت؛ تا دستگیری یک جاسوس آمریکایی که با گذرنامه ایتالیایی به ایران آمده بود!

۲۹ خرداد ۱۳۶۵ «جان‌پاتیس» جاسوس آمریکایی که با استفاده از گذرنامه ایتالیایی و با نام «جیوانی پاتیس» وارد ایران شده بود در تهران دستگیر شد.

 

جنایت بزرگ رژیم صدام با حمله به یک قطار مسافری!

۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۵ بر اثر حمله هوایی رژیم بعث عراق به یک قطار مسافری در ایستگاه هفت‌تپه اهواز ۶۰ نفر شهید و ۳۰۰ نفر مجروح شدند. این قطار از اهواز عازم تهران بود.

۲۷ اردیبهشت این‌سال نیز عملیات موسوم به «دفاع متحرک» از جانب عراق آغاز شد و منجر به سقوط شهر مهران و نواحی اطراف آن گردید.

چندروز بعد از آغاز این عملیات در ۴ خرداد ۱۳۶۵ نیز رژیم بعث صدام جنایت دیگری مرتکب شد و بر اثر بمباران شیمیایی مهران توسط هواپیماهای عراقی، صدها نفر مصدوم شدند. بمب‌های شیمیایی به کار رفته در این حمله از نوع تاول‌زا و تخریب کننده اعصاب بوده است.

یک‌روز پس از این جنایت، رژیم عراق نقاط مسکونی شهرهای تهران، ایلام، باختران، مریوان، پیرانشهر، گیلانغرب، بانه، کرند و اسلام‌آباد غرب را مورد حمله هوایی قرار داد.

 

آغاز فصل جدید از تاریخچه وطن‌فروشی گروهک نفاق!

خرداد ماه ۱۳۶۵ سرانجام ارتباطات گروهک نفاق با رژیم بعث صدام علنی شده و مسعود رجوی سرکرده منافقین به بغداد سفر کرد.

۸ خرداد ۱۳۶۵ نزارحمدون سفیر عراق در واشنگتن اعلام کرد اگر سازمان مجاهدین خلق مجبور شود دفاتر خود را در حومه پاریس برچیند، دولت متبوع وی از این سازمان خواهد خواست مرکزیت خود را به بغداد انتقال دهد.

سرانجام در ۱۷خرداد ۱۳۶۵ مسعود رجوی سرکرده منافقین با دعوت مقامات بعثی عراق راهی بغداد شد. از چند ماه قبل، گفت‌و‌گوهایی میان رهبران حزب بعث (استخبارات) با رهبری سازمان منافقین صورت گرفته بود.

یک‌روز پس از سفر مسعود رجوی به بغداد، در روز ۱۸ خرداد ۱۳۶۵ روزنامه جمهوری اسلامی راجع به این سفر نوشت: رجوی در بغداد مورد استقبال عزت ابراهیم معاون صدام، عدنان خیرالله وزیر جنگ و لطیف نظیف جاسم وزیر اطلاعات رژیم صدام قرار گرفت.

روزنامه «کیهان» نیز در شماره ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ به نقل از «آسوشیتدپرس» نوشت: مسعود رجوی به همراه چهار تن از اعضای گروه خود، با یک جت اختصاصی از فرودگاه نظامی بورژه پاریس به بغداد رفت.

آژانس خبری عراق که تحت کنترل دولت است گزارش داد رجوی قبل از نیمه شب شنبه [۱۷ خرداد] وارد بغداد شد.

آسوشیتدپرس در گزارش خود از بغداد افزوده بود: رجوی سال گذشته در یک مصاحبه طولانی ۲ ساعته کلیه دعاوی را که او پایگاه چریکی در عراق دارد، تکذیب کرده بود، رجوی همچنین دریافت کمک مالی از عراق را نیز تکذیب کرده بود. یونایتدپرس نیز از پاریس گزارش داد که رجوی توسط پلیس فرانسه تا فرودگاه نظامی «بورژه» اسکورت شده است. وی به همراه چهار نفر دیگر از جمله مریم عضدانلو همسرش با یک جت اختصاصی فرانسه را ترک کرده‌اند.(۴)

 

پی نوشت‌ها:

  • زهرا محمدی، ماجرای مک فارلین، پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
  • جزئیاتی از رسوایی مک فارلین، خبرگزاری فارس، ۷ مهر ۱۳۸۸
  • روزنامه «اطلاعات»، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۵، صفحه ۱
  • روزنامه «کیهان»، ۱۸ خرداد ۱۳۶۵، صفحه ۱۹

 

29جولای/20

مرثیه‌ی آزادی در استبداد رضاخانی

درآمد:

بازخوانی چند و چون شناسایی و ارتقاء رضاخان به سلطنت و نیز کارنامه وی در طول دو دهه حاکمیت،در زمره فرایض مطالعاتی همگان به‌ویژه نسل جوان به شمار می رود. این خوانش هنگامی اهمیت افزون می‌یابد که رسانه‌های محور عبری ـ عربی،در صدد تطهیر وی برآمده‌ و بر کالبد خاک شده وی، پوستین وارونه پوشانده‌اند!

در گفتگویی که پیش روی شماست، دکتر موسی فقیه حقانی مورخ و محقق معاصر به بازخوانی و تحلیل این رویداد پرداخته است. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقمندان را مفید و مقبول افتد.

 

***

 

*اگر بخواهیم دخالت‌های دولت انگلستان در امور داخلی ایران را از پیدایش حکومت پهلوی بازخوانی کنیم، پرسش نخست این است که این دولت در برکشیدن رضاخان چه نقشی داشت؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. کودتای ۱۲۹۹ مداخله آشکار و مستقیم دولت انگلستان با حواشی آن در ایران است. منظورم از حواشی، مراکز سیاسی و اقتصادی است که در آن کودتا نقش داشتند. به عنوان مثال بانک شاهنشاهی که وابسته به انگلستان بود، نقش جدی در کودتای ۱۲۹۹ داشت. کمیته آهن نیز که متشکل از سیاستمداران و روزنامه‌نگاران ایرانی وابسته به سیاست‌های انگلستان بود، نقش ویژه‌ای در کودتای ۱۲۹۹ ایفا کرد. در هر صورت حاصل کودتای ۱۲۹۹ این شد که برای اولین‌ بار توسط بیگانه دولتی در ایران روی کار آمد. قبل از پهلوی، حکومت صفویه از دل مناسبات حاکم بر کشور خودمان به وجود آمده بود. افشاریه نیز از دل منازعات بین صفویان و از دل قزلباش ظهور کرد. زندیه و قاجاریه هم همین ‌طور. درست است که در دوره قاجاریه ما شاهد نفوذ بیگانگان در کشورمان هستیم، اما قاجارها را بیگانه روی کار نیاورده بود. اتفاقاً فرق قاجاریه و پهلوی در این است که قاجار را بیگانه از حکومت برداشت، ولی پهلوی را بیگانه بر سر کار آورد. این اتفاق در تاریخ کشور ما نادر بود. علت روی کار آوردن پهلوی هم این بود که قاجاریه همه خواسته‌های بیگانگان را تأمین نمی‌کرد، مخصوصاً در آن اواخر که بحث قرارداد ۱۹۱۹ پیش آمد و احمدشاه آن را امضا نکرد و گفت:« من حاضرم در خیابان‌های پاریس کلم بفروشم، ولی پادشاه چنین کشوری نباشم که مستعمره انگلستان است.»

 

*گفته می‌شود که احمدشاه برای امضای قرارداد تقاضای دریافت سهم داشته، ولی چون مورد مخالفت انگلیسی‌ها قرار می‌گیرد، قرارداد را امضا نمی‌کند؟

اینها همه شایعاتی هستند که بعداً پهلوی‌ها درست کردند. احمدشاه حتی وقتی انگلیسی‌ها خواستند راه‌آهن شمال به جنوب را احداث کنند، زیر بار آن نرفت، چون معتقد بود راه‌آهنی که به درد ایران می‌خورد، راه‌آهن شرقی ـ غربی است. این نوع مخالفت‌ها برای انگلیسی‌ها قابل تحمل نبود.

 

*به همین خاطر انگلیسی‌ها تصمیم به انجام کودتا در ایران گرفتند؟

انگلیسی‌ها قدرت پیروز جنگ جهانی اول بودند و طبیعتاً در آن مقطع کسی هم رقیبشان نبود، لذا می‌خواستند همه چیز را به نفع خودشان تمام کنند، برای همین هم به سمت انجام کودتا در ایران رفتند.

 

*با حاکمیت پهلوی بر ایران چه تفاوت‌هایی در نحوه اداره کشور به وجود آمد؟

در دوره پهلوی شاهد حاکمیت دیکتاتوری نظامی بر کشور هستیم و این از جمله تفاوت‌های دوره پهلوی با دوره قاجار است. در دوره قاجار، پادشاهان بر اساس همان سنت موروثی که واقعاً روش نامناسبی است و مخصوصاً با انقلاب بزرگی که ملت ایران انجام دادند، وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم می‌بینیم که چه روش نامربوطی بوده که فردی صرفاً‌ به خاطر اینکه فرزند شاه بوده، باید پادشاه می‌شده، اما بالاخره اینها رویکرد نظامی نداشتند و کشور را با همان سنت‌ها و قوانینی که بود اداره می‌کردند. البته رویکردشان استبدادی بود؛ اما بعد از پیروزی نهضت مشروطه، نظام مشروطه بر کشور حاکم می‌شود؛ ولی رویکرد پهلوی‌ها بر اساس دیکتاتوری نظامی شکل گرفته بود و به قول روشنفکران آن دوره که می‌خواستند دیکتاتوری نظامی را توجیه کنند و به آن دیکتاتوری منوّر می‌گفتند، برای حل مشکلات ایران باید از مشت آهنین یعنی از زور استفاده می‌شد. رضاخان عملاً به مجلسی که علمای بزرگ ما مثل مرحوم آخوند خراسانی از آن به عنوان مجلس مقدس شورای ملی یاد می‌کردند، می‌گوید طویله و تهدید می‌کند اگر نمایندگان حرف زیادی بزنند، دستور می‌دهد در این طویله را ببندند. این یک تغییر و یک تفاوت جدی و اساسی بین دوره قاجار و پهلوی است. از مجلس هفتم به بعد مشروطه‌ای که در دوره استبدادی قاجار تأسیس می‌شود، در دوره استبداد پهلوی به کارخانه امضا تبدیل می‌شود و هر چه شاه دستور می‌دهد، نمایندگان امضا می‌کنند و به‌هیچ‌وجه نقش نظارتی ندارند.

 

*اما یکی از مسائلی که این روز‌‌ها بسیار در مورد آن صحبت می‌شود، آزادی بیان است. خوانش شما در این موضوع از عملکرد رضاخان چیست؟

بعد از انقلاب مشروطه شاهد فعالیت گسترده احزاب و انتشار نشریات فراوان در کشور هستیم، ولی با کودتای ۱۲۹۹ تقریباً به حیات همه آنها، مخصوصاً احزاب خاتمه داده شده، فعالیت حزبی جرم محسوب می‌شود و تعداد زیادی از مطبوعات توقیف می‌شوند. آنهائی هم که فعال هستند به‌شدت کنترل می‌شوند و حق ندارند نکته‌ای بر خلاف سیاست‌های حاکم بر کشور بنویسند. حتی حق ندارند از مقامات جزء و پائین هم انتقاد کنند. مثلاً روزنامه شفق سرخ که اوایل موضع انتقادی داشت، با آغاز سلطنت رضاخان به دریوزگی و تمجید از او ‌افتاد. در سال ۱۳۰۷ با تأسیس روزنامه اطلاعات یک تک‌صدائی در کشور اتفاق می‌افتد، در حالی که پس از انقلاب مشروطه بالای ۱۰۰، ۱۰۲ حزب در کشور فعالیت می‌کردند و صدها نشریه در کشور منتشر می‌شدند.

بنابراین می‌بینیم که با روی کار آمدن رضاخان آزادی‌های سیاسی و مدنی در کشور منتفی می‌شوند و نسبت به دوره قاجار، عقبگرد داریم. در حوزه‌های اجتماعی می‌بینیم که در جزئیات زندگی مردم دخالت می‌شود. مثلاً در سال ۱۳۰۷ قانونی تحت عنوان «قانون لباس متحدالشکل» تصویب می‌شود که بر اساس آن همه مردم باید کلاه پهلوی بر سر بگذارند و لباس متحدالشکل بپوشند. البته در خصوص این قانون در مجلس بحث می‌شود و مرحوم آقا سید رضا فیروزآبادی در اعتراض می‌گوید: « شما ادعا می‌کنید که مردم آزادند و آنها را در فسق و فجور آزاد گذاشته‌اید، اما نوع پوشش و لباس را به مردم تحمیل می‌کنید. با کلاه و تنبان مردم چه کار دارید؟ چرا در این امور جزئی دخالت می‌کنید؟» اما بعضی از نمایندگان مجلس که از عوامل رضاخان بودند با صراحت گفتند لازمه پیشرفت و تجدد این است که لباس و کلاهمان عوض شود.

 

*با این تفاصیل نهضت مشروطه پس از به سلطنت رسیدن پهلوی چه سرنوشتی پیدا کرد؟

در دوره قاجار، شاهد انقلاب بزرگ مشروطیت هستیم که حاصل آن نظام مشروطه و تأسیس مجلس در ایران شد. درست است که فراز و فرود داشت و مجالس اول و دوم و سوم تعطیل شدند، ولی بالاخره می‌شود گفت که مردم به‌طور نسبی در تعیین سرنوشتشان نقش پیدا کردند. روی «به‌طور نسبی» تأکید می‌کنم، چون در آن دوره هم، به =‌خصوص در مجالس دوم و سوم و چهارم تقلب می‌شد، اما چیزی که بعد از سقوط قاجاریه شاهدش هستیم این است که همان درصد کم نمایندگانی هم که واقعاً توسط مردم انتخاب می‌شدند، دیگر در این دوره، مخصوصاً از مجلس هفتم به بعد، به مجلس راه پیدا نمی‌کنند.

مخبرالسلطنه هدایت می‌گوید، «از این دوره به بعد، رأی، رأی پهلوی است. حکومت لیستی تهیه و نمایندگان را براساس آن لیست انتخاب می‌کند و به مجلس می‌فرستد.»

بنابراین در دوره قاجار نهضت مشروطه رخ می‌دهد، نظام مشروطه سلطنتی پذیرفته، قانون اساسی کشور تصویب و  مجلس تشکیل می‌شود، ولی در دوره پهلوی همه این موارد عملاً به حالت تعطیل درمی‌آیند.

 

*با توجه به خفقانی که رضاخان در دوران حکومتش به وجود آورد، بفرمائید نحوه برخورد او با معترضین به چه شکل بود؟

در دوره پهلوی کشور با یک روش کاملاً ددمنشانه و رویکرد نظامی اداره می‌شد. مثلا رضاخان در انتخابات مجلس پنجم حکم می‌کند که از سیستان باید ولی‌خان اسدی انتخاب شود، وگرنه عاقبت خوشی نخواهد داشت و یا دستور می‌دهد میرزاده عشقی را فقط به خاطر اینکه افشاگر استبدادش است، ترور کنند. آیت‌الله مدرس هم که در دوره ششم نماینده مجلس بود و به رفتارهای رضاخان اعتراض داشت، توسط عوامل رضاخان ترور می‌شود. علاوه بر آن مأموران رضاخان قصد ترور ملک‌الشعرای بهار را هم داشتند، ولی کیوان قزوینی را که روزنامه‌نگار بود با او اشتباه می‌گیرند و جلوی مجلس در میدان بهارستان او را می‌کشند و سرش را از تنش جدا می‌کنند.

 

*امروزه برخی وانمود می‌کنند که رضاخان با اجرای قانون منع حجاب باعث ایجاد آزادی و پیشرفت کشور شد.

کشف حجاب که با به سلطنت رسیدن رضاخان در کشور صورت گرفت بعد از سال ۱۳۱۴ تبدیل به قانون منع حجاب شد. قانون منع حجاب، بانوان محجبه ایرانی را مجبور کرد یا در خانه‌هایشان بمانند، یا از کشور خارج شوند و یا به این قانون تن بدهند. به همین خاطر در این دوره آمار مهاجرت از کشور، مخصوصاً در مناطق مرزی مثل افغانستان خیلی زیاد است. عمده افرادی هم که مهاجرت می‌کردند کسانی بودند که نمی‌خواستند زیر بار قانون منع حجاب بروند. آنها توانستند خودشان را از آن مهلکه نجات بدهند، ولی تعداد زیادی از بانوان ایرانی یا در خیابان‌ها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و یا شوهرانشان به مراکز نظامی و انتظامی و شهربانی احضار و جریمه یا زندانی شدند. بعضی از بانوان حتی زیر ضربات باتوم مأموران شهربانی آسیب‌های جدی دیدند.

در این دوره اماکنی هم برای فسق و فجور تأسیس می‌شود از جمله «کلوپ ایران» که در رأس آن تیمورتاش قرار دارد و مقامات نظامی و سیاسی با همسران و فرزندانشان در مجالس آن شرکت می‌کنند. رقص مختلط نیز در میان زنان و مردان باب می‌شود. این‌ جور موارد از سوی حاکمیت آزاد گذاشته می‌شود، اما حق اظهارنظر، انتخاب نماینده و مواردی از این دست از مردم سلب می‌شود. اینکه روزنامه‌ای به خودش اجازه بدهد که حتی مطلبی درباره امور اجرائی و نه در امور اساسی کشور و ماهیت نظام و رفتاری که با مردم می‌کنند، درج کند، ممنوع می‌شود.

 

*چرا خشونت رضاخان در خصوص اجرای قانون منع حجاب نسبت به کمال آتاتورک در ترکیه، بیشتر بود؟

رضاخان چون فکر می‌کرد از اقدامات کمال آتاتورک در ترکیه عقب افتاده، تلاش کرد که این فاصله را خیلی زود پر کند. او به جای اینکه سعی کند فاصله علمی و پیشرفت در زمینه‌های مختلف را پر کند، به ظاهرسازی متوسل شد و موقعی که از سفر ترکیه برگشت، با صراحت گفت که ملت ایران باید سیرتاً و صورتاً غربی بشود. لذا در حالی که با وجود اجرای قانون کشف حجاب همسر آتاتورک از حجاب استفاده می‌کرد، همسر و دختران رضاخان در مراسم جشن کشف حجاب شرکت کردند. البته در سال ۱۳۰۶ یکی از همسران رضاخان در بالاخانه حرم حضرت معصومه(س) کشف حجاب کرده بود، ولی رضاخان از سال ۱۳۱۷ رسما همسر و دختران خود را بدون حجاب به مجامع آورد. به نظر می‌آید که عدم استقبال جامعه ایرانی باعث شد که رضاخان با خشونت برخورد کند، با این حال احساس عقب‌ماندگی‌ای که رضاخان نسبت به آتاتورک که بعد از سفر ترکیه داشت، علت اصلی اعمال خشونت توسط او بود.

 

*بدنیست اشاره‌ای هم به رفتارهای مأموران رضاخان با بانوان ایرانی در این دوران داشته باشید؟

خشونت مأموران رضاخان به‌گونه‌ای بود که بانوی ایرانی با حجاب تا حمام سر کوچه هم نمی‌توانست برود یا برای دیدن اقوام در خیابان‌ها و معابر نمی‌توانست رفت و آمد کند. اگر کسی پدر یا مادرش از دنیا می‌رفت، نمی‌توانست برای شرکت در مراسم تدفین و تشییع عزیز خودش برود. این موارد واقعاً در تاریخ ایران بی‌سابقه‌اند. زنان ایران به مدت شش سال این مصیبت بر سرشان نازل شد که تبعات بدی هم برای کشور ما داشت. هر چند اکثر مردم استقبال نکردند، ولی بخشی از جامعه، چه کسانی که مقاومت کردند و چه کسانی که مقاومت نکردند، هر دو در آن ماجرا از لحاظ خانوادگی و اخلاقی و زندگی آسیب دیدند.

در واقع خانواده‌های ایرانی از ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ به خاطر اجرای قانون منع حجاب مشقت‌های زیادی کشیدند. یاد آن کلام مشهور آخوند خراسانی می‌افتم که وقتی مشروطه‌خواهان بعد از پیروزی بر محمدعلی شاه، کشور را در دست می‌گیرند، همین رفتارها را از خودشان بروز می‌دهند. مرحوم آخوند خراسانی طی اطلاعیه‌ای می‌گوید، «خدا پدر استبداد سابق را بیامرزد که حداقل به دین مردم کار نداشت.»

در این برهه شاهد دوره‌ای هستیم که حکومت به دین، نوع کلاه گذاشتن و لباس پوشیدن، جزئیات زندگی مردم و… کار دارد. این مسئله فقط مختص شهرها هم نبود، بلکه در اقصی نقاط کشور و حتی روستاهای دورافتاده هم مأموران ژاندارمری این قانون را اجرا می‌کردند. مردم در شهرها کمی از زندگی سنتی فاصله گرفته بودند، ولی مردم در روستاها همچنان پایبندی جدی به سنت‌ها داشتند و مأموران حکومتی می‌رفتند و در روستاها مردم را شکنجه و آزار  می‌دادند، حجاب را از سر بانوان برمی‌داشتند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند.

 

*اما در تبلیغات جریان سلطنت‌طلب از رضاخان به عنوان شخصیتی یاد می‌شود که در پی احیای فرهنگ ایرانی است. این ادعا چقدر با واقعیت همخوانی دارد؟

رضاخان اساساً یک آدم بی‌شخصیت، عاری از تربیت دینی، فرهنگی، ملی و اجتماعی بود. لذا بعضی از کارهائی را که خانواده پهلوی انجام می‌دادند، حتی اراذل و اوباش هم انجام نمی‌دادند. مثلاً در خانواده پهلوی ادبیاتی رایج بود که در سطح بسیار نازلی از طبقات اجتماعی که دچار انواع و اقسام فسادها شده‌اند رواج دارد. البته این نوع تربیت در خانواده‌شان ادامه پیدا کرده و بازماندگانشان هم همین‌ طور هستند. بازماندگان پهلوی که با پول غارت شده از ملت ایران در اروپا و امریکا زندگی می‌کنند، هیچ بوئی از فرهنگ ایرانی نبرده‌اند آنها حتی در خانه‌هایشان هم فارسی صحبت نمی‌کنند. این مسئله نشان دهنده آن است که اینها هم با فرهنگ ایرانی بیگانه و هم به رغم شعارهای باستان‌گرایانه و ملی‌گرایانه‌ای هم که می‌دادند، از آداب و رسوم ملی منزجرند.

 

*علاوه بر خشونتی که در این دوره در قبال زنان صورت گرفت، برای دیگر اقشار جامعه چه محدودیت‌هایی اعمال شدند؟

در آن دوره می‌بینیم که مردم در همه حوزه‌ها با محدودیت‌ مواجه هستند. مثلا شاید کسی باور نکند که در دوران سلطنت رضاخان همه مرسولات پستی از سوی حاکمیت سانسور می‌شدند و علاوه بر آن از مقطعی به بعد در کنار هر صندوق پست یک مأمور ‌گذاشته می‌شد و اگر کسی می‌خواست در داخل صندوق پست نامه‌ای بیندازد، مأمور نامه را می‌گرفت و می‌خواند. اگر مطالبش معمولی بود اجازه می‌داد که در صندوق پست انداخته شود. وقتی رضاخان از ایران رفت، دولت اطلاعیه‌ای صادر کرد که در روزنامه اطلاعات چاپ شد که از این به بعد در کنار صندوق‌های پست مأمور نمی‌گذاریم و سانسور را از پست برمی‌داریم. البته در مورد صندوق‌های انتخابات و گذاشتن مأمور در کنار آنها، در دوره‌های پهلوی اول و دوم زیاد خوانده و شنیده‌ایم. هرچند قبل از آن کلی تمهیدات را پیش‌بینی و نمایندگان مخالف و کسانی را که مدنظرشان نبود، از دور خارج و یا تبعید و تهدید کرده بودند. برای آن چهار تا رأی‌ هم که قرار بود به داخل صندوق‌ها ریخته شوند، کنار صندوق‌ها مأمور می‌گذاشتند که ابتدا رأی‌ها را ببینند و اگر خلاف نظر حکومت بود، طرف مورد ضرب و شتم قرار ‌می‌گرفت و رأی او پاره می‌شد. همین شیوه در حوزه‌های پست و… هم وجود داشت. اگر کسی می‌خواست از شهری به شهری برود، باید از شهربانی اجازه می‌گرفت. برای اینکه کسی در ماشینش از رادیو استفاده کند، باید از شهربانی جواز می‌گرفت و از این دست محدودیت‌ها…

 

*در این دوره برای جریانات دینی چه محدودیت‌هایی وضع شدند؟

از ۱۳۱۲ آزادی مردم برای برگزاری مراسم عزاداری محدود شد و دیگر حکومت اجازه نمی‌داد دستجات در خیابان‌ها حرکت کنند. در مکان‌هائی هم که جلسات تشکیل می‌شدند، محدودیت زیادی وجود داشتند. مدتی که گذشت، قرار شد طرحی را تحت عنوان «تقلیل ارباب عمائم» اجرا کنند. طبق این طرح هر روحانی برای ادامه فعالیت دینی و بر تن کردن لباس روحانیت در سال بعد، مجبور به گرفتن جواز از شهربانی بود. این قانون از سال ۱۳۱۴ به بعد به‌شدت اجرا شد. در قانون لباس متحدالشکل، رژیم، علما و مراجع را استثنا کرده بود، منتهی از سال ۱۳۱۴ به بعد چون می‌خواست این استثنا را بردارد، به این سمت رفت که تعداد ملبّسین به لباس روحانیت را کم کند. لذا هر سال به تعدادی از افرادی که قبلاً لباس روحانیت به تن داشتند، جواز داده نمی‌شد. تازه کسانی هم که لباس روحانیت داشتند با این مشکل مواجه بودند که مدام مأمورین از آنها جواز می‌خواستند و اگر همراه نداشتند مورد ضرب و شتم واقع یا دستگیر می‌شدند.

در این دوران علاوه بر برگزاری جلسات عزاداری و تعزیه که قبلاً ممنوع اعلام شده بود، برگزاری جلسات دروس حوزوی هم با محدودیت مواجه شد. حضرت امام(ره) در این خصوص اشاره می‌کنند که آن دوران وقتی ما برای مباحثه علمی همراه دیگر طلاب به بیابان‌های اطراف قم می‌رفتیم، در بازگشت از سوی مأموران که فهمیده بودند ما برای مباحثه به بیابان‌ها می‌رویم، مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتیم. واقعا در هیچ دوره‌ای، حداقل از دوره صفویه به بعد، شاهد چنین صحنه‌هائی در امور دینی کشورمان نیستیم.

 

*مشاوران رضاخان در امور فرهنگی و سیاسی این دوران چه کسانی بودند؟

۵۳ نفر از روشنفکران دوره مشروطه که رویکرد غرب‌گرایانه داشتند، همه با رضاخان همراهی کردند. افرادی نظیر محمدعلی فروغی، سیدحسن تقی‌زاده، عبدالحسین تیمورتاش، تدین، داور، نصرت‌الدوله فیروز، سردار اسعد بختیاری، جعفرقلی‌خان، علی‌اصغر حکمت، رضازاده شفق و … کسانی بودند که امور فرهنگی و سیاسی دوره رضاخان را اداره می‌کردند و به او مشورت می‌دادند. البته چون رویکرد نظامی داشت، از یک جائی به بعد دیگر به مشورت اینها هم توجه نمی‌کرد. البته این بدین معنا نیست که همه نظامی‌ها این‌ طور هستند. رضاخان واقعاً خوی ددمنشانه‌ای داشت و از اهرم نظامی‌گری به این شکل استفاده می‌کرد، وگرنه هر نظامی‌ای این‌طور رفتار نمی‌کرد و نمی‌کند.

 

*امروزه با توجه به حوادث اخیر برخی سلطنت طلبان سعی دارند برای گمراهی نسل جوان به مقایسه دوره پهلوی با دوران حاضر بپردازند.

دوره پهلوی در کشور ما دوره سیاهی است. از همان ابتدا که پهلوی‌ها روی کار آمدند، ما شاهد آغاز سیه‌روزی و تیره‌بختی مردم کشور خودمان هستیم. دوره ۵۷ ساله پهلوی را با جمهوری اسلامی حتی مقایسه هم نمی‌توان کرد. اتفاقاتی که بعد از پیروزی انقلاب در کشور ما رخ دادند کاملاً در تقابل با آن چیزی است که در دوره پهلوی رخ داده  است. ساختار نظام اسلامی، مردم‌سالاری‌ای که در نظام حاکم است و استقلالی که کشور ما با انقلاب به دست آورد و پیشرفت‌هائی که در حوزه‌های مختلف داشته‌ایم که یک زمانی برای ایرانی‌ها منطقه ممنوعه بود و الان هم برای خیلی از کشورهای منطقه ممنوعه است و نمی‌توانند وارد آن حوزه‌ها بشوند، بعد از انقلاب در کشور ما رخ دادند. استقلال در حوزه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، تعریف نظام سیاسی حاکم بر کشور بر اساس مبانی دینی، اتفاقاتی است که به‌طور ویژه در دوره جمهوری اسلامی رخ داده و با هیچ‌یک از دوره‌های قبل قابل مقایسه نیست. دوره پهلوی را شاید بهتر باشد که با دوره‌های قبل از خودش مقایسه کنیم و بعد از آن به سراغ مقایسه کل آن دوره‌ها با چهل و یک سال اخیر بپردازیم.

*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قراردادید.