Tag Archives: پهلوی

17ژوئن/21

رسوایی بزرگی که باعث مرگ ناگهانی رئیس سیا شد!

اردیبهشت ۱۳۶۶ رسوایی مک فارلین که بحران عظیمی را در کاخ سفید و دولت ریگان باعث شده بود باعث مرگ ناگهانی رئیس سابق سازمان سیا شد.

در حوزه داخلی نیز ۲۸ اردیبهشت ارتشبد حسین فردوست رئیس دفتر اطلاعات ویژه شاه بر اثر سکته درگذشت. خرداد ماه همین سال نیز «حزب جمهوری اسلامی» با درخواست حضرت آیت خامنه‌ای و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از امام خمینی(ره) به کار خود پایان داد.

 

رسوایی بزرگی که باعث مرگ رئیس سابق سیا شد!

اردیبهشت ۱۳۶۶ رسوایی مک فارلین که بحران عظیمی را در کاخ سفید و دولت ریگان باعث شده بود باعث مرگ ناگهانی رئیس سازمان سیا شد. ۱۶ اردیبهشت این سال «ویلیام کیسی» رئیس سازمان «سیا» در آغاز جلسه بازجوئی از مشاوران ریگان و دست اندرکاران رسوایی سفر مک فارلین به تهران، ناگهان درگذشت.

روزنامه «اطلاعات» یک روز پس از فوت «ویلیام کیسی» نوشت: «ویلیام کیسی» رئیس پیشین سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) سحرگاه دیروز در سن ۷۴ سالگی در بیمارستان درگذشت…

 

مرگ رفیق دیرین و نزدیک شاه!

۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ ارتشبد حسین فردوست دوست صمیمی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات ویژه شاه بر اثر سکته درگذشت.

در میان بازیگران سیاسی و اجرایی دوره پهلوی دوم، ارتشبد حسین فردوست جایگاه و وزن ویژه‌ای داشت. او که از دوران کودکی و تحصیل محمدرضا پهلوی در سوئیس، بازگشت به ایران و  نشستنش بر سریر سلطنت تا آخرین روزهای حیات سلسله پهلوی، یار غار شاه بود.

رئیس دفتر ویژه اطلاعات دربار پهلوی (از سال ۱۳۳۸)، قائم‌ مقام ساواک (۵۷-۱۳۵۰)، تأسیس و نظارت برگارد جاویدان، دبیری شورای امنیت ملی، عضویت در کمیسیون قیمت‌های پایه در اوایل دهه۱۳۵۰ و سرانجام ریاست سازمان بازرسی شاهنشاهی (۵۷-۱۳۵۱) از مهم‌ترین مناصب او بود.(۱)

 

 

وقتی صدام هدف را اشتباه تشخیص داد!

۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۶ یک میراژ عراقی اشتباهاً به جای ناو ایرانی، کشتی جنگی آمریکایی «استارک» را هدف قرار داد. در این حمله ناو آمریکا خسارت جدی دید و ۳۷ نفر از افراد آن کشته و ۲۱ نفر دیگر مجروح شدند. دولت عراق با پرداخت غرامت، عذرخواهی کرد.

 

ده سال زندان برای یک جاسوس آمریکایی!

۲ اردیبهشت ۱۳۶۶ «جان پاتیس» جاسوس آمریکایی که در خرداد ۱۳۶۵ در حین انجام فعالیت‌های جاسوسی به حکم مسئولین قضایی دستگیر شده بود در شعبه یک دادستانی انقلاب اسلامی تهران محاکمه و به ۱۰ سال زندان محکوم شد.

روزنامه «کیهان» در ۲ اردیبهشت ۱۳۶۶ نوشت: «…جان پاتیس» جاسوس آمریکایی که پس از شناسایی توسط نیروهای اطلاعاتی به حکم مسئولین قضایی دستگیر شده بود در شعبه یک دادستانی انقلاب اسلامی تهران محاکمه و به ده سال زندان محکوم شد. وی در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۶۵ در حال فعالیت جاسوسی توسط نیروهای اطلاعاتی دستگیر شد. لازم به توضیح است نامبرده با نام مستعار «حیوانی پاتیس» با گذرنامه جعلی دولت ایتالیا و تحت پوشش مهندس پروژه مخابراتی به ایران آمده بود.»(۲)

 

 

انحلال حزب جمهوری اسلامی

۱۱ خرداد ۱۳۶۶ آیات خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی در نامه‌ای به بنیانگزار جمهوری اسلامی خواستار تعطیل حزب جمهوری اسلامی شدند. امام خمینی(ره) با این درخواست موافقت کردند.

در این نامه آمده بود: «همان‌‌طور که آن رهبر عزیز اطلاع دارند، تأسیس «حزب جمهوری اسلامی» از طرف هیئت مؤسس با مشورت آن مقام معظم و در شرایطی انجام شد که نیاز به یک تشکل در برابر انبوه مسائل در آغاز انقلاب و لزوم انسجام و انتظام نیروهای آگاه و مؤمن و گسترش آگاهی‌های انقلابی و تربیت کادرهای فعال و کارآمد برای اداره کشور و خنثی کردن توطئه گروهک‌ها و عوامل دشمن خارجی و ضد انقلاب داخلی به‌شدت احساس می‌شد…

در پایان این نامه تصریح شده بود: «اکنون به فضل الهی نهادهای جمهوری اسلامی تثبیت شده و سطح آگاهی و درک سیاسی آحاد ملت انقلاب را از جهات عدیده آسیب‌ناپذیر ساخته و روشن‌بینی و توکل و قوّت اراده آن رهبر عالیقدر و فداکاری و آمادگی مردم حزب‌الله توطئه‌های ضد انقلاب داخلی و استکبار جهانی را بی‌اثر و کم خطر کرده است. لذا احساس می‌شود که وجود حزب، دیگر آن منافع و فواید آغاز کار را ندارد…»

امام خمینی(ره) نیز در پاسخ به این درخواست تاکید می‌کنند: «موافقت می‌شود. لازم است تذکر دهم که حضرات آقایان مؤسسین محترم حزب، مورد علاقه اینجانب می‌باشند. امیدوارم همگی در این موقع حساس با اتفاق و اتحاد در پیشبرد مقاصد عالیه اسلام و جمهوری اسلامی کوشا باشید.»(۳)

 

استفاده گسترده صدام از سلاح‌های شیمیایی!

دوازدهم اردیبهشت ۱۳۶۶ انستیتو مطالعات استراتژیک لندن اعلام کرد خودداری کشورهای عضو جامعه بین‌المللی در تحریم مالی و نظامی عراق، باعث تقویت و جسارت عراق در استفاده از سلاح‌های شیمیایی علیه ایران در جنگ بوده است.

۱۸ اردیبهشت این سال نیز گزارش گروه کارشناسان سازمان ملل دائر بر استفاده مکرر عراق از سلاح‌های شیمیایی منتشر شد.

 

 

جنگ دیپلماتیک ایران و انگلیس!

۱۴ خرداد ۱۳۶۶ دولت انگلیس کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در منچستر را تعطیل و پنج دیپلمات ایران از آن کشور را اخراج کرد. این تصمیم به کاردار ایران که به وزارت خارجه انگلستان احضار شده بود ابلاغ شد.

دو روز بعد نیز وزارت امور خارجه کشورمان به پنج نفر از دیپلمات‌های دفتر حفاظت منافع انگلیس در تهران یک هفته مهلت داد تا خاک ایران را ترک کنند. این اقدام به تلافی درخواست دولت انگلیس از پنج دیپلمات کنسولگری ایران در منچستر برای ترک آن کشور صورت گرفت.

دکتر علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت ایران ۱۳ خرداد در مصاحبه‌ای گفته بود: «انگلیسی‌ها هنوز هم تصور می‌کنند خورشید در امپراتوری آنان غروب نمی‌کند. اگر دولت انگلیس به خاطر بازداشت وابسته سیاسی کنسولگری ایران در منچستر از ایران عذرخواهی نکند در روابط با آن کشور تجدید نظر اساسی خواهیم کرد.»

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱- سیدمرتضی حسینی،  نقش فردوست در نهادهای امنیتی و نظارتی دوره پهلوی قدرت پنهان، یار غار شاه، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

۲- روزنامه «کیهان»، ۲ اردیبهشت ۱۳۶۶، صص ۱ و ۱۲٫

۳- صحیفه امام، ج ۲۰ ، صص ۲۷۶-۲۷۵٫

14ژوئن/21

آیت‌الله خامنه‌ای با تئوریزه کردن انقلاب، آن را در مقابل چالش‌های بزرگ جهانی حفظ کردند

درآمد:

آیت‌الله سید محمد مهدی میرباقری، استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه و نماینده مردم استان البرز در مجلس خبرگان و مسئول فرهنگستان علوم اسلامی می‌باشد.

یکی از مباحث مهم درس خارج فقه ایشان در سال‌های اخیر بحث «ولایت فقیه» بوده که در هشتاد جلسه ارائه و طی آن مبانی فقهی، کلامی و جامعه شناختی ولایت‌فقیه تبیین و تشریح شده است. و در «درس خارج مبانی فقه حکومتی» زوایای نوینی در اندیشه فقه حکومتی ارائه دادند. تدریس در دوره‌های متعدد «اصول فلسفه برنامه‌ریزی»، «فلسفه تطبیقی» و «الهیات و امام‌شناسی» و تألیف کتاب‌های: «درآمدی بر مبانی فقه حکومتی»، «جستاری در مبانی نظری ولایت فقیه»، «ولایت الهیه»، «مراقبه‌های عاشورایی»، «در شناخت غرب»، «ضیافت بلا» و «علم دینی» و «تاملات قرآنی» و….از دیگر آثار استاد می‌باشد.

ایشان در گفتگوی اختصاصی حاضر با «پاسدار اسلام» ابتدا به بررسی ماهیت انقلاب اسلامی و در ادامه با برشمردن ویژگی‌های شاخص امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب، به تبیین ویژگی‌های رئیس‌جمهور تراز پرداخته‌اند.

 

*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم. در ابتدا تشکر می‌کنیم که این فرصت را در اختیار مجله ماهنامه «پاسدار اسلام» قرار دادید. مستحضرید که درحال حاضر در ماه خرداد هستیم، ماه خردادی که در آن حوادث و اتفاقات متعددی چون سالگرد حضرت امام(ره) و نیمه خرداد را داریم که به تعبیری سرآغاز انقلاب اسلامی است. به عنوان اولین سئوال بفرمایید هویت انقلاب اسلامی‌ با بنیان‌گذاری حضرت امام(ره) از نگاه شما چیست؟

بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم. خدای متعال را سپاسگزار و خرسندم از اینکه توفیق گفتگو با این مجله وزین را دارم. پاسدار اسلام مجله‌ای با سابقه نسبتاً طولانی است و در طول چهار دهه انقلاب اسلامی،  خط ثابت و مستمر و مستقیمی داشته است. خدا را شاکرم که توفیق گفتگو با مخاطبان این نشریه برایم فراهم شده است و برای شما آرزوی توفیق و توان بیشتر برای خدمت بیشتر به اسلام و مکتب اهل بیت«ع» را دارم.

در تحلیل انقلاب اسلامی باید عرض کنم که این انقلاب چیزی جز ادامه حرکت انبیای الهی نیست. درگیری مستمری که در تاریخ بین جبهه حق و باطل وجود داشته و در دوران ما در شکل انقلاب اسلامی تجلی پیدا کرده، یعنی هم سیره مستمر انبیای الهی درگیری با جبهه باطل در سطوح مختلف بوده و هم دستگاه فقاهت شیعی در طول غیبت همواره در حال مبارزه مستمر و همه جانبه‌ای با دشمنان و دستگاه شیاطین بوده است. هر چند در ادوار مختلف، صور و اشکال جبهه‌ مقابل فرق می‌کرده، اما برخورد با آن یک برخورد مستمر تاریخی بوده است.

رفتار حضرت امام(ره) هم رفتاری در همان مسیر است. هرچند حرکت امام نسبت به حرکت فقهای بزرگوار شیعه از مقیاس وسیع‌تری برخوردار و کاری در مقیاس جهانی و حرکتی عظیم و مقدمه‌ای برای  نهضت جهانی اسلام به رهبری امام زمان«عج» است. ولی جنس کار همان است.

نکته دوم اینکه انقلاب اسلامی ماهیتی اسلامی و دینی دارد و از جنس مبارزات دموکراتیک و پارلمانتاریستی و یا مبارزات مسلحانه سوسیالیستی نیست؛ در حالی که دوره حیات امام مقارن با دوران تسلط این  دو مکتب بر جهان بود و هر دو بلوک شرق و غرب تلاش می‌کردند در کشورهایی که تحت سلطه بلوک دیگر بودند، حرکت‌های انقلابی را ساماندهی کنند و حتی دانش‌های پشتیبان را نیز ایجاد کرده بودند، مکتب مارکسیسم تحت عنوان عدالت‌خواهی با سرمایه‌داری مبارزه می‌کرد و مکتب لیبرالیسم، آزادی را شعار خود قرار داده بود.

انقلاب اسلامی به هیچ‌یک از این دو مکتب شباهت ندارد؛ بلکه حرکتی بدیع مبتنی بر فرهنگ اسلامی است. رهبر این انقلاب هم دانش‌آموخته دانشگاه نبود؛ بلکه فقیهی برآمده از دل حوزه بود. این پدیده برای سیاستمداران شگفت‌انگیز بود که در دنیائی دوقطبی که تنها دو قدرت مسلط بر جهان وجود دارند، چگونه انقلابی از جنس دین اتفاق افتاده است؟

یادم هست در پاریس خبرنگاری از حضرت امام(ره) پرسید: «با توجه به اینکه رهبری، نیازمند دانش‌های مدرن است؛ آیا شما این دانش‌ها را برای رهبری مطالعه کرده‌اید؟» امام در پاسخ فرمودند: «من آنها را نخوانده‌ام و از این بابت خوشحالم. مکتب اسلام معارف لازم را برای تشکیل حکومت دارد.» این سخن امام واقعاً برای آنها شگفت‌انگیز بود. پس انقلاب اسلامی حرکت بدیعی است که به مدل سرمایه‌داری و انقلاب‌های پارلمانتاریستی یا مدل مبارزات مسلحانه سوسیالیستی شباهتی ندارد، بلکه مدل جدیدی است که امام ابداع کردند و بعد هم الگوی مبارزات بعدی شد و شکل جدیدی پیدا کرد.

 

*به نظر شما امام برای رهبری چنین انقلاب بزرگی از چه ویژگی‌هائی برخوردار بودند؟  

کارهای بزرگ نیازمند شخصیت‌های خاص و بزرگ است. بدیهی است که ایشان دارای شخصیت ممتازی بودند که چنین بار سنگینی روی دوششان قرار گرفت. من معتقد نیستم که ایشان برای خود تکلیف ایجاد کردند، بلکه این تکلیف به عهده ایشان قرار گرفت. همه این موضوع را قبول دارند که امام بر اساس احساس تکلیف، این حرکت را آغاز کردند. البته بار تکلیفی که بر دوش این فقیه قرار گرفت، متناسب با شانه‌ها و توانایی‌های ایشان بود. به اعتقاد بنده، فقهای دیگری که به این کیفیت وارد میدان نشدند، نباید می‌شدند، زیرا توان انجام آن‌ را نداشتند. بنابراین انتخاب امام یک انتخاب الهی بود.

 

*آیا می‌توان ولایت‌فقیه را که مهم‌ترین میراث امام خمینی است بزرگ‌ترین دستاورد انقلاب اسلامی تلقی کرد؟

این انقلاب دستاوردهای با عظمت فراوانی داشته است. اگر منظورتان نظریه ولایت‌فقیه است، این یک نظریه‌ای است که در تاریخ فقاهت شیعه مسبوق به سابقه بوده است. اما اگر منظورتان تغییر مقیاس ساخت جامعه شیعه از پادشاهی به نظام ولایت‌فقیه است، باید گفت که بله، این دستاورد عظیم انقلاب اسلامی است. البته به نظر من هنوز کافی نیست تا آن را دستاورد کاملی بدانیم، زیرا این نهضت، حرکت دامنه‌دار و پر استمراری است. به فرمایش حضرت امام، انقلاب ما مقدمه انقلاب جهانی اسلام به رهبری حضرت بقیه‌الله «ارواحنا فداه» است و ما در واقع ممهدون و زمینه‌ساز  آن انقلاب جهانی هستیم. با این مبنا، انقلاب اسلامی هنوز تمام نشده است، بلکه تا اتصال به ظهور حضرت ادامه خواهد داشت.

مسئولین جمهوری اسلامی ایران، مثلاً در تراز ریاست‌جمهوری، باید در پی تحقق این ایده باشند. حضرت امام می‌فرمایند: «مسئولان ما باید بدانند که انقلاب مردم ایران محدود به ایران نیست، بلکه نقطه شروع انقلاب بزرگ اسلام به پرچمداری حضرت حجت «ارواحنا فداه» است که خداوند به همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر ظاهر قرار دهد.»(۱)

آنها می‌خواهند نظام جمهوری اسلامی مانند یکی از نظام‌های مادی باشد. دولت جمهوری اسلامی ایران و رئیس‌جمهور آن باید تمام سعی و توان خود را مصروف اداره مردم کنند، ولی معنایش این نیست که از هدف عظیم انقلاب اسلامی که ایجاد حکومت جهانی اسلام است غافل بمانند. از نگاه امام نباید به سبب اهداف کوچک از هدف بزرگ نظام که بسترسازی  برای ظهور حضرت است باز ماند؛ چون خیانت به این ملت و خیانت به اسلام است.

انقلاب اسلامی در مرحله اول با نظام پادشاهی ۲۵۰۰ ساله و رژیم وابسته به نظام سلطه جهانی مواجه بود. حاکمان آن دوره، کشور را به سمت لیبرال دموکراسی می‌بردند و آن را رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ می‌نامیدند! در چنین موقعیتی حضرت امام پرچمدار عبور از این وضعیت شدند و جامعه شیعه را یک مرحله جلو بردند.

مرحله دوم پس از انقلاب اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، یعنی نظام مبتنی بر ولایت‌فقیه است که دستاوردی عظیم و بسیار متفاوت با حرکت‌های قبلی جامعه شیعه است. حضرت امام در مرحله‌ اول بساط پادشاهی را جمع کردند و در مرحله‌ بعد طرح جامعه شیعه و حکمرانی اسلامی را که در ادامه باید جامعه اسلامی را بسازد، پیش بردند. حضرت امام مأموریت ولایت‌فقیه را خیلی بیشتر از اینها می‌دانستند و می‌فرمودند در دوران معاصر،  این مستکبرین هستند که استراتژی حاکم بر جهان را تعیین می‌کنند، در حالی که باید اسلام تعیین کند. حضرت امام معتقد بودند که ما باید به دنبال حکومت جهانی اسلامی باشیم، یعنی ظرفیت جامعه شیعی و ملت ایران و در کنار آنها ظرفیت دنیای اسلام را مستعد ایجاد یک حکومت جهانی و انقلاب اسلامی را نقطه جوشش این حرکت عظیم می‌دانستند.

امام در بیانیه سالروز ۱۵ خرداد می‌فرمایند: «من بار دیگر از مسئولین بالای نظام جمهوری اسلامی می‌خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه‌داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیزم نکشند که ما هنوز در قدم‌های اول مبارزه جهانی خود علیه غرب و شرقیم.»(۲)

امام، زمانی که بیانیه پذیرش قطعنامه را دادند، فرمودند: «خدایا! این باب را به روی ما نبند. ما هنوز در میانه راهیم.»

بنابراین اولین دستاورد این حرکت بزرگ در مرحله اول بعد از پیروزی، جمع کردن نظام سلطنتی بود که به نظرم در زمره کرامت‌های حضرت امام است؛ زیرا فرهنگ پادشاهی در کشور ما فرهنگ راسخ و ریشه‌داری بود. ما حتی امامزاده‌های خودمان را هم شاهزاده می‌نامیدیم که حاصل فرهنگ شاهنشاهی بود. امام این شجرۀ خبیثه را از ریشه در آوردند. حرکت عظیمی که حضرت امام شروع کردند، در مرحله اول پیروزی بر نظام پادشاهی و سپس مرحله تثبت نظام بود. لذا تحقق نظام مبتنی بر ولایت‌فقیه، دستاورد عظیم حرکت حضرت امام است که در ادامه تبدیل به حکمرانی اسلامی می‌شود که تأثیر آن از نگاه ایشان فراتر از مرزهاست.

 

*بعد از رحلت امام خمینی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جایگاه ولایت‌فقیه قرار گرفتند. ارزیابی شما از نقش ایشان در ادامه نهضت امام خمینی و اهداف انقلاب چیست؟ 

از نگاه حضرت آقا پیروزی انقلاب اسلامی آغاز عصر جدیدی است. این انقلاب داعیه مبارزه با عصر روشنگری غرب را دارد که با صدای بلند با دین مخالفت می‌کند. بعضی‌ها می‌گویند غرب سرمایه‌داری مخالف دین نیست که البته کاملاً اشتباه می‌کنند. متاسفانه در ایران هم امثال مهندس بازرگان چنین تفکری داشتند. آقای بازرگان در کتاب«راه طی شده» می‌گوید دین همان چیزی است که الان غرب دارد به آن عمل می‌کند.  حضرت آقا معتقدند عصر حاضر، عصر حاکمیت فرهنگ مادی بر جهان است و این تفکر طبیعتاً بر کشورها و فرهنگ‌های دیگر هم تأثیر می‌گذارد. از منظر حضرت آقا مسئله مستحدثه ما تمدن، عصر و دوران جدیدی با ایدئولوژی، مکتب و فلسفه‌ خاص خود است. مسئله دوران ما همان مسئله عصر روشنگری است که تمدنی مبتنی بر ایدئولوژی مادی با فلسفه‌های پشتیبان بود و بعدها با انقلاب‌های علمی و صنعتی تحقق عملی پیدا کرد. با چنین تمدنی که سایه‌اش را بر سبک زندگی انداخته است، باید مقابله‌ عملی کرد و این امر بر عهده انقلاب اسلامی است.

انقلاب اسلامی جوششی عظیم از متن جامعه اسلامیِ پیرو اهل‌بیت«ع» و به تعبیر حضرت امام(ره) اسلام ناب محمدی «ص» است که علیه تمامیت مدرنیته به پا خاسته است.  من تئوریزه شدن تمدن انقلاب اسلامی در سه مرحله بعدی را در بیانات حضرت امام ندیده‌ام. البته در زمان ایشان، دو مرحله محقق شدند که عبارتند از پیروزی بر نظام سلطنتی و سپس عبور انقلاب از مرزهای جغرافیایی به کل جهان و ایجاد یک نظام اسلامی. ولی ندیده‌ام که حضرت امام مراحل بعدی را تئوریزه کرده باشند؛ ولی حضرت آقا این کار را که شامل سه مرحله دولت‌سازی، جامعه اسلامی و تمدن‌سازی است، تبیین کرده‌اند. مقصود حضرت آقا از دولت‌سازی، دولت به معنی قوه مجریه نیست، بلکه مجموعه نظامی است که در آن حکمرانی اسلامی محقق شود. رهبری به الزامات این نظام اعم از نرم‌افزاری و سخت‌افزاری آگاهی دارند و می‌دانند که باید نیروی انسانی متناسب با این نظام تربیت شود.

بنابراین تقابل با دوران روشنگری در گرو ایجاد یک عصر جدید است. حضرت امام این عصر را که با انقلاب اسلامی شروع می‌شود و مرحله بعدی آن ساخت نظام اسلامی است، ایجاد کردند و قانون اساسی‌ای متفاوت با قانون ‌اساسی کشورهای سوسیالیستی و سرمایه‌داری را شکل دادند. رهبر انقلاب هم سه مرحله بعدی یعنی دولت‌سازی،حکمرانی اسلامی و جامعه اسلامی را که نهایتاً به تمدن اسلامی منتهی می‌شود، مدیریت کردند.

یکی از خدمات حضرت آقا ایجاد زیرساخت‌های حکومت اسلامی است و ایشان در این راستا کمک شایانی به شکل‌گیری نهضت نرم‌افزاری و بحث کرسی‌های نظریه‌پردازی و علوم انسانی اسلامی کرده‌اند. یکی دیگر از خدمات حضرت آقا محافظت از انقلاب اسلامی در مقابل استحاله شدن و فاصله گرفتن از اهداف اصلی است. ایشان با تئوریزه کردن انقلاب اسلامی، آن را از افتادن در دام اشرافیت و خوی پادشاهی نجات دادند. رهبریِ چنین نظامی، نیازمند فرد توانمندی است که در این مقیاس می‌اندیشد و اراده‌ای پولادین متناسب با این مقیاس دارد.

رهبری با ارایه مراحلی پنجگانه، انقلاب اسلامی را در مقیاس عصر جدید در مقابل عصر روشنگری قرار داده و با هوشیاری پیش برده‌اند. ایشان به‌خوبی می‌دانند که حرکت‌های بزرگ برای رسیدن به نتیجه، زمان می‌برند. به همین دلیل هم با دولت‌ها مدارا می‌کنند، زیرا می‌دانند در کنار کارهای روزمره‌ دولت‌ها، کار بزرگ‌تری به عهده انقلاب اسلامی است و این انقلاب با ظرفیتی که دارد، از این دولت‌ها عبور می‌کند.

متاسفانه دولت‌ها تا کنون هم‌تراز انقلاب اسلامی نبوده و آسیب‌هایی را به انقلاب اسلامی وارد آورده‌اند. دوره سازندگی درکشور، دوره لیبرالیسم اقتصادی بود. دولت اصلاحات به سمت گسترش لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی و فرهنگی رفت و اسم این کار را اصلاحات اساسی گذاشت. اینها در همان ‌سال اولی که روی کار آمدند گفتند که قانون اساسی باید عوض و اصول غیر دموکراتیک آن حذف شوند. آنها تصور می‌کردند ظرفیت انقلاب اسلامی تمام شده است، اما پس از هشت سال شکست خوردند.

بنابراین جوشش انقلاب اسلامی ارتباطی به رئیس‌جمهورها ندارد، بلکه یک حرکت عظیم الهی است که از رئیس‌جمهورها و دولت‌ها عبور می‌کند. آقا هم چندان سر به سر دولت‌ها نمی‌گذارند، چون انقلاب اسلامی ترمز آنها را کشیده است. اینها می‌خواستند انقلاب اسلامی را استحاله کنند، اما نتوانستند و انقلاب اجازه نداد دولت‌ها فرمان آن را به دست بگیرند. تقریباً هم دولت‌هایی که روی کار آمدند با سیاست‌های کلی انقلاب اسلامی همراهی نکردند و مشغول کارهای دیگری شدند، ولی نتوانستند مسیر انقلاب را تغییر بدهند و این فقط حاصل ظرفیت انقلاب اسلامی و ظرفیت رهبری بود. بنابراین رهبری با تئوریزه کردن انقلاب، آن را در مقابل چالش‌های بزرگ جهانی اعم از منافقین دنیای اسلام و کشورهای عربی و داعش و چالش‌های داخلی غرب‌گراها و منافقین حفظ کردند.

 

*پس به نظر شما ابتکار رهبری، تئوریزه کردن انقلاب به شکل منسجم در پنج مرحله است؟

ادعای من این است که آقا انقلاب را به شکلی مفصل و در پنج مرحله تئوریزه کردند. حضرت امام، انقلاب اسلامی را به این شکل تئوریزه نکرده بودند. آقا با یک نگاه درجه دوم انقلاب را تئوریزه می‌کنند و می‌گویند امام انقلاب را تا اینجا آوردند و از این به بعد را ما باید جلو ببریم. ایشان در بیانیه گام دوم می‌فرمایند: «راه طی‌شده فقط قطعه‌ای از مسیر افتخارآمیز به سوی آرمان‌های بلند نظام جمهوری اسلامی است. دنباله‌ این مسیر که به گمان زیاد، به دشواریِ گذشته‌ها نیست، باید با همّت و هشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود. مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعّالان جوان، در همه‌ میدان‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بین‌المللی و نیز در عرصه‌های دین و اخلاق و معنویّت و عدالت، باید شانه‌های خود را به زیر بار مسئولیّت دهند، از تجربه‌ها و عبرت‌های گذشته بهره گیرند، نگاه انقلابی و روحیه انقلابی و عمل جهادی را به کار بندند و ایران عزیز را الگوی کامل نظام پیشرفته‌ اسلامی بسازند.»(۳)

برهمین اساس ایشان در دیدار با دانشجویان، هرجا که جوان‌ها اظهار می‌دارند که این اشکال‌ها وجود دارند، می‌فرمایند این شما هستید که باید مشکلات را حل کنید.

 

*به نظر شما در حال حاضر مهم‌ترین چالش فراروی انقلاب چیست و انقلاب باید از کدام مرحله عبور کند؟ 

به اعتقاد من انقلاب اسلامی باید از مرحله جنگ رسانه‌ای دشمن عبور کند. اینک مرحله تولید نباء است. ما از جنگ نظامی دشمن عبور کردیم و دشمن می‌داند که نمی‌تواند ما را با حرکت نظامی  نابود کند. دشمن  دو بار با ما جنگید. یک ‌بار در مقیاس منطقه، که همه کشورهای منطقه را از طریق صدام در جنگ عراق علیه ما تحریک کرد و بار دیگر از طریق داعش، جنگی جهانی را علیه ما به راه انداخت و شکست قاطع خورد. دشمنان هفت هزار میلیارد خرج کردند، ولی هر روز ضعیف‌تر شدند و ما قوی‌تر شدیم. پس ما از جنگ نظامی عبور کردیم.

جنگ دوم جنگ دیپلماتیک است که از آن نیز عبور کرده‌ایم. دو دهه است که داریم مذاکره می‌کنیم و آنها نتوانسته‌اند ما را در مذاکره شکست بدهند. اگر کسی هوشیار باشد، با نگاهی به صحنه مذاکره درمی‌یابد که ما بزرگ‌ترین قدرت جهانیم. پنج قدرت برنده جنگ جهانی در یک طرف نشستند و خواستند ما را مهار دیپلماتیک کنند و نتوانستند. من تردید ندارم که ما بزرگ‌ترین قدرتیم. این قدرت بزرگ را که یک رئیس‌جمهور لیبرال نمی‌تواند نابود کند. فقط شاید بتواند پیروزی را به تأخیر بیندازد.

ما در حال‌حاضر درحال عبور از مرحله جنگ اقتصادی هستیم و باید ابزارهای دشمن را کُند و سپس نابود کنیم. ما در مرحله خبرسازی نباء هستیم. به تعبیر ادبیات دینی، مرحله نباء فاسق است. در سوره حجرات در این باره بحث شده است. به نظر من، فضای مجازی محیط نجوای شیطان است. من کل رسانه‌های غرب را محیط نجوای شیطان می‌دانم. ارتباط لسانی‌ای که مدیریتش در دست آنهاست، حیطه نجوای شیطان است. آنها حتی اگر به شما هم اجازه گفتگو هم بدهند، مادامی که مدیریت و ولایت این فضا با آنهاست و دست شما نیست، محیط نجوای شیطان است.

ما الان در این مرحله گرفتاریم و اگر ملت بزرگوار ما ظرفیت عبور از آن را نداشته باشد، پیروزی‌اش عقب می‌افتد. پیروزی در فضای مجازی نیازمند بلوغ فکری مردم است. مردم ایران بعد از هشت سال مذاکره به عمق سخنان رهبری پی بردند که آمریکا و اروپا قابل اعتماد نیستند و  نباید به نباء فاسق و رسانه‌های جهانی گوش داد. اگر ان‌شاءالله این ظرفیت شکل بگیرد که باید از رسانه‌های جهانی عبور کرد، حرکتمان تسریع خواهد شد.

 

*به نظر شما رمز موفقیت رهبری در چیست؟

من معتقدم خدای متعال ایشان را برای این مأموریت ساخته است. دوران جوانی ایشان را ببینید که چه امتحان‌های بزرگی را از سر گذراندند. مطالعات ایشان در اسلام‌شناسی یک نگاه اجتماعی است و ایشان به دنبال تحقق دین در جامعه هستند. حضرت آقا اسلام را با رویکرد اجتماعی و پژوهشی می‌فهمند و سال‌ها روی سیره اهل‌بیت«ع» کار کرده‌اند. من یک وقتی کتابی از ایشان دیدم با عنوان «بر تبعید» که روایتی است از تبعید ایشان در ایرانشهر و جیرفت. در آن کتاب آمده که ایشان در تبعید نبودند، بلکه بر تبعید بودند. ایشان یک وقتی به خرمشهر تبعید شده بودند و در آنجا سیل آمده بود. در آنجا امامت امت را به دست گرفتند و با کمک اهالی توانستند جلوی سیل را بگیرند و کمک‌های مردمی را درمیان چادرها تقسیم کنند. ایشان روزی بعد از اتمام کار، نصف شب به خانه می‌آیند و می‌بینند چند بسته غذا در خانه است. از اهالی خانه جویا می‌شوند و آنها می‌گویند اینها مال خودمان است. ایشان می‌گویند اینها مال ما نیستند. ما غذای ساده داریم. بسته‌های غذایی را بر می‌دارند و در میان چادرها تقسیم می‌کنند. پیداست که خدا چنین کسی را رهبر می‌کند. بنابراین خدای متعال ایشان را به لحاظ اندیشه‌ای و به لحاظ کارآمدی کامل کرده است.

رهبر معظم انقلاب جزو روشنفکران قبل از انقلاب به حساب می‌آیند. ایشان به یکی از روشنفکران فرموده بودند: «می‌دانید فرق ما و شما چیست؟ ما با هم وارد دوران روشنفکری شدیم، ولی ما عبور کردیم و شما ماندید.» روشنفکران به همین دلیل است که ایشان را قبول دارند و نمی‌توانند انکار کنند. به نظرم امام با هوشیاری تمام، ایشان را در سایه حفظ ‌کردند و با امتحان‌های دشواری که در موقعیت‌های مختلف از ایشان گرفتند ـ از جمله همکاری با آقای میر‌حسین موسوی که حضرت آقا به‌رغم بی‌علاقگی و صرفاً به خاطر دستور امام با او همکاری کردند ـ به توانائی‌های حضرت آقا پی بردند و ایشان را برای مسئولیت سنگین رهبری شایسته دیدند. تقوای رهبری، تقوای امام جماعت و حتی تقوای قاضی‌القضات نیست، بلکه بسیار بالاتر از اینها و تقوای متکی به خداست که موجب می‌گردد رهبری از تهدیدهای دشمن نترسد و تطمیع‌ دشمن منحرفش نکند.

 

*در بارۀ ویژگی‌های معنوی رهبر معظم انقلاب و به‌ویژه توجه‌شان به حضرت ولی‌عصر«عج» توضیح بفرمایید.

رهبرمعظم انقلاب جایگاه خود را به عنوان نیابت عامه درک می‌کنند. نیابت عامه یعنی منصب منسوب به حضرت که ایشان آن را برای اداره جامعه شیعی ایجاد کردند؛ کما اینکه منصب فقاهت و مرجعیت منصبی است که به‌تدریج و با هدایت امام زمان«ع» در جامعه شیعه شکل گرفته است.

از سوی دیگر حضرت آقا و امام مورد عنایت حضرت ولی عصر «عج» هستند. آیت‌‌الله مظاهری می‌فرمودند: «امام در جلسه‌ای خصوصی به اینجانب فرمودند من معتقدم که این انقلاب را‏‎ ‎‏از ابتدا تا کنون دست قدرت الهی که فوق تمام دست‌هاست به اینجا آورده است و همان‏‎ ‎‏یدالله هم این انقلاب عظیم را حفظ می‌فرماید.» حضرت آقا در یکی از خاطراتشان می‌گویند: «در یکی از سال‌ها ‎قبل از سال جدید با برخی از آقایان خدمت امام بودیم و از ایشان تقاضا کردیم‏‎ ‎‏در یکی از روزهای عید دیداری با مردم داشته باشند، اما ایشان نپذیرفتند. دو سه روز بعد از عید، ‏‎ ‎‏قلب ایشان ناراحتی پیدا کرد که فوراً رسیدگی و خطر برطرف شد. وقتی من خدمتشان‏‎ ‎‏رسیدم، به ایشان گفتم: «چقدر خوب شد شما ملاقات با مردم را قبول نکردید، چون با‏‎ ‎‏توجه به بیماری‌تان نمی‌توانستید دیدار را انجام دهید و این موضوع انعکاس بدی در دنیا پیدا می‌کرد‏.» امام فرمودند: «آن‌ طوری که من فهمیده‌ام از اول انقلاب تا حالا مثل اینکه یک‏‎ ‎‏دست غیبی ما را در همه کارها هدایت می‌کند.»

روشن است کسی که به خدا توکل ‌کند، خدا  از او حمایت می‌کند. من معتقدم که منصب مرجعیت و منصب ولایت یک منصب حقیقی است و در عالم حافظی دارد.

 

*مسئلۀ عدالت از جمله موضوعاتی است که همواره رهبر معظم انقلاب برآن تاکید داشته‌اند. جنابعالی راه‌های دستیابی به نقطه‌ مطلوب در این زمینه را چه می‌دانید؟

یکی از بشارت‌های مهم همه انبیا، عصر ظهور عدالت است. شما نمی‌توانید در باره عدالت مسامحه کنید و باید با تمام جدیت به دنبال تحقق عدالت باشید. ما در عدالت نیازمند نظریه جامعی هستیم. فضای این عدالت جامع، درگیری تام با مکاتب رقیب است. به همین دلیل تحقق عدالت نیازمند ساختارهای قدرت است. بدون حاکمیت و حکومت نمی‌توان عدالت اجتماعی را محقق کرد. برای تحقق عدالت،  نیروی انسانی کارآمد لازم است. اینکه آقا می‌فرمایند: بعد از برقراری نظام اسلامی، باید دولت اسلامی تشکیل شود، یعنی حکمرانان باید در حکمرانی‌شان عادل باشند و عدالت ابتدا باید در خود آنان ظهور و بروز پیدا کرده باشد. در مقیاس حکمرانی، تئوری عدالت و ساختارهای مناسب و در اجرا، نیروی انسانی عادل لازم است. تحقق عدالت اسلامی نیازمند زیرساخت‌های مناسب است. یکی از این زیرساخت‌ها خود انقلاب اسلامی و دیگری  نظام اسلامی و دستگاه ولایت‌فقیه است. ابتدا باید انقلاب کنید و نظام بسازید و بعد آرام آرام به سمت حکمرانی اسلامی بروید. بنابراین راه حل اساسی، تئوریزه کردن عدالت در مقیاس حکومت و حکمرانی اسلامی و سپس تربیت نیروئی است که هم عدالت را باور داشته باشد و هم خود متصف به عدالت اسلامی باشد. با این روش ساختارها اصلاح و عدالت محقق می‌شود.

 

*در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری هستیم. از نگاه شما رئیس‌جمهور تراز انقلاب اسلامی باید چه خصوصیت‌هایی داشته باشد؟

با توجه به اهمیت انتخابات چند نکته را یادآور می‌شوم. یکی از نکات مهم در بحث انتخابات ریاست ‌جمهوری، انتخاب فردی شایسته با مقیاس حرکت انقلاب اسلامی در مقیاس عصر ظهور است. رئیس‌جمهور باید در مقام نظر و عمل، متعهد به حرکت انقلاب اسلامی باشد و بتواند انقلاب اسلامی را در سطحی که رهبری فرمودند اداره و با گام‌هایی که در بخش سازندگی بر می‌دارد، کشور را به تمدن اسلامی نزدیک کند. نکته دیگر اینکه اگر کاندیدایی در خود این شایستگی را نمی‌بیند و نمی‌تواند کشور را به سمت عصر ظهور ببرد، نباید نامزد انتخابات شود. این نکته‌ای است که هم رهبری و هم امام بر آن تاکید دارند. امام می‌فرمایند: «اگر مسئولان جمهوری اسلامی به فکر ایجاد حکومت جهانی امام زمان«عج» نباشند، خائن و خطرسازند حتی اگر به مردم خدمت کنند،.»

نکته دیگر اینکه باید تلاش کرد تا یک رئیس‌جمهور انقلابی در تراز انقلاب اسلامی انتخاب شود که قلباً  معتقد به حرکت تمدنی باشد و بسترها را برای زمینه‌های ظهور فراهم کند و در مقام عمل حقیقتاً به دنبال تحقق عدالت باشد. حضرت آقا در باره شرایط ریاست‌جمهوری می‌فرمایند: «هر کسی که به دنبال سعادت کشور است رئیس‌جمهوری را می‌خواهد که باکفایت، مدیر و مؤمن باشد که اگر بی‌ایمان بود، نمی‌شود به او اعتماد کرد. آدم بی‌ایمان، سرانجام کشور و منافع آن و مردم را می‌فروشد. پس باید باایمان، عدالت‌خواه و ضد فساد باشد. رئیس‌جمهور باید به معنای واقعی کلمه به دنبال اجرای عدالت باشد، با فساد مبارزه کند و عملکرد انقلابی و جهادی داشته باشد. با عملکرد اُتوکشیده نمی‌شود کار کرد. برای حل این همه مسائل اساسی‌‌ کشور، یک حرکت جهادی و انقلابی لازم است.»(۴)

بدیهی است که عدالت‌خواهی با درک عظمت انقلاب اسلامی و ایمان به گفتمان عصر ظهور محقق می‌شود. چنین رئیس‌جمهوری در تراز انقلاب اسلامی است. بنابراین کاندیدای ریاست جمهوری علاوه بر توانایی در اداره کشور باید به مبانی انقلاب نیز معتقد باشد و اگر این شرایط را نداشته باشد، فرد شایسته‌ای نیست.

در انتخابات پیش‌‌رو، بی تردید دشمن از ابزار جنگ رسانه‌ای برای تقویت جریان‌های غرب‌گرا در داخل کشور استفاده خواهد کرد. ما از امام راحل یاد گرفته‌ایم که آمدن هر کاندیدایی که امپراتوری‌های رسانه‌ای دشمن معرفی کنند، یقیناً به نفع جبهۀ انقلاب اسلامی نخواهد بود.

 

*از نگاه شما نقش شهید سلیمانی در پیشبرد اهداف چه بود؟

فتوحات اسلامی به دست سردارانی چون شهید سلیمانی واقع می‌شود که چهل سال در لبه مرگ راه رفتند و با روحیه شهادت‌طلبی، هر روز خود را در معرض خطرهای بزرگ‌تری قرار دادند. سردار سلیمانی به تعبیر رهبر بزرگوار،  بارها و بارها مرگ را تجربه کرد. من که سوریه نرفته‌ام، ولی آنهایی که رفته‌اند وقتی صحنه درگیری سوریه را تعریف می‌کنند، آدم می‌فهمد استوار قدم زدن یک فرمانده بزرگ جنگ روی آن بلندی‌ها یعنی چه؟

در عرصه اقتصادی هم سردارانی از این جنس می‌توانند فتوحات بزرگ را رقم بزنند و اگر از این جنس نباشند، فتحی واقع نمی‌شود. مردم بزرگوار ایران باید بدانند همان‌طور که فتوحات نظامی به دست سرداری چون شهید سلیمانی می‌شدند، فتوحات اقتصادی هم باید به دست یک فرد انقلابی که سرش را به خدا سپرده،       شهادت‌طلب، زاهد و فارغ از تعلقات دنیایی است، واقع شوند. عدالت اسلامی با دست کسی که تعلقات دنیایی داشته باشد، محقق نمی‌شود.

منظور من افراد خاصی نیست، ولی این را می‌فهمم که فتوحات اسلامی حساب و کتابی دارند. کسی که به زندگی اشرافی خو گرفته، نمی‌تواند فتحی را رقم بزند. به نظر من برای ثروت مسئولین باید سقف خاصی را در نظر گرفت تا کسی که ثروتش از حدی بالاتر است، نتواند رئیس‌جمهور و وزیر و وکیل شود. معنا ندارد که چندین وزیر در دولتی؛ بالای هزار میلیارد سرمایه داشته باشند. اینها قبلاً این ثروت را نداشتند و همه را در همین دوران اسلامی جمع کردند؛ پس نباید پست بگیرند و رئیس‌جمهور مردمی بشوند که کثیری از آنها در اولیّات و بدیهیات زندگی‌شان در مانده‌اند.

مشهور است که مرحوم علامه حلّی، فقیه و متکلم شیعه قرن هشتم در منزلش چاهی داشت که از آن استفاده می‌کرد، اما زمانی که ‏خواست مسائل مربوط به آب چاه ـ از جمله اینکه آیا آب چاه قبول نجاست می‏کند یا مانند آب جاری است و با ملاقات با نجاست، نجس نمی‏شود ـ را بررسی کند، اول دستور داد چاهی را که در منزل خودش بود پر کردند، سپس مشغول بررسی این مسئله شد، چون بیم از آن داشت که مبادا این موضوع در رأی و فتوای او که کاشف از حکم شارع است، تأثیر بگذارد. چطور می‌شود وزیری بالای هزار میلیارد ثروت داشته باشد و  در بررسی مناسبات و مسائل وزارتخانه‌اش، ثروت خود را در نظر نگیرد؟ بدیهی است که چنین فردی نمی‌تواند به زیردستانش توجه کند.

امام می‌فرمایند: « آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی که رئیس جمهور ما خدای نخواسته، از آن خوی کوخ نشینی بیرون برود و به کاخ نشینی توجه بکند، آن روز است که انحطاط برای خود و برای کسانی که با او تماس دارند پیدا می‌شود.»(۵)

کسی که ثروتش از حدی بالاتر است به درد مناصب حکومتی جمهوری اسلامی نمی‌خورد و به فرمایش امام نمی‌تواند حال و روز دیگران را دریابد. خاصیت اعیانیت و اشرافیت و به اصطلاح رفاه این است که خوف از دست دادن مقام و لطمه‌‏ خوردن به اشرافیت باعث می‏شود که فرد نسبت به زیر دست‏‌ها ظالم و در مقابل بالادستی‌‏ها توسری خور باشد.

 

*تحلیل شما از این جمله رهبر معظم انقلاب که: «من آینده را در همه زمینه‌ها روشن می‌بینم» چیست؟

عرض کردم که امام معتقد بودند مأموریتی به این ملت سپرده شده و امتی که  ۱۴۰۰ سال با بنی‌امیه و بنی‌عباس درگیری داشته، اینک دارای ظرفیتی شده‌اند. این مردم به مرحله‌ای رسیده‌اند که از منظر حضرت آقا این ظرفیت را دارند که ان‌شاء‌الله «ممهدون للمهدی» باشند. ایشان معتقدند ملتی که چنین ظرفیتی دارد با این فراز و فرودها شکست نمی‌خورد.

 

*به نظر شما مردم ایران در مقایسه با ملت‌های دیگر چگونه امتی هستند؟

مردم ایران، ملت رشیدی هستند که در طی این سال‌ها واقعاً بارسنگینی را به دوش ‌کشیده و از امتحانات‌ مختلفی سربلند بیرون آمده‌اند. این مردم به تعبیر امام راحل از مردم زمان حجاز بهترند. ایشان در این باره می‌فرمایند: «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی(ع) می‌باشند.»(۶)

برخی ادعا می‌کنند که دینداری در ایران کاهش پیدا کرده، درحالی که به نظر من ضریب دینداری به‌شدت ارتقاء یافته است. شاخص‌های تعیین دینداری کدامند؟ به نظر من اصلی‌ترین شاخص این است که ملتی پرچم دفاع از مکتب حق را در دست بگیرد، پای این مکتب بایستد و زیر بار فشارهای سنگین، مقاومت کند. در روایات آمده است که معیار، همراهی با اهل‌بیت«ع» است. بنابراین اگر کسی با امیرالمومنین«ع» همراه باشد، اگر در جاهایی خطا هم بکند، مشمول عفو الهی واقع خواهد شد، ولی اگر از امیرالمومنین«ع» جدا شود، تمام عمر هم که نماز بخواند، جهنمی است. یعنی کسی که طرفدار ولی حق است، پای ولی می‌ایستد و فراز و فرود‌ها و سختی‌ها را تحمل می‌کند، مؤمن و اهل نجات است. با این شاخص، مردم ایران واقعاً مومن‌ترین مردم تاریخ نیستند؟ چهل سال است که شرق و غرب و دنیای مدرن اعم از مارکسیست‌ها و سوسیالیست‌ها و سرمایه‌داری در برابر این مردم صف کشیده‌اند و فشارهای طاقت‌فرسایی را به آنها وارد می‌کنند. تحریم‌های دشمن علیه ملت ایران در تاریخ بی‌سابقه‌ است.

هفده هجده سال قبل، یکی از جامعه‌شناسان‌ دوره پهلوی در مقاله‌ای نوشت: فشارهایی که دنیای غرب در طول بیست و پنج سال بر جمهوری اسلامی آورد از کل فشارهایی که بلوک  غرب در چهل سال جنگ سرد به بلوک شرق آورد، بیشترند. البته جنگ رسانه‌ای را هم باید اضافه کرد. با وجود همه این سختی‌ها ملت با قدرت تمام مقاومت کرد و پرچم مبارزه را به دست گرفت. این شاخص سنجش ایمان مردم ایران است.

بدیهی است که ایمان را نمی‌توان در خلاء سنجید، بلکه ملت ایران را باید با دیگر ملت‌ها مقایسه کرد و درجۀ تقوای افراد را باید بر اساس سختی‌ها و فشارها سنجید. مقایسه تقوای افراد بر اساس فشارهای شیطان و بر اساس سر بلندی آنان در امتحان‌ات الهی است. خداوند متعال، افراد را بر اساس سعه وجودی و مقدار ظرفیتی که دارند امتحان می‌کند. صحنه امتحان دکترا، صحنه امتحان کلاس اول ابتدایی نیست.

دشمنان فشار ‌آوردند تا مردم را به فساد و بی‌تقوائی بکشانند و از دین جدا سازند، اما با همه این تلاش‌ها نتوانستند به اهداف خود برسند و درحیرت مانده‌اند که چرا مردم ایران از مقاومت خسته نمی‌شوند؟! آنها هر سال فروپاشی جمهوری اسلامی را پیش‌بینی می‌کنند. «مک‌کین» سناتور آمریکایی که سال‌ها آرزو داشت سرنگونی نظام ایران را ببیند، در آستانه نوروز ۹۶ طی یک سخنرانی‌ در تالار «کندی» مجلس سنای آمریکا که میزبان کنفرانسی تحت عنوان «دولت جدید آمریکا و گزینه‌های سیاست در قبال حکومت ایران» با حضور سناتورهای ارشد و نمایندگان معارضان ایران از جمله سازمان منافقین بود، گفت به شما قول می‌دهم که روزی در میدانی در تهران خواهیم بود، اما عمرش به سر آمد و در ۲۰۱۸ از دنیا رفت و به معنای واقعی کلمه، این آرزو را به گور برد.

این فضای موردنظر دشمن است. به نظر من، در این فضای فشار جوانان‌ متدین و مؤمن ایران تسلیم نخواهند شد و پرچم مقاومت را بر زمین نخواهند نهاد. حتی در بخش تقوای شخصی هم فشار دشمن خیلی بالاست، اما جوانان ایران با وجود تمام مشکلات و فشارها همچنان استوار ایستاده‌اند.

 

*به نظر شما دلیل مقاومت ملت ایران درمقابل فشارهای دشمن چیست؟

پیروی از مکتب اهل‌بیت«ع». هر بار که شیطان یک قدم آنها را  عقب می‌راند، امام حسین(ع) دستشان را می‌گیرد و آنها را به سوی دین باز می‌گرداند. امام رضا «ع» فرمودند: «اى پسر شبیب! اگر برای حسین«ع» گریه کنى، به‌محض اینکه اشکت بر گونه‏‌هایت روان شود، خدا هر گناهى را که کرده‌اى، از خرد و درشت و کم و بیش می‌آمرزد.»

دهه محرم که می‌آید واقعاً همه جوان‌ها پالایش می‌شوند؛ دل‌هایشان به سمت امام حسین«ع» بر می‌گردد و قلوبشان تطهیر می‌شود. ماه‌های محرم و رمضان، ماه‌های سازندگی و تقویت ملت هستند. به همین دلیل است که دشمن دائماً تلاش می‌کند تجمعات عاشورایی و معنوی و زیارت کربلا را تعطیل کند. به اسم احیای صنعت توریسم، راه سفر به کشورهای دیگر را باز می‌گذارند، اما راه کربلا را می‌بندند! در دولت کنونی سفر به ترکیه به شکل مفصلی ادامه داشت، ولی رفت و آمد به کربلا تعطیل شد. مسئول چنین رفتارهایی خود رئیس‌جمهور است. دشمن می‌داند که اربعین باید تعطیل بشود و صنعت توریسم و گردش در اروپا باید گسترش پیدا کند تا  بتواند در اجرای برنامه سکولاریزاسیون در ایران موفق شود و جمهوری اسلامی با غرب ببندند و کشور به سمت توسعه مدل غربی برود. متاسفانه تفکر غرب‌باوری در این مسئولین ریشه عمیقی دارد. ما نمی‌گوییم راه ترکیه بسته بشود، ولی مردم با ضوابطی که همه کشورها دارند بروند. اما اینکه شما راه کربلا را ببندید و توریسم را به این شکل گسترش بدهید، شیطنت است.

به هرحال ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که برخی به سمت زیارت امام حسین«ع» می‌روند و تربیت یافته و تبلور انسان عصر ظهور و آماده شهادتند و برخی شیفته غرب و تبلور انسان دنیای مدرن هستند. این کشکمش ایمان و کفر همواره ادامه خواهد داشت.

به کوشش قاسم بابائی

 

پی‌نوشت:

۱٫صحیفه امام خمینی؛ ج ۲۱؛ ص ۳۲۷

۲٫همان

  1. ۲۲/۱۱/۹۷
  2. ۱/۱/۱۴۰۰
  3. صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۳۷۶

۶٫ صحیفه امام ج ۲۱، ص۴۱۰

17فوریه/21

خزانه عمومی؛ قلکی خصوصی

از جمله رفتارهای دربار پهلوی که در دوران سلطنت محمدرضا به اوج خود رسید تبدیل خزانه عمومی کشور به ملک اختصاصی شاه و دربار بود. آن هم در عصری که اکثریت مردم ایران بر اساس استانداردهای جهانی، در زیر خط فقر زندگی می‌کردند:

 

مینو صمیمی (منشی فرح پهلوی)

«شاه و درباریان نیز از جمله افرادی بودند که همه ساله از حدود ۲۰ ژانویه برای اسکی و سایر تفریحات به سوئیس می‌آمدند و بعداً در ماه مارس به ایران بازمی‌گشتند تا تعطیلات بهاری خود را در ویلاهای کرانه دریای خزر بگذرانند. در بین پیست‌های مختلف اسکی سوئیس، دربار ایران معمولاً «سن‌موریتس» را انتخاب می‌کرد؛ که گرچه محلی است بسیار لوکس و پرهزینه، ولی دسترسی به آن از بقیه تفریحگاه‌های زمستانی سوئیس مشکل‌تر است… همه ساله قبل از آغاز سفر شاه دو طبقه کامل از گراند هتل «دولدر» برای مدت دو ماه اجاره می‌شد تا مورد استفاده شاه و همراهانش در زوریخ قرار گیرد و گرچه شاه و ملکه قاعدتاً پس از یک هفته اقامت در زوریخ، برای گذراندن بقیه دوره‌ سفر خود عازم سن‌موریتس می‌شدند، ولی سفارتخانه اجاره دو طبقه کامل هتل «دولدر» را تا پایان دو ماه کماکان می‌پرداخت… این در حالی بود که شاه ویلایی بسیار مجلل در یک نقطه خلوت سوئیس برای خود خریداری کرده بود.

در زمستان ۱۹۶۸ ـ بعد از برگزاری تظاهرات ضد شاه در مقابل گراند هتل «دولدر» زوریخ ـ شاه به سفارت ایران دستور داد یک ویلای مجلل در سن موریتس برایش تهیه کند. ما با جستجو در سن موریتس هرگز نتوانستیم مناسب‌تر از ویلای «سوورتا» محلی برای اقامت شاه و ملکه پیدا کنیم.

«سوورتا» با روبنای سنگ گرانیت و سالن‌های بزرگ خود، مجلل‌ترین و زیبا‌ترین ویلاهای سن موریتس به نظر می‌آمد.

بعد از بررسی دقیق ویلا و ملاحظه تمام جوانب کار، شرح مفصلی از خصوصیات آن را همراه با عکس‌های متعدد به تهران فرستادیم. چندی نگذشت که شاه سفارتخانه را مأمور کرد برای خرید ویلای «سوورتا»‌ وارد معامله شود.

خرید ویلا همراه با اصلاحات و تغییر دکوراسیون داخلی آن (توسط طراحان معروف فرانسوی و دانمارکی) روی هم رفته مبلغی حدود سه میلیون پوند هزینه به بار آورد و شاه و ملکه در زمستان ۱۹۷۰ توانستند پس از ورود به سن موریتس در ویلای «سوروتا» اقامت کنند. ولخرجی‌های شاه و اطرافیان در سوئیس تا بدان حد بود که بارها مورد اعتراض مطبوعات سوئیسی و اروپایی قرار گرفت، اما سفیر می‌کوشید با اهدای هدایای گران قیمت به روزنامه‌نگاران صدای آنها را خاموش کند اما برخی پول می‌گرفتند و در عین حال به انتقادات خود شدت می‌دادند. این اعتراضات منجر به تظاهرات دانشجویی علیه حضور شاه در سوئیس می‌شد.»(۱)

 

 

فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا و سفیر شاه در سازمان ملل)

«همه براین باور بودند که والاحضرت اشرف و اطرافیانش تجارت خارجی مملکت را به انحصار خود در آورده‌اند. والا حضرت اشرف به وسیله پسر بزرگش شهرام توانسته بود، کمیسیون‌های کلانی به خاطر عقد قرارداد مقاطعه‌کاری با چند کنسرسیوم بین‌المللی مانند قرارداد با کمپانی فرانسوی داسو، پروژه نیروگاه حرارتی ساخت کمپانی براون باوری سوئیس و مقاطعه تأسیسات بندر چابهار توسط کمپانی بروان اندروت دریافت کند.»(۲)

 

اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمدرضا پهلوی) 

«والا حضرت اشرف طبقه آخر آسمان‌خراش معروف «امپایراستیت» را به مبلغ یک ملیارد دلار خریداری کرده و همه قسمت‌های آن را با سنگ مرمر سیاه، تزیین کرده بودند. این بزرگ‌ترین آپارتمان سراسر آمریکا و مرتفع‌ترین آپارتمان جهان در طبقه صدویکم بود و یک فرودگاه مخصوص فرود هلیکوپتر داشت. در داخل آپارتمان یک استخر بزرگ آب گرم و یک استخر آب سرد و تجهیزات مدرنی وجود داشت. اداره این آپارتمان به عهده سفارتخانه بود.»(۳)

 

پرویز راجی (آخرین سفیر شاه در بریتانیا)

«در جشن ۲۵۰۰ ساله عده‌ای از روزنامه‌نگاران خارجی در ایران هدایایی به صورت رشوه دریافت کردند تا در بازگشت، مقالات تملق‌آمیز در مورد شاه بنویسند، در این میان بورچ گریو، سردبیر مجله نیوزویک، دو قطعه فرش به قیمت ۲۰ هزار دلار و دوویلیه، روزنامه‌نگار فرانسوی که کتاب تملق‌آمیزی هم در باره شاه نوشته بود، یک دستبند طلا به قیمت ۱۲ هزار دلار دریافت کردند، البته روزنامه‌نگارانی که از رژیم شاه رشوه می‌گرفتند، منحصر به این نفرات نبودند.»(۴)

 

احمدعلی مسعود انصاری (پسردایی فرح دیبا و دوست نزدیک محمدرضا پهلوی)

«پادشاه سابق یونان، که دوست خانوادگی خاندان پهلوی بود در طول مسافرت‌هایش، به ایران دلالی هم می‌کرد زمانی سفارش خرید سه هزار کامیون را، از وزارت راه دریافت کرد و در این معامله، سود کلانی به دست آورد. هم‌چنین ولیعهد سابق ایتالیا نیز از رفت و آمدهایش به دربار ایران به دنبال استفاده مالی بود و قرارداد یک میلیارد دلاری بازسازی و توسعه بندرعباس را به نفع کمپانی‌های ایتالیایی تمام کرد و خود نیز سهم بالایی به دست آورد.»(۵)

 

فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا و سفیر شاه در سازمان ملل)

«با چهار برابر شدن درآمد ایران حاصل از درآمد نفت در سال‌های ۵۱ و ۵۲ و جاری شدن سیل پول به ایران،  معامله‌گران و تجار بین‌المللی نیز مثل  مگس به طرف شیرینی ثروت نفتی ایران هجوم آوردند و همگام با آنها عده‌ای از ایرانیان هم در اطراف دربار و مفت‌خورهای آن حلقه زدند تا شاید، از این نمد برای خود، کلاهی دست و پا کنند. در این فضا، واسطه‌گری رشدی سرطانی یافت و پول‌های هنگفتی از این راه، رد و بدل شد تا خارجی‌های نا آشنا به امور ایران بتوانند با مقام‌های سطح بالایی که عامل اجرای برنامه‌های جاه‌طلبانه شاه بودند تماس برقرار کنند، در این میان اعضای خانواده سلاطین معزول اروپایی نیز، به لطف آشنایی و رفت وآمد با دربار شاه، به نوایی رسیدند و توانستند برای انعقاد بعضی قراردادهای سرسام‌آور بین دولت ایران و شرکت‌های اروپایی واسطه‌گری کنند ظاهراً خوش‌بختی به سراغ ایرانی‌ها آمده بود ولی کسی خبر نداشت که به دنبال آن بی عدالتی‌ها تبعیض‌ها و فساد‌های گوناگونی نیز در راه است.»(۶)

 

اردشیر زاهدی

«فریدون هویدا در حالی که وظیفه او به عنوان سفیر ایران در سازمان ملل هیچ ربطی به مسائل هنری نداشت، تور مسافرت به ایران ترتیب داد و یک صد نفر از نقاشان و هنرمندان آوانگارد نیویورک را با بودجه دفتر نمایندگی ایران در نیویورک به تهران  فرستاد.»(۷)

 

احمدعلی مسعود انصاری

«اردشیر زاهدی در زمان سفارتش در برگزاری میهمانی‌های باشکوه شهره بود تا جایی که به قول یکی از مقامات آمریکایی پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، شهر واشنگتن از مجلل‌ترین، گران‌قیمت‌ترین و لذت‌بخش‌ترین مهمانی‌های خود که توسط اردشیر زاهدی برگزار می‌شد، محروم گشت.»(۸)

 

پرویز راجی (رئیس دفتر هویدا)

«ناهار را با جمشید اشرفی، معاون اقتصاد و دارایی بودم. می‌گفت که مأموریت دارد وامی چندصد میلیون دلاری در اختیار دولت انگلیس قرار دهد. اشرفی در صحبت‌هایی که با هم داشتیم از هرج و مرج‌هایی که بر اثر ریخت و پاش و مخارج زائد و غیرعاقلانه دولت ایران به وجود آمده اظهار ناراحتی می‌کرد و می‌گفت: ما به حدی بی‌حساب و کتاب عمل می‌کنیم که هیچ وقت نشده کسر بودجه نداشته باشیم. چه آن موقع که کل درآمد ارزی ایران ۲۶ میلیون دلار بیشتر نبود، چه وقتی که درآمد ارزی به ۴۶ میلیون دلار رسید و چه سال گذشته که حدود بیست میلیارد دلار درآمد ارزی داشتیم.»(۹)

 

اردشیر زاهدی  

«شاهنشاه دستور دادند مبلغ پانزده میلیون دلار بودجه محرمانه در اختیار من گذاشته شود تا به سلیقه خود صرف دادن هدیه به مقامات آمریکایی کنم. این پول هر سال اضافه شد و به زودی به مبلغ صدوپنجاه میلیون دلار و بعد دویست میلیون دلار رسید و ما موفق شدیم حتی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سرمایه‌گذاری کنیم. با ریخت و پاش‌هایی که ما می‌کردیم به زودی رزیدنس ( اقامتگاه) سفیر ایران در واشنگتن پاتوق عالی‌رتبه‌ترین مقامات وزارت خارجه و دولت امریکا شد.»(۱۰)

 

 

علینقی عالیخانی (وزیر اقتصاد از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸ و رئیس دانشگاه تهران از سال ۱۳۴۸تا ۱۳۵۰)

«مدیریت فنی و مدیریت اداری در کشور خیلی ضعیف بود. چه در سطح دولت و چه در سطح بخش خصوصی. مثلاً از همان اولی که توسعه صنعتی در ایران شروع شده بود، مثل تمام کشورهای دیگر دنیا، ما خیال می‌کردیم که اگر بخواهیم یک صنعتی ایجاد بکنیم، باید کارخانه بخریم. در حالی که کارخانه خریدن برای یک کشور صنعتی پیشرفته  معنی ندارد. کارخانه را با خرید ماشین‌آلات و تجهیزات درست می‌کنند.»

«… ما خیلی صحبت دانش فنی را می‌کردیم. ولی واقعاً آگاه نبودیم. محتوای این دانش فنی چیست و چه می‌باید باشد؟ نتیجه این شده بود که وقتی به جای کارخانه درست کردن، می‌رفتند کارخانه می‌خریدند، سوءاستفاده‌هایی از این نادانی ما می‌شد. چه از نقطه نظر قیمت ماشین‌آلاتی که واقعاً مورد نیاز بود و چه از نقطه نظر تجهیزاتی که مطلقاً، خریدش از خارج صرف نداشت. در بخش دولتی من یک بار متوجه شدم جهت کارخانه‌ای که خریداری شده و هزینه‌اش را هم سازمان برنامه داده؛ بجز ماشین‌آلاتی که وارد کرده بودند، درهای بزرگ آهنی بود. یعنی پیش پا افتاده‌ترین چیزی که نه فقط در شهرهای بزرگ ایران بلکه در خیلی از روستاها، می‌توانستند آن را بسازند. آن را هم از خارج وارد کرده بودند.»(۱۱)

 

 

عبدالمجید مجیدی (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه ایران در سال‌های ۱۳۵۶۱۳۵۱)

«ما هیچ وقت پول زیادی نداشتیم، ما همیشه تعهدات‌مان خیلی بیشتر از آن بود که امکانات‌مان اجازه می‌داد و در عمل هم همیشه از نظر خزانه دولت کمبود داشتیم. ما همیشه  کسر بودجه داشتیم در عین حال، در همان  سال‌های بعد از هزار و سیصد و پنجاه‌وچهار دولت ایران تصمیم گرفت به کشورهایی مانند فرانسه، انگلستان و یا مصر وام‌هایی پرداخت کند. در مورد مصر علت وام دادن یک مقداری سیاسی بود و در مورد وام دادن به فرانسه و انگلیس، همه اینها زیر نظر وزیر اقتصاد و دارایی  هوشنگ انصاری و برادرش سیروس انصاری صورت گرفت و هدف آن بود که به کشورهایی که در جریان افزایش قیمت نفت یک مقداری گرفتاری پیدا کرده بودند کمک بشود. همچنین از این قبیل کمک‌هایی بود که به بعضی از کشورهای عربی صورت گرفت.»(۱۲)

 

اردشیر زاهدی

«امیرعباس هویدا به وزارت اطلاعات و جهانگردی دستور داده بود به مطبوعات طرفدار او پول‌های سخاوتمندانه‌ای داده شود و مطبوعات مخالف او تعطیل شوند. بدین ترتیب مطبوعاتی که از هویدا تعریف و تمجید می‌کردند باقی می‌ماندند و به منظور گرفتن پول و امکانات بیشتر هر روز بیش از هویدا و دولت او تعریف و تمجید می‌کردند.»(۱۳)

 

علی امینی (نخست وزیر حکومت  شاه در اواخر دهه۳۰)

«دولت ایران طی سال‌های ۱۳۳۳تا۱۳۴۰ بیش از دومیلیارد وهفتصد میلیون دلار از درآمدهای نفتی و کمک‌های دریافتی را به باد داده و فساد مالی در حوزه‌های معاملات دولتی در آن روزها به نقطه اوج رسیده بود. معاملات بازار متوقف شده و بازرگانان یکی پس از دیگری اعلام ورشکستگی می‌کردند. فاصله میان فقرا و ثروتمندان زیاد و غیرعادی شده و اقلیتی که از این خوان یغما، نصیبی برده بودند، برای خود وسایل و انواع تفریحات را فراهم کرده بودند در حالی که اکثریت مردم در آتش فقر و عدم امنیت  مالی می‌سوختند.»(۱۴)

 

 

اسدالله علم  

«با نخست وزیر صحبت می‌کردم، از اوضاع مالی فوق العاده نگران بود. گفتم درست است که در یک بودجه  یک میلیارد دلاری ریخت و پاش‌های کوچک چیز مهمی نیست، ولی خلاف اصل است. مثلاً همین که می‌فرمایید وزیر خارجه نهصد ساعت مچی (واشرون کنستانتین ) برای کادو سفارش داده است، هرکس بشنود گوش و چشم خود را از تعجب می‌گیرد. آخر چرا چنین چیزهایی اجازه می‌دهید؟ این خلاف اصل است. بیچاره سر دلش باز شد و شکایت را آغاز کرد. گفتم هیچ کس غیر از خودت مسئول نیست.»(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- مینو، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه‌ دکتر حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۸، ص ۱۰۰ ـ ۹۹٫

۲- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.۱٫ مهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفتم، تهران، ص۱۴۶٫

۳- بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص۲۲۶ و۲۲۷٫

۴- خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح، الف مهران، ص ۳۰۹.

۵- پس از سقوط، سرگذشت خاندان پهلوی، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، ص۸۹٫

۶- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.۱٫ مهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفتم، ص۷۸٫

۷- بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص۲۲۶ و ۲۲۷٫

۸- پس از سقوط، سرگذشت خاندان پهلوی، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، ص۲۸۷٫

۹- خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح، الف مهران، ص ۴۸ .

۱۰-بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی ، انتشارات عطایی، چاپ اول، ص۲۳۰٫

۱۱- خاطرات علینقی عالیخانی، نشر آبی، ص۵۴-۵۶٫

۱۲- عبدالمجید مجیدی، خاطرات عبدالمجید مجیدی، ناشر گام نو، ص۱۶۹٫

۱۳- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۲۱۶- ۲۱۷٫

۱۴- خاطرات علی امینی، به کوشش یعقوب توکلی، انتشارات دفتر هنر و ادبیات انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص ۱۰۳٫

۱۵- علم، امیر اسدالله، به کوشش علینقی عالیخانی، جلد دوم، ص۱۰۰٫

17فوریه/21

پهلوی؛ زندیقی که خروج کرد

«حب این پادشاه را به دل مگیرید، زیرا وی آن کسی است که فرموده‌اند: انه زندیق یخرج من القزوین»(۱)

این نگاه آیت‌الله محمدتقی بافقی به شخص رضاخان بر اساس روایتی از آخرالزمان بود. شخصی که روز سوم اسفندماه ۱۲۹۹ با حرکت دادن قشون قزاق از قزوین به طرف تهران، پایتخت را به اشغال خود درآورد.

استیون کینزر در کتاب همه مردان شاه می‌نویسد:

«تردیدی درباره دخالت افسران ارتش بریتانیا وجود ندارد… یک روز پیش از اشغال تهران، سیدضیا مبلغ دو هزار تومان به رضاخان داد و بیست هزار تومان نیز بین هنگ دو هزار نفره‌اش تقسیم کرد. هیچ ایرانی‌ای نمی‌توانست چنان مبلغ قابل ملاحظه‌ای را طی مدتی کوتاه فراهم کند.»(۲)

اما از میان آن همه رجال سیاسی و افسران قزاق و منورالفکران فرنگ رفته، چه کسی رضاخان میرپنج را که فاقد هر ویژگیای ـ حتی ایل و تباری قدرتمند ـ  بود، پیدا کرد؟ ارتشبد حسین فردوست بهدرستی آدرس آن فرد را می‌دهد. وی می‌گوید:

«… رضاخان یک عامل انگلیسی بود و در این تردیدی نیست که کودتای ۱۲۹۹ طبق اسنادی که دیده و شنیده‌ام در ملاقات ژنرال آیرون ساید انگلیسی با رضا با حضور سیدضیاء الدین طباطبایی برنامه‌ریزی شد. شاپور جی روزی کتاب محرمانه‌ای را به من نشان داد که در یک بند آن نوشته‌ شده بود که نائب السلطنه هندوستان می‌خواست فرد مناسبی را برای اداره ایران پیدا کند و به دستور او پدر شاپور جی، این فرد را که رضا بود پیدا کرد و به نائب السلطنه معرفی کرد. شاپور جی منظورش این بود که سلطنت پهلوی به دست پدر او تأسیس شود.»(۳)

اینکه انگلیس بین دو مهره سید ضیا و رضاخان، رضاخان شرابخوار، قمارباز، بی ایل و تبار و قدرتمند و لاابالی هنگ قزاق‌ها را انتخاب کرد، نشانه نیاز انگلیسی‌ها به مهره‌ای اجرایی بود تا غربگرایان و ماسون‌ها خط‌مشی او را تعیین کنند؛ خط‌مشی که بر اساس آن ایران شیعی آرام آرام به مستعمره‌ای وابسته و البته بی‌دین تبدیل میشد. فردوست می‌گوید:

«محمدعلی فروغی که از ابتدای به قدرت رسیدن رضاخان واسطه او با انگلیسی‌ها بود و در صعود سلطنت پهلوی نقش مهمی داشت، از فراماسونرهای ایران و رئیس لژ فراماسونری بود.»(۴)

رضاشاه با هدایت غربگرایان و فراماسونرهای بی‌دین و وطن‌فروش، در گام اول سید ضیا را به نخست‌وزیری و خود را به عنوان فرمانده قزاق‌ها به احمدشاه تحمیل کرد و پس از سه ماه سید ضیا را عزل کرد و به خارج فرستاد و پس از چندی شاه را نیز عزل کرد و خود بر تخت سلطنت نشست و سیاست‌های عناصر لژهای فراماسونری و غربگرایان ـ از لباس متحدالشکل و کشف حجاب گرفته تا حرمت‌شکنی حرم‌های مطهر حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س)…. از تغییر خط راه‌آهن از بندرعباس به شیراز و اصفهان و تهران و تبریز به خرمشهر تا بندر ترکمن برای مقاصد انگلیس و هم‌پیمانانش تا برنامه‌های فرهنگی اسلام‌ستیزانه به نام احیای فرهنگ ایرانی…ـ را یکی پس از دیگری اجرا کرد. فردی که برای دستیابی به قدرت، نخست هیئت عزاداری قزاق‌ها را به راه انداخت و سپس با همین قزاق‌ها به سراغ برداشتن چادرها و عمامه رفت و ذات بی‌دینی خود را آشکار ساخت.

ارتشبد حسین فردوست، نزدیکترین دوست محمدرضا و خاندان پهلوی که از روزگار جوانی با محمدرضا دوست بود، درباره بعضی از ویژگی‌های اخلاقی و عدم اعتقاد او به اسلام و گرایش به دین زرتشت می‌نویسد:

«رضاخان ساعت دوازده ناهار، ساعت شش بعد از ظهر یک جوجه کباب با یک گیلاس کُنیاک و ساعت هشت شام می‌خورد. شب‌ها بالای سرش یک لیوان شراب قرمز و یک لیوان شراب سفید بود که هرگاه خوابش نمی‌برد مصرف می‌کرد. شراب را یک نفر متخصص در سعدآباد تهیه می‌کرد و پنج سال بعد مصرف می‌شد. باید همه فرزندان دختر و پسرش همیشه سر میز غذا حضور می‌داشتند و اگر لحظه‌ای دیر می‌رسیدند حق حضور بر سر میز را نداشتند. رضاخان در هیچ یک از مهمانی‌های رسمی شرکت نمی‌کرد. گاهی محمدرضا و مرا با خود به کاخ گلستان می‌برد.

رضاخان پس از سلطنت به مطالعه تاریخ علاقه‌مند شد. روزی محمدرضا به من گفت که پدرم از دین زرتشت تمجید می‌کند. اگر فردی در مقابلش نامی را با عناوین قاجار مانند سلطنه و دوله و میرزا و غیره به کار میبرد‌، شدیداً بدش می‌آمد و اشخاص نیز تلاش می‌کردند این اشتباه را نکنند. رضاخان تریاک می‌کشید و…»(۵)

حکایت به قدرت رسیدن محمدرضا هم حکایتی چون پدر اوست. عزل پدر از قدرت و انتصاب او از سوی انگلیس چنان تحقیرآمیز بود که سران متفقین بدون اجازه او در تهران حضور پیدا کردند و او را در مقر شاهی خود و در کنفرانس تهران نپذیرفتند. اگر ارتش رضاخان که با تمام قدرت نهضت‌های مردمی چون نهضت جنگل را به خاک و خون کشید، ۲۴ ساعت در مقابل ارتش اشغالگر بیگانگان مقاومت نکرد، ارتش قدرتمند محمدرضا با سلاح‌های پیشرفتهای که نهضت‌هایی چون نهضت ظفار را در هم کوبید، کاملاً توسط آمریکایی‌ها فرماندهی می‌شد؛ تا جایی که تاج الملوک مادر او می‌گوید:

«… یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: «مادرجان! مرده‌شور این سلطنت را ببرد که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده‌اند ویتنام.» آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکایی‌ها از قدیم در ایران نظامی داشتند، هر وقت احتیاج پیدا می‌کردند از پایگاه‌ها و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده می‌کردند.»(۶)

وضعیت اعتقادی شاه بهظاهر شیعه هم بهتر از اعتقادات پدرش نبود. در دوره زمامداری او بهائیت می‌رفت تا با سیطره بر کلیدی‌ترین ارکان حکومت، ایران شیعی را به ایرانی بهایی تبدیل کند که اگر انقلاب اسلامی رخ نمی‌داد معلوم نبود که بقای پهلوی در ده سال آینده این رژیم ایران را به کشوری بهایی و یا حداکثر شهروند تبدیل نمی‌کرد. نخست‌وزیران بهایی چون حسین علاء و سپس امیرعباس هویدا نبض حکومت را به دست گرفته بودند و جایگاه‌های تصمیم‌ساز همه به دست اعضای این فرقه ضاله بود. از عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه تا پرویز ثابتی در ساواک، از فرخرو پارسا وزیر آموزش و پرورش تا غلامعباس آرام وزیر خارجه و…

…حرکتها و مبارزات منفی و مضحک گروه‌هایی چون انجمن حجتیه یا تحریم پپسی کولا هرگز نمی‌توانست پایان‌بخش حرکت سازماندهی شده این فرقه باشد. بهائیت، شاهی را مدیریت می‌کرد که در عمل بهایی بود و بهایی رفتار می‌کرد، او که حکایت همجنس‌بازی‌اش با ارنست پرون در دوران دانشجویی‌اش در اروپا تا درون کاخ نقل محافل بود، زن‌باره و هرزه‌ای به تمام معنا بود. برای شناخت هرزگی‌های شاه، اعترافات حسین فردوست در خاطراتش کافی است که او چگونه گاهی برای آوردن فلان هنرپیشه هالیوودی برای شخص شاه هواپیمای خصوصی را به پرواز درمی‌آورد و یا کدام رقاصه‌های اروپایی در خاطرات خود از اجرای یک شب برنامه در کاخ و گذراندن یک شب با شاه با گرفتن یک کیسه پر از جواهرات سخن به میان می‌آورد.(۷)

زیبنده چنین شاهی، کسی جز فرح نبود. ملکه کشور شیعی، با اعتقادات چپ کمونیستی که برای رسیدن به اهدافش حاضر به رفتن به هر مکانی بود. اردشیر زاهدی، کسی که پدرش، رضاخان را برای انگلیسی‌ها پیدا کرده بود، حالا برای شاه ایران دختری را که باب دندان خودش نبود پیدا می‌کند. فردوست می‌گوید:

«… در مورد فرح با توجه به وضع زندگی، فقر مادی‌اش زمینه چنین گرایش (چپی) نیز وجود داشت… یک چنین دختری که نمی‌توانست مورد پسند هیچ مردی باشد، از  فرط استیصال برای کمک مالی به سراغ اردشیر زاهدی در حصارک می‌رود تا بتواند در پاریس تحصیل و زندگی کند،.اگر ندانیم حصارک چیست شاید مسئله مفهوم نشود. در حصارک ویلایی بود که اردشیر زاهدی با تعدادی از رفقای جوان خود منتظر شکار دخترها و زن‌ها می‌نشستند و هر مراجعه کنندهای از جنس مؤنث، اگر مورد پسند زاهدی واقع می‌شد بلافاصله به اتاق خواب می‌رفتند.»(۸)

حرکت مرموزانه و مخرب چنین زنی را که خود را فردی متفکر و هنردوست جلوه می‌داد، می‌توان در جشن هنر شیراز که در چهاردهم اسفند ۱۳۴۵ به تصویب رسید و در سال ۱۳۴۶ آغاز شد خود را نشان داد. یازدهمین دوره این جشن‌ها در سال ۱۳۵۶ که در ماه مبارک رمضان افتتاح شد و با اجرای نمایشی با اعمال منافی عفت در انظار عمومی، پرده از ماهیت اصلی خاندانی برداشت که در هنگام حضورشان در ایران از هیچ فرصتی برای ترویج فساد و بی‌دینی دریغ نکردند. خاندانی که به روایت اسناد ساواک بیشتر اوقات عمرشان در عیاشی و لاابالی‌گری صرف می‌شد:

«… محمدرضا پهلوی به همراه خانواده‌ حداقل چهار الی پنج ماه از سال را در سفرهای تفریحی داخلی و خارجی سپری می‌کرد و پانزده روز عید را در جزیره کیش می‌گذراند. ماه‌های گرم تابستان از جمله تیر و مرداد را در کنار دریای خزر مشغول خوشگذرانی و دراز کشیدن روی شن‌های کنار دریا (حمام شن) بود و در فصل زمستان و بارش سنگین برف، بهویژه در ماه‌های فوریه و مارس در کوه‌های سن موریتس به اسکی‌بازی می‌پرداخت. این سفرها، برنامه‌های ثابت او بودند و قطعاً سفرهای موردی هم نیز پیش می‌آمد. عدم حضور شخص اول مملکت باعث از هم گسیختگی کشور می‌شد، به نحوی که باعث اعتراض وزیر دربار شد. علم با اعتراض به این سفرهای طویل المدت شاه به او می‌گوید:… ضمناً عرض کردم زودتر تشریف بیاورند و دیگر مسافرت اعلیحضرت طولانی شده است. نمی‌دانم خوششان آمد یا نه…»(۹)

متأسفانه ابعاد گسترۀ خیانت این خاندان پس از چهل سال از انقلاب برای مردم بازگو نشده است.

امام خمینی که به خوبی می‌دیدند محمدرضا جا پای پدر زندیق خود نهاده است و همان برنامه‌های وابستگی و دین‌زدایی را در قالب و ادبیاتی دیگر دنبال می‌کند، همانند هر ایرانی شیعی دیندار وطن‌دوستی اعانت پهلوی را عدیل کفر می‌دانستند و به صراحت اظهار داشتند: «هر کس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بویی نبرده است.» امام خمینی در دوران حکومت محمدرضای پهلوی در کتاب کشف‌الاسرار در سال ۱۳۲۳ می‌نویسند:

«… ما می‌گوییم دولتی که برای پیشرفت کلاه لگنی نیمخورده اجانب چندین هزار افراد مظلوم کشور را در معبد بزرگ مسلمین و جوار امام عادل مسلمانان با شصت‌تیر و سر نیزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند، این دولت کفر و ظلم است و اعانت آن عدیل کفر و بدتر از کفر. ما می‌گوییم دولتی که برخلاف قانون کشور و قانون عدل یک گروه دیوان آدمخوار را به نام پاسبان شهربانی در هر شهر و ده به جان زن‌های عفیف بی‌جرم مسلمانان بیندازد و حجاب و عفت را با زور و سرنیزه از سر آنها برباید و به غارت و چپاول ببرد و محترمات بی‌سرپرست را زیر لگد و چکمه خرد و بچه‌های مظلوم آنان را سقط کند، این دولت، دولت ظالمانه و اعانت بر آن عدیل کفرات. ما حکومت دیکتاتوری را ظالمانه و عمال آن را ظالم و ستمکار می‌دانیم. شماها در این سخن حرفی دارید بزنید تا رسوایی بیش از این شود. توده مظلوم ایران الان هم چشم ندارند عمال دیکتاتوری آن روز را که با زن‌ها و اطفال مظلوم آنها آن‌طور سلوک کرده و آن بی‌آبرویی و ستمکاری‌ها را کردند ببیند و هر کس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بویی نبرده است.»(۱۰)

 

پی‌نوشت:

۱- مجاهد شهید، آیت‌الله شیخ محمدتقی بافقی، محمد راضی، ص ۱۱۵٫

۲- همه مردان شاه، استیون کینزر، ترجمه شهریار خواجیان، ص ۷۳٫

۳- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست، ج ۱، ص۸۲٫

۴- همان مدرک.

۵- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، فردوست، ج ۱، ص ۷۱ و ۷۲٫

۶- خاطرات ملکه پهلوی، ص ۳۸۷٫

۷- ر.ک، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۵/۱/۱۳۸۴، ص۲٫

۸- ظهور و سقوط پهلوی، ج اول، ص ۲۷٫

۹- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، ص ۵۰۰٫

۱۰- کشف‌الاسرار، امام خمینی، ص ۲۳۹٫

03ژانویه/21

از سازش و تسلیم تا مقاومت

مقدمه:

یکی از سئوالاتی که در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب ‌اسلامی دائماً از سوی برخی از مغرضان و یا بعضاً جاهلان بی‌غرض تکرار شده این است که چرا جمهوری‌اسلامی برای رفع مشکلات خویش با نظام سلطه بین‌الملل و به‌طور مشخص با دولت آمریکا مماشات نمی‌کند؟ از دیدگاه طراحان این سئوال، استکبارستیزی نظام جمهوری‌اسلامی و دشمنی با آمریکا موجب وضع بد اقتصادی ایران است و اگر ما دست از استکبارستیزی برداریم مشکلاتمان برطرف خواهند شد. گاهی نیز به‌غلط استدلال می‌شود که ایران در دوره پهلوی به دلیل عدم ‌ستیز رژیم با استکبار و آمریکا از وضع معیشتی و رفاه اقتصادی مناسبی برخوردار بود و انقلاب‌اسلامی موجب دشمنی استکبار با جمهوری اسلامی و در نتیجه افزایش مشکلات اقتصادی ایران شده است.

در این یادداشت تلاش داریم تا ضمن بررسی اجمالی ادعای فوق بر اساس اسناد و شواهد موجود، پاسخ این سئوال را که ریشه اختلافات ایران و آمریکا چیست و اینکه آیا مذاکره و سازش راه حل مشکلات خواهد بود یا خیر، به مخاطب عرضه کنیم.

 

۱٫وضعیت ایران در زمانی که متحد آمریکا در منطقه بود

شایعه رفاه اقتصادی مردم ایران در عصر پهلوی ادعای مضحکی است که مدام از سوی طرفداران رژیم پهلوی تکرار می‌شود، به‌نحوی که در ذهن برخی افراد بی‌اطلاع به صورت یک واقعیت مسلم تاریخی درآمده است. به‌جرئت می‌توان ادعا کرد در طول تاریخ ایران هیچ حکومتی به اندازه حکومت پهلوی، وابسته به بیگانگان و تسلیم محض در برابر قدرت‌های خارجی نبوده است. رژیم شاه نه تنها هیچ تنشی با قدرت‌های جهانی و آمریکا نداشت، بلکه کاملاً تحت امر آنان بود تا جایی‌که رژیم شاه حتی دستور نحوه مقابله با مردم و سرکوب مخالفانش را هم از رؤسای آمریکا و انگلیس می‌گرفت.

یکی از نزدیکان اسدالله علم و از شاهدان سرکوب قیام ۱۵خرداد ۴۲ در گفتگویی با مصطفی الموتی در لندن به این نکته اشاره می‌کند که: «علت اصلی شدت‌ عمل اسدالله علم در سرکوبی قیام ۱۵خرداد، حمایت قابل ‌ملاحظه‌ای بود که هر دو کشور انگلیس و آمریکا از اقدام وی به ‌عمل آورده بودند. وی خود شاهد بوده که ساعاتی قبل از آغاز عملیات، اسدالله علم، نخست‌وزیر تماس‌های متعددی با سفارتخانه‌ها و نمایندگی‌های سیاسی دو کشور انگلیس و آمریکا برقرار کرد و نظر آن کشورها را درباره چگونگی برخورد با تظاهرکنندگان و مخالفان رژیم پهلوی جویا شد و پس از تأیید عملیات از سوی آن کشورها، اسدالله علم در به خون کشیدن مخالفان رژیم تردیدی به خود راه نداد.»(۱)

شاه کاملاً در خدمت غرب به‌ویژه دولت آمریکا بود؛ اما این موضوع نه‌تنها باعث حل مشکلات ایران نشد، بلکه مشکلات کشور را در ابعاد مختلفی افزایش داد. از ضعف‌ها و مشکلات گسترده سیاسی، فرهنگی و نظامی رژیم که بگذریم، سازش رژیم با غرب موجب تنگناهای شدید اقتصادی و فقر و بی‌عدالتی در ایران شد.

مروری هرچند اجمالی به منابع متعدد آن دوره به‌خوبی وضعیت اقتصادی رژیم را آشکار می‌سازد. در سال‌هایی که به‌غلط برخی از رفاه و ارزانی در آن سال‌ها سخن می‌گویند، مطبوعات وقت کشور مطالب فراوانی در مورد گرانی شدید و ناتوانی غالب مردم در تأمین حداقل مایحتاج عمومی منتشر کرده بودند.(۲) کاهش قدرت خرید مردم در سال‌های پایانی عمر رژیم به‌حدی رسیده بود که شاه و همسرش در آخرین پیام تلویزیونی که به مناسبت حلول سال ۱۳۵۶شمسی و پس از گذشت چند ماه از آغاز قیام‌های مردمی پخش شد، به‌ناچار به فشار ناشی از مشکل گرانی به مردم اعتراف کردند.

برخی از شاهدان عینی در مراسم جشن‌های ۲۵۰۰ساله در شیراز روایت می‌کنند در حالی که رژیم با هزینه‌های گزاف در حال برگزاری این جشن‌های پرزرق و برق بود، «در مسیر اصفهان به شیراز و به‌خصوص در نزدیکی تخت جمشید، مردم در جاده‌ها و خیابان‌ها از مسافران به گدایی تکه نانی مشغول بودند.»(۳) اردشیر زاهدی، وزیر خارجه دولت هویدا، در توصیف اوضاع بد اقتصادی مردم در اواخر دهه اول حکومت محمدرضا، می‌گوید: «در سال۱۳۲۹، وضع اقتصادی و کشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بی‌نانی و قحطی در عذاب بودند. هر روز صبح که ما از خواب بیدار می‌شدیم، می‌دیدیم که چند نفر از گرسنگی مرده‌اند. در شمال ایران، اغلب بچه‌ها، شکم‌های بزرگ و رنگ پریده داشتند…»(۴)

این وضعیت در دهه دوم حکومت پهلوی هم ادامه یافت تا جایی‌که فریدون هویدا می‌نویسد: «به‌رغم برکناری زاهدی، اوضاع اقتصادی کشور روز به روز بدتر می‌شد. گرچه که بعد از سقوط مصدق، بهره‌برداری از نفت ایران را کنسرسیومی متشکل از کمپانی‌های غربی به عهده گرفت و درآمد ایران هم از بابت فروش نفت (به صورت دریافت %۵۰ سود)، به‌مراتب بیشتر از گذشته شد؛ ولی به خاطر فساد گسترده و عدم کارایی در امور کشور، تمام درآمد نفتی به هدر می‌رفت و یک بار دیگر، ایران در معرض تهدید و ورشکستگی قرار گرفته بود.»(۵)

لازم به یادآوری است که این همه در حالی است که تولید روزانه نفت ایران از روزی ۶۳۵ هزار بشکه در سال ۱۳۲۸ به روزی ۶ میلیون بشکه در سال ۱۳۵۲ رسیده بود و میزان درآمد حاصل از فروش نفت ایران از روزی هزار دلار در سال ۱۳۴۷ به روزی ۲۰هزار و ۷۰۰ دلار در سال ۱۳۵۵ با جمعیتی حدود ۳۰ میلیون نفر رسید. اما درآمدهای کلان این دولت وابسته به غرب هرگز صرف ارتقای رفاه عمومی و معیشتی مردم نشد. در سال ۱۳۵۲ گرچه تولید روزانه نفت ایران به روزی ۶ میلیون بشکه رسید، اما تا سال ۱۳۵۵ سوخت مصرفی واحدهای مسکونی بیش از ۳۹ درصد از جمعیت روستایی کشور هیزم و سوخت حیوانی بود. در این سال تنها ۷۵ درصد از جمعیت شهری و ۲۲ درصد از جمعیت روستایی به نفت دسترسی داشتند و در مجموع مصرف روزانه نفت در کشور کمتر از ۱۰ درصد و صادرات آن بیش از ۹۰ درصد بود.

حکومت وابسته به غرب در ایران به چیزی جز حفظ منافع و اجرای دستورات قدرت‌های غربی به‌ویژه آمریکا نمی‌اندیشید. اصلاحات ارضی یا به اصطلاح «انقلاب سفید» شاه که به دستور آمریکا در ایران انجام شد ساختار اقتصادی کشور را از هم پاشید و ایران را که پیش از این در زمینه محصولات کشاورزی به خودکفایی نسبی رسیده بود به یک مصرف‌کننده محصولات وارداتی تبدیل کرد. افزایش درآمدهای نفتی رژیم صرف تقویت کمپانی‌های تسلیحاتی آمریکا و خرید تسلیحات از آن کشور شد. خرید تسلیحات از ۱۱۳میلیون دلار در سال ۱۳۴۸- با افزایش ۳۷برابری- به ۴۲۱۳ میلیون دلار در سال ۱۳۵۵ رسید. در همین‌حال ۳۵ درصد از جمعیت کشور (در سال ۱۳۵۱) دچار سوءتغذیه شدید بودند. بودجه بخش بهداشت و درمان و عمران شهری در بودجه سالانه به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافت تا تسلیحات بیشتری از کشورهای غربی خریداری شود. تا سال ۱۳۵۵ فقط ۱۴درصد از روستاهای کشور دارای برق بودند و… .(۶)

 

۲٫عقب‌ماندگی و نارضایتی بیشتر، نتیجه سازش پهلوی با آمریکا

رژیم پهلوی هیچ مشکلی با قدرت‌های جهانی نداشت و مجری محض دستورات آنها به‌ویژه دولت آمریکا بود. اما سازش آن رژیم، نه گرهی از مشکلات ایران گشود و نه ایران را به کشوری توسعه‌یافته تبدیل کرد، بلکه فقط به نارضایتی بیشتر دامن زد. منشی امور بین‌الملل فرح پهلوی وضعیت ایران را در سال‌های پایانی دهه ۵۰، این گونه توصیف می‌کند: «هجوم روستاییان باعث گسترش حلبی‌آبادهای متعدد در حاشیه شهرها شد و انبوه کارگرانی که در این مناطق فاقد کلیه امکانات سکنی گزیدند به‌قدری ناراحت و بی‌تاب بودند که وقتی جرقه انقلاب زده شد، همه به انقلاب پیوستند.»(۷)

در خاطرات سولیوان و پارسونز، سفیر آمریکا و انگلیس در تهران نیز از نارضایتی مردم ایران به دلیل تورم افسارگسیخته در سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷ مطالب متعددی به نگارش درآمده است.(۸)

 

۳٫خصومت اصلی آمریکا با جمهوری‌اسلامی

واقعیت این است که دشمنی اصلی آمریکا با استقلال جمهوری‌اسلامی ایران است و کاخ ‌سفید به چیزی جز براندازی نظام جمهوری‌اسلامی و به‌قدرت رسیدن رژیمی کاملاً وابسته و تحت ‌امر در ایران نمی‌اندیشد. تاریخ انقلاب ثابت می‌کند در کاخ سفید هر دولتی چه جمهوری‌خواه و چه دموکرات سر کار باشند، همین سیاست خصمانه را نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران دنبال خواهند کرد، زیرا جمهوری‌ اسلامی با سلطه ظالمانه آمریکا در منطقه و جهان مخالف است و انقلاب ‌اسلامی یک نظام مردم‌سالار مبتنی بر ارزش‌های دینی را جایگزین یک رژیم خودکامه پادشاهی و غرب‌گرا کرده است.

گناه نابخشودنی جمهوری‌ اسلامی از نگاه آمریکا این است که استقلال، منافع ملی و مصالح اسلامی را بر وابستگی به بیگانگان و تأمین منافع قدرت‌های غربی در ایران ترجیح داد. مشکل اساسی آمریکا با ایران در مخالفت جمهوری‌ اسلامی با رهبری ظالمانه آمریکا در منطقه و جهان است، لذا رهبر معظم انقلاب همواره در مورد دشمنی عمیق آمریکا با ملت ایران و لزوم عدم اعتماد مسئولان به آمریکا هشدار داده‌اند:

«شصت ‌سال است که از ۲۸مرداد ۳۲ تا امروز در هر موردی که با آمریکایی‌ها مسئولین این کشور اعتماد کردند، ضربه خوردند. یک روزی مصدق به آمریکایی‌ها اعتماد و به آنها تکیه و آنها را دوست خود فرض کرد، ماجرای ۲۸ مرداد پیش آمد که محل کودتا در اختیار آمریکایی‌ها قرار گرفت و عامل کودتا با چمدان پر پول آمد تهران و بین اراذل و اوباش پول قسمت کرد که کودتا را راه بیندازد؛ … بعد هم حکومت ظالمانه پهلوی را سال‌های متمادی بر این کشور مسلط کردند، ساواک تشکیل دادند، مبارزان را به زنجیر کشیدند، شکنجه کردند؛… بعد از انقلاب هم در برهه‌ای مسئولین کشور روی خوش‌بینی‌های خود به اینها اعتماد کردند، از آن‌ طرف، دولت آمریکا، ایران را در محور شرارت قرار داد!»

شیرین هانتر از اساتید و فعالان سیاسی آمریکا در مقاله‌ای ضمن تصدیق دیدگاه رهبر معظم انقلاب، بر خصومت ریشه‌ای آمریکا با ایران – فارغ از هر دولتی که در کاخ سفید بر سر کار باشد – تأکید می‌ورزد:

«سیاست دشمنی آمریکا در قبال جمهوری‌ اسلامی ایران از ابتدای پیروزی انقلاب تا کنون به‌طرز قابل‌ توجهی پایدار مانده است، زیرا عوامل اصلی این سیاست که مربوط به ماهیت جمهوری‌اسلامی است تغییری نکرده است. پس هر رئیس‌جمهوری هم در آمریکا سر کار بیاید، نباید به بهبودی روابط ایران و آمریکا امید بست. پس منتظر ماندن تا پایان دوره ریاست‌جمهوری ترامپ به امید به دست آوردن یک توافق بهتر، فقط رنج ایران و مردمش را طولانی خواهد کرد. ترامپ به طرز قابل پیش‌بینی، موضع خصمانه‌ای در برابر ایران اتخاذ کرده است، اما هر کسی بعد از او بیاید، احتمالاً ایران توافق بهتری با او امضا نخواهد کرد.»

 

سخن‌پایانی:

وقایع تاریخی یکی دو قرن اخیر به‌ویژه در چند دهه گذشته ثابت کرده که نگاه غرب و در رأس آنها آمریکا به کشورهای اسلامی از جمله ایران پیوسته خصمانه، طمع‌ورزانه و برخلاف منافع ملی و فرهنگ اسلامی شکل گرفته است. کافی است نگاهی به رابطه کنونی آمریکا با دولت‌های عربی حاشیه خلیج ‌فارس بیندازیم تا مطمئن شویم که غربی‌ها و در رأس آنها دولت آمریکا این کشورها را فقط برای به اصطلاح «دوشیدن» بیشتر می‌خواهند. آنها مخالف به قدرت رسیدن یک دولت مستقل و ملی در کشورهای اسلامی هستند، زیرا منافع غرب فقط با وجود حاکمان وابسته و رژیم‌های سازشکار تأمین می‌شود. مشکل اصلی آمریکا با ایران نیز سازش‌ناپذیری جمهوری‌اسلامی است و از این‌رو ساده‌اندیشی است اگر تصور کنیم با مذاکره و سازش می‌توان از دشمنی آمریکا علیه ملت مسلمان ایران کاست.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، ج۱۱، ص۴۵۶٫
  2. ر.ک: روزنامه کیهان، شماره ۵۳۲۹، ۲۳ فروردین ۱۳۴۰؛ هفته‌نامه تهران مصور، شماره۱۱۴، چهارم اسفند ۱۳۵۰٫
  3. علی کشتگر، عضو ارشد فدائیان خلق در گفتگو با ایران اینترنشنال.
  4. اردشیر زاهدی، رازهای ناگفته، به‌کوشش پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم، تهران، به‌آفرین، ۱۳۸۱، ص۳۴٫
  5. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا.مهران، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۵، صص۱۳۴-۱۳۳٫
  6. ر.ک: محمدرضا سوداگر، رشد روابط سرمایه‌داری در ایران، تهران، شعله اندیشه، ۱۳۶۹، ص۳۶۶؛ حسن دادگر، اقتصاد ایران قبل و بعد از انقلاب ‌اسلامی، تهران، کانون اندیشه جوان، ۱۳۸۵، ص۱۴۷٫
  7. مینو صمیمی، پشت پرده تخت ‌طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۸، صص۱۶۸-۱۶۷٫

۸٫٫ ویلیام سولیوان، آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، ۱۳۷۵، ص۳۲۲٫

 

10اکتبر/20

آمریکا درقبال دادن توپ و تانک، رئیس ستاد ارتش و… انتخاب میکرد

«به روایت دربار»، مروری است بر تاریخ معاصر ایران و به خصوص دوران پهلوی و بر اساس خاطرات به جا مانده از وابستگان به شاه و مقامات کشوری و لشکری عصر پهلوی. در این قسمت مواضع محمدرضا پهلوی و حکومت او در برابر آمریکا، انگلستان و سایر قدرت‌های مسلط بر حکومت پهلوی و نحوه رفتار اربابان با این حکومت مرور خواهد شد:

 

تاج الملوک پهلوی (مادر محمدرضا پهلوی)

«وزیر دادگستری که گویا از طرف انگلیسی‌ها مأموریت داشته، به رضا می‌گوید بهترین کار این است که دولت عوض شود و ذکاءالملک فروغی کابینه تشکیل بدهد! رضا متوجه می‌شود که این پیشنهاد از طرف انگلیسی‌هاست. شاید حدود هفت، هشت سال بود که رضا حتی حاضر نمی‌شد فروغی را ببیند. فروغی وابسته به سیاست انگلیس بود و از ملکۀ انگلستان مدال و عنوان داشت و رضا به نصرالله انتظام، رئیس کل تشریفات شاهنشاهی، دستور می‌دهد فوری فروغی را مطلع کند. موقعی که انتظام سراغ فروغی می‌رود، مشاهده می‌کند فروغی به حال نزار در بستر بیماری افتاده است و در همان حال با تلفن دارد با انگلیسی‌ها صحبت می‌کند. تلفنش که تمام می‌شود و به انتظام می‌گوید همین الساعه داشتم با سفیر انگلستان حرف می‌زدم کار رضاشاه تمام شد باید برود. انتظام می‌پرسد کجا؟ می‌گوید به تبعید!

فروغی با آنکه به شدت بیمار بود همراه انتظام به کاخ آمد و با رضا ملاقات کرد قبل از اینکه رضا حرفی به فروغی بزند فروغی می‌گوید که شوروی و آمریکا ابراز علاقه کرده‌اند که در ایران جمهوری اعلام شود و بساط سلطنت پهلوی  جمع شود؛ اما انگلستان به نفع سلطنت پهلوی موضع‌گیری کرده و شخص چرچیل گفته است که جمهوری برای ایران زود است، در حالی که انگلیسی‌ها قصد اخراج رضاشاه را دارند، بنابراین خوب است برای حفظ پرستیژ خود اعلی‌حضرت شاه به نفع فرزندشان از سلطنت کناره‌گیری کنند و این‌طور نباشد که انگلیسی‌ها اقدام کنند.»(۱)

***

 

اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمدرضا پهلوی)

شاه شخصاً به من گفت: «خود ما هم از اولین روزهای سلطنت در جهت منافع حیاتی انگلستان و متحدان آن حرکت کرده‌ایم .»(۲)

«شاه در میان دولت‌های غربی به آمریکا اعتماد بیشتری داشت و آمریکا را برادر بزرگ ایران می دانست … در سیاست‌های خارجی هم اهمیت اول را به آمریکا می‌داد. ایشان نظرشان این بود که آمریکا از لحاظ نظامی و اقتصادی در دنیا بهترین است و وقتی آمریکایی‌ها نظری می‌دادند، این نظر برای شاه اهمیت اول را داشت.»(۳)

***

 

فریدون هویدا: (برادر امیرعباس هویدا و سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد)

«بعد از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد، اوضاع اقتصادی کشور روز به روز بدتر می‌شد و به خاطر فساد گسترده و عدم کارآیی در امور کشور، تمام درآمد نفتی به هدر رفت و یک بار دیگر ایران در معرض تهدید ورشکستگی قرار گرفت. در آن زمان بودجه دولت متکی به کمک‌های مالی آمریکا بود و در چنین موقعیتی شاه تحت فشار آمریکایی‌ها و به امید دریافت کمک‌های بیشتر آنان، علی امینی را به نخست وزیری منصوب کرد.»(۴)

***

 

علینقی عالیخانی: (وزیر اقتصاد کابینه هویدا و رئیس دانشگاه تهران)

«پس از ۲۸ مرداد، مقام‌های آمریکایی، یک غرور بی اندازه پیدا کردند و دچار این توهم شدند که آنها هستند که باید بگویند، چه برای ایران خوب است یا چه برایش بد است، و این خواه ناخواه در هر ایرانی میهن‌پرستی واکنشی ایجاد می کرد.»(۵)

***

 

مینو صمیمی: (منشی مخصوص فرح پهلوی در امور بین‌الملل)

«شاه بعد از قضیه مصدق دیگر به هیچ کس جز دوستان نزدیک خود اعتماد نکرد، و پس از گذشت مدتی، به طوری که من ضمن خدمت در دربار شاهد بودم، چنان اطمینانش را نسبت به همه از دست داد که هرچه پست و مقام کلیدی در سطح مملکت وجود داشت، همه را به دست اعضای خانواده سلطنتی و یا دوستان و نزدیکانش که تسلیم سیاست‌های آمریکایی‌ها بودند، سپرد. چنین رویه‌ای هم گرچه نتیجه‌ای جز محاصره شاه توسط گروهی وابسته به اجنبی، ریاکار و متملق به بار نیاورد، ولی رفتار شاه به صورتی بود که از مقامات مملکت نیز جز اطاعت محض و پذیرش سیاست‌های دیکته شده بیگانگان و ستایش از خودش انتظار دیگری ندارد.»(۶)

***

 

علی امینی: (نخست وزیر)

«شاه دل خوشی از هیچ کس نداشت و همیشه خارجی‌ها، افرادی را به او تحمیل می‌کردند، چون شاه چیزی نبود. رزم آرا (رئیس ستاد ارتش) و بعداً نخست وزیر را هم آمریکایی به او تحمیل کردند.»(۷)

***

 

اردشیر زاهدی(داماد شاه و وزیر خارجه)

«جرالد دوهر، که مأمور عالی‌رتبه سی – آی – ای بود و در ایران تحت پوشش دیپلماتیک در سفارت آمریکا خدمت می‌کرد، جان ویلی، سفر کبیر ایالات متحده را تحت تأثیر افکار خود قرار داد و نتیجه این شد که ویلی به اعلی حضرت تکلیف کرد تا رزم آرا، را نخست وزیر کند!»(۸)

***

 

عباس قره‌باغی: (آخرین رئیس ستاد بزرگ ‌ارتشتاران)

«در هر یک از نیروهای سه‌گانه زمینی، هوایی و دریایی ایران یک ژانرال و در ژاندارمری کشور یک سرهنگ و تعدادی افسر و درجه‌دار آمریکایی، رسماً برابر مقرارت استخدام شده بودند، که با افسران و درجه‌داران نیروهای مسلح شاهنشاهی در امور آموزشی، لجستیکی به خصوص مسائل تخصصی و فنی مربوط به اسلحه و وسایل خریداری شده از آمریکا، همکاری می‌کردند. اداره مستشاری ارتش، در ساختمان ستاد و در کنار سایر ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران مستقر و تحت نظارت رئیس اداره مستشاری که یک ژنرال آمریکایی بود، اداره می‌شد. در تاریخ انتصاب من به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران، رئیس اداره مستشاری، سرلشکر گس بود که سمت مستشار نظامی رئیس ستاد را هم به عهده داشت و ظایف اداره مستشاری ارتش عبارت بود از:

تأمین نیازمندی نیروها از لحاظ امور آموزش و پرسنل، اعزام افسران و درجه‌داران برای طی دوره‌های آموزشی تخصصی به کشور آمریکا، امور لجستیکی یگان‌ها (مانند تأمین قطعات یدکی اسلحه و وسایل خریداری شده از آمریکا و مهمات مربوط به آنها) و نظارت در اجرای برنامه‌های آموزشی و نگهداری وسایل نظامی مستشاران. مستشاران آمریکایی ارتش، بیش از ۳۰ سال، مشاور نظامی فرماندهان ارتش بوده و در تمام برنامه‌های آموزشی، عملیاتی، اطلاعاتی و لجستیکی نیروهای سه گانه، حضور داشتند.»(۹)

***

 

تاج الملوک پهلوی:(مادر محمدرضا پهلوی)

«آمریکا برای دادن کمک‌های اقتصادی، شرط می‌گذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه و بودجه. اصلاً خدمت شما عرض کنم که این سازمان برنامه و بودجه در ایران وجود نداشت و آمریکایی‌ها آن را درست کردند. مثلاً ارتش ایران احتیاج به توپ و تانک داشت، می‌گفتند می‌دهیم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ستاد ارتش»(۱۰)

***

 

 

اردشیر زاهدی:

«ارتش ایران توسط مستشاران عالیه آمریکا هدایت می‌شد و این بدان معنی بود که کودتا در ایران بدون نظر موافق آمریکا و هدایت آنها و حمایت آنها اصلاً امکان‌پذیر نبود.»(۱۱)

***

 

مینو صمیمی:

«به نظر شاه، آنچه که می‌توانست رژیمش را از مسائل و مشکلات عدیده برهاند، حمایت بیشتر و مؤثرتر آمریکا از او و حکومت ایران بود و به همین جهت نیز اردشیر زاهدی ترتیبی داد تا شاه و ملکه در ماه نوامبر ۱۹۷۷ (آبان ۱۳۵۶) دیداری از آمریکا داشته باشند. ولی در جریان این سفر مسأله‌ای پیش آمد که باعث شد نتیجه کار چندان مطابق میل شاه از آب در نیاید.»

«در بدو ورود شاه و ملکه به کاخ سفید، گروه کثیری از ایرانیان مقیم آمریکا، علیه آنها دست به تظاهرات زدند و چون دقایقی بعد بین آنها و گروهی از مزدوران شاه درگیری پیش آمد، پلیس آمریکا ناچار به دخالت شد و برای پراکندن جمعیت مبادرت به پرتاب گاز اشک‌آور کرد.

درست موقعی که جیمی کارتر و همسرش از شاه و ملکه استقبال می‌کردند، گاز اشک‌آور در اثر وزش باد به سوی محوطه کاخ سفید پیش رفت و در حالی که تشریفات استقبال مستقیماً از شبکه‌های تلویزیونی پخش می‌شد، همه مردم دنیا به عیان چشمان اشک‌آلود کارتر و شاه و همسرانشان را دیدند… این حادثه و تظاهرات پی در پی ضد شاه طی دوره اقامت شاه و ملکه در آمریکا، روی هم رفته اثر شگفت‌آوری در افکار عمومی جهان از خود باقی گذاشت.»(۱۲)

***

 

مینو صمیمی:

«موقعی که در آخرین روز سال ۱۹۷۷پرزیدنت کارتر و همسرش به تهران آمدند، آگاهان سیاسی شگفت‌زده از خود پرسیدند: چه دلیلی باعث شده که شش هفته پس از سفر شاه به واشنگتن، رئیس جمهور آمریکا برای گفتگو با او به تهران بیاید؟… و طبعاً هیچکدام پاسخی بهتر از این برای سؤال خود نیافتند که:

به طور یقین جیمی کارتر با چنین اقدامی خواسته ارزش و اهمیت فوق العاده ایران را برای آمریکا مورد تأکید قرار دهد و قصد دارد در آن مقطع خاص هم شاه را دلگرم کند و هم به دنیا نشان دهد که رژیم شاه از حمایت کامل آمریکا برخوردار است. به افتخار ورود کارتر، مهمانی بسیار مجللی با شرکت دوستان و مشاوران ایرانی و آمریکایی شاه و همسرانشان ترتیب یافت، که در آن به مناسبت شب اول ژانویه ۱۹۷۸، مراسم ویژه سال نو میلادی نیز به سبک غربی‌ها برپا شد.

در آغاز مهمانی، شاه و پرزیدنت کارتر با نطق‌های تشریفاتی خود، در حالی که تلویزیون ایران مراسم را مستقیما پخش می‌کرد به ستایش از یکدیگر پرداختند و به خصوص کارتر ضمن تجلیل فراوان از کوشش‌های چندین ساله شاه در راه پیشرفت کشور، به او تبریک گفت که توانسته است ایران را به صورت [جزیره ثبات] در یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان در آورد، و این امر را ناشی از اعتماد ملت به شاه دانست.

در پایان سخنرانی‌ها، شاه و کارتر جام‌های کریستال حاوی شامپاین فرانسوی را به افتخار [اتحاد ناگسستنی ایران و آمریکا] و همچنین فرا رسیدن سال نو سرکشیدند. ولی هر دو از این واقعیت بی خبر بودند که ایرانی‌ها سال نو غربی‌ها را جشن نمی‌گیرند و اصولاً چون طبق اعتقادات اسلامی نوشیدن مشروبات الکی حرام است، لذا نمی‌بایست در ملاء عام به چنین کاری مبادرت ورزند. سال جدیدی که از آن شب آغاز شد، آخرین سالی بود که در ایران چنین رفتاری مغایر با فرهنگ جامعه رخ می‌داد. زیرا یک سال بعد دوران سلطنت خاندان پهلوی برای همیشه خاتمه یافت.»(۱۳)

***

 

 

 

 

ویلیام سولیوان: (آخرین سفیر آمریکا در ایران)

«در شهریور ۱۳۵۷ با شاه دیدار داشتم با لحنی آرام‌بخش و با قدرت منطق و استدلالی که در توان داشتم سعی کردم اعتماد متزلزل شده شاه را نسبت به آمریکا به دست آورم به او اطمینان دهم که آمریکا همچنان پشتیبان اوست و رئیس جمهور و سایر مقامات ارشد آمریکایی کاملاً مسائل و مشکلات او را درک می‌کنند.

شاه گفت برای او چاره‌ای جز استقرار یک دولت نظامی باقی نمانده است. بعد از این مقدمه شاه از من پرسید آیا می‌توانم به فوریت با واشنگتن تماس بگیرم و از حمایت آمریکا از نخست وزیری شریف امامی، اطمینان حاصل کنم؟ من پاسخ دادم، چون پیش‌بینی این وضع را می‌کردم قبلاً نظر واشنگتن را در این مورد جویا شده‌ام و رئیس جمهوری و دولت آمریکا از این اقدام پشتیبانی خواهند کرد.»(۱۴)

***

فریدون هویدا:

«دامنه نفوذ قدرت‌های خارجی در ایران طی دوران رژیم پهلوی تا بدان پایه بود که حتی امروز هم بعضی از ایرانیان باورشان نمی‌شود که سقوط رژیم شاه بدون کمک خارجی‌ها امکان داشته است و این عده مسلماً ماجرای کودتای ۱۹۵۳میلادی (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) رهبری شده از سوی سازمان سیا را در نظر دارند که سقوط حکومت مصدق را به دنبال آورد.

ولی به نظر من این‌گونه تحلیل‌گری‌ها نتیجه‌ای جز دور شدن از واقعیت ندارد و نمی‌تواند این مسأله دور از ذهن را که، یک یا چند قدرت خارجی برای سرنگونی شاه دست به توطئه زده‌اند، به صورت نظریه‌ای قابل قبول در آورد. گرچه سیاست حقوق بشر اعلام شده از سوی کارتر توانست بعضی از مخالفین را از مخفی‌گاه  خارج کند ولی این فرضیه را به هیچ وجه نمی‌توان پذیرفت که قدرت‌های خارجی خواسته باشند براثر وقوع انقلاب در ایران وضعی پیش آید که ثبات منطقه به هم ریخته شود، و به خصوص هرگز باور کردنی نیست که مشاوران نزدیک شاه و در میان آنها مهمتر از همه سفیر آمریکا، عمداً او را به جهتی سوق داده باشند که چنان مرتکب اشتباهات فاحشی شود. چون به نظر من شاه آن‌قدر کارهای خطا انجام داده بود که برای ساقط کردن خود، دیگر نیازی به ارتکاب خطاهای بیشتر نداشت.»(۱۶)

***

پی‌نوشت‌ها:

۱- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به آفرین، ص۲۹۳-۲۹۴٫

۲- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۲۵۲٫

۳- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص ۲۹۵-۲۹۶٫

۴- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۳۴،۱۳۵٫

۵- علینقی عالیخانی، خاطرات علینقی عالیخانی، نشر آبی، ص۱۳۱٫

۶- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۴۳٫

۷- خاطرات علی امینی، به کوشش حبیب لاجوردی، چاپ اول، نشر گفتار، ص۸۹-۹۰٫

۸- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۳۷٫

۹- عباس قره‌باغی، اعترافات ژنرال، نشر نی، ص۱۳۶٫

۱۰- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به آفرین، ص۳۸۳-۳۸۴٫

۱۱- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۹۴٫

۱۲- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۲۱۰٫

۱۳- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۲۱۲- ۲۱۳٫

۱۴- ویلیان سولیوان، خاطرات دوسفیر (مأموریت در ایران)، ترجمه: محمود طلوعی، نشر علم، چاپ سوم، ص؟؟؟.

۱۵- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۸۷٫

۱۶- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۳۴،۱۳۵٫

01سپتامبر/20

پهلوی‌ها تن‌پرست یا وطن‌پرست!؟

رستاخیز جان‌نثاران همایونی!

پس از گذشت چهار دهه از فروپاشی حکومت پهلوی، جان‌نثارانی قد علم کرده و مجیزگوی مقام همایونی شده‌اند که در کارنامه‌ حیات سیاسی برخی از آنان، سابقه‌ شدیدترین انتقادات علیه سلطنت پهلوی دیده می‌شود. اکنون این جرگه به مقامِ غلامان خانه‌زاد ارتقا یافته و صنفِ دست‌بوسانِ اعلیحضرت را حیاتی دوباره بخشیده‌اند! در این مجال از زبان کارگزاران و مسئولینی که خود در تشکیلات اجرایی حکومت پهلوی نقش داشته‌اند و همچنین چندتن از اساتید دانشگاه‌های آمریکا و روزنامه‌نگاران خارجی، به‌گونه‌ای مجمل به این برهه از تاریخ معاصر ایران پرداخته می‌شود.

 

سلطنتِ از هفت دولت آزاد

مهم‌ترین عنصر هویت‌بخشی که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ است. حیات و مرگ هر جامعه به حیات و مرگ فرهنگ آن جامعه وابسته است. حافظه‌ تاریخی ایرانیان در حوزه‌ فرهنگ در عصر پهلوی با جشن‌های ۲۵۰۰ ساله‌ای پیوند خورده است که مظهر حیف و میل اموال عمومی، تضاد طبقاتی و جدال فقر و غنا بود. عرصه‌ فرهنگی ایران در دوران پهلوی، عرصه‌ جولان فرهنگ منحط غربی و به صحنه آوردن بی‌چون و چرای اشکال مختلف آن است.

حکومت پهلوی با حذف ریشه‌های هویت دینی و ملی کشور و اصالت‌بخشی به ابتذال فرهنگ غربی، جامعه را به پرتگاه بی‌هویتی سوق داد. از جمله اقداماتی که رژیم پهلوی در راستای تغییر فرهنگ اصیل کشور انجام داد، به ابتذال کشاندن مفهوم «آزادی زنان»، تقلیل زن به بدنش، شیءانگاری زن و متزلزل کردن بنیان خانواده بود. دودمان پهلوی در این راستا «زن ایده‌آل» را به «بیلبوردی سکسوال در شهر» مبدل کرد.

در دوران پهلوی نه تنها حمایت و پشتیبانی از طرف شاه در دفاع از حقوق زنان وجود نداشت، بلکه شخصیت «زن» مورد اهانت قرار می‌گرفت. اوریانا فالاچی خبرنگار معروف ایتالیایی از شاه می‌پرسد، «زنان در نظر محمدرضاشاه چه جایگاهی دارند؟» او در قامت یک شاهِ صادقِ پهلوی ظاهر می‌شود و این‌گونه پاسخ می‌دهد، «من نمی‌خواهم خشن جلوه کنم، اما شما [زنان] می‌توانید در مقابل قانون [با مردان] برابر باشید؛ ولی در توانایی نه! شما زنان هرگز یک میکل‌آنژ یا باخ به جهان عرضه نکرده‌اید. شما زنان حتی یک کتاب بزرگ هم پدید نیاورده‌اید… شما زنان هیچ چیز بزرگی را پدید نیاورده‌اید… شما دسیسه‌گرید. شما شیطانید. یکایک شما.»(۱) جمله‌ معروف محمدرضا پهلوی در تحقیر زنان نیز در حافظه‌ تاریخ ثبت شده است، «زن‌ها حتی لیاقت آشپز خوب شدن را هم ندارند!» و جالب اینجاست که شاه منادی‌ آزادی زنان بود!

 

دوران پهلوی، آئینه‌ انگلستان قرن ۱۹

یرواند آبراهامیان استاد ایرانی‌الاصل تاریخ در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک در کتاب «ایران بین دو انقلاب» آورده است، «فروپاشی ساختار سیاسی در شهریور۱۳۲۰ از وجود دو شکل عمده ستیز و کشمکش در ساختار اجتماعی پرده برداشت. تضادهای طبقاتی به‌ویژه در شهرها و رقابت‌های قومی به‌خصوص در میان قبایل همجوار، فرقه‌های مذهبی و گروه‌های زبانی در مناطق غیرشهری.»

پس از برکناری رضاشاه یکی از کنسول‌های انگلیس وضعیت آن روزهای ایران را با اوضاع انگلیس در اوایل سده‌ نوزده می‌سنجد، «این وضعیت همانند اوضاع انگلستان پیش از ۱۸۳۲ است. کشوری با طبقه‌ زمیندار کنترل کننده‌ حکومت‌های محلی و در واقع گرداننده‌ پارلمان و کابینه؛ یعنی کشوری با دو طبقه که یکی بسیار ثروتمند و دیگری بسیار فقیر و فاقد قدرت است.»(۲) رضاشاه معتقد بود بدون استبداد سیاسی، دسترسی به اصلاحات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی امکان‌پذیر نیست.(۳)

 

بردگان رضاشاه!

در سال‌های پادشاهی رضاشاه یک طبقه‌ کارگر صنعتی ناراضی شکل گرفت. مزدهای پایین، ساعت کار زیاد، وضع مالیات‌های گزاف بر کالاهای مصرفی، انتقال اجباری کارگران به منطقه‌ مالاریاخیز مازندران و شرایط نامساعد کاری که به گفته‌ یکی از شاهدان اروپایی، «عملاً به بردگی شباهت داشت»، همگی موجب نارضایتی کارگران صنعتی شد.(۴)

با هجوم نیروهای انگلیس و شوروی در شهریور ۱۳۲۰ و فروریختن پایه‌های سلطنت رضاشاه، نارضایتی‌های سرکوب شده‌ شانزده ساله بیرون ریخت. اختلاف میان فقرا و ثروتمندان، امنیت ملی را به خطر انداخته و شرایط حادی را به وجود آورده بود. فشار و گرفتاری شدید توده‌های مردم از یک سو و ثروتمند شدن تجار و زمینداران از سوی دیگر، کیان اجتماع را تهدید می‌کرد و نارضایتی طبقات پایین از کمبود شدید مواد غذایی، لباس، دارو و درمان و آموزش، زمینه‌ آشوبی را فراهم کرده بود که بیانگر نارضایتی گسترده‌ مردم از حکومت و نظام اجتماعی موجود بود. شرایط به‌گونه‌ای بود که حتی روزنامه‌ اطلاعات که به فرمان رضاشاه سال‌ها از کاربرد واژه‌ «طبقه» خودداری می‌کرد، اکنون هشدار می‌داد که ستیزهای طبقاتی، حیات کشور را به خطر انداخته است.(۵)

 

راه‌آهن راه‌آهن راه‌آهن!

جان فوران استاد دانشگاه کالیفرنیا در کتاب «مقاومت شکننده» خود در مورد احداث راه‌آهن ایران می‌نویسد، بخش عمده‌ توسعه‌ منابع دولتی صرف طرح‌های زیربنایی شد که بارزترین آنها راه‌آهن سراسری بود. احداث این خط آهن ۸۵۰ مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود. طرحی پرهزینه که پیامدهای ناگوار متعددی داشت. تورم‌زا بود، هدف‌های اقتصادی چندانی نداشت و از هیچ‌یک از شهرهای عمده‌ کشور (جز تهران) عبور نمی‌کرد و سطح زندگی عمومی را پایین می‌آورد چون هزینه‌ آن از طریق مالیات بر قند و چای تأمین می‌شد. احداث هر مایل راه‌آهن ۳۵ هزار پوند استرلینگ هزینه بر می‌داشت؛ در حالی که احداث جاده‌های ماشین‌رو با یک تا ۵/۱ درصد این هزینه امکان‌پذیر بود.

به نظر می‌رسد عمده‌ترین عملکرد آن، ایجاد امنیت داخلی در جنوب بود، چون امکان بسیج و اعزام نیرو را آسان‌تر می‌کرد. در شمال نیز موجب بهبود وضع بازرگانی با شوروی می‌شد و بنابراین تصادفی نبود که املاک رضاشاه در مازندران با احداث راه ‌آهن ارزش بییشتری‌ پیدا کردند.(۶)

 

آموزش و بهداشت

رژیم پهلوی در حوزه‌ اساسی بهداشت و سلامت عمومی، رژیمی شکست‌خورده بود. در زمینه‌ نوسازی بهداشت و درمان، به استثنای شهر شرکت نفت، آبادان، در سایر شهرها اقدامات بسیار اندکی در بخش‌های احداث فاضلاب، آب لوله‌کشی یا تأسیسات پزشکی انجام گرفت. نرخ مرگ و میر کودکان همچنان بالا بود و بیماری‌هایی مانند اسهال، سرخک، تیفوس، مالاریا و سل مهم‌ترین عوامل مرگ و میر [کودکان] بودند. حتی در پایتخت نیز شمار پزشکان ثبت شده کمتر از ۴۰ نفر بود.(۷)

اردشیر علم (از ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ نخست وزیر – از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ وزیر دربار) در خاطراتش آمار اسفناکی از میزان امکانات بهداشتی و رفاهی در سطح کشور ارائه کرده است. وی می‌نویسد، «ظهر برای نیم ساعتی جلسه‌ هیئت امناء خانه‌های فرهنگ روستایی را داشتم و جای بسی تأسف است که وقتی جویا شدم در دهات چقدر برق و آب آشامیدنی داریم. معلوم شد یک درصد دهات ایران آب آشامیدنی تمیز و چهار درصدشان برق دارند!»(۸) آموزش و بهداشت رایگان در دوران پهلوی معنایی نداشت. در سال ۱۳۵۵ تنها ۷۵ درصد کودکان به آموزش دسترسی داشتند، آن هم در شرایطی که حتی در پایتخت مدرسه‌ها تا سه نوبت کار می‌کردند و شمار شاگردان هر کلاس به ۷۰-۸۰ تن می‌رسید. بر پایه‌ گزارش سال ۱۹۷۹ بانک جهانی، درصد اشخاص بالغ باسواد در سال ۱۹۷۵ در تانزانیا ۶۶، در ترکیه۶۰ و در ایران کمتر از۵۰ بود. هم‌=چنین در ۱۹۷۷ انتظار عمر متوسط در ترکیه ۶۰، در ایران ۵۲ و در هندوستان و تانزانیا ۵۱ سال بود. به بیان دیگر، چه در زمینه‌ آموزشی و چه در زمینه‌ بهداشتی، وضع ایران از کشورهایی که درآمد خیلی کمتری داشتند، بهتر نبود.(۹)

 

زندانیان سیاسی

در همه‌ سال‌هایی که شاه، درباریان و رجال بلندپایه حکومت پهلوی غرق در شهوترانی، تجمل و چپاول بیت‌المال بودند؛ زندان‌های ایران مملو از زندانیان سیاسی بودند و شکنجه‌گران ساواک از سخت‌ترین شکنجه‌ها هم فروگذار نبودند. علم در یادداشت‌هایش این‌گونه به وضعیت زندانیان سیاسی اشاره می‌کند، «صبح به دربار رفتم. نخست وزیر را منتظر دیدم که باید با رئیس صلیب سرخ بین‌المللی که نماینده‌ او از زندان‌های ما بازدید کرده بود، شرفیاب شود. قدری نگران بود که ممکن است گزارش بد باشد.»

فردای آن روز علم چنین می‌نویسد، «صبح شرفیاب شدم. بعد کارهای جاری را که زیاد بودند، به عرض مبارک رساندم. ضمناً سئوال کردم گزارش صلیب سرخ چگونه بود؟ فرمودند البته برای ماست و منتشر نمی‌شود، ولی گزارش از این قرار است که از سه هزار نفر زندانی سیاسی، نهصد نفر آثار شکنجه دارند و این با گزارش کمیسیون مخصوصی که خودم هم فرستاده بودم، تطبیق می‌کند. عرض کردم به هر حال به نظر غلام گزارش بسیار بدی است. فرمودند چرا؟ عرض کردم نشان می‌دهد که حرف‌های فراری‌ها چندان بی‌مأخذ نبوده است. خدا کند این اخبار درز نکند.»(۱۰)

 

آزادی مطبوعات

علی‌نقی عالیخانی (وزیر اقتصاد حکومت پهلوی) از بهمن ۱۳۴۱ تا مرداد ۱۳۴۸ و ویراستار یادداشت‌های اردشیر علم در باره آزادی مطبوعات در دوران پهلوی می‌گوید، «کوچک‌ترین نکته‌ای که در یک روزنامه به مذاق شاه خوش نمی‌آمد موجب توبیخ مسئول روزنامه می‌شد. فرض بر این بود که اینان باید خود بدانند برای شاه چه رویدادهایی دلپذیرند و درباره‌ آن خبر درج کنند و از چه خبر یا کسانی خوشش نمی‌آید و نباید درباره‌ آنان چیزی بنویسند، یا اگر هم می‌نویسند نباید ستایش کنند و به نیکی از او نام ببرند… شاه توقع داشت که رسانه‌های بیگانه نیز مانند رسانه‌های دست و زبان بسته‌ داخلی رفتار کنند… وسواس شاه در این زمینه به‌حدی بود که خود مقاله‌های روزنامه‌نویسان خارجی را می‌خواند و اگر به مذاقش خوشایند بود اجازه می‌داد در مطبوعات داخلی نیز نقل شوند.(۱۱)

 

توزیع درآمد

استراتژی رژیم سرازیر کردن ثروت نفتی به سوی نخبگان وابسته به دربار بود که بعدها کارخانه‌ها، شرکت‌ها و واحدهای کشت و صنعت متعددی را تأسیس کردند. ثروت به لحاظ نظری به صورت قطره‌ای به پایین جریان می‌یافت، اما در عمل همانند بسیاری از دیگر کشورها، همچنان متعلق به طبقات بالا بود و مسیرش به رده‌های پایین‌تر نردبام اجتماعی روزبه‌روز کم‌تر می‌شد. ثروت همانند یخ در آب گرم، در فرایند دست به دست شدن، ذوب می‌شد و نتیجه‌ آن نیز چندان تعجب‌آور نبود. در دهه‌ ۱۳۳۰ ایران یکی از مشکل‌دارترین کشورهای جهان سوم به لحاظ توزیع نابرابر درآمدها بود؛ اما بنابر گزارش سازمان بین‌المللی کار در دهه‌ ۱۳۵۰ به یکی از بدترین کشورهای جهان تبدیل شد.(۱۲)

«فرانتس فیتز جرالد» نویسنده‌ سرشناس آمریکایی، مشاهداتش در ایران را در سال ۱۳۵۳ در مقاله‌ای به نام «به شاه هر چه می‌خواهد بدهید» آورده است، «وضعیت ایران به‌طور کلی به‌مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه‌ کشور هرگز تلاش جدی نکرده است… ثروت کشور بیشتر به سوی خودروهای شخصی و نه اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی، و به سوی حقوق سربازان و نه آموزگاران، سرازیر شده است.»(۱۳)

هر انسان منصفی با مطالعه‌ بدون حب و بغض تاریخ عصر پهلوی،درمی‌یابد که تن‌پرستی دودمان خودکامه‌ پهلوی، وطن‌پرستی را به مغاک برده است و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل…

 

پی‌نوشت:

  1. ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه‌ی عباس مخبر، تهران: طرح نو، ص۶۴ و ۶۵٫
  2. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه‌ی احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ص ۲۱۱٫
  3. همان، ص ۱۸۵٫
  4. همان، ص ۱۹۹٫
  5. همان، ص ۲۰۰٫
  6. جان فوران، مقاوت شکننده، ترجمه‌ی احمد تدین، تهران: خدمات فرهنگی رسا، ص ۳۵۳٫
  7. یرواند ابراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه‌ی محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ص ۱۶۶و۱۶۷، (دولت ایران، پزشکان ثبت شده در تهران، مذاکرات ملی، مجلس چهاردهم، دهم دی ماه ۱۳۲۴)

۸٫٫ یادداشت‌های عَلَم، ج ۴، ص ۶۵ و۶۶٫

  1. همان، ج اول، ص۱۲۱٫
  2. همان، ج ششم، ص۵۰۷ و ۵۰۸٫
  3. همان، ج اول، ص۱۱۴٫
  4. تاریخ ایران مدرن، ص۲۵۲٫
  5. همان، ص ۲۵۷٫

 

01سپتامبر/20

در برابر ارباب!

مقدمه: مرور تاریخ می‌تواند مصداقی از مفهوم قرآنی «ذکر» باشد.  ذکر به معنای یادآوری آنچه می‌دانیم، و این یادآوری برای اهل ایمان مفید و نافع خواهد بود چرا که بر اساس معارف دینی، نسیان و فراموشی از ویژگی‌های انسان است و به همین دلیل تذکر و یادآوری برای همه و بویژه مؤمنان ضروری و ثمربخش خواهد بود. مرور تاریخ معاصر کشورمان در عین این که جایگاه و هویت و چیستی ملت ما در دوران طاغوت را بازنمایی می‌کند، علل شکل‌گیری نهضت اسلامی و برکات آن را به یادمان خواهد آورد و راه را بر تحریف و دستکاری در تاریخ دشوار خواهد کرد. خصوصاً این که در چند سال اخیر تحرکات فراوانی در عرصه فضای مجازی با هدف تطهیر خاندان پهلوی و ارائه تصاویری آرمانی از ایران و زندگی مردم آن در دوران حاکمیت طاغوت، صورت گرفته و همین امر ضرورت‌ مرور تاریخ معاصر کشورمان را دو چندان کرده است. 

«به روایت دربار» بازخوانی تاریخ ایران عصر پهلوی به روایت خاندان سلطنتی و کارگزاران آن است و طی آن روایت این افراد از آن دوران بر اساس خاطرات منتشر شده آنان، بدون کم و کاست بازنشر خواهد شد تا راه را بر بروز هرگونه شبهه مسدود کند و سندی باشد بر حقانیت و صحت انقلاب اسلامی و پدید آورندگان آن!

 

اشرف پهلوی:

در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ شمسی) روزی که از آن هراس داشتیم از راه رسید و همراه با آن سلسله حوادثی پیش آمد که به دورۀ زمامداری رضا شاه خاتمه داد. پدرم با قیافه‌ای چنان عصبی و ناراحت و عبوس بر سر میز ناهار حاضر شد که هیچ کدام از ما جرئت نداشت حرف بزند. او گفت: چیزی که می‌دانستم اجتناب‌ناپذیر است اتفاق افتاده است. متفقین به کشور ما تجاوز کرده‌اند، به نظرم این به معنی پایان کار من خواهد بود. انگلیسی‌ها ترتیب این کار را خواهند داد.(۱) 

***

 

اشرف پهلوی:

بیست و دو روز پس از تهاجم متفقین به ایران (در شهریور۱۳۲۰) پدرم به این نتیجه رسید که برای نجات تاج و تخت هیچ چاره‌ای جز کناره‌گیری از سلطنت ندارد و رادیو تهران اعلام کرد که شاه جدید «محمدرضا پهلوی» است.

نخستین وظیفه شاه جدید، همکاری با ارتش‌های اشغالگر بود. اطمینان داشتم که توانایی انجام کار و وظیفه‌ای را که از او انتظار می‌رود دارد، فکر می‌کردم که تحصیلاتش در غرب و راحت بودنش با غربی‌ها به او کمک خواهد کرد.

متفقین تصمیم گرفتند پدرم را خیلی زود به تبعید بفرستند. پدرم از آنها خواست اگر امکان دارد به آرژانتین برود، او که فکر می‌کرد به آرژانتین می‌رود سوار کشتی انگلیسی شد و تا وقتی که کشتی راه نیفتاده بود متوجه نشد که انگلیسی‌ها  تصمیم گرفته‌اند او را به جای دیگری بفرستند. دوره تبعید او در جزیره موریس آغاز شد و در ژوهانسبورگ، واقع در آفریقای جنوبی، خاتمه یافت.(۲)

***

 

اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمد رضا پهلوی):

اصولاً اگر انگلستان و امریکا نبودند، در همان شهریور ۱۳۲۰، که  رضاشاه از کشور تبعید شدند، بساط سلطنت پهلوی جمع‌آوری می‌شد. همه می‌دانند (اسناد آن در وزارت امور خارجه ایران، امریکا و انگلستان و روسیه موجود است) که در جریان کنفرانس تهران که سران متفقین، یعنی عالیجناب استالین (دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی)، پرزیندنت روزولت (رئیس جمهور امریکا) و وینستون چرچیل (نخست وزیر انگلیس) گرد هم آمده بودند، استالین قضیه تشکیل جمهوری در ایران را مطرح و خواستار برکناری محمدرضا شاه، شده و گفته بود که صلاح نیست سرنوشت یک ملت کهنسال به دست یک جوان بی‌تجربه سپرده شود، اما چرچیل و      روزولت جداً با نظر استالین مخالفت کرده و خواستار بقای سلطنت در خانواده پهلوی و پادشاهی محمدرضا شاه شده بودند و اگر پافشاری اینها نبود در همان شهریور ۱۳۲۰ در ایران جمهوری اعلام می‌شد.(۳)

***

 

فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا و سفیر شاه در سازمان ملل):

موقع ورود محمدرضا شاه به امریکا در نوامبر ۱۹۷۷، خبرنگار نیوزیک مصاحبه‌ای با او انجام داد و طی آن از شاه پرسید: دولت ایران دو هفته پیش اعلام داشت که پریزیدنت کندی در سال ۱۹۶۱ پرداخت مبلغ ۳۵ میلیون دلار کمک امریکا به ایران را منوط به انتصاب دکتر علی امینی به نخست وزیری کرده بود، آیا شما این ادعای دولت را تأیید می‌کنید؟ شاه به خبرنگار پاسخ داد: البته این یک مسئله کهنه است ولی حقیقت دارد.(۴)

***

 

اشرف پهلوی:

پس از جنگ جهانی دوم، امریکا و ایران تازه در راه تماس جدی گام برمی‌داشتند، اما امریکایی‌ها، رفتاری داشتند که اغلب با نخوت و تکبر شبیه و هم مرز بود، با این تصور که چون امریکا یکی از نیرومندترین کشورهای جهان است، پس روش زندگی آن بهترین روش زندگی است. امریکایی‌ها از روی این‌گونه استدلال، روشی نسبتاً جدید برای کمک به سایر ملت‌ها به کار گرفتند، به این معنی که کوشیدند تا آنجا که ممکن است آنها را امریکایی کنند.(۵)

***

 

منوچهر فرمانفرما (مدیر فروش شرکت ملی نفت ایران، و اولین سفیر ایران در ونزوئلا در حکومت پهلوی):

«اداره موسوم به اصل چهار که از مستشاران امریکایی تشکیل شده و مجری برنامه‌های امریکا در ایران بود، کم‌کم طوری صاحب قدرت شد که رؤسای آن به طور واضح بر کشورحکمفرمایی می‌کردند. یکی از مستشاران امریکایی که در جاده شمیران نزدیک خیابان عباس آباد منزل داشت، موتور برق مخصوصی در پیاده‌روی خیابان گذاشته بود که برق خانه‌اش را بدهد، افزون بر آنکه مردم دیگر نمی‌توانستند از پیاده‌رو عبور کنند. صدای این دستگاه، همسایگان را طوری به ستوه آورده بود که اغلب می‌خواستند خانه خود را به بهای ارزان‌تر بفروشند و مشتری نبود. این مستشار که به آقای «وارن» شهرت داشت، با گارد و نگهبان حرکت می‌کرد و عده‌ای نظامی در اطراف خانه‌اش از او حفاظت می‌کردند و مشهور بود آنچنان با مردم خشونت‌آمیز رفتار می‌کند که ممکن نیست کسی جرئت کند دوبار با او روبه‌رو شود. عده‌ای معتقد بودند که اصل چهار، فقط عده‌ای مأمور دارد که از طرف دستگاه جاسوسی امریکا تعیین شده‌اند تا مرزهای ایران را بررسی کنند. من مطمئن هستم که وارن از دستگاه جاسوسی امریکا دور نبود و جزیی‌ترین علاقه‌ای به ایران نداشت روی هم رفته آدمی مزخرف و بی وجدان بیش نبود.(۶)

***

 

استمپل، جان، دی (وابسته سیاسی سفارت امریکا):

در آغاز سال ۱۹۶۵ ایالات متحده به طور فزاینده‌ای در ویتنام گرفتار شده بود. برای اجرای تعهدات جهانی منابع کمتری در اختیار داشت و بیشتر به حمایت متحدین خود نیازمند بود.

همچنان که وضع موازنه پرداخت‌های ایالات متحده بدتر می‌شد، درآمدهای نفتی ایران براساس افزایش تولید نفت بالا می‌رفت (تولید نفت ایران از ۶/۱ بشکه در روز، در سال ۱۹۶۵ به ۵/۳ بشکه در سال ۱۹۷۰ افزایش یافت) و این امر، شاه را به پرداخت هزینه خرید تجهیزات نظامی از امریکا قادر می‌ساخت. و این‌گونه بود که درصد خریدهای نقدی تجهیزات نظامی ایران از امریکا تا سال ۱۹۷۹ دائماً افزایش یافت و تا حدود زیادی مشکل منابع مالی امریکا را حل می کرد.(۷)

***

 

استمپل ، جان ، دی (وابسته سیاسی سفارت امریکا):

در سال ۱۹۷۷ (۱۳۵۶) شاه، ‌آن‌قدر به ایالات متحده نزدیک شده بود که به نظر می‌آمد بیشتر برای مقاصد امریکا فعالیت می‌کند تا هدف‌های ایران. شاه در جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای، دیگر توجهی به مصالح و منافع کشور خود نداشت.(۸)

***

 

تاج الملوک پهلوی (مادر محمدرضا شاه):

یک روز که محمدرضا خیلی ناراحت بود به من گفت: مادرجان! مرده‌شور این سلطنت را ببرند که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من، هواپیماهای ما را برده‌اند ویتنام.

آن موقع جنگ ویتنام بود و امریکایی‌ها که از قدیم در ایران  حضور نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا می‌کردند از پایگاه‌های ایران و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده  می‌کردند و حتی اگر احتیاج داشتند از هواپیماها و یدکی‌های ما استفاده می‌کردند برای پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام حالا بماند که چه قدر سوخت مجانی می‌زدند و اصلاً کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی‌هایشان را از ایران می‌بردند…

همین آقای ارتشبد نعمت‌الله نصیری می‌آمد خدمت محمدرضا، و گاهی من هم در این ملاقات‌ها بودم، می‌گفت امریکایی‌ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسته‌اند! محمدرضا می‌گفت: بدهید.

البته شما می‌دانید که ساواک را خود امریکایی‌ها درست کرده بودند. محمدرضا می‌گفت: من باید احترامم دست خودم باشد. وقتی امریکایی‌ها احترام می‌گذارند و رعایت اخلاق را می‌کنند و رسماً از ما اطلاعات می‌خواهند، ما باید خواست آنها را فراهم کنیم. چون آنها با قدرتی که دارند خیلی راحت می‌توانند این اطلاعات را کسب کنند.

محمدرضا خصوصی به من می‌گفت: همین رئیس ساواک و معاون او و مدیران ارشد همه‌شان با امریکایی‌ها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهر می‌آیند و از من اجازه می‌خواهند در حالی که قبل از کسب اجازه، اطلاعات مورد نیاز را به امریکا و انگلیس رد کرده‌اند!(۹)

***

 

اسدا.. علم (وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲):

اطلاعات بسیار محرمانه‌ای از یک منبع انگلیسی دریافت کرده‌ام که نشان می‌داد پنتاگون، شرکت سازنده اف۱۶ را تحت فشار قرار داده تا قیمت این جنگنده برای فروش به ایران را افزایش دهد. ظاهراً واشنگتن فکر می‌کند ما هر قیمتی را می‌پردازیم تا هواپیماها را به دست آوریم. شاه مدتی در این باره فکر کرد و بعد گفت که او هم از قبل مردد شده، به همین علت مصرانه می‌خواهد که من از سفیر امریکا بپرسم که آیا ارقامی که توسط امریکایی‌ها مطرح شده، ۱۶ فروند هواپیما را در برمی‌گیرد یا ۳۰۰ فروند! شاه به من گفت با وجود اینکه شرکت سازنده اف۱۶ تأیید کرده که قیمت هر هواپیما ۵/۶ میلیون دلار است، پنتاگون چه‌طور می‌تواند قیمت آن را به ۱۸ میلیون دلار افزایش دهند، یعنی تقریباً بالغ بر سه برابر؟ در پاسخ گفتم که این درست همان کاری است که درباره ناوشکن‌های اسپروانس کردند، شش فروند این کشتی‌ها ۲۸۰ میلیون دلار برآورده شده بودند؛ اما مجبور شدیم ۶۰۰ میلیون دلار بپردازیم. گفتم به نظر می‌رسد که پنتاگون در بالا کشیدن مابقی ناچیز درآمد نفتی ما وقت تلف نمی‌کند.(۱۰)

***

 

 

احمد آرامش (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه در کابینه جعفر شریف امامی):

شاید مردم ندانند که پس از سقوط مصدق و استقرار مطلق رژیم سر نیزه بر ایران، دو قدرت بیدادگر انگلیس و امریکا برای کنترل هرچه بیشتر اوضاع ایران یک کمیته سری و دائمی مرکب از نمایندگان و کارشناسان مختلف هردو کشور به نام کمیته نظارت برای سرپرستی و کنترل کلیه امور مربوط به ایران تأسیس کرده و آن را با همه امکانات، وسایل و اختیارات مأمور تنظیم شئون مختلف زندگی ملت ایران نمودند. این کمیته در حقیقت نماینده تام الاختیار امپریالیسم غرب در ایران بود و مسئولیت اداره همه امور مربوط به ایران ائم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی را برعهده داشت. این کمیته، آمر به شاه و تعیین کننده وظایف، تکالیف و نقش‌های مختلف او بود. این کمیته هم به شاه فرمان می‌داد و وظایف او را در اداره امور ایران به نفع دنیای غرب دیکته می‌کرد. این کمیته راه و رسم زندگی ملت ایران را تعیین می‌کرد، دولت‌ها را روی کار می‌آورد، نمایندگان مجالس شورا و سنا را مشخص می‌کرد، مسئولین مشاغل حساس پایتخت را بر می‌گزید، سفیر کبیر و استاندار  منصوب می‌کرد. نسخه ساختن احزاب دوگانه یا سه‌گانه را می‌نوشت. دن کیشوت بازی‌هایی را که شاه باید در کار کنسرسیوم نفت و علیه شرکتهای نفتی در می آورد را به او تعلیم می‌داد. آزادی‌خواهان، استقلال‌طلبان و وطن‌پرستان را به دست شاه از صحنه اجتماع دور کرده و آدمک‌های عضو سازمان سیا و فراماسونری را برای وزارت، وکالت، سناتوری، استانداری، سفارت و دیگر مقام‌های حساس کاندیدا می‌کرد و هر زمان  که آبروی شاه بر اثر فعالیت وطن‌پرستان و آزادی‌خواهان خارج از ایران به وخامت می‌گرایید، فوراً در صدد چاره‌جویی برای جبران آن برمی‌آمد و سردبیر روزنامه و مجله و خبرنگار اجیر می‌کرد و برای مصاحبه با شاه به ایران گسیل می‌داشت و ترتیب انتشار آن مصاحبه را هم با صرف دلار و لیره در نشریات مورد نظر می‌داد.(۱۱)

***

ارتشبد حسن طوفانیان (جانشین وزیر دفاع و مسئول خریدهای نظامی در عصر پهلوی):

سالیوان (سفیر امریکا) و ژنرال هایزر (فرستاده رئیس جمهور امریکا) نزد شاه رفتند. من ایستادم تا آنها آمدند بیرون، فوراً به پیش‌خدمت گفتم من می‌خواهم بروم پیش شاه و رفتم و پرسیدم چه شد؟ شاه گفت: اینها به ما تکلیف کرده‌اند که از کشور برویم. گفتم که تکلیف کرده‌اند به شما بروید! برای چه؟ یعنی چه؟ شاه گفت: ما که به انگلیس و امریکا بد نکرده بودیم، چرا اینها این کار را با من کردند.(۱۲)

***

 

اردشیر زاهدی:

موقعی که پادشاه مراکش، تحت فشارهای دولت انقلابی ایران تصمیم به اخراج محترمانه ما گرفت، اعلی حضرت از من خواستند تا فکر یافتن پناهگاهی امن برای ایشان باشم. من فوراً به دیدار سفیر کبیر امریکا در رباط رفتم و به سفیر پارکر گفتم: در این شرایط بحرانی، امریکا باید دوست وفاداری که در طول سی و هفت سال سلطنت خود، همیشه حافظ منافع منطقه‌ای امریکا بوده است، بشتابد و او را به امریکا راه دهد، اما سفیر پارکر گفت که هنوز یک هفته بیشتر از اشغال سفارت امریکا در تهران نگذشته و اگر شاه را در امریکا بپذیریم ممکن است منافع امریکا در تهران و یا حتی سراسر منطقه به خطر بیفتد.

یک روز که من در کنار اعلی حضرت بودم و کسینجر (وزیر امور خارجه سابق امریکا) تلفن کرد شاه به او گفت: اکنون متوجه شده‌ام که امریکایی‌ها مردمی ناسپاس و نامرد هستند، من تمام عمرم را در خدمت به ایالات متحده امریکا گذراندم و اکنون امریکا حتی اجازه نمی‌دهد در یکی از بیمارستان‌های آن کشور بستری شوم. (۱۳)

***

 

فریده دیبا (مادر فرح پهلوی):

شاه به کیسینجر گفت: این چه کشوری است که برای یک دوست خود جا ندارد، من امیدوارم یک بار دیگر موقعیت خود را به دست بیاورم تا به جبران این رفتار شما به دشمنی با شما امریکایی‌ها برخیزم!

محمدرضا که بی‌نهایت از بی‌وفای امریکا و ناسپاسی آنها به خود به عنوان دوست صادق و صمیمی امریکا، ناراضی بود به کیسنجر گفت: سرنوشت من مسلماً درس عبرتی برای سایر رهبران خاورمیانه و کشورهای جهان سوم خواهد شد تا به ایالات متحده دل نبندند.(۱۴)

 

 

پی‌نوشت:

۱- نشر و پژوهش فروزان، ص ۶۷ ۱، چهره‌هایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی.

۲- چهره‌هایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی، نشر و پژوهش فروزان، ص۷۰٫

۳- بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص۲۵۲٫

۴- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.۱٫ مهران، انتشارات اطلاعات چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۴، ص۵۲۱٫

۵- چهره‌هایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی، نشر و پژوهش فروزان، ص۱۳۱٫

۶- «از تهران تا کاراکاس، نفت و سیاست در ایران»، منوچهر فرمانفرما،  نشر تاریخ ایران، سال ۱۳۷۳، ص۳۰۷ و ۳۰۸۶٫

۷- درون انقلاب ایران، استمپل، جان، دی، ترجمه دکتر منوچهر شجاعی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۷، ص۱۰۲ و ۱۰۳٫

۸- استمپل، جان، دی، همان، ص۱۰۲ و ۱۰۳٫

۹- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به‌آ‌‌فرین، ص۱۳۹٫

۱۰- اسدالله علم، گفت‌وگوهای من با شاه، جلد دوم، گروه مترجمان، ۱۳۷۱، ص۸۱۲٫

۱۱- احمد آرامش، پیکار من با اهریمن، تهران، نشر فردوس، ۱۳۷۱، صفحه ۹۶ و ۹۷ و ۸۱ .

۱۲- خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان، به کوشش ضیا صدقی، نشر زیبا ۱۳۸۱٫

۱۳- اردشیر زاهدی، ص۳۶۴٫

۱۴- دخترم فرح، خاطرات فریبا دیبا مادر فرح پهلوی، ترجمه الهه رئیس فیروز، نشر به‌آفرین، ص۴۳۸٫

01سپتامبر/20

غیرت ایرانی و خیانت کارگزار فرهنگی پهلوی در حکایت کشف حجاب

درآمد

پوشش عفاف‌گونۀ بانوان ایران زمین، ریشه در فرهنگ اسلامی و ملی دارد و حجاب همواره نشان عزت و سنگر محافظ ارزش‌ها بوده است. لیکن پهلوی اول، برای مستفرنگ شدن،‌ نخستین تیشه را به این حصار زد و با تحقیر پوشش اسلامی زنان،‌ حجاب را زندان نامید تا ایرانیان را اسیر فرهنگ منحط غرب کند.

مخبرالسلطنه هدایت، از رجال سیاسی وقت می‌نویسد:

«فکر تشبه به اروپایى از آنجا به سر پهلوى آمد، صورت بلى آراسته و بیشتر معایب که امروز گریبانگیر ملل است از طرز زندگى برخاسته. امر صادر شد که مردها کلاه فرنگى (لگنى) بر سر بگذارند و زن‌ها چادر را ترک کنند. کلاه اجنبى ملیت را از بین برد و برداشتن چادر عفت را. پرده حجاب باقى بود. زن‌ها لباس بلند پوشیدند، و روسرى برافکندند و این حجاب شرعى بود. پلیس دستور یافت روسرى را از سر زن‌ها بکشد، روسرى‏ها پاره شدند و اگر ارزش داشت تصاحب. مدتى زد و خورد بین پلیس و زن‌ها دوام داشت. بسیار زن‌ها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند. امر شد مبرّزین محل مجالس ترتیب دهند و زن و مرد محل را دعوت کنند که اختلاط عادى شود. وثوق‌الدوله از پیشقدم‌ها بود. در کافه بلدیه شب‏نشینى مرتب شد.»(۱)

در برابر حجاب زدایی رضاخانی، اعتراض‌های متعددی در آن سال‌های خفقان شنیده شد که اوج  آن در مشهد مقدس شکل گرفت. در کنار خیانت رجال فرهنگی، حماسه غیرت مردم متدین ایرانی در تاریخ ماندگار شد که در این نوشتار بدان اشاره می‌شود.

 

خیانت معماران فرهنگی

مخالفت با حجاب زنان از سال ۱۳۰۷ش. کلید خورد و معماران فرهنگی دولت پهلوی برای رفع نگرانی از کُندى روند حجاب‏زدایى که خاطر رضاخان میرپنج  را می‌آزرد،‌ پیشگامان تسلیم فرهنگ ایرانی دربرابر فرهنگ غربی شدند و جمعی از زنان ارباب فرهنگ و سیاست در این بزم خوش‌رقصی و عزت و عفت زن ایرانی را لگدمال کردند.

در سال ۱۳۱۳ش. مجلس جشنى با حضور وزیر معارف و فرهنگ، میرزا على اصغرخان حکمت در مدرسه شاپور شیراز برپا شد و گروه زیادى از طبقات مردم را به‌زور در آن جشن گرد آوردند و بر اساس برنامه پیش‏بینى شده و پس از ایراد سخنرانی‌ها و انجام نمایش، در خاتمه چهل دختر بر روى صحنه (سن) نمایان شدند و ناگهان نقاب از چهره برداشتند و ارکستر، آهنگ رقص نواخت و دختران مکشفه و بى‏حجاب به پایکوبى و رقص پرداختند.

بلافاصه پس از این واقعه زشت، جشن دیگرى در میدان جلالیه تهران با حضور محمدعلی فروغى، نخست‌وزیر دولت رضاخانى برگزار شد و اکثر دختران شرکت‌کننده که از طبقات مرفه و کارمندان دولت بودند با چهره‏اى آشکار و گیسوانى نمایان در جشن حاضر شدند. در این بزم، على‌اصغر حکمت، نطق مفصل و شاه پسندانه‌اى را ایراد کرد و تأکید ورزید که: «امر همایونى است و باید کشف حجاب صورت گیرد و ما با شدت علیه مخالفین رفتار خواهیم کرد. اعلیحضرت میل دارند که طبقه نسوان به آن درجه از کمال و ترقى برسند که با نسوان کشورهاى راقیه ـ حتماً مثل انگلستان ـ برابر باشند.» و یاوه‏هاى دیگری از این قبیل.

اجراى کشف حجاب در شهر مقدس مشهد به شکل خاص دنبال شد و هتک حرمت، زمینه تحولات بعد و قیام گوهرشاد را فراهم آورد. گزارش عملکرد پاکروان استاندار خراسان در اجراى توطئه کشف حجاب ‌ و تلاش برای ممنوعیت ورود زنان با چادر به آستان مقدس رضوی در این تلگراف نمایان است:

«جناب آقاى رئیس الوزرا! جشن‏هاى تجدد نسوان که از طرف کلیه طبقات و حتى طبقات پست در مشهد گرفته‏اند، روز افزون است و به شکل باشکوهى ادامه دارد. دیروز در پنج نقطه شهر جشن بود که یکى از آنها در ناحیه چهارنوغان منعقد گردید و در آنجا حدود سه هزار مرد و زن حاضر بودند. امروز هم پایین خیابانى‏ها جشن مفصلى مى‏گیرند. با ترتیباتى که پیش مى‏رود تا چند روز دیگر هیچ صنفى در مشهد باقى نخواهد ماند که جشن نگرفته باشد. در نظر است پس از خاتمه جشن‌ها، ورود به صحن و حرم مطهر و بیوتات شریفه، براى زن‌هاى باچادر قدغن شود. البته زوّار خارجه که تذکره ارائه بدهند، مستثنى خواهند بود. فعلاً دستور داده شده زن‌هاى با چادر را در ادارات دولتى و محاضر رسمى نپذیرند، امیدوارم بزودى موضوع تجدد نسوان در مشهد بکلّى عملى شود. مستدعى است مراتب را به عرض خاکپاى مبارک ملوکانه ارواحنا فداه برسانید».

 

خیزش غیرت ایرانی

رضاخان مأموران پلیس را موظف ساخت تا در کوچه و خیابان‌ها، به‌زور چادر و روسرى را از سر زنان بکشند. در اجراى این دستور، زد و خوردهاى متعددى بین پلیس و زنان مسلمان انجام گرفت. در برابر فشارهای رضاخانی، جشن‌های اجباری و مجالس سخنرانى، قاطبه زنان مسلمان سختی خانه‌نشینی را به جان خریدند و سال‌های سیاهی را تحمل کردند؛‌ لیکن تن به ذلت دوری از عفت ندادند و غیرت مردم ایران برای دفاع از حجاب اسلامی در فریاد و خون تبلور یافت.

واکنش مردم مومن و مذهبی شیراز در برابر اقدام زشت و وقیحانه جشن کشف حجاب در مدرسه شاپور،  خیل عظیمى از توده‏هاى خشمگین را در مسجد وکیل را گرد آورد. در این اجتماع سید حسام‌الدین فالى، از روحانیون سرشناس و متعهد شیراز، به برپایى مجلس جشن شب گذشته و اهانتى که به مقدسات اسلامى صورت گرفته بود، اعتراض و آن عمل را به‌شدت محکوم کرد و مردم را به هوشیارى در مقابل توطئه‏هاى رضاخانى فرا خواند. سخنرانى آتشین سید فالى موجب دستگیرى وى شد و در نتیجه آن، ناآرامى و اضطراب شهر شیراز را فرا گرفت.

اخبار حوادث شیراز و موضوع دستگیرى سید حسام‌الدین به شهرهاى قم، مشهد و تبریز رسید. در تبریز سید ابوالحسن انگجى و آقا میرزا صادق آقا در اعتراض به روند اسلام‏زدایى قیام ‏کردند؛ لیکن عمال رضاخان آن دو بزرگوار را دستگیر و تبعید کردند تا شاید جلوى خیزش توده‏هاى دین باور را بگیرند.(۲)

علما و مجتهدین مشهد همچون حضرات آیات حاج آقا حسین قمى، سید یونس اردبیلى و میرزا محمد آقازاده جلسات متعددى را برگزار ‏کردند و توطئه حجاب‏زدایى و برپایى جشن‌ها و مجالسى همچون جشن مدرسه شاپور شیراز و جشن میدان جلالیه را مورد بحث و بررسى قرار ‏دادند. آیت‌الله العظمی  حاج آقا حسین قمى از اوضاع جارى مملکت و فشارى که بر اسلام وارد شده بود، به‌شدت متأثر و گریان ‏شدند و ‏فرمودند: «امروز اسلام فدایى مى‏خواهد و بر مردم است که قیام کنند.» تصمیم ایشان سفر به تهران و اعتراض حضوری به عملکرد ضد مذهبی رضاخان بود. ایشان معتقد بودند: «به عقیده من اگر جلوگیرى از پیشرفت این خلاف مذهب منوط به کشته شدن ده هزار نفر که رأس آنها حاج آقا حسین قمى است باشد، ارزش دارد.»(۳)

ایشان پیش از حرکت، تلگرافى برای رضاخان ‏فرستادند و سبب حرکت خود را اعلام ‏داشتند.(۴) قبل از حرکت، گروهى از مؤمنین مشهد از ایشان ‏پرسیدند که در ملاقات با شاه چه خواهید کرد؟ ایشان ‏فرمودند: «اول از او درخواست مى‏کنم که از برنامه‏هاى ضد اسلامى خود دست بردارد و اگر موافقت نکرد خفه‏اش مى‏کنم.»(۵)

معظم‌له در ۹ تیر ۱۳۱۴ شمسی راهی تهران شدند و پس از استقرار در شهرری، علما و مردم دین‌باور بی‌شمارى به منظور ملاقات با ایشان به محل اقامت ایشان عزیمت کردند که از جمله آنان امام خمینى بودند. ایشان در این باره مى‏فرمایند: «یک ‌وقت مرحوم آقاى قمى خودش تنها پا شد راه افتاد و آمد. من در تهران بودم. ایشان به حضرت عبدالعظیم آمدند و ما رفتیم خدمتشان. و ایشان قیام کردند. منتهى در همان ‌جا حبسشان کردند و بعد هم تبعیدشان کردند».(۶)

حضور گسترده دیدارکنندگان موجب وحشت و هراس دولت رضاخانى شد و درنتیجه در ظهر روز دوازدهم تیر ۱۳۱۴ شمسی محل اقامت ایشان به محاصره کامل درآمد و دیدار با ایشان ممنوع شد.

 

قیامی در دفاع از غیرت

خبر حصر خانگی آیت‌الله‌العظمی حاج آقا حسین قمی حال وهواى مردم مشهد را دگرگون ساخت. هر چند برخی از علمای شاخص مشهد دستگیر شدند، لیکن گروهى از علما با صدور اطلاعیه‏هایى از مردم ‏خواستند که در برابر فاجعه هولناک کشف حجاب و در اعتراض به هتک حرمت به آیت‌الله قمی دست به اقدامى هماهنگ بزنند.(۷) این اعتراضات زمینه حضور علما و مردم را در مسجد گوهر شاد فراهم آورد و خطباى معروفی چون شیخ مهدى واعظ خراسانى، شیخ عباسعلى محقق، شیخ على‏اکبر مدقق و شیخ محمد قوچانى با حضور در مسجد گوهرشاد به ترتیب منبر رفتند و با بیان اعمال و توطئه‏هاى ضد اسلامى رضاخان به محکومیت آن ‏پرداختند.

با ورود شیخ محمد تقى بهلول به مشهد و حضور او در جمع معترضان، ‌زمینه سخنرانی پرشور وی در شب جمعه ۱۹تیر ۱۳۱۴ش. فراهم آمد. در روز شنبه ۲۱ تیر ۱۳۱۴ حماسه مردم مشهد به اوج خود ‌رسید  تا آنکه تلگرافى از طرف رضاخان به مشهد مخابره ‏شد که در آن دستور داده بود به افراد حاضر در مسجد حمله و همه را تار و مار و عاملان این واقعه را دستگیر و به‌سختى مجازات کنند.

نیمه‏هاى شب یکشنبه نیروهاى قزاق به فرماندهى سرهنگ ایرج مطبوعى در نقاط حساس مسجد گوهرشاد و اطراف آن مستقر ‏شدند و حمله را آغاز ‏کردند. ابتدا سربازان با سرنیزه درِ مسجد را که به طرف بازار بود ‏شکستند و افراد بى‏سلاحى را  که پشت در بودند با مسلسل به قتل ‏رساندند. صداى غرش مسلسل‌هاى قزاقان در بارگاه مقدس حضرت رضا(ع) پیچید و گلوله‌ها از زمین و پشت بام‌هاى مسجد به سوى مردم شلیک ‏شدند و بسیارى از مردم مبارز و متدین به شهادت ‏رسیدند.

هنگامى که سپیده صبح یکشنبه ‏زد، بیش از دو هزار شهید در مسجد گوهرشاد و در صحن و دالان‌هاى مسجد در خون خود غلتیده بودند. قزاقان در جستجوى زندگان، پاى بر کشته‌شدگان مى‏گذاشتند تا اگر در میانشان کسى زنده مانده بود با سرنیزه و تیر از پاى درآورند. کامیون‌هاى نظامى براى حمل جنازه‏ها آماده ‏بودند. به گفته یک شاهد عینى، پنجاه و شش کامیون جنازه، از مسجد بیرون بردند و حتی زخمیان را نیز همراه کشته شدگان در گودال دفن کردند.(۸)

خبر قیام خونین مردم مشهد، به تهران رسید. رئیس شهربانى و دادستان کل کشور به حضور حاج آقا حسین قمى ‏رسیدند و اظهار ‏داشتند: «شما مشهد را منقلب کردید و بر اثر حرکت شما مردم شورش کردند و عده‏اى بى‏گناه به قتل رسیدند. گناه این قضیه به عهده شماست!» حاج آقا حسین پس از گریستن بر شهداى مظلوم این نهضت، ‏فرمودند:

«گناه این کشتار به گردن دولت و شخص شاه است، چون من با نهایت مسالمت و با دست خالى براى مذاکره آمده بودم، لیکن شما مرا حبس کردید. مردم را که به دفاع از اسلام علاقمند هستند خشمگین ساختید. قطعاً خبر حبس شدن ما به مشهد رسیده و اهالى مشهد هم اعتراض و انتقاد کرده‏اند. شما به جاى اینکه به مطالبشان رسیدگى کنید آنها را گلوله باران کردید.»(۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- تاریخ بیست ساله ایران، ج ۶، ص ۲۶۸٫

۲- تاریخ بیست ساله، ج ۶، ص ۲۵۲؛ قیام گوهرشاد، ص۳۸٫

۳- مجله نور علم، سال دوم، شماره اول، ص ۸۴٫

۴- نهضت امام خمینى، ج ۳، ص ۵۱۸٫

۵- عنصر فضیلت و تقوى، ص ۴۳٫

۶- صحیفه نور، ج ۸، ص ۳۱٫

۷- چهره‏اى پرفروغ، ص ۸۷٫

۸- قیام گوهرشاد، ص ۲۵۵٫

۹- مجله نور علم، سال دوم، شماره اول، ص ۸۷٫

 

29جولای/20

مرثیه‌ی آزادی در استبداد رضاخانی

درآمد:

بازخوانی چند و چون شناسایی و ارتقاء رضاخان به سلطنت و نیز کارنامه وی در طول دو دهه حاکمیت،در زمره فرایض مطالعاتی همگان به‌ویژه نسل جوان به شمار می رود. این خوانش هنگامی اهمیت افزون می‌یابد که رسانه‌های محور عبری ـ عربی،در صدد تطهیر وی برآمده‌ و بر کالبد خاک شده وی، پوستین وارونه پوشانده‌اند!

در گفتگویی که پیش روی شماست، دکتر موسی فقیه حقانی مورخ و محقق معاصر به بازخوانی و تحلیل این رویداد پرداخته است. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقمندان را مفید و مقبول افتد.

 

***

 

*اگر بخواهیم دخالت‌های دولت انگلستان در امور داخلی ایران را از پیدایش حکومت پهلوی بازخوانی کنیم، پرسش نخست این است که این دولت در برکشیدن رضاخان چه نقشی داشت؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. کودتای ۱۲۹۹ مداخله آشکار و مستقیم دولت انگلستان با حواشی آن در ایران است. منظورم از حواشی، مراکز سیاسی و اقتصادی است که در آن کودتا نقش داشتند. به عنوان مثال بانک شاهنشاهی که وابسته به انگلستان بود، نقش جدی در کودتای ۱۲۹۹ داشت. کمیته آهن نیز که متشکل از سیاستمداران و روزنامه‌نگاران ایرانی وابسته به سیاست‌های انگلستان بود، نقش ویژه‌ای در کودتای ۱۲۹۹ ایفا کرد. در هر صورت حاصل کودتای ۱۲۹۹ این شد که برای اولین‌ بار توسط بیگانه دولتی در ایران روی کار آمد. قبل از پهلوی، حکومت صفویه از دل مناسبات حاکم بر کشور خودمان به وجود آمده بود. افشاریه نیز از دل منازعات بین صفویان و از دل قزلباش ظهور کرد. زندیه و قاجاریه هم همین ‌طور. درست است که در دوره قاجاریه ما شاهد نفوذ بیگانگان در کشورمان هستیم، اما قاجارها را بیگانه روی کار نیاورده بود. اتفاقاً فرق قاجاریه و پهلوی در این است که قاجار را بیگانه از حکومت برداشت، ولی پهلوی را بیگانه بر سر کار آورد. این اتفاق در تاریخ کشور ما نادر بود. علت روی کار آوردن پهلوی هم این بود که قاجاریه همه خواسته‌های بیگانگان را تأمین نمی‌کرد، مخصوصاً در آن اواخر که بحث قرارداد ۱۹۱۹ پیش آمد و احمدشاه آن را امضا نکرد و گفت:« من حاضرم در خیابان‌های پاریس کلم بفروشم، ولی پادشاه چنین کشوری نباشم که مستعمره انگلستان است.»

 

*گفته می‌شود که احمدشاه برای امضای قرارداد تقاضای دریافت سهم داشته، ولی چون مورد مخالفت انگلیسی‌ها قرار می‌گیرد، قرارداد را امضا نمی‌کند؟

اینها همه شایعاتی هستند که بعداً پهلوی‌ها درست کردند. احمدشاه حتی وقتی انگلیسی‌ها خواستند راه‌آهن شمال به جنوب را احداث کنند، زیر بار آن نرفت، چون معتقد بود راه‌آهنی که به درد ایران می‌خورد، راه‌آهن شرقی ـ غربی است. این نوع مخالفت‌ها برای انگلیسی‌ها قابل تحمل نبود.

 

*به همین خاطر انگلیسی‌ها تصمیم به انجام کودتا در ایران گرفتند؟

انگلیسی‌ها قدرت پیروز جنگ جهانی اول بودند و طبیعتاً در آن مقطع کسی هم رقیبشان نبود، لذا می‌خواستند همه چیز را به نفع خودشان تمام کنند، برای همین هم به سمت انجام کودتا در ایران رفتند.

 

*با حاکمیت پهلوی بر ایران چه تفاوت‌هایی در نحوه اداره کشور به وجود آمد؟

در دوره پهلوی شاهد حاکمیت دیکتاتوری نظامی بر کشور هستیم و این از جمله تفاوت‌های دوره پهلوی با دوره قاجار است. در دوره قاجار، پادشاهان بر اساس همان سنت موروثی که واقعاً روش نامناسبی است و مخصوصاً با انقلاب بزرگی که ملت ایران انجام دادند، وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم می‌بینیم که چه روش نامربوطی بوده که فردی صرفاً‌ به خاطر اینکه فرزند شاه بوده، باید پادشاه می‌شده، اما بالاخره اینها رویکرد نظامی نداشتند و کشور را با همان سنت‌ها و قوانینی که بود اداره می‌کردند. البته رویکردشان استبدادی بود؛ اما بعد از پیروزی نهضت مشروطه، نظام مشروطه بر کشور حاکم می‌شود؛ ولی رویکرد پهلوی‌ها بر اساس دیکتاتوری نظامی شکل گرفته بود و به قول روشنفکران آن دوره که می‌خواستند دیکتاتوری نظامی را توجیه کنند و به آن دیکتاتوری منوّر می‌گفتند، برای حل مشکلات ایران باید از مشت آهنین یعنی از زور استفاده می‌شد. رضاخان عملاً به مجلسی که علمای بزرگ ما مثل مرحوم آخوند خراسانی از آن به عنوان مجلس مقدس شورای ملی یاد می‌کردند، می‌گوید طویله و تهدید می‌کند اگر نمایندگان حرف زیادی بزنند، دستور می‌دهد در این طویله را ببندند. این یک تغییر و یک تفاوت جدی و اساسی بین دوره قاجار و پهلوی است. از مجلس هفتم به بعد مشروطه‌ای که در دوره استبدادی قاجار تأسیس می‌شود، در دوره استبداد پهلوی به کارخانه امضا تبدیل می‌شود و هر چه شاه دستور می‌دهد، نمایندگان امضا می‌کنند و به‌هیچ‌وجه نقش نظارتی ندارند.

 

*اما یکی از مسائلی که این روز‌‌ها بسیار در مورد آن صحبت می‌شود، آزادی بیان است. خوانش شما در این موضوع از عملکرد رضاخان چیست؟

بعد از انقلاب مشروطه شاهد فعالیت گسترده احزاب و انتشار نشریات فراوان در کشور هستیم، ولی با کودتای ۱۲۹۹ تقریباً به حیات همه آنها، مخصوصاً احزاب خاتمه داده شده، فعالیت حزبی جرم محسوب می‌شود و تعداد زیادی از مطبوعات توقیف می‌شوند. آنهائی هم که فعال هستند به‌شدت کنترل می‌شوند و حق ندارند نکته‌ای بر خلاف سیاست‌های حاکم بر کشور بنویسند. حتی حق ندارند از مقامات جزء و پائین هم انتقاد کنند. مثلاً روزنامه شفق سرخ که اوایل موضع انتقادی داشت، با آغاز سلطنت رضاخان به دریوزگی و تمجید از او ‌افتاد. در سال ۱۳۰۷ با تأسیس روزنامه اطلاعات یک تک‌صدائی در کشور اتفاق می‌افتد، در حالی که پس از انقلاب مشروطه بالای ۱۰۰، ۱۰۲ حزب در کشور فعالیت می‌کردند و صدها نشریه در کشور منتشر می‌شدند.

بنابراین می‌بینیم که با روی کار آمدن رضاخان آزادی‌های سیاسی و مدنی در کشور منتفی می‌شوند و نسبت به دوره قاجار، عقبگرد داریم. در حوزه‌های اجتماعی می‌بینیم که در جزئیات زندگی مردم دخالت می‌شود. مثلاً در سال ۱۳۰۷ قانونی تحت عنوان «قانون لباس متحدالشکل» تصویب می‌شود که بر اساس آن همه مردم باید کلاه پهلوی بر سر بگذارند و لباس متحدالشکل بپوشند. البته در خصوص این قانون در مجلس بحث می‌شود و مرحوم آقا سید رضا فیروزآبادی در اعتراض می‌گوید: « شما ادعا می‌کنید که مردم آزادند و آنها را در فسق و فجور آزاد گذاشته‌اید، اما نوع پوشش و لباس را به مردم تحمیل می‌کنید. با کلاه و تنبان مردم چه کار دارید؟ چرا در این امور جزئی دخالت می‌کنید؟» اما بعضی از نمایندگان مجلس که از عوامل رضاخان بودند با صراحت گفتند لازمه پیشرفت و تجدد این است که لباس و کلاهمان عوض شود.

 

*با این تفاصیل نهضت مشروطه پس از به سلطنت رسیدن پهلوی چه سرنوشتی پیدا کرد؟

در دوره قاجار، شاهد انقلاب بزرگ مشروطیت هستیم که حاصل آن نظام مشروطه و تأسیس مجلس در ایران شد. درست است که فراز و فرود داشت و مجالس اول و دوم و سوم تعطیل شدند، ولی بالاخره می‌شود گفت که مردم به‌طور نسبی در تعیین سرنوشتشان نقش پیدا کردند. روی «به‌طور نسبی» تأکید می‌کنم، چون در آن دوره هم، به =‌خصوص در مجالس دوم و سوم و چهارم تقلب می‌شد، اما چیزی که بعد از سقوط قاجاریه شاهدش هستیم این است که همان درصد کم نمایندگانی هم که واقعاً توسط مردم انتخاب می‌شدند، دیگر در این دوره، مخصوصاً از مجلس هفتم به بعد، به مجلس راه پیدا نمی‌کنند.

مخبرالسلطنه هدایت می‌گوید، «از این دوره به بعد، رأی، رأی پهلوی است. حکومت لیستی تهیه و نمایندگان را براساس آن لیست انتخاب می‌کند و به مجلس می‌فرستد.»

بنابراین در دوره قاجار نهضت مشروطه رخ می‌دهد، نظام مشروطه سلطنتی پذیرفته، قانون اساسی کشور تصویب و  مجلس تشکیل می‌شود، ولی در دوره پهلوی همه این موارد عملاً به حالت تعطیل درمی‌آیند.

 

*با توجه به خفقانی که رضاخان در دوران حکومتش به وجود آورد، بفرمائید نحوه برخورد او با معترضین به چه شکل بود؟

در دوره پهلوی کشور با یک روش کاملاً ددمنشانه و رویکرد نظامی اداره می‌شد. مثلا رضاخان در انتخابات مجلس پنجم حکم می‌کند که از سیستان باید ولی‌خان اسدی انتخاب شود، وگرنه عاقبت خوشی نخواهد داشت و یا دستور می‌دهد میرزاده عشقی را فقط به خاطر اینکه افشاگر استبدادش است، ترور کنند. آیت‌الله مدرس هم که در دوره ششم نماینده مجلس بود و به رفتارهای رضاخان اعتراض داشت، توسط عوامل رضاخان ترور می‌شود. علاوه بر آن مأموران رضاخان قصد ترور ملک‌الشعرای بهار را هم داشتند، ولی کیوان قزوینی را که روزنامه‌نگار بود با او اشتباه می‌گیرند و جلوی مجلس در میدان بهارستان او را می‌کشند و سرش را از تنش جدا می‌کنند.

 

*امروزه برخی وانمود می‌کنند که رضاخان با اجرای قانون منع حجاب باعث ایجاد آزادی و پیشرفت کشور شد.

کشف حجاب که با به سلطنت رسیدن رضاخان در کشور صورت گرفت بعد از سال ۱۳۱۴ تبدیل به قانون منع حجاب شد. قانون منع حجاب، بانوان محجبه ایرانی را مجبور کرد یا در خانه‌هایشان بمانند، یا از کشور خارج شوند و یا به این قانون تن بدهند. به همین خاطر در این دوره آمار مهاجرت از کشور، مخصوصاً در مناطق مرزی مثل افغانستان خیلی زیاد است. عمده افرادی هم که مهاجرت می‌کردند کسانی بودند که نمی‌خواستند زیر بار قانون منع حجاب بروند. آنها توانستند خودشان را از آن مهلکه نجات بدهند، ولی تعداد زیادی از بانوان ایرانی یا در خیابان‌ها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و یا شوهرانشان به مراکز نظامی و انتظامی و شهربانی احضار و جریمه یا زندانی شدند. بعضی از بانوان حتی زیر ضربات باتوم مأموران شهربانی آسیب‌های جدی دیدند.

در این دوره اماکنی هم برای فسق و فجور تأسیس می‌شود از جمله «کلوپ ایران» که در رأس آن تیمورتاش قرار دارد و مقامات نظامی و سیاسی با همسران و فرزندانشان در مجالس آن شرکت می‌کنند. رقص مختلط نیز در میان زنان و مردان باب می‌شود. این‌ جور موارد از سوی حاکمیت آزاد گذاشته می‌شود، اما حق اظهارنظر، انتخاب نماینده و مواردی از این دست از مردم سلب می‌شود. اینکه روزنامه‌ای به خودش اجازه بدهد که حتی مطلبی درباره امور اجرائی و نه در امور اساسی کشور و ماهیت نظام و رفتاری که با مردم می‌کنند، درج کند، ممنوع می‌شود.

 

*چرا خشونت رضاخان در خصوص اجرای قانون منع حجاب نسبت به کمال آتاتورک در ترکیه، بیشتر بود؟

رضاخان چون فکر می‌کرد از اقدامات کمال آتاتورک در ترکیه عقب افتاده، تلاش کرد که این فاصله را خیلی زود پر کند. او به جای اینکه سعی کند فاصله علمی و پیشرفت در زمینه‌های مختلف را پر کند، به ظاهرسازی متوسل شد و موقعی که از سفر ترکیه برگشت، با صراحت گفت که ملت ایران باید سیرتاً و صورتاً غربی بشود. لذا در حالی که با وجود اجرای قانون کشف حجاب همسر آتاتورک از حجاب استفاده می‌کرد، همسر و دختران رضاخان در مراسم جشن کشف حجاب شرکت کردند. البته در سال ۱۳۰۶ یکی از همسران رضاخان در بالاخانه حرم حضرت معصومه(س) کشف حجاب کرده بود، ولی رضاخان از سال ۱۳۱۷ رسما همسر و دختران خود را بدون حجاب به مجامع آورد. به نظر می‌آید که عدم استقبال جامعه ایرانی باعث شد که رضاخان با خشونت برخورد کند، با این حال احساس عقب‌ماندگی‌ای که رضاخان نسبت به آتاتورک که بعد از سفر ترکیه داشت، علت اصلی اعمال خشونت توسط او بود.

 

*بدنیست اشاره‌ای هم به رفتارهای مأموران رضاخان با بانوان ایرانی در این دوران داشته باشید؟

خشونت مأموران رضاخان به‌گونه‌ای بود که بانوی ایرانی با حجاب تا حمام سر کوچه هم نمی‌توانست برود یا برای دیدن اقوام در خیابان‌ها و معابر نمی‌توانست رفت و آمد کند. اگر کسی پدر یا مادرش از دنیا می‌رفت، نمی‌توانست برای شرکت در مراسم تدفین و تشییع عزیز خودش برود. این موارد واقعاً در تاریخ ایران بی‌سابقه‌اند. زنان ایران به مدت شش سال این مصیبت بر سرشان نازل شد که تبعات بدی هم برای کشور ما داشت. هر چند اکثر مردم استقبال نکردند، ولی بخشی از جامعه، چه کسانی که مقاومت کردند و چه کسانی که مقاومت نکردند، هر دو در آن ماجرا از لحاظ خانوادگی و اخلاقی و زندگی آسیب دیدند.

در واقع خانواده‌های ایرانی از ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ به خاطر اجرای قانون منع حجاب مشقت‌های زیادی کشیدند. یاد آن کلام مشهور آخوند خراسانی می‌افتم که وقتی مشروطه‌خواهان بعد از پیروزی بر محمدعلی شاه، کشور را در دست می‌گیرند، همین رفتارها را از خودشان بروز می‌دهند. مرحوم آخوند خراسانی طی اطلاعیه‌ای می‌گوید، «خدا پدر استبداد سابق را بیامرزد که حداقل به دین مردم کار نداشت.»

در این برهه شاهد دوره‌ای هستیم که حکومت به دین، نوع کلاه گذاشتن و لباس پوشیدن، جزئیات زندگی مردم و… کار دارد. این مسئله فقط مختص شهرها هم نبود، بلکه در اقصی نقاط کشور و حتی روستاهای دورافتاده هم مأموران ژاندارمری این قانون را اجرا می‌کردند. مردم در شهرها کمی از زندگی سنتی فاصله گرفته بودند، ولی مردم در روستاها همچنان پایبندی جدی به سنت‌ها داشتند و مأموران حکومتی می‌رفتند و در روستاها مردم را شکنجه و آزار  می‌دادند، حجاب را از سر بانوان برمی‌داشتند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند.

 

*اما در تبلیغات جریان سلطنت‌طلب از رضاخان به عنوان شخصیتی یاد می‌شود که در پی احیای فرهنگ ایرانی است. این ادعا چقدر با واقعیت همخوانی دارد؟

رضاخان اساساً یک آدم بی‌شخصیت، عاری از تربیت دینی، فرهنگی، ملی و اجتماعی بود. لذا بعضی از کارهائی را که خانواده پهلوی انجام می‌دادند، حتی اراذل و اوباش هم انجام نمی‌دادند. مثلاً در خانواده پهلوی ادبیاتی رایج بود که در سطح بسیار نازلی از طبقات اجتماعی که دچار انواع و اقسام فسادها شده‌اند رواج دارد. البته این نوع تربیت در خانواده‌شان ادامه پیدا کرده و بازماندگانشان هم همین‌ طور هستند. بازماندگان پهلوی که با پول غارت شده از ملت ایران در اروپا و امریکا زندگی می‌کنند، هیچ بوئی از فرهنگ ایرانی نبرده‌اند آنها حتی در خانه‌هایشان هم فارسی صحبت نمی‌کنند. این مسئله نشان دهنده آن است که اینها هم با فرهنگ ایرانی بیگانه و هم به رغم شعارهای باستان‌گرایانه و ملی‌گرایانه‌ای هم که می‌دادند، از آداب و رسوم ملی منزجرند.

 

*علاوه بر خشونتی که در این دوره در قبال زنان صورت گرفت، برای دیگر اقشار جامعه چه محدودیت‌هایی اعمال شدند؟

در آن دوره می‌بینیم که مردم در همه حوزه‌ها با محدودیت‌ مواجه هستند. مثلا شاید کسی باور نکند که در دوران سلطنت رضاخان همه مرسولات پستی از سوی حاکمیت سانسور می‌شدند و علاوه بر آن از مقطعی به بعد در کنار هر صندوق پست یک مأمور ‌گذاشته می‌شد و اگر کسی می‌خواست در داخل صندوق پست نامه‌ای بیندازد، مأمور نامه را می‌گرفت و می‌خواند. اگر مطالبش معمولی بود اجازه می‌داد که در صندوق پست انداخته شود. وقتی رضاخان از ایران رفت، دولت اطلاعیه‌ای صادر کرد که در روزنامه اطلاعات چاپ شد که از این به بعد در کنار صندوق‌های پست مأمور نمی‌گذاریم و سانسور را از پست برمی‌داریم. البته در مورد صندوق‌های انتخابات و گذاشتن مأمور در کنار آنها، در دوره‌های پهلوی اول و دوم زیاد خوانده و شنیده‌ایم. هرچند قبل از آن کلی تمهیدات را پیش‌بینی و نمایندگان مخالف و کسانی را که مدنظرشان نبود، از دور خارج و یا تبعید و تهدید کرده بودند. برای آن چهار تا رأی‌ هم که قرار بود به داخل صندوق‌ها ریخته شوند، کنار صندوق‌ها مأمور می‌گذاشتند که ابتدا رأی‌ها را ببینند و اگر خلاف نظر حکومت بود، طرف مورد ضرب و شتم قرار ‌می‌گرفت و رأی او پاره می‌شد. همین شیوه در حوزه‌های پست و… هم وجود داشت. اگر کسی می‌خواست از شهری به شهری برود، باید از شهربانی اجازه می‌گرفت. برای اینکه کسی در ماشینش از رادیو استفاده کند، باید از شهربانی جواز می‌گرفت و از این دست محدودیت‌ها…

 

*در این دوره برای جریانات دینی چه محدودیت‌هایی وضع شدند؟

از ۱۳۱۲ آزادی مردم برای برگزاری مراسم عزاداری محدود شد و دیگر حکومت اجازه نمی‌داد دستجات در خیابان‌ها حرکت کنند. در مکان‌هائی هم که جلسات تشکیل می‌شدند، محدودیت زیادی وجود داشتند. مدتی که گذشت، قرار شد طرحی را تحت عنوان «تقلیل ارباب عمائم» اجرا کنند. طبق این طرح هر روحانی برای ادامه فعالیت دینی و بر تن کردن لباس روحانیت در سال بعد، مجبور به گرفتن جواز از شهربانی بود. این قانون از سال ۱۳۱۴ به بعد به‌شدت اجرا شد. در قانون لباس متحدالشکل، رژیم، علما و مراجع را استثنا کرده بود، منتهی از سال ۱۳۱۴ به بعد چون می‌خواست این استثنا را بردارد، به این سمت رفت که تعداد ملبّسین به لباس روحانیت را کم کند. لذا هر سال به تعدادی از افرادی که قبلاً لباس روحانیت به تن داشتند، جواز داده نمی‌شد. تازه کسانی هم که لباس روحانیت داشتند با این مشکل مواجه بودند که مدام مأمورین از آنها جواز می‌خواستند و اگر همراه نداشتند مورد ضرب و شتم واقع یا دستگیر می‌شدند.

در این دوران علاوه بر برگزاری جلسات عزاداری و تعزیه که قبلاً ممنوع اعلام شده بود، برگزاری جلسات دروس حوزوی هم با محدودیت مواجه شد. حضرت امام(ره) در این خصوص اشاره می‌کنند که آن دوران وقتی ما برای مباحثه علمی همراه دیگر طلاب به بیابان‌های اطراف قم می‌رفتیم، در بازگشت از سوی مأموران که فهمیده بودند ما برای مباحثه به بیابان‌ها می‌رویم، مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتیم. واقعا در هیچ دوره‌ای، حداقل از دوره صفویه به بعد، شاهد چنین صحنه‌هائی در امور دینی کشورمان نیستیم.

 

*مشاوران رضاخان در امور فرهنگی و سیاسی این دوران چه کسانی بودند؟

۵۳ نفر از روشنفکران دوره مشروطه که رویکرد غرب‌گرایانه داشتند، همه با رضاخان همراهی کردند. افرادی نظیر محمدعلی فروغی، سیدحسن تقی‌زاده، عبدالحسین تیمورتاش، تدین، داور، نصرت‌الدوله فیروز، سردار اسعد بختیاری، جعفرقلی‌خان، علی‌اصغر حکمت، رضازاده شفق و … کسانی بودند که امور فرهنگی و سیاسی دوره رضاخان را اداره می‌کردند و به او مشورت می‌دادند. البته چون رویکرد نظامی داشت، از یک جائی به بعد دیگر به مشورت اینها هم توجه نمی‌کرد. البته این بدین معنا نیست که همه نظامی‌ها این‌ طور هستند. رضاخان واقعاً خوی ددمنشانه‌ای داشت و از اهرم نظامی‌گری به این شکل استفاده می‌کرد، وگرنه هر نظامی‌ای این‌طور رفتار نمی‌کرد و نمی‌کند.

 

*امروزه با توجه به حوادث اخیر برخی سلطنت طلبان سعی دارند برای گمراهی نسل جوان به مقایسه دوره پهلوی با دوران حاضر بپردازند.

دوره پهلوی در کشور ما دوره سیاهی است. از همان ابتدا که پهلوی‌ها روی کار آمدند، ما شاهد آغاز سیه‌روزی و تیره‌بختی مردم کشور خودمان هستیم. دوره ۵۷ ساله پهلوی را با جمهوری اسلامی حتی مقایسه هم نمی‌توان کرد. اتفاقاتی که بعد از پیروزی انقلاب در کشور ما رخ دادند کاملاً در تقابل با آن چیزی است که در دوره پهلوی رخ داده  است. ساختار نظام اسلامی، مردم‌سالاری‌ای که در نظام حاکم است و استقلالی که کشور ما با انقلاب به دست آورد و پیشرفت‌هائی که در حوزه‌های مختلف داشته‌ایم که یک زمانی برای ایرانی‌ها منطقه ممنوعه بود و الان هم برای خیلی از کشورهای منطقه ممنوعه است و نمی‌توانند وارد آن حوزه‌ها بشوند، بعد از انقلاب در کشور ما رخ دادند. استقلال در حوزه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، تعریف نظام سیاسی حاکم بر کشور بر اساس مبانی دینی، اتفاقاتی است که به‌طور ویژه در دوره جمهوری اسلامی رخ داده و با هیچ‌یک از دوره‌های قبل قابل مقایسه نیست. دوره پهلوی را شاید بهتر باشد که با دوره‌های قبل از خودش مقایسه کنیم و بعد از آن به سراغ مقایسه کل آن دوره‌ها با چهل و یک سال اخیر بپردازیم.

*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قراردادید.