Tag Archives: آیت الله خامنه ای

14ژوئن/21

آیت‌الله خامنه‌ای با تئوریزه کردن انقلاب، آن را در مقابل چالش‌های بزرگ جهانی حفظ کردند

درآمد:

آیت‌الله سید محمد مهدی میرباقری، استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه و نماینده مردم استان البرز در مجلس خبرگان و مسئول فرهنگستان علوم اسلامی می‌باشد.

یکی از مباحث مهم درس خارج فقه ایشان در سال‌های اخیر بحث «ولایت فقیه» بوده که در هشتاد جلسه ارائه و طی آن مبانی فقهی، کلامی و جامعه شناختی ولایت‌فقیه تبیین و تشریح شده است. و در «درس خارج مبانی فقه حکومتی» زوایای نوینی در اندیشه فقه حکومتی ارائه دادند. تدریس در دوره‌های متعدد «اصول فلسفه برنامه‌ریزی»، «فلسفه تطبیقی» و «الهیات و امام‌شناسی» و تألیف کتاب‌های: «درآمدی بر مبانی فقه حکومتی»، «جستاری در مبانی نظری ولایت فقیه»، «ولایت الهیه»، «مراقبه‌های عاشورایی»، «در شناخت غرب»، «ضیافت بلا» و «علم دینی» و «تاملات قرآنی» و….از دیگر آثار استاد می‌باشد.

ایشان در گفتگوی اختصاصی حاضر با «پاسدار اسلام» ابتدا به بررسی ماهیت انقلاب اسلامی و در ادامه با برشمردن ویژگی‌های شاخص امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب، به تبیین ویژگی‌های رئیس‌جمهور تراز پرداخته‌اند.

 

*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم. در ابتدا تشکر می‌کنیم که این فرصت را در اختیار مجله ماهنامه «پاسدار اسلام» قرار دادید. مستحضرید که درحال حاضر در ماه خرداد هستیم، ماه خردادی که در آن حوادث و اتفاقات متعددی چون سالگرد حضرت امام(ره) و نیمه خرداد را داریم که به تعبیری سرآغاز انقلاب اسلامی است. به عنوان اولین سئوال بفرمایید هویت انقلاب اسلامی‌ با بنیان‌گذاری حضرت امام(ره) از نگاه شما چیست؟

بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم. خدای متعال را سپاسگزار و خرسندم از اینکه توفیق گفتگو با این مجله وزین را دارم. پاسدار اسلام مجله‌ای با سابقه نسبتاً طولانی است و در طول چهار دهه انقلاب اسلامی،  خط ثابت و مستمر و مستقیمی داشته است. خدا را شاکرم که توفیق گفتگو با مخاطبان این نشریه برایم فراهم شده است و برای شما آرزوی توفیق و توان بیشتر برای خدمت بیشتر به اسلام و مکتب اهل بیت«ع» را دارم.

در تحلیل انقلاب اسلامی باید عرض کنم که این انقلاب چیزی جز ادامه حرکت انبیای الهی نیست. درگیری مستمری که در تاریخ بین جبهه حق و باطل وجود داشته و در دوران ما در شکل انقلاب اسلامی تجلی پیدا کرده، یعنی هم سیره مستمر انبیای الهی درگیری با جبهه باطل در سطوح مختلف بوده و هم دستگاه فقاهت شیعی در طول غیبت همواره در حال مبارزه مستمر و همه جانبه‌ای با دشمنان و دستگاه شیاطین بوده است. هر چند در ادوار مختلف، صور و اشکال جبهه‌ مقابل فرق می‌کرده، اما برخورد با آن یک برخورد مستمر تاریخی بوده است.

رفتار حضرت امام(ره) هم رفتاری در همان مسیر است. هرچند حرکت امام نسبت به حرکت فقهای بزرگوار شیعه از مقیاس وسیع‌تری برخوردار و کاری در مقیاس جهانی و حرکتی عظیم و مقدمه‌ای برای  نهضت جهانی اسلام به رهبری امام زمان«عج» است. ولی جنس کار همان است.

نکته دوم اینکه انقلاب اسلامی ماهیتی اسلامی و دینی دارد و از جنس مبارزات دموکراتیک و پارلمانتاریستی و یا مبارزات مسلحانه سوسیالیستی نیست؛ در حالی که دوره حیات امام مقارن با دوران تسلط این  دو مکتب بر جهان بود و هر دو بلوک شرق و غرب تلاش می‌کردند در کشورهایی که تحت سلطه بلوک دیگر بودند، حرکت‌های انقلابی را ساماندهی کنند و حتی دانش‌های پشتیبان را نیز ایجاد کرده بودند، مکتب مارکسیسم تحت عنوان عدالت‌خواهی با سرمایه‌داری مبارزه می‌کرد و مکتب لیبرالیسم، آزادی را شعار خود قرار داده بود.

انقلاب اسلامی به هیچ‌یک از این دو مکتب شباهت ندارد؛ بلکه حرکتی بدیع مبتنی بر فرهنگ اسلامی است. رهبر این انقلاب هم دانش‌آموخته دانشگاه نبود؛ بلکه فقیهی برآمده از دل حوزه بود. این پدیده برای سیاستمداران شگفت‌انگیز بود که در دنیائی دوقطبی که تنها دو قدرت مسلط بر جهان وجود دارند، چگونه انقلابی از جنس دین اتفاق افتاده است؟

یادم هست در پاریس خبرنگاری از حضرت امام(ره) پرسید: «با توجه به اینکه رهبری، نیازمند دانش‌های مدرن است؛ آیا شما این دانش‌ها را برای رهبری مطالعه کرده‌اید؟» امام در پاسخ فرمودند: «من آنها را نخوانده‌ام و از این بابت خوشحالم. مکتب اسلام معارف لازم را برای تشکیل حکومت دارد.» این سخن امام واقعاً برای آنها شگفت‌انگیز بود. پس انقلاب اسلامی حرکت بدیعی است که به مدل سرمایه‌داری و انقلاب‌های پارلمانتاریستی یا مدل مبارزات مسلحانه سوسیالیستی شباهتی ندارد، بلکه مدل جدیدی است که امام ابداع کردند و بعد هم الگوی مبارزات بعدی شد و شکل جدیدی پیدا کرد.

 

*به نظر شما امام برای رهبری چنین انقلاب بزرگی از چه ویژگی‌هائی برخوردار بودند؟  

کارهای بزرگ نیازمند شخصیت‌های خاص و بزرگ است. بدیهی است که ایشان دارای شخصیت ممتازی بودند که چنین بار سنگینی روی دوششان قرار گرفت. من معتقد نیستم که ایشان برای خود تکلیف ایجاد کردند، بلکه این تکلیف به عهده ایشان قرار گرفت. همه این موضوع را قبول دارند که امام بر اساس احساس تکلیف، این حرکت را آغاز کردند. البته بار تکلیفی که بر دوش این فقیه قرار گرفت، متناسب با شانه‌ها و توانایی‌های ایشان بود. به اعتقاد بنده، فقهای دیگری که به این کیفیت وارد میدان نشدند، نباید می‌شدند، زیرا توان انجام آن‌ را نداشتند. بنابراین انتخاب امام یک انتخاب الهی بود.

 

*آیا می‌توان ولایت‌فقیه را که مهم‌ترین میراث امام خمینی است بزرگ‌ترین دستاورد انقلاب اسلامی تلقی کرد؟

این انقلاب دستاوردهای با عظمت فراوانی داشته است. اگر منظورتان نظریه ولایت‌فقیه است، این یک نظریه‌ای است که در تاریخ فقاهت شیعه مسبوق به سابقه بوده است. اما اگر منظورتان تغییر مقیاس ساخت جامعه شیعه از پادشاهی به نظام ولایت‌فقیه است، باید گفت که بله، این دستاورد عظیم انقلاب اسلامی است. البته به نظر من هنوز کافی نیست تا آن را دستاورد کاملی بدانیم، زیرا این نهضت، حرکت دامنه‌دار و پر استمراری است. به فرمایش حضرت امام، انقلاب ما مقدمه انقلاب جهانی اسلام به رهبری حضرت بقیه‌الله «ارواحنا فداه» است و ما در واقع ممهدون و زمینه‌ساز  آن انقلاب جهانی هستیم. با این مبنا، انقلاب اسلامی هنوز تمام نشده است، بلکه تا اتصال به ظهور حضرت ادامه خواهد داشت.

مسئولین جمهوری اسلامی ایران، مثلاً در تراز ریاست‌جمهوری، باید در پی تحقق این ایده باشند. حضرت امام می‌فرمایند: «مسئولان ما باید بدانند که انقلاب مردم ایران محدود به ایران نیست، بلکه نقطه شروع انقلاب بزرگ اسلام به پرچمداری حضرت حجت «ارواحنا فداه» است که خداوند به همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر ظاهر قرار دهد.»(۱)

آنها می‌خواهند نظام جمهوری اسلامی مانند یکی از نظام‌های مادی باشد. دولت جمهوری اسلامی ایران و رئیس‌جمهور آن باید تمام سعی و توان خود را مصروف اداره مردم کنند، ولی معنایش این نیست که از هدف عظیم انقلاب اسلامی که ایجاد حکومت جهانی اسلام است غافل بمانند. از نگاه امام نباید به سبب اهداف کوچک از هدف بزرگ نظام که بسترسازی  برای ظهور حضرت است باز ماند؛ چون خیانت به این ملت و خیانت به اسلام است.

انقلاب اسلامی در مرحله اول با نظام پادشاهی ۲۵۰۰ ساله و رژیم وابسته به نظام سلطه جهانی مواجه بود. حاکمان آن دوره، کشور را به سمت لیبرال دموکراسی می‌بردند و آن را رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ می‌نامیدند! در چنین موقعیتی حضرت امام پرچمدار عبور از این وضعیت شدند و جامعه شیعه را یک مرحله جلو بردند.

مرحله دوم پس از انقلاب اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، یعنی نظام مبتنی بر ولایت‌فقیه است که دستاوردی عظیم و بسیار متفاوت با حرکت‌های قبلی جامعه شیعه است. حضرت امام در مرحله‌ اول بساط پادشاهی را جمع کردند و در مرحله‌ بعد طرح جامعه شیعه و حکمرانی اسلامی را که در ادامه باید جامعه اسلامی را بسازد، پیش بردند. حضرت امام مأموریت ولایت‌فقیه را خیلی بیشتر از اینها می‌دانستند و می‌فرمودند در دوران معاصر،  این مستکبرین هستند که استراتژی حاکم بر جهان را تعیین می‌کنند، در حالی که باید اسلام تعیین کند. حضرت امام معتقد بودند که ما باید به دنبال حکومت جهانی اسلامی باشیم، یعنی ظرفیت جامعه شیعی و ملت ایران و در کنار آنها ظرفیت دنیای اسلام را مستعد ایجاد یک حکومت جهانی و انقلاب اسلامی را نقطه جوشش این حرکت عظیم می‌دانستند.

امام در بیانیه سالروز ۱۵ خرداد می‌فرمایند: «من بار دیگر از مسئولین بالای نظام جمهوری اسلامی می‌خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه‌داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیزم نکشند که ما هنوز در قدم‌های اول مبارزه جهانی خود علیه غرب و شرقیم.»(۲)

امام، زمانی که بیانیه پذیرش قطعنامه را دادند، فرمودند: «خدایا! این باب را به روی ما نبند. ما هنوز در میانه راهیم.»

بنابراین اولین دستاورد این حرکت بزرگ در مرحله اول بعد از پیروزی، جمع کردن نظام سلطنتی بود که به نظرم در زمره کرامت‌های حضرت امام است؛ زیرا فرهنگ پادشاهی در کشور ما فرهنگ راسخ و ریشه‌داری بود. ما حتی امامزاده‌های خودمان را هم شاهزاده می‌نامیدیم که حاصل فرهنگ شاهنشاهی بود. امام این شجرۀ خبیثه را از ریشه در آوردند. حرکت عظیمی که حضرت امام شروع کردند، در مرحله اول پیروزی بر نظام پادشاهی و سپس مرحله تثبت نظام بود. لذا تحقق نظام مبتنی بر ولایت‌فقیه، دستاورد عظیم حرکت حضرت امام است که در ادامه تبدیل به حکمرانی اسلامی می‌شود که تأثیر آن از نگاه ایشان فراتر از مرزهاست.

 

*بعد از رحلت امام خمینی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جایگاه ولایت‌فقیه قرار گرفتند. ارزیابی شما از نقش ایشان در ادامه نهضت امام خمینی و اهداف انقلاب چیست؟ 

از نگاه حضرت آقا پیروزی انقلاب اسلامی آغاز عصر جدیدی است. این انقلاب داعیه مبارزه با عصر روشنگری غرب را دارد که با صدای بلند با دین مخالفت می‌کند. بعضی‌ها می‌گویند غرب سرمایه‌داری مخالف دین نیست که البته کاملاً اشتباه می‌کنند. متاسفانه در ایران هم امثال مهندس بازرگان چنین تفکری داشتند. آقای بازرگان در کتاب«راه طی شده» می‌گوید دین همان چیزی است که الان غرب دارد به آن عمل می‌کند.  حضرت آقا معتقدند عصر حاضر، عصر حاکمیت فرهنگ مادی بر جهان است و این تفکر طبیعتاً بر کشورها و فرهنگ‌های دیگر هم تأثیر می‌گذارد. از منظر حضرت آقا مسئله مستحدثه ما تمدن، عصر و دوران جدیدی با ایدئولوژی، مکتب و فلسفه‌ خاص خود است. مسئله دوران ما همان مسئله عصر روشنگری است که تمدنی مبتنی بر ایدئولوژی مادی با فلسفه‌های پشتیبان بود و بعدها با انقلاب‌های علمی و صنعتی تحقق عملی پیدا کرد. با چنین تمدنی که سایه‌اش را بر سبک زندگی انداخته است، باید مقابله‌ عملی کرد و این امر بر عهده انقلاب اسلامی است.

انقلاب اسلامی جوششی عظیم از متن جامعه اسلامیِ پیرو اهل‌بیت«ع» و به تعبیر حضرت امام(ره) اسلام ناب محمدی «ص» است که علیه تمامیت مدرنیته به پا خاسته است.  من تئوریزه شدن تمدن انقلاب اسلامی در سه مرحله بعدی را در بیانات حضرت امام ندیده‌ام. البته در زمان ایشان، دو مرحله محقق شدند که عبارتند از پیروزی بر نظام سلطنتی و سپس عبور انقلاب از مرزهای جغرافیایی به کل جهان و ایجاد یک نظام اسلامی. ولی ندیده‌ام که حضرت امام مراحل بعدی را تئوریزه کرده باشند؛ ولی حضرت آقا این کار را که شامل سه مرحله دولت‌سازی، جامعه اسلامی و تمدن‌سازی است، تبیین کرده‌اند. مقصود حضرت آقا از دولت‌سازی، دولت به معنی قوه مجریه نیست، بلکه مجموعه نظامی است که در آن حکمرانی اسلامی محقق شود. رهبری به الزامات این نظام اعم از نرم‌افزاری و سخت‌افزاری آگاهی دارند و می‌دانند که باید نیروی انسانی متناسب با این نظام تربیت شود.

بنابراین تقابل با دوران روشنگری در گرو ایجاد یک عصر جدید است. حضرت امام این عصر را که با انقلاب اسلامی شروع می‌شود و مرحله بعدی آن ساخت نظام اسلامی است، ایجاد کردند و قانون اساسی‌ای متفاوت با قانون ‌اساسی کشورهای سوسیالیستی و سرمایه‌داری را شکل دادند. رهبر انقلاب هم سه مرحله بعدی یعنی دولت‌سازی،حکمرانی اسلامی و جامعه اسلامی را که نهایتاً به تمدن اسلامی منتهی می‌شود، مدیریت کردند.

یکی از خدمات حضرت آقا ایجاد زیرساخت‌های حکومت اسلامی است و ایشان در این راستا کمک شایانی به شکل‌گیری نهضت نرم‌افزاری و بحث کرسی‌های نظریه‌پردازی و علوم انسانی اسلامی کرده‌اند. یکی دیگر از خدمات حضرت آقا محافظت از انقلاب اسلامی در مقابل استحاله شدن و فاصله گرفتن از اهداف اصلی است. ایشان با تئوریزه کردن انقلاب اسلامی، آن را از افتادن در دام اشرافیت و خوی پادشاهی نجات دادند. رهبریِ چنین نظامی، نیازمند فرد توانمندی است که در این مقیاس می‌اندیشد و اراده‌ای پولادین متناسب با این مقیاس دارد.

رهبری با ارایه مراحلی پنجگانه، انقلاب اسلامی را در مقیاس عصر جدید در مقابل عصر روشنگری قرار داده و با هوشیاری پیش برده‌اند. ایشان به‌خوبی می‌دانند که حرکت‌های بزرگ برای رسیدن به نتیجه، زمان می‌برند. به همین دلیل هم با دولت‌ها مدارا می‌کنند، زیرا می‌دانند در کنار کارهای روزمره‌ دولت‌ها، کار بزرگ‌تری به عهده انقلاب اسلامی است و این انقلاب با ظرفیتی که دارد، از این دولت‌ها عبور می‌کند.

متاسفانه دولت‌ها تا کنون هم‌تراز انقلاب اسلامی نبوده و آسیب‌هایی را به انقلاب اسلامی وارد آورده‌اند. دوره سازندگی درکشور، دوره لیبرالیسم اقتصادی بود. دولت اصلاحات به سمت گسترش لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی و فرهنگی رفت و اسم این کار را اصلاحات اساسی گذاشت. اینها در همان ‌سال اولی که روی کار آمدند گفتند که قانون اساسی باید عوض و اصول غیر دموکراتیک آن حذف شوند. آنها تصور می‌کردند ظرفیت انقلاب اسلامی تمام شده است، اما پس از هشت سال شکست خوردند.

بنابراین جوشش انقلاب اسلامی ارتباطی به رئیس‌جمهورها ندارد، بلکه یک حرکت عظیم الهی است که از رئیس‌جمهورها و دولت‌ها عبور می‌کند. آقا هم چندان سر به سر دولت‌ها نمی‌گذارند، چون انقلاب اسلامی ترمز آنها را کشیده است. اینها می‌خواستند انقلاب اسلامی را استحاله کنند، اما نتوانستند و انقلاب اجازه نداد دولت‌ها فرمان آن را به دست بگیرند. تقریباً هم دولت‌هایی که روی کار آمدند با سیاست‌های کلی انقلاب اسلامی همراهی نکردند و مشغول کارهای دیگری شدند، ولی نتوانستند مسیر انقلاب را تغییر بدهند و این فقط حاصل ظرفیت انقلاب اسلامی و ظرفیت رهبری بود. بنابراین رهبری با تئوریزه کردن انقلاب، آن را در مقابل چالش‌های بزرگ جهانی اعم از منافقین دنیای اسلام و کشورهای عربی و داعش و چالش‌های داخلی غرب‌گراها و منافقین حفظ کردند.

 

*پس به نظر شما ابتکار رهبری، تئوریزه کردن انقلاب به شکل منسجم در پنج مرحله است؟

ادعای من این است که آقا انقلاب را به شکلی مفصل و در پنج مرحله تئوریزه کردند. حضرت امام، انقلاب اسلامی را به این شکل تئوریزه نکرده بودند. آقا با یک نگاه درجه دوم انقلاب را تئوریزه می‌کنند و می‌گویند امام انقلاب را تا اینجا آوردند و از این به بعد را ما باید جلو ببریم. ایشان در بیانیه گام دوم می‌فرمایند: «راه طی‌شده فقط قطعه‌ای از مسیر افتخارآمیز به سوی آرمان‌های بلند نظام جمهوری اسلامی است. دنباله‌ این مسیر که به گمان زیاد، به دشواریِ گذشته‌ها نیست، باید با همّت و هشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود. مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعّالان جوان، در همه‌ میدان‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بین‌المللی و نیز در عرصه‌های دین و اخلاق و معنویّت و عدالت، باید شانه‌های خود را به زیر بار مسئولیّت دهند، از تجربه‌ها و عبرت‌های گذشته بهره گیرند، نگاه انقلابی و روحیه انقلابی و عمل جهادی را به کار بندند و ایران عزیز را الگوی کامل نظام پیشرفته‌ اسلامی بسازند.»(۳)

برهمین اساس ایشان در دیدار با دانشجویان، هرجا که جوان‌ها اظهار می‌دارند که این اشکال‌ها وجود دارند، می‌فرمایند این شما هستید که باید مشکلات را حل کنید.

 

*به نظر شما در حال حاضر مهم‌ترین چالش فراروی انقلاب چیست و انقلاب باید از کدام مرحله عبور کند؟ 

به اعتقاد من انقلاب اسلامی باید از مرحله جنگ رسانه‌ای دشمن عبور کند. اینک مرحله تولید نباء است. ما از جنگ نظامی دشمن عبور کردیم و دشمن می‌داند که نمی‌تواند ما را با حرکت نظامی  نابود کند. دشمن  دو بار با ما جنگید. یک ‌بار در مقیاس منطقه، که همه کشورهای منطقه را از طریق صدام در جنگ عراق علیه ما تحریک کرد و بار دیگر از طریق داعش، جنگی جهانی را علیه ما به راه انداخت و شکست قاطع خورد. دشمنان هفت هزار میلیارد خرج کردند، ولی هر روز ضعیف‌تر شدند و ما قوی‌تر شدیم. پس ما از جنگ نظامی عبور کردیم.

جنگ دوم جنگ دیپلماتیک است که از آن نیز عبور کرده‌ایم. دو دهه است که داریم مذاکره می‌کنیم و آنها نتوانسته‌اند ما را در مذاکره شکست بدهند. اگر کسی هوشیار باشد، با نگاهی به صحنه مذاکره درمی‌یابد که ما بزرگ‌ترین قدرت جهانیم. پنج قدرت برنده جنگ جهانی در یک طرف نشستند و خواستند ما را مهار دیپلماتیک کنند و نتوانستند. من تردید ندارم که ما بزرگ‌ترین قدرتیم. این قدرت بزرگ را که یک رئیس‌جمهور لیبرال نمی‌تواند نابود کند. فقط شاید بتواند پیروزی را به تأخیر بیندازد.

ما در حال‌حاضر درحال عبور از مرحله جنگ اقتصادی هستیم و باید ابزارهای دشمن را کُند و سپس نابود کنیم. ما در مرحله خبرسازی نباء هستیم. به تعبیر ادبیات دینی، مرحله نباء فاسق است. در سوره حجرات در این باره بحث شده است. به نظر من، فضای مجازی محیط نجوای شیطان است. من کل رسانه‌های غرب را محیط نجوای شیطان می‌دانم. ارتباط لسانی‌ای که مدیریتش در دست آنهاست، حیطه نجوای شیطان است. آنها حتی اگر به شما هم اجازه گفتگو هم بدهند، مادامی که مدیریت و ولایت این فضا با آنهاست و دست شما نیست، محیط نجوای شیطان است.

ما الان در این مرحله گرفتاریم و اگر ملت بزرگوار ما ظرفیت عبور از آن را نداشته باشد، پیروزی‌اش عقب می‌افتد. پیروزی در فضای مجازی نیازمند بلوغ فکری مردم است. مردم ایران بعد از هشت سال مذاکره به عمق سخنان رهبری پی بردند که آمریکا و اروپا قابل اعتماد نیستند و  نباید به نباء فاسق و رسانه‌های جهانی گوش داد. اگر ان‌شاءالله این ظرفیت شکل بگیرد که باید از رسانه‌های جهانی عبور کرد، حرکتمان تسریع خواهد شد.

 

*به نظر شما رمز موفقیت رهبری در چیست؟

من معتقدم خدای متعال ایشان را برای این مأموریت ساخته است. دوران جوانی ایشان را ببینید که چه امتحان‌های بزرگی را از سر گذراندند. مطالعات ایشان در اسلام‌شناسی یک نگاه اجتماعی است و ایشان به دنبال تحقق دین در جامعه هستند. حضرت آقا اسلام را با رویکرد اجتماعی و پژوهشی می‌فهمند و سال‌ها روی سیره اهل‌بیت«ع» کار کرده‌اند. من یک وقتی کتابی از ایشان دیدم با عنوان «بر تبعید» که روایتی است از تبعید ایشان در ایرانشهر و جیرفت. در آن کتاب آمده که ایشان در تبعید نبودند، بلکه بر تبعید بودند. ایشان یک وقتی به خرمشهر تبعید شده بودند و در آنجا سیل آمده بود. در آنجا امامت امت را به دست گرفتند و با کمک اهالی توانستند جلوی سیل را بگیرند و کمک‌های مردمی را درمیان چادرها تقسیم کنند. ایشان روزی بعد از اتمام کار، نصف شب به خانه می‌آیند و می‌بینند چند بسته غذا در خانه است. از اهالی خانه جویا می‌شوند و آنها می‌گویند اینها مال خودمان است. ایشان می‌گویند اینها مال ما نیستند. ما غذای ساده داریم. بسته‌های غذایی را بر می‌دارند و در میان چادرها تقسیم می‌کنند. پیداست که خدا چنین کسی را رهبر می‌کند. بنابراین خدای متعال ایشان را به لحاظ اندیشه‌ای و به لحاظ کارآمدی کامل کرده است.

رهبر معظم انقلاب جزو روشنفکران قبل از انقلاب به حساب می‌آیند. ایشان به یکی از روشنفکران فرموده بودند: «می‌دانید فرق ما و شما چیست؟ ما با هم وارد دوران روشنفکری شدیم، ولی ما عبور کردیم و شما ماندید.» روشنفکران به همین دلیل است که ایشان را قبول دارند و نمی‌توانند انکار کنند. به نظرم امام با هوشیاری تمام، ایشان را در سایه حفظ ‌کردند و با امتحان‌های دشواری که در موقعیت‌های مختلف از ایشان گرفتند ـ از جمله همکاری با آقای میر‌حسین موسوی که حضرت آقا به‌رغم بی‌علاقگی و صرفاً به خاطر دستور امام با او همکاری کردند ـ به توانائی‌های حضرت آقا پی بردند و ایشان را برای مسئولیت سنگین رهبری شایسته دیدند. تقوای رهبری، تقوای امام جماعت و حتی تقوای قاضی‌القضات نیست، بلکه بسیار بالاتر از اینها و تقوای متکی به خداست که موجب می‌گردد رهبری از تهدیدهای دشمن نترسد و تطمیع‌ دشمن منحرفش نکند.

 

*در بارۀ ویژگی‌های معنوی رهبر معظم انقلاب و به‌ویژه توجه‌شان به حضرت ولی‌عصر«عج» توضیح بفرمایید.

رهبرمعظم انقلاب جایگاه خود را به عنوان نیابت عامه درک می‌کنند. نیابت عامه یعنی منصب منسوب به حضرت که ایشان آن را برای اداره جامعه شیعی ایجاد کردند؛ کما اینکه منصب فقاهت و مرجعیت منصبی است که به‌تدریج و با هدایت امام زمان«ع» در جامعه شیعه شکل گرفته است.

از سوی دیگر حضرت آقا و امام مورد عنایت حضرت ولی عصر «عج» هستند. آیت‌‌الله مظاهری می‌فرمودند: «امام در جلسه‌ای خصوصی به اینجانب فرمودند من معتقدم که این انقلاب را‏‎ ‎‏از ابتدا تا کنون دست قدرت الهی که فوق تمام دست‌هاست به اینجا آورده است و همان‏‎ ‎‏یدالله هم این انقلاب عظیم را حفظ می‌فرماید.» حضرت آقا در یکی از خاطراتشان می‌گویند: «در یکی از سال‌ها ‎قبل از سال جدید با برخی از آقایان خدمت امام بودیم و از ایشان تقاضا کردیم‏‎ ‎‏در یکی از روزهای عید دیداری با مردم داشته باشند، اما ایشان نپذیرفتند. دو سه روز بعد از عید، ‏‎ ‎‏قلب ایشان ناراحتی پیدا کرد که فوراً رسیدگی و خطر برطرف شد. وقتی من خدمتشان‏‎ ‎‏رسیدم، به ایشان گفتم: «چقدر خوب شد شما ملاقات با مردم را قبول نکردید، چون با‏‎ ‎‏توجه به بیماری‌تان نمی‌توانستید دیدار را انجام دهید و این موضوع انعکاس بدی در دنیا پیدا می‌کرد‏.» امام فرمودند: «آن‌ طوری که من فهمیده‌ام از اول انقلاب تا حالا مثل اینکه یک‏‎ ‎‏دست غیبی ما را در همه کارها هدایت می‌کند.»

روشن است کسی که به خدا توکل ‌کند، خدا  از او حمایت می‌کند. من معتقدم که منصب مرجعیت و منصب ولایت یک منصب حقیقی است و در عالم حافظی دارد.

 

*مسئلۀ عدالت از جمله موضوعاتی است که همواره رهبر معظم انقلاب برآن تاکید داشته‌اند. جنابعالی راه‌های دستیابی به نقطه‌ مطلوب در این زمینه را چه می‌دانید؟

یکی از بشارت‌های مهم همه انبیا، عصر ظهور عدالت است. شما نمی‌توانید در باره عدالت مسامحه کنید و باید با تمام جدیت به دنبال تحقق عدالت باشید. ما در عدالت نیازمند نظریه جامعی هستیم. فضای این عدالت جامع، درگیری تام با مکاتب رقیب است. به همین دلیل تحقق عدالت نیازمند ساختارهای قدرت است. بدون حاکمیت و حکومت نمی‌توان عدالت اجتماعی را محقق کرد. برای تحقق عدالت،  نیروی انسانی کارآمد لازم است. اینکه آقا می‌فرمایند: بعد از برقراری نظام اسلامی، باید دولت اسلامی تشکیل شود، یعنی حکمرانان باید در حکمرانی‌شان عادل باشند و عدالت ابتدا باید در خود آنان ظهور و بروز پیدا کرده باشد. در مقیاس حکمرانی، تئوری عدالت و ساختارهای مناسب و در اجرا، نیروی انسانی عادل لازم است. تحقق عدالت اسلامی نیازمند زیرساخت‌های مناسب است. یکی از این زیرساخت‌ها خود انقلاب اسلامی و دیگری  نظام اسلامی و دستگاه ولایت‌فقیه است. ابتدا باید انقلاب کنید و نظام بسازید و بعد آرام آرام به سمت حکمرانی اسلامی بروید. بنابراین راه حل اساسی، تئوریزه کردن عدالت در مقیاس حکومت و حکمرانی اسلامی و سپس تربیت نیروئی است که هم عدالت را باور داشته باشد و هم خود متصف به عدالت اسلامی باشد. با این روش ساختارها اصلاح و عدالت محقق می‌شود.

 

*در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری هستیم. از نگاه شما رئیس‌جمهور تراز انقلاب اسلامی باید چه خصوصیت‌هایی داشته باشد؟

با توجه به اهمیت انتخابات چند نکته را یادآور می‌شوم. یکی از نکات مهم در بحث انتخابات ریاست ‌جمهوری، انتخاب فردی شایسته با مقیاس حرکت انقلاب اسلامی در مقیاس عصر ظهور است. رئیس‌جمهور باید در مقام نظر و عمل، متعهد به حرکت انقلاب اسلامی باشد و بتواند انقلاب اسلامی را در سطحی که رهبری فرمودند اداره و با گام‌هایی که در بخش سازندگی بر می‌دارد، کشور را به تمدن اسلامی نزدیک کند. نکته دیگر اینکه اگر کاندیدایی در خود این شایستگی را نمی‌بیند و نمی‌تواند کشور را به سمت عصر ظهور ببرد، نباید نامزد انتخابات شود. این نکته‌ای است که هم رهبری و هم امام بر آن تاکید دارند. امام می‌فرمایند: «اگر مسئولان جمهوری اسلامی به فکر ایجاد حکومت جهانی امام زمان«عج» نباشند، خائن و خطرسازند حتی اگر به مردم خدمت کنند،.»

نکته دیگر اینکه باید تلاش کرد تا یک رئیس‌جمهور انقلابی در تراز انقلاب اسلامی انتخاب شود که قلباً  معتقد به حرکت تمدنی باشد و بسترها را برای زمینه‌های ظهور فراهم کند و در مقام عمل حقیقتاً به دنبال تحقق عدالت باشد. حضرت آقا در باره شرایط ریاست‌جمهوری می‌فرمایند: «هر کسی که به دنبال سعادت کشور است رئیس‌جمهوری را می‌خواهد که باکفایت، مدیر و مؤمن باشد که اگر بی‌ایمان بود، نمی‌شود به او اعتماد کرد. آدم بی‌ایمان، سرانجام کشور و منافع آن و مردم را می‌فروشد. پس باید باایمان، عدالت‌خواه و ضد فساد باشد. رئیس‌جمهور باید به معنای واقعی کلمه به دنبال اجرای عدالت باشد، با فساد مبارزه کند و عملکرد انقلابی و جهادی داشته باشد. با عملکرد اُتوکشیده نمی‌شود کار کرد. برای حل این همه مسائل اساسی‌‌ کشور، یک حرکت جهادی و انقلابی لازم است.»(۴)

بدیهی است که عدالت‌خواهی با درک عظمت انقلاب اسلامی و ایمان به گفتمان عصر ظهور محقق می‌شود. چنین رئیس‌جمهوری در تراز انقلاب اسلامی است. بنابراین کاندیدای ریاست جمهوری علاوه بر توانایی در اداره کشور باید به مبانی انقلاب نیز معتقد باشد و اگر این شرایط را نداشته باشد، فرد شایسته‌ای نیست.

در انتخابات پیش‌‌رو، بی تردید دشمن از ابزار جنگ رسانه‌ای برای تقویت جریان‌های غرب‌گرا در داخل کشور استفاده خواهد کرد. ما از امام راحل یاد گرفته‌ایم که آمدن هر کاندیدایی که امپراتوری‌های رسانه‌ای دشمن معرفی کنند، یقیناً به نفع جبهۀ انقلاب اسلامی نخواهد بود.

 

*از نگاه شما نقش شهید سلیمانی در پیشبرد اهداف چه بود؟

فتوحات اسلامی به دست سردارانی چون شهید سلیمانی واقع می‌شود که چهل سال در لبه مرگ راه رفتند و با روحیه شهادت‌طلبی، هر روز خود را در معرض خطرهای بزرگ‌تری قرار دادند. سردار سلیمانی به تعبیر رهبر بزرگوار،  بارها و بارها مرگ را تجربه کرد. من که سوریه نرفته‌ام، ولی آنهایی که رفته‌اند وقتی صحنه درگیری سوریه را تعریف می‌کنند، آدم می‌فهمد استوار قدم زدن یک فرمانده بزرگ جنگ روی آن بلندی‌ها یعنی چه؟

در عرصه اقتصادی هم سردارانی از این جنس می‌توانند فتوحات بزرگ را رقم بزنند و اگر از این جنس نباشند، فتحی واقع نمی‌شود. مردم بزرگوار ایران باید بدانند همان‌طور که فتوحات نظامی به دست سرداری چون شهید سلیمانی می‌شدند، فتوحات اقتصادی هم باید به دست یک فرد انقلابی که سرش را به خدا سپرده،       شهادت‌طلب، زاهد و فارغ از تعلقات دنیایی است، واقع شوند. عدالت اسلامی با دست کسی که تعلقات دنیایی داشته باشد، محقق نمی‌شود.

منظور من افراد خاصی نیست، ولی این را می‌فهمم که فتوحات اسلامی حساب و کتابی دارند. کسی که به زندگی اشرافی خو گرفته، نمی‌تواند فتحی را رقم بزند. به نظر من برای ثروت مسئولین باید سقف خاصی را در نظر گرفت تا کسی که ثروتش از حدی بالاتر است، نتواند رئیس‌جمهور و وزیر و وکیل شود. معنا ندارد که چندین وزیر در دولتی؛ بالای هزار میلیارد سرمایه داشته باشند. اینها قبلاً این ثروت را نداشتند و همه را در همین دوران اسلامی جمع کردند؛ پس نباید پست بگیرند و رئیس‌جمهور مردمی بشوند که کثیری از آنها در اولیّات و بدیهیات زندگی‌شان در مانده‌اند.

مشهور است که مرحوم علامه حلّی، فقیه و متکلم شیعه قرن هشتم در منزلش چاهی داشت که از آن استفاده می‌کرد، اما زمانی که ‏خواست مسائل مربوط به آب چاه ـ از جمله اینکه آیا آب چاه قبول نجاست می‏کند یا مانند آب جاری است و با ملاقات با نجاست، نجس نمی‏شود ـ را بررسی کند، اول دستور داد چاهی را که در منزل خودش بود پر کردند، سپس مشغول بررسی این مسئله شد، چون بیم از آن داشت که مبادا این موضوع در رأی و فتوای او که کاشف از حکم شارع است، تأثیر بگذارد. چطور می‌شود وزیری بالای هزار میلیارد ثروت داشته باشد و  در بررسی مناسبات و مسائل وزارتخانه‌اش، ثروت خود را در نظر نگیرد؟ بدیهی است که چنین فردی نمی‌تواند به زیردستانش توجه کند.

امام می‌فرمایند: « آن روزی که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی که رئیس جمهور ما خدای نخواسته، از آن خوی کوخ نشینی بیرون برود و به کاخ نشینی توجه بکند، آن روز است که انحطاط برای خود و برای کسانی که با او تماس دارند پیدا می‌شود.»(۵)

کسی که ثروتش از حدی بالاتر است به درد مناصب حکومتی جمهوری اسلامی نمی‌خورد و به فرمایش امام نمی‌تواند حال و روز دیگران را دریابد. خاصیت اعیانیت و اشرافیت و به اصطلاح رفاه این است که خوف از دست دادن مقام و لطمه‌‏ خوردن به اشرافیت باعث می‏شود که فرد نسبت به زیر دست‏‌ها ظالم و در مقابل بالادستی‌‏ها توسری خور باشد.

 

*تحلیل شما از این جمله رهبر معظم انقلاب که: «من آینده را در همه زمینه‌ها روشن می‌بینم» چیست؟

عرض کردم که امام معتقد بودند مأموریتی به این ملت سپرده شده و امتی که  ۱۴۰۰ سال با بنی‌امیه و بنی‌عباس درگیری داشته، اینک دارای ظرفیتی شده‌اند. این مردم به مرحله‌ای رسیده‌اند که از منظر حضرت آقا این ظرفیت را دارند که ان‌شاء‌الله «ممهدون للمهدی» باشند. ایشان معتقدند ملتی که چنین ظرفیتی دارد با این فراز و فرودها شکست نمی‌خورد.

 

*به نظر شما مردم ایران در مقایسه با ملت‌های دیگر چگونه امتی هستند؟

مردم ایران، ملت رشیدی هستند که در طی این سال‌ها واقعاً بارسنگینی را به دوش ‌کشیده و از امتحانات‌ مختلفی سربلند بیرون آمده‌اند. این مردم به تعبیر امام راحل از مردم زمان حجاز بهترند. ایشان در این باره می‌فرمایند: «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی(ع) می‌باشند.»(۶)

برخی ادعا می‌کنند که دینداری در ایران کاهش پیدا کرده، درحالی که به نظر من ضریب دینداری به‌شدت ارتقاء یافته است. شاخص‌های تعیین دینداری کدامند؟ به نظر من اصلی‌ترین شاخص این است که ملتی پرچم دفاع از مکتب حق را در دست بگیرد، پای این مکتب بایستد و زیر بار فشارهای سنگین، مقاومت کند. در روایات آمده است که معیار، همراهی با اهل‌بیت«ع» است. بنابراین اگر کسی با امیرالمومنین«ع» همراه باشد، اگر در جاهایی خطا هم بکند، مشمول عفو الهی واقع خواهد شد، ولی اگر از امیرالمومنین«ع» جدا شود، تمام عمر هم که نماز بخواند، جهنمی است. یعنی کسی که طرفدار ولی حق است، پای ولی می‌ایستد و فراز و فرود‌ها و سختی‌ها را تحمل می‌کند، مؤمن و اهل نجات است. با این شاخص، مردم ایران واقعاً مومن‌ترین مردم تاریخ نیستند؟ چهل سال است که شرق و غرب و دنیای مدرن اعم از مارکسیست‌ها و سوسیالیست‌ها و سرمایه‌داری در برابر این مردم صف کشیده‌اند و فشارهای طاقت‌فرسایی را به آنها وارد می‌کنند. تحریم‌های دشمن علیه ملت ایران در تاریخ بی‌سابقه‌ است.

هفده هجده سال قبل، یکی از جامعه‌شناسان‌ دوره پهلوی در مقاله‌ای نوشت: فشارهایی که دنیای غرب در طول بیست و پنج سال بر جمهوری اسلامی آورد از کل فشارهایی که بلوک  غرب در چهل سال جنگ سرد به بلوک شرق آورد، بیشترند. البته جنگ رسانه‌ای را هم باید اضافه کرد. با وجود همه این سختی‌ها ملت با قدرت تمام مقاومت کرد و پرچم مبارزه را به دست گرفت. این شاخص سنجش ایمان مردم ایران است.

بدیهی است که ایمان را نمی‌توان در خلاء سنجید، بلکه ملت ایران را باید با دیگر ملت‌ها مقایسه کرد و درجۀ تقوای افراد را باید بر اساس سختی‌ها و فشارها سنجید. مقایسه تقوای افراد بر اساس فشارهای شیطان و بر اساس سر بلندی آنان در امتحان‌ات الهی است. خداوند متعال، افراد را بر اساس سعه وجودی و مقدار ظرفیتی که دارند امتحان می‌کند. صحنه امتحان دکترا، صحنه امتحان کلاس اول ابتدایی نیست.

دشمنان فشار ‌آوردند تا مردم را به فساد و بی‌تقوائی بکشانند و از دین جدا سازند، اما با همه این تلاش‌ها نتوانستند به اهداف خود برسند و درحیرت مانده‌اند که چرا مردم ایران از مقاومت خسته نمی‌شوند؟! آنها هر سال فروپاشی جمهوری اسلامی را پیش‌بینی می‌کنند. «مک‌کین» سناتور آمریکایی که سال‌ها آرزو داشت سرنگونی نظام ایران را ببیند، در آستانه نوروز ۹۶ طی یک سخنرانی‌ در تالار «کندی» مجلس سنای آمریکا که میزبان کنفرانسی تحت عنوان «دولت جدید آمریکا و گزینه‌های سیاست در قبال حکومت ایران» با حضور سناتورهای ارشد و نمایندگان معارضان ایران از جمله سازمان منافقین بود، گفت به شما قول می‌دهم که روزی در میدانی در تهران خواهیم بود، اما عمرش به سر آمد و در ۲۰۱۸ از دنیا رفت و به معنای واقعی کلمه، این آرزو را به گور برد.

این فضای موردنظر دشمن است. به نظر من، در این فضای فشار جوانان‌ متدین و مؤمن ایران تسلیم نخواهند شد و پرچم مقاومت را بر زمین نخواهند نهاد. حتی در بخش تقوای شخصی هم فشار دشمن خیلی بالاست، اما جوانان ایران با وجود تمام مشکلات و فشارها همچنان استوار ایستاده‌اند.

 

*به نظر شما دلیل مقاومت ملت ایران درمقابل فشارهای دشمن چیست؟

پیروی از مکتب اهل‌بیت«ع». هر بار که شیطان یک قدم آنها را  عقب می‌راند، امام حسین(ع) دستشان را می‌گیرد و آنها را به سوی دین باز می‌گرداند. امام رضا «ع» فرمودند: «اى پسر شبیب! اگر برای حسین«ع» گریه کنى، به‌محض اینکه اشکت بر گونه‏‌هایت روان شود، خدا هر گناهى را که کرده‌اى، از خرد و درشت و کم و بیش می‌آمرزد.»

دهه محرم که می‌آید واقعاً همه جوان‌ها پالایش می‌شوند؛ دل‌هایشان به سمت امام حسین«ع» بر می‌گردد و قلوبشان تطهیر می‌شود. ماه‌های محرم و رمضان، ماه‌های سازندگی و تقویت ملت هستند. به همین دلیل است که دشمن دائماً تلاش می‌کند تجمعات عاشورایی و معنوی و زیارت کربلا را تعطیل کند. به اسم احیای صنعت توریسم، راه سفر به کشورهای دیگر را باز می‌گذارند، اما راه کربلا را می‌بندند! در دولت کنونی سفر به ترکیه به شکل مفصلی ادامه داشت، ولی رفت و آمد به کربلا تعطیل شد. مسئول چنین رفتارهایی خود رئیس‌جمهور است. دشمن می‌داند که اربعین باید تعطیل بشود و صنعت توریسم و گردش در اروپا باید گسترش پیدا کند تا  بتواند در اجرای برنامه سکولاریزاسیون در ایران موفق شود و جمهوری اسلامی با غرب ببندند و کشور به سمت توسعه مدل غربی برود. متاسفانه تفکر غرب‌باوری در این مسئولین ریشه عمیقی دارد. ما نمی‌گوییم راه ترکیه بسته بشود، ولی مردم با ضوابطی که همه کشورها دارند بروند. اما اینکه شما راه کربلا را ببندید و توریسم را به این شکل گسترش بدهید، شیطنت است.

به هرحال ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که برخی به سمت زیارت امام حسین«ع» می‌روند و تربیت یافته و تبلور انسان عصر ظهور و آماده شهادتند و برخی شیفته غرب و تبلور انسان دنیای مدرن هستند. این کشکمش ایمان و کفر همواره ادامه خواهد داشت.

به کوشش قاسم بابائی

 

پی‌نوشت:

۱٫صحیفه امام خمینی؛ ج ۲۱؛ ص ۳۲۷

۲٫همان

  1. ۲۲/۱۱/۹۷
  2. ۱/۱/۱۴۰۰
  3. صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۳۷۶

۶٫ صحیفه امام ج ۲۱، ص۴۱۰

14ژوئن/21

غروبی غمبار و طلوعی امیدبخش

مقدمه:

«وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُم‏»(۱) و به یاد آورید نعمت خدا را که بر شما عطا فرمود.

اگر متوجه نقش سازنده و اثربخش رهبری الهی حضرت امام خمینی «رضوان‌الله ‌تعالی ‌علیه» و رهبر معظم انقلاب «حفظه‌الله ‌تعالی» باشیم، در می‌یابیم که خداوند فرمود: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم‏»(۲): اگر شکرگزار نعمت‌های الهی باشید، بر شما خواهم افزود. خطر وقتی است که متوجه چنین نعمت بزرگی نباشیم. از آن جهت که فرمود: «وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ»(۳): و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است‏.»

لذا ضرورت دارد که نگاهی هر چند گذرا به آنچه از طریق حضور تاریخی حضرت روح‌الله و پیرو ایشان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر ما گذشت، یادآوری شود.

در راستای حضور تاریخی حضرت امام خمینی، ابتدا دل‌نوشته‌ای تقدیم می‌شود و در آخر هرچند به اختصار بیان خواهد شد که رهبری رهبر معظم انقلاب در واقع امتداد بسط یافته حرکت توحیدی حضرت روح‌الله است که وجه دیگری از خود را در روشنای‌ توحید در این تاریخ به منصه ظهور رسانده است.

در این دل‌نوشته خطاب به حضرت امام عرض می‌شود:

اى‏ امام‏! ما بیش از آنکه به سوگ تو نشسته باشیم، به سوگ محروم شدن از تمنّاى بزرگ خودنشسته‌ایم. ما خودِ حقیقى و اصل اصیل خود را که تو مظهر وجه آرمانى آن بودى، از دست داده‌ایم.

در سال‏هاى تخته‏بندى خواب، «مرگ» برای ‌ما رهایى و آزادى بود. آرى در آن روزهاى سیاه؛ «مرگ» آرزوى بلندى شده بود که مى‏خواندیم و نمى‏یافتیم. امروز که مى‏توانیم سرشار از زندگى باشیم، از آن خفتن، سخت دلهره داریم و سخت نگرانیم که دیگر بار گرفتار آن خواب مرگ‌گونه نشویم. دیروز به خفتن عشق مى‏ورزیدیم و امروز آن را دشمن مى‏داریم و به ادامه‏دادنى دل بسته‏ایم که هر روزش بهتر از دیروز است. تو ما را با انبیاء و اولیاء هم‌تاریخ کردى.

راستى آنهایى که زندگى را مى‏شناسند، چگونه آن‏ همه خفتن را که بیرون‏افتادگى از تاریخ نور بود، دشمن ندارند؟

دیروز، زندگى، قطار روزهاى مسخره و یکنواختى بود که با زوزۀ مرگ به گورستان مى‏رفت و امروز تو حیات را طورى تفسیر کرده‌اى که زندگى در رگ‏های ‌ما جارى شده و ما را به بریدن از زشتى‏ها و پرواز به سوى خوبى‏ها دعوت‌ مى‏کند. تو افقى را به روی ما گشودى ‏که همه امیدها را یکجا در عمق جان ما جاى داد و به‌راستى زندگى با این‏ همه امید و امیدوارى چه لطف بزرگى است.

آن روزها، زندگى مرور شکنجه بود و پلیدى و دیدن زشتی‌ها و پلشتی‌ها و نامردی‌ها. و «حقیقت» ستاره‏اى بود که ظلمت بیکرانه، حتّى سوسویش را از ما ربوده بود. هر قدمى، عفونت حیات راکد روزمرّگى بود و به‌راستى که آن پوچى تمام‌ناشدنی چه آزاردهنده بود.

امروز، زندگى همواره آبستن لحظه‏هاست. لحظه‏هایى که زیبایى خواهند آفرید. لحظه‏هایى که غذاى جان هستند، هرچند نفس امّاره از آن کراهت دارد. پیش از این، زندگى کویری بی‌انتها بود که نابودى حیاتمان را نوید می‌داد و هیچ لاله‏ انسانیتی در آن برهوت مجال سر از خاک برآوردن پیدا نمی‌کرد. ما در چنبره نان خواستن و نام جستن گرفتار و از آن حیات برینِ روحانى که تو به ما نشان دادی، غافل بودیم. تو متذکر پنجره‏هاى گشوده بر حیات معنوى شدی و ما دریافتیم که چگونه خود مأمور به بند کشیدن خود بوده‌ایم.

به‌راستى اگر انقلاب اسلامى به وقوع نپیوسته بود چه ‏کسى باور مى‏کرد ملائکه‌الله این گونه فعالانه در تدبیر امور در صحنه‏ حضور دارند؟

پیش از این بیزار از آنچه بودیم و ناامید از آنچه باید مى‏بودیم، مرگ را فرا مى‏خواندیم و نمى‏یافتیم، هر چند همه حیاتمان مرگ شده بود. و امروز، خشنود از آنچه باید و هست و ناخشنود از آنچه هست و نباید، امیدوار به آینده‌ای هستیم که بى‏شک حیات موعود را وعده می‌دهد، هرچند چشم‏هاى خو‏ کرده به مرگ، آن را به رسمیت نشناسد و به ستیز با آن بپردازد.

امروز اگر از خفتن و غفلت مى‏گریزیم و تمنای چشم‏های‌مان به خواب را به چیزى نمى‏گیریم و از هیبت خارِ کنار گل، دلخونى به خود راه نمى‏دهیم، از این روست که نسبت به صداى زوزه مرگ انسانیت در پشت پرچین‏هاى خراب، گوش بستن و آرام خوابیدن را برنمی‌تابیم.

اى برادر! بگذار قدرى از روزگارى که بر این قریه گذشت براى تو بگویم. شاید که به سبب جوانى‏ از آن باخبر نشده‌ای. شاید هم مرور زمان این قصه را از یادت برده و فراموش کرده‌ای که در چه غروب سردى به‏سر مى‏بردیم. شاید جوانى‏ات به تو امکان تجربه آن غروب را نداده باشد.

اى برادر! دزدان آمدند و غارتمان کردند، امّا نه فقط زمین و نفت ما را که «خودمان» و هویت اسلامی‌مان را ربودند. تو کجا بودى؟ ما کجا بودیم؟ اصلاً همه‏ ما کجا بودیم؟ مگر اسم آن گونه بودن را مى‏توان «زیست انسانی» نامید؟

ما نیمى در خواب و نیمى در گور بودیم که همه چیز‏مان را بردند و هیچ صداى اعتراضى هم برنخاست. در آن هنگامه‏، ما از داشته‏هایمان بى‏خبر بودیم، اما دشمن آگاهى کامل داشت، ارزش‏های ما را مى‏شناخت و راز ماندگارى دیرپای‌مان را مى‏دانست و نیک آگاه بود که ما در چشمه زلال و همیشه جوشان فرهنگ اسلامى آسیب‏ناپذیر مى‏شویم.

دشمن نقطه‏ضعف ما را هم خوب می‌شناخت و سال‌ها انتظار کشید تا هوشیارى قدرت‌آفرین خود را به فراموشی بسپاریم و او از گذرگاه غفلت و خفتن ما بگذرد و قلّه کهنِ نفوذناپذیرمان را فتح کند.  پاشنه آشیل ما خفتن بود و غفلت. چشمان بازى که باید همچنان به دشمن خیره مى‏ماندند، آرام‏آرام به خواب رفتند و با این‏که نغمه وحى به گوش جان ما رسیده بود که: «لایَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا؛(۴): مشرکان، پیوسته با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از آیین‌تان برگردانند.»؛ دشمنى دشمن فراموشمان شد.

کار این قریه به آنجا کشید که دشمن پیروز و تباهى آغاز شد و ما نیمى در گور و نیمى در خواب، یا در گورستان ‏کینه‏ این برادر و یا در سنگستان تهمت به آن برادر خفتیم و مردیم و دشمن بى‏خواب، ما را نظاره مى‏کرد.

اى برادر! اینان که در چنین شرایطى آسوده مى‏خوابند، زندگى را نمى‏شناسند تا نگران ربودن آن باشند، چه رسد به اینکه بخواهند زندگى ربوده‏شده را باز ستانند. اینان با چنین خفتنى مرگ را تمرین مى‏کنند، در حالى که زندگان، مسئولیت زنده ‏بودن را به دوش می‌کشند. نمى‏توان زنده بود و براى انتخاب‏ زندگى موحدانه حرکتی نکرد، زیرا: «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَه»(۵) هرکسی در گرو چیزى است که انتخاب مى‏کند، پس زنده‌ بودن و انتخاب‌ نکردن محال است، همچنان که انتخاب‌کردن و مسئول انتخاب‏هاى خود نبودن نیز بى‏معناست. اینک اگر مدّعى زنده بودنیم، ناگزیر به دیدن و مسلّماً در مقابل امواجى که بر نگاهمان مى‏گذرند مسئولیم. چشم بستن، نه نجات‏دهنده است و نه آرامش‏بخش و فقط پشیمانى را مضاعف مى‏کند.

مگر نه اینکه در کنار هر گُلى، خارى خفته است تا بُزدلان براى همیشه از گُل محروم بمانند. پس چگونه به بهانه‏هاى واهى، خود را بر این موج بلند انسانیت که تا سقف آسمان غیب پرکشیده است، نیفکنیم و امام خود را در تاریخ تنها بگذاریم و بی دست و پا در مرداب روزمرّگى‏ها رها شویم؟ اینک نسیم وَحى بر جان‏ها می‌وزد: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ؛(۶) و البته شما را مى‏آزماییم تا مجاهدان و شکیبایان شما را باز شناسانیم و گزارش‏هاى [مربوط به‏] شما را رسیدگى کنیم.

اى برادر! اى کاش کلامم قادر به توصیف آنچه بر ما چه ‏گذشت، می‌بود. اى کاش معنى پوچى را مى‏فهمیدى! چگونه مى‏توان به کسى که مرگ را نچشیده، از مرگ سخن گفت؟ بشکنى اى قلم که چقدر در ترسیم آن پوچى، ناتوانى.

تو چگونه باور ‏کنى که بر ما چه گذشت؟ امروز از قفس‏هاى زرّین رفاه دروغین پر کشیده‏ و به دشت‏ها رسیده‏ای و اکنون با سبزه‏هاست که مى‏رویی و با شکوفه‏هاست که مى‏شکفی و با حضور در جبهه نور که مى‏خواهد از غرب سرد و سیاه بگذرد، زندگى در دست‏هایت در حال بارور شدن است. با چنین احساسى است که مى‏توان انحراف‏ها را دید و بر سر منحرفان فریاد کشید.

دیروز، آینده‏گراى شکست‏خورده‏اى بودیم که آرامش بعد از مرگ را آرزو مى‏کردیم و به سرنوشتى پوچ و دردى همیشگى تن داده بودیم و امروز، واقع‏گرایى هستیم که چشم بر واقعیت‏ها نبسته‏ایم و از امکاناتی که انقلاب اسلامى فراهم کرده است، بى‏خبر نیستیم و به مدد آنها تا انتهای دشت انسانیت خواهیم رفت و واى بر ما اگر به بهانه‏هاى واهى از رهسپار شدن به‏ سوى وعده‌گاه موعود غفلت کنیم.

اى امام! تو امیدوارى را نهادینه کردى. دیروز با غرورى پلنگ‏وار و بدون درک امکانات، هوس پریدن به سوی ماه را در سر می‌پروراندیم و در درّۀ غرور نزدیک به دروازه تمدّن غربى، پریشان و متلاشى ‏شده بودیم و امروز با فرصتی که انقلاب اسلامی در اختیار ما نهاده است مى‏توانیم روی پاهای خود تکیه کنیم و اعتیاد دیرینه از خود بیگانه بودن و بیگانه را خود انگاشتن را کنار نهیم. من نمى‏گویم آنچه باید می‌شد، شده است، ولی مى‏گویم شرایط شدن‌ها فراهم شده است. باید مراقب بود این فرصت را از ما نربایند و ما را استحاله نکنند.

برادر! نمى‏دانم باور می‌کنی که آن روزها خورشید به کسوف گراییده و امید طلوع دوباره آن در ما مرده‏ بود؟ باور مى‏کنى که همراه با خاموشی گرفتن روز، ما نیز به‌مرور خاموش‏شدیم و پایان ‏گرفتیم، پایانى بى‏آغاز؟ نمى‏دانم باور خواهى کرد که در آن غروبستان، طلوع را از یاد ‏بردیم و غروب مردان مرد را به نظاره نشستیم و نجات، آرزوی محال ما شد؟ ما با کوله‏بارهائی سنگین بر دوش و اشک‏هائى خشکیده بر گونه‌ها و با دردى آماس‏کرده در قلب، رو به غروب مى‏رفتیم و همه‏چیز با ما و در وجدان ما مى‏مرد.

ما داشتیم در جان خود خاموش مى‏شدیم و به مرگ رضایت مى‏دادیم که صداى آشنای پیرمردى از دوردست‏هاى ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ به گوشمان رسید و غروب ما را پر کرد. ما به شبى اندیشیدیم که لابد پشت پلک‏های‌ ما ‏بود، اما دیدیم که پلک‏های‌مان گرم شدند. گمان بردیم این مرگ است که بر پلک‏های ‌ما مى‏گذرد و پایان را بشارت مى‏دهد. می‌خواستیم بگوییم: «نفرین بر مرگ که این گونه رنج‏آور است.» که دیدیم طلوع! آفتاب! روز!

تونبودی که آن غروب امیدزائی را که من ناتوانم از  توصیفش، ببینی! هراسان چشم گشودیم و نظاره کردیم و دیدیم آرى! درست در انتهاى روز که همه چیز داشت تمام مى‏شد، خورشید تابیدن گرفت و نور «الله اکبر – خمینى رهبر» از پنجره خانه دل‌ها به بیرون ‏تابید و چه بگویم از آن ‏همه خورشید!

ظلمات دوران غرب‏زدگى چنان تا مغز استخوانمان نفوذ کرده بود که باورمان نمى‏شد. فکر می‌کردیم این خاصیت مرگ و پایان دنیاست که در آن همه جا پر از آتش مى‏شود و هر چه را که هست مى‏سوزاند. این آتش پایان است و ما داریم مى‏سوزیم. ندای رهائی نیست، بلکه ناله و فغان مرگ و شورشی کور و مذبوحانه است و بار دیگر همه ‏چیز به نفع تاریکى تمام می‌شود. از این رو چشم بستیم و گفتیم: تمام!

امّا آن صدا در ما انقلابى را  برانگیخت. مثل ندائی که در کوه طور، موسى «ع» و در غار حراء محمّد «ص» را مخاطب قرار داد که: «تَعالَوْا»؛ بیا و بالا بیا… آن صدا ما را فرا خواند و از یأس و ترس رها و از خاک جدایمان کرد. خاک از ما دور و راه پرواز به سوى آسمان گشوده ‌شد و آن صدا از نجف و پاریس با نامه‏اى و رهنمودى و اعلامیه‏اى ما را به برخاستن‌ و به رها شدن از قید و بند هر چه غیر از حق فرا ‌خواند.

بهار تاریخى‏ ما آغاز ‌شد. تمام باغ‏هاى دنیاى اولیای الهى در ما جوانه ‌زدند و ‌شکفتند و به‏ بار ‌نشستند و تاریخ جدیدى به روی‌ ما گشوده شد. با ناباورى تمام از خود می‌پرسیدیم درست در زمانی که تمام سرمایه‌های انسانى ‏ما در حال پوچ‏شدن بودند، آیا بار دیگر می‌توان معنى زندگى را در آغوش خدا تجربه کرد؟

و این گونه بود که ظلمت روزگار شکاف برداشت.

تابِ چشم‏ بستنمان نبود. چشم گشودیم و دیدیم که نه در خاک که بر خاکیم و نور از همه‏ سو مى‏بارد. آن ندا، ما را در وسعت چشمانش پناه داد و امید به زندگى به اهل زمین بازگشت. تولّدى دیگر! از درون خود مهر و عشق ریشه‏دارى را به آن صدا احساس کردیم. او آشنایى بود گمشده. به عشقش دل بستیم و مهر او خورشیدى شد در جانمان. در چشمه مهر او چرک و خون سال‏هاى درد و تنهایى و مرگ را شستیم و عریانی‌مان را با تن‌پوشى از ارادت و اطاعت از او پوشاندیم.

آهسته آهسته داشتیم انسان و دنیاى حقیقى انسانیت را در مى‏یافتیم.

به ما گفته بودند مدرنیته پایان تاریخ است و بشر در آن به تمامیت خود رسیده است و راه دیگرى نیست و ما نیز پذیرفته بودیم. به ما قبولانده بودند دیگر خدا با انسان‏ها سخن نمى‏گوید و باید همه امیدهاى بلند انسانى را در ظلمتکده فرهنگ مدرنیته دفن کنیم و به بدترین مرگ تن دهیم، ولى آن صدا ما را به حیات، آن هم حیاتى از جنس رسالت پیامبران فرا خواند.

پس از آن دیگر در زیر سایه آن بید کهن که متذکر آرامش دیانت و عبودیت بود، غنودیم. باز هم گیتی پر بود از دروغ و نیرنگ و سود و سرمایه و دندان نمودن و انسان دریدن، ولى ما دیگر در غروب به سر نمى‏بردیم. دعوت او راخوان امید و زندگى و انسان‏ ماندن بود. او چشم‌های ما را به روی دریچه‌های نور گشود و نگاهمان را از مردابى که مى‏بلعیدمان و ما ناخودآگاه به سوى آن قدم مى‏گذاشتیم، بر گرفت.

اى امام! تو انسانیت و امکان آدمی‌وار زیستن و بصیرتِ شناختِ انحرافات را به ما شناساندی. اینک چگونه مى‏توانیم چشم بر هم گذاریم و به خفتن و غفلت رضا دهیم و از غروب مرگبار دیروزی نه چندان دور نهراسیم؟

ای امام! تو در آخرین کلامت به ما گفتى: «همواره با بصیرت و با چشمانى باز به دشمنان خیره شوید و آنها را آرام نگذارید وگرنه آرامتان نمى‏گذارند.» و ما عهد کرده‏ایم که در تمام زندگى متوجه این معنا باشیم و راه رسیدن به عالَم قدس را از این طریق به روی بشر بگشاییم. چنین است که چشمانمان در عطش یک لحظه خواب مى‏سوزند. ما را سر خفتن نیست. بیدار مى‏مانیم و به زوزه گرگ‏هایى گوش مى‏دهیم که با خشم بر چهره روز ناخن مى‏کشند تا در خواب دوباره‏مان، به ما حمله کنند.

تمام زندگى ‏ما در خواب گذشت و طعم تلخ غفلت هنوز هم در کام جان ماست. اکنون از یک لحظه چشم بستن نیز مى‏هراسیم که چشم‏بستن، بى‏خبر گذشتن از کنار چشمه هدایتى است که تو جارى‏ کردى و بى‏اعتنا از کنار این انقلاب الهى گذشتن، غفلت‏ از شبیخونى است که دشمن بیدار، منتظر آن است. بیدار مى‏مانیم تا دشمن غدّار را دچار خستگى و یأس کنیم و به زندگى خود معنا ببخشیم.

بیدار مى‏مانیم، زیرا چگونه مى‏توان از انقلابى که هدیه خدا مسلمین است، پاسدارى نکرد؟

آیا مى‏شود راز ماندگارى‏مان را فراموش کنیم و دیگر بار تن به غفلت بدهیم؟

اى امام! ما در کلام تو راه گمشده‏ انسان سرگشته قرن را یافته‌ایم. تو در عصرى که بشر بیش از همیشه به هدایتی اسلامى نیاز دارد، با زندگی و سخنت، مفسر اسلام و هدایت شدى.

اى امام! تو به ما صراط مستقیم را نشان دادى و می‌دانیم تا زمانی که شاگردى مکتب تو را بکنیم، زنده‏ایم. انقلابى که تو موجد آن هستی، خورشیدى در شب تاریک و یخزده این قرن ظلمانی است. میراث تو رمز و راز حیات آسمانى و عزّت زمینى است. اینک از خدایت بخواه به ما قدرت و لیاقت پاسدارى از این میراث گرانبها را بدهد.  ما خوب دریافته‌ایم که اگر مى‏خواهیم شور و شوق زندگى در ما فرو ننشیند، باید دست در آغوش انقلاب اسلامى، به فتح قله‏هاى آینده تاریخ بیندیشیم.

اى امام! هر چه زمان بیشتری بگذرد، ارزش ندائی که سر دادی، آشکارتر خواهد شد. باید سالیان‏ سال بگذرد تا پژواک این بانگ در فضاى فرهنگ بشرى بپیچد و بشریت، آثارش را درک کند. اکنون پژواک این ندا آغاز شده و خانه کفر و استکبار را به لرزه انداخته است.

وقتى به ما گفتى: «همواره با بصیرت و با چشمانى باز به دشمنان خیره شوید و آنها را آرام نگذارید وگرنه آرامتان نمى‏گذارند.»؛ هرچه را که گفتنى بود، گفتى.

برای درک این معنا و از آن مهم‌تر عمل به آن بسیار تلاش باید کرد. آنچه ما را در این راه پایدار نگه مى‏دارد، سوز فراق توست که مثل اشک بر سیدالشهدا«ع» تصمیم‏ساز است و عزم‏آفرین.

هر پگاه از فراق آن خورشید

داغ در صحن سینه مهمان است‏

در عزاى تو اى بهار سپید!

تا ابد چشم لاله گریان‏ است

 

 

 

ب.طلوعی امیدبخش:

برای ما شیعیان به‌خوبی مشخص است که امیرالمؤمنین«ع» به تمام معنا تفصیل و بسط مکتب وحی محمّدی «ص» بود. آن حضرت با وفاداری تام و تمام به اسلام، در خود ‌شکفت و توانایی‌های اسلام را نشان داد. تفاوت‌ ایشان با دیگر صحابه در نحوه رجوع به آموزه‌های رسول خدا«ص» بود و در همین راستا خداوند هم مددهای خاصی را به ایشان عنایت ‌کرد. بی‌تردید کسانی که جایگاه حضرت علی «ع» را نشناختند، عامل به حجاب ‌بردن اسلام بودند.

اینک رهبر معظم انقلاب با عزمی علوی در صدد تفصیل مکتب حضرت امام هستند؛ مکتبی برگرفته از مکتب غنی اسلام که همه امکانات را در اختیار ایشان گذاشته است تا انقلاب اسلامی را از طوفان حوادث عبور دهند و آینده امیدبخشی را برای آینده انقلاب رقم بزنند.

اینک انقلاب اسلامی مظهر اسم الله یعنی ربّ العالمین است. به گفته شهید آوینی: «انقلاب اسلامی یگانه مظهر حق و موجب شور ایمان و عشق به خداست.» رهبر معظم انقلاب به مدد الهی و با هنرمندی تمام توانسته‌اند روحانیت انقلاب اسلامی را حفظ کنند تا شور ایمان، زنده بماند و فرهنگ مقابله با استکبار در بستر توحید و شور ایمان ادامه یابد و انسان‌ها در چنین بستری شکوفا شوند.

برای درک مددهای خاص خداوندی به رهبر معظم انقلاب، به کلامی از حضرت رضا «ع» نظر می‌کنیم که می‌فرمایند:  «إِنَّ‌ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّوجَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ لِذلِکَ صَدْرَهُ»(۷): اگر خداوند بنده‌ای از بندگانش را برای تمشیت امور مردم انتخاب کرد، سینه او را گشاده می‌گرداند تا در مدیریت خود کوچک‌ترین لغزشی نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد: «فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ» در نتیجه آنچنان توانا می‌شود که در حل مسائلی که پیش می‌آیند در نمی‌ماند و غیر از صواب از او نخواهی یافت و به‌خوبی مصلحت مردم را در نظر می‌گیرد: «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ»(۸) پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأیید الهی است.»

رهبر معظم انقلاب یقیناً مصداق این کلام هستند. ایشان برای مردم پدری می‌کنند و فرزندان شهدا گوئی سال‌ها با ایشان مأنوس بوده‌اند، پدر خود را در ایشان باز می‌یابند. از همه مهم‌تر حکمت و بصیرت ایشان است که به جای درگیرکردن خود با ضعف‌ها و خطاهای نخبگانی که از آنها انتظار نمی‌رفت که گرفتار فتنه سال ۸۸  شوند، کشتی انقلاب را همچنان پیش می‌برند تا آن را به اهداف عالیه و آینده درخشان محتومش برسانند. ایشان همواره با نگاهی واقع‌بینانه مژده می‌دهند که انقلاب به اهداف خود می‌رسد، زیرا در مواجهه جبهه حق با استکبار، قطعاً جبهه حق پیروز است ان‌شاء‌الله.

 

پی‌نوشت:

  1. مائده / ۷
  2. ابراهیم / ۷
  3. همان
  4. بقره/ ۲۱۷٫
  5. مدثر/۳۸٫
  6. محمد«ص»/۳۱٫
  7. الکافی : ۱ / ۲۰۲ / ۱ ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ۱ / ۲۲۱ / ۱ ، معانی الأخبار : ۱۰۱ / ۲،

۸٫ الکافی : ۱/۲۰۳/۱٫

17فوریه/21

این عمّار؟

اشاره:

یک سال از شهادت سپهبد سردارحاج‌ قاسم سلیمانی توسط دولت جنایتکار آمریکا و به فرمان شخص ترامپ، رئیسجمهور خودسر و جانی آمریکا گذشت. بر اثر این حادثه جهان اسلام و بیش از همه رهبر معظم انقلاب داغدار شدند. این حزن شدید هم در پیام وهم در نماز ایشان بر پیکر شهدا کاملاً مشهود بود.

رهبر معظم انقلاب با بغض و اشک در نماز برای این شهید گرانقدر عبارات اختصاصی را قرائت کردند. «اللهم أدخلهم برحمتک برضوانک، فإنک توفیتهم متلطخین بدمائهم فی سبیل رضاک مستشهدین بین أیدیهم، مخلصین فی ذلک لوجهک الکریم؛ پروردگارا به رحمتت ایشان رابه بهشت داخل کن. تو جان آنها را در حالی که در راه رضای تو غوطه ور در خونشان شده و به شهادت رسیده و با اخلاص رو به سوی تو بودند، گرفتی.»

به راستی که لقب مالک اشتر زمان برازندۀ سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است.

ما در این نوشتار بر آنیم که ‌عکس‌العمل‌های اندوه‌بار و حزن شدید امیر مؤمنان علی«ع» در مقابل شهادت برخی از سردارانش را مرور نماییم.

عکس‌العمل حضرت حضرت علی«ع» نسبت به شهادت سردارانش را به دو صورت کلی و خاص می‌توان تقسیم‌بندی نمود:

 

الف)عکس العمل کلی حضرت

حضرت علی«ع» در بخشی از خطبه ۱۸۲، از سرداران خود که به شرف شهادت نائل آمده‌اند یاد مى‌کنند و با تعبیراتى غم‌انگیز و با سوز دل فریاد می‌زنند: «أَینَ إِخوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ «کجایند برادران من؟ همان‌ها که در مسیر صحیح گام نهادند و در راه حق پیش رفتند و بهراستى و درستى عمرشان را به پایان رساندند و گذشتند.

و به صورت کلى و عام از همه آنها چنین یاد مى‌کنند: «وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّهِ، وَ أُبْرِدَ بِرُؤُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَه : کجایند مانند آنان از برادرانشان که پیمان بر جانبازى بستند و سرانجام سرهایشان براى فاجران و فاسقان فرستاده شد.»

و سپس روی چند تن از این شهدای گرانقدر انگشت می نهند و می‌فرمایند: «أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْن(۱): کجاست عمّار؟ (عمار بن یاسر که در سن بیش از نود سالگی در صفین شهید شد) و کجاست مالک؟ (ابوالهیثم مالک ابن تیهان) و کجاست ذو‌الشّهادتین؟

خاطره آنان سبب شد که امام«ع» شدیداً متاثر ‌شوند، بهگونه‌ای که راوى این خطبه (نوف بکالى) مى‌گوید: «آن‌گاه امام«ع» دست به محاسن شریف برد و مدتی طولانى گریست و سپس فرمود: «اى بندگان خدا! جهاد! جهاد! آگاه باشید من امروز لشکر را به سوى اردوگاه حرکت می‌دهم. کسی که مى‌خواهد به سوى خدا حرکت کند، با ما کوچ کند.»

امام«ع» در این خطبه نام چند نفر از یاران وفادار و بزرگان اسلام را می‌برند که در زمره صحابه راستین پیامبر اکرم«ص» بودند و سپس پیمان وفادارى با امام بستند و در میدان صفین شربت شهادت نوشیدند. طبق روایتى ۳۰۰ تن از صحابه پیامبر«ص» که در بیعت رضوان و گروهى از آنها از بدریون بودند، در جنگ صفین در رکاب مولای خود بودند. از این جمع ۶۳ نفر شهید شدند که امام«ع» نام چهارتن از آنها را مى‌برند.

  1. عمّار یاسر

کُنیه‌اش ابویقظان و از کسانى است که در مکه اسلام آورد و مرارت‌هاى فراوانى را متحمل شد. پیامبر«ص» درباره وى فرمودند: «اِنَّهُ مَلیئٌ إیماناً إلى أَخمُصِ قَدَمَیْهِ(۲): عمار سراپا ایمان است» و نیز فرمودند: «مَن أَبغَضَ عَمّاراً أبغَضَهُ‌اللهُ: کسى که با عمار دشمنی کند خدا دشمن اوست.» اخبارمتواترى داریم که پیامبر«ص» درباره عمار فرمودند: «تَقْتُلُ عَمّاراً الْفِئَهُ الْباغِیَه(۳): عمار را گروهی ستمگر و متجاوز خواهند کشت.»

 

  1. ابن تیّهان:

نام او مالک و کنیه‌اش ابوالهیثم، از طایفه انصار و از کسانى است که در بیعت عقبه با پیغمبر«ص» بیعت کرد و در جنگ بدر حاضر بود. اکثر مورخان معتقدند او در جنگ صفین حضور داشت و در همان جنگ به شهادت رسید(۴)

 

  1. ذوالشهادتین:

خزیمه بن ثابت اوسی ملقب به ذوالشهادتین فرزند ثابت بن فاکه، از یاران محمد«ص» و از پیروان علی بن ابی‌طالب«ع» و از کشته‌شدگان جنگ صفین است. وی در جنگ بدر و سایر غزوه‌های پیغمبر«ص» شرکت داشت. در مورد این که چرا به نام «ذوالشهادتین» لقب داده شده، ابن اثیر در اسد الغابه مى‌نویسد:
«پیامبر اکرم«ص» از «سواء بن قیس محاربى» اسبی خریده بودند. گروهى از منافقان به آن‌حضرت حسادت ورزیدند و به اعرابى گفتند: «آن اسب در بازار چند برابر قیمت دارد. از این‌رو، هنگامى که پیامبر اکرم«ص» پول اسب را آورد، به ایشان بگو که من اسب را به این قیمت نفروخته بودم. پیامبر«ص» که فردى صالح است، اسب را به تو باز می‌گرداند.» اعرابى نیز به طمع افتاد و خواست معامله را به هم بزند. خزیمه بن ثابت به نفع پیامبر«ص» گواهى داد. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «با اینکه در جریان معامله حضور نداشتى چگونه شهادت دادى؟» عرض کرد: «ما در مسائل بسیار مهمترى مانند وحى الهى شما را تصدیق کردیم و مى‌دانیم جز حق نمى‌گوئید. چگونه در موضوع کوچکى گواهى به صدق شما ندهیم؟»(۵) رسول خدا «ص» فرمودند: «هر کسی که خزیمه به نفع یا زیان او گواهى دهد، همان یک شهادت او کافى است.»(۶)

 

 ب) عکس العمل حضرت به صورت خاص

۱٫محمد بن ابی بکر

زمانی که  حضرت علی«ع» آهنگ کوچ به کوفه و جنگ جمل را داشتند، محمد را به همراه برخی از صحابه مانند عمار یاسر به آنجا فرستادند تا ابو موسی اشعری و مردم کوفه را به سوی خود فرا خوانند و آنها را برای جهاد در نزد خداوند آماده کنند.(۷) محمد در جنگ جمل که عایشه(خواهرش) از سردمداران جبهه مخالف بود، در رکاب علی«ع» جنگید و در جنگ صفین نیز ایشان را همراهی کرد.(۸)
وقتی خبر شهادت محمد را به علی«ع» دادند، ایشان فرمودند: «إِنَّ حُزْنَنَا عَلَیْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا [نُقِصُوا] بَغِیضاً وَ نَقَصْنَا [نُقِصْنَا] حَبِیبا: اندوه ما بر او به اندازه شادى شامیان است؛ زیرا آنها دشمنى را از دست دادند و ما دوستى را تا در پى او روند.»(۹)

و در جای دیگری فرمودند: «کان لله عبداً صالحاً و لنا ولداً صالحاً: محمد بنده‌ای صالح برای خدا و فرزندی صالح برای ما بود.»(۱۰)

 

۲٫مالک اشتر

مالک فرزند «حارث بن عبد یغوث نخعی» معروف به «مالک اشتر»، کنیه‌اش ابو ابراهیم است. وی از اهالی یمن بود که در زمان رسول خدا«ص»به شرف اسلام نایل آمد و چون به دیدار پیامبر«ص» توفیق نیافت، او را جزو تابعین به شمار آورده‌اند.(۱۱)

وی از فرماندهان شجاع نظامی و از یاران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی«ع» محسوب می‌شود. بعد از رحلت پیامبر خدا«ص» و بالاخص در زمان حکومت امیرالمومنین علی«ع» تأثیر واضح و جدی در امور سیاسی و اجتماعی و دینی و فرهنگی داشت. مالک مردی شجاع و دلاوری با تقوا بود و در جنگ‌ها و فتوحات اسلامی، از جمله در جنگ تبوک در سال ۱۳ هجری در عصر خلافت ابوبکر به مصاف رومیان رفت(۱۲) و در فتح دمشق به فرماندهی ابو عبیده جراح شرکت داشت.(۱۳)

رابطه دوستی او با مولای متقیان بهگونهای بود که امام علی(ع) وقتی خبر شهادت او را بعد از جنگ صفین شنیدند، فرمودند: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، و الحمد للّه ربّ العالمین، اللّهمّ إنّى أحتسبه عندک فإنّ موته من مصائب الدّهر، رحم اللّه مالکا فلقد أوفى عهده، و قضى نحبه، و لقى ربّه، مع أنّا قد وطّنّا أنفسنا على أن نصبر على کلّ مصیبه بعد مصابنا برسول اللّه«ص» فإنّها من أعظم المصیبات» ما از خدا هستیم و به سوى او باز مى‌گردیم. ستایش خداوندى را سزاست که پروردگار جهانیان است. بار خدایا! من مصیبت اشتر را نزد تو به شمار مى‌آورم، زیرا مرگ او از سوگ‌هاى روزگار است. خدا مالک را رحمت فرماید که به عهد خود وفا کرد و مدتش را به پایان رسانید و پروردگارش را ملاقات کرد. ما تعهّد کرده‌ایم پس از مصیبت رسول خدا«ص» بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبت‌ها بود.» و فرمود: «خداوند مالک را رحمت کند، او برای من همان‌گونه بود که من برای رسول خدا«ص» بودم.»(۱۴)

 

 

  1. ۳. عمار یاسر

عمار در دوران خلافت امام علی«ع» سالخورده، اما جوان دل، با نشاط و پر تلاش بود. وی پس از قتل عثمان، از دعوت کنندگان مردم به بیعت با امیرالمومنین علی«ع» و از نخستین بیعتکنندگان با آن امام بود. وی در همه صحنه‌ها، یار مخلص و مشاور امین امیرمومنان«ع» و در جنگ‌های جمل و صفین نیز همراه مولای خود بود.

از امتیارات خاص عمار یاسر، خلوص در ایمان به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر«ص» بود. رسول خدا«ص» در نصایح خود به عمار فرمودند: «ای عمار! پس از من، فتنه‌ای بزرگ رخ خواهد داد. پس هرگاه با چنین فتنه‎‌ای رو به‌رو شدی، از علی«ع» پیروی کن؛ زیرا علی«ع» با حق است و حق با علی«ع»است.»(۱۵)  نقل شده است پس از آنکه خبر شهادت مالک در سال ۳۸ به معاویه رسید، گفت: «علی‌بن ابی‌طالب دو دست داشت. یکی از آن دو دست در صفین قطع شد و آن عمار یاسر بود. و دیگری هم امروز قطع شد و آن مالک اشتر بود.»(۱۶)

فقدان عمار، امیرالمؤمنین«ع» را سخت ناراحت کرد و در کنار پیکر بی‌جان او فرمودند: «…إنَّ امرَأً مِنَ‌المُسلِمِینَ لَم یَعظُم عَلَیهِ قَتلُ عَمَّارٍ، ویَدخُلْ عَلَیهِ بِقَتلِهِ مُصِیبَهٌ مُوجِعَهٌ، لَغیرُ رَشِید، رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَمَّاراً یَومَ‏ أسلَمَ، ورَحِمَ اللَّه عَمَّاراً یَومَ قُتِلَ، ورَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً یَومَ یُبعَثُ حَیّاً: اگر مردی از مسلمانان شهادت عمار را مهم نشمارد و بر او مصیبت دردناک وارد نشود، قطعاً رشد یافته نیست، زیرا انسان رشید مرگ عمار را بزرگ و مصیبت جانکاه می‌داند. خدا عمار را رحمت کند، روزی که  اسلام آورد و روزی که به دنیا آمد، روزی که کشته شد و روزی که دوباره مبعوث می‌شود. همیشه وقتی از چهار نفر صحابی رسول خدا«ص» یاد می‌شد، چهارمی عمار بود. اگر از پنج نفر یاد می‌شد پنجمی عمار بود. عمار محور حق بود و قاتل عمار در جهنم است.»(۱۷)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. خزیمه بن ثابت انصارى که پیامبر(ص) او را لقب ذو الشّهادتین داد. شهادت او به جاى شهادت دو نفر به حساب مى‌‏آمد.
  2. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید،
  3. وقعه صفین‏ نصر بن مزاحم‏/ مصحح: هارون، عبد السلام محمدمکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏قم‏۱۴۰۴ ق‏,ص۳۲۳
  4. شرح ابن ابى الحدید، جلد ۱۰، صفحه ۱۰۷-۱۰۸٫
  5. اسد الغابه، همان,جلد ۲، صفحه ۱۱۴
  6. همان صفحه ۱۱۵

۷٫الإمامه و السیاسه،ابن قتیبه دینوری ,بتصحیح محمد محمود الرافعی مصر ۱۳۲۷ مط الفتوح الادبیه ,ج ‏۱، ص ۸۴٫

  1. أسد الغابه، ج ‏۴، ص ۳۲۶٫
  2. نهج البلاغه، صبحی صالح,ص ۵۳۲٫
  3. الإختصاص‏مفید، محمد بن محمدغفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمود,الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفیدایران؛ قم‏۱۴۱۳ ق‏، ص۸۱٫
  4. مناقب آل أبی طالب«ع»، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏ناشر: علامه‏قم‏. ۱۳۷ق.ج۲٫ص۷

۱۲- ابو جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۸ ه. ج ۴، ص ۴۰۱

۱۳- نهج البلاغه، نامه ۳۸

۱۴- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۵، ص ۹۹)

۱۵- الطبرانی، المعجم الاوسط، طبرانی، ج۲، ص۷۲۳.

۱۶- شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۲٫ الإختصاص‏مفید، محمد بن محمدغفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمودناشر: الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفیدایران؛ قم‏۱۴۱۳ ق‏، ص۸۱٫

۱۷- مکاتیب الأئمه«ع» احمدى میانجى، على‏فرجى، مجتبى‏دار الحدیث‏قم‏۱۴۲۶ق,ج۱,ص۸۲؛  تاریخ مدینه دمشق: ج ۴۳ ص ۴۷۶ کلاهما عن أبی الغادیه.

17فوریه/21

جبهه‌سازی حلقه میان شبکه‌سازی و گفتمان‌سازی

اشاره:

تمدن نوین اسلامی معتقد به گفتگو و در محاذی با جنگ تمدن‌هاست. شیوه سیاستمداران جهان غرب در جنگ تمدن‌ها استفاده از جنگ شناختی، ایران‌هراسی و اسلام‌هراسی  و راهکار مقابله با آن جبهه‌سازی در تمدن نوین اسلامی است. جبهه‌سازی نیازمند چهار ستون و پایه اساسی است که عبارتند از: محبت، اخوت، ولایتمداری و عقلانیت اسلامی. تشکیل جبهه‌سازی، ما را در شکل‌گیری گفتمان واحد انقلابی و ایستادگی در برابر جنگ تمدن‌ها توانمند می‌کند.

 

الف: گام اول، خودسازی فکری و اخلاقی

نظریه «نظام انقلابی» گوهر بیانیه گام دوم انقلاب است که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی صادر شده است. این نظریه بر سه رکن استوار است: خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی.

آغاز نظریه نظام انقلابی، خودسازی است، رهبر معظم انقلاب وقتی خودسازی را توضیح می‌دهند، با طرح دو عنصر فکری و اخلاقی در خودسازی می‌فرمایند: «خودسازی اولین و مهم‌ترین قدم است که انسان به خود و اخلاق و رفتارش با نظر انتقادی بنگرد و عیوب خود را به‌روشنی و دقت ببیند و سعی در برطرف کردن آنها داشته باشد و تربیت دینی پیدا کند.»(۱)

خودسازی در گام دوم انقلاب، خودسازی راهبان، کاتولیک‌ها و چله‌نشینان صوفی نیست؛ بلکه بخش انقلابی خودسازی مدنظر است؛ یعنی اخلاق و معنویتی که می‌خواهد در مسیر سیاسی سیر کند یا همان اخلاق و عرفان سیاسی. خودسازی انقلابی یعنی شناخت و تحکیم و تثبیت باورهای دینی و اعتقاد به توحید اجتماعی و ولایت و اسلام ناب محمدی«ص» در برابر اسلام آمریکایی و در واقع باور به دینداری و خودسازی و انسان‌سازی و اعتقاد به عدالت و حمایت از مظلومان در برابر ظالمان و اعتقاد به محوریت مردم در نظام اسلامی.

 

ب: گام دوم، جامعه‌پردازی 

رکن دوم نظریه نظام انقلابی، جامعه‌پردازی است. فرآیند جامعه‌پردازی از دو رکن مهم تشکیل شده است: خانواده و جامعه اسلامی. یکی از ارکان مهم در خانواده اسلامی تربیت فرزندان و بر عهده مادر است. فرزندان در آغوش مادر تربیت می‌شوند و لذا نقش مادر بسیار مهم است. یکی از آسیب‌ها در تربیت فرزند مشاغل بیرونی برای زنان است؛ از این رو نباید ساختارهای جامعه به‌گونه‌ای باشند که زن مانند مرد کارمند و تمام وقت در خدمت امور اداری باشد و پرورش فرزند حذف شود. بعد از شکل‌گیری خانواده، حرکت به سمت جامعه‌پردازی آغاز می‌شود؛ زیرا جامعه اسلامی متشکل از خانواده‌های متعدد است.

فرآیند دیگر جامعه‌پردازی، فرهنگ است. رهبر معظم انقلاب آغاز جامعه‌پردازی اسلامی را فرهنگ اسلامی می‌دانند. باورها، اعتقادات، روحیات و خلقیات یک جامعه، فرهنگ آن جامعه را شکل می‌دهند که در همه عرصه‌ها اعم از سیاست، اقتصاد، ادارات و… ظهور می‌کنند. حضرت آقا فرهنگ را مثل روحی در کالبد جامعه و هوایی برای تنفس می‌دانند.(۲) فرهنگ باید با حفظ استقلال، با فرهنگ‌های دیگر تعامل و ارتباط داشته باشد. دستاوردهای این فرهنگ در هنر و معماری و سایر عرصه‌های تمدنی ظهور می‌یابد؛ لذا حضرت آقا بر هنر اسلامی تأکید دارند. هنر اسلامی یعنی سینما، موسیقی، خوشنویسی، نقاشی و معماری اسلامی.

بعد از فرهنگ اسلامی نوبت به تعلیم و تربیت اسلامی می‌رسد. تعلیم و تربیت نهاد و نظامی است که از مهد کودک و آموزش و پرورش شروع می‌شود. اگر فرهنگ عمومی جامعه، اسلامی باشد، به خودی خود بر تعلیم و تربیت اثر می‌گذارد. بعد از تعلیم و تربیت، سیاست اسلامی و به تعبیری مردم‌سالاری دینی موضوعیت دارد. اولاً ولایت سیاسی حاکم باید از طرف خداوند باشد. ثانیاً باید ساختار نظام مردم‌سالارانه باشد، زیرا اگر سیاست بر مبنای مردم سالاری نباشد نمی‌تواند ما را به جامعه‌پردازی رهنمون باشد. بدیهی است که منظور ما از جامعه‌پردازی، همچون خودسازی، نوع انقلابی آن است.

نکته دیگر اهمیت دادن به نقش و وظیفه مردم است. گاهی درحرکت‌های جهادی کمک‌های قابل توجهی جمع‌آوری می‌شوند. میزان کمک‌های دولتی مواسات در قضیه کرونا چیزی حدود پنج میلیون بسته بود؛ اما در اثر کمک مردم و حرکت‌های جهادی صورت گرفته، شاهد ۲۵میلیون بسته کمک به محرومین هستیم که نقش حیاتی مردم را نشان می‌دهد. باید مردم را باور کرد و فعالیت‌ها را با حرکت عمومی مردمی انجام داد.

ج: گام سوم، تمدن‌سازی

تمدن‌سازی یک حرکت فرآیندی و تکاملی است و تمدن‌ها در همه جوامع فرآیندی چند قرنی داشته‌اند؛ فرآیند تکاملی در تمدن نوین اسلامی نیز جاری است و تمدن نوین اسلامی در مرحله پنجم شکل گرفته است. به عبارتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پشت سرگذاشتن نظام اسلامی، دولت اسلامی و جامعه اسلامی نوبت به شکل‌گیری تمدن اسلامی می‌رسد.

در تمدن‌سازی با دو مقوله دیگر مواجهیم: جنگ تمدن‌ها و گفتگوی تمدن‌ها. تئوری گفتگوی تمدن‌ها در سال ۱۹۷۷ قبل از انقلاب اسلامی توسط «روژه گارودی» در کتابی با عنوان «برای یک گفتگوی تمدن‌ها» برای نخبگان مطرح شد. نظریه برخورد تمدن‌ها را هانتینگتون در سال ۱۹۹۲ مطرح کرد که ناظر به سیاستمداران بود. در حال حاضر تئوری برخورد تمدن‌ها توسط سیاستمداران غربی دنبال می‌شود. آنها با ایجاد گروه‌هایی مثل داعش و ایجاد جبهه واحد علیه جهان اسلام و با اتحاد با منافقین جنگی را علیه جهان اسلام شروع کرده‌اند و هدف آنها مانع‌تراشی در شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی است. غربی‌ها به‌طور مفصل روی تاریخ اسلام و ایران کار کرده‌اند و لذا به ظرفیت تمدن‌سازی ایران آگاهند. تمدن اسلامی در گذشته از ایران شروع شد و در آنجا شکل گرفت. مرحوم شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» نشان می‌دهد که ایرانیان در همه رشته‌ها از ریاضی، فلسفه، جبر و… سرآمد عالم بوده‌اند.

در مواجهاتی که بنده با نخبگان مالزی مصری، اندونزی… داشتم، سخن همه آنها این بود: «ما همه امیدمان به ایران است.» وقتی از آنها علت را می‌پرسیدم؛ پاسخ می‌دادند که ایران با بحران‌هایی چون جنگ و تحریم روبرو شده و با وجود این، از جهت علم و فناوری نسبت به کشورهای اسلامی مقام برتر را دارد. نخبگان جهان عرب نیز به این موضوع معترفند؛ لذا ما با جنگ تمدن‌ها روبرو هستیم که در آن نخبگان به دنبال گفتگو، ولی سیاستمدران استکبار جهانی به دنبال جنگ تمدنی هستند.

 

د: جنگ شناختی و ایران‌هراسی در جنگ تمدنی

جنگ تمدنی با جهان اسلام از طریق «جنگ شناختی» صورت می‌گیرد و مخاطب جهان غرب در جنگ شناختی نخبگانند. آنان تلاش می‌کنند تا نخبگان را جذب و از دانش آنها برای ضربه زدن به جهان اسلام استفاده کنند. بخش دیگر از جنگ تمدن‌ها، القای ایران‌هراسی، ایران‌گریزی، اسلام‌هراسی و اسلام‌گریزی است. ایران‌گریزی از دوره قاجار شروع شد. عده‌ای از مستشرقین و سیاسیون غرب پس از ورود به ایران، کتبی را درباره فرهنگ وآداب ایرانی‌ها نوشتند و صفات رذیله‌ای را به ایرانیان نسبت دادند، از جمله اینکه ایرانی‌ها بی نظم هستند و آن ‌قدر این القائات را تکرار کردند تا جامعه ایرانی باور کرد. کار به جایی کشید که کتاب‌هایی با مضمون: «ما ایرانیان چگونه ما شدیم؟» نوشته شدند. متأسفانه برخی از سریال‌ها در این فضای فرهنگی ساخته می‌شوند و به این نقیصه دامن می‌زنند. در جنگ شناختی به هویت ایرانی اسلامی خدشه وارد می‌شود و ایران اسلامی که منشاء تمدن‌سازی است نشانه گرفته می‌شود. در بخش اسلام‌هراسی نیز تلاش‌های صورت می‌گیرند که نمونه‌های آن را می‌توان در ماه محرم مشاهده کرد.

 

هـ : جبهه‌سازی در جنگ تمدن‌ها

در جنگ شناختی و جنگ تمدن‌ها شیوه مقابله با دشمن چیست؟

به فرمایش رهبر معظم انقلاب، پاسخ به این پرسش، جبهه‌سازی، یعنی قرار گرفتن فعالیت‌های گروه‌های مختلف انقلابی در یک تشکل واحد است. جبهه‌سازی دو کارکرد مهم دارد:

  1. کمک می‌کند تا در برابر استکبار مهاجم بایستیم
  2. کمک می‌کند تا با گفتگوسازی بر نخبگان تأثیر بگذاریم.

یکی از برکات انقلاب اسلامی تربیت نیروهای فراوان انقلابی در حوزه و دانشگاه است. در حوزه‌ها محققین توانمندی اعم از طلاب نویسنده و مسلط به زبان و … تربیت شده‌اند، ولی ما نتوانسته‌ایم شبکه‌سازی کنیم و گفتمان‌سازی مؤثری در دنیا داشته باشیم.

چنانچه نیروهای انقلابی در یک جبهه واحد قرار نگیرند، نمی‌توانند در برابر دشمن مقاومت کنند. در اوائل جنگ، بسیاری از نیروها از گروه‌ها و اقشار مختلف به صورت خودجوش به جبهه ‌آمدند، ولی در یک جبهه واحد متشکل نشدند و لذا ممکن بود به یکدیگر تیراندازی کنند. شهید باکری متوجه این خطر شد و با کمک نیروهای انقلابی اطلاعات کافی را جمع کرد و توانست با کمک دیگران  در مقابل دشمن بایستد.

فعالان فرهنگی اجتماعی در جنگ شناختی نمی‌توانند  به‌تنهایی در برابر دشمن بایستند. جنگ شناختی نیازمند قرارگاه است. باید فعالان فکری فرهنگی اجتماعی به گروه‌های فکری فرهنگی اجتماعی و گروه‌ها به شبکه‌ها تبدیل شوند و شبکه‌ها به صورت «جبهه» درآیند تا در نهایت گفتمان‌سازی صورت گیرد و تحولات مختلف رقم بخورند. گروه‌های مختلف در استان‌ها باید ذیل یک شبکه واحد و شبکه‌ها تحت یک مدیریت واحد پیش بروند تا نهایتاً به یک جبهه فرهنگی اجتماعی تبدیل بشوند.

ما هنوز در عرصه جنگ شبکه‌ای فعالان فرهنگی و گروه‌های متعددی داریم، ولی هنوز شبکه شکل نگرفته است و تا شبکه‌سازی و جبهه‌سازی هم نشود، نمی‌توانیم گفتمان داشته باشیم و تا گفتمان شکل نگیرد نمی‌توان روی دنیا اثر گذاشت. پیام اصلی جبهه‌سازی در این آیه است: «واَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ. و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت‌کنندگان است.»(۳) کشمکش و نزاع و نداشتن یک جبهه واحد باعث سستى و ناتوانى و ضعف در مبارزه می‌شود که نتیجه آن از بین رفتن قدرت و قوت و هیبت و عظمت در برابر دشمن است.

 

و: چهار شرط جبهه‌سازی

چرا جبهه‌سازی شکل نمی‌گیرد و گروها تبدیل به شبکه نمی‌شوند؟ شرط جبهه‌سازی چیست؟ به نظرم چند ویژگی مهم محبت، اخوت، ولایتمداری و عقلانیت اسلامی در بین فعالان فرهنگی انقلابی نظام اسلامی کمرنگ هستند و باید تقویت شوند.  در میان این چهار عامل، ضعف محبت و ضعف اخوت انقلابی و ایمانی آشکارترند. محبت و اخوت وجود دارند، ولی ضعیف‌اند. به هر اندازه که اخوت تقویت شود، تشکیلات ما هم قوی‌تر می‌شود.

 

۱٫ محبت

محبت یکی از عوامل تأثیرگذار در جبهه‌سازی است. یزید بن معاویه عجلی می‌گوید: «نزد امام باقر(ع) بودم. مردی از خراسان با پای پیاده به محضر ایشان آمد و پاهایش را که پوست انداخته بودند، از کفش بیرون آورد و گفت: «به‌خدا هیچ عاملی جز دوستی شما اهل‌بیت«ع» مرا از راه دور به اینجا نیاورده است.» امام فرمودند: «والله لو احبنا حجر حشره الله معنا و هل الدین الا الحب؟ ان الله یقول: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ…»(۴) و قال: «یحِبُّونَ مَن هَاجَرَ إِلَیهِمْ»(۵)و هل الدین الا الحب(۶) به خدا اگر سنگی ما را دوست ‏بدارد، خداوند او را با ما محشور می‏کند و آیا دین، چیزی جز محبت است؟ خداوند می‏فرماید: [ای پیامبر!] بگو: اگر خدا را دوست می‏دارید، مرا پیروی کنید تا خدا دوستتان داشته باشد. و خداوند فرمود: کسانی را که به سوی آنها مهاجرت می‏کنند، دوست دارند و آیا دین، غیر از محبت است؟

نیروهای انقلابی باید سعه‌صدر داشته باشند و دایره محبت را وسیع کنند. یکی از اوصاف اهل بهشت عاری بودن از غل و حسد وکینه است. لذا برادر مؤمن را برادر خود می‌دانند و برای او دعا می‌کنند و در یک جبهه قرار می‌گیرند. قرآن می‌فرماید: «والذین جاءوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ(۷): پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز و در دل‌های‌مان حسد و کینه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمى.»

بنابراین لازمه جبهه‌سازی محبت به یکدیگر است.

زید بن حارثه یکی از یاران پیامبر اکرم«ص» بود که مقامات بالای عرفانی داشت. رسول اکرم«ص» بعد از نماز صبح به او فرمودند: «کَیفَ اَصبَحتُ: چگونه صبح کردى؟» عرض کرد: «صبح کردم در حالى که به یقین رسیده‌ام.» حضرت خوششان آمد و فرمودند: «هر چیزى حقیقتى دارد. حقیقت یقین تو چیست؟» عرض کرد: یقینم موجب نگرانى و ترسم و سبب شب زنده‌دارى و تشنگى روزم شده است. زید در ادامه گفتگو با اشاره به اوصاف اهل بهشت و جهنم می‌گوید: «انگار نگاه به اهل بهشت مى‌کنم که در ناز و نعمت‌اند و تکیه بر تخت‌هاى بهشتى زده‌اند و اهل آتش را مى‌بینم که در عذاب گرفتارند. مولانا در مثنوی و معنوی این بخش را این‌گونه بیان می‌کند.

گفت پیغامبر صباحی زید را

کیف اصبحت ای رفیق با صفا

اهل جنت پیش چشمم ز اختیار

در کشیده یکدگر را در کنار

دست همدیگر زیارت می‌کنند

از لبان هم بوسه غارت می‌کنند(۸)

داستان زید بیانگر این است که اهل بهشت یکدست هستند و کینه و نفرت را در آنان راه نیست. ما باید صفت بهشتیان را داشته باشیم و خودمان را نسبت به برخورداری از محبت در بخش جبهه‌سازی بسنجیم. معیار سنجش به فرمایش رهبر معظم انقلاب «جذب حداکثری و دفع حداقلی» است. مدیران و مسئولین در بخش‌های مختلف کشور زمانی انقلابی محسوب می‌شوند که به مردم محبت حداکثری داشته باشند، با مردم باشند و درد آنها را درد خود بدانند. معظم‌له در توضیح انقلابی‌گری می‌فرمایند: «حوزه و دانشگاه و امامت باید انقلابی شوند.» ایشان بارها واژه «انقلابی» را بیان می‌کنند. نگارنده با تحقیقی در باره تعاریف رهبر معظم انقلاب از انقلابی‌گری دریافتم که انقلابی‌گری در نگاه ایشان «جذب حداکثری و دفع حداقلی» است.

 

۲٫ اخوت

بخش دیگر در ایجاد جبهه‌سازی، اخوت میان گروه‌های مختلف است. اخوت در بخش جبهه‌سازی چهار ساحت دارد: اخوت انسانی، اسلامی، ایمانی و انقلابی.

 

اخوت انسانی

اخوت انسانی میان همه انسان‌هاست. امام علی«ع» در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر می‌فرمایند: «دل خود را آکنده از مهر و محبّت و لطف نسبت به مردم گردان. مبادا براى آنان چون جانور درنده‌‏اى باشى که خوردنشان را غنیمت دانى؛ زیرا مردم دو دسته‏‌اند: یا برادر دینى تو هستند و یا همنوع تو.»(۹) معیار در اخوت انسانی بشریت است. احترام به همه انسان‌ها در هر آئینی واجب است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «الناس‌ سواسیه‌ کاسنان‌ المشط(۱۰): مردم‌ مانند دانه‌های‌ شانه‌ با هم‌ برابرند.»

اخوت اسلامی

اخوت اسلامی میان همه مسلمانان، اعم از شیعه و سنی وجود دارد و تقریب بین المسلمین بر همین اساس شکل گرفته است:

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو که از محنت دیگران بی‌غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

 

اخوت ایمانی

اخوت ایمانی در میان شیعیان است. شیعیان باید با هم متحد و یکدل باشند. امام صادق(ع) فرمود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِی تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ؛ إِذَا اشْتَکَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى(۱۱): مؤمنان‌ به‌ خدا، در روابط‌ دوستانه، مانند بدن‌ هستند که‌ چون‌ عضوی‌ از آن‌ بیمار شود، سایر اعضا نیز در تب‌ و شب‌بیداری‌ با آن‌ همراهی‌ می‌کنند.»

 

اخوت انقلابی

اخوت انقلابی در میان بچه‌های انقلابی است که باید با وجود سلایق مختلف در جهت و جبهه واحد حرکت کنند. با اخوت انقلابی و ایمان است که می‌توانیم گفتمان واحدی را شکل بدهیم و انقلاب را به جهانیان معرفی کنیم. با اخوت بین دو فعال فرهنگی، گروه‌ها قوی‌تر می‌شوند. بنابراین تمدن‌سازی نیازمند شکل‌گیری جبهه‌سازی است که در پرتو اخوت و تقویت باور ایمان و محبت شکل می‌گیرد. با پراکنده‌کاری و فعالیت‌های فرهنگی جزیره‌ای نمی‌توان به تمدن‌سازی رسید و گفتمان انقلابی را شکل داد.

 

۳٫ ولایتمداری و عقلانیت اسلامی

یکی دیگر از مؤلفه‌های جبهه‌سازی ولایتمداری و عقلانیت اسلامی است که تحقق آن را می‌توان در سردار سلیمانی مشاهده کرد. ایشان خود را پیرو و معتقد به ولایت فقیه می‌دانست و لحظه‌ای از این اعتقاد خارج نشد. در قرآن آمده است که ولایت الهی در تقابل با ولایت طاغوت و شیطان قرار دارد. کارکرد ولایتمداری در جبهه‌سازی، اتحاد نیروها و نشان دادن نقشه راه است. در ماجرای سوریه که هنوز داعشی شکل نگرفته بود و بشار اسد مخالفانی پیدا کرده بود؛ رهبر معظم انقلاب فرمودند: «باید از بشار اسد حمایت کرد.» بعضی از سیاسیون موضع‌گیری و مخالفت کردند، اما شهید سلیمانی معتقد بود که اینجا محور جریان مقاومت است و باید تقویت شود.

نتیجه‌گیری

  1. تمدن‌سازی یک حرکت فرآیندی و تکاملی است. فرآیند تکاملی در تمدن نوین اسلامی نیز جاری است و تمدن نوین اسلامی در مرحله پنجم شکل گرفته است.
  2. جنگ تمدنی با جهان اسلام از طریق جنگ شناختی، القای ایران‌هراسی، ایران‌گریزی، اسلام‌هراسی و اسلام‌گریزی صورت می‌گیرد.
  3. راه خروج از این جنگ، جبهه‌سازی است. جبهه‌سازی یعنی قرار گرفتن فعالیت‌های گروه‌های مختلف انقلابی در یک تشکل واحد. جبهه‌سازی دو کارکرد مهم دارد. ۱٫کمک می‌کند تا در برابر دشمن استکبار مهاجم بایستیم و ۲٫ کمک می‌کند تا با گفتگوسازی بر نخبگان تأثیرگذار باشیم.
  4. ما هنوز موفق به جبهه‌سازی نشده‌ایم. به نظر می‌رسد چند ویژگی مهم محبت، اخوت، ولایتمداری و عقلانیت اسلامی. در بین فعالان فرهنگی انقلابی نظام اسلامی کمرنگ هستند و باید تقویت شوند.

 

پی‌نوشت:

  1. خطبه‌های نماز عید سعید فطر ۲۵/۹/۱۳۸۰٫

۲- بیانات در حرم رضوی، ۱/۱/۹۳٫

۳- انفال/ ۴۶٫

۴- آل عمران/ ۳۱٫

۵- الحشر/ ۹٫

۶- مجلسی، بحارالانوار، ج‏۲۷، ص ۹۵٫

۷- حشر/ ۱۰٫

۸- مولوی «مثنوی معنوی»، دفتر اول.

۹- نهج البلاغه، نامه ۵۳٫

۱۰- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۸، بیروت، لبنان، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳، چاپ اول.

۱۱- مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص ۲۳۴٫

17فوریه/21

امام و آقا چهل سال آمریکا را پشت در نگه داشته‌اند

در‌آمد:

مرحوم آیت‌الله محمد یزدی از پیشگامان استوار نهضت امام خمینی(ره) بودند که برای نسل ما و نسل‌های بعد تنها یک مبارز زندان رفته، تبعید شده و انقلابی نبودند، بلکه از اساتید مسلم و مسلط بر مبانی فقه و اصول و فلسفه، محقق برجسته و صاحب ده‌ها کتاب به زبان عربی و فارسی در رشته‌های گوناگون هم به ‌شمار می‌رفتند. در میان آن ‌همه گفتارها و نوشتارهای مفید ایشان، نگاه نو و نافذشان به مباحث سیاسی و اجتماعی که از متن قرآن و حدیث برمی‌آمد، جلوه دیگری داشت.

مواضع شجاعانه مرحوم آیت‌الله یزدی در برابر فتنه‌های دو دهه اخیر، به‌ویژه فتنه سال ۸۸ و پس از آن در برابر برخی از حرکت‌ها در جهت عادی‌سازی ارتباط با سران فتنه، جدای از دمیدن روح حماسه به بدنه حوزه، دستاوردهای دیگری را نیز در پی داشت و آن آشکار شدن چهره واقعی برخی از جریان‌ها و پدیده‌ها در حوزه علمیه زیر عناوین مختلف بود. بی‌شک همین بصیرت و بصیرت‌افزایی، هزینه‌هایی چون هجمه به ایشان از سوی سکولارهای حوزه را در پی داشت که برگ دیگری بر دفتر افتخارات ایشان در دفاع از نظام اسلامی و اصل ولایت فقیه و شخص ولی‌فقیه افزود.

آیت‌الله یزدی پس از عمری مجاهدت سرانجام در ۱۹ آذر ماه ۹۹ به رحمت ایزدی پیوست. حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدظله) در پیام تسلیتی که به این مناسبت صادر فرمودند؛ ضمن اشاره به سوابق انقلابی و مبارزاتی دوران طاغوت در کنار حضور پیوسته و همیشگی در همه دوران‌های انقلاب و اشتغال به مسئولیت‌های بزرگ ایشان در اداره کشور و در کنار فعالیت علمی و فقهی به این نکته اشاره فرمودند:

«سوابق انقلابی و مبارزات دوران طاغوت در کنار حضور پیوسته و همیشگی در همهمه دوران‌های انقلاب و اشتغال به مسئولیت‌های بزرگ در اداره کشور همچون ریاست قوه قضاییه و عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی، در کنار فعالیت علمی و فقهی، شخصیتی جامع و اثرگذار از این عالم جلیل پدید آورده بود.»

ماهنامه «پاسدار‌ ‌اسلام» در دو شماره‌ از مجله (خرداد ۹۳ و مرداد ۹۸ ) با این عالم ربانی مصاحبه کرده که به مناسبت درگذشت آن عالم انقلابی و اهمیت موضوع، گزیده‌ای از آن ‌دو مصاحبه تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

 

*نقطه آشنایی شما قبل از انقلاب با رهبر معظم انقلاب از چه مقطعی بود و پایه علمی ایشان را در آن دوران در چه سطحی دیدید؟ مکانت اصولی و فقهی حضرت ایشان از چه دورانی بر شما آشکارشد؟ 

 

 قبل از پیروزی انقلاب، بنده روی علاقه طبیعی خودم سعی می‌کردم کسانی را که در مسیر مبارزات بودند، بشناسم و با آنها ارتباط برقرار کنم. درهمان دوره، در سفری به مشهد مشرف بودم و از بعضی از دوستان آنجا درباره انقلابیون آن شهرسئوال کردم. این دوستان متفقاً گفتند که جناب آقای خامنه‌ای در مسجدی نماز می‌خوانند و بعد هم سخنرانی‌های پرنکته و پرشوری می‌کنند، انقلابی‌ها هم  معمولاً می‌آیند آنجا. گفتم حتماً برویم ببینیم. رفتیم مسجد ایشان و…

 

*مسجد کرامت را می‌فرمائید؟

بله، رفتیم و دیدیم مسجد پر جمعیت و بسیار خوبی است. بعد هم منبر ایشان بود و همان منبر، واقعاً مرا گرفت و از همان زمان با خودم گفتم معلوم است که ایشان از وزنه‌های انقلاب خواهند بود. البته درمقطعی که در قم تشریف داشتند، دورادور ایشان را می‌شناختم، اما ارتباط نزدیکی با ایشان نداشتم، چون با فاصله‌ای به مشهد برگشتند. می‌دانید که در آن دوره، ایشان به دلیل شرایط پدر بزرگوارشان ساکن مشهد شدند. شاید این همه عنایاتی هم که خداوند به ایشان کرده، به خاطر همین مدت مدیدی است که نسبت به پدرشان این همه حق پدر ـ  فرزندی را رعایت کردند. با این حال در همان دوره اقامت حضرت ایشان در مشهد هم، دوستان ایشان در قم که در دوران تحصیلی به ایشان نزدیک بودند و به درس امام می‌آمدند، کم و بیش برای ما می‌گفتند که جناب آقای خامنه‌ای از فضلا هستند. به عنوان نمونه ایشان با مرحوم آقای طاهری خرم‌آبادی، مباحثه داشتند که از زبان ایشان هم، شخصیت و مقام علمی آقا را می‌شنیدیم و با جایگاه ایشان بیشتر آشنا می‌شدیم.

این گذشت تا دوران تبعیدهای علما و روحانیون به مناطق دورافتاده پیش آمد که وضعیت خاص و خیلی جالبی بود. ازجمله وقایع این دوره هم یکی این بود که اشخاصی از شهرستان‌ها به دیدار انقلابیون می‌رفتند و اگر آنها کاری داشتند، رسیدگی و کمک می‌کردند و علاوه بر رفع احتیاجات، یکی از کارهایی که می‌توانستند و انجام می‌دادند این بود که اخبار را به یکدیگر می‌رساندند. در این دوره متوجه شدیم که جناب آقای خامنه‌ای به ایرانشهر تبعید شده‌اند. روی همان آشنایی در مشهد و صحبت‌هایی که فی‌الجمله از دوستانشان در حوزه می‌شنیدم، سعی کردم درحد امکان، مردم آن منطقه را با مقام ایشان آشنا کنم که از حضورشان درآن نقطه کمال استفاده بشود. مرحوم محصل یزدی مسجد آل‌الرسول را- که هزینه اولیه آن را مرحوم آقای بروجردی داده بودند- در ایرانشهر پایه‌گذاری کرده بود. ایشان در قم با ما آشنا بود و مجله‌ای را هم منتشر می‌کرد و از من هم چند مقاله گرفته بود. متأسفانه چون کمی محافظه‌کار بود، در دوران انقلاب مقداری از ما فاصله گرفت. به هرحال به آقای محصل نوشتم شما که در آنجا نفوذ داری، به دوستانت بگو که در این جهت همکاری و کمک کنند، اما متاسفانه از این مکاتبات پاسخ مثبتی نگرفتم.

بنده بعد از مدتی، در زندان بوشهر گرفتارشدم و از بیرون اطلاعی به دست نمی‌آوردم، ولی در مدتی که به صورت تبعید در آنجا بودم، اخبار دیگر انقلابیون کم و بیش به ما می‌رسید. مدتی هم در اسلام‌آباد غرب و رودبار تبعید بودم. به هرحال در جاهایی که تبعید طولانی‌تر بود، معمولاً رفت و آمدها بیشتر می‌شد و از وضعیت ایشان هم مطلع می‌شدیم و می‌دانستیم که به آن مسجد رفت و آمد می‌کنند و مردم هم خیلی به ایشان توجه دارند.

شرایط و ارتباطات به همین منوال پیش رفت تا وقتی که انقلاب پیروز شد. پس از انقلاب به لحاظ مسئولیت‌هایی که حضرت ایشان و بنده در نهادهای مختلف داشتیم، طبعاً دیدارها زیاد و مباحث و  گفتگوهای فراوانی بین ما انجام می‌شد. در این گفتگوها من از دانش فقهی و اصولی آقا و نیز روشن‌بینی منضم به آن خیلی لذت می‌بردم. در مواردی هم این گفتگوها، اصالتاً فقهی یا اصولی و کلامی نبودند، اما نهایتاً به این مباحث هم منتهی می‌شدند وتوانایی‌های ایشان دراین دوعرصه هم برای ما مشهود می‌شد. به‌طورمشخص وقتی که حکم امام برای تنظیم بازنگری قانون اساسی خطاب به جناب آقای خامنه‌ای صادر شد، ما هم یکی از افرادی بودیم که در آن نامه مأمور شدیم عضو هیئت بازنگری قانون اساسی باشیم.

اولین جلسه‌‌ای که به‌طور رسمی درخدمت ایشان بودیم، در محل مجلس سابق انجام شد. دو سه بار در مجلس تشکیل جلسه دادیم و بعد ایشان جلسه را به دفتر خودشان در ریاست جمهوری منتقل کردند. ایشان رئیس جلسه بودند، آقای هاشمی نایب رئیس و من و مرحوم دکتر حبیبی هم منشی بودیم. آئین‌نامه داخلی هیئت بازنگری قانون اساسی را هم من و آقای حبیبی تهیه کردیم.

به فاصله کوتاهی کم‌کم بیماری حضرت امام شدید شد و آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی معمولاً برای عیادت امام می‌رفتند. جلسه بازنگری قانون اساسی باید سیر عادی خود را طی می‌کرد و به کار ادامه می‌داد، لذا اداره آن را به عهده ما گذاشته بودند. طبعاً باید گزارش کار را به ایشان که رئیس شورای بازنگری بودند می‌دادم و به این ترتیب آشنایی و رابطه ما بسیارنزدیک‌تر شد.

 

 

*دراین دوره که به انتخاب ایشان به رهبری هم نزدیک می‌شدیم، در ایشان چه ویژگی‌هایی را مشاهده می‌کردید؟

ایشان فوق‌العاده مهربان، رئوف و اجتماعی بودند و هستند و برخلاف من که حافظه خوبی ندارم، حافظه بسیار قوی‌ای دارند. به بنده هم بسیار هم لطف و محبت داشتند. بنده در دوران بازنگری قانون اساسی با درجه فضل، اطلاعات عمومی و روحیه انقلابی ایشان بسیار بیشتر آشنا شدم و واقعاً غیر از همکاری، ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم.

من هرچه به ایشان نزدیک‌تر شدم، واقعاً فهمیدم که وارستگی عجیبی در ایشان هست. یک بار با ایشان کار داشتم و ناچار شدم به خانه شخصی‌شان بروم. دیدم که فرش رنگ و رو رفته و نخ‌نما شده‌ای در اتاقشان پهن است، یک میز کوچک هم مثل میزهای کوچک طلبگی دارند و یک ساعت کوچک هم گذاشته‌اند. خیلی به یاد امام افتادم. چند دقیقه‌ای خدمتشان نشستم و مطلبم را گفتم و بلند شدم و آمدم. زندگی شخصی ایشان زندگی بسیار ساده‌ای است، ولی زندگی ولائی‌شان، ولائی است. یعنی چه؟ یعنی آبروی حکومت اسلامی و رهبری حکومت اسلامی را باید حفظ کنند. وقتی شخصیت‌های برجسته‌ای از سراسر دنیا می‌آیند، باید آبروی کشور حفظ شود.

شما قطعاً بهتر از من می‌دانید که ساختمانی در بالای شهر برای ایشان ساختند و ایشان فرمودند: «مردم با من سروکار دارند و می‌خواهند به من مراجعه کنند، علما می‌خواهند بیایند و با من نشست و برخاست داشته باشند، من به آنجا نمی‌روم.» همین‌جا را یک حسینیه ساختند و مجهز کردند.

 

*جلسات مشاوره فقهی شما با رهبر معظم انقلاب، فصلی خاص در روابط شما با ایشان است. ازچگونگی آغاز این جلسات و شرایط و مختصات آن بفرمائید؟

بله، از ریاست بنده بر قوه قضائیه زمان زیادی نگذشته بود که روزی ایشان به بنده فرمودند: «بیایید دفتر با شما کار دارم». رفتم و فرمودند: «می‌خواهم جلسه‌ای برای بحث‌های طلبگی داشته باشیم و در آن مقولات فقهی مستحدث را با برخی دوستان به مشورت بگذاریم. به نظر شما چه کسانی مناسب هستند؟» برایم این سئوال مطرح بود که چرا آقا این سئوال را از من ‌کردند؟ بعد به نظرم رسید شاید به دلیل بحث‌های حقوقی‌ای که در جریان بازنگری قانون اساسی پیش آمده و همین‌طور نحوه اداره جلسات و گزارش‌هایی که در این باره خدمت ایشان رسیده بود، به نظرشان رسیده بود که به هر حال از بحث‌های طلبگی فارغ  نیستم. همان‌جا ارتجالاً گفتم: «به نظرم بهترین اشخاص، فقهای شورای نگهبان هستند، چون مسئولیت دارند و در متن مسائل سیاسی و اجتماعی هم هستند». فرمودند: «خیلی خوب است».

بعد جلسه‌ای را تشکیل دادند و از فقهای شورای نگهبان دعوت کردند. من هنوز عضو فقهای شورای نگهبان نبودم. فرمدند: «شما هم باشید و اگر لازم شد کسی اضافه شود با تصویب این جمع باشد.» روز و ساعت جلسات معین شد که هفته‌ای دو روز ـ شب پنج‌شنبه و شب جمعه ـ باشد و کار شروع شد. در دوره پنج ساله اول، هر هفته دو جلسه داشتیم، ولی کم‌کم مشغله‌های ایشان زیاد شد و  جلسات را تبدیل به یک جلسه، ولی زمان آن را زیاد کردند. گاهی یک جلسه، دو ساعت و نیم می‌شد و در مواردی شام را به آن اضافه می‌کردند که فرصت بیشتری برای ادامه بحث‌ها پیش بیاید. خاطراتی هم از بحث‌های متعددی دارم که برسر همین  سفره شام اتفاق می‌افتاد.

من به‌واقع در آن جلسات، از اطلاعات و برداشت‌های فقهی آقا استفاده زیادی کردم که نشان می‌داد از یک سو احاطه بسیار خوبی به مسائل فقهی واصولی دارند و از سوی دیگر شرایط و مقتضیات زمان را خوب می‌شناسند.

 

*ظاهراً جنابعالی صرف‌نظر از بحث اجتهاد و مرجعیت، قائل به اعلمیت رهبر معظم انقلاب هم هستید. لطفاً مستندات خود را در باره این نظریه بیان فرمائید؟

من همیشه و حتی در دوران قبل از انقلاب، در مباحثی که در بارۀ مرجعیت داشتم، در کنار شرط احاطه به فقه و اصول، به جوانب اجرایی و سیاسی‌ هم نظر داشتم. در همین جلسات حضرت آقا هم، وقتی جزوۀ سهم امام را تهیه می‌کردم، عده‌ای گفتند ممکن است برایت دردسر درست شود. من به آقا عرض کردم اگر شما موافقت کنید مشکلی نیست. بالاخره موافقت کردند.

خاطرم هست جزوه دیگری هم تهیه کرده بودم راجع به «دارالاسلام و دارالکفر» که این هم یکی از چیزهایی است که می‌تواند شاهدی بر موقعیت علمی ایشان باشد. گفتم من این فتوای مشهور را قبول ندارم که کفار یا ذمّی هستند یا محارب. تا گفتم این را نوشته‌ام و اجازه بدهید به بحث گذاشته شود، گفتند اتفاقاً من این را در درس جهاد بحث و روایتی را که شما دارید به آن استناد می‌کنید، مطرح کرده‌ام. حالا اگر می‌خواهید بیاورید بحث کنیم. گفتم نه، اگر شما بحث کرده‌اید دیگر ضرورتی نمی‌بینم.

این روزها به رادیو و درس‌های برخی از آقایان گوش می‌کنم. یک شب یکی از آقایان بحثی را مطرح کرد که واقعاً ناراحت شدم و دو صفحه هم جواب نوشتم و گفتم بدهند به آن آقا! الان هم که مقایسه می‌کنم، حضرت آقا را از خیلی‌ها قوی‌تر می‌بینم.

اما در پاسخ به سئوالی که فرمودید باید عرض کنم اختلاف مبنایی بنده با برخی درمفهوم «اعلمیت» است. اعلمیت یعنی چه؟ آیا اعلمیت فقط در مسائل مبتلا به روزه، حج، جهاد و… و فتواست یا اعلمیت در امامت، رهبری و مطلق «ما یحتاج الیه مسلمین» هم هست؟ من با این مبنا، هیچ کس را اعلم از ایشان نمی‌بینم. به خودشان هم گفته‌ام. داخل پرانتز یک مطایبه‌ای راهم نقل کنم که یک روز ایشان به من فرمودند: «خواهش می‌کنم از من حمایت نکنید.» گفتم یعنی چه؟ فرمودند: «چون به من وابسته‌اید، نمی‌خواهد از من حمایت کنید.» با شوخی عرض کردم: چشم! دیگر از این به بعد حمایت نمی‌کنم! اما هرجا مناسبتی پیش می‌آمد، این بحث‌ها را بدون بردن نام ایشان مطرح می‌کردم و واقعاً اطاعت کردم.

اعلمیت، تنها در مسائل فقهی نیست. چرا؟ چون امام معصوم(ع)، ولی فقیه را  به جای خود برای شئون امامت قرار داده است و کارهای امامت فقط تشخیص  پاکی و نجسی نیست. مسئولیت امام این است که بگوید بجنگیم یا نجنگیم؟ صلح کنیم یا نکنیم؟ وقس علی هذا. اینها مسئولیت‌های بسیار مهمی هستند و در اعلمیت دخالت دارند.

ادعا می‌شود که این موارد بیشتر از لوازم اجتهاد رهبری است و نه مرجعیت؟ به عبارت دیگر این اجتهاد برای رهبری است که بیشتر نیازمند احاطه به مقتضیات زمان است؟

نخیر، این طور نیست. نفس اجتهاد، صرف‌نظر از اجتهاد رهبر یا مرجع تقلید، یک کار مرکب است. بخشی از آن احاطه فقه و اصول می‌خواهد و بخشی از آن موضوع شناسی. در این‌باره هیچ تفاوتی میان رهبری و مرجعیت نیست. مرجع هم نیازمند آن است که حوادث واقعه را خوب بشناسد تا بتواند برای آن فتوای درستی بدهد. بنابر آنچه عرض کردم اساساً رهبری در تصدی مرجعیت، امتیازی نسبت به همه مراجع دیگر دارد و آن هم این است که به خاطر اشرافی که نسبت به حوادث واقعه پیدا می‌کند، حکم درست‌تری می‌دهد، برخلاف فلان آقا که درگوشه قم نشسته و اطلاعات خود درباره حوادث واقعه را از طریق برخی تماس‌ها و مرتبطین به دست می‌آورد. به همین دلیل من معتقدم حتی اگر فقیهی به ولایت رسید و مرجعیت نداشت، احق و اولی به دیگران است که مرجع بشود، چون از امتیاز شناخت درست‌تر، واقع بینانه‌ترِ موضوعات نسبت به دیگران برخوردار است.

 

*در دوران زعامت ایشان، علیرغم انبوه اشکالات و مشکلات ناشی از تحریم‌ها و انواع توطئه‌های دشمنان خارجی و عوامل داخلی، جمهوری اسلامی در بسیاری از ابعاد به پیشرفت‌های چشم‌گیری دست یافته. چه از جهت پیشرفت‌های علمی و دفاعی و چه از جهت اقتدار و عزتی که انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت در دنیا پیدا کرده. از آنطرف ابهت پوشالی قدرت‌های استکباری آمریکا و اسرائیل و غرب در جهان فرو ریخته. شکست‌های آمریکا در صحنه‌های مختلف، در عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و در همین قضایای اخیر و اسقاط پهباد آمریکائی و توقیف کشتی انگلیسی، نمونه‌هایی از اقتدار جمهوری اسلامی است. حتی بعضی از سلطنت‌طلب‌های خارج‌نشین می‌گویند کسی که از اقتدار امروز ایران احساس غرور نکند، ایرانی نیست دیدگاه شما نسبت به  عملکرد ایشان در جایگاه رهبری جمهوری اسلامی چیست؟

قبل از پاسخ به پرسش شما دو نکته را عرض کنم. حضرتعالی خودتان ارزیابی و قضاوت بفرمایید. یکی از شاخصه‌های برجسته مدیریت ایشان برای نظام انقلاب اسلامی، سعه صدر و نگهداشتن برخی اشخاص خاص بود. نکته دیگر این که تنها ایشان بود که توانست انقلاب و نظام را در مقابل فتنه ۸۸ حفظ کند.

اما سؤالی که فرمودید، واقعاً خدا را شاکر هستیم که امام، در زمان حیات خودشان آقای منتظری را عزل کردند و بحمدالله ذخیره‌ای که خداوند برای نظام قرار داده بود توسط خبرگان معرفی شدند و امروز در نقطه‌ای هستیم که همان‌طورکه حضرتعالی اشاره فرمودید، عزت، عظمت و بزرگی و نفوذ حاکمیت اسلام و توان اداره کردن بشریت بر اساس احکام اسلام اثبات شده است. امام و ایشان چهل سال آمریکا را پشت در نگه داشتند و هر دولتی هرقدر سعی کرد حرفش را تحمیل کند، فرمودند: «غیرممکن است و اینها تا وقتی که آدم نشوند و مثل آدم‌ها رفتار نکنند مذاکره با آنها غیرممکن است». جریان برجام را هم که وارد هستید. تا برسد به روزی که نخست‌وزیر ژاپن به تهران آمد و از ترامپ پیام آورد و آقا صریحاً فرمودند: «من ایشان را شایسته گرفتن پیام و پاسخگوئی پیام نمی‌دانم،» اما برای شما می‌گویم. ترامپ اگر جرئت می‌کرد و عرضه داشت، برای براندازی جمهوری اسلامی ایران حتی یک لحظه هم درنگ نمی‌کرد. اما می‌داند که اگر یکی بزند، ده تا می‌خورد و اگر آتشی را در منطقه روشن کند، شروع کننده هست، ولی ختم کننده نخواهد بود. رهبری توانست قدرت نظامی و دفاعی ما را با تشویق و حمایت و پشتیبانی به جائی برساند که الان ما چیزهایی را داریم که من و شما هم نمی‌دانیم و این قدرت اسلام برای دفاع از حاکمیت اسلام است و این در سایه مدیریت رهبر معظم انقلاب حاصل شده است. خدا را شکر می‌کنیم که در سایه چنین رهبری زندگی می‌کنیم.

 

 *آینده را با توجه به روندی که داشته‌ایم چگونه می‌بینید؟

من فرمایش خود ایشان را نقل می‌کنم. زمانی من خدمت ایشان رفتم و نسبت به آینده اظهار نگرانی کردم. چون ریاست دوره پایانی خبرگان را داشتم و باید گزارش خاصی را خدمت ایشان می‌بردم که فرمودند: «این را در کاغذ‌های من نگذارید و به دبیرخانه خبرگان ببرید.» وقتی اظهار نگرانی کردم، ایشان فرمودند: «ما هم خدمت امام رفتیم و اظهار نگرانی کردیم. امام فرمودند: «نگران نباشید. من هم به شما می‌گویم هر کسی را که مجلس خبرگان پس از من معرفی کند، مردم از او حمایت خواهند کرد و او با حمایت مردم می‌تواند کشور را اداره کند ان‌شاء‌الله تعالی. شما نگران نباشید.»

جریان انقلاب ان‌شاءالله به دست حضرت بقیه‌الله(عج) می‌رسد. ما چنین امیدی داریم. این جوانانی که من می‌بینم، این اساتید جوانی که من می‌بینم. در حوزۀ صد هزار نفری قم، هفت هزار استاد داریم که حداقل چهار پنج هزارتای آنها انقلابی‌های درجه یک هستند که بسیار اسباب امیدواری هستند. آینده ان‌شاءالله آینده روشنی خواهد بود. همان‌طور که خود رهبری هم مکرر فرموده‌اند که افق آینده را روشن می‌بینم. ان‌شاءالله که به دست حضرت مهدی (عج) می‌رسد.

17فوریه/21

روز به روز بر ایمان و ارادتم به آیت‌الله خامنه‌ای افزوده می‌شود

در آبان ماه ۱۳۴۳ پس از دستگیری امام خمینی(ره) به‌خاطر سخنرانی و مخالفت با لایحه ننگین کاپیتولاسیون، سکوت سنگینی بر جامعه حکمفرما شد. در پاییز همان سال انتشار نشریه «انتقام» نور امیدی را در دل نیروهای انقلابی روشن کرد. خواندن مطالب این نشریه برای طلبه‌های جوان عاشق امام تسلیبخش و الهام‌بخش حرکت بود. سال‌ها گذشت و از نویسنده و ناشر اصلی این نشریه بی‌اطلاع بودیم تا انقلاب پیروز شد و مشخص گردید کسی که در آن دوره سیاهی و سکوت نور امید را در دل‌ها روشن کرد، آیت‌الله مصباح یزدی بوده است.

دیگر ویژگی آیت‌الله مصباح اعتماد ویژه حضرت امام به ایشان بود. آیت‌الله مصباح و مؤسسه آموزشی ایشان تنها موردی بود که با دستور حضرت امام، بودجه مؤسسه، ماهانه طی چکی به نام شخص آیت‌الله مصباح پرداخت می‌شد. این در حالی بود که امام درخواست شخصیت‌هایی مشهورتر از ایشان را برای احداث حوزه  نپذیرفته بودند.

حوادث آینده، بهویژه صف‌آرایی برخی در مقابل اصول اسلام و انقلاب و به میدان آمدن علامه مصباح و شاگردان ایشان در دفاع از ولایت و رضایتمندی رهبری معظم انقلاب از علامه و نام بردن از شاگردان ایشان به عنوان «شاگردانی ممتاز»، در پیام تسلیت ایشان به مناسبت رحلت علامه، نشان داد که چرا آن روزها امام راحل عنایت ویژهای به شخص علامه و مؤسسه ایشان داشتند.

از مدت‌ها قبل بر آن بودیم با مصاحبه‌ای اختصاصی با این فقیه ولایتمدار که لحظه‌ای در دفاع از اصول اسلام و انقلاب و اصل مترقی ولایتفقیه و شخص ولیفقیه کوتاه نیامد، داشته باشیم. بهرغم همه‌گیری کرونا و محدودیت‌های ناشی از آن، معظم‌له سرانجام در آبان ماه ۱۳۹۹ با درخواست «پاسدار اسلام» موافقت کردند و خواستار ارسال سئوالات مصاحبه شدند.

ما سئوالات را که بیشتر حول دو محور حوادث نهضت و امام راحل و ویژگی‌های مقام معظم رهبری از منظر علامه بود به دفتر ایشان ارسال کردیم، اما دیری نپائید که در کمال ناباوری خبر بستری شدن ایشان و مصیبت رحلتشان، عموم رهروان راه ولایت را در غم و اندوه فرو برد. با وجود این مصاحبه با «پاسدار اسلام» با رحلت ایشان منتفی نشد و نابارورانه پاسخ سئوالاتمان را گرفتیم. مقدر بود از سوی دست‌اندرکاران ضبط برنامه‌ها و خاطرات آیت‌الله مصباح، فایل‌ منتشر نشده ایشان که مشتمل بر پاسخ پرسش‌های مکتوب ما بود در اختیار «پاسدار اسلام» قرار گیرد.

علامه به قولی که داده بودند وفا کردند.

خدایشان بیامرزد که رکن رکین انقلاب بودند و بعید است که دیگر مادر گیتی تا سالها فرزندی چنین عالم، فرهیخته، مجاهد، تیزهوش و شجاعی را به اسلام و انقلاب اسلامی ارزانی بدارد.

 

*باعرض سلام و تشکر از اینکه این فرصت را در اختیار ما گذاشتید تا درباره مقطعی از نهضت و انقلاب پرسش‌های خود را در محضر حضرتعالی مطرح کنیم،‌ اجازه می‌خواهم در ابتدا از نگاه و رفتار یاران امام در دوران نهضت در مواجهه با گروه‌ها و دستجات دیگر مبارز با رژیم و نحوه برخورد و یا تعامل آنها بپرسم و اینکه آیا در این همراهی اتفاق نظری هم وجود داشت؟  

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین. والسلام و الصلوه علی سید الانبیاء و المرسلین و علی آله الطیبین الطاهرین. از وقتی که نهضت حضرت امام «رضوان‌الله ‌تعالی علیه» شروع شد و مخصوصاً وقتی که صریحاً با دربار مخالفت و علناً علیه شخص شاه صحبت کردند، حرکت روحانیت عمدتاً جنبه سیاسی پیدا کرد. البته سیاستی که از دیدگاه روحانیت، فرع وظایف شرعی و دیانت است. این حرکت شروع شد و گروه‌های مختلف سیاسی در آن مشارکت داشتند. البته هر کسی طالب پیشرفت خود بود و مقاصد خود را دنبال می‏کرد، ولی هدف مشترک همگان، مبارزه با سلطنت وابسته به بیگانگان بود. حتی مارکسیست‌ها هم که متشکل از گروه‌های مختلفی بودند، در این نهضت مشارکت داشتند. البته عمده‏ آنها عوامل حزب توده بودند، اما گروه‌های دیگر مارکسیستی هم حضور داشتند و کمکم گروه‌های دیگری هم پیدا شدند.

در چنین صحنه‏ای که گروه‌های مختلف مشارکت داشتند، اگر می‏خواستند با یکدیگر تعارض داشته باشند و یا بر سر همه چیز توافق کنند، کاری پیش نمی‏رفت. این بود که قرار گذاشتند محور فعالیت را مبارزه با دستگاه سلطنت قرار بدهند و بررسی مسائل دیگر و موضعگیری در مقابل آنها را به بعد موکول کنند. مخصوصاً بعد از تبعید امام به ترکیه و عراق، فعالین سیاسی با سلیقه‏های مختلف فعالیت میکردند. بعضی‏هایشان خیلی باز برخورد می‏کردند و می‏گفتند ما اصل مبارزه را مخالفت با شاه می‏دانیم و هر که با شاه مخالف است، ولو مارکسیست باشد؛ دین را قبول نداشته باشد و ضد اسلام باشد؛ فعلاً با ماست تا بعداً ببینیم چه کار باید بکنیم. بعضی‏ها مشربشان به این وسعت نبود و می‏گفتند فقط مسلمانانی که ضد شاه هستند، از هر گروهی که باشند، جبهه ملی، نهضت آزادی، پیمانی‏ یا گروه‌های دیگر، با ما هدف مشترک دارند. بعضی‏ها که از این هم مقید‌تر بودند، می‏گفتند باید از همان اول مرزها را مشخص و روی تک تک موارد توافق و بعد با اینها همکاری کرد. طبعاً هر گروهی طبق اساسنامه‏ و اصولی که به آنها پایبند بود، عمل میکرد، منتهی در مقام تعامل با دیگران بعضی‏ها باز و بعضی‏ها محدود برخورد می‏کردند. داستانش مفصل است. به ‌هر حال در این مدت افرادی از گروه‌های مختلف دستگیر می‏شدند و به زندان می‏رفتند.

 

 

*این نگاه در داخل زندان هم ادامه پیدا ‌کرد یا در آنجا تسامحی رخ ‌داد؟

یکی از مسائلی که آن وقت‌ها در زندان مطرح بود این بود که در زندان با مارکسیست‌ها چطور برخورد کنیم. یک عده‏ از همان اول با آنها هم خوراک نمی‏شدند و آنها را نجس می‏دانستند و میگفتند که حساب ما از حساب شما جداست. بعضی‏ها میگفتند اینها با ما هم هدف هستند و اگر این جور برخورد کنیم، زده می‏شوند. چه بسا اینها پیروز بشوند و آن وقت ما را کنار می‏زنند. حتی بین روحانیونی هم که در زندان بودند اختلاف سلیقه وجود داشت. بعضی‏ها مارکسیست‌ها را می‏پذیرفتند و با آنها هم غذا می‏شدند و می‏گفتند اساس اسلام مبارزه با ظلم است و باقی جنبه ثانوی دارد. من چون خودم از آنها چیزی نشنیدم، این نظر را به فرد خاصی نسبت نمی‏دهم.

مدتی در مبارزات رکود پیدا شد. خفقان شدیدی حکمفرما بود و فعالیت‏های علنی‏ و سخنرانیها خیلی سخت انجام میشدند. خیلی‏ها تبعید شدند و یا به زندان رفتند. در این فضا بعضیها به این نتیجه رسیدند که مبارزه سیاسی دیگر فایده‏ای ‏ندارد و کاری نمی‏شود کرد و حتی اگر بخواهند نشریه‏ای را هم منتشر کنند، باید با هزار زحمت و مخفیانه این کار را انجام بدهند که این کار آسان نیست.

تصور آن فضا برای کسانی که در آن دوران نبودهاند خیلی مشکل است. اگر کسی میخواست یک ماشین تایپ بخرد باید از ساواک میگرفت. دستگاه پلیکپی‏که اصلاً امکان نداشت و پیگیری می‏کردند که این دستگاه پلیکپی کجا رفته و چه استفاده‏ای از آن می‏شود. چاپخانه‏ها هم که شدیداً تحت کنترل بودند. بعضیها به این نتیجه رسیدند که دیگر راهی جز مبارزه مسلحانه باقی نمانده است. این تمایل کمکم در بین طلبه‏های جوان هم رواج پیدا کرد و این زمانی بود که سازمان مجاهدین داشت شکل می‏گرفت. ابتدا گروهی از ملی‏گراها اعم از جبهه ملی و نهضت آزادی به فکر افتادند که فعالیت مسلحانه هم داشته باشند؛ ولی چون اساسنامه‏ و استراتژی‏شان فعالیت سیاسی بود، بخشی از قشر جوان‏ آنها انشعاب کردند و سازمان مجاهدین خلق را تشکیل دادند.

ظاهراً تشکیل دهندگان اولیه اینها آدم‏های مسلمانی بودند. من این را از مرحوم آقای مطهری شنیدم که بعضی از اینها کسانی بودند که در جلسات ما مرتباً شرکت می‏کردند. این جلسات مربوط به دوران قبل از خفقان بود. به هر حال بعضی از این افرادی که بنیانگزار سازمان مجاهدین بودند همان کسانی بودند که در جلسات مرحوم آقای مطهری شرکت می‏کردند. یادم هست جلسه‏ای در قم در منزل آقای خزعلی (منزل آقای خزعلی روبهروی منزل آقای قدوسی بود) برگزار شده بود و آقایان مطهری، بهشتی، جنتی و قدوسی حضور داشتند. این حرف ‌را من از ایشان در آن جلسه شنیدم که گفتند مدتی بود که اینها را نمی‏دیدم. با اینکه خیلی اصرار داشتند که نوار جلسات را ضبط و بعداً تکثیر و در تبریز و جاهای دیگری توزیع ‏کنند. مدتی بود نمی‏دیدمشان و نمی‏دانستم دارند چه کار می‏کنند. بعدها فهمیدم که اینها در صدد تأسیس سازمان مجاهدین هستند. آنها جزوه‏ای را برای بیان مبانی‏شان نوشته بودند و این کسی که سال‏ها با ما ارتباط داشت و در جلسات ما شرکت می‏کرد، اقلاً نیامد بگوید تو هم نگاهی به این جزوه بینداز. من که الزامشان نمی‏کردم که حتماً آن را تغییر بدهند، اما اقلاً اظهار نظری می‏کردم یا ممکن بود تذکری بدهم. بعدها دیدم که این جزوه پر از افکار مارکسیستی است. فقط یکی دوتا روایت و آیه در آن گذاشته‏ بودند، والا هیچ چیز اسلامیای نداشت. پیدا بود که عیناً از کتاب‏های مارکسیستی ترجمه کرده بودند. ایشان به عنوان گله می‏گفتند که اینها سال‏ها با ما ارتباط داشتند و اقلاً خوب بود از ما هم نظرخواهی می‏کردند. به هر حال در این جو بعضیها در فکر آموزش‏های نظامی و چریکی‏ و این حرف‏ها بودند. مدتی بود جلساتی که ما در قم داشتیم برگزار نمیشدند و حتی نشریات «انتقام» و «بعثت» هم تعطیل شده بودند.

 

 

*گویا حضرتعالی در جلساتی که یاران امام در اوایل نهضت درباره حکومت اسلامی برگزار میکردند‌ حضور داشتید؟

آن جلسات قبل از اوج گرفتن مبارزات بود. قبل از آن، تقریباً در اوایل نهضت، جلسات یازده نفری تشکیل میشدند. مرحوم آقای ‏بهشتی مدیر دبیرستان دین و دانش بودند و کلاس‏هایی را برای عدهای از فضلای حوزه دایر کرده بودند. حتی بعضی از کسانی‏که الان در عداد مراجع هستند آن‌ وقت در این کلاسها شرکت می‏کردند. در این کلاسها زبان انگلیسی، مباحث جامعه‏شناسی و حتی فیزیک، شیمی، ریاضیات هم تدریس میشد. چند سال که طول کشید، کم‏کم تعداد شاگردان کم شد و اواخر بنده ماندم و آقای دکتر احمدی و مرحوم آقای حیدری نهاوندی. اعضای‏ ثابتی که از آن جلسات باقی ماندند، ما سه نفر بودیم که آقای دکتر احمدی بهخصوص زبان را ادامه دادند.

مرحوم آقای بهشتی خیلی دوراندیش بود و همیشه به آینده حوزه و اسلام فکر می‏کرد و طرح‏هایی ‏داشت. من در طراحی و برنامهریزی و مدیریت نظیر ایشان را ندیدهام. در این زمینهها استعداد خدادادی داشت. یکی از کارهایی‏که ایشان شروع کرد این بود که بیش از پنجاه نفر از فضلای آن زمان را که بعضی‏شان الان در عداد مراجع هستند؛ بعضی‏ها از دنیا رفته و بعضی‏ها شهید شدهاند، مثل آقای‏ربانی شیرازی، دکتر باهنر، آقای مفتح، آقای مشکینی، آقای ‏امینی اصفهانی، آقای هاشمی، فضلای برجسته حوزه را که یا از لحاظ علمیت سوابق زیادی داشتند و یا خوش‏فکر و فعال و پرانرژی بودند، دعوت و یک فعالیت علمی ‏مشترک دسته‏جمعی را شروع کرد. در این باره که چنین کاری برای حوزه ضروری است و حوزه نیاز به پیش‏بینی و برنامه‏ریزی دارد و بسیاری از مباحث مورد نیازند که تا به حال در مورد آنها تحقیق نشده و باید روی آنها کار شود بحث شد و تقریباً همه بالاتفاق این موضوع را تأیید کردند. بعد صحبت شد که برای شروع این کار تحقیقی باید چه موضوعی را انتخاب کنیم.

هر کسی موضوعی را پیشنهاد داد و خود آقای بهشتی موضوع حکومت اسلامی را مطرح کرد. بعد از اینکه دیگران صحبت‏ کردند، ایشان گفتند به نظر من این موضوع از همه مهم‏تر است. همان وقت‏ها مقاله‏ای درباره حکومت اسلامی در مجله مکتب اسلام چاپ و بحث‏هایی ‏هم در کتاب مرجعیت و روحانیت مطرح شده بودند. مرحوم آقای طباطبایی در کتاب مرجعیت و روحانیت در این زمینه مقاله دارند. به هر حال به این نتیجه رسیدیم که اینها بحث‏های خامی هستند و باید به عنوان یک پروژه تحقیقاتی گسترده روی آنها کار شود که اگر روزی خواستیم تعریفی از حکومت اسلامی ارائه بدهیم، بدانیم چه بگوییم.

بنا شد حول محور حکومت اسلامی یک پروژه تحقیقاتی تعریف شود و برای اینکه ساواک حساسیت پیدا نکند اسمش را گذاشتند بحث ولایت؛ چون آن وقت‏ها ولایت هنوز معنی ولایتفقیه را نداشت و وقتی گفته می‏شد ولایت، یعنی ولایت و محبت اهلبیت«ع». طبعاً ساواکی‏ها از چیزی سر درنمی‏آوردند. به‌هر حال بحث حکومت اسلامی با عنوان ولایت مطرح شد. از آن پنجاه شصت نفر اکثرشان به خاطر اشتغالات یا به هر دلیل دیگری رفتند. بعضی‏ها در قم نماندند. بعضی‏ها مثل مرحوم آقای مفتح و دکتر باهنر هم اشتغالات درسی و کارها و مسئولیت‏هایی داشتند.

نهایتاً یک گروه ده بیست نفری قول دادند که همکاری کنند. بعد در باره شیوه کار که از کجا شروع شود؛ طرح کلی‏اش چه باشد؛ چه مباحث و سرفصل‏هایی تعیین شوند، بحث شد و خود ایشان جزوه‏ای را به عنوان سرفصل‏های پروژه تحقیقاتی تهیه و مشخص کردند که مبحث حکومت را در چند بخش مطالعه کنیم، از جمله حکومت در ادیان سابق؛ حکومت بعد از بعثت پیغمبر اکرم«ص» در مکه؛ ‏حکومت در مدینه و حکومت بعد از رحلت پیغمبر اکرم«ص» که آن هم دو بخش بود: زمان حضور ائمه«ع»، زمان غیبت.

آن چهار پنج بحث در واقع مقدمهای برای همین قسمت اخیر یعنی بحث ولایتفقیه بود، منتهی برای اینکه زمینه بحث کاملاً روشن شود، ایشان توصیه کرد در باره همه ادیان سابق، بهخصوص عهدین تحقیق کنیم و ببینیم در ادیان سابق راجع به حکومت چه چیزهائی را به دست میآوریم و قبل و بعد از بعثت و… وضع حکومت چگونه بوده است. این سرفصل‏ها را هم خود ایشان تهیه کردند. بنا شد کتاب‏هایی مطالعه و فیش‏برداری شوند. یادم هست ایشان برای اینکه ذهنها متوجه مسئله حکومت شود، کتاب‏هایی را توصیه کردند، چون اگر بخواهیم بدون اینکه سئوالی در ذهنمان باشد، روایات را بررسی کنیم، نمیتوانیم استفاده درستی کنیم. ایشان چند کتاب را برای مطالعه پیشنهاد دادند تا سابقه ذهنی در باره مسائل حکومت بهطور اعم و حکومت اسلامی بهطور اخص در ذهن افراد ایجاد شود که موقع فیش‏برداری و تحقیق، با توجه به این نکات به سراغ منابع بروند. تعدادی کتاب‏ به عنوان کتب مرجع تهیه شدند.

ضرورت داشت که کسی کتابدار باشد و ضمناً نوشتههای آقایان را تحویل بگیرد و تنظیم کند. قرعه به نام من خورد و ما شدیم دبیر جلسات بحث ولایت. ولی متأسفانه طولی ‏نکشید که آقای بهشتی به آلمان رفتند. کسانی که تا آن زمان مانده و فیشبرداریها را انجام بودند، آقایان امینی، قدوسی و هاشمی بودند. بهخصوص یادم هست که آقای هاشمی مقدمه ابن‏خلدون را فیش‏برداری کردند. البته کسان دیگری هم بودند و کتاب‏های حکومتی از جمله احکام سلطانیه و… بین آقایان تقسیم شده بود که فیش‏برداری کنند؛ ولی همان‏ طور که عرض کردم آقای بهشتی به آلمان رفتند و ارتباطشان با این جلسه قطع شد و کم‏کم دوستان سست شدند. به هر حال ایشان در جهت دادن به حرکت دوستان و ایجاد انگیزه و… ‏نقش بسیار مهمی داشتند. بعضی از این دوستان سفرکردند و بعضی تبعید و زندانی شدند. بازار این چیزها هم که رونق داشت.

بنابراین بحثها پیشرفت چندانی ‏نکردند و وقتی ایشان به آلمان رفت، از ‏آن افراد یکی دو نفر بیشتر نماندند. ما یک بحث به اصطلاح طلبگی کمپانی با آقایان محمدی‏گیلانی، یزدی و مظاهری اصفهانی در باره حکومت داشتیم. بعد از اینکه امام تبعید شدند و به ترکیه و بعد عراق تشریف بردند، خلأ رهبری حتی برای فعالیت‏های علمی هم ‏کاملاً محسوس بود. ما نامه‏ای برای امام نوشتیم که ما را راهنمایی کنید. ایشان جواب فرموده بودند که بین خودتان بحث مشترک قرار بدهید. ما یک جلسه چهار پنج نفری داشتیم که گاهی ‏در مسجد آبشار و گاهی در منزل‏هایمان برگزار میشد.

مسئله را با آقایان مطرح کردیم و از آنها قول همکاری گرفتیم که از منابع بحث ولایت که در اختیار داریم، در زمینه مباحث فقه سیاسی، امر به معروف و نهی از منکر، قضا، تقیه و… فیشبرداری و در باره آنها بحث کنیم. آقایان قبول کردند و از منابع اولیه شروع کردند به فیش‏برداری. نهایتاً مجموعه بزرگی از فیش‏ها ـ شاید ده‌ها هزار فیش ـ چه از کارهای قبلی که سایرین انجام داده بودند و چه فیشهای همدرس‏ها و هم‏مباحثه‏ایهای ‏خودمان، به اندازه یک کارتن بزرگ که نزد من بود، فراهم شد.

مرحوم آقای بهشتی از آلمان که برگشتند، تصمیم گرفتند در تهران اقامت کنند. ایشان در تهران دفتری را گرفتند و بنا شد فعالیت‏های علمی در آنجا متمرکز شوند و آقای شبیری، برادر آقای شبیری که قاضی‏ هستند،  مسئول آن دفتر شد. فیش‏هایی را که درباره حکومت نوشته شده بود به تهران بردند و تحویل ایشان دادند؛ اما متاسفانه طولی نکشید که ساواک ریخت و تمام آنها را برد و تمام آن زحمات یکسره بر باد رفتند و دیگر هم اثری از آن فیشها پیدا نشد.

ولی‏همان بحث‏ها در ذهن دوستان آثار بسیار مثبتی داشت. بعدها که امام «رضوان‏الله ‏علیه» بحث ولایتفقیه را در نجف مطرح کردند و همین ‌طور دیگرانی که کم و بیش رساله‏هایی نوشتند و بحث‏هایی را مطرح کردند، عمده جهت فکری‏شان لااقل تا آنجا که به بنده و دوستانی که می‏شناسم مربوط میشد، همان خط فکری‏ای بود که مرحوم آقای بهشتی ترسیم کردند. خدا إن‏شاءالله درجات ایشان را عالی کند و به دیگران توفیق بدهد که خط صحیح اسلام ناب را دنبال کنند.

 

 

*باتوجه به رابطه نزدیک حضرتعالی با رهبر معظم انقلاب، در باره ابعاد شخصیتی ایشان که چه ‌بسا تحت‌الشعاع شخصیت سیاسی‌شان قرار گرفته است، به نکاتی اشاره بفرمایید؟

یکی از نعمت‌های بزرگی که بنده و امثال بنده و همه ایرانیها اگر سالهای سال تمام وقتمان را صرف شکرگزاری آن کنیم حقش ادا نمی‌شود، برقراری نظام اسلامی، حاکمیت ولایت‌فقیه و بهخصوص وجود شخص رهبر معظم انقلاب است. برقراری نظام اسلامی خداپسندانه، آرزوی همه انبیاء و اولیا و صالحان عالم در طول تاریخ بوده، ولی جز در یک محدوده خاص زمانی و مکانی، موارد روشنی از آن را سراغ نداریم. در میان انبیای سابق حضرت سلیمان را میتوان مثال زد: «هَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی»(۱) و داستان بلقیس و آصف بن برخیا. در آخرالزمان هم وجود مقدس پیغمبر اکرم«ص» در چند سالی که در مدینه حکومت کردند و دوران کوتاه زمامداری امیرالمومنین«ع» که عمده‌اش به جنگ‌های داخلی گذشت. غیر از اینها مشکل بتوان در طول تاریخ اسلام زمانی را پیدا کرد که حکومتی برقرار شده باشد که در رأس آن معصوم یا تالی‌تلو معصوم باشد. این نعمت عظیمی است که خدا در این عصر نصیب جامعه و امت ما کرد که امام «رضوان‌الله‌ علیه» این نظام را بنیان‌گزاری کردند و به دست رهبر معظم انقلاب آبیاری و پرورش داده شد. اگر حساب کنیم که این نظام در میان نعمت‌هایی که خدا به انسان‌ها مرحمت کرده، چقدر ارزش دارد و جایگاه  این نعمت کجاست؛ مشکل بتوان بین نظام اسلامی که نعمتی دنیوی، اما پلی به سوی آخرت و سعادت ابدی است با دیگر نعمات نسبتی را برقرار کرد. نعمت‌های دیگر هر قدر بزرگ باشند، در قبال این نعمت که میتواند سعادت ابدی بیافریند در حکم صفر است.

لازم است هرجا که فرصتی پیش می‌آید، این نعمت عظیم الهی را به مردم یادآوری کنیم تا شکر آن را به جا بیاورند. یکی از فواید این تذکرها این است که وقتی انسان به عظمت چنین نعمتی پی می‌برد، تحمل کمبودها و کاستی‌ها برایش خیلی آسان می‌شود. هیچ یک از پدیدههای این عالم مصون از کاستی نیستند. قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِی کَبَدٍ؛» زندگی انسان توأم با رنج است، ولی تحمل این سختی‌ها در کنار توجه به نعمت‌های عظیم آسان می‌شود. برای مثال اگر مبلغ گزافی در صندوقچه‌ یا در حساب بانکی انسان باشد‌، اگر یک اسکناس هزار تومانی را گم کند یا پاره شود، چندان اهمیت نمی‌دهد، اما اگر کل دارایی انسان همین اسکناس هزار تومانی باشد، گوشه‌اش هم که بساید ناراحت می‌شود. ما اگر توجه کنیم که خدای متعال در این زمان چه نعمت عظیمی را به ما مرحمت فرموده، آن‌ وقت تحمل بعضی از سختی‌ها که لوازم طبیعی این حوادث این جهانی هستند، مثل تحمل گم شدن یک اسکناس هزار تومانی در مقابل یک گنج شایگان خواهد بود.

نعمت دوم وجود شخص امام بود که در همان مدت کوتاه، همه کسانی که صلاحیت اظهار نظر در این جور مسائل را داشتند اعتراف کردند که لااقل در قرن‌های اخیر شخصیتی به این عظمت در عالم پیدا نشده است. تازه ارزیابی‌های آنها بر اساس معیارهای مادی است و آنان اهمیت معنوی وجود امام را درک نمی‌کردند که چه کار کرد و چه تحولی را در انسان‌ها به وجود آورد و جوانان بیکاری را که در خیابان‌ها و کوچه‌ها ول میگشتند، به چه مقامی از عرفان و معنویت رساند. اینها را در نظر نمیگیرند و باز امام را عظیم‌ترین شخصیت این عصر می‌دانند. ما باید بیشتر توجه کنیم و ببینیم در سایه رهبری ایشان از چه کاستی‌ها و ذلتها و پستی‌هایی نجات پیدا کردیم و به چه عزتی رسیدیم. هم عزت دنیوی و بین‌المللی، هم عزت معنوی و رشد اخلاقیای که در جامعه ما پدید آمد و کم و بیش به جوامع دیگر هم سرایت کرد.

 

*درباره اینکه خداوند متعال نعمت دیگری را به تعبیر حضرتعالی جانشین نعمت امام کرد و ایشان سکاندار کشتی انقلاب شدند، نظرتان را بفرمایید.

حقیقت این است که من در زمان امام هر وقت ذهنم متوجه بعد از امام میشد، مضطرب می‌شدم و خودم را منصرف می‌کردم که اصلاً در این باره فکر نکنم، چون هیچ جوابی که مرا را راضی کند و بگویم کمبود امام جبران میشود، نداشتم. اما از وقتی که مقام معظم رهبری عهده‌دار این مسئولیت شدند، مثل آب خنکی بود که روی شعله آتش ریختند. البته اعتراف می‌کنم که اوایل به توانایی‌های ایشان آگاهی نداشتم و در همین حد میفهمیدم که به اقرانشان برتری دارند و اجمالاً بهترین گزینه‌ بعد از امام هستند؛ اما روز به روز بر ایمانم به ایشان افزوده می‌شود و می‌بینم که خدا چه ظرفیت، لیاقت و قابلیت‌هایی را در وجود این مرد ذخیره کرده است. نمی‌دانم که آیا خود ایشان  به این توانایی‌ها آگاه بودند یا نه؟ بدون شک این ظرفیتها در طول زمان رشد کرده و با اخلاص و با فداکاری‌های ایشان، مددهای الهی هم بر آنها افزوده شده است و می‌شود. اما به ‌هر حال زمینه‌اش باید فراهم باشد تا این کمالات بروز کنند و خدا این لطف را به کسی بکند.

نتیجه اینکه وجود ایشان برای هر مسلمانی، بهخصوص مسلمان شیعه ایرانی، نعمت عظیمی است که با هیچ یک از نعمت‌های دیگر قابل مقایسه نیست. البته نعمت معرفت خدا و ولایت اهل‌بیت«ع» جای خود را دارد. نعمت‌های مادی را عرض می‌کنم. بنابراین اگر ما بخواهیم با اعداد و ارقام، ارزش نعمت وجود ایشان را احصا کنیم، نشدنی است. اگر زندگی ایشان را مرور کنیم، از زمانی که مسئولیت رسمی ریاست جمهوری را پذیرفتند، نقطه‌های خفی بسیاری دارد که همه اشخاص از آنها آگاهی ندارند و نمی‌توانند قضاوت کنند. اما از آن دوران به بعد اگر ایشان را با روسای جمهور عالم مقایسه کنیم، از لحاظ توانایی مدیریت، سعه صدر، جامعیت، تقوی، مهربانی، دلسوزی و صدها فضیلت دیگر قابل قیاس نیستند. شرح حال روسای جمهور عالم را مطالعه کنید. پر است از ضعفهای اخلاقی، فسادهای سکسی، اختلاس‌های مادی، رانت خواری‌ و امثال اینها، اما در زندگی ایشان یک نقطه سیاه هم پیدا نمی‌شود.

من مقایسه با بعضی از شخصیت‌های داخلی را کنار می‌گذارم که گاهی می‌شود مصداق: «‌الدهر انزلنی ثم انزلنی»؛ ولی ایشان را مقایسه کنید با روسای جمهور و رهبران دنیا که برای رسیدن به مقام چقدر حق‌کشی و چقدر پول خرج می‌کنند و چقدر تبلیغات سوء می‌کنند و بعد از آنکه به مقامی می‌رسند، چقدر از مقامشان سوء استفاده می‌کنند؛ ولی خدای متعال به رهبر ما که نه برای ریاستش، نه برای نمایندگی مجلسش و نه برای رهبریاش یک ریال هم خرج نکرد و تقریباً همه اینها به ایشان تحمیل شد و صرفاً به عنوان انجام وظیفه پذیرفتند، این محبوبیت گسترده را اعطا کرده است.

با توجه به نکته‌هایی که عرض کردم روشن می‌شود که بنده چقدر ناسپاس هستم. البته ناسپاس‌تر از من هم هستند. کسانی که اینها را میدانند و نه تنها به ناسپاسی‌شان اقرار نمی‌کنند، که مدعی هم هستند و احیاناً پارازیت هم میاندازند. نمی‌دانم. اگر اینها واقعاً به خدا و قیامت اعتقاد دارند، قرار است چه جوابی به خدا بدهند؟ ابعاد شخصیت ایشان واقعاً به گستردگی روح عظیم یک انسان وارسته است. اینها چیزهایی هستند که همه می‌بینند و احتیاج به تبیین ندارد. ایشان با هر گروهی می‌نشینند و در هر زمینه‌ای که صحبت می‌کنند، حرفی برای گفتن دارند و بلکه بر همه آن متخصصین پیشی می‌گیرند. مگر مسائل خیلی فنی تخصصی مثل پزشکی و یا مثلاً مسائل علمی فیزیک، یعنی چیزهایی که توقعی نیست که یک شخصیت روحانی از آنها اطلاع داشته باشد. اما در مسائل اجتماعی و معلومات عمومی، ادبیات، شعر، موسیقی، علم موسیقی و تمیز درست و نادرست و حق و باطلش، ورزش، خطاطی، هنر و مسائل مدیریتی کشور، تسلط ایشان خیلی بارز است.

 

*به نظر حضرتعالی کدام یک از ویژگی‌های حضرت آقا نسبت به دیگر ویژگی‌های ایشان ناشناخته باقی ماندهاند؟

متأسفانه ابعاد اصلی شخصیتی ایشان که با مسئله رهبری و ولایتشان ارتباط دارد، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. اول فقاهت. عالمان منصف و بی‌غرض و با تقوا شهادت می‌دهند که ایشان در فقاهت نه تنها کمتر از اقرانشان نیستند، بلکه در مواردی ثابت شده که افضل هم هستند. یکی از علومی که در فقاهت به کار می‌آید و در آن، کمتر محقق برجسته‌ای داریم، علم رجال است. اگر ما در عالم تشیّع سه نفر رجال‌دان قوی داشته باشیم یکی ایشان هستند. در بسیاری از رشته‌های علمی دیگر هم متأسفانه آن‌ طور که باید و شاید شناخته شده نیستند؛ از جمله در مسائلی که با حافظه ارتباط دارند؛ شرح حال اشخاص و قضایای تاریخی و تحلیل تاریخ و… ایشان در حد اعجازند.

در کنار همه اینها مهربانی، صمیمت و دلسوزی برای آحاد ملت که گاهی بعضی آثارش را می‌بینیم، از جمله ارتباط  با خانواده‌های شهدا یا افراد دیگر، ناشی از عاطفه بسیار عمیق و لطیف ایشان است. از آن طرف تقوا، ساده‌زیستی و زهد ایشان به افسانه شبیه است. کسی در چنین موقعیت حساسی با این همه امکاناتی که در اختیار دارد، این جور ساده و زاهدانه زندگی می‌کند و ده‌ها فضیلت دیگری که واقعاً شمارش و بیانشان مشکل است.

هر یکی از این ویژگیها از فرد یک موجود بسیار ممتاز اجتماعی میسازد. حالا که خداوند همه این فضیلتها را در یک فرد جمع کرده و او را خادم این ملت قرار داده، چقدر باید قدر این نعمت را بدانیم؟ خدا نکند روزی تار مویی از ایشان کم بشود. آن‌ وقت معلوم می‌شود ایشان چه گوهر گرانبهایی هستند که مشابهش را نمی‌شود پیدا کرد. کسانی که از نزدیک با ایشان آشنایی دارند و می‌توانند ایشان را با اقرانشان مقایسه کنند، میدانند که: «میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است.» ما همین اندازه می‌فهمیم که ایشان خیلی بهتر است؛ اما این را که چقدر بهتر است نمی‌توانیم درست ارزیابی کنیم. انسان در گوشه و کنار افرادی را می‌بیند، ولی وقتی دقت میکند متوجه میشود که خیلی تفاوت دارند.

و بالاخره یکی از بهترین نمودها، عبقریت ایشان در فتنه‌های متعدد است. ما هنوز عمق این فتنهها را درک نکردهایم و آن اندازه‌ای را هم که درک کردهایم نمی‌توانیم بیان کنیم. اگر بیان هم بکنیم، مردم باور نمی‌کنند. اما ایشان این مشکلات را با سعه صدری که جز در معصومین یافت نمی‌شود و با تحمل و صبر در مسائلی که نگفتنی است، با تدبیری بسیار حکیمانه‌ که واقعاً به مقام تدبیر معصوم نزدیک است، مدیریت کردند.

خدا همه این نعمت‌ها را یکجا در یک نفر جمع کرده و در اختیار ملت ایران قرار داده است. شایسته است کسانی که با این مسائل آشنا نیستند، قضاوتهای شخصیت‌های جهان را درباره ایشان بررسی کنند. به هرحال، ما در انجام وظیفه شکرگزاری برای این نعمت عظیم، به اندازه توان فکری و ذهنی و کاری خودمان مسائل را برای مردم تبیین میکنیم و توضیح میدهیم تا متوجه باشند که خدا چه نعمتی به آنان داده تا قدر این نعمت را بیشتر بدانند و با وجود چنین نعمت ارزشمندی، تحمل سختیها برایشان آسان شود.

 

*شخصیتی با چنین ویژگی‌هایی که حضرتعالی به ابعادی از آن اشاره فرمودید، مورد هجمه همه رسانه‌های نظام سلطه و متاسفانه برخی از افراد ناآگاه داخلی است. ریشه این هجمهها و وظیفه ما در برابر آنها چیست؟

روشن است که ما باید با تمام توان با تهاجمات دشمن مقابله کنیم و نگذاریم که کمترین نتیجه‌ای از توطئه‌هایش بگیرد. ولی فعالیت‌های شیاطین اعم از انس و جن همیشه به صورت شمشیر از رو بستن نیست. اینها برای مقابله با دشمنانشان آخرین ترفندها را به کار میبرند و در رویارویی تن به تن، امرشان دایر است بین موت و حیات که صریحاً شمشیر به رویش بکشند و این آخرین کاری است که می‌توانند بکنند. اما قبل از اینکه به این مرحله برسند، سعی می‌کنند با انواع توطئه‌ها و فریب‌ها کسانی را گول بزنند و گمراه و فکرشان را عوض کنند.

این رویه از اوایل انقلاب شروع شد، ولی امروز در مورد شخص ایشان به اوج خود رسیده است. تنها دشمنان قسم‌خورده استعماری و ابرقدرت‌ها نیستند که به این کار دامن می‌زنند، بلکه عوامل داخلی هم کمک می‌کنند. آن دشمنان خارجی هم غالباً نقشه‌هایشان را به دست افراد ضعیف‌النفس و فرومایه داخلی اجرا می‌کنند. باید در باره این موضوعات تحلیل‌های روان‌شناسی انجام و معلوم شود که این رقابت‌ها و دشمنی‌ها از کجا مایه می‌گیرند.

قرآن و داستان‌های قرآنی اشاره دارند که عامل اولین جنایتی که در میان بنی‌آدم واقع شد، حسد بود: «إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا».(۲) چرا کسی باید این جور پیش مردم محبوب باشد؟ کسانی بودند که سنشان و سابقه مبارزاتیشان بیشتر بود. آنها چرا نشدند؟ تلاش‌هایی هم کردند که بین مردم موقعیتی پیدا کنند، اما ایشان هیچ فعالیتی نکرد. خب اینها رنجشان می‌دهد که ما این همه تلاش و این همه پول خرج کردیم و این همه نقشه کشیدیم، اما به جایی نرسیدیم و خدا به ایشان بدون اینکه قدمی در این راه بردارد، چنین محبوبیت و موقعیتی داد.

اینها چیزهایی هستند که ما از تأثیر آنها در مخالفت‌ها و فتنهانگیزی‌ها غافلیم و بسیاری از مسائل دیگر که نه بنده اهل مطرح کردنشان هستم و نه فرصتی هست که به آنها اشاره بشود. بسیاری از این مخالفت‌ها، اتهامات، خردهگیری‌ها و بهانه گیری‌ها از این‌گونه عوامل روانی سرچشمه می‌گیرند. اینها موقعیت‌ها، شگردها و امکاناتی دارند که از آن برای فریب دادن مردم استفاده میکنند. ریشه حسد در افراد نخبه‌ای است که می‌بینند ایشان مانع از بعضی سوء‌استفاده‌هایشان می‌شود یا زندگی ساده ایشان، خاری در چشم آنهاست و آنها را رسوا می‌کند. به همین دلیل مخالفت میکنند و وقتی زمینه مخالفت فراهم شد، خارجی‌ها بهره‌برداری می‌کنند. لازم نیست که آنها کسی را برای مخالفت تربیت کنند. می‌گردند و افرادی را پیدا میکنند که مشکلات روانی دارند، احساس حقارت میکنند، حسادت میورزند و جاه‌طلب هستند. این افراد را شناسایی و روی آنها کار می‌کنند و امکانات در اختیارشان قرار می‌دهند و در نتیجه فتنه‌ برپا می‌شود. اگر عوامل پیدایش فتنه را بررسی و ارزیابی کنیم، آن‌ وقت می‌فهمیم که خروج از فتنهها و نجات از این دام‌ها واقعاً در حد اعجاز است.

 

*وظیفه مسئولین و خواص در شرایط کنونی چیست؟

به‌طور کلی وظیفه ما در مقابل نعمت عظیم رهبری این است که با زبان، قلم‌ و رفتار، مردم را آگاه کنیم و به آنها‌ بفهمانیم که این نعمت با هیچ نعمت دیگری قابل مقایسه نیست. شکر این نعمت بسیار سنگین است و اگر انسان واقعاً بفهمد این نعمت، چقدر ارزش دارد، نگران میشود که حظش از آن نعمت کم بشود و طبعاً هر تلاشی که از دستش بربیاید، میدهد. من بیشتر از این موضوع نگرانم که ما وظیفه‌مان را در زمینه بیدار کردن مردم و توجه دادن آنها به مسئولیت‌هایشان انجام ندهیم و کوتاهی کنیم؛ والا مردم ثابت کردهاند که هروقت وظیفه‌شان را تشخیص بدهند، در انجامش کوتاهی نمی‌کنند و تا پای جان هم میایستند.

ما باید همان‌طور که از وجود رهبرمان قدردانی میکنیم و در مقام شکرگزاری برمیآییم، خدا را شکر کنیم که با چنین مردم قدرشناسی زندگی می‌کنیم. این مردم رشد اجتماعی دارند، هوشیارند، فریب نمی‌خورند و در مواردی از خواص خیلی جلوترند و با ذهن ساده‌شان حقایقی را می‌فهمند که متخصصین متوجه نمیشوند.

اینها نعمت‌های عظیمی هستند که خدا به ملت ما داده است و باید شکر کنیم.  ما باید نگران باشیم که نکند خودمان در وظیفه‌مان کوتاهی کنیم. از خدای متعال درخواست می‌کنیم که بر طول عمر رهبر عزیزمان و بر توفیقات و برکات وجودشان بیفزاید و به ما هم توفیق قدردانی از همه نعمت‌ها و مخصوصاً نعمت ولی امر عزیزمان و توفیق ارائه خدمت مقبولی را که خدای متعال و اولیایش بپسندند،مرحمت کند.

ان‌شاءالله

پی‌نوشت:

۱٫سورۀ مبارکه ص / ۳۵

۲٫سورۀ مبارکه مائده / ۲۷

10اکتبر/20

فهم درست از سخن و سکوت رهبری

درک درست از بیانات و مواضع امام و رهبری توسط خواص، یکی از عوامل بقای انقلاب و خود آنان در جبهه خدمتگزاری به انقلاب و نظام مقدس اسلامی است.

از آغاز نهضت اسلامی تا امروز که انقلاب اسلامی وارد دهه پنجم خود شده است، برخی از لغزش‌ها و بی‌بصیرتی‌ها در زمینه شناخت درست از سخنان و مواضع رهبری موجب ریزش‌هایی در بدنه خواص شده و در مقاطعی انقلاب و نظام اسلامی را با چالش‌هایی روبه‌رو کرده است. اگرچه این چالش‌ها در روند کلی حرکت رو به جلوی انقلاب تأثیر چندانی نداشته‌اند؛ اما حاشیه‌سازی‌های آنها همواره دستاویزی برای موج‌سواری ضدانقلاب و رسانه‌های معاند بوده است.

با نگاهی به منظومه فکری، گفتارها و رفتارهای برخی از خواص در گام اول انقلاب می‌توان به مشکل اساسی آنان در تحلیل‌های غلط سهوی یا عمدی، از جمله ضعف در کلان‌نگری، فقدان نگاه منظومه‌ای و نداشتن درک درست از زمان و مکان و ابتلا به جزئی‌نگری اشاره کرد که غالباً سبب فرو غلتیدن آنان در گرداب اشتباه محاسباتی و خروجشان از جبهه حق و نظام مقدس اسلامی شده است؛ خواصی که بعضاً در مقابل امام و رهبری قرار گرفتند و پس از هر اشتباه، به جای بازخوانی تحلیل‌های غلط و بازنگری در ابزارهای شناخت خود، همواره انگشت اتهام را به سوی امام و رهبری نشانه رفته‌اند.

با مروری بر تاریخ انبیا و اولیای الهی می‌توان افرادی با چنین تحلیل‌ها و مواضع و بعضاً سخنان بی‌ادبانه‌ای را مشاهده کرد. آنجا که فردی در هنگام تقسیم غنایم توسط رسول اکرم»ص»،  شکستی را که ریشه در نافرمانی از رهنمودها و هشدارهای امیرمؤمنان«ع» داشت، به ایشان نسبت می‌دهد و حضرت را مذلّ المؤمنین! می‌نامد.

هرچند گذر زمان جامعه را با حقیقت گفتارها و رفتارهای پیامبران و ائمه اطهار(ع) آشنا کرد؛ اما هرگز نتوانست خسارتی را که آن خواص بی بصیرت بر خود و جامعه تحمیل کردند، جبران کند. لذا علاوه بر ضرورت خودشناسی و تقدم آن بر امام‌شناسی، نباید از شناخت شخصیت‌ها و جامعه در آیات و روایات هم غافل ماند.

بی‌شک نهضت امام خمینی استمرار نهضت انبیا و اولیا و گرفتار خواص و نزدیکان بی‌بصیرتی است که به جای بازخوانی منظومه فکری و رفتاری و جست‌وجوی لغزش‌های‌ خود در مسیر طی شده، امام و رهبری را مقصر دانسته و با موضع‌گیری، سخنرانی یا نامه، تقصیر و قصوری‌های خود و دیگران و دانشگاه‌ها و دستگاه‌های دیگر را متوجه امام و رهبری کرده‌اند؛ اما گذشت زمان، خواب را از چشم آنان و حامیانشان ربوده است. زمان عنصر مهمی در برملا ساختن برخی از حقایق‌ و واقعیت‌هاست. به عنوان نمونه انتخاب مهندس مهدی بازرگان به عنوان ریاست دولت موقت، رأی‌آوری بنی‌صدر در اولین دوره ریاست جمهوری ایران اسلامی و یا تکیه زدن آقای منتظری بر مسند قائم‌مقام رهبری، انقلاب اسلامی را با چالش‌های جدی روبه‌رو کرد.

در این میان برخی از خواص علناً یا تلویحاً مشکل را به انحاء مختلف  متوجه امام کردند، اما گذر زمان و به‌ویژه نامه ۶/۱/۶۸ امام نشان داد که ایشان از ابتدا با این سه انتخاب مخالف بودند، اما هرگز نخواستند از جایگاه ولایت فقیه، رأی خود را به دیگران تحمیل کنند. امام در انتخاب مهدی بازرگان به نظر مشاوران و کارشناسان و در انتخاب بنی‌صدر به رأی مردم احترام گذاشتند و در قائم‌مقامی آقای منتظری رأی علمای مجلس خبرگان را پذیرفتند. چنین رویکردهائی تفاوت ولایت فقیه با دیگر حکومت‌های مدعی دموکراسی را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که امام و رهبر معظم انقلاب به‌رغم برخورداری از بالاترین جایگاه در نظام جمهوری اسلامی، چگونه به رأی مردم، کارشناسان و مجموعه‌های قانونی دیگر، احترام گذاشته و از آنان حمایت کرده‌اند.

برخی از خواص، امام و رهبر معظم انقلاب را خطاب قرار می‌دهند و نارسایی‌ها و ناکامی‌ها و چالش‌ها را متوجه «ولی‌فقیه» می‌کنند. اینان باید پیش و بیش از هر چیزی به ریشه‌ اشتباهات محاسباتی خود رجوع کنند و ببینند که چگونه در اثر عدم درک درست بیانات امام و رهبری، تصمیمات غلطی را اتخاذ کردند و جامعه و حتی امام و رهبری را در موقعیتی قرار ‌دادند که بازرگان و بنی‌صدر و آقای منتظری را تحمل کردند. طرفه آنکه همیشه همین افراد هستند که امام و رهبری را مورد خطاب قرار می‌دهند، در حالی که عملکردشان شبیه به کسانی است که برای انتخاب ابوموسی اشعری صف بستند و تا کشیدن تیغ از نیام در برابر امام علی«ع» پیش رفتند و آنگاه در برابر پیامدهای این انتخاب، خود در جایگاه مدعی قرار گرفتند!

در میان آثار علمای شیعه، بی‌تردید «صحیفه امام خمینی» یکی از کم‌نظیرترین کتب شیعه پس از کتب روایی در عصر غیبت است. کتابی که نسل‌های آینده ده‌ها و صدها کلیدواژه چگونه زیستن را از آن خواهند آموخت؛ وقایع تاریخی و جریان‌شناسی و شخصیت‌شناسی را از منظر صادقانه آن به تماشا خواهند نشست؛ شیعه بودن خود را به رُخ جهانیان خواهند کشید و به آن افتخار خواهند کرد.

نامه ۲۶/۱/۶۸ امام خمینی  به نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی و وزرا به‌مراتب دردناک‌تر از نامه ۶/۱/۶۸ ایشان به آقای منتظری است:

«بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و وزرای محترم «دامت افاضاتهم». با سلام شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمی‌دانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است که در اعلامیه‌ها و پیغام‌ها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین‌جا ختم نگردد، ولی متأسفانه نشد. از طرف دیگر وظیفه شرعی اقتضا می‌کرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد، لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام کنار گذاشتم.

ان‌شاءالله خواهران و برادران در آینده تا اندازه‌ای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی‌بردار نیست و در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد. توفیق  همگان را از خداوند متعال خواستارم. ‏‏والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

روح‌الله الموسوی الخمینی ۲۶/۱/۶۸»(۱)

تأثر و تأسف امام در این نامه نشان می‌دهد که حتی وزرا و نمایندگان مجلس و خواص تکیه زده بر مسندهای قدرت و جایگاه‌های تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در قوه مجریه و مقننه هم در خلال دو سال به درک درستی از اعلامیه‌ها و پیغام‌های امام راحل نرسیدند! دردناک‌تر اینکه امام در این نامه به روشن شدن اذهان خواهران و برادران دینی در آینده اشاره می‌کنند، ولی تا کنون جز چند کتاب و مستند و مقاله‌ پراکنده، در زمینه روشنگری در باره موضوعات مختلف شبهه‌برانگیز، از جمله محتوای این نامه، از سوی خواص کار درخوری انجام نشده است.

همین عقب‌ماندگی برخی از خواص از مردم و عدم درک درست از بیانات و مواضع امام و رهبری موجب شده است که از آغاز نهضت تا امروز، مردم بیش از خواص مخاطب امام و رهبری باشند؛ از همین روی امام و رهبری هرگز به نامه‌های برخی از خواص پاسخ ندادند و پاسخ را به عنصر زمان سپردند. یکی از نامه‌هایی که امام خمینی پاسخ آن را ندادند، نامه آقای منتظری به امام خمینی(ره)  برای جلوگیری از اعدام چند تن از عناصر سازمان منافقین در سال ۱۳۵۲ است.

آقای منتظری در این نامه با بیان اینکه این افراد در «معرض خطر اعدام» هستند، درباره اعتقادات و جایگاه آنان در نزد علما و ضرورت ورود امام به این مسئله می‌نویسند:

«… اطلاعات وسیع و عمیق آنان بر احکام و معتقدات مذهبی معروف و مورد توجه همه آقایان و روحانیین است. بعضی از مراجع و جمعی از علما و بلاد اقداماتی برای تخلص آنان کرده‌ و چیزهایی نوشته شده‌اند. بجا و لازم است از طرف حضرتعالی نیز در تأیید و تقویت و حفظ دماء آنان چیزی منتشر شود، این معنی در شرایطشان ضرورت دارد چون مخالفین سعی می‌کنند آنان را منحرف قلمداد کنند…»(۲)

امام درباره منافقین چیزهائی را می‌دانستند که آقای منتظری و سایر علما در آن مقطع از درک آنها عاجز بودند. امام از دادن پاسخ به این نامه و بسیاری از نامه‌های دیگر امتناع ورزیدند و در اوائل انقلاب به فریب خوردن برخی از علما توسط این سازمان اشاره کردند. این نامه در زمانی به امام نوشته ‌شد که هنوز سازمان تغییر ایدئولوژیک نداده و آشکارا مارکسیسم را نپذیرفته بود؛ اما امام روند انحراف و التقاط را در این سازمان و گروه‌ها و دستجات دیگر راست‌گرا و چپ‌گرا تشخیص داده و آشکار شدن آن را به مرور زمان واگذار کرده بودند. بعدها سازمانی که آقای منتظری از آنان به دفاع می‌پرداخت، فرزندش محمد را به شهادت رساندند.

بی‌پاسخ گذاشتن نامه آقای خوئینی‌ها از سوی رهبر معظم انقلاب را نیز می‌توان در زمره نامه‌هایی دانست که گذر زمان حقیقت محتوای آن را آشکار خواهد ساخت. هر چند که حقایق و واقعیت‌های میدانی هم اکنون نیز برای بسیاری از مردم و خواص با بصیرت پنهان نیستند، اما این نامه هم از همان نامه‌هایی است که پاسخ آن از قبل برای نویسنده‌اش روشن است.

زمانی وزیر ارشاد اسلامی دولت اصلاحات به شکلی گستاخانه، فرمایشات رهبری انقلاب را مبنی بر اینکه برخی از مطبوعات تبدیل به پایگاه دشمن شده‌اند نفی کرد، اما سر برآوردن نویسندگان این مطبوعات از رسانه‌های ضدانقلاب و کوچ وزیر ارشاد به لندن، پاسخی بود که تاریخ به سخنان گستاخانه او داد.

در فتنه‌ سال ۸۸ برخی از سران فتنه در برابر تأکید رهبری انقلاب بر ضرورت جدا کردن صف معترضان از صف ضدانقلاب، حتی حرمت‌شکنان روز عاشورا را مردم مؤمن نامیدند، اما اعتراف سران آمریکا و رژیم صهیونیستی و منافقین و سلطنت‌طلب‌ها در زمینه هدایت فتنه سال ۸۸ پاسخ شایسته‌ای برای بیانیه‌نویسان بود.

سکوت امام و رهبری در برابر برخی از نامه‌ها و نامه‌نگاران نیازمند درک و فهمی از جنس درک و فهم فهمیده‌ها و حججی‌ها و حاج‌قاسم‌ها و مردمی است که این اسطوره‌های ولایتمدار از میان آنان برخاستند. مردمی که خوب می‌دانند که پاسخ برخی از نامه‌ها را خود نامه‌نگاران می‌دانند و ضرورتی به پاسخگویی رهبری نیست. مردم سکوت امام و رهبری را همچون سخنان آنان درک می‌کنند و فرق بین فرافکنی و جستجوگری را می‌دانند.

امیرمؤمنان علی(ع) در پاسخ به درخواست معاویه در تحویل دادن قاتلان عثمان به نکته‌ای اشاره می‌کنند که امروز نیز درباره برخی از افراد که تقصیرها و قصورها را متوجه امام و رهبری می‌کنند صدق می‌کند.

حضرت درخواست معاویه را نوعی فرافکنی و فرار رو به جلو می‌دانند و معاویه را به بازخوانی عملکرد خود و اطرافیانش دعوت می‌کنند و به او تذکر می‌دهند که پاسخ را در شام و کاخ و بر سر سفره و گعده‌های شاهانه خود بجوید، نه در کوفه و مسجد و سفره بی‌آلایش امام.

حضرت به معاویه نوشتند:

«… و اما ما سأَلتَ من دفع قتله عثمان إلیک، فَاِنّی نَظَرتُ فی هذا الامر، فلم اره یسعنی دفعهم الیک و لا الی غیرک و لعمری لئن لم تنزع عن غیّک و شقاقک لتعرفنّهم عن قلیل یطلبونک، لا یکلفونک طلبهم فی برّ و لا بحر و لاجبل و لاسهل، الا انه طلب یسوءک وجدانه و زورٌ لا یَسُرکَ لُقیانه و السلام لاهله: اینکه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم. سوگند به جان خودم! اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به‌زودی آنها را خواهی یافت که تو را می‌طلبند بی‌آنکه تو را فرصت دهند تا در خشکی و دریا و کوه و صحرا، زحمت پیدا کردنشان را بر خود هموار کنی و اگر در جست‌وجوی آنان برآیی، بدان که شادمان نخواهی شد و ملاقات با آنان تو را خوشحال نخواهد کرد و درود بر اهل آن.»(۳)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۳۵۰٫

۲- نامه آقای منتظری به خط خود، عصر اندیشه، شماره ۱۲، شهریور ۱۳۵۹، ص ۱۰۷٫

۳- نهج‌البلاغه، نامه نهم، ص ۴۴۸، ترحمه مرحوم محمد دشتی.

10اکتبر/20

حضرت آقا راه امام را احیا و در عرصه عمل، اجرائی کردند

درآمد:

وعده مصاحبه ما شب دوم محرم بود. آن هم بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد مقدس جمکران. قبل از اذان او را در شبستان مسجد جمکران، نزدیکی محراب دیدیم که مشغول نماز بود. اذان که شد به صحن مسجد رفت و در جایگاه امامت به نماز ایستاد. زائران مسجد و عزاداران حسینی با رعایت پروتکل‌های بهداشتی و فاصله مناسب در پشت سر او قرار گرفتند و ما هم همراه جمع، نماز را به امامت این عالم شیفته وجود مقدس امام زمان(عج) و متعبد خواندیم. پس از نماز در یکی از اتاق‌های متصل به مسجد، مصاحبه را با این استاد حوزه و دانشگاه و این عضو مجلس خبرگان رهبری و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم آغاز کردیم.

آیت‌الله عباس کعبی هم مانند همیشه با چهره‌ای گشاده و مهربان و سخنان امیدبخش پذیرای ما شد. آنچه در اولین برخورد با آیت‌الله کعبی همه را مورد توجه قرار می‌دهد، ته لهجه عربی اوست که حکایت از این می‌دهد که این عالم انقلابی از خطه خوزستان، این سرزمین ایمان و مجاهدت است. از خطه مردمانی که از روزی که پذیرای قدوم امام رضا(ع) در ورود به این خطه بوده تا به امروز همواره پاسدار و نگهبان سرزمینی بوده‌اند که امام خمینی(ره) پایتخت اصلی‌اش را حرم امام رضا(ع) خواند.

آیت‌الله کعبی قبل از انقلاب مبارزات خود را بر ضد رژیم با پخش اعلامیه‌ها و حضور در تجمعات و راهپیمایی آغاز کرد. در دوران انقلاب و مقطع تثبیت آن در کنار سایر روحانیون و انقلابی و سپاهیان و مردمان ولایتمدار و انقلابی در منطقه پر التهاب خوزستان به دفاع از نظام پرداخت.

با آغاز جنگ تحمیلی لباس رزم به تن کرد و به دفاع از آرمان‌های اسلام و انقلاب و سرزمین مادری‌اش همسنگر شهیدان شد. و با دوبار مجروحیت، مدال پرافتخار جانبازی را بر تلاش‌های علمی و کارنامه بصیرت‌افزایی خود افزود و در دورانی که شیپور جنگ، مرد را از نامرد جدا می‌کرد شهادت برادرش علی کعبی در جبهه‌های جنگ برگ زرین دیگری شد برای خاندان کعبی در خوزستان!

در همین دوران بود که آیت‌الله کعبی در سال ۱۳۶۰ به همراه جمعی دیگر از رزمندگان به لبنان رفت و در سازمان‌دهی حزب‌الله نقش‌آفرینی کرد. در تمام این سال‌ها از کتاب و قلم جدا نشد و علاوه بر تحصیل دروس حوزوی، کارشناسی ارشد حقوق عمومی را از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران گرفت.

این شاگرد علما و مراجع بزرگ حوزه علمیه قم و بهره‌مند از نظرات اساتید دانشگاه که امروز در کنار تدریس درس خارج و سطوح عالی در حوزه علمیه قم، استاد راهنما و مشاور و داور پایان‌نامه‌های سطوح دکتری نیز هست؛ نگاهی ویژه به کارهای پژوهشی دارد و طلاب و فضلا و به ویژه شاگردانش را به این مهم دعوت می‌کند.

آیت‌الله کعبی که نماینده‌ای شایسته از خطه انقلابی و عالم‌خیز خوزستان در جمع علما و انقلابیون قم است، امروز محل مراجعه طلاب و فضلای انقلابی حوزه و حاضر در همه صحنه‌های دفاع از نظام و ولایت است.

آنچه پیش رو است مصاحبه با این عالم مجاهد و انقلابی است.

 

 

* همان‌طور که مستحضر هستید، وارد گام دوم انقلاب شده‌ایم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاید کمتر کسی از تحلیلگران سیاسی دنیا باور می‌کرد که این انقلاب با مشکلات فراوانی که بر سر راه آن قرار داشت، حتی از مرز قانون‌گذاری و نظام‌سازی هم بگذرد، اما امروز شاهد ورود انقلاب به دهه پنجم هستیم. به عنوان فردی که از آغاز نهضت تاکنون در صحنه‌های گوناگون حضور داشته‌اید، راز پیروزی، بقا، استمرار و بالندگی انقلاب را در چه مؤلفه‌هائی می‌دانید.

انقلاب اسلامی، انقلاب توحیدی بر پایه احیای فطرت انسان‌ها و بیداری اسلامی، در مقیاس جهانی به رهبری الهی امام راحل(ره) در مسیر رهبری نهضت انبیا و امامان و پیشوایان اسلام و در چهارچوب اطاعت از نایب عام امام زمان(عج) و مرجع تقلید و برای بازتولید قدرت اسلام و بازتولید اسلام رسول‌الله(ص) در عصر حاضر شکل گرفت. گوئی بعد از ۱۴۰۰ سال خورشید تابناک اسلام، این‌بار به رهبری فرزند زهرا(س)، بنیانگزار نظام مقدس جمهوری اسلامی، امام خمینی، از ایران اسلامی طلوع کرد تا این انقلاب با محوریت و مرکزیت ایران اسلامی در برابر جاهلیت پیچیده و مدرن معاصر بایستد و بعد از شکست استبداد داخلی رضاخانی و پسر رضاخان در مقیاس مبارزه با استبداد، استکبار و استعمار جهانی و نظام سلطه بایستد و پیش برود.

به نظر من حداقل پنج عنصر راز و رمز ولادت انقلاب اسلامی در عصر حاضر و رمز ماندگاری و تداوم انقلاب هستند. عنصر اول، آموزه‌های اسلام ناب محمدی برپایه معارف اهل‌بیت(ع) و به تعبیر دیگر جهان‌بینی توحیدی وایدئولوژی اسلامی است. عنصر اول یعنی ایده و فکر اسلامی که در طول تاریخ توسط مجتهدین استنباط شده، اما تجسم این اسلام‌شناسی، خود امام راحل بود که ما از آن به خط امام تعبیر می‌کنیم.

عنصر دوم، رهبری الهی امام بود. ما با پیام غدیر آشنا بودیم و پیام غدیر و ولایت الهی را امتداد ولایت رسو‌ل‌الله(ص) می‌دانستیم و می‌دانیم. اما بعد از ارتحال رسول‌الله(ص) در امت اسلامی یک گرایش انحرافی ایجاد و منجر به تولد نظامی به نام خلافت و سپس به پادشاهی مطلقه اموی تبدیل شد که اگر نهضت سیدالشهدا(ع) نبود، نهضت به کلی از بین می‌رفت. به تدریج از ولایت رسول‌الله(ص) و امامت امیرالمؤمنین(ع) فاصله گرفته شد تا انقلاب اسلامی آمد و این ولایت را احیا کرد و ولایت غدیر در رهبری امام راحل تبلور پیدا کرد و می‌توانیم بگوئیم که ولایت فقیه پرتوی از نور ولایت امیرالمؤمنین(ع) و ولایت الهی است.

پس عامل اول جهان‌بینی و ایدئولوژی یا اسلام ناب براساس آموزه‌های اهل‌بیت(ع) و دوم ولایت الهی است.

عامل سوم، پیشگامی و حضور روحانیت و دانشگاهیان متعهد در صحنه و شکل‌گیری شبکه‌ای از روحانیت، دانشگاهیان، معلمان و نخبگان برای تبیین، تبلیغ، ارتباط با مردم و نهضت تبیین و آگاهی‌بخشی و بصیرت‌افزائی با محوریت روحانیت، مساجد، جلسات قرآن و تشکیل این شبکه بود.

عنصر چهارم حضور مردم در صحنه بود. انقلاب اسلامی یک انقلاب صنفی یا متعلق به یک قشر خاص نبود. مأموریت انقلاب هم مأموریت خاص سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی نیست، بلکه مأموریت آن اجرای احکام اسلام در تمام عرصه‌ها و تحول بنیادین و پایه‌ای است و برای اجرای این تحول، حاکمیت اسلام و اقامه دین و زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان(عج) و تشکیل قدرت جهانی حضرت و تحولات جهانی، تمام اقشار جامعه به صحنه آمدند. مردم احساس حیات کردند. خودشان را یافتند و به خودباوری و دین‌باوری، احیای هویت اجتماعی ملت ایران برپایه باورها و ارزش‌های اسلامی دست یافتند. ولایت‌مداری و لبیک به ندای نایب عام امام زمان(عج).

عنصر پنجم، صبر و مقاومت و پایداری و تحمل سختی‌ها در راه اسلام، چه قبل و چه بعد از انقلاب و در مراحل مختلف بوده است. اگر چهار عنصر اول می‌بودند، اما مردم خسته می‌شدند و کنار می‌رفتند و یا نخبگان در مقطعی فاصله می‌گرفتند، انقلاب شکل نمی‌گرفت و این پنج عنصر تداوم پیدا نمی‌کردند. اسلام، ولایت الهی، خواص اهل حق حاضر در صحنه، حضور مردم در صحنه و استقامت و مقاومت و پایداری و تحمل سختی‌ها. همین پنج عنصر هم عامل پیروزی اسلام در زمان رسول‌الله(ص) بود. اسلام ناب از طریق زلال وحی بر رسول‌الله(ص) نازل می‌شد و در قرآن و در سخنان پیامبر(ص) تجلی پیدا می‌کرد. خود ولایت و رهبری پیامبر(ص) هم بود. یاران پیامبر(ص) از زمان آغاز بعثت با علنی کردن دعوت تا مهاجرت به حبشه و مدینه تا شکل‌گیری مهاجرین و انصار در کنار رسول‌الله(ص)، ساخت مسجد و حضور همه مردم در کنار رسول‌الله(ص)، استقامت و پایداری باعث پیروزی اسلام شد.

در زمان امام هم این پنج عنصر وجود داشتند. اسلام با تمام ابعادش، ولایت، حضور نخبگان و خواص در صحنه، بسیج ملی و بسیج ملت، استقامت و پایداری. به نظر من این پنج عنصر راز پیروزی، استمرار و پایداری و ماندگاری انقلاب هستند و اگر در جاهائی هم دچار مشکلات و فتنه‌هائی شدیم، یکی از علل آن خواص اهل حق بودند که در راه خود سست شدند. مردم همیشه پیشتاز هستند و گاهی از این خواص جلو می‌زنند.

*به پنج عنصر اشاره فرمودید که در چهل سال اول انقلاب از سوی عناصر خارجی، داخلی، و گروهک‌ها در معرض تحریف یا تضعیف قرار گرفتند. چندی پیش رهبر معظم انقلاب در خصوص نقشه دشمن، در کنار مهندسی تحریم به مسئله تحریف هم اشاره کردند. قطعاً هر پنج عنصر در دستورکار دشمن هست. اما از نظر شما کدامیک بیشتر مورد هجمه دشمن قرار گرفته یا می‌گیرد تا بتواند به اهداف خود برسد و در آغاز گام دوم، نظام اسلامی را با چالش روبرو کنند؟

انقلاب اسلامی یک انقلاب نرم‌افزاری است. اگر این نرم‌افزار از لحاظ ساختاری و از لحاظ مدیریت و رهبری و از لحاظ هوشمندی و شناخت و معرفت و از لحاظ منابع و ظرفیت‌های انسانی، هماهنگ عمل کند، قدرت تولید می‌شود و بازتولید قدرت، دشمن را به شکست می‌کشاند.

در دهه اول انقلاب، دشمن تصور می‌کرد که می‌تواند با سخت‌افزار، انقلاب اسلامی را از بین ببرد، لذا به فکر توطئه و طراحی کودتا و جنگ تحمیلی افتاد و شرق و غرب و بیش از ۴۴ کشور علیه انقلاب اسلامی وارد جنگ شدند، اما سرانجام این توطئه به شکست انجامید، چون نمی‌توان با یک انقلاب نرم‌افزاری به شکل سخت‌افزاری برخورد کرد؛ لذا برنامه‌هایشان به شکست منجر شدند.

در دهه دوم انقلاب، طراحان و اتاق‌های مکر و فریب دشمن با طراحی تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی و جنگ نرم، نرم‌افزار انقلاب و مایه اقتدار انقلاب، یعنی مردم را مورد هجمه قرار دادند. ساخت قدرت در ایران اسلامی، مردمی است، اما منبع قدرت الهی است. منبع قدرت اگر الهی باشد، امیرالمؤمنین(ع) هم و حتی خود رسول‌الله(ص) هم بخواهند کار کنند، اگر مردم به صحنه نیایند، نمی‌توانند کار کنند. خداوند متعال می‌فرماید،«هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِین»(انفال/۶۲).

لذا فشار دشمن در مسئله تحریف حقایق و در جنگ نرم، در واقع برای ایجاد فاصله بین مردم و ولایت، بین مردم و نظام اسلامی، بین مردم و آرمان‌ها و باورهای اسلامی است. یعنی دشمن در واقع مردم را مورد هدف قرار داده است. اگر دشمن در دهه اول انقلاب با سخت‌افزار به میدان آمده بود و با گلوله به قلب فرزندان ما می‌زد، در دهه دوم با تحریف و قلب حقایق سعی می‌کند بر عقل و فکر و هوش و قدرت محاسباتی مردم تسلط بیابد و آن را از کار بیندازد و یأس و ناامیدی تولید کند. بنابراین تحریف حقایق چند جلوه دارد. یکی تحریف حقایق به جای التزام اسلام و القای این نکته که دیگر اسلام مشکلی از ما را حل نمی‌کند و فایده ندارد. ایجاد فاصله بین مردم و ولایت و القای این نکته که تقصیر تمام مشکلات متوجه ولی است. ایجاد فاصله بین مردم و نخبگان اهل حق و القای این نکته که همه نخبگان باندهای قدرت و ثروت تشکیل داده‌اند و فساد در اینها سیستمی شده. ایجاد یأس و ناامیدی در بدنه مردم و القای این نکته که مردم از انقلاب فاصله گرفته‌اند، در حالی که این‌طور نیست. دشمن تلاش می‌کند استقامت مردم را به سستی تبدیل کند. بنابراین به نظر من هر پنج عنصر را با محوریت جنگ نرم و از کار انداختن موتور محرک انقلاب یعنی مردم را هدف گرفته‌اند. اما به نظر من در این برنامه هم شکست می‌خورند. راه چاره هم این است که در برابر جنگ نرم، قدرت نرم تولید کنیم؛ این موتور را همیشه به حرکت درآوریم و ظرفیت‌های مردم را در کنار ولایت احیا کنیم. راه چاره، پیوند عمیق و ناگسستنی بین امت و امامت و ملت و ولایت است. دشمن در دهه‌های دوم و سوم و چهارم انقلاب روی مردم کار کرد و شکست خورد.

 

*اما در فتنه ۸۸ در مورد نخبگان و خواص موفق شدند، هر چند حلقه بین مردم و رهبری ماند. اما امروز دنبال چه هدفی هستند؟

اینها هر ده سال، در سال‌های ۷۸، ۸۸ ، ۹۷ و ۹۸ هم فتنه‌هائی را راه انداختند و می‌گویند که در سال ۹۹ هم می‌خواهند کارهائی بکنند. در فتنه‌های ۷۸ و ۸۸، دشمن تصور می‌کرد که از تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی و ناتوی فرهنگی و جنگ نرم، نتیجه گرفته‌اند و می‌خواستند با فتنه، همه چیز را از بین ببرند. پایه فتنه سیاسی، فتنه اخلاقی و اعتقادی و سست کردن ایمان و باورهای مردم است و دشمن تصور می‌کرد که در این سست کردن موفق شده است. اما در فتنه ۸۸ دیدند که موفق نشدند و شکست خوردند، چون مردم قدرت خلق ۹ دی را داشتند. ۹ دی نشانه این است که قدرت مردمی انقلاب، قدرت فعال و پویائی است. بعضی‌ها ناامیدانه می‌گفتند که نسل اول امام و نسل دوم جنگ را دیده‌اند؛ اما نسل سوم و چهارم نه امام و نه دفاع مقدس را دیده‌اند و در نتیجه در معرض شبیخون دشمن هستند، پس انقلاب تمام شد. در حالی که همین نسلی که نه امام و نه دفاع مقدس را دیده‌اند، در وقت خود حماسه‌ساز دفاع از حرم شدند و اردوهائی مثل راهیان نور و برنامه‌های معنوی‌ای که در همین مسجد جمکران برگزار می‌شوند؛ برنامه‌های محرم و صفر که امام می‌فرمایند اسلام با  همین محرم و صفر زنده است، پیوند نسل‌ها را ممکن کرده است و پیوند نسل‌ها نشان داد که دشمن در محاسباتش نسبت به ملت ایران اشتباه فاحشی کرده است. دشمن از این لحاظ که ملت را از رهبری و ولایت جدا کند شکست خورد، اما در دهه‌های سوم و چهارم تلاش کرد شبکه‌ای از مسلمانان لیبرال را درست کند. این شبکه صرفاً ربطی به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران نداشت، بلکه طراحی ایجاد شبکه مسلمانان لیبرال، یک طراحی منطقه‌ای است و اینها در تمام کشورهای عربی و اسلامی و به ویژه ایران اسلامی به دنبال نخبه‌پروری بودند. نخبه‌پروری به این معنا که اندیشه لیبرال دموکراسی و غرب‌گرائی در قالب یک اسلام لیبرال جا بیندازند و به مسلمانان لیبرال قدرت بدهند تا از طریق دموکراسی و انتخابات، قدرت را به دست بگیرند و به هنگام، به مثابه سربازان آنها عمل کنند. متأسفانه در ایران، نخبگان و خواص در مقایسه با عموم مردم، عقب ماندند و مردم پیشگام شدند و بعضی از خواص در دام طراحی دشمن افتادند. در بین خواص چند جریان ایجاد شد. گروه اول، جریان غرب‌گرا هستند که راه‌‌حل مشکلات کشور را نزدیک شدن به غرب و امریکا می‌دانند و از دو دهه قبل شعار داده بودند که انقلاب اسلامی تمام و جمهوری اسلامی آغاز شده است. می‌گویند انقلابی‌گری ضدجمهوری اسلامی است. انقلابی‌گری یعنی تندروی. به جای انقلابی‌گری باید در چهارچوب مرزهای جمهوری اسلامی عمل کنیم و به فکر منابع ملی باشیم. منافع ملی هم اقتضا می‌کند که با امریکا و همه دنیا بسازیم.

جریان دوم را من جریان نفع‌گرا می‌گذارم که در تمام جریانات سیاسی هستند و بیشتر به فکر ثروت و قدرت و پست و کرسی‌شان هستند و نه به فکر هزینه کردن برای انقلاب.

جریان سوم در بین نخبگان را من جریان محافظه‌کار می‌نامم. اینها ممکن است آدم‌های خوب و نسبت به انقلاب اسلامی مؤمن باشند و نفع‌گرا هم نباشند، اما می‌گویند احتیاط اقتضا می‌کند که با همه کار کنیم. از جمله با همان جریانی که با غرب مماشات می‌کند، چون آنها هم داخل نظام هستند و ما باید فراجناحی عمل کنیم و لذا باید آنها را هم داشته باشیم، در حالی که بخشی از جریان غرب‌گرا، فن‌سالار هستندو به ایدئولوژی اسلامی عقیده ندارند، اما بخشی از این جریان، نفوذی دشمن هستند. در فتنه ۸۸ دیدیم که برخی از اینها بلندگوی دشمن شدند. امریکا، انگلیس و امثالهم فتنه ۸۸ را پیش می‌بردند و اینها تبدیل به صدای دشمن شده بودند و سقوط کردند. عده‌ای از این نخبگان در فتنه ۸۸ امتحان خوبی پس ندادند و آسیب دیدند. اینها می‌خواستند از این طریق تأثیر خود را بر ملت بگذارند.

 

*حضرت عالی اشاره کردید که پس از فتنه ۸۸ حماسه ۹ دی خلق شد. در فتنه سال ۹۸، در آبان‌ماه بدرقه بی‌نظیر پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی اتفاق افتاد که بی‌نظیرترین بدرقه در طول تاریخ انقلاب اسلامی و یک مانور بزرگ و به مراتب برتر از ۹ دی بود و به همه دنیا نشان داد که مردم هم روحیه انقلابی‌گری دارند و هم از کسی که روحیه دینی و انقلابی دارد، این چنین تجلیل می‌کنند.

مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی، مکتب زنده انقلاب اسلامی است. مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی مکتبی است که انقلاب به واسطه آن پیروز شد و تداوم پیدا کرد و با همین مکتب هم، انقلاب ماندگار خواهد شد. مکتب حاج قاسم سلیمانی یعنی مکتب اسلام، مکتب اهل‌بیت(ع)، مکتب ولایت فقیه، مکتب عاشورا، مکتب فداکاری در راه اسلام، مکتب انتظار و مکتب حضور مردم در صحنه. حاج قاسم نماد پیوند نسل انقلابی و مؤمن و حاضر در صحنه در چهار دهه انقلاب شد.

 

*در دهه اول انقلاب، محوریت حضرت امام و در سه دهه بعد محوریت حضرت آقا را می‌بینیم. نقش‌آفرینی حضرت آقا در به وجود آمدن این شرایط را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سئوال مهمی است.

 

*خلاصۀ سخن حاج قاسم این است که اگر حضرت آقا نبود من هم نبودم.

راز ماندگاری اسلام و پاسداری از اسلام، ولایت است. اگر ولایت رسول‌الله(ص) نبود، اسلام پیروز نمی‌شد. علت این گرایش انحرافی و شکل‌گیری جریان قدرت و ثروت و فاصله گرفتن مردم از اسلام ناب، با شکل‌ گرفتن جریان انحرافی قدرت بود که اسلام را تحویل پادشاهی مطلقه معاویه دادند و دولت‌های اموی و عباسی شکل گرفتند. انقلاب اسلامی آغاز اختیار ولایت الهی در عرصه حکومت و سیاست بود و علت اینکه این شیرازه و عناصر پنجگانه از هم نپاشید، ولایت الهی است. همان شعاری که امام داده بودند که پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به این مملکت آسیبی نرسد. امام در زمان خودش در تثبیت و ماندگاری انقلاب نقش درجه یکی را ایفا کرد و ولایت و رهبری معظم انقلاب، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای «حفظه‌الله تعالی» در مدیریت انقلاب و تعمیق ریشه‌های آن و بسترسازی برای ساخت تمدن نوین انسانی برپایه خط امام و ولایت نقش فوق‌العاده‌ای را ایفا کردند. یعنی در واقع رهبری و حضرت آقا در این ۳۱ سال خط امام و ولایت فقیه را زنده کردند و به خط عمق و اصالت دادند و براساس خط امام نهضت و مقاومت را پیش بردند. اگر بخواهم با رسول‌الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) مقایسه‌ای بکنم و امام و رهبری، این‌گونه خواهم گفت که زمان رسول‌الله(ص) تلاش برای تنزیل بود. تنزیل یعنی اصل تأسیس اسلام. دوران امیرالمؤمنین(ع) دوران تلاش برای اجرای اسلام در صحنه و جامعه‌پردازی بود. زمان امام دوران تأسیس و بنیانگزاری دوران تثبیت انقلاب اسلامی بود و دوران ولایت رهبری عزیز دوران دولت‌سازی، جامعه‌پردازی و دوران تمدن‌سازی و دوران تعمیق و گسترش شعاع انقلاب اسلامی بود. بر این پایه می‌بینیم که محور انقلاب اسلامی شکل گرفت و زیرساخت‌های انقلاب اسلامی، از جمله پیشرفت علمی، تحول در حوزه‌های علمیه، اقتدار بازدارنده دفاعی در مقابل دشمنان و الگوسازی برای پیشبرد نهضت برپایه پنج مرحله‌ای که فرمودند. ایشان فرمودند این انقلاب پنج مرحله را پشت سر می‌گذارد. مرحله اول خود انقلاب کردن، مرحله دوم تثبیت و نهادسازی،‌ سوم دولت‌سازی، چهارم جامعه‌پردازی، پنجم تمدن‌سازی. ما در مرحله دولت‌سازی هستیم و مراحل بعدی جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی، البته با زیرساخت پیشرفت علمی هستیم.

با اعتمادی که ایشان به نسل جوان و مؤمن و انقلابی و جهادی در صحنه دارند، کادرسازی صورت گرفته است. ان‌شاءالله با عملی شدن بیانیه گام دوم و طراحی عملیاتی شدن آن، سه مرحله خودسازی جمعی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی اسلامی در دوران ولایت حضرت آقا به سمت زمینه‌سازی برای آزادی قدس و ظهور منجی عالم بشریت، حضرت حجت‌بن‌الحسن(عج) حرکت می‌کنیم. از تشابهات دوران رهبری آقا با دوران امیرالمؤمنین(ع) یکی این است که نخبگان در صحنه نبودند، بلکه علیه امیرالمؤمنین(ع) شورش کردند. ما با شورش علیه ولایت و نظام امیرالمؤمنین(ع) روبرو بودیم، اما در دوران ولایت حضرت آقا، اگرچه در فتنه ۸۸ با شورش جمعی از نخبگان علیه جمهوریت و اسلامیت نظام روبرو بودیم، اما جمع معتنابهی از نخبگان و نیروهای مؤمن و انقلابی و پای کار در کنار رهبری آقا، پیش‌برنده اهداف و مأموریت‌های انقلاب اسلامی هستند.

 

*به نظر حضرت‌عالی اگر در خرداد سال ۶۸ فرد دیگری به جای حضرت آقا بر مسند رهبری می‌نشستند، امروز به این جایگاه عزتمند و قدرتمند در منطقه  و جهان می‌رسیدیم؟

قطعاً نه.

 

*ایشان دارای چه ویژگی‌هائی هستند که این‌طور می‌فرمایید قطعاً؟

به نظر من ولایت حضرت آقا نشانه لطف و توجه حضرت امام زمان(عج) به این انقلاب و تداوم آن است. این که موضوع رهبری شورائی به رهبری فردی تبدیل شد و اشارات حضرت امام به صلاحیت و شایستگی حضرت آقا برای رهبری پس از خودشان، از نظر من همگی لطف حضرت امام زمان«عج» است.

نکته‌ای را برایتان می‌گویم که معلوم بشود این موضوع چگونه لطف امام زمان(عج) است. بعد از اینکه امام نامه‌ای در پاسخ به صحبتی که حضرت آقا در خطبه‌های نمازجمعه درباره بحث ولایت فقیه کردند، نوشتند و در آنجا به حرف‌های ایشان پاسخ دادند. هنوز ۲۴ ساعت نگذشته بود که آقا پیش امام رفتند و گفتند منظور من این است و امام فرمودند شما جزو افراد نادری هستید که مثل خورشید می‌درخشید. عده‌ای که بعدها در فتنه سکوت کردند، آن موقع جشن گرفتند و گفتند که آقای خامنه‌ای دیگر بازنشسته سیاسی شد و باید بعد از ریاست‌جمهوری برود قم. خود ایشان هم برنامه و طراحی خاصی نداشت و منظورش این بود که به حوزه بیاید و نهایتاً موضوع دائره‌المعارف فقه شیعه و معارف اهل‌بیت(ع) را دنبال کند. واقعاً به ذهن هیچ کسی خطور نمی‌کرد که ایشان ولی‌فقیه بشود. بعد هم داستان آقای منتظری به آن سرعت اتفاق افتاد و امام مقاومت زیادی نشان دادند، آن هم به رغم اینکه عده‌ای نمی‌گذاشتند دادگاه مهدی هاشمی درست پیش برود و امام بسیار حمایت کردند. بعد نظام به اینجا رسید که مجتهدین طراز اول و در حد مرجعیت در جلسه مجلس خبرگان تمام قد از آقا حمایت کردند و بعد هم ادامه پیدا کرد. این لطف حضرت حجت‌بن‌الحسن«عج» به این انقلاب بود که دل‌های مجتهدین مجلس خبرگان را متوجه آقا کرد.

دوم از لحاظ شخصیتی، ایشان از شخصیتی برخوردارند که گوئی خداوند تبارک و تعالی ایشان را برای رهبری آماده کرده بود. ایشان اسلام‌شناس جامع و متفکر بزرگ اسلامی و دارای سلوک معنوی ریشه‌دار و مقید به کتاب «مراقبات» مرحوم آمیرزا جواد ملکی تبریزی، اهل تهجد و صاحب تجربه مدیریت از اول انقلاب تا دوره رهبری در دوره ریاست‌جمهوری و قبل از آن و دارای روحیه شهادت‌طلبی و فداکاری در راه اسلام و بی‌ادعائی، زهد به قدرت و زاهد به تمام معنا در برابر قدرت هستند.

 

*و مسلط بر تاریخ و جریانات تاریخی

زهد به تمام معنا در برابر قدرت به این معنا که هرگز در این میدان نبوده و نیست. موقعی که انفجار مسجد ابوذر برای ایشان پیش آمد، اولین لحظه‌ای متوجه شدند که چه اتفاقی افتاده و نمی‌توانستند صحبت کنند، با خط خود نوشتند که آیا مغز و زبانم کار خواهند کرد؟ یعنی ایشان برای فداکاری برای اسلام به فکر مغز و زبانش بود و فداکار و آماده شهادت بود و همچنان هست. ایشان با عشق به امام و شهیدان زندگی کرده است و با زندگی شهیدان و وصیت‌نامه‌های آنان مأنوس است و مانند یک شهید زنده در صحنه بروز و ظهور پیدا کرده است. ایشان هرگز چیزی برای خودش نخواست و نمی‌خواهد. تقوای مالی بسیار بالا. مواظبت از اطرافیان در زمینه تقوای مالی و امکاناتی که به لحاظ مقام ولایت دراختیار آنان هست. جریان‌شناسی، رجال‌شناسی، شخصیت‌شناسی، شناخت فراز و فرودهای انقلاب اسلامی، داشتن طرح و برنامه برای پیشبرد اسلام براساس دروسی که قبل از انقلاب در مشهد داشتند که در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» چاپ شده است. این کتاب در سال ۵۳ نوشته شده. گاهی که به بخش‌هائی از این کتاب مراجعه می‌کنم، کانّه در سال ۹۹ نوشته شده است.

 

*باهمان نظام فکری است.

بله، داشتن یک نظام فکری، جریان‌شناسی، تاریخ‌شناسی، حضور در صحنه، امتحانات سخت الهی قبل و بعد از انقلاب و پیروز شدن در این امتحانات سخت الهی. دیدن زندان، شکنجه، برخورداری از قدرت تأویل و ادبیات بلند، سخنوری، شجاعت، اقتدار در اقدام، اشراف کامل بر ابعاد گوناگون ملت ایران، قوم‌شناسی، مردم‌شناسی. کسی بهتر از ایشان ملت ایران را با شخصیت‌ها و اقوام و شاکله‌های گوناگون آن نمی‌شناسد. همه اینها دست به دست هم دادند و بسترهائی را ایجاد کردند و بحمدالله براساس تکلیفی که احساس می‌کنند، این نهضت را پیش برده‌اند.

ایشان همزمان چند نقش را ایفا می‌کنند. نقش اول، اسلام‌شناس جامع، نظریه‌پرداز بزرگ اسلامی. اگر شهید مطهری، شهید صدر، آیت‌الله جوادی آملی، آیت‌الله مصباح یزدی و… را درنظر بگیریم، نظریه‌پردازی بزرگان اسلام تئوریک بود. اما نظریه‌پردازی رهبری معطوف به اجرا و مدیریت عملی هم بود. مثلاً سیاست‌گذاری در مورد سینما و هنر، ادارات، بازار، جمعیت و در همه عرصه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، امنیتی، مردمی، خدماتی و… نظریه‌پردازی‌ها و سیاست‌گذاری‌های ایشان معطوف به اجراست.

نقش دیگر رهبری نقش مرجعیت است. امروز ایشان یک مرجع طراز اول با مقلدین بسیار در جهان اسلام است و دارند کارهای مرجعیتشان را هم پیش می‌برند. نقش دیگر نقش مربی اخلاق و سلوک معنوی و روحیه توسل، خصوصاً توسل به امام زمان«عج» و داشتن برنامه سلوکی. کسانی که به دنبال اهداف بزرگ و آفاق بلند هستند، برنامه‌های سلوک معنوی، ایمانی و انقلابی رهبری را دنبال کنند.

نقش منحصر به فرد رهبری نقش حفظ انسجام ملی و اقتدار امت اسلامی است. نقش دیگر، نقش فرماندهی کل‌قوا و هدایت نیروهای مسلح در جهت تقویت اقتدار ملی و قدرت بازدارندگی در مقابل دشمنان ملت ایران است.

نقش دیگر، نقش دشمن‌شناسی است. ایشان نه تنها فریب دشمن را نمی‌خورد، بلکه نظام محاسباتی دشمن را دگرگون می‌کند و به هم می‌ریزد و برخورداری از تفکر راهبردی. همه اینها دست به دست هم داده که رهبری در طراز و قامت مدیریت انقلاب، برای جامعه‌پردازی و ایجاد بسترهای لازم برای ساخت تمدن نوین اسلامی، انقلاب را با لطف و هدایت امام زمان«عج» پیش ببرند. اشاره کردید به توسل ایشان به حضرت حجت‌بن‌الحسن«عج» در فتنه ۸۸، می‌خواهم بگویم که این برنامه همیشگی ایشان است. از آقای سیدحسن نصرالله شنیدم و این را چند جا گفته‌ام که در زمانی که دشمن در کنفرانس شرم‌الشیخ در پی خلع سلاح حزب‌الله بود، اینها آمدند و با آقا ملاقات کردند و در این دیدار به ایشان گفتند که دیگر تمام شد و می‌خواهند حزب‌الله را خلع سلاح کنند و ما چه کار کنیم؟ سیدحسن نصرالله می‌گوید، آقا تبسمی کردند و فرمودند، «نه، این‌طور نمی‌شود. شما برگردید به لبنان و به امام زمان«عج» متوسل شوید. ان‌شاءالله پیروز می‌شوید.» بعد فرمودند که گاهی در اداره کشور، کار به جائی می‌رسد که به دوستان می‌گویم بیائید برویم به جمکران، زیارت امام زمان«عج»، آل‌یاسین، نماز، توسل و با دست پر به تهران برمی‌گردیم. الحمدلله خداوند یک رهبر متوسل به امام زمان«عج» به ما عنایت کرده است. امام هم چنین روحیه ای داشت و می‌فرمود، «انتظار فجر انتظار قدرت اسلام است. این مملکت، مملکت امام زمان«عج» است.» رهبری هم ارتباط معنوی و توسلاتش به امام زمان«عج» فوق‌العاده است. خصوصاً این دعائی که ایشان به حزب‌الله هم توصیه کرده بودند. دعائی است که مرحوم آیت‌الله بهجت و مرحوم آقای کشمیری از آقای قاضی بزرگ به عنوان دعای امام زمان«عج» در مشکلات و سختی‌ها نقل می‌کردند. حضرت آقا بارها برای حل مشکلات کشور و امت اسلامی به این دعا توسل کرده‌اند، «یَا مَنْ إِذَا تضایقت الْأُمُورِ فَتَحَ لَنَا بَاباً لَمْ‏ تَذْهَبُ‏ إِلَیْهِ‏ الْأَوْهَامُ‏ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْتَحْ لأموری المتضایقه بَاباً لَمْ یَذْهَبْ إِلَیْهِ وَهْمٌ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین».(۲) و ما خدا را بر نعمت وجود حضرت آقا شاکریم و دعا می‌کنیم که خدا عمر با عزت تا ظهور حضرت به ایشان عنایت بفرماید.

 

*با تمام این ویژگی‌هائی که شما درباره رهبریِ بیش از سی‌سال حضرت آقا بیان کردید، در جلسه‌ای که نخبگان علوم انسانی به حضور ایشان رسیدند، مطلبی با این مضمون فرمودند: «به نظر من الان هم هرچه ما داریم پیش میرویم، ضرب دست امام است. ایشان آنچنان این گوی را محکم پرتاب کرده، که حالا حالاها امثال بنده باید دنبالش بدویم».(۲) یعنی پس از سی و یک سال رهبری، باز متواضعانه چنین تعبیری از امام دارند.

عرض کردم که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خط امام را زنده و در صحنه مدیریت، اجرائی و به بشریت ثابت کردند که قرن حاضر، قرن و عصر امام خمینی(ره) و عصر تجلی قدرت اهل‌بیت(ع) و ان‌شاءالله عصر ظهور امام زمان«عج» است. ایشان خود را پیرو محض حضرت امام به عنوان عبد خدا و یک مجاهد و دلیل راه می‌داند. سی و یک سال است که ایشان در روز ۱۴ خرداد درباره امام صحبت می‌کنند و هر بار هم صحبت‌هایشان متناسب با شرایط انقلاب است. ایشان خط امام را به دست گرفت و پیش برد. بعضی‌ها خودشان را در مقابل خط امام مجتهد دانستند و لذا از امام و خط امام عبور کردند و هیچ ابائی ندارند که بگویند دوره امام گذشته است!. اما آقا از همان اول فرمودند که امام خورشیدی تابناک است و این انقلاب بدون امام در هیچ جای جهان شناخته شده نیست و پای این سخن ایستادند.

 

*و سخن آخر؟

با اینکه ایشان از هر جهت الان قدرت اول است، این جمله‌ای که گفتم زاهد در قدرت، انگار که کاملاً یک انسان معمولی هستند.

*با تشکر از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص: ۳۶۵

۲٫ . https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=18453

29جولای/20

وقتی آقای خامنه‌ای را دارید مشکلتان چیست؟

درآمد:

عالم فرزانه و اندیشمند وارسته آیت‌الله حاج شیخ ابراهیم امینی متولد ۱۳۰۴ شمسی در نجف آباد اصفهان؛ از شاگردان مبرز حضرت امام خمینی، آیت‌الله‌العظمی بروجردی وعلامه طباطبایی  بود.

ایشان ضمن نقش‌آفرینی ژرف در عرصه‌های علمی و پژوهشی در حوزه علمیه، ده‌ها اثر ارزشمند در مقولات و موضوعات مختلف به رشته تحریر درآورده که بسیاری از آنها ده‌ها بار تجدید چاپ شده است.

او از آغاز نهضت امام خمینی با عزم و خلوصی زایدالوصف به این حرکت بیدارگر پیوست و در طول نیم قرن گذشته نقش‌های مهمی را در نهضت و نظام اسلامی ایفا کردند. آیت‌الله امینی  که در عداد نخستین أعضاء و از پایه‌گذاران جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به شمار می‌رفت در کارنامه خود افتخار چندین مورد نمایندگی از سوی حضرت امام در امور گوناگون و همچنین عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی را داشت. امامت جمعه شهر مقدس قم و سه دوره نمایندگی مجلس خبرگان و نایب رئیسی آن مجلس، از دیگر مسئولیت‌های ایشان بود.

آیت‌الله امینی ازجمله چهره‌هایی بود که از بزنگاه‌های خطیر سالیان مبارزه و نیز تصمیمات مهم و سرنوشت‌ساز نظام اسلامی، خاطراتی شنیدنی داشتند که شمه‌ای از آنها را در گفت و شنود با «پاسدار اسلام» بیان کردند. در ادامه­ چکیده­ای از این گفتگو را می­خوانید. آن عالم متقی سرانجام در پنجم اردیبهشت­ماه ۱۳۹۹ جان به جان آفرین تسلیم کرد. اینــک بــه مناســبت رحلــت آن عالــم فقیــد، چکیــده‌ای از ایــن گفتگو را تقدیم می‌داریم. یادش گرامی، رحمت و رضوان خداوند بر او باد.

 

*چه شد که در نهایت، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری معرفی شدند؟

یکی از خبرگان ایشان را پیشنهاد داد. بعد هم مرحوم آقای هاشمی گفت که پیشنهاد خود ما هم آقای خامنه‌ای است و برای تأیید حرفش، قول امام در باره ایشان را نقل کرد و گفت: «زمانی که مسئله آقای منتظری داغ شده بود، همراه با رؤسای قوا و نخست‌وزیر و حاج احمد آقا خدمت امام بودیم و خدمت ایشان عرض کردم که اگر آقای منتظری را عزل کنید، ما در انتخاب رهبری دچار مشکل می‌شویم. امام رهبری شورایی را نمی‌پسندیدند. ما هم معتقد بودیم که در حال حاضر فردی را نداریم که از هر نظری برای قبول این مسئولیت بزرگ مناسب باشد. امام خیلی قاطع فرمودند: «چطور ندارید؟ همین آقای خامنه‌ای!» ما تصور کردیم که این حرف را برای اقناع ما زده‌اند و قرار گذاشتیم که مطلب به جایی درز نکند که البته کرد. خود آقای خامنه‌ای هم اصرار داشتند که موضوع در جایی مطرح نشود. من به‌رغم اینکه قانع شده بودم، یک‌بار دیگر به شکل خصوصی خدمت امام رفتم و روی این موضوع پافشاری کردم. امام باز فرمودند: «وقتی کسی مثل آقای خامنه‌ای را دارید، مشکلتان چیست؟ چرا تردید می‌کنید؟» از حاج احمد آقا هم شنیدم که وقتی آقای خامنه‌ای به کره رفته بودند، تلویزیون ایشان را با آقای کیم‌ایل‌سونگ نشان داد. من گفتم: «آقای خامنه‌ای خوب جا افتاده و واقعاً آبرویی برای نظام هستند.» امام فرمودند: «ایشان برای رهبری هم فرد شایسته‌ای است».

به این ترتیب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان بهترین مصداق واجد شرایط رهبری در آن زمان مشخص شدند و موضوع به رأی گذاشته شد.

 

*برخی اخیراً ادعا کرده‌اند که درآن جلسه، نمایندگان در«فضایی احساسی» و متاثر از اعلام دیدگاه امام در باره آیت‌الله خامنه‌ای، به رهبری ایشان رای دادند. دیدگاه شما در باره این فرضیه چیست؟

بنده به عنوان نایب رئیس آن جلسه، هردو ادعا را تکذیب می‌کنم. اولاً در باره احساسی بودن فضا باید گفت که طبعاً همه ما و ملت ایران و مسلمانان جهان و حتی غیرمسلمانان استکبارستیز در تمام دنیا از رحلت امام متاثر شده بودند و غم بزرگی را احساس می‌کردند؛ اما اگر بخواهند از این امر این نتیجه را بگیرند که ۸۰ نفر مجتهد بدون ملاک شرعی و مقنع صرفاً بر مبنای احساس تصمیم گرفتند و ملاکات شرعی وعقلی را کنار گذاشتند، سخنی لغو و تهمت و توهین به این عده از علماست و عقوبت اخروی دارد.

ثانیاً همان‌طور که قبلاً عرض کردم، اسم آقای خامنه‌ای به عنوان عنصر صالح و مجتهد برای تصدی این امر اساساً قبل از اعلام نظر امام به میان آمد. وقتی بحث رهبری شورایی پیش آمد، آقای خامنه‌ای جزو چند نفر مجتهدی بود که اعضای خبرگان برای حضور در شورا مدنظر داشتند. نظر امام در باره ایشان در مرحله بعد و وقتی مطرح شد که رهبری شورایی از سوی اکثریت رد شد و بحث به این سو آمد که حالا که بنا بر رهبری فردی است چه کسی را انتخاب کنیم؟

علاوه بر همه اینها همان‌طور که عرض کردم، مسئله هم، ابتدا از طرف آقای هاشمی مطرح نشد و چند نفر از نمایندگان از طرقی از دیدگاه امام در باره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای اطلاع یافته بودند و از آقای هاشمی خواستند که تفصیل ماجرا را بیان کند. اینجا بود که آقای هاشمی ماجرا را نقل کرد. ایشان هم از قبل، برنامه از پیش تعیین شده‌ای برای سوق دادن جلسه به سمت و سویی خاص را نداشت و نمی‌خواست دست نمایندگان را در انتخاب ببندد. آیت الله خامنه‌ای در یک فرآیند طبیعی و در خلال مباحث نمایندگان مطرح و به رهبری انتخاب شدند.

 

*اشاره فرمودید که آیت‌الله خامنه‌ای نخست خودشان با این انتخاب مخالف بودند. این مخالفت را چطور ابراز کردند؟

همین‌طور است. ایشان وقت گرفتند و به عنوان مخالف کاندیداتوری خود، پشت تریبون قرار گرفتند و مطالبی را به عنوان علل مخالفت خود بیان کردند که البته مورد قبول خبرگان قرار نگرفت و سرانجام رهبری آیت‌الله خامنه‌ای به رأی گذاشته شد و با اکثریت بیش از دو سوم آرا به تصویب رسید.

 

*بعد از نزدیک به سی سال، دیدگاه شما درباره انتخاب آن روزتان چیست؟ و آن تصمیم را در چه رتبه‌ای از صحت و صواب می‌بینید؟

در طول این مدت در ارتباطاتی که با آیت‌الله خامنه‌ای داشتیم و در موقعیت‌های مختلف، فرد بهتری را نیافتیم و هرچه هم‌زمان می‌گذرد، می‌بینیم ایشان با موضع‌گیری‌ها و رفتارش، به‌خصوص در شرایط خطیر فعلی، بهترین فرد برای این منصب بوده وهست. تاکید می‌کنم که بعد از سی‌سال، می‌بینیم که هنوزهم بهترین فردی که بتواند جامعه اسلامی را در دنیا اداره کند و در صدور انقلاب هم توفیق کامل داشته باشد، ایشان است و کاملاً از این موضوع مطمئن هستیم. ولی یک نگرانی بزرگ داریم که بعد از ایشان چه می‌شود؟ الان آیت‌الله خامنه‌ای در جهان جا افتاده است و نهضت‌های اسلامی را در جهان اداره می‌کند. گاهی که خدمت ایشان می‌رسم، عرض می‌کنم این کار را بسیار خوب انجام می‌دهید، ولی نگرانم بعد از ایشان قرار است چه کسی امور را اداره کند؟ بالاخره ما هم بشرهستیم و مثل هر انسان دیگری گاهی نگران می‌شویم. من هم نگران آینده انقلاب هستم. البته پرورش چنین فرد شایسته‌ای ابتدائا بر عهده حوزه علمیه و ثانیاً خبرگان رهبریست که اگر کوتاهی کنند مسئول خواهند بود.

من بارها خودم این را به‌طور خصوصی به رهبری گفته‌ام که: برای طول عمر و دوام توفیقات شما دعا می‌کنم. از خدا می‌خواهم تا زمان ظهور حضرت مهدی(عج) شما را زنده نگه دارد، همان‌‌طور که در زمان امام هم همین دعا رامی‌کردیم ولی باید مراقب جریان طبیعی زندگی بشر هم بود. ایشان معمولاً در جواب این عرض بنده می‌فرمایند: «خدا می‌خواهد این نظام باقی بماند و طبعاً همین نظام درمواقع لزوم نیازهای خود را برآورده می‌کند، همان‌طور که بعد از امام این طور شد».

 

*جنابعالی علاوه بر رای در خبرگان، در سال ۱۳۶۹ شخصاً همانند عده زیادی از علمای بزرگ بطور مکتوب، فقاهت و اجتهاد و جامعیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را اعلام نمودید. بنظر شما آیا ایشان در این سه دهه توانسته‌اند راه و تفکر امام را در مقام نظر و عمل تحقق بخشند؟

ایشان که قطعاً تمام تلاش و جدیت‌های لازم را کرده‌اند و در بهترین وجه ممکن تفکر و خط امام را به درستی و جامع تبیین کرده‌اند و در مقام عمل برای اجرا و پیگیری راه امام و تحقق آرمانهای امام در بالاترین حد ممکن و بطور خستگی ناپذیر تلاش کرده‌اند. هرچند در بسیاری از امور بخاطر کوتاهی دیگران در انجام وظایف‌شان، مطالبات و رهنمودهای ایشان تحقق نیافته و به همین دلیل ایشان از وضعیت بعضی از امور راضی نیستند. ایشان می‌گویند و تاکید هم می‌کنند، اما در عمل می‌بینیم که بعضی از کارها انجام نمی‌شوند. ایشان کمبودها و نواقص را می‌بینند، طبعاً در برخی از موارد نگران هم هستند. با این همه قطعاً ایشان در همه کارها بر اساس تکلیف عمل کرده‌اند، دراین جنبه هیچ تردیدی نیست. دستگاه‌های دیگر هم وظیفه‌شان این است که کارشان را درست انجام بدهند، اما بعضاً انجام نمی‌دهند. الان مسائل مربوط به اقتصاد و فرهنگ و… را ببینید. به هرحال  کاستی‌هایی وجود دارند که رفع آنها همت عموم دستگاه‌های نظام را میطلبد، وگرنه رهبری که همواره بر رفع مشکلات تاکید و برای آن تلاش کرده‌اند. در هر مورد که مسئولین  ذیربط، دستورات ایشان را با جدیت اجرا کرده‌اند نظام جمهوری اسلامی به موفقیت‌های بزرگی دست یافته است و به تعبیر دیگر هرکجا پیروزی و موفقیت بزرگی رخ داده است همانجاست که پیروی ازمقام ولایت بعمل آمده است.

 

 

 

 

پی‌نوشت‌:

۱ـ نساء/ ۵۹  ‌