Tag Archives: امام خامنه ای

29دسامبر/21

تنفیذ؛ امضای مردم‌سالاری دینی

مقدمه

بر اساس بند نهم اصل۱۱۰ قانون اساسی، فرایندی برای به دست گرفتن قوّه مجریه توسّط مدیر ارشد اجرایی کشور (رئیس‌جمهور) پیش‌بینی شده است که مطابق آن در مرحله اول، علاوه بر اعلام آمادگی و ثبت نام برای ریاست‌جمهوری و تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان، می‌بایست واجد آرای اکثریت آرای رأی دهندگان شود. لکن برخورداری این فرآیند به تحقق ریاست‌جمهوری منتخب نمی‌انجامد، بلکه علاوه بر تأیید فرایند انتخابات از سوی ناظر فرایند انتخابات، رئیس‌جمهور منتخب می‌بایست توسط ولی‌فقیه تنفیذ شود. طبیعتاً در صورت انجام نشدن فرایند مذکور، رئیس‌جمهور برای تصدی منصب اجرایی کشور، توجیه شرعی نخواهد داشت.

آنچه در این تحقیق مدّ نظر قرار گرفته است پرسش از چیستی و چرایی تنفیذ ریاست‌جمهور منتخب توسط ولی‌فقیه در رویکرد مردم‌سالاری دینی است. طبعاً این پرسش مطرح است که آیا تنفیذ ذیل اختیارات ولی‌فقیه قرار می‌گیرد یا در زمره وظائف اوست؟ طبعاً از آنجا که ساختار،‌ ویژگی‌ها و قوانین هر نظام سیاسی مبتنی بر هنجارهای غالب و پذیرفته شده در آن نظام است، لذا در پاسخ به این پرسش‌ها،‌ علاوه بر بحث ماهیّت تنفیذ در رویکرد مردم‌سالاری دینی و جایگاه ولایت فقیه در نظام اسلامی، قرار گرفتن تنفیذ ذیل اختیارات ولی‌فقیه،‌ قابل بحث و بررسی است.

 

الف)‌ تنفیذ، نماد رویکرد مردم‌سالاری دینی

نظام مردم‌سالاری دینی که در قالب نظام جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است، مقتضی است که نظام سیاسی از یک سو به رأی و نظر مردم و از سوی دیگر به اسلام و نماد اسلامیّت آن (ولایت فقیه) مستند شود.

در حالی که در نظام‌های سیاسی جهان، تعیین کارگزاران دو قوّه مجریه و مقنّنه در گرو رأی و انتخاب مردم است، در نظام اسلامی ایران تعیین کارگزاران قانون‌گذاری و اجرایی کشور نه به واسطه تعیین و انتخاب افرادی خاص از سوی رهبری، بلکه به فرایند انتخابات و قبول حقّ رأی مردم واگذار شده است. از این روی، منتخبان مردم، مسئولیت نمایندگان مجلس (در قوّه مقنّنه) و ریاست‌جمهوری (به عنوان کارگزار ارشد اجرایی نظام در قوّه مجریه) را عهده‌دار می‌شوند، لکن از آنجا که تأمین اسلامیت نظام و مشروعیت کارگزاران آن ضرورت دارد، مقتضی است که مجریان این نظام به رهبری منسوب شوند. لذا قانون در فرایندی خاص و برای تضمین دو عنصر «مردم‌سالاری» و «دینی»، فردی را که رأی اکثریّت مردم را به خود اختصاص داده است برای انتصاب به ریاست‌جمهوری، به رهبری معرفی می‌کنند. از آنجا که این فرد، فرایندهای خاصی چون «احراز صلاحیت» و «کسب مقبولیت فراگیر مردمی» را کسب کرده است، رهبری نیز رأی مردم به وی را امضا و تنفیذ و وی را به سمت ریاست جمهوری منصوب می‌کنند. همین منطق اقتضا می‌کند که انتخاب مردم در تعیین قانونگذاران قوّه مقنّنه نیز به اسلامیت مستند شود؛ لذا این فرایند در قانون به گونه‌ای تعبیه شده است که قوانین مصوب توسط آنها توسط شورای نگهبان (که به رهبری و اسلامیت نظام مستندند) امضا یا تنفیذ می‌شود.

 

ب) چیستی تنفیذ

تنفیذ که به معنای اعتباربخشی به عملی است که احتمال بطلان برای آن وجود دارد،(۱) در موارد متعددی از فقه مورد استفاده قرار گرفته است که از آن میان می‌توان به تنفیذ «عقد فضولی» توسط مالک اشاره کرد. بر این اساس، هرگاه کسی ملک یا مال دیگری را بدون اذن وی بفروشد، این معامله صحیح نیست و موجب ملکیّت خریدار نمی‌شود، لکن رضایت و تنفیذ متأخّرِ مالک اصلی، موجب تصحیح معامله می‌شود و پس از تنفیذ هم خریدار می‌تواند در مال خریداری شده تصرف کند. بر این اساس باید گفت مراد از تنفیذ، اصلاح و تصحیح عقدی است که قابلیّت تصحیح و امضا دارد و این تنفیذ نیز باید توسط کسی انجام شود که در این خصوص، صاحب حق باشد.

بر این اساس همچنان که معامله فضولی با امضا و تنفیذ مالک و صاحب اختیار عقد، مشروع می‌شود، انتخاب فرد منتخب مردم برای ریاست‌جمهوری هم به واسطه تنفیذ و امضای ولی‌فقیه تصحیح می‌شود. طبعاً‌ فهم تنفیذ در گرو جایگاه ولی‌فقیه در نظام اسلامی به مثابه سند و معیار مشروعیّت نظام اسلامی است.

در حالی که خاستگاه مشروعیت در عمده نظام‌های سیاسی دنیا رأی و نظر مردم است، در بینش اسلامی، منشأ و خاستگاه مشروعیت حکومت، الهی است و از اراده تشریعی خداوند سرچشمه می‌گیرد و اساساً هیچ‌‌گونه ولایتی جز با انتساب به نصب و اذن الهی، مشروعیت نمی‌یابد، زیرا «بر اساس اعتقاد توحیدی، خداوند ربّ و صاحب اختیار هستی و انسان‌هاست. چنین اعتقادی ایجاب می‌کند که تصرف در امور مخلوقات خدا حتماً با اذن خداوند صورت گیرد. از آنجا که حکومت و تنظیم قوانین و ایجاد نظم، مستلزم تصرف در امور انسان‌ها و محدود ساختن و تأمین مصلحت آنان است، لذا سزاوار است این امر توسط کسی انجام شود که در این خصوص، حق و اختیار دارد یا از طرف او مأذون و منصوب است. بر این اساس، خداوند که منشأ همه حقوق است، حق حکومت و ولایت بر مردم را به پیامبر اکرم(ص)، امامان معصوم(ع) و یا جانشینان آنها واگذار کرده است.»(۲)

مطابق این منطق و بر اساس ادلّه‌ای چون: «آیات و روایات، عقل و اجماع»، فقیهان به عنوان نایبان امام معصوم(ع) در عصر غیبت در تصدی اداره امور جامعه، مشروعیت دارند. از این روی، جمهوری اسلامی ایران با محوریت آموزه‌های اسلامی، در قانون اساسی، اداره امور جامعه را به عهده ولی‌فقیه نهاده است.

در اصل پنجم قانون اساسی آمده است:

«در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عج)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهده‏دار آن می‏شود.»

بر اساس اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی، قوای سه گانه مجریه، مقننه و قضائیه، زیر نظر ولایت فقیه قرار داده شده و از ارکان حاکمیت وی محسوب می‌شوند:

«قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می‏شوند.»

بر این اساس،‌ با وجود اینکه ولی‌فقیه می‌توانست مانند ریاست قوه قضائیه و استانداران که انتخاب آنان در گرو رأی مستقیم مردم نیست، کارگزار ارشد نظام را به صورت مستقیم انتخاب کند (چنان که در ادوار گذشته این گونه بوده است)‌؛ لکن قانون‌گذار بنا بر علل و مصالحی، (که در انتخاب رئیس دولت از سوی مردم در سایر نظام‌های سیاسی مورد تأکید است)‌، فرایند انتخاب رئیس‌جمهور را منوط به دیدگاه فراگیر مردم کرده است. لکن این بدان معنا نیست که انتخاب و رأی اکثریت رأی دهندگان به مثابه علت تامه در ریاست جمهوری باشد، بلکه تنفیذ به مثابه متمم جعل یا رضایت ولی‌فقیه نسبت به انتخاب مردم صورت می‌گیرد و طبعاً ولی‌‌فقیه است رئیس‌جمهور منتخب (و نه دیگری)‌ را به این جایگاه، منصوب می‌کند.

 

ج) تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری، ذیل اختیارات ولی‌فقیه

۱ـ‌ ادله نصب

در پاسخ به این پرسش که: «آیا تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری منتخب مردم از جمله وظائف گریزناپذیر حاکم محسوب می‌شود و وی موظّف است حکم ریاست‌جمهوری را تنفیذ کند و حق استنکاف از آن را ندارد یا اینکه این امر در زمره اختیارات اوست و لذا قادر است در شرایط خاص، از این کار سرباز زند»، دو نگرش اساسی وجود دارند. این قضیه در گرو نگرش نسبت به خاستگاه مشروعیت حکومت است. برخی از منکران ولایت‌فقیه، عنایت به خاستگاه مردمی حکومت را مد نظر قرار می‌دهند و لذا با فقدان دایره اختیارات ولی‌فقیه، وی را ملزم به تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری منتخب مردم می‌دانند.(۳) با توجه به مطالبی که در خصوص جایگاه رهبری در نظام اسلامی گفته شد، مشروعیّت نظام و کارگزاران آن در گرو تصویب ولی‌فقیه است و قوای سه گانه نظام اسلامی جز با استناد به رهبری، در تصدی منصب حکومتی خویش مشروعیت ندارند. از همین رو، مسئول قوه قضائیه مستقیماً توسط رهبری منصوب می‌شود، قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی توسط شورای نگهبانی تأیید می‌شوند و شکل قانونی به خود می‌گیرند که نیمی از اعضای آن (فقها) مستقیماً توسط رهبری منصوب و نیم دیگر (حقوقدانان) توسط رئیس قوه قضائیه (که خود منصوب رهبری است) پیشنهاد می‌شوند. ریاست قوّه مجریه منتخب مردم هم می‌بایست به رهبری مستند شود و نقش و جایگاه موثر، محوری و واقعی رهبری در دو قوّه قضائیه و مقنّنه، باید در قوّه مجریه هم موثر و واقعی باشد و صورت تشریفاتی نداشته باشد.

بر همین اساس است که امام خمینی، مشروعیت ریاست‌جمهوری در تصدی امور حکومتی را در گرو نصب از جانب فقیه دانسته است:

«رئیس‌جمهور اگر با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است. وقتى غیرمشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت از او اطاعت طاغوت است و وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بین مى‏رود که کسی به امر خداى تبارک و تعالى نصب بشود.»(۴)

ایشان در موارد دیگری، ضمن همراهی دو واژه «تنفیذ» و «نصب»، ماهیت تنفیذ را از سنخ نصب دانسته و در احکامی که در تنفیذ ریاست‌جمهوری آقایان بنی‌صدر و رجایی نگاشتند، با عنایت به ضرورت تنفیذ احکام ریاست جمهوری آنان، این دو را به این سمَت منصوب کردند:

«حسب آنکه مشروعیت آن (ریاست‌جمهوری) باید به نصب فقیه جامع‌الشرایط باشد، اینجانب به موجب این حکم، رأى ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب کردم‏.»(۵)

لذا تنفیذ از اختیارات حاکم و نه از وظائف وی است. از همین روی تنفیذ نه امری تشریفاتی بلکه امری واقعی است. زیرا:

اوّلاً: مراد از تنفیذ، امضای یک امر از سوی کسی است که حق امضای آن را دارد، نه اینکه موظف به امضای آن باشد. طبعاً ولی‌فقیه به عنوان سند مشروعیّت نظام اختیار دارد حکم رئیس‌جمهور منتخب مردم را تنفیذ کند و به این ترتیب به اعمال رئیس‌جمهور و قوّه مجریّه مشروعیّت ببخشد. لذا اجبار ولی‌فقیه و موظف کردن او به امضای حکم ریاست‌جمهور با ماهیت تنفیذ در تضاد است.

ثانیاً: با توجه به تعریف تنفیذ، از آنجا که مقتضای نصبِ فردی به عنوان ریاست‌جمهوری این است که حاکم با اختیارات تام، کسی را به منصبی بگمارد؛ در صورت اجبار، عنوان «نصب» صادق نیست، لذا در صورت وظیفه انگاشتن حکم تنفیذ برای رهبری، عنوان تنفیذ نیز صحیح نیست.

طبیعتاً مراد از حق تنفیذ ریاست‌جمهوری برای رهبری، اضافه کردن فرایندی تشریفاتی به سایر مراحل نیست. بلکه با توجه به این که اقدامات رئیس‌جمهور، دخالت در حقوق و تکالیف مردم  و این امر نیازمند اِذن ولی امر است، لذا این إذن در قانون اساسی تحت عنوان تنفیذ مورد توجه قرار گرفته و مراد قانون‌گذار این است که بدون امضا و تنفیذ رهبری، ریاست‌جمهوری رسمیت پیدا نمی‌کند و رئیس‌جمهور شرعاً و قانوناً نمی‌تواند در امور اجرایی دخالت کند.

طبعاً ولی‌فقیه هم با توجه به اینکه خود، انتخاب رئیس‌جمهور را در گرو فرایند مذکور قرار داده است،‌ نمی‌تواند به نتیجه آن نیز بی‌اعتنا باشد و حکم ریاست‌جمهوری‌ رئیس‌جمهور منتخب را صادر نکند و یا فرد دیگری را منصوب کند.

 

۲ـ تقیّد مشروط تنفیذ

از جمله اموری که می تواند دلیل و شاهدی بر قرار گرفتن حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری ذیل اختیارات ولی‌فقیه باشد، وجوه مندرج در احکام تنفیذ رؤسای‌جمهور است که بر اساس آنها، رهبران انقلاب (اعم از امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای) تنفیذ خود را به اموری مقید و تصریح کردند که تنفیذ آنان مشروط و محدود به این است که رئیس‌جمهور موازین شرعی را رعایت کند و به موازین قانونی نظام پایبند باشد.

از این روی، برخلاف دیدگاهی که تنفیذ را ذیل وظائف ولی‌فقیه قرار می‌دهد و وی را موظّف به امضای رأی مردم می‌کند، احکام صادره از سوی ولی‌فقیه در تنفیذ ریاست‌جمهور، نه به صورت مطلق، بلکه مشروط و مقیّد به امور خاصی از جمله عمل به موازین اسلامی و تبعیّت از قانون اساسی است و طبیعتاً رئیس‌جمهور در صورت عدم مراعات این امور،‌ فاقد مشروعیت خواهد بود.

بر این اساس، هرچند صلاحیت کاندیدا پیش از انتخابات به‌ وسیله شورای نگهبان احراز می‌شود و این شورا صحت انتخابات را نیز تأیید می‌کند، ‌اما به هر دلیلی ممکن است رهبری «با در نظر گرفتن مصالح کشور» یا «دریافت نکاتی جدید از منتخب مردم که مخفی مانده بود»، از تنفیذ حکم رئیس‌جمهور خودداری کند. هر چند در تاریخ انقلاب اسلامی و ده دوره ریاست‌جمهوری هنوز چنین موردی اتفاق نیفتاده و ممکن است تا سالیان دراز دیگر نیز چنین قضیه‌ای تحقق نیابد؛ لکن این حق، برای رهبری (که خود با واسطه و توسط خبرگان منتخب مردم، انتخاب می‌شود) وجود دارد تا در صورت لزوم، به خاطر تأمین مصلحت جامعه، بتواند از حق خود استفاده کند.

 

پی‌نوشت:

۱- جمعى از پژوهشگران، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(ع)، ج‌۲، ص۶۴۳٫

۲- مصباح یزدی، محمدتقی، نظریه سیاسی اسلام، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۷۸ش، ج۲٫ص ۴۰٫

۳- در نشریه عصر ما مقاله‌ای به قلم سعید حجاریان منتشر و در آن مقاله تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری از سوی رهبر انقلاب، «امری صوری و تشریفاتی» معرفی شده است. وی در آن مقاله اظهار داشته: «اگر تفویض حق و اختیاری هم صورت می‌گیرد از ناحیه مردم و منبعث از حق حاکمیت ملت و قوای ناشی از آن است.» وی در ادامه بر این باور تأکید کرده که: «اینکه اختیارات رئیس‌جمهوری منبعث و ماخوذه از ولایت مطلقه فقیه است، توهمی بیش نیست.»

۴- امام خمینی، صحیفه امام، ج‏۱۰، ص ۲۲۱٫

۵- امام خمینی، صحیفه امام، ج‏۱۲، ص: ۱۳۹، حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر، و نیز ر.ک: صحیفه امام، ج۱۵، ص۶۷، حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری شهید رجایی.

29دسامبر/21

با پیروزی انقلاب اسلامی، اسلام از غربت به در آمد

اشاره: آیت‌الله شیخ عیسی احمد قاسم از علمای بزرگ و رهبر شیعیان بحرین، هم به لحاظ مراتب علمی و هم سوابق مبارزاتی، جایگاه و محبوبیت خاصی میان مردم بحرین دارند.

این عالم وارسته و مجاهد که سابقه تحصیل معارف دینی در حوزه علمیه نجف و قم را هم دارند و مدتی را نیز عضو مجلس قانون‌گذاری و مجلس ملی بحرین بوده‌اند، همواره از زمان شکل‌گیری بحرین، صیانت از شرع مقدس و مبارزه با استبداد را  سرلوحه فعالیت‌های خود داشته‌اند. ایشان علیرغم همه سختی‌ها با حضور فعال در عرصه‌های مختلف و تربیت شاگردان مبارز، نقش مهمی در زمینه‌سازی قیام مردم بحرین علیه ظلم و استبداد رژیم آل‌خلیفه ایفا نمود‌ند و با آغاز قیام  ۱۴فوریه ۲۰۱۱ (۲۵ یهمن ۱۳۸۹) به عنوان پدر معنوی قیام نقش آفرینی کردند. بطوری که نماز جمعه آیت‌الله عیسی قاسم در الدراز به مهمترین تریبون قیام تبدیل شده بود. خشم حاکمان بحرین از مواضع انقلابی شیخ عیسی قاسم منجر به ممنوعیت اقامه نماز جمعه و سلب تابعیت ایشان در سال ۹۵ شد. رژیم بحرین در همان ایام با هجوم به انبوه مردم تحصن کننده در مقابل منزل شیخ قاسم، شماری را به شهادت رساند و ۳۰۰ نفر را بازداشت کرد و آیت‌الله عیسی قاسم را در بازداشت خانگی قرار داد.

ایشان در تابستان ۹۷ بعد از دو سال حبس خانگی به علت وخامت شدید اوضاع جسمانی به بیمارستانی در انگلیس انتقال یافتند و تحت عمل جراحی قرار گرفتند. این عالم مجاهد در حاضر در شهر مقدس قم بسر میبرند و با توجه به محدودیت‌های رژیم بحرین، دورادور زعامت مردم بحرین را بر دوش دارند.

«پاسدار اسلام» با غنیمت شمردن این فرصت، از مدت‌ها پیش، پیگیر انجام گفتگویی با این عالم مجاهد بود، که نهایتاً ایشان بعلت کسالت و بیماری قبول زحمت فرمودند و پرسش‌های ما را بصورت مکتوب و به زبان عربی پاسخ دادند. ضمن قدردانی صمیمانه از لطف آیت‌الله شیخ عیسی قاسم به «پاسدار اسلام»، متن و ترجمه این مصاحبه تقدیم خوانندگان گرامی مجله می‌شود.

 

* از کی و چگونه با حضرت امام خمینی«ره» آشنا شدید؟

اولین بار، با یکی از برادران طلبه، که در نجف اشرف باهم در دانشکده فقه و حوزه علمیه همدوره بودیم، به حضور ایشان مشرف شدیم. آن‌زمان، امام در نجف اشرف اقامت داشتند. البته با همان یک بار دیدار با ایشان به عظمت و بزرگی ایشان واقف شدم.

 

* به نظر جنابعالی، نقش امام خمینی و انقلاب اسلامی در تغییر معادلات جهانی و احیای اسلام ناب محمدی و مکتب اصیل اهل بیت«ع» چیست؟

اسلام در گستره عظیمی از جغرافیای خود، در سطح جهانی، به‌ویژه در حوزه سیاسی تقریباً مغفول مانده بود. در بعد علمی، صدای تاثیرگذار اسلام شنیده نمی‌شد و یا به‌گونه‌ای شنیده نمی‌شد که توجه دیگران را جلب کند.  اسلام واقعاً در میان امت و خارج آن شرایط غریبانه‌ای داشت و به پیروان آن با دیده حقارت نگریسته می‌شد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نقش‌آفرینی دین اسلام محدود به سطوح سیاسی ارتجاعی منفک از دیدگاه اصلی اسلام بود و اسلام حضور بسیار کمرنگی در زندگی مسلمانان داشت.

انقلاب اسلامی که امام خمینی آغازگر آن بودند و نظام مبارک جمهوری اسلامی که خدا آن را با نقش‌آفرینی امام رقم زد، عزتمندی را  برای مسلمین و عظمت را برای اسلام در تعامل با جهان به ارمغان آورد. در نتیجه اسلام به قدرتی تبدیل شد که دشمنان به دلیل تأثیرگذاری و تبدیل شدن آن به الگویی برای مقابله با استکبار از آن بیم و هراس داشتند.  مسلمانان تشنه حقیقت نیز جایگاه اصلی و نیاز جهانیان به این دین مبین را دریافتند و متوجه شدند که اسلام تنها راه نجات مردم این جهان است. از این روی ندای دعوت و تبلیغ دین اسلام از همه جا شنیده شد. مقاومت و پایداری مسلمانان در دفاع ازاسلام از همان آغاز رو به فزونی نهاد. مسلمانان در راه دفاع از دین خود، از ایثار جان و مالشان دریغ نکردند، زیرا به دنبال دفاع از دین مبین خود بودند و حاکمیت آن را ضروری می‌دانستند.

 

 

* تحلیل جنابعالی از اصل ولایت‌‌فقیه و نقش آن در نهضت و خیزش‌های اسلامی چیست؟

اگر بپذیریم که رهایی، نجات و پیروزی امت و همچنین نجات جهان جز با معرفت، عدالت، امانت و اخلاص و آموزه‌های تربیتی اسلام محقق نمی‌شود و با توجه به اینکه اهداف اسلام جز با حکومت عالِم پایبند به فرامین آن که پاسدار همه فرامین الهی و اهداف آن و انسانی توانا، وفادار و امانتدار باشد، محقق نمی‌شود، بنابر این وجود ولی‌فقیه عادل و توانائی که جز رضای خدا مسئله دیگری برایش اهمیت نداشته باشد، برای به عهده گرفتن مسئولیت رهبری حکومت عظیم اسلامی لازم و ضروری است.

 

*ارزیابی جنابعالی از تاثیر مواضع و بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای«دام ظله»  در استمرار و شکوفایی نهضت و مقاومت اسلامی چیست؟

رهبر معظم انقلاب و نظام پر برکت اسلامی، ویژگی‌های یک رهبر مسلمان موفق را دارند. خداوند متعال به خصائل برجسته زیادی را با ایشان عنایت فرموده است، از جمله: جایگاه والای فقاهتی، عدالت، تقوی، تجربه، شایستگی، شجاعت در بیان حق، اخلاص وایمان مبتنی بر ارزش‌های الهی، دفاع بی چون و چرا از حق و عدم اظهار ضعف در برابر دشمن. این ویژگی‌ها باعث شده‌اند که ایشان به عنوان مدافع بر حق خط انقلاب و نظام و ارزش‌ها و اصول آن و حاکمیت اسلام شناخته شوند. ایشان ظرفیت‌های عظیم ملت ایران و امت اسلام را شکوفا کرده و در خدمت مقاومت اسلامی قرار داده و عظمت آن را ارتقا بخشیده و ضمن تقویت روحیه اعتماد به نفس و باورمندی در ملت و امت، روحیه دشمنان را تضعیف کرده‌اند.

ایشان همان شخصیت ارزشمندی هستند که نشستن در جایگاه ولایت مستلزم آن است. و دارای ویژگی‌ها و خصوصیت‌هایی هستند که ایشان را به شخصیتی واجد شرایط برای جلب اعتماد توده‌های مؤمن و پذیرش ولایت تبدیل کرده است.

 

 

*رابطه مردم بحرین با روحانیت راستین شیعه، مشهود و زبانزد شیعیان جهان است. دلیل این رابطه عمیق چیست؟

رابطه ملت بحرین با علمای بااخلاص خود ناشی از ولایتمداری این ملت و پایبندی کامل به سیره پیامبر اعظم«ص» و ائمه اطهار«ع» و همچنین وجود گروهی از علمای دینی شریف و صادق و با اخلاص است که برای حفظ اصول دینی و پایبندی به احکام آن و همچنین دفاع از منافع مؤمنان که می‌توان به آنان امیدوار بود و اعتماد کرد و اتکا داشت.

 

*دلیل این‌همه فشار و سرکوب مردم بحرین توسط نظام حاکم، با حمایت دولت‌های مرتجع عرب چیست؟

ملت بحرین به وابستگی و گرایشات اسلامی خود می‌بالد و هم‌اکنون در مرحله بیداری اسلامی به‌سر می‌برد و ذلت را نمی‌پذیرد. این ملت عزت و بزرگی خود را از روحانیت اسلام گرفته است و ارتباط عمیقی با اهل بیت«ع» دارند و نماد عظیم عزت، کرامت، فداکاری، گذشت، اخلاص و ایمان هستند.

ملت بحرین جدایی از امت خود را نمی‌پذیرد. همچنین بین دغدغه خود و دغدغه امت اسلامی، پیروزی خود و پیروزی امت اسلامی و امنیت خود و امنیت امت اسلامی تفاوتی قائل نیست. موضع توده‌های مردم بحرین در برابر سیاست‌های استعماری غربی و سیاست‌های ددمشنانه رژیم صهیونیستی علیه امت عربی و اسلامی امری بدیهی و برگرفته از غیرت و تعصب این ملت در قبال امت اسلامی و آگاهی از مواضع عملی در حمایت از  احکام اسلامی است.

این خط و راه ملت است؛ اما راه و مشی رسمی حکومت، وابستگی به غرب و تکیه بر حمایت‌های کشورهای غربی و تلاش برای جلب رضایت آنان به منظور ادامه حکومت و محافظت از تاج و تخت خود با هدف دور نگهداشتن ملت از حکومت است.

در زمینه وابستگی نظام بحرین به غرب، عادی‌سازی رابطه با دشمن صهیونیستی و کوتاه آمدن در مقابل منویات رژیم صهیونیستی و تسلیم در برابر اراده آمریکا به خاطر احساس نیاز حکام بحرین به مدافعی جدید، در دستور کار این حکومت است. رویکردی که ناشی از باورها و سیاست‌های غلط نظام حاکم و نتیجه‌گیری‌های غلط آن و نیز بی‌توجهی به ماهیت رژیم صهیونیستی و پیشینه یهود و اصرار آنان بر دشمنی با مسلمان است.

راه ملت و راه نظام در دو جهت مخالف از یکدیگر قرار دارند و رابطه آنها نیز مبتنی بر نفی یکدیگر و تناقض در دیدگاه است. سرکوب ملت هم از همین‌جا نشأت می‌گیرد و نارضایتی مردم از حکومت ریشه در این اختلاف رویکرد دارد.

 

*آینده بحرین، اسلام اصیل، مقاومت اسلامی و همچنین آینده قدرت‌های استکباری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

آینده از آنِ فرزندان امت اسلامی، رشد مستمر مقاومت، برقراری دین حق، تقویت نهضت اسلامی پویا و تحقق وعده خدا مبنی بر پیروزی بندگان مؤمن اوست. خدا هرگز خلف وعده نمی‌کند و در اراده او هیچ برگشتی وجود ندارد. پیروزی از آن دین، امت و اردوگاه اسلام است و خدا در قرآن کریم صراحتاً وعده پیروزی را به مؤمنین داده است. در راه مبارزه با طاغوت، پیروزی از آن مجاهدان در راه خداست و این تقدیر باریتعالی در هر مکانی است.

 

*با عنایت به دیدگاه قرآن کریم، پیش‌بینی جنابعالی از آینده روابط حکومت بحرین با رژیم صهیونیستی چیست؟

انگیزه و هدف اصلی کشورهایی که وارد روند عادی‌سازی روابط با دشمن صهونیستی شده‌اند، کاملاً واضح و روشن است. آنان به دنبال جلب رضایت و حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند، زیرا که آنها محدود شدن نفوذ آمریکا در منطقه به دلیل ضرورت‌های جدید را پیش‌بینی و درک کرده‌اند. تغییر رویکرد آمریکا بر میزان اعتماد این دولت‌ها در برخورداری از حمایت‌های لازم این کشورها نیز تاثیر خواهد گذاشت.

حمایت حکومت بحرین از یهودیان متعصب و حامی باطل رو به فزونی است، یهودیانی که برخلاف ماهیت حقیقی ادیان الهی، از جمله ماهیت اصلی دین حضرت موسی«ع»، با ولایت الهی و دین مبین اسلام دشمنی می‌ورزند و از باطل حمایت می‌کنند.

قرآن کریم نسبت به ولایت شیطانی و جایگزینی آن با ولایت الهی موضع مشخص و روشنی دارد:

«لَّا یَتَّخِذِ الْمُؤمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَولِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنِینَ وَمَن یَفعَل ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیر:اهل ایمان نباید مؤمنان را وا گذارند و از کافران دوست گزینند، و هر که چنین کند رابطه او با خدا مقطوع است، مگر برای در حذر بودن از شرّ آنها (تقیه). و خدا شما را از (عقاب) خود می‌ترساند و بازگشت همه به سوی اوست.»(آل‌عمران/۲۸)

این آیه هشدار و تهدیدی شدید از سوی خداوند باریتعالی برای مؤمنان است که مبادا تقیه را در جایی غیر از موضع خود، یعنی هنگامی به کار گیرند که به اسلام و امت آسیب می‌رسد و یا انگیزه آن پناه بردن به کفار و رواداشتن ظلم و ستم به مسلمانان و استمرار بخشیدن به حکومت طاغوتی است که به‌زور بر مسلمانان چیره شده است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ: ای اهل ایمان! یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید. آنان سرپرستان و دوستان یکدیگرند [و تنها به روابط میان خود وفا دارند]. و هرکس از شما، یهود و نصاری را سرپرست و دوست خود گیرد، از زمره آنان است. بی‌تردید خدا گروه ستمکار را هدایت نمی‌کند.»(مائده/۵۱)

ولایت کافران بر یکدیگر ولایت باطلی است. پیوستن به این ولایت در حقیقت ورود عملی به ولایت کافران است. اعتماد به مسیحیان و کفار به هیچ نتیجه‌ای جز ذلت مسلمین منجر نخواهد شد و سرانجام آن شکست حتمی است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ: ای اهل ایمان! با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دین شما را به فسوس و بازیچه گرفتند دوستی مکنید و از خدا بترسید اگر به او ایمان آورده‌اید.»(مائده/۵۷)

این آیه مؤمنانی را که به این ولایت ملحق شدند به ارتکاب ظلم توصیف و آنان را از هدایت خدای تبارک و تعالی محروم کرده است.

«وَلَوْ کَانُواْ یُؤْمِنُونَ باللَّهِ وَٱلنَّبِىِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاءَ وَلَکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَسِقُونَ: اگر به خدا و پیامبر(ص) و آنچه بر او نازل شده، ایمان مى‏آوردند،(هرگز) آنان (کافران‏) را به دوستى اختیار نمى‏کردند؛ ولى بسیارى از آنها فاسقند.»(مائده/۸۱)

ولایت کافران، به دلیل عدم ایمان و فسق و فجور آنان، ولایت بس خطرناکی است.

«وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ: و به کسانى که ستم کرده‏‌اند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شما مى ‌رسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام یارى نخواهید شد»(هود/۱۱۳)

پذیرفتن ولایتی غیر از ولایت الهی یا هرگونه ولایتی که به غیر از خدا منتهی می‌شود، باطل محض است و این ولایت باطل، به رهایی و پیروزی نمی‌انجامد. پیروزی و اقتداری که دولت‌هایی که روابط خود را با دشمن صهیونیستی عادی کردند؛ به دنبال آنند، هیچگاه محقق نخواهد شد.

فرامین و احکام الهی این گونه حکم می‌کند که طلب عزت از طریق ولایت کافران، توهمی است که از اندیشه گمراه و القائات شیطان رجیم نشات می‌گیرد. بی‌شک، عزت تنها از آن خداست: «ٱلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ ٱلْکَفِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ ٱلْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلْعِزَّهَ فَإِنَّ ٱلْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا: آن گروه که کافران را دوست گیرند و مؤمنان را ترک گویند، آیا نزد کافران عزّت می‌طلبند؟ عزّت همه نزد خداست.»(نساء/۱۳۹)

یهودیان همانند دیگر بندگان خدا از خود عزتی ندارند، بنابراین نمی‌توانند به دیگران عزت ببخشند. آنان کسانی هستند که خداوند آنان را ذلیل کرده است و باید از بستن عهد و پیمان با آنان پرهیز کرد. بنابراین وابستگی پیمان‌های آنان از دو جهت به خسران منتهی می‌شود.

و می‌فرماید:

«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّهٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: ای بنی‌اسرائیل! یاد آرید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما برافراشتیم، (و دستور دادیم که) احکام تورات را با عقیده محکم پیروی کنید و پیوسته آن را در نظر گیرید، باشد که پرهیزگار شوید.»(بقره/۶۳)

«وَإِذ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ: و (یاد آرید) هنگامی که از بنی اسرائیل عهد گرفتیم که جز خدای را نپرستید و در حق پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران نیکی و با زبان خوش با مردم تکلّم کنید و نماز به پای دارید و زکات (مال خود) را بدهید، پس شما عهد شکستید و جز چند نفر روی گردانیدید و شمایید که از حکم خدا برگشتید.»(بقره/۸۳)

«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ: و چون خدا از آنان که کتاب به آنها داده شد پیمان گرفت که حقایق کتاب آسمانی را برای مردم بیان کنید و کتمان مکنید، پس آنها عهد خدا را پشت سر انداخته و آیات الهی را به بهایی اندک فروختند، پس بد معامله‌ای کردند.» (آل‌عمران/۱۸۷).

«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَهٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ: پس چون پیمان شکستند، آنان را لعنت کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آن اثر نکرد)، کلمات خدا را از جای خود تغییر می‌دهند و از آن کلمات که به آنها پند داده شد نصیب بزرگی را از دست دادند. و دائم بر خیانتکاری آن قوم مطلع می‌شوی جز قلیلی از ایشان (که با ایمان و نیکوکارند)، پس تو از آنها درگذر و (کار بدشان را) عفو کن، که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.»(مائده/۱۳)

قوم بنی‌اسرائیل، به‌جز تعداد اندکی از آنان، از فرامین الهی سر برتافتند و پیمان‌های سختی را که خدا با آنها بسته بود نقض کردند، از جمله پیمانی که با بالا بردن کوه طور برای ارعاب و هشدار به آنان از نقض آن پیمان با آنان بست و با ایشان اتمام حجت کرد؛ ولی با وجود بستن پیمان محکم با خدا، نقض عهد کردند. از قومی که عهد خود با خدای قادر و قاهر را زیر پا می‌گذارد، چگونه می‌توان انتظار داشت بر سر پیمان‌ خود با دولت‌های ضعیفی که خواهان نصرت و یاری از آنان هستند، پایبند باقی بمانند و برای حفظ تاج و تخت حکام آن دولت‌ها از خود مایه بگذارند و یا در آینده که از آنان بی‌نیاز می‌شوند و یا استمرار ائتلاف با آنان برایشان متضمن هزینه و تاوان‌هایی خواهد بود، همچنان به عهد خود وفا کنند؟

عادی‌‍‌سازی روابط با اسرائیل اقدامی نسنجیده و جنایتی در حق خود امضاکنندگان این توافقنامه‌هاست و لذا بانیان این خیانت بیش از دیگران متضرر خواهند شد و نتایج منفی آنها برای خود آنان شدیدتر از دیگران خواهد بود.

 

*در خاتمه اگر خطاب به ملت‌های مسلمان، به‌ویژه دو ملت ایران و بحرین پیامی دارید، بیان فرمایید؟

راه پیروزی و شکست به روی تمام ملت‌ها باز است. پیروزی راستین تنها یک راه دارد و آن در پیش گرفتن راه خدا و پایبندی راستین به دین او، تلاش مجدانه، وحدت، هماهنگی و همکاری، خلوص نیّت برای خدا و پرهیز از نا امیدی و تلاش برای تقویت صبر مثبت و هدفمند از یک سو و اجتناب از صبر منفی از سوی دیگر است. با نظم در امور و برنامه‌ریزی دقیق این اهداف به بهترین نحو محقق می‌شوند.

16آوریل/21

باتلاق امنیتی یمن و عراق برای آمریکا

  1. یمن، بومرنگ جنگ

با فرارسیدن ششم فروردین ۱۴۰۰، جنگ تحمیلی غربی ـ عربی علیه مردم یمن، شش سال به درازا کشیده است و احتمال دارد ماه‌های دیگری هم استمرار پیدا کند. براساس آنچه مقامات وقت قطر و بعضی از مقامات وقت پاکستانی گفته‌اند، سلمان و فرزندش در تماس با بعضی از سران دولت‌های عربی و اسلامی وعده داده بودند که این جنگ طی دو هفته به پایان می‌رسد. تا اینجا جنگ ۳۶ برابر این وعده به درازا انجامیده و این در حالی است که هیچ‌ یک از هدف‌گذاری‌های رژیم سعودی محقق نشده است.

ریاض در ابتدای این جنگ سه خواسته داشت: بازگرداندن حکومت وابسته منصور هادی که حدود یک ماه پیش از آن استعفا کرده بود، خلع سلاح انصارالله از سلاح‌های سنگین و نیمه‌سنگین و تحویل پایتخت و مراکز استان‌هایی که در اختیار انصارالله قرار داشت به دولت منصور هادی. ۷۲ ماه پس از شروع جنگ نه تنها هیچ‌ یک از این خواسته‌ها محقق نشده‌اند؛ بلکه در این دوران، شرایط به‌شدت به ضرر عربستان و به نفع یمنی‌ها تمام شده است.

دولت منصور هادی نه تنها به صنعا باز نگشته، بلکه به دلیل اختلافاتی که در جنوب بروز کرده از در اختیار داشتن عدن نیز بازمانده و به دولتی در تبعید تبدیل شده است. انصارالله نه تنها خلع سلاح نشده، بلکه به ساخت انواعی از سلاح‌های بالستیک و غیربالستیک و پهبادهای تهاجمی هم دست یافته است تا جایی که به‌طور مداوم بخش‌های وسیعی از خاک سعودی از جمله پایتخت آن را تهدید می‌کند و مورد حمله قرار می‌دهد. حاکمیت یمنی‌ها بر استان‌هائی که در آغاز جنگ وجود داشت، نه تنها کم نشده، بلکه در این سال‌ها بر سه استان دیگر ـ جوف، مأرب و بیضاء ـ هم به‌طور کامل یا نسبی تسلط پیدا کرده‌اند.

جنگ یمن حدود ۲۰ روز پس از آغاز با قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل مواجه شد که در آن از طرف متجاوز حمایت می‌شد و حکم به محاصره هوایی، زمینی و دریایی یمنی‌ها می‌داد و در واقع دستیابی آنان به آب و غذا و دارو هم منع می‌کرد تا یمنی‌ها دست یافتن به آب و غذا و دارو را هدف خود قرار دهند و از حفظ سلاح‌های خود چشم بپوشند و تسلیم شوند. جالب این است که این قعطنامه زمانی صادر شد که سعودی‌ها در جنگ به بن‌بست رسیده بودند و حضرت امام خامنه‌ای هم فرموده بودند یمنی‌ها سعودی را ناکام خواهند کرد و این جنگ با شکست سعودی به پایان می‌رسد. کما اینکه سعودی‌ها دو روز پس از صدور قطعنامه سازمان ملل اعلام کردند عملیات خود تحت عنوان طوفان قاطعیت (عاصفه الحزم) را متوقف کرده و به عملیات بازگرداندن امید (اعاده الامل) روی آورده‌اند.

 

  1. عربستان تنها در مواجهه با مجاهدان یمن

عربستان جنگ با یمن را با همراهی ۱۷ کشور عربی و اسلامی شروع کرد، اما حدود یک ماه پس از آنکه جنگ به ضرر سعودی جریان پیدا کرد، این کشورها یکی یکی از ائتلاف با سعودی خارج شدند و بعضاً مثل ترکیه و قطر حتی در مقابل آن قرار گرفتند. فشار عربستان به پاکستان برای تأمین بخشی از نیروهای رزمی در جنگ به جایی نرسید و دولت نواز شریف آن را منوط به مصوبه پارلمان کرد که در پارلمان رد شد و در نهایت این کشور، فرمانده سابق ارتش خود را که فاقد مسئولیت نظامی و دولتی بود برای هدایت جنگ به ریاض فرستاد که با ناراحتی سعودی مواجه شد و سرلشکر «رائیل شریف» را نپذیرفت. پاکستان با روی کار آمدن عمران‌خان، رئیس حزب «تحریک انصاف»، رسماً اعلام بی‌طرفی کرد و در مواضع رسمی از طرفین و در واقع از سعودی خواست که به این جنگ خاتمه دهند. عربستان نتوانست موافقت ژنرال سیسی، ‌رئیس‌جمهور مصر را هم برای مشارکت نظامی به نفع سعودی به دست آورد و همراهی سیاسی مصر در این جنگ هم به‌مرور رو به کاهش گذاشت و امروز مصری‌ها نیز موضعی شبیه پاکستانی‌ها گرفته‌اند.

سعودی نتوانست به‌رغم دریافت موافقت اولیه رجب طیب اردوغان، همراهی ترکیه را در جنگ به دست آورد. ترکیه به‌خصوص پس از بحرانی شدن روابط قطر و عربستان در خرداد ماه ۱۳۹۶ در جنگ یمن از بی‌طرف به منتقد سعودی تبدیل شد. با چرخش در موضع ترکیه و قطر نسبت به این جنگ، حزب اصلاح یمن به رهبری شیخ زندانی (Zandanei) هم در شرایط دشوار قرار گرفت و مواضع این حزب یمنی را که متحد عربستان سعودی بود تا حدی تغییر داد و سبب بروز شکاف‌هایی در جبهه سعودی ـ امارات شد تا جایی که شاهد درگیری‌های سنگین امارات با عناصر این حزب سلفی در مأرب و تعز بودیم و در جنگ اخیر مأرب نیز عوامل حزب اصلاح انگیزه چندانی برای مقاومت در برابر ارتش یمن و انصارالله نداشتند. هر چند مأرب پایگاه اصلی و سنتی این حزب در طول پنج دهه گذشته بوده است.

 

  1. شکاف در ائتلاف دونفره

شکاف در ائتلاف دو نفره عربستان ـ امارات به‌مرور افزایش پیدا کرد. وقتی ابوظبی مورد حمله موشک‌های انصارالله قرار گرفت، اماراتی‌ها تصمیم گرفتند از نقش رسمی و عملیاتی به نقش‌های نیابتی و سیاسی تغییر جهت بدهند؛ لذا نمایندگان امارات در تماس‌های خود به نمایندگان انصارالله و ارتش یمن یادآور شدند که دیگر نمی‌خواهند نقشی در جنگ داشته باشند و نیروهای خود را از یمن خارج می‌کنند. امارات شروع به سازماندهی شورای انتقالی جنوب به رهبری «عیدروس الزبیدی» کرد. این موضوع سبب درگیری‌هایی میان نیروهای وابسته به عربستان و نیروهای شورای انتقالی شد، به گونه‌ای که عدن چند بار دست به دست شد و دست آخر در تصرف نیروهای الزبیدی باقی ماند.

از آن پس از جبهه سعودی در جنوب خبرهائی مبتنی بر درگیری شنیده می‌شد و می‌توان گفت تا کنون چند هزار نفر از آنان به دست یکدیگر به هلاکت رسیده‌اند. با تیره شدن روابط امارات و سعودی در صحنه عمل، سعودی‌ها به سمت نیروهای تروریستی القاعده در یمن گرایش نشان داده و در واقع خواسته‌اند همان کاری را که امارات در ایجاد یک جریان نیابتی جنگجو انجام داد، انجام دهند. سعودی در این مدت با جریان القاعده در یمن که به «انصارالشریعه» موسوم هستند، توافقاتی را انجام داد. آنان از یک ‌سو مناطق شمالی استان حساس حضرموت را به نفع سعودی کنترل می‌کنند و از سوی دیگر در جنگ مأرب علیه انصارالله به‌کار گرفته شده‌اند. خبرهای دیگری هم حاکی از آن است که سعودی از نیروهای داعش که در جنگ سوریه  عراق شکست خورده‌اند، برای مقابله با نیروهای یمنی ـ ارتش و انصارالله ـ استفاده می‌کند. گفته می‌شود در جریان جنگ‌های عراق و سوریه حدود ده هزار نیروی تکفیری یمنی فعال  بوده‌اند که هم‌اینک به یمن بازگشته و در اختیار سعودی‌ها قرار گرفته‌اند.

 

  1. بن‌بست سیاسی جنگ

جنگ در صحنه سیاسی نیز با بن‌بست‌هایی مواجه شده است. در این مدت سعودی‌ها به دلیل موضع ضعیفی که در جنگ نظامی دارند، به تلاش‌های میانجی‌گرانه پاسخ مناسبی نداده‌ و تلاش‌های هیئت‌های عربی شامل کویت و هیئت‌های اروپایی را با شکست مواجه کرده‌اند. سعودی‌ها با پشت کردن به راه‌حل سیاسی، اگرچه هزینه‌های زیادی را به مردم یمن تحمیل کرده‌اند، در عین حال به شکست مطلق خود در برابر رزمندگان یمنی هم اذعان دارند، زیرا همه می‌دانند که جنگ در حالی ادامه پیدا کرده است که از نظر مادی خود سعودی‌ها بیش از یمنی‌ها هزینه داده‌اند.

جنگ یمن از جنبه مشروعیت نیز وضعیت دوگانه‌ای را در دو طرف سعودی و یمنی پدید آورده است. جنگ یمنی‌ها به دلیل ماهیت دفاعی آن از مشروعیت بالایی برخوردار است، ولی طرف مقابل، یعنی جنگ سعودی فاقد حداقل مشروعیت است، چون درباره متجاوز بودن سعودی تردید چندانی وجود ندارد. در این میان رژیم سعودی با سرپا نگهداشتن دولت منصور هادی که هیچ پایگاهی در میان مردم شمال و جنوب یمن ندارد و وجود خارجی هم ندارد، درصدد برآمده‌اند جنگ خود علیه صنعا را به درخواست این دولت‌ ربط بدهند و لذا وانمود می‌کنند به درخواست «دولت یمن»! مشغول تاخت و تاز علیه استان‌های شمالی و پایتخت یمن هستند. سعودی‌ها خود می‌دانند که منصور هادی نه در میان مردم و نه در میان گروه‌های سیاسی شناخته شده یمن و نه حتی در میان طوایف جنوبی جایگاهی دارد.

آنچه در حال حاضر تحت عنوان دولت منصور هادی وجود خارجی دارد، یک کابینه نیم‌بند مستقر در هتل‌های ریاض و گروه‌های نیابتی مثل انصار الشریعه هستند که حتی سازمان ملل هم آن را گروهی تروریستی می‌شناسد و شامل واحدهایی از شکست‌خوردگان داعشی هستند که از عراق و سوریه به این کشور گسیل شده‌اند. با این وصف جنگ سعودی علیه مردم یمن وجاهت اخلاقی ندارد و قابل دفاع نیست. بر همین اساس گهگاه بعضی از نهادهای درجه دو اروپایی و آمریکایی از لزوم پایان دادن به جنگ یمن سخن می‌گویند.

 

  1. بایدن و جنگ یمن

با روی کار آمدن جو بایدن در اوایل بهمن ماه ۹۹ در آمریکا، فهرستی از موضوعات خارجی از سوی این دولت مطرح شد که یکی از آنها هم لزوم پایان دادن به جنگ یمن بود. این موضوع امید پایان یافتن این جنگ را در سطح بین‌الملل پدید آورد، ولی در اولین تماس‌های مقامات دولت بایدن با نمایندگان دولت صنعا مشخص شد که آمریکای بایدن نیز اراده‌ای برای پایان دادن به جنگ سعودی علیه یمن ندارد. راز این موضوع هم مشخص است. طرف سعودی وابسته به آمریکاست و مقامات این کشور در حکم «غلام خانه‌زاد» به حساب می‌آیند و طرف یمنی دشمن آمریکا و اسرائیل است.

بعضی از عناصر داخلی ایران که دستی هم در اداره جمهوری اسلامی دارند، با عدم درک ماهیت آمریکا و سیاست‌های آن در هفته‌های اخیر وانمود کردند که روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا فرصتی برای حل مسایل اساسی منطقه نظیر جنگ یمن است. آنان در خوش‌بینانه‌ترین برداشت، اسیر واژگان شده‌ و گمان کرده‌اند سیاست‌های آمریکا در وزارت خارجه این کشور تنظیم می‌شود و رفتن یک دولت و آمدن تیم جدید در وزارت خارجه سبب تغییر نگرش و رفتار آمریکا می‌شود. آنان از یک‌ سو اعتراف می‌کنند که سیاست‌های آمریکا در مورد ایران در طول ۴ دهه گذشته «خصمانه» بوده است و در همان حال وانمود می‌کنند که جو بایدن سیاست‌های ضد ایرانی اسلاف خود را تغییر می‌دهد.

اما گویا یمنی‌ها با نگاه به تجریه ایران، چندان به سخنان به‌ظاهر دموکراتیک و ضد جنگ دولت بایدن اعتماد نکرده‌اند. یکی از مقامات ارشد انصارالله یک هفته پس از آنکه کاخ سفید در بیانیه‌ای از لزوم پایان دادن به جنگ علیه یمن سخن گفت، اظهار داشت که به «حرف» مقامات آمریکایی اعتماد ندارد و کماکان کاخ سفید را شریک سعودی در جنگ و حتی مسئول آن می‌داند.

ظاهراً دولت بایدن که ادامه جنگ کنونی را به ضرر عربستان ارزیابی کرده و ادامه مقاومت و توسعه آن را به ضرر خود و به ضرر رژیم تحت الحمایه خود یعنی اسرائیل می‌داند، درصدد کشاندن موضوع تحولات یمن به صحنه سیاسی و مذاکرات است، بدون آنکه از هدف این جنگ که بازگرداندن یمن به سیطره عربستان و نظم منطقه‌ای شورای همکاری خلیج فارس ـ موسوم به مبادره خلیجی ـ است، چشم بپوشد. آمریکا می‌داند که ادامه این جنگ یعنی قدرتمندتر شدن یمنی‌ها و حتی ارتقای آن به قدرت برتر در شبه‌جزیره عربستان ـ در ترکیب هفت دولت ـ و این وضعیتی است که ژئوپولیتیک و توازن منطقه را به ضرر مثلث آمریکا، اسرائیل و سعودی به هم می‌زند و دولت‌های کوچک‌تر عرب این منطقه را به سمت همکاری بیشتر با ایران سوق می‌هد.

آنان به‌وضوح دیدند که وقتی موشک‌های یمنی به منطقه تجاری‌ ابوظبی رسید و خساراتی را متوجه امارات کرد و پس از آن صدماتی متوجه نفتکش‌های مستقر در بندر فجیره ـ واقع در اقیانوس هند ـ شد، مقامات ابوظبی پیام‌هایی را به تهران مخابره و از خروج از جنگ علیه یمن صحبت کردند و حتی به‌نوعی با عربستان نیز درگیر شدند. این به آن معناست که روند کنونی خطرات بزرگی را برای جبهه آمریکا به دنبال خواهد داشت.

آمریکا گمان می‌کند با ظاهر شدن به عنوان بازیگر مخالف جنگ می‌تواند ضمن حفظ منافع طرف سعودی، یمنی‌ها را زمینگیر و آنان را دچار تفرقه کند. به تصور آمریکا طرح لزوم پایان دادن به جنگ، یمنی‌ها را به دو دسته مخالف و موافق مقاومت تبدیل و مقاومت یمن را با نیروهای یمنی شمال این کشور درگیر و در نهایت آنان را وادار می‌کند تا برای حفظ خود، امتیازات بزرگی را به سعودی بدهند. این سیاست آشنایی است که درباره ایران نیز دنبال شد. مقامات دولت اوباما، مهم‌ترین اثر توافق برجام را دو پارچه شدن ایران می‌دانستند و معتقد بودن، برجام موضع واحد ایران در برابر غرب را به فروپاشی می‌کشاند و در نهایت دولتمردان تهران را وادار می‌کند برای حفظ جمهوری اسلامی هر امتیازی بدهند؛ از این رو همزمان با بحث برجام هسته‌ای از برجام موشکی و برجام منطقه‌ای هم صحبت ‌کردند که به تعبیر شهید بزرگ حاج قاسم سلیمانی منجر به برجام جمهوری اسلامی می‌شد.

مقامات دولت بایدن در صدد بودند آتش‌بس در جنگ را به تأخیر بیندازند و مذاکره سیاسی با آمریکا را مقدم کنند. هدف آنان این بود که مقامات یمنی اولین امتیازات را قبل از پایان جنگ بدهند و آن هم قبول دولت هادی و یا سپردن اداره آینده صنعا به سازمان ملل بود. آمریکایی‌ها گمان می‌کردند با پذیرش این شرایط، «آتش‌بس موقت» برقرار می‌شود. یعنی جنگ به پایان نمی‌رسد و آنان می‌توانند در آتش‌بس موقت سلاح‌ها را از دست انصارالله بگیرند و این هدف را با شعار «یک ملت، یک ارتش» و «انحصار سلاح در دست دولت» محقق کنند. این نسخه در مورد عراق پیگیری می‌شود و در لبنان هم دنبال شده است. پیش از این با هدف انحلال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همین شعار در ایران نیز دنبال شد و بعضی عوامل داخلی که بعدها سر از فتنه‌های ۷۸ و ۸۸ درآوردند، در تریبون‌های داخلی از آن سخن گفتند که البته به جایی نرسید؛ کما اینکه در لبنان هم با شکست مواجه شده است.

خلع سلاح مقاومت یمن، شرط آمریکا برای آغاز مذاکرات است و این چیزی بسیار فراتر از موضوع پایان دادن به جنگ است. در واقع آمریکایی‌ها در صدد برآمده‌اند از یک ‌سو گریبان سعودی را از دست یمنی‌ها خلاص کنند و از سوی دیگر تهدیدات آتی را از اسرائیل دور کنند و یک تهدید استراتژیک علیه خود را در جنوب شبه‌جزیره از بین ببرند.

 

  1. پاسخ عملی یمن به طرح بایدن

پاسخ یمنی‌ها به سیاست آمریکا مشخص است. ادامه عملیات‌های یمنی‌ها در داخل یمن و در خاک سعودی پاسخ عملی یمن به طرح آمریکا برای آینده یمن است. عملیات آزادسازی کامل مأرب که هم‌اینک حدود ۷۰ درصد از آن در اختیار رزمندگان یمنی قرار گرفته است، بن‌بست تلاش‌های آمریکایی‌‌ها برای متوقف کردن مقاومت یمن را نشان می‌دهد. تداوم حملات موشکی و پهبادی انصارالله به پایگاه نظامی ملک خالد در خمیس مشیط و فرودگاه مدنی أبها هم از تداوم جنگ خبر می‌دهد؛ از این رو می‌توان گفت تا زمانی که راه‌حل واقعی سیاسی برای توقف تجاوز عربستان به یمن مطرح نشود، جنگ ادامه پیدا می‌کند.

فلش عملیاتی انصارالله در استان حساس مأرب، بیانگر سیاست آزادسازی استان‌هایی است که پیش از این در قالب یمن شمالی با صنعا مرتبط بوده‌اند. بنابراین آزادسازی مأرب که ممکن است طی هفته‌های آینده کامل شود، آغاز عملیات در استان بیضاء را در پی خواهد داشت. بیضاء در جنوب مأرب قرار دارد و حدود ۳۰ درصد آن در تصرف رزمندگان یمنی است. پس از آن عملیات در استان‌های ضالع و لحج استمرار پیدا می‌کند و این به معنای نزدیک شدن رزمندگان یمنی به عدن خواهد بود. یمنی‌ها در این میدان، «جنگ آزادی‌‌بخش» را در پیش گرفته‌اند و قدرت رو به توسعه نظامی آنان، پیگیری این سیاست را نتیجه‌بخش کرده است.

سعودی‌ها پس از ۵۰ سال با کمبود منابع مالی مواجه شده‌اند و این به دلیل استفاده از جنگنده‌های پرخرج و سلاح‌های گران‌قیمت وارداتی است. در حالی که یمنی‌ها با اتکا به تولیدات داخلی می‌جنگند و سلاح‌های آنان عمدتاً نیمه‌سنگین است. موشک‌های یمنی و پهبادهای تهاجمی آنان با امکانات داخلی تولید شده‌اند و هزینه چندانی را متوجه اقتصاد یمن نمی‌کنند. بنابراین آنان بی آنکه محدودیت‌های خرید، به سیستم دفاعی آنان آسیب وارد کند، می‌‌توانند سال‌ها به دفاع خود ادامه دهند. البته سیاست یمنی‌ها ادامه جنگ نیست، بلکه آنان به پایان جنگ به عنوان یک دستاورد مهم و یک جهش بزرگ برای پیشرفت کشور خود نگاه می‌کنند. مشکل این است که طرف مقابل ترجمه دیگری از پایان جنگ دارد که طرف یمنی نمی‌تواند بپذیرد.

 

  1. موقعیت لرزان آمریکا در عراق

۱۸ سال از سقوط رژیم صدام حسین در عراق گذشته است. عراقی‌ها در این دوران از سه بحران عبور کرده‌اند؛ بحران ناشی از فروپاشی نظام عراق، بحران اشغال نظامی کشورشان توسط آمریکا و انگلیس و بحران اشغال بخش‌های مهمی از کشورشان توسط گروه تروریستی و تکفیری داعش. این حوادث برای عراقی‌ها تجربه‌ مهمی را به دنبال داشته است. عراق تحت اداره صدام حسین به خاطر ماهیت تجاوزطلبانه، منفور بود و رژیم سیاسی مانع تحرک ملی در این کشور شده بود. پیگیری سیاست نفت در برابر غذا که پس از دفع تجاوز عراق به کویت به این کشور تحمیل شد، توان دفاعی عراق را به‌شدت تضعیف کرد، به‌گونه‌ای که آمریکا و انگلیس توانستند در مدت ۲۰ روز و بدون مواجه شدن با مقاومت جدی نظامیان عراقی، این کشور را اشغال کنند.

آمریکا در نظر داشت برای دوره‌ای طولانی که حتی هنری کیسینجر از ۱۰۰ سال سخن می‌گفت، این کشور را در اشغال نظامی خود نگه دارد و بر همین اساس «پل بریمر» را به عنوان حاکم نظامی عراق منصوب کرد. سیاست اشغال نظامی عراق از حدود دو دهه پیش از آن توسط آمریکا دنبال می‌شد و سقوط صدام حسین این امکان را در اختیار آمریکا قرار داد، ولی وقتی رژیم مستبد صدام حسین فرو پاشید، ملتی آزاد شد که سابقه انقلاب عشرین ۱۹۲۰ را که انقلابی ضدانگلیسی بود، در پرونده خود داشت. آمریکا که این موضوع را پیش‌بینی نکرده بود، به‌زودی با مقاومت شدید مردم مواجه شد و لذا سه سال پس از اشغال این کشور ناگزیر شد در سال ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) با امضای توافقنامه‌ای امنیتی خاک این کشور را ترک و عراق را به عراقی‌ها واگذار کند.

اما آمریکا پنج سال پس از خروج از عراق زیر فشار انتقاد شدید غربی‌ها که آنان را متهم به از دست دادن یک موقعیت ویژه در منطقه می‌کردند، به بهانه مقابله با داعش و تحت عنوان «ائتلاف بین‌المللی علیه داعش» بخشی از نیروهایی را که رفته بودند به عراق باز گرداند. اما این نیروها نقشی در مبارزه با داعش نداشتند و حتی به مانعی بر سر راه عملیات عراقی‌ها علیه آن تبدیل شدند. عراقی‌ها یک بار دیگر با مقاومت در برابر نیروهای تروریستی تکفیری داعش، اداره امورشان را به دست گرفتند و پس از آن ادامه حضور نیروهای نظامی آمریکا موضوعیت خود را از دست داد. آمریکایی‌ها قاعدتاً باید خاک عراق را ترک می‌کردند، اما آنان برای ادامه حضور نظامیان خود شروع به تهدید عراقی‌ها کردند تا جایی که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور سابق آمریکا، عراق را به تحریم اقتصادی تهدید کرد. این سیاست در زمانی پیگیری می‌شد که دولت عراق، ادامه حضور نظامیان آمریکا را حساسیت‌زا و باعث به هم خوردن روابط عادی عراق با همسایگان خود می‌دانست.

 

  1. توطئه سیاسی پس از شکست نظامی

آمریکایی‌هایی پس از مواجهه با خواست ملی عراقی‌ها علیه خود، توطئه جدیدی را شروع کردند. آنان با تحریک جوانانی که طی ۱۰ سال به صورت یک شبکه مرتبط به خود درآورده بودند، میادین عراق را به صحنه اعتراض تبدیل کردند. این تظاهرات از شهریور سال ۱۳۹۸ شروع شد و هدف آن اعمال فشار بر دولت عراق و تغییر آن بود. پشتیبانی سفارت آمریکا در عراق از این تجمعات، ماهیت این تظاهرات را که در شکل اعتراض به وضعیت معیشتی و مبارزه با فساد در دستگاه‌های حکومتی ظاهر شده بود، نشان می‌داد. با ادامه این تظاهرات، دولت عادل‌ عبدالمهدی که یک سال پیش از آن از طریق پارلمان و به روشی دموکراتیک سرکارآمده بود، ناگزیر به کناره‌گیری شد. البته در این کناره‌گیری سهمی هم متوجه رقبای سیاسی عادل عبدالمهدی بود که با هدف به دست گرفتن دولت به سقوط او کمک کردند.

اما کناره‌گیری عبدالمهدی سبب روی کار آمدن دولتی نشد که بتواند جای پای آمریکا را در عراق محکم کند. اقدامات عراقی‌ها علیه پایگاه‌ها و ستون‌های نظامی آمریکا گسترش یافت و پنتاگون ناچار شد از تعداد پایگاه‌ها و نفرات نظامی خود کم کند و به‌خصوص به کار پایگاه‌های خود در مناطق شیعی‌نشین عراق خاتمه دهد. نیروهای نظامی آمریکا در دو پایگاه عین‌الاسد واقع در استان سنی‌نشین «الانبار» و «الحریر» واقع در استان کرد‌نشین اربیل منتقل شدند؛ اما در همان حال این دو پایگاه نیز از حملات عراقی‌ها در امان نماندند. پایگاه الحریر که تحت حمایت دولت بارزانی قرار داشت، دو بار مورد حمله شدید موشکی قرار گرفت تا جایی که در یک مورد ۲۴ موشک به این پایگاه شلیک شد و عین‌الاسد در اسفند ماه ۹۹ مورد حمله راکتی قرار گرفت تا جایی که فرماندهی نظامی آمریکا در منطقه سنتکام ناگزیر به صدور فرمان آماده باش صد در صدی پایگاه‌های نظامی آمریکا در عراق شد.

آمریکا در عراق در موقعیتی قرار گرفته است که ادامه حضورش سبب افزایش هزینه‌های انسانی و مالی می‌شود و در ماه‌های اخیر با استقرار چند سامانه دفاعی در پایگاه بزرگ عین‌الاسد، صدها میلیون دلار هزینه کرده است. آمریکایی‌ها قادر نیستند از طریق توافق با دولت عراق و امضا قرارداد دوجانبه، مشکل امنیتی نیروهای خود را در عراق حل کنند، چون دولت عراق در موقعیتی نیست که بتواند حاکمیت کاملی در بخش‌های کردی و سنی داشته باشد؛ لذا گروه‌های غیردولتی می‌توانند به‌راحتی به نیروها و ساختمان‌های متعلق به نظامیان آمریکا حمله کنند و آنان را با بحران مواجه گردانند. این وضعیت، آمریکا را سردرگم کرده است.

  1. آمریکا، سیاست احتیاط

آمریکا در مدت حدوداً یک سال تلاش کرده است تا مانع تحرک گروه‌های مخالف حضور خود شود، چون این مسئله اعتماد به ‌نفس نیرو‌های آمریکائی را کاهش داده است. به عنوان مثال یک هفته پس از حمله موشکی به پایگاه اربیل که سبب وارد شدن آسیب‌های جانی و مالی زیادی آمریکائی‌ها شد، نظامیان آمریکایی‌ با متهم کردن کتائب حزب‌الله عراق به دست داشتن در این حمله، به صورت محدود به یک موقعیت آنها در مرز سوریه حمله کردند که فقط به شهادت یکی از عناصر این گروه که بخشی از حشد الشعبی به حساب می‌‌آیند، انجامید. این در حالی بود که آنان می‌توانستند با حمله‌ای دقیق‌تر تعداد زیادی از این نیروها را به شهادت برسانند، کما اینکه  حدود یک سال پیش در حمله به یگانی از کتائب حزب‌الله در القائم عراق، ۲۷ نفر از آنان را در واکنش به حمله محدودی که به سفارت آمریکا صورت گرفته بود، به شهادت رساندند. عملکرد ضعیف آمریکا در مواجهه با حملاتی که به نیروها و ساختمان‌های آن می‌شود، از هراس آمریکا از تشدید حملات عراقی‌ها به نیروهای خود خبر می‌دهد.

آمریکایی‌ها در مواجهه با حملات عراقی‌ها، ادبیات متناقضی را در پیش گرفته‌اند. آنان گاهی از قطعی بودن ادامه حضور نظامیان خود در عراق و گاهی از قریب‌الوقوع بودن خروج کامل نظامیان از عراق و حتی از تعطیل کردن سفارتخانه‌شان سخن می‌گویند. این‌ در حالی است که آمریکا براساس ابقای نظامیان خود در عراق برنامه‌ریزی کرده‌ و این برنامه در چهار دولت بوش، اوباما، ترامپ و بایدن استمرار یافته است. در نتیجه می‌توان گفت آمریکا از جنبه سیاسی ادامه حضور نظامیان خود را دنبال می‌کند، ولی از جنبه اجرایی به‌شدت درباره توانایی خود دچار تردید شده است.

آمریکا امید زیادی به تحول در فضای سیاسی عراق به نفع خود داشت. دولت مصطفی الکاظمی اساساً با این دستور کار روی کار آمد و بعضی از گروه‌های شیعه عراق هم گمان می‌کردند رابطه گرم کاظمی با دولت آمریکا سبب حل بسیاری از مشکلات اقتصادی عراق می‌شود و به کار دولت رونق می‌دهد و آمریکا به دلیل روابط دیرین با کاظمی، آنچه را که از عبدالمهدی و مالکی دریغ ‌می‌کرد، به عراق واگذار می‌کند و فشار اقتصادی از روی مردم برداشته می‌شود. اما عملکرد دولت آمریکا چه در دوره ترامپ و چه در دوره بایدن خلاف این را نشان داد. آمریکا در طول حدود یک سالی که مصطفی الکاظمی روی کار آمده است، هیچ کمکی به دولت او نکرده و حتی از اعطای وام مورد درخواست کاظمی هم امتناع ورزیده است.

روابط کاظمی با آمریکایی‌ها برای عراقی‌ها نتیجه اقتصادی نداشته؛ از این رو دولت کاظمی با شرایطی بحرانی‌تر در داخل مواجه شده تا جایی که بر اساس گزارش بانک مرکزی عراق، دولت در ماه‌های پایانی سال ۲۰۲۰ از پرداخت حقوق به کارکنان خود هم ناتوان بوده و با ۲۰ درصد کسری در پرداخت‌ها مواجه شده است. اعتراضات پیاپی در استان‌های جنوبی عراق که به درگیری‌هایی بین نیروهای ارتش و معترضین منجر شد، عمق مشکلات دولت را حتی در بین شیعیان آشکار کرد تا جایی که کاظمی برای خاموش کردن اعتراضات در بصره و ذی‌قار ـ ناصریه ـ به دادن امتیازات بزرگی به گروه‌های ذی‌نفوذ رقیب خود در این دو استان ناگزیر گردید. کاظمی در عرصه سیاسی نیز نتوانست چشم‌انداز موفقی را نشان دهد و ناگزیر شد زمان برگزاری انتخابات زودهنگام را از خرداد ماه ۱۴۰۰ به آبان این سال به تعویق بیندازد. ناظران سیاسی معتقدند انتخابات زودتر از خرداد ۱۴۰۱ برگزار نمی‌شود و این یعنی انتخابات پارلمان در زمان قانونی خود برگزار می‌شود  و این در حالی است که اساساً کاظمی با شعار عمل به خواسته‌های معترضین که مهم‌ترین آن برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی بود، روی کار آمد.

آنچه اشاره کردیم نشانه‌های پیچیده‌تر شدن شرایط عراق است. این شرایط کاظمی را به مرز ناامیدی رسانده تا جایی که در یکی از جلسات کابینه در اسفند ماه ۹۹، ادامه حضور نظامیان آمریکایی را به ضرر عراق معرفی کرد و در واقع به صف معترضین عراقی حضور آمریکا پیوست. آمریکا که گمان می‌کرد دولت کاظمی و دو پایگاه نظامی‌اش در دو منطقه کرد و سنی‌نشین موقعیت‌های ویژه‌ای را برای حفاظت از نظامیان این کشور ایجاد خواهد کرد، ‌اینک متوجه شده‌ که نه استقرار پایگاه نظامی آمریکا در اربیل سبب امنیت نظامیان آمریکا می‌شود و نه روی کار آمدن دولت متمایل به آمریکا می‌تواند حضور درازمدت این کشور را در عراق تضمین کند.

16آوریل/21

تکلیف و پیدایی و پنهانی نتیجه!؟

مقدمه:

در انتخاباتهای اخیر، برخی پرسش‌ها میان طرفداران گفتمان انقلاب پرتکرار بوده‌اند. از جمله این پرسش‌ها رابطه میان تکلیف و نتیجه است. به دنبال این موضوع مباحث دیگری چون انتخاب «صالح مقبول» یا «اصلح غیرمقبول» نیز مطرح شدند. با توجه به اختلاف نظرها در تفسیر این موضوع، در این نوشتار قصد داریم این اصل را از منظر امامین انقلاب و مبانی دینی اسلام واکاوی کنیم.

 

  1. اصالت تکلیف در سخنان امام خمینی(ره)

یکی از مشهورترین کلیدواژه‌های حضرت امام ضرورت عمل به تکلیف است. ایشان در موارد متعددی بر این اصل تأکید میکردند که ما انسان‌ها بندگان خداییم و باید به وظایف الهی خویش عمل کنیم. چه بسا نتایجی که مدنظر ماست تحصیل نشوند. برای نمونه ایشان در نخستین سال‌های نهضت بر ضرورت انجام تکلیف و منتظر نماندن برای تحصیل نتیجه تأکید میکردند:

« خداوند ربّ البیت است. ما باید به تکلیف خود عمل کنیم. نتیجه حاصل شود یا نشود به ما مربوط نیست، بلکه با خود اوست.»(۱)

در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب نیز حضرت امام در سخنان خود سه هدف اصلی را برای مبارزه تبیین کردند: نخست کنار زدن محمدرضا پهلوی، دوم از بین رفتن نظام سلطنتی و سوم برقراری جمهوری اسلامی. ایشان پس از بیان این سه هدف فرمودند ما موظف هستیم برای دستیابی به آنها تلاش کنیم. البته ممکن است نتوانیم به این اهداف برسیم:

«یک قسم از مسائل این ‌طورند که انسان باید ملاحظه کند که در این عملى که مى‏کند نتیجه حاصل مى‏شود یا نمى‏شود؟ آیا به مقصدى که دارد، میرسد یا  نمى‏رسد؟ و اگر مطمئن شد که به آن مقصد مى‏رسد، اقدام ‏کند و اگر مطمئن نشد اقدام نکند. یک قسم از مسائل این‌ طورند. یک قسم از مسائل هم هستند که انسان از طرف خدا تکلیف دارد و اصل مطلب، یک تکلیف هست و احتمال مى‏رود نتایجى هم حاصل بشود یا نشود. در این مسائلى که آدم تکلیف دارد که اقدام کند، دیگر نباید در آن مسائل به اینکه نتیجه‏اى که ما مى‏خواهیم، حاصل مى‏شود یا نمیشود، علم داشته باشیم. لازم نیست انسان علم پیدا کند و فقط به دنبال این است که به تکلیفى که به او شده، عمل بکند.»(۲)

ایشان در تشریح این مطلب به حرکت امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) اشاره کردند که قصد کنار زدن معاویه و یزید را داشتند و اگرچه ظاهراً موفق نشدند و حتی می‌دانستند که نتیجه‌ای به دست نمی‌آید، برای انجام تکلیف اقدام کردند. این اصل تا واپسین روزهای زندگی امام هم فراموش نشد. ایشان در منشور روحانیت یک بار دیگر بر تکلیف‌مداری در دفاع مقدس تأکید کردند و فرمودند:

«ما براى اداى تکلیف جنگیده‏ایم و نتیجه، فرع آن بوده است. ملت ما تا روزی که احساس کرد توان و تکلیف جنگ را دارد به وظیفه خود عمل کرد. همه ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفه‏ایم، نه مأمور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین «ع» در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز‏ فراتر از توانایى خود عمل نمیکردند و سخن نمیگفتند و از اهداف کلى و بلند مدتى که هرگز در حیات ظاهرى آنان جامه عمل نپوشید، ذکرى به میان نمیآوردند.»(۳)

لکن ممکن است این اصل الهی با تفاسیر نادرستی مواجه شود. از جمله اینکه تکلیف‌گرایی و یا نتیجهگرا نبودن به معنای نادیده گرفتن جنبه‌های عقلایی یا کماهمیت شمردن تدبیرهای عقلانی در تلاش‌های الهی تصور شود. یعنی از این اصل که ما به دنبال انجام تکلیف هستیم، نتیجه گرفته ‌شود که در انتخاب راه حلها، نیازی به ملاحظه جوانب و نتایج آن نیست. این برداشت با عقلانیت حاکم بر روح تمام دستورات اسلامی ناسازگار است. بنابراین باید منظور دقیق حضرت امام روشن شود.

 

  1. رابطه تکلیف و نتیجه در سخن رهبر معظم انقلاب

رهبر معظم انقلاب در تبیین رابطه تکلیف‌گرایی و توجه به نتیجه معتقدند نه تنها حضرت امام، بلکه هیچیک از انبیاء و امامان بدون در نظرگرفتن هدف و توجه به نتیجه اقدام نمی‌کردند. همه عقلا برای نتایج و اهداف واقعی تلاش می‌کنند. لکن تکلیف‌گرایی به این معناست که بعد از آنکه برای رسیدن به هدف و نتیجه، تدابیر لازم اعمال شدند، انسان به خاطر نرسیدن به هدف دچار احساس خسران و ندامت نشود؛ چون از قبل تمام واقعیتها را لحاظ و تلاش خود را هم در راه خدا صرف کرده است.

سئوال دیگر این است: رابطه‌ «تکلیف‌مداری» با «نتیجهگرائی» چیست؟ امام فرمودند: «ما دنبال تکلیف هستیم.» آیا این معنایش این است که امام دنبال نتیجه نبودند؟ آیا میتوان  در مورد امام بزرگواری که با آن شدت و حدّت و در سنین کهولت، آن همه سختی‌ها را تحمل کردند تا نظام اسلامی را مستقر کنند و موفق هم شدند، ادعا کرد که ایشان دنبال نتیجه نبود؟ معنای تکلیف‌گرائی این است که انسان در راه رسیدن به نتیجه‌ مطلوب، طبق تکلیف عمل کند و برخلاف آن عمل نکند و کار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشی که پیغمبران و اولیای دین کردند، همه برای رسیدن به نتایج معینی بود و آنها هم دنبال نتیجه بودند. مگر می‌شود گفت که ما دنبال نتیجه نیستیم و نتیجه هر چه که شد، شد؟

البته آن کسی که برای رسیدن به نتیجه، طبق تکلیف عمل می‌کند، اگر هم به نتیجه‌ مطلوب خود نرسد، احساس پشیمانی نمی‌کند و خاطرش جمع است که تکلیفش را انجام داده است. اگر انسان برای رسیدن به نتیجه، طبق تکلیف عمل نکند، در صورتی که نتیجه نگیرد، احساس خسارت خواهد کرد؛ اما آن که تکلیف و مسئولیت و کار شایسته و بایسته را انجام داده، واقعیت‌ها را با دقت دیده و طبق آنها برنامه‌ریزی و کار کرده، به نتیجه هم که نرسد، احساس خسارت نمی‌کند؛ چون کارش را انجام داده است. بنابراین اینکه تصور کنیم معنای تکلیف‌گرائی این است که اصلاً به نتیجه توجه نداشته باشیم، نگاه درستی نیست.

در دفاع مقدس و در همه‌ جنگ‌های صدر اسلام، زمان پیغمبر(ص) یا بعضی از ائمه(ع)، کسانی که وارد میدان جهاد می‌شدند، بر اساس تکلیف عمل می‌کردند. جهاد فی‌سبیل‌الله یک تکلیف بود. در دفاع مقدس ورود به میدان، بر اساس احساس تکلیف بود. اما آیا معنای احساس تکلیف این است که آنان به نتیجه نمیاندیشند؛ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نمیکردند و اتاق جنگ و برنامه‌ریزی و تاکتیک و لشکر و تشکیلات نظامی نداشتند؟ این طور نیست.

بنابراین تکلیف‌گرائی با نتیجهگرائی منافاتی ندارد. انسان باید نگاه کند و ببیند این نتیجه چگونه قابل تحقق است و برای رسیدن به آن، طبق راه‌های مشروع و میسّر برنامه‌ریزی کند.»(۴)

 

  1. تکلیف و نتیجه در فلسفه اخلاق

علامه مصباح یزدی در بحث مفصلی به تبیین رابطه نتیجه و تکلیف در فلسفه اخلاق و فقه پرداختند. از نظر ایشان لازمه اعتقاد به حسن و قبح عقلی آن است که برای هر یک از افعال نتیجه‌ای قائل باشیم. بر همین اساس از منظر نظام اخلاقی اسلام و نیز مبانی فقه و اصول شیعی، مبنای اوامر الهی، مصالح و مفاسدی هستند که به منزله نتایج افعال محسوب می‌شوند. البته این مصالح و مفاسد محدود به امور شخصی یا دنیوی نیستند، بلکه ممکن است غایتی در سعادت اخروی یا سعادت دنیوی اجتماعی داشته باشند.

به هر حال طبق نظام حسن و قبح عقلی که عدلیه به آن معتقد است، هر یک از اوامر و نواهی الهی مبتنی بر غایات واقعی و در نتیجه، تمام ارزش‌ها و تکالیف شرعی و اخلاقی تابع نتایج آنها هستند. البته این امر بدان معنا نیست که این نتایج همواره در دسترس فهم و عقل بشری هستند، بلکه ممکن است در بسیاری از موارد مصلحتی که پایه دستورات اخلاقی و شرعی است با موازین خرد بشری قابل تشخیص یا ارزیابی نباشد. نتیجه این مبانی آن است که ما همواره نتیجه‌گرا هستیم.

علامه مصباح یزدی ابعاد مختلف این بحث را واکاوی کردند که اکنون مجال بازگو کردن آنها نیست. لکن یکی از نکات مهمی که ایشان بر آن تأکید داشتند این بود که در برخی از رفتارها چندین مصلحت با یکدیگر تزاحم پیدا می‌کنند. در چنین مواقعی بدیهی است که مصلحت اهم مقدم است؛ اما گاه افراد در تشخیص مصلحت‌های اهم دچار اختلاف می‌شوند. آیا در اینجا باید هر کسی به تشخیص خود عمل کند؟ علامه مصباح یزدی معتقد بودند که در چنین مواردی باید ولیّ فقیه مرجع اصلی حل اختلاف باشد.(۵)

  1. تفسیر صحیح از سخن امام خمینی(ره)

اما با توجه به مبنای نتیجه‌گرایی، سخن امام خمینی چگونه تفسیر می‌شود؟ علامه مصباح یزدی معتقد بودند منظور امام این است که ما با اینکه مبنای حسن و قبح عقلی، تبعیت دستورات از مصالح و مفاسد و نتیجه‌گرایی مصطلح را می‌پذیریم، اما گاه تکالیف به نتایجی که مورد انتظار ما هستند، ختم نمی‌شوند. روشن است که وقتی وظیفه ما مشخص شد باید به آن عمل کنیم، هر چند که ممکن است گاهی از حصول یا عدم حصول نتایج آن مطمئن نباشیم. مثلاً از منظر عقلی و شرعی، ما در مورد جهاد وظیفه داریم. در اینجا حتی دلیل عقلی هم نداریم که فقط درصورتی باید دفاع کنیم که یقین صد در صد به موفقیت داشته باشیم؛ بلکه عقل و شرع حکم می‌کنند که انسان به تکلیف خود عمل و جهاد کند؛ زیرا دین از انسان تحرک خواسته است. در چنین مواردی باید با بهترین تدبیرها به تکلیف عمل کرد، اما گاهی ممکن است با وجود تدابیر شایسته، بر سر راه انجام تکلیف، موانعی وجود داشته باشند و نتیجه مطلوب حاصل نشود. چنین نیست که فقط در صورتی انجام تکلیف قطعی است که به تحقق نتایج ظاهری آن یقین داشته باشیم. با وجود تکلیف، باید بیشترین تلاش‌ها را برای رسیدن به نتیجه انجام داد، هر چند امیدی به موفقیت نباشد.

طبق آنچه گفته شد میتوان این معنا از نتیجه‌گرایی را با سخن حضرت امام قابل جمع دانست. بدین ترتیب نتیجه‌ای که امام ما را از آن منع میکردند، نتایج ظاهری و عرفی است و نتیجه‌ای که در مباحث فلسفه اخلاق و مصالح و مفاسد توضیح دادیم ناظر به معنای دقیق نتیجه و مصلحتی است که در پس افعال وجود دارد.

نتیجه

با کنار هم قرار دادن نظرات این سه متفکر انقلاب میتوان دریافت که به یک معنا اساساً تکلیف‌گرایی و نتیجه‌گرایی در مقابل همدیگر نیستند. بهویژه در مکتب شیعه که مبنای آن، حسن و قبح عقلی است، نمی‌توان از نتیجه‌گرایی دست کشید. لازمه استدلال عقلی و نیز تبعیت احکام شرعی از مصالح و مفاسد، نتیجه‌گرایی است. از سوی دیگر اگر بخواهیم هر تکلیف را فقط در صورتی انجام دهیم که به دستیابی به نتایج ظاهری آن یقین داشته باشیم، بسیاری از تکالیف قابل اجرا نخواهند بود. مومنان خالص بهمحض اطلاع از تکلیف دینی، برای انجامش می‌شتابند و در راه تحقق آن بهترین و بیشترین تدابیر عقلانی را به کار می‌گیرند، لکن منتظر حصول تمام شرایط و امکانات نمی‌مانند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. صحیفه امام،ج۲، ص۱۶۷
  2. صحیفه امام، ج۵، ص۱۸
  3. صحیفه امام، ج‏۲۱، ص: ۲۸۵-۲۸۴
  4. بیانات در دیدار دانشجویان ۶/۵/۹۲‌

۵-۴/۱۲/۱۳۹۲، مصاحبه با نشریه پویا

17فوریه/21

این عمّار؟

اشاره:

یک سال از شهادت سپهبد سردارحاج‌ قاسم سلیمانی توسط دولت جنایتکار آمریکا و به فرمان شخص ترامپ، رئیسجمهور خودسر و جانی آمریکا گذشت. بر اثر این حادثه جهان اسلام و بیش از همه رهبر معظم انقلاب داغدار شدند. این حزن شدید هم در پیام وهم در نماز ایشان بر پیکر شهدا کاملاً مشهود بود.

رهبر معظم انقلاب با بغض و اشک در نماز برای این شهید گرانقدر عبارات اختصاصی را قرائت کردند. «اللهم أدخلهم برحمتک برضوانک، فإنک توفیتهم متلطخین بدمائهم فی سبیل رضاک مستشهدین بین أیدیهم، مخلصین فی ذلک لوجهک الکریم؛ پروردگارا به رحمتت ایشان رابه بهشت داخل کن. تو جان آنها را در حالی که در راه رضای تو غوطه ور در خونشان شده و به شهادت رسیده و با اخلاص رو به سوی تو بودند، گرفتی.»

به راستی که لقب مالک اشتر زمان برازندۀ سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است.

ما در این نوشتار بر آنیم که ‌عکس‌العمل‌های اندوه‌بار و حزن شدید امیر مؤمنان علی«ع» در مقابل شهادت برخی از سردارانش را مرور نماییم.

عکس‌العمل حضرت حضرت علی«ع» نسبت به شهادت سردارانش را به دو صورت کلی و خاص می‌توان تقسیم‌بندی نمود:

 

الف)عکس العمل کلی حضرت

حضرت علی«ع» در بخشی از خطبه ۱۸۲، از سرداران خود که به شرف شهادت نائل آمده‌اند یاد مى‌کنند و با تعبیراتى غم‌انگیز و با سوز دل فریاد می‌زنند: «أَینَ إِخوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ «کجایند برادران من؟ همان‌ها که در مسیر صحیح گام نهادند و در راه حق پیش رفتند و بهراستى و درستى عمرشان را به پایان رساندند و گذشتند.

و به صورت کلى و عام از همه آنها چنین یاد مى‌کنند: «وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّهِ، وَ أُبْرِدَ بِرُؤُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَه : کجایند مانند آنان از برادرانشان که پیمان بر جانبازى بستند و سرانجام سرهایشان براى فاجران و فاسقان فرستاده شد.»

و سپس روی چند تن از این شهدای گرانقدر انگشت می نهند و می‌فرمایند: «أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْن(۱): کجاست عمّار؟ (عمار بن یاسر که در سن بیش از نود سالگی در صفین شهید شد) و کجاست مالک؟ (ابوالهیثم مالک ابن تیهان) و کجاست ذو‌الشّهادتین؟

خاطره آنان سبب شد که امام«ع» شدیداً متاثر ‌شوند، بهگونه‌ای که راوى این خطبه (نوف بکالى) مى‌گوید: «آن‌گاه امام«ع» دست به محاسن شریف برد و مدتی طولانى گریست و سپس فرمود: «اى بندگان خدا! جهاد! جهاد! آگاه باشید من امروز لشکر را به سوى اردوگاه حرکت می‌دهم. کسی که مى‌خواهد به سوى خدا حرکت کند، با ما کوچ کند.»

امام«ع» در این خطبه نام چند نفر از یاران وفادار و بزرگان اسلام را می‌برند که در زمره صحابه راستین پیامبر اکرم«ص» بودند و سپس پیمان وفادارى با امام بستند و در میدان صفین شربت شهادت نوشیدند. طبق روایتى ۳۰۰ تن از صحابه پیامبر«ص» که در بیعت رضوان و گروهى از آنها از بدریون بودند، در جنگ صفین در رکاب مولای خود بودند. از این جمع ۶۳ نفر شهید شدند که امام«ع» نام چهارتن از آنها را مى‌برند.

  1. عمّار یاسر

کُنیه‌اش ابویقظان و از کسانى است که در مکه اسلام آورد و مرارت‌هاى فراوانى را متحمل شد. پیامبر«ص» درباره وى فرمودند: «اِنَّهُ مَلیئٌ إیماناً إلى أَخمُصِ قَدَمَیْهِ(۲): عمار سراپا ایمان است» و نیز فرمودند: «مَن أَبغَضَ عَمّاراً أبغَضَهُ‌اللهُ: کسى که با عمار دشمنی کند خدا دشمن اوست.» اخبارمتواترى داریم که پیامبر«ص» درباره عمار فرمودند: «تَقْتُلُ عَمّاراً الْفِئَهُ الْباغِیَه(۳): عمار را گروهی ستمگر و متجاوز خواهند کشت.»

 

  1. ابن تیّهان:

نام او مالک و کنیه‌اش ابوالهیثم، از طایفه انصار و از کسانى است که در بیعت عقبه با پیغمبر«ص» بیعت کرد و در جنگ بدر حاضر بود. اکثر مورخان معتقدند او در جنگ صفین حضور داشت و در همان جنگ به شهادت رسید(۴)

 

  1. ذوالشهادتین:

خزیمه بن ثابت اوسی ملقب به ذوالشهادتین فرزند ثابت بن فاکه، از یاران محمد«ص» و از پیروان علی بن ابی‌طالب«ع» و از کشته‌شدگان جنگ صفین است. وی در جنگ بدر و سایر غزوه‌های پیغمبر«ص» شرکت داشت. در مورد این که چرا به نام «ذوالشهادتین» لقب داده شده، ابن اثیر در اسد الغابه مى‌نویسد:
«پیامبر اکرم«ص» از «سواء بن قیس محاربى» اسبی خریده بودند. گروهى از منافقان به آن‌حضرت حسادت ورزیدند و به اعرابى گفتند: «آن اسب در بازار چند برابر قیمت دارد. از این‌رو، هنگامى که پیامبر اکرم«ص» پول اسب را آورد، به ایشان بگو که من اسب را به این قیمت نفروخته بودم. پیامبر«ص» که فردى صالح است، اسب را به تو باز می‌گرداند.» اعرابى نیز به طمع افتاد و خواست معامله را به هم بزند. خزیمه بن ثابت به نفع پیامبر«ص» گواهى داد. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «با اینکه در جریان معامله حضور نداشتى چگونه شهادت دادى؟» عرض کرد: «ما در مسائل بسیار مهمترى مانند وحى الهى شما را تصدیق کردیم و مى‌دانیم جز حق نمى‌گوئید. چگونه در موضوع کوچکى گواهى به صدق شما ندهیم؟»(۵) رسول خدا «ص» فرمودند: «هر کسی که خزیمه به نفع یا زیان او گواهى دهد، همان یک شهادت او کافى است.»(۶)

 

 ب) عکس العمل حضرت به صورت خاص

۱٫محمد بن ابی بکر

زمانی که  حضرت علی«ع» آهنگ کوچ به کوفه و جنگ جمل را داشتند، محمد را به همراه برخی از صحابه مانند عمار یاسر به آنجا فرستادند تا ابو موسی اشعری و مردم کوفه را به سوی خود فرا خوانند و آنها را برای جهاد در نزد خداوند آماده کنند.(۷) محمد در جنگ جمل که عایشه(خواهرش) از سردمداران جبهه مخالف بود، در رکاب علی«ع» جنگید و در جنگ صفین نیز ایشان را همراهی کرد.(۸)
وقتی خبر شهادت محمد را به علی«ع» دادند، ایشان فرمودند: «إِنَّ حُزْنَنَا عَلَیْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا [نُقِصُوا] بَغِیضاً وَ نَقَصْنَا [نُقِصْنَا] حَبِیبا: اندوه ما بر او به اندازه شادى شامیان است؛ زیرا آنها دشمنى را از دست دادند و ما دوستى را تا در پى او روند.»(۹)

و در جای دیگری فرمودند: «کان لله عبداً صالحاً و لنا ولداً صالحاً: محمد بنده‌ای صالح برای خدا و فرزندی صالح برای ما بود.»(۱۰)

 

۲٫مالک اشتر

مالک فرزند «حارث بن عبد یغوث نخعی» معروف به «مالک اشتر»، کنیه‌اش ابو ابراهیم است. وی از اهالی یمن بود که در زمان رسول خدا«ص»به شرف اسلام نایل آمد و چون به دیدار پیامبر«ص» توفیق نیافت، او را جزو تابعین به شمار آورده‌اند.(۱۱)

وی از فرماندهان شجاع نظامی و از یاران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی«ع» محسوب می‌شود. بعد از رحلت پیامبر خدا«ص» و بالاخص در زمان حکومت امیرالمومنین علی«ع» تأثیر واضح و جدی در امور سیاسی و اجتماعی و دینی و فرهنگی داشت. مالک مردی شجاع و دلاوری با تقوا بود و در جنگ‌ها و فتوحات اسلامی، از جمله در جنگ تبوک در سال ۱۳ هجری در عصر خلافت ابوبکر به مصاف رومیان رفت(۱۲) و در فتح دمشق به فرماندهی ابو عبیده جراح شرکت داشت.(۱۳)

رابطه دوستی او با مولای متقیان بهگونهای بود که امام علی(ع) وقتی خبر شهادت او را بعد از جنگ صفین شنیدند، فرمودند: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، و الحمد للّه ربّ العالمین، اللّهمّ إنّى أحتسبه عندک فإنّ موته من مصائب الدّهر، رحم اللّه مالکا فلقد أوفى عهده، و قضى نحبه، و لقى ربّه، مع أنّا قد وطّنّا أنفسنا على أن نصبر على کلّ مصیبه بعد مصابنا برسول اللّه«ص» فإنّها من أعظم المصیبات» ما از خدا هستیم و به سوى او باز مى‌گردیم. ستایش خداوندى را سزاست که پروردگار جهانیان است. بار خدایا! من مصیبت اشتر را نزد تو به شمار مى‌آورم، زیرا مرگ او از سوگ‌هاى روزگار است. خدا مالک را رحمت فرماید که به عهد خود وفا کرد و مدتش را به پایان رسانید و پروردگارش را ملاقات کرد. ما تعهّد کرده‌ایم پس از مصیبت رسول خدا«ص» بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبت‌ها بود.» و فرمود: «خداوند مالک را رحمت کند، او برای من همان‌گونه بود که من برای رسول خدا«ص» بودم.»(۱۴)

 

 

  1. ۳. عمار یاسر

عمار در دوران خلافت امام علی«ع» سالخورده، اما جوان دل، با نشاط و پر تلاش بود. وی پس از قتل عثمان، از دعوت کنندگان مردم به بیعت با امیرالمومنین علی«ع» و از نخستین بیعتکنندگان با آن امام بود. وی در همه صحنه‌ها، یار مخلص و مشاور امین امیرمومنان«ع» و در جنگ‌های جمل و صفین نیز همراه مولای خود بود.

از امتیارات خاص عمار یاسر، خلوص در ایمان به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر«ص» بود. رسول خدا«ص» در نصایح خود به عمار فرمودند: «ای عمار! پس از من، فتنه‌ای بزرگ رخ خواهد داد. پس هرگاه با چنین فتنه‎‌ای رو به‌رو شدی، از علی«ع» پیروی کن؛ زیرا علی«ع» با حق است و حق با علی«ع»است.»(۱۵)  نقل شده است پس از آنکه خبر شهادت مالک در سال ۳۸ به معاویه رسید، گفت: «علی‌بن ابی‌طالب دو دست داشت. یکی از آن دو دست در صفین قطع شد و آن عمار یاسر بود. و دیگری هم امروز قطع شد و آن مالک اشتر بود.»(۱۶)

فقدان عمار، امیرالمؤمنین«ع» را سخت ناراحت کرد و در کنار پیکر بی‌جان او فرمودند: «…إنَّ امرَأً مِنَ‌المُسلِمِینَ لَم یَعظُم عَلَیهِ قَتلُ عَمَّارٍ، ویَدخُلْ عَلَیهِ بِقَتلِهِ مُصِیبَهٌ مُوجِعَهٌ، لَغیرُ رَشِید، رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَمَّاراً یَومَ‏ أسلَمَ، ورَحِمَ اللَّه عَمَّاراً یَومَ قُتِلَ، ورَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً یَومَ یُبعَثُ حَیّاً: اگر مردی از مسلمانان شهادت عمار را مهم نشمارد و بر او مصیبت دردناک وارد نشود، قطعاً رشد یافته نیست، زیرا انسان رشید مرگ عمار را بزرگ و مصیبت جانکاه می‌داند. خدا عمار را رحمت کند، روزی که  اسلام آورد و روزی که به دنیا آمد، روزی که کشته شد و روزی که دوباره مبعوث می‌شود. همیشه وقتی از چهار نفر صحابی رسول خدا«ص» یاد می‌شد، چهارمی عمار بود. اگر از پنج نفر یاد می‌شد پنجمی عمار بود. عمار محور حق بود و قاتل عمار در جهنم است.»(۱۷)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. خزیمه بن ثابت انصارى که پیامبر(ص) او را لقب ذو الشّهادتین داد. شهادت او به جاى شهادت دو نفر به حساب مى‌‏آمد.
  2. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید،
  3. وقعه صفین‏ نصر بن مزاحم‏/ مصحح: هارون، عبد السلام محمدمکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏قم‏۱۴۰۴ ق‏,ص۳۲۳
  4. شرح ابن ابى الحدید، جلد ۱۰، صفحه ۱۰۷-۱۰۸٫
  5. اسد الغابه، همان,جلد ۲، صفحه ۱۱۴
  6. همان صفحه ۱۱۵

۷٫الإمامه و السیاسه،ابن قتیبه دینوری ,بتصحیح محمد محمود الرافعی مصر ۱۳۲۷ مط الفتوح الادبیه ,ج ‏۱، ص ۸۴٫

  1. أسد الغابه، ج ‏۴، ص ۳۲۶٫
  2. نهج البلاغه، صبحی صالح,ص ۵۳۲٫
  3. الإختصاص‏مفید، محمد بن محمدغفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمود,الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفیدایران؛ قم‏۱۴۱۳ ق‏، ص۸۱٫
  4. مناقب آل أبی طالب«ع»، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏ناشر: علامه‏قم‏. ۱۳۷ق.ج۲٫ص۷

۱۲- ابو جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۸ ه. ج ۴، ص ۴۰۱

۱۳- نهج البلاغه، نامه ۳۸

۱۴- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۵، ص ۹۹)

۱۵- الطبرانی، المعجم الاوسط، طبرانی، ج۲، ص۷۲۳.

۱۶- شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۲٫ الإختصاص‏مفید، محمد بن محمدغفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمودناشر: الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفیدایران؛ قم‏۱۴۱۳ ق‏، ص۸۱٫

۱۷- مکاتیب الأئمه«ع» احمدى میانجى، على‏فرجى، مجتبى‏دار الحدیث‏قم‏۱۴۲۶ق,ج۱,ص۸۲؛  تاریخ مدینه دمشق: ج ۴۳ ص ۴۷۶ کلاهما عن أبی الغادیه.

17فوریه/21

امام و آقا چهل سال آمریکا را پشت در نگه داشته‌اند

در‌آمد:

مرحوم آیت‌الله محمد یزدی از پیشگامان استوار نهضت امام خمینی(ره) بودند که برای نسل ما و نسل‌های بعد تنها یک مبارز زندان رفته، تبعید شده و انقلابی نبودند، بلکه از اساتید مسلم و مسلط بر مبانی فقه و اصول و فلسفه، محقق برجسته و صاحب ده‌ها کتاب به زبان عربی و فارسی در رشته‌های گوناگون هم به ‌شمار می‌رفتند. در میان آن ‌همه گفتارها و نوشتارهای مفید ایشان، نگاه نو و نافذشان به مباحث سیاسی و اجتماعی که از متن قرآن و حدیث برمی‌آمد، جلوه دیگری داشت.

مواضع شجاعانه مرحوم آیت‌الله یزدی در برابر فتنه‌های دو دهه اخیر، به‌ویژه فتنه سال ۸۸ و پس از آن در برابر برخی از حرکت‌ها در جهت عادی‌سازی ارتباط با سران فتنه، جدای از دمیدن روح حماسه به بدنه حوزه، دستاوردهای دیگری را نیز در پی داشت و آن آشکار شدن چهره واقعی برخی از جریان‌ها و پدیده‌ها در حوزه علمیه زیر عناوین مختلف بود. بی‌شک همین بصیرت و بصیرت‌افزایی، هزینه‌هایی چون هجمه به ایشان از سوی سکولارهای حوزه را در پی داشت که برگ دیگری بر دفتر افتخارات ایشان در دفاع از نظام اسلامی و اصل ولایت فقیه و شخص ولی‌فقیه افزود.

آیت‌الله یزدی پس از عمری مجاهدت سرانجام در ۱۹ آذر ماه ۹۹ به رحمت ایزدی پیوست. حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدظله) در پیام تسلیتی که به این مناسبت صادر فرمودند؛ ضمن اشاره به سوابق انقلابی و مبارزاتی دوران طاغوت در کنار حضور پیوسته و همیشگی در همه دوران‌های انقلاب و اشتغال به مسئولیت‌های بزرگ ایشان در اداره کشور و در کنار فعالیت علمی و فقهی به این نکته اشاره فرمودند:

«سوابق انقلابی و مبارزات دوران طاغوت در کنار حضور پیوسته و همیشگی در همهمه دوران‌های انقلاب و اشتغال به مسئولیت‌های بزرگ در اداره کشور همچون ریاست قوه قضاییه و عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی، در کنار فعالیت علمی و فقهی، شخصیتی جامع و اثرگذار از این عالم جلیل پدید آورده بود.»

ماهنامه «پاسدار‌ ‌اسلام» در دو شماره‌ از مجله (خرداد ۹۳ و مرداد ۹۸ ) با این عالم ربانی مصاحبه کرده که به مناسبت درگذشت آن عالم انقلابی و اهمیت موضوع، گزیده‌ای از آن ‌دو مصاحبه تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

 

*نقطه آشنایی شما قبل از انقلاب با رهبر معظم انقلاب از چه مقطعی بود و پایه علمی ایشان را در آن دوران در چه سطحی دیدید؟ مکانت اصولی و فقهی حضرت ایشان از چه دورانی بر شما آشکارشد؟ 

 

 قبل از پیروزی انقلاب، بنده روی علاقه طبیعی خودم سعی می‌کردم کسانی را که در مسیر مبارزات بودند، بشناسم و با آنها ارتباط برقرار کنم. درهمان دوره، در سفری به مشهد مشرف بودم و از بعضی از دوستان آنجا درباره انقلابیون آن شهرسئوال کردم. این دوستان متفقاً گفتند که جناب آقای خامنه‌ای در مسجدی نماز می‌خوانند و بعد هم سخنرانی‌های پرنکته و پرشوری می‌کنند، انقلابی‌ها هم  معمولاً می‌آیند آنجا. گفتم حتماً برویم ببینیم. رفتیم مسجد ایشان و…

 

*مسجد کرامت را می‌فرمائید؟

بله، رفتیم و دیدیم مسجد پر جمعیت و بسیار خوبی است. بعد هم منبر ایشان بود و همان منبر، واقعاً مرا گرفت و از همان زمان با خودم گفتم معلوم است که ایشان از وزنه‌های انقلاب خواهند بود. البته درمقطعی که در قم تشریف داشتند، دورادور ایشان را می‌شناختم، اما ارتباط نزدیکی با ایشان نداشتم، چون با فاصله‌ای به مشهد برگشتند. می‌دانید که در آن دوره، ایشان به دلیل شرایط پدر بزرگوارشان ساکن مشهد شدند. شاید این همه عنایاتی هم که خداوند به ایشان کرده، به خاطر همین مدت مدیدی است که نسبت به پدرشان این همه حق پدر ـ  فرزندی را رعایت کردند. با این حال در همان دوره اقامت حضرت ایشان در مشهد هم، دوستان ایشان در قم که در دوران تحصیلی به ایشان نزدیک بودند و به درس امام می‌آمدند، کم و بیش برای ما می‌گفتند که جناب آقای خامنه‌ای از فضلا هستند. به عنوان نمونه ایشان با مرحوم آقای طاهری خرم‌آبادی، مباحثه داشتند که از زبان ایشان هم، شخصیت و مقام علمی آقا را می‌شنیدیم و با جایگاه ایشان بیشتر آشنا می‌شدیم.

این گذشت تا دوران تبعیدهای علما و روحانیون به مناطق دورافتاده پیش آمد که وضعیت خاص و خیلی جالبی بود. ازجمله وقایع این دوره هم یکی این بود که اشخاصی از شهرستان‌ها به دیدار انقلابیون می‌رفتند و اگر آنها کاری داشتند، رسیدگی و کمک می‌کردند و علاوه بر رفع احتیاجات، یکی از کارهایی که می‌توانستند و انجام می‌دادند این بود که اخبار را به یکدیگر می‌رساندند. در این دوره متوجه شدیم که جناب آقای خامنه‌ای به ایرانشهر تبعید شده‌اند. روی همان آشنایی در مشهد و صحبت‌هایی که فی‌الجمله از دوستانشان در حوزه می‌شنیدم، سعی کردم درحد امکان، مردم آن منطقه را با مقام ایشان آشنا کنم که از حضورشان درآن نقطه کمال استفاده بشود. مرحوم محصل یزدی مسجد آل‌الرسول را- که هزینه اولیه آن را مرحوم آقای بروجردی داده بودند- در ایرانشهر پایه‌گذاری کرده بود. ایشان در قم با ما آشنا بود و مجله‌ای را هم منتشر می‌کرد و از من هم چند مقاله گرفته بود. متأسفانه چون کمی محافظه‌کار بود، در دوران انقلاب مقداری از ما فاصله گرفت. به هرحال به آقای محصل نوشتم شما که در آنجا نفوذ داری، به دوستانت بگو که در این جهت همکاری و کمک کنند، اما متاسفانه از این مکاتبات پاسخ مثبتی نگرفتم.

بنده بعد از مدتی، در زندان بوشهر گرفتارشدم و از بیرون اطلاعی به دست نمی‌آوردم، ولی در مدتی که به صورت تبعید در آنجا بودم، اخبار دیگر انقلابیون کم و بیش به ما می‌رسید. مدتی هم در اسلام‌آباد غرب و رودبار تبعید بودم. به هرحال در جاهایی که تبعید طولانی‌تر بود، معمولاً رفت و آمدها بیشتر می‌شد و از وضعیت ایشان هم مطلع می‌شدیم و می‌دانستیم که به آن مسجد رفت و آمد می‌کنند و مردم هم خیلی به ایشان توجه دارند.

شرایط و ارتباطات به همین منوال پیش رفت تا وقتی که انقلاب پیروز شد. پس از انقلاب به لحاظ مسئولیت‌هایی که حضرت ایشان و بنده در نهادهای مختلف داشتیم، طبعاً دیدارها زیاد و مباحث و  گفتگوهای فراوانی بین ما انجام می‌شد. در این گفتگوها من از دانش فقهی و اصولی آقا و نیز روشن‌بینی منضم به آن خیلی لذت می‌بردم. در مواردی هم این گفتگوها، اصالتاً فقهی یا اصولی و کلامی نبودند، اما نهایتاً به این مباحث هم منتهی می‌شدند وتوانایی‌های ایشان دراین دوعرصه هم برای ما مشهود می‌شد. به‌طورمشخص وقتی که حکم امام برای تنظیم بازنگری قانون اساسی خطاب به جناب آقای خامنه‌ای صادر شد، ما هم یکی از افرادی بودیم که در آن نامه مأمور شدیم عضو هیئت بازنگری قانون اساسی باشیم.

اولین جلسه‌‌ای که به‌طور رسمی درخدمت ایشان بودیم، در محل مجلس سابق انجام شد. دو سه بار در مجلس تشکیل جلسه دادیم و بعد ایشان جلسه را به دفتر خودشان در ریاست جمهوری منتقل کردند. ایشان رئیس جلسه بودند، آقای هاشمی نایب رئیس و من و مرحوم دکتر حبیبی هم منشی بودیم. آئین‌نامه داخلی هیئت بازنگری قانون اساسی را هم من و آقای حبیبی تهیه کردیم.

به فاصله کوتاهی کم‌کم بیماری حضرت امام شدید شد و آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی معمولاً برای عیادت امام می‌رفتند. جلسه بازنگری قانون اساسی باید سیر عادی خود را طی می‌کرد و به کار ادامه می‌داد، لذا اداره آن را به عهده ما گذاشته بودند. طبعاً باید گزارش کار را به ایشان که رئیس شورای بازنگری بودند می‌دادم و به این ترتیب آشنایی و رابطه ما بسیارنزدیک‌تر شد.

 

 

*دراین دوره که به انتخاب ایشان به رهبری هم نزدیک می‌شدیم، در ایشان چه ویژگی‌هایی را مشاهده می‌کردید؟

ایشان فوق‌العاده مهربان، رئوف و اجتماعی بودند و هستند و برخلاف من که حافظه خوبی ندارم، حافظه بسیار قوی‌ای دارند. به بنده هم بسیار هم لطف و محبت داشتند. بنده در دوران بازنگری قانون اساسی با درجه فضل، اطلاعات عمومی و روحیه انقلابی ایشان بسیار بیشتر آشنا شدم و واقعاً غیر از همکاری، ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم.

من هرچه به ایشان نزدیک‌تر شدم، واقعاً فهمیدم که وارستگی عجیبی در ایشان هست. یک بار با ایشان کار داشتم و ناچار شدم به خانه شخصی‌شان بروم. دیدم که فرش رنگ و رو رفته و نخ‌نما شده‌ای در اتاقشان پهن است، یک میز کوچک هم مثل میزهای کوچک طلبگی دارند و یک ساعت کوچک هم گذاشته‌اند. خیلی به یاد امام افتادم. چند دقیقه‌ای خدمتشان نشستم و مطلبم را گفتم و بلند شدم و آمدم. زندگی شخصی ایشان زندگی بسیار ساده‌ای است، ولی زندگی ولائی‌شان، ولائی است. یعنی چه؟ یعنی آبروی حکومت اسلامی و رهبری حکومت اسلامی را باید حفظ کنند. وقتی شخصیت‌های برجسته‌ای از سراسر دنیا می‌آیند، باید آبروی کشور حفظ شود.

شما قطعاً بهتر از من می‌دانید که ساختمانی در بالای شهر برای ایشان ساختند و ایشان فرمودند: «مردم با من سروکار دارند و می‌خواهند به من مراجعه کنند، علما می‌خواهند بیایند و با من نشست و برخاست داشته باشند، من به آنجا نمی‌روم.» همین‌جا را یک حسینیه ساختند و مجهز کردند.

 

*جلسات مشاوره فقهی شما با رهبر معظم انقلاب، فصلی خاص در روابط شما با ایشان است. ازچگونگی آغاز این جلسات و شرایط و مختصات آن بفرمائید؟

بله، از ریاست بنده بر قوه قضائیه زمان زیادی نگذشته بود که روزی ایشان به بنده فرمودند: «بیایید دفتر با شما کار دارم». رفتم و فرمودند: «می‌خواهم جلسه‌ای برای بحث‌های طلبگی داشته باشیم و در آن مقولات فقهی مستحدث را با برخی دوستان به مشورت بگذاریم. به نظر شما چه کسانی مناسب هستند؟» برایم این سئوال مطرح بود که چرا آقا این سئوال را از من ‌کردند؟ بعد به نظرم رسید شاید به دلیل بحث‌های حقوقی‌ای که در جریان بازنگری قانون اساسی پیش آمده و همین‌طور نحوه اداره جلسات و گزارش‌هایی که در این باره خدمت ایشان رسیده بود، به نظرشان رسیده بود که به هر حال از بحث‌های طلبگی فارغ  نیستم. همان‌جا ارتجالاً گفتم: «به نظرم بهترین اشخاص، فقهای شورای نگهبان هستند، چون مسئولیت دارند و در متن مسائل سیاسی و اجتماعی هم هستند». فرمودند: «خیلی خوب است».

بعد جلسه‌ای را تشکیل دادند و از فقهای شورای نگهبان دعوت کردند. من هنوز عضو فقهای شورای نگهبان نبودم. فرمدند: «شما هم باشید و اگر لازم شد کسی اضافه شود با تصویب این جمع باشد.» روز و ساعت جلسات معین شد که هفته‌ای دو روز ـ شب پنج‌شنبه و شب جمعه ـ باشد و کار شروع شد. در دوره پنج ساله اول، هر هفته دو جلسه داشتیم، ولی کم‌کم مشغله‌های ایشان زیاد شد و  جلسات را تبدیل به یک جلسه، ولی زمان آن را زیاد کردند. گاهی یک جلسه، دو ساعت و نیم می‌شد و در مواردی شام را به آن اضافه می‌کردند که فرصت بیشتری برای ادامه بحث‌ها پیش بیاید. خاطراتی هم از بحث‌های متعددی دارم که برسر همین  سفره شام اتفاق می‌افتاد.

من به‌واقع در آن جلسات، از اطلاعات و برداشت‌های فقهی آقا استفاده زیادی کردم که نشان می‌داد از یک سو احاطه بسیار خوبی به مسائل فقهی واصولی دارند و از سوی دیگر شرایط و مقتضیات زمان را خوب می‌شناسند.

 

*ظاهراً جنابعالی صرف‌نظر از بحث اجتهاد و مرجعیت، قائل به اعلمیت رهبر معظم انقلاب هم هستید. لطفاً مستندات خود را در باره این نظریه بیان فرمائید؟

من همیشه و حتی در دوران قبل از انقلاب، در مباحثی که در بارۀ مرجعیت داشتم، در کنار شرط احاطه به فقه و اصول، به جوانب اجرایی و سیاسی‌ هم نظر داشتم. در همین جلسات حضرت آقا هم، وقتی جزوۀ سهم امام را تهیه می‌کردم، عده‌ای گفتند ممکن است برایت دردسر درست شود. من به آقا عرض کردم اگر شما موافقت کنید مشکلی نیست. بالاخره موافقت کردند.

خاطرم هست جزوه دیگری هم تهیه کرده بودم راجع به «دارالاسلام و دارالکفر» که این هم یکی از چیزهایی است که می‌تواند شاهدی بر موقعیت علمی ایشان باشد. گفتم من این فتوای مشهور را قبول ندارم که کفار یا ذمّی هستند یا محارب. تا گفتم این را نوشته‌ام و اجازه بدهید به بحث گذاشته شود، گفتند اتفاقاً من این را در درس جهاد بحث و روایتی را که شما دارید به آن استناد می‌کنید، مطرح کرده‌ام. حالا اگر می‌خواهید بیاورید بحث کنیم. گفتم نه، اگر شما بحث کرده‌اید دیگر ضرورتی نمی‌بینم.

این روزها به رادیو و درس‌های برخی از آقایان گوش می‌کنم. یک شب یکی از آقایان بحثی را مطرح کرد که واقعاً ناراحت شدم و دو صفحه هم جواب نوشتم و گفتم بدهند به آن آقا! الان هم که مقایسه می‌کنم، حضرت آقا را از خیلی‌ها قوی‌تر می‌بینم.

اما در پاسخ به سئوالی که فرمودید باید عرض کنم اختلاف مبنایی بنده با برخی درمفهوم «اعلمیت» است. اعلمیت یعنی چه؟ آیا اعلمیت فقط در مسائل مبتلا به روزه، حج، جهاد و… و فتواست یا اعلمیت در امامت، رهبری و مطلق «ما یحتاج الیه مسلمین» هم هست؟ من با این مبنا، هیچ کس را اعلم از ایشان نمی‌بینم. به خودشان هم گفته‌ام. داخل پرانتز یک مطایبه‌ای راهم نقل کنم که یک روز ایشان به من فرمودند: «خواهش می‌کنم از من حمایت نکنید.» گفتم یعنی چه؟ فرمودند: «چون به من وابسته‌اید، نمی‌خواهد از من حمایت کنید.» با شوخی عرض کردم: چشم! دیگر از این به بعد حمایت نمی‌کنم! اما هرجا مناسبتی پیش می‌آمد، این بحث‌ها را بدون بردن نام ایشان مطرح می‌کردم و واقعاً اطاعت کردم.

اعلمیت، تنها در مسائل فقهی نیست. چرا؟ چون امام معصوم(ع)، ولی فقیه را  به جای خود برای شئون امامت قرار داده است و کارهای امامت فقط تشخیص  پاکی و نجسی نیست. مسئولیت امام این است که بگوید بجنگیم یا نجنگیم؟ صلح کنیم یا نکنیم؟ وقس علی هذا. اینها مسئولیت‌های بسیار مهمی هستند و در اعلمیت دخالت دارند.

ادعا می‌شود که این موارد بیشتر از لوازم اجتهاد رهبری است و نه مرجعیت؟ به عبارت دیگر این اجتهاد برای رهبری است که بیشتر نیازمند احاطه به مقتضیات زمان است؟

نخیر، این طور نیست. نفس اجتهاد، صرف‌نظر از اجتهاد رهبر یا مرجع تقلید، یک کار مرکب است. بخشی از آن احاطه فقه و اصول می‌خواهد و بخشی از آن موضوع شناسی. در این‌باره هیچ تفاوتی میان رهبری و مرجعیت نیست. مرجع هم نیازمند آن است که حوادث واقعه را خوب بشناسد تا بتواند برای آن فتوای درستی بدهد. بنابر آنچه عرض کردم اساساً رهبری در تصدی مرجعیت، امتیازی نسبت به همه مراجع دیگر دارد و آن هم این است که به خاطر اشرافی که نسبت به حوادث واقعه پیدا می‌کند، حکم درست‌تری می‌دهد، برخلاف فلان آقا که درگوشه قم نشسته و اطلاعات خود درباره حوادث واقعه را از طریق برخی تماس‌ها و مرتبطین به دست می‌آورد. به همین دلیل من معتقدم حتی اگر فقیهی به ولایت رسید و مرجعیت نداشت، احق و اولی به دیگران است که مرجع بشود، چون از امتیاز شناخت درست‌تر، واقع بینانه‌ترِ موضوعات نسبت به دیگران برخوردار است.

 

*در دوران زعامت ایشان، علیرغم انبوه اشکالات و مشکلات ناشی از تحریم‌ها و انواع توطئه‌های دشمنان خارجی و عوامل داخلی، جمهوری اسلامی در بسیاری از ابعاد به پیشرفت‌های چشم‌گیری دست یافته. چه از جهت پیشرفت‌های علمی و دفاعی و چه از جهت اقتدار و عزتی که انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت در دنیا پیدا کرده. از آنطرف ابهت پوشالی قدرت‌های استکباری آمریکا و اسرائیل و غرب در جهان فرو ریخته. شکست‌های آمریکا در صحنه‌های مختلف، در عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و در همین قضایای اخیر و اسقاط پهباد آمریکائی و توقیف کشتی انگلیسی، نمونه‌هایی از اقتدار جمهوری اسلامی است. حتی بعضی از سلطنت‌طلب‌های خارج‌نشین می‌گویند کسی که از اقتدار امروز ایران احساس غرور نکند، ایرانی نیست دیدگاه شما نسبت به  عملکرد ایشان در جایگاه رهبری جمهوری اسلامی چیست؟

قبل از پاسخ به پرسش شما دو نکته را عرض کنم. حضرتعالی خودتان ارزیابی و قضاوت بفرمایید. یکی از شاخصه‌های برجسته مدیریت ایشان برای نظام انقلاب اسلامی، سعه صدر و نگهداشتن برخی اشخاص خاص بود. نکته دیگر این که تنها ایشان بود که توانست انقلاب و نظام را در مقابل فتنه ۸۸ حفظ کند.

اما سؤالی که فرمودید، واقعاً خدا را شاکر هستیم که امام، در زمان حیات خودشان آقای منتظری را عزل کردند و بحمدالله ذخیره‌ای که خداوند برای نظام قرار داده بود توسط خبرگان معرفی شدند و امروز در نقطه‌ای هستیم که همان‌طورکه حضرتعالی اشاره فرمودید، عزت، عظمت و بزرگی و نفوذ حاکمیت اسلام و توان اداره کردن بشریت بر اساس احکام اسلام اثبات شده است. امام و ایشان چهل سال آمریکا را پشت در نگه داشتند و هر دولتی هرقدر سعی کرد حرفش را تحمیل کند، فرمودند: «غیرممکن است و اینها تا وقتی که آدم نشوند و مثل آدم‌ها رفتار نکنند مذاکره با آنها غیرممکن است». جریان برجام را هم که وارد هستید. تا برسد به روزی که نخست‌وزیر ژاپن به تهران آمد و از ترامپ پیام آورد و آقا صریحاً فرمودند: «من ایشان را شایسته گرفتن پیام و پاسخگوئی پیام نمی‌دانم،» اما برای شما می‌گویم. ترامپ اگر جرئت می‌کرد و عرضه داشت، برای براندازی جمهوری اسلامی ایران حتی یک لحظه هم درنگ نمی‌کرد. اما می‌داند که اگر یکی بزند، ده تا می‌خورد و اگر آتشی را در منطقه روشن کند، شروع کننده هست، ولی ختم کننده نخواهد بود. رهبری توانست قدرت نظامی و دفاعی ما را با تشویق و حمایت و پشتیبانی به جائی برساند که الان ما چیزهایی را داریم که من و شما هم نمی‌دانیم و این قدرت اسلام برای دفاع از حاکمیت اسلام است و این در سایه مدیریت رهبر معظم انقلاب حاصل شده است. خدا را شکر می‌کنیم که در سایه چنین رهبری زندگی می‌کنیم.

 

 *آینده را با توجه به روندی که داشته‌ایم چگونه می‌بینید؟

من فرمایش خود ایشان را نقل می‌کنم. زمانی من خدمت ایشان رفتم و نسبت به آینده اظهار نگرانی کردم. چون ریاست دوره پایانی خبرگان را داشتم و باید گزارش خاصی را خدمت ایشان می‌بردم که فرمودند: «این را در کاغذ‌های من نگذارید و به دبیرخانه خبرگان ببرید.» وقتی اظهار نگرانی کردم، ایشان فرمودند: «ما هم خدمت امام رفتیم و اظهار نگرانی کردیم. امام فرمودند: «نگران نباشید. من هم به شما می‌گویم هر کسی را که مجلس خبرگان پس از من معرفی کند، مردم از او حمایت خواهند کرد و او با حمایت مردم می‌تواند کشور را اداره کند ان‌شاء‌الله تعالی. شما نگران نباشید.»

جریان انقلاب ان‌شاءالله به دست حضرت بقیه‌الله(عج) می‌رسد. ما چنین امیدی داریم. این جوانانی که من می‌بینم، این اساتید جوانی که من می‌بینم. در حوزۀ صد هزار نفری قم، هفت هزار استاد داریم که حداقل چهار پنج هزارتای آنها انقلابی‌های درجه یک هستند که بسیار اسباب امیدواری هستند. آینده ان‌شاءالله آینده روشنی خواهد بود. همان‌طور که خود رهبری هم مکرر فرموده‌اند که افق آینده را روشن می‌بینم. ان‌شاءالله که به دست حضرت مهدی (عج) می‌رسد.

17فوریه/21

روز به روز بر ایمان و ارادتم به آیت‌الله خامنه‌ای افزوده می‌شود

در آبان ماه ۱۳۴۳ پس از دستگیری امام خمینی(ره) به‌خاطر سخنرانی و مخالفت با لایحه ننگین کاپیتولاسیون، سکوت سنگینی بر جامعه حکمفرما شد. در پاییز همان سال انتشار نشریه «انتقام» نور امیدی را در دل نیروهای انقلابی روشن کرد. خواندن مطالب این نشریه برای طلبه‌های جوان عاشق امام تسلیبخش و الهام‌بخش حرکت بود. سال‌ها گذشت و از نویسنده و ناشر اصلی این نشریه بی‌اطلاع بودیم تا انقلاب پیروز شد و مشخص گردید کسی که در آن دوره سیاهی و سکوت نور امید را در دل‌ها روشن کرد، آیت‌الله مصباح یزدی بوده است.

دیگر ویژگی آیت‌الله مصباح اعتماد ویژه حضرت امام به ایشان بود. آیت‌الله مصباح و مؤسسه آموزشی ایشان تنها موردی بود که با دستور حضرت امام، بودجه مؤسسه، ماهانه طی چکی به نام شخص آیت‌الله مصباح پرداخت می‌شد. این در حالی بود که امام درخواست شخصیت‌هایی مشهورتر از ایشان را برای احداث حوزه  نپذیرفته بودند.

حوادث آینده، بهویژه صف‌آرایی برخی در مقابل اصول اسلام و انقلاب و به میدان آمدن علامه مصباح و شاگردان ایشان در دفاع از ولایت و رضایتمندی رهبری معظم انقلاب از علامه و نام بردن از شاگردان ایشان به عنوان «شاگردانی ممتاز»، در پیام تسلیت ایشان به مناسبت رحلت علامه، نشان داد که چرا آن روزها امام راحل عنایت ویژهای به شخص علامه و مؤسسه ایشان داشتند.

از مدت‌ها قبل بر آن بودیم با مصاحبه‌ای اختصاصی با این فقیه ولایتمدار که لحظه‌ای در دفاع از اصول اسلام و انقلاب و اصل مترقی ولایتفقیه و شخص ولیفقیه کوتاه نیامد، داشته باشیم. بهرغم همه‌گیری کرونا و محدودیت‌های ناشی از آن، معظم‌له سرانجام در آبان ماه ۱۳۹۹ با درخواست «پاسدار اسلام» موافقت کردند و خواستار ارسال سئوالات مصاحبه شدند.

ما سئوالات را که بیشتر حول دو محور حوادث نهضت و امام راحل و ویژگی‌های مقام معظم رهبری از منظر علامه بود به دفتر ایشان ارسال کردیم، اما دیری نپائید که در کمال ناباوری خبر بستری شدن ایشان و مصیبت رحلتشان، عموم رهروان راه ولایت را در غم و اندوه فرو برد. با وجود این مصاحبه با «پاسدار اسلام» با رحلت ایشان منتفی نشد و نابارورانه پاسخ سئوالاتمان را گرفتیم. مقدر بود از سوی دست‌اندرکاران ضبط برنامه‌ها و خاطرات آیت‌الله مصباح، فایل‌ منتشر نشده ایشان که مشتمل بر پاسخ پرسش‌های مکتوب ما بود در اختیار «پاسدار اسلام» قرار گیرد.

علامه به قولی که داده بودند وفا کردند.

خدایشان بیامرزد که رکن رکین انقلاب بودند و بعید است که دیگر مادر گیتی تا سالها فرزندی چنین عالم، فرهیخته، مجاهد، تیزهوش و شجاعی را به اسلام و انقلاب اسلامی ارزانی بدارد.

 

*باعرض سلام و تشکر از اینکه این فرصت را در اختیار ما گذاشتید تا درباره مقطعی از نهضت و انقلاب پرسش‌های خود را در محضر حضرتعالی مطرح کنیم،‌ اجازه می‌خواهم در ابتدا از نگاه و رفتار یاران امام در دوران نهضت در مواجهه با گروه‌ها و دستجات دیگر مبارز با رژیم و نحوه برخورد و یا تعامل آنها بپرسم و اینکه آیا در این همراهی اتفاق نظری هم وجود داشت؟  

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین. والسلام و الصلوه علی سید الانبیاء و المرسلین و علی آله الطیبین الطاهرین. از وقتی که نهضت حضرت امام «رضوان‌الله ‌تعالی علیه» شروع شد و مخصوصاً وقتی که صریحاً با دربار مخالفت و علناً علیه شخص شاه صحبت کردند، حرکت روحانیت عمدتاً جنبه سیاسی پیدا کرد. البته سیاستی که از دیدگاه روحانیت، فرع وظایف شرعی و دیانت است. این حرکت شروع شد و گروه‌های مختلف سیاسی در آن مشارکت داشتند. البته هر کسی طالب پیشرفت خود بود و مقاصد خود را دنبال می‏کرد، ولی هدف مشترک همگان، مبارزه با سلطنت وابسته به بیگانگان بود. حتی مارکسیست‌ها هم که متشکل از گروه‌های مختلفی بودند، در این نهضت مشارکت داشتند. البته عمده‏ آنها عوامل حزب توده بودند، اما گروه‌های دیگر مارکسیستی هم حضور داشتند و کمکم گروه‌های دیگری هم پیدا شدند.

در چنین صحنه‏ای که گروه‌های مختلف مشارکت داشتند، اگر می‏خواستند با یکدیگر تعارض داشته باشند و یا بر سر همه چیز توافق کنند، کاری پیش نمی‏رفت. این بود که قرار گذاشتند محور فعالیت را مبارزه با دستگاه سلطنت قرار بدهند و بررسی مسائل دیگر و موضعگیری در مقابل آنها را به بعد موکول کنند. مخصوصاً بعد از تبعید امام به ترکیه و عراق، فعالین سیاسی با سلیقه‏های مختلف فعالیت میکردند. بعضی‏هایشان خیلی باز برخورد می‏کردند و می‏گفتند ما اصل مبارزه را مخالفت با شاه می‏دانیم و هر که با شاه مخالف است، ولو مارکسیست باشد؛ دین را قبول نداشته باشد و ضد اسلام باشد؛ فعلاً با ماست تا بعداً ببینیم چه کار باید بکنیم. بعضی‏ها مشربشان به این وسعت نبود و می‏گفتند فقط مسلمانانی که ضد شاه هستند، از هر گروهی که باشند، جبهه ملی، نهضت آزادی، پیمانی‏ یا گروه‌های دیگر، با ما هدف مشترک دارند. بعضی‏ها که از این هم مقید‌تر بودند، می‏گفتند باید از همان اول مرزها را مشخص و روی تک تک موارد توافق و بعد با اینها همکاری کرد. طبعاً هر گروهی طبق اساسنامه‏ و اصولی که به آنها پایبند بود، عمل میکرد، منتهی در مقام تعامل با دیگران بعضی‏ها باز و بعضی‏ها محدود برخورد می‏کردند. داستانش مفصل است. به ‌هر حال در این مدت افرادی از گروه‌های مختلف دستگیر می‏شدند و به زندان می‏رفتند.

 

 

*این نگاه در داخل زندان هم ادامه پیدا ‌کرد یا در آنجا تسامحی رخ ‌داد؟

یکی از مسائلی که آن وقت‌ها در زندان مطرح بود این بود که در زندان با مارکسیست‌ها چطور برخورد کنیم. یک عده‏ از همان اول با آنها هم خوراک نمی‏شدند و آنها را نجس می‏دانستند و میگفتند که حساب ما از حساب شما جداست. بعضی‏ها میگفتند اینها با ما هم هدف هستند و اگر این جور برخورد کنیم، زده می‏شوند. چه بسا اینها پیروز بشوند و آن وقت ما را کنار می‏زنند. حتی بین روحانیونی هم که در زندان بودند اختلاف سلیقه وجود داشت. بعضی‏ها مارکسیست‌ها را می‏پذیرفتند و با آنها هم غذا می‏شدند و می‏گفتند اساس اسلام مبارزه با ظلم است و باقی جنبه ثانوی دارد. من چون خودم از آنها چیزی نشنیدم، این نظر را به فرد خاصی نسبت نمی‏دهم.

مدتی در مبارزات رکود پیدا شد. خفقان شدیدی حکمفرما بود و فعالیت‏های علنی‏ و سخنرانیها خیلی سخت انجام میشدند. خیلی‏ها تبعید شدند و یا به زندان رفتند. در این فضا بعضیها به این نتیجه رسیدند که مبارزه سیاسی دیگر فایده‏ای ‏ندارد و کاری نمی‏شود کرد و حتی اگر بخواهند نشریه‏ای را هم منتشر کنند، باید با هزار زحمت و مخفیانه این کار را انجام بدهند که این کار آسان نیست.

تصور آن فضا برای کسانی که در آن دوران نبودهاند خیلی مشکل است. اگر کسی میخواست یک ماشین تایپ بخرد باید از ساواک میگرفت. دستگاه پلیکپی‏که اصلاً امکان نداشت و پیگیری می‏کردند که این دستگاه پلیکپی کجا رفته و چه استفاده‏ای از آن می‏شود. چاپخانه‏ها هم که شدیداً تحت کنترل بودند. بعضیها به این نتیجه رسیدند که دیگر راهی جز مبارزه مسلحانه باقی نمانده است. این تمایل کمکم در بین طلبه‏های جوان هم رواج پیدا کرد و این زمانی بود که سازمان مجاهدین داشت شکل می‏گرفت. ابتدا گروهی از ملی‏گراها اعم از جبهه ملی و نهضت آزادی به فکر افتادند که فعالیت مسلحانه هم داشته باشند؛ ولی چون اساسنامه‏ و استراتژی‏شان فعالیت سیاسی بود، بخشی از قشر جوان‏ آنها انشعاب کردند و سازمان مجاهدین خلق را تشکیل دادند.

ظاهراً تشکیل دهندگان اولیه اینها آدم‏های مسلمانی بودند. من این را از مرحوم آقای مطهری شنیدم که بعضی از اینها کسانی بودند که در جلسات ما مرتباً شرکت می‏کردند. این جلسات مربوط به دوران قبل از خفقان بود. به هر حال بعضی از این افرادی که بنیانگزار سازمان مجاهدین بودند همان کسانی بودند که در جلسات مرحوم آقای مطهری شرکت می‏کردند. یادم هست جلسه‏ای در قم در منزل آقای خزعلی (منزل آقای خزعلی روبهروی منزل آقای قدوسی بود) برگزار شده بود و آقایان مطهری، بهشتی، جنتی و قدوسی حضور داشتند. این حرف ‌را من از ایشان در آن جلسه شنیدم که گفتند مدتی بود که اینها را نمی‏دیدم. با اینکه خیلی اصرار داشتند که نوار جلسات را ضبط و بعداً تکثیر و در تبریز و جاهای دیگری توزیع ‏کنند. مدتی بود نمی‏دیدمشان و نمی‏دانستم دارند چه کار می‏کنند. بعدها فهمیدم که اینها در صدد تأسیس سازمان مجاهدین هستند. آنها جزوه‏ای را برای بیان مبانی‏شان نوشته بودند و این کسی که سال‏ها با ما ارتباط داشت و در جلسات ما شرکت می‏کرد، اقلاً نیامد بگوید تو هم نگاهی به این جزوه بینداز. من که الزامشان نمی‏کردم که حتماً آن را تغییر بدهند، اما اقلاً اظهار نظری می‏کردم یا ممکن بود تذکری بدهم. بعدها دیدم که این جزوه پر از افکار مارکسیستی است. فقط یکی دوتا روایت و آیه در آن گذاشته‏ بودند، والا هیچ چیز اسلامیای نداشت. پیدا بود که عیناً از کتاب‏های مارکسیستی ترجمه کرده بودند. ایشان به عنوان گله می‏گفتند که اینها سال‏ها با ما ارتباط داشتند و اقلاً خوب بود از ما هم نظرخواهی می‏کردند. به هر حال در این جو بعضیها در فکر آموزش‏های نظامی و چریکی‏ و این حرف‏ها بودند. مدتی بود جلساتی که ما در قم داشتیم برگزار نمیشدند و حتی نشریات «انتقام» و «بعثت» هم تعطیل شده بودند.

 

 

*گویا حضرتعالی در جلساتی که یاران امام در اوایل نهضت درباره حکومت اسلامی برگزار میکردند‌ حضور داشتید؟

آن جلسات قبل از اوج گرفتن مبارزات بود. قبل از آن، تقریباً در اوایل نهضت، جلسات یازده نفری تشکیل میشدند. مرحوم آقای ‏بهشتی مدیر دبیرستان دین و دانش بودند و کلاس‏هایی را برای عدهای از فضلای حوزه دایر کرده بودند. حتی بعضی از کسانی‏که الان در عداد مراجع هستند آن‌ وقت در این کلاسها شرکت می‏کردند. در این کلاسها زبان انگلیسی، مباحث جامعه‏شناسی و حتی فیزیک، شیمی، ریاضیات هم تدریس میشد. چند سال که طول کشید، کم‏کم تعداد شاگردان کم شد و اواخر بنده ماندم و آقای دکتر احمدی و مرحوم آقای حیدری نهاوندی. اعضای‏ ثابتی که از آن جلسات باقی ماندند، ما سه نفر بودیم که آقای دکتر احمدی بهخصوص زبان را ادامه دادند.

مرحوم آقای بهشتی خیلی دوراندیش بود و همیشه به آینده حوزه و اسلام فکر می‏کرد و طرح‏هایی ‏داشت. من در طراحی و برنامهریزی و مدیریت نظیر ایشان را ندیدهام. در این زمینهها استعداد خدادادی داشت. یکی از کارهایی‏که ایشان شروع کرد این بود که بیش از پنجاه نفر از فضلای آن زمان را که بعضی‏شان الان در عداد مراجع هستند؛ بعضی‏ها از دنیا رفته و بعضی‏ها شهید شدهاند، مثل آقای‏ربانی شیرازی، دکتر باهنر، آقای مفتح، آقای مشکینی، آقای ‏امینی اصفهانی، آقای هاشمی، فضلای برجسته حوزه را که یا از لحاظ علمیت سوابق زیادی داشتند و یا خوش‏فکر و فعال و پرانرژی بودند، دعوت و یک فعالیت علمی ‏مشترک دسته‏جمعی را شروع کرد. در این باره که چنین کاری برای حوزه ضروری است و حوزه نیاز به پیش‏بینی و برنامه‏ریزی دارد و بسیاری از مباحث مورد نیازند که تا به حال در مورد آنها تحقیق نشده و باید روی آنها کار شود بحث شد و تقریباً همه بالاتفاق این موضوع را تأیید کردند. بعد صحبت شد که برای شروع این کار تحقیقی باید چه موضوعی را انتخاب کنیم.

هر کسی موضوعی را پیشنهاد داد و خود آقای بهشتی موضوع حکومت اسلامی را مطرح کرد. بعد از اینکه دیگران صحبت‏ کردند، ایشان گفتند به نظر من این موضوع از همه مهم‏تر است. همان وقت‏ها مقاله‏ای درباره حکومت اسلامی در مجله مکتب اسلام چاپ و بحث‏هایی ‏هم در کتاب مرجعیت و روحانیت مطرح شده بودند. مرحوم آقای طباطبایی در کتاب مرجعیت و روحانیت در این زمینه مقاله دارند. به هر حال به این نتیجه رسیدیم که اینها بحث‏های خامی هستند و باید به عنوان یک پروژه تحقیقاتی گسترده روی آنها کار شود که اگر روزی خواستیم تعریفی از حکومت اسلامی ارائه بدهیم، بدانیم چه بگوییم.

بنا شد حول محور حکومت اسلامی یک پروژه تحقیقاتی تعریف شود و برای اینکه ساواک حساسیت پیدا نکند اسمش را گذاشتند بحث ولایت؛ چون آن وقت‏ها ولایت هنوز معنی ولایتفقیه را نداشت و وقتی گفته می‏شد ولایت، یعنی ولایت و محبت اهلبیت«ع». طبعاً ساواکی‏ها از چیزی سر درنمی‏آوردند. به‌هر حال بحث حکومت اسلامی با عنوان ولایت مطرح شد. از آن پنجاه شصت نفر اکثرشان به خاطر اشتغالات یا به هر دلیل دیگری رفتند. بعضی‏ها در قم نماندند. بعضی‏ها مثل مرحوم آقای مفتح و دکتر باهنر هم اشتغالات درسی و کارها و مسئولیت‏هایی داشتند.

نهایتاً یک گروه ده بیست نفری قول دادند که همکاری کنند. بعد در باره شیوه کار که از کجا شروع شود؛ طرح کلی‏اش چه باشد؛ چه مباحث و سرفصل‏هایی تعیین شوند، بحث شد و خود ایشان جزوه‏ای را به عنوان سرفصل‏های پروژه تحقیقاتی تهیه و مشخص کردند که مبحث حکومت را در چند بخش مطالعه کنیم، از جمله حکومت در ادیان سابق؛ حکومت بعد از بعثت پیغمبر اکرم«ص» در مکه؛ ‏حکومت در مدینه و حکومت بعد از رحلت پیغمبر اکرم«ص» که آن هم دو بخش بود: زمان حضور ائمه«ع»، زمان غیبت.

آن چهار پنج بحث در واقع مقدمهای برای همین قسمت اخیر یعنی بحث ولایتفقیه بود، منتهی برای اینکه زمینه بحث کاملاً روشن شود، ایشان توصیه کرد در باره همه ادیان سابق، بهخصوص عهدین تحقیق کنیم و ببینیم در ادیان سابق راجع به حکومت چه چیزهائی را به دست میآوریم و قبل و بعد از بعثت و… وضع حکومت چگونه بوده است. این سرفصل‏ها را هم خود ایشان تهیه کردند. بنا شد کتاب‏هایی مطالعه و فیش‏برداری شوند. یادم هست ایشان برای اینکه ذهنها متوجه مسئله حکومت شود، کتاب‏هایی را توصیه کردند، چون اگر بخواهیم بدون اینکه سئوالی در ذهنمان باشد، روایات را بررسی کنیم، نمیتوانیم استفاده درستی کنیم. ایشان چند کتاب را برای مطالعه پیشنهاد دادند تا سابقه ذهنی در باره مسائل حکومت بهطور اعم و حکومت اسلامی بهطور اخص در ذهن افراد ایجاد شود که موقع فیش‏برداری و تحقیق، با توجه به این نکات به سراغ منابع بروند. تعدادی کتاب‏ به عنوان کتب مرجع تهیه شدند.

ضرورت داشت که کسی کتابدار باشد و ضمناً نوشتههای آقایان را تحویل بگیرد و تنظیم کند. قرعه به نام من خورد و ما شدیم دبیر جلسات بحث ولایت. ولی متأسفانه طولی ‏نکشید که آقای بهشتی به آلمان رفتند. کسانی که تا آن زمان مانده و فیشبرداریها را انجام بودند، آقایان امینی، قدوسی و هاشمی بودند. بهخصوص یادم هست که آقای هاشمی مقدمه ابن‏خلدون را فیش‏برداری کردند. البته کسان دیگری هم بودند و کتاب‏های حکومتی از جمله احکام سلطانیه و… بین آقایان تقسیم شده بود که فیش‏برداری کنند؛ ولی همان‏ طور که عرض کردم آقای بهشتی به آلمان رفتند و ارتباطشان با این جلسه قطع شد و کم‏کم دوستان سست شدند. به هر حال ایشان در جهت دادن به حرکت دوستان و ایجاد انگیزه و… ‏نقش بسیار مهمی داشتند. بعضی از این دوستان سفرکردند و بعضی تبعید و زندانی شدند. بازار این چیزها هم که رونق داشت.

بنابراین بحثها پیشرفت چندانی ‏نکردند و وقتی ایشان به آلمان رفت، از ‏آن افراد یکی دو نفر بیشتر نماندند. ما یک بحث به اصطلاح طلبگی کمپانی با آقایان محمدی‏گیلانی، یزدی و مظاهری اصفهانی در باره حکومت داشتیم. بعد از اینکه امام تبعید شدند و به ترکیه و بعد عراق تشریف بردند، خلأ رهبری حتی برای فعالیت‏های علمی هم ‏کاملاً محسوس بود. ما نامه‏ای برای امام نوشتیم که ما را راهنمایی کنید. ایشان جواب فرموده بودند که بین خودتان بحث مشترک قرار بدهید. ما یک جلسه چهار پنج نفری داشتیم که گاهی ‏در مسجد آبشار و گاهی در منزل‏هایمان برگزار میشد.

مسئله را با آقایان مطرح کردیم و از آنها قول همکاری گرفتیم که از منابع بحث ولایت که در اختیار داریم، در زمینه مباحث فقه سیاسی، امر به معروف و نهی از منکر، قضا، تقیه و… فیشبرداری و در باره آنها بحث کنیم. آقایان قبول کردند و از منابع اولیه شروع کردند به فیش‏برداری. نهایتاً مجموعه بزرگی از فیش‏ها ـ شاید ده‌ها هزار فیش ـ چه از کارهای قبلی که سایرین انجام داده بودند و چه فیشهای همدرس‏ها و هم‏مباحثه‏ایهای ‏خودمان، به اندازه یک کارتن بزرگ که نزد من بود، فراهم شد.

مرحوم آقای بهشتی از آلمان که برگشتند، تصمیم گرفتند در تهران اقامت کنند. ایشان در تهران دفتری را گرفتند و بنا شد فعالیت‏های علمی در آنجا متمرکز شوند و آقای شبیری، برادر آقای شبیری که قاضی‏ هستند،  مسئول آن دفتر شد. فیش‏هایی را که درباره حکومت نوشته شده بود به تهران بردند و تحویل ایشان دادند؛ اما متاسفانه طولی نکشید که ساواک ریخت و تمام آنها را برد و تمام آن زحمات یکسره بر باد رفتند و دیگر هم اثری از آن فیشها پیدا نشد.

ولی‏همان بحث‏ها در ذهن دوستان آثار بسیار مثبتی داشت. بعدها که امام «رضوان‏الله ‏علیه» بحث ولایتفقیه را در نجف مطرح کردند و همین ‌طور دیگرانی که کم و بیش رساله‏هایی نوشتند و بحث‏هایی را مطرح کردند، عمده جهت فکری‏شان لااقل تا آنجا که به بنده و دوستانی که می‏شناسم مربوط میشد، همان خط فکری‏ای بود که مرحوم آقای بهشتی ترسیم کردند. خدا إن‏شاءالله درجات ایشان را عالی کند و به دیگران توفیق بدهد که خط صحیح اسلام ناب را دنبال کنند.

 

 

*باتوجه به رابطه نزدیک حضرتعالی با رهبر معظم انقلاب، در باره ابعاد شخصیتی ایشان که چه ‌بسا تحت‌الشعاع شخصیت سیاسی‌شان قرار گرفته است، به نکاتی اشاره بفرمایید؟

یکی از نعمت‌های بزرگی که بنده و امثال بنده و همه ایرانیها اگر سالهای سال تمام وقتمان را صرف شکرگزاری آن کنیم حقش ادا نمی‌شود، برقراری نظام اسلامی، حاکمیت ولایت‌فقیه و بهخصوص وجود شخص رهبر معظم انقلاب است. برقراری نظام اسلامی خداپسندانه، آرزوی همه انبیاء و اولیا و صالحان عالم در طول تاریخ بوده، ولی جز در یک محدوده خاص زمانی و مکانی، موارد روشنی از آن را سراغ نداریم. در میان انبیای سابق حضرت سلیمان را میتوان مثال زد: «هَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی»(۱) و داستان بلقیس و آصف بن برخیا. در آخرالزمان هم وجود مقدس پیغمبر اکرم«ص» در چند سالی که در مدینه حکومت کردند و دوران کوتاه زمامداری امیرالمومنین«ع» که عمده‌اش به جنگ‌های داخلی گذشت. غیر از اینها مشکل بتوان در طول تاریخ اسلام زمانی را پیدا کرد که حکومتی برقرار شده باشد که در رأس آن معصوم یا تالی‌تلو معصوم باشد. این نعمت عظیمی است که خدا در این عصر نصیب جامعه و امت ما کرد که امام «رضوان‌الله‌ علیه» این نظام را بنیان‌گزاری کردند و به دست رهبر معظم انقلاب آبیاری و پرورش داده شد. اگر حساب کنیم که این نظام در میان نعمت‌هایی که خدا به انسان‌ها مرحمت کرده، چقدر ارزش دارد و جایگاه  این نعمت کجاست؛ مشکل بتوان بین نظام اسلامی که نعمتی دنیوی، اما پلی به سوی آخرت و سعادت ابدی است با دیگر نعمات نسبتی را برقرار کرد. نعمت‌های دیگر هر قدر بزرگ باشند، در قبال این نعمت که میتواند سعادت ابدی بیافریند در حکم صفر است.

لازم است هرجا که فرصتی پیش می‌آید، این نعمت عظیم الهی را به مردم یادآوری کنیم تا شکر آن را به جا بیاورند. یکی از فواید این تذکرها این است که وقتی انسان به عظمت چنین نعمتی پی می‌برد، تحمل کمبودها و کاستی‌ها برایش خیلی آسان می‌شود. هیچ یک از پدیدههای این عالم مصون از کاستی نیستند. قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِی کَبَدٍ؛» زندگی انسان توأم با رنج است، ولی تحمل این سختی‌ها در کنار توجه به نعمت‌های عظیم آسان می‌شود. برای مثال اگر مبلغ گزافی در صندوقچه‌ یا در حساب بانکی انسان باشد‌، اگر یک اسکناس هزار تومانی را گم کند یا پاره شود، چندان اهمیت نمی‌دهد، اما اگر کل دارایی انسان همین اسکناس هزار تومانی باشد، گوشه‌اش هم که بساید ناراحت می‌شود. ما اگر توجه کنیم که خدای متعال در این زمان چه نعمت عظیمی را به ما مرحمت فرموده، آن‌ وقت تحمل بعضی از سختی‌ها که لوازم طبیعی این حوادث این جهانی هستند، مثل تحمل گم شدن یک اسکناس هزار تومانی در مقابل یک گنج شایگان خواهد بود.

نعمت دوم وجود شخص امام بود که در همان مدت کوتاه، همه کسانی که صلاحیت اظهار نظر در این جور مسائل را داشتند اعتراف کردند که لااقل در قرن‌های اخیر شخصیتی به این عظمت در عالم پیدا نشده است. تازه ارزیابی‌های آنها بر اساس معیارهای مادی است و آنان اهمیت معنوی وجود امام را درک نمی‌کردند که چه کار کرد و چه تحولی را در انسان‌ها به وجود آورد و جوانان بیکاری را که در خیابان‌ها و کوچه‌ها ول میگشتند، به چه مقامی از عرفان و معنویت رساند. اینها را در نظر نمیگیرند و باز امام را عظیم‌ترین شخصیت این عصر می‌دانند. ما باید بیشتر توجه کنیم و ببینیم در سایه رهبری ایشان از چه کاستی‌ها و ذلتها و پستی‌هایی نجات پیدا کردیم و به چه عزتی رسیدیم. هم عزت دنیوی و بین‌المللی، هم عزت معنوی و رشد اخلاقیای که در جامعه ما پدید آمد و کم و بیش به جوامع دیگر هم سرایت کرد.

 

*درباره اینکه خداوند متعال نعمت دیگری را به تعبیر حضرتعالی جانشین نعمت امام کرد و ایشان سکاندار کشتی انقلاب شدند، نظرتان را بفرمایید.

حقیقت این است که من در زمان امام هر وقت ذهنم متوجه بعد از امام میشد، مضطرب می‌شدم و خودم را منصرف می‌کردم که اصلاً در این باره فکر نکنم، چون هیچ جوابی که مرا را راضی کند و بگویم کمبود امام جبران میشود، نداشتم. اما از وقتی که مقام معظم رهبری عهده‌دار این مسئولیت شدند، مثل آب خنکی بود که روی شعله آتش ریختند. البته اعتراف می‌کنم که اوایل به توانایی‌های ایشان آگاهی نداشتم و در همین حد میفهمیدم که به اقرانشان برتری دارند و اجمالاً بهترین گزینه‌ بعد از امام هستند؛ اما روز به روز بر ایمانم به ایشان افزوده می‌شود و می‌بینم که خدا چه ظرفیت، لیاقت و قابلیت‌هایی را در وجود این مرد ذخیره کرده است. نمی‌دانم که آیا خود ایشان  به این توانایی‌ها آگاه بودند یا نه؟ بدون شک این ظرفیتها در طول زمان رشد کرده و با اخلاص و با فداکاری‌های ایشان، مددهای الهی هم بر آنها افزوده شده است و می‌شود. اما به ‌هر حال زمینه‌اش باید فراهم باشد تا این کمالات بروز کنند و خدا این لطف را به کسی بکند.

نتیجه اینکه وجود ایشان برای هر مسلمانی، بهخصوص مسلمان شیعه ایرانی، نعمت عظیمی است که با هیچ یک از نعمت‌های دیگر قابل مقایسه نیست. البته نعمت معرفت خدا و ولایت اهل‌بیت«ع» جای خود را دارد. نعمت‌های مادی را عرض می‌کنم. بنابراین اگر ما بخواهیم با اعداد و ارقام، ارزش نعمت وجود ایشان را احصا کنیم، نشدنی است. اگر زندگی ایشان را مرور کنیم، از زمانی که مسئولیت رسمی ریاست جمهوری را پذیرفتند، نقطه‌های خفی بسیاری دارد که همه اشخاص از آنها آگاهی ندارند و نمی‌توانند قضاوت کنند. اما از آن دوران به بعد اگر ایشان را با روسای جمهور عالم مقایسه کنیم، از لحاظ توانایی مدیریت، سعه صدر، جامعیت، تقوی، مهربانی، دلسوزی و صدها فضیلت دیگر قابل قیاس نیستند. شرح حال روسای جمهور عالم را مطالعه کنید. پر است از ضعفهای اخلاقی، فسادهای سکسی، اختلاس‌های مادی، رانت خواری‌ و امثال اینها، اما در زندگی ایشان یک نقطه سیاه هم پیدا نمی‌شود.

من مقایسه با بعضی از شخصیت‌های داخلی را کنار می‌گذارم که گاهی می‌شود مصداق: «‌الدهر انزلنی ثم انزلنی»؛ ولی ایشان را مقایسه کنید با روسای جمهور و رهبران دنیا که برای رسیدن به مقام چقدر حق‌کشی و چقدر پول خرج می‌کنند و چقدر تبلیغات سوء می‌کنند و بعد از آنکه به مقامی می‌رسند، چقدر از مقامشان سوء استفاده می‌کنند؛ ولی خدای متعال به رهبر ما که نه برای ریاستش، نه برای نمایندگی مجلسش و نه برای رهبریاش یک ریال هم خرج نکرد و تقریباً همه اینها به ایشان تحمیل شد و صرفاً به عنوان انجام وظیفه پذیرفتند، این محبوبیت گسترده را اعطا کرده است.

با توجه به نکته‌هایی که عرض کردم روشن می‌شود که بنده چقدر ناسپاس هستم. البته ناسپاس‌تر از من هم هستند. کسانی که اینها را میدانند و نه تنها به ناسپاسی‌شان اقرار نمی‌کنند، که مدعی هم هستند و احیاناً پارازیت هم میاندازند. نمی‌دانم. اگر اینها واقعاً به خدا و قیامت اعتقاد دارند، قرار است چه جوابی به خدا بدهند؟ ابعاد شخصیت ایشان واقعاً به گستردگی روح عظیم یک انسان وارسته است. اینها چیزهایی هستند که همه می‌بینند و احتیاج به تبیین ندارد. ایشان با هر گروهی می‌نشینند و در هر زمینه‌ای که صحبت می‌کنند، حرفی برای گفتن دارند و بلکه بر همه آن متخصصین پیشی می‌گیرند. مگر مسائل خیلی فنی تخصصی مثل پزشکی و یا مثلاً مسائل علمی فیزیک، یعنی چیزهایی که توقعی نیست که یک شخصیت روحانی از آنها اطلاع داشته باشد. اما در مسائل اجتماعی و معلومات عمومی، ادبیات، شعر، موسیقی، علم موسیقی و تمیز درست و نادرست و حق و باطلش، ورزش، خطاطی، هنر و مسائل مدیریتی کشور، تسلط ایشان خیلی بارز است.

 

*به نظر حضرتعالی کدام یک از ویژگی‌های حضرت آقا نسبت به دیگر ویژگی‌های ایشان ناشناخته باقی ماندهاند؟

متأسفانه ابعاد اصلی شخصیتی ایشان که با مسئله رهبری و ولایتشان ارتباط دارد، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. اول فقاهت. عالمان منصف و بی‌غرض و با تقوا شهادت می‌دهند که ایشان در فقاهت نه تنها کمتر از اقرانشان نیستند، بلکه در مواردی ثابت شده که افضل هم هستند. یکی از علومی که در فقاهت به کار می‌آید و در آن، کمتر محقق برجسته‌ای داریم، علم رجال است. اگر ما در عالم تشیّع سه نفر رجال‌دان قوی داشته باشیم یکی ایشان هستند. در بسیاری از رشته‌های علمی دیگر هم متأسفانه آن‌ طور که باید و شاید شناخته شده نیستند؛ از جمله در مسائلی که با حافظه ارتباط دارند؛ شرح حال اشخاص و قضایای تاریخی و تحلیل تاریخ و… ایشان در حد اعجازند.

در کنار همه اینها مهربانی، صمیمت و دلسوزی برای آحاد ملت که گاهی بعضی آثارش را می‌بینیم، از جمله ارتباط  با خانواده‌های شهدا یا افراد دیگر، ناشی از عاطفه بسیار عمیق و لطیف ایشان است. از آن طرف تقوا، ساده‌زیستی و زهد ایشان به افسانه شبیه است. کسی در چنین موقعیت حساسی با این همه امکاناتی که در اختیار دارد، این جور ساده و زاهدانه زندگی می‌کند و ده‌ها فضیلت دیگری که واقعاً شمارش و بیانشان مشکل است.

هر یکی از این ویژگیها از فرد یک موجود بسیار ممتاز اجتماعی میسازد. حالا که خداوند همه این فضیلتها را در یک فرد جمع کرده و او را خادم این ملت قرار داده، چقدر باید قدر این نعمت را بدانیم؟ خدا نکند روزی تار مویی از ایشان کم بشود. آن‌ وقت معلوم می‌شود ایشان چه گوهر گرانبهایی هستند که مشابهش را نمی‌شود پیدا کرد. کسانی که از نزدیک با ایشان آشنایی دارند و می‌توانند ایشان را با اقرانشان مقایسه کنند، میدانند که: «میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است.» ما همین اندازه می‌فهمیم که ایشان خیلی بهتر است؛ اما این را که چقدر بهتر است نمی‌توانیم درست ارزیابی کنیم. انسان در گوشه و کنار افرادی را می‌بیند، ولی وقتی دقت میکند متوجه میشود که خیلی تفاوت دارند.

و بالاخره یکی از بهترین نمودها، عبقریت ایشان در فتنه‌های متعدد است. ما هنوز عمق این فتنهها را درک نکردهایم و آن اندازه‌ای را هم که درک کردهایم نمی‌توانیم بیان کنیم. اگر بیان هم بکنیم، مردم باور نمی‌کنند. اما ایشان این مشکلات را با سعه صدری که جز در معصومین یافت نمی‌شود و با تحمل و صبر در مسائلی که نگفتنی است، با تدبیری بسیار حکیمانه‌ که واقعاً به مقام تدبیر معصوم نزدیک است، مدیریت کردند.

خدا همه این نعمت‌ها را یکجا در یک نفر جمع کرده و در اختیار ملت ایران قرار داده است. شایسته است کسانی که با این مسائل آشنا نیستند، قضاوتهای شخصیت‌های جهان را درباره ایشان بررسی کنند. به هرحال، ما در انجام وظیفه شکرگزاری برای این نعمت عظیم، به اندازه توان فکری و ذهنی و کاری خودمان مسائل را برای مردم تبیین میکنیم و توضیح میدهیم تا متوجه باشند که خدا چه نعمتی به آنان داده تا قدر این نعمت را بیشتر بدانند و با وجود چنین نعمت ارزشمندی، تحمل سختیها برایشان آسان شود.

 

*شخصیتی با چنین ویژگی‌هایی که حضرتعالی به ابعادی از آن اشاره فرمودید، مورد هجمه همه رسانه‌های نظام سلطه و متاسفانه برخی از افراد ناآگاه داخلی است. ریشه این هجمهها و وظیفه ما در برابر آنها چیست؟

روشن است که ما باید با تمام توان با تهاجمات دشمن مقابله کنیم و نگذاریم که کمترین نتیجه‌ای از توطئه‌هایش بگیرد. ولی فعالیت‌های شیاطین اعم از انس و جن همیشه به صورت شمشیر از رو بستن نیست. اینها برای مقابله با دشمنانشان آخرین ترفندها را به کار میبرند و در رویارویی تن به تن، امرشان دایر است بین موت و حیات که صریحاً شمشیر به رویش بکشند و این آخرین کاری است که می‌توانند بکنند. اما قبل از اینکه به این مرحله برسند، سعی می‌کنند با انواع توطئه‌ها و فریب‌ها کسانی را گول بزنند و گمراه و فکرشان را عوض کنند.

این رویه از اوایل انقلاب شروع شد، ولی امروز در مورد شخص ایشان به اوج خود رسیده است. تنها دشمنان قسم‌خورده استعماری و ابرقدرت‌ها نیستند که به این کار دامن می‌زنند، بلکه عوامل داخلی هم کمک می‌کنند. آن دشمنان خارجی هم غالباً نقشه‌هایشان را به دست افراد ضعیف‌النفس و فرومایه داخلی اجرا می‌کنند. باید در باره این موضوعات تحلیل‌های روان‌شناسی انجام و معلوم شود که این رقابت‌ها و دشمنی‌ها از کجا مایه می‌گیرند.

قرآن و داستان‌های قرآنی اشاره دارند که عامل اولین جنایتی که در میان بنی‌آدم واقع شد، حسد بود: «إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا».(۲) چرا کسی باید این جور پیش مردم محبوب باشد؟ کسانی بودند که سنشان و سابقه مبارزاتیشان بیشتر بود. آنها چرا نشدند؟ تلاش‌هایی هم کردند که بین مردم موقعیتی پیدا کنند، اما ایشان هیچ فعالیتی نکرد. خب اینها رنجشان می‌دهد که ما این همه تلاش و این همه پول خرج کردیم و این همه نقشه کشیدیم، اما به جایی نرسیدیم و خدا به ایشان بدون اینکه قدمی در این راه بردارد، چنین محبوبیت و موقعیتی داد.

اینها چیزهایی هستند که ما از تأثیر آنها در مخالفت‌ها و فتنهانگیزی‌ها غافلیم و بسیاری از مسائل دیگر که نه بنده اهل مطرح کردنشان هستم و نه فرصتی هست که به آنها اشاره بشود. بسیاری از این مخالفت‌ها، اتهامات، خردهگیری‌ها و بهانه گیری‌ها از این‌گونه عوامل روانی سرچشمه می‌گیرند. اینها موقعیت‌ها، شگردها و امکاناتی دارند که از آن برای فریب دادن مردم استفاده میکنند. ریشه حسد در افراد نخبه‌ای است که می‌بینند ایشان مانع از بعضی سوء‌استفاده‌هایشان می‌شود یا زندگی ساده ایشان، خاری در چشم آنهاست و آنها را رسوا می‌کند. به همین دلیل مخالفت میکنند و وقتی زمینه مخالفت فراهم شد، خارجی‌ها بهره‌برداری می‌کنند. لازم نیست که آنها کسی را برای مخالفت تربیت کنند. می‌گردند و افرادی را پیدا میکنند که مشکلات روانی دارند، احساس حقارت میکنند، حسادت میورزند و جاه‌طلب هستند. این افراد را شناسایی و روی آنها کار می‌کنند و امکانات در اختیارشان قرار می‌دهند و در نتیجه فتنه‌ برپا می‌شود. اگر عوامل پیدایش فتنه را بررسی و ارزیابی کنیم، آن‌ وقت می‌فهمیم که خروج از فتنهها و نجات از این دام‌ها واقعاً در حد اعجاز است.

 

*وظیفه مسئولین و خواص در شرایط کنونی چیست؟

به‌طور کلی وظیفه ما در مقابل نعمت عظیم رهبری این است که با زبان، قلم‌ و رفتار، مردم را آگاه کنیم و به آنها‌ بفهمانیم که این نعمت با هیچ نعمت دیگری قابل مقایسه نیست. شکر این نعمت بسیار سنگین است و اگر انسان واقعاً بفهمد این نعمت، چقدر ارزش دارد، نگران میشود که حظش از آن نعمت کم بشود و طبعاً هر تلاشی که از دستش بربیاید، میدهد. من بیشتر از این موضوع نگرانم که ما وظیفه‌مان را در زمینه بیدار کردن مردم و توجه دادن آنها به مسئولیت‌هایشان انجام ندهیم و کوتاهی کنیم؛ والا مردم ثابت کردهاند که هروقت وظیفه‌شان را تشخیص بدهند، در انجامش کوتاهی نمی‌کنند و تا پای جان هم میایستند.

ما باید همان‌طور که از وجود رهبرمان قدردانی میکنیم و در مقام شکرگزاری برمیآییم، خدا را شکر کنیم که با چنین مردم قدرشناسی زندگی می‌کنیم. این مردم رشد اجتماعی دارند، هوشیارند، فریب نمی‌خورند و در مواردی از خواص خیلی جلوترند و با ذهن ساده‌شان حقایقی را می‌فهمند که متخصصین متوجه نمیشوند.

اینها نعمت‌های عظیمی هستند که خدا به ملت ما داده است و باید شکر کنیم.  ما باید نگران باشیم که نکند خودمان در وظیفه‌مان کوتاهی کنیم. از خدای متعال درخواست می‌کنیم که بر طول عمر رهبر عزیزمان و بر توفیقات و برکات وجودشان بیفزاید و به ما هم توفیق قدردانی از همه نعمت‌ها و مخصوصاً نعمت ولی امر عزیزمان و توفیق ارائه خدمت مقبولی را که خدای متعال و اولیایش بپسندند،مرحمت کند.

ان‌شاءالله

پی‌نوشت:

۱٫سورۀ مبارکه ص / ۳۵

۲٫سورۀ مبارکه مائده / ۲۷

10اکتبر/20

فهم درست از سخن و سکوت رهبری

درک درست از بیانات و مواضع امام و رهبری توسط خواص، یکی از عوامل بقای انقلاب و خود آنان در جبهه خدمتگزاری به انقلاب و نظام مقدس اسلامی است.

از آغاز نهضت اسلامی تا امروز که انقلاب اسلامی وارد دهه پنجم خود شده است، برخی از لغزش‌ها و بی‌بصیرتی‌ها در زمینه شناخت درست از سخنان و مواضع رهبری موجب ریزش‌هایی در بدنه خواص شده و در مقاطعی انقلاب و نظام اسلامی را با چالش‌هایی روبه‌رو کرده است. اگرچه این چالش‌ها در روند کلی حرکت رو به جلوی انقلاب تأثیر چندانی نداشته‌اند؛ اما حاشیه‌سازی‌های آنها همواره دستاویزی برای موج‌سواری ضدانقلاب و رسانه‌های معاند بوده است.

با نگاهی به منظومه فکری، گفتارها و رفتارهای برخی از خواص در گام اول انقلاب می‌توان به مشکل اساسی آنان در تحلیل‌های غلط سهوی یا عمدی، از جمله ضعف در کلان‌نگری، فقدان نگاه منظومه‌ای و نداشتن درک درست از زمان و مکان و ابتلا به جزئی‌نگری اشاره کرد که غالباً سبب فرو غلتیدن آنان در گرداب اشتباه محاسباتی و خروجشان از جبهه حق و نظام مقدس اسلامی شده است؛ خواصی که بعضاً در مقابل امام و رهبری قرار گرفتند و پس از هر اشتباه، به جای بازخوانی تحلیل‌های غلط و بازنگری در ابزارهای شناخت خود، همواره انگشت اتهام را به سوی امام و رهبری نشانه رفته‌اند.

با مروری بر تاریخ انبیا و اولیای الهی می‌توان افرادی با چنین تحلیل‌ها و مواضع و بعضاً سخنان بی‌ادبانه‌ای را مشاهده کرد. آنجا که فردی در هنگام تقسیم غنایم توسط رسول اکرم»ص»،  شکستی را که ریشه در نافرمانی از رهنمودها و هشدارهای امیرمؤمنان«ع» داشت، به ایشان نسبت می‌دهد و حضرت را مذلّ المؤمنین! می‌نامد.

هرچند گذر زمان جامعه را با حقیقت گفتارها و رفتارهای پیامبران و ائمه اطهار(ع) آشنا کرد؛ اما هرگز نتوانست خسارتی را که آن خواص بی بصیرت بر خود و جامعه تحمیل کردند، جبران کند. لذا علاوه بر ضرورت خودشناسی و تقدم آن بر امام‌شناسی، نباید از شناخت شخصیت‌ها و جامعه در آیات و روایات هم غافل ماند.

بی‌شک نهضت امام خمینی استمرار نهضت انبیا و اولیا و گرفتار خواص و نزدیکان بی‌بصیرتی است که به جای بازخوانی منظومه فکری و رفتاری و جست‌وجوی لغزش‌های‌ خود در مسیر طی شده، امام و رهبری را مقصر دانسته و با موضع‌گیری، سخنرانی یا نامه، تقصیر و قصوری‌های خود و دیگران و دانشگاه‌ها و دستگاه‌های دیگر را متوجه امام و رهبری کرده‌اند؛ اما گذشت زمان، خواب را از چشم آنان و حامیانشان ربوده است. زمان عنصر مهمی در برملا ساختن برخی از حقایق‌ و واقعیت‌هاست. به عنوان نمونه انتخاب مهندس مهدی بازرگان به عنوان ریاست دولت موقت، رأی‌آوری بنی‌صدر در اولین دوره ریاست جمهوری ایران اسلامی و یا تکیه زدن آقای منتظری بر مسند قائم‌مقام رهبری، انقلاب اسلامی را با چالش‌های جدی روبه‌رو کرد.

در این میان برخی از خواص علناً یا تلویحاً مشکل را به انحاء مختلف  متوجه امام کردند، اما گذر زمان و به‌ویژه نامه ۶/۱/۶۸ امام نشان داد که ایشان از ابتدا با این سه انتخاب مخالف بودند، اما هرگز نخواستند از جایگاه ولایت فقیه، رأی خود را به دیگران تحمیل کنند. امام در انتخاب مهدی بازرگان به نظر مشاوران و کارشناسان و در انتخاب بنی‌صدر به رأی مردم احترام گذاشتند و در قائم‌مقامی آقای منتظری رأی علمای مجلس خبرگان را پذیرفتند. چنین رویکردهائی تفاوت ولایت فقیه با دیگر حکومت‌های مدعی دموکراسی را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که امام و رهبر معظم انقلاب به‌رغم برخورداری از بالاترین جایگاه در نظام جمهوری اسلامی، چگونه به رأی مردم، کارشناسان و مجموعه‌های قانونی دیگر، احترام گذاشته و از آنان حمایت کرده‌اند.

برخی از خواص، امام و رهبر معظم انقلاب را خطاب قرار می‌دهند و نارسایی‌ها و ناکامی‌ها و چالش‌ها را متوجه «ولی‌فقیه» می‌کنند. اینان باید پیش و بیش از هر چیزی به ریشه‌ اشتباهات محاسباتی خود رجوع کنند و ببینند که چگونه در اثر عدم درک درست بیانات امام و رهبری، تصمیمات غلطی را اتخاذ کردند و جامعه و حتی امام و رهبری را در موقعیتی قرار ‌دادند که بازرگان و بنی‌صدر و آقای منتظری را تحمل کردند. طرفه آنکه همیشه همین افراد هستند که امام و رهبری را مورد خطاب قرار می‌دهند، در حالی که عملکردشان شبیه به کسانی است که برای انتخاب ابوموسی اشعری صف بستند و تا کشیدن تیغ از نیام در برابر امام علی«ع» پیش رفتند و آنگاه در برابر پیامدهای این انتخاب، خود در جایگاه مدعی قرار گرفتند!

در میان آثار علمای شیعه، بی‌تردید «صحیفه امام خمینی» یکی از کم‌نظیرترین کتب شیعه پس از کتب روایی در عصر غیبت است. کتابی که نسل‌های آینده ده‌ها و صدها کلیدواژه چگونه زیستن را از آن خواهند آموخت؛ وقایع تاریخی و جریان‌شناسی و شخصیت‌شناسی را از منظر صادقانه آن به تماشا خواهند نشست؛ شیعه بودن خود را به رُخ جهانیان خواهند کشید و به آن افتخار خواهند کرد.

نامه ۲۶/۱/۶۸ امام خمینی  به نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی و وزرا به‌مراتب دردناک‌تر از نامه ۶/۱/۶۸ ایشان به آقای منتظری است:

«بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و وزرای محترم «دامت افاضاتهم». با سلام شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمی‌دانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است که در اعلامیه‌ها و پیغام‌ها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین‌جا ختم نگردد، ولی متأسفانه نشد. از طرف دیگر وظیفه شرعی اقتضا می‌کرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد، لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام کنار گذاشتم.

ان‌شاءالله خواهران و برادران در آینده تا اندازه‌ای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی‌بردار نیست و در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد. توفیق  همگان را از خداوند متعال خواستارم. ‏‏والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

روح‌الله الموسوی الخمینی ۲۶/۱/۶۸»(۱)

تأثر و تأسف امام در این نامه نشان می‌دهد که حتی وزرا و نمایندگان مجلس و خواص تکیه زده بر مسندهای قدرت و جایگاه‌های تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در قوه مجریه و مقننه هم در خلال دو سال به درک درستی از اعلامیه‌ها و پیغام‌های امام راحل نرسیدند! دردناک‌تر اینکه امام در این نامه به روشن شدن اذهان خواهران و برادران دینی در آینده اشاره می‌کنند، ولی تا کنون جز چند کتاب و مستند و مقاله‌ پراکنده، در زمینه روشنگری در باره موضوعات مختلف شبهه‌برانگیز، از جمله محتوای این نامه، از سوی خواص کار درخوری انجام نشده است.

همین عقب‌ماندگی برخی از خواص از مردم و عدم درک درست از بیانات و مواضع امام و رهبری موجب شده است که از آغاز نهضت تا امروز، مردم بیش از خواص مخاطب امام و رهبری باشند؛ از همین روی امام و رهبری هرگز به نامه‌های برخی از خواص پاسخ ندادند و پاسخ را به عنصر زمان سپردند. یکی از نامه‌هایی که امام خمینی پاسخ آن را ندادند، نامه آقای منتظری به امام خمینی(ره)  برای جلوگیری از اعدام چند تن از عناصر سازمان منافقین در سال ۱۳۵۲ است.

آقای منتظری در این نامه با بیان اینکه این افراد در «معرض خطر اعدام» هستند، درباره اعتقادات و جایگاه آنان در نزد علما و ضرورت ورود امام به این مسئله می‌نویسند:

«… اطلاعات وسیع و عمیق آنان بر احکام و معتقدات مذهبی معروف و مورد توجه همه آقایان و روحانیین است. بعضی از مراجع و جمعی از علما و بلاد اقداماتی برای تخلص آنان کرده‌ و چیزهایی نوشته شده‌اند. بجا و لازم است از طرف حضرتعالی نیز در تأیید و تقویت و حفظ دماء آنان چیزی منتشر شود، این معنی در شرایطشان ضرورت دارد چون مخالفین سعی می‌کنند آنان را منحرف قلمداد کنند…»(۲)

امام درباره منافقین چیزهائی را می‌دانستند که آقای منتظری و سایر علما در آن مقطع از درک آنها عاجز بودند. امام از دادن پاسخ به این نامه و بسیاری از نامه‌های دیگر امتناع ورزیدند و در اوائل انقلاب به فریب خوردن برخی از علما توسط این سازمان اشاره کردند. این نامه در زمانی به امام نوشته ‌شد که هنوز سازمان تغییر ایدئولوژیک نداده و آشکارا مارکسیسم را نپذیرفته بود؛ اما امام روند انحراف و التقاط را در این سازمان و گروه‌ها و دستجات دیگر راست‌گرا و چپ‌گرا تشخیص داده و آشکار شدن آن را به مرور زمان واگذار کرده بودند. بعدها سازمانی که آقای منتظری از آنان به دفاع می‌پرداخت، فرزندش محمد را به شهادت رساندند.

بی‌پاسخ گذاشتن نامه آقای خوئینی‌ها از سوی رهبر معظم انقلاب را نیز می‌توان در زمره نامه‌هایی دانست که گذر زمان حقیقت محتوای آن را آشکار خواهد ساخت. هر چند که حقایق و واقعیت‌های میدانی هم اکنون نیز برای بسیاری از مردم و خواص با بصیرت پنهان نیستند، اما این نامه هم از همان نامه‌هایی است که پاسخ آن از قبل برای نویسنده‌اش روشن است.

زمانی وزیر ارشاد اسلامی دولت اصلاحات به شکلی گستاخانه، فرمایشات رهبری انقلاب را مبنی بر اینکه برخی از مطبوعات تبدیل به پایگاه دشمن شده‌اند نفی کرد، اما سر برآوردن نویسندگان این مطبوعات از رسانه‌های ضدانقلاب و کوچ وزیر ارشاد به لندن، پاسخی بود که تاریخ به سخنان گستاخانه او داد.

در فتنه‌ سال ۸۸ برخی از سران فتنه در برابر تأکید رهبری انقلاب بر ضرورت جدا کردن صف معترضان از صف ضدانقلاب، حتی حرمت‌شکنان روز عاشورا را مردم مؤمن نامیدند، اما اعتراف سران آمریکا و رژیم صهیونیستی و منافقین و سلطنت‌طلب‌ها در زمینه هدایت فتنه سال ۸۸ پاسخ شایسته‌ای برای بیانیه‌نویسان بود.

سکوت امام و رهبری در برابر برخی از نامه‌ها و نامه‌نگاران نیازمند درک و فهمی از جنس درک و فهم فهمیده‌ها و حججی‌ها و حاج‌قاسم‌ها و مردمی است که این اسطوره‌های ولایتمدار از میان آنان برخاستند. مردمی که خوب می‌دانند که پاسخ برخی از نامه‌ها را خود نامه‌نگاران می‌دانند و ضرورتی به پاسخگویی رهبری نیست. مردم سکوت امام و رهبری را همچون سخنان آنان درک می‌کنند و فرق بین فرافکنی و جستجوگری را می‌دانند.

امیرمؤمنان علی(ع) در پاسخ به درخواست معاویه در تحویل دادن قاتلان عثمان به نکته‌ای اشاره می‌کنند که امروز نیز درباره برخی از افراد که تقصیرها و قصورها را متوجه امام و رهبری می‌کنند صدق می‌کند.

حضرت درخواست معاویه را نوعی فرافکنی و فرار رو به جلو می‌دانند و معاویه را به بازخوانی عملکرد خود و اطرافیانش دعوت می‌کنند و به او تذکر می‌دهند که پاسخ را در شام و کاخ و بر سر سفره و گعده‌های شاهانه خود بجوید، نه در کوفه و مسجد و سفره بی‌آلایش امام.

حضرت به معاویه نوشتند:

«… و اما ما سأَلتَ من دفع قتله عثمان إلیک، فَاِنّی نَظَرتُ فی هذا الامر، فلم اره یسعنی دفعهم الیک و لا الی غیرک و لعمری لئن لم تنزع عن غیّک و شقاقک لتعرفنّهم عن قلیل یطلبونک، لا یکلفونک طلبهم فی برّ و لا بحر و لاجبل و لاسهل، الا انه طلب یسوءک وجدانه و زورٌ لا یَسُرکَ لُقیانه و السلام لاهله: اینکه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم. سوگند به جان خودم! اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به‌زودی آنها را خواهی یافت که تو را می‌طلبند بی‌آنکه تو را فرصت دهند تا در خشکی و دریا و کوه و صحرا، زحمت پیدا کردنشان را بر خود هموار کنی و اگر در جست‌وجوی آنان برآیی، بدان که شادمان نخواهی شد و ملاقات با آنان تو را خوشحال نخواهد کرد و درود بر اهل آن.»(۳)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۳۵۰٫

۲- نامه آقای منتظری به خط خود، عصر اندیشه، شماره ۱۲، شهریور ۱۳۵۹، ص ۱۰۷٫

۳- نهج‌البلاغه، نامه نهم، ص ۴۴۸، ترحمه مرحوم محمد دشتی.

11جولای/19

حرفی است از هزاران

«…با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می‌کنم و…»

آیا اوصاف آرام، مطمئن، شاد و امیدوار در فراز پایانی وصیت نامه امام خمینی (قدس سره) می‌تواند از وجهی ناظر به آینده انقلاب و نظام اسلامی باشد؟

جملات قبل و بعد سطر فوق درباره مردم «امت» و رهبری آینده «امامت» که دو رکن اساسی بقاء، اقتدار و گسترش نظام و انقلاب اسلامی است، نگاه امام به آینده را ترسیم می‌کند. حضرت امام در آخرین فراز از وصیت‌نامه و در ادامه این فراز می‌فرماید: «…و از ملت امیدوارم که…. با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سد آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند.»

حضرت امام در حالی که خود را در جایگاه امامت جامعه، خدمتگزار می‌نامد برای بعد از خود، وجود خدمتگزار بالا و والاتر را نوید می‌دهد.

هرچند حضرت امام بر آن بود که موضوع رهبری بعد از خود را در ساختار و مجرای قانون نهادینه کند اما به طور غیر رسمی و در موارد و مناسبت‌های متعدد از اینکه نظر خویش را در ارتباط با شایستگی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری آینده ابراز کند دریغ نداشت.

حضرت امام علاوه بر نشانه‌گیری‌های مصداقی, به شاخص‌های مهم برای احراز شرایط رهبری هم تاکید داشت:

«یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏‌ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به‏‌طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‌گیرى باشد، این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمى‏تواند زمام جامعه را به دست گیرد.»(صحیفه امام، ج۲۱، ص ۱۷۹)

سرانجام تقدیر و لطف الهی برای صیانت از دستاورد خون صدها هزار شهید با نفی آنچه که بندگان خدا از سال‌هاپیش برای رهبری بعد از امام تدبیر کرده بودند، تجلی یافت و در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸  گزینه‌ای را که امانت تاریخی اسلام ناب را به شایستگی به سمت سرمنزل مقصود راهبری کند در جایگاه جانشینی امام راحل تثبیت فرمود و بدین‌سان امامت و رهبری انقلاب اسلامی بر عهده حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای قرار گرفت.

مجتهد جامع‌الشرایطی که گذشت سه دهه از زعامتش، نشان داد ویژگی‌های فوق‌العاده و شخصیت جامع‌الاطراف او، با هیچ یک از زعمای دینی و با هیچ‌یک از سران کشورهای جهان قابل مقایسه نیست. ناخدای باخدایی که در ۳۰ سال گذشته، کشتی انقلاب و نظام اسلامی را از سخت‌ترین طوفان‌ها و پیچیده‌ترین دسیسه‌ها و فتنه‌های داخلی و خارجی عبور داده و با ادامه راه و خط امام خمینی، _که منبعث از آیات بینات قرآن است_ قدرت آمریکا و استکبار جهانی را به چالش و سراشیبی افول کشانیده و با تقویت قدرت اسلام ناب و انقلاب اسلامی، محور مقاومت را تا آن سوی مرزها و فراتر از قاره‌ها گسترش داده است. پیروزی اراده جمهوری اسلامی بر عِده و عُده ابرقدرت‌های جهانی در جنگ ۳۳ روزه لبنان، جنگ سوریه، انهدام داعش در عراق و سوریه و… شاهدی بر این مدعاست که حتی دشمنان نیز یارای انکار آنرا ندارند.

در سطح داخلی نیز علاوه بر امنیت کم‌نظیر ایران، آن‌هم در ناامن‌ترین منطقه جهان، در سایه هدایت‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و پیگیری‌های معظم‌له برای پیشرفت همه جانبه کشور و نیل به سوی تمدن بزرگ اسلامی، برگ‌های زرین و افتخارات بی‌نظیری به ثبت رسیده و در بسیاری از عرصه‌های علمی و تکنولوژیکی از جمله در حوزه هوا-فضا، چرخه سوخت هسته‌ای، فناوری نانو، سلول‌های بنیادی، تولید تجیهزات دفاعی و موشکی و… جمهوری اسلامی به جایگاه برجسته جهانی دست یافته است.

البته این نکته نیز قابل توجه و تامل است که در عرصه‌هایی مانند اقتصاد و فرهنگ که دستگاه‌های اجرایی و نهادها و سازمان‌های ذیربط در قبال تاکیدات و رهنمودهای معظم‌له کوتاهی و قصور و تقصیر داشته‌اند،​ کشور با مشکلات جدی مواجه شده است.

اما علاوه بر شهادت علمای بزرگ و مجتهدان خبره درباره مراتب تقوی، زهد، فقاهت و مرجعیت حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، امروز جامعیت و اشراف رهبر معظم انقلاب(مدظله) در عرصه‌های گوناگون علوم دینی، سیره معصومین(ع) و تاریخ اسلام، ایران و جهان، مدیریت کلان و مسائل سیاسی و بین‌المللی، همچنین حوزه فرهنگ و ادبیات و هنر در کنار ساده‌زیستی و پرهیز از مظاهر دنیا و  مردمداری از ویژگی‌هایی است که به اذعان دوست و دشمن، ایشان را از سایر رهبران دینی و سیاسی در جهان متمایز کرده است.

اینجانب در طول چند دهه اخیر، بارها توفیق حضور در برخی از جلسات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اقشار مختلف از جمله هنرمندان، کارگردانان و اهالی سینما و تلویزیون، نویسندگان و رمان نویسان، جوانان، اساتید دانشگاه و نخبگان و فرهنگیان را داشته‌ام  و از نزدیک شاهد بوده‌ام که بیانات ایشان در این جلسات، چگونه مخاطبان را _ که احیاناً خود را در قله رشته خود می‌دانند_ در برابر گستره و عمق اطلاعات معظم‌له حیرت‌زده و خاضع می‌کند.

نمونه برجسته دیگر، اطلاعات گسترده و اشراف ایشان در امور نظامی و صنایع دفاعی است و این نکته را بارها در اذعان فرماندهان نیروی‌های زمینی، هوایی و دریایی ارتش و سپاه دریافت کرده‌ام؛ از جمله بارها از شهید طهرانی مقدم شنیدم که به تعبیر خودش، حضرت آقا را استاد و راهنمای مجتهد خود در پیشرفت‌های فوق‌العاده موشکی کشور توصیف می‌کرد.

اینک در آغاز چهارمین دهه بهرمندی از نعمت رهبری امام خامنه‌ای، گوشه‌هایی از برخی ویژگی‌های شخصیت ذوابعاد ایشان را از دریچه نظرات تنی چند از کارشناسان و همچنین گزیده‌‌هایی از مصاحبه‌های «پاسدار اسلام» در سالیان گذشته با علما در خصوص معظم‌له را تقدیم یاران “پاسدار اسلام” می‌کنیم و خاضعانه می‌گوییم:

این شرح بی‌نهایت کز زلف یار گفتند         حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد

30ژوئن/19

اشراف حضرت آقا بر حوزه های مختلف ساحت فرهنگ و هنر «بی‌نظیر» است

 

«نگاهی به رویکرد و اندیشه‌های فرهنگی رهبر معظم انقلاب»

در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر مجید شاه‌حسینی

اشراف حضرت آقا بر حوزه های مختلف ساحت فرهنگ و هنر «بی‌نظیر» است

درآمد:

مقوله هنر همواره مورد بحث و با چالش‌های جدی مواجه بوده است، به‌گونه‌ای که اکثر علما و متدینین به دلیل خطرات و لغزشگاه‌هایی که در این راه وجود دارد، از ابتدا عطایش را به لقایش بخشیده و گریبان خود را از پرسش و پاسخ در این باره خلاص کرده‌اند.

اما هنر، مخصوصاً سینما و موسیقی واقعیت‌های جدی روزگار ما هستند و چنانچه مراجع، علما و صاحبنظران دینی در باره آنها نیندیشند و تعریف درستی از سینمای دینی و بالاخص اسلامی ندهند، عملاً جامعه را در دامان جریانات و تفکراتی انحرافی خواهند انداخت که انتهای این مسیر هم معلوم است.

دکتر مجید شاه حسینی که از صاحبنظران شاخص و ممتاز در عرصه فرهنگ و هنر است و سال‌ها در این حوزه تجربه و سابقه مطالعه و پژوهش و تدریس دارد، در گفتگو با «پاسدار اسلام» به تحلیل رویکرد و نقطه نظرات رهبر معظم انقلاب در مقوله فرهنگ و هنر و میزان احاطه معظم‌له در این عرصه پرداخته و نکات بدیع و قابل توجهی را مطرح ساخته است.

*با تشکر از فرصتی که در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار دادید؛ همانطور که مستحضرید بخش قابل توجهی از مسائل و رویکردهایی که رهبر انقلاب همیشه برآن تاکید داشته و دارند را مسایل فرهنگی تشکیل می‌دهد. در این مجال قصد داریم برداشت و تحلیل جنابعالی به عنوان یکی از صاحبنظران خبره در حوزه فرهنگ و هنر را درباره ابعاد فرهنگی شخصیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و عمق نقطه نظرات معظم‌له در مقوله فرهنگ و هنر، بشنویم.

 

بسم‌اللّه الرحمنِ‌الرَّحیم. مقام معظم رهبری از جمیع جهات در مقوله فرهنگ، هنر و رسانه منحصر به فرد هستند. این را بنده به عنوان یک کارشناس فرهنگی-رسانه‌ای عرض می‌کنم و تعارفی در کار نیست. ایشان اولین مرجعی نیستند که به ساحت‌های هنر، فرهنگ و رسانه ورود می‌کنند. قبل از این نیز مراجع و علمایی داشته‌ایم که مثلاً شعر می‌سرودند و یا حتی ترجمه و تفسیر قرآن را به شعر سروده‌اند یا ورودی به مقوله رسانه و روزنامه و نشریه داشتند. اما نکته‌ای که در مورد مقام معظم رهبری شگفت‌انگیز و منحصربه‌فرد و قابل استناد است و بنده می‌توانم به عنوان یک کارشناس این عرصه روی آن تأکید کنم، عمق ورود و میزان احاطه ایشان به ساحت فرهنگ، هنر و رسانه است. این احاطه موجب می‌شود که ایشان در این سه مقوله بیاناتی را داشته باشند که ما در کلام هیچ‌یک از پیشینیان شاهد نبوده‌ایم.

فرض بفرمائید مقوله روشنفکری که پدیده رایج اجتماعی است و پای آن از اواسط دوران قاجار به سرزمین ما باز ‌شد. به نظر می‌رسد حلقه‌های آغازین روشنفکری در ایران، لژهای ماسونی بوده‌اند که تعریف جریان روشنفکر کافه‌ای را وارد ایران ‌کردند. از همان سفر اول ناصرالدین شاه به فرنگ و خصوصاً فرانسه، این مفهوم با ماسون‌های وطنی وارد کشور ‌شد وشروع به تولید محتوا ‌کرد. این جریان روزنامه داشت، وارد جریان ترجمه ‌شد و به‌شدت در بدنه اجتماعی از میان نخبگان یارگیری ‌کرد. اگر هم مدل مترقی‌ای به نام امیرکبیر در آن دوره ظهور کرد، آن مدل بومی و درون‌زا و متعهد را از بین ‌برد تا مدل فرنگی و مستفرنگ آن را در کشور جا ‌بیاندازد. این جریان تا پایان عصر قاجار و عصر پهلوی هم در عرصه فرهنگ تاخت.

روشنفکری بیمار وطنی چند صفت عوامانه دارد. یکی مقابله کورکورانه با سنت و دین و تدین و جامعه است. این تیپ روشنفکر بی‌آنکه بداند چرا، فکر می‌کند که باید با تمام سنن اجتماعی بجنگد و با همه اعتقادات مردم از در ستیز دربیاید. مرحوم جلال آل ‌احمد هم در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» روی این نکته تأکید دارد.

به دلیل این پیشینه، معمولاً علمای معاصر شیعه از جریان روشنفکری تبری جسته‌ و مطلقِ روشنفکری را نفی کرده‌اند. جالب است که حتی استادان مسلمان دانشگاهی هم به همین شیوه و سیره تأسی کرده‌اند و متفکرین معاصری را داریم که کل جریان روشنفکری را مطرود می‌دانند، چون معتقدند که خاستگاه ناپاک و نجسی دارد و بنابراین بهتر است کلاً قید آن را بزنیم و عطایش را به لقایش ببخشیم. من فقط یک نفر را دیده‌ام و آن یک نفر حضرت آقا هستند که ضمن اینکه جریان روشنفکری بیمارگونه و غرب‌زده را به‌شدت نقد می‌کنند، به مدلی از روشنفکری دینی قائلند.

ایشان در بیاناتشان که در کتاب «دغدغه‌های فرهنگی» هم آمده، ذیل عنوان جریان روشنفکری بیمار، مدل سالم روشنفکری را هم بیان می‌کنند. ما به چه کسی می‌گوئیم روشنفکر بیمار؟ اگر جریان روشنفکری کلاً بد است که دیگر سالم و بیمار ندارد. همین که می‌گوئیم بیمار، یعنی که مدل سالمی هم وجود دارد. ایشان مدل روشنفکری سالم را این‌گونه توصیف می‌کنند: «روشنفکر کسی است که با اندیشه‌ای که می‌کوشد آزاد باشد، در محیط اجتماعی زندگی می‌کند. روشن‌بین و آگاه است. به مسائلی آشناست که توده مردم و عامه مردم به‌طور طبیعی از آنها آگاه نیستند. هر اسمی که روی این جمع می‌گذارید، بگذارید. روشنفکر در جائی ایستاده است که جریان‌ها را می‌بیند و می‌تواند آنها را بشناسد.»

ایشان می افزایند: «مردم به‌طور طبیعی از دانستن آنچه او می‌داند ناتوانند، مگر او بگوید و او بخواهد. روشنفکر باید مایه‌ای از روشنی را در جامعه ایجاد کند. باید پیامبر نور و روشنائی باشد.»

بنابراین ایشان معتقدند که جریان روشنفکری هم مثبت وجود دارد: «روشنفکر باید نقاط ابهام را بزداید. مغزهای مرده و مغزهای بی‌خبر و ساده‌اندیشی را که جز از طریق چشم نمی‌توانند پیرامون خود را بشناسند، بفهمد و توجیه کند. فرهنگ‌ساز، معلم و مرشد مردم باشد. روشنفکر باید در میان مردم باشد و…»

و توضیح می‌دهند که، «بهترین و متعهدترین روشنفکر کسی است که سخنش را با عملش همراه می‌کند و اگر به میان مردم آمد، روشنگری را با عمل به کاری که منتظر بوده که بر روشنگری او مترتب بشود، همراه می‌کند. این متعهدترین روشنفکران است.»

خب برای دستیابی به چنین برداشتی، شما باید تا عمق جریان روشنفکری را مطالعه کرده باشید. این جریان از انقلاب کبیر فرانسه و از لژهای ماسونی آن کشور و با شعار روشنفکرانی چون ژان ‌ژاک ‌روسو که خودش انقلاب را ندید، ولی آرای او مادر انقلاب شدند، آغاز می‌شود. تا کسی همه آن آرا را مطالعه نکرده و سیر روشنفکری را از انقلاب کبیر فرانسه تا امروز زندگی نکرده و این قدر دقیق نخوانده باشد، هرگز جرئت نمی‌کند با این لحن صحبت کند. روشنفکری پدیده‌ای است که مثل شطرنج، خیلی‌ها آن را حرام اعلام کرده‌اند. ولی امام راحلی پیدا می‌شود و افتراقی می‌گذارد و می‌گوید شطرنج اگر با این شرایط انجام شود و قمار نباشد، حرام نیست. با این فتوا به برخی از متفکرین حوزه برخورد. آنها می‌گفتند مطلقش را ترک کنید برود پی کارش. چرا باید خود را در گیر چنین مشکلی کنیم؟ ما به مقام و منزلت علمی کسانی که در طول تاریخ شطرنج را حرام دانسته‌اند، هیچ خدشه‌ای وارد نمی‌کنیم. امام راحل تاریخ را به‌گونه‌ای زیست کرده و به سبکی از فقاهت توأم با بصیرت نسبت به شرایط زمانی و مکانی رسیده‌اند که می‌توانند فتوائی متفاوت با علمای عظام قبلی صادر کنند. این فضیلت و جایگاه برجسته امام را می‌رساند، نه اینکه خدای نکرده در قبلی‌ها خللی وجود داشته است.

در اینجا هم وقتی مقام معظم رهبری روشنفکری را این‌ طور دقیق و نورانی و مبتنی بر اصول صحیح دینی توصیف می‌کنند، شاید تنها کسی باشند که این جسارت را دارند. به عبارت دیگر دانش آن را دارند که از روشنفکری دینی، روشنفکری انقلابی و روشنفکری قرین تعهد صحبت کنند. از این تعریف، عمق دانش ایشان را درمی‌یابیم و اینکه ایشان روشنفکری را تجربه و زندگی کرده، با روشنفکرها بوده، بد و خوبشان را دیده، با بعضی از آنها هم ‌حبس بوده و با روشنفکر توده‌ای چپ هم‌سلول بوده و بحث‌ها داشته‌اند و حالا این جریان را کاملاً می‌شناسند و می‌گویند این مدل روشنفکری مطلوب ما نیست. این برخورد احاطه زیادی می‌خواهد.

مثال دیگری از ساحت هنر و موسیقی می‌زنم. روشنفکری از ساحت اندیشه‌ورزی است. تقریباً اکثریت قریب به اتفاق مراجع و آیات عظام قدیمی ما ـ که همگی مقامشان متعالی است و خدا به همه آنها اجر بدهد ـ  مطلقِ موسیقی را حرام دانسته‌اند و یا موارد مجاز آن به‌قدری قلیل بوده که عطایش را به لقایش بخشیده‌اند. مراجع بزرگواری را داشته‌ایم که گفته‌اند هر نوع موسیقی‌ای حرام است، حتی نی چوپان. مراجعی را هم داشته‌ایم که گفته‌اند مصادیق مجاز و حرام دارد، ولی به‌قدری قلیل و سخت و دیریاب هستند که بهتر است عطایش را به لقایش ببخشید و به سراغش نروید.

فقط یک نفر از مراجع عظام فعلی، یعنی مقام معظم رهبری هستند که در دروس خارج فقه‌شان به موسیقی ورود می‌کنند وآرای ایشان در این زمینه در بصورت کتاب مجزایی در شرف چاپ است.  تنوع نظر ایشان به مقوله موسیقی و ترسیم موسیقی مطلوب در یک نظام دینی و فضای اسلامی را ببینید. این مطالبه ایشان از سر دانش است. وقتی شما مقوله‌ای را خیلی نشناسید، به خاطر تهدیدهای احتمالی، کلا آن را توصیه نمی‌کنید و می‌گوئید به این سمت نروید، چون خطرناک است. نقشه آن منطقه و موضوع را نمی‌شناسید‌ لذا پرهیز عمومی می‌دهید که نروید تا ایمانتان محفوظ بماند.

 

*مانند میدان مینی که حضور در آن با ریسک و خطر همراه است.

بله، بنابراین حضور پیدا نکنید. ولی وقتی تخریب‌چی و بلد این میدان بودید و خطرات و انواع مین‌ها و خواص میدان مین را شناختید و دانستید که در یک جاهائی برای جبهه شما فوایدی هم دارد، حالا دیگر مهندس میدان مین هستید. من نمی‌خواهم موسیقی را به میدان مین تشبیه کنم، چون شاید قیاس مع‌الفارق باشد و موسیقی تا این حد هم مرگبار نیست. اما می‌خواهم بگویم که دانش لازم است تا شما از زهرمار و زهر رتیل داروی شفابخش استخراج و گرفتگی بعد از سکته و خونریزی‌های شبکیه چشم را با آن درمان کنید. علی‌القاعده انسان عاقل از زهرمار و زهر رتیل پرهیز می‌کند و فقط کسی به سمتش می‌رود که فوق تخصص این رشته را دارد.

پس ما باید از این ورودهای دقیق و خاص مقام معظم رهبری به مصادیق خاص هنر، متوجه احاطه ایشان به موضوع و عمق دانش معظم‌له در این موضوع بشویم که قبل از ایشان کسی اینچنین به آن ورود  نکرده است. این نکته بسیار مهمی است.

در ساحت فرهنگ نیز ایشان نظرات خاصی دارند که باز بسیار دقیق و درست هستند. جالب است که مطلق فرهنگ را کسانی برتراویده از آداب مدنیت و زیست انسان غربی یعنی مدل culture در فرانسه یا در مدل انگلیسی و امریکائی می‌دانند و معتقدند که فرهنگ یک ‌جور آداب زیست متمدنانه انسان شهرنشینِ بعد از رنسانس است. اما تعریف معظم‌له از فرهنگ ابداً این نیست. ایشان فرهنگ را کاملاً برتراویده از باورهای الهی و توحیدی می‌دانند و اینکه از ایمان است که فرهنگ مؤمنانه پدید می‌آید و از فرهنگ مؤمنانه، تمدن اسلامی به وجود می‌آید و اینها مقدمه و به‌نوعی پیش‌نیاز یکدیگرند. یعنی باید ایمانی باشد که از آن ایمان فرهنگ انسان مؤمن و فرهنگ مؤمنانه زیستن که پیش‌نیاز تمدن اسلامی است، پدید بیاید.

این مطالبه دقیق و نظام‌مند را من صرفاً در کلام ایشان دیده‌ام. شما باید به هر سه ساحت فرهنگ، ایمان و تمدن احاطه داشته باشید تا این سیر را ببینید. معمولاً علمای بزرگوار قبلی عمدتاً روی ایمان متمرکز می‌شدند و قلیلی که از نوادر و نوابغ دوران ما بوده‌اند ـ مثل شهید بزرگوار مطهری ـ  به سمت فرهنگ و اجتماع هم می‌آمدند.

مقام معظم رهبری به سمت تمدن اسلامی می‌روند و مطالبه‌ای را برای آینده مطرح می‌کنند. آرمانشهری که حالا ما جرئت می‌کنیم که از آن صحبت کنیم. این سطح از مطالبه، نشان می‌دهد که منظر فرهنگ از نگاه ایشان چقدر متعالی است و ایشان مقوله فرهنگ را چقدر عمیق می‌بینند. فرهنگ زینت‌المجالس و فقط اسم یک وزارتخانه نیست! اینطور نیست که فقط بگوئیم وزانت علمی و حسی و معنوی فرهنگ چیز خوبی است. ما پادشاهانی را داشته‌ایم که در مجالس بزمشان شعر هم خوانده می‌شده است. تصور آن حاکم از شعر، زینت‌المجالس بودن است. همانطور که در آن مجالس، موسیقی طربناک یا شرابی هم بوده، شعری هم بود.

این نگاه یونانی به شعر است. دیونیزوس (Dionysus) هم مظهر شعر است، هم مظهر شراب و شیدائی و هم مظهر تئاتر است. این نازل دیدن شعر است. اما کسی که هنر و فرهنگ را زینت‌المجالس نمی‌داند و ابزار تمدن‌سازی می‌داند، متوجه این نکته هست که یکی از گام‌های ناگزیر میان ما و تمدن نوین اسلامی -که از مطالبات جدی ایشان است- این است که باید هنر اسلامی و فرهنگ اسلامی را فراچنگ آوریم و از این معبر به آن سمت برویم. همین مطالبه نشان می‌دهد که ایشان این مسیر را پیموده‌اند.

ایشان در چند نوبت به تاریخ و زیستن در تاریخ اشاره کرده‌اند. یکی از مزیت‌های خاص و منحصر به فرد حضرت آقا احاطه بر تاریخ است که فقط محدود به تاریخ صدر اسلام هم نمی‌شود. ایشان قبل از انقلاب ترجمه کتابی درباه امام حسن مجتبی(ع) را در کارنامه خود دارند. برخی از خطبه‌های نمازجمعه و سخنرانی‌هائی که در دوره رهبری ایراد فرموده‌اند و بحث عوام و خواصی که در دهه ۷۰ درباره عاشورا مطرح ‌کردند، نشان می‌دهد که ایشان کاملاً به تاریخ صدر اسلام احاطه دارند. بسیاری از علمای دیگر هم درباره تاریخ صدراسلام کتاب دارند که برخی با رویکرد مقتل و برخی با رویکرد تحلیل اجتماعی و سیاسی آن دوره است، اما من مرجع تقلید معاصری را نمی‌شناسم که بر تاریخ معاصر مثل ایشان احاطه داشته باشد.

عبارتی در کتاب «دغدغه‌های فرهنگی» هست که مضمونش این است که ایشان میفرمایند: من تاریخ معاصر غرب را بارها خوانده‌ام. ایشان خیلی دقیق صحبت می‌کنند. تو گوئی که میخواهند بگویند: من خیلی خوب تاریخ غرب را می‌شناسم و غصه می‌خورم وقتی می‌بینم جوانان ما تاریخ انقلاب‌های قبلی را نخوانده‌اند و هیچ احاطه‌ای بر آنها ندارند و نمی‌دانند که آن انقلاب‌ها چقدر همراه خونریزی و دور از انسانیت و ظالمانه بوده‌اند تا قدر انقلاب اسلامی خود را بدانند.

همین یک جمله ایشان و مطالبه‌شان باعث شد که ما برنامه «دوران» را بسازیم، چون دیدیم که ایشان غصه می‌خورند و می‌گویند من آن‌قدر این تاریخ را خوانده‌ام که انگار آن را زیسته‌ام. در واقع ایشان به سیره جد بزرگوارشان تأسی کرده‌اند و اتفاقاً این یک صفت امیرالمؤمنینی است که می‌فرمایند: «در احوال اقوام پیشین چنان نظر کرده‌ام که تو گوئی آن دوران را زیسته‌ام و صالح و طالح آنان را تشخیص می‌دهم.» وقتی امام معصوم(ع) این گونه می‌فرمایند، یعنی ما هم باید تاریخ را بشناسیم و نایب امام معصوم(ع) هم باید احاطه بسیار جدی به تاریخ داشته باشد، تو گوئی تاریخ را زیسته و فراز و فرودهای آن را تجربه کرده و در تجربه زیستی اقوام سلف شریک شده است. چنین آدمی اساساً جور دیگری زندگی می‌کند و افق آینده‌اش چیز دیگری است، چون این گذشته است که به ما می‌گوید به آینده چگونه نگاه کنیم.

این خصوصیت در ایشان منحصر به فرد است. این که نه فقط تاریخ صدر اسلام که تاریخ غرب را هم اینقدر دقیق می‌شناسند. تاریخ رنسانس و عصر روشنگری، فیلسوفان دوران معاصر یا عصرروشنگری، تاریخ انقلاب‌ها و  هنر و فرهنگ معاصر را هم دقیقا می‌شناسند. این میزان احاطه و دقت به ایشان جامعیتی را می‌بخشد که می‌توانند این ‌طور محکم با غرب صحبت کنند و با لحنی بسیار جدی به نیروهای انقلاب و جبهه خودی نهیب بزنند که در این عرصه‌ها کم کار کرده‌اید و باید بروید کار کنید.

کم نبوده‌اند علمائی که برای کارهای خیلی نازل و ساده فرهنگی-هنری پیروان خود دعای خیر می‌کردند. کتاب‌های مذهبی قبل از انقلاب را ببینید. نسل من کتاب‌های «حاجی نایبی» را یادشان می‌آید. در پاساژ حاج‌نایب و پاساژ گلشن در خیابان جمهوری، کتاب‌های مذهبی متوسط و ضعیفی فروخته می‌شدند. البته همه کتاب‌ها هم نازل نبودند. بنده قدر مشترکشان را عرض می‌کنم. کتاب‌های قطع جیبی کاهی بودند درباره موضوعاتی چون منع قمار و شرابخواری و پاسخ به پرسش‌های دینی جوانان و… شاید هم برای آن دوره کارهای خوبی بودند. علی‌الاطلاق آن موقع خیلی کارها انجام و به بزرگان عرضه می‌شدند. بزرگان هم در مقدمه این کتاب‌ها چه تجلیل‌هائی که از قلم مؤلف نمی‌کردند و اینکه چه کار فاخری است و چه وزانتی دارد و چه طراوتی به عرصه دین بخشیده است و قس علیهذا. بر بخش عمده‌ای از این کارهای متوسط و نازل، مقدمه‌ای از بزرگان را می‌توانید مشاهده کنید. فلانی مثلاً درباره مثلث برمودا و امام زمان(عج) کتاب نوشته و فلان بزرگ هم مقدمه‌ای بر آن نگاشته است که نشان می‌دهد حوزه دانشی وی در آن مقوله چقدر محدود بوده و چه بسا اصلاً ورودی به آن حوزه نداشته است. یا کسی پوستری را با تصویر یک شتر و یک نخل و یک شمشیر طراحی می‌کرد و برخی ساده‌لوحانه نظر می‌دادند که با این پوستر در ظهور تعجیل شده است! یا یک سرود ساده درباره نیمه شعبان باعث می‌شد که برخی از علما حسابی ابراز شعف کنند!

هنوز هم غایت تصور بعضی‌ها از تولی و تبری در عصر حاضر مشابه همان کارهای ۵۰ سال قبل است و  تصورشان از گرافیک، سرود، هنر، فرهنگ همان مقولاتی است که نیم قرن پیش بوده. اما سطح مطالبات رهبر معظم انقلاب بسیار جدی است. یعنی در سطح بالایی از هنرمند مطالبه می کنند و  وقتی کارهای وزین هنری پیش ایشان می‌رود، چنان نقد می کنند که کاملاً مشخص است در عرصه فرهنگ خیلی چشم و دل سیر هستند و مصادیق زیادی را دیده‌اند؛ لذا هر اثر نازل و ضعیفی از ایشان دلبری نمی‌کند. این صفت مهمی است، والا هنرمندان در مرحله نازله‌ای متوقف می‌مانند و مطمئن هستند که با یک اثر یا فیلم ساده دینی، دعای یک مرجع پشتشان است. در چنین وضعیتی دیگر چرا برای یک کار عظیم و فاخر تلاش کنند و تازه نقد هم بشوند! این مطالبه‌گر بودن در عرصه هنر موجب رشد آثار هنری می‌شود و مسلما این مطالبه‌گری جز به مدد آگاهی و دانش گسترده و عمیق ممکن نیست.

من چندبار توفیق تشرف به حضور ایشان را داشته و از احاطه ایشان به ادبیات غرب متعجب شده‌ام. خیلی‌ها تاریخ غرب را خوانده‌اند. مثلاً شهید بزرگوار مطهری احاطه کامل به تاریخ غرب داشتند. این را شاگرد ایشان آقای دکتر حداد عادل برای ما نقل می‌کرد که یک روز به منزل استاد رفتم. ایشان کتابخانه کوچکی داشتند و خانواده‌شان مرا راهنمائی کردند که آنجا منتظر بمانم تا استاد تشریف بیاورند. من نگاهی به کتاب‌های استاد انداختم و تاریخ تمدن ویل دورانت را دیدم. یک جلدش را بیرون کشیدم و دیدم ایشان کامل خوانده و حاشیه زده‌اند. این نشان می‌دهد که ما علمائی داشته‌ایم که بر تاریخ هم احاطه داشتند و البته از نوابغ عصر خودشان بودند، ولی آیا به ادبیات هم احاطه داشته‌اند؟ آیا رمان‌های مفصل غربی را هم خوانده‌ بودند؟ مثلاً «سه تفنگدار» الکساندر دوما را خوانده‌ بودند؟ رمان‌های خیلی مفصل غربی که حوصله هنرمند جماعت هم نمی‌کشد که مثلاً چهارجلد زندگی «کلیم سامگین» اثر ماکسیم گورکی را بخواند. اما حضرت آقا به عنوان یک عالم دینی از دوره طلبگی تا امروز که رهبر و مرجع هستند، این همه آثار ادبی و شعری را خوانده‌اند. همین احاطه ایشان موجب می‌شود که شعرا و نویسندگان با نوعی اضطراب و خشوع خدمت ایشان مشرف ‌شوند. مواقعی که با شعرا و نویسندگان خدمت ایشان رفته‌ایم، عموماً نوعی استرس را در چهره دوستان دیده‌ام، چون می‌دانند اگر مورد پرسش واقع بشوند، احتمالاً در پاسخ فرو بمانند. و این به خاطر اینست که رهبری یک گام جلوتر از شعرا، نویسندگان، ادبا و معاریف عرصه هنر هستند.

حجم کتاب‌های معاصر و جدید و تازه وارد بازار شده‌ای که رهبری مطالعه کرده‌اند از متخصصین این رشته‌ها نوعاً بیشتر است. من نمی‌دانم ۲۴ ساعت ایشان چقدر موسّع است که می‌رسند این ‌طور روزآمد و به قول امروزی‌ها آپ تو دیت باشند.

ادبیات، دروغ و قصه نیست. ادبیات منعکس کننده تاریخ واقعی یک قوم است. وقتی ادبیات فرانسه قرن ۱۸ را می‌خوانیم، در واقع با فرانسه واقعی آن دوران آشنا می‌شویم. فرانسه به کجا می‌گویند؟ نظام ارزشی، الگوی زیستی، مردم فرانسه چه بوده و چه دیدند که از آرمان‌خواهی انقلاب کبیر دوباره به ارتجاع امپراتوری ناپلئون باز‌گشتند؟ چرا؟ چه تجربه زیستی‌ای داشتند؟ چرا این آرمان‌خواهی هر چند وقت یک بار سربر می‌دارد و دوباره به زیر خاکستر می‌رود. چرا فرانسوی‌ها در داخل سرزمین خودشان آزادی‌خواه و در بیرون از مرزهایشان دیکتاتورند؟ اگر می‌خواهیم فرانسه را بشناسیم، باید ادبیات آن را بخوانیم، نه فقط تاریخش را.

در عصر معاصر، دیپلمات‌های ما چقدر ادبیات می‌خوانند؟ دیپلماسی یک علم محترم و خیلی جدی است که آداب رفتار بین‌المللی را یاد می‌دهد، اما آیا خلقیات ملت‌ها را هم می‌آموزد؟ آیا می‌گوید فرانسوی، به چه کسی می‌گویند؟ انگلیسی کیست؟ این را فقط از ادبیات هر قوم می‌توان فهمید و نه از تاریخ آنها. با ادبیات است که می‌توان دریافت که ظرف زمانی و مکانی زیست یک ملت چه بوده است. به این ترتیب است که می‌توان  به تاریخ واقعی یک دست یافت و حالا به عنوان یک رهبر دینی می‌دانید که تکلیفتان با این کشور و با مردمش چیست.

باید ادبیات روسیه را خوانده باشید تا مردمش را بشناسید تا در وقت ضرورت بتوانید برای آنها  پیغام دهید که ما می‌توانیم در یک اوپک گازی -که پیشنهادش از جانب خود رهبری بود-  با شما شراکت داشته باشیم. اینکه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از یک دشمن انقلاب اسلامی و حامی جدی صدام عفلقی به یک متحد جدی و استراتژیک ایران در منظقه تبدیل شود، نشان می‌دهد که ایشان آن قوم و ملت را با تمام نقاط ضعف و قوتی که در فرهنگش دارد می‌شناسند.

 

*درست برخلاف برخی آدم‌های مدعی که هنوز هم تحلیلشان از روسیه فعلی، اتحاد جماهیر شوروی سابق است.

بله، دقیقاً و در نشریاتشان هم به‌کرات می‌بینیم که هنوز کودکانه اعتراض می‌کنند که چرا با شوروی که دشمن ما بود، همکاری‌های مشترک داریم و به عنوان انتقاد می‌گویند شما که امریکا را می‌گوئید آن‌ طور است، مگر امام نگفتند نه شرقی، نه غربی؟ اینها هنوز نمی‌دانند تفسیر امام از شرق و غرب چیست؟ و اصلاً برایشان قابل فهم نیست که مواضع پوتین چقدر با مواضع پادگورنی فرق می‌کند.

بله و چقدر هم مهم است که ما بدانیم آقای پوتین هم تا وقتی که طبق این موازین رفتار می‌کند، مورد اعتماد ماست. همین پوتین اگر روزی رفتار دیگری کرد، دیگر متحد ما نیست، ولی وقتی رفتارش این‌گونه است، شما اصولی دارید و طبق اصولتان رفتارهایش را می‌سنجید. پیامبر اکرم(ص) در دوران قبل از اعلام رسالتشان در عصر جاهلیت در پیمان «حلف الفضول» با کفار آن دوران هم‌پیمان می‌شوند که اگر تاجر غریبی به مکه آمد و در حق او ظلم شد، ما جوانمردان مکه ـ که مَنِ پیامبر یکی از شما هستم ـ پای آن مظلوم می‌ایستیم.

یعنی شما می‌توانید با آدم‌هائی که حتی کافر هستند بر سر دفاع از حق، هم‌پیمان شوید، « تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم»(آل عمران/۶۴) قرآن این نکته را درباره اهل کتاب می‌گوید. بنابراین اگر ما این حرف‌ها را می‌زنیم به خاطر این است که تاریخ و تاریخ صدر اسلام را نشناخته‌ایم.

آیا ما به سمت پوتین رفته‌ایم یا پوتین به سمت ما آمده است؟ اگر منافع ما دارد تأمین می‌شود، ایرادی ندارد.

ما باید ادبیات روسیه را خوانده باشیم تا یک روس را با همه نقاط قوت و ضعف تاریخی‌اش بشناسیم. از نقاط ضعف او برحذر باشیم و از نقاط قوت او استفاده استراتژیک و راهبردی بکنیم و چون اکثراً اینها را نمی‌دانند، کل آن را قلم می‌گیرند و می‌گویند روسیه همانی بود که نصف سرزمین ما را در دوره قاجار بلعید! حالا چه رفاقتی می‌تواند بین ما باشد؟ بله، برای چون توئی که بر این تاریخ احاطه نداری هیچ چیز!

در اول بحث مثال‌هائی زدم که ما وقتی به مقوله‌ای ورود نداریم، عطایش را به لقایش می‌بخشیم. اما اگر من به این ساحت ورود دارم، هم تاریخ روسیه را خوانده‌ام و می‌شناسم، هم ادبیاتش را خوانده‌ام و لاجرم نظام ارزشی مردمش را و شیوه زندگی روسی را می‌شناسم، می‌توانم در راستای مصالح اعتقادی و منافع ملی و مشترکات با آنها تعامل کنم و البته مراقب نقاط ضعفشان هم باشم. این به خاطر همان احاطه‌ای است که عرض کردم. بنابراین دو سطح ورود وجود دارند. و سطح اول این است که شما از همه چیز پرهیز کنید.

 

*یک جور ساده‌انگاری و خلاص کردن خود از مسئله است، چون علم یا حوصله تحلیل نداریم

بله، و لذا قیدش را می‌زنیم.

 

*با تشکر از تحلیل کامل و جامعی که راجع به دقایق رویکرد فرهنگی رهبر انقلاب داشتید، میخواهیم سراغ حوزه سینما برویم.  مشخصاً برداشت و تحلیلتان از رویکرد و عمق نگاه ایشان نسبت به سینما  چیست؟

 

با وجود آنکه ایشان از سر تواضع فرموده‌اند که من متخصص سینما نیستم، ولی به ادبیات ورود دارم، بنظر من اتفاقاً ایشان به مقوله سینما هم ورود جدی دارند. چون مادر سینما، ادبیات است. هیچ کشوری بدون ادبیات صاحب سینما نشده است. یکی از خلل‌های جدی سینمای کشور ما این است که ما ادبیات نمایشی ماقبل سینما نداریم. یعنی رمان جدی نداریم. مطالبه جدی مقام رهبری از نویسندگان کشور این است که به قصه کوتاه بسنده نکنند و رمان بنویسند. رمان یعنی تجربهء زیسته یک قوم. این قوم، چهل سال بعد از انقلاب را چگونه زیست؟ این رمان می‌خواهد. وقتی کسی که در این چهل سال زیست کرده، آن را به یک تجربه تاریخی تبدیل و در چند جلد رمان نوشت، قابل استناد و اقتباس و فیلم شدن می‌شود و ما چون این را نداریم، طبعاً سینمای آن را هم نداریم.

وقتی شما به ادبیات احاطه داشتید، می توانید متخصص سینما هم ‌شوید، چون همان طور که عرض کردم ادبیات، مادر سینماست. در کشور ما چون اصحاب سینما این تخصص را ندارند، عمدتاً فیلمنامه‌هایشان مؤلف است! اما چه کسی میتواند فیلمنامه مؤلف بنویسد؟ طرف در انجمن سینمای جوان فلان شهرستان است، آن وقت فیلمنامه مؤلف می‌نویسد! یک جوان کم سن و سال مگر چقدر جهان را می‌شناسد؟ مگر عالم درونش چقدر بزرگ است که همه فیلمنامه‌هایش را از مافی‌الضمیرش ارائه بدهد؟ کسی فیلمنامه مؤلف می‌نویسد که مثلاً در حد آلفرد هیچکاک سنی دارد و چند دهه زیسته و اروپا و امریکا را دیده و حالا می تواند فیلمنامه مؤلف بنویسد. حالا اینکه ما چقدر ما با آن فیلمنامه موافق یا مخالف باشیم، بحث دیگری است. تازه بسیاری از فیلمنامه‌های هیچکاک هم اقتباسی هستند و همه آنها هم مؤلف نیستند.

کشوری که ادبیات قوی ندارد، اصحاب سینما به خاطر اینکه دسترسی به اقتباس درست و هنر اقتباسی ندارند، سینمایشان به اصطلاح سینمای مؤلف می‌شود و هر کسی می‌گوید من سینمای خودم را دارم!  نتیجه‌اش می‌شود فیلم‌های کافی‌شاپی و آپارتمانی و سینمای مبتذلی که طرف‌ در آن، زندگی خود را و آنچه را که در اطراف محدودش می‌بیند با همه شذوذاتی که در زندگی خودش هست، روی پرده سینما بازنمائی می‌کند. اما مقام معظم رهبری که ادبیات را می‌شناسند، اتفاقاً سینما را بهتر از بسیاری از سینماگران می‌شناسند، گرچه از سر تواضع می‌فرمایند که من کارشناس عرصه سینما نیستم.

مطالبات ایشان از سینما نشان می‌دهد که ایشان با این مقوله کاملا آشنا هستند. الان جماعت غربزده‌ای در سینمای ما هستند که می‌گویند سینما با دین جمع‌پذیر نیست. من نمی‌خواهم حکم کلی بدهم. ممکن است بزرگوارانی در عرصه روشنفکری دینی دهه ۶۰ که از شاگردان مرحوم فردید بودند هم چنین نظری داشته باشند، ولی منظور من آنها نیستند.

 

*همان احتیاطی که درباره موسیقی داشتند.

بله، می‌گویند چون ریشه تمدنی سینما در غرب بوده، برای ما آورده‌ای ندارد. اما مطالبات مقام معظم رهبری در این زمینه بسیار جدی است و می‌فرمایند که ما باید از این اسب، ‌سواری بگیریم. تا سوارکار که باشد؟ در واقع مشکل ما سوارکار است. اگر سوارکار هستید باید بتوانید از این اسب ‌سواری بگیرید.

مطالبه ایشان یعنی سینمای اسلامی. نمی‌گویند “سینمای دینی”، بلکه می‌گویند”سینمای اسلامی”. در حالی که در کشور ما هستند کسانی که یک پله قبل‌تر یعنی سینمای دینی را هم محال می‌دانند و می‌گویند: گشتیم، نبود، نگرد، نیست!

ایشان با دانش و احاطه‌ عجیبی می‌توانند از سینمای اسلامی سخن بگویند و می‌دانند که سینما ظرفیت بروز و عرضه مصادیق اسلامی و دینی را دارد. توصیفاتی که درباره فیلم‌های مرحوم فرج‌الله سلحشور و فیلم‌های استاد شهریار بحرانی، از جمله مریم مقدس و ملک سلیمان داشته‌اند، نشان می‌دهد که ایشان دقیقاً این مطالبه را دارند و می‌دانند که این امر شدنی است. اما کسانی، حتی از مسئولین به عمد این نکته را درک نکرده‌ و از اول انقلاب به جای «سینمای دینی» گفته‌اند «سینمای معناگرا». کدام معنا؟ معطوف به کدام باطن؟ سینمای بودائی و سینمای هندوها هم معناگرا هستند. سینمای شمن‌ها هم معناگراست و به‌نوعی در همه آنها تأویل و دلالت از ظاهر به باطن وجود دارد، ولی کدام باطن؟ کدام معنا؟!

 

*با توجه به تعاریفی که اشاره فرمودید، آیا تصور نمی‌کنید که ابداع چنین واژه‌هائی در واقع نوعی فرار به جلو از سوی آن مسئولین بوده تا به‌نوعی سینمای اسلامی را دور بزنند، ولی چون جرئتش را نداشتند یا روی‌شان نمی‌شده یا موقعیت‌شان اقتضا نمی‌کرده به این شیوه متوسل شده‌اند؟ ضمناً می‌خواستند تلویحاً به مخالفین این سینما هم پیام بدهند که ما با شما هستیم.

این را در سخنرانی‌های مستقلی به‌طور مفصل گفته‌ام و نمی‌خواهم تکرار کنم. من معتقدم که سینمای دینی را در گهواره کشتند. با وقوع انقلاب اسلامی دنیا منتظر بود ببیند که هنر اسلامی و به تبع آن سینمای دینی ما چیست و چه پیامی دارد. همه انقلاب‌های دیگر هم این کار را کرده‌اند و در همان دهه اول انقلاب‌هایشان، شاهکارهایی را مبتنی بر ایدئولوژی باطلشان خلق کرده‌اند و اصلاً هم نترسیدند که به آنها بگویند شعارزده هستند. آن آثار همین امروز هم در جبهه باطل و در کلاس‌های سینمائی به عنوان شاهکار تدریس می‌شوند. چطور شد که وقتی انقلابی مبتنی بر حق و حقیقت و با مشرب اسلامی پدید آمد، در همان ابتدا سینمای دینی را در گهواره کشتند و گفتند: چنین چیزی نمی‌شود و اصلاً سینما و دین جمع‌پذیر نیستند. اما سینمای معناگرا یا سینمای روحانی داریم!

کدام معنا؟ کدام روحانی؟ مسیحیت و سایر مکاتب هم روحانیت دارد. اینها می‌گویند همه چیز می‌توانید بگوئید الا سینمای دینی! بعد می‌بینید که مقام معظم رهبری در مطالباتشان از “سینمای اسلامی” می‌گویند، یعنی یک پله بالاتر از دینی. این نشان می‌دهد که حضرت آقا خیلی جلوتر از روشنفکرنمایان و هنرمندان ضعیف ما و مدیرانی که بلد نیستند این مسیر را چگونه طی کنند، این مسیر را پیموده‌اند.

رهبری “سینمای اسلامی” را مطالبه می‌کنند ولی هنوز بسیاری می‌گویند: “سینمای معناگرا” و هنوز هر نوع معنویتی را معادل دین و هر متافیزیکی را تجربه شهودی و عرفانی می‌دانند.

 

*که بسیاری از آنها خرافات و مبتذل و ضد مفاهیم دینی است.

بله، ابتذال است، ولی اینها از آنها تلقی عرفان و شهود دارند و همه آنها را ذیل سینمای معنا گرا تعریف میکنند.  دقت مطالبات رهبر انقلاب نشان می‌دهد که فرمانده این جبهه، چقدر میدان را می‌شناسد و چقدر این مطالبات جدی است. من توفیق داشته‌ام که همراه ایشان فیلم سینمائی ببینم و دقت نظر ایشان را دیده‌ام. مثلاً فیلم ملک سلیمان را چون بالاخره دستی در تولیدش داشتم و چقدر هم به خاطر آن به ما حمله شد! یکی از عمده دلایل حمله به فارابی این بود که چرا ملک سلیمان(ع) ساختید؟ چرا راه آبی ابریشم ساختید؟ چرا کودک و فرشته ساختید؟ بگذریم…

بعد از اینکه مسئولیت ما در این فیلم تمام شد، قرار بود فیلم در تابستان ۸۹ اکران شود. قبل از اکران مقام معظم رهبری ‌خواستند فیلم را ببینند. ایشان معمولاً فیلم‌ها را می‌بینند. گفتند همان کسانی که در تولید این فیلم دخیل بوده‌اند بیایند، نه مسئولین فعلی. لذا ما توفیق پیدا کردیم و رفتیم و در محضر ایشان فیلم را تماشا کردیم. تعابیری را که به کار بردند و التفات‌هائی را که فرمودند، تکرار نمی‌کنم، چون خودم را نازل‌تر از این تعابیر می‌دانم. ایشان خیلی به تیم سازنده التفات کردند و فرمودند کار خوبی بود. فیلم را که دیدند، چنان دقیق نظراتشان را ابراز کردند که ما فهمیدیم سر و کارمان با یک کارشناس خبره سینماست. اولاً فرمودند من در این فیلم نکاتی را دیدم که قبلاً نخوانده بودم و اتفاقاً تأویل فیلم درست است. آنجا که خداوند جسدی را بر تخت سلیمان(ع) انداخت، شما تأویل آن را درست گفتید. یعنی یک ملک بی‌روح که به جسد تبدیل می‌شود. چرا این اتفاق می‌افتد و چاره‌اش چیست؟ همیشه تعریف ایشان در کنار مطالبه است که چرا نگفتید و ای کاش می‌گفتید که چرا سلیمان(ع) از خدا ملک خواست؟ چرا یک نبی بزرگوار بی‌طمع به دنیا باید بگوید، «رَبِّ اغفِر لِی وَهَب لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّن بَعدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّاب»(ص/۳۵). ملکی به من بده که بعد از من به کس دیگری نمی‌دهی که تو بخشنده و وهاب هستی. چرا سلیمان(ع) ملک خواست. نعوذ بالله دنیاطلب بود یا این ملک را مقدمه و کارگاهی عملی برای بحث ظهور در آینده می‌خواست که بگوید جامعه آرمانی مهدوی، جامعه‌ای است که من در دوره خودم مدل مینی‌مالیزه و کوچک آن را ایجاد کرده‌ام که همه قوای طبیعت تحت امر ولی‌الله الاعظم(عج) هستند و برای چنین روزی آماده باشید.

البته اینها زیاده‌گوئی‌های بنده است و سئوال ایشان این بود که چرا نگفتید که سلیمان از خدا چرا ملک خواست؟ کارگردان محترم توضیح دادند که در فیلم  هنوز ملک سلیمان(ع) محقق نشده و در این قسمت سلیمان(ع) معارضین جدی دارد و قسمت ملکه سبا و سایر موضوعات را قرار است بسازیم. حضرت آقا فرمودند: پس قسمت‌های دوم و سوم هم دارد؟ حتماً ساخته شود.

بسیار متأسفم که می‌بینم مدیران بعدی به این «حتماً ساخته شود» و مطالبه ایشان اعتنا نکردند و این یکی از مطالبات بر زمین مانده رهبری است. شاید به خاطر این است که مدیران فرهنگی ترجیح می‌دهند با همین جریان رایج سینما همساز و دمساز بشوند و فیلم‌های شهری و آپارتمانی و کافی‌شاپی بسازند و سراغ فیلم قرآنی و دینی نروند.

من به مطالبه ایشان کار دارم و اینکه سطح مطالبه رهبر انقلاب همیشه از کار ما بالاتر است و انگیزه‌ای می‌شود که ما را به سمت افق مطلوب بکشد. ایشان هیچ وقت ما را به ماندن در اکنون نگه نمی‌دارند.

یادم هست یک وقتی همراه شعرا خدمت ایشان رفته بودیم و شاعر محترمی کتاب اشعارش را برد و به ایشان تقدیم کرد. شاعر جوانی بود و مشهور هم نبود. مقام معظم رهبری کتاب را ورق زدند و فرمودند اینها که جدید نیستند. من قبلاً همه اینها را خوانده بودم. یعنی اشعار آن شاعر جوان را خوانده بودند و یادشان بود. آن شاعر گفت که در این چاپ جدید سه غزل افزوده‌ام. ایشان فرمودند پس من آن سه غزل را می‌خوانم.

احاطه ایشان را ببینید! این همه شاعر جوان و این همه کتاب شعر. حالا در یک تشرفی شاعر جوانی کتاب شعرش را تقدیم کرده، آقا می‌گویند من اینها را خوانده بودم. دوست فرزانه و خردمندی کتابی را درباره فرهنگ و تاریخ هنر خدمت ایشان داد. فرمودند من کتاب را خوانده‌ام. چیزی بر آن افزوده‌اید؟ گفته شد بله، صد صفحه افزوده شده. گفتند می‌خوانم. یا حضورشان در نمایشگاه کتاب را ببینید. در غرفه‌های مختلف می‌گردند و کاری هم ندارند به اینکه این انتشارات حزب‌اللهی است یا نیست یا سکولار است. بر همه حیطه‌ها اشراف دارند. می‌روند و سئوالاتی را می‌پرسند که حاکی از آن است که اشراف کامل دارند. این ویژگی است که به انسان جرئت و جسارت مطالبه می‌دهد. یعنی به جای اینکه بر عکس عمل کنند و بگویند من چون نمی‌شناسم و نقشه این میدان مین را نمی‌دانم، پس احتیاط کنید و به سمتش نروید، می‌خواهند که از همه ظرفیت‌ها در جهت بیان مفاهیم اسلامی بهره برده شود و این از ویژگی‌های خاص ایشان است.

امیدوارم خداوند نعمت وجود ایشان را بر ما مستدام بدارد و ما بتوانیم به الگوی عملی ایشان تأسی کنیم.

 

*در حوزه تئاتر یا سایر حوزه ها هم اگر مطلبی هست لطفا بیان بفرمائید.

تا آنجا که من توفیق تشرف داشته‌ام، ایشان احاطه کافی به مقوله‌های دیگر هنر، از جمله تئاتر هم دارند. هم در سخنرانی‌های ایشان خوانده‌ام و هم در یکی از معدود ملاقات‌هائی که با ایشان داشتم، به کار تئاتری مرحوم فرج‌الله سلحشور به نام ایوب پیامبر(ص) اشاره کردند که ایشان بیننده آن تئاتر بوده‌اند. توصیف می‌کنند که ما از طریق قرآن با زندگی آن نبی‌مکرم و رنج‌هائی که در ابلاغ رسالت کشیدند و آزمون سختی که خداوند از ایشان گرفت که به صبر ایوب مشهور ‌شد آشنا بودیم، اما این اثر نمایشی آقای سلحشور، وجه دیگری از ایوب(ع) را برای من معرفی کرد و موجب شد که ما تصور بالاتری پیدا کنیم. این ضمن اینکه تکریم یک هنرمند است، نشان می‌دهد که ایشان مدیوم تئاتر را خیلی خوب می‌شناسد و می‌دانند که با تئاتر می‌توان گنج‌های نهفته را آشکار کرد. شاید خود مرحوم آقای سلحشور -که خدا ان‌شاءالله به ایشان بابت خدماتی که به عرصه هنر دینی کرد و شجاعتی که ورزید و تهمت‌هائی که به جان خرید، منزلت اخروی متعالی عطا کند- نمی‌دانست چه کار مهمی کرده است. به عنوان یک سالک، تئاتر کار کرده و زندگی ایوب نبی(ع) را خوانده و در یک شور هنرمندانه، بصیرت خود را از این منظر ارائه کرده بود، ولی حالا یک کارشناس و داوری که با تئاتر آشناست، دارد به او نمره می‌دهد و می‌گوید این کاری که تو کردی، وجه پنهان شخصیت ایوب(ع) را آشکار کرد.

من توفیق تماشای این تئاتر را از نزدیک نداشته‌ام، ولی گویا در آغاز نمایش، مدتی ملائکه در مناجات با رب‌العالمین، از کرامات ایوب(ع) می‌گویند و برای ایشان دعا می‌کنند و نشان می دهد منزلت این نبی کجاست و خداوند ایشان را درگیر چه آزمون‌هائی می‌کند. ما معمولاً آزمون های سخت ایوب نبی(ع) را کسالت و بیماری می‌دانیم و شأن آن نبی برای ما آشکار نمی‌شود که خداوند از چه موجود عزیزی چه آزمون‌هائی سختی گرفت. تئاتر می‌تواند این را به ما بگوید. مقام معظم رهبری در قالب تعریفی که از آن تئاتر می‌کنند می‌گویند تئاتر این وجه را دارد. این وجه پنهان از حقیقت را می‌گوید که ایوب(ع) که بود و خدا در چه جاهائی از او آزمون گرفت.

در مورد آثار دیگر هم ایشان نظرات تخصصی داشتند که نشان می‌دهد در عرصه تئاتر هم کارشناس هستند. در زمینه شعر که قطعاً ایشان کارشناس هستند. نشست سالانه ایشان با شعرا را دیده‌ایم و ایرادهای دقیقی که در ظرائف شعری می‌گیرند.

آنچه که من از ایشان به عنوان یک منتقد عرصه هنر دینی آموخته‌ام این است که نقد ایشان محتوامحور است. ایشان نقد فرمالیستی نمی‌کنند، ضمن اینکه به‌شدت به فرم احاطه دارند، اما اصالت را همیشه به محتوا می‌دهند.

 

*یعنی فرم را ابزار تعالی محتوا می‌دانند.

دقیقاً برخلاف دوستان فرمالیست‌ بچه مسلمانی که معتقدند از دل فرم است که محتوا می‌جوشد. که البته این ‌طور نیست و اتفاقاً محتوای فاخر است که فرم خود را ایجاد می‌کند.

بنابراین به اعتقاد بنده ایشان در نقد هم صاحب‌نظر و صاحب سبک هستند و این سبک را اعلام می‌کنند و صاحب‌نظری خود را هم آشکار می‌کنند و آموزش می‌دهند که نقد صحیح، نقد محتوامحور است. اول متاعی به نام محتوا ـ اعم از مثبت یا منفی ـ داشته باش تا من بتوانم تو را نقد محتوائی کنم؛ بعد راجع به فرم تو هم حرف می‌زنیم، در حالی که دوستان فرمالیست ما می‌گویند اول فرم. آن هم فرمی که من قبولش داشته باشم، محتوا خیلی مهم نیست. اگر فرم داری همه چیز داری، اگر نداری محتوا هم بی‌فایده است!

هر میزان از احاطه ایشان به مقولات مختلف را به بعد ولائی یا به خانواده خوب و فرهنگی‌ای که ایشان در آن رشد کرده‌اند یا به ژن ایشان منتسب بدانیم و بگوئیم که ایشان نابغه آفریده شده‌اند، هیچ‌کدام نافی تلاشی که کرده‌اند نیست و نشان می‌دهد که اصل آن تلاش و مطالعه سنگین و نظام‌مند و هدفمند است که ایشان را به یک منظومه فکری رسانده است. بدون تعارف بگویم منظومه فکری چیزی است که بسیاری از مدعیان فرهنگ، هنر و رسانه بعد از ۸۰ سال هم به آن نمی‌رسند. یعنی بسیاری از اهالی فرهنگ و رسانه، گزیده‌گوهائی هستند که تکه‌هائی را از یک چیزهائی بلدند و به حسب ضرورت به این نکته‌ها استناد می‌کنند که خیلی وقت‌ها با هم متنافر هستند و این افراد بسته به شرایط زمانی و مکانی به اینها استناد می‌کنند و هرگز از این تکه‌های پراکنده ذهن و روح آنها، یک منظومه واحد برداشت نمی‌شود. مثلاً شعر و کلام را هر بار جور دیگری بیان می‌کنند. مثلاً ناصرخسرو قبادیانی می‌گوید: «بسوزند چوب درختان بی‌بر/ سزا خود همین است مر بی‌بری را» سعدی علیه‌الرحمه می‌فرماید: «به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری؟/ جواب داد که آزدگان تهی‌دستند». اگر فرض کنیم که هر دو شعر را یک شاعر سروده باشد که این‌ طور نیست، ذهن بسیاری از روشنفکران ما به این شکل و مجموعه‌ای از اضداد است و بستگی دارد که در چه شرایطی قرار بگیرند. اگر احساس کنند که در جمع مثلاً مریدان آوینی هستند، آوینی را شبه روشنفکر فرمالیست معرفی می‌کنند و مستنداتی از آن جنس می‌آورند. اگر حس کنند در جمع حزب‌اللهی‌ها هستند، می‌گویند که او خیلی هم اصولگرا بود. اصلاً معلوم نیست در ذهنشان چه خبر است. مثل آئینه بازتاب‌دهنده چیزی هستند که در مقابلشان قرار دارد و حرفهایشان همیشه مشتری‌پسند است.

در حیطه فرهنگ خیلی‌ها متأسفانه ابن‌الوقت هستند و منظومه فکری ندارند و بیشتر،‌ روابط عمومی‌چی‌های خبره و زبده‌ای هستند که جبّه تئوریسینی پوشیده‌اند. اینها یاد گرفته‌اند که دائماً مصاحبه کنند، حرف بزنند و نظریه‌های مختلفی بدهند و اگر نظرات آنها در چند مصاحبه را به خود آنها عرضه کنید، حس می‌کنید که هیچ نظم و نسق فکری‌ای ندارند. روزی در این جناح، روزی در آن جناح، روزی در این صف، روزی در آن صف. منظومه فکری اینها چیست؟ هیچ! ابن‌الوقت هستند. هر جا بار بخورد، همان جا بار می‌برند و برایشان فرق نمی‌کند چه چیزی را ببرند. کم داریم انسان آشنا با فرهنگ، هنر، رسانه‌ای که منظومه فکری دارد که اگر کلام او را از جمیع جهات بشنوید و در کنار هم قرار بدهید، ببینید که همه آن ذیل یک منظومه جمع می‌گردد. نسبت‌هایش با هم مشخص هستند، حرکات وضعی و انتقالی فکرشان در یک نظم دقیق اتفاق می‌افتند و این منظومه می‌تواند هم در قالب و هم در محتوا از خودش دفاع کند.

این صفت مشخصه‌ای است که من ندیده‌ام کسی در باره ویژگی‌های مقام معظم رهبری بگوید و احساس وظیفه می‌کنم که عرض کنم. این دستاورد کمی نیست و یک کیمیاست که انسان از فرط احاطه بر مقولات مختلف و مطالعات میان‌رشته‌ای که دغدغه جهان امروز است به سطحی از احاطه و دانائی برسد که بتواند در یک منظومه فکری واحد، همه اینها را جانمائی کند و جایگاه هریک از این معارف در منظومه فکری وی مشخص و با نظام ارزشی و اعتقادی وی در پیوند مستقیم باشد. می‌گویم تا هنرمندان ما بدانند که چه چیزهائی را ندارند. ابن الوقتی عادت برخی از مدیران فرهنگی و هنرمندان شده. در لحظه زیستن و در لحظه ابراز نظر کردن و حس لحظه‌ای خود را کتاب کردن و در بازار ریختن. حافظ به این دلیل حافظ شد که ۴۰، ۵۰ سال روی اشعارش کار  کرد و پختگی پیری را در همه اشعار جوانی‌اش لحاظ کرد تا شد دیوان حافظ. من تعجب می‌کنم از هنرمندان مدعی مسلمانی که احساسات لحظه‌ای‌ خود را برون‌فکنی می‌کنند و حس الانشان با دو سال بعدشان فرق دارد و بعد هم ادعا می‌کنند که جرئت ابراز خودمان را داریم. ابراز خود را هر کسی بلد است. آیا شما منظومه و سپهر فکری  و آورده‌ای برای مخاطبت داری؟

من فکر می‌کنم مقام معظم رهبری از این جهت هم مثال‌زدنی هستند که در عین احاطه به ساحت فرهنگ و هنر و رسانه، در کنار ایمان و اعتقاد و تقوای مثال‌زدنی که در ایشان هست‌، همواره روی قرآن تأکید می‌کنند و بسیاری از مدلهای مادی را قرآنی میفهمند و توصیف می کنند.  ایشان به مسئولین کشور می‌گویند: از تهدیدات بیگانگان نگران هستید؟ نترسید،تقوا بورزید. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُون»(نحل/۱۲۸) مگر شما یاری و معیت خدا را نمی‌خواهید؟ تقوا بورزید. کجای دانشکده‌های آموزش دیپلماسی ما چنین چیزی را می‌آموزند که اگر دست برتر و معیت خدا و توفیق مادی می‌خواهید تقوا بورزید. این یک استراتژی مبتنی بر قرآن است، « إِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین»(شعرا/۶۲).

در دوره‌ای که می‌بینیم بسیاری از مسئولین منفعل و ناامیدند، ایشان از همه امیدوارترند، چون فرمول‌های الهی را در عالم شناخته‌اند و مثلاً می‌گویند این آیه شامل حال الان جامعه است و الان این‌ طور باید دید. ایشان در بیم‌ها، امید می‌بیند که چیز عجیبی است. به نظرم این به یک مجموعه پیچیده فکری برمی‌گردد که وجهی از آن هنر، فرهنگ و رسانه است. این منظومه بسیار خواستنی است. اگر هنرمندان ما یک الگوی خوب می‌خواهند سوای مصادیقی که برشمردیم، یعنی احاطه بر تاریخ، ادبیات، مردم‌شناسی، مصادیق هنر و مطالعه فراوان و نظام‌مند، باید تلاش کنند به یک منظومه فکری منسجم برسند. آن موقع است که می‌توانند بگویند که یک هویت قابل استناد و ماندگار در عرصه هنر، فرهنگ و رسانه شده‌اند. این الگوئی است که خداوند به ما عرضه داشته، ان‌شاءالله که قدرش را بدانیم.

 

*که در واقع می‌شود دین‌باور و دین‌محوری و… یعنی وقتی که یک منظومه ذهنی شکل گرفته منسجم در یک نگاه وجود دارد و مبنای آن هم دین محوری است، بقیه را با این میزان می‌کند.

حتی بگذارید بگویم ولایت محوری و معصوم‌محوری. امیرالمؤمنین(ع) مقتدای همه ما و معنای اتّم یک انسان کامل چگونه بودند؟ به عنوان یک الگو، ایشان هم یک منظومه توحید و یکتاپرستی و منظومه کامل ولایت تامه هستند، هم شاعرند و شعر می‌سرایند. اشعار ایشان و مضامین آنها و قوت ساختار و قوت محتوا را ببینید. ایشان خطیب و بلیغ هستند. خطبه‌هائی در نهج‌البلاغه نیستند، اما از آثار ماندگارند. خطبه هدفیه، خطبه منقوط که اصلاً در آن حرف نقطه‌دار نیست. آن هم زمانی که حضرت از میدان جنگ می‌آیند و اینها را در مسجد می‌خوانند. جمعی است از فصحا و بلغای عرب و  از جنگ  می‌آیند و می‌پرسند بحث چیست؟ می‌گویند بحث این است که آیا به عربی می‌توان شعری سرود و کلامی گفت که در آن الف یا نقطه نباشد؟ ایشان فی‌المجلس و به مناسبت بحث خطبه‌ای می‌خوانند که در آن الف یا نقطه نیست. واقعاً عجیب است. انسان باید چقدر بر کلام و ادبیات احاطه داشته باشد که بتواند چنین متنی را بگوید، آن هم دقیق و صواب و توحیدی! و یا فصاحت و بلاغت خطبه‌های نهج‌البلاغه با نظم و سجع و کمالی به‌غایت و در عین حال مشحون از تمام مفاهیم توحیدی و دقیق و آموزشی. بعد هم سلوک امیرالمؤمنین(ع) و شخصیت ایشان در میدان های رزم، تربیت، عبادت…

و در حوزه حکمرانی و عدالت‌ورزی. تمام اینها نشان می‌دهد که اگر الگوی کسی امیرالمؤمنین(ع) باشد، در مدل غیرمعصوم و بشری می‌تواند برکات فراوانی ببرد و به منظومه فکری توحیدی، الهی و ولائی برسد. ما قطعاً نمی‌توانیم معصوم(ع) باشیم، ولی حتماً باید معصوم(ع) را مقتدای خود بدانیم و در حدی که توان داریم به آنان تشبّه بجوئیم.

وقتی که آفتاب ولایت می‌تابد، باید آفتابگردان باشیم و صورتمان به سمت آن آفتاب بچرخد و به اندازه خود از این نور بهره ببریم. کسی که بهره ببرد به کمال می‌رسد.

 

*در پایان بحث اگر نکته‌ای باقی مانده بفرمائید.

ان‌شاءالله ما که به برکات ولی‌فقیه عادت کرده‌ایم، از این قالب عادت‌ها بیرون بیائیم و از بیرون نگاه کنیم و ببینیم که این امتیازات در هر انسانی نیست و اگر به عنایت حق و سلوک سخت و دشوار خود آن فرد حاصل شده، قدر آن بزرگوار را بدانیم. من تعجب می‌کنم که منظر بعضی‌ها به ایشان صرفاً سیاسی است و از این منظر یا منافع شخصی، با ایشان موافق یا مخالفند.

*نازل‌ترین نگاه ممکن…

بله. ما خودمان را معیار گرفته‌ایم، در حالی که معیار، حق است و خود ایشان هم معیار خود را حق می‌دانند و این که منِ مسلمان باید خودم را متناسب با حق تنظیم کنم. تواضع ایشان را ببینیم که در جلسه درس با یک طلبه نق‌زن، تندی بجائی می‌کنند، ولی در عین حال که برخوردشان غلط نبوده، از آن فرد عذرخواهی می‌کنند و این عذرخواهی از رسانه پخش هم می‌شود.

به واژگان دقیق ایشان نگاه کنید. ما قیدها را خیلی راحت به کار می‌بریم و می‌گوئیم من “همه” کتاب‌ها را خوانده‌ام یا”همه”… ولی ایشان می‌گویند من سعی کرده‌ام اکثر کتاب‌ها را در زمینه این موضوع مطالعه کنم. چقدر این گفتار دقیق است. ایشان ترمینولوژی و واژه‌سازی خاص خود را دارند. اصرار بر سلیس و دور از واژگان فرنگی سخن گفتن، اصرار بر ادبیات و واژگان‌سازی‌های درست مثل “مردم‌سالاری دینی” و همچنین استفاده به قاعده از ظرفیت‌های زبان فارسی مزیت‌هائی هستند که اگر حتی یکی از آنها در فردی باشد، ما به او می‌گوئیم عالم. و حالا خداوند توفیق داده و این همه صفات در آدمی جمع شده و ما به این کمال خو گرفته و فکر کرده‌ایم این موضوع خیلی راحت و شدنی است.

این توانائی ضمن اینکه یک سلوک سخت از دوران کودکی تا کنون را نیاز دارد، عنایت خاصه حضرت رب را می‌طلبد، چون این همه امتیاز در هر کسی محقق نمی‌شود. امیدواریم این وجه شخصیت ایشان هم برای ما آموزنده باشد. متأسفانه در دوره‌ای به سر می‌بریم که حتی گفتن این مطالب و پرداختن به آنها هم از نظر جریان روشنفکری وطنی جرم است؛ اما ما با شجاعت تمام در مقابل آنها این مطالب را بیان می‌کنیم و به عنوان کارشناسان عرصه هنر، فرهنگ و رسانه زبان به تحسین کسی می‌گشائیم که این صفات را در معنای اتّم در خود جمع کرده است.

*خداوند بر توفیقات جنابعالی بیفزاید. مجدداً از فرصتی که در اختیار مجله«پاسدار اسلام» قرار دادید بسیار سپاسگزاریم.

 

 

30ژوئن/19

اختصاص سه‌درصد از تولید ناخالص ملی به علم و پژوهش از مطالبات رهبـری بـود

«پیشرفت‌های علمی کشور طی سی سال اخیر در گفتگو با دکتر رضا روستـا آزاد»

 

اختصاص سهدرصد از تولید ناخالص ملی به علم و پژوهش از مطالبات رهبـری بـود

 اشاره: بدون شک یکی از شخصیت‌هایی که بیشترین توجه را به رشد علمی کشور داشته و مسئولین را در زمینه بهبود شاخص‌های علمی مورد سؤال قرار داده است، مقام معظم رهبری هستند. از دید ایشان، اگر ملتی بخواهد به استقلال برسد و از وابستگی‌های سیاسی و اقتصادی خلاص شود، راهی جز پیشرفت علمی برای آن ملت وجود ندارد، ایشان همچنین عامل قدرتمند بودن کشورها را پیشرفت‌های علمی آنان معرفی می‌کنند. بر همین اساس با آقای دکتر رضا روستا آزاد، رئیس اسبق دانشگاه صنعتی شریف و عضو هیئت علمی دانشگاه مذکور درباره پیشرفت علمی در عصر رهبریِ معظم‌له گفتگو کردیم که در ادامه می‌خوانید.

*پیشرفت‌ها و دستاوردهای علمی و دانشگاهی در دوران رهبری آیت‌الله خامنه‌ای در دو بخش کمی و کیفی چگونه بوده‌اند؟

ببینید در رابطه با پیشرفت‌های علمی با توجه به اینکه منابع اختصاص داده شده به این قسمت کم بود، کار دشواری را در پیش داشتیم، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از همان ابتدا گفتند باید سه در صد از تولید ناخالص ملی را به علم و پژوهش اختصاص دهیم. البته این سخن عملی نشد و دولت‌هایی که سرکار بودند، به این امر اهتمام نورزیدند اما همان تأکید مکرر رهبری باعث شد که به این موضوع توجه بیشتری صورت بگیرد و عملاً می‌توان گفت با تأکیدات معنوی و تلاش و جهاد قشر دانشگاهی، به رغم کمبودهای مالی توانستیم به دستاوردهای خوبی دست یابیم. هم از نظر انتشار مقاله و هم تحقق دستاوردهای علمی، پیشرفت‌های قابل توجهی داشته و به اینجا رسیدیم که دیگر غربی‌ها خودشان ارزیابی کردند، متوسط رشد ایران خیره‌کننده بوده و یازده برابر متوسط جهانی است و حتی نتانیاهو اظهار نگرانی کرد که اگر این طور باشد، ایران از اسرائیل جلوتر خواهد رفت. ما در حال حاضر چیزی حدود۳۰ هزار مقاله و تعداد زیادی شرکت‌های دانش بنیان داریم که آن هم از ابتکارات حضرت آقا بود که پیشنهاد معاونت علمی را دادند تا علم در قالب فناوری و شرکت‌ها محقق شود، بنابراین پیشرفت‌ها هم از نظر علمی و انتشار مقالات و هم از نظر تحقق دستاوردها و به خصوص شرکت‌های دانش‌بنیان چشمگیر بوده و این دستاوردها در قالب مقالات و فناوری شرکت‌ها؛ توسعه و ارتقاء قابل‌توجهی داشته است.

*شاخص‌هایی مانند تعداد دانشجو، تعداد فارغ‌التحصیل، نسبت استاد به دانشجو و تعداد مراکز علمی و پژوهشی فعال در این دوره چگونه تغییر کرده‌اند؟

شما می‌دانید که اوایل انقلاب و بعد در دوران جنگ شاید حدود ۳۰۰ هزار دانشجو داشتیم، در حال حاضر ۳ میلیون شده است. حتی دوره‌های ارشد و دکتری نداشتیم و اکنون سالانه حدود ۲۰۰ هزار نفر دانشجوی ارشد و دکتری در کنکور پذیرش و جذب می‌شوند. از نظر استاد به دانشجو هم نسبتاً چیزی حدود ۲۰ به یک است، هنوز فاصله زیادی داریم ولی خب در طول این مدت ارتقاء قابل توجهی پیدا کردند و این شاخص هم شاید از حدود ۴۰ به یک به حدود ۲۵ تا ۳۰ به طور متوسط رسیده است. البته ایده آل ۲۰ به یک است، ولی خیلی نزدیکتر شدیم و از نظر شرکت‌های دانش‌بنیان آن‌طور که آمارش را از معاونت علمی دریافت کردم، نزدیک به ۵ تا ۶ هزار شرکت دانش‌بنیان هستند که دنبال تبدیل علم به عمل‌اند نظیر دیجی کالا، اسنپ، تپسی و بسیاری از فرآورده‌های دانش‌بنیان شرکتی و عملی را شما مشاهده می‌کنید.

*در دوران ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، رابطه ایشان با محیط‌های علمی و محافل دانشگاهی چگونه بود؟

ایشان روابط‌شان از همان ابتدا با محیط و محافل علمی و دانشگاهی خوب بود. حتی به یاد دارم آن موقع که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور بود با همه گرفتاری‌هایش آنقدر به این موضوع اهمیت می‌دادند که هفته‌ای یک روز، بعد از نماز ظهر و عصر می‌نشستند و سؤالات دانشجویان دانشگاه تهران و سایر دانشگاه‌ها را جواب می‌دادند. بعد هم که رهبر شدند، باز هم مرتب در ماه رمضان با اساتید و دانشجویان جلسه گذاشته و صحبت‌ها را گوش می‌دادند. در حال حاضر هم همین‌طور است و تعاملات‌شان با بخش دانشگاه در این مدت ۳۰ سال بسیار خوب بوده است. طبیعتاً این‌گونه دیدارها و تبادلات علمی بی‌اثر نیست و دانشجویان و استادان متدین در قالب بسیج اساتید و حتی سایر تشکل‌ها این پشتوانه معنوی را می‌بینند. اخیراً دیدم که چیزی حدود ۱۰۰ نفر از پرسنل پژوهشکده شهید رضایی دانشگاه شریف که دستاوردهای علمی خوبی داشته‌اند با رهبری خصوصی دیدار کرده و از دستاوردهایشان گفته‌اند و رهبری حمایت کرده‌اند. در حوزه‌هایی که دولتی است، حمایت‌های رهبری بیشتر معنوی است، اما در حوزه‌های نظامی که ایشان اجرایی هم می‌توانند وارد بشوند، واقعاً حمایت‌ها و پشتیبانی‌هایی که کردند به تولید بسیاری از محصولات دانش‌بنیان منجر شده که در حال حاضر در نیروی‌های رزمی و نظامی ما قابل استفاده است. با توجه به وقت فشرده رهبری، باز هم نسبت به مسائل علمی و دنبال کردن آن اهتمام دارند. پژوهشکده سیاست‌گذاری دانشگاه شریف، مطالعاتی انجام داده و جزوه‌ای در قالب اف‌ای‌تی‌اف درآورده بودند و حتی دکتر طبیبیان وزیر اسبق اقتصاد و دارایی و رهبر انقلاب سطحی از تحلیل و قوت علمی که در جوانان پژوهشکده سیاستگذاری حاکم است را مورد تشویق قرار دادند و از دستاوردهایشان استفاده کردند. اینکه رهبری و وزیر مربوطه از دستاوردهای این جوانان استفاده کند، تحسین‌برانگیز است لذا از این نوع مثال‌ها فراوان است.

*در شرایط فعلی، شاید رهبر معظم انقلاب تنها شخصیتی از مسئولان کشور باشند که مرتباً با استادان، دانشجویان، نخبگان و پژوهشگران دیدار دارند و با آن‌ها در ارتباطند. با توجه به سابقه مسئولیت‌های شما در ارتباط با نخبگان و به ویژه دانشگاه صنعتی شریف، زاویه نگاه ایشان به نخبگی و تعریف ایشان به مقوله نخبگی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ایشان واقعاً به نسل جوان اعتقاد دارند و در بین جوانان به جوانان نخبه باور و اعتقاد دارند و راه برون‌رفت از مسائل کشور را توجه به همین نخبگی و خبرگی و راه‌حل‌های ارائه شده از سوی آنان می‌دانند. تأسیس بنیاد نخبگان به خاطر تأکید ایشان بود که در کنار معاونت علمی، جوانان نخبه شناسایی شده و مورد حمایت قرار بگیرند. ممکن است بعضی‌ها این مسئله را شعاری بدانند، اما بنده معتقدم هم شعار و هم شعور در فعالیت‌هایشان هست و در تعاملات عملی از این بحث نخبگان و خبرگان استفاده می‌شود البته برخی فقط  شعار می‌دهند و وقتی فرصتی دست می‌دهد و از یک نخبه یا خبره انتقاد می‌شود، سریع عصبانی شده و از کوره به در می‌روند ولی رهبر انقلاب خیلی متواضعانه گوش می‌دهند حتی انتقاداتی که نسبت به خودشان صورت می‌گیرد را با کمال میل گوش می‌دهند و سعی می‌کنند در عملکرد آینده‌شان اصلاح و استفاده کنند.

*برخی شاخص‌های رسمی نخبگی مانند تعداد مقالات در کنفرانس‌های خارجی، شاید عملاً گره‌ای از مشکلات کشور ما حل نکند. نگاه مقام معظم رهبری به این موضوع چگونه است؟

ببینید مقوله علم و فناوری مقوله ساده‌ای نیست. ظریف است و باید با رعایت یکسری نکات به آن توجه کرد. اولاً فقط در کنفرانس‌ها نیست بلکه در مجلات خارجی هم هست و ثانیاً بده و بستان است. شما همان‌طور که یک کار با ارزش علمی را در یک مجله خارجی انجام می‌دهید، خب از مقالات  خارجی هم استفاده می‌کنید و این امر متقابل است. منتها مسئله اینجاست که وقتی شما سطح علمی خودتان را تراز دنیا نگه می‌دارید باید توجه داشته باشید که صنعت، علم و تکنولوژی شما در بحث عملی یک خط عقب‌تر است، بنابراین فقط اگر در مرز دانش حرکت کنید، کشور را از نظر علمی در مرز دانش دنیا و بخش علمی و پژوهشی نگه می‌دارید، اما بخش علمی ـ ترویجی هم باید مهم باشد. وزارت علوم از گذشته این دو بخش را از هم تمیز داده و در بخش علمی ترویجی هم در واقع اقدامات و حرکت‌هایی صورت گرفته که علم را  به زبان ساده و مؤثر برای نیروها و مدیران و کارشناسان‌مان در دسترس قرار دهیم، بنابراین هم انتشار مقالات مرز دانش در مجلات بین‌المللی خوب است و هم مقالات ترویجی منبعث از آن در مجلات و یا انتشارات داخلی. تا آنجایی که من می‌دانم نگاه رهبر انقلاب نیز چنین است فقط تأکید کرده‌اند که صرفاً خودتان را در مرز دانش و انتشار در مجلات خارجی محدود نکنید بلکه نیازهای داخل کشور که شاید یک خط از مرز دانش عقب‌تر است را هم در قالب ترویج علم پیگیری کنید. به عنوان مثال شهیدان احمدی روشن و تهرانی مقدم می‌توانستند درباره موشک‌های جدید و پیشران‌های جدید مقاله علمی پژوهشی بدهند، ولی در بخش علمی ترویجی آمدند در حوزه هسته‌ای و نظامی و هوافضا آن کارهای علمی را که یک خط عقب‌تر است را داخل پیاده کردند و همین ترویج علم در بخش عملی هست که به ایران اقتدار موشکی داده و کسی جرئت تعرض ندارد. در مورد مسئله آب، نساجی و حوزه دریانوردی و رویال، سلول‌های بنیادین و حوزه نانو و سلامت نیز به همین ترتیب است. یعنی هم علمی پژوهشی برای مرز دانش دنیا و هم علمی ترویجی برای استفاده در داخل اهمیت دارد.

از سوی دیگر باید بر این نکته تأکید کنم که رهبری بارها بر این امر تأکید کرده‌اند که شکل‌گیری زنجیره‌ تجاری‌سازی تولید علم و تولید ثروت ملی از نکات برجسته حرکت علمی کشور است. اگر زنجیره‌ تولید دانش تبدیل دانش به فناوری، تولید محصول و در نهایت تجاری‌سازی علم تکمیل شود، مسیر تولید علم به تولید ثروت ملی کشور و پاسخگویی به نیازهای ملت منتهی خواهد شد.

*تأکید مقام معظم رهبری همواره بر این بوده که علم، قدرت‌آفرین است و بارها تأکید کرده‌اند که «العلم سلطان». با توجه به این موضوع، کدام شاخه‌های علمی و کدام زمینه‌های پیشرفت اعم از نانوتکنولوژی، علوم هسته‌ای، سلول‌های بنیادی، هوافضا و زیست فناوری بیشتر مورد تأکید ایشان بوده است؟

ایشان تا آنجایی که می‌دانم همه این حوزه‌ها را پشتیبانی می‌کنند. منتها در بعضی از حوزه‌ها نیروهای علمی فعال‌ترند و در بعضی حوزه‌ها کمتر است، باتوجه به اینکه ایشان علاوه بر مسائل ارشادی در حوزه نظامی، مستقیماً مسئولیت دارند، طبیعی است که حوزه‌های هوافضا و موشکی بیشتر مورد تأکید ایشان بوده و بیشتر هم رشد کرده اما در حوزه‌های سلول‌های بنیادی هم حمایت صورت گرفته و شاهد دستاوردهای خوب آن بوده‌ایم. در حوزه نانو و هسته‌ای نیز به همین ترتیب است، ولی ایشان چون در حوزه نظامی هم مسئولیت هدایت و هم مسئولیت اجرایی دارند، به نظر می‌آید که دستاوردها قوی‌تر است. ضمن اینکه رهبری تأکید کرده‌اند که علم قدرت‌آفرین است. «العلم السطان» که در نهج‌البلاغه تأکید شده حاکی از آن است که علم تسلط و قدرت می‌آورد. شما به وسیله علم است که موشک دارید و در حوزه پزشکی فعالیت‌هایتان به نتیجه می‌رسد و در نهایت می‌توانید خیلی از بیماری‌ها را درمان کنید و حتی از این جهت دارای دیپلماسی قدرت هستید و حتی خارجی‌ها شما را می‌پذیرند و بیماران درمان می‌شوند و از طریق علم است که ماهواره می‌فرستید و تحرکات نظامی و غیرنظامی که علیه شما می‌شود را می‌بینید و متناسب با آن عکس‌العمل به موقع نشان می‌دهید و حتی می‌توانید به وسیله نانو و بایو محصولات مورد نیاز خود را تولید کنید و به اجنبی نیاز نداشته باشید تا اجنبی بخواهد از طریق این نیاز، شما را تحت فشار و سلطه خود قرار دهد.

*در مورد اتصال دانشگاه و صنعت، نگاه رهبری چگونه بوده است؟ آیا رهنمودی در این حوزه از ایشان سراغ دارید؟

ببینید مسئله علم و صنعت، مسئله علم و عمل است و ایشان تأکید دارند که علم باید با عمل و البته فرهنگ و تذهیب هماهنگ باشد. من با رهبری به طور شخصی تعاملاتی داشته‌ام و ایشان همواره بر مباحث علمی و پژوهشی و علمی و ترویجی و حمایت از مغز متفکر داخلی تأکید می‌کردند و صلابت علمی برای ایشان خیلی مهم بوده و هست.

*نگاه رهبری به حوزه علوم پایه چگونه است؟ در این حوزه چه رهنمودهایی از ایشان به خاطر دارید؟

رهبری هم در مورد علوم پایه و هم علوم انسانی نگاه ویژه‌ای داشتند، اما در وهله اول قدرت نرم یک تمدن از علوم انسانی بدست می‌آید. تأثیر آن را ما می‌بینیم. اگر ما در حوزه اقتصاد حرفی برای گفتن نداشته باشیم، طبیعی است که نمی‌توانیم جامعه را به درستی مدیریت کنیم. اما تأکید ایشان در وهله اول علوم انسانی است و بعد از آن علوم پایه است که پایه‌های قدرت علمی آنجاست، در فیزیک، شیمی، زمین‌شناسی و زیست‌شناسی و بعد از آن کاربرد این علوم در عمل که فناوری است، لذا شاخ و برگ همه این علوم در علوم انسانی نهفته است. ما می‌توانیم بگوییم علوم انسانی مثل ریشه درخت و علوم پایه مثل تنه و علوم فنی و مهندسی و کاربردی هم مثل شاخه‌ها و برگ‌های حوزه علوم و فناوری هستند که رهبری همه بخش‌ها اعم از ریشه و ساقه و برگ را مورد تاکید قرار داده‌اند.

*رهبر معظم انقلاب، به چه میزان شخصاً پیشرفت‌های شاخص علمی و صنعتی کشور را دنبال می‌کنند و تا چه میزان، خودشان در جریان این امور هستند؟

سخنرانی ایشان و دیدارهای مکررشان نشان می‌دهد که ایشان شخصاً در بحث علم و تسلط به واسطه علم خیلی جدی هستند و توجه ایشان به علم و دستاوردهای آن در حوزه دفاعی و نظامی که شخصاً مسئولیت اجرایی‌اش را برعهده دارند، بسیار زیاد است. در واقع این امر نشان می‌دهد که ایشان مسائل را به طور کامل رصد می‌کند. صحبت‌های ایشان داده‌های صحیح و به روز و دقیقی است که حکایت از آن دارد که ایشان و تیم‌شان به طور مشخص و دقیق مسائل علمی را دنبال کرده و نکات ریز و پراهمیتی را در نوشته‌ها و سخنرانی‌هایشان مشاهده می‌کنیم.

*اگر خاطره و یا ناگفته جالبی در ارتباط با اهتمام مقام معظم رهبری به حوزه علم و فناوری سراغ دارید بفرمایید.

فکر می‌کنم همه مسائل را اشاره کردم. از توجه رهبری به دیپلماسی علمی و اختصاص ۳ درصد از تولید ناخالص ملی به حوزه علم تا بحث نخبگان و خبرگان و اهمیت آنها در رابطه با توسعه علمی و توسعه مدیریت کشور که تک به تک برای حضرت آقا مهم بوده و هست.

 

30ژوئن/19

۱۳ نمـا از سیمای زعیم انقلاب

بسمه‌تعالی

۱۳ نمـا از سیمای زعیم انقلاب

منتخبی از دیدگاه‌های علمای برجسته در گفتگو با پاسدار اسلام

در آمد:

در طول نزدیک به چهار دهه فعالیت رسانه‌ای، ماهنامه پاسدار اسلام، بر حراست از آرمان‌های امام خمینی و نهضت اسلامی باشکوه مردم مومن و انقلابی ایران پای فشرد. در دوره زعامت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای نیز با همان نگاه و عزم، بر تثبیت، ترویج و حمایت از ولایت فقیه و رهبری بی مانند ایشان تلاش نمود و این رویکرد در تمامی شماره‌های نشریه به عنوان نقطه ثقل سرلوحه فعالیت بود؛ مصاحبه‌های انجام گرفته به عنوان محوری‌ترین بخش مجله یکی آثار ماندگار این مقطع است که این مهم را دنبال کرد و نقش اثر بخش خود را در جامعه ما و جهان اسلام به خوبی ایفا نمود.

در آستانه ورود به دهه چهارم زعامت مقام معظم رهبری، مرور منتخبی از مصاحبه‌های مهم انجام شده شایسته است تا در «سی‌امین سال انتخاب» سکاندار انقلاب، بر این انتخاب ببالیم، شکوه و عزت کشور را که در پرتو این انتخاب شکل گرفت، ارج نهیم، به پاس این لطف حضرت ایزد، سجده شکر بر سجده بساییم و برای نیل به قله‌های تمدن اسلامی و حکومت جهانی مهدوی، طول عمر و حیات با برکت را برای رهبر فرزانه خود طلب کنیم.

اول. انتخاب سرنوشت‌ساز

پس از درگذشت غم‌بار امام خمینی، مجلس خبرگان رهبری در جلسه‌ای فوق‌العاده، انتخابی سرنوشت‌ساز را بر ملت فهیم ایران رقم زد و در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای را به عنوان رهبر انقلاب اسلامی برگزیدند. کمتر از دو ماه بعد نیز، پس از همه‌پرسی بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، خبرگان رهبری مجدداً تشکیل جلسه داد و با ۶۰ رأی از ۶۴ عضو حاضر، به رهبری معظم‌له صحه گذارد. این انتخاب یاس دشمن و شعف و خرسندی ملت ایران را در پی داشت و مراجع بزرگی همچون آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی و آیت‌الله‌العظمی اراکی و علمای برجسته پیشگام حمایت شدند؛ آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی می‌فرماید:

«هنگامی که ایشان برای رهبری انتخاب شدند، من از کسانی بودم که واقعاً این انتخاب را انتخاب بجایی دیدم و حمایت کردم و همیشه وظیفه خودم می‌دانم که از ایشان حمایت کنم.(شماره ۴۲۰-۴۲۱)

این انتخاب، پیشینه و مقدماتی داشت که بیان آیت‌الله ابراهیم امینی عضو موثر هیئت رئیسه خبرگان رهبری در این باره خواندنی است؛ ایشان از چگونگی مطرح شدن نام آیت‌الله خامنه‌ای اینگونه یاد می‌کند:

«اسم آقای خامنه‌ای به عنوان عنصر صالح و مجتهد برای تصدی این امر اساساً قبل از اعلام نظر امام به میان آمد. وقتی بحث رهبری شورایی پیش آمد، آقای خامنه‌ای جزو چند نفر مجتهدی بود که اعضای خبرگان برای حضور در شورا مدنظر داشتند. نظر امام در باره ایشان در مرحله بعد و وقتی مطرح شد که رهبری شورایی از سوی اکثریت رد شد و بحث به این سو آمد که حالا که بنا بر رهبری فردی است چه کسی را انتخاب کنیم؟ علاوه بر همه اینها همان‌طور که عرض کردم، مسئله هم، ابتدا از طرف آقای هاشمی مطرح نشد و چند نفر از نمایندگان از طرقی از دیدگاه امام در باره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای اطلاع یافته بودند و از آقای هاشمی خواستند که تفصیل ماجرا را بیان کند. اینجا بود که آقای هاشمی ماجرا را نقل کرد. ایشان هم از قبل، برنامه‌ی از پیش تعیین شده‌ای برای سوق دادن جلسه به سمت و سویی خاص را نداشت و نمی‌خواست دست نمایندگان را در انتخاب ببندد. آیت‌الله خامنه‌ای در یک فرآیند طبیعی و در خلال مباحث نمایندگان مطرح و به رهبری انتخاب شدند».

نظر امام خمینی در باره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، از درایت و دوراندیشی معمار بزرگ انقلاب حکایت می‌کرد که بیان آن در جلسه مجلس خبرگان، نگاه‌های پراکنده را متمرکز کرد تا این امانت به یگانه گزینه شایسته رهبری سپرده شود؛ آیت‌الله امینی درباره شیوه بیان نظر امام نسبت به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای اینگونه اظهار داشت:

«یکی از خبرگان ایشان را پیشنهاد داد. بعد هم مرحوم آقای هاشمی گفت که پیشنهاد خود ما هم آقای خامنه‌ای است و برای تأیید حرفش، قول امام در باره ایشان را نقل کرد و گفت: زمانی که مسئله آقای منتظری داغ شده بود، همراه با رؤسای قوا و نخست‌وزیر و حاج احمد آقا خدمت امام بودیم و خدمت ایشان عرض کردم که اگر آقای منتظری را عزل کنید، ما در انتخاب رهبری دچار مشکل می‌شویم. امام رهبری شورایی را نمی‌پسندیدند. ما هم معتقد بودیم که در حال حاضر فردی را نداریم که از هر نظری برای قبول این مسئولیت بزرگ مناسب باشد. امام خیلی قاطع فرمودند: چطور ندارید؟ همین آقای خامنه‌ای! ما تصور کردیم که این حرف را برای اقناع ما زده‌اند و قرار گذاشتیم که مطلب به جایی درز نکند که البته کرد. خود آقای خامنه‌ای هم اصرار داشتند که موضوع در جایی مطرح نشود. من به‌رغم اینکه قانع شده بودم، یک بار دیگر به شکل خصوصی خدمت امام رفتم و روی این موضوع پافشاری کردم. امام باز فرمودند: وقتی کسی مثل آقای خامنه‌ای را دارید، مشکلتان چیست؟ چرا تردید می‌کنید؟. دیروز هم از حاج احمد آقا شنیدم که وقتی آقای خامنه‌ای به کره رفته بودند، تلویزیون ایشان را با آقای کیم‌ایل‌سونگ نشان داد. من گفتم: آقای خامنه‌ای خوب جا افتاده و واقعاً آبرویی برای نظام هستند. امام فرمودند: ایشان برای رهبری هم فرد شایسته‌ای است. به این ترتیب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان بهترین مصداق واجد شرایط رهبری در آن زمان مشخص شدند و موضوع به رأی گذاشته شد.

آیت‌الله امینی بر این نکته نیز تاکید داشت که خود آقای خامنه‌ای گفته بودند این مسئله را جایی نقل نکنید. آقای هاشمی وقتی این خاطره را نقل کرد که دیگر شرعاً احساس کرد که باید برخی ملاحظات را کنار بگذارد و از آنچه که خبر دارد، سایر اعضای خبرگان را هم مطلع کند. ثانیاً شاید بشود از این جنبه هم به مسئله هم نگاه کرد که در آغاز جلسه، سعی براین بود که خبرگان نخست خودشان و در خلال مباحث به نتیجه برسند که البته رسیدند. آقای هاشمی، نظر امام در باره آیت‌الله خامنه‌ای را وقتی مطرح کرد که از سوی برخی از نمایندگان، مسئله رهبری ایشان به شکل تلویحی مطرح شده بود و از آقای هاشمی خواستند که در این باره بیشتر توضیح بدهد.(شماره ۴۲۹-۴۳۰)

افزون بر شایستگی‌های متعدد، جایگاه ممتاز علمی و اجتهاد، از محوری‌ترین شاخصه‌های انتخاب رهبری بود؛ آیت‌الله مومن قمی معتقد بود رهبر انقلاب «قطعاً و بلاخدشه، مجتهد مطلق و درفقه واصول و رجال بسیار متبحر است». ایشان افزود:

«بنده خودم نسبت به آقای خامنه‌ای این نظر را داشتم که فردی است از جنبه علمی شایسته‌ و خوش‌فکر که استنباط‌های قوی و در عین‌حال به روز از مسائل فقهی دارد. این مسئله علاوه بر شهادت‌هایی بود که دوستان ما قبلاً در باره فضل ومقام علمی ایشان داده بودند. بااین همه، من به لحاظ ارتباطی که بعد از پیروزی انقلاب ـ به تناسب مسئولیت‌هایی که هر دو در نظام پیدا کردیم ـ با ایشان داشتم، بیشتر به فضل و مقام علمی ایشان پی بردم و نهایتاً به دلیل همین سابقه بود که پس از رحلت حضرت امام، به رهبری ایشان رای دادم. هر چه زمان می‌گذشت، درجه شایستگی ایشان بیشتر بر ما روشن می‌شد».( شماره ۳۸۷-۳۸۸)

آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی نیز از این انتخاب سرنوشت‌ساز چنین یاد می کند: «خودش حاضر نشد به خودش رأی بدهد، ولی ما رأی دادیم و بعد هم دیدیم خیلی رأی مثبت و خوبی شد. و له‌الحمد… به مرور هم فهمیدم که انتخابمان بسیار خوب بوده است. امام هم به ایشان نظر مثبتی داشت و یک مقدار هم با بیان امام بود که ما در آن مجلس به این فکر افتادیم. ایشان به کره شمالی رفته بود و امام در تلویزیون ایشان را دیده و گفته بود به درد رهبری می‌خورد. این جمله امام، ما را تکان داد، ولی باز آن‌قدر در ما عمیق نبود، اما بعد دیدیم بسیار انتخاب خوبی بود و ارادتمان چند برابر شد».(شماره ۳۷۲)

این انتخاب در نگاه دو عارف فرزانه نیز خواندنی است:

آیت‌الله کاظم صدیقـی می‌گوید: «یکی از دوستانمان آقای فرحناک برایم نقل کرد، صحبت قائم‌مقامی [آقای منتظری] که شد، آیت‌الله بهاء‌الدینی گفت: نه! من این‌جور نمی‌بینم. کسی که ما دلخوش به او هستیم، آسید علی آقا است. آن‌وقت اصلاً کسی خوابش را هم نمی‌دید، اصلاً آن فضا، فضایی بود که کسی نمی‌توانست مقابل قائم‌مقامی چیزی بگوید.

یکی از رفقایمان -که ایشان هم مثل من گاهی برای آقای بهجت روضه می‌خواند و آقا هم تشویقش می‌کرد- گفت در جلسه‌ای که خدمت آقای بهجت بودیم، یکی دو نفر آمدند خدمت آقای بهجت، یک چیزی را سؤال کردند که به نظر می‌رسید سؤالشان طوری بود که گویا تعریضی به آقا دارند. آقای بهجت با ناراحتی زیاد و نگاه تند و با عصبانیت گفتند: شما بهتر از ایشان سراغ دارید؟ من که بهتر از ایشان سراغ ندارم».( شماره ۳۶۷)

 

دوم. امامت امت

آیت‌الله العظمی حاج شیخ حسین مظاهری به موفقیت تصدی جایگاه ولایت فقیه از سوی رهبری معظم اشاره کرده، فرمود: «پروردگار عالم ولایت فقیه را در عصر ما به دست حضرت امام زنده کرد و بعد از ایشان هم مقام معظّم رهبری جایگاه و نقش ولایت فقیه را خوب و عالی ایفا کرده‌اند. همۀ ما باید برای مقام معظّم رهبری دعا کنیم. همه باید سلامت و دوام عمر و تأییدات ایشان را از خداوند بخواهیم. انسان می‌بیند که الحمدلله خدا ولایت فقیه را به خوب کسی سپرده است»(شماره ۴۱۳-۴۱۴).

آیت‌الله مهدوی کنی جایگاه رهبری را از منظر ولایت و امامت امت به تصویر کشید  و تاکید نمود: « اعمال ولایت مسئله مهمی است. و این خصوصیت مهمی است که ایشان دارا بودند، در پاسداری جایگاه امامت و ولایت ثابت‌قدم بودند». ایشان افزود: «خبرگان این جایگاه را به حسب ظاهر به آقا واگذار کردند و در حقیقت کشف کردند، ولی نگهداری این جایگاه، از امتیازات آقاست. هر کسی قدرت این کار را ندارد… آقا در حفظ این جایگاه مسامحه نکردند، زیرا مسامحه در این کار مساوی است با از بین بردن نظام. امام فرموده‌اند: حفظ نظام از اوجب واجبات است… من معتقدم این صلابت در رهبری از خصوصیات ایشان است. بعد از امام، مِن حیث ‌المجموع، چه از نظر اجتهادی که توأم با رهبری است -و نه اجتهاد مطلق- و چه از نظر اداره کشور در بحران‌های مختلف، ما مثل ایشان سراغ نداریم. خداوند ایشان را تا ۱۲۰ سال نگه دارد. من خودم این‌جور باور دارم و از روی عقیده‌ حرف می‌زنم، نه از روی مصلحت‌اندیشی. چه در زمانی که بنا شد ایشان رئیس‌جمهور باشند و بنده نخست‌وزیر، چه بعد از رحلت امام که ایشان رهبر شدند، در این ۲۰ و چند سال، من واقعاً به عقیده خودم عمل کرده‌ و روی عقیده‌ام ایستاده‌ام و در تمام این نوساناتی که واقع شد و با تمام مشکلاتی که بود، اعتقادم این بود که رهبری ایشان منحصر به فرد است و ایشان خوب می‌توانند مملکت را اداره کنند و باید ایشان را تأیید کرد، لذا در همه این بحران‌ها و بالا و پایین رفتن‌ها و با همه نوسانات، اعتقاد من این بوده است که باید ایشان را تأیید کرد. اصلح ایشان است و ما صالحش را هم پیدا نکردیم چه رسد به اصلح».

آیت‌الله مهدوی کنی به جایگاه ولی فقیه به عنوان نایب امام زمان(ع) اشاره کرده و چنین بیان داشت: «من معتقدم ایشان هم از نظر مدیریت و هم از نظر تقوا در جایگاه رفیعی است، چون ما به عنوان نایب امام زمان(عج) درباره رهبر بحث می‌کنیم. ما آقای خامنه‌ای را به معنای عام و آنچه که در دنیا مرسوم است، رهبر نمی‌دانیم، بلکه می‌گوییم ایشان نائب امام زمان(عج) است و نوعی تقدس برای این جایگاه قائلیم. من در ایشان تقوا و عدالت و مردمداری و زهد را می‌بینم. ایشان تمام خصوصیاتی را که یک فقیه نایب امام زمان(عج) باید داشته باشد، دارند»(شماره ۳۶۰).

سوم. مرجعیت شیعه

با درگذشت آیت الله العظمی اراکی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در آذر ۱۳۷۳ بیانیه‌ای صادر کرد و آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را از کسانی دانست که واجد شرایط‌ مرجعیت‌ بوده و تقلید از وی جایز است‌. آیت‌الله سید جعفر کریمی عضو برجسته جامعه مدرسین و یکی از چهره‌های موثر در معرفی و تثبیت مرجعیت رهبر معظم انقلاب، چنین بیان می‌داشت:  «بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای خامنه‌ای پیدا کرده بودم… دیدم بینی و بین ربّی، استعداد فوق‌العاده‌ای که در ایشان هست، در حافظه، در بُعد نظر، در توجه به متون آیات و روایات و آنچه که باید از آیات و روایات استفاده شود و در فهم کلمات فقها، ایشان مافوق اقران خود هستند. لذا بعد از آقای اراکی ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردم. بینی و بین ربّی این جور تشخیص دادم و الان هم به این معتقدم. دیدم همه لوازم مرجعیت در ایشان هست. حالا مرجع فرض بفرمایید یکی دو خط و نیم خوانده، یکی یک خط خوانده، ولی اصل لوازم مرجعیت موجود است. ما ایشان را معرفی کردیم. با پیشگامی من در این راه، آقای خاتم هم موافقت کرد که ایشان را معرفی کند و آقایان راستی، بنی‌فضل و مؤمن هم این کار را کردند. الحمدلله مرجعیت ایشان تثبیت شد و بعد از فوت آقای اراکی خلائی باقی نماند»(شماره ۳۷۵-۳۷۶)

آیت‌الله شیخ محمد یزدی نیز ضمن اشاره به تصمیم جامعه مدرسین، بر این نکته تاکید داشت که«بیننا و بین‌الله، ایشان اگر بالاتر از آقایانی که الان هستند نباشند، کمتر هم نیستند و ایشان مرجع‌ هستند. شعار “هم مرجعی و هم رهبری” هم از آنجا به وجود آمد. آیت‌الله یزدی در تبیین «اعلمیت» نیز چنین بیان داشت: «آیا اعلمیت فقط در مسائل مبتلا به روزه، حج، جهاد و… فتواست یا اعلمیت در امامت، رهبری و مطلق “ما یحتاج الیه مسلمین” هم هست؟ من با این مبنا، هیچ‌کس را اعلم از ایشان نمی‌بینم. به خودشان هم گفته‌ام. داخل پرانتز یک مطایبه‌ای را هم نقل کنم که یک روز ایشان به من گفتند خواهش می‌کنم از من حمایت نکنید. گفتم یعنی چه؟ گفتند چون به من وابسته‌اید، نمی‌خواهد از من حمایت کنید. با شوخی عرض کردم: چشم! دیگر از این به بعد حمایت نمی‌کنم! اما هر جا مناسبتی پیش می‌آمد، این بحث‌ها را بدون بردن نام ایشان مطرح می‌کردم و واقعاً اطاعت کردم»(شماره ۳۸۷-۳۸۸).

آیت‌الله‌العظمی سیدمحمود هاشمی شاهرودی «هوشمندی» را شرط اصلی اجتهاد دانسته، در توصیف قدرت علمی رهبر انقلاب چنین بیان داشت: «عمده قدرت اجتهاد است که خداوند متعال در حد خوب به ایشان داده است اشراف فقهی و شمّ فقاهتی بالائی که باید در یک فقیه و مجتهد باشد، الحمدلله در ایشان هست. ایشان زیاد کار می‌کند و مقدار زیادی جهاد و قصاص و کل مکاسب محرمه را درس داده است. اهل تتبع هستند  و از نظر دقت فقهی از کسانی که الان هستند، اگر جلوتر نباشند کمتر نیستند»(شماره ۴۰۵-۴۰۶).

آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی معتقد بود: «در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم»، ایشان بر این باور بود: «در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی می‌روند و مطالعه و جمع‌آوری و مقایسه می‌کنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد می‌شوند و جواب می‌دهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست. آن‌‌قدر احتیاط می‌کنند که یک سر سوزن بر خلاف تقوا و احتیاط حرکت نکرده باشند. این را من تا الان لمس کرده‌ام و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمی‌کنند».(شماره ۴۰۷-۴۰۸).

آیت‌الله العظمی مکارم شیرای تاکید داشت «ایشان را از نظر علمی، فقهی و از نظر اطلاعات مختلف هم صلاحیت دارند»(شماره ۴۲۰-۴۲۱).

آیت‌الله‌العظمی علوی گرگانی نیز معتقد بود: «الحمدلله شخصیت‌های فاضل وپخته‌ای که لیاقت این مطلب را دارند، بر فقاهت و منزلت علمی ایشان نظر داده‌اند. لازم نیست ما حرف بزنیم. ان‌شاءالله روز به روز به عظمت و بزرگواری ایشان افزوده شود. الحمدلله».( شماره ۳۹۱-۳۹۲)

آیت‌‌الله شیخ غلامرضا رضوانی‌خمینی، رهبر انقلاب را بسیار «خوش‌فکر و برخودار از توان علمی و فقهی خوب و قوی» توصیف کرد(شماره ۳۷۳). آیت‌الله مهدوی کنی نیز چنین اظهار داشت: «در جایگاه مرجعیت توأم با رهبری. این جایگاه خاصی بود که اختصاص به ایشان داشت. آقایان دیگر حتی ادعای این را هم نداشتند»(شماره ۳۶۰).

آیت الله واعظ زاده خراسانی، رهبر انقلاب را «یک مجتهد روشنفکر و روشن‌بین» می‌دانست که «مسائل دنیای جدید را بیش از هر کسی واقف است و می‌تواند آنها را حل کند. برخی از آقایان علما واقعاً به مسائل زمان اشراف و آگاهی ندارند، اما ایشان کاملاً مسلط است.این ویژگی در امام هم وجود داشت، به همین دلیل ایشان از لحاظ روشنفکری در صدور فتوا از بسیاری از علما پیش‌تر و در واقع آمیزه‌ای از اجتهاد حوزوی و روشن‌بینی سیاسی و اجتماعی است».(شماره ۳۸۹-۳۹۰)

چهارم. برکت و نعمت الهی

آیت‌الله العظمی سیدمحمود هاشمی شاهرودی وجود رهبری را یک «برکت» شمرده، چنین بیان داشت: «ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع می‌شود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. کجای دنیا چنین نعمتی دارند؟ مثل نعمت وجود خود امام. کجا آن نعمت را داشتند؟ خدا نکند شیطان از مسیر گله‌مندی‌ها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود».(شماره ۴۰۵-۴۰۶)

آیت‌الله شیخ مسلم ملکوتی نیز بر «نعمت الهی» بودن رهبری تاکید داشت و گفت: «من آقای خامنه‌ای را نعمت می‌دانم. مردم هم باید این را بدانند. شما خودتان می‌دانید، من هم می‌دانم که اگر آقای خامنه‌ای نبود و کس دیگری بود، وضع ما این‌طور نبود. ایشان یک نعمت الهی است. ما باید قدرش را بدانیم».(شماره ۳۶۷)

پنجم. استمرار خط امام

نقشه راه ما همان اصول امام بزرگوارما است؛ آیت‌الله خامنه‌ای ضمن بیان این راهبرد، این مهم را در ارائه روشن خط امام بیان داشتند که «اسم امام و یاد امام به تنهائی کافی نیست، امام با اصولش، با مبانی‌اش، با نقشه راهش برای ملت ایران یک موجود جاودانه است»؛ این راهبرد در تمام تصمیمات و موضع‌گیری‌های رهبر انقلاب جاری است.

آیت‌الله مهدوی کنی معتقد بود: «به تصدیق دوست و دشمن و حتی کسانی که مخالف هم هستند، در این بیست و چند سال کسی بهتر از ایشان نمی‌توانسته خط امام را دنبال کند».(شماره ۳۶۰)

آیت الله ابراهیم امینی نیز بر این نکته صجه گذاشت و گفت: «ایشان که قطعاً تمام تلاش و جدیت‌های لازم را کرده‌اند و در بهترین وجه ممکن تفکر و خط امام را به درستی و جامع تبیین کرده‌اند و در مقام عمل برای اجرا و پیگیری راه امام و تحقق آرمان‌های امام در بالاترین حد ممکن و بطور خستگی ناپذیر تلاش کرده‌اند. هرچند در بسیاری از امور بخاطر کوتاهی دیگران در انجام وظایف‌شان، مطالبات و رهنمودهای ایشان تحقق نیافته و به همین دلیل ایشان از وضعیت بعضی از امور راضی نیستند. ایشان می‌گویند و تاکید هم می‌کنند، اما در عمل می‌بینیم که بعضی از کارها انجام نمی‌شوند. ایشان کمبودها و نواقص را می‌بینند، طبعاً در برخی از موارد نگران هم هستند. با این همه قطعاً ایشان در همه کارها بر اساس تکلیف عمل کرده‌اند، دراین جنبه هیچ تردیدی نیست».(شماره ۴۲۹-۴۳۰)

آیت‌‌الله شیخ غلامرضا رضوانی‌خمینی نیز بر این باور بود: «همان‌طور که ما امام را تشخیص دادیم، ایشان را هم همین‌جور تشخیص داده‌ایم ایشان به همان روش امام پایبند است. بقیه مدعیانی که سنگ این چیزها را به سینه می‌زنند، در عمل پایبند نیستند، اما ایشان پایبند است. وقتی می‌گویم ایشان متد امام را قبول دارد، یعنی از نظر تفکر و عمل در زهد و ساده‌زیستی و شجاعت و تدبیر و همه چیز مثل امام عمل می‌کند».(شماره ۳۷۳).

آیت‌الله شیخ مسلم ملکوتی به جلوه‌ای دیگر از استمرار خط امام اشاره کرد و گفت: «آقای خامنه‌ای اصلاً خودش را در مقابل امام هیچی نمی‌بیند. آیت‌الله خامنه‌ای دارد اثبات می‌کند که راه امام را زنده نگاه داشته است».(شماره ۳۶۷)

آیت‌الله مومن قمی بخشی از عشق خود با مقام معظم رهبری را همانندی رفتار ایشان با امام مانند «رفتار در اجرای حکم‌ الهی» دانست و افزود: «مقام معظم رهبری مانند حضرت امام به مسائل شرعی خیلی تأکید دارند».(شماره ۴۳۵-۴۳۶)

آیت‌الله سیدهاشم رسولی‌محلاتی عضو برجسته دفتر حضرت امام، مقام معظم رهبری را به معنی کامل کلمه دست‌پرورده امام دانسته، چنین بیان داشت: «هم گفتار و هم رفتار آقا کاملاً نشان می‌دهد که ایشان دقیقاً همان راه امام را ادامه می‌دهند. مبادی اعتقادی و نگرش و دریافت ایشان از اسلام ناب دقیقاً منطبق با امام «رضوان‌الله علیه» است و همین اشتراک در خاستگاه اعتقادی است که گفتار و رفتار مواضع این دو بزرگوار را همسو و همگون کرده است. ما که از نزدیک شاهد سبک زندگی شخصی حضرت امام از قبیل ساده‌زیستی، زهد، ورع و وارستگی از تعلقات دنیوی و… بوده‌ایم، هیچ کس را مثل مقام معظم رهبری، نزدیک‌تر به امام سراغ نداریم. در عرصه رهبری انقلاب هم که دوست و دشمن گواهی می‌دهند که از جهت ایستادگی در راه اسلام ناب و اجرای احکام الهی، محبت عمیق به مردم بالاخص خانواده شهدا و ایثارگران و همچنین صلابت، شجاعت و قاطعیت در برابر مستکبران و دشمنان اسلام، هیچ فاصله‌ای را بین امام و آقا نمی‌توان پیدا کرد».(شماره۳۷۱)

آیت‌الله سیداحمد خاتمی نیز با اشاره به زنده و تحول آفرین بودن بینش امام در باره مسائل فقهی و مسائل جهانی، بر این مهم صحه گذارد که «بحمدالله مقام معظم رهبری هم عیناً همین راه را دنبال می‌کنند».(شماره ۳۶۳).

ششم. دشمن شناسی

توصیه مستمر رهبر انقلاب به مسئولین کشور، درست شناختن دشمن و فریب نخوردن از خدعه‌های دشمن است ؛ آنکه «دشمن ازطرق مختلف وارد می‌شود، گاهی دندان نشان می‌دهد، گاهی مشت نشان می‌دهد و گاهی هم لبخند نشان می‌دهد، همه اینها به یک معناست؛ قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفی صدورهم اکبر».

آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی، دشمن شناسی را امتیاز برجسته سکاندار انقلاب دانسته، افزود: «آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهی‌های جنبی‌ای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهی‌های ریز داشته باشد، به‌خصوص در دشمن‌شناسی. خدا به این بزرگوار این نعمت – شناخت دشمن– را عطا کرده است. کسانی که خیال می‌کنند ایشان دارد تند می‌رود اشتباه می‌کنند. خدا این شناخت را به ایشان عطا کرده است و دارد جلوی پای خودش و جلوی پای ملت، چاه‌ها و چاله‌ها را می‌بیند».(شماره ۴۰۷-۴۰۸).

آیت‌الله سید جعفر کریمی نیز بر این امر تاکید داشت؛ با این بیان: «در دل مقام معظم رهبری در مقابله با امریکا و علیه امریکا حرف زدن سر سوزنی خوف راه پیدا نمی‌کند».(شماره ۳۷۵-۳۷۶)

آیت‌الله شیخ محمدعلی گرامی قمی با ذکر این سخن که: «این چیزی که ما می‌بینیم ایشان طابق النعل بالنعل عمل کرده‌اند، درست مثل اینکه کفش امام را به پا کرده و پا جای پای امام گذاشته‌اند»، به استکبار ستیزی رهبر انقلاب اشاره دارد که «در موضوع مقابله با امریکا دقیقاً همان راه امام را ادامه داده‌اند».(شماره ۳۹۳-۳۹۴).

حجت‌الاسلام و المسلمین استاد شیخ عزیزالله عطاردی معتقد بود: «کشور ما که الآن با این همه دشمنی و معاند و مخالف در داخل و خارج روی موج زندگی می‌کند، دارد الحمدلله با مدیریت آیت‌الله خامنه‌ای اداره می‌شود و این چیزی است که همه به آن معتقدند منتهی ابعاد معنوی آدم‌های سیاسی همیشه در حجاب می‌مانند».(شماره ۳۶۹).

هفتم. عبور از مشکلات و فتنه‌ها

آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی از تصمیمات راه گشایی رهبر انقلاب در مشکلات جاری چنین یاد نمود: «ایشان را فرد اصلحی برای مسئله رهبری می‌دانم. تجربه هم نشان داده که در مشکلات و بزنگاه‌ها تصمیمات ایشان راه‌گشاست و علاقه ایشان به انقلاب و حفظ مظاهر اسلامی واقعاً مهم است. بعضی‌ها انقلابی هستند، ولی می‌گویند مظاهر اسلامی را فدای انقلاب کنیم، نه، ایشان هم انقلاب را حفظ می‌کنند هم مسائل اسلامی را، هم به مسائل حوزوی اهمیت می‌دهند. من وظیفه خودم می‌دانم که از ایشان حمایت و پشتیبانی کنم و تا به حال هم عملاً  این‌را نشان داده‌ام. من عرض کردم فردی را اصلح از ایشان برای این جایگاه نمی‌بینم و بنابراین، لازم است همه برای حفظ اسلام و انقلاب و کشور، ایشان را تأیید کنند. تجربه هم نشان داده که واقعاً ایشان مرد میدان هستند».(شماره ۴۲۰-۴۲۱).

آیت‌الله العظمی علوی گرگانی از نقش رهبری در عبور از آسیب‌ها و مشکلات جاری کشور را با این جمله توصیف نمود: «بینی و بین‌الله با مشکلاتی که الان مملکت با آنها دست به گریبان است که بعضی از آنها از دوران مرحوم امام هم دشوارترند، با درایت رهبری کرده‌اند. الان درست مثل این است که گلوگاه ما را گرفته‌اند. بنده که از رهبری و درایت ایشان بسیار خشنود هستم».(شماره ۳۹۱-۳۹۲)

آیت‌‌الله شیخ غلامرضا رضوانی‌خمینی با اشاره به دشواری شرایط انقلاب چنین بیان داشت: «مشکلاتی که ایشان دارند، امام نداشتند. مشکلات ایشان کمرشکن است. کسانی که آن زمان ولو به ظاهر طرفدار امام بودند، یک کاسه بودند و جرئت نمی‌کردند مخالفت کنند، اما بعد از امام عده‌ای جرئت کارشکنی پیدا کردند. هرجا هم تیغشان ببرد، می‌زنند، اما الحمدلله تا حالا کاری از پیش نبرده‌اند. البته خدا هم کمک می‌کند. غائله سبز کم غائله‌ای نبود. بیست میلیون دلار فقط آمریکا خرج کرد».(شماره ۳۷۳).

حکیم متاله آیت‌الله حاج شیخ یحیی انصاری‌ شیرازی نیز به تدبیر رهبری در مقابله به «فتنه سبز» یاد کرد و گفت: «در فتنه ۸۸ نقش آیت‌الله خامنه‌ای، بدون تعصب، انصافاً نقش بسیار خوبی بود».(شماره ۳۴۷)

آیت‌الله شیخ مسلم ملکوتی هم چنین بیان داشت: «در فتنه ۸۸ حقیقت مطلب این است که دشمنان اسلام خیلی سرمایه‌گذاری کردند و شرایط بسیار سختی را به وجود آوردند. اما خدا حفظ کرد و نقش ولایت فقیه و رهبری به خوبی ثابت شد».(شماره ۳۶۷).

آیت‌الله سید جعفر کریمی نیز تاکید داشت که «ما بحمدالله در بحران‌هایی که پیش آمد، به فضل الهی و درایت ایشان، سربلند بیرون آمدیم».(شماره ۳۷۵-۳۷۶)

آیت‌الله حاج شیخ علی‌اصغر معصومی شاهرودی معتقد بود: «اگر درایت و استواری آقا نبود، کشور ما امروز سرنوشتی بدتر از سایر کشورهای خاورمیانه داشت».(شماره ۳۸۱-۳۸۲).

هشتم. رمز کامیابی‌ها

میهن اسلامی در دوره سی سال رهبری آیت‌الله خامنه‌ای کامیابی‌ها و کاستی‌های متعددی داشته است؛ آیت‌الله ابراهیم امینی رمز کامیابی‌ها و موفقیت‌های انقلاب را پیروی از رهبر معظم دانسته و گفت: «رهبری همواره بر رفع مشکلات تاکید و برای آن تلاش کرده‌اند. در هر مورد که مسئولین ذیربط، دستورات ایشان را با جدیت اجرا کرده‌اند نظام جمهوری اسلامی به موفقیت‌های بزرگی دست یافته است و به تعبیر دیگر هرکجا پیروزی و موفقیت بزرگی رخ داده است همانجاست که پیروی ازمقام ولایت بعمل آمده است».(شماره ۴۲۹-۴۳۰)

آیت‌الله شیخ نصرالله شاه‌آبادی نیز بر اهمیت تاسی به زعیم انقلاب اشاره داشت:«اگر این سید اولاد پیغمبر(ص)، مقام معظم رهبری را رها کنیم واقعاً بیچاره‌ایم. به همه گفته‌ام تنها کاری که می‌توانید بکنید این است که جمعیت پشتوانه این سید را زیاد کنید. واقعاً معتقدم ایشان غریب واقع شده است. خود امام هم با آن قدرتش غریب بود، چه رسد به این بزرگوار. واقعاً اگر امیدی هم هست فقط به ایشان است. باید یک قدرت اسلامی داشته باشیم. من می‌گویم آقای خامنه‌ای«حفظه‌الله»، یک مرکز قدرت اسلام. از مراجع دیگر ما که حرفشان به جائی نمی‌رسد. آن کسی که حرفش به جائی می‌رسد ایشان است. باید جمعیت را به سمت ایشان سوق داد که وقتی کلامی را می‌گوید در مملکت حرکت ایجاد کند. اعتقادم بینی و بین‌الله این است که بر ما واجب است پشتیبانی از مقام معظم رهبری. باید ملت متوجه ایشان باشد، یعنی مردم اگر به دین علاقه دارند، باید بدانند فقط ایشان به درد می‌خورد».(شماره ۳۸۹-۳۹۰)

این سخن آیت‌الله العظمی علوی گرگانی هم برای بزرگان و بخصوص مسئولین الهام بخش است که: «واقعاً نظر مقام معظم رهبری را ملاک می‌گیرم، چون ایشان حقیقتاً اشراف تمام معنا به این مسائل دارد و سخنی بی‌جهت از دهان مبارکشان بیرون نمی‌آید. به همه مسئولین هم سفارش می‌کنم در این‌گونه مسائل واقعاً خط رهبری را دنبال کنند».(شماره ۳۹۱-۳۹۲)

نهم. مدیریت شایسته کشور

آیت‌‌الله شیخ غلامرضا رضوانی‌خمینی به امتیاز مدیریت رهبر انقلاب اشاره نمود: «ایشان بسیار خوب انقلاب و نظام را رهبری کرده است. البته کمک خدا و امام زمان(عج) است».(شماره ۳۷۳).

آیت‌الله العظمی علوی گرگانی نیز بر همین نکته صحه گذاشت :«انصافاً نباید از حق گذشت که سیاست کاملی داشتند و توانستند مملکت را رهبری کنند. اگر کسی غیر از این بگوید به نظرم کم لطفی کرده است».(شماره ۳۹۱-۳۹۲)

آیت‌الله حاج شیخ یحیی انصاری‌ شیرازی، رهبر انقلاب را «مؤید به تأییدات الهی» می‌دانست. (شماره ۳۴۷) آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی به جامعیت شخصیت سیاسی و مدیریتی آیت‌الله خامنه‌ای اشاره کرد: «ایشان در مقطعی که خودشان مستقیماً این مسئولیت الهی را به عهده داشتند، کارهای بزرگی انجام دادند، آن ‌قدر بزرگ که نمی‌شود حجم آن را تعیین کرد. اگر خدای متعال این بزرگوار را در این سمت قرار نداده بود، هیچ‌‌یک از علما تا سال‌های طولانی هم این همت و اراده را نداشت که آنچه را من خیال هم نمی‌کردم که در عمرم آن ابعاد معنوی، الهی، شرعی و انسانی را ببینم شاهد باشیم.آثاری که به عنوان برکات الهیه از آقا به جا مانده، خیلی بیش از زمان امام خمینی است. نه اینکه امام نمی‌توانستند. خدای متعال از آن بزرگوار آنچه خواسته ایشان عمل کرده، از این بزرگوار هم آنچه خواسته دارند عمل می‌کنند. ما الان زیر آسمان، نداریم انسانی را که مثل آقا در مسائل سیاسی به صورت ریز، این مطالعات و این نظرات تصدیقی اعم از اثباتی و نفی‌ را داشته باشد. این مقدار توفیق را که خدای متعال به ایشان داده به خاطر این است که شایستگی‌اش را داشته است. هر کسی که دلش بخواهد که به این نمی‌رسد».(شماره ۴۰۷-۴۰۸).

آیت‌الله علیرضا اعرافی رئیس حوزه‌های علمیه کشور، از «نگاه راهبردی و کلان توام با نگاه عینی و جزئی» رهبر انقلاب یاد کرد و گفت: «حضرت آقا ضمن اینکه آن نگاه راهبردی کلان جامع امام را ملتزمند و دائم هم آن را بازسازی و بازآفرینی می‌کنند، با صحنه‌های ریزتر و جزئی‌تر مهم و عینی، درگیری عملی بیشتری  داشته‌اند و تولیدات ذهنی ایشان در این زمینه‌ها واقعاً درخور تحسین و تقدیر است. ایشان با مسائل عینی‌تری درگیر شدند و مرور زمان یک چیزهایی را ملموس‌تر کرد و آسیب‌های جدیدی پیدا شدند که در آن زمان نبود. این است که مواضع ایشان ناظر به عملیات عینی‌تر و واقعیت‌های ملموس‌تر و متوجه آسیب‌هایی هستندکه جدیداً پیدا شده‌اند. به همین خاطر راهبردهای ایشان یک ذخیره بزرگ برای هدایت جامعه، نهادهای علمی و به‌طور خاص حوزه هستند».(شماره۴۳۹-۴۴۰)

دهم. زعامت مسلمین

آیت‌الله شیخ ابراهیم امینی به نقش ولی امر مسلمین در مدیریت خیزش‌های اسلامی در جهان یاد کرد: «در طول این مدت در ارتباطاتی که با آیت‌الله خامنه‌ای داشتیم و در موقعیت‌های مختلف، فرد بهتری را نیافتیم و هر چه هم‌زمان می‌گذرد، می‌بینیم ایشان با موضع‌گیری‌ها و رفتارش، به‌خصوص در شرایط خطیر فعلی، بهترین فرد برای این منصب بوده وهست. تاکید می‌کنم که بعد از سی‌سال، می‌بینیم که هنوزهم بهترین فردی که بتواند جامعه اسلامی را در دنیا اداره کند و در صدور انقلاب هم توفیق کامل داشته باشد، ایشان است و کاملاً از این موضوع مطمئن هستیم. الان آیت‌الله خامنه‌ای در جهان جا افتاده است و نهضت‌های اسلامی را در جهان اداره می‌کند. گاهی که خدمت ایشان می‌رسم، عرض می‌کنم این کار را بسیار خوب انجام می‌دهید».(شماره ۴۲۹-۴۳۰)

آیت‌الله محمدعلی گرامی قمی بر جایگاه جهانی آیت‌الله خامنه‌ای صحه گذاشت و گفت «به ایشان گفتم نه ‌تنها امید این ملت به شماست که شما امید بعضی از ملل دیگر هم هستید. نهضت‌های آزادی‌بخش در کشورهای دیگر نظرشان به ایران و شخص رهبری است».(شماره ۳۹۳-۳۹۴).

سردار مقاومت حجت‌الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله، نیز به نقش فرا کشوری رهبر انقلاب اشاره داشت: «در شکل ظاهرى قضیه از طرف مجلس خبرگان رهبرى انتخاب شدند ولى به اعتقاد بنده و همه برادران و خواهران ما در لبنان این شکل ظاهرى قضیه است و الا انتخاب حضرت آیت‌الله العظمى خامنه‌اى براى رهبرى و ولایت یک امر الهى بود, خدا ایشان را انتخاب کرد. مجلس خبرگان یک وسیله بود و یک شکل قانونى پیدا کرد و از آن لحظه که این انتخاب اعلام شد, اصلاً در همه دل‌هاى مومنین و مومنات و شیعیان لبنان نشست و موجب اطمینان و آرامش شد و آن نگرانى و تلخى که از رحلت امام به وجود آمد تسکین شد یعنى مومنین در لبنان هم به خاطر اعتقاد و ایمان به ولایت مطلقه فقیه که حضرت امام فرمودند و مقام معظم رهبرى که در این جایگاه هستند و هم به شخص ایشان عشق و محبت و ایمان و اعتقاد دارند و آقا فقط نقش رهبرى براى جمهورى اسلامى و ملت ایران ادا نمى‌کنند بلکه براى کل مسلمین و مخصوصاً شیعیان دنیا».(شماره ۱۹۷)

 

 

یازدهم. فضیلت‌های اخلاقی

آیت‌الله محمدعلی گرامی قمی در توصیف گوشه‌ای از ویژگی‌های اخلاقی رهبر انقلاب چنین بیان داشت: «خصوصیاتی را که در ایشان هست در حال حاضر با هیچ‌کس دیگری نمی‌توانیم مقایسه کنیم. ما با ایشان همدوره بوده‌ایم و کاملاً با ویژگی‌های ایشان آشنا هستیم. ایشان شرح صدر خوبی دارد که جزو مهم‌ترین خصوصیت‌های رهبری و مدیریت است».(شماره ۳۹۳-۳۹۴)

آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی به «بلندهمتی» رهبر انقلاب اشاره کرده، چنین گفت: «آن‌‌قدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، از آن موقع تدریجاً خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و از این حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ غفلت نورزید. خصیصه دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تأدب، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند. خیلی زیاد که از عرفیت خارج است، به‌خصوص نسبت به پدر بزرگوارشان. عجیب بود. آنها هم حتماً اثر وضعی دارد و پیدا بود که حق تعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کرده است و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند. آنچه که بنده در این عرایضم به عنوان محور دارم، مسئله اخلاص است. ایشان مرتب دارد زحمت می‌کشد که این اخلاص را بیشتر، پررنگ‌تر، لطیف‌تر و حساس‌تر کند»(شماره ۴۰۷-۴۰۸).

آیت‌الله شیخ محمد یزدی رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، رهبر انقلاب را فوق‌العاده مهربان، رئوف و اجتماعی توصیف کرد».(شماره ۳۸۷-۳۸۸)

آیت‌الله شیخ مسلم ملکوتی نیز رهبر معظم انقلاب را از حیث مواظبت و عبادت و دعا ممتاز دانسته، چنین گفت: «من تا به حال از آقای خامنه‌ای یک عیبی ندیده‌ام. یک آدم مخلص، پاک به تمام معنا. نعمتی است که خدا داده و باید قدرش را بدانیم».(شماره ۳۶۷)

آیت‌الله حائری شیرازی ضمن اشاره به بعد معنوی آیت‌الله خامنه‌ای، چنین بیان داشت: «وقتی نماز می‌خواند نمازش با حضور قلب بود. من معنای نماز با حضور قلب را می‌فهمم که می‌گویم. حضور قلب فقط این نیست که انسان معنایش را بداند. حضور قلب اگر نباشد جلوی انسان بند قرار می‌گیرد و انسان نمی‌تواند وارد حالت تذکر بشود. اگر حق‌الناس به گردن انسان باشد، این بند برداشته نمی‌شود و نمی‌توان وارد شد. انسان باید خیلی مواظب باشد که کلامش موجب آزردگی مؤمنی نشده باشد، حقی از کسی ضایع نکرده باشد و وقتی می‌خواهد بیاید سر نماز، این بند را از جلویش بردارند. آقای خامنه‌ای وقتی الله‌اکبر می‌گفت، احساس می‌کردی بندی جلویش نبود. داخل نماز بود. این چیزی بودکه من از ایشان دیدم».(شماره ۳۸۹)

آیت‌الله مهدوی کنی «روحیه گذشت» را بزرگواری رهبر انقلاب دانسته، چنین اظهار داشت: «اگر انسان به کسانی که مخالفت می‌کنند و حتی فحش می‌دهند، برود و سلام کند، بزرگواری است و من اینها را در آقا می‌بینم». (شماره ۳۶۰)

آیت‌الله حاج شیخ علی‌اصغر معصومی شاهرودی با یاد از «جذبه مهربانی» رهبر معظم انقلاب، افزود: «اخلاص، توکل و معنویتی که همواره مرا به ایشان جذب کرده است، این که ذره‌ای خودخواهی و منیّت در وجود این بزرگوار نیست و هر کاری که می‌کند برای خداست، مهر، محبت و تواضع، ادب، مردمداری، قدردانی از زحمات دیگران، احترام و محبت به همه به‌خصوص دوستان و یاران، مدیریت، تلاش، برنامه‌ریزی مدبرانه و… اینها واقعاً اعتقاد من هستند و در روز قیامت هم خواهم گفت. اخلاص و همتی که ایشان دارد، خدایی است و از سوی خداوند استعانت می‌شود. اگر کسی این همه تحمل، صبر و هوشمندی را نمی‌بیند یا می‌بیند و انکار می‌کند، عاری از انصاف است. مردم باید قدر بدانند و شما رسانه‌ها هم باید این نکات را بیان کنید. خود حضرت آقا تمایلی ندارند که برخی از این نکات نقل شوند، ولی مردم باید بدانند از چه نعمتی برخوردارند تا آرامش خاطر بیشتری بیابند».(شماره ۳۸۱-۳۸۲).

دوازدهم.ساده زیستی

«ایشان نه دنبال مال است، نه به دنبال اعمال قدرت به معنای غلط آن، نه خانواده‌شان را می‌خواهند وارد این مسائل و از این جایگاه سوء استفاده کنند…و این چیزی است که برای همه معلوم است و حتی دشمن هم می‌داند و به آن معترف است»؛ این بیان آیت‌الله مهدوی کنی در وصف زندگی رهبر انقلاب بود.(شماره ۳۶۰)

همین توصیف را نیز آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی داشت: «من این را می‌دانم که ایشان هنوز دارد مانند گذشته و همیشه، ساده زندگی می‌کند. این‌طور نیست که حالا که به جایی رسیده، برای خود زندگی مفصلی را تشکیل داده باشد. به پسرانش هم گفته اگر خواستید در اقتصاد وارد شوید، نام خامنه‌ای را از روی خود بردارید. همه فرزندانش انسان‌های سالمی هستند. ایشان پیروز است، چون دارد با قناعت و ساده زندگی می‌کند». (شماره ۳۷۲)

آیت‌الله واعظ‌زاده خراسانی ساده‌زیستی ایشان را نکته بسیار چشمگیر و برجسته‌ای می‌دانست و گفت: «ایشان زندگی ساده‌ای دارند و تنها اسباب مورد علاقه ایشان کتاب است و کتابخانه مفصلی هم دارند. بسیار مقید هستند که فرزندانشان در امور دخالت نکنند تا از این موقعیت سوءاستفاده نشود. ایشان زی‌طلبگی را همچنان حفظ کرده است».(شماره ۳۸۹-۳۹۰)

آیت‌الله شیخ محمد مومن قمی این سخن را از رهبری معظم نقل کرد: «من هیچ چیز از دولت نمی‏گیرم، من تمام خرج‏هایی که دارم پول‏هایی است که در اختیار ولی‌امر است».(شماره ۴۳۵-۴۳۶)

آیت‌الله سیداحمد خاتمی در توصیف نوع زندگی جاری رهبر انقلاب گفت: «زندگی خود آقا از هدایا می‌گذرد. آقا از سهم امام یک ریال مصرف نمی‌کنند، از بودجه‌های دولتی هم استفاده نمی‌کنند. مثل امام زندگیشان از طریق هدایایی می‌گذرد که نذر می‌کنند. مواردی را خود من شاهد بودم که کسی نذر کرده بود که اگر مشکلم حل شود، این مبلغ را تقدیم آقا میکنم و حل شده بود. بنده واسطه بودم که این مبلغ را به مقام معظم رهبری تقدیم کنم. زندگیشان اینچنین می‌‌گذرد و واقعاً گاهی وق‌ ها مقروض می‌شوند و قرض می‌کنند تا هدیه دیگری برسد. مقام معظم رهبری در ساده‌زیستی حتی پیش دشمنان ضرب‌المثل هستند. حتی آنهایی که آقا را قبول ندارند، سخت بر این باورند که در بین روحانیون کشور، اگر بخواهند کسی را به عنوان ضرب‌المثل برای ساده‌زیستی و احتیاط در بیت‌المال مثال بزنند،آقا هستند».(شماره ۳۶۳)

سیزدهم. آینده انقلاب

این فراز را با فرمایش آیت‌الله‌العظمی مظاهری پی می‌گیریم: «امیدوارم ان‌شاءالله سایۀ ایشان بر سر این نظام مقدّس پایدار باشد و روزی را شاهد باشیم که با ظهور حضرت ولی‌عصر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف» نظام عدل الهی، جهانی شود و زمان ظهور و پس از آن، رجعت و حکومت اهل‌بیت «سلام‌الله‌علیهم» فرا برسد».(شماره ۴۱۳ -۴۱۴).

آرزوی آیت‌الله مومن قمی آن بود که شعار «تا انقلاب مهدی خمینی را نگه‌دار» در مورد آیت‌الله‌ خامنه‌ای مصداق پیدا کند تا نهضت را به دست حضرت ولیعصر(ع) بسپرد.(شماره ۴۳۵-۴۳۶)

آیت‌الله ابراهیم امینی با بیان این دغدغه که «نگرانم بعد از ایشان قرار است چه کسی امور را اداره کند؟ بالاخره ما هم بشرهستیم و مثل هر انسان دیگری گاهی نگران می‌شویم» به در میان گذاشتن این نگرانی با رهبر معظم انقلاب اشاره نمود و گفت: «من بارها خودم این را به‌طور خصوصی به رهبری گفته‌ام که: برای طول عمر و دوام توفیقات شما دعا می‌کنم. از خدا می‌خواهم تا زمان ظهور حضرت مهدی(عج) شما را زنده نگه دارد، همان‌‌طور که در زمان امام هم همین دعا رامی‌کردیم ولی باید مراقب حریان طبیعی زندگی بشر هم بود. ایشان معمولاً در جواب این عرض بنده می‌فرمایند: “خدا می‌خواهد این نظام باقی بماند و طبعاً همین نظام درمواقع لزوم نیازهای خود را برآورده می‌کند، همان‌طور که بعد از امام این‌طور شد”.(شماره ۴۲۹-۴۳۰)

نوشتار را با این دعای مرحوم آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی پایان می‌بریم: «ان‌شاءالله خدای متعال ۱۲۰ سال و هر چه بیشتر به این بزرگوار عمر با برکت عطا بفرماید. هر چقدر خدا به ایشان عمر طولانی عطا فرماید، باز عرض می‌کنیم که خدایا! کم است. یا ما را ببر یا جامعه را خالی از ایشان نبینیم».(شماره ۴۰۷-۴۰۸).