Tag Archives: اخلاق

29دسامبر/21

در فضای مجازی هم خدا ناظر است

اشاره

با گسترش زیرساخت‌های فضای مجازی و افزایش امکانات بهره‌گیری از آن، تحولی چشمگیر در زندگی اقتصادی و اجتماعی پدید آمد. ولی این تحول در زمینه اخلاق رسانه‌ای و آداب رفتاری ایجاد نشد و همین امر سبب کمرنگ شدن  برخی از باورهای ارزشی کاربران شده است. در اینجا به نکاتی از آن اشاره می‌شود:

 

۱٫ شناخت خود را از خداوند به‌روزرسانی کنید

کاربر وقتی از پنجره نمایشگر به فضای مجازی نگاه می‌کند، انگار خود را در  فضای امنی تصور می‌کند. از پشت پنجره بدون اینکه کسی او را ببیند هر کاری که بخواهد انجام می‌دهد و گاهی در خیال و تصورات ذهنی خود فرو می‌رود و بازخوردی از رفتار خوب و بد خود پیدا نمی‌کند. به نظر می‌رسد که کاربران می‌بایست باورهای گزاره‌های تازه‌ای را به باورهای خود اضافه کنند:

کاربر در برابر صفحه نمایش فضای مجازی قرار می‌گیرد و با حرکت دادن ماوس و کلیک کردن، صفحه‌ای را انتخاب می‌کند و یا متنی را بر می‌دارد یا می‌چسباند و چه بسا اگر خطا و گناهی باشد، نگاهی به اطراف می‌اندازد و چون خود را  تنها می‌بیند، نفس راحتی می‌کشد و تصور می‌کند کسی متوجه او نیست و  خبردار نمی‌شود و لذا خطری را متوجه آبروی خود نمی‌بیند.

شاید مقصر والدین باشند که ما را با خدایی آشنا نکرده‌اند که همه چیز را می‌بیند(۱) و همه جا در کنارمان هست(۲) و از رگ گردن به انسان نزدیک‌تر است(۳) و سفارش شده است که در خلوت که هستید از خداوند پروا کنید و گناه نکنید؛ او شما را می‌بیند و داور حقیقی اوست.(۴) باور کنیم که خداوند دانا و توانا در خلوت و جلوت، ما را می‌بیند. ما باید شناخت بهتری از خداوند پیدا کنیم تا رفتارهای پاک و  عفیفانه  داشته باشیم.

 

۲٫ ناخواسته گناهکار نشوید!

در این فضا گاهی تنها یک بردار و بچسبان کردن، انسان را در ردیف گناهکاران جای می‌دهد. افراد در اطلاع‌رسانی و خبر دادن در این فضا مجاز نیستند بدون ملاحظه و بررسی، هر خبری را به دیگران  برسانند، مثلاً  اگر خبر خطا و گناه انسان مسلمانی که دیگران از آن بی خبرند و یا خبری را که خوشایند او نیست، برای دیگران، پست بگذارد، زیرا با این عمل در ردیف غیبت‌کنندگان و یا پخش‌کنندگان گناه قرار می‌گیرد(۵) و خداوند عذاب دنیا و آخرت را برای این دسته از افراد وعده داده است و کیفر آن مانند کسی است که گناه را انجام داده است.(۶)

گفته شده در روز قیامت ندا داده می‌شود که یاران ستمکاران کجا هستند؟ آن کسی که دواتی برای ستم کنندگان تهیه می‌کرد یا  سرکیسه‌ای را برای آنها می‌دوخت یا قلمی را برای آنها تیز می‌کرد، همه اینها با هم محشور می‌شوند.(۷)

 

  1. گناهان تراریخته!

در گذشته باور این مسئله سخت بود که زمانی فرا خواهد رسید که انسان با فشار کلیدی گناهکار و یا با گذاشتن یک علامت لایک (پسندکردن) با گناه دیگران شریک می‌شود. یعنی اگر مردی در مشرق به قتل برسد و کسی در مغرب با یک لایک آن را پسند کند، او نیز در پیشگاه خداوند قاتل است!(۸) و یا با پسند یک کار خوب، در پاداش الهی او شریک می‌شود. پس در این فضا باید مواظب تشویق‌ها و پسندها بود.(۹)

گناه در فضای حقیقی به قول امروزی‌ها «ارگانیک» است؛ یعنی خداوند سبحان، با اظهار پشیمانی و جبران آسیب‌های وارده به دیگران آن را می‌بخشد. اما گناهی که در فضای مجازی تراریخته می‌شود یعنی همیشه در دسترس دیگران است و ممکن است با هر بار خواندن آن بر آسیب‌های به افراد و جامعه افزوده شود. البته خداوند سبحان بخشنده و مهربان است و هر جا که انسان ماهیت عمل خود را دریافت و  به سوی خداوند بازگشت، در‌های توبه باز است،  اما سخن از خساراتی است که با گناهان در این فضا جاری می‌شوند.

گفته شده است که هر کسی که مطلب گمراه کننده‌ای را ثبت کند، به اندازه عمل‌کنندگان به آن برای او هم گناه می‌نویسند.(۱۰)

 

۴٫ مواظب دستور غذایی ذهنتان باشید

دانستن اخبار تازه و جالب مانند خوردن غذاهای چرب و خوشمزه باب طبع انسان است؛ با این تفاوت که در غذا انسان زود سیر می‌شود؛ اما ذهن انسان همیشه جا برای دریافت اخبار به‌خصوص خبرهای اشتهابرانگیز دارد.

این اشتها و حس کنجکاوی انسان را وادار به وبگردی در شبکه‌ها و پایگاه‌های خبری می‌کند تا اخبار هیجان‌برانگیز درباره احوال دیگران را پیدا کند و آنها را به دیگران انتقال دهد تا تعجب آنها را برانگیزد و او از ایجاد این حس در دیگران لذت ببرد. همین امر انسان را به حیطه آبروی دیگران سوق می‌دهد، در حالی که خداوند هشدار داده که مومنین دنبال نقطه ضعف هم نباشند و پشت سرهم بدگویی نکنند و از خیال‌پردازی در باره  یکدیگر خودداری کنند که اینها گناه است.(۱۱) و در روایت آمده است که هر کسی ماجرایی را که به ضرر مومنی است  به دیگری انتقال دهد تا آبروى او را بریزد و او را از چشم مردم بیندازد، خدا او را از تحت سرپرستی‌اش بیرون می‌اندازد.(۱۲)

 

  1. مواظب نوامیس دین و جامعه باشیم

با انقلاب ارتباطات و انفجار اطلاعات، مرزها و دیوار کنار زده شدند و هرکسی به درون حریم‌های سرک می‌کشد. در این میان بیگانگان با هر انگیزه‌ای خواه دینی و مذهبی و خواه سیاسی و اقتصادی، در صدد به دست آوردن خبر هستند تا آنها را علیه دین و جامعه  به کار بگیرند و ضربه بزنند.  هر گاه که دیوار خانه‌ای فرو ریخت و یا در خانه باز بود، باید مراقبت‌ها بیشتر شود تا دزد وارد نشود و بیگانه‌ای به حریم ناموسمان سرک نکشد.

در قرآن آمده که مومنین نباید از بیگانگان یعنی کسانی که دشمنی آنها از حرف زدنشان پیداست، محرم اسرار بگیرند. آنها از هیچ شرّ و فسادى درباره شما کوتاهى نمى‏کنند و دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید.(۱۳)  این یعنی رابطه حرام و اگر به خاطر این رابطه، ضرری به کسی برسد و جان کسی به خطر بیفتد در روز قیامت می‌گویند تو شریک جانیان بوده‌ای.(۱۴)

  1. پیشنه‌ای برای آیندگان

آثار خطا در فضای حقیقی پس از چندی فراموش می‌شوند؛ اما در فضای مجازی تا مدت‌ها و شاید سال‌ها باقی بمانند. یکی از راه‌های تشخیص شخصیت افراد، برای استخدام و تعاملات اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی، بررسی فعالیت‌های او در فضای مجازی است.

کاربران پیش از آنکه مطلبی را به اشتراک بگذارند، بهتر است نخست فکر کنند که اگر خانواده و یا مردمی که مرا می‌شناسند و یا فرزندانم در آینده آن را ببیند قضاوتشان درباره من چگونه خواهد بود و آیا من سبب خجالت و شرم آنها نمی‌شوم. نهایت دوراندیشی است که انسان از خداوند بخواهد که او را با آنچه از اسرار نهانش می‌داند رسوا نسازد.(۱۵)

بزرگان سفارش کرده‌اند که اگر می‌خواهی عزیز باشی مطلبت را نگه‌دار تا مهار تو به دست مردم نیفتد.(۱۶) و سبب تهدید تو در آینده نشوند و پرونده‌ات را نزد جامعه و آیندگان خراب نکنند.

 

توصیه‌ها:

۱. بدانید که هر مطلب و محتوایی را که در فضای مجازی  بردار و چسبان می‌کنید، مسئولیت آن‌جهانی آن، بر دوش شماست و چیزی به پرونده شما اضافه می‌کند. پس با تأمل و فکر  عمل کنید.

  1. عضو گروهی که هیچ‌یک از افراد آن را نمی‌شناسید و یا اهداف آن را نمی‌دانید نشوید و وقت خود را تلف نکنید.
  2. بدانید یک مطلب خلاف اخلاق و اشتراک گذاشتن فایل‌های مربوط به آبروی اشخاص ممکن است زندگی و خانواده‌ای را نابود و یا انسانی را از جامعه منزوی کند. پس همیشه به عواقب کار دقت کنید و بدانید خداوند همیشه حاضر و ناظر و داور است و ممکن است خودتان را به همین مصیبت گرفتار کند.

۴٫هر کسی باید به اندازه‌ای که می‌تواند در خوبی‌های جامعه مؤثر باشد. پس سعی کنید سهم خود را در ترویج ارزش‌های دینی بپردازید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- (علق/۱۴): اَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى.

۲- (انفال/۲۴): وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ.

۳- (ق/ ۱۶):

۴- نهج البلاغه (للصبحی صالح)؛ ص۵۳۲، حکمت [۳۳۰] ۳۲۴  و عیون الحکم و المواعظ (للیثی)؛ ص۹۰، ح ۲۱۳۶ و وسائل الشیعه؛ ج‏۱۵؛ ص۲۳۹، ح ۲۰۳۷۸- ۱۱ وَ قَالَ ع‏ اتَّقُوا مَعَاصِیَ‏ اللَّهِ‏ فِی‏ الْخَلَوَاتِ‏ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِم‏.

۵- (نور/۲۴): اِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ.

۶- وسائل‏الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۹۶٫

۷- وسائل الشیعه، ج‏۱۷، ص ۱۸۰، ح ۲۲۲۹۹- ۱۱٫

۸- ابن بابویه، محمدبن على، عیون أخبار الرضا «ع»، ۲جلد، نشر جهان – تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۸ق. ج‏۱، ص۲۷۳، ح ۵، رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ(ع) … لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ فِی الْمَغْرِبِ لَکَانَ الرَّاضِی‏ «۳» عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرِیکَ الْقَاتِلِ …

۹- شریف الرضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح) – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۴ ق.؛ ص۴۹۹، حکمت [۱۴۸] ۱۵۴ وَ قَالَ ع‏ الرَّاضِی‏ بِفِعْلِ‏ قَوْمٍ‏ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ.

۱۰- وسائل الشیعه؛ ج‏۱۶؛ ص۱۷۳، ح ۲۱۲۷۱- ۲-: «۱» أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: مَنْ عَلَّمَ بَابَ هُدًى فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا یُنْقَصُ أُولَئِکَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئاً وَ مَنْ‏ عَلَّمَ‏ بَابَ‏ ضَلَالٍ‏ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ أَوْزَارِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا یُنْقَصُ أُولَئِکَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْئاً.

۱۱- (الحجرات/۱۲): «یا ایُّها الذینَ آمَنُوا اجتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ انَّ بَعضَ الظَّن إثمٌ و لاتَجَسَّسُوا و لایَغتَب بَعضُکم بَعضاً.»

۱۲- کلینى، محمدبن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیه) – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق؛ ج‏۲؛ ص۳۵۸ ح۱: لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)‏ مَنْ‏ رَوَى‏ عَلَى‏ مُؤْمِنٍ‏ رِوَایَهً یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَایَتِهِ إِلَى وَلَایَهِ الشَّیْطَانِ فَلَا یَقْبَلُهُ الشَّیْطَانُ.

۱۳- (آل‏عمران/۱۱۸): یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ …

۱۴- الکافی، ج ۲، ص ۳۷۲ – یُحْشَرُ الْعَبْدُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ مَا نَدِیَ دَماً فَیُدْفَعُ إِلَیْهِ شِبْهُ الْمِحْجَمَهِ أَوْ فَوْقَ ذَلِکَ فَیُقَالُ لَهُ‏ هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِ فُلَانٍ فَیَقُولُ یَا رَبِّ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنَّکَ قَبَضْتَنِی وَ مَا سَفَکْتُ دَماً فَیَقُولُ بَلَى سَمِعْتَ مِنْ فُلَانٍ رِوَایَهَ کَذَا وَ کَذَا فَرَوَیْتَهَا عَلَیْهِ فَنُقِلَتْ حَتَّى صَارَتْ إِلَى فُلَانٍ الْجَبَّارِ فَقَتَلَهُ عَلَیْهَا وَ هَذَا سَهْمُکَ مِنْ دَمِهِ»

۱۵- فرازی از دعای کمیل: و لا تفضحنی بخفی‏ما اطلعت علیه من سری.

۱۶- کلینى، الکافی (ط – الإسلامیه) – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.؛ ج‏۲؛ ص۱۱۳ ح ۴- حَضَرْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَوْصِنِی فَقَالَ لَهُ احْفَظْ لِسَانَکَ تَعِزَّ وَ لَا تُمَکِّنِ‏ النَّاسَ‏ مِنْ قِیَادِکَ فَتَذِلَّ رَقَبَتُکَ‏.

29دسامبر/21

عطر حبیب

یا رسول‌الله! کلامت روشن و فصیح بود. به فراخور عقل و درک مخاطب سخن گفتی. گاهی سخنی را سه بار تکرار می‌کردی تا طرف خوب بفهمد. هنگام سخن، کلام را با لبخند می‌آمیختی. هرگز سخن کسی را قطع نمی‌کردی و زبان به بدگویی و عیب‌جویی از دیگران نمی‌گشودی.

صدایت که می‌کردند، می‌گفتی: لبیک! خطبه‌هایت از همه کوتاه‌تر، ولی پرمایه‌تر بود. زبانت را از آنچه بی‌مورد و بیهوده بود، فرو می‌بستی. همواره خدا را یاد می‌کردی و استغفار بر زبان داشتی. چیزی می‌گفتی که دل‌ها را به هم الفت دهد، نه آنکه میانه‌ها را به هم بزند. با کسی مجادله و جر ّو بحث نمی‌کردی. هنگامی که سخن می‌گفتی، همه ساکت بودند، آن چنانکه گویی بر سرشان پرنده نشسته است، سراپا گوش! نزد تو نزاع لفظی نمی‌کردند. به سخن دیگران، خوب گوش می‌کردی. محکم و استوار راه می‌رفتی. گام برداشتنت، چنان بود که نشان می‌داد ناتوان و کسل نیستی! آن‌چنان که گویی سنگی از سرازیری می‌غلتد، بی‌مهابت و چالاک!

وقتی سواره بودی، اجازه نمی‌دادی دیگران، پیاده پا به‌ پایت راه آیند. یا بر مرکب سوارشان می‌کردی یا بر سر موعدی، قرار می‌گذاشتی. از گذرگاهی که عبور می‌کردی، عطرت نشان می‌داد که از آنجا گذشته‌ای. از هرجا می‌گذشتی سنگ‌ها و درختان، تعظیمت می‌کردند. در سفرها، آخرهای جمعیت راه می‌رفتی تا اگر کسی درماند، یا کمک خواست، کمکش کنی.

گاهی سوار اسب و گاهی بر قاطر و الاغ سوار می‌شدی، یا بر شتر و گاهی نیز پیاده! سواره که بودی، دیگران را هم بر ترک می‌نشاندی. اوقات داخل خانه را به سه قسمت تقسیم می‌کردی: بخشی برای نیایش و عبادت برای خدا، قسمتی برای خانواده و بخش دیگری برای کارهای شخصی خود.

در خانه با خانواده همکاری می‌کردی. گوشت می‌بریدی، شیر می‌دوشیدی، لباس وصله می‌زدی. هر غذایی که می‌پختند، می‌خوردی و از طعامی بد نمی‌گفتی. در را می‌گشودی. کفش خود را می‌دوختی. بر زمین می‌نشستی و بر زمین غذا می‌خوردی. به خدمتکار خانه وقتی خسته می‌شد کمک می‌کردی. زیراندازت عبایی بود و بالشی بر پوست، پر شده از لیف خرما! بر حصیر می‌خوابیدی، هنگام خواب مسواک می‌زدی و دعا می‌خواندی و چون از خواب برمی‌خاستی، خدا را سجده می‌کردی.

کار مراجعه کنندگان را راه می‌انداختی، نیازمندی را دست خالی برنمی‌گرداندی.

بنده‌ شکور خدا بودی. نور چشمانت «نماز» بود. وقتی به نماز می‌ایستادی، از خوف خدا رنگ از چهره‌ات می‌پرید. در سینه، ناله‌های سوزناک و آوای حزینی داشتی. هنگام سجود، چنان بر زمین می‌چسبیدی که گوئی جامه‌ای بر زمین افتاده است. وقت نماز که می‌رسید، دیگر کسی را نمی‌شناختی و به چیزی توجه نداشتی. به نماز عشق می‌ورزیدی.

فرا رسیدن «وقت» نماز را انتظار می‌کشیدی و هنگام نماز می‌گفتی: «ای بلال! خوشحالمان کن.» هیچ چیزی را بر نماز مقدم نمی‌داشتی.

می‌فرمودی (به ابوذر): «خداوند دیدگانم را در نماز قرار داده است. آن گونه که گرسنه، غذا را دوست می‌دارد و تشنه آب را، من هم شیفته نمازم. با این تفاوت که گرسنه و تشنه، سیر و سیراب می‌شوند، اما من از نماز سیر نمی‌شوم.»

رکوع‌ها و سجودهای طولانی داشتی. به خدا عرضه می‌داشتی: «پروردگارا! دوست دارم یک روز سیر باشم و شکرت کنم، روز دیگر گرسنه باشم تا از تو سئوال کنم.»

نشست و برخاستت، همراه با «ذکر خدا» بود. با آنکه «معصوم» بودی، ولی آن‌ قدر از خشیت خدا می‌گریستی که مصلا و سجده‌گاهت خیس می‌شد.

هنگام دعا، همچون مسکینان نیازمند، دست‌ها را بالا می‌گرفتی. «بنده خدا» بودی. یک بار که بر زمین نشسته بودی و با دست غذا می‌خوردی، زنی گفت: «یا رسول‌الله! چرا مانند بندگان نشسته غذا می‌خوری؟ و…» فرمودی: «وای بر تو! چه کسی بنده‌تر از من است؟» تو عبدِ خدا و رسولِ او بودی.

چهره‌ات گشاده بود و خوش‌رو. به هرکس می‌رسیدی سلام می‌گفتی. با هرکه دست می‌دادی، آن ‌قدر صبر می‌کردی تا او دستش را بکشد. به صورت کسی خیره نمی‌شدی. به هیچ‌کسی، دشنام و ناسزا نمی‌گفتی. بر تندخویی و بداخلاقی دیگران صبر می‌کردی. هدیه‌ مردم و دعوت بردگان را می‌پذیرفتی. به عیادت بیماران و تشییع جنازه می‌رفتی. از اصحاب، تفقد و احوالپرسی می‌کردی. دیر غضبناک می‌شدی و زود می‌بخشیدی، از همه بیشتر عذرپذیر بودی. با بینوایان محروم، هم غذا و همنشین می‌شدی. پیش دیگران، پایت را دراز نمی‌کردی. مزاح و شوخی می‌کردی، ولی جز «حق» نمی‌گفتی. با یاران، حلقه‌وار می‌نشستی. خود را برای اصحاب می‌آراستی و عطر می‌زدی. باری بر دوش مردم نبودی. در کارهای اجتماعی مشارکت داشتی. بخشنده و سخی بودی. چیزی را از خواستاران مضایقه نمی‌کردی. به بزرگ هر قومی احترام می‌کردی.

آری… ای رسول خدا!

وفای به عهد، صدق و راستی، امانت و محبت از ویژگی‌های تو بود. از مهمان کار نمی‌کشیدی. خلف وعده نداشتی، مردمدار و اهل مدارا بودی. سعه صدر و وسعتِ نظر داشتی. اخلاقت قرآن بود. قرآنِ مجسم بودی و آیات عینیت یافته کلام‌الله.(۱)

برگرفته از: مکارم الاخلاق، سنن‌النبی و بحارالانوار، ج ۱۶٫

16آوریل/21

تکلیف و پیدایی و پنهانی نتیجه!؟

مقدمه:

در انتخاباتهای اخیر، برخی پرسش‌ها میان طرفداران گفتمان انقلاب پرتکرار بوده‌اند. از جمله این پرسش‌ها رابطه میان تکلیف و نتیجه است. به دنبال این موضوع مباحث دیگری چون انتخاب «صالح مقبول» یا «اصلح غیرمقبول» نیز مطرح شدند. با توجه به اختلاف نظرها در تفسیر این موضوع، در این نوشتار قصد داریم این اصل را از منظر امامین انقلاب و مبانی دینی اسلام واکاوی کنیم.

 

  1. اصالت تکلیف در سخنان امام خمینی(ره)

یکی از مشهورترین کلیدواژه‌های حضرت امام ضرورت عمل به تکلیف است. ایشان در موارد متعددی بر این اصل تأکید میکردند که ما انسان‌ها بندگان خداییم و باید به وظایف الهی خویش عمل کنیم. چه بسا نتایجی که مدنظر ماست تحصیل نشوند. برای نمونه ایشان در نخستین سال‌های نهضت بر ضرورت انجام تکلیف و منتظر نماندن برای تحصیل نتیجه تأکید میکردند:

« خداوند ربّ البیت است. ما باید به تکلیف خود عمل کنیم. نتیجه حاصل شود یا نشود به ما مربوط نیست، بلکه با خود اوست.»(۱)

در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب نیز حضرت امام در سخنان خود سه هدف اصلی را برای مبارزه تبیین کردند: نخست کنار زدن محمدرضا پهلوی، دوم از بین رفتن نظام سلطنتی و سوم برقراری جمهوری اسلامی. ایشان پس از بیان این سه هدف فرمودند ما موظف هستیم برای دستیابی به آنها تلاش کنیم. البته ممکن است نتوانیم به این اهداف برسیم:

«یک قسم از مسائل این ‌طورند که انسان باید ملاحظه کند که در این عملى که مى‏کند نتیجه حاصل مى‏شود یا نمى‏شود؟ آیا به مقصدى که دارد، میرسد یا  نمى‏رسد؟ و اگر مطمئن شد که به آن مقصد مى‏رسد، اقدام ‏کند و اگر مطمئن نشد اقدام نکند. یک قسم از مسائل این‌ طورند. یک قسم از مسائل هم هستند که انسان از طرف خدا تکلیف دارد و اصل مطلب، یک تکلیف هست و احتمال مى‏رود نتایجى هم حاصل بشود یا نشود. در این مسائلى که آدم تکلیف دارد که اقدام کند، دیگر نباید در آن مسائل به اینکه نتیجه‏اى که ما مى‏خواهیم، حاصل مى‏شود یا نمیشود، علم داشته باشیم. لازم نیست انسان علم پیدا کند و فقط به دنبال این است که به تکلیفى که به او شده، عمل بکند.»(۲)

ایشان در تشریح این مطلب به حرکت امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) اشاره کردند که قصد کنار زدن معاویه و یزید را داشتند و اگرچه ظاهراً موفق نشدند و حتی می‌دانستند که نتیجه‌ای به دست نمی‌آید، برای انجام تکلیف اقدام کردند. این اصل تا واپسین روزهای زندگی امام هم فراموش نشد. ایشان در منشور روحانیت یک بار دیگر بر تکلیف‌مداری در دفاع مقدس تأکید کردند و فرمودند:

«ما براى اداى تکلیف جنگیده‏ایم و نتیجه، فرع آن بوده است. ملت ما تا روزی که احساس کرد توان و تکلیف جنگ را دارد به وظیفه خود عمل کرد. همه ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفه‏ایم، نه مأمور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین «ع» در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز‏ فراتر از توانایى خود عمل نمیکردند و سخن نمیگفتند و از اهداف کلى و بلند مدتى که هرگز در حیات ظاهرى آنان جامه عمل نپوشید، ذکرى به میان نمیآوردند.»(۳)

لکن ممکن است این اصل الهی با تفاسیر نادرستی مواجه شود. از جمله اینکه تکلیف‌گرایی و یا نتیجهگرا نبودن به معنای نادیده گرفتن جنبه‌های عقلایی یا کماهمیت شمردن تدبیرهای عقلانی در تلاش‌های الهی تصور شود. یعنی از این اصل که ما به دنبال انجام تکلیف هستیم، نتیجه گرفته ‌شود که در انتخاب راه حلها، نیازی به ملاحظه جوانب و نتایج آن نیست. این برداشت با عقلانیت حاکم بر روح تمام دستورات اسلامی ناسازگار است. بنابراین باید منظور دقیق حضرت امام روشن شود.

 

  1. رابطه تکلیف و نتیجه در سخن رهبر معظم انقلاب

رهبر معظم انقلاب در تبیین رابطه تکلیف‌گرایی و توجه به نتیجه معتقدند نه تنها حضرت امام، بلکه هیچیک از انبیاء و امامان بدون در نظرگرفتن هدف و توجه به نتیجه اقدام نمی‌کردند. همه عقلا برای نتایج و اهداف واقعی تلاش می‌کنند. لکن تکلیف‌گرایی به این معناست که بعد از آنکه برای رسیدن به هدف و نتیجه، تدابیر لازم اعمال شدند، انسان به خاطر نرسیدن به هدف دچار احساس خسران و ندامت نشود؛ چون از قبل تمام واقعیتها را لحاظ و تلاش خود را هم در راه خدا صرف کرده است.

سئوال دیگر این است: رابطه‌ «تکلیف‌مداری» با «نتیجهگرائی» چیست؟ امام فرمودند: «ما دنبال تکلیف هستیم.» آیا این معنایش این است که امام دنبال نتیجه نبودند؟ آیا میتوان  در مورد امام بزرگواری که با آن شدت و حدّت و در سنین کهولت، آن همه سختی‌ها را تحمل کردند تا نظام اسلامی را مستقر کنند و موفق هم شدند، ادعا کرد که ایشان دنبال نتیجه نبود؟ معنای تکلیف‌گرائی این است که انسان در راه رسیدن به نتیجه‌ مطلوب، طبق تکلیف عمل کند و برخلاف آن عمل نکند و کار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشی که پیغمبران و اولیای دین کردند، همه برای رسیدن به نتایج معینی بود و آنها هم دنبال نتیجه بودند. مگر می‌شود گفت که ما دنبال نتیجه نیستیم و نتیجه هر چه که شد، شد؟

البته آن کسی که برای رسیدن به نتیجه، طبق تکلیف عمل می‌کند، اگر هم به نتیجه‌ مطلوب خود نرسد، احساس پشیمانی نمی‌کند و خاطرش جمع است که تکلیفش را انجام داده است. اگر انسان برای رسیدن به نتیجه، طبق تکلیف عمل نکند، در صورتی که نتیجه نگیرد، احساس خسارت خواهد کرد؛ اما آن که تکلیف و مسئولیت و کار شایسته و بایسته را انجام داده، واقعیت‌ها را با دقت دیده و طبق آنها برنامه‌ریزی و کار کرده، به نتیجه هم که نرسد، احساس خسارت نمی‌کند؛ چون کارش را انجام داده است. بنابراین اینکه تصور کنیم معنای تکلیف‌گرائی این است که اصلاً به نتیجه توجه نداشته باشیم، نگاه درستی نیست.

در دفاع مقدس و در همه‌ جنگ‌های صدر اسلام، زمان پیغمبر(ص) یا بعضی از ائمه(ع)، کسانی که وارد میدان جهاد می‌شدند، بر اساس تکلیف عمل می‌کردند. جهاد فی‌سبیل‌الله یک تکلیف بود. در دفاع مقدس ورود به میدان، بر اساس احساس تکلیف بود. اما آیا معنای احساس تکلیف این است که آنان به نتیجه نمیاندیشند؛ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نمیکردند و اتاق جنگ و برنامه‌ریزی و تاکتیک و لشکر و تشکیلات نظامی نداشتند؟ این طور نیست.

بنابراین تکلیف‌گرائی با نتیجهگرائی منافاتی ندارد. انسان باید نگاه کند و ببیند این نتیجه چگونه قابل تحقق است و برای رسیدن به آن، طبق راه‌های مشروع و میسّر برنامه‌ریزی کند.»(۴)

 

  1. تکلیف و نتیجه در فلسفه اخلاق

علامه مصباح یزدی در بحث مفصلی به تبیین رابطه نتیجه و تکلیف در فلسفه اخلاق و فقه پرداختند. از نظر ایشان لازمه اعتقاد به حسن و قبح عقلی آن است که برای هر یک از افعال نتیجه‌ای قائل باشیم. بر همین اساس از منظر نظام اخلاقی اسلام و نیز مبانی فقه و اصول شیعی، مبنای اوامر الهی، مصالح و مفاسدی هستند که به منزله نتایج افعال محسوب می‌شوند. البته این مصالح و مفاسد محدود به امور شخصی یا دنیوی نیستند، بلکه ممکن است غایتی در سعادت اخروی یا سعادت دنیوی اجتماعی داشته باشند.

به هر حال طبق نظام حسن و قبح عقلی که عدلیه به آن معتقد است، هر یک از اوامر و نواهی الهی مبتنی بر غایات واقعی و در نتیجه، تمام ارزش‌ها و تکالیف شرعی و اخلاقی تابع نتایج آنها هستند. البته این امر بدان معنا نیست که این نتایج همواره در دسترس فهم و عقل بشری هستند، بلکه ممکن است در بسیاری از موارد مصلحتی که پایه دستورات اخلاقی و شرعی است با موازین خرد بشری قابل تشخیص یا ارزیابی نباشد. نتیجه این مبانی آن است که ما همواره نتیجه‌گرا هستیم.

علامه مصباح یزدی ابعاد مختلف این بحث را واکاوی کردند که اکنون مجال بازگو کردن آنها نیست. لکن یکی از نکات مهمی که ایشان بر آن تأکید داشتند این بود که در برخی از رفتارها چندین مصلحت با یکدیگر تزاحم پیدا می‌کنند. در چنین مواقعی بدیهی است که مصلحت اهم مقدم است؛ اما گاه افراد در تشخیص مصلحت‌های اهم دچار اختلاف می‌شوند. آیا در اینجا باید هر کسی به تشخیص خود عمل کند؟ علامه مصباح یزدی معتقد بودند که در چنین مواردی باید ولیّ فقیه مرجع اصلی حل اختلاف باشد.(۵)

  1. تفسیر صحیح از سخن امام خمینی(ره)

اما با توجه به مبنای نتیجه‌گرایی، سخن امام خمینی چگونه تفسیر می‌شود؟ علامه مصباح یزدی معتقد بودند منظور امام این است که ما با اینکه مبنای حسن و قبح عقلی، تبعیت دستورات از مصالح و مفاسد و نتیجه‌گرایی مصطلح را می‌پذیریم، اما گاه تکالیف به نتایجی که مورد انتظار ما هستند، ختم نمی‌شوند. روشن است که وقتی وظیفه ما مشخص شد باید به آن عمل کنیم، هر چند که ممکن است گاهی از حصول یا عدم حصول نتایج آن مطمئن نباشیم. مثلاً از منظر عقلی و شرعی، ما در مورد جهاد وظیفه داریم. در اینجا حتی دلیل عقلی هم نداریم که فقط درصورتی باید دفاع کنیم که یقین صد در صد به موفقیت داشته باشیم؛ بلکه عقل و شرع حکم می‌کنند که انسان به تکلیف خود عمل و جهاد کند؛ زیرا دین از انسان تحرک خواسته است. در چنین مواردی باید با بهترین تدبیرها به تکلیف عمل کرد، اما گاهی ممکن است با وجود تدابیر شایسته، بر سر راه انجام تکلیف، موانعی وجود داشته باشند و نتیجه مطلوب حاصل نشود. چنین نیست که فقط در صورتی انجام تکلیف قطعی است که به تحقق نتایج ظاهری آن یقین داشته باشیم. با وجود تکلیف، باید بیشترین تلاش‌ها را برای رسیدن به نتیجه انجام داد، هر چند امیدی به موفقیت نباشد.

طبق آنچه گفته شد میتوان این معنا از نتیجه‌گرایی را با سخن حضرت امام قابل جمع دانست. بدین ترتیب نتیجه‌ای که امام ما را از آن منع میکردند، نتایج ظاهری و عرفی است و نتیجه‌ای که در مباحث فلسفه اخلاق و مصالح و مفاسد توضیح دادیم ناظر به معنای دقیق نتیجه و مصلحتی است که در پس افعال وجود دارد.

نتیجه

با کنار هم قرار دادن نظرات این سه متفکر انقلاب میتوان دریافت که به یک معنا اساساً تکلیف‌گرایی و نتیجه‌گرایی در مقابل همدیگر نیستند. بهویژه در مکتب شیعه که مبنای آن، حسن و قبح عقلی است، نمی‌توان از نتیجه‌گرایی دست کشید. لازمه استدلال عقلی و نیز تبعیت احکام شرعی از مصالح و مفاسد، نتیجه‌گرایی است. از سوی دیگر اگر بخواهیم هر تکلیف را فقط در صورتی انجام دهیم که به دستیابی به نتایج ظاهری آن یقین داشته باشیم، بسیاری از تکالیف قابل اجرا نخواهند بود. مومنان خالص بهمحض اطلاع از تکلیف دینی، برای انجامش می‌شتابند و در راه تحقق آن بهترین و بیشترین تدابیر عقلانی را به کار می‌گیرند، لکن منتظر حصول تمام شرایط و امکانات نمی‌مانند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. صحیفه امام،ج۲، ص۱۶۷
  2. صحیفه امام، ج۵، ص۱۸
  3. صحیفه امام، ج‏۲۱، ص: ۲۸۵-۲۸۴
  4. بیانات در دیدار دانشجویان ۶/۵/۹۲‌

۵-۴/۱۲/۱۳۹۲، مصاحبه با نشریه پویا

17فوریه/21

اولین گام شیطانی در فضای مجازی

اشاره:

یکی از ویژگی‌های سبک زندگی مؤمنانه، پایبند بودن به اخلاق اسلامی به‌ویژه حفظ روحیه حیا در فضای مجازی است.گستره پایبندی به حیا که ویژگی مهم آن در بازدارندگی از ارتکاب معاصی و اعمال زشت است، اعم از فضای حقیقی و فضای مجازی است. حیا نقش مهمی در بازدارندگی از گناه در فضای مجازی، اینترنت و در ذیل آن شبکه‌های اجتماعی دارد. شیطان عرصه‌هائی را برای انحراف انسان‌ها در فضای مجازی گشوده است که باید مراقب آن بود و راهکار برون‌رفت از آسیب‌ها پایبند بودن به اخلاق به‌ویژه رعایت حیا و ناظر دیدن خداوند متعال در همه زندگی است.

 

الف. حیا از مصادیق فطرت است.

حیا عبارت است از حالت و کیفیتی که در نفس انسان شکل می‌گیرد و مانع از ارتکاب زشتی می‌شود. به فرمایش مرحوم مجلسی «حیا نوعی انفعال و انقباض نفسانی است که موجب خودداری از انجام امور ناپسند در انسان می‌شود و منشأ آن ترس از سرزنش دیگران است.»(۱) حیا از اوصاف ذاتی انسان است که در ابتدای خلقت، خداوند متعال در درون انسان‌ها قرار داده است که باید بر حفظ آن کوشید و از خطر بی‌حیایی به‌خصوص در شرایط جدید زندگی و عرصه ارتباطات مجازی اجتناب کرد. برخی با بیان مثال‌هایی بر این باورند که منشاء حیاء ازمحیط و متأثر از آداب قومی و اجتماعی است. این در حالی است که اصل حیا امری فطری است هر چند مصادیق آن می‌تواند در آداب مختلف تغییر کند، ولی اصل حیا و لایه‌های آن از مصادیق فطری است. حیا یک توان و قوه در وجود انسان است که شدت و ضعف پیدا می‌کند و آثار و نتایجی به دنبال دارد و شاید بتوان گفت از قوایی است که می‌تواند در اکثر فضائل و رذایل کارآیی داشته باشد.

امام صادق خطاب به مفضّل فرمود: «فَلَوْلَاهُ لَمْ یُقْرَ ضَیْفٌ وَ لَمْ یُوَفَّ بِالْعِدَاتِ وَ لَمْ تُقْضَ الْحَوَائِجُ وَ لَمْ یُتَحَرَّ الْجَمِیلُ وَ لَمْ یَتَنَکَّبِ الْقَبِیحُ فِی شَیْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْیَاء»(۲) اگر حیا نباشد هیچ مهمانی احترام نمی‌شود و هیچ وعده‌ای وفا و هیچ حاجتی برآورده و هیچ کار زیبایی انجام و هیچ کار زشتی ترک نمی‌شود.

 

ب. بازدارندگی به سبب پایبندی به حیا

ویژگی مهم حیا بازدارندگی است. هر مقدار معرفت و ایمان انسان به غیب بیشتر باشد و حضور خداوند و ملائکه اعمال را در زندگی عمیق‌تر درک کند، بیشتر از انجام گناه دوری می‌کند. در این میان نقش حیا از خداوند و درک حضور خداوند متعال در دوری از گناه نقش تعیین‌کننده دارد، امام زین‌العابدین«ع» می‌فرماید: «استَحیِ مِنهُ لِقُربِهِ مِنک(۳)؛ از خدا خجالت بکش، چون به تو نزدیک است.»

حیا با کمر‌ویی تفاوت دارد. شاید بتوان کمروئی را حیای منحرف شده دانست. حیا مترادف عفت نیست، زیرا عفت از ثمرات حیاست. امام علی«ع» می‌فرماید: «سَبَبُ اَلْعِفَّهِ اَلْحَیَاء»(۴) حیا و شرم  به یک معنا نیستند، زیرا شرم حالتی است که معمولاً بعد از انجام یک کار ناپسند در انسان پدید می‌آید، اما حیا حالتی است که انسان را از انجام کار ناپسند بازمی‌دارد.(۵)

 

ج. مراتب حیا

حیا به سه رکن وابسته است: حیاکننده، موضوع عمل و در نهایت ناظر و یا حیاشونده که هر کدام از اینها مراتبی دارند. بخش سوم یعنی ناظر و یا حیاشونده گونه‌های مختلفی دارد. گاهی حیا از انسان است و گاهی از خداوند، از این رو حیا همیشه با متعلقی و مضافی همراه است.گاهی ناظر وحیاشونده خلق و عامل بازدارندگی سرزنش دیگران است. حضرت امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «کسی که از مردم شرم نکند، از خدای متعال سبحان نیز شرم نمی کند.»(۶) گاهی حیا از خداوند متعال است که به سبب معرفت به خداوند متعال و ایمان بالا، انسان از خداوند خجالت می‌کشد و سرزنش خداوند برای او ناگوار است.

راهکار رسیدن به مقام حیای الهی در گرو ایمان بالاست. پیامبر رحمت«ص» روزی به اصحاب فرمودند: «از خداى خود حیا داشته باشید و حق او را ادا کنید.» پرسیدند: «اى پیامبر خدا! چه کنیم‌؟» فرمودند: «اگر مى‌خواهید چنان باشید، باید گوش را از شنیدن سخنان بیهوده نگاه دارید و شکم را از ریختن حرام در آن حفظ‍‌ کنید و مرگ و طول بلاى آخرت را فراموش نکنید. کسى که نجات آخرت را بخواهد، باید زینت دنیا را کنار بگذارد، پس کسى که این‌گونه عمل کرد، حقیقت حیا را به‌جا آورده است.»(۷)

د. وسوسه‌های شیطان در شبکه‌های اجتماعی

موضوع حیا با توجه به مسائلی که امروزه در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی مطرح شده‌اند، باید مورد دقت بیشتری قرار گیرد. انسان احساس می‌کند شیطان در فضای مجازی باب جدیدی را مفتوح کرده و روابط زن‌ها و مردها در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته‌اند. انسان احساس می‌کند چون در این فضا ارتباط چهره به چهره وجود ندارد، بین زن و مرد تفاوتی نیست. باید مراقب فریب شیطان بود که انسان را گام به گام و مرحله به مرحله گمراه می‌کند. قرآن کریم در چهار آیه با واژه «خطوه» به دام‌های شیطان اشاره می‌کند.(۸) در یکی از آیات الهی آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر»(۹)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید از گام‌هاى شیطان پیروى نکنید، و هر کس از گام‌هاى شیطان پیروى کند به انحراف و گمراهى و فحشا و منکر کشیده مى‏شود، زیرا شیطان دعوت به فحشا و منکر مى‏کند. «خطوات» جمع «خطوه» به معنى گام و قدم است. اگر «شیطان» را به معنى وسیع کلمه، یعنى «هر موجود موذى و تبهکار و ویرانگر» تفسیر کنیم، گستردگى این هشدار در تمام ابعاد زندگى اعم از فضای حقیقی و فضای مجازی آشکار مى‏شود. شیطان هرگز نمی‌تواند انسان پاکدامن و با ایمان را ناگهان به ورطه فساد پرتاب کند، این کار را گام به گام انجام می‌دهد:

گام اول: معاشرت و دوستى با آلودگان است؛

گام دوم: شرکت در مجالس آنهاست؛

گام سوم: فکر گناه است؛

گام چهارم: ارتکاب مصادیق مشکوک و شبهات است؛

گام پنجم: انجام گناهان صغیره است؛

و بالاخره و در گام‌هاى بعدی گرفتار بدترین کبائر مى‏شود. آیه: «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» که متجاوز از ده بار در قرآن مجید به دنبال نام شیطان آمده است نشان می‌دهد که انسان باید تمام نیروهاى خود را براى مبارزه با این دشمن بزرگ و آشکار بسیج کند.(۱۰)

 

هـ . ارتباطات در فضای مجازی

کیدهای شیطان در فضای مجازی همانند فضای حقیقی پررنگ هستند. در فضای مجازی نیز ارتباطات به لحاظ حجب و حیای اولیه، کاملاً محترمانه هستند و کم کم صمیمانه می‌شوند. بعد کار به جایی می‌رسد که حریم‌ها شکسته می‌شوند. شیطان راه خوبی را در پیش گرفته است و ما باید حواسمان باشد که حجب و حیا در فضای مجازی محکم و محفوظ بماند. این تصور که چون فضا، فضای مجازی است پس دیگر زن و مرد و جنسیت مطرح نیست،  نگاه شیطانی است. قدرت خیال انسان و ایجاد انس‌ در شبکه‌های اجتماعی قوی‌تر از حالت روابط عینی است؛ لذا همان کاری که دیدن و شنیدن و حواس دیگر در روابط عینی انجام می‌دهند، در شبکه‌های مجازی در اثر خیال‌پردازی، شدیدتر است  و افراد در جذب و تصویرسازی از جملات و صحبت‌های همدیگر مجال بیشتری پیدا می کنند.

کلام انسان بر دیگران تأثیر جدی دارد. در روایات آمده است که همه ابعاد وجودی زن باید محفوظ و محجوب باشد. البته همچنان که به زن امر شده(۱۱)، مرد هم  باید چشم پرده‌پوش داشته باشد و نگاهش دریده نباشد(۱۲). دریدگی فقط مختص چشم نیست، بلکه ممکن است در گفتار و نوشتار باشد که منجر به بی‌حیایی و شکسته شدن حجاب‌ها و حریم‌ها می‌شود.

لذا این یک هشدار جدی است که شیطان حریم مومنین را بیش از پیش در معرض تجاوز و تهاجم  قرار داده و بسیاری از مؤمنین را بی‌‌اعنا کرده و احساس می‌کنند که در  این فضا دیگر مانعی وجود ندارد و لذا بسیاری   دچار انحراف می‌شوند. کسانی که قبلاً حتی تصورش را هم نمی‌کردند که گرفتار ارتباط با نامحرم شوند، از طریق فضای مجازی،  به‌راحتی حریم‌ها را شکسته و حیا را از دست داده‌اند.

 

و. لزوم رعایت حیا در شبکه‌های اجتماعی

باید برگردیم و مرزهای‌ خود را در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی پر رنگ کنیم و به زن و مرد بودن مخاطبمان در فضای مجازی توجه داشته باشیم. ادبیاتی که بین دو مرد رد و بدل می‌شود با کلامی که زن و مرد به یکدیگر می‌گویند متفاوت است. رعایت حیا در گفتار زنان و مردان در همه حال ضروری است. آیا اگر نزدیکان و دوستان انسان از محتوای حرف‌ها و ارتباطات ما اطلاع پیدا کنند، نگران نمی‌شویم؟ در روایت آمده است که مؤمن باید طوری زندگی کند که اگر زندگی او آشکار شد و یا به تعبیر امروز در اینترنت قرار گرفت، ترسی نداشته باشد. با این نگاه آیا حاضریم گوشی خود را بدون رمزگذاری و در دسترس دیگران قرار دهیم؟ کسی که از مردم شرم می‌کند، چگونه در محضر ربوبی حیا نمی‌کند؟

بنابراین در استفاده از شبکه‌های اجتماعی و مجازی باید اخلاق دینی مناسب آن رعایت و نکات زیر رعایت شوند:

  1. از تشکیل گروه‌های مختلط مانند تشکل‌های ظاهری کاملاً اجتناب شود. به‌خصوص این حکم در جایی لزوم پیدا می‌کند که همه افراد قدرت گفتگو دارند نه این‌که کانالی باشد که عده‌ای عضو هستند و فقط استفاده می‌کنند و روابط دوطرفه نیستند.
  2. همه عالم را اعم از فضای حقیقی و فضای مجازی محضر و پیشگاه خداوند بدانیم و جمله امام خمینی را از یاد نبریم: «عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید.»
  3. در شبکه‌های اجتماعی به مراتب حیا اعم از حیا از خلق و حیا از خالق پایبند باشیم. حیا از خلق در بخش شبکه‌های اجتماعی نهراسیدن از فاش شدن اطلاعات است، زیرا مؤمن باید طوری زندگی کند که از آشکار شدن اعمال و گفتارش هراس نداشته باشد. حیا از خالق و خداوند در شبکه‌های اجتماعی، حاضر دیدن خداوند است. سایت یا اطلاعاتی را که مورد رضایت خداوند نیست جستجو و ذخیره نکنیم و فرمایش علی«ع» آویزه گوشمان باشد که: «اِتَّقُوا مَعاصِیَ الخَلَواتِ فَإنَّ الشّاهِدَ هُوَ الحاکِمُ»(۱۳) از ارتکاب نافرمانی‌های خدا در خلوت‌ بپرهیزید؛ زیرا همان کسی که اینک شاهد هست، در روز قیامت نیز حاکم و قاضی خواهد بود.

 

به کوشش قاسم بابایی

 

پی‌نوشت:

۱- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۰۹٫

۲- مجلسی، بحارالانوار، ج ۳، ص ۸۱٫

  1. مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۸، باب ۳۳۶، ح۲۲٫

۴- غررالحکم، ۵۵۲۷٫

۵- مصباح یزدی، محمدتقی، مجله معرفت، شماره ۵۴٫

۶- غرررالحکم، ج۱، ص ۳۱۵ «من لم یستحی من الناس لم یستحی من الله سبحانه»

۷- دیلمی، إرشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۸۶.

  1. بقره، ۱۶۸، ۲۰۸٫ انعام/۱۴۲، نور/۲۱٫

۹- نور/۲۱٫

۱۰- مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ج۱۴، ص۴۱۲٫

۱۱- وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ (نور/۳).

۱۲- قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور، آیه ۳۰).

  1. نهج البلاغه، حکمت ۳۲۴٫
10اکتبر/20

رنگ خدا

درآمد:

متن حاضر از یکی از سخنرانی‌های عالم، فقیه و عارف بزرگ حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی برگرفته شده و لذا لحن آن به جای لحن آثار مکتوب به سخنان ساده ایشان با مخاطب عام نزدیک‌تر است؛ لکن این متن نیز همچون دیگر آثار گرانبهای ایشان مشحون از نکات ارزنده اخلاقی فراوان است. امید آنکه مخاطبان از این رهنمودهای ارزشمند بهره‌مند شوند.

 

کودکان زود رنگ می‌گیرند، چه رنگ خوب چه رنگ بد. همسالان و همزادان یک فرزند در طبع و خوی فرزند اثر می‌گذارند. زود رنگ قبول می‌کنند و همان ‌طور که زود رنگ می‌گیرند، دیر رنگ را از دست می‌دهند و وقتی رنگ گرفتند سخت بتوان آن رنگ‌ها را از آنها گرفت.

بسیار کار سخت و دشواری است. بنابراین پدر و مادر و مربیان اطفال باید نسبت به اطفال اهتمام و توجه و نظر بسیار دقیقی داشته باشند و مسئولیت بسیار سنگین و بزرگی به‌ عهدۀ استاد ومعلم است.

این طفل عوالمی را طی کرده، چند مرحله را پیموده، از عالم زهدان پا به عرصه این نشئه گذاشته، مدتی در آغوش مادر و پدر به سر ‌برده، منزل برای او مدرسه‌ و پدر و مادر برای او معلم بوده‌اند. محیط خانواده البته در کودک اثر می‌گذارد. پدر و مادر، کودک، یعنی میوه‌ و نهال‌شان را به دست دیگری می‌سپارند.

نهالی از شما بار آمده و رشد و نمو کرده، ولی هنوز بارآور و میوه ده نشده و به ثمره‌ و کمال نرسیده است.

این نهال نیاز به تربیت و مراقبت و مواظبت دارد. باغبان‌ها باید روی این نهال کار کنند و غذا و آبش بدهند و مواظبش باشند که مبادا کرم‌ها، میکروب‌ها، امراض، آب آلوده، خاک ناپاک، سرمازدگی، گرمازدگی در او اثر بگذارد. هر یک پس از دیگری از این نهال مراقبت می‌کنند و همین که می‌خواهد کج و کوله بار بیاید تأدیب و تقویمش می‌کنند که درست بار بیاید.

ابن مسکویه (۳۲۶ – ۴۲۱ ق) «رضوان‌الله علیه» در یکی از کتاب‌های اخلاقی خود می‌گوید که بزرگان مرز و بوم ایران، بزرگان فارس، مردم پیشین ما همین که سن و فهم و شعور فرزندانشان  به‌حدی می‌رسید که قابل تعلیم و تعلم بودند آنها را از خود جدا می‌کردند. مدرسه و معلم مخصوص داشتند و فرزندان را به دست معلم می‌دادند. آنها را از حریم خود دور می‌کردند و معلم و استاد و مدرسه‌ و دبیرستان‌ و دانشگاه‌شان از آنها فاصله داشت. چرا؟! چون مبادا فرزند از مقام پدر که زعیم و امیر و رئیس و دولتمند و سرمایه‌دار است و مقامی دارد و احترام می‌بیند و از تواضع و فروتنی‌های مردم به پدر، مغرور بار بیاورد و گول زرق و برق ظاهری این نشئه را بخورد و از کمال باز ماند.

مبادا با خود بگوید من که پدرم این و زندگی‌ام این چنین است،

چرا برای درس و بحث زحمت بکشم و رنج و غربت و… را تحمل کنم؟ مبادا این پندار و خیال برایش پیش و از رشد و ترقی روحی‌ باز بماند.

فرزند را به دست معلم و استاد می‌دادند و از محیط‌ والدینشان دور می‌کردند و خرج و لوازم زندگی‌ را برایش می‌فرستادند که این آقا نداند پدر در چه مقامی است و وضع پدر چیست و آن عوامل مزاحم پیشرفت امور معنوی فرزند نشوند.

بالاخره فرزند، عضوی از اعضای پیکر این اجتماع است و شمای پدر و ریشه و اصل، باید تا قیام قیامت از این فرزند محفوظ بمانی.

امام زین‌العابدین(ع) فرمود: «بار خدایا! مرا از فرزندانم حفظ بفرما که رفتار و گفتارشان طوری نباشد که زبان اعتراض مردم بر سر من دراز شود و بگویند اینها فرزندان چه کسی و میوه‌های چه درختی هستند؟»

امام به ما تعلیم می‌دهد، دست ما را می‌گیرد و به ما می‌فرماید فرزندانتان را بپایید، آبروی خودتان را بخواهید، عرض و شرف و بقای خودتان را حفظ کنید، بارالها! مرا در فرزندانم حفظ کن.

قرآن کریم در سورۀ لقمان، فصلی در فرمایشات جناب لقمان حکیم به فرزندش دارد. جناب پدر! از لقمان سرمشق بگیر و حرفی بزن که آن حرف، تخم و بذری باشد برای میوه خوب در ملک و مزرعه تو. امیرالمؤمنین(ع)، پدری که مظهر تام الهی و مخزن اسرار حق و جانش ظرف حقایق قرآن است.

پدری که کلام‌الله ناطق و پدر یازده امام و جانشین خاتم انبیاء(ص) است، به فرزند برومندش جناب امام حسن مجتبی(ع) چه می‌فرماید؟ یکی از وصایای بسیار عرشی، مفید، علمی، اخلاقی، اجتماعی که رئوس وظایف و آداب را پدری که رکن اعظم دین است، به فرزندی چون امام حسن مجتبی(ع) تعلیم می‌دهد و می‌فرماید: «فرزندم! دلِ و جانِ جوان مانند زمین و ملکی است که چیزی در آن کاشته نیست و درختی کاشته و تخمی افشانده نشده، زمین خالی است و مزاحم ندارد و چون بی‌رنگ است، بذر در آن  خوب بار می‌آید و خوب جوانه می‌زند. تخمی که در آن کاشته می‌شود از شش جهت ریشه می‌دواند، خوب در اعماق دل او جا می‌کند و رنگ ثابت برای او می‌شود. می‌پذیرد و آن حرف می‌ماند، در دل رسوخ می‌کند.

در قرآن کریم خدای جلّ و علا از زبان آن پدر مهربان، لقمان حکیم سخنی چند به فرزندش فرمود: «ِلَیهِ یَصعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّب(۱) سخنان پاکیزه به سوی او می‌رود.»

کودکان بالطبع شیفته و شیدا و عاشق قصه‌ و افسانه و حکایت‌اند.

حال که برایشان حکایت می‌گویی و قصه نقل می‌کنی، مواظب باش که قصه به آنها رنگ می‌دهد و برایشان می‌ماند، بنابراین قصه‌های آلوده و مسموم نباشند. مقالات هرزه و مجله‌های آلوده نباشند. سوغات‌های بیگانگان و راهزنان و مارها و افعی‌ها و کژدم‌ها نباشند که در جان کودک شما اثر می‌گذارند.

حالا  که بناست برایشان حکایت نقل کنی و داستان و قصه‌ بگوئید، داستانی را بگویید که نتیجه اخلاقی، رشد روحی، پیشرفت اجتماعی، عاقبت به‌خیری برای فرزندانتان داشته باشند و رنگ خوب بگیرند.

برخی  از جوانان ما به پدر و مادر می‌خندند!

پدر! چرا این نهال‌های شما این طورند؟

چرا این جوری هستند بچه‌های شما؟

اینها مگر باغبان، مربی، استاد، معلم، فرهنگ و تعلیمات ندارند؟

شما مگر به حال فرزندانتان دلسوز نیستید؟

مگر این زرق و برق ظاهری کمال به آنها می‌دهد؟

این روزگار برایشان می‌گذرد. دل خوش کرده‌اید به چه؟

چرا جانشان را درنمی‌یابید؟

چرا حقیقتشان را از چنگ اهریمن‌ها و راهزن‌ها رهایی نمی‌دهید؟

نیست کسی که این همه بیچارگی‌ها، آلودگی‌ها و انحراف‌ها را از این اجتماع بردارد؟

چگونه باید برداشت؟

آه از دست صرافان گوهر ناشناس!

فرزندانتان را به احترام بخوانید، حرف‌های ناروا و تلخ به آنها نزنید. در هر صورت بکوشید که آنها را محترم، بزرگ، آقا، باوقار بار بیاورید.

پدر بودن مقامی است بسیار منیع، بزرگ، شامخ، اما درخت پروراندن هم بسیار دشوار و راهزن‌ها و حوادث و مشکلات زیادند و باید طفلت، نهالت و میوه‌‌ات را حفظ کنی.

نمی‌بینید شرع ما به ما فرمود که فرزندانتان که به دنیا آمدند به گوش راستش اذان و به گوش چپش اقامه بگوئید؟ از آن ابتدا «الله اکبر»، «اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمد رسول‌الله»(ص) و دیگر فصول اذان و اقامه را که اثر دارند و رنگ می‌دهند، در گوششان نجوا کنید. ایمان به الله ریشه درخت دین است. از ابتدا اولین حرفی که به فرزند تلقین می‌کنید، به او یاد می‌دهد که: پسرجان من! «یا بُنَىَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثقَالَ حَبَّهٍ مِّن خَردَلٍ فَتَکُن فِى صَخرَهٍ أَو فِى السَّمَوَاتِ أَوْ فِى الأَرضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیر(۲): اى فرزندم! اگر (عمل تو) همسنگ دانه‏ خردلى باشد و در دل تخته سنگى یا در آسمان‏ها یا در زمین نهفته باشد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى‏‌آورد، زیرا که خداوند دقیق و آگاه است.  هیچ از حیطه سلطنت او و عظمت او به در نمی‌رود، او قاهر و همیشه در پیش او حاضر است. اگر به قدر حبه خردل نیت، عمل و خیال و پندار داشته باشید از شما دست بردار نیست، آن‌را حق جلّ و علا می‌آورد. تو را طوری آفریده که آن نیت تو ولو به اندازه خردل به حساب ‌آورده می‌شود.

جناب لقمان حکیم به فرزندش می‌گوید که عزیز من! نور دل پدر! نور دیدگانم! پسرجانم! این اداره مدیر دارد. این نظام احسن عالم را ناظمی است. این خانه صاحب دارد. هیچ ذره‌ای نیست که در کار خود، زندگی، نشئه، وجودش و خلقتش را بازیچه پندارد. این همه، بازی نیست، حقیقت است، دار دار حقیقت و حساب است.

چه خوب است که جنابعالی همین که می‌بینی فرزند دارد یواش یواش گویا می‌شود، بینا می‌شود، چیز می‌فهمد، لقمان‌وار به زبان ساده، او را حالی کنی که فرزند عزیز من! خورنده، درنده، جنگلی‌ها، دریایی‌ها و حیوان بسیارند. آدم و انسان می‌خواهیم. آدم باش. سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَالرُّوح. بیدار باش، بگذار جانت بیدار شود، یا بُنیّ أقِمَ الصّالَه،(۳) نمازگزار باش. بیا در پیشگاه او. بیا بال و پر دربیاور. معراج داشته باش. با او راز و نیاز داشته باش، سُبحانَ رَبّیَ االعَلی وَ بِحَمده،

پسر جان من! جوان عاقل باش. بگذار جان تو بیدار باشد. مبادا به ظاهر گول بخوری که آمد و شد روزگار ظاهر را از تو می‌گیرد و بعد حقیقت  تو به سوی عالم دیگر رهسپار می‌شود. دلسوز باش. دست همسایه‌ات را بگیر. رفیق من کجا می‌روی؟ مبادا جوانی باشی که مثل پر کاه در دست گردباد این طرف و آن طرف می‌روی. اکثر جوان‌های عصر ما را روزگار به بازی گرفته و با یک حرفی، مقاله‌ای، اشاره‌ای همه برمی‌گردند.

فرزندم! صابر و بردبار باش. عالم حسابی دارد، در مقابل حوادث و پیشامدها و نشیب و فرازهای عالم، بگذار ظاهرت وقار و باطنت سکینه داشته باشد.

حضرت امیر(ع) فرمود: مؤمن بیدار، مثل کوه است و بادها نمی‌توانند او را حرکت بدهند. بزرگی به عقل است نه به سال. ای بسا پیرانی را در اجتماع می‌بینید که از هر کودکی کودک‌ترند. آنها هم بچه‌اند و رشد عقلی نکرده‌اند. آنها همان‌‌طور که یک درخت چنار بزرگ می‌شود، بزرگ شده‌اند. رشد روحی ندارند.

وَاصبِر عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِن عَزمِ الأُمُورِ وَلَا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمشِ فِی الأَرضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُختَالٍ فَخُورٍ(۴): شکیبا باش. از مردم رو برنگردان. با بندگان خدا مهربان باش. به تکبر روی زمین راه نرو. در رفتار، عبادت، کسب و کار، خوراک و در همه شئون میانه‌رو باش. دیده‌اید بعضی‌ها چه‌طور عربده می‌کشند. این انسان است یا حمار؟ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیر. صوت حمار صوت خوشی نیست. تو انسانی. چرا از حمار تقلید می‌کنی؟ تو باید بر حمار سوار باشی، او چرا بر تو مسلط شده؟ عقلتان را به کار بگیرید. اجتماعتان را بنگرید. سرانجامتان را دریابید. وقتمان به سر آمده. رفقایتان را دریابید. دستشان را بگیرید. امر به معروف کنید. حرف گوش کنید. سعادت و خیر و عاقبت به‌خیری شما در این حرف‌هاست، بدانید که از این حرف‌ها صد در صد بهره می‌برید و یک حبه خردلی ضرر عایدتان نمی‌شود. در مقابل صد در صد ضرر و هزاران مفسده و گرفتاری‌ و بیچارگی‌ است. جوانان! دلتان به حال خودتان بسوزد، شرف و مقام و پدر و مادر را حفظ کنید.

پی‌نوشت:

  1. فاطر/۱۰
  2. لقمان / ۱۶
  3. لقمان / ۱۷
  4. لقمان آیات ۱۷-۱۸-۱۹
01سپتامبر/20

مهمانی که میزبان بود!

«یکی از بزرگانی که مقیدم هرگاه به تخت فولاد اصفهان میروم حتما بر سر مزارش حاضر شوم و فاتحه‌ای بخوانم،​ مرحوم میرزا احمد بیدآبادی است.»

جملات فوق مربوط است به سابقه، تعلق خاطر و ارادت جناب والد بزرگوارم نسبت به مرحوم میرزا احمد بیدآبادی که به دوران کودکی و نوجوانی ایشان باز می‌گردد.

بیش از ۸ دهه پیش و زمانی که میرزا احمد هفته‌ای یک شب برای اقامه نماز مغرب و عشا به محل ما، دستگرد اصفهان، می‌آمد و در کوچکترین و محقرترین مسجد دستگرد منبر می‌رفت. آن زمان جمعیتی که برای نماز و منبر میرزا احمد می‌آمدند، به‌قدری کم بود که برخی به کنایه می‌گفتند: افرادی که درآستانه در ورودی مسجد می‌نشینند و با یکدیگر گپ میزنند، از تعداد افراد حاضر در نماز جماعت و منبر میرزا احمد بیشترند! عجیب آنکه وقتی مرحوم حاج سید عباس نیری که از اخیار محل بود، یکبار این وضعیت تاسف‌بار را به عرض میرزا احمد رسانده بود، ایشان با صلابتی خاص پاسخ ‌داده بود: من باید وظیفه خودم را انجام دهم.

انجام این وظیفه الهی مرحوم میرزا احمد، ویژگی‌های جالب‌تر دیگری هم داشت:

*فاصله بین محله بیدآباد اصفهان تا دستگرد حدود ۱۰ کیلومتر بود.

*فاصله بین انتهای شهر اصفهان تا دستگرد که در آن زمان روستای نسبتاً کوچکی بود حدود ۳ کیلومتر بود.

*مسیر خاکی بود و برق هم سالها بعد به آن منطقه آمد.

*مرکوب او برای این رفت و آمد الاغ بود.

*شرایط امنیتی آن زمان به‌گونه‌ای بود که میرزا احمد شب را نمی‌توانست به اصفهان برگردد و به ناچار برگشت او به فردا صبح می‌افتاد.

*در نزدیکی همان مسجد محقر، هم دهخداها بودند و هم کدخدا و هم ارباب محل، اما میرزا احمد برای بیتوته در دستگرد، خانه محقری بود از پا برهنه‌های روستا.

*میرزا احمد معمولاً شب را مهمان خانۀ حمامی مجاور مسجد بود اما جالب‌تر این که در مقام عمل، صاحب‌خانه و اهل‌بیت او مهمان‌ میرزا احمد بودند، چون میرزا احمد علاوه بر غذای خود و علوفه برای الاغش، غذای اهل خانه میزبان را نیز همراه خود می‌آورد.

***

سلوک معنوی و آمیخته با ساده‌زیستی و کرامت نفس میرزا احمد و رفتاری که بیش از سخن او تأثیر گذار بود، نوجوان روستا زاده‌ای به نام یدالله را چنان جذب عبودیت و معنویت و شیفته روحانیت کرد که در ناهموارترین شرایط، راه حوزه علمیه را عاشقانه در پیش گرفت و در این مسیر پایدار ماند. اینک که آیت‌الله یدالله رحیمیان در آستانه صد سالگی است، همچنان راه طی شده عمرش را مدیون آن پیر فرزانه می‌داند و همواره خاطرات سیره و سلوک میرزا احمد بیدآبادی، ترجیع‌بند خاطرات او برای اطرافیان است و پیامدها و آثار مثبتی را که ایشان بر خانواده و جامعه پیرامونی خود داشته، از برکات وجودی مرحوم میرزا احمد بر می‌شمارد.

***

نگارنده این سطور که از زمان کودکی بارها توصیفات فوق‌الذکر را از جناب والد می‌شنید، همواره آیات ٢١و۲۰ سوره یس «جاء مِن اَقصَى المَدینه رَجُل یَسعى قالَ یا قَوم اتَّبِعوا المُرسَلین اتَّبعوا مِن لایسالَکُم أجرا وَ هُم مُهتَدون.» در ذهنش تداعی می‌شد. رجل در این آیه به صورت نکره آمده است. رجل داستان ما هم با همه ویژگی‌های مثال زدنی‌اش برای ما ناشناخته بود، تا اینکه معلوممان شد او برادر بزرگ‌تر مرحوم آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، استاد عرفان حضرت امام خمینی(ره) بوده و عالم کامل و فقی زاهدی بوده که علاوه بر اینکه در ۱۳ سالگی به درجه اجتهاد رسیده در سیر و سلوک ید طولایی داشته است. مرور شمه‌ای از شرح حال و مراتب علمی و عرفانی ثبت شده این رجل الهی در اینجا خالی از لطف نیست:

“عالم کامل و فقیه زاهد، احمد مجتهد بیدآبادی”، در حدود سال ‏۱۲۷۸ق. در حسین‌آباد اصفهان به دنیا آمد. در آغاز از محضر پدر دانشمندش آیت‏‌اللّه شیخ محمد جواد حسین‌‏آبادى بهره‌‏مند شد و همواره با جدّیت کامل به فراگیرى دانش مشغول بود. از دیگر اساتید وى، میرزا محمدباقر چهارسوقى (صاحب روضات) و برادرش، میرزا محمدهاشم چهارسوقى بودند.

قرآن را در سن چهارده‌ سالگى حفظ کرد و کتاب معالم را در سن هفت ‌سالگى خواند و حفظ کرد. «الفیه ابن مالک» را حفظ بود. در سن سیزده‌سالگى به مرتبه رفیع اجتهاد نائل آمد و از اساتید خود، شش گواهی اجتهاد دریافت کرد و به میرزا احمد مجتهد معروف شد. چند اجازه اجتهاد خود را از علامه صاحب روضات به سال ۱۳۰۴ق، علامه میرزا محمدهاشم چهارسوقى به سال ۱۳۰۵ق و پدرش به سال ۱۳۰۸ق در سن سى‌سالگى دریافت کرد.

آیت‌‏اللّه میرزا محمدجواد حسین‏‌آبادى در اجازه‌‏اى که برای فرزندش، شیخ احمد مرقوم داشته چنین مى‌‏نویسد: «چون بعضى از برادرانم از علما براى فرزندم شیخ احمد از من استجازه کردند، در حالى که او نوجوانى بیش نبود، به آنان گفتم که اگرچه در این زمان هیچ‏‌کسی به اندازه او به چنین درجه‌‏اى از علم نرسیده است، ممکن است اهل عناد گمان کنند که اجازه‏ من به او از حبّ پدرى است و به این جهت گفتم که دیگر اساتید به وى اجازه دهند. پس جمعى از بزرگان علما، کثّراللّه تعالى امثالهم، به او اجازه اجتهاد دادند که بعضى قبل از بلوغ و برخی بعد از بلوغ وى بودند، به حیثى که هیچ‏‌‌‌کسی جرئت انکار آن را نیافت و چون تعداد اجازت به پنج رسید، من نیز این اجازت را با ششمین اجازه از جانب خودم تمام کردم.»

میرزا احمد حدود پنجاه سال در اصفهان به اقامه جماعت و هدایت و ارشاد مردم ‏پرداخت. در هفته، سه چهار شب منبر مى‏‌رفت و مردم را از موعظه‌های شفابخش و نصیحت‌های مشفقانه و خالصانه خود بهره‌‏مند مى‏‌‌ساخت. به‌خصوص نماز و منبر آن مرحوم، در ماه مبارک رمضان رونق متمایزی داشت.

ایشان در مدّت پنجاه سال تدریس در محله‏ بیدآباد و مدرسه‏ میرزا مهدى، شخصیت‌های بزرگی از علوم و کمالات و فضایل وى بهره‌‏ها بردند که از جمله آنها مى‌‏توان شخصیت‌های ذیل را نام برد:

۱. برادر وى، میرزا محمّدعلى شاه‏‌آبادى؛ ۲. آقا جمال‏‌الدین خوانسارى؛ ۳٫ شیخ محمدرضا کلباسى، صاحب اجازه‏ روایات از ایشان؛ ۴٫ ملا على ماربینى؛ ۵٫ آقارضا مظاهرى؛ ۶. سید عبدالحسین طیب؛ صاحب تفسیر اطیب البیان، ۷٫ حاج آقا محمد مقدس؛ ۸٫ شیخ احمد بیان‌‏الواعظین، صاحب اجازه روایت از ایشان؛ ۹٫ آقا سید محمدرضا شفتی.

شیخ احمد بیان الواعظین در کتاب «خلد برین» استادش را اینگونه توصیف مى‌‌کند:

«از اعاظم علما و اکابر فقها و وعّاظ معاصر است. آن جناب اعبد عُباد بود و ازهد زهاد. الحق آن ستوده‌خصال در امورى چند متفرد بود:

اول: در حافظه و ذکاوت اعجوبه عصر بود. دعاهاى مطوله، مثل دعاى ابوحمزه ثمالى را به طور تقطیع در قنوت نوافل با لهجه بسیار جذابى قرائت مى‌‏نمود.

دوم: در احاطه بر فروع فقهیه به طورى مسلط بود که عدیل و نظیرى نداشت.

سوم: در اخلاق و ارادت به خانواده عصمت و طهارت جدیت تامه داشت.

چهارم: در فتوت و جوانمردى و فرزانگى آیت وقت بود.»

وى محل سکونت خود را اهدایى از جانب حضرت امام رضا(علیه‏‌السلام) مى‌‏دانست و همه‌ساله دهه‏ اول محرم در منزلش مراسم روضه‌‏خوانىِ برپا بود؛ و همچنان این سنت پس از ۱۱۵ سال هنوز ادامه دارد.

وی از شب بیست و یکم ماه رمضان، شبانه‌‏روزى در مدرسه میرزا مهدى معتکف مى‌‏شد و عبادت مى‌‏کرد و در نوافل و مستحبات آنچنان جدی بود که دعاى کمیل را در سجده نمازهاى مستحبى مى‏‌خواند.

مرحوم شیخ احمد مانند پدر بزرگوارش در مدرسه میرزا مهدى (مسجد المهدى) محکمه و مراجعه داشته و علاوه بر تدریس، به امور قضا و رفع اختلافات نیز اشتغال داشت.

شیخ احمد مجتهد بیدآبادى در روز چهارشنبه، ۲۱ جمادی الاول ۱۳۵۷ق / ۲۹ تیر ۱۳۱۷ش در حدود هشتاد سالگی وفات یافت و در تخت فولاداصفهان، داخل بقعه‏ بروجردى به خاک سپرده شـد.»

سلام و رضوان الهی بر او باد.

01سپتامبر/20

تبارنامه‌ امامان

درآمد:

در سلسله مقالات «در آستان امامان» یک دوره امام‌شناسی شیعی را در محور «زیارت جامعه کبیره» مطرح کردیم و با عنایت خداوند مجموع آن سلسله مقالات در «پاسدار اسلام» منتشر شد. به دنبال آن بخش‌هایی از زیارت امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر مطرح و تقدیم شد. در پی آن شیفتگان معارف اهل‌بیت(علیهم‌السلام) درخواست آن را داشتند که مجموعه این زیارت شرح شود. زیارتی که اگر نگوییم که در معرفی امیرمؤمنان علی(ع) بی‌نظیر، لااقل کم‌نظیر است.

بر این اساس از این شماره به ترتیب از آغاز زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر که امام هادی(ع) آن را انشاء کرده است آغاز می‌کنیم و با همان سبکی که در شرح زیارت جامعه آشنا هستید به شرح آن می‌پردازیم. ان‌شاءالله عنوان این مقالات به دنبال در آستان امامان، «سیمای امیرالمؤمنین(ع) در قرآن» است. از این جهت که حضرت امام هادی در این زیارت فراوان به آیات استناد کرده است.

***

زیارت، کلاس تربیت و اخلاق

زیارت معصومین(ع) کلاس تربیت و اخلاق است. نگاه زائر به حضرات معصومین نگاه الگوست. نگاهی که پیامبر(ص) نسبت به آنان داشتند، زیرا آنان معصوم‌اند و این زمینه الگو بودن آنهاست. از آن حضرت روایت شده است که «اهل بیتی یفرقون بین الحق و الباطل و هم الائمه الذین یقتدی بهم؛»(۱) اهل بیت من هستند که حق را از باطل جدا می‌کنند و آنان امامانی هستند که باید به آنان اقتدا کرد. در چند روایت از آن جناب رسیده است که آن کس که زندگی سعادتمندانه این جهانی و آن جهانی می‌خواهد ولایت حضرت امام علی(ع) را می‌پذیرد و دوستانش را دوست دارد، «ولیقتد بالادمه من بعده؛ و به امامان بعد از او اقتدا می‌کند و آنها را به عنوان الگو برمی‌گزیند.»(۲)

زائر با این نگاه به زیارت آن می‌شتابد. بر متولیان این عتبات مقدسه است که ابعاد برجسته این اسوه‌های جهان هستی را برای زائران تبیین کنند. در این صورت است که این مزارها قطب فرهنگی خواهند شد. امامزاده‌های صحیح‌النسب که راه امامان را در پیش گرفتند مثل حضرت معصومه(س)، حضرت احمدبن موسی(ع) (شاهچراغ) و… نیز فضائل بالائی دارند و چراغ راه هستند.

 

زیارت‌نامه‌ها

زیارت‌نامه‌ها بر دو نوعند. کلیات برخی از زیارت‌نامه‌ها از حضرات معصومین(ع) رسیده‌اند و با  انطباق بر آن بزرگی که به زیارتش می‌رویم، عالمی از عالمان انشا کرده است. خواندن این نوع زیارت‌ها به قصد رجا فضیلت دارد و اصطلاحاً «غیر مأثور» نامیده می‌شوند. نوع دوم زیارت‌نامه‌هائی هستند که معصوم(ع) خود خوانده یا انشا کرده است. اینها زیارت‌های «مأثوره» نامیده می‌شوند، مثل زیارت جامعه کبیره، زیارت امین الله، زیارت عاشورا، زیارت اربعین و…

از منابع اعتمادکردنی در شناخت امامان زیارت‌های مأثوره هستند. به عنوان نمونه برای شناخت نهضت سالار شهیدان سه راه وجود دارد. یکی کلمات خود حضرت، دوم منابع تاریخی معتبر و سوم زیارت‌های مأثوره همانند عاشورا، زیارت اربعین هستند. در این زیارت‌نامه‌ها هدف، دوستان و همراهان قیام و دشمنان حضرت و… به خوبی تبیین شده‌اند.

 

زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر

در عرصه شناخت حضرت مولی علی(ع) کتاب‌های فراوانی نوشته شده‌اند، ولی قطعاً هیچ‌کدام به خوبی زیارت امیرمؤمنان علی(ع) در روز غدیر نتوانسته است این سیمای نورانی را تصویر کند. ویژگی برجسته این زیارت، ترسیم چهره نورانی حضرت از نگاه قرآن است. محدث بزرگ مرحوم حاج شیخ عباس قمی می‌گوید این زیارت با سندهای معتبر از حضرت امام علی‌النقی(ع) نقل شده است. و این زیارت از جهت عمق آن‌چنان است که از عهده غیرمعصوم ساخته نیست که این همه معارف بلند را انشا کند. همان که در مورد صحیفه سجادیه و زیارت جامعه کبیره باور داریم.

به یاری خداوند برآنیم که در این سلسله مقالات بر سر سفره فرازهای نورانی آن نشسته بهره‌مند شویم.

 

سیمای نورانی پیامبر اکرم(ص)

جناب شهید اول فرموده وقتی تصمیم بر زیارت امیرمؤمنان علی(ع) گرفتی غسل کن و پاکیزه‌ترین جامه خود را بپوش و اذن دخول بخوان. این اذن دخول در مورد تشرف به همه حرم‌های نورانی نقل شده است.(۳) آنگاه پای راست را مقدم دار و داخل شو در نزدیک ضریح بایست و چنین بگو:

در آغاز این زیارت عرض ادب و تحیت به محضر نبی اکرم(ص) است چرا که علی جان رسول‌الله است و بدون عرض ادب به ساحت تقدس پیامبر اعظم زیارت مولی جفاست. در این زیارت پیامبر اکرم(ص) با هفت صفت بیان شده است.

 

السلام علی محمد رسول‌الله(ص)

این وصف در آیات فراوانی از قرآن برای حضرت آمده است لکن صریح‌ترین آن آیه ۲۷ سوره فتح است که هم عَلَم حضرت آمده است هم وصف حضرت: محمد رسول الله… محمد فرستاده خداست… چه در ماجرای صلح حدیبیه سهیل‌بن عمرو که نماینده کفار قریش بود بپسندد چه نپسندد، خداوند گواهی به رسالت او داده و همه گواهان گواهی می‌دهند.

او پیام‌آور خداست. پیام فطرت، پیام اخلاق، پیام منطق و استدلال و…

سلام و درود بر رسول خدا. او رسول همه فضائل است هم رسول مهر مقدس است! هم رسول خشم مقدس! هم رسول مهربانی‌هاست هم رسول قاطعیت‌ها، هم رسول دنیای آباد است هم رسول آخرت آباد، هم رسول معنویت‌های والای عرفانی است، هم رسول دنیای عزتمندانه، آری او رسول‌الله(ص) است تمام آنچه از فضائل در ذات مقدس ربوبی است در پیامش تجلی دارد.

 

پیامبر خاتم الانبیا

۲- او خاتم انبیاست «و خاتم النبیین»

در سوره احزاب آیه ۴۰ پیامبر را چنین توصیف می‌کند… و لکن رسول‌الله و خاتم النبیین…؛ او پیامبر خدا و ختم‌کننده پیامبران است…

لفظ خاتم را به چند صورت می‌توان خواند، ولی اختلاف در تلفظ آن کوچک‌ترین اثری در مفاد و معنای آن پدید نمی‌آورد:

۱- خاتِم بر وزن حافِظ که به صورت اسم فاعل است و معنای آن ختم کننده است.

۲- خاتَم بر وزن عالَم و معنای آن آخر و آخرین است.

۳- خاتًم بر وزن همان عالَم به معنای چیزی که با آن اسناد و نامه‌ها را مهر می‌کردند.

۴- خاتَمَ به فتح تاء و میم بر وزن ضارَبَ (فعل ماضی باب مضاربه) یعنی کسی که باب بعثت پیامبران الهی را ختم کرد.

بنابراین معنای ختم نبوت این است که موضوع نبوت به مرتبه نهایی رسیده و به وسیله پیامبر گرامی باب نبوت و پیامبری مهر شده و به روی هیچ کس تا دامنه قیامت باز نخواهد شد.

این تنها آیه‌ای نیست که دلالت بر ختم نبوت دارد. آیات ۱/ فرقان، ۴۱ و ۴۲/ فصلت، ۱۹/ انعام، ۲۸/ سباء نیز بر این دلالت دارد با این تفاوت که آیه ۴۰ احزاب و خاتم النبیین با صراحت کامل می‌رساند که باب نبوت به‌طور مطلق بسته شده، خواه دارنده آن کتاب و شریعت داشته باشد و یا تنها مروّج شریعت پیشین شمرده شود.

ولی چهار آیه دیگر فقط به این اندازه دلالت دارد که پس از رسول اکرم(ص) و شریعت اسلام شریعت و کتاب آسمانی دیگری که ناسخ قرآن و شریعت اسلام باشد نمی‌آید و بیش از این دلالت ندارد. با این آیات ادعای کسانی را که پس از رسول اکرم(ص) ادعای نبوت و آوردن کتاب و شریعت جدیدی کردند باطل می‌شود.

 

پیامبر گرامی بزرگ انبیا

۳- و سیدالمرسلین؛ او آقای فرشتگان خداوند است.

«سید» به معنای رئیس و آقاست. راغب می‌گوید به جماعت کثیره سواد گویند مثل علیکم بالسواد الاعظم سید کسی است که متولی سواد اعظم باشد. جمع سید سادات است.

«سیدالمرسلین» گویای آن است که پیامبران الهی با اینکه از نظر نبوت و رسالت همانند هستند، ولی از جهت جایگاه و مقام یکسان نبوده‌اند، زیرا هم شعاع مأموریت آنها متفاوت بوده و هم میزان فداکاری آنها با هم تفاوت داشته است «… وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَىٰ بَعْض؛ و ما بعض پیامبران را بر بعض دیگر ترجیح دادیم…» (اسراء، ۵۵)

« تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض؛ آن رسولان را بعضی بر بعض دیگر برتری دادیم.» (بقره، ۲۵۳)

پیامبر اکرم برترین آنان است، زیرا آئینش کامل‌ترین و آخرین آئین‌هاست و کسی که رسالت او آوردن کامل‌ترین ادیان باشد، باید خود او نیز از همه بدتر باشد. به همین دلیل در آیه ۴۱ سوره نساء، پیامبر اسلام را در قیامت به عنوان گواه همه پیامبران شمرده، در حالی که هر پیامبری گواه امت خویش است:

« فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَؤُلَاءِ شَهیداً؛ حال آنها چگونه است آن روزی که از هر امتی شاهد و گواهی بر اعمالشان می‌آوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد.»

برای این آیه تفسیر دیگری هم شده است و آن اینکه هؤلاء اشاره به گواهان امت‌های پیشین است یعنی ای پیامبر اسلام تو را گواه همه گواهان و انبیای گذشته قرار خواهیم داد. در پاره‌ای از روایات به همین تفسیر اشاره شده است. (نور ۱/۴۸۱ و ۴۸۲ ، برهان ۲/۷۹؛ بحار ۶/۲۳۳٫)

در هر حال چه آن تفسیر و چه این تفسیر آیه دلالتی خوب بر «سیدالمرسلین» بودن پیامبر دارد.

 

پیامبر بنده برگزیده خداوند

۴- «و صفوه رب العالمین؛ برگزیده پروردگار عالم

واژه «صفوه» به معنی خالص بودن چیزی از آمیختگی است.

واژه اصفاء به معنای مخصوص گردانیدن است. (اسراء/۴۰)

«اصطفاء» به معنای انتخاب کردن قسمت خالص چیز است. (آل‌عمران/۳۳)

«مصطفین» به معنای برگزیدگان است. (ص/۴۷)(ص ۴۷)

بر این اساس در این زیارت خطاب به پیامبر عرضه می‌داریم که او برگزیده پروردگار عالم است گزینش خداوند، گزینشی کاملاً حکیمانه و روی حساب است. خداوند پیامبران را برگزیده می‌داند. (آل‌عمران/۳۳، فاطر/۳۲) «… الله اعلم حیث یجعل رسالته…؛ خداوند آگاه‌تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد…» (انعام/۱۲۴) رسالت نه ارتباطی به سن و سال دارد و نه به موقعیت قبایل، بلکه شرط آن قبل از هر چیز آمادگی روحی پاکی ضمیر،  سجایای انسانی فکرر بلند و اندیشه قوی تقوی و پرهیزگاری فوق‌العاده در مرحله عصمت است و این خصال را جز خدا کسی نمی‌داند.

همین ویژگی در امامت هست چرا که امامت هم از نگاه قرآن جایگاه بلندی دارد بر این اساس امامان سلام الله علیهم اجمعین هم مصطفا و برگزیده خدایند.

پیامبر اکرم(ص) برگزیده ویژه خداوند است که این مقام والا و شایسته را به دست آورده است.

 

پیامبر امین

۵- «امین الله علی وحیه و عزائم امره؛ امین خدا بر وحی و بر امور مهم و لازم اوست. «امین» صفت برجسته پیام‌آوران خداوند است. (شعرا/۱۰۷ – ۱۲۵ – ۱۴۳ – ۱۶۲ – ۱۷۸) این پیامبران بزرگ امانتداری خود را عملاً به مردم محیط اثبات کرده‌اند.

پیامبر گرامی اسلام قبل از نزول وحی آنچنان در امانتداری در میان مردم مکه زبانزد خاص و عام بود که او را محمد امین لقب داده بودند.

در تاریخ طبری آمده:

«کانت قریش تسمّی رسول‌الله قبل ان ینزل علیه الوحی الامین؛(۴) قریش پیامبر خدا را پیش از آنکه بر او وحی فرود آید امین نامیده بودند.»

در کتاب شریف کافی روایت شده:

قریشیان خواستند کعبه را خراب و از نو بنا کنند و به مساحت آن بیفزایند سپس از این کار ترسیدند… و گفتند به ارتفاعش می‌افزاییم (پس خرابش کردند و دوباره) آن را ساختند و چون دیوار به جایگاه حجرالاسود رسید بر سر نصب کردن آن با هم درگیر شدند و هر قبیله خود را سزاوارتر به نصب آن دانست هنگامی که کشمکش میان آنها بالا گرفت به داوری هر که از در بنی‌شیبه وارد شود تن دادند. در این حال پیامبر خدا وارد شد. همه گفتند: «هذا الامین جاء؛ این امین است از راه رسید.» او را داور قرار دادند. پیامبر(ص) ردای خود را که برخی آن را عبایی از خز گرفته‌اند گسترد و حجرالاسود را در آن نهاد. سپس فرمود هر قبیله قریش مردی بیاید… و حجرالاسود را بلند کردند و پیامبر آن را در جای خود نصب کرد.(۵)

جناب ابوطالب پدر مؤمن امیرمؤمنان علی‌بن ابی‌طالب در شأن پیامبر چنین سروده است:

انت الامین امین الله لا کذب

و الصادق القول لا لهواً و لا لعب

انت الرسول رسول الله نعلمه

علیک تنزل من ذی العزه الکتب(۶)

تو امینی امین راستین خداوند دروغ در آن راه ندارد

راستگو بی آنکه بازی و بیهوده‌گویی در میان باشد

تو فرستاده‌ای فرستاده خدا و ما می‌دانیم

از نزد خدای عزتمند کتاب‌ها بر تو نازل می‌شود.

نهج‌البلاغه در موارد متعدد پیامبر را به این وصف ستوده است (طه/۲۶-۷۲-۹۴-۱۷۳) و…

پیامبر اکرم(ص) با این سرمایه بعثت خویش را اعلام کرد.

در ذیل آیه و انذر عشیرتک الاقربین آمده است که بعد از نزول این آیه پیامبر اکرم(ص) بر کوه صفا بالا رفت و بنی عبدالمطلب و بنی عبد مناف را صدا زد و آنها جمع شدند فرمود بگویید ببینم اگر من به شما خبر دهم که لشگر عظیمی از کنار این کوه به سوی شما می‌آید آیا می‌پذیرید یا نه؟ همه گفتند: آری ما هرگز دروغی از تو نشنیده‌ایم. فرمود: بنابراین بدانید که من شما را از عذاب الهی برحذر می‌دارم.(۷)

پیامبر، امین خدا بر وحی و ابلاغ آن بوده است که در این زیارت از آن تعبیر به امور مهم و لازم (عزائم امره) شده است. در آیاتی صبوری و تقوی از مصادیق «عزم الامور» شمرده شده است. (لقمان/۱۷، شوری/۴۳، آل‌عمران/۱۷۶) روشن است بدون عنصر مقاومت بار سنگین رسالت به مقصد نمی‌رسد.

 

پیامبر(ص) گشاینده راه سعادت بشریت تا ابد

۶- و الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهیمن علی ذلک کله؛ او خاتم رسالت‌های سابق و گشاینده علوم و معارف آینده است و بر تمام آنها تسلط و برتری دارد.

او مربوط به گذشته و زمان خویش نبود، بلکه پیامبر ابدیت بود و هر آنچه بشر تا قیامت به آن نیازمند بود در همه عرصه‌ها آورد. رسالت او هدایت بود. او خطوط اصلی هدایت بشریت را ترسیم کرد. او نه تنها در عرصه علمی از معارفی گفت که نه تنها بشریت آن روز، بلکه قرن‌ها بعد از آن هم از آن مطلع نبودند. همانند جاذبه عمومی، حرکت زمین و منظومه شمسی، زوجیت عمومی و گیاهان و… بلکه در تمامی عرصه‌های مورد نیاز راه را نشان داده است.

و رحمه‌الله و برکاته و صلواته و تحیاته؛ رحمت و برکات و درودها و تحیات خدا بر او باد.

 

انبیای خداوند

السلام علی انبیاءالله و رسله؛ سلام بر پیامبران و رسولان خداوند

عدد پیامبرانی که نام آنها صریحاً در قرآن آمده ۲۶ نفرند: آدم، نوح، ادریس، صالح، هود، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یوسف، لوط، یعقوب، موسی، هارون، شعیب، زکریا، یحیی، عیسی، داود، سلیمان، الیاس، ذالکفل، ایوب، یونس، عزیز و محمد صلوات الله علیهم اجمعین.

و علاوه بر این ۲۶ پیامبر پیامبران دیگری هستند که در قرآن بدون ذکر نام آنها اشاره شده است مانند نام اشموئیل (که برخی نام او را یوشع و بعضی شمعون دانسته‌اند) که در آیه ۲۴۷ بقره به عنوان قالَ لَهُم نَبیِّهِم آمده است. و مانند ارمیا (که بعضی ازمیا گفته‌اند) (بقره/۲۵۹)

و…

… وَ رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَیْکَ مِن قَبلُ وَ رُسُلاً لَم نَقصُصْهُم عَلَیکَ مِن قَبل… (نساء/۱۶۴)؛ … پیامبرانی که سرگذشت آنها را قبلاً برای تو بیان کرده‌ایم و پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان نکرده‌ایم.

در حدیثی از امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) آمده است که پیامبر گرامی فرمود:

خلق الله عزوجل مأته الف نبی و اربعه و عشرین الف نبی انا اکرمهم علی الله و لا فخر؛ خداوند ۱۲۴ هزار پیامبر آفرید که من از همه آنان نزد خدا گرامی‌ترم و در عین حال فخر مباهاتی نمی‌کنم (این از لطف خداست)

و خلق الله عزوجل مأته الف وصی و اربعه و عشری الف وصی فعلی اکرمهم علی الله و افضلهم؛ و خداوند ۱۲۴ هزار وصی آفرید که علی از همه آنان نزد خداوند گرامی‌تر است.

در حدیث دیگری از امام باقر(ع) و حضرت از پیامبر اکرم چنین نقل می‌فرماید: کان عدد جمیع الانبیاء مأته الف نبی و اربعه و عشرین الف نبی خمسه منهم اولوالعزم نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد؛(۸) عدد تمام انبیا ۱۲۴۰۰۰بوده که ۵ نفر آنان اولوالعزم بودند. نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص)(۹)

عرض ادب به ساحت مقدس انبیا بدان جهت است که زائر این حقیقت را ابراز می‌کند که خط هدایت و صراط مستقیم در طول تاریخ یکی بوده است و آن خط انبیاست.

در این ره انبیا چون ساربانند

دلیل و رهنمای کاروانند

 

ملائکه خداوند و بندگان صالحش

و ملائکته المقربین و عباده الصالحین؛ سلام و درود بر فرشتگان مقرب و بندگان صالح او.

قرآن مجید ایمان به فرشتگان را در ردیف ایمان به خدا و کتب آسمانی و رسولانش شمرده است.

« آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤمِنونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِه…(۱۰)

پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است و همه مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او کتاب‌ها و فرستادگانش ایمان آورده‌اند.

در قرآن از این موجود عاقل و نورانی و خبررسان حدود هشتاد بار با الفاظ مختلف یاد شده است:

آنان موجوداتی عاقل، با شعور بندگان گرامی هستند همواره سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصیت او نمی‌کنند.(۱۱)

دارای مقامات مختلف و مراتب متفاوت‌اند و برخی از آنها رئیس ملائکه‌اند.(۱۲)

برخی حاملان عرشند و دور آن حلقه زده‌اند.(۱۳)

برخی مدبرات امرند. (نازعات/۵)

برخی مأمور قبض ارواح‌اند. (اعراف/۳۷، سجده/۱۱)

گروهی مراقب اعمال بشرند. (ق/۱۷-۱۸، انفطار/۱۰-۱۲)

گروهی حافظان انسان از خطرات و حوادث‌اند. (انعام/۶۱)

گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکش‌اند. (هود/۷۷-۸۲)

جمعی دیگر امدادگران الهی نسبت به مؤمنان در مواقع لزوم‌اند. (احزاب/۹)

گروهی رسانندگان وحی و آورندگان کتب آسمانی برای انبیا هستند. (شعرا/۱۹۱-۱۹۵، آل‌عمران/۳۹)

اینها برخی از ویژگی‌های فرشتگان در قرآن است.

بحث ملائکه در قرآن و روایات بحثی است مبسوط در عرصه شرح زیارت به همین مقدار اکتفا می‌کنیم.

در پایان این بخش سخنی از سلام و عرض ادب بر بندگان صالح اوست. در این فراز هم سخن از تبارنامه خوبان و اولیاست که از جمله آنان حضرت امیرمؤمنان علی(ع) است که این فصل اول مدخل این زیارت بلند غدیریه است. بعد از این مدخل بیان فضائل مولی علی(ع) شروع می‌شود.

 

پی‌نوشتها:

۱- الخصال، ص ۴۶۴٫

۲- الکافی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۲۹۲٫

۳- مفاتیح الجنان، ص ۶۹۳٫

۴- تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۹۰٫

۵- کافی، ج ۴، بحار، ج ۹۹، ص ۴۷؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۹؛ طبقات کبری، ج ۱، ص ۱۴۵؛ السیره النبویه ابن هشام، ج ۱، ص ۲۰۹٫

۶- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۵۶؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۳، حدیث ۳۳٫

۷- الکامل، ج ۲، ص ۶۰٫

۸- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۰، حدیث ۲۱٫

۹- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۴۱، حدیث ۴۲٫

۱۰- بقره/۲۸۵

۱۱- تحریم/۶

۱۲- صافات/۱۶۴، نساء/۱۷۱، تکویر/۱۹-۲۱

۱۳- غافر/۷، حاقه/۱۷، زمر/۷۵

29جولای/20

زانو زدن در مجلس موعظه

تحصیل و تهذیب

حوزه‌های علمیه و همه‌ مراکز علمی باید در دو بخش فعالیت داشته باشند: یکی بخش علم‌آموزی و دیگری تهذیب نفس و ارتقای معنوی خویش. همان ‌طور که قرآن و سنت و بزرگان علم، بارها این مطلب را گوشزد فرموده‌اند، ‌«یزَکِّیهِم وَ یعَلِّمُهُمُ الکِتاب‏»(۱) هم تزکیه و هم تعلیم کتاب لازم است. تعلیم کتاب و علم‎آموزی ضوابط و قواعدی دارد که انسان باید آنها را اعمال کند و نسبت به آنها متعهد باشد تا بتواند آن غایت را که تحصیل علم است به ‌دست بیاورد. کسی که نزد آموزگاری زانو نمی‌زند، به کلاسی نمی‌رود، درس‌ها را درست نمی‌خواند و به ضوابط دیگر علم پایبند نیست، قهراً نتیجه‌ خوبی نخواهد گرفت و در نهایت هم عالم قابل‌قبولی نخواهد شد.

در باب اخلاق و تهذیب نفس هم همین ‌طور است. اخلاق ضوابط‌ و قواعدی دارد که اگر انسان به آنها پایبند نباشد، قهراً موفق نخواهد شد.

 

اهمیت موعظه در تهذیب

یکی از قواعد و ضوابط تهذیب و معنویت و در این راه قرار گرفتن و ارتقا یافتن موعظه است که دو بخش دارد. یکی موعظه‌هایی هستند که انسان از دیگران می‌شنود. خدای متعال و انبیای الهی، شخص رسول گرامی اسلام«ص» و اهل البیت«ع» مطهر آن بزرگوار و علما، همه اهل موعظه‌ دلسوزانه بوده‌اند. در آموزه‌های دینی هست که حتی نسبت به موعظه‌های ابلیس هم که به بعضی‌ها کرده است، بی‌توجه نباشید.

 

موعظه‌ نفس

بخش دیگر موعظه‌ نفس است، که این دومی شرط بهره‌برداری از اولی هم هست. به حسب آنچه که در بعضی از روایات آمده است، اگر کسی واعظی از درون نداشته باشد، وعظ دیگران چندان برایش نافع نیست. اگر شخصی بخواهد از وعظ ‌دیگران بهره‌برداری‌ صحیح کند، باید خودش هم واعظ نفس خود باشد. یعنی در کنار مواعظ‌ و نصایحی که می‌شنود، خودش هم در خلوتش، خویشتن را مخاطب قرار دهد. ما باید همان‌ طور که در راه ‌علم‌آموزی تلاش می‌کنیم، در باب خودسازی هم که اهم است، تلاش و کوشش و برنامه‌ریزی دقیق و منظم داشته باشیم و خودمان را مدیریت کنیم.

 

وظیفه‌ اهم انسان

بنابراین بسیار مهم است که انسان مهذب و الهی و متخلق به اخلاق فاضله شود و اگر مزین به علم هم شد که دیگر نور علی نور است. اما اگر معاذالله برعکس شود، ارزشی ندارد، زیرا نتیجه‌اش «اِذا فََسَدَ العالِم فَسَدَ العالَم» می‌شود. ما باید موازین و ضوابط این بخش را هم مراعات کنیم. به همین جهت بزرگان اهل معنا احادیث مشتمل بر مواعظ‌ معصومین«ع» از جمله کتاب شریف «تُحَفِ‌العُقول عَن آلِ ‌الرَّسول»‌ را که مواعظی از سرچشمه‌های زلال معرفت و حقانیت پیامبر و خاندان آن حضرت است، را جداگانه جمع‌آوری و تدوین کرده‌اند.

حوزه‌های علمیه در این جهت باید همت بیشتری داشته باشند، چون مجالس موعظه شاید آن مقداری که باید باشند، نیستند و این مایه‌ تأسف است. البته وقتی این مواعظ مؤثرتر خواهند بود که کسی که واعظ، خود متعظ و اهل عمل باشد و این وجه تا حدودی ضعیف شده است.

 

کلامی از آیت‌الله‌ سید علی قاضی

مرحوم ‌استاد آیت‌الله قاروبی نقل کرده‌اند که مرحوم سید علی ‌آقای قاضی می‌فرمودند که بالأخره این سفره‌ای است که خدای متعال پهن کرده و برچیده خواهد شد. تا فرصت هست، استفاده کنید. امیدواریم که باز هم عنایت ویژه‌‌ خدای متعال شامل حال حوزه‌های علمیه شود و افرادی مانند این بزرگان که خودشان ساخته شدند، در حوزه‌ فراوان شوند و آن حیات طیبه‌ای که از قِبَل آن مجالس برای حوزه‌ها حاصل می‌شد بار دیگر به‌وجود بیاید.

 

ضرورت شرکت در مجالس موعظه

توصیه‌ بزرگان این است که ما در مجالس وعظ شرکت و از مواعظ استفاده کنیم. باید توجه داشته باشیم که اساس مجالس وعظ این نیست که انسان برود و حتماً چیز جدیدی یاد بگیرد. ممکن است چیزهایی که می‌داند، تذکر و یادآوری ‌شوند. از این رو به آنها مجلس تذکر هم گفته می‌شود. فرد نباید تصور کند ما که خود اهل علم هستیم و منبر می‌رویم و آیات و روایات را می‌دانیم، دیگر نیازی به موعظه نداریم.

 

حکایتی از شیخ انصاری

بزرگان اهل علم و معرفت و تقوا و فضیلت، مثل شیخ انصاری، باید اسوه‌ ما باشند. ایشان با آن مقام و جلالت و حتی در زمان مرجعیت و اوج علمیت، هر هفته در درس اخلاق مرحوم آقای سید علی شوشتری شرکت می‌کردند. بعد از فوت شیخ هم طبق وصیت ایشان، سید شوشتری درس‌های مرحوم شیخ را ادامه دادند.

اینک مغتنم است که پای درس‌ها و مواعظ ارزشمند امام باقر«ع» بنشینیم‌که به جابر فرمودند، «یا جَابِرُ اسْتَکْثِرْ لِنَفْسِکَ مِنَ اللَّهِ قَلِیلَ الرِّزْقِ تَخَلُّصاً إِلَی الشُّکْرِ وَ اسْتَقْلِلْ مِنْ نَفْسِکَ کَثِیرَ الطَّاعَهِ لِلَّهِ إِزْرَاءً عَلَی النَّفْسِ وَ تَعَرُّضاً لِلْعَفْوِ»(۲)

 

انسان‌ها و نعمت‌های الهی

انسان‌ها از نظر نعمت‌هایی که خدای متعال در اختیار آنها می‌گذارد، به سه گروه تقسیم می‌شوند: گروه اول از وفور نعمت برخوردارند. البته وفور نعمت هم مراتبی دارد، ولی معنای کلی و جامع وفور نعمت این است که هم مال، هم فرزند، هم وجاهت اجتماعی و نفوذ کلمه، هم علم، هم بیان و هم سیمای خوب دارند و خداوند نعمت‌های فراوانی را به اینها عطا کرده است. گروه دوم، از لحاظ نعمت در حد متوسط هستند و گروه سوم قلیل‌النعمه هستند و خدای متعال روی حِکمت‌های بالغه‌ای که دارد، به آنها نعمت کمی داده است.

 

شکر نعمت‌های الهی

انسان‌ها از نظر شکرگزاری در مقابل نِعمت‌های الهی نیز سه دسته هستند:

بعضی‌ها چه در قسم اول، چه در قسم دوم و چه در قسم سوم انسان‌های شاکری هستند. اگر وفور نعمت دارد شاکر هم هست.  حضرت سلیمان که از نظر مادی و معنوی رویهمرفته شاید بالاتر از ایشان نداشته باشیم، انواع نعم الهی در اختیارشان بود و شاکر بودند. در غیر انبیا و اولیای الهی نیز افرادی هستند که همواره شکر نعمت‌های الهی را به‌جا می‌آورند. اما بعضی از افراد غافلند؛ نه کفران نعمت می‌کنند و نه شاکر نعمت‌های الهی هستند.  بعضی نیز کفران نعمت می‌کنند. این افراد ممکن است از کسانی باشند که خداوند نعمت‌های فراوانی به آنها داده است و یا متوسط  یا فقیر هستند، ولی در عین حال اهل شکرگزاری نیستند.

همه‌ انسان‌ها جزو یکی از این سه دسته هستند. این روایت امام باقر«ع» تذکر به کسانی است که قلیل‌النعمه هستند. این قَلّت نعمت ممکن است آنها را به عدم شکرگزاری یا کفران نعمت یا دچار غفلت کند، چون اینها بیش از دیگران در معرض این خطر هستند. امام به حسب این نقل، راه‌حلی را برای آنها بیان می‌کنند و تذکر می‌دهند. خدای متعال نیازی به شکر بندگانش ندارد، اما طالب شکر است، چون صلاح ما در این است. از این‌رو از بندگان قلیل الشکر یا غیر شاکر گله می‌فرماید، «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکُورُ»(۳) خدای متعال از بندگانش شکرگزاری می‌خواهد تا ارتقا پیدا کنند. شکر است که انسان را بالا می‌برد و در قرآن هم فرموده است، «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ».(۴)

بنابراین ابتلاء به عدم شکر، راه ترقی را بر انسان می‌بندد. اگر کفران نعمت پیش بیاید، نه تنها انسان ترقی نمی‌کند، بلکه در چاه دوری از خداوند می‌افتد. امام باقر«ع» می‌فرمایند، «یا جَابِرُ اسْتَکْثِرْ لِنَفْسِکَ مِنَ اللَّهِ قَلِیلَ الرِّزْقِ تَخَلُّصاً إِلَی الشُّکْرِ»: برای اینکه از غفلت نسبت به شکر یا از کفران، تخلص بجویی و به طرف شکر بروی و شاکر باشی، باید نفس را به‌گونه‌ای تربیت کنی که عاملی که باعث غفلت یا باعث ناشکری‌‌ می‌شود، از بین برود. آن ‌عامل چیست؟ این است که نعمت کم را، کم ببینی‌. این مسئله تو را وادار به شکرگزاری نمی‌کند، یا به سوی کفران نعمت می‌برد.

انسانی که هنوز از لحاظ معرفتی ارتقا پیدا نکرده است، محاسبات درست و دقیقی ندارد. اگر محاسبه‌ ما دقیق باشد و به همه‌ جوانب بنگریم، در جایی که به ‌ظاهر خداوند نعمت کمی به ما داده، می‌دانیم که بخل نورزیده، بلکه به صلاح ما بوده است.

 

حکایتی از ابوبصیر

بینایی یکی از نعمت‌های بسیار بزرگی الهی است. در روایات هم هست که از خدا بخواهید: «وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَینِ مِنِّی».(۵) یعنی آخرین چیزی باشد که از انسان گرفته شود؛ چون گویا وارث بقیه‌ نعمت‌های الهی است.

ابوبصیر که نابینا بود، یک بار امام باقر«ع» عنایتی به او فرمودند و بینا شد و عالم و همه ‌چیز را دید. حضرت به او فرمودند، «می‌خواهی همین طور که الان بینا شدی، باقی بمانی یا می‌خواهی به حالت قبلت برگردی؟ اگر به حال قبل برگردی، در قیامت حساب دیگری داری. اما اگر بینا بمانی و باقی باشی، مثل سایر مردم هستی، «وَ لَکَ مَا لِلنَّاسِ وَ عَلَیکَ مَا عَلَیهِمْ»(۶) جناب ابوبصیرکه آدم دقیق و اهل محاسبه‌ای بود، عرض کرد که می‌خواهم به قبل برگردم.

چشم نداشتن در این دنیا به یک محاسبه‌ ظاهری و غیردقیق حِرمان است، اما اگر کسی این را دقیق محاسبه کند، می‌بیند که نعمت خیلی بالایی است. زیرا در بعضی روایات هست که انسان در قیامت حسرت می‌خورد کاش در دنیا فلان گرفتاری و مشکل را داشت. اجر صبر بر این ابتلائات باعث ارتقای درجه‌ انسان می‌شود. از همین روست که حضرت امام باقر«ع»  می‌فرمایند: «اسْتَکْثِرْ لِنَفْسِکَ مِنَ اللَّهِ قَلِیلَ الرِّزْقِ». اگر خودت اهل محاسبه باشی، متوجه می‌شوی که این نعمت کم، در واقع کم نیست. اگر خودت از درک این محاسبه ناتوان هستی، حداقل حرف اولیای الهی را در این زمینه بپذیر.

خدای متعال ان‌شاء‌الله همه‌ ما را توفیق درک معارف و تبیین این معارف حق عنایت بفرماید.

( به کوشش: روح‌الله شیرمهد)

 

پاورقی:

  1. سوره مبارکه، آل عمران، ۱۶۴٫
  2. الوافی؛ ج‌۲۶، ص ۲۶۱٫
  3. سبا، آیه ۱۳٫
  4. ابراهیم، آیه ۷٫
  5. الکافی (ط . الإسلامیه)؛ ج‌۲، ص ۵۷۸٫
  6. همان، ص۴۷۰٫

 

14فوریه/19

درس‌هایی از سیره علما

درس‌هایی از سیره علما

مدخل:

سیره عالمان دین، آکنده از نکات آموزنده و الهام‌بخش است.

گشت و گذار در این بوستان معطر، دل را روشن و جان را سرشار از امید می‌سازد و الگوهای عملی و سرمشق‌های رفتاری را به ما نشان می‌دهد.

آنچه می‌خوانید نمونه‌هایی از این خصلت‌های برجسته هستند و اشاراتی کوتاه به درس‌هایی که از آنها می‌توان گرفت.

  1. مرحوم مقدس اردبیلی وقتی مشغول نوشتن کتاب «شرح ارشاد» علامه بود، قسمت‌هایی از کتابش را در اختیار دو شاگردش (صاحب معالم و صاحب مدارک) می‌گذاشت و می‌فرمود: «عبارت‌های غیرفصیح آن را اصلاح کنید…»

درس: تواضع عامل رشد است. تواضع علمی از عالمان مطلوب‌تر است. اگر در ارائه آثار علمی و قلمی از تجربه و مهارت صاحب‌نظران استفاده و از نقد استقبال شود، آثار بی‌عیب‌تر و متقن‌تر عرضه خواهند شد و این آبرویی است برای حوزه و حوزویان.

  1. یکی از نزدیکان امام امت«ره» می‌گوید: «امام بارها در کنار تلویزیون که صحنه‌های دلخراش فقر و محرومیت نشان داده می‌شود گریه کرده‌اند.»

درس: این همان روش و سیره علوی است؛ یعنی آگاهی از مشکلات و همدردی با محرومان. گرفتاران به رفاه یعنی همان مرفه‌های بی‌درد، دچار ضعف شامّه و باصره می‌شوند و در نتیجه نه ناله‌های دردمندان را می‌شنوند و نه فقر طبقات نیازمند و نه تلخی نیاز و حاجت را درک می‌کنند.

  1. عادت مرحوم شیخ جعفر کاشف‌الغطاء آن بود که هر شب وقت سحر بیدار بود و می‌آمد دمِ در اتاق‌ها و عیال و اطفال را بیدار می‌کرد و می‌گفت: «برخیزید و نماز شب بخوانید.» و همه برمی‌خاستند.

درس: تهجّد شبانه در کنار تدریس روزانه، کمال یک طلبه و روحانی است. وقتی یک حوزوی خودش اهل نماز شب باشد، فضای معنوی خانه روی اهل خانه هم  اثر می‌گذارد. کسی که طعم شیرین عبادت و مناجات با خدا را چشیده باشد، حیفش می‌آید که دیگران از این مائده شیرین بی‌خبر و بی‌بهره بمانند.

  1. شهید ثانی در کتاب «منیه المرید» نوشته است: «بهتر است که انسان هنگام نگارش و استنساخ کتب دینی، طاهر و رو به قبله باشد و بدن، جامه، مرکب، قلم و نوشت‌افزارش پاک و طاهر باشند.»

درس: وقتی سایه معنویت و طهارت باطنی بر آثار علمی و قلمی سایه می‌افکند، برکت می‌یابد و ماندگار می‌شود. رو به قبله نشستن و نوشتن و مطالعه کردن، جهت یادگیری الهی را نشان می‌دهد و پاکیزگی و تمیزی کاغذ و دفتر و نوشت‌افزار، مقدمه‌ای برای طهارت درون از آلایش‌های اخلاقی است. نورانیت وضو در حاصل کارهای علمی هم اثر می‌گذارد. چه بهتر که در همه حالات باطهارت باشیم.

  1. یکی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی درباره استادش می‌گوید: در طول سی سال افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمه «من» از ایشان نشنیدم. در عوض، عبارتِ «نمی‌دانم» را بارها در پاسخ به سئوالات از ایشان شنیده‌ام.

درس: گاهی غرور و تکبر سبب می‌شود انسان اعتراف به جهل نکند و ببافد و دیگران را هم به بیراهه بکشد. آنکه فکر می‌کند همه چیز را می‌داند و در هر حوزه‌ای اظهارنظر می‌کند و وارد هر بحثی می‌شود، دچار «جهل مرکب» است. بهتر است هر کسی حد خود را بشناسد و پای را از گلیم خود بیرون ننهد. نخستین حرف در «الفبای کمال» اعتراف به جهل است. گفتن «نمی‌دانم» نه تنها از قدر انسان نمی‌کاهد، بلکه بر قدر و قیمتش می‌افزاید.

  1. برای مرحوم «وحید بهبهانی» قرآنی نفیس با جلدی جواهرنشان که دانه‌های یاقوت و الماس و زبرجد بر آن بود آوردند. هدیه از سوی سلطان آن زمان بود. وقتی نگاه ایشان به آن افتاد، گفت: «چه جهت دارد که کلام‌الله را چنین کنند تا باعث حبس و تعطیلی آن شود؟ این دانه‌ها را جدا کنید و بفروشید و بهای آن را به مستمندان بدهید.»

درس: گویند: «حاجت مشاطّه نیست روی دلارای را». قرآن خودش هم زیبا و نفیس است، و هم به هر چیز دیگری جمال و بها می‌بخشد. تزئینات در آثار علمی و چاپ‌های نفیس و الوان با کاغذها و جلدهای ویژه، کتاب‌ها را بایگانی می‌کند و حیفشان می‌آید که باز کنند و بخوانند، مبادا که خراب شود. ابنیه و امکنه و مدارس و مراکز حوزوی هرچه ساده‌تر و دور از تجملات باشند، خروجی‌های آنها معتبرتر خواهد بود. البته استحکام و امکانات غیر از تجملات و لوکس‌گرایی است. فتأمل!

  1. شیخ انصاری (مؤلف کتاب رسائل و مکاسب) در شب‌های تار و سحرها به در خانه فقرا می‌رفت و با لباس مبدّل و چهره پوشیده به خانواده‌های نیازمند به مقدار احتیاجشان کمک مالی می‌کرد.

درس: همدردی با فقرا و رسیدگی به نیازمندان سیره علمای عامل و پیروان مولی علی(ع) است. آنان که وجوهات و تبرّعات در اختیار دارند، مسئولیت سنگینی را بر دوش دارند. اگر سئوال «از کجا آورده‌ای؟» مطرح است، «در کجا خرج کرده‌ای؟» هم مطرح است. برخی نقاب عزّت و عفت و مناعت به چهره دارند و فقر و نیازشان را علنی نمی‌کنند. رسیدگی به آنان ثواب مضاعف دارد. باید دید وجوهات در کدام جهات صرف می‌شوند. خوشا آنان که پاسخی قانع کننده برای امام زمان(عج) داشته باشند.

  1. آیت‌الله سیدمحمدتقی خوانساری به‌قدری تواضع داشت که مقید بود کسی در سلام بر ایشان سبقت نگیرد. وقتی برای درس گفتن به مدرسه می‌آمد، سرش را پایین می‌انداخت تا کسی جلوتر به او سلام نکند و یکمرتبه در مدرسه را باز می‌کرد و به همه سلام می‌داد.

درس: تواضع، محبوبیت می‌آورد. یکی از نشانه‌های تواضع سلام دادن به دیگران و نداشتن توقّع سلام از دیگران است. اگر روحانیون به این سنت عمل کنند، با جوانان گرم بگیرند و خود را تافته جدا بافته نپندارند، در دل‌ها به موقعیت بهتری دست می‌یابند. مگر پیامبر خدا(ص) سبقت در سلام نداشتند؟ چه کسی برای تبعیت از این سنت نبوی، شایسته‌تر از عالمان دین؟

  1. مرحوم شیخ محمدحسن مامقانی هرگز به زخارف دنیا دل نبست و به خوردن و آشامیدن و امور منزل چندان توجهی نداشت؛ از حقوق شرعی استفاده نمی‌کرد و از ظلمه و رجال دولت هدیه‌ای نمی‌پذیرفت.

درس: بسیاری از آزادها اسیرند. بندهای اسارت در اشخاص مختلف است. یکی اسیر نام و شهرت است، دیگری وابسته مقام و ریاست. یکی اسیر شکم و شهوت است، یکی دربند تجملات و زخارف دنیوی. اگر دنیا «راه» است، نباید «توقفگاه» شود و اگر «ابزار» است، نباید به هدف تبدیل شود. شعار آزادی دادن، ولی اسیر شکم و شهوت و مقام و ثروت بودن باهم ناسازگار است.

  1. درباره سیدجمال‌الدین اسدآبادی نوشته‌اند که در سراسر روز به یک وعده غذا می‌ساخت. چای بسیار می‌خورد و هر آن برای تبعید و گرفتاری‌های احتمالی دیگر آماده بود. جامه‌های سید بر تن‌اش بود و کتاب‌هایش در سینه‌اش. افکارش در مغزش و دردهای بزرگ در دلش.

درس:

تکلف گر نباشد خوش توان زیست

تعلق گر نباشد خوش توان مُرد

(انسی جامی)

باید خود را خرید و آزاد کرد، آزاد از همه تعلقات و وابستگی‌ها و اسارت‌ها و تکلّف‌ها. کسی که خودش برده است، چگونه می‌تواند دیگران را آزاد کند؟ تا انسان اسیر و غلام است، نمی‌تواند «آزادانه» حرف بزند و موضع بگیرد. ترس و طمع، آدمی را محافظه‌کار بار می‌آورد. کسی می‌تواند عزم و استوار داشته باشد که دنبال بزم نرود و در مزرعه زندگی به سورچرانی مشغول نشود. چرا امثال سید جمال‌ها در جامعه کم هستند؟

  1. شهید قدوسی (مدیر مدرسه شهیدین قبل از انقلاب) مناعت طبع و آزادگی زیادی داشت و هدیه نمی‌پذیرفت. یک بار پدر یکی از طلبه‌ها به عنوان هدیه مقدار معتنابهی زعفران فرستاده بود و ایشان نپذیرفت؛ زیرا می‌دید که اگر بپذیرد و فردا آن پسر بیاید و مرخصی بخواهد، یا چند نمره کم آورد، یا… مشکل می‌توان با او مثل طلاب دیگر برخورد کرد.

درس: راز عدم قاطعیت در بعضی‌ها همین است که مدیون دیگرانند. گاهی یک «هدیه ناقابل» چسبی می‌شود که پلک‌ها و لب‌ها را به هم می‌چسباند و طرف را کور یا لال می‌سازد. به گفته کسی «گاهی با یک شکلاتِ نارگیلی دهان انسان را می‌بندند.» هدیه زعفرانی، تیغ زبان را کند می‌کند. چرا رشوه از زشت‌ترین گناهان است؟ چون آزادی انسان را می‌گیرد. روحانی هم نباید زیر بار منت دیگران باشد تا بتواند به وظیفه شرعی و انقلابی خود عمل کند.

  1. مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی، مؤلفِ «الذریعه»، وقتی از عظمت کار علامه امینی در تألیف کتاب «الغدیر» آگاه شد، با خلوص دل دعا کرد و از خدا خواست تا باقیمانده عمر او را به صاحب الغدیر بدهد تا او کار تدوین الغدیر را به پایان برساند.

درس: وقتی حسد نباشد، از کار خوب دیگران و موفقیت علمی آنان خوشحال هم می‌شویم. وقتی کاری خیر و مؤثر باشد، چه فرق می‌کند که به «اسم» چه کسی باشد، یا «حرف» چه کسی به میان آید؟ وقتی هدف، خدمت خالصانه باشد، جای ایثار است و تعارف، نه جای نزاع و تعارض. این کار، چه مرجعیت باشد، چه امامتِ جماعت، چه کرسی تدریس یا منبر وعظ و خطابه یا عرصه قلم و تألیف، یا سنگر مسجد و محراب.

  1. مرحوم شیخ جعفر شوشتری پس از تحصیلات در نجف در حالی که مرجع تقلید و مجتهد شده بود به شوشتر برگشت و کتاب «منهج الرّشاد» را به فارسی نوشت و شروع کرد به موعظه و منبر در ماه رمضان و غیره. هزاران نفر پای مواعظ او می‌نشستند و بهره می‌بردند.

درس: هدف از تحصیلات حوزوی «تبلیغ دین» و راهنمائی مردم است. فقاهت و وعظ هم مانعه‌الجمع نیست. می‌توان هم مدرس بود هم مبلّغ. می‌توان هم مرجع بود، هم پیشنماز. خیلی از کسانی که ملازم حوزه می‌شوند و معتکف خانه، اگر به شهرها و مناطق دیگر هجرت کنند، چه بسا تحول بیافرینند. اگر عالمان فاضل از منبر رفتن ابا کنند، گاهی جاهلان کم‌سواد، جایگاه رفیع وعظ را اشغال می‌کنند. سنگرهای مهم را باید حفظ کرد.

  1. مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه) از حوزه عظیم نجف به ایران آمد و در اراک ساکن شد و در مسجد بزرگ آقاضیا به اقامه جماعت و بیان احکام و ارشاد جوانان پرداخت و سال‌ها دور از هیاهو به پرتوافشانی مشغول بود.

درس: رسالت اصلی طلاب، تبلیغ دین است. عناوین دیگر نباید روحانی را از ادای این تکلیف  بازدارد. حوزه، بیش از سنگ‌های ثابتش مدیون پرستوهای مهاجر خویش است. شاید آب و هوای حوزه بهتر از قرا و قصبات و بلاد دوردست باشد، ولی خداوند در روز تسویه حساب، «حق بدی آب و هوا» را به مهاجران خواهد داد. سنگربانی در مرزهای بیرونی، مرکزیت را هم بیمه می‌کند و اگر اطراف و اکناف از دست رفت، مرکزی نمی‌ماند!

  1. مرحوم میرزاحسین نوری (صاحب مستدرک الوسائل و استاد شیخ عباس قمی) هیچ‌گاه بدون وضو نمی‌خوابید. شب‌ها جز اندکی بیدار بود. حدود دو ساعت پیش از طلوع فجر برمی‌خاست، تجدید وضو می‌کرد و ساعتی قبل از سپیده‌دم به سوی حرم مطهر علوی می‌رفت و پشت «باب قبله» می‌ایستاد و مشغول به نوافل شب می‌شد.

درس: برکات سحر و فیض تهجّد، بزرگان را به آن مقام رسانده است. خیلی‌ها کلید موفقیت و کلمه رمز را از همین توقف‌ها و ماندن در پشت درها و در زدن‌ها به دست آورده‌اند. اگر علم کلید است، دندانه‌های آن همین وضو، تضرّع، مناجات، توسل و تهجد است. اگر این دندانه‌ها نباشند، از آن کلید، کاری ساخته نیست و دری باز نمی‌شود.

  1. سیدمحمدباقر حجت‌الاسلام اصفهانی و محمدابراهیم کلباسی هر دو در نجف درس خواندند. هم مباحثه و دوست صمیمی بودند و هردو به مرجعیت رسیدند. هردو ساکن اصفهان بودند و زعامت داشتند، ولی «ریاست»، سرِ سوزنی آن دوستی و مودّت خالص را به هم نزد و مکدّر نساخت. سطوت و شوکت هر یک زیاد می‌شد، به رفیقش علاقه و پیوند بیشتری پید می‌کرد.

درس: اگر هوای نفس و حبّ مقام نباشد، هرچه بار علم زیادتر و حوزه محبوبیت وسیع‌تر باشد، تواضع و برادری بیشتر خواهد شد. نباید گذاشت شهوت و مقام به وسیله جدایی و امتیاز تبدیل شود. اگر نسخه‌های «ریا» جمع‌آوری شوند و «دنیاطلبی» به پایگاه‌های دین نفوذ نکند، بهتر می‌توان به دین خدمت کرد و مکمل کار دیگران بود، نه مخرّب نقش آنان.

  1. وقتی دایره مرجعیت مرحوم «سید عبدالهادی شیرازی» وسعت یافت و مقلدین او بسیار شدند، بارها از خوف خدا گریه کرد و از بیم لغزش قدم یا انحراف قلم، یا اینکه به نام او کارهایی کنند که او خبر ندارد، گریست.

درس: «هر که بامش بیش، برفش بیشتر». هرکه موقعیت بالاتری پیدا کند، اگر بلغزد و بیفتد، سقوطش هم مرگبارتر خواهد بود. چرا بعضی برای بسط حوزه نفوذ به هر حشیشی متوسل و متشبّت می‌شوند؟ بعضی از نام‌آوران خطّه گمنامی که نام و نشان در بی‌نشانی دارند، سالم‌تر می‌مانند. از مکاید ابلیس و وساوس نفس اماره نباید غافل بود.

  1. مرحوم آیت‌الله اراکی گفته است: «هرگاه در درس و مطالعه مشکل علمی پیدا می‌کردم، سر قبر «میرزای قمی» در شیخان می‌رفتم و فاتحه‌ای می‌خواندم و مشکلم همان ‌جا حل می‌شد.»

درس: این حالات صرفاً نتیجه درس خواندن و تحصیلات علمی نیست، بلکه حاصل صفای باطن و اخلاص در نیت و عمل است. وقتی به صفحات شناسنامه کسی مهر خلوص و زهد بخورد، معتبر می‌شود و به دیگران هم  اعتبار می‌بخشد. آن وقت از این سند معتبر باید به تعداد همه علما و طلاب، فتوکپی گرفت، تکثیر کرد و آن را به صورت شب‌نامه یا روزنامه میان همه پخش کرد.

پنجره‌های رو به خلوص و زهد را که بسته یا نیمه ‌بسته است بگشاییم.

نسیم دل‌انگیز معنویت، باز هم می‌تواند جان‌ها را زنده کند…