Tag Archives: غدیر

29دسامبر/21

علی(ع)، آنکه یادش هم عبادت است

درآمد: در ادامه مبحـث سلسله مقالات سیمای امیرالمؤمنین(ع) در قرآن که شرح زیارت حضرت امیرمؤمنــان علــی(ع) از حضـرت امـام هـادی(ع) روایت شـده و به تصویر سیمای مولی علی(ع) از نگاه قـرآن پرداختـه است. در این شماره بـه بخش‌هایی دیگری از این زیارت می‌پردازیم.

 

تردیدناپذیری مقامات و فضائل امیرمؤمنان علی(ع)

اشهد یا امیرمؤمنین ان الشاک فیک ما أمن بالرسول‌الامین: گواهی می‌دهم ای امیرمؤمنان! هرکس در حقانیت و امامتت شک کند به رسول امین خدا(ص) ایمان نیاورده است.

 

هویت شک

شک و تردید همانند ویروس است و برای آمدن اجازه نمی‌گیرد. بر این اساس شک وقتی بدون اختیار و اراده انسان بیاید مشمول حدیث معروف «رفع» است و مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرد؛ اما اگر زمینه‌ساز شک و تردید خود انسان شد، مؤاخذه می‌شود. مؤمن کاری می‌کند که زمینه آمدن این ویروس در جان وی پدید نیاید:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأمْوَالِهِمْ وَأنْفُسِهُم فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚأُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُون؛(۱) مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند و هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد کرده‌اند. آنها راستگویانند.

«ریب و ارتیاب» به معنای شک نیست. ریب به چیزی گفته می‌شود که عامل شک و انحراف باشد و ارتیاب به این معنی است که انسان عوامل شک‌آور را از خودش زائل نکند، بلکه آنها را بپذیرد. آیه می‌گوید مؤمن کسی است که موجبات شک و انحرافاتی را که در اندیشه پدید می‌آیند، با کسب علم و فضیلت و مداومت در عمل تدریجاً از وجود خویش زائل سازد.

به عبارت دیگر امر و نهی به چیزی تعلق می‌گیرد که اختیاری باشد و شک تا آنجا که از اختیار بیرون است منهی‌عنه نیست و زمانی امر به پرهیز از آن می‌شود که تحت اختیار انسان باشد؛ یعنی زمینه آن را فراهم نسازید.

به این ترتیب معنای این جمله امام هادی(ع) روشن می‌شود که  کسی که شک در حقانیت حضرتت داشته باشد ایمان به رسول امین (ص) نیاورده است. یعنی آن کسی که به پیامبر(ص) ایمان داشته باشد با آن همه تأکیدی که از آغاز تا پایان بعثت پیامبر(ص) بر امامت حضرتت داشت، در آن تردید نخواهد کرد و اگر همچنان مردد بماند، معنایش این است که در پیامبر(ص) تردید دارد.

 

اصرار پیامبر(ص) بر معرفی شخصیت والای امام علی(ع)

شاید بتوان گفت که بعد از توحید بیشترین عنصری که پیامبر اکرم(ص) بر آن تأکید کرده است ولایت و افضلیت امیرمؤمنان علی(ع) است. اینک برخی از کلمات قصار پیامبر(ص) را در باره امیرالمؤمنین(ع) تقدیم می‌دارم:

۱- علی خیر امتی

۲- علی خیر اهلی

۳- علی خیر اخوتی؛ علی(ع) بهترین برادر من است.

۴- علی خیر البشر؛ علی(ع) بهترین بشر

۵- علی خیر البریّه، علی(ع) بهترین بندگان

۶- علی خیر الامه؛ علی(ع) بهترین امت

۷- علی خیر الخلف؛ علی(ع) بهترین جانشین

۸- علی خیر الخلق؛ علی(ع) بهترین بندگان

۹- علی خیر الرجال؛ علی(ع) بهترین مردان

۱۰- علی خیر الناس؛ علی(ع) بهترین مردم

۱۱- علی خیر الاوصیاء؛ علی(ع) بهترین اوصیاء

۱۲- علی افضل الناس حلماً؛ علی(ع) برترین مردم در حلم

۱۳- علی امام امتی؛ علی(ع) امام امتم

۱۴- علی حجتی علی امتی؛ علی(ع) حجت من بر امتم

۱۵- علی اعلم الناس بالله؛ علی(ع) عالم‌ترین مردم به خدا

۱۶- حبّ علی عباده؛ محبت علی(ع) عبادت است.

۱۷- ذکر علی عباده؛ یاد علی(ع) عبادت است.

۱۸- النظر الی وجه علی عباده؛ نگاه به چهره علی(ع) عبادت است.

۱۹- موده علی عباده؛ دوستی علی(ع) عبادت است.

۲۰- عادی الله عادی علیاً؛ آن کس که با علی(ع) دشمنی کند خدا با او دشمنی می‌کند.

۲۱- علی عمود الاسلام؛ علی(ع) ستون خیمه دین است.

۲۲- و انا افتخر بعلی‌بن ابیطالب؛ من به علی(ع) افتخار می‌کنم و…. چند صفحه مجموع این کلمات قصار است.(۲) اگر کسی در پی حق باشد بدون تردید این جملات نورانی او را به یقین می‌رساند.

 

امام علی(ع) بعد از پیامبر بی‌همتا

و ان العادل بک غیرک عاند عن الدین القویم الذی ارتضاه لنا رب العالمین و اکمله بولایتک یوم الغدیر؛ و هر که دیگری را در جایگاه تو بداند با دین استواری که پروردگار عالم برای ما پسندید و آن را در روز غدیر به ولایت و امامت تو کامل فرمود، دشمنی کرده است.

خداوند وعده می‌دهد که دین آینده بشریت دینی است که خداوند آن را پسندیده است.

« وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (۳): خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کاری شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آئینی را که برای آنان پسندید، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و ترسشان‌ را به امنیت و آرامش مبدل می‌کند تا آنکه تنها مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی که پس از آن کافر شوند آنها فاسقانند.»

سئوال این است که دینی را که  خداوند برای آینده بشریت پسندیده است کدام است؟

پاسخ این است این دین همان است که در آیه پس از نصب امیرالمؤمنین(ع) به امامت نازل شده آمده است:

اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً….؛(۴) امروز دین اسلام را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آئین جاودان شما پذیرفتم…

همان گونه که در این زیارت بلند هم آمده، شواهد فراوان و آشکار گویای آنند که آن روز، روز نصب امیرمؤمنان علی(ع) به امامت بود.

 

صراط مستقیم راه امام علی(ع) است

«وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ المُعَنیّ بّقَولِ العَزیزِ الحَکیم» ؛ «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ» (انعام/ ۱۵۳): و گواهی می‌دهم که مقصود در این کلام خداوند عزیز و مهربان توئی که می‌فرماید این راه مستقیم من است. از آن پیروی کنید و از راه‌های دیگر پیروی نکنید که شما را از راه حق دور می‌سازد.

این آیه به صراحت کثرت‌گرایی دینی (پلورالیسم)(۵) را رد می‌کند، زیرا در قرآن کریم صراط تنها مفرد به کار رفته است و سبل الله هم راه‌های فرعی‌اند که به صراط می‌پیوندند، همانند نورهای ضعیف گوناگون که به خورشید مرتبط‌اند.

راوی می‌گوید از امام باقر(ع) پرسیدم که معنای این آیه چیست که: «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ»؛(۶) این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید. حضرت فرمودند و الله علیٌ هو و الله علی المیزان و الصراط؛(۷) به خدا قسم او علی است و در میزان و صراط حاضر است.

 

دشمنی ما مولی علی(ع) گمراهی است

ضلّ والله و اضلّ من اتبع سواک و عند عن الحق من ناداک؛ گمراه شد به خدا قسم کسی که از غیر تو پیروی کرد، دیگران را نیز گمراه کرد و هرکه با تو دشمنی کرد با حق دشمن بود و از راه حق منحرف شد.

وقتی مولی علی(ع) محور حق است، طبیعتاً انحراف از او انحراف از حق است.

در چندین روایت که شیعه و سنی روایت کرده‌اند آمده است که پیامبر اکرم(ص) به جناب عمار فرمود: «اگر دیدی علی به مسیری می‌رود و مردم به مسیر دیگر، به راه علی برو و مردم را رها کن…»(۸)

در روایات متعدد از پیامبر اکرم(ص) رسیده است: علی مَعَ الحَق وَ الحقُ مَعَ العلی؛(۹) علی با حق است و حق با علی است.

این روایت را امامان اهل سنت از عده‌ای از اصحاب پیامبر(ص) نقل کرده‌اند از ام سلمه، از ابی سعید خدری از عائشه، از کعب ‌بن عجره و از اعلام اهل سنت ترمذی، طبرانی، حاکم، خطیب ابن عساکر، بزاز و…(۱۰)

 

ثبات در صراط مستقیم

اَلّلهُمُّ سَمِعنا لِامرِک وَ اطعَنا وَ اتَّبَعَنا صِراطِکَ المُستَقیم فَاهدَنا رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَ اجعَلنا مِن الشّاکِرین لانعَمِک؛ خدایا فرمان تو را شنیدیم و اطاعت و تبعیت کردیم از راه مستقیمت. بار پروردگارا! ما را هدایت فرما (در این صراط ثابت‌قدم نگهدار) و دل‌های ما را پس از آنکه به راه طاعت هدایت کردی، منحرف مگردان و ما را از شکرگزاران نعمت‌هایت (به‌خصوص نعمت ولایت) قرار ده.

در این فراز گفته می‌شود خداوندا! حال که توفیق شنیدن امرت را یافته و در صراط مستقیم حضرتت قرار گرفته‌ایم، در این صراط بمانیم و منحرف نشویم و با استقامت در این مسیر شکر نعمت ستودنی ولایت را به جا آوریم.

این فراز برگرفته از آیه ۸ سوره آل عمران است:

رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‌….؛ پروردگارا! دل‌های‌مان را بعد از آنکه هدایت کردی از راه حق منحرف مگردان و از سوی خود رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‌ای.

«زیغ» به معنای انحراف و تمایل به یک سو (به چپ و راست) است. در تفسیر آیه شریفه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» این سئوال مطرح شده است. نمازگزار در صراط مستقیم است. پس معنای اینکه مرا به صراط مستقیم هدایت کن چیست؟

درخواست ادامه دادن این راه مستقیم است. حضرت مولی علی(ع) در تفسیر این جمله می‌فرماید: «ادم لنا توفیقک الذی اطعناک به فی ماضی ایامنا حتی نطیعک کذلک فی مستقبل اعمارنا؛(۱۱) خداوندا! توفیقاتی را که در گذشته بر ما ارزانی داشتی و به برکت آن تو را اطاعت کردیم همچنان ادامه ده تا در آینده عمرمان نیز تو را اطاعت کنیم.

در روایت دیگری در تفسیر آیه از امام صادق(ع) رسیده است: «ارشدنا للزوم الطریق المؤدی الی محبتک و المبلّغ الی جنتک و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او ان تأخذ بأرائنا فنهلک؛(۱۲) خداوندا! ما را بر راهی که به محبت تو می‌رسد و به بهشت واصل می‌شود و مانع از پیروی هوس‌های کشنده و آرای انحرفی و هلاک کننده می‌شود، ثابت بدار.»

 

پی‌نوشت:

۱- حجرات، آیه ۲۵٫

۲- فهرس محلقات احقاق الحق، از ص۳۹۵ تا ص۴۱۱٫

۳- نور، آیه ۵۵٫

۴- مائده، آیه ۳٫

۵- پلورالیسم ترکیبی از «پلورال» و پسوند «ایسم» یا «ایزم» است که به کثرت‌‌گرایی یا آئین کثرت ترجمه شده است. تفسیر تسنیم، ج ۲۷، ص ۴۲۲ به نقل از فرهنگ کامل انگلیسی فارسی، ج ۴، ص۴۰۹۱٫ فرهنگ جامع پیشرو آریان‌پور، ج ۴، ص ۳۹۴۹٫

۶- انعام، آیه ۱۵۳٫

۷- بصائرالدرجات، ج ۱، ص۵۱۲٫

۸- المستدرک علی الصحصحین، ج ۳، ص ۵۷٫

۹- تاریخ دمشق، ج ۳، ص ۱۲۰٫

۱۰- قادتنا کیف نعرفهم، ج ۲، ص .۱۸۳

۱۱- معانی الاخبار، ص ۳۳، ح ۴٫ بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۹٫

۱۲- وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۴۹ (چاپ آل البیت).

30آگوست/21

غدیـر، زمرم علی‌شناسی

«غدیر» على(ع) هنوز هم چشمه‌های لبریز از آب حیات و دریایی مواج از کرامت‌ها و هدایت‌هاست.

«غدیر» دریایی از باور و بصیرت در کویر حیرت و هامون ضلالت است تا کام جان‌ها از آن سیراب شود.

آن روز که رسول خدا (ص) در حرای حق به نبوت مبعوث شدند، فرمان نجات و سعادت انسان‌ها را در کف داشتند. آن روز هم که در پهنه غدیر و در جمع حاجیان برگشته از زیارت خانه خدا، به خطبه‌خوانی پرداختند، باز در اندیشه هدایت امت و تضمین سعادت آنان بودند.

این است که غدیر، حلقه میانی «رسالت» و «امامت» است. از سویی به «بعثت در حرا» وصل می‌شود و از سوی دیگر به «شهادت در کربلا» پیوند می‌خورد و فاصله میان حرا تا کربلا را، دریایی از باورهای پاک و هدایت‌های آسمانی پر کرده است که در «غدیر» تجسم یافته است.

دریای غدیر، از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمد(ص) لبریز است و قامت دین در زلال «غدیر خم» انعکاس می‌یابد.

غدیر، یک کتاب مبین و سندی برای تداوم خط رسالت در جلوه امامت و صراطی است مستقیم که به سنت پیامبر(ص) منتهی می‌شود.

امتی که پاسدار غدیر باشد، عاشوراهای مظلومیت و کربلاهای خون و شهادت را شاهد نخواهد بود و ولایت در محاق غربت و تنهایی نخواهد ماند.

دریغ و صد دریغ که کوردلان و خفاشان به تابش خورشید دل و دیده نسپارند و به تیرگی و ظلمت خو کنند و همچون گله‌های بی‌چوپان باشند و راهی بی‌راهنما و شبی بی‌چراغ و کشتی بی‌ناخدا و دشت بی‌چشمه و کویر بی‌آب…

***

قافله‌ای که از زیارت برمی‌گشت و راهش حق بود و بارش ایمان و مقصدش الله، وقتی به غدیر خم رسید، چشم به افقی دوخت که پیام هدایت داشت و دستی را دید که خورشیدی را فرادست برد و به همگان نشان داد.

گوش امت به دهانی بود که از وحی و غیب می‌گفت و به خدا وصل بود و دامن دامن معرفت به بندگان خدا هدیه می‌داد و خرمن خرمن کرامت و معنویت، پیش پای‌شان می‌ریخت تا از وسوسه‌های نفس و تلبیس ابلیس و قریب نفاق رها شوند و همچنان «عبد خدا» و «مطیع رسول» بمانند.

ولی… مگر شیطان می‌گذارد که بندگان خدا راه بندگی را بی‌درد سر بپیمایند و به مقصد برسند؟

خطبه حضرت رسول(ص) در آن دشت سوزان، آب گوارایی برای روح‌های عطشناک بود که می‌رفت تا همیشه تاریخ را سیراب سازد؛ اما مگر گذاشتند که این زلال گوارا به جان‌های تشنه برسد؟

رسول خدا(ص) می‌خواستند دست «امت» را در دست امام بگذارند تا نه گمراه شوند و نه سرگردان، نه تشنه بمانند و نه در دام نفس بیفتند.

این بود که منشور بلند و جاودانه «خطبه غدیر» را سرودند و به گوش تاریخ سپردند. مردم نیز پیمان‌ها بستند و تبریک‌ها گفتند و قول‌ها دادند؛ اما تاریخ نشان ‌داد که آن عهدها شکستند و آن پیمان‌ها از یادها رفتند.

افسوس که گروهی از امت در کلاس درس‌های نبوت و وحی مردود شدند و آن همه «یاد» ها را به «نسیان» سپردند.

 

***

اینک، ماییم و علی(ع) که غدیر خم را از دریای فضایلش به موج نشانده است.

على(ع) برگزیده محمد(ص) نبود، بلکه منتخب خدا بود.

پیامبر اکرم(ص) تنها مأمور ابلاغ پیام آسمانی بودند:  «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» و اگر در آن نیمروز داغ، آن پیام را نمی‌رساندند، رسالت الهی را به انجام نرسانده بودند.

اینک ماییم و غدیر که مرامنامه مکتب ما و محور وحدت ما و چراغ راه‌ و راه زندگی‌مان است.

گرامیداشت غدیر، تکریم رسالت پیامبر(ص) و وحی خدایی است.

تکریم غدیر، ارج نهادن به فضیلت‌های متبلور در وجود صاحب ذوالفقار و ساقی کوثر(ع) است.

بها دادن به غدیر، ادای احترام به تکمیل دین و اتمام نعمت است. کاشت بذر ولایت در جان‌ها و نشان دادن خورشید به گرفتاران در ظلمت‌هاست.

عید گرفتن غدیر، ارج نهادن به کرامت انسان است، زیرا غدیر، عید عدالت و رهبری، عید کمال‌طلبی و حق‌جویی و عید نورافشانی بر اندیشه‌ها و امیدآفرینی در دل‌هاست.

«غدیر»، روز بشریت و روز «انسان» و عید «پیمان» و «میثاق» و «عهد» است.

آیا دریغ نیست که بشریت، علی(ع) را نشناسد و درک نکند؛ از زمزم زلال «علی‌شناسی» سیراب نشود؛ دامن مهر در این دریا نشوید و چراغ راه الهی را نجوید؟

رسالتی را که رسول(ص) در غدیر خم انجام دادند اطاعت امر خدا بود و حج آن سال، گرچه به «حجه الوداع» شهرت یافته است، لیکن در گذشته‌های دور و  در متون کهن، از آن به «حجه الابلاغ» هم تعبیر شده است که اشاره به همین فرمان «بَلِّغْ» است که نازل شد و چون ابلاغ انجام گرفت، به فرود آمد و حجت تمام شد و صراط، روشن شد. راویان شیعه و اهل سنت همه در کتاب‌ها نوشته و در نقل‌ها آورده‌ و شاهدان، بارها برای اثبات حق، به «خطبه غدیر» استناد کرده‌اند. مؤلفان برای اینکه این حق روشن و مسلم انکار نشود، صدها سند برای غدیر و خطبه رسول(ص) و بیعت مردم آورده و ثبت کرده‌اند.

اگر «انصاف» در میان باشد و هدف، شناختن حقیقت باشد، نه انکار لجوجانه خورشید و کتمان فضایل و ستیز عنودانه با «ولی خدا» و «وصی رسول»، به آئینه غدیربنگرند که همه حقیقت در آن متجلی است.

«خطبه غدیریه» حضرت محمد(ص) نیز همچون خود «غدیر خم» مظلوم است و مورد بی‌مهری قرار گرفته است و جز چند جمله مشهور آن، چندان مطرح نیست، در حالی که سزاوار است که این منشور جاویدان، هر چه دقیق‌تر و گسترده‌تر و پرشورتر، مورد توجه و مطالعه و شرح و تفسیر قرار گیرد تا چشم‌های بصیر از درخشش حکمت‌ها و پندها و تذکرهای پرارج این گنجینه معرفت لذت ببرند و به تماشای «حقیقت ناب» بنشینند.

***

ما بر این باوریم که در ادای تکلیف نسبت به غدیر قصور کرده‌ایم. می‌بایست «غدیر» را بیش از این چونان مشعلی فراراه اندیشه‌های بشری قرار دهیم و دین‌پژوهان و حقیقت‌جویان را با فرهنگ ژرف نهفته در غدیر با رسول خدا(ص) و جامعه بشری را با دو چشمه فیاض معرفت، یعنی «قرآن و عترت» آشنا سازیم. دو چشمه‌ای که یادگار پیامبر(ص) و میراث ماندگار آن بزرگوار تا دامنه قیامتند و خود ایشان ارج و سلامت پیروان و متمسکین به این دو (ثقلین) را از «ضلالت» تضمین کرده‌اند.

14ژوئن/21

شباهت‌های دو بیعت

سیمای امیرمؤمنان«ع» در قرآن نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت مولای جهان هستی است که حضرت امام هادی«ع» انشا فرموده‌اند. قطعاً یکی از منابع ارزشمند علی‌شناسی این زیارت عمیق است که برگرفته از مضامین بلند قرآنی است. در مقالات گذشته به شرح فرازهایی از این زیارت پرداختیم. در این مقاله نیز به فرازهایی دیگر از این زیارت بلند می‌پردازیم.

 

یادی از حدیث غدیر

«و اشهد انه قد بلغ عن الله ما انزله فیک فصدع بامره و اوجب علی امته فرض طاعتک و ولایتک و عقد علیهم البیعه لک و جعلک اولی بالمؤمنین من انفسهم کما جعله الله کذلک ثم اشهد الله تعالی علیهم فقال الست قد بلغت فقالوا اللهم بلی فقال اللهم اشهد و کفی بالله شهیداً و حاکماً بین العباد: و گواهی می‌دهم که پیامبر«ص» از جانب خدا آنچه را که درباره تو نازل شده بود به مردم رساندند و امر خدا را آشکار بیان کردند و طاعت و ولایتت را بر امتت واجب فرمودند و ولایت و امامتت از امت سبقت گرفتند و تو را نسبت به مؤمنان سزاوارتر از خودشان قرار دادند، چنانکه خداوند تو را چنین قرار داده بود. سپس خدای تعالی را بر امت گواه گرفتند و فرمودند آیا امر خدا را بر ولایت و خلافت  علی به شما رساندم؟ گفتند به خدا قسم بلی رساندی. پس رسول خدا«ص» فرمودند: «خداوندا! تو شاهد باش که گواهی و حکم تو در میان بندگان کفایت می‌کند.»

در این فرازها بر دو مطلب تأکید شده است:

  1. پیامبر«ص» در انجام وظیفه معرفی حضرت مولی علی(ع) به عنوان امام پس از خود تمام تلاش خود را به کار بردند؛ زیرا از ناحیه خداوند مأمور بودند و در انجام فرمان ذات مقدس ربوبی ذره‌ای درنگ و سستی نداشتند. خدای تعالی فرمود: « یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین:(۱) ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر نکنی رسالتت را به‌درستی انجام نداده‌ای. خداوند تو رااز خطرات احتمالی مردم نگه می‌دارد و کافران (لجوج) را هدایت نمی‌کند.»

این مأموریت تحقیقاً جز مسئله تعیین جانشین برای پیامبر«ص» و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین نیست. به این مطلب نه تنها شیعه، بلکه ده‌ها تن از عالمان اهل سنت نیز صراحتاً  معترفند.(۲)

پیامبر «ص» این مأموریت را به‌خوبی انجام دادند. «فصدع بامره» «صدع» به معنای شکافتن است، آشکار کردن چیزی نوعی شکافتن است در اقرب الموارد آمده «صدع الامر کشفه»(۳) فاصدع بها تؤمه…(۴) یعنی مأموریت خویش را آشکار کن. مهندسی جریان غدیر نشان‌دهنده انجام صحیح این مأموریت است: «آنان که جلو رفته‌اند برگردند، آنهائی که عقب مانده‌اند خود را برسانند.» پیام به گونه‌ای ابلاغ شد که همه بشنوند. سه روز در منطقه غدیر ماندند و از همه بیعت گرفتند. همه  اینها گویای این حقیقت‌اند که سخن از ابلاغ یک وظیفه بود.

  1. بخش‌هایی از حدیث متواتر غدیر:

الف- خداوند پیامبر«ص» را از مؤمنان نسبت به خود آنان سزاوارتر قرار داد:

« النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ …؛(۵) پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»

معنای آیه این است که تمام اختیاراتی که انسان نسبت به خویشتن دارد، مسایل اجتماعی، فردی و خصوصی، مسائل مربوط به حکومت، قضاوت و دعوت از هر انسانی، پیامبر«ص» از خود او اولی‌تر و اراده و خواست پیامبر«ص» مقدم بر اراده و خواست اوست.

در حدیث غدیر خم آمده است:

«ثم اخذ بید علی فرفعها حتی رؤی بیاض اباطهما و عرفه القوم اجمعون فقال ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم قالوا الله و رسوله اعلم قال: ان الله مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه یقولها ثلاث مرات و فی لفظ احمد امام الحنابله اربع مرات…؛(۶) سپس پیامبر«ص» دست علی«ع» را گرفتند و آن را بالا بردند، چندان که زیر بغل هر دو نمایان شد و همگان او را شناختند. آنگاه فرمودند: «ای مردم! چه کسی بیش از خود مؤمنان بر آنان ولایت دارد؟» گفتند: «خدا و رسولش داناترند.» فرمودند: «همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و بر آنها بیش از خودشان ولایت دارم. پس هرکه را که من مولای او هستم، علی«ع» نیز مولای اوست.»

پیامبر«ص» این جمله را سه بار و به نقل از احمد پیشوای حنبلی‌ها چهار بار فرمودند. در نقل دیگری آمده است که:

«یا معشر المسلمین لیبلغ الشاهد الغائب اوصی من آمن بی و صدقنی بولایه علی الا ان ولایه علی ولایتی و ولایتی ولایه ربی عهده عهده الیّ ربی و امرنی ان ابلغکموه: ای گروه مسلمانان! حاضر به غایب برساند که همه آنانی را که به من ایمان آورده و تصدیقم کرده‌اند به ولایت علی«ع» سفارش می‌کنم. بدانید که ولایت علی«ع» ولایت من است و ولایت من ولایت پروردگار من است و این عهدی است که پروردگارم به عهده‌ام نهاده و فرمان داده است که آن را به شما برسانم.» آنگاه سه مرتبه فرمودند: «هل سمعتم فقال قائل قد سمعنا یا رسول الله: آیا شنیدید؟» گوینده‌ای (به نمایندگی از جمع) گفت: «ای پیامبر! خدا شنیدیم.»(۷)

و خداوند شاهد این اعتراف‌ها بود «و کفی بک شهیداً و حاکماً بین العباد؛ گواهی و حکم تو در میان بندگان کفایت می‌کند.»

 

نفرین بر منکران

«فلعن الله جاحد ولایتک بعد الاقرار و ناکث عهدک بعد المیثاق: پس خدا لعنت کند کسانی را که ولایت و امامت و خلافت تو را بعد از اقرار به آن منکر شدند و عهد پیمانی را که با تو بسته بودند شکستند.»

واژه «لعن» به معنی طرد و دور ساختن آمیخته با خشم است و هنگامی که به خدا نسبت داده می‌شود به معنی محروم ساختن از رحمتش او و درست نقطه مقابل رحمت و صلوات و در حقیقت اعلام موضع نفرت و تقریباً نزدیک به شعار مرگ بر… در گویش متعارف است.

واژه «جاحدیک» از ریشه جحد و به معنای انکار آگاهانه است. «الجحود الانکار مع العلم» راغب می‌گوید جحد به معنای نفی چیزی است که در دل اثبات آن است یا اثبات چیزی که در قلب نفی آن است.(۸) یعنی انکار واقعیت‌ها به علم به آنها. یعنی انسان معتقد به چیزی باشد و در عین حال آن را نفی کند یا معتقد به نفی آن باشد، ولی با زبان آن را اثبات کند. بنابراین در مفهوم جحد همیشه یک نوع لجاجت یا عناد در برابر حق نهفته است.

واژه «ناکث» از ریشه «نکث» است به معنی بازگشودن و تابیدن (باز کردن تاب ریسمان) که در مورد پیمان‌شکنی و نقض عهد به کار رفته است. گفته می‌شود نکث العهد و الیمین یعنی پیمان و سوگند را شکست.

شباهت‌های دو بیعت

از عجایب تاریخ شباهت‌های دو بیعت با امیرالمؤمنین«ع» است. یکی بیعت سال دهم هجرت در غدیر خم، بیعتی که کسی تا آن زمان چنان اجتماع با شکوهی را ندیده بود. جمعیت سه روز در غدیر خم برای تهنیت‌گویی و بیعت با مولی علی«ع» ماندند و پیشاپیش همه اصحاب پیامبر«ص»،  ابابکر و عمر بودند که گفتند: «بخ بخ لک یابن ابی‌طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه؛(۹) ای پسر ابوطالب! مبارک باد که در فاصله یک بام تا شام مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.»

و ابن عباس گفت: وجبت والله فی اعناق القوم؛(۱۰) به خدا سوگند ولایت او بر عهده همه مردم ثابت شد.

این از بیعت سال ده هجرت. اما ۲۵ سال بعد یعنی در سال ۳۵ هجرت هم بیعتی با مولی علی«ع» صورت گرفت که آن هم در نوع خود کم‌نظیر بود. بیعتی کاملاً آزادانه و با اراده و اختیار. مولی فرمود: «… و ان العامه لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر:(۱۱) … همانا بیعت مردم با من نه از روی ترس قدرتی مسلط بود و نه برای به دست آوردن متاع دنیا.»

و حتی وقتی به مولی علی«ع» پیشنهاد شد که دنبال امتناع‌کنندگان بفرستند و آنها را دعوت به بیعت کنند تا آنها به سیل خروشان مردم بپیوندند، فرمود: «لاحاجه لنا فیمن لا یرغب فینا؛(۱۲) نیازی نداریم به کسی که رغبتی به ما ندارد.»

نکته جالب اینکه اولین و دومین کسانی که با اصرار با حضرت مولی علی«ع» بیعت کردند طلحه و زبیر بودند «بایعه الناس بعدهما؛ و بعد از آن مردم بیعت کردند»

 

گزارش مولی علی(ع) از بیعت باشکوه

اقبال مردم از این بیعت هم بی‌نظیر بود.

مولی علی«ع» اقبال باشکوه مردم را در عباراتی زیبا و گویا چنین بیان می‌کند: «…فاقبلتم الی اقبال العوذ المطافیل علی اولادها تقولون البیعه البیعه قبضت کفی فبسطمتموها و نازعتم یدی…؛(۱۴) …شما مردم برای بیعت کردن به سوی من روی آوردید؛ همانند مادران تازه زاییده که به طرف بچه‌های خود می‌شتابند و پیاپی فریاد کشیدید بیعت! بیعت! من دستان خویش را بستم، اما شما به اصرار آن را گشودید. من از دست دراز کردن سر باز زدم و شما دستم را کشیدید.»

«…فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ…(۱۵) …روز بیعت فراوانی مردم چون یال‌های پرپشت کفار بود (کفتار حیوانی است که فراوانی پشم گردن او ضرب‌المثل بود و اگر می‌خواستند فراوانی چیزی را بگویند با نام موهای یال کفتار مطرح می‌کردند) از هر طرف مرا احاطه کردند تا آنکه نزدیک بود حسن و حسین«ع» لگدمال شوند (برخی شارحان الحسنان را دو انگشت شست پا گرفته‌اند) و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گله‌های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند.»

امام(ع) با ادبیاتی سخن می‌گوید که مردم بفهمند. آن روز برای تفهیم به غیر از این ادبیات نمی‌شد سخن گفت و بلاغت یعنی همین!

«…فَتَدَاکُّوا عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ یَوْمَ وِرْدِهَا- وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِیهَا وَ خُلِعَتْ مَثَانِیهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِیَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَیَّ(۱۶) مردم همانند شتران تشنه‌ای که به آب نزدیک شده و ساربان رهایشان کرده و عقال (پای‌بند) از آنها گرفته شده، بر من هجوم آوردند و به یکدیگر پهلو ‌زدند و فشار آوردند، چنانکه گمان کردم مرا خواهند کشت یا بعضی به وسیله بعض دیگر می‌میرند و پایمال می‌شوند.»

این برخی از کلمات حضرت مولی علی«ع» در ترسیم اقبال باشکوه مردم در بیعت با ایشان است.

این یک بخش از این حادثه.

بخش دوم و مصیبت‌بار آن برخورد ناقضانه و بیعت‌شکنانه با هردو بیعت است. در مورد بیعت اول از آنجا که علمای پیشین به اندازه کافی و مستدل و عالمانه سخن گفته‌ و نوشته‌اند ضرورتی نمی‌بینم که سفره ماتم را بگشایم، ولی بلاتردید، علی «ع» امام حق و منصوب پیامبر«ص» از ناحیه خداوند و قلّه فضائل بود و آنان این را می‌دانستند و امام را کنار گذاشتند.

«أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ (ابن ابی قحافه) و انه لیعلم أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا فُلَانٌ وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا

مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ: آگاه باشید. به خدا سوگند ابوبکر جامه خلافت بر تن کرد، در حالی که می‌دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می‌کند. او می‌دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه‌ها به بلندی ارزش من نتوانند پرواز کرد…»

درباره این مقطع به همین مقدار بسنده می‌کنم…

اما در مقطع دوم بیعت باید سوگمندانه گفت همانند مقطع اول برخورد شد و پیمان‌شکنی بازارِ گرمی پیدا کرد. پیمان‌شکنی‌ای که جز جاه‌طلبی و دنیا انگیزه دیگری نداشت.

«فلما نهضت بالامر فکثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون کانهم لم یسمعوا کلام الله سبحانه یقول تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علواً فی الارض و لا فساداً بلی والله لقد سمعوها و وعوها…(۱۷): اما آنگاه که به پا خاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند (ناکثین اصحاب جمل مثل طلحه و زبیر) و گروهی از اطاعت من سرباز زدند و از دین خارج شدند (مارقین (خوارج) به رهبری حرقوص‌بن زهیر که به ذولثدیه مشهور بود و جنگ نهروان را پدید آورد) و برخی از اطاعت حق سر برتافتند (قاسطین معاویه و یاران او که جنگ صفین را بر امام تحمیل کردند). گویا سخن خدای سبحان را نشنیده بودند که می‌فرماید سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین بودند، اما دنیا در دیده آنها زیبا نمود و زیور آن چشم‌هایشان را خیره کرد.» در این عرصه هم گفتنی فراوان است.

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

 

 

پاورقی:

۱- مائده/۶۷٫

۲- به کتاب الغدیر جلد اول ص ۲۱۴ در دارالکتاب العربی بیروت ۱۳۷۹ هجری قمری و نیز کتاب‌های مستقل دیگر در این زمینه نظیر عبقات الانوار، المراجعات و در تفاسیر ذیل آیه فوق

۳- اقرب الموارد واژه «صدع».

۴- حجر/۹۴٫

۵- احزاب/۶٫

۶- الغدیر (چاپ مؤسسه الغدیر، ج ۲، ص۳۵) چاپ دیگر ج۲، ص۱۱٫

۷- تفسیر عیاشی، ج۱۱، ص ۳۲۴؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۱٫

۸- مفردات راغب واژه جحد.

۹- الغدیر، ج۲، ص۳۶، چاپ مؤسسه الغدیر.

۱۰- همان.

۱۱- نهج‌البلاغه، نامه ۵۴٫

۱۲- الفتوح ابن اعثم، ج۲، ص۴۴۱٫

۱۳- الجمل، ص۱۳۰٫

۱۴- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۷٫

۱۵- نهج‌البلاغه، خطبه ۳٫

۱۶- نهج‌البلاغه، خطبه ۵۴٫

۱۷- نهج‌البلاغه، خطبه ۳٫

17فوریه/21

علی(ع)، عظمت و اولین هر میدان

«سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن» نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر که حضرت امام هادی«ع» انشا فرموده است. در ادامه مقالات قبل در این مقاله نیز شرح فرازهایی دیگر از این زیارت تقدیم می‌شود.

 

علی نباء‌العظیم

«السلام علیک ایها النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسألون: سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم که امت در آن اختلاف دارند و از آن مورد سئوال قرار می‌گیرند.» واژه «نبأ» به صورت مفرد ۱۵ بار در قرآن مجید آمده است و جمع آن انباء است. به گفته راغب در مفردات به معنای خبری است که مهم باشد و دارای فایده و انسان نسبت به آن «علم» با «ظن غالب» پیدا کند و تمام این امور در دنیا شرط است.(۱)

واژه «عظیم» به معنای بزرگ است. خواه بزرگ محسوس مثل دل‌ها عرش عظیم(۲) خواه بزرگ معنوی مثل…والقرآن العظیم.(۳)

سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم. روشن است که این بزرگی، بزرگی معنوی است.

عَمَّ یَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیم * الَّذِی هُم فِیهِ مُخْتَلِفُون (۴): آنها از چه از یکدیگر سئوال می‌کنند؟ از خبر بزرگ همان خبری که در آن اختلاف دارند. این نبأ عظیم چیست؟ برخی گفته‌اند قیامت است. برخی آن را اشاره به نزول قرآن دانسته‌اند و برخی آن را اشاره به اصول دین از توحید گرفته تا معاد. و در روایات زیادی که از طریق اهل‌بیت«ع» و بعضی از طریق اهل سنت نقل شده. نبأ عظیم به مسئله ولایت و امامت امیرمؤمنان«ع» و شخص آن جناب تفسیر شده است.

در حدیثی آمده است که در روز جنگ صفین مردی از لشگر شام در حالی که سلاح بر تن پوشیده و قرآنی حمایل کرده بود، وارد میدان شد و سوره عَمَّ یَتَساءَلُون * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیم را تلاوت می‌کرد. حضرت امام علی«ع» شخصاً به مصاف او آمد و فرمود: «أ تعرف النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون: «آیا می‌دانی نبأ عظیمی که در آن اختلاف دارند چیست؟» آن مرد در جواب گفت: «نه نمی‌دانم.» امام فرمود: «انا والله النبأ العظیم الذی فیه اختلفتم و علی ولایتی تنازعتم و عن ولایتی رجعتم بعد ما قبلتم…»

«و یوم القیامه تعلمون ما عملتم…: منم آن نبأ عظیم که درباره آن اختلاف دارید و در ولایت من به نزاع برخاسته‌اید. شما از ولایت من بازگشتید بعد از آنکه پذیرفتید و در قیامت خواهید دانست که چه عملی انجام داده‌اید.»(۵)

جمع بین این تفاسیر از دو راه است:

  1. آنکه نبأ عظیم مفهوم گسترده‌ای دارد که همه این معانی را شامل است، هرچند هنگام نزول آیه تکیه بر یک معنی بیشتر بوده است.
  2. آنکه قرآن بطون مختلفی دارد، یعنی یک آیه ممکن است معانی متعددی داشته باشد که از میان آنها یک معنی ظاهر است و معانی دیگر بطون قرآن‌اند که به کمک قرائن مختلفی از آن استفاده می‌شود. تنها این آیه نیست که ظاهر و باطنی دارد. آیات زیاد دیگری در قرآن کریم داریم که در روایات تفسیرهای گوناگونی برای آنها آمده است که بعضی هماهنگ با ظاهر است و بعضی معنی باطن را بیان می‌کند. در بخشی از این جمله آمده است: «و عنه یسئلون» از او مورد سئوال قرار می‌گیرید. موارد فراوانی هستند که انسان در عالم دیگر مورد پرسش قرار می‌گیرد. یکی از آنها نعمت ولایت است: «ثُمَّ لَتُسأَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعِیم»(۶): سپس در آن روز همه شما قطعاً از نعمت‌هایی که داشته‌اید سئوال خواهید شد. در روایتی حضرت امام صادق«ع» فرمود: «…نعیم، ما اهل‌بیت«ع» هستیم که خداوند به وسیله ما به بندگانش نعمت داد و به وسیله ما میان آنها بعد از اختلاف الفت بخشید. دل‌های آنان را با ما به هم پیوند داد و بعد از آنکه دشمن یکدیگر بودند، برادر یکدیگر ساخت و به وسیله ما آنها را به اسلام هدایت کرد. آری نعیم همان پیامبر«ص» و خاندان اوست.»(۷)

 

پیشگامی امیرالمؤمنین در ایمان

«السلام علیک یا امیرالمؤمنین آمنت بالله و هم مشرکون: سلام بر تو ای امیرمؤمنان. تو زمانی به خدا ایمان آوردی که آنها مشرک  بودند.»

از افتخارات بی‌تردید حضرت مولی علی«ع» پیشگامی ایشان در عرصه ایمان است.

ایشان اصلاً در عمرش مشرک نبود تا اولین مؤمن باشد. از شش سالگی در دامن پاک رسول‌الله«ص» و با فرهنگ اسلام ناب بزرگ شد. پس مقصود از اولین مؤمن یعنی بزرگی که بعد از بعثت پیامبر«ص» پیش از دیگران ابراز ایمان کرد. این حقیقتی است که حتی اهل شورا هم که به ناحق او را برای خلافت گزینش نکردند اعتراف کردند. مولی به آنها فرمود: «انشدکم بالله أتعلمون انّی اول الامه ایماناً بالله و برسوله صلی الله علیه و آله: شما را به خدا سوگند می‌دهم. می‌دانید که من اولین امت هستم که به خدا و رسول«ص» ایمان آوردم. قالوا اللهم نعم: همگی گفتند آری به خدا قسم.»(۸)

 

پیشگام در تصدیق حق

«و صدقت بالحق و هم مکذبون: و هنگامی تو حق را تصدیق کردی که آنان تکذیب می‌کردند.»

امیرمؤمنان علی«ع» فرمود:

«انزلت النبوه علی النبی صلی الله علیه و آله و سلّم یوم الاثنین و اسلمت غداه یوم الثلاثاء فکان النبی«ص» یصلّی و انا اصلّی عن یمینه و ما معه احد من الرجال غیری(۹): نبوت روز دوشنبه بر پیامبر«ص» نازل شد و من صبح سه‌شنبه اسلام آوردم (اسلام را ابراز و ایشان را تصدیق کردم)، پس پیامبر«ص» امام جماعت بودند و از مردان من به‌تنهایی سمت راست ایشان ایستاده بودم.»

با توجه به آنکه این پیشگامی و تصدیق در سن حدود ۱۴ سالگی امیرمؤمنان علی«ع» اتفاق افتاد، نشان‌دهنده اوج معرفت مولای ما علی«ع» است. این سن و سال، سن تحت تأثیر بودن است و فضای آن روز فضای شرک بود. اینکه ایشان یک‌تنه در مقابل این فضای آلوده بایستد و پیامبر«ص» را تصدیق کند و به او ایمان بیاورد و پای ایمانش بایستد و مقاومت کند. این از افتخارات بی‌بدیل مولاست. جا دارد که به آن ببالد و بگوید: «و قد علمتم انی اولکم ایماناً بالله و رسوله ثم دخلتم بعدی فی الاسلام رسلاً(۱۰): شما می‌دانید که من اولین کسی از شما هستم که ایمان به خدا و رسولش آوردم؛ سپس شما بعد از من به تدریج اسلام آوردید.»

 

قهرمان بی‌بدیل جنگ‌ها

«و جاهدت فی الله و هم محجمون: و تو جهاد کردی و آنان گریزان بودند.»

در دو حقیقت از حقایق آغاز اسلام نمی‌توان ذره‌ای تردید به خود راه داد: یکی قهرمان بی‌بدیل بودن امیرمؤمنان علی«ع» در جنگ‌هاست. نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانان هم که از علی«ع» نوشته‌اند از قهرمانی‌های ایشان به تفصیل گفته‌اند، زیرا آفتاب قابل پنهان کردن نیست. کیست که علی«ع» را به شجاعت و قهرمانی نشناسند؟!

ابن ابی الحدید سنی مذهب شجاعت مولی را چنین می‌ستاید:

«شجاعت امیرالمؤمنین«ع» چنان بود که یاد دلاوران روزگار را از دل‌های مردم برد و نام دلیرانی را که بعدها آمدند به‌کلی از خاطره‌ها زدود. جایگاه علی«ع» در جنگ و جنگجویی به‌قدری مشهور است که تا روز رستاخیز ضرب‌المثل است. علی«ع» دلاوری بود که هرگز از میدان جنگ روی برنتافت و ابداً از سپاه دشمن به هراس نیفتاد. هیچ‌کس به میدان او نیامد، جز اینکه بر وی چیره شد و او را از پای درآورد. هیچ‌گاه ضربتی بر پیکر دشمن نزد که محتاج ضربت دوم باشد. در حدیث است که ضربت علی«ع» تک بود. به‌طور خلاصه علی«ع» چنان قهرمان بزرگی است که همه پهلوانان جهان به او سر می‌سپرند و در شرق و غرب عالم نام «علی» را بر زبان می‌رانند و با آن شعار می‌دهند.»(۱۱)

حقیقت دوم اینکه در جنگ احد تعدادی از آنان که مورخان نامشان را صحابی پیامبر«ص» می‌شمارند فرار کردند. ابن هشام سیره‌نویس معروف می‌نویسد:

«انس‌بن نضر عموی انس‌بن مالک می‌گوید موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر مرگ پیامبر«ص» در میدان منتشر شد؛ بیشتر مسلمانان به فکر جان خود افتادند و هر کس به گوشه‌ای پناه برد. دیدم دسته‌ای از مهاجر و انصار در گوشه‌ای نشسته‌اند و به فکر خود هستند. با لحن اعتراض‌آمیزی به آنها گفتم: «چرا اینجا نشسته‌اید؟» در جواب گفتند پیامبر«ص» کشته شد و دیگر نبرد فایده ندارد.» من به آنها گفتم: «اگر پیامبر«ص» کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد. برخیزید و در راهی که او کشته شد، شهید شوید.»(۱۲)

بسیاری از تاریخ‌نویسان از قول او نوشته‌اند: «اگر محمد کشته شده، خدای محمد زنده است.» سپس افزود که: «من دیدم سخنانم در آنها تأثیر ندارد و خودم دست به سلاح بردم و مجاهدانه مشغول نبرد شدم.» ابن هشام می‌گوید انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهر او کس دیگری نشناخت.(۱۳)

گروهی از مسلمانان به‌قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه می‌کشیدند که به عبدالله‌ بن ابی متوسل شوند تا از ابوسفیان برای آنها امان بگیرد.(۱۴)

 

علی بنده محکم و استوار خدا

«و عبدت الله مخلصا له الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین: و خدا را با اخلاص در دین در حالی که  صبور بودی و رضای خدا را در نظر داشتی عبادت کردی تا آنکه دعوت حق را لبیک گفتی.»

انسان‌ها در مورد تعامل با دین بر چند گونه‌اند:

  1. آنان که از آن زمان که خود را می‌شناسند تا آنگاه که می‌میرند با آنکه حق را از باطل می‌شناسند، یک لحظه با خدا انس ندارند. اینان بی‌تردید جایشان در قعر جهنم است و طبق آموزه‌های قرآنی در جهنم مخلّدند.

۲٫آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود به بیراهه می‌روند، ولی عنایت خداوند نصیبشان می‌شود و به راه باز می‌گردند، توبه نصوح می‌کنند و بنده صالح خدا می‌شوند. اینها تائبان هستند. نمونه معروف اینان حربن زید ریاحی است که در کربلا افتخار آفرید.

  1. آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود در صراط مستقیم‌اند، اما در این راه سعادت نمی‌یابند و به بیراهه می‌روند و در همین بیراهه هم می‌میرند. اینها اصطلاحاً «ریزشی»ها هستند که در تاریخ بشریت و تاریخ اسلام نمونه بسیار دارند. شیطان با عبادت شش هزار ساله‌اش، نمونه آشکاری است.
  2. آنانکه از آغاز عمر تکلیفی خود تا پایان آن محکم و استوار در صراط مستقیم می‌مانند‌؛ ذره‌ای از آن عدول نمی‌کنند و با افتخار عمر ارزشی خود را طی می‌کنند. امام و الگوی اینان حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی«ع» است. او بزرگی است که از آغاز تا پایان، خدا را خالصانه با عشق عبادت کرد و سرانجام با فرق خونین به دیدار یار شتافت.

چرخ از این ماتم گریبانش سحرگاهان شکافت

یا قفس بشکست یا دیوار زندان شکافت

ز آن علی«ع» گویم چو قرآن را به روی سر نهم

چون سر قرآن ناطق در شب قرآن شکافت(۱۵)

«اَلا لَعنَتُ الله عَلیَ الظّالِمین: هلا لعنت خداوند بر ظالمان، آنان که با خیانت خویش بشریت را یتیم کردند.»

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱- مفردات راغب کلمه «نبأ».

۲- نمل/۲۳٫

۳- حجر/۸۷٫

۴- نبأ/۱-۳٫

۵- تفسیر البرهان، ج ۴، ص ۴۲۰، ح ۹؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲٫

۶- تکاثر/۸٫

۷- مجمع البیان، ج ۱، ص ۵۳۵٫

۹- الاحتجاج، ج ۱، ص ۴۳۱؛ غایه المرام، ص ۶۴۲٫

۹- شواهد القران حسکانی، ج ۲، ص ۲۲۰؛ احقاق الحق، ج ۷، ص ۵۲۹٫

۱۰- مناقب ابن مغازلی، ص ۱۱۱؛ بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۲۴۰٫

۱۱- ر.ک … شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۰٫

۱۲- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۸۳٫

۱۳- سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۸۳ (فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۵۵).

۱۴-کامل ابن اثیر جلد ۲ ص ۱۰۹، کتاب فروغ ابدیت جلد ۲ ص ۵۵

۱۵- حبیب‌الله چایچیان حسان

 

01سپتامبر/20

تبارنامه‌ امامان

درآمد:

در سلسله مقالات «در آستان امامان» یک دوره امام‌شناسی شیعی را در محور «زیارت جامعه کبیره» مطرح کردیم و با عنایت خداوند مجموع آن سلسله مقالات در «پاسدار اسلام» منتشر شد. به دنبال آن بخش‌هایی از زیارت امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر مطرح و تقدیم شد. در پی آن شیفتگان معارف اهل‌بیت(علیهم‌السلام) درخواست آن را داشتند که مجموعه این زیارت شرح شود. زیارتی که اگر نگوییم که در معرفی امیرمؤمنان علی(ع) بی‌نظیر، لااقل کم‌نظیر است.

بر این اساس از این شماره به ترتیب از آغاز زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر که امام هادی(ع) آن را انشاء کرده است آغاز می‌کنیم و با همان سبکی که در شرح زیارت جامعه آشنا هستید به شرح آن می‌پردازیم. ان‌شاءالله عنوان این مقالات به دنبال در آستان امامان، «سیمای امیرالمؤمنین(ع) در قرآن» است. از این جهت که حضرت امام هادی در این زیارت فراوان به آیات استناد کرده است.

***

زیارت، کلاس تربیت و اخلاق

زیارت معصومین(ع) کلاس تربیت و اخلاق است. نگاه زائر به حضرات معصومین نگاه الگوست. نگاهی که پیامبر(ص) نسبت به آنان داشتند، زیرا آنان معصوم‌اند و این زمینه الگو بودن آنهاست. از آن حضرت روایت شده است که «اهل بیتی یفرقون بین الحق و الباطل و هم الائمه الذین یقتدی بهم؛»(۱) اهل بیت من هستند که حق را از باطل جدا می‌کنند و آنان امامانی هستند که باید به آنان اقتدا کرد. در چند روایت از آن جناب رسیده است که آن کس که زندگی سعادتمندانه این جهانی و آن جهانی می‌خواهد ولایت حضرت امام علی(ع) را می‌پذیرد و دوستانش را دوست دارد، «ولیقتد بالادمه من بعده؛ و به امامان بعد از او اقتدا می‌کند و آنها را به عنوان الگو برمی‌گزیند.»(۲)

زائر با این نگاه به زیارت آن می‌شتابد. بر متولیان این عتبات مقدسه است که ابعاد برجسته این اسوه‌های جهان هستی را برای زائران تبیین کنند. در این صورت است که این مزارها قطب فرهنگی خواهند شد. امامزاده‌های صحیح‌النسب که راه امامان را در پیش گرفتند مثل حضرت معصومه(س)، حضرت احمدبن موسی(ع) (شاهچراغ) و… نیز فضائل بالائی دارند و چراغ راه هستند.

 

زیارت‌نامه‌ها

زیارت‌نامه‌ها بر دو نوعند. کلیات برخی از زیارت‌نامه‌ها از حضرات معصومین(ع) رسیده‌اند و با  انطباق بر آن بزرگی که به زیارتش می‌رویم، عالمی از عالمان انشا کرده است. خواندن این نوع زیارت‌ها به قصد رجا فضیلت دارد و اصطلاحاً «غیر مأثور» نامیده می‌شوند. نوع دوم زیارت‌نامه‌هائی هستند که معصوم(ع) خود خوانده یا انشا کرده است. اینها زیارت‌های «مأثوره» نامیده می‌شوند، مثل زیارت جامعه کبیره، زیارت امین الله، زیارت عاشورا، زیارت اربعین و…

از منابع اعتمادکردنی در شناخت امامان زیارت‌های مأثوره هستند. به عنوان نمونه برای شناخت نهضت سالار شهیدان سه راه وجود دارد. یکی کلمات خود حضرت، دوم منابع تاریخی معتبر و سوم زیارت‌های مأثوره همانند عاشورا، زیارت اربعین هستند. در این زیارت‌نامه‌ها هدف، دوستان و همراهان قیام و دشمنان حضرت و… به خوبی تبیین شده‌اند.

 

زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر

در عرصه شناخت حضرت مولی علی(ع) کتاب‌های فراوانی نوشته شده‌اند، ولی قطعاً هیچ‌کدام به خوبی زیارت امیرمؤمنان علی(ع) در روز غدیر نتوانسته است این سیمای نورانی را تصویر کند. ویژگی برجسته این زیارت، ترسیم چهره نورانی حضرت از نگاه قرآن است. محدث بزرگ مرحوم حاج شیخ عباس قمی می‌گوید این زیارت با سندهای معتبر از حضرت امام علی‌النقی(ع) نقل شده است. و این زیارت از جهت عمق آن‌چنان است که از عهده غیرمعصوم ساخته نیست که این همه معارف بلند را انشا کند. همان که در مورد صحیفه سجادیه و زیارت جامعه کبیره باور داریم.

به یاری خداوند برآنیم که در این سلسله مقالات بر سر سفره فرازهای نورانی آن نشسته بهره‌مند شویم.

 

سیمای نورانی پیامبر اکرم(ص)

جناب شهید اول فرموده وقتی تصمیم بر زیارت امیرمؤمنان علی(ع) گرفتی غسل کن و پاکیزه‌ترین جامه خود را بپوش و اذن دخول بخوان. این اذن دخول در مورد تشرف به همه حرم‌های نورانی نقل شده است.(۳) آنگاه پای راست را مقدم دار و داخل شو در نزدیک ضریح بایست و چنین بگو:

در آغاز این زیارت عرض ادب و تحیت به محضر نبی اکرم(ص) است چرا که علی جان رسول‌الله است و بدون عرض ادب به ساحت تقدس پیامبر اعظم زیارت مولی جفاست. در این زیارت پیامبر اکرم(ص) با هفت صفت بیان شده است.

 

السلام علی محمد رسول‌الله(ص)

این وصف در آیات فراوانی از قرآن برای حضرت آمده است لکن صریح‌ترین آن آیه ۲۷ سوره فتح است که هم عَلَم حضرت آمده است هم وصف حضرت: محمد رسول الله… محمد فرستاده خداست… چه در ماجرای صلح حدیبیه سهیل‌بن عمرو که نماینده کفار قریش بود بپسندد چه نپسندد، خداوند گواهی به رسالت او داده و همه گواهان گواهی می‌دهند.

او پیام‌آور خداست. پیام فطرت، پیام اخلاق، پیام منطق و استدلال و…

سلام و درود بر رسول خدا. او رسول همه فضائل است هم رسول مهر مقدس است! هم رسول خشم مقدس! هم رسول مهربانی‌هاست هم رسول قاطعیت‌ها، هم رسول دنیای آباد است هم رسول آخرت آباد، هم رسول معنویت‌های والای عرفانی است، هم رسول دنیای عزتمندانه، آری او رسول‌الله(ص) است تمام آنچه از فضائل در ذات مقدس ربوبی است در پیامش تجلی دارد.

 

پیامبر خاتم الانبیا

۲- او خاتم انبیاست «و خاتم النبیین»

در سوره احزاب آیه ۴۰ پیامبر را چنین توصیف می‌کند… و لکن رسول‌الله و خاتم النبیین…؛ او پیامبر خدا و ختم‌کننده پیامبران است…

لفظ خاتم را به چند صورت می‌توان خواند، ولی اختلاف در تلفظ آن کوچک‌ترین اثری در مفاد و معنای آن پدید نمی‌آورد:

۱- خاتِم بر وزن حافِظ که به صورت اسم فاعل است و معنای آن ختم کننده است.

۲- خاتَم بر وزن عالَم و معنای آن آخر و آخرین است.

۳- خاتًم بر وزن همان عالَم به معنای چیزی که با آن اسناد و نامه‌ها را مهر می‌کردند.

۴- خاتَمَ به فتح تاء و میم بر وزن ضارَبَ (فعل ماضی باب مضاربه) یعنی کسی که باب بعثت پیامبران الهی را ختم کرد.

بنابراین معنای ختم نبوت این است که موضوع نبوت به مرتبه نهایی رسیده و به وسیله پیامبر گرامی باب نبوت و پیامبری مهر شده و به روی هیچ کس تا دامنه قیامت باز نخواهد شد.

این تنها آیه‌ای نیست که دلالت بر ختم نبوت دارد. آیات ۱/ فرقان، ۴۱ و ۴۲/ فصلت، ۱۹/ انعام، ۲۸/ سباء نیز بر این دلالت دارد با این تفاوت که آیه ۴۰ احزاب و خاتم النبیین با صراحت کامل می‌رساند که باب نبوت به‌طور مطلق بسته شده، خواه دارنده آن کتاب و شریعت داشته باشد و یا تنها مروّج شریعت پیشین شمرده شود.

ولی چهار آیه دیگر فقط به این اندازه دلالت دارد که پس از رسول اکرم(ص) و شریعت اسلام شریعت و کتاب آسمانی دیگری که ناسخ قرآن و شریعت اسلام باشد نمی‌آید و بیش از این دلالت ندارد. با این آیات ادعای کسانی را که پس از رسول اکرم(ص) ادعای نبوت و آوردن کتاب و شریعت جدیدی کردند باطل می‌شود.

 

پیامبر گرامی بزرگ انبیا

۳- و سیدالمرسلین؛ او آقای فرشتگان خداوند است.

«سید» به معنای رئیس و آقاست. راغب می‌گوید به جماعت کثیره سواد گویند مثل علیکم بالسواد الاعظم سید کسی است که متولی سواد اعظم باشد. جمع سید سادات است.

«سیدالمرسلین» گویای آن است که پیامبران الهی با اینکه از نظر نبوت و رسالت همانند هستند، ولی از جهت جایگاه و مقام یکسان نبوده‌اند، زیرا هم شعاع مأموریت آنها متفاوت بوده و هم میزان فداکاری آنها با هم تفاوت داشته است «… وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَىٰ بَعْض؛ و ما بعض پیامبران را بر بعض دیگر ترجیح دادیم…» (اسراء، ۵۵)

« تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض؛ آن رسولان را بعضی بر بعض دیگر برتری دادیم.» (بقره، ۲۵۳)

پیامبر اکرم برترین آنان است، زیرا آئینش کامل‌ترین و آخرین آئین‌هاست و کسی که رسالت او آوردن کامل‌ترین ادیان باشد، باید خود او نیز از همه بدتر باشد. به همین دلیل در آیه ۴۱ سوره نساء، پیامبر اسلام را در قیامت به عنوان گواه همه پیامبران شمرده، در حالی که هر پیامبری گواه امت خویش است:

« فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَؤُلَاءِ شَهیداً؛ حال آنها چگونه است آن روزی که از هر امتی شاهد و گواهی بر اعمالشان می‌آوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد.»

برای این آیه تفسیر دیگری هم شده است و آن اینکه هؤلاء اشاره به گواهان امت‌های پیشین است یعنی ای پیامبر اسلام تو را گواه همه گواهان و انبیای گذشته قرار خواهیم داد. در پاره‌ای از روایات به همین تفسیر اشاره شده است. (نور ۱/۴۸۱ و ۴۸۲ ، برهان ۲/۷۹؛ بحار ۶/۲۳۳٫)

در هر حال چه آن تفسیر و چه این تفسیر آیه دلالتی خوب بر «سیدالمرسلین» بودن پیامبر دارد.

 

پیامبر بنده برگزیده خداوند

۴- «و صفوه رب العالمین؛ برگزیده پروردگار عالم

واژه «صفوه» به معنی خالص بودن چیزی از آمیختگی است.

واژه اصفاء به معنای مخصوص گردانیدن است. (اسراء/۴۰)

«اصطفاء» به معنای انتخاب کردن قسمت خالص چیز است. (آل‌عمران/۳۳)

«مصطفین» به معنای برگزیدگان است. (ص/۴۷)(ص ۴۷)

بر این اساس در این زیارت خطاب به پیامبر عرضه می‌داریم که او برگزیده پروردگار عالم است گزینش خداوند، گزینشی کاملاً حکیمانه و روی حساب است. خداوند پیامبران را برگزیده می‌داند. (آل‌عمران/۳۳، فاطر/۳۲) «… الله اعلم حیث یجعل رسالته…؛ خداوند آگاه‌تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد…» (انعام/۱۲۴) رسالت نه ارتباطی به سن و سال دارد و نه به موقعیت قبایل، بلکه شرط آن قبل از هر چیز آمادگی روحی پاکی ضمیر،  سجایای انسانی فکرر بلند و اندیشه قوی تقوی و پرهیزگاری فوق‌العاده در مرحله عصمت است و این خصال را جز خدا کسی نمی‌داند.

همین ویژگی در امامت هست چرا که امامت هم از نگاه قرآن جایگاه بلندی دارد بر این اساس امامان سلام الله علیهم اجمعین هم مصطفا و برگزیده خدایند.

پیامبر اکرم(ص) برگزیده ویژه خداوند است که این مقام والا و شایسته را به دست آورده است.

 

پیامبر امین

۵- «امین الله علی وحیه و عزائم امره؛ امین خدا بر وحی و بر امور مهم و لازم اوست. «امین» صفت برجسته پیام‌آوران خداوند است. (شعرا/۱۰۷ – ۱۲۵ – ۱۴۳ – ۱۶۲ – ۱۷۸) این پیامبران بزرگ امانتداری خود را عملاً به مردم محیط اثبات کرده‌اند.

پیامبر گرامی اسلام قبل از نزول وحی آنچنان در امانتداری در میان مردم مکه زبانزد خاص و عام بود که او را محمد امین لقب داده بودند.

در تاریخ طبری آمده:

«کانت قریش تسمّی رسول‌الله قبل ان ینزل علیه الوحی الامین؛(۴) قریش پیامبر خدا را پیش از آنکه بر او وحی فرود آید امین نامیده بودند.»

در کتاب شریف کافی روایت شده:

قریشیان خواستند کعبه را خراب و از نو بنا کنند و به مساحت آن بیفزایند سپس از این کار ترسیدند… و گفتند به ارتفاعش می‌افزاییم (پس خرابش کردند و دوباره) آن را ساختند و چون دیوار به جایگاه حجرالاسود رسید بر سر نصب کردن آن با هم درگیر شدند و هر قبیله خود را سزاوارتر به نصب آن دانست هنگامی که کشمکش میان آنها بالا گرفت به داوری هر که از در بنی‌شیبه وارد شود تن دادند. در این حال پیامبر خدا وارد شد. همه گفتند: «هذا الامین جاء؛ این امین است از راه رسید.» او را داور قرار دادند. پیامبر(ص) ردای خود را که برخی آن را عبایی از خز گرفته‌اند گسترد و حجرالاسود را در آن نهاد. سپس فرمود هر قبیله قریش مردی بیاید… و حجرالاسود را بلند کردند و پیامبر آن را در جای خود نصب کرد.(۵)

جناب ابوطالب پدر مؤمن امیرمؤمنان علی‌بن ابی‌طالب در شأن پیامبر چنین سروده است:

انت الامین امین الله لا کذب

و الصادق القول لا لهواً و لا لعب

انت الرسول رسول الله نعلمه

علیک تنزل من ذی العزه الکتب(۶)

تو امینی امین راستین خداوند دروغ در آن راه ندارد

راستگو بی آنکه بازی و بیهوده‌گویی در میان باشد

تو فرستاده‌ای فرستاده خدا و ما می‌دانیم

از نزد خدای عزتمند کتاب‌ها بر تو نازل می‌شود.

نهج‌البلاغه در موارد متعدد پیامبر را به این وصف ستوده است (طه/۲۶-۷۲-۹۴-۱۷۳) و…

پیامبر اکرم(ص) با این سرمایه بعثت خویش را اعلام کرد.

در ذیل آیه و انذر عشیرتک الاقربین آمده است که بعد از نزول این آیه پیامبر اکرم(ص) بر کوه صفا بالا رفت و بنی عبدالمطلب و بنی عبد مناف را صدا زد و آنها جمع شدند فرمود بگویید ببینم اگر من به شما خبر دهم که لشگر عظیمی از کنار این کوه به سوی شما می‌آید آیا می‌پذیرید یا نه؟ همه گفتند: آری ما هرگز دروغی از تو نشنیده‌ایم. فرمود: بنابراین بدانید که من شما را از عذاب الهی برحذر می‌دارم.(۷)

پیامبر، امین خدا بر وحی و ابلاغ آن بوده است که در این زیارت از آن تعبیر به امور مهم و لازم (عزائم امره) شده است. در آیاتی صبوری و تقوی از مصادیق «عزم الامور» شمرده شده است. (لقمان/۱۷، شوری/۴۳، آل‌عمران/۱۷۶) روشن است بدون عنصر مقاومت بار سنگین رسالت به مقصد نمی‌رسد.

 

پیامبر(ص) گشاینده راه سعادت بشریت تا ابد

۶- و الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهیمن علی ذلک کله؛ او خاتم رسالت‌های سابق و گشاینده علوم و معارف آینده است و بر تمام آنها تسلط و برتری دارد.

او مربوط به گذشته و زمان خویش نبود، بلکه پیامبر ابدیت بود و هر آنچه بشر تا قیامت به آن نیازمند بود در همه عرصه‌ها آورد. رسالت او هدایت بود. او خطوط اصلی هدایت بشریت را ترسیم کرد. او نه تنها در عرصه علمی از معارفی گفت که نه تنها بشریت آن روز، بلکه قرن‌ها بعد از آن هم از آن مطلع نبودند. همانند جاذبه عمومی، حرکت زمین و منظومه شمسی، زوجیت عمومی و گیاهان و… بلکه در تمامی عرصه‌های مورد نیاز راه را نشان داده است.

و رحمه‌الله و برکاته و صلواته و تحیاته؛ رحمت و برکات و درودها و تحیات خدا بر او باد.

 

انبیای خداوند

السلام علی انبیاءالله و رسله؛ سلام بر پیامبران و رسولان خداوند

عدد پیامبرانی که نام آنها صریحاً در قرآن آمده ۲۶ نفرند: آدم، نوح، ادریس، صالح، هود، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یوسف، لوط، یعقوب، موسی، هارون، شعیب، زکریا، یحیی، عیسی، داود، سلیمان، الیاس، ذالکفل، ایوب، یونس، عزیز و محمد صلوات الله علیهم اجمعین.

و علاوه بر این ۲۶ پیامبر پیامبران دیگری هستند که در قرآن بدون ذکر نام آنها اشاره شده است مانند نام اشموئیل (که برخی نام او را یوشع و بعضی شمعون دانسته‌اند) که در آیه ۲۴۷ بقره به عنوان قالَ لَهُم نَبیِّهِم آمده است. و مانند ارمیا (که بعضی ازمیا گفته‌اند) (بقره/۲۵۹)

و…

… وَ رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَیْکَ مِن قَبلُ وَ رُسُلاً لَم نَقصُصْهُم عَلَیکَ مِن قَبل… (نساء/۱۶۴)؛ … پیامبرانی که سرگذشت آنها را قبلاً برای تو بیان کرده‌ایم و پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان نکرده‌ایم.

در حدیثی از امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) آمده است که پیامبر گرامی فرمود:

خلق الله عزوجل مأته الف نبی و اربعه و عشرین الف نبی انا اکرمهم علی الله و لا فخر؛ خداوند ۱۲۴ هزار پیامبر آفرید که من از همه آنان نزد خدا گرامی‌ترم و در عین حال فخر مباهاتی نمی‌کنم (این از لطف خداست)

و خلق الله عزوجل مأته الف وصی و اربعه و عشری الف وصی فعلی اکرمهم علی الله و افضلهم؛ و خداوند ۱۲۴ هزار وصی آفرید که علی از همه آنان نزد خداوند گرامی‌تر است.

در حدیث دیگری از امام باقر(ع) و حضرت از پیامبر اکرم چنین نقل می‌فرماید: کان عدد جمیع الانبیاء مأته الف نبی و اربعه و عشرین الف نبی خمسه منهم اولوالعزم نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد؛(۸) عدد تمام انبیا ۱۲۴۰۰۰بوده که ۵ نفر آنان اولوالعزم بودند. نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص)(۹)

عرض ادب به ساحت مقدس انبیا بدان جهت است که زائر این حقیقت را ابراز می‌کند که خط هدایت و صراط مستقیم در طول تاریخ یکی بوده است و آن خط انبیاست.

در این ره انبیا چون ساربانند

دلیل و رهنمای کاروانند

 

ملائکه خداوند و بندگان صالحش

و ملائکته المقربین و عباده الصالحین؛ سلام و درود بر فرشتگان مقرب و بندگان صالح او.

قرآن مجید ایمان به فرشتگان را در ردیف ایمان به خدا و کتب آسمانی و رسولانش شمرده است.

« آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤمِنونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِه…(۱۰)

پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است و همه مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او کتاب‌ها و فرستادگانش ایمان آورده‌اند.

در قرآن از این موجود عاقل و نورانی و خبررسان حدود هشتاد بار با الفاظ مختلف یاد شده است:

آنان موجوداتی عاقل، با شعور بندگان گرامی هستند همواره سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصیت او نمی‌کنند.(۱۱)

دارای مقامات مختلف و مراتب متفاوت‌اند و برخی از آنها رئیس ملائکه‌اند.(۱۲)

برخی حاملان عرشند و دور آن حلقه زده‌اند.(۱۳)

برخی مدبرات امرند. (نازعات/۵)

برخی مأمور قبض ارواح‌اند. (اعراف/۳۷، سجده/۱۱)

گروهی مراقب اعمال بشرند. (ق/۱۷-۱۸، انفطار/۱۰-۱۲)

گروهی حافظان انسان از خطرات و حوادث‌اند. (انعام/۶۱)

گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکش‌اند. (هود/۷۷-۸۲)

جمعی دیگر امدادگران الهی نسبت به مؤمنان در مواقع لزوم‌اند. (احزاب/۹)

گروهی رسانندگان وحی و آورندگان کتب آسمانی برای انبیا هستند. (شعرا/۱۹۱-۱۹۵، آل‌عمران/۳۹)

اینها برخی از ویژگی‌های فرشتگان در قرآن است.

بحث ملائکه در قرآن و روایات بحثی است مبسوط در عرصه شرح زیارت به همین مقدار اکتفا می‌کنیم.

در پایان این بخش سخنی از سلام و عرض ادب بر بندگان صالح اوست. در این فراز هم سخن از تبارنامه خوبان و اولیاست که از جمله آنان حضرت امیرمؤمنان علی(ع) است که این فصل اول مدخل این زیارت بلند غدیریه است. بعد از این مدخل بیان فضائل مولی علی(ع) شروع می‌شود.

 

پی‌نوشتها:

۱- الخصال، ص ۴۶۴٫

۲- الکافی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۲۹۲٫

۳- مفاتیح الجنان، ص ۶۹۳٫

۴- تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۹۰٫

۵- کافی، ج ۴، بحار، ج ۹۹، ص ۴۷؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۹؛ طبقات کبری، ج ۱، ص ۱۴۵؛ السیره النبویه ابن هشام، ج ۱، ص ۲۰۹٫

۶- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۵۶؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۳، حدیث ۳۳٫

۷- الکامل، ج ۲، ص ۶۰٫

۸- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۰، حدیث ۲۱٫

۹- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۴۱، حدیث ۴۲٫

۱۰- بقره/۲۸۵

۱۱- تحریم/۶

۱۲- صافات/۱۶۴، نساء/۱۷۱، تکویر/۱۹-۲۱

۱۳- غافر/۷، حاقه/۱۷، زمر/۷۵

29آگوست/19

قائدۀ حکومت و اقتـدار در قدیـر

دراسلام چهار عیدداریم: عید فطر، عید قربان، عیدجمعه و عید غدیر، ولی عید غدیر بر همه آنها برتری دارد. حضرت صادق «ع» فرمودند: «روزجمعه، روز نظافت و پاکیزگی و عید مسلمین است. و این جمعه برتر از(عید) فطر و قربان است و غدیر خم در روز هجدهم ذی‌حجه برترین اعیاد است.»(۱)

از حضرت صادق«ع» سئوال شد: «آیا برای مؤمنین عیدی غیر از فطر و قربان و جمعه وجود دارد؟» فرمودند: «بلی، برای مؤمنان عیدی بزرگ‌تر است که امیر مؤمنان علی«ع» درحال قیام نگه داشته شد (دستش توسط پیامبر«ص» بالا رفت) و ولایت (و امامت) او را برگردن مردان و زنان در غدیر خم گره زد. سپس فرمودند: «(این حادثه) روز هجدهم ذی‌حجه بود. عمل خیر در این روز برابر با هشتاد ماه است…و مردان بر خانواده خویش (از نظر رزق وروزی) توسعه دهند.»(۲)

تمامی اعمال در آن روز فضیلت ویژه‌ای دارد از جمله زیارت امیر مؤمنان علی«ع».

حضرت رضا«ع» به ابی نصر فرمودند: «ای پسر ابی نصر! هرجا بودی در روز غدیر خود را به(قبر) امیرمؤمنان علی«ع» برسان. به‌راستی که خداوند برای تمام مردان و زنان مؤمن (به ازای زیارت علی«ع») گناهان شصت ساله ایشان را می‌بخشد و (در این روز) چند برابر آنچه در ماه رمضان و شب‌های قدر و روز عید فطر از آتش جهنم آزاد می‌شوند. یک درهم به برادران آگاه (و امامت‌شناس) دادن برابر با هزار درهم است. پس در این روز به برادران (دینی) خود تفضل و هر زن و مرد مؤمن را خوشحال کن.»(۳)

پیامبر«ص» فرمودند: «فَلیُبَلِّغِ‏ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؛ باید حاضران داستان غدیر را به غایبان برسانند.»(۴)

از امام علی«ع» نقل شده است که فرمودند: «باید حاضر به غائب و نزدیک به دور (جریان غدیر را) برساند و باید غنی به فقیر و قوی به ضعیف (از نظر مالی) کمک کند. رسول خدا«ص» مرا به این مسئله دستور داده است.»(۵)

طبق نقل ابونصر جمعیت زیادی نزد حضرت رضا«ع» حضور داشتند که سخن از روز غدیر به میان آمد. حضرت فرمودند: «به خدا قسم! اگر مردم فضیلت این روز(غدیر) را واقعاً می‌شناختند، هر روز ملائکه با آنها ده نوبت مصافحه می‌کردند و اگر من از طولانی شدن (سخن) اکراه نداشتم، فضایل این روز را و آنچه که در این روز به کسانی که آن را شناختند عطا می‌شود و به حساب نمی‌آید، بیان می‌کردم.»(۶)


۱٫امامت اساسی‌ترین رکن اسلام

عباس‌بن عامر از امام باقر«ع» نقل کرده که آن حضرت فرمودند: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت و به هیچ چیز به اندازه ولایت تاکید نشده است؛ ولی مردم چهارتا را گرفتند و ولایت را رها کردند.(۷)

این حدیث به‌خوبی نشان می‌دهد که هیچ چیزی در بین ارکان اسلام مثل ولایت اهمیت ندارد و در غدیر مسئله امامت و ولایت مطرح شد لذا طرح و توسعه آن اهمیت دارد.

رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: یک بُعد دیگر در قضیه و حدیث غدیر، همین مسئله ولایت است؛ یعنی تعبیر از حکومت به ولایت؛ «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». آن وقتی که پیامبر(ص) در مقام تعیین حق حاکمیت برای یک شخص است، تعبیر مولا را برای او به کار می برد و ولایت او را به یک ولایت خود مقترن می کند. خود این مفهومی که در ولایت هست، بسیار حائز اهمیت است…(۸)

آن کسی که ولی و حاکم مردم است، یک سلطان نیست؛ یعنی عنوان حکومت، از بعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمی‌شود؛ از بعد این که او هر کاری که می‌خواهد، می‌تواند بکند، مورد توجّه و رعایت نیست! بلکه از باب ولایت و سرپرستی او، و اینکه ولی مؤمنین یا ولی امور مسلمین است، این حق یا این شغل یا این سمت مورد توجّه قرار می‌گیرد. قضیه حکومت در اسلام، از این جهت مورد توجّه است

  1. کامل شدن دین

هر چیزی نقطه اوج و کمالی دارد. میوه وقتی می‌رسد، به اوج کمال خود می‌رسد. انسان هم رشد و کمالی دارد. اوج رشد جسمانی و کمال عقلانی انسان تا چهل سالگی است. اسلام نیز به عنوان یک پدیده، اوج و کمالی دارد. روز کامل شدن دین اسلام روز غدیر است که تکلیف امامت مشخص می‌شود. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «الْیَومَ أَکمَلتُ‏ لَکُم دینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً: امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.(۹)

از امامان باقر و صادق«علیهم‌السلام» روایت است که این آیه هنگامى نازل شد که پیامبر«ص» در روز غدیر خم، و در حین بازگشت از حجه‌الوداع، على«ع» را براى مردم پیشوا قرار داد. مى‏فرمایند: «آخرین امر واجبى که خداوند نازل فرمود، همین است. بعد از آن دیگر فریضه‏اى نازل نشد.» و فرمودند: «هر کسی را که من مولاى اویم، على مولاى اوست. خدایا دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن بدار. یارانش را یارى و دشمنانش را خوار کن.»(۱۰)

حضرت رضا«ع» فرمودند: «امامت و تعیین امام از (لوازم) کمال دین است و پیامبر«ص» از دنیا نرفتند، مگر اینکه مسائل اصلی دین را برای امت خویش بیان کردند و راه‌ها را به روشنی به آنان نشان دادند و انتخاب حق را به ایشان وانهادند و علی«ع» را به عنوان شاخص و امام برای امت تعیین کردند و تمامی مسائلی را که مردم به آن نیاز دارند، برای آنان بیان فرمودند. اگر کسی گمان کند که خداوند دینش را کامل نساخته است، در حقیقت کتاب خدای عزیز و جلیل (قرآن) را رد کرده و هرکسی که کتاب خدا را رد کند کافر است.»(۱۱)

  1. ابلاغ نکردن امامت مساوی با عدم رسالت است

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهدِی الْقَومَ الکافِرین‏: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کامل (به مردم) برسان! و اگر نکنى رسالت او را انجام نداده‏اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمى‏کند.»(۱۲)

عیاشى در تفسیر خود با واسطه‏هایى از ابن عباس و جابربن عبد‌اللّه روایت کرده است که، «خداوند پیامبر«ص» را مأمور کرده بود که على «ع» را به خلافت نصب کند؛ لکن بیم داشت که بگویند پسر عموى خود را برگزیده است و از او انتقاد کنند. از این رو این آیه را بر پیامبر«ص» نازل فرمود. او در روز غدیر خم، على«ع» را به رهبرى مسلمین منصوب کرد.»

در روایات مشهورى از امامان باقر و صادق«علیهم‌السلام» نقل شده که: «خداوند به پیامبر وحى کرده بود که على را جانشین خود گرداند. مى‏ترسید این کار بر گروهى گران آید. این آیه نازل شد تا پیامبر«ص» را بر این کار تشجیع کند.» مقصود این است که اگر از تبلیغ آنچه به تو دستور داده شده است، خوددارى و کتمان کنى، گویى هیچ‌یک از ماموریت‌هاى خود را انجام نداده‏اى و از لحاظ استحقاق کیفر تفاوتى ندارند.

  1. مدح علی«ع» و اهل‌بیت«ع» توسط ملائک

حضرت رضا«ع» فرمودند: «و آن روزی است که خداوند به جبرئیل دستور می‌دهد که کرسی کرامت الهی را در مقابل بیت‌المعمور نصب کند و جبرئیل بر آن بالا رود و تمام ملائک از تمام آسمان‌ها پیرامون او گرد می‌آیند، مدح و ثنای آل محمد«ص» را می‌گویند و برای شیعیان علی و امامان «ع» و محبین آنها از فرزندان آدم استغفار می‌کنند و روزی است که خداوند به کاتبان اعمال دستور می‌دهد که از روز عید غدیر تا سه روز از محبان اهل‌بیت«ع» و شیعیان آنها رفع قلم ‌شود و خطاهای آنان را به عنوان احترام به محمد«ص» و امامان«ع» ثبت نکنند و آن روزی است که خداوند برای محمد«ص» وآلش«ع» و بستگانش قرار داده است.»(۱۳)

۶٫بزرگ‌ترین عید

نامگذاری‌ها در دستگاه الهی بی‌تناسب و بی‌حکمت نیستند. اگر روزی به عنوان اکبر و برتر نامیده می‌شود قطعاً جریانی در آن روز رخ داده که باعث برتری آن شده است. در حدیثی از حضرت رضا«ع» آمده است: «و روز برطرف شدن سختی و پاک شدن وبال (گناهان) و روز بخشش و عطا و روز نشر علم و روز بشارت و روز عید اکبر است و روزی است که در آن دعا مستجاب می‌شود و روز جایگاه بزرگ است.»(۱۴)

مقام معظم رهبری می‌فرماید: «غدیر در آثار اسلامى ما به «عیدالله‌الاکبر»، «یوم العهد المعهود» و «یوم المیثاق المأخوذ» تعبیر شده است. این تعبیرات که نشان دهنده‌ى تأکید و اهتمامى خاص به این روز شریف است، خصوصیتش در مسأله‌ى ولایت است. آن عاملى که در اسلام ضامن اجراى احکام است، حکومت اسلامى و حاکمیت احکام قرآن است، والا اگر آحاد مردم، ایمان و عقیده و عمل شخصى داشته باشند، لیکن حاکمیت -چه در مرحله‌ى قانونگذارى و چه در مرحله‌ى اجرا – در دست دیگران باشد، تحقق اسلام در آن جامعه، به انصاف آن دیگران بستگى دارد. اگر آنها افراد بى‌انصافى بودند، مسلمانان همان وضعى را پیدا مى‌کنند که شما امروز در کوزوو، دیروز در بوسنى و هرزگوین، دیروز و امروز در فلسطین و در جاهاى دیگر شاهدش بوده‌اید و هستید – ما هم در ایران مسلمان عریق و عمیق خودمان، سال‌هاى متمادى همین را مشاهده مى‌کردیم – اما چنانچه حکام، قدرى با انصاف باشند، اجازه خواهند داد که این مسلمانان به قدر دایره‌ى خانه‌ى خودشان – یا حداکثر ارتباطات محله‌اى – چیزهایى از اسلام را رعایت کنند؛ ولى اسلام نخواهد بود(۱۵)

  1. ۷٫ روز بعثت انبیا وانتصاب اوصیاست

تجمیع بعثت انبیا و انتخاب اوصیا در یک روز رمزی دارد که نشان می‌دهد این روز در نزد خداوند اهمیت ویژه‌ای دارد و در واقع تاکیدی است از خداوند برای انسان‌ها که به اهمیت چنین روزهایی واقف باشند و ارزش لازم را برای چنین روزهای قائل شوند.

حضرت رضا«ع» فرمودند: «مثال مؤمنانی که ولایت امیر مؤمنان«ع» را در روز غدیر قبول کردند، مانند ملائکه‌ای است که بر آدم سجده کردند و مثل کسانی که ولایت را در غدیر نپذیرفتند، همانند ابلیس است.»(۱۶)

از حضرت صادق«ع» نقل شده است که فرمودند، «…و روز غدیر روزی است که موسی«ع»، هارون را به عنوان علم (و پیشوا) نصب کرد؛ لذا برای شکرگذاری خدای بلند مرتبه در این روز روزه گرفت. و روز غدیر روزی است که عیسی«ع» وصی‌اش شمعون صفا را (معرفی و وصی بودن او را) علنی کرد. پس برای تشکر از خدای عزیز و جلیل روزه گرفت و روز غدیر روزی است که پیامبر خدا«ص» علی«ع» را برای مردم علم و پیشوا قرار دادند و فضیلت و وصی بودن او را آشکار ساختند.»(۱۷)

در نتیجه عید غدیر در واقع عید انبیاء واوصیا واولیاست.

  1. غدیر و ناله شیطان

شیطان کسی نیست که در هرجائی صدایش بلند شود و ناله سر بدهد، مگر جایی که سخت احساس خطر کند. یکی از این روزها، روز انتخاب علی«ع» به امامت بود؛ چون شیطان احساس کرد وجود حجت خدا در هر زمان مانع نقشه‌های اوست و عامل هدایت انسان‌ها می‌شود.

جابر از حضرت باقر«ع» نقل کرده است که فرمودند: «هنگامی که پیامبر«ص» در روز غدیر دست علی«ع» را (به عنوان ولایت و امامت) گرفتند، ابلیس آنچنان در بین سربازانش ناله زد که همه از خشکی و دریا نزد او جمع شدند و گفتند، «ای سید و مولای ما! چه چیز شما را به درد آورده است؟ تا کنون ناله‌ای وحشتناک‌تر از این ناله از شما نشنیده بودیم.» شیطان گفت، «این پیامبر کاری کرده که اگر تمام شود (و مردم مخالفت نکنند) هرگز خدا معصیت نخواهد شد.»(۱۸)

این همان است که فاطمه زهرا«س» فرمودند: «قسم به خدا! اگر حق را به اهلش واگذار و از عترت رسول خدا«ص» اطاعت می‌کردند، دو نفر هم در باره خدا با یکدیگر اختلاف نمی‌کردند و خلافت را نسل گذشته به نسل بعدی به ارث می‌گذاشت تا قائم ما که نهمین فرزند از نسل حسین«ع» است قیام کند.»(۱۹)

جمع‌بندی:

راز برتری غدیر این است که با امامت امام علی«ع» دین کامل می‌شود و نعمت‌ها به حد اعلای خود می‌رسند. امامت از ارکان مهم دین است که اگر ابلاغ نشود گویا رسالت پیامبر«ص» انجام نشده است. در این روز، ولایت برتمام هستی عرضه شده است و تمام انبیا در چنین روزی مبعوث شدند و اوصیای خود را در چنین روزی انتخاب کردند و آن را روز عید نامیدند و در آسمان‌ها از آن به نام عید اکبر یاد می‌شود.

رهبر معظم انقلاب در باب نتیجه‌گیری از حادثه غدیر می‌فرمایند: «قاعده‌ی حکومت و اقتدار و قدرت‌مداری در جامعه‌ی اسلامی، با غدیر معیّن و پایه‌گذاری شد؛ اهمّیّت غدیر این است. اهمّیّت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معیّن کردند؛ این هم مهم است امّا از این مهم‌تر این است که ضابطه را معیّن کردند، قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعه‌ی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیاده‌خواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوت‌رانی معنا ندارد؛ معلوم شد که در اسلام این‌جوری است. این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آن‌وقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمن‌ها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آن‌وقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطه‌ی اصلی، آن هسته‌ی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هسته‌ی قدرت، هسته‌ی مدیریّت، هسته‌ی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همه‌چیز تغییر میکند؛ بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود می‌آید و افرادی از قبیل خلفای بنی‌امیّه و بنی‌عباس سرِ کار می‌آیند به‌عنوان اسلام، حجّاج‌بن‌یوسف هم [سرِ کار] می‌آید،(۲۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چهارم،۱۳۹۱ ق.، ج. ۵، ص.۶۶

۲٫همان، ج.۷، ص.۳۲۵، ح.۶

۳٫التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵، ج.۶ ، ص.۲۴

۴٫کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلیم بن قیس، نشر الهادی، قم، اول۱۴۰۵ ق. ، ج.۲، ص.۸۵۷

۵٫وسائل الشیعه، حر عاملی، موسسه آل‌البیت «ع»، قم،۱۴۰۹ ق.، ج.۱۰، ص.۴۴۵، ح۱۳۸۰۴

۶٫التهذیب، شیخ طوسی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ش.، ج.۶ ، ص ۲۵

۷٫المحاسن، احمد برقی، دارالکتب الاسلامیه، قم. اول، ج.۱ ، ص. ۲۸۶٫

۸٫حدیث ولایت، ج۷، ص۱۸۰

۹٫مائده/۳

۱۰٫ترجمه تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن، انتشارات فراهانی، تهران، اول۱۳۶۰، ج.۶، ص. ۲۰۵٫

۱۱٫کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب‌الاسلامیه، تهران، سوم، ۱۳۸۸ق. ج.۱، ص۱۹۹٫ عیون‌الاخبارالرضا، شیخ صدوق، نشردارالعلم، قم، ۱۳۷۹ق. ، ج.۱، ص.۱۷۹تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی، ص.۵۱۴ بحار الانوار، ج.۲۵ ، ص.۱۲۱

۱۲مائده/۶

۱۳٫قبال الاعمال،سید بن طاووس،دارالکتب الا سلامیه،تهران اول,۱۳۶۷ش, ج۱,ص۴۶۴٫

۱۴٫همان

۱۵ .۱۶/۱/۷۸

۱۶٫اقبال الاعمال،سید بن طاووس،دارالکتب الا سلامیه،تهران اول,۱۳۶۷ش, ج۱,ص۴۶۴

۱۷٫وسائل الشیعه، حر عاملی، احیاءالتراث، بیروت چهارم، ۱۳۹، ق.، ج.۵٫ ص۳۲۸٫، ذیل حدیث ۱۲

۱۸٫بحارالانوار، ج.۲۷، ص۲۵۶، ج.۴۰

۱۹٫همان ج.۳۶، ص ۳۵۳

  1. ۳۰/۶/۹۵