Tag Archives: قرآن

11آوریل/22

قالی ابریشمی را برای گرم‌شدن نسوزانیم!

ما انسان‌ها در این عالم متولد می‌شویم و رشد می‌کنیم، کم‌کم به سنین جوانی و توانمندی می‌رسیم و بعد به‌تدریج قوس نزولی را طی می‌کنیم و آرام و آرام قدرت‌مان کم و سلامتی‌مان ضعیف می‌شود و موقع رفتن از این عالم فرا می‌رسد. همه ما انسان‌ها، جهات مشترکی داریم که خواه ‌ناخواه آنها را دنبال می‌کنیم و خیلی هم نمی‌توانیم از آن تخطی کنیم. همه ما نیازهای طبیعی‌ای داریم که باید ارضاء شوند. همه احتیاج داریم غذا بخوریم و خودمان را از سرما و گرما حفظ کنیم. شرایط زمانه اقتضا می‌کند که خودمان مستقیماً یا به‌وسیله همسرمان یا دیگران، درآمدی داشته باشیم. به‌هرحال اینها نیازهای عمومی انسان‌ها هستند و گریزی هم از آنها نیست.

اما در اینکه این کارها را چگونه انجام بدهیم و هدفمان از این زندگی و از این تلاش‌ها چه باشد، بسیار با هم اختلاف داریم. شاید اگر آمار گرفته شود، به این نتیجه می‌رسیم که اکثر ما، اعم از مرد، زن، سیاه، سفید، مسلمان، غیرمسلمان، نیازهای طبیعی گرسنگی، تشنگی، سرما و گرما و سایر نیازها را احساس و تلاش می‌کنیم که آن‌ها را به صورت نسبتاً آسان‌تر و کم‌خطرتری رفع کنیم و در این راه کم و بیش گرفتار روزمرگی می‌شویم. صبح از خواب بلند می‌شویم و دنبال کاری می‌رویم درآمدی کسب کنیم. بعد برای زندگی‌مان چیزهائی را تهیه می‌کنیم یا مشغول کارهای خانه و بچه‌داری هستیم تا وقتی که خسته می‌شویم. شب می‌خوابیم و فردا روز از نو، روزی از نو. می‌پرسید چرا این کارها را می‌کنید؟ و پاسخ می‌شنوید که خب گرسنه می‌شوم و ظهر ناهار می‌خواهم. باید به فکر بچه‌ها باشم و سایر نیازها را برطرف کنم. فکرمان این است که این زحمت‌هایی که می‌کشیم و کاری که انجام می‌دهیم برای این است راهی برای سیر کردن شکم‌ و تأمین نیازهای طبیعی‌ است. با اندکی مسامحه می‌توان گفت همه انسان‌ها کم و بیش همین‌‌طورند.

بعضی‌ها گاهی خواسته‌های دیگری را به این خواسته‌های طبیعی ضمیمه و فی‌الجمله و درحاشیه رعایت می‌کنند. شاید اکثر ما مسلمان‌ها این‌‌طور باشیم که در کنار تأمین این نیازهاف مقداری یکی دو درصد و معدودی هم نود درصد به فکر این هستیم که یک آخرتی هم در کار است و یک کاری هم باید برای آنجا کرد. به‌اندازه‌ای که باور داشته باشیم، صبح بلند می‌شویم و دو رکعت نماز می‌خوانیم. در طول سال ماه رمضانی می‌آید و یک ماهی هم بالاخره به یک صورتی روزه می‌گیریم‌. بعضی‌ چیزها، مثلاً شرکت در روضه سیدالشهد«ع»؛ را هم می‌گوییم ثواب دارد و برای آخرتمان خوب است. حسابش را که می‌کنیم،  اینها شاید، با اختلاف از یک‌درصد تا ده‌درصد فعالیت‌های ما هم نشوند. عمده چیزی که ما را وادار می‌کند کار کنیم نیازهایمان هستند. شکم باید سیر باشد و اگر گرسنه شد باید جوابش را داد. نیازهای دیگر هم داریم که به آنها هم باید جواب بدهیم. به همان اندازه‌ که اعتقاد داشته باشیم که انسان بعد از مرگ دوباره زنده می‌شود و بعد از این عالم، بهشت و جهنمی وجود دارد، احتیاطاً مقداری از وقتمان را صرف این کارها می‌کنیم که اگر یک‌وقت بود، بالاخره دست‌ خالی نباشیم.

ویژگی‌های زندگی انسان‌های وارسته

در تاریخ آمده است که در گذشته، کم و بیش کسانی‌ بوده‌اند که اصلاً تمرکزشان روی همین بُعدهائی بوده که برای ما حاشیه‌ای هستند، ولی تعدادشان بسیار کم بوده است. انبیاء و اولیاء و بعضی از شاگردان خاصشان طور دیگری بوده‌اند. شاید گاهی خود ما هم به چنین اشخاصی برخورده‌باشیم. کسانی که چندان دربند این نبوده‌اند ‌که ناهار یا شام چه‌بخوریم؟ کجا بخوابیم؟ خانه‌مان چه باشد؟ فرشمان چه‌طور باشد؟ دکور ساختمانمان چه‌طور باشد؟ خیلی به فکر این‌ چیزها نبوده‌اند و گاهی طوری بوده که دیگران آنها را کم‌عقل‌ می‌دانستند! گاهی هم می‌گفتند دیوانه‌ است و اصلاً به فکر زندگیش نیست، خانه‌اش محقر است. برو کار کن؛ زندگی کن؛ درآمدی کسب کن؛ کاخی بساز. این چه وضعی است؟ عقلشان نمی‌رسد!

یک اقلیتی این‌‌طوری بودند. حالا هم تک‌ و توک چنین اشخاصی پیدا می‌شوند. در بین اینها کسانی هستند که حاضرند جانشان را هم برای موضوعی بدهند. مثلاً اگر کسی به پیغمبر«ص» یا ائمه«ع» اهانت کند، حاضرند جانشان را فدا کنند. یا اگر جهاد و مبارزه‌ای پیش بیاید با کمال اشتیاق حاضرند شرکت کنند و به شهادت برسند.

گاهی از این هم بالاتر است. فرد نذر می‌کند که ریاضت و زحمت بکشد، مسافرت‌ و زیارت‌ برود و پول‌ خرج کند برای اینکه شهید بشود. الله‌اکبر! من از این افراد سراغ دارم. در دوران دفاع مقدس، جوانی بود که شب‌های جمعه از تهران به قم می‌آمد و به جمکران می‌رفت و نماز مغرب و عشایش را در آنجا می‌خواند و هر شب جمعه تا صبح احیـا می‌گرفت. نذر کرده بود که چهل شب جمعه از تهران به قم بیاید و در جمکران احیـا بگیرد و تا صبح عبادت کند که حاجتش برآورده شود. حاجتش چه بود؟ اینکه شهید بشود. این هم یک مدل است و همین‌‌طور هم شد. این افراد، کم هستند و رفتارشان هم به‌قدری با دیگران فرق دارد که برخی مردم فکر می‌کنند که اینها عقل درستی ندارند. گاهی هم صراحتاً می‌گویند که اینها دیوانه‌اند!

 

راه صحیح زندگی کدام است؟

حالا اگر اختیار دست ما باشد، کدام راه را انتخاب می‌کنیم؟ راه خوشی‌ها و لذت‌ها یا راه‌های دیگر؟ آیا دنبال این‌ برویم که وضع خانه، لباس‌ و غذا و یا حتی همسر و بچه‌هایمان جالب باشد یا خیلی به این‌ چیزها اهمیت ندهیم و در حد ضرورت بسنده کنیم؟ بالاخره به این بستگی دارد که شرایط چقدر ایجاب بکند و فراهم کردن اینها چقدر آسان باشد. اگر روزگار خیلی سخت بود، به کم و حداقل بسنده کنیم و اگر آسان‌تر شد، ‌به نسبت، کمی بیشتر بخواهیم؟ ترجیح بدهیم که این کفه سنگین‌تر بشود یا آن کفـه؟ انرژی‌مان را بیشتر صرف کدام کفـه کنیم؟

اگر بپرسیـم؛ همه می‌گویند البته آخرت. قرآن می‌گوید «وَالآخِرَهُ خَیرٌ وَ أَبقَى».(۱) البته گفتنش آسان است، اما عمل کردن به آن به این آسانی‌ها نیست. اگر آن‌طور شدیم، خیلی از رفتارهایمان باید تغییر کنند؛ نسبت به خیلی چیزها باید بی‌اعتنا بشویم؛ خیلی از دلبستگی‌هایمان به بعضی از چیزها باید کم بشوند و ملاک حب و بغض‌ها و دوستی و دشمنی‌هایمان باید تغییر ‌کنند. به‌هرحال یک تصمیم جدی می‌خواهد که این راه را انتخاب کنیم یا آن راه را؟ این چیزی نیست که بگوئیم حالا این را انتخاب می‌کنیم و صد سال اول که گذشت، عوض می‌کنیم و در صد سال دوم راه دیگری می‌رویم. نخیر. بیشتر از همین صد سال اول نیست. تازه اگر صد سال دوم هم باشد، دیگر از صد سال سوم خبری نیست.

جا دارد که آدمیزاد با عقلی که خدا به او داده و کمک‌هایی که از راه وحی و انبیاء به او کرده، یک روز، دو روز، یک ماه، یک‌سال، بنشیند فکر کند و تصمیمی بگیرد، وگرنه ممکن است روزی پشیمان بشود که دیگر کار از کار گذشته باشد و هرچه که نباید بشود شده باشد و دیگر ‌نشود تغییرش داد.

لوازم شناخت راه صحیح زندگی

برای اینکه بفهمیم کدام ‌یک از این راه‌ها بهترند و تصمیم عاقلانه‌تری بگیریم، اول باید از عقلمان استفاده کنیم. بعد اگر به کمک عقلمان دین صحیح را شناختیم، عامل دیگری هم به آن ضمیمه می‌شود که راه وحی است، والا چیزی که از ابتدا داریم، عقل است.

یک عمر نهایتاً صدساله را در نظر بگیرید که سراسر آن لذت و خوشی است.‌ هر خوراکی که می‌خواهیم فوراً آماده شود. با هر که دوستش داریم معاشرت کنیم. هرجا دلمان خواست برویم. هر خانه‌ای را که بخواهیم بتوانیم فوراً تملک و در آن زندگی کنیم؛ اما همه اینها برای صد سال است و بعد از این صد سال، همه از دست انسان می‌روند و چیز بهتری هم جایگزین آنها نمی‌شود. این یک کفه ترازو.

یک کفه دیگر این است که این صدسال را با ‌سختیِ بی‌احترامی و بی‌اعتنایی مردم بگذرانیم. حتی تهمت بزنند، پشت سر ما بدگویی کنند. حتی همان‌‌طور که به پیامبران الهی نسبت جنون می‌زدند، ما را دیوانه بخوانند. قرآن در چند آیه درباره نسبت‌هایی که به پیغمبر اکرم«ص» می‌دادند سخن گفته. گاهی به ایشان می‌گفتند شاعر مجنون!. گاهی هم حرف‌هایشان را صریح نمی‌زدند و می‌گفتند: «أَفْتَرَى عَلَى‌اللَّهِ کَذِبًا‌أَم بِهِ جِنَّهٌ»؛(۲) مگر دیوانه شده که این حرف را می‌زند؟

ممکن است در این کفه نه آسایش جسم داشته باشیم و نه مردم خیلی به ما احترام کنند. وقتی می‌گویند دیوانه است، دیگر چه احترامی به انسان می‌گذارند؟ گاهی تهمت و افترا هم می‌زنند و دشنام هم می‌دهند و یا در میدان جنگ و جهاد به دست طواغیت کشته هم بشود. این هم یک کفه‌اش.

همه آن کفه‌، خوشی بود و همه این کفه، سختی است. اما فرض بر این است که بعد از این صدسال که همه‌ آن، سختی است راحتی‌ها شروع شوند.تا کی؟ فرض بر این‌است که دیگر تا ندارد و الی‌‌الأبد خواهد بود. تمام‌شدنی نیست. ولی همه این صدسال بدبختی است. عقل می‌گوید کدام را باید انتخاب کرد؟ روشن است که اینها همه فرض هستند. فرض کردیم که بتواند صدسال طوری زندگی کند که همه‌اش شادی، راحتی، احترام و این حرف‌ها باشد. اما چنین چیزی کجا پیدا می‌شود؟ غالباً کسانی که ثروت بیشتری دارند، غم و غصه بیشتری هم دارند، اما دیگران خبر ندارند.

خوشی زودگذر دنیا یا سعادت تمام‌نشدنی آخرت؟

همه ما قرآن را قبول داریم. قرآن در این ‌باره می‌فرماید: «مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا».(۳) قرآن درباره کسانی‌که این کفه را انتخاب می‌کنند و هدفشان خوشی همین زندگی صدساله دنیاست می‌فرماید: «مَّن کَانَ یُرِیدُ العَاجِلَهَ»؛ یعنی کسانی که خواستشان همین زندگی زودگذر است. قرآن اسم دنیا را «عَاجِلَهَ» گذاشته است، یعنی که باشتاب و عجله می‌گذرد. و می‌فرماید در این عالم به افراد به‌اندازه‌ای که صلاح بدانیم و مصالح عالم اقتضا کند، می‌دهیم. این‌‌طوری نیست که هرکس دردنیا هرچه را خواست، حتماً به آن برسد. انسان دلش می‌خواهد فلان‌قدر پول و زندگی و چنان همسر و فرزندی داشته باشد؛ اما چه کسی در این عالم به هرچه دلش خواسته، رسیده است؟ می‌فرماید: آنهایی هم‌که این دنیا را می‌خواهند، باز هر اندازه که ما بخواهیم و مصلحت بدانیم به آنها می‌دهیم: «عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ»؛ اما چون هدفش این بوده، عاقبتش جهنم ابدی است. این یک مسئله ثابت است؛ یعنی انسان به آنچه که می‌خواهد نمی‌رسد و به بعضی‌ از خواسته‌هایش هم به اندازه محدود می‌رسد و به جهنمی میرسد که فکرش را نکرده بوده و از آن راه فراری نخواهد داشت.

نقطه مقابل و گزینه دوم چیست؟ 

«وَمَن أَرَادَ الآخِرَهَ وَسَعَى‌ لَهَا‌ سَعْیَهَا‌ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشکُورًا»؛ (۴) گفتیم کفه دوم متعلق به کسانی‌است که به فکر آخرتند. کسانی‌ که از دنیا فقط به اندازه ضرورت اکتفا می‌کنند، چندان به‌آن دل نمی‌بندند، تلاششان برای آخرت است و هرکاری می‌خواهند بکنند، می‌سنجند که آیا برای آخرتشان خوب است یا بد. دسته اول کسانی بودند که هرکاری که دلشان می‌خواست انجام می‌دادند و به فکر این بودند که لذتی دارد یا ندارد؟ از آن پول، احترام یا پست و مقام درمی‌آید یا نه؟ اما این یکی بر عکس. هرکاری که می‌خواهد بکند فکر می‌کند به کار آخرت می‌آید یا نه؟ ثواب دارد یا ندارد؟ خداوند می‌فرماید: این افراد به‌شرط اینکه ایمان داشته باشند؛ «فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا». خدا نمی‌گوید ما به اینها چه می‌دهیم. می‌گوید همین اندازه بدانید که ما از آنها تشکر می‌کنیم. روشن است که اگر خدا از کسی تشکر کند بخشش‌هایش حد و حصر ندارد.

قرآن در آیه دیگری می‌فرماید هرچه بخواهند به آنها می‌دهیم و چیزهایی را هم که به فکرشان نمی‌رسد به آنها می‌دهیم؛ «لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ»؛(۵). افزون بر اینکه هر چه به عقلشان می‌رسد و دلشان می‌خواهد به آنها می‌دهیم، چیزهایی هم به آنها می‌دهیم که اصلاً به عقلشان نمی‌رسد.

روزمرگی؛ آفت سعادت ابدی

اگر بخواهیم این گزینه را انتخاب کنیم باید چه‌ کنیم؟ شرط اول این است که از حالت روزمرگی در بیاییم. ما در این شرایطی که داریم، اصلاً از صبح تا شب به این نمی‌رسیم که فکر کنیم که این کار خوب است یا بد؟ اصلاً نمی‌دانیم چه‌‌طور می‌شود؟ کار است و باید برویم انجام بدهیم، والا سر ماه حقوقمان نمی‌دهند. اجاره خانه باید بدهیم. هنوز قسط خانه را هم بدهکاریم. باید صبح سر کار بروی. راه دور است، چند تا ماشین باید سوار شویم تا سر کارمان برسیم. نماز صبح را می‌خوانیم و هول‌ هولکی یک لقمه نان در دهان می‌گذاریم و می‌دویم دنبال کار! شب هم خسته‌ و کوفته می‌آئیم و اصلاً نای حرف زدن نداریم.

اول باید فکر کنیم که اصلاً چه‌ کارهایی از ما بر می‌آیند و به چه دردی می‌خوریم؟ باید ببینیم کاری که بلدیم به چه‌دردی می‌خورد و بهترین استفاده را از آن بکنیم. مثلاً آیا هیچ‌‌وقت شده که وقتی سردمان می‌شود قالیچه‌ای را برداریم و بسوزانیم تا گرم‌ بشویم؟ هیچ عاقلی چنین کاری می‌کند؟ البته اگر بسوزانیم گرما ایجاد می‌کند، اما آخر از هرچیزی که نباید هرکاری را کشید. قالیچه را برای چه درست کرده‌اند؟ قالیچه را درست کرده‌اند که روی آن بنشینند و از زیبایی و گرمی‌اش استفاده کنند. قالیچه که برای سوختن درست نشده.

باید ببینیم این بدن، عقل‌، هوش‌، احساس‌، عاطفه‌ و سایر چیزها را چرا به ما داده‌اند؟ داده‌اند که هرجایی صرف کنیم؟! نکند در راهی صرف کنیم که انگار قالیچه ابریشمی را آتش زده‌ایم تا گرم شویم! باید ببینیم ما را برای چه آفریده‌اند و به‌درد چه‌ کاری می‌خوریم؟ فقط توقع داریم از بدنمان کار بکشیم که شکمی سیر بشود و عمری بگذرانیم و بچه‌ای را بزرگ کنیم؟ اگر برای همین ساخته‌اند که اهلاً و سهلاً! خیلی هم خوب است. اما اگر برای چیز مهم‌تری ساخته شده‌ایم و آن‌را صرف این‌کار مهم نکنیم که خیلی پشیمانی دارد. مثل این‌ است که یک قالیچه ابریشمی را آتش بزنیم تا گرم بشویم و بعد بگوییم دیدی چه قیمتی بود! با یک کمی نفت می‌توانستیم گرم بشویم، ولی قالیچه چند میلیونی را آتش زدیم که گرم بشویم!

مطلب اینجاست که اگر آتش گرفت و رفت، رفته است و دیگر برنمی‌گردد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. اعلی، ۱۷٫
  2. سبأ، ۸٫
  3. اسراء، ۱۸٫
  4. اسراء، ۱۹٫

۵٫ ق، ۳۵٫

29دسامبر/21

علی(ع)، آنکه یادش هم عبادت است

درآمد: در ادامه مبحـث سلسله مقالات سیمای امیرالمؤمنین(ع) در قرآن که شرح زیارت حضرت امیرمؤمنــان علــی(ع) از حضـرت امـام هـادی(ع) روایت شـده و به تصویر سیمای مولی علی(ع) از نگاه قـرآن پرداختـه است. در این شماره بـه بخش‌هایی دیگری از این زیارت می‌پردازیم.

 

تردیدناپذیری مقامات و فضائل امیرمؤمنان علی(ع)

اشهد یا امیرمؤمنین ان الشاک فیک ما أمن بالرسول‌الامین: گواهی می‌دهم ای امیرمؤمنان! هرکس در حقانیت و امامتت شک کند به رسول امین خدا(ص) ایمان نیاورده است.

 

هویت شک

شک و تردید همانند ویروس است و برای آمدن اجازه نمی‌گیرد. بر این اساس شک وقتی بدون اختیار و اراده انسان بیاید مشمول حدیث معروف «رفع» است و مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرد؛ اما اگر زمینه‌ساز شک و تردید خود انسان شد، مؤاخذه می‌شود. مؤمن کاری می‌کند که زمینه آمدن این ویروس در جان وی پدید نیاید:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأمْوَالِهِمْ وَأنْفُسِهُم فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚأُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُون؛(۱) مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند و هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد کرده‌اند. آنها راستگویانند.

«ریب و ارتیاب» به معنای شک نیست. ریب به چیزی گفته می‌شود که عامل شک و انحراف باشد و ارتیاب به این معنی است که انسان عوامل شک‌آور را از خودش زائل نکند، بلکه آنها را بپذیرد. آیه می‌گوید مؤمن کسی است که موجبات شک و انحرافاتی را که در اندیشه پدید می‌آیند، با کسب علم و فضیلت و مداومت در عمل تدریجاً از وجود خویش زائل سازد.

به عبارت دیگر امر و نهی به چیزی تعلق می‌گیرد که اختیاری باشد و شک تا آنجا که از اختیار بیرون است منهی‌عنه نیست و زمانی امر به پرهیز از آن می‌شود که تحت اختیار انسان باشد؛ یعنی زمینه آن را فراهم نسازید.

به این ترتیب معنای این جمله امام هادی(ع) روشن می‌شود که  کسی که شک در حقانیت حضرتت داشته باشد ایمان به رسول امین (ص) نیاورده است. یعنی آن کسی که به پیامبر(ص) ایمان داشته باشد با آن همه تأکیدی که از آغاز تا پایان بعثت پیامبر(ص) بر امامت حضرتت داشت، در آن تردید نخواهد کرد و اگر همچنان مردد بماند، معنایش این است که در پیامبر(ص) تردید دارد.

 

اصرار پیامبر(ص) بر معرفی شخصیت والای امام علی(ع)

شاید بتوان گفت که بعد از توحید بیشترین عنصری که پیامبر اکرم(ص) بر آن تأکید کرده است ولایت و افضلیت امیرمؤمنان علی(ع) است. اینک برخی از کلمات قصار پیامبر(ص) را در باره امیرالمؤمنین(ع) تقدیم می‌دارم:

۱- علی خیر امتی

۲- علی خیر اهلی

۳- علی خیر اخوتی؛ علی(ع) بهترین برادر من است.

۴- علی خیر البشر؛ علی(ع) بهترین بشر

۵- علی خیر البریّه، علی(ع) بهترین بندگان

۶- علی خیر الامه؛ علی(ع) بهترین امت

۷- علی خیر الخلف؛ علی(ع) بهترین جانشین

۸- علی خیر الخلق؛ علی(ع) بهترین بندگان

۹- علی خیر الرجال؛ علی(ع) بهترین مردان

۱۰- علی خیر الناس؛ علی(ع) بهترین مردم

۱۱- علی خیر الاوصیاء؛ علی(ع) بهترین اوصیاء

۱۲- علی افضل الناس حلماً؛ علی(ع) برترین مردم در حلم

۱۳- علی امام امتی؛ علی(ع) امام امتم

۱۴- علی حجتی علی امتی؛ علی(ع) حجت من بر امتم

۱۵- علی اعلم الناس بالله؛ علی(ع) عالم‌ترین مردم به خدا

۱۶- حبّ علی عباده؛ محبت علی(ع) عبادت است.

۱۷- ذکر علی عباده؛ یاد علی(ع) عبادت است.

۱۸- النظر الی وجه علی عباده؛ نگاه به چهره علی(ع) عبادت است.

۱۹- موده علی عباده؛ دوستی علی(ع) عبادت است.

۲۰- عادی الله عادی علیاً؛ آن کس که با علی(ع) دشمنی کند خدا با او دشمنی می‌کند.

۲۱- علی عمود الاسلام؛ علی(ع) ستون خیمه دین است.

۲۲- و انا افتخر بعلی‌بن ابیطالب؛ من به علی(ع) افتخار می‌کنم و…. چند صفحه مجموع این کلمات قصار است.(۲) اگر کسی در پی حق باشد بدون تردید این جملات نورانی او را به یقین می‌رساند.

 

امام علی(ع) بعد از پیامبر بی‌همتا

و ان العادل بک غیرک عاند عن الدین القویم الذی ارتضاه لنا رب العالمین و اکمله بولایتک یوم الغدیر؛ و هر که دیگری را در جایگاه تو بداند با دین استواری که پروردگار عالم برای ما پسندید و آن را در روز غدیر به ولایت و امامت تو کامل فرمود، دشمنی کرده است.

خداوند وعده می‌دهد که دین آینده بشریت دینی است که خداوند آن را پسندیده است.

« وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (۳): خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کاری شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آئینی را که برای آنان پسندید، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و ترسشان‌ را به امنیت و آرامش مبدل می‌کند تا آنکه تنها مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی که پس از آن کافر شوند آنها فاسقانند.»

سئوال این است که دینی را که  خداوند برای آینده بشریت پسندیده است کدام است؟

پاسخ این است این دین همان است که در آیه پس از نصب امیرالمؤمنین(ع) به امامت نازل شده آمده است:

اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً….؛(۴) امروز دین اسلام را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آئین جاودان شما پذیرفتم…

همان گونه که در این زیارت بلند هم آمده، شواهد فراوان و آشکار گویای آنند که آن روز، روز نصب امیرمؤمنان علی(ع) به امامت بود.

 

صراط مستقیم راه امام علی(ع) است

«وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ المُعَنیّ بّقَولِ العَزیزِ الحَکیم» ؛ «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ» (انعام/ ۱۵۳): و گواهی می‌دهم که مقصود در این کلام خداوند عزیز و مهربان توئی که می‌فرماید این راه مستقیم من است. از آن پیروی کنید و از راه‌های دیگر پیروی نکنید که شما را از راه حق دور می‌سازد.

این آیه به صراحت کثرت‌گرایی دینی (پلورالیسم)(۵) را رد می‌کند، زیرا در قرآن کریم صراط تنها مفرد به کار رفته است و سبل الله هم راه‌های فرعی‌اند که به صراط می‌پیوندند، همانند نورهای ضعیف گوناگون که به خورشید مرتبط‌اند.

راوی می‌گوید از امام باقر(ع) پرسیدم که معنای این آیه چیست که: «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ»؛(۶) این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید. حضرت فرمودند و الله علیٌ هو و الله علی المیزان و الصراط؛(۷) به خدا قسم او علی است و در میزان و صراط حاضر است.

 

دشمنی ما مولی علی(ع) گمراهی است

ضلّ والله و اضلّ من اتبع سواک و عند عن الحق من ناداک؛ گمراه شد به خدا قسم کسی که از غیر تو پیروی کرد، دیگران را نیز گمراه کرد و هرکه با تو دشمنی کرد با حق دشمن بود و از راه حق منحرف شد.

وقتی مولی علی(ع) محور حق است، طبیعتاً انحراف از او انحراف از حق است.

در چندین روایت که شیعه و سنی روایت کرده‌اند آمده است که پیامبر اکرم(ص) به جناب عمار فرمود: «اگر دیدی علی به مسیری می‌رود و مردم به مسیر دیگر، به راه علی برو و مردم را رها کن…»(۸)

در روایات متعدد از پیامبر اکرم(ص) رسیده است: علی مَعَ الحَق وَ الحقُ مَعَ العلی؛(۹) علی با حق است و حق با علی است.

این روایت را امامان اهل سنت از عده‌ای از اصحاب پیامبر(ص) نقل کرده‌اند از ام سلمه، از ابی سعید خدری از عائشه، از کعب ‌بن عجره و از اعلام اهل سنت ترمذی، طبرانی، حاکم، خطیب ابن عساکر، بزاز و…(۱۰)

 

ثبات در صراط مستقیم

اَلّلهُمُّ سَمِعنا لِامرِک وَ اطعَنا وَ اتَّبَعَنا صِراطِکَ المُستَقیم فَاهدَنا رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَ اجعَلنا مِن الشّاکِرین لانعَمِک؛ خدایا فرمان تو را شنیدیم و اطاعت و تبعیت کردیم از راه مستقیمت. بار پروردگارا! ما را هدایت فرما (در این صراط ثابت‌قدم نگهدار) و دل‌های ما را پس از آنکه به راه طاعت هدایت کردی، منحرف مگردان و ما را از شکرگزاران نعمت‌هایت (به‌خصوص نعمت ولایت) قرار ده.

در این فراز گفته می‌شود خداوندا! حال که توفیق شنیدن امرت را یافته و در صراط مستقیم حضرتت قرار گرفته‌ایم، در این صراط بمانیم و منحرف نشویم و با استقامت در این مسیر شکر نعمت ستودنی ولایت را به جا آوریم.

این فراز برگرفته از آیه ۸ سوره آل عمران است:

رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‌….؛ پروردگارا! دل‌های‌مان را بعد از آنکه هدایت کردی از راه حق منحرف مگردان و از سوی خود رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‌ای.

«زیغ» به معنای انحراف و تمایل به یک سو (به چپ و راست) است. در تفسیر آیه شریفه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» این سئوال مطرح شده است. نمازگزار در صراط مستقیم است. پس معنای اینکه مرا به صراط مستقیم هدایت کن چیست؟

درخواست ادامه دادن این راه مستقیم است. حضرت مولی علی(ع) در تفسیر این جمله می‌فرماید: «ادم لنا توفیقک الذی اطعناک به فی ماضی ایامنا حتی نطیعک کذلک فی مستقبل اعمارنا؛(۱۱) خداوندا! توفیقاتی را که در گذشته بر ما ارزانی داشتی و به برکت آن تو را اطاعت کردیم همچنان ادامه ده تا در آینده عمرمان نیز تو را اطاعت کنیم.

در روایت دیگری در تفسیر آیه از امام صادق(ع) رسیده است: «ارشدنا للزوم الطریق المؤدی الی محبتک و المبلّغ الی جنتک و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او ان تأخذ بأرائنا فنهلک؛(۱۲) خداوندا! ما را بر راهی که به محبت تو می‌رسد و به بهشت واصل می‌شود و مانع از پیروی هوس‌های کشنده و آرای انحرفی و هلاک کننده می‌شود، ثابت بدار.»

 

پی‌نوشت:

۱- حجرات، آیه ۲۵٫

۲- فهرس محلقات احقاق الحق، از ص۳۹۵ تا ص۴۱۱٫

۳- نور، آیه ۵۵٫

۴- مائده، آیه ۳٫

۵- پلورالیسم ترکیبی از «پلورال» و پسوند «ایسم» یا «ایزم» است که به کثرت‌‌گرایی یا آئین کثرت ترجمه شده است. تفسیر تسنیم، ج ۲۷، ص ۴۲۲ به نقل از فرهنگ کامل انگلیسی فارسی، ج ۴، ص۴۰۹۱٫ فرهنگ جامع پیشرو آریان‌پور، ج ۴، ص ۳۹۴۹٫

۶- انعام، آیه ۱۵۳٫

۷- بصائرالدرجات، ج ۱، ص۵۱۲٫

۸- المستدرک علی الصحصحین، ج ۳، ص ۵۷٫

۹- تاریخ دمشق، ج ۳، ص ۱۲۰٫

۱۰- قادتنا کیف نعرفهم، ج ۲، ص .۱۸۳

۱۱- معانی الاخبار، ص ۳۳، ح ۴٫ بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۹٫

۱۲- وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۴۹ (چاپ آل البیت).

29دسامبر/21

اسراف، کفران نعمت

اشاره

جهان سراسر سرشار از نعمت‌های الهی و انسان متنعم از این مائده است تا در مسیر بندگی و کمال قدم نهد و سر تعظیم بر آستان ربوبی فرود آورد و به رستگاری نائل آید. یکی از موانع صعود انسان و از جمله آسیب‌های رفتاری او در حیاتش، رذیله‌ای اخلاقی و عملی تباه کننده خوبی‌ها به نام «اسراف» است.

قرآن کریم میان سپاسگزاری و فزونی نعمت، رابطه‌ای ناگسستنی قائل است و در مقابل برای کافران وعده‌ عذاب شدید را داده است(۱) و یادآور می‌شود که: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ؛(۲) خداوند اعلام کرد که اگر سپاسگزار باشید، بر نعمت شما مى‌افزایم و اگر کفران نعمت کنید عذاب من شدید است.»

سپاس در برابر نعمت‌هاى خداوند، به معنى تشویق و تقدیر از خدا نیست؛ زیرا تشویق که ملازم با انفعال روحى در طرف است، در ساحت خدا متصور نیست و بنده خدا کمتر از آن است که از خدا تقدیر کند. بندگان خدا با سپاس خود، لیاقت و شایستگى‌شان را نسبت به نعمتى که خدا به آنان عنایت کرده، ثابت مى‌کنند. افراد لایق و شایسته، پیوسته مستحق دوام فیض خواهند بود و بر عکس، افراد نالایق و ناشایست حتى نعمتى هم که در کف دارند براى آنان اضافى است تا چه رسد به فزونى آن.(۳) اسراف از خصوصیات بارز این افراد است و اینان مهم‌ترین نعمت خداوند، یعنی گوهر عمر و سرمایه حیات را بر باد می‌دهند.

 

  1. چیستی اسراف

قرآن از اسراف در آیات متعدد، ۲۱ مرتبه یاد کرده و راغب معنای آن را با توجه به این آیات به «تجاوز از حدود رفتاری انسان، حتی در انفاق» تفسیر کرده است.(۴) به تعبیر روشن‌تر اسراف به معنای تجاوز از حدّ و خروج از حلال به حرام نیز معنا پیدا می‌کند.(۵)

نیم نگاهی به آیات یاد شده نشان می‌دهد که اسراف گناهی است که با زیاده‌روی در زندگی همراه(۶) و از مصادیق آن، تجاوز از حدود و حقوق الهی(۷) و خصوصیت بارز آن ضعف در ایمان(۸) است.

 

  1. اقسام اسراف در قرآن

مصادیق اسراف در آیات را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:

۱٫خوردن و آشامیدن؛(۹)

  1. انفاق؛(۱۰)
  2. اجرای قصاص؛(۱۱)
  3. از بین بردن دشمنان اسلام؛(۱۲)
  4. نفس؛(۱۳)

از میان موارد یاد شده، اسراف در «خوردن و آشامیدن»، «انفاق» و «نفس» بیشتر در میان جامعه ظهور و بروز دارد و شایسته است مورد توجه قرار گیرد.

 

۱٫۲٫ اسراف در خوردن و آشامیدن

خداوند در سوره اعراف می‌فرماید: «یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ‌»(۱۴)

کلام وحی در ابتدای آیه، انسان را به بهره‌مندی از زینت و تنعم دعوت می‌کند و با آیه دیگر: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْط»(۱۵) میزان را قسط (حدّ وسط) در این امور قرار می‌دهد. اما آنچه بیانگر معیار در خوردن و آشامیدن است، انحراف از سلامتی و تعادل مزاج است.(۱۶)

میانه‌روى در غذا و خوراک، لباس و پوشاک و سایر امور نظیر تفریح و ورزش، علاقه و مهر به افراد، خدمت به جامعه و مردم، مجاهدت‌هاى روحى و نفسانى، کوشش‌هاى علمى و فکرى در همۀ حالات زندگى فردى و اجتماعى مورد ستایش وتشویق اسلام و هر نوع انحرافی از خط میانه، هرچند از نظر کمیت کوچک باشد، تحت عنوان واژه اسراف، مورد نکوهش قرآن و اسلام است.(۱۷)

 

۲٫۲٫ اسراف در انفاق

تفکر در آفرینش گواه این مطلب است که اصل بخشش در تمام عالم طبیعت حکمفرماست. به چند نمونه توجه کنید!

آفتاب، پیوسته نورافشانی می‌کند و درختان، میلیون‌ها تُن از مواد غذایی زمین را به صورت میوه، غلات و چوب و… را به موجودات هدیه می‌کنند و باران که محصول تبخیر آب دریاست، بر تمام زمین جاری می‌شود و در دل زمین فرو می‌رود.(۱۸) و هزاران موجود زنده دیگر در جهان طبیعت نیز تداوم‌بخش حیات دیگرانند.

از این رو، انفاق نیروهاى اضافى یک سنت همگانى و قانون طبیعى است و انسان که خود جزئى از این طبیعت و جهان آفرینش است، نمى‌تواند از این قانون مستثنی باشد. او نیز باید از روش طبیعت پیروى کند و در این راه گام بردارد. کسانى که دست ‌و دلِ ‌بازى ندارند و از انفاق به دیگران و کمک به همنوعان خوددارى مى‌کنند، از خاک هم پست‌ترند.(۱۹) توصیف این دو دسته انسان در کلام امام هشتم(ع) شنیدنی است که مى‌فرماید:

«السخىّ قریب من اللّه، قریب من الجنّه، قریب من الناس، و البخیل بعید من اللّه، بعید من الجنّه، بعید من الناس؛(۲۰) افراد سخاوتمند به خدا و بهشت و مردم، نزدیک و افراد بخیل و ممسک از خدا و بهشت و از مردم دورند.»

 

۱٫۲٫۲٫ میانه‌روی در انفاق

بزرگ‌ترین انفاق‌کننده جهان، قلب انسان است. کار او پخش خون به تمام اعضاى بدن و سیراب کردن تمام سلول‌هاست، ولى با این همه، پیوسته مقدارى خون به اندازۀ نیاز خود نگاه مى‌دارد و مقدار اضافى را به سراسر بدن پخش مى‌کند و اگر در این راه، بیش از حد انفاق کند، از ادارۀ بدن باز مى‌ماند.(۲۱)

یکی از اصول عالی اخلاقی اسلام، انفاق در حدّ امکان و همراه با میانه‌روی است. خداوند در سوره اسراء می‌فرماید: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً؛(۲۲) دست خود را به گردنت مبند و آن را به‌طور کامل هم باز مکن، مبادا ملامت شده و حسرت زده برجاى خود بنشینى.»

افرادى که دست خود را به گردن خویش می‌بندند، قدرت انفاق ندارند و کسانى هم که دست خود را کامل می‌گشایند، چیزى برای‌شان باقى نمى‌ماند و مورد ملامت دیگران واقع و به اموالى که به دیگران بخشیده‌اند، به‌شدت نیازمند می‌شوند و به‌ناچار با حسرت به آن خواهند نگریست.(۲۳)

مبند از سر امساک دست بر گردن

که خصلتی است نکوهیده پیش اهل نهی

مکن به جانب اسراف نیز چندان میل

که هرچه هست به یک‌دم کنی ز دست رها

پس اختیار وسط راست در جمیع امور

بــدان دلـیـل کـه «خَـیـرُ الـاُمـور اوسَـطِـهـا»

 

۲٫۲٫۲٫ تمثیل امام صادق(ع) در میانه‌روی

امام صادق(ع) هر سه موضوع (امساک و اسراف و اعتدال) را به شیوۀ تمثیلی مجسم کرده است. امام در هنگام قرائت این آیه در برابر یکى از یارانش قرار گرفته بود. ایشان خم شد و مشتى از ریگ‌هاى زمین را برداشت و مشت خود را محکم گرفت، به‌طورى که دانه‌اى از آن به زمین نریخت و فرمود: «هذا الاقتتار الّذی ذکر اللّه فی کتابه: این همان تقتیرى است که خداوند در قرآن خود بیان کرده است.» سپس مشت دیگری برداشت و دست خود را باز کرد و همه را به زمین ریخت و فرمود: «هذا الإسراف؛ این همان اسراف است.» سپس مشت دیگرى برداشت و قسمتى را ریخت و قسمتى را در دست نگاه داشت و فرمود: «و هذا القوام» این همان میانه‌روى است که روش عادلانه است و خداوند از آن به لفظ «قواما» یاد کرده است.(۲۴)

 

۳٫۲٫  اسراف در نفس

یکی دیگر از مصادیق اسراف، گناه کردن و به تباهی کشاندن هستی خویش است که در قرآن اسراف در نفس نامیده می‌شود.(۲۵) خداوند در سوره زمر می‌فرماید: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ: «بگو به بندگان من که دربارۀ خویش زیاده‌روى کرده‌اند، از رحمت خدا نومید نشوید، خداوند تمام گناهان را مى‌بخشد؛ اوست رحیم و آمرزنده.»

مؤمنان در مواجهه با گناه، بزرگوارانه از کنار آن عبور می کنند و خود را آلوده نمی‌کنند.(۲۶) اما برخی از افراد با این‌که با سرمایه خدادادی به دنیا قدم نهاده‌اند، در منطق قرآن اهل خسران هستند.(۲۷) ملاک زیان‌کارى این افراد همین است که از استعدادهاى سرشار و مواهب الهى بهره‌اى جز لذت چند روزه نمى‌برند و براى زندگى در جهان دیگر در اندیشۀ توشه‌اى نیستند و گاهى قرآن آنها را به این عنوان معرفى مى‌کند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً؛(۲۸) آیا شما را به زیان‌کارترین افراد از نظر کار و کوشش آگاه سازم‌؟ آنان کسانى هستند که کار و کوشش آنها در این جهان، بى‌نتیجه و تلف شده است و تصور مى‌کنند که کار نیک و تجارت پرسودى را انجام مى‌دهند.»

هر عملى که در سراى آخرت بازدهی داشته باشد، عملى خوب و نیکوست، ولى قرآن هر عملى را که فاقد بازدهى اخروى باشد، «ضَلَّ سَعیَهُم» می‌داند. گوش فرا دادن به سخنان لهو و بیهوده و یا اشتغال به کارهاى لغو، از جمله اعمالى هستند که هرگز بازدهى ندارند و جز اتلاف سرمایۀ گرانبهاى عمر، نتیجۀ دیگرى عاید انسان نمى‌شود.(۲۹)

 

۱٫۳٫۲٫ مهم‌ترین زمینه اسراف در نفس، دوری از خداوند

امروز بشر در فضاى روح خود خلأ وحشتناکى را احساس مى‌کند، خلائى که با هیچ چیزى پر نمى‌شود و به روح او ثبات و سکون نمى‌بخشد و بسان مرغى از شاخه‌اى به شاخه‌اى مى‌پرد و از لذتى به لذت دیگر پناه مى‌برد و هیچ کدام، عطش او را برطرف نمى‌کنند. در گذشته این خلأ از طریق معنویات و توجه به خدا و تعالیم الهى که بهراستى حیات‌بخش و ثبات‌آفرینند، پر مى‌شد. انسان از دو رکعت نماز، از احیاى شب، از کمک به بینوایان و… چنان کامیاب مى‌شد که دیگر وقتى براى کارهاى لغو و بیهوده نداشت و پیوسته مى‌کوشید در خود، روح اطاعت از خدا و پرهیز از گناه و خدمت به اجتماع را بیافریند و از همۀ این کارها لذت عجیبى مى‌برد؛ اما امروز بر اثر دورى از معنویت و تعالیم پیامبران براى گذراندن وقت به داستان‌هاى دروغین و سرگذشت‌هاى بى‌اساس که زاییدۀ خیال نویسنده‌هاى حرفه‌اى است پناه مى‌برد و سرمایۀ عمر را در جاهایی صرف می‌کند که اصلا بازده ندارند. بگذریم از برخى بازی‌ها که دشمن جان انسانند و روح وحشیگرى و درّندگى را در او زنده مى‌کنند. به‌راستى بزرگ‌ترین خسران، صرف سرمایۀ گرانبهاى عمر در این مراحل زندگى است.(۳۰) چه نیکو سروده است شاعر:

دامن کشان به مقصد پیرى روانه‌ایم

هر دم خدنگ و تیر بلا را نشانه‌ایم

جاى بسى فسوس که در وادى گناه

در خـواب غـفـلـتـیـم و پشیمان چرا نه‌ایم

طـبـل رحـیـل کـوفـت دلـا کاروان عمر

ما همچنان به فکر خور و خواب و خانه‌ایم

امـروز زنـده‌ایـم در ایـن جـمـع لـاجـرم

فـردا بـه پـیش پیر و جوان چون فسانه‌ایم

 

 نتیجه‌گیری:

اسراف به معنای خروج از حدّ و خروج از حلال الهی به حرام است. اسراف از خصوصیات زیانکاران است و در قرآن به اقسامی از آن اشاره شده است. اسراف در خوردن و آشامیدن، انفاق و اسراف در نفس و اهل معصیت شدن از شایع ترین موارد اسراف در زندگی امروزه هستند. راه نجات انسان از این رذیله، بندگی و تمسک به تعالیم انسان‌ساز اسلام و پناه بردن به خداوند از وسوسه‌های شیاطین جن و انس است تا بتوان در مسیر سعادت گام برداشت و قله فلاح را فتح کرد.

 

پی‌نوشت:

۱- منشور جاوید، ج۱۳، ص۲۸۹٫

۲- ابراهیم: ۷٫

۳- منشور جاوید، ج۱۳، ص۲۹۰٫

۴- راغب اصفهانی، مفردات، ص ۴۰۷٫

۵- منیه الطالبین، ج۱۱، ص ۱۲۱٫

۶-  «… رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا…»؛ آل عمران: ۱۴۷٫

۷- انعام: ۱۴۱؛ اعراف: ۳۱-۳۲ و ۸۱٫

۸- طه: ۱۲۷٫

۹- اعراف: ۳۱٫

۱۰- فرقان: ۶۷؛ اسراء:۲۹؛ انعام: ۱۴۱٫

۱۱- اسراء: ۳۳٫

۱۲- بقره: ۱۹۰٫

۱۳- زمر: ۵۳٫

۱۴- اعراف: ۳۱٫

۱۵- اعراف: ۲۹٫

۱۶- الطاف الرحمن، ج۳، ص ۳۲۴٫

۱۷- منشور جاوید، ج۱۳، ص۲۲۷٫

۱۸- الطاف الرحمن، ج۳، ص ۳۲۶؛ سیمای انسان کامل، ص۲۸۰٫

۱۹- همان، ص ۲۸۱٫

۲۰- سفینه البحار، ج ۱، مادۀ «سخى».

۲۱- سیمای انسان کامل، ص ۲۸۲٫

۲۲- اسراء: ۲۹.

۲۳- الطاف الرحمن، ج۳، ص۳۲۷؛ سیمای انسان کامل در قرآن،ص ۲۸۳.

۲۴- تفسیر برهان، ج ۳، ص ۱۷۳.

۲۵- زمر: ۵۳٫

۲۶- فرقان: ۷۲٫

۲۷- عصر: ۲٫

۲۸- کهف: ۱۰۳ و ۱۰۴.

۲۹- سیمای انسان کامل در قرآن، ص۳۴۲.

۳۰- همان، ۳۴۲.

30آگوست/21

فداکاری در راه هدف، گواه ایمان راسخ

اشاره:

ایمان به معبود و آفریدگار جهان، همچون شجره‌ای طیبه در جان انسان مومن تجلی می‌یابد. مهم‌ترین آثار و برکات این شجره طیبه در حیات دنیایی، عزمی راسخ و قلبی استوار به وعده الهی است که او را به جهاد با مال و جان در راه خدا دعوت می‌کند و به مجاهدان و فداکاران این راه، مدال زینت بندگی و لباس «صادقون» می‌پوشاند.

سرآغاز سخن

خداوند در سوره‌های مختلف قرآن کریم برای مومنان اوصافی را بیان کرده است. در سوره توبه ویژگی‌هایی همچون «عابد»، «حامد»، «تائب»، «ساجد»، «آمر به معروف و ناهی از منکر»، «حافظ حدود الله»  و یا در سوره مومنون سایر خصوصیات شخصیتی نظیر «خشوع در نماز»، «پرداخت کننده زکات»، «عفیف و پاکدامن»، «اجتناب کننده از لغو» را برای مومنان برشمرده است. با دقت در این آیات می‌توان دریافت که سرچشمه این جایگاه و منزلت، ایمانی استوار و راسخ است که این چنین آثار سازنده‌ای را به دنبال دارد. خداوند در سوره حجرات به یکی دیگر از این آثار اشاره کرده و می‌فرماید:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ‌:  افراد باایمان کسانى هستند که به خدا و پیامبر او ایمان ‌آورند و تردیدى به خود راه ندهند؛ در راه خدا با مال و جان خود جهاد کنند. آنان راستگویانند.»

در این آیه، خداوند از چهره مؤمن واقعی پرده بر می‌دارد و به آنها مدال بندگی شایسته و صادق در عقیده و عمل اهدا می‌کند.

 

  1. مؤمنان صادق

قرآن کریم در این آیه برای شناخت مؤمنان به بیان چند خصوصیت اشاره کرده تا کسانی که از این ویژگی‌ها دور هستند، خود را مؤمن صادق ندانند و ننامند. خصوصیات چهارگانه مؤمن صادق عبارتند از:

  1. ایمان به خداوند
  2. ایمان به رسول خدا (ص)
  3. تردید ناپذیری در ایمان (ایمان راسخ)
  4. جهاد با مال و جان در راه خداوند

خداوند کسانی را که این مراحل و مراتب را در وجودش پرورش داده، «صادقون» می‌نامد.  اما چه ارتباطی در این مراتب هست که مؤمن با زینت‌بخشی جان خود به آنها به مقام «صادقون» نائل می‌آید؟ ارتباط میان این مراحل را می‌توان این چنین دریافت که ایمان به چیزی از علم به مقتضای آن جدا نیست. همچون کسی که یقین به سمّ و مهلک بودن آن دارد، پس حتماً از آن اجتناب می‌کند. بنابراین اگر کسی در ایمانش به خداوند و پیامبر(ص) صادق باشد، اهل جهاد با مال و جان در راه خداست و در غیر این صورت، صادق نامیدن او خطاست.

 

  1. جانبازى و فداکارى محکم ترین دلیل ایمان

خداوند از میان اعمال صالح به جهاد با مال و جان اشاره کرده که محکم‌ترین دلیل بر صدق ایمان و اخلاص مجاهد است. کسی که حاضر است برای اهداف اسلام جانفشانی کند، به هدفش ایمان دارد و از هرگونه تریدی در آن به دور است.

امام صادق (ع) در حقیقت ایمان و عمل متناسب با آن می فرماید:

«الإیمان إقرار وعمل، والإسلام إقرار بلا عمل:  ایمان با اقرار به زبان و همراهی عمل با آن است. و اما اسلام در اقرار به زبان، بدون عمل نیز محقق می‌شود.»

آنجا که ایمان و اراده در صحنۀ‌ عمل رخ نمایی می‌کند، دیگر جای نفاق نیست و تنها اهل صدق و صفا ثابت‌قدم می‌مانند. چه بسیار منافقان که در تاریخ اسلام اهل نماز و روزه بودند، اما هنگامی که نوبت به جان فشانی و بذل مال ‌رسید، دیگر خبری از حضور آنها در میدان عمل نبود.

سید‌الشهدا (ع) در مواجه با چنین مردمی به هنگام ورود به کربلا فرمودند:

«الناس عبید الدنیا، والدین لعق على ألسنتهم، یحوطونه ما درّت معائشهم، فإذا مُحِّصوا بالبلاء قلّ الدیّانون:  مردم بردگان دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنان است. تا روزى که محور، منافع آنان باشد بر گرد آن مى‌چرخند؛ پس آنگاه که به آزمایش گرفتار آمدند، دینداران اندکند.»

از آنجا که اعمال و رفتار هر فردى زاده طرز تفکر و عقیده اوست، شخص با ایمان همواره با جان و مال و شئون دیگر خود در راه هدف، کوشش و فداکارى مى‌کند.

 

  1. محبت و علاقه ایمانی، سرچشمه فداکاری

اعتقاد و ایمان به چیزی، آن چنان امواج دریای محبت و علاقه انسان را خروشان و بی‌قرار می‌کند که گاه بی‌اختیار به آن عشق می‌ورزد. ناگفته پیداست که عشق، یک احساس باطنى و درونى است که وجودش با تحرک و جنبش درآمیخته است. هرگز استدلال و منطق، قدرت و تحرکى را که این «احساس» در درون انسان به وجود مى‌آورد و طوفان و هیجانی که این عاطفۀ انسانى در محیط زندگى تولید مى‌کند، نمی‌تواند ایجاد کند.

گاه مى‌شود که ده‌ها منطق و برهان در برابر احساس درونى به زانو درمى‌آیند و شکست می‌خورند، ولى هنگامى که همان «احساس» با احساس تندتر و شدیدترى روبه‌رو شود، بى‌اختیار اثر خود را از دست می‌دهد و انسان تسلیم احساس قوى‌تر مى‌شود. مثلاً گاهى با هیچ منطق و برهانى از افرادى که علاقۀ زیادی به مال و ثروت دارند، نمى‌توان یک ریال هم گرفت، ولى هنگامى که فرزندشان دچار بیمارى مى‌شود، غریزه علاقه به کودک بر حس علاقه به مال، پیروز مى‌شود و احیاناً نیمى از زندگى خود را در راه بهبود فرزند بیمارشان صرف مى‌کنند.

اگر در طول تاریخ مردان فداکارى را مى‌یابیم که در راه پیشبرد اهداف خود، سر از پا نشناخته و دیوانه‌وار همۀ شئون خود را فداى هدف کردند، به این دلیل است که آنان از صمیم دل به هدف خود ایمان داشتند و ایمان ‌چنان علاقه و شوری را در روان آنان به وجود آورد که بدون محاسبه، همه چیز را فداى هدفشان کردند و بدون اختیار به ‌سوى هدف کشیده ‌شدند.

 

  1. فداکاری در راه آرمان‌های معنوی، گرانمایه‌تر از مادیات

خردمندان، ارزش پیروزی و موفقیت در اهداف و آرمان‌های معنوی را بیش از تن و جان و مقامات مادی می‌دانند. این پیروزی از آنِ کسانی است که در راه هدف، از زندگی و موقعیت‌های موهوم مادی می‌گذرند تا به اهداف خود جامه عمل بپوشانند. اگر هدف انسان، ارتقا به مناصب و مقامات مادی باشد، فداکاری و دست از زندگی شستن و پشت پا زدن به موقعیت‌های اجتماعی، کار جنون‌آمیزی است. ما اگر چنان به هدف عشق می‌ورزد که آن را بیش از تن و زندگی مادی خود می‌خواهد، در این صورت فداکاری و از دست دادن جان و مال، اولاد و خانواده و اقوام و اعتبار مادی، رمز موفقیت خواهد بود.

کسانی که با عینک مادی‌گری به زندگی می‌نگرند و همه‌ چیز را برای ماده و مادیات می‌خواهند، نمی‌توانند فداکاری پیامبران و پیشوایان الهی و رادمردان بزرگ و سیاستمداران دلسوز و دارندگان آرمان‌های معنوی و مکتب‌های فلسفی روحی روانی را درست تفسیر کنند. اما کسی که ارزش و هدف و آرمان خود را بالاتر از ماده و مادیات می‌داند، آرامش و لذت خود را در تحقق آرمان خود می‌بیند و با چهرۀ باز و علاقه فراوان، جان خود را به خطر می‌اندازد.

 

  1. نمونه‌هایی از مجاهدان راستین در تاریخ اسلام

تاریخ اسلام، صحنه درخشش مجاهدانی است که با اقتدا به پیامبر اسلام(ص) در راه اعتلای ایمان و قرآن و اسلام از جان و مال خود مضایقه نکردند.

به گواه قرآن کریم، پیامبر خدا(ص) به همراه اهل بیت(ع) به مباهله با مسیحیان نجرانی رفت و نیز کلام وحی از شبی می‌گوید که تروریست‌های قریش خواستند پیامبر(ص) را در خوابگاهشان به قتل برسانند و امیر مومنان(ع) با روحی آرام در رختخواب پیامبر(ص) آرامید تا پیامبر(ص) زنده بمانند، ولو ایشان کشته شود. تاریخ اسلام شاهد است که «سعد ربیع»، از یاران فداکار پیامبر اسلام«ص» با دلى لبریز از ایمان و اخلاص در جنگ احد با دوازده زخم در حال احتضار روى زمین افتاد. پیامبر«ص» شخصى را مأمور کردند که از حال وى تحقیق کند و از او خبر صحیحى بیاورد. زید بن ثابت او را در میان کشتگان میدان اُحد یافت و از حال او پرسید. او در پاسخ زید گفت: «به پیامبر(ص) بگو از زندگى «سعد» جز اندکی باقى نمانده است. اى پیامبر خدا! خدا به تو بهترین پاداشی را که سزاوار یک پیامبر است بدهد.» و نیز افزود: «سلام مرا به یاران پیامبر«ص» برسان و بگو هرگاه به پیامبر«ص» آسیبى برسد و شما زنده بمانید، در پیشگاه خداوند معذور نخواهید بود.»

سالار شهیدان و سرور آزادمردان با خون خود و یاران با وفایش سرزمین کربلا را رنگین کردند تا آوای توحید همچنان در گوش جهانیان طنین‌انداز باشد. اینها همه و همه از روی عشق و علاقه به هدف بود.

این نمونه‌ها بیانگر آنند که فرد باایمان، ‌چنان غرق در جلال و جمال محبوب و هدف خود مى‌شود که در پاى آن جان مى‌سپارد و همه چیز را فراموش مى‌کند.

 

  1. مجاهدان عصر آزادی

از نیمه قرن بیستم به بعد، عصر آزادى ملل استثمارزدۀ جهان آغاز شده است. ملت‌هایى که سالیان دراز در زنجیرهاى استعمار بودند، براثر بیدارى و هوشیارى، خود را از بندها رهانیدند و به جهان آزاد راه یافتند، ولى موفقیت از آنِ ملت‌هایى بوده است که از روى ایمان، گام در این راه نهاده و با خودگذشتگى همه‌جانبه، دولت‌های استعمارى را به زانو درآورده‌اند. فداکاری‌هاى ملت آزادۀ الجزایر و کشورهاى آفریقایى و… نمونه بارزى براى این موضوع است.

بزرگ‌ترین خطر براى امپریالیسم بین‌المللى ملت‌هاى رشید و باایمانی هستند که با تکیه بر ایمان و اهداف معنوى، به ‌پا خاسته‌اند و حتى با تیر و سنگ هم که شده، استعمارگران را از خاک خود بیرون مى‌رانند و تا جان بر لب دارند از پا نمى‌نشینند و سرانجام، پیروزى با آنهاست.

امروز انقلاب اسلامى ایران و رویکرد مردم به خدا و آیین او موج عظیمى را در منطقه پدید آورده است. این روح بیدارى و گرایش به نظام الهى، روند قهرى و طبیعى خود را طى خواهد کرد و قیام  اسلامى دیر یا زود همه ‌جا را در مى‌نوردد، و با یک خیزش، کاخ‌نشینان را به خاک مذلت مى‌نشاند و زمین را ارزانى صالحان مى‌کند: «وَ لَقَد کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ‌».

نتیجه‌گیری

مؤمنان صادق و راستین به خداوند و پیامبر اسلام(ص) از ایمان راسخ برخوردارند و همین بینش، ایشان را به عشق و محبت و جهاد در راه هدف با جان و مال رهنمون است.

14ژوئن/21

درالشفایی حرم معصومان(ع)

حرم مطهر معصومان(ع) و مراقد بزرگان دین مکانی برای حاجت‌خواهی و شفاجویی است و به موازات بروز و شیوع بیماری‌هایی چون کرونا و پدیده‌های شرّنمای دیگر، توجه به این موضوع دوچندان می‌شود. این سئوال مطرح است که آیا مزارات هر بیماری و عیبی را شفا می‌دهند؟ آیا متعلق شفا تنها بیمارهای جسمی و ویروس‌های کشنده عمومی است و یا بیمارهای روحی و روانی را نیز دربر می‌گیرد؟ برای پاسخ ضروری است ضمن شناخت مفهوم شفا، به گستره آن نیز اشاره شود.

۱- واژه «شفاء» به معناى صحت و سلامت است و در مقابل آن بیمارى، عیب و نقص مى‏‌آید. معمولاً در ادبیات عمومی وقتی از شفا یاد می‌شود تنها جنبه جسمی آن مدنظر است. در حالی که گستره شفا عام است؛ زیرا هر فردى دو بعد جسمى و روحى دارد و هر کدام ممکن است در معرض بیمارى قرار بگیرند و بیمارى در هر بُعد موجب اختلال در کارایى ابعاد دیگر انسان شود، لذا مى‌‏توان بیمارى‏‌ها را به اعتقادى، روحى و جسمى تقسیم کرد و شفا را در این ساحت‌ها تعمیم داد.

۲- شفای بیمارهای جسمی از سوی پیشوایان معصوم(ع) امری شایع و جاری است و مراقد مقدس ایشان اقتضای شفای بیماری را داراست و بسیاری از حاجتمندان و شفاجویان مشمول عنایات ایشان قرار گرفته‌اند. اصولاً حاجت‌روایی و شفادهی معصومین(ع) به اذن خدا و به قدرت و فعل اوست و همه آن بزرگواران در نظام طولی اسباب، فاعل بالاذن هستند و خداوند به اولیاى درگاهش مقام شفاعت و وساطت در آمرزش گناهان، شفای بیماری و برآمدن حاجات را می‌بخشد و حتى در تربت آنان اثر شفا می‌گذارد.(۱)

۳- شفا منحصر به بیماری‌های جسمی نیست و شامل بیماری‌های اعتقادی و روحی نیز می‌شود. برای تبیین این جایگاه می‌توان به شفابخش بودن قرآن اشاره کرد. خداوند قرآن را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت قرار داده است: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ»(۲) و در آیه دیگری به صورت خاص می‌فرماید: «قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَهٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ؛(۳) به‌یقین براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آنچه در سینه‏هاست.»

۴- داروى شفابخش: آیات قرآن سرشار از خیر و برکت‌اند. امیرمؤمنان(ع) قرآن را داروى شفابخشى می‌داند که هیچ بیمارى‌ای از آن برنمى‌خیزد: «شِفَاءً لَا تُخْشَى أَسْقَامُهُ»(۴) ایشان سفارش می‌کنند که از این کتاب آسمانى براى بیماری‌هاى خود شفا بخواهید و براى حل مشکلاتتان از آن یارى بطلبید، زیرا کتاب درمان بزرگ‌ترین دردها یعنی کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است.(۵)

۵- در تبیین شفابخشی قرآن، به تفسیر دو مفسر بزرگ شیعی اشاره می‌شود. امین الاسلام طبرسی، قرآن را کتاب پرشکوه شفابخش دل‌ها از بیمارى مرگبار شرک و کفر و آفت شک و تردید می‌داند و تأکید دارد واژه «شفاء» بسان دارو و درمان است که براى برطرف ساختن بیمارى به کار مى‏رود. مى‏دانیم که بیمارى جهل و نادانى از بیمارى جسم زیانبار‌تر و درمان آن نیز دشوارتر و طبیب آن نیز کمتر و نجات از این آفت نیز سرنوشت‌ساز‌تر است.

سینه به خاطر شرافت دل، شریف‌ترین جایگاه وجود انسان است.(۶) علامه طباطبایی نیز  قرآن را هدایت و شفاء براى مؤمن می‌دانند که او را به سوى حق هدایت مى‏کند و بیماری‌هاى درونى از قبیل شک و ریب را شفا مى‏دهد. ایشان معتقد است انسان در کنار سلامتى و ناسلامتى جسمى، سلامتى و ناسلامتى روحى هم دارد و همان‌ گونه که اختلال در نظام جسمى او، موجب بروز بیمارهای جسمى می‌شود، اختلال در نظام روح نیز موجب امراض‌ روحى می‌شود.

چیزی که قرآن کریم آن را مرض می‌خواند، قطعاً عارضه‌ای است که ثبات قلب و استقامت نفس را مختل مى‏سازد، از قبیل شک و ریب که آدمى را در باطن دچار اضطراب و تزلزل می‌کند و به سوى باطل و پیروى هوى متمایل مى‏سازد. عموم مردم با ایمان نیز دچارشک می‌شوند که خود یکى از نواقص و نسبت به مراتب عالیه ایمان نوعی شرک محسوب مى‏شود.

قرآن کریم با حجت‏هاى قاطع خود، انواع شک و تردیدها و شبهات در زمینه معارف حقیقى را از بین می‌برد و با مواعظ شافى و داستان‌هاى آموزنده و عبرت‏انگیز و مثل‌هاى دلنشین و وعده و وعید و انذار و تبشیر و احکام و شرایع، آفات دل‌ را ریشه‏کن مى‏سازد. بدین جهت خداوند قرآن را شفاى دل مؤمنین نامیده است.(۷)

۶- با توجه به عمومیت مفهوم شفا، به شفابخشی حرم معصومین(ع) نیز باید از این منظر نگریست و تأثیر این اماکن مقدس را منحصر به شفای جسمی نکرد و از شعاع گستره شفا به‌خصوص سالم‌سازی اعتقادی و صحت روحی نیز یاد کرد. به جرئت می‌توان بر این نکته پای فشرد که آمار شفایافتگان اعتقادی و روحی و روانی به‌مراتب بیشتر از شفایافتگان بیماری‌های جسمی است. زمانی که انسان به آستان معصومین(ع) پا می‌نهد، حس شرمندگی از گناه و سرافکندگی در پیشگاه این حجت‌های الهی، فرصت توبه را فراهم می‌سازد. انسان در آن لحظه نیاز به سبکی از بار سنگین گناه را با تمام وجود درک می‌کند و حرم امام را کانونی برای درخواست بخشش، جبران لغزش‌ها و تصمیم‌ برای شکل‌دهی زندگی عاری از هر معصیت می‌بیند. در زیارت امامان مدفون در قبرستان بقیع می‌خوانیم: «وَ هذا مَقامُ مَنْ أَسْرَفَ وَ أَخْطَا وَ اسْتَکانَ وَ أَقَرَّ بِما جَنی وَ رَجا بِمَقامِهِ الْخَلاصَ…؛(۸) اینجا محل ایستادن و جایگاه کسی است که اسراف و خطا کرده است. اینجا کسی در حضورتان ایستاده که شکسته و خاکسار، به جرم خویش اقرار می‌کند و به ‌سبب حضورش در این مقام، امید رهایی دارد.» به ‌واقع زائر با استغفار، زندگی‌اش را عطرآگین می‌سازد و در پرتو توجه امام شفای روحی می‌یابد.

۷- اباصلت هروی می‌گوید: نزد امام‌رضا(ع) بودم که گروهی از مردم قم به حضور حضرت رسیدند. سلام کردند و امام نیز پاسخ ایشان را دادند و آنان را نزدیک خود نشاندند. حضرت پس از خوشامدگویی فرمودند: «أَنْتُمْ شِیعَتُنَا حَقّاً یَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ تَزُورُونَ فِیهِ تُرْبَتِی بِطُوسَ أَلَا فَمَنْ زَارَنِی وَ هُوَ عَلَی غُسْلٍ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ»؛(۹) شما شیعیان راستین ما هستید. زمانی خواهد آمد که مزارم را در توس زیارت خواهید کرد. بی‌تردید کسی که مرا پس از غسل زیارت کند، همانند روزی که از مادر به ‌دنیا آمده است، از گناه پاک خواهد شد.»

 

پی‌نوشت:

۱- طباطبایی، المیزان، ج ۱۰، ص۲۹۵٫

۲- اسراء، آیه ۸۲.

۳- یونس، آیه ۵۷.

۴- نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸٫

۵- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۶.

۶- طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص ۳۰، ج ۵، ص۲۰۰.

۷- طباطبایی، المیزان،  ج۱۳، ص ۱۹۲.

۸- جعفر‌بن‌ محمدبن ‌قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۵۴.

۹- عاملی، وسائل الشیعه، ج‌۴، ص‌۵۶۹.

14ژوئن/21

اخلاص، روح توحیدی عمل

اشاره:

حیات انسان همراه با اعمال و رفتارهایی است که با تکیه بر انگیزه و نیت از سرّ درون او حکایت دارد. این انگیزه، گاه الهی و برای وصول به قرب خداوند و خشنودی اوست و گاه فقط در جهت رسیدن به مطامع دنیا و خودنمایی است. در واقع این انسان است که سوار بر مرکب اختیار، مسیر خلوص نیت و یا جاده شرک‌ را برمی‌گزیند و رهسپار سرمنزل سعادت و یا شقاوت می‌شود.

کیان ملت‌ها در گرو ارزش‌های اخلاقی‌ای است که بدان آراسته شده‌اند و تا این ارزش‌ها حاکم بر روابط باشند، این ملت‌ها پایدارند و اگر روزی فرا برسد که ارزش‌های اخلاقی را پایمال کنند، دچار هرج و مرج و در اندک زمانی نابود می‌شوند.(۱)

یکی از ارزش‌های اخلاقی انسان‌ساز در قرآن، اخلاص است که حیات انسان را از مُلک به ملکوت گره می‌زند و سپهر اندیشه هر متفکر و موحدی را تا سرمنزل مقصود حقیقی در آستان معبود اوج می‌دهد. در این آسمان معرفت است که انسان یک قدم به حقیقت هستی نزدیک می‌شود و اندکی طعم شیرین حیات طیبه را می‌چشد و به ندای «یَا عِبَادِیَ‏ الصِّدِّیقِینَ»(۲)  پاسخ می‌دهد.

 

الف. حقیقت اخلاص

اخلاص راه رهایی و پلکان ترقی کسانی است که جویای نام و نشان نیستند، بلکه به دنبال گام تکامل و بی‌نشانی در دنیای دنیاطلبان هستند. حقیقت اخلاص به معنای دوری شیء از هر گونه آلودگی(۳) و صاف، پاک و بی‌آلایش بودن است(۴) و بر ساحت فردی و اجتماعی انسان اثرگذار است و در دو حوزه عقیده و عمل معنا پیدا می‌کند.

 

ب. اخلاص در عقیده

مقصود از این نوع اخلاص، پیراسته شدن جان از هر نوع شرک و دوگانگی و آراستگی آن به یگانگی خداوند است. توحید در ذات، صفات و افعال، سه قسم اخلاص در عقیده شمرده‌ می‌شود.

انسان موحد در مرتبه توحید ذاتی، به یگانگی ذات خداوند اعتقاد دارد و برای او همتایی قائل نیست و در توحید صفاتی معتقد است که  صفات او در عین تعدد از نظر مفهوم، در واقعیت یکی هستند و تعدد صفات، موجب ترکیب ذات نمی‌شود. و در نهایت توحید افعالی را به معنای اعتقاد به خداوندی که تنها موثر واقعی در جهان است توصیف می‌کند و هر نوع تأثیر را در استناد به او می‌پذیرد.(۵) این‌گونه است که انسان مؤمن در می‌یابدکه سبب‌ساز خداوند حکیم است(۶) و سبب‌سوز، دشمن آشکار بندگان، شیطان رجیم است.(۷)

 

ج. اخلاص در عمل

آنچه بیشتر مورد تأکید قرآن است، اخلاص در عمل و رنگ خدایی یافتن زندگی(۸) و خداباوری در کنار خدایاوری و نصرت دین است تا گام‌های انسان، همچون عقیده‌اش استوار و مستحکم شود.(۹)

اخلاص در عمل، میوه شیرین درخت توحید در اندیشه است و باغبان آن، انبیای الهی و سفیران رحمت‌اند که به تربیت «مخلصون» نائل آمدند(۱۰) تا ابلیس شقی به آنها دست نیابد.(۱۱)

 

۱٫ اخلاص قرآنی

خداوند به پیامبر«ص» دستور می‌دهد که عبادت خود را خالص‌ساز و به پیروان آئین اسلام یادآور می‌شود که جز خدای یگانه را نپرستید.(۱۲) و می‌فرماید: «إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ‌»(۱۳) و نیز: «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ‌».(۱۴)

اما چرا در جامعه اسلامی که در پرتو قرآن و نور هدایت و رسالت، از چنگال شرک رهایی یافته و بت‌های ظاهری را در هم شکسته است، قرآن تا این حد بر دوری از شرک اهتمام دارد؟ پاسخ این است که هنوز هم برخی از نقاط زمین از ضعف اندیشه رنج می‌برند و بت و یا مشابه آن را عبادت می‌کنند. علاوه بر آن، شرک معنای وسیعی دارد که اکنون نیز دامن جامعه اسلامی را گرفته و تغییر قیافه داده و در قامت مقام و منصب، ثروت و پول، تجمل‌گرایی و مد و زن و شهوت تا سر حدّ بت، دیده می‌شود. مقام‌پرستان و دنیاگرایان تا سر حد الوهیت در برابر این امور خضوع می‌کنند و همه چیز خود را فدای آنها می‌سازند.(۱۵)

از این رو، قرآن شرک و عمل ریاکارانه را مایه تباهی انسان می‌داند و می‌فرماید: «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ‌».(۱۶)

نقطه مقابل شرک، اخلاص است. قرآن به صور گوناگون به عمل مخلصانه دعوت مى‌کند و با عناوین مختلفی نظیر «مرضات الله»(۱۷) و یا «وجه الله»(۱۸) و همچنین «رضوان الله»(۱۹) این حقیقت را بیان مى‌کند.(۲۰)

اخلاص در قرآن معنایی لطیف و روح‌پرور دارد و آن اینکه جز خداوند محرک دیگری در انجام وظایف نداشته باشیم و عبادت‌ها و اعمال ما از هر نوع «ریا» و «شهرت‌طلبی» در امان باشند و انگیزه ما در کارهای فردی و اجتماعی، کسب رضای الهی و شعار ما در زندگی «اَن تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى»(۲۱) باشد.(۲۲)

در ضمیر ما نمی‌گنجد به غیر دوست کس

هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس

 

  1. اخلاص، مکتب تربیتی قرآن

در مکتب اخلاقی مادی، ملاک خوبی شخص «خوبی کردار» اوست و بس! اگر شخصی در محیط نیازمندان دست به تأسیس بیمارستانی بزند، در روز افتتاح، غوغای تبلیغات، خوبی مؤسس را به رخ ‌می‌کشد و همگان در برابر او سر تعظیم فرود می‌آورند؛ اما در مکتب اخلاقی قرآن، خوبی عمل تنها ملاک خوبی شخص شمرده نمی‌شود، بلکه نیت او نیز تعیین‌کننده است. اگر عمل شخص از یک روح پاک سرچشمه بگیرد و محرک او عاطفه انسانی باشد، از شخص و کردارش تقدیر و در غیر این صورت، اجر اخروی او به کسب شهرت دنیایی و محبوبیت مردمی واگذار می شود.(۲۳)

بنابراین اخلاص در قرآن، آغاز و انجامی دارد و رکن اصلی‌اش، توحیدمداری در اندیشه است.

 

  1. مراحل اخلاص قرآنی

عمل نیک اگرچه از قلب مؤمن آغاز می‌شود، اما نقطه پایان آن تا ثمربخشی اخروی استمرار دارد و کسانی که به این موفقیت نائل آیند، پاداش مضاف نصیبشان می‌شود.(۲۴) از این رو، اخلاص در سه مرحله قابل توصیف است:

 

مرحله نخست: نیت پاک

یکی از پایه‌های ارزش در نظام اخلاقی اسلام، نیکی و آراستگی عمل است و اصل دیگر در کنار آن، انگیزه پاک و سرچشمه عمل است که از ایمان به خدا و توحید در اندیشه سیراب می‌شود و این گونه است که انسان زیبایی می‌آفریند.(۲۵)

قرآن در سوره اسراء می‌فرماید: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِه‏؛ بگو: هر کس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مى‏کند.»(۲۶) امام صادق (ع) در تفسیر این آیه، نیت را منشأ عمل معرفی می‌کنند(۲۷) تا روشن شود که اساس رفتار انسان در سیرت و شاکله او محقق و این شاکله با نیت در افعال و اعمالش پدیدار می‌شود.(۲۸)

 

مرحله دوم: عمل صالح

انسان مؤمن در حیات دنیایی می‌کوشد اعمال روزانه و فعالیت اجتماعی و مناسک عبادی را به‌دور از هر گونه التقات و آلودگی به دنیاطلبی و هوا و هوس انجام دهد و مصداق آیه «مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ»(۲۹) باشد تا از پرتو ایمان و عمل صالح به جایگاهی شایسته در بارگاه ربوبی دست یابد و آیه «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً‏ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون»(۳۰)‏ را جامعه عمل بپوشاند و از ثمرات حیات طیبه در دنیا و آخرت بهره‌مند شود.

خداوند عمل صالح انسان مؤمن را همچون بذری در زمین می‌پروراند تا به درختی ثمر بخش مبدل شود و میوه آن در دنیا و سرای باقی به کام مؤمن شیرین نشیند و از لذت آن خرسند شود و حیاتی پاک را این چنین تجربه کند.(۳۱)

 

مرحله سوم: پاسداری از عمل

چه بسیار اتفاق می‌افتد که انسان انگیزه الهی برای انجام کاری دارد و موفق به ادای آن نمی‌شود و یا موفق می‌شود، اما پس از آن، به دست خود، زمین بارور شده و بذر نهفته در زمین و یا حتی نهال نوپا و درخت ثمربخش عمل خویش را با منت گذاشتن و یا آزار دیگران به تباهی می‌کشاند.

قرآن در وصف عمل چنین افرادی می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِین‏».(۳۲)

این آیه کسانی را که پس از صدقه و عمل نیک با منت نهادن و یا آزار دیگران، محصول خود را به نابودی می‌کشانند، تشبیه به کار کشاورزى مى‌کند که دانه گندم را بر خاکى که روى سنگ صاف قرار دارد می‌ریزد، آنگاه باران درشتى می‌بارد و همه را می‌شوید و می‌برد، همان‌طور که چنین کشاورزى از کار خود نتیجه نمى‌گیرد، فرد ریاکار نیز از عمل خود بهره نمى‌برد. صدقه همراه با منت بسان عمل ریاکار است.(۳۳)

امام سجاد «ع» در رساله حقوق به حق صدقه اشاره می‌کنند و یادآور می‌شوند که صدقه باید از هر نوع منت‌گذاری پیراسته باشد تا در قیامت برای فرد ذخیره شود.(۳۴)

 

  1. ۴. نتیجه اخلاص، انقلاب ارزش‌ها از مادی‌گرایی به معنویت‌گرایی

قرآن در مقابل عمل ریاکارانه از عمل مخلصانه با زبان تمثیل یاد می‌کند و می‌فرماید: «وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّهٍ بِرَبْوَهٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیر».(۳۵)

این آیه، عمل کسانی که اموال خود را برای خشنودی خداوند انفاق می‌کنند به باغی تشبیه می‌کند که در نقطه‌ای بلند است و باران‌های خوبی را دریافت می‌کند و محصول آن دو چندان به بار می‌نشیند.

نتیجه اخلاص در رفتار فردی و اجتماعی به بسیاری از کشمکش‌ها و خودخواهی‌ها پایان می‌بخشد و انگیزه‌های مادی و کسب منفعت و دنیاپرستی را به خداجویی و خداطلبی تبدیل می‌کند. این انقلاب، بزرگ‌ترین اثر اخلاص است که انسان را مددکار دیگران می‌سازد.(۳۶)

 

نتیجه‌گیری

اخلاص به معنای دوری گزیدن از آلودگی و هر نوع شرک و ریاست. جز خداوند نباید محرک دیگری در انجام وظایف داشته باشیم و عبادت‌ها و اعمال ما باید از هر نوع «ریا» و «شهرت‌طلبی» در امان باشند و انگیزه ما در کارهای فردی و اجتماعی، باید کسب رضای الهی باشد.

مکتب تربیتی قرآن با اخلاص قادر است در مقابل مکاتب مادی بایستد و قانون سودمداری را باطل کند و انقلابی در ارزش‌ها بیافریند و ضمانت حیات طیبه در دنیا و آخرت را برای انسان به ارمغان بیاورد.

 

پی‌نوشت:

۱- نظام اخلاقی اسلام، ص۱۱؛ این جمله مضمون این شعر است: فإنّما الأمم، الاخلاق ما بقیت * فإن هم، ذهبت أخلاقهم ذهبوا.

۲- کافی، ج۳، ص۲۱۵ (قم، نشر دارالحدیث).

۳- مقاییس اللغه، ج۲، ص۲۰۸ (قم، مکتب الاعلام السلامی).

۴- مفردات راغب، ص۲۹۲ (بیروت، دارالقلم).

۵- همان، ص۱۱۱٫ ر.ک: اللهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج۱، ص ۱۰۸-۱۸۱؛ باب اول و دوم.

۶- کهف: ۸۴٫

۷- بقره: ۱۶۸؛ بقره: ۲۰۸؛ انعام: ۱۴۲٫

۸- بقره: ۱۳۸٫

۹- محمد: ۷٫

۱۰- بقره: ۱۳۹٫

۱۱- ص: ۸۲-۸۳٫

۱۲- ایمان و آثار سازنده آن، ص ۱۱۱٫

۱۳- زمر: ۲٫

۱۴- زمر: ۱۱٫

۱۵- ایمان و آثار سازنده آن، ص ۱۱۲- ۱۱۵٫

۱۶- حج: ۳۱.

۱۷- بقره: ۲۰۷٫

۱۸- بقره: ۲۷۲٫

۱۹- فتح: ۳۹٫

۲۰- مثل‌های آموزنده قرآن، ص۱۳۳٫

۲۱- سبأ: ۴۶٫

۲۲- ایمان و آثار سازنده آن، ص۱۱۳٫

۲۳- همان، ص۱۱۷-۱۲۰٫

۲۴- انعام: ۱۶۰٫

۲۵- مدخل مسائل جدید کلامی، ج۲، ص ۲۰۴٫

۲۶- اسراء: ۸۴٫

۲۷- کافی، ج۲، ص۸۵٫

۲۸- منیه الطالبین فی تفسیر قرآن المبین، ج۱۶، ص۵۵۸٫

۲۹- زمر: ۲ و ۱۱٫

۳۰- نحل: ۹۷٫

۳۱- منیه الطالبین فی تفسیر قرآن المبین، ج۱۶، ص۲۳۹٫

۳۲- بقره: ۲۶۴٫

۳۳- شرح رساله حقوق سید الساجدین(ع)، ص۷۷٫

۳۴- همان، ص۷۴٫

۳۵- بقره: ۲۶۵٫

۳۶- مثل‌های آموزنده قرآن، ص ۳۹۲٫

16آوریل/21

سیــد المسلمیـن، جانشین سید المرسلین

سیمای امیرالمؤمنین در قرآن نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت مولای جهان هستی که حضرت امام هادی(ع) انشا فرمود. در این مقاله به شرح فرازهایی از این زیارت می‌پردازیم.

 

  1. مولی علی(ع) آقا و سرور

السلام علیک یا سید المسلمین؛ سلام بر تو ای آقای مسلمانان!

«سید» به معنای رئیس و آقاست و به کسی گفته می‌شود که متولی امر نوع مردم باشد و در زندگی و معاش از آنان سرپرستی کند. به جماعت زیاد السواد الاعظم می‌گویند و سید عهده‌دار مدیریت این جماعت زیاد است. بزرگ قوم «سید» است، زیرا بزرگی مستلزم شرافت است و به کسی هم که شرافت داشته باشد، هر چند زیرمجموعه نداشته باشد، «سید» اطلاق می‌شود در قرآن، جناب یحیی(ع) سید نامیده شده است: «وَ سَیّداً و حَصُوراً»(۱) و از آنجا که مدیریت امر خانه به عهده زوج است، در قرآن به او هم سید گفته شده است. «و الفینا سیدها لدی الباب»؛(۲) شوهرش را دم در دیدند.» جمع سید «ساده» است.(۳)

سلام بر تو ای علی جان که آقای مسلمانان هستی. هم خدا این ولایت و آقایی را به حضرتت داده و زیربنای آن فضائل والا و ارزشمند توست که تو را شایسته این منصب شایسته ساخته است.

 

  1. فضائل زیربنای آقایی

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «اربع خصال یسود بها المرء: العفه و الادب و الجود و العقل:(۴) چهار خصلت است که آدمی با آنها سرور می‌شود: عفت، ادب، بخشندگی و خردمندی.»

نیز فرمود: «الشرف کل الشریف من شرفه علمه و السؤدد حق السؤدد لمن اتقی الله ربه:(۵) بزرگوار تمام عیار کسی است که علم و دانایی‌اش به او بزرگی بخشیده باشد و سروری حقیقی از آن کسی است که اهل تقوای از خدا باشد.»

نیز فرمود: «السید من لا یصانع و لا یخادع و لا تعزّه المطامع: (۶) سرور کسی است که سازشکار (در اصول) و اهل مکر و فریب نباشد و فریفته طمع‌ها نشود.»

و نیز فرمود: «من حَلم ساد…؛ هر کس که بردبار باشد سروری کند…»

اینها گوشه‌ای از زمینه‌سازی‌های آقایی و سروری است. در تمام این فضائل امیرالمؤمنین علی(ع) در اوج بود؛ پس او باید «سیدالمرسلین» باشد.

 

  1. امام علی(ع) پیشوای مؤمنان

و یعسوب الدین؛ سلام بر تو که پیشوای مؤمنانی

«یعسوب» به ملکه زنبوران عسل گفته می‌شود که هرگاه به پرواز درآید تمام زنبورانی که در آن کندو با او زندگی می‌کنند به دنبال او به پرواز در می‌آیند. پس به رئیس هر قومی یعسوب اطلاق شده است.

کندوی زنبور عسل نماد نظم است و یعسوب امیر آن است و تمام زنبورها مطیع او هستند. قانونمندی و نظم زنبورها و رعایت مقررات زندگی اجتماعی در کندوها حیرت‌انگیز است.

این واژه را پیامبر اکرم(ص) مکرراً در مورد حضرت مولی علی(ع) به کار برده‌اند. ابن عباس می‌گوید: «من از رسول خدا(ص) شنیدم در حالی که دست علی را گرفته بودند می‌فرمودند: «هذا اول من آمن بی و اول من یصافحنی یوم القیامه و هو فاروق هذه الامه یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظلمه:(۸) علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که روز قیامت با من مصافحه می‌کند و او فاروق این امت است؛ یعنی حق را از باطل جدا می‌کند و او یعسوب (پیشوای) مؤمنان است. در حالی که مال یعسوب ظالمان است. «چون مرزهای خدایی را رعایت نمی‌کنند.»

این مضمون در روایات دیگری نیز در برخی با پسوند دین «یعسوب الدین(۹) در برخی با پسوند مؤمنین یعسوب المؤمنین(۱۰) در برخی با پسوند متقین یعسوب المتقین آمده است.(۱۱)

این واژه هم می‌تواند اخبار باشد، یعنی مؤمنان مولی علی(ع) را به رهبری برمی‌گزینند و گوش به فرمان اویند و هم می‌تواند انشا باشد، یعنی مؤمنان باید امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان رهبر خود برگزینید و مطیع محض او باشند. (دقت کنید)

 

  1. امام علی(ع) رهبر اهل تقوی

و امام المتقین؛ سلام بر امام اهل تقوی

«متقین» از ریشه «تقوی» و آن از اصل «وقایه» است که به معنای حفظ است. برای تقوا معانی گوناگونی گفته شده است. به نظر می‌رسد گویاترین معنا «حریم نگهداشتن برای خداوند است.» این واژه جامع‌ترین کلمه در مضامین اخلاقی اسلام است که می‌توان تمام آنها را در آن جا داد. شاید به همین دلیل است که خطیب جمعه مأمور به دعوت به تقوا شده است، زیرا با الهام از این کلمه می‌تواند در هر عرصه‌ای نصیحت شایسته داشته باشد.

امیرالمؤمنین(ع) امام اهل تقوی است. اصلاً او تفسیر تقوی است. تقوای همه جانبه فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و… و….

در دو مورد از نهج‌البلاغه حضرت مولی علی(ع) پیامبر(ص) را امام اهل تقوی معرفی می‌کند.

«… فهو امام من اتقی…:(۱۲) پس پیامبر(ص) پیشوای اهل تقوی است.»

بنابراین تأسی به حضرت نبی اکرم(ص) آراسته شدن به فضیلت برجسته تقوی است، زیرا رهبر امام المتقین هم پیامبراکرم(ص) و او پرورش یافته آن مکتب است. اما جلوه‌های تقوای مولا علی(ع) حقیقتاً مصداق «مثنوی هفتاد من کاغذ است». شاید بتوان گفت هیچ کسی همانند حضرت مولی(ع) به تفصیل، ویژگی‌های اهل تقوا را بیان نکرده است. «خطبه متقین» اوج جلوه فضائل متقین است، زبان عمل آن را انشا کرده است؛ لذا  تا ابد بر دل‌ها می‌نشیند.

 

  1. مولی علی(ع) پیشوای نیکان جهان

و قائد الغر المحجلین؛ و پیشوای نیکان و روسفیدان عالم

این وصف که از القاب حضرت مولی علی(ع) است وصفی است که در شب معراج خداوند به امیرمؤمنان(ع) داده شده است. در آن شب خداوند به پیامبر(ص) فرمود: یا محمد قال لبیک ربّی قال من لامتک من بعدک؟ قال الله اعلم قال علی‌بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین(ع) و سیدالمسلمین و قائد الغرالمحجلین…:(۱۳) ای محمد! عرض کرد لبیک پروردگار من! خداوند فرمود: بعد از تو چه کسی رهبر امتت خواهد بود؟ پیامبر(ص) فرمودند: خدا داناتر است. فرمود: علی‌بن ابی‌طالب(ع) امیر مؤمنان و سرور مسلمانان پیشوای دست و رو سپیدان است.

واژه «قائد» که جمع آن قوّاد و قاده است به معنای جلودار و در اصطلاح به معنای فرمانده جنگ است و به فرماندهان دیگر هم گفته می‌‌شود: «المجتهدون قواد اهل الجنه: آنان که تلاش در قرآن دارند فرماندهان بهشت هستند.»(۱۴)

واژه «غُرّ» جمع اغراست از ریشه غره به معنای سفیدی که در صورت است: «بیاض فی الوجه»(۱۵)

واژه «المحجلین» به معنای جاهای وضو در دست‌ها و قدم‌هاست. اثر وضو در صورت و دو دست و دو پا در انسان تشبیه شده به صورت و دو دست و دو پای او.(۱۶)

به این ترتیب معنای جمله قائد الغر المحجلین «پیشوای دست و رو سپیدان» دست و رو سپیدی است که برخاسته از جان علی(ع) است. پرونده‌ای به‌حدی سفید است که ذره‌ای ظلمت در آن نیست. بی‌دلیل نیست که خداوند این لقب را توسط پیامبر(ص) به مولی علی(ع) می‌دهد.

مدال خداوند در شب معراج را خواندید و اینک مدال پیامبر اکرم(ص): «اول المؤمنین اسلاماً و اخلصهم ایماناً و اسمح الناس کفاً سیدالناس بعدی قائد الغر المحجلین امام اهل الارض علی‌بن ابی‌طالب؛(۱۷) اولین مؤمنان در اسلام آوردن خالص‌ترین آنان در ایمان آوردن و دست و دلبا‌زترین آنان در بخشش، سرور مردم پس از من، رهبر دست و رو سپیدان امام زمینیان علی‌بن ابی‌طالب(ع) است.»(۱۸)

 

  1. مولی علی(ع) برادر رسول خدا(ص)

اشهد انک اخو رسول‌الله؛ شهادت می‌دهم که تو برادر رسول‌اللهی

برادری در قرآن بر دو نوع است: برادری سببی و برادری ایمانی: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه»(حجرات/۱۱). این برادری که افتخار امیرمؤمنان علی(ع) است، فوق این دوست و آن «سنت مؤاخاه» و برادری است.

سنت مؤاخاه یعنی عقد برادری بین مسلمانان که هم قبل از هجرت اتفاق افتاد و هم بعد از آن و در هر دو مقطع پیامبر اکرم(ص) امیرمؤمنان علی(ع) را برادر خود قرار داد. در مقطع قبل از هجرت فرمودند: «أَمَا تَرْضَى أَنْ أَکُونَ أَخَاکَ؟! »(۱۹) آیا راضی نیستی که برادر تو باشم؟ قال بلی یارسول‌الله. حضرت مولی علی(ع) فرمود: «آری راضی‌ام ای پیامبر خدا». در مقطع بعد از هجرت آمده است: «ثم اخذ بید علی‌بن ابی‌طالب فقال هذا اخی» سپس دست علی‌بن ابی‌طالب را گرفتند و فرمودند او برادر من است.(۲۰) و در هر دو مقطع قبل و بعد از هجرت فرمودند: «انت اخی فی الدنیا و الاخره»(۲۱) تو در دنیا و آخرت برادر منی.

سنت «مؤاخاه» یا برادری دینی نقش ارزنده‌ای در شکل‌گیری جامعه دینی داشت و بشیری بود برای کمتر شدن مشکلات مسلمانان.(۲۲) و نیز مدال افتخار دیگر برای حضرت مولی علی(ع) زیرا در برادری‌ها پیامبر(ص) سنخیت‌ها را لحاظ می‌کردند.(۲۳) تنها بزرگی که سنخیت برادری با پیامبر اکرم(ص) را داشت، امیر مؤمنان علی(ع) بود.

 

  1. امام علی(ع) جانشین پیامبر(ص)

و وصیه و وارث علمه و امینه علی شرعه و خلیفته فی امته و اول من امن بالله و صدق بما انزل علی نبیه؛ سلام بر تو که وصی پیامبری و وارث علم اوئی و امین او بر شریعت او و جانشین او در امتش هستی. اول کسی هستی که به خدا ایمان آورد و آنچه را بر پیامبر(ص) خدا نازل شد تصدیق کرد.

در فرازهای گذشته به شرح این مضامین پرداختیم سئوالی که در اینجا مطرح است این است که راز و رمز این تکرارها چیست؟ پاسخ این است که این زیارت‌ها تنها متونی برای خواندن و ثواب بردن نیستند، بلکه متون والا و ارزشمند امام شناسی هستند. هدف آن است که این فضائل در عمق جان‌ها بنشینند و این نیاز به تکرار دارد. اصولاً تربیت منهای تکرار حاصل نمی‌شود و این راز تکرارها در مضامین بلند قرآنی است. تکرار داستان آموزنده انبیا حتی تکرار برخی از جملات مثل « فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان» در سوره الرحمن و امثالهم.

 

پاورقی‌ها:

۱- آل‌عمران/۳۹٫

۲- یوسف/۲۵٫

۳- احزاب/۶۷٫

۴- بحارالانوار، ج۹۴، ح۲۳٫

۵- بحارالانوار، ج۷۸، ح۸۲

۶- غررالحکم واژه سید.

۷- بحارالانوار، ج۷۷، ص۲۰۸٫

۸- میزان الاعتدال ذهبی، ج۲، ص۳؛ الغدیر، ج۳، ص۴۴۱ (چاپ قبل، ج۲، ص۳۱۳)

۹- الامالی شیخ صدوق، ص۱۸۸، ح۱۹۷؛ مصباح الزائر، ص۴۷۷٫

۱۰- تفسیر عیاشی ۲، ص ۱۸؛ نهج‌البلاغه، حکمت ۳۱۶؛ خصال ص۶۳۳٫

۱۱- الامالی، ص۴۵۰، ح۶۰۹٫

۱۲- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۶ و ۹۴٫

۱۳- اصول کافی، ج۱، ص۴۴۳ (باب مولد النبی، حدیث ۱۳)

۱۴- مجمع البحرین، ج۳، ص۱۵۲۰، ماده قود (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۵- مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۱۳، ماده غرّ (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۶- مجمع البحرین، ج ۱، ص۳۶۷، ماده حجل (چاپ مؤسسه البعثه تهران)

۱۷- الامالی شیخ صدوق، ص۲۵۰، ح۲۷۵٫

۱۸- نیز ر.ک به معانی الاخبار، ص۳۷۲، ح۱؛ تفسیر فررات، ص۲۰۶، ح۲۷۲٫

۱۹- السیره الحلبیه، ج۲، ص۲۰٫

۲۰- الامالی شیخ طوسی، ص۵۸۷، ح۱۲۱۵٫

۲۱- الاستیعاب، ج۳، ص۲۰۲٫

۲۲- ر.ک دانشنامه قرآن و حدیث، ج۲، ص۱۲۹٫

۲۳- ر.ک به نام ۱۲۲ نفری که دو به دو خواهر و برادر شدند، دانشنامه قرآن و حدیث، ج۲ از ص۱۵۲ تا ص۱۷۲٫

03ژانویه/21

تاملاتی درباره ظرفیت‌های سینمای دینی

سینمای دینی با تاکید بر مضامین قرآنی می‌تواند سینمای معناگرایانه را متحول سازد. در قرآن کریم روابط انسان با دیگران، با خدا،  با محیط زیست و با خودش به بهترین و جذاب‌ترین شکل ممکن روایت شده است. این روایت‌ها برآمده از فطرت پاک انسانی هستند و به همین دلیل باورپذیری فوق‌العادی دارند و به‌راحتی با مخاطب خود ارتباط برقرار می‌کنند. در قرآن پی‌رنگ‌های پرکششی مانند خداجویی،‌ جستجوی خوشبختی،‌ عطش حقیقت‌یابی، ‌کمک به هم نوع، ‌سعادت‌خواهی و… وجود دارند که همواره برای نوع بشر مطلوب بوده‌اند. سینما قدرت دارد اعتقاداتمان را بردارد و در جایی بگذارد که تبادلی با زندگی صورت پذیرد.

یکی از بکرترین عرصه‌های سینمای دینی با رویکرد اسلامی، بهره‌گیری از پتانسیل داستان‌های قرآنی است. بهترین قصه‌های جهان در قرآن وجود دارند. استقبال از مجموعه‌های تلویزیونی «ایوب پیامبر(ع)»، «مردان آنجلس» و «یوسف پیامبر(ع)» که در سال‌های اخیر از صدا و سیما پخش شدند، گواه استقبال مخاطب از این موضوع است. سینما با اتکای به منبع موثقی مثل قرآن کریم به مقوله سینمای دینی اعتبار می‌بخشد. این داستان‌ها هیچ‌گاه از رونق نمی‌افتند و برای همه دوران‌ها درس‌ها و نکته‌های عبرت‌آموزی دارند. مثلاً در «ایوب پیامبر(ع)»، گفتمان صبر و مقاومت در دستور کار قرار دارد و فرهنگ تاب‌آوری در برابر سختی‌ها و ناملایمات را به مخاطب خود گوشزد می‌کند. در شرایط کنونی جامعه ما ترویج این مضامین مورد نیاز است. مشکلات و گرفتاری‌های مردم رو به فزونی است و تنها راه خروج از این وضعیت، نهادینه‌سازی فرهنگ استقامت و امید است. آمادگی پذیرش به انواع ابتلائات، نیازمند زمینه‌چینی‌های مختلف فرهنگی است و در این خصوص آثاری از سنخ «ایوب پیامبر(ع)» یقیناً حرف‌های زیادی برای گفتن دارند.

سینمای دینی مقوّم آرمان‌های بشری است. در مجموعه «مردان آنجلس» گروهی از مؤمنان مسیحی به جهت ظلم و ستم فرمانروای حاکم به کوهی پناه  می‌برند و از یوغ بی‌عدالتی می‌گریزند. این قهرمانان تن به ذلت نمی‌دهند و برای پیگیری عقاید خود علم قیام بر می‌افرازند و در برابر جریان سلطه زمان خود حرکتی ماندگار را برنامه‌ریزی می‌کنند. عدالت‌جویی، ‌ظلم‌ستیزی، ‌حق آزادی عقیده و… از دیرباز از مطالبات آرمان‌گرایانه نوع بشر بوده‌اند که این سریال روی آنها تمرکز قرار دارد. این خط روایی می‌تواند در آثار دیگر نیز مورد توجه فیلمسازان قرار بگیرد.

یکی از گمگشته‌های بشر امروز، حیا و عفت است. این معضل بشر را به وادی بی‌غیرتی و خودفروشی کشانده است. هنر سینما در این زمینه می‌تواند ابزار رهایی‌بخشی باشد و انسان را از چاه به ماه برساند. در سریال یوسف«ع» از سویی عاقبت پاکدامنی برای قهرمان فیلم روایت می‌شود و از سوی دیگر سرانجام هوسرانی ضد قهرمان برای مخاطب تبیین می‌شود. نمونه تجمیعی این تقابل تأثیرگذار و جذاب را در کمتر روایت سینمایی می‌توان سراغ گرفت.

سینمای دینی و سینمای قرآنی در کشور ما در هم تنیده شده‌اند و تفکیک این دو از هم امکان‌پذیر نیست. در سینمای دینی امکان تعدد قرائت‌های فیلمساز از داستان وجود ندارد؛ زیرا چهارچوب کلی فیلمنامه در آیات منعکس شده و امکان تغییر در آن وجود ندارد. برخی ممکن است تصور کنند این موضوع عیب است و دست و پای فیلمساز را می‌بندد؛ اما بر عکس. ما با یک متن غنی و حرفه‌ای مواجهیم که خیالمان‌ را از وجود ضعف‌های روایی و مولفه‌های شخصیت‌پردازانه، ‌گره‌های داستانی،‌ فراز و فرودهای قصه و… راحت می‌کند و تمرکز و انرژی‌مان را معطوف به ریزه‌کاری‌ها ساخت اثر می‌کند.

از منظری می‌توان گفت کل قرآن، سناریوی واحدی است که برای بشریت از سوی خداوند نازل شده است. این سناریو برای مقاطع زمانی مختلف بشر تنظیم شده است. به عبارت دیگر آیات قرآن کریم یک دوره فشرده و کامل اخلاقیات و سبک زندگی متعالی است که روایت شده‌اند. فضاسازی‌های زمانی و مکانی و شخصیتی آیات بی‌نظیر‌ند و به زبان سینماگران دکوپاژها و میزانسن‌ها بسیار حرفه‌ای هستند. فیلمسازی که با اقتباس از یکی از سوره‌های قرآن، اثری را تولید می‌کند، به‌هیچ‌وجه نگران تناقضات در شخصیت‌های روائی خود را ندارد.

نکته بسیار مهم بعدی در خصوص ظرفیت‌های داستانی آیات قرآن، استفاده از فلاش‌بک‌ها و فلاش فورواردهای متعدد جذاب در متن قصص قرآنی است؛ به‌طوری که شما ممکن است در سکانسی بازگشت به گذشته و مرور خاطرات را داشته باشید و بلافاصله در آیات بعدی با یک پرش به آینده از اتفاقات فردایی صحبت کنید. این  موضوع، کار به‌شدت سختی است، چون در صورت مراعات نکردن ظرافت‌های روایی، مخاطب با اثر ارتباط برقرار نمی‌کند؛ اما در مورد قصص قرآنی این دغدغه وجود ندارد. در درام‌های سینمایی تحول شخصیت و چرخش او از رذیله‌های اخلاقی به سوی فضائل اخلاقی در طول اثر سینمایی مورد توجه است. قصص قرآنی در این خصوص نیز پیشتازند و قهرمانان زیادی در متن آیات وجود دارند که در جدال با نفس خود و یا بدخواهان در نهایت موفق می‌شوند خود را به ساحل عاقبت به‌خیری برسانند.

سینمای دینی مصون‌ترین عرصه در سینماست که آلوده به فساد و جریان‌های مافیایی خطرناک  نمی‌شود؛ زیرا اکثر سینماگرانی که در این عرصه گام می‌گذارند، نیّات معنوی را دخیل در کار می‌کنند و به همین دلیل به دنبال کسب مادی حداکثری نیستند. فضای روحانی حاکم در آثار سینمای دینی چه در پشت صحنه و چه در جلوی دوربین، اجازه بروز حاشیه‌های ضربه زننده را به کار نمی‌دهد.

03ژانویه/21

امام علی(ع) جلوه‌ برجسته‌ دین خدا

«سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن» نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر که حضرت امام هادی«ع» انشا فرموده است. در این مقاله نیز شرح فرازهایی از این زیارت تقدیم می‌شود.

 

۱٫امام علی(ع) حجت رسای خداوند

«حجته البالغه علی عباده؛ سلام بر تو ای حجت رسای خداوند بر بندگان»

جمله حجت بالغه ترکیب یافته از دو واژه است: ۱- واژه «حجت» در اصل از ماده «حج» به معنای قصد می‌باشد. به جاده و راه که مقصود و منظور انسان است «محجّه» گفته می‌شود به دلیل و برهان هم حجت گفته می‌شود چرا که گوینده قصد دارد به وسیله آن مطلب خود را برای دیگران ثابت کند.

 

۲٫واژه «بالغه» به معنای رسالت

«حجت بالغه» به معنای دلیل رسا و روش الهی. دلایل خداوند برای بشر چه دلایل عقلی و چه نقلی دلایلی کاملاً روشن و واضح است. در حدیثی از امام کاظم(ع) آمده است:

«ان لله علی‌الناس حجتین حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبیا و اما الباطنه فالعقول؛(۱) خداوند بر مردم دو حجت دارد حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار رسولان، انبیا و امامانند و حجت باطنه عقلایند.»

امامان سلام الله علیهم اجمعین هم خود حجت بالغه خدایند و هم رهنمودهای آنها حجج بالغه خداوند است. خود حجت بالغه‌اند چون معصوم‌اند رفتارشان، گفتارشان، تقریرشان، همگی حجت است. حضرت امام صادق(ع) فرمود:

«کان امیرالمؤمنین باب الله لایؤتی الا منه و سبیله الذی من تمسک بغیره هلک کذلک حکم الائمه بعده واحداً بعد واحد جعلهم الله ارکان الارض و هم الحجه علی من فوق الارض  و من تحت الثری؛(۲) امیرمؤمنان همان درِ خداست که جز از آن به سوی خدا راه برده نمی‌شود و همان راه خداست که اگر کسی به غیر آن چنگ زند هلاک می‌گردد. امامان یکی بعد از دیگری چنین‌اند خداوند آنان را ستون‌های زمین قرار داده است و آنان حجت‌های کامل بر کسانی‌اند که زیر زمین و زیر آسمان قرار دارند.

حضرت امیرمؤمنان آن‌چنان حجت رسای خداست که گویی این واژه «حجت‌الله البالغه» وصف حضرت شده است. امام صادق(ع) فرمود: «اللهم فانّا نشهد انه… حجتک البالغه؛(۳) خدایا ما شهادت می‌دهیم که علی… حجت رسای توست.»

در همین زیارت غدیریه آمده است: «… مولای انت الحجه البالغه و المحجه الواضحه…؛ مولای من تو دلیل رسای خداوند راه روشن او هستی.»

هم خود حجت‌اند و هم رهنمودهای آنها مستند و برهانی و دلیل روشن است. در زیارت امین‌الله که از زیارت‌های معتبری است که اصلش مربوط به حرم مولا علی(ع) است ولی در تمام مشاهد مشرفه می‌توان خواند، آمده است: «مع ما لک من الحجج البالغه علی جمیع خلقه…؛(۴) با دلیل‌های رسایی که بر همه خلق داری.»

به این ترتیب حجت بالغه دلیل رسای خداوند است آنچه ستون فقرات حجت بالغه است وضوح روشن و رسا بودن آن است نه علم پیدا کردن عالم و جاهل به آن. آن‌چنانکه در برخی کتاب‌ها آمده است.(۵)

زیرا چه بسا دلیلی مثل آفتاب روشن است اما عنادها، تعصب‌های جاهلی و… و… آن را پوشانده است همانند شخص مولا علی‌(ع) او حجت بالغه خداوند است گرچه نگذارند همگان این حجت بالغه را بشناسند.

 

۳٫جلوه‌ برجسته‌ دین خدا

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّه: سلام بر تو ای دین استوار خدا

واژه «دین» به معنای مجموعه عقاید و قوانین و آدابی است که انسان در سایه‌ آنها می‌تواند به سعادت و خوشبختی‌ در جهان برسد و از نظر فردی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح قرار بگیرد.(۶)

واژه «قویم» به معنی راست و درست و جمع آن قیام است و این معنا در تمام مشتقات آن قرار دارد. «استقامت» به معنای ملازم طریق مستقیم بودن است.(فصلت/۳۰)

«اقم» از ماده اقامه به معنی صاف و مستقیم کردن بر پایه اتقن است.(روم/۳۰)

«قائم» به معنی ایستاده و برپاست.(هود/۱۰۰)

«قیام» ایستادن هم مصدر (ایستادن) و هم جمع قائم است (ایستادگان). (نساء/۱۰۳)

«قوامین» جمع قوام به معنای بسیار قیام کننده.(نساء/۱۳۵)

بنابر این قویم به معنای استوار و به دور از هر کجی و اعوجاج است.

سلام بر تو ای دین استوار خداوند. اگر کسی در پی دین خداست و بر آن است که برنامه‌ای را که خداوند برنامه سعادت می‌داند انتخاب کند، آن دینی است که تو تبیین کننده آن و جلودار آن باشی.

دینی که از خاندان مطهر شما برنخیزد، دین خدا نیست.

«دین قویم» دین فطرت است، دینی که نه افراط در آن است نه تفریط. دینی که هم به آبادی دنیا می‌پردازد و هم به آبادی آخرت. «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّار(۷): پروردگارا به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما.»

تجلی این دین قویم امامان هستند که دین خدا را از کژی و انحراف حفظ می‌کنند، زیرا آنها مسلط به همه ابعاد دین هستند.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «ان دین الله تعالی لن ینصره الا من حاطه من جمیع جوانبه(۸): دین خدا را یاری نخواهد کرد مگر آنکه همه ابعاد آن را بشناسند.

مضمون این روایت این است که دین با آنان آغاز می‌شود و با آنان خاتمه می‌یابد. در روایتی از حضرت امام باقر«ع» رسیده است: «ایهاالناس این تذهبون؟ و این یراد بکم؟ بنا هدی الله اولکم و بنا یختم آخرکم(۹): ای مردم کجا می‌روید و شما را به کجا می‌برند؟ خداوند به وسیله ما اولین شما را هدایت کرد و به وسیله ما آخرین شما را جمع می‌کند.»

حضرت امیرالمؤمنین«ع» مصداق بارز دین قویم خدا و آیینه تمام نمای دین است و دین همگان را باید با این میزان سنجید.

 

۴٫علی صراط مستقیم

« وَ صِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم: سلام بر تو ای راه مستقیم الهی.»

« صِّرَاط» راه مستقیم است. بنابراین مستقیم بودن در مفهوم صراط افتاده و ذکر آن صورت توصیف برای تأکید هرچه بیشتر روی این مسئله است.(۱۰)

«مُسْتَقِیم» از استقامت است که به معنای پیوسته در طریق مستقیم بودن است.

صِراط مُسْتَقیم ، همان آئین و دین الهی در عرصه اقتصادی و عملی است راهی که انسان را به خدا می‌رساند. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «صراط الانبیاء و هم الذین انعم الله علیهم(۱۱): صراط مستقیم راه پیامبران است و راه همان‌ها که مشمول نعمت‌های الهی شده‌اند.

در روایتی حضرت امام صادق«ع» در تفسیر آیه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم فرمود: «الطریق و معرفه الامام(۱۲): مقصود راه و شناخت امام است.»

در حدیث دیگری فرمود: «وَالله نَحنُ الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم: به خدا سوگند صراط مستقیم مائیم.»(۱۳)

و در حدیثی دیگر فرمود که صراط مستقیم امیرمؤمنان علی«ع» است.(۱۴)

این روایات مفسر واژه صراط مستقیم است که در ده‌ها آیه آمده است. کاربرد این واژه می‌گوید که انسان مقصد و هدف دارد برای رسیدن به این هدف راه می‌خواهد. راهنمای این راه امامان معصوم‌اند. بر این اساس به‌خوبی روشن می‌شود که امیرمؤمنان که فرزندان معصومش صراط مستقیم‌اند راه درست فقط راه آنهاست.

در همین زیارت بار دیگر آمده است: «اَشهَدُ اَنَّکَ المَعنیُّ بِقَولَ العَزیزِ الحَکیم  وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ.» (۱۵)

ضَلَّ وَ الله وَ اضلَّ مَنِ التَّبَعَ سِواک وَ عِندَ عَنِ الحقّ مِن عاداک(۱۶)

گواهی می‌دهم که مقصود از این کلام خداوند عزیز مهربان آنجا که می‌فرماید:

«این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده و انحرافی پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می‌سازد.»

به خدا سوگند هرکس از غیر تو پیروی کرد گمراه شد و دیگران را گمراه کرد و هر که با تو دشمنی کرد با حق دشمن بوده است.

در روایتی از پیامبر اکرم«ص» رسیده است:

«اَنتَ الطَّریقُ الواضِح وَ اَنتَ الصِّراطَ المُستَقیم(۱۷): علی جان تو راه روشن و تو صراط مستقیمی.»

علی حجت خدا و در فضای غبارآلود فتنه، چراغ راه است. این است که انسان نمی‌تواند تعجب خویش را پوشیده دارد که چگونه بی‌بصیرت‌هایی در نیروهای امیرمؤمنان علی«ع» با آنکه می‌دیدند فرمانده علی«ع» است باز هم شک می‌کردند؟!

در مقطع جنگ جمل حارث ‌بن حوط خدمت امام علی«ع» رسید و عرض کرد:

«آیا رأی تو این است که من اصحاب جمل را گمراه می‌دانم؟» (یعنی گمراه نمی‌دانم!!!) مولی فرمود: «یا حارث! انک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فحرت انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من أتاه؛(۱۸): ای حارث! تو زیر پای خود را دیدی و به بالای سرت نگاه نکردی، از این رو دچار حیرت شدی. تو حق را نشناختی تا اهل حق را بشناسی. تو باطل را نشناختی تا اهل باطل را بشناسی.

تعجب این است که با وجود امیرالمؤمنین علی«ع» که سمبل حق است شک و تردید چرا؟.

غزالی در کتاب المنتقد من الضلال می‌گوید:

«العاقل من یقتدی بسید العقلاء علی«ع» حیث قال لا یعرف الحق بالرجال اعرف الحق تعرف اهله(۱۹): عاقل کسی است که به سرور عاقلان علی«ع» اقتدا کند، زیرا فرمود حق به مردان شناخته نمی‌شود حق را بشناسی نا اهلش را شناختی.»

آنچه در این عرصه گفته شد حرف دیروز نیست، بلکه حرف روزمان است.

مراقب باشیم از صراط مستقیم بیرون نشویم و در فضای فتنه غبارآلود نگردیم.

راهش این است که چراغ همراه خود داشته باشیم

و این چراغ حضرت امیرمؤمنان و اولاد معصوم او هستند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- کافی، ج ۱، ص ۱۶؛ وسائل، ج ۱۵، ص ۲۰۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۲۷٫

۲- تفسیر قمی، ص ۳۲۴؛ علل الشرایع، ص ۱۶۲٫

۳- تهذیب‌الاحکام، ج ۳، ص ۱۴۵، ح ۳۱۷٫

۴- مفاتیح الجنان، ص۴۸۵ انتشارات اسوه، مصباح المجتهد، ص ۷۳۸، ح ۸۳۹٫

۵- اوصاف امیرالمؤمنین، ص ۱۰٫

۶- لغات قرآن در تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۷۱٫

۷- بقره/۲۰۱٫

۸- التبلیغ فی الکتاب و السنه، ص ۹۸٫

۹- کافی، ج ۱، ص ۴۷۱٫

۱۰- مفردات راغب، ج ۱، ص ۴۸ تا ۵۱٫

۱۱- نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۶، ذیل آیه سوره حمد.

۱۲- همان.

۱۳- معانی الاخبار، ص ۳۵، باب معنی الصراط، ج ۵٫

۱۴- معانی الاخبار، ص ۳۲، باب معنی الصراط، ج ۲٫

۱۵- انعام/۱۵۳٫

۱۶- مفاتیح الجنان، انتشارات اسوه.

۱۷- بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۱۰۰٫

۱۸- نهج البلاغه، حکمت ۲۶۳٫

۱۹- مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۲۰٫

03ژانویه/21

سبقت در کار خیر

اشاره:

یکی ازتوصیه‌های اخلاقی امام سجاد«ع» سبقت در کار خیر است. سبقت در کار خیر شامل دو بخش است. بخش اول توجه دادن به خود سبقت فارغ از متعلق آن است. به بیانی نفس سبقت موضوعیت دارد، پیشرو بودن کارکرد تربیتی دارد و وقتی کسی در کار خیر جلو افتاد به دنبالش جمعیت حرکت می‌کند.

بخش دوم درخواست امام از خداوند برای یاری دادن او در سبقت به کار خیراست. باید توجه داشت باب خیر، همیشه برای انسان باز نیست. چه بسا انسان‌هایی که می‌خواستند کارهای خوب انجام بدهند، ولی به تأخیر انداختند و فرصت و توفیق کار خیر از آنها گرفته شد. براین اساس وقتی انسانی توفیق به کار خوب دارد باید تا می‌تواند در انجام کار خیر سبقت بگیرد و آن را به تاخیر نیندازد.

 

سفارش در سبقت درکار خیر

بخشی از دعای بیستم صحیفه سجادیه درباره سبقت گرفتن در خدمت به دیگران است: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیهِ الصَّالِحِینَ، وَأَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتَّقِینَ،… وَ السَّبْقِ إِلَی الْفَضِیلَه؛ خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و جان مرا به زیور بندگان شایسته‏ات بیاراى و بر من لباس تقوا بپوشان تا بتوانم در راه فضل و کمال از دیگران پیش بیفتم.»(۱)

یکی از درخواست‌های امام سجاد«ع» از خداوند توفیق خدمت به مردم و سبقت در آن است. خدایا! برای امت اسلامی مقدر بفرما که همیشه پیشرو کارهای خوب باشند. اگر تحصیل است سبقت بگیرند، اگر کتابت است سبقت بگیرند، اگر ایمان است سبقت بگیرند، اگر بیمارستان درست کردن است سبقت بگیرند، اگر مسکن درست کردن است، سبقت بگیرند.

 

واژه سبقت و سرعت در قرآن کریم

سبقت در قرآن کریم با واژه‌های متعددی آمده است، مانند: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیرات: در اعمال خیر و نیکی‌ها بر یکدیگر سبقت جویید.»‏(۲) «وَسارِعُوا إِلى‏ مَغفِرَهٍ مِن رَبِّکُم: و شتاب کنید براى رسیدن به آمرزش پروردگارتان.»(۳) «سابِقُوا إِلى‏ مَغفِرَهٍ مِن رَبِّکُمْ: پیشى گیرید به سوى آمرزش از خدا».(۴) قرآن کریم از دو واژه برای بیان پیشی گرفتن استفاده کرده است: سبقت و سرعت. تفاوت در این است که سرعت نشانه حوزه فردی است و اینکه هر کسی خودش و بدون توجه به دیگران در کارهای نیک و خیر شتاب کند، اما سبقت با توجه به مسائل اجتماعی است؛ به این معنا که هر کسی می‌بایست خود را با دیگری مقایسه کند و بسنجد و در کار‌های نیک و پسندیده بکوشد تا از دیگری سبقت گیرد. در حقیقت قرآن در اینجا از یک نکته روانى استفاده می‌کند که انسان براى انجام دادن یک کار اگر تنها باشد، معمولاً کار را بدون سرعت و به‌طور عادى انجام مى‏دهد، ولى اگر جنبه مسابقه به خود بگیرد، آن هم مسابقه‏اى که جایزه با ارزشى براى آن تعیین شده، تمام نیرو و انرژى خود را به کار مى‏گیرد و با سرعت هر چه بیشتر به سوى هدف پیش مى‏تازد.(۵)

در روایات اسلامی یکی از ویژگی اهل ایمان سبقت گرفتن در کارهای نیک است که ثمره آن در قیامت سبقت گرفتن در شتاب  به بهشت است. پیامبر خدا«ص» فرمود: «در روز قیامت چون خلایق جمع شوند آواز دهنده‌اى آواز دهد که، «کجایند اهل فضیلت؟» پس جماعتى اندک برمی‌خیزند و شتابان به سوى بهشت می‌روند. فرشتگان جلو می‌روند و می‌گویند: «شما را مى‌بینیم که به سوى بهشت مى‌شتابید.» آنها پاسخ می‌دهند: «ما اهل فضیلتیم.» فرشتگان می‌پرسند: «فضل شما چه بوده است؟» آنها می‌گویند: «ما هرگاه ستمى مى‌دیدیم مى‌بخشیدیم و هرگاه بدى مى‌دیدیم گذشت مى‌کردیم و هرگاه رفتار جاهلانه‌اى با ما مى‌شد بردبارى نشان مى‌دادیم.» پس، به آنان گفته می‌شود: «وارد بهشت شوید که نیکو مزدى است براى عمل کنندگان.»(۶)

 

کارکرد تربیتی سبقت گرفتن

نکته تربیتی درخواست امام سجاد در پیشرو خیرین بودن و در کارهای خیر از دیگران سبقت گرفتن، توجه دادن به خود سبقت فارغ از متعلق آن است. به بیانی نفس سبقت موضوعیت دارد. خود سبق، پیشرو بودن کارکرد تربیتی دارد وقتی کسی در کارهای خیر جلو افتاد به دنبالش حرکت جمعیت می‌آید. شما اگر شروع به تلاوت قرآن کردید دیگران نیز دنباله‌رو شما می‌شوند. وقتی مشغول مطالعه شدید دیگران نیز از شما پیروی می‌کنند در این صورت شما دو پاداش و ثواب دارید: ثواب مطالعه، ثواب سبقت و پیشقدم بودن. بنابراین پیشقدم‌ بودن در کارهای خیر ثواب و پاداشی جدا دارد.

 

 

حضرت خدیجه«س» پیشقدم در کارهای خیر

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: «خدمت رسول اکرم«ص» بودیم و همه همسران ایشان حاضر بودند. کسی اسم حضرت خدیجه «س» را برد و پیامبر خدا «ص» گریه کردند. عایشه گفت: «چرا می‌گریید؟» رسول خدا «س» در پاسخ فرمودند: «او فرزند برای من آورد و شما نازا بودید.» عایشه می‌گوید: «همیشه با بیان خوبی‌های خدیجه«س» به پیامبر«ص» خدا تقرّب می‌جستم.»(۷)

ویژگی حضرت خدیجه«س» که پیامبر اکرم «ص» او را می‌ستاید، سبقت گرفتن در کارهای خیر بود. ایشان به‌تنهایی پیشرو در کارهای خیر بود، بنابراین خود سبقت فضیلت است. بر همین اساس امیرالمؤمنین«ع» أسبق‌الناس بود. پیامبر«ص» در میان یاران نشسته بودند. جمعى در حالى که شمشیرها را بر کمر بسته بودند (و آماده جهاد بودند) پا برهنه و بی لباس خدمتش رسیدند. چهره پیامبر «ص» از مشاهده فقر آنها دگرگون شد. به خانه رفتند و سپس برگشتند و به بلال دستور دادند مردم را دعوت به اجتماع و نماز کند. بعد از برگزارى نماز خطبه‌اى خواندند و فرمودند: «اى مردم! از خدا بترسید؛ همان خدایى که همه شما را از یک نفس آفرید و بدانید که خدا مراقب شماست. ای مردم! تقوا پیشه کنید و به فکر فرداى قیامت باشید. هر کدام که می‌توانید از دینار، درهم، لباس، گندم، خرما، حتى بخشى از یک دانه خرما به نیازمندان کمک کنید.» در این هنگام مردى از «انصار» کیسه پولى آورد که در دستش جاى نمى‌گرفت. این امر سبب تشویق مردم شد و پشت سر هم کمک‌هاى مختلف فراهم کردند، به‌حدى که دو کپه از مواد غذایى و لباس جمع شد.

آثار سرور در چهره پیامبر«ص» نمایان شد و فرمودند: «مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامِ سُنَّهً حَسَنَهً فَلَهُ أَجْرُها وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها بَعْدَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَىْءٌ وَ مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامِ سُنَّهً سَیِّئَهً کانَ عَلَیْهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزارِهِمْ شَىْءٌ: هرکس پایه‌گذار روش نیکویی در اسلام باشد، پاداش آن و پاداش کسانی که پس از او به آن عمل کنند، به او می‌رسد؛ بی آنکه چیزی از اجر و پاداش آنها کم شود. و هر کس روش بدی در اسلام پایه‌گذاری کند، گناه آن و گناه کسانی که پس از او به آن عمل کنند، به او می‌رسد و ذره‌ای از گناهان آنها کاسته نمی‌شود.»(۸)

دعای امام سجاد«ع» در دو بخش است: توفیق سبقت و پیشرو بودن. توفیق سبقت در کارهای خیر. لذا نفس سبقت به خیرات این فضیلت است و خود سبقت اهمیت دارد.

 

 

آسیب‌های به تأخیر انداختن سبقت در کار خیر

بخش دوم درخواست امام از خداوند، یاری دادن او در سبقت به کارهای خیر است. مثلاً صدقه دادن از فضائل است. در حسن دادن صدقه، جهاد و انفاق هزاران روایت داریم. در وسائل الشیعه در باب صدقه بیش از ۳۰۰ روایت آمده است. باید توجه داشت باب خیر همیشه برای انسان باز نیست. چه بسا انسان‌هایی که می‌خواستند کارهای خوب انجام بدهند، ولی به تأخیر انداختند و فرصت و توفیق کار خیر از آنها گرفته شد.

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «مَن فُتِحَ لَهُ بابٌ مِن الخَیرِ فَلْیَنتَهِزْهُ؛ فإنّهُ لا یَدرِی مَتى یُغلَقُ عَنهُ: هر کس که درى از خیر به رویش گشوده شود، باید آن را غنیمت شمرد؛ زیرا نمى‌داند آن در چه وقت به رویش بسته مى‌شود.»(۹) فردی ثروت دارد و می‌تواند بیمارستان، مسجد، کتابخانه، مدرسه، خیابان و… درست کند. فرمود قبل از اینکه فرصت را از دست بدهید انجام دهید. برای اینکه این فرصت از دست رفتنی است. تا قدرت هست باید از آن استفاده کرد. امروز قدرت بر بیان است، فردا بیان ساقط می‌شود. امروز پول دارد و مسجد و بیمارستان درست نمی‌کند و فردا مصادره می‌کنند و به ورثه‌اش هم نمی‌دهند و یا کس دیگری می‌خورد. بنابراین باید فرصت‌ها را غنیمت شمرد. این معنا در اشعار هم زیاد دیده می‌شود.

فرصت شمار صحبت که از این دو راهه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن(۱۰)

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست(۱۱)

 

فرصت همانند ابر در حال گذر است

در انجام کارهای خیر نباید فرصت‌ها را از دست داد. حضرت علی‌«ع» می‌فرماید: «اِنتَهِزُوا فُرَصَ اَلْخَیْرِ فَإِنَّهَا تَمُرُّ مَرَّ اَلسَّحَاب: فرصت‌هاى خیر را غنیمت شمارید، همانا آنها چون ابر مى‌گذرند.(۱۲)

به طور خلاصه دو بحث ارائه شد:

یکی نفس سبقت گرفتن که فضیلت است و دیگری سبقت در کارهای خیر و از دست ندادن فرصت در انجام آنها.

از خداوند متعال می‌خواهیم به همه ما توفیق سبقت در کارهای خیر و انجام کارهای خیر عنایت فرماید.

به کوشش: قاسم بابائی

 

  پی‌نوشت‌ها:

  1. دعای بیستم صحیفه سجادیه.
  2. سوره بقره ۱۴۸٫
  3. ال عمران، سوره ۱۳۳٫
  4. سوره حدید، آیه ۲۱٫
  5. تفسیر نمونه، ج‏۳، ص: ۹۲٫
  6. ورام مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر، ج۱، ص۱۲۴، قم، نشر مکتب الفقیه.
  7. مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۸ ؛ کشف الغمه، ج۲، ص ۱۳۱٫
  8. صحیح مسلم، ج ۲، ص ۷۰۴ (باب الحث على الصدقه و لو بشق تمره).
  9. کلینی، الکافی: ج ۳، ص ۴۲۴، ح ۹، عن السکونی.
  10. دیوان حافظ ۷۲٫
  11. دیوان حافظ ۳۹۲٫
  12. ۱۲٫ غررالحکم و دررالکلم، ج ۱، ص ۶۰۸٫
10اکتبر/20

مبارزه با سلاطین فساد در نگاه قرآن

مقدمه: مبارزه با سلاطین فساد یکی از مسائل حیاتی و مهمی است که بارها مورد تأکید مقام معظم رهبری قرار گرفته است. ایشان می‌فرماید: «از جملۀ‌ مهم‌ترین کارها، مبارزه‌ با فساد است. مبارزه با فساد،  یک جنبۀ اخلاقیِ محض نیست؛ اداره‌ کشور متوقف به مبارزه‌ با فساد است.»در این بین برای ریشه کن کردن فساد در جامعه باید با سلاطین فساد، ریشه‌ها و سرچشمه‌های آن مبارزه شود. اگر مردم و مسئولان وظیفه خودشان در مواجهه با سلاطین فساد را بدانند، جامعه به سوی سلامت حرکت می‌کند و در غیر این صورت به خطر می‌افتد و اعتماد مردم به نظام اسلامی ضربه می‌بیند. از این رو لازم است مسئله فوق بررسی و پاسخ قرآن کریم به شیوه‌های مواجهه با سلاطین فساد تبیین شود.

 

سلاطین فساد و ویژگی‌های آنان

با مراجعه به قرآن کریم در می‌یابیم که ۵۰ مرتبه در ۴۷ آیه  به فساد و مشتقات آن اشاره و از زشتی و آثار ویرانگر فساد، روش‌های مبارزه با آن، حرمت فساد و زمینه‌های به وجود آمدن آن و… سخن به میان آمده است.

در این بین آنچه قابل توجه است این است که در بخش قابل توجهی از آیات قرآن کریم به سردمداران فساد اشاره شده است. اشاره‌های قرآن به این موضوع به دو گونه است. در برخی از موارد مصادیقی مانند فرعون، هامان، قارون، سران قوم عاد و ثمود و… را معرفی می‌کند که از سلاطین فسادند. گاهی نیز به اوصاف و ویژگی سردمداران فساد اشاره می‌کند.

خداوند در آیاتی از قرآن کریم اوصاف و ویژگی مفسدان بزرگ را بیان نموده تا مردم با شناخت ویژگی‌های یاد شده، خودشان سلاطین فساد را شناسایی کنند. با مراجعه به کتاب الهی، صفات زیر را می‌توان از ویژگی‌های مفسدان دانست که گاه چند صفت در یک فرد نیز جمع می‌شوند و با توجه به تلاشی که در راه فساد جامعه انجام می‌دهد، سلطان فساد نامیده می‌شود:

  1. انحراف از راه خدا؛ ۲٫ تخریب منابع وامکانات عمومی و طبیعی؛ ۳٫ خونریزی؛ ۴٫ نسل کشی؛ ۵٫ ظلم و ستم؛ ۶٫ کفر به خداوند؛ ۷٫ شرک و رویگردانی از توحید؛ ۸٫  سرقت و چپاول اموال عمومی و خصوصی؛
  2. جلوگیری از رواج دین توحیدی والهی در جامعه؛ ۱۰٫ قطع رحم؛ ۱۱٫ برتری جویی و خود بزرگ بینی؛
  3. کم فروشی؛

 

اهمیت مبارزه با سلاطین فساد

مبارزه با فساد به‌ویژه برخورد با «دانه درشت‌ها» از وظایفی است که نه تنها مسئولان جامعه، بلکه آحاد مردم نیز باید در باره آن احساس مسئولیت و در راستای سلامت جامعه تلاش کنند. خداوند در آیه ۱۱۶ سوره هود، بی‌توجهی به ‌فساد را عامل نابودی جوامع برمی‌شمرد و می‌فرماید:

«فَلَوْ لَا کاَنَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّهٍ یَنهْوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فىِ الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَ کاَنُواْ مجُرِمِین: چرا در قرون (و نسل‌های) قبل از شما،  دانشمندان صاحب قدرتى نبودند که از فساد در زمین جلوگیرى کنند؟! مگر اندکى از آنها،  که نجاتشان دادیم! و آنان که ستم مى‏کردند، از تنعّم و کامجویى پیروى کردند و گناهکار بودند (و نابود شدند)!»

در این آیه یک اصل اساسى اجتماعى که ضامن نجات جامعه‏ها از تباهى است مطرح شده و آن اینکه در جوامعی که گروهى از اندیشمندان متعهد و مسئول وجود دارند که در برابر مفاسد ساکت نمى‏نشینند و به مبارزه بر مى‏خیزند و رهبرى فکرى و مکتبى مردم را در اختیار دارند، این جوامع به تباهى و نابودى کشیده نمى‏شوند. اما آن زمان که بى‏اعتنائی و سکوت در سطوح جامعه حکمفرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بى‏دفاع ماند،  فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.

خداوند در آیات ۲۰ و ۲۲ سوره محمد (ص) هشدار می‌دهد که رویگردانی از دستورهای الهی  باعث فساد و قطع پیوندهای خویشاوندی می‌شود که نتیجه‌ای جز دوری از رحمت الهی، کری و کوری ندارد. به دیگر سخن،  نتیجه نادیده گرفتن فساد و به‌ویژه فسادهای سازمان یافته و مفسدان بزرگ،  دوری از رحمت الهی و از دست دادن عقل و درک است.

با بررسی آیات قرآن کریم روشن می‌شود مواجهه با فساد، به‌ویژه سلاطین فساد، یکی از اهداف رسالت پیامبران الهی بوده و مفسدان بزرگ همواره با پیامبران الهی و مصلحان اجتماعی در ستیز بوده‌اند.

 

شیوه‌های مواجهه با سلاطین فساد

شیوه‌های مختلفی برای مواجهه با سلاطین فساد از قرآن کریم قابل استخراج است که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم:

  1. شناسایی مفسدان

اولین گام برای مواجهه با مفسدان و دیگر منحرفان شناخت آنان است. از نگاه قرآن  بسیاری از مفسدان بزرگ  با ظاهری آراسته خود را به عنوان «اصلاح‌طلب» معرفی می‌کنند. آنان با داعیه اصلاح‌طلبی زمین را به فساد می‌کشند و تأکید می‌کنند که برنامه‌ای جز اصلاح ندارند: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون: و هنگامى که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید مى‏گویند ما فقط اصلاح‌کننده‏ایم. ولی اینان مفسدانی هستند که برنامه‏اى جز فساد ندارند، ولى خودشان هم نمى‏فهمند؛ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ.»

گویا طرح و برنامه‌های آنها برای تباهی به‌گونه‌ای است که گاه خودشان نیز گمان کنند این برنامه‏ها مفید و سازنده و اصلاح‌طلبانه‌اند!

  1. دستور توبه؛ پذیرش توبه مفسدان‏

از آنجا که قرآن کتاب تربیت و اسلام دین اصلاح و تربیت انسان‌هاست، یکی از مهم‌ترین روش‌های قرآن در مواجهه با افرادی که مرتکب خلاف شده‌اند، بازگذاشتن باب توبه و پیشنهاد ورود آنان به باب رحمت الهی است. این اصل در باره مفسدان، حتی سلاطین فساد نیز جاری است. بسیاری از آنان قبل از دستگیری می‌توانند با توبه و بازگرداندن حقوق الهی و حقوق مردم از رأفت اسلامی برخوردار شوند. قرآن کریم در آیه۳۳ سوره مائده پس از یادآوری مجازات برخی از مفسدان فی‌الارض یعنی کسانی که با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى‏برند یا راهزنی می‌کنند، بر این نکته تأکید می‌کند که مجازات‌های دنیوی یاد شده،  رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت،  مجازات بزرگی دارند. در آیه۳۴ تأکید شده که راه بازگشت حتی به روی این گونه جانیان خطرناک نیز بسته نیست و در صورتى که در صدد اصلاح بر آیند، راه جبران و تجدیدنظر به روى آنها گشوده است. چنانکه می‌فرماید: «مگر کسانى که پیش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت کنند که مشمول عفو خداوند خواهند شد و بدانید خداوند غفور و رحیم است.»

 

  1. تهدید مفسدان

یکی دیگر از روش‌های مواجهه با سلاطین فساد، تهدید جدی و انذار آنان است. افرادی که از اثرات و تبعات رفتارشان آگاهند، سعی می‌کنند رفتارشان را کنترل و خود را اصلاح کنند. قرآن کریم نیز از این روش تربیتی یعنی «روش انذار» بهره می‌جوید و مفسدان را بیم می‌دهد. در آیه ۳۳ سوره مائده،  مفسدان بزرگ تهدید شده‌اند که در صورت دستگیری و اثبات جرم، به‌شدت مجازات شوند و گاهی مجازات آنان به اعدام منتهی می‌شود و در دنیا رسوا می‌شوند و در آخرت نیز عذاب دردناکی خواهند داشت.

آیه ۲۵ سوره رعد نیز از آیاتی است که در آن مفسدان به لعنت الهی و مجازات آخرت تهدید شده‌اند. آیه۸۸ سوره نحل، حال سردمداران کفر را بیان مى‏کند که در عین گمراهى به گمراه ساختن دیگران نیز اصرار دارند. از نگاه اسلام این افراد به خاطر سعی در فساد جامعه از مفسدان بزرگ و پیشوایان فساد شمرده می‌شوند. از این رو علاوه بر مجازاتی که برای کفرشان باید تحمل کنند، مجازات مضاعفی به خاطر افساد و فاسد کردن جامعه در انتظار آنان است. خداوند می‌فرماید: «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ» تعبیر «کانُوا یُفْسِدُون» بر مداومت آنان در تبهکارى و فساد دلالت می‌کند. پس تفاوت اینان با افراد عادی جامعه که ممکن است گاهی فسادی از آنان سر زند این است که این افراد با عملکرد زشت و فساد آلوده خود عده دیگری را هم به دام فساد می‌کشانند و در گرداب تباهی غرق می‌کنند.

 

  1. پرهیز از همراهی با مفسدان

یکی دیگر از شیوه‌های مبارزه با فساد که وظیفه عمومی و همگانی است، پرهیز از همراهی و همگامی با مفسدان و نرفتن زیر پرچم سلاطین فساد است. پیامبران الهی نیز همواره مردم را از همراهی با مفسدان باز می‌داشتند. به عنوان نمونه حضرت صالح این گونه هشدار مى‏دهد: «فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ وَ لَا تُطِیعُواْ أَمْرَ الْمُسْرِفِین الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فىِ الأَرضِ وَ لَا یُصلِحُون:  از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید. همانها که در زمین فساد مى‏کنند و هرگز اصلاح نمى‏کنند.»

در این آیه شریفه، مسرفین در زمره مفسدان معرفی شده‌اند، زیرا اسراف تجاوز از حد قانون آفرینش و قانون تشریع است و در یک نظام صحیح، هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسیختگى مى‏شود. به تعبیر دیگر سرچشمه فساد، اسراف است و نتیجه اسراف فساد. اسراف نیز مصادیق فراوانی دارد. از زیاده روی در مسائل ساده‌ای همانند خوردن و آشامیدن گرفته تا زیاده‌روی در قصاص و انفاق و برتری‌جویی. در همه این موارد فساد و اسراف همراه هستند و مردم باید از همراهی با فاسدان بپرهیزند.

دسته دیگری از سلاطین فساد که در قرآن به عنوان مهم‌ترین قشر در فسادانگیزی معرفی و از مردم خواسته شده از همراهی با آنان بپرهیزند، طغیان‌گران و افراد سرکشی هستند که از حدود شرعی و قانونی عبور می‌کنند و باعث فساد و تباهی جامعه می‌شوند.

آیات اولیه سوره فجر متضمن سوگندهاى پر معنایى درباره مجازات طغیانگران است. آیه ششم به بعد به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرت عظیمی داشتند، اما بر مرکب غرور و فساد سوار شدند و راه طغیان و کفر را پیش گرفتند اشاره مى‏کند و سرنوشت دردناک آنها را روشن مى‏سازد تا دیگر اقوام که شاید از آنها بسیار ضعیف‏تر بودند به حساب خود برسند و از خواب غفلت بیدار شوند. سرانجام در آیات ۱۱ به بعد در یک جمع‏بندى به اعمال این اقوام سه‏گانه اشاره می‌کند و می‌فرماید: «همان‌ها که در شهرها طغیان کردند و فساد فراوان در آنها به بار آوردند، از این رو خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت.»

فساد شامل هرگونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى‌ای مى‏شود. اگر مردم از سلاطین فساد پیروی کند و به جای پیشگیری از فساد با مفسدان همراه شوند، سرانجامی جز تازیانه‌های عذاب در انتظار آنها نخواهد بود.

 

  1. یادآوری فرجام سلاطین فساد

از دیگر روش‌های مبارزه با سران فساد و دانه درشت‌ها تحلیل فرجام شوم و عبرت‌آموز آنهاست تا آنان و همراهانشان به خود بیایند و از فساد دست بردارند و مردم از سرنوشت آنان پند گیرند. خداوند در آیاتی چند از جمله ۸۶ و ۱۰۳ سوره اعراف و ۱۴ سوره نمل، به مسئله عبرت‌آموزی از عاقبت و فرجام بد مفسدان توجه داده است. به عنوان نمونه در سوره اعراف، به نقل از حضرت شعیب مردم را به مطالعه و بررسى فرجام شوم فسادگران فرا خوانده و پس از موعظه‌های فراوان می‌فرماید: «وَ انظُرُواْ کَیفَ کاَنَ عَاقِبَهُ الْمُفْسِدِین: بنگرید که سرانجام تبهکاران چگونه بوده است.» یعنى از پیشینیان عبرت بگیرید از قوم نوح و عاد و ثمود پند بیاموزید و بنگرید که چگونه خداوند، آنها را به خاطر اعمال زشت و انکار پیامبران مجازات کرد و بر آنها عذاب فرستاد.

یکی دیگر از سلاطین فسادی که قرآن کریم عاقبت و فرجام شوم او را به عنوان درسی برای همه افراد بیان می‌کند، فرعون است. فرعون چنان در انواع فساد غرق شده بود که حتی خود را تا مرحله خدایی بالا برد و ندای،«أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏» سر ‌داد. ولی به خاطر فرو غلتیدن در انواع فساد، فرجام دردناکی در انتظارش بود و توبه هنگام مرگ نیز برایش سودی نبخشید. خداوند می‌فرماید:

«وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ‏ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِین:  و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم. پس فرعون و سپاهیانش از راه ستم و سرکشى و تجاوز، آنان را دنبال کردند تا چون غرقاب او را گرفت و گفت: «ایمان آوردم که خدایى نیست مگر آن که فرزندان اسرائیل به او ایمان آوردند و من از تسلیم‏شدگانم‏.» (امّا به او خطاب شد:) «حالا؟! در حالى که قبلًا عصیان کردى، و از مفسدان بودى!»

قرآن کریم پیکر بى‏روح فرعون مفسد را مایه عبرت آیندگان می‌داند و می‌فرماید:

‏«فَالْیَومَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُون: ولى امروز، بدنت را (از آب) نجات مى‏دهیم تا عبرتى براى آیندگان باشى! و بسیارى از مردم از آیات ما غافلند!»

فساد اقتصادی یکی از مهم‌ترین فسادهایی است که متأسفانه هم اکنون گریبانگیر جامعه ما شده و به خاطر سیاست‌های نادرست و زراندوزی برخی، بسیاری از افراد جامعه گرفتار مشکلات فراوان اقتصادی شده‌اند. این بزرگ‌مفسدان اقتصادی تا قبل از آنکه گرفتار تیغ قانون یا مجازات شوند با خنده‌های مستانه و رفتار متکبرانه، افراد جامعه را هیچ و خود را صاحب همه حقوق و فوق قانون می‌دانند. قارون نیز همین‌گونه بود. قرآن با یادآوری سرانجام او به همه مفسدان و کسانی که در راه او قدم می‌نهند،  درس عبرت می‌آموزد و می‌فرماید:

«قارون از قوم موسى و از ستمگرانی بود که گنج‌های فراوان داشت. از این‌رو غرق در شادی‌های مستانه بود. قوم او به او می‌گفتند این همه شادى مغرورانه مکن که خداوند شادى‏کنندگان مغرور را دوست نمى‏دارد! و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن و همان‏گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد!

و پاسخ قارون، همان پاسخ ثروت‌اندوزان در طول تاریخ است که تصور می‌کنند ثروتشان به دلیل لیاقت خودشان است و آنان دارای «ژن برتر» هستند. از این رو قارون در جواب اصلاح‌طلبان واقعی و دلسوزان حقیقی، با همان حالت غرور و تکبر چنین گفت: «من این ثروت را به وسیله علم و دانش خودم به دست آورده‏ام: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِی… این مربوط به شما نیست که من با ثروتم چگونه معامله کنم! من که با علم و آگاهیم در ایجاد آن دخالت داشته‏ام در مصرف آن نیاز به ارشاد و راهنمایى کسى ندارم! به‌علاوه لا بد خداوند مرا لایق این ثروت مى‏دانسته که به من عطا کرده و راه مصرف آن را نیز به من یاد داده است. من از دیگران بهتر مى‏دانم و لازم به دخالت شما نیست! و از همه اینها گذشته من زحمت کشیده‏ام، رنج برده‏ام، خون جگر خورده‏ام تا این ثروت را اندوخته‏ام.  دیگران هم اگر لیاقت و توانایى دارند چرا زحمت نمى‏کشند؟ من مزاحم آنها نیستم! و اگر ندارند چه بهتر که گرسنه بمانند و بمیرند.

در اینجا قرآن پاسخ کوبنده‏اى به قارون و قارون‌ها مى‏دهد که: «آیا او نمى‏دانست خداوند اقوامى را قبل از او هلاک کرد که از او نیرومندتر و آگاهتر و ثروتمندتر بودند.» و در پایان آیه با یک جمله کوتاه و پر معنى هشدار دیگرى به او مى‏دهد و مى‏فرماید: «وَ لا یُسئَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجرِمُون‏: به هنگام نزول عذاب الهى، مجرمان از گناهانشان سئوال نمى‏شوند.» یعنی اصلاً مجالى براى پرسش و پاسخ نیست، عذابى قاطع، دردناک، کوبنده و ناگهانى است که هیچ مجالی برای آنان باقی نمی‌ماند.

 

  1. مجازات سلاطین فساد

شاید آخرین راه برای مواجهه با فساد مفسدان مجازاتی باشد که خداوند برای آنها در نظر گرفته است. مجازات‌های سران فساد را می‌توان به دو بخش مجازات دنیوی و اخروی طبقه بندی کرد. آیه ۳۳ سوره مائده به برخی از مجازات‌های دنیوی دسته‌ای از مفسدان روی زمین اشاره کرده است: «انَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللَّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِى الارضِ فَسادًا ان یُقَتَّلوا او یُصَلَّبوا او تُقَطَّعَ ایدیهِم وارجُلُهُم مِن خِلفٍ او یُنفَوا مِنَ الارض: کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى‏خیزند و به فساد در روى زمین اقدام مى‏کنند، فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها،  به‌عکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید شوند.»

این رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت نیز  مجازات عظیمى دارند. در این آیه افزون بر اعدام (قتل)، قطع دست و پا و تبعید نیز براى محارب و مفسد فى‌الارض آمده است که برخى، امام و حاکم اسلامى را مخیّر بین انتخاب یکى از این مجازات‌ها مى‏دانند. اما بسیارى تفاوت مجازات‌ها را در آیه به تناسب نوع جرم می‌دانند و معتقدند که اعدام براى محارب و مفسدى است که دست به قتل زده باشد و اعدام و تصلیب براى کسى است که افزون بر قتل، سرقتى نیز انجام داده باشد و قطع دست و پا براى فردى است که تنها سرقت کرده و اگر تنها اقدام به راه‏بندان و ایجاد ترس کرده باشد مجازاتش تبعید است.

آنچه گذشت در باره مجازات سلاطین فساد در دنیاست، ولی مجازات اصلی آنها در آخرت و عذابی دردناک است.

29آگوست/19

استقامت و پایداری، مقدمه نصرت الهی

رهبر معظم انقلاب، در سخنان خود در سی‌امین سالگرد رحلت رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره)، با بررسی یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های امام خمینی، یعنی ویژگی «مقاومت، ایستادگی و عدم تسلیم»، به تبیین این ویژگی و نیز بیان مختصات «منطق مقاومت» و یا «دکترین مقاومت» امام خمینی پرداختند. ایشان با بیان این نکته که امام، در هیچ یک از مراحل زندگی خود، دچار تسلیم و عقب‌نشینی نشد، به تطبیق این خصوصیت امام با آیات قرآن پرداخته، فرمودند: «بنده وقتی به این خصوصیت امام نگاه می‌کنم و به آیات قرآن مراجعه می‌کنم، می‌بینم امام حقیقتاً بسیاری از آیات قرآن را با همین ایستادگی خود و مقاومت خود، معنا کرد.»(۱)

ایشان در تبیین یکی از عناصر «منطق مقاومت» امام خمینی، یعنی «وعده الهی بر پیروزی نهایی طرفداران حق»، فرمودند: «بخش چهارم و عنصر چهارم از منطق مقاومتی که امام بزرگوار پایه‌گذاری کرد در نظام جمهوری اسلامی، این بخش قرآنی وعده‌ الهی است. خداوند متعال در آیات مکرر قرآن، این وعده را داده است که اهل حق، طرفداران حق، پیروز نهایی‌اند؛ آیات فراوان قرآن، بر این معنا دلالت می‌کند. ممکن است قربانی بدهند؛ اما در نهایت، شکست نمی‌خورند. آنها پیروز هستند در این صحنه. قربانی دارند؛ اما ناکامی ندارند».(۲)

توجه به این نکته از سخنان رهبر معظم انقلاب، ما را در بر آن داشت تا با این نگاه، به یکی از داستان‌های تاریخی بیان شده در قرآن، نگاهی بیندازیم و اثرات استقاومت در راه حق را از منظر این آیات، به نظاره بنشینیم.

 

نبرد طالوت و جالوت

یکی از مهم‌ترین داستان‌های تاریخی بیان شده در قرآن، داستان نبرد طالوت با جالوت است. این داستان – که در آیات ۲۴۶ تا ۲۵۱ سوره بقره، به تفصیل بیان شده است – این‌گونه آغاز می‏شود که بعد از چندی که از وفات حضرت موسی(ع) گذشت، گروهی از بنی‌اسرائیل، از یکی از پیامبران زمان خود – که در روایات، سموئیل نامیده شده است – خواستند که فرمانروایی برای آنان تعیین کند تا همراه او، در راه خدا، با دشمنان‌شان بجنگند:

«أَلَم تَرَ إِلَى المَلَإِ مِن بَنِی إِسرَائِیلَ مِن بَعدِ مُوسَى إِذ قَالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابعَث لَنَا مَلِکًا نُقَاتِل فِی سَبِیلِ‌الله»(۳)

پیامبر، در جواب، به آنها فرمود: آیا احتمال نمی‌دهید که اگر جهاد بر شما واجب شد، از آن سر باز بزنید و به جهاد نروید؟

«قَالَ هَل عَسَیتُم إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلا تُقَاتِلُوا»(۴) آنها گفتند: چطور به جهاد نرویم؛ در حالی که دیگر هیچ چیزی برای‌مان نمانده و ما را از شهرمان بیرون کرده، فرزندان‌مان را کشته یا اسیر کرده‌اند؟ ما چاره دیگری نداریم؛ جز اینکه به جنگ برویم:

«قَالُوا وَمَا لَنَا أَلا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَقَد أُخرِجنَا مِن دِیَارِنَا وَ أَبنَائِنَا»(۵) اما وقتی خداوند، جهاد را بر آنها واجب کرد، عده زیادی از آنها قبول نکردند و فقط عده کمی حاضر شدند در جنگ شرکت کنند:

«فَلَما کُتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ تَوَلوْا إِلا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَاللهُ عَلِیمٌ بِالظالِمِین»(۶) در حقیقت، نقطه آغاز ریزش‌ها در آنها، همین نقطه بود و همان ابتدای کار، اکثریت آنها، از شرکت در جهاد، شانه خالی کردند. در نهایت، پیامبر به آنان گفت: خداوند به من وحی کرده که «طالوت»، همان کسی است که برای فرمانروایی شما مفید است و او را به فرمانروایی شما منصوب کرده است:

«وَقَالَ لَهُم نَبِیهُمْ إِن اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُم طَالُوتَ مَلِکًا»(۷) اما بهانه‌گیری‌ها از همین جا شروع شد و عده‌ای از همان افرادی که حاضر شدند به جنگ بیایند، گفتند: چطور شده است که طالوت باید فرمانده ما بشود؟ مگر ما چه چیزمان کمتر از طالوت است؟

«قَالُوا أَنى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحنُ أَحَق بِالْمُلْکِ مِنهُ وَلَم یُؤتَ سَعَهً مِنَ المَال.»(۸) سموئیل گفت: شما مگر نگفتید که خدا برای ما ملکی تعیین کند؛ خب خداوند هم طالوت را تعیین کرده است. نشانه برتری و صلاحیت او برای حکومت و فرماندهی، این است که دو شرط لازم برای تصدی این امر را دارد؛ یعنی خداوند هم از لحاظ علم و فهم و عقل و هم از لحاظ توانایی بدنی، او را بر شما برتری داده است. شما از خدا خواستید؛ خدا هم او را تعیین کرده است و اختیار با خداست:

«قَالَ إِن اللهَ اصطَفَاهُ عَلَیکُم وَزَادَهُ بَسطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسمِ وَاللهُ یُؤتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیم.»(۹) در نهایت، طالوت، به همراه عده‌ای از مردم – که فرماندهی او را پذیرفته بودند – برای جنگ با جالوت، رهسپار شدند. در بین راه، طالوت به لشکریانش گفت: ما در سر راهمان، به نهر آبی می‌رسیم و اگر شما واقعاً تابع من هستید و می‌خواهید دستورات من را عمل کنید، این‌جا باید خودتان را نشان دهید و از این آب نخورید. حتی اگر تشنه هم هستید، باید خودداری کنید و فقط حق دارید یک مشت آب بردارید:

«فَلَما فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِن اللهَ مُبتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنی وَمَن لَم یَطْعَمهُ فَإِنهُ مِنی إِلا مَنِ اغتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِه.»(۱۰) اما وقتی به نهر آب رسیدند، اکثریت آنها از آن آب نوشیدند و تنها عده کمی، سخن فرمانده خود را گوش کرده، آب نخوردند و یا فقط به یک مشت آب، اکتفا کردند. در حقیقت، مرحله دیگری از ریزش در افراد، در اینجا روی داد و عده‌ای از نیروها، در اثر خوردن از آب نهر، از سپاه جدا شدند و عده کمی در سپاه باقی ماندند:

«فَشَرِبُوا مِنهُ إِلا قَلِیلًا مِنهُم»(۱۱) با رسیدن دو سپاه به هم و رویارویی نیروها در مقابل یکدیگر، گروهی از سپاه طالوت (همان عده‌ای که به اندازه یک مشت، از آب نهر خورده بودند)، وقتی وارد میدان نبرد شدند و شکوه و عظمت لشکر جالوت را دیدند، دچار رعب و ترس شدند و گفتند: ما طاقت و توان مبارزه با جالوت و نیروهایش را نداریم:

«فَلَما جَاوَزَهُ هُوَ وَالذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِه.»(۱۲) در اینجا، مرحله چهارم ریزش هم اتفاق افتاد و گروهی از افراد باقی مانده، ترسیده، از لشکر جدا شدند؛ اما آن عده کمی که از تمام مراحل امتحان، سربلند بیرون آمده بودند، با اطمینان به یاری و نصرت الهی و پیروزی نهایی، وارد کارزار با جالوت شدند:

«قَالَ الذِینَ یَظُنونَ أَنهُمْ مُلَاقُو اللهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصابِرِین.»(۱۳) این گروه اندک – که تنها امید و تکیه‌شان به نصرت و پشتیبانی خداوند بود – قبل از شروع جنگ، دست به دعا برداشتند و سه چیز را از خداوند، در خواست نمودند:

  1. خداوندا! به ما صبر و مقاومت عطا کن تا میدان را خالی نکنیم.
  2. گام‌های ما را در راه خودت، ثابت و استوار کن.
  3. ما را بر گروه کافران، پیروز بگردان.

«وَلَما بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبنَا أَفرِغ عَلَینَا صَبرًا وَثَبت أَقدَامَنَا وَانصُرنَا عَلَى الْقَومِ الْکَافِرِین.»(۱۴)

و در نهایت، در همان ابتدای جنگ و قبل از شروع درگیری دو لشکر، جالوت به دست داوود(ع)– که در سپاه طالوت بود – کشته شد و نبرد، با پیروزی سپاهیان طالوت، به اتمام رسید: «فَهَزَمُوهُم بِإِذنِ اللهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوت.»(۱۵)

 

***

این داستان، نمونه‌ای بارز از استقامت و ایستادگی در راه حق و پیروزی طرفداران حق، در نهایت کار است که می‏توان نتایج زیر را از آن، استفاده نمود:

  1. وقتی گروهی از مردم، به ندای حق، لبیک می‌گویند و در راه حق قدم می‌گذارند، امتحان‌های الهی، در لباس و قامت سختی‌ها و مشکلات، بر سر آنان ظاهر می‌شوند تا رفته رفته و مرحله به مرحله، افراد خالص و ناخالص، از هم جدا شوند و تنها کسانی باقی بمانند که واقعاً دل در گرو حق دارند و اینان، همان کسانی هستند که بر تمامی سختی‌ها و مشکلات، صبر و استقامت می‌ورزند:

«وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمحَقَ الْکَافِرِینَ أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُم وَیَعلَمَ الصَّابِرِین.»(۱۶)

  1. هنگامی که سپاه طالوت، قصد ورود به نبرد را داشتند، در دعاهای خود، ابتدا از خداوند، صبر و استقامت و ثبات قدم در راه را خواستند و سپس از خداوند درخواست کردند که آنان را بر کافران پیروز گرداند و این نشان دهنده آن است که استقامت و پایداری در راه حق، لازمه پیروزی است و بدون آن، یاری و نصرت الهی هم محقق نخواهد شد. در حقیقت، عامل اصلی پیروزی سپاه طالوت در نبرد، یاری و نصرت خداوند و ایمان قلبی آنان به این وعده الهی بود؛ اما آنچه که این یاری و نصرت را به سوی آنان جلب و جذب کرد، همان استقامت و پایداری آنان بر مسیر حق بود:

«وَکَأَیِّن مِن نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ وَمَا کَانَ قَولَهُم إِلَّا أَن قَالُوا رَبَّنَا اغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسرَافَنَا فِی أَمرِنَا وَثَبِّت أَقدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِین.»(۱۷)

  1. یکی از مصادیق استقامت در راه حق، استقامت بر ریزش و جدا شدن افراد و کم شدن تعداد نفرات در جبهه حق است. همانطور که از ابتدای شکل‌گیری داستان تا پیروزی نهایی، افرادی از گروه طالوت، در مراحل مختلف، دچار لغزش و ریزش شدند و نتوانستند در برابر مسائل پیش آمده، استقامت بورزند و در نهایت، عده کمی به همراه طالوت باقی ماندند؛ اما همین عده کم، با مقاومت و پایداری تا آخر راه، توانستند با کمک و یاری الهی، به پیروزی دست یابند. در واقع، کیفیت بالای استقامت این گروه اندک، کمیّت پایین آنان را جبران کرد.
  2. مشکلات و سختی‌های پیش آمده در مسیر حق، همیشه از نوع جنگ و قتال نیستند؛ بلکه گاهی این مسائل، به صورت شبهات و مسائل فکری، بروز و ظهور پیدا می‏کنند که استقامت در برابر این نوع مشکلات هم لازمه گام برداشتن در مسیر الهی است. در واقع، انسان مؤمن، باید خود را برای مقابله با هر نوع تهدیدی (نرم و سخت) و استقامت در برابر آن، آماده کند.
  3. نقطه امیدبخش در این مسئله، همراه بودن خداوند با صابران و استقامت کنندگان است. (واللهُ مَعَ الصابِرِین). در حقیقت، خداوند در تمام مراحل و تک تک لحظات، در کنار و پشتیبان و یاری کننده کسانی است که در راه او، استقامت می‏ورزند و ثابت قدم هستند و همین همراهی است که تمام ترس‌ها و حزن‌ها را از دل آنان می‏زداید و آنان را به آینده، امیدوارتر می‏کند:

«إِن الذینَ قَالُوا رَبنَا اللهُ ثُم اسْتَقَامُوا تَتَنَزلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنهِ التِی کُنْتُم تُوعَدُون.»(۱۸)

«در قرآن کریم، آیاتی که این نکته‌ی‌ قطعیتِ پیروزی را به ما یادآوری می‌کند و تعلیم می‌دهد و خبر می‌دهد، آیات زیادی است؛ از جمله آیه‌ «اِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُرکُم»(۱۹)، آیه‌ «لینصرن الله من ینصره»(۲۰) و آیه‌ «و العاقبه للمتقین»(۲۱) که در چند جا تکرار شده، اینها همه نشان‌دهنده‌ این است. یکی از امیدبخش‌ترین آیات، آیه‌ معیّت الهی است؛ «اِنَ اللهَ مَعَنا»؛(۲۲) خدا با ماست. مسئله‌ خیلی مهمی است این‌که انسان احساس کند که خدا با اوست، خدا در کنار اوست، خدا پشت سر اوست، خدا مراقب اوست؛ این خیلی چیز مهمی است؛ چون خدا، مرکز قدرت و مرکز عزت است. وقتی خدا با یک جبهه‌ای باشد، این جبهه، قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سخت‌ترین جاها، خدای متعال، این معیّت را به رخ اولیای خودش کشانده؛ فرض بفرمایید آنجایی که حضرت موسی می‌گوید: «وَ لَهُم عَلَیّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَن یقتُلُون»(۲۳)، در اول قضیه، خداوند می‌فرماید: «قَالَ کَلا فَاذْهَبَا بِآیاتِنَا إِنا مَعَکُم مُستَمِعُون(۲۴)؛ من با شما هستم؛ از چه ‌کسی می‌ترسید؟ یا در آیه‌ دیگر که موسی و هارون می‌گویند: «إِننَا نَخَافُ أَنْ یفرُطَ عَلَینَا أَو أَن یطْغَى»(۲۵)، فرعون این کار را بکند، خداوند می‌فرماید: «قَالَ لَا تَخَافَا إِننِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى»؛(۲۶) ببینید چقدر این خوب است! من با شما هستم؛ می‌بینم؛ می‌شنوم؛ حواسم جمع است؛ مواظب‌تان هستم. یا در سوره‌ مبارکه‌ محمد، می‌فرماید: «فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السلْمِ وَأَنْتُمُ الأَعلَونَ وَاللهُ مَعَکُمْ وَلَن یتِرَکُم أَعمَالَکُم»؛(۲۷) یعنی این معیّت خدای عزوجل، با مؤمنین، با پیامبران، با همراهان و اصحاب پیامبران، یک چیزی است که خدای متعال مکرر در قرآن آن را به رخ کشیده. آن ‌وقت نتیجه این شده که پیغمبران به این وعده‌ صادق الهی، اعتماد کردند. در این آیه‌ شریفه که «فَلَما تَرَاءَ الْجَمعَانِ قَالَ أَصحَابُ مُوسَى إِنا لَمُدرَکُونَ قَالَ کَلا إِن مَعِی رَبی سَیهدِین»؛(۲۸) به ‌مجردی که دیدند سیاهی لشکر فرعون از دور پیدا شد و الان است که برسد – جلوی‌شان دریا، پشت سرشان لشکر فرعون – دل‌ها لرزید، [گفتند]: «اِنا لَمُدرَکون»؛ پدرمان درآمد. اینجا حضرت موسی به اعتماد همان وعده‌ الهی، می‌گوید: کـَلا؛ چنین نیست؛ «اِنَ مَعِی رَبی سَیهدین». یا پیغمبر اکرم در غار ثور: «إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَد نَصَرَهُ اللهُ إِذ أَخرَجَهُ الذِینَ کَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذ هُمَا فِی الْغَارِ إِذ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَن إِن اللهَ مَعَنَا»؛(۲۹) به اعتماد همین وعده‌ الهی، پیغمبر اکرم(ص) می‌فرماید: «اِنَ اللهَ مَعَنا»؛ ناراحت نباش؛ محزون نباش. پس، هم خدای متعال، این وعده را به‌طور قطعی داده است، هم اولیای الهی [مانند] حضرت موسی(ع) و پیغمبر اکرم(ص)، این وعده را باور کرده‌اند و قبول کرده‌اند و به آن ترتیب اثر داده‌اند و این یک حقیقت و یکی از سنت‌های قطعی تاریخ است؛ این یکی از آن سنت‌هایی است که «لَن تَجِدَ لِسُنَهِ اللهِ تَبدیلا»؛(۳۰) بلاشک این همیشه هست».(۳۱)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بیانات رهبر معظم انقلاب۱۴/۳/۱۳۹۸

۲- همان

۳- بقره/ ۲۴۶

۴- همان

۵- همان

۶- همان

۷- بقره/ ۲۴۷

۸- همان

۹- همان

۱۰- بقره/ ۲۴۹

۱۱- همان

۱۲- همان

۱۳- همان

۱۴- بقره/ ۲۵۰

۱۵- بقره/ ۲۵۱

۱۶- آل عمران/ ۱۴۱-۱۴۲

۱۷- آل عمران/ ۱۴۶-۱۴۷

۱۸- فصلت/ ۳۰

۱۹- محمد/ ۷

۲۰- حج/ ۴۰

۲۱- اعراف/ ۱۲۸

۲۲- توبه/ ۴۰

۲۳- شعرا/ ۱۴

۲۴- شعرا/ ۱۵

۲۵- طه/ ۴۵

۲۶- طه/ ۴۶

۲۷- محمد/ ۳۵

۲۸- شعرا/ ۶۲

۲۹- توبه/ ۴۰

۳۰- احزاب/ ۶۲

۳۱- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۲۴/۱۲/۱۳۹۶

 

29آگوست/19

سرنوشت سازشکاران و خانه‌ عنکبوت

نگاهی به تاریخ و بررسی هزینه‌ها و فوائد کسانی که برای دستیابی به اهداف الهی مقاومت کردند در مقابل هزینه‌ها و سود مقطعی سازشکاران، نکات عبرت‌آموزی را در برابر دیدگان ما قرار می‌دهد. این بررسی در مقطع کنونی می‌تواند ما را با شناخت وظیفه فعلی و چشم‌انداز آینده آشنا کند.

خداوند در قرآن کریم با بیان سرگذشت اقوام و تمدن‌های پیشین، انسان‌ها را به تدبر در برخی از مخلوقات خود دعوت می‌کند تا انسان را در رسیدن به عزت و سعادت در دنیا و آخرت رهنمون سازد و تفاوت قرار گرفتن در سایه ولایت خدا با ولایت شیطان را آشکار سازد. یکی از تمثیلات قرآنی در ذیل توجه دادن انسان به مخلوقات پیرامونی انسان، اشاره به خانه عنکبوت در سوره‌ای به همین نام است. خداوند در سوره عنکبوت نه تنها مؤمنان، بلکه همه‌ انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید:

«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَولِیَاءَ کَمَثَلِ العَنکَبُوتِ اتَّخَذَت بَیتًا وَإِنَّ أَوهَنَ البُیُوتِ لَبَیتُ العَنکَبُوتِ لَو کانُوا یَعلَمُونَ»(۱) کسـانـى کـه غـیـر از خـدا را اولیـاء خود برگزیدند، همچون عنکبوتند که خانه‌اى براى خود انتخاب کرده‌اند و سست‌ترین خانه‌ها خانه عنکبوت است اگر مى‌دانستند.

خداوند در قرآن کریم خانه یا بیت عنکبوت را سست‌ترین خانه‌ها، نه فقط از جهت قوام فیزیکی، بلکه از جهت معنوی می‌داند، خانه‌ای که بین اعضای آن، هیـچ علقه و ارتباط عمیق خانوادگی وجود ندارد.

تحقیقات زیست‌شناسان نشان‌ می‌دهد که عنکبوت ماده، خانه را می‌سازد. (به‌خاطر همین، به‌رغم اینکه عنکبوت اسم جنس و مذکر است، اما فعل مونث به کار رفته است. اتخذت). سپس عنکبوت نر را به خانه دعوت می‌کند و بعد از کام‌جویی در یک غافلگیری عنکبوت نر را می‌کشد. این داستان به همین‌جا ختم نمی‌شود، بلکه بچه‌ها که یک جفت نر و ماده هستند بعد از بهره گرفتن از مادر و رفع نیاز از مادر، در یک غافلگیری مادر را می‌کشند و سپس هر کدام راه خود را در پیش می‌گیرند.

با عنایت به این مسئله، خداوند کسانی را که با غیر خدا دوستی می‌کنند و در صدد لانه‌گزینی و سکونت در پناه و سایه‌ ولایت شیطان هستند، به عنکبوتی که خانه می‌سازد تشبیه کرده است و در پایان می‌فرماید، «لَو کانُوا یَعلَمُون: اگر می‌دانستند.»

با نگاهی به سرنوشت پیوستگان تاریخ به جبهه طاغوت، به‌خوبی سکونت آنان در بیت عنکبوت بر همگان روشن می‌شود. همه کسانی که در برابر شیطان و جنود او، آمریکا و هم پیمانانش، سر فرود آوردند، یکی پس از دیگری به بدترین وضعیت موجود از سوی اربابان خود کنار گذاشته شدند. از عمر سعد و شمر و سایرین که با وعده‌های یزید و ابن‌زیاد با یزید سازش کردند و به جنگ حجت الهی رفتند تا رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی، صدام، بن‌لادن، بن‌علی، قذافی، مبارک، مرسی و…

از نمونه‌های دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد که سازش با بیت عنکبوت است و هیچ‌گاه دستاوردی برای تکیه‌کنندگان به آن نداشته است، پذیرش پیمان کمپ دیوید از سوی کشور مصر است که قریب به چهل سال از آن می‌گذرد، اما مردم مصر کمترین بهره‌ای را از این سیاست سازشکارانه نبردند و هنوز هم نتوانسته‌اند از زیر بار ذلت این سازش خارج شوند.

نمونه دیگر کشورهای ژاپن و آلمان هستند. دو کشور پیشرفته از لحاظ تکنولوژیک، اما ذلیل و زبون در برابر اشغالگری آمریکا که بعد از ۷۴ سال (از سال ۱۹۴۵ یعنی پایان جنگ جهانی دوم تا کنون) از اشغال کشورشان، هنوز توان اعتراض علیه آمریکا را ندارند. نمونه کنونی و قابل درک برای همگان حکایت عربستان سعودی و داستان ذلت‌بار ملقب کردن او به گاو شیرده به پاداش تکیه بر جبهه طاغوت به جای تکیه بر جبهه توحید است. خداوند در باره مقاومت در برابر دشمنان الهی می‌فرماید، «لَن یَضُرُّوکُم إِلّا أَذًى»(۲). هیچ ضرری جز  اذیت و آزار مقطعی از سوی آنها به مومنین نخواهد رسید و مومنین تمام تهدیدات و اذیت و آزارهای آنها را تبدیل به فرصت و در این مبارزه و چالش به سود شایانی دست پیدا خواهند کرد. وعده‌ای که هم اکنون نظام جمهوری اسلامی به واسطه ایمان رهبری انقلاب و مردمش به نصرت الهی آن را تجربه می‌کنند.

 

پی‌نوشت:

  1. عنکبوت/۴۱
  2. آل عمران/۱۱۱