Tag Archives: سینما

30آگوست/21

هنر پاک،‌ گوهر گمشده سیما و سینما

مقدمه

انقلاب اسلامی، بر پایۀ فرهنگ دینی شکل گرفت به پیروزی رسید اما با گذشت  چهار دهه از تشکیل نظام جمهوری اسلامی، متأسفانه کارنامۀ محصولات سینمایی و تلویزیونی کشور، در تراز انقلاب اسلامی نیست.

علی‌رغم صرف بودجه‌های کلان فرهنگی به‌ویژه در حوزه سینما و تلویزیون، هنوز موضوعات مهم و بسیاری  برای تولید مغفول باقی مانده است و آثار متعهد و فاخرِ معدودی در سینما و تلویزیون به دست هنرمندان متعهد تولید شده‌اند.

تاریخ اسلام و انقلاب اسلامی با همۀ شخصیت‌های محوری و موضوعات ناب آن، که می‌تواند همچون گنجینه‌ای ارزشمند برای نویسندگان و فیلم‌سازان تلقی شود، همچنان دست‌نخورده باقی مانده است. از سوی دیگر متأسفانه در بسیاری از آثار تولیدی سینما و برخی آثار تلویزیون، به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم هنجارها و ارزشهای اسلامی- ایرانی مردم را هدف قرار می‌دهند و با ترویج خشونت و سیاه‌نمایی مفرط نور امید را در جامعه می‌میرانند. از سوی دیگر هنرمندان متعهد برای ورود به عرصه فیلمسازی و فعالیت در آن با مشکلات و موانع متعددی مواجه‌اند.

در آستانۀ گام دوم انقلاب اسلامی «پاسدار اسلام» به سراغ افرادی رفته است که چالش‌ها و موانع موجود بر سر راه بازنمایی مفاهیم دینی و انقلابی در سینما و تلویزیون را با همۀ وجود لمس کرده‌اند. آقای شهریار بحرانی تهیه‌کننده و کارگردان سینما و تلویزیون که آثار گرانسنگی همچون «مریم مقدس» و «ملک سلیمان» را در کارنامه دارند و هم چنین آقای  وحید جلیلی مدیر دفتر مطالعات جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی و رئیس شورای سیاستگذاری جشنواره مردمی فیلم عمار  دعوت ما را پذیرفتند و آقای علیرضا سربخش از کارشناسان ارزشمند فرهنگی و مدیرعامل مؤسسه سینمایی جانبازان هم زحمت مدیریت این میزگرد را تقبل کردند تا درباره نسبت دین و انقلاب اسلامی با آنچه بر پردۀ سینما و رسانۀ ملی دیده می‌شود، به بحث و بررسی بپردازند.

***

سربخش: شاید بتوان ادعا کرد که غریب‌ترین مقوله در جمهوری اسلامی فرهنگ است. تهاجم فرهنگی علیه ارزش‌های اسلامی- ایرانی  که سه دهه پیش رهبر معظم انقلاب درباره آن هشدار و انذار داده بودند امروز در حوزه‌های گوناگون به اوج خود رسیده است. متأسفانه بسیاری از مدیران فرهنگی کشور هم  به جای اینکه در مقابل این تهاجم، به‌صورت فعال و مهاجمانه عمل کنند، نوعاً کارنامه‌ای منفعلانه و سطحی نگرانه داشته‌اند. اگر تهاجم فرهنگی در دهه‌های گذشته بیشتر از مجرای برنامه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های زیرزمینی بروز و ظهور داشت، امروز از لحاظ کمی و کیفی دیگر قابل مقایسه با گذشته نیست. چرا که این تهاجم  همه جانبه علاوه بر اینترنت، و شبکه‌های مجازی رها از هر گونه نظارت و مدیریت، در بسیاری از فیلم‌های سینمایی، سریال‌های شبکه نمایش خانگی و تئاترها و حتی برخی سریال‌ها و برنامه‌های صدا وسیما  هم به چشم می‌خورد.

در مجمع متأسفانه آثار نمایشی در جمهوری اسلامی مانند بسیاری از مقولات فرهنگی از مسیر اسلام و اهداف انقلاب اسلامی دور افتاده‌اند و بسیاری اوقات در جهت خلاف ارزش‌ها و اهداف انقلاب اسلامی قرار دارند. باید به منظور بهره‌گیری از این هنر صنعت تأثیرگذار در جهت مثبت و ترویج ارزش‌های اسلامی، آثار مذکور را در مقام نظر به نقد گذاشت و در مقام عمل از تولید آن‌ها نهی کرد. نظر شما در خصوص ارزش تربیتی سینما و تلویزیون چیست؟ آیا با نگاه محتوایی به هنرهای نمایشی موافقید؟

بحرانی: وظیفه هنر سرگرم‌کردن مردم و به بطالت‌کشاندن آن‌ها و سوق‌دادن جامعه به سمت لهو و لعب و غفلت نیست، بلکه برعکس، هنرمند در قبال مردم مسئول است. او باید آحاد جامعه را به سوی هدف مدنظر انبیای الهی و اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، راهنمایی کند. وظیفه هنرمند ایجاد زمینۀ تربیتی قوی برای جامعه و ممانعت از اشاعۀ تفکر «هنر برای هنر» و «هنر در خدمت ضلالت و غفلت» است. متأسفانه در سال‌های اخیر هنر و مخصوصاً سینما در جهت خلاف اهداف و آرمان‌های اسلام و انقلاب حرکت کرده‌اند و همچنین به شایستگی از ارزش‌های تشیع و آرمان‌های اصیل انقلاب دفاع نشده است. گروه بزرگی از هنرمندان کشور آسیب‌های فراوانی به سینما زده‌اند. باید ضمن ارائه تعریفی جدید از هنرهای نمایشی، در قابلیت‌های آن‌ها بازنگری و به ارزش‌های اصیل هنری رجوع کنیم.

سربخش: مدیریت سینما خود از نقاط ضعف این عرصه است. با گذشت ۴۲ سال از انقلاب اسلامی، این عرصه چندان مدیران لایق و توانمندی به خود ندیده است. به نظر شما مدیران سینما چه نقشی در دورشدن سینما از اهداف انقلاب اسلامی داشته‌اند؟

جلیلی: سینما از سازمان تولید و سازمان تماشا تشکیل و نامگذاری این حوزه بر اساس محل تماشای آن انجام شده است، لذا از هنر سینما سخن به میان می‌آید، نه هنر فیلم. در حالی که سینما مکانی برای تماشای دسته‌جمعی فیلم است. فیلم همانند شعر یا نقاشی نیست که شاعری به صورت انفرادی آن را بسراید یا نقاشی آن را به تصویر درآورد، بلکه محصول کاری جمعی‌ است.

مدیریت سینما صرفاً مدیریت تولید نیست. مدیریت سینما صرفاً از طریق مدیریت تولید یا کنترل منابع تولید، از جمله مدیریت پرداخت یارانه یا وام، امکان‌پذیر نیست. ساز و کار‌های سازمان تماشا، تعیین‌کننده میزان مخاطب و مشتری برای فیلم‌ها است. نمی‌توان سینمایی را بدون سازمان تماشا تصور کرد؛ در این مقوله تفاوتی میان سینمای هالیوود، بالیوود، اروپای شرقی و ایران وجود ندارد و هر یک سازمان تماشای مختص به خود را دارد.

به نظر من مشکل عمده‌ مدیریت سینما بعد از انقلاب بیشتر به سازمان تماشا مربوط می‌شود. امروز فیلمی با فروش خیلی خوب، حداکثر دو تا سه میلیون مخاطب دارد؛ یعنی حدود ۹۵% مردم ایران اصلاً به سینما نمی‌روند. علت این مسئله فقط مسائل اقتصادی نیست.

سینمای انقلاب اسلامی می‌توانست با ابزارهایی که در اختیار دارد، بخش اکران را به شکلی گسترش دهد که زمینه‌ساز حمایت از تولیدات مناسب نیز باشد. نباید فقط به نقد آثار بد تولیدشده پرداخت، باید آثار خوب را هم حمایت کرد و برای تولید آثار خوب با شیوه‌های صحیح مطالبه داشت. فیلم‌های متعددی در اکران شکست خورده‌اند که از لحاظ ساختار فنی، کشش یا جذابیت ضعیف نبودند؛ اما در اکران از آن‌ها تقریباً هیچ حمایتی صورت نگرفت. سینمای روشنفکری و غرب‌زده هم آثاری را تولید می‌کند که استانداردهای فنی آن‌ها بسیار پایین است و حتی از لحاظ جذابیت هنری ضعیف هستند؛ اما آن‌ها با ذائقه‌سازی از طریق رسانه و به میدان آوردنِ نخبگان و فعال‌کردن سازمان تماشای خود (بخش مختص به اکران)، از اثر تولیدشده حمایت می‌کنند. آن‌ها همت تکمیل چرخۀ تولید و اکران آثار خود را داشته‌اند، ولی در بدنه انقلابی این چرخه کامل نشده است.

در سطح کشور در بیش از هشتصد مکان نماز جمعه اقامه می‌شود. در طول ۴۲ سال گذشته در این نماز جمعه‌ها حتی برای یک فیلم سینمایی هم تبلیغ نشده است. درست نیست که آثار خوب تولیدشده را حمایت نکنیم و سازمان تماشای مناسب آن‌ها را به وجود نیاوریم و به ده‌ها میلیون انسان مؤمنی که می‌توانند مخاطب سینمای پاک و متعهد باشند، انگیزه‌ای برای حمایت از آثار خوب ندهیم و فقط منتقد فیلم‌های بد باشیم.

ما در مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی نگاه حضرت امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) را، که مدیریت فرصت‌محور بود، کنار گذاشتیم و نگاه تهدیدمحور را جایگزین کردیم. امام پس از ورود به ایران در بهشت زهرا، یک سرفصل از سخنرانی خود را به بحث سینما و هنرهای مدرن اختصاص ‌دادند و فرمودند: «ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم». سینمای شاهنشاهی تقریباً معادل فحشا بود. ولی امام در لجنزار آن سینما، فرصت را دیدند و تلاش کردند از این ظرفیت استفاده کنند. حسان‌بن ‌‌ثابت نه سابقۀ خوبی داشت و نه برای جنگ به جبهه ‌رفت اما پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از او که فضیلتی جز شعر‌گفتن نداشت، در مقطعی که وی در خدمت اسلام و مسلمین بود، حمایت کردند.

سربخش: حوزه علمیه و روحانیون از برگزارکنندگان جشنواره عمار حمایت کرده‌اند؟ نقش علما را در حمایت از هنرمندان متعهد چگونه ارزیابی می‌کنید؟

جلیلی: هر جا که علما و روحانیون حمایت کردند، تأثیراتش را دیدیم. مثلاً امام جمعه‌های سبزوار و نهاوند که هنر برایشان موضوعیت داشت، حمایت معنوی کردند. حمایت آن‌ها مالی و مادی نبود؛ اما آثار عینی دلگرمی‌دادن قطب معنوی شهر به فعالان فرهنگی برای گسترش سینمای انقلابی، مشاهده شد. فراگیرشدن این شیوه، می‌توانست به موفقیت سینمای انقلاب کمک کند.

هزاران فیلم خوب در سینمای مستند، انیمیشن، داستانی، فیلم کوتاه و فیلم بلند در سینمای ایران تولید شده‌اند. درست است که تعداد فیلم‌های خوب به تعداد مطلوب نیست، ولی آثار تولیدشده کم نیستند. مهم دیده‌شدن آن‌ها است. وظیفۀ جشنوارۀ عمار کمک به دیده‌شدن آن‌هاست. عمدۀ کار نیروهای انقلابی در عرصۀ فرهنگ به نهی از تولید آثار بد و نهی از تماشای آن‌ها اختصاص داشت؛ اما جشنوارۀ عمار امر به معروف و توصیه به تماشای آثار خوب می‌کند. اگر امر به معروف قدرت بگیرد، امکان نهی از منکر بالاتر می‌رود.

امروز در شاخه‌های مختلف هنری، آثار بسیار خوبی عرضه شده‌اند، ولی دیده نشده‌اند. بعضی از آن‌ها هنوز ناشناخته‌ و گمنام هستند. حل این مشکلات موکول به تشکیل‌شدن سازمان تماشای مناسب جهت توزیع، معرفی، تبلیغ و ترویج این آثار است.

سربخش: سیمای جمهوری اسلامی نیز می‌تواند نقشی مهم در ترویج فیلم‌های خوب داشته باشد. متأسفانه برخی از فیلم‌های سینمایی و سریال‌های خارجی پخش‌شده در سیمای جمهوری اسلامی، در چهارچوب‌ مسایل شرعی و مصالح و  کشور نیستند. انبوهی از تبلیغات تجاری در سیما پخش می‌شوند و وقت مردم را برای درآمدزدایی تلف می‌کنند. در هیئت منصفه مطبوعات، مکرراً روزنامه‌‌ها یا مجله‌ها به دلیل استفادۀ ابزاری از تصویر یک زن، محکوم می‌شوند؛ اما گاهی در سیما تصاویری بدتر از آن‌ها در قالب فیلم نشان داده می‌شود! نیروهای خوب و ارزشمند فعال در عرصۀ هنر و فیلم مستند و غیره به کار گرفته نمی‌شوند. سیمای جمهوری اسلامی می‌تواند بسیار نقش‌آفرین باشد اما متأسفانه بعضاً میلیاردها تومان را صرف ساخت سریالی می‌کنند که هیچ مفهوم ارزشمندی را بیان نمی‌کند و چیزی عاید مردم و بهبود  سبک زندگی و ارتقای فرهنگ ملت نمی‌شود. به نظر شما آیا سینما و تلویزیون توانسته‌اند به اهداف انقلاب، جامۀ عمل بپوشانند؟ چه عاملی سبب دوری از ارزش‌های اسلامی و انقلابی در آثار تولیدی سینما و تلویزیون شده است؟

بحرانی: ما در محیط هنری، مغلوب فضای سینما و تلویزیون غرب هستیم. کسی جرئت نمی‌کند بگوید که سیمای جمهوری اسلامی از جامعه حیازدایی می‌کند، قهرمانانش لمپن، دروغگو، بزهکار، سخیف و بی‌اخلاقند و این تلویزیون بی‌اخلاقی را رواج می‌دهد. سیمای جمهوری اسلامی گاهی در خانواده‌ها رفتارهای خشن و زشت را ترویج می‌کند و ماجراهایی که به عنوان تبعات فرهنگ غرب مشاهده می‌شود بعضاً از تلویزیون ناشی شده‌اند.

زمان تولد سینما، یهودیان به صورت یک لشکرکشی حساب‌شده از اروپا و روسیه به سمت آمریکا مهاجرت کردند. خسارات این لشکرکشی یهود بیشتر از لشکرکشی به فلسطین و اشغال آنجا بود. یعنی جبهۀ باطل با برنامه‌ریزی دقیق، نیروهای زیادی را از اروپا و روسیه جمع و وارد آمریکا کرد. آن‌ها ابتدا در نیویورک مستقر شدند و نیویورک شهری یهودی‌نشین شد. در ادامه تعدادی از نخبه‌های آن‌ها که لشکر فرهنگی‌شان را فرماندهی می‌کردند، از جمله برادران وارنر (Warner brothers)، لوییس. بی. میر(Louis B Mayer)  و دیگرانی که ‌تهیه‌کنندگان اولیۀ سینمای آمریکا بودند، به کالیفرنیا در غرب آمریکا رفتند و با تشکیل مافیای پخش، سینمای آمریکا را در دست گرفتند. آن‌ها فیلم‌های بد و مستهجنی را ساختند و از طریق همان مافیای پخش در سراسر دنیا پخش کردند. تاریخ‌نویسان آمریکایی به صاحبان اولیه شرکت‌های فیلم‌سازی در هالیوود مغول‌های یهودی سینما می‌گویند. امروز هم نوادگان و اسلاف آن‌ها صاحبان اصلی سینمای آمریکا هستند.

شیوۀ قصه‌گویی سینمایی، که بر مبنای آن قواعدی برای هیجان و کشمکش و درام داستان طراحی کرده‌اند، زاییدۀ فکر یهود است، نه زاییدۀ فکر سالم افراد متدین. شیوۀ قصه‌گویی مذهبی ‌و قرآنی با آنچه امروز می‌شناسیم متفاوت است؛ اما به سبب عادت به سبک قصه‌گویی هالیوود، قصه‌ای را که شیوۀ بیان دیگری دارد، نمی‌پسندیم و آن را بدون مخاطب تصور می‌کنیم. بیش از صد سال است که گرفتار این مسئله هستیم و آن‌قدر فیلم و داستان و قصه و رمان با این سبک تولید کرده‌اند که اذهان مردم را شکل داده‌اند. ما اول از همه باید از این قالب بیرون بیاییم.

سربخش: این شیوۀ قصه‌گویی سبب شده حتی وقتی مجموعه‌ای مانند خانۀ امن تولید می‌شود، روایت‌هایی از عشق زمینی در دل آن بگنجانند.

بحرانی: در قرآن کریم غیر از داستان حضرت یوسف(علیه‌السلام) خداوند در سورۀ دیگر روایتی عاشقانه به معنای متداول آن نقل نکرده است. رهبر معظم انقلاب هنگامی که برای بازدید از صحنۀ فیلم‌برداری فیلم مریم مقدس تشریف آوردند، روی دو‌ داستان حضرت یوسف(علیه‌السلام) و حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها) تأکید کردند و فرمودند ویژگی اصلی این دو داستان این است که افرادش بسیار پاک هستند. ایشان خواستند این موضوع در آثار به نمایش درآید و برای افزایش جذابیت کاذب فیلم، از این موضوع سوءاستفاده نشود.

سینمای دنیا با دین و خصوصاً تشیع فاصله دارد. بنای فیلم‌سازان یهودی و مافیای تولید و پخش فیلم در هالیوود بر حیازدایی از مردم و از بین‌بردن قبح موضوعاتی که مردم از بیان آن‌ها شرم دارند، بوده است. این روش ناسالم روش یهودیت صهیونیستی است. ما هم از ارزش‌های اصیل اسلامی، از اخلاق درست و از روابط سالم فاصله گرفته‌ایم و هم تصور می‌کنیم باید در اثرمان چالش و دعوایی راه بیندازیم تا مردم جذب آن شوند. مثلاً در قدیم، مردم به خانم‌های نامحرم نگاه نمی‌کردند؛ اما امروز برای تبلیغ از خانم‌ها استفاده می‌کنیم. این مسئله برای جمهوری اسلامی و برای شیعه زشت است؛ ولی قبح این موضوع ریخته و از خانم‌ها با آرایش و لباس‌های رنگی برای تبلیغ استفاده می‌کنند.

استفاده از روش‌های قصه‌گویی هالیوود برای پیشبرد اهداف انقلاب جواب نمی‌دهد. فرهنگ انقلاب در این سال‌ها ‌به‌شدت دچار مخاطره شده است و با کمک خداوند باید راه جدیدی باز شود. جشنواره عمار می‌تواند از طریق فعالیت هنرمندان پاک مذهبی و تولید آثار فطری، زمینۀ نجات از این گرفتاری را فراهم کند. باید برنامه‌ریزی دراز‌مدتی برای گام دوم داشته باشیم.

سربخش: آقای جلیلی! شما سینمای موجود را تهدیدی برای انقلاب اسلامی می‌بینید یا فرصت؟

جلیلی: اگر امام راحل سینمای سال ۵۷ را فرصت دیدند، در سینمای سال ۱۴۰۰ فرصت‌ها چند صد برابرند. امروز تعداد بسیاری فیلم‌ساز مسلمان در سینمای ایران حضور دارند که کارهایشان از لحاظ استاندارد فن سینما در رده‌های بالا قرار دارد. آقای بحرانی یکی از این نمونه‌ها هستند که فیلم ملک سلیمان را با تراز بالای سینمایی تولید کردند.

آقای میگوئل لیتین (Miguel Littin) از مشهورترین فیلم‌سازان آمریکای لاتین، چند سال پیش به ایران آمدند. گابریل گارسیا مارکز (Gabriel García Márquez) کتابی در نقد آثار میگوئل لیتین نوشته است. آقای لیتین دو اثر سینمایی چ از آقای حاتمی‌کیا و یتیم‌خانۀ ایران از آقای ابوالقاسم طالبی را مشاهده کردند. واقعاً مبهوت شده بود و می‌گفت من از فیلم‌های آقای کیارستمی خوشم می‌آید، اما در حیرتم که دنیا چرا حاتمی‌کیا و ابوالقاسم طالبی را نمی‌شناسد. ایشان این فیلم‌ها را در تراز یک جهانی می‌دانستند.

امروز در سینمای ایران به برکت انقلاب اسلامی اتفاقات بزرگی افتاده است. بسیاری از نیروهای متعهد در سینمای مستند، داستانی، تلویزیون و… تجربه فعالیت درخشان دارند. در کنار آثار بدی که ساخته شده‌اند، آثار خوب کم نداریم که گنجینه‌ امروز سینمای ایران هستند. اگر مدیریت راهبردی درستی صورت بگیرد، قطعاً ظرفیت کمی و کیفی سینمای متعهد بیشتر از ظرفیت سینمای غرب‌زده ‌و معاند است. یعنی اگر از تولیدکنندگان متعهد و حزب‌اللهی موجود، در بخش اکران و پخش آثارشان حمایت کنیم، در عرض حداکثر سه چهار سال، به تحول و جهش خواهیم رسید که می‌تواند به نقطۀ درخشانی برای جمهوری اسلامی در گام دوم انقلاب تبدیل شود.

سربخش: آقای بحرانی! از نظر شما نسبت سینما با دین، اخلاق و خانواده چیست؟ سینما و هنر چه نقشی در تربیت جامعه دارد و چگونه می‌توان از این ابزار در جهت اهداف تربیتی اسلامی استفاده کرد؟

بحرانی: در واقع باید به ارتباط هنر با مقولاتی مثل دین و زیر‌مجموعۀ آن، همچون رفتارهای اجتماعی و رفتارهای درون خانواده پرداخت. باید به جایگاه هنر در عالم و دلیل سوق‌یافتن انسان و جامعه به سمت هنر توجه داشت. امام راحل می‌فرمایند، «هنر دمیدن روح تعهد در انسان‌هاست.» ایشان هنر را وسیله‌ای برای وادارکردن انسان‌ها به حرکت و ایجاد تعهد در آن‌ها می‌داند. تعهد یعنی عهد و پیمانی که انسان فطرتاً با خداوند دارد. عهد و پیمانی که می‌گویند همه انسان‌ها در عوالم‌ گذشته و در عالم ذر با اهل بیت(علیهم‌السلام) بستند؛ یعنی انسان با ارزش‌ها و خوبی‌ها عهد بسته و باید به سمت خوبی‌ها برود.

هنرمند باید مربی تربیتی باشد، از ابزار عالی هنر استفاده کند، انسان‌ها را رشد دهد و به تعالی برساند. به فرمایش رهبر معظم انقلاب هر دین و ارزشی، فقط با زبان هنر در اذهان جا می‌گیرد، بر دل‌ها می‌نشیند و باقی می‌ماند. حدیث از معصوم(علیه‌السلام) است که می‌فرماید «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ‏ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» یعنی با زبان تبلیغ نکنید، بلکه خودتان واجد آن صفات و اخلاق باشید تا اثر هنری‌ شما بر جامعه‌ تأثیر بگذارد. بنابراین هنر بزرگ‌ترین ‌وظیفه و رسالت را به عهده دارد.

سربخش: نسبت سینمای ایران و مسئله‌ «خانواده» را چطور می‌بینید؟ تصویری که از خانواده در آثار تلویزیونی و سینمایی ارائه می‌شود، با آنچه باید باشد، قرابتی دارد؟

بحرانی: در وضعیت فرهنگی کنونی خانواده بسیار مورد تهاجم است و ما در حال از بین‌بردن بنیان‌های خانواده به دست خودمان هستیم. برای نجات خانواده، هنر باید پاک باشد و صحنه‌های زیبایی خلق کند و روابط مثبت و کلام نجات‌بخش را نمایش دهد. اما سینما و تلویزیون دائماً رفتارهایی را نشان می‌دهد که باعث نابودی جوانان می‌شود. کلام و رفتار جوان‌های سریال‌ها خشن است که تبعاً همان کلام و رفتار در جامعه گسترش می‌یابد.

سینما به جهت ماهیت تصویری‌اش، در خانواده و روی جوانان تأثیر می‌گذارد. هنرپیشه‌ای که نقش دختری جوان را بازی می‌کند، باید کلامش با‌حیا و رفتارش سنجیده باشد. این در حالی است که ‌عکس این اتفاق می‌افتد و دختران ما متأسفانه تأثیر سوء می‌گیرند. نمایش رفتارهای پرخاشگرانه در فیلم‌ها و سریال‌ها، سبب می‌شود جوانان در برخورد با پدر و مادر و برادر و خواهرشان آن رفتار خشن و کلام تند را تقلید کنند.

باید داستان‌های مثبت روایت کنیم. نباید همیشه به چک برگشتی، فحاشی، به زندان‌رفتن و موضوعاتی از این قبیل پرداخت و این موضوعات را جذاب دانست. داستان‌های خوب و پاک بسیار جذاب بوده‌اند و مردم دوست دارند رفتارهای خوب و مثبت و صحیح را ببینند.

سربخش: سخن امام درباره نوجوانی شهید که فرمودند: «رهبر ما آن طفل دوازده ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگ‌تر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم کرد و خود نیز شربت شهادت نوشید»  به ما راه را برای الگوسازی‌ها، چهره‌سازی‌ها و قهرمان‌سازی‌ها نشان ‌داد. دو داستان حضرت یوسف(علیه‌السلام) و حضرت مریم(علیهاالسلام) نیز جنبۀ ایجابی دارد. بُعد ایجابی این موضوعات از ویژگی‌های هنر اسلامی‌ و دینی است. بخش عظیمی از قرآن داستان‌هایی با ظرفیت استفاده در فیلم‌ و سریال است و نگاه همه داستان‌ها هم ایجابی است. حتی داستان افرادی همچون بلعم باعورا یا چهره‌های منفی دیگر، بدآموزی ندارند.

سربخش: آقای بحرانی! شما از سینمای پاک نام بردید. مختصات سینمای ایجابی، انسان‌ساز، پاک و در تراز انقلاب اسلامی چیست؟

بحرانی: سینمایی که به آلودگی‌ها نپردازد. داستانی با موضوع آسیب‌های اجتماعی، خود به خود در معرض لغزش قرار می‌گیرد. این روش سینمای آمریکاست. سینمای آمریکا اصل را بر پرداختن به آسیب‌های اجتماعی می‌گذارد. مثلاً در دورۀ اوج سینمای نوآر(Noir)  یا سینمای سیاه‌، گانگسترها اصل بودند و داستان‌ها دربارۀ آدمکش‌ها، گانگسترها، زنان بد، محیط‌های تاریک و سیاه، خشونت و وحشت بود. نمایش چنین موضوعاتی سبب می‌شود این رویه خودبه‌خود در جامعه ترویج شود و جامعه به تاریکی‌ها و سیاهی‌ها کشیده شود. همچنین همه عادت می‌کنند سطل‌های زبالۀ همدیگر را با ذره‌بین بکاوند و به دنبال گناه و مشکلات دیگران بگردند.

این فضا باعث می‌شود که هنر از اصالتش دور شود. ما در کشورمان قهرمان واقعی و قهرمان اسطوره‌ای کم نداریم. رستم قهرمان ملی شاهنامه بسیار انسان پاک و فداکاری‌ است. پادشاه ظالمی که با رستم مخالف است، مجبور است از او استفاده کند، چراکه به هنگام حملۀ دشمن، رستم بدون هیچ توقعی وارد میدان می‌شود و با دشمن خارجی می‌جنگد. بعد از پیروزی هم خود را کنار می‌کشد. این یعنی شاهنامه کتاب انسان‌سازی ا‌ست. ممکن است بعضی شخصیت‌ها منفی هم باشند، اما لحن داستان طوری است که انسان را از آنان بر‌حذر می‌دارد.

سینمای ما باید این‌گونه باشد. متأسفانه در سینمای ما به سبب غلبۀ تفکر غربی، می‌گویند شخصیت‌ها باید خاکستری و واجد ضعف باشند. می‌گویند شخصیت باید در طی داستان در جایی کم بیاورد، گناهی مرتکب شود و خطایی از او سر بزند. به عبارت دیگر شخصیت صددرصد پاک و منزه را درست نمی‌دانند. این ترفند شیطان است که القا کند همۀ مردم گناه می‌کنند و ضعف‌هایی دارند تا از داستان‌ها پاکیزگی، تزکیه و تهذیب نفس نتیجه گرفته نشود.

رویۀ اصلی سینما باید مطرح‌کردن ایده‌آل‌ها باشد. مردم در تشییع پیکر سردار سلیمانی در صحنۀ اجتماع، نمایشی عظیم به راه انداختند. چراکه او مرد پاک و فداکاری بود. مردم فطرتاً به دنبال اسوۀ اخلاق، دین، پاکی و درستی هستند و سینما باید خصلت‌های خوب اخلاقی را به مردم نشان دهد.

سربخش: آقای جلیلی! به نظر شما سینما موفق شده انسان تراز انقلاب را در ابعاد مختلفش اعم از زن، مرد و کودک به تصویر بکشد؟ و آیا از ظرفیت‌های موجود در تاریخ معاصر برای ترسیم انسان تراز در سینما و تلویزیون استفاده شده است؟ موانع به تصویر درآوردن شخصیت‌های تراز در سینما چیست؟

جلیلی: ظرفیتی که انقلاب اسلامی ‌به وجود آورد و تجربه و زیستۀ جامعۀ دینی ایران ‌در طول پنجاه سال گذشته، خیلی بیشتر از چیزی است که تاکنون در آینۀ سینما بازتابانده شده است. آثار معدودی که در این زمینه تولید شده‌اند، نشان می‌دهد این ظرفیت بسیار مغتنم است. همان‌گونه که به تصویر درآوردن دو روز از زندگی شهید چمران برای مخاطبان جذاب و مؤثر بود، می‌توان برای روایت زندگی بسیاری از شخصیت‌های مؤثر در تاریخ انقلاب آثار متعدد تولید کرد. حاج قاسم سلیمانی یکی از این شخصیت‌هاست. ماجراهای دراماتیک و جذاب بسیاری در زندگی این شخصیت وجود دارد که هر کدام می‌تواند دستمایۀ ساخت فیلم سینمایی با مخاطب جهانی باشد. رهبر معظم انقلاب در دیدار با دوستانی از بوشهر فرمودند که اگر شهید نادر مهدوی متعلق به کمونیست‌ها بود، چه‌بسا به اندازۀ چه‌گوارا (Ernesto “Che” Guevara) مشهور می‌شد. یعنی ظرفیت کار بر روی زندگی این شهید بسیار است؛ اما به سبب بی‌اعتنایی ما به داشته‌هایمان، این شهید حتی در استان خود چندان شناخته‌شده نیست. بسیاری از شخصیت‌های دیگر هم برای مردم ما ناشناخته‌اند.

این شخصیت‌ها سوای خدماتشان، حتی اگر ما حزب‌اللهی و انقلابی و حتی ایرانی نباشیم و فقط سینما و معیارهای فنی و هنری برایمان مهم باشد، ‌به‌شدت جذابند و ما را ترغیب می‌کنند که به سمت ساختن آثاری از زندگی آن‌ها برویم. شخصیت شهید رجایی جدای از محتوای ارزشی او، شخصیتی دراماتیک است که از فروش کاسه و بشقاب در کنار خیابان، به ریاست‌جمهوری می‌رسد. در شخصیت شهید رجایی جذابیت‌های دراماتیک و سینمایی فراوانی وجود دارد و می‌تواند دستمایه تولید فیلمی جذاب شود. آقای میگوئل لیتین به خانۀ شهید رجایی رفت و تا مدت‌ها بعد از سفر به ایران، ایمیل می‌زد و درخواست داشت که با کمک ما فیلم‌نامۀ شهید رجایی را بنویسد.

شخصیت‌های برجسته و جذاب تاریخ ما بسیار زیادند؛ چه در میان شخصیت‌های نخبه و مشهور و چه افراد معمولی  و عادی. پیرزنی همچون ننه عصمت فرزندی نداشت که به جبهه بفرستد و در ایام دفاع مقدس برای رزمنده‌ها دستکش می‌بافت. او بعد از جنگ هم برای مرزداران دستکش می‌بافت. در مقطعی فراخوان داد و هزاران نفر از مردم استقبال کردند و چند کامیون دستکش و کلاهِ اهدایی مردم، از طریق جشنوارۀ عمار برای مدافعان حرم ارسال شد.

چنین سوژه‌ای در هر جای دنیا برای فیلم‌سازها جذاب است؛ ولی متاسفانه غلبۀ فضای روشنفکر‌مآبانه و غرب‌زده بر سینمای ایران موجب شده که نزدیک‌شدن به انقلاب اسلامی و سوژه‌هایش با صدها اتهام همراه باشد و در نهایت فیلم‌ساز را از این کار بر‌حذر می‌دارند. دو سال پیش آقای الیور استون(William Oliver Stone)  به ایران آمد و در جشنوارۀ بین‌المللی فیلم فجر شرکت کرد. او در مدت اقامت در ایران فیلم‌های مختلفی دید و در جمع سینماگران ایران سخنرانی کرد. ایشان گفت: «من مبهوتم که چرا شما فیلم‌سازان ایرانی انقلاب خودتان را به زبان سینما روایت نکرده‌اید؟ انقلابی که این‌قدر دراماتیک است.» از میان جمعیت با الفاظ تند به او اعتراض شد که ساکت شو، از سیاست حرف نزن، ما آمده‌ایم از هنر بشنویم. یعنی الیور استون وقتی که اسم انقلاب اسلامی را می‌آورد متهم می‌شود که بی‌هنر و سیاست‌زده است! وقتی جریان روشنفکری ایران با الیور استون چنین برخوردی می‌کند، تکلیف امثال حاتمی‌کیا و بحرانی و ابوالقاسم طالبی معلوم است. در این وضعیت جوانانی که می‌خواهند تازه وارد عرصۀ سینمای متعهد شوند، تحقیر خواهند شد و علیه آن‌ها فضاسازی و تبلیغات می‌کنند تا رونق سینمای انقلاب را کاهش دهند.

به‌رغم همۀ موانع تبلیغاتی جریان غرب‌زده، در دهۀ نود نسل تازه‌ای از  جریان موج نوی سینمای انقلاب اسلامی، علی‌رغم بمباران و سم‌پاشی غرب‌زده‌ها و روشنفکرها علیه فعالان این جریان، در راه است. حتی اگر روحانیت و علما آن‌ها را تنها بگذارند، این افراد تکلیف خود را درک و در راستای تحقق آن تلاش می‌کنند. کمک کسانی که در این حوزه وظایف مهمی به گردن‌شان‌ است، این فرآیند را سرعت می‌بخشد. ممکن است این حرکت مقداری کند پیش رود؛ اما در گام دوم انقلاب یکی از دستاوردهای درخشان جمهوری اسلامی، سینمای انقلابی با مخاطب جهانی خواهد بود.

سربخش: برای اینکه در گام دوم انقلاب، سینما در خدمت  اهداف انقلاب و مصالح کشور قرار گیرد، باید چه کارهایی انجام شود؟

جلیلی: من بیانیۀ گام دوم رهبر انقلاب را با نامۀ حضرت امام به گورباچف مقایسه می‌کنم. حرف امام در نامه به گورباچف این بود که پرچم عدالت‌خواهی از دست شوروی افتاده، چون عمر عدالت منهای خدا و توحید به سر آمده و این سرنوشت محتوم تفکر ماتریالیستی و کمونیستی است؛ اما در ایران پرچم عدالت تحت لوای توحید بار دیگر برافراشته شده و به شکل بهتر و درست‌تری در مقابل استکبار و ظلم جهانی خواهد ایستاد. این پیام امام در واقع به کل دنیا بود که خطاب به گورباچف نوشتند. اگر امام در پیام به گورباچف گفتند عدالت منهای خدا شکست خورده و پرچم عدالت ذیل توحید برافراشته شده، رهبر معظم انقلاب هم در گام دوم می‌گویند هفتصد سال بعد از رنسانس که از پیشرفت منهای خدا، پیشرفت منهای معنویت، پیشرفت بر بستر سکولاریسم و…، دم می‌زدند با آشکار‌شدن طلایه‌های شکستِ پیشرفت منهای معنویت و توحید، این جمهوری اسلامی ا‌ست که عَلم پیشرفت زیر لوای توحید را بلند کرده است. بخشی از این پیشرفت به نظرم پیشرفت در همین رسانه‌های عمومی و مهم‌ترین‌ آن سینماست که ان‌شاءالله در گام دوم محقق خواهد شد و جهان یک سینمای پاک و مؤثر و پرمخاطب را در چهارچوب‌های معنوی و آرمانی شاهد خواهد بود.

سربخش: آیا سینمای موجود، در این پیشرفت علمی و جنبش نرم‌افزاری گام مثبتی برداشته است؟

جلیلی: قطعاً نه. تا بیست سال پیش، ایران نه ماهواره به هوا فرستاده بود، نه در صنعت هسته‌ای و نانوتکنولوژی و بیوتکنولوژی در میان کشورهای برتر جهان بود و نه در صنعت موشکی به چنین قدرت ممتازی رسیده بود. ولی در همین مدت ده‌ها بلکه صدها فیلم درباره سیاهی‌ها، تباهی‌ها، قاچاقچی‌ها، عرق‌خورها و آسیب‌های اجتماعی در سینمای ایران ساخته شدند، در حالی که حتی یک فریم از یک دانشمند ایرانی به قاب سینمای ایران راه پیدا نکرد. متأسفانه تناظر معکوسی بین پیشرفت‌ها و سینمای کشور وجود دارد و هر قدر ایران قدرتمندتر شده، تصویر ایران در آئینه معوج سینمای کشور، مفلوک‌تر و بدبخت‌تر شده است. این تناظر معکوس متأسفانه وجود دارد. قاچاقچی‌ها و عرق‌خورها و آسیب‌دیدگان اجتماعی از سینما سهم اغراق‌شده‌ای دارند؛ اما دانشمندان ایرانی و پیش‌قراولان صنایع نظامی ایران هیچ سهمی از سینمای ایران ندارند.

امثال دکتر بهاروند و دکتر کاظمی آشتیانی و دکتر شاهوردی که زیست‌فناوری را در جمهوری اسلامی به مرزهای جهانی رسانده‌اند، هیچ سهمی از سینمای ایران ندارند. در حالی که در هالیوود صدها فیلم سینمایی فقط درباره پیشرفت‌های پزشکی آمریکا ساخته شده است. این موضوع در دنیا امر متعارفی است. حتی سینمای هند درباره پرتاب ماهواره فیلم دراماتیک جذابی می‌سازد، ولی متأسفانه در سینمای ایران بی‌اعتنایی عجیبی به این‌گونه موضوعات جذاب و دراماتیک وجود دارد.

سربخش: می‌خواهم کمی درباره موضوع «مقاومت» در سینما هم صحبت کنیم.  چقدر زمینۀ پرداختن به این مفهوم در سینما وجود دارد؟ آیا به نظر شما سینمای ایران توانسته در حد مطلوب یا در حد انتظار به جریان مقاومت بپردازد؟

بحرانی: مقاومت در صحنۀ جنگ انسان با دشمنان بیرونی (جهاد اصغر) یا با دشمن درونی (جهاد اکبر)، از صفات انسان برتر است. انسانی که مقاومت نکند، شکست می‌خورد و هنری که به مقاومت نپردازد، ملعبۀ دست زورگوها و شیاطین انسی و جنی می‌شود. سینمای مقاومت برای جامعۀ ما سینمای مفیدی است. سلحشوری و مقاومت فقط نباید در فیلم‌های جنگی تشویق شود، بلکه روحیۀ جهادگری را باید در صحنه‌های خانوادگی، اجتماعی و در بحث نهضت‌های نرم‌افزاری، فکری، سازندگی، اقتصاد سالم، اقتصاد مقاومتی و… نیز نشان داد.

قابلیت‌های انسان در همۀ این زمینه‌ها بروز پیدا می‌کند. انسان با مبارزه‌ نزد خدا ارزش پیدا می‌کند. یک کودک، بی‌دفاع به دنیا می‌آید و در مسیر رشد خود در معرض انواع تهاجمات شیطانی و اجتماعی و… قرار می‌گیرد. یکی از معضلاتی که در جمهوری اسلامی داریم این است که مردم متدین چون به نظام اعتماد دارند، در برابر بدی‌ها گاردشان را باز می‌گذارند؛ در حالی که در رژیم پهلوی مراقب بودند که فرزندشان هر جایی نرود و با هر کسی معاشرت نکند، مردم یا تلویزیون نداشتند یا اجازه نمی‌دادند فرزندان‌شان هر فیلمی را ببینند و معتقد بودند باید مبارزه کنند و مواظب باشند که هر تصویر، موسیقی و صدایی وارد ذهن‌شان نشود. بعد از انقلاب این گارد در زمینۀ فرهنگ برداشته شد. امروز تلویزیون با تصویر، داستان، موضوعات و انواع مفسده‌هایش به مخاطب حمله می‌کند؛ ما تلاش می‌کنیم دوباره برای خود و خانواده‌مان گاردی ایجاد کنیم و دچار سختی مضاعف می‌شویم. گاردنداشتن ما در برابر موضوعات مختلف تبعات منفی فراوانی دارد.

ما باید مجدداً فرهنگ مقاومت را در داخل و خارج کشور احیا کنیم تا نسل آینده نسل مقاومی باشد، فریب نخورد و محکم باشد. برای چهل سال دوم انقلاب باید برنامه‌ریزی‌های مهم فرهنگی‌ انجام شود تا نسل جدید، مقاوم و سلحشور بار بیایند و برای نبرد بزرگی که در پیش داریم، آماده شوند.

03ژانویه/21

تاملاتی درباره ظرفیت‌های سینمای دینی

سینمای دینی با تاکید بر مضامین قرآنی می‌تواند سینمای معناگرایانه را متحول سازد. در قرآن کریم روابط انسان با دیگران، با خدا،  با محیط زیست و با خودش به بهترین و جذاب‌ترین شکل ممکن روایت شده است. این روایت‌ها برآمده از فطرت پاک انسانی هستند و به همین دلیل باورپذیری فوق‌العادی دارند و به‌راحتی با مخاطب خود ارتباط برقرار می‌کنند. در قرآن پی‌رنگ‌های پرکششی مانند خداجویی،‌ جستجوی خوشبختی،‌ عطش حقیقت‌یابی، ‌کمک به هم نوع، ‌سعادت‌خواهی و… وجود دارند که همواره برای نوع بشر مطلوب بوده‌اند. سینما قدرت دارد اعتقاداتمان را بردارد و در جایی بگذارد که تبادلی با زندگی صورت پذیرد.

یکی از بکرترین عرصه‌های سینمای دینی با رویکرد اسلامی، بهره‌گیری از پتانسیل داستان‌های قرآنی است. بهترین قصه‌های جهان در قرآن وجود دارند. استقبال از مجموعه‌های تلویزیونی «ایوب پیامبر(ع)»، «مردان آنجلس» و «یوسف پیامبر(ع)» که در سال‌های اخیر از صدا و سیما پخش شدند، گواه استقبال مخاطب از این موضوع است. سینما با اتکای به منبع موثقی مثل قرآن کریم به مقوله سینمای دینی اعتبار می‌بخشد. این داستان‌ها هیچ‌گاه از رونق نمی‌افتند و برای همه دوران‌ها درس‌ها و نکته‌های عبرت‌آموزی دارند. مثلاً در «ایوب پیامبر(ع)»، گفتمان صبر و مقاومت در دستور کار قرار دارد و فرهنگ تاب‌آوری در برابر سختی‌ها و ناملایمات را به مخاطب خود گوشزد می‌کند. در شرایط کنونی جامعه ما ترویج این مضامین مورد نیاز است. مشکلات و گرفتاری‌های مردم رو به فزونی است و تنها راه خروج از این وضعیت، نهادینه‌سازی فرهنگ استقامت و امید است. آمادگی پذیرش به انواع ابتلائات، نیازمند زمینه‌چینی‌های مختلف فرهنگی است و در این خصوص آثاری از سنخ «ایوب پیامبر(ع)» یقیناً حرف‌های زیادی برای گفتن دارند.

سینمای دینی مقوّم آرمان‌های بشری است. در مجموعه «مردان آنجلس» گروهی از مؤمنان مسیحی به جهت ظلم و ستم فرمانروای حاکم به کوهی پناه  می‌برند و از یوغ بی‌عدالتی می‌گریزند. این قهرمانان تن به ذلت نمی‌دهند و برای پیگیری عقاید خود علم قیام بر می‌افرازند و در برابر جریان سلطه زمان خود حرکتی ماندگار را برنامه‌ریزی می‌کنند. عدالت‌جویی، ‌ظلم‌ستیزی، ‌حق آزادی عقیده و… از دیرباز از مطالبات آرمان‌گرایانه نوع بشر بوده‌اند که این سریال روی آنها تمرکز قرار دارد. این خط روایی می‌تواند در آثار دیگر نیز مورد توجه فیلمسازان قرار بگیرد.

یکی از گمگشته‌های بشر امروز، حیا و عفت است. این معضل بشر را به وادی بی‌غیرتی و خودفروشی کشانده است. هنر سینما در این زمینه می‌تواند ابزار رهایی‌بخشی باشد و انسان را از چاه به ماه برساند. در سریال یوسف«ع» از سویی عاقبت پاکدامنی برای قهرمان فیلم روایت می‌شود و از سوی دیگر سرانجام هوسرانی ضد قهرمان برای مخاطب تبیین می‌شود. نمونه تجمیعی این تقابل تأثیرگذار و جذاب را در کمتر روایت سینمایی می‌توان سراغ گرفت.

سینمای دینی و سینمای قرآنی در کشور ما در هم تنیده شده‌اند و تفکیک این دو از هم امکان‌پذیر نیست. در سینمای دینی امکان تعدد قرائت‌های فیلمساز از داستان وجود ندارد؛ زیرا چهارچوب کلی فیلمنامه در آیات منعکس شده و امکان تغییر در آن وجود ندارد. برخی ممکن است تصور کنند این موضوع عیب است و دست و پای فیلمساز را می‌بندد؛ اما بر عکس. ما با یک متن غنی و حرفه‌ای مواجهیم که خیالمان‌ را از وجود ضعف‌های روایی و مولفه‌های شخصیت‌پردازانه، ‌گره‌های داستانی،‌ فراز و فرودهای قصه و… راحت می‌کند و تمرکز و انرژی‌مان را معطوف به ریزه‌کاری‌ها ساخت اثر می‌کند.

از منظری می‌توان گفت کل قرآن، سناریوی واحدی است که برای بشریت از سوی خداوند نازل شده است. این سناریو برای مقاطع زمانی مختلف بشر تنظیم شده است. به عبارت دیگر آیات قرآن کریم یک دوره فشرده و کامل اخلاقیات و سبک زندگی متعالی است که روایت شده‌اند. فضاسازی‌های زمانی و مکانی و شخصیتی آیات بی‌نظیر‌ند و به زبان سینماگران دکوپاژها و میزانسن‌ها بسیار حرفه‌ای هستند. فیلمسازی که با اقتباس از یکی از سوره‌های قرآن، اثری را تولید می‌کند، به‌هیچ‌وجه نگران تناقضات در شخصیت‌های روائی خود را ندارد.

نکته بسیار مهم بعدی در خصوص ظرفیت‌های داستانی آیات قرآن، استفاده از فلاش‌بک‌ها و فلاش فورواردهای متعدد جذاب در متن قصص قرآنی است؛ به‌طوری که شما ممکن است در سکانسی بازگشت به گذشته و مرور خاطرات را داشته باشید و بلافاصله در آیات بعدی با یک پرش به آینده از اتفاقات فردایی صحبت کنید. این  موضوع، کار به‌شدت سختی است، چون در صورت مراعات نکردن ظرافت‌های روایی، مخاطب با اثر ارتباط برقرار نمی‌کند؛ اما در مورد قصص قرآنی این دغدغه وجود ندارد. در درام‌های سینمایی تحول شخصیت و چرخش او از رذیله‌های اخلاقی به سوی فضائل اخلاقی در طول اثر سینمایی مورد توجه است. قصص قرآنی در این خصوص نیز پیشتازند و قهرمانان زیادی در متن آیات وجود دارند که در جدال با نفس خود و یا بدخواهان در نهایت موفق می‌شوند خود را به ساحل عاقبت به‌خیری برسانند.

سینمای دینی مصون‌ترین عرصه در سینماست که آلوده به فساد و جریان‌های مافیایی خطرناک  نمی‌شود؛ زیرا اکثر سینماگرانی که در این عرصه گام می‌گذارند، نیّات معنوی را دخیل در کار می‌کنند و به همین دلیل به دنبال کسب مادی حداکثری نیستند. فضای روحانی حاکم در آثار سینمای دینی چه در پشت صحنه و چه در جلوی دوربین، اجازه بروز حاشیه‌های ضربه زننده را به کار نمی‌دهد.

03ژانویه/21

سینمای ایران و معضل غفلت از غیرت در خانواده

اشاره:
سعید مستغاثی دارای مدرک کارگردانی سینماست. وی از اوایل دهه‌ ۷۰ و به دنبال همکاری با بنیاد سینمایی فارابی وارد حیطه مطبوعات سینمایی شد و در نشریات مختلفی نظیر دنیای تصویر، نقد سینما، سوره، اطلاعات بین‌الملل، فیلم و سینما، فیلم و هنر، آفرینش، بنیان، آیینه جنوب، بهار، نوروز، حیات نو، همشهری،جهان سینما، فیلم‌نگار و… قلم‌ زده است. مستغاثی در سال‌های ۸۴- ۱۳۸۲ نیز سردبیری هفته‌نامه سینما و مجله رویداد هفته را برعهده داشت و سپس به عضویت شورای علمی ماهنامه«موعود» درآمد. در کارنامه این منتقد، کارگردانی مجموعه‌های مستند «محراب انقلاب» (۱۳۸۴)، راز آرماگدون (۱۳۸۶)، پیش از آغاز (۱۳۸۷)، آب در هاون (۱۳۸۷)، راز یک نقش (۱۳۸۸) و راز آرماگدون۲ : ارتش سایه‌ها (۱۳۸۸) برای شبکه‌های مختلف تلویزیونی نیز به چشم می‌خورد. با او در زمینه کم و کیف پرداخت سینمای ایران به موضوع غیرت و تعصب در ارتباط با نهاد خانواده و محورهای مهمی چون تنوع غیرت‌ورزی، آسیب‌های بی‌غیرت‌نمایی، خیانت‌های زناشویی، نسبت مسئله غیرت و مدرنیته و…گفت و گو کرده‌ایم  که در ادامه می‌آید.

 

 

*بازنمایی مفهوم غیرت و تعصب نسبت به نقش‌های مهم خانواده مانند پدر، مادر و فرزند در سینمای ایران چگونه است؟

یکی از غایبان بزرگ در سینمای ایران، خانواده است. ما خانواده ایرانی را در سینما نمی‌بینیم، بلکه ملغمه‌ای به اسم خانواده به مخاطب معرفی می‌شود. تصویری که طیف گسترده‌ای از فیلم‌های سینمایی ما از خانواده بومی نمایش می‌دهند، مخدوش، منزجرکننده و عینا الگوبرداری شده از مدل غربی است. طبق آموزه‌های دینی ما خانواده ملجاء آرامش همه اعضا از جمله زن و شوهر و فرزندان است؛ اما آن چیزی که ما در فیلم‌ها می‌بینیم محیطی آشفته، ‌اعصاب خردکن، متشتت و پر از درگیری و کشمکش است که باید از آن گریخت! مثلا مرد با زن دائماً در حال نزاع است. پدر یک دیکتاتور بی‌رحم است که دائماً به فرزندانش سخت می‌گیرد و در مورد روابط اجتماعی اعضای خانواده سخت‌گیری‌های بی‌جهتی می‌کند. زن از مادر بودن خود خسته و به دنبال آزادی است و حوصله‌اش از خانه سر رفته است. مدیریت خانواده در این آثار دچار ایراد است و مرد در این خصوص دچار افراط و تفریط‌های زیادی می‌شود.

 

*واقعا چه نیازی به این همه پرخاش و خشونت کلامی و رفتاری در  محیط خانواده هست؟

این تلقی نزد برخی از کارگردانان ما وجود دارد که همان دوگانه معروف سکس و خشونت که عامل جذابیت در سینمای هالیوود است، باید در سینمای ما نیز جاری شود تا بتوان گیشه را تسخیر کرد! این نگاه بیشتر به یک شوخی شباهت دارد. جامعه ما جامعه‌ای اخلاقی و متعهد است و به‌هیچ‌وجه نمی‌پذیرد که خطوط اخلاقی و شرعی‌اش زیر پا گذاشته شوند. به همین دلیل بعضاً در مقاطع مختلف زمانی، از جمله سال‌های اخیر شاهد اعتراضات جدی مردمی به آثاری چون، «من مادر هستم»، «خصوصی» و… هستیم. ‌مردم تجمع می‌کنند و اجازه اکران آثار وقیح را نمی‌دهند. خانواده نهادی است که در تقابل با هر دو مؤلفه سکس و خشونت قرار دارد. ‌نیازهای جنسی در این نهاد ضابطه‌مند است و بی‌بندوباری در آن جایی ندارد. از سوی دیگر خانواده، مکانی دنج  و آرامش‌بخش و زمینه‌ساز رشد افراد است، نه خشن و به همین دلیل برخی از فیلمسازان نمی‌توانند این ویژگی‌ها را تحمل کنند و به سوی تخریب و عبور از این نهاد مهم پیش می‌روند، غافل از اینکه به هویت ملی و دینی  مخاطبانشان پشت می‌کنند.

 

*باید دید هدف فیلمساز از ارائه تصویری درهم، بی‌نظم و در آستانه اضمحلال از خانواده چیست؟

این خط فکری از سوی برخی از فیلمسازان دنبال می‌شود که اعضای خانواده زیر آوار مصایب و مشکلات نفس‌گیر قربانی می‌شوند و اگر از چهارچوب‌ها خارج شویم همه مشکلات بیکباره حل می‌شوند! خانواده ایرانی خانواده‌ای با طراوت و  با نشاط و پر انگیزه است که برای تک تک افراد موتور محرکه محسوب می‌شود. این ویژگی در سینمای ایران برعکس است. در این آثار خانواده مکان به بن‌بست رسیدن افراد و جایی است که اعضای آن به پوچی می‌رسند، ‌به فکر خودکشی و فرار از خانه می‌افتند،‌ منزوی می‌شوند، به اعتیاد به مواد مخدر کشانده می‌شوند، کتک می‌خورند و…

 

*بازنمایی غیرت در سینما به چه نحو تصویر می‌شود؟

غیرت گاهی اوقات با محوریت روابط هنجارشکنانه اخلاقی شکل می‌گیرد. در سینمای ما غیرت بعضا آمیخته با تعصبات منفی است. مثلا برادر به خواهر خود بدبین است و مدام او را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد. نمونه این رویکرد را در فیلم«آب‌نبات چوبی» می‌بینیم. گاهی اوقات بی‌غیرتی در دل خانواده ایرانی تبیین می‌شود. مثلا زنی حاضر می‌شود زیر یک سقف با دوشوهر، یعنی شوهر قبلی که از او طلاق گرفته و شوهر فعلی‌اش زندگی کند. این موضوع را در فیلم «بنفشه آفریقایی» می‌توان دید. یکی از مؤلفه‌های مهم در خانواده‌های ایرانی غیرت است. در فیلم «خون شد» ساخته مسعود کیمیایی انتقام و چاقو و لات بازی، موتیف اصلی به شمار می‌رود و جمع کردن اعضای خانواده هم از کانال به پا کردن خون امکان‌پذیر است. در این فیلم غیرت مسیری انحرافی به خود می‌گیرد. در نقطه مقابل این فیلم «بچه‌های آسمان» ساخته مجید مجیدی قرار دارد. در این فیلم غیرت برادری وجود دارد. برادر برای خریدن کفش برای خواهر در یک مسابقه دو شرکت می‌کند و پاهایش ورم می‌کند.

 

*کارنامه سینمایی کشورمان را از حیث مراعات حریم خانواده در سال‌های اخیر چگونه ارزیابی می‌کنید؟

متاسفانه روایت سخیفی که از خانواده در سینمای ما وجود دارد که تنه به فیلم‌های فارسی‌ قبل از انقلاب می‌زند. ۷۰ ، ۸۰ درصد فیلم‌ها نه تنها کمکی به ارتقای جایگاه خانواده نمی‌کنند، بلکه بنیان آن را به تمسخر می‌گیرند. معلوم نیست این مشنگ‌بازی‌ها و دلقک‌بازی‌ها کی تمام خواهند شد؟ ما شاهد ورود گسترده فیلم‌های به اصطلاح شانه‌تخم‌مرغی که در بقالی‌ها عرضه می‌شدند و در شبکه نمایش خانگی مجوز داشتند، به روی پرده سینماها هستیم. قهرمانان این فیلم‌ها پوک و خالی‌اند و واقعا حرفی برای گفتن ندارند. داستان‌ها سر و ته ندارند و بعد از تماشای فیلم به‌شدت احساس اتلاف وقت به آدم دست می‌دهد.

سیاست مسئولان سینمایی در چند سال اخیر به گونه‌ای بوده که مسیر همواری برای سازندگان این گونه آثار فراهم شده است. بعضا گفته می‌شود این آثار کمدی‌اند و به دلیل داشتن بار طنز لازم است ساخته شود تا روحیه نشاط و شادی در جامعه تزریق شود؛ اما واقعیت این است که این آثار به‌هیچ‌وجه کمدی نیستند و اطلاق طنز به آنها درست نیست. حجم شوخی‌های جنسی در سینمای ما به‌حدی زیاد شده که تماشای خانوادگی فیلم‌ها امکان‌پذیر نیست.

 

 

*نکته مهمی که در خصوص بازنمایی خانواده در سینمای ایران باید به آن اشاره کرد این است که خانواده مدرن در تقابل با خانواده سنتی در موضع برتری قرار دارد و تفکرات سنتی محکوم می‌شوند. آیا این موضوع نوعی بی‌غیرتی فرهنگی در چهارچوب خانواده محسوب می‌شود؟

متأسفانه روز به روز از تقدس جایگاه پدری و مادری در سینمای ایران  کاسته می‌شود  و در حد یک نقش فرودستانه به آنها نگریسته می‌شود. مقوله احترام از این نقش‌ها منفک شده و پدری خوب است که کمتر اعضای خانواده‌اش را کنترل می‌کند و به آزادی بی‌حد و حصر اعتقاد و التزام دارد. در حقیقت در این وضعیت نقش نظارتی مدیر خانواده مورد تهاجم جدی قرار می‌گیرد. فیلمسازان غرب‌زده، خانواده غرب‌زده را در آثارشان روایت می‌کنند. سبک زندگی غربی در مراحل مختلف فیلمسازی خودش را نشان می‌دهد. از گریم چهره‌ها گرفته تا طراحی‌های صحنه و لباس،‌ فیلمنامه، دیالوگ‌ها،‌ خط سیر داستان و… خانواده‌های ناقص، خانواده‌های از هم گسسته، خانواده‌های پر تنش، خانواده‌های نا امن و… مصادیق بارزی از این سبک زندگی هستند. متأسفانه هنوز عده‌ای باورشان نشده که ما درگیر یک جنگ تمام عیار فرهنگی هستیم. یکی از میدان‌های اصلی این تهاجم سینماست. ما در این میدان آسیب‌های زیادی دیده‌ایم. حتی در خود غرب برای نهاد خانواده حرمت قائلند و در این کانون مهم ملاحظات اخلاقی خودشان را رعایت و بخش زیادی از  بی‌اخلاقی‌ها را پشت در خانه چال می‌کنند و اجازه ورود آن را به محیط خانواده نمی‌دهند، اما با کمال تأسف در کشور ما این حدود مراعات نمی‌شوند و هتک حرمت‌ها به‌سادگی هر چه تمام‌تر صورت می‌گیرند.

 

 

*یکی از کانال‌های هدف گرفتن غیرت در خانواده، دامن زدن به موضوع خیانت‌های زناشویی است. در این زمینه نظرتان چیست؟

سونامی خیانت در سینما قبل از همه خانواده را هدف قرار می‌دهد و موجی از بی‌اعتمادی را در جامعه ایجاد می‌کند.  شخصیت‌های هوسران که به فکر ارضای نیازهای جنسی خود خارج از چهارچوب‌های عرفی و شرعی‌اند، در ذهن مخاطب تاثیرات سوئی را بر جا می‌گذارند. اگر سینماگر روایتی واقعی از جامعه و خانواده‌های بومی داشته باشد و دست به سیاه‌نمایی نزند، گام بزرگی در زمینه بازنمایی عنصر خانواده در سینمای ایران برداشته است. اما اگر بخواهیم همچنان بر اساس تفکرات پیش برویم، اوضاع از این هم بدتر می‌شود. سینما ابزار فرهنگی موثری است و می‌تواند به قوام خانواده کمک کند نه اینکه تیشه به ریشه آن بزند.

 

 

*به نظر شما مهم‌ترین کدهای بر هم زننده عنصر ارزشمند غیرت و تعصب در خانواده در آثار سینمایی کدامند؟

بخش زیادی از مردم ایران در حال حاضر مخاطب سینمای کشورمان نیستند چون زندگی و مسائل آنها در سینمای ما مورد بی‌مهری قرار گرفته‌اند و اساساً مطرح نمی‌شوند. طبیعی است چنین افرادی با سینما ارتباط برقرار نمی‌کنند و چه بسا با آن قهر کنند. سینمای ملی زمانی در مسیر موفقیت حرکت خواهد کرد که درباره مردمی‌سازی خود فکر جدی کند. این اتفاق در جشنواره عمار و آثار شرکت‌کننده در آن در حال وقوع است. مشابه این رویکرد در سینمای ما هم باید بیفتد. یکی از قرائت‌های رایج  از خانواده در سینمای روشنفکری، تصمیم خانواده به مهاجرت به خارج است. وطن جای مطلوبی برای ماندن نیست و باید رفت. این قرائت به‌شدت تحت تأثیر رسانه‌های بیگانه است. یکی از دلایل ساخت آثار سینمایی با این رویکرد، ژست اپوزیسیونی است که  فیلمساز به آن منتسب می‌شود. البته در این مسیر سیاست‌گذاری‌های برخی از جشنواره‌های خارجی مغرض نیز بی‌تأثیر نیستند.

خانواده ایرانی نباید اسیر در آپارتمان نشان داده شود. خانواده ایرانی پویا و تأثیرگذار است و با محیط و جامعه پیرامونی‌اش نسبت دارد؛ تعاملات فرهنگی درونی و بیرونی‌اش قابل توجه است و نه تنها دست و پای اعضایش را نمی‌بندد، بلکه زمینه‌های موفقیت را برای تک تک آنها فراهم می‌سازد. مضامین ارزشی فوق‌العاده‌ای چون   گذشت و فداکاری، ایثار، همبستگی خانوادگی، ‌تشریک مساعی اعضای خانواده در گذر از آسیب‌ها و تهدیدها،‌ صله رحم و دستگیری از بستگان و… در چهارچوب خانواده ایرانی وجود دارند که برای مخاطب جهانی جذابند.

 

*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

01سپتامبر/20

انقلاب انفسی و شهریاران فرهنگی

«انقلاب» واژه‌ای متداول در تاریخ است، لفظی که اشتراکاً به بسیاری از تغییر حکومت‌ها اطلاق می‌شود. مرحوم صفایی حائری در دفتر اول کتاب «درس‌هایی از انقلاب»، انقلاب را «دگرگونی بنیادی و ریشه‌ای و زیربنایی» توصیف می‌کند. انقلاب تغییری است از وضعیت فعلی به سمت وضعیت مطلوب و حد تمایز هر انقلاب از دیگری بر مبنای این «تغییر» استوار است. اگر مقصود انقلاب سوسیالیستی رسیدن به جامعه بدون طبقه است (مقصودی گنگ و حتی غیرممکن در حیطه نظر)؛ اگر غایت انقلاب فرانسه برقراری برداشتی مغرضانه از آزادی و برابری است؛ آرمان انقلاب اسلامی چیست؟ انقلابی که نه بر اساس الگوی طبقاتی قابل تحلیل است و نه الگوی توده ـ نخبه بر آن صدق می‌کند.

انقلاب اسلامی، بیشتر و بزرگ‌تر از امنیت و رفاه و عدالت را طلب می‌کند. تغییر اصلی انقلاب اسلامی محدود به دگرگونی نظام سیاسی و بازنگری در روابط خارجی نیست، بلکه به تعبیر شهید آوینی «احیای حیات باطنی بشر» و تحول ارواح انسان‌ها و به بیان مرحوم صفایی «آرمان انقلاب‌ها یا آزادی است یا عدالت و جامعه بی‌طبقه. اسلام آرمانی بالاتر از تکامل (جهت دادن به استعدادهای تکامل یافته) دارد که هدی و رشد است.»

پس حد تمایز منطقی انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌ها، توجه به انسان و ظرفیت‌های اوست و غایتی که رشد و هدایت بشر را هدف دارد. ریشه تمایز جنگ مقدس هشت‌ساله ایران با دیگر جنگ‌ها نیز دقیقاً در همین مسئله است.

طبعاً از نظام برآمده از چنین انقلابی انتظار می‌رود که در عرصه فرهنگی سرمایه‌های جدی انسانی داشته باشد. سرمایه‌هایی نه فقط در سطح هنرمندان بلکه در مقام سیاست‌گذاری و هدایت کلان فرهنگی. البته نیاز به تربیت و ایجاد بستر رشد هنرمندان از شعر تا نقاشی امری ضروری است که تا به حال نه به‌حد کافی، اما به حداقل تعدادی بروز و ظهور داشته است. بروزی بر اساس دغدغه‌های شخصی و ظهوری نه به دلیل یک برنامه‌ریزی کلان.

شاید فقط در حوزه شعر و با توجه به عدم نیاز لجستیکی خاص و فردی بودن این حوزه، می‌توان به حمایت مقام معظم رهبری و تفقد معنوی ویژه ایشان که فضایی خاص و انگیزه‌ای مضاعف را برای شاعران ایجاد کرده است، اشاره کرد. اگر نه در باقی حیطه‌ها اگرچه ارگان‌های عریض و طویل و اختیارات فراوانی وجود داشته، هیچ‌گاه چتر حمایتی ویژه‌ای ناظر به رشد هنرمندان انقلابی وجود نداشته است. چه اینکه حتی تک‌مضراب‌هایی چون شهید سید مرتضی آوینی نیز علاوه بر مضیقه حمایتی، با ممنوعیت و تحریم نیز مواجه شده‌اند. (رجوع کنید به مسئله مستند خنجر و شقایق و سانسور صدای شهید آوینی در صداوسیما)

اما آن نیاز پایه‌ای که می‌تواند بستری برای به وجود آمدن صدها هنرمند و اساساً سبک‌های هنری مختص و متناسب با انقلاب اسلامی شود، پیدایش انسان‌هایی هدایتگر در میدان فرهنگ و هنر است. انسان‌هایی که مصداق کامل شهریار فیلسوف افلاطون هستند. کسانی که فهمی صحیح (برآمده از سواد و شهود) از زیبایی‌شناسی دارند و با درک نقطه آرمانی جامعه، نه فقط هنرمندان، بلکه جامعه را به حالت مطلوب دلالت می‌کنند.

از مختصات مهم این افراد، شناخت زمانه و جامعه، آرمان‌گرایی در عین فهم واقعیات و موانع، نگاه تربیتی و مهم‌تر از همه احاطه دانشی به حوزه مدیریتی است. طبیعتاً چنین افرادی ابایی از هزینه کردن از آبرو و جایگاه خود برای ایجاد تغییرات ندارند. در سوی دیگر، امروز شاهد حضور افراد بسیاری در مناصب فرهنگی هستیم که از ادبیات انقلابی و آرمان‌ها و حتی رهبری  ـ و اخیراً سردار شهید سلیمانی! ـ جهت حفظ ظاهری جایگاه و توجیه اقدامات ناشیانه و غیراصولی خود هزینه می‌کنند. در واقع مناصب فرهنگی به واسطه کیفی بودن خروجی‌ها، به نسبت حیطه‌های دیگر مدیریتی ـ  مثلاً عرصه نظامی یا ساخت ‌و ساز ـ از بازخواست و نمره‌دهی مدون و مشخصی برخوردار نیستند. این مسئله باعث شده تا سازمان‌های بعضاً عریض و طویل فرهنگی، تبدیل به جولانگاه بازنشسته‌های مناصب سیاسی و امنیتی و حیاط خلوت آقازاده‌ها و مرتبطین با حلقه‌های قدرت شود.

برای مثال، حوزه سینما به واسطه هزینه‌های بسیار تولید و وجه صنعتی ـ تجاری، یکی از بهترین نمونه‌های خروجی محسوس مدیریت فرهنگی است که چه به صورت تعامل غیرمستقیم نظام سیاسی حاکم و چه مستقیم، در بسیاری از کشورها مورد توجه است.

از تجربه اریش پومر، مدیر شرکت فیلمساز (ufa) در آلمان جمهوری وایمار تا تعامل پنتاگون و هالیوود (نمونه در مستند «عملیات هالیوود») و مدل مدیریتی جشنواره کن. از آندره مالرو، وزیر فرهنگ ژنرال دوگل تا بسیاری از مردان پشت صحنه دیگر، همه و همه جریان هنری ـ سینمایی را مطابق خواسته‌های کشور متبوع خود جهت‌دهی کرده‌اند.

در حوزه سینما از تهیه‌کنندگی که کوچک‌ترین واحد مدیریت فرهنگی است تا مدیریت شبکه‌ها و سازمان‌هایی که وظیفه تولید سینمایی را بر عهده دارند، نیازمند افرادی متخصص و متعهد است که علاوه بر احاطه بر تجربیات غرب و طبعاً عدم شیفتگی نسبت به آن در عین استفاده از نکات مثبتشان، شناختی نظری و عملی از انقلاب اسلامی داشته باشند. اما ظهور چنین فرد و افرادی نیازمند یک نگاه حکیمانه از طرف تصمیم‌گیران کلان است. اتفاقی که قطعاً بسیار پیچیده‌تر و سخت‌تر از تربیت یک هنرمند و میدان دادن به اوست. این مسئله قابل قیاس با تربیت یک تکنسین سرویس و نگهداری از هواپیما یا یک خلبان جنگی با ظهور یک فرمانده نظامی کارآمد است. با این تفاوت که با توجه به ظرافت‌های دنیای هنر و رسانه، شدت تفاوت در مورد موضوع این مقاله بسیار پررنگ‌تر است.

بنابراین جوان‌گرایی در عرصه مدیریت فرهنگ نیز معنای دیگری پیدا خواهد کرد. معنایی که البته با روح این کلام همخوانی بیشتری دارد! با توجه به توضیحات رهبری در این باره و شاهد مثال ایشان از شهید سلیمانی، جوان‌گرایی به معنای «سر پا بودن» و «با نشاط بودن» است.

میانگین سنی بعضی مشاغل سخت هنری که نیازمند دانشی چندوجهی و جهان‌بینی خاص هستند، مانند کارگردانی، بالاتر از ۳۰ سال است.(۱) بنابراین چگونه می‌توان توقع داشت که موضع مدیریت کلان چنین عرصه‌ای، جایگاه سعی و خطای افراد اسماً جوانی قرار گیرد که از تجربه و دانش کافی برخوردار نیستند؟

شهریاران فرهنگی انقلاب اسلامی شاید در کلام و با توجه به انتظارات، اندکی دور از دسترس و ناشدنی به نظر برسند؛ اما با توجه به میراث خون شهدا و مجاهدت‌ها و تجربه‌های بزرگانی چون شهید آوینی، پیدایی چنین انسان‌هایی تحقق یافتنی است.

پی‌نوشت:

۱- با بررسی ۷۵۰ کارگردان مطرح سینما، میانگین سنی ساخت اولین اثر یک کارگردان، بیش از ۳۲ سال اعلام شده است.

01سپتامبر/20

مدیران فرهنگی باید بر عقبه معرفتی آثار سینمایی و تلوزیونی اشراف کامل داشته باشند

درآمد:

حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، استاد فلسفه اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مدرس سطوح عالی حکمت و عرفان و فقه و اصول و صاحب آثار قلمی فراوانی از جمله ۵۰ اثر در زمینه علوم اسلامی و حکمی و ۱۵۰ مقاله علمی پژوهشی است.

مناظره‌ها و آثار حجت‌الاسلام والمسلمین خسروپناه همواره پاسخگوی پرسش‌های اهالی فرهنگ و فلسفه بوده است؛ اما حتی برای طیف فرهیختۀ علاقمند به مباحث فلسفی و فرهنگی هم ورود ایشان به مقوله هنر به‌طور اعم و هنرهای نمایشی به‌طور اخص، دور از ذهن و در عین حال به دلیل عدم پرداختن همسلکان ایشان به این مقوله، مغتنم و جالب توجه است.

علاقمندان به آثارمکتوب استاد خسروپناه احتمالاً نمی‌دانند‌ که ایشان وقت قابل توجهی را به تماشا و بررسی فیلم‌ها وسریال‌ها اختصاص می‌دهند و نکات چالش‌برانگیز آنها را با دقت رصد می‌کنند. کاری که متأسفانه بسیاری از مسئولان فرهنگی که در این حوزه مسولیت مستقیم دارند، خود را چندان مقید به انجام آن نمیدانند. از منظر امروزه، میزان تاثیر‌گذاری فیلمهای سینما و سریالهای تلوزیونی و شبکه نمایش خانگی در شکل‌دهی نگرش جامعه و سبک زندگی مردم غیرقابل تصور است و با دیگر ابزار وشیوه های آموزشی و تربیتی قابل قیاس نیست. از این رو پرداختن به این مبجث مهم جزو نیازها و ضرورت‌های فرهنگی و اجتماعی کنونی جامعه تلقی می شود.

در گفتگوی پیش رو، ایشان به بررسی و تحلیل آثار نمایشی و تأثیرات گسترده و عمیق آنها بر تفکر و نگاه اقشار مختلف مجامعه ، به‌ویژه نسل جوان پرداخته اند. امید آنکه بر افزایش حساسیت مسئولین فرهنگی و توجه دادن آنان به وظیفه خطیری که بر عهده دارند مفید افتد.

 

*بسم الله‌الرحمن الرحیم، با تشکر از جنابعالی که با وجود ضیق وقت، فرصتی را برای گفتگو با مجله پاسدار اسلام اختصاص دادید.  چندی پیش نقدی از جنابعالی راجع به برخی فیلم و سریال ها منتشر شده بود که با توجه به شهرت حضرتعالی در حوزۀ فلسفه، برای مخاطبان تازگی داشت. این مطلب ما را بر آن داشت که خدمت شما برسیم و در این حوزه، بیشتر با نظرات جنابعالی آشنا شویم.

 

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیم‏. خیلی ممنونم از اینکه تشریف آوردید و توفیق آشنایی حاصل شد. به حاج آقای رحیمیان عرض می‌کردم که ما با پاسدار اسلام بزرگ شده‌ایم. انصافاً این مجله، خصوصاً در مقطعی بسیار تأثیرگذار بود. ان‌شاءالله الان هم مفید است. به این بهانه می‌خواهیم گفتگویی داشته باشیم. ان‌شاءالله مباحثه طرفینی باشد. علاقه ندارم در گفتگو با شخصیتی مثل جنابعالی، شما سئوال کنید و من جواب بدهم. مایلم با هم مباحثه کنیم و بحثی جدی در حوزه سینمای ایران داشته باشیم. شاید این مباحثه بعضی از مسئولین صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را تکان بدهد و تأثیری بر مدیریت، راهبردها و رویکردهایشان بگذارد.

نکته‌ای کلی را عرض می‌‌کنم که سینما با چند مقوله دیگر پیوند وثیقی دارد. می‌خواهم یک مقدار سینما را در پارادایم گفتمانی تبیین کنم. اگر سینما را در این گفتمان، دال مرکزی بدانیم، چند دال‌ شناور و پیرامونی وجود دارند که باید ارتباط آن دال‌های شناور با این دال مرکزی برقرار شود تا هویت این گفتمان بهتر روشن شود. یکی از عناصر و مقوله‌های مؤثر بر سینما ایدئولوژی است که بر سینما تأثیر می‌گذارد. مقوله دیگر فلسفه‌ای است که بر سینما تأثیرگذار است. مقوله دیگر، بعد اقتصادی و معیشتی است که با هر فعالیت فرهنگی و هنری از جمله سینما پیوند دارد. فعلاً اجمالاً در باره این سه مقوله نظر می‌دهم.

وقتی از سینمای کنونی ایران صحبت می‌کنیم، باید هر سه مقوله‌ای را که به صورت گسترده بر سینما تأثیر می گذارند مشاهده کنیم و فقط سینما را عریان نبینیم. فقط به این حد اکتفا نکیم که در فلان صحنه فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی یا سریال نمایش خانگی، در فلان دیالوگ یا  مثلاً به  دستورات قرآن یا حج تعریض یا تمسخری داشت. اینها حواشی قصه هستند. به نظر من سینمای ایران در برخی حوزه ها مانند دفاع مقدس یا سینمای دینی موفقیت‌های خوبی داشته است، اما بسیاری از فیلم‌های ساخته شده هم آسیب‌های جدی به ارزشها و اعتقادات مردم  وارد کرده اند. علتش این است که دغدغه مدیران و مسئولان فرهنگی ما صرفاً این است که اوقات فراغت مخاطب را پر کنند و او را به سالن سینما یا پای تلویزیون  بکشانند تا به سراغ ماهواره نرود و این برایشان اصالت دارد، اما این دغدغه‌ را ندارند که آن اثر، چه فکر، اندیشه‌ و اخلاق و خلقی را در مخاطب ایجاد می‌کند و چه تأثیراتی بر شناخت، باور و سبک زندگی او می‌گذارد.

از اولین رئیس صدا و سیما گرفته تا رییس فعلی و از اولین وزیر ارشاد اسلامی تا وزیر فعلی، حتی یک بار هم ندیدم که بگویند رابطه سینما وتلوزیون با تفکر، شناخت، باور و سبک زندگی چیست. مقوله‌ای که پیوند وثیقی با سینما دارد فلسفه است. نمی‌خواهم وارد این قضیه بشوم که مثلاً فلسفه پوزیتیویسم یا اگزیستانسیالیسم یا فلسفه تحلیلی چه تأثیری بر سینمای ما داشته یا در بعضی فیلم‌ها فلسفه اسلامی چه تأثیری گذاشته است. معنایش این نیست که بگوییم مثلاً فیلم ملاصدرا که ساخته شده، غیر از این است که مثلاً حکمت متعالی بر این فیلم تأثیرگذار بوده است، چون ممکن است شما فیلم ملاصدرا را با مبانی پوزیتیویستی یا اگزیستانسیالیستی بسازید. وقتی فیلم امام علی(ع) ساخته می‌شود معنایش این نیست که حکمت نهج‌البلاغه در این فیلم سریان دارد. ممکن است فیلم امام علی(ع) با گرایشی از فلسفه تحلیلی ساخته شده باشد. فیلم به نام امام علی(ع) و درباره امام علی(ع) است، ولی تفکر حاکم بر فیلم، فلسفه تحلیلی است.

این بحث بسیار دقیقی است که به نظرم کسانی که فلسفه‌های غرب و اسلامی را می‌شناسند و فیلم‌ها را اعم از سینمایی، سریال‌های نمایش خانگی و سریال‌های تلویزیونی دیده‌اند، می‌دانند که هر یک از این فیلم‌ها متأثر از چه تفکر فلسفی بوده‌اند. گاهی در فیلم‌ها صراحتاً از آلبرکامو یا صادق هدایت سخن گفته می‌شود. مثلاً در سریال «دل» یکی از کتاب‌هایی که مکرراً نشان می‌دهند و در دست بازیگران زن و مرد فیلم هست، دیوان شعر فروغ فرخ‌زاد است. این را مرتباً به عنوان الگوی مشترکی که دو عاشق به آن تعلق پیدا کرده‌اند نشان می‌دهند. عشق‌های مثلثی که در سریال «دل» می‌بینید، متأثر از بعضی اندیشه‌های شعرای سکولار نوین است که به هر حال متأثر از مکاتب فلسفی هستند.

اجازه می‌خواهم خدمتتان عرض کنم از فلسفه تا سینما فرآیندی طی می‌شود. یعنی نباید انتظار داشته باشیم فیلمنامه‌نویس و یا کارگردان اشراف کاملی به پوزیتیویسم(اثبات‌گرائی)، اگزیستانسیالیسم(هستی‌گرائی،اصالت‌وجود)، فلسفه تحلیلی، فنومنولوژی (پدیدارشناسی)، هرمنوتیک فلسفی و فلسفه‌های مدرنیسم و پست مدرنیسم داشته باشند. ضرورتی هم ندارد. فلسفه با اصطلاحات فنی و دقیق نظریه‌پردازی می‌کند. مثلاً نظریه تبارشناسی فوکو، نظریه انتقادی هورکهایمر یا نظریه انتقادی و کنش ارتباطی هابرماس مطرح می‌شوند. عقلانیت کنش ارتباطی هابرماس در مقابل عقلانیت ابزاری وبری مطرح میشود. این یک بحث کاملاً فنی و تخصصی فلسفی است.

تفکر فلسفی و مباحث اندیشه‌ای توسط عده‌ای که امروز در جامعه ما از آنها به عنوان روشنفکران تعبیر می‌کنند، به مباحث شناختی تبدیل می‌شوند. شناختی به معنای (cognitive)، نه به معنای (knowledge) و (science). علوم شناختی یعنی تبدیل مباحث فلسفی و نظریِ محض به گفتمان نخبگانی. یعنی نظریه‌های فلسفی به‌گونه‌ای ترجمه شوند که بین نخبگان رشته‌های مختلف ولو در رشته فلسفه نباشند و در اقتصاد، سیاست، هنر و معماری باشند، به‌نحوی مقبولیت نخبگانی ایجاد می‌شود. تبارشناسی نیچه و فوکو، نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت از هورکهایمر گرفته تا هابرماس، پوزیتیویسم منطقی حلقه وین از شلینگ گرفته تا پاپر، اگزیستانسیالیسم الحادی آلبرکامو، کافکا، سارتر و سیمون دوبووار مقبولیت نخبگانی پیدا کنند. یعنی بعد از مرحله نظریه‌پردازی به گفتمان نخبگانی تبدیل می‌شوند. من این را تبدیل اندیشه بنیادین به مقبولیت گفتمان نخبگانی در رشته‌های مختلف تعبیر می‌کنم. وقتی این مقبولیت حاصل شد و اندیشه‌شناختی شکل گرفت، این اندیشه ‌شناختی تبدیل و به اندیشه رسانه‌ای ترجمه می‌شود. چون زبان رسانه با زبان علوم شناختی فرق دارد. همان‌ طور که زبان علوم شناختی با زبان فلسفه متفاوت است.

ما در زبان فلسفه با اصطلاحاتی مثل جوهر و عرض و ذات و ذات‌گرائی و علت و معلول و حدوث و قِدم و این موارد سر و کار داریم. در فلسفه‌های غرب هم بعضاً این مفاهیم هستند، ولی مفاهیم دیگری مثل عقلانیت، عقل، اراده، قدرت و… هم مطرح می‌شوند، ولی وقتی به اندیشه شناختی می‌رسیم، باید با زبان و ادبیاتی سخن بگوئیم که نخبگان رشته‌های مختلف، این مفاهیم را بفهمند و درک کنند و بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند و بعد آنها را به زبان رسانه تبدیل کنند، چون زبان رسانه هم اصطلاحات و مفاهیم خاص خودش را دارد. این که اندیشه شناختی چگونه به موسیقی‌ تبدیل بشود که ملودی‌ها و نغمه‌های آن، مثلاً پیام نسبی‌گرائی را به مخاطب منتقل کند. چرا ما می‌گوئیم موسیقی‌های پست‌مدرن مثل راک، مِتال،‌ هِوی متال، بِلَک متال، جَز، بلوز و… موسیقی‌های خطرناکی هستند و با فرهنگ ما نمی‌سازند؟ آیا فرقشان در این است که مثلاً آنها از گیتار الکترونیک و در موسیقی ما مثلاً از سنتور و تنبک و نی استفاده می‌کنند؟ یا بین استفاده از دستگاه‌های موسیقی سنتی ما از قبیل سه‌گاه و پنج‌گاه و شور و همایون با دستگاه‌های موسیقی آنها چه فرقی است؟ آنها هم ساز دارند، ما هم ساز داریم.

از قضا تفاوت موسیقی‌های مدرن و پست مدرن در غرب با موسیقی کلاسیک این است که هم آواز و هم آهنگ و شعر دارند، اما موسیقی‌های سنتی غربی شعر ندارند و فقط آهنگ است و آواز و تصنیف در آن نیست. یعنی از یک جهت به منظومه موسیقی ما نزدیک‌تر است. ولی حتی گیتار الکترونیک را طوری ساخته‌اند و طوری آن را به کار می‌گیرند و اشعار و محتوای اشعاری که در این موسیقی‌ها از آنها استفاده می‌شود به گونه‌ای است که به‌مرور شنونده ما را به‌تدریج بهSkepticism (شکاکیت) نسبی‌گرائی سوق می‌دهد.

پس وقتی می‌گویم که سینما پیوند وثیقی با فلسفه دارد، انتظار نداشته باشیم که این پیوند بدون واسطه باشد. چون زبانِ فلسفه به زبانِ شناختی و زبانِ شناختی به زبان رسانه‌ای و زبانِ رسانه‌ای حتی به زبانِ موسیقی و سینما ترجمه می‌شود، چون هریک از این اقسام رسانه‌ها، زبان خاص خودشان را دارند.

این حلقه فرآیندی با مبنای مدرن در دو دهه اخیر در کشور ما شکل گرفته است. مبنای مدرن سه عنصر و سه مفهوم هستند که من این سه عنصر را گوهر مدرن و نه مدرنیته در مقابل پست مدرن می‌دانم، بلکه مدرن که پست‌مدرن را هم شامل می‌شود. آن سه مفهوم یکی Humanism (اصالت انسان)، Subjectivism (اصالت ذهن و حس) و یکی Secularism (دنیاگرائی) است. من گوهر مدرنیته را اومانیسم می‌دانم. البته کانت گوهر مدرنیته را سوبژکیتویسم می‌داند، ولی من معتقدم اومانیسم یا اصالت انسان است. البته انسان وقتی در عرصه تفکر، ظهور و تجلی پیدا می‌کند، سوبژکیتویسم می‌شود. Subject یعنی فاعلِ ‌شناسا در مقابل Object که متعلق شناسا باید باشد، سوبژکیتویسم یعنی اصالت فاعلِ‌ شناسای انسانی. یعنی آنچه که منِ انسان می‌فهمم ملاک است، نه وحی. عقل من، تجربه من، حس من، خواسته من، درونِ من و اگر این درون من با هوای نفس هم پیوند خورد، می‌شود سوبژکیتویسم و سکولاریسم هم یعنی اصالت این جهان. عرب‌ها آن را تحت عنوان العلمانیه، یعنی اصالتِ این جهانی ترجمه کرده‌اند.

تفکر اومانیسم و سوبژکیتویسم و سکولاریسم، اولین‌ بار در دنیای مدرن در قرن شانزدهم روی هنر تأثیر گذاشت و بعد روی دین که پروتستانتیسم و روی سیاست هم که سیاست ماکیاولی را به وجود آورد. این در قرن شانزدهم است. در قرن هفدهم این سه مقوله بر علم مدرن و فلسفه مدرن تأثیرگذار بود؛ چون اولین فلسفه‌های مدرن در قرن هفدهم پدید آمدند. امپریسم (تجربه‌گرائی) در قرن هفدهم در انگلستان از فرانسیس بیکن شروع شد. راسیونالیسم در قرن هفدهم از دکارت شروع شد. دکارت را پدر مدرنیته می‌دانند، در حالی که دکارت پدر فلسفه مدرن است، و الا تفکر مدرن در اواخر قرن پانزدهم شکل گرفت. بعد میکل‌آنژ کاتولیک، در سقف نمازخانه واتیکان که در موزه واتیکان هست، سِفر پیدایش تورات را نقاشی کرده است. دو سال مطالعه و چهار سال نقاشی، ایستاده یا خوابیده کرده است. در وسط سقف نمازخانه تصویر خدا به صورت پیرمردی نیمه‌برهنه کشیده شده که پارچه‌هایی دور او هست و ملائکه هم دور او هستند و آدم ابوالبشر که یک مرد ۳۰، ۳۵ ساله و برهنه کامل است. آدم دستش را به طرف خدا کشیده و خدا هم که همان پیرمرد است، با یک حرصی انگشتش را کشیده که دست آدم را بگیرد، ولی آدم با بی‌خیالی لم داده و کاملاً هم برهنه است و دستش را به طرف خدا کشیده، ولی انگشتش کج است و دست خدا را هم نمی‌گیرد. این یعنی Humanism، یعنی Subjectivism  و Secularism. این مبنای مدرن می‌آید و روی پوزیتیویسم یا اگزیستانسیالیسم یا فلسفه تحلیلی و یا روی هایدگر تأثیر می‌گذارد. هایدگرِ دارای هرمنوتیک فلسفی توسط روشنفکران ما مثل آقای سروش و آقای ملکیان تبدیل به اندیشه شناختی و توسط ناشرین مختلف تبدیل به کتاب می‌شود. من اسم این ناشرها را هم می‌دانم، چون من ماهی یک‌ بار می‌روم و کتابفروشی‌های رو به‌روی دانشگاه تهران خیابان انقلاب را رصد می‌کنم. حتی ممکن است مثلاً اندیشه‌های اگزیستانسیالیسم الحادی وقتی که می‌خواهد تبدیل به اندیشه شناختی بشوند، از طریق زبان اوشو، سای‌بابا، رام‌الله، اکنکار و عرفان‌های نوظهور تبدیل به یک اندیشه شناختی بشوند. بعد این اندیشه شناختی به عرصه رسانه می‌آید.

ما هیچ روشنفکری در کشور نداریم که فیلسوف باشد و اندیشه فلسفی داشته باشد. هیچ‌کدام نظریه‌پرداز نیستند. شما یک نظریه از سروش یا سید جواد طباطبائی بگوئید. اینها هیچ‌ کدام اندیشه فلسفی جدیدی ندارند، اما هنرشان این است که اندیشه فلسفی را تبدیل به اندیشه شناختی می‌کنند.

اندیشه فلسفی فاشیسم قائل به اصالتِ انسان ژرمن آلمانی است که مبتنی بر یک تفکر ترانسفورمیسم اجتماعی و ترانسفورمیسم داروینیسم است. این تفکر فلسفی وقتی تبدیل به اندیشه شناختی می‌شود، توضیح می‌دهد که غربی‌ها بهتر می‌فهمند، غربی‌ها خوشفکر و باهوش و نابغه و نظریه‌پرداز هستند و انسان کامل اینها هستند. غیر از غرب، شرقی‌ها نفهم و احمق و زودرنج و احساساتی هستند و درک دقیق ندارند! اندیشه شناختی این می‌شود کتاب‌های جمال‌زاده، مقصود فراستخواه. بعد این اندیشه به رسانه می‌آید و می‌شود پایتخت ۶٫ من در پایتخت ۶ چیزی را دیدم که دیگرانی که نقد می‌‌کردند نمی‌دیدند. آنها مثلاً می‌گویند در فلان جا درباره حج تعبیری را به کار برد که تمسخرآمیز بود یا وضو را به این شکل گرفت، ولی من می‌گفتم این دیالوگ را می‌شود عوض کرد. اگر ناظری بر این فیلم وجود داشت، می‌توانست اینها را عوض کند و یا حتی در این فیلم نماز هم بگذارد، نام امیرالمؤمنین(ع) را هم ببرد، اما پیامش این باشد که ایرانی نفهم، احمق است، حسود است، زیرآب‌زن است.

در پایتخت ۶ حتی یک آدم نمی‌بینید که نقش مثبت داشته باشد. نقش مثبت سریال خانم هما بود که او هم در خیلی جاها احساساتی عمل می‌کرد و عقلانی عمل نمی‌کرد. حتی یک آدم هم که رفتار عقلانی داشته باشد در این سریال نبود. ببخشید این بحث طولانی شد.

 

*خواهش میکنم؛ برای جا افتادن مطلب ضرورت داشت.

 

میخواهم از شما استفاده کنم و اگر نقدی هم دارید بفرمائید. شما اهل فکر و اندیشه در علوم مختلف هستید و تجربه مدیریتی، حتی در عرصه سینما و تلویزیون داشته‌اید، می‌خواهم بگویم حتی همین آقایانی که آمدند و جلسه نقد و بررسی پایتخت ۶ را گذاشتند، با اینکه من واقعاً اکراه دارم که به تلویزیون بروم و بسیاری از دعوت‌ها را هم نمی‌پذیرم، اگر برای این برنامه از من دعوت می‌کردند، می‌رفتم و به آنها نشان می‌دادم؛ نمی‌گویم کارگردان متوجه بوده، ولی فیلمنامه‌نویس می‌دانسته دارد چه کار می‌کند و با قصد و هدف مشخصی متن را نوشته و چه بسا با افرادی که اندیشه شناختی ایران‌ستیزی یا ایران‌گریزی دارد، ارتباط دارد.

 

*و اساساً شاید به یک معنا دین‌گریزی.

 

تشیّع و اسلام با ایرانیت ما گره خورده است. آن کسی که ایرانیت را می‌زند، بدانید که می‌خواهد تشیّع را هم بزند، چون اینها پیوند بسیار وثیقی با هم دارند. تمدن ما ایرانی-اسلامی است و نه تنها ایرانی اسلامی به معنای فقط شیعه، بلکه شیعه‌ای که بزرگان و علمای اهل سنت را در دل خودمان جای داده و تمدن را شکل داده‌ایم. چون وقتی از انسان‌های تمدن‌ساز نام می‌بریم، از بوعلی و خواجه نصیر شیعه نام می‌بریم، ولی از  میر سید شریف جرجانی اشعری و تفتازانی ماتریدی را هم نام می‌بریم. یعنی اهل سنت ما هم شیعه و محبّ اهل‌بیت(ع) بودند و شیعه ما هم یک شیعه معتدل بوده که دغدغه تمدن‌سازی را داشته، نه دغدغه تخریب و تهاجم. تمدن ما با این مدارای شیعه و سنی شکل گرفته است.

حالا ما این همه ظرفیت‌های مثبت تمدنی و فلسفی داریم و مباحث فلسفی ما هم به اندیشه شناختی تبدیل شده، ولی چرا با رسانه ارتباط پیدا نمی‌کند؟ چرا فیلمنامه‌نویس‌ها از آن استفاده نمی‌کنند؟ علت اصلی مدیران ما هستند.  مدیریت صدا و سیما به دست مدیران میانه است. منظور من مدیران شبکه ۱ و ۲ و ۳ و… نیستند، چون آنها هم مدیریت نمی‌کنند. منظورم از مدیران میانه، مدیران برنامه‌نویس است. اگر غیر از این است بفرمائید. برنامه‌نویسان دارند صدا و سیما را مدیریت می‌کنند. برنامه‌نویسان وزارت ارشاد را مدیریت می‌کنند. آقای عباس‌ صالحی و آقای علی عسگری مدیریت نمی‌کنند، بلکه برنامه‌نویسان مدیریت می‌کنند.

حضرت آقا چقدر فرمود به جوان‌ها اعتماد کنید و بگذارید جوانان فیلمنامه‌نویس و کارگردان به میدان بیایند و این فیلمنامه‌نویس‌ها هم با اندیشه‌های شناختی ناب آشنا شوند و بعد همان اندیشه‌ها به فیلم و سریال تبدیل شوند. شما که میلیاردی هزینه می‌کنید، این هزینه را به سمتی ببرید که هم بیننده‌تان از پای تلویزیون کنده نشود، هم سریالتان پیامی داشته باشد که مبتنی بر اندیشه شناختیِ حکمت اسلامی است. مهم‌ترین نقد من این است. مثال‌هائی را مطرح می‌کنم و بعد به سراغ نقدم می‌روم. مثال‌ها را هم از آثار اخیر می‌زنم. شما در سریالهای نمایش خانگی مثل هیولا، نهنگ آبی، عاشقانه، مانکن، هم‌گناه، دل و… سوای عشق‌های مثلثی که در برخی از آنها وجود دارد، با سبکی از زندگی تجملاتی بسیار سرمایه‌دارانه مواجه می‌شوید و نهایتاً به این نتیجه می‌رسید که زندگی بهشتی این است که اگر یک کارمند، استاد پایه ۱ دانشگاه و… با عقل اقتصادی بسیار بالائی هم برنامه‌ریزی و زندگی کند، با ماهی ۵۰ میلیون تومان درآمد هم نمی‌تواند چنین زندگی‌ای را برای خود فراهم کند. این آثار مبتنی بر اندیشه شناختی نئولیبرالیسم هستند و نئولیبرالیسم مبتنی بر اندیشه‌های فلسفی تحلیلی و پوزیتیویسم منطقی است. وقتی جریانات سوسیالیستی و انقلاب‌های متعدد شکل گرفتند، مردم غرب چگونه تسلیم شدند و لیبرالیسم را پذیرفتند؟ چون لیبرالیسم آمد و به هریک از آنها شکلات داد و مشغول این شکلات شدند. به آنها گفت تأمین اجتماعی‌تان را درست می‌کنیم. به نظام سرمایه‌داری هم گفت هرکدام از شما ۳۰ درصد مالیات بدهید که شکلات توده مردم تأمین شود و بعد بروید خون بمکید.

 

*مخصوصاً در خارج از مرزهای خودشان

 

حتی در داخل خودشان هم کم‌ ضربه نمی‌زنند. فاصله طبقاتی اینها وحشتناک است. تصویری که از غرب درست می‌کنند، اصلاً واقعیت ندارد. در غرب امتیازاتی هم هست و نمی‌خواهم بگویم نیست، ولی یک کسی بیاید و توضیح بدهد که نظام سلامت در اروپا و در انگلیس و در امریکا چگونه است. یکی از دوستان ما حدود ۲۵ سالی هست که در انگلیس زندگی می‌کند و شغل و زندگی‌اش در منچستر است. به من اطلاع داد که کسالتی دارد و التماس دعا داشت. گفتم چرا دکتر نمی‌روی؟ گفت برای تست آزمایش خون رفته‌ام و گفته‌اند یک هفته دیگر نوبتت می‌رسد. آزمایش خون را گرفته و به پزشک داده‌ام و گفته باید از سر و سینه‌ات عکس سی‌تی‌اسکن بگیری. رفته‌ام و یک ماه دیگر نوبت داده‌اند. نهایتاً بلند شد و به ایران آمد و الان مشغول طول درمان است که معالجه بشود و برگردد. یک کسی بیاید و توضیح بدهد که این نظام سلامت چگونه است. ولی آن قدر به ما القا کرده‌اند که….

خدا را شکر کرونا با وجود همه تلخی هایش یک نعمت الهی بود که نشان داد همین کشورهائی که این‌ قدر دم از تمدن و پیشرفت می‌زنند، چطور زمینگیر شده‌اند و نظام سلامتشان تا چه حد آشفته است و بی‌عدالتی چگونه کولاک می‌کند. توده مردم، غرب را پذیرفته اند و یک مقبولیت کاذبی را در مردم ایجاد کردند، چگونه؟ با فیلم‌ها‌ی هالیوودی.

قبل از اینکه داعش به وجود بیاید، من سفری به اتریش رفتم و در آنجا یک فیلمی را که هالیوود ساخته بود، دیدم. خلاصه‌اش این است که امریکائی‌ها از زن و بچه‌هایشان دور شده و به عراق رفته‌اند که به داد مردم برسند و جلوی تروریست‌ها را بگیرند. در فیلم نشان می‌دهند که امریکائی‌ها با بچه‌های عراقی فوتبال بازی می‌کنند. بچه‌های عراقی به اینها سی‌دی می‌دهند و امریکائی‌ها هم به آنها پول می‌دهند و کمک می‌کنند و بعد هم جانشان را به خطر می‌اندازند تا تروریست‌ها را بگیرند و بعد خبردار می‌شوند که مرکز تروریست‌ها در محوطه وسیعی در بغداد است. بعد می‌روند و آنجا را می‌گیرند و تروریست‌ها هم فرار می‌کنند. بعد وقتی که وارد سالن آن محوطه بزرگ می‌شوند، می‌بینند تروریست‌ها بچه‌ای را که امریکائی‌ها با او بازی می‌کردند، کشته و در شکمش بمب کار گذاشته‌اند که آن را در جائی منفجر کنند. یعنی عراقی‌ها خودشان این ‌طور به بچه‌هایشان ظلم می‌کنند و ما امریکائی‌ها آمده‌ایم که آنها را نجات بدهیم! بعد هم همین طور که سالن را نشان میداد، یکمرتبه پرچمی را نشان داد که بعداً پرچم داعشی‌ها شد. همین لااله‌الاالله و محمد رسول‌الله. یعنی اندیشه فلسفی به اندیشه شناختی و اندیشه شناختی به اندیشه رسانه‌ای و اندیشه رسانه‌ای به اندیشه عمومی تبدیل و سپس مقبولیت ایجاد می‌شود. البته خدا لطف کرد و عراقی‌ها که بالای ۹۰ درصد از ورود امریکائی‌ها استقبال کردند، با گذشت زمان بالای ۹۴ درصد نسبت به آمریکا ادبار پیدا کرده‌اند.

این سریال‌های نمایش خانگی که وزارت ارشاد بر آنها هیچ قانونی و نظارتی ندارد، در آینده مقبولیت عمومی نئولیبرالیسم را فراهم خواهند کرد. من بعضی از قسمت‌ها و دیالوگ‌های این سریال‌ها را چند بار می‌بینم تا دقیقاً به عمقشان پی ببرم. دوستان ما که خیلی حزب‌اللهی و ارزشی هستند، می‌گویند دختر را با اسم کوچکش صدا زد یا با زن نامحرم رفتند شمال و با ماشین تنهائی گشتند. اینها دارند دوست پسر، دوست دختر را ترویج می‌کنند. همه اینها درست و اشکالات جدی هستند، چون دارد سبک زندگی را عوض می‌کند. همان کارهائی را که جِم و ترکیه انجام می‌دهند، منتهی با نیمچه روسری. آنها برهنه و عریان و نیمه‌لخت نشان می‌دهند، اینها با این پوشش این شکلی.

مهم‌ترین نقد من به سینما و تلویزیون و شبکه خانگی است. البته منظور من این نیست که اصلاً فیلم و سریال خوب ساخته نمی‌شود. سریال بچه‌ مهندس مخصوصاً بچه مهندس ۳ خیلی پیام‌های خوبی داشت. هر چند سریال سرباز که شبکه ۳ در ماه مبارک رمضان پخش کرد، بسیار سریال خوبی نبود. شبکه ۳ از سریال‌های سال‌های قبل ماه رمضان و حتی سریال‌های شبکه‌های دیگر در ماه رمضان امسال خیلی عقب افتاد. البته سریال‌های خوب هم ساخته می‌شوند و سعی عزیزان هم مشکور و از آنها تشکر هم می‌کنیم. به هر حال نقد کردن کار ساده‌ای است. اما من ضمن تشکر از زحماتشان، از عزیزان خواهش دارم که یک اتاق فکر داشته باشند و به عقبه معرفتی که بر این فیلم‌ها حاکم است، اشراف داشته باشند و بدانند کارکرد کوتاه‌مدت بسیاری از  آنها تغییر سبک زندگی و کارکرد بلندمدت شان  تغییر شناخت و باور جامعه است.

 

 

*اشاره به مدیران میانی و فیلمنامه‌نویس‌ها کردید…

نه، گفتم برنامه‌نویس. برنامه‌نویس خارج از سازمان است. مدیران میانی، مدیران شبکه‌ها هستند و مدیران بعدی‌ای که برنامه‌ساز هستند در واقع به مدیران میانی جهت می‌دهند.

 

*ممکن است عناوین مدیران در حوزه‌های ساختاری اینهائی نباشد که من و شما می‌گوئیم. اسمش هر چه که می‌خواهد باشد، مفهومش را می‌فهمیم و می‌دانیم که چه می‌خواهیم بگوئیم. این آدم‌ها با حکم و انتخاب چه کسی به اینجا می‌آ‌یند و مشغول به کار می‌شوند؟ مدیر ارشد است که اینهارا ساماندهی می‌کند و نگاهش از بالا جاری و به این مشاغل ترجمه می‌شود. به نظر من نمی‌شود گفت که این مسئولیت متوجه رئیس صدا و سیما یا وزیر ارشاد یا معاونین آنها نیست. چون آنها هستند که از بالا، شاکله این مدیریت و این تفکر را در سازمان متبوع خود تسری می‌دهند. این مدیر است که این افراد را با چنین تفکراتی نصب می‌کند و دست آنها را باز می گذرانند. اینها جلسات مشترکی برای فیلمنامه و بحث فرهنگ و اجماع روی بعضی از موضوعات دارند. شورای سیما از سال‌ها قبل بوده. من ۷، ۸ سال در صدا و سیما بوده ام. در آنجا یک شورای سیما بود که تمام مدیران شبکه‌ها و معاونین آنها بعضا از بعدازظهر تا ۳ بعد از نصف شب در جلسات طولانی ۸، ۹ ساعته، کل این مسائل و نگاه‌ها و گرایشات و موضع‌گیری‌ها را تبیین می‌کردند. گاهی برحسب نوع کار، من هم به این جلسات دعوت می‌شدم، در حالی که حوزه کاری من نبود، ولی حسب شرایط بعضی از ماها دعوت می‌شدیم. می‌خواهم بگویم دقیقاً مدیر عالی‌رتبه سازمان است که این نگاه را می تواند القا ‌کند. اگر به فرمایش شما یک برنامه‌ساز در رده پائین بخواهد جهت‌گیری فرهنگی سیما را معنا کند، به نظر من مدیریت دیگر معنا ندارد. رسانه‌ای با بیست و چند هزار کارمند و یک بودجه عظیم و این همه زیرساخت‌های عظیم در کشور، باید حاصلش سریال‌ها و برنامه‌هائی با این پیام و نگاه بشود؟! به نظر من این‌گونه نیست که چنین کار بزرگی صرفاً به چند برنامه‌ساز محول شده باشد. عرض من این است که اتفاقاً مشکل اصلی به نگاه فشل و غلط مدیران ارشد بازمی‌گردد. یعنی اگر مدیر ارشد این دغدغه را داشته باشد، از بالا سامان می‌دهد و دائماً رصد و پیگیری و نظارت می‌کند و در آن جلسات، انحرافات را تذکر می‌دهد و وقتی می‌بیند که قطار از ریل خارج شده، آن را به ریل اصلی برمی‌گرداند.

بنابراین من گمان می‌کنم اتفاقاً این مشکل دقیقاً به مدیران ارشد برمی‌گردد. یعنی اگر نگاه مدیر ارشد معنادار و با جهت درست نباشد، مطمئناً نگاه مدیران رده‌های پائین‌تر هم (اگر نگاه منفی و بدبینانه و وابستگی را کنار بگذاریم)، در بهترین شرایط به تبع این نگاه، بدون ترمز و با صرفا با هدف جذب حداکثری مخاطبان به قضیه نگاه می‌کنند. این که شما فرمودید مدیر سازمان و وزیر ارشاد و مدیران ارشد چندان تقصیری ندارند، اتفاقاً من می‌خواهم بگویم که اگر آن نگاه درست شود، به ترتیب و به شکل هرمی تا رده‌های پائین خواهد آمد و آدم‌ها اعم از برنامه‌نویسان و کارگردان‌ها و فیلمنامه‌نویس‌ها در این چهارچوب قرار می‌گیرند.

نکته دیگر این است که بسیاری از دست‌اندرکاران، اعم از تهیه‌کننده و کارگردان و فیلمنامه‌نویس و عناصر مؤثر و دخیل در سینما به‌صراحت و نه به شکل پنهان می‌گویند که سینما اساساً وظیفه پیام‌رسانی ندارد. من خودم با بسیاری از کارگردان‌ها، تهیه‌کننده‌ها و تولیدکنندگان بنام سینما و تلویزیون، ساعت‌ها صحبت کرده‌ام. به‌صراحت می‌گویند که ما برای سینما تکلیف پیام و پیام‌رسانی و القا و فرهنگ و فکر قائل نیستیم.

 

اینها اگر اوّلیات زبان‌شناسی را بلد بودند، این حرف را نمی‌زدند، برای اینکه هر فعالیت گفتمانی‌ای پیام دارد. مگر دست خودت است که بگوئی من دنبال پیام نیستم؟

 

*به هر حال می‌‌گویند که به نظر ما سینما فقط یک عنصر سرگرم‌کننده و هدفش این است که مردم را سرگرم کند و آنها لذت ببرند. حالا ما فرض را بر بدبینی نمی‌گذاریم و نمی‌گوئیم این نگاهی است که تعمداً ترویج می‌شود. چون برخی از صاحب‌نظران معتقدند که این یک محمل فریب است و اینها خیلی خوب می‌دانند که دارند چه کار می‌کنند. می‌خواهند به‌نوعی مسئولین را متقاعد کنند که مطالبه بالاتری نداشته باشند.

 

سرگرمی فصل مشترک همه است. خود آقا هم معتقدند که تلویزیون علاوه بر جنبه آموزشی باید جنبه سرگرمی هم داشته باشد. کسی با سرگرمی مخالف نیست.

 

*بله. هیچ کسی معتقد نیست که باید برنامه‌ای پخش بشود که کسی نگاه نکند. بعضی‌ها می‌گویند این حیله‌گری است که بعضی‌ها می‌خواهند از این مشترکات سوءاستفاده کنند و من و شما را به جائی برسانند که کوتاه بیائیم تا آنها بتوانند همان پیام خودشان را در قسمت خاکستری جامعه جا بیندازند. واقعیت این است که بخش فعالی از دست‌اندرکاران سینمای ایران دارند با همین دست فرمان پیش می‌روند و خروجی آنها هم همین است.

 

اگر بخواهیم ریز بشویم، همین تحلیلی است که شما بیان کردید و من واقعاً چیزی ندارم که به آن اضافه کنم. اشاره کردید که اینها دارند نگاه و اندیشه منحطی را که حتی در غرب هم منتقدان جدی دارد، القا می‌کنند. یعنی در واقع کسانی که دارند این فیلم‌ها را می‌سازند دو سه قرن عقب هستند. در غرب کارگردان‌ها و بازیگرانی به‌شدت معترض وضع موجودند و یک حرف‌هائی می‌زنند که آدم وقتی می‌شنود، تعجب می‌کند.

خیلی انقلابی هستند.

 

*بله، به معنای تمدنی انقلابی هستند. نکته سوم نکته بسیار مهمی است که از شما می‌خواهم درباره‌اش توضیح بیشتری بفرمائید و آن هم این است که سینما هر پیامی داشته باشد و هر چه بخواهد بگوید، باید جذاب باشد. شما حتی اگر اثری درباره امام علی(ع)، یعنی لنگر زمین و آسمان، یعنی میزان الاعمال، قسیم الجنه و النار  وکسی که هیچ آزاده بی‌دین و بادینی در دنیا نیست که اسم ایشان او را به هیجان نیاورد، جوری بسازید که جذاب و لذت‌آور نباشد و مخاطب را پای آنتن ننشاند، مشتری نخواهد داشت.

 

نکته‌اش این است که اصولاً قوام هنر به زیبائی است. رکن هنر، زیبائی است و اصلاً بعضی‌ها هنر را زیبائی‌شناسی می‌دانند و سینما هم به عنوان هنر هفتم یا هشتم حتماً باید واجد عنصر زیبائی باشد.

 

*که این نکته‌ای است که ما نداریم و جای آن در سینما و تلویزیون ما خالی است. در موسیقی ما هم همین‌ طور است. جذابیت‌های هنری و سینمائی و موسیقائی و… اگر لحاظ نشوند، شما عالی‌ترین فیلمنامه‌نویس‌ها و قصه‌نویس‌ها و داستاننویس‌ها را هم که دور هم جمع کنید، ره به جائی نمی‌برید، چون شنونده و بیننده ندارد. اخیرا آهنگساز مشهور موسیقی متن فیلم‌های سینمایی به نام «انیو موریکونه»(Ennio Morricone) در سن ۹۱ سالگی از دنیا رفت. او سازنده موسیقی بعضی از فیلم‌های سینمایی ماندگار است. او ایتالیائی‌الاصل بود که به هالیوود رفت. بعضی از موزیک متن‌های این آهنگساز به صورت شاخص درآمده‌اند و از فیلم‌های وسترن گرفته تا فیلم‌های اجتماعی و پدرخوانده‌ها از آثار تأثیرگذار او هستند و حتی در سینمای خود ما هم آثار آن مشهود است. این موسیقی توانسته با نسل‌های مختلف، ارتباط چنددهه‌ای برقرار و جذابیت‌هائی را تعریف کند که پدران ما و خود ما و الان بچه‌های ما با آنها آشنا بوده و هستند. اگر همین را در سینما و سریال ترجمه کنیم، متوجه می‌شویم که ما در این زمینه‌ها فارغ از سایر مسائل و تکنیک چه‌کار باید بکنیم.

 

به نظر می‌رسد که صدا و سیما، ارشاد یا هر مجموعه فرهنگی دیگری مثل سازمان تبلیغات اسلامی که بودجه فرهنگی دارند، دقیقاً می‌بایستی از بالا و با نگاه درست به مسائل، این شاکله را تعریف کنند که اگر تعریف نکنند، با دل‌ خوش کردن به عناصر درجه ۲ و برنامه‌ساز و فیلمنامه‌نویس و مدیر تولید و… نمی‌توان ره به جائی ‌برد، چرا؟ چون ته این قصه این است که آنها حتی اگر عناصر وابسته و نادرستی هم نباشند، تصویر درستی از مسائل فرهنگی و سیاسی ما ندارند. ناگزیر باید یک نگاه سالمِ درستِ مسلطِ صحیحی این را از بالا تعریف و مسائل را نظام‌مند کند و برایش پله قائل شود تا به مرحله تولید برسد.

این ملاحظه شما ملاحظه درستی است. من هم روی برنامه‌نویس تأکید می‌کنم، منظورم این است که برنامه‌نویسان باید افرادی باشند که اندیشه شناختی‌شان، اندیشه شناختیِ انقلاب اسلامی و مبتنی بر نظریه نظام انقلابی‌ای باشد که مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم فرمودند. قطعاً خواهید پرسید که اینها را چه کسانی تعیین می‌کنند؟ می‌گوئیم مدیران شبکه. مدیران شبکه را چه کسی تعیین می‌کند؟ مدیران  ارشد. مدیر ارشد باید بفهمد، بداند و مهم‌تر از همه بخواهد که تفکر اسلام انقلابی را هنرمندانه عرضه کند.

نمی‌دانم چرا هر وقت از هنر انقلابی صحبت می‌کنیم، بعضی‌ها زود اشکال می‌کنند که هنر باید واجد عناصر زیبائی و جذابیت باشد. بله، ما می‌گوئیم هنر انقلابی با همه ویژگی‌هائی که هنر دارد. ما که نمی‌خواهیم در هنر انقلابی، هنر را از هنر بودن منفک کنیم. زیبائی و جذابیت از مقوّمات هنر هستند و این جذابیت در موسیقی، فیلمنامه و همه بخش‌ها، حتی در جلوه‌های ویژه هم وجود دارند. بعضی از فیلم‌های هالیوودی از قضا صحنه‌های مبتکرانه‌ای دارند، ولی هزینه خودشان را در نمی‌آورند و فروش آن‌چنانی هم ندارند. هم فیلمنامه‌شان عالی است، هم کارگردان‌های قَدری دارند، اما موفق نمی‌شوند. یک وقتی در سینما یک فیلمی به نام «رویائی که نمی‌میرد» را تحلیل کردیم. در این فیلم حیات پس از مرگ زن و شوهری مطرح شده بود که زن خودکشی کرده بود و مرد در تصادف مُرد. فیلم بسیار زیبا و جذاب با جلوه‌های ویژه و رنگ‌های فوق‌العاده اثرگذاری بود، اما نتوانست مخاطب را جذب کند، چون غیر از مؤلفه‌های سینمائی، یک مؤلفه مهم دیگر هم وجود دارد و آن مؤلفه مخاطب است. به تعبیر هرمنوتیست‌ها بین پدیده و مؤلف و مخاطب یک دور هرمنوتیکی وجود دارد. یعنی اگر کارگردان و فیلمنامه‌نویس بهترین سوژه را هم انتخاب کنند و بهترین جلوه‌های ویژه را هم پیاده کنند، اگر به نیاز مخاطب توجه نکنند و ذوق مخاطب را نبینند، فیلمشان خیلی مخاطب نخواهد داشت.

 

*دعوت پیامبران هم همین‌ طور است.

 

بله، پیامبر(ص) وقتی به رسالت مبعوث شدند، نیامدند به مردم بگویند که مردم! این لیست واجبات است و این لیست محرمات. شراب نخورید، قمار نکنید.آرام آرام و مطابق توان و ذوق مخاطب، مخاطبان را جذب کردند.

هنر پیامبرانه همین است. هنر پیامبرانه این است که مخاطب را به تکامل برساند. ما هنر را با همه ویژگی‌های هنری که باید واجد تمام مؤلفه‌های هنری باشد و به مخاطب توجه کند، تعریف می‌کنیم، اما باید انقلابی هم باشد و پیام انقلاب را منتقل کند. مثل بعضی‌ها نباشیم که مثلاً وقتی آقا می‌گویند حوزه انقلابی منظورشان این است که در مقابلش حوزه علمی وجود دارد، در حالی که این ‌طور نیست و در واقع حوزه علمی، حوزه انقلابی است. شرط حوزه انقلابی بودن، عقلانیت و علم و اجتهاد و دانش است. در هنر هم همین‌ طور است. لذا باید واجد همه این ویژگی‌ها هم باشد.

ولی به لحاظ مدیریتی، ما در کشور یک ساختار سینمائی داریم و یک ‌سری آدم‌هائی که در این ساختار قرار می‌گیرند. به نظرم غیر از رئیس و مدیرکلی که در رأس مدیریت هست و مدیران میانی و برنامه‌نویسان، باید روی ساختار سینما فکر کنیم. در جامعه‌شناسی بحثی هست که اصالت را به کارگزار یا ساختار می‌دهند. افرادی مثل دورکهایم که ساختارگراست یا خانم تدا اسکاچ‌پل که نظریه انقلاب را می‌گوید، ساختارگراست یا سوسور در بحث زبان‌شناسی ساختارگراست. بعضی‌ها هم مثل دریدا از آن طرف افتاده و پساساختارگرا شده‌اند. ولی بعضی‌ها برعکس، فردگرا و کارگزارگرا هستند و به فرد اصالت می‌دهند، مثل اسکینر و بسیاری از روان‌شناسان. من معتقدم بین کارگزار و ساختار پیوند وثیقی وجود دارد و نمی‌شود گفت این اصیل است و آن یکی نیست. شما اگر بهترین آدم‌ها را هم بگذارید، اما ساختار مجموعه را اصلاح نکنید، باز همین آدم‌ها در آن ساختار ذوب می‌شوند.

 

*ساختار را چه کسی باید اصلاح کند؟

 

درست است که ساختار در دست یک عده نخبگان خاص است و آنها اصلاح می‌کنند، ولی الزاماً مدیران مجموعه نیستند.

 

*ساختار را آدم‌ها درست می‌کنند.

می‌خواهم بگویم کل بار را روی دوش امثال آقای سید عباس صالحی نوعی یا علی عسگری نوعی نگذاریم. یک مقدار عقب‌تر برویم. شورایعالی انقلاب فرهنگی و دبیرخانه آن آیا تا کنون در باره ساختار فیلم و سینما اندیشیده؟ بماند که مدیرانی هم که انتخاب می‌شوند، اصلاً فیلم نمی‌بینند، رمان نمی‌خوانند. خواهش من این است که یک ‌بار از آقای علی عسگری یا سید عباس صالحی بپرسید چند تا فیلم را دیده‌اید؟ اصلاً سریال‌های شبکه خانگی را می‌بینند؟ قطعاً می‌گویند نه. من همیشه یک هارد پر از فیلم را همراه خودم دارم. از فیلم «ده فرمان» ۶۰ سال پیش را دیده‌ام تا فیلم حضرت نوح(ع) که در سال ۲۰۱۵ ساخته شده. البته بیشتر فیلم‌ها جنبه سرگرمی دارند و مبتذل هستند و من وقتم را صرف تماشای اینها نمی‌کنم، بلکه فیلم‌هائی را که جنبه فلسفی و اندیشه‌ای و دینی دارد می‌بینم. سریال‌های نمایش خانگی را هم به این جهت می‌بینم که…

 

*اینها مشغول فرهنگ‌سازی هستند.

 

همین طور است. من از وزیر ارشاد پرسیدم و گفت هیچ‌کدامشان را ندیده‌ام. اصلاً نمی‌رسم ببینم. حتی به من گفت که به معاون سینمائی می‌گویم بیاید و حرف‌های شما را بشنود. گفتم من آماده‌ام، ولی دو سال گذشته است و هیچ خبری نیست.

می‌خواهم بگویم ساختار و قواعد سینما به گونه‌ای است که حتی نیروی ارزشی ما که مدیر یک مجموعه می‌شود، در آن ساختار هضم می‌شود. بنابراین قبل از اینکه به فکر باشیم که ببینیم مقصر کیست و اشکال در کجاست، باید یک عده اندیشه‌ورز بنشینند و ببینند کجاها را باید اصلاح کنند. اگر آن اصلاح صورت بگیرد، چه بسا همین آقای علی عسگری هم بتواند در آن ساختار اصلاح‌شده کار را پیش ببرد. بارها و بارها گفته‌اند که صدا و سیما یک شورای نظارت دارد که از حوزه هم در آنجا نماینده هست. این کاملاً یک شورای شکلیِ بی‌محتواست. مثلاً می‌گویند معاون تهذیب حوزه عضو این شورا باشد. معاون تهذیب هر کسی که هست، شاید در عمرش دو تا فیلم هم ندیده و شاید معتقد باشد که سینما و تلویزیون اساساً حرام است. او چگونه می‌تواند در شورای نظارت بر فیلم و سریال نقش مؤثری داشته باشد؟می‌خواهم بگویم ساختار غلط است. قانون مثلاً دارد می‌گوید معاون تهذیب. این اشکال ساختاری است. اگر بعضی از اشکالات ساختاری حل بشوند، حتی اگر مدیران هم قوی نباشند، در آن ساختار صحیح می‌توانند خوب کار کنند. اما مدیر قوی و اندیشمند در ساختار ضعیف نمی‌تواند کار را پیش ببرد. اصلاحات ساختاری و فرآیند فعالیت شغل‌ها، صرف‌نظر از اینکه شاغل‌ها چه کسانی هستند.

 

*بله، کاملاً درست است. صحبت‌های شما تناقضی با حرف‌های من ندارند. ولی من به عنوان یک فرد در یک ساختار باید حتماً بدانم از ابزارهائی که دارم چگونه باید استفاده کنم.

 

نه نگفتم منافاتی دارد. تکمیل بحث است.

 

*اگر در سال گذشته سینمای هالیوود را پیگیری کرده باشید، بازیگران زن علیه سوء استفاده جنسی تهیه‌کنندگان فیلم‌ها کمپینی راه انداختند و تعداد زیادی بازیگر مشهور زن اعم از پیر و جوان عضو این کمپین شدند که مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته بودند. به نظر من این مطلب قابل پیش‌بینی است و غیرعادی نیست. منتهی الان یک عده جرئت پیدا کرده‌اند که بیان کنند. دلیلش هم روشن است. هالیوود بر مبنای دو دو تا چهار تا و سود و زیان می‌چرخد. تهیه‌کننده‌ای که پول می‌گذارد و فیلم می‌سازد و با ارقام درشت در آنجا سرمایه‌گذاری می‌کند،‌ دنبال کسی است که بتواند این پول را برگشت بدهد. هر بازیگری را نمی‌آورد، بلکه بازیگر زن و مردی را می‌آورد که بتواند مخاطب را به سالن سینما بکشاند و فروش سودآوری برایش داشته باشد. مخصوصاً در ابتذالی که از دهه‌های قبل تا حالا بر هالیوود و فرهنگ غرب حاکم است که در آنجا یکی از مبانی جذابیت،‌ جذابیت جنسی زنانه، خشونت و اکشن است و به عبارت روشن‌تر ابتذال مبتنی بر نمایش زن که حرف اول را می‌زند. آن زنی هم که مشهور نیست و کارگر کارخانه و پرستار بیمارستان است که در کشور خود ما هم هستند، پرستار بوده و کارگردان رفته آنجا و او را دیده و چهره خوبی داشته و او را آورده و شده بازیگر معروف. فروشنده مغازه لباس بوده و دعوتش کرده‌اند و آمده و فلان بازیگر شده. در آنجا هم همین ‌طور است و چون دارد پول می‌دهد، کسی را می‌آورد که برایش سود بیاورد. بازیگر هم می‌داند دارد چه کار می‌کند. او اسیر شهرت است و به خاطرش حاضر است که به هر ابتذالی تن بدهد و آگاهانه هم تن می‌دهد.

نکته جالب اینجاست که هالیوود برای این آدم‌ها اعم از زن و مرد ضوابطی دارد. درست برخلاف ما که وقتی کسی می‌آید و مشهور می‌شود، انگار از قفس فرار کرده و دیگر هر کاری که دلش خواست می‌کند.

اخیراً هم می‌بینیم که بعضی‌هایشان چه رفتارهای زننده‌ای دارند و چه مواضع زشتی هم می‌گیرند و تحت عنوان سلبریتی و این‌جور اسامی جولان می‌دهند، ولی در هالیوود آدم‌ها دقیقاً براساس ریلی که برایشان تعریف می‌شود جلو می‌روند. بازیگرهای مشهوری داریم که از این ریل خارج شده و سخت تنبیه شده‌اند. بازیگران زیبای مشهوری بوده‌اند که بخاطر حمایت از فلسطین سالها منزوی و تنبیه شده‌اند. مثلاً ونسا ردگریو یا مارلون براندو.

ونسا ردگریو بازیگری است که حدود چند دهه قبل در مراسمی علیه رژیم صهیونیستی و در دفاع از فلسطین صحبت کرد. او را کنار گذاشتند و هالیوود او را بایکوت کرد. بعد از سه سال که این هنرپیشه با این جذابیت‌های شکلی هالیوودی خانه‌نشین بود، او را دعوت کردند و سرش را تراشیدند. زنی با آن شرایط را با سر تراشیده آوردند که فیلم بازی کند و سرانجام توبه و عذرخواهی کرد که علیه رژیم صهیونیستی حرف زده است.

 

یعنی یک مافیای قدرتی دارد مدیریت می‌کند.

 

*بله، کسانی که می‌گویند سینما سیاسی نیست، کاملاً دروغ می‌گویند. الان هر کسی از سوریه حمایت کند، او را بایکوت می‌کنند. چه بازیگر باشد، چه ورزشکار. به نظر می‌رسد که سینمای ما یک سینمای شعارزده غیرواقعی است و گوئی بسیاری از دست‌اندرکاران هم متوجه این مشکل نیستند.

 

فقط هم شعارزده نیست. من معتقدم یک مدیریت مافیائی این سینما را مدیریت. با یک بررسی اجمالی ببینید کدامیک از فیلم‌های ایرانی با زیرنویس انگلیسی به خارج می‌روند. دقیقاً آن فیلم هایی که ایران را سیاه و عقب‌مانده و سیاه نشان بدهند. فیلم‌های مثل «جدائی نادر از سیمین»، «آقا یوسف». فیلم «فروشنده» می‌رود. فیلم «خانه پدری» می‌رود. این یک قدرت و مافیاست و عده‌ای دارند آن را مدیریت می‌کنند که چه فیلم‌هائی بیایند. این آقایانی که می‌گویند فیلم‌ها را طوری بسازیم که مردم به سراغ ماهواره نروند، نیازی به ماهواره نیست، نه فقط در تلگرام  بلکه درپیام رسان سروش هم صدها کانال دانلود فیلم‌های خارجی و ایرانی وجود دارد. جالب است به شما بگویم که بسیاری از فیلم‌های خارجی‌ که در این مجموعه ها  با زیرنویس یا دوبله در دسترس است،  برای تغییر سبک زندگی و باور آدم‌هاست. با چنین فیلم‌ها و سریال‌هائی افراد چرا بنشینند و سریال هایی مانند بچه‌مهندس را ببینند؟

ما بحث فلسفی کردیم که اندیشه عموم مردم زائیده اندیشه رسانه‌ای است. اندیشه رسانه‌ای زائیده اندیشه شناختی است. اندیشه شناختی زائیده اندیشه بنیادین و فلسفی است. این یک ضلع قصه است. یک ضلع قصه سینمای ایران با سینمای هالیوود و بالیوود و کره و جاهای دیگر همین بحث معیشت و اقتصادی است که دقیقاً با بحث اندیشه‌ای پیوند خورده است.

 

*تفکیک‌ناپذیرند. قبلاً هم همین ‌طور بوده.

 

و در پیوند با ایدئولوژی است. نئولیبرالیسم را مثال زدم. سریال‌های شبکه نمایش خانگی خیلی نتوانستند درآمدزائی کنند. در سریال هم‌گناه چون هم هدیه تهرانی و هم پرویز پرستوئی بازی می‌کنند، فروشش بد نبوده، ولی بعضی از سریال‌های دیگر درآمد زیادی کسب نکرده‌اند. فروش هیولا هم نسبتاً خوب بوده. جالب است تازه گام دوم مطرح شده بود، در قسمتی از سریال هیولا که طنز هم بود، صحبت از این بود که کتاب‌های آموزشی که تبدیل به مافیای آموزشی شده، می‌گفت این گام اول ماست و در گام دوم، این را به خارج از کشور می‌بریم. یعنی در همان ایام، گام دوم را که آقا مطرح کرده بودند، به نوعی  مسخره کرده بود و هیچ‌کدام از آقایان هم متوجه نشدند. البته من مطلبی در این زمینه هم نوشتم.

چون اندیشه شناختی، به صورت ایدئولوژیکی یا هر چیزی و اندیشه‌های فلسفی و اقتصادی پیوند دارد، مثلث فلسفه و ایدئولوژی و معیشت، مافیای قدرتی درست کرده که آنها هستند که تصمیم می‌گیرند چه کسی کارگردانی کند، چه کسی بازی کند و اصلاً چگونه سلبریتی بسازند، کجا ورود کنند؟ کجا ورود نکنند؟ چه فیلم‌هائی زیرنویس بشوند و از ایران بروند و چه فیلم‌هائی وارد بشوند. دارند کار می‌کنند. دوستانی که در حوزه امنیت سینما کار می‌کردند به این امور واردترند و اطلاعات دقیق‌تری دارند. اطلاعات ما خیلی دقیق نیستند، ولی اجمالاً بی‌خبر نیستیم که چطور یک قدرت بیرونی دارد صدا و سیمای ما را مدیریت می‌کند. این تئوری توطئه نیست، واقعیت است. می‌بینیم که چطور فیلم‌ها و سریال‌ها و سینمای نمایش خانگی و ارشاد ما را مدیریت می‌کند. مثل ورزش است. ورزش ما هم همین‌ طور است. همچنین حوزه‌های واردات و صادرات. من گاهی جدی و گاهی به شوخی می‌گویم که در کشور ما از کود گرفته تا کالاهای اساسی‌تر، همه در دست مافیاست. یعنی حتی کود این کشور دست آنهاست.

 

*ماهیت اداره کنونی جامعه که مبتنی بر نگاه غربی است، اصلاً این است.

 

احسنت. وقتی آقا در اول سال فرمودند جهش تولید، من از خودم پرسیدم چگونه ممکن است با این ساختار بانک، جهش تولید اتفاق بیفتد؟ با این مافیای صادرات و واردات چطور اتفاق می‌افتد؟ فرض کنید که بانک به تولیدکننده، میلیون‌ها تومان وام بدهد و بلاعوض هم بدهد. نمی‌گویم با بهره کم، بلاعوض که تولید کنند. مثلاً در حال حاضر ۹۵ درصد اسانس مصرفی در کشور وارد می‌شود و فقط ۵ درصد در داخل تولید می‌شود. می‌دانید که پایه تمام ادکلن‌ها در دنیا اسانس گل‌محمدی است و بزرگ‌ترین کشوری که تولید گل‌محمدی دارد ایران است، ولی گل‌ محمدی ما به گلاب تبدیل و روی قبرها ریخته می‌شود. چرا به سراغ اسانس نمی‌روند؟ چون در یک سال و نیم قبل، یک کیلو اسانس گل‌ محمدی ۱۴۰ میلیون تومان ارزش داشته که درآمد کلانی است. چرا تولیدکننده اسانس تولید نمی‌کند؟ چون کسی از او نمی‌خرد، برای اینکه آن کسی که وارد کرده، دارد ۱۳۰ میلیون تومان می‌فروشد. شما تا ساختار صادرات و واردات را درست نکنید، جهش تولید اتفاق نمی‌افتد. حالا شعار سال هم بشود، مقام معظم رهبری هم بفرمایند، توصیه هم بشود، کسی به حرف ایشان گوش نمی‌دهد.

چون اقتصاد برپایه یک ساختار محقق اقتصادی اداره می‌شود. الان سالانه یک میلیون تن کاغذ وارد کشور می‌شود، به همین معادن محلات بروید و ببینید چقدر سنگریزه روی زمین ریخته است. میلیون‌ها تن. اگر جلوی واردات کاغذ را بگیرند یا بر آن مالیات سنگینی ببندند و از این‌طرف هم حمایت کنند که کاغذ سنگی تولید بشود.

 

*کی این مسئله رخ می‌دهد؟ موقعی که تعادل دخل و خرج این تنظیم بشود.

 

و تولیدکننده بداند محصولی که تولید می‌کند فروش می‌رود.

 

*و تولیدکننده هم سوءاستفاده نکند. الان چین و امریکا چرا با هم درگیرند؟ امریکا دارد با سازمان‌های بین‌المللی که خودش مبتکر تأسیس آنها بوده دعوا می‌کند و از آنها خارج می‌شود، چرا؟ چین که به کمونیسم و بسته بودن معروف بوده، مدافع آنهاست. الان چین مدافع WTO (سازمان تجارت جهانی) است، امریکا دارد خارج می‌شود. ترامپ از سازمان آب و هوائی پاریس خارج شد و چین مدافع شد، چرا؟ به چه دلیل؟ اینها را که امریکائی‌ها و غربی‌ها درست کردند. چرا این‌جور است؟ چون امریکا دارد مزیت نسبی خود را از دست می‌دهد. الان دیگر قرارداد آب و هوائی پاریس، مثل ۵۰ سال پیش مزیت تلقی نمی‌شود. اگر ما این مزیت را خلق نکنیم. این که آقا فرمودند جهش تولید، جهش تولید مؤلفه‌هائی دارد. اگر آن بنیان و مؤلفه‌ها و شرایط فراهم نشود، حضرت آقا، حضرت امام زمان(عج) هم بگویدکار پیش نمی‌رود.

 

وقتی خدا می‌فرماید ایمان و تقوا، یعنی باید ساختاری شکل بگیرد.

 

*می‌گوید شما باید مقدمه‌اش را فراهم کنید. همان‌‌طور که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم» یعنی خودش می‌گوید تغییر نمی‌دهم، مگر اینکه خودتان تغییر بدهید.

 

آقا هم وقتی می‌گویند جهش تولید، یعنی مجلس! بنشین و روی تغییر ساختارها فکر کن.

 

*بعضی‌ها تصور می‌کنند این یک بنراست که پشت سرمان بگذاریم و روی آن بنویسیم جهش تولید. بعد هم سال تمام می‌شود و آقا اظهار نارضایی می‌کنند که هیچ کاری نشده و همایش گذاشتید و همین. سینما هم همین ‌طور است. اگر ساختار سینما هم تنظیم نشود، در آن هیچ کاری را نمی‌توانیم پیش ببریم. دخل و خرج آن باید تنظیم بشود یعنی که برنامه و حتی پیش‌برنامه و فرهنگ‌سازی می‌خواهد. اگر اینها را فراهم نکنید، پنجاه تا کارگردان درجه یک و پنجاه تا تهیه‌کننده درجه ۱ هم داشته باشید کار پیش نمی‌رود. تصور من این است که تا نگاه کلان مسئولین فرهنگی ما، ارشاد و صدا و سیما و سازمان تبلیغات تصحیح نشود کار پیش نمی‌رود.

 

در واقع سینما در ایران یک بحث فکری فلسفی، یک بحث معیشتی اقتصادی و یک بحث مدیریتی است. کل این پازل باید تکمیل بشود تا اتفاقی بیفتد.

 

*نمی‌دانم این نکته به ذهنتان آمده یا نه؟ البته اشاره کمرنگی فرمودید و رد شدید. اگر دغدغه ذهنی شما هم هست در این مورد توضیح بیشتری بفرمائید. در سال‌های گذشته فیلم‌ها و سریال‌هائی داشته‌ایم که تولید شدند، اما به فروش سر به سر هم نرسیدند و ادامه هم پیدا کردند. از نظر اقتصادی دو سه جور می‌شود اینها را تحلیل کرد. منطق اقتصادی می‌گوید که نباید تولید بشوند و یک کسی بیاید و کالائی از جمله فیلم را تولید کند و سر به سر بشود و سود نکند و حتی زیان کند، مگر اینکه از جای دیگری برای اهداف دیگری تزریق بشود. بهخصوص در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ شاهد این‌گونه فیلم‌ها و سریال‌ها بودیم و تهیه‌کنندگان به صراحت می‌گفتند که سرمایه این فیلم‌ها برنگشته. ارشاد هم آمار که می‌داد همین‌ طور بود.

خصوصاً حالا خیلی وحشتناک است. در این دوره هم زیان‌دهی خیلی بالاست. جریان رقیب انقلاب از این هزینه‌ها می‌کند و برایش مهم هم نیست. می‌گوید من دنبال این هستم که گفتمان عمومی و سبک زندگی را تغییر بدهم و خرج می‌کنم و سریال می‌سازم اگر پولش هم برنگشت طوری نیست، همین که بتوانم به زندگی لاکچری اصالت بدهم و مردم هم نمی‌توانند به این مرحله برسند، در نتیجه می‌شوند مردم غیرقانع و معترض. همین‌قدر که من بتوانم شناخت مردم را در این مرحله تغییر بدهم کافی است.

 

*درست برخلاف دهه ۶۰ که همه خودشان را مدیون انقلاب و جنگ و خون شهدا تعریف می‌کردند، الان طلبکار می‌شویم و متأسفانه بعضی از گروه‌های سیاسی هم به این موضوع دامن زدند و جامعه را به سمت زیاده خواهی بردند.

 

و به سمت مصرف‌گرائی. یعنی قناعت که عنصر اصلی تقوا و دینداری است، از جامعه ما رخت بربسته است.

 

*از طرف دیگر همزمان، قشری که خود را فرهیخته می‌داند، بحث تئوری توطئه و توهم توطئه را تبلیغ می‌کند. به نظر می‌رسد که این قشر دارد تعمداً و از باب حساسیت‌زدائی این کار را می‌کند. یعنی متوجه هست که این بحث را چگونه دنبال کند. می‌خواهد قشر متدین را منفعل کند تا در مقابل این مسائل بی‌تفاوت بشود و بعضی‌ها را هم واقعاً به این نتیجه برساند که توطئه‌ای وجود ندارد و آنچه که هست  ناشی از فشل بودن ما و ناکارآمدی دین است. متأسفانه حتی در حوزه هنری هم می‌بینیم که حتی بعضی از آدم‌های متدین اسیر این نگاه می‌شوند و متوجه این نکته نیستند و به نوعی کلاه سرشان می‌رود. با توجه به لینکه وقت هم به پایان رسید از شما بار دیگر تشکر میکنم. خیلی استفاده کردیم.

خواهش می‌کنم. توفیقی بود. من هم از شما متشکرم.

 

29جولای/20

دشمن مردم!

در نمایشنامه‌ای از ایبسن، نمایشنامه‌نویس بزرگ نروژی، شخصیتی وجود دارد به نام دکتر استوکمن، قهرمانی که در پی آگاه کردن شهر از آلودگی آب، با مقاومت گردانندگان امور مواجه و در نهایت «دشمن مردم» نامیده می‌شود. طبق این قاعده، بعید نیست خیرخواهان مردم، دشمنان ایشان خوانده شوند، اما به قول دکتر استوکمن، «قوی‌ترین مرد شهر کسی است که قادر است به‌تنهایی بایستد و مقاومت کند.»

البته این جمله برای نیروهای انقلاب،  لااقل در برابر سینما، حکم توصیف وضعیت را دارد و نه توصیه‌ای متعلق به قرن نوزدهم! این تقابل هر سال در جشنواره فجر به اوج خود می‌رسد. تقابلی نه فقط ناشی از عدول و عدم پیروی فیلم‌ها از حدود شرعی، بلکه از روی توهین و اهانت به مبانی اعتقادی و تاریخ یک ملت و بی‌تفاوت نبودن نیروهای بصیر انقلاب نسبت به این مسئله. مواجهه‌ای که صرفاً بر اساس تفاوت سلیقه سینمایی و معیارهای زیبایی‌شناسانه رایج نیست و ریشه در جدال همیشگی موحدان و اسیران نفسانیت دارد.

سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر را اگر هنوز نمی‌توان مصداق ظهور جدی فیلمسازان و یا اندیشمندان و منتقدان دلبسته به انقلاب اسلامی دانست، اما از نظر رویارویی و نسبت سینما با عقاید مردم ایران، حتماً یکی از بهترین شاهد مثال‌های همه‌ی این ۴۱ سال نظام اسلامی است. جشنواره‌ای که در آن ایران را یک کشتارگاه خواندند و مردمش را چهارپایان مطیعی که آماده رفتن به مسلخ هستند (فیلم «کشتارگاه») و آنها را اسیران فسادی سیستماتیک تصویر کردند (فیلم‌های «من می‌ترسم» و «روز بلوا»). اعتقادات این مردم را از قصاص تا نگهداشتن عدّه زیر سئوال بردند (فیلم‌های «قصیده گاو سفید»، «مغز استخوان» و «مردن در آب مطهر») و آنان را کوته‌بین، حقیر و حسود روایت کردند (فیلم «عامه‌پسند») و در نهایت رجزِ دینِ بی‌عقبه و بدسابقه خودشان، دین سینما را در برابر اسلام انقلابی خواندند. (فیلم «سینما شهر قصه»)

گرچه در همین جشنواره نیز فیلم‌هایی بودند که اهتمامشان نمایش غیرت ایرانیان بود («آبادان یازده ۶۰») و دغدغه مبارزه با نیروهای معاند را داشتند («لباس شخصی»)، اما فارغ از در اقلیت محض بودن این آثار و تلاش قابل تقدیرشان، هنوز فاصله کیفی زیادی میان این فیلم‌ها با آنچه که درخور شأن این موضوعات است، وجود دارد. گرچه در این میان آثار شریفی نیز بودند که هم در نسبت درستی با مباحث دینی تعریف شده‌اند و هم از کیفیت سینمایی مناسبی برخوردار هستند (فیلم‌هایی چون «پوست» و «خروج») یا لااقل تمامیت ارضی و امنیت ملی مسئله فیلم بوده است (مانند «روز صفر»)، اما قطعاً جریان قالب فجر نبودند و عمدتاً هم سفارش نهادهایی چون اوج («آبادان»، «خروج» و «لباس شخصی») یا وزارت اطلاعات («روز صفر») به حساب می‌آیند، که لزوماً ارتباطی با مدیران فعلی سینمای ایران و مدیریت جشنواره فجر ندارند.

با توجه به آنچه در این سال از جشنواره دیده شد، سه مسئله و دغدغه مطرح می‌شود:

  1. کیفیت فنی برخی فیلم‌ها این جشنواره به‌حدی پائین بود که بعضاً آثار مناسب پخش در دورافتاده‌ترین شبکه‌های سیما نیز نبودند، چه رسد به اینکه افتخار حضور در جشنواره‌ای ملی را با این میزان از گستردگی کسب کنند. آثاری که بعضاً در حد سیاه‌مشق‌های دانشجویی یا تجربه‌های شخصی یک فیلمساز بودند. سئوال این است که در سال گذشته، فیلم پرفروش و استراتژیک «منطقه پرواز ممنوع» با کدامین متر و معیار به بهانه ضعف تکنیکی به جشنواره فجر راه نیافت؟ فیلمی که لااقل در چند سال اخیر، از معدود آثار مناسب نوجوانان در سینمای ایران به حساب می‌آید و با محوریت شعار «ما می‌توانیم»، شروعی بر «رؤیای ایرانی» روی پرده سینما برای کودکان و نوجوانان این سرزمین است. آیا این اتفاق ناشی از سیاست‌ورزی بر اساس مشی دولت متبوع آقایان نیست؟ یا در جشنواره امسال، ناگهان معیارهای فنی مدیریت جشنواره تغییر کرده‌اند؟
  2. اساساً میزان و محک هیئت انتخاب آثار در جشنواره‌ای که نام «فجر» را یدک می‌کشد و اتفاقی ملی به حساب می‌آید چیست که باید از جیب بیت‌المال شاهد نمایش و نشر آثاری در وهن احکام و مبانی دین باشیم؟ فارغ از مسئله اعتقادات، آیا جشنواره فجر، جشنواره‌ای مخصوص محافل خاص فیلم‌بین و عشّاق افراطی سینماست؟ آیا هیئت انتخاب این جشنواره حاضر است تا با خانواده و اطرافیان خود به تماشای همه آثار این جشنواره بنشینند؟ آثاری که در میان آنها‌ فحش رکیک و شرب خمر و مردان نیمه برهنه به‌وفور یافت می‌شود. همین‌ طور فیلم‌هایی که با ارائه تفسیری پوچ از زندگی، مروج جهان‌بینی مهوع خود هستند. و مگر نه این است که «مَن اَصغی الی ناطقٍ فَقَد عَبَدَهُ…»(۱) و سینما بهترین بستر برای این گوش‌سپاری است؟ چه کسی قرار است مدافع حقوق خانواده‌های ایرانی باشد که به اعتبار جشنواره‌ای ملی و با اعتماد به نام «فجر»، آزادانه و بدون پناه، در معرض این آثار قرار می‌گیرند؟ برای اثبات این مدعا مشخصاً می‌توانید به فیلم‌هایی چون «تومان»، «قصیده گاو سپید»، «من می‌ترسم»، «مغز استخوان»، «سه کام حبس»، «دوزیست»، «کشتارگاه» و «دشمنان» مراجعه کنید.
  3. در روزگاری سخت که اوج مصاف میان فرزندان انقلاب اسلامی و تجسم مطلق تمدن غرب، یعنی آمریکا و عمّال دور و نزدیکش است، بیش از ده روز تمام ظرفیت رسانه‌ای کشور، اعم از خصوصی و دولتی درگیر جشنواره‌ای هستند که می‌توانست و می‌تواند در زمره بزرگ‌ترین فرصت‌ها برای پیشبرد مملکت و رشد مردم باشد. جشنواره‌ای که شب قدر یک سال سینمای ایران است و خلاصه‌ای از سال پیش رو. در واقع جوایز این جشنواره در حد خود تعیین‌کننده سلیقه حکومت هستند برای سینماگران؛ ظرفیتی که فعلاً به نمایش نفسانیات نفرت‌انگیز جماعتی فرومایه، تقلیل یافته است. البته جای ملامت اینان نیست، چرا که شغلشان ساخت تصاویر متحرک است و اگر وضعیتشان مطلوب نیست، روی ظرف زمانه و سیاست‌های کارگزاران نظام حرکت کرده‌ و به نقطه فعلی رسیده‌اند.

مطالبه و بازخواست اصلی از مسبّبان این شرایط است. از مسئولانی که عموماً دغدغه و سواد و فرهنگ رسانه‌ای ندارند و صرفاً در تقسیم مسئولیت‌ها، وزارت فرهنگ سهم آنان شده است و یا عده‌ دیگری از مسئولان میانی که میان‌مایه‌های بوروکرات و مرده‌شورهای زمانه‌ای هستند که سال‌ها در نظام اداری تربیت شده‌ و شکل‌گرفته‌اند و فضای فرهنگی را صرفاً محل درآمد می‌بینند؛ مدیریت امور هنری رسانه‌ای، صرفاً شغلشان است و نه چیزی دیگر.

در شرایطی که فرزندان خمینی کیلومترها دورتر از مرز ایران با پهپاد دشمن ترور می‌شوند، تنها دغدغه اینها گذران امور صنفی دست‌اندرکاران فضای فرهنگی است و گزارش کار و عملاً حیف و میل بیت‌المال.

این وضعیت جدید که مردم عموماً در قرنطینه خانگی به سر می‌برند، شاید لحظه درنگ خوبی باشد برای اینکه به گذشته نگاه کنیم و از خود بپرسیم، اگر جشنواره فیلم فجر امسال با مختصات فعلی برگزار نمی‌شد و در عوض تمام ظرفیت رسانه‌ای و غیر رسانه‌ای مصروف در این امر به امور دیگری، مثلاً ساخت یک سریال با کیفیت و ماندگار، اختصاص پیدا می‌کرد، آیا شیوه بهتری برای هزینه کردن بیت‌المال نبود؟ آیا اگر به جای نزدیک ۳۰ فیلم، ۱۵ فیلم در فجر حضور داشتند، کیفیت این جشنواره، چه به لحاظ فنی و چه مضمونی، ارتقا پیدا نمی‌کرد؟ اساساً آیا مسئولین امر حاضرند این آشی را که دستپخت سیاستگزاری‌های خودشان است، یک بار میل کنند و همه فیلم‌ها را در کنار نزدیکانشان ببینند؟

در این فرصت سوزی در واقع خاسر اصلی کسانی هستند که این ظرفیت‌ها و این موقعیت‌ها را هدر می‌دهند، وگرنه مردم مؤمن و امواج خروشان انقلاب اسلامی در هر صورت مسیر رشد خود را می‌پیمایند؛ حتی اگر دشمنان واقعی ملت، تلاش رقت‌انگیزشان برای پوشاندن حقیقت را روی پرده سینما ادامه دهند.

پی‌نوشت:

۱.امام جواد(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ؛ کسی که به سخنرانی شخصی گوش می‌دهد او را عبادت کرده است، پس اگر گوینده از خدا بگوید او خدا را پرستیده است و اگر گوینده از زبان ابلیس بگوید، پس او ابلیس را پرستیده است.» (مستدرک الوسایل، ج ۱۷، ص ۳۰۸)

 

29آگوست/19

ژانر تخیلی، کودک و نوجوان در سینمای ایران

مقدمه:

در دو شماره پیشین گفته شد که در سال ۱۳۷۰ جمعاً ۴۹ فیلم سینمایی اکران گردید. تاکنون ۳۰ فیلم از آنها در شماره‌های ۳۱ و ۳۲ تاریخ سینمای ایران مورد بررسی و نقد قرار گرفته است. اکنون باقی‌مانده آنها مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

ج) ژانر تخیلی، کودک و نوجوان و متفرقه:

۳۱) بهترین بابای دنیا: کارگردان: داریوش فرهنگ، فیلم‌نامه: داریوش فرهنگ و محسن دامادی، بازیگران: مهدی هاشمی، گلاب آدینه، باران کوثری، امید آهنگر و مهری ودادیان.

خیال‌پردازی‌های یک پسر نوجوان در باره پدرش و نشاندن او در جایگاه یک آدم استثنایی در زمینه‌های مختلف اجتماعی، دست‌مایه‌ی نویسندگان قصه گردیده، تا اینکه سرانجام متوجه می‌شود پدرش انسانی معمولی مانند بقیه‌ی پدران است و او هم نباید در دنیای واقعی به‌دنبال ابرمرد بگردد.

البته این قبیل تخیلات در سنین نوجوانی عمومیت دارد، اما  مهم آن است که با کسب تجربه، واقعیت پذیرفته شود.

۳۲) دادستان: کارگردان: بزرگمهر رفیعا، فیلم‌نامه‌نویس: بزرگمهر رفیعا، بازیگران: فرامرز صدیقی، جمشید هاشم‌پور، قطب‌الدین صادقی، محمدصالح علاء،  بیوک میرزایی، بهروز رضوی، مهرانه ‌مهین‌ترابی، احمد هاشمی.

قصه فیلم به فساد موجود در یک معامله دولتی (وزارت بهداری قبل از انقلاب) برمی‌گردد. یک بازپرس شرافتمند با جدیت به پیگیری پرونده می‌پردازد و مجرمین و مفسدین اعم از آمریکایی و ایرانی را در دادگاه‌های داخل و خارج از کشور به محاکمه می‌کشاند. ساخت فیلم‌های مبتنی بر بررسی‌های قضایی سالم که بیانگر وجود قضات پاکدست است؛ در سینمای داخل و خارج هم همواره وجود داشته و عمدتاً هم مورد استقبال عموم قرار گرفته است. حضور این قبیل فیلم‌ها هم جنبه آموزشی دارد و هم ارتقاء روحیه پاکدستی را رقم می‌زند.

۳۳) شتابزده: کارگردان: مهدی فخیم‌زاده، فیلم‌نامه: مهدی فخیم‌زاده، بازیگران: هادی اسلامی، سوسن ‌تسلیمی، مهدی فخیم‌زاده، لیلا زارع، خسرو امیرصادقی.

شرایط روزهای ابتدایی انقلاب زمینه سوءاستفاده را برای افراد فاسد رقم زده بود. بر این اساس دو نفر با مشارکت یکدیگر و با تقلب ثروت زیادی به دست می‌آورند. اما به طور قهری که لازمه دنیاطلبی و گناه است رو در روی هم می‌ایستند و اختلاف آنها اوج می‌گیرد. شرایط به گونه‌ای پیش می‌رود که با مرگ مواجه می‌شوند. چهره مرگ اندکی آن دو را به خود می‌آورد و در فضای طنز استیصال آنها را به نمایش می‌گذارد.

۳۴) دره شاپرک‌ها: کارگردان: فریال بهزاد، فیلم‌نامه: نوشابه امیری، فریال بهزاد، بازیگران: پرویز پورحسینی، اکرم ‌محمدی، پیام آزادی، شاهد احمدلو، سمیرا شبگیر، حمیدرضا مرادی.

نوه‌های یک ستاره‌شناس مسن از طرف او به سرزمین نزدیک‌تر به واقعه کسوف اعزام می‌شوند تا تصورات عامیانه درباره طلسم کوه غول سنگی را باطل کنند. آنها دچار مشکل و گرفتاری می‌شوند که با تدبیر یکی از نوه‌ها نجات پیدا می‌کنند. فیلم‌نامه از آنجا که در صدد رمزگشایی از یک پدیده طبیعی و آیات الهی است، جنبه توجه به مناسبات کودکان را تشریح می کند که جذابیت بصری و کلامی قابل قبولی دارد.

۳۵) شهردر دست بچه‌ها: کارگردان: اسماعیل براری، بازیگران: مجید قناد، ابراهیم سلیمانی، ایلیا اسعدی، سهیلا مرادی، نازنین شعبانی، علیرضا رئیسی، اکبر میرزاجانی، نعمت‌الله گرجی.

داستان فیلم، تخیل کودکانه و خام بچه‌ها در اداره شهر را به نمایش می‌گذارد. بچه‌ها گمان دارند که در صورت حذف و یا نبود نسل گذشته، آنها در اداره شهرشان موفق‌ترند؛ اما در عمل متوجه می‌شوند که این یک تلقی خام و بی‌معناست که در دنیای واقعی غیر قابل انجام است. سناریو از آنجا که کودکان را متوجه نتیجه تخیلات نپخته خود می‌کند، قابل قبول است.

۳۶) عشق من شهر من: کارگردان: علی قوی‌تن، فیلم‌نامه: همایون اسعدیان (هم اکنون کارگردان سینما و تلویزیون)، بازیگران: علی‌ نصیریان، عنایت بخشی، رضا آشتیانی، مهرناز فاطمی، مرحومه رقیه چهره‌آزاد.

مسئله مهاجرت از شهرهای کوچک به تهران به دلایل گوناگون مانند اشتغال، برخورداری از امکانات بهتر و…  منجمله مسئله جنگ تحمیلی، دستمایه فیلم‌نامه‌نویس در این فیلم است. هرچند آمارها تا چند سال گذشته بیانگرافزایش جمعیت متمایل به مهاجرت به شهرهای بزرگ است؛ اما خوش‌بختانه در چند سال اخیر معکوس شده است که فرصت خوبی برای ساماندهی کلان و برنامه‌ریزی درازمدت اسکان وجمعیت است.

نتیجه نهایی فیلم مثبت است و خانواده برگشت به زادگاه خود را به ماندن در تهران و غرق شدن در مشکلات بی‌پایان آن ترجیح می‌دهد.

۳۷) قربانی: کارگردان: رسول صدرعاملی، فیلم‌نامه: رسول صدرعاملی، ابراهیم فروزش (هم اکنون کارگردان کم‌کار فیلم‌های فرهنگی)، بازیگران: داریوش ارجمند، نسرین مقانلو، ابوالفضل پورعرب، عنایت بخشی، علی سرتیپی (هم اکنون تهیه کننده فیلم‌های بسیار).

داستان فیلم بر مبنای درگیری‌های خانوادگی میان پدر و پسر یا به زبان ساده تقابل دو نسل پیش می‌رود. موضوع فیلم مطلب تازه‌ای نیست و در سینمای ایران و جهان مسبوق به سابقه می‌باشد. رسول صدرعاملی تحصیل‌کرده رشته سینما در فرانسه می‌باشد که در آغاز انقلاب اسلامی به ایران آمد. سینمای صدرعاملی سینمای اجتماعی و خانوادگی است و تاکنون هم در این زمینه موفق بوده است. وی در ترسیم مشکلات اجتماعی خانواده‌ها بویژه نسل جوان خوب عمل کرده و از این لحاظ نمره قابل قبولی می‌گیرد. اشکال اساسی صدرعاملی این است که نتوانسته جامعه مذعبی و اصیل ایرانی را در داستان‌های خود ترسیم نماید. فضای فیلم‌های وی لامکان و لازمان هستند و همه اقشار بویژه اقشار اصیل با آن رابطه برقرار نمی‌کنند. سیر داستان در تخیل خوب است و فوایدی هم دارد به شرطی که فاصله زیادی با واقعیات ملموس زندگی انسان‌های هم‌عصر نداشته باشد. البته مجموعاً نمره صدرعاملی در سینمای ایران مثبت است.

۳۸) گرگ‌های گرسنه: کارگردان: سیروس مقدم، فیلم‌نامه‌: مهدی احمدی، فیلم‌بردار: نصرت‌الله کنی، بازیگران: محمدصالح علاء (هم اکنون مجری برنامه‌های ادبی تلویزیون)، افسانه بایگان، حمیده خیرآبادی (قبل از انقلاب با نام نادره مادر ثریا قاسمی)، جمشید شاه‌محمدی.

یک قصه درام اجتماعی، پایه ساخت فیلم است. مشکلات زندگی کارمندی و تصمیم به برداشت از گاوصندوق اداره برای حل مشکلات با قصد برگرداندن پول به صندوق و همزمانی این سرقت با یک قتل که فقط شهادت وی می‌تواند حقیقت را آشکار کند و تعارض این شهادت با قصد پنهان داشتن برداشت از صندوق، کارمند را در شرایط تصمیم‌گیری دشواری قرار می‌دهد. اما سرانجام وجدان مرد غالب می‌آید و حقیقت را اظهار می‌کند. لازم به تأکید است که مطابق آموزه‌های مذهبی و نیز تئوری‌های روان‌شناسی جدید، نحوه و سطح زندگی و سلامت درآمدی نقش به سزایی در موضع‌گیری‌های مهم افراد در مقاطع خاص زندگی انسان‌ها دارد که فیلم‌هایی نظیر فیلم حاضر بیانگر آنهاست.

۳۹) مرغابی وحشی: کارگردان: مسعود کرامتی، فیلم‌نامه: ناصر هاشمی، تهیه‌کنندگان: رسول ملاقلی‌پور، غلامحسین بلوریان، فیلم‌بردار: محمود کلاری، بازیگران: ابراهیم پناهی، علی عسکری، اعظم علی‌پور و بازیگران محلی.

ژانر کودک و نوجوان در سینمای ایران و جهان سابقه طولانی دارد. در سینمای ایران محصولات کودک و نوجوان کم حجم است و عمده آن هم به پس از انقلاب اسلامی برمی‌گردد.

این کار به عنوان کارهای آغازین مرحوم رسول ملاقلی‌پور در سینماست که به عنوان تهیه کننده مشق‌آشنایی با سینما را در پیش گرفته است. او بعداً به عنوان کارگردان موفق دفاع مقدس آثاری قابل توجه خلق نمود.

۴۰) گربه آوازه‌خوان: کارگردان: کامبوزیا پرتوی، فیلم‌نامه: کامبوزیا پرتوی، بازیگران: مهدی عسکری، حمید جبلی، راحله اسماعیلی، رضا بابک، فریبا جدیکار، پوراندخت مهیمن.

این فیلم در ژانر کودک و نوجوان و با ترکیبی از واقعیت و تخیل ساخته شده است. تخیلی که در آن گربه‌ها در کنار آدمیان نقش بازی می‌کنند. دنیای کودکانه نوجوانان و خیال‌پردازی‌های غیر منطبق با واقعیات اما سرشار از صداقت کودکانه فضای فیلم را دلنشین و لطیف می‌کند و بیننده را با خود همراه می‌سازد البته نکته مهمی که در این ژانر بخصوص باید مورد توجه فیلم‌سازان قرار گیرد مراقبت بر درجه خیال‌پردازی کودکانه است که اگر از حد اعتدال خارج شود، کودکان را از واقعیات اجتماع غافل می‌سازد و انطباق آنها را با محیط به درجه نازلی می‌کشاند.

۴۱) مار: کارگردان: مجید جوانمرد، بازیگران: پرویز پرستویی، فرزانه کابلی، جلال مقدم، بهزاد فراهانی، پرستو گلستانی.

تشریح و توصیف مشکلات زندگی طبقه ضعیف و فرودست، خمیرمایه فیلم‌ساز و فیلم‌نامه‌نویس در این اثر قرار گرفته است. مجید جوانمرد در آغازین کارهای خود منجمله همین اثر نشان داد که آینده‌ای بالای متوسط در انتظار اوست. هرچند وی سینماگری پرکار نیست اما آثار معدودی که برای تلویزیون و سینما کارگردانی کرده، نشانگر توانایی و همت وی در ارائه آثار قابل قبول است. ضمن این‌که وی از حاشیه‌سازی‌های کودکانه مانند برخی سینماگران پرهیز نموده و عمدتاً به کار حرفه‌ای خود پرداخته است.

۴۲) مدرسه پیرمردها: محصول: خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان ، کارگردان: علی سجادی حسینی، بازیگران: اکبر عبدی، سعید پورصمیمی، عطاءالله زاهد، جمال اجلالی، گوهر خیراندیش، اکبر دودکار.

فرزندان بی‌ادب و آشفته‌احوال به جای ادامه رویه اخلاقی و خیرخواهانه پدر، قصد تخریب مدرسه ناشنوایان تأسیس شده توسط پدر را دارند و برای این‌که پدر مانع آنان نشود او را در جایی شبیه خانه سالمندان (یا مدرسه پیرمردها) نگهداری می‌کنند و در عین حال شایع کرده‌اند که او در خارج از کشور است. نوه خادم پدر با تلاش او را می‌یابد و با کمک برخی کارکنان مدرسه پدر را آزاد و نقشه فرزندان را برملا می‌سازد. همانطور که ملاحظه می‌شود تقریباً همه آثار کودکان و نوجوانان ساخته شده با بودجه نهادهای دولتی و حاکمیتی بوده است. این امر نشانگر آن است که بخش خصوصی همچنان معتقد است که ژانر کودک و نوجوان در اقتصاد گیشه موفق نیست. بعدها خواهیم دید که در دهه ۸۰ و ۹۰ آیا نگاه سازندگان به این ژانر تغییر خواهد کرد یا خیر؟

۴۳) مسافران: کارگردان، سناریست: بهرام بیضایی، تهیه کننده: بهرام بیضایی و شرکاء، بازیگران: مژده شمسایی (همسر بهرام بیضایی)، مجید مظفری، جمیله شیخی، مرحومه هما روستا، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهر خیراندیش)، فاطمه معتمدآریا، فرخ‌لقا هوشمند، محبوبه بیات، آتیلا پسیانی، عنایت بخشی.

بی‌توجهی به مسائل و زندگی جوانان و نوجوانان جوهره فیلم‌نامه بهرام بیضایی برای ساخت این فیلم است. بیضایی فیلم‌ساز دغدغه‌مندی است که از پیش از انقلاب اسلامی آثاری اجتماعی و فاصله‌دار از سینمای عامیانه و گیشه‌مدار عرضه کرده است. نقطه قوت بیضایی تسلط وی بر ادبیات داستانی است. همه آثار سینمایی خود را از داستان‌های خود عرضه نموده. وی سال‌هاست که در خارج از کشور زندگی می‌کند و اثر جدیدی پدید نیاورده است.

۴۴) مخترع: تهیه‌کننده و کارگردان: امیر توسل، فیلمنامه: امیر توسل و دیگران، بازیگران: سیامک اطلسی، دانیال حکیمی، امرالله صابری، آرام مقدم، آتش تقی‌پور، عباس محجوب.

داستان خلاقیت نوجوانان و عدم درک شرایط روحی و روانی آنان توسط پدر و مادر به طور کلی نسل گذشته منجمله مربیان داستانی تکراری و پر ماجراست که در ادبیات جوامع مختلف به وفور به آن پرداخته شده است. ذهن خلاق و روان اعتلاگرای نوجوانان جویای نام و موقعیت برتر در داستان‌های معروف بین‌المللی هم زنده و پویاست. قصه‌های مشهور (دیوید کاپرفیلد) و (تام سایر) و (برادران کارامازوف) برای اکثریت مردم اهل مطالعه جهان شناخته شده هستند. امیر توسل نیز فیلم‌نامه را در این راستا نگارش نموده و به خوبی پیش برده است. وی کارگردان با استعدادی بود که کم کار کرد، اما معدود فیلم‌هایی که از خود بر جای گذاشته قابل تقدیراند. وی برخلاف برخی از همکاران خود که برای جلب تماشاچی گاهاً به مرز ابتذال و عوام‌گرایی (تا حدی که سازمان سینمایی اجازه می‌داد و یا بی‌توجهی می‌نمود) پیش می‌رفتند، همواره چهارچوب‌های باورها و اخلاق عمومی را مراعات می‌کرد.

۴۵) قُرق: کارگردان، سناریست و تهیه کننده (به اتفاق علی هاشمی): احمد هاشمی، موسیقی متن: فرهاد فخرالدینی (سازنده موسیقی متن جاودانه امام علی(ع)، مسافر ری و…)، بازیگران: جمشید هاشم‌پور، افسانه بایگان، ولی شیراندامی، احمد هاشمی، محبوبه بیات، حمید جبلی، فتحعلی اویسی، محمد ورشوچی.

اوضاع آشفته اواخر حکومت قاجار دستمایه فیلم‌ساز برای ساخت فیلمی درباره یک قزّاق در منطقه‌ای دورافتاده گردیده است. وی برای دستگیری فردی یاغی نقشه می‌کشد و او را دستگیر می‌کند. اما پس از آگاهی از سازش دربار قاجار با یکی از ایل‌ها از کار خود پشیمان می‌شود. گرچه فیلم پر از بازیگران مشهور است ولی باید توجه نمود که اغلب اینها در سال ۷۰ بازیگران تازه‌کار تلقی می‌شدند.

۴۶) مسافران درّه انار: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: یدالله نوعصری، بازیگران: سیامک اطلسی، فتحعلی اویسی، مهرانه مهین‌ترابی، مهری مهرنیا، دارا علی‌آبادی، محمود نظرعلیان.

فیلم زندگی روستائیان فقیر قسمت شمال شرقی کشور را به تصویر می‌کشد و تلاش آنان را برای کسب درآمد حداقلی زندگی به نمایش می‌گذارد. البته برای جوانان مهاجر امروز روستاها تصویر این نحوه زندگی پرمشقت پدران‌شان دشوار است. آنان حتی نمی‌دانند که پدرشان با تحمل آن همه سختی و مرارت از حداقل معیشت هم بی‌بهره بودند. هرچند آن زمان روستاها خودکفا و مرکز تولید کشاورزی و دامی بودند اما روستائیان به شدت در فقر و تنگدستی روزگار می‌گذراندند. سکانس‌های پایانی فیلم بیانگر پیروزی روستائیان در مقابل زورگویی خوانین است، هرچند در روند کلی ارتقاء زندگی آنان چندان تفاوتی ایجاد نمی‌کند.

۴۷) ناصرالدین شاه آکتور سینما: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: محسن مخملباف، تهیه کننده: مسعود جعفری‌جوزانی (هم اکنون کارگردان خبره و مسلط)، بازیگران: عزت‌الله انتظامی، مهدی هاشمی، محمدعلی کشاورز، داریوش ارجمند اکبر عبدی، پروانه معصومی، ماهایا پطروسیان، فاطمه معتمدآریا، مرحوم مرتضی احمدی، مرحوم جهانگیر فروهر، سعید امیرسلیمانی.

فیلم در واقع به دنبال تصویرگری از تاریخچه ورود سینما به جامعه ایران دوره قاجار است. تلفیق این تاریخچه با رفتار و منش شاهان بی‌کفایت قاجار فضایی تخیلی را رقم می‌زند که عمدتاً طنزآلود و مفرح است. آنچه بیش از خود فیلم لازم است به آن پرداخته شود، شخصیت مخملباف است که در شماره‌های قبلی تا حدودی به آن پرداخته شد. مخملباف  کارگردانی با استعداد و اما کم‌ظرفیت و کودک‌صفت بوده که در حوزه هنری و با امکانات آن رشد کرده اما نمکدان شکست. کم‌ظرفیتی و عدم درک شرایط پیچیده اجتماعی پس از انقلاب، آستانه تحمل امثال مخملباف را پایین آورده به نحوی افسار پاره کردند و به همه گذشته خود پشت پا زدند. شاید برای اکثریت مردم حیرت‌انگیز باشد که وی از فیلم تلویزیونی (حصار در حصار) در نقد کمونیست‌های زندانی شاه و آزاد شده دوران پیروزی انقلاب به ساخت فیلم‌های سخیف جنسی و برهنه و تمجید از رژیم وحشی اسرائیل روی آورده، هرچند برای افراد آشنای به تاریخ، مقایسه وی با امثال کسروی و تقی‌زاده و اردشیر ریپورتر و بنی‌صدر و اصحاب فتنه ۸۸ چندان تعجب‌آور نباشد.

(مأخذ: آرشیو سازمان سینمایی و کتاب فرهنگ سینمای ایران اثر جمال امید.)