Tag Archives: فیلم

03ژانویه/21

ضرورت صدور انقلاب به صدا و سیما!

۱) هر کسی  انقلاب اسلامی را درک کرده و ارزش‌ها و مبانی آن را حتی به صورت نسبی شناخته باشد، می‌داند که این انقلاب و ارزش‌های آن در رسانه ملی مهجور و غریب است و نه تنها از سوی صدا و سیما ترویج نمی‌شود، بلکه به صورت غیرمستقیم مورد هجوم و نکوهش نیز قرار می‌گیرد. بهترین دلیل برای اثبات این مدعا، میزان اطلاع نسل‌های جدید ـ نسل سوم و چهارم جامعه ـ از حقایق انقلاب و تاریخ آن است. امری که بدون آن، دلبستگی و تعلق به انقلاب اسلامی محقق نخواهد شد و بدون تردید رسانه ملی در این مقوله متهم اصلی است، چون هیچ رسانه دیگری از مجموعه رسانه‌های در اختیار نظام، گستردگی و پوشش و مخاطب «صدا و سیما» را ندارد.

البته رسانه ملی درباره انقلاب اسلامی آن هم به صورت مناسبتی و در ایام خاص، اقداماتی سطحی و با مایه‌های هنری اندک انجام می‌دهد ـ مثلاً پخش چند فیلم یا سریال به‌شدت تکراری و یا پخش چند سرود مربوط به اوایل انقلاب و نظائر آن ـ اما متولیان صدا و سیما نمی‌توانند ادعا کنند که در چهل سال گذشته به تعداد انگشتان دست درباره موضوعاتی مانند: استکبارستیزی، ماهیت رژیم پهلوی، اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی، دشمن‌شناسی، سبک زندگی انقلاب اسلامی، پیامدهای انقلاب اسلامی، مقوله شهادت و ایثار، انقلاب اسلامی در فراسوی مرزها، فلسفه تشکیل حکومت اسلامی و سایر موضوعات کلان مرتبط با انقلاب اسلامی، فیلم یا سریال یا سرود هنرمندانه و به یاد ماندنی و جذابی را تولید و پخش کرده‌اند. این در حالی است که صدا و سیما درباره موضوعاتی مانند: ترویج سبک زندگی غربی، زندگی اشرافی، عشق‌های چند ضلعی زمینی، روابط غیرشرعی و اختلاط غیر اخلاقی میان جنس مخالف، مهاجرت به خارج و رقابت بر سر کسب پول و ثروت هزاران ساعت فیلم و سریال و موسیقی تأثیرگذار و جذاب تولید و پخش کرده است.

برای تأمل بیشتر در این زمینه، می‌توان به پاسخ  این سئوالات اندیشید که: «چرا بسیاری از نوجوانان و جوانان نسل‌های سوم و چهارم در خانواده‌های مؤمن و متعهد که از ماهواره و فیلم‌های غیر مجاز استفاده نمی‌کنند و عمدتاً پای برنامه‌های صدا و سیما بزرگ شده‌اند، به نسبت والدین خود با انقلاب اسلامی آشنا نیستند و به ارزش‌های آن تعلق و دلبستگی  ندارند؟ و چگونه و از کجا  حال و هوا و سبک زندگی غیرانقلابی و حتی غربی را آموخته‌اند؟»

بررسی محتوای برنامه‌های نمایشی سیما به عنوان موثرترین و پرمخاطب‌ترین برنامه‌های رسانه ملی و نحوه ستاره‌سازی و برجسته‌سازی اشخاص و مفاهیم در این برنامه‌ها این حقیقت تلخ را آشکارتر خواهد کرد.

۲) ماهیت رسانه ملی و تفکر مدیریتی حاکم بر آن وقتی آشکارتر می‌شود که کارنامه کمتر دیده شده سازمان در چند دهه اخیر را مرور کنیم:

* سازمان در مورد حضور جمهوری اسلامی ایران در بحران سوریه (۱۳۹۰ تا کنون) حتی یک فیلم سینمایی یا مجموعه نمایشی یا سرود نساخته است. بحرانی که مردم مومن ایران چندین هزار شهید و جانباز برای مهار آن تقدیم کرده‌اند و سال‌ها اولویت اول امنیت ملی به شمار ‌آمده است.

* سهم گروه‌های جهادی از سریال‌های صدا و سیما «هیچ» بوده است. این موضوع و نتایج آن در کاهش مشکلات مستضعفان و محرومین،  به‌قدری برای مدیران سازمان بی ارزش بوده که حتی یک فیلم داستانی یا یک سرود هم با این موضوع ساخته نشده است.

* دشمنی آمریکا و انگلیس، رژیم صهیونیستی و جهان استکبار با نظام و انقلاب اسلامی و زیان‌ها و آسیب‌هایی که قدرت‌های استکباری به کشور و ملت ایران وارد کرده‌اند، موضوع جذابی برای مدیران سازمان نبوده، چون در این زمینه هم هیچ فیلم یا سریالی ساخته نشده است.

* توصیف نقاط ضعف رژیم پهلوی (مواردی مانند عدم استقلال، تسلیم در برابر قدرت‌های غربی، تبعیض و بی عدالتی حاکم بر رفتار نظام شاهنشاهی، فقر و محرومیت رایج در زمان طاغوت و مشکلات ناشی از آن و…) نیز از جمله موضوعاتی است که  سازمان صدا و سیما در طول چند دهه پس از پیروزی انقلاب درباره آن اثر نمایشی قابل توجهی تولید نکرده‌ است. بماند که آثار تولید شده درباره زمان پهلوی عموماً حس و حال مثبتی را نسبت به آن دوران در بیننده ایجاد می‌کند.

* معرفی و دعوت به رعایت احکام شرعی مبتلابه و اجتماعی  مانند حجاب، خمس، زکات، نماز جمعه و جماعت و پیامدهای منفی عدم رعایت این احکام یا تشویق به پایبندی به چنین احکامی تا کنون جایی در هزاران ساعت فیلم و سریال‌های تولید شده در صدا و سیما نداشته است؛ در حالی که اغلب برنامه‌های سازمان مروج اختلاط نامحرمان و مشوق تبرج و مدگرایی و الگویی برای جلوه‌گری جسمی و جنسی بوده‌اند و چون این روند به شکلی غیرمستقیم و عملی در برنامه‌سازی‌های سازمان پیاده شده، تأثیرات عمیق و مخربی بر ذهن و عمل نسل‌های سوم و چهارم انقلاب برجای گذاشته است.

* تبیین دستاوردهای انقلاب اسلامی در عرصه ملی و بین‌المللی نیز از جمله موضوعاتی است که مدیران صدا و سیما توجهی به آن نداشته و آن را برای ساخت سریال یا حتی فیلم سینمایی یا داستانی مناسب و لایق تشخیص نداده‌اند.

* تشویق به کار مولد و تولید و اشتغال مفید و تلاش برای تحقق استقلال اقتصادی نیز نتوانسته سهمی از هزاران ساعت تولیدات نمایشی رسانه ملی را به خود اختصاص دهد، بلکه بر عکس در بسیاری از محصولات نمایشی سازمان، کارخانه‌داران افرادی طماع، پول‌پرست و صاحب رذائل اخلاقی به نمایش درآمده‌اند.

* تولید علم و خودکفایی فرهنگی و صنعتی و اقتصادی به عنوان یکی از ارزش‌های انقلاب اسلامی هم در نظر مدیران و برنامه‌سازان صدا و سیما ارزش معرفی و ترویج در قالب آثار نمایشی نداشته و به‌سختی می‌توان آثاری با این موضوع در میان محصولات نمایشی تولید شده در رسانه ملی پیدا کرد.

* موضوعاتی مانند نهضت امام و انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هم سهم چندانی از محصولات نمایشی تولیدی سازمان را به خود اختصاص نمی‌دهند و اکثر آثاری هم که در این زمینه تولید و پخش شده‌اند، ضعف‌های محتوایی، تاریخی و هنری فراوان و جذابیت اندکی دارند و همین امر نشان می‌دهد که مدیران سازمان با نیت رفع تکلیف و در کمال بی‌توجهی به ساخت چنین آثاری مبادرت کرده‌اند. ممکن است مدیران سازمان در توجیه این کارنامه، ساخت و پخش برنامه‌هایی گفت‌وگو محور و یا مستند با موضوعات فوق را به عنوان نماد توجه خود به انقلاب و ارزش‌های آن مطرح کنند، اما کیست که نداند میزان تأثیرگذاری برنامه‌های نمایشی با کیفیت، به‌هیچ‌وجه قابل مقایسه با برنامه‌های گفت‌وگو محور و مستند نیست و نشانه اهمیت یک موضوع در قاب «تلویزیون» به عنوان یک رسانه، طرح آن موضوع در قالب یک اثرنمایشی با کیفیت و جذاب است.

۳) بدون تردید عامل اصلی مهجوریت ارزش‌های انقلاب اسلامی در رسانه ملی، مدیریت غیرانقلابی صدا و سیماست. منظور از غیرانقلابی بودن مدیریت، ضد انقلاب بودن مدیران و یا نداشتن سوابق انقلابی در میان آنان نیست، بلکه مقصود، نبود تفکر انقلابی در اداره رسانه ملی است. به بیان دیگر صدا وسیما در این چهار دهه توسط مدیرانی با سوابق انقلابی و با تفکری غربی اداره شده است، چون پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدیرانی نا آشنا با اندیشه تبلیغ دینی، از باب ضرورت اداره سازمان را برعهده گرفتند و صرفاً چند حکم صریح شرعی مانند رعایت حجاب از سوی مجریان و بازیگران زن و ممنوعیت خوانندگی زنان را سرلوحه اقدامات خود قرار دادند و همان هدف صدا و سیما در دوران طاغوت، (یعنی سرگرمی) را دنبال کردند. هدفی که در یکی دو دهه اخیر با عنوان «جذب مخاطب» در رقابت با شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه، ظاهری موجه به خود گرفته است. اما در عمل برنامه‌های همان شبکه‌های ماهواره‌ای با همان اهداف و قالب‌ها و هنجارها و صرفاً با زنانی که با تبرج موها و بدن خود را پوشانده‌اند، الگوی مطلوب برنامه‌سازان سازمان قرار بوده و مورد تقلید قرار گرفته است.

از سوی دیگر مرعوبیت عمده مدیران و برنامه‌سازان صدا و سیما در برابر جریان فرهنگی غرب و محصولات آن نیز مزید بر علت شده و روز به روز بر عمق تقلید برنامه‌سازان رسانه ملی از نمونه‌ها و الگوهای غربی افزوده است. جالب اینکه این جریان با عنوان تلاش برای جذب مخاطب و جلوگیری از افتادن مخاطب ایرانی به دام شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه، مورد حمایت و پشتیبانی جدی و دائمی مدیریت ارشد سازمان قرار گرفته است.

در این میان نصب ریاست سازمان صدا و سیما توسط رهبرانقلاب اسلامی، به مستمسکی بدل شده تا مدیران سازمان خطاهای خود را نپذیرند و برنامه‌های سازمان را مورد تأیید رهبری نظام قلمداد و عملاً از مشروعیت ولایت فقیه برای تداوم چرخه پراشکال و معیوب مدیریت رسانه ملی هزینه کنند. این توجیه باعث شده تا بخش‌هایی از جامعه برنامه‌های صدا و سیما را مورد تأیید ولی فقیه و برنامه‌های سازمان را اسلامی و انقلابی بدانند و خود و فرزندانشان را در معرض برنامه‌های رسانه ملی قرار دهند. برنامه‌هایی که عمدتاً محتوایی مغایر با اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی دارند و تاثیرات مخربی بر جان و ذهن مخاطب مسلمان مؤمن می‌گذارند.

نکته مهمی که معمولاً مورد غفلت قرار می‌گیرد، عدم رضایت رهبر انقلاب از صدا و سیما و نقدهای جدی ایشان به برخی از برنامه‌های رسانه ملی است. نقدهایی که گاه به شکل علنی (مثلاً در دیدارهای ماه رمضان با دانشجویان طی چند سال پیاپی) ابراز شده و ایشان با ذکر نمونه‌هایی از نقدهای خود به مدیران سازمان، توجیه فوق‌ را رد کرده‌اند.

البته چرخه معرفی گزینه‌های ریاست سازمان به ولی فقیه هم دچار نواقص جدی است و همین امر هم موجب شده تا گزینه‌های مطلوب رهبر انقلاب در معرض نصب از سوی ایشان قرار نگیرند. همچنین وجود یک اشکال مهم در قانون اساسی باعث شده تا ریاست صدا و سیما به‌رغم نصب از سوی رهبر انفلاب، پاسخگوی ایشان نباشد و رسماً و مطابق قانون اساسی، پاسخگوی هیئت نظارت بر صدا و سیما، مرکب از نمایندگان قوای سه‌گانه باشد. همین اشکال موجب شده تا ولی فقیه امکان قانونی نظارت بر روندهای حاکم بر رسانه ملی و مدیریت آن را نداشته باشند.

۴) تعبیر حضرت امام درباره صدا و سیما (دانشگاه عمومی) نشان از آن دارد که ایشان به این دستگاه به مثابه سامانه‌ای فراگیر برای انتقال و بازآفرینی تفکر و ارزش‌های انقلاب اسلامی در نسل‌های آینده می‌نگریسته‌اند. نگرشی که رهبر انقلاب نیز بر آن صحه گذارده و تحقق آن را مطالبه کرده‌اند. وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشور نیز به گونه‌ای است که انتقال و آموزش حجم عمده‌ای از ارزش‌ها و اندیشه انقلاب اسلامی به نسل‌های آینده جز از طریق رسانه ملی ممکن نیست و صدا و سیما در این مسیر امکانی منحصر به فرد محسوب می‌شود. البته این در شرایطی است که مدیریت سازمان بر عهده نیروهای انقلابی، اندیشمند، خلاق و دغدغه‌مند و با انگیزه باشد تا برنامه‌های سازمان از حالت رکود، تقلید و عدم جذابیت فعلی خارج و محصولاتی جذاب و حامل اندیشه انقلاب اسلامی در رسانه ملی تولید و پخش شوند.

متأسفانه این امکان تا کنون در خدمت اشاعه تفکر و ترویج ارزش‌های انقلاب اسلامی نبوده و بخش عمده‌ای از برنامه‌های صدا و سیما عملاً در خدمت تبلیغ تفکرات و رفتارهای مغایر با انقلاب اسلامی مانند سبک زندگی اشرافی، رفاه‌طلبی، غربگرایی و گریز از ارزش‌های دینی و بومی، منفعت و عافیت‌طلبی و… قرار گرفته و اتفاقاً موجب ترویج این ضد ارزش‌ها در میان بخش‌های عمده‌ای از نوجوانان و جوانان شده‌اند. نتیجه این دگردیسی در نتایج انتخابات‌های چند دوره اخیر به‌وضوح مشهود است.

بازگرداندن صدا و سیما به جبهه انقلاب یک ضرورت جدی و اجتناب‌ناپذیر است و کوتاهی در آن موجبات حذف اندیشه و عمل انقلابی از سطح جامعه را فراهم خواهد آورد. گام اول در این مسیر انتصاب مدیرانی پایبند به تفکر انقلاب اسلامی، اهل اندیشه و هنرشناس در بدنه و رأس رسانه ملی و خانه‌تکانی در مدیریت فعلی این دستگاه است.

10اکتبر/20

خانواده، مظلوم‌ترین عنصر در شبکه نمایش خانگی

اشاره:

دکتراحمد رضا معتمدی دکتر فلسفه است و در کارنامه هنری‌اش ساخت فیلم‌هایی همچون «سوء‌تفاهم»، «راه رفتن روی سیم»، «آلزایمر»، «قاعده بازی»، «دیوانه‌ای از قفس پرید»، «زشت و زیبا» و «هبوط» را دارد. وی علاوه بر ساخت فیلم، در زمینه مباحث تئوریک هنر و فلسفه زیبای‌ شناسی، نقد سینما و… هم مطالبی را در قالب کتاب و مقاله نگاشته است. با او درباره «وضعیت فیلم‌های شبکه نمایش خانگی» صحبت کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

 

*از حیث محتوایی جدی‌ترین اشکالاتی که می‌توان به فیلم‌های شبکه نمایش خانگی وارد نمود، کدامند؟

تقلید ناشیانه از سریال‌های‌های نخ‌نما شده ترکیه‌ای، فرمول متداولی است که در بخش زیادی از این سریال‌ها مشاهده می‌شود. این وضعیت به‌قدری جدی است که اخیراً دعوت از بازیگران ترک برای بازی در سریال‌های ایرانی در دستور کار قرار گرفته است! منحرف‌سازی ذائقه سینمایی مخاطب، یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های ناشی از آثار فعلی شبکه نمایش خانگی است که در بلند مدت آثار تخریبی فراوانی را در پی خواهد داشت و از میان کارکردهای سه‌گانه آموزش، ‌اطلاع‌رسانی و سرگرمی آثار نمایشی،‌ صرفاً بُعد سرگرم‌کنندگی آنها در ناخوداگاه ذهن بیننده باقی خواهد ماند و توقع هنری او به‌تدریج تنزل می‌شود.

با این روندی که پیش می‌رویم دیری نمی‌گذرد که شبکه خانگی جای رمان‌های زرد عامه پسند را در ایران خواهد گرفت و  مخاطب را درگیر سوژه‌های سطحی خواهد کرد. وجه غالب این سریال‌ها، بُعد دراماتیک و عاشقانه آنهاست و خبری از ژانرهای دیگر نیست. در این زمینه کافی است به اسامی برخی از آنها دقت کنید: «مانکن»، «عاشقانه»، «گلشیفته»، «دل»، «شهرزاد» و… داستان‌های کلیشه‌ای و تکراری و عدم تعلیق‌های جذاب و حرفه‌ای در اینها بسیار شایع است و قصه‌های آبکی و بی‌محتوا، سکانس‌های غیراخلاقی و حتی خشونت‌آمیز در این آثار به وفور یافت می‌شوند.

مظلوم‌ترین عنصر در شبکه نمایش خانگی، خانواده است و نمایش خانگی بسیاری از اصول خانوادگی را زیر سئوال برده است. شگرد‌های مختلفی برای زمین‌زدن عنصر خانواده در دستور کار آثار شبکه خانگی قرار دارند؛ از جمله خیانت، عشق‌های مثلثی یا حتی مربعی و روابط غیرمتعارف تا ترویج مسائلی همچون همباشی و ارتباط بی‌ضابطه بین زن و مرد نامحرم و عادی جلوه دادن آن، موسیقی‌های مبتذل، آرایش‌های غلیظ و پوشش‌های ناهنجار. مخاطب این آثار واقعاً نمی‌تواند با خیال راحت و در کنار خانواده خود بنشیند و این آثار را تماشا کند.

 

*عده‌ای بر این باورند که سینمای خانگی طی سال‌های اخیر مروج بی‌عفتی بوده است. نظر شما در این زمینه چیست؟

بی‌عفتی وجوه مختلفی دارد. گاهی اوقات بی‌عفتی در کلام رخ می‌دهد و بازیگر شروع به فحاشی و در دیالوگ‌هایش از رکیک‌ترین الفاظ استفاده می‌کند. از این پدیده به عنوان خشونت کلامی هم یاد می شود. گاهی اوقات بی‌عفتی در صحنه‌آرایی، طراحی لباس، گریم، ‌میزانسن‌ها و دکوپاژ‌ها اتفاق می‌افتد و در این زمینه شیطنت‌هایی توسط فیلمساز انجام می‌شوند و جاذبه‌های جنسی بازیگران در کانون نگاه مخاطب قرار می‌گیرد. هر دوی این ابعاد را این روزها می‌توان در آثار شبکه نمایش خانگی مشاهده کرد. نکته مهم در این زمینه، عادی جلوه دادن این موضوع است و فیلمساز اعتقاد دارد که اگر این بی‌عفتی‌ها را نادیده بگیرد، زندگی واقعی مردم را تحریف کرده و برای اینکه این انگ را از روی خود بردارد، به آن تن می‌دهد و به عمل خود افتخار هم می‌کند! عمق فاجعه این است که این تلقی به صورت اپیدمی در آمده است و عده زیادی از کارگردانان در باره منش هموطنان خود به شکلی ظالمانه سیاه‌نمائی می‌کنند. دوگانه مبتذل و خشونت درهالیوود کدهای شناخته شده‌ای هستند و برخی از فیلمسازان در ایران گمان می‌کنند برای جذب مخاطب باید از این دو کد استفاده کنند.

 

*بسیاری از آثار شبکه خانگی بازیگر محورند، نه ایده محور. به عبارت دیگر این سریال‌ها بر چهره‌ها و سلبریتی‌ها استوارند، نه مضامین داستانی جذاب. نظرتان در این‌باره چیست؟

سوپراستار‌های سینمایی به همین دلیل بازی در این آثار را در اولویت کاری خود قرار می‌دهند. این تلقی برای برخی از بازیگران و سینماگران وجود دارد که شبکه خانگی منطقه آزاد سینمایی در ایران است و خطوط قرمز متعارف فرهنگی در آن وجود ندارد! این تصور به دلیل بی‌برنامگی‌ها و اهمال‌کاری‌های وزارت ارشاد متاسفانه در عمل هم وجود دارد. بلاتکلیفی میان ارشاد و صدا و سیما هم در این خصوص تامل برانگیز است. ظاهراً هیچ یک از ارگان‌های دولتی، جسارت ورود جدی برای نظام بخشیدن به آثار شبکه نمایش خانگی را ندارند و یا لاقل نمی‌خواهند به‌تنهایی جور این مسئله را به دوش بکشند!

 

*به نظر شما مهم‌ترین حواشی ایجاد شده پیرامون شبکه نمایش کدامند؟

حواشی در سریال‌های شبکه خانگی معمولاً زیاد اتفاق می‌افتند. مثلاً بیکباره می‌شنویم که فلان بازیگر وسط فیلمبرداری حذف شد. حتی فراتر از این، گاهی وقت‌ها سریال بیکباره تمام می‌شود بدون اینکه در قبال فیلمنامۀ مصوب و مجوز گرفته شده تعهدی وجود داشته باشد. این اتفاقات عجیب در شبکه نمایش خانگی به‌شدت رواج دارند. علتش هم زد و بندهای پنهانی فیلمسازان در پشت صحنه با یکدیگر است. به عبارت دیگر ما شاهد نوعی فساد صنفی سازمان یافته در این حوزه هستیم.

جای تأسف است که نگاه مدیران ما به بازار و جنبه‌ اقتصادی تولیدات است و شاخص‌های فرهنگی درحاشیه قرار دارند. تبلیغات این سریال‌ها در قالب بیلبو‌ردها شهر را تسخیر کرده‌اند. از طرف دیگر دستمزدهای نمایش خانگی به سینما و تلویزیون ضرر می‌زند. برخی از افراد تعمداً بازار سیاه راه می‌اندازند. واقعیت این است که فیلمسازان درجه دوم و سوم در شبکه خانگی جولان می‌دهند و کارگردانان معتبر، یا به این عرصه وارد نشده و یا در صورت ورود، به‌سرعت از آن خارج شده‌اند.

تزریق پول‌های کثیف و مسئله‌دار به شبکه نمایش خانگی، منشا بسیاری از نا بسامانی‌های موجود دراین شبکه است. اگر لقمه حلال نباشد، «تا ثریا می‌رود دیوار کج». متاسفانه طیف قابل توجهی از مفسدان اقتصادی به دلایل مختلف از جمله علاقه به حوزه هنر و سینما، طمع به درآمد‌زایی با استفاده از ظرفیت‌های تبلیغی و… مانند مغولان به شبکه نمایش خانگی هجوم آورده‌اند و این جریان تا امروز ادامه داشته است. تهیه‌کنندگان غیرسینمایی وقتی پا به این عرصه می‌گذارند، اغراض غیر سینمایی خاص خود را دنبال می‌کنند. باید اقرار کنیم که یک مافیای فرهنگی در کنار مافیای اقتصادی درشبکه نمایش خانگی ریشه دوانده است. دست‌های پشت پرده‌ای قرار دارند که در تلاشند تا نوعی ولنگاری فرهنگی مجوزدار! را از طریق شبکه نمایش خانگی در خانه‌های ایرانیان ترویج کنند.

 

*در حال حاضر زمزمه‌هایی مبنی بر ورود و نظارت مراکزی مثل معاونت فضای مجازی سازمان صدا و سیما، سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر و مرکز سیمافیلم بر شبکه نمایش خانگی شنیده می‌شود.

قطعاً نظارت پیشینی کاراتر از نظارت پسینی است. ارائه مشاوره‌های تخصصی محتوایی در این زمینه یقیناً راهگشاست. فیلمسازی که به اصول التزامی ندارد، خیلی خوب یاد گرفته که چگونه ناظر را دور بزند. اما اگر از همان ابتدا و قبل از شروع و حتی حین فیلمبرداری، ناظر با تولید فیلم همراه باشد، در این صورت امکان تخلف به‌شدت کاهش می‌یابد.

 

*عده‌ای معتقدند که اگر قرار باشد معیارهای کارهای نمایشی رسانه ملی در آثار نمایش خانگی لحاظ شود، مخاطبین نمایش خانگی را هم از دست خواهیم داد و آنها را به سمت شبکه‌های ماهواره‌ای سوق می‌دهیم، پس باید در نظارت مسامحه‌آمیز عمل کنیم!

این حرف غلط است و به دنبال خودش رویکرد‌های التقاطی زیادی می‌آورد. در مقوله شبکه نمایش خانگی باید در سه محور سه‌گانه نظارت، مدیریت و هدایت وارد عمل شویم. این حلقه مفقودۀ ما دراین زمینه است. در شبکه خانگی رویکرد مدون تعیین شده‌ای وجود ندارد و این حوزه بلاصاحب و رها شده است. این وضعیت موجب شده تا برخی از افراد به سوءاستفاده روی آورند و از آب گل‌آلود ماهی خود را بگیرند. در استحاله فرهنگی نه تنها فرهنگ خودی تبلیغ نمی‌شود، بلکه تحقیر و در مقابل، فرهنگ غیربومی تقدیس می‌شود. شبکه نمایش خانگی، پاتوق خصوصی برخی از هنرمندان و سبک زندگی خاص آنها شده است. باید به زندگی واقعی مردم نزدیک شویم.

 

*با نگاهی گذرا به آمار دنبال کنندگان شبکه نمایش خانگی می‌بینیم که این مخاطبین به‌مراتب گسترده‌تر از مخاطبین سالن‌های سینمایی هستند، ولی روی این آثار، آن‌گونه که شایسته است نظارت و ارزیابی دقیق صورت نمی‌گیرد. 

شبکه نمایش خانگی در کشور ما عمدتاً روی سریال‌سازی متمرکز است، ولی در کشورهای دیگر دنیا در حوزه فیلم‌های سینمایی، فیلم‌های کوتاه، فیلم‌های مستند نیز به‌طور متوازن رشد کرده است. واقعیت این است که قالب سریال نزد مخاطب ایرانی قالب پر هواخواهی است. شیوع آثار نازل، چه از حیث ساختاری و چه از حیث محتوایی درشبکه نمایش خانگی ضربه بزرگی به ذائقه و نگاه مخاطب می‌زند. برخی از افراد گمان می‌کنند شبکه نمایش خانگی عرصه مهمی نیست و نباید آن را چندان جدی گرفت. این رویکرد اشتباه است، زیرا این شبکه پخش فراگیری دارد و آثار آن در سراسر کشور توزیع می‌شود. این فیلم‌ها به‌راحتی در خانه‌ و تلفن همراه هر ایرانی و بدون توجه به نوع محتوا قابل‌ دسترسی هستند و بی‌توجهی به آنها نتایج سوء فراوانی بر تربیت فرهنگی جامعه خواهد داشت.

 

*سبک زندگی مورد اشاره در بخش قابل توجهی ازاین سریال‌ها، یک معضل جدی است.

مدتی است که ابزارهای فرهنگی مثل سینما و شبکه نمایش خانگی درایران به ابزارهای ضد فرهنگی تبدیل شده‌اند. فیلمساز با نمایش وسایل و موقعیت‌های لوکس و لاکچری به ترویج تجمل‌گرایی و اشرافی‌گری هدفمندانه دست می‌زند و به علت فاصله‌ این روایت با سطح زندگی عموم اقشار جامعه، نوعی احساس یاس و سرخوردگی برای بیننده ایجاد می‌شود. با اصالت بخشیدن به زندگی‌های پر زرق ‌و برق در این تولیدات، یک زندگی ساده در قشر پایین جامعه بد جلوه داده می‌شود و قهرمانان داستان همواره کسانی هستند که زندگی سرمایه‌داری، خانه و ماشین آنچنانی دارند. ویژگی شاخص سبک زندگی استخراج شده از این آثار، ولنگاری دینی و هنجارشکنی‌های اخلاقی است.

01سپتامبر/20

انقلاب انفسی و شهریاران فرهنگی

«انقلاب» واژه‌ای متداول در تاریخ است، لفظی که اشتراکاً به بسیاری از تغییر حکومت‌ها اطلاق می‌شود. مرحوم صفایی حائری در دفتر اول کتاب «درس‌هایی از انقلاب»، انقلاب را «دگرگونی بنیادی و ریشه‌ای و زیربنایی» توصیف می‌کند. انقلاب تغییری است از وضعیت فعلی به سمت وضعیت مطلوب و حد تمایز هر انقلاب از دیگری بر مبنای این «تغییر» استوار است. اگر مقصود انقلاب سوسیالیستی رسیدن به جامعه بدون طبقه است (مقصودی گنگ و حتی غیرممکن در حیطه نظر)؛ اگر غایت انقلاب فرانسه برقراری برداشتی مغرضانه از آزادی و برابری است؛ آرمان انقلاب اسلامی چیست؟ انقلابی که نه بر اساس الگوی طبقاتی قابل تحلیل است و نه الگوی توده ـ نخبه بر آن صدق می‌کند.

انقلاب اسلامی، بیشتر و بزرگ‌تر از امنیت و رفاه و عدالت را طلب می‌کند. تغییر اصلی انقلاب اسلامی محدود به دگرگونی نظام سیاسی و بازنگری در روابط خارجی نیست، بلکه به تعبیر شهید آوینی «احیای حیات باطنی بشر» و تحول ارواح انسان‌ها و به بیان مرحوم صفایی «آرمان انقلاب‌ها یا آزادی است یا عدالت و جامعه بی‌طبقه. اسلام آرمانی بالاتر از تکامل (جهت دادن به استعدادهای تکامل یافته) دارد که هدی و رشد است.»

پس حد تمایز منطقی انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌ها، توجه به انسان و ظرفیت‌های اوست و غایتی که رشد و هدایت بشر را هدف دارد. ریشه تمایز جنگ مقدس هشت‌ساله ایران با دیگر جنگ‌ها نیز دقیقاً در همین مسئله است.

طبعاً از نظام برآمده از چنین انقلابی انتظار می‌رود که در عرصه فرهنگی سرمایه‌های جدی انسانی داشته باشد. سرمایه‌هایی نه فقط در سطح هنرمندان بلکه در مقام سیاست‌گذاری و هدایت کلان فرهنگی. البته نیاز به تربیت و ایجاد بستر رشد هنرمندان از شعر تا نقاشی امری ضروری است که تا به حال نه به‌حد کافی، اما به حداقل تعدادی بروز و ظهور داشته است. بروزی بر اساس دغدغه‌های شخصی و ظهوری نه به دلیل یک برنامه‌ریزی کلان.

شاید فقط در حوزه شعر و با توجه به عدم نیاز لجستیکی خاص و فردی بودن این حوزه، می‌توان به حمایت مقام معظم رهبری و تفقد معنوی ویژه ایشان که فضایی خاص و انگیزه‌ای مضاعف را برای شاعران ایجاد کرده است، اشاره کرد. اگر نه در باقی حیطه‌ها اگرچه ارگان‌های عریض و طویل و اختیارات فراوانی وجود داشته، هیچ‌گاه چتر حمایتی ویژه‌ای ناظر به رشد هنرمندان انقلابی وجود نداشته است. چه اینکه حتی تک‌مضراب‌هایی چون شهید سید مرتضی آوینی نیز علاوه بر مضیقه حمایتی، با ممنوعیت و تحریم نیز مواجه شده‌اند. (رجوع کنید به مسئله مستند خنجر و شقایق و سانسور صدای شهید آوینی در صداوسیما)

اما آن نیاز پایه‌ای که می‌تواند بستری برای به وجود آمدن صدها هنرمند و اساساً سبک‌های هنری مختص و متناسب با انقلاب اسلامی شود، پیدایش انسان‌هایی هدایتگر در میدان فرهنگ و هنر است. انسان‌هایی که مصداق کامل شهریار فیلسوف افلاطون هستند. کسانی که فهمی صحیح (برآمده از سواد و شهود) از زیبایی‌شناسی دارند و با درک نقطه آرمانی جامعه، نه فقط هنرمندان، بلکه جامعه را به حالت مطلوب دلالت می‌کنند.

از مختصات مهم این افراد، شناخت زمانه و جامعه، آرمان‌گرایی در عین فهم واقعیات و موانع، نگاه تربیتی و مهم‌تر از همه احاطه دانشی به حوزه مدیریتی است. طبیعتاً چنین افرادی ابایی از هزینه کردن از آبرو و جایگاه خود برای ایجاد تغییرات ندارند. در سوی دیگر، امروز شاهد حضور افراد بسیاری در مناصب فرهنگی هستیم که از ادبیات انقلابی و آرمان‌ها و حتی رهبری  ـ و اخیراً سردار شهید سلیمانی! ـ جهت حفظ ظاهری جایگاه و توجیه اقدامات ناشیانه و غیراصولی خود هزینه می‌کنند. در واقع مناصب فرهنگی به واسطه کیفی بودن خروجی‌ها، به نسبت حیطه‌های دیگر مدیریتی ـ  مثلاً عرصه نظامی یا ساخت ‌و ساز ـ از بازخواست و نمره‌دهی مدون و مشخصی برخوردار نیستند. این مسئله باعث شده تا سازمان‌های بعضاً عریض و طویل فرهنگی، تبدیل به جولانگاه بازنشسته‌های مناصب سیاسی و امنیتی و حیاط خلوت آقازاده‌ها و مرتبطین با حلقه‌های قدرت شود.

برای مثال، حوزه سینما به واسطه هزینه‌های بسیار تولید و وجه صنعتی ـ تجاری، یکی از بهترین نمونه‌های خروجی محسوس مدیریت فرهنگی است که چه به صورت تعامل غیرمستقیم نظام سیاسی حاکم و چه مستقیم، در بسیاری از کشورها مورد توجه است.

از تجربه اریش پومر، مدیر شرکت فیلمساز (ufa) در آلمان جمهوری وایمار تا تعامل پنتاگون و هالیوود (نمونه در مستند «عملیات هالیوود») و مدل مدیریتی جشنواره کن. از آندره مالرو، وزیر فرهنگ ژنرال دوگل تا بسیاری از مردان پشت صحنه دیگر، همه و همه جریان هنری ـ سینمایی را مطابق خواسته‌های کشور متبوع خود جهت‌دهی کرده‌اند.

در حوزه سینما از تهیه‌کنندگی که کوچک‌ترین واحد مدیریت فرهنگی است تا مدیریت شبکه‌ها و سازمان‌هایی که وظیفه تولید سینمایی را بر عهده دارند، نیازمند افرادی متخصص و متعهد است که علاوه بر احاطه بر تجربیات غرب و طبعاً عدم شیفتگی نسبت به آن در عین استفاده از نکات مثبتشان، شناختی نظری و عملی از انقلاب اسلامی داشته باشند. اما ظهور چنین فرد و افرادی نیازمند یک نگاه حکیمانه از طرف تصمیم‌گیران کلان است. اتفاقی که قطعاً بسیار پیچیده‌تر و سخت‌تر از تربیت یک هنرمند و میدان دادن به اوست. این مسئله قابل قیاس با تربیت یک تکنسین سرویس و نگهداری از هواپیما یا یک خلبان جنگی با ظهور یک فرمانده نظامی کارآمد است. با این تفاوت که با توجه به ظرافت‌های دنیای هنر و رسانه، شدت تفاوت در مورد موضوع این مقاله بسیار پررنگ‌تر است.

بنابراین جوان‌گرایی در عرصه مدیریت فرهنگ نیز معنای دیگری پیدا خواهد کرد. معنایی که البته با روح این کلام همخوانی بیشتری دارد! با توجه به توضیحات رهبری در این باره و شاهد مثال ایشان از شهید سلیمانی، جوان‌گرایی به معنای «سر پا بودن» و «با نشاط بودن» است.

میانگین سنی بعضی مشاغل سخت هنری که نیازمند دانشی چندوجهی و جهان‌بینی خاص هستند، مانند کارگردانی، بالاتر از ۳۰ سال است.(۱) بنابراین چگونه می‌توان توقع داشت که موضع مدیریت کلان چنین عرصه‌ای، جایگاه سعی و خطای افراد اسماً جوانی قرار گیرد که از تجربه و دانش کافی برخوردار نیستند؟

شهریاران فرهنگی انقلاب اسلامی شاید در کلام و با توجه به انتظارات، اندکی دور از دسترس و ناشدنی به نظر برسند؛ اما با توجه به میراث خون شهدا و مجاهدت‌ها و تجربه‌های بزرگانی چون شهید آوینی، پیدایی چنین انسان‌هایی تحقق یافتنی است.

پی‌نوشت:

۱- با بررسی ۷۵۰ کارگردان مطرح سینما، میانگین سنی ساخت اولین اثر یک کارگردان، بیش از ۳۲ سال اعلام شده است.