انقلاب انفسی و شهریاران فرهنگی

«انقلاب» واژه‌ای متداول در تاریخ است، لفظی که اشتراکاً به بسیاری از تغییر حکومت‌ها اطلاق می‌شود. مرحوم صفایی حائری در دفتر اول کتاب «درس‌هایی از انقلاب»، انقلاب را «دگرگونی بنیادی و ریشه‌ای و زیربنایی» توصیف می‌کند. انقلاب تغییری است از وضعیت فعلی به سمت وضعیت مطلوب و حد تمایز هر انقلاب از دیگری بر مبنای این «تغییر» استوار است. اگر مقصود انقلاب سوسیالیستی رسیدن به جامعه بدون طبقه است (مقصودی گنگ و حتی غیرممکن در حیطه نظر)؛ اگر غایت انقلاب فرانسه برقراری برداشتی مغرضانه از آزادی و برابری است؛ آرمان انقلاب اسلامی چیست؟ انقلابی که نه بر اساس الگوی طبقاتی قابل تحلیل است و نه الگوی توده ـ نخبه بر آن صدق می‌کند.

انقلاب اسلامی، بیشتر و بزرگ‌تر از امنیت و رفاه و عدالت را طلب می‌کند. تغییر اصلی انقلاب اسلامی محدود به دگرگونی نظام سیاسی و بازنگری در روابط خارجی نیست، بلکه به تعبیر شهید آوینی «احیای حیات باطنی بشر» و تحول ارواح انسان‌ها و به بیان مرحوم صفایی «آرمان انقلاب‌ها یا آزادی است یا عدالت و جامعه بی‌طبقه. اسلام آرمانی بالاتر از تکامل (جهت دادن به استعدادهای تکامل یافته) دارد که هدی و رشد است.»

پس حد تمایز منطقی انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌ها، توجه به انسان و ظرفیت‌های اوست و غایتی که رشد و هدایت بشر را هدف دارد. ریشه تمایز جنگ مقدس هشت‌ساله ایران با دیگر جنگ‌ها نیز دقیقاً در همین مسئله است.

طبعاً از نظام برآمده از چنین انقلابی انتظار می‌رود که در عرصه فرهنگی سرمایه‌های جدی انسانی داشته باشد. سرمایه‌هایی نه فقط در سطح هنرمندان بلکه در مقام سیاست‌گذاری و هدایت کلان فرهنگی. البته نیاز به تربیت و ایجاد بستر رشد هنرمندان از شعر تا نقاشی امری ضروری است که تا به حال نه به‌حد کافی، اما به حداقل تعدادی بروز و ظهور داشته است. بروزی بر اساس دغدغه‌های شخصی و ظهوری نه به دلیل یک برنامه‌ریزی کلان.

شاید فقط در حوزه شعر و با توجه به عدم نیاز لجستیکی خاص و فردی بودن این حوزه، می‌توان به حمایت مقام معظم رهبری و تفقد معنوی ویژه ایشان که فضایی خاص و انگیزه‌ای مضاعف را برای شاعران ایجاد کرده است، اشاره کرد. اگر نه در باقی حیطه‌ها اگرچه ارگان‌های عریض و طویل و اختیارات فراوانی وجود داشته، هیچ‌گاه چتر حمایتی ویژه‌ای ناظر به رشد هنرمندان انقلابی وجود نداشته است. چه اینکه حتی تک‌مضراب‌هایی چون شهید سید مرتضی آوینی نیز علاوه بر مضیقه حمایتی، با ممنوعیت و تحریم نیز مواجه شده‌اند. (رجوع کنید به مسئله مستند خنجر و شقایق و سانسور صدای شهید آوینی در صداوسیما)

اما آن نیاز پایه‌ای که می‌تواند بستری برای به وجود آمدن صدها هنرمند و اساساً سبک‌های هنری مختص و متناسب با انقلاب اسلامی شود، پیدایش انسان‌هایی هدایتگر در میدان فرهنگ و هنر است. انسان‌هایی که مصداق کامل شهریار فیلسوف افلاطون هستند. کسانی که فهمی صحیح (برآمده از سواد و شهود) از زیبایی‌شناسی دارند و با درک نقطه آرمانی جامعه، نه فقط هنرمندان، بلکه جامعه را به حالت مطلوب دلالت می‌کنند.

از مختصات مهم این افراد، شناخت زمانه و جامعه، آرمان‌گرایی در عین فهم واقعیات و موانع، نگاه تربیتی و مهم‌تر از همه احاطه دانشی به حوزه مدیریتی است. طبیعتاً چنین افرادی ابایی از هزینه کردن از آبرو و جایگاه خود برای ایجاد تغییرات ندارند. در سوی دیگر، امروز شاهد حضور افراد بسیاری در مناصب فرهنگی هستیم که از ادبیات انقلابی و آرمان‌ها و حتی رهبری  ـ و اخیراً سردار شهید سلیمانی! ـ جهت حفظ ظاهری جایگاه و توجیه اقدامات ناشیانه و غیراصولی خود هزینه می‌کنند. در واقع مناصب فرهنگی به واسطه کیفی بودن خروجی‌ها، به نسبت حیطه‌های دیگر مدیریتی ـ  مثلاً عرصه نظامی یا ساخت ‌و ساز ـ از بازخواست و نمره‌دهی مدون و مشخصی برخوردار نیستند. این مسئله باعث شده تا سازمان‌های بعضاً عریض و طویل فرهنگی، تبدیل به جولانگاه بازنشسته‌های مناصب سیاسی و امنیتی و حیاط خلوت آقازاده‌ها و مرتبطین با حلقه‌های قدرت شود.

برای مثال، حوزه سینما به واسطه هزینه‌های بسیار تولید و وجه صنعتی ـ تجاری، یکی از بهترین نمونه‌های خروجی محسوس مدیریت فرهنگی است که چه به صورت تعامل غیرمستقیم نظام سیاسی حاکم و چه مستقیم، در بسیاری از کشورها مورد توجه است.

از تجربه اریش پومر، مدیر شرکت فیلمساز (ufa) در آلمان جمهوری وایمار تا تعامل پنتاگون و هالیوود (نمونه در مستند «عملیات هالیوود») و مدل مدیریتی جشنواره کن. از آندره مالرو، وزیر فرهنگ ژنرال دوگل تا بسیاری از مردان پشت صحنه دیگر، همه و همه جریان هنری ـ سینمایی را مطابق خواسته‌های کشور متبوع خود جهت‌دهی کرده‌اند.

در حوزه سینما از تهیه‌کنندگی که کوچک‌ترین واحد مدیریت فرهنگی است تا مدیریت شبکه‌ها و سازمان‌هایی که وظیفه تولید سینمایی را بر عهده دارند، نیازمند افرادی متخصص و متعهد است که علاوه بر احاطه بر تجربیات غرب و طبعاً عدم شیفتگی نسبت به آن در عین استفاده از نکات مثبتشان، شناختی نظری و عملی از انقلاب اسلامی داشته باشند. اما ظهور چنین فرد و افرادی نیازمند یک نگاه حکیمانه از طرف تصمیم‌گیران کلان است. اتفاقی که قطعاً بسیار پیچیده‌تر و سخت‌تر از تربیت یک هنرمند و میدان دادن به اوست. این مسئله قابل قیاس با تربیت یک تکنسین سرویس و نگهداری از هواپیما یا یک خلبان جنگی با ظهور یک فرمانده نظامی کارآمد است. با این تفاوت که با توجه به ظرافت‌های دنیای هنر و رسانه، شدت تفاوت در مورد موضوع این مقاله بسیار پررنگ‌تر است.

بنابراین جوان‌گرایی در عرصه مدیریت فرهنگ نیز معنای دیگری پیدا خواهد کرد. معنایی که البته با روح این کلام همخوانی بیشتری دارد! با توجه به توضیحات رهبری در این باره و شاهد مثال ایشان از شهید سلیمانی، جوان‌گرایی به معنای «سر پا بودن» و «با نشاط بودن» است.

میانگین سنی بعضی مشاغل سخت هنری که نیازمند دانشی چندوجهی و جهان‌بینی خاص هستند، مانند کارگردانی، بالاتر از ۳۰ سال است.(۱) بنابراین چگونه می‌توان توقع داشت که موضع مدیریت کلان چنین عرصه‌ای، جایگاه سعی و خطای افراد اسماً جوانی قرار گیرد که از تجربه و دانش کافی برخوردار نیستند؟

شهریاران فرهنگی انقلاب اسلامی شاید در کلام و با توجه به انتظارات، اندکی دور از دسترس و ناشدنی به نظر برسند؛ اما با توجه به میراث خون شهدا و مجاهدت‌ها و تجربه‌های بزرگانی چون شهید آوینی، پیدایی چنین انسان‌هایی تحقق یافتنی است.

پی‌نوشت:

۱- با بررسی ۷۵۰ کارگردان مطرح سینما، میانگین سنی ساخت اولین اثر یک کارگردان، بیش از ۳۲ سال اعلام شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *