Tag Archives: سبک زندگی

29دسامبر/21

راه های مقابله امام سجاد(ع) با فساد در مدینه

مقدمه:

امام سجاد(ع) در ۵ شعبان سال ۳۸  هـ ق در مدینه به دنیا آمد. عصر آن حضرت از جهات مختلفی بدترین دوران بود. از سوی حاکمان جور، شدیدترین فشارهای جسمی و روانی برحضرت وارد می‌شد و از نظر فرهنگی ارزش‌های اسلامی یا سقوط کرده و یا به نازل‌ترین حد خود رسیده بود. (۱) حتی «برخی از بنی هاشم» نماز خواندن را نمی‌دانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینی نیز بی‌خبر بودند. فساد به‌گونه‌ای بود که «حسن بصری» می‌گوید: «اگر پیغمبر(ص) دوباره بازگردد، از میان آنچه تعلیم داده است، جز «قبله» را نخواهد یافت.»(۲)

باید از فعالیت‌های فرهنگی امام سجاد(ع) برای احیای اسلام به‌عنوان هنری بزرگ و معجزه‌ای شگرف یاد کرد. امام با تربیت صدها شاگرد در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی و همچنین خرید چندین هزار غلام و کنیز و تربیت و آزاد کردن آنان به آگاهی‌بخشی مردم پرداخت و سنت‌های از دست رفته پیغمبر(ص) را زنده کرد.(۳)

برای درک فعالیت‌های کارساز و بسیار مهم امام سجاد(ع) لازم است به صورت اختصار حاکمان ستمگر دوران حضرت را بشناسیم تا بدانیم حضرت در چه اختناق سهمگینی به سر می‌برده است.

یکم) یزید بن معاویه

چهار سال نخست امامت امام سجاد(ع) همزمان با حکومت یزید بن معاویه است که چهره او بر کسی پوشیده نیست. او نخستین حاکم اسلامی است که در ملاء عام شراب می‌خورد و علناً به کارهای زشت و خلاف عفت می‌پرداخت.(۴). او در اولین سال حکومتش «امام حسین(ع)» را به شهادت رساند و اهل‌بیتش را اسیرکرد و در سال دوم سلطنتش ساکنان «مدینه» را قتل عام کرد و دست به پست‌ترین جنایات زد و در آخرین روزهای حکومتش خانه خدا را به آتش کشید.(۵)

دوم) عبدالله بن زبیر

او مردی زاهدنما، تندخو، بی‌رحم، بخیل و بسیار ریاست‌خواه بود. برای ریاست‌طلبی برادر خود «عمرو بن زبیر» را کشت.(۶) او می‌گفت: «چهل سال است که کینه «بنی هاشم» را در دل پنهان داشته‌ام و امروز می‌خواهم انتقام بگیرم.» او «عبدالله بن عباس» را به طائف تبعید و «محمد حنفیه»، عبدالله بن عباس و ۲۴ نفر از بنی‌هاشم را در حجره زمزم (دره‌ای در مکه) زندانی کرد و هیزم فراوانی در اطراف آنان چید و قسم یاد کرد که اگر بیعت نکنند، آنها را خواهد سوزاند…(۷)

سوم) عبدالملک بن مروان

در دشمنی مروان و خاندان او نسبت به اه‌لبیت(ع) نیز جای بحث و استدلال نیست. «عبدالملک» حکومت عراق را به حجاج بن یوسف ثقفی که دشمن‌ترین کارگزار وی نسبت به شیعیان بود سپرد. حجاج نیز شیعیان زیادی از جمله کمیل بن زیاد نخعی، میثم تمار، رشید هجری را به شهادت رساند. زندان‌های حجاج پر بود از شیعیان و بی‌گناهان که گاه به جای طعام به آنان آب سرگین و آهک و نمک می‌خورانیدند.(۸) حجاج مقام عبدالملک مروان را برتر از رسول خدا(ص) می‌دانست.(۹) وی ضمن توهین به قبر و منبر و مسجد آن حضرت، گروهی از صحابه چون «جابر بن عبدالله انصاری»، «سهل ساعدی» و «انس بن مالک» را به منظور خوار کردن، برگردن آنها و یا مانند اهل ذمه بر دستشان با آهن داغ، مهر نهاد.(۱۰)

او در مدت بیست سال در حکومت عراق، یک‌صد و بیست هزار نفر را کشت و نزدیک به همین رقم زندانیان زن و مرد در زندان‌های او بی‌سرپناه و به صورت مخلوط و عریان حبس بودند. مسعودی می‌نویسد: «علی بن الحسین(ع) امامت را به‌طور پنهانی و با تقیه شدید و به دورانی بس دشوار عهده‌دار شد.»(۱۱)

 

انحرافات و فساد شدید درمدینه:

علاوه بر شکنجه، کشتار و اختناق، ارزش‌های اسلامی نیز به نازل‌ترین حد خود رسیده بود و فساد در مدینه غوغا می‌کرد.(۱۲) امام صادق(ع) می‌فرماید: «پس از شهادت حسین بن علی(ع)، مردم از دور خاندان پیامبر(ص) پراکنده شدند جز سه نفر: «ابو خالد کابلی»، «یحیی بن ام‌الطویل» و «جبیربن مطعم» کسی باقی نماند و سپس افرادی به آنها افزوده شدند.(۱۳) و خود حضرت سجاد(ع) بارها فرمود: «درکل مکه و مدینه بیست نفر نبودند که ما را دوست بدارند.»(۱۴)

 

نمونه‌هایی از فساد وانحراف در شهر مدینه:

یکم: بی‌نمازی:

۱-محمد بن مسلم زهری می‌گوید: «در شام نزد انس بن مالک رفتم و او را گریان دیدم. وقتی علت را پرسیدم، گفت: از همه آنچه از اسلام فرا گرفتم، تنها نماز مانده بود که به آن دل خوش بودم و اکنون آن نیز از بین رفته است.»(۱۵)

۲-در عصر امام سجاد(ع) حتی «بنی‌هاشم» نماز خواندن را نمی‌دانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینی بی‌خبر بودند.(۱۶) روشن است که وقتی «بنی‌هاشم» یعنی نزدیکان رسول خدا (ص) آن هم در شهر «مدینه» از انجام ساده‌ترین دستورات دینی مثل نماز بی‌اطلاع باشند، حال دیگران معلوم است. البته نزدیکان امام سجاد(ع) چنین نبودند.

دوم: غنا و فحشا:

درمدینه سه شغل خیلی رائج شده بود: آواز خوانی، شراب‌فروشی ومطربی و رقاصی. صدای غنا و لهو و لعب در همه کوچه‌های مدینه شنیده می‌شد و زنان آوازه‌خوان نقش فعالی در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازخوانی و اشاعۀ بی‌بند و باری داشتند.(۱۷)

امام سجاد(ع) درباره وضع زمانش می‌فرماید: «روزگار ما در میان قوم خود، چون روزگار بنی‌اسرائیل در میان فرعونیان است که پسران را می‌کشتند و دختران را زنده به گور می‌کردند. امروز وضع بر ما به‌قدری تنگ و دشوار است که مردم به سبب ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرب می‌جویند.»(۱۸)

ج)روش تربیتی حضرت سجاد(ع) برای مقابله با این اوضاع

امام سجاد(ع) مامور به تقیه بودند. از امام باقر(ع) نقل شده که: «پدرم علی بن الحسین پس از شهادت پدرش حسین بن علی(ع)، سیاه چادری در بیابان برپا ساخت و چند سال در این چادر اقامت گزید؛ زیرا دوست نداشت با مردم (بی‌اعتقاد به امامت) معاشرت و دیدار کند. او از همان بیابان که جایگاهش بود، به عراق می‌رفت و پدر و جدش را زیارت می‌کرد و کسی از این عمل او آگاه نمی‌شد.»(۱۹) این اقدام امام سجاد(ع)، او را از اتهام دخالت در قیام بر ضد حکومت نجات داد و نام او در فهرست مخالفان قرار نگرفت. امام(ع) با این عمل از کشته شدن بسیاری از افراد و از بین رفتن حرمت‌های فراوان جلوگیری کرد و برنامه تربیتی خود را به صورت آرام به‌خوبی عملی کرد.(۲۰)

با وضعیت فجیع این عصر، باید از فعالیت های فرهنگی امام سجاد(ع) به عنوان هنری بزرگ و معجزه‌ای شگرف یاد کرد. حضرت در چنین شرایط دشواری تلاش فرهنگی خود را روی چند موضوع متمرکز کرد:

*یکم: دعاو بیان مسائل  اخلاقی و اعتقادی…

آن حضرت با زبان دعا و مناجات که بسیاری از آنان در قالب دعای «ابوحمزه ثمالی» و «صحیفه سجادیه» به جای مانده است، مسائل اسلامی را بیان می‌کرد. صحیفه مشتمل بر موعظه، ارشاد و درس‌های اخلاقی فراوان و مشتمل بر ۵۴ دعاست که دعای بیستم آن دعای «مکارم الاخلاق» و دعای «چهل و هفتم» دعای عرفه از ادعیه مشهور در بین عموم است. صحیفه سجادیه، حقانیت شیعه، حقانیت اهل بیت(ع)، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت و بالاخره یک دوره معارف اسلامى را آموزش مى‌دهد. همین ‌طور رساله حقوقی که از امام چهارم به دست ما رسیده است. علاوه بر اینها  حضرت مناجاتی دارد مشهور به «مناجات انجیلیه» که در برخی از کتب امامیه از جمله در کتاب الصحیفه الثالثه السجادیه تالیف علامه میرزاعبدالله اصفهانی نقل شده است و وجه تسمیه آن این است که فقرات این دعا شبیه اکثر فقرات و مواعظ انجیل است که بر حضرت عیسی(ع) نازل شد و نه انجیلی که اکنون بین نصاری است.

امام(ع) علاوه بر دعا، مردم را با عمل هدایت می‌‌کرد. حضرت گاه در هر شبانه روز بیش از هزار رکعت نماز می‌خواند، به گونه‌ای که تعجب همگان را برمی‌انگیخت. همچنین مناجات و راز و نیازهای سوزناکی که در دل شب و گاه در حضور مردم انجام می‌داد. وقتی به ایشان عرض می‌کردند که شما فرزند رسول خدایید و مقام و موقعیتتان نزد خداوند مشخص است، پس چرا چنین خود را به رنج عبادت می‌افکنید؟ در پاسخ می‌فرمود: «رسول خدا (ص) فرمودند هر چشمی در روز قیامت گریان است، مگر چشمی که از آنچه خداوند حرام کرده، چشم بپوشد.»(۲۱) ‌امام(ع) با اخلاق و سیرۀ عملی خود به همگان نشان داد که ایمان با عمل صالح در هم آمیخته است و بدون کردار نیک و دوری از حرام، ایمانی وجود نخواهد داشت. از سوی دیگر، حضرت بر لزوم عمل و پایبندی به فضایل اخلاقی و انسانی تأکید می‌ورزید.(۲۲)

 

*دوم: تلاش علمی‌

امام سجاد(ع) برای احیای سیرۀ اجداد بزرگوارش، علاوه بر سیرۀ اخلاقی، روش‌های علمی مختلفی را نیز در پیش گرفت که برخی از آنها عبارتند از:‌

  1. ۱. مبارزه با جبرگرایی‌:

امام(ع) با صراحت و قاطعیت، عقیدۀ جبری‌گری را رد می‌کرد. از جمله وقتی یزید کشته شدن امام حسین(ع) را مشیّت و کار خدا معرفی کرد، حضرت فرمود: «پدرم را مردم کشتند (نه خدا).»(۲۳)

به روایت «زهری»، مردی از امام (ع) سئوال کرد: «آیا مصیبت‌ها تقدیر است یا پیامد اعمال؟» امام (ع) فرمود: «قَدَر و عمل به منزلۀ روح و جسم هستند. آگاه باشید که ظالم‌ترین مردم کسی است که ظلمِ ظالم را عدل تلقی کند و عدل هدایت یافته را ظلم بداند.»(۲۴) حضرت با این پاسخ‌ها، اعتقاد به تقدیر محض و جبر را باطل بیان کرد.(۲۵)

 

۲) تربیت شاگردان

حضرت برای رساندن پیام اسلام اصیل به تشکیل حوزۀ درسی عظیمی روی آورد تا بدین وسیله به تربیت عالمانی فرهیخته بپردازد. برخی از این شاگردان چون طاووس یمانی و ثابت بن دینار معروف به ابو حمزۀ ثمالی به مدارج عالی اخلاق و عرفان دست یافتند.(۴۰) برخی مورخین شاگردان ایشان را بیش از ۲۷۰ تن برشمرده‌اند.(۲۶)

  1. نوشتن کتب:

«مناسک حج» یکی از کتب آن حضرت است که فرزندان ایشان نقل کرده‌اند. دیگری رساله حقوق آن حضرت است. عنوان یکی دیگر از آثار آن حضرت، «الجامع فی الفقه» است که ابوحمزه ثمالی آن را نقل کرد. کتاب دیگری که توسط ابوحمزه ثمالی نقل شده است «صحیفه الزهد» نام دارد. همچنین «کتاب حدی» توسط داوود بن عیسی از آن حضرت نقل شده است.

 

*سوم: تربیت بردگان:

برای فردسازی وتوسعه تشیّـع روش آن حضرت چنین بود که هر سال بردگان و کنیزان بسیاری را می‌خرید، دریک دوره یک ساله آنها را به‌خوبی تربیت و آزاد می‌کرد. در حال تقیه این راه بهترین روش بود. ایشان بردگان خود را فرزند خوانده و با تعبیر «یا بنی» صدا می‌زد. خطاهای آنها را می‌نوشت و در آخر ماه مبارک رمضان همه را در یک جا گرد می‌آورد و بر ترک آن خطاها اقرار می‌گرفت و می‌بخشید. حضرت با این روش آنان را با فرهنگ اسلامی آشنا و از ارزش‌های انسانی بهره‌مند می‌کرد.(۲۷) امام در اعیاد، به‌ویژه عید فطر، برده و کنیز تربیت شده‌ فراوانی را در راه خدا، آزاد می‌کرد.

پنجاه هزار برده. نوشته‌اند تعداد بردگان تربیت شده و آزاد شده توسط امام زین‌العابدین(ع) به بیش از پنجاه هزار نفر می‌رسید.(۲۸) بعضی از این آزاد شدگان به محدثانی برجسته و پرتلاش تبدیل شدند که از آن جمله می‌توان از حسن بن سعید اهوازی، حسین بن سعید اهوازی، احمد بن حسین بن سعید و شعیب نامی یاد کرد.

سیره عملی امام سجاد(ع) از روش محبّت برای تربیت و هدایت همه مسلمانان و فرزندان و غلامان و حتّی دشمنان و دوستان ناآگاه استفاده شده است و این بهترین الگو و اسوه عمل برای مربّیان است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مسعودی، اثبات الوصیه، قم،منشورات الرضی،اول،۱۴۰۴ق،ص ۱۹۴؛ حسن، ابراهیم، حسن، تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۱۳۵ .

۲٫سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی،قم ،مؤسسه اما م صادق(ع)،دوم،۱۳۷۴ش به نقل از ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۲۰

۳٫محسن رنجبر، نقش امام سجاد «ع» در رهبری شیعه، به نقل از سید الاهل، زین العابدین علی بن الحسین، ترجمه حسین وجدانی، قم،مؤسسه امام خمینی، اول،ص ۴۹ .

۴٫سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، نجف،منشورات المطبعه الحیدریه،اول،۱۳۸۳ق،ص ۲۸۷ .

۵٫تاریخ یعقوبی، ابن واضح ،نجف،المکتبه الحیدریه،اول،۱۳۸۴ ق،ج ۲، ص ۱۸۴

۶٫ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ،دار صادر،اول،۱۳۹۹ق،ج ۵، ص ۱۹۸

۷٫یعقوبی،همان، ج ۲، ص ۲۶۱; مروج الذهب، ج ۳، ص ۸۶

۸٫تاریخ ابن خلکان، بیروت ،اول،دار الفکرج ۱، ص ۳۴۷

۹٫همان، ص ۲۸۵ .

۱۰٫الکامل فی التاریخ، همان،ج ۵، ص ۱۹۲ .

۱۱٫مسعودی، اثبات الوصیه، همان،ص ۱۹۴

۱۲٫فقط  شهرمدینه را بحث می کنیم چون تمام شهرها از حوصله یک مقاله خارج است ونیاز به یک کتاب دارد.

  1. بحار الأنوارمجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏مصحح: جمعى از محققان‏،دار إحیاء التراث العربی‏،بیروت‏۱۴۰۳ ق ج ۴۶، ص ۱۴۴

۱۴٫بحار الأنوارمجلسى، همان،‏،ج۳۴،ص۲۹۷

۱۵٫جعفر مرتضی العاملی، دراسات و بحوث فی تاریخ الاسلام،همان، ج ۱، ص ۵۶ .

۱۶٫مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان،همان، ص ۲۶۹ .

۱۷٫تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، باقر شریف قرشی، ترجمه محمدرضا عطایی،مشهد،آستان قدس رضوی،اول،۱۳۷۲ ج۲، ص۷۰۴٫

۱۸٫سیره پیشوایان،همان، به نقل از ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۲۰ .

۱۹٫ابن طاووس، فرحه الغری،تهران،میراث مکتوب،اول،۱۳۷۹ش، ص ۴۳

۲۰٫ایام الحرب فی الاسلام، ص ۴۲۲، حاشیه ۱

۲۱٫التدوین فی اخبار قزوین، عبدالکریم رافعی قزوینی، لبنان،دارالکتب العلمیه،اول ج۲، ص۱۱۰

۲۲٫تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، باقر شریف قرشی، ج۲، صص ۷۰۷ – ۷۰۶٫

۲۳٫الاحتجاج، ابومنصور احمد بن علی بن  طبرسی، تعلیق سیدمحمد باقرموسوی خراسانی، دار النعمان، اول،۱۳۸۶ق، ج۲، ص۳۱۱٫

۲۴٫توحید، شیخ صدوق، تصحیح سیدهاشم حسینی تهرانی،قم ،انتشارات اسلامی،اول، ص۳۶۶٫

۲۵٫نقش امام سجاد(ع)در رهبری شیعه، محسن رنجبر، همان،صص ۱۰۷-۱۰۶٫

۲۶٫الرجال طوسی، محمد بن حسن طوسی، قم ،انتشارات شریف رضی،اول،۱۳۹۹ق،صص ۹۹، ۱۲۰٫

۲۷٫دراسات و بحوث فی تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۸۸ .

۲۸٫محسن رنجبر، نقش امام سجاد(ع) در رهبری شیعه، به نقل از سید الاهل، زین العابدین علی بن الحسین، ترجمه حسین وجدانی،همان، ص ۴۹ .

29دسامبر/21

عطر حبیب

یا رسول‌الله! کلامت روشن و فصیح بود. به فراخور عقل و درک مخاطب سخن گفتی. گاهی سخنی را سه بار تکرار می‌کردی تا طرف خوب بفهمد. هنگام سخن، کلام را با لبخند می‌آمیختی. هرگز سخن کسی را قطع نمی‌کردی و زبان به بدگویی و عیب‌جویی از دیگران نمی‌گشودی.

صدایت که می‌کردند، می‌گفتی: لبیک! خطبه‌هایت از همه کوتاه‌تر، ولی پرمایه‌تر بود. زبانت را از آنچه بی‌مورد و بیهوده بود، فرو می‌بستی. همواره خدا را یاد می‌کردی و استغفار بر زبان داشتی. چیزی می‌گفتی که دل‌ها را به هم الفت دهد، نه آنکه میانه‌ها را به هم بزند. با کسی مجادله و جر ّو بحث نمی‌کردی. هنگامی که سخن می‌گفتی، همه ساکت بودند، آن چنانکه گویی بر سرشان پرنده نشسته است، سراپا گوش! نزد تو نزاع لفظی نمی‌کردند. به سخن دیگران، خوب گوش می‌کردی. محکم و استوار راه می‌رفتی. گام برداشتنت، چنان بود که نشان می‌داد ناتوان و کسل نیستی! آن‌چنان که گویی سنگی از سرازیری می‌غلتد، بی‌مهابت و چالاک!

وقتی سواره بودی، اجازه نمی‌دادی دیگران، پیاده پا به‌ پایت راه آیند. یا بر مرکب سوارشان می‌کردی یا بر سر موعدی، قرار می‌گذاشتی. از گذرگاهی که عبور می‌کردی، عطرت نشان می‌داد که از آنجا گذشته‌ای. از هرجا می‌گذشتی سنگ‌ها و درختان، تعظیمت می‌کردند. در سفرها، آخرهای جمعیت راه می‌رفتی تا اگر کسی درماند، یا کمک خواست، کمکش کنی.

گاهی سوار اسب و گاهی بر قاطر و الاغ سوار می‌شدی، یا بر شتر و گاهی نیز پیاده! سواره که بودی، دیگران را هم بر ترک می‌نشاندی. اوقات داخل خانه را به سه قسمت تقسیم می‌کردی: بخشی برای نیایش و عبادت برای خدا، قسمتی برای خانواده و بخش دیگری برای کارهای شخصی خود.

در خانه با خانواده همکاری می‌کردی. گوشت می‌بریدی، شیر می‌دوشیدی، لباس وصله می‌زدی. هر غذایی که می‌پختند، می‌خوردی و از طعامی بد نمی‌گفتی. در را می‌گشودی. کفش خود را می‌دوختی. بر زمین می‌نشستی و بر زمین غذا می‌خوردی. به خدمتکار خانه وقتی خسته می‌شد کمک می‌کردی. زیراندازت عبایی بود و بالشی بر پوست، پر شده از لیف خرما! بر حصیر می‌خوابیدی، هنگام خواب مسواک می‌زدی و دعا می‌خواندی و چون از خواب برمی‌خاستی، خدا را سجده می‌کردی.

کار مراجعه کنندگان را راه می‌انداختی، نیازمندی را دست خالی برنمی‌گرداندی.

بنده‌ شکور خدا بودی. نور چشمانت «نماز» بود. وقتی به نماز می‌ایستادی، از خوف خدا رنگ از چهره‌ات می‌پرید. در سینه، ناله‌های سوزناک و آوای حزینی داشتی. هنگام سجود، چنان بر زمین می‌چسبیدی که گوئی جامه‌ای بر زمین افتاده است. وقت نماز که می‌رسید، دیگر کسی را نمی‌شناختی و به چیزی توجه نداشتی. به نماز عشق می‌ورزیدی.

فرا رسیدن «وقت» نماز را انتظار می‌کشیدی و هنگام نماز می‌گفتی: «ای بلال! خوشحالمان کن.» هیچ چیزی را بر نماز مقدم نمی‌داشتی.

می‌فرمودی (به ابوذر): «خداوند دیدگانم را در نماز قرار داده است. آن گونه که گرسنه، غذا را دوست می‌دارد و تشنه آب را، من هم شیفته نمازم. با این تفاوت که گرسنه و تشنه، سیر و سیراب می‌شوند، اما من از نماز سیر نمی‌شوم.»

رکوع‌ها و سجودهای طولانی داشتی. به خدا عرضه می‌داشتی: «پروردگارا! دوست دارم یک روز سیر باشم و شکرت کنم، روز دیگر گرسنه باشم تا از تو سئوال کنم.»

نشست و برخاستت، همراه با «ذکر خدا» بود. با آنکه «معصوم» بودی، ولی آن‌ قدر از خشیت خدا می‌گریستی که مصلا و سجده‌گاهت خیس می‌شد.

هنگام دعا، همچون مسکینان نیازمند، دست‌ها را بالا می‌گرفتی. «بنده خدا» بودی. یک بار که بر زمین نشسته بودی و با دست غذا می‌خوردی، زنی گفت: «یا رسول‌الله! چرا مانند بندگان نشسته غذا می‌خوری؟ و…» فرمودی: «وای بر تو! چه کسی بنده‌تر از من است؟» تو عبدِ خدا و رسولِ او بودی.

چهره‌ات گشاده بود و خوش‌رو. به هرکس می‌رسیدی سلام می‌گفتی. با هرکه دست می‌دادی، آن ‌قدر صبر می‌کردی تا او دستش را بکشد. به صورت کسی خیره نمی‌شدی. به هیچ‌کسی، دشنام و ناسزا نمی‌گفتی. بر تندخویی و بداخلاقی دیگران صبر می‌کردی. هدیه‌ مردم و دعوت بردگان را می‌پذیرفتی. به عیادت بیماران و تشییع جنازه می‌رفتی. از اصحاب، تفقد و احوالپرسی می‌کردی. دیر غضبناک می‌شدی و زود می‌بخشیدی، از همه بیشتر عذرپذیر بودی. با بینوایان محروم، هم غذا و همنشین می‌شدی. پیش دیگران، پایت را دراز نمی‌کردی. مزاح و شوخی می‌کردی، ولی جز «حق» نمی‌گفتی. با یاران، حلقه‌وار می‌نشستی. خود را برای اصحاب می‌آراستی و عطر می‌زدی. باری بر دوش مردم نبودی. در کارهای اجتماعی مشارکت داشتی. بخشنده و سخی بودی. چیزی را از خواستاران مضایقه نمی‌کردی. به بزرگ هر قومی احترام می‌کردی.

آری… ای رسول خدا!

وفای به عهد، صدق و راستی، امانت و محبت از ویژگی‌های تو بود. از مهمان کار نمی‌کشیدی. خلف وعده نداشتی، مردمدار و اهل مدارا بودی. سعه صدر و وسعتِ نظر داشتی. اخلاقت قرآن بود. قرآنِ مجسم بودی و آیات عینیت یافته کلام‌الله.(۱)

برگرفته از: مکارم الاخلاق، سنن‌النبی و بحارالانوار، ج ۱۶٫

17ژوئن/21

«خانواده‌»؛ محور سبک زندگی اسلامی

در ارتباط با خانواده و سبک زندگی، الگوهای متفاوتی وجود دارند. یکی از آنها «خانواده‌گریزی» در رهبانیت مسیحی است. در بعضی از شاخه‌های مسیحیت، مجردزیستی ارزش به شمار می‌آید. بر اساس قانون منع ازدواج کشیش‌ها، مقامات روحانی مسیحی حق ازدواج ندارند.(۱) «خانواده‌ستیزی» سبک دیگری از زندگی است که فمینیست‌های افراطی آن را ترویج می‌کنند. به نظر آنان ساختار خانواده، مردسالارانه و برای زنان آسیب‌زاست. آنان همچنین مدعی هستند که همسرداری و فرزندآوری مانع فعالیت اجتماعی و ترقی زنان است؛ پس لازم است زنان از تأهل بپرهیزند و یا رابطه خود با همسرشان را حداقلی کنند.(۲)

برخلاف رویکردهای خانواده‌گریز و خانواده‌ستیز، سبک زندگی اسلامی «خانواده‌محور» و انسان مسلمان «خانواده‌گرا»ست. مکتب حیات‌بخش اسلام، پیروانش را به تزوّج و تأهل فراخوانده است؛ زیرا «خانواده کانون گرم و پُربرکتی است که قوی‌ترین پایه‌های تربیت انسان در آن گذاشته می‌شود. در کانون خانواده است که مهم‌ترین پایه‌های تربیت روحی و فکری بشر نهاده می‌شود. خانه بهترین محیط آسایش جسم و جان، رفع خستگی تن و روح و حقیقی‌ترین فضای صمیمیت است. هیچ صمیمیتی در هیچ محیطی به قدر خانواده و بین مادر، فرزند، پدر، همسران وجود ندارد».(۳)

بر این اساس، سبک زندگی اسلامی «خانواده‌محور» است. در این نوشتار، مبانی و بایسته‌های خانواده‌محوری در سبک زندگی اسلامی به اختصار تشریح می‌شوند. خانواده‌محوری در نظام حقوقی جمهوری اسلامی ایران نیز جای بحث و گفتگوی بسیار دارد.

 

  1. مبانی خانواده‌محوری

برای خانواده‌محوری دو مبنای تکوینی و تشریعی قابل ذکر است:

الف: مبنای تکوینی خانواده‌محوری

مبنای تکوینی خانواده‌محوری یعنی زندگی خانوادگی برای انسان فطری و طبیعی است. قرآن کریم درباره طبیعی بودن نهاد خانواده و آفرینش منزلی انسان صراحت دارد. در آیه ۲۱ سوره مبارکه روم آمده است: «از نشانه‌هاى او این است که از خودتان براى شما جفت آفرید تا بدان‌ آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد. به‌درستی که در این ‏‏نعمت براى مردم اندیشمند، نشانه‌هایى است.» (۴)

دانشمندان مسلمان درباره طبیعی بودن گرایش انسان به خانواده اتفاق ‌نظر دارند. به عنوان نمونه، رهبر معظم انقلاب اسلامی فرموده‌اند: «خانواده یک نهاد طبیعی است و باید به‌طور طبیعی به وجود بیاید و رشد کند.»(۵) شهید مطهری می‌گویند: «زندگى خانوادگى بشر صد در صد طبیعى است؛ یعنى انسان‏ طبیعتاً منزلى آفریده شده است. فرضاً در طبیعى بودن زندگى مدنى انسان تردید کنیم، در طبیعى بودن زندگى منزلى یعنى زندگى خانوادگى او نمى‏توانیم تردید کنیم.»(۶)

 

ب. مبنای تشریعی خانواده‌محوری

نظام تشریع اسلامی با آفرینش هماهنگ است. بر این اساس، میان آفرینش منزلی انسان و احکام شرعی اسلام هماهنگی وجود دارد. در نظام تشریع اسلامی، تزوّج و تأهّل ارزش نفسی دارند. ازدواج بنائی مقدس است و هیچ بنایی نزد خداوند محبوب‌تر و عزیزتر از ازدواج نیست.(۷) استحباب نفسی نکاح، نظر مشهور فقها است،(۸) بلکه بعضی در مورد آن ادعای اجماع کرده‌اند.(۹) بعضی مانند شیخ انصاری(۱۰) و امام خمینی(۱۱) آن را از مستحبات اکیده شمرده‌اند. ارزش ازدواج به دلیل کارکردهای آن مانند پاک‌زیستی، آرامش‌، فرزندآوری و فرزندپروری مضاعف می‌شود. از سوی دیگر، ازدواج در بعضی از شرایط واجب است. مانند کسی که بیم دارد نتواند دامن خود را از گناه دور نگه دارد؛ در این صورت ازدواج بر او واجب می‌شود.(۱۲)

 

  1. بایسته‌های خانواده‌گرایی

خانواده‌محوری اقتضائاتی دارد. در این نوشتار بعضی از مهم‌ترین لوازم خانواده‌محوری را در دو بند «تشکیل خانواده» و «ترجیح خانواده» شرح می‌دهیم:

الف: خانواده‌محوری در تشکیل خانواده

یکم: ازدواج بهنگام

همان طور که رهبری معظم انقلاب اسلامی تأکید کرده‌اند، «ازدواج بهنگام و بدون تأخیر یکی از کارهای لازم و واجب است.»؛ (۱۳) زیرا ازدواج نیاز طبیعی انسان است و به همین دلیل تأخیر در ازدواج زیان‌بار است.(۱۴) جبرئیل بر پیامبر گرامی اسلام«ص» فرود آمد و عرض کرد: «اى محمّد! پروردگارت تو را سلام مى‌رساند و مى‌فرماید دوشیزگان همچون میوه روى درخت هستند. میوه چون برسد، براى آن چاره‌ای جز چیدن نباشد. در غیر این‌صورت بر اثر آفتاب و باد خراب مى‌شود. دوشیزگان هرگاه به مرحله زنان برسند، آنان را دارویى جز ازدواج نباشد. در غیر این‌صورت از گمراهى و فساد ایمن نخواهند بود.» پس رسول خدا(ص) بر منبر رفتند و مردم را جمع کردند و فرمان خداوند عزّ و جلّ را به آگاهى آنان رساندند.(۱۵)

نظیر این مطلب در پاسخ امام جواد(ع) به نامه علی بن اسباط نیز دیده می‌شود.(۱۶)

 

دوم: تزویج بی‌همسران

قرآن کریم وظیفه همه ما را در قبال بی‌همسران جامعه مشخص کرده و در یک فرمان کلی فرموده است: بى‏همسران خود را همسر دهید، اگر تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خویش بى‏نیاز خواهد کرد و خدا گشایشگر داناست: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیَامَى مِنْکُمْ…؛ (نور: ۳۲). تزویج بی‌همسران مستلزم ایجاد یک بسیج عمومی و مشارکت همگانی برای رفع موانع ازدواج جوانان و ایجاد شرایط و مقدمات آن است. بر این اساس، والدین، حکومت اسلامی و گروه‌های مختلف اجتماعی در قبال بی‌همسران جامعه مسئول و مخاطب آیه ۳۲ سوره مبارکه نور هستند.

 

ب. تحکیم خانواده

یکم: اولویت‌بخشی به خانواده در امور عبادی و اجتماعی

  1. ۱. ترجیح خانواده بر امور عبادی غیرواجب؛ همسرداری و حفظ پیوند زناشویی در اسلام امری مقدس و ارزشمند است و با بسیاری از ارزش‌های مهم اسلامی برابری می‌کند و از بعضی از آنها برتر است. در روایتی از امام علی(ع) آمده است: «رسول خدا(ص) بر من و فاطمه(س) وارد شدند؛ در حالی که من کنار دیگ نشسته بودم و عدس پاک می‌کردم. پیامبر(ص) خطاب به من فرمودند: یا علی! هیچ مردی همسر خود را در کار خانه یاری نمی‌کند، مگر آنکه برای او به هر موئى که در بدن اوست ثواب یک ‌سال عبادت نوشته خواهد شد؛ در حالی که روزهای آن را روزه‌ دارد و شب‌های آن را به قیام می‌گذراند و خداى تعالى مانند آنچه به صابران داد به وی می‌دهد.»(۱۷)
  2. ادبیات دینی درباره ارزش معنوی زن‌داری و شوهرداری یکسان است. به این روایات درباره جایگاه ارزشی زن‌داری توجه کنید: «رفتن تو به مسجد برای عبادت و بازگشتت نزد خانواده در پاداش برابر است.»؛(۱۸) «در پیشگاه خداوند، نشستن مرد کنار همسر و فرزندان، از اعتکاف در مسجد من (مسجدالنبی) محبوب‌تر است.»؛(۱۹) «وقتی یکی از شما از حجّ خود فراغت یافت، پس برای بازگشت نزد خانواده‌اش شتاب کند؛ زیرا این کار پاداش حجّ را زیاد می‌کند.» (۲۰)

مشابه روایات مزبور درباره شوهرداری نیز وارد شده است؛ مانند: «زنان نمازهای خود را طول ندهند تا شوهرانشان را از خود مانع شوند»؛(۲۱) «از موارد اطاعت زن از شوهر آن است که بدون اجازه او روزه نگیرد»؛(۲۲) «جهاد زن خوب شوهرداری کردن است»؛(۲۳) «شفیعی برای زن نزد خداوند، سودمندتر از رضایت شوهر نیست.» (۲۴)

  1. ترجیح خانواده بر امور اجتماعی غیرضروری: می‌دانیم که مسئولیت مردان در اداره خانواده، عمدتاً در بیرون منزل و در تلاش برای تأمین معیشت همسر و فرزندان تعریف می‌شود و کار آنان با جهاد در راه خدا برابری می‌کند.(۲۵) اما مسئولیت اصلی زنان، اداره داخلی خانواده است. اسلام حق زنان را در حوزه‌های مختلف اجتماعی مانند دانشجویی، اشتغال و کسب درآمد، مشارکت سیاسی و غیره به رسمیت می‌شناسد. کم نیستند زنانی که با مجاهدت بسیار، به وظایف همسری خود به‌نحو مطلوب عمل می‌کنند و از مسئولیت‌های اجتماعی خویش نیز غافل نیستند. «زن مسلمان ایرانی تاریخ جدیدی را پیش چشم زنان جهان گشود و ثابت کرد که می‌توان زن بود، عفیف بود، محجبه و شریف بود و در عین حال، در متن و مرکز بود. می‌توان سنگر خانواده را پاکیزه نگاه داشت و در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز سنگرسازی‌های جدید کرد و فتوحات بزرگی را به ارمغان آورد.»(۲۶)

اولویت اصلی زن مسلمان گرم نگهداشتن کانون خانواده است؛ به همین دلیل وظایف همسری و مادری را بر دغدغه‌های شخصی ترجیح می‌دهد. زن مسلمان قدر مادر بودن را می‌داند و آن را با چیزی عوض نمی‌کند. زیرا «مادر، محور خانواده است؛ این را دستگاه‌های تبلیغاتی غربی و متأسّفانه بعضی غربزده‌های خود ما سعی می‌کنند کمرنگ کنند، یا نفهمند و یا نشان ندهند. زنان خانه‌دار، حتّی کسانی که اشتغالات بیرونی ندارند، بزرگ‌ترین خدمات را انجام داده‌اند. لازم است ارزش و ارج خدمات زنانی که خانه‌داری و کدبانویی را ترجیح داده‌اند، فهمیده شود. اگر چه خدمات خارج از خانه هم به عهده‌ بانوان بوده و هست و خواهد بود و اشکالی هم ندارد، امّا این مهم‌ترین بخش خدمت زنانه است.»

 

دوم: مسئولیت مؤمنان در حفاظت از بنیان خانواده

افزون بر عمومات اصلاح ذات‌البین در قرآن و روایات، خدای متعال به‌طور خاص، خویشان زن و شوهر را نسبت به اصلاح امور آنان مسئول شناخته است. در آیه ۳۵ سوره نساء با فرمان حکمیت برای رفع شقاق چنین آمده است: «و چنانچه از اختلاف میان آنان (زن و شوهر) بیم دارید، از طرف کسان مرد و کسان زن داوری برگزینید؛ اگر مقصود اصلاح داشته باشند خدا میان ایشان موافقت و سازگاری برقرار می‌کند که خدا دانا و آگاه است.» نهادینه شدن فرهنگ حکمیت و مهارت اجرای آن در جامعه اسلامی تأثیری جدی در تقویت پیوندهای خانوادگی دارد.(۲۷)

 

نتیجه:

گرایش انسان به زندگی خانوادگی یک امر طبیعی است. انسان منزلی آفریده شده است و فطرتاً به زندگی خانوادگی گرایش دارد؛ بنابراین انسان «خانواده‌گرا»ست. شریعت اسلامی و احکام عبادی و اجتماعی آن نیز با محوریت خانواده نظام یافته است. در حقیقت، شریعت اسلامی به گونه‌ای تنظیم شده که زندگی انسان با محوریت خانواده شکل بگیرد. لذا سبک زندگی مطلوب اسلام «خانواده‌محوری» است و با خانواده‌گریزی در رهبانیت مسیحی و خانواده‌ستیزی در فمینیسم افراطی تفاوت بسیار دارد.

نگاهی به ماهیت بعضی از احکام اسلام، درستی این ادعا را ثابت می‌کند. از نظر اسلام، تشکیل خانواده مطلوب و در برخی از موارد واجب است. به همین دلیل، برنامه‌ریزی برای ازدواج بهنگام جوانان بر خود آنان و همچنین بر والدینشان و سایر مردم لازم است. حفظ بنیان خانواده نیز بر زوجین و دیگران لازم شمرده شده است. زن و شوهر باید مصالح خانواده را بر اعمال عبادی غیرواجب و همچنین امور اجتماعی غیرضروری خود ترجیح دهند.  خدای سبحان با فرمان حکمیت در قرآن کریم، تلاش برای رفع اختلاف در خانواده را بر خویشان واجب کرده است.

 

پی‌نوشت‌ها‌:

  1. نک: منصوره نجات‌نیا و بخش‌علی قنبری، آداب و مراتب روحانیت در کلیسای کاتولیک رم و انگلیس، نشریه علمی- پژوهشی معرفت ادیان، سال چهارم، شماره اول، زمستان، ۱۳۹۱، ص ۶۷ ـ ۸۴٫

۲- ویلیام گاردنر (Wiliam Gardner) در کتاب جنگ علیه خانواده ( the war against family) نشان داد که چگونه و با چه روش‌هایی، بعضی دولت‌ها تحت تأثیر امواج فمینیستی به تضعیف نهاد خانواده مبادرت ورزیده‌اند.

۳ – بیانات در دیدار تصویری با مداحان – روز میلاد حضرت زهرا(س)، ۱۵/۱۱/۱۳۹۹٫

۴- «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنفُسِکمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکنُوا إِلَیهَا وَ جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکرُونَ» (روم: ۲۱).

۵- دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای؛ زن و خانواده؛ ص۲۷٫

۶- مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج۱۹، ص۱۶۳٫

۷- ابن بابویه قمی، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۸۳٫

۸- محقق حلّی، شرائع‌الإسلام، ج۲، ص۲۱۰؛ شهید ثانی، مسالک‌الأفهام، ج۷، ص۱۰٫

۹- سید یزدی، عروه الوثقی، ج۲، ص۷۹۵؛ شیخ طوسی، الخلاف، ج۴، ص۲۴۵٫

۱۰- شیخ انصاری، کتاب النکاح، ص۳۱٫

۱۱- امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۲، ص۲۳۶٫

۱۲- علامه حلی، قواعد الأحکام، ج‌۳، ص۵؛ شیخ انصاری، کتاب النکاح، ص۳۱؛ سید یزدی، عروه الوثقی، ج۲، ص۷۹۷٫

۱۳- بیانات در دیدار تصویری با مداحان- روز میلاد حضرت زهرا(س)، ۱۵/۱۱/۱۳۹۹٫

۱۴- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۲۲۲٫

۱۵- ابن بابویه قمی، عیون أخبار الرضا(ع)، ج‏۱، ص۲۸۹٫

۱۶- کلینی، الکافی، ج‏۵، ص۳۴۷٫

۱۷- نوری، مستدرک الوسائل، ج‌۱۳، ص۴۸‌.

۱۸- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۸۶، ص۲۱۳٫

۱۹- ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر، ج‏۲، ص۱۲۲٫

۲۰- متقی هندی، کنز العمال، ج۱۶، ص۲۷۲٫

۲۱- کلینی، الکافی، ج۵، ص۵۰۸٫

۲۲- همان، ج۴، ص۱۵۱٫

۲۳- نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۴۶٫

۲۴- ابن بابویه قمی، الخصال، ص ۵۸۸٫

۲۵- کلینی، الکافی، ج۵، ص۸۸٫

۲۶- پیام رهبری معظم انقلاب اسلامی به کنگره ملی هفت هزار شهید زن کشور (۱۵/۱۲/۱۳۹۱).

۲۷- نک: فرج‌الله هدایت‌نیا، داوری در حقوق خانواده، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۷٫

30آوریل/21

صله رحم پل مهربانی به سوی محبت الهی

اشاره:

رابطه انسان با خانواده و پایبندی به صله رحم یکی از شاخص‌های مهم سبک زندگی اسلامی است که در پرتو آن زندگی اجتماعی و محبت در میان خانواده‌ها پررونق‌تر می‌شود. صله رحم مرتبط با محبت الهی است. بر همین اساس قوی‌تر بودن صله رحم تأثیرگذار در محبت الهی است. صله رحم دارای مراتب تشکیکی است که از محبت و پیوند با والدین تا محبت و پیوند با اهل‌بیت«ع» را شامل است. پایبندی به صله رحم تأثیر شگرفی در افزایش عمر انسان دارد و به مقیاس پایبندی به آن عمر نیز افزایش پیدا می‌کند.

 

الف: رابطه صله رحم با محبت الهی

صله رحم در بردارنده دو واژه «صله» به معنای پیوستن و«رحم» در معنای استعاره‌ای به معنی قرابت و خویشاوندی است. صله رحم در زیرمجموعه «محبت بین مؤمنین» قرار می‌گیرد. محبت الهی مراتبی دارد و راه رسیدن به ولایت و محبت الهی از طریق ولی الهی است. مرتبه بعدی تحقق ولایت و محبت ولی الهی و قدم عملی آن، محبت مؤمنین به همدیگر است. در حقیقت اطاعت از ولی الهی، انسان را به اطاعت از خدا و محبت ولی الهی انسان را به محبت خدا می‌رساند. حقیقت ولایت الهی و معصومین«ع» در ارتباطات محبت‌آمیز مؤمنین با یکدیگر جلوه می‌کند که تجلّی حقیقت ولایت خداوندند.

بنابراین اهمیت صله رحم در رسیدن انسان به محبت الهی است که واسطه آن در مرحل اول محبت و ولایت اهل بیت(ع)و در مرحله ثانی حفظ رابطه بین مؤمنین است. بر همین اساس صله رحم هر قدر قوی‌تر باشد قرب به خداوند بیشتر و حقیقت وجودی انسان کامل‌تر می‌شود.

 

ب: مراتب صله رحم

صله رحم در مجموعه محبت با مؤمنین قرار می‌گیرد و به دو بخش واجب و مستحب تقسیم می‌شود. صله رحم واجب در بخش خویشاوندان نسبی است که از زمان تولد شکل می‌گیرد و شامل پدر، مادر، فرزندان، برادر، خواهر، عمو، عمه، دایی، خاله، پدربزرگ و مادربزرگ و فرزندان است. به فرمایش مراجع بزرگوار صله رحم شامل کسانی است که با انسان در یک رحم شریکند و از اقارب به شمار می‌آیند.

۱٫ صله رحم نسبت به والدین

پدر و مادر در میان  اقوام یاد شده از اهمیت بالایی برخوردارند، به گونه‌ای که قرآن کریم بعد از توحید ودوری از شرک، مهم‌ترین فریضه را احترام به پدر و مادر می‌داند. «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً:(۱) بگو بیایید تا برایتان‌ بخوانم آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده، اینکه چیزى را با او شریک نکنید و با پدر و مادر به نیکى رفتار کنید.»

رابطه محبت‌آمیز با والدین نقش مهمی در طولانی شدن عمر دارد، به گونه‌ای که باید با والدینی که دیندار هم ‌نیستند، حفظ حرمت کرد. یکی از یاران پیغمبر(ص) خدمت حضرت آمد و درخواست کرد که به مصاف پدرش که در صف کفر قرار داشت، به مبارزه برود، پیغمبر اجازه ندادند و فرمودند: «پدرت کافر و مهدورالدم است و باید کشته شود، اما شما که مسلمان ومؤمن هستی این کار را نکن، زیرا عمرت کم می‌شود.» اما آن جوان مسلمان سه بار از پیغمبر(ص) درخواست جنگ می‌کند و می‌گوید: «اگر اجازه بدهید، راضی هستم عمرم کم بشود، اما این کافر را بکشم.» آنگاه پیغمبر(ص) به او اجازه می‌دهند. او نیز به جنگ پدر می‌رود و او را می‌کشد و خودش هم مدتی بعد از دنیا می‌رود.

صله رحم و خدمت به والدین جبران‌کننده زحمات آنها نیست، زیرا اهداف پدران و مادران با فرزندان در خدمت متفاوتند. کسی خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: « پدر و مادر من پیر و از کارافتاده‌اند و من همان خدمتی را که آنان در طفولیت در حق من کردند،‌ به آنها می‌کنم، آیا حق آنها را ادا کرده‌ام؟» حضرت فرمودند: «خیر. آنها در حالی که بقای تو را می‌خواستند، به تو محبت و خدمت می‌کردند و تو در حالی که می‌دانی آنها می‌میرند به آنها خدمت و محبت می‌کنی.»(۲)

اهمیت تکریم والدین هنگامی معلوم می‌شود که انسان ارتباط عمیق میان این آثار و احسان به والدین را بداند. نظام علیتی دقیق بین احسان به والدین و این امور بسیار بدیهی است و برکات خدمت به والدین در طول زمان خود را نشان می‌دهند. در مورد مقام معظم رهبری نقل شده است که ایشان در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل بودند. در آن مقطع پدر ایشان مشکل بینایی پیدا کرده و مایل بود که ایشان به مشهد بروند. مقام معظم رهبری در این باره از استادشان مشورت خواستند و استادشان گفت: «آن خدایی که در قم شما را رشد می‌دهد، در مشهد هم می‌تواند این کار را بکند.» ایشان به خاطر رعایت حرمت پدر و مادرشان به مشهد رفتند و خداوند برکات فراوانی را شامل حال ایشان کرد.

  1. صله رحم نسبت به اهل‌بیت(ع)

صله رحم دایره وسیعی دارد و ورای رابطه با خویشاوندان شامل مؤمنین و اولیای الهی، اهل بیت(ع)، عالمان دینی و برادران دینی نیز می‌شود. البته صله با اهل‌بیت(ع) اصل، پایه و اساس است، به گونه‌ای که برخی روایات صله را بر دو بخش صله طینی (رحم ارحامی) و صله دینی (رحم ال محمد«ص») تقسیم می‌کنند.

از حضرات معصومین«ع» نقل شده است که حقیقت رحم امت، ما هستیم که شما را به رحم حقیقی عالم و رحمت الهی می‌رسانیم. همچنانکه در بخش اخوت، ولایت مؤمنین به ولایت اولیای الهی می‌رسد و ولایت آنها سبب‌ساز رسیدن به ولایت الهی است؛ در این بخش نیز می‌توان از طریق صله رحم به رحم حقیقی عالم که اهل‌بیت«ع» هستند، به رحمت الهی ‌رسید. بر همین اساس اگر پدر یا ارحام، واسطه فیض در تولد انسان هستند، پیامبر(ص) و علی(ع) پدران واقعی این امت و واسطه فیض حقیقی هستند: «انا و علی ابوا هذه الامه من و علب پدران این امت هستیم.»(۳) اگر پدر ظاهری زمینه‌ساز تولد دنیایی است، اهل‌بیت(ع) واسطه تولد و رشد و بقا هستند.

امام صادق(ع) می‌فرماید: «رَحم آویخته به عرش است.» و : «خدایا! بپیوند به کسی که با من پیوند برقرار کرده و قطع کن از کسی که پیوند با مرا قطع کرده.» این رحم اهل‌بیت محمّد«ص» است.(۴) تمام ارحام متعلق به این رحم هستند و رحم آل محمد«ع»، یعنی اهل بیت(ع)، متعلق به عرش الهی و رحمت رحمانی الهی است.

 

ج: عواقب ترک صله رحم

همان‌ طور که ارتباط درون انسان با بیرون، سبب حیات و بقای انسان است، ارتباطات بیرونی نیز سبب بقای انسانیت‌اند. قطع رحم سبب هلاکت و کوتاهی عمر است. صله رحم وصال رحمان را جلب می‌کند، زیرا شاخه‌ای از آن است.

مردى خدمت پیغمبر(ص) عرض کرد: «یا رسول‌اللَّه! فامیل من تصمیم گرفته‏اند به من حمله کنند و از من ببُرند و دشنامم دهند. آیا من حق دارم آنان را ترک گویم؟» فرمودند: «در آن صورت خدا همه شما را ترک می‌کند.» عرض کرد: «پس چه کنم؟» فرمودند: «تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تُعْطِی مَنْ حَرَمَکَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ فَإِنَّکَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ کَانَ لَکَ مِنَ اللَّهِ عَلَیْهِمْ ظَهِیر؛(۵) بپیوند با هر که از تو ببرد و عطا کن به هر که محرومت کند و در گذر از هر که به تو ستم کند، زیرا چون چنین کنى، خدا تو را بر آنها یارى دهد.»

 

د: برکات پایبندی به صله رحم

صله رحم کارکردهای فراوانی دارد که عمده‌ترین آنها افزایش عمر است. پیامبراکرم(ص) می‌فرمایند: «صِلَهُ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ وَ تَنْفِی الْفَقْر:(۶) صله رحم عمر را زیاد می‌کند و فقر را می‌زداید.»

این یک تعبیر حقیقی و واقعی است، چون رحم به لحاظ وجودی، حقیقتی متصل به وجود انسان است و اگر انسان بخواهد آن را قطع کند، با عالم وجود قطع ارتباط کرده است؛ لذا قاطع رحم عمر و روزی‌اش کم می‌شود.

امام صادق(ع) می‌فرماید: «صِلَهُ الْأَرْحَامِ تُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ تُسَمِّحُ الْکَفَّ وَ تُطَیِّبُ النَّفْسَ وَ تَزِیدُ فِی الرِّزْقِ وَ تُنْسِئُ فِی الْأَجَلِ؛(۷) صله أرحام خلق را نیکو و دست را با سخاوت و نفس را پاکیزه و روزى را زیاد کند و اجل را تأخیر می‌اندازد.»

تمام آثار صله رحم طینی (خویشاوندی) در رحم دینی (ارتباط با اهل‌بیت«ع») هم محقق است، بلکه آثارش در آنجا مضاعف می‌شود. اگر در رحم عادی، صله رحم سهولت حساب و زیادی عمر و وسعت روزی و… را به دنبال دارد، صله رحم دینی ورود به بهشت، وسعت روزی، زیادی عمر و سهولت حساب را به‌نحو کامل به همراه دارد.

ائمه اطهار(ع) در بخش صله رحم رعایت الاقرب فالاقرب رابه ما گوشزد می‌کنند. با این نگاه می‌توان فهمید که خدای سبحان به ما از همه نزدیک‌تر است، بنابراین باید رعایت وصل و ارتباط و محبت با خداوند بیشتر شود. از این رو باید بیشترین قرب را به خدای سبحان داشت.

امام صادق(ع) می‌فرماید: «صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَهٍ مِنْ مَاءٍ وَ أَفْضَلُ مَا تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الْأَذَى عَنْهَا وَ صِلَهُ الرَّحِمِ مَنْسَأَهٌ فِی الْأَجَلِ مَحْبَبَهٌ فِی الْأَهْل(۸): با رحم خود صله کن، اگر چه به یک جرعه آب باشد و بهترین صله رحم، آزار نرسانیدن به اوست. صله رحم مرگ را به تأخیر می‌اندازد و دوستى را به خانواده می‌آورد.»

برخی از روایات ارزش صله رحم را بالاتر از عبادت در مسجد دانسته‌اند. پیامبر اکرم می‌فرمایند: «جلوس المرء عند عیاله أحب إلى الله تعالى من اعتکاف فی مسجدی هذا:(۹) نشستن با اعضای خانواده در نزد خدا از اعتکاف در مسجد من محبوب‌تر است.»

شخصی به نام مَیسِر از امام باقر یا امام صادق «ع» نقل کرده که آن حضرت فرمود: «‌ای مَیسِر! گمان می‌کنم به خویشان خود نیکی می‌کنی؟» گفتم: «آری فدایت شوم! من در نوجوانی در بازار کار می‌کردم و دو درهم مزد می‌گرفتم. یک درهم آن را به عمّه‌ام و درهم دیگر را به خاله‌ام می‌دادم.» امام فرمود: «به خدا سوگند تا کنون دوبار مرگت فرا رسیده، ولی به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است.»(۱۰)

 

خلاصه و نتیجه‌گیری

  1. صله رحم در بردارنده دو واژه «صله» به معنای پیوستن و«رحم »در معنای استعاره‌ای به معنی قرابت و خویشاوندی است. صله رحم در زیر مجموعه «محبت بین مؤمنین» قرار می‌گیرد، بر همین اساس هر مقدار صله رحم قوی‌تر باشد، قرب به خداوند بیشتر و حقیقت وجودی انسان کامل‌تر می‌شود.
  2. پدر و مادر در میان اقوام از احترام بالاتری برخوردارند، به گونه‌ای که قرآن کریم بعد از توحید و دوری از شرک، مهم‌ترین فریضه را احترام به پدر و مادر می‌داند.
  3. صله رحم دایره وسیعی دارد که مازاد بر داشتن رابطه با خویشاوندان شامل مؤمنین، اولیاء الهی نیز می‌شود. بر اساس روایات وارده می‌توان به صله با اهل بیت(ع)، عالمان دینی و برادران دینی اشاره کرد
  4. قطع رحم هلاکت و کوتاهی عمر را به دنبال دارد و پایبندی به صله رحم باعث افزایش در عمر است.

 

پاورقی:

  1. انعام، آیه ۱۵۱٫
  2. سید علیخان حسینی مدنی، ریاض السالکین، ج ۴، ص ۶۵٫ قم نشر اسلامی،۱۴۰۴ق.
  3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۹۵٫ تهران نشر اسلامیه.
  4. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج۲، ص ۱۵۱٫ تهران نشر اسلامیه ۱۳۶۲٫
  5. کلینی، محمدبن یعقوب الکافی، ج ۲، ص ۱۵۰٫ تهران نشر اسلامیه ۱۳۶۲٫
  6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۹۰، ص ۲۷۴٫ تهران نشر اسلامیه.
  7. کلینی، محمدبن یعقوب ا لکافی، ج۲، ص ۱۵۱٫ تهران نشر اسلامیه ۱۳۶۲٫
  8. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج۲، ص ۱۵۱٫ تهران نشر اسلامیه ۱۳۶۲٫
  9. ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام ج۲، ص۱۲۱٫ قم نشر فقیه.

۱۰٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۰۰. تهران نشر اسلامیه.

29آوریل/21

فردای فرهنگ، چشم انتظار امروز

نباید در انتظار آینده نشست و آنگاه که از راه فرا رسید، تازه به فکر افتاد و چاره‌جویی و طرح‌ریزی کرد، بلکه باید پیش از آنکه آفتاب فردا طلوع کند، به مسائل و چالش‌هایش اندیشید و راه‌حل‌ها و راهکارهای آماده را فراهم کرد. در متن واقعه، به چاره اندیشیدن دشوار است؛ پس باید پیش از فرارسیدن آن، حدس زد و پیش‌بینی کرد و گزینه‌های پیش رو را از نظر گذراند.

از این‌رو، اینکه رهبر معظم انقلاب تأکید کردند که جوانان مؤمن انقلابی باید برای استقرار دولت جوان حزب‌اللهی زمینه‌سازی کنند، برنامه اولیه و ابتدایی است. در مرحله بعد باید از امروز درباره فهرست و مضمون سیاست‌هایی هم که این دولت در پیش خواهد گرفت، اندیشید و چاره‌جویی کرد. از آن جمله، مسئله بنیادین و دیرینه فرهنگ است که در همه دولت، مظلوم و مهجور بوده و اغلب به حاشیه رانده شده است. باید دید که اکنون با کدام‌یک از مسائل و چالش‌های فرهنگی روبرو هستیم و هریک از آنها در چه وضعیتی قرار دارند و با توجه به امکانات‌ چه می‌توان کرد؟ فرهنگ در پاره‌ای از بخش‌ها و ساحت‌ها به‌راستی به مسئله تبدیل شده و گره‌های فروبسته فراوانی دارد.

در این مجال مختصر به برخی از این مسائل راهبردی و حیاتی می‌پردازیم و اندکی درباره آنها توضیح می‌دهیم.

 

۱ . مسئله بی‌اهتمامی و کج‌اندیشی دولتی نسبت به فرهنگ

از دهه‌های گذشته تا کنون، همواره تکالیف فرهنگی دولت‌ها یکی از مباحث مناقشه‌برانگیز بوده است. با وجود اینکه‌ اصل و اساس گفتمان انقلاب اسلامی و اندیشه فرهنگی امام خمینی حاوی دلالت‌های روشنی درباره تکالیف فرهنگی دولت اسلامی است و دولت‌ها باید در همان چهارچوب حرکت می‌کردند و در بدیهیات و مسلمات انقلاب، تردید و تشکیک روا نمی‌داشتند، اما در عمل، حجم انبوهی از ظرفیت‌ها و گفتگوها صرف این موضوع شده و جدال‌ها و مناقشه‌ها همچنان ادامه دارند. واقعیت این است که آن دسته از نیروهای سیاسی که به قدرت دولتی دست یافتند و زمام امور را در دست گرفتند، از فرهنگ به‌عنوان ابزاری در جهت بازی‌های انتخاباتی و سیاسی خویش بهره گرفتند و هیچ‌گاه فرهنگ را بر صدر ننشاندند و پدیدآوردن گشایش‌های فرهنگی را وظیفه تمایزبخش خویش قلمداد نکردند.

از این روی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همواره از این منظر به دولت‌ها انتقاد داشته‌اند. این انتقادها یا برخاسته از بی‌اهتمامی دولت‌ها به فرهنگ‌ و یا ناشی از کج‌اندیشی‌ها و کج‌روی‌های آنها در عرصه فرهنگ بوده‌اند. از لحاظ نظری، هنوز مناسبات دولت اسلامی با فرهنگ حل نشده است.

این ذهنیت حتی در سطوح عالی قوای سه‌گانه هم دیده می‌شود، در حالی‌ که کسانی‌که در این لایه قرار می‌گیرند، علی‌القاعده می‌بایست به مؤلفه‌های اساسی و زیربنایی خط فرهنگی انقلاب، معتقد و متعهد باشند. اگر مدیران و کارگزاران عالی دولت اسلامی تفکر فرهنگی انقلاب را باور نداشته باشند جامعه و اوضاع فرهنگی آن دستخوش تضادها و کشمکش‌ها خواهد بود.

باید چاره‌ای اندیشید که قطعیات و بینات فرهنگی انقلاب، خط قرمز شمرده شوند و این‌گونه نباشد که هر کسی با تکیه بر آرای مردم بتواند سرکشی کند و مسیرهای متفاوت و معارضی را در پیش بگیرد. در غیر این ‌صورت، استحکام و ثبات فرهنگی جامعه، همواره در معرض تنش و تزلزل قرار خواهد گرفت و انجام هیچ برنامه فرهنگی بلندمدت و پایداری ممکن نخواهد بود.

 

۲ . مسئله رهاشدگی و  افسارگسیختگی فضای مجازی

امروز از هر سو به مسائل فرهنگی می‌نگریم، با فضای مجازی روبرو می‌شویم، به‌طوری ‌که فضای مجازی نسبت به مسائل فرهنگی، هم نقش زمینه و بستر را بازی می‌کند و هم خود به ‌صورت مستقل در حکم یک مسئله فرهنگی است. معضل بودن فضای مجازی، همچنان در حال تشدید و گسترش است و همانند یک ریشه اصلی، فروع‌ و شاخه‌های گوناگونی را شامل می‌شود. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در طول دهه‌های گذشته همواره نسبت به این مسئله، حساس و دغدغه‌مند بوده و آن را مسئله‌ای بنیادین و زیربنایی قلمداد کرده‌اند. از سوی ‌دیگر، ایشان درباره نحوه مواجهه با آن نیز راه‌حل‌هایی را پیشنهاد کرده‌اند، از جمله راه‌اندازی شبکه ملی اطلاعات، حمایت از پیام‌رسان‌های داخلی، تولید محتوای فاخر و بومی در فضای مجازی، مقابله جدی و قاطع با روند تخریب‌گری فرهنگی در فضای مجازی و ایجاد بازدارندگی و… در این ‌میان، راه‌اندازی شبکه ملی اطلاعات، کاری اساسی و تعیین‌کننده است که می‌تواند نقص‌های دیگر را تا حد زیادی برطرف کند، با این‌ حال تا کنون به آن اهتمام نشده است. نیروهای تکنوکراتی که در دولت حاکم هستند، راه‌اندازی شبکه ملی اطلاعات را خویش‌تحریمی ارتباطی معرفی کرده‌اند.

به ‌این ‌ترتیب، نوعی بدبینی اجتماعی نسبت به شبکه ملی اطلاعات در جامعه پدید آورده و در طول سال‌های گذشته، مردم را از چشیدن طعم یک تجربه شیرین و دلنشین از ارتباطات و تعاملات مجازی داخلی، محروم کرده‌اند. تنها سیاست به‌کار گرفته شده در طی این سال‌ها اجرای برنامه انسداد بخش‌هائی از فضای مجازی در مواقعی است که جامعه از لحاظ سیاسی، دچار بحران و تشنج می‌شود، اما با عادی‌شدن اوضاع، دوباره رویه قبلی ادامه پیدا می‌کند.

بنابراین یک عقل آینده‌نگر و راهبردی بر عرصه تدبیر فضای مجازی حاکم نبوده و سیاست‌ها، تابع سلیقه‌ها و گرایش‌های سیاسی منفعت‌جویانه بوده‌اند. در دوره تاریخی جدید، باید به‌گونه‌ای سیاست‌گذاری و اقدام کرد که توده‌های مردم، فضای مجازی بومی و داخلی را ترجیح بدهند و  فرآیند مهاجرت به قلمروی بومی به‌صورت خودجوش شکل بگیرد. شبکه ملی اطلاعات و پیام‌رسان‌های داخلی باید به‌گونه‌ای طراحی شوند که محرک‌هایی چون سرعت بیشتر و هزینه کمتر نقش تسهیل‌کننده را ایفا کنند.

 

۳ . غفلت از استقرار سبک زندگی اسلامی و ایرانی

با وجود همه فضیلت‌ها و ارزش‌هایی که بر جامعه ایران حاکم است، در سبک زندگی ما اشکالات و کاستی‌های غیرقابل انکاری وجود دارند. نخستین بار که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به موضوع سبک زندگی اشاره کردند، از مواردی نام بردند که همگی ناظر به عیب‌های موجود در سبک زندگی بودند. این مسئله از آن زمان تا کنون دستمایه مطالعات نظری و تجربی قرار گرفته و کسانی کوشیده‌اند با گره‌گشایی، جامعه را به افق‌های مطلوب فرهنگ اسلامی و انقلابی نزدیک کنند. خوشبختانه‌ این کوشش‌های متنوع بی‌تأثیر نبوده‌اند‌ و  خلقیات و رفتارهای فرهنگی تا حدی اصلاح و بازسازی شده و جامعه به مرحله خودآگاهی انتقادی و آسیب‌شناسانه نسبت به وضعیت فرهنگی موجود رسیده و حرکت‌‌ها و تحولات بزرگی در جامعه رقم خورده‌اند.

 

۴ . کم‌عملی در تولید فرهنگی نوآورانه و قوی

هرچند ما در برابر یک جبهه فرهنگی بسیار گسترده و متراکم قرار داریم که با تکیه بر ثروت و قدرت، هزاران محصول فرهنگی تولید می‌کند و تا حد زیادی عرصه فرهنگ را در گستره جهانی به تصرف خود درآورده است، با این‌حال ما نیز فرصت‌ها و امکانا‌ت خوبی را در اختیار داریم و می‌توانیم با وجود انبوه فرآورده‌های فرهنگی جبهه جریان معارض و بیگانه، مخاطب ایرانی را در کنار خود نگه داریم.

این امر تنها از طریق تولیدات فرهنگی نوآورانه و قوی میسر است. محصولات فرهنگی ما باید بتوانند در بازار رقابتی و بی‌رحم امروز گوی سبقت را از دیگران بربایند و برای مخاطب ایرانی جذاب و گیرا باشند. ما می‌توانیم با تولید و بازتولید محصولات فرهنگی دینی و بومی قوی و فاخر، ذائقه فرهنگی مخاطب را نیز تغییر دهیم و آن را هرچه بیشتر به معیارهای اسلامی و انقلابی نزدیک سازیم.

۵ . بی‌تکیه‌گاهی نیروها و جریان‌های فرهنگی خودجوش

در یک دهه اخیر، موج محسوسی از  نیروها و جریان‌های فرهنگی خودجوش شکل گرفته‌ است که در متن جامعه و متناسب با نیازها و خواسته‌های فرهنگی مردم فعالیت می‌کند. این فکر که باید نیروهای مردمی را در عرصه فرهنگی بازسازی کرد و به ‌کار گرفت، برخاسته از نظر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است. ایشان معتقدند که حتی اگر دولت هم به تکالیف فرهنگی خود عمل کند و اهمال نورزد، باز هم مسئولیت از نیروهای جوان مؤمن انقلابی سلب نمی‌شود، بلکه عرصه فرهنگی به‌قدری اندازه گسترده و پردامنه است که با امکانات‌ و فاعلیت‌‌ مستقیم دولت تناسب ندارد. پس باید نیروهای خودجوش مردمی را به‌ کار گرفت.  همچنین ضرورت حضور مردم در صحنه جنگ نرم و تقابل با تهاجم فرهنگی امری بدیهی و دلیل دیگری بر این راهبرد رهبری است. همچنانکه در دفاع مقدس از ظرفیت و استعداد نیروهای مردمی استفاده شد و بسیج مردمی شکل گرفت، در جنگ فرهنگی نیز باید امکانا‌ت و قابلیت‌های مردمی به‌ کار گرفته شوند. دولت اسلامی نباید به شکلی متمرکز و انحصارطلبانه، بر تمام عرصه‌های فرهنگی حکم براند و جایی برای تلاش‌های فرهنگی نیروهای خودجوش مردمی باقی نگذارد. از سوی دیگر این نیروها و جریانات‌ فرهنگی، نباید بی‌پشتوانه و بی‌تکیه‌گاه یله شوند و از حمایت‌های دولتی و رسمی بی‌نصیب بمانند.

 

۶ . فقدان شاخص‌برای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت فرهنگی

در گستره جهانی، مبنای داوری درباره فرهنگ و سیاست‌های فرهنگی دولت‌ها، برنامه توسعه فرهنگی است که اساساً ماهیتی تجددی دارد و بیشتر شاخص‌های آن بر مبنای تفکر غربی طراحی و به‌عنوان شاخص‌های جهانی، به دیگران تحمیل شده‌اند. انقلاب اسلامی که به‌طور بنیادین و ساختاری، خارج از قلمروی تجدد غربی و افق تاریخی آن به ‌سر می‌برد و می‌خواهد عالم و آدم دیگری را پدید آورد، هرگز نمی‌تواند تسلیم چنین نقشه‌ها و سندها و شاخص‌هایی بشود و آنها را در دستور کار خویش قرار دهد.

در سال‌های اخیر رهبر معظم انقلاب نسبت به اجرای پنهانی سند آموزشی ۲۰۳۰ که بخشی از سند توسعه پایدار است، واکنش‌ بسیار تند و شدیدی نشان دادند و آن را برنتافتند. ما باید در مقابل تحمیل‌ الگوها و شاخص‌هایی که ماهیت سکولار دارند، در پی الگوسازی و شاخص‌پردازی موازی و بدیل بر مبنای تفکر انقلاب اسلامی باشیم. اسنادی چون سند دانشگاه اسلامی، سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش، سند مهندسی فرهنگی و… در چهارچوب چنین ضرورت‌ها و اقتضائاتی تهیه شدند. با این ‌حال چون این سندها، اولین تجربه‌های ما در سندنگاری فرهنگی هستند و زمان زیادی هم بر آنها گذشته است، باید مورد بازنگری قرار گیرند.

از سوی‌ دیگر، نسخه پیش‌نویس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت که چند سال پیش با بخشی فرهنگی ارائه شد؛ نیاز به بازنویسی و تجدیدنظر جدی دارد. نسخه فعلی این سند چندان قابل ‌دفاع نیست و ضعف‌ها و کاستی‌های فراوانی دارد. از این ‌رو باید به‌ شکلی جدی مورد بازبینی قرار بگیرد. حتی شاید لازم باشد که سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت فرهنگی، به‌ صورت مستقل و مجزا نگاشته و ارائه شود که این خود نشانه اهمیت امر فرهنگ است.

نکته بسیار تعیین‌کننده و اساسی، تعیین و تعریف شاخص‌‌های مشخص و صریح مبتنی بر نظریه الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی، با توجه به تفاوت‌های فرهنگی است. به ‌عبارت ‌دیگر، در کنار تبیین صریح و شفاف نظریه توسعه فرهنگی، نظریه پیشرفت فرهنگی نیز باید به شکلی دقیق تبیین و مرزبندی شود.

 

  1. بی‌توجهی به ظرفیت فرهنگی برای علاج آسیب‌های اجتماعی

هر چند آسیب‌های اجتماعی مسئله‌ای کلان و عام‌تر و کلی‌تر از مسائل فرهنگی هستند، اما آسیب‌های اجتماعی در درون خود، آسیب‌های فرهنگی را نیز پرورش می‌دهند و تقویت می‌کنند. از طرفی می‌توان آسیب‌های اجتماعی غیرفرهنگی را از طریق سازوکارها و روش‌های فرهنگی برطرف کرد. بنابراین، آسیب‌های اجتماعی از دو جهت با فرهنگ مرتبط هستند: یکی از جهت مضمون و محتوا که تداخل و همپوشانی دارند و دیگری از جهت چگونگی و روش که یکی در خدمت دیگری قرار می‌گیرد. با این ‌حال، تأملات خاص و جدی در باره مناسبات این دو با یکدیگر صورت نگرفته‌ و در حال حاضر نقشه‌ها و طراحی‌های مشخص و عمومی درباره اضلاع فرهنگی آسیب‌های اجتماعی و نحوه مواجهه فرهنگی با آنها وجود ندارد. به ‌این ‌ترتیب، باید در این‌باره نیز چاره‌اندیشی کرد و رویکردی نو و خلاقانه ساخت ‌و ‌پرداخت و در متن آن، از امکانات‌ و استعدادهای درونی فرهنگ برای مهار و تقلیل آسیب‌های اجتماعی استفاده کرد.

 

۸ . کژکارکردهای فرهنگی ناشی از کندی در روند تولید علوم انسانی اسلامی

اگرچه علوم انسانی اسلامی از سنخ علم است و علم نیز با فرهنگ تفاوت‌هایی دارد، اما از آنجا که علوم انسانی با عالم ارزش‌ها و فرهنگ، تماس و ارتباط جدی دارند و از آنها اثر می‌پذیرند و بر آنها تأثیر می‌گذارند، باید دست‌کم بخشی از آن را چون مسئله‌ای فرهنگی دید و تفسیر کرد. بر این ‌اساس در اینجا از تولید علوم انسانی اسلامی نیز سخن به میان آمده است. با وجود اینکه اندکی بعد از انقلاب اسلامی و در جریان انقلاب فرهنگی، نزاع با علوم انسانی تجددی آشکار شد و شخص امام در برابر آن موضع‌گیری کردند، اما در طول سال‌های گذشته، حرکت ما در راستای تولید علوم انسانی اسلامی، چندان قوی و مطلوب نبوده است و از تمام امکانا‌ت و ظرفیت‌ها در راستای آن بهره نگرفته‌ایم. البته در آغاز برنامه انقلاب فرهنگی، مسئله علوم انسانی به صورتی جدی و بنیادی مطرح شد و به مدت دو سال برخی از کارهای نظری و معرفتی هم انجام شدند، اما در سال‌های بعد، این حرکت رو به سستی نهاد و این موضوع تا حد زیادی به حاشیه رفت.

سرانجام در سال ۸۸  رهبر معظم انقلاب در باره خطرناک بودن وجود حدود دو و نیم میلیون دانشجوی علوم انسانی هشدار دادند، زیرا متناسب با این جمعیت، نه متون علمی کافی در اختیار ماست و نه استاد دینی‌اندیش تربیت کرده‌ایم. پس از این هشدار بود که شورای تحول و ارتقای علوم انسانی اسلامی در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی راه‌اندازی شد تا با بازبینی سرفصل‌های آموزشی و تولید متون‌ درسی و علمی مناسب برای علوم انسانی به آثار موجه و منطقی در این زمینه دست یابیم و معضل علوم انسانی تخفیف پیدا کند.

البته برخی از نیروهای فکری جبهه انقلاب، به‌صورت غیررسمی به این کارزار بزرگ وارد شده و نشست‌هائی را برگزار و نشریه‌ها و مقاله‌ها و کتاب‌هائی را تدوین و نقدهایی ارائه کرده بودند. با این ‌حال حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۹۲ در حکمی خطاب به شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تصریح کردند که تلاش در زمینه علوم انسانی اسلامی هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده و باید بازنگری و برنامه‌ریزی جدیدی صورت بگیرد. این سخن‌ نشانه امری تحول‌خواهانه و معطوف به عبور از گذشته و طراحی و تعریف منطق‌های نوین برای حل این مسئله و در عین حال متضمن نوعی انتقاد و نارضایتی از راه پیموده شده بود.

ایشان در سال ۹۳ نیز در جریان دیدار با اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تأکید کردند که اساسی‌ترین اقدام در زمینه تولید علوم انسانی اسلامی، تعریف و تدوین مبانی فلسفی تحول در این علوم است. از آن تاریخ تا کنون با استقرار نیروهای تکنوکرات در قدرت سیاسی، حرکت این جریان کند بوده، نه کاملاً متوقف شده و نه پیشروی درخور توجهی داشته است. از سوی ‌دیگر، خود شورای تحول و ارتقای علوم انسانی هم از کاستی‌ها و نقص‌هائی رنج می‌برد.

بنابراین همچنان در این زمینه با چندین گره ناگشوده روبرو هستیم که گشوده شدن آنها نیازمند اراده‌های قوی و انقلابی هستند تا با تدارک تسهیلات‌ ساختاری و حمایت قاطع و باور راسخ، فعالیت در این زمینه از حالت رخوت و سستی خارج شود و جهش علمی لازم رقم بخورد. همان ‌طورکه در قلمروی علوم طبیعی و فنی، مساعدت‌ها و همراهی‌های ساختاری موجب شدند تا عقب‌ماندگی‌های فراوان و شکاف‌های عمیق، با استفاده از راه‌های میان‌بُر برطرف شوند، در اینجا نیز اگر نیروهای قوی و انقلابی متولی کار شوند، رویدادهای خیره‌کننده و شگفت‌انگیزی روی خواهند داد.

نیروهای حاکمیتی همچنان از تبعات فرهنگی بسیار گسترده آموزش علوم انسانی غربی در دانشگاه‌ها بی‌خبر یا به آنها بی‌اعتنا هستند و تهدیدات جریان تثبیت‌ شده بازتولید علوم انسانی غربی در دانشگاه‌ها را جدی نمی‌گیرند؛ در حالی‌که نگرش غرب به علوم انسانی، دگرگونی‌های عمیقی را در نگرش‌ها و جهان‌بینی افراد موجب می‌شوند و ما را در مرداب تجدد فرو می‌برند. چنانچه این اراده در درون ساختار رسمی شکل بگیرد، نیروهای سکولار دانشگاهی و حوزوی تضعیف خواهند شد و در مقام بازدارندگی و مانع‌تراشی، به حاشیه خواهند رفت.

 

۹ . ستیزه‌ آشکار با شعائر و نمودهای دینی

در سال‌های اخیر و در قالب یک روند هدایت ‌شده و دارای اتاق فرمان در آن سوی مرزها، ناهماهنگی آگاهانه و ستیزه‌جویانه‌ای با شعائر و نمودهای دینی شکل گرفته و یا پُررنگ شده است. از آن جمله می‌توان به پارتی‌های شبانه، ازدواج‌های سفید، مدلینگ در فضای مجازی، سگ‌گردانی، کشف حجاب و…. اشاره کرد. بیش از همه، کشف حجاب نگاه‌ها و ذهن‌ها را به خود متوجه کرده است. مواضع ساختارشکنانه و لیبرالیستی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۶ از یک ‌سو و خط‌دهی برخی از نیروهای سیاسی در رسانه‌های فارسی‌زبان وابسته به بیگانگان موجب شدند که موضوع ساختگی حجاب اجباری مطرح شود.

متأسفانه مسئله حجاب در دهه‌های گذشته، همواره گرفتار سیاست‌ها و نگرش‌های غلطی بوده است که آسیب‌های جدی به این مسئله زده و آن را زخمی و ناسور کرده‌اند.

از این ‌رو باید گفت که مسئله حجاب و پوشش به یک مسئله فرهنگی پیچیده و چندضلعی تبدیل شده و با وجود دغدغه‌های فراوان در مورد آن، پیشرفتی نداشته است.

 

۱۰ . فقر عمومی در سواد رسانه‌ای

سواد رسانه‌ای در نگاه نخست، ساده و ابتدایی به نظر می‌رسد، اما در واقع اهمیت فراوانی دارد و ساحت‌ها و عرصه‌های مختلف زندگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. سواد رسانه‌ای یعنی اینکه مخاطب رسانه بتواند پیام‌ها و مضمون‌های ارائه‌شده از رسانه‌ها را فارغ از القائات آشکار و پنهان آنها تجزیه ‌و تحلیل کند و خود به شکلی مستقل و غیراحساسی، دست به انتخاب و گزینش بزند و حق را از باطل و صدق را از کذب تشخیص بدهد. اگر مخاطب رسانه‌های جدید، منفعل و مرعوب و مسخر باشد، رسانه‌ها او را به سمت‌ و ‌سویی که خود می‌خواهند می‌کشانند و جامعه را گرفتار تلاطم‌ها و نوسان‌های مخرب خواهند کرد. حال ‌آنکه اگر افراد جامعه، تحلیل مستقل و تشخیص متمایزی داشته باشند و بتوانند به‌عنوان مخاطبی فعال و صاحب اندیشه و فکر با  رسانه مواجه شوند و منطق گزینش آگاهانه و هوشیارانه را در پیش بگیرند، این قبیل خطرها و تهدیدها، دفع خواهند شد. تجربه تاریخی انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که جبهه دشمن، همواره از شگردها و خدعه‌های رسانه‌ای برای پیشبرد نقشه‌های خود استفاده کرده و عده‌ای از مردم نیز به دلیل فقر در سواد رسانه‌ای، گرفتار القائاتی شده‌اند که هرگز ریشه در واقعیت نداشته‌اند.

فتنه‌های سال ۷۸ و ۸۸ و برخی از تلاطم‌ها و تنش‌های انتخاباتی ریشه در همین مسئله داشتند. به فرمایش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، اگر جریان تحریف، مؤثر نیفتد، کاری از جریان تحریم ساخته نیست. این تحلیل نشان می‌دهد که کسانی در داخل و خارج می‌کوشند با وارونه نمایی و تحریف‌، ذهن مردم را دستخوش نوسان و کج‌فهمی کنند و بدین طریق، بر تصمیمات‌ و انتخاب‌های سیاسی آنها اثر بگذارند.

تحریف در ذات خود به سواد رسانه‌ای ارتباط دارد و لذا مقابله با آن نیز منوط به سواد رسانه‌ای است. از آنجا که جهان امروز جهان رسانه‌هاست و به ‌هیچ ‌روی نمی‌توان رسانه‌ها‌ را از زندگی روزمره حذف کرد و یا آنها را به حاشیه راند و از آنجا که مرزها و حریم‌ها تاحدود زیادی درهم ‌شکسته شده‌اند و دسترسی به ارتباطات و اطلاعات، بسیار آسان شده است، چاره‌ای جز تقویت سواد رسانه‌ای نیست، زیرا در غیر این ‌صورت، ذهن مردم از آن سوی مرزها و توسط قدرت‌های بیگانه، مهندسی و هدایت خواهد شد و بر جامعه ما همان خواهد گذشت که آنها می‌خواهند.

17فوریه/21

اولین گام شیطانی در فضای مجازی

اشاره:

یکی از ویژگی‌های سبک زندگی مؤمنانه، پایبند بودن به اخلاق اسلامی به‌ویژه حفظ روحیه حیا در فضای مجازی است.گستره پایبندی به حیا که ویژگی مهم آن در بازدارندگی از ارتکاب معاصی و اعمال زشت است، اعم از فضای حقیقی و فضای مجازی است. حیا نقش مهمی در بازدارندگی از گناه در فضای مجازی، اینترنت و در ذیل آن شبکه‌های اجتماعی دارد. شیطان عرصه‌هائی را برای انحراف انسان‌ها در فضای مجازی گشوده است که باید مراقب آن بود و راهکار برون‌رفت از آسیب‌ها پایبند بودن به اخلاق به‌ویژه رعایت حیا و ناظر دیدن خداوند متعال در همه زندگی است.

 

الف. حیا از مصادیق فطرت است.

حیا عبارت است از حالت و کیفیتی که در نفس انسان شکل می‌گیرد و مانع از ارتکاب زشتی می‌شود. به فرمایش مرحوم مجلسی «حیا نوعی انفعال و انقباض نفسانی است که موجب خودداری از انجام امور ناپسند در انسان می‌شود و منشأ آن ترس از سرزنش دیگران است.»(۱) حیا از اوصاف ذاتی انسان است که در ابتدای خلقت، خداوند متعال در درون انسان‌ها قرار داده است که باید بر حفظ آن کوشید و از خطر بی‌حیایی به‌خصوص در شرایط جدید زندگی و عرصه ارتباطات مجازی اجتناب کرد. برخی با بیان مثال‌هایی بر این باورند که منشاء حیاء ازمحیط و متأثر از آداب قومی و اجتماعی است. این در حالی است که اصل حیا امری فطری است هر چند مصادیق آن می‌تواند در آداب مختلف تغییر کند، ولی اصل حیا و لایه‌های آن از مصادیق فطری است. حیا یک توان و قوه در وجود انسان است که شدت و ضعف پیدا می‌کند و آثار و نتایجی به دنبال دارد و شاید بتوان گفت از قوایی است که می‌تواند در اکثر فضائل و رذایل کارآیی داشته باشد.

امام صادق خطاب به مفضّل فرمود: «فَلَوْلَاهُ لَمْ یُقْرَ ضَیْفٌ وَ لَمْ یُوَفَّ بِالْعِدَاتِ وَ لَمْ تُقْضَ الْحَوَائِجُ وَ لَمْ یُتَحَرَّ الْجَمِیلُ وَ لَمْ یَتَنَکَّبِ الْقَبِیحُ فِی شَیْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْیَاء»(۲) اگر حیا نباشد هیچ مهمانی احترام نمی‌شود و هیچ وعده‌ای وفا و هیچ حاجتی برآورده و هیچ کار زیبایی انجام و هیچ کار زشتی ترک نمی‌شود.

 

ب. بازدارندگی به سبب پایبندی به حیا

ویژگی مهم حیا بازدارندگی است. هر مقدار معرفت و ایمان انسان به غیب بیشتر باشد و حضور خداوند و ملائکه اعمال را در زندگی عمیق‌تر درک کند، بیشتر از انجام گناه دوری می‌کند. در این میان نقش حیا از خداوند و درک حضور خداوند متعال در دوری از گناه نقش تعیین‌کننده دارد، امام زین‌العابدین«ع» می‌فرماید: «استَحیِ مِنهُ لِقُربِهِ مِنک(۳)؛ از خدا خجالت بکش، چون به تو نزدیک است.»

حیا با کمر‌ویی تفاوت دارد. شاید بتوان کمروئی را حیای منحرف شده دانست. حیا مترادف عفت نیست، زیرا عفت از ثمرات حیاست. امام علی«ع» می‌فرماید: «سَبَبُ اَلْعِفَّهِ اَلْحَیَاء»(۴) حیا و شرم  به یک معنا نیستند، زیرا شرم حالتی است که معمولاً بعد از انجام یک کار ناپسند در انسان پدید می‌آید، اما حیا حالتی است که انسان را از انجام کار ناپسند بازمی‌دارد.(۵)

 

ج. مراتب حیا

حیا به سه رکن وابسته است: حیاکننده، موضوع عمل و در نهایت ناظر و یا حیاشونده که هر کدام از اینها مراتبی دارند. بخش سوم یعنی ناظر و یا حیاشونده گونه‌های مختلفی دارد. گاهی حیا از انسان است و گاهی از خداوند، از این رو حیا همیشه با متعلقی و مضافی همراه است.گاهی ناظر وحیاشونده خلق و عامل بازدارندگی سرزنش دیگران است. حضرت امیرالمؤمنین«ع» می‌فرمایند: «کسی که از مردم شرم نکند، از خدای متعال سبحان نیز شرم نمی کند.»(۶) گاهی حیا از خداوند متعال است که به سبب معرفت به خداوند متعال و ایمان بالا، انسان از خداوند خجالت می‌کشد و سرزنش خداوند برای او ناگوار است.

راهکار رسیدن به مقام حیای الهی در گرو ایمان بالاست. پیامبر رحمت«ص» روزی به اصحاب فرمودند: «از خداى خود حیا داشته باشید و حق او را ادا کنید.» پرسیدند: «اى پیامبر خدا! چه کنیم‌؟» فرمودند: «اگر مى‌خواهید چنان باشید، باید گوش را از شنیدن سخنان بیهوده نگاه دارید و شکم را از ریختن حرام در آن حفظ‍‌ کنید و مرگ و طول بلاى آخرت را فراموش نکنید. کسى که نجات آخرت را بخواهد، باید زینت دنیا را کنار بگذارد، پس کسى که این‌گونه عمل کرد، حقیقت حیا را به‌جا آورده است.»(۷)

د. وسوسه‌های شیطان در شبکه‌های اجتماعی

موضوع حیا با توجه به مسائلی که امروزه در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی مطرح شده‌اند، باید مورد دقت بیشتری قرار گیرد. انسان احساس می‌کند شیطان در فضای مجازی باب جدیدی را مفتوح کرده و روابط زن‌ها و مردها در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته‌اند. انسان احساس می‌کند چون در این فضا ارتباط چهره به چهره وجود ندارد، بین زن و مرد تفاوتی نیست. باید مراقب فریب شیطان بود که انسان را گام به گام و مرحله به مرحله گمراه می‌کند. قرآن کریم در چهار آیه با واژه «خطوه» به دام‌های شیطان اشاره می‌کند.(۸) در یکی از آیات الهی آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر»(۹)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید از گام‌هاى شیطان پیروى نکنید، و هر کس از گام‌هاى شیطان پیروى کند به انحراف و گمراهى و فحشا و منکر کشیده مى‏شود، زیرا شیطان دعوت به فحشا و منکر مى‏کند. «خطوات» جمع «خطوه» به معنى گام و قدم است. اگر «شیطان» را به معنى وسیع کلمه، یعنى «هر موجود موذى و تبهکار و ویرانگر» تفسیر کنیم، گستردگى این هشدار در تمام ابعاد زندگى اعم از فضای حقیقی و فضای مجازی آشکار مى‏شود. شیطان هرگز نمی‌تواند انسان پاکدامن و با ایمان را ناگهان به ورطه فساد پرتاب کند، این کار را گام به گام انجام می‌دهد:

گام اول: معاشرت و دوستى با آلودگان است؛

گام دوم: شرکت در مجالس آنهاست؛

گام سوم: فکر گناه است؛

گام چهارم: ارتکاب مصادیق مشکوک و شبهات است؛

گام پنجم: انجام گناهان صغیره است؛

و بالاخره و در گام‌هاى بعدی گرفتار بدترین کبائر مى‏شود. آیه: «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» که متجاوز از ده بار در قرآن مجید به دنبال نام شیطان آمده است نشان می‌دهد که انسان باید تمام نیروهاى خود را براى مبارزه با این دشمن بزرگ و آشکار بسیج کند.(۱۰)

 

هـ . ارتباطات در فضای مجازی

کیدهای شیطان در فضای مجازی همانند فضای حقیقی پررنگ هستند. در فضای مجازی نیز ارتباطات به لحاظ حجب و حیای اولیه، کاملاً محترمانه هستند و کم کم صمیمانه می‌شوند. بعد کار به جایی می‌رسد که حریم‌ها شکسته می‌شوند. شیطان راه خوبی را در پیش گرفته است و ما باید حواسمان باشد که حجب و حیا در فضای مجازی محکم و محفوظ بماند. این تصور که چون فضا، فضای مجازی است پس دیگر زن و مرد و جنسیت مطرح نیست،  نگاه شیطانی است. قدرت خیال انسان و ایجاد انس‌ در شبکه‌های اجتماعی قوی‌تر از حالت روابط عینی است؛ لذا همان کاری که دیدن و شنیدن و حواس دیگر در روابط عینی انجام می‌دهند، در شبکه‌های مجازی در اثر خیال‌پردازی، شدیدتر است  و افراد در جذب و تصویرسازی از جملات و صحبت‌های همدیگر مجال بیشتری پیدا می کنند.

کلام انسان بر دیگران تأثیر جدی دارد. در روایات آمده است که همه ابعاد وجودی زن باید محفوظ و محجوب باشد. البته همچنان که به زن امر شده(۱۱)، مرد هم  باید چشم پرده‌پوش داشته باشد و نگاهش دریده نباشد(۱۲). دریدگی فقط مختص چشم نیست، بلکه ممکن است در گفتار و نوشتار باشد که منجر به بی‌حیایی و شکسته شدن حجاب‌ها و حریم‌ها می‌شود.

لذا این یک هشدار جدی است که شیطان حریم مومنین را بیش از پیش در معرض تجاوز و تهاجم  قرار داده و بسیاری از مؤمنین را بی‌‌اعنا کرده و احساس می‌کنند که در  این فضا دیگر مانعی وجود ندارد و لذا بسیاری   دچار انحراف می‌شوند. کسانی که قبلاً حتی تصورش را هم نمی‌کردند که گرفتار ارتباط با نامحرم شوند، از طریق فضای مجازی،  به‌راحتی حریم‌ها را شکسته و حیا را از دست داده‌اند.

 

و. لزوم رعایت حیا در شبکه‌های اجتماعی

باید برگردیم و مرزهای‌ خود را در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی پر رنگ کنیم و به زن و مرد بودن مخاطبمان در فضای مجازی توجه داشته باشیم. ادبیاتی که بین دو مرد رد و بدل می‌شود با کلامی که زن و مرد به یکدیگر می‌گویند متفاوت است. رعایت حیا در گفتار زنان و مردان در همه حال ضروری است. آیا اگر نزدیکان و دوستان انسان از محتوای حرف‌ها و ارتباطات ما اطلاع پیدا کنند، نگران نمی‌شویم؟ در روایت آمده است که مؤمن باید طوری زندگی کند که اگر زندگی او آشکار شد و یا به تعبیر امروز در اینترنت قرار گرفت، ترسی نداشته باشد. با این نگاه آیا حاضریم گوشی خود را بدون رمزگذاری و در دسترس دیگران قرار دهیم؟ کسی که از مردم شرم می‌کند، چگونه در محضر ربوبی حیا نمی‌کند؟

بنابراین در استفاده از شبکه‌های اجتماعی و مجازی باید اخلاق دینی مناسب آن رعایت و نکات زیر رعایت شوند:

  1. از تشکیل گروه‌های مختلط مانند تشکل‌های ظاهری کاملاً اجتناب شود. به‌خصوص این حکم در جایی لزوم پیدا می‌کند که همه افراد قدرت گفتگو دارند نه این‌که کانالی باشد که عده‌ای عضو هستند و فقط استفاده می‌کنند و روابط دوطرفه نیستند.
  2. همه عالم را اعم از فضای حقیقی و فضای مجازی محضر و پیشگاه خداوند بدانیم و جمله امام خمینی را از یاد نبریم: «عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید.»
  3. در شبکه‌های اجتماعی به مراتب حیا اعم از حیا از خلق و حیا از خالق پایبند باشیم. حیا از خلق در بخش شبکه‌های اجتماعی نهراسیدن از فاش شدن اطلاعات است، زیرا مؤمن باید طوری زندگی کند که از آشکار شدن اعمال و گفتارش هراس نداشته باشد. حیا از خالق و خداوند در شبکه‌های اجتماعی، حاضر دیدن خداوند است. سایت یا اطلاعاتی را که مورد رضایت خداوند نیست جستجو و ذخیره نکنیم و فرمایش علی«ع» آویزه گوشمان باشد که: «اِتَّقُوا مَعاصِیَ الخَلَواتِ فَإنَّ الشّاهِدَ هُوَ الحاکِمُ»(۱۳) از ارتکاب نافرمانی‌های خدا در خلوت‌ بپرهیزید؛ زیرا همان کسی که اینک شاهد هست، در روز قیامت نیز حاکم و قاضی خواهد بود.

 

به کوشش قاسم بابایی

 

پی‌نوشت:

۱- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۰۹٫

۲- مجلسی، بحارالانوار، ج ۳، ص ۸۱٫

  1. مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۸، باب ۳۳۶، ح۲۲٫

۴- غررالحکم، ۵۵۲۷٫

۵- مصباح یزدی، محمدتقی، مجله معرفت، شماره ۵۴٫

۶- غرررالحکم، ج۱، ص ۳۱۵ «من لم یستحی من الناس لم یستحی من الله سبحانه»

۷- دیلمی، إرشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۸۶.

  1. بقره، ۱۶۸، ۲۰۸٫ انعام/۱۴۲، نور/۲۱٫

۹- نور/۲۱٫

۱۰- مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ج۱۴، ص۴۱۲٫

۱۱- وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ (نور/۳).

۱۲- قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور، آیه ۳۰).

  1. نهج البلاغه، حکمت ۳۲۴٫
17فوریه/21

اقتصاد ما و ۴۲ سال حرکت

امروز اگر از مردم کشور سئوال کنید که بزرگترین موهبتی که انقلاب اسلامی برای زندگی شما داشته چه بوده است، اگر در صدد باشند که پاسخ مثبت بدهند، از عزت و استقلال، توانمندی‌های نظامی و معنویتی سخن خواهند گفت که در دوران ستمشاهی پایمال شده بود. عده‌ای که شاید تعدادشان کم هم نباشد احتمالاً در پاسخ دادن تردید می‌کنند و شاید این تردید در ذهن آنها وجود داشته باشد که از کدام موهبت سخن می‌گویید؟ از دلار ۲۵ هزارتومانی یا از مرغ ۳۰ هزار تومانی، از کمبود مواد اولیه دام و طیور یا از خاموشی ناشی از نرساندن گاز به نیروگاه‌های برق؟ از تعطیل شدن بنگاه‌های اقتصادی در نتیجه کرونا یا از تحریم‌های همه‌جانبه‌ای که کشور را در مضیقه قرار داده است؟ این گونه مشکلات، همواره مسائل روزمره مردم بوده و حافظه کوتاه‌مدت آنها را پر کرده‌اند. حافظه کوتاه‌مدت، یعنی جایی که برای تولید تحلیلهای آنی و فوری به آنجا مراجعه می‌شود و معمولاً اتفاقات روزانه، رسانه‌ها، احساسات و عواطف و افکار غیرزمان‌بر تولید می‌کنند، در دسترس‌ترین حافظه است.

اما بارها برای خود من پیش آمده است که پس از شنیدن یک دور کامل از این مسائل از طرف مقابل که حدود نیم‌ساعت یا کمی بیشتر به طول می‌انجامد، فرد مقابل حافظه کوتاه‌مدت خود را کنار می‌گذارد. در اینجاست که می‌توان در عمق افکار او وارد شد و خاطرات و اتفاقات دیگری را مرور کرد. در این لایه از افکار می‌توان به نقاطی دست‌ یافت که به فرد کمک می‌کند از این موهبت‌ها سخن بگوید. در اینجاست که ردپای حاج قاسم، شهید حججی و شهدای دفاع مقدس و یا نسبتی که مردم با امام راحل در ابتدای انقلاب برقرار کرده‌اند و یا سبک زندگی و نظام‌فکری رهبر معظم انقلاب پیدا میشود. با مرور بیشتر این مسائل، مخاطب آرام‌تر می‌شود و همدلی‌هایش را نمایان می‌سازد. این مطالب را برای معرفی فنون مقابله با شبهات ننگاشتم، بلکه مرادم اشاره به مطلبی فنی در موارد باورمندی مردم نسبت به نقاط ضعف و قوت جمهوری اسلامی در حوزه اقتصادی است. مسئله‌ای که ما را مجاب می‌کند که حداقل هر سال یک بار و در دوران دهه پرفروغ فجر آن را بازخوانی کنیم. در این روایت تلاش من این است که دو نکته را یادآور شوم:

۱٫حافظه کوتاه‌مدت مردم، مملو از نابسامانی‌های اقتصادی است که در زندگی روزمره با آنها مواجه هستند. انقلاب اسلامی در زمینه سامان‌ دادن به این موارد چندان موفق عمل نکرده است، یا اگر هم اتفاقات مثبتی در واقعیت زندگی اقتصادی روزمره مردم رخ دادهاند، در مرحله تبدیل  به باور با مصیبت‌های جدی مواجه بودهاند. بنابراین نرم‌افزار تبدیل خدمت اقتصادی در جمهوری اسلامی به باورهای در دسترس، یا تولید نشده است و یا عملکرد مناسبی ندارد. برعکس این اتفاق در دنیای سرمایه‌داری رخ داده است. نظام سرمایه‌داری توانسته ‌است به‌رغم همۀ سختی‌هایی که برای زندگی مردم ایجاد و آنها را در نظام مزدبگیری، اجیر خود کرده است، این باور را منتقل کند که پیشرفت، رفاه و سربلندی فقط در سایۀ اجرای احکام این نظام نهفته است.

جالب است که انسان دنیای بازار می‌تواند از ۴ صبح تا ۱۰ شب کار کند تا «فقط» زنده بماند و درعین‌حال خود را مرفه، آسوده و پیشرفته بداند. بدیهی است که در اینجا منظورم از انسان بازار، همان انسان معمولی است که در دنیای سرمایه‌داری می‌زید، نه بیل‌گیتس و زاکربرگ و جابز و… که صدم درصدی از جمعیت این دنیا را تشکیل می‌دهند و درعین‌حال ده‌ها درصد از سرمایه‌ها را از آن خود کرده‌اند.

۲. انقلاب اسلامی در مقدرات عمیق و ساختاری مردم آثار قابل‌تأملی دارد. تغییر کلان‌ رویکرد نگاه به انسان، گشودن عالم غیب و شهادت و مسیر کمال اخروی برای اجتماع ایرانی، بازیابی تمدنی که در نتیجۀ تحقیر مردم توسط کشورهای اروپایی و روشنفکرنماها در دهه‌های متعدد به فراموشی سپرده شده بود و ایجاد روزنۀ امید در بازگشت تمدن بزرگ ایرانی اسلامی و زمینه‌سازی برای امر ظهور از جمله این ویژگی‌هاست؛ اما در همین مقدرات کلان و اینکه این آمال، چگونه رفاهی را برای مردم رقم می‌زنند و مردم را چگونه در اکتساب معیشت همراهی می‌کنند در مقدرات رفاهی و اقتصادی کشور به‌گونه‌ صحیحی تنظیم نشدهاند. لذا زمانی هم که به حافظۀ بلندمدت جامعه رجوع می‌کنیم، باز نمی‌توانیم آمال و آرزوهای مثبتی را در حوزۀ اقتصاد رهگیری کنیم؛ مگر آنکه‌ بگوییم مسیری را که سرمایه‌داری پیشرفت می‌داند، ما نیز حتی گاهی با سرعتی بالاتر طی کردهایم و اگر رژیم ستمشاهی بر کشور حاکم بود، هرگز به همین سطح از پیشرفت هم نمی‌رسیدیم که درست هم هست و در کتابی مفصل این را اثبات کرده‌ایم.(۱)

البته منظور نگارنده این نیست که انقلاب اسلامی، هیچ ایدۀ عظیمی را در اقتصاد رقم نزده است. انقلاب اسلامی در شعارهای اساسی خود، نهضت مستضعفان و پابرهنگان عالم است، یک تار موی کوخ نشینان را با کاخ نشینان عوض نمی‌کند و به‌دنبال استقلال و آزادی مستضعفان است. آنچه در کمیته امداد و جهاد سازندگی و حرکت‌های ‌جهادی مردم در داخل کشور و نحوۀ تعامل کشور با مردمان جبهه مقاومت اعم از عراق و سوریه و لبنان و افغانستان و یمن روی‌داده است، خود گواه این ماجراست. اما ایده عظیم انقلاب اسلامی و این کنش‌های مبارک، هیچ‌گاه رویکرد غالب و باورسازی برای مردم نشده است. بلکه باور مردم حاصل کنشهای اقتصادی دولت‌هایی است که همواره بر مبنای نئولیبرالیسم به‌دنبال پیشبرد اهداف اقتصادی کشور بوده‌اند. کنش‌هایی که ناکارآمدی آنها‌ همواره به انقلاب اسلامی نسبت داده شده است و اگر هم اتفاقاً کارآمد هم بوده‌اند، به‌دلیل تباین اساسی با نگرش انقلابی نتوانسته‌اند خود را به نظام جمهوری اسلامی الصاق کنند. اما آیا همین مردم پذیرفته‌اند که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را می‌توان از نتایج عملکرد اقتصادی آن جدا کرد؟ پاسخ واضح است. بهرغم تلاش‌های صورت گرفته، عموم مردم کنش‌های اقتصادی ۴۲ سال اخیر را از انقلاب اسلامی جدا نمی‌دانند. بلکه سنجه‌های اساسی ‌ بسیاری از آنان در ارزیابی عملکردها، مسائل اقتصادیای است که  زندگی را برای آنان دشوار کرده است. به عبارت دیگر، تلاش‌های فراوان، نتوانسته است مردم را مجاب کند که از انقلاب اسلامی، اقتصادی غیر از این اقتصاد به‌وجود خواهد آمد.

راه‌حل چیست؟

انقلاب اسلامی چاره‌ای جز کارآمدی در اقتصاد ندارد. نمی‌توان منتظر بود تا مردم حساب ناکارآمدی‌های پدید آمده در طول این دوران، یا ناکارآمدی‌های به‌ارث رسیده از دوران طاغوت را از حساب ارزش‌های انقلابی جدا کنند و اگر چنین انتظاری از مردم داشته باشیم،  تنها در پی آن هستیم که از مسئولیت‌هایی که در میثاق ملی، یعنی قانون اساسی بر گردن حاکمیت نهاده‌ایم، طفره برویم. مردم باور نخواهند کرد «اقتصاد انقلاب» را…

دو دهه است که تمرکز رهبر انقلاب بر رفع نابسامانی‌های اقتصادی است. باید دید در این فرایند حل مسئله کدام سویه از نگرش‌های اقتصادی درصدد مقابله و کدام سویه درصدد همراهی با این دیدگاهها هستند. تقویت سویه‌هایی که می‌توانند بر تبدیل نظریه اقتصاد مقاومتی به نظریه‌ای کارآمد، ملموس و قابل ادراک تنها راه مقابل روی جمهوری اسلامی در وضعیت فعلی اقتصاد کشور است.

 

پی‌نوشت:

۱٫رجوع کنید به کتاب «پیشرفته‌ایم» نوشته حمیدرضا مقصودی و علی سعیدی، معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی

10اکتبر/20

بال‌هاى حمایت را با مهربانی براى مردم بگسترانید

اشاره:

یکی از سفارشات دین مقدس اسلام خوش‌رفتاری با مردم در زبان و عمل است؛ به گونه‌ای که قرآن کریم یکی از ویژگی‌های بارز پیامبر اکرم«ص» را حسن خلق و خوش‌رفتاری با مردم می‌داند. براین اساس ضروری است که سبک زندگی و منش و کنش ما برآمده از سیره‌ اهل بیت«ع» باشد. همچنان‌ که در دعای بیستم صحیفه سجادیه امام سجاد«ع» می‌فرماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیهِ الصَّالِحِینَ،… وَ لِینِ الْعَرِیکهِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّیرَهِ: بار خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به زیور شایستگان بیارای… و به نرم‌خویی و فروتنی و خوش‌رفتاری و وقار و حسن معاشرت یاری‌ام کن.»(۱)

 

سفارش به نرم‌خویی با مردم

دعای بیستم صحیفه سجادیه درباره‌ چگونگی رفتار اجتماعی و حسن معاشرت با مردم است. امام سجاد«ع» در این دعا به دو نکته که هر دو در عدالت اجتماعی دخیل‌اند، به طوری ‌که اگر هر یک نباشد وضع و تحقق عدالت اجتماعی مختل می‌شود، اشاره می‌کنند. نظیر این جملات در فرمایش امیرالمومنین«ع» در نهج‌البلاغه قابل مشاهده است، ایشان هنگامی که محمد بن ‌ابی‌بکر را به حکومت مصر منصوب کردند، در نامه‌ای خطاب به او  فرمودند: «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ، وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَهِ وَ النَّظْرَهِ، حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ، وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ: با ایشان فروتن باش و نرم‌خوى و گشاده‌رو. همه را یکسان بنگر. اگر یکى را به گوشه چشم نگریستى، به دیگرى رو در رو نگاه مکن تا بزرگان از تو نخواهند که بر ناتوانان ستم کنى و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند.»(۲)

سپس تذکر می‌دهند که: «اگر این‌گونه رفتار کردی و همه را به‌طور مساوی در نظر گرفتی، «اخْفِضْ لَهُمْ جَنَاح» شدی، رؤسای قوم در کنار تو هستند و مردم در هنگام بروز مشکلات به تو پناه می‌آورند و پناهگاه و ملجاء همگان خواهی شد. اما اگر این کار را انجام ندهی، فقرا و محرومان از تو فاصله می‌گیرند و مردم از تو دوری می‌کنند و عدالت اجتماعی محقق نمی‌شود.»

 

امام سجاد(ع) و درخواست طبیعت نرم و ملایم

«اخْفِضْ لَهُمْ جَنَاح» معنای لطیفی دارد و بدین معناست که: «بال‌هاى محبّت و حمایتت را با تواضع براى آنها بگستران». این تعبیر برگرفته از قرآن مجید است که در برخورد با مؤمنان به پیامبر اکرم«ص» مى‌فرماید: «وَاخفِض جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤمِنِین: پر و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‌کنند فرود آر.(۳) یک مرغ یا کبوتر چگونه همه بچه‌ها را زیر پر می‌گیرد و از سرما و گرما حفظ می‌کند، امام می‌فرماید تو نیز به عنوان حاکم و مسئول باید با مردم این‌گونه رفتار کنی. بنابراین امام سجاد«ع» از خدا تقاضا و طلب می‌کنند که خدایا! طبیعت مرا، طبیعت نرم و ملایم قرار بده و با خشونت قرار مده.

در مجمع‌البحرین و ریاض السالکین درباره‌ فرمایش امام سجاد«ع» در بخش «خَفْضِ الْجَنَاحِ» بیان لطیفی آمده است. ایشان تواضع و فروتنی را به طبیعت ملایم می‌کنند. افراد متفاوتند. گاهی کسی طبیعتش خشن و تند و دیگری طبیعتش نرم و ملایم است. مرحوم سید در ریاض السالکین از نهایه ابن اثیر نقل می‌کند که یکی از صفات رسول اکرم«ص» این بود که ایشان خشن نبودندو طبیعت ایشان، طبیعت مهربان و نرم و ملایمی بود.

 

نرم‌خویی و مهربانی دو صفت پیامبراکرم«ص»

امیرالمؤمنین«ع»یکی از صفات پیامبر اکرم«ص» را مهربانی و ملایمت و نرم‌خوئی می‌دانستند.(۴) و می‌فرمودند؛ «ایشان به‌قدری مهربان و ملایم بودند که همه می‌گفتند جان ما فدای شما باد!» ارتباط بین رعیت و پیغمبر این‌گونه بود.

قرآن‌ کریم یکی از اوصاف پیامبر«ص» را نرم‌خویی و مهربانی با مردم برمی‌شمارد و می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک: در اثر رحمت خدا با مهربان هستی و اگر بدخلق و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.»(۵) این آیه در جنگ احد و در خصوص عده‌ای نازل شد که ناجوانمردانه عمل کردند و با تمام تأکیدات رسول خدا«ص»، میدان را خالی کردند و سبب بروز مشکلات فراوانی شدند. آنها وقتی به مدینه برگشتند، پشیمان شدند و این آیه برای پیامبر«ص» نازل شد که همه را جمع کن وکسی را طرد مکن و رسول خدا«ص» بعد از جنگ احد عفو عمومی اعلام کردند.

خداوند متعال در قرآن کریم در جریان حضرت موسی«ع»  به او یادآور می‌شود که فرعون را با قول نرم و با مهربانی به دین دعوت کن: «اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏. فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى: بروید به سوى فرعون که او طغیان کرده است. با او به نرمى سخن گویید تا ایمان بیاورد و یا بترسد.»(۶)  امام صادق«ع» در تفسیر این آیه می‌فرمایند دستوری که خداوند متعال به حضرت موسی«ع» داد این بود که وقتی پیش فرعون رفتی با او با ملایم صحبت کن و او را با کنیه ابومصعب صدا بزن؛ چون خوشش می‌آید و در پذیرش حق توسط او تأثیرگذار است.

 

دیدآوران    

بنابراین از سخن امام سجاد«ع» که فرمودند: «وَ لِینِ العَرِیکهِ، وَ خَفضِ الجَنَاحِ، وَ حُسنِ السِّیرَهِ: خدایا مرا… به  نرم‌خویی، فروتنی، خوشرفتاری، وقار و حسن معاشرت یاری نما»؛ این‌گونه برداشت می‌کنیم که:

اولاً یکی از  عوامل مؤثر در عدالت اجتماعی این است که یک مدیر و مسئول مملکتی نباید طبیعت خشنی داشته باشد و لازم است که مدیران در مواجهه با مردم طبیعت و خوی ملایمی داشته باشند.

ثانیاً در کنار لزوم طبیعت ملایم، مسئولان باید فروتن و متواضع و مصداق این دستور قرآنی(۷) و روایی باشند که: «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِین». چنین رفتاری بی‌شک در تحقق عدالت اجتماعی تأثیرگذار است.

 

تواضع و فروتنی امام علی«ع»

حضرت امام عسکرى«ع» مى‌فرمایند: «پدر و فرزندى مهمان حضرت علی«ع» شدند. امام براى خدمت به آنان برخاستند و مقدمشان را گرامى داشتند و هر دو را بالاى مجلس نشاندند و روبه‌روى آنان نشستند. سپس فرمان دادند که براى هر دوی آنها غذا بیاورند و آنان غذا خوردند. آنگاه قنبر غلام حضرت، طشت و آفتابه و حوله‌اى را آورد و خواست دست پدر را بشوید. حضرت از جا برخاستند و آفتابه را از دست قنبر گرفتند تا آب روى دست آن مرد بریزند. مرد دستش را به خاک مالید و گفت: «یا امیرالمؤمنین! خدا مرا بکشد که شما با این مقام و عظمت بر دست من آب مى‌ریزید.» حضرت فرمودند: «بنشین و دستت را بشوى، زیرا خداوند، تو و برادر دینى‌ات را مى‌بیند که در این زمینه‌ها امتیازى به تو ندارد و در خدمت به تو فضیلتى براى او نیست. برادر دینى‌ات با شستن دست تو میخواهد در بهشت زمینه‌ خدمت به نفع خود را فراهم سازد‌، آن هم خدمتى ده‌ها برابر عدد اهل دنیا و بر شمار خدمتکارانى که در دنیا هستند.» پس مرد نشست و على«ع» به او گفتند: «تو را به حقى که از من مى‌شناسى و آن را عظیم و بزرگ مى‌شمارى و تواضعى که براى خدا دارى تا به آن پاداشت دهد سوگند مى‌دهم که مرا به آنچه که از خدمتم به تو افتخارت داده است‌ واگذارى و چنان با آرامش دستت را به وسیله‌ من بشویى که گوئی قنبر آب روى دستت مى‌ریزد.» آن مرد تسلیم تواضع على«ع» شد و دستش را با آب ریختن ایشان شست.

وقتى کار تمام شد، امام آفتابه را به فرزندشان محمد بن حنفیه دادند و فرمودند: «پسرم! اگر فقط فرزند این مرد مهمان من بود من خود آب روى دستش مى‌ریختم، ولى خداى عزّ و جلّ نمى‌پسندد که بین پدر و پسر که با هم هستند فرق نگذارم. پدر به روى دست پدر آب ریخت و باید در این موقعیت پسر روى دست پسر آب بریزد.» پس محمد حنفیه روى دست پسر آب ریخت و پسر دستش را شست.» آنگاه حضرت امام عسکرى«ع» فرمودند: «کسى که على«ع» را در تواضع و فروتنى پیروى کند شیعه‌ واقعى اوست.»(۸)

اینکه می‌گویم ما اسلام را یاد نگرفته‌ایم و عامل نیستیم در این بخش‌هاست. امیرالمؤمنین«ع» فرمودند اگر پسر تنها می‌آمد من این کار را نمی‌کردم، اما در حال حاضر پسر در محضر پدر است و محبوب خدا نیست که پدر و پسر مساوی باشند. لذا فرمودند من دست پدر را شستم و شما دست پسر را بشوی که آنچه محبوب خداست انجام بگیرد.

 

سبک زندگی اهل بیتی

ما شیعه هستیم و از این ‌روی باید سلوک و سیره‌ زندگی ما بر اساس سیره اهل بیت«ع» باشد. انسان وقتی سیره پیامبر اکرم«ص» را مطالعه می‌کند، در می‌یابد که باید با مردم چگونه رفتار کند. در روایات در خصوص سبک زندگی نبوی آمده است که: «و کان یُکرِمُ مَن دَخَل علیه، حتّی رُبّما بَسَط ثَوبَه لِمَنْ لیست بینَهُ و بینَهُ قِرابهٌ و لا رضاعٌ یُجلِسُهُ علیه.(۹) روش رسول گرامى«ص» این بود که هرکس بر ایشان وارد مى‌شد او را اکرام و گاهى عباى خود را به جاى فرش زیر قدمش پهن و تشک کوچکى را که روى آن نشسته بودند، به شخص تازه وارد تعارف می‌کردند.

روزی مردى روزی وارد مسجد شد و رسول اکرم«ص» تنها نشسته بودند. به سوى پیامبر«ص» آمد. با نزدیک شدن او حضرت جابه‌جا شدند و تغییر محل دادند. مرد عرض کرد: «مسجد وسیع است. چرا حرکت کردید و مکان خود را ترک گفتید؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «حق مسلمان بر مسلمان این است که وقتى می‌بیند که او قصد نشستن دارد به احترامش جابه‌جا می‌شود و کنار می‌رود.»(۱۰) فحوای کلام حضرت این است که مسلمان براى تازه وارد حریم می‌گیرد و او را تکریم می‌کند. در همین روایت آمده که حضرت«ص» متکایی را که در کنارشان بود، به مهمان تعارف کردند. این کار سبک رفتاری رسول اکرم «ص» و امیرالمؤمنین«ع» بود.

امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق درک معارف و عمل به معارف را بدهد تا در پرتو توجهات حضرت ولی عصر«عج» سبک زندگی ‌ما رنگ و بوی سبک زندگی اهل بیتی بگیرد.

به کوشش: قاسم بابایی

پی‌نوشت‌ها:

۱- دعای بیستم صحیفه سجادیه.

۲- نهج البلاغه، نامه ۲۷٫

۳- سوره شعراء، آیه ۲۱۵٫

۴- ابن‌بابویه، معانی الأخبار، ص ۱۸۳، مصحح علی‌‎اکبر غفاری، ناشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم۱۳۶۱٫

۵- سوره آل عمران، ۱۵۹٫

۶- سوره طه، آیه ۴۲-۴۳٫

۷- سوره حجر، آیه ۸۸٫

۸- تفسیر امام عسکرى: ۳۲۵، التواضع و فضل خدمه الضعیف، حدیث ۱۷۳، ترجمه محمدکاظم رحمتی  تهران، ناشر: بنیاد دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۲.

۹- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۲۶٫

۱۰- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۴۰٫

29آگوست/19

امام تا آخرین لحظۀ عمر دائم‌الذکر بودند

اشاره:

از روز ۱۹ دی ۱۳۵۶ که شهر قم یکپارچه قیام شد و بازاریان قم همگام با جوانان انقلابی، حماسه بزرگترین تعطیلی بازار را در انقلاب به نام خود ثبت کردند، حاج احمد بهاءالدینی، با رها کردن کسب و کارش به بیت آیت‌الله یزدی پیوست که در آن مقطع، کانون انقلابیون به شمار می‌رفت و فعالیت‌های انقلابی خود را ادامه داد. حاج احمد، چند ماه قبل از پیروزی انقلاب با سایر جوانان انقلابی قم، گروه انتظامات شهر قم را بنیان نهاد تا در فقدان نیروهای انتظامی به حفاظت و حراست از مردم و اموال آنان بپردازند.

با پیروزی انقلاب و ورود امام خمینی(ره) به قم، بخشی از حلقه محافظان امام را جوانان انقلابی قم به عهده گرفتند که همین حلقه تا پایان عمرِ امام راحل، در زمره محافظان و خدمتگزاران خاص ایشان قرارگرفتند.

با بازگشت امام به تهران و استقرار ایشان در جماران، حاج احمد در کنار حفاظت از امام، به دلیل تخصص در کارهای فنی و برقی، امور بیت امام را نیز انجام می‌داد. پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و آغاز ترورهای سازمان منافقین و ضرورت حفاظت بیشتر از بیت حضرت امام، با خواست شخص مرحوم حاج احمدآقا خمینی، گروهی متشکل از حدود ۲۰ نفر از معتمدترین افراد از میان نیروهای انقلابی قم، اصفهان و مشهد انتخاب شدند و حفاظت از بیت امام را به عهده گرفتند. حاج احمد بهاءالدینی یکی از افراد این گروه و از نزدیکترین افراد به حضرت امام بود.

آنچه پیش روی شماست، گفتگویی با محافظ و خدمتگزار امام راحل در جماران است که نزدیک به ۱۰ سال، لحظات ناب زندگی امام را در قاب خاطرات خود دارد.

 

 

*شما که نزدیک به ده سال توفیق خدمتگزاری به ایشان را داشتید و شاهد سیرۀ عبادی و اخلاقی و سبک زندگی آن عزیز سفرکرده بودید، برنامه‌های حضرت امام را در یک ۲۴ ساعت برای نسل امروز بیان کنید.

اگر بخواهیم یک بیست و چهار ساعت امام را به‌طور مفصل بیان کنیم، مدت‌ها زمان می‌برد. برنامه ایشان خیلی منظم و دقیق بود. از دوست صمیمی حضرت امام، مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی خدمت شما عرض کنم. آقای بهاء‌الدینی فردی نبود که حرف بی‌مبنا بزند. ایشان از اولیاء‌الله بود و درباره امام به می‌فرمود: «بیخود نیست آقا روح‌الله به اینجا رسیده است. بعد از ائمه«ع» کسی را مثل حاج آقا روح‌الله سراغ ندارم. من از نوجوانی با امام رفیق بوده‌ام. ایشان از نوجوانی، حتی از مکروهات هم پرهیز می‌کرد.»

امام هر روز ساعت هشت صبح، خلاصه اخبار را گوش می‌کردند. اول پزشکان خدمتشان می‌رفتند و فشار خون و قلب ایشان را کنترل می‌کردند. بعد از پزشک‌ها، آقای رسولی و آقای رحیمیان و آقای صانعی خدمت امام می‌آمدند و چون مهر قبوض نزد خود ایشان بود، مهر را می‌گرفتند و در محضر خود حضرت امام مهر می‌زدند و اگر کار و سئوال یا نامه‌هایی بود، خدمت امام عرضه می‌کردند و جواب می‌گرفتند. هر روز، به‌جز پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها، دو مراسم خطبه عقد، ملاقات و دو عمامه‌گذاری بود. بعضی مواقع هم کلاً ملاقات‌ها تعطیل بودند. مثلاً در زمستان، چون در جماران برف زیادی می‌آمد و یخبندان می‌شد و احتمال داشت که مردم زمین بخورند، ملاقات‌ها تعطیل می‌شدند تا مردم اذیت نشوند.

در مورد خطبه‌های عقد، ما ابتدا با عروس و داماد و همراهانشان صحبت می‌کردیم که عقد موقت نخوانده باشند و اگر خوانده بودند، مدت آن را ببخشند تا عقدشان صحیح باشد. بعد از آنها می‌پرسیدیم که مهریه چقدر است. عروس نرود گل و گلاب بیاورد و امام را با این چیزها معطل نکنند. امام  همیشه وکیل دختر می‌شدند. حتی یک بار هم ندیدم که وکیل پسر بشوند. خطبه عقد را خیلی ساده می‌خواندند.

 

* حضرت امام چه توصیه اخلاقی خاصی  به زوج‌های جوان داشتند؟ گفته می‌شود که امام توصیه «بروید با هم بسازید» را زیاد می‌فرمودند.

بله ایشان به اکثر زوج‌هایی که عقدشان را می‌خواندند، این مطلب را می‌فرمودند. بیشتر کسانی که من نوبت عقد آنها را گرفتم، هر وقت به من بر می‌خورند، می‌گویند که هنوز آن نصیحت حضرت امام در گوش ماست. هنگامی که داماد و عروس می‌رفتند و دست امام را می‌بوسیدند، امام به آنها می‌فرمودند: «با هم خوب باشید و با هم بسازید.». هنوز هم هر کسی از این افراد به من برخورد می‌کند، می‌گوید بر اساس همین حرف امام، بعد از بیست سی سال زندگی، هیچ مشکلی با هم پیدا نکرده‌ایم. تا می‌خواهیم به کوچک‌ترین مشکلی برخورد کنیم، نصیحت امام در گوشمان می‌آید و برایمان تلنگر می‌شود.

 

*ادامه برنامه حضرت امام را بفرمایید.

بعد از خطبه‌های عقد، ملاقات‌ها شروع می‌شدند. بیشتر هم از خانواده شهدا بودند که وقتی ما معرفی می‌کردیم که ایشان مثلاً پدر سه یا چهار شهید هستند، امام کمی با آنان صحبت و ابراز لطف و محبت می‌کردند. برای این ملاقات‌ها کارت‌هایی تهیه شده بود که طبق نظر حاج احمد‌آقا چند نفر از اعضای دفتر سهمیه داشتند که متن دستخط حاج احمد‌آقا هنوز هم موجود است. در ملاقات‌ها اگر حضرت امام به یک جانباز برمی‌خوردند، واقعاً‌ متأثر می‌شدند و چهره‌شان تغییر می‌کرد که برای قلبشان هم خوب نبود، لذا در دو سال آخر پزشکان به ما گفتند که حتی‌الامکان جانبازها را پیش امام نیاورید.

بعد از پایان ملاقات‌ها، نوبت به عمامه‌گذاری می‌رسید که برنامه آخر بود. در عمامه‌گذاری، حضرت امام به هر یک از طلبه‌های جوان، هزار تومان هدیه می‌دادند. این کار که تمام می‌شد، نوبت به ملاقات خصوصی مسئولین با امام می‌رسید. مسئولان، اعم از رئیس جمهور، رئیس قوه قضاییه، رئیس مجلس، وزرا یا دوستان امام، بعد از ملاقات و عمامه‌گذاری خدمت امام می‌رفتند. بعد از این اگر برنامه ملاقات عمومی بود، آقا تشریف می‌آوردند داخل و چند قدمی راه می‌رفتند و یک استکان چای یا آب میوه میل می‌فرمودند و برای ملاقات عمومی، تشریف می‌بردند. معمولاً هر روز قبل از ظهر، ایشان یک خواب قیلوله نیم ساعته داشتند و یک ربع مانده به اذان برای نماز ظهر آماده می‌شدند و نمازهای مستحبی قبل از ظهر را می‌خواندند و بعد نماز ظهر و عصر را اقامه می‌کردند.

 

*نماز ظهر و عصر را به جماعت می‌خواندند؟

جماعت عمومی نبود. گاهی بعضی از ما محافظ‌ها به ایشان اقتدا می‌کردیم. یادم هست یک روز که ایشان آماده نماز بودند، خدمتشان وارد شدم و پشت سرشان ایستادم. آقا فرمودند: «بیا جلوتر» و من از سمت راست تا چند سانتی ایشان نزدیک شدم. چند باری که امام در بیمارستان بستری شدند، آنجا پزشکان و پرستارها، نماز را به جماعت با امام می‌‌خواندند، ولی در اتاق خودشان، نمازشان فرادی بود.

بعد از نماز ظهر و عصر برای صرف ناهار تشریف می‌بردند. ناهار را هم بیشتر اوقات با خانم میل می‌کردند و اگر خانم نبودند، با حاج احمد‌آقا یا خانمشان یا یکی از صبیه‌ها ناهار می‌خوردند. ناهار امام هم اکثراً کمی آبگوشت بود. بعضی روزها هم مقدار کمی برنج می‌خوردند.

بعد از ظهر بعد از شنیدن اخبار ساعت ۱۴ تقریباً یک ساعت استراحت می‌فرمودند و حدود ساعت یک ربع به چهار بلند می‌شدند و حدود نیم ساعت کارهایشان را انجام می‌دادند. مثلاً اگر نامه‌هایی بود، جواب می‌دادند. ایشان تأکید داشتند که به نامه‌ها، خودشان جواب بدهند و یا اگر مسئولین سئوالی پرسیده و یا استفتایی کرده بودند، جواب می‌دادند. بعد از آن در ساعت چهار و ربع می‌آمدند به حیاط و اگر هوا مساعد بود، نیم ساعت قدم می‌زدند؛ چون پزشک سفارش کرده بود که به خاطر قلبشان حتماً ورزش کنند. در حال قدم زدن هم یک تسبیح در دستشان بود و ذکر می‌گفتند. کار دیگرشان این بود که یک رادیوی کوچک در دستشان بود و از اخبار مطلع می‌شدند و تفکر ‌می‌کردند. گاهی پیش می‌آمد که ما در مسیر قدم زدن به ایشان سلام می‌کردیم و ایشان با تأخیر جواب می‌دادند. معلوم بود در حال گفتن ذکری بوده‌اند و چند ثانیه بعد جواب می‌دادند.

وقتی قدم زدن ایشان تمام می‌شد، تشریف می‌بردند به اتاقشان و چای یا چیز دیگری میل می‌کردند. نیم ساعت مانده به مغرب آماده نماز می‌شدند. بارها پیش می‌آمد که پیش از مغرب، می‌خواستم روزنامه خدمتشان ببرم یا عرض دیگری خدمتشان داشتم. وقتی می‌خواستم وارد اتاق بشوم، «یا الله» می‌گفتم و ایشان با «بسم‌الله» می‌فرمودند که داخل شو و می‌دیدم سر سجاده، مشغول نماز و دعا و قرآن هستند.

 

*قرآن را در چه زمان‌هایی تلاوت می‌کردند؟

ایشان روزی چندین بار قرآن می‌خواندند. یک بار قبل از نماز مغرب. یک بار بعد از نماز عشا و در موقع استراحت. ایشان باید رأس ساعت ۱۲ قرص می‌خوردند، لذا تا ساعت ۱۲ بیدار بودند و برنامه‌های تلویزیون را هم نگاه می‌کردند. اکثر سریال‌ها را ملاحظه می‌کردند. یک رادیوی بزرگ ۹ موج هم همیشه کنار دستشان بود و با آن به اخبار رادیوهای بیگانه گوش می‌دادند. این رادیو را آقای رحیمیان تهیه کرده بود و ایستگاه‌های مورد نظر امام را روی آن تنظیم کرده بودند. اگر ساعتی بود که زمان اخبار آن رادیوها بود و برنامه تلویزیونی هم می‌دیدند، صدای تلویزیون را می‌بستند و رادیو را روشن کرده و اخبار را گوش می‌کردند.

 

*از باب نظارت بر محتوای برنامه‌ها می‌دیدند؟

آن زمان یادم هست که آقای محمد هاشمی مسئول صدا و سیما بود و امام به ایشان زیاد تذکر می‌دادند. ساعت دوازده و خرده‌ای قرص‌شان را میل و بعد استراحت می‌کردند تا ساعت دو. ایشان تقریباً در ۲۴ ساعت، چهار ساعت می‌خوابیدند. خواب قیلوله قبل از ظهر، خواب بعد از ظهر و خواب شبشان تقریباً‌ چهار ساعت می‌شد. ایشان بیست ساعت بیدار و مشغول عبادت و کار بودند. حتی چندین بار هم که در بیمارستان بستری شدند، نماز شب‌شان ترک نشد.

در ایامی مثل ماه مبارک رمضان هنگام نماز شب صدای تضرع و ناله‌شان می‌آمد. شب‌ها کمتر خوابشان می‌برد، مخصوصاً شب‌های حمله. بعضی مواقع ساعت دوازده بود، اما امام هنوز نخوابیده بودند. آقای هاشمی می‌آمد و می‌گفت با آقا کار دارم. ما می‌رفتیم پیش امام و می‌گفتیم آقای هاشمی با شما کار دارند. بیایند داخل؟ می‌فهمیدیم که شب حمله است. آن شب امام خواب نداشتند و سر نماز خیلی تضرع داشتند. فردا از اخبار مطلع می‌شدیم که چه پیروزی‌هایی به دست آورده‌ایم. قرآن و نماز شبشان را می‌خواندند تا نماز صبح. نماز صبح را که به جا می‌آوردند، دوباره قرآن می‌خواندند. بعد از قرآن اگر هوا مساعد بود، بیرون تشریف می‌بردند و ورزش می‌کردند، اگر نه در اتاق یک ربع نرمش می‌کردند.

صبح‌ها بعد از ورزش کمی استراحت می‌فرمودند. بعد صبحانه‌ میل می‌کردند که اکثراً نان روغنی و چای بود. من همیشه از قم از نانوائی آشنائی نان روغنی می‌خریدم و برایشان می‌آوردم. بعد جواب نامه‌ها یا سئوالاتی را که از روز قبل باقی مانده‌ بودند، می‌دادند. حدود پنج دقیقه به ساعت هشت از اندرونی تشریف می‌آوردند بیرون. اگر زمستان بود که حتماً باید یکی از ماها پنج شش دقیقه به هشت، پشت در اتاق منتظر باشیم که وقتی بیرون تشریف می‌برند همراه ایشان برویم و اگر زمین لغزنده بود، مراقب باشیم. ما از اندرونی به بیرونی و در مسیر ایشان گونی‌های نخی پهن می‌کردیم، ولی باز یکی از ما در خدمتشان بودیم که اگر احیاناً لیز خوردند مراقب باشیم. بحمدالله هیچ زمانی اتفاق نیفتاد که ایشان لیز بخورند. تا به اتاق ساختمان بیرونی می‌رسیدند ساعت هشت شده بود. امام کارهایشان خیلی منظم و دقیق بود. بعضی اوقات از روی کارهای امام می‌دانستیم الان ساعت چند است.

روزی آیت‌الله بهاء‌الدینی به من فرمودند: «بیشتر توفیقات امام به خاطر رعایت نظم کم‌نظیر است. ایشان از نوجوانی خیلی منظم بودند.» در سال ۶۰ امام چند ماهی بود که در جماران تشریف داشتند. اندرونی حضرت امام یک حیاط تقریباً‌ متوسط با یک حوض بزرگ داشت. آب مصرفی حمام جماران از قناتی تأمین می‌شد که به حوض حیاط منزل حضرت امام می‌آمد. منزل متعلق به آقای جمارانی بود. مسئول حمام جماران چند بار ‌آمد و دریچه‌ها را ‌گرفت و تمیز ‌کرد. می‌گفت مردم برای حمام از این آب استفاده می‌کنند.

حیاط منزل لامپ نداشت. خانم به من فرمودند، «آقای بهاء‌الدینی! چند تا لامپ بزنید. گاهی اوقات که ما شب‌ها کنار باغچه فرش می‌اندازیم و با امام می‌نشینیم و چای می‌خوریم خیلی تاریک است.» من شش تا حباب استیل پایه‌دار که رویش یک حباب ساده می‌خورد تهیه کردم. دو تایش را نصب کردم و مشغول نصب سومی بودم که حضرت امام برای قدم زدن به بیرون تشریف آوردند. اظهار لطف فرمودند و پرسیدند: «خسته نباشید، چه کار می‌کنید؟» عرض کردم: «دارم لامپ نصب می‌کنم که حیاط در شب‌ها روشن باشد.» هیچ حرفی نزدند. وقتی که نیم ساعت قدم زدنشان تمام شد، تشریف بردند داخل. چند لحظه بعد دیدم روی پاکت باطله مرقوم فرموده‌اند، «این قبه‌ها را بردارید و اگر خواستید در منزل من کاری بکنید قبلاً به من بگویید.» من این یادداشت را پیش خانم بردم و گفتم، «خانم! آقا این را نوشته‌اند. شما فرمودید لامپ بزنم. من که سر خود کاری نمی‌کنم.» خانم گفتند، «بلند شوید برویم. من درستش می‌کنم.» بلند شدند و رفتند پیش آقا. بعد از چند لحظه برگشتند و فرمودند، «امام فرمودند اگر شما گفته‌اید مانعی ندارد. لامپ بزنند، ولی اینها را بردارند. اینها خیلی طاغوتی است. اینجا که خانه صدراعظم نیست. اینجا خانه یک طلبه است. علاوه بر این ما در اینجا مستأجریم. اینها را بردارند ساده‌اش را بگذارند، آن‌قدری که نور بدهد و رویش یک چیزی باشد که از باران محفوظ باشد. اینها طاغوتی است.» خانم فرمودند، «من می‌دانم شما طاغوتی نیستید، ولی چون آقا فرموده‌اند اینها را عوض کنید.» گفتم، «چشم!» شبانه از نوع حباب‌های ساده حمامی تهیه کردم که هنوز هم در حیاط امام هستند.

راجع به اکراه امام از اسراف مطلب زیاد است. یک باغبانی بود به اسم عبادالله. خدا رحمتش کند. پشت حیاط امام باغی بود که ایشان گاهی در آن قدم می‌زدند. دو تا ساختمان داشت که دست سپاه و حفاظت بود. یک سال در ماه رمضان به اهالی جماران افطار دادیم و امام در آن شرکت کردند. در باغ سفره انداختیم. این فیلمی که گاهی در اخبار می‌بینید که حضرت آقا کنار امام هستند، افطاری‌ای بود که پدران شهدا را دعوت کرده بودند. خدا رحمت کند، پدر ما هم بود. این اولین افطاری‌ای بود که امام دادند و بعد از آن، افطاری‌ها شروع شدند.

آن فیلم هم داستانی دارد. امام بنایشان بر این بود که اگر در نماز جماعت حتی یک نفر هم اقتدا کرده بود، نمازشان را تندتر می‌خواندند. آن شب در حیاط امام، سفره افطاری را انداختیم و برای نماز فرش پهن کردیم. وقتی امام نماز مغرب و عشا را خواندند، دیگر نوافل را نخواندند، چون مردم می‌خواستند افطاری کنند. آقای موسوی اردبیلی، آقای هاشمی، خیلی‌ها بودند که بلند شدند و ایستادند تا امام بنشینند. همه منتظر بودند که امام بنشینند، ولی ایشان ننشستند. خوب یادم هست که آقای هاشمی به امام فرمودند، «بفرمایید آقا!» امام پرسیدند، «چرا آقای خامنه‌ای نیامدند؟» آقا هنوز داشتند نماز می‌خواندند. یکی از دوستان رفت و از پشت سر به آقای خامنه‌ای گفت که امام سر سفره منتظر شما هستند. آقا زود نمازشان را تمام کردند و تشریف آوردند و با امام سر سفره نشستند.

 

*در مورد برخورد مرحوم حاج احمدآقا که تنها شخصیتی بودند که با امام، هم رابطه فرزند و پدری داشت، هم رابطه مرید و مرادی و هم رابطه شاگرد و استادی و متقابلاً رابطه امام با ایشان برایمان بگوئید.

حاج احمدآقا واقعاً به تعبیر حضرت آقا مشاوری امین و عصای دست و کمک امام بودند. من خودم گاهی واسطه رساندن پیام‌ها بودم. تلفن‌های مختلفی به دفتر زده می‌شدند. یک روز مرحوم آقای موسوی اردبیلی که آن زمان خطیب جمعه بودند با دفتر امام تماس گرفتند. من در دفتر بودم و تلفن را جواب دادم. فرمودند که من نمی‌رسم خدمت امام بیایم چون باید برای نماز جمعه بروم. می‌خواهم چنین مطلبی را بگویم. خواستم از امام بپرسم که آیا جایز هست یا نه؟ مطلب مهمی بود. من رفتم پیش امام. امام با «بسم‌الله» اذن ورود دادند. ما وقتی می‌خواستیم وارد شویم مانعی نبود و با ذکر می‌فرمودند «بسم‌الله». سر سجاده نشسته و مشغول خواندن نماز قبل از ظهرشان بودند. ایشان قبل از ظهر نماز جعفر طیار را می‌خواندند. غسل جمعه‌شان حتی در بیمارستان به هیچ عنوان ترک نمی‌شد. امام در طول هفته، همیشه دوشنبه‌ها و جمعه‌ها غسل می‌کردند. جمعه‌ها اگر هوا مساعد بود زیر آسمان و اگر نبود در اتاقشان نماز جعفر طیار را می‌خواندند. خدمتشان رسیدم و عرض کردم که آقای موسوی اردبیلی تماس گرفتند و سلام رساندند و این سئوال را پرسیدند. ایشان بلادرنگ فرمودند: به احمد بگویید بیاید. اینکه آقا فرمودند مشاوری امین از این بابت است. چندین مورد اتفاق افتاد که کسی از بزرگان سئوالی از امام داشت و امام فرمودند احمد بیاید. مرحوم حاج احمدآقا تمام وقت در خدمت امام بودند و اگر مثلاً روزی می‌خواستند برای کاری به قم بروند، حتماً با امام هماهنگ می‌کردند و اجازه می‌گرفتند که  چند ساعتی در محضر امام نباشند.

یک روز حاج احمد آقا به من فرمودند امشب آقایان شورای‌عالی دفاع اینجا هستند. شورای‌عالی دفاع در دوران جنگ در هفته سه روز جلسه داشت و تقریباً سیار یعنی دوره‌ای بود. یک روز در دفتر حضرت آقا که رئیس جمهور بودند؛ یک روز در دفتر آقای هاشمی، آقای موسوی اردبیلی، آقای ظهیرنژاد، آقای رضایی. آقای ری‌شهری هم جزو این شورا بودند. یک روز منزل حاج احمدآقا. حاج احمدآقا در تمام جلسات که چهار پنج ساعت طول می‌کشید شرکت می‌کردند. و همان شب یا فردا صبح به امام گزارش می‌دادند.

یک روز حاج احمدآقا فرمودند آقایان امشب اینجا هستند. به بچه‌ها گفتم چیزهائی را برای شام تهیه کنند و میوه‌ بخرند. همه چیز را چیده بودیم، حاج احمدآقا آمدند و چیزهائی را که تهیه کرده بودیم دیدند و گفتند، «احمدآقا! چه کار کردی؟» گفتم: «همان کاری را که امر فرمودید.» گفتند: «خیلی طاغوتی است. چرا این قدر طاغوتی؟ اینها دارند به خانه امام می‌آیند. جای دیگر که می‌رویم بحثش فرق می‌کند. اینجا خانه امام است. باید خیلی ساده باشد.» گفتم: «از این به بعد چشم.»

حاج احمدآقا همیشه اواخر جلسه و قبل از اینکه سفره را بیندازند می‌رفتند دنبال امام، چون امام چهار پنج ساعت، نمی‌توانستند بنشینند. امام تشریف می‌آوردند و افراد اگر ابهامی باقی مانده بود از ایشان سئوال می‌کردند. امام با کسی شام نمی‌خوردند و فقط با خانمشان شام صرف می‌کردند. شامشان هم اغلب حاضری و نان و پنیر و خیار یا نان و پنیر و سبزی و بعضی شب‌ها سیب‌زمینی پخته بود. خانمی شمالی بود به اسم ننه حوا که به کدوحلوایی، چیزهایی می‌زد که خیلی خوشمزه می‌شد. امام این غذا را هم دوست داشتند و گاهی برای شام میل می‌کردند. ناهار هم که اغلب آبگوشت می‌خوردند. یادم هست که همیشه سر باقی ماندۀ غذای امام، چه ناهار چه شام دعوا بود. گاهی هم نصیب ما می‌شد.

آن شب یادم هست که جلسه بعد از قصۀ آقای منتظری و نامه امام بود. آقای هاشمی رو کرد به امام و گفت: «تکلیف ما را روشن کنید. خدا به شما طول عمر و سلامتی بدهد، ولی ما به بن بست می‌خوریم.» امام بدون لحظه‌ای درنگ فرمودند، «نه. شما به بن‌بست نمی‌خورید. شما ایشان را دارید.» و آقا را نشان دادند و دو مرتبه فرمودند، «شما ایشان را دارید. به بن‌بست نمی‌خورید.»

این را خودم از امام نشنیدم و از قول حاج احمد آقا عرض می‌کنم که امام در اوایل ریاست جمهوری حضرت آقا فرموده بودند: «ایشان لیاقت رهبری را دارد.» این مطالب که برخی از دوستان، به‌ویژه از قول حاج احمدآقا در مجلس خبرگان عنوان کردند.

 

*مدیریت هماهنگی‌های دیدارها و دیگر موارد دست چه کسی بود؟

فقط حاج احمدآقا بود که به همه چیز اشراف داشتند. حتی روی هزینه تلفن‌های دفتر که مثلاً این ماه تلفن‌های دفتر زیاد بوده، رعایت کنید، متعلق به بیت‌المال است. برای کار خصوصی حق ندارید تلفن بزنید. و فقط در ارتباط با دفتر زنگ بزنید.

مرحوم آقای توسلی مسئول ملاقات‌های عمومی بودند، ولی حاج احمدآقا اشراف داشتند. حاج احمد انصافاً خودشان را آقازاده حساب نمی‌کردند. در مقطعی یک چیزهایی را در باره ایشان راجع به بنی صدر و امثالهم می‌گفتند. من فکر می‌کنم حتی آن برخوردهای حاج احمدآقا هم بدون مشورت امام نبود، چون بالاخره امام می‌خواستند بنی‌صدر را آدم کنند و به راه بیاورند. زمانی شهید مدنی، شهید دستغیب، شهید بهشتی می‌آمدند قم و در جلسات خصوصی در مورد بنی‌صدر به امام یک چیزهایی می‌گفتند. هنوز بسیاری از موضوعات برای خیلی‌ها باز نشده بود. بنی‌صدر پیش امام می‌آمد و خبرنگاران برای مصاحبه بیرون بیت می‌ایستادند. امام خیلی به بنی‌صدر تشر می‌زدند.

امام از کارهای بنی‌صدر در کردستان و جاهای دیگر خیلی ناراحت بودند و به آقای بهشتی می‌فرمودند تحمل کنید. شهید بهشتی از غصه امام ناراحت بودند، ولی بنی‌صدر خندان و شاداب بیرون می‌آمد و مردم و خبرنگاران فکر می‌کردند امام به شهید بهشتی تشر و به بنی‌صدر لبخند زده‌اند!

 

*آیا در زمان حیات حضرت امام بعد از مرحوم حاج احمدآقا، شخص دومی بود که در دفتر نفوذ داشته باشد؟‌

نه، بعد از حاج احمد آقا شخص دومی نبود، ولی تقسیم کار بود. حاج احمد آقا واقعاً به همه چیز اشراف داشتند و با آقایان دفتر هم خیلی رفیق بودند. آقایان هم خیلی به حاج احمدآقا احترام می‌گذاشتند. ایشان اشرافی بر امور دفتر داشتند که کسی به خودش جرئت نمی‌داد بگوید من شخص دوم هستم.

 

*گفته می‌شود حضرت امام می‌دانستند کی از دنیا می‌روند. آیا شما قرائنی را از رفتار و گفتار امام در این باره مشاهده کردید؟

حضرت امام چندین بار در بیمارستان بستری شدند. یک بار که مشکل قلبی پیدا کردند. یادم هست همه کسانی که آنجا بودیم به پزشکان گفتیم که ما آماده‌ایم قلبمان را بدهیم؛ هر چند قلب گنهکار و ناقص ما کجا و قلب امام کجا؟ پزشک می‌گفت نمی‌شود. بار آخر امام مشکل معده پیدا کردند. پزشکان گفتند باید عمل بشوند.

وقتی به امام گفتند که همه پزشکان بالاتفاق نظرشان این است که شما باید عمل کنید، امام دستشان را به علامت آمادگی بالا بردند. فردا صبح امام به بیمارستان منتقل شدند. در مسیر، حاج احمد آقا، خانم امام و چند نفر دیگر در خدمت امام بودند. امام حیاط منزل را طی کردند و به نزدیک بیمارستان رسیدند. برگشتند و به خانم فرمودند، «خانم! مرا حلال کنید.» خانم فرمودند، «این حرف‌ها چیست که می‌زنید؟ شما چندبار در بیمارستان بستری و خوب شدید. ان‌شاءالله خوب می‌شوید و بر می‌گردید و در این حیاط با هم قدم می‌زنیم.» امام فرمودند، «نه خانم. هر چیزی پایانی دارد. این هم پایان کار ماست. می‌دانم که این رفتن برگشت ندارد.» و تشریف بردند که برای عمل لباس بپوشند.

عمل که تمام شد، حضرت امام را به اتاق سی.سی.یو بردند. ما از مانیتور مراحل عمل را تماشا کردیم. توفیق نصیب من شد که شیفتم بود تا در خدمت امام باشم. قرار شد من بالای سر امام بایستم که اگر امری داشتند به من بگویند. مشغول ذکر بودم و برای سلامتی امام دعا می‌کردم. دکتر رنجبر هم بودند.

دو روز مانده به رحلت حضرت امام، ایشان فرمودند که همه غیر از حاج احمدآقا و خانم از اتاق بیرون بروند. این را از قول خانم عرض می‌کنم. امام دست حاج خانم را در دست حاج احمد آقا می‌گذارند و می‌فرمایند، «مراقب مادرت باش.» حاج احمد آقا در برابر پدر و مادر مثل یک عبد بود.

بعد از فوت حضرت امام، دو سالی حج تعطیل شد. حضرت آقا حکم امیر‌الحاجی را به حاج احمد آقا دادند و حاج احمدآقا که ایشان را به عنوان مرجع و رهبر قبول داشتند، اطاعت کردند. خبرش هم از رادیو پخش شد. یک روز خانم اشراقی به خانم امام عرض می‌کنند که داداش امیرالحاج شده. خانم وقتی به منزل می‌آیند حاج احمد آقا را صدا می‌زنند. حاج احمد آقا می‌روند خدمت مادرشان و تصور می‌کنند که حالا خانم می‌گویند مبارک است و التماس دعا داریم، ولی ایشان می‌گویند: «من راضی نیستم که شما بروی.» حاج احمدآقا بی‌درنگ می‌گوید: «چشم خانم. اگر شما راضی نیستید نمی‌روم.» حاج احمد آقا فکر می‌کنند، ولی فقیهی که من می‌شناسم اگر بگویم مادر این طور گفتند، قطعاً ایشان هم راضی نخواهند بود که من بروم.

حضرت آقا تا زمانی که خانم زنده بودند، سالی یکی دو بار به دیدن ایشان می‌آمدند. آن سال وقتی حضرت آقا به دیدار خانم آمدند برای ایشان صندلی آوردیم. خانم‌ روی زمین ‌نشسته بود. آقا فرمودند: «اگر خانم روی صندلی ننشینند من هم نمی‌نشینم.» یادم هست که حضرت آقا به احترام خانم روی زمین نشستند ایشان به خانم خیلی احترام می‌گذاشتند. حاج احمدآقا  داستان را برای آقا تعریف می‌کنند و می‌گویند من امر شما را اطاعت کردم و آماده هم بودم، ولی خانم این طور فرمودند. آقا بدون درنگ خواسته مادر را قبول می کنند.

 

*درباره حساسیت حضرت امام به بیت‌المال و اشرافی‌گری و اسراف می‌‌فرمودید. از احتیاط‌های امام نسبت به اموال خود یا دیگران اگر مطلبی دارید، بفرمایید.

باغی پشت بیت امام بود که حضرت امام گاهی در آنجا قدم می‌زدند. مش عبادالله باغبان آنجا بود. خود عبادالله می‌گفت که آقا چند بار فرمودند، «مش عبادالله! تو خیلی آب به درخت‌ها و گل‌ها می‌دهی. اسراف نکن. هر چقدر نیاز است آب بده.» مش عبادالله می‌گوید، «آقاجان! این آب چاه است و آب شرب نیست. نگران نباشید.» امام فرمودند، «می‌دانم آب چاه است. وقتی نیاز نداری پمپ را زودتر خاموش‌کن تا برق کمتر مصرف ‌شود. علاوه بر این آب چاه را هم نباید اسراف کرد.»

امام تقریباً روزی ۱۸ عدد  قرص مصرف می‌کردند. بعد از سال ۶۵ بعضی روزها کمتر می‌شد. ایشان همیشه یک برگه روی لیوان آبشان بود که گرد و خاک اتاق ننشیند. حتی یک قطره آب را هم اسراف نمی‌کردند.

پشت بیت، باغ خسروشاهی که چند تا ساختمان داشت. او بعد از انقلاب فرار کرده و خانه‌اش توسط دادستانی مصادره شده و دست سپاه بود. آن باغ، درختان توت فراوانی داشت. امام خیلی توت دوست داشتند. ما هم یک بشقاب توت چیدیم و برایشان بردیم. فرمودند، «از آن توت‌ها نمی‌خورم. از بیرون تهیه کنید می‌خورم.»

این باغ چهار پنج تا باغبان داشت و حاج ابراهیم نامی، مسئول همه باغبان‌ها و مسئول حفظ اموال آقای خسروشاهی بود. می‌گفت اموال خسروشاهی شامل مصادره نمی‌شود، چون خطاکار نیست و فقط فرار کرده. امام فرمودند، «بگویید حاج ابراهیم بیاید کارش دارم.» گفتیم و حاج ابراهیم آمد. امام پرسیدند، «حاج ابراهیم! شما به آقای خسروشاهی گفته‌ای که من گاهی اوقات می‌آیم و در باغ ایشان قدم می‌زنم؟» حاج ابراهیم ‌گفت ‌ترسیدم که نکند امام دعوایم کنند. ولی بر عکس چیزی که فکر می‌کردم، امام فرمودند: «باید برای من اجاره‌نامه بنویسید تا بیایم و در آنجا قدم بزنم و از میوه‌هایش بخورم. اگر ننویسید دیگر نمی‌آیم.» حاج ابراهیم به امام عرض می‌کند: «آقا! اختیار دارید. خود آقای خسروشاهی وقتی شنید شما اینجا هستید خیلی خوشحال شد و سلام هم رساند، چند بار خواستم ابلاغ سلام کنم، رویم نشد. این حرف‌ها چیست؟ قابل شما را ندارد.» امام فرمودند: «نه. به آقای خسروشاهی سلام برسانید و بگویید اگر اجاره نبندید دیگر پایم را آنجا نمی‌گذارم» حاج ابراهیم رفت و با خسروشاهی تماس گرفت. ایشان گفته بود قابلی ندارد، ولی حاج ابراهیم جواب داده بود اصرار فایده ندارد. اگر قبول نکنید، امام دیگر پا به این باغ نمی‌گذارند.

آنجا باغی بود با سه ساختمان بزرگ. پارکینگ‌های حفاظت در آنجا بود. به هر حال حاج ابراهیم آمد خدمت امام و گفت که ایشان قبول نمی‌کرد و می‌گفت قابل ندارد، ولی وقتی اصرار کردم که شما قبول نخواهید کرد به عهده خودتان گذاشت. امام فرمودند: «ببینید عرفش چقدر است؟» پرس و جو کردیم و معلوم شد ماهی دوازده هزار تومان است. آن زمان دوازده هزار تومان خیلی پول بود. حقوق خود من ماهی ۱۹۰۰ بود. و قرارداد اجاره بسته شد.

یک بار حاج عیسی ‌خورد زمین و گردنش شکست و او را بردند بیمارستان بقیه‌الله. امام مطلع ‌شدند فرمودند: «از حاج عیسی چه خبر؟» عرض کردم: اینجا تجهیزات نبود، بردند بیمارستان بقیه‌الله. فرمودند: «همین الان برو و ببین چطور است. سلام مرا برسان و سفارشش را بکن»

حاج عیسی در آی.سی.یو بود. رفتم داخل و به حاج عیسی گفتم، «امام فرمودند بیایم خدمت شما و سلام رساندند.» حاج عیسی خیلی خوشحال شد و سلام رساند. آمدم پیش حضرت امام و احوال حاج عیسی را توضیح دادم. حاج عیسی کمتر از یک سال بود که پیش امام آمده بود. وقتی از بیمارستان آمد، امام خیلی تحویلش گرفتند و فرمودند: «حاج عیسی! خیلی برایت دعا کردم.»

 

*از ذکرهای حضرت امام سخن به میان آمد. ایشان چه ذکری را توصیه می‌کردند؟

در بین افرادی که در خدمت امام بودیم، من رویم بیشتر از همه به ایشان باز بود و زیاد سئوال می‌کردم و مزاحمشان می‌شدم. گاهی کارهای فنی‌ای پیش می‌آمد که یک ساعت تنها در خدمت امام بودم و در این فاصله از ایشان سئوالاتی را می‌پرسیدم. امام روی ذکر «بسم الله‌الرحمن‌الرحیم» خیلی تأکید داشتند. روی ذکر صلوات هم خیلی تأکید داشتند، من گاهی اوقات می‌پرسیدم، «بهترین ذکر چیست؟» می‌فرمودند، «صلوات بهترین ذکر است، ولی همه ذکرها را بگویید.» «سُبحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِین» را خیلی می‌فرمودند. «یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ»، «یاحاضِر یا ناظِر». می‌فرمودند روی این نکته تفکر کنید که چه می‌گویید. امام همیشه، حتی در بیمارستان هم دائم الوضو بودند. حتی بعد از عملشان که نمی‌توانستند بلند شوند، تجدید وضو می‌کردند. البته در روزهای آخر که خیلی ناتوان شده و قادر نبودند خودشان وضو بگیرند و ما دستشان را می‌گرفتیم تا وضو بگیرند.

دلم نمی‌آید که این مطلب را عرض نکنم. من بالای سر امام ایستاده بودم و پزشک در چند قدمی بود. دیدم ایشان دارند به هوش می‌آیند. به دکتر گفتم: دارند به هوش می‌آیند. دکتر از جایش تکان نخورد و گفت: «نه، دوبار به ایشان آمپول بیهوشی زده‌ایم. سید! بیا بنشین. ایشان تا یک ساعت دیگر هم به هوش نمی‌آید». گفتم لابد دکتر بهتر می‌داند، اما ننشستم. همین‌طور بالای سر امام ایستاده بودم و مشغول ذکر گفتن بودم. گفتم: «دکتر! ایشان دارند ذکر می‌گویند.» گفت: «نه، دندان در دهانشان نیست، لب‌ها لرزش دارند. سید! بیا بنشین.» من باز ننشستم و دقت بیشتری کردم و دیدم مشغول ذکرند. گفتم: «دکتر! سر جدم بیا نگاه کن.» بلند شد و آمد و تأیید کرد که دارند ذکر می‌گویند. محکم کوبید روی دستش و گفت، «ایشان دیگر چه جور بشری است؟ چه ارتباط عجیبی با عالم ملکوت دارد! ایشان حداقل باید تا نیم ساعت دیگر بیهوش می‌بود. این ارتباط چقدر قوی است که در بیهوشی هم ذکر می‌گوید.»

روز شنبه‌ای بود که رادیو و تلویزیون از مردم خواست برای سلامتی امام دعا کنند. مردم در حسینیه و مساجد و تکایا جمع شدند و به دعا پرداختند. مسئولین رده بالای مملکت در حیاط کوچک بیمارستان نشسته بودند. پزشکان گفته بودند که از نظر پزشکی کار ما تمام است و دیگر نمی‌توانیم کاری بکنیم، مگر اینکه خدا عنایتی کند و معجزه بشود.

موقع مغرب بود. امام حتی بعد از عمل که به ایشان آمپول‌های مرفین و مسکن می‌زدند ساعت را می‌پرسیدند. آقای سلطانی طباطبایی پدر خانم حاج احمد آقا و دکتر صادق طباطبائی بودند. امام به عروسشان فرمودند، « فاطی! به پدرت بگو مرا دعا کنند.» خیلی ایشان را قبول داشتند.

مسئولین جلسه گذاشتند که چه کنند؟ اعلام عمومی کنند یا نکنند؟ حاج احمدآقا گفتند: «هر اتفاقی که بیفتد باید به مردم بگوییم. امام با مردم رو راست بودند. نباید چیزی را مخفی کنیم.» دکتر طباطبایی آمد بالای سر امام و گفت، «آقاجان! نماز مغرب است.» امام از عصر آن روز به بعد دیگر هیچ توجهی نداشتند. نه صدایی را می‌شنیدند، نه توجهی داشتند، اما چشمشان باز بود. اگر به فیلم آن لحظات دقت کنید، حرف مرا تأیید می‌کنید. به عقیده ما که آنجا حضور داشتیم و اشارات امام را ملاحظه می‌کردیم، آقا نماز مغربشان را خواندند. نمی‌شود که چنین فرد الهی‌ای حتی یک وعده نمازش به تأخیر بیفتد. در فیلم گاهی ابروهای امام تکان می‌خورند که معلوم بود ذکر رکوع و سجده را می‌گویند. لب‌هایشان دائماً مشغول ذکر بود. در آن حالتی که قادر به تکلم نبودند هم، مشغول ذکر بودند. ایشان نماز مغرب و عشایشان را به یقین خواندند. ساعت ده و بیست و دو دقیقه شب بود که دیگر دستگاه‌ مانیتور قلب، خط مستقیم را نشان داد. معلوم شد که کار قلب امام تمام است. بعد از مغرب هم شوک داده بودند و قلب دوباره با نوسان خیلی بالا به کار افتاده بود.

آقای بهاء‌الدینی می‌فرمودند که ایشان از نوجوانی از مکروهات هم پرهیز می‌کردند. امام چندین بار به بنده ‌فرمودند: «تا جوان هستی هرکاری می‌توانی بکن. وقتی به سن من برسی دیگر هیچ کاری نمی‌توانی بکنی. خداوند به جوان عنایت خاصی دارد. اگر می‌خواهی عبادت کنی در جوانی، خدمت کنی در جوانی، هر کاری می‌توانی در جوانی.» ولی ایشان در آن سن فقط چهار ساعت خواب داشتند.

حضرت امام روی عاشورا خیلی حساس بودند. زیارت عاشورا هر روز حداقل یک بار، بلکه بیشتر می‌خواندند. اگر هوا مساعد بود زیر آسمان، اگر نبود در اتاقشان. تأکید هم می‌کردند که کامل آن خوانده شود. دعای صباح را هر روز می‌خواندند و یکی از مستحباتی که خیلی تأکید داشتند دعای صباح بود. در ماه رجب به دعای رجبیه و در ماه شعبان به مناجات شعبانیه عنایت خاصی داشتند. در ماه رمضان ملاقات‌ها ـ حتی ملاقات‌های خصوصی‌ـ  به خاطر عبادت‌های امام تعطیل می‌شدند؛ مگر اینکه مسئول رده بالایی کار مهمی داشت. البته کارهای جاری دفتر برقرار بود و آقایان رسولی محلاتی و صانعی و رحیمیان در هفته چند روز خدمت امام می‌رسیدند. سحرهای ماه رمضان صدای تضرع  امام را زیاد می‌شنیدیم. در شب‌های قدر به‌ویژه شب‌های حمله، امام خواب نداشتند.

 

*هنگام رفتن به حج یا زیارت آیا شده بود که از امام نصیحتی بخواهید؟

وقتی به حج مشرف می‌شدم با بعثه می‌رفتم. قبل از رفتن، کارهای امام مثل اصلاح و گرفتن ناخن شصت پایشان ـ چون نمی‌توانستند خم بشوندـ خودم انجام می‌دادم و می‌گفتم: «می‌خواهم فردا مشرف بشوم.» و ایشان خودشان در گوشم دعای سفر می‌خواندند.

در یکی از سفرها فرمودند: «من در پیام امسال این مطلب را می‌گویم. شما هم به حجاج، مدیران کاروان، روحانیون کاروان، بگوئید که به مسافران بگویند جنس امریکایی نخرند و وقت خودشان را در بازار تلف نکنند. خصوصاً سفر اولی‌ها متوجه نیستند و وقتی بر می‌گردند می‌فهمند و پشیمان می‌شوند. بگوئید در آنجا قدر لحضاتشان را بدانند و سعی کنند آنجا را درک کنند. بدانند در کجا هستند و از وقتشان استفاده درست کنند. وقتی بر می‌گردند و تمام می‌شود، شاید دیگر نصیبشان نشود و این سفر اول و آخرشان باشد. شما بگویید. من هم در پیام خواهم گفت.» بعد هم لطف کردند و دعای سفر در گوشم خواندند و یک چیزی را تبرکاً مرحمت فرمودند. من آن سال رفتم و به کسانی که دستم می‌رسید فرمایشات امام را گفتم. ایشان هم در پیامشان گفتند. وقتی بر‌گشتم اول خدمت امام ‌رسیدم و بعد به قم و خدمت پدر و مادرم رفتم. امام فرمودند: «چه خبر؟» چیزهایی را که در مورد بعثه و کارهای فرهنگی و… به ذهنم رسید به ایشان عرض ‌کردم و گفتم، «تا جایی که دستمان رسید پیام حضرت‌عالی را از بعثه پخش کردیم.»

در مکه ملاحظه کردم که یک حاجی ایرانی قبل از شنیدن پیام امام اورکت آمریکایی خریده بود به قیمت صد ریال سعودی. آمد اورکت را پس بدهد. فروشنده اهل افغانستان بود، پس نگرفت. گفت ده ریال کم کن. ده ریال خیلی پول بود. قبول نکرد. آخر سر رسید به اینکه حتی شده نود ریال کم کن و ده ریال به من بده. فروشنده گفت، «شما ایرانی‌ها دیوانه‌اید؟» گفت: «بله دیوانه روح الله هستیم. امام فرموده‌اند: جنس امریکایی نخرید.»

 

*در حالی که حضرت امام حکم به حرمت نداده و فقط توصیه کرده بودند؟

بله. این حکایت را که برای امام گفتم، چهره ایشان تغییر کرد و فرمودند، «ما مردم خوبی داریم. خدا حفظ کند این مردم را.» وقتی هم که به قم می‌رفتم، برای پدر و مادرم که پدر و مادر شهید بودند پیام می‌دادند و می‌فرمودند سلام مرا برسانید. برای آیت الله بهاء‌الدینی هم زیاد پیام می‌دادند و من حامل این پیام‌ها بودم.

حضرت امام در مورد زیارت حضرت فاطمه معصومه«س» تأکید زیادی داشتند و می‌فرمودند: «سلام مرا به حضرت برسانید.» راجع به خواندن قرآن تأکید فراوان داشتند. سئوال می‌کردم چه سوره‌هایی را بیشتر بخوانیم. ایشان روی سوره‌های حشر، یاسین، انسان و فتح خیلی تأکید داشنتد. می‌فرمودند: در معانی آخرین آیه‌های سوره حشر زیاد دقت کنید. ایشان در ایام محرم آقای کوثری را می‌خواستند که غیر از حسینیه در اندرونی هم برای ایشان و خانواده روضه بخواند.

امام راجع به نماز خیلی حساس بودند، یادم هست که یک روز مسئولین جنگ آمدند محضر امام و نقشه جنگ را باز کردند. آقای صیاد ـ خدا رحمتش کند ـ داشت برای امام توضیح می‌داد. آقای ظهیرنژاد و محسن رضایی هم بودند. آقای صیاد گرم توضیح بود که امام یکمرتبه ساعتشان نگاه کردند و بلند شدند. همه دهانشان باز ماند که آقا توضیحاتمان تمام نشده. فرمودند، «بله می‌دانم. وقت نماز است. نماز می‌خوانیم و بر می‌گردیم.» امام هیچ وقت نماز را به تأخیر نمی‌انداختند.

 

*با تشکر ازفرصتی که در اختیار ما قرار دادید.