Tag Archives: بحرین

29دسامبر/21

یادی از قیام ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ مردم بحرین

قیام ۱۴ فوریه بحرین یکی از مهم‌ترین قیام‌های مردم این کشور بر ضد رژیم استبدادی آل‌خلیفه است که در ابعاد مختلف با قیام‌های قبلی متفاوت است. این قیام ده سال است که همچنان ادامه دارد و بیشترین گروه‌های اجتماعی در آن مشارکت دارند و ‌به‌رغم سرکوب شدید مردم و بازداشت وسیع معترضان و شکنجه زندانیان و خلع تابعیت انقلابیون و اخراج آنها از بحرین، این قیام همچنان زنده است و اعتراضات بر ضد این رژیم و سیاست‌های ظالمانه آن ادامه دارد. تلاش یک سال اخیر این رژیم در هم‌پیمانی با رژیم صهیونیستی برای جلب حمایت بیشتر غرب با موجی بی‌سابقه از اعتراضات در داخل و خارج روبرو شده و انقلاب ابعاد سیاسی جدیدی پیدا کرده است.

از لحاظ تاریخی از همان آغاز توطئه جداسازی بحرین از ایران در سال ۱۹۷۱، غرب در پی این بود که یک کشور وابسته به خود در این منطقه به وجود آورد. در آغاز نظام مستقل و جدید بر اساس وعده‌های داده شده با ایجاد مجلس مؤسسان برای تدوین قانون اساسی و انتخاب پارلمان بر اساس آن تلاش کرد مردم بحرین را فریب بدهد، اما دیری نپایید که نظام استبدادی آل‌خلیفه همه نهادهای دموکراتیک را منحل کرد و یک نظام استبدادی و سرکوبگر را پدید آورد.

مردم بحرین در طول پنجاه سال اخیر از عمر استقلال این کشور هرگز امید خود را به ایجاد یک نظام عادلانه و مردم‌سالار از دست نداده‌اند و همواره با قیام‌های پی در پی این خواست را بیان کرده‌اند. آنچه در این فرآیند اهمیت دارد این است که در قیام اخیر خود که از ده سال پیش آغاز شد، ماهیت اسلامی قیام و نقش پر رنگ روحانیون مبارز در کنار مردم کاملاً مشهود است.

با مرگ شیخ عیسی آل‌خلیفه امیر بحرین در سال ۱۹۹۹، پسرش حمد وعده‌های زیادی در احیای دموکراسی به مردم داد و با بزرگان این کشور از جمله آیت‌الله شیخ عیسی قاسم دیدار کرد؛ اما تمام این وعده‌ها فریب دیگری از سوی این رژیم استبدادی بود که قیام مردمی ۱۴ فوریه را در پی داشت. در ابتدا، حمد بن‌عیسی آل‌خلیفه امیر جدید، زندانیان سیاسی را آزاد کرد و وعدۀ از سرگیری فعالیت‌های پارلمانی را داد و منشوری ملی را صادر کرد که بر اساس آن بحرین از کشوری امیری به پادشاهی تبدیل می‌شد و قول داد نظامی برپا خواهد کرد که در آن، مردم منشأ تمام قوا خواهند بود. مردم بحرین در آغاز در فوریه ۲۰۰۱ با مشارکت ۹۸٫۴ درصدی به منشور ملی رأی دادند. بعد از اتمام رأی‌گیری ملک‌ حمد آل‌خلیفه همه تعهدات خود را زیر پا گذاشت و به هیچ‌یک از وعده‌هایش عمل نکرد و در سال ۲۰۰۲ به خواست خود، قانون اساسی جدیدی را صادر و قانون اساسی ۱۹۷۳ را که به دست مردم نوشته شده بود ملغی کرد.

به موجب قانون اساسی تنظیمیِ پادشاه وی در عزل و نصب روسای قوای مجریه، مقننه و قضائیه اختیار مطلق داشت. از زمان به قدرت رسیدن حمد، طرحِ دادن تابعیت به افراد مقیم سنی کشورهای سوریه، اردن، شبه نظامیان حزب بعث صدام، سودان، یمن، پاکستان، هند و دیگر کشورها شروع شد و تا کنون نزدیک به ۱۲۰ هزار نفر به تابعیت این کشور در آمده‌اند. تلاش نظام برای تغییر بافت جمعیتی این کشور و از بین بردن اکثریت مطلق شیعیان با اهداف کاملاً سیاسی انجام شده است.

دلایل انقلاب بحرین را می‌توان در گزارش «دکتر شریف محمد بسیونی» رئیس کمیته حقیقت‌یاب در بحرین خلاصه کرد: «دلیل بحران بحرین مسائل مربوط به نابرابری سیاسی اهل سنت و شیعیان و سهم شیعیان در حکومت و عدالت اقتصادی و اجتماعی است. آمارها نشان می‌دهند که بیش از ۶۰ درصد جمعیت بحرین شیعه و کمتر از ۴۰ درصد سنی هستند. این در حالی است که اهل سنت بر نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سلطه دارند و شیعیان از این نهادها طرد می‌شوند.»

همه این دلایل شرایط مناسبی را برای وقوع انقلاب فراهم آورده‌اند، انقلابی که به استبدادی آل‌خلیفه پایان می‌بخشد. در پی بیداری اسلامی که از تونس شروع شد و دامنه آن به مصر نیز کشید، ملت بحرین نیز فرصت را برای شروع قیام جدید مناسب دید و با تکیه بر خداوند متعال انقلاب خود را شروع کرد. محور این انقلاب، حقانیت مطالبات همگانی برای تشکیل حکومتی مردمی با هویت اسلامی و بندگی خالصانه برای خداوند و متضمن مبانی وحی در عدالت، برابری و احترام به حقوق بشر و اعطای حقوق سیاسی و مدنی به تمام شهروندان و پایان بخشیدن به حکومت قبیله‌ای و تبدیل بحرین از نظام پادشاهی به کشوری است که ملت، منشأ اقتدار باشد.

انتخاب روز ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ به عنوان تاریخ شروع انقلاب توسط مردم بحرین تاکیدی است بر تاریخی که ملک حمد آل‌خلیفه در ۲۰۰۲ وعده‌های خود را زیر پا گذاشت و مطابق میل خود قانون اساسی جدیدی را تدوین کرد تا مصداقی برای دیکتاتوری مطلق باشد. وی با این اقدام خود مبانی دموکراسی را که ملت در سال ۲۰۰۱ به منشور آن رأی داد، نابود و تمام قوا را قبضه کرد. ملک حمد همچنین به وعده‌های خود در مورد نقش مشورتی مجلس انتصابی و نقش قانون‌گذاری مجلس منتخب عمل نکرد. تعیین این تاریخ به عنوان شروع انقلاب مبین این واقعیت است که مطالبات انقلابیون بحرین سیاسی و به دور از هرگونه فرقه‌گرایی است و با تاریخ طولانی انقلاب‌های قرن بیستم ارتباط دارد و ادامه آن به شمار می‌آید.

انقلاب بحرین توسط گروه‌های سیاسی و یا نخبه‌ها شروع نشد، بلکه یک انقلاب توفنده مردمی بود که بیداری اسلامی را بستر مناسبی برای شروع انقلاب علیه ساختار فعلی سیاسی در بحرین یافت. این انقلاب از حمایت‌های آشکار شیخ عیسی احمد قاسم بود که در سخنرانی‌های نماز جمعه خود همواره تاکید می‌کرد که این موج عظیم مردمی هرگز متوقف نخواهد شد. حمایت وی به‌مثابه صدور مجوز برای همه مردم جهت شرکت در انقلاب با رهبری این دانشمند فرزانه بود. اقدام رژیم آل‌خلیفه در اسقاط تابعیت این روحانی مبارز و انقلابی و مهاجرت وی به عراق و ایران، این انقلاب را خاموش نکرد و اعتراضات مردمی در داخل و خارج همچنان ادامه دارد.

29دسامبر/21

زندگینامۀ آیت‌الله شیخ عیسی قاسم رهبر قیام بحرین

آیت‌الله شیخ عیسی قاسم از بزرگ‌ترین و نامورترین علمای کنونی کشور بحرین است که نام ایشان با جهاد بر ضد استبداد و تلاش برای مشروطه‌سازی نظام مطلقه پادشاهی حاکم بر این کشور عجین شده است. او از جمله رهبران سیاسی این کشور است که قیام مردم خود را در ده سال گذشته رهبری کرده است. شیخ عیسی قاسم در سال ۱۹۳۷ میلادی (۱۳۱۶ شمسی) در شهر الدراز در بحرین زاده شد. او خانواده‌ سرشناسی نداشت و پدرش ماهیگیر ساده‌ای بود که دوست داشت پسرش تحصیل کند و مدارج علمی را طی کند. ایشان دوره تحصیل ابتدایی را در زادگاهش دراز به اتمام رساند و برای تکمیل تحصیلات به شهر منامه پایتخت بحرین رفت. در منامه از طریق مشارکت در برنامه‌های دینی مسیر زندگی او تغییر یافت، زیرا او در کنار تحصیلات متوسطه در حوزه الغریفی روستای النعیم نزد شیخ عبد‌الحسین حلی به تحصیل علوم دینی پرداخت و تصمیم گرفت که تنها تحصیلات علوم دینی را ادامه دهد.

در سال ۱۹۶۲ (۱۳۴۱) به نجف سفر کرد و نزد آیت‌الله سید محمد باقر صدر به تحصیل علوم دینی ادامه داد و با علمایی چون عبدالله غریفی، عباس ریس، عبد‌الله مدنی، عبدالامیر جمری آشنا شد. سپس به دانشکده فقه پیوست و دوره دروس سطح را بسیار سریع طی کرد و در درس خارج فقهای بزرگ و مراجع اعلام مانند شهید صدر شرکت کرد. او در سال ۱۹۷۱میلادی، از مناطق مختلف برای بازگشت شیخ به سرزمینش دعوت و از او درخواست شد تا وارد مجلس موسسان شود. این مجلس برای قانون‌گذاری بحرین پس از استقلال بحرین برگزارشده بود.

وی در سال ۱۹۷۲میلادی بزرگ‌ترین و اولین جمعیت اسلامی در شیخ نشین‌ها، «جمعیه التوعیه الاسلامیه- جمعیت آگاهی بخش اسلامی» را پایه‌گذاری کرد. این جمعیت در زمینه گسترش اصلاح‌گرائی دینی در آن دوره و نیز در تقویت التزام عقیدتی و آگاهی دینی بین قشر بزرگی از فرزندان جامعه نقش بارز و آشکاری را ایفا کرد. ایشان برای سه دوره، رئیس این جمعیت و «علامه الجمری» در یکی از این دوره‌ها نائب وی بود. در سال ۱۹۷۳میلادی به‌عنوان بارزترین نماد از ائتلاف دینی، با اکثریت مطلق آرا برای عضویت مجلس ملی انتخاب شد. وی همواره به دنبال تطبیق احکام شرع مبین و صیانت دین از افکار التقاطی در دین بود. این مجلس در سال ۱۹۷۵  توسط رژیم منحل شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران ایشان در رأس هیئتی از علمای بحرین با امام خمینی(ره) در تهران ملاقات کردند و به امام و ملت ایران پیروزی پرخروش انقلاب اسلامی را تبریک گفتند. در اواخر دهه ۱۹۹۲ میلادی به ایران آمد تا در حوزه علمیه قم ادامه تحصیل کند و نزد فضلایی چون آیت‌الله سید محمود هاشمی، آیت‌الله سید کاظم حائری و آیت‌الله فاضل لنکرانی تلمذ کرد.

ایشان از همان آغاز در کنار مردم کشورش، دفاع از حقوق آنان را به عهده گرفت و تلاش کرد به نظام فردی و استبدادی پایان دهد و نظامی را برپا سازد که مردم بحرین با انتخاب نمایندگانشان در فرایند تصمیم‌گیری مشارکت داشته باشند. از سال ۱۹۹۴ میلادی ایشان رهبر انتفاضه مطالبه برای بازگرداندن حقوق قانون اساسی و فعال‌سازی و احیای پارلمان از خارج شمرده می‌شد و بیانیه‌ها و سخنانش بازتاب و طرفداران زیادی داشت.

در سال ۱۹۹۹ با درخواست عده‌ای از فضلای حوزه قم، رسماً تدریس درس خارج را در مسجد امیرالمومنین «ع» در دورشهر و سپس در حسینیه بحرانی آغاز کرد. ایشان در سال ۲۰۰۰ نظر صریح و محکمی در رد “میثاق العمل الوطنی” ـ منشور ملی العمل که طرح جدید شاه به‌عنوان قانون اصلی مملکت به جای قانون اساسی بود ـ  را بیان کرد.

امیر بحرین برای فرافکنی از وضعیت بحرانی بحرین این طرح را ارائه کرد و شیـخ آشکارا گفت که این منشور بیعت با نظام است و مردم را به رأی منفی به منشور فراخواند. این منشور نه تنها عقبگرد دینی بلکه عقبگرد سیاسی هم بود و شیخ با یک بررسی تطبیقی بین منشور جدید و قانون ۱۹۷۳میلادی تفاوت‌هایی را یافت که نشان می‌داد قانون اساسی پیشین بر منشور جدید برتری دارد.

در سال ۲۰۰۱ میلادی، جناب شیـخ، بعد از آسودگی خیال از لحاظ امنیتی و نیز در حالی که اعتماد اغلب طیف‌های بحرین را به خود جلب کرده بود، به کشورش بازگشت و با استقبال باشکوه میلیونی‌ مردمی که تقریباً ۲۰ کیلومتر بود و قبل و بعد از آن در تاریخ بحرین سابقه نداشت، روبرو شد. مستقبلین ایشان را از سالن فرودگاه با شعار و تکبیر تا روستای الدراز که اقامتگاه اصلی ایشان بود، مشایعت کردند.

شیخ عیسی قاسم پس از مدتی «جمعیه الوفاق الاسلامیه» را تأسیس کرد و شاگردش شیخ علی السلمان را در رأس این تشکل قرار داد. در اولین انتخابات آزاد در دوره جدید، به‌رغم تضییقات زیاد نظام، این جمعیت ۱۹ کرسی از ۴۰ کرسی را به دست آورد. با آغاز قیام اسلامی در بحرین در فوریه ۲۰۱۱ مراسم نماز جمعه شیخ عیسی قاسم در الدراز یکی از مهم‌ترین تریبون‌های قیام شمرده می‌شد. ناخشنودی دولت بحرین از مواضع انقلابی شیخ عیسی قاسم در حمایت از خواست مردم منجر به اعلام ممنوعیت اقامه نماز جمعه شد و پلیس خانه شیخ در محله الدراز را محاصره کرد. در روز ۱۹ آبان ۱۳۹۱ش.، تمام نمازهای جمعه در بحرین از سوی حکومت تعطیل اعلام شدند و شیعیان به‌رغم موانعی که حکومت در مسیر حرکت به سمت شهر الدراز ایجاد کرده بود، با تحمل ضرب و جرح نیروهای دولتی برای اقامه نماز جمعه، به دراز رفتند و نماز جمعه را به امامت شیخ عیسی قاسم اقامه کردند. این روز در جریان مقاومت مردم بحرین به «جمعه التلبیه» معروف شده است.

شیخ عیسی قاسم با توجه به سوابق علمی و مبارزاتی، در میان شیعیان بحرین جایگاه ویژه‌ای دارد و با توجه به اینکه استاد بسیاری از فعالان سیاسی بحرین است به‌عنوان پدر قیام در این کشور شناخته شده است. ایشان از آغاز قیام در کنار مردم قرار داشت و مواضع خود را صراحتاً بیان و به‌عنوان رهبر قیام نقش‌آفرینی کرد و با حضور در جمع معترضان و همچنین عیادت از مجروحان و زندانیان، به بیان اعتراض خود علیه حکومت بحرین ادامه داد.

فوریه۲۰۱۱میلادی

اسباب و علل متعددی از جمله ظلم، تبعیض سیاسی، فشار اقتصادی و فساد اخلاقی در انقلاب بحرین دخالت دارند. گستردگی جنبش و شرکت اقشار و گروه‌های مختلف بحرین، فقط به برکت حضور فعال علما و تایید و پشتیبانی ایشان و در پرتو آگاهی رهبری و امامت و رشد فقاهت و نیز عقیده ولایی در اطاعت از نمایندگان دین بهره می‌برد.

در ۱۱ فوریه بعد از درخواست‌های جوانان از طریق وسایل ارتباط جمعی، سخنرانی‌ شیـخ نقش آشکاری در آماده‌سازی زمینه‌های انقلاب داشت. وی اعلام کرد: “طوفان شروع شده و آرام نخواهد شد و در مرزها نیز باقی نخواهد ماند.”  و بعدها هم قیام را به همین شکل پیش برد.

دولت بحرین در سال ۱۳۹۵ برای مانع‌تراشی بر سر راه قیام مستمر مردم بحرین از شیخ عیسی قاسم سلب تابعیت و او را از بحرین اخراج کرد. ایشان در حال حاضر بین حوزه‌های نجف و قم در حال رفت و آمد است و همچنان به وظیفه خود در رهبری قیام علیه رژیم آل خلیفه و دفاع از مردم کشورش ادامه می‌دهد.

29دسامبر/21

با پیروزی انقلاب اسلامی، اسلام از غربت به در آمد

اشاره: آیت‌الله شیخ عیسی احمد قاسم از علمای بزرگ و رهبر شیعیان بحرین، هم به لحاظ مراتب علمی و هم سوابق مبارزاتی، جایگاه و محبوبیت خاصی میان مردم بحرین دارند.

این عالم وارسته و مجاهد که سابقه تحصیل معارف دینی در حوزه علمیه نجف و قم را هم دارند و مدتی را نیز عضو مجلس قانون‌گذاری و مجلس ملی بحرین بوده‌اند، همواره از زمان شکل‌گیری بحرین، صیانت از شرع مقدس و مبارزه با استبداد را  سرلوحه فعالیت‌های خود داشته‌اند. ایشان علیرغم همه سختی‌ها با حضور فعال در عرصه‌های مختلف و تربیت شاگردان مبارز، نقش مهمی در زمینه‌سازی قیام مردم بحرین علیه ظلم و استبداد رژیم آل‌خلیفه ایفا نمود‌ند و با آغاز قیام  ۱۴فوریه ۲۰۱۱ (۲۵ یهمن ۱۳۸۹) به عنوان پدر معنوی قیام نقش آفرینی کردند. بطوری که نماز جمعه آیت‌الله عیسی قاسم در الدراز به مهمترین تریبون قیام تبدیل شده بود. خشم حاکمان بحرین از مواضع انقلابی شیخ عیسی قاسم منجر به ممنوعیت اقامه نماز جمعه و سلب تابعیت ایشان در سال ۹۵ شد. رژیم بحرین در همان ایام با هجوم به انبوه مردم تحصن کننده در مقابل منزل شیخ قاسم، شماری را به شهادت رساند و ۳۰۰ نفر را بازداشت کرد و آیت‌الله عیسی قاسم را در بازداشت خانگی قرار داد.

ایشان در تابستان ۹۷ بعد از دو سال حبس خانگی به علت وخامت شدید اوضاع جسمانی به بیمارستانی در انگلیس انتقال یافتند و تحت عمل جراحی قرار گرفتند. این عالم مجاهد در حاضر در شهر مقدس قم بسر میبرند و با توجه به محدودیت‌های رژیم بحرین، دورادور زعامت مردم بحرین را بر دوش دارند.

«پاسدار اسلام» با غنیمت شمردن این فرصت، از مدت‌ها پیش، پیگیر انجام گفتگویی با این عالم مجاهد بود، که نهایتاً ایشان بعلت کسالت و بیماری قبول زحمت فرمودند و پرسش‌های ما را بصورت مکتوب و به زبان عربی پاسخ دادند. ضمن قدردانی صمیمانه از لطف آیت‌الله شیخ عیسی قاسم به «پاسدار اسلام»، متن و ترجمه این مصاحبه تقدیم خوانندگان گرامی مجله می‌شود.

 

* از کی و چگونه با حضرت امام خمینی«ره» آشنا شدید؟

اولین بار، با یکی از برادران طلبه، که در نجف اشرف باهم در دانشکده فقه و حوزه علمیه همدوره بودیم، به حضور ایشان مشرف شدیم. آن‌زمان، امام در نجف اشرف اقامت داشتند. البته با همان یک بار دیدار با ایشان به عظمت و بزرگی ایشان واقف شدم.

 

* به نظر جنابعالی، نقش امام خمینی و انقلاب اسلامی در تغییر معادلات جهانی و احیای اسلام ناب محمدی و مکتب اصیل اهل بیت«ع» چیست؟

اسلام در گستره عظیمی از جغرافیای خود، در سطح جهانی، به‌ویژه در حوزه سیاسی تقریباً مغفول مانده بود. در بعد علمی، صدای تاثیرگذار اسلام شنیده نمی‌شد و یا به‌گونه‌ای شنیده نمی‌شد که توجه دیگران را جلب کند.  اسلام واقعاً در میان امت و خارج آن شرایط غریبانه‌ای داشت و به پیروان آن با دیده حقارت نگریسته می‌شد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نقش‌آفرینی دین اسلام محدود به سطوح سیاسی ارتجاعی منفک از دیدگاه اصلی اسلام بود و اسلام حضور بسیار کمرنگی در زندگی مسلمانان داشت.

انقلاب اسلامی که امام خمینی آغازگر آن بودند و نظام مبارک جمهوری اسلامی که خدا آن را با نقش‌آفرینی امام رقم زد، عزتمندی را  برای مسلمین و عظمت را برای اسلام در تعامل با جهان به ارمغان آورد. در نتیجه اسلام به قدرتی تبدیل شد که دشمنان به دلیل تأثیرگذاری و تبدیل شدن آن به الگویی برای مقابله با استکبار از آن بیم و هراس داشتند.  مسلمانان تشنه حقیقت نیز جایگاه اصلی و نیاز جهانیان به این دین مبین را دریافتند و متوجه شدند که اسلام تنها راه نجات مردم این جهان است. از این روی ندای دعوت و تبلیغ دین اسلام از همه جا شنیده شد. مقاومت و پایداری مسلمانان در دفاع ازاسلام از همان آغاز رو به فزونی نهاد. مسلمانان در راه دفاع از دین خود، از ایثار جان و مالشان دریغ نکردند، زیرا به دنبال دفاع از دین مبین خود بودند و حاکمیت آن را ضروری می‌دانستند.

 

 

* تحلیل جنابعالی از اصل ولایت‌‌فقیه و نقش آن در نهضت و خیزش‌های اسلامی چیست؟

اگر بپذیریم که رهایی، نجات و پیروزی امت و همچنین نجات جهان جز با معرفت، عدالت، امانت و اخلاص و آموزه‌های تربیتی اسلام محقق نمی‌شود و با توجه به اینکه اهداف اسلام جز با حکومت عالِم پایبند به فرامین آن که پاسدار همه فرامین الهی و اهداف آن و انسانی توانا، وفادار و امانتدار باشد، محقق نمی‌شود، بنابر این وجود ولی‌فقیه عادل و توانائی که جز رضای خدا مسئله دیگری برایش اهمیت نداشته باشد، برای به عهده گرفتن مسئولیت رهبری حکومت عظیم اسلامی لازم و ضروری است.

 

*ارزیابی جنابعالی از تاثیر مواضع و بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای«دام ظله»  در استمرار و شکوفایی نهضت و مقاومت اسلامی چیست؟

رهبر معظم انقلاب و نظام پر برکت اسلامی، ویژگی‌های یک رهبر مسلمان موفق را دارند. خداوند متعال به خصائل برجسته زیادی را با ایشان عنایت فرموده است، از جمله: جایگاه والای فقاهتی، عدالت، تقوی، تجربه، شایستگی، شجاعت در بیان حق، اخلاص وایمان مبتنی بر ارزش‌های الهی، دفاع بی چون و چرا از حق و عدم اظهار ضعف در برابر دشمن. این ویژگی‌ها باعث شده‌اند که ایشان به عنوان مدافع بر حق خط انقلاب و نظام و ارزش‌ها و اصول آن و حاکمیت اسلام شناخته شوند. ایشان ظرفیت‌های عظیم ملت ایران و امت اسلام را شکوفا کرده و در خدمت مقاومت اسلامی قرار داده و عظمت آن را ارتقا بخشیده و ضمن تقویت روحیه اعتماد به نفس و باورمندی در ملت و امت، روحیه دشمنان را تضعیف کرده‌اند.

ایشان همان شخصیت ارزشمندی هستند که نشستن در جایگاه ولایت مستلزم آن است. و دارای ویژگی‌ها و خصوصیت‌هایی هستند که ایشان را به شخصیتی واجد شرایط برای جلب اعتماد توده‌های مؤمن و پذیرش ولایت تبدیل کرده است.

 

 

*رابطه مردم بحرین با روحانیت راستین شیعه، مشهود و زبانزد شیعیان جهان است. دلیل این رابطه عمیق چیست؟

رابطه ملت بحرین با علمای بااخلاص خود ناشی از ولایتمداری این ملت و پایبندی کامل به سیره پیامبر اعظم«ص» و ائمه اطهار«ع» و همچنین وجود گروهی از علمای دینی شریف و صادق و با اخلاص است که برای حفظ اصول دینی و پایبندی به احکام آن و همچنین دفاع از منافع مؤمنان که می‌توان به آنان امیدوار بود و اعتماد کرد و اتکا داشت.

 

*دلیل این‌همه فشار و سرکوب مردم بحرین توسط نظام حاکم، با حمایت دولت‌های مرتجع عرب چیست؟

ملت بحرین به وابستگی و گرایشات اسلامی خود می‌بالد و هم‌اکنون در مرحله بیداری اسلامی به‌سر می‌برد و ذلت را نمی‌پذیرد. این ملت عزت و بزرگی خود را از روحانیت اسلام گرفته است و ارتباط عمیقی با اهل بیت«ع» دارند و نماد عظیم عزت، کرامت، فداکاری، گذشت، اخلاص و ایمان هستند.

ملت بحرین جدایی از امت خود را نمی‌پذیرد. همچنین بین دغدغه خود و دغدغه امت اسلامی، پیروزی خود و پیروزی امت اسلامی و امنیت خود و امنیت امت اسلامی تفاوتی قائل نیست. موضع توده‌های مردم بحرین در برابر سیاست‌های استعماری غربی و سیاست‌های ددمشنانه رژیم صهیونیستی علیه امت عربی و اسلامی امری بدیهی و برگرفته از غیرت و تعصب این ملت در قبال امت اسلامی و آگاهی از مواضع عملی در حمایت از  احکام اسلامی است.

این خط و راه ملت است؛ اما راه و مشی رسمی حکومت، وابستگی به غرب و تکیه بر حمایت‌های کشورهای غربی و تلاش برای جلب رضایت آنان به منظور ادامه حکومت و محافظت از تاج و تخت خود با هدف دور نگهداشتن ملت از حکومت است.

در زمینه وابستگی نظام بحرین به غرب، عادی‌سازی رابطه با دشمن صهیونیستی و کوتاه آمدن در مقابل منویات رژیم صهیونیستی و تسلیم در برابر اراده آمریکا به خاطر احساس نیاز حکام بحرین به مدافعی جدید، در دستور کار این حکومت است. رویکردی که ناشی از باورها و سیاست‌های غلط نظام حاکم و نتیجه‌گیری‌های غلط آن و نیز بی‌توجهی به ماهیت رژیم صهیونیستی و پیشینه یهود و اصرار آنان بر دشمنی با مسلمان است.

راه ملت و راه نظام در دو جهت مخالف از یکدیگر قرار دارند و رابطه آنها نیز مبتنی بر نفی یکدیگر و تناقض در دیدگاه است. سرکوب ملت هم از همین‌جا نشأت می‌گیرد و نارضایتی مردم از حکومت ریشه در این اختلاف رویکرد دارد.

 

*آینده بحرین، اسلام اصیل، مقاومت اسلامی و همچنین آینده قدرت‌های استکباری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

آینده از آنِ فرزندان امت اسلامی، رشد مستمر مقاومت، برقراری دین حق، تقویت نهضت اسلامی پویا و تحقق وعده خدا مبنی بر پیروزی بندگان مؤمن اوست. خدا هرگز خلف وعده نمی‌کند و در اراده او هیچ برگشتی وجود ندارد. پیروزی از آن دین، امت و اردوگاه اسلام است و خدا در قرآن کریم صراحتاً وعده پیروزی را به مؤمنین داده است. در راه مبارزه با طاغوت، پیروزی از آن مجاهدان در راه خداست و این تقدیر باریتعالی در هر مکانی است.

 

*با عنایت به دیدگاه قرآن کریم، پیش‌بینی جنابعالی از آینده روابط حکومت بحرین با رژیم صهیونیستی چیست؟

انگیزه و هدف اصلی کشورهایی که وارد روند عادی‌سازی روابط با دشمن صهونیستی شده‌اند، کاملاً واضح و روشن است. آنان به دنبال جلب رضایت و حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند، زیرا که آنها محدود شدن نفوذ آمریکا در منطقه به دلیل ضرورت‌های جدید را پیش‌بینی و درک کرده‌اند. تغییر رویکرد آمریکا بر میزان اعتماد این دولت‌ها در برخورداری از حمایت‌های لازم این کشورها نیز تاثیر خواهد گذاشت.

حمایت حکومت بحرین از یهودیان متعصب و حامی باطل رو به فزونی است، یهودیانی که برخلاف ماهیت حقیقی ادیان الهی، از جمله ماهیت اصلی دین حضرت موسی«ع»، با ولایت الهی و دین مبین اسلام دشمنی می‌ورزند و از باطل حمایت می‌کنند.

قرآن کریم نسبت به ولایت شیطانی و جایگزینی آن با ولایت الهی موضع مشخص و روشنی دارد:

«لَّا یَتَّخِذِ الْمُؤمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَولِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنِینَ وَمَن یَفعَل ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیر:اهل ایمان نباید مؤمنان را وا گذارند و از کافران دوست گزینند، و هر که چنین کند رابطه او با خدا مقطوع است، مگر برای در حذر بودن از شرّ آنها (تقیه). و خدا شما را از (عقاب) خود می‌ترساند و بازگشت همه به سوی اوست.»(آل‌عمران/۲۸)

این آیه هشدار و تهدیدی شدید از سوی خداوند باریتعالی برای مؤمنان است که مبادا تقیه را در جایی غیر از موضع خود، یعنی هنگامی به کار گیرند که به اسلام و امت آسیب می‌رسد و یا انگیزه آن پناه بردن به کفار و رواداشتن ظلم و ستم به مسلمانان و استمرار بخشیدن به حکومت طاغوتی است که به‌زور بر مسلمانان چیره شده است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ: ای اهل ایمان! یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید. آنان سرپرستان و دوستان یکدیگرند [و تنها به روابط میان خود وفا دارند]. و هرکس از شما، یهود و نصاری را سرپرست و دوست خود گیرد، از زمره آنان است. بی‌تردید خدا گروه ستمکار را هدایت نمی‌کند.»(مائده/۵۱)

ولایت کافران بر یکدیگر ولایت باطلی است. پیوستن به این ولایت در حقیقت ورود عملی به ولایت کافران است. اعتماد به مسیحیان و کفار به هیچ نتیجه‌ای جز ذلت مسلمین منجر نخواهد شد و سرانجام آن شکست حتمی است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ: ای اهل ایمان! با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دین شما را به فسوس و بازیچه گرفتند دوستی مکنید و از خدا بترسید اگر به او ایمان آورده‌اید.»(مائده/۵۷)

این آیه مؤمنانی را که به این ولایت ملحق شدند به ارتکاب ظلم توصیف و آنان را از هدایت خدای تبارک و تعالی محروم کرده است.

«وَلَوْ کَانُواْ یُؤْمِنُونَ باللَّهِ وَٱلنَّبِىِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاءَ وَلَکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَسِقُونَ: اگر به خدا و پیامبر(ص) و آنچه بر او نازل شده، ایمان مى‏آوردند،(هرگز) آنان (کافران‏) را به دوستى اختیار نمى‏کردند؛ ولى بسیارى از آنها فاسقند.»(مائده/۸۱)

ولایت کافران، به دلیل عدم ایمان و فسق و فجور آنان، ولایت بس خطرناکی است.

«وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ: و به کسانى که ستم کرده‏‌اند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شما مى ‌رسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام یارى نخواهید شد»(هود/۱۱۳)

پذیرفتن ولایتی غیر از ولایت الهی یا هرگونه ولایتی که به غیر از خدا منتهی می‌شود، باطل محض است و این ولایت باطل، به رهایی و پیروزی نمی‌انجامد. پیروزی و اقتداری که دولت‌هایی که روابط خود را با دشمن صهیونیستی عادی کردند؛ به دنبال آنند، هیچگاه محقق نخواهد شد.

فرامین و احکام الهی این گونه حکم می‌کند که طلب عزت از طریق ولایت کافران، توهمی است که از اندیشه گمراه و القائات شیطان رجیم نشات می‌گیرد. بی‌شک، عزت تنها از آن خداست: «ٱلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ ٱلْکَفِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ ٱلْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلْعِزَّهَ فَإِنَّ ٱلْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا: آن گروه که کافران را دوست گیرند و مؤمنان را ترک گویند، آیا نزد کافران عزّت می‌طلبند؟ عزّت همه نزد خداست.»(نساء/۱۳۹)

یهودیان همانند دیگر بندگان خدا از خود عزتی ندارند، بنابراین نمی‌توانند به دیگران عزت ببخشند. آنان کسانی هستند که خداوند آنان را ذلیل کرده است و باید از بستن عهد و پیمان با آنان پرهیز کرد. بنابراین وابستگی پیمان‌های آنان از دو جهت به خسران منتهی می‌شود.

و می‌فرماید:

«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّهٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: ای بنی‌اسرائیل! یاد آرید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما برافراشتیم، (و دستور دادیم که) احکام تورات را با عقیده محکم پیروی کنید و پیوسته آن را در نظر گیرید، باشد که پرهیزگار شوید.»(بقره/۶۳)

«وَإِذ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ: و (یاد آرید) هنگامی که از بنی اسرائیل عهد گرفتیم که جز خدای را نپرستید و در حق پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران نیکی و با زبان خوش با مردم تکلّم کنید و نماز به پای دارید و زکات (مال خود) را بدهید، پس شما عهد شکستید و جز چند نفر روی گردانیدید و شمایید که از حکم خدا برگشتید.»(بقره/۸۳)

«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ: و چون خدا از آنان که کتاب به آنها داده شد پیمان گرفت که حقایق کتاب آسمانی را برای مردم بیان کنید و کتمان مکنید، پس آنها عهد خدا را پشت سر انداخته و آیات الهی را به بهایی اندک فروختند، پس بد معامله‌ای کردند.» (آل‌عمران/۱۸۷).

«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَهٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ: پس چون پیمان شکستند، آنان را لعنت کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آن اثر نکرد)، کلمات خدا را از جای خود تغییر می‌دهند و از آن کلمات که به آنها پند داده شد نصیب بزرگی را از دست دادند. و دائم بر خیانتکاری آن قوم مطلع می‌شوی جز قلیلی از ایشان (که با ایمان و نیکوکارند)، پس تو از آنها درگذر و (کار بدشان را) عفو کن، که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.»(مائده/۱۳)

قوم بنی‌اسرائیل، به‌جز تعداد اندکی از آنان، از فرامین الهی سر برتافتند و پیمان‌های سختی را که خدا با آنها بسته بود نقض کردند، از جمله پیمانی که با بالا بردن کوه طور برای ارعاب و هشدار به آنان از نقض آن پیمان با آنان بست و با ایشان اتمام حجت کرد؛ ولی با وجود بستن پیمان محکم با خدا، نقض عهد کردند. از قومی که عهد خود با خدای قادر و قاهر را زیر پا می‌گذارد، چگونه می‌توان انتظار داشت بر سر پیمان‌ خود با دولت‌های ضعیفی که خواهان نصرت و یاری از آنان هستند، پایبند باقی بمانند و برای حفظ تاج و تخت حکام آن دولت‌ها از خود مایه بگذارند و یا در آینده که از آنان بی‌نیاز می‌شوند و یا استمرار ائتلاف با آنان برایشان متضمن هزینه و تاوان‌هایی خواهد بود، همچنان به عهد خود وفا کنند؟

عادی‌‍‌سازی روابط با اسرائیل اقدامی نسنجیده و جنایتی در حق خود امضاکنندگان این توافقنامه‌هاست و لذا بانیان این خیانت بیش از دیگران متضرر خواهند شد و نتایج منفی آنها برای خود آنان شدیدتر از دیگران خواهد بود.

 

*در خاتمه اگر خطاب به ملت‌های مسلمان، به‌ویژه دو ملت ایران و بحرین پیامی دارید، بیان فرمایید؟

راه پیروزی و شکست به روی تمام ملت‌ها باز است. پیروزی راستین تنها یک راه دارد و آن در پیش گرفتن راه خدا و پایبندی راستین به دین او، تلاش مجدانه، وحدت، هماهنگی و همکاری، خلوص نیّت برای خدا و پرهیز از نا امیدی و تلاش برای تقویت صبر مثبت و هدفمند از یک سو و اجتناب از صبر منفی از سوی دیگر است. با نظم در امور و برنامه‌ریزی دقیق این اهداف به بهترین نحو محقق می‌شوند.

03ژانویه/21

چرایی عادی‌سازی روابط رژیم‌های عربی و رژیم صهیونیستی

از زمانی که رژیم صهیونیستی به دست خبیث کشورهای سلطه‏گر اروپایی در سرزمین مقدس فلسطین بنیان‌گذاری و کشمکش عرب‏ها با آن و بحران خاورمیانه شروع شد، کوشید تا با کمک آمریکا که پس از استعمار انگلیس، قدرتمندانه پا به صحنه سیاسی جهان، به‌ویژه خاورمیانه گذاشته بود، با صلح کاذب با عرب‏ها کوشید و به عنوان یک کشور قدرتمند و قانونی، جایگاه خود را در منطقه خاورمیانه و در میان کشورهای عربی تثبیت کند.

آمریکا سناریست و طراح اصلی این سیاست نیز ظرف چندین سال با تبانی و همکاری دیگر کشورهای غربی و برخی از دولت‏های مرتجع عربی کوشید تا راه‏حل‏های سازش با رژیم غاصب صهیونیستی را ارائه و یا صلح یک‌طرفه‌ای را به عرب‏ها تحمیل کند. این طرح‏ها و راه‏حل‏ها در طول زمان دچار تغییر و تحوّل و در نهایت با مخالفت مسلمانان و علمای اسلام رو به رو شدند. در نتیجه، راه‏حل‏های صهیونیستی ـ آمریکایی پیش از اینکه بر صحنه‏ سیاسی منطقه تأثیری داشته باشند، محو و نابود شدند و یا برای مدت کوتاهی از نظرها دور ماندند. عرب‏ها و دیگر مسلمانان منطقه مذاکراتی را که پس از سال ۱۹۴۸ به منظور برقراری صلح بین عرب‏ها و رژیم صهیونیستی و تحکیم سلطۀ رژیم غاصب بر فلسطین اشغالی، در سازمان ملل متحد و دیگر مجامع انجام و منتهی به حذف نقشه‏ فلسطین از جهان اسلام و خاورمیانه عربی ‏شدند، از یاد نبرده‏اند.

آنان همچنین به یاد دارند که هیئت‏های اعزامی سازمان ملل و آمریکا و غرب به منطقه، غیر از پرداختن به مسائل جزئی مسلمانان و یا سهیم شدن در تثبیت حاکمیت رژیم صهیونیستی، هدف دیگری نداشتند. ملت مسلمان فلسطین نیز از این مسئله غافل نمانده است که هدف اصلی و خط‌مشی تاریخی آمریکا، ارائه راه‏حل‏های صلح برای تحکیم موقعیت صهیونیست‌های غاصب در فلسطین است؛ به این صورت که دولت آمریکا اگر بتواند با دیپلماسی آرام و در صورت شکست آن، با توسل به قوه قهریه از عرب‏ها، به‌ویژه فلسطینی‏ها، این قربانیان تجاوز رژیم صهیونیستی، به شکل به اصطلاح قانونی برای به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی تلاش کند.

با وجود همۀ این مسائل و تضییقات، تا چندین سال قبل، غیر از مصر که در قرارداد کمپ دیوید با رژیم صهیونیستی سازش و جهان عرب را دچار تزلزل کرد، قبح صلح و مذاکره با رژیم صهیونیستی شکسته نشده بود و رژیم‏های عرب اجازه گفت‏وگوی مستقیم و یا حتی غیرمستقیم و با واسطه را با رژیم اشغالگر قدس به خود نمی‏دادند و یا با طرح‏های صلح آمریکا، بنا بر ملاحظاتی و تحت شرایطی، مخالفت می‏کردند.

ولی نزدیکی و همسویی بیشتر این رژیم‏ها در چهار دهه اخیر به آمریکا و فروپاشی بلوک شرق، به‌ویژه شوروی که تا حدودی پشتوانه سیاسی بعضی از کشورهای عربی در کشمکش آنها با رژیم صهیونیستی بود، و از همه مهم‏تر احساس خطر همۀ آنها از جنبش رو به رشد اسلامی، به‌ویژه پس از شروع انتفاضه اسلامی در فلسطین اشغالی، آمریکا را بر آن داشت تا دیگر بار در منطقه، دیپلماسی فعال خود را آغاز و نظر موافق عرب‏ها را درباره طرح صلح خاورمیانه جلب کند.

به این ترتیب دور جدید این تحرکات سیاسی که از زمان ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۸۲م، تحت عنوان «طرح صلح آمریکایی برای مردم خاورمیانه» شروع شده بود، شکل جدیدی به خود گرفت. این فرایند طی بیش از سه دهه ادامه یافت و در شرایط کنونی در طرح «عادی سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی» در رویکرد برخی از رژیم‌های وابسته و کوچک عربی نیز تجلی یافته است.

البته سیاستمداران آمریکایی و نظریه‏پردازان رژیم غاصب تا کنون توانسته‏اند دو مسئله بسیار مهم و خطرناک را دریابند. این دو مسئله که از هنگام بسته شدن نطفۀ نامشروع این رژیم در قلب جهان اسلام آثار ژرفی بر روابط آمریکایی ـ صهیونیستی و روابط آمریکایی ـ عربی داشته است، عبارتند از:

۱- درک جنبه‏های گوناگون منافع آمریکا ـ با همه‏ ابعاد امنیتی و سیاسی و اقتصادی آن ـ در جهان عرب.

۲- تحکیم اهمیت نقشی که رژیم صهیونیستی می‏تواند در خدمت به منافع امپریالیسم و حمایت از این مصالح ایفا کند. این امر با تأکید بر ماهیت تجاوزکارانۀ این رژیم و تبعیت آن از مصالح آمریکا و با توجه به عمق دشمنی ملل مسلمان جهان، به‌ویژه منطقۀ خاورمیانه، با این مصالح صورت می‏گیرد.

در نتیجه، آمریکا می‌تواند از مداخلۀ مستقیم در مسائل و مشکلات و بحران‏های منطقه، و یا هرگونه رویارویی مستقیم با عرب‏ها و حتی امپراتوری مضمحل شوروی شکل گرفته در روسیه کنونی دور باشد و روابط دوستانۀ خود را با کشورهای دوست عرب خود در منطقه حفظ کند.

این موضوع تمام مسئله نیست، بلکه نکته مهم این است که گستره و دامنۀ توان رژیم صهیونیستی از نظر عملی، در گرو حمایت از مصالح آمریکا در جهان عرب است. لذا صهیونیست‏ها تلاش کردند همه توان خود را برای ایفای این نقش که خدمت به مصالح آمریکا در جهان عرب است، به کار گیرند. حتی تظاهر به قدرت برای ایفای این نقش، به معنای از دست دادن زمان برای خدمت به آمریکا به شمار نمی‏رود، بلکه کاری است که در درجه نخست و پیش از هر چیز به مصالح رژیم صهیونیستی خدمت می‏کند. زیرا این امر تضمین‏کننده‏ تأیید و پشتیبانی تغییرناپذیر آمریکا از آن رژیم به شمار می‏آید و بر بنیادهای استوار استراتژیک متکی است.

آمریکایی‌ها نیز درک کرده‏اند که مناسب‏ترین وضع برای مصالح آمریکا در جهان اسلام، تلاش برای بیرون راندن مخالفان و رقبای خود از منطقه و دست‌کم کشاندن رژیم‌های عرب منطقه به نوعی سازش و تسلیم در برابر توسعه‏طلبی‏های اشغالگران فلسطین و یا حداقل ایجاد نوعی هم‏پیمانی در میان آنهاست و سمت‏گیری آن، بیش از هر چیز، تبعیت از غرب و ایالات متحده آمریکا و مخالفت و حتی سرکوب بیداری اسلامی و جنبش‏های آزادی و مقاومت در منطقه است؛ جریانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کشورهای اسلامی منطقه را فرا گرفته و حتی از سال ۱۳۶۷، با انتفاضۀ فلسطین، دامنگیر رژیم اشغالگر قدس شده است.

همچنین، آنان درک کرده‏اند که مسئله مهم برای آمریکا تضمین ادامه جریان کافی با قیمت‏های اندک به سوی آن کشور و هم‏پیمانانش و نیز تحکیم نفوذ و سیطره‏ آمریکا در منطقه و تأمین مصالح آن در بازارهای جهانی کشورهای عربی و گشودن این بازارها به روی کالاها و خدمات و سرمایه‏گذاری‏های آمریکایی و حتی صهیونیستی است. نمونۀ گویا و زنده‏ این مسئله، نقش مستقیم آمریکا در جنگ دوم خلیج فارس (حمله عراق به کویت)، در حمایت از کویت، برای تضمین جریان نفت و تثبیت نفوذ و حاکمیتش در منطقه است.

رژیم صهیونیستی نیز همه‏ این موضوعات را می‏داند و خود را برای پاسداری از مصالح آمریکا آماده کرده است. اشغالگران فلسطین این کار را نه به سبب دوستی و علاقه و محبت به آمریکا، بلکه فقط برای منافع خویش و تحقق شعار «اسراییل بزرگ»  و تثبیت امنیت خود در منطقه و اقیانوس عربی پیرامونش انجام می‏دهد.

آمریکا نیز در جهت نظر و خواسته رژیم صهیونیستی مبنی بر تسلیم عرب‏ها و همچنین به پاس خدمات شایان این رژیم در منطقه برای آمریکا و حفظ موقعیت خود در خاورمیانه، هر چه را که در ابعاد و زمینه‏های گوناگون سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره در توان داشته، در طبق اخلاص گذاشته و بدون هیچ‏گونه ترس و واهمه‏ای، تقدیم رژیم صهیونیستی کرده و در این راستا، کمک‏های مادی و تسلیحاتی فراوانی را برای تقویت بنیۀ مالی و دفاعی و حفظ و ثبات و امنیت داخلی این رژیم انجام داده و در زمینۀ دیپلماسی و روابط بین‏المللی نیز از هرگونه نفوذ و اعمال نظر و حتی استفاده از حق وتو در سازمان ملل به نفع رژیم صهیونیستی فروگذاری نکرده است.

در عین حال، با در نظر گرفتن برتری توان نظامی صهیونیست‌ها در مقابل کشورهای عربی، اقدام به تحرک سیاسی و عرضه طرح‏های سازشکارانه و صلح‏آمیز میان آنها کرده است که چند مورد اخیر آن در دوره دونالد ترامپ ـ پس از به رسمیت شناختن شهر قدس به عنوان پایتخت این رژیم و انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به این شهرـ اجرا و تحمیل طرح عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به برخی از رژیم‌های وابسته و کوچک عربی حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا مثل امارات، بحرین و سودان است.

«فیصل محمد صالح»، وزیر اطلاع رسانی سودان در گفتگو با شبکه خبری الجزیره اعلام کرد که خارطوم در معرض فشارهای زیادی برای برقراری روابط با تل‌آویو قرار دارد. وی در خصوص توافق خارطوم با واشنگتن برای خروج سودان از فهرست تروریسم آمریکا اظهار داشت: «ما در ازای سودی که از حذف نام‌ سودان از فهرست کشورهای حامی تروریسم دریافت خواهیم کرد، امتیاز خاصی به آمریکا نداده‌ایم.»

در این راستا دونالد ترامپ روز پنجشنبه سیزدهم اوت٢٠٢٠ با انتشار پستی در توییتر خود نشان داد که به‌رغم تأثیرات مخرب پاندمی کرونا، تحولات مهم بین‌‌المللی در سال ٢٠٢٠ همچنان با سرعت تمام در جریان است. این پست از توافق امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی بر سر عادی‌سازی روابط خود خبر می‌داد. بر اساس این توافق، امارات که طی سال‌های اخیر در عرصه سیاست‌های منطقه‌‌ای جایی برای خود باز کرده است و سعی دارد تا کمبود مؤلفه‌‌های قدرت چون شمار جمعیتی، موقعیت جغرافیایی، تاریخ و ظرفیت نظامی خود را با قدرت مالی جبران کند و در نقش بازیگر متعارف صحنۀ معادلات قدرت ظاهر شود، رژیم صهیونیستی را به رسمیت خواهد شناخت. تل‌آویو در مقابل، طرح الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری را به حالت تعلیق در خواهد آورد و دو کشور همکاری در زمینه‌‌های مختلف را توسعه خواهند داد. اعلام این توافق از سوی ترامپ در واقع با سیاست داخلی آمریکا در ارتباط است. با نزدیک شدن زمان انتخابات آمریکا در ماه نوامبر، ترامپ در سیاست خارجی به حماسه‌‌ای افتخار آمیز نیاز داشت. از این‌رو این توافق را نوعی دستاورد برای خود قلمداد و مکرراً آن را مطرح کرد.

روابط رژیم صهیونیستی و امارات و همسویی سیاست‌های منطقه‌‌ای این رژیم‌ها به‌ویژه پس از خیزش‌های مردمی موسوم به «بهار عربی» نمود بیشتری یافته و گهگاه در رسانه‌‌های بین ‌المللی اخباری مبنی بر دیدار و گفتگوی پنهانی رهبران دو کشور منتشر می‌‌شوند. مخالفت اکثریت مردم جهان اسلام با حکومت‌های مستبد حاکم، جریحه‌دار شدن وجدان جمعی حدود ١.۵ میلیارد مسلمان به دلیل سیاست‌های تهاجمی و توسعه‌‌طلبانه رژیم صهیونیستی، از جمله عوامل اصلی نزدیکی روابط دو کشور محسوب می‌شود. بر این اساس امارات، بعد از مصر و اردن سومین کشور عربی خواهد بود که روابط رسمی و علنی با رژیم صهیونیستی برقرار کرده است.

بحرین و رژیم صهیونیستی چندین تفاهم‌نامه در زمینه‌های مالی و سرمایه‌گذاری، هوانوردی، گردشگری، تجارت، علوم و فناوری، بهداشت، کشاورزی، آب، انرژی و همکاری‌های حقوقی امضا کرده‌اند. عبداللطیف بن راشد‌الزیانی، وزیر خارجه بحرین همزمان با ورود هیئت آمریکایی- صهیونیستی به فرودگاه منامه مدعی شد که همکاری رژیم‌های بحرین و صهیونیستی تضمین کننده آینده بهتری برای مردم منطقه است.

صرف نظر از اظهار نظرها و ادعاهای مقامات اماراتی، بحرینی و سودانی و صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها در باره طرح عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، نکته مهمی که از نظر آنها تعمداً مغفول مانده این است که توافق این سه کشور عربی با رژیم صهیونیستی هرچند در راستای تثبیت موقعیت این رژیم غاصب و جعلی در منطقه، به‌ویژه پس از شکست پروژه تجزیه کشورهای سوریه و عراق و چشم‌پوشی از غصب سرزمین فلسطین و حقوق مشروع فلسطینیان است، اما تاثیر چندانی در تضعیف مقاومت فلسطین نخواهد داشت و حتی موجب اتحاد و انسجام بیشتر گروه‌های مقاومت در این سرزمین اشغالی خواهد شد.

فلسطینی‌ها  توافق سازش امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی را خنجری از پشت به مردم فلسطین تعبیر و با آتش زدن تصاویر سران امارات، آمریکا و رژیم صهیونیستی اعتراضات گسترده‌ای را در غزه و کرانه باختری برگزار کردند. در همین راستا، «حازم قاسم» سخنگوی جنبش حماس از نوار غزه توافق امارات و رژیم صهیونیستی را عاملی برای تشویق اشغالگران جهت ادامه تلاش‌ها برای الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری به رژیم غاصب عنوان کرد.

این توافق همچنین از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین نیز به معامله‌ای «ننگین» تعبیر شده است. تشکیلات خودگردان هم که رشته‌های سازشکارانه خود را در خصوص معامله قرن در سال‌های گذشته نقش بر آب دیده و به گروه‌های مقاومت نزدیک شده بود؛ با توافق امارات و اشغالگران فلسطین بیش از پیش بر اشتباه بودن سیاست‌های سازشکارانه خود پی برده است. «واصل ابویوسف» از رهبران سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) نیز در واکنش به نخستین سفر رسمی یک هیئت اماراتی به فلسطین اشغالی، شتابزدگی امارات برای عادی‌سازی روابط با اشغالگران را شرم‌آور خواند و اظهار داشت: «توافقنامه‌های دو جانبه‌ای که امروز میان دو طرف منعقد شدند و رفت و آمدهای دو طرف همگی در راستای نشان دادن چراغ سبز و دادن برگ امتیاز به اشغالگران برای تشدید تجاوزها و جنایت‌هایشان علیه مردم فلسطین انجام می‌شوند.»

10اکتبر/20

خیانت جدید امارات و بحرین به آرمان ملت فلسطین

از زمان اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس رژیم جعلی اسرائیل در ۱۵ مه ۱۹۴۸ میلادی توسط صهیونیست‌های جنایتکار، تلاش‌های گوناگونی با حمایت قدرت‌های استکباری برای برقراری به اصطلاح صلح و عادی‌سازی روابط میان متجاوزان با ملت فلسطین و اعراب مسلمان انجام شده‌اند که غالباً نتایجی جز شکست به همراه نداشته است. هدف اصلی این تلاش‌های سازشکارانه به‌ویژه از دهه ۷۰ میلادی تا کنون مشروعیت بخشیدن به رژیم اشغالگر اسرائیل بوده است. به بهانه‌ اعلام سازش جدید میان امارات با رژیم اشغالگر قدس که تحت حمایت آمریکا انجام شد، ابتدا روند تاریخی و سپس نتایج و پیامدهای مذاکرات سازشکارانه از جمله سازش امارات با رژیم صهیونیستی را  مرور می‌کنیم:

 

  1. طرح صلح راجرز و سادات (۱۹۷۰-۱۹۷۲)

به دنبال جنگ شش روزه میان اعراب و رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۷، در اکتبر سال ۱۹۶۹، «ویلیام راجرز» وزیر امورخارجه آمریکا و انور سادات رئیس‌جمهور مصر با حمایت شورای امنیت سازمان ملل متحد پیشنهادهایی را موسوم به طرح صلح راجرز که شامل آتش‌بس ۹۰ روزه و عقب‌نشینی اسرائیل به مرزهای سال ۱۹۶۷ بود برای برقراری صلح در خاورمیانه ارائه دادند. این پیشنهادات گرچه از عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی سخن به میان می‌آوردند، اما به‌گونه‏ای تنظیم شده بودند که پذیرش آنها به معنای تأیید موجودیت رژیم اسراییل باشد. با این حال رژیم صهیونیستی نیز از ورود به مذاکره با مصر بر اساس طرح راجرز خودداری کرد و هرگز حاضر به عقب‌نشینی نشد.

 

  1. کنفرانس مادرید (۱۹۹۱)

به دنبال شروع نخستین انتفاضه فلسطینیان در پاییز سال ۱۹۸۷ آمریکا تلاش کرد تا با توسل به اقدامات به ظاهر صلح‌جویانه، اما در عمل سازش اعراب برای حفظ موجودیت اسراییل، انتفاضه ملت فلسطین را فرو بنشاند. از این رو در این مقطع کنفرانس سازش مادرید با حمایت قدرت‌های استکباری (دولت آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به میزبانی اسپانیا) به راه افتاد. هدف اصلی این کنفرانس بررسی و حتی‌الامکان خاموش کردن آتش انتفاضه اول فلسطین  که در آن مقطع وارد چهارمین سال خود شده بود، اعلام شد. کنفرانس مادرید از ۳۰ اکتبر ۱۹۹۱ آغاز شد و به مدت سه روز ادامه یافت. این کنفرانس که در زمره‌ اولین تلاش‌های بین‌المللی برای به جریان انداختن روند به اصطلاح صلح خاورمیانه بود و در آن، سران اسرائیل، سازمان آزادی‌بخش فلسطین و همچنین کشورهای عربی حضور داشتند، هرگز به اهداف اعلامی خود دست نیافت و صلح و آرامش را به سرزمین‌های اشغالی و منطقه‌ خاورمیانه که تحت تأثیر اقدامات تجاوزکارانه‌ رژیم صهیونیستی قرار داشت بازنگرداند.

 

  1. پیمان اسلو (۱۹۹۳)

دو سال پس از تلاش‌های آمریکا برای به سازش کشاندن ملت فلسطین و خاموش کردن انتفاضه در کنفرانس مادرید، مجدداً چند سری مذاکره‌ مخفیانه بین مذاکره کنندگان فلسطینی و رژیم صهیونیستی به میزبانی نروژ در ۲۰ آگوست ۱۹۹۳ انجام گرفت. در نهایت طی جلساتی که در یک مراسم رسمی در واشنگتن دی سی در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ با حضور یاسر عرفات، رئیس وقت ساف؛ اسحاق رابین، نخست‌وزیر رژیم اشغالگر قدس و بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا و برخی دیگر از سران کشورها انجام شد تلاش شد تا با گنجاندن وعده‌ عقب‌نشینی محدود اسرائیل از بخش‌هایی از غزه و کرانه‌ باختری و قول تشکیل دولت فلسطینی، زمینه‌ موفقیت آن فراهم شد؛ اما اسرائیل هرگز به آن عمل نکرد و در نهایت نیز پس از ترور اسحاق رابین به دست یک جوان یهودی به شکست انجامید.

 

  1. توافقنامه‌های سازشکارانه طی سال‌های ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۹

به دنبال شدت گرفتن عملیات شهادت‌طلبانه از سوی حماس و جهاد اسلامی در سال ۱۹۹۶ تا سال ۱۹۹۹ توافقاتی بین اسرائیل با یاسر عرفات با هدف به اصطلاح بازگرداندن صلح و آرامش به منطقه انجام شد. اما نتایج این تلاش‌ها که در قالب توافقنامه‌ هبرون، شرم‌الشیخ و… تحقق یافت به چیزی جز تقویت نیروهای متجاوز و افزایش خشونت علیه فلسطینیان نینجامید.

 

 

  1. مذاکرات کمپ دیوید۲

در سال ۲۰۰۰ میلادی یک سری مذاکرات میان بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا، ایهود باراک نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس و یاسر عرفات رئیس وقت تشکیلات خودگردان فلسطین با هدف حل اختلافات اسرائیل و حکومت خودگردان در فلسطین اشغالی و برقراری صلح در کمپ دیوید انجام ش؛ اما این مذاکرات و توافقنامه‌های در پی آنها همچون گذشته در نهایت با شکست مواجه شدند و بار دیگر اثبات شد که رژیم صهیونیستى هرگز به وعده‌های خود عمل نمی‌کند و حاضر نیست حتی حداقل حقوق ملت فلسطین را نیز به رسمیت شناسد.

 

  1. طرح صلح اتحادیه عرب در اجلاس بیروت

در مارس سال ۲۰۰۲ در اجلاس سران دولت‌های عربی در بیروت طرحی ارائه شد که به موجب آن ضمن رسمیت بخشیدن به موجودیت اسرائیل، از آن دولت جعلی خواسته شد تا فقط تا مرزهای ۱۹۶۷ عقب‌نشینی کند و در مقابل، جهان عرب نیز این کشور را به رسمیت می‌شناخت؛ اما این طرح سازشکارانه نیز همچون طرح‌ها و توافقات پیشین به نتیجه‌ای نرسید، زیرا اسرائیل در برابر این ضعف کشورهای عربی اعلام کرد قصد هیچ‌گونه عقب‌نشینی ندارد و حق بازگشت آوارگان فلسطینی را نیز به رسمیت نمی‌شناسد.

 

  1. نقشه‌ راه

نقشه‌ راه نام طرح دیگری است که پس از شکست طرح اتحادیه عرب در سال‌های ۲۰۰۲-۲۰۰۳ پس از انتصاب محمود عباس به عنوان اولین نخست‌وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین از سوی گروه چهارگانه ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل متحد پیشنهاد شد. این طرح که هدف آن تشکیل دو کشور فلسطین و اسرائیل در کنار هم، خلع سلاح گروه‌های فلسطینی و آزادی اسرای فلسطینی و اسرائیلی عنوان شد در شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به تصویب رسید؛ اما سرانجام این طرح نیز بی‌نتیجه ماند، زیرا اسرائیل هیچ‌گاه به مفاد آن که از جمله ترک اراضی اشغالی از ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۰ و توقف فعالیت‌های اسکان و شهرک‌سازی بود پایبند نماند.

 

 

  1. پیمان ژنو

پس از شکست توافق موسوم به نقشه‌ راه، پیمان دیگری در دسامبر ۲۰۰۳ در ژنو به امضای یوسی بیلین، وزیر سابق دادگستری اسرائیل و یاسر عبدربه، وزیر سابق اطلاعات فلسطین به امضا رسید که در آن حاکمیت مشترک بیت‌المقدس و ابطال حق بازگشت فلسطینی‌ها مورد تأکید قرار گرفت. به موجب این پیمان، فلسطینی‌ها حق بازگشت میلیون‌ها پناهنده را که در جریان جنگ‌های قبلی سرزمین خود را ترک یا از آن اخراج شده بودند را می‌بایست واگذار می‌کردند و موجودیت اسرائیل را به رسمیت می‌شناختند. به‌رغم عقب‌نشینی‌های موجود در این طرح، اسرائیل باز هم آن را مطلوب نمی‌دانست! به دنبال امضای این پیمان، اعتراضاتی با حضور اعضای گروه‌های حماس و جهاد اسلامی در شمال نوار غزه برگزار شد و اعتراضات افزایش یافت.

 

  1. اجلاس شرم‌الشیخ دوم

به دنبال گسترش انتفاضه‌ مردم فلسطین، تلاش‌ها برای خاموش کردن قیام مردم مظلوم فلسطین نیز شدت گرفت. در این راستا در فوریه سال ۲۰۰۵ میلادی نشست دیگری در شرم‌الشیخ با حضور آریل شارون، نخست‌وزیر رژیم جعلی اسرائیل، محمود عباس، حسنی مبارک و ملک عبدالله  آغاز شد. این نشست که قرار بود رسماً به انتفاضه‌ دوم که سران رژیم اشغالگر قدس و حامیان آن را به وحشت انداخته بود پایان دهد، ننگ دیگری در کارنامه‌ سازشکاران به ثبت رساند و بر تجاوزات رژیم اشغالگر قدس تداوم بخشید.

 

  1. توافق سازش حاکمان امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی

از زمان نشست شرم‌الشیخ دوم تا کنون پیمان‌ها و قراردادهای سازشکارانه به بهانه‌ برقراری صلح از سوی مدعیان دفاع از حقوق ملت مظلوم فلسطین با رژیم کودک‌کش اسرائیل به امضا رسیده است. ویژگی مشترک تمام این توافقات و پیمان‌ها زیر پا نهادن حقوق ملت فلسطین و رسمیت بخشیدن به اشغالگری و تجاوز در این سرزمین بوده است. از این رو تا کنون هیچ یک از این طرح‌ها به سرانجام نرسیده‌اند و نخواهد رسید. جدیدترین توافق سازش را می‌توان توافقنامه‌ عادی‌سازی روابط میان حاکمان امارات و سپس بحرین با رژیم جعلی و متجاوز اسرائیل دانست که باید آن را خیانتی بزرگ به جهان اسلام و در راستای مذاکرات تاریخی سازش و عقب‌نشینی‌های پی در پی میان اعراب و اسراییل تلقی کرد. از جمله پیامدهای طبیعی این توافق را می‌توان افزایش جنایت‌های رژیم صهیونیستی علیه ملت مظلوم فلسطین دانست. همان‌ گونه که توافقات قبلی اعراب با اسرائیل به گستاخ‌تر شدن تل‌آویو برای گسترش شهرک‌سازی و تداوم اشغالگری منجر شد، اکنون نیز هرگونه عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی به معنای تداوم اشغال‌گری، به فراموشی سپردن حقوق ملت فلسطین و آوارگی آنان است. از این رو به دنبال این توافق نخست‌وزیر رژیم جعلی اسراییل در نخستین اظهارات خود با ابراز خشنودی از رسمیت بخشیده شدن به شهرک‌سازی‌ها در کرانه‌ باختری و پذیرش «قانونی بودن» این عمل تجاوزکارانه، تأکید کرد: «ما از حاکمیتمان و اراضی خود ابداً دست نمی‌کشیم!»

خیانت راهبردی امارات و بحرین در اعلام برقراری روابط رسمی دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی، بعد از برقراری روابط رسمی مصر در سال ۱۹۷۹ و اردن در سال ۱۹۹۴ با این رژیم غاصب، به عنوان جدیدترین خیانت کشورهای عربی به آرمان ملت فلسطین تلقی می‌شود. گرچه حاکمان این کشورها و برخی دیگر از سران عرب، پیش از این نیز روابط غیرعلنی و غیررسمی با رژیم صهیونیستی داشته‌اند و به دلیل ترس از انتقام ملت‌های اسلامی از آشکار کردن و اعلان رسمی آن خودداری ورزیده‌اند و بارها از طریق روابط مخفیانه‌ خود، از پشت به ملت فلسطین خنجر زده‌اند؛ اما امروز حاکمان فریب‌خورده‌ امارات و بحرین تحت تأثیر وعده‌های توخالی آمریکا و رژیم صهیونیستی جرئت علنی کردن این توافق را به خود می‌دهند!

در اشتباه راهبردی حاکمان امارات و بحرین همین بس که در اوج مشکلات سیاسی و اقتصادی آمریکا و رژیم صهیونیستی و شکست‌های پی در پی آنها در ابعاد سیاسی و نظامی دل به حمایت آنان بسته‌اند! اگر رژیم‌ مصر در سال ۱۹۷۸ در قالب پیمان کمپ دیوید و رژیم اردن در سال ۱۹۹۴ با اسرائیل پیمان صلح منعقد کردند، لااقل این بهانه را داشتند که اسرائیل در اوج قدرت و کشورهای عربی در اوج ضعف قرار دارند و کشورهای مصر و اردن نیز به امید کمک اقتصادی آمریکا زیر بار ننگ این عادی‌سازی روابط رفته‌اند؛ اما امروز آمریکا و رژیم صهیونیستی در اوج مشکلات سیاسی و اقتصادی قرار دارند و حتی در عرصه‌ نظامی شکست‌های پی در پی را متحمل شده‌اند و امارات و بحرین نیز نیازی به کمک اقتصادی آمریکا ندارند.

سرزمین‌های اشغالی امروز در شکننده‌ترین وضعیت خود و رژیم صهیونیستی در بدترین دوران ۷۲ ساله‌ عمر منحوس خود قرار دارد. طی یک سال گذشته، سرزمین‌های اشغالی شاهد برگزاری سه انتخابات پارلمانی بود که محصول آنها نهایتاً تشکیل کابینه‌ شکننده‌ ائتلافی بود و اکنون تنها پس از گذشت ۴ ماه، اختلاف‌ها در درون کابینه نتانیاهو شدت پیدا کرده و زمزمه‌های فروپاشی کابینه و برگزاری انتخابات چهارم پارلمانی نیز افزایش یافته‌اند. علاوه بر این، تظاهرات مردم در اعتراض به مشکلات اقتصادی و ناکامی کابینه‌ نتانیاهو در مقابله با شیوع کرونا نیز زمینه‌های شدت گرفتن تظاهرات بر ضد کابینه و شخص نتانیاهو را فراهم کرده است.

اکنون سئوال کلیدی این است: رژیمی که امروز بیش از هر زمان دیگر دچار ضعف و انزوا شده و از پس مشکلات عدیده‌ سیاسی و اقتصادی خود نیز برنمی‌آید و حامی اصلی آن یعنی دولت ایالات متحده نیز وضع بهتری ندارد، چگونه حاکمان عرب می‌توانند در برابر خشم جهان اسلام و ملت‌های مسلمان به حمایت این رژیم‌های ضعیف دل ببندند؟ ملت اسلام همواره با الگو گرفتن از نهضت حسینی، ایستادگی و مقاومت را اثربخش‌ترین راهبرد در برابر متجاوزان و ظالمان تشخیص داده است و هرگز تسلیم ظلم و تجاوز تسلیم نخواهد شد. امروز، عزت، افتخار و اقتدار جهان اسلام در گرو ایستادگی در مقابل نظام سلطه‌ جهانی است و هر حرکتی خلاف این مسیر خیانت به همه‌ ملت‌های مسلمان تلقی می‌شود.

از این رو جریان یکپارچه و قدرتمند مقاومت اسلامی به فرموده‌ رهبر معظم انقلاب توافق خیانتکاران به آرمان مقاومت برای آزادسازی قدس شریف و نخستین قبله‌گاه مسلمانان را هرگز نخواهد بخشید و حاکمان فریب‌خورده‌ امارات و بحرین را در صورت اصرار به تداوم خیانت به آرمان ملت فلسطین به انتقامی سخت وعده می‌دهد.

*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

 

29جولای/20

فقط یک پهلوی می‌توانست بحرین را ببخشد

شاه مخلوع چیزی از ایران نبرد مگر ۳۸۴ چمدان و صندوق پر از جواهرات و گنجینه‎هایش و اشک‎هایی که می‎ریخت. از هواپیما بالا می‎رفت به امید روزی که بازگردد، اما مردم دیگر او و خاندانش را نمی‎خواستند و این را دیگر نمی‎شد کاری کرد.

خرابی‎ها و فسادهای خاندان پهلوی به‌‎قدری رو آمده بود که مردم هم آشکارا نخواستن خود را فریاد می‎زدند. شاه به هر جنایتی تمسک جست، اما شخصیتی بود که قادر به حل مسائل سیاسی پیچیده نبود. محمدرضا پهلوی قساوت داشت، اما مشکلات پیچیده یک کشور را یک سیاستمدار می‌تواند حل کند. محمدرضا پهلوی به عنوان یک آدم بی‌سواد، سیاستمدار نبود و به همین دلیل نتوانست بحران انقلاب علیه خودش را مدیریت کند.

حضور بهائیان در دربار پهلوی

محمدرضا اعتقادی به اسلام نداشت و گرچه صراحتاً از آن دم نمی‎زد، ولی سیاست‎ها و روش‌هایش مخالف با اسلام بود، اما اشتباه پدرش را تکرار نکرد و رودررو با اسلام نجنگید.

فرح پهلوی از قول محمدرضا گفته است که، «او بارها گفته بود که اعتقادی به اسلام ندارد و وقتی تاریخ ایران را از هجری شمسی به شاهنشاهی تغییر داد نفس راحتی کشید.» شاه اعتقادات مذهبی نداشت و ترویج فاحشه‎خانه‎ها، کاباره‎ها و قمارخانه‎ها و شراب‎خانه‎ها را در دستور کار داشت. شاه، خواهرانش و فرح غرق در فساد بودند. او ابایی از برگزاری جشن‎های ۲۵۰۰ساله و صرف هزینه‌های هنگفت در شرایط فقر و بدبختی مردم و اولین شکل‌گیری حلبی‎آبادها در حومه تهران نداشت. به‎خاطر همین اسلام‎ستیزی است که بهائیان هر روز بیش از پیش در دربار و ارکان اصلی حکومت و اقتصاد پر تعدادتر می‌شوند.

سلطان مطلق‎العنان ایران

ناکارآمدی و فساد اقتصادی یکی از دلایل نارضایتی مردم از حکومت پهلوی بود. محمدرضا پیش از کودتای ۲۸ مرداد قدرتمند نشده بود، اما با‎ کمک آمریکا، مصدق را برکنار کرد و دیگر مثل ۱۴ سال اول حکومتش نبود. سلطنت محمدرضا پهلوی به نقطۀ اوج خود نزدیک و قدرت مطلق‎العنان ایران می‌شد. شاه اینک فرصت بیشتری برای آزمون و خطاهای متعدد در بستر جامعه ایرانی پیدا کرده بود. آزمون تحزب، آزمون مدرنیزاسیون و تمرین نمایش دموکراسی و سرانجام قمار انقلاب سفید که با فشار و دیکته مستقیم آمریکایی‌ها صورت گرفت، بخشی از مواردی بودند که شاه تلاش کرد شانس خود را در آنها محک زند تا بلکه از این رهگذر عمر نظام دیکتاتوری‌ خود را تمدید کند.

انقلاب سفید

انقلاب سفید در مرحلۀ نخست شامل ۶ اصل بود که بعداز ۱۵ روز همه‎پرسی انجام گرفت. ظاهراً  قرار بود اصلاحات خوبی صورت بگیرند، اما در اصل نابودی اقتصاد ایران در دستور کار طراحان این قانون قرار داشت. از بین بردن حق مالکیت و تقسیم بدون پشتوانه زمین‎های کشاورزی، ایران را تبدیل به بازارمصرف‎ محصولات آمریکایی می‎کرد، اما شاه آن را انجام داد. در آن دوران از مجموع ۱۲درصد زمین‌های قابل کشت در کشور صرفاً ۶ درصد به‎طور دائمی کشت می‎شد.

یکی از این پیشنهادهای انقلاب سفید مشروعیت حق رأی زنان بود. امام(ره) در این‎باره گفتند، «مگر مردان ما رأی درستی دارند که اکنون زنان حق رأی داشته باشند؟» و همچنین دربارۀ همه‎پرسی اعلام کردند، «باید گفت چه مقامی صلاحیت همه‎پرسی دارد؟ رأی دادن باید در محیط آزاد باشد و این در ایران عملی نیست.»

تک‎محصولی شدن اقتصاد ایران و وابستگی به نفت به‎وضوح در دوران پهلوی دوم نمایان است. ثروت کشور بین بخشی از جامعه ایرانی که شالوده حکومت شاه را تشکیل می‎دادند (اعضای دربار، ارتش، ساواک، و بلندپایگان دیوان سالاری) و مورد اعتماد شخص شاه بودند توزیع و عدم توزیع صحیح اقتصادی و سودهای دولتی منجر به افزایش فقر می‎شد.

حیات خلوت آمریکا

وابستگی ایران به آمریکا همزمان در زمینه‎های اقتصادی و نظامی به وجود آمد تا جایی که بر اساس آمار، ایران بزرگ‌ترین خریدار سلاح آمریکا به‌شمار می‌آمد. یکی از نتایج این وابستگی، حمایت از اسرائیل و ارسال تجهیزات نظامی به مراکش و اردن و مداخله در عمان و سلطه بر ارتش با نظر آمریکا بود. در واقع ایران حیاط ‎خلوت آمریکا و مکانی برای حضور هزاران متخصص و مستشار آمریکایی بود. در راستای حمایت از مستشاران و نظامیان آمریکایی در سال ۱۳۴۳ قانون کاپیتولاسیون یعنی مصونیت قضایی نیروهای آمریکایی تصویب ‎شد که اعتراض امام(ره) و سپس تبعید ایشان را به‎همراه داشت.

جدایی بحرین از ایران

در روز ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ جزیره بحرین اعلام استقلال کرد. محمدرضا شاه پیشتر به‎خاطر ترس از آمریکا و انگلیس و یا آماده کردن کشورهای عرب از جمله عربستان برای پذیرش معامله بحرین با جزایر سه‎گانه تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی، ادعای خود در مورد مالکیت بحرین را مسکوت گذاشت و در توجیه کار خود گفت:

«اکثر ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیتی ندارد، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد.

از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‎الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارند. از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.»

پس از مدتی نماینده ایران در سازمان ملل متحد نیز بر گزارش سازمان‌ملل متحد مبنی بر استقلال بحرین صحه گذاشت و از آن حمایت کرد و بحرین به‌طور رسمی از ایران جدا شد.

واگذاری حق‌آبه هیرمند

یکی از اقدامات نسنجیده محمدرضا شاه واگذاری حق‌آبه هیرمند به دولت وقت افغانستان در سال ۱۳۵۱ بود. بر اساس این معاهده از ۵ میلیارد و ۶۶۱ میلیون و ۷۰۰ هزار مترمکعب آب سالیانه هیرمند تنها ۸۱۹ میلیون و ۷۲۹ هزار مترمکعب به ایران می‎رسید. این درصورتی بود که خشکسالی نبود و باران به‎اندازه می‎بارید، وگرنه خبری از آن هم نبود. درنتیجه این تصمیم، سهم ایران به‎جای ۵۰ درصد، به ۵/۱۴ درصد می‎رسید، یعنی یک کاهش ۳۵درصدی.

کشتار مبارزان

امام و مراجع و مردم مبارزات خود را علیه رژیم شاه دنبال می‎کردند و شاه تعداد زیادی از مبارزان و مردم عادی را شهید کرد. در جریان تصویب لایحه انجمن‎های ایالتی و ولایتی، امام خمینی و مراجع قم نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند. در دوم فروردین ۱۳۴۲ مجلسی که توسط آیت‌الله گلپایگانی به مناسبت شهادت امام جعفرصادق‎(ع) تشکیل شده بود، با حمله مزدوران ساواک رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه قم به خاک و خون کشیده شد و عده‌ای از طلاب شهید و مجروح شدند.

کشتار مردم در ۱۵ خرداد از دیگر جنایت‎های شاه دربرابر مردم انقلابی بود. بعد از شنیدن خبر دستگیری حضرت امام(ره) در شب ۱۵ خرداد، تظاهرات عظیمی در شهرهای مختلف برگزار شد و رژیم پهلوی دستور سرکوب این قیام را داد و عده زیادی را شهید و مجروح کرد. در پی این رویداد، در ۱۳ آبان ۴۳ امام به ترکیه تبعید شدند.

در سال‌های اولیه دهه ۱۳۵۰، درآمد حاصل از نفت بیکباره افزایش یافت و شاه که در غرور و نخوت غرق شده بود، برنامه خود را با عنوان رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ اعلام کرد. همچنین او در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ حزب رستاخیز را به عنوان تنها حزب فراگیر اعلام کرد و خودکامگی و استبداد خویش را بیش از پیش نمایان ساخت.

کشتار سودی در بر نداشت

یکی از تفریحات شاه و نزدیکان او تماشای شکنجه شدن مخالفان دولت در ساواک بود. بعد از کودتای ۲۸ مرداد به دستور اشرف پهلوی، کریم پور شیرازی، مدیر مسئول یکی از نشریات را زنده‎ زنده در آتش سوزاندند و شاه و اشرف ناظر بر شکنجه و مرگ بودند. همچنین دکتر فاطمی‌ را در حالی که تب شدیدی داشت، مضروب و سپس اعدام کردند. تاریخ پهلوی‌ها مملو از این حوادث دهشتناک است. در جریان انقلاب بعداز اینکه شاه نتوانست ارتش را تحریک به سرکوب مردم کند، در سال ۵۶ به ساواک و گارد سلطنتی دستور ‌داد که بعضی از نیروهای ارتشی را بکشند تا ارتش به کشتار مخالفین تحریک شود.

در روز ۱۷ دی ۱۳۵۶ مقالۀ اهانت‎آمیزی علیه امام خمینی(ره) به قلم رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات چاپ شد. مردم و طلاب قم در اعتراض به این مقاله اهانت آمیز، قیام تاریخی ۱۹ دی ۱۳۵۶ را رقم زدند. این قیام توسط عوامل رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد. مراجع تقلید خواستار برگزاری مراسم چهلم شهدای قم در سراسر کشور شدند و در اکثر نقاط ایران مراسم‌های متعددی برگزار شدند. این ‌بار نوبت مردم رشید تبریز بود تا در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ قیام کنند و اعتراضات مردمی به خاک و خون کشیده و حماسه‌ای دیگر در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شود. در نوروز سال ۱۳۵۷ عزای عمومی اعلام شد و مردم، مراسم چهلم شهدای تبریز را در شهرهای مختلف برگزار کردند. قیام مردم یزد نیز با سرکوب شدید رژیم پهلوی همراه بود و برگ ننگین دیگری در تاریخ رژیم پهلوی ثبت شد.

در ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ سینما رکس آبادان توسط عوامل ساواک به آتش کشیده شد و تعداد زیادی از مردم بیگناه جان سپردند. در روز جمعه ۱۷ شهریور، مردم، بی‎خبر از حکومت نظامی به خیابان‌ها ریختند و ارتش شاه در میدان ژاله (شهدا) به روی مردم بی‌دفاع آتش گشود و خیابان‌های اطراف را غرق در خون مردم بی‎گناه کرد. هفده شهریور ۱۳۵۷ بدین شکل در تاریخ انقلاب به جمعه سیاه معروف شد. همچنین در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ تظاهرات دانش‌آموزان و دانشجویان مقابل دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شد.

اما این جنایت‌ها و کشتارها سودی در برنداشت و نتوانست پایه‌های لرزان حکومت شاه را نگاه دارد.