Tag Archives: فرح پهلوی

17فوریه/21

خزانه عمومی؛ قلکی خصوصی

از جمله رفتارهای دربار پهلوی که در دوران سلطنت محمدرضا به اوج خود رسید تبدیل خزانه عمومی کشور به ملک اختصاصی شاه و دربار بود. آن هم در عصری که اکثریت مردم ایران بر اساس استانداردهای جهانی، در زیر خط فقر زندگی می‌کردند:

 

مینو صمیمی (منشی فرح پهلوی)

«شاه و درباریان نیز از جمله افرادی بودند که همه ساله از حدود ۲۰ ژانویه برای اسکی و سایر تفریحات به سوئیس می‌آمدند و بعداً در ماه مارس به ایران بازمی‌گشتند تا تعطیلات بهاری خود را در ویلاهای کرانه دریای خزر بگذرانند. در بین پیست‌های مختلف اسکی سوئیس، دربار ایران معمولاً «سن‌موریتس» را انتخاب می‌کرد؛ که گرچه محلی است بسیار لوکس و پرهزینه، ولی دسترسی به آن از بقیه تفریحگاه‌های زمستانی سوئیس مشکل‌تر است… همه ساله قبل از آغاز سفر شاه دو طبقه کامل از گراند هتل «دولدر» برای مدت دو ماه اجاره می‌شد تا مورد استفاده شاه و همراهانش در زوریخ قرار گیرد و گرچه شاه و ملکه قاعدتاً پس از یک هفته اقامت در زوریخ، برای گذراندن بقیه دوره‌ سفر خود عازم سن‌موریتس می‌شدند، ولی سفارتخانه اجاره دو طبقه کامل هتل «دولدر» را تا پایان دو ماه کماکان می‌پرداخت… این در حالی بود که شاه ویلایی بسیار مجلل در یک نقطه خلوت سوئیس برای خود خریداری کرده بود.

در زمستان ۱۹۶۸ ـ بعد از برگزاری تظاهرات ضد شاه در مقابل گراند هتل «دولدر» زوریخ ـ شاه به سفارت ایران دستور داد یک ویلای مجلل در سن موریتس برایش تهیه کند. ما با جستجو در سن موریتس هرگز نتوانستیم مناسب‌تر از ویلای «سوورتا» محلی برای اقامت شاه و ملکه پیدا کنیم.

«سوورتا» با روبنای سنگ گرانیت و سالن‌های بزرگ خود، مجلل‌ترین و زیبا‌ترین ویلاهای سن موریتس به نظر می‌آمد.

بعد از بررسی دقیق ویلا و ملاحظه تمام جوانب کار، شرح مفصلی از خصوصیات آن را همراه با عکس‌های متعدد به تهران فرستادیم. چندی نگذشت که شاه سفارتخانه را مأمور کرد برای خرید ویلای «سوورتا»‌ وارد معامله شود.

خرید ویلا همراه با اصلاحات و تغییر دکوراسیون داخلی آن (توسط طراحان معروف فرانسوی و دانمارکی) روی هم رفته مبلغی حدود سه میلیون پوند هزینه به بار آورد و شاه و ملکه در زمستان ۱۹۷۰ توانستند پس از ورود به سن موریتس در ویلای «سوروتا» اقامت کنند. ولخرجی‌های شاه و اطرافیان در سوئیس تا بدان حد بود که بارها مورد اعتراض مطبوعات سوئیسی و اروپایی قرار گرفت، اما سفیر می‌کوشید با اهدای هدایای گران قیمت به روزنامه‌نگاران صدای آنها را خاموش کند اما برخی پول می‌گرفتند و در عین حال به انتقادات خود شدت می‌دادند. این اعتراضات منجر به تظاهرات دانشجویی علیه حضور شاه در سوئیس می‌شد.»(۱)

 

 

فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا و سفیر شاه در سازمان ملل)

«همه براین باور بودند که والاحضرت اشرف و اطرافیانش تجارت خارجی مملکت را به انحصار خود در آورده‌اند. والا حضرت اشرف به وسیله پسر بزرگش شهرام توانسته بود، کمیسیون‌های کلانی به خاطر عقد قرارداد مقاطعه‌کاری با چند کنسرسیوم بین‌المللی مانند قرارداد با کمپانی فرانسوی داسو، پروژه نیروگاه حرارتی ساخت کمپانی براون باوری سوئیس و مقاطعه تأسیسات بندر چابهار توسط کمپانی بروان اندروت دریافت کند.»(۲)

 

اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمدرضا پهلوی) 

«والا حضرت اشرف طبقه آخر آسمان‌خراش معروف «امپایراستیت» را به مبلغ یک ملیارد دلار خریداری کرده و همه قسمت‌های آن را با سنگ مرمر سیاه، تزیین کرده بودند. این بزرگ‌ترین آپارتمان سراسر آمریکا و مرتفع‌ترین آپارتمان جهان در طبقه صدویکم بود و یک فرودگاه مخصوص فرود هلیکوپتر داشت. در داخل آپارتمان یک استخر بزرگ آب گرم و یک استخر آب سرد و تجهیزات مدرنی وجود داشت. اداره این آپارتمان به عهده سفارتخانه بود.»(۳)

 

پرویز راجی (آخرین سفیر شاه در بریتانیا)

«در جشن ۲۵۰۰ ساله عده‌ای از روزنامه‌نگاران خارجی در ایران هدایایی به صورت رشوه دریافت کردند تا در بازگشت، مقالات تملق‌آمیز در مورد شاه بنویسند، در این میان بورچ گریو، سردبیر مجله نیوزویک، دو قطعه فرش به قیمت ۲۰ هزار دلار و دوویلیه، روزنامه‌نگار فرانسوی که کتاب تملق‌آمیزی هم در باره شاه نوشته بود، یک دستبند طلا به قیمت ۱۲ هزار دلار دریافت کردند، البته روزنامه‌نگارانی که از رژیم شاه رشوه می‌گرفتند، منحصر به این نفرات نبودند.»(۴)

 

احمدعلی مسعود انصاری (پسردایی فرح دیبا و دوست نزدیک محمدرضا پهلوی)

«پادشاه سابق یونان، که دوست خانوادگی خاندان پهلوی بود در طول مسافرت‌هایش، به ایران دلالی هم می‌کرد زمانی سفارش خرید سه هزار کامیون را، از وزارت راه دریافت کرد و در این معامله، سود کلانی به دست آورد. هم‌چنین ولیعهد سابق ایتالیا نیز از رفت و آمدهایش به دربار ایران به دنبال استفاده مالی بود و قرارداد یک میلیارد دلاری بازسازی و توسعه بندرعباس را به نفع کمپانی‌های ایتالیایی تمام کرد و خود نیز سهم بالایی به دست آورد.»(۵)

 

فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا و سفیر شاه در سازمان ملل)

«با چهار برابر شدن درآمد ایران حاصل از درآمد نفت در سال‌های ۵۱ و ۵۲ و جاری شدن سیل پول به ایران،  معامله‌گران و تجار بین‌المللی نیز مثل  مگس به طرف شیرینی ثروت نفتی ایران هجوم آوردند و همگام با آنها عده‌ای از ایرانیان هم در اطراف دربار و مفت‌خورهای آن حلقه زدند تا شاید، از این نمد برای خود، کلاهی دست و پا کنند. در این فضا، واسطه‌گری رشدی سرطانی یافت و پول‌های هنگفتی از این راه، رد و بدل شد تا خارجی‌های نا آشنا به امور ایران بتوانند با مقام‌های سطح بالایی که عامل اجرای برنامه‌های جاه‌طلبانه شاه بودند تماس برقرار کنند، در این میان اعضای خانواده سلاطین معزول اروپایی نیز، به لطف آشنایی و رفت وآمد با دربار شاه، به نوایی رسیدند و توانستند برای انعقاد بعضی قراردادهای سرسام‌آور بین دولت ایران و شرکت‌های اروپایی واسطه‌گری کنند ظاهراً خوش‌بختی به سراغ ایرانی‌ها آمده بود ولی کسی خبر نداشت که به دنبال آن بی عدالتی‌ها تبعیض‌ها و فساد‌های گوناگونی نیز در راه است.»(۶)

 

اردشیر زاهدی

«فریدون هویدا در حالی که وظیفه او به عنوان سفیر ایران در سازمان ملل هیچ ربطی به مسائل هنری نداشت، تور مسافرت به ایران ترتیب داد و یک صد نفر از نقاشان و هنرمندان آوانگارد نیویورک را با بودجه دفتر نمایندگی ایران در نیویورک به تهران  فرستاد.»(۷)

 

احمدعلی مسعود انصاری

«اردشیر زاهدی در زمان سفارتش در برگزاری میهمانی‌های باشکوه شهره بود تا جایی که به قول یکی از مقامات آمریکایی پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، شهر واشنگتن از مجلل‌ترین، گران‌قیمت‌ترین و لذت‌بخش‌ترین مهمانی‌های خود که توسط اردشیر زاهدی برگزار می‌شد، محروم گشت.»(۸)

 

پرویز راجی (رئیس دفتر هویدا)

«ناهار را با جمشید اشرفی، معاون اقتصاد و دارایی بودم. می‌گفت که مأموریت دارد وامی چندصد میلیون دلاری در اختیار دولت انگلیس قرار دهد. اشرفی در صحبت‌هایی که با هم داشتیم از هرج و مرج‌هایی که بر اثر ریخت و پاش و مخارج زائد و غیرعاقلانه دولت ایران به وجود آمده اظهار ناراحتی می‌کرد و می‌گفت: ما به حدی بی‌حساب و کتاب عمل می‌کنیم که هیچ وقت نشده کسر بودجه نداشته باشیم. چه آن موقع که کل درآمد ارزی ایران ۲۶ میلیون دلار بیشتر نبود، چه وقتی که درآمد ارزی به ۴۶ میلیون دلار رسید و چه سال گذشته که حدود بیست میلیارد دلار درآمد ارزی داشتیم.»(۹)

 

اردشیر زاهدی  

«شاهنشاه دستور دادند مبلغ پانزده میلیون دلار بودجه محرمانه در اختیار من گذاشته شود تا به سلیقه خود صرف دادن هدیه به مقامات آمریکایی کنم. این پول هر سال اضافه شد و به زودی به مبلغ صدوپنجاه میلیون دلار و بعد دویست میلیون دلار رسید و ما موفق شدیم حتی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سرمایه‌گذاری کنیم. با ریخت و پاش‌هایی که ما می‌کردیم به زودی رزیدنس ( اقامتگاه) سفیر ایران در واشنگتن پاتوق عالی‌رتبه‌ترین مقامات وزارت خارجه و دولت امریکا شد.»(۱۰)

 

 

علینقی عالیخانی (وزیر اقتصاد از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸ و رئیس دانشگاه تهران از سال ۱۳۴۸تا ۱۳۵۰)

«مدیریت فنی و مدیریت اداری در کشور خیلی ضعیف بود. چه در سطح دولت و چه در سطح بخش خصوصی. مثلاً از همان اولی که توسعه صنعتی در ایران شروع شده بود، مثل تمام کشورهای دیگر دنیا، ما خیال می‌کردیم که اگر بخواهیم یک صنعتی ایجاد بکنیم، باید کارخانه بخریم. در حالی که کارخانه خریدن برای یک کشور صنعتی پیشرفته  معنی ندارد. کارخانه را با خرید ماشین‌آلات و تجهیزات درست می‌کنند.»

«… ما خیلی صحبت دانش فنی را می‌کردیم. ولی واقعاً آگاه نبودیم. محتوای این دانش فنی چیست و چه می‌باید باشد؟ نتیجه این شده بود که وقتی به جای کارخانه درست کردن، می‌رفتند کارخانه می‌خریدند، سوءاستفاده‌هایی از این نادانی ما می‌شد. چه از نقطه نظر قیمت ماشین‌آلاتی که واقعاً مورد نیاز بود و چه از نقطه نظر تجهیزاتی که مطلقاً، خریدش از خارج صرف نداشت. در بخش دولتی من یک بار متوجه شدم جهت کارخانه‌ای که خریداری شده و هزینه‌اش را هم سازمان برنامه داده؛ بجز ماشین‌آلاتی که وارد کرده بودند، درهای بزرگ آهنی بود. یعنی پیش پا افتاده‌ترین چیزی که نه فقط در شهرهای بزرگ ایران بلکه در خیلی از روستاها، می‌توانستند آن را بسازند. آن را هم از خارج وارد کرده بودند.»(۱۱)

 

 

عبدالمجید مجیدی (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه ایران در سال‌های ۱۳۵۶۱۳۵۱)

«ما هیچ وقت پول زیادی نداشتیم، ما همیشه تعهدات‌مان خیلی بیشتر از آن بود که امکانات‌مان اجازه می‌داد و در عمل هم همیشه از نظر خزانه دولت کمبود داشتیم. ما همیشه  کسر بودجه داشتیم در عین حال، در همان  سال‌های بعد از هزار و سیصد و پنجاه‌وچهار دولت ایران تصمیم گرفت به کشورهایی مانند فرانسه، انگلستان و یا مصر وام‌هایی پرداخت کند. در مورد مصر علت وام دادن یک مقداری سیاسی بود و در مورد وام دادن به فرانسه و انگلیس، همه اینها زیر نظر وزیر اقتصاد و دارایی  هوشنگ انصاری و برادرش سیروس انصاری صورت گرفت و هدف آن بود که به کشورهایی که در جریان افزایش قیمت نفت یک مقداری گرفتاری پیدا کرده بودند کمک بشود. همچنین از این قبیل کمک‌هایی بود که به بعضی از کشورهای عربی صورت گرفت.»(۱۲)

 

اردشیر زاهدی

«امیرعباس هویدا به وزارت اطلاعات و جهانگردی دستور داده بود به مطبوعات طرفدار او پول‌های سخاوتمندانه‌ای داده شود و مطبوعات مخالف او تعطیل شوند. بدین ترتیب مطبوعاتی که از هویدا تعریف و تمجید می‌کردند باقی می‌ماندند و به منظور گرفتن پول و امکانات بیشتر هر روز بیش از هویدا و دولت او تعریف و تمجید می‌کردند.»(۱۳)

 

علی امینی (نخست وزیر حکومت  شاه در اواخر دهه۳۰)

«دولت ایران طی سال‌های ۱۳۳۳تا۱۳۴۰ بیش از دومیلیارد وهفتصد میلیون دلار از درآمدهای نفتی و کمک‌های دریافتی را به باد داده و فساد مالی در حوزه‌های معاملات دولتی در آن روزها به نقطه اوج رسیده بود. معاملات بازار متوقف شده و بازرگانان یکی پس از دیگری اعلام ورشکستگی می‌کردند. فاصله میان فقرا و ثروتمندان زیاد و غیرعادی شده و اقلیتی که از این خوان یغما، نصیبی برده بودند، برای خود وسایل و انواع تفریحات را فراهم کرده بودند در حالی که اکثریت مردم در آتش فقر و عدم امنیت  مالی می‌سوختند.»(۱۴)

 

 

اسدالله علم  

«با نخست وزیر صحبت می‌کردم، از اوضاع مالی فوق العاده نگران بود. گفتم درست است که در یک بودجه  یک میلیارد دلاری ریخت و پاش‌های کوچک چیز مهمی نیست، ولی خلاف اصل است. مثلاً همین که می‌فرمایید وزیر خارجه نهصد ساعت مچی (واشرون کنستانتین ) برای کادو سفارش داده است، هرکس بشنود گوش و چشم خود را از تعجب می‌گیرد. آخر چرا چنین چیزهایی اجازه می‌دهید؟ این خلاف اصل است. بیچاره سر دلش باز شد و شکایت را آغاز کرد. گفتم هیچ کس غیر از خودت مسئول نیست.»(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- مینو، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه‌ دکتر حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۸، ص ۱۰۰ ـ ۹۹٫

۲- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.۱٫ مهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفتم، تهران، ص۱۴۶٫

۳- بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص۲۲۶ و۲۲۷٫

۴- خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح، الف مهران، ص ۳۰۹.

۵- پس از سقوط، سرگذشت خاندان پهلوی، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، ص۸۹٫

۶- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.۱٫ مهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفتم، ص۷۸٫

۷- بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص۲۲۶ و ۲۲۷٫

۸- پس از سقوط، سرگذشت خاندان پهلوی، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، ص۲۸۷٫

۹- خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح، الف مهران، ص ۴۸ .

۱۰-بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی ، انتشارات عطایی، چاپ اول، ص۲۳۰٫

۱۱- خاطرات علینقی عالیخانی، نشر آبی، ص۵۴-۵۶٫

۱۲- عبدالمجید مجیدی، خاطرات عبدالمجید مجیدی، ناشر گام نو، ص۱۶۹٫

۱۳- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۲۱۶- ۲۱۷٫

۱۴- خاطرات علی امینی، به کوشش یعقوب توکلی، انتشارات دفتر هنر و ادبیات انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص ۱۰۳٫

۱۵- علم، امیر اسدالله، به کوشش علینقی عالیخانی، جلد دوم، ص۱۰۰٫

29جولای/20

فقط یک پهلوی می‌توانست بحرین را ببخشد

شاه مخلوع چیزی از ایران نبرد مگر ۳۸۴ چمدان و صندوق پر از جواهرات و گنجینه‎هایش و اشک‎هایی که می‎ریخت. از هواپیما بالا می‎رفت به امید روزی که بازگردد، اما مردم دیگر او و خاندانش را نمی‎خواستند و این را دیگر نمی‎شد کاری کرد.

خرابی‎ها و فسادهای خاندان پهلوی به‌‎قدری رو آمده بود که مردم هم آشکارا نخواستن خود را فریاد می‎زدند. شاه به هر جنایتی تمسک جست، اما شخصیتی بود که قادر به حل مسائل سیاسی پیچیده نبود. محمدرضا پهلوی قساوت داشت، اما مشکلات پیچیده یک کشور را یک سیاستمدار می‌تواند حل کند. محمدرضا پهلوی به عنوان یک آدم بی‌سواد، سیاستمدار نبود و به همین دلیل نتوانست بحران انقلاب علیه خودش را مدیریت کند.

حضور بهائیان در دربار پهلوی

محمدرضا اعتقادی به اسلام نداشت و گرچه صراحتاً از آن دم نمی‎زد، ولی سیاست‎ها و روش‌هایش مخالف با اسلام بود، اما اشتباه پدرش را تکرار نکرد و رودررو با اسلام نجنگید.

فرح پهلوی از قول محمدرضا گفته است که، «او بارها گفته بود که اعتقادی به اسلام ندارد و وقتی تاریخ ایران را از هجری شمسی به شاهنشاهی تغییر داد نفس راحتی کشید.» شاه اعتقادات مذهبی نداشت و ترویج فاحشه‎خانه‎ها، کاباره‎ها و قمارخانه‎ها و شراب‎خانه‎ها را در دستور کار داشت. شاه، خواهرانش و فرح غرق در فساد بودند. او ابایی از برگزاری جشن‎های ۲۵۰۰ساله و صرف هزینه‌های هنگفت در شرایط فقر و بدبختی مردم و اولین شکل‌گیری حلبی‎آبادها در حومه تهران نداشت. به‎خاطر همین اسلام‎ستیزی است که بهائیان هر روز بیش از پیش در دربار و ارکان اصلی حکومت و اقتصاد پر تعدادتر می‌شوند.

سلطان مطلق‎العنان ایران

ناکارآمدی و فساد اقتصادی یکی از دلایل نارضایتی مردم از حکومت پهلوی بود. محمدرضا پیش از کودتای ۲۸ مرداد قدرتمند نشده بود، اما با‎ کمک آمریکا، مصدق را برکنار کرد و دیگر مثل ۱۴ سال اول حکومتش نبود. سلطنت محمدرضا پهلوی به نقطۀ اوج خود نزدیک و قدرت مطلق‎العنان ایران می‌شد. شاه اینک فرصت بیشتری برای آزمون و خطاهای متعدد در بستر جامعه ایرانی پیدا کرده بود. آزمون تحزب، آزمون مدرنیزاسیون و تمرین نمایش دموکراسی و سرانجام قمار انقلاب سفید که با فشار و دیکته مستقیم آمریکایی‌ها صورت گرفت، بخشی از مواردی بودند که شاه تلاش کرد شانس خود را در آنها محک زند تا بلکه از این رهگذر عمر نظام دیکتاتوری‌ خود را تمدید کند.

انقلاب سفید

انقلاب سفید در مرحلۀ نخست شامل ۶ اصل بود که بعداز ۱۵ روز همه‎پرسی انجام گرفت. ظاهراً  قرار بود اصلاحات خوبی صورت بگیرند، اما در اصل نابودی اقتصاد ایران در دستور کار طراحان این قانون قرار داشت. از بین بردن حق مالکیت و تقسیم بدون پشتوانه زمین‎های کشاورزی، ایران را تبدیل به بازارمصرف‎ محصولات آمریکایی می‎کرد، اما شاه آن را انجام داد. در آن دوران از مجموع ۱۲درصد زمین‌های قابل کشت در کشور صرفاً ۶ درصد به‎طور دائمی کشت می‎شد.

یکی از این پیشنهادهای انقلاب سفید مشروعیت حق رأی زنان بود. امام(ره) در این‎باره گفتند، «مگر مردان ما رأی درستی دارند که اکنون زنان حق رأی داشته باشند؟» و همچنین دربارۀ همه‎پرسی اعلام کردند، «باید گفت چه مقامی صلاحیت همه‎پرسی دارد؟ رأی دادن باید در محیط آزاد باشد و این در ایران عملی نیست.»

تک‎محصولی شدن اقتصاد ایران و وابستگی به نفت به‎وضوح در دوران پهلوی دوم نمایان است. ثروت کشور بین بخشی از جامعه ایرانی که شالوده حکومت شاه را تشکیل می‎دادند (اعضای دربار، ارتش، ساواک، و بلندپایگان دیوان سالاری) و مورد اعتماد شخص شاه بودند توزیع و عدم توزیع صحیح اقتصادی و سودهای دولتی منجر به افزایش فقر می‎شد.

حیات خلوت آمریکا

وابستگی ایران به آمریکا همزمان در زمینه‎های اقتصادی و نظامی به وجود آمد تا جایی که بر اساس آمار، ایران بزرگ‌ترین خریدار سلاح آمریکا به‌شمار می‌آمد. یکی از نتایج این وابستگی، حمایت از اسرائیل و ارسال تجهیزات نظامی به مراکش و اردن و مداخله در عمان و سلطه بر ارتش با نظر آمریکا بود. در واقع ایران حیاط ‎خلوت آمریکا و مکانی برای حضور هزاران متخصص و مستشار آمریکایی بود. در راستای حمایت از مستشاران و نظامیان آمریکایی در سال ۱۳۴۳ قانون کاپیتولاسیون یعنی مصونیت قضایی نیروهای آمریکایی تصویب ‎شد که اعتراض امام(ره) و سپس تبعید ایشان را به‎همراه داشت.

جدایی بحرین از ایران

در روز ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ جزیره بحرین اعلام استقلال کرد. محمدرضا شاه پیشتر به‎خاطر ترس از آمریکا و انگلیس و یا آماده کردن کشورهای عرب از جمله عربستان برای پذیرش معامله بحرین با جزایر سه‎گانه تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی، ادعای خود در مورد مالکیت بحرین را مسکوت گذاشت و در توجیه کار خود گفت:

«اکثر ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیتی ندارد، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد.

از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‎الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارند. از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.»

پس از مدتی نماینده ایران در سازمان ملل متحد نیز بر گزارش سازمان‌ملل متحد مبنی بر استقلال بحرین صحه گذاشت و از آن حمایت کرد و بحرین به‌طور رسمی از ایران جدا شد.

واگذاری حق‌آبه هیرمند

یکی از اقدامات نسنجیده محمدرضا شاه واگذاری حق‌آبه هیرمند به دولت وقت افغانستان در سال ۱۳۵۱ بود. بر اساس این معاهده از ۵ میلیارد و ۶۶۱ میلیون و ۷۰۰ هزار مترمکعب آب سالیانه هیرمند تنها ۸۱۹ میلیون و ۷۲۹ هزار مترمکعب به ایران می‎رسید. این درصورتی بود که خشکسالی نبود و باران به‎اندازه می‎بارید، وگرنه خبری از آن هم نبود. درنتیجه این تصمیم، سهم ایران به‎جای ۵۰ درصد، به ۵/۱۴ درصد می‎رسید، یعنی یک کاهش ۳۵درصدی.

کشتار مبارزان

امام و مراجع و مردم مبارزات خود را علیه رژیم شاه دنبال می‎کردند و شاه تعداد زیادی از مبارزان و مردم عادی را شهید کرد. در جریان تصویب لایحه انجمن‎های ایالتی و ولایتی، امام خمینی و مراجع قم نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند. در دوم فروردین ۱۳۴۲ مجلسی که توسط آیت‌الله گلپایگانی به مناسبت شهادت امام جعفرصادق‎(ع) تشکیل شده بود، با حمله مزدوران ساواک رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه قم به خاک و خون کشیده شد و عده‌ای از طلاب شهید و مجروح شدند.

کشتار مردم در ۱۵ خرداد از دیگر جنایت‎های شاه دربرابر مردم انقلابی بود. بعد از شنیدن خبر دستگیری حضرت امام(ره) در شب ۱۵ خرداد، تظاهرات عظیمی در شهرهای مختلف برگزار شد و رژیم پهلوی دستور سرکوب این قیام را داد و عده زیادی را شهید و مجروح کرد. در پی این رویداد، در ۱۳ آبان ۴۳ امام به ترکیه تبعید شدند.

در سال‌های اولیه دهه ۱۳۵۰، درآمد حاصل از نفت بیکباره افزایش یافت و شاه که در غرور و نخوت غرق شده بود، برنامه خود را با عنوان رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ اعلام کرد. همچنین او در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ حزب رستاخیز را به عنوان تنها حزب فراگیر اعلام کرد و خودکامگی و استبداد خویش را بیش از پیش نمایان ساخت.

کشتار سودی در بر نداشت

یکی از تفریحات شاه و نزدیکان او تماشای شکنجه شدن مخالفان دولت در ساواک بود. بعد از کودتای ۲۸ مرداد به دستور اشرف پهلوی، کریم پور شیرازی، مدیر مسئول یکی از نشریات را زنده‎ زنده در آتش سوزاندند و شاه و اشرف ناظر بر شکنجه و مرگ بودند. همچنین دکتر فاطمی‌ را در حالی که تب شدیدی داشت، مضروب و سپس اعدام کردند. تاریخ پهلوی‌ها مملو از این حوادث دهشتناک است. در جریان انقلاب بعداز اینکه شاه نتوانست ارتش را تحریک به سرکوب مردم کند، در سال ۵۶ به ساواک و گارد سلطنتی دستور ‌داد که بعضی از نیروهای ارتشی را بکشند تا ارتش به کشتار مخالفین تحریک شود.

در روز ۱۷ دی ۱۳۵۶ مقالۀ اهانت‎آمیزی علیه امام خمینی(ره) به قلم رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات چاپ شد. مردم و طلاب قم در اعتراض به این مقاله اهانت آمیز، قیام تاریخی ۱۹ دی ۱۳۵۶ را رقم زدند. این قیام توسط عوامل رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد. مراجع تقلید خواستار برگزاری مراسم چهلم شهدای قم در سراسر کشور شدند و در اکثر نقاط ایران مراسم‌های متعددی برگزار شدند. این ‌بار نوبت مردم رشید تبریز بود تا در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ قیام کنند و اعتراضات مردمی به خاک و خون کشیده و حماسه‌ای دیگر در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شود. در نوروز سال ۱۳۵۷ عزای عمومی اعلام شد و مردم، مراسم چهلم شهدای تبریز را در شهرهای مختلف برگزار کردند. قیام مردم یزد نیز با سرکوب شدید رژیم پهلوی همراه بود و برگ ننگین دیگری در تاریخ رژیم پهلوی ثبت شد.

در ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ سینما رکس آبادان توسط عوامل ساواک به آتش کشیده شد و تعداد زیادی از مردم بیگناه جان سپردند. در روز جمعه ۱۷ شهریور، مردم، بی‎خبر از حکومت نظامی به خیابان‌ها ریختند و ارتش شاه در میدان ژاله (شهدا) به روی مردم بی‌دفاع آتش گشود و خیابان‌های اطراف را غرق در خون مردم بی‎گناه کرد. هفده شهریور ۱۳۵۷ بدین شکل در تاریخ انقلاب به جمعه سیاه معروف شد. همچنین در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ تظاهرات دانش‌آموزان و دانشجویان مقابل دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شد.

اما این جنایت‌ها و کشتارها سودی در برنداشت و نتوانست پایه‌های لرزان حکومت شاه را نگاه دارد.