Tag Archives: اسرائیل

11آوریل/22

ایران در رسانه‌های جهان

مقاومت ایران در برابر فشار آمریکا حیرت‌انگیز است!

پایگاه خبری «میدل ایست مانیتور لندن» نوشت: آمریکا سال‌هاست که از تاکتیک‌های مختلف نظیر دیپلماسی، زبانِ زور و تحریم استفاده می‌کند تا ایران را به زانو در آورد. با این حال، تقریباً در تمامی موارد در رسیدن به اهداف خود ناکام بوده است. آمریکا تا به آنجا علیه ایران پیش رفت که حتی بخش غذا و دارویِ این کشور را نیز تحریم کرده است. با این حال، این تحریم‌ها با مقاومتِ حیرت‌انگیز ایران رو به رو شده‌اند.

این پایگاه خبری در ادامه می‌نویسد: ایران انواع فشارها و تحریم‌های آمریکا را تحمل کرده و موجب حیرت همگان در دنیا شده است. خیلی‌ها، این تحریم‌ها را عملاً به مثابه امکاناتی می‌بینند که ایران با تمسک به آنها توانسته در بسیاری از حوزه‌ها خودکفا شود.

https://snn.ir/fa/news/996714

 

استراتژی ایران تبدیل شدن به یک دولت متکی اقماری پکن یا مسکو نیست

«بی‌بی‌سی» در گزارش ضمن پرداختن به بحران اوکراین می‌نویسد: جمهوری اسلامی در تلاش است تا جایگاه غرب را در ساختار بین‌المللی به چالش بکشد و از دوستی و نزدیکی با قدرت‌هایی که خود آن‌ها از این ساختار نفع می‌برند، اما با غرب همسو نیستند، ابایی ندارد. در چنین وضعیتی، جمهوری اسلامی همزمان که به دنبال تضعیف غرب است، منافع خود را همسو با منافع قدرت‌های «شرق» یعنی چین و روسیه تعریف می‌کند. این استراتژی به معنای همسویی کامل یا تبدیل شدن ایران به یک دولت متکی یا اقماری پکن یا مسکو نیست. در واکنش ایران، – به بحران اوکراین – ناتو سرزنش شد، اما در عین‌حال خبری از حمایت از – روسیـه در – جنگ نبود.

https://www.bbc.com/persian/iran-features-60516102

 

 

توافق ۲۰ ساله ایران و روسیه هشداری برای غرب است

نشنال اینترست نوشت: توافق ۲۰ ساله ایران و روسیه ممکن است یک معامله واقعی تسلیحاتی را ارائه نکند،اما هشداری برای غرب است. تهدید یک معامله می‌۱تواند به عنوان ابزار چانه‌زنی به‌کار گرفته شود. پتانسیل یک پیمان ۲۰ ساله بین ایران و روسیه شاید برای غرب مهمتر از خود این دو کشور باشد.

این نشریه در ادامه نوشت: کرملین همچنین ممکن است از تهدید فروش تسلیحات به ایران بعنوان اهرم سیاسی در مذاکرات بر سر اوکراین استفاده کند. به این ترتیب، یک توافق ۲۰ ساله ممکن است یک معامله واقعی تسلیحاتی را ارائه نکند، اما تهدید یک معامله می‌تواند به عنوان یک ابزار چانه‌زنی به کار گرفته شود. به همین ترتیب، ایران می‌تواند از این توافق برای نشان‌دادن این موضوع استفاده کند که در صورت ادامه تحریم‌های اقتصادی آمریکا، از استراتژی‌های جایگزین دوری نخواهد کرد.

منبع: مرکز مطالعات سورین. https://jaraian.com/1400/8120547

 

 

ایران و چین، تلاش‌های آمریکا را خنثی کردند

نشریه آمریکایی وال استریت ژورنال، در یادداشتی به قلم «سون اِنگِل راسموسن» به بررسی امضای سند راهبری بین ایران و چین پرداخته و با اشاره به اینکه سند مذکور حوزه‌های همکاری وسیعی از اقتصادی و تجارت گرفته تا امنیتی و اطلاعاتی را پوشش می‌دهد، آمده است: «ایران و چین… تلاش‌های آمریکا برای منزوی کردن ایران را خنثی کرده و تلاش‌های دیرینه تهران برای تعمیق روابط دیپلماتیک خارج از دایره قدرت‌های غربی را پیش برد…توافق با چین، این سیگنال را می‌دهد که ایران متحدان قدرتمندی دارد از جمله کشوری که یک کرسی دائم در شورای امنیت سازمان ملل دارد… این توافق با چینی‌ها، چشم‌انداز سرمایه‌گذاری‌های خارجی در ایران را که بسیار به آن نیاز داشت، ارائه می‌کند. این نشریه ضمن اشاره به افزایش صادرات نفت ایران به چین طی ماه‌های اخیر، توضیح داد: «انتظار می‌رود که چین در ماه مارس، روزانه ۹۱۸ هزار بشکه [نفت] از ایران وارد کند که بیشترین میزان از زمان اعمال تحریم کامل نفتی بر ایران از دو سال پیش است.»

https://www.farsnews.ir/news/14000108000006

 

نگرانی اپوزیسیون و وحشت رژیم صهیونیستی از توافق ایران و چین

«مناشه امیر» سردبیر رادیو اسرائیل از شدت عصبانیت ناخواسته دفاع جانانه‌ای از توافق همکاری ایران و چین کرد و ضمن اشاره به نگرانی های مقامات رژیم اسرائیل از توافقنامه ایران با چین گفت: هر چه درباره خطرات این توافق صحبت کنید کم است. بزرگترین نگرانی این است که اگر چین در ایران سرمایه‌گذاری بکند و به سوخت و مواد خام ایران وابسته شود، دیگر ایران را رها نمی‌کند و در برابر آمریکا و دولت‌های غربی خواهد ایستاد ولی از همه بدتر اینکه این یک پشیبانی – و رشد اقتصادی –  بزرگی می‌شود برای حکومت اسلامی و امکان خیزش مردم ایران و براندازی رژیم را تضعیف می‌کند. اسلحه تهدید اسرائیل علیه ایران با این قرارداد اقتصادی، نظامی و استراتژیک گرفته می‌شود. دولت آمریکا هم از این موضوع بسیار نگران است.

https://www.aparat.com/v/nRNlu

 

همکاری ایران و چین تهدیدی جدی برای منافع آمریکا و اسرائیل است

نشریه «فارن‌پالیسی» سفر حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی به چین را در راستای تعمیق «شراکت جامع راهبردی» دانسته و نوشته است: «افزایش همکاری‌های امنیتی میان ایران و چین، تهدیدی جدی علیه منافع کلیدی امنیتی آمریکا، اسرائیل و کشورهای عربی خلیج [فارس] است.»

فارن‌پالیسی خاطرنشان کرده قرارداد ۲۵ ساله میان ایران و چین که سال گذشته میان دو کشور امضا شد در بردارنده مزایای عمده‌ای برای این دو کشور دشمن آمریکا است. این نشریه در ادامه نوشته: ایران در این قرارداد از محل سرمایه‌گذاری‌های چین در زمینه انرژی و مسائل زیرساختی به میلیاردها دلار ثروت دست پیدا خواهد کرد و اثربخشی تحریم‌های آمریکا را در هم خواهد شکست. آنگونه که بعد از امضای این سند اعلام شد سند مذکور در راستای صلح، ثبات و توسعه منطقه‌ای و بین‌المللی تدوین شده و لذا در مخالفت با هیچ طرف ثالثی و یا برای مداخله در امور هیچ کشوری نیست. این سند یک نقشه راه برای همکاری‌های جامع دو کشور ایران و چین بوده و لذا حاوی هیچ قراردادی نیست.

https://donya-e-eqtesad.com/62/3833922

11آوریل/22

شمار صهیونیست‌ها در دولت بایـدن بی‌سابقه است

در آمد:

با وقوع انقلاب اسلامی، آمریکا که منافع استراتژیک خود را در ایران و به قول خودش «جزیره ثبات» از دست داد، به عناوین مختلف موانع فراوانی را بر سر راه پیشرفت انقلاب ایجاد کرد که اوج آن حمایت از عراق در هشت سال جنگ بی‌امان علیه انقلاب نوپای ایران بود. آمریکا پس از ناامیدی از براندازی جمهوری اسلامی از طریق جنگ سخت، حلقه اقتصادی را تنگ‌تر کرد و بی‌رحمانه‌ترین و بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها را علیه کشور ما به کار برد و نهایتاً هم با خروج از برجام، بر سر راه مذاکرات سنگ‌اندازی کرد و با اعمال تحریم‌های بیشتر در صدد به تسلیم واداشتن جمهوری اسلامی بر آمد.

پاسدار اسلام در گفتگو با دکتر فؤاد ایزدی، کارشناس دیپلماسی عمومی و عضو هیئت علمی دانشکده مطالعات جهانی به چند و چون روابط ایران و آمریکا و چیستی آن پرداخته است که از نظر شما می‌گذرد.

 

 

*درظاهراً نگاه دولت بایدن به کشورهای منطقه خلیج‌فارس و مشخصاً عربستان سعودی تغییر کرده و حداقل در ظاهر مثل ترامپ، علنی نیست و تبلیغات آنچنانی نمی‌شود. تحلیل جنابعالی در این رابطه چیست؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. درباره رابطه آمریکا و عربستان سعودی این نکته درست است که آقای بایدن و اطرافیانش قبل از انتخابات سال ۲۰۲۰ نقدهائی را درباره عربستان مطرح می‌کرد؛ منتهی در عمل و زمانی که رئیس‌جمهور شد، رابطه آمریکا و عربستان نه تنها دچار چالشی نشد، بلکه سطح رابطه این دو کشور به نسبت دوره ترامپ به نوعی ارتقا پیدا کـرد. نگاه دولت ترامپ و دولت بایدن یک‌سری محورهای شبیه به هم دارد. یعنی هم دموکرت‌ها و هم جمهوری‌خواهان معتقدند که عربستان یک گاو شیرده است و باید برای کسب درآمد به عربستان سلاح بفروشند. در واقع این یکی از مواردی بود که در سیاست دولت بایدن تغییر کرد. یعنی اعلام کردند که ما سلاح‌هائی را که جنبه تهاجمی و آفندی دارند به عربستان نخواهیم فروخت، منتهی در عمل، پروژه‌های فروش سلاح جلـو رفت. حالا اینکه سلاحی تهاجمی یا غیرتهاجمی است، اکثراً در عمل چندان فرقی ندارند. در حوزه روابط آمریکا و رژیم سعودی، این یک اصل است که آمریکائی‌ها احساس می‌کنند که رژیم سعودی موظف است به صورت میلیـاردی از آنها سلاح بخرد.

آمریکا در سطح بین‌الملل بیشترین فروش سلاح را به سعـودی دارد و در دهه‌های گذشته، این اصل حفظ شده و در دولت‌های مختلف – جمهوری‌خواه و دمکرات – این تشابه وجود دارد و فرقی نکرده است.

تفاوت نگاه دولت ترامپ و خود ترامپ با بایدن این است که ترامپ احساس می‌کرد شیوخ عربستان آدم‌های ثروتمندی هستند و به منابع نفتی گسترده دسترسی دارند و وظیفه دارند و بایـد از آمریکا تسلیحات خریداری کند. منتهی اگر چالشی برای اینها ایجاد شد، آمریکا وظیفه خاصی در قبال آنهـا ندارد. از آنجا که افرادی که در وزارت امورخارجه آمریکا بودند مأموران سیا یا نظامی بودند، به قضیه نگاه سنتی‌تری داشتند.

در دوره بایدن اما روابط آمریکا و سعودی حالت عادی‌تری پیدا کرده‌اند. حالت معمولی‌تر یعنی اینکه آمریکا باید از هم‌پیمانان خودش حمایت کند و وظیفه دارد حامی دیکتاتورهای کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی باشد. در دولت ترامپ چالشی وجود داشت که در دولت بایدن حل شـد. برای همین عرض می‌کنم که در دولت بایدن نه تنها مشکل خاصی در روابط آمریکا و عربستان سعودی ایجاد نشده، بلکه آن روابط سنتی بین این دو کشور به حالت طبیعی‌تر خودش برگشته است.

در حوزه نظامی هم فروش ۶۰۰ میلیون دلاری اخیـر تسلیحاتی به عربستان نمونه‌ای از روابط دولت بایدن و عربستان سعودی است. چون دولت بایدن به حالت طبیعی و معمولی سیاست خارجی خود برگشتـه، ایران باید در منطقه مدیریت بشود و تحت فشار قرار بگیرد و یکی از دلایلی که روابط با هم‌پیمانان سنتی آمریکا اهمیت پیدا می‌کند، تقابل با ایران و فشار روی این کشور است. دولت بایدن این نکته را فراموش نکرده که مشکل اصلی آمریکا در منطقه غرب آسیا، ایران است و برای اینکه ایران مدیریت بشود، نیاز به همکاری هم‌پیمانان منطقه‌ای وجود دارد. پس این حالت معمولی‌تر است. در دولت ترامپ که پمپئو که وزیر امورخارجه بود، چون ادعای متشرع بودن در دین مسیحیت را داشت، یک نگاه جنگ صلیبی هم نسبت به مسائل منطقه داشت و از این جهت معادلات منطقه را با یک عقبه‌ی دینی در ذهن خودش تفسیر می‌کرد که این لزوماً سبک مدیریت در دولت بایدن نیست و چنین تفاوت‌هائی وجود دارند.

نهایتاً اگر بخواهیم از بحث آمریکا و عربستان نتیجه‌گیری داشته باشیم این است که تا زمانی که بایدن رئیس‌جمهور آمریکا و این دولت بر سر کار است، این روابط ادامه پیدا خواهند کرد و روابط آمریکا و عربستان سعودی روابط خوبی خواهد بود.

نباید این نکته را فراموش کنیم که زمانی که عربستان سعودی تجاوز با یمن را شروع کرد، آقای اوباما سر کار و آقای بایدن معاون او بود و دولت آمریکا تمام‌قد از جنگ حمایت کرد که خلاف روبـه‌ی معمول دیپلماتیک است. آمریکا موقعی که کشوری به همسایه‌اش حمله می‌کند معمولاً بیانیه می‌دهد که مسائل باید از طریق گفتگو حل بشوند، ولی بعد از حمله عربستان سعودی به یمن، سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا رسماً اعلام کرد که آمریکا در حوزه لجستیک و اطلاعاتی به عربستان سعودی کمک می‌کند و این رویه غیرمعمولی بود که در دوره اوباما اتفاق افتاد.

کمک‌های لجستیکی یعنی اینکه ۷۵ درصد تجهیزات و ابزارهای نظامی و تسلیحاتی عربستان سعودی، آمریکائی است و بقیه را هم انگلیس و امثالهم می‌دهند. لذا هواپیماهای آمریکائی در حوزه لجستیکی به نیابت از عربستان، یمن را بمباران می‌کنند و در حوزه اطلاعاتی هم به عربستان کمک می‌کنند که مشخص کند کجا را بزنند. کل داستان همین است که هواپیماها پرواز کنند و مناطقی را بمباران کنند.

حمایت دولت بایدن و تغییر ادبیاتی که قبل از انتخابات از آن استفاده می‌کرد، نکته‌ای است که از طریق آن ماهیت رژیم آمریکا در دوران دموکرات‌ها قابل شناسائی است. این ذهنیت که دموکرات‌ها آدم‌های منصف‌تری هستند و یا توجه بیشتری به حقوق بشر دارند، تفکر کاملاً غلطی‌است و مقامات آمریکائی کاملاً بر این فاجعه انسانی‌ای که در یمن جریان دارد واقف هستند و از بلوکه شدن بنادر در یمن و تحریم‌های همه‌جانبه‌ای که گفته می‌شود موجب کشته شدن ده‌ها هزار نظامی در یمن شده حمایت می‌کنند.

 

*با نگاهی کلی به مواضع دولت فعلی آمریکا چنین به نظر می‌رسد که با وجود زیاده‌خواهی‌های قبلی و تکرار خواسته‌های فرابرجامی است و قصد دارند ضمن، حل اختلافات از طریق دیپلماتیک مواضع دوران اوباما را دنبال کنند. تحلیل‌ شما از این انگاره چیست؟

در مورد بحث‌های برجام در دولت بایدن، به نظرم به چند نکته مهم باید توجه کرد. نکته اول این است که اقدامی که در دولت اوباما برای طرح برجام صورت گرفت، مقدمه‌ای برای برجام‌های ۲ و ۳ … و توافقات دیگر بود. یعنی آمریکائی‌ها می‌دانند که ایران به دنبال ساخت بمب اتم نیست. ولی دغدغه اصلی‌شان قدرت و توانمندی ایران است.

آقای مک‌کنزی که فرمانده سنتکام و فرمانده نیروهای آمریکائی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقاست، اخیراً در مصاحبه‌ای با مجله «نیویورکر» گفته بود که در حال حاضر خطر برنامه موشکی ایران از خطر برنامه هسته‌ای آن بیشتر است و ایران در زمینه توانمندی موشکی در سطحی قرار دارد که دیگر قابل مدیریت نیست و از کلمه overmatch (سرآمد) استفاده کرده بود و در ادامه گفته بود تولید موشک‌های نقطه‌زن با برد قابل قبول، توانمندی غیرقابل مدیریتی را به ایران داده است.

مشکل و مسئله اصلی آمریکا همین قدرت ایران است. برای ایران در ذهنشان برنامه‌ای دارند و می‌خواهند ایران را به مسیری هدایت کنند که خودشان می‌خواهند. چون اگر ایران کشور قدرتمندی باشد، به نظرات و خواسته‌های آمریکائی‌ها تمکین نمی‌کند و مسیر دلخواه آنها را طی نخواهد کرد. برای همین هم ناراحت هستند و می‌خواهند از ابزارهائی که در اختیار دارند برای محدود کردن ایران استفاده کنند.

دلخوری دموکرات‌ها از ترامپ این بود که شما تحلیل درستی از ایران نداشتید و تصور کردید که اگر از برجام خارج بشوید و بر شدت تحریم‌ها بیفزائید، این حرکت منجر به سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی ایران و یا توافق جدیدی که خیلی بهتر از توافقات قبلی است می‌شود که این اتفاق نیفتـاد.

کاری که دولت بایدن می‌کند این است که می‌خواهد این ریل را به همان مسیر قبلی برگرداند و مشکلی را که دولت ترامپ در سیاست تقابلی با ایران ایجاد کرده ترمیـم کند و برای اینکه این کار را بکند نیاز دارد که دوباره عضوی از ۱+۵ باشد. خروج ترامپ از برجام و اعلام رسمی خروج، این مشکل را برای دولت آمریکا ایجاد کرده که در حال حاضر نمی‌تواند از ابزارهای برجام استفاده کند و باید به برجام برگردد که البته این بازگشت به معنی ایجاد گشایشی در حوزه تحریم‌ها نیست. دشمنی آمریکائی‌ها با ایران در دوران اوباما، ترامپ و بایدن ادامه‌دار است.

طراحی آمریکائی‌ها در دوران اوباما این نبود که در برجام متوقف بشوند، بلکه هدفشان این بود که هم برنامه هسته‌ای ایران را محدود کنند، هم به حوزه‌های دیگری که ایران صاحب اهرم‌های قدرتمندی است، مثل قدرت منطقه‌ای یا قدرت نظامی ورود کنند. تفاوت دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان این است که ذهنیت غالب جمهوری‌خواهان این است که روش برخورد با ایران، تحریم و فشار حداکثری است که جواب هم نداده. و دموکرات‌ها از این جهت یک مقدار هوشمندتر هستند و می‌گویند که جمهوری اسلامی را به این شکل نمی‌شود سرنگون کرد. باید اول اهرم‌های قدرت ایران را گرفت و آن را تضعیف کرد تا بعداً قابلیت سرنگونی حکومت ایجاد شـود. از این جهت اول با بحث هسته‌ای شروع کردند و بعد قرار بود برجام، زمینه‌ای بشود که در حوزه‌های دیگر هم ورود پیدا کنند. در دولت‌های یازدهم و دوازدهم هم بسترهای مناسبی را برای دستیابی به این هدف می‌دیدنـد. از این جهت احساس می‌کردند می‌شود در این حوزه‌ها پیشرفت کرد و ناراحتی‌شان از آقای ترامپ این است که این سیستم و طراحی را به هم زده است. یعنی نه ایران سرنگون شده، نه امتیازات جدیدی گرفته شده و بسیاری از امتیازات قدیمی هم عملاً از دست رفته‌اند.

در حال حاضر دولت آقای بایدن می‌خواهد روند قبلی را احیا کند و مذاکرات برجام را به مسیر قبلی خود برگرداند. آمریکائی‌ها برای اینکه بتوانند این کار را انجام بدهند، اول باید وارد برجام بشوند تا بعد بتوانند قدم‌های بعدی را بردارند. طراحی‌شان هم در گذشته این بود که وقتی برنامه هسته‌ای ایران محدود و گشایش‌های اندکی در حوزه تحریم‌ها ایجاد شد، همین گشایش‌های حوزه تحریمی را گروگان بگیرند و بگویند اگر شما در زمینه‌های موشکی، دفاعی، منطقه‌ای و… امتیاز ندهید، دوباره به مکانیزم قبلی برمی‌گردیم. مکانیزم «ماشه» که در برجام هست، و اصولاً برای همین طراحی شده بود که آمریکائی‌ها در هر زمانی که اراده کردند، بتوانند برگردند و ایران را تهدید کنند. یکی از دلائلی هم که می‌خواهند به برجام برگردند، همین است که میخواهند بتوانند از این مکانیزم استفاده و مکانیزم ماشه را دوباره زنده کنند، چون یکی از ابزارهای گروگان گرفتن برجام و گرفتن امتیازات فرابرجامی همین مکانیزم ماشه است.

آقای رابرت مننـدز (Menende) رئیس کمیسیون روابط خارجی آمریکا که یک سناتور دموکرات است، چند روز پیش در سنای آمریکا یک ساعت درباره ایران صحبت کرد و یکی از مطالبی که گفت؛ این بود که کشورهائی که در ۱+۵ هستند، همین حالا باید مکانیزم ماشه را علیه ایران عملیاتی کنند. به نظر می‌رسد که دولت بایدن اگر بتواند همین مسیری را که طراحی کرده، به سبکی که می‌خواهد جلو ببرد و دولت آمریکا مجدداً رسماً به برجام برگردد و قابلیت استفاده از مکانیزم ماشه را داشته باشد، طبق این حرفی که آقای منندز زده، دیگر در آن موقع لازم نیست درباره اجرای مکانیزم ماشه موافقت سایر کشورهای ۱+۵ را داشته باشد و خودش می‌تواند قانونی را ارائه بدهد و طبق آن دولت بایدن را مجبور کند که مکانیزم ماشه را دوباره فعال کند. دولت هم مجبور است مصوبات کنگره را اجرا کند. البته باید رأی بیاورد که به نظر می‌رسد اگر نیاز باشد که از این ابزار استفاده کنند، جمهوری‌خواهان به آن رأی می‌دهند. حدود ۵۰ نفر سناتور جمهوری‌خواه هستند و ۱۷ سناتور دموکرات که اگر همراه بشوند آقای منندز یکی از آن ۱۷ نفر است و تعداد دیگری هم هستند، این ظرفیت وجود دارد که اگر اختلاف‌نظری بشود و بایدن بخواهد قانون مکانیزم استفاده از ماشه را اجرا نکند و آن را وتو کند، در نهایت اگر دوسوم از ۶۷ نفر سناتور کنگره آمریکا رأی بدهند، وتوی بایدن هم به فرض اینکه بخواهد از آن استفاده کند، عملاً اثری نخواهد داشت.

پس این طراحی فعلی آمریکائی‌هاست و این مسیری است که می‌خواهند طی کنند. رژیم صهیونیستی هم کم و بیش با این جریان همراه است.

 

* مواضع سران رژیم صهیونیستی در رابطه با مواضع دولت بایدن در مواجهه با ایران چگونه است؟

مقامات رژیم صهیونیستی هم متوجه شده‌اند که سیاست‌های دوره ترامپ جواب نداده و بعضی از مقامات سابق آنها که بازنشسته شده‌اند از قبیل فرمانده کل ارتش رژیم‌صهیونیستی چند روز پیش گفت که بزرگ‌ترین اشتباه راهبردی معاصر، خروج ترامپ از برجام بوده است، چرا؟ چون منجر به سرنگونی جمهوری اسلامی و گرفتن توافق بهتری نشده. در عوض، ایران در حوزه هسته‌ای پیشرفت‌هائی داشته و در حوزه‌های دیگر هم قوی‌تر شده است.

از این جهت دولت فعلی رژیم صهیونیستی یکدست نیست و اینها می‌گویند وزیر امورخارجه‌شان متعلق به حزب میانه‌روست. به هر حال صهیونیست‌ها تندرو هستند، ولی این تفاوت نگاه در داخل کابینه فعلی «نفتالی بنت» دیده می‌شود و نتیجه‌اش این است که آن حالتی که در زمان نتانیاهو وجود داشت، در حال حاضر وجود ندارد و معلوم شده که تحلیل‌های ترامپ و نتانیاهو درباره ایران درست نبوده‌است.

 

* بنظر میرسد مواضع تروئیکای اروپایی نسبت به مواضع قبلی خود در پیش از برجام تغییرات محسوسی پیدا کرده! و اخیراً یکی از مقامات تیم مذاکره کنندۀ کشورمان به برگزاری جلسات متعدد فی‌مابین مقامات رژیم صهیونیستی و مقامات اروپایی اشاره کرده است. بنظر جنابعالی دلیل و موضوعیت این مذاکرات چه میتواند باشد؟

اروپائی‌ها هم همین حالت اسرائیل را دارند؛ یعنی اروپائی‌ها خودشان به دلایل متعدد با ایران مشکلاتی دارند و درنهایت همان اهداف آمریکائی‌ها را که محدود کردن جمهوری اسلامی است دنبال می‌کنند و اگر بتوانند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، بدشان که نمی‌آید هیچ، خیلی هم خوششان می‌آید و علاقه‌مند هم هستند.

اروپائی‌ها دغدغه‌ها و نگرانی‌های خودشان را دارند، منتهی به دلیل شکست سیاست فشار حداکثری، آنها هم متوجه شده‌اند که به یک توافق جدید نیاز است. این نکته را هم عرض کنم که اروپائی‌ها و کشورهائی مثل فرانسه و انگلیس سابقه استعماری‌شان را در منطقه غرب آسیا به خاطر دارند و متوجه هم شده‌اند که آمریکا کشور رو به افولی است و تحلیل‌شان این است که با تضعیف جایگاه آمریکا در غرب آسیا خلائی ایجاد می‌شود و درصددند که این خلاء را خودشان پر کنند، نه کشوری مثل جمهوری اسلامی. از این جهت، اینکه عرض کردم خودشان هم دغدغه‌ها و دشمنی‌هائی نسبت به ایران دارند، یکی از دلایلش همین است. از این جهت اروپائی‌ها از نفوذ منطقه‌ای ایران و توانمندی نظامی ایران خوششان نمی‌آید. چرا؟ چون اگر ایران کشور قوی‌ای باشد، خلائی را که آمریکائی‌ها دارند در منطقه ایجاد می‌کنند، ممکن است ایران پر کند و اروپائی‌ها این را دوست نمی‌دارند.

اشاره کرده بودید که دولت بایدن علاقمند است از گزینه‌های دیپلماتیک استفاده کند. البته اینها در انتخاب گزینه‌های نظامی هیچ محدودیتی را برای خود قائل نیستند، منتهی هم تحلیل دولت بایدن این است و هم تحلیل دولت اوباما این‌گونه بود که گزینه نظامی مشکلی را حل نخواهد کرد و اگر از گزینه نظامی استفاده کند، قادر به سرنگونی حکومت نیستند و فقط حکومت متوجه می‌شود که روند مذاکره با غربی‌ها اصولاً جواب نمی‌دهد و جمهوری اسلامی از گزینه‌های دیگری که لاجرم منجر به قدرتمندتر شدن خودش می‌شود استفاده می‌کند. لذا گزینه نظامی، گزینه چندان مطلوبی برایشان نیست.

در بحث مرتبط با برجام واقعاً اختلافی بین آمریکا و اسرائیل نیست و تنها دغدغه طرفین این بود که اگر قرار است به ایران امتیازی هم بدهید، مراقب باشید که در سطحی امتیاز ندهید که موجب قدرتمندتر شدن ایران بشود. یعنی حتی نتانیاهو هم متوجه بود که اگر قرار باشد برنامه هسته‌ای ایران مدیریت بشود، این کار با استفاده از گزینه نظامی امکان ندارد و باید از همین روش‌های مذاکراتی استفاده کرد، منتهی دغدغه‌شان این بود که نکند آمریکا زیادی امتیاز بدهد. دولت آقای بایدن هم از نظر تعداد صهیونیست‌هائی که در داخل دولت هستند، رکورد زده است، یعنی در تاریخ آمریکا نداشته‌ایم که هم وزیرخارجه آمریکا صهیونیست باشد، هم قائم مقام رئیس‌جمهور و نفر سوم یعنی معاون سیاسی وزارت خارجی، هم رئیس نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، هم وزیر امنیت داخلی آمریکا، هم وزیر خزانه‌داری آمریکا که بحث‌های تحریمی را مدیریت می‌کند، هم رئیس دفتر بایدن صهیونیست باشند. رابرت مالی نماینده آمریکا در مذاکرات هم صهیونیست است – پدرش یهودی‌الاصل مصری است – یعنی دولت بایدن در صهیونیست بودن و همراهی با رژیم صهیونیستی نه تنها از دولت‌های قبلی چیزی کم ندارد، دغدغه بیشتری هم دارد. از این جهت در اصول برخوردشان با ایران، بین آمریکا و رژیم صهیونیستی هیچ اختلافی وجود ندارد. فقط صهیونیست‌ها دائماً به آمریکائی‌ها تذکر می‌دهند که در مذاکرات امتیاز جدی‌ای به ایران داده نشود. تنها دغدغه‌شان همین است. این تحلیل هم در رژیم صهیونیستی وجود دارد که سبک نتانیاهو در نهایت جواب نداد و نباید دوباره تجربه شود.

29دسامبر/21

از میان خبرهــا

اعتراف بی‌سابقۀ عضو ارشد شورای آتلانتیک درخصوص ایران در مقابل مقام رژیم صهیونیستی!

صحبت‌ شما در مورد ایران پررویی است، دست کم ۹۰ کلاهک هسته‌ای دارید!

 خانم «باربارا اسلاوین» عضو ارشد شورای آتلانتیک، در برنامه تلوزیونی «شبکه آی ۲۴، رژیم صهیونیستی، خطاب به دنی دانون فرومر سفیر سابق رژیم صهیونیستی در سازمان ملل، که ضمن اعتراف به قدرت‌مندتر شدن ایران و حضور مقتدرانه‌تر در مذاکرات وین، با وجود تداوم تهدید موجودیت اسرائیل، ابراز نگرانی و خواستار مقابله جدی در مقابل با ایران شد؛ گفت: «دولت ترامپ با اصرار شدید دولت نتانیاهو از توافق هسته‌ای خارج شد. ایران کاملاً به توافق پایبند بود. این یک‌جور پررویی است که حالا اینطور بحث می‌کنید! همه می‌دانیم شما ۹۰ کلاهک هسته‌ای در اختیار دارید. تهدید اصلی ایران تهدید هسته‌ای نیست تهدید واقعی از سوی گروه‌هایی مانند حزب‌الله، حماس و غیره است. فکر نمی‌کنم تا زمانی که اسرائیل به سیاست کنونی خود در رابطه با فلسطین ادامه دهد. آن گروه‌ها مخالفت خود با اسرائیل را کنار بگذارند.»

https://azarfarda.ir/i/799427

 

 

 

 

اعتراف و وحشت صهیونیست‌ها از پیشرفت و قدرت ایران

نفتالی بنت نخست وزیر رژیم صهیونیستی طی سخنرانی در کنفرانس امنیتی گفت: منابع مالی و فناوری پنهان و آشکاری که اسرائیل برای مقابله با تهدید ایرانیان سرمایه‌گذاری کرده هنگفت است. از فاصلۀ میان شعار و عمل شگفت‌زده شده‌ام! ما اعلام میکردیم که “ایران هرگز به قدرت هسته‌ تبدیل نخواهد شد” اما برنامه هسته‌ای‌ ایران بسیار پیشرفت کرده است و ماشین‌آلات غنی‌سازی آنها فراوان‌تر و گسترده‌تر از هر زمان دیگری است. علاوه بر این در کنار این پیشرفت‌ها مصرانه و پیوسته با حلقه‌هایی از شبهه نظامیان و راکت‌ها در همه‌نوعش اسرائیل را محاصره کرده است. از شمال شرق، شبهه نظامیان شیعه در سوریه، حزب‌الله از شمال و حماس و جهاد اسلامی از جنوب. در حالیکه خود با امنیت در تهران نشسته‌اند! آنها از مدت‌ها پیش، ما را آزار می‌دهند، منابع ما را هدر می‌دهند و به ما آسیب زده‌اند. بدون اینکه حتی خانه‌هایشان را ترک کنند!

https://www.yjc.news/fa/news/7975686

  

زندگی نرمال در مهد فرهنگ اروپا!

قتل ۱۳۰ زن فرانسوی توسط شریک زندگی صرفاً در سال ۲۰۱۹!

یکی از معضلات زنان فرانسوی، مسئله “خشونت خانگی” است؛ کشته‌های این خشونت هر سال در فرانسه نسبت به سال قبل در حال افزایش است به گونه‌ای که از ابتدای سال جاری میلادی تاکنون بیش از ۱۳۰ زن در فرانسه به دلیل این نوع خشونت‌ها، کشته شده‌اند! این زنان توسط شریک زندگی خود به بهانه‌های کوچک کشته شدند. هرساله تجمعاتی در اعتراض به شرایط موجود برگزار می‌گردد.

خشونت بر علیه زنان در فرانسه یکی از معضلات مهم این کشور به شمار می‌رود؛ خشونت‌هایی از قبیل خشونت خانگی، آزار و اذیت‌های جنسی و تبعیض جنسیتی از این قبیل معضلات مهم در فرانسه به شمار می‌آیند. فرانسه دارای بالاترین میزان خشونت خانگی در اروپا است.

https://www.tasnimnews.com/fa/news/2124986

 

 زندگی در کشورهای ثروتمند و مدعیان سینه‌چاک حقوق بشر!

رشد ۱۶۵ درصدی تعداد بیخانمانها در لندن!

روزنامه انگلیسی «ایندیپندنت» گزارش داد بر اساس آخرین آمار گزارش داده، بی‌خانمانی در شهر لندن در حال نزدیک شدن به بی‌سابقه‌ترین سطح است.

هم اکنون ۳۲۰ هزار نفر افراد بی‌خانمان در خیابان‌های انگلیس شب را سپری می‌کنند و ماهانه در حدود هزار نفر بی‌خانمان می‌شوند.
آمارهای رسمی نشان می‌دهد شمار افراد کارتن خواب از سال ۲۰۱۰، ۱۶۵ درصد رشد صعودی پیدا کرده است. این در حالی است که انجمن‌های خیریه میگویند که آمار و ارقام واقعی بی‌خانمان‌های این کشور بسیار بالاتر از آمار اعلام شده است.

https://www.mashreghnews.ir/news/973553

 

 سناتور آمریکایی: ۴۰ هزار کهنه سرباز آمریکایی بی خانمان هستند

کوری بوش، عضو دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا در پیام توئیتری خود نوشت: از ۱۱ سپتامبر به بعد، بیش از ۳۰ هزار نظامی (از جنگ برگشته) بر اثر خودکشی جان خود را از دست داده‌اند و ۴۰  هزار کهنه سرباز بی‌خانمان هستند و شب را در خیابان سپری می‌کنند!.

https://www.iribnews.ir/fa/new/3274490

29دسامبر/21

قیصر در آتش نفت‌کش‌ها

مقدمه

لبنان از جمله کشورهای دنیاست که از دیرباز اقتصاد مبتنی بر تجارت و داد و ستد دارد. سیاست‌گذاران این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی آن سعی کرده‌اند تا آن را به مرکز تجارت بین شرق و غرب و ترانزیت کالاها به اروپا و بالعکس تبدیل کنند. همچنین لبنان از مراکز مهم بانکداری و گردشگری  غرب آسیاست و در نتیجه تحولات خارجی بر اقتصاد آن تاثیرات عمیقی بر جای می‌گذارد. خصوصاً پس از سال ۱۹۴۸ و تشکیل رژیم صهیونیستی، لبنان که همسایه شمالی آن بود تحت تأثیر مستقیم رخدادهای همسایه جنوبی قرار گرفت و حضور و نفوذ صهیونیست‌ها که عروس خاورمیانه را به عنوان عمق استراتژیک خود می‌خواستند، این کشور را به عرصه جنگ داخلی تبدیل کرد.

در سال ۱۹۸۲ ارتش یهود به بهانه حضور چریک‌های سازمان آزادی‌بخش فلسطین در لبنان به این کشور حمله کرد و تا حومه بیروت آمد؛ اما در جنوب پایتخت با جوانان شیعه مذهبی با سلاح‌های اندک و ابتدایی مواجه شد و نتوانست پایتخت را تصرف کند. نکته جالب این بود که گروه‌های فلسطینی، جنبش امل و چریک‌هایی با عقاید چپ نتوانستند  در برابر اسرائیل مقاومت خاصی انجام دهند و در نتیجه این رژیم دو رئیس جمهور مدنظرش را در لبنان بر سر کار آورد.

مقاومت اسلامی که رزم جوانانش در برابر صهیونیست‌ها چشم‌ها را به خود خیره کرده بود با پیوستن نیروهای مذهبی جنبش امل، حزب الدعوه و… رسماً در منطقه بقاع شکل گرفت و توانست با عملیات‌هایش علیه صهیونیست‌ها نامی پرآوازه برای خودش دست و پا کند. حجم عملیات‌های مقاومت حزب‌الله که از حمایت‌های ایران برخوردار بود در سال‌های دهه ۹۰ به اوج رسید و در نتیجه صهیونیست‌ها مجبور شدند دو نبرد بزرگ را برای نابودی مقاومت آغاز کنند. ابتدا عملیات تسویه حساب که در سال ۱۹۹۳ انجام گرفت و دیگری عملیات خوشه‌های خشم در سال ۱۹۹۶؛ اما نتایج کاملاً خلاف خواست صهیونیست‌ها بود و محبوبیت مقاومت فزونی یافت.

در سال ۱۹۹۷ سید هادی فرزند ارشد دبیرکل سوم حزب‌الله یعنی سید حسن نصرالله در نبرد با اسرائیل به شهادت رسید و مردم لبنان عمق اخلاص، از خودگذشتگی و روحیه شهادت‌طلبی رهبر این جنبش را ستودند و در نتیجه مقاومت لبنان به محبوب‌ترین گروه مبارز با اسرائیل تبدیل شد. حجم عملیات‌های چریکی حزب‌الله هزینه‌های مادی و تلفات ارتش اشغالگر اسرائیل را به‌شدت افزایش داد و در نتیجه این رژیم در سال ۲۰۰۰ بدون به دست آوردن اندک امتیازی یک‌طرفه عقب‌نشینی کرد‌؛ اما اسرائیل از برخی نقاط دیگر که البته مساحت ‌کمی داشتند عقب‌نشینی نکرد و چند شهروند لبنانی را به اسارت گرفت. در نتیجه سید حسن نصرالله بارها وعده آزادی آنها را داد و در همین راستا «سرهنگ حنان تننباوم» را به اسارت گرفت تا آنها را با اسرای لبنانی از جمله سمیر قنطار (باسابقه‌ترین اسیر لبنانی در بند صهیونیست‌ها) مبادله کند؛ اما اسرائیل برخلاف وعده‌هایش سمیر قنطار را آزاد نکرد تا حزب‌الله مجبور شود در سال ۲۰۰۶ عملیات الوعد الصادق را جهت رهایی وی انجام دهد.

در واکنش، اسرائیل نهایت تلاش خود را کرد تا با گسترده‌ترین حمله تاریخ خود به لبنان، به‌زعم خود کار حزب‌الله را یکسره کند و قطعنامه ۱۵۵۹ را به اجرا درآورد؛ اما پس از ۳۴ روز نبرد ناکام‌ترین جنگ تاریخ خود را به پایان رساند و حزب‌الله نه تنها نابود نشد، بلکه به قدرت مسلط لبنان در کنار ارتش تبدیل و محبوبیتش جهانی شد. از آن پس تمرکز غرب و آمریکا که متحد اصلی اسرائیل بود بر حامیان حزب‌الله معطوف شد و بحران سوریه پدید آمد؛ اما باز هم محور مقاومت ایستادگی کرد و در نتیجه آخرین ابزار آمریکا تحریم و حصر اقتصادی همه جانبه دولت‌ها و کشورهای محور مقاومت بود.

 

تحریم اقتصادی راهکار نهایی آمریکا

در همین راستا با اجرای تحریم‌های قیصر، ارزش پول سوریه به‌شدت کاهش پیدا کرد و مشکلات آن فزونی یافت؛ اما با توجه به جنگ داخلی، مردم تأثیراتش را چندان احساس نکردند، زیرا در آن مقطع ایجاد امنیت مهم‌ترین خواست مردم سوریه بود.

اما برعکس مردم رفاه‌طلب لبنان که معمولاً وضع مالی مناسبی داشتند و اقتصادشان ‌مبتنی بر تجارت بود با توجه به ارتباط‌شان با سوریه، به‌شدت تحت تأثیر این تحریم‌ها قرار گرفتند. سیاست آمریکا فشار حداکثری به مردم این کشور بود تا بتواند آنان را علیه مقاومت بشوراند؛ لکن لبنانی‌ها حاضر نشدند از مقاومت دست بردارند و رئیس جمهور و رئیس مجلس و ارتش لبنان ‌حمایت قاطع خود را از حزب‌الله نشان دادند.

لبنان از جمله وارد کنندگان سوخت بود و تحریم‌های قیصر موجبات تحریم شرکت‌ها و تجار سوخت لبنان شد و در نتیجه نارضایتی‌ها اوج گرفت. تجار و شرکت‌های وارد کننده سوخت به هر دری زدند تا بتوانند بنزین و گازوئیل مورد نیاز کشورشان را تأمین کنند؛ اما هشدارهای آمریکا چنان بر کشورهای صادرکننده اثرگذار بود که حاضر نشدند حتی در برابر قیمت‌های بالاتر سوخت به لبنانی‌ها بفروشند. در نتیجه دبیرکل حزب‌الله صریحاً اعلام کرد اگر بحران سوخت حل نشود از جمهوری اسلامی خواهد خواست در ازای دریافت لیره از تجار لبنانی نفت و مشتقات آن را به آنان بفروشد.

در نهایت معامله انجام شد و سید حسن نصرالله همچنین تهدید کرد از لحظه حرکت این ناقلات نفتی، آنان جزو خاک لبنان هستند و هرگونه عمل تخاصم‌آمیزی علیه آنها با واکنش نظامی شدید حزب‌الله روبرو خواهد شد. البته تهدیدات حزب‌الله به همین‌ جا منتهی شد، زیرا از این حرکت قصد تبلیغاتی نداشت و صرفاً در تلاش بود تا تقاضاهای سوختی شهروندان مرتفع شوند و چرخ اقتصاد لبنان از حرکت نیفتد. در نتیجه نفتکش‌ها بدون مزاحمتی از روبروی سرزمین‌های اشغالی فلسطین و ناوگان دریایی آمریکا عبور کردند، اما آنها نتوانستند مانع از شکستن تحریم‌هایی شوند که خود وضع کرده بودند، زیرا از عواقب برخورد با حزب‌الله کاملاً آگاهی داشتند و هیچ کدام آماده درگیری نظامی در سطح گسترده نبودند؛ بالأخص که آمریکا در سوریه و عراق مرتباً هزینه داده و اصلاً تمایل ندارد بحران لبنان را به سمت درگیری نظامی سوق دهد. در نتیجه نفتکش‌ها وارد بندر بانیاس سوریه شدند و محموله آنها از طریق تانکر به لبنان ارسال شد.

اما این رخداد چند تأثیر بسیار مهم و راهبردی در معادلات منطقه‌ای بر جای نهاد، از جمله:

۱- تحریم‌های آمریکا علیه لبنان ترک برداشت و ایران این جرئت را به خود داد تا اولاً حصر اقتصادی لبنان را بشکند و متحد راهبردی خود در این کشور را تقویت کند و به محبوبیت خود در عروس خاورمیانه بیفزاید. ثانیاً تحریم‌های آمریکا به لبنان را استهزا و این پیام را به کشورهای دنیا ارسال کرد که جمهوری اسلامی در هر شرایطی از متحدان خود پشتیبانی خواهد کرد.

 

۲- این اقدام ایران که تأثیر خود را بر جامعه لبنانی گذاشت، ایالات متحده را به‌شدت منفعل و آشفته و از ترس گسترش نفوذ جمهوری اسلامی اعلام کرد که گاز و برق لبنان را تأمین خواهد کرد، در حالی که تا روز قبل از حرکت نفتکش‌ها، حاضر به دادن چنین امتیازی نبود.

 

۳- ایضاً آمریکایی‌ها برای دریافت وام از صندوق بین‌المللی پول، به لبنان چراغ سبز نشان دادند و این رخداد به‌وضوح نشان ‌داد که تحریم‌ها علیه عروس خاورمیانه  می‌شود.  ایالات متحده و متحدان منطقه‌ای‌اش متوجه این نکته شده‌اند که تحریم‌ها نیز نخواهد توانست حزب‌الله را منفعل کند و واکنش راکتی ماه گذشته در منطقه حاصبیا حاکی از اقتدار حزب‌الله در دفاع از کیان و تمامیت ارضی لبنان‌ بود.

۴- جمهوری اسلامی عمق استراتژیک محور مقاومت است و حزب‌الله در خط مقدم این‌ محور و اسرائیل قرار گرفته است؛ لذا تهران از هیچ تلاشی برای تقویت و پشتیبانی از جبهه نبرد با اسرائیل کوتاهی نخواهد کرد.

 

۵- پس از این رخداد (شکست حصر اقتصادی لبنان) بود که دولت نجیب میقانی تشکیل شد و ۱۳ ماه خلاء سیاسی در این کشور پایان ‌یافت. چه بسا اگر اقدام ایران نبود، آمریکا همچنان تحریم‌هایش را با قدرت ادامه می‌داد و توافق بر سر کابینه نیز حاصل نمی‌شد، زیرا نجیب میقاتی فردی نیست که در هر شرایطی ریاست وزرا را بپذیرد.‌

 

۶- پرستیژ بین‌المللی و اقتدار ایران و دست برتر جمهوری اسلامی و محور ضد اسرائیلی در این ماجرا به‌شدت افزایش یافت و همگان متوجه این حقیقت شدند که این ‌محور نه با فشارهای اقتصادی فروخواهد پاشید و نه با اقدامات نظامی و امنیتی.

 

۷- به سلامت رسیدن نفتکش‌ها و عدم مزاحمت آمریکا و اسرائیل برای آنان بار دیگر نشان داد معادله قدرت و توازن وحشت شکل گرفته در منطقه غرب آسیا تحت تأثیر تحریم‌های آمریکا و اقدامات دولت‌های غربی، عبری و عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس قرار نگرفته و جمهوری اسلامی کماکان قدرت اول در غرب آسیاست و می‌تواند ایالات متحده و حامیانش را به چالش بکشد.

 

نتیجه‌گیری

در نهایت باید گفت رخداد ارسال سوخت از ایران به لبنان فراتر از یک معامله عادی است و به چالش کشیدن اعتبار تحریم‌های ایالات متحده و تصمیمات آن را یادآوری می‌کند و همچنین نشان می‌دهد جمهوری اسلامی زیر بار نظم مدنظر آمریکا نخواهد رفت. آثار آن نیز در کوتاه‌مدت، میان مدت و بلندمدت قابل بررسی است.

در کوتاه‌مدت لبنان از حرکت به سمت فروپاشی اقتصادی نجات یافت و موقعیت حزب‌الله و جریان ۸ مارس تحکیم و بالعکس از قدرت حامیان آمریکا و جریان ۱۴ مارس کاسته شد و قدرت بازدارندگی حزب‌الله در راستای دفاع از منافع ملی لبنان به رخ جهانیان کشیده شد.

نکته جالب این بود که ضمانت کشتی‌ها را حزب‌الله بر عهده گرفت نه ایران. این اقدام به معنای این بود که حزب‌الله خود می‌تواند یک بازیگر تأثیرگذار در سطح منطقه باشد و صرفاً یک نیروی مبارز با اسرائیل نیست.

در میان‌مدت و بلندمدت جایگاه محور مقاومت به‌شدت ارتقا یافت و از این به بعد دنیا حساب دیگری روی این محور و اضلاع آن باز خواهد کرد. نکته مهم اینکه حزب‌الله یک دولت نیست، بلکه یک حزب و جنبش مقاومت است که می‌تواند در سطوح ملی و بین‌المللی ایفای نقش کند و قدرت‌های بزرگ منطقه و فرامنطقه‌ای را به چالش بکشد.

30آگوست/21

نقش و نفوذ صهیونیسم در توییتر

امپریالیسم رسانه‌ای یا اطلاعاتی به عنوان شکل جدیدی از فرایندی حساب شده و هدفمند در جهت تاثیرگذاری بر اذهان و فرهنگ پذیری است. امروزه با رشد و گسترش تکنولوژی‌های نوین ارتباط‌ جمعی همچون اینترنت، ماهواره و شبکه‌های اجتماعی مجازی راه برای تحقق این امر گشوده شده و محدوده نفوذ و گستره مخاطبین این شکل جدید از امپریالیسم، در حال رشد روزافزون است.

موضوع قابل توجه در این میان بهره‌گیری از امپریالیسم رسانه‌ای به عنوان ابزاری کارآمد توسط صهیونیسم جهانی است. ابزاری که در راستای حرکت گسترده صهیونیسم برای تسخیر رسانه‌های بزرگ جهانی از ابتدای شکل‌گیری این رژیم مورد توجه قرار گرفته است. تسلط بر رسانه‌های خبری و ارتباطی جهانی موضوعی است که در اولین کنگره صهیونیست‌ها در شهر بال سوئیس به ریاست تئودور هرتزل در سال ۱۸۹۷ عنوان شد. در این کنگره صهیونیست‌ها روی این موضوع اتفاق نظر داشتند که برپایی دولت اسرائیل جز با تسلط بر سازمان‌های خبری جهان میسر نخواهد بود.(۱) در این راستا تسلط و گسترش دامنه نفوذ و سلطه صهیونیسم در شبکه‌های اجتماعی محبوب و پرکاربرد مجازی نظیر فیس‌بوک، اینستاگرام، توییتر و…، به عنوان تکمیل کننده پازل سلطه صهیونیست‌ها بر رسانه‌های جمعی شناخته می‌شود.

در این نوشتار سعی بر آن است تا با اشاره به بخشی از خدمات توییتر به رژیم صهیونیستی، به سیطره و نفوذ این رژیم بر شبکه اجتماعی مذکور پی ببریم.

 

توییتر چیست؟

پس از فیس‌بوک که به عنوان پرطرفدارترین شبکه اجتماعی شناخته می‌شود و با افزایش کارکردهای اطلاعاتی، جاسوسی، هک و… امروزه کاربرد اجتماعی و ارتباطی آن به کارکردی فرعی تبدیل شده است، از توییتر به عنوان دومین شبکه اجتماعی شناخته شده و پرطرفدار در جهان نام برده می‌شود.

توییتر یک شبکه اجتماعی اینترنتی است که به کاربران خود این امکان را می‌دهد تا پیام‌هایی را با عنوان توییت برای یکدیگر ارسال و دریافت کنند. «توییت» پست‌هایی متنی با حداکثر ۲۸۰ حرف هستند که در صفحه پروفایل نویسنده نمایش داده می‌شوند و به کسانی که در صفحه توییتر فرد عضویت دارند و برای آنها دنبال کنندگان نیز گفته می‌شود، ارسال می‌شوند. تمام کاربران می‌توانند توییت (پیام) خود را از طریق وبگاه توییتر، پیامک (اس.ام.اس) یا برنامه‌های خارجی که توسط تلفن‌های هوشمند ایجاد و برنامه‌ریزی شده‌اند ارسال و دریافت کنند. هم اکنون تعداد کاربران این وبگاه در سراسر جهان از مرز ۲۰۰ میلیون گذشته است.(۲)

توییتر به عنوان نوعی میکروبلاگینگ(۳) در مارس ۲۰۰۶ توسط ایوان ویلیامز و بیز استون طراحی شد و پس از پیوستن جک دورسی به تیم مدیریت، نسخه کامل آن راه‌اندازی و در ژوئیه ۲۰۰۶ آغاز به کار کرد.

توییتر در ابتدا با کارکردی مشابه سامانه پیامک و برای ارتباط‌گیری مستمر اعضای یک شرکت پادکستینگ با یکدیگر و به شکل یک سرویس داخلی شکل گرفت. این برنامه برای به اشتراک گذاشتن وضعیت افراد به دوستان و اطرافیانشان شروع به کار کرد، اما به‌زودی فراتر از این حد رفت و به ابزاری مفید و کاربردی در خبررسانی تبدیل شد. هدف اصلی توییتر بنا به گفته سازندگان آن، جریان متناوب و ممتد اطلاعات است. به همین دلیل نیز «توییتر»، «صدای چهچهه زدن پرنده با آواهای متناوب» نام گرفته است.

توییتر در سال ۲۰۰۹ استراتژی اطلاعاتی – شبکه‌ای خود را با تغییر سئوال پرسیده شده از کاربران برای به روزرسانی وضعیت‌ها از، «چه کار داری می‌کنی؟» به «چه اتفاقی دارد می‌افتد؟» تغییر داد.(۴)

 

 خدمات توییتر به رژیم صهیونیستی

توییتر نیز همانند فیس‌بوک و دیگر شبکه‌های اجتماعی، ابتدا با هدف اشتراک‌گذاری و ارتباط اجتماعی پا به عرصه وب گذاشت؛ اما بررسی اجمالی روند گسترش و نقش‌آفرینی آن حاکی از تغییر اهداف این شبکه است. یکی از نکات مهم در این زمینه بانک اطلاعاتی عظیمی از کاربران توییتر است که توجه سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی را برای دستیابی و جمع‌آوری اطلاعات کاربران به خود جلب می‌کند. توییتر در بخش حریم خصوصی خود عنوان می‌کند که اطلاعات مربوط به کاربران خود را از طریق وبگاه‌های مختلف، سامانه پیامک، ای.پی.آی و سایر خدمات اینترنتی جمع‌آوری می‌کند. طبق اعلام توییتر در این بخش، کاربران  با عضویت در توییتر، با جمع آوری، انتقال، دستکاری، ذخیره و افشای اطلاعات خود توسط این وبگاه موافقت می‌کنند.

در واقع کاربران باید بدانند که با استفاده از خدمات توییتر، به این وبگاه اجازه جمع‌آوری و استفاده از اطلاعات و انتقال آنها به ایالات متحده و رژیم صهیونیستی یا سایر کشورها برای ذخیره، پردازش و استفاده را می‌دهند.(۵)

 

سانسور در توییتر

سانسور اخبار ضد یهود و ضد صهیونیست در کشورهایی چون فرانسه، آمریکا و… برای کنترل افکار عمومی و جلوگیری از بروز اعتراضات داخلی به جریانات صهیونیستی و همچنین سانسور اخبار برای حفظ منافع صهیونیسم جهانی و هم‌پیمانانش، یکی از کاربردهای اصلی رسانه‌ای برای صهیونیست‌هاست. سانسور اخبار جنایات رژیم اسرائیل در صبرا و شتیلا، ترور بیش از ۸۰۰ دانشمند مصری، کشتار فلسطینیان، حمایت از مزدوران و جنایتکاران جهانی، ترور دانشمندان هسته‌ای ایران و همدستی با گروهک‌های تروریستی و… بخشی از موضوعات سانسور شده است.(۶)

در این میان صهیونیسم جهانی علاوه بر حاکمیت بر شبکه‌های تلویزیونی و ماهواره‌ای، رسانه‌های خبری و مطبوعات، از ابزار شبکه‌های اجتماعی مجازی همچون اینستاگرام، توییتر، فیس‌بوک و…. غافل نیست و از آنها در راستای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کند. سانسور یکی از کاربردی‌ترین ابزارهای رژیم صهیونیستی در شبکه‌های خبری و اجتماعی است.

دو شکل رایج سانسور در شبکه‌های مذکور از سوی رژیم صهیونیستی عبارتند از:

۱- مسدودسازی حساب های کاربری مخالف رژیم صهیونیستی

۲- حذف مطالب، اخبار و وقایع مربوط به جنایات این رژیم

سانسور در شبکه‌های اینترنتی فیس‌بوک، اینستاگرام و توییتر موضوعی است که از سوی این شبکه‌ها به‌طور رسمی در خرداد ۱۳۹۸ اعلام شد. این شبکه‌ها اعلام کردند که صدها اکانت و صفحه و گروه در شبکه‌های اجتماعی را که علیه رؤسای جمهور اسرائیل، آمریکا و عربستان سعودی خبر و گزارش می‌دادند مسدود کردند. هرچند قبل و بعد از آن نیز در مراحل مختلف حذف و مسدودسازی و سانسور حساب‌های کاربری مخالف سیاست‌های آمریکا و اسرائیل در شبکه‌های اجتماعی مذکور سابقه داشت.

با این اوصاف، تعریف سانسور در اینترنت از سوی رسانه‌های زنجیره‌ای روشن‌تر می‌شود: هر خبر و گزارشی که علیه اسرائیل و حتی علیه نتانیاهو (که از سوی بسیاری از نیروهای داخلی این رژیم هم مورد انتقاد است) باشد، باید حذف شود و عنوان آن البته سانسور نیست، بلکه «اخبار جعلی» هستند.(۷)

در این میان، توییتر شبکه‌ای است که بنابر قوانین خود همیشه حق دارد هر نوع محتوا یا خدماتی را حذف کند یا جلوی انتشار آن را بگیرد یا حساب شخصی کاربری را مسدود کند. موضوعی که رژیم صهیونیستی از آن حداکثر بهره را می‌برد و در موارد متعددی شرکت توییتر را تهدید به اقدام قضایی در صورت عدم مسدودسازی حساب‌های مورد نظر خود می‌کند.

در همین راستا، در سال‌های اخیر «گلعاد آردان» وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی در نامه‌ای خطاب به رئیس اجرایی شرکت توییتر، با ادعای اینکه فعالیت آزادانه گروه‌هایی نظیر حماس و حزب‌الله در فضای توییتر و انتشار پیام‌های تحریک‌آمیز توسط آنها ناقض قوانین رژیم صهیونیستی است، خواهان مسدودسازی حساب‌های کاربری گروه‌های مذکور شد و علاوه بر این مسئولان توییتر را تهدید کرد که اگر حساب گروه‌های مقاومت را نبندند، علیه این شرکت اقامه دعوی قضایی خواهد کرد.(۸)

افزون بر این وزیر امور استراتژیک کابینه رژیم صهیونیستی نیز در سال گذشته، در نامه‌ای به جک دورسی مدیرعامل توئیتر خواستار مسدودسازی صفحه رهبر انقلاب اسلامی شد. وی با اشاره به توییتی که در روز قدس در حساب کاربری مذکور منتشر شد و نیز پیام‌هایی که در این صفحه مبنی بر غده سرطانی خواندن این رژیم و ریشه‌کن کردن آن منتشر می‌شوند، خواستار تعلیق فوری حساب کاربری رهبر انقلاب اسلامی شده است.(۹)

بنابراین توییترعلاوه بر مسدودسازی حساب‌های کاربری مخالف رژیم صهیونیستی، حذف و سانسور اخبار و موضوعات مربوط به جنایات رژیم صهیونیستی را نیز در دستور کار خود دارد. چنانچه در جریان طرح الحاق کرانه باختری اشغالی به این رژیم، شرکت توییتر تحت فشار رژیم صهیونیستی ده‌ها حساب مخالف طرح الحاق را مسدود کرد.

بنا به گفته یک گروه داوطلب که نقض حقوق دیجیتال فلسطینیان را پیگیری می‌کند، توییتر یک روز پس از گزارش وزارت امور راهبردی رژیم صهیونیستی درباره حساب‌های جعلی‌ای که این رژیم را مورد انتقاد قرار می‌دهند، ده‌ها حساب کاربری فلسطینیان را به حالت تعلیق درآورد. حساب‌های مذکور همچنین خواستار تحقیقات بین‌المللی در مورد سران رژیم صهیونیستی به جرم ارتکاب جنایات جنگی بودند.(۱۰)

وزیر امور راهبردی رژیم صهیونیستی در این خصوص گفته است: «به واسطه فشارهای ما، توییتر ۳۰ حساب کاربری مخالف با طرح الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری را مسدود کرد.»

بنا بر ادعای «اوریت هکوهین» این حساب‌ها مشکوک به ربات‌هایی هستند که پیام‌های مخالف طرح الحاق و نیز گشایش پرونده تحقیق بین‌المللی در دادگاه جنایی لاهه را در شبکه‌های اجتماعی بازنشر می‌کنند. همچنین به گزارش یکی از سایت‌های رژیم صهیونیستی، وزارت امور راهبردی در جریان این موضوع طی دو ماه متوالی با جستجوی پیام‌های منتشر شده پیرامون طرح الحاق در توییتر، به بررسی مجموعاً ۲۵۰ حساب توییتری و مقابله و مسدودسازی آنها از طریق توییتر پرداخت.(۱۱)

بنا بر گزارش این وزارت، تصمیم توییتر در مورد تعلیق حساب‌های مذکور، یک شاخص واضح برای پاسخ سریع پرسنل توییتر به درخواست‌های رسمی این رژیم علیه مردم فلسطین اشغالی محسوب می‌شود. موضوعی که نقض آشکار قوانین بین المللی و اصول حقوق بشر است که پلتفرم توییتر خود را ملزم به پشتیبانی از آن می‌داند.(۱۲)

مثالی دیگر در خصوص حذف و سانسور مطالب ضد صهیونیستی از سوی توییتر، حادثه حمله به کاروان آزادی غزه است. پس از حمله اسرائیل به کاروان آزادی غزه در سال ۲۰۱۰، افرادی که برای جستجوی حادثه از توییتر استفاده کردند متوجه شدند که وبگاه توییتر کلمه فلوتیلا را که برای جستجوی اخبار مربوط به این حادثه توسط کاربران استفاده می‌شد، سانسور کرده است. بسیاری از کاربران عنوان کردند که جستجوی توییتر برای یافتن خبر در مورد غزه نیز نتیجه‌ای نداشته است. سانسور اخبار مربوط به کاروان آزادی غزه در توییتر در حالی صورت گرفته است که این شبکه اجتماعی در توضیح خدمات خود ادعا می‌کند که هر نوع خبر، از اخبار فوری و ترافیک محلی گرفته تا پیام‌های شخصی را در وبگاه خود منتشر می‌کند، در صورتی که در آن زمان، اخبار مربوط به حمله به کاروان آزادی در صدر اخبار دنیا قرار داشت.(۱۳)

اخیراً نیز شبکه اجتماعی توییتر، همزمان با روز جهانی قدس و در اقدامی ضد فلسطینی و همسو با سیاست‌های رژیم صهیونیستی، اقدام به حذف و فیلتر پست‌های کاربران و مسدودسازی ده‌ها حساب توییتری به دلیل اعلام همبستگی با ساکنان «شیخ جراح» در قدس اشغالی و پوشش جنایات رژیم صهیونیستی علیه آنها کرده است.(۱۴)

در جریان درگیری‌های خشونت‌بار پلیس رژیم صهیونیستی با معترضان فلسطینی در اطراف مسجدالاقصی در ماه مه سال جاری میلادی که با پرتاب موشک به سمت اسرائیل از سوی گروه‌های فلسطینی مستقر در نوار غزه و پاسخ این رژیم به حملات مذکورهمراه بود، به یک رویارویی نظامی همه جانبه تبدیل شد، سانسور خبری و حذف پست‌ها و حساب‌های کاربری در شبکه‌های اجتماعی نظیر فیس‌بوک، اینستاگرام و توییتر به اوج خود رسید. کاربران فلسطینی شبکه‌های اجتماعی می‌گویند که با حذف حساب‌های کاربری خود در توییتر یا مسدود شدن برخی گزینه‌های اینستاگرام یا محدود کردن دسترسی به محتوا با موضوعات مربوط به شیخ جراح، غزه یا بیت‌المقدس مواجه شده‌اند و به این ترتیب نمایش واقعیت ناآرامی‌های بیت المقدس سانسور شده است.(۱۵) حساب‌های مذکور به دلیل به کار بردن هشتگ «شیخ جراح را نجات دهید» به زبان‌های عربی و انگلیسی مسدود شده‌اند.

علاوه بر این حساب‌های کاربری برخی از خبرنگاران فلسطینی نیز که به پوشش اخبار درگیری‌ها می‌پرداختند، از دسترس خارج شدند. حساب کاربری مریم برغوثی، روزنامه‌نگار فلسطینی-آمریکایی یکی از ده‌ها حسابی است که توسط توییتر به حالت تعلیق درآمد، زیرا او سرکوب خشونت‌آمیز نیروهای رژیم صهیونیستی علیه فلسطینی‌ها در نزدیکی رام‌الله در کرانه باختری رود اردن را پوشش می‌داد.

طبق گزارش اورشلیم پست، حذف محتوای ضد صهیونیستی از پلتفرم شبکه‌های اجتماعی در زمان درگیری‌های مذکور، موضوعی است که بنی گانتز وزیر دادگستری رژیم صهیونیستی در جلسه‌ای ویدیوئی با مدیران ارشد فیس‌بوک و توییتر خواسته است. مدیران ارشد این شبکه‌ها نیز در پاسخ به این درخواست اعلام کردند که در پلتفرم‌هایشان این موضوع را رعایت و از این محتوا جلوگیری می‌کنند. نیوپرس نیز در این زمینه گزارش داده است که توییتر در حال مقابله با محتوای مرتبط با فلسطین است که جرایم آواره ساختن فلسطینی‌ها از محله شیخ جراح در قدس را افشا می‌کند و حساب کاربری آن توسط توییتر تعلیق شده است.(۱۶)

 

استفاده از بستر توییتر در راستای تطهیر چهره رژیم صهیونیستی

علاوه بر موارد ذکر شده، یکی دیگر از اقدامات رژیم صهیونیستی در بستر شبکه اجتماعی توییتر، ایجاد حساب‌هایی به زبان فارسی برای برقراری ارتباط با مردم ایران است. در این راستا ارتش اسرائیل که نام اصلی آن «نیروهای دفاعی اسرائیل» (به اختصار: آی دی اف) است از تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ اقدام به انتشار محتوا به زبان فارسی در تلگرام، توییتر و اینستاگرام کرده است. ارتش رژیم صهیونیستی در خصوص اقدامات مذکور همزمان با اعلام راه‌اندازی رسمی این بستر جدید در پیامی در توییتر نوشت: «مردم ایران شایسته آن هستند که حقایق را بشنوند و این، دقیقاً همان چیزهایی است که ما هم‌رسانی می‌کنیم. ایرانی‌ها می‌توانند حساب ما را در توییتر دنبال کنند و خودشان ببینند که دشمن آنها نه ارتش اسرائیل که رژیم سرکوبگر ایران است.»

این پیام به‌وضوح نشان‌دهنده تلاش رژیم صهیونیستی برای تطهیر چهره خود از طریق شبکه‌های اجتماعی است. دیگر نهادهای دولتی رژیم صهیونیستی نیز چند سالی است در شبکه‌های اجتماعی به زبان فارسی حساب‌ کاربری دارند. وزارت امور خارجه اسرائیل در توییتر به زبان فارسی فعال است و ۱۲۰ هزار دنبال کننده دارد.(۱۷)

 

 

 

پی نوشت ها:

۱-http://zionism.pchi.ir/

۲- امپراتورهای فضای مجازی(توییتر)،خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۳- https://goums.ac.ir/content/5108

۴-خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۵-http://farhangesadid.ir/fa/news/ HYPERLINK “http://farhangesadid.ir/fa/news/1209″1209

۶- https://kayhan.ir/fa/news/213126/

۷- https://www.mashreghnews.ir/news/864202

۸- https://www.alef.ir/news/3990306109.html

۹- https://www.middleeasteye.net/news/twitter-palestine-israel-accounts-suspended-ministry-report

۱۰- https://www.eghtesadnews.com

۱۱- https://www.middleeasteye.net/news/twitter-palestine-israel-accounts-suspended-ministry-report

۱۲- خبرنامه دانشجویان ایران، ویژه‌نامه رسانه

۱۳- موج جدید اعتراض فلسطینی‌ها، به دنبال احتمال اخراج شماری از ساکنان محله شیخ جراح از خانه‌هایشان آغاز شد. اسرائیل این منطقه در بیت‌المقدس را در جنگ سال ۱۹۶۷ به تصرف خود درآورد.

۱۴- https://per.euronews.com/2021/05/12

۱۵- https://www.mehrnews.com/news/5213494

۱۶- https://ir.voanews.com/persiannewsworld/israel-idf-farsi-social-media

30آگوست/21

نتانیاهو قربانی نبرد ۱۲ روزه

نبرد ۱۲ روزه میان مقاومت غزه و گروه‌های فلسطینی، نقطه عطفی در تاریخ مبارزه با رژیم صهیونیستی به شمار می‌رود.

این نبرد از چند منظر اهمیت داشت که بدان پرداخته می‌شود.

  1. شکست رژیم صهیونیستی در تاکتیک:

در واقع رژیم صهیونیستی با تمام ابزار و سلاح‌هایش نتوانست جلوی پرتاب راکت از تونل‌های حماس را بگیرد؛ در صورتی که غزه منطقه بسیار کوچکی است و مناطقی که از آن این تسلیحات شلیک می‌شدند کاملاً مشخص بودند. سیستم‌های پدافند هوایی بسیار گرانقیمت و پیشرفته رژیم صهیونیستی نتوانستند از اصابت بخش قابل توجهی از این راکت‌ها به شهرهای فلسطین جلوگیری کنند. همچنین در عرصه زمینی، مقاومت فلسطین با بهره‌گیری از موشک‌های هدایت شونده کورنیت، موفق به انهدام چند خودروی ارتش صهیونیستی در اطراف باریکه غزه شد و همین امر رژیم صهیونیستی را به عدم ورود زمینی به این منطقه وادار ساخت. در نتیجه کاملاً مبرهن بود که رژیم صهیونیستی در صحنه نبرد از پس مقابله با حماس و سایر گروه‌های فلسطینی بر نیامده و تنها راهکارش برای توقف روند آتشباری آنان، بمباران هوایی بود که آن هم با اتخاذ تاکتیک‌های خاصی از سوی فلسطینیان، اثرگذاری لازم را نداشت.

 

  1. ناکامی در استراتژی:

دولت نتانیاهو نقشه راه مناسبی را که در طول ۱۲ سال زمامداری‌اش بتواند مقاومت غزه را خلع سلاح کند یا حداقل توانش را تقلیل دهد، نداشته است‌. از سال ۲۰۰۹ که وی ریاست دولت جعلی صهیونیست‌ها را برعهده گرفت، نتوانست از تسلیح گروه‌های مسلح فلسطینی جلوگیری کند و کیفیت و کمیت تسلیحات آنان روز به روز افزایش یافت. حتی در نبرد ۵۳ روزه، ارتش صهیونیست‌ها اگرچه به برخی تونل‌های حماس و جهاد آسیب جدی زد، اما از قابلیت‌های نظامی آنان کاسته نشد. تا جایی که در نبرد اخیر بیش از هر زمان دیگری تل‌آویو و حتی شهرهای فراتر از آن همچون حیفا هدف موشک‌های شلیک شده از نوار غزه قرار گرفتند. رونمایی از پهپادهای شناسایی، بمب افکن و انتحاری نیز از جمله تسلیحات رونمایی شده فلسطینیان بود که حاکی از شکست قطعی استراتژی نابودسازی مقاومت در باریکه غزه است.

نکته دیگری که باید به آن توجه جدی کرد این بود که برای اولین بار مقاومت فلسطین بود که برای رژیم صهیونیستی ضرب‌العجل تعیین کرده بود، ابتکار عمل را در دست گرفت و طرف مقابل را منفعل کرد.  وقتی نبرد سیف‌القدس در اثر توهین و جسارت صهیونیست‌ها به مسجدالاقصی آغاز شد، مقاومت اسلامی توانست خود را به عنوان پاسدار اصلی قبله مسلمانان به رخ بکشد و سازشکاران را به حاشیه براند و در این زمینه نیز راهبردش را کاملاً موفق اجرا کند.

 

  1. آشکار شدن ضعف‌های بنیادین رژیم صهیونیستی:

نبرد اخیر ضعف‌های بنیادین رژیم صهیونیستی را آشکار کرد. از طرفی جبهه داخلی این رژیم آمادگی مقابله همه جانبه با ناامنی شهرها را نداشت و نمی‌توانست دائماً در پناهگاه بماند و نارضایتی از عملکرد دولت و ارتش اوج گرفت.

از سوی دیگر مراکز صنعتی و تجاری رژیم صهیونیستی از کار افتادند. برای مثال فرودگاه بن‌گورین تل‌آویو بر اثر راکت‌باران حماس و سایر گروه‌های مقاومت تعطیل و پروازهایش به فرودگاه دیگری که رامون نام داشت منتقل شد.

همچنین بندر بسیار مهم اشدود که ۶۰ درصد تجارت دریایی اسرائیل از آنجا انجام می‌گیرد به‌طور کامل تعطیل شد، زیرا تقریباً تمام شهرها و مناطق تجاری و صنعتی رژیم صهیونیستی مورد هجمه راکتی قرار گرفتند و ساختار اقتصادی صهیونیست‌ها تقریبا فلج شد.

۴٫برای اولین بار در تاریخ حیات رژیم جعلی صهیونیستی ساکنان عرب سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ جرئت، جسارت و انگیزه یافتند تا به خیابان بیایند و برخی از شهرها را برای مدتی از کنترل نیروهای امنیتی رژیم منحوس خارج سازند. رخداد بی‌سابقه مذکور به‌شدت بر تصمیم‌گیران سیاسی دو طرف تاثیر گذاشت تا جایی که رئیس‌جمهور رژیم صهیونیستی تصریح کرد که آنچه در کف خیابان‌ها می‌گذرد از راکت‌های حماس خطرناک‌تر است.

در نتیجه می‌توان گفت مقاومت غزه اعتبار گزینه مقاومت را به‌شدت بالا برد و توده‌هایی از فلسطینیان  را که ناامید شده بودند به هیجان درآورد.

بنابراین پرواضح است که نبرد ۱۲ روزه موسوم به سیف‌القدس یکی از ناکام‌ترین و خسارت‌بارترین نبرد‌های تاریخ رژیم صهیونیستی است و به همین دلیل به نظر می‌رسد مخالفان نتانیاهو درصدد بودند تا با بهره‌گیری از این حربه و تشکیل عجیب‌ترین ائتلافی که ممکن می‌شد وی را از قدرت کنار بزنند. نفتالی بنت، گیدئون صعر و آویگدور لیبرمن راست‌گرای افراطی، یائیر لاپید و بنی‌گانتز میانه‌رو و هوروویتز و میراف میخاییلی چپ‌گرا به همراه منصور عباس عرب تصمیم به برکناری نتانیاهو گرفتند.افراد فوق هر کدام سخنگوی بخشی از جامعه ناهمگن رژیم صهیونیستی بودند و اختلافاتشان کاملاً روشن و واضح بود؛ لکن بر سر یک چیز اشتراک نظر داشتند: برکناری نتانیاهو.

به عبارت دیگر تنها عامل شکل‌گیری این ائتلاف، دشمنی با رهبر حزب لیکود بود والا به نظر نمی‌رسد در سیاست‌های دولت صهیونیست‌ها در دوره جدید تغییری جدی به وجود بیاید. دولت ائتلافی نفتالی بنت و یائیر لاپید با توجه به ابقای بنی‌گانتز در سمت وزارت دفاع و کوخاوی در جایگاه فرماندهی ارتش تفاوت ماهوی و محسوسی از لحاظ نقشه راه و عملکرد با نتانیاهو نخواهد داشت لکن با توجه به کاریزماتیک نبودن بنت و لاپید و همچنین کابینه‌ای که  تناسب کمی بین اعضای آن وجود دارد احتمالاً نتواند چون دوره نتانیاهو منسجم و قاطع عمل کرده و از پس مشکلات امنیتی این رژیم که روز به روز در حال گسترش کمی و کیفی است، بر بیاید.

تقویت کننده استدلال فوق، نخست وزیر شدن فردی است که تنها ۷ کرسی را در اختیار داشت که حدود ۵ درصد پارلمان است و امری بی‌سابقه در تاریخ دموکراسی‌ها پارلمانی محسوب می‌شود‌.

این اتفاق به‌وضوح نشان می‌دهد صدراعظم جدید برخلاف سلفش از حمایت‌های قاطع برخوردار نیست و ناچار است با جریان‌های موتلفش همکاری کند تا از فروپاشی کابینه جلوگیری نماید. بنابراین بعید است دولت کنونی رژیم صهیونیستی بتواند همچون دوره سابق راست‌گرایانه عمل کند.

دولت ائتلافی بنت – لاپید نیز احتمالاً در سیاست خارجی در برابر آمریکا مجبور به انفعال و توان تاثیرگذاری‌اش بر جو بایدن کمتر از گذشته خواهد بود، زیرا صهیونیست‌ها متوجه آسیب‌پذیری خود شده‌ و این واقعیت را که نمی‌توانند بدون همراهی و همکاری ایالات متحده بر چالش‌های خود فائق بیایند، پذیرفته‌اند. لذا بعید است که دست به خودسری بزنند و رفتارهای خلاف خواست آمریکا را انجام بدهند و دست به ماجراجوئی بزنند.

البته باتوجه به دستاوردهای مقاومت غزه در نبرد سیف‌القدس و ایجاد معادله‌ای جدید در برابر صهیونیست‌ها، فعال شدن جبهه جنگ با این باریکه محتمل است و دولت بنت نیاز به ایجاد یک دستاورد تبلیغاتی را کاملاً حس می‌کند.

اما محور مقاومت با برنامه‌ای از پیش تعیین شده به دنبال وارد ساختن ضربات مقطعی به رژیم صهیونیستی است تا شکست‌پذیری ارتش این رژیم و ناتوانی سردمداران آن در تامین امنیت شهروندان اشغالگر را به عنوان یک اصل قطعی و پذیرفته شده جا بیندازد. همین امر سبب شده که اولاً ضعف‌های ساختاری رژیم صهیونیستی کاملاً برملا و گسل‌های اجتماعی آن نمایان شود.

از طرفی آمریکا با توجه به تنگناهای جدی در عرصه بین‌المللی و برنامه جامع و شاملی که برای کنترل چین دارد، اولویت‌هایش را از غرب آسیا به شرق این قاره منتقل کرده و بعید است بتواند چون گذشته از دولت صهیونیست حمایت کند.

این در حالی است که برنامه ایران برای تسلیح مناطق پیرامونی فلسطین مراحل پایانی خود را طی می‌کند؛ تا جایی که دبیرکل حزب‌الله صراحتاً اعلام داشت در صورت تعرض مجدد به قدس، جنگ منطقه‌ای در انتظار صهیونیست‌ها خواهد بود. این هشدار سید حسن نصرالله با پاسخ مثبت و فوری انصارالله یمن و گروه‌های مقاومت عراقی و فلسطینی همراه شد و نشان داد محور ضد صهیونیستی با برنامه و به‌تدریج در حال اجرای نقشه‌ راه خود است.

به نظر می‌رسد ماه‌های آینده با تغییر دولت در ایران و روی کار آمدن جریان انقلابی، نتیجه مذاکرات وین برای اسرائیل بسیار سخت تمام شود. اگر مذاکرات وین به سرانجام برسد و منابع مالی ایران آزاد شوند، ایران بی‌شک با اعتماد به نفس بیشتری در منطقه فعالیت خواهد کرد و رژیم صهیونیستی را در تنگنا قرار خواهد داد. همچنین برقراری مجدد توافق ایالات متحده با ایران نوعی تضمین امنیتی برای فعالیت‌های جمهوری اسلامی در منطقه ایجاد خواهد کرد که بی‌شک خوشایند سران حاکم بر دولت یهود نخواهد بود.

اما اگر مذاکرات وین نیز به نتیجه نرسد، بازهم رفتارهای ایران تهاجمی خواهد بود و به محور غربی- عبری‌- عربی ضربه وارد خواهد ساخت و در نتیجه بازهم امنیت رژیم صهیونیستی با تهدید مواجه خواهد شد؛ با این تفاوت که بر خلاف گذشته، آمریکا در حال تعدیل و تقلیل نیروهایش در غرب آسیاست و به هیچ وجه قصد افزایش تنش با جمهوری اسلامی را ندارد.

به همین دلیل به نظر من، دوران سختی برای رژیم صهیونیستی آغاز شده و فشارهای محور مورد حمایت ایران روز به روز بر رژیم کودک کش بیشتر خواهد شد.

سخنان اخیر دبیرکل حزب‌الله نیز که صراحتاً بر نزدیک شدن آزادسازی قدس تصریح کرد، بر همین اساس ارزیابی می‌شود.

17ژوئن/21

چرایی حمایت از مقاومت فلسطین

مقدمه:

از زمان غصب سرزمین فلسطین و تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی در این سرزمین، یکی از شگردهای دستگاه‌های تبلیغاتی صهیونیسم بین‌الملل و نظام سلطه جهانی برای استمرار اشغال فلسطین و توسعه‌طلبی در منطقه و جلوگیری از مقابله افکار عمومی مردم جهان، به‌ویژه ملل مسلمان منطقه با توسعه‌طلبی صهیونیسم، فریب آنان با ایجاد شک و شبهه در ماجرای غصب فلسطین و مقاومت مردم این سرزمین بوده است. این سیاست همواره از سوی آنها در میان ملل مسلمان جهان، به‌ویژه در جوامع انقلابی که اهتمام بیشتری در حمایت از مقاومت فلسطین داشته‌اند بروز و ظهور داشته است.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز با توجه به تعیین روز قدس در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان توسط امام خمینی(ره)، در جهت حمایت از مقاومت فلسطین و مبارزه با غده سرطانی رژیم صهیونیستی در منطقه، دستگاه‌های تبلیغاتی و ابزارهای رسانه‌ای و تبلیغاتی غرب و نظام سلطه جهانی و عوامل آنها در جامعه اسلامی ایران تبلیغ کرده‌اند که با توجه به اوضاع نابسامان اقتصادی مردم ایران و تورم فزاینده‌ای که در کشور وجود دارد، چرا جمهوری اسلامی ایران به مردم فلسطین کمک مالی و حتی از مقاومت گروه‌های فلسطینی حمایت تسلیحاتی می‌کند.

القای این نوع تبلیغات به مردم ایران هر چند هدفی جز تأمین امنیت پایدار رژیم جعلی صهیونیستی و تداوم سیاست‌های توسعه‌طلبانه تروریستی و تجاوزکارانه این رژیم ندارد؛ اما بر بخشی از مردم ناآگاه به مسائل منطقه و یا جریان‌های سیاسی غرب‌گرا در ایران تأثیراتی داشته است. به همین لحاظ ضروری است برای آگاهی‌بخشی به ملت مسلمان ایران و تبیین حقیقت و ماهیت دفاع از مقاومت فلسطین به چند نکته اساسی توجه شود.

 

الف. تأکید آموزه‌های دینی بر حمایت از مظلومان و ستمدیدگان

ملت ایران مسلمان و نظام برگرفته از اراده ملی این ملت نیز برگرفته از آموزه‌های دینی و قرآنی است. بنابراین جمهوری اسلامی ایران بنا بر اصول مندرج در قانون اساسی می‌بایست در سیاست‌گذاری‌های داخلی و خارجی خود به آموزه‌های دینی، به‌ویژه قرآن مجید تمسک جوید که قضیه فلسطین و حمایت ایران از مقاومت و پایداری ملت مسلمان آن در برابر اشغالگری و توسعه‌طلبی صهیونیست‌ها در منطقه نیز بخشی از آن است. قرآن مجید در آیات متعددی بر حمایت از ملل مظلوم تأکید ورزیده است که به چند مورد آن اشاره می‌کنیم:

  1. أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ • الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ(۱) در این آیه علت اذن در جهاد را «مظلومیت» و مورد ظلم قرار گرفتن و اخراج از کاشانه و آواره ساختن مؤمنان از وطن خود توسط ستمگران می‌داند.
  2. وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبیلٍ • إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَى الَّذینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم؛(۲) ‏کسانی که بعد از آنکه مورد ظلم قرار گرفتند، یاری بطلبند، ایرادی بر آنان نیست. ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم می‌کنند و در زمین به ناحق ظلم روا می‌دارند…
  3. وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً؛(۳) چرا در راه خدا و برای رهایی مردان و زنان و کودکانی که [به دست ستمگران تضعیف شده‌اند] پیکار نمی‌کنید؟! همان افراد [ستمدیده‌ای] که می‌گویند: پروردگار ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر و از طرف خود برای ما سرپرستی قرار ده و از جانب خود یارو یاوری برای ما تعیین فرما.

در سنت نبوی(ص) و ائمه معصومین(ع) نیز سفارش زیادی به این امر شده است؛ چه اینکه در اسلام، مسئولیت مقابله با تهدید و ارعاب وظیفه‌ای همگانی است و مسلمانان باید یکپارچه در برابر عوامل تهدید و ارعاب بایستند و از مظلوم دفاع کنند و خصم ظالم باشند.

دستور نورانی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) مبنی بر اینکه: «همواره با خصم، ظالم و یار و یاور مظلوم باشید.» همواره بر تارک عالم می‌درخشد و بیانگر تعالی اصول حقوقی اسلام و حقانیت این نظام حقوقی می‌باشد.

پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) نیز فرمودند: «هرکس فریاد دادخواهی هر مظلومی ـاعم از مسلمان یا غیرمسلمانـ را بشنود که مسلمین را به یاری می‌طلبد، اما به کمک او نشتابد، مسلمان نیست.»

و در روایت دیگری فرمودند: «یاری ضعیفان، بهترین و بافضیلت‌ترین صدقه‌هاست.»

براساس بعضی از روایات دیگر، مسلمانان باید به حل معضلات و گره‌گشایی یکدیگر اهتمام ورزند و در این راستا تلاش کنند؛ وگرنه از زمره مسلمان واقعی خارج هستند.

از جهت دیگر نیز باید به این نکته اساسی توجه کرد که براساس اصول و مبانی اسلام، جامعه اسلامی پیکره واحدی است و مسلمین نمی‌توانند در قبال سایر مسلمانان بی تفاوت باشند.

پیامبر اسلام(ص) می‌فرمایند: «حکایت مؤمنان در دوستی و مهربانی، چون اعضای یک پیکر است. وقتی یکی از آنها رنجور شود، دیگران به مراقبت و حمایت از او همداستان می‌شوند.»(۴)

این همبستگی عمیق اسلامی، تعاون اسلامی را نیز به همراه دارد؛ بدین معنا که مسلمانان در همه امور و شئون مشترک اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود، موظف به همکاری و همیاری یکدیگرند.

 

ب. پایبندی‌ به اصول و قوانین نظام و انقلاب اسلامی

اصول و قوانین نظام و انقلاب اسلامی ناشی از آموزه‌های دین مبین اسلام‌اند؛ لذا از بدو شکل‌گیری تاکنون اهداف خود را منحصر به برپایی حکومت اسلامی در ایران نکرده‌اند؛ بلکه خود را موظف به آزادی و بیداری سایر ملل مظلوم جهان و حمایت از حقوق آنان می‌دانند. براساس تحقق عملی حاکمیت ملی، دولت به نمایندگی از تمام افراد مردم، موظف به ایفای «تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان» است. به همین دلیل، ضمن آنکه «موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد.» در اعمال سیاست خارجی «دفاع از همه مسلمانان» را باید وجهه همت خود سازد.(۵)

بر این اساس جمهوری اسلامی ایران حمایت‌های بی دریغ مادی و معنوی خود را در حد امکانات و شرایط بین‌المللی، از ملت‌های مظلوم به عمل آورده است (مانند حمایت از مقاومت مردم ستمدیده آفریقای جنوبی، مسلمانان بوسنی ـ هرزگوین، افغانستان، قفقاز، لبنان و فلسطین و …)

لذا از آنجا که مشکل رژیم جعلی اسرائیل مربوط به همه جهان اسلام است و همه مسلمانان مورد تهدید هستند، حمایت از مقاومت فلسطین برای نجات ملت فلسطین و تشکیل دولت مستقل و طرد و نابودی اسرائیل، پیوسته مورد اهتمام مسئولان، مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است و در این زمینه، تدابیر قانونی و انواع حمایت‌های مالی، معنوی، تبلیغاتی و… صورت گرفته‌اند.

 

بر اساس مصوب ۱۹/۲/۶۹ مجلس شورای اسلامی نیز خطوط اصلی سیاست حمایت‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی از مردم فلسطین تدوین شده است.

 

ج. لزوم توجه به سایر مسئولیت‌های دینی و ملی دولت و نظام اسلامی

وجود برخی از مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و…در سطح کشور، امری واقعی و غیرقابل انکار است و برای خروج از این وضعیت و دستیابی به وضعیت مطلوب‌تر، تلاش‌های مضاعفی لازم است.

غیر از این واقعیت، باید واقعیت دیگری را نیز در نظر گرفت و آن توجه به سایر مسئولیت‌های دینی و ملی دولت و نظام اسلامی است. به عبارت دیگر حیطه و گستره وظایف و مسئولیت‌های دولت‌ها، فقط به درون مرزهای آن کشور محدود نمی‌شود؛ بلکه دولت‌ها برای دستیابی به اهداف خود در سطح داخلی و بین‌المللی (از قبیل تأمین امنیت و منافع ملی و تحقق آرمان‌های ایدئولوژیک) ناچارند محدوده عملکرد و اقدامات خود را به بیرون از مرزهای بین‌المللی، گسترش دهند و در عرصه معادلات و رقابت‌های بین‌الملل شرکت فعال داشته باشند.

امروزه به دلیل گسترش ارتباطات و تکنولوژی، جهانی شدن اقتصاد و…ـ که مرزهای ملی کشورها را درنوردیده است ـ دیگر نمی‌توان حیطه عملکرد و وظایف دولت‌ها را در محدوده مرزهای آن کشور تعریف کرد؛ بلکه برعکس، دولتی از توانایی بیشتر در سامان دادن به مسائل داخلی و تأمین امنیت و رفاه در سطح جامعه و تعقیب آرمان‌های ایدئولوژیک خود بهره‌مند است که به صورت فعال در مناسبات، معادلات و رقابت‌های بین‌المللی حضور داشته باشد و در چهارچوب اصول سیاست خارجی خویش، نقش مؤثرتری را در تأثیرگذاری بر تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی ایفا کند و از موقعیت‌ها و فرصت‌های بین‌الملل به بهترین نحو برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود استفاده کند.

دولت‌ها برای تحقق اهداف سیاست خارجی خود از ابزارهایی چون دیپلماسی، حربه‌های اقتصادی، نظامی و فرهنگی بهره می‌برند. استفاده صحیح و به‌موقع از این ابزارها در میزان موفقیت واحدهای سیاسی بسیار مؤثر است.(۷)

 

د. همسویی حمایت از مقاومت فلسطین با منافع ملی ایران

حمایت‌های اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی و حتی نظامی در حد وسع و توان از ملت‌های مسلمان دیگر ـ خصوصاً فلسطین ـ نه تنها با منافع ملی ایران تعارض ندارد؛ بلکه در راستای تأمین منافع ملی و همسو با آن است؛ زیرا:

اولاً، منافع ملی یک کشور فقط به مرزهای جغرافیایی آن محدود نمی‌شود؛ لذا دولت‌ها به میزان هزینه‌هایی که در کشورهای دیگر صرف می‌کنند و نیز از توان و قدرت تصمیم‌گیری و تأثیرگذاری بیشتری در آینده آن کشور و معادلات منطقه‌ای برخوردارند.

ثانیاً، حفظ موجودیت، استقلال و تمامیت ارضی و امنیتی ملی کشور ـ که از عناصر کلیدی و حیاتی تشکیل دهنده منافع ملی است ـ نیازمند صرف چنین هزینه‌ها و کمک به ملت‌هایی است که در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند.

رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمودند: «اگر صهیونیست‌های افزون‌طلب، گرفتار انتفاضه نبودند، بدون تردید برای سیطره بر مصر و سوریه و لبنان و دیگر کشورهای خاورمیانه وارد عمل می‌شدند.»

پیشینه تاریخی رژیم صهیونیست نیز بیانگر همین واقعیت تلخ است. «آریل شارون» وزیر جنگ این رژیم، پس از اشغال بیش از نیمی از سرزمین لبنان در سال ۱۳۶۱/۱۹۸۲ «طرح تصرف چاه‌های نفتی منطقه خلیج فارس» را با استفاده از نیروی نظامی ارائه کرد و صراحتاً اعلام کرد: «با تصرف منطقه خلیج فارس توسط ارتش اسرائیل، نفت این منطقه نه یک نفت و سلاح عربی، بلکه یک نفت و سلاح یهودی خواهد شد.»(۸)

 

 

هـ. دلایل دیگر

افزون بر مطالب یادشده، دلایل دیگر عبارتند از:

  1. با توجه به نیازهای ضروری و حیاتی مردم فلسطین و امکانات نسبتاً خوب کشورمان، این کمک‌ها محدودند و تأثیر منفی بر روند آبادانی و حل مشکلات اقتصادی و معیشتی ما بر جای نمی‌گذارند. به علاوه نتایج مثبتی را در کوتاه‌مدت و طولانی‌مدت، در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی، برای کشورمان به ارمغان می‌آورند.
  2. مسلمین امت واحده‌اند و سرنوشت مشترکی‌ دارند. استعمارگران همواره در پی جداسازی و تفرقه میان ملت‌های مسلمان‌اند تا از این رهگذر سلطه خود را بر جهان اسلام استوارتر سازند. لذا با عدم حمایت از مقاومت فلسطین به پاره‌سازی امت واحد اسلامی کمک کرده‌ایم.
  3. بر اساس روایتی همان‌طور که کمک‌های فردی موجب افزایش نعمت و برکات الهی هستند، کمک‌های اجتماعی نیز چنین‌اند.
  4. امروزه در تمام جهان سرمایه‌هایی بعنوان حرکت‌های انسان‌دوستانه برای کمک به جوامع محروم اختصاص داده می‌شود.
  5. این کمک‌ها اتحاد و یکپارچگی امت اسلامی را بهتر حفظ می‌کند و قدرت جمعی مسلمانان را بر دشمنان افزون می‌سازد.
  6. ارسال این قبیل کمک‌ها مختص ایران نیست؛ بلکه کشورهای بزرگ جهان (مانند آمریکا) به‌رغم وجود بسیار مشکلات داخلی باز هم در جهت اهداف و منافع نامشروع خود کمک‌های بسیار زیادی را به اسرائیل ـ که واقعاً هیچ بهره‌ای برای ملت آمریکا ندارد ـ ارسال می‌کنند.

 

 

پی‌نوشت:

  1. حج/ ۳۹ و ۴۰
  2. شوری/ ۴۱ و ۴۲
  3. نساء/ ۷۵
  4. نهج الفصاحه، ش۲۷۱۲٫
  5. قانون اساسی، اصول۶،۱۱،۵۶،۱۵۳٫
  6. ر. ک: قوام، عبدالعلی اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، ص ۲۰۶

۷٫ برای آگاهی بیشتر از این طرح رجوع کنید به: مجید صفاتاج، سناریوی جنگ نفت، (تهران: انتشارات تجسم خلاق، ۱۳۸۶).

17ژوئن/21

سوریه و تلاش برای برپایی معادله جدید با رژیم صهیونیستی

پاسخ دادن ارتش سوریه به تجاوزات رژیم صهیونیستی از طریق شلیک موشک  به سرزمین‌های اشغالی فلسطین تحول رفتاری مهمی است که در ایجاد معادله بازدارندگی و مهار دشمن صهیونیستی در آینده نقش مهمی را ایفا خواهد کرد. چند سالی است که رژیم صهیونیستی به بهانه حضور نیروهای ایرانی در سوریه و سوءاستفاده از شرایط داخلی به اهداف نظامی و فرودگاه دمشق حمله می‌کند و با سوءاستفاده از شرایط سیاسی و نظامی داخلی سوریه که درگیر جنگ با گروه‌های تکفیری است همواره اعلام می‌کند که به نیروهای ایرانی که برای نابودی اسرائیل تلاش می‌کنند، حمله کرده است.

این اقدام مکرر تجاوزگرانه رژیم صهیونیستی به‌رغم تهدید امنیت بین‌المللی متاسفانه با هیچ واکنشی از سوی شورای امنیت سازمان ملل که به اصطلاح حافظ امنیت جهانی است، روبرو نشده است. شلیک یک موشک بالستیک به سرزمین‌های اشغالی فلسطین از سوی دولت سوریه تحول رفتاری به شمار می‌رود که در پی ایجاد قواعد جدیدی از تقابل با این رژیم اشغالگر است.

تل آویو به‌محض واکنش سوریه و شلیک موشک ناگزیر به اعلام این خبر شد، ولی از همان ابتدا تلاش کرد از ارزش این اقدام نظامی بکاهد و به همین دلیل در ارائه روایت خود درگیر تناقضات متعددی شد. ابتدا اعلام کرد که این موشک یک موشک ساده و غیر هوشمند ضد هوایی است که برای مقابله با موشک‌های مهاجم شلیک شده و به‌طور اتفاقی در غرب راکتور هسته‌ای دیمونا فرود آمده است. همچنین رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کرد اسرائیل ضرورتی برای فعال‌سازی سامانه‌های ضد هوایی را ندید و اجازه داد تا این موشک با پایان یافتن سوختش در هوا منفجر شود. اما وزیر دفاع «بنی گانتس» اعلام کرد که سامانه‌های ضد هوایی به‌رغم فعال‌سازی نتوانستند این موشک را ساقط کنند و ناتوانی سامانه‌های ضد هوایی در ره‌گیری و از بین بردن این موشک در دست بررسی است.

رسانه‌های رژیم صهیونیستی اعلام کردند که مردم در منطقه میانی و جنوبی با صدای مجموعه زیادی از انفجارات از خواب پریدند و انتظار دارند که تفسیر قانع کننده‌ای از مسئولان خود بشنوند و در نهایت اعلام شد که سازمان‌های نظامی بررسی خواهند کرد که موشک شلیک شده، زمین به زمین یا زمین به هواست و نتیجه تحقیقات در روزهای آینده اعلام خواهد شد.

واقعیت این است که تصمیم شلیک موشک از سوی رهبران سوریه در تغییر قواعد رویارویی اهمیت زیادی دارد و نشان‌دهنده آغاز مرحله جدیدی مبتنی بر پاسخ دادن به تجاوزات رژیم صهیونیستی است که مسئولان آن تلاش می‌کنند این حقیقت و بسیاری از حقایق دیگر را از مردم خود پنهان سازند. اظهارات و اشارات سردار نقدی، یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در اینکه کسی که در منطقه شرارت می‌کند نباید انتظار داشته باشد که به خودش برنگردد.

تحلیلگران معتقدند که این پاسخ ایران به خرابکاری رژیم صهیونیستی در تاسیسات هسته‌ای نطنز است. همچنین سردار فلاح‌زاده، جانشین تازه تعیین شده فرمانده نیروهای قدس سپاه، اظهار داشته است کسی که آسیب پذیر است نباید به دیگران تجاوز کند و این گفته وی، احتمال نقش ایران در این حمله موشکی را افزایش داده است. اهمیت این اقدام به‌حدی بود که شبکه‌های خبری بین‌المللی برنامه‌های خود را قطع کردند و برای چندین ساعت متمادی با دعوت از کارشناسان نظامی و سیاسی به تحلیل این رویداد پرداختند.

آنچه مسلم است موشک شلیک شده به سرزمین‌های اشغالی از نوع فاتح ۱۱۰ است که اخیراً ایران در اختیار دولت سوریه قرار داده است. این موشک رادار گریز و هوشمند و نقطه‌زن است و توان زدن هر نقطه‌ای از سرزمین‌های رژیم صهیونیستی تا برد متوسط ۳۰۰ کیلومتر را دارد و سامانه‌های ضد هوایی گنبد آهنین و موشک‌های پاتریوت آمریکایی و حیتس اسرائیلی توان ره‌گیری و زدن آن را ندارند. شنیده شدن صدای انفجارات متعدد در اسرائیل تلاش ناموفق سامانه‌های موشکی این رژیم را نشان ‌داد که می‌کوشیدند این موشک را منهدم سازند.

به‌کارگیری این موشک که در واقع برهم زننده معادلات توسط واحدهای نظامی سوری است، می‌تواند آغاز مرحله جدیدی باشد. فرود آمدن این موشک در غرب راکتور هسته‌ای دیمونا تصادفی نیست و حامل این پیام مهم است که ایران توان زدن هر نقطه‌ای را در سرزمین‌های اشغالی دارد، اما در حال حاضر به دنبال ایجاد یک فاجعه هسته‌ای نیست و تنها در پی ارسال پیام است. برخی از کارشناسان سیاسی اعلام کردند که سوریه تلاش می‌کند مانند حزب‌الله معادله بازدارندگی را به اتمام برساند.

رژیم صهیونیستی همواره با در اختیار داشتن برتری نظامی، جنگ‌های خود با دولت‌های عربی را به نفع خود یکسره می‌کرد؛ ولی حزب‌الله در جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ با ایجاد مدل جنگ نامتقارن و با آتشباری به سرزمین‌های اشغالی موفق شد معادله بازدارندگی را ایجاد کند و به علت برقراری این معادله در طول ۱۵ سال گذشته این رژیم جرئت نکرده است هیچ‌گونه اقدامی بر ضد لبنان انجام دهد.

دولت سوریه اکنون با شلیک موشک به دیمونا تلاش می‌کند با هدف قرار دادن تاسیسات مهم و حساس این رژیم  نوعی بازدارندگی را ایجاد کند. ناتوانی این رژیم در مهار موشک‌های هوشمند و رادار گریز ایرانی عنصر اصلی این معادله جدید است که شکست دیگری را در تاریخ این رژیم ثبت خواهد کرد.

تصمیم دولت سوریه در پاسخ دادن به تجاوزات رژیم صهیونیستی قطعاً پیامدهای مهمی در داخل جامعه صهیونیستی ایجاد خواهد کرد. مردمی که شبانگاه با صدای انفجارهای متعدد از خواب پریدند، تازه متوجه شدند که ارتش رژیم صهیونیستی نه تنها قادر به حفظ امنیت آنها نیست، بلکه دروغ می‌گوید و حاضر نیست حقیقت را با آنها در میان بگذارد. استمرار افزایش احساس ناامنی در جامعه شکننده و مهاجرنشین صهیونیستی آنها را به مهاجرت معکوس وادار خواهد کرد که این رفتار در ابعاد راهبردی بزرگ‌ترین ضربه را بر پیکره و موجودیت این رژیم وارد می‌سازد.

این معادله جدید همچنین می‌تواند بسیاری از معادلات و هم‌پیمانی‌های منطقه‌ای را به هم بزند و به‌ویژه فرآیند عادی‌سازی روابط برخی از دولت‌های عربی با رژیم صهیونیستی را مختل کند. این فرآیند بر بستر امنیتی آغاز شد و رژیم‌هایی چون امارات، بحرین، سودان و مغرب با این تصور که رژیم صهیونیستی می‌تواند امنیت آنها را تضمین کند، جبهه‌ای را علیه ایران و محور مقاومت شکل دادند، ولی تحولات اخیر نشان داد که این رژیم در مقابل محور مقاومت حتی قادر نیست امنیت خود را تامین کند، چه رسد به تامین امنیت کشورهای سازشکار عربی و این حقیقت بسیاری از سازشکاران عرب را ناچار خواهد کرد که در رفتار گذشته خود تجدیدنظر کنند.

17ژوئن/21

فلسطین آغاز دور تهاجم

الف) خبرها و تحلیل‌های مرتبط با تحولات

۱ـ جنگ اخیر بدین صورت رقم خورد: رژیم صهیونیستی در ماه مبارک رمضان فشارهای جدیدی را در قدس و کرانه باختری علیه فلسطینی‌ها به اجرا گذاشت. بر اساس حکم دادگاه عالی این رژیم، ارتش و شهرک‌نشین‌های صهیونیستی برای تصرف محله عرب‌نشین «شیخ جراح» که شامل ۲۶ منزل است و در حد فاصل قدس غربی و قدس شرقی قرار دارد، وارد عمل شدند که با مقاومت ساکنان آن مواجه گردیدند. همزمان با آن رژیم صهیونیستی محدودیت‌های جدیدی را علیه رفت و آمد روزه‌داران و نمازگزاران مسلمان به مسجدالاقصی به اجرا گذاشت و صحن این مسجد مقدس را به محلی برای جولان نظامیان خود تبدیل کرد. علاوه ‌بر این، در نیمه دوم ماه مبارک رمضان بر تعداد حملات یهودیان شهرک‌نشین به مسلمانان و به‌ویژه جوانان افزوده شد. این مسایل بیانگر تشدید تلاش‌های رژیم صهیونیستی برای کوچاندن اعراب مسلمان از قدس شریف بود.

در پی این تهاجمات، جنبش‌های مقاومت حماس و جهاد اسلامی، رژیم غاصب را به انجام اقدامات متقابل علیه شهرک‌های صهیونیستی‌نشین مستقر در قدس تهدید کردند. این تهدید ابتدا در سخنان روز قدس اسماعیل هنیه مطرح شد و سپس در روز یکشنبه (۱۹ اردیبهشت) هر دو جنبش فلسطینی، ۲۴ ساعت به رژیم صهیونیستی مهلت  دادند تا هر سه اقدامی که شرح آن رفت را متوقف کند، وگرنه به اقدام عملی علیه شهرک‌های صهیونیست‌نشین دست خواهند زد، اما این هشدار از سوی رژیم صهیونیستی جدی گرفته نشد. پس از طی ۲۴ ساعت، مقاومت فلسطین ضرب‌الاجل دوساعته‌ای را تعیین کرد و همزمان از نظامیان مستقر در مسجدالاقصی خواست برای حفظ جان خود، این مکان مقدس اسلامی را ترک گویند که باز هم با بی‌اعتنایی صهیونیست‌ها مواجه شد. پس از پایان مهلت دوساعته، جنبش‌های حماس و جهاد ۱۱ موشک را به سمت این شهرک‌هاشلیک کردند.

ساعتی بعد دادگاه عالی رژیم اعلام کرد اجرای حکم تخلیه محله شیخ جراح را به مدت یک ماه به تأخیر انداخته است و نظامیان مستقر در صحن مسجدالاقصی این مکان مقدس را ترک کردند؛ اما شش ساعت پس از انفعالِ ناشی از بهت رژیم، حمله گسترده به غزه آغاز شد. اسرائیل تلاش کرد تا وضعیت دوگانه‌ای را در قدس و کرانه باختری با غزه حاکم و از پیوستن قدس و کرانه به غزه جلوگیری کند. مقاومت فلسطین که از قبل برای مواجهه آمادگی داشت، با اقدامی بی‌سابقه، انواع و اقسام موشک‌ها را به طرف مناطق مختلف رژیم صهیونیستی پرتاب کرد.

این دو جنبش فلسطین در دقایق اولیه بیش از ۶۰۰ موشک شلیک کردند و طی ۲۴ ساعت تعداد موشک‌ها را به بیش از ۱۳۰۰ فروند رساندند. گستره آتش فلسطینی‌ها از شمال حیفا تا جنوبی‌ترین نقطه فلسطین اشغالی، یعنی «فرودگاه رامون» در نزدیکی خلیج عقبه به وسعت ۲۴۰ کیلومتر مربع را شامل می‌شد. موشک‌های فلسطینی به‌شکلی هوشمند باریکه جمعیتی رژیم صهیونیستی را در سواحل دریای مدیترانه از شمال حیفا تا شهرک‌های همجوار نوار غزه زیر فشار شدید قرار دادند. در این میان سهم پایتخت این رژیم بیش از بقیه بود و وضعیت بی‌سابقه‌ای را بر آن حاکم کرد.

این جنگ از یک سو فلسطینی‌های ساکن در غزه، کرانه باختری و قدس، ساکنان سرزمین‌های ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در اردن، سوریه و لبنان را متحد کرد و از دیگر سو،  اوضاع داخلی رژیم صهیونیستی را طوری به هم ریخت که در حین جنگ، انتقادات زیادی از درون این رژیم علیه سیاست‌ها و اقدامات نظامی اسرائیل در رسانه‌ها و بیانات و بیانیه‌های رسمی مطرح شدند که در نوع خود بی‌سابقه بودند. از درون ارتش هم انتقادات تندی علیه جنگ غزه به گوش رسید.

مقاومت دلیرانه فلسطینی‌ها بر حوزه عربی نیز تأثیر گذاشت و همبستگی نسبتاً یکپارچه‌ای ـ حتی در میان کشورهای دارای رابطه رسمی با رژیم صهیونیستی نظیر مصر، اردن، بحرین و دولت خودگردان محمود عباس ـ به نفع مقاومت پدید آمد و تقریباً همه دولت‌های عربی علیه اقدامات اسرائیل موضع گرفتند.

۲ـ ارتش رژیم صهیونیستی در آغاز عملیات خشن علیه باریکه غزه اعلام کرد که بمباران ۲۵۰ نقطه از غزه را در دستور کار قرار داده است و با زدن این نقاط، توان نظامی مقاومت فلسطین  را نابود خواهد کرد. این اهداف در دو ساعت اول مورد حمله جنگنده‌های رژیم اسرائیل قرار گرفتند و فرماندهی ارتش گمان ‌کرد می‌تواند فاتحانه پایان جنگ را اعلام کند؛ اما تداوم پرتعداد شلیک‌‌ موشک‌های مقاومت ثابت کرد که ارتش اسرائیل از یک سو در برآورد توان نظامی مقاومت فلسطین دچار ضعف و خطای اساسی است و از سوی دیگر در اعلام آن دچار خطا شده است؛ به گونه‌ای که با ادامه حملات مقاومت، ارتش اسرائیل مورد انتقاد احزاب، شخصیت‌ها و میلیون‌ها یهودی‌ای واقع شد که به پناهگاه‌ها رفته بودند.

۳ـ فراگیری شلیک موشک‌های مقاومت از شمالی‌ترین تا جنوبی‌ترین مکان‌های نظامی و صنعتی رژیم صهیونیستی از یک سو ضربات خردکننده‌ای را متوجه موجودیت این رژیم کرد و از سوی دیگر وحدت همه بخش‌های فلسطینی را در پی داشت به گونه‌ای که مقامات اسرائیلی اعتراف کردند برای اولین بار ناگزیر شده‌اند به‌طور توأمان در دو بخش مناطق ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ بجنگند. درگیری به‌خصوص در شهرهای ساحلی منطقه ۱۹۴۸، وحشت زیادی را در صهیونیست‌‌ها به وجود آورد، به‌گونه‌ای که اسرائیل تلاش کرد تا با تماس با شخصیت‌ها و نهادهای فلسطینی، این بخش از فلسطین را آرام کند؛ اما چندان موفق نبود و ناگزیر شد در این مناطق از نیروهای ذخیره ارتش استفاده و گارد مرزی را برای بازپس‌گیری شهر اللُّد در شمال تل‌آویو وارد عمل کند.

۴ـ براساس شواهد و قرائن و بررسی‌های نظامی، رژیم صهیونیستی پس از شلیک موشک‌های مقاومت به سمت شهرک‌های صهیونیست‌نشین در قدس تصمیم گرفت با بهره‌گیری ار بمب‌افکن‌ها و ناوهای جنگی مجاور غزه و یگان‌های زمینی، غزه را به تصرف خود درآورد؛ ولی با شلیک حجم سنگینی از موشک‌های مقاومت متوجه قدرت نظامی مقاومت شد و به توصیه فرماندهان ارشد ارتش از این تصمیم  عقب‌نشینی کرد. زمانی که مقاومت، «آتش‌بس» را ناکافی اعلام کرد، رژیم صهیونیستی برای ارعاب مقاومت، مکرراً از تصمیم خود برای اشغال غزه خبر داد، ولی در درون متوجه خطرات چنین اقدامی بود. ر

پیش از این، رژیم صهیونیستی در سال ۱۳۸۴ ـ ۲۰۰۵ ـ در حالی که سلاح چندانی در غزه نبود، ناگزیر شد با بر جای گذاشتن اماکن و تجهیزات، از این باریکه فرار کند. در آن زمان یکی از مقامات بلندپایه این رژیم گفت: «ما از جهنم فرار کرده‌ایم، ولی هنوز کابوس روزهای حضور در این منطقه هنوز با ماست.» و یکی دیگر از نظامیان صهیونیست که به‌شدت مستأصل شده بود گفت: «دوست دارم یک روز از خواب بیدار شوم و به من بگویند غزه زیر آب رفته است.»

اسرائیل اینک چگونه می‌تواند به این منطقه که سازمان‌های دفاعی مستحکمی پیدا کرده و هزاران قبضه موشک در اختیار دارد، وارد درگیری شود؟ محمد الضیف، فرمانده نظامی جنبش حماس، پس از تهدید اسرائیل به حمله زمینی گفت: «ما از این تصمیم استقبال می‌کنیم، چون جنگ زمینی برای ما بسیار راحت‌تر است.»

۵ـ در این جنگ، رژیم صهیونیستی از چهار سامانه دفاعی پرهزینه یعنی سامانه گنبد آهنین برای مواجهه با راکت‌ها؛ سامانه فلاخن داوود برای مواجهه با موشک‌های بالستیک برد کوتاه؛ سامانه تاد برای مواجهه با موشک‌های بالستیک برد بلند و پاتریوت استفاده کرد؛ ولی نتوانست موشک‌های مقاومت را مهار کند و حدود نیمی از موشک‌ها توانستند در نقاط مختلف فرود بیایند و تلفات و خسارت وارد کنند. شکست این سامانه‌های دفاعی در واقع نشانه شکست اقتدار آمریکا و رژیم اسرائیل بود.

از سوی دیگر شلیک این حجم عظیم موشک‌ از یک جغرافیای کوچک محاصره شده اعجاب‌انگیز است و از شکست سنگین اطلاعاتی رژیم اسرائیل حکایت می‌کند؛ زیرا انواعی از سامانه‌های جاسوسی رژیم اسرائیل طی ۱۶ سال گذشته، نقطه نقطه این جغرافیای کوچک را زیر نظر داشته‌اند. نتانیاهو در روز دهم جنگ اعلام کرد که «اسرائیل تا کنون مورد اصابت ۴۰۰۰ موشک قرار گرفته است.» که از حجم موشک‌های شلیک شده در چهار جنگ قبلی غزه بیشتر است. این در حالی است که دقت این موشک‌ها و قدرت تخریبی آنها از موشک‌های شلیک شده مقاومت در جنگ‌های ۵۱ روزه، ۲۲ روزه، ۱۱ روزه و ۸ روزه قبلی بیشتر است.

۶ـ پس از این جنگ و مواجه شدن اسرائیل با حجم عظیم موشک‌های ارتقا یافته، یأس بر جامعه صهیونیستی مستولی شد و در همین فاصله ده‌ها مقاله که منعکس‌کننده یأس صهیونیست‌ها از آینده بود، در مطبوعات و رسانه‌های مختلف این رژیم از جمله جروز الم‌پست، هاارتص، اسرائیل‌الیوم، اسرائیل‌پست و معاریو چاپ شدند. در این مقالات شخصیت‌های مهم اسرائیلی فلسفه تأسیس اسرائیل و ادعاهایی نظیر هولوکاست و وجود هیکل سلیمان در زیر مسجدالاقصی را زیر سئوال بردند. «آری شبیت» در مقاله «اسرائیل آخرین نفس‌های خود را می‌کشد.» در هاآرتص نوشت: «ما با سخت‌ترین ملتی که تاریخ شناخته روبه‌رو هستیم و راه‌حلی جز به رسمیت شناختن آنها و پایان دادن به اشغال سرزمینشان نداریم … ما باید با دوستان خداحافظی و به سانفرانسیسکو، برلین یا پاریس‌ مهاجرت کنیم.»

۷ـ همه خبرها حاکی از بهت رژیم صهیونیستی از حجم موشک‌ها، کیفیت ارتقایافته آنان و اراده پشت شلیک آنها هستند. در این میان «جدعون لیفی»، صهیونیست سرشناس در هاآرتص نوشت: «گفتیم خانه‌هایشان را منهدم می‌کنیم و سال‌های طولانی آنها را به محاصره درمی‌آوریم؛ اما دیدیم که آنان از غیرممکن‌ها، موشک‌ خارج کردند و ما را با آنها مورد هدف قرار دادند.» یکی از فرماندهان قسام، چند روز پیش گفت: «ما صخره‌ها را شکافتیم و مواد را استخراج کردیم و به سر و روی غاصبان کوبیدیم.»

در حال حاضر هراس رژیم اسرائیل این است که در نتیجه مقاومت شکوهمند غزه، گروه‌های مبارز جدیدی در کرانه باختری و قدس سربرآورند و سلاح به دست به جان اسرائیلی‌ها بیفتند. اویگدور لیبرمن، وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی نومیدانه خطاب به فرماندهان ارتش گفت: «وقتی وضع ما در مواجهه با حماس این است، در برابر ایران و حزب‌الله چگونه خواهد بود؟»

۸ـ در این جنگ ما شاهد همبستگی طیف‌های مختلف مقاومت بودیم و علاوه بر مقاومت لبنان و مقاومت یمن، همبستگی طیف‌های مختلف عراقی را هم شاهد بودیم که بی‌سابقه بود. در این میان بعضی از گروه‌های عراقی که نیروی نظامی هم دارند، اعلام آمادگی کردند تا در کنار مقاومت فلسطین به سمت تأسیسات اسرائیلی هجوم ببرند. ائتلاف فتح عراق به ریاست هادی عامری اعلام کرد: «با مال، جان و همه وجود خود از فلسطینی‌ها در مقابل رژیم اسرائیل دفاع می‌کند.» صدور بیانیه از سوی حضرت آیت‌الله سیستانی نیز فضای عراق را کاملاً به نفع مقاومت فلسطین تغییر داد.

این حمایت‌ها از یک ‌سو تأثیر زیادی بر تداوم مقاومت فلسطینی‌ها به‌خصوص ساکنان غزه که تحت فشار شدید اسرائیل بودند داشت و از سوی دیگر نگرانی شدید اسرائیلی‌ها را به دنبال آورد. بر این اساس یک روز پس از شلیک سه موشک از سمت لبنان به مناطق شمالی فلسطین به وسیله گروه «احمد جبرئیل»، نتانیاهو دست به دامن فرانسه شد تا حزب‌الله را از ورود به درگیری منع کند که با پاسخ هوشمندانه سید حسن نصرالله مواجه شد و نگرانی‌اش رفع نشد. یک مقام آمریکایی هم با ابراز نگرانی از گسترش مقاومت به کرانه باختری اعلام کرد: «آمریکا نمی‌خواهد در طرف فلسطینی و به‌خصوص در کرانه باختری، مقاومت جایگزین تشکیلات خودگردان شود.» به دلیل همین نگرانی‌ها، بایدن در روز چهارشنبه، ۲۲ اردیبهشت، در تماس تلفنی از نتانیاهو خواست تا دیر نشده به این درگیری خاتمه دهد. البته روز پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی گفت به حملات علیه غزه ادامه می‌دهد.

 

ب) ابتکارات و شگفتی‌های مقاومت فلسطین در این جنگ

۱ـ فلسطینی‌های ساکن نوار غزه که تا پیش از این در موضع «دفاع از غزه» در برابر تهاجمات نظامی رژیم صهیونیستی قرار داشتند، استراتژی دفاع از کل سرزمین فلسطین و به‌خصوص قدس را در مواجهه با تهاجمات رژیم در پیش گرفتند و از موضع دفاعی به موضع هجومی تغییر وضعیت دادند. این جنگ برخلاف جنگ‌های پیشین برای دفاع از غزه و رفع مشکلات آن نبود، بلکه برای دفاع از قدس روی داد و در واقع گروه‌های مقاومت غزه چتر خود را باز کردند و همه فلسطین و مردم آن را تحت پوشش قرار دادند و با استقبال کل فلسطینی‌ها هم مواجه شدند.

۲ـ این جنگ همه مناطق تحت اشغال اسرائیل، به‌خصوص سرزمین‌های ۱۹۴۸ را دربرگرفت و کل سرزمین‌های اشغالی تبدیل به صحنه جنگ علیه اسرائیل شدند. این در حالی بود که بنا به اعتراف مقامات اسرائیلی، رژیم صهیونیستی برای ورود به چنین جنگی و مدیریت آن آمادگی نداشت.

۳ـ مقاومت فلسطین با اعلام قبلی حمله به شهرک‌های صهیونیستی در قدس و تل‌آویو، قدرت برنامه‌ریزی و ابتکار عمل خود را نشان داد. در این صحنه «عمل به وعده‌ها» هم اتفاق افتاد و به تهدیدات طرف فلسطینی علیه رژیم اسرائیل «اعتبار» بخشید. این در حالی بود که طرف اسرائیلی کاملاً منفعل عمل کرد. تأخیر شش ساعته ارتش اسرائیل در ورود به جنگ، اضطراب در مواجهه با اعراب فلسطین ساکن در سرزمین‌های ۱۹۴۸، آماده شدن برای حمله زمینی به غزه و سپس رها کردن آن و نداشتن تحلیل در مقابل شلیک چند فروند موشک از لبنان و سوریه، ناشی از انفعال و به هم‌ریختگی سیستم نظامی و سیاسی اسرائیل بود.

۴ـ جنگ غزه علیه اسرائیل در بهترین زمان ممکن یعنی زمان اعلام تأسیس رژیم صهیونیستی ـ یوم النکبه ـ از یک سو و به هم ریختگی سیاسی رژیم اسرائیل از سوی دیگر صورت گرفت. این رژیم در دو سال گذشته چهار انتخابات پارلمانی را برگزار کرد؛ اما نتوانست کابینه جدید را تشکیل دهد. درگیری‌ بین حزب لیکود و احزاب دیگر به اوج رسیده بود تا جایی که نتانیاهو از ضرورت برگزاری انتخابات پنجم و انتخاب مستقیم نخست‌وزیر توسط مردم خبر ‌داد که به معنای بی‌اعتبارسازی زمینه تشکیل دولت در این رژیم بود.

بر این اساس، این جنگ به تفرقه بیشتر میان احزاب و نهادهای رژیم صهیونیستی دامن زد و فلسطینی‌ها را یکپارچه کرد. این در حالی بود که یک هفته پیش از آن محمود عباس با اعلام ملغی کردن زمان برگزاری انتخابات پارلمانی فلسطین و به تأخیر انداختن انتخابات درون سازمان آزادی‌بخش فلسطین، فلسطینی‌ها را دچار تفرقه و درگیری‌های لفظی کرده بود.

۵ـ غافلگیر شدن اسرائیل، یکی دیگر از خصوصیات این جنگ بود. این رژیم با اراده عمل، سرعت عمل و توانایی عمل طرف فلسطینی غافلگیر شد، زیرا مدیریت این سه موضوع در سرزمین کوچک غزه که شدیداً زیر رصد سرویس‌های جاسوسی و تجهیزات مدرن کنترلی اسرائیل قرار دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است.

۶ـ این جنگ آسیب‌پذیری «عمق اسرائیل» ـ یعنی سرزمین‌های ۱۹۴۸ ـ را آشکار و امکان‌ فروپاشی اسرائیل در زمانی نزدیک را برای ساکنان غاصب صهیونیستی و برای مردم مظلوم فلسطین، باورپذیر کرد.

۷ـ این جنگ موازنه نظامی را میان دو طرف برقرار کرد، در حالی که تا پیش از این روند نظامی ـ امنیتی، یکطرفه و به نفع رژیم اسرائیل بود. اعلام راهبرد دفاع از قدس در برابر اقدامات تجاوزکارانه اسرائیل، مقاومت فلسطینی را به جایگاه موازنه‌دهنده رساند. از این پس اسرائیل در پی هر اقدام علیه فلسطینی‌ها در قدس، کرانه و سرزمین‌های ۱۹۴۸، نگران واکنش پرقدرت و فوری نظامی مقاومت فلسطین خواهد بود. شهید بزرگوار سردار سلیمانی که در طول این ۱۶ سال به دستور رهبر معظم انقلاب، «مشت فلسطینی‌ها را پر کرده» گفته بود: «ما باید گروه‌های مقاومت را به اندازه‌ای قوی کنیم که هر اژدهایی خواست آن را ببلعد، احساس کند این لقمه بسیار بزرگ‌تر از دهان اوست.»

۸ـ این جنگ، فلسطینی را که چهار تکه شده بود تبدیل به «حرف واحد» و اسرائیلی را که تلاش می‌کرد کل فلسطین را یهودی کند، تبدیل به «حروف متفرق» کرد.

۹ـ عزیمت اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی در اردن و اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی در لبنان به سمت مرزها و حمله به دیوارها و سیم‌های خاردار و درگیر شدن با نظامیان غاصب اسرائیل که به شهادت دو تن از اردوگاه‌نشین‌های اردنی و لبنانی انجامید و شلیک موشک‌های فلسطینی از لبنان و سوریه به سمت مناطق شمالی رژیم صهیونیستی، اردوگاه‌نشین‌های فلسطینی را وارد معادله قدرت کرد. این در حالی است که جمع ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی در سه کشور اردن، سوریه و لبنان بیش از شش میلیون نفر می‌شود. این موضوع، مخاطرات زیادی را برای رژیم صهیونیستی در پی دارد و موقعیت امنیتی آن را به‌شدت تضعیف می‌کند.

۱۰ـ این جنگ، توهم حل مسئله فلسطین به نفع اسرائیل را که در قالب طرح‌های مختلف غربی ـ عربی از جمله معامله قرن، طرح دو دولت، یهودی‌سازی کامل فلسطین، تصرف کرانه باختری توسط رژیم اسرائیل، عادی‌سازی روابط عربی ـ اسرائیلی (طرح ابراهیم) دنبال می‌شد، از بین برد. فلسطین به دو دولت یا به یک دولت اسرائیلی تبدیل نخواهد شد. این جنگ نشان داد کل فلسطین به‌زودی یک دولت فلسطینی با ترکیبی از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان خواهد داشت.

۱۱ـ این جنگ ظرفیت بالای کرانه باختری، قدس، ساکنان عرب مناطق ۱۹۴۸ و ساکنان اردوگاه‌های فلسطینی را برای تبدیل شدن به یک «انتفاضه بزرگ» به همه نشان داد. این موضوع ذهن اسرائیل و آمریکا را به هم ریخته و امیدهای زیادی را در مقاومت فلسطین پدید آورده است.

۱۲ـ در این جنگ «طی دو روز حجم شلیک موشک‌های مقاومت» از کل شلیک‌های موشک‌های فلسطینی در جنگ ۲۲ روزه فراتر رفت. در جنگ ۲۲ روزه حدود ۸۰۰ فروند موشک شلیک شدند، در حالی که در دو روز اول این جنگ ۲۲۰۰ موشک شلیک شدند. در این جنگ، کف خواسته مقاومت که آزادی عمل فلسطینی‌ها در قدس و کرانه است، از سقف خواسته مقاومت در جنگ‌های قبلی که «آتش‌بس» بود بالاتر است. به عبارت دیگر از نظر امنیتی نظامی، مقاومت فلسطین در نقطه بسیار بالاتری قرار دارد، حال آنکه در اول این جنگ، اسرائیل دست به عقب‌نشینی‌هایی زد و مثل گذشته، سقف خواسته‌اش همان آتش‌بس بود.

۱۳ـ در این جنگ لزوم توجه به خواسته‌های فلسطینی‌ها و حتی لزوم بازگرداندن سرزمین غصب شده فلسطین به مردم واقعی آن در محافل مختلف اسرائیلی مطرح شد و در قالب مقالات و اظهارنظرهای مختلف به رسانه‌های سرشناس آن راه یافت. در جنگ‌های پیشین نه تنها این اظهارات مطرح نشدند، بلکه کل اسرائیلی‌ها ـ از دولت تا احزاب و تا یهودیان غاصب ـ در موضعی واحد از جنگ علیه فلسطینی‌ها حمایت می‌کردند و حتی به ارتش می‌گفتند: «ما ماندن در پناهگاه‌ها را برای مدتی طولانی‌تر تحمل می‌کنیم تا شما برای همیشه ما را از شر گروه‌های مقاومت فلسطینی راحت کنید.» هم‌اینک بخش زیادی از صهیونیست‌ها درک کرده‌اند که آینده‌ای در فلسطین ندارند، زیرا فلسطین، سرزمین بدون ملت نیست.

۱۴ـ این جنگ و قدرت تهاجم فلسطینی ها نشان داد که حکایت فلسطین از حکایت بقیه ملت‌هایی که طی ۱۰۰ سال گذشته کشورهایشان را از دست داده‌ و در ملت دیگری ادغام و یا تکه‌تکه شده‌اند، جداست. فلسطین یوگسلاوی نیست که بعد از تجزیه فراموش شود. عثمانی نیست که بعد از تکه‌تکه شدن از یاد برود. امپراتوری «اتریش مجارستان» نیست که به ادغام در ملت دیگری تن بدهد و پس از آن هیچ خبری از مقاومت مردم و تلاش آنان برای احیای دوباره کشورشان نباشد. فلسطین سرزمینی الهی است و بار رسالتی سنگین را برای هدایت معنوی انسان‌ها بر دوش دارد و لذا از نفس نمی‌افتد. فلسطین رمز بقای دنیای اسلام است و همان ‌طور که چند بار پس از تصرف اغیار به دامن صاحبان خود بازگشته است، باز هم این اتفاق خواهد افتاد.

۱۵ـ آلمان و فرانسه و بعضی دیگر از کشورهای اروپایی در اقدامی بی‌سابقه مانع از به صحنه آمدن مردم در دفاع از مردم مظلوم فلسطین و مخالفت با اقدامات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی شدند. دلیل این برخورد از یک ‌سو رشد ظرفیت ضدصهیونیستی در این کشورها و از سوی دیگر موج پرقدرت مقاومت فلسطینی‌ها در این جنگ است. این جنگ، آسیب‌پذیری جدی رژیم صهیونیستی را آشکار کرد و سبب نگرانی شدید در اروپا شد.

۱۶ـ در این جنگ، دولت آمریکا در وضعیت انفعالی شدیدی قرار گرفت تا جایی که واکنش کنگره، به‌خصوص جمهوری‌خواهان را در پی داشت. در این میان مقامات دولت ترامپ خطرات ناشی از انفعال آمریکا را به بایدن گوشزد کردند. از نظر آنان وضع انفعالی آمریکا، حیات اسرائیل را در معرض تهدید و فروپاشی قرار می‌دهد. این در حالی است که همه از موضع حزب دموکرات آمریکا در دفاع از رژیم اسرائیل و جنایت‌های آن آگاهی دارند و می‌دانند که تعهد دموکرات‌ها در حفظ رژیم صهیونیستی بیش از جمهوری‌خواهان است. دلیل این انفعال، ضعف آمریکاست. این در حالی است که بعضی‌ها آن را به حساب تغییر راهبرد آمریکا و نارضایتی دموکرات‌ها از عملکرد نتانیاهو می‌گذارند. ضعف آمریکا در حمایت جدی از رژیم صهیونیستی سبب تغییر بیشتر معادلات منطقه به نفع جریان مقاومت می‌شود. این در حالی است که پیش از این جنگ هم مقاومت در منطقه غرب آسیا تعیین‌کننده معادلات بود، نه جریانات وابسته به آمریکا.

در این میان رئیس‌جمهور آمریکا با اعزام یک عرب لبنانی‌تبار ـ هادی عمرو ـ وانمود کرد که می‌خواهد به طرف فلسطینی نزدیک شود و ریاکارانه اعلام کرد: «از حقوق شهروندی فلسطینی‌ها حمایت می‌کند و مایل است آنان زندگی راحتی داشته باشند.» همه اینها وضعیت انفعالی و استیصال آمریکا را به تصویر کشید و نشان داد که اگر فلسطینی‌ها متحد به صحنه بیایند، آمریکا نمی‌تواند حمایت کارساز و مؤثری از رژیم صهیونیستی داشته باشد.

۱۷ـ موضع علمای مصر، به‌خصوص احمدالطیب، رئیس جامعه الازهر در حمایت از فلسطین و مقاومت، در جنگ‌های گذشته سابقه نداشت. وی در موضع‌گیری خود نه تنها از مقدسات فلسطین شامل مسجدالاقصی حمایت کرد، بلکه با صراحت اعلام کرد: «از حماس به دلیل دفاع از مقدسات حمایت می‌کند.» این در حالی است که به دلیل وابستگی الازهر به حکومت مصر، موضع احمد الطیب موضع مصر هم به حساب می‌آید که نویددهنده رابطه جدیدی میان فلسطینی‌ها و مصر، در جهت مخالف اسرائیل است. البته این فقط رهبر الازهر نبود که از مقاومت فلسطین حمایت کرد،  بلکه اکثر رهبران مذهبی اهل سنت و شیعه در اغلب کشورها و مجامع اسلامی، مواضع مناسبی در  دفاع از مقاومت فلسطین داشتند که قابل توجه است.

30آوریل/21

رژیم صهیونیستی و اینستاگرام

درآمد

تلاش گسترده صهیونیسم جهانی برای اعمال سلطه بر رسانه‌ها و شبکه‌های عمومی و در دست گرفتن کنترل آنهاست. مروری بر اقدامات گردانندگان شبکه‌های اجتماعی بزرگ در سال‌های اخیر، نشانه پوشش حمایتی این شبکه‌ها از سیاست‌ها و اهداف رژیم صهیونیستی است.

یکی از شبکه‌های اجتماعی مجازی که امروزه با اقبال کاربران مواجه شده و محبوبیت زیادی به دست آورده است، شبکه اجتماعی اینستاگرام است که در موارد متعددی حمایت از رژیم صهیونیستی و خدمت‌رسانی به این رژیم را نشان داده است.

 ۱ . اینستاگرام چیست؟

اینستاگرام شبکه اجتماعی برای به اشتراک‌گذاری عکس و فیلم است. کلمه اینستاگرام از ترکیب دو کلمه (Instant Camera) یا دوربین فوری و تلگرام ساخته شده است که به معنی پیام‌رسانی فوری از طریق عکس و دوربین است. این اپلیکیشن به کاربران اجازه می‌دهد که عکس و فیلم‌های خود را در این سرویس با سایرین به اشتراک گذارند. کاربران می‌توانند این فایل‌ها را با فیلترهای گوناگون اصلاح و با تگ‌ها و اطلاعات مکانی آنها را دسته‌بندی کنند. عکس‌ها را می‌توان به صورت عمومی و یا به صورت خصوصی برای برخی از کاربران به نمایش درآورد. کاربران می‌توانند با استفاده از هشتگ و موقعیت مکانی، محتوای دیگر کاربران را جستجو کنند؛ عکس‌های دیگران را بپسندند و با دنبال کردن دیگران آنها را به تایم لاین خود اضافه کنند.

در ششم ماه فوریه سال ۲۰۱۰  شبکه اجتماعی اینستاگرام برای اولین بار به‌صورت رسمی برای سیستم« iOS»   در اپ استور منتشر شد. طی مدت ‌زمان اندکی در تاریخ سوم آوریل سال ۲۰۱۲ نسخه اندروید این برنامه نیز منتشر شد و با رکورد دانلود بیش از یک ‌میلیون بار در کمتر از یک روز به کار خود ادامه داد. در نوامبر سال ۲۰۱۲ از نسخه وب این شبکه اجتماعی رونمایی شد و به این ترتیب دسترسی بهتری برای افراد از طریق مرورگرها فراهم گردید تا بهتر از اینستاگرام استفاده کنند. در سال ۲۰۱۴ نیز نسخه ویندوز موبایل این برنامه به ‌صورت عمومی در دسترس همگان قرار گرفت.(۱)

این اپلیکیشن پس از انتشار در سال ۲۰۱۰ محبوبیت بسیاری پیدا کرد و در ابتدای معرفی، در فهرست ۲۵ برنامه برتر پلتفرم« iOS» قرار گرفت و تعداد کاربران آن در عرض دو ماه به یک میلیون کاربر رسید. یک سال بعد، به بیش از ۱۰ میلیون کاربر دست یافت. سـرویس اینسـتاگرام بـه‌سـرعت در میـان کاربــران اینترنتــی محبوبیــت کســب کــرد و بــه بیــش از ۱۰۰ میلیــون کاربــر تــا آوریــل ۲۰۱۲ و ۳۰۰ میلیون کاربر تا دسامبر ۲۰۱۴ رسید.

 

  1. بنیانگزاران اینستاگرام

اینستاگرام توسط کوین سیستروم(۲) و مایک کریگر(۳) خلق و در اکتبر ۲۰۱۰ راه‌اندازی شد. کوین سیستروم نفر اول اینستاگرام در سال ۱۹۸۳ در هالیستون ماساچوست به دنیا آمد. مادر و پدر کوین مسیحی صهیونیست و از اعضای کلیسای هنکاک در شمال غرب بوستون آمریکا هستند. کلیسای مذکور را پائولین بیلی هنکاک تأسیس کرد که یک راهبه مسیحی بود که به علت اختلافات در تفکرات نسبت به الوهیت خدا از کلیسا طرد شد، تأسیس کرد.(۴)

 

  1. خرید اینستاگرام توسط فیس‌بوک

رشد سریع کاربران و نفوذ اینستاگرام موجب شد که فیسبوک در آوریل ۲۰۱۲ اینستاگرام را به مبلغ یک میلیارد دلار (دو برابر ارزش واقعی آن در زمان مذکور) خریداری کند و به این ترتیب اینستاگرام نیز تحت مالکیت مارک زاکربرگ – تأثیرگذارترین صهیونیست جهان قرار گرفت. کسی که با حضور در سرزمین‌های اشغالی، طی مراسمی ویژه، جایزه خود را از دست سران رژیم صهیونیستی دریافت کرد. سیستروم پس از فروش اپلیکیشن محبوبش به فیسبوک از طرف مالک جدید، همچنان در سمت مدیریت اینستاگرام باقی ماند، اما پس از استعفای ناگهانی سیستروم از این سمت، کمپانی فیسبوک، آدام موسری یکی از پیشکسوتان شبکه‌های اجتماعی را به عنوان مدیر جدید اینستاگرام معرفی کرد. موسری یکی از مدیران با سابقه فیسبوک است که مدت زیادی را به عنوان مدیر اجرایی در این شرکت مشغول به کار بوده است. وی در اول اکتبر ۲۰۱۸  به ‌عنوان مدیرعامل اینستاگرام انتخاب شد. موسری نیز یک آمریکایی با اصالت یهودی اسرائیلی است.(۵)

نکته قابل توجه آنکه کوین سیستروم و مارک زاکربرگ مانند تمام مدیران شرکت­‌ها و مؤسسات آمریکایی ارتباط تنگاتنگی با لابی‌های صهیونیستی و سرویس‌های جاسوسی این رژیم دارند، به‌طوری که صهیونیست­‌ها به مارک زاکربرگ مالک فیس بوک، واتس آپ و اینستاگرام لقب «پسر خوب یهود» و «امید غلبه تفکر یهود بر جهان» را داده‌اند. نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی نیز زاکربرگ را از وفادارترین اشخاص به آرمان‌های یهود معرفی کرده است.

علاوه بر این مارک زوکربرگ عضو فرقه و انجمن فراماسونری – صهیونیستی AEPi(Alpha Epsilon Pi)(6) است. نکته قابل تأمل اینکه کوین سیستروم نیز عضو انجمن فراماسونری زیگماست (sigma nu) که از انجمن‌های تابعه AEPi محسوب می‌شود. این تنها گوشه‌ای از شخصیت پیدا و پنهان افرادی است که مالکیت و اداره شبکه اینترنتی محبوب اینستاگرام را در دست دارند.

 

  1. خدمات اینستاگرام به رژیم صهیونیستی

با مروری بر اقدامات گردانندگان شبکه‌های اجتماعی بزرگ نظیر فیسبوک، اینستاگرام، توئیتر و… در سال‌های اخیر، می‌توان به نوعی پوشش حمایتی از سیاست‌ها و اهداف رژیم صهیونیستی در این شبکه‌ها پی برد. فیسبوک و به تبع آن اینستاگرام در زمینه ارتباط با سرویس‌های اطلاعاتی غربی و صهیونیستی و جاسوسی از حریم شخصی کاربران خود نیز سابقه‌ای طولانی دارند. نشریه یهودی – فرانسوی «لومگزین دی یسراییل» در اکتبر ۲۰۰۹ با انتشار مطالبی از نقش شبکه فیسبوک به عنوان ابزار کسب اطلاعات از کاربرانش برای تحلیل و برنامه‌ریزی سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی پرده برداشت. سندیت این افشاگری در آن حد بود که سفیر رژیم صهیونیستی در پاریس‌، مجله «لومگزین دی یسراییل» را متهم به افشای اسراری کرد که نبایستی آنها را برای دشمن فاش می‌کرد. نشریۀ بلومبرگ نیز در جولای سال ۲۰۲۰ طی گزارشی از جاسوسی فیسبوک از طریق دوربین اینستاگرام در گوشی‌‌های آیفون خبر داد. به نوشته بلومبرگ؛ فیسبوک عامدانه و زمانی که گوشی کاربران غیرفعال بوده، بدون اجازه دوربین اینستاگرام را فعال می‌‌کرده است.(۷)

اما درخصوص حمایت شبکه اجتماعی اینستاگرام از این رژیم بیش از هرچیز می‌توان به سانسور و حذف مطالب و صفحات ضد صهیونیستی و سیاسی- نظامی اشاره کرد. اقداماتی که به‌وضوح ادعای همیشگی این شبکه اجتماعی در خصوص آزادی بیان را نقض می‌کنند.

اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی مشابه مثل فیسبوک در راستای حمایت از رژیم صهیونیستی و با ممنوعیت انتقاد از این رژیم پست‌هایی را که درحمایت از مردم فلسطین و علیه سیاست‌های این رژیم نوشته می‌شود، حذف می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی مذکور هرگونه انتقاد صریح از رژیم صهیونیستی و سیاست‌های نژادپرستانه و سرکوبگرانه آنها علیه فلسطینیان را به بهانه مغایرت با خط مشی و استاندارد‌های این رسانه‌ها سانسور می‌کنند.

بر اساس خط مشی‌ها و قوانینی که اینستاگرام درباره فعالیت کاربران در این شبکه اجتماعی منتشر کرده است «مطالب ارسالی نباید دارای محتوای خشونت‌آمیز، برهنگی و یا حتی نیمه برهنگی، تبعیض‌آمیز، غیر قانونی، دشمنی و کینه‌توزی و مخصوصاً جنسی و پورنوگرافی باشند.» و در صورت تخطی از قوانین مذکور، یا پست ارسال شده حذف و یا اکانت کاربری غیرفعال می‌شود. طبق این بند، بسیاری از کاربری‌ها و پست‌های ارسال شده می‌بایست در معرض حذف یا حداقل سانسور قرار بگیرند؛ اما این اتفاق معمولاً رخ نمی‌دهد. این در حالی است که اینستاگرام در موارد متعددی به بهانه مقابله با خشونت و افراطی‌گری و نفرت پراکنی اقدام به حذف صفحات سیاسی و مذهبی و صفحات مربوط به مقامات نظامی ایران و نیز صفحات منتسب به حزب‌الله و مبارزان ضد صهیونیست فلسطینیان کرده است. در ادامه به تعدادی از موارد سانسور شده توسط اینستاگرام در راستای حمایت از رژیم صهیونیستی اشاره می‌شود.

 

الف. حذف صفحات و مطالب ضدصهیویستی و جبهه مقاومت

صفحه «عاشق مبارزه با اسرائیل» در اینستاگرام یکی از صفحاتی است که به درخواست رژیم صهیونیستی تا کنون دو بار حذف شده است. سایت آمریکایی فری‌بیکن در خصوص صفحه مذکور نوشته است که مخالفان نظام ایران در واکنش به این کمپین مجازی، سایت‌هایی چون اینستاگرام را تحت فشار قرار داده‌اند که این کمپین را مسدود کنند، زیرا به ادعای آنها، این کمپین سیاست‌های به اصطلاح مبارزه با محتواهای نفرت پراکنی را نقض کرده است. گسترش این کمپین آن‌چنان بوده که گروه لابی صهیونیستی «اتحاد علیه ایران هسته‌ای» که مهم‌ترین نهاد فعال علیه برنامه هسته‌ای ایران در آمریکا به شمار می‌رود، در صفحه توییتر خود از این کمپین ابراز نارضایتی و انزجار کرده است. یکی از مقامات این گروه نیز از شبکه‌های اجتماعی از جمله اینستاگرام، مسدود‌سازی فوری این کمپین را خواسته است.(۸)

حذف و مسدودسازی اکانت وابسته به خبرگزاری قدس در این شبکه اجتماعی نمونه دیگری از اقدامات حمایتگرایانه اینستاگرام از رژیم صهیونیستی است. این در حالی است که مؤسسه مذکور در صفحه اینستاگرام خود تنها به پوشش اخبار و رویدادهای مرتبط با فلسطین و مقاومت مبادرت ورزیده است، اما مسئولان اینستاگرام به بهانه «انتشار محتوای خشونت‌آمیز» این صفحه و صفحات مشابه آن را مسدود کرده‌اند. (۹) اینستاگرام در خرداد ماه  ۹۹ نیز صفحه خبرگزاری قدس را به دلیل انتشار مطالبی در مورد جنایات رژیم صهیونیستی و مظلومیت مردم فلسطین و انتشار تصاویر شهید سردار سلیمانی مجدداً مسدود کرد. علاوه بر این، اکانت «قبله اول»، وابسته به جمعیت دفاع از ملت فلسطین نیز توسط اینستاگرام مسدود شده است.

پرویز جاهد، منتقد سینما که سابقه همکاری با شبکه سلطنتی انگلستان (BBC) را دارد؛ در خصوص حذف مطالب حمایتی از فلسطین توسط اینستاگرام چنین اظهار کرده است: «در واکنش به سرکوب اعتراضات مردم فلسطین در نوار غزه علیه انتقال سفارت آمریکا به بیت‌المقدس و کشته شدن بیش از ۶۰ نفر و زخمی شدن بیش از ۲۴۰۰ نفر از تظاهرکنندگان به دست سربازان بی‌رحم اسرائیلی، پستی در اینستاگرام منتشر کردم که حاوی چند عکس از جنایات سربازان اسرائیلی و سلاخی مردم فلسطین بود و همراه با عنوانی، این جنایات بی‌رحمانه را محکوم می‌کرد. اما صبح دیروز در کمال ناباوری دیدم که اینستاگرام پست مرا حذف کرده و پیامی با این مضمون فرستاده است که پست شما به دلیل نقض خط مشی اینستاگرام حذف شده است.» جاهد در این زمینه گفته است: «حالا می‌بینم که اسرائیل خط قرمز اینستاگرام نیز هست و اگر پستی در افشای جنایات این حکومت در فضای اینستاگرام منتشر شود، بدون شک حذف خواهد شد.»(۱۰)

 

ب. حذف مکرر صفحات سید حسن نصرالله

اینستاگرام در آبان ۹۴  حساب کاربری رسمی سید حسن نصرالله را نیز بست. بسته شدن این صفحه در پی درج ویدئوهای سخنرانی نصرالله و اعلام حمایت وی از انتفاضه سوم مردم فلسطین رخ داد. صفحه رسمی سید حسن نصرالله تا کنون سه بار توسط اینستاگرام و بدون اخطار قبلی حذف شده است.

 

ج. مسدودسازی صفحات منتسب به مسئولان سیاسی نظامی جمهوری اسلامی ایران

اقدام اینستاگرام در حذف صفحات بسیاری از مسئولان سیاسی و نظامی کشور و برخی از مقامات ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز آزادی و استقلال این رسانه را زیر سؤال برده و وابستگی آن به آمریکا و لابی‌های صهیونیستی را نشان می‌دهد.

یک از مدیران ارشد اینستاگرام بسته شدن حساب برخی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تأیید و عنوان کرده است: «ما تحت محدودیت‌های قوانین تحریم‌های ایالات متحده عمل می‌کنیم. با مقامات دولتی مرتبط همکاری می‌کنیم تا اطمینان حاصل کنیم که تعهدات قانونی‌مان، از جمله مربوط به تعیین سپاه به عنوان سازمان تروریستی خارجی را رعایت می‌کنیم. در این راستا حساب‌های کاربری برخی مسئولین و سرداران سپاه و افراد منتسب به فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توسط شبکه اجتماعی اینستاگرام مسدود شده‌اند.»(۱۱) این در حالی است که برای مقابله با نفرت‌پراکنی و انتساب ادعاهای دروغ توسط مقامات آمریکایی، اسرائیلی، سعودی و اماراتی بر ضد جمهوری اسلامی ایران در این شبکه اجتماعی هیچ تمهیداتی اندیشیده نمی‌شود.

اقدام دیگر اینستاگرام، نقض آشکار آزادی بیان و حذف پست‌های کاربران ایرانی در محکومیت اقدامات تروریستی و غیر انسانی کشورهای متخاصم و رژیم صهیونیستی است. اقدامی که سال گذشته و در پی شهادت سردار سلیمانی نمود و وضوح بیشتری یافته است.

این تصمیمات یک‌جانبه سال گذشته در زمان شهادت سردار سلیمانی و پس از آن، چندی پیش در زمان ترور شهید فخری‌زاده به‌وفور تکرار شد. اقدام اینستاگرام با پاک کردن پست‌های کاربران عادی شروع شد. استوری‌ها و پست‌های کاربران حکایت از این داشتند که اینستاگرام هر پستی را که در آن عکس یا هشتگی از  شهید قاسم سلیمانی باشد، حذف می‌کند. این موضوع همراهی اینستاگرام با اقدامات تروریستی کشورهای متخاصم از طریق حذف اکانت و پست‌های کاربران ایرانی و جلوگیری از آزادی بیان ایرانیان در فضای مجازی را بیش از پیش نمایان کرده است. در این راستا شبکه اجتماعی فیس‌بوک که مالک پلتفرم اینستاگرام است در ارتباط با علت حذف پست‌های مربوط به شهادت سردار سلیمانی اعلام کرده است که موظف به رعایت قوانین تحریم آمریکا علیه ایران است که شامل قرارگرفتن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرماندهان آن در فهرست تحریم‌هاست.

 

د. راه‌اندازی حساب‌های کاربری با هدف تطهیر چهره رژیم صهیونیستی 

یکی از اهداف مهم اینستاگرام تبدیل اسراییل منفور، نامشروع و کوچک به اسرائیل بزرگ است. در این راستا رژیم صهیونیستی با بهره‌گیری از بستر شبکه‌های اجتماعی مجازی، برای برقراری ارتباط با مردم ایران از یک سو و ترویج و معرفی این رژیم از سوی دیگر، در اینستاگرام و توئیتر اقدام به ایجاد حساب‌هایی به زبان فارسی کرده است.

برای مثال ارتش رژیم صهیونیستی، که نام اصلی آن «نیروهای دفاعی اسرائیل» (به اختصار:IDF) است، از تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ در توئیتر و اینستاگرام شروع به انتشار محتوا به زبان فارسی و شش روز بعد نیز ​کانالی را به زبان فارسی در تلگرام ​راه‌اندازی کرد و شمار دنبال‌کننده‌های حساب اینستاگرام آن در مدت کوتاهی به بیش از دو هزار تن، شمار دنبال‌کننده‌های حساب‌ توئیتر آن به ۳۰۰ کاربر، و شمار اعضای کانال تلگرام آن هم به بیش از چهار هزار نفر رسید. ارتش این رژیم در خصوص اقدامات مذکور، در پیامی در توئیتر همزمان با اعلام راه‌اندازی رسمی این بستر جدید، نوشت:

«مردم ایران شایسته آن هستند که حقایق را بشنوند و این دقیقاً همان چیزی است که ما هم‌رسانی می‌کنیم. ایرانی‌ها می‌توانند حساب ما [@IDFFarsi] را در توئیتر دنبال کنند و خودشان ببینند که دشمن آنها نه ارتش اسرائیل که رژیم سرکوبگر ایران است.

علاوه بر این حساب‌های کاربری بسیاری در اینستاگرام با هدف معرفی هویت یهودی اسرائیلی و تشویق یهودیان سراسر جهان به مهاجرت به سرزمین‌های اشغالی و تغییر نگاه عمومی به این رژیم راه‌اندازی شده‌اند. برای مثال صفحه birthright Israel (CIE) حساب کاربری خود را به حمایت از رژیم صهیونیستی اختصاص داده و با سازمان دادن سفرهای رایگان ده روزه به اسرائیل درصدد تقویت هویت یهودی- صهیونیستی است. در این زمینه آویوا سوکلوسکی(۱۲) مدیر ارتباطات دیجیتال در CIE اظهار داشته است:

«ما می‌خواهیم جوانان یهودی از سراسر جهان به اسرائیل بیایند.» وی همچنین با اشاره به اهمیت برنامه اشتراک عکس به عنوان بستری برای حمایت از اسرائیل گفته است: «بسیاری از جوانان یهودی، اسرائیل را از طریق رسانه‌های خبری یا آنچه دیگران در اینترنت ارسال می‌کنند، می‌شناسند. حساب اینستاگرام ما به آنها این فرصت را می‌دهد تا اسرائیل را از دریچه چشم دوستانشان و افرادی که می‌شناسند و به آنها اعتماد دارند ببینند. حساب ما گلوله جادویی برای ایجاد یک رابطه معتبر و معنادار با اسرائیل نیست، اما ما معتقدیم که این خود گامی بزرگ است.»

در حالی که CIE با به اشتراک گذاشتن تصاویر دوستان یا اعضای خانواده افرادی که درگیر فرهنگ اسرائیل هستند از این رژیم حمایت می‌کند، حساب کاربری دیگری با عنوان Stand with us عکس‌هایی را منتشر می‌کند که به گفته مدیر رسانه‌های اجتماعی آن – امیلی شریدر(۱۳) «تنوع اسرائیل را برجسته، اطلاعات غلط را اصلاح و اسرائیل را به گونه‌ای معرفی می‌کند که ما اغلب در رسانه‌های سنتی نمی‌بینیم.»

شریدر همچنین گفته است: «به‌طور خاص در اینستاگرام، ما پست‌های زیادی در خصوص سربازان ارتش اسرائیل داریم تا افسانه‌های متجاوز بودن اسرائیل را از بین ببریم.»(۱۴)

این پیام‌ها به‌وضوح نشان دهنده تلاش رژیم صهیونیستی برای تطهیر چهره خود از طریق شبکه‌های اجتماعی است. دیگر نهادهای دولتی اسرائیل هم چند سالی است حساب‌های کاربری شبکه اجتماعی به زبان فارسی دارند. وزارت خارجه اسرائیل در توئیتر به زبان فارسی فعال است و ۱۲۰ هزار دنبال‌کننده دارد. این وزارتخانه در اینستاگرام هم ۲۹۳ هزار دنبال‌ کننده دارد و کانال تلگرام فارسی آن هم حدود ۲۳ هزار عضو دارد.(۱۵)

پیگیری سیاست‌های ذکر شده از سوی شبکه‌های اجتماعی بین‌المللی به‌وضوح بیانگر پوشش حمایتی از رژیم صهیونیستی توسط این شبکه‌هاست. موضوعی که دامنه آن در سال‌های اخیر در حال گسترده‌تر شدن است، تا جایی که به نظر می‌رسد شبکه‌های اجتماعی مذکور، دارای چهارچوب و دستورالعمل خاص دیکته شده‌ای از سوی صهیونیست‌ها هستند که تخطی از آن جرم و نقض قانون تلقی می‌شود و مستوجب مجازات است.(۱۶)

 

 

پی نوشت‌ها:

https://gerdab.ir/fa/news/19105

16آوریل/21

صهیونیست؛ یک رژیم نژادپرست

مقدمه:

ماهیت نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نه تنها در قبال اعراب که در مورد یهودیان غیراروپائی و سیاهپوستان افریقائی هم اعمال میشود. این واقعیتی است که رژیم صهیونیستی همواره کتمان میکند، اما فشارها و تضییقاتی که بر این مردم تحمیل میشود انکارنشدنی هستند. رژیم صهیونیستی تنها اروپائیها را یهودی اصیل میداند و لذا با سایر یهودیان رفتاری مشابه با رفتار با اعراب را در پیش میگیرد تا آنان هم نتوانند در حاکمیت این رژیم سهم تعیینکنندهای داشته باشند.

 

۱٫برخورد نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نسبت به اعراب

موضوع برخورد صهیونیست‌ها با اعراب به آغاز اسکان صهیونیست‌ها در فلسطین باز می‌گردد، وقتی که صهیونیست‌ها کارگران عرب را به بهانه بهکارگیری کارگران یهود از کار بیکار کردند و با غیریهودیانی هم که کارگران عرب را استخدام می‌کردند، به مخالفت و کشمکش‌های خونینی بر‌خاستند. در این مورد آژانس یهود به توجیه مسئله پرداخت و گفت برپایی دولت ملی یهود و توسعه و استحکام جای پای یهودیان در فلسطین با بیکار بودن کارگران یهودی و استخدام کارگران عرب امکان‌پذیر نیست.

در آغاز به کارگران عرب اجازه داده نمی‌شد به عضویت سندیکاهای هستدروت در آیند. اگر چه بعدها تعدادی از آنها توانستند به این سندیکا ملحق شوند، ولی همواره حقوقشان از حقوق کارگران یهودی کمتر بود. صهیونیست‌ها به اعراب اجازه وارد شدن به مزارع «کیبوتز» را نیز نمی‌دادند. این ممنوعیت تا امروز نیز ادامه دارد و رژیم صهیونیستی برای ادامه آن تدابیر سختی را هم اجرا میکند، از آن جمله وزارت کشاورزی رژیم صهیونیستی در فوریه ۱۹۷۶ آب باغاتی را که از کارگران عرب در آن استفاده می‌شد، قطع کرد و با کسانی که به کشاورزان عرب زمین اجاره می‌دادند یا با آنان شریک میشدند، به مخالفت شدید برخاست. معاون فرمانداری تلآویو نیز پیشنهاد کرد که به جای کارگران فلسطینی، از ترکیه و یونان کارگر استخدام شود.(۱)

بهخوبی روشن است که در پی این سیاستها، فقط در کارهای کممزد، ساده و غیرتخصصی و فاقد هر نوع بیمه‌ اجتماعی که معمولاً  به «کار سیاه» مشهورند، از اعراب استفاده می‌شود. در نتیجه می‌بینیم که در سال ۱۹۷۱ از ۱۶۲۲ نفر فلسطینی، فقط هفت نفر از اعراب در پست‌های اجرایی رژیم صهیونیستی به کار مشغول بوده‌اند.(۲)

از دیگر اقدامات رژیم صهیونیستی برای جداسازی یهودیان از اعراب این بود که اعراب را بهزور وادار می‌کرد تا در مناطق معینی سکونت کند و از اقامت ایشان در شهرها و مناطق یهودی‌نشین جلوگیری می‌کرد. علاوه بر این رفت و آمد اعراب به بعضی مناطق را مشروط به کسب اجازه از دولت کرده بود و اعراب حق خریدن، اختیار و اجاره زمین‌های وابسته به دولت و صندوق ملی یهود را که بالغ بر ۸۹% مساحت رژیم غاصب فلسطین بود، نداشتند.

گذشته از مسائل اقتصادی، در مسائل خدماتی، اجتماعی، بهداشتی و آموزشی و نیز سیاست‌های مشابهی برای جداسازی اعراب از یهودیان اجرا می‌شدند. علاوه بر این محدودیت‌های رسمی و قانونی، خود یهودیان نیز بهطور خودسرانه به این تبعیض‌ها دامن می‌زدند. مثلاً به اعراب اجازه کار و سکونت در همسایگی و محله‌های خوب را نمی‌دادند، ازدواج و طرح دوستی با اعراب نیز بهندرت اتفاق میافتاد و هر کسی که بدان اقدام می‌کرد، سخت تحت فشار قرار می‌گرفت.

نتایج نظرخواهی‌های انجام شده، خود گویای عقاید نژاد ضدعرب است. در نظرخواهی سال ۱۹۷۱، ۷۴% از یهودیان سرزمین‌های اشغالی معتقد بودند که اعراب کمهوش‌تر از یهودیان هستند و ۸۰% می‌گفتند که یهودیان شجاع‌تر از اعرابند و ۷۶% می‌گفتند اعراب از نظر ارزش‌های انسانی، پست‌ترند.(۳)

 

  1. برخورد نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نسبت به سیاه‌پوستان

البته این برخوردهای نژادپرستانه تنها نسبت به اعراب نبود، بلکه سیاه‌پوستان را هم شامل می‌شد. بهرغم اینکه رژیم صهیونیستی سعی داشت با ملت‌ها و دولت‌های آفریقا رابطه دوستانه برقرار کند، با وجود این صهیونیستها نمی‌توانستند دورویی خود را پنهان کنند و در مناسبت‌های مختلف، به تحقیر سیاه‌پوستان می‌پرداختند. آفریقایی‌هایی که در سرزمین‌های اشغالی مشغول به تحصیل بودند، تبعیض‌های پنهان و آشکار صهیونیست‌ها را به چشم می‌دیدند.

در حالی که رژیم صهیونیستی در تبلیغاتش روی این موضوع سرپوش می‌گذاشت؛ ولی رابطه حسنه و محکم آن با آفریقای جنوبی و ارتباط تل‌آویو با نژادپرست‌های آفریقای جنوبی، پرده از برخورد منافقانه رژیم صهیونیستی با آفریقایی‌ها برداشت، ارتباطی که تاریخ آن به زمان ژنرال «سمطس»، از عاملان اصلی صدور اعلامیه بالفور، باز می‌گردد. از دستاوردهای رابطه رژیم جعلی صهیونیستی با آفریقای جنوبی، تجارت الماس و اخیراً همکاری‌های هسته‌ای بین آنان است. آفریقای جنوبی اکنون از جمله دولت‌هایی است که از نظر سیاسی و اقتصادی حامی رژیم صهیونیستی به شمار می‌آید. روزنامه «زاینست ریکورد» ارگان انجمن صهیونیست‌ها در آفریقای جنوبی، رسالت یهودیان و آفریقای جنوبی را در حفظ نژادشان، شبیه به هم دانسته است و به مناسبت‌های مختلف به همگون بودن شیوه مبارزات هر دو اشاره کرده است. دکتر فروود در تشریح اینکه رژیم صهیونیستی مثل آفریقای جنوبی است، می‌گوید:

«اسرائیل دولتی است که بر تبعیض و نژادپرستی تکیه دارد» و از این رهگذر است که هر دو رژیم تا آنجا که بتوانند به همدیگر کمک می‌کنند. گاهی دیده می‌شود کسانی که می‌خواهند بین حکومت منطقه «پندستان» در آفریقای جنوبی و بین حکومت خودمختاری که رژیم صهیونیستی قصد دارد در کرانه غربی [رود اردن]  تشکیل دهد، نوعی هم‌شکلی و شباهت برقرار کنند، ولی اگر بگوییم که در این زمینه رژیم صهیونیستی با حکومت نژادپرست آفریقای جنوبی و نازیسم فرقی ندارد، کمی مبالغه کرده‌ایم، زیرا زیرکی صهیونیست‌ها باعث شده که آنها برنامه رسمی نژادپرستانهشان را علناً اعلام نکنند و مثل نازیسم و آفریقای جنوبی، اندیشه‌های خود را صریحاً روشن نسازند؛ زیرا جهان امروز آماده است تا با کسی که حرفی از نژادپرستی بزند، برخورد کند.(۴)

 

  1. برخورد نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نسبت به یهودیان غیر اروپایی

یکی از مشکلات جنبش صهیونیسم، چگونگی برخورد با یهودیان شرقی و سیاه‌پوست بود؛ زیرا از یک سو صهیونیست‌ها نژادپرستی خویش را بر بی خدشه بودن نژاد همه یهودیان سراسر جهان بنا و از یهودیان شرقی (سفاردی‌ها) هم برای آمدن به فلسطین دعوت کرده بودند؛ ولی از سوی دیگر بر اساس همان حس نژادپرستانه و استعماری اروپایی‌شان نمی‌توانستند ملیت‌های غیراروپایی و یا سیاه‌پوست را با خود برابر و همتراز ببینند و آنگاه که تعداد این گونه یهودیان به نصف جمعیت  رژیم صهیونیستی افزایش یافت، یهودیان اروپایی برای کشاندن تعداد بیشتری از یهودیان اروپایی ـ که به عقیده آنان یهودیان حقیقی بودند ـ به فلسطین تلاش زیادی کردند.  صهیونیست‌ها در توجیه این سیاست می‌گفتند: «گذشت زمان و آموزش‌های لازم مشکل را برطرف می‌کند و شأن و منزلت هر دو گروه از یهودیان یکسان خواهد شد.» اما عملکردهای  رژیم صهیونیستی عملاً شکاف بین دو گروه را عمیق‌تر کرد، بهطوری که یهودیان غیر اروپایی از نظر مسکن، شغل، آموزش و امور اقتصادی در تنگنا قرار گرفتند و به عقیده کارشناسان  رژیم صهیونیستی تلاشی که برای بهبود وضع یهودیان غیر اروپایی شد، نتیجه‌ای به دنبال نداشت. برای نمونه در سال ۱۹۶۶ تعداد زیادی از آنان ـ حدود ۲۵۰ هزار نفر ـ بیسواد بودند و فقط ۲% از تعداد فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها را یهودیان غیر اروپایی تشکیل می‌دادند.(۵)

علاوه بر آن با سپردن پست‌های مهم به یهودیان غیر اروپایی نیز مخالفت می‌شد. این مخالفت‌ها گاهی چنان سبب رسوایی می‌شد که گهگاه به روزنامه‌های سراسر جهان نیز راه می‌یافت. برای نمونه می‌توان از دسیسه و پاپوشی که علیه «أهارون ابوحصیره»، وزیر امور مذهبی انجام شد یاد کرد. وی که اصالتاً مغربی بود، علت این دسیسه را مخالفت یهودیان اروپایی با یهودیان شرقی دانسته است. جار و جنجال طرفداران وی بالا گرفت و جامعه اشغالگران سرزمین‌های فلسطین تکان شدیدی خورد و نام «اسرائیل دوم» که بر یهودیان شرقی اطلاق می‌شد، دوباره چشم‌ها را به خود خیره کرد.(۶)

در مخالفت با یهودیان اروپایی، گروهی از یهودیان شرقی در «جنبش پلنگ‌های سیاه» متشکل شدند و اقدام به عملیاتی کردند که در سال ۱۹۷۱ به برخوردهای خونینی انجامید. این جنبش حدود ده سال بعد به حزبی به نام «تامی» که مخفف (جنبش رسوم‌ اسرائیلی) است، تبدیل شد تا تبلور استقلال سیاسی یهودیان شرقی باشد. تشکیل این حزب به دلیل شکافی که در صفوف نژادپرستان ایجاد کرده بود، باعث ترس و وحشت دستگاه‌های صهیونیستی شد.

بدون تردید یکی از تنگناهای سخت رژیم صهیونیستی رویارویی با یهودیان سیاه‌پوست است. بهویژه وقتی که آنان از رژیم صهیونیستی خواستند تا قانون بازگشت یهودیان به فلسطین را بپذیرد. دولت رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۸۰ تصمیم گرفت عبریان سیاه‌پوست آمریکا را که خود را مستقیم به قوم موسی«ع» منسوب می‌دانستند، مشمول «قانون بازگشت» نکند.

باید تأکید کرد که همه این سیاست‌ها و مواضع نشئت گرفته از اندیشه اصلی صهیونیست‌هاست که نمی‌خواهند اقوام و اقلیت‌ها را گرد هم بیاورد و در داخل یک دولت زندگی مسالمت‌آمیزی را برایشان فراهم کنند. این اندیشه، لاجرم عصیان اکثریتی را علیه یک اقلیت رقم خواهد زد. مجموع این اندیشه‌ها و اقدامات به دنیا ثابت کرده است که «صهیونیسم نوعی از انواع نژاد پرستی و تبعیض نژادی است.»(۷)

 

پی‌نوشت:

۱- قاضی، لیلی، هیستادروت، (بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات و النشر، ۱۹۷۶)، ص۲۴٫

۲- شاهاک، ایسرائیل، اوراق شاهاک، العصبه الاسرائیلیه للحقوق الانسانیه و المدنیه، (بیروت: دار الحمراء للطباعه والنشر، ۱۹۷۳)، ص۱۹٫

۳- همان، ص۲۱٫

۴- صفاتاج، مجید، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد ششم، «نژاد پرستی صهیونیستی»، (تهران، انتشارات آروَن ، ۱۳۹۱) ص۴۰۴؛ به نقل از: هیلر، پیتر، اسرائیل و آفریقای جنوبی، لندن: ۱۹۷۵(انگلیسی).

۵- شاهاک، پیشین، ص۲۵٫

۶- همان، ص۲۷٫

۷- صفاتاج، مجید، پیشین، ص۴۰۵٫

16آوریل/21

جولان سندی بر نقض حقوق بین‌الملل

نگاهی تاریخی به سرگذشت فلسطین، بیانگر فراز و نشیب‌های بسیاری است که مرور آنها حاکی از ناتوانی نهادهای بین‌المللی در رهایی بخشیدن مردم فلسطین از ظلم و اشغالگری است. سازمان ملل و محوری‌ترین رکن آن شورای امنیت که براساس منشور ملل متحد وظیفه حفظ صلح و امنیت بین المللی را بر عهده دارد، ناکارآمدی خود را در موضوع احقاق حقوق فلسطینیان اثبات کرده است. پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، قیمومت بریتانیا بر فلسطین تا سال ۱۹۴۸ میلادی ادامه یافت. سازمان ملل متحد از رهگذر قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی مورخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ طرح تجزیه فلسطین را برخلاف اصول و قواعد حقوق بین‌الملل مطرح کرد و متعاقب آن در سال ۱۹۶۷ با وقوع جنگ شش روزه و شکست اعراب، رژیم صهیونیستی مناطق وسیعی را تحت اشغال خود درآورد. هر چند شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه‌هایی چون قطعنامه ۲۵۲ مورخ ۱۹۶۸ الحاق سرزمین از طریق نظامی را نامعتبر اعلام و در قطعنامه ۴۹۷ مورخ ۱۷ دسامبر ۱۹۸۲ رژیم صهیونیستی را رژیمی اشغالگر توصیف کرد و اقدام وی را مغایر با موازین بین‌المللی دانست، اما از آن زمان تا کنون این رژیم با زیر پا گذاردن حقوق بین‌الملل و قطعنامه‌های صادره، با تداوم اشغالگری خود همواره حقوق ملت فلسطین را نقض کرده و جنایات بسیاری را علیه آنها مرتکب شده است.

 

۱٫دولت فلسطینی

در حال حاضر نه تنها بسیاری از کشورهای جهان بلکه اسناد بین‌المللی نظیر قطعنامه ۶۷/۱۹ مورخ ۲۹ نوامبر ۲۰۱۲ میلادی مجمع عمومی سازمان ملل متحد، «تا حدودی» وضعیت فلسطین را به عنوان دولت به رسمیت شناخته و بدین ترتیب زمینه پیوستن فلسطین به برخی کنوانسیون‌های بین‌المللی را فراهم کردهاند، اما متأسفانه فلسطین بهرغم دارا بودن تمامی مولفه‌های یک دولت کامل بر اساس کنوانسیون مونته ویدئو مورخ ۱۹۳۳ (جمعیت دائمی؛ سرزمین معین؛ حکومت و اهلیت ورود به روابط با سایر دولت‌ها) که مورد شناسایی اکثر کشورهای جهان قرار گرفته، هنوز نتوانسته از اشغالگری رژیم صهیونیستی رها شود و حق قاطع مردم فلسطین در تعیین حق سرنوشت، بهویژه در بعد خارجی آن (حق استقلال و تشکیل دولت در مورد ملل تحت استعمار و سلطه بیگانه) کاملاً تحقق یابد.

 

 

۲.عدم توجیه اشغال با شناسایی

در سال ۱۹۳۲ در پی حمله ژاپن به چین و اشغال منچوری، هانری ال استمسون وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد که این کشور هیچ قرارداد یا وضعیت مغایر با تعهدات میثاق پاریس (بریان-کلوک تاریخ ۲۷ اوت ۱۹۲۸) را که به استناد آن توسل به هر گونه جنگ تجاوزکارانه منع شده است، به رسمیت نمی‌شناسد. این نظریه مورد قبول جامعه ملل واقع شد. لذا امروزه در مورد عدم شناسایی کشور جدید و یا هر وضعیت دیگر ناشی از اعمال غیر قانونی و زور تردیدی وجود ندارد. برای اثبات این مطلب می‌توان از ماده ۲۰ منشور بوگوتا مورخ ۱۹۴۸، ماده ۲۰ منشور بوئنوس آیرس مورخ ۱۹۶۷، اعلامیه مربوط به اصول حقوق بین‌الملل در زمینه روابط دوستانه و همکاری میان کشورها مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تاریخ ۲۴ اکتبر ۱۹۷۰ نیز نام برد. بنابراین شناسایی‌ به وسیله‌ دولت‌ها از نقطه‌نظر حقوقی‌ نمی‌تواند به‌ اشغال‌ اعتبار ببخشد و شناسایی‌ عمل‌ انجام ‌شده‌ به وسیله‌ کشورهای‌ متمدن‌ نمی‌تواند گناه‌ عمل‌ اشغال‌ را بشوید. برای مثال در سال ۱۹۳۶ کشورهای زیادی الحاق حبشه را به ایتالیا را بهطور موقت و یا مقطعی به رسمیت شناختند، ولی این شناسایی نه عمل ایتالیا را قانونی کرد و نه به ایتالیا حقی نسبت به حبشه پیدا کرد.

 

۳٫شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیستی

شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیستی به دو صورت با مجوز و بدون مجوز انجام  میشود. آنچه که این شهرک‌نشینی‌ها را از لحاظ نقض قوانین بین‌المللی در وضعیت بغرنج‌تری قرار می‌دهد، ساختارمدار بودن آنهاست به گونه‌ای که خود رژیم صهیونیستی با وضع و اجرای قوانین داخلی حمایتکننده از شهرک‌سازی‌ها، بهنوعی به یک آپارتاید در این زمینه دست زده است. توسعه شهرک‌نشینی‌های رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی فلسطینی و جنایات بین‌المللی تبعی آن از جمله انتقال دسته‌جمعی جمعیت غیرنظامی رژیم صهیونیستی به اراضی مزبور و اخراج دسته‌جمعی فلسطینیان تحت عنوان جنایت جنگی در دیوان بین‌المللی کیفری قابل تعقیب و رسیدگی است. آنچه بیش از همه در این راه، ممانعتکننده به نظر می‌رسد توسل دول غربی و رژیم صهیونیستی به ابزارهای سیاسی و اقتصادی به جای حقوقی به منظور واکنش در برابر اقدامات دولت فلسطین در تعقیب شهرک‌سازیهای رژیم صهیونیستی در دیوان بین‌الملل کیفری است، به گونه‌ای که به دنبال اعلان عضویت فلسطین در دیوان بین‌الملل کیفری، کمک‌های اقتصادی و مالی ایالات متحده به برخی از نواحی فلسطینی کاهش چشمگیری داشته است.

 

 

  1. نفی توسل به زور

بلندی‌های جولان در جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل به اشغال رژیم صهیونیستی درآمدند. تل‌آویو مدعی است بر اساس توافقی که سال ۱۹۷۴ منعقد شد، بلندی‌های جولان را به عنوان یک منطقه حائل غیر نظامی تحت کنترل دارد، اما آنچه در عمل مشاهده می‌شود حضور پر رنگ نظامیان صهیونیست در این منطقه است. بلندی‌های جولان یکی از ۱۴ استان سوریه است که به نام استان «القنیطره» شناخته می‌شود.

ولی‌ آنچه‌ که‌ روشن‌ است‌ این‌ است‌ که‌ وضعی‌ که‌ با توسل‌ به‌ زور که ‌لازمه‌ نفی‌‌ اصول‌ اساسی‌ و قواعد حقوق‌ بین‌‌الملل‌ است ‌به وجود آمده‌، قابل‌ قبول‌ نیست‌ و شناسایی‌ یا عدم‌ شناسایی‌ تغییری‌ در این‌ وضع‌ نمی‌دهد.

 

  1. حق تعیین سرنوشت

مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز در طی این سال‌ها همواره قطعنامه‌هایی را تصویب کرده است که مؤید وصف اشغالگری رژیم صهیونیستی و به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملت فلسطین است. برای نمونه کمیته چهارم مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال گذشته تنها در یک روز با تصویب قاطع هشت قطعنامه ضد اسرائیلی، ‌اقدامات این رژیم در نقض سیستماتیک حقوق بشر مردم فلسطین و کاربرد زور علیه شهروندان فلسطینی، بهویژه ساکنان نوار غزه و کشته و زخمی شدن غیرنظامیان و نیز شهرک‌سازی‌های غیرقانونی در سرزمین‌های اشغالی از جمله قدس شرقی و جولان اشغالی را محکوم کرد.

 

  1. اشغال جولان وشناسایی آن

رژیم صهیونیستی از آغاز اشغالگری خود در جولان این منطقه را یک منطقه بسته نظامی و ورود افراد مختلف به این منطقه را ممنوع اعلام کرد تا بتواند طرح پاکسازی نژادی این منطقه را بدون سر و صدا و هیاهوی تبلیغاتی دنبال کند. رژیم صهیونیستی یک ماه بعد از اشغالگری در سال ۱۹۶۷ در این منطقه اولین شهرک صهیونیست‌نشین را در مناطق اشغالی جولان با نام مبروم هجولان تاسیس کرد.

در اواخر سال ۱۹۷۰ دیوید بن گوریون اعلام کرد که اسرائیل ضرورتاً باید در کمترین زمان ممکن ۲۰ شهرک یهودی‌نشین را در ارتفاعات جولان به شهرک‌هایی که در آن زمان در جولان اشغالی وجود داشت، اضافه کند. او می‌گفت که این اقدام بهترین راهکار برای کنترل این مناطق اشغالی است و دیگر نمی‌توان یهودیان را از این منطقه اخراج کرد. در حال حاضر رژیم صهیونیستی ۳۴ شهرک صهیونیست‌نشین را در جولان اشغالی احداث کرده که حدود ۲۶ هزارتای آنها بر روی ویرانه‌های منازل فلسطینیان در این مناطق خوش آب و هوا ساخته شدهاند.

در فروردین ۹۸ ترامپ مناطق اشغالی جولان را به عنوان بخشی از سرزمین اسرائیل به رسمیت شناخت و در یک کنفرانس خبری رسماً اعلام کرد که پس از ۵۲ سال زمان آن فرارسیده که واشنگتن حاکمیت اسرائیل بر ارتفاعات جولان را به رسمیت بشناسد. دولت سوریه، اعضای داخلی شورای امنیت از جمله بریتانیا و کشورهایی چون فرانسه و چین و روسیه این اقدام را ناقض حقوق بین‌الملل و مغایر با قطعنامه‌های آن دانستند و تلاش برای مشروعیت بخشیدن به این اقدام اسرائیل را یک اشتباه بزرگ قلمداد کردند.

 

نتیجه:

بلندی‌های جولان متعلق به کشور سوریه هستند که رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۶۷ آن را اشغال کرده است. اهمیت این منطقه بهویژه از نظر آبی و امنیتی باعث شده تا مقامات این رژیم، امنیت خود را وابسته به حفظ بلندی‌های جولان بدانند. این مسئله باعث شده دولت آمریکا نیز اقدامات مهمی با هدف به رسمیت بخشیدن اشغال جولان توسط اسرائیل انجام دهد؛ زیرا اشغال این سرزمین از نظر حقوق بین‌الملل نیز مردود است.

به همین دلیل در ۵ فروردین ۹۸ (۲۵ مارس ۲۰۱۹) «دونالد ترامپ» رئیس جمهور سابق آمریکا طی حکمی، مناطق اشغالی جولان را به عنوان بخشی از سرزمین رژیم صهیونیستی به رسمیت شناخت. ترامپ در توئیتی اعلام کرد: «بعد از ۵۲ سال، زمان آن فرا رسیده است که ایالات متحده حاکمیت اسرائیل بر بلندی‌های جولان را بهطور کامل به رسمیت بشناسد، بلندی‌های جولان از اهمیت استراتژیک و امنیتی و حیاتی برای اسرائیل و ثبات منطقه برخوردارند.»

این تصمیم ترامپ با واکنش قاطع بین‌المللی مواجه شد و حتی متحدان نزدیک آمریکا نیز با آن مخالفت کردند. سفر پمپئو به عنوان نخستین وزیر خارجه آمریکا به بلندهای اشغالی جولان نیز باعث شد تا کارشناسان این اقدامات را در راستای تحکیم اشغالگری اسرائیل در جولان بدانند. به نظر می‌رسد جامعه بین‌المللی در غیر قانونی کردن شناسایی الحاقی بلندی‌های جولان از اجماع کامل برخوردار است. نقض حقوق بین‌الملل چنان واضح بود که بسیاری از همپیمانان آمریکا نیز نتوانستند در مقابل این اقدام  سکوت کنند.

17فوریه/21

ایران مانع از هژمونی و وحشی‌گری آمریکا در منطقه است

مقدمه:

دکتر طلال عتریسی از شخصیت‌های علمی و دانشگاهی طراز یک لبنان است که نزدیک به چهار دهه در دانشگاه لبنان تدریس می‌کند. او برای مدتی رئیس دانشکده جامعه‌شناسی لبنان در بیروت بود و تا کنون ریاست چندین مرکز مطالعاتی را برعهده داشته است. دکتر عتریسی از جامعه‌شناسان بنا‌م و از تحلیلگرانی است که به رسانه‌های بین‌المللی دعوت می‌شود. حوزه تخصصی دکتر عتریسی  جهان اسلام است و آثار بسیاری در این زمینه از ایشان منشر شدهاند.

ضمن سپاسگزاری از جناب آقای دکتر عتریسی به خاطر فرصتی که برای  مصاحبه با پاسدار اسلام اختصاص دادند، از آقای دکتر خامه‌یار رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان نیز که این مصاحبه را انجام دادند تشکر و آن را تقدیم خوانندگان پاسدار اسلام میکنیم.

 

*آیا سال ۲۰۲۱ سال تشدید جنگ در منطقه یا سال توافق‌هاست؟

پر واضح است که بایدن از نظر سیاستهای منطقهای و از نظر تمایل کشورهای منطقه، برای تنظیم مواضع و نفوذ خود با وضعیت پیچیده‌ای روبرو خواهد بود. ایالات متحده آمریکا در دوره ترامپ روی موضوع گسترش تحریم‌ها بر مخالفان و تشکیل و تنظیم ائتلاف‌ها و عادی‌سازی روابط همپیمانانش با دشمن صهیونیستی کار کرد، اما نتوانست مانع از گسترش نفوذ ایران، ترکیه و جنبش مقاومت در منطقه شود و ثبات و موقعیت محور مقاومت با وجود همه تحریم‌های اعمال شده همچنان استمرار دارد.

بایدن، با وضعیت منطقه‌ای روبروست که همه دستاوردهای ترامپ را در اختیار دارد. طبیعتاً سازش بین برخی از کشورهای عربی و خلیج فارس با رژیم صهیونیستی به عنوان میراث ترامپ در راستای سیاست‌های بایدن هم هست. او با استفاده از این میراث، کار خود را از همین نقطه شروع میکند و خواستار مذاکره بین فلسطینی‌ها و رژیم صهیونیستی خواهد بود. بایدن برای تقویت روند عادی‌سازی روابط و از سرگیری مذاکرات، از این عامل، برای فشار بیشتر بر فلسطینیان بهره خواهد برد و در عین حال قادر نخواهد بود مانع از تولید تسلیحات  و ارتقای توانایی‌های مختلف ایران شود. به همین دلیل واشنگتن در موقعیت جدید، نقاط ضعف و قوت زیادی در منطقه خواهد داشت.

یکی از مشکلات مهم بایدن در خاورمیانه، نحوه برخورد با پرونده‌های پیچیده خاصی چون وضعیت ترکیه است که ترامپ هم با آن مشکل داشت. به نظر نمی‌رسد که بایدن در برابر اردوغان، سیاست سلف خود در تحمل یا مدارا را در پیش بگیرد.

بایدن با ایران هم پرونده پیچیدهای دارد. او می‌گوید که به توافق هسته‌ای باز خواهد گشت، اما مشخص نیست که آیا برای این توافق، شرایط جدیدی را به ایران تحمیل خواهد کرد یا خیر؟ در حال حاضر تحرکات مقاومت در منطقه ادامه دارد و مشخص نیست که آمریکا با وجود ضرباتی که متحمل خواهد شد، چگونه با این موضوع برخورد خواهد کرد. آیا او تحریم‌های اقتصادی اعمال شده توسط ترامپ علیه کشورها، مردم، جنبش‌ها و شخصیت‌های منطقه را ادامه خواهد داد؟ آیا این امر به نفع بایدن خواهد بود و اگر به این کار ادامه دهد، به معنای ادامه سیاست ترامپ است؟

این موضوع در صورت استمرار ممکن است شرایط منطقه را با پیچیدگی‌های جدیدی روبرو سازد. سیاست خارجی ایالات متحده در زمان ترامپ عمدتاً  شناور بود و ثبات نداشت. او همواره به ایران و ترکیه فشار می‌آورد، ولی خواستار گفتگو و مذاکره هم بود.

از نگاه بایدن نفوذ روسیه در لیبی یا هر منطقه دیگری در مدیترانه باید تضعیف شود. امروز این پرسشها در مقابل بایدن قرار دارند. آیا او با ایران تفاهم خواهد کرد؟ آیا نفوذ ترکیه را کاهش میدهد؟ آیا گفتگو با ایران درباره خلیج فارس را دنبال می‌کند؟ آیا روند فعلی افزایش تنش در خلیج فارس علیه ایران ادامه خواهد یافت؟ آیا سال ۲۰۲۱ میلادی سال تشدید تنش و جنگ است یا سال استقرار و سازش و اساساً بایدن اوضاع منطقه‌ای را چگونه مدیریت خواهد کرد؟ به نظر من موضوع اصلی او برخورد با پرونده ایران است. بایدن با پرونده هستهای ایران چگونه برخورد خواهد کرد؟ پاسخ به این پرسش مشخص خواهد کرد که سال جاری سال تشدید تنشهاست و یا مرحله آغاز حل مشکلات؟ بایدن با برنامه هسته‌ای ایران چگونه برخورد خواهد کرد؟ از سرانجام توافق هسته‌ای با ایران، می‌توان نشانه‌هایی از حل و فصل یا تشدید اوضاع در منطقه را مشاهده و ارزیابی کرد.

 

*آیا پس از شرایط تعیین شده از سوی رهبری ایران، امکان بازگشت به توافق هسته‌ای از طرف ایالات متحده وجود دارد؟

پس موضوع و مسئله اصلی در این میان تحریم‌ها هستند و نه بازگشت ایالات متحده به توافق‌نامه. البته رهبری اعلام کردند که اگر آمریکا توافق را اجرا کرد، ایران نیز به اجرای توافق پایبند خواهد بود. به عبارت روشنتر، ایران زیر بار تعلیق تحریم‌ها که در دوره اوباما اتفاق افتاد، نخواهد رفت و خواستار رفع کامل تحریم‌هاست. اختلاف بین ایران و آمریکا و متحدانش چگونه حل می‌شود؟ ایشان می‌گویند گام اول، لغو تحریم‌هاست. ایران به گفتۀ رهبر انقلاب به حمایت از متحدان خود در منطقه ادامه خواهد داد، در حالی که آمریکا خواهان گفتگو در این زمینه است.

 

 

*متحدان ایران در منطقه چه کسانی هستند؟

انصارالله در یمن که آمریکا آنها را محاصره کرده است. نیروهای بسیج مردمی (حشدالشعبی) در عراق که ایالات متحده رهبران آنان را تحریم کرده است. سوریه، لبنان، حزب‌الله و مقاومت فلسطین تحت تحریم قرار گرفتهاند. دولت بایدن باید درباره حضور ایران در منطقه و رابطه آن با متحدانش و بهطور کلی نفوذ ایران در منطقه تصمیم بگیرد.

دومین مسئله برای دولت بایدن توانایی‌های دفاعی ایران، بهویژه ساخت موشک‌های بالستیک و کروز است. از نظر ایران، رابطه با متحدان منطقهای و ساخت موشک‌های بالستیک خارج از گفتگوست و ایران تنها حاضر به بازگشت به توافق هسته‌ای است. در ماه‌های گذشته، ایران بدون ترک توافق، از برخی از تعهداتی که در طول توافق‌نامه به آنها پایبند بوده عقب‌نشینی کرده؛ به غنی‌سازی ۲۰٪ بازگشته؛ اعلام کرده که غنی‌سازی را به مرز ۶۰٪ میرساند و تأسیسات فردو و راکتور آب سنگین اراک را راه اندازی خواهد کرد. این یعنی بازگشت ایران به قبل از اجرای توافق هسته‌ای.

 

 

*به نظر شمابایدن چگونه با این وضعیت مقابله خواهد کرد و تحریم‌هایی که ترامپ علیه ایران، شخصیت‌های ایرانی، نهادهای ایرانی و نهادهای مذهبی اعمال کرده، چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟

در حال حاضر ترامپ فقط کاخ سفید را ترک کرده، اما سیاست‌های آمریکا کماکان بدون تغییر باقی ماندهاند. اوضاع چگونه پیش خواهد رفت؟ آیا بایدن از تحریم‌ها عقب‌نشینی خواهد کرد؟ البته در ازای چنین اقدامی، ایران از فرآیند غنی‌سازی عقب خواهد افتاد و از راه‌اندازی مجدد تأسیسات فردو عقب‌نشینی خواهد کرد. آیا در صورت برداشتن تحریم‌ها از سوی ایالات متحده، تحولی صورت خواهد گرفت؟ آیا بایدن قبول خواهد کرد که تحریم‌ها را لغو کند؟ آیا او با حضور موثر ایران در منطقه و با برگزاری مانورهائی  با موشک‌های بالستیک، موافق خواهد بود؟ پاسخ این سئوال ها هنوز مشخص نیست.

 

 

*با توجه به این نکات، آیا توافق هسته‌ای و بازگشت کشورها به توافق را محتمل میدانید؟

ایالات متحده آمریکا با بازگشت به توافق و لغو تحریم‌ها موافقت کرده است و این به معنای ورود منطقه به مرحله جدیدی است. این چیزی است که پادشاهی عربستان سعودی از آن می‌ترسد. رژیم صهیونیستی، موجودیت خود را با بازگشت به توافق هسته‌ای درگیر مخاطره می‌بیند. بنابراین، این دو طرف متخاصم به دنبال پیچیده کردن کار برای بایدن هستند تا مانع از بازگشت او به توافق شوند. پس عواملی وجود دارند که ممکن است بازگشت بایدن به توافق هسته‌ای را پیچیده کنند. در صورت عقب‌نشینی از تحریم‌ها، آیا ایران آماده همکاری است؟ و آیا در صورت عدم همکاری، با وضعیتی چون وضعیت قبلی در دولت ترامپ مواجه خواهیم بود؟ ما نمی‌دانیم که بایدن همچنان به سیاست مجازات‌ها متوسل می‌شود و مسائل همچنان پیچیدهتر می‌شوند یا خیر؟

 

 

*موقعیت لبنان در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی چیست؟

لبنان در شکل‌گیری معادلات منطقهای یک عامل و بازیگر اساسی است. به دلیل حضور مقاومت در لبنان و نقش بازدارندگی آن در رویارویی با اشغالگران صهیونیست، موجودیت رژیم صهیونیستی در خطر است. مقاومت به دلیل نقش گسترده‌ در سطح منطقه، بهویژه در سوریه و رابطه با جنبش‌های مقاومت در عراق، یمن و فلسطین جایگاه ویژه‌ای دارد و عاملی اساسی در شکل‌گیری معادلات جدید منطقه‌ای است.

دولت ترامپ سعی کرد حزبالله و به تبع آن کل لبنان را از طریق تحریم‌ها، تشدید بحران مالی داخلی‌، فشارها و تهدیدهای مختلف و جلوگیری از هرگونه مقاومت در معادلات منطقه‌ای تضعیف کند.

معادلات منطقه‌ای در دو نقطه خلاصه می‌شوند: ا. تقابل با اشغال. ۲٫ رابطه صهیونیست با جنبش‌های مقاومت در منطقه و در نتیجه با ایران. این معادله منطقه‌ای با توجه به نقش منطقه‌ای آمریکا، یک معادله واقعی است، زیرا نقش مقاومت در لبنان، تقابل با اشغال است تا نوعی بازدارندگی شکل بگیرد. تحقق این موضوع به گسترش جنبش‌های مقاومت در منطقه منجر می‌شود که توسط ایران حمایت، رهبری و پشتیبانی می‌شود.

 

*آینده لبنان چگونه خواهد بود؟

این مسئله ابتدا به میزان تحقق وحدت داخلی در لبنان بستگی دارد که تاکنون به علت جامعه اقلیتی و طایفهای لبنان به صورت یک مسئله باقی مانده است. تحقق این هدف دشوار و پیچیده است، بهخصوص که برخی از احزاب در لبنان همچنان روی ایالات متحده شرطبندی میکنند. آنها ایالات متحده را متحد خود می‌دانند و در عین حال از او واهمه دارند و سعی می‌کنند برای جلوگیری از تحریم‌ها جانب احتیاط را نگه دارند.

بنابراین، برای جلوگیری از هرج و مرج داخلی و حفظ ثبات داخلی، این موضوع باید با صبر و حوصله و محافظه‌کاری مدیریت شود. البته این موضوع جدیدی نیست، زیرا مقاومت، باثبات و نقطه قوت لبنان برای مقابله با پروژه آمریکایی است. شکی نیست که مقاومت دائماً در حال تقویت توانایی‌های خود است. نقطه قوت مقاومت ادامه روابط آن با ایران، با مقاومت در فلسطین و مقاومت در عراق و یمن است؛ در نتیجه این ارتباطات نقش اصلی را ایفا می‌کنند.

اهمیت مسئله فراروی مقاومت در لبنان از یک‌سو حفظ ثبات داخلی، جلوگیری از هرج و مرج و اغتشاش است و از سوی دیگر، مقاومت باید آماده‌سازی، تقویت توانایی‌ها و اتحادهای منطقه‌ای را که به معنای ترکیب نقش داخلی و نقش منطقه‌ای آن است، کما‌فیالسابق انجام ‌دهد. کشورهای عربی که همیشه در لبنان دخالت کرده‌اند، امروز در لبنان نسبت به گذشته نقش ضعیف‌تری دارند. این کشورها تلاش میکنند تا راه‌حل‌های آمریکا در منطقه برای حل بحران در سوریه، لبنان و یمن اجرا شوند. کشورهای عربی، بهویژه عربستان سعودی، با توجه به نقش تاریخی آنها در لبنان و ارتباط با نیروهای سیاسی جامعه لبنان، نمی‌توانند راه‌حل‌هایی را تحمیل کنند، اما می‌توانند انجام راه حل را به تأخیر بیندازند و این کار را توسط عوامل داخلی خود انجام میدهند. اما مهم‌ترین و برجسته‌ترین عامل در نقش منطقه‌ای لبنان وجود مقاومت، تداوم و ثبات آن و روابط آن با مقاومت در سایر کشورهای محور مقاومت است. این شرایط اهمیت لبنان و نقش منطقه‌ای آن را تأیید می‌کند.

 

 

*فرآیند عادی‌سازی شیخ‌نشین‌های خلیج فارس با رژیم صهیونیستی چگونه خواهد بود و آنچه ترامپ به قیمت از دست دادن عزت عرب و تضییع حقوق فلسطین به صهیونیست‌ها داد، چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟ 

مشخص است که عادی‌سازی موضوع جدیدی نیست و تعجبی هم ندارد‌؛ زیرا پیش از این هم غالباً مخفیانه و فقط گاهی به صورت آشکار صورت می‌گرفت. اما در نهایت، موضوع به صورت امضای توافق‌نامه‌ها، اعلامیههای رسمی و حضور در مقابل رسانه‌ها و مواردی از این دست آشکار شد. پس با عادیسازی تحولی در معادلات منطقهای صورت نگرفته است. همه اینها قبل از انتخابات ایالات متحده اتفاق افتاده بودند.

عادی‌سازی روابط برای دستیابی به مجموعه‌ای از اهداف لازم بود. اولین مورد حمایت از ترامپ در انتخابات بود، به این معنی که او در پی کسب حمایتهای بیشتری بود. رژیم صهیونیستی با انتقال سفارت آمریکا به بیت‌المقدس و به رسمیت شناخته شدن حاکمیت این رژیم جعلی بر جولان، به دستاوردهای تاریخیای دست یافت که هیچ یک از رؤسای جمهور قبلی آمریکا چنین امتیازاتی را به این رژیم جعلی نداده بودند. هدف دوم حمایت از نتانیاهو در دولت متزلزل او بود. نتانیاهو متهم به فساد شده و موقعیتش بهشدت تضعیف شده است. به همین دلیل ترمیم موقعیت نتانیاهو و بهبود موقعیت ترامپ، بدون دادن هیچ امتیازی به کشورهای عربی مد نظر بود.

هدف سوم، اینکه رژیم صهیونیستی میخواهد محور جدیدی را در منطقه ایجاد کند که نیازمند دستیابی برخی از کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به محور خلیج فارس برای مواجهه با ایران است. در یک سو رژیم صهیونیستی قرار دارد و در سوی دیگر برخی از رهبران شیخ‌نشین‌های خلیج فارس که دشمن ایران‌اند. از نگاه آنان، هیچ دشمن دیگری در منطقه وجود ندارد و رژیم غاصب صهیونیستی دشمن اعراب و مسلمانان نیست!. اینها اجزای فرمول جدید عادی‌سازی هستند که هدف آن تغییر آگاهیهای مذهبی، قومی عربی و از همه مهمتر، آگاهیهای اسلامی و قرآنی نسبت به دشمن نبودن رژیم صهیونیستی و تراشیدن دشمن جدید به جای رژیم غاصب صهیونیستی است.

برخی از چهره‌های رسانه‌ای سعودی و غیر سعودی در وهله اول در مورد حقوق رژیم صهیونیستی در فلسطین صحبت می‌کنند و ادعا میکنند که این رژیم هرگز جنگی را علیه کشورهای خلیج فارس آغاز نکرده است. بنابراین یکی از اهداف اساسی و استراتژیک آمریکا، تحقق فرآیند عادی‌سازی این کشورها با رژیم جعلی اسرائیل است.

مسئله فلسطین و این دو هدف با هم پیوند دارند. برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس، بهویژه رهبران پادشاهی عربستان سعودی معتقدند که پایان دادن به مسئله فلسطین، به نقش ایران در منطقه پایان می‌دهد، زیرا ایران در حال حاضر در کنار فلسطین ایستاده است. آنها تصور می‌کنند که اگر عربستان مسئله مقاومت و فلسطین را حل کند، ایران دیگر در منطقه نقشی نخواهد داشت. بنابراین از نگاه دولتمردان سعودی، میان موضوع عادی‌سازی و پایان دادن به نقش ایران و مسئله فلسطین ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.

 

*آیا عادی‌سازی منجر به دستیابی به اهداف مورد انتظار خواهد شد؟

البته این موضوع از جنبه‌های مختلف نیاز به تحقیق و بررسی دقیق دارد. اولاً عادی‌سازی در کشورهای حاشیه خلیج فارس با عادی‌سازی در دیگر کشورهای عربی تفاوت دارد. به عنوان مثال، عادی‌سازی از سال ۱۹۷۸ در مصر آغاز شد و تا کنون هیچ پیشرفت خاصی در این کشور نداشته است. امروز در مصر جامعه منسجمی وجود دارد و کانون‌های وکلا و انجمن‌های هنرمندان، روزنامه‌نگاران، و دیگران، از هرگونه تماس با صهیونیست‌های غاصب جلوگیری می‌کنند. اینها مانع از مسافرتهای شخصی به سرزمین‌های اشغالی میشوند و انجام کار مشترک با آنها را ممنوع اعلام کردهاند. در نتیجه، بین جامعه مصر و جامعه صهیونیست‌های غاصب عادیسازیای صورت نگرفته است. اما وضعیت در کشورهای حوزه خلیج فارس، یعنی قطر، امارات یا اکثر شیخ‌نشین‌ها متفاوت است، در مصر یا اردن عادی‌سازی محدود به رأس کشور و در سطح رهبران است؛ اما در شیخ‌نشین‌ها علاوه بر رهبران، نخبگان اقتصادی و سیاسی را نیز درگیر این فرآیند کردهاند و ما شاهد همکاری در زمینههای رسانهای و موضوعات تجاری هستیم، اما مهم‌ترین مسئله اعلام نشده، همکاری امنیتی برای مقابله با جنبش‌های مقاومت و پیگیری نقش ایران در منطقه است.

 

 

*کشورهای خلیج‌فارس از این گفتگوها چه نفعی میبرند؟

به نظر نمی‌رسد منافع استراتژیکی که بتوانند عناصر قدرت را در کشورهای حوزه خلیج فارس جمع کنند، وجود داشته باشند؛ بلکه برعکس، هر فرد، قدرت و کشوری که با موجودیت صهیونیستی سر سازش داشته باشد، در آینده اعتبارش را از دست خواهد داد. متحدان ایالات متحده اکنون در حال از دست دادن اعتبارشان هستند و در آینده نیز شکست خواهند خورد. این عادی‌سازیها نمی‌توانند آگاهی اسلامی عرب‌ها را در زمینه عدم پذیرش موجودیت صهیونیست و پایمال کردن حقوق مردم فلسطین توسط این رژیم غاصب و موضوع قدس شریف را تغییر دهند. این شرایط با وجود فعالیتهای رسانه‌ای گسترده، پایدار نیست. ضرر بزرگ اینها به نفع ایران تمام خواهد شد، زیرا عربستان دیگر نمی‌تواند ادعا کند که از مسلمانان دفاع و یا از سنّی‌ها در برابر ایران شیعه و از ملت و آرمان فلسطین دفاع می‌کنند. همه این شعارها رنگ میبازند و مسلمانان متوجه خواهند شد که این ایران است که یک‌تنه در کنار آرمان فلسطین ایستاده و مانع از هژمونی آمریکا شده و در برابر وحشی‌گری آن در منطقه ایستادگی کرده است.

این تحرکات نهایتاً به نفع سیاستها و استراتژی استقلال‌طلبانه ایران در مواجهه با نظام سلطه و حمایت از جنبش‌های آزادی‌خواه و مقاومت در منطقه تمام خواهد شد.

بنابراین از این منظر، فرآیند عادی‌سازی روابط شیخ‌نشین‌های خلیج فارس با رژیم صهیونیستی برای تحقق اهداف خاصی، از جمله مقابله با ایران و محافظت از ترامپ کلید زده شد، ولی اینک ترامپ سقوط کرده و نتانیاهو با بحران روبروست و لذا این کشورها در سطوح استراتژیک بازنده خواهند بود و نتایج به نفع ایران تغییر خواهد کرد و در آیندۀ نزدیک مشخص خواهد شد که این موضوع چه منافعی برای ایران خواهد داشت.

جنبش‌های مقاومت در داخل فلسطین دیگر هیچ دلیلی برای توجه به کشورهای حاشیه خلیج فارس یا ایجاد مزاحمت برای آنها یا بیان نکردن مخالفت خود علیه آنها ندارند. پس از این عادی‌سازی، معادلات قبلی از بین رفتهاند. اینک مردم فلسطین دریافتهاند که پادشاهان و رؤسای جمهور کشورهای عربی خائن هستند و تنها متحد با ثبات آنها ایران است. همه اینها حاصل عادی‌سازی است که معادله جدیدی را در منطقه ایجاد خواهد کرد.

 

03ژانویه/21

چرایی عادی‌سازی روابط رژیم‌های عربی و رژیم صهیونیستی

از زمانی که رژیم صهیونیستی به دست خبیث کشورهای سلطه‏گر اروپایی در سرزمین مقدس فلسطین بنیان‌گذاری و کشمکش عرب‏ها با آن و بحران خاورمیانه شروع شد، کوشید تا با کمک آمریکا که پس از استعمار انگلیس، قدرتمندانه پا به صحنه سیاسی جهان، به‌ویژه خاورمیانه گذاشته بود، با صلح کاذب با عرب‏ها کوشید و به عنوان یک کشور قدرتمند و قانونی، جایگاه خود را در منطقه خاورمیانه و در میان کشورهای عربی تثبیت کند.

آمریکا سناریست و طراح اصلی این سیاست نیز ظرف چندین سال با تبانی و همکاری دیگر کشورهای غربی و برخی از دولت‏های مرتجع عربی کوشید تا راه‏حل‏های سازش با رژیم غاصب صهیونیستی را ارائه و یا صلح یک‌طرفه‌ای را به عرب‏ها تحمیل کند. این طرح‏ها و راه‏حل‏ها در طول زمان دچار تغییر و تحوّل و در نهایت با مخالفت مسلمانان و علمای اسلام رو به رو شدند. در نتیجه، راه‏حل‏های صهیونیستی ـ آمریکایی پیش از اینکه بر صحنه‏ سیاسی منطقه تأثیری داشته باشند، محو و نابود شدند و یا برای مدت کوتاهی از نظرها دور ماندند. عرب‏ها و دیگر مسلمانان منطقه مذاکراتی را که پس از سال ۱۹۴۸ به منظور برقراری صلح بین عرب‏ها و رژیم صهیونیستی و تحکیم سلطۀ رژیم غاصب بر فلسطین اشغالی، در سازمان ملل متحد و دیگر مجامع انجام و منتهی به حذف نقشه‏ فلسطین از جهان اسلام و خاورمیانه عربی ‏شدند، از یاد نبرده‏اند.

آنان همچنین به یاد دارند که هیئت‏های اعزامی سازمان ملل و آمریکا و غرب به منطقه، غیر از پرداختن به مسائل جزئی مسلمانان و یا سهیم شدن در تثبیت حاکمیت رژیم صهیونیستی، هدف دیگری نداشتند. ملت مسلمان فلسطین نیز از این مسئله غافل نمانده است که هدف اصلی و خط‌مشی تاریخی آمریکا، ارائه راه‏حل‏های صلح برای تحکیم موقعیت صهیونیست‌های غاصب در فلسطین است؛ به این صورت که دولت آمریکا اگر بتواند با دیپلماسی آرام و در صورت شکست آن، با توسل به قوه قهریه از عرب‏ها، به‌ویژه فلسطینی‏ها، این قربانیان تجاوز رژیم صهیونیستی، به شکل به اصطلاح قانونی برای به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی تلاش کند.

با وجود همۀ این مسائل و تضییقات، تا چندین سال قبل، غیر از مصر که در قرارداد کمپ دیوید با رژیم صهیونیستی سازش و جهان عرب را دچار تزلزل کرد، قبح صلح و مذاکره با رژیم صهیونیستی شکسته نشده بود و رژیم‏های عرب اجازه گفت‏وگوی مستقیم و یا حتی غیرمستقیم و با واسطه را با رژیم اشغالگر قدس به خود نمی‏دادند و یا با طرح‏های صلح آمریکا، بنا بر ملاحظاتی و تحت شرایطی، مخالفت می‏کردند.

ولی نزدیکی و همسویی بیشتر این رژیم‏ها در چهار دهه اخیر به آمریکا و فروپاشی بلوک شرق، به‌ویژه شوروی که تا حدودی پشتوانه سیاسی بعضی از کشورهای عربی در کشمکش آنها با رژیم صهیونیستی بود، و از همه مهم‏تر احساس خطر همۀ آنها از جنبش رو به رشد اسلامی، به‌ویژه پس از شروع انتفاضه اسلامی در فلسطین اشغالی، آمریکا را بر آن داشت تا دیگر بار در منطقه، دیپلماسی فعال خود را آغاز و نظر موافق عرب‏ها را درباره طرح صلح خاورمیانه جلب کند.

به این ترتیب دور جدید این تحرکات سیاسی که از زمان ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۸۲م، تحت عنوان «طرح صلح آمریکایی برای مردم خاورمیانه» شروع شده بود، شکل جدیدی به خود گرفت. این فرایند طی بیش از سه دهه ادامه یافت و در شرایط کنونی در طرح «عادی سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی» در رویکرد برخی از رژیم‌های وابسته و کوچک عربی نیز تجلی یافته است.

البته سیاستمداران آمریکایی و نظریه‏پردازان رژیم غاصب تا کنون توانسته‏اند دو مسئله بسیار مهم و خطرناک را دریابند. این دو مسئله که از هنگام بسته شدن نطفۀ نامشروع این رژیم در قلب جهان اسلام آثار ژرفی بر روابط آمریکایی ـ صهیونیستی و روابط آمریکایی ـ عربی داشته است، عبارتند از:

۱- درک جنبه‏های گوناگون منافع آمریکا ـ با همه‏ ابعاد امنیتی و سیاسی و اقتصادی آن ـ در جهان عرب.

۲- تحکیم اهمیت نقشی که رژیم صهیونیستی می‏تواند در خدمت به منافع امپریالیسم و حمایت از این مصالح ایفا کند. این امر با تأکید بر ماهیت تجاوزکارانۀ این رژیم و تبعیت آن از مصالح آمریکا و با توجه به عمق دشمنی ملل مسلمان جهان، به‌ویژه منطقۀ خاورمیانه، با این مصالح صورت می‏گیرد.

در نتیجه، آمریکا می‌تواند از مداخلۀ مستقیم در مسائل و مشکلات و بحران‏های منطقه، و یا هرگونه رویارویی مستقیم با عرب‏ها و حتی امپراتوری مضمحل شوروی شکل گرفته در روسیه کنونی دور باشد و روابط دوستانۀ خود را با کشورهای دوست عرب خود در منطقه حفظ کند.

این موضوع تمام مسئله نیست، بلکه نکته مهم این است که گستره و دامنۀ توان رژیم صهیونیستی از نظر عملی، در گرو حمایت از مصالح آمریکا در جهان عرب است. لذا صهیونیست‏ها تلاش کردند همه توان خود را برای ایفای این نقش که خدمت به مصالح آمریکا در جهان عرب است، به کار گیرند. حتی تظاهر به قدرت برای ایفای این نقش، به معنای از دست دادن زمان برای خدمت به آمریکا به شمار نمی‏رود، بلکه کاری است که در درجه نخست و پیش از هر چیز به مصالح رژیم صهیونیستی خدمت می‏کند. زیرا این امر تضمین‏کننده‏ تأیید و پشتیبانی تغییرناپذیر آمریکا از آن رژیم به شمار می‏آید و بر بنیادهای استوار استراتژیک متکی است.

آمریکایی‌ها نیز درک کرده‏اند که مناسب‏ترین وضع برای مصالح آمریکا در جهان اسلام، تلاش برای بیرون راندن مخالفان و رقبای خود از منطقه و دست‌کم کشاندن رژیم‌های عرب منطقه به نوعی سازش و تسلیم در برابر توسعه‏طلبی‏های اشغالگران فلسطین و یا حداقل ایجاد نوعی هم‏پیمانی در میان آنهاست و سمت‏گیری آن، بیش از هر چیز، تبعیت از غرب و ایالات متحده آمریکا و مخالفت و حتی سرکوب بیداری اسلامی و جنبش‏های آزادی و مقاومت در منطقه است؛ جریانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کشورهای اسلامی منطقه را فرا گرفته و حتی از سال ۱۳۶۷، با انتفاضۀ فلسطین، دامنگیر رژیم اشغالگر قدس شده است.

همچنین، آنان درک کرده‏اند که مسئله مهم برای آمریکا تضمین ادامه جریان کافی با قیمت‏های اندک به سوی آن کشور و هم‏پیمانانش و نیز تحکیم نفوذ و سیطره‏ آمریکا در منطقه و تأمین مصالح آن در بازارهای جهانی کشورهای عربی و گشودن این بازارها به روی کالاها و خدمات و سرمایه‏گذاری‏های آمریکایی و حتی صهیونیستی است. نمونۀ گویا و زنده‏ این مسئله، نقش مستقیم آمریکا در جنگ دوم خلیج فارس (حمله عراق به کویت)، در حمایت از کویت، برای تضمین جریان نفت و تثبیت نفوذ و حاکمیتش در منطقه است.

رژیم صهیونیستی نیز همه‏ این موضوعات را می‏داند و خود را برای پاسداری از مصالح آمریکا آماده کرده است. اشغالگران فلسطین این کار را نه به سبب دوستی و علاقه و محبت به آمریکا، بلکه فقط برای منافع خویش و تحقق شعار «اسراییل بزرگ»  و تثبیت امنیت خود در منطقه و اقیانوس عربی پیرامونش انجام می‏دهد.

آمریکا نیز در جهت نظر و خواسته رژیم صهیونیستی مبنی بر تسلیم عرب‏ها و همچنین به پاس خدمات شایان این رژیم در منطقه برای آمریکا و حفظ موقعیت خود در خاورمیانه، هر چه را که در ابعاد و زمینه‏های گوناگون سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره در توان داشته، در طبق اخلاص گذاشته و بدون هیچ‏گونه ترس و واهمه‏ای، تقدیم رژیم صهیونیستی کرده و در این راستا، کمک‏های مادی و تسلیحاتی فراوانی را برای تقویت بنیۀ مالی و دفاعی و حفظ و ثبات و امنیت داخلی این رژیم انجام داده و در زمینۀ دیپلماسی و روابط بین‏المللی نیز از هرگونه نفوذ و اعمال نظر و حتی استفاده از حق وتو در سازمان ملل به نفع رژیم صهیونیستی فروگذاری نکرده است.

در عین حال، با در نظر گرفتن برتری توان نظامی صهیونیست‌ها در مقابل کشورهای عربی، اقدام به تحرک سیاسی و عرضه طرح‏های سازشکارانه و صلح‏آمیز میان آنها کرده است که چند مورد اخیر آن در دوره دونالد ترامپ ـ پس از به رسمیت شناختن شهر قدس به عنوان پایتخت این رژیم و انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به این شهرـ اجرا و تحمیل طرح عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به برخی از رژیم‌های وابسته و کوچک عربی حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا مثل امارات، بحرین و سودان است.

«فیصل محمد صالح»، وزیر اطلاع رسانی سودان در گفتگو با شبکه خبری الجزیره اعلام کرد که خارطوم در معرض فشارهای زیادی برای برقراری روابط با تل‌آویو قرار دارد. وی در خصوص توافق خارطوم با واشنگتن برای خروج سودان از فهرست تروریسم آمریکا اظهار داشت: «ما در ازای سودی که از حذف نام‌ سودان از فهرست کشورهای حامی تروریسم دریافت خواهیم کرد، امتیاز خاصی به آمریکا نداده‌ایم.»

در این راستا دونالد ترامپ روز پنجشنبه سیزدهم اوت٢٠٢٠ با انتشار پستی در توییتر خود نشان داد که به‌رغم تأثیرات مخرب پاندمی کرونا، تحولات مهم بین‌‌المللی در سال ٢٠٢٠ همچنان با سرعت تمام در جریان است. این پست از توافق امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی بر سر عادی‌سازی روابط خود خبر می‌داد. بر اساس این توافق، امارات که طی سال‌های اخیر در عرصه سیاست‌های منطقه‌‌ای جایی برای خود باز کرده است و سعی دارد تا کمبود مؤلفه‌‌های قدرت چون شمار جمعیتی، موقعیت جغرافیایی، تاریخ و ظرفیت نظامی خود را با قدرت مالی جبران کند و در نقش بازیگر متعارف صحنۀ معادلات قدرت ظاهر شود، رژیم صهیونیستی را به رسمیت خواهد شناخت. تل‌آویو در مقابل، طرح الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری را به حالت تعلیق در خواهد آورد و دو کشور همکاری در زمینه‌‌های مختلف را توسعه خواهند داد. اعلام این توافق از سوی ترامپ در واقع با سیاست داخلی آمریکا در ارتباط است. با نزدیک شدن زمان انتخابات آمریکا در ماه نوامبر، ترامپ در سیاست خارجی به حماسه‌‌ای افتخار آمیز نیاز داشت. از این‌رو این توافق را نوعی دستاورد برای خود قلمداد و مکرراً آن را مطرح کرد.

روابط رژیم صهیونیستی و امارات و همسویی سیاست‌های منطقه‌‌ای این رژیم‌ها به‌ویژه پس از خیزش‌های مردمی موسوم به «بهار عربی» نمود بیشتری یافته و گهگاه در رسانه‌‌های بین ‌المللی اخباری مبنی بر دیدار و گفتگوی پنهانی رهبران دو کشور منتشر می‌‌شوند. مخالفت اکثریت مردم جهان اسلام با حکومت‌های مستبد حاکم، جریحه‌دار شدن وجدان جمعی حدود ١.۵ میلیارد مسلمان به دلیل سیاست‌های تهاجمی و توسعه‌‌طلبانه رژیم صهیونیستی، از جمله عوامل اصلی نزدیکی روابط دو کشور محسوب می‌شود. بر این اساس امارات، بعد از مصر و اردن سومین کشور عربی خواهد بود که روابط رسمی و علنی با رژیم صهیونیستی برقرار کرده است.

بحرین و رژیم صهیونیستی چندین تفاهم‌نامه در زمینه‌های مالی و سرمایه‌گذاری، هوانوردی، گردشگری، تجارت، علوم و فناوری، بهداشت، کشاورزی، آب، انرژی و همکاری‌های حقوقی امضا کرده‌اند. عبداللطیف بن راشد‌الزیانی، وزیر خارجه بحرین همزمان با ورود هیئت آمریکایی- صهیونیستی به فرودگاه منامه مدعی شد که همکاری رژیم‌های بحرین و صهیونیستی تضمین کننده آینده بهتری برای مردم منطقه است.

صرف نظر از اظهار نظرها و ادعاهای مقامات اماراتی، بحرینی و سودانی و صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها در باره طرح عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، نکته مهمی که از نظر آنها تعمداً مغفول مانده این است که توافق این سه کشور عربی با رژیم صهیونیستی هرچند در راستای تثبیت موقعیت این رژیم غاصب و جعلی در منطقه، به‌ویژه پس از شکست پروژه تجزیه کشورهای سوریه و عراق و چشم‌پوشی از غصب سرزمین فلسطین و حقوق مشروع فلسطینیان است، اما تاثیر چندانی در تضعیف مقاومت فلسطین نخواهد داشت و حتی موجب اتحاد و انسجام بیشتر گروه‌های مقاومت در این سرزمین اشغالی خواهد شد.

فلسطینی‌ها  توافق سازش امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی را خنجری از پشت به مردم فلسطین تعبیر و با آتش زدن تصاویر سران امارات، آمریکا و رژیم صهیونیستی اعتراضات گسترده‌ای را در غزه و کرانه باختری برگزار کردند. در همین راستا، «حازم قاسم» سخنگوی جنبش حماس از نوار غزه توافق امارات و رژیم صهیونیستی را عاملی برای تشویق اشغالگران جهت ادامه تلاش‌ها برای الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری به رژیم غاصب عنوان کرد.

این توافق همچنین از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین نیز به معامله‌ای «ننگین» تعبیر شده است. تشکیلات خودگردان هم که رشته‌های سازشکارانه خود را در خصوص معامله قرن در سال‌های گذشته نقش بر آب دیده و به گروه‌های مقاومت نزدیک شده بود؛ با توافق امارات و اشغالگران فلسطین بیش از پیش بر اشتباه بودن سیاست‌های سازشکارانه خود پی برده است. «واصل ابویوسف» از رهبران سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) نیز در واکنش به نخستین سفر رسمی یک هیئت اماراتی به فلسطین اشغالی، شتابزدگی امارات برای عادی‌سازی روابط با اشغالگران را شرم‌آور خواند و اظهار داشت: «توافقنامه‌های دو جانبه‌ای که امروز میان دو طرف منعقد شدند و رفت و آمدهای دو طرف همگی در راستای نشان دادن چراغ سبز و دادن برگ امتیاز به اشغالگران برای تشدید تجاوزها و جنایت‌هایشان علیه مردم فلسطین انجام می‌شوند.»

10اکتبر/20

خیانت جدید امارات و بحرین به آرمان ملت فلسطین

از زمان اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس رژیم جعلی اسرائیل در ۱۵ مه ۱۹۴۸ میلادی توسط صهیونیست‌های جنایتکار، تلاش‌های گوناگونی با حمایت قدرت‌های استکباری برای برقراری به اصطلاح صلح و عادی‌سازی روابط میان متجاوزان با ملت فلسطین و اعراب مسلمان انجام شده‌اند که غالباً نتایجی جز شکست به همراه نداشته است. هدف اصلی این تلاش‌های سازشکارانه به‌ویژه از دهه ۷۰ میلادی تا کنون مشروعیت بخشیدن به رژیم اشغالگر اسرائیل بوده است. به بهانه‌ اعلام سازش جدید میان امارات با رژیم اشغالگر قدس که تحت حمایت آمریکا انجام شد، ابتدا روند تاریخی و سپس نتایج و پیامدهای مذاکرات سازشکارانه از جمله سازش امارات با رژیم صهیونیستی را  مرور می‌کنیم:

 

  1. طرح صلح راجرز و سادات (۱۹۷۰-۱۹۷۲)

به دنبال جنگ شش روزه میان اعراب و رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۷، در اکتبر سال ۱۹۶۹، «ویلیام راجرز» وزیر امورخارجه آمریکا و انور سادات رئیس‌جمهور مصر با حمایت شورای امنیت سازمان ملل متحد پیشنهادهایی را موسوم به طرح صلح راجرز که شامل آتش‌بس ۹۰ روزه و عقب‌نشینی اسرائیل به مرزهای سال ۱۹۶۷ بود برای برقراری صلح در خاورمیانه ارائه دادند. این پیشنهادات گرچه از عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی سخن به میان می‌آوردند، اما به‌گونه‏ای تنظیم شده بودند که پذیرش آنها به معنای تأیید موجودیت رژیم اسراییل باشد. با این حال رژیم صهیونیستی نیز از ورود به مذاکره با مصر بر اساس طرح راجرز خودداری کرد و هرگز حاضر به عقب‌نشینی نشد.

 

  1. کنفرانس مادرید (۱۹۹۱)

به دنبال شروع نخستین انتفاضه فلسطینیان در پاییز سال ۱۹۸۷ آمریکا تلاش کرد تا با توسل به اقدامات به ظاهر صلح‌جویانه، اما در عمل سازش اعراب برای حفظ موجودیت اسراییل، انتفاضه ملت فلسطین را فرو بنشاند. از این رو در این مقطع کنفرانس سازش مادرید با حمایت قدرت‌های استکباری (دولت آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به میزبانی اسپانیا) به راه افتاد. هدف اصلی این کنفرانس بررسی و حتی‌الامکان خاموش کردن آتش انتفاضه اول فلسطین  که در آن مقطع وارد چهارمین سال خود شده بود، اعلام شد. کنفرانس مادرید از ۳۰ اکتبر ۱۹۹۱ آغاز شد و به مدت سه روز ادامه یافت. این کنفرانس که در زمره‌ اولین تلاش‌های بین‌المللی برای به جریان انداختن روند به اصطلاح صلح خاورمیانه بود و در آن، سران اسرائیل، سازمان آزادی‌بخش فلسطین و همچنین کشورهای عربی حضور داشتند، هرگز به اهداف اعلامی خود دست نیافت و صلح و آرامش را به سرزمین‌های اشغالی و منطقه‌ خاورمیانه که تحت تأثیر اقدامات تجاوزکارانه‌ رژیم صهیونیستی قرار داشت بازنگرداند.

 

  1. پیمان اسلو (۱۹۹۳)

دو سال پس از تلاش‌های آمریکا برای به سازش کشاندن ملت فلسطین و خاموش کردن انتفاضه در کنفرانس مادرید، مجدداً چند سری مذاکره‌ مخفیانه بین مذاکره کنندگان فلسطینی و رژیم صهیونیستی به میزبانی نروژ در ۲۰ آگوست ۱۹۹۳ انجام گرفت. در نهایت طی جلساتی که در یک مراسم رسمی در واشنگتن دی سی در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ با حضور یاسر عرفات، رئیس وقت ساف؛ اسحاق رابین، نخست‌وزیر رژیم اشغالگر قدس و بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا و برخی دیگر از سران کشورها انجام شد تلاش شد تا با گنجاندن وعده‌ عقب‌نشینی محدود اسرائیل از بخش‌هایی از غزه و کرانه‌ باختری و قول تشکیل دولت فلسطینی، زمینه‌ موفقیت آن فراهم شد؛ اما اسرائیل هرگز به آن عمل نکرد و در نهایت نیز پس از ترور اسحاق رابین به دست یک جوان یهودی به شکست انجامید.

 

  1. توافقنامه‌های سازشکارانه طی سال‌های ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۹

به دنبال شدت گرفتن عملیات شهادت‌طلبانه از سوی حماس و جهاد اسلامی در سال ۱۹۹۶ تا سال ۱۹۹۹ توافقاتی بین اسرائیل با یاسر عرفات با هدف به اصطلاح بازگرداندن صلح و آرامش به منطقه انجام شد. اما نتایج این تلاش‌ها که در قالب توافقنامه‌ هبرون، شرم‌الشیخ و… تحقق یافت به چیزی جز تقویت نیروهای متجاوز و افزایش خشونت علیه فلسطینیان نینجامید.

 

 

  1. مذاکرات کمپ دیوید۲

در سال ۲۰۰۰ میلادی یک سری مذاکرات میان بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا، ایهود باراک نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس و یاسر عرفات رئیس وقت تشکیلات خودگردان فلسطین با هدف حل اختلافات اسرائیل و حکومت خودگردان در فلسطین اشغالی و برقراری صلح در کمپ دیوید انجام ش؛ اما این مذاکرات و توافقنامه‌های در پی آنها همچون گذشته در نهایت با شکست مواجه شدند و بار دیگر اثبات شد که رژیم صهیونیستى هرگز به وعده‌های خود عمل نمی‌کند و حاضر نیست حتی حداقل حقوق ملت فلسطین را نیز به رسمیت شناسد.

 

  1. طرح صلح اتحادیه عرب در اجلاس بیروت

در مارس سال ۲۰۰۲ در اجلاس سران دولت‌های عربی در بیروت طرحی ارائه شد که به موجب آن ضمن رسمیت بخشیدن به موجودیت اسرائیل، از آن دولت جعلی خواسته شد تا فقط تا مرزهای ۱۹۶۷ عقب‌نشینی کند و در مقابل، جهان عرب نیز این کشور را به رسمیت می‌شناخت؛ اما این طرح سازشکارانه نیز همچون طرح‌ها و توافقات پیشین به نتیجه‌ای نرسید، زیرا اسرائیل در برابر این ضعف کشورهای عربی اعلام کرد قصد هیچ‌گونه عقب‌نشینی ندارد و حق بازگشت آوارگان فلسطینی را نیز به رسمیت نمی‌شناسد.

 

  1. نقشه‌ راه

نقشه‌ راه نام طرح دیگری است که پس از شکست طرح اتحادیه عرب در سال‌های ۲۰۰۲-۲۰۰۳ پس از انتصاب محمود عباس به عنوان اولین نخست‌وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین از سوی گروه چهارگانه ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل متحد پیشنهاد شد. این طرح که هدف آن تشکیل دو کشور فلسطین و اسرائیل در کنار هم، خلع سلاح گروه‌های فلسطینی و آزادی اسرای فلسطینی و اسرائیلی عنوان شد در شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به تصویب رسید؛ اما سرانجام این طرح نیز بی‌نتیجه ماند، زیرا اسرائیل هیچ‌گاه به مفاد آن که از جمله ترک اراضی اشغالی از ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۰ و توقف فعالیت‌های اسکان و شهرک‌سازی بود پایبند نماند.

 

 

  1. پیمان ژنو

پس از شکست توافق موسوم به نقشه‌ راه، پیمان دیگری در دسامبر ۲۰۰۳ در ژنو به امضای یوسی بیلین، وزیر سابق دادگستری اسرائیل و یاسر عبدربه، وزیر سابق اطلاعات فلسطین به امضا رسید که در آن حاکمیت مشترک بیت‌المقدس و ابطال حق بازگشت فلسطینی‌ها مورد تأکید قرار گرفت. به موجب این پیمان، فلسطینی‌ها حق بازگشت میلیون‌ها پناهنده را که در جریان جنگ‌های قبلی سرزمین خود را ترک یا از آن اخراج شده بودند را می‌بایست واگذار می‌کردند و موجودیت اسرائیل را به رسمیت می‌شناختند. به‌رغم عقب‌نشینی‌های موجود در این طرح، اسرائیل باز هم آن را مطلوب نمی‌دانست! به دنبال امضای این پیمان، اعتراضاتی با حضور اعضای گروه‌های حماس و جهاد اسلامی در شمال نوار غزه برگزار شد و اعتراضات افزایش یافت.

 

  1. اجلاس شرم‌الشیخ دوم

به دنبال گسترش انتفاضه‌ مردم فلسطین، تلاش‌ها برای خاموش کردن قیام مردم مظلوم فلسطین نیز شدت گرفت. در این راستا در فوریه سال ۲۰۰۵ میلادی نشست دیگری در شرم‌الشیخ با حضور آریل شارون، نخست‌وزیر رژیم جعلی اسرائیل، محمود عباس، حسنی مبارک و ملک عبدالله  آغاز شد. این نشست که قرار بود رسماً به انتفاضه‌ دوم که سران رژیم اشغالگر قدس و حامیان آن را به وحشت انداخته بود پایان دهد، ننگ دیگری در کارنامه‌ سازشکاران به ثبت رساند و بر تجاوزات رژیم اشغالگر قدس تداوم بخشید.

 

  1. توافق سازش حاکمان امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی

از زمان نشست شرم‌الشیخ دوم تا کنون پیمان‌ها و قراردادهای سازشکارانه به بهانه‌ برقراری صلح از سوی مدعیان دفاع از حقوق ملت مظلوم فلسطین با رژیم کودک‌کش اسرائیل به امضا رسیده است. ویژگی مشترک تمام این توافقات و پیمان‌ها زیر پا نهادن حقوق ملت فلسطین و رسمیت بخشیدن به اشغالگری و تجاوز در این سرزمین بوده است. از این رو تا کنون هیچ یک از این طرح‌ها به سرانجام نرسیده‌اند و نخواهد رسید. جدیدترین توافق سازش را می‌توان توافقنامه‌ عادی‌سازی روابط میان حاکمان امارات و سپس بحرین با رژیم جعلی و متجاوز اسرائیل دانست که باید آن را خیانتی بزرگ به جهان اسلام و در راستای مذاکرات تاریخی سازش و عقب‌نشینی‌های پی در پی میان اعراب و اسراییل تلقی کرد. از جمله پیامدهای طبیعی این توافق را می‌توان افزایش جنایت‌های رژیم صهیونیستی علیه ملت مظلوم فلسطین دانست. همان‌ گونه که توافقات قبلی اعراب با اسرائیل به گستاخ‌تر شدن تل‌آویو برای گسترش شهرک‌سازی و تداوم اشغالگری منجر شد، اکنون نیز هرگونه عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی به معنای تداوم اشغال‌گری، به فراموشی سپردن حقوق ملت فلسطین و آوارگی آنان است. از این رو به دنبال این توافق نخست‌وزیر رژیم جعلی اسراییل در نخستین اظهارات خود با ابراز خشنودی از رسمیت بخشیده شدن به شهرک‌سازی‌ها در کرانه‌ باختری و پذیرش «قانونی بودن» این عمل تجاوزکارانه، تأکید کرد: «ما از حاکمیتمان و اراضی خود ابداً دست نمی‌کشیم!»

خیانت راهبردی امارات و بحرین در اعلام برقراری روابط رسمی دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی، بعد از برقراری روابط رسمی مصر در سال ۱۹۷۹ و اردن در سال ۱۹۹۴ با این رژیم غاصب، به عنوان جدیدترین خیانت کشورهای عربی به آرمان ملت فلسطین تلقی می‌شود. گرچه حاکمان این کشورها و برخی دیگر از سران عرب، پیش از این نیز روابط غیرعلنی و غیررسمی با رژیم صهیونیستی داشته‌اند و به دلیل ترس از انتقام ملت‌های اسلامی از آشکار کردن و اعلان رسمی آن خودداری ورزیده‌اند و بارها از طریق روابط مخفیانه‌ خود، از پشت به ملت فلسطین خنجر زده‌اند؛ اما امروز حاکمان فریب‌خورده‌ امارات و بحرین تحت تأثیر وعده‌های توخالی آمریکا و رژیم صهیونیستی جرئت علنی کردن این توافق را به خود می‌دهند!

در اشتباه راهبردی حاکمان امارات و بحرین همین بس که در اوج مشکلات سیاسی و اقتصادی آمریکا و رژیم صهیونیستی و شکست‌های پی در پی آنها در ابعاد سیاسی و نظامی دل به حمایت آنان بسته‌اند! اگر رژیم‌ مصر در سال ۱۹۷۸ در قالب پیمان کمپ دیوید و رژیم اردن در سال ۱۹۹۴ با اسرائیل پیمان صلح منعقد کردند، لااقل این بهانه را داشتند که اسرائیل در اوج قدرت و کشورهای عربی در اوج ضعف قرار دارند و کشورهای مصر و اردن نیز به امید کمک اقتصادی آمریکا زیر بار ننگ این عادی‌سازی روابط رفته‌اند؛ اما امروز آمریکا و رژیم صهیونیستی در اوج مشکلات سیاسی و اقتصادی قرار دارند و حتی در عرصه‌ نظامی شکست‌های پی در پی را متحمل شده‌اند و امارات و بحرین نیز نیازی به کمک اقتصادی آمریکا ندارند.

سرزمین‌های اشغالی امروز در شکننده‌ترین وضعیت خود و رژیم صهیونیستی در بدترین دوران ۷۲ ساله‌ عمر منحوس خود قرار دارد. طی یک سال گذشته، سرزمین‌های اشغالی شاهد برگزاری سه انتخابات پارلمانی بود که محصول آنها نهایتاً تشکیل کابینه‌ شکننده‌ ائتلافی بود و اکنون تنها پس از گذشت ۴ ماه، اختلاف‌ها در درون کابینه نتانیاهو شدت پیدا کرده و زمزمه‌های فروپاشی کابینه و برگزاری انتخابات چهارم پارلمانی نیز افزایش یافته‌اند. علاوه بر این، تظاهرات مردم در اعتراض به مشکلات اقتصادی و ناکامی کابینه‌ نتانیاهو در مقابله با شیوع کرونا نیز زمینه‌های شدت گرفتن تظاهرات بر ضد کابینه و شخص نتانیاهو را فراهم کرده است.

اکنون سئوال کلیدی این است: رژیمی که امروز بیش از هر زمان دیگر دچار ضعف و انزوا شده و از پس مشکلات عدیده‌ سیاسی و اقتصادی خود نیز برنمی‌آید و حامی اصلی آن یعنی دولت ایالات متحده نیز وضع بهتری ندارد، چگونه حاکمان عرب می‌توانند در برابر خشم جهان اسلام و ملت‌های مسلمان به حمایت این رژیم‌های ضعیف دل ببندند؟ ملت اسلام همواره با الگو گرفتن از نهضت حسینی، ایستادگی و مقاومت را اثربخش‌ترین راهبرد در برابر متجاوزان و ظالمان تشخیص داده است و هرگز تسلیم ظلم و تجاوز تسلیم نخواهد شد. امروز، عزت، افتخار و اقتدار جهان اسلام در گرو ایستادگی در مقابل نظام سلطه‌ جهانی است و هر حرکتی خلاف این مسیر خیانت به همه‌ ملت‌های مسلمان تلقی می‌شود.

از این رو جریان یکپارچه و قدرتمند مقاومت اسلامی به فرموده‌ رهبر معظم انقلاب توافق خیانتکاران به آرمان مقاومت برای آزادسازی قدس شریف و نخستین قبله‌گاه مسلمانان را هرگز نخواهد بخشید و حاکمان فریب‌خورده‌ امارات و بحرین را در صورت اصرار به تداوم خیانت به آرمان ملت فلسطین به انتقامی سخت وعده می‌دهد.

*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

 

10اکتبر/20

انفجارهای بیروت؛ آثار و پیامدها

حادثه‌ انفجار مهیب در بندر بیروت در ۱۴مرداد ۱۳۹۹ (۴ آگوست ۲۰۲۰م) که باعث کشته و زخمی شدن بیش از پنج هزار نفر شد و خسارات گسترده‌ای بالغ بر ۱۰ الی ۱۵میلیارد دلار بر لبنان تحمیل کرد در شرایطی اتفاق افتاد که رژیم صهیونیستی در مورخ ۳۰ تیر ۱۳۹۹(۲۰ جولای۲۰۲۰) در حمله به نزدیکی فرودگاه دمشق یکی از اعضای ارشد حزب‌الله لبنان به نام «علی کامل محسن» را به شهادت رسانده بود و حزب‌الله در صدد انتقام از این عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی بود.

حزب‌الله بر اساس معادله‌ بازدارندگی خود با صدور اعلامیه‌ای اعلام کرده بود که که قطعاً انتقام شهادت علی کامل محسن را از اسرائیل خواهد گرفت. لذا این اطلاعیه باعث افزایش هوشیاری و آمادگی در سطح بالای ارتش اسرائیل در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی شد.

پس از این رویداد، انفجارهای هولناک بیروت اوضاع نابسامان و وخیم‌ لبنان را تشدید و بحرانی کرد و پیامدهای داخلی و بین‌المللی آن، این کشور را در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی بهداشتی و امنیتی به‌شدت تحت تأثیر قرار داد، به‌نحوی که دولت لبنان به نخست‌وزیری حسان دیاب را به سمت انحلال و برگزاری انتخابات زودهنگام سوق داد. احزاب و جریان‌های سیاسی لبنانی و حتی حزب‌الله به عنوان یکی از موثرترین جریان‌های سیاسی و اجتماعی و نیروهای نظامی امنیتی لبنان از آن متاثر شدند و میزان تمرکز آنها بر مسائل داخلی لبنان نسبت به قبل از انفجارها افزایش یافت.

به اعتقاد کارشناسان مسایل منطقه، دلیل انفجار مهیب بندر هرچه که باشد، مستمسکی برای غربی‌ها، صهیونیست‌ها، سعودی‌ها و عوامل داخلی آنها برای اغتشاش و بهره‌برداری‌های مورد نظر در لبنان شده است.

 

 دلایل مطرح شده درباره انفجار بندر بیروت

حادثه‌ انفجار بندر بیروت ابتدا از یک  آتش‌سوزی و انفجار در انبار نگهداری مواد آتش‌بازی شروع شد که مأموران آتش‌نشانی برای مهار آن وارد عمل شدند. در ادامه انفجار مهیبی رخ داد که اعلام شد مربوط به انفجار ۲۷۵۰ تن نیترات آمونیوم  ذخیره شده در مخازن بندر بیروت است.

اولین اعلام احتمال عمدی بودن انفجار بندر بیروت به سخنان دونالد ترامپ باز می‌گردد. رئیس جمهور آمریکا در واکنش به این انفجار در ساعات اولیه گفته بود: «با چند تن از ژنرال‌ها صحبت کردم و آنها به من گفتند که انفجار بیروت ظاهراً  ناشی از انفجار یک بمب بوده که مثل یک حمله به نظر می‌رسد.»

«مارک اسپر» وزیر دفاع آمریکا نیز درباره‌ انفجار بندر بیروت اعلام کرد: «هنوز مشخص نیست انفجار بندر بیروت حمله‌ عمدی بوده یا یک حادثه.»

وزیر دفاع آمریکا درباره‌ جنجال ناشی از سخنان دونالد ترامپ که احتمال داده بود این حادثه ناشی از یک حمله باشد، گفت: «ما هنوز نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاده است.»

اما مهم‌ترین اظهارنظری که چند ماه پیش و قبل از انفجار بندر بیروت عنوان شد توسط «آویو کوخاوی»، رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی بود. او اعلام کرده بود: «زیرساخت‌ها، اهداف راهبردی و اهداف غیرنظامی حساس در سراسر لبنان، مورد حمله قرار خواهند گرفت و لبنان به عصر حجر بازگردانده خواهد شد.»

برخی از منابع لبنانی نیز در همان روز وقوع حادثه اعلام کردند که چهار فروند هواپیمای گشت‌زنی آمریکا در زمان وقوع دو انفجار بیروت در فضای این شهر در حال پرواز و جاسوسی بوده‌اند. همچنین در چند کلیپی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شدیک شیء شبیه پهپاد  بیکباره در هنگام آتش‌سوزی انبار مواد محترقه بیروت به یکی از انبارهای دیگر این بندر اصابت می‌کند و لحظاتی بعد انفجار عظیمی روی می‌دهد.

برخی از منابع لبنانی نیز اعلام کردند که چند تونل زیرزمینی در بندر بیروت وجود داشته که برخی از افراد از طریق آنها بندر را بمب‌گذاری کرده‌اند. ارتش لبنان پس از ساعاتی شایعات منتشر شده پیرامون وجود این تونل‌های زیرزمینی را رد کرد.

در این میان جریان‌های مخالف حزب‌الله و دولت حسان دیاب تلاش کردند با حمایت رسانه‌ای سعودی‌ها، صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها، توپ را به زمین رقیب بیندازند و از ابتدا حزب‌الله را متهم کردند که در بندر بیروت تسلیحات منفجره و جنگی دپو کرده است. اما پس از پاسخ‌های صریح حزب‌الله، از این جریان‌سازی ناامید شدند و تلاش کردند موضوع را به اشکال دیگری به حزب‌الله ربط بدهند و رسانه‌های سعودی و عمدتاً غربی هم آتش تهیه این جریان خبری را به عهده گرفتند. اما هرچه آتش و دود ناشی از جنجال و سر و صداهای رسانه‌ای و سیاسی در لبنان بیشتر فروکش کرد، دست‌های پشت پرده‌ این حادثه نیز نمایان‌تر شد.

 

 

 

واکنش‌ دولت لبنان

دولت لبنان در واکنش به تحلیل‌ها و برداشت‌های رسانه‌ای و جنجال‌هایی که پس از انفجار بندر بیروت به راه افتادند، هرگونه گمانه‌زنی درباره‌ انفجار بندر بیروت را رد کرد و از رسانه‌های لبنان خواست فقط بیانیه‌های دولت را انتشار دهند.

میشل عون، رئیس جمهور لبنان اظهار داشت که دلیل حادثه می‌تواند «سهل‌انگاری» باشد یا «مداخله خارجی از طریق موشک یا بمب» که در تحقیقات روشن خواهد شد. میشل عون در عین حال مثل اکثر مقامات لبنانی (غیر از مقامات جریان ۱۴ مارس) تحقیقات بین‌المللی برای مشخص کردن علت این انفجار را رد کرد.

یک منبع قضایی و یک منبع امنیتی لبنانی با بیان اینکه در روند تحقیقات در خصوص انفجار بندر بیروت، فرضیه‌های مختلفی از جمله «اقدام تروریستی» بررسی می‌شود، گفتند که دایره‌ تحقیقات، مسئولان بلندپایه این کشور را نیز شامل می‌شود.

دولت لبنان در نشست اضطراری خود پس از این حادثه اعلام کرد که پرونده‌ انفجار بندر بیروت را به شورای دادگستری این کشور ارجاع داده است. ارجاع پرونده انفجار بندر بیروت به شورای دادگستری لبنان به پیشنهاد وزیر دادگستری مستعفی این کشور مطرح و این تصمیم با اجماع گرفته شد.

 

مشخص نشدن علل وقوع انفجار

درباره‌ علل وقوع انفجار در بندر بیروت و دست‌های پنهان در پشت آن، ابهامات و سئوالات همچنان باقی هستند. هنوز معلوم نیست قرار بود چه چیزی با این حادثه پنهان‌تر شود و همه چیز موکول شده است به تحقیقات کمیته‌ای که دولت لبنان تشکیل داده است. دستیابی به پاسخ برخی از سئوالات از جمله اینکه، «مواد انبار شده در بندر بیروت، آیا متعلق به تجار آزاد بوده یا متعلق به افراد و شرکت‌های وابسته به جریانی خاص؟» و اینکه بندر بیروت و اطراف آن قرقگاه و پایگاه اجتماعی کدام جریان بوده است، بی‌شک در تحقیقات آتی مشخص خواهد شد.

شاید به همین دلیل تأکیدات مقامات لبنان برای معرفی مجرمان حادثه‌ بندر این شهر، افراد و جریان‌هایی را که در این بندر منافع نامشروع داشتند بیش از بیش نگران کرد؛ به‌طوری که برای انحراف پرونده خواستار تحقیقات بین‌المللی شدند و از طریق حامیانشان از قبیل ترامپ و مکرون بر آتش التهابات لبنان افزودند تا راه فراری پیدا کنند.

 

 

پیامدهای انفجار بندر بیروت بر اوضاع لبنان

لبنان قبل از انفجار بیروت با سه بحران متفاوت اقتصادی، سیاسی و بحران بهداشتی ناشی از شیوع کرونا که بر یکدیگر تأثیر و حتی هم‌افزائی داشتند، درگیر بود. بعد از انفجارهای بیروت این سه بحران تشدید شدند.

 

  1. بحران اقتصادی

بدهی بالای لبنان قریب به ۱۰۰ میلیارد دلار، افت ۸۰ درصدی ارزش پول لبنان از ماه اکتبر۲۰۱۹ تا کنون، افزایش قیمت مواد غذایی و کالاهای اساسی بیش از ۵۰ درصد طی سه ماه اخیر، تولیدات اندک داخلی و واردات بسیار زیاد لبنان، گردشگری به عنوان یکی از پایه‌های اصلی اقتصاد لبنان طی ماه‌های اخیر با وخیم‌تر شدن اوضاع سیاسی و اقتصادی لبنان و اجرای محدودیت‌های کرونایی به‌‌شدت آسیب دید، به‌گونه‌ای ‌که حدود ۱۰۰۰ رستوران تعطیل و ۲۵ هزار تن از کارکنان آنها بیکار شدند.

افزون بر این لبنانی‌هایی که در خارج از این کشور مثل کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مشغول به کار بودند، به علت شیوع کرونا و کاهش قیمت نفت، درآمد قابل ملاحظه‌ای به دست نیاوردند و میزان ارزی که به لبنان می‌فرستادند کاهش چشمگیری پیدا کرد. طی سال گذشته به علت کاهش اعتماد لبنانی‌های مقیم خارج به سیستم بانکداری لبنان و نیز شیوع کرونا و محدودیت‌های اعمال شده بر ورود و خروج مسافرین به کشور، ورود ارز به لبنان به‌شدت کاهش یافت؛ در حالی‌که  این ارز وارداتی، بخشی از کسری بودجه دولت را جبران می‌کرد. لذا در مجموع وضعیت اقتصادی طبقه‌ متوسط لبنان که ۶۵% جمعیت کشور را تشکیل می دهند به‌شدت تضعیف شده است.

وقوع انفجارهای بیروت و خسارت‌های ناشی از آن به اقتصاد بحران‌زده لبنان به‌شدت آسیب زده است، به‌نحوی که کارشناسان، خسارت ناشی از انفجار بیروت را ۱۰ تا ۱۵ میلیارد دلار برآورد کرده‌اند. استاندار بیروت عنوان کرد: «خسارت بسیار سنگین است. در برآوردهای ما خسارت‌های مستقیم و غیرمستقیم بیش از ده یا حتی پانزده میلیارد دلار است. این انفجار که تقریباً ۳۰۰ هزار لبنانی را بی‌خانمان کرده است، بزرگ‌ترین فاجعه‌ای است که لبنان در عصر جدید با آن دست و پنجه نرم می‌کند.»

 

  1. بحران سیاسی

به دنبال آغاز اعتراضات در لبنان از اکتبر ۲۰۱۹ دولت ضعیف فعلی لبنان در ۳۰ دی ۱۳۹۸(۲۰ژانویه ۲۰۲۰) تحت عنوان دولت تکنوکرات شکل گرفت که طبعاً به دلیل حجم بالای مشکلات کشور، فقدان پایگاه واقعی اجتماعی و زمان محدود، توان غلبه بر مشکلات را نداشت. وقوع انفجارات بیروت نیز موجب چند برابر شدن این مشکلات و شروع مجدد اعتراضات خیابانی شد.

پس از حادثه‌ انفجار بندر بیروت، لبنان با دو مشکل اساسی «فشل کردن ثبات و نظم لبنان» و «کشاندن دولت به سمت استعفا و اغتشاشات» که وحدت و امنیت را نشانه گرفته‌اند، روبه‌رو شد و جریان‌های مخالف دولت از این انفجار استفاده ابزاری کردند. در ادامه این بحران‌سازی، چهار وزیر کابینه حسن دیاب که فقط شش ماه در کابینه این کشور حضور داشتنو همگی به جریان غربگرای ۱۴ مارس وابسته بودند، استعفا دادند

بالاخره فشارهای خارجی و جریان ۱۴ مارس موجب شد تا حسن دیاب، نخست‌وزیر لبنان در ۲۰ مرداد ۱۳۹۹(۱۰اگوست ۲۰۲۰) استعفا بدهد و دولت تکنوکرات او سقوط کند و لبنان در این اوضاع ملتهب با خلاء دیگری مواجه شود. هرچند از سوی میشل عون، رئیس‌جمهور لبنان اعلام شد که دولت کنونی به عنوان «دولت عهده دار امور» باید به کار خود ادامه دهد.

هدف اصلی دشمنان لبنان این بود که دولت حسن دیاب نتواند به فعالیت خود ادامه دهد و انفجار بندر بیروت هم که تحقیقات امنیتی آن به مراحل خوبی رسیده و دست‌های زیادی در این مسئله رو شده بود، به دلیل اعتراضات هدفمند طرفداران ۱۴ مارس در روزهای  پس از حادثه انفجار بندر بیروت تغییر مسیر داد و سبب شد  تا چهره‌ عوامل این انفجار مخفی بماند. مطرح کردن ارجاع این پرونده به مراجع بین‌المللی از سوی جریان ۱۴ مارس نیز حرکتی برای رد گم کردن در این ماجرا بود.

تظاهرات طرفداران جریان ۱۴ مارس و حمله به چند وزارتخانه و نابودی اسناد و مدارک موجود در آنها بخش دیگری از توطئه دشمنان مردم لبنان بود که برای تحت‌الشعاع قرار دادن انفجار بندر بیروت صورت گرفت تا مشخص نشود که مقصر اصلی حادثه کیست.

 

  1. بحران بهداشتی

با شیوع کرونا در لبنان بر مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و بحران بهداشتی جامعه‌ افزوده شد. وقوع انفجارات بیروت که منجر به مجروح شدن حدود پنج هزار نفر شد و نیز خسارات انسانی ناشی از آن نیز بر سیستم بهداشتی لبنان تأثیر خواهد گذاشت.

 

 

 

 

اوضاع لبنان به کدام سو سیر خواهد کرد؟

مردم لبنان باید فارغ از اینکه انفجار بندر بیروت عمدی یا غیرعمدی بوده، به فکر بازسازی بندر و شهر خود باشند. هرچند در صورت عمدی و تروریستی بودن آن، نیروهای مسلح لبنان و دستگاه‌های امنیتی این کشور باید پاسخ شایسته‌ای به این اقدام تروریستی بدهند.

حال که دولت لبنان مجبور به استعفا شده و حسن دیاب هدف واداشتنش به استعفا را بازگشت طبقه فاسد به قدرت دانسته است، باید منتظر بود و دید که اوضاع لبنان به کدام سو سیر خواهد کرد. اوضاعی که با توجه به شرایط این روزهای لبنان امیدوارکننده نیست.

 

راهبرد حزب‌الله پس از حادثه‌ بیروت

با توجه به مجموعه‌ شرایط لبنان پس از انفجار بندر بیروت، طبعاً تمرکز حزب‌الله بر تحولات داخلی بیشتر خواهد شد. با توجه به سخنرانی مهم و راهبردی سید حسن نصرالله در جمعه ۱۷مرداد (۷اگوست)، یعنی فقط سه روز بعد از انفجارات بیروت مشخص است که راهبرد حزب‌الله کاهش تمرکز بر جبهه خارجی مبارزه با اسرائیل به بهانه‌ بحران‌های داخلی نخواهد بود. سیدحسن نصرالله اعلام کرد: «برخی هم گفتند که حزب‌الله در بندر بیروت حضور داشته… اما ما نمی‌دانیم در بندر بیروت چه خبر است… شاید حزب الله بیشتر از بندر بیروت بداند که در بندر حیفا چه خبر است.» از این فراز بیانات ایشان مشخص است که اولویت اول همیشگی مقاومت لبنان حفظ و ارتقاء بازدارندگی حزب‌الله در مواجهه با اسرائیل و اولویت دوم مسائل داخلی لبنان است.

بنابراین در این شرایط خطیر منطقه و بحران‌های شدید داخلی لبنان، حفظ امنیت کشور بیش از پیش در دستور کار حزب‌الله قرار دارد، اما بازدارندگی حزب‌الله در مقابل اسرائیل نه تنها تضعیف نخواهد شد، بلکه ارتقاء و گسترش هر چه بیشتر آن در لبنان و سوریه در دستور کار قرار خواهد گرفت.

البته اسرائیل نیز در شرایط پسا انفجارهای بیروت کما فی السابق، «استراتژی نبرد میان جنگ های خود» (مبام) (The campaign between wars) را در سوریه علیه محور مقاومت و ایران ادامه خواهد داد تا از فعال شدن جبهه جولان علیه خود جلوگیری کند و مانع ارسال تسلیحات نظامی به حزب‌الله لبنان شود.

10اکتبر/20

لبنان، وضعیت مطلوب برای حزب‌الله

لبنان در بیش از پنج دهه گذشته (از زمان جنگ ژوئن ۱۹۶۷/ خرداد ۱۳۴۶) همواره در کانون توجه بوده تا جایی که اکثر شهرها و حتی بسیاری از روستاهای آن شهرت جهانی دارند. هنوز هم یکی از پرجاذبه‌ترین خبرها، خبرهای مربوط به لبنان است. بخشی از این به همسایه جنوبی آن ارتباط دارد. منطقه ما نزدیک به ۸۰ سال است که از یک «زایده دردآور» رنج می‌برد و این زایده توانسته بخش زیادی از محیط پیرامون را آلوده کند و بخش زیادی را به اغما ببرد. از مراکش در غرب قاره آفریقا و غرب جهان اسلام تا عمان در غرب آسیا تحت فشار شدید این زایده و  به تعبیر حضرت امام خمینی(ره)  «این غده سرطانی» قرار دارند.

اما در محیط پیرامونی خود، رژیم صهیونیستی از یک نقطه بیشتر هراس دارد و آن لبنان است. این رژیم حداقل از سال ۱۳۶۲، لبنان را «مهم‌ترین دغدغه امنیتی پیرامونی» خود می‌داند و ارتش اسرائیل از آن زمان تا امروز ـ یعنی در طول ۳۷ سال ـ در وضعیت آماده‌باش و عملیاتی قرار دارد و بیشترین هزینه تاریخ ارتش پرخرج رژیم صهیونیستی مربوط به هزینه‌های مهار لبنان است. همین الان ارتش اسرائیل در انتظار پاسخ حزب‌الله به حمله‌ای است که طی آن در تاریخ ۳۰ تیر ۹۹ یک عضو حزب‌الله، علی کامل محسن در جنوب دمشق در جریان حمله ارتش اسرائیل به شهادت رسید. تل‌آویو برای رهایی از این مخمصه، جمعی از دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی را وادار به مذاکره با حزب‌الله کرده تا از پاسخ چشم‌پوشی و یا به اقدامی که تلفات انسانی نداشته باشد بسنده کند. اسرائیلی‌ها هیچ‌گاه چنین احساسی را در مواجهه با ارتش‌های عربی نداشته‌اند. رژیم اسرائیل و کشورهایی نظیر مصر، سوریه، اردن، عراق و… مجموعاً ۲۵ سال ـ حد فاصل ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۲/ ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۳ ـ در وضعیت جنگی بوده‌اند و نتیجه آن هم توسعه سرزمینی اسرائیل از یک‌سو و تلفات بالای کشورهای عربی از سوی دیگر بوده است. امروز هم می‌بینیم که کشورهای عربی به‌قدری به انحطاط افتاده‌اند که برای برقراری رابطه با اسرائیل به رقابت با یکدیگر ‌پرداخته‌اند.

پس لبنان هر چند مساحتی بسیار کمتر از مصر، اردن، سوریه و… دارد، بسیار مهم است. البته لبنان هم از زمانی که وارد عرصه مقاومت شد و به عنوان عضوی از «جبهه مقاومت» درآمد، اهمیت پیدا کرد و به جایی رسید که  سید حسن نصرالله می‌گوید امروز آمریکایی‌ها حاضرند هر امتیازی را به ما بدهند تا دست از سر اسرائیل برداریم.

 

توطئه‌هایی که به صخره می‌خورند

به موازات اهمیت حزب‌الله و لبنان، توطئه‌های پی در پی، از جنگ تا فتنه‌های داخلی و تحریف حقایق و تحمیل هزینه‌ها نیز علیه آن صورت می‌گیرند. شاید بتوان گفت طی ۴ دهه گذشته، پس از ایران، هیچ جغرافیایی به اندازه لبنان در معرض توطئه‌های رنگارنگ نبوده است. با وجود این می‌توان گفت هیچ توطئه‌ای هم نتوانسته روند حرکت «لبنان مقاوم» را تضعیف کند. لبنان در مواجهه با توطئه‌های مختلف تجربه زیادی اندوخته است. در اینجا ما پس از تشریح مختصر ساختار قدرت در لبنان به بحث حزب‌الله و نقش آن در تحولات لبنان بازمی‌گردیم.

 

ساختار قدرت در لبنان

لبنان در ۳۰ سال گذشته دارای نظام سیاسی موزائیکی بوده است. این کشور در فاصله ۱۲۹۹ش/ ۱۹۲۰م تا ۱۳۶۹ش/ ۱۹۹۰م تحت سیطره مطلق مسیحی‌ها بود. در حدود ۷۰ سال رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر معمولاً از بین شخصیت‌های مسیحی انتخاب می‌شدند و اکثریت کرسی‌های پارلمان نیز در اختیار آنان بود. ارتش نیز به دلیل اینکه رئیس‌جمهور، فرمانده کل قوا هم بود، تحت فرمان مسیحی‌ها قرار داشت.

در این میان مسلمانان و به‌طور خاص، شیعیان در حکومت و نیز در روند اقتصادی نقش چندانی نداشتند. با بروز درگیری‌های داخلی بین مسلمانان و مسیحیان از یک ‌سو و شیعیان با یکدیگر از سوی دیگر که ریشه در ساختار سیاسی لبنان و تبعیض‌های فراوان داشت و ۱۵ سال ـ ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۹ش ـ به درازا کشید، لزوم تغییر ساختار قدرت مورد توجه قرار گرفت. در این زمان مسیحی‌ها مجموعاً حدود ۳۰ درصد جمعیت ۳ میلیون نفری لبنان را شامل می‌شدند.

با گسترش درگیری‌های داخلی در لبنان، اتحادیه عرب در سال ۱۳۶۸/ ۱۹۸۹ طی جلسه‌ای چهار کشور عرب شامل عربستان، امارات، قطر و لبنان را مأمور یافتن راهی برای پایان دادن به درگیری‌های داخلی لبنان کرد و این هیئت پس از برگزاری جلساتی در «طائف عربستان» که با حضور طرف‌های شیعی، سنی، مسیحی و دروزی لبنان برگزار شد، در نهایت به فرمولی رسید که نظام سیاسی لبنان را تا حد زیادی متحول می‌کرد.

توافق طائف، پست ریاست‌جمهوری و فرماندهی کل قوا را در اختیار مارونی‌ها (مسیحی‌ها) قرار داد و ۵۰ درصد کرسی‌های پارلمان و ۵۰ درصد پست‌های وزارتی را نیز در اختیار آنان گذاشت. لذا اقتدار مسیحی‌ها در حکومت باقی ماند و فقط از سهمیه‌شان در پارلمان و دولت کم شد. براساس پیمان طائف، پست نخست‌وزیری به‌طور دائم در اختیار اهل سنت و فراکسیون پارلمانی آنان قرار گرفت و حدود ۲۸ کرسی پارلمان و حدود ۲۰ درصد کرسی‌های دولت به آنان سپرده شد. شیعیان به پست کم‌اثر ریاست پارلمان و نیز ۲۷ کرسی پارلمان و حدود ۲۰ درصد کرسی‌های دولت رسیدند و بقیه به دروزی‌ها و بقیه اقلیت‌ها سپرده شدند.

پیمان طائف که توسط همه شرکت‌کنندگان امضا شد، وضع سیاسی لبنان را تا حد زیادی تغییر داد. براساس این پیمان ارتش سوریه وارد لبنان شد تا به درگیری‌های داخلی این کشور خاتمه دهد و در عمل هم درگیری‌ها در دوره کوتاهی متوقف شدند. از آن پس پیمان طائف به مثابه ضمیمه قانون اساسی اصلاح شده در سال ۱۳۳۹/ ۱۹۶۰ مدنظر قرار گرفت و تا امروز از آن در حل و فصل اختلافات استفاده می‌شود. یک نکته مهم در این پیمان وجود داشت که مورد توجه تنظیم‌کنندگان عرب آن قرار نگرفت. در پیمان طائف عملاً قدرت میان مسیحی‌ها و سنی‌ها تقسیم شد و شیعیان و اقلیت‌ها در حاشیه قرار گرفتند. در واقع پیمان طائف ناخواسته مسیحی‌ها را رویاروی سنی‌ها قرار داد. از آن طرف اتحادیه عرب ظلم بزرگی به شیعیان و آنان را در عمل به «اپوزیسیون» تبدیل کرد. در آن زمان شیعیان «بزرگ‌ترین اقلیت» لبنانی به حساب می‌آمدند؛ یعنی جمعیت آنان از سنی‌ها و از مسیحی‌ها بیشتر بود. شیعیان بین ۳۰ تا ۳۵ درصد جمعیت را شامل می‌شدند، در حالی که عدد مسیحی‌ها و سنی‌ها به ترتیب حدود ۲۹ و ۲۸ درصد بود. در این میان مسیحیان به‌مرور به رابطه‌ای بهتر با شیعیان رسیدند کما اینکه در جریان درگیری‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ مسیحی‌ها و شیعیان با یکدیگر درگیری نداشتند. درگیری‌ها به دو بخش تقسیم می‌شدند: درگیری‌ مسیحی‌ها و سنی‌ها که منشأ آن نحوه نگاه متضاد دو طرف به اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان بود و درگیری بین دو گروه شیعی جنبش امل و جنبش حزب‌الله.

با انعقاد پیمان طائف و حضور ارتش سوریه در لبنان، روند اداره لبنان دستخوش تغییرات اساسی شد. روابط جمهوری اسلامی و دولت سوریه، اختلافات میان حزب‌الله و جنبش امل را رفع کرد و از سوی دیگر دو ضلع مجلس اعلای شیعه به رهبری شیخ قبلان و طیف هواداران مرحوم آیت‌الله سید محمدحسین فضل‌الله (فعالان مسجد امام رضا«ع») نیز به همگرایی رسیدند و جریان شیعه یکی شد. از این زمان اثرگذاری شیعه در ساختار سیاسی و توافقات افزایش پیدا کرد.

گفت‌وگوها میان حزب‌الله و جنبش امل ادامه یافت و در نهایت این دو به‌طور ضمنی به یک فرمول رسیدند. قرار شد حزب‌الله در ساحه نظامی ـ امنیتی و امل در ساحه سیاسی ـ دیپلماتیک محور باشند. شرایط سیاسی لبنان و طیف‌بندی قدرت به‌گونه‌ای بود که نبیه ‌بری بهتر از دیگران می‌توانست موضوعات سیاسی را به نتیجه برساند. کما اینکه حزب‌الله در ساحه نظامی ـ امنیتی به توانمندی و شهرتی رسیده بود که می‌توانست چنین مسایلی را به نتیجه برساند. این تقسیم‌ کار میان حزب‌الله و امل ادامه پیدا کرد. هر چند به‌مرور حزب‌الله حسب ضرورتی که مورد مخالفت جنبش امل هم نبود، به ساحه سیاسی نیز ورود کرد و کرسی‌هایی را در مجلس و دولت به دست آورد. تقسیم کار بین حزب‌الله و امل به حزب‌الله این امکان را می‌داد که از یک سو در فضای سیاسی و روند شکل‌گیری حکومت‌ها فارغ‌البال باشد و مسئولیتی متوجه او نشود و از سوی دیگر، خارج از دولت و پارلمان نیز خوانده نشود و به عنوان یک گروه رسمی و شناسنامه‌‌دار از پوشش حمایت حکومت هم برخوردار شود.

این تقسیم‌بندی، جنبه نظامی جنبش امل را هم به حاشیه می‌برد، کما اینکه به‌مرور هم با توجه به نگاه «نبیه‌بری» که با دیدگاه‌های امام موسی صدر، مؤسس جنبش امل تفاوت‌هایی داشت، قدرت امل در عرصه نظامی محدود شد و این در حالی بود که قدرت نظامی حزب‌الله هر روز گسترش بیشتری پیدا می‌کرد. این موضوع خود به خود امکان درگیری درون شیعه در آینده را هم منتفی و خاطرات اواخر دهه ۱۳۶۰ را غیرقابل تکرار می‌کرد.

وقتی جنگ ۳۳ روزه در سال ۱۳۸۵ پیش آمد، حزب‌الله در حالی که با رژیم صهیونیستی در جنگی سنگین و نابرابر درگیر بود، از سوی دولت با محدودیت‌های زیادی هم در عرصه داخلی لبنان مواجه می‌شد تا جایی که گاهی کامیون حامل سلاح حزب‌الله را توقیف و با مانع مواجه می‌کردند. در این زمان حزب‌الله و امل هر گونه همکاری با دولت را موکول به کسب «ثلث ضامن» در دولت کردند.

گفتنی است که براساس مصوبه پارلمان، مصوبات دولت نیاز به کسب دو سوم آرای اعضای کابینه دارد و بدون کسب آن، دولت نمی‌تواند مصوبه‌ای را بگذراند. ثلث ضامن به معنای آن بود که صندلی‌های مقاومت در کابینه به ثلث به‌علاوه یک برسد تا امکان مصوبه دولتی علیه آن از بین برود. جریان مقابل مدتی با واگذاری ثلث ضامن مخالفت کرد و در نهایت به آن تن داد و مقاومت صاحب ثلث ضامن که طرفداران حریری آن را ثلث معطل می‌خواندند، شد. این البته غیرعادلانه هم نبود، چون شیعیان به‌تنهایی ۳۵ درصد جمعیت لبنان یعنی بیش از ثلث ضامن را تشکیل می‌دهند.

با تن دادن جریانات مخالف مقاومت به ثلث ضامن عملاً امکان به نتیجه رساندن بسیاری از توطئه‌ها علیه حزب‌الله از بین می‌رفت و در عین حال بیشتر بودن تعداد کرسی‌های وزارتی امل نسبت به حزب‌الله مانع از آن می‌شد تا کسی حزب‌الله را مسئول بخش شیعه در دولت ببیند؛ زیرا مردم عمدتاً با وزرای منتخب جنبش امل مواجه بودند. از سوی دیگر با توسعه قدرت حزب‌الله در لبنان و ارتباط بسیار نزدیکی که میان بشار اسد و سید حسن نصرالله پدید آمد، جنبش امل که در دوره طولانی حکومت مرحوم حافظ اسد (۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰) در نگاه سوریه طیف اصلی شیعه دیده می‌شد، در دوره بشار اسد جای خود را به حزب‌الله داد. البته این موضوع چندان با مخالفت امل هم مواجه نشد، چون حزب‌الله هوای این جنبش و نبیه بری را داشت.

 

حزب‌الله و سیاست تشکیل دولت

اصولاً به دست گرفتن مسئولیت دولت در کشوری که از نظر قومی و مذهبی، «موزائیکی» خوانده می‌شود، به نفع هیچ یک از اقلیت‌ها نیست. این موضوع در کشوری با جغرافیا و جمعیت لبنان تشدید هم می‌شود. لبنان کشوری با ۱۰۴۵۲ کیلومتر مربع مساحت و دارای چهار گروه بزرگ و در عین حال اقلیت مسیحی، سنی، شیعه و دروز است. نزدیک به چهار میلیون نفر در سرزمین لبنان زندگی می‌کنند و حال آنکه شمار لبنان‌هایی که یا برای همیشه جلای وطن کرده‌اند و یا موقتاً در کشورهای دیگری زندگی می‌کنند، دست‌کم ۱۲ میلیون نفر یعنی حدود ۳ برابر جمعیت ساکن هستند.

لبنان از نظر اقتصادی کشور ضعیفی  است و به‌شدت به کمک‌هایی که لبنانی‌های مقیم خارج ـ آنان که قصد مراجعت دوباره دارند ـ و یا کمک‌هایی که از سوی کشورهای دیگر برای حمایت از اقلیتی خاص به بیروت داده می‌شود، وابسته است که هر دو طبعاً دستخوش تغییرات بسیار زیادی هستند و ابعاد و اندازه آنها هیچ‌گاه برای دولت بیروت مشخص نیست.

بر اساس برآورد بانک مرکزی لبنان، این کشور سالانه به‌طور متوسط به ۱۲ میلیارد دلار درآمد ارزی نیاز دارد. این در حالی است که میزان ارزآوری فعالیت‌ها در درون لبنان در سال ۲۰۱۹، تنها ۲ میلیارد دلار بوده است. چنین فاصله‌ای طبعاً فعالیت تجاری در لبنان را با دشواری زیاد مواجه می‌کند. وقتی تاجر نتواند ارز مورد نیاز خود را به دست بیاورد، کالایی را هم نمی‌تواند جابه‌جا کند. از این رو لبنان همواره به‌خصوص در دهه اخیر که بحران فراگیر مالی، اقتصادهای بزرگ را هم با سکته‌هایی مواجه کرده، با سختی‌های فراوانی روبه‌رو بوده است. مضافاً بر اینکه  وجود توأمان مسیحی‌ها، سنی‌ها، شیعیان و دروزها و تقسیم‌بندی‌هایی که در درون هر یک از این اقوام وجود دارند، اصولاً امکان شکل‌گیری دولتی مقتدر را از بین برده است. لذا در طول نزدیک به سه دهه گذشته، به‌جز مقطع ۱۰ ساله نخست‌وزیری رفیق حریری، دولت مقتدری در بیروت شکل نگرفته است.

نکته مهم دیگر این است که با توجه به شرایط لبنان، مقاومت اصولاً برای خود مسئولیت تشکیل کابینه قایل نیست و در طول سه دهه گذشته به‌جز در مورد اخیر که به سبب رفتار اپوزیسیونی اهل سنت به رهبری سعدالدین حریری و وانهادن مسئولیت تشکیل دولت، ناچار شد به سمت تشکیل دولت برود، در این زمینه گامی برنداشته است.

از این رو می‌توان گفت شیعیان به‌طور اعم و حزب‌الله به‌طور اخص طی سال‌های آینده نیز به سمت تشکیل دولت نخواهند رفت و این کار را اصولاً به نفع خود نمی‌دانند. حزب‌الله می‌داند که با قبول مسئولیت دولت، فشار طرف‌های خارجی به لبنان بیشتر می‌شود و در نتیجه محدودیت‌های تجاری لبنان نیز افزایش پیدا می‌کند. این در حالی است که به دلیل درون‌زا نبودن اقتصاد لبنان، امکان جایگزینی آن با اقتصاد داخلی وجود ندارد.   علاوه بر این، اشتغال مقاومت لبنان به مسایلی از این دست، جولان حزب‌الله در عرصه نظامی امنیتی و نقش‌آفرینی آن در جبهه مقاومت را نیز با محدودیت و چالش مواجه می‌کند و عملاً  قدرت آن را کاهش می‌دهد. عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف می‌شوند و هر گونه رخداد امنیتی داخلی را به حزب‌الله و مسلح بودن آن ربط می‌دهند.

مجموعه این مسایل نشان می‌دهند که حزب‌الله نباید به سمت تشکیل دولت و پذیرفتن مسئولیت آن برود و در عین حال باید کماکان تلاش کند که میان دولت و حزب‌الله چالش اساسی به وجود نیاید. راه‌حل هم کاملاً روشن است. «دولت مطلوب» از نظر حزب‌الله دولتی است که عمدتاً توسط رقبای او شکل بگیرد و در همان حال، آنان در تشکیل کابینه و سیاست‌های آن ملاحظات حزب‌الله را مدنظر داشته باشند و در عمل از این لحاظ برای حزب‌الله اطمینان خاطر وجود داشته باشد. یعنی مکانیسمی شبیه ثلث ضامن اعمال شود.

 

آخرین توطئه و مواجهه حزب‌الله با ‌آن

لبنان پس از یک دوره آرامش نسبی، از مهر ماه سال گذشته بار دیگر درگیر ناآرامی‌ها شده است. روند شکل‌گیری دولت لبنان در ۱۵ سال گذشته مطلوب رژیم اسرائیل و دولت‌های آمریکا، فرانسه، عربستان، ترکیه و… نبوده است. آنان معتقد بودند حزب‌الله بدون آنکه هزینه‌ای بپردازد از مواهب دولت بهره جدی دارد و این به افزایش دائمی قدرت نظامی و محبوبیت داخلی آن منجر شده است.

در سال ۱۳۹۵، سمیر جعجع، ولید جنبلاط و امین جمیل در دیدار با بن سلمان، ولیعهد سعودی گفته بودند که سعد حریری همان کاری را می‌کند که مطلوب حزب‌الله است و به هیچ وجه قادر نیست سیاست‌های مخالف ایران را در لبنان به جایی برساند. پس از آن ولیعهد سعودی، حریری را احضار کرد و برگه استعفا از نخست‌وزیری را به دستش داد و او ناگزیر به قرائت آن در جلوی دوربین تلویزیون‌ها شد، ولی با فشار سید حسن نصرالله و میشل عون، پس از سه هفته کناره‌گیری از نخست‌وزیری بازگشت.

اما در این دوران روابط دولت لبنان با محور عربی به ضعف گرائید و اتحادیه عرب با محوریت دولت سعودی همه کمک‌های اقتصادی خود به این کشور را قطع و در واقع لبنان را بایکوت کرد که سبب افزایش قیمت‌ کالاها و کاهش ارزش لیر لبنان در برابر دلار آمریکا شد. همزمان با این موضوع در چند کشور عربی و اروپایی، حزب‌الله که شریک دولت سعد حریری بود، مورد تحریم‌های جدید واقع شد و در لیست سیاه آنان‌ جای گرفت. بنابراین کاملاً واضح بود که غرب و کشورهای عربی بنا دارند لبنان را با مشکلات تازه‌ای مواجه کنند.

لبنان از اوائل مهر ماه ۱۳۹۸ درگیر پروژه‌ای تحت عنوان «اعتراض میدانی» شد. در این زمان جمع‌بندی عربستان، آمریکا، فرانسه و… این بود که ادامه کار دولت حریری کمکی به سیاست‌های منطقه‌ای آنان نمی‌کند. از این رو درصدد کنار زدن او برآمدند. منتهی این بار به جای ورود مستقیم از گروه‌های میدانی کمک گرفتند و خود در پشت سر آنان قرار گرفتند و به‌محض شروع تجمعات میادین لبنان، سفیر آمریکا در بیروت از معترضین حمایت کرد و نظام سیاسی لبنان را از هر گونه اقدام علیه آنان برحذر داشت.

اعترضات میدانی اگرچه عمق زیادی نداشتند و عدد تجمع‌‌کنندگان در کل لبنان هیچ‌گاه از پنج تا هفت هزار نفر فراتر نرفت، ولی مخالفان مقاومت با تمرکز رسانه‌ای روی تصاویر، آن را در حد یک انقلاب بالا بردند و مطالبی  را در این سطح مطرح کردند. شعار میدانی که ابتدا در اعتراض به افزایش قیمت مخابرات و اینترنت و علیه اقدامات دولت سعدالدین حریری شروع داده می‌شد، به سمت درخواست برای تغییر نظام سیاسی و استعفای رؤسای نهادهای اصلی آن رفت.

مقامات آمریکایی و اروپایی با نامگذاری تجمعات محدود بیروت و… به «بهار عربی» به تنور خواسته‌ها می‌دمیدند و حال آنکه این تجمعات برخلاف آنچه در تحولات عربی سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ شاهد بودیم، صبغه خشونت شدیدی داشت. با استعفای غیرمتعارف حریری در روز ۷ آبان ۹۸ انتظار می‌رفت که اعتراضات با حضور تعداد بیشتری برگزار شود، زیرا استعفای حریری می‌توانست اولین دستاورد سیاسی آنان و یک گام به سمت انحلال ساختار تلقی شود. حریری باید استعفای خود را با رئیس‌جمهور در میان می‌گذاشت، اما فقط استعفایش را تسلیم رئیس‌جمهور کرد و قبل از آنکه میشل عون واکنشی نشان دهد از استعفای قطعی خود خبرداد.

با استعفای حریری کمی بر شدت عمل و تعداد مخالفان در میادین اضافه شد، اما این موضوع دوام چندانی پیدا نکرد و به‌زودی شرایط عادی‌ شد. از آن طرف حزب‌الله که مخالف استعفای حریری بود بر انتخاب زودتر دولت تأکید کرد. این در حالی بود که سعدالدین حریری اعلام کرد آماده است خارج از نظام سهمیه‌بندی ـ پیمان طائف ـ کابینه‌ای تکنوکراتیک را که در واقع همان انحلال ساختار قدرت به حساب می‌آمد تشکیل دهد. طبیعی بود که این پیشنهاد مورد پذیرش حزب‌الله، امل و حزب مسیحی آزاد ملی قرار نگیرد.

تلاش‌های سعدالدین حریری برای بازگشت قدرتمندانه به حکومت به نتیجه نرسید و در شرایطی که فراکسیون سنی تحت رهبری حریری در بحث تشکیل دولت جدید شرکت نمی‌کرد، جریان ۸ مارس با شخصیت‌های سنی بیرون از حزب المستقبل وارد مذاکره شد و در نهایت توانست ۵۳ روز پس از استعفای حریری با رأی ۶۹ نفر از ۱۲۸ عضو پارلمان، «حسان دیاب» را که پیش از این وزیر آموزش و پرورش بود، به عنوان نخست‌وزیر معرفی کند. دیاب توانست در زمان کوتاهی کابینه خود را تشکیل دهد و طی چند هفته تکمیل کند. این موضوع آرامش زیادی به فضای لبنان داد.

مخالفان دریافتند که با وجود هماهنگی‌های درونی ۸ مارس و دارا بودن اکثریت در پارلمان و در دولت نمی‌توانند برنامه‌های خود را پیش ببرند و این سبب شد که اعتراضات خیابانی تا حد زیادی فروکش کند و در خرداد ماه به حداکثر ۳۰۰۰ نفر در بیروت برسد؛ حال آنکه جمعیت این شهر حدود ۲ میلیون نفر ارزیابی می‌شود. دولت دیاب با وجود فشارهای فراوان توانست در عرصه اقتصادی روند افزایش قیمت‌ها و کاهش ارزش‌ پول ملی را متوقف کند؛ به گونه‌ای که نرخ برابری لیر با دلار که تا ۱۲۰۰۰ واحد افزایش یافته بود به ۴۰۰۰ واحد رسید. این در حالی بود که آمریکایی‌ها در زمان این دولت، همزمان تحریم‌های جدیدی را علیه سوریه و لبنان وضع کردند که یکی از آنها قانون قیصر بود و چشم‌انداز آن از متمرکز شدن آنان روی اعمال فشار اقتصادی بر بیروت خبر می‌داد.

 

حادثه ۱۴ مرداد بیروت غربی

جهان در شامگاه روز ۱۴ مرداد با یک حادثه بسیار سهمگین مواجه شد. یک انبار بزرگ حاوی ۲۷۵۰ تن نیترات آمونیم منفجر شد و بندر غربی بیروت را به‌کلی ویران کرد. در این حادثه نزدیک به ۲۰۰ نفر کشته و حدود شش هزار نفر مجروح و صدها نفر ناپدید شدند. این حادثه سهمگین از همان ساعات اولیه با دو تفسیر مواجه شد: حادثه‌ای صهیونیستی علیه یک محموله حزب‌الله که در نهایت به انبار نیترات در اسکله شماره ۱۲ رسیده است و حادثه‌ای غیرعمدی که به  واسطه اهمال‌کاری دولت‌های تمام سلام، سعدالدین حریری و حسان دیاب روی داده است. این درست در زمانی بود که اسرائیلی‌ها یک عضو حزب‌الله را در تاریخ ۳۰ تیر ۹۹ به شهادت رسانده بودند و این جنبش از قطعی بودن واکنش خود خبر ‌داده بود. از این‌رو هواپیماها و هلیکوپترهای رژیم صهیونیستی با اضطراب زیاد، وجب به وجب لبنان را برای یافتن سرنخی از مکان واکنش حزب‌الله زیرنظر گرفته بودند.

بر این اساس احتمال اینکه رژیم صهیونیستی دست به کاری علیه کمک‌های ارسالی برای حزب‌الله زده باشد در اذهان عمومی قوت زیادی گرفت و در یکی دو روز اول فشار زیادی به حزب‌الله وارد شد. اما با سخنرانی سید حسن نصرالله در روز سوم حادثه، بخش زیادی از ابهامات از میان رفت. او تصریح کرد که فعلاً نشانه‌ای از دخالت خارجی مشاهده نشده و حزب‌الله در طول سه دهه گذشته هیچ‌گاه حتی گلوله‌ای در منطقه‌ بیروت غربی شلیک نکرده است و در آینده هم نخواهد کرد.

در این میان حسان دیاب تحت تأثیر فشارهای زیادی که برای کنار رفتن از قدرت به او وارد می‌شد، از عزم خود برای برگزاری انتخابات زودهنگام طی دو ماه خبر داد و گفت بدون آن، اداره لبنان امکان‌پذیر نیست. سخنان او در واقع راه را برای تغییر مطالبات معترضین از مبارزه با فساد به استعفای میشل عون از سمت ریاست‌جمهوری و تشکیل کابینه‌ای خارج از روال قانونی و بحث راجع به سلاح‌های حزب‌الله هموار می‌کرد و بدین جهت با اعتراض غیرعلنی میشل عون و سید حسن نصرالله مواجه شد و ناگزیر از مقام خود استفا داد.

تحولات داخلی لبنان پس از انفجار سهمگین بیروت غربی با تحولات خارجی گره خوردند. امانوئل مکرون رئیس‌جمهور فرانسه دو روز پس از حادثه ۱۴ مرداد بیروت غربی، وارد پایتخت لبنان شد و رهبران گروه‌های لبنانی را دور هم جمع و برحفظ ثبات و امنیت لبنان تأکید کرد. در ضمن هشدار داد که اگر خود گروه‌ها تغییرات لازم را به منظور عبور لبنان از وضعیت کنونی به وجود نیاورند، شخصاً وارد میدان می‌شود.

ملاقات‌های مکرون، به‌خصوص با محمد رعد نفر سوم حزب‌الله، مباحث زیادی را در پی داشت. مکرون در ابنان با برگزاری انتخابات زودهنگام مخالفت کرد و حذف ساختارها را ناممکن دانست، اما زمانی که به پاریس بازگشت، از برگزاری انتخابات پارلمانی طی یک سال آینده خبر داد. بعضی معتقد بودند موضع اولیه در مخالفت با برگزاری انتخابات زودهنگام موضعی فرانسوی است و آنچه او در پاریس بیان کرده، موضعی آمریکایی و تحت فشار آنها بوده است. مکرون در عین حال کنفرانس اینترنتی جمع‌آوری کمک به لبنان را در پاریس برگزار کرد. در این کنفرانس ترامپ وعده داد که از واگذاری ۱۰ میلیارد دلار وام با بهره کم از سوی صندوق بین‌المللی پول حمایت می‌کند و مکرون گفت ۲۵ میلیارد لیر را برای بازسازی لبنان جمع‌آوری کرده و یا وعده تأمین آن را گرفته است. اما آنچه بعداً از این مباحث بیرون آمد، حدود ۳۰۰ میلیون دلار بود که رئیس‌جمهور فرانسه واگذاری آن به دولت لبنان را موکول به انجام اصلاحات اساسی در این کشور کرد!

 

 

ایستگاه مصطفی ادیب، نخست‌وزیر جدید

با استعفای دیاب بحث تشکیل کابینه جدید مطرح شد. یک بار دیگر سعدالدین حریری اعلام کرد حاضر است مسئولیت کابینه تکنوکرات جدید را در صورتی که از عناصر بی‌طرف تشکیل شود بپذیرد. این در حالی بود که حزب‌الله توانمندی او را برای اداره لبنان در شرایط سخت رد کرده بود و میشل عون رئیس‌جمهور اساساً با بازگشت او به نخست‌وزیری مخالف بود.

حزب‌الله در ملاقات با مقامات مختلف اظهار داشت که درباره انتخاب نخست‌وزیر جدید، سه ملاحظه و به عبارتی سه «نه» دارد:

۱- برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی، نه

۲- تشکل دولت بی‌طرف، نه

۳- هر کسی که از سوی سفارت آمریکا مطرح شود، نه.

در همان حال سید حسن نصرالله، میشل‌عون و نبیه‌بری، پس از جلسات مشترک به حریری پیغام دادند که می‌تواند غیر از خود، فردی را برای نخست‌وزیری پیشنهاد دهد. این موضوع سبب از بین رفتن احتمال نخست‌وزیری حریری و معرفی چهره‌ای که محبوبیتی نسبی مشترک در میان دو طیف ۱۴ مارس و ۸ مارس دارد، شد. «مصطفی ادیب»، سفیر لبنان در آلمان که ارتباط توأمان تنگاتنگی با حزب‌الله و مقامات اروپایی داشت و مانع از بسیاری از اقدامات اروپایی‌ها علیه حزب‌الله شده بود، برای نخست‌وزیری معرفی شد و بلافاصله از سوی جریان ۸ مارس مورد استقبال قرار گرفت و در نهایت با رأی ۹۰ نماینده از ۱۲۸ عضو پارلمان، مأمور تشکیل کابینه شد. در این ماجرا آمریکایی‌ها از طریق گروه جعجع، «نواف سلام» را برای گرفتن رأی به پارلمان معرفی کردند، ولی به‌رغم تلاش زیاد نتوانستند بیش از ۱۶ رأی برای او جمع کنند و این ۱۶  رأی هم به خود رهبر گروه قوات اللبنانیه به رهبری سمیر جعجع تعلق داشت!

با دقت به روند ماجرا درمی‌یابیم که در این ماجرا نه آمریکایی‌ها، نه فرانسوی‌ها، نه عربستان و نه گروه‌های کف خیابان (مثلث جعجع، حریری و جنبلاط) نتوانستند در جهت تغییر ساختار سیاسی لبنان توفیقی پیدا کنند و جریان ترکیبی مقاومت هم تحت تأثیر فشارها از خواسته‌های خود کوتاه نیامد.

همه می‌دانستند که «حسان دیاب» که حدود ۹ ماه در منصب نخست‌‌وزیری ماند، به دلیل آنکه از حمایت اهل سنت برخوردار نبود، نمی‌توانست به کار خود ادامه دهد و چون برخلاف ضابطه طائف یعنی بدون معرفی از سوی فراکسیون اکثریت سنی روی کار آمده بود، به‌نوعی غیرقانونی هم محسوب می‌شد و این درواقع اکل میته‌ای بود که حزب‌الله در وقت ناچاری به آن روی آورده بود. پس حسان دیاب باید در اولین فرصت کنار می‌رفت.

حزب‌الله نمی‌خواست نظام سیاسی را فرو بپاشد، زیرا تغییرات دیکته شده از خارج لبنان را خطرناک می‌دانست. لذا اگرچه به نظام سهمیه‌بندی انتقادات جدی داشت، بر حفظ آن تأکید کرد. این در حالی بود که آمریکایی‌ها، فرانسوی‌ها، سعودی‌ها و طیف المستقبل و جریان سه جیم (جنبلاط، جعجع و جمیل) آشکارا بر ضرورت برگزاری انتخابات زودهنگام و تشکیل دولتی غیرقانونی تأکید کرده بودند. مقاومت لبنان موفق شد هر سه خواسته خود را به کرسی بنشاند و انتخاب‌هایش جای خود را پیدا کنند. حریری به دلیل مخالفت رهبران مقاومت نتوانست دوباره به عنوان نخست‌وزیر مطرح شود و با نظر و تحلیل و مصلحت‌اندیشی جریان مقاومت  ناگزیر به معرفی فردی به جای خود شد.

01سپتامبر/20

برتری نژادی شعار صهیونیست‌ها

جنبش صهیونیستی در قرن نوزدهم میلادی در زمانی به وجود آمد که دو گرایش عمده بر عرصه تفکر سیاسی آن روز سایه افکنده بودند. شعار اولی اعتقاد به برادری انسان‌ها، برابری، رشد و تعالی انسان و طبیعت نیک آن و ساختن جهانی بود که انسان‌ها بتوانند در آن چون یک خانواده زندگی کنند. در حالی که شعار گرایش دوم از برتری و تفاوت نژادی جانبداری می‌کرد. گرایش اولی برگرفته از مکتب لیبرالیسم و سوسیالیسم بود. به همین لحاظ، هم خانواده‌های ثروتمند و متوسط یهود که از لیبرالیسم حمایت می‌کردند و هم خانواده‌های فقیر یهودی که از طرفداران سوسیالیسم بودند به پیروی از گرایش فکری اول پرداختند.

اما گروه‌هایی از یهودیان با جانبداری از گرایش دوم و با ردّ تفکر تساوی بین انسان‌ها به طرفداری از برتری نژادی و خونی پرداختند. در اینجا باید افزود که تعلیمات دینی کهنِ حاکم بر یهودیان تا حد زیادی آمیخته با تفکر برتری نژادی بود. در واقع دین یهود این دو تلقی متناقص را در خود دارد، اما شکست‌ها و فشارهای سیاسی که در دوره دولت یهودا بر یهودیان وارد شد، باعث شد که روح برتری‌جویی و نژادپرستی در این قوم تقویت و حاکم شود.

«اصول تفکر نژادپرستی بیشتر در سخنان عزرا ـ یکی از پیامبران یهود ـ متبلور شده بود؛ زیرا وی مخالف ازدواج بین اقوام بود، از برتری نژادی طرفداری می‌کرد و از مردان یهودی خواست که زنان غیریهودی خود را طلاق دهند. او برای اثبات نظریه خود از گیاهان و حیوانات و سپس انسان‌ها نمونه‌هایی را که دال بر برتری نژادی هستند، می‌آورد. در قرون وسطی نیز خاخام‌ها در محلات یهودی‌نشین به آموزش تلمود کتاب شریعت یهود پرداختند و اندیشه اختلاف نژادی را ترویج کردند. بدون تردید ریشه‌های اصلی این اندیشه به اعتقاد اساسی یهودیان تحت عنوان ملت برگزیده خداوند و اینکه اوست که این قوم را بر دیگر ملت‌ها برتری بخشیده است، بر می‌گردد.»(۱)

در تأکید بر این اندیشه، شاعر یهودی اندلسی، «یهودا‌ بن هالیوی»، از شاعران قرن دوازده میلادی، قصاید زیادی در غم دوری یهودیان از فلسطین سروده است. این گونه اشعار در ادبیات جدید صهیونیسم جایگاه ویژه‌ای دارند.

همین شاعر کتابی به نام «خزری» نگاشت که پر از برتری‌های جسمی یهودیان بر دیگران بود. وی جوامع انسانی را به مراتب گوناگونی تقسیم می‌کند که در آنها اخلاق و عبادت و رفتار شخصی مطرح نیستند، بلکه تنها مقدار «خون پاکی» که در رگ‌های انسان‌ها جریان دارد ملاک برتری است.

او تأکید می‌کند که امتزاج خونی که حاصل ازدواج یهود با غیر یهود است، نوعی سرکشی در برابر خداست که عواقب بد آن دامنگیر فرزندان و نوه‌ها وارد می‌شود. وی به پراکندگی یهودیان سخت انتقاد می‌کند و بر ضرورت بازگشت به فلسطین اصرار می‌ورزد. خود او بعدها به فلسطین رفت. اندیشه‌های بن هالیوی در ترغیب و تهییج روح صهیونیستی نقش زیادی داشت. این اندیشه‌ها در نوشته‌های مارتین پوپر نیز دیده می‌شود.(۲)

یهودیان اروپایی طی قرون متمادی در محله‌‌های یهودی‌نشین معروف به «گِتو» زندگی می‌کردند. آنان در آن محله‌ها نوعی خودمختاری داشتند، به‌طوری که گاهی این محله‌ها «دولت یهود»(۳) خوانده می‌شوند. این همان نامی است که هرتزل بر کتاب مشهور خود که در آن یهودیان را به تشکیل دولت یهود فرا خوانده است، نهاده بود. دور این محله‌ها دیواری سراسری کشیده شده بود و ساکنین فقط از طریق یک در که شب‌ها بسته می‌شد، وارد و خارج می‌شدند. دولت‌های مربوط، امور این محله‌ها را به خاخام‌هایی که بعضاً اختیارات زیادی داشتند سپرده بودند و آنان نیز با همان تفکر برتری نژادی، آن محله‌ها را اداره و مثلاً از ازدواج یهودی با غیریهودی جلوگیری می‌کردند. امور اقتصادی آن محله‌ها نیز بنا به سفارش آژانس یهود در فلسطین اداره می‌شد و یهودیان اجازه نداشتند خانه یا مایملک خود را به غیر یهودیان بفروشند. نوع اداره این محله‌ها که از سوی خاخام‌ها و وابستگانشان اعمال می‌شد، نقش زیادی در رشد اندیشه صهیونیستی داشت.(۴)

بعد از بروز یک سری تنش‌های اجتماعی و التهاباتی که پس از انقلاب فرانسه در جوامع اروپایی پدیدار شد، گرایش‌هایی در صحنه اندیشه بشری ظهور کردند که از یک سو با برادری و برابری انسان‌ها مخالف بودند و از سوی دیگر با تفکرات قرن هجدهم که عامل وقوع انقلاب فرانسه بودند، تعارض داشتند. این گرایش‌ها بی‌توجه به تنش‌های جامعه صنعتی آن روز به عمر روزگارانی که صحبت از صفا و نیکی بود پایان داد. از پیامدهای این گرایش‌ها همان «برتری نژادی» بود که پیشتر طرفدارانی پیدا کرده بود، با این تفاوت که این بار خود را به نام «جنبش قومی ـ نژادی» مطرح کرد و با نادیده گرفتن واقعیت‌های موجود، شعار بازگشت و تکیه بر عاطفه، طبیعت و ریشه‌های انسان و حیات روستایی و کشاورزی را سر داد.(۵)

با بروز تحولات و توسعه‌های علمی، نظریه‌پردازان نژادپرستی برای علمی جلوه دادن اندیشه‌های خود به برخی مطالب ارایه شده علمی، به‌خصوص به نظریه داروین و اندیشه تنازع بقا و بقاء اصلح چنگ زدند و از این طریق بود که توانستند در بین فلاسفه و روشنفکران قرن نوزدهم برای خود جایی باز کنند و اندیشه‌شان را در محافل اجتماعی و سیاسی غالب گردانند و اندیشه «خالص و یکدست نگهداشتن» توسط کسانی که با دور نگهداشتن نژاد خود از دیگران، شعار برتری نژادی را سر داده بودند، مطرح شد.

«کانت دی گوربینو» در کتاب مشهورش به نام «نابرابری نژادی بشری» می‌گوید:

«سبب انقراض و محو برخی ملت‌های باستانی همانا امتزاج خونشان با دیگر ملت‌ها بوده است و نژادپرستان نیز معتقدند که علت ماندگاری قوم یهود، عدم امتزاج و اختلاط خونی آنان با غیر یهودیان بوده است. صهیونیست‌ها از این نظریه‌های نژادی به‌خوبی بهره برده و با ترکیب این نظریه‌ها با اعتقادات سنتی خود، ایدئولوژی خود را بنا نهاده‌اند.»(۶)

ارتباط بین نژادپرستی صهیونیسم و نظریه‌های طرفداران اروپایی برتری نژادی به‌قدری زیاد است که بدون آگاهی بر دومی نمی‌توان اولی را به‌خوبی شناخت. یکی از ویژگی‌های هر دو آنها (صهیونیسم و نژادپرستی اروپا)، مکتب رمانتی‌سیسم، پرداختن به امور خیالی، گذشته گرایی و پوچ گرایی و فرار از واقعیت است.

از مشهورترین روشنفکران صهیونیسم که تحت تأثیر جنبش قومی ـ نژادی آلمان قرار گرفت، «مارتین پوپر» است که با تفحص در تاریخ سعی داشت بین انسان و زمین رابطه‌ای از گونه قومی ـ نژادی پیدا کند. وی به جای پیامبران تورات، قهرمانان قدیمی تیونونی را جایگزین کرد. او همه را به وضعیت یهود قرون وسطی که عاری از آثار انقلاب صنعتی بود، فراخواند. فرار از حال از جمله ویژگی‌های جنبش صهیونیسم است که از سوی مسئولان انگلستان و به‌ویژه سیاستمداران، مورد نقادی واقع شده است تا حدی که طرفداران آن را دیوانه می‌دانند.(۷)

موج صهیونیسم در مقابل علم، موضعی دوگانه است که انسان را به یاد دوگانگی موضع حزب آلمانی نازی می‌اندازد. به‌رغم تشویق‌های فراوان در باب تکنیک و اکتشافات و اختراع، صهیونیسم در مواضع انسانی و اجتماعی خود، جوهر علم را رد می‌کند. صدایی که صهیونیسم بدان گوش می‌دهد، صدای قلب و روح است. هر چه با آن موافق و هماهنگ باشد تا حد تحریف و به خرافه کشانده شدن از آن حمایت می‌کنند و بدان متوسل می‌شوند و هر چه را که با آن در تناقص باشد رد می‌کنند، موضع آنان نسبت به نظریه داروین و علم نژادپرستی نیز همین طور است. برای مثال صهیونیست‌ها اصل اساسی در نظریه داروین را رد می‌کنند؛ زیرا این اصل می‌گوید انسان و جامعه می‌توانند به سوی کمال و برتری حرکت کند. اما اصل دیگر آن را که بیانگر اصلح و برتری و سلامت نژادی است می‌پذیرند و به مناسبت‌های گوناگون از ماندن نژاد یهود در زمان‌های بسیار طولانی سخن می‌رانند و آن را به اصل بقای اصلح پیوند می‌دهند.

بر این اساس است که دکتر «آثر رابین» مسئول اسکان کشاورزان یهودی در فلسطین در تفسیرش از نظریه داروین و قوانین وراثت، از برتری یهودیان اروپا (نه یهودیان شرقی) سخن می‌گوید و این برتری را حاصل ازدواج مردان یهود با دختران خاخام‌ها و فقهای کتل تلمود و لاهوت می‌داند. به عقیده وی این ازدواج‌ها موجب اختصاصی شدن ذکاوت و برتری نژاد یهود بر دیگر جوامع بوده است. رابین، لیستی را ارائه می‌دهد که در آن بین اخلاق و رفتار یهودیان و غیریهودیان مقایسه‌ شده است. مثال‌ها و تحلیل‌های او گواه دیگری بر همان برخورد دوگانه صهیونیسم با علم است. برای نمونه آنجایی که جدول آن به بالا بودن تعداد دانشمندان و دانش آموختگان یهودی اشاره دارد، وی آن را نشانه‌ای از برتری نژادی می‌داند و هر جا که جدول به بالا بودن جرائم و حقه‌بازی یهودیان اشاره دارد، وی آن را حاصل شرایط و محیط و به‌خصوص دوری یهودیان از کشاورزی، تلقی می‌کند.»(۸)

«صهیونیست‌ها به علم ژنتیک و جرم‌شناسی و علوم مشابه آن که تا حدی مورد استفاده نژادپرستان واقع شده است، علاقه نشان دادند؛ زیرا این علوم بر ویژگی‌های ارثی، شکل جمجمه و صورت تأکید دارند و آنان می‌توانند از این علوم در تبلیغ نظریات نژادپرستانه خود استفاده کنند. بی‌جهت نیست که اندیشمند صهیونیست، «موسی هس» که از دانشمندان علم ژنتیک بود، در کتابش «روم و اورشلیم» به بیان اصول انتروپولوژی می‌پردازد و می‌گوید که تفاوت‌های نژادهای گوناگون، ارثی، ابدی و حتمی است و رفع آنها غیرممکن است.»(۹)

«دانشگاه‌هایی که جوانان صهیونیست در آنها درس می‌خواندند، مکتب تاریخ‌دانان و پروتستان به ریاست «وَن ترچکه» تأسیس شد. این افراد بر تفاوت‌های نژادی و عقب‌ماندگی سیاهان و زنان و رنگین‌پوستان و جاودانی بودن این اختلاف‌ها تأکید می‌کردند. در سایه همین اندیشه‌ها بود که در آلمان و اتریش جنبش جوانان «الفاند فوگل» با گرایشات نژادپرستی به وجود آمد. این جنبش نقش زیادی در تبلیغ صهیونیسم در آلمان و کشاندن و جوانان این کشور به شاخه یهودی خود داشت.»

به‌رغم اختلاف نظری که بین نژادپرستان در باب یهود و اصالت نژاد آنان وجود داشت، اکثر آنان معتقد بودند که یهودیان نژاد مستقلی هستند که اصالت نژادی خویش را حفظ کرده‌اند و نسبت به جامعه اروپایی غریب هستند و خطری برای آن به حساب می‌آیند، لذا باید از آن آسوده شویم.

دایرهالمعارف نژادپرست «الفون هلفالد» می‌گوید:

«دشمنی و کینه یهود نوعی از شعور غریزی و طبیعی آنان است و تغییر و اصلاح یهودیان امری نشدنی است و تنها راه ممکن، بازگرداندن آنان به فلسطین است.»

به دنبال آن ادبیات نژادپرستی شروع به انتشار کلماتی چون «یهودی سرگردان، جاوید، خالص و برتر» کرد. صهیونیسم که موافق همه این برنامه‌ها بود، ایدئولوژی خود را بر پایه همین شعارها قرار داد و همین شعارها بود که اینجا و آنجا بر سر زبان‌ها افتاد.

برای نمونه «ناحوم سوکولوف» می‌گوید:

«ملیت براساس ویژگی‌های نژادی و اشتراک اصل و نسب بنا شده است و دین یهود، فقط دین فرزندان ملت یهود است. نژادپرستی جوهره هنر است و هنرمند یهودی شخصیت خویش را از ویژگی‌هایی که به ارث برده است، می‌سازد.»

«لیوپنسکر» در کتاب خود «ارزش و کرامت ذاتی» می‌نویسد:

«یهودیان نسلی یکدست، خالص و مستقل را تشکیل می‌دهند که با نژادی دیگر ممزوج نشده و این نسل مستقل به‌آسانی نمی‌تواند با ملت‌های دیگر اختلاط پیدا کند یا در آنها ذوب شود.»

«موسی هس» نیز چنین اندیشه‌هایی را دارد، با تأکید بر اینکه نژاد یهودی به دور از هر شائبه‌ای است و نمی‌توان آن را تغییر داد یا اصلاح کرد. اگر یک یهودی دین دیگری را انتخاب کند، این انتخاب تغییری در موی سیاه و شکل بینی او ایجاد نمی‌کند.

«ل. سیمون» نیز این چنین می‌گوید:

«یهودیت یک مسئله نژادی است، نه ایمان به تعالیم مذهبی یهود. لذا یک یهودی، حتی اگر مسیحی شود باز هم یهودی است. بر این اساس که صهیونیست‌ها به نظریات بسیار ساده نژادپرستان و مخالفان نژاد سامی هم ایمان می‌آورند. از جمله پذیرش نظریات آنها در باب شکل صورت یهودیان، کوتاه بودن قد و رنگ مو و استعدادهای بازرگانی و ریاضی و … یهودیان. نژادپرستان برتری نژادی را به نژاد یهودی دادند.»(۱۰)

یکی از انگیزه‌های دستگاه خاخام‌ها در تشکیل جنبش صهیونیسم، ترس آنان از رواج ازدواج‌های مختلف بین یهودیان بود که هر چندگاه مشکلاتی را در اسرائیل به وجود می‌آورد. بدین جهت دستگاه خاخام شناخت هویت یهودیان را مشروط به این کرده بود که هر یهودی باید تا چهار نسل، مادرش یهودی باشد. در پی رسیدگی به این مسئله بود که کنسولگری‌های اسرائیل و دادگاه‌های خاخام‌ها، به دادگاه‌های تفتیش عقاید تبدیل شدند. این موضوع انسان را به یاد دفتر مرکزی نژاد واسکانی که حزب نازی آن را برای تحقیق درباره آریایی بودن شهروندان خود تأسیس کرد می‌اندازد. بنابر نظر این دفتر، اجداد آلمانی باید تا سال ۱۸۰۰ زنجیروار آلمانی بوده باشند.(۱۱)

در این راستا آنچه که شایان توجه است بررسی راه‌ها و روش‌هایی است که نازی‌ها با توسل به آن توانستند بین نژاد و تسلط بر زمین‌های کشاورزی، آن هم تحت شعار خون و خاک ـ که حاکی از ایمان به قداست زمین است ـ ارتباط برقرار کنند. صهیونیست‌ها نیز در آغاز، سکونت در زمین‌های کشاورزی را شعار مقدس خود قرار دادند و افرادی مثل بن‌گوریون، موشه‌دایان، أشکول و گلدامایر از زمینداران و مالکان بزرگ شدند. از این دیدگاه، مناطق مستعمراتی «کیبوتز» در حقیقت، به دست نژادپرستان افتاد نه سوسیالیست‌ها.

صهیونیست‌ها تنها به پاکی و اصالت نژادی یهودی بسنده نکردند، بلکه پا را فراتر نهادند و بر اساس اعتقاد به اینکه ملت برگزیده خدا هستند، خود را نژادی والا و برتر شمردند.

در راستای ایجاد نوعی ارتباط بین صفات جسمی و فیزیکی یهودیان با صفات و ویژگی‌های اخلاقی و هوشی، موسی هس مدعی شد که صورت یهودیان احساس معنوی زیبایی را از خود منعکس می‌کند و اضافه کرد که این تنها یهودیان هستند که به واسطه حکمت عالیه، عشق خانوادگی را بر عشق جنسی ترجیح می‌دهند و در این ادعا تا آنجا پیش رفت که گفت مزین بودن به ارزش‌‌های معنوی فقط خاص یهودیان است.

«براندیز» قاضی صهیونیستی آمریکایی نیز در کتابش می‌نویسد:

«خون یهود که در رگ‌های اسرائیل روان است دارای برتری معنوی، فکری است. این خون سرآمد، حتی اگر یهودیان دست از دین یهود هم بردارند همچنان در رگ‌هایشان موج می‌زند. همان ‌طور که «مارکس»، «دزرائیلی» و «اسپینوزا» چنین بودند.»(۱۲)

مبلغان صهیونیسم برای اثبات برتری نژادی خود به معرفی و تبلیغ دانشمندان، هنرمندان و فلاسفه‌ای که از نسل یهود بود پرداختند. در این راستا، یعنی اثبات برتری نژادی به‌قدری مبالغه کردند که به خرافه‌پردازی رسیدند. مثلاً «زف» می‌گوید که تمدن اندلس عربی نبوده و یهودی بوده است و فتح اندلس به دست یهودیان حاصل شد، زیرا فاتحان از نژاد بربر بودند و بربر ملتی یهود بود. و نیز می‌گویند که کشف آمریکا نیز به یهودیان برمی‌گردد، زیرا «کولومبو» از نژاد یهود بود و امور دریانوردی را از یهودیان فرا گرفت و یا ادعای اینکه اختراع حروف ابجد نیز از نوآوری‌های یهود بوده است و غیره.

اما «موسی هس» نمونه جالبی را مطرح می‌کند که گویای خرافه‌گویی‌های آنان است. وی می‌گوید:

«ویژگی‌های انسانی یهود در عملیات تناسلی و ژنی بر ویژگی‌های انسانی غیریهودی غلبه دارد. مثلاً شکل پهن بینی یهودیان بر شکل باریک بینی آریایی‌ها غلبه دارد. بدون تردید این توجه و تأکید بر اصالت نژاد منجر به پرداختن و توجه بی‌اندازه به «نسل» می‌شود و سپس به غرق شدن در گذشته‌های دور می‌انجامد و همین باعث شده است که صهیونیست‌ها گذشته‌گرا بشوند و به‌‌رغم اینکه بیشتر اسرائیلی‌ها و صهیونیست‌ها به خدا اعتقادی ندارند، ولی همواره به کتاب‌های عهد قدیم و داستان‌های آن متوسل می‌شوند و از آن شاهد می‌آورند.»(۱۳)

این گذشته‌گرایی خود به خود به نادیده گرفتن حال و فرار از حقیقت موجود منجر می‌شود. بارزترین مثال و نمونه برای این موضوع، رد و طرح مردم فلسطین و فرار از حقایق مربوط به فلسطین و ملت مسلمان است. صهیونیست‌ها همواره با افتخار می‌گویند که اگر واقعیت را اساس کار خود قرار دهند، هیچ موفقیتی به دست نخواهند آورد.

صهیونیست‌ها دراین زمینه همانند نژادپرستان اروپای مرکزی و آفریقای جنوبی هستند. این گرایش‌های رمانتیکی، صهیونیست‌ها را بدین جا کشانده است تا به پرستش قهرمانان نظامی خود بپردازند. همچنان که تاریخ از دیدگاه نژادپرستان چیزی است که توسط فاتحان و انسان‌های غالب نگاشته شده است. بدین جهت هم هست که اسرائیلی‌ها علاقه زیادی به قهرمانان نظامی خود نشان می‌دهند.

با اینکه «نیچه» و «ترچکه»(آلمانی) برخلاف برخی از فلاسفه، نژادپرستی را به عنوان نوعی فلسفه تلقی نکردند، اما صهیونیست‌ها و نازی‌ها اندیشه‌های آن دو را هماهنگ با اصول عقاید خود می‌دانند، تا حدی که بزرگ‌ترین متفکران صهیونیسم، مثل «أحاد هاعام»، «تئودور هرتزل»، «ماکس نردو» و «حائیم وایزمن» تحت تأثیر فلسفه نیچه واقع شدند. علاوه بر این فلسفه او به‌ویژه بخشی که مربوط به ایجاد تحول در ارزش‌هاست، مورد توجه و جانبداری جوانان قرار گرفت و انگیزه‌ای شد تا این جوانان تعالیم دینی کتاب تلمود و روحیه بندگی و تسلیم را کنار بگذارند و به سیره رزمندگان و قهرمانان باستانی روی بیاورند. «أحاد هاعام» نیز خواهان ایجاد تغییراتی در فلسفه و اندیشه‌های نیچه شد تا صهیونیست‌ها بتوانند افکار او را بیشتر با اندیشه‌های صهیونیسم هماهنگ کنند و از شخصیت وحشی و سخت‌دلی که نیچه از آن دم می‌زند شخصیتی زاهد و متمسک به اخلاق یهود بسازند و ارزش‌های اخلاقی را جایگزین اخلاقیات آریایی کنند تا از این رهگذر از یهود و یهودیان، نژادی برتر و سرآمد بسازند.

«أحاد هاعام» با تأکید بر گذشته‌گرایی می‌گوید:

«آن استعدادهای اخلاقی یهود که کتاب مقدس آنها را خدشه‌دار کرده است، پیش از آمدن کتاب مقدس در یهودیان موجود بوده است. وی همچون نیچه معتقد است که بازگشت یهودیان به فلسطین، یک ضرورت تاریخی است که به یهودیان برای تحقق رسالت خویش به عنوان ملتی نژادپرست، فرصت دیگری را می‌دهد.»(۱۴)

«نردو» در کتاب خود به نام «انحطاط» به نویسندگان ترقی‌خواه و جامعه‌شناس مثل «زولا» و «بالزاک» و «هوبتمان» حمله می‌کند و به «تولستوی» و «أبون» به دلیل اینکه در آثار خویش به زن مقام و منزلت شایسته‌ای داده‌اند، می‌تازد؛ زیرا نژادپرستان زن را از دیدگاهی ارتجاعی ارزش‌گذاری می‌کنند و صهیونیست‌ها نیز به‌رغم مهیا کردن همه زمینه‌های آزادی زن در اسرائیل، زن را موجودی حقیر و پست می‌دانند.

هرتزل نیز به‌رغم اینکه می‌گوید تحت تأثیر اندیشه‌های نیچه قرار نگرفته است، از خاطراتش پیداست که تا چه اندازه متأثر از «نیچه» و «ترچکه» است. وی دموکراسی را امر مسخره‌ای می‌داند و دولت‌ها را به نظارت بیشتر بر مطبوعات و سلب آزادی از آنان و به کارگیری سیاستی متمرکز و مخفی به دور از پارلمان و رأی مردم، تشویق می‌کند. به عقیده او استفاده از قدرت، بهترین روش حکومت‌داری و ایجاد رابطه با دیگر کشورهاست، زیرا قدرت امتیاز می‌آورد. به این دلیل است که وی بر قدرت نظامی دولت یهود برای سرکوبی مخالفین و درگیری در جنگ‌ها تأکید داشت و معتقد بود در این موضوع هیچ‌گونه ترحم و پایبندی به ارزش‌های اخلاقی و بین‌المللی جایز نیست. هرتزل که می‌توان او را پیامبر صهیونیسم نام نهاد، همچنین در باب نژادپرستی بین افراد و ملت‌ها، به مناسبت‌های مختلف، نظریاتی داده است.(۱۵)

و بنا به تأیید همه صاحب‌نظران، جناح اصلاح‌طلب جنبش صهیونیسم که به رهبری «ژابوتنسکی» و سپس «بگین» اداره می‌شد، از سیاست زور و خشونت جانبداری می‌کرد و همان طور که حزب «نازی» از رهنمودهای «ترچکه» در شیوه حکومتداری و کارهای سیاسی خود استفاده می‌کرد، صهیونیسم نیز همان حرکت را دنبال کرد و پیروی از همین سیاست‌ها کار را به اینجا کشانده است.

رژیم صهیونیست اسرائیل، سازمان ملل متحد، مجامع و قوانین بین المللی را سبک و بی‌ارزش می‌شمارد و در برخوردهای رسمی هم، به مکر و حیله متوسل می‌شود و همچون دیگر نژادپرستان اروپایی بر ترور، فرصت‌طلبی و رشوه چنگ می‌زند و دیگران را ناچیز و پست می‌شمارد.(۱۶)

این دولت در فعالیت‌های سیاسی خود با کشورها، روحیه طلبکارانه به خود می‌گیرد و به این دلیل که یهودیان در جنگ دوم جهانی متحمل زحمات و رنج‌های زیادی شدند، از همه کشورها و دولت‌ها امتیاز می‌خواهد تا به اصطلاح حقوق از دست رفته را جبران کند. البته این پایان ادعاهای این دولت نیست. بلکه پا را فراتر می‌گذارد و دم از «ملت برگزیده خدا» می‌زند و می‌خواهد در بین ملت‌ها موقعیت ویژه‌ای را کسب کند.  تمایزی که بن‌گوریُن از آن استفاده می‌کند این است که «اسرائیل هیچ گاه اشتباه نمی‌کند.»

نظریه‌پردازان صهیونیسم هم در صحبت‌های خود از یهودیان و دولت یهود دائماً از ویژگی‌های خاص و استثنایی یهودیان دم می‌زنند و انتظار دارند که دیگران برخورد ویژه‌ای با آنان داشته باشند.(۱۷)

 

پی‌نوشت:

۱- قشطینی، خالد، الجذور التاریخیه للعنصریه الصهیونیه، (بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات و النشر،۱۹۸۱) ص۱۲٫

۲- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، ص ۳۴۸٫

۳- Juden Stat.

۴- همان.

۵- صفاتاج، مجید، نژادپرستی صهیونیسم، (تهران، جمعیت دفاع از ملت فلسطین، ۱۳۸۱) ص۲۹-۲۸٫

۶- صفاتاج، مجید، دانشنامه فلسطین، جلد هشتم، «نژادپرستی صهیونیستی»، (تهران، انتشارات آفاق روشن بیداری، ۱۳۹۴) ص۷۴٫

۷- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، ص ۳۴۸٫

۸- صفاتاج، مجید، پیشین، ص۸۳؛ به نقل از: کنگره صهیونیسم و نژادپرستی.

۹- همان، ص۸۴؛ به نقل از: بانتن، م، فکره العرق، (لندن: بی‌جا، ۱۹۷۵).

۱۰- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، صص۳۵۰-۳۴۹٫

۱۱- قشطینی، خالد، پیشین، ص۴۱٫

۱۲- صفاتاج، مجید، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد ششم، «نژاد پرستی صهیونیستی»، (تهران، انتشارات آروَن ، ۱۳۹۱) صص۴۰۱-۴۰۰؛ به نقل از: قاضی، لیلی، هیستادروت، (بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات و النشر، ۱۹۷۶).

۱۳- همان ، ص ۴۰۱؛ به نقل از: بانتن، م، فکره العرق، (لندن: بی‌جا، ۱۹۷۵).

۱۴- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، ص۳۵۱٫

۱۵- همان.

۱۶- شاهاک، ایسرائیل، اوراق شاهاک، العصبه الاسرائیلیه للحقوق الانسانیه و المدنیه، (بیروت: دار الحمراء للطباعه والنشر، ۱۹۷۳) ص۱۴٫

۱۷- همان، ص۱۵٫

01سپتامبر/20

طعنه نار به نور

نامه‌ای که در روز «۷ تیر» خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی نوشته شد و «سید محمد موسوی خوئینی‌ها» در آن به سیاه‌نمایی مطلق وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نظام مقدس جمهوری اسلامی پرداخت و همزمان از سوی چهره‌های آشوب‌طلبی نظیر مصطفی تاج‌زاده، سعید حجاریان، علیرضا علوی‌تبار و عباس عبدی مورد پشتیبانی قرار گرفت، بلافاصله با واکنش‌های فراوانی مواجه ‌شد؛ اما عمده واکنش‌ها به تعرضاتی صورت گرفتند که در آن نامه و مطالب بعدی تندروهای آشوب‌طلب به ساحت رهبر معظم انقلاب شده بود و الحق در افراط در خلاف‌گویی و جفا چیزی کم نگذاشته بودند.

واقعیت این است که کل این ماجرا «عقده‌گشائی» علیه انقلاب و نظام اسلامی ـ و نه فقط رهبری معظم ـ آن بود و اگر به رهبری جسارتی هم شد به این دلیل بود که ایشان مهم‌ترین رکن انقلاب و نظام هستند. در واقع همان ‌طور که حضرات بارها در جلسات خصوصی و بعضاً عمومی گفته‌اند، رهبری و مردم همواره مهم‌ترین مانع در راه به نتیجه رسیدن توطئه‌ها بوده‌اند. توطئه‌هایی که به‌رغم به میدان آمدن آمریکا، رژیم صهیونیستی، انگلیس، فرانسه، طیفی از کشورهای عربی به میدانداری عربستان، منافقین، سلطنت‌طلب‌ها و گروه‌های دیگر تروریستی در حمایت از این طیف داخلی به نتیجه نرسیدند.

شایان یادآوری است که رئیس سازمان بدنام و جنایتکار سیا بعد از شکست توطئه سهمگین سال ۸۸ صراحتاً اظهار داشت: «همه چیز خوب پیش رفت تا اینکه رهبر ایران توانست همه ‌چیز را برگرداند.»

متأسفانه «سیاه‌نمایی علیه نظام اسلامی» که محور نامه «۷ تیر» و پشتیبانی‌های بعدی از آن بود، کمتر مورد توجه قرار گرفت و بسیاری از کسانی که برای پاسخ دست به قلم بردند و یا گفت‌وگوهایی با رسانه‌ها داشتند، به جای رد ادعاهای دروغین و سیاه‌نمایی‌های مغرضانه علیه توانمندی‌های اقتصادی کشور، گویا اصل ادعای باطل خوئینی‌ها را پذیرفتند؛ اما آن را محصول عملکرد طیفی دانستند که آقای خوئینی‌ها به آن تعلق داشت. آنان عملکرد دولت را عامل بحران اقتصادی معرفی کردند و با مسئول خواندن خود خوئینی‌ها که از عوامل روی کار آمدن دولت کنونی و دولت‌های خاتمی و موسوی بوده است، تلاش کردند تا مسئولیت این طیف را به آنان یادآور شوند. به عبارت دیگر اکثر کسانی که «غیرتمندانه» به میدان آمدند، به نوعی در زمین «توطئه‌گران» بازی کردند و حال آنکه باید به این نکته اشاره می‌کردند که اصل آنچه که در آن نامه ذیل عناوین «بی‌اعتمادی و بی‌اعتقادی مردم به نظام»، «ناکارآمدی مدیریت عالی نظام» و «وجود بحران در اقتصاد کشور» آمده بود، نادرست است و امروز همه دنیا با مشکلات اقتصادی درگیرند و لذا این مشکلات دلیل بر صحت ادعاهای مطرح شده نیستند. از این منظر می‌توان گفت سیاه‌نمایی اقتصادی علیه نظام مظلوم اسلامی در بسیاری از پاسخ‌های ـ البته غیرتمندانه‌ـ هم تکرار شد!

بلا تردید جامعه ما درگیر مشکلات اقتصادی جدی‌ای است که در سال‌های اخیر تشدید هم شده‌اند. به همین دلیل علاج گرانی‌ها، بیکاری‌ها، رکود مراکز تولید، سختی معیشت خانواده‌ها و نوسانات شدید در قیمت‌ها و کاسته شدن پی در پی ارزش پول ملی همیشه از سوی رهبر معظم انقلاب «مطالبه» و بر آن تأکید شده است. بنابراین در نظام در این موارد انکاری صورت نگرفته است.

اما این فقط یک روی سکه اقتصادی ایران است. روی دیگر سکه اقتصاد ایران، «مقاومت اقتصادی» و رتبه بالای اقتصادی کشور در جهان است که سبب ناکارآمد شدن تلاش‌های مداوم آمریکا و غرب علیه اقتصاد ایران شده است. واقعیت انکارناپذیر این است که در میان کشورهای دنیا اقتصاد هیچ کشوری به اندازه ایران زیر فشار مستمر و گسترده و شتابان قدرت‌های مالی جهان نبوده است. به عنوان مثال کنگره آمریکا و نهادهای مالی آن در دو سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷، ۲۲۶ طرح و لایحه برای ایجاد محدودیت‌های مالی علیه جمهوری اسلامی تصویب و اجرا کردند؛ یعنی تقریباً هر سه روز یک طرح و لایحه مالی جدید علیه اقتصاد ایران اجرا شده است.

اقتصاد ایران به‌رغم این فشارها و در حالی که همزمان با فشارهای مداوم ناشی از بلایای طبیعی پرهزینه نظیر سیل‌های بنیان‌کن هم مواجه شده، به حیات خود ادامه داده است. اگر این مقاومت‌ها نشانه قدرتمندی اقتصادی ایران نیست، نشانه چیست؟ ایران در همین دوره، «جبهه منطقه‌ای» خود را هم که هدف از این فشارها به هم زدن آن است، حفظ کرده و بر دامنه اقتدار منطقه‌ای خود افزوده است تا جایی که روزنامه انگلیسی گاردین در ۲۳ تیر ماه ۹۹ نوشت:

«فشارهای شدید اقتصادی آمریکا به نتیجه مورد نظر دولت ایالات متحده که در پی فروپاشی اقتصاد ایران و مهار منطقه‌ای آن است، نمی‌رسد و این تلاش‌ها کاملاً بی‌نتیجه و بی‌فایده‌اند.»

و کیست که نداند پایداری اقتصادی ایران در برابر فشارهای متراکم و فزاینده دشمنان جمهوری اسلامی، بدون برنامه‌ریزی و هوشمندی نظام اسلامی ممکن نبوده است. اقتصاد و بهبود شرایط مالی کشور همواره در طی دو دهه گذشته «شعار سال» بوده و رهبری همواره بر آن تأکید داشته‌اند و براساس آن طرح جامع «اقتصاد مقاومتی» هم ارائه شده است.

شاخص‌های قدرتمندی اقتصاد ایران

وضع معیشت و روند آن به‌طور قطع یکی از شاخص‌های اقتصادی است؛ اما «پایداری اقتصادی» یک کشور فقط با شاخص معیشت سنجیده نمی‌شود، بلکه فراتر از آن، «تولید» و داشتن رتبه جهانی مهم‌ترین شاخص‌های ارزیابی وضعیت اقتصادی یک کشور و میزان پایداری آن به حساب می‌آید. در عین حال «مقایسه با گذشته» هم یک شاخص اساسی و مورد اتفاق در ارزیابی‌های اقتصادی یک کشور است.

ایران تا پیش از انقلاب اسلامی، هیچ «رتبه»‌ای نداشت و اصولاً در رتبه‌بندی جهانی قرار نمی‌گرفت. اقتصاد ایران در مقطع قبل از انقلاب و به‌خصوص در دهه پایانی منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی فقط با «صادرات نفت خام» شناخته می‌شد و ادبیات دنیا در مواجهه با ما، «ایران نفتی» بود.

ایران تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصه تولید علم فاقد جایگاه جهانی بود. صنایع ایران کلاً مونتاژکار بودند و در هر ده سال هم یک خبر علمی از ایران به جهان مخابره نمی‌شد. هم‌اینک ایران در تولید علم صاحب رتبه جهانی است و در میان ۴ تا ۱۶ کشور جهان قرار دارد. ایران در علم نانو در رتبه چهارم و در بسیاری از رشته‌ها بین ۴ تا ۱۶ جهان و در علوم نظامی در ردیف‌های دوم تا چهارم جهان است. شایان ذکر است که «تجارت علم» کم‌هزینه‌ترین، پرسودترین و بادوام‌ترین تجارت جهانی است.

هم‌اینک ۹۰ درصد نیاز کشور به محصولات کشاورزی در داخل برطرف می‌شود. آمارهای رسمی سازمان خواربار و کشاورزی حاکی از آنند که ایران در سال ۱۹۷۸ (۱۳۵۶) حدود ۲۸ میلیون و ۸۰۰ هزار تن انواع محصولات کشاورزی را تولید ‌کرده و این رقم در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) به ۸۴ میلیون و ۱۰۴ هزار تن رسیده است. مطابق آمار رسمی این سازمان، ایران در سال ۲۰۱۰ (۱۳۸۹)  بیست و دومین کشور جهان از نظر تولید غلات و در دو دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ پنجمین کشور از نظر رشد تولید غلات بوده است. براساس همین آمار، تولید گندم طی ۴۰ سال اخیر در مقایسه با دوران قبل از انقلاب اسلامی، سه برابر شده و ایران پانزدهمین کشور تولیدکننده گندم و جو در جهان است.

طبق آمار سازمان خواروبار جهانی (فائو) ایران در سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶) در زمینه تولید یک سوم محصولات کشاورزی جزو ده کشور اول جهان بوده است. بر اساس گزارش بانک جهانی صادرات غیرنفتی ایران در سال ۱۳۹۵ به ۳۱ میلیارد دلار رسید که در مقایسه با قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، ۵۷ برابر شده است. طبق آمار «صندوق بین‌المللی پول»، ایران در سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶) رتبه ۱۸ اقتصاد جهانی را به خود اختصاص داد.

بر اساس آمارهای بانک جهانی، تولید محصولات پتروشیمی ایران طی ۴۰ سال اخیر در مقایسه با قبل از انقلاب اسلامی، ۳۰ برابر شده و از ۶/۱ میلیون تن در سال ۱۳۵۷ به ۴۸ میلیون تن در سال ۱۳۹۴ رسیده است. طبق همین بررسی‌ها ایران در سال اخیر هفدهمین تولیدکننده برق و بیست و دومین کشور جهان در صادرات برق بوده است. همچنین ایران در زمینه تولید فولاد که دومین کالای پرحجم تجارت جهانی پس از نفت و گاز است، رتبه ۱۳ جهان را در اختیار دارد. تولید فولاد در ایران، پس از پیروزی انقلاب ۱۸ برابر متوسط جهانی بوده و کشور در سال ۲۰۱۴ (۱۳۹۳) در تولید آلومینیوم رتبه بیستم؛ در سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶) در زمینه تولید سیمان رتبه یازدهم و در زمینه صادرات سیمان، رتبه اول جهان را داشته است.  اینها فقط شمه‌ای از آمارهای خیره‌کننده‌ای هستند که در گزارشات سالانه مراکز معتبر مالی جهان آمده‌اند و پرداختن به سایر جنبه‌های اقتصادی ایران فرصت مفصل‌تری را می‌طلبد.

در زمینه بهداشت و درمان، ایران در دوران حکومت پهلوی از پزشک تا دارو و تجهیزات پزشکی، کاملاً به خارج وابسته بود؛ اما اینک به قطب درمانی منطقه تبدیل شده و  مورد توجه ثروتمندان حوزه خلیج فارس و سایر کشورهای همجوار قرار گرفته است. پوشش خدمات بیمه‌ای در ایران در رتبه بسیار بالایی قرار دارد و با کشورهای صنعتی دنیا کاملاً قابل مقایسه است؛ به گونه‌ای که بارها مورد تقدیر سازمان بهداشت جهانی قرار گرفته است.

پس کاملاً منصفانه است اگر در کنار مشکلات اقتصادی کنونی که البته زیبنده نظام اسلامی نیست، به شاخص‌های دیگر و رتبه جهانی اقتصاد ایران نیز توجه شود.

آنچه در نامه سید محمد موسوی خوئینی‌ها خطاب به رهبری آمده است، وارونه‌نمایی وضع اقتصادی ایران است و واقعاً اغراق نیست اگر بگوییم گویا ایشان در این نامه سرگشاده قصد داشته دشمن را متقاعد کند که فشارهای مالی، اقتصاد ایران را کاملاً فلج کرده و اکنون وضع ایران فلاکت‌بار و آماده انفجار است. شاید هم ایشان و همگنانشان، تحت تأثیر فشارهای مالی غرب و تبلیغات هدفمندی که پیرامون آن می‌شود، باور کرده‌اند که فشارهای غرب، اقتصاد ایران را به نقطه نهایی و بازگشت‌ناپذیری سوق داده‌ است و لذا به‌زودی به موجی خیابانی در ایران منجر می‌شود و می‌توان از طریق شانتاژ، خود را رهبر «معترضان» جلوه داد! موسوی خوئینی‌ها در این نامه، صراحتاً از غیرقابل «اصلاح» بودن وضع موجود و اینکه هیچ ‌کسی در درون نظام ـ حتی رهبری به عنوان مدیر عالی ـ در صدد حل مسائل نیست و راهی برای گفت‌وگوهای «درون خانوادگی» برای حل مشکلات اقتصادی مردم باقی نمانده، سخن گفته است که از یک ‌سو نوعی دعوت مردم به شورش و از سوی دیگر تلاش برای نشستن در صدر اعتراضات و رهبری آن به حساب می‌آید. این محاسبات البته از اساس اشتباه است.

نغمه آشنای «کار تمام است»

نکاتی که در چهل و یکمین سال انقلاب و حیات نظام اسلامی در نامه سید محمد موسوی خوئینی‌ها آمده و در آن تلاش شده تا کار نظام را پایان یافته معرفی کند، از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، ترجیع‌بند ادعاهای مخالفان انقلاب بوده است. یادمان نرفته که گروهک‌های منافق و احزاب منحرفی نظیر حزب خلق مسلمان که از قضا آن هم زیر عبای یک روحانی عالیرتبه قرار گرفته بود، در بهار سال ۱۳۵۸، طی اعلامیه‌هایی وضع اقتصادی ایران را رو به انفجار و مدیران ارشد کشور را ناکارآمد و حل مشکلات را غیرممکن تصویر می‌کردند. همه ما نامه‌های گروهک «نهضت آزادی» را ـ که امام آنها را طرفدار جدی وابستگی ایران به آمریکا می‌دانست ـ در حین جنگ تحمیلی عراق و غرب علیه ایران به یاد داریم که از یک ‌سو از عظیم بودن مشکلات اقتصادی و از سوی دیگر از ناامیدی مردم در اصلاح امور خبر می‌دادند! همه به یاد داریم که‌آقای منتظری هم در سخنرانی‌های سال‌های ۶۷ و ۶۸، خود از اصلاح اقتصادی کشور ابراز ناامیدی می‌کرد و مدعی بود محبوبیت و مقبولیت امام به دلیل سوء مدیریت‌ها از بین رفته است. و نیز همه می‌دانیم که آمریکا، اسرائیل و عربستان، ده‌ها سال است که ورشکستگی اقتصادی ایران را فریاد می‌زنند و پرچمدار ویران نشان دادن اقتصاد ایران و ناامیدی مردم از نظام هستند.

همه دیدیم که رسانه‌های آمریکایی در روز ۷ تیر۹۹ که نامه موسوی خوئینی‌ها منتشر شد ـ که تقارن آن با حادثه شهادت ۷۲ تن و شهید بهشتی به دست منافقین هم جالب بود ـ با چه تیترهایی به استقبال ادعاهای بی‌اساس ایشان در این نامه رفتند:

بی‌بی‌سی: مردم نسبت به مدیریت کشور بی‌اعتماد و بی‌اعتقاد شده‌اند.

خبرگزاری آناتولی: مردم نسبت به کشور و نظام بی‌اعتماد شده‌اند.

دویچه وله: مردم به نظام بی‌اعتماد شده‌اند.

ایران ما ـ سعودی ـ : نامه سرگشاده موسوی خوئینی‌ها به [امام]خامنه‌ای: ابراز وحشت از قیام پیش‌رو

رادیو بین المللی فرانسه: «اوضاع غیرقابل دوام» امروز، نتیجه شیوه مدیریت در «بالاترین سطح نظام» است.

رادیو زمانه: وضعیت فعلی محصول شیوه مدیریت در بالاترین سطح نظام است.

اما نه در نامه موسوی خوئینی‌ها نکته تازه‌ای وجود داشت و نه استقبال فوری محافل آمریکایی، صهیونیستی و سعودی از چنین نامه‌ای یک «پدیده» به حساب می‌آید. در مورد نیت و مقصود آنان نیز ابهامی وجود ندارد. تلاش بیهوده برای از میان برداشتن تنها نظام دینی واقعی جهان از طریق متهم کردن روشن‌ترین و توانمندترین نقطه آن به ناکارآمدی هم موضوع تازه‌ای نیست. خود این موضوع هم که این معاندان برای زدن رهبری، جبهه تشکیل داده‌اند، نشانه قدرتمندی نظام است؛ موضوعی که آنان خود بارها به آن اذعان کرده‌اند.

کسانی که به نام دلسوزی برای مردم، به دشمنان ملت علامت می‌دهند که، «فشارها را زیادتر کنید، همه چیز در حال فرو ریختن است»،  نگران وضع اقتصادی کشور نیستند. کسانی که این روزها یکپارچه علیه قرارداد درازمدت (۲۵ ساله) اقتصادی میان ایران و چین به میدان آمده‌اند، نمی‌توانند خود را طرفدار رفع موانع از تجارت خارجی کشور معرفی کنند. کسانی که «نقطه‌های اتکای مردم در نظام» را نشانه می‌روند، نمی‌توانند خود را نگران «آینده مردم و فرزندان آنان» جلوه دهند، زیرا حل مشکلات مردم تنها در یک نظام توانمند و مورد اعتماد مردم میسر است.

آنکه می‌گوید نظام مورد اعتماد نیست و ادعا می‌کند که اعتقاد مردم به رهبری ضعیف شده است، در واقع در کارزار حل مسایل، مهم‌ترین سلاح مردم را از دستشان می‌گیرد. تجربه می‌گوید نظام از این وارونه‌‌نمایی‌ها صدمه نمی‌خورد، بلکه کسانی که امام آنان را مدعیان بی‌هنر می‌خواند، به خود و مشتی بی‌خبر از واقعیت‌های تاریخی و جهان کنونی آسیب می‌رسانند‌.

 

پی‌نوشت:

(۱). در مورد این یادداشت، اشارتی طلب شد، این آیه شریفه آمد: «وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ کَافِرُونَ» (انبیاء/ ۳۶) و کافران هنگام ملاقات تو سخت تو را به استهزاء گرفته و گویند آیا این شخص است که بتان که خدایان ما هستند به اهانت و بدی یاد می‌کند؟ (ای رسول ما بدان که) محققاً آنها به ذکر خدا (و کتاب و آیات او) کافر هستند و خدای مهربان را نشناخته‌اند. (ترجمه آیت‌الله مهدی الهی قمشه‌ای)

 

13مارس/19

مهاجرت معکوس؛ زمینه‌ای برای فروپاشی رژیم سفّاک اسرائیل

مقدمه: رژیم اشغالی و مصنوع اسرائیل فاقد زیر ساخت‌ها و عوامل تشکیل‌دهنده یک دولت ـ ملت است و آنچه از ۱۹۴۸ تا کنون مستمسک نظریه‌پردازان و سیاستمداران یهود برای تثبیت و بقای دولت قرار گرفته، مذهب به‌عنوان عامل همبستگی اجتماعی بوده است. جمعیت اسرائیل برپایه برآورد سال ۲۰۱۸ سازمان مرکزی آمار اسرائیل این رژیم، در حدود ۸ میلیون و ۹۰۷ هزار نفر جمعیت است که ۷۴٫۴ درصد از آنان را یهودیان و ۲۰٫۹ درصد را اعراب اسرائیلی تشکیل داده‌اند. جامعه اسرائیل از جمعیت مهاجری تشکیل شده است که از مناطق مختلف جهان در آنجا جمع شده و به هم پیوسته‌اند. این جمعیت شکل‌دهنده ملت اسرائیل به عنوان یکی از عناصر اصلی سازنده دولت، به صورت طبیعی و به اراده خویش و طیب خاطر به اسرائیل مهاجرت نکرده‌اند، بلکه بر اساس طراحی رهبران صهیونیسم و تحت فشارها و گاهی در نتیجه وحشت و هراس ناشی از آزارهای نژاد‌پرستانه مسیحیان اروپا روانه اسرائیل شده‌اند. شعار صهیونیسم برای این مهاجرت عبارت بود از: «بازگشت به سرزمین موعود» و «ملت بدون سرزمین برای سرزمین بدون ملت».

موضوع جمعیت برای تشکیل اولین حکومت یهودی، همواره مسئله‌ رهبران اسرائیل بوده و هست، به‌طوری که با صرف هزینه‌های گزاف برای ترغیب یهودیان به مهاجرت به ارض موعود اسرائیل و نیز جلوگیری از بازگشت آنان به کشورهای مبدأ تلاش می‌کند. بنابراین «مهاجرت معکوس» برای موجودیت کشوری جعلی که بر جمعیت مهاجر متکی است، خطری بزرگ به شمار می‌رود. حال مسئله این است که به‌رغم گذشت ۷۰ سال از تأسیس این رژیم، زمینه‌های موثر مهاجرت به اسرائیل چه بوده و چه عواملی باعث کاهش این زمینه‌ها شده‌اند؟

زمینه‌های موثر مهاجرت به اسرائیل

الف. زمینه تاریخی

در سال ۱۵۱۶ سلطان سلیم، پادشاه عثمانی، فرمانی مبنی بر منع مهاجرت یهودیان و اقامت آنها در فلسطین و سینا صادر کرد. در سال ۱۸۸۲ با ترور قیصر اسکندر دوم، کینه‌توزی نسبت به یهودیان افزایش یافت. همین عامل باعث شد یهودیان باهم تجمع کنند؛ کتاب «خود رهایی» به عنوان سند صهیونیستی منتشر شد و جنبش‌های «رواد» یا «بیلو» با هدف تشویق مهاجرت یهودیان به فلسطین شکل گرفتند.(۱) بن‌گوریون(David Ben-Gurion) اولین نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در باب ضرورت مهاجرت یهودیان جهان به سرزمین فلسطین می‌گوید: «مهاجرت به فلسطین به‌منزله خونی است که ادامه حیات اسرائیل را بیمه می‌کند و ضامن امنیت و آینده اسرائیل است.»(۱) وی در دولت خود قانون تابعیت را در «کنست»( Knesset) به تصویب رساند. در این قانون که در سال ۱۹۵۰ نهایی شد، به همه یهودیان طبق ماده یکم از قانون بازگشت حق می‌دهد که به عنوان مهاجر به فلسطین بیایند.

ب. یهودستیزی

در قرن ۱۹، اولین راه‌حلی که به ذهن یهودیان اروپای شرقی رسید، مهاجرت به کشورهایی بود که به یهودیان ظلم نمی‌شد؛ مانند غرب اروپا و آمریکا. با افزایش یهود‌ستیزی در روسیه تزاری در سال‌های۱۸۸۱-۱۸۸۲/۱۸۹۰-۱۸۹۱/۱۹۰۵- ۱۹۱۰ مهاجرت یهودی‌ها افزایش یافت؛ اما ایالات متحده و انگلیس با اتخاذ سیاست‌هایی مانع از مهاجرت بیشتر یهودیان به آنجا شدند.(۲) عامل یهودآزاری و اعمال فشار بر یهودیان در کشورهای مبدأ مهاجرت یکی از مهم‌ترین عوامل مهاجرت بوده است و بخش عمده‌ای از مهاجران یهودی تحت تأثیر این عامل به اسرائیل آمده‌اند. چنانکه در مقاطعی مانند دهه آخر قرن ۱۹ در پی ترور الکساندر دوم تزار روسیه و دهه‌های۳۰ و۴۰ قرن بیستم روی کارآمدن نازی‌ها در آلمان و تحولات ناشی از آن در اروپا با شدت گرفتن یهودآزاری در روسیه و آلمان بیکباره شاهد افزایش تعداد مهاجران یهودی به فلسطین هستیم.(۳)

ج. عدم محدودیت در کشورهای کمونیستی

با استقرار نظام کمونیستی در شوروی سابق در سال ۱۹۱۷ و سپس در کشورهای اروپای شرقی نظام‌های سیاسی بسته‌ای در این کشورها به وجود آمدند که مهاجرت شهروندان در آنها محدود و به‌شدت تحت کنترل بود. در سال ۱۹۹۷ روابط شوروی و اسرائیل قطع شد. این قطع روابط امید هرگونه موفقیت برای جلب رضایت شوروی‌ها برای اجازه دادن به یهودیان برای مهاجرت به اسرائیل را به یأس تبدیل کرد. این وضعیت تا سال ۱۹۸۵ با روی کارآمدن گورباچف ادامه داشت. با اصلاحات او به‌تدریج روابط مسکو ـ تل‌آویو بهبود یافت و دو طرف به سمت برقراری ارتباط با یکدیگر پیش رفتند. این وضعیت موجب شد تا شوروی‌ها مقررات محدودکننده مهاجرت یهودیان را لغو کنند.

در دهه ۷۰ میلادی که به دلیل سیاست تشنج‌زدایی، فضایی برای مهاجرت یهودیان از کشورهای کمونیستی فراهم آمد، حدود ۲۵۰ هزار یهودی از شوروی مهاجرت کردند، اما از این تعداد حدود۱۴۰ هزار نفر راهی اسرائیل شدند و بقیه راه کشورهای غربی را در پیش گرفتند. در سال ۱۹۸۶ تعداد یهودیان شوروی که به اسرائیل رفته بودند ۹۵۰۵ نفر بود. این‌رقم هر سال افزایش پیدا کرد. در سال۱۹۹۰ به تعداد ۱۹۹۵۱۶ نفر و در سال ۱۹۹۱ به ۱۷۶۱۰۰ نفر رسید. این رقم در سال‌های بعد رو به کاهش نهاد و در سال ۱۹۹۸ به رقم ۵۶۷۰۰ نفر رسید. علت اصلی تمایل به مهاجرت از کشورهای کمونیستی محدودیت‌هایی بود که در نتیجه اجرای روش‌های سوسیالیستی برای افراد جامعه به وجود می‌آمد. چنین وضعیتی در کشورهای سوسیالیستی موجب شده بود تا افراد از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را محدود و در تنگنا و حقوق سیاسی اجتماعی خود را سلب شده احساس کنند. لذا تلاش برای مهاجرت از کشورهای سوسیالیستی به عنوان جریانی فراگیر در آمد که هرگاه امکانی برای ظهور می‌یافت شدت می‌گرفت.(۴)

د. کشور شیر و عسل

اسرائیل از ابتدای تأسیس با مصادره املاک فلسطینی‌ها، تسلط بر نفت و استثمار آن در صحرای سینا، دریافت هفتصد میلیون دلار (به صورت سالیانه) به عنوان غرامت از آلمان، دریافت کمک‌های مستمر از آمریکا (۳٫۵ میلیارد دلار در سال) و… باعث شکوفایی اقتصادش شد.(۵) اسرائیل به عنوان مدینه فاضله یهودیان که می‌تواند سعادت، رفاه و زندگی امنی را برای آنها فراهم کند مطرح گردید. در بدو ورود مهاجران یهودی تلاش برای جذب آنها از طریق تأمین مسکن، شغل، آموزش و فراهم کردن امکانات رفاهی آغاز شد. تحت تأثیر اقدامات اسرائیل و تبلیغات گسترده آن، بسیاری از یهودیان مهاجرت به این رژیم را به عنوان راهی برای دستیابی به زندگی بهتر انتخاب کردند.(۶)

علل آغاز پدیده مهاجرت معکوس

در دوره سال‌های ۱۹۴۸ و۱۹۶۰، دوران طلایی مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی بود. مهاجرت یهودیان در این برهه به میزان ۶۵  درصد در افزایش جمعیت صهیونیست‌ها تأثیر داشت. از این تاریخ به بعد و به دنبال کاهش مشوق‌های مهاجرت و اوضاع بهتر کشورهای محل سکونت یهودیان، میزان مهاجرت آنها به‌خصوص در دهه ۷۰ قرن گذشته به شکل قابل ملاحظه‌ای کاهش یافت. اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در آغاز دهه ۹۰، رژیم اسرائیل توانست بیش از یک میلیون مهاجر یهودی روس را جذب کند و در اراضی اشغالی فلسطین اسکان دهد. به دنبال مهاجرت این تعداد یهودی از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۱، میزان مشارکت جمعیت یهودیان اسرائیل به ۶۹ درصد رسید و این‌گونه بود که مهاجران یهودی روس، اکثریت یهودیان رژیم صهیونیستی را تشکیل دادند(۷)، لیکن طی چند سال گذشته، مهاجرت یهودیان به اسرائیل در مقایسه با دو دهه گذشته با کاهش شدیدی مواجه بوده است. اولین نشانه‌های کاهش مهاجرت یهودیان از سال ۲۰۰۱ میلادی شروع شد. آغاز مهاجرت معکوس یهودیان از سرزمین‌های اشغالی نیز سال ۲۰۰۴ بوده است. در این سال، بیش از ۱۶۵۰۰ نفر، سرزمین‌های اشغالی را ترک کردند. بیشتر این افراد پزشکان، مهندسان، متخصصان و دانشمندانی بودند که دنبال فرصت کاری بهتر و پر درآمدتر در کشورهای اروپایی یا آمریکا بودند.

الف. بحران هویت ملی

مهم‌ترین عنصر هویتی در یک جامعه همدلی است. به این معنا که مردم یک کشور باید احساس کنند که متعلق به یک خاک و آب هستند و سرنوشت آنها یکی است. در این باره باید گفت که مهاجرت معکوس در اسرائیل تا حد زیادی زاییده این بحران هویتی است که تل‌آویو در مدیریت آن با چالشی سخت مواجه است. به‌رغم همه تلاش‌هایی که رژیم صهیونیستی برای هویت‌سازی داشته است، اما پدیده رو به رشد مهاجرت معکوس، آن هم در برخوردهای نظامی با اعراب فلسطینی نشان‌دهنده عدم موفقیت رژیم صهیونیستی در هویت سازی است.(۸)

جمعیت یهودی اسرائیل از ۱۰۲ کشور مختلف گردهم آمده‌اند. آنان در فرهنگ، زبان و نژاد اختلافات شدید دارند و نمی‌توانند با یکدیگر احساس هویت مشترک که تشکیل دهنده یک ملت است، داشته باشند. در واقع، هنوز «کیستیِ» اعضای این جامعه مبهم است و همین امر، فلسفه وجودی اسرائیلی‌ها را متزلزل می‌سازد. رژیم اسرائیل خود را دولتی یهودی می‌خواند، اما این به چه معناست؟ ما اسرائیلی هستیم یا یهودی؟ ملیت ما چیست؟ خلاصه کلام آنکه روح کلی و حاکم بر فرهنگ ما کدام است؟ طرح پرسش‌هایی از این قبیل که حکایت از مبهم بودن چیستیِ واقعی هویت اسرائیلی دارد، بیانگر این واقعیت است که گسست هویتی، مانع از شکل‌گیری ثبات اجتماعی بر مبنای هویت واحد می‌شود.

این رژیم ترکیبی از یهودیان شرقی و غربی با فرهنگ‌های متفاوت و حتی از نژادهای مختلف است. موانع و مشکلاتی که برای استحاله گروه‌های مختلف یهودی و یکپارچه شدن آنها در یک فرهنگ ملی وجود دارد از یک طرف و تبعیض‌هایی که بین گروه‌های مختلف یهودی وجود دارد از طرف دیگر موجب می‌شود تا یهودیانی که احساس می‌کنند در جامعه اسرائیل چندان جدی گرفته نمی‌شوند، آهنگ مهاجرت از اسرائیل را سردهند و بکوشند که در جای دیگری، غیر از اسرائیل زندگی خود را بنا نهند.(۹)

ب. بحران اقتصادی

اقتصاد، مهم‌ترین عامل مشوق یهودیان به مهاجرت به اسرائیل به شمار می‌رود، به‌ویژه پس از اینکه کشورهای مختلف،درهای خود را به روی مهاجرت یهودیان گشوده‌اند. از همین جاست که مراکز تصمیم‌گیری جنبش صهیونیسم و دولت عبری در تلاش هستند تا یهودیان را با مشوق‌های اقتصادی به مهاجرت به اسرائیل ترغیب کنند تا اینکه یهودیان، زمانی که شرایط زندگی در اسرائیل و هر دولت دیگری که امکان مهاجرت یهودیان به آنها وجود دارد با هم مقایسه می‌کنند، ترجیح بدهند که به فلسطین اشغالی مهاجرت کنند. وعده رفاه و درآمد خوب، اصلی‌ترین محرک مهاجرت یهودیان جهان به سرزمین اشغالی است.

آمار و داده‌ها حاکی از آنند که میانگین درآمد ماهانه هر فرد اسرائیلی در سال ۲۰۱۶، ۳۰۰۰ دلار است. این رقم، پایین‌ترین میزان درآمد در میان کشورهای توسعه یافته است. اما آزار دهنده‌ترین مسئله اقتصادی برای اسرائیلی‌ها هزینه‌های بالای قیمت مسکن است. یک شهروند اسرائیلی مجبور است به طور متوسط، ۱۱ سال مستمر به کار و فعالیت بپردازد تا قادر به خرید یک واحد آپارتمان شود، در حالی که اگر همان شهروند در ایالات متحده آمریکا باشد در طول ۵ سال کار می‌تواند یک واحد آپارتمان داشته باشد. این میزان در انگلیس ۵ سال، فرانسه ۶ سال و در هلند ۴ سال است. از نظر میزان قیمت سوخت نیز اسرائیل، بالاترین هزینه را در بین کشورهای جهان داراست.

اسرائیل در سال ۲۰۰۴ به دلیل شرایط نابسامان امنیتی، بودجه تأمین اجتماعی و تسهیلاتی شهروندان را کاهش داد که موجب شد اقشار کم درآمد و آسیب‌پذیر از آن متضرر شوند. بیشتر این اقشار، ساکنان شهرهای به اصطلاح توسعه‌یافته واقع در شمال و جنوب اسرائیل و از طبقات آسیب‌پذیر شرقی‌تبار و یهودیان مهاجر روسی بودند. وزارت دارایی، در سال ۲۰۰۶، طرح‌هایی را در زمینه کاهش بودجه رفاه اجتماعی به میزان ۵ میلیارد، ارایه کرد. به‌طورکلی، بحران اقتصادی دهه گذشته، بسیاری از یهودیان طبقه متوسط را به مهاجرت معکوس واداشت. در واقع بحران اقتصادی همواره یکی از قوی‌ترین انگیزه‌ها را برای مهاجرت معکوس ایجاد می‌کند و این مقوله در نظر ساکنان سرزمین‌های اشغالی، اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده است.

ج. بحران امنیتی

شاید مهم‌ترین عامل مهاجرت معکوس، ناامن بودن زندگی در اسرائیل است. اسرائیل در طول دوران حیات خود همواره با جنگ با کشورهای عربی، مبارزه با مبارزان فلسطینی و لبنانی و اعتراض و شورش مردم فلسطین روبه‌رو بوده است. این وضعیت از اسرائیل چهره‌ای ناامن و دارای ریسک بالا برای زندگی کردن ترسیم کرده است. از این‌رو بسیاری از یهودیان برای گریز از شرایط ناامن دست به مهاجرت از اسرائیل می‌زنند.(۱۰) از جمله شعارها و اهداف بزرگ جنبش صهیونیسم، ایجاد پناهگاه امن برای سراسر یهودیان جهان بود؛ اما برخلاف اندیشه «هرتصل» که معتقد بود با پیدایش دولت جدید، وطن امن یهودیان ایجاد خواهد شد، وطن امن پدید نیامد و اسرائیل هم اکنون و در قرن بیست و یکم در تدارک امنیت مورد نظر شکست خورده است.

در حقیقت، افزایش ناامنی یکی از دغدغه‌های اسرائیلی‌ها به‌ویژه طی سال‌های اخیر بوده است. مهاجرانی که قرار بود با آمدن به اسرائیل از زندگی خوب و مرفهی برخوردار باشند، اکنون با خلأ در اولین نیاز بشری یعنی امنیت مواجه هستند و سیاست‌های جنگ‌طلبانه تل‌آویو باعث شده تا مهاجران مقیم، هرچه بیشتر با ناامیدی و یاس مواجه شوند و سودای رفتن به سایر کشورها را در سر بپرورانند.(۱۱)

د. درگیری با جبهه مقاومت

مقامات رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۸ تا کنون چهار جنگ در سال‌های ۲۰۰۸، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸ علیه غزه به راه انداخته‌اند. درنتیجه امروز یهودیان به این نتیجه رسیده‌اند که مهاجرت به سرزمین‌های اشغالی نه تنها ره‌آورد مثبتی ندارد، بلکه جنگ‌طلبى دولت نتانیاهو سبب افزایش نگرانی‌های امنیتی آنها از جمله نگرانی در حوزه اقتصاد شده است.

در جنگ پنجاه روزه سال ۲۰۱۴ علیه غزه، حماس برای نخستین بار از موشک‌هایی با برد ۱۳۰ کیلومتر استفاده کرد و طی حملات خود توانست فرودگاه بن‌گوریون، اطراف نیروگاه دیمونا(Dimona)، مقر نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی و ساختمان کنست را هدف قرار دهد. بدین ترتیب این حملات موشکی و عملکرد دفاعی مقاومت نشان داد که قدرت بازدارندگی اسرائیل به‌شدت آسیب‌پذیر است. بسیاری از شهروندان اسرائیلی مجبور شدند شب‌ها را به دلیل افزایش ناامنی که نتیجه جنگ‌افروزی کابینه نتانیاهو بود، در چادر و خارج از منازلشان بگذرانند. نشریه فارین پالیسی(Foreign Policy) آمریکا نیز چندی پیش گزارشی را بر اساس آمارهای اداره مهاجرت اسرائیل تهیه کرد که طبق آن در خوش‌بینانه‌ترین حالت حدود هفتصد و پنجاه هزار نفر، با بیش از ده درصد جمعیت فلسطین اشغالی خارج از اسرائیل اقامت دارند. همچنین بر اساس نظرسنجی روزنامه هاآرتص(Haaretz)، بیش از یک سوم ساکنان سرزمین‌های اشغالی نیز خواهان ترک این مناطق هستند و تمایل به خروج از اسرائیل در میان جوانان، به مراتب بیشتر است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- داغر، ربیع، ۱۳۹۱، «اسرائیل و درگیری دائمی»؛ تهران: انتشارات ساقی: ص۶

۲- افتخاری، اصغر، ۱۳۸۰، «جامعه شناسی اسرائیل»؛ تهران: نشر مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه: ص۴۴

۳- داغر، ۱۳۹۱: ص۱۰۶

۴- قاسمی، حاکم، ۱۳۸۸، «عوامل ساختاری بحران امنیتی در اسرائیل»؛ تهران: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی: ص۲۲۴

۵- همان: صص۲۲۶-۲۲۹

۶- داغر، ۱۳۹۱: ۱۳۶

۷- قاسمی، ۱۳۸۸: ۲۳۰

۸- السهلی، نبیل، «یهودیان و افزایش مهاجرت معکوس»، روزنامه رسالت ۱۰/۴/۱۳۸۵: ص۸

۹- نجات، سیدعلی ۱۳۹۳، «تسلیحات هسته‌ای اسرائیل و پیامدهای آن در خاورمیانه»؛ فصلنامه مطالعات منتنهای: اسرائیل شناسی، سال شانزدهم، شماره ۱: ص۱۲

۱۰- قاسمی، ۱۳۸۸: ۲۳۳

۱۱- سیمبر، رضا، ۱۳۹۳، «بحران هویت و مهاجرت معکوس در رژیم صهیونیستی»، تهران: نشر اندیشکده یقین: ص۲۴