Tag Archives: جامعه

29دسامبر/21

پیوست عدالت؛ تعدیل ثروت و مهار‌ قدرت

درآمد

نیل به عدالت در دنیای جدید فرایند پیچیده‌ای پیدا کرده است. امروزه اگر در نظام سیاسی برای این دغدغه خجسته، برنامه‌ریزی سنجیده و صحیحی شکل نگیرد، هرگز بستر تحقق عدالت مهیا نخواهد شد. مدیریت نیروها و امکانات و هزینه‌ها فرایند دقیقی است که اگر  درست انجام شود، می‌تواند هر کشوری را به سوی دادگری رهنمون شود و سنجه آن را می‌توان در قالب پیوست عدالت رصد کرد. واقعیت این است که تا زمانی که عدالت به معنای واقعی کلمه در قوانین و برنامه‌ها و آیین‌نامه‌ها حضور محسوس، ملموس و تأثیرگذار نداشته باشد، نمی‌توان به این مهم دست یافت.

 

۱- عدالت، مبنای سنجش‌  

داده‌های قرآنی و روایی ‌صراحتاً بیان می‌کنند که در اندیشه اسلامی، عدالت معیار همه برنامه‌ها، قوانین، گفتارها و برنامه‌ریزی‌هاست و تمام امور فرد و جامعه باید در جهت آن تنظیم شود. از نظر قرآن کریم، یکی از ماموریت‌های بزرگ پیامبران الهی، تأمین عدالت است. خدای متعال می‌فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ و َالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ:(۱) ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانی و میزان را نازل کردیم تا مردم را دعوت به قیام برای عدل کنند.»

در ادبیات روایی ما نیز عدالت بحث برجسته‌ای است. در کلام اهل بیت(ع) آمده است:‌ «یک ساعت عدالت‌ورزی از هفتاد سال عبادت برتر است. عدالت، منطق قرآن، زندگی، پایداری قدرت، نظام حکومت، معیار سیاست‌ورزی، نورچشم حکومت‌ها، زیبایی سیاست و سیاستمداران، آسودگی، فزایندۀ برکت، عزت، بزرگی و موجب آبادانی و عمران شهرهاست».(۲)

عدالت به‌ویژه در عرصۀ سیاسی و اجتماعی، سنگ محک ارزش‌های دیگر و سنجۀ ساحت‌های مختلف زندگی سیاسی اجتماعی انسان است و مفاهیم دیگر، بر اساس عدالت به عنوان اصلی محکم، تفسیر و تفهیم می‌شوند: «اصل عدالت از مقیاس‌های اسلام است که باید دید چه‌ چیزی بر او منطبق می‌شود. عدالت در سلسله علل احکام است، نه در سلسله معلولات. نه اینکه آنچه دین گفته عدل است، بلکه دین آنچه را که عدل است می‌گوید. این معنای مقیاس بودن عدالت است برای دین.»(۳)

عدالت در گام نخست با فکر و ذهنیت افراد سر و کار دارد و آن را سامان می‌دهد، اما بیش از آن، با عرصۀ عمل و روابط اجتماعی پیوند دارد. با توجه به همین امر است که عدالت در حوزۀ عقل عملی برجسته می‌شود؛ حوزه‌هائی که به باور اندیشمندان، دامنه آن با مفاهیمی چون تحسین عدالت، علم، شجاعت و تقبیح ظلم مرتبط است.(۴)

«پیامبر گرامی اسلام(ص) احساس ژرفی به عدالت داشتند. این در حالی بود که ایشان ظلم و ستم را در جامعه‌ای که در آن بالیده بودند، فراگیر یافتند. پس برای تاسیس نظامی منسجم که در آن معیار و روش عدل، نهاده شود، تلاش کردند. طبیعی بود که با توجه به نقش پیامبری‌ روی به ارزش‌های دینی تاکید کنند.» (۵) طبعاً انتظار می‌رود که نظام سیاسی برآمده از رسالت پیامبر اعظم(ص) هم بر پایه عدالت استوار باشد.

اما با این همه تأکید و سفارش، ارزش متعالی و نگرش ارزشمند عدالت در عمل و اندیشۀ مسلمین و نظام‌های اجتماعی سیاسی برخاستۀ از آن کمرنگ است. با آنکه فلسفه وجودی نظام جمهوری اسلامی، عدالت است(۶) و البته در این مسیر گام‌هایی بلند و بنیادینی هم برداشته شده‌اند، اما تا رسیدن به نقطه آرمانی فاصله زیادی داریم. با توجه به این مهم بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی در اولین دیدار با اعضای دولت سیزدهم، برای جبران عقب‌ماندگی‌ها در عرصه عدالت به یکی از راهکارهای مهم آن یعنی بایستگی پیوست عدالت‌ اشاره کردند: «بخشنامه‌ها و مصوبات دولت پیوست عدالت داشته باشد. به نظر من هر مصوبه‌ای که شما تصویب می‌کنید، هر لایحه‌ای که در دولت تنظیم می‌کنید، هر بخشنامه‌ای که خود شما در دستگاه خودتان صادر می‌کنید، باید یک پیوست عدالت داشته باشد. باید مراقب باشید این روش، این کار، این دستور ضربه‌ِ به عدالت نزند و طبقات مظلوم را پایمال نکند.» (۷)

پیوست عدالت همچون سنگ محکی است که می‌تواند و باید همه جا همراه برنامه‌ها و قوانین باشد تا اگر زمینه‌های انحراف و ظلمی به وجود آمد، در فرصت مقتضی جلوی آن گرفته شود.

 

۲- ساختار عادلانه و پیوست عدالت

نکتۀ اساسی برای اثربخشی راهکار پیوست عدالت، وجود ساختار عادلانه و تلاش برای تقویت آن است. همۀ آموزه‌ها و راهبردهایی که از قرآن کریم در این راستا به دست می‌آیند، هنگامی می‌توانند عملیاتی شوند که ساختار و نظام عادلانه‌ای وجود داشته باشد. تنها در یک ساختار عادلانه است که حاکم عادل نقش پیدا می‌کند، در غیر این صورت، حاکم عادل هم نمی‌تواند کاری را جلو برد. این سامانه، یکی از بزرگ‌ترین ضمانت‌های اجرایی است تا حاکم بتواند قدرت، ثروت، امتیازها و فرصت‌ها را به شایستگی و دادگرانه میان شهروندان توزیع کند. در این وضعیت است که حقوق اقلیت‌ها رعایت می‌شود و حتی در حق دشمنان نیز ستم نمی‌شود.

کارکرد بنیادین راهبردهای عدالت سیاسی، تنظیم و طراحی راه و ساختاری است که می‌تواند در فرایندی عقلی ـ عقلایی، جامعه را به عدالت رساند. ساختاری که در آن قدرت، اختیارات و ثروت‌های کلان در دست دولت‌ها و افراد متراکم نمی‌شوند و گامی مهم در جهت رسانش شهروندان و نظام سیاسی به عدالت برداشته می‌شود. گام مهم پیوست عدالت آنگاه اجرائی می‌شود که ساختار عادلانه باشد. عدالت چون زنگ هشداری است که هر گاه ساز و کارهای خلاف عدالت شکل گیرند،‌ به کار می‌افتد و نظام سیاسی را از حرکت در آن جهت باز می‌دارد.

 

۳- بایستگی برنامه‌ریزی عاقلانه در جهت پیوست عدالت

با توجه به توانمندی برنامه‌ریزی و خردورزی در انسان، او برای حرکت در جهت کمال و رسیدن به جامعۀ عدل‌محور می‌تواند برنامه‌ریزی‌های دقیق و دوراندیشانه داشته باشد. شاهراه و بنیاد برنامه‌ها را وحی مشخص می‌کند و عقل استدلال‌گر، ادراک کننده، برنامه‌ریز و هدف‌ساز به تصمیم‌سازان کمک می‌کند تا برنامه‌های جامعه را  در جهت عدالت تنظیم کنند. در ادبیات دینی از این عقل، به عقل معاش تعبیر شده است تا برای رسیدن به عالی‌ترین و والاترین مقصود که سعادت دنیوی و اخروی است، طراحی کند. امام صادق(ع) فرمود: «العقل دلیل المؤمن.»(۸)

در عرصۀ سیاسی، کارگزار عاقل برای رسیدن به پیوست عدالت،‌ به تعبیر امام ‏على(ع) رأی و دیدگاه خردورزان و دانش دانشوران را به نظر خود می‌افزاید و با گفتگو، زمینه رسیدن جامعه به این مهم را فراهم می‌سازد. ایشان می‌فرماید: «حَقٌّ على العاقلِ أنْ یُضیفَ الى رَأیِهِ رَأىَ العُقلاءِ و یَضُمَّ الى عِلمِهِ علومَ العُلَماء:(۹) شایسته‏ است هر عاقلى نظر دیگران را به دیدگاه خود اضافه کند و علوم دانشمندان و کارشناسان را به علمش بیفزاید.»

پیوست عدالت می‌تواند تناسب و تعادل در برنامه‌ها و تصمیم‌های سیاسی را برای جامعه به ارمغان بیاورد. «تناسب» یعنی هر کس به میزانی که شایستگی دارد، به حقوق سیاسی خود دست می‌یابد و «تعادل»، با توجه به اصل لغت «عدالت»، یعنی جامعه‌ای دور از افراط و تفریط و احساسات بی‌پایه. چنین جامعه‌ای رفتاری عقلایی و سنجیده در پیش می‌گیرد و به «امه وسط»(۱۰) که قرآن کریم از آن یاد  و جامعۀ اسلامی را با آن توصیف می‌کند و می‌ستاید، نزدیک می‌شود.

 

۴- آثار پیوست عدالت در جامعه

با وجود پیوست عدالت، همه قانونگذاران و برنامه‌ریزان باید این تکاپوی نظری – عملی را در ذهن و اندیشه خویش بپرورانند که چگونه می‌توان قانون و برنامه‌ای را تصویب کرد که از شاهراه عدالت دور نشود. با این پیوست، نوعی آینده‌نگری و تیزبینی بر امور حاکم می‌شود و می‌توان برخی از ساحت‌های سیاسی – اجتماعی را به سوی عدالت راهبری کرد. باور حاکمان و سرآمدان دولت و مجلس شورای اسلامی به پیوست عدالت و تلاش برای توزیع عادلانۀ ثروت و قدرت می‌تواند حقوقی را که از جایگاه اصلی خود خارج شده‌اند، به جای حقیقی خود بازگرداند.

با اجرایی شدن پیوست عدالت در عرصۀ سیاسی ـ اجتماعی، شهروندان امکان می‌یابند تا به شایستگی به حقوق خود دست یابند، افراد در جایگاه بایستۀ خود قرار گیرند و ظرفیت‌های آنان برای دستیابی به حقوق سیاسی ـ اجتماعی، عملیاتی و اجرایی شود. این امر هنگامی محقق می‌شود که در جامعه، عدالت، حضوری پررنگ یابد. قانونمندی رفتارها، سنجش‌ و محاسبه کردارها برحسب حقوق و برخورد قانونی و حق‌مدار، با اجرای عدالت ممکن می‌شود.  پیوست عدالت، اقدامی اثربخش در این مسیر است که می‌تواند بسترساز تضمین حقوق شهروندی باشد.

 

نتیجه‌گیری

یکی از دغدغه‌های جدی مقام معظم رهبری آن است که مردم نسبت به مسئله عدالت اجتماعى، مجدّانه و منطقى با مسئولانشان صحبت کنند و این را از دولت‌ها و از نمایندگان مجلس بخواهند. باید کسى را که شعار عدالت اجتماعى مى‏دهد، موظّف و مسئول و از او مطالبه کنند.(۱۱)  به این دلیل است که رهبری انقلاب همواره مطالبۀ عدالت را طرح کرده‌اند و اینکه بایستى عدالت‏ آن‏ چنان از طرف مردم، قشرها و به‌خصوص جوانان مطالبه شود که هر مسئولى، چه بنده و چه هرکس دیگرى که در جایى مسئول است، ناچار باشد، به مقولۀ عدالت‏، ولو برخلاف میلش هم باشد، بپردازد.(۱۲) به نظر می‌رسد که بحث پیوست عدالت باید به دور از شعارزدگی، به یکی از خواسته‌های جدی شهروندان، ‌احزاب و سمن‌ها  تبدیل شود.

 

پی‌نوشت:

۱- حدید، ۲۵

۲- برای مشاهده تعابیر گوناگون دربارۀ عدالت، ر.ک.: الحکیمی، محمدرضا و… «الحیاه»، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، اول ۱۳۶۸، صص ۳۶۸-۳۲۴٫

۳- مطهری، مرتضی، «بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی» چ. اول، نشر حکمت، تهران ۱۴۰۳، ص۱۴٫

۴- محمدرضا مظفر؛ اصول فقه؛ ج ۲، قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چهارم۱۳۷۰، ص ۲۲۲٫

۶- خدوری، مجید: «مفهوم العدل فی الاسلام»، ترجمه: دارالحصاد، دارالحصاد للنشر و التوزیع، سوریا، الطبعه الاولی، ۱۹۹۸، ص۲۴۹٫

۶- بیانات مقام معظم رهبری، ۲۹/۳/۸۵٫

۷- بیانات مقام معظم رهبری، ۶/۶/۱۴۰۰٫

۸- الکلینی، اصول کافی، اصول کافی، تهران: ‌کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۸ج ۱، ص۲۵٫

۹- التمیمی، محمد الآمدی؛ غرر الحکم و درر الکلم؛ قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۳۶۶ ه. ش، ص۵۵، ح ۴۸۹٫

۱۰- بقره، ۱۴۳٫

۱۱- مقام معظم رهبری، بیانات، سال‏۳۷۷؛ ص ۲۳۴ و ۲۳۳٫

۱۲- مقام معظم رهبری، بیانات، ۱۳۸۲؛ ص۴۰٫

16آوریل/21

الزامات رویکرد حکومتی به فقه

فقه حکومتی،‌ رویکردی حکومتی به فقه است که فقیه در راستای اداره مطلوب جامعه‌ای وسیع و حکومتی مستقر، احکام مومنان، شهروندان، کارگزاران را به وسیله آن استنباط می‌کند. استنباط حکومتی مشتمل بر فهم ساختارها، روش‌ها، نظام‌ها و بلکه همه اموری است که نظام اداره شریعتمدار جامعه بدان نیازمند است. این رویکرد استنباطی با توجه به ویژگی‌هایی که فقه حکومتی از آن برخوردار است، الزاماتی دارد که به تمایز آن نسبت به رویکرد غیرحکومتی حکم می‌کند.

در این تحقیق سعی شده است برخی از الزاماتی را که به رویکرد فقه حکومتی حکم میکنند و از اختصاصات فقه حکومتی برشمرده می‌شوند، بررسی کنیم:

 

  1. اشتمال فقه حکومتی به قانون: یکی از اموری که ناظر به اختصاصات فقه حکومتی است، عدم اختصاص مباحث آن به حکم شرعی به‌عنوان رفتار مکلفان است؛ زیرا فقه حکومتی مشتمل بر حکم قانون نسبت به رفتار شهروندان نیز هست. بر این اساس، چون (مثلاً) حکم به حرمت اسراف در جامعه از تأثیر فراگیر برخوردار نیست، در رویکرد حکومتی به حرمت اسراف و تأکید بر عقوبت اخروی آن اکتفا نمی‌شود، بلکه در خصوص مصرف بی‌رویه، به‌گونه‌ای استنباط می‌شود که به ممنوعیت و غیر مجاز بودن آن منجر بشود؛ لذا در این رویکرد، مرتکبین به استفاده غیر متعارف جریمه میشوند و یا حکم به قطع آب می‌شود؛ زیرا غرض اصلی در رویکرد حکومتی به فقه، تحقق خارجی اهداف شارع است. لذا نمی‌توان به‌گونه‌ای استنباط کرد که افراد در انجام دادن یا انجام ندادن آن مختار فرض شوند، بلکه از آنجا که حکومت با اغراضی چون ایجاد عدالت، جلوگیری از ظلم و تحقق شریعت و موازین دینی در جامعه ایجاد می‌شود، لذا بحث فقه حکومتی، ناظر به تحقق عینی و خارجی این غایات در جامعه است که به ‌واسطه حکومت دینی محقق میشود.

 

  1. ۲. اشتمال فقه حکومتی به شهروندان: از آنجا که حکومت، تدبیر امور شهروندان است و محدود به امور مؤمنان نیست، لذا فقط مکلفان به شریعت، مخاطب فقه حکومتی نیستند، بلکه همه شهروندان جامعه اسلامی از جمله غیر شیعیان، بلکه غیرمسلمانان نیز مخاطب احکام شریعت هستند. بر این اساس بر خلاف احکام غیرحکومتی که فقیه، مقلدین خویش را مورد خطاب قرار می‌دهد، در رویکرد فقه حکومتی، فقیه احکام شرعی را برای اداره یک جامعه کلان و تبعیت شهروندان استنباط می‌کند؛ لذا همچنان که قوانین نظام اسلامی برای شیعیان و معتقدان به مبانی آن لازم الإتباع هستند، سایر شهروندان نیز باید از آنها تبعیت کنند.

لذا گرچه در جمهوری اسلامی ممکن است برخی شیعیان یا غیر شیعیان، بلکه غیر مسلمانان به این بهانه که اسلام یا مبانی نظام اسلامی (ولایت فقیه) را قبول ندارند، بخواهند از قوانین جامعه اسلامی سر برتابند، لکن از آنجا که قوانین کشورها بر اساس هنجارهای غالب مورد پذیرش شهروندان همان جامعه تنظیم می‌شوند، آنها نیز بر اساس مقتضای مردم‌سالاری، ملزم به تمکین از قوانین هستند. بر این اساس، قوانین نظام اسلامی برآمده از فقه باید به‌گونه‌ای باشند که توانایی اداره شهروندان را نیز داشته باشند. فقه حکومتی باید نظم اداره جامعه را به‌گونه‌ای برقرار کند که این نظم شامل اهل سنت، یهود و بلکه کفار هم بشود. لذا فقه حکومتی در احکام استنباطی، از سطح مقلد و مکلف به شهروند و حاکم فراتر میرود و طبیعتاً نوع استنباط احکام شرعی متناسب با این رویکرد نیز نسبت به رویکرد فقه غیرحکومتی بسیار متفاوت است. بر این اساس می‌توان غیرمؤمن را نیز در فرآیند استنباط، خطاب قرار داد و وی را نسبت به امری الزام کرد.

 

  1. ۳. اشتمال فقه حکومتی به هویت جمعی: باور به وجود هویت جمعی به نام جامعه و خطاب قرار دادن آن از سوی فقه و تکلیف به آن، در کنار خطاب و تکلیف به افراد از اموری است که در فقه حکومتی مورد تأکید قرار می‌گیرد. بر این اساس، در حالی‌که موضوع فقه در رویکرد غیرحکومتی، فرد بماهو فرد است و اقتضائات حضور وی در جامعه به عنوان شهروند، مد نظر قرار نمی‌گیرد، در رویکرد فقه حکومتی افراد علاوه بر الزامات فردی‌شان بهعنوان یکی از افراد جامعه مد نظر قرار می‌گیرند. طبیعتاً در این رویکرد، نیاز جامعه بر نیازهای فردی انسان‌ها تقدم دارد.

 

  1. ۴. توانایی تبدیل فقه به قانون اداره جامعه: با توجه به اینکه فقه به استنباط احکام مکلفین اختصاص ندارد، بلکه استنباط فقه در رویکرد کلان و حکومتی باید توانایی تبدیل شدن به قانون را داشته باشد، به گونه‌ای که بتوان عملاً شریعت را در قالب این قانون در مورد همه افراد اجرا کرد؛ لذا فقه در رویکرد حکومتی و اداره جامعه، باید از توانایی و قابلیت تبدیل شدن به قانون برخوردار باشد. طبق این منطق، هرگاه فقه به قانون فراگیر تبدیل نشود، به احوالات شخصیه محدود میشود و در قالب رساله‌های عملیه، به مؤمنان اختصاص پیدا میکند. این در حالی است که اداره همه جانبه، کلان و شریعتمدار جامعه، فراتر از امور شخصی و فردی و مستلزم تحقق فقه در قالب قوانین لازم الاجرا در جامعه اسلامی است.

 

  1. ۵. توجه به کارآمدی نظام سیاسی: از جمله اموری که باید در رویکرد فقه حکومتی به آن توجه کرد، کارآمدی نظام سیاسی است. مقوله کارآمدی از آن روی در رویکرد فقه حکومتی مورد تأکید قرار می‌گیرد که در فقه غیرحکومتی، مکلف و مقلد سئوال خود را از فقیه میپرسد و پاسخ مناسب را نیز از او دریافت می‌کند. در این رویکرد، پاسخ فقیه ربطی به جامعه و شرایط حاکم بر آن و سایر شهروندان ندارد. همچنانکه ناظر به ایجاد اختلاف هم در جامعه نیست و به امور حکومتی و تعارض با احکام حکومتی نیز توجه نمی‌شود. این در حالی است که بر رویکرد فقه حکومتی، نگاه کلان مبتنی بر جامعه و نظام سیاسی حاکم است، زیرا بناست امور دینی در جامعه و نظام سیاسی به‌گونه‌ای محقق شوند که حکومت بر اساس فقه، به‌مثابه نرم‌افزار اداره جامعه و به شکلی کارآمد و اثربخش، تدبیر و مدیریت شود. کارآمدی از آن روی در رویکرد حکومتی به فقه مورد توجه قرار می‌گیرد که در مقوله حکومت، تزاحم منافع و تداخلات عرصه‌های مختلف نسبت به هم وجود دارد و عرصه‌های جامعه با یکدیگر مرتبطند و اداره امور کشور جز با انسجام، کارآمدی و اثربخشی آنها ممکن نیست. لذا در بحث فقه حکومتی نمی‌توان به حجیت و استناد امور به نصوص اکتفا کرد. مثلاً در حالی ‌که در رویکرد غیرحکومتی ممکن است فتوا به حرمت بانک بشود، اما در رویکرد کلان و حکومتی، به خاطر ضرورت وجود بانک در جامعه و وقوع اخلال در صورت حذف بانک، نمی‌توان حکم به حرمت مطلق بانک داد؛ زیرا در این صورت نظام امور زندگی مردم دچار اخلال میشود و یا از بین میرود.

لذا در حوزه فقه باید احکام شرعی را به‌ گونه‌ای استنباط کرد که در عین ‌حال که از حجیت و استناد به دیدگاه شارع برخوردارند، توانایی اداره مطلوب جامعه را نیز داشته باشند تا فقه شیعه با اتهام استنباطات انتزاعی و نامتناسب با شرایط اداره یک حکومت، به ناتوانی در اداره جامعه متهم نشود:

«شما در عین اینکه باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعى صورت نگیرد (و خدا آن روز را نیاورد) باید تمام سعى خودتان را بکنید که اسلام در پیچ و خم‌هاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى و سیاسى، خدای ناکرده به ناتوانی در اداره جهان متهم نشود.»(۱)

لذا در رویکرد فقه حکومتی، صرف حکم به اباحه و حرمت در حوزه فردی کفایت نمی‌کند، بلکه احکام باید به‌گونه‌ای استنباط شوند که نظام زندگی و امور مردم به‌طور مطلوب اداره و نیازهای آنها برآورده شوند. کارآمدی و نظام اداره مطلوب جامعه، امری برون دینی، فرا شرعی و برآمده از رویکردی عرفی در اداره کشور نیست، بلکه برآمده از متون و مبانی دینی و امکان و توانایی و ضرورت اداره مطلوب جامعه توسط شریعت است و احکام باید در راستای تحقق اهداف و غایات آموزه‌های دینی استنباط شوند.

لذا در فقه حکومتی هم بر عنصر مشروعیت و هم بر عنصر کارآمدی تأکید می‌شود. بدین معنا که در فرآیند استنباط، هم باید استناد به شارع حاصل شود (مشروعیت) و هم اثربخشی و مفید بودن و اداره جامعه به‌گونه‌ای مطلوب تأمین شود (کارآمدی).  هر چند کارآمدی از مشروعیت جدا نیست، یعنی علاوه بر اینکه حکم صادره باید مستند به شارع باشد، میبایست اداره مطلوب و کارآمد جامعه را نیز میسر سازد. از این ‌روی مشروعیت و کارآمدی را باید دو روی یک سکه دانست، نه دوگانه‌ای که با یکدیگر نسبت و ارتباطی ندارند.

 

  1. ۶. رویکرد نظام‌وارگی: از آنجا که حکومت، امری نظام‌واره مشتمل بر ارکان، مؤلفه‌ها و عناصری است که در پیوند با یکدیگر قرار دارند و ارتباط این اجزا با یکدیگر نه تنها از انسجام برخوردارند، بلکه غرض و هدف واحدی آنها را به یکدیگر ربط می‌دهد، لذا اداره فقهی مطلوب و کارآمد جامعه در صورتی میسر است که فقیه با رویکردی نظام‌واره به استنباط احکام، ارکان و مؤلفه‌های نظام سیاسی بپردازد. بدین صورت که در بررسی (مثلاً) امور اقتصادی، به پیوستهای سیاسی، فرهنگ و امنیتی آن نیز توجه کند و آن را بهمثابه جزئی از ارکان یک حکومت در نظر بگیرد؛ زیرا در یک نظام سیاسی، اموری چون اقتصاد، سیاست، فرهنگ، امنیت، آموزش و… نه تنها بر یکدیگر مؤثرند، بلکه همه به عنوان اجزای یک کل در نظر گرفته می‌شوند که هدف مشخصی را دنبال میکنند. مانند اتومبیلی که به‌مثابه یک کلان نظام، مشتمل بر نظام‌های خردی چون سیستم ترمز، سیستم بنزین، سیستم برق، سیستم دینامیک و… است و همه این خرده نظام‌ها (سیستم‌ها) به‌گونه‌ای با یکدیگر مرتبطند که به حرکت مطلوب اتومبیل منجر میشود. بدیهی است سلامت و کارایی یک خودرو در گرو سلامتی و کارایی همه این خرده‌ نظام‌هاست و خرابی یکی از آنها می‌تواند اتومبیل را از حرکت بازدارد و منجر به خرابی آن شود.

رویکرد حکومتی به فقه نیز چون اداره یک کلان نظام و مستلزم رویکردی نظام‌واره است تا فتوا یا قانونی در حوزه اقتصاد، به اخلال در حوزه سیاست یا فرهنگ و اخلال در نظام زندگی مردم منجر نشود.

 

  1. ۷. تغییر موضوعات فقهی در رویکرد حکومتی: به‌واسطه رویکرد حکومتی و استنباط احکام متناسب با نظام اداره کلان جامعه، ماهیت موضوع مورد استنباط، از موضوعی فردی و حوزه ارتباطات محدود شخصی به موضوعی متناسب با ابزارهایی در راستای اداره مطلوب جامعه و حکومت تبدیل می‌شود. چه‌ بسا این امر تبعاتی را در پی داشته باشد:

«احکام فقهی را دو جور می‌شود  بررسی کرد. یک ‌جور احکام فقهی مربوط به اداره یک فرد هستند، فارغ از اینکه این فرد در کجای عالم زندگی می‌کند. یک وقت همین احکام فقهی به عنوان بخشی کوچک یا بزرگ، از چگونگی اداره یک جامعه بررسی می‌شوند. اینها با هم متفاوتند. حتی در استنباط حکم فقهی، از جمله مسئله طهارت و نجاست و حتی مسائل شخصی هم تفاوت‌هایی وجود دارند.»(۲)

به‌عنوان نمونه در حالی‌که خمس و زکات در رویکرد فردی و متناسب با نظام اداره جامعه مؤمنانه، در حوزه اقتصاد خُرد جامعه معنا و لذا به مراجع تقلید، تقدیم و یا صرف امور زندگی مؤمنان می‌شود و مصارف آن هم به اموری چون اداره حوزه‌ها، کتابخانه‌ها، ایتام، ترویج مذهب و دین و پاسخگویی به سئوالات دینی که به تقویت دین و نهادهای دینی می‌انجامد محدود می‌شود، خمس و زکات ممکن است به‌ عنوان مالیات حکومت اسلامی در نظر گرفته شود، چنانکه‌ در صدر اسلام این‌گونه بود. بر این اساس، خمس و زکات در رویکرد حکومتی معنا خواهند شد. طبیعتاً برخلاف رویکرد فردی که پرداخت خمس در اختیار مؤمنان است، در رویکرد حکومتی به عنوان مالیات حکومتی و بر اساس فرآیند قانونی دریافت میشود. چه ‌بسا در این رویکرد، در پرداخت خمس نیازمند قصد قربت هم نباشد. بدیهی است تغییر رویکرد در خمس، ماهیت آن را از مقولات عبادی که نیازمند قصد قربت هستند، به امری توصلی که نیازمند قصد قربت نیست تغییر میدهد.

مقوله جهاد هم که در فقه شیعه، ذیل عبادات قرار میگیرد و شرکت در آن به اختیار مؤمنان گذاشته میشود و نیازمند قصد قربت است، ممکن است در رویکرد حکومتی به امری توصلی تغییر ماهیت دهد و علاوه بر اینکه مقید به قصد قربت نباشد، از حوزه امور اختیاری خارج شود و به امور الزامی (ضرورت سربازی) تغییر ماهیت دهد.

این امور هفتگانه که از الزامات تحقق رویکرد حکومتی به فقه هستند و آن را از فقه غیرحکومتی متمایز می‌سازند، رویکرد جدیدی را در فقه رقم میزنند و به کارآمدی عنصر اجتهاد در مواجهه با مسائل نوپدید، بهخصوص اداره جامعه منجر می‌شوند. این رویکرد فقهی که سابقه و تراث آن به عبارات و استنباط‌های فقهی فقیهان صاحبنامی چون محقق کرکی، صاحب جواهر (در عصر اقتدار اجتماعی فقیهان و عصر سلطه سیاسی حاکمان جائر شیعه مذهب و استمداد سلاطین از فقیهان یا کمک فقیهان به آنها در نوع نظام اداره مطلوب جامعه شیعی)، مستند است، در عصر حاضر، در حال ورود به رویکردی نوین و متناسب با نظام اداره جامعه مبتنی بر نظام ولایت فقیه است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۱۸٫

۲٫ بیانات در دیدار روحانیون و مبلغین در آستانه ماه محرم ۱۳/۲/۱۳۷۶٫

16آوریل/21

دلارآم انسان ناآرام

نیل پستمن استاد علوم و فنون و ارتباطات در دانشگاه نیویورک و جامعه‌شناسی است، او کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» از زوال تفکر و فرهنگ آمریکایی یاد کرده و معتقد است جامعه آمریکا از دقیقه‌ای به دقیقه دیگر احمق‌تر می‌شود، حرمت‌های فردی و جمعی، قداست نمادهای مذهبی، احترام مظاهر ملی و سمبل‌های فرهنگی و … تحت تأثیر رسانه‌ها، شکسته و از ارزش تهی شده و اثربخشی و قدرت سازندگی خود را از دست داده‌اند.»

پیشتر نیز نویسنده‌ای در نقد جامعه به‌شدت بی‌توجه به حقیقت و غرق در مصرف آمریکا کتابی نگاشت و نماد جهان مدرن را که تنها  پیگیر شادی و لذت است به چالش کشاند و اینکه در تمدن مادی غرب، مبدأ تاریخ به جای تولد مسیح«ع»، سال شروع به کار خط تولید هنری فورد شده و مردم به جای خدا ، فورد را می‌پرستند. هدف از زیستن، شادی و مصرف، شده است و دولت برای چرخیدن موتور اقتصاد در شعارهای تبلیغاتی‌اش بی‌وقفه مصرف بیشتر را نیشتر می‌زند.

مهماتما گاندی که خود و کشورش سال‌ها زخم خوره تازیانه سلطه و ستم غربی بودند ، در کتاب «این است مذهب من» تمدن غرب را قدرت مادی مهاجم، سلطه‌طلب، فسادانگیز و در عین حال پوچ و دارای درخشندگی کاذب می‌شناسد و معتقد است که آدم غربی، هوس را جایگزین هوش کرده و از تأمل در باطن خود عاجز است. او با خوردن مشروب و اعمال جنسی لجام گسیخته، در پی نسیان و هدر دادن خویش است. ترس از تنهایی و سکوت و توسل به پول، او را از شنیدن ندای باطن باز می‌دارد و محرک او در فتح جان و ایجاد آشوب و فساد در سراسر دنیا، از ناتوانی او در حکومت بر خویشتن ریشه می‌گیرد. باید انتظار کشید تا تمدن غرب، خود حکم محکومیت خویش را صادر کند.

در این روزهای لرزان تمدن غربی که در هنگامه لجنزار گفتاری و کرداری انتخابات آمریکا، چهره زشت و به هم ریخته دموکراسی مورد ادعایش ‌را عیان کرد، درنگ در این فرمایش حکیم فرزانه انقلاب ستودنی است:

«یکی از نقاط امید، فرسودگی جبهه‌ مقابل ماست. بنده قاطعانه می‌گویم که امروز تمدن غرب دچار انحطاط و واقعاً در حال زوال و لب گودال است: «عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِه؛ فی نارِ جَهَنَّم.» البته حوادث و تحولات جوامع به‌تدریج اتفاق می‌افتند و زود احساس نمی‌شوند. حتی خود اندیشمندان غربی این را احساس کرده‌اند و بر زبان می‌آورند. این هم یکی از نقاط امید ماست. تمدن غربی و مادی در مقابل ما رو به فرسودگی است.

درهم شکستن فکر و عمل دشمن و برچیدن بساط ظلم، همواره آرزوی مستضعفان عالم بوده است که در این مقطع به عنوان یک باور عمومی و جهانی عرض اندام می‌کند. مهم گرایش دل‌ها و دیده‌ها به سمت منجی موعود و جهت‌گیری خرد و کلان برای آشنایی بیشتر با امامی است که «جهان را پر از عدل و داد می‌کند، بعد از آن که غرق ظلم و جور  می‌شود»..

أَیْنَ قَاصِمُ شَوْکَهِ الْمُعْتَدِینَ؛

کجاست شکننده ابهت و عظمت تجاوزکاران؟

کجاست ویران‌کنندۀ بناهای شرک و نفاق؟

کجاست نابود کننده اهل فسق و گناه و طغیان‌گری؟

کجاست قطع‌کننده شاخه‌های درختان و دروکننده زراعت‌های گمراهی و فساد و نقاق؟

کجاست محوکننده آثار و نشانه‌های اندیشه‌های باطل و هواهای نفسانی؟

کجاست قطع‌کننده ریسمان‌های دروغ، بدعت و تهمت؟

کجاست در هم کوبنده سرکشان و متمردان؟

کجاست ریشه‌کن‌کنندۀ اهل لجاجت و گمراهی و بی دینی؟

سال نوی شمسی که مزین به دو میلاد مهدی صاحب الزمان(عج) است، فرصتی مناسب برای انس، ارادت و ارتباط بهتر و بیشتر همگان با منبع برکت، دانش ، درخشندگی، زیبایی و خیرات است. در این راستا می‌توان با محوریت موعودی که دلارآم انسان ناآرام است، حرکت فراگیر انزجار از نظام سلطه را شکل داد و بر فعالیت دقیق در پرتو پویش انتظار منجی تکیه کرد.

17فوریه/21

جبهه‌سازی حلقه میان شبکه‌سازی و گفتمان‌سازی

اشاره:

تمدن نوین اسلامی معتقد به گفتگو و در محاذی با جنگ تمدن‌هاست. شیوه سیاستمداران جهان غرب در جنگ تمدن‌ها استفاده از جنگ شناختی، ایران‌هراسی و اسلام‌هراسی  و راهکار مقابله با آن جبهه‌سازی در تمدن نوین اسلامی است. جبهه‌سازی نیازمند چهار ستون و پایه اساسی است که عبارتند از: محبت، اخوت، ولایتمداری و عقلانیت اسلامی. تشکیل جبهه‌سازی، ما را در شکل‌گیری گفتمان واحد انقلابی و ایستادگی در برابر جنگ تمدن‌ها توانمند می‌کند.

 

الف: گام اول، خودسازی فکری و اخلاقی

نظریه «نظام انقلابی» گوهر بیانیه گام دوم انقلاب است که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی صادر شده است. این نظریه بر سه رکن استوار است: خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی.

آغاز نظریه نظام انقلابی، خودسازی است، رهبر معظم انقلاب وقتی خودسازی را توضیح می‌دهند، با طرح دو عنصر فکری و اخلاقی در خودسازی می‌فرمایند: «خودسازی اولین و مهم‌ترین قدم است که انسان به خود و اخلاق و رفتارش با نظر انتقادی بنگرد و عیوب خود را به‌روشنی و دقت ببیند و سعی در برطرف کردن آنها داشته باشد و تربیت دینی پیدا کند.»(۱)

خودسازی در گام دوم انقلاب، خودسازی راهبان، کاتولیک‌ها و چله‌نشینان صوفی نیست؛ بلکه بخش انقلابی خودسازی مدنظر است؛ یعنی اخلاق و معنویتی که می‌خواهد در مسیر سیاسی سیر کند یا همان اخلاق و عرفان سیاسی. خودسازی انقلابی یعنی شناخت و تحکیم و تثبیت باورهای دینی و اعتقاد به توحید اجتماعی و ولایت و اسلام ناب محمدی«ص» در برابر اسلام آمریکایی و در واقع باور به دینداری و خودسازی و انسان‌سازی و اعتقاد به عدالت و حمایت از مظلومان در برابر ظالمان و اعتقاد به محوریت مردم در نظام اسلامی.

 

ب: گام دوم، جامعه‌پردازی 

رکن دوم نظریه نظام انقلابی، جامعه‌پردازی است. فرآیند جامعه‌پردازی از دو رکن مهم تشکیل شده است: خانواده و جامعه اسلامی. یکی از ارکان مهم در خانواده اسلامی تربیت فرزندان و بر عهده مادر است. فرزندان در آغوش مادر تربیت می‌شوند و لذا نقش مادر بسیار مهم است. یکی از آسیب‌ها در تربیت فرزند مشاغل بیرونی برای زنان است؛ از این رو نباید ساختارهای جامعه به‌گونه‌ای باشند که زن مانند مرد کارمند و تمام وقت در خدمت امور اداری باشد و پرورش فرزند حذف شود. بعد از شکل‌گیری خانواده، حرکت به سمت جامعه‌پردازی آغاز می‌شود؛ زیرا جامعه اسلامی متشکل از خانواده‌های متعدد است.

فرآیند دیگر جامعه‌پردازی، فرهنگ است. رهبر معظم انقلاب آغاز جامعه‌پردازی اسلامی را فرهنگ اسلامی می‌دانند. باورها، اعتقادات، روحیات و خلقیات یک جامعه، فرهنگ آن جامعه را شکل می‌دهند که در همه عرصه‌ها اعم از سیاست، اقتصاد، ادارات و… ظهور می‌کنند. حضرت آقا فرهنگ را مثل روحی در کالبد جامعه و هوایی برای تنفس می‌دانند.(۲) فرهنگ باید با حفظ استقلال، با فرهنگ‌های دیگر تعامل و ارتباط داشته باشد. دستاوردهای این فرهنگ در هنر و معماری و سایر عرصه‌های تمدنی ظهور می‌یابد؛ لذا حضرت آقا بر هنر اسلامی تأکید دارند. هنر اسلامی یعنی سینما، موسیقی، خوشنویسی، نقاشی و معماری اسلامی.

بعد از فرهنگ اسلامی نوبت به تعلیم و تربیت اسلامی می‌رسد. تعلیم و تربیت نهاد و نظامی است که از مهد کودک و آموزش و پرورش شروع می‌شود. اگر فرهنگ عمومی جامعه، اسلامی باشد، به خودی خود بر تعلیم و تربیت اثر می‌گذارد. بعد از تعلیم و تربیت، سیاست اسلامی و به تعبیری مردم‌سالاری دینی موضوعیت دارد. اولاً ولایت سیاسی حاکم باید از طرف خداوند باشد. ثانیاً باید ساختار نظام مردم‌سالارانه باشد، زیرا اگر سیاست بر مبنای مردم سالاری نباشد نمی‌تواند ما را به جامعه‌پردازی رهنمون باشد. بدیهی است که منظور ما از جامعه‌پردازی، همچون خودسازی، نوع انقلابی آن است.

نکته دیگر اهمیت دادن به نقش و وظیفه مردم است. گاهی درحرکت‌های جهادی کمک‌های قابل توجهی جمع‌آوری می‌شوند. میزان کمک‌های دولتی مواسات در قضیه کرونا چیزی حدود پنج میلیون بسته بود؛ اما در اثر کمک مردم و حرکت‌های جهادی صورت گرفته، شاهد ۲۵میلیون بسته کمک به محرومین هستیم که نقش حیاتی مردم را نشان می‌دهد. باید مردم را باور کرد و فعالیت‌ها را با حرکت عمومی مردمی انجام داد.

ج: گام سوم، تمدن‌سازی

تمدن‌سازی یک حرکت فرآیندی و تکاملی است و تمدن‌ها در همه جوامع فرآیندی چند قرنی داشته‌اند؛ فرآیند تکاملی در تمدن نوین اسلامی نیز جاری است و تمدن نوین اسلامی در مرحله پنجم شکل گرفته است. به عبارتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پشت سرگذاشتن نظام اسلامی، دولت اسلامی و جامعه اسلامی نوبت به شکل‌گیری تمدن اسلامی می‌رسد.

در تمدن‌سازی با دو مقوله دیگر مواجهیم: جنگ تمدن‌ها و گفتگوی تمدن‌ها. تئوری گفتگوی تمدن‌ها در سال ۱۹۷۷ قبل از انقلاب اسلامی توسط «روژه گارودی» در کتابی با عنوان «برای یک گفتگوی تمدن‌ها» برای نخبگان مطرح شد. نظریه برخورد تمدن‌ها را هانتینگتون در سال ۱۹۹۲ مطرح کرد که ناظر به سیاستمداران بود. در حال حاضر تئوری برخورد تمدن‌ها توسط سیاستمداران غربی دنبال می‌شود. آنها با ایجاد گروه‌هایی مثل داعش و ایجاد جبهه واحد علیه جهان اسلام و با اتحاد با منافقین جنگی را علیه جهان اسلام شروع کرده‌اند و هدف آنها مانع‌تراشی در شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی است. غربی‌ها به‌طور مفصل روی تاریخ اسلام و ایران کار کرده‌اند و لذا به ظرفیت تمدن‌سازی ایران آگاهند. تمدن اسلامی در گذشته از ایران شروع شد و در آنجا شکل گرفت. مرحوم شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» نشان می‌دهد که ایرانیان در همه رشته‌ها از ریاضی، فلسفه، جبر و… سرآمد عالم بوده‌اند.

در مواجهاتی که بنده با نخبگان مالزی مصری، اندونزی… داشتم، سخن همه آنها این بود: «ما همه امیدمان به ایران است.» وقتی از آنها علت را می‌پرسیدم؛ پاسخ می‌دادند که ایران با بحران‌هایی چون جنگ و تحریم روبرو شده و با وجود این، از جهت علم و فناوری نسبت به کشورهای اسلامی مقام برتر را دارد. نخبگان جهان عرب نیز به این موضوع معترفند؛ لذا ما با جنگ تمدن‌ها روبرو هستیم که در آن نخبگان به دنبال گفتگو، ولی سیاستمدران استکبار جهانی به دنبال جنگ تمدنی هستند.

 

د: جنگ شناختی و ایران‌هراسی در جنگ تمدنی

جنگ تمدنی با جهان اسلام از طریق «جنگ شناختی» صورت می‌گیرد و مخاطب جهان غرب در جنگ شناختی نخبگانند. آنان تلاش می‌کنند تا نخبگان را جذب و از دانش آنها برای ضربه زدن به جهان اسلام استفاده کنند. بخش دیگر از جنگ تمدن‌ها، القای ایران‌هراسی، ایران‌گریزی، اسلام‌هراسی و اسلام‌گریزی است. ایران‌گریزی از دوره قاجار شروع شد. عده‌ای از مستشرقین و سیاسیون غرب پس از ورود به ایران، کتبی را درباره فرهنگ وآداب ایرانی‌ها نوشتند و صفات رذیله‌ای را به ایرانیان نسبت دادند، از جمله اینکه ایرانی‌ها بی نظم هستند و آن ‌قدر این القائات را تکرار کردند تا جامعه ایرانی باور کرد. کار به جایی کشید که کتاب‌هایی با مضمون: «ما ایرانیان چگونه ما شدیم؟» نوشته شدند. متأسفانه برخی از سریال‌ها در این فضای فرهنگی ساخته می‌شوند و به این نقیصه دامن می‌زنند. در جنگ شناختی به هویت ایرانی اسلامی خدشه وارد می‌شود و ایران اسلامی که منشاء تمدن‌سازی است نشانه گرفته می‌شود. در بخش اسلام‌هراسی نیز تلاش‌های صورت می‌گیرند که نمونه‌های آن را می‌توان در ماه محرم مشاهده کرد.

 

هـ : جبهه‌سازی در جنگ تمدن‌ها

در جنگ شناختی و جنگ تمدن‌ها شیوه مقابله با دشمن چیست؟

به فرمایش رهبر معظم انقلاب، پاسخ به این پرسش، جبهه‌سازی، یعنی قرار گرفتن فعالیت‌های گروه‌های مختلف انقلابی در یک تشکل واحد است. جبهه‌سازی دو کارکرد مهم دارد:

  1. کمک می‌کند تا در برابر استکبار مهاجم بایستیم
  2. کمک می‌کند تا با گفتگوسازی بر نخبگان تأثیر بگذاریم.

یکی از برکات انقلاب اسلامی تربیت نیروهای فراوان انقلابی در حوزه و دانشگاه است. در حوزه‌ها محققین توانمندی اعم از طلاب نویسنده و مسلط به زبان و … تربیت شده‌اند، ولی ما نتوانسته‌ایم شبکه‌سازی کنیم و گفتمان‌سازی مؤثری در دنیا داشته باشیم.

چنانچه نیروهای انقلابی در یک جبهه واحد قرار نگیرند، نمی‌توانند در برابر دشمن مقاومت کنند. در اوائل جنگ، بسیاری از نیروها از گروه‌ها و اقشار مختلف به صورت خودجوش به جبهه ‌آمدند، ولی در یک جبهه واحد متشکل نشدند و لذا ممکن بود به یکدیگر تیراندازی کنند. شهید باکری متوجه این خطر شد و با کمک نیروهای انقلابی اطلاعات کافی را جمع کرد و توانست با کمک دیگران  در مقابل دشمن بایستد.

فعالان فرهنگی اجتماعی در جنگ شناختی نمی‌توانند  به‌تنهایی در برابر دشمن بایستند. جنگ شناختی نیازمند قرارگاه است. باید فعالان فکری فرهنگی اجتماعی به گروه‌های فکری فرهنگی اجتماعی و گروه‌ها به شبکه‌ها تبدیل شوند و شبکه‌ها به صورت «جبهه» درآیند تا در نهایت گفتمان‌سازی صورت گیرد و تحولات مختلف رقم بخورند. گروه‌های مختلف در استان‌ها باید ذیل یک شبکه واحد و شبکه‌ها تحت یک مدیریت واحد پیش بروند تا نهایتاً به یک جبهه فرهنگی اجتماعی تبدیل بشوند.

ما هنوز در عرصه جنگ شبکه‌ای فعالان فرهنگی و گروه‌های متعددی داریم، ولی هنوز شبکه شکل نگرفته است و تا شبکه‌سازی و جبهه‌سازی هم نشود، نمی‌توانیم گفتمان داشته باشیم و تا گفتمان شکل نگیرد نمی‌توان روی دنیا اثر گذاشت. پیام اصلی جبهه‌سازی در این آیه است: «واَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ. و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت‌کنندگان است.»(۳) کشمکش و نزاع و نداشتن یک جبهه واحد باعث سستى و ناتوانى و ضعف در مبارزه می‌شود که نتیجه آن از بین رفتن قدرت و قوت و هیبت و عظمت در برابر دشمن است.

 

و: چهار شرط جبهه‌سازی

چرا جبهه‌سازی شکل نمی‌گیرد و گروها تبدیل به شبکه نمی‌شوند؟ شرط جبهه‌سازی چیست؟ به نظرم چند ویژگی مهم محبت، اخوت، ولایتمداری و عقلانیت اسلامی در بین فعالان فرهنگی انقلابی نظام اسلامی کمرنگ هستند و باید تقویت شوند.  در میان این چهار عامل، ضعف محبت و ضعف اخوت انقلابی و ایمانی آشکارترند. محبت و اخوت وجود دارند، ولی ضعیف‌اند. به هر اندازه که اخوت تقویت شود، تشکیلات ما هم قوی‌تر می‌شود.

 

۱٫ محبت

محبت یکی از عوامل تأثیرگذار در جبهه‌سازی است. یزید بن معاویه عجلی می‌گوید: «نزد امام باقر(ع) بودم. مردی از خراسان با پای پیاده به محضر ایشان آمد و پاهایش را که پوست انداخته بودند، از کفش بیرون آورد و گفت: «به‌خدا هیچ عاملی جز دوستی شما اهل‌بیت«ع» مرا از راه دور به اینجا نیاورده است.» امام فرمودند: «والله لو احبنا حجر حشره الله معنا و هل الدین الا الحب؟ ان الله یقول: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ…»(۴) و قال: «یحِبُّونَ مَن هَاجَرَ إِلَیهِمْ»(۵)و هل الدین الا الحب(۶) به خدا اگر سنگی ما را دوست ‏بدارد، خداوند او را با ما محشور می‏کند و آیا دین، چیزی جز محبت است؟ خداوند می‏فرماید: [ای پیامبر!] بگو: اگر خدا را دوست می‏دارید، مرا پیروی کنید تا خدا دوستتان داشته باشد. و خداوند فرمود: کسانی را که به سوی آنها مهاجرت می‏کنند، دوست دارند و آیا دین، غیر از محبت است؟

نیروهای انقلابی باید سعه‌صدر داشته باشند و دایره محبت را وسیع کنند. یکی از اوصاف اهل بهشت عاری بودن از غل و حسد وکینه است. لذا برادر مؤمن را برادر خود می‌دانند و برای او دعا می‌کنند و در یک جبهه قرار می‌گیرند. قرآن می‌فرماید: «والذین جاءوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ(۷): پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز و در دل‌های‌مان حسد و کینه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمى.»

بنابراین لازمه جبهه‌سازی محبت به یکدیگر است.

زید بن حارثه یکی از یاران پیامبر اکرم«ص» بود که مقامات بالای عرفانی داشت. رسول اکرم«ص» بعد از نماز صبح به او فرمودند: «کَیفَ اَصبَحتُ: چگونه صبح کردى؟» عرض کرد: «صبح کردم در حالى که به یقین رسیده‌ام.» حضرت خوششان آمد و فرمودند: «هر چیزى حقیقتى دارد. حقیقت یقین تو چیست؟» عرض کرد: یقینم موجب نگرانى و ترسم و سبب شب زنده‌دارى و تشنگى روزم شده است. زید در ادامه گفتگو با اشاره به اوصاف اهل بهشت و جهنم می‌گوید: «انگار نگاه به اهل بهشت مى‌کنم که در ناز و نعمت‌اند و تکیه بر تخت‌هاى بهشتى زده‌اند و اهل آتش را مى‌بینم که در عذاب گرفتارند. مولانا در مثنوی و معنوی این بخش را این‌گونه بیان می‌کند.

گفت پیغامبر صباحی زید را

کیف اصبحت ای رفیق با صفا

اهل جنت پیش چشمم ز اختیار

در کشیده یکدگر را در کنار

دست همدیگر زیارت می‌کنند

از لبان هم بوسه غارت می‌کنند(۸)

داستان زید بیانگر این است که اهل بهشت یکدست هستند و کینه و نفرت را در آنان راه نیست. ما باید صفت بهشتیان را داشته باشیم و خودمان را نسبت به برخورداری از محبت در بخش جبهه‌سازی بسنجیم. معیار سنجش به فرمایش رهبر معظم انقلاب «جذب حداکثری و دفع حداقلی» است. مدیران و مسئولین در بخش‌های مختلف کشور زمانی انقلابی محسوب می‌شوند که به مردم محبت حداکثری داشته باشند، با مردم باشند و درد آنها را درد خود بدانند. معظم‌له در توضیح انقلابی‌گری می‌فرمایند: «حوزه و دانشگاه و امامت باید انقلابی شوند.» ایشان بارها واژه «انقلابی» را بیان می‌کنند. نگارنده با تحقیقی در باره تعاریف رهبر معظم انقلاب از انقلابی‌گری دریافتم که انقلابی‌گری در نگاه ایشان «جذب حداکثری و دفع حداقلی» است.

 

۲٫ اخوت

بخش دیگر در ایجاد جبهه‌سازی، اخوت میان گروه‌های مختلف است. اخوت در بخش جبهه‌سازی چهار ساحت دارد: اخوت انسانی، اسلامی، ایمانی و انقلابی.

 

اخوت انسانی

اخوت انسانی میان همه انسان‌هاست. امام علی«ع» در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر می‌فرمایند: «دل خود را آکنده از مهر و محبّت و لطف نسبت به مردم گردان. مبادا براى آنان چون جانور درنده‌‏اى باشى که خوردنشان را غنیمت دانى؛ زیرا مردم دو دسته‏‌اند: یا برادر دینى تو هستند و یا همنوع تو.»(۹) معیار در اخوت انسانی بشریت است. احترام به همه انسان‌ها در هر آئینی واجب است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «الناس‌ سواسیه‌ کاسنان‌ المشط(۱۰): مردم‌ مانند دانه‌های‌ شانه‌ با هم‌ برابرند.»

اخوت اسلامی

اخوت اسلامی میان همه مسلمانان، اعم از شیعه و سنی وجود دارد و تقریب بین المسلمین بر همین اساس شکل گرفته است:

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو که از محنت دیگران بی‌غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

 

اخوت ایمانی

اخوت ایمانی در میان شیعیان است. شیعیان باید با هم متحد و یکدل باشند. امام صادق(ع) فرمود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِی تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ؛ إِذَا اشْتَکَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى(۱۱): مؤمنان‌ به‌ خدا، در روابط‌ دوستانه، مانند بدن‌ هستند که‌ چون‌ عضوی‌ از آن‌ بیمار شود، سایر اعضا نیز در تب‌ و شب‌بیداری‌ با آن‌ همراهی‌ می‌کنند.»

 

اخوت انقلابی

اخوت انقلابی در میان بچه‌های انقلابی است که باید با وجود سلایق مختلف در جهت و جبهه واحد حرکت کنند. با اخوت انقلابی و ایمان است که می‌توانیم گفتمان واحدی را شکل بدهیم و انقلاب را به جهانیان معرفی کنیم. با اخوت بین دو فعال فرهنگی، گروه‌ها قوی‌تر می‌شوند. بنابراین تمدن‌سازی نیازمند شکل‌گیری جبهه‌سازی است که در پرتو اخوت و تقویت باور ایمان و محبت شکل می‌گیرد. با پراکنده‌کاری و فعالیت‌های فرهنگی جزیره‌ای نمی‌توان به تمدن‌سازی رسید و گفتمان انقلابی را شکل داد.

 

۳٫ ولایتمداری و عقلانیت اسلامی

یکی دیگر از مؤلفه‌های جبهه‌سازی ولایتمداری و عقلانیت اسلامی است که تحقق آن را می‌توان در سردار سلیمانی مشاهده کرد. ایشان خود را پیرو و معتقد به ولایت فقیه می‌دانست و لحظه‌ای از این اعتقاد خارج نشد. در قرآن آمده است که ولایت الهی در تقابل با ولایت طاغوت و شیطان قرار دارد. کارکرد ولایتمداری در جبهه‌سازی، اتحاد نیروها و نشان دادن نقشه راه است. در ماجرای سوریه که هنوز داعشی شکل نگرفته بود و بشار اسد مخالفانی پیدا کرده بود؛ رهبر معظم انقلاب فرمودند: «باید از بشار اسد حمایت کرد.» بعضی از سیاسیون موضع‌گیری و مخالفت کردند، اما شهید سلیمانی معتقد بود که اینجا محور جریان مقاومت است و باید تقویت شود.

نتیجه‌گیری

  1. تمدن‌سازی یک حرکت فرآیندی و تکاملی است. فرآیند تکاملی در تمدن نوین اسلامی نیز جاری است و تمدن نوین اسلامی در مرحله پنجم شکل گرفته است.
  2. جنگ تمدنی با جهان اسلام از طریق جنگ شناختی، القای ایران‌هراسی، ایران‌گریزی، اسلام‌هراسی و اسلام‌گریزی صورت می‌گیرد.
  3. راه خروج از این جنگ، جبهه‌سازی است. جبهه‌سازی یعنی قرار گرفتن فعالیت‌های گروه‌های مختلف انقلابی در یک تشکل واحد. جبهه‌سازی دو کارکرد مهم دارد. ۱٫کمک می‌کند تا در برابر دشمن استکبار مهاجم بایستیم و ۲٫ کمک می‌کند تا با گفتگوسازی بر نخبگان تأثیرگذار باشیم.
  4. ما هنوز موفق به جبهه‌سازی نشده‌ایم. به نظر می‌رسد چند ویژگی مهم محبت، اخوت، ولایتمداری و عقلانیت اسلامی. در بین فعالان فرهنگی انقلابی نظام اسلامی کمرنگ هستند و باید تقویت شوند.

 

پی‌نوشت:

  1. خطبه‌های نماز عید سعید فطر ۲۵/۹/۱۳۸۰٫

۲- بیانات در حرم رضوی، ۱/۱/۹۳٫

۳- انفال/ ۴۶٫

۴- آل عمران/ ۳۱٫

۵- الحشر/ ۹٫

۶- مجلسی، بحارالانوار، ج‏۲۷، ص ۹۵٫

۷- حشر/ ۱۰٫

۸- مولوی «مثنوی معنوی»، دفتر اول.

۹- نهج البلاغه، نامه ۵۳٫

۱۰- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۸، بیروت، لبنان، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳، چاپ اول.

۱۱- مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص ۲۳۴٫

10اکتبر/20

مکتب رضوی حلقه‌ وصل نظام علوی و نهضت حسینی به تمدن مهدوی

اشاره:

دکتر موسی نجفی، استاد علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و نویسنده‌ی کتاب تمدن رضوی است. متن حاضر گفتگوی صمیمانه با ایشان درباره‌ی تمدن رضوی است. دکتر نجفی در این گفتگو به پرسش‌هایی مانند چیستی تمدن مولفه‌های اصلی تمدن، تفاوت تمدن اسلامی و غربی، چیستی مکتب رضوی و به تبیین اوصاف تمدن رضوی پاسخ داده‌اند.

 

 

*موضوع گفتگوی ما «مولفه‌ها و شاخص‌های تمدن رضوی» است. پیش از ورود به بحث تمدن رضوی ابتدا درباره چیستی و مولفه‌های تمدن توضیح بفرمائید.  

تمدن معادل واژه «civilization» از ریشه لاتینی « civitas» به معنای شهر و شهروندی در زبان‌های فرانسـه و انگلیسی است. این لفظ کـه از کلمه عربی مدینه (شهر) گرفته شـده، معـادل رایج آن در عربی(الحضاره) از ریشۀ حضور و تجمع است. اما تعریف اصطلاحی تمدن با تعاریف متفاوتی همراه است و در این مورد اکه چه چیزی را تمدن بدانیم، هیچ اجماعی وجود ندارد. به نظرم برای تمدن اعم از اسلامی و غیر اسلامی می‌توان به ویژگی‌های نوزده‌گانه‌ای اشاره کرد که به منزله جنس تمدن هستند. البته هر تمدنی اعم از اسلامی و غربی فصل خاص خود را دارد که باید آن را در نظر گرفت.

برخی از ویژگی‌های نوزده‌گانه عبارتند از:

شهرنشینی، خلاقیت و نوآوری، فرهنگ بارور، قانونمندی، اخلاق‌مداری، شکوفایی همه استعدادهای انسانی، شکوفایی هنرها و صنایع، ایجـاد نظام‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. یکی از عناصر تمدن

شهرنشـینی اسـت. تمـدن در روسـتاها، محیط‌های کوچـک و جنگل‌ها به وجـود نمی‌آید. از دیگـرشـرایط جغرافیایی تمدن‌ها، اعتـدال دمایی است. تمدن در مکان‌های خیلی بد آب و هوا و خیلی گرم و خیلی ســرد شکل نمی‌گیرد. یکــی دیگر از ویژگی‌های تمدن قانونمنــدی است. هیـچ تمدنـی را نمی‌تـوان سـراغ گرفـت کـه در آن هـرج و مـرج حاکـم باشــد. تمدن‌هــا بایــد بــه قانــون پایبنــد باشــند. ویژگــی دیگــر تمدن‌هــا فرهنگ‌پــروری اســت. تمدن‌هــا، فرهنگ‌هــا را غنــی می‌کننــد و هنــر و صنعــت را شــکوفا می‌سـازند. بــه تعبیــر دیگــر شــاید بتــوان گفــت تمدن‌هــا می‌تواننــد عینیــت یــک فرهنــگ را به‌طـور جامـع و در ادامه مسـیر آن فرهنگ نمایان سـازند. بنابراین تمدن، ظرفیت‌ها را از بالقوه به بالفعل تبدیل می‌کند. تمدن با توجه به صفات ثانویه شکل می‌گیرد. وقتی انسان دیگر دغدغه خوراک پوشاک سرما و گرما نداشته باشد به صفات ثانویه توجه می‌کند. اینجاست که تمدن‌ها خود را نشان می‌دهند.

 

*پس تمدن در جایی محقق می‌شود که عناصر اولیه زندگی فراهم باشند و حاکمیتی باشد تا ظهورات و عینیت تحقق‌یافته به عنوان تمدن شناخته شود. لذا بین انسان، جامعه، فرهنگ و تمدن ارتباط ذاتی عمیق و پیوسته‌ای وجود دارد. با این اوصاف تفاوت فرهنگ با تمدن چیست؟

تمدن نوع عالی فرهنگ است. جایی که فرهنگی بارور می‌شود تمدن پدید می‌آید. فرهنگ سازنده به تمدن تبدیل می‌شود، اما فرهنگ غیرسازنده نمی‌شود. اسکیموها و قبایل آفریقایی هم فرهنگ دارند، اما فرهنگشان بارور نیست و منجر به تمدن نمی‌شود. ظرفیت فرهنگ از دیگر عناصر تمدن و حتی از اقتصاد هم بیشتر است. جامعه نبوی از نظر اقتصادی چندان قوی نبود، ولی فرهنگ بسیار نیرومند وخلاقی داشت. به تعبیر هانتینگتون، «تمدن گسترده‌ترین سطح هویت فرهنگی افراد است که دست‌کم انسان‌ها را از انواع جانوران متمایز می‌سازد.» به نظرم جنس تمدن با جنس فرهنگ رابطه سنخیت و همانندی دارد. به تعبیر استاد مطهری، «تمدن جنبه مادی فرهنگ و فرهنگ، جنبه معنوی تمدن است.» البته تمدن بعد از شکل‌گیری فرهنگ شکل می‌گیرد، یعنی وقتی در جامعه‌ای فرهنگ نهادینه شد و سازمان‌های مختلف شکل گرفتند و شاخ و برگ پیدا کردند و وارد زندگی مردم شدند، از این نقطه به بعد تمدن شکل خواهد گرفت.

 

*ویژگی‌های تمدن اسلامی و وجوه تمایز آن از سایر تمدن‌ها کدامند؟

هر یک از  این تمدن‌ها نمادها و نشانه‌هایی دارند. برای مثال بمب هسته‌ای و شیمیایی یک وجه از تمدن غرب و معنویت، هنر اسلامی، اشعار و معماری بخشی از تمدن اسلامی هستند. تمدن اسلامی در ۱۹ ویژگی با تمدن‌های دیگر مشترک است، ولی فصل و ویژگی ممتازی دارد که آن را از سایر تمدن‌ها جدا می‌کند و آن در اعتقاد به توحید و ولایت‌پذیری انسان کامل است. خاستگاه تمـدن اسلامی بـا قرائـت شـیعه در نـگاه حداکثری، وحی و مبانی آن توحید و معاد، اصـول آن ولایت و شـریعت و عدالـت، و اهداف آن تقـرب بـه خدا، توسعه عبودیت، انسان‌سازی و ایجاد حیات طیبه است. بـرای رسیدن بـه چنیـن اهدافی باید از چهار مرحله عبور کرد:

  1. توسعه کمّی و کیفی فرهنگ اسلامی و شکل‌گیری جامعه اسلامی
  2. حاکمیت سیاسی اسلام
  3. شکل‌گیری منطـق تولیـد علـم مبتنی بـر منطق وحی و فراهم شـدن فضـای عقلانیت اسلامی
  4. تولید علوم، ارائه محصولات علمی، ساخت ابزارهای کارآمد و تأمین نیازهای معیشتی جامعه اسـلامی. بــه هرحال، به نظر می‌رسد برای آنکه همه ابعاد تمدن به مرحله کمال برسند و شکوفا شوند، به یک عامل خاص و نیروی محرکه قوی نیاز است که از نظر من، وجود «انسـان کامـل» یعنی همان امام معصوم«ع» است. این نقطه افتراق و متمایزکننده تمدن اسلامی در تشیع و تسنن است.

 

*همه این شکوفایی‌ها در جامعه اسلامی محقق میشوند؟

بله، ولی باید میان دو اصطلاح تمدن اسلامی و تمدن مسلمین تفاوت قائل شد. در تمدن مسلمین می‌توان به تمدن خلفا اشاره کرد که مملو از اشتباهات بوده است؛ اما تمدن اسلامی تمدن حداکثری و برآمده از چشمه ناب دین است. در بحث ما تمدن رضوی و تمدن مهدویت برآمده از تمدن اسلامی و حرکت از تمدن حداقلی به سمت تمدن حداکثری وبه نحوی نقد تاریخ خلفا و نقد نظام حاکم و دارای عیاری جدید در زمینه مطالعه جامعه و اصلاح روند آن است.

 

*اشاره‌ای به تمدن رضوی داشتنید. آیا می‌توان در بخش تمدن برآمده از تمدن اسلامی به تمدن‌های مانند تمدن مدینه النبی، تمدن علوی، تمدن رضوی و تمدن مهدوی اشاره کرد؟

تمدن اسلامی برخلاف تمدن غرب پیوستگی واحدی دارد و گسسته نیست. در حیات سیاسی ائمه اطهار«ع» یک روح واحد حاکم است که به فرمایش مقام معظم رهبری مانند یک انسان ۲۵۰ ساله است و در تمام ادوار این عمر می‌توان توحید و حاکمیت انسان کامل با هدف تقرب به خدا و توسعه عبودیت را مشاهده کرد. بنابراین هر یک از تمدن‌های ذکر شده، تجلی یک تمدن الهی هستند که گاهی در تمدن نبوی تجلی دارند و گاه در تمدن علوی. البته با این تفاوت که تمدن بعدی کامل‌تر از تمدن قبلی است. نظام علوی در زمان امام علی(ع) از نظام مدینه النبی وسیع‌تر بود و قواعد خاص خـود را می‌طلبیـد. محیـط مدینـه کوچک‌تـر از سـرزمین پهنـاوری بـود کـه امیرالمؤمنیـن(ع) پـس از سـه خلیفـه عهـده‌دار حاکمیـت آن شـدند. امیرالمؤمنیـن(ع) ثابـت کـردند کـه بـا همـان سـیره‌ نبـوی می‌تـوان کشــورهای متعــدد بــا فرهنگ‌هــای گوناگــون اداره کــرد. نسـبت مکتـب سیاسـی امـام رضـا(ع) بـا نظـام علـوی از نظـر وسـعت و تفضیـل مثـل نسـبت نظـام علـوی بـه مدینه النبـی اسـت. لـذا تمـدن اسـلامی در دوران امـام رضـا(ع) به‌مراتـب وسـیع‌تر از نظـام علـوی اسـت. بـا ایـن اوصـاف، مکتـب سیاسـی امـام رضـا(ع) مبتنـی بـر قـرآن و سـیره پیامبر و ائمـه(ع) بـود و در اصـول تفاوتـی نداشت.

 

*پس تمدن اسلامی یک شجره واحده است؟

بله. تمدن اسلامی یک پیکر واحد دارد. در تمدن اسلامی باید از دو مفهوم سخن گفت. نظریه تکامل و نظریه پیوستگی. در نظریه تکامل همه نقاط عطف زندگی ائمه طهار به شکلی زنجیروار است که به شکل حلقوی ادامه دارد. از قیام امام حسین(ع) نظام علوی صلح امام حسن مجتبی، ولایتعهدی امام رضا«ع» و انقلاب اسلامی تا مهدویت همه در روند تکاملی قرار دارند. در نظریه پیوستگی، تمدن‌های یاد شده جدا از هم و مثل جزیره نیستند، بلکه پیوستگی دارند و عامل پیوستگی در همه آنها حضور انسان کامل و اعتقاد به توحید است.

 

*یکی از ایده‌هایی که شما مطرح کرده‌اید موضوع تمدن رضوی است. چرا از تمدن ائمه دیگر مانند امام صادق(ع) به عنوان تمدن نام نمی‌برید؟

با توجه به تعریفی که از فرهنگ کردیم فرهنگ از جهت رتبه زمانی و جوهری بر تمدن تقدم دارد. حضرات ائمه معصومین(ع) از فردای عاشورا تا زمان امام رضا(ع) فرهنگ اسلامی را بازسازی کردند. این بازسازی و ارتقای فرهنگ اسلامی پس از امام رضا(ع) نیز ادامه یافت، با این تفاوت که در دوران امام رضا(ع) به سبب ولایتعهدی حضرت، بخش عالی فرهنگ یعنی تمدن ظهور یافت و زمینه برای ترویج الگوها، نمادها و مناسک صحیح وحیانی و بازسازی نهادهای اجتماعی فراهم شد. بر این اساس ما به مکتب سیاسی امام رضا«ع» به عنوان تمدن رضوی معتقدیم و اگر از مکتب سیاسی حضرت صادق(ع) سخن نمی‌گوییم به این دلیل است که در زمان امام سجاد«ع» به سبب اختناق شدید بنی‌امیه امکان نظام‌سازی نبود. پایه تمدن رضوی را ائمه قبلی فراهم و پایه‌ریزی کردند که در دوران امام رضا(ع) به سبب حکومت و قبول ولایتعهدی به شکوفایی رسید. بنابراین مکتب رضوی حلقه وصل نظام علوی و نهضت حسینی به تمدن مهدوی است.

 

*ویژگی‌های مکتب سیاسی امام رضا(ع) و وجوه تمایز آن از سایر مکاتب کدامند؟

واژه مکتـب بـه معنـای دیـن نیسـت، بلکـه اعـم از دین است. لـذا مکاتب یا بشری‌اند یا الهی. به نظرم عناصر اصلی مکتب عبارتند از: دارابودن طرحی جامع، دارا بودن قالبی نظام‌مند و هماهنگ و داشتن نوعی جهان‌بینی خاص و دستورالعمل‌هایی برای آن. بر اساس اندیشه رهبر معظم انقلاب از کتاب ۲۵۰ ساله، دوره امامت ائمـه(ع) (از سـال۱۱ه.ق تـا سـال۲۶۰ه.ق) بـه چهار دوره تقسـیم می‌شـود:

دوره نخست: از ۱۱ ه.ق. تا امامت حضرت امیر(ع)

دوره دوم: از۴۰ تا۶۰ ه.ق. که مدت امامت امام حسن(ع) و ده سال اول امامت امام حسین(ع) را شامل می‌شود.

دوره سوم: پس از دوره امام حسین(ع) تا ۱۴۰ سال بعد؛ یعنـی دوران امامت امـام رضا(ع)

دوره چهارم: دوران پس از امام رضا(ع)

ائمـه معصومیـن(ع) از فردای عاشـورا تـا دوران امـام رضا(ع) بــه بازسازی فرهنگ اسلامی همت گماردند و بازسازی و ارتقای فرهنـگ اسلامی پس از امام رضا(ع) اتفاق افتاد. از این جهت مکتب سیاسی امام رضا مازاد بر جنبه فرهنگی جنبه تمدنی نیز داشت که در دوره خلافت مأمون اتفاق افتاد. جامعـه اسـلامی مصـادف بـا خلافـت مأمـون بـه نوعـی ظرفیـت و توانمندسـازی رسـید کـه دیگـر نمی‌شد آن را تخریـب کـرد. از این جهت مکتب سیاسی امام رضا(ع) اوصاف مکتب از جمله دارا بودن طرحی نظام‌مند و جهان‌بینی خاص را داشت.

ویژگی‌های مکتب سیاسی امــام رضا(ع) را می‌توان بــدین گونه برشمرد:

۱- جاودانگــی

۲- نظام علوی در زمان امام علی(ع) از نظام مدینه النبی وسیع‌تر بود با این اوصاف، مکتب سیاسی امام رضا(ع) مبتنـی بر قرآن و سیره رسول خدا و ائمه(ع) بود و در اصول تفاوتی نداشت.

۳- امامـت شـیعه در زمـان مأمـون بـه دلایل زیـادی برتری فرهنگی یافت و این برتری فرهنگی از انسداد سیاسی موجود جلوتر می‌رفت. ایـن برتری فرهنگی به تعبیری مقدمه و نمایانگر برتری تمدنی است.

۳- ویژگی دیگر مکتب سیاسی رضوی، اثبات «منطق علوی» است. ایـن اثبات بـه تصحیح جریان‌های تاریخی پیشین منتهی شد.

۴- ویژگـی دیگـر ایـن مکتـب، انسان‌سازی آن است. تربیت انسان‌هایی متناسب بـا روح حاکم بـر فرهنگ و تمدن رضوی اسـت.

 

*شما در کتاب «تمدن رضوی» یکی از ویژگی‌های تمدن را تبدیل ظرفیت‌های بالقوه به بالفعل دانسته‌اید. در تمدن رضوی کدام ظرفیت‌ها تبدیل بالفعل شدند؟

همان‌گونه که در سئوال عنوان کردید ویژگی تمدن به فعلیت رساندن ظرفیت‌های بالقوه است به نظرم در تمدن رضوی این اتفاق افتاد و اسلام حداکثری با حضور امام معصوم(ع) فعلیت یافت. ظهور فعلیت در بخش‌های مختلف است که به برخی اشاره می‌کنم.

  1. در بخش توسعه شهری و فیزیکی مانند: توسعه موقوفات آستان مقدس، توسعه مراکز تجاری اقتصادی که پس از حضرت رضا«ع» به وجود آمدند، شکل‌گیری کتابخانه‌ها و مدارس علمیه، قدمگاه امام رضا(ع) در ایران و جاده ولایت.
  2. در بخش فرهنگی، احیای سنن اسلامی در شکل جدید (تعزیه، مقتل‌خوانی،..) ضرب سکه به نام امام، درگیر شدن تمدن رضوی با کل تاریخ اسلام که دو ثمره داشت: عدم تحریف معارف اسلامی، تدوین راه امت اسلامی، زمینه‌سازی برای تمدن‌های آینده مانند تمدن انقلاب اسلامی، تمدن مهدویت.
  3. در بخش علمی تربیت شاگردان. تعداد شاگردان آن حضرت را ۳۱۸ نفر یادکرده‌اند. شاگردانی مانند فضل‌بن شاذان، حسن‌بن سعید اهوازی…، شکل‌گیری مناظرات که دانشمندان آن روز را با جهان اسلام آشنا کرد، شکل‌گیری نهضت ترجمه که با تأسیس بیت‌الحکمه در عراق کامل شد. به همین دلیل این دوران به عصر «الاسلام الذهبی» مشهور است.

 

*و سخن آخر؟

تمــدن رضــوی تنهــا صورتــی از تمــدن اســلامی اســت کــه بــا وجــود امــام معصــوم(ع) ابعــادی مقــدس پیــدا می‌کنــد و در ســیری اســتعلایی بــه راه خــود ادامــه می‌دهـد. تأثیرهـای شـگرف ایـن تمـدن بـر ملت‌سـازی ایرانیـان و دمیـده شـدن روح تقـدس در حکومـت، بـه تعریـف جدیـدی از هویـت ملـی ایرانیـان منجـر می‌شـود کـه ثمره آن انقلاب اسلامی و سـرانجام آن تمدن مهـدوی اسـت.