Tag Archives: انسان

11آوریل/22

پیرامون ابطال قیاسِ شیطان، خودش و آدم را

اگر در مشهودات خود کاوش ‌کنیم می‌بینیم یک قسم از مشهودات هستند که به ظاهر هیچ حس و حرکتی ندارند و آن‌‎ها را رشد و نمو نیست؛ چون: انواع سنگ‌ها، خاک‌ها و مانند آن‌ها، که این قسم را «جماد» گوییم. و قسم دیگر که تا حدی حس و حرکت دارند و رشد و نمو می‌کنند؛ چون: انواع «نباتات» که رستنی‌ها هستند. و یک قسم دیگر که حرکات گوناگون دارند و حس آن‌ها به مراتب شدیدتر و قوی‌تر از حس نباتات است و افعال جورواجور از آن‌ها بروز می‌کند، و همه از اراده‌ی آن‌هاست که انواع «حیوانات» بری و بحری‌اند. و چون این قسم را با نبات مقایسه می‌کنیم می‌بینیم که حیوان واجد کمالاتی است که نبات فاقد آن است.

و می‌رسیم به قسم دیگر، به عالم بالاتر به نام «جناب انسان» و می‌بینیم که به‌طور کلی هر کمالی که جماد و نبات و حیوان دارد، انسان هم دارد، اما به اضافه. انسان یک نوری دارد؛ یک جانی دارد، یک سرّی دارد که دیگر موجودات ندارند.

حضرت امام صادق(ع) به ابوحنیفه می‌فرماید: در دین خدا قیاس نکن. اول کسی که قیاس کرد شیطان بود و از همین قیاس، از همین سنجیدن، متمرّد شد و از فرمان حق سرپیچی کرد و منحرف شد. او ظاهر را دید؛ او انسان را که از گِل آفریده شده زا با چیزی که به ظاهر نورانی‌تر از گِل است قیاس کرد و گفت چرا آتشِ نورانی در مقابل گِل تیره سر فرود بیاورد و سجده کند؟(۱)

حدیث در کافی است که حضرت امام صادق(ع) به ابوحنیفه می‌فرمایند: شنیدم حکم خدا را از راه قیاس استنباط می‌کنی و به مردم جواب می‌دهی! ما حق قیاس کردن نداریم چه بسا اسراری در موجودی خوابیده باشد و ما بی‌خبر باشیم. به قیاس نمی‌توانی حکم الله را استنباط کنی. ما آگاه به تمام اسرار اشیاء نیستیم.

فرمود: گوشت گوسفندی که لاغر و ضعیف است؛ حلال است بر تو؛ اما گوشت آن گُراز یا آن خوک با آن هیکل و بدنش، آن برای تو خوب نیست. آن حیوان، نجس‌العین است که اگر او را صد بار بجوشانی باز هم پاک نمی‌شود. تار و پود گوشت او، پوست او، استخوان او، موی او نجس است. حیوانی است بسیار بی‌غیرت که گوشت این حیوان بی‌غیرت نباید وارد بدن انسان و آمیخته‌ی به گوشت تن انسان بشود. این‌که بی‌غیرت است؛ طبیعتاً انسان را بی‌غیرت بار می‌آورد. اجتماع را، مرد و زن را بی‌غیرت بار می‌آورد. خانواده‌ها را بی‌غیرت بار می‌آورد و ای‌بسا مقاصد دیگری هم در گوشت آن حیوان نهفته باشد و ما نمی‌دانیم که خوردن آن برای انسان حرام است؛ گناه است.

گوشت پلنگ و گرگ را هم حرام فرمود که آن‌ها درنده هستند. ای بسا اگر صفات انسان برایش تمثل پیدا کند؛ می‌بیند که صفاتش به شکل آن حیوانات و به صورت درنده خویی درآمده. مثلا خُدعه، حیله‌گری، این صفت کثیف اگر بخواهد خود را نشان بدهد این مکر و خدعه را به شکل گرگ می‌بینید.

شما که گوشت گوسفند مظلومِ آرمیده را می‌خورید این هستید! تا چه رسد که گوشت گرگ و پلنگ را بخورید. آنگاه دیگر انسان چه خواهد شد!

آن‌چه را که حق متعال نهی کرد و گفت به‌سویش دست دراز نکنید، مفسده‌ای در آن هست و آن‌را که فرمود عمل بکن، مصلحت و خیری در او هست. ما از حدود و اسرار اشیاء بی‌خبریم و به قیاس نمی‌توانیم حکم الله را استنباط کنیم!

در هر موطن باید ببینید آفریدگار ما، شارع تعالی، در آن موطن به ما چه فرموده است! باید حرف او را شنید چون که او در اوامر و نواهی‌اش عدل محض است؛ خَیّرِ محض است که اوامرش، مقرّب ماست به‌سوی او و آن نواهی‌اش مُبعّد ماست او را و ما را از حریم قدسش دور می‌کند.

او از روی لطفش ما را امر و نهی فرمود. از بابِ خیرِ مطلق بودن و غنیّ بالذّات بودنش ما را امر و نهی فرمود. روی ارحم‌الراحمین بودنش، برخی امور را برای ما نهی فرمود و برخی امور را برای ما امر فرمود.

حضرت فرمود که ای ابوحنیفه! لاتَقِس، قیاس نکن که «انّ اول من قاس ابلیس و قال خلقتنی من نار و خلقتنی من طین»؛ اول کسی که در دین خود، در مذهب خود، در دینداری‌اش قیاس کرد، ابلیس بود. در دین و مذهب خود، ابلیس‌مقام، نباش؛ شیطان‌مقام نباش که وقتی به او امر به سجده آمد، بین خودش و آدم قیاس کرد و گفت او را از خاک، از گِل آفریدی و من را از آتش؛ بین آتش و گِل را سنجید «فقاس بین‌النار والطین» آتش، جسم است، گِل، جسم است هر دو محدودند، مرکب‌اند. آتش مجرد نیست و از عالم جسمانی است؛ گِل هم از عالم جسمانی است. شیطان ظاهر می‌بیند و باطنِ حرف را مشاهده نمی‌کند.

«ولو قاس نوریه آدم و نوریه النار عرف فضّل مابین النورین و صفا احدهما علی‌الاخر»(۲)

اگر هویتش رهزنش نمی‌شد و بین نوریت آدم و نوریت آتش قیاس می‌کرد، حقیقتِ نوریتِ آدم، که به آن حقیقت، انسان نورانی است؛ به آن حقیقتی که انسان ادراک می‌کند، دنبال علم می‌رود، دنبال معارف می‌رود و به آن جانی که جناب انسان دارد که به آن جان، اختراع دارد، اکتشاف دارد، که به آن جان توانست حیوانات را، دریایی‌ها را، صحرایی‌ها را، کوه‌ها را، درخت‌ها را، همه را مسخّر خود کند؛ با آن جانی که وحی می‌گیرد با آن جانی که زبور و انجیل و تورات و قرآن می‌آورد، به آن جانی که سجده‌ی سجادیه می‌آورد، به آن جان که خواب‌های شیرین می‌بیند، به آن جانی که می‌گوید: یا‌الله بسوی تو آمدم و تمام ماسوی را فدای این اسم می‌کند. آن جان نورانی را، آن سِرّ را، آن لطیفه‌ی الهیه را اگر می‌دید؛ آن سبب را، آن حبل‌الله را، آن واسطه‌ی بین حق وخالق را، آن روح‌القدس را اگر مشاهده می‌کرد؛ می‌دید که آتش، در مقابل آن نور، نوری ندارد. این نور کجا و آن نور کجا! بالاتر از آتش، در پیشگاه او سجده می‌کنند. کهکشان‌ها در پیشگاه او سر فرود آورده‌اند. نوریت جان انسان کجا و نوریت آتش کجا!

شیطانِ ظاهربین، گول خورد که قیاس کرد و به اشتباه افتاد به چه غلطی گرفتار شد و چگونه از فرمان الهی سرپیچی کرده!

ای ابوحنیفه! کار شیطان را نکن؛ دین خدا قیاس‌بردار نیست.

سبط ابن‌جوزی در تذکره‌اش در باره جان انسان روایتی آورده که؛ پادشاه روم برای امیرالمؤمنین()ع نوشته:

«آقا! شمایی که از بیت نبوّت هستی و شمایی که معدن رسالت هستی و شمایی که موصوف علم هستی، من امید آن دارم که برای من تشریح کنی، باز کنی که در این آیه که خداوند فرمود: «وَیَسأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن أَمرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِنَ الْعِلمِ إِلَّا قَلِیلً»؛ و از تو درباره «روح» سؤال می‌کنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است!»(۳) روح را برای من تبیین بفرمایید.

سؤال چقدر سنگین و جواب چقدر بلند است! آقا در جواب نامه‌اش نوشت که:

«و اما بعد، فَالرّوحُ نُکتهٌ لطیفهٌ و لُمعهٌ شریفهٌ مِن صَنعَه باریها و قُدرهِ مُنشِئُها أخرجَها مِن خَزائنِ مُلکِهِ و أسکَنَها فی مِلکِهِ فَهِیَ عِندَهُ لَکَ سَبَبٌ و لَهُ عندکَ ودیعهٌ فَإذا أخَذتَ مالَکَ عِندَهُ أخَذَ مالَهُ عِندکَ. والسّلامُ،

روح نکته‌ای لطیف ولمعه‌ای شریف از صنعت باری‌تعالی و قدرت نافذه اوست که آن را از خزائن ملکوت آنرا خارج کرد و در ملک خود سکونت داد. پس روح برای خدا وسیله است و امانتی از او در نزد تو. پس هرگاه آنچه برای تو در نزد خداهست، اوهم آنچه از او در نزد توست می‌گیرد».

روح، سِرّی است ربانی و لطیف و ربطی به موجودات این نشئه ندارد و نمی‌توانی بفرمایی نور او مانند شعاع شمس است، بلکه از آن بیشتر است، نمی‌توانی بفرمایی در سیلان‌ و جریانش مثل آب زلال است، بلکه از آن هم فراتر است. همان‌طور که «لطیف» از اسماالله است که: « أَلَا یَعْلَمُ مَن خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ؛ آیا آن کسی که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟! در حالی که او (از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است!(۴) «الله» لطیف خبیر است. چون لطیف است، چون مجرد است و مادی نیست، چون حجاب و دیوار برای او نیست؛ در دل تمام موجودات احاطه دارد. چون عالِم است به همه، چون لطیف است در همه سریان دارد، همه‌را می‌بیند و همه در نزد او حاضرند، از سنخ حقیقتِ عالَم است. چنانچه در همین روایت آقا اشاره فرمود که: «الرّوح نکته لطیفه لمعه شریفه….«لامع» یعنی درخشنده، این شیء لامع است یعنی، درخشنده است. روحِ شما نوری است، شعاعی است، پرتوی است، لطیفه‌ی الهیه‌ای است، لمعه‌ای است شریف‌تر از لمعه‌ی آتش.

این نورها همه، دونِ او هستند؛ شما یک شمعی را با نور آفتاب قیاس می‌کنید؛ شما یک  کرمک شب‌تابی را با آفتاب قیاس می‌کنید در صورتی‌که جانِ شما، برتر از این حرف‌هاست.

«مِن صَنعَه باریها…» می‌دانید این روح با دست چه کسی ساخته شد؟ از کجا آمده؟ از کدام عالَم آمده؟ می‌خواهید هویت او را ببینید؟ می‌خواهید سعه‌ی وجودیِ او را ببنید؟ می‌خواهید بدانید که خداوند چه شیءِ گرانبهایی را از صنعت خودش، از ساخته‌ی خودش، به شما داده است که «تبارک‌الله احسن‌الخالقین؟»

آن کس که ز کوی آشنایی‌ست

داند که  متاع ما کجایی‌ست

و یا این‌که:

ای دل به سوی دوست گذاری نمی‌کنی

اسباب، جمع داری و کاری نمی‌کنی

یک چنین بارقه‌ای، یک چنین لمعه‌ای، از صنعت آفریدگار و قدرت منشِیء است (مُنشِیء یعنی ایجاد کننده). این جان، از قدرت خداست، از قدرت او انشاء شده است. این جان، سِرُّالله است، این جان، خلیفه‌الله است که اسماء و صفات الهی به صورت جمّ و عصاره و فشرده در این جان، وجود دارد که «علّم الادم اسماء کلها».خدا همه اسماء را به انسان یاد داد»(۵) به شرطی که انسان، خویشتن را بپروراند و دهان جانش را بسوی ملکوتِ عالَم باز کند و غذای الهی بخواهد، سِرّ بخواهد. این دهان ببندد و آن دهان را باز کند.

چون ما دو دهان داریم. دهان مادی و دهان ملکوتی. این دهان مادی را حفظ کنید تا دهان ملکوتی‌تان باز بشود. دهان، مَزبله نباشد؛ هر غذایی را در دهان نگذارید، هر حرفی را، هر کلامی را از دهان صادر نکنید.

وقتی به حضرت عیسی(ع) ایراد کردند که این حواریون شما که غذا خوردند، دست‌شان را که آلوده شده نشُستند؛ حضرت در جواب، ایشان را به یک آلودگی دیگر توجه داد؛ که این آلودگیِ دست، با آب پاک می‌شود اما آلودگیِ دیگری داریم که آن، پلید است. و آن، حرف پلید است که تا جان پلید نباشد حرفِ پلید، از آن بیرون نمی‌آید. «از کوزه همان برون تراود که در اوست» چون جان، پلید است حرفش هم، پلید است. همان‌طور که مشت نمونه‌ی خروار است، همان‌طور گفتار انسان هم، پاره‌ای از انسان است. حرفی که از او بیرون می‌آید مُعرِّف جان اوست. آن کسی که دهانِ لغو و آلوده‌ای دارد، آن چه را که در سِرّش دارد؛ با حرف آشکار می‌کند. این آلودگی، بد است که جان، آلوده باشد.

مواظب باشید این روح و جانی را که متصف به اسمای الهی است، آلوده‌ نکنید که این روح، گنجینه‌ای دارد که آن سلطانِ علی‌الاطلاق، این جان را، این گوهر را، این دُرّ را، از خزائنِ مُلکش، از گنجینه‌های سلطنتش، بیرون آورده و در این نشئه، او را با خاک اُنس داده که «أخرَجَها مِن خَزائِنِ مُلکِهِ پروردگار ایجاد کرده است» سبحان الله! این چه دست قدرتی است که مِلک و ملکوت را اینچنین با یکدیگر انس داد؟ جان را پایبند خاک کرد و خاک را مَرکبِ جان او قرارداد و آشنایی و ارتباط عجیبی بینشان ایجاد کرد؟ خاک کجا و ملکوت کجا!

در عین حالی‌که در دامن خاک نشسته است؛ جان او با ملکوت عالم انُس دارد اگر که بتواند خود را به طریقی برساند، به معلمی برساند، به کسی که راه رفته و دیندار است برساند؛

جانِ شما، جامی است جهان‌نما، که می‌توانید زمین و عالَم را در او ببینید. مُلک و ملکوت را در او ببینید،

چطوردَم، غبار دهان، به آینه آسیب می‌رساند؟ و آینه دیگر نشان نمی‌دهد، مگر این‌که پاک و تمیزش کنید.

این آینه‌ی جان شما، این جام جهان‌نمای جانِ شما، به مراتب از آن آینه لطیف‌تر و ظریف‌تر است. می‌بینید که یک «نیّتِ» ناروا مثل آن دَم است که آینه را تیره کرده و تا آن حجاب، برداشته نشود، آینه، نشان نمی‌دهد. مواظب باشید که گوهر گرانبهایی دارید.

بدان که خداوند این جان را، این لمعه‌ی شریفه را، ریسمانی، واسطه‌ای قرار داد بین تو و خودش. این حقیقت را در دست تو به امانت گذاشتند که جنابعالی ملکات حسنه را در خود بپرورانی که:

ای دل به کوی دوست گذاری نمی‌کنی

اسباب، جمع داری و کاری نمی‌کنی

کشیک نفس بکشید و در صراط مستقیم باشید، از افراط و تفریط، مطلقاً در همه‌ی حالات‌تان به دور باشید که «خَیرِالامورِ اوسطها» که «اهدنا الصراط المستقیم».

حدیثی از حضرت امام باقر(ع) است که وقتی زید شحام از حضرت در مورد آیه‌ی «فلینظر الانسان الی الطعامه»؛ آدمی باید به قوت و غذای خود به چشم خود بنگرد.(۶) سؤال می‌کند؛ حضرت می‌فرمایند: نگاه کنید به غذای خود، ببیند غذای‌تان از کجا آمده؟ آدمى باید به خوراک خود نگاه کند. مقصود از این خوراک چیست؟ فرمود: علمى که اخذ مى‏کند بنگرد از چه کسى اخذ مى‏کند چون علم خوراک روح انسانى است.

قال: عِلمُهُ الذی یاخذُهُ عمّن یاخُذُهُ.

همانظور که اگر طعام جسمانی سالم نباشد انسان را بیمار می‌کند؛ در این حد را که حیوانات هم رعایت می‌کنند و غذای ناسالم نمی‌خورند.

آن غذایی که به ظاهر، انسان می‌خورد، غذای حیوانی ا‌ست، در حالی‌که موضوعِ ما، انسان است؛ «فلینظر الانسان الی طعامه» که انسان ببیند علم و دانش و معرفت خودش را از چه کسی می‌گیرد؟ خمیرمایه‌ی جانش را از چه کسی می‌گیرد؟ که باز به ایشان فرمود: ملکوت عالم آن خمیرمایه است و جان‌ها، آن ظرف‌هایی است که می‌توانند طبق قابلیت خودشان از آن خمیرمایه که ماورای انسان است؛ ملکوت عالم است؛ استفاده بفرمایند.

 

 

پی‌نوشت:

۱٫قیاس، عبارت است از این‏که حکمى را که خداوند براى موردى بیان نموده، بدون این‏که وجودعلت آن حکم براى موردى دیگر شناخته گردد، در آن مورد دیگر نیز جارى گردد. نکته این است که شیطان آفرینش خود را از نظر مادى با آفرینش آدم، مقایسه نمود و برترى آتش را در پاره‌اى از جهات، بر خاک، دلیل بر برترى همه‌جانبه گرفت، بدون این که به سایر امتیازات خاک و از آن بالاتر به امتیازات روحانى و معنوى آدم(ع) توجه کند.

  1. شرح دعای سحر، امام خمینی (ره) ج ۱، صفحه ۶۱٫
  2. اسرا، ۸۵٫
  3. ملک، ۱۴٫
  4. بقره، ۳۱
  5. عبس، ۲۴٫

۵٫ اعراف، ۱۷۹٫

29دسامبر/21

بدحجابی بازتاب اختلال اجتماعی

مقدمه

واجب الهی «حجاب» از ابعاد مختلف نیازمند بررسی است. با توجه به وضعیت کم و بیش نابسامان کنونی این فریضه دینی (و حتی ارزشیِ دیرین در فرهنگ ایرانی)، یکی از مهم‌ترین محورهای نیازمند واکاوی، علل و ریشه‌های بدحجابی است. این کاوش از آن جهت ضروری است که پیامدهای عدم اهتمام کافی به حجاب و دیگر امور مرتبط بدان؛ مانند عفاف، غیرت و…، افزون بر لطمه زدن جدی به سعادت و کمال اخروی جامعه، در دنیا نیز پیامدهای ویرانگر و حتی تمدن‌سوزی دارد که نمونه‌های تاریخی‌اش؛ مانند فروپاشی حکومت اسلامی اندلس، شاهد این مدعاست.

 

الف) علت انسان‌شناختی بدحجابی

نخستین پرسش کلیدی این است که علت هنجارها یا نابهنجاری‌های فرهنگی، از جمله رعایت حجاب یا بدحجابی چیست؟ توجه به نکته‌ای انسان‌شناختی در رسیدن به پاسخ بسیار راهگشاست.(۱) انسان، موجودی با هویت شعوری‌ ـ‌ ارادی است، یعنی همه رفتارها و کنش‌های ارادی او بر پایه علم و معرفت‌هایی پیشین شکل می‌گیرند. بنیان کارهای انسانی در سطوح مختلف فردی، جمعی و اجتماعی بر معرفت‌های پیشین استوار شده است. درواقع احساسات و رفتارهای انسان را باید شاخه‌ها و تجلیات آگاهی‌های پیشین یا نظام معرفتی او دانست. به تعبیر بسیار شیوای امیر مؤمنان«ع» : «هیچ حرکتی نیست مگر آنکه تو در آن نیازمند به معرفت [و شناختی پیشین] هستی.»(۲)

در سطح اجتماعی هم فرهنگ، کنش‌ها و سبک زندگی یک جامعه نیز مبتنی است بر نظام بینشی و معرفتی نهادینه شده در آن جامعه. در نتیجه، ریشه رشد و تعالی‌ یا سقوط و اختلال‌های انگیزشی و رفتاری فردی و اجتماعی جامعه را باید در نظام معرفتی حاکم بر آن جستجو کرد. البته مراد آن مقدار از نظام معرفتی است که در فرد یا جامعه به‌طور بالفعل مستقر و فعال شده است؛ زیرا ممکن است یک نظام معرفتی به لحاظ ثبوتی و ذاتی هیچ‌ خللی نداشته باشد، ولی هنوز به‌طور کامل در فرد یا جامعه به فعلیت نرسیده باشد یا بخش‌هایی از آن با ضعف، آسیب یا انحراف‌هایی همراه و در نتیجه، کارایی اصلی آن دچار اختلال‌هایی شده باشد. برای مثال، اگر این اندیشه در فرد یا جامعه‌ای نهادینه شود که فلسفه و هدف زندگی، منحصر به حیات دنیایی و لذت حسّی هرچه بیشتر است، انگیزه‌ها، کنش‌ها و سبک زندگی مبتنی بر لذت‌گرایی در زندگی آنها اولویت پیدا می‌کنند و مفاهیمی چون خداگرایی، زهد، ایثار، جهاد، تهذیب نفس، شهادت و… بی‌معنا خواهند شد.

طبق قاعده یاد شده، «بدحجابی» به عنوان یک منکر دینی و آسیب مهم اجتماعی نیز از ضعف‌ها و اختلال‌های نظام معرفتی افراد و نیز فرهنگ و سبک زندگی مبتنی بر آن سرچشمه می‌گیرد. همچنین، این نابهنجاری همانند هر عمل ناصالح دیگری، در یک حرکت چرخه­ای، بر معرفت، ایمان، فرهنگ و سبک زندگی دینی جامعه تأثیرهای منفی بسیاری می‌گذارد و به فرموده آن حضرت: «ملتزم باشید که لباس ریزبافت (غیربدن‌نما و متین) بپوشید؛ زیرا هرکه لباسش نازک شود، دینش هم نازک (و ضعیف) می‌شود [یا قبل از آن شده است].» (۳)

اما پرسش اساسی این است که آیا همین مقدار برای درمان آسیب اجتماعی بدحجابی کافی است؟

 

ب) علت‌های اجتماعی ـ فرهنگی بدحجابی

هرچند پی بردن به علت انسان‌شناسانه بدحجابی در رسیدن به راهبردهای درمان آن کمک و چهارچوب کلانی را در این زمینه ارائه می‌کند، اما نباید به این حد اکتفا کرد و باید در جستجوی اسباب میدانی‌تر یا علت‌های اجتماعی ـ فرهنگی این پدیده نیز بود. برای مثال برخی از آنها عبارتند از:

– رواج اموری مانند حس‌گرایی، لذت‌محوری، شهوت‌پرستی و وَهم‌زدگی و در نتیجه، دور شدن از زندگی عاقلانه و حیات طیّب؛ به‌ویژه پس از گسترش ماهواره و فضای مجازی رها و فقدان برنامه‌ای جامع و راهبردی برای بهره­برداری هدفمند، صحیح، ضابطه‌مند و ایمن از آنها؛

– هجوم بی‌سابقه به حجاب و دیگر مسائل مرتبط (عفاف، حیا، محرم و نامحرم بودن، غیرت و…) توسط طیفی از عوامل معاند یا غافل درونی و بیرونی مانند دشمنان نشاندار نظام اسلامی، روشنفکرنماها، مدعیان اسلام‌شناسی، سیاست‌بازان فرصت‌طلب یا ورشکسته، برخی از سلبریتی‌ها، نفوذی‌های مختلف و…؛

– به تأخیر افکندن یا تعطیل کار فرهنگی (از جمله در زمینه حجاب و عفاف) به بهانه مشکلات اقتصادی؛

– ضعف یا فقدان تلاش‌های گسترده ترویجی و اقناعی در زمینه حجاب و عفاف؛

– برخی از اقدام‌های نادرست و غیرحکیمانه برای ترویج حجاب؛

– سوءاستفاده از فریضه الهی حجاب و شاذگویی، قبح‌شکنی، دوقطبی‌سازی و… در این زمینه برای رسیدن به اغراض شخصی یا جناحی خود توسط برخی افراد و جریان‌ها؛

– کم‌اعتنایی بخش‌هایی از جامعه به کسب و درآمد حلال؛ ازجمله واجبات مالی شرعی مانند خُمس و شیوع نسبی حرام‌خواری؛

– کمیابی یا گرانی نسبی لوازم حجاب از جمله چادر یا مانتوی مناسب؛

– عدم اعتقاد یا التزام عملی برخی مسئولان یا کارگزاران حکومتی؛

– عدم حمایت (نظری، فرهنگی، قضایی و…) از دغدغه‌مندان نسبت به احکام شرعی؛

– ارجاع دادن همه امور مرتبط به حجاب و عفاف به کار فرهنگی (و بی‌توجهی به ابعاد دیگر) توسط برخی از جهات مسئول و در عین حال، ضعف، کم‌کاری یا بیکاری در ارائه کار فرهنگی مناسب توسط آنان!

– ضعف در ارائه مدل‌های پوشش مناسب و دارای حد نصاب‌های شرعی مرتبط و گاه، حتی مقابله بیجا با آنها؛ مانند مانتوهای بلند، گشاد و پوشیده؛

– عدم آموزش و ترویج عمومی احکام شرعی و زیربناهای معرفتی و انگیزشی مرتبط با آنها با توجه به مقتضیات زمانه و در نظر گرفتن طیف‌های مختلف؛ به‌ویژه کودکان و نوجوانان؛

– برخی رویکردهای رسانه‌ای نادرست حتی در رسانه ملی؛

– عدم نظارت جدی بر دوایر رسمی حکومتی از حیث التزام به این واجب الهی؛

– پاس‌کاری وظایف مرتبط در این زمینه توسط دستگاه‌های مسئول و خود را در مقام منتقد (نه متهم) نشاندن؛

– برخی از مشکلات اقتصادی (البته، طیف گسترده‌ای از افراد مشکل‌دار در این زمینه از قشر مرفه بی‌درد یا خارج‌نشینان و… هستند!)؛

– کناره‌گیری نسبی اقشار متدین ملتزم به احکام شرعی از برخی ساحت‌های اجتماعی و جولان (گاه هدفمند و برنامه‌ریزی شده) بعضی عناصر مروج بدحجابی در آنها.

اما آیا بیان این علت‌ها هم کافی است؟ هرچند توجه به هرکدام از اسباب یاد شده و تلاش برای رفع آنها می‌تواند مقداری در کاهش آسیب بدحجابی تأثیر داشته باشد، اما هنوز باید به دنبال علت میدانی اصلی‌تر و ریشه‌ای‌تر بود.

 

ج) مهم‌ترین علت

با واکاوی و تحلیل علت‌هایی نظیر آنچه بیان شد، بدین نتیجه می‌رسیم که مهم‌ترین علت نابسامانی در زمینه حجاب و عفاف، «ضعف یا فقدان عزم حکومتی جدی» برای درمان این نابهنجاری اجتماعی است. توضیح آنکه تحقق و جامه عینیت پوشیدن کامل اسلام در گروی برپایی حکومت اسلامی و التزام کامل به لوازم و مقتضیات مرتبط است. به تعبیر دقیق امام خمینی(ره): «… صِرف احکام [بدون تحقق خارجی آنها توسط حکومت،] اسلام نیست، بلکه می‌توان گفت اسلام همان حکومت با شئون آن است و احکام، قانون‌های اسلام و شأنی از شئونش هستند… و قیام [و تحقق] اسلام همان اجرای جمیع احکامش است. و این ممکن نیست مگر با والی (و حکومت)».(۴)

در نتیجه، اقامه کامل هر حکم از احکام الهی تنها در پرتوی رویکرد حکومتی تفصیلی نسبت بدان ممکن است، اما با کمال تأسف، در زمینه حفظ، گسترش و تعمیق فرهنگ حجاب و عفاف و سبک زندگی متناسب آن، با ضعف و در بسیاری موارد، غیبت و فقدان رویکرد حکومتی جدی مواجه هستیم. از دلایل روشن این مدعا آنکه هنوز نیز قانونی شفاف با ضمانت اجرایی محکم با مسئول اجرا و نظارت مشخص در این عرصه در میان نیست. برای مثال می‌توان به مهم‌ترین مصوبات مرتبط با حجاب و عفاف اشاره کرد.

شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در جلسه ۴۱۳ (۱۴بهمن۱۳۷۶ه.ش)، مصوبه «اصول و مبانی و روش‌های اجرایی گسترش فرهنگ عفاف» و در جلسه ۵۶۶ (۴ تیر۱۳۸۴) مصوبه «راهبردهای گسترش فرهنگ عفاف» را تصویب کرد و در سال ۱۳۸۴ نیز به تنفیذ مصوبه ۴۲۷ شورای فرهنگ عمومی پرداخت. با گذشت زمان، سرعت بالای تحولات فرهنگی و اجتماعی، ظهور فناوری‌های نوین، بروز مسائل نوپدید و…، کاستی‌های مصوبات قبلی در خصوص وظایف دستگاه‌ها احساس و مسئله مجدداً مطرح شد. در نتیجه، سندی جدید در جهت تکمیل مصوبات پیش‌گفته، با تلاش شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، کمیسیون اجتماعی دبیرخانه با همکاری وزارت کشور تدوین و کلیات آن در جلسه ۸۱۸ شورا تصویب شد. تعیین تکلیف ماده ۵ سند درباره وظایف دستگاه‌ها نیز به کمیته‌هائی تفویض شد. در نهایت، در جلسه ۸۲۰ شورا در ۱۲شهریور ۱۳۹۸، مصوبه ۲۱۴۲ با عنوان «مجموعه تکمیلی اقدامات اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب» تصویب و بیستم مهر ۱۳۹۸ برای اجرا ابلاغ شد. طبق ماده ۴ این مصوبه نقش متمم اسناد قبلی را دارد و ناقض آنها نیست.(۵) اما آیا چنین مصوبه‌هایی کارگشا بوده‌اند؟  

طبق مصوبه یاد شده، ۲۷ دستگاه به‌طور مستقیم مسئول گسترش و تقویت فرهنگ عفاف و حجاب هستند که در دو حیطه وظایف عمومی و اختصاصی مشخص شده‌اند. مخاطب وظایف عمومی، همه دستگاه‌های اجرایی، نهادهای عمومی، نهادهای حکومتی و واحدهایی هستند که به‌نوعی از بودجه دولتی استفاده می‌کنند. این وظایف عبارتند از:

– نظارت بر رعایت عفاف و حجاب و ارزش‌ها و شئونات قانونی کشور در حوزه عملکردی؛

– اصلاح آئین‌نامه‌ها، شیوه‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های جاری در دستگاه‌ها در جهت تحکیم فرهنگ عفاف و حجاب و پیشگیری از بروز بدحجابی؛

– آگاهی‌دهی نسبت به مزایا و پیامدهای فردی و اجتماعی عفاف و حجاب برای کارکنان؛

– مناسب‌سازی محیط کار بانوان برای تأمین امنیت اخلاقی و آسایش آنان؛

وظایف اختصاصی هر دستگاه نیز در مصوبه یاد شده در قالب چهار دسته ذکر شده است، یعنی دستگاه‌های:

۱) علمی ـ آموزشی؛ شامل: وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و مراکز آموزش عالی و پژوهشی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی؛

۲) تبلیغی ـ فرهنگی؛ شامل: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان صدا و سیما، سازمان بسیج مستضعفین، سازمان حج و زیارت، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، سازمان اوقاف و امور خیریه؛

۳) اجرایی ـ پشتیبانی؛ شامل: وزارت صنعت، معدن و تجارت، وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات، وزارت امور اقتصادی و دارایی، وزارت کشور، سازمان امور اداری و استخدامی، سازمان برنامه و بودجه، سازمان مناطق آزاد تجاری، صنعتی و ویژه اقتصادی، معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری، وزارت ورزش و جوانان؛

۴) خدماتی؛ شامل: شهرداری‌های سراسر کشور، کمیته امداد امام، سازمان بهزیستی، بنیاد شهید و امور ایثارگران.

اما حتی نگاهی اجمالی به وضعیت کنونی نشان می‌دهد که اجرای این مصوبه نیز وضعیت مطلوبی ندارد و در عمل، بسیاری از دستگاه‌های یاد شده تا کنون از انجام وظایفشان‌ شانه خالی کرده‌اند و یا اقدام در خور توجهی حتی در حیطه وظایف عمومی انجام نداده‌اند. در میان دستگاه‌های یادشده تنها عملکرد نیروی انتظامی قابل توجه است، اما افزون بر آنکه «یک دست صدا ندارد»، بر دوش گرفتن بار کم‌کاری دیگر دستگاه‌ها توسط این نهاد وظیفه‌شناس موجب رواج برخی برداشت‌های نادرست نیز شده و چهره جزایی مقوله حجاب را در اذهان از وجهه فرهنگی و نرم آن پررنگ‌تر کرده است که خود موجب برخی آسیب‌ها می‌شود.

شاید ضعیف‌ترین عملکرد در زمینه حجاب و عفاف را باید از آن صدا و سیما به عنوان بزرگ‌ترین نهاد رسانه‌ای کشور دانست که اتفاقاً بیشترین وظایف (۳۱ وظیفه) در این مصوبه‌ها متوجه اوست، در حالی که تجربه‌های مکرر نشان می‌دهد اگر این سازمان عزم کند که امری را در جامعه نهادینه و ذائقه‌سازی فرهنگی کند تا حد زیادی موفق بوده است. متأسفانه، مقوله احکام شرعی به‌طور عام از جمله فریضه الهی حجاب، سال‌ها در این سازمان مغفول مانده است. تنها با پخش چند برنامه سخنرانی یا پرسش و پاسخ احکامی محدود در شبکه‌ها و زمان‌هایی خاص نمی‌توان این فریضه را ترویج کرد و سامان بخشید. عملکرد همه دستگاه‌های یاد شده در مصوبه، به‌ویژه وزارتخانه‌های کشور، آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد اسلامی، ارتباطات، علوم، گردشگری، سازمان تبلیغات اسلامی، معاونت امور زنان و خانواده، مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه باید مورد بازخوانی و بازخواست جدی قرار بگیرد.

امّا پرسش بسیار کلیدی­تر آنکه، چرا چنین مصوبه‌هایی این‌گونه بر زمین می‌مانند؟

مشکل نخست، محل تدوین و اجرای مصوبه است. در اینجا قصد پرداختن به مشکلات مختلفی را که مانع از کارایی جدی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی می‌شود، نداریم. (۶) یکی از مشکلات این است که بعد از گذشت چهار دهه از عمر شورا و به‌رغم تأکیدها و تصریح‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری هنوز هم ساز و کار مشخصی برای اجرای مصوبات آن تعیین نشده و فهرست عریضی از مصوبات، به‌رغم ابلاغ هیچ‌گاه‌ اجرا و یا اجرای‌ آنها ارزیابی نشده است. در سایه همین ضعف یا فقدان ساز و کارهای اجرایی و ضمانت‌های نظارتی جدی به سندهای مهمی چون «تحول بنیادین آموزش و پرورش» و «چشم‌انداز علمی کشور» بی‌اعتنایی جدی شد و در مقابل، سند ویرانگر۲۰۳۰ بدون سروصدا اجرا و خسارت‌های فراوانی به کشور وارد شد!

اسناد مرتبط با حجاب و عفاف نیز بدین بلیه مبتلا شده‌اند. برای نمونه، مطابق ماده ۶ مصوبه یاد شده، «سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری کلان و راهبردی در حوزه حجاب و عفاف و نظارت راهبردی و ارزیابی حُسن انجام این مصوبه به عهده دبیرخانه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است.» و «ایجاد هماهنگی، تدبیر و پیش‌بینی ساز و کار لازم برای اجرای این مصوبه و نظارت بر عملکرد دستگاه‌ها و نهادها بر عهده وزارت کشور است که با استفاده از همه ظرفیت‌ها و امکانات و منابع از طریق شورای اجتماعی و سازمان امور اجتماعی کشور و تشکیل ستاد هماهنگی و راهبری اجرای مصوبه عفاف و حجاب اقدام می­نماید و گزارش آن را به ‌صورت سالانه به شورای‌عالی انقلاب فرهنگی ارائه خواهد کرد.»

به‌راستی، آیا این دو بند جامه عمل پوشیده‌اند؟ «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟» اگر در طول ربع قرنی که از تصویب نخستین مصوبه مرتبط با حجاب گذشته است، اجرا و نظارتی جدی بر این‌گونه مصوبه‌ها صورت گرفته بود، آیا اکنون با چنین وضعیت اسفباری مواجه بودیم؟

مشکل دیگر افزون بر عدم ساز و کار اجرایی و ضمانت نظارتی آن است که در مصوبه مذکور هیچ منبع مالی یا حتی توسعه ساختاری برای اجرای آن در نظر گرفته نشده است. طبق ماده ششم، «ستادهای اجرائی و کارگروه‌ها با مسئولیت بالاترین مقام، در تمام وزارتخانه‌ها، دستگاه‌های اجرائی، نهادهای عمومی، استانداری‌ها و تمامی سازمان‌ها و نهادهایی که به‌نوعی از بودجه دولتی استفاده می‌کنند، با استفاده از ساختار و منابع موجود و بدون توسعه تشکیلات به ‌منظور اجرای وظایف محوله اقدام نمایند.»

محتوای وظایف تعیین شده برای هر دستگاه در مصوبه یاد شده نیز گاه بسیار سطحی یا دور از هویت آنهاست که بررسی آن مجال دیگری می‌طلبد. همچنین عدم ارایه تعریف عملیاتی از موضوع (حجاب و عفاف)، بی‌توجهی به طبقه‌بندی و اولویت‌بندی اقدامات اقناعی و کنترلی، جامع و مانع نبودن وظایف، الزام‌آور نبودن وظایف، ابهام در چگونگی نظارت بر دستگاه‌ها و… از دیگر مشکلات این مصوبه‌هاست. چنین مصوبه‌های بدون متولی جدی، بدون ضمانت اجرایی و نظارتی، بدون ساختار شفاف، بدون پشتوانه مالی و بودجه و…، ما را به یاد شیر داستان مولوی می‌اندازد: «شیر بی دُم و سَر و اشکم که دید/  این‌چنین شیری خدا خود نافرید»!

 

د) راهکار اصلی

با پی بردن به علت اصلی نابسامانی مقوله حجاب و عفاف، یعنی فقدان رویکرد حکومتی جدی بدین مسئله، باید در جستجوی راهکارهایی برای رفع این مشکل نیز بود. به اختصار، مهم‌ترین راهکار را می‌توان در دو حیطه پیشنهاد داد:

نخست) تجمیع مصوبات و اسناد مختلف و پراکنده مرتبط با حجاب و عفاف و تبدیل آنها به یک «قانون» جامع با چنین مشخصاتی:

– شفاف و تفصیلی بودن؛

– مشخص بودن هماهنگ کننده، مجری و ناظر؛

– برخورداری از سازوکارهای اجرایی روشن؛

– داشتن پشتوانه مالی و بودجه کافی برای هر دستگاه؛

– مشخص بودن روند اجرا و نظارت؛

– داشتن ضمانت اجرایی (از جمله تعیین مجازات‌های متوجه افراد حقیقی و حقوقی مسئول)؛

– نهادینه کردن نقش مردم و نهادهای مردمی؛

– رابطه روشن با قوانین و اسناد بالادستی و پایین‌دستی مرتبط؛ مانند سند نقشه مهندسی فرهنگی، سند دانشگاه اسلامی، و…

با تبدیل مصوبات به «قانون»، ضمانت‌های اجرایی و نظارتی بیشتر می‌شوند و نهادهایی مانند دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور، و… بهتر می‌توانند افراد و نهادهای حقیقی و حقوقی مرتبط را مورد بازخواست قرار بدهند. چنین کاری متوجه دولت یا مجلس یا قوه قضاییه است که با تهیه لایحه یا طرح آن را پیگیری کنند. البته، دولت اولویت بیشتری در این زمینه دارد.

دوم) مطالبه مردمی؛ به‌ویژه توسط نخبگان، فرهیختگان و عموم مؤمنان دغدغه‌مند از مسئولان سه قوه برای تهیه، تصویب و اجرای هرچه سریع‌تر و کیفی‌تر قانون یاد شده. به بیان دیگر، هرچند یکی از راه‌های درمان هر آسیب اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر است، ولی در زمینه حجاب و عفاف در شرایط کنونی، باید حجم بیشتر و لبه تیز این امر و نهی، متوجه کارگزاران حکومتی و دستگاه‌های مرتبط باشد که وظایف شرعی، عقلی و قانونی خود در این عرصه را به‌خوبی انجام بدهند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. علت انسان‌شناختی یاد شده، از جهاتی سببی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روان‌شناختی نیز محسوب می‌شود.
  2. ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۱۷۱٫
  3. همان، ص۱۱۳: «…عَلَیْکُمْ بِالصَّفِیقِ مِنَ الثِّیَابِ‏ فَإِنَّهُ مَنْ رَقَ‏ ثَوْبُهُ رَقَ‏ دِینُهُ‏».
  4. امام خمینی، کتاب البیع، ج‏۲، ص۶۳۲-۶۳۳٫
  5. ر.ش: https://sccr.ir/news/6383/1/ و نیز: https://sccr.ir/pro/2142

۶٫ برای نمونه، ر.ش: http://fdn.ir/34918 و https://tn.ai/2409289 و https://snn.ir/002jp1

29دسامبر/21

انسان، اسم اعظم حق

مقدمه:

آیت‌اللّه حسن طبری آملی، مشهور به حسن‌زاده آملی، از نوابغ و نوادر روزگار و گوهر گرانبهای علم و فضل و کمال در اواخر سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در روستای «ایرای» در بخش «لاریجان» شهرستان آمل و در خانواده‌ای متقی و از مادر و پدری بغایت پرهیزکار قدم به دنیای خاکی گذاشت. ایشان در وصف مادر بزرگوارش می‌فرماید: «در دامن او که دامن ولایت و درایت و طهارت بود پرورش یافتم و همانا یقین دارم هر برکتی که از پروردگارم به من افاضه شده است، از اینجا ناشی شده که خدای‌تعالی مرا در چنان دامن عفیفی پرورش داده است.»

در شش سالگی به مکتب رفت و در محضر یک معلّم روحانی خواندن و نوشتن را آموخت و تمام قرآن را در کودکی فرا گرفت. پس از طی دوران مدرسه، در سال ۱۳۲۳ وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر اساتید بزرگ آنجا کسب فیض کرد. ایشان همواره شور و شوق عجیبی برای کسب علم و مدارج معنوی و روحانی داشت. خود در این‌باره می‌فرماید:

منم آن تشنه دانش که گر دانش شود آتش

مرا اندر دل آتش همی ‌باشد نشیمن‌ها

این دانشور گرانمایه در علومی چون قرآن و تفسیر، نهج‌البلاغه و حدیث، کلام اسلامی، فقه و اصول، حکمت و عرفان، رجال، ریاضیات، نگارش و خوش‌نویسی، ادبیات و شعر، نجوم، هیئت و علوم غریبه تبحر داشت و تدریس کرد و در بسیاری از این رشته‏ها صاحب‌نظر و در برخی از این معارف صاحب سبک و نوآوری بود. این ویژگی‏ها موجب شده بودند که ایشان شخصیتی جامع و عالمی ذوفنون به شمار آید و خاطره مشاهیر صاحب عنوان و علمای برجسته سلف را در اذهان تداعی کند.

ایشان جامع علم و عمل و برخوردار از علوم رسمی و عرفانی و حامل نور ظاهر و باطن و نمونه‏ای نادر از تربیت یافتگان حوزوی بود که درک محضر اعاظمی چون آیات عظام محمد تقی آملی، ابوالحسن شعرانی، رفیعی قزوینی، مهدی الهی قمشه‏ای، فاضل تونی، میرزا احمد آشتیانی، علامه طباطبایی و برادرشان محمد حسن الهی از معظم‌له شخصیتی بی‏بدیل ساخته بود. از این‌رو این ویژگی سبب شده بود که حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در توصیف ایشان بگویند: «استادی کسی همچون حضرت آقای حسن‌زاده آملی ـ دامت معالیه ـ که میان مراتب عالیه علمی و مقامات و فتوحات معنوی و روحی جمع کرده‌اند، برای هر مؤسسه علمی و دانشگاهی و حوزه‌ای مغتنم و موجب افتخار است.»

آیت‌الله حسن‌زاده آملی، پیش از تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در سال ۱۳۴۳ش، به قم رفت و از ایشان حمایت کرد و در حوادث تاریخ انقلاب نقشی به‌سزا داشت. ایشان پس از رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به حمایت از ایشان پرداخت و همواره بر اطاعت از ایشان تاکید می‌کرد.

مجموعه آثار حضرت علامه حسن‌زاده آملی بیش از یک صد و ده مجلد است که بیش از نیمی از آنها منتشر شده‌اند.

سرانجام آیت‌الله حسن‌زاده آملی، پس از یک عمر مجاهدات عملی و معنوی، در سوم مهر ۱۴۰۰ به ملکوت اعلی پیوست و با درگذشت خویش ثلمه‌ای بر اسلام وارد کرد.

حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در بخشی از پیام تسلیتی که به مناسبت درگذشت آن سالک توحیدی صادر نمودند فرمودند: «این روحانی دانشمند و ذوفنون از جمله‌ی چهره‌های نادر و فاخری بود که نمونه‌های معدودی از آنان در هر دوره، چشم و دل آشنایان را می‌نوازد و توأماً دانش و معرفت و عقل و دل آنان را بهره‌مند می‌سازد. نوشته‌ها و منشأت این بزرگوار منبع پر فیضی برای دوستداران معارف و لطائف بوده و خواهد بود ان‌شاءالله»

ماهنامه «پاسدار اسلام» ضمن گرامیداشت یاد آن  فقیه بزرگوار و عارف وارسته، با انتشار یکی دیگر از مطالب ایشان در این شماره، از درگاه خداوند متعال برای ایشان علو درجات را خواستار است.

***

از جناب رسول‌الله«ص» درباره اسم اعظم پرسیدند که اسم اعظم چیست؟ فرمودند: «اسم اعظم برگشتش به خود انسان است. انسان اگر انسان بشود، نفسش به کمال برسد، قوتش به فعلیت منتهی بشود، اسمی بزرگ‌تر از او نیست. حقیقتش این است که اسم اعظم حق، جناب انسان است.»

اگر انسان خودش را به معنا برساند و واقعیت را دریابد و خویشتن را بشناسد و آن نهال وجودش را آسیب نزند و اگر این آب حیات برسد او بزرگ‌ترین اسم الهی خواهد بود. به تعبیر قرآن، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحیِیکُم؛ ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می‌شود…» (۱)

«یقین»، اسم اعظم حق است. انسان زمانی از شجرۀ وجودش بهره می‌گیرد که به یقین برسد. یقین، انسان را قرب می‌دهد. یقین، موجب آن می‌شود که فحشا و منکرات کم شود و کم‌کم زایل شود. یقین، انسان را ولی‌الله می‌کند؛ انسان را خلیفه‌الله می‌کند. اگر صفت یقین برای کسی حاصل شود؛ دیگر اضطراب و دلهره و تشویش ‌خاطر ندارد.

این مردمی را که می‌بینید نگران و در اضطراب هستند و آرامش ندارند، اینها در مقام شکّ‌اند و به یقین نرسیده‌اند. شک و تردید، موجب رعب و ترس و وحشت می‌شود.

در نظام هستی هر انسانی که به «یقین» رسیده آرمیده است. انسان اگر به جایی برسد می‌فهمد که خداوند عالم نگهدار احسن عالم است و تمام ذرات، همه و همه مظاهر اسماء و صفات علیا و حسناتش هستند و ما همگی برده‌ایم و باید حلقۀ عبودیتش را درگوش بگیریم و به فکر بندگی‌اش باشیم؛ چنین انسانی، آرمیده می‌شود. «اعتماد» و «یقین» ما به خداوند نباید کمتر از اعتماد و یقین طفل شیرخوار به مادرش باشد که چقدر آرمیده است. طفل، چه دلهره و اضطرابی برای غذایش دارد؟ او فقط یک جیغی می‌کشد، یک اخطاری به مادر می‌دهد که گرسنه‌ام شده است. بیش از این که نیست.

چقدر برای ما ناپسند است که در این سن قرار گرفته‌ایم و این همه دنیا را آزموده‌ایم و این‌همه آمد و شد‌ها را دیده‌ و نشیب و فرازها را طی کرده‌ایم؛ گرما و سرماهای گوناگون را چشیده‌ایم و هنوز در مقام شک و تردید باشیم و هنوز ندانیم که کیستیم!

بزرگ‌ترین اسم اعظم حق، این آقای انسان است اگر از قوه به فعلیت برسد؛ اگر از نقص به کمال برسد؛ یعنی این دانه‌اش، خوشه بشود؛ یعنی این حبه، این تخم، درخت بشود، میوه بدهد؛ اگر به چنین مقامی برسد؛ آسوده است، آرمیده است.

امیرالمومنین على(ع) فرمود: «یُستَدَلُّ علَى الیَقینِ بِقِصَرِ الأملِ، و إخلاصِ العَملِ، و الزُّهدِ فی الدُّنیا :  کوتاهى آرزو، اخلاص در عمل و بى‌رغبتى به دنیا، دلیل بر داشتن یقین است.»(۲)

استدلال مى‌شود بر مقام یقین شخص به خدا و به عالم آخرت به اینکه آمال و آرزوى دور و دراز در دنیا نداشته و عملش خالص براى رضاى خدا باشد و از دنیا و امور دنیوى زهد و اعراض کند.

حضرت در اینجا علائم اهل یقین به خدا و عالم آخرت را سه چیز فرموده است:

اول: نداشتن آرزوها و خیالات باطل دنیوى از مال و جاه و اعتبار؛

دوم: خلوص عمل؛ یعنى همۀ کارش براى رضاى خدا و خالص لوجه‌الله باشد، زیرا عملى که خالص براى رضاى خدا نباشد در آن مرض قلب و غرض ‍ دنیوى است و آن دلیل عدم یقین به خداست؛

سوم: زهد، یعنى بى‌رغبتى به لذات و شهوات و مقامات دنیوى زاید بر ضرورت.

این سه صفت بهترین دلیل یقین به خدا و قیامت و واضح‌ترین برهان بر درجه استیقان اهل ایمان است و لازمه این اوصاف مقام کشف و شهود عالم برزخ و دیدن جهان ارواح است.

هشام ‌بن عبدالملک، خلیفه اموی، در ایام خلافت خود به قصد حج وارد مکه شد. دستور داد یکی از کسانی که زمان رسول خدا«ص» را درک کرده و به شرف مصاحبت آن حضرت نائل شده بود، حاضر کنند تا از او راجع به آن عصر و آن روزگاران سئوالاتی بپرسد. به او گفتند از اصحاب رسول خدا«ص» کسی باقی نمانده است و همه در گذشته‌اند. هشام گفت: «پس یکی از تابعین(۳) را حاضر کنید تا از محضرش استفاده کنیم.» طاووس یمانی را حاضر کردند.

طاووس وقتی که وارد شد، کفش خود را جلوی روی هشام، روی فرش، از پای خود در آورد. وقتی هم که سلام کرد بر خلاف معمول که هر کس سلام می‌کرد و می‌گفت السلام علیک یا امیرالمؤمنین، طاووس به السلام علیک قناعت کرد و جمله «یا امیر المؤمنین» را به زبان نیاورد. بعلاوه فوراً در مقابل هشام نشست و منتظر اجازه نشستن نشد و حال آنکه معمولاً در حضور خلیفه می‌ایستادند تا اینکه خود مقام خلافت اجازه نشستن بدهد. از همه بالاتر اینکه طاووس به عنوان احوالپرسی گفت: «هشام! حالت چطور است؟» رفتار و کردار طاووس، هشام را سخت خشمناک ساخت، رو کرد به او و گفت: «این چه ‌کاری است که تو در حضور من کردی؟ چرا کفش‌هایت را در حضور من در آوردی؟ چرا مرا به عنوان امیرالمؤمنین خطاب نکردی؟ چرا بدون اجازه من در حضور من نشستی؟ چرا این ‌گونه توهین‌آمیز از من احوالپرسی کردی؟»

طاووس گفت: اما اینکه کفش‌ها را در حضور تو در آوردم، برای این بود که من روزی پنج بار در حضور خداوند عزیز کفش‌هایم در می‌آورم و او از این جهت بر من خشم نمی‌گیرد. اما اینکه تو را به عنوان امیر همه مؤمنان نخواندم، چون واقعاً تو امیر همه مؤمنان نیستی. بسیاری از اهل ایمان از امارت و حکومت تو ناراضی‌اند.اما اینکه تو را به نام خودت خواندم، زیرا خداوند پیغمبران خود را به نام می‌خواند و در قرآن از آنها به «یا داوود» و «یا یحیی» و «یا عیسی» یاد می‌کند و این کار توهینی به مقام انبیا تلقی نمی‌شود. بر عکس، خداوند ابو لهب را با کنیه – نه به نام – یاد کرده است. و اما اینکه گفتی چرا در حضور تو پیش از اجازه نشستم، برای اینکه از امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب«ع» شنیدم که فرمود: «اگر می‌خواهی مردی از اهل آتش را ببینی، نظر کن به کسی که خودش نشسته است و مردم در اطراف او ایستاده‌اند.»

سخن طاووس که به اینجا رسید، هشام گفت: «ای طاووس! مرا موعظه کن.» طاووس گفت: «از امیرالمؤمنین علی(ع) شنیدم که در جهنم مارها و عقرب‌هایی است بس بزرگ. آن مار و عقرب‌ها مامور گزیدن امیری هستند که با مردم به عدالت رفتار نمی‌کند.»

طاووس این را گفت و از جا حرکت کرد و به سرعت بیرون رفت.(۴)

هرکسی مهمان سفره خود است. به عبارتی هرکسی زارع و مزرعه خودش است و نیّات و علوم و اعمالش بذرهایش. بنگر تا در مزرعه خویش چه کاشته‌ای که علی التحقیق علم و عالم و معلوم و عمل و عامل و معمول اتحاد وجودی دارند و آن تویی.

پیامبر اکرم«ص» فرمود: «هرکس که می‎خواهد بداند چه قدر و منزلتى نزد خداوند دارد، بنگرد که قدر و منزلت خدای متعال نزد او چقدر است؟ چون خداوند بنده‎اش را همان اندازه قدر مى‎نهد، که بنده او را.»

ابان بن تغلب گوید: «زنى دیدم پسرش مرد، برخاست چشمش را بست و او را پوشاند و گفت: جزع و گریه چه فایده دارد؟ آنچه را پدرت چشید تو هم چشیدى و مادرت بعد از تو خواهد چشید. بزرگ‌ترین راحت‌ها براى انسان خواب است و خواب، برادر مرگ است. چه فرق می‌کند در رختخواب بخوابى یا جاى دیگر. اگر اهل بهشت باشى، مرگ به حال تو ضرر ندارد و اگر اهل نارى، زندگى به حال تو فایده ندارد.»

درباره اسم اعظم از پیامبر اکرم «ص» سئوال کردند. آن حضرت فرمود: «هر اسمی از اسمای الهی، اعظم است.» همان‌ گونه که امام باقر«ع» در دعای عظیم‌الشان سحرهای ماه مبارک رمضان می‌فرماید، «اللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ مِن اَسماَّئِکَ بِاَکبَرِها وَکُلُّ اَسماَّئِکَ کَبیرَه». لکن تو دلت را از غیر خدا خالی کن و دعا کن با هر اسمی که خواستی (۵) و در تفسیرابوالفتوح رازی نقل شده است که شخصی از امام صادق«ع» درباره اسم اعظم سئوال کرد. حضرت فرمودند که او را در آب بیندازند و اجازه ندادند که بیرون بیاید و از طرفی هم آن شخص با شنا آشنا نبود. نزدیک غرق شدن از ته دل صدا زد: «یا الله اغثنی: ای خدا نجاتم بده» آن‌گاه حضرت فرمودند: «این اسم اعظم است و این اسم در صورتی اثر دارد که تو امیدت را از ما سوی الله قطع کنی و خالصانه حق تعالی را صدا بزنی.»

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره مبارکه انفال/۲۴
  2. غررالحکم: ۱۰۹۷۰
  3. تابعین به کسانی گویند که به شرف مصاحبت پیغمبر اکرم«ص» نائل نشده‌اند، ولی صحبت اصحاب پیغمبر را درک کرده‌اند.

۴٫سفینه البحار، ماده «طوس»

۵٫ مصباح الشریعه، باب۱۹

17ژوئن/21

فضای مجازی امروز در«طرح کلی» دیروز

شاید در نگاه نخست عجیب به نظر آید که بتوان بر اساس کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» که حاصل درس‌ گفتارهای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۵۳ است، سلسله‌ای از قواعد را برای تدبیر فضای مجازی طراحی کرد، درحالی ‌که غرض از این اقدام آن است که دلالت‌ها و نتایج «مبادی» و «مبانی»‌ای که در این اثر بیان شده‌اند، بازگو شوند و این امری بعید و ناممکن نیست.

آری در این اثر سخنی از «فضای مجازی» به میان نیامده است، اما در عین‌حال آن دسته از «گزاره‌های بنیادین» که می‌توان در چهارچوب‌شان اصول و قواعدی را «استخراج» و «استنباط» کرد، وجود دارند. از این‌رو باید به این اثر همچون تأمل و تفکری مبناپرداز نگریست که از امکان و استعداد «امتداد یافتن» و «تعمیم» برخوردار است. بدین جهت در این مقاله با تکیه بر این کتاب و بر اساس تحلیل و استنتاج، پاره‌ای از قواعد معطوف به تدبیر فضای مجازی ساخته ‌و پرداخته می‌شوند.

 

  1. هدف از تدبیر فضای مجازی کمک به «تکامل روح انسان» است

«هدف عالی/ نهایی» انبیای الهی، «توحید/ معرفت خدای‌ متعال» است که مایۀ «تکامل/ تعالی روح انسان» است.(۱) «مکتب‌های مادی» می‌گویند باید جامعه‌ای تشکیل دهیم که در آن «فقر/ جهل/ ظلم/ استثمار/ تبعیض» نباشد، اما برای این پرسش که پس‌ از این می‌خواهیم در جامعه چه کنیم، پاسخی ندارند؛ زیرا نهایت زندگی انسان را همین «بهره‌برداری‌های مادی» می‌دانند و به «انسانیت/ ارزش‌های عالی انسانی» فکر نمی‌کنند. این در حالی است که از نظر «مکتب‌های الهی» تازه در این مرحله است که «هدف عالی» آغاز می‌شود و آن عبارت است از «پیراسته‌شدن انسان/ انسان‌شدن بنی‌آدم/ به‌ جریان ‌افتادن فضایل در وجود انسان.»(۲)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه غرض از تدبیر فضای مجازی کمک به «تکامل روح انسان» است. دولت اسلامی در هر عرصه و زمینه‌ای که وارد می‌شود و به سیاست‌گذاری و تدبیر رو می‌آورد باید چنین انگیزه و غایتی داشته باشد. «دولت اسلامی» مانند «دولت‌های سکولار» نیست که به کمال و سعادت معنوی انسان بی‌اعتنا باشد و آن را تنها به انتخاب‌ و ارادۀ خود شخص واگذار کند، بلکه می‌کوشد تمام برنامه‌ها و تدبیرهایش در این راستا قرار داشته باشند.

فراتر از این هدف از «زندگی اجتماعی» نیز چیزی جز این نیست. انسان در زندگی اجتماعی به کمالات و فضایلی دست می‌یابد که در زندگی فردی میسر نیستند. پس «جامعه» نیز «وسیله» و «مقدمه»‌ای برای سیر تکاملی انسان است و دولت اسلامی تمام تلاش‌های خود را در همین امتداد تعریف می‌کند.

 

  1. حساسیت نسبت به تدبیر فضای مجازی از «آثار عملی توحید» است

ایمان یعنی «باور» و باور به «دل» مربوط است، اما قرآن کریم «ایمان مجرد/ قلبی محض» را که شعاعش در جوارح و اعضای مؤمن مشهود نیست، «ایمان ارزشمند» نمی‌شمارد.(۳) «ایمان زاینده/ ارزشمند» مانند سرچشمه‌ای فیاض با «تلاش/ مجاهدت/ عمل/ مسئولیت/ تکلیف/ تعهد» همراه است و باری را بر شانه مؤمن می‌گذارد.(۴)

باید دید که توحید چه طرح و نقشه‌ای را برای زندگی ارائه می‌دهد؟!(۵) توحید وقتی مؤثر و مفید است که «آثار» عملی و عینی بر آن مترتب شود؛ یعنی «شکل» و «نظم» خاصی را برای زندگی پیشنهاد کند.(۶) توحید علاوه ‌بر اینکه یک بینش و برداشت از واقعیت است، «عمل‌زا/ زندگی‌ساز/ متضمن تعهد و مسئولیت» است.(۷) تعهد و مسئولیتی که انسان معتقد به «نبوت» به عهده می‌گیرد عبارت است از «دنباله‌گیری راه نبی» و «قبول مسئولیت به ‌منزل‌رساندن بار نبی»(۸)

تعهد نبوت ساختن شکل/ نظام زندگی انسان‌ها به ‌صورتی است که خدای‌ متعال خواسته است. از این‌رو اگر انسان در دوره تاریخی خود مشاهده کرد که جامعه و نظامات آن بر اساس اراده الهی شکل نگرفته‌اند، باید اقدام کند.(۹)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه باید در تدبیر فرهنگی بر «اثرگذاری عملی و عینی» تأکید کرد و تناقض‌های میان «باورهای فرهنگی» و «رفتارهای فرهنگی» را به قصد ایجاد انگیزه برای تغییر آشکار و عیان کرد. این‌گونه نیست که دین و دینداری در عرصه «ذهن» و «اندیشه» محدود بماند و در «زندگی عینی و روزمره انسان» تأثیری نداشته باشد، بلکه هرچند دینداری از «اندیشه» و «تفکر» آغاز می‌شود، اما «سبک زندگی انسان» را نیز در بر می‌گیرد و آن را نیز متناسب با اقتضاهای خود تغییر می‌دهد. دینداری امری نیست که در گوشه «ذهن» محصور باقی بماند و «واقعیت‌های بیرونی و عینی» را به حال خود رها کند.

روشن است که «فضای مجازی» نیز پاره‌ای از همین «زندگی بیرونی و عینی» است و باید در تناسب با آموزه «توحید» تحول یابد. پس ما در فضای مجازی نیز باید «زندگی موحدانه و مؤمنانه» را رقم بزنیم و آن را بیگانه از دین تصور نکنیم.

 

  1. تدبیر فضای مجازی پاره‌ای از تکلیف‌مندی نسبت به «جامعه‌پردازی توحیدی» است

طرح اسلام به ‌صورت یک مسلک «دارای اصولی منسجم و هماهنگ» و «ناظر به اجتماع و زندگی جمعی انسان‌ها» یکی از فوری‌ترین ضرورت‌های تفکر دینی است؛ زیرا پیش ‌از این مباحثات و تحقیقات اسلامی غالباً فاقد این دو ویژگی بس‌ مهم بوده‌اند. از این‌رو در «مقایسه اسلام با مکاتب و مسالک اجتماعی این روزگار»، پژوهشگران و جویندگان به نتیجه ثمربخش و قضاوت قاطعی نرسیده‌اند؛ چون اغلب بحث‌ها «ذهنی» و «دور از حیطه تأثیر عملی و عینی و به‌خصوص اجتماعی» انجام شده و بیش از «معرفتی ذهنی» به بار نیاورده و نسبت به «زندگی جمعی انسان‌ها» مخصوصاً در مورد تعیین «شکل و قواره جامعه» نظریه روشن و مشخصی را ارائه نداده‌اند.(۱۰)

مسئله این است که پیشنهاد رسول اکرم «ص» در باره «کیفیت اجتماع» چه بود؟(۱۱) توحید وقتی مؤثر و مفید است که «شکل» و «نظامات» خاصی را برای زندگی، آن‌ هم نه ‌فقط برای «زندگی شخصی» بلکه برای «زندگی اجتماعی» پیشنهاد کند.(۱۲) از آنجا که رسولان الهی می‌خواستند «نظام جاهلی/ ظالمانه/ غیرانسانی/ غیرفطری» را به «نظام الهی/ قواره اجتماعی توحیدی/ قلمرو حکومت خدا» تبدیل کنند با «مبارزه با طواغیت» درگیرشدند.(۱۳) قرآن کریم ابعاد و رویه‌ها و اندام‌های مختلف بنای توحیدی جامعه را در ضمن صدها آیه و با بهترین بیان و رساترین شیوه‌ها بیان کرده است.(۱۴)

قاعده منتج از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه افزون بر ساحت عمل باید ساحت «نظام اجتماعی» را نیز به دینداری اضافه کرد و دین را در قالب یک نظام اجتماعی استقرار بخشید. دین شأن ساختاری دارد و می‌خواهد «رویه‌ها و سازوکارهای اجتماعی» را متناسب با خود را صورت‌بندی کند. از این‌رو باید «نظام فرهنگی اسلام» را طراحی کرد و در مقام تدبیر فرهنگی بر «نظامات فرهنگی جامعه اسلامی» اثر گذاشت.

از این منظر نیز نمی‌توان به فضای مجازی بی‌اعتنا بود و آن را به حال خود رها کرد؛ زیرا فضای مجازی جزو «ساحات و شئون ساختاری جامعه» است و در کنار فضای واقعی باید «بازسازی ساختاری» شود. در واقع به همان دلیلی که نباید از جامعه واقعی غفلت کرد، باید جامعه مجازی را نیز در یافت و به تدبیر و طراحی آن اهتمام ورزید. بر این ‌اساس باید تأمل کنیم که اسلام چگونه بر فضای مجازی سایه ساختاری می‌اندازد و آن را به یک «ساختار دینی و موحدانه» تبدیل می‌کند؟

 

  1. تهاجم فرهنگی در بستر فضای مجازی یک «مسئلۀ اجتماعی واقعی و نوپدید» است

در صد سال قبل این‌ همه «راهزن فکر/ ایمان/ عقیده» وجود نداشت و هنوز دست‌ دشمن در «داخل پیکر جامعه ما» به این شکل راه نیافته بود؛ چون هنوز به این نتیجه نرسیده بود که باید «ایمان دینی اصیل مردم» را از آنها گرفت تا بتوان بر آنها مسلط شد.(۱۵)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه از لحاظ فرهنگی وارد دوره تاریخی متفاوتی شده‌ایم که نیاز به «چاره‌اندیشی تازه» دارد. امروزه آنچه‌ که از نظر فرهنگی در جریان است «تهاجم فرهنگی» است، نه «تبادل فرهنگی». از آنجا که «موضوع» و «متعلق» تهاجم فرهنگی، «ایمان دینی مردم» است، باید «آرایش فرهنگی جنگی» داشته باشیم و این نقطه مورد تهاجم را حفظ کنیم.

در این ‌میان فضای مجازی به «گسترده‌ترین» و «وسیع‌ترین» میدان منازعه و ستیز فرهنگی تبدیل شده و گوی سبقت را از فضای واقعی ربوده و وضع نگران‌کننده‌ای را رقم زده است. اگر در فضای واقعی نباید تهاجم فرهنگی را ساده و کم ‌اهمیت انگاشت، در فضای مجازی نیز باید این دغدغه را داشت، زیرا فضای مجازی به دلیل «رها/ ول/ و به ‌خود وانهاده ‌بودن» و «نامحسوس/ نامشخص/ و پنهان‌ بودن»، بستر مساعدتری برای تقابل و توطئه است.

 

  1. تبعیت از تدبیر غرب در فضای مجازی همچون «اتخاذ اله» است

«اله» در اصطلاح قرآن کریم موجودی است که انسان در مقابل او با «تقدیس/ تعظیم/ تکریم» خضوع می‌کند و «سررشته تدبیر زندگی»‌اش را به او می‌سپارد. هرچه که بر زندگی انسان «حکومت» کند، اله است.(۱۶) پس «اطاعت» غیر خدا «عبادت» اوست. توحید عبارت است از آنکه انسان به ‌صورت «منحصر» فقط از «خدا/ برنامۀ خدایی/ نظام خدایی/ تشکیلات الهی» اطاعت کند.(۱۷) نفی عبودیت خدانماها، چه در لباس قدرت‌های مذهبی (اَحبار و رُهبان) و چه در لباس قدرت‌های دنیایی (طاغوت، ملأ و مُترف) لازمه قطعی توحید است.(۱۸) «طاغوت» یعنی قدرت طغیانگر در مقابل ارادۀ خدای ‌متعال.(۱۹)

بر اساس برهان مالکیت مطلق الهی، بینش توحیدی می‌گوید چون تمام ممکنات و موجودات از یک مبدأ «آفریده» و «ساخته» شده‌اند؛ همه باید فقط از او فرمان ببرند.(۲۰)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه در قلمروی فرهنگی نیز باید موحدانه زندگی کنیم و در پی «سبک زندگی توحیدی» باشیم. از آنجا که «تسلیم‌ شدن در برابر موج جهانی‌گری فرهنگی» و «تبعیت از فرهنگی غربی» به ‌معنی «عبادت غرب» است، باید بر ارزش‌های فرهنگی اسلامی خویش اصرار بورزیم. از جمله تسلیم ‌شدن در برابر تحمیل‌ها و اقتضاهای فضای مجازی غرب‌ساخته و تن ‌در دادن به قواعد آن، «نافی روح توحیدی جامعه اسلامی» است.

 

  1. فضای مجازی نباید موجب «هضم‌شدن» ما در فرهنگ غربی شود

«ولایت» یعنی «به ‌هم‌پیوستگی/ هم‌جبهگی/ اتصال شدید» یعنی کسانی‌که فکر واحدی دارند و جویای هدف واحدی هستند و در یک راه قدم برمی‌دارند و افراد این جبهه باید هرچه بیشتر به همدیگر متصل باشند و خود را از جبهه‌های دیگر جدا کنند تا «از بین نروند» و «هضم نشوند»(۲۱): وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ؛(۲۲) و هر که از شما مؤمنان با آنها دوستی کند، به‌حقیقت از آنها خواهد بود. غیرمسلمانان را به‌ عنوان «ولی» نگرفتن، به‌ معنی «هم‌جبهه قلمداد نکردن آنها/ قرار نگرفتن در صف آنها/ در مقابل خویش دانستن‌ آنها، نه در کنار خویش» است(۲۳): مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛(۲۴) محمّد(ص) پیامبر خداست و کسانى‌که با اویند، بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند.

آنها از لحاظ فکری بر ضد مسلمانان هستند و دین مسلمانان به زیان آنهاست. ازاین‌رو دل آنها با مسلمانان نرم نخواهد شد و آنها همت بر نابودی اسلام گماشته‌اند: یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً؛(۲۵) جامعه مسلمان نباید «وابسته و پیوسته به عناصر خارج از وجود خود» باشد و «پیوستگی به غیرمُسلم» داشته باشد، اما این امر به ‌معنی آن نیست که «به‌کلی» رابطه نداشته باشد و در «انزوا» به ‌سر ببرد، بلکه مسئله «وابسته‌ نبودن/ دنباله‌رو نبودن/ در قدرت‌های دیگر هضم و حل نشدن/ استقلال» است.(۲۶)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه باید در پی تحقق «استقلال فرهنگی» باشیم و مجال ندهیم موج «یکسان‌سازی فرهنگی در ابعاد جهانی» ما را در خود فرو ببرد. همچنین باید اولویت ارتباطات و تعاملات فرهنگی ما با «جوامع اسلامی» باشد، نه «جوامع غربی». از این‌رو باید در عین اینکه از «فضای مجازی جهانی/ عمومی/ غربی» استفاده می‌کنیم، در پی راه‌اندازی «فضای مجازی اختصاصی/ بومی/ ایرانی» نیز باشیم تا «مرزها» و «حریم‌ها»ی فرهنگی‌مان نسبت به غرب مشخص و برجسته باشند.

اگر باید تمدن غربی را «غیر» و «دیگری» به ‌شمار آوریم، باید فضای مجازی برخاسته از آن را نیز امری بیگانه قلمداد کنیم و حریم‌ها و فاصله‌ها را نادیده نگیریم. اصرار بر استفاده از «شبکه ملی اطلاعات» و «شبکه‌های اجتماعی بومی» ریشه در همین اندیشه دارند.

 

  1. «مقاومت» در برابر تحمیل‌های فضای مجازی غربی ممکن است

نهضت‌های دینی با رعایت دو شرط «ایمان» و «صبر» پیروز خواهند شد. صبر یعنی «مقاومت/ از میدان در نرفتن/ کار را در لحظه حساس و خطرناک، رها نکردن». از این‌رو در طول تاریخ نبوت‌ها هرجا که پیامبری از طاغوت زمان شکست خورده، برای این بوده که پیروانش «ایمان کافی» یا «صبر کافی» نداشتند.(۲۷) برخی از مؤمنان در آنجا که دین و پایبندی به احکام دین به زیانشان است، دیگر به دین وفادار نیستند،(۲۸) در حالی ‌که انسان وقتی مؤمن است که ایمانش «گهگاهی/ فرصت‌طلبانه/ نفع‌طلبانه» نباشد.(۲۹) و این‌ همه بدان دلیل است که «ارادۀ انسان» در ساختن تاریخ دخالت دارد.(۳۰)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه چون دینداری حقیقی، نیازمند «تحمل مشقات و سختی‌ها»ست، باید «روحیه صبر و مقاومت» را در مخاطب فرهنگی، تقویت و راسخ کرد. حوالت تاریخی ما گرفتارشدن در سیر فرهنگی انحطاطی نیست، پس باید از این امکان تاریخی و ظرفیت طبیعی و تکوینی در جهت «گسترش خیر و صلاح فرهنگی» استفاده کرد. می‌توان در برابر ساختارهای فرهنگی مسلط غربی، از جمله فضای مجازی غرب‌ساخته «مقاومت» کرد، بلکه می‌توان آنها را در هم ‌شکست. مقاومت «دست‌ و پا زدن‌های بی‌حاصل» نیست و تقدیر محتوم ما با انفعال و دنباله‌روی و عقب‌نشینی گره نخورده است. انقلاب اسلامی نشان داد که در همین جهان تجددزده و آغشته به ارزش‌های غربی می‌توان برخلاف جهت رودخانه شنا کرد و موفق هم شد.

 

  1. باید در جامعه در برابر تهدیدهای فضای مجازی «مصونیت» به ‌وجود آورد

ایمان به‌ معنی باور(۳۱) دو گونه است: «ایمان مقلدانه/ متعصبانه/ غیرآگاهانه» و «ایمان منطقی/ دلیل‌مَدار/ آگاهانه». «ایمان مقلدانه» متکی به «تعصب» یعنی جانبداری بدون «دلیل» و «منطق» و از روی «احساس» و نه «دلیل»(۳۲). کسب ایمان مقلدانه آسان، ولی زائل‌شدنش هم آسان است. (۳۳) در حالی‌که ایمان انسان باید آنچنان آگاهانه انتخاب شده باشد که حتی در «سخت‌ترین شرایط» نیز از بین نرود.(۳۴) «ایمان ارزشمند»، ایمان آگاهانه/ توأم با درک و شعور/ از روی بصیرت/ با چشم باز/ بدون ترس از اشکال است.(۳۵) از این‌رو سخن‌ گفتن ما در «محافل عمومی» نباید به‌ صورت «سخنرانی» در معنای مصطلحش باشد، بلکه بهتر است که به صورت «درس» باشد. چه مانعی دارد که در یک «محفل عمومی»، مردم برای شنیدن مطالبی آماده شوند که مانند درس، «مشکل» و «محتاج به تأمل و تفکر» است؟ تا کی باید از محافل عمومی امید «بهتر/ بالاتر/ عمیق‌تر اندیشیدن» نداشته باشیم؟!(۳۶)

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه باید اثر فعالیت فرهنگی، «ماندگار/ پایدار»، و هویت آن «معرفتی/ محتوایی/ عقلانی/ عمیق» باشد. پس باید در فعالیت فرهنگی، «احساسات/ عواطف/ هیجان‌ها/ شورها» حاشیه‌ای و فرعی باشند. همچنین منع/ انسداد فرهنگی، مجاز است، اما «اصالت» و «امکان تحقق کامل» ندارد. از این‌رو راهبرد اصلی و بنیادی، «مصونیت فرهنگی» است، نه «منع فرهنگی».

در مقام تدبیر فضای مجازی باید بر «سواد رسانه‌ای» افزود و قدرت تجزیه ‌و تحلیل رسانه‌ای را در افراد جامعه ایجاد کرد. افراد جامعه هر چه «ساده‌تر/ سطحی‌تر / کم‌مایه‌تر» باشند، راحت‌تر در برابر موج‌های تخریبی جبهۀ دشمن در فضای مجازی برانگیخته می‌شوند و فریب می‌خورند، اما اگر از درون «قوی» و «مقتدر» باشند و «توان رویارویی» داشته باشند، گرفتار «انفعال» و «اغوا» نخواهند شد. «نظریۀ استحکام ساخت درونی نظام» که توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مطرح شده است، بر همین معنا دلالت دارد.

 

  1. باید از طریق «دگرگونی‌های ساختاری»، فضای مجازی را تدبیر کرد

انبیای الهی آمده‌اند تا انسان‌ها را از «بدی‌ها/ پستی‌ها/ جهالت‌ها/ رذیلت‌های اخلاقی/ پوشیده‌ ماندن استعدادهای درونی» نجات بدهند و انسانی کامل و متعالی بسازند.(۳۷) لکن نظر انبیای الهی در باره «کیفیت تربیت‌های انسانی» این بود که «تربیت فردی» کافی نیست و باید در پی «تربیت اجتماعی» بود.(۳۸) انبیای الهی معتقدند که برای ساختن انسان باید «محیط/ کارخانه/ نظام/ جامعه متناسب و سالمی» را ایجاد کرد، نه اینکه انسان‌ها را به ‌صورت «فردی/ تکی/ مجزا/ مستقل» تربیت کرد؛ چون در این ‌صورت زمان از دست خواهد رفت.(۳۹)

تربیت انسان‌ها به صورت فردی دور از شأن انبیای الهی است؛ زیرا آنها می‌خواستند با استقرار «جامعه توحیدی»، «محیط مساعد»ی ایجاد شود که انسان‌ها در آن به صورت «گروهی» و «فردی» ساخته شوند.(۴۰) در محیط جاهلی «مکه»، رسول اکرم«ص» از آنجا که در «آغاز راه» است، باید در مدار «تربیت فردی و موردی» حرکت کند تا برای استقرار نظام توحیدی، نیروهای لازم فراهم شوند، اما پس از آنکه چنین خواصی تربیت شدند و ایشان توانست در «مدینه» به قدرت سیاسی دست یابد، روش از «انسان‌سازی فردی» به «انسان‌سازی ساختاری» تغییر ‌کرد که بسیار گسترده بود و در آن انسان‌ها به ‌صورت «فوج ‌فوج» جذب می‌شوند(۴۱): «وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا؛(۴۲) و ببینى که مردم دسته ‏‌دسته در دین خدا درآیند.» همچنین

در جامعه غیرالهی انسان‌ها حتی اگر هم بخواهند صالح و مؤمن باشند، کار بر آنها «دشوار» است و جامعه از هر سو به آنها «فشار» می‌آورد و آنان را به ‌سوی ضلالت و تباهی سوق می‌دهد، اما در جامعه الهی همه مناسبات و قواعد و ساختارها، «محرک» و «مشوق» انسان به‌ سوی معنویت و توحید و خیرند.(۴۳) در جامعه اسلامی حسنات و خیرات در دسترس و اختیار همه است و هر آنچه ‌که برای انسان مضر و مخرب است، از طریق ممنوعیت‌های قانونی از دسترس خارج شده است. این بدان ‌معناست که نظامی توحیدی در جامعه مستقر شده است(۴۴): یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ؛(۴۵) [پیامبر] آنان را به کار پسندیده فرمان مى‏‌دهد، و از کار ناپسند بازمى‌دارد و براى آنان چیزهاى پاکیزه را حلال و چیزهاى ناپاک را حرام مى‏‌گرداند و قیدوبندهایى را که بر ایشان بوده است، از [دوش] آنان برمى‌دارد.»

قاعده برخاسته از این مبنای نظری در زمینه فضای مجازی عبارت است از اینکه هرگز نباید به «تدبیر‌های تنگ‌دامنه/ محدود/ اقلی» بسنده کرد، بلکه «تجدیدنظر در ساختارها» یک ضرورت قطعی و حتمی است. یعنی باید در مقابل فضای مجازی موجود که به تمدن غربی تعلق دارد، «فضای مجازی رقیب/ بدیل/ موازی» ایجاد کرد و از این طریق به «تقابل ساختاری» روی آورد. دست‌کم باید در همین بستر مجازی موجود، «جریان‌ها/ موج‌ها/ خیزش‌های پهن‌دامنه و گسترده»ای را به‌وجود آورد و بازی را به نفع خود تغییر داد.

به‌ بیان ‌دیگر باید حضور و فاعلیت ما در فضای مجازی، «محسوس/ مشهود/ چشمگیر» باشد، به‌طوری‌که «تهدید» به «فرصت» تبدیل شود و به‌جای ما دشمن عرصه را بر خود تنگ ببیند. پس باید «اتفاق‌های بزرگی» را رقم زد و «گام‌های بلندی» برداشت. دیگر اینکه برای بازسازی و تجدیدنظر ساختاری باید در قدم اول به تربیت نیروهای فرهنگی توانمند و مؤمنی که همچون چریک‌های قوی و زیرک به نقش‌آفرینی تحول‌زا در زمینه تدبیر فضای مجازی می‌پردازند و نقشه راه را طراحی می‌کنند، همت گمارد.

 

پی‌نوشت:

  1. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن: ۳۹۹٫
  2. همان: ۳۸۱٫
  3. همان: ۹۹٫
  4. همان: ۱۰۰٫
  5.  همان: ۱۹۵٫
  6. همان: ۴۹۳٫
  7.  همان: ۲۲۵٫
  8. همان: ۲۰۸٫
  9. همان: ۴۹۶٫
  10. همان: مقدمه.
  11. همان: ۴۱۰٫
  12. همان: ۲۰۸٫
  13. همان: ۳۶۵٫
  14. همان: ۲۲۵٫
  15. همان: ۸۸٫
  16. همان: ۱۸۷٫
  17. همان: ۲۴۸٫
  18. همان: ۲۳۶٫
  19. همان: ۴۳۲٫
  20. همان: ۱۹۲٫
  21. همان: ۵۲۰٫
  22. مائده: ۵۱٫
  23.  طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ۵۲۵٫
  24. فتح: ۲۹٫
  25. ممتحنه: ۲٫
  26. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن: ۵۵۵- ۵۵۶٫
  27. همان: ۴۵۴٫
  28. همان: ۱۲۰٫
  29. همان: ۴۵۳٫
  30. همان: ۱۳۹٫
  31. همان: ۸۸٫
  32. همان: ۸۷٫
  33. همان: ۸۷٫
  34. همان: ۸۸٫
  35. همان: ۸۶٫
  36. همان: ۸۹٫
  37. همان: ۳۸۲٫
  38. همان: ۴۱۰
  39. همان: ۳۸۴٫
  40. همان: ۳۸۶ و ۵۱۸٫
  41. همان: ۳۸۶٫
  42. نصر: ۲٫
  43. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن: ۵۱۷٫
  44. همان: ۳۹۲٫
  45. اعراف: ۱۵۷٫

 

منبع:

[حضرت آیت‌الله] سید علی خامنه‌ای؛ طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن؛ تهران: مؤسسه ایمان جهادی، ۱۳۹۶٫

16آوریل/21

دلارآم انسان ناآرام

نیل پستمن استاد علوم و فنون و ارتباطات در دانشگاه نیویورک و جامعه‌شناسی است، او کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» از زوال تفکر و فرهنگ آمریکایی یاد کرده و معتقد است جامعه آمریکا از دقیقه‌ای به دقیقه دیگر احمق‌تر می‌شود، حرمت‌های فردی و جمعی، قداست نمادهای مذهبی، احترام مظاهر ملی و سمبل‌های فرهنگی و … تحت تأثیر رسانه‌ها، شکسته و از ارزش تهی شده و اثربخشی و قدرت سازندگی خود را از دست داده‌اند.»

پیشتر نیز نویسنده‌ای در نقد جامعه به‌شدت بی‌توجه به حقیقت و غرق در مصرف آمریکا کتابی نگاشت و نماد جهان مدرن را که تنها  پیگیر شادی و لذت است به چالش کشاند و اینکه در تمدن مادی غرب، مبدأ تاریخ به جای تولد مسیح«ع»، سال شروع به کار خط تولید هنری فورد شده و مردم به جای خدا ، فورد را می‌پرستند. هدف از زیستن، شادی و مصرف، شده است و دولت برای چرخیدن موتور اقتصاد در شعارهای تبلیغاتی‌اش بی‌وقفه مصرف بیشتر را نیشتر می‌زند.

مهماتما گاندی که خود و کشورش سال‌ها زخم خوره تازیانه سلطه و ستم غربی بودند ، در کتاب «این است مذهب من» تمدن غرب را قدرت مادی مهاجم، سلطه‌طلب، فسادانگیز و در عین حال پوچ و دارای درخشندگی کاذب می‌شناسد و معتقد است که آدم غربی، هوس را جایگزین هوش کرده و از تأمل در باطن خود عاجز است. او با خوردن مشروب و اعمال جنسی لجام گسیخته، در پی نسیان و هدر دادن خویش است. ترس از تنهایی و سکوت و توسل به پول، او را از شنیدن ندای باطن باز می‌دارد و محرک او در فتح جان و ایجاد آشوب و فساد در سراسر دنیا، از ناتوانی او در حکومت بر خویشتن ریشه می‌گیرد. باید انتظار کشید تا تمدن غرب، خود حکم محکومیت خویش را صادر کند.

در این روزهای لرزان تمدن غربی که در هنگامه لجنزار گفتاری و کرداری انتخابات آمریکا، چهره زشت و به هم ریخته دموکراسی مورد ادعایش ‌را عیان کرد، درنگ در این فرمایش حکیم فرزانه انقلاب ستودنی است:

«یکی از نقاط امید، فرسودگی جبهه‌ مقابل ماست. بنده قاطعانه می‌گویم که امروز تمدن غرب دچار انحطاط و واقعاً در حال زوال و لب گودال است: «عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِه؛ فی نارِ جَهَنَّم.» البته حوادث و تحولات جوامع به‌تدریج اتفاق می‌افتند و زود احساس نمی‌شوند. حتی خود اندیشمندان غربی این را احساس کرده‌اند و بر زبان می‌آورند. این هم یکی از نقاط امید ماست. تمدن غربی و مادی در مقابل ما رو به فرسودگی است.

درهم شکستن فکر و عمل دشمن و برچیدن بساط ظلم، همواره آرزوی مستضعفان عالم بوده است که در این مقطع به عنوان یک باور عمومی و جهانی عرض اندام می‌کند. مهم گرایش دل‌ها و دیده‌ها به سمت منجی موعود و جهت‌گیری خرد و کلان برای آشنایی بیشتر با امامی است که «جهان را پر از عدل و داد می‌کند، بعد از آن که غرق ظلم و جور  می‌شود»..

أَیْنَ قَاصِمُ شَوْکَهِ الْمُعْتَدِینَ؛

کجاست شکننده ابهت و عظمت تجاوزکاران؟

کجاست ویران‌کنندۀ بناهای شرک و نفاق؟

کجاست نابود کننده اهل فسق و گناه و طغیان‌گری؟

کجاست قطع‌کننده شاخه‌های درختان و دروکننده زراعت‌های گمراهی و فساد و نقاق؟

کجاست محوکننده آثار و نشانه‌های اندیشه‌های باطل و هواهای نفسانی؟

کجاست قطع‌کننده ریسمان‌های دروغ، بدعت و تهمت؟

کجاست در هم کوبنده سرکشان و متمردان؟

کجاست ریشه‌کن‌کنندۀ اهل لجاجت و گمراهی و بی دینی؟

سال نوی شمسی که مزین به دو میلاد مهدی صاحب الزمان(عج) است، فرصتی مناسب برای انس، ارادت و ارتباط بهتر و بیشتر همگان با منبع برکت، دانش ، درخشندگی، زیبایی و خیرات است. در این راستا می‌توان با محوریت موعودی که دلارآم انسان ناآرام است، حرکت فراگیر انزجار از نظام سلطه را شکل داد و بر فعالیت دقیق در پرتو پویش انتظار منجی تکیه کرد.

29جولای/20

غرب بدون سانسور

مقدمه

این مقاله به منظور تخریب چگونگی زندگی و عدم آرامش انسان‌ها در غرب نیست، زیرا خود غربی‌ها به این زندگی عادت کرده‌اند و با همین فرهنگ زندگی می‌کنند. اما هدف این مقاله، از یک طرف تکذیب تبلیغاتی است که برای رفاه و خدمات مختلف، اعم از خدمات شهری، پزشکی، حمل ونقل، غذایی، و… و تبلیغ مهاجرت به آن کشورها می‌شود واز طرف دیگر توضیح و روشنگری در اشکالاتی است که در مقایسه با خدمات در غرب به خدماتی که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به شهروندان ایرانی ارائه می‌کند انجام می‌شود.

این مقاله توسط کسی نوشته می‌شود که دوره‌ کارشناسی ارشد و دکترای خود را در اروپا (انگلستان) گذرانده و در آنجا به‌طور ملموس سختی زندگی را حس کرده است؛ اما به دلیل اینکه، زمان تحصیل اینجانب به ۳۵ سال قبل برمی‌گشت، برای اطمینان از مطالبی که می‌نویسم، در پایان بهمن ماه ۹۸ از یکی از خواهران عزیز ایرانی که مدرک مهندسی مکانیک از دانشگاه شریف دارد و همسر یک مسلمان شیعه انگلیسی و سال‌هاست در انگلیس زندگی می‌کند، خواهش کردم اطلاعات مورد نیاز را در شرائط امروز انگلستان بنویسند و بفرستد. ایشان این زحمت را قبول کرد که در اینجا صمیمانه از ایشان تشکر می‌کنم. آنجه در گزارش ایشان بود، بسیار بدتر از ۳۵ سال پیش بود؛ لذا در بسیاری از موارد در متن از نوشته‌ها و نقل به مضمون از ایشان را خواهم آورد.

اینجانب  بیش از چهار سال در کشور انگلیس زندگی کردم و هرچه می‌نویسم تجربه‌ شخصی یا مشاهدات است. خانم مهندس نیز در حاشیه‌ مطالب خود نوشته‌اند، «همه‌ مواردی که می‌نویسم، یا خود شخصاً تجربه  و یا از نزدیک در بین اطرافیان مشاهده کرده‌ام.»

 

زندگی در غرب، آب یا سراب

تبلیغات زیاد برای رفاه موجود در غرب، خصوصاً توسط افرادی صورت می‌گیرد که به صورت توریست به اروپا و آمریکا می‌روند و با هزینه‌ها‌ی زیاد در هتل‌های خوب و بسیار چشمگیر و ترغیب کننده به سر می‌برند. عده‌ دیگری نیز که به هر دلیلی در غرب زندگی می‌کنند، به گونه‌ای رفاه بی‌حد و حصر عمومی در این کشورها را تبلیغ می‌کنند و مرتباً تعدادی از فامیل‌های خود را برای زندگی به آنجا می‌برند. در این مورد در پایان کار یک ماجرای جالب را عرض می‌کنم.

در ابتدا برای صرفه‌جویی در نوشتن مطالب پیشنهاد می‌کنم، برای مطالعه‌ زندگی در غرب به سایت «خارج بدون فیلتر» مراجعه فرمایید. موارد بسیار زیادی از کشورهای مختلف درآن سایت آمده است.

 

انواع خدمات در انگلستان

خدمات شهری

در انگلستان از فضاسازی‌های شهری که در شهرهای ایران به چشم می‌خورد، خبری نیست و شهرداری‌ها کار شهرسازی خاصی را در سطح شهر انجام نمی‌دهند. در پارک‌ها هم اغلب فضای طبیعی پارک وجود دارد و حتی حوضچه‌های آب مرتباً نظافت نمی‌شوند. وسایل بازی در پارک‌ها از ساده‌ترین ابزار ساخته شده‌اند و هیچ هزینه‌ جدی برای پارک‌ها انجام نشده است. البته به دلیل شرایط آب و هوایی و پوشش گیاهی طبیعی همه جا به‌طور طبیعی سرسبز است.

نظافت شهرها و پاک‌سازی خیابان‌ها به‌گونه‌ای که دائماً توسط کارگران شهرداری در ایران انجام می‌شود، در انگلستان  وجود ندارد و اگر در شهر بگردید در بسیاری از مناطق، خیابان‌هایی را مشاهده می‌کنید که از همه جای آن آلودگی می‌بارد، به‌طوری که هیچ ایرانی‌ای انتظار این فقدان نظافت شهری را در اروپا ندارد.

 

جمع‌آوری زباله

در انگلستان، زباله‌ها هفته‌ای یک بار جمع‌آوری می‌شوند، اما یک هفته فقط زباله‌های بازیافت را می‌برند و یک هفته زباله‌های خانگی را. یعنی عملاً زباله‌ای که در ایران هر روز حداقل یک تا دو بار جمع‌آوری می‌شود در آنجا هر دو هفته یک بار جمع می‌شود. اما این دو هفته یک بار هم فقط یک کیسه زباله، اگر بیشتر‌ از یک کیسه بود، یا باید خود شما آن را به محل تجمیع زباله‌ها ببرید، یا بابت هر کیسه اضافی به مسؤل ماشین زباله شهرداری، انعام بدهید که این دومی آسان‌تراست.

 

موش‌ها

وجود موش در جوی‌های شهر و یا در گوشه و کنار خانه‌ها که در ایران یک معضل به حساب می‌آید و برنامه‌های مستمر برای حذف آنها وجود دارد، در انگلستان بسیار عادی است. خیلی از موش‌ها بسیار بزرگ و واقعاً وحشتناک هستند.

 

روشنایی در شهر

بسیاری از معبرها، خیابان‌ها و اتوبان‌ها حتی در شهرهای بزرگ یا روشنایی و چراغ‌های روشن کننده ندارند، یا اگر هم دارند به خاطر گران بودن انرژی خاموش هستند. در چند ماه اول زندگی در انگلستان، برای ایرانی‌ها به دلیل عادت داشتن به روشنایی خیابان‌ها و اتوبان‌ها در ایران، عبور و مرور در شب، بسیار مشکل است.

 

خدمات در بحران‌ها

در انگلیس بر اثر بارش‌های سنگین باران، برخی مناطق مسکونی به‌شدت دچار آب گرفتگی می‌شوند. با اینکه مقدار آب در مقایسه با بارش‌ها و سیل‌های سال‌های اخیر ایران اصلاً قابل توجه نیست، روزها و هفته‌ها طول می‌کشد تا این مناطق مسکونی پاک‌سازی شوند.

در چند سال اخیر بارش برف‌های سنگین در انگلیس وجود نداشته است، ولی سال گذشته که بارش برف به حدود ۳۰ سانتی‌متر رسید، تردد در بسیاری از مناطق مختل شد و هیچ بخش خدماتی‌ای، اعم از پلیس، شهرداری و…. کاری برای باز کردن راه نکرد.

در اروپا و انگلستان، اجازه‌ استفاده از زنجیر چرخ یا لاستیک یخ‌شکن نمی‌دهند، چون اسفالت‌ها را خراب می‌کند. اکثر خودروها به دلیل نداشتن زنجیرچرخ در برف‌ دور خود می‌چرخند و راه بسته می‌شود. هیچ کسی به‌جز خود رانندگان خودروها، برای باز شدن خیابان یا اتوبان کمک نمی‌کند.

مدتی قبل، طوفان بسیاری از مناطق انگلیس را در بر گرفت. یکی از دوستان که مجبور بود مدتی بعد از طوفان، از شهر صنعتی کاونتری به محل دیگری برود، می‌گفت که سطح اتوبان پر از شاخ و برگ‌های شکسته‌ درختان و رانندگی در آن بسیار خطرناک و مشکل بود، اما هیچ بخش خدماتی‌ای، برای جمع کردن شاخه‌های شکسته‌ درختان اقدامی نکرد‌.

 

خدمات پزشکی

در ایران مردم برای کوچک‌ترین بیماری از هر نوع، معمولاً به پزشک متخصص در مطب‌ها، کلینیک‌ها و درمانگاه‌ها و بیمارستان‌ها مراجعه می‌کنند؛ اما در انگلستان اگر به خدماتی از جمله ویزیت پزشک عمومی، آزمایش ، عکس‌برداری، سونوگرافی، و غیره نیاز باشد، باید چندین ماه در نوبت بمانند. در ایران اگر کسی به دلیل مسمومیت با سرگیجه و حالت تهوع شدید به مرکز درمانی مراجعه کند، انتظار دارد که ظرف یک ساعت با تزریق سرم و یا هر داروی دیگر درمان شود و به منزل برگردد، ولی در انگلستان شرایط کاملاً متفاوت است. چنین بیماری باید ساعت‌ها در درمانگاه‌ها منتظر بماند. بعد هم برای بیماری‌هائی چون مسمومیت و سرگیجه و حالت تهوع نهایتاً یک یا دو قرص می‌دهند و بیمار دو تا سه روز با این بیماری دست و پنجه نرم می‌کند تا بدن خودش دفاع کند و بیماری برطرف شود.

 

بیمه و خدمات رایگان

در بیمه و خدمات پزشکی رایگان پایین‌ترین سطح خدمات پزشکی ارائه می‌شوند و برای دریافت آنها هم باید مدت‌های طولانی در نوبت ماند. روال معالجه‌ رایگان با بیمه‌ دولتی این گونه است که در صورت نیاز به خدمات پزشکی اول باید به پزشک خانواده مراجعه شود. در صورتی که نیاز به داروهائی باشد که بدون نسخه قابل دریافت هستند، بیمار باید دارو را شخصاً بخرد. اگر دارو به نسخه نیاز داشت، با کُد داروخانه نسخه می‌دهند و دارو را مجاناً دریافت می‌کند. اگر نیاز به مراجعه به پزشک متخصص بود، بیمار توسط پزشک خانواده به بیمارستان موردنظر معرفی می‌شود؛ اما برای دریافت نوبت از پزشک متخصص، اغلب باید چندین ماه در صف انتظار بماند و بعد از چند ماه که از سوی پزشک متخصص ویزیت ‌شد، چنانچه نیاز به خدماتی مانند عکس‌برداری، سونوگرافی، ام.آر.آی و غیره باشد، باز هم باید چندین ماه دیگر در نوبت بماند. اگر نیاز به جراحی هم  بود، به‌جز موارد اورژانس مثل سکته‌ قلبی و امثال آن، در بقیه موارد باید چند ماه در نوبت ماند. به این ترتیب گاه شروع پیگیری بیماری تا درمان آن بیش از یک سال طول می‌کشد. این در حالی است که در کشوری مانند ایران همه این کارها در یک روز و حداکثر در یک هفته انجام می‌شود. جالب اینکه در انگلیس همه افراد بدون کمترین اعتراض صبر می‌کنند، زیرا اگر بخواهند از امکانات پزشکی به صورت خصوصی و خارج از نوبت اقدام کنند باید مبالغ بسیار هنگفتی بپردازند که از عهده بسیاری از افراد خارج است.

البته دریافت نوبت از پزشک خانواده هم  به‌آسانی صورت نمی‌گیرد. اغلب اوقات پزشک عمومی وقت ندارد و یا مثلاً وقتی برای سرماخوردگی بخواهید مراجعه کنید، برای یک هفته بعد وقت می‌دهد. بعد از مراجعه هم به‌جز مواردی که بیماری خیلی شدید باشد، در بقیه موارد دارویی تجویز نمی‌شود. این امر باعث شده است که افراد در بسیاری از مواقع با وجود سرماخوردگی، گلودرد و سرفه از مراجعه به پزشک خودداری و دوره درمان بسیار طولانی را تحمل ‌کنند.

وقت نداشتن پزشک خانواده یا نیاز به پزشک و درمانگاه در روزهای تعطیل، خود معضل بزرگی است، زیرا باید چندین ساعت در نوبت بمانید تا ویزیت شوید، مثلاً گاهی باید چهار ساعت و یا حتی بیشتر‌ منتظر بمانید.

یکی از دوستان که از مشکل پروستات رنج می‌برد، پس از طی فرآیند فوق، نوبت جراحی‌ای که برایش تعیین شد چهار ماه بعد بود و این در شرایطی بود که در تمام این مدت به ایشان سوند وصل بود و حتی با سوند  سرِ کار می‌رفت. روزی که نوبت جراحی ایشان فرا رسید، سرماخوردگی داشت و تشخیص دادند که به علت عفونت گلو جراحی قابل انجام نیست و مجدداً برای چند ماه بعد به ایشان وقت دادند. این در حالی بود که ایشان برای سرماخوردگی نتوانسته بود از پزشک خانواده وقت بگیرد تا قبل از وقت جراحی درمان شود.

یکی از خانم‌های جوان دوست ما که مشکل سرطان سینه داشت، بعد از جراحی به مدت ده روز تب بالائی داشت و در مراجعات به پزشک هیچ دارویی برایش تجویز نمی‌شد تا اینکه عفونت ناحیه جراحی به‌قدری شدید شد که مجبور بودند دائماً عفونت را تخلیه کنند و بعد از مدت‌ها مشکل عفونی بعد از جراحی، آنتی‌بیوتیک دادند.

در مورد درمان‌های سرطان هم درمان در سطوح بسیار پایین رایگان است و چنانچه بیمار بخواهد به پزشکی غیر از روال عادی مراجعه کند، باید مبالغ هنگفتی را بپردازد. یکی از دوستان ترکیه‌ای مجبور بود به دلیل گران بودن روال درمان سرطان خود هر دو ماه یک بار به ترکیه برود و درمان دوره‌ای خود را در ترکیه انجام بدهد و برگردد. یکی از دوستان که در شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران (هما) کار می‌کرد، برای هر بار معالجه به ایران می‌رفت و برمی‌گشت.

در دوران بارداری آزمایش‌ها و سونوگرافی‌های بسیار کمی انجام می‌شود. اولین سونوگرافی در چهار ماهگی و دو سونوگرافی در دو ماه آخر. از سونوگرافی سه بعدی یا آزمایش‌هایی مانند غربالگری و غیره خبری نیست و چنانچه کسی بخواهد به صورت خصوصی از این امکانات استفاده کند بسیار گران است و افراد به ندرت از چنین امکاناتی استفاده می‌کنند.

یکی از دوستان در اثر سانحه‌ تصادف از ناحیه‌ گردن و کمر آسیب دیده بود و درد بسیار شدیدی داشت. پزشک متخصص اورتوپد برای او فیزیوتراپی تجویز کرد، اما با وجود درد شدید سه ماه در نوبت فیزیوتراپی ماند.

یکی از دوستان که الان در دانشگاه صنعتی اصفهان استاد است، در سال اول اقامت در انگلستان (۱۳۶۳) دستش آسیب دید. اورتوپد تجویز عکس‌برداری و فیزیوتراپی کرد، سال۱۳۶۶ که داشت به ایران برمی‌گشت، نامه آمد که برای معالجه بیایید؛ اما او سه سال قبل وقتی که برای مرخصی به ایران آمده بود، دستش را معالجه کرده بود!

یکی از دوستان ضرورت انجام بیوپسی داشت. بعد از حدود نه ماه فاصله بین معرفی پزشک خانواده تا ویزیت توسط پزشک متخصص و تجویز بیوپسی چندین ماه دیگر باید برای انجام بیوپسی در نوبت می‌ماند.

بیماری‌های پوستی به‌قدری در بین مردم انگلستان رایج است که برایشان عادی شده است. کمتر زن یا مردی خصوصاً از سالمندان را می‌بینید که پاهایشان مشکل پوستی نداشته باشد، اما دنبال معالجه نمی‌روند، چون معالجه‌ای در کار نیست.

اکثر ایرانیان مقیم انگلستان هر گونه عمل جراحی، حتی دندانپزشکی را موکول به آمدن ایران می‌کنند. یکی از دوستان که سال‌هاست در انگلستان زندگی می‌کند می‌گفت من تا حالا در انگلستان عینک طبی هم نخریده‌ام، چون بسیار گران است.

 

 

 

نوبت MRI در کانادا

در قوانین بهداشتی کانادا، برای معالجه در سیستم دولتی، برای گرفتن نوبت MRI  مجبورید حداقل ۱۳۲ روز صبر کنید که این مدت به علت بی‌توجهی دولت دائماً رو به افزایش است.

 

 

یک نمونه هم از آمریکا

پلیس لس‌آنجلس بعد از مدت‌ها بالاخره پرونده‌ ون‌های بیمارستان‌های لس‌آنجلس را باز کرد. این پرونده نشان می‌دهد پزشکان یک بیمارستان، بیمارانی را که به هر دلیلی نمی‌خواهند معالجه کنند، در ون‌هایی می‌ریزند و به محل خاصی می‌برند و آنها را رها می‌کنند.

پزشکان محترم حتی لباس این بیماران را هم به آنها پس نمی‌دهند، چون صاحب ون بیچاره هم خرج بنزین  و… دارد.

در مواردی بیماران را با لباس بیمارستان و گاهی روی ویلیچر در خیابان پرت می‌کنند تا دیگر هوس نکنند مریض شوند. در مواردی بیمار بدبخت بعد از پرت شدن از روی ون، از روی ویلچرش روی زمین می‌افتد و سعی می‌کند سینه‌خیز خود را روی آسفالت خیابان بکشد ت به پیاده‌رو برسد و زیر ماشین نرود.

 

خدمات آموزشی

در انگلستان در هر مقطع آموزشی برای هر درس چهار سطح وجود دارد که اگر دانش‌آموزی در هر یک از دروس ضعیف باشد به گروه سطح پایین‌تر منتقل می‌شود و هیچ زحمتی برای پیشرفت درس او صورت نمی‌گیرد.

مقطع سال آخر آموزش در کالج است و دانش‌آموزان سال بعد به دانشگاه می‌روند. غیبت معلم و عدم حضور آنها در کلاس فوق‌العاده زیاد است. اگر چنین شرایطی در یکی از مدارس ایران اتفاق می‌افتاد با اعتراض و برخورد شدید والدین مواجه می‌شد، ولی در اینجا کسی حتی اظهار نارضایتی هم نمی‌کند.

برای شرکت در المپیادهای دانش‌آموزی هم برای ارتقاء سطح دانش‌آموزان کمترین تلاش و هزینه‌ای مصرف نمی‌شود، چون آنان می‌دانند که می‌توانند خیلی راحت دانش‌آموزان برتر کشورهای آسیایی را جذب کنند، لذا نیازی به سرمایه‌گذاری نمی‌بینند. شروع تحصیل کودکان از چهار سالگی اجباری است. به این ترتیب شهروندانی به صورت برده‌هایی تربیت می‌کنند که هرگز به سیستم حکومتی، خصوصاً خانوده‌ ملکه هیچ اعتراضی نمی‌کنند.

اروپائی‌ها اکثراً زحمت چندانی برای تحصیل در رشته‌های سخت نمی‌کشند و حتی معروف است که این آسیایی‌ها هستند که به دنبال رشته‌های تحصیلی پزشکی و مهندسی می‌روند. نظام آموزشی هم بر تربیت نیروهای متخصص و فنی اصراری ندارد، چون می‌تواند خیلی راحت در زمینه‌های مختلف، متخصص از کشورهای آسیایی وارد کند و نیازی به سرمایه‌گذاری نیست. در مراجعه به مراکز پزشکی این مطلب به‌وضوح مشاهده می‌شود، زیرا ۹۰ درصد پزشکان و متخصصان در انگلستان از کشورهای آسیایی هستند. هزینه‌ مدارس  و کلاس‌های آموزشی خصوصی  به‌قدری بالاست که کمتر کسی از آنها استفاده می‌کند.

 

بهداشت عمومی

جهت صرفه‌جویی در مصرف آب و به‌ویژه آب گرم، در اغلب مکان‌های عمومی و حتی منازل، شیرهای آب سرد و آب گرم کاملاً مجزا هستند و به دلیل نبودِ شیر مخلوط آب گرم و آب سرد  در بسیاری از منازل، به جای استفاده از دوش برای حمام، آب  گرم و سرد را به اندازه‌ لازم در وان حمام تنظیم می‌کنند و همه‌ اعضای به ترتیب، اول مرد، بعد زن و بعد بچه‌ها از همین آب استفاده می‌کنند. حتی همین حالا هم در اکثر منازل دوش و شیر مخلوط آب وجود ندارد. بسیاری از منازل هم فاقد سیستم مرکزی برای آب گرم هستند. لذا مثلاً در آشپزخانه فقط آب سرد موجود است. حجم مخزن آبگرمکن‌ها ۴۰ لیتر است، در حالی که مخازن‌ ایران حداقل ۳۰۰ لیترند.

 

 

 

لباس‌شویی عمومی

بسیاری از افراد برای شستن لباس‌های خود به مراکزی که ماشین‌های لباسشویی بزرگ دارند مراجعه می‌کنند و لباس‌ها را در آنجا می‌شویند. کسانی که بودجه متوسطی دارند، لباس‌ها را در خشک‌کن هم خشک می‌کنند، ولی فقیرترها خشک نمی‌کنند و لباس‌های خیس را به منزل می‌برند و خشک می‌کنند. این ماجرای لباس شستن، به دلیل نوبت و زمان شستشو، بعضی وقت‌ها دو سه ساعت طول می‌کشد. انتقال آلودگی لباس‌ها به افراد بعدی هم وجود دارد. این دستگاه‌ها خشکشویی نیستند که مایع ضدعفونی کننده داشته باشند و مانند ماشین‌های لباسشویی منزل هستند.

 

بهداشت محیط داخل مدارس

ایرانیان در اولین برخورد از بهداشت و نظافت محیط داخل مدارس و مهدکودک‌ها بسیار متعجب می‌شوند.  در مدرسه‌ پسرم این امکان وجود دارد که گاهی مادران برای کمک به مدرسه، یک نصف روز در کلاس حضور پیدا کنند. من چندین بار برای آشنایی با روش تدریس و همین‌ طور اطلاع از مطالبی که به بچه‌ها آموزش داده می‌شوند، در این جلسات شرکت و مشاهده کرده‌ام که هیچ‌گونه حساسیتی در رعایت بهداشت وجود ندارد. بچه‌ها روی زمین می‌نشینند. این در حالی است که همه با کفش در آنجا تردد می‌کند، بسیاری از بچه‌ها دائماً سرفه می‌کنند و آب‌ریزش بینی دارند. محیط مدرسه کاملاً آلوده است. مدارس نظافتچی رسمی ندارند  معلمان به نوبت این کار را می‌کنند. هر هفته یک نظافتچی شرکتی می‌آید و همه جا را تمیز می‌کند.

 

حتی شپش!

شاید برایتان عجیب باشد که بگویم بیماری شپش و همچنین انگل در مدارس شایع است به‌گونه‌ای که گاهی مدارس برای اطلاع‌رسانی، برای والدین نامه ارسال می‌کنند. بودن شپش و انگل برای مردم بسیار عادی است.

 

 

حمل و نقل

هزینه‌ حمل و نقل عمومی مانند اتوبوس و قطار ارزان نیست. البته برای سالمندان، دانش‌آموزان و دانشجویان تخفیف‌هایی وجود دارند. هزینه‌ آژانس به‌قدری بالاست که کمتر کسی از آن استفاده می‌کند. در سطح شهر ارائه خدمات حمل و نقل به صورت تاکسی و ماشین‌های سواری گذری اصلاً وجود ندارد؛ به همین دلیل طی کردن مسیرهای طولانی به صورت پیاده بسیار بین مردم بسیار رایج است. به دلیل گرانی بنزین افراد در استفاده از خودروهای شخصی هم بسیار با احتیاط عمل می‌کنند.

 

مواد غذایی

به دلیل محدودیت فروشگاه‌ها، خرید مواد غذایی از قبیل گوشت و مرغ چندان راحت نیست، به‌ویژه پیدا کردن  مغازه‌های فروش گوشت حلال که تمیزند و انسان رغبت می‌کند از آنها خرید کند بسیار مشکل است. همین ‌طور اغذیه فروشی‌ها و رستوران‌های حلال که تمیزند و غذای ایرانی دارند، محدود به شهرهای بزرگ است. اگر گاهی بخواهید به یک رستوران بروید باید ساعت‌ها در راه باشید و امکان تهیه غذا به صورت تلفنی از مطبخ و دریافت در جلوی در منزل  وجود ندارد و در هر شرایطی باید غذا را در منزل تهیه کنید.

 

میوه و سبزی

میوه‌ و سبزی به صورت بسته‌های کوچک ارائه می‌شوند. مثلاً یک خوشه‌ انگور در یک بسته و یا شش عدد توت فرنگی در یک بسته و یا مثلاً ۵۰ گرم جعفری در یک بسته‌ پلاستیکی. این تازه برای کسانی است که میوه کامل می‌خرند وگرنه بسیاری از افراد میوه را به صورت بسته‌های کوچکی که از چند نوع میوه به صورت چند تکه در آن وجود دارد خریداری می‌کنند. مثلاً در یک بسته پلاستیکی چند قاچ پرتقال، چند قاچ نارنگی، چند دانه انگور، یک یا دوتا توت فرنگی هست. خیار نصفه به فروش می‌رسد، هندوانه به صورت قاچ،

یک قاچ هندوانه ۶۹/۳ پوند، یعنی ۵۵۰۰۰ تومان. اگر میوه‌های موجود در فروشگاه‌های یک شهر را روی هم بگذارند به اندازه‌ یکی از میدان‌های کوچک محلی میوه در ایران هم نخواهد شد.

 

شیرینی‌جات

شیرینی در غرب بسیار گران است، لذا همه از کیک‌ها و شیرینی‌های خانگی و دستپخت خود استفاده می‌کنند. اگر بخواهید  شیرینی مثلاً از نوع خامه‌ای از بازار تهیه کنید، با یک بسته حاوی تعداد بسیار کمی نان خامه‌ای و آن هم با کیفیت بسیار پایین مواجه خواهید شد.

 

نان

به دلیل نبودِ نانوایی‌های سنتی، یا باید از نان‌های مدرن تست، ماکت و غیره استفاده کرد که همیشه هم امکان‌پذیر نیست، لذا اغلب افراد در منزل نان می‌پزند که این احتمالاً برای مردم در ایران کار سختی است.

 

بیمه‌ خودرو

اگرچه قیمت خودروهای دست دوم چندان بالا نیست، ولی قیمت بیمه‌ خودروها و عوارض سالیانه بسیار سنگین و بر اساس نوع خودرو، سن راننده و تعداد سال‌هایی که از گواهینامه‌ فرد می‌گذرد متفاوت است. بیمه‌نامه متعلق به فرد است نه به خودرو.

 

مصرف انرژی

به دلیل گران بودن هزینه انرژی از جمله برق و گاز، افراد در مصرف آب بسیار صرفه‌جویی می‌کنند، به‌طوری که با وجود اینکه سرمای هوا به دلیل رطوبت بسیار اذیت کننده است، در سراسر زمستان وسایل گرمایشی خانه‌ها فقط دو ساعت صبح‌ها و دو ساعت عصرها روشن هستند و بعد از گرم شدن فضای خانه مجدداً خاموش می‌شوند. دمای متوسط خانه‌ها ۱۷ درجه است و همه در منازل هم از پوشش بسیار گرم استفاده می‌کنند. من بارها دیده‌ام که در خانه با پالتو نشسته‌اند.

اغلب خانه‌ها به دلیل ماهیت آب و هوایی کولر ندارند؛ لذا در تابستان در گرم‌ترین روزها هم گرمای بسیار سختی را تحمل می‌کنند. این در شرایطی است که به دلیل تنوع آب و هوا در انگلیس، تحمل دمای بیست درجه تابستانی و شرجی بودن هوا و کمبود اکسیژن بسیار سخت است، به‌طوری که دمای ۴۰ درجه ایران قابل تحمل‌تر از دمای ۲۰ درجه انگلیس است. در زمستان هم دمای منفی ۱۰ درجه در ایران بسیار قابل تحمل‌تر از دمای ۵ درجه بالای صفر در انگلیس است اما حتی در مدارس هم سیستم گرمایشی به‌طور مداوم روشن نیست و فقط در مراکز خرید سیستم گرمایشی کار می‌کند.

در سال ۱۳۶۴ که من در انگلستان بودم، روزنامه گاردین نوشت که در شهر بیرمینگام بیش از ۱۰۰۰ نفر پیرمرد و پیرزن به دلیل سرمای زیاد در خانه خود فوت کرده‌اند. در اکثر موارد هم همسایه‌ها پس از چند روز متوجه فوت آنها شده بودند. معماری خانه‌ها به شکل خانه‌های قدیمی در ایران و به صورت اتاق‌های کوچک و بسته است. در سردترین شرایط هم افراد فقط شومینه را برای مدت کوتاهی روشن می‌کنند.

مثلاً در یک سالن بزرگ که برای بچه‌ها بین ساعت ۶ تا ۷ عصر کلاس برگزار می‌شود، در سردترین شرایط، در موقع ورود به سالن، سیستم‌های گرمایشی را روشن می‌کنند و سالن کاملاً سرد است. موقع خروج از سالن هم مجدداً سیستم گرمایشی را خاموش می‌کنند. مسلماً در فاصله‌ یک ساعت، سالن گرم نمی‌شود. این در حالی است که در ایران درجه حرارت در منازل و بقیه اماکن همواره بیش از ۲۵ درجه سانتی‌گراد است و مردم در منازل با لباس کاملاً تابستانه زندگی می‌کنند.

 

پی‌نوشت:

۱- آنچه طی این خاطرات آمده است در مقایسه با تصویر رایجی که رسانه‌ها از غرب ترسیم کرده‌اند، باورنکردنی می‌نماید؛ پس بهتر است ببینیم آیا کسی که این خاطرات را روایت کرده است، معتبر است؟ یا اینها پنداشته‌های فردی ناشناخته است که بی‌مهابا به جامعه‌ غربی نسبت داده است. پس باید پرسید دکتر شجاعی فرد، راوی این خاطرات کیست؟ او یکی از اساتید شناخته شده‌ کشور است که از جوانی سری پرشور در فعالیت‌های فرهنگی داشته است. دکتر شجاعی فرد در حال حاضر ریاست دانشکده و پژوهشکده مهندسی خودروی دانشگاه علم و صنعت ایران را عهده‌دار است و تنها دکترای مهندسی مکانیک ایرانی عضو ارشد انجمن مهندسی انگلستان است. او پیش از این مدتی سابقه‌ معاونت فرهنگی وزیر علوم را عهده‌دار بود و تا کنون بیش از ۳۰۰ مقاله‌ علمی پژوهشی در نشریات معتبر جهان منتشر کرده است. تالیف بیش از هشت جلد کتاب در زمینه‌های مختلف فرهنگی از دیگر فعالیت‌های ایشان است.