تمام نوشته های admin

17فوریه/21

اقتصاد ما و ۴۲ سال حرکت

امروز اگر از مردم کشور سئوال کنید که بزرگترین موهبتی که انقلاب اسلامی برای زندگی شما داشته چه بوده است، اگر در صدد باشند که پاسخ مثبت بدهند، از عزت و استقلال، توانمندی‌های نظامی و معنویتی سخن خواهند گفت که در دوران ستمشاهی پایمال شده بود. عده‌ای که شاید تعدادشان کم هم نباشد احتمالاً در پاسخ دادن تردید می‌کنند و شاید این تردید در ذهن آنها وجود داشته باشد که از کدام موهبت سخن می‌گویید؟ از دلار ۲۵ هزارتومانی یا از مرغ ۳۰ هزار تومانی، از کمبود مواد اولیه دام و طیور یا از خاموشی ناشی از نرساندن گاز به نیروگاه‌های برق؟ از تعطیل شدن بنگاه‌های اقتصادی در نتیجه کرونا یا از تحریم‌های همه‌جانبه‌ای که کشور را در مضیقه قرار داده است؟ این گونه مشکلات، همواره مسائل روزمره مردم بوده و حافظه کوتاه‌مدت آنها را پر کرده‌اند. حافظه کوتاه‌مدت، یعنی جایی که برای تولید تحلیلهای آنی و فوری به آنجا مراجعه می‌شود و معمولاً اتفاقات روزانه، رسانه‌ها، احساسات و عواطف و افکار غیرزمان‌بر تولید می‌کنند، در دسترس‌ترین حافظه است.

اما بارها برای خود من پیش آمده است که پس از شنیدن یک دور کامل از این مسائل از طرف مقابل که حدود نیم‌ساعت یا کمی بیشتر به طول می‌انجامد، فرد مقابل حافظه کوتاه‌مدت خود را کنار می‌گذارد. در اینجاست که می‌توان در عمق افکار او وارد شد و خاطرات و اتفاقات دیگری را مرور کرد. در این لایه از افکار می‌توان به نقاطی دست‌ یافت که به فرد کمک می‌کند از این موهبت‌ها سخن بگوید. در اینجاست که ردپای حاج قاسم، شهید حججی و شهدای دفاع مقدس و یا نسبتی که مردم با امام راحل در ابتدای انقلاب برقرار کرده‌اند و یا سبک زندگی و نظام‌فکری رهبر معظم انقلاب پیدا میشود. با مرور بیشتر این مسائل، مخاطب آرام‌تر می‌شود و همدلی‌هایش را نمایان می‌سازد. این مطالب را برای معرفی فنون مقابله با شبهات ننگاشتم، بلکه مرادم اشاره به مطلبی فنی در موارد باورمندی مردم نسبت به نقاط ضعف و قوت جمهوری اسلامی در حوزه اقتصادی است. مسئله‌ای که ما را مجاب می‌کند که حداقل هر سال یک بار و در دوران دهه پرفروغ فجر آن را بازخوانی کنیم. در این روایت تلاش من این است که دو نکته را یادآور شوم:

۱٫حافظه کوتاه‌مدت مردم، مملو از نابسامانی‌های اقتصادی است که در زندگی روزمره با آنها مواجه هستند. انقلاب اسلامی در زمینه سامان‌ دادن به این موارد چندان موفق عمل نکرده است، یا اگر هم اتفاقات مثبتی در واقعیت زندگی اقتصادی روزمره مردم رخ دادهاند، در مرحله تبدیل  به باور با مصیبت‌های جدی مواجه بودهاند. بنابراین نرم‌افزار تبدیل خدمت اقتصادی در جمهوری اسلامی به باورهای در دسترس، یا تولید نشده است و یا عملکرد مناسبی ندارد. برعکس این اتفاق در دنیای سرمایه‌داری رخ داده است. نظام سرمایه‌داری توانسته ‌است به‌رغم همۀ سختی‌هایی که برای زندگی مردم ایجاد و آنها را در نظام مزدبگیری، اجیر خود کرده است، این باور را منتقل کند که پیشرفت، رفاه و سربلندی فقط در سایۀ اجرای احکام این نظام نهفته است.

جالب است که انسان دنیای بازار می‌تواند از ۴ صبح تا ۱۰ شب کار کند تا «فقط» زنده بماند و درعین‌حال خود را مرفه، آسوده و پیشرفته بداند. بدیهی است که در اینجا منظورم از انسان بازار، همان انسان معمولی است که در دنیای سرمایه‌داری می‌زید، نه بیل‌گیتس و زاکربرگ و جابز و… که صدم درصدی از جمعیت این دنیا را تشکیل می‌دهند و درعین‌حال ده‌ها درصد از سرمایه‌ها را از آن خود کرده‌اند.

۲. انقلاب اسلامی در مقدرات عمیق و ساختاری مردم آثار قابل‌تأملی دارد. تغییر کلان‌ رویکرد نگاه به انسان، گشودن عالم غیب و شهادت و مسیر کمال اخروی برای اجتماع ایرانی، بازیابی تمدنی که در نتیجۀ تحقیر مردم توسط کشورهای اروپایی و روشنفکرنماها در دهه‌های متعدد به فراموشی سپرده شده بود و ایجاد روزنۀ امید در بازگشت تمدن بزرگ ایرانی اسلامی و زمینه‌سازی برای امر ظهور از جمله این ویژگی‌هاست؛ اما در همین مقدرات کلان و اینکه این آمال، چگونه رفاهی را برای مردم رقم می‌زنند و مردم را چگونه در اکتساب معیشت همراهی می‌کنند در مقدرات رفاهی و اقتصادی کشور به‌گونه‌ صحیحی تنظیم نشدهاند. لذا زمانی هم که به حافظۀ بلندمدت جامعه رجوع می‌کنیم، باز نمی‌توانیم آمال و آرزوهای مثبتی را در حوزۀ اقتصاد رهگیری کنیم؛ مگر آنکه‌ بگوییم مسیری را که سرمایه‌داری پیشرفت می‌داند، ما نیز حتی گاهی با سرعتی بالاتر طی کردهایم و اگر رژیم ستمشاهی بر کشور حاکم بود، هرگز به همین سطح از پیشرفت هم نمی‌رسیدیم که درست هم هست و در کتابی مفصل این را اثبات کرده‌ایم.(۱)

البته منظور نگارنده این نیست که انقلاب اسلامی، هیچ ایدۀ عظیمی را در اقتصاد رقم نزده است. انقلاب اسلامی در شعارهای اساسی خود، نهضت مستضعفان و پابرهنگان عالم است، یک تار موی کوخ نشینان را با کاخ نشینان عوض نمی‌کند و به‌دنبال استقلال و آزادی مستضعفان است. آنچه در کمیته امداد و جهاد سازندگی و حرکت‌های ‌جهادی مردم در داخل کشور و نحوۀ تعامل کشور با مردمان جبهه مقاومت اعم از عراق و سوریه و لبنان و افغانستان و یمن روی‌داده است، خود گواه این ماجراست. اما ایده عظیم انقلاب اسلامی و این کنش‌های مبارک، هیچ‌گاه رویکرد غالب و باورسازی برای مردم نشده است. بلکه باور مردم حاصل کنشهای اقتصادی دولت‌هایی است که همواره بر مبنای نئولیبرالیسم به‌دنبال پیشبرد اهداف اقتصادی کشور بوده‌اند. کنش‌هایی که ناکارآمدی آنها‌ همواره به انقلاب اسلامی نسبت داده شده است و اگر هم اتفاقاً کارآمد هم بوده‌اند، به‌دلیل تباین اساسی با نگرش انقلابی نتوانسته‌اند خود را به نظام جمهوری اسلامی الصاق کنند. اما آیا همین مردم پذیرفته‌اند که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را می‌توان از نتایج عملکرد اقتصادی آن جدا کرد؟ پاسخ واضح است. بهرغم تلاش‌های صورت گرفته، عموم مردم کنش‌های اقتصادی ۴۲ سال اخیر را از انقلاب اسلامی جدا نمی‌دانند. بلکه سنجه‌های اساسی ‌ بسیاری از آنان در ارزیابی عملکردها، مسائل اقتصادیای است که  زندگی را برای آنان دشوار کرده است. به عبارت دیگر، تلاش‌های فراوان، نتوانسته است مردم را مجاب کند که از انقلاب اسلامی، اقتصادی غیر از این اقتصاد به‌وجود خواهد آمد.

راه‌حل چیست؟

انقلاب اسلامی چاره‌ای جز کارآمدی در اقتصاد ندارد. نمی‌توان منتظر بود تا مردم حساب ناکارآمدی‌های پدید آمده در طول این دوران، یا ناکارآمدی‌های به‌ارث رسیده از دوران طاغوت را از حساب ارزش‌های انقلابی جدا کنند و اگر چنین انتظاری از مردم داشته باشیم،  تنها در پی آن هستیم که از مسئولیت‌هایی که در میثاق ملی، یعنی قانون اساسی بر گردن حاکمیت نهاده‌ایم، طفره برویم. مردم باور نخواهند کرد «اقتصاد انقلاب» را…

دو دهه است که تمرکز رهبر انقلاب بر رفع نابسامانی‌های اقتصادی است. باید دید در این فرایند حل مسئله کدام سویه از نگرش‌های اقتصادی درصدد مقابله و کدام سویه درصدد همراهی با این دیدگاهها هستند. تقویت سویه‌هایی که می‌توانند بر تبدیل نظریه اقتصاد مقاومتی به نظریه‌ای کارآمد، ملموس و قابل ادراک تنها راه مقابل روی جمهوری اسلامی در وضعیت فعلی اقتصاد کشور است.

 

پی‌نوشت:

۱٫رجوع کنید به کتاب «پیشرفته‌ایم» نوشته حمیدرضا مقصودی و علی سعیدی، معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی

17فوریه/21

شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی خون تازهای در رگهای جریان مقاومت جاری کرده است

مقدمه: در بامداد ۱۳دی ماه سال ۱۳۹۸، نام «ابومهدی» برای همیشه ی تاریخ با نام فرمانده بزرگ جبهه مقاومت، حاج قاسم سلیمانی گره خورد و جاودانه شد. دو رفیق و همرزمی که از سال‌های دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق دوشادوش یکدیگر علیه رژیم صدام جنگیدند و در بدر و قدس حماسه ها آفریدند. پس از سه دهه پیوند روحی و جهادی، تقدیر و مشیت الهی بر آن قرار گرفت که این دو فرزند معنوی خمینی کبیر، همراه یکدیگر آسمانی شوند و با شهادت مزد سالها مجاهدت خالصانه خود را از حضرت حق دریافت کنند.

با گذشت یکسال از آن حادثه تروریستی و ناجوانمردانه داغ شهادت فرماندهان عزیز و پرافتخار جبهه مقاومت سرد نشده و همچنان جانسوز است. اما این رویداد از جنس عاشوارا، همانقدر که تلخ و جانکاه بود، شور و خونی تازه در رگ های مقاومت در سراسر عالم  جاری کرد. و این از همان حضور میلیونی مردم ایران و عراق برای بدرقه شهیدان‌شان که تابلویی ناب از جنس حزن و حماسه را مقابل چشم جهانیان ترسیم کرد، به خوبی نمایان بود.

شهید حاج ابومهدی المهندس بزر‌گ‌مردی است که علاوه بر سابقه درخشان مجاهدت و مبارزه با رژِیم بعث صدام،​ اشغالگران امریکایی و تروریست‌های تکفیری، نقش بی بدیلی در تشکیل حشدالشعبی و همچنین تشکیل و تثبیت حاکمیت ملی در عراق – با وجود پیچیدگی‌های قومی، قبیله‌ای و مذهبی خاص این کشور- داشت.  خودسازی، خلوص، ایمان، تواضع و مردمداری و اعتقاد راسخ و عشق به ولایت و انقلاب اسلامی از خصوصیات بارز شهید ابومهدی بود که دوست و دشمن به آن اذعان داشتند.

برای آشنایی بیشتر با شخصیت و سیره شهید جمال آل ابراهیم مشهور به «ابومهدی المهندس» به سراغ فرزند ارشد ایشان، خانم منار آل ابراهیم رفتیم تا برای مخاطبان «پاسدار اسلام» از مجاهدت‌ها و رشادت‌های پدر روایت کند.

 

*سلام و عرض تبریک و تسلیت داریم خدمت شما در آستانه نخستین سالروز شهادت پدر گرانقدرتان و ممنونیم که دعوت گفتگو با مجله پاسدار اسلام را پذیرفیتد. به عنوان اولین سؤال بفرمایید که فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی شهید ابومهدی از کجا آغاز شد و ایشان با چه پیشینه‌ای وارد مبارزات سیاسی شدند؟

سلام و ممنونم از محبت شما. شهید ابومهدی کودکی خود را در مساجد بصره گذراند و همزمان با ورود به مدرسه و یادگیری خواندن و نوشتن، در مساجد به کودکان همسن خود قرآن خواندن می‌آموخت. ایشان از دل مساجد و در ابتدای نوجوانی شروع به آموختن دروس دینی کرد و از سال ۱۹۷۰ یعنی پیش از شانزده سالگی به حزب الدعوه پیوست و مرجعیت شهید مظلوم آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر را برگزید.

ایشان در دوران تحصیل در دانشگاه دائماً از بغداد به نجف خدمت شهید مظلوم سیدمحمدباقر صدر می‌رسید و زمانی که فعالیت‌های سیاسی محرمانه در آن زمان علیه نظام بعث به اوج خود رسید و مدتی بعد از آن نیز شهید صدر علیه نظام بعث اعلام جهاد کرد، پدرم رسماً وارد فعالیت جهادی علیه نظام بعث عراق شد.

 

 

*درباره دلایل مهاجرت شهید ابومهدی به ایران و چگونگی آشنائی با حضرت امام و حضور ایشان در جنگ در قالب سپاه بدر برای‌مان توضیح دهید.

پس از شهادت مظلومانه هزاران نفر از جوانان عراقی در اواخر دهه ۱۹۷۰ و به طور خاص در سال ۱۹۸۰ در جریان اعدام‌های دسته‌جمعی از سوی نظام بعث عراق و به ویژه پس از  شهادت مظلومانه آیت‌الله شهید سیدمحمدباقر صدر و خواهرشان در آوریل سال ۱۹۸۰ یا همان بهار سال ۱۳۵۹ پس از گذراندن ماه‌ها حصر که در سایه سکوت شدید حاکم بر جامعه و نهاد مرجعیت عراق صورت گرفت، شهید ابومهدی که خود نیز غیاباً به اعدام محکوم شده بود، راهی برای ادامه مبارزه در داخل عراق ندید چرا که رهبر جریان مقاومت در عراق به گونه‌ای فجیع به شهادت رسیده بود.

بنابراین پدرم چند روز پس از این شهادت مظلومانه موفق شد به صورت مخفیانه از عراق به سمت کویت برود و در آنجا طبق وصیت شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر به مکتب ولی فقیه زمان امام خمینی(ره) پیوست و فعالیت‌های جهادی جدی خود را به طور منظم علیه نظام بعث عراق و پشتیبان آمریکایی‌اش آغاز کرد.

 

*آنها گروه هم تشکیل دادند؟

بله، این گروه جهادی شامل جوانان عراقی و همچنین غیر عراقی می‌شد که هدف اصلی خود را پایان دیکتاتوری در عراق و انتقام خون شهیدان مظلوم عراقی از نظام حاکم و پشتیبانان آن می‌دیدند. اما پدرم و دوستانش در زمستان سال ۱۳۶۲ تحت تعقیب جدی حکومت کویت و سازمان اطلاعاتی امریکا قرار گرفتند که در جنگ علیه ایران پشتیبان صدام حسین بودند. تعداد زیادی از عراقی‌ها در آن سال دستگیر، محاکمه، زندانی یا تبعید شدند و شهید ابومهدی نیز جزو کسانی بود که غیاباً محکوم به اعدام شد.

او موفق شد در ابتدای سال ۱۹۸۴ به همراه مادرم و من که دختربچه چند ماهه‌ای بودم از کویت به ایران برود و به محض ورود با وجود آمادگی پیشین نظامی یک دوره آموزشی یک ماهه را گذراند و پس از آن به جبهه‌ها پیوست.

بخش عمده‌ای از نیروهایی که بعداً لشکر و سپس سپاه بدر را تشکیل دادند متشکل از جوانان معارض نظام صدام حسین بودند که به انحای مختلف از وطن خود دور افتاده بودند و شهید ابومهدی یکی از آنان بود. این حضور در جبهه‌های جنوب و غرب تا پایان جنگ تحمیلی ادامه پیدا کرد.

کما اینکه نبرد ایشان علیه نظام بعث با پایان جنگ تحمیلی پایان نیافت و عملیات بسیاری را در دهه ۱۹۹۰ در داخل خاک عراق علیه نهادها و شخصیت‌های نظام بعث فرماندهی کرد و در نهایت در دهه ۱۹۹۰ ابتدا رئیس ستاد سپاه بدر و پس از آن فرمانده سپاه بدر شد.

 

*شهید ابومهدی چه زمانی و در کجا با حاج قاسم آشنا شدند و رابطه عاطفه و کاری این دو شهید چگونه بود؟

رابطه نزدیک دو شهید به سال‌های پایانی دهه ۱۹۹۰ باز می‌گردد یعنی زمانی که شهید ابومهدی فرمانده سپاه بدر شد و شهید سلیمانی فرمانده نیروی قدس.

آنچه که من از هر دو شهید شنیده‌ام این است که یکدیگر را برادر می‌دانستند و پدرم شهید سلیمانی را متمایز از بسیاری از مجاهدان و به طور کلی افرادی می‌دانست که در زندگی شناخته است. به تدریج این ارتباط روحانی رشد کرد تا جایی که با شهادت به اوج رسید. درک من این است که ارتباط میان این دو شهید بالاتر از هر وصفی است. این عروج بدون سر و ارباً اربا و در هم آمیختن خون و خاکستر بالاترین مرحله این رفاقت در دنیا بود. در آخرت را دیگر تنها خدا می‌داند.

 

*شهید ابومهدی به عنوان یکی از چهرههای کلیدی جبهه مقاومت چه رویکردی نسبت به اشغالگری آمریکا در خاک عراق داشتند؟

ایشان از ابتدای جوانی مبارزه خود را متوجه اهداف اساسی کرده بودند یعنی رأس نظام بعث عراق و پشتیبان امریکایی آن. در ماه‌های پایانی سال ۲۰۰۲ چند ماه پیش از شروع حمله نظامی امریکا به عراق، ایشان از فرماندهی سپاه بدر و عضویت در شورای مرکزی مجلس اعلی کناره‌گیری کرد تا بخشی از جریان مذاکره با امریکا نباشد.

ایشان با حمله نظامی امریکا به عراق مخالف بودند و عقیده داشتند که شهدای این سال‌ها حاصل پشتیبانی طولانی امریکا از نظام بعث و شخص صدام حسین بوده‌اند همان‌طور که امریکا تمام سلاح‌ها را علیه عراقی‌ها استفاده کرد. لذا حمله نظامی هم تنها به این دلیل صورت می‌گیرد که امریکا دیگر صدام حسین را نمی‌خواهد. بنابراین برای شهید ابومهدی، هدف وسیله را توجیه نمی‌کرد.

ایشان به محض سقوط نظام بعث، به عنوان فردی مستقل وارد عراق شد و با اعلام اشغال کشور، نیروهای مختلف مقاومت شیعی را از نیروهای عراقی مخالف نظام از بدر و خارج از بدر شکل داد. شهید تقریباً تمام گروه‌های مقاومت شیعی علیه اشغال امریکا را در این دوره تأسیس کرد یا در تأسیس این نیروها مشارکت کرد.

 

*پس از اشغال کشور توسط آمریکا، نقش ابومهدی در صحنه سیاسی عراق چگونه بود؟

ایشان در صحنه سیاسی عراق در ائتلاف‌سازی‌ها و انتخاب نخست وزیر و مسؤلان دولتی عراق و مشاوره‌های مختلف نقش اساسی داشت. اما در زمانی که عضو پارلمان عراق بود از سوی نیروهای اشغالگر از ورود به کشور منع و تهدید به دستگیری و قتل شد.

البته رفت ‌و آمدهای ایشان به عراق به صورت مخفیانه ادامه پیدا کرد؛ اما از سال ۲۰۰۷ دیگر نمی‌توانست آزادانه به عراق برود و نام ایشان به لیست سیاه امریکا اضافه شد و از آن زمان رسماً از سوی دولت امریکا تروریست و هدف مشروع خوانده شد. بنابراین فرایندی که امریکا از سال ۱۹۸۳ علیه ایشان آغاز کرده بود در انتهای دهه اول ۲۰۰۰ رسمیت پیدا کرد.

شهید ابومهدی، پشت پرده مذاکرات مربوط به تنظیم توافق وضعیت نیروها برای تعیین مهلت خروج نیروهای امریکایی نقش جدی ایفا کرد تا تاریخ دقیق خروج اشغالگران امریکایی مشخص شود و سرانجام این نیروها در پایان سال ۲۰۱۱ از عراق خارج شدند.

 

*باورود داعش به عراق، نقش‌آفرینی شهید ابومهدی چگونه بود؟

پس از شروع حمله داعش و اشغال نزدیک به یک سوم عراق و صدور فتوای مراجع، شهید ابومهدی نامه‌ای به کادر جهادی مشارکت کننده در جریان مقاومت علیه امریکا نوشت و آنان را دعوت به پیوستن به جبهه‌ها کرد.

امریکا که چند ماه پس از شروع نبرد و تحقق پیروزی‌های مکرر نیروهای عراقی در جبهه‌های متعدد، مجدداً با موافقت دولت وقت عراق وارد شد؛ اما ابومهدی معتقد بود امریکا قصد پایان داعش را ندارد و تنها می‌خواهد آنچه را که خود، جنگ داخلی می‌نامد، مدیریت کند.

به همین دلیل شهید ابومهدی حاضر نشد نیروهای حشد‌الشعبی را در هیچ یک از مناطق عملیاتی که هواپیماهای امریکا حضور داشتند وارد کند.

 

*به موضوع لبنان بپردازیم، یکی از افرادی که همه فرماندهان جبهه مقاومت به ایشان دلبستگی خاصی دارند، سیدحسن نصرالله است، درباره روابط پدر و ایشان و نقش و معنوی ایشان در جنگ ۳۳ روزه توضیح دهید.

نامه‌ای از شهید ابومهدی خطاب به سیدحسن نصرالله در سال ۲۰۱۷ رسانه‌ای شد. این نامه زمانی نوشته شد که برخی از افراد در عراق که حتی وابسته به حشدالشعبی شناخته می‌شدند، با انگیزه‌هایی متفاوت، علناً اتهاماتی مشابه اتهامات امریکا را متوجه حزب‌الله کرده بودند. شهید ابومهدی به عنوان فرمانده حشدالشعبی که یک ارتش مهم در جبهه متحد مقاومت است، در این نامه سیدحسن نصرالله را سید مقاومت و روح آن خطاب قرار دادند و نوشتند که ما با شما در این پروژه ممتد از آسمان به زمین بودیم و هستیم و خواهیم ماند.

این نامه عاطفی و انقلابی، خلاصه احساسی است که پدرم در قلب نسبت به شخص سیدحسن نصرالله و جوانان حزب‌الله داشت که در جنگ سنگین علیه داعش در کنار نیروهای عراقی ایستادند و از هیچ کمکی دریغ نکردند. عقیده مقاومت، جغرافیایی را به هم پیوند می‌دهد که اسرائیل و امریکا آن را پاره پاره می‌خواهند.

 

*اگر اجازه بدهید به چرایی موضوع ترور بپردازیم، نقش حشدالشعبی در پیشبرد اهداف مقاومت چه بود که آمریکا به حذف فیزیکی و به شهادت رساندن ابومهدی و حاج قاسم سلیمانی متوسل شد؟

حشدالشعبی میراث شهید ابومهدی و تبلور سالیان دراز مجاهدت اوست و شهید سلیمانی پشتیبان اول این نهاد بود. پدرم می‌گفت این نهاد در زمانی تشکیل شد که دولت عراق در آستانه سقوط بود، ارتش اعتماد به نفس خود و نزدیک به یک سوم سلاح خود را از دست داده بود، امریکا که با عراق توافقنامه استراتژیک داشت از هر نوع کمک نظامی و امنیتی سرباز زد، شرکت‌های پشتیبان تسلیحاتی را از عراق خارج و هر نوع کمک به دولت عراق را منوط به تغییر حکومت در بغداد کرد. در حالی که دولت و نه فقط حکومت در عراق در آستانه فروپاشی بود، می‌گفتند این یک جنگ داخلی است و نام نیروهای داعش که بخش مهمی از آنان بعثی بودند را عشایر انقلابی می‌نامیدند.

حتی زمانی که فتوای جهاد از سوی آیت‌الله العظمی سیستانی صادر شد و مردم غیور عراق لبیک گفتند، ایده‌ مشخصی برای نحوه سازماندهی سیل داوطلبان از جان و مال و عیال گذشته عراقی که تعداد آنان به صدها هزار نفر می‌رسید وجود نداشت.

تصور اولیه این بود که اینها در قالب نیروی نظامی موجود در عراق سازماندهی شوند. اما ایده شهید ابومهدی از ابتدا واضح بود. ایشان تفکری به شدت استراتژیک و متمرکز داشت.

معتقد بود در جنگ جدید نمی‌توان تنها بر ساختار نظامی موجود تکیه کرد و داوطلبان را وارد ساختاری کرد که آمادگی کافی برای جنگ شهرها را ندارد. ایشان پیش از این بحران، و به درخواست حکومت عراق از چند ماه پیش از سقوط موصل حمایت از بغداد و شهرهای مقدس را با حضور نیروهای مقاومت اداره می‌کرد.

پس از سقوط موصل جزئیات و طرح پیشروی داعش و طرح بدیل خود برای مواجهه با این وضعیت را به نخست وزیر عراق تقدیم کرد. و چند ساعت پس از صدور فتوای جهاد آیت‌الله سیستانی در ۱۳ ژوئن ۲۰۱۴ نامه‌ای نوشت و تمام کادر جهادی را دعوت به پیوستن به جبهه‌ها کرد.

مقر عملیات را در خانه خود در منطقه خضراء بغداد تشکیل داد و پرچمی را که از حرم امام حسین برای ایشان آورده بودند، بر پشت‌بام خانه نصب کرد. این خانه تا ماه‌ها مقر اصلی ماند و از دل آن مقرهای فرعی در شهرها و مناطق مختلف عراق تشکیل شدند. تا زمانی که چند ماه بعد مقر جایگزین با حکم حکومت عراق برای حشدالشعبی معین شد.

پس حشدالشعبی با یک پشتوانه قوی مردمی و حکومتی در عراق تشکیل شد و پشتیبانی قوی جمهوری اسلامی ایران و حضور پیگیر فرمانده شهید جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی و همچنین حزب‌الله لبنان، تحت نظارت و حمایت حکومت عراق و به فرماندهی میدانی شهید ابومهدی تشکیل شد و در تمام عملیات در کنار نیروهای نظامی دیگر عراق ایستاد و پیروز خارج شد؛ تا جایی که معادله سقوط دولت عراق کاملاً‌ برگشت. امریکا تنها زمانی وارد شد که عراق ماه‌ها موفقیت‌های پیگیر نظامی را در جبهه‌های مختلف یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. پیروزی‌هایی چشمگیر که برای بسیاری باورناپذیر بود. یک سوم عراق در اشغال بود و با این پیروزی‌ها عراق نه تنها کاملاً‌ آزاد شد، بلکه پس از آن به عنوان یک دولت مؤثر در معادلات منطقه‌ای مطرح شد.

حشدالشعبی بود که به نیروهای نظامی عراق سلاح و مهمات می‌رساند. پشتیبانی اطلاعاتی کامل و هماهنگی دقیق و بررسی دقیق مناطق جغرافیایی همه و همه بدون حضور حشدالشعبی امکان‌پذیر نبود و بدین ترتیب مناطقی، آزاد شد که امریکایی‌ها در زمان اشغال حتی جرأت ورود به آن را پیدا نکردند.

اما این تمام ماجرا نبود زیرا شهید ابومهدی با دورنگری خود معتقد بود که حشدالشعبی باید به شکل یک نهاد رسمی ضامن حفظ امنیت عراق و مواجهه با بحران‌های پیش رو باشد. به همین دلیل در اوج دوران جنگ و به رغم مخالفت‌های بسیار تلاش کرد تا قانون حشدالشعبی تدوین شود. ایشان می‌گفت که بسیاری با ایده او مخالفند و معتقدند عراق نمی‌تواند پذیرای یک نیروی رسمی نظامی- امنیتی عقیدتی قوی و جدید باشد. اما شهید ابومهدی معتقد بود که این یک فرصت تاریخی بی‌بدیل برای عراق مظلومی است که سالیان دراز مقاومت مردمی در آن در هم کوبیده شده است و اولین موفقیت آن اخراج نیروهای امریکایی در پایان سال ۲۰۱۱ بود. ایشان می‌گفت این بار نیاز است که مقاومت مشروعیت قانونی و چارچوبی رسمی داشته باشد تا منشأ قدرت و استقلال دولت عراق نیز باشد چرا که دولت عراق تا سالیان دراز به این نهاد قدرتمند نیازمند است.

 

*حشدالشعبی چگونه در ساختار نیروهای مسلح عراق قرار گرفت و نقش شهید ابومهدی در این مسیر چه بود؟

حدود یک سال پیش از پایان جنگ با داعش، ایده شهید ابومهدی با رایزنی‌های ایشان با متخصصان و مسؤلان عراقی محقق شد. من شاهد بودم که ایشان بارها و بارها قانون حشدالشعبی را ویرایش و اصلاح کردند و رایزنی‌های متعددی با مقامات مختلف عراقی داشتند. در نهایت حشدالشعبی با رأی پارلمان و تأیید رسمی حکومت عراق از نوامبر ۲۰۱۶ به بخشی جدایی‌ناپذیر از نیروهای مسلح عراق بدل شد.

بعد از پایان جنگ نیز حشدالشعبی در مناطق مختلف بحران و در شهرهای گوناگون حاضر شد و به خدمات‌رسانی به مردم روی آورد و فعالیت‌های متفاوتی را برای خدمت به مردم از امور خدماتی و اجتماعی روزمره گرفته تا تأمین امنیت بر عهده گرفت. و در این مسیر پشتیبان سایر نیروهای مسلح و نهادهای عراق باقی ماند.

اما باز شدن گذرگاه مرزی القائم – البوکمال خشم امریکایی‌ها را برانگیخت چرا که می‌دانستند این معبر یعنی استقلال عمل بیشتر عراق و تقویت همکاری منطقه‌ای میان عراق یکپارچه و همسایگان، و تهدیدی برای اسرائیل و حضور امریکا در کشور عراق. بنابراین تلاش‌ها برای تضعیف و انحلال تدریجاً حشدالشعبی شدت یافت.

 

*یعنی آزادی بوکمال در آغاز تنش‌ها علیه دولت قانونی عراق و نهایتاً ترور نقش مستقیمی داشت؟

دقیقاً از تابستان ۹۸ حملات نظامی و رسانه‌ای علیه حشدالشعبی و شخص ابومهدی شدت گرفت و نیروهای حشدالشعبی بارها هدف قرار گرفتند. ابتدا اعلام شد که این حملات از سوی اسرائیل انجام می‌شود اما شهید ابومهدی رسماً اعلام کرد که امریکا عامل اصلی حملات است و امریکاست که به اسرائیل مجوز حمله می‌دهد. و البته در آن زمان برخی مقامات دولت عراق با نظر شهید ابومهدی مخالفت می‌کردند.

پس از آن تلاش شد دولت عراق که پس از آزادسازی تمام عراق و تأمین امنیت مرزها جایگاه منطقه‌ای متفاوتی یافته بود تضعیف شود. بنابراین تظاهرات در پاییز و زمستان ۹۸ مورد سوءاستفاده امریکایی‌ها قرار گرفت.

شعارها و حملات اصلی علیه ارکان اساسی دولت عراق و مقرهای حشدالشعبی صورت گرفت. تلاش این بود که از آشوب برای حذف حشدالشعبی از معادله سیاسی و نظامی عراق و پیش بردن دولت به سمت فروپاشی و وابستگی استفاده شود. دولت عبدالمهدی مجبور به استعفا شد و همه تلاش‌های داخلی برای تعیین نخست وزیر جدید با کارشکنی‌ها وخیانت‌های متعدد با شکست مواجه شد.

در پایان ماه دسامبر ۲۰۱۹ امریکا با هواپیماهای بدون سرنشین خود تیپ‌های نظامی ۴۵ و ۴۶ حشدالشعبی در عراق را هدف قرار داد و این بار مسؤلیت این حمله را نیز پذیرفت. ده‌ها نفر از مدافعان مرزهای کشور شهید و زخمی شدند. آخرین ظهور رسانه‌ای شهید ابومهدی شب بعد از حمله در عیادت از مجروحان و روز بعد در تشییع شهدا و تظاهرات در برابر سفارت امریکا بود.

شهید ابومهدی در روز ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹ شخصیت‌های عراقی را دعوت به حضور کرد و در منطقه خضراء تظاهرات عظیمی علیه سفارت امریکا برگزار کرد که به یک تجمع اعتراض‌آمیز بدل شد که خواستار مجازات امریکا و پایان حضور آن در کشور بود. هواپیماهای امریکایی در آن زمان آسمان بغداد را در اختیار گرفتند و تمام تحرکات را رصد می‌کردند. با درخواست حکومت عراق و هماهنگی شهید ابومهدی این تجمع بعد از حدود دو روز با این شرط که حکومت، حقوق نیروهای مسلح عراق و شهدا و مجروحان این حمله گستاخانه را به صورت جدی پیگیری کند، پایان یافت و روز بعد امریکا که همه تلاش‌های غیر مستقیم برای تجزیه دولت و حشدالشعبی را شکست خورده دید، از پله‌های همه مراحل پیشین بالا رفت و آگاهانه، ابومهدی را به همراه یار دیرینش حاج قاسم در قلب بغداد هدف قرار داد.

پس از این شهادت پر عزت که اجر سال‌ها ایستادگی بود، اکنون برنامه اصلی امریکا سیطره بر نهادهای تصمیم‌گیری عراق و هماهنگی سیاست‌های دولت‌های منطقه و بخصوص دولت عراق با سیاست‌های خود است.

 

*حیدرالعبادی نخست وزیر اسبق عراق، چندی پیش اعلام کرد پهپادی که قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را هدف قرار داد مجوز دولت عراق را داشته، به نظر شما چرا دولت عراق در پرونده ترور فرماندهان جبهه مقاومت در فرودگاه بغداد آنطور که باید همکاری نمیکند؟

ترور را باید با بررسی اتفاق‌های ماه‌های پیش از ترور در منطقه و بخصوص در عراق بررسی کرد. حتی انتخاب جغرافیای عراق برای انجام حمله، عمدی بوده است. در مورد شخص عبادی باید گفت ایشان به عنوان نخست وزیر سابق مسئول بازگرداندن نیروهای امریکایی و رسمیت بخشیدن به اشغال مجدد عراق در زمان نبرد علیه داعش به خاک عراق بود و نیز از پشتیبانان اصلی روی کار آمدن حکومت فعلی عراق است.

 

 

*برای‌مان درباره نقش مجاهدان عراقی و در رأس آنها ابومهدی در کمک به مردم ایران در زمان سیل سال ۹۸ صحبت کنید و چه علقه‌ای ایشان را به مردم ایران گره زده بود؟

از مدتی پیش از سیل خوزستان برخی شهرهای جنوبی عراق نیز درگیر سیل شده بودند. حشدالشعبی با امکانات و تجهیزات و توانمندی مهندسی مهمی که در اختیار داشت، به کمک حکومت عراق شتافت و مناطق بسیاری را در عراق از خطر غرق شدن نجات داد.

از سوی دیگر زمانی که سیل خوزستان به راه افتاد، ایران در جنوب نیازمند برخی از تجهیزات مهم بود. ابومهدی بخشی از تجهیزات حشد را به درخواست ایران به خوزستان آورد. در محور مقاومت مرزها عامل ارتباطند و نه جدایی. و این حضور نمادی از وفاداری و سپاس عراق در پاسخ به کمک‌های ایران در زمان بحران اشغال عراق از سوی داعش بود. تمام توانمندی‌ها و تجهیزات با حضور نیروهای متخصص حشدالشعبی در اسرع وقت در خدمت مسئولان ایرانی قرار گرفت تا ایران نیز بحران سیل را آسان‌تر پشت سر بگذارد.

 

*با فقدان حضور شهیدان سلیمانی و ابومهدی، مسیر مقاومت امت اسلامی دچار چه تغییر و تحولاتی خواهد شد؟

این شهادت خون نیروهای مقاومت در منطقه را به جوش آورد. من می‌توانم در مورد عراق صحبت کنم. امریکایی‌ها معتقدند که در عراق به سختی می‌توان جایگزینی برای ابومهدی یافت و بنابراین هدف قرار دادن ایشان تأثیر بیشتری بر عراق خواهد گذاشت. اما ما می‌دانیم که کسی که شهید زندگی می‌کند باید شهید هم بشود. این شهادت اسوه مجاهدان خواهد بود. کسانی که مصداق و ما بدلوا تبدیلا هستند.

 

*روابط حاج قاسم با خانواده شما در بعد غیر رسمی و رفت و آمدهای خانوادگی چگونه بود؟

ما ایشان را عموی بزرگوار خود می‌دانیم و وجودشان چه پیش از شهادت و چه پس از آن نعمتی الهی است.

 

*شهید ابومهدی بین مجاهدان به برخورداری از رفتار پدرگونه و به شدت مهربان شهرت داشتند، درباره این موضوع قدری بیشتر توضیح دهید.

رفتار شهید با مجاهدان و مردم عادی مشابه رفتارشان با خانواده بود. وفادار و بسیار بسیار مهربان. رأفت ایشان برای همه آدم‌هایی که با ایشان تعامل داشتند، عیان بود. چون همه چیز از روح ایشان برمی‌خاست به قلب مردم هم می‌نشست. به همین دلیل عراقی‌ها ایشان را بیش از آنکه یک فرمانده ببینند یک پدر و برادر می‌دانند. محبتی نیز که در تشییع از سوی مردم نسبت به شهید دیدیم و هنوز می‌بینیم نشان می‌دهد که این پیوند یک پیوند الهی و پایدار است.

 

*این شهید عزیز و نیروهای تحت امرش در حشدالشعبی، در برپایی راهپیمایی اربعین و تأمین امنیت آن چه نقشی داشتند؟

نقش اساسی در برقراری امنیت عراق بر عهده حشدالشعبی بود. حشد در زمانی تشکیل شد که نیروهای نظامی و دولت عراق در آستانه فروپاشی بودند. شهرهای مقدس عراق مستقیماً مورد تهدید بودند. مردانی از جان گذشته که در کنار باقی‌مانده نیروهای نظامی عراق ایستادند در حالی که در روزهای اول دست‌شان خالی بود. ملت عراق در نبرد علیه داعش هزاران شهید و هزاران مجروح تقدیم کرد.

پس از آزادسازی تمام خاک عراق هر سال تأمین امنیت جاده‌ها و راه‌ها با همکاری میان نیروهای امنیتی و نظامی عراق انجام می‌شود و حشدالشعبی نیروی اصلی سایر نیروهای مسلح عراق است. الحمدلله در تمام سال‌های اخیر این زیارت میلیونی با موفقیت انجام شده است. اگر حشدالشعبی نبود عراقی هم نبود و زیارتی هم نمی‌ماند.

 

 

*با توجه به اینکه شما برادری ندارید، چطور این شهید بزرگوار به ابومهدی معروف شدند؟

نام اصلی جهادی که ایشان برای خود برگزیده بودند، «مهدی» بود اما از سوی دیگران «ابومهدی» نامیده شدند و چون ایشان مهندس عمران هم بودند بنابراین لقب مهندس را برگزیدند.

نام مهدی را هم باید در سایه آیه «ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض» دانست؛ اینکه ما کار می‌کنیم تا مقدمات ظهور حضرت مهدی(عج) فراهم شود. تمام فلسفه راه همین نکته و برقراری عدل و امنیت و آرامش برای تمام انسان‌ها بوده است.

 

*شما چطور در صبح روز حادثه، متوجه شهادت پدر شدید، چه کسی خبر را به شما اطلاع داد؟

آن روز روی سجاده نماز منتظر اذان صبح بودم و خیلی اتفاقی دیدم که خبرهای فوری متعددی روی صفحه موبایلم هست که در آنها بارها نام پدرم و حاج قاسم ذکر شده بود. وارد یکی از اپلیکیشن‌های خبری عربی شدم و تیتر و متن خبر اصلی را خواندم و دانستم آن ساعت موعودی که پدرم از آن سخن می‌گفت رسید…

 

*به عنوان آخرین سؤال بفرمایید شهید ابومهدی چه دیدگاهی درباره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و اصل ولایت فقیه داشتند؟

ایشان متعهد به مکتب ولایت فقیه بود، ولایتی که متعلق به همه مسلمانان است. توصیه اصلی ایشان این بود که ولی فقیه را باید شناخت و پیروی و حمایت کرد.

 

*خداوند به همه ما توفیق ادامه راه این شهید سعید را عنایت کند. و باز هم تشکر می‌کنیم بابت فرصتی که در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادید.

ان‌شاء‌الله. من هم از شما ممنونم.

17فوریه/21

افق تحولات سیاسی درعراق و جهت‌گیری‌های جدید آن

اشاره:

تحولات عراق در سال گذشته، چالش‌های فراوانی را فراروی دولت جدید عراق، آمریکا، کشورهای منطقه و مقاومت قرار داده است. عبور از این چالش‌ها نیازمند دقت، درایت و آینده‌نگری است تا پیامدهای تلاش‌های حشدالشعبی و بزرگانی چون سردار سلیمانی و مهدی المهندس در معرض خطر قرار نگیرد. بنابراین رصد لحظه به لحظه این تغییر و تحولات و چاره‌اندیشی به‌موقع برای خنثی کردن آنها به وظیفه تاریخی مقاومت تبدیل شده است تا این جریان تاریخ‌ساز بتواند به هدف مقدس خود که کوتاه کردن دست امریکا از عراق و منطقه است منجر شود.

سال گذشته در چنین روزهایی نیروهای نظامی واشنگتن بنا به دستور مستقیم ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا در جاده فرودگاه بغداد دست به اقدامی جنایتکارانه زد و سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس فرماندهان  پیروز بر جریان‌های تروریستی تکفیری در عراق را ترور کرد. ایران بلافاصله به این اقدام پاسخ  نظامی داد و پایگاه آمریکایی عین‌الاسد را موشکباران کرد و پارلمان عراق طی جلسه فوری خروج کامل نیروهای آمریکایی را از خاک عراق تصویب کرد. از سال گذشته تا کنون هرچند امریکا حضور خود را به دو پایگاه محدود کرده و تعداد نیروهای خود را به ۲۵۰۰ نفر تقلیل داده است، اما به بهانه ادامه جنگ علیه تروریسم، با رفتارهای قلدرمآبانه حاضر به عقب‌نشینی نظامی از عراق نیست. نیروهای مقاومت عراقی نیز از سال گذشته تا کنون ده‌ها عملیات علیه نیروهای اشغالگر آمریکایی انجام داده‌اند و اکنون نیز اعلام می‌کنند که تا خروج کامل آمریکا از عراق، مقاومت ادامه خواهد داشت.

از سال گذشته تا اکنون چند تغییر در معادلات عراق اتفاق افتاده که در فهم تحولات این کشور اهمیت زیادی دارد. استعفای عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق و روی کار آمدن مصطفی الکاظمی یکی از تحولاتی است که آمریکا به صورت غیرمستقیم مدیریت کرده است. به دنبال تظاهرات گسترده ضد فساد طبقه سیاسی در عراق، ده‌ها سازمان جامعه مدنی که آمریکا در دو دهه اخیر در عراق به وجود آورده و با امکانات مالی شیخ‌نشین‌های عرب نهادینه ساخته و با تسلط بر فضای مجازی، آنان را تغذیه کرده است، بر این جریان اعتراضی مردمی سوار شده و فساد ناشی در دولت‌های ساخته و پرداخته اشغالگران آمریکایی را به ایران و رهبران شیعه نسبت داده‌اند. با استعفای آقای عادل عبدالمهدی نخست‌وزیر، نامزد آمریکا، مصطفی الکاظمی به بالاترین مقام یعنی نخست‌وزیری عراق رسیده است. طبق این سناریو، آمریکا تصمیم داشت با روی کار آوردن کاظمی انتخابات جدیدی را برگزار کند و با تغییر پارلمان ضد آمریکایی فعلی همراهان با آمریکا را به قدرت برساند و کار را در عراق به نفع خود  یکسره کند. گفته می‌شود که آمریکا برای اجرای این سناریو از فقر مادی و سیاسی مردم عراق سوءاستفاده وده‌ها میلیارد دلار هزینه کرده تا اشغال نظامی عراق به اشغال کامل اجتماعی تبدیل شود.

گستاخی آمریکا در ترور فرماندهان پیروز بر تروریسم، به‌ویژه ابومهدی المهندس که جانشین فرمانده حشدالشعبی، یعنی نیروهای مسلح رسمی و مردمی بود که زیر نظر نخست‌وزیر عراق فعالیت می‌کرد، شوک مهم سیاسی بزرگی را در عراق ایجاد کرد و مردم این کشور به‌رغم مخالفت با فساد، این توهین به صاحبخانه را برنتابیدند و حضور گسترده و میلیونی مردم عراق در تشییع شهدا در کاظمین، بغداد، کربلا، و نجف نشان داد که جریان مردمی طرفدار مرجعیت و حشدالشعبی به‌مراتب مؤثرتر از جریانی است که آمریکا به ضرب و زور رسانه‌ها و فضای مجازی و تشکل‌های قائم به ریخت و پاش پولی ایجاد کرده است. این اقدام معادلات عراق را تغییر داد. پس از حادثه تشییع فرماندهان شهید عراق، بسیاری از نیروهای سیاسی به‌ویژه جریان صدر به رهبری مقتدی صدر از میدان‌های اعتراض و تحصن خارج شدند و حساب خود را از نیروهای طرفدار آمریکا جدا کردند.

به قدرت رسیدن مصطفی کاظمی با کمک نیروهای آمریکایی هرچند یک موفقیت آنی برای آمریکا بود، اما معلوم نیست که اهداف آمریکا را تامین و صحنه عراق را به نفع آمریکا یکسره کند. کاظمی پس از به قدرت رسیدن از تظاهرکنندگان خواست تا مراکز تجمع و تحصن را جمع‌آوری کنند و دستور داد تا با هرگونه مخالفت با این فرمان برخورد شود. نیروهای پلیس در شهر ناصریه به نیروها و عشایر  معترضی که حاضر به پایان دادن به اعتراض نبودند حمله‌ور شدند و تعدادی از آنان را به قتل رساندند. این حوادث این واقعیت را نشان داد که جریان اعتراضی به فساد تنها ابزاری برای رسیدن نامزد موردنظر آمریکا به قدرت بوده و پس از انجام نقش وظیفه‌ای خود باید از بین می‌رفته است. این رفتار از سوی بسیاری از گروه‌های  معترض توهینی به شعور مردم عراق تلقی و به بروز چند دستگی در میان معترضان منجر شد.

دومین خواسته موج اعتراضات مردمی در عراق انجام انتخابات زودرس بود که آقای کاظمی فرمان برگزاری آن را در اواسط خرداد سال آینده اعلام کرد. اعتراض کنندگان اعلام ‌کردند که مجلس نماینده واقعی آنان نیست و باید نمایندگان واقعی مردم در پارلمان حضور یابند و اهداف مردم را تامین کنند و ریشه فساد را بخشکانند. آمریکا امیدوار بود که با انتخابات زودرس از شرایط هیجانی مردم و نارضایتی گسترده اجتماعی به نفع خود استفاده کند و با تاسیس احزاب جدید طرفدار آمریکا در عراق شرایط را در این کشور به نفع خود تغییر دهد. سقوط وحشتناک قیمت نفت که نزدیک به نود در صد از بودجه عراق را تامین می‌کند، بسیاری از نقشه‌های آمریکا را برهم زد. کسری شدید بودجه موجب شد که دولت آقای کاظمی حتی از تامین بودجه جاری و پرداخت حقوق کارکنان دولت نیز ناتوان شود. تاخیر سه ماهه پرداخت حقوق موجب شد نقشه آمریکا برای فشار بر مناطق شیعه‌نشین به دیگر مناطق سرایت کند و تظاهرات کردها در سلیمانیه و حلبچه در دو هفته اخیر و به آتش کشیدن دفاتر احزاب دموکرات کردستان و اتحادیه میهنی و تصاویر ملا مصطفی بارزانی و واکنش نیروهای پیشمرگه محلی در کشتن تعدادی از تظاهرکنندگان حوادثی است که نشان می‌دهد نقشه‌های آمریکا با چالش‌های جدی روبرو شده است. تلاش سریع دولت آقای کاظمی برای گرفتن وام از صندوق بین‌المللی پول نیز نمی‌تواند به اقتصاد بیمار و بحران‌زده عراق کمک کند.

در سال‌های گذشته دولت عراق با گرفتن وام از صندوق بین‌المللی ممکن است که نیازهای آنی خود را تامین کرده باشد، اما تراکم این بدهی‌ها و افزایش میزان سود آنها موجب شده که فشار جدیدی بر بودجه عراق وارد شود و بدون راه حل اساسی برای اقتصاد این کشور و بدون چشم‌انداز افزایش قابل توجه قیمت نفت در بازارهای جهانی در آینده نزدیک، این شرایط به علتی برای بروز بحران‌های اقتصادی پی در پی تبدیل خواهد شد.

روی آوردن دولت آقای کاظمی به کاهش قیمت دینار عراق نیز که اخیراً فرآیند آن آغاز شده است، بازی خطرناکی است که احتمالاً نتایج منفی بسیاری برای جریان آمریکایی در عراق خواهد داشت. فقیر کردن مردم و کاهش رفاه اجتماعی و قطع حقوق برخی از خانواده‌های آسیب دیده از رژیم گذشته نمی‌تواند بدون پیامد اجتماعی در آینده باشد.

یکی دیگر از سناریوهای آمریکا از به قدرت رساندن کاظمی، ایجاد حزبی جدید است که افکار لیبرالی غربی را ترویج دهد و در انتخابات آتی قدرت را کسب کند و حضور سیاسی آمریکا در این کشور را نهادینه سازد و آمریکا را ازتحمل هزینه‌های سنگین حضور نظامی در این کشور معاف کند. در چهارچوب این سناریو قرار است الکاظمی دست به تشکیل حزبی جدید بزند که «رائد حوجی»، مدیر دفتر نخست‌وزیر دبیر آن خواهد بود.

تا کنون نامی برای این حزب انتخاب نشده است، ولی گفته می‌شود که ممکن است از نام «تجمع ملی» استفاده شود. کاظمی در دوران رژیم گذشته صدام در چهارچوب حزب کنگره ملی به ریاست «احمد چلبی» در لندن فعال بود و بعید نیست از هم‌حزبی‌های قدیم نیز در تشکل جدید استفاده کند. آنچه مسلم است ایجاد حزبی ایدئولوژیک در چند ماه آینده امکان پذیر نیست و ایجاد حزب شخصی برای کسب انتخابات، عملاً الکاظمی را در مقابل احزابی قرار می‌دهد که تاکنون از او حمایت کرده‌ و او را به قدرت رسانده‌اند.

مقتدا صدر که الکاظمی را پیشنهاد داده در آینده به دلیل رقابت‌های سیاسی در مقابل کاظمی قرار خواهد گرفت. بسیاری از کارشناسان معتقدند که زمان کافی برای اجرای این سناریو وجود ندارد و به همین علت الکاظمی ناگزیر است تاریخ انتخابات را تا مهرماه به عقب بیندازد تا زمان کافی برای اجرای این سناریو پیدا کند و ستاد انتخابات در این زمینه با کاظمی همراه است. فراهم کردن زمان مناسب برای کاظمی الزاماً پیروزی‌ساز برای او نیست چرا که مردم بر اساس عملکرد رأی می‌دهند و نه بر اساس بمباران تبلیغاتی متکی بر پول‌هایی که از جیب مردم به سرقت رفته است.

17فوریه/21

آیه‌الله مصباح یزدی، منظومه علم و عمل

آیت‌الله مصباح یزدی «رحمه‌الله علیه» از علمای برجسته دوران معاصر و دارای ویژگی‌های ممتاز و منحصر به فردی بودند و آثار و برکات زندگی ایشان به دلیل جامعیت علمی و عملی ـ که چندانکه باید شناخته شده نیست ـ در ابعاد مختلف و برای سال‌های سال در جامعه اسلامی ادامه خواهند داشت. صاحب این قلم از بیان ویژگی‌های شخصیتی این عالم عامل، قاصر است؛ اما تلاش می‌کند بر اساس بیانات بزرگان و علما در مورد شخصیت ایشان، به‌ویژه مقام معظم رهبری و اسناد تاریخی، تلاشی در جهت معرفی این عالم گرانقدر داشته باشد.

 

الف. جامعیت علمی‌: فقیه، فیلسوف، متکلم و مفسرقرآن

۱٫ تخصص در علوم مختلف حوزوی

آیت‌الله مصباح به تعبیر بزرگان با برخورداری از جامعیت علمی‌ در ابعاد مختلف تحصیلی، تدریس و تألیف فعال بودند. برخی از علما و مراجع، ایشان را جامع معقول و منقول معرفی کرده‌اند. مقام معظم رهبری در توصیف ایشان عباراتی مثل فقیه، فیلسوف، حکیم و متفکر را به کار برده‌اند.(۱)

ایشان در فقه و اصول شاگرد بزرگانی چون آیت‌الله بروجردی، امام خمینی، آیت‌الله بهجت و آیت‌الله اراکی بودند. قوت علمی ایشان در فقه و اصول به‌حدی بود که در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد رسیدند. امام خمینی تقریرات کتاب بیع خود را قبل از انتشار به آیت‌الله مصباح دادند تا از نظرات و دیدگاه‌های ایشان استفاده کنند. در تفسیر از شاگردان مبرز علامه طباطبایی بودند و مرحوم علامه هم مجلدات مختلف کتاب المیزان را به ایشان می‌دادند تا قبل از انتشار بازبینی کنند.

از جمله تألیفات ایشان در حوزه تفسیر، مجموعه تفسیر موضوعی معارف قرآن است که مباحث مختلف جهان‌شناسی، انسان‌شناسی، خداشناسی، اخلاق، حقوق، سیاست، جامعه و تاریخ در قرآن را در بر می‌گیرد. بعد دیگر علمی ایشان، علوم عقلی و به‌طور خاص فلسفه است. ایشان در این زمینه نیز از شاگردان خاص علامه طباطبایی بودند و کتاب‌های وزین و دقیقی مثل شرح نهایه الحکمه، آموزش فلسفه، فلسفه اخلاق و شرح برهان شفا از جمله تألیفات فلسفی ایشان است.

ایشان همچنین متکلم برجسته‌ای بودند و بعد کلامی ایشان در کتاب معروف آموزش عقاید بروز و ظهور یافته است. بعد دیگری علمی ایشان بحث اخلاق است. در فلسفه اخلاق می‌توان ایشان را به‌نوعی اولین فیلسوف مسلمانی برشمرد که برخلاف بسیاری از اساتید اخلاق که مباحث اخلاقی را بر مبنای اخلاق ارسطویی ارائه می‌کردند، این موضوع را به عنوان یک علم مشخص در حوزه علوم اسلامی و از نگاه قرآنی و روایی مطرح کردند.(۲)

 

۲٫ آشنایی با علوم جدید

یکی از ویژگی‌های علمی آیت‌الله مصباح این بود که علاوه بر علوم مرسوم و قدیمی حوزه‌های علمیه، برای تکمیل فعالیت‌های علمی خود به تحصیل، تحقیق و تألیف در علوم جدید نیز اهتمام داشتند. ایشان برای اشراف بیشتر به منابع اصلی علوم جدید و همچنین امکان ارتباط و تبلیغ دین، زبان دوم (عربی جدید، انگلیسی و فرانسه) را نیز آموختند. آیت‌الله مصباح با فلسفه‌های جدید و علوم انسانی غربی آشنایی لازم را داشتند، لذا در آثار ایشان نظریه‌های فیلسوفان غربی در مباحث معرفت شناسی، فلسفه حقوق، فلسفه سیاست، تئوری‌های غربی در مورد انقلاب، نظریه‌های روانشناسی، مباحث جامعه‌شناختی، فلسفه تاریخ غرب و…  نقد و بررسی شده‌اند.  در مؤسسه تحت نظر ایشان مباحث رشته‌های علوم انسانی، ریاضیات، فیزیولوژی و زبان انگلیسی و عربی جزو دروس الزامی طلاب بود.

 

ب. جامعیت در حوزه عمل (مدرس، محقق، عارف، مبارز و مدیر موفق)

۱٫ مدرس و محقق

آیتالله مصباح با بهره‌مندی از بیان علمی بسیار شیوا و گویا از اساتید و مدرسین شاخص حوزه علمیه قم بودند و از سال‌ها قبل از انقلاب در مدارس و مؤسسات مختلف حوزوی تدریس می‌کردند. ایشان علاوه بر تدریس، محقق و نویسنده توانمندی نیز بودند و کتاب‌هایشان گواه صادقی بر توان بالای قلمی و تبیینی ایشان هستند؛ در حالی که بسیاری از مدرسین توانمند، نویسنده و پژوهشگر خوبی نیستند و بالعکس برخی از محققین و نویسندگان توانمند، مدرس خوبی نیستند. اما آیت‌الله مصباح از هر دو وجه به‌نحو احسن برخوردار بودند.

 

 

۲٫ عارف و استاد اخلاق

ویژگی دیگر ایشان که مقام معظم رهبری نیز به آن اشاره دارند، «پارسایی و پرهیزگاری» و «سلوک در طریق معرفت توحیدی» است که از ایشان یک استاد برجسته اخلاق در حوزه‌های علمیه پدید آورده و سبب شده بود که درس اخلاق هفتگی و مناسبتی ایشان در دفتر مقام معظم رهبری بسیار مورد استقبال طلاب و عموم مردم قرار گیرد. شخصیت عرفانی و متواضع ایشان هم محصول همین سلوک توحیدی بود. تواضع در برابر عالمان و خدمتگزاران شیعه ـ در حدی که ایشان دست آنها را می‌بوسیدند ـ از نمونه‌های این تواضع بود؛ از جمله دستبوسی شیخ عمری، از روحانیون مبلغ شیعه در عربستان و یا دستبوسی برخی از علمای هم طراز و یا حتی کوچک‌تر از خودشان.

 

۳٫ فعال و مبارز سیاسی

۱-۳٫ مبارزات علیه رژیم پهلوی قبل از انقلاب

یکی دیگر از ویژگی‌های آیت‌الله مصباح سلوک سیاسی ایشان بود. بسیاری از اهل اخلاق و عرفان از ورود به مسائل اجتماعی، به‌ویژه سیاسی پرهیز دارند. آیت‌الله مصباح به‌رغم جایگاه علمی و اخلاقی رفیع، در عرصه‌های سیاسی اجتماعی نیز بسیار فعال و به تعبیر مقام معظم رهبری از «بصیرت به معنای واقعی کلمه» برخوردار بودند و «در همه میدان‌هایی که احساس نیاز به حضور ایشان می‌شد، حضور داشتند». لذا مقام معظم رهبری از ایشان به عنوان «فقیه و حکیم مجاهد» یاد کردند.

فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله مصباح حداقل از سال ۱۳۴۱ که نهضت امام خمینی«ره» به‌طور جدی آغاز شد، با حضور در تشکل یازده نفره مدرسین قم در جهت حمایت از مواضع امام و پیگیری مطالبات ایشان در عرصه مبارزه با رژیم پهلوی شکل گرفت. از جمله فعالیت‌های مبارزاتی مرحوم آیت‌الله مصباح دبیری گروهی به نام «گروه ولایت» بود که افرادی چون شهید بهشتی، شهید قدوسی و مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در آن حضور داشتند و در مورد مباحث مربوط به چگونگی حکومت اسلامی بحث می‌کردند.

همچنین می‌توان در این زمینه به سازماندهی روحانیت غیرمتشکل، نگارش نامه‌ها و اعلامیه‌های انقلابی در حمایت از امام  که به انشا یا به دستخط ایشان بود، اشاره کرد. ایشان به زبان انگلیسی نامه‌هایی هم به نهادهای بین المللی می‌نوشتند. کمک به فرار برخی از فعالین سیاسی از جمله حجت‌الاسلام دعایی به خارج از ایران؛ تولید و انتشار نشریه‌های «بعثت» و «انتقام» و پشتیبانی فکری و محتوایی از مبارزات در کنار شهید بهشتی، شهید باهنر و شهید مطهری از جمله فعالیت‌های مبارزاتی ایشان در دوران قبل از انقلاب بود(۳)

آیت‌الله مسعودی خمینی معتقدند: «گوشت و خون آیت‌الله مصباح در انقلاب و مبارزه روییده است.»(۴) از جمله مبارزات ایشان می‌توان از تشکیل جلسات سری مبارزین در منزلشان، چاپ و توزیع اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های ضد رژیم، سخنرانی در مجامع مختلف از جمله مسجد آیت‌الله مهدوی‌کنی، ارتباط با هیئت‌های موتلفه اسلامی نام برد. نقش مؤثر ایشان در مبارزه علیه رژیم پهلوی به‌گونه‌ای بود که طبق اسناد ساواک به‌طور جدی زیر ذره‌بین و بازرسی ساواک قرار داشتند و دستور جلب و دستگیری ایشان توسط ساواک صادر ‌شده بود و همواره تحت تعقیب بودند. ایشان به مدت شش ماه در منطقه‌ای بین یزد و رفسنجان به نام «انار» مخفی بودند. سپس با لباس مبدل به تهران رفتند و حدود دو ماه در اطراف تهران زندگی مخفیانه داشتند. پس از بازگشت به قم، دو بار توسط ساواک بازجویی شدند و با زیرکی تمام و با از بین بردن اسناد و تغییر دستخط خود، هر گونه بهانه‌ای را برای محاکمه و زندان خود از بین ‌بردند.(۵)

 

۲-۳٫ فعالیت سیاسی پس از انقلاب

آیت‌الله مصباح از همان ابتدای انقلاب فعالیت سیاسی اجتماعی خود را با مناظرات با رهبران گروه‌های سیاسی چپ مثل طبری و فرخ نگهدار آغاز و برای مقابله با اندیشه‌های التقاطی، شاگردان خود را به مناطق مختلف کشور اعزام ‌کردند. ایشان با حضور در ستاد انقلاب فرهنگی، با توجه به تأکید امام مبنی بر کمک گرفتن از حوزه برای اصلاح برنامه درسی دانشگاه‌ها طرحی را برای این همکاری آماده  ‌کردند و پس از تصویب طرح در ستاد انقلاب فرهنگی، از طرف جامعه مدرسین به عنوان مجری این طرح معرفی ‌شدند.(۶) ایشان همچنین از طرف مقام معظم رهبری به عضویت شورای‌عالی انقلاب فرهنگی و نیز شورای‌عالی مجمع جهانی اهل بیت«ع» انتخاب شدند و مدتی هم ریاست این شورا را برعهده داشتند. از جمله مناصب و فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله مصباح، عضویت در مجلس خبرگان رهبری است. ایشان برای چندین دوره نماینده مردم استان‌های خوزستان، تهران و خراسان رضوی در مجلس خبرگان بودند.

از جمله فعالیت‌های مهم سیاسی آیت‌الله مصباح مبارزه با تفکرات انحرافی و التقاطی در دوران اصلاحات بود. همزمان با طرح بحث توسعه سیاسی و اشاعه تفکرات سکولار و تفاسیر التقاطی و انحرافی از اسلام، ایشان وظیفه خود را مبارزه با این تفکرات دانستند و در قالب سخنرانی در شهرهای مختلف کشور، از جمله سخنرانی پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران، به روشنگری در زمینه دیدگاه‌های اعتقادی و سیاسی و حقوقی و احکام شرعی اسلام پرداختند. همین مبارزه باعث شد که مبغوض دشمنان داخلی و خارجی نظام اسلامی شوند و در روزنامه‌ها و مطبوعات آن دوره با تحریف سخنانشان و نسبت‌های نادرست به ایشان، به‌شدت مورد ترور شخصیت قرار بگیرند. حتی در قالب‌های مختلف، از جمله کاریکاتور توهین‌های موهنی به ایشان شد، ولی ایشان حتی یک بار هم از سردمداران این جریان شکایت نکردند.(۷) مقام معظم رهبری در مورد هجمه‌های این دوران به آیت‌الله مصباح فرمودند:

«این هجوم‌های تبلیغاتی که به شخصیت‌های برجسته و انسان‌های والا و با اخلاق وارد می‌کنند، نشان‌دهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل آقای مصباح که حقیقتاً شخصیتی عزیز و جزو کسانی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی بایستی از اعماق دل قدردان و سپاسگزار او باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می‌گیرد. بیان رسا و نافذ و منطق قوی و مستحکم هرجا که باشد، دشمن چون حسابگر است، آنجا را زود تشخیص می‌دهد و می‌شناسد و در صدد مقابله‌ با آن برمی‌آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین جور برخورد می‌کردند.»(۸)

 

۴٫ مدیر موفق

یکی دیگر از ویژگی‌های آیت‌الله مصباح توانائی مدیریتی ایشان بود. مقام معظم رهبری نیز در پیامشان یکی از ویژگی‌های آیت‌الله مصباح را «مدیریت موفق» ذکر می‌کنند. ایشان از قبل از انقلاب در بحث مدیریت و تشکیلات، چه در امر مبارزه سیاسی و چه در امور آموزشی به عنوان یک مدیر موفق شناخته می‌شدند. مهم‌ترین بعد مدیریتی ایشان در زمینه‌های آموزشی بود که از مدیریت آموزش «موسسه در راه حق» با دستور و حمایت مالی امام شروع شد و با تأسیس و مدیریت بنیاد فرهنگی باقرالعلوم«ع» و سپس موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی با حکم مستقیم مقام معظم رهبری تداوم پیدا کرد. این مؤسسه حدود ۱۵ رشته تحصیلی در حوزه علوم انسانی دارد و هدف آن تربیت طلاب آشنا و متخصص به علوم انسانی و تولید و نظریه‌پردازی در این حوزه است. همچنین مدیریت «طرح ولایت» برای آموزش اندیشه‌های بنیادین اسلامی به اقشار تحصیلکرده با بیش از ۷۰ هزار فارغ التحصیل، به شهادت شرکت کنندگان تحول عمیقی در زندگی و تفکر بسیاری از آنان ایجاد کرد.(۹)

ثمره این مدیریت‌ها تولید صدها کتاب و مقاله در عرصه علوم انسانی اسلامی است که رهبری با عنوان «تولید اندیشه دینی و نگارش کتب راهگشا» از آن یاد می‌کنند. یکی از ثمرات مدیریت موفق آیت‌الله مصباح تربیت چند هزار شاگرد آشنا و متخصص در علوم انسانی اسلامی و به قول مقام معظم رهبری «شاگردان ممتاز اثرگذار» است. یکی از نتایج این تربیت شاگرد، کادرسازی برای نظام اسلامی است. شاگردان ایشان در مناصب مختلف و بخش‌های مختلف نظام از جمله عقیدتی سیاسی نیروهای نظامی، امامت جمعه، مجلس خبرگان رهبری، ریاست دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی کشور، قوه قضاییه، نمایندگی مجلس، مدیریت و مسئولیت برخی از وزارتخانه‌ها، نهاد رهبری در دانشگاه‌ها و… انجام  وظیفه می‌کنند.

 

پی‌نوشت:

۱- حمید صنعتی، مصباح دوستان، ص ۳۹۷ – ۴۰۲٫

۲- پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله مصباح یزدی(ره).

۳- حمید صنعتی، مصباح دوستان، ص ۶۸ – ۷۳٫

۴- اندیشه ماندگار، ص ۱۶۸ و ۱۶۹٫

۵- حمید صنعتی، همان ، ۸۶ – ۹۴٫

۶- حمید صنعتی، پیشین، ص ۱۱۰و ۱۱۱٫

۷- در مورد ترور شخصیتی آیت‌الله مصباح ر.ک: حمید صنعتی، پیشین، ص ۱۹۹ – ۳۱۹٫

۸- بیانات مقام معظم رهبری، روزنامه جوان، ۱۴ شهریور ۱۳۷۸٫

۹- برای آشنایی با این طرح با برکت ر.ک: @maab_iki.

17فوریه/21

امام و آقا چهل سال آمریکا را پشت در نگه داشته‌اند

در‌آمد:

مرحوم آیت‌الله محمد یزدی از پیشگامان استوار نهضت امام خمینی(ره) بودند که برای نسل ما و نسل‌های بعد تنها یک مبارز زندان رفته، تبعید شده و انقلابی نبودند، بلکه از اساتید مسلم و مسلط بر مبانی فقه و اصول و فلسفه، محقق برجسته و صاحب ده‌ها کتاب به زبان عربی و فارسی در رشته‌های گوناگون هم به ‌شمار می‌رفتند. در میان آن ‌همه گفتارها و نوشتارهای مفید ایشان، نگاه نو و نافذشان به مباحث سیاسی و اجتماعی که از متن قرآن و حدیث برمی‌آمد، جلوه دیگری داشت.

مواضع شجاعانه مرحوم آیت‌الله یزدی در برابر فتنه‌های دو دهه اخیر، به‌ویژه فتنه سال ۸۸ و پس از آن در برابر برخی از حرکت‌ها در جهت عادی‌سازی ارتباط با سران فتنه، جدای از دمیدن روح حماسه به بدنه حوزه، دستاوردهای دیگری را نیز در پی داشت و آن آشکار شدن چهره واقعی برخی از جریان‌ها و پدیده‌ها در حوزه علمیه زیر عناوین مختلف بود. بی‌شک همین بصیرت و بصیرت‌افزایی، هزینه‌هایی چون هجمه به ایشان از سوی سکولارهای حوزه را در پی داشت که برگ دیگری بر دفتر افتخارات ایشان در دفاع از نظام اسلامی و اصل ولایت فقیه و شخص ولی‌فقیه افزود.

آیت‌الله یزدی پس از عمری مجاهدت سرانجام در ۱۹ آذر ماه ۹۹ به رحمت ایزدی پیوست. حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدظله) در پیام تسلیتی که به این مناسبت صادر فرمودند؛ ضمن اشاره به سوابق انقلابی و مبارزاتی دوران طاغوت در کنار حضور پیوسته و همیشگی در همه دوران‌های انقلاب و اشتغال به مسئولیت‌های بزرگ ایشان در اداره کشور و در کنار فعالیت علمی و فقهی به این نکته اشاره فرمودند:

«سوابق انقلابی و مبارزات دوران طاغوت در کنار حضور پیوسته و همیشگی در همهمه دوران‌های انقلاب و اشتغال به مسئولیت‌های بزرگ در اداره کشور همچون ریاست قوه قضاییه و عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی، در کنار فعالیت علمی و فقهی، شخصیتی جامع و اثرگذار از این عالم جلیل پدید آورده بود.»

ماهنامه «پاسدار‌ ‌اسلام» در دو شماره‌ از مجله (خرداد ۹۳ و مرداد ۹۸ ) با این عالم ربانی مصاحبه کرده که به مناسبت درگذشت آن عالم انقلابی و اهمیت موضوع، گزیده‌ای از آن ‌دو مصاحبه تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

 

*نقطه آشنایی شما قبل از انقلاب با رهبر معظم انقلاب از چه مقطعی بود و پایه علمی ایشان را در آن دوران در چه سطحی دیدید؟ مکانت اصولی و فقهی حضرت ایشان از چه دورانی بر شما آشکارشد؟ 

 

 قبل از پیروزی انقلاب، بنده روی علاقه طبیعی خودم سعی می‌کردم کسانی را که در مسیر مبارزات بودند، بشناسم و با آنها ارتباط برقرار کنم. درهمان دوره، در سفری به مشهد مشرف بودم و از بعضی از دوستان آنجا درباره انقلابیون آن شهرسئوال کردم. این دوستان متفقاً گفتند که جناب آقای خامنه‌ای در مسجدی نماز می‌خوانند و بعد هم سخنرانی‌های پرنکته و پرشوری می‌کنند، انقلابی‌ها هم  معمولاً می‌آیند آنجا. گفتم حتماً برویم ببینیم. رفتیم مسجد ایشان و…

 

*مسجد کرامت را می‌فرمائید؟

بله، رفتیم و دیدیم مسجد پر جمعیت و بسیار خوبی است. بعد هم منبر ایشان بود و همان منبر، واقعاً مرا گرفت و از همان زمان با خودم گفتم معلوم است که ایشان از وزنه‌های انقلاب خواهند بود. البته درمقطعی که در قم تشریف داشتند، دورادور ایشان را می‌شناختم، اما ارتباط نزدیکی با ایشان نداشتم، چون با فاصله‌ای به مشهد برگشتند. می‌دانید که در آن دوره، ایشان به دلیل شرایط پدر بزرگوارشان ساکن مشهد شدند. شاید این همه عنایاتی هم که خداوند به ایشان کرده، به خاطر همین مدت مدیدی است که نسبت به پدرشان این همه حق پدر ـ  فرزندی را رعایت کردند. با این حال در همان دوره اقامت حضرت ایشان در مشهد هم، دوستان ایشان در قم که در دوران تحصیلی به ایشان نزدیک بودند و به درس امام می‌آمدند، کم و بیش برای ما می‌گفتند که جناب آقای خامنه‌ای از فضلا هستند. به عنوان نمونه ایشان با مرحوم آقای طاهری خرم‌آبادی، مباحثه داشتند که از زبان ایشان هم، شخصیت و مقام علمی آقا را می‌شنیدیم و با جایگاه ایشان بیشتر آشنا می‌شدیم.

این گذشت تا دوران تبعیدهای علما و روحانیون به مناطق دورافتاده پیش آمد که وضعیت خاص و خیلی جالبی بود. ازجمله وقایع این دوره هم یکی این بود که اشخاصی از شهرستان‌ها به دیدار انقلابیون می‌رفتند و اگر آنها کاری داشتند، رسیدگی و کمک می‌کردند و علاوه بر رفع احتیاجات، یکی از کارهایی که می‌توانستند و انجام می‌دادند این بود که اخبار را به یکدیگر می‌رساندند. در این دوره متوجه شدیم که جناب آقای خامنه‌ای به ایرانشهر تبعید شده‌اند. روی همان آشنایی در مشهد و صحبت‌هایی که فی‌الجمله از دوستانشان در حوزه می‌شنیدم، سعی کردم درحد امکان، مردم آن منطقه را با مقام ایشان آشنا کنم که از حضورشان درآن نقطه کمال استفاده بشود. مرحوم محصل یزدی مسجد آل‌الرسول را- که هزینه اولیه آن را مرحوم آقای بروجردی داده بودند- در ایرانشهر پایه‌گذاری کرده بود. ایشان در قم با ما آشنا بود و مجله‌ای را هم منتشر می‌کرد و از من هم چند مقاله گرفته بود. متأسفانه چون کمی محافظه‌کار بود، در دوران انقلاب مقداری از ما فاصله گرفت. به هرحال به آقای محصل نوشتم شما که در آنجا نفوذ داری، به دوستانت بگو که در این جهت همکاری و کمک کنند، اما متاسفانه از این مکاتبات پاسخ مثبتی نگرفتم.

بنده بعد از مدتی، در زندان بوشهر گرفتارشدم و از بیرون اطلاعی به دست نمی‌آوردم، ولی در مدتی که به صورت تبعید در آنجا بودم، اخبار دیگر انقلابیون کم و بیش به ما می‌رسید. مدتی هم در اسلام‌آباد غرب و رودبار تبعید بودم. به هرحال در جاهایی که تبعید طولانی‌تر بود، معمولاً رفت و آمدها بیشتر می‌شد و از وضعیت ایشان هم مطلع می‌شدیم و می‌دانستیم که به آن مسجد رفت و آمد می‌کنند و مردم هم خیلی به ایشان توجه دارند.

شرایط و ارتباطات به همین منوال پیش رفت تا وقتی که انقلاب پیروز شد. پس از انقلاب به لحاظ مسئولیت‌هایی که حضرت ایشان و بنده در نهادهای مختلف داشتیم، طبعاً دیدارها زیاد و مباحث و  گفتگوهای فراوانی بین ما انجام می‌شد. در این گفتگوها من از دانش فقهی و اصولی آقا و نیز روشن‌بینی منضم به آن خیلی لذت می‌بردم. در مواردی هم این گفتگوها، اصالتاً فقهی یا اصولی و کلامی نبودند، اما نهایتاً به این مباحث هم منتهی می‌شدند وتوانایی‌های ایشان دراین دوعرصه هم برای ما مشهود می‌شد. به‌طورمشخص وقتی که حکم امام برای تنظیم بازنگری قانون اساسی خطاب به جناب آقای خامنه‌ای صادر شد، ما هم یکی از افرادی بودیم که در آن نامه مأمور شدیم عضو هیئت بازنگری قانون اساسی باشیم.

اولین جلسه‌‌ای که به‌طور رسمی درخدمت ایشان بودیم، در محل مجلس سابق انجام شد. دو سه بار در مجلس تشکیل جلسه دادیم و بعد ایشان جلسه را به دفتر خودشان در ریاست جمهوری منتقل کردند. ایشان رئیس جلسه بودند، آقای هاشمی نایب رئیس و من و مرحوم دکتر حبیبی هم منشی بودیم. آئین‌نامه داخلی هیئت بازنگری قانون اساسی را هم من و آقای حبیبی تهیه کردیم.

به فاصله کوتاهی کم‌کم بیماری حضرت امام شدید شد و آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی معمولاً برای عیادت امام می‌رفتند. جلسه بازنگری قانون اساسی باید سیر عادی خود را طی می‌کرد و به کار ادامه می‌داد، لذا اداره آن را به عهده ما گذاشته بودند. طبعاً باید گزارش کار را به ایشان که رئیس شورای بازنگری بودند می‌دادم و به این ترتیب آشنایی و رابطه ما بسیارنزدیک‌تر شد.

 

 

*دراین دوره که به انتخاب ایشان به رهبری هم نزدیک می‌شدیم، در ایشان چه ویژگی‌هایی را مشاهده می‌کردید؟

ایشان فوق‌العاده مهربان، رئوف و اجتماعی بودند و هستند و برخلاف من که حافظه خوبی ندارم، حافظه بسیار قوی‌ای دارند. به بنده هم بسیار هم لطف و محبت داشتند. بنده در دوران بازنگری قانون اساسی با درجه فضل، اطلاعات عمومی و روحیه انقلابی ایشان بسیار بیشتر آشنا شدم و واقعاً غیر از همکاری، ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم.

من هرچه به ایشان نزدیک‌تر شدم، واقعاً فهمیدم که وارستگی عجیبی در ایشان هست. یک بار با ایشان کار داشتم و ناچار شدم به خانه شخصی‌شان بروم. دیدم که فرش رنگ و رو رفته و نخ‌نما شده‌ای در اتاقشان پهن است، یک میز کوچک هم مثل میزهای کوچک طلبگی دارند و یک ساعت کوچک هم گذاشته‌اند. خیلی به یاد امام افتادم. چند دقیقه‌ای خدمتشان نشستم و مطلبم را گفتم و بلند شدم و آمدم. زندگی شخصی ایشان زندگی بسیار ساده‌ای است، ولی زندگی ولائی‌شان، ولائی است. یعنی چه؟ یعنی آبروی حکومت اسلامی و رهبری حکومت اسلامی را باید حفظ کنند. وقتی شخصیت‌های برجسته‌ای از سراسر دنیا می‌آیند، باید آبروی کشور حفظ شود.

شما قطعاً بهتر از من می‌دانید که ساختمانی در بالای شهر برای ایشان ساختند و ایشان فرمودند: «مردم با من سروکار دارند و می‌خواهند به من مراجعه کنند، علما می‌خواهند بیایند و با من نشست و برخاست داشته باشند، من به آنجا نمی‌روم.» همین‌جا را یک حسینیه ساختند و مجهز کردند.

 

*جلسات مشاوره فقهی شما با رهبر معظم انقلاب، فصلی خاص در روابط شما با ایشان است. ازچگونگی آغاز این جلسات و شرایط و مختصات آن بفرمائید؟

بله، از ریاست بنده بر قوه قضائیه زمان زیادی نگذشته بود که روزی ایشان به بنده فرمودند: «بیایید دفتر با شما کار دارم». رفتم و فرمودند: «می‌خواهم جلسه‌ای برای بحث‌های طلبگی داشته باشیم و در آن مقولات فقهی مستحدث را با برخی دوستان به مشورت بگذاریم. به نظر شما چه کسانی مناسب هستند؟» برایم این سئوال مطرح بود که چرا آقا این سئوال را از من ‌کردند؟ بعد به نظرم رسید شاید به دلیل بحث‌های حقوقی‌ای که در جریان بازنگری قانون اساسی پیش آمده و همین‌طور نحوه اداره جلسات و گزارش‌هایی که در این باره خدمت ایشان رسیده بود، به نظرشان رسیده بود که به هر حال از بحث‌های طلبگی فارغ  نیستم. همان‌جا ارتجالاً گفتم: «به نظرم بهترین اشخاص، فقهای شورای نگهبان هستند، چون مسئولیت دارند و در متن مسائل سیاسی و اجتماعی هم هستند». فرمودند: «خیلی خوب است».

بعد جلسه‌ای را تشکیل دادند و از فقهای شورای نگهبان دعوت کردند. من هنوز عضو فقهای شورای نگهبان نبودم. فرمدند: «شما هم باشید و اگر لازم شد کسی اضافه شود با تصویب این جمع باشد.» روز و ساعت جلسات معین شد که هفته‌ای دو روز ـ شب پنج‌شنبه و شب جمعه ـ باشد و کار شروع شد. در دوره پنج ساله اول، هر هفته دو جلسه داشتیم، ولی کم‌کم مشغله‌های ایشان زیاد شد و  جلسات را تبدیل به یک جلسه، ولی زمان آن را زیاد کردند. گاهی یک جلسه، دو ساعت و نیم می‌شد و در مواردی شام را به آن اضافه می‌کردند که فرصت بیشتری برای ادامه بحث‌ها پیش بیاید. خاطراتی هم از بحث‌های متعددی دارم که برسر همین  سفره شام اتفاق می‌افتاد.

من به‌واقع در آن جلسات، از اطلاعات و برداشت‌های فقهی آقا استفاده زیادی کردم که نشان می‌داد از یک سو احاطه بسیار خوبی به مسائل فقهی واصولی دارند و از سوی دیگر شرایط و مقتضیات زمان را خوب می‌شناسند.

 

*ظاهراً جنابعالی صرف‌نظر از بحث اجتهاد و مرجعیت، قائل به اعلمیت رهبر معظم انقلاب هم هستید. لطفاً مستندات خود را در باره این نظریه بیان فرمائید؟

من همیشه و حتی در دوران قبل از انقلاب، در مباحثی که در بارۀ مرجعیت داشتم، در کنار شرط احاطه به فقه و اصول، به جوانب اجرایی و سیاسی‌ هم نظر داشتم. در همین جلسات حضرت آقا هم، وقتی جزوۀ سهم امام را تهیه می‌کردم، عده‌ای گفتند ممکن است برایت دردسر درست شود. من به آقا عرض کردم اگر شما موافقت کنید مشکلی نیست. بالاخره موافقت کردند.

خاطرم هست جزوه دیگری هم تهیه کرده بودم راجع به «دارالاسلام و دارالکفر» که این هم یکی از چیزهایی است که می‌تواند شاهدی بر موقعیت علمی ایشان باشد. گفتم من این فتوای مشهور را قبول ندارم که کفار یا ذمّی هستند یا محارب. تا گفتم این را نوشته‌ام و اجازه بدهید به بحث گذاشته شود، گفتند اتفاقاً من این را در درس جهاد بحث و روایتی را که شما دارید به آن استناد می‌کنید، مطرح کرده‌ام. حالا اگر می‌خواهید بیاورید بحث کنیم. گفتم نه، اگر شما بحث کرده‌اید دیگر ضرورتی نمی‌بینم.

این روزها به رادیو و درس‌های برخی از آقایان گوش می‌کنم. یک شب یکی از آقایان بحثی را مطرح کرد که واقعاً ناراحت شدم و دو صفحه هم جواب نوشتم و گفتم بدهند به آن آقا! الان هم که مقایسه می‌کنم، حضرت آقا را از خیلی‌ها قوی‌تر می‌بینم.

اما در پاسخ به سئوالی که فرمودید باید عرض کنم اختلاف مبنایی بنده با برخی درمفهوم «اعلمیت» است. اعلمیت یعنی چه؟ آیا اعلمیت فقط در مسائل مبتلا به روزه، حج، جهاد و… و فتواست یا اعلمیت در امامت، رهبری و مطلق «ما یحتاج الیه مسلمین» هم هست؟ من با این مبنا، هیچ کس را اعلم از ایشان نمی‌بینم. به خودشان هم گفته‌ام. داخل پرانتز یک مطایبه‌ای راهم نقل کنم که یک روز ایشان به من فرمودند: «خواهش می‌کنم از من حمایت نکنید.» گفتم یعنی چه؟ فرمودند: «چون به من وابسته‌اید، نمی‌خواهد از من حمایت کنید.» با شوخی عرض کردم: چشم! دیگر از این به بعد حمایت نمی‌کنم! اما هرجا مناسبتی پیش می‌آمد، این بحث‌ها را بدون بردن نام ایشان مطرح می‌کردم و واقعاً اطاعت کردم.

اعلمیت، تنها در مسائل فقهی نیست. چرا؟ چون امام معصوم(ع)، ولی فقیه را  به جای خود برای شئون امامت قرار داده است و کارهای امامت فقط تشخیص  پاکی و نجسی نیست. مسئولیت امام این است که بگوید بجنگیم یا نجنگیم؟ صلح کنیم یا نکنیم؟ وقس علی هذا. اینها مسئولیت‌های بسیار مهمی هستند و در اعلمیت دخالت دارند.

ادعا می‌شود که این موارد بیشتر از لوازم اجتهاد رهبری است و نه مرجعیت؟ به عبارت دیگر این اجتهاد برای رهبری است که بیشتر نیازمند احاطه به مقتضیات زمان است؟

نخیر، این طور نیست. نفس اجتهاد، صرف‌نظر از اجتهاد رهبر یا مرجع تقلید، یک کار مرکب است. بخشی از آن احاطه فقه و اصول می‌خواهد و بخشی از آن موضوع شناسی. در این‌باره هیچ تفاوتی میان رهبری و مرجعیت نیست. مرجع هم نیازمند آن است که حوادث واقعه را خوب بشناسد تا بتواند برای آن فتوای درستی بدهد. بنابر آنچه عرض کردم اساساً رهبری در تصدی مرجعیت، امتیازی نسبت به همه مراجع دیگر دارد و آن هم این است که به خاطر اشرافی که نسبت به حوادث واقعه پیدا می‌کند، حکم درست‌تری می‌دهد، برخلاف فلان آقا که درگوشه قم نشسته و اطلاعات خود درباره حوادث واقعه را از طریق برخی تماس‌ها و مرتبطین به دست می‌آورد. به همین دلیل من معتقدم حتی اگر فقیهی به ولایت رسید و مرجعیت نداشت، احق و اولی به دیگران است که مرجع بشود، چون از امتیاز شناخت درست‌تر، واقع بینانه‌ترِ موضوعات نسبت به دیگران برخوردار است.

 

*در دوران زعامت ایشان، علیرغم انبوه اشکالات و مشکلات ناشی از تحریم‌ها و انواع توطئه‌های دشمنان خارجی و عوامل داخلی، جمهوری اسلامی در بسیاری از ابعاد به پیشرفت‌های چشم‌گیری دست یافته. چه از جهت پیشرفت‌های علمی و دفاعی و چه از جهت اقتدار و عزتی که انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت در دنیا پیدا کرده. از آنطرف ابهت پوشالی قدرت‌های استکباری آمریکا و اسرائیل و غرب در جهان فرو ریخته. شکست‌های آمریکا در صحنه‌های مختلف، در عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و در همین قضایای اخیر و اسقاط پهباد آمریکائی و توقیف کشتی انگلیسی، نمونه‌هایی از اقتدار جمهوری اسلامی است. حتی بعضی از سلطنت‌طلب‌های خارج‌نشین می‌گویند کسی که از اقتدار امروز ایران احساس غرور نکند، ایرانی نیست دیدگاه شما نسبت به  عملکرد ایشان در جایگاه رهبری جمهوری اسلامی چیست؟

قبل از پاسخ به پرسش شما دو نکته را عرض کنم. حضرتعالی خودتان ارزیابی و قضاوت بفرمایید. یکی از شاخصه‌های برجسته مدیریت ایشان برای نظام انقلاب اسلامی، سعه صدر و نگهداشتن برخی اشخاص خاص بود. نکته دیگر این که تنها ایشان بود که توانست انقلاب و نظام را در مقابل فتنه ۸۸ حفظ کند.

اما سؤالی که فرمودید، واقعاً خدا را شاکر هستیم که امام، در زمان حیات خودشان آقای منتظری را عزل کردند و بحمدالله ذخیره‌ای که خداوند برای نظام قرار داده بود توسط خبرگان معرفی شدند و امروز در نقطه‌ای هستیم که همان‌طورکه حضرتعالی اشاره فرمودید، عزت، عظمت و بزرگی و نفوذ حاکمیت اسلام و توان اداره کردن بشریت بر اساس احکام اسلام اثبات شده است. امام و ایشان چهل سال آمریکا را پشت در نگه داشتند و هر دولتی هرقدر سعی کرد حرفش را تحمیل کند، فرمودند: «غیرممکن است و اینها تا وقتی که آدم نشوند و مثل آدم‌ها رفتار نکنند مذاکره با آنها غیرممکن است». جریان برجام را هم که وارد هستید. تا برسد به روزی که نخست‌وزیر ژاپن به تهران آمد و از ترامپ پیام آورد و آقا صریحاً فرمودند: «من ایشان را شایسته گرفتن پیام و پاسخگوئی پیام نمی‌دانم،» اما برای شما می‌گویم. ترامپ اگر جرئت می‌کرد و عرضه داشت، برای براندازی جمهوری اسلامی ایران حتی یک لحظه هم درنگ نمی‌کرد. اما می‌داند که اگر یکی بزند، ده تا می‌خورد و اگر آتشی را در منطقه روشن کند، شروع کننده هست، ولی ختم کننده نخواهد بود. رهبری توانست قدرت نظامی و دفاعی ما را با تشویق و حمایت و پشتیبانی به جائی برساند که الان ما چیزهایی را داریم که من و شما هم نمی‌دانیم و این قدرت اسلام برای دفاع از حاکمیت اسلام است و این در سایه مدیریت رهبر معظم انقلاب حاصل شده است. خدا را شکر می‌کنیم که در سایه چنین رهبری زندگی می‌کنیم.

 

 *آینده را با توجه به روندی که داشته‌ایم چگونه می‌بینید؟

من فرمایش خود ایشان را نقل می‌کنم. زمانی من خدمت ایشان رفتم و نسبت به آینده اظهار نگرانی کردم. چون ریاست دوره پایانی خبرگان را داشتم و باید گزارش خاصی را خدمت ایشان می‌بردم که فرمودند: «این را در کاغذ‌های من نگذارید و به دبیرخانه خبرگان ببرید.» وقتی اظهار نگرانی کردم، ایشان فرمودند: «ما هم خدمت امام رفتیم و اظهار نگرانی کردیم. امام فرمودند: «نگران نباشید. من هم به شما می‌گویم هر کسی را که مجلس خبرگان پس از من معرفی کند، مردم از او حمایت خواهند کرد و او با حمایت مردم می‌تواند کشور را اداره کند ان‌شاء‌الله تعالی. شما نگران نباشید.»

جریان انقلاب ان‌شاءالله به دست حضرت بقیه‌الله(عج) می‌رسد. ما چنین امیدی داریم. این جوانانی که من می‌بینم، این اساتید جوانی که من می‌بینم. در حوزۀ صد هزار نفری قم، هفت هزار استاد داریم که حداقل چهار پنج هزارتای آنها انقلابی‌های درجه یک هستند که بسیار اسباب امیدواری هستند. آینده ان‌شاءالله آینده روشنی خواهد بود. همان‌طور که خود رهبری هم مکرر فرموده‌اند که افق آینده را روشن می‌بینم. ان‌شاءالله که به دست حضرت مهدی (عج) می‌رسد.

17فوریه/21

گفتگو با مؤسس و مدیر مسئول «پاسدار اسلام» در چهلمین سال انتشار مجله

مقدمه:

مجله «پاسدار اسلام» از قدیمی‌ترین و پایدارترین نشریات مولود انقلاب اسلامی در طول چهار دهه عمر جمهوری اسلامی محسوب می‌شود. مجله‌ای که با کمترین امکانات و با وجود تنگناهای فراوان، به قدر وسع، تبیین و صیانت از مرزهای عقیدتی اسلام ناب و انقلاب اسلامی را سرلوحه کار خود قرار داده و در این راه بدون اعوجاج، پایدار مانده و از این شماره وارد چهلمین سال انتشار خود می‌شود.

نسل اول انقلاب عموماً با مجله پاسدار اسلام آشنایی دارند و بسیاری از همراهان و مخاطبان مجله هنوز  مقالات و مصاحبه‌های مجله را به خصوص در دوران دفاع مقدس و فراز و نشیب‌های مقاطع تاریخی مختلف انقلاب از یاد نبرده و  هنوز هم نسبت به مجله ابراز لطف و محبت دارند.

در آستانه چهل‌سالگی مجله «پاسدار اسلام»  پای صحبت حجت الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان پایه‌گذار و مدیر مسئول مجله نشستیم تا نگاهی داشته باشیم به چگونگی شکل گیری و دوران شکوفایی “پاسدار اسلام”.

*بسم الله الرحمن الرحیم. از این شماره پاسدار اسلام چهل ساله می‌شود. برای شروع گفتگو از چگونگی تولد مجله بفرمایید. ظاهراً قبل از «پاسدار اسلام»، «پاسدار انقلاب» منتشر می‌شد که پس از مدت کوتاهی متوقف و به «پاسدار اسلام» تبدیل شد. علت این تغییر چه بود؟

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ بِهِ نَستَعین. از ماه‌های اولیه سال ۵۹ مجله «پاسدار انقلاب» در سپاه قم شکل گرفت. زمانی که انقلاب اسلامی نوپا بود، در فضای نشریات، در حوزه مسایل اعتقادی و انقلابی خلاء بزرگی وجود داشت. از سوی دیگر نیاز و عطش جامعه هم در این حوزه بهخوبی مشهود بود. در آن زمان امکانات، قابل مقایسه با زمان حاضر نبود. حروفچینی متن مجله با آی بی ام و تیترها عمدتاً با خطاطی اینجانب انجام می‌شدند.

 

*لوگو و آرم پاسدار اسلام و پاسدار انقلاب هم خط خودتان است؟

بله. دفتر مجله در ساختمان سپاه در خیابان صفاییه قم بود. در خلأ مطبوعات مذهبی و فضای ماه‌های اول پیروزی انقلاب، «پاسدار انقلاب» فراتر از توقع درخشید. ارتباط و سابقه آشنایی و دوستی دیرین حقیر با بسیاری از علما و مسئولان کشور، زمینه ممتازی را فراهم کرده بود تا آثار و مقالات بزرگانی از قبیل حضرات آیات مشکینی، نوری همدانی و طاهری خرم آبادی و همچنین مصاحبه‌هایی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، شهید باهنر، شهید رجایی، آیت‌الله مهدوی‌کنی (در سمت نخستوزیری)، آقای هاشمی‌رفسنجانی، فخرالدین حجازی و…‌ در مجله چاپ شوند. این ویژگی تقریباً منحصربهفرد همراه با برخی خصوصیات دیگر باعث شده بود که هر چند مجله به نام سپاه قم بود، ولی گستره انتشار آن بهسرعت سراسری و هر شماره بر تیراژ آن افزوده ‌شد.

مجله «پاسدار انقلاب» خدمت حضرت امام خمینی(ره) هم تقدیم می‌شد. به یاد دارم در آبان ۵۹ محمدحسین فهمیده تازه شهید شده بود. برای شماره هفتم «پاسدار انقلاب»، یعنی آذر ۵۹ خانواده شهید را در کرج شناسایی و برای اولین بار با آنها مصاحبه‌ کردیم و تصویری از شهید فهمیده را هم روی جلد آن شماره مجله زدیم. طبق معمول مجله خدمت حضرت امام تقدیم شد. ایشان در آن ایام مشغول نوشتن پیام دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بودند و آن جملات معروف را درباره شهید فهمیده  در ضمن همان پیام نوشتند.

یادم هست در آبان ۱۳۶۰ هم که تبدیل به آخرین شماره «پاسدار انقلاب» شد، مصاحبه‌ای با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مقام ریاستجمهوری داشتیم. این مصاحبه دقایقی بعد از مراسم تحلیف ریاستجمهوری انجام شد.

 

 *انتشار «پاسدار انقلاب» به چه علت متوقف شد؟

در آن شرایط در فرماندهی سپاه به این تصمیم رسیده بودند که سپاه پاسداران فقط یک مجله سراسری داشته باشد که آن هم در تهران  منتشر می‌شد. بنابراین با توجه به آنچه که در سرمقاله شماره ۱۷ «پاسدار انقلاب» هم به آن اشاره کرده بودم و همچنین ظرفیت بیبدیل همکاری و همراهی علمای بزرگ حوزه علمیه قم و استقبال فوق‌العاده جامعه از معارف دینی و مسایل مربوط به انقلاب اسلامی، حقیر تصمیم گرفتم راه پاسداری از انقلاب را در بزرگراه پاسداری از اسلام ادامه دهم. لذا به فاصله یک ماه، اولین شماره «پاسدار اسلام» را در دی ماه ۱۳۶۰ منتشر کردیم.

 

 

*«پاسدار اسلام» را چگونه و با چه امکانات و پشتوانه‌ای و با همکاری کدام نویسندگان آغاز کردید؟

در اول کار، ساختمان محقری را در خیابان دورشهر اجاره کردیم. چند صباحی در آنجا کار را با چند نفر از دوستان شروع کردیم و خیلی زود با نظر مرحوم آقای منتظری به دفتر تبلیغات اسلامی منتقل شدیم و دفتر مجله در ساختمان صفاییه روبروی مدرسه امیرالمومنین(ع) مستقر شد. اولین شماره «پاسدار اسلام» با مقالات و گفتارهایی از آیت‌الله فاضل‌لنکرانی، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله شهید بهشتی، آیت‌الله جوادی‌آملی، آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی، آیت‌الله قدیری، آیت‌الله رسولی‌محلاتی و مصاحبه مفصلی با آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی منتشرشد. همچنین جدیدترین استفتائات از امام خمینی(ره) را هم داشتیم. «پاسدار اسلام» در میان سایر مطبوعات جایگاه یگانه و منحصر به فردی پیدا کرد و تیراژ آن طی مدت کوتاهی بالغ بر صد هزار نسخه شد و مشترکین آن به حدود ۲۰ هزار تن رسیدند که صدها مورد آنها در خارج از کشور بودند. حدود ۸ هزار نسخه هم برای توزیع در جبهه‌های جنگ خریداری و توزیع می‌شد. گفته میشد که هر نسخه مجله آن قدر در سنگرها دست به دست و خوانده می‌شود تا اوراق میشود. از نسخه‌هایی هم که به خارج می‌رفتند، بازتاب و منتخب مقالات و مطالب «پاسدار اسلام» را در نشریات تشکل‌های اسلامی و دانشجویی که معمولاً نسخه‌ای از آنها برای دفتر امام ارسال می‌شد، شاهد بودیم.

 

 

 *آن موقع شما در دفتر حضرت امام در جماران مسئولیت داشتید، ولی دفتر و مرکز مجله در قم بود. چگونه امور  «پاسدار اسلام» را انجام می‌دادید؟

در اوایل کار، آخر هر هفته برای انجام امور مجله به قم می‌رفتم تا اینکه حضرت امام متوجه شدند. البته  در همان ایام یکی از دوستان حضرت امام به نام آقای سید کمال شیرازی و قبل از آن هم مرحوم آقای املایی از اصحاب امام در نجف در مسیر قم تصادف و فوت کرده بودند. حضرت امام به بنده فرمودند شما هر هفته به قم نروید، خطر دارد. کارهایتان را در همین جا انجام دهید. از آن به بعد ترددم به قم کمتر شد و برخی از کارها را تلفنی با همکاران دفتر مجله در قم هماهنگ و پیگیری می‌کردم؛ ولی عمده کارهای مربوط به مدیریت و نهایی کردن مطالب تا صفحه‌بندی و آماده شدن برای چاپ را در تهران و در حاشیه کارهای دفتر امام انجام می‌دادم.

 

 *درباره نقش پیشتازانه مجله در انتشار برخی از آثار حضرت امام و ثبت خاطرات افراد راجع به ایشان توضیح بیشتری را بیان بفرمائید. ظاهراً قبل از تأسیس مؤسسه‌ حفظ و نشر آثار حضرت امام، برخی از استفتائات، نامه‌ها و دستنوشته‌های معظم‌له برای نخستین بار در «پاسدار اسلام» منتشر شدند؟

از جذاب‌ترین عناوین مجله در دهه ۶۰، چاپ جدیدترین استفتائات از حضرت امام بود که عمدتاً ناظر به مسائل روز و نیاز مردم بودند. فرآیند پاسخ به استفتائات هم این‌گونه بود که هیئت استفتاء حضرت امام در قم که عبارت بودند از حضرات آقایان قدیری، خاتم یزدی، سیدجعفر کریمی و راستی جواب استفتائات را بر اساس نظرات امام مرقوم می‌کردند و آن را برای ملاحظه حضرت امام و مهر شدن به جماران می‌فرستادند. استفتائات معمولاً یکی دو روز نزد امام می‌ماند و ایشان بعضی اصلاحات را روی آنها انجام می‌دادند و سپس توسط بنده و آقای رسولی‌ مهر و به قم برگشت داده میشد.

به ذهن حقیر رسید که گزیده‌ای از این استفتائات را برای استفاده عموم مردم در «پاسدار اسلام» چاپ کنیم. لذا با تأیید حاج احمد آقا، برخی از استفتائات را انتخاب و در مجله منتشر می‌کردیم. برای چاپ استفتائات لازم بود از سئوال‌ها و جواب‌ها تصویربرداری شود، ولی تا آن موقع در دفتر امام دستگاه فتوکپی نداشتیم. به همین جهت برای اولین بار یک دستگاه فتوکپی خریدیم و از آن زمان به بعد از کلیه استفتائات و بهتبع آن سایر مکتوباتی که با مهر و امضای حضرت امام(ره) از دفتر خارج می‌شدند، یک نسخه کپی‌برداری می‌شد. نتیجه این اقدام آرشیو هزاران استفتاء بود که منتخبی از آن در «پاسدار اسلام» منتشر شد. بعدها با پیگیری مرحوم آقای فاکر چند جلد استفتائات حضرت امام توسط انتشارات جامعه مدرسین با بهره‌گیری از این مجموعه چاپ شد. مهم‌تر اینکه مجموعه تصویربرداری شده، بخشی از دستمایه اولیه شکل‌گیری دفتر نشر آثار شد.

یکی دیگر از عناوینی که مورد استقبال مردم قرار گرفت و گل کرد، آغاز ثبت و انتشار خاطرات افراد مختلف درباره حضرت امام بود. این خاطرات در قالب مصاحبه‌های حقیر با بسیاری از شاگردان و همراهان امام و کسانی که در مقاطع زمانی مختلف بهنوعی با امام مرتبط بودند انجام و تحت عنوان سرگذشت‌های ویژه از زندگی حضرت امام، از دهه ۶۰ و در زمان حیات امام برای اولین بار در مجله «پاسدار اسلام» منتشر شدند. شاید بتوان گفت سنگ بنای بخش زیادی از آنچه بعدها بهعنوان خاطرات امام در کتاب‌ها و نشریات و دیگر رسانه‌ها مطرح شد؛  همین خاطراتی بودند که در دهه ۶۰ و ۷۰ در «پاسدار اسلام» تهیه و چاپ شدند.

لازم می‌دانم یاد فرزند بزرگوار حضرت امام مرحوم حاج ‌احمد آقا را گرامی بدارم. ایشان لطف خاصی به «پاسدار اسلام» داشتند و واقعاً در این زمینه همراهی کردند؛ از جمله برای سالگرد مرحوم آیت‌الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی برای اولین بار مفاتیح شخصی حضرت امام در نجف اشرف را که ایشان در اول آن با خط خود آن جملات معروف را درباره حاج‌آقا مصطفی نوشته بودند، در اختیار بنده قرار دادند تا بتوانیم برای اولین بار به همراه تصویر حاج‌آقا مصطفی روی جلد پاسدار اسلام چاپ کنیم.

در مورد دیگر دستنوشته و نامه تاریخی حضرت امام برای کتابخانه وزیری یزد است که از قدیمی‌ترین اسناد جالب و مهم مربوط به حضرت امام است و حاج احمدآقا آن را به بنده دادند تا برای اولین بار در «پاسدار اسلام» منتشر شود.

با آنکه حاج ‌احمد آقا اهل مصاحبه نبودند، ولی مصاحبه جالبی را با «پاسداراسلام» انجام دادند. هم چنین عکس‌هایی منتشر نشده‌ای از امام را بهطور امانی به اینجانب دادند که بعد از چاپ در مجله، به ایشان برگرداندم.

 

*یکی از مصاحبه‌هایی که در آن سال‌ها خیلی بازتاب داشت، مصاحبه با آیت‌الله پسندیده، برادر بزرگتر امام خمینی بود. لطفاً در این خصوص هم توضیحاتی بفرمایید.

شرایطی پیش آمد که تصمیم گرفتیم با مرحوم آقای پسندیده درباره خاندان و اجداد حضرت امام گفتگوی مبسوطی را ترتیب دهیم. با شرایط خاص و سن بالای ۹۰ سال آقای پسندیده، راضی کردن ایشان برای مصاحبه با «پاسدار اسلام» کار راحتی نبود و غیر از مرحوم حاج احمد آقا از عهده کسی بر نمی‌آمد. حاج احمد آقا بالاخره ایشان را راضی کردند و خودشان هم در جلسه اول مصاحبه حضور یافتند و سر صحبت را باز کردند. آن مصاحبه حدود ده جلسه به طول انجامید و بخشی از آن را با امکانات آن زمان بهصورت ویدئویی هم ضبط کردیم.

 

 

*حضرت امام هم این مصاحبه را دیده بودند؟

بله. تا مدتی معمولاً یک نسخه از عموم روزنامه‌ها و مجلاتی را که به دفتر امام ارسال می‌شدند، روزانه خدمت معظم له می‌بردیم. یک روز امام فرمودند من که فرصت مطالعه این همه را ندارم. برای من نیاورید. بنده عرض کردم اگر اجازه بفرمایید «پاسدار اسلام» را تبرکاً خدمتتان‌ بیاورم و تا آخرین شماره مجله دردوران حیات امام، یعنی شماره اردیبهشت سال ۱۳۶۸ مجله را خدمت حضرتشان تقدیم می‌کردم. یک بار برخلاف معمول که مجله در اولین روز انتشارخدمت امام ارائه می‌شد، در آن روز تقدیم نشد. در آن زمان، انتشار شماره جدید «پاسدار اسلام» همراه با فهرست عناوین و نویسندگان از شبکه یک تلویزیون اعلام می‌شد. حضرت امام با اطلاع از انتشار مجله، همان شب مجله را مطالبه کردند که خدمتشان ارسال شد. دلیل این پیگیری ایشان هم این بود که مصاحبه مرحوم آقای پسندیده در چند شماره پی در پی «پاسدار اسلام» چاپ می‌شد که مورد توجه حضرت امام قرار گرفته بود.

حاج احمد آقا برای اینجانب نقل کرد که با اینکه امام از قدرت حافظه آقای پسندیده خبر داشتند، در عین حال از حافظه فوق‌العاده برادرشان در سنین بالای ۹۰ سال و ذکر جزئیات و اسامی افراد و عناوین و القاب آنها اظهار شگفتی کرده بودند. از آنجا که حضرت امام مجموع مصاحبه مزبور را خوانده بودند و هیچگونه تعریض و تذکری هم در باره مطالب آن که عمدتاً مربوط به خاندان امام بود، نداشتند؛ می‌توان گفت که محتوای این مصاحبه تفصیلی بهنوعی مورد تأیید امام بود. البته آنچه در «پاسدار اسلام» چاپ شد حدود یک دهم آن مصاحبه بود و بقیه در قالب یک کتاب در سال‌های بعد منتشر شد. انگیزه انجام مصاحبه داستان مفصلی دارد که گمان می‌کنم اجمال آن را در کتاب، «در سایه آفتاب» نوشته‌ام.

 

 

*یکی دیگر از آثار و نامه‌های امام که نخستین بار در «پاسدار اسلام» رسانه‌ای شد، نامه معروف و صریح حضرت امام علیه نهضت آزادی است. ماجرای آن نامه چه بود؟

چند ماه پس از رحلت حضرت امام این نامه برای اولین بار در «پاسدار اسلام» منتشر شد. موضوع نامه هم مربوط بود به نامه مورخ بهمن سال ۶۶ وزیر وقت کشور به امام در آستانه انتخابات مجلس سوم. او در این نامه نظر امام را درباره نهضت آزادی و صلاحیت یا عدم صلاحیت آنها برای ورود به عرصه انتخابات پرسیده بود. حضرت امام هم در پاسخ به آقای محتشمی، خیلی صریح نظرشان را درباره ماهیت این گروه مکتوب می‌کنند و آن جملات معروف را می‌نویسند: «نهضت به ‌اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به‌اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد، از ضرر گروهک‌های دیگر، حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است.»

امام درباره صلاحیت فعالیت نهضت به‌عنوان یک حزب سیاسی نوشته بودند: «باید با نهضت به‌اصطلاح آزادی و افراد آن به سبب آنکه موجب گمراهی بسیاری از کسانی میشوند که از مقاصد شوم آنان بیاطلاع هستند، برخورد قاطعانه شود و نباید رسمیت داشته باشند.» بعدها رئیس نهضت آزادی انتساب این نامه به امام را نفی و از مجله و آقای محتشمی شکایت کرد و تلویحاً مدعی شد که نامه به خط احمد آقاست و نه امام. پس از شکایت حاج احمد آقا و پیگیری قضایی و کارشناسی، اصالت نامه و دستخط حضرت امام رسماً تأیید و آن شخص هم محکوم شد.

 

 

*در سال‌هایی که هم در محضر حضرت امام بودید و هم مسئولیت «پاسدار اسلام» را داشتید، در باره مجله  تذکر یا نکته‌ای از حضرت امام دریافت نکردید؟

در یکی از سرمقاله‌ها از وزارت خارجه انتقاد نسبتاً تندی کرده بودم. موضوع هم مربوط به قضیه سلمان رشدی بود که در پاکستان و برخی دیگر از کشورهای اسلامی مطرح و تظاهرات شده بود و با تأخیر به جمهوری اسلامی و حضرت امام انعکاس یافته بود. انتقاد ما این بود که چرا در انتقال ماجرا کوتاهی کرده بودند. چندی بعد مرحوم حاج ‌احمد آقا گفت آقای ولایتی در ملاقات با امام از این انتقاد گلایه‌ کرده است. لذا بنده منتظر عتاب یا تذکری از سوی امام بودم، ولی هرگز راجع به این موضوع سخنی به من نگفتند. گمان می‌کنم این رفتار حضرت امام، جواز یا تأیید ایشان از انتقاد بجا از مسئولان بود.

آخرین مطلبی هم که از حضرت امام راجع به «پاسدار اسلام» به یاد دارم مربوط به هفته‌های آخر عمر شریفشان، یعنی بعد از انتشار نامه فروردین  ۶۸ درباره عزل آقای منتظری است. در جلسه‌ای که با بعضی از همکاران مجله داشتیم، در باره این موضوع بحث شد که آیا شرح نهج‌البلاغه آقای منتظری را که چند سالی بود در مجله چاپ می‌شد ادامه بدهیم یا نه؟ به استناد نامه حضرت امام جواب منفی بود، اما به استناد نامه ۸/۱/۶۸ جواب مثبت بود. سرانجام در جلسه به جمع‌بندی مشترکی نرسیدیم. بنده گفتم فردا صبح خودم از حضرت امام کسب تکلیف می‌کنم و بحث تمام شد.

فردا صبح بعد از انجام کارهای یومیه در محضر حضرت امام، عرض کردم: «آقا سال‌هاست که درس نهج‌البلاغه آقای منتظری در مجله «پاسدار اسلام» چاپ می‌شود. این مطالب صرفاً علمی هستند. آیا با توجه به نامه ۸/۱/۶۸ می‌توانیم ادامه دهیم؟ حضرت امام قبل از آنکه جمله تمام شود، با قاطعیت فرمودند: «این کار را نکنید.» و به این ترتیب ادامه آن درس‌ها برای همیشه منتفی شد.

 

 

*در سال‌های اخیر بسیاری از مطالب و مصاحبه‌های مجله با علمای تراز اول و مراجع عظام تقلید بازتاب وسیعی در فضای رسانه‌ای و افکار عمومی داشتهاند. مصاحبه گرفتن با بزرگانی که اصولاً اهل مصاحبه نیستند و راضی کردن آنها به گفتگو از عهده هر کسی برنمی‌آید. مانند مصاحیه با آیت‌الله انصاری‌شیرازی، یا آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی‌تهرانی که بازخورد زیادی هم داشت و به نظر میرسد که این مصاحبه‌های تاریخی میلیون‌ها بار از طریق سایت‌های مختلف مورد بازدید قرار گرفتهاند. در این خصوص هم اگر نکته و خاطره‌ای دارید، شنیدنش خالی از لطف نیست.

الیته این را از بزرگواری و اخلاص آن اعاظم و لطفشان‌ به بنده کمترین می‌دانم. ما در مجله «پاسدار اسلام» سعی کردیم تا از این سرمایه در راه تحکیم مبانی اسلام و نظام اسلامی و اصل ولایت فقیه، بهخصوص برای نسلهائی که دوران مبارزه و فراز و فرودهای انقلاب را ندیده‌اند و یا به یاد ندارند، بهره بگیریم.

 برای حسن ختام خاطره مصاحبه با مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی را عرض می‌کنم. حاج‌آقا مرتضی تهرانی، عارف سالک و از قدیمی‌ترین شاگردان ممتاز و از یاران و دوستان صمیمی حضرت امام بودند. اینجانب هم مدتی افتخار شاگردی ایشان را در نجف اشرف داشتم. سال‌های طولانی تلاش ‌کردم که با ایشان درباره امام گفتگو کنم و خاطرات ویژه‌ ایشان را از حضرت امام، مخصوصاً مقاطعی که با امام زندگی کرده بودند، ثبت کنم؛ اما ایشان بهرغم عشقی که به امام و لطفی که به این شاگرد کمینه داشتند، بر اساس شیوه ثابت زندگی خود که هرگز اهل مصاحبه و مطرح شدن در رسانهها‌ نبودند درخواست مصرانه حقیر را نمیپذیرفتند. تا اینکه در شب جمعه ۲۷/۹/۹۴ که در خدمتشان بودم، در اثنای صحبت جملات عجیبی را با این مضمون بیان کردند: «صحبت‌ها و مواضع و کارهای آیت‌الله خامنه‌ای در حد یک انسان عادی نیست و نمی‌تواند بدون تأیید الهی باشد. ده مرجع تقلید، یک سوم آنچه را که ایشان انجام می‌دهند، نمی‌توانند انجام دهند. ایشان ذخیره الهی است برای تاریخ اسلام.»

اینجانب با سابقه‌ای که از حاج‌آقا مرتضی داشتم با اینکه در مخیله‌ام هم نمیگنجید که جواب مثبت بدهند عرض کردم آیا موافقید تا آنچه را درباره آیت‌الله خامنه‌ای فرمودید، برای عموم هم بیان شود؟ و ایشان بدون تأمل پاسخ مثبت دادند و با آنکه نوبت عمل چشم داشتند، بلافاصله فرصتی را تعیین کردند و آن مصاحبه تاریخی انجام شد.

 

*و سخن آخر؟

در اینجا یاد همه مراجع بزرگوار، علما و اساتیدی را که در قالب مقاله، درس و مصاحبه با «پاسداراسلام» همکاری داشتند و دارند گرامی می‌دارم و از همه آنها تشکر می‌کنم. از همکاران قدیمی نیز که سال‌هاست اکثر آنها بازنشسته شده‌اند: آقایان شیخ حسن بیات، یوسفی، محمدبیگی، سید مصطفی حسینی، سید جواد مهری، سید مرتضی مهری، فرح‌آبادی، یزدیان، حضوری، حامد، مرحوم نوریان و آقای حدادی که تقریباً ۴۰ سال است کار لیتوگرافی و فیلم و زینگ مجله را انجام می‌دهند صمیمانه قدردانی کنم.

در دو دهه اخیر مجله با کمترین نفرات و کمترین امکانات به هر شکل ممکن به راه خود ادامه داده و از طریق نمایندگان، اشتراکهای پستی و پایگاه‌های اینترنتی در اختیار مخاطبان قرار گرفته است. هرچند در این سال‌ها سایت‌ها و فضاهای مجازی تا حد زیادی جای نشریات کاغذی را گرفتهاند، اما در بین انبوه کانال‌ها و روزنامه‌ها و مجلات رنگارنگ و پرزرق برق، «پاسدار اسلام» همراهان و مخاطبان خود را همچنان حفظ کرده است. امیدواریم بتوانیم خدمتی هر چند کوچک در مسیر رضایت خداوند و حضرت ولی‌عصر «اروحنا فداه» ارائه کنیم.

17فوریه/21

ایران مانع از هژمونی و وحشی‌گری آمریکا در منطقه است

مقدمه:

دکتر طلال عتریسی از شخصیت‌های علمی و دانشگاهی طراز یک لبنان است که نزدیک به چهار دهه در دانشگاه لبنان تدریس می‌کند. او برای مدتی رئیس دانشکده جامعه‌شناسی لبنان در بیروت بود و تا کنون ریاست چندین مرکز مطالعاتی را برعهده داشته است. دکتر عتریسی از جامعه‌شناسان بنا‌م و از تحلیلگرانی است که به رسانه‌های بین‌المللی دعوت می‌شود. حوزه تخصصی دکتر عتریسی  جهان اسلام است و آثار بسیاری در این زمینه از ایشان منشر شدهاند.

ضمن سپاسگزاری از جناب آقای دکتر عتریسی به خاطر فرصتی که برای  مصاحبه با پاسدار اسلام اختصاص دادند، از آقای دکتر خامه‌یار رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان نیز که این مصاحبه را انجام دادند تشکر و آن را تقدیم خوانندگان پاسدار اسلام میکنیم.

 

*آیا سال ۲۰۲۱ سال تشدید جنگ در منطقه یا سال توافق‌هاست؟

پر واضح است که بایدن از نظر سیاستهای منطقهای و از نظر تمایل کشورهای منطقه، برای تنظیم مواضع و نفوذ خود با وضعیت پیچیده‌ای روبرو خواهد بود. ایالات متحده آمریکا در دوره ترامپ روی موضوع گسترش تحریم‌ها بر مخالفان و تشکیل و تنظیم ائتلاف‌ها و عادی‌سازی روابط همپیمانانش با دشمن صهیونیستی کار کرد، اما نتوانست مانع از گسترش نفوذ ایران، ترکیه و جنبش مقاومت در منطقه شود و ثبات و موقعیت محور مقاومت با وجود همه تحریم‌های اعمال شده همچنان استمرار دارد.

بایدن، با وضعیت منطقه‌ای روبروست که همه دستاوردهای ترامپ را در اختیار دارد. طبیعتاً سازش بین برخی از کشورهای عربی و خلیج فارس با رژیم صهیونیستی به عنوان میراث ترامپ در راستای سیاست‌های بایدن هم هست. او با استفاده از این میراث، کار خود را از همین نقطه شروع میکند و خواستار مذاکره بین فلسطینی‌ها و رژیم صهیونیستی خواهد بود. بایدن برای تقویت روند عادی‌سازی روابط و از سرگیری مذاکرات، از این عامل، برای فشار بیشتر بر فلسطینیان بهره خواهد برد و در عین حال قادر نخواهد بود مانع از تولید تسلیحات  و ارتقای توانایی‌های مختلف ایران شود. به همین دلیل واشنگتن در موقعیت جدید، نقاط ضعف و قوت زیادی در منطقه خواهد داشت.

یکی از مشکلات مهم بایدن در خاورمیانه، نحوه برخورد با پرونده‌های پیچیده خاصی چون وضعیت ترکیه است که ترامپ هم با آن مشکل داشت. به نظر نمی‌رسد که بایدن در برابر اردوغان، سیاست سلف خود در تحمل یا مدارا را در پیش بگیرد.

بایدن با ایران هم پرونده پیچیدهای دارد. او می‌گوید که به توافق هسته‌ای باز خواهد گشت، اما مشخص نیست که آیا برای این توافق، شرایط جدیدی را به ایران تحمیل خواهد کرد یا خیر؟ در حال حاضر تحرکات مقاومت در منطقه ادامه دارد و مشخص نیست که آمریکا با وجود ضرباتی که متحمل خواهد شد، چگونه با این موضوع برخورد خواهد کرد. آیا او تحریم‌های اقتصادی اعمال شده توسط ترامپ علیه کشورها، مردم، جنبش‌ها و شخصیت‌های منطقه را ادامه خواهد داد؟ آیا این امر به نفع بایدن خواهد بود و اگر به این کار ادامه دهد، به معنای ادامه سیاست ترامپ است؟

این موضوع در صورت استمرار ممکن است شرایط منطقه را با پیچیدگی‌های جدیدی روبرو سازد. سیاست خارجی ایالات متحده در زمان ترامپ عمدتاً  شناور بود و ثبات نداشت. او همواره به ایران و ترکیه فشار می‌آورد، ولی خواستار گفتگو و مذاکره هم بود.

از نگاه بایدن نفوذ روسیه در لیبی یا هر منطقه دیگری در مدیترانه باید تضعیف شود. امروز این پرسشها در مقابل بایدن قرار دارند. آیا او با ایران تفاهم خواهد کرد؟ آیا نفوذ ترکیه را کاهش میدهد؟ آیا گفتگو با ایران درباره خلیج فارس را دنبال می‌کند؟ آیا روند فعلی افزایش تنش در خلیج فارس علیه ایران ادامه خواهد یافت؟ آیا سال ۲۰۲۱ میلادی سال تشدید تنش و جنگ است یا سال استقرار و سازش و اساساً بایدن اوضاع منطقه‌ای را چگونه مدیریت خواهد کرد؟ به نظر من موضوع اصلی او برخورد با پرونده ایران است. بایدن با پرونده هستهای ایران چگونه برخورد خواهد کرد؟ پاسخ به این پرسش مشخص خواهد کرد که سال جاری سال تشدید تنشهاست و یا مرحله آغاز حل مشکلات؟ بایدن با برنامه هسته‌ای ایران چگونه برخورد خواهد کرد؟ از سرانجام توافق هسته‌ای با ایران، می‌توان نشانه‌هایی از حل و فصل یا تشدید اوضاع در منطقه را مشاهده و ارزیابی کرد.

 

*آیا پس از شرایط تعیین شده از سوی رهبری ایران، امکان بازگشت به توافق هسته‌ای از طرف ایالات متحده وجود دارد؟

پس موضوع و مسئله اصلی در این میان تحریم‌ها هستند و نه بازگشت ایالات متحده به توافق‌نامه. البته رهبری اعلام کردند که اگر آمریکا توافق را اجرا کرد، ایران نیز به اجرای توافق پایبند خواهد بود. به عبارت روشنتر، ایران زیر بار تعلیق تحریم‌ها که در دوره اوباما اتفاق افتاد، نخواهد رفت و خواستار رفع کامل تحریم‌هاست. اختلاف بین ایران و آمریکا و متحدانش چگونه حل می‌شود؟ ایشان می‌گویند گام اول، لغو تحریم‌هاست. ایران به گفتۀ رهبر انقلاب به حمایت از متحدان خود در منطقه ادامه خواهد داد، در حالی که آمریکا خواهان گفتگو در این زمینه است.

 

 

*متحدان ایران در منطقه چه کسانی هستند؟

انصارالله در یمن که آمریکا آنها را محاصره کرده است. نیروهای بسیج مردمی (حشدالشعبی) در عراق که ایالات متحده رهبران آنان را تحریم کرده است. سوریه، لبنان، حزب‌الله و مقاومت فلسطین تحت تحریم قرار گرفتهاند. دولت بایدن باید درباره حضور ایران در منطقه و رابطه آن با متحدانش و بهطور کلی نفوذ ایران در منطقه تصمیم بگیرد.

دومین مسئله برای دولت بایدن توانایی‌های دفاعی ایران، بهویژه ساخت موشک‌های بالستیک و کروز است. از نظر ایران، رابطه با متحدان منطقهای و ساخت موشک‌های بالستیک خارج از گفتگوست و ایران تنها حاضر به بازگشت به توافق هسته‌ای است. در ماه‌های گذشته، ایران بدون ترک توافق، از برخی از تعهداتی که در طول توافق‌نامه به آنها پایبند بوده عقب‌نشینی کرده؛ به غنی‌سازی ۲۰٪ بازگشته؛ اعلام کرده که غنی‌سازی را به مرز ۶۰٪ میرساند و تأسیسات فردو و راکتور آب سنگین اراک را راه اندازی خواهد کرد. این یعنی بازگشت ایران به قبل از اجرای توافق هسته‌ای.

 

 

*به نظر شمابایدن چگونه با این وضعیت مقابله خواهد کرد و تحریم‌هایی که ترامپ علیه ایران، شخصیت‌های ایرانی، نهادهای ایرانی و نهادهای مذهبی اعمال کرده، چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟

در حال حاضر ترامپ فقط کاخ سفید را ترک کرده، اما سیاست‌های آمریکا کماکان بدون تغییر باقی ماندهاند. اوضاع چگونه پیش خواهد رفت؟ آیا بایدن از تحریم‌ها عقب‌نشینی خواهد کرد؟ البته در ازای چنین اقدامی، ایران از فرآیند غنی‌سازی عقب خواهد افتاد و از راه‌اندازی مجدد تأسیسات فردو عقب‌نشینی خواهد کرد. آیا در صورت برداشتن تحریم‌ها از سوی ایالات متحده، تحولی صورت خواهد گرفت؟ آیا بایدن قبول خواهد کرد که تحریم‌ها را لغو کند؟ آیا او با حضور موثر ایران در منطقه و با برگزاری مانورهائی  با موشک‌های بالستیک، موافق خواهد بود؟ پاسخ این سئوال ها هنوز مشخص نیست.

 

 

*با توجه به این نکات، آیا توافق هسته‌ای و بازگشت کشورها به توافق را محتمل میدانید؟

ایالات متحده آمریکا با بازگشت به توافق و لغو تحریم‌ها موافقت کرده است و این به معنای ورود منطقه به مرحله جدیدی است. این چیزی است که پادشاهی عربستان سعودی از آن می‌ترسد. رژیم صهیونیستی، موجودیت خود را با بازگشت به توافق هسته‌ای درگیر مخاطره می‌بیند. بنابراین، این دو طرف متخاصم به دنبال پیچیده کردن کار برای بایدن هستند تا مانع از بازگشت او به توافق شوند. پس عواملی وجود دارند که ممکن است بازگشت بایدن به توافق هسته‌ای را پیچیده کنند. در صورت عقب‌نشینی از تحریم‌ها، آیا ایران آماده همکاری است؟ و آیا در صورت عدم همکاری، با وضعیتی چون وضعیت قبلی در دولت ترامپ مواجه خواهیم بود؟ ما نمی‌دانیم که بایدن همچنان به سیاست مجازات‌ها متوسل می‌شود و مسائل همچنان پیچیدهتر می‌شوند یا خیر؟

 

 

*موقعیت لبنان در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی چیست؟

لبنان در شکل‌گیری معادلات منطقهای یک عامل و بازیگر اساسی است. به دلیل حضور مقاومت در لبنان و نقش بازدارندگی آن در رویارویی با اشغالگران صهیونیست، موجودیت رژیم صهیونیستی در خطر است. مقاومت به دلیل نقش گسترده‌ در سطح منطقه، بهویژه در سوریه و رابطه با جنبش‌های مقاومت در عراق، یمن و فلسطین جایگاه ویژه‌ای دارد و عاملی اساسی در شکل‌گیری معادلات جدید منطقه‌ای است.

دولت ترامپ سعی کرد حزبالله و به تبع آن کل لبنان را از طریق تحریم‌ها، تشدید بحران مالی داخلی‌، فشارها و تهدیدهای مختلف و جلوگیری از هرگونه مقاومت در معادلات منطقه‌ای تضعیف کند.

معادلات منطقه‌ای در دو نقطه خلاصه می‌شوند: ا. تقابل با اشغال. ۲٫ رابطه صهیونیست با جنبش‌های مقاومت در منطقه و در نتیجه با ایران. این معادله منطقه‌ای با توجه به نقش منطقه‌ای آمریکا، یک معادله واقعی است، زیرا نقش مقاومت در لبنان، تقابل با اشغال است تا نوعی بازدارندگی شکل بگیرد. تحقق این موضوع به گسترش جنبش‌های مقاومت در منطقه منجر می‌شود که توسط ایران حمایت، رهبری و پشتیبانی می‌شود.

 

*آینده لبنان چگونه خواهد بود؟

این مسئله ابتدا به میزان تحقق وحدت داخلی در لبنان بستگی دارد که تاکنون به علت جامعه اقلیتی و طایفهای لبنان به صورت یک مسئله باقی مانده است. تحقق این هدف دشوار و پیچیده است، بهخصوص که برخی از احزاب در لبنان همچنان روی ایالات متحده شرطبندی میکنند. آنها ایالات متحده را متحد خود می‌دانند و در عین حال از او واهمه دارند و سعی می‌کنند برای جلوگیری از تحریم‌ها جانب احتیاط را نگه دارند.

بنابراین، برای جلوگیری از هرج و مرج داخلی و حفظ ثبات داخلی، این موضوع باید با صبر و حوصله و محافظه‌کاری مدیریت شود. البته این موضوع جدیدی نیست، زیرا مقاومت، باثبات و نقطه قوت لبنان برای مقابله با پروژه آمریکایی است. شکی نیست که مقاومت دائماً در حال تقویت توانایی‌های خود است. نقطه قوت مقاومت ادامه روابط آن با ایران، با مقاومت در فلسطین و مقاومت در عراق و یمن است؛ در نتیجه این ارتباطات نقش اصلی را ایفا می‌کنند.

اهمیت مسئله فراروی مقاومت در لبنان از یک‌سو حفظ ثبات داخلی، جلوگیری از هرج و مرج و اغتشاش است و از سوی دیگر، مقاومت باید آماده‌سازی، تقویت توانایی‌ها و اتحادهای منطقه‌ای را که به معنای ترکیب نقش داخلی و نقش منطقه‌ای آن است، کما‌فیالسابق انجام ‌دهد. کشورهای عربی که همیشه در لبنان دخالت کرده‌اند، امروز در لبنان نسبت به گذشته نقش ضعیف‌تری دارند. این کشورها تلاش میکنند تا راه‌حل‌های آمریکا در منطقه برای حل بحران در سوریه، لبنان و یمن اجرا شوند. کشورهای عربی، بهویژه عربستان سعودی، با توجه به نقش تاریخی آنها در لبنان و ارتباط با نیروهای سیاسی جامعه لبنان، نمی‌توانند راه‌حل‌هایی را تحمیل کنند، اما می‌توانند انجام راه حل را به تأخیر بیندازند و این کار را توسط عوامل داخلی خود انجام میدهند. اما مهم‌ترین و برجسته‌ترین عامل در نقش منطقه‌ای لبنان وجود مقاومت، تداوم و ثبات آن و روابط آن با مقاومت در سایر کشورهای محور مقاومت است. این شرایط اهمیت لبنان و نقش منطقه‌ای آن را تأیید می‌کند.

 

 

*فرآیند عادی‌سازی شیخ‌نشین‌های خلیج فارس با رژیم صهیونیستی چگونه خواهد بود و آنچه ترامپ به قیمت از دست دادن عزت عرب و تضییع حقوق فلسطین به صهیونیست‌ها داد، چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟ 

مشخص است که عادی‌سازی موضوع جدیدی نیست و تعجبی هم ندارد‌؛ زیرا پیش از این هم غالباً مخفیانه و فقط گاهی به صورت آشکار صورت می‌گرفت. اما در نهایت، موضوع به صورت امضای توافق‌نامه‌ها، اعلامیههای رسمی و حضور در مقابل رسانه‌ها و مواردی از این دست آشکار شد. پس با عادیسازی تحولی در معادلات منطقهای صورت نگرفته است. همه اینها قبل از انتخابات ایالات متحده اتفاق افتاده بودند.

عادی‌سازی روابط برای دستیابی به مجموعه‌ای از اهداف لازم بود. اولین مورد حمایت از ترامپ در انتخابات بود، به این معنی که او در پی کسب حمایتهای بیشتری بود. رژیم صهیونیستی با انتقال سفارت آمریکا به بیت‌المقدس و به رسمیت شناخته شدن حاکمیت این رژیم جعلی بر جولان، به دستاوردهای تاریخیای دست یافت که هیچ یک از رؤسای جمهور قبلی آمریکا چنین امتیازاتی را به این رژیم جعلی نداده بودند. هدف دوم حمایت از نتانیاهو در دولت متزلزل او بود. نتانیاهو متهم به فساد شده و موقعیتش بهشدت تضعیف شده است. به همین دلیل ترمیم موقعیت نتانیاهو و بهبود موقعیت ترامپ، بدون دادن هیچ امتیازی به کشورهای عربی مد نظر بود.

هدف سوم، اینکه رژیم صهیونیستی میخواهد محور جدیدی را در منطقه ایجاد کند که نیازمند دستیابی برخی از کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به محور خلیج فارس برای مواجهه با ایران است. در یک سو رژیم صهیونیستی قرار دارد و در سوی دیگر برخی از رهبران شیخ‌نشین‌های خلیج فارس که دشمن ایران‌اند. از نگاه آنان، هیچ دشمن دیگری در منطقه وجود ندارد و رژیم غاصب صهیونیستی دشمن اعراب و مسلمانان نیست!. اینها اجزای فرمول جدید عادی‌سازی هستند که هدف آن تغییر آگاهیهای مذهبی، قومی عربی و از همه مهمتر، آگاهیهای اسلامی و قرآنی نسبت به دشمن نبودن رژیم صهیونیستی و تراشیدن دشمن جدید به جای رژیم غاصب صهیونیستی است.

برخی از چهره‌های رسانه‌ای سعودی و غیر سعودی در وهله اول در مورد حقوق رژیم صهیونیستی در فلسطین صحبت می‌کنند و ادعا میکنند که این رژیم هرگز جنگی را علیه کشورهای خلیج فارس آغاز نکرده است. بنابراین یکی از اهداف اساسی و استراتژیک آمریکا، تحقق فرآیند عادی‌سازی این کشورها با رژیم جعلی اسرائیل است.

مسئله فلسطین و این دو هدف با هم پیوند دارند. برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس، بهویژه رهبران پادشاهی عربستان سعودی معتقدند که پایان دادن به مسئله فلسطین، به نقش ایران در منطقه پایان می‌دهد، زیرا ایران در حال حاضر در کنار فلسطین ایستاده است. آنها تصور می‌کنند که اگر عربستان مسئله مقاومت و فلسطین را حل کند، ایران دیگر در منطقه نقشی نخواهد داشت. بنابراین از نگاه دولتمردان سعودی، میان موضوع عادی‌سازی و پایان دادن به نقش ایران و مسئله فلسطین ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.

 

*آیا عادی‌سازی منجر به دستیابی به اهداف مورد انتظار خواهد شد؟

البته این موضوع از جنبه‌های مختلف نیاز به تحقیق و بررسی دقیق دارد. اولاً عادی‌سازی در کشورهای حاشیه خلیج فارس با عادی‌سازی در دیگر کشورهای عربی تفاوت دارد. به عنوان مثال، عادی‌سازی از سال ۱۹۷۸ در مصر آغاز شد و تا کنون هیچ پیشرفت خاصی در این کشور نداشته است. امروز در مصر جامعه منسجمی وجود دارد و کانون‌های وکلا و انجمن‌های هنرمندان، روزنامه‌نگاران، و دیگران، از هرگونه تماس با صهیونیست‌های غاصب جلوگیری می‌کنند. اینها مانع از مسافرتهای شخصی به سرزمین‌های اشغالی میشوند و انجام کار مشترک با آنها را ممنوع اعلام کردهاند. در نتیجه، بین جامعه مصر و جامعه صهیونیست‌های غاصب عادیسازیای صورت نگرفته است. اما وضعیت در کشورهای حوزه خلیج فارس، یعنی قطر، امارات یا اکثر شیخ‌نشین‌ها متفاوت است، در مصر یا اردن عادی‌سازی محدود به رأس کشور و در سطح رهبران است؛ اما در شیخ‌نشین‌ها علاوه بر رهبران، نخبگان اقتصادی و سیاسی را نیز درگیر این فرآیند کردهاند و ما شاهد همکاری در زمینههای رسانهای و موضوعات تجاری هستیم، اما مهم‌ترین مسئله اعلام نشده، همکاری امنیتی برای مقابله با جنبش‌های مقاومت و پیگیری نقش ایران در منطقه است.

 

 

*کشورهای خلیج‌فارس از این گفتگوها چه نفعی میبرند؟

به نظر نمی‌رسد منافع استراتژیکی که بتوانند عناصر قدرت را در کشورهای حوزه خلیج فارس جمع کنند، وجود داشته باشند؛ بلکه برعکس، هر فرد، قدرت و کشوری که با موجودیت صهیونیستی سر سازش داشته باشد، در آینده اعتبارش را از دست خواهد داد. متحدان ایالات متحده اکنون در حال از دست دادن اعتبارشان هستند و در آینده نیز شکست خواهند خورد. این عادی‌سازیها نمی‌توانند آگاهی اسلامی عرب‌ها را در زمینه عدم پذیرش موجودیت صهیونیست و پایمال کردن حقوق مردم فلسطین توسط این رژیم غاصب و موضوع قدس شریف را تغییر دهند. این شرایط با وجود فعالیتهای رسانه‌ای گسترده، پایدار نیست. ضرر بزرگ اینها به نفع ایران تمام خواهد شد، زیرا عربستان دیگر نمی‌تواند ادعا کند که از مسلمانان دفاع و یا از سنّی‌ها در برابر ایران شیعه و از ملت و آرمان فلسطین دفاع می‌کنند. همه این شعارها رنگ میبازند و مسلمانان متوجه خواهند شد که این ایران است که یک‌تنه در کنار آرمان فلسطین ایستاده و مانع از هژمونی آمریکا شده و در برابر وحشی‌گری آن در منطقه ایستادگی کرده است.

این تحرکات نهایتاً به نفع سیاستها و استراتژی استقلال‌طلبانه ایران در مواجهه با نظام سلطه و حمایت از جنبش‌های آزادی‌خواه و مقاومت در منطقه تمام خواهد شد.

بنابراین از این منظر، فرآیند عادی‌سازی روابط شیخ‌نشین‌های خلیج فارس با رژیم صهیونیستی برای تحقق اهداف خاصی، از جمله مقابله با ایران و محافظت از ترامپ کلید زده شد، ولی اینک ترامپ سقوط کرده و نتانیاهو با بحران روبروست و لذا این کشورها در سطوح استراتژیک بازنده خواهند بود و نتایج به نفع ایران تغییر خواهد کرد و در آیندۀ نزدیک مشخص خواهد شد که این موضوع چه منافعی برای ایران خواهد داشت.

جنبش‌های مقاومت در داخل فلسطین دیگر هیچ دلیلی برای توجه به کشورهای حاشیه خلیج فارس یا ایجاد مزاحمت برای آنها یا بیان نکردن مخالفت خود علیه آنها ندارند. پس از این عادی‌سازی، معادلات قبلی از بین رفتهاند. اینک مردم فلسطین دریافتهاند که پادشاهان و رؤسای جمهور کشورهای عربی خائن هستند و تنها متحد با ثبات آنها ایران است. همه اینها حاصل عادی‌سازی است که معادله جدیدی را در منطقه ایجاد خواهد کرد.

 

17فوریه/21

شلیک به حقوق بشر و حقوق بین‌الملل

الف. نقض مسلم حقوق بشر و حقوق بین‌الملل در دو فاجعه ترور

عملیات ترور شهید سلیمانی و همراهانش و عملیات ترور شهید فخری‌زاده از منظر حقوق بشر و حقوق بین‌الملل وجوه اشتراک و افتراق فراوانی دارند. از جمله اشتراکات این دو حادثه بزرگ اقدام غیرمشروع و غیرقانونی جنایایتکاران بین‌المللی است که از منظر حقوق بشر و حقوق بین‌الملل مردود و محکوم است. دو اقدامی که نقض مسلم قواعد حقوق بشر و حقوق بین‌الملل در آنها صورت گرفته است. در این دو رویداد بزرگ شخصیت‌های برجسته و ممتازی به شهادت رسیدند که مایه افتخار انسان و انسانیت بودند. انسان‌هایی که در جهت صلح و امنیت پایدار منطقه و جهان تلاش می‌کردند و در خط مقدم مبارزه با  استکبار و سلطه‌جویی تباهی و سیاهی و نیز اعتلا و اقتدار ایران اسلامی و جریان مقاومت و بازدارندگی دفاعی و امنیتی در منطقه بودند.

یکی از وجوه افتراق این دو فاجعه این است که در فاجعه اول، آمریکا مرتکب تروریسم دولتی شد و رئیس‌جمهور این کشور با صدور اعلامیه‌ای مسئولیت آن عملیات را بر عهده گرفت، ولی تا کنون هیچ دولت یا گروهی رسماً مسئولیت فاجعه دوم را به عهده نگرفته است. هر چند  قرائن حاکی از آنند که رژیم صهیونیستی با کمک عوامل داخلی‌اش این اقدام ددمنشانه را انجام داده است. حادثه اول در کشور عراق رخ داد و از این حیث بعد بین‌المللی به خود گرفت و حادثه دوم در ایران. در اقدام اول آمریکایی‌ها با استفاده از پهباد، هلی‌کوپتر و سایر امکانات نظامی مبادرت به آن اقدام تروریستی کردند. در حادثه دوم با استفاده از فناوری‌های نوین و هدایت از راه دور این جنایت را انجام دادند که هر یک از این دو فاجعه ابعاد حقوقی متعددی دارند که به بررسی آنها می‌پردازیم.

اقدام آمریکا در به شهادت رساندن سردار اسلام حاج قاسم سلیمانی و همراهان ایشان یک عمل متخلفانه بین‌المللی و مغایر با حقوق بین‌الملل و حقوق  بشر است. مهم‌ترین سند قابل استناد در مورد این اقدام، کنوانسیون جلوگیری و مجازات جرائم علیه اشخاص مورد حمایت بین‌المللی، از جمله ماموران دیپلماتیک است که در سال ۱۹۷۳ در نیویورک به تصویب رسید. این کنوانسیون هرگونه ارتکاب جرم علیه اشخاصی را که از منظر بین‌المللی مورد حمایت هستند ممنوع و مردود می‌داند و بر مجازات آمران و عاملان آن تاکید می‌کند.

در این سفر شهید سلیمانی به‌عنوان یک مقام عالی و نماینده ایران و میهمان رسمی دولت عراق، حامل پیام رسمی ایران برای دولت  عراق بود و به صورت رسمی و با گذرنامه سیاسی وارد بغداد شده بود. نکته قابل توجه سند مهم حقوق بین‌المللی در این کنوانسون است که توسط ایران و عراق و آمریکا امضا شده است. دولت آمریکا با این اقدام، در واقع مفاد این کنوانسیون را نقض کرد و تعهد خود برای اجرای این سند مهم را نادیده گرفت. لذا بر اساس طرح مسئولیت بین‌المللی دولت‌ها که در سال ۲۰۰۱  به تصویب کمیسیون حقوق بین‌الملل سازمان ملل رسید، مسئولیت دارد و باید پاسخگو باشد. از این جهت این کنوانسیون می‌تواند طرح دعوای ایران و عراق را در نهادها و محاکم داخلی و بین‌المللی دنبال کند.

به اعتراف دولت آمریکا داعش توسط این کشور و به منظور مقابله با جریان مقاومت اسلامی در منطقه ایجاد شد و نیز به اذعان همه جهانیان سردار سپهبد سلیمانی، قهرمان مبارزه با داعش، النصره و سایر گروه‌های تروریستی در منطقه و جهان بود. اگر ایشان و یارانش نبودند، حکومت وحشی داعش در منطقه و جهان گسترش پیدا می‌کرد و میلیون‌ها انسان قربانی آن می‌شدند. تنها نیرویی که در جهان توانست در مقابل داعش بایستد و به حکومت نامشروع آن خاتمه دهد، سپهبد سلیمانی و نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودند. در این اقدام تروریستی، آمریکا جنایتکارانه‌ترین عملیاتش را در مورد شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس و همراهانشان انجام داد؛ قهرمان مبارزه با تروریسم در منطقه و جهان را به شهادت رساند و میلیون‌ها انسان در منطقه و جهان را داغدار کرد.

از این‌رو این اقدام از منظر حقوق بین‌الملل و حقوق بشر مستوجب مجازات است و باید آمران و عاملان آن تحت تعقیب قرار بگیرند و بعد از محاکمه به سزای اعمالشان برسند.

جامعه بین‌المللی با آگاهی از خطرهای تروریسم، اقدامات متعددی را در مقابله با تروریسم انجام داده است. نتیجه این اقدامات، تصویب قطعنامه‌ها و معاهدات ضدتروریسم در مورد ابعاد مختلف تروریسم بین‌الملل می‌باشد که یکی از مهم‌ترین موارد در این زمینه «کنوانسیون بین‌المللی مقابله با بمب‌گذاری تروریستی» است که ۱۶۴ کشور آن را امضا کرده‌اند. براساس بند ۲ این کنوانسیون هرکسی، به هر طریقی اقدام به وارد کردن، جای‌گذاری و منفجر کردن مواد منفجره در یک محل عمومی، ساختمان دولتی و ایستگاه‌های سیستم حمل‌ونقل عمومی کند که منجر به تخریب، زخمی شدن یا مرگ کسی شود، مرتکب عمل تروریستی شده است. بر این اساس بدیهی است که ترور دانشمندان ایرانی عملیات تروریستی به حساب می‌آید. در عملیات ترور دانشمندان هسته‌ای ایران از «مواد منفجره» که به «کشتن» افراد منجر شده در «مکان‌های عمومی» استفاده شده است.

متاسفانه ما کماکان در سطح دنیا شاهد اقدامات تروریستی اعم از تروریسم دولتی، تروریسم سازمان‌یافته و تروریسم گروه‌ها و افراد با انگیزه‌های مختلف هستیم. متاسفانه حقوق بین‌الملل نتوانسته در این مورد به سازوکار مشخصی دست پیدا کند و با کشورها و گروه‌های تروریستی برخورد بازدارنده داشته باشد.

 

ب.ترور شهید سلیمانی و همراه‌هان او؛ ‌نقض اصول پذیرفته شده بین‌المللی

بی‌تردید در جایی که نقض یک اصل از اصول بنیادین و قطعی حقوق بین‌الملل و حقوق بشر برای محکومیت آمریکا در این اقدام کافی است، اقدام به شهادت این بزرگواران از مصادیق قطعی نقض مجموعه‌ای از اصول پذیرفته شده به شرح ذیل است:

۱٫نقض اصل حق حیات

حق حیات یکی از حقوق بنیادین بشر است که در ماده سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر بر آن تاکید شده است. از این‌رو، سلب حیات یا کشتار فراقانونی، نقض موازین حقوق بین‌الملل بشر تلقی می‌شود. طبق این ماده نمی‌توان بدون حکم قانونی یا خارج از چهارچوب حقوقی حق حیات افراد را سلب کرد. در ماده ۶ میثاق بین‌المللی حقوق سیاسی و مدنی ۱۹۶۶ نیز به مسئله ممنوعیت سلب حیات تاکید شده است. بنابراین تروری که در مورد شهید سلیمانی و همراهان ایشان اتفاق افتاد، نقض فاحش این ماده است.

البته امریکا در ارتکاب ترورهای هدفمند، به‌ویژه در افغانستان و رژیم اشغالگر قدس در اراضی اشغالی و لبنان سابقه طولانی دارند و این عمل غیرقانونی را بارها تکرار کرده‌اند؛ اما با کمال تاسف مجامع حقوقی بین‌المللی همواره سکوت کرده‌اند. برای نمونه می‌توان به ترور عماد مغنیه، شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز رنتیسی که توسط هواپیمای بدون سرنشین انجام شد، اشاره کرد.

 

۲٫نقض اصل عدم تجاوز

با توجه به قطعنامه تعریف تجاوز ( قطعنامه ۳۳۱۴) که در سال ۱۹۷۴ به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید، از منظر حقوق بین‌الملل باید بین مقررات ناظر بر زمان جنگ و صلح تفکیک قائل شویم. حقوق قابل اعمال در زمان جنگ، حقوق اقدامات مخاصمانه مسلحانه است و با حقوق زمان صلح فرق دارد. سئوال حقوقی این است که مگر بین ایران و آمریکا به‌طور رسمی جنگی اعلام شده بود که کاربرد پهپاد به عنوان سلاح برای نبرد مجاز باشد؟ قطعاً پاسخ منفی است.

۳٫نقض اصل عدم توسل به زور

در بند چهارم این ماده از منشور، اصل «منع توسل به زور» مورد تاکید قرار گرفته است. همچنین طبق قانون منع توسل به زور، هیچ کشوری در تعامل با کشور دیگر حق توسل به زور ندارد. براساس این قانون، دفاع مستثنی است و دفاع مشروع زمانی موضوعیت پیدا می‌کند که پیش از آن حمله نظامی اتفاق افتاده باشد.  استفاده از سلاح‌های سنگین علیه مقام رسمی یک کشور در خاک کشور دیگر در حالی که کشور میزبان از حضور آنها مطلع بوده، مصداق توسل به زور است. ممنوعیت توسل به زور در حقوق بین‌الملل یک قاعده آمره است و منشور ملل متحد به آن تصریح کرده است. لذا این عمل آمریکا مغایر با منشور ملل متحد و نقض قاعده آمره منع توسل به زور است

شورای امنیت سازمان ملل متحد، به عنوان رکن صالح برای اقدامات جمعی، پس از احراز ضرورت مداخله بشردوستانه، به دلایلی چون محرز شدن تهدید علیه صلح و امنیت بین‌الملل و یا نقض‌های شدید و گسترده حقوق بشر، بر مبنای مواد ۴۱ و ۴۲ منشور ملل متحد تشخیص می‌دهد که ضمن احترام به حاکمیت داخلی دولت‌ها و با رعایت موازین حقوق بشر دوستانه و البته اصول تناسب و ضرورت، قطعنامه‌ای را برای انجام عملیات ذیل فصل هفتم خود صادر کند.

منشور ملل متحد با تقویت مشی معاهده لوکارنو و نیز پیمان بریان ـ کلوگ مبنی بر منع مطلق توسل به زور، سه استثنا را در این زمینه به رسمیت می‌شناسد:

۱. اقدام نظامی بر اساس نظام امنیت جمعی (ماده ۴۳)

۲. دفاع مشروع (ماده ۵۱)

۳. رضایت بر تهدید و کاربرد زور در قلمرو دولت

بنابراین حمله نیروهای آمریکایی در چهارچوب هیچ‌یک از استثنائات ذکر شده قرار نمی‌گیرد. اقدام اخیر آمریکا آشکارا در تضاد با دو اصل منشور یعنی منع توسل به زور و نیز اصل احترام به حاکمیت دولت‌هاست.

  1. نقض اصل منع جنایت

اقدام به ترور مقام رسمی یک کشور در طی سفری رسمی به کشور دیگر توسط یک نیروی ثالث با توجه به ماده ۸ مکرر اساسنامه دیوان بین‌الملل کیفری، یک جنایت بین‌المللی است. ترور یک مقام رسمی ایرانی تعدی به حاکمیت ایران و با توجه به ماده‌ای که به آن اشاره شد و نیز قطعنامه ۳۳۱۴ مجمع عمومی ملل متحد مصداق جنایت و تجاوز و یک جنایت بین‌المللی است.

۵٫نقض اصل احترام به حاکمیت دولت‌ها

اقدام آمریکا نقض مصرح اصول متعدد منشور ملل متحد است، چون در ماده ۲ منشور ملل متحد، موضوع احترام به تمامیت ارضی و استقلال سیاسی و حاکمیت کشورها مطرح شده، دولت آمریکا با نیروی نظامی خود علیه مقام رسمی یک کشور در کشور دیگر اقدام به ترور کرد که نقض حاکمیت آن کشور و کشور میزبان او محسوب می‌شود. شایان ذکر است که حمله مسلحانه به مسئولین و دولتمردان یک کشور، اعم از نظامی و غیرنظامی،  حمله به حاکمیت آن کشور تلقی می‌شود. لذا ادعای آمریکا در زمینه «اقدام پیشگیرانه» به هیچ‌وجه مسموع نیست، زیرا شرایط اقدام پیشگیرانه وجود نداشته است.

۶٫نقض اصل مصونیت کشورها

مقامات، اشخاص و اموال دولت‌ها در خاک دولت‌های دیگر مصونیت دارند. سردار سلیمانی عضو نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و از ارکان دولت ایران محسوب می‌شد و مهمان دولت عراق بود. بنابراین این عملیات تروریستی ضمن نقض اصول مصونیت دولت‌ها و ارکان آن، حمله به حاکمیت کشور دیگر هم محسوب می‌شود.

۷٫نقض اصل عدم مداخله در امور داخلی کشورها

در بند هفتم این ماده نیز به موضوع عدم مداخله در امور داخلی کشورها توجه شده است. آمریکا در این اقدام در امور داخلی عراق مداخله کرده و این اقدام بدون اطلاع رضایت و مجوز دولت عراق بوده است.

۸٫نقض تعهد قراردادی

این اقدام ددمنشانه آمریکا، همچنین نقض موافقت‌نامه امنیتی سال ۲۰۰۸ میان آمریکا و عراق است. در بند ۲ ماده ۴ این موافقت نامه تصریح شده که هرگونه عملیات نظامی آمریکایی‌ها در عراق باید با کمیته هماهنگی عملیات نظامی صورت گیرد و در آنجا تصمیم‌گیری شود. طبق بند ۳ ماده ۳ این توافقنامه حضور آمریکایی‌ها در عراق باید مطابق قوانین، عرف‌ و سنت‌ها و حقوق بین‌الملل قابل اعمال باشد. همچنین در بند  سوم ماده ۲۷ موافقت‌نامه قید شده است که قلمرو عراق نباید برای حمله به سایر کشورها مورد استفاده قرار گیرد.

۹٫نقض تعهد به مبارزه با تروریسم

عمل آمریکا مصداق تروریسم بین‌المللی است. آمریکا خشونت علیه مقامات رسمی را به صورت غیرقانونی و برای ایجاد وحشت به کار برد. این عمل عنصر مادی تروریسم بین‌المللی است که منتهی به قتل افراد شده و برای دولت آمریکا و ترامپ مسئولیت بین‌المللی و فردی مفروض است.

 

۱۰نقض اصل منع قتل هدفمند

از نظر حقوق بین‌الملل بشردوستانه، کشتار هدفمند فاقد مشروعیت قانونی و در زمان صلح به طریق اولی ممنوع است. از آنجا که بین ایران و آمریکا وضعیت مخاصمه برقرارنبوده و به‌طور رسمی جنگی اعلام نشده بود، ترور نقض مسلم حقوق بین‌الملل بشردوستانه محسوب می‌شود.

۱۱٫نقض اصل منع قتل فراقضایی

علاوه بر این، قتل فراقضایی و فراقانونی نیز مشروعت ندارد. کالامارد، گزارشگر ویژه قتل‌های فرا قانونی شورای حقوق بشر سازمان ملل بلافاصله بعد از این اقدام آمریکا آن را محکوم کرد. برخی از مقامات آمریکا نیز ترامپ را از این حیث که برای این اقدام مجوزی قانونی از کنگره نداشته است سرزنش کردند و اقدام او را از منظر حقوق داخلی آمریکا غیرقانونی دانستند.

 

ج.ترور شهید دکتر فخری‌زاده

حدود کمتر از یک سال بعد از ترور سپهبد سلیمانی و همراهانش، تروریست‌های خبیث وابسته به استکبار جهانی و رژیم پلید صهیونیستی، دکتر محسن فخری‌زاده، یکی از چهره‌های برجسته ودانشمند هسته‌ای کشورمان را نیز به شهادت رساندند. دانشمند ارزنده‌ای که عمر پربرکت خود را در راه اعتلای علمی  کشور و در مسیر ارتقای توان دفاعی و هسته‌ای میهن اسلامی صرف کرد. نطفه رژیم جعلی صهیونیستی با اشغال، کشتار، تجاوز و ترور بسته شده است و این رژیم غیرقانونی بیش از هفتاد سال است که به این اقدامات ادامه می‌دهد.

کیفر ندیدن و اعطای مصونیت غیرمشروع شورای امنیت و قدرت‌های برزگ به رژیم جعلی صهیونیستی منجر به ادامه این اقدامات در سطح جهان شده است. این رژیم فهرست بلند بالایی از جرایم بین‌المللی را از کشتار و تجاوز و ترور در کارنامه دارد و در مناطق تحت اشغال، هر روز مرتکب فجیع‌ترین  اقدامات ضد انسانی می‌شود و همچنان از حمایت نظام سلطه و نهادهای بین‌المللی برخوردار است.

بی تردید این ترور، نقض آشکار حقوق بشر و حقوق بین‌الملل، مخالف منشور ملل متحد و دیگراسناد اصول و قواعد پذیرفته شده بین‌المللی به‌شمار می‌رود.

حق حیات یکی از حقوق بنیادین بشر است و نفی سلب حق حیات یک قاعده آمره است که در این حادثه نقض شده است. در ماده سوم اعلامیه جهانی حقوق و در ماده ۶ میثاق حقوق مدنی سیاسی ۱۹۶۶ نیز روی این نکته تاکید شده است. بنابراین ترور هدفمندی که در مورد شهید فخری زاده اتفاق افتاد، نقض فاحش این دو ماده است.

بر اساس بند اول از ماده یک کنوانسیون ۱۹۳۷ ژنو، اقدامات کیفری علیه یک دولت با هدف ایجاد وحشت در اشخاص و گروه‌های خاص یا در سطح جامعه، تروریسم است. طبیعتاً تروریسم با هر اقدامی دو هدف دارد.  هدف اول گرفتن جان انسان‌های مشخصی است و هدف دوم که مهم‌تر است، هدف قرار دادن امنیت افراد و جامعه، یعنی نشانه گرفتن امنیت سیاسی، روانی و حتی اقتصادی یک جامعه است.

نام این شهید عزیز بارها توسط مقامات رژیم اشغالگر قدس برده شده بود و دو نخست‌وزیر این رژیم جعلی سال‌های سال، از طریق جوخه‌های کشتار موساد وسایر گروه‌ها به دنبال ترور او بودند و به عهده نگرفتن مسئولیت اقدام این جنایت توسط آنها ناشی از ترس و وحشت آنهاست.

به نظر نگارنده در ترور شهید فخری زاده متهم اصلی آمریکاست. چون سیاست این کشور حمایت تام و تمام از اقدامات رژیم صهیونیستی است. رژیم اشغالگر و کودک‌کش صهیونیستی که ذاتش با تروریسم  تکوین پیدا کرده است، زبون‌تر از آن است که بدون چراغ سبز و کمک‌های آمریکا و اذناب منطقه‌ای‌اش دست به این اقدام بزند. این فاجعه حاصل همکاری محور غربی ـ عبری ـ عربی است. سفر نتانیاهو به عربستان و دیدار با پمپئو و محمد بن سلمان موید این مطلب است.

البته به احتمال زیاد موساد این ترور را توسط عوامل داخلی، یعنی عناصری از منافقین، گروه‌های تجزیه‌طلب و گروه‌های معارض و مخالف جمهوری اسلامی که در داخل کشور فعال هستند، با آمریت رژیم صهیونیستی انجام داده‌ است، لذا ما باید اقدامات تلافی‌جویانه‌ای را انجام دهیم و انتقام هم باید کوبنده، شدید، پشیمان کننده و بازدارنده باشد.

آنچه می‌دانیم این است‌که تاکنون ده‌ها سند مهم بین‌المللی در مورد ممنوعیت تروریسم تصویب شده‌اند، ولی متاسفانه در نهادهای بین‌المللی اراده‌ای جدی برای اجرای عملی این اسناد وجود ندارد؛ ساز و کارهای بازدارنده،  کارایی لازم را ندارند و ضمانت‌های اجرائی این اسناد در سیطره سیاست و قدرت و ثروت گرفتارند.

بر اساس اعتراف کارشناسان امنیتی دنیا این رژیم صهیونیستی تا کنون ۲۷۰۰ عملیات تروریستی را در سراسرجهان  انجام داده است.اما با این وجود علی رغم تعداد زیاد قطعنامه‌های  صادر شده علیه صهیونیست‌ها ، این رژیم به هیچ‌یک از این آنها اعتنایی نکرده است.

در واقع ما در دنیا با رژیمی طرف هستیم که به هیچ یک از حقوق بین‌الملل پایبند نیست. شورای امنیت سازمان ملل هم که خود را متکفل حفظ صلح و امنیت بین‌المللی می‌داند،  از مقابله با رژیم صهیونیستی ناتوان است. در حقیقت می‌توان گفت که رژیم صهیونیستی بخشی از قدرت و حاکمیت ایالات متحده را تشکیل می‌دهد.

طرح دعوی در نهادهای بین‌المللی باید با تمام ظرفیت از سوی دستگاه‌های مسئول کشور دنبال شود؛ اما سوابق و عملکرد این نهادها نشان می‌دهد که با توجه به نفوذ غربی‌ها وصهیونیست‌ها در این محافل، امید چندانی به احقاق حق ما وجود ندارد.

در این شرایط باید ضمن توجه به نفوذی‌ها و جاسوسان در حوزه امنیت و اطلاعات کشور، به‌ویژه در شهادت دکتر فخری زاده که در جای خود بسیار حایز اهمیت است، تعقیب داخلی و بین‌المللی جدی آمران و مجریان این دو جنایت از سوی نهادهای مسئول نظام و نیز انتقام سخت از مجریان و طراحان این فاجعه که اینک به یک مطالبه جدی مردمی تبدیل شده است، دنبال شود.

در مجموع هر دو فاجعه از منظرحقوق بین‌الملل و حقوق بشر و اسناد پذیرفته شده در تعاملات و روابط بین‌الملل مردود و محکوم و غیرقابل پذیرش و غیرمشروع وغیرقانونی هستند و آمران و عاملان آن باید تحت تعقیب قرار بگیرند و محاکمه و مجازات شوند. حق انتقام سخت نیز برای ایران و برای مردم منطقه و مردم آزادیخواه جهان محفوظ است. البته طرح دعوای کیفری و مدنی در پرونده شهادت سپهبد سلیمانی و ابومهدی المهندس و همراهانشان درمحاکم داخلی و نهادها و محاکم بین‌المللی نیز برای دولت‌های ایران و عراق قابلیت پذیرش دارد.

17فوریه/21

یک بام و دو هوا در آسمان انتخابات!

مقدمه

انتخابات پرمناقشه ریاست‌جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا به‌طرز قابل ملاحظه‌ای خاطر انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸ ایران را در اذهان زنده کرد. در این میان طیفی از شباهت‌ها، تفاوت‌ها و تناقضات وجود دارد که در مقایسه بین این دو انتخابات خود را نشان می‌دهد. در ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۸ در حالی که رأی‌گیری برای انتخابات دهمین دوره ریاست‌جمهوری ایران در بسیاری از شعبه‌ها هنوز ادامه داشت، «میرحسین موسوی» در یک کنفرانس خبری پیش از پایان رأی‌گیری، خود را «با اختلاف رأی بالا» برنده قطعی انتخابات اعلام کرد!. وی حتی پیش از برگزاری انتخابات نیز اشاره کرده بود در صورتی که تقلبی در کار نباشد، او برنده انتخابات خواهد بود. دونالد ترامپ نیز در نیمه‌شب نخستین روز رأی‌گیری و پیش از پایان شمارش ‌آرا مدعی شد در انتخابات با اختلاف زیاد پیروز شده است و ضمناً تصریح کرد هر نتیجه‌ای غیر از این نتیجه اعلام شود، تقلب در انتخابات است.

این موضوع را شاید بتوان نخستین و مهم‌ترین وجه شباهت دو انتخابات ریاست ‌جمهوری ۱۳۸۸ ایران و ۲۰۲۰ آمریکا دانست؛ اما آنچه این دو انتخابات را از یکدیگر متمایز می‌سازد رویکرد دوگانه آمریکا و غرب و رسانه‌های غربی به این دو مقوله است. در این یادداشت بنا داریم ضمن مقایسه دو انتخابات ریاست‌ جمهوری ۱۳۸۸ ایران و ۲۰۲۰ آمریکا، رویکرد دوگانه غرب به حواشی این دو انتخابات را بررسی کنیم.

 

  1. دموکراسی با رویکردی دوگانه

اگر تنها دستاورد انتخابات ایالات متحده را این بدانیم که چشم همه مردم جهان را به ماهیت واقعی دموکراسی آمریکا باز کرد، سخنی به‌گزاف نگفته‌ایم. گرچه تاکنون هیچ «رقابت عادلانه‌ای» در هیچ یک از انتخابات‌های این کشور وجود نداشته است؛ اما اتفاقاتی که در جریان انتخابات ۲۰۲۰ در آمریکا به وقوع پیوستند، این تردید را حتی برای بسیاری از رسانه‌های غربی از جمله گاردین ایجاد کردند که آیا مفهومی به نام «دموکراسی» در آمریکا وجود دارد؟(۱)

واقعیت این است که تردید در مفهوم دموکراسی فقط مخصوص آمریکا نیست؛ بلکه آن را با توجه به رویکرد دوگانه به این مفهوم در سایر کشورهای غربی نیز می‌توان مشاهده کرد. دولت‌های فرانسه، آلمان، انگلیس و به‌طور کلی اتحادیه اروپا، کانادا، استرالیا، و سایر کشورهای غربی که در برابر اغتشاشات خیابانی غیرقانونی پس از انتخابات ۱۳۸۸ ایران موضعی موافق با این اغتشاشات را اتخاذ کردند و از جمهوری‌ اسلامی صریحاً خواستند با پذیرش خواست معترضان، انتخابات مجدد برگزار کند، در نخستین واکنش به اعتراضات خیابانی در آمریکا و نپذیرفتن نتایج انتخابات ریاست ‌جمهوری در آن کشور با اتخاذ موضعی واحد، مخالفت معترضان با نتایج انتخابات را «تهدید دموکراسی» خواندند و آن را به‌‌شدت محکوم کردند!(۲)

در این میان حتی از معترضان به نتایج انتخابات آمریکا به عنوان «اراذل و اوباش و تروریست‌های محلی» نام برده شد.(۳) آنان در حالی نپذیرفتن نتایج انتخابات آمریکا را «تهدید دموکراسی» خواندند که رقیب ترامپ (بایدن) با رأیی بسیار شکننده و تنها با ۵۱ درصد آرای مردمی پیروز انتخابات خوانده شد؛ در حالی‌ که منتخب قانونی مردم ایران در انتخابات ۱۳۸۸ بیش از ۶۵ درصد از آرا را به دست آورده بود. با این حال از دیدگاه قدرت‌های غربی اعتراض ۴۹ درصدی در مقابل ۵۱ درصدی در آمریکا «حمله جدی به دموکراسی» خوانده شد؛(۴) اما در انتخابات ۱۳۸۸ ایران، غرب از جمهوری ‌اسلامی انتظار داشت با نادیده گرفتن آرای ۶۵ درصدی مردم، با ادعای جعلی تقلب انتخابات را ابطال کند، زیرا منتخب اکثریت مطابق میل قدرت‌های غربی نبود! اکنون باید پرسید چرا زمانی که ادعای تقلب در انتخابات آمریکا مطرح می‌شود بسیاری از مقامات و رسانه‌های غربی و آمریکایی برای نجات دموکراسی صف می‌کشند، اما زمانی که منافع نامشروع آنها در سایر کشورها از جمله ایران به خطر میافتد، حرفی از دفاع از دموکراسی به میان نمی‌آید؟!

 

  1. آزادی اعتراضات

یکی از مهم‌ترین اتهامات قدرت‌های غربی، به‌ویژه آمریکا به جمهوری اسلامی، محدودیت آزادی و عدم امکان بیان اعتراضات در ایران بوده ‌است. آنان در حالی همواره این اتهام را متوجه جمهوری ‌اسلامی ایران کرده‌اند که رسانه‌های این کشور برای جلوگیری از انتشار اعتراضات خیابانی در آمریکا، سانسور گسترده‌ای را اعمال کردند و در برخی از ایالت‌های آمریکا، از جمله در واشنگتن ممنوعیت تردد و حکومت ‌نظامی برقرار شد. (۵) در حالی که در ایران با حمایت رسانه‌های غربی، ماه‌ها تحت عنوان اعتراض، آشوب و بلوا به راه افتاد و جمهوری‌ اسلامی حکومت‌ نظامی یا ممنوعیت ترددی را اعمال نکرد. در آمریکا به‌محض باز شدن صفحه‌ای در فیس‌بوک برای بیان اعتراضات خیابانی و جذب ۳۰۰ هزار عضو در ظرف چند ساعت، این صفحه به‌سرعت مسدود شد. روند عضوگیری این صفحه‌ نشان می‌داد که طی چند روز فعالیت به‌راحتی می‌توانست با جذب ده‌ها میلیون عضو، بستر مناسبی را برای اعتراضات خیابانی فراهم ‌آورد.

اتفاقی که در حاشیه انتخابات ۱۳۸۸ ایران روی داد و فیس‌بوک و توییتر نه تنها مانع از چنین فعالیت‌هایی نشدند، بلکه به آن پر و بال هم دادند و به‌ مدت ۸ ماه ایران را درگیر آشوب و التهاب کردند و همزمان از عدم آزادی اعتراض در ایران سخن راندند.

 

  1. رفتار دوگانه رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی

در حاشیه انتخابات آمریکا شبکه‌های اجتماعی از جمله توییتر، فیس‌بوک و اینستاگرام، پس از تحریک معترضان از سوی ترامپ، دسترسی وی به این شبکه‌ها را به حالت تعلیق درآوردند و توییتر اعلام کرد که در پی اعتراضات خیابانی اطراف کنگره آمریکا، دسترسی ترامپ به حساب کاربری‌اش را به حالت تعلیق درآورده و حتی او را تهدید به مسدود کردن دائمی هم کرد!

اخبار اعتراض به نتایج انتخابات حتی از سوی شبکه‌های خبری MSNBC، CBS،ABC  نیز سانسور شدند و این رسانه‌ها پخش زنده سخنان ترامپ را به دلیل آنچه که آن را اشاعه دروغ و تشویش اذهان عمومی درباره نتیجه انتخابات می‌خواندند، قطع کردند. شرکت فیس‌بوک نیز با حذف همه عکس‌ها و ویدیوهای منتشر شده از اعتراضات مردمی به انتخابات آمریکا به دلیل «مجرمانه خواندن ماهیت آنها» اعلام کرد که ترامپ به مدت ۲۴ ساعت نمی‌تواند در این شبکه اجتماعی پست جدیدی بگذارد. (۶) در مقابل این اتفاق، نقش رسانه‌های خبری و شبکه‌های اجتماعی، به‌خصوص توییتر در انتشار وسیع ادعاهای تقلب سران فتنه ۸۸ در ایران و بروز آشوب و ناامنی در کشورمان بسیار برجسته بود. این شبکه‌ها نه تنها دسترسی اغتشاشگران را هیچ‌گاه محدود نکردند، بلکه خود با پخش بی‌وقفه دروغ‌های بزرگی مانند کشته شدن تعدادی دختر جوان توسط حکومت ایران به جرم اعتراض به نتایج انتخابات و اخبار جعلی دیگر، در شعله‌ور کردن آتش فتنه ۸۸ ایران و دامن‌زدن به آشوب، بیشترین تاثیر را داشتند.(۷) کلینتون بعدها ضمن اشاره به حمایت پشت‌ پرده آمریکا از سران فتنه و اغتشاشات در ایران گفت: «ما خیلی کارها از بیرون انجام دادیم. مثلا به توئیتر گفتیم تعمیراتش را به تعویق بیندازد تا مردم بتوانند ارتبا‌طشان را با خارج از ایران حفظ کنند.»(۸)

 

  1. مواجهه دوگانه غرب با ادعای تقلب

پس از اتمام انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و بر اساس اعلام نتایج اولیه، دونالد ترامپ نامزد حزب جمهوری‌خواه در برابر رقیبش جو بایدن با اختلاف اندکی در آرای مردمی شکست خورد. ترامپ در نخستین واکنش به نتایج انتخابات، آن را حاصل یک تقلب بزرگ خواند و از پذیرش این نتیجه خودداری کرد. با توجه به نزدیکی آرای دو رقیب، عدم پذیرش نتیجه انتخابات از سوی رقیب شکست‌خورده چندان دور از انتظار نبود؛ به‌ویژه آنکه دست‌کم ۱۹ ایالت این کشور و ۱۰۶ نماینده جمهوری‌خواه مجلس نمایندگان، ادعاهای دونالد ترامپ در زمینه وقوع تقلب در انتخابات را تایید کردند.(۹)

اما نکته قابل ‌توجه در این زمینه، رفتار دوگانه غرب با ادعای تقلب در دو انتخابات ایران و آمریکاست. در حالی‌ که ادعای تقلب از سوی ترامپ با مخالفت یکپارچه کشورها و رسانه‌های غربی مواجه شد و برخی از شبکه‌های آمریکایی مثل «سی.ان.ان» زمانی‌که ترامپ به صورت زنده درباره تقلب در انتخابات صحبت می‌کرد، سخنانش را قطع کردند و شبکه‌های اجتماعی آمریکا از قبیل فیس‌بوک و توییتر نیز با محدود کردن کاربران خود به‌سرعت پیام‌های مربوط به تقلب و اعتراضات خیابانی در آمریکا را از دسترس خارج کردند، همین جریانات از میرحسین موسوی، کاندیدای ریاست‌جمهوری در انتخابات سال ۱۳۸۸ ایران که با ادعای تقلب به نتایج انتخابات اعتراض کرد، حمایت همه‌جانبه کردند و بر دامنه آشوب و اغتشاشات خیابانی افزودند.

جان بولتون در ۱۶ می ۲۰۰۷ در دیلی‌تلگراف لندن با صراحت اعلام کرد: «اکنون شاهد تلاش‌های آمریکا در تهران برای دامن زدن به یک انقلاب رنگی هدایت ‌شده از سوی سازمان سیا هستیم.» هیلاری کلینتون در مصاحبه سوم آبان ۹۰ با بی‌بی‌سی فارسی، به حمایت بی‌دریغ آمریکا از اغتشاشگران و مدعیان تقلب در انتخابات اعتراف کرد. باراک اوباما رئیس‌جمهور وقت آمریکا در ۱۹ شهریور۱۳۸۸ ضمن تقبیح برخورد نظام جمهوری‌ اسلامی با آشوبگران، از معترضان به نتیجه انتخابات خواست «با شجاعت به  اعتراضات خود ادامه دهند.» بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم غاصب صهیونیستی نیز با ستودن رفتارهای میرحسین موسوی گفت: «وی را سرمایه بزرگ خود در ایران می‎داند!» سارکوزی رئیس‌جمهور فرانسه و وزیر خارجه این کشور در روز ۱۰ شهریور ۱۳۸۸ نیز خود را حامی مدعیان تقلب دانستند و اعلام کردند: «آنانی که در ایران دست به تظاهرات زدند، بدانند تنها نیستند.»

 

  1. توجه به امنیت و منافع ملی

ترامپ با بالاگرفتن اعتراضات و پس از اوج‌گیری آن که به کشته شدن چند تن از معترضان انجامید، از آنان خواست فوراً به خانه‌هایشان بازگردند.(۱۰) او در نهایت با اعلام رسمی «جوبایدن» به عنوان رئیس‌جمهور منتخب آمریکا توسط کنگره این کشور، در پیامی ویدیویی گفت، «حالا که کنگره آمریکا نتایج انتخابات را تأیید کرده، من نیز به آن پایبند‌ خواهم بود.» وی با «شنیع» خواندن حمله طرفدارانش به کنگره گفت: «از این بی‌قانونی، آشوب و خشونت خشمگین شده است. شما نماینده کشور ما نیستید. بهای کارتان را خواهید پرداخت.»(۱۱) در حالی ‌که سران فتنه در ایران تا آخرین لحظه در کنار دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی ایران بر آتش فتنه دمیدند و هرگز به نتایج قانونی انتخابات گردن ننهادند.

آیا عجیب نیست شخصی مانند ترامپ که غالباً او را «احمق»، «دیوانه» و «دیکتاتور» می‌دانند، پس از اعلام نتایج انتخاباتی که از دیدگاه وی یک «تقلب بزرگ» بود، به ‌جای دعوت به شورش و بی‌قانونی به هوادارانش وعده داد که از طریق قانونی این موضوع را پیگیری خواهد کرد و خود درخواست بازشماری آرا در برخی از ایالت‌ها را داد؛ اما شکست‌خوردگان انتخابات ۸۸ ایران، حتی پیشنهاد نظام برای بازشماری کل آرای انتخابات با حضور وکلای خود را هم نپذیرفتند و راه آشوب خیابانی و براندازی را در پیش گرفتند؟! آنان متأسفانه با بیانیه‌های پی‌درپی، هواداران خود را برای حمله به مراکز نظامی، غارت فروشگاه‌ها، خسارت زدن به بانک‌ها و اماکن عمومی و… تهییج و زمینه را برای اعمال تحریم‌های فلج‌کننده علیه کشورمان فراهم کردند. از این منظر شاید بتوان گفت ترامپ با همه لجاجت و حماقتش حداقل به کشور خود خیانت نکرد و از این ‌جهت از سران فتنه در ایران بهتر عمل کرد.

 

نتیجه‌گیری

مقایسه دو انتخابات ۱۳۸۸ایران و ۲۰۲۰ آمریکا نتایج مهمی را برای جوامع بشری، به‌ویژه ملت ایران آشکار می‌سازد. اول آنکه ایران و جهانیان این تجربه را به دست آوردند که ادعاهای مدعیان آزادی و دموکراسی را باید مجدداً به آزمون بگذارند. دوم آنکه نسبت به استانداردهای دوگانه رسانه‌های غربی در مواجهه با وقایع ایران مستقل تأمل بیشتری داشته باشند. در نهایت شایسته است که مردم ایران با یادآوری حوادث تاسف‌بار سال ۸۸ بیش از گذشته با دوستان و دشمنان خود آشنا شوند.

 

پی‌نوشت:

۱-  https://www.irna.ir/news/84093975

۲- https://www.farsnews.ir/news/13991018000274

۳- https://www.farsnews.ir/news/13991018000849

۴- https://www.farsnews.ir/news/13991018000005

۵-https://www.farsnews.ir/news/13991018000005

۶- https://www.farsnews.ir/news/13991018000005

۷- از جمله این اخبار، خبر جعلی به قتل رسیدن دختری به نام ترانه موسوی توسط ماموران دولتی ایران در خیابان‌های تهران بود که آن را در سطح وسیعی منتشر کردند، در حالی که وی اساساً در ایران نبود و مجبور شد از کانادا خبر سلامتی خود را رسانه‌ای کند! خبر دیگر انتشار سازمان‌یافته اتهام قتل ندا آقا‌سلطان توسط ماموران حکومتی ایران بود؛ در حالی که انتشار تصاویر حضور وی در تظاهرات از سوی این رسانه‌ها، بدون آنکه مشخص شود که چرا دوربین، او را دنبال می‌کند و این تصاویر با چه هدفی ضبط شده‌اند، سناریوهای پشت پرده این ماجرا را برملا می‌کرد.

۸- https://donya-e-eqtesad.com

۹-  https://www.magiran.com/article/4125031

۱۰-  https://www.farsnews.ir/news/13991018000005

۱۱- https://www.alef.ir/news/3991019012.html

17فوریه/21

سالی با امتحانات بزرگ و در سطحی بالاتر

یکی از سنت‌های الهی سنت امتحان و آزمایش بندگان است. خداوند متعال این سنت را تعطیل‌ناپذیر معرفی و ادعای ایمان بدون آزمایش را یک پندار دانسته است: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفتَنُون. ‏(۱)؛ آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها مى‌‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏‌گیرند؟»

این سنت بر محوریت حکمت الهی جاری خواهد شد. از سویی حکمت الهی اقتضا می‌کند هیچ امتحانی فراتر از قدرت افراد و جوامع نباشد. خداوند حکیم انسان‌ها را به آنچه در توان ایشان نباشد، آزمایش نمی‌کند. تمام امتحانات فردی اعم از فقر، بیماری، از دست دادن عزیزان و… متناسب با طاقت افراد طراحی شده‌اند. امتحانات جمعی نیز با در نظر گرفتن سطح متوسط افراد جامعه اجرا می‌شوند. یکی از وسوسه‌های شیطان آن است که انسان را ناتوان از انجام آزمایشات الهی وانمود سازد؛ در حالی که توان انسان نامتناهی است و می‌تواند با اراده خود سخت‌ترین امتحانات را نیز با موفقیت پشت سر بگذارد. از سوی دیگر لازمه حکمت الهی آن است که هر اندازه فرد یا امتی در امتحانات پیشین موفق‌تر و سربلندتر باشند، امتحانات بعدی دشوارتر شوند. همچنانکه در آزمون‌های بشری نیز همین اصل عقلایی اجرا می‌شود. آزمون دکتری نمی‌تواند در سطح سئوالات دبیرستان اجرا شود. این امر نوعی توهین به شرکت کنندگان آزمون تلقی می‌شود.

در دی ماه سال ۱۳۹۸ امت انقلابی ایران، امتحانات سختی را پشت سر گذاشت. از بلایای طبیعی چون سیل و زلزله که شهرهای زیادی را دچار مشکلات جدی ساخت تا مشکلات حاد اقتصادی ناشی از تحریم یا بی‌تدبیری برخی مسئولان داخلی. حوادث آبان ماه نیز کشور را با چالش جدیدی مواجه ساخت که دشمنان رسانه‌ای تا مدت‌ها از آن سوءاستفاده ‌کردند.

اما در سیزدهم دی ماه خبری تکان دهنده، کشور را در بهتی عظیم فرو برد. خبر شهادت سردار سلیمانی که برای مردم ایران فقط یک ژنرال نظامی نبود، بلکه نماد عزت و غرور، تندیس پارسایی و تواضع، جلوه مقاومت و حضور در تمام صحنه‌ها و… بود و حقیقتاً به «سردار دل‌ها» مبدل شده و قلوب امت را فتح کرده بود. اندکی از این تأثیر را می‌توان در تشییع بی‌نظیر او مشاهده کرد؛ تشییعی که در تاریخ بشریت برای هیچ سردار نظامی‌ مانند نداشته است. میلیون‌ها نفر از اقشار مختلف به طور خودجوش در این حماسه شرکت کردند. همتای او یعنی ابومهدی المهندس نیز تقریباً چنین جایگاهی را در میان نیروهای مقاومت عراق داشت. شخصیتی نورانی و متعبد که عمرش را در جهاد و انتظار شهادت سپری کرده بود.

شهادت مظلومانه سردار و همراهانش، نوعی حمله به غرور ملی و روحیه مقاومت امت شیعی به شمار می‌رفت.  هنوز مردم از حزن شهادت سردار رها نشده بودند، که ماجرای هواپیمای اوکراین رخ داد و حملات رسانه‌های بیگانه و مزدوران داخلی به حاکمیت جدی‌تر شد. بسیاری از نیروهای انقلاب، متحیر مانده بودند و به دنبال تحلیل صحیح و تشخیص وظیفه در این برهه می‌گشتند. سرزنش‌های بدخواهان از داخل و خارج شدت یافته و آزمونی دشوارتر از شهادت سردار را برای حاکمیت و بدنه متدین جامعه رقم زده بود. به دنبال همه این مصائب، ویروس منحوس کرونا ظاهر شد و به تمام مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کشور آسیب زد.

این حوادث نخستین اتفاق‌های تاریخ مقاومت نبوده‌اند و آخرین آنها نیز نیستند. در عرصه جنگ نرم، آزمون‌هایی دشوارتر از این موارد نیز قابل تصورند. در هفته‌های گذشته ماجرای سقوط یکی از اساتید اخلاق، فضای جامعه متدین را ملتهب ساخت. این مسئله از زوایای مختلف از جمله فهم زمینه‌ها و ریشه‌ها و عبرت‌ها و درنگ‌های آن قابل تأمل است. اما همین حادثه هم آزمونی معنوی برای جامعه متدین است. کسانی که با جلسات معنوی این استاد و اعراض او نسبت به دنیا آشنا بودند و هنوز طنین سخنان وی در دفاع از انقلاب و ولایت را در گوش دارند، مخاطب نخست این امتحان هستند. علاقمندان ارجمند این استاد نیز حبّ و بغض خود را با محوریت همراهی با اسلام و ارزش‌های اصیل آن تنظیم می‌کنند. امت ولایی نیز از هیچ ریزشی خرسند نیست و هیچ‌گاه خود را ایمن از انحراف نمی‌بیند، بلکه با مشاهده چنین حوادثی خود را بیشتر محتاج استغاثه و تضرع به پروردگار می‌یابد. از سوی دیگر این امت  باید تمرین کند که حق را با شاخص‌های آن بشناسد و نه با اشخاص.

مشاهده این حوادث از نگاه سطحی و جزئی‌نگر بشری، رهاوردی جز یأس و غصه ندارد؛ اما اگر این وقایع را از چشم کارگردان عالم و از ملکوت هستی این وقایع را ببینیم، سخت شدن امتحانات نشانه‌ای از بلوغ جبهه مقاومت است. ارمغان این نگرش نه انزوا و خمودگی که آمادگی مضاعف برای مقابله با سختی‌هاست.

هر یک نفری که از نیروهای انقلاب کم شود، نیروهای دیگر احساس مسئولیت بیشتری می‌کنند تا مسیر پرشتاب حرکت این کاروان کند نشود. امتی که متوجه هست که از امتحانات گذشته سربلند بیرون آمده، انگیزه و نشاط دیگری برای ادامه این مسیر طولانی خواهد یافت. چنین حوادثی آمادگی امت را برای ظهور مهیاتر می‌سازد. همان‌‌طور که خود غیبت نیز تمرینی برای طیّ راه بدون حضور فیزیکی در محضر راهنما و رزمایشی برای ولایتمداری نسبت به جانشینانی است که معصوم نیستند. به همین دلیل است که امت شیعه آخرالزمان بارها از سوی امامان تمجید شده‌اند. ایشان امتی هستند که بدون آنکه امام خویش را ببینند و با او ارتباط مستقیم داشته باشند، برای او و حتی نائبش جانفشانی می‌کنند.

امتحانات متراکم در یک سال گذشته، از یک‌ سو حاکی از سرعت سیر معنوی و معرفتی امت اسلام و از سوی دیگر هشداری برای آمادگی بیشتر برای امتحانات دشوارتر آینده است. هر اندازه به ظهور نزدیک‌تر شویم، سنخ ابتلائات از آزمون‌های جسمی به امتحانات معرفتی و بصیرتی تبدیل می‌شوند. بنابراین آمادگی برای امتحانات آینده وابسته به ارتقاء سطح تحلیل و بصیرت جامعه اسلامی است.

پی‌نوشت:

۱٫عنکبوت/ ۲

17فوریه/21

آنگاه که عالِمی سقوط می‌کند

عالمی نامور و برخوردار از آیات الهی در عصر حضرت موسی«ع» می‌زیست که به سبب دست یافتن به مراتب بالایی از علم و معنویت، در رتبه‌ای از مجد و عظمت جای داشت و مستجاب‌الدعوه بود و سرآمد اولیاء‌الله به شمار می‌آمد؛ آن‌سان که پیامبر«ع» از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند بهره می‌جست.

سخن از بلعم باعوراست که گویا از اسم اعظم خدا آگاهی داشته و به سبب ویژگی‌های ممتاز، مردم از اطراف و اکناف به نزد وی می‌آمدند تا درباره آنان پیشگویی یا برای برکت یافتن دارایی و زندگی آنها دعا کند.

بلعم باعورا تاب تماشای شکوه و عظمت حضرت موسی«ع» را نداشت و دام هوا و تله حسدی که ابلیس برای بلعم انداخت، او را به صورت تدریجی از صف مردان خدا دور کرد و این فاصله بدانجا انجامید که در جبهه دشمن جای گرفت و بلندگوی فرعون به شمار آمد و به درخواست طاغوت در مقابل موسی«ع» قرار گرفت و به توهین به حجت خدا و نفرین به او می‌پرداخت.

این عالم زاهد گذشته بدان حد در منجلاب دشمن سقوط کرد که پرچم قیام بر ضد موسی«ع» را برافراشت و به عنوان یک نیروی پیاده دشمن، پیشقراول جبهه باطل شد و رسماً اعلام کرد که خواهان نابودی سپاه پیامبر«ع» است. از این‌رو از حاکم خواست که زنان را به استقبال بنی‌اسرائیل بفرستد، شاید آنان به این ‌وسیله به زنا دچار شوند و خداوند نابودشان کند!

قرآن کریم در آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره مبارکه اعراف در باره سقوط آزاد او چنین بیان می‌دارد:

* خبر آن مرد را برایشان بخوان که آیات خویش را به او عطا کرده بودیم.

* و او از آن علم عارى شد و شیطان در پى‌ او افتاد و در زمره گمراهان درآمد.

* اگر خواسته بودیم به سبب آن علم که به او داده بودیم رفعتش مى‌بخشیدیم.

* ولى او در زمین بماند و از پى هواى خویش رفت.

* مثَل او چون مثَل آن سگ است که اگر به او حمله کنى، زبان از دهان بیرون آرد و اگر رهایش کنى بازهم زبان از دهان بیرون آرد.

قرآن، این عالم منحرف را به سگ هار تشبیه می‌کند. این حیوان معمولاً دهانش باز و در حرکت است و در هر صورت، چه یاری یا  رها شود،  به دیگران می‌تازد. چنین عالم ساقط شده‌ای فاقد ارزش و بسیار خطرناک است، زیرا هوا و هوس و دنیاپرستى چشم او را کور کرده است؛ به گونه‏اى که دیگر نه دوست را مى‏شناسد و نه دشمن را.

در نگاه پنجمین امام، آیه درباره بلعم است. «سپس خداوند آن را مَثَل قرار میدهد براى مردمى که اهل قبله هستند و هواى خود را بر هدایت الهى مقدم می‌شمارند.»

بلعم با عور را خلق جهان

سغبه شد مانند عیسی زمان

سجده ناوردند کس را دون او

صحت رنجور بود افسون او

پنجه زد با موسی از کبر و کمال

آنچنان شد که شنیدستی تو حال

صد هزار ابلیس و بلعم در جهان

همچنین بوده است پیدا و نهان

این دو را مشهور گردانید اله

تا که باشد این دو بر باقی گواه

در هفته‌های اخیر کلیپ‌هایی از فردی در کسوت مجد و وعظ منتشر شد که سوگمندانه مجموعه‌ای از رذیلت‌ها را نشر داد و از سکوی دشمن، خاک به آفتاب حق پاشید، کشته‌های دشمن و مزدوران خصم را شهید خواند و به دریدن ارزش‌های انقلاب پرداخت. بدیهی است تحلیل این سقوط برای مومنان و حتی برای آنانی که در دوره‌ای مرید فرزانگی وی بودهاند، روشن و آشکار است.  تاریکی هوی و استبداد در جهل آغازی برای دوری از هدایت الهی است.

امام سجاد«ع» از خطر دام هواهای نفسانی برای انسان یاد میکنند، جهل و نادانی را دشمنی برای مومنان بر می‌شمارند و ضمن تاکید بر دوری از حسد، همگان را از غفلت و ناسپاسی و اسیر شیطان شدن برحذر می‌دارند. حضرت در فرازی از دعای۱۷ صحیفه سجادیه می‌فرمایند:

«بارخدایا! به تو پناه می‌بریم از فتنه‌انگیزی‌های شیطان رانده‌شده و از حیله و مکرهای گوناگونش و از تکیه‌کردن به آرزوها و وعده‌ها و فریب او و درافتادن به دام‌هایش و از طمع‌بستن او به گمراه‌کردن ما از راه بندگی‌ات و خوارساختن ما به عصیان و نافرمانی‌ات یا خوب دانستن چیزی که آن را در نظرمان نیکو جلوه داده یا گران دانستن چیزی که نزد ما زشت نشان داده.»

«بارخدایا! ما را به هر باطل که در نظرمان بیاراید آگاه کن و  چون آگاهمان کردی ما را از آن حفظ کن و به راه و روش جنگ با او بینایی ده و ما را ملهم ساز که برای نبرد با او چه باید آماده کرد و از خواب غفلتی که سبب گرایش به اوست بیدار کن و به توفیق خود ما را در مسیر مبارزه با او یاری ده.»

«وَ أَیقِظْنَا عَنْ سِنَهِ الْغَفْلَهِ بِالرُّکونِ إِلَیهِ، وَ أَحْسِنْ بِتَوْفِیقِک عَوْنَنَا عَلَیهِ؛»

17فوریه/21

دو رویکرد حکومتی به فقه

مقدمه:

فقه شیعه در همه ادوار عصر غیبت تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی منحصراً پاسخگوی سئوالاتی بوده که برای زندگی مؤمنانه یک انسان لازم است و در این راستا، نیازهای افراد (به‌مثابه مؤمنان پرسشگری که مکلف به اطاعت از احکام شرع هستند)، محور استنباط بوده‌اند؛ درحالیکه اقتضای حکومت اسلامی بر محور فقه ایجاب می‌کند که فقیهان علاوه بر رویکرد فوق که در طول سالیان متمادی، محور استنباط بود، ضمن به رسمیت شناختن هویت جامعه اسلامی (بهمثابه امری متمایز از افراد مؤمن جامعه)، نیازهای جامعه اسلامی را مدنظر قرار داده و در استنباط خویش، نیازهای جامعه را برآورده کنند. حکومت اسلامی می‌بایست شخصیت حقوقی را نیز به رسمیت بشناسد و الزامات و اقتضائات آن را نیز در فرایند اجتهاد، مورد ملاحظه قرار دهد.

علاوه بر این امر، در استنباط مسائل فردی، شهروندان جامعه اسلامی بایستی به‌عنوان  افرادی که زندگی آنها با سایر شهروندان گره خورده است و در قبال جامعه حقوق و تکالیفی دارند، در نظر گرفته شوند و به پرسش‌ها و نیازهای آنا‌ن به‌عنوان شهروندان جامعه اسلامی، و نه پرسشگرانی رها و فارغ از اقتضائات جامعه پاسخ مقتضی داده شود.

 

۱٫فقه حکومتی به‌مثابه روش

فارغ از رویکرد غیرحکومتی به فقه، شاید بتوان در فقه به دوگونه رویکرد حکومتی اشاره کرد. بر اساس رویکرد اول، حکومت نه به‌عنوان مسئله فقهی، بلکه به‌عنوان چشم‌انداز یا یک روش مورد استفاده قرار می‌گیرد و بر اشتمال فقه به سیاست و حکومت تأکید می‌شود. لذا در استنباط مسائل فقهی، روی رویکرد فقهی آنان تأکید می‌شود. مثلاً امام خمینی(ره) قبل از انقلاب اسلامی و با فرض سلطه حاکم جائر بر جامعه و با وجود اینکه قدرت اظهارنظر در باره مباحث حکومتی را نداشتند، اما در روش استنباطی خویش، موضوع حکومت را مدنظر قرار می‌دادند و در استنباط رویکردی حکومتی را دنبال می‌کردند.

بر این اساس، ایشان قاعده لاضرر را رویکردی حکومتی از جانب پیامبر اکرم(ص) برای اداره مطلوب جامعه و حل مشکلات آن معنا می‌کردند و حتی در موضوع خرید و فروش سلاح به کفار، رویکردی حکومتی داشتند. به این صورت که فروش سلاح را به دشمنان کشور اسلامی، مجاز نمی‌دانستند. (البته اختصاص به کفار ندارد و مخصوص زمان جنگ نیز نیست.)

رویکردهای روش شناسانه امام خمینی(ره) در موارد دیگری مانند خطابات قانونی هم مشاهده می‌شود. در آن دوره با اینکه حکومت دینی در جامعه مستقر نشده بود، اما ولایت فقیه در راستای رویکرد سیاسی حکومتی دین، توسط ایشان مورد استنباط قرار می‌گرفت و به‌عنوان نظام اداره سیاسی اجتماعی کشور ارائه می‌شد. در مورد سایر مسائل، امام خمینی خمس را مقوله‌ای حکومتی می‌دانستند و معتقد بودند معقول نیست که نصف خمس برای سادات و نصف دیگر برای بقیه در نظر گرفته شود؛ زیرا خمس بازار نجف و استانبول (به تعبیر امام) برای برآوردن نیازهای سادات کفایت می‌کند و طبعاً بقیه موارد خمس باید صرف نیازهای دیگر جامعه شود. لذا خمس در واقع مالیات حکومت اسلامی است و باید همه نیازهای یک جامعه را دربر بگیرد.

 

۲٫فقه حکومتی به مثابه نگرش

غیر از رویکرد روششناختی از فقه حکومتی، رویکرد دیگری در فقه وجود دارد که بر اساس آن، فقه حکومتی ‌فقط بخشی از فقه نیست که به مقوله سیاست (فقه سیاسی) یا حکومت (فقه حکومتی) می‌پردازد، بلکه نگرشی کلان است که در آن فقیه، نیازهای کلان و افراد جامعه را مدّ نظر قرار می‌دهد و بر آن اساس، استنباط و حکم می‌کند. در این رویکرد فقهی، مسئله فقها حکومت و حکمرانی و اداره مطلوب و کارآمد کشور است که از توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «استخراج احکام الهی در همه شئون یک حکومت و نظر به همه احکام فقهی با نگرش حکومتی یعنی ملاحظه تأثیر هر حکمی از احکام در تشکیل جامعه نمونه و حیات طیبه اسلامی»(۱) تعریف شده است.

از آنجا که برای حل مسائل حکومتی، باید ابتدا کشور و حکومتی وجود داشته باشد تا بتوان برای اداره مطلوب و کارآمد آن، استنباط فقهی کرد، لذا استقرار یک حکومت مبتنی بر شریعت یا جامعه مقتدر تحت رهبری فقیه، پیش‌فرض تحقق فقه حکومتی است؛ زیرا تا وقتی یک قدرت متمرکز و مقتدر وجود نداشته باشد، برای اداره آن فقهی نیز وجود نخواهد داشت. در این رویکرد، استنباط و اجتهاد برای پاسخ به نیاز حکومت به کار گرفته می‌شود. به‌ عبارت ‌دیگر مسئله فقه حکومتی در این رویکرد، حکمرانی و اداره مطلوب و کارآمد حکومت برای پاسخ به نیازهای روز جامعه است. این رویکرد از استنباط با رویکرد غیرحکومتی از استنباط، با محوریّت پاسخ‌گویی به نیازهای افراد جامعه متفاوت است.

«احکام فقهی را می‌توان به دو صورت مورد مطالعه قرار داد. یک ‌دسته از احکام فقهی مربوط به اداره یک فرد، فارغ از محل زندگی او هستند. اما این حکم فقهی را می‌توان به عنوان بخش کوچک یا بزرگی از چگونگی اداره یک جامعه بررسی ‌کرد. اینها با یکدیگر تفاوت دارند. در استنباط حکم فقهی، حتی در طهارت و نجاست و مسائل شخصی هم تفاوت‌هائی وجود دارند.»(۲)

 

۳٫الزامات رویکرد حکومتی به فقه

در رویکرد فردی و متناسب با نظام اداره جامعه مؤمنانه، خمس و زکات در حوزه اقتصاد خرد جامعه مؤمنانه معنا و به مراجع تقلید، تقدیم یا صرف امور زندگی مؤمنان می‌شوند و مصارف آن هم به اموری چون اداره امور مؤمنانه جامعه، حوزه‌ها، کتابخانه‌ها، ایتام، ترویج مذهب و دین و پاسخگویی به سئوالات دینی که به تقویت دین و نهادهای دینی می‌انجامد، محدود می‌شوند. اگر خمس و زکات، مانند صدر اسلام به‌عنوان مالیات حکومت اسلامی در نظر گرفته شوند، دیگر باید آنها را در چهارچوب رویکرد حکومتی معنا کرد و طبیعتاً  با رویکرد فردی که مؤمنان در پرداخت آن مختارند، تفاوت دارند و مانند سایر مالیات‌های حکومتی، بر اساس فرایند قانونی دریافت می‌شوند.

در رویکرد خمس به‌مثابه مالیات حکومتی، حتی نیازی به قصد قربت هم نیست؛ از این ‌روی از مقولات عبادی که نیازمند قصد قربت‌اند، به امور توصلی که در گرو قصد قربت نیستند، تغییر ماهیت می‌دهند. مقدار خمس و زکات نیز به عهده فرایندهای قانونی است و به اراده مؤمنان منوط نیست.

«مَن تَدبَّر فی مُفادِ الآیهِ و الرّوایاتِ یظهر له أنّ الخُمسَ لِجمیعِ سَهامِهِ مِن بیتِ‌المالِ و الوالیُ ولیُّ التصرّف فیه.(۳)

با دقت در معنی و محتوای آیه خمس و روایات مرتبط آشکار می‌شود که تمام خمس از بیت‌المال است و ولی امر مسلمانان، اختیار هزینه آن را دارد.»

لذا در برخی از موضوعات فقهی باید به دو رویکرد توجه داشت؛ زیرا در عین حال که می‌توان پرداخت حکم خمس و زکات را از سوی مؤمنان و مکلّفان به عنوان افراد، فارغ از شرایط محیطی و جایگاه آنها به‌عنوان شهروندان کشور اسلامی و تأثیر خمس در بیت‌المال مسلمانان مورد ملاحظه قرار داد، در رویکرد حکومتی به فقه، می‌توان پرداخت‌کننده خمس و زکات را فردی از مجموعه افراد جامعه و  شهروند محسوب کرد و خمس و زکات پرداخت شده را نیز به عنوان مالیات حکومت اسلامی برای اداره امور کلان جامعه در نظر گرفت.

طبیعتاً این دو رویکرد هم در موضوع شناسی خمس و زکات و هم در مصرف آن موثّرند. لذا نحوه استنباط احکام این دو حکم اقتصادی ـ در عرصه خرد و کلان ـ از منابع دینی مختلف، متفاوتند و ممکن است منجر به استنباطات متفاوتی هم بشود.

بر این اساس، در فرایند استنباط فقه حکومتی، ضمن اینکه خمس و زکات، مالیات نظام اسلامی تلقی می‌شوند، می‌بایست از آنها در جهت مصالح و نیازهای کلان جامعه اسلامی استفاده شود. مسئولیت دریافت خمس و زکات نیز بر عهده حاکم اسلامی (و نه مراجع تقلید) است که با آن امور کلان جامعه را مدیریت و غایات دین را در جامعه تأمین می‌کند. در این رویکرد، ضمن اینکه ماهیت خمس و زکات تغییر می‌کند، گیرنده، پرداخت‌کننده و مصارف آن هم از رویکرد فقه فردی متمایز است.

«وقتی در باره مسائل مالی اسلام بحث می‏کنیم، باید توجه داشته باشیم که امور مالی یک جامعه و نظام اسلامی باید چگونه اداره ‌شوند؟ در باب خمس یا زکات هم باید مشخص شود که نظام اسلامی قرار است از چه چیزهائی، چه کسانی، به چه میزان و برای چه مصرفی خمس یا زکات بگیرد؟ ظاهر آیات خمس یا زکات هم همین حکم را می‌کنند: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِم إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُم»(۴) خطاب به حاکم اسلامی است. از اینها‌ صدقه بگیر یا: «وَ اعلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ»(۵) بحث بر سر امور مسلمان‌ها و جامعه اسلامی است. یک فرد مسلمان منفک از دیگران نیست که هزینه کردن پولش فقط به خودش مربوط باشد، بلکه باید به‌عنوان فردی از جامعه بداند با درآمد خود چه کند؟ درآمد عام و عمومی جامعه اسلامی چیست؟ در این مورد باید خمس مورد توجه قرار بگیرد، در حالی‌که در گذشته این طور‌ نبود.(۶)

نتیجه:

این دو رویکرد در خصوص فهم سیاسی حکومتی از فقه و تدبیر نظام جامعه بر اساس ضوابط فقه، از آن روی از سوی امام خمینی(ره) مورد توجه قرار گرفته است که ایشان حکومت را فلسفه عملی فقه می‌دانند:

«حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی همه فقه در همه زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان‌دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمام معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.»(۷)

بر این اساس فقه باید نظام کشور را بر اساس نظام حکمرانی استنباط کند. طبعاً این رویکرد فقهی، اختصاص به زمان حاکمیت فقیه ندارد و فقیه می‌تواند در حالی ‌که از اقتدار اجتماعی برخوردار است، به‌گونه‌ای از منابع فقهی استنباط کند که ناظر به حکومت اسلامی باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. پیام به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به مناسبت تشکیل شورای سیاست‌گزاری حوزه ۱۳۷۱/۸/۲۴

۲٫حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار روحانیون و مبلغین در آستانه ماه محرم ۱۳/۲/۱۳۷۶

  1. امام خمینی(ره)، کتاب البیع، ج ۲، ص ۴۹۵
  2. از اموال مؤمنان صدقات را دریافت دار که بدان صدقات نفوس آنها را پاک و پاکیزه می‌سازی و رشد و برکت می‌دهی و آنها را به دعای خیر یاد کن که دعای تو در حق آنان موجب تسلّی خاطرشان شود و خدا شنوا و داناست. سوره توبه، آیه ۱۰۳
  3. و بدانید که هر چه غنیمت و فایده بردید خمس آن، خاص خدا و… است. سوره انفال، آیه ۴۱

۶٫آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با جمعی از علما و روحانیون و طلاب، ۶/۱/۱۳۶۶

۷٫  صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۸۹

17فوریه/21

روز به روز بر ایمان و ارادتم به آیت‌الله خامنه‌ای افزوده می‌شود

در آبان ماه ۱۳۴۳ پس از دستگیری امام خمینی(ره) به‌خاطر سخنرانی و مخالفت با لایحه ننگین کاپیتولاسیون، سکوت سنگینی بر جامعه حکمفرما شد. در پاییز همان سال انتشار نشریه «انتقام» نور امیدی را در دل نیروهای انقلابی روشن کرد. خواندن مطالب این نشریه برای طلبه‌های جوان عاشق امام تسلیبخش و الهام‌بخش حرکت بود. سال‌ها گذشت و از نویسنده و ناشر اصلی این نشریه بی‌اطلاع بودیم تا انقلاب پیروز شد و مشخص گردید کسی که در آن دوره سیاهی و سکوت نور امید را در دل‌ها روشن کرد، آیت‌الله مصباح یزدی بوده است.

دیگر ویژگی آیت‌الله مصباح اعتماد ویژه حضرت امام به ایشان بود. آیت‌الله مصباح و مؤسسه آموزشی ایشان تنها موردی بود که با دستور حضرت امام، بودجه مؤسسه، ماهانه طی چکی به نام شخص آیت‌الله مصباح پرداخت می‌شد. این در حالی بود که امام درخواست شخصیت‌هایی مشهورتر از ایشان را برای احداث حوزه  نپذیرفته بودند.

حوادث آینده، بهویژه صف‌آرایی برخی در مقابل اصول اسلام و انقلاب و به میدان آمدن علامه مصباح و شاگردان ایشان در دفاع از ولایت و رضایتمندی رهبری معظم انقلاب از علامه و نام بردن از شاگردان ایشان به عنوان «شاگردانی ممتاز»، در پیام تسلیت ایشان به مناسبت رحلت علامه، نشان داد که چرا آن روزها امام راحل عنایت ویژهای به شخص علامه و مؤسسه ایشان داشتند.

از مدت‌ها قبل بر آن بودیم با مصاحبه‌ای اختصاصی با این فقیه ولایتمدار که لحظه‌ای در دفاع از اصول اسلام و انقلاب و اصل مترقی ولایتفقیه و شخص ولیفقیه کوتاه نیامد، داشته باشیم. بهرغم همه‌گیری کرونا و محدودیت‌های ناشی از آن، معظم‌له سرانجام در آبان ماه ۱۳۹۹ با درخواست «پاسدار اسلام» موافقت کردند و خواستار ارسال سئوالات مصاحبه شدند.

ما سئوالات را که بیشتر حول دو محور حوادث نهضت و امام راحل و ویژگی‌های مقام معظم رهبری از منظر علامه بود به دفتر ایشان ارسال کردیم، اما دیری نپائید که در کمال ناباوری خبر بستری شدن ایشان و مصیبت رحلتشان، عموم رهروان راه ولایت را در غم و اندوه فرو برد. با وجود این مصاحبه با «پاسدار اسلام» با رحلت ایشان منتفی نشد و نابارورانه پاسخ سئوالاتمان را گرفتیم. مقدر بود از سوی دست‌اندرکاران ضبط برنامه‌ها و خاطرات آیت‌الله مصباح، فایل‌ منتشر نشده ایشان که مشتمل بر پاسخ پرسش‌های مکتوب ما بود در اختیار «پاسدار اسلام» قرار گیرد.

علامه به قولی که داده بودند وفا کردند.

خدایشان بیامرزد که رکن رکین انقلاب بودند و بعید است که دیگر مادر گیتی تا سالها فرزندی چنین عالم، فرهیخته، مجاهد، تیزهوش و شجاعی را به اسلام و انقلاب اسلامی ارزانی بدارد.

 

*باعرض سلام و تشکر از اینکه این فرصت را در اختیار ما گذاشتید تا درباره مقطعی از نهضت و انقلاب پرسش‌های خود را در محضر حضرتعالی مطرح کنیم،‌ اجازه می‌خواهم در ابتدا از نگاه و رفتار یاران امام در دوران نهضت در مواجهه با گروه‌ها و دستجات دیگر مبارز با رژیم و نحوه برخورد و یا تعامل آنها بپرسم و اینکه آیا در این همراهی اتفاق نظری هم وجود داشت؟  

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین. والسلام و الصلوه علی سید الانبیاء و المرسلین و علی آله الطیبین الطاهرین. از وقتی که نهضت حضرت امام «رضوان‌الله ‌تعالی علیه» شروع شد و مخصوصاً وقتی که صریحاً با دربار مخالفت و علناً علیه شخص شاه صحبت کردند، حرکت روحانیت عمدتاً جنبه سیاسی پیدا کرد. البته سیاستی که از دیدگاه روحانیت، فرع وظایف شرعی و دیانت است. این حرکت شروع شد و گروه‌های مختلف سیاسی در آن مشارکت داشتند. البته هر کسی طالب پیشرفت خود بود و مقاصد خود را دنبال می‏کرد، ولی هدف مشترک همگان، مبارزه با سلطنت وابسته به بیگانگان بود. حتی مارکسیست‌ها هم که متشکل از گروه‌های مختلفی بودند، در این نهضت مشارکت داشتند. البته عمده‏ آنها عوامل حزب توده بودند، اما گروه‌های دیگر مارکسیستی هم حضور داشتند و کمکم گروه‌های دیگری هم پیدا شدند.

در چنین صحنه‏ای که گروه‌های مختلف مشارکت داشتند، اگر می‏خواستند با یکدیگر تعارض داشته باشند و یا بر سر همه چیز توافق کنند، کاری پیش نمی‏رفت. این بود که قرار گذاشتند محور فعالیت را مبارزه با دستگاه سلطنت قرار بدهند و بررسی مسائل دیگر و موضعگیری در مقابل آنها را به بعد موکول کنند. مخصوصاً بعد از تبعید امام به ترکیه و عراق، فعالین سیاسی با سلیقه‏های مختلف فعالیت میکردند. بعضی‏هایشان خیلی باز برخورد می‏کردند و می‏گفتند ما اصل مبارزه را مخالفت با شاه می‏دانیم و هر که با شاه مخالف است، ولو مارکسیست باشد؛ دین را قبول نداشته باشد و ضد اسلام باشد؛ فعلاً با ماست تا بعداً ببینیم چه کار باید بکنیم. بعضی‏ها مشربشان به این وسعت نبود و می‏گفتند فقط مسلمانانی که ضد شاه هستند، از هر گروهی که باشند، جبهه ملی، نهضت آزادی، پیمانی‏ یا گروه‌های دیگر، با ما هدف مشترک دارند. بعضی‏ها که از این هم مقید‌تر بودند، می‏گفتند باید از همان اول مرزها را مشخص و روی تک تک موارد توافق و بعد با اینها همکاری کرد. طبعاً هر گروهی طبق اساسنامه‏ و اصولی که به آنها پایبند بود، عمل میکرد، منتهی در مقام تعامل با دیگران بعضی‏ها باز و بعضی‏ها محدود برخورد می‏کردند. داستانش مفصل است. به ‌هر حال در این مدت افرادی از گروه‌های مختلف دستگیر می‏شدند و به زندان می‏رفتند.

 

 

*این نگاه در داخل زندان هم ادامه پیدا ‌کرد یا در آنجا تسامحی رخ ‌داد؟

یکی از مسائلی که آن وقت‌ها در زندان مطرح بود این بود که در زندان با مارکسیست‌ها چطور برخورد کنیم. یک عده‏ از همان اول با آنها هم خوراک نمی‏شدند و آنها را نجس می‏دانستند و میگفتند که حساب ما از حساب شما جداست. بعضی‏ها میگفتند اینها با ما هم هدف هستند و اگر این جور برخورد کنیم، زده می‏شوند. چه بسا اینها پیروز بشوند و آن وقت ما را کنار می‏زنند. حتی بین روحانیونی هم که در زندان بودند اختلاف سلیقه وجود داشت. بعضی‏ها مارکسیست‌ها را می‏پذیرفتند و با آنها هم غذا می‏شدند و می‏گفتند اساس اسلام مبارزه با ظلم است و باقی جنبه ثانوی دارد. من چون خودم از آنها چیزی نشنیدم، این نظر را به فرد خاصی نسبت نمی‏دهم.

مدتی در مبارزات رکود پیدا شد. خفقان شدیدی حکمفرما بود و فعالیت‏های علنی‏ و سخنرانیها خیلی سخت انجام میشدند. خیلی‏ها تبعید شدند و یا به زندان رفتند. در این فضا بعضیها به این نتیجه رسیدند که مبارزه سیاسی دیگر فایده‏ای ‏ندارد و کاری نمی‏شود کرد و حتی اگر بخواهند نشریه‏ای را هم منتشر کنند، باید با هزار زحمت و مخفیانه این کار را انجام بدهند که این کار آسان نیست.

تصور آن فضا برای کسانی که در آن دوران نبودهاند خیلی مشکل است. اگر کسی میخواست یک ماشین تایپ بخرد باید از ساواک میگرفت. دستگاه پلیکپی‏که اصلاً امکان نداشت و پیگیری می‏کردند که این دستگاه پلیکپی کجا رفته و چه استفاده‏ای از آن می‏شود. چاپخانه‏ها هم که شدیداً تحت کنترل بودند. بعضیها به این نتیجه رسیدند که دیگر راهی جز مبارزه مسلحانه باقی نمانده است. این تمایل کمکم در بین طلبه‏های جوان هم رواج پیدا کرد و این زمانی بود که سازمان مجاهدین داشت شکل می‏گرفت. ابتدا گروهی از ملی‏گراها اعم از جبهه ملی و نهضت آزادی به فکر افتادند که فعالیت مسلحانه هم داشته باشند؛ ولی چون اساسنامه‏ و استراتژی‏شان فعالیت سیاسی بود، بخشی از قشر جوان‏ آنها انشعاب کردند و سازمان مجاهدین خلق را تشکیل دادند.

ظاهراً تشکیل دهندگان اولیه اینها آدم‏های مسلمانی بودند. من این را از مرحوم آقای مطهری شنیدم که بعضی از اینها کسانی بودند که در جلسات ما مرتباً شرکت می‏کردند. این جلسات مربوط به دوران قبل از خفقان بود. به هر حال بعضی از این افرادی که بنیانگزار سازمان مجاهدین بودند همان کسانی بودند که در جلسات مرحوم آقای مطهری شرکت می‏کردند. یادم هست جلسه‏ای در قم در منزل آقای خزعلی (منزل آقای خزعلی روبهروی منزل آقای قدوسی بود) برگزار شده بود و آقایان مطهری، بهشتی، جنتی و قدوسی حضور داشتند. این حرف ‌را من از ایشان در آن جلسه شنیدم که گفتند مدتی بود که اینها را نمی‏دیدم. با اینکه خیلی اصرار داشتند که نوار جلسات را ضبط و بعداً تکثیر و در تبریز و جاهای دیگری توزیع ‏کنند. مدتی بود نمی‏دیدمشان و نمی‏دانستم دارند چه کار می‏کنند. بعدها فهمیدم که اینها در صدد تأسیس سازمان مجاهدین هستند. آنها جزوه‏ای را برای بیان مبانی‏شان نوشته بودند و این کسی که سال‏ها با ما ارتباط داشت و در جلسات ما شرکت می‏کرد، اقلاً نیامد بگوید تو هم نگاهی به این جزوه بینداز. من که الزامشان نمی‏کردم که حتماً آن را تغییر بدهند، اما اقلاً اظهار نظری می‏کردم یا ممکن بود تذکری بدهم. بعدها دیدم که این جزوه پر از افکار مارکسیستی است. فقط یکی دوتا روایت و آیه در آن گذاشته‏ بودند، والا هیچ چیز اسلامیای نداشت. پیدا بود که عیناً از کتاب‏های مارکسیستی ترجمه کرده بودند. ایشان به عنوان گله می‏گفتند که اینها سال‏ها با ما ارتباط داشتند و اقلاً خوب بود از ما هم نظرخواهی می‏کردند. به هر حال در این جو بعضیها در فکر آموزش‏های نظامی و چریکی‏ و این حرف‏ها بودند. مدتی بود جلساتی که ما در قم داشتیم برگزار نمیشدند و حتی نشریات «انتقام» و «بعثت» هم تعطیل شده بودند.

 

 

*گویا حضرتعالی در جلساتی که یاران امام در اوایل نهضت درباره حکومت اسلامی برگزار میکردند‌ حضور داشتید؟

آن جلسات قبل از اوج گرفتن مبارزات بود. قبل از آن، تقریباً در اوایل نهضت، جلسات یازده نفری تشکیل میشدند. مرحوم آقای ‏بهشتی مدیر دبیرستان دین و دانش بودند و کلاس‏هایی را برای عدهای از فضلای حوزه دایر کرده بودند. حتی بعضی از کسانی‏که الان در عداد مراجع هستند آن‌ وقت در این کلاسها شرکت می‏کردند. در این کلاسها زبان انگلیسی، مباحث جامعه‏شناسی و حتی فیزیک، شیمی، ریاضیات هم تدریس میشد. چند سال که طول کشید، کم‏کم تعداد شاگردان کم شد و اواخر بنده ماندم و آقای دکتر احمدی و مرحوم آقای حیدری نهاوندی. اعضای‏ ثابتی که از آن جلسات باقی ماندند، ما سه نفر بودیم که آقای دکتر احمدی بهخصوص زبان را ادامه دادند.

مرحوم آقای بهشتی خیلی دوراندیش بود و همیشه به آینده حوزه و اسلام فکر می‏کرد و طرح‏هایی ‏داشت. من در طراحی و برنامهریزی و مدیریت نظیر ایشان را ندیدهام. در این زمینهها استعداد خدادادی داشت. یکی از کارهایی‏که ایشان شروع کرد این بود که بیش از پنجاه نفر از فضلای آن زمان را که بعضی‏شان الان در عداد مراجع هستند؛ بعضی‏ها از دنیا رفته و بعضی‏ها شهید شدهاند، مثل آقای‏ربانی شیرازی، دکتر باهنر، آقای مفتح، آقای مشکینی، آقای ‏امینی اصفهانی، آقای هاشمی، فضلای برجسته حوزه را که یا از لحاظ علمیت سوابق زیادی داشتند و یا خوش‏فکر و فعال و پرانرژی بودند، دعوت و یک فعالیت علمی ‏مشترک دسته‏جمعی را شروع کرد. در این باره که چنین کاری برای حوزه ضروری است و حوزه نیاز به پیش‏بینی و برنامه‏ریزی دارد و بسیاری از مباحث مورد نیازند که تا به حال در مورد آنها تحقیق نشده و باید روی آنها کار شود بحث شد و تقریباً همه بالاتفاق این موضوع را تأیید کردند. بعد صحبت شد که برای شروع این کار تحقیقی باید چه موضوعی را انتخاب کنیم.

هر کسی موضوعی را پیشنهاد داد و خود آقای بهشتی موضوع حکومت اسلامی را مطرح کرد. بعد از اینکه دیگران صحبت‏ کردند، ایشان گفتند به نظر من این موضوع از همه مهم‏تر است. همان وقت‏ها مقاله‏ای درباره حکومت اسلامی در مجله مکتب اسلام چاپ و بحث‏هایی ‏هم در کتاب مرجعیت و روحانیت مطرح شده بودند. مرحوم آقای طباطبایی در کتاب مرجعیت و روحانیت در این زمینه مقاله دارند. به هر حال به این نتیجه رسیدیم که اینها بحث‏های خامی هستند و باید به عنوان یک پروژه تحقیقاتی گسترده روی آنها کار شود که اگر روزی خواستیم تعریفی از حکومت اسلامی ارائه بدهیم، بدانیم چه بگوییم.

بنا شد حول محور حکومت اسلامی یک پروژه تحقیقاتی تعریف شود و برای اینکه ساواک حساسیت پیدا نکند اسمش را گذاشتند بحث ولایت؛ چون آن وقت‏ها ولایت هنوز معنی ولایتفقیه را نداشت و وقتی گفته می‏شد ولایت، یعنی ولایت و محبت اهلبیت«ع». طبعاً ساواکی‏ها از چیزی سر درنمی‏آوردند. به‌هر حال بحث حکومت اسلامی با عنوان ولایت مطرح شد. از آن پنجاه شصت نفر اکثرشان به خاطر اشتغالات یا به هر دلیل دیگری رفتند. بعضی‏ها در قم نماندند. بعضی‏ها مثل مرحوم آقای مفتح و دکتر باهنر هم اشتغالات درسی و کارها و مسئولیت‏هایی داشتند.

نهایتاً یک گروه ده بیست نفری قول دادند که همکاری کنند. بعد در باره شیوه کار که از کجا شروع شود؛ طرح کلی‏اش چه باشد؛ چه مباحث و سرفصل‏هایی تعیین شوند، بحث شد و خود ایشان جزوه‏ای را به عنوان سرفصل‏های پروژه تحقیقاتی تهیه و مشخص کردند که مبحث حکومت را در چند بخش مطالعه کنیم، از جمله حکومت در ادیان سابق؛ حکومت بعد از بعثت پیغمبر اکرم«ص» در مکه؛ ‏حکومت در مدینه و حکومت بعد از رحلت پیغمبر اکرم«ص» که آن هم دو بخش بود: زمان حضور ائمه«ع»، زمان غیبت.

آن چهار پنج بحث در واقع مقدمهای برای همین قسمت اخیر یعنی بحث ولایتفقیه بود، منتهی برای اینکه زمینه بحث کاملاً روشن شود، ایشان توصیه کرد در باره همه ادیان سابق، بهخصوص عهدین تحقیق کنیم و ببینیم در ادیان سابق راجع به حکومت چه چیزهائی را به دست میآوریم و قبل و بعد از بعثت و… وضع حکومت چگونه بوده است. این سرفصل‏ها را هم خود ایشان تهیه کردند. بنا شد کتاب‏هایی مطالعه و فیش‏برداری شوند. یادم هست ایشان برای اینکه ذهنها متوجه مسئله حکومت شود، کتاب‏هایی را توصیه کردند، چون اگر بخواهیم بدون اینکه سئوالی در ذهنمان باشد، روایات را بررسی کنیم، نمیتوانیم استفاده درستی کنیم. ایشان چند کتاب را برای مطالعه پیشنهاد دادند تا سابقه ذهنی در باره مسائل حکومت بهطور اعم و حکومت اسلامی بهطور اخص در ذهن افراد ایجاد شود که موقع فیش‏برداری و تحقیق، با توجه به این نکات به سراغ منابع بروند. تعدادی کتاب‏ به عنوان کتب مرجع تهیه شدند.

ضرورت داشت که کسی کتابدار باشد و ضمناً نوشتههای آقایان را تحویل بگیرد و تنظیم کند. قرعه به نام من خورد و ما شدیم دبیر جلسات بحث ولایت. ولی متأسفانه طولی ‏نکشید که آقای بهشتی به آلمان رفتند. کسانی که تا آن زمان مانده و فیشبرداریها را انجام بودند، آقایان امینی، قدوسی و هاشمی بودند. بهخصوص یادم هست که آقای هاشمی مقدمه ابن‏خلدون را فیش‏برداری کردند. البته کسان دیگری هم بودند و کتاب‏های حکومتی از جمله احکام سلطانیه و… بین آقایان تقسیم شده بود که فیش‏برداری کنند؛ ولی همان‏ طور که عرض کردم آقای بهشتی به آلمان رفتند و ارتباطشان با این جلسه قطع شد و کم‏کم دوستان سست شدند. به هر حال ایشان در جهت دادن به حرکت دوستان و ایجاد انگیزه و… ‏نقش بسیار مهمی داشتند. بعضی از این دوستان سفرکردند و بعضی تبعید و زندانی شدند. بازار این چیزها هم که رونق داشت.

بنابراین بحثها پیشرفت چندانی ‏نکردند و وقتی ایشان به آلمان رفت، از ‏آن افراد یکی دو نفر بیشتر نماندند. ما یک بحث به اصطلاح طلبگی کمپانی با آقایان محمدی‏گیلانی، یزدی و مظاهری اصفهانی در باره حکومت داشتیم. بعد از اینکه امام تبعید شدند و به ترکیه و بعد عراق تشریف بردند، خلأ رهبری حتی برای فعالیت‏های علمی هم ‏کاملاً محسوس بود. ما نامه‏ای برای امام نوشتیم که ما را راهنمایی کنید. ایشان جواب فرموده بودند که بین خودتان بحث مشترک قرار بدهید. ما یک جلسه چهار پنج نفری داشتیم که گاهی ‏در مسجد آبشار و گاهی در منزل‏هایمان برگزار میشد.

مسئله را با آقایان مطرح کردیم و از آنها قول همکاری گرفتیم که از منابع بحث ولایت که در اختیار داریم، در زمینه مباحث فقه سیاسی، امر به معروف و نهی از منکر، قضا، تقیه و… فیشبرداری و در باره آنها بحث کنیم. آقایان قبول کردند و از منابع اولیه شروع کردند به فیش‏برداری. نهایتاً مجموعه بزرگی از فیش‏ها ـ شاید ده‌ها هزار فیش ـ چه از کارهای قبلی که سایرین انجام داده بودند و چه فیشهای همدرس‏ها و هم‏مباحثه‏ایهای ‏خودمان، به اندازه یک کارتن بزرگ که نزد من بود، فراهم شد.

مرحوم آقای بهشتی از آلمان که برگشتند، تصمیم گرفتند در تهران اقامت کنند. ایشان در تهران دفتری را گرفتند و بنا شد فعالیت‏های علمی در آنجا متمرکز شوند و آقای شبیری، برادر آقای شبیری که قاضی‏ هستند،  مسئول آن دفتر شد. فیش‏هایی را که درباره حکومت نوشته شده بود به تهران بردند و تحویل ایشان دادند؛ اما متاسفانه طولی نکشید که ساواک ریخت و تمام آنها را برد و تمام آن زحمات یکسره بر باد رفتند و دیگر هم اثری از آن فیشها پیدا نشد.

ولی‏همان بحث‏ها در ذهن دوستان آثار بسیار مثبتی داشت. بعدها که امام «رضوان‏الله ‏علیه» بحث ولایتفقیه را در نجف مطرح کردند و همین ‌طور دیگرانی که کم و بیش رساله‏هایی نوشتند و بحث‏هایی را مطرح کردند، عمده جهت فکری‏شان لااقل تا آنجا که به بنده و دوستانی که می‏شناسم مربوط میشد، همان خط فکری‏ای بود که مرحوم آقای بهشتی ترسیم کردند. خدا إن‏شاءالله درجات ایشان را عالی کند و به دیگران توفیق بدهد که خط صحیح اسلام ناب را دنبال کنند.

 

 

*باتوجه به رابطه نزدیک حضرتعالی با رهبر معظم انقلاب، در باره ابعاد شخصیتی ایشان که چه ‌بسا تحت‌الشعاع شخصیت سیاسی‌شان قرار گرفته است، به نکاتی اشاره بفرمایید؟

یکی از نعمت‌های بزرگی که بنده و امثال بنده و همه ایرانیها اگر سالهای سال تمام وقتمان را صرف شکرگزاری آن کنیم حقش ادا نمی‌شود، برقراری نظام اسلامی، حاکمیت ولایت‌فقیه و بهخصوص وجود شخص رهبر معظم انقلاب است. برقراری نظام اسلامی خداپسندانه، آرزوی همه انبیاء و اولیا و صالحان عالم در طول تاریخ بوده، ولی جز در یک محدوده خاص زمانی و مکانی، موارد روشنی از آن را سراغ نداریم. در میان انبیای سابق حضرت سلیمان را میتوان مثال زد: «هَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی»(۱) و داستان بلقیس و آصف بن برخیا. در آخرالزمان هم وجود مقدس پیغمبر اکرم«ص» در چند سالی که در مدینه حکومت کردند و دوران کوتاه زمامداری امیرالمومنین«ع» که عمده‌اش به جنگ‌های داخلی گذشت. غیر از اینها مشکل بتوان در طول تاریخ اسلام زمانی را پیدا کرد که حکومتی برقرار شده باشد که در رأس آن معصوم یا تالی‌تلو معصوم باشد. این نعمت عظیمی است که خدا در این عصر نصیب جامعه و امت ما کرد که امام «رضوان‌الله‌ علیه» این نظام را بنیان‌گزاری کردند و به دست رهبر معظم انقلاب آبیاری و پرورش داده شد. اگر حساب کنیم که این نظام در میان نعمت‌هایی که خدا به انسان‌ها مرحمت کرده، چقدر ارزش دارد و جایگاه  این نعمت کجاست؛ مشکل بتوان بین نظام اسلامی که نعمتی دنیوی، اما پلی به سوی آخرت و سعادت ابدی است با دیگر نعمات نسبتی را برقرار کرد. نعمت‌های دیگر هر قدر بزرگ باشند، در قبال این نعمت که میتواند سعادت ابدی بیافریند در حکم صفر است.

لازم است هرجا که فرصتی پیش می‌آید، این نعمت عظیم الهی را به مردم یادآوری کنیم تا شکر آن را به جا بیاورند. یکی از فواید این تذکرها این است که وقتی انسان به عظمت چنین نعمتی پی می‌برد، تحمل کمبودها و کاستی‌ها برایش خیلی آسان می‌شود. هیچ یک از پدیدههای این عالم مصون از کاستی نیستند. قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِی کَبَدٍ؛» زندگی انسان توأم با رنج است، ولی تحمل این سختی‌ها در کنار توجه به نعمت‌های عظیم آسان می‌شود. برای مثال اگر مبلغ گزافی در صندوقچه‌ یا در حساب بانکی انسان باشد‌، اگر یک اسکناس هزار تومانی را گم کند یا پاره شود، چندان اهمیت نمی‌دهد، اما اگر کل دارایی انسان همین اسکناس هزار تومانی باشد، گوشه‌اش هم که بساید ناراحت می‌شود. ما اگر توجه کنیم که خدای متعال در این زمان چه نعمت عظیمی را به ما مرحمت فرموده، آن‌ وقت تحمل بعضی از سختی‌ها که لوازم طبیعی این حوادث این جهانی هستند، مثل تحمل گم شدن یک اسکناس هزار تومانی در مقابل یک گنج شایگان خواهد بود.

نعمت دوم وجود شخص امام بود که در همان مدت کوتاه، همه کسانی که صلاحیت اظهار نظر در این جور مسائل را داشتند اعتراف کردند که لااقل در قرن‌های اخیر شخصیتی به این عظمت در عالم پیدا نشده است. تازه ارزیابی‌های آنها بر اساس معیارهای مادی است و آنان اهمیت معنوی وجود امام را درک نمی‌کردند که چه کار کرد و چه تحولی را در انسان‌ها به وجود آورد و جوانان بیکاری را که در خیابان‌ها و کوچه‌ها ول میگشتند، به چه مقامی از عرفان و معنویت رساند. اینها را در نظر نمیگیرند و باز امام را عظیم‌ترین شخصیت این عصر می‌دانند. ما باید بیشتر توجه کنیم و ببینیم در سایه رهبری ایشان از چه کاستی‌ها و ذلتها و پستی‌هایی نجات پیدا کردیم و به چه عزتی رسیدیم. هم عزت دنیوی و بین‌المللی، هم عزت معنوی و رشد اخلاقیای که در جامعه ما پدید آمد و کم و بیش به جوامع دیگر هم سرایت کرد.

 

*درباره اینکه خداوند متعال نعمت دیگری را به تعبیر حضرتعالی جانشین نعمت امام کرد و ایشان سکاندار کشتی انقلاب شدند، نظرتان را بفرمایید.

حقیقت این است که من در زمان امام هر وقت ذهنم متوجه بعد از امام میشد، مضطرب می‌شدم و خودم را منصرف می‌کردم که اصلاً در این باره فکر نکنم، چون هیچ جوابی که مرا را راضی کند و بگویم کمبود امام جبران میشود، نداشتم. اما از وقتی که مقام معظم رهبری عهده‌دار این مسئولیت شدند، مثل آب خنکی بود که روی شعله آتش ریختند. البته اعتراف می‌کنم که اوایل به توانایی‌های ایشان آگاهی نداشتم و در همین حد میفهمیدم که به اقرانشان برتری دارند و اجمالاً بهترین گزینه‌ بعد از امام هستند؛ اما روز به روز بر ایمانم به ایشان افزوده می‌شود و می‌بینم که خدا چه ظرفیت، لیاقت و قابلیت‌هایی را در وجود این مرد ذخیره کرده است. نمی‌دانم که آیا خود ایشان  به این توانایی‌ها آگاه بودند یا نه؟ بدون شک این ظرفیتها در طول زمان رشد کرده و با اخلاص و با فداکاری‌های ایشان، مددهای الهی هم بر آنها افزوده شده است و می‌شود. اما به ‌هر حال زمینه‌اش باید فراهم باشد تا این کمالات بروز کنند و خدا این لطف را به کسی بکند.

نتیجه اینکه وجود ایشان برای هر مسلمانی، بهخصوص مسلمان شیعه ایرانی، نعمت عظیمی است که با هیچ یک از نعمت‌های دیگر قابل مقایسه نیست. البته نعمت معرفت خدا و ولایت اهل‌بیت«ع» جای خود را دارد. نعمت‌های مادی را عرض می‌کنم. بنابراین اگر ما بخواهیم با اعداد و ارقام، ارزش نعمت وجود ایشان را احصا کنیم، نشدنی است. اگر زندگی ایشان را مرور کنیم، از زمانی که مسئولیت رسمی ریاست جمهوری را پذیرفتند، نقطه‌های خفی بسیاری دارد که همه اشخاص از آنها آگاهی ندارند و نمی‌توانند قضاوت کنند. اما از آن دوران به بعد اگر ایشان را با روسای جمهور عالم مقایسه کنیم، از لحاظ توانایی مدیریت، سعه صدر، جامعیت، تقوی، مهربانی، دلسوزی و صدها فضیلت دیگر قابل قیاس نیستند. شرح حال روسای جمهور عالم را مطالعه کنید. پر است از ضعفهای اخلاقی، فسادهای سکسی، اختلاس‌های مادی، رانت خواری‌ و امثال اینها، اما در زندگی ایشان یک نقطه سیاه هم پیدا نمی‌شود.

من مقایسه با بعضی از شخصیت‌های داخلی را کنار می‌گذارم که گاهی می‌شود مصداق: «‌الدهر انزلنی ثم انزلنی»؛ ولی ایشان را مقایسه کنید با روسای جمهور و رهبران دنیا که برای رسیدن به مقام چقدر حق‌کشی و چقدر پول خرج می‌کنند و چقدر تبلیغات سوء می‌کنند و بعد از آنکه به مقامی می‌رسند، چقدر از مقامشان سوء استفاده می‌کنند؛ ولی خدای متعال به رهبر ما که نه برای ریاستش، نه برای نمایندگی مجلسش و نه برای رهبریاش یک ریال هم خرج نکرد و تقریباً همه اینها به ایشان تحمیل شد و صرفاً به عنوان انجام وظیفه پذیرفتند، این محبوبیت گسترده را اعطا کرده است.

با توجه به نکته‌هایی که عرض کردم روشن می‌شود که بنده چقدر ناسپاس هستم. البته ناسپاس‌تر از من هم هستند. کسانی که اینها را میدانند و نه تنها به ناسپاسی‌شان اقرار نمی‌کنند، که مدعی هم هستند و احیاناً پارازیت هم میاندازند. نمی‌دانم. اگر اینها واقعاً به خدا و قیامت اعتقاد دارند، قرار است چه جوابی به خدا بدهند؟ ابعاد شخصیت ایشان واقعاً به گستردگی روح عظیم یک انسان وارسته است. اینها چیزهایی هستند که همه می‌بینند و احتیاج به تبیین ندارد. ایشان با هر گروهی می‌نشینند و در هر زمینه‌ای که صحبت می‌کنند، حرفی برای گفتن دارند و بلکه بر همه آن متخصصین پیشی می‌گیرند. مگر مسائل خیلی فنی تخصصی مثل پزشکی و یا مثلاً مسائل علمی فیزیک، یعنی چیزهایی که توقعی نیست که یک شخصیت روحانی از آنها اطلاع داشته باشد. اما در مسائل اجتماعی و معلومات عمومی، ادبیات، شعر، موسیقی، علم موسیقی و تمیز درست و نادرست و حق و باطلش، ورزش، خطاطی، هنر و مسائل مدیریتی کشور، تسلط ایشان خیلی بارز است.

 

*به نظر حضرتعالی کدام یک از ویژگی‌های حضرت آقا نسبت به دیگر ویژگی‌های ایشان ناشناخته باقی ماندهاند؟

متأسفانه ابعاد اصلی شخصیتی ایشان که با مسئله رهبری و ولایتشان ارتباط دارد، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. اول فقاهت. عالمان منصف و بی‌غرض و با تقوا شهادت می‌دهند که ایشان در فقاهت نه تنها کمتر از اقرانشان نیستند، بلکه در مواردی ثابت شده که افضل هم هستند. یکی از علومی که در فقاهت به کار می‌آید و در آن، کمتر محقق برجسته‌ای داریم، علم رجال است. اگر ما در عالم تشیّع سه نفر رجال‌دان قوی داشته باشیم یکی ایشان هستند. در بسیاری از رشته‌های علمی دیگر هم متأسفانه آن‌ طور که باید و شاید شناخته شده نیستند؛ از جمله در مسائلی که با حافظه ارتباط دارند؛ شرح حال اشخاص و قضایای تاریخی و تحلیل تاریخ و… ایشان در حد اعجازند.

در کنار همه اینها مهربانی، صمیمت و دلسوزی برای آحاد ملت که گاهی بعضی آثارش را می‌بینیم، از جمله ارتباط  با خانواده‌های شهدا یا افراد دیگر، ناشی از عاطفه بسیار عمیق و لطیف ایشان است. از آن طرف تقوا، ساده‌زیستی و زهد ایشان به افسانه شبیه است. کسی در چنین موقعیت حساسی با این همه امکاناتی که در اختیار دارد، این جور ساده و زاهدانه زندگی می‌کند و ده‌ها فضیلت دیگری که واقعاً شمارش و بیانشان مشکل است.

هر یکی از این ویژگیها از فرد یک موجود بسیار ممتاز اجتماعی میسازد. حالا که خداوند همه این فضیلتها را در یک فرد جمع کرده و او را خادم این ملت قرار داده، چقدر باید قدر این نعمت را بدانیم؟ خدا نکند روزی تار مویی از ایشان کم بشود. آن‌ وقت معلوم می‌شود ایشان چه گوهر گرانبهایی هستند که مشابهش را نمی‌شود پیدا کرد. کسانی که از نزدیک با ایشان آشنایی دارند و می‌توانند ایشان را با اقرانشان مقایسه کنند، میدانند که: «میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است.» ما همین اندازه می‌فهمیم که ایشان خیلی بهتر است؛ اما این را که چقدر بهتر است نمی‌توانیم درست ارزیابی کنیم. انسان در گوشه و کنار افرادی را می‌بیند، ولی وقتی دقت میکند متوجه میشود که خیلی تفاوت دارند.

و بالاخره یکی از بهترین نمودها، عبقریت ایشان در فتنه‌های متعدد است. ما هنوز عمق این فتنهها را درک نکردهایم و آن اندازه‌ای را هم که درک کردهایم نمی‌توانیم بیان کنیم. اگر بیان هم بکنیم، مردم باور نمی‌کنند. اما ایشان این مشکلات را با سعه صدری که جز در معصومین یافت نمی‌شود و با تحمل و صبر در مسائلی که نگفتنی است، با تدبیری بسیار حکیمانه‌ که واقعاً به مقام تدبیر معصوم نزدیک است، مدیریت کردند.

خدا همه این نعمت‌ها را یکجا در یک نفر جمع کرده و در اختیار ملت ایران قرار داده است. شایسته است کسانی که با این مسائل آشنا نیستند، قضاوتهای شخصیت‌های جهان را درباره ایشان بررسی کنند. به هرحال، ما در انجام وظیفه شکرگزاری برای این نعمت عظیم، به اندازه توان فکری و ذهنی و کاری خودمان مسائل را برای مردم تبیین میکنیم و توضیح میدهیم تا متوجه باشند که خدا چه نعمتی به آنان داده تا قدر این نعمت را بیشتر بدانند و با وجود چنین نعمت ارزشمندی، تحمل سختیها برایشان آسان شود.

 

*شخصیتی با چنین ویژگی‌هایی که حضرتعالی به ابعادی از آن اشاره فرمودید، مورد هجمه همه رسانه‌های نظام سلطه و متاسفانه برخی از افراد ناآگاه داخلی است. ریشه این هجمهها و وظیفه ما در برابر آنها چیست؟

روشن است که ما باید با تمام توان با تهاجمات دشمن مقابله کنیم و نگذاریم که کمترین نتیجه‌ای از توطئه‌هایش بگیرد. ولی فعالیت‌های شیاطین اعم از انس و جن همیشه به صورت شمشیر از رو بستن نیست. اینها برای مقابله با دشمنانشان آخرین ترفندها را به کار میبرند و در رویارویی تن به تن، امرشان دایر است بین موت و حیات که صریحاً شمشیر به رویش بکشند و این آخرین کاری است که می‌توانند بکنند. اما قبل از اینکه به این مرحله برسند، سعی می‌کنند با انواع توطئه‌ها و فریب‌ها کسانی را گول بزنند و گمراه و فکرشان را عوض کنند.

این رویه از اوایل انقلاب شروع شد، ولی امروز در مورد شخص ایشان به اوج خود رسیده است. تنها دشمنان قسم‌خورده استعماری و ابرقدرت‌ها نیستند که به این کار دامن می‌زنند، بلکه عوامل داخلی هم کمک می‌کنند. آن دشمنان خارجی هم غالباً نقشه‌هایشان را به دست افراد ضعیف‌النفس و فرومایه داخلی اجرا می‌کنند. باید در باره این موضوعات تحلیل‌های روان‌شناسی انجام و معلوم شود که این رقابت‌ها و دشمنی‌ها از کجا مایه می‌گیرند.

قرآن و داستان‌های قرآنی اشاره دارند که عامل اولین جنایتی که در میان بنی‌آدم واقع شد، حسد بود: «إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا».(۲) چرا کسی باید این جور پیش مردم محبوب باشد؟ کسانی بودند که سنشان و سابقه مبارزاتیشان بیشتر بود. آنها چرا نشدند؟ تلاش‌هایی هم کردند که بین مردم موقعیتی پیدا کنند، اما ایشان هیچ فعالیتی نکرد. خب اینها رنجشان می‌دهد که ما این همه تلاش و این همه پول خرج کردیم و این همه نقشه کشیدیم، اما به جایی نرسیدیم و خدا به ایشان بدون اینکه قدمی در این راه بردارد، چنین محبوبیت و موقعیتی داد.

اینها چیزهایی هستند که ما از تأثیر آنها در مخالفت‌ها و فتنهانگیزی‌ها غافلیم و بسیاری از مسائل دیگر که نه بنده اهل مطرح کردنشان هستم و نه فرصتی هست که به آنها اشاره بشود. بسیاری از این مخالفت‌ها، اتهامات، خردهگیری‌ها و بهانه گیری‌ها از این‌گونه عوامل روانی سرچشمه می‌گیرند. اینها موقعیت‌ها، شگردها و امکاناتی دارند که از آن برای فریب دادن مردم استفاده میکنند. ریشه حسد در افراد نخبه‌ای است که می‌بینند ایشان مانع از بعضی سوء‌استفاده‌هایشان می‌شود یا زندگی ساده ایشان، خاری در چشم آنهاست و آنها را رسوا می‌کند. به همین دلیل مخالفت میکنند و وقتی زمینه مخالفت فراهم شد، خارجی‌ها بهره‌برداری می‌کنند. لازم نیست که آنها کسی را برای مخالفت تربیت کنند. می‌گردند و افرادی را پیدا میکنند که مشکلات روانی دارند، احساس حقارت میکنند، حسادت میورزند و جاه‌طلب هستند. این افراد را شناسایی و روی آنها کار می‌کنند و امکانات در اختیارشان قرار می‌دهند و در نتیجه فتنه‌ برپا می‌شود. اگر عوامل پیدایش فتنه را بررسی و ارزیابی کنیم، آن‌ وقت می‌فهمیم که خروج از فتنهها و نجات از این دام‌ها واقعاً در حد اعجاز است.

 

*وظیفه مسئولین و خواص در شرایط کنونی چیست؟

به‌طور کلی وظیفه ما در مقابل نعمت عظیم رهبری این است که با زبان، قلم‌ و رفتار، مردم را آگاه کنیم و به آنها‌ بفهمانیم که این نعمت با هیچ نعمت دیگری قابل مقایسه نیست. شکر این نعمت بسیار سنگین است و اگر انسان واقعاً بفهمد این نعمت، چقدر ارزش دارد، نگران میشود که حظش از آن نعمت کم بشود و طبعاً هر تلاشی که از دستش بربیاید، میدهد. من بیشتر از این موضوع نگرانم که ما وظیفه‌مان را در زمینه بیدار کردن مردم و توجه دادن آنها به مسئولیت‌هایشان انجام ندهیم و کوتاهی کنیم؛ والا مردم ثابت کردهاند که هروقت وظیفه‌شان را تشخیص بدهند، در انجامش کوتاهی نمی‌کنند و تا پای جان هم میایستند.

ما باید همان‌طور که از وجود رهبرمان قدردانی میکنیم و در مقام شکرگزاری برمیآییم، خدا را شکر کنیم که با چنین مردم قدرشناسی زندگی می‌کنیم. این مردم رشد اجتماعی دارند، هوشیارند، فریب نمی‌خورند و در مواردی از خواص خیلی جلوترند و با ذهن ساده‌شان حقایقی را می‌فهمند که متخصصین متوجه نمیشوند.

اینها نعمت‌های عظیمی هستند که خدا به ملت ما داده است و باید شکر کنیم.  ما باید نگران باشیم که نکند خودمان در وظیفه‌مان کوتاهی کنیم. از خدای متعال درخواست می‌کنیم که بر طول عمر رهبر عزیزمان و بر توفیقات و برکات وجودشان بیفزاید و به ما هم توفیق قدردانی از همه نعمت‌ها و مخصوصاً نعمت ولی امر عزیزمان و توفیق ارائه خدمت مقبولی را که خدای متعال و اولیایش بپسندند،مرحمت کند.

ان‌شاءالله

پی‌نوشت:

۱٫سورۀ مبارکه ص / ۳۵

۲٫سورۀ مبارکه مائده / ۲۷

17فوریه/21

جامعه‌ای بر مدار امامت

ماجرای سقیفه تلخ‌ترین حادثه در صدر اسلام است، زیرا پس از قدرت‌گیری حاکمان در مسند حکومت اسلامی، آسیب‌های بزرگی برای اسلام پدید آمدند و جامعه از ارزش اصیل دینی و آموزه‌های کتاب الهی و میراث محمدی دور شد. از این‌رو فاطمه زهرا«س» به مردم هشدار می‌دهند که خود را برای رویارویی با شرایط فتنه آماده کنند و آنان را از شمشیرهای کشیده و برنده، حملات پیاپی تجاوزگران، فراگیر شدن هرج و مرج و گرفتار شدن جامعه در استبداد و خودکامگی ستمکاران بیم دادند.

ایشان کارگردانان سقیفه را مخاطب ندای گمراه‌کننده شیطان نامیدند که برای خاموش کردن نور دین مبین و سست کردن سنت‌های پیامبر برگزیده«ص» آماده شده بودند.

از نگاه حضرت زهرا«س» حکومتی می‌تواند عدالت را در جامعه اجرا و انتظارات دین را دراین باره تأمین کند که حاکمان آن، خود عادل باشند و دستیابی آنها به قدرت بر اساس موازین عادلانه صورت گرفته باشد. با قدرت فراهم آمده از جور و تصاحب ناحق، نه تنها نمی‌توان عدالت را برقرار کرد، بلکه دستاوردهای پیامبر اکرم«ص» و مردم در طول ۲۳ سال رهبری آن حضرت، از دست خواهد رفت که همین هم شد و با حاکمیت افراد ستمگر، افراد صالح و شایسته برای زمامداری خانه نشین شدند.

حضرت زهرا«س» به این نکته اشاره می‌فرمایند که پس از رحلت رسول گرامی اسلام«ص»، جامه دین کهنه شد؛ فرومایگان منزلت یافتند؛ مردم کسی را که به زمامداری سزاوارتر بود، از خود دور کردند و به راحتی و آسایش خو گرفتند.

حضرت فاطمه«س» روی گرداندن از وظایف را موجب شرک و خروج از ایمان می‌دانستند و می‌فرمودند که خدای متعال اشیاء را آفرید و به قدرت خویش، بدون پیروی و تقلید از کسی و یا نیاز به دیگران، پدیده‌ها را به وجود آورد. یکی از اهداف این آفرینش، بی‌گمان بزرگداشت دعوت الهی و ایجاد انگیزه لازم و حجت برای اطاعت از فرمان الهی و پرستش همه جانبه اوست. آن حضرت تصریح می‌کنند که انسان در همه‌ حال باید در چهارچوب اطاعت و عبودیت الهی حرکت کند. از این‌رو به شدت به مقابله با جریان انحرافی سقیفه که مسیر تعیین شده مشروعیت الهی سیاست و حاکمیت اسلامی را تغییر داد، برخاستند. حضرت فاطمه«س» خلافت را یک امر الهی و منوط به حکم خداوند و خلافت زمامداران سقیفه را نامشروع می‌دانستند، زیرا هیچ بهانه‌ای جز بیم از بروز فتنه نتوانستند ارائه کنند؛ در حالی که این کار آنان فتنه انگیزی و خروج از مسیر عدالت بود.

حضرت فاطمه زهرا «ع» برای گذار از این آسیب‌ها، تنها راه چاره را حرکت در قالب نظام امامت می‌دانستند که رهبر آن از سوی خداوند متعال منصوب می‌شود. در این راستا آن حضرت انتقادهای جدی خود را نسبت به کوتاهی پیمان شکنان و سستی مردم در انجام این وظیفه الهی و دوری از امامت و خلافت امیرمومنان«ع» اعلام می‌داشتند و در مواضع مختلف، از جمله خطبه فدکیه، به سرزنش آنان می‌پرداختند که هم در رفتار و هم در گفتار به باطل گراییده‌اند.

ایشان می‌فرمایند: «مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَهِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَهِ عَلَى الْفِعلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَم‏عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها،(۱) ای گروه مسلمانانی که به سوی سخن باطل شتافته و چشم بر عمل زشت و زیان بار بسته‌اید! آیا در قرآن تدبر نمی‌کنید یا بر دل‌های شما قفل زده شده است؟»

امامت جانشینی پیامبر اکرم«ص» و رهبری جامعه اسلامی در امور دینی و دنیوی و معیار برای هدایت جامعه عادل بودن رهبر است. در نگاه حضرت فاطمه زهرا«س»، خداوند، پیروی از اهل بیت«ع» را زمینه سامان یافتن امور و نظام ارزشی و امامت آنان را پناهگاهی برای جلوگیری از دوگانگی قرار داده است؛ همسان تعبیری که امیرالمؤمنین«ع» ارائه فرمودند و آن را به نخ تسبیح تشبیه کردند که موجب جمع شدن و اتصال دانه‌های تسبیح به یکدیگر است و با پاره شدن آن، همه دانه‌ها پراکنده و از هم گسیخته خواهند شد.

در منظر حضرت فاطمه زهرا «ع» آیا کسی که به سوی حق رهبری می‌کند سزاوارتر برای رهبری است یا آنکه راه نمی‌یابد، مگر آنکه خود هدایت شود؟ طبعاً قدرتی که از این منبع و خاستگاه به وجود می‌آید، باید مردم را به فرمان خدا و سعادت جامعه هدایت کند. در غیر این صورت چنین قدرتی مشروعیت ندارد.

حضرت با توجه به ویژگی امام در جامعه اسلامی، به تبیین جایگاه امامت و رهبری و کارکرد اساسی آن که همان هدایت همه جانبه است، می‌پردازند‌ و تأکید می‌کنند که اهل بیت«ع» وسیله‌ای میان خداوند و خلق، جایگاه پاکی‌ها، برگزیدگان خدا، دلیل روشن و آشکار پروردگار و وارثان پیامبران الهی‌اند.

ایشان اطاعت از اهل‌بیت«ع» را موجب نظام یافتن دین و استمرار شریعت می‌دانند؛ زیرا غیبت امام موجب نابودی دین و تغییر سنت‌ها و احکام و افزایش بدعت‌ها می‌شود.

جابربن عبدالله انصاری از لوحی به رنگ زمرد یاد می‌کند که در دست‌های حضرت فاطمه«ع» دیده بود و اسامی رسول خدا«ص» و دوازده امام معصوم«ع» با خطی سفید و نورانی بر آن نگاشته شده بود. این لوح هدیه خدا به پیامبر«ص» و هدیه ایشان به دخترشان فاطمه«س» بوده تا بشارتی فرح‌بخش برای ایشان باشد.

حضرت زهرا«س» ضمن اشاره به ویژگی‌ها و کار ویژۀ حاکمیت هدایت‌گستر اهل بیت«ع» به صراحت بیان می‌فرمایند که چنانکه علی«ع» مصدر کاری قرار می‌گرفتند که پیامبر«ص» به عهده ایشان نهادند، آنگاه که مردم از راه روشن روی می‌گرداندند، آنان را به راه راست هدایت می‌کردند. البته این هدایت با آرامش و ملاطفت و رفاه همراه بود؛ که کسی آسیبی نمی‌دید؛ رهسپاری خسته نمی‌شد و امیر مؤمنان«ع» آنان را به سرچشمه‌ای  گوارا می‌رساند و سیراب‌ می کرد. این نکته را نیز باید مدنظر داشت که جامعه باید بر محور رضایت فاطمه«س» سمت و سو می‌یافت، زیرا پیامبر«ص» در باره جایگاه و منزلت دخت خویش فرموده بودند: «إِنَّمَا فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ أَحَبَّهَا فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی(۲)؛ فاطمه پاره تن من است. هر که او را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر که او را اندوهناک کند، مرا اندوهناک کرده است. فاطمه از همه مردم پیش من عزیزتر است.

بدیهی است رویگردانی غاصبان خلافت از خواست فاطمه«س»، آزار و ناراحتی پیامبر اکرم«ص» را در پی داشته است.

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره مبارک محمد/۲۴
  2. امالی شیخ مفید، ص ۲۶۰٫

 

17فوریه/21

علی(ع)، عظمت و اولین هر میدان

«سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن» نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر که حضرت امام هادی«ع» انشا فرموده است. در ادامه مقالات قبل در این مقاله نیز شرح فرازهایی دیگر از این زیارت تقدیم می‌شود.

 

علی نباء‌العظیم

«السلام علیک ایها النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسألون: سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم که امت در آن اختلاف دارند و از آن مورد سئوال قرار می‌گیرند.» واژه «نبأ» به صورت مفرد ۱۵ بار در قرآن مجید آمده است و جمع آن انباء است. به گفته راغب در مفردات به معنای خبری است که مهم باشد و دارای فایده و انسان نسبت به آن «علم» با «ظن غالب» پیدا کند و تمام این امور در دنیا شرط است.(۱)

واژه «عظیم» به معنای بزرگ است. خواه بزرگ محسوس مثل دل‌ها عرش عظیم(۲) خواه بزرگ معنوی مثل…والقرآن العظیم.(۳)

سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم. روشن است که این بزرگی، بزرگی معنوی است.

عَمَّ یَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیم * الَّذِی هُم فِیهِ مُخْتَلِفُون (۴): آنها از چه از یکدیگر سئوال می‌کنند؟ از خبر بزرگ همان خبری که در آن اختلاف دارند. این نبأ عظیم چیست؟ برخی گفته‌اند قیامت است. برخی آن را اشاره به نزول قرآن دانسته‌اند و برخی آن را اشاره به اصول دین از توحید گرفته تا معاد. و در روایات زیادی که از طریق اهل‌بیت«ع» و بعضی از طریق اهل سنت نقل شده. نبأ عظیم به مسئله ولایت و امامت امیرمؤمنان«ع» و شخص آن جناب تفسیر شده است.

در حدیثی آمده است که در روز جنگ صفین مردی از لشگر شام در حالی که سلاح بر تن پوشیده و قرآنی حمایل کرده بود، وارد میدان شد و سوره عَمَّ یَتَساءَلُون * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیم را تلاوت می‌کرد. حضرت امام علی«ع» شخصاً به مصاف او آمد و فرمود: «أ تعرف النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون: «آیا می‌دانی نبأ عظیمی که در آن اختلاف دارند چیست؟» آن مرد در جواب گفت: «نه نمی‌دانم.» امام فرمود: «انا والله النبأ العظیم الذی فیه اختلفتم و علی ولایتی تنازعتم و عن ولایتی رجعتم بعد ما قبلتم…»

«و یوم القیامه تعلمون ما عملتم…: منم آن نبأ عظیم که درباره آن اختلاف دارید و در ولایت من به نزاع برخاسته‌اید. شما از ولایت من بازگشتید بعد از آنکه پذیرفتید و در قیامت خواهید دانست که چه عملی انجام داده‌اید.»(۵)

جمع بین این تفاسیر از دو راه است:

  1. آنکه نبأ عظیم مفهوم گسترده‌ای دارد که همه این معانی را شامل است، هرچند هنگام نزول آیه تکیه بر یک معنی بیشتر بوده است.
  2. آنکه قرآن بطون مختلفی دارد، یعنی یک آیه ممکن است معانی متعددی داشته باشد که از میان آنها یک معنی ظاهر است و معانی دیگر بطون قرآن‌اند که به کمک قرائن مختلفی از آن استفاده می‌شود. تنها این آیه نیست که ظاهر و باطنی دارد. آیات زیاد دیگری در قرآن کریم داریم که در روایات تفسیرهای گوناگونی برای آنها آمده است که بعضی هماهنگ با ظاهر است و بعضی معنی باطن را بیان می‌کند. در بخشی از این جمله آمده است: «و عنه یسئلون» از او مورد سئوال قرار می‌گیرید. موارد فراوانی هستند که انسان در عالم دیگر مورد پرسش قرار می‌گیرد. یکی از آنها نعمت ولایت است: «ثُمَّ لَتُسأَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعِیم»(۶): سپس در آن روز همه شما قطعاً از نعمت‌هایی که داشته‌اید سئوال خواهید شد. در روایتی حضرت امام صادق«ع» فرمود: «…نعیم، ما اهل‌بیت«ع» هستیم که خداوند به وسیله ما به بندگانش نعمت داد و به وسیله ما میان آنها بعد از اختلاف الفت بخشید. دل‌های آنان را با ما به هم پیوند داد و بعد از آنکه دشمن یکدیگر بودند، برادر یکدیگر ساخت و به وسیله ما آنها را به اسلام هدایت کرد. آری نعیم همان پیامبر«ص» و خاندان اوست.»(۷)

 

پیشگامی امیرالمؤمنین در ایمان

«السلام علیک یا امیرالمؤمنین آمنت بالله و هم مشرکون: سلام بر تو ای امیرمؤمنان. تو زمانی به خدا ایمان آوردی که آنها مشرک  بودند.»

از افتخارات بی‌تردید حضرت مولی علی«ع» پیشگامی ایشان در عرصه ایمان است.

ایشان اصلاً در عمرش مشرک نبود تا اولین مؤمن باشد. از شش سالگی در دامن پاک رسول‌الله«ص» و با فرهنگ اسلام ناب بزرگ شد. پس مقصود از اولین مؤمن یعنی بزرگی که بعد از بعثت پیامبر«ص» پیش از دیگران ابراز ایمان کرد. این حقیقتی است که حتی اهل شورا هم که به ناحق او را برای خلافت گزینش نکردند اعتراف کردند. مولی به آنها فرمود: «انشدکم بالله أتعلمون انّی اول الامه ایماناً بالله و برسوله صلی الله علیه و آله: شما را به خدا سوگند می‌دهم. می‌دانید که من اولین امت هستم که به خدا و رسول«ص» ایمان آوردم. قالوا اللهم نعم: همگی گفتند آری به خدا قسم.»(۸)

 

پیشگام در تصدیق حق

«و صدقت بالحق و هم مکذبون: و هنگامی تو حق را تصدیق کردی که آنان تکذیب می‌کردند.»

امیرمؤمنان علی«ع» فرمود:

«انزلت النبوه علی النبی صلی الله علیه و آله و سلّم یوم الاثنین و اسلمت غداه یوم الثلاثاء فکان النبی«ص» یصلّی و انا اصلّی عن یمینه و ما معه احد من الرجال غیری(۹): نبوت روز دوشنبه بر پیامبر«ص» نازل شد و من صبح سه‌شنبه اسلام آوردم (اسلام را ابراز و ایشان را تصدیق کردم)، پس پیامبر«ص» امام جماعت بودند و از مردان من به‌تنهایی سمت راست ایشان ایستاده بودم.»

با توجه به آنکه این پیشگامی و تصدیق در سن حدود ۱۴ سالگی امیرمؤمنان علی«ع» اتفاق افتاد، نشان‌دهنده اوج معرفت مولای ما علی«ع» است. این سن و سال، سن تحت تأثیر بودن است و فضای آن روز فضای شرک بود. اینکه ایشان یک‌تنه در مقابل این فضای آلوده بایستد و پیامبر«ص» را تصدیق کند و به او ایمان بیاورد و پای ایمانش بایستد و مقاومت کند. این از افتخارات بی‌بدیل مولاست. جا دارد که به آن ببالد و بگوید: «و قد علمتم انی اولکم ایماناً بالله و رسوله ثم دخلتم بعدی فی الاسلام رسلاً(۱۰): شما می‌دانید که من اولین کسی از شما هستم که ایمان به خدا و رسولش آوردم؛ سپس شما بعد از من به تدریج اسلام آوردید.»

 

قهرمان بی‌بدیل جنگ‌ها

«و جاهدت فی الله و هم محجمون: و تو جهاد کردی و آنان گریزان بودند.»

در دو حقیقت از حقایق آغاز اسلام نمی‌توان ذره‌ای تردید به خود راه داد: یکی قهرمان بی‌بدیل بودن امیرمؤمنان علی«ع» در جنگ‌هاست. نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانان هم که از علی«ع» نوشته‌اند از قهرمانی‌های ایشان به تفصیل گفته‌اند، زیرا آفتاب قابل پنهان کردن نیست. کیست که علی«ع» را به شجاعت و قهرمانی نشناسند؟!

ابن ابی الحدید سنی مذهب شجاعت مولی را چنین می‌ستاید:

«شجاعت امیرالمؤمنین«ع» چنان بود که یاد دلاوران روزگار را از دل‌های مردم برد و نام دلیرانی را که بعدها آمدند به‌کلی از خاطره‌ها زدود. جایگاه علی«ع» در جنگ و جنگجویی به‌قدری مشهور است که تا روز رستاخیز ضرب‌المثل است. علی«ع» دلاوری بود که هرگز از میدان جنگ روی برنتافت و ابداً از سپاه دشمن به هراس نیفتاد. هیچ‌کس به میدان او نیامد، جز اینکه بر وی چیره شد و او را از پای درآورد. هیچ‌گاه ضربتی بر پیکر دشمن نزد که محتاج ضربت دوم باشد. در حدیث است که ضربت علی«ع» تک بود. به‌طور خلاصه علی«ع» چنان قهرمان بزرگی است که همه پهلوانان جهان به او سر می‌سپرند و در شرق و غرب عالم نام «علی» را بر زبان می‌رانند و با آن شعار می‌دهند.»(۱۱)

حقیقت دوم اینکه در جنگ احد تعدادی از آنان که مورخان نامشان را صحابی پیامبر«ص» می‌شمارند فرار کردند. ابن هشام سیره‌نویس معروف می‌نویسد:

«انس‌بن نضر عموی انس‌بن مالک می‌گوید موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر مرگ پیامبر«ص» در میدان منتشر شد؛ بیشتر مسلمانان به فکر جان خود افتادند و هر کس به گوشه‌ای پناه برد. دیدم دسته‌ای از مهاجر و انصار در گوشه‌ای نشسته‌اند و به فکر خود هستند. با لحن اعتراض‌آمیزی به آنها گفتم: «چرا اینجا نشسته‌اید؟» در جواب گفتند پیامبر«ص» کشته شد و دیگر نبرد فایده ندارد.» من به آنها گفتم: «اگر پیامبر«ص» کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد. برخیزید و در راهی که او کشته شد، شهید شوید.»(۱۲)

بسیاری از تاریخ‌نویسان از قول او نوشته‌اند: «اگر محمد کشته شده، خدای محمد زنده است.» سپس افزود که: «من دیدم سخنانم در آنها تأثیر ندارد و خودم دست به سلاح بردم و مجاهدانه مشغول نبرد شدم.» ابن هشام می‌گوید انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهر او کس دیگری نشناخت.(۱۳)

گروهی از مسلمانان به‌قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه می‌کشیدند که به عبدالله‌ بن ابی متوسل شوند تا از ابوسفیان برای آنها امان بگیرد.(۱۴)

 

علی بنده محکم و استوار خدا

«و عبدت الله مخلصا له الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین: و خدا را با اخلاص در دین در حالی که  صبور بودی و رضای خدا را در نظر داشتی عبادت کردی تا آنکه دعوت حق را لبیک گفتی.»

انسان‌ها در مورد تعامل با دین بر چند گونه‌اند:

  1. آنان که از آن زمان که خود را می‌شناسند تا آنگاه که می‌میرند با آنکه حق را از باطل می‌شناسند، یک لحظه با خدا انس ندارند. اینان بی‌تردید جایشان در قعر جهنم است و طبق آموزه‌های قرآنی در جهنم مخلّدند.

۲٫آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود به بیراهه می‌روند، ولی عنایت خداوند نصیبشان می‌شود و به راه باز می‌گردند، توبه نصوح می‌کنند و بنده صالح خدا می‌شوند. اینها تائبان هستند. نمونه معروف اینان حربن زید ریاحی است که در کربلا افتخار آفرید.

  1. آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود در صراط مستقیم‌اند، اما در این راه سعادت نمی‌یابند و به بیراهه می‌روند و در همین بیراهه هم می‌میرند. اینها اصطلاحاً «ریزشی»ها هستند که در تاریخ بشریت و تاریخ اسلام نمونه بسیار دارند. شیطان با عبادت شش هزار ساله‌اش، نمونه آشکاری است.
  2. آنانکه از آغاز عمر تکلیفی خود تا پایان آن محکم و استوار در صراط مستقیم می‌مانند‌؛ ذره‌ای از آن عدول نمی‌کنند و با افتخار عمر ارزشی خود را طی می‌کنند. امام و الگوی اینان حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی«ع» است. او بزرگی است که از آغاز تا پایان، خدا را خالصانه با عشق عبادت کرد و سرانجام با فرق خونین به دیدار یار شتافت.

چرخ از این ماتم گریبانش سحرگاهان شکافت

یا قفس بشکست یا دیوار زندان شکافت

ز آن علی«ع» گویم چو قرآن را به روی سر نهم

چون سر قرآن ناطق در شب قرآن شکافت(۱۵)

«اَلا لَعنَتُ الله عَلیَ الظّالِمین: هلا لعنت خداوند بر ظالمان، آنان که با خیانت خویش بشریت را یتیم کردند.»

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱- مفردات راغب کلمه «نبأ».

۲- نمل/۲۳٫

۳- حجر/۸۷٫

۴- نبأ/۱-۳٫

۵- تفسیر البرهان، ج ۴، ص ۴۲۰، ح ۹؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲٫

۶- تکاثر/۸٫

۷- مجمع البیان، ج ۱، ص ۵۳۵٫

۹- الاحتجاج، ج ۱، ص ۴۳۱؛ غایه المرام، ص ۶۴۲٫

۹- شواهد القران حسکانی، ج ۲، ص ۲۲۰؛ احقاق الحق، ج ۷، ص ۵۲۹٫

۱۰- مناقب ابن مغازلی، ص ۱۱۱؛ بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۲۴۰٫

۱۱- ر.ک … شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۰٫

۱۲- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۸۳٫

۱۳- سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۸۳ (فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۵۵).

۱۴-کامل ابن اثیر جلد ۲ ص ۱۰۹، کتاب فروغ ابدیت جلد ۲ ص ۵۵

۱۵- حبیب‌الله چایچیان حسان

 

17فوریه/21

لقمه حلال والدین، عاقبت بخیری فرزندان

اشاره: متن حاضر یکی دیگر از سخنرانی‌های عالم، فقیه و عارف بزرگ حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی برگرفته شده و لذا لحن آن به جای لحن آثار مکتوب به سخنان ساده ایشان با مخاطب عام نزدیک‌تر است؛ لکن این متن نیز همچون دیگر آثار گرانبهای ایشان مشحون از نکات ارزنده اخلاقی فراوان است. که تقدیم خوانندگان محترم می‌گردد.  امید آنکه مخاطبان از این رهنمودهای ارزشمند بهره‌مند شوند.

رحم مادر بزرگ‌ترین کارخانه صنع الهی

حضرت امام زین‌العابدین«ع»فرموده است: «کاری نکنید که وقتی که سر مرز قرار گرفتید و دارید به سوی ابدیت رهسپار می‌شوید حسرت بخورید.»

همه ما انسان‌های ابدی هستیم. وجود و هویت شخصی ما ازلی نیست، اما علل ما ازلی هستند. وجود شخصی ما ازلی نیست، لکن ابدی است یعنی دیگر هستیم که هستیم، آن چنان که خودمان را ساختیم. پس ببینید که اینجا چگونه دارید خودتان را می‌سازید.

اولین روایتی که در کتاب «مصباح الانس»(۱) آمده، درباره صله رحم و قطع رحم است. جناب رسول‌الله«ص» در بیان صله رحم فرموده‌اند: «رحم مادر بزرگ‌ترین کارخانه صنع الهی است.» در رحم مادر انسان پرورده می‌شود و آنجا فرزند مثل کلیه و کبد عضوی از مادر است و از غذای مادر رشد می‌کند و پرورده می‌شود.

پدر و مادر باید مواظب باشند. آنها باید مواظب باشند که مادر چه لقمه‌ای بر می‌گیرد.

لقمه‌ای که مادر به دهان می‌گذارد بر طفل اثر می‌گذارد. اگر مادر در خوراکش در نیّاتش و حرف‌هایش بی‌باک باشد، قطع رحم کرده است. صله رحم مادر این است که به فرزند غذای حلال و طیـّب بدهد باید عصاره‌اش شیر بشود و اگر به جنینش غذای حرام بدهد، قطع رحم کرده است.

همینطور پدر اگر در کسب و کارش بی‌باک باشد قطع رحم کرده است.

و صله رحم دنیا این است که کار و فعالیت‌های سالم داشته باشید و غذای طیّب وحلال به دست بیاورید. والّا قطع رحم کرده‌اید.

مادر باید سر سفره حلال بنشیند، غذای پاک و حلال بخورد تا عصاره‌‌اش شیر بشود و طفل را بپروراند.

این صله‌رحم است.

اگر بی‌باکی کنند قطع رحم کرده‌اند. رسول خدا «ص» فرمودند: «نیّات مادر در فرزند اثر می‌گذارد.»

اگر پدر در کسب و کارش و مادر در خوراک، حرف و حالاتش بی باک باشند قطع رحم کرده‌اند. یکی از معانی حدیث شریف و لطیف حضرت خاتم«ص» این است که فرمودند: «السَّعیدُ مَن سَعِدَ فی بَطنِ اُمِّهِ، وَالشَّقِیُّ مَن شَقِیَ فی بَطنِ اُمِّهِ: خوشبخت کسى است که در رحم مادرش خوشبخت شده است و بدبخت، کسى است که در رحم مادرش بدبخت شده است.»(۲)

باید توجه بسیار به خوردن غذای حلال داشته باشید. غذای حلال، اثرات مثبت بسیار در وجود فرد به جا می‌گذارد و لقمه غیرحلال، اثرات منفی بسیار با خود همراه دارد.

حتی از لقمه شبهه‌ناک باید پرهیز کرد، چرا؟ چون مانع و حجابی برای رسیدن به قرب الهی و زیارت مولا می‌شود.

این فرموده رسول‌الله(ص) هشدار و توجه به پدران و مادران است که مواظب خودتان باشید و ببینید فرزندانتان را چگونه می‌سازید: «وَالشَّقِیُّ مَن شَقِیَ فی بَطنِ اُمِّهِ…» با غذای ناپاک، بچه شقی می‌شود. با نیات ناپاک، دامن هرزه و شیر آلوده، فرزند شقی می‌شود. حالا از آن رحم در آمده‌ایم و در این رحم دنیا هستیم و داریم خودمان را برای ابد می‌سازیم.

عالم الهی‌ می‌خواهد انسان را برای ابد درست بسازد. اگر مردم بیدار و هوشیار باشند و عقل، داور و حاکم باشد، عالم با این مردم چه کار می‌تواند داشته باشد؟ امام زین العابدین«ع» فرمود: «کاری نکنید که هنگام ارتحال که از این نشئه به سوی ابدیت می‌روید، به خودتان بگویید ای کاش عالم ما چوبدستی دستش بود و ما را به سوی سعادت ابدی سوق می‌داد.»

 

 

انبیاء و معصومین«ع» مهربان‌ترین‌اند به شما

مهربان‌تر از این سلسله و دلسوزتر از عالم الهی به حال شما کیست؟

یکی از اساتید ما «رضوان‌الله علیه» می‌فرمود: «در کوفه معاویه به عمروعاص پول می‌داد تا اراذل و اوباش را جمع کند تا مشت گره کنند و شعار زنده باد معاویه/ مرگ بر علی بدهند. وقت مرگ عمروعاص که رسید، رو کرد به فرزندانش و گفت: «من به اندازه کسی که از سوراخ سوزن هوا بگیرد در زحمتم. کاش پدرتان پشگل جمع می‌کرد و این پول‌ها را جمع نمی‌کرد. این هم سرانجام دنیا دوستی اهل دنیا!

بهتر از انبیا و معصومین«ع» چه کسی را می‌خواهید پیدا کنید که کارش انسان‌سازی باشد؟ انبیا برای انسان‌سازی مبعوث شدند. ارابه و درشکه و اینها را همه می‌توانند بسازند. این انسان‌سازی است که کار می‌برد و بزرگ‌ترین کار است.

إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَهُ…(۳) حرف از شناخت و استقامت است.

چه کسی به‌درستی آمد و نا امید برگشت؟ چه کسی خود را به‌درستی تفویض کرد و نتیجه نگرفت؟ چه کسی نهال وجود خود را کشیک کشید و نهالش به ثمر نرسید؟

خداوند رحمان در سوره مبارکه الأنفال آیه ۲۴ می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم؛ وَاعلَموا أَنَّ اللَّهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وَقَلبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحشَرون : ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دعوت خدا و پیامبر«ص» را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد. و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می‌شود و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری می‌شوید.»

اگر حیات ابدی طلب می‌کنید راه باز است دعوت هم کردند بسم‌الله بفرما.

 

قرآن سفرۀ رحمت الهی

نهال خودتان را به دست مربیان اصیل الهی، باغبانان الهی بسپارید تا ببینید که نهال شما شجره طیبه می‌شود: «‌اَصلُها ثابِتٌ وَ فرعُها فِی‌السَّماء*تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها»(۴) ریشه‌اش در زمین و شاخه‌های آن در آسمان است و هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش می‌دهد.

و این سفره برای بنده و جنابعالی گسترده شد. سروران! قدر خودتان را بشناسید و در این رحم دوم نظام هستی خودتان را درست بپرورانید.

سوره ملک قرآن را باز کنید. ملائکه خیلی‌ها را سرزنش می‌کنند که چرا این جوری محشور شدید؟ «أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ»؟(۵) مگر شما مربی نداشتید؟ مسجد نداشتید؟ منبر، محراب، معلم، مدرس نداشتید؟ چرا این ‌جور، اشتر گاو پلنگ محشور شدید؟ علم و عمل و ملکات انسان، انسان‌سازند. شما چرا این طور کریه محشور شدید؟ جناب رسول الله«ص» فرمودند: «به‌قدری زننده هستند که صورت بوزینه، کفتار، میمون، از آن‌ها زیباتر است.»

«یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ: روزى که آدمى از برادرش و از مادرش و پدرش و از همسرش و پسرانش مى‏‌گریزد»(۶)

وقت را مغتنم بشمارید. از بزرگانتان استفاده کنید. خودتان را درست بسازید.

رسولُ اللّه«ص» فرمودند: «القرآنُ مَأدُبَهُ اللّه، فَتَعَلَّموا مَأدُبَتَهُ ما استَطَعتُم(۷): قرآن سفره ضیافت خداست. پس تا مى‌توانید از ضیافت او فراگیرید.»

قرآن سفره رحمت رحیمیه است که برای جنابعالی گسترده شده است. دست دراز کن و لقمه بردار. سید الاوصیاء امیرالمومنین«ع» فرمود: «کُلُّ وِعَاء یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ»(۸) چه نکته دقیقی فرمودند. هر ظرفی، برکه، حوض، دریاچه، دریا، اقیانوس یک وقتی پر می‌شود و دیگر گنجایش ندارد، الا علم. ما کنار چنین سفره‌ای نشسته‌ایم. قرآن انسان‌ساز است.

جناب امیرالمومنین«ع» به پسرش محمد بن حنفیه فرمود: «پسر من! مبادا روز و شب بر تو بگذرد و در محضر قرآن نباشی، ولو پنجاه آیه.» و بدان که عدد درجات بهشت به عدد آیات قرآن است و در ماورای این نشئه و در روز قیامت، جنابعالی همان قدر بهشتی هستی که قرآنی هستی. گفته‌اند: « اقْرَأْ وَ اَرَّق: بخوان و بالا برو.» هر اندازه که اهل قرآنی و هر اندازه که این حقایق در شما پیاده شد، به همان اندازه اهل درجات بهشتی.

در هیچ مرحله از قرآن توقف نکنید. مبادا بگویی من به قله‌اش رسیدم. به هرجا رسیدی باز برو؛ بالاترها خبرهایی هست. نفاد پذیر نیست. این حرف را خود قرآن به دهن ما گذاشت.

قدر خود بشناس و مشمر سرسری

خویش را که از هرچه گویند برتری

امام صادق علیه السلام فرمود: «تَرْکُ لُقْمَهِ حَرَامٍ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ صَلَاهِ أَلْفَیْ رَکعَهٍ تَطَوُّعاً؛ ترک لقمه حرام نزد خدا بهتر از خواندن هزار رکعت نماز مستحبی است»(۹)

محاسبه و مراقبه را در تمام اعمال و گفتار و کردارتان باید داشته باشید، نه سالی یک مرتبه، نه ماهی یک مرتبه؛ بلکه شبانه روزی یک مرتبه

عزیزان!خودتان را حساب کنید تا مصداق «یدخلون الجنه‌یرزقون فی‌ها بغیرحساب»(۱۰) بوده باشید و بی‌حساب به شما داده شود.

از بدی‌ها استغفار کنید و از خوبی‌ها حمد کنید، که محاسبه، مراقبه می‌آورد و مراقبه، حضور و حضور، فتوح به دنبال دارد!

از همسرتان تشکر کنید هرچند غذایی که پخته شور یا بد شده است. وقتی از غذا ابراز رضایت می‌کنید همسرتان خوشحال می‌شود و این خوشحالی همسرت باعث رشد و پیشرفت معنوی شما می‌شود. یک بار من در جوانی در خانه با خانواده بد اخلاقی کردم در عالم معنا به من گفتند: بیست سال ناله‌های تو بی‌اثر شد.

 

پی‌نوشت:

  1. مصباح الانس سومین کتاب درسی عرفانی حوزه‌های علمیه
  2. نهج الفصاحه ، ص۵۳۰)

۳٫فصلت/ ۳۰

۴٫ابراهیم/۲۴ و ۲۵

۵٫ملک/۸

۶٫عبس/ آیات ۳۳-۳۴-۳۵

  1. مجمع البیان، ج۱،ص۱۶

۸٫نهج‌البلاغه حکمت ۲۰۵

۹٫وسائل الشیعه، حر عاملی، ج‏‏۱۷، ص‏۲۴

۱۰٫آیه ۴۰ سوره مبارکه غافر

03ژانویه/21

تاملاتی درباره ظرفیت‌های سینمای دینی

سینمای دینی با تاکید بر مضامین قرآنی می‌تواند سینمای معناگرایانه را متحول سازد. در قرآن کریم روابط انسان با دیگران، با خدا،  با محیط زیست و با خودش به بهترین و جذاب‌ترین شکل ممکن روایت شده است. این روایت‌ها برآمده از فطرت پاک انسانی هستند و به همین دلیل باورپذیری فوق‌العادی دارند و به‌راحتی با مخاطب خود ارتباط برقرار می‌کنند. در قرآن پی‌رنگ‌های پرکششی مانند خداجویی،‌ جستجوی خوشبختی،‌ عطش حقیقت‌یابی، ‌کمک به هم نوع، ‌سعادت‌خواهی و… وجود دارند که همواره برای نوع بشر مطلوب بوده‌اند. سینما قدرت دارد اعتقاداتمان را بردارد و در جایی بگذارد که تبادلی با زندگی صورت پذیرد.

یکی از بکرترین عرصه‌های سینمای دینی با رویکرد اسلامی، بهره‌گیری از پتانسیل داستان‌های قرآنی است. بهترین قصه‌های جهان در قرآن وجود دارند. استقبال از مجموعه‌های تلویزیونی «ایوب پیامبر(ع)»، «مردان آنجلس» و «یوسف پیامبر(ع)» که در سال‌های اخیر از صدا و سیما پخش شدند، گواه استقبال مخاطب از این موضوع است. سینما با اتکای به منبع موثقی مثل قرآن کریم به مقوله سینمای دینی اعتبار می‌بخشد. این داستان‌ها هیچ‌گاه از رونق نمی‌افتند و برای همه دوران‌ها درس‌ها و نکته‌های عبرت‌آموزی دارند. مثلاً در «ایوب پیامبر(ع)»، گفتمان صبر و مقاومت در دستور کار قرار دارد و فرهنگ تاب‌آوری در برابر سختی‌ها و ناملایمات را به مخاطب خود گوشزد می‌کند. در شرایط کنونی جامعه ما ترویج این مضامین مورد نیاز است. مشکلات و گرفتاری‌های مردم رو به فزونی است و تنها راه خروج از این وضعیت، نهادینه‌سازی فرهنگ استقامت و امید است. آمادگی پذیرش به انواع ابتلائات، نیازمند زمینه‌چینی‌های مختلف فرهنگی است و در این خصوص آثاری از سنخ «ایوب پیامبر(ع)» یقیناً حرف‌های زیادی برای گفتن دارند.

سینمای دینی مقوّم آرمان‌های بشری است. در مجموعه «مردان آنجلس» گروهی از مؤمنان مسیحی به جهت ظلم و ستم فرمانروای حاکم به کوهی پناه  می‌برند و از یوغ بی‌عدالتی می‌گریزند. این قهرمانان تن به ذلت نمی‌دهند و برای پیگیری عقاید خود علم قیام بر می‌افرازند و در برابر جریان سلطه زمان خود حرکتی ماندگار را برنامه‌ریزی می‌کنند. عدالت‌جویی، ‌ظلم‌ستیزی، ‌حق آزادی عقیده و… از دیرباز از مطالبات آرمان‌گرایانه نوع بشر بوده‌اند که این سریال روی آنها تمرکز قرار دارد. این خط روایی می‌تواند در آثار دیگر نیز مورد توجه فیلمسازان قرار بگیرد.

یکی از گمگشته‌های بشر امروز، حیا و عفت است. این معضل بشر را به وادی بی‌غیرتی و خودفروشی کشانده است. هنر سینما در این زمینه می‌تواند ابزار رهایی‌بخشی باشد و انسان را از چاه به ماه برساند. در سریال یوسف«ع» از سویی عاقبت پاکدامنی برای قهرمان فیلم روایت می‌شود و از سوی دیگر سرانجام هوسرانی ضد قهرمان برای مخاطب تبیین می‌شود. نمونه تجمیعی این تقابل تأثیرگذار و جذاب را در کمتر روایت سینمایی می‌توان سراغ گرفت.

سینمای دینی و سینمای قرآنی در کشور ما در هم تنیده شده‌اند و تفکیک این دو از هم امکان‌پذیر نیست. در سینمای دینی امکان تعدد قرائت‌های فیلمساز از داستان وجود ندارد؛ زیرا چهارچوب کلی فیلمنامه در آیات منعکس شده و امکان تغییر در آن وجود ندارد. برخی ممکن است تصور کنند این موضوع عیب است و دست و پای فیلمساز را می‌بندد؛ اما بر عکس. ما با یک متن غنی و حرفه‌ای مواجهیم که خیالمان‌ را از وجود ضعف‌های روایی و مولفه‌های شخصیت‌پردازانه، ‌گره‌های داستانی،‌ فراز و فرودهای قصه و… راحت می‌کند و تمرکز و انرژی‌مان را معطوف به ریزه‌کاری‌ها ساخت اثر می‌کند.

از منظری می‌توان گفت کل قرآن، سناریوی واحدی است که برای بشریت از سوی خداوند نازل شده است. این سناریو برای مقاطع زمانی مختلف بشر تنظیم شده است. به عبارت دیگر آیات قرآن کریم یک دوره فشرده و کامل اخلاقیات و سبک زندگی متعالی است که روایت شده‌اند. فضاسازی‌های زمانی و مکانی و شخصیتی آیات بی‌نظیر‌ند و به زبان سینماگران دکوپاژها و میزانسن‌ها بسیار حرفه‌ای هستند. فیلمسازی که با اقتباس از یکی از سوره‌های قرآن، اثری را تولید می‌کند، به‌هیچ‌وجه نگران تناقضات در شخصیت‌های روائی خود را ندارد.

نکته بسیار مهم بعدی در خصوص ظرفیت‌های داستانی آیات قرآن، استفاده از فلاش‌بک‌ها و فلاش فورواردهای متعدد جذاب در متن قصص قرآنی است؛ به‌طوری که شما ممکن است در سکانسی بازگشت به گذشته و مرور خاطرات را داشته باشید و بلافاصله در آیات بعدی با یک پرش به آینده از اتفاقات فردایی صحبت کنید. این  موضوع، کار به‌شدت سختی است، چون در صورت مراعات نکردن ظرافت‌های روایی، مخاطب با اثر ارتباط برقرار نمی‌کند؛ اما در مورد قصص قرآنی این دغدغه وجود ندارد. در درام‌های سینمایی تحول شخصیت و چرخش او از رذیله‌های اخلاقی به سوی فضائل اخلاقی در طول اثر سینمایی مورد توجه است. قصص قرآنی در این خصوص نیز پیشتازند و قهرمانان زیادی در متن آیات وجود دارند که در جدال با نفس خود و یا بدخواهان در نهایت موفق می‌شوند خود را به ساحل عاقبت به‌خیری برسانند.

سینمای دینی مصون‌ترین عرصه در سینماست که آلوده به فساد و جریان‌های مافیایی خطرناک  نمی‌شود؛ زیرا اکثر سینماگرانی که در این عرصه گام می‌گذارند، نیّات معنوی را دخیل در کار می‌کنند و به همین دلیل به دنبال کسب مادی حداکثری نیستند. فضای روحانی حاکم در آثار سینمای دینی چه در پشت صحنه و چه در جلوی دوربین، اجازه بروز حاشیه‌های ضربه زننده را به کار نمی‌دهد.

03ژانویه/21

سینمای ایران و معضل غفلت از غیرت در خانواده

اشاره:
سعید مستغاثی دارای مدرک کارگردانی سینماست. وی از اوایل دهه‌ ۷۰ و به دنبال همکاری با بنیاد سینمایی فارابی وارد حیطه مطبوعات سینمایی شد و در نشریات مختلفی نظیر دنیای تصویر، نقد سینما، سوره، اطلاعات بین‌الملل، فیلم و سینما، فیلم و هنر، آفرینش، بنیان، آیینه جنوب، بهار، نوروز، حیات نو، همشهری،جهان سینما، فیلم‌نگار و… قلم‌ زده است. مستغاثی در سال‌های ۸۴- ۱۳۸۲ نیز سردبیری هفته‌نامه سینما و مجله رویداد هفته را برعهده داشت و سپس به عضویت شورای علمی ماهنامه«موعود» درآمد. در کارنامه این منتقد، کارگردانی مجموعه‌های مستند «محراب انقلاب» (۱۳۸۴)، راز آرماگدون (۱۳۸۶)، پیش از آغاز (۱۳۸۷)، آب در هاون (۱۳۸۷)، راز یک نقش (۱۳۸۸) و راز آرماگدون۲ : ارتش سایه‌ها (۱۳۸۸) برای شبکه‌های مختلف تلویزیونی نیز به چشم می‌خورد. با او در زمینه کم و کیف پرداخت سینمای ایران به موضوع غیرت و تعصب در ارتباط با نهاد خانواده و محورهای مهمی چون تنوع غیرت‌ورزی، آسیب‌های بی‌غیرت‌نمایی، خیانت‌های زناشویی، نسبت مسئله غیرت و مدرنیته و…گفت و گو کرده‌ایم  که در ادامه می‌آید.

 

 

*بازنمایی مفهوم غیرت و تعصب نسبت به نقش‌های مهم خانواده مانند پدر، مادر و فرزند در سینمای ایران چگونه است؟

یکی از غایبان بزرگ در سینمای ایران، خانواده است. ما خانواده ایرانی را در سینما نمی‌بینیم، بلکه ملغمه‌ای به اسم خانواده به مخاطب معرفی می‌شود. تصویری که طیف گسترده‌ای از فیلم‌های سینمایی ما از خانواده بومی نمایش می‌دهند، مخدوش، منزجرکننده و عینا الگوبرداری شده از مدل غربی است. طبق آموزه‌های دینی ما خانواده ملجاء آرامش همه اعضا از جمله زن و شوهر و فرزندان است؛ اما آن چیزی که ما در فیلم‌ها می‌بینیم محیطی آشفته، ‌اعصاب خردکن، متشتت و پر از درگیری و کشمکش است که باید از آن گریخت! مثلا مرد با زن دائماً در حال نزاع است. پدر یک دیکتاتور بی‌رحم است که دائماً به فرزندانش سخت می‌گیرد و در مورد روابط اجتماعی اعضای خانواده سخت‌گیری‌های بی‌جهتی می‌کند. زن از مادر بودن خود خسته و به دنبال آزادی است و حوصله‌اش از خانه سر رفته است. مدیریت خانواده در این آثار دچار ایراد است و مرد در این خصوص دچار افراط و تفریط‌های زیادی می‌شود.

 

*واقعا چه نیازی به این همه پرخاش و خشونت کلامی و رفتاری در  محیط خانواده هست؟

این تلقی نزد برخی از کارگردانان ما وجود دارد که همان دوگانه معروف سکس و خشونت که عامل جذابیت در سینمای هالیوود است، باید در سینمای ما نیز جاری شود تا بتوان گیشه را تسخیر کرد! این نگاه بیشتر به یک شوخی شباهت دارد. جامعه ما جامعه‌ای اخلاقی و متعهد است و به‌هیچ‌وجه نمی‌پذیرد که خطوط اخلاقی و شرعی‌اش زیر پا گذاشته شوند. به همین دلیل بعضاً در مقاطع مختلف زمانی، از جمله سال‌های اخیر شاهد اعتراضات جدی مردمی به آثاری چون، «من مادر هستم»، «خصوصی» و… هستیم. ‌مردم تجمع می‌کنند و اجازه اکران آثار وقیح را نمی‌دهند. خانواده نهادی است که در تقابل با هر دو مؤلفه سکس و خشونت قرار دارد. ‌نیازهای جنسی در این نهاد ضابطه‌مند است و بی‌بندوباری در آن جایی ندارد. از سوی دیگر خانواده، مکانی دنج  و آرامش‌بخش و زمینه‌ساز رشد افراد است، نه خشن و به همین دلیل برخی از فیلمسازان نمی‌توانند این ویژگی‌ها را تحمل کنند و به سوی تخریب و عبور از این نهاد مهم پیش می‌روند، غافل از اینکه به هویت ملی و دینی  مخاطبانشان پشت می‌کنند.

 

*باید دید هدف فیلمساز از ارائه تصویری درهم، بی‌نظم و در آستانه اضمحلال از خانواده چیست؟

این خط فکری از سوی برخی از فیلمسازان دنبال می‌شود که اعضای خانواده زیر آوار مصایب و مشکلات نفس‌گیر قربانی می‌شوند و اگر از چهارچوب‌ها خارج شویم همه مشکلات بیکباره حل می‌شوند! خانواده ایرانی خانواده‌ای با طراوت و  با نشاط و پر انگیزه است که برای تک تک افراد موتور محرکه محسوب می‌شود. این ویژگی در سینمای ایران برعکس است. در این آثار خانواده مکان به بن‌بست رسیدن افراد و جایی است که اعضای آن به پوچی می‌رسند، ‌به فکر خودکشی و فرار از خانه می‌افتند،‌ منزوی می‌شوند، به اعتیاد به مواد مخدر کشانده می‌شوند، کتک می‌خورند و…

 

*بازنمایی غیرت در سینما به چه نحو تصویر می‌شود؟

غیرت گاهی اوقات با محوریت روابط هنجارشکنانه اخلاقی شکل می‌گیرد. در سینمای ما غیرت بعضا آمیخته با تعصبات منفی است. مثلا برادر به خواهر خود بدبین است و مدام او را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد. نمونه این رویکرد را در فیلم«آب‌نبات چوبی» می‌بینیم. گاهی اوقات بی‌غیرتی در دل خانواده ایرانی تبیین می‌شود. مثلا زنی حاضر می‌شود زیر یک سقف با دوشوهر، یعنی شوهر قبلی که از او طلاق گرفته و شوهر فعلی‌اش زندگی کند. این موضوع را در فیلم «بنفشه آفریقایی» می‌توان دید. یکی از مؤلفه‌های مهم در خانواده‌های ایرانی غیرت است. در فیلم «خون شد» ساخته مسعود کیمیایی انتقام و چاقو و لات بازی، موتیف اصلی به شمار می‌رود و جمع کردن اعضای خانواده هم از کانال به پا کردن خون امکان‌پذیر است. در این فیلم غیرت مسیری انحرافی به خود می‌گیرد. در نقطه مقابل این فیلم «بچه‌های آسمان» ساخته مجید مجیدی قرار دارد. در این فیلم غیرت برادری وجود دارد. برادر برای خریدن کفش برای خواهر در یک مسابقه دو شرکت می‌کند و پاهایش ورم می‌کند.

 

*کارنامه سینمایی کشورمان را از حیث مراعات حریم خانواده در سال‌های اخیر چگونه ارزیابی می‌کنید؟

متاسفانه روایت سخیفی که از خانواده در سینمای ما وجود دارد که تنه به فیلم‌های فارسی‌ قبل از انقلاب می‌زند. ۷۰ ، ۸۰ درصد فیلم‌ها نه تنها کمکی به ارتقای جایگاه خانواده نمی‌کنند، بلکه بنیان آن را به تمسخر می‌گیرند. معلوم نیست این مشنگ‌بازی‌ها و دلقک‌بازی‌ها کی تمام خواهند شد؟ ما شاهد ورود گسترده فیلم‌های به اصطلاح شانه‌تخم‌مرغی که در بقالی‌ها عرضه می‌شدند و در شبکه نمایش خانگی مجوز داشتند، به روی پرده سینماها هستیم. قهرمانان این فیلم‌ها پوک و خالی‌اند و واقعا حرفی برای گفتن ندارند. داستان‌ها سر و ته ندارند و بعد از تماشای فیلم به‌شدت احساس اتلاف وقت به آدم دست می‌دهد.

سیاست مسئولان سینمایی در چند سال اخیر به گونه‌ای بوده که مسیر همواری برای سازندگان این گونه آثار فراهم شده است. بعضا گفته می‌شود این آثار کمدی‌اند و به دلیل داشتن بار طنز لازم است ساخته شود تا روحیه نشاط و شادی در جامعه تزریق شود؛ اما واقعیت این است که این آثار به‌هیچ‌وجه کمدی نیستند و اطلاق طنز به آنها درست نیست. حجم شوخی‌های جنسی در سینمای ما به‌حدی زیاد شده که تماشای خانوادگی فیلم‌ها امکان‌پذیر نیست.

 

 

*نکته مهمی که در خصوص بازنمایی خانواده در سینمای ایران باید به آن اشاره کرد این است که خانواده مدرن در تقابل با خانواده سنتی در موضع برتری قرار دارد و تفکرات سنتی محکوم می‌شوند. آیا این موضوع نوعی بی‌غیرتی فرهنگی در چهارچوب خانواده محسوب می‌شود؟

متأسفانه روز به روز از تقدس جایگاه پدری و مادری در سینمای ایران  کاسته می‌شود  و در حد یک نقش فرودستانه به آنها نگریسته می‌شود. مقوله احترام از این نقش‌ها منفک شده و پدری خوب است که کمتر اعضای خانواده‌اش را کنترل می‌کند و به آزادی بی‌حد و حصر اعتقاد و التزام دارد. در حقیقت در این وضعیت نقش نظارتی مدیر خانواده مورد تهاجم جدی قرار می‌گیرد. فیلمسازان غرب‌زده، خانواده غرب‌زده را در آثارشان روایت می‌کنند. سبک زندگی غربی در مراحل مختلف فیلمسازی خودش را نشان می‌دهد. از گریم چهره‌ها گرفته تا طراحی‌های صحنه و لباس،‌ فیلمنامه، دیالوگ‌ها،‌ خط سیر داستان و… خانواده‌های ناقص، خانواده‌های از هم گسسته، خانواده‌های پر تنش، خانواده‌های نا امن و… مصادیق بارزی از این سبک زندگی هستند. متأسفانه هنوز عده‌ای باورشان نشده که ما درگیر یک جنگ تمام عیار فرهنگی هستیم. یکی از میدان‌های اصلی این تهاجم سینماست. ما در این میدان آسیب‌های زیادی دیده‌ایم. حتی در خود غرب برای نهاد خانواده حرمت قائلند و در این کانون مهم ملاحظات اخلاقی خودشان را رعایت و بخش زیادی از  بی‌اخلاقی‌ها را پشت در خانه چال می‌کنند و اجازه ورود آن را به محیط خانواده نمی‌دهند، اما با کمال تأسف در کشور ما این حدود مراعات نمی‌شوند و هتک حرمت‌ها به‌سادگی هر چه تمام‌تر صورت می‌گیرند.

 

 

*یکی از کانال‌های هدف گرفتن غیرت در خانواده، دامن زدن به موضوع خیانت‌های زناشویی است. در این زمینه نظرتان چیست؟

سونامی خیانت در سینما قبل از همه خانواده را هدف قرار می‌دهد و موجی از بی‌اعتمادی را در جامعه ایجاد می‌کند.  شخصیت‌های هوسران که به فکر ارضای نیازهای جنسی خود خارج از چهارچوب‌های عرفی و شرعی‌اند، در ذهن مخاطب تاثیرات سوئی را بر جا می‌گذارند. اگر سینماگر روایتی واقعی از جامعه و خانواده‌های بومی داشته باشد و دست به سیاه‌نمایی نزند، گام بزرگی در زمینه بازنمایی عنصر خانواده در سینمای ایران برداشته است. اما اگر بخواهیم همچنان بر اساس تفکرات پیش برویم، اوضاع از این هم بدتر می‌شود. سینما ابزار فرهنگی موثری است و می‌تواند به قوام خانواده کمک کند نه اینکه تیشه به ریشه آن بزند.

 

 

*به نظر شما مهم‌ترین کدهای بر هم زننده عنصر ارزشمند غیرت و تعصب در خانواده در آثار سینمایی کدامند؟

بخش زیادی از مردم ایران در حال حاضر مخاطب سینمای کشورمان نیستند چون زندگی و مسائل آنها در سینمای ما مورد بی‌مهری قرار گرفته‌اند و اساساً مطرح نمی‌شوند. طبیعی است چنین افرادی با سینما ارتباط برقرار نمی‌کنند و چه بسا با آن قهر کنند. سینمای ملی زمانی در مسیر موفقیت حرکت خواهد کرد که درباره مردمی‌سازی خود فکر جدی کند. این اتفاق در جشنواره عمار و آثار شرکت‌کننده در آن در حال وقوع است. مشابه این رویکرد در سینمای ما هم باید بیفتد. یکی از قرائت‌های رایج  از خانواده در سینمای روشنفکری، تصمیم خانواده به مهاجرت به خارج است. وطن جای مطلوبی برای ماندن نیست و باید رفت. این قرائت به‌شدت تحت تأثیر رسانه‌های بیگانه است. یکی از دلایل ساخت آثار سینمایی با این رویکرد، ژست اپوزیسیونی است که  فیلمساز به آن منتسب می‌شود. البته در این مسیر سیاست‌گذاری‌های برخی از جشنواره‌های خارجی مغرض نیز بی‌تأثیر نیستند.

خانواده ایرانی نباید اسیر در آپارتمان نشان داده شود. خانواده ایرانی پویا و تأثیرگذار است و با محیط و جامعه پیرامونی‌اش نسبت دارد؛ تعاملات فرهنگی درونی و بیرونی‌اش قابل توجه است و نه تنها دست و پای اعضایش را نمی‌بندد، بلکه زمینه‌های موفقیت را برای تک تک آنها فراهم می‌سازد. مضامین ارزشی فوق‌العاده‌ای چون   گذشت و فداکاری، ایثار، همبستگی خانوادگی، ‌تشریک مساعی اعضای خانواده در گذر از آسیب‌ها و تهدیدها،‌ صله رحم و دستگیری از بستگان و… در چهارچوب خانواده ایرانی وجود دارند که برای مخاطب جهانی جذابند.

 

*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

03ژانویه/21

از دلال‌های رابطه که به در بسته خوردند تا…

شاید بتوان مهم‌ترین رخداد آبان ۱۳۶۵ را رسوایی مک فارلین دانست که در ۱۳ آبان همین سال توسط حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی‌رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی افشا شد، در همین ماه و در پی دستگیری «سید مهدی هاشمی» حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری، وزیر وقت اطلاعات از امام خمینی(ره) خواست تا نظر خود را درباره جوسازی‌ها اعلام کنند و بنیانگزار جمهوری اسلامی وزارت اطلاعات را موظف به رسیدگی جدی و دقیق به پرونده مهدی هاشمی و افراد وابسته به او کردند.

در ادامه به مرور رخدادهای این دو ماه از تاریخ انقلاب اسلامی می‌پردازیم.

 

دلال‌های رابطه که به در بسته خوردند.

ماجرای سفر غیرقانونی و پنهانی «مک‌فارلین»، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا به تهران که با هدف بررسی راه‌های بازگشایی روابط سیاسی با جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت توسط حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی‌رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی در سخنرانی مراسم ۱۳ آبان فاش شد.

شاید ماجرای «ایران – کنترا» یا همان «مک فارلین» باید اتفاق می‌افتاد تا ریگان جمهوری‌خواه نیز فشارهایی را که بر جیمی کارتر، رقیب دموکرات او وارد شده بود، تجربه کند. سال ۱۳۵۹ با تداوم اسارت گروگان‌های آمریکایی در ایران، کارتر کاخ سفید را ترک کرد و صندلی ریاست‌جمهوری را به رقیب جمهوری‌خواه خود ریگان سپرد. جاسوس‌های آمریکایی آزاد شدند، ولی چند سال بعد یعنی سال ۱۳۶۵ نوبت به ریگان جمهوری‌خواه رسید تا با پیچیدگی‌های دیپلماسی ایران روبه‌رو شود و طعم تلخ یک ناکامی دیگر را با تمام وجود احساس کند.

در چهارم خردادماه ۱۳۶۵ هواپیمایی که از آن سوی اقیانوس اطلس به پرواز درآمده بود در خاک ایران بر زمین نشست. رابرت مک‌ فارلین، مشاور امنیت ملی ریگان و الیور نورث، عضو شورای امنیت ملی آمریکا دو مسافر آن هواپیما بودند.

نمایندگان آمریکایی، کیکی در شمایل کلید را آورده بودند تا نشانه‌ای باشد از گشایش باب روابط میان دو کشور و نیز یک قبضه تپانچه و علاوه بر آن یک جلد انجیل ‌مقدس با امضای رونالد ریگان و خطاب به رهبری ایران به عنوان یادگاری!

اما هدیه اصلی برای ایرانی‌ها نه کیک و کلید و انجیل که تسلیحات مورد نیاز ایران از جمله تسلیحاتی چون موشک‌های هاگ، تاو و لامپ‌های رادار بود که هواپیمای مک فارلین حامل آنها بود. فروش این تسلیحات به ایران پیرو مذاکراتی صورت می‌گرفت که منوچهر قربانی‌فر، دلال اسلحه  و محسن کنگرلو، مشاور نخست‌وزیر وقت، میر حسین موسوی، انجام داده بودند.

مک‌ فارلین با ورود به تهران خواستار ملاقات با رئیس‌جمهور ایران شد و خود را حامل پیام رونالد ریگان معرفی کرد، ولی خود را با درهای بسته روبه‌رو دید. رئیس‌جمهور ایران به مذاکره با مک‌ فارلین آمریکایی ننشست و دیپلمات آمریکایی برای مذاکره با نخست‌وزیر و رئیس مجلس ایران هم با درهای بسته روبه‌رو شدند.

در نهایت دکتر محمدعلی هادی و فریدون وردی‌نژاد به نمایندگی از مجلس و سپاه با نمایندگان رئیس‌جمهور آمریکا مذاکره کردند. مک‌ فارلین به‌قدری متعجب و ناراحت بود که با چهره‌ای درهم کشیده به ایرانی‌ها گفت: «شانس در خانه شما آمده است. فضای شما در تصرف هواپیماهای عراقی است و ما آمده‌ایم تا مشکلاتتان را حل کنیم، اما شما این‌ طور با ما رفتار می‌کنید؟ من اگر برای خرید پوست به روسیه رفته بودم، گورباچف روزی سه بار با من ملاقات می‌کرد. شما چه جور آدم‌هایی هستید که خاضر نیستید با نماینده مخصوص رئیس‌جمهور آمریکا صحبت کنید؟» (۱)

بعدها امام خمینی(ره) پاسخ این اظهارات مک فارلین را به‌روشنی دادند و فرمودند: «آنی که ادعا می‌کند که اگر من به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی سه مرتبه دیدن من می‌آمد، گمان می‌کند اینجا هم شوروی است. این‌جا کشور اسلام است. اینجا نه کرملین قابل این است که ذکری ازش بشود و نه کاخ سیاه. اینجا کشور رسول خداست«ص». اینجا کشور حضرت صادق است«ع». اینجا پاسدارهای ما شرافت دارند بر کاخ‌نشین‌ها، اینجا بسیجی‌های ما و امت ما شرافت دارند بر تمام کاخ‌نشین‌های عالم و همه کسانی که ادعای پوچ خودشان را می‌کنند و گمان می‌کنند که باید عالم پیش آنها خاضع باشد.»(۲)

 

 

لحنی که از اسرائیل تندتر بود

در ۲۵ آبان ۱۳۶۵ هشت نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در نامه‌ای به هیئت رئیسه مجلس با اشاره به سفر مخفیانه یک هیئت امریکایی به ریاست رابرت مک فارلین، مشاور امنیت ملی امریکا به تهران، خواستار توضیح وزیر امور خارجه در این زمینه شدند.

چند روز پس از انتشار این نامه، امام خمینی خطاب به آنان فرمودند: «لحن شما از لحن اسرائیل تندتر است.» بنیانگزار جمهوری اسلامی در پاسخ به نمایندگان و افرادی که می‌خواستند رسوایی آمریکا را وسیله‌ای برای برخوردهای داخلی کنند اظهار داشتند: «می‌خواهم‏‎ ‎‏عرض کنم چرا این‌ قدر ما عقب‌افتاده هستیم؟ چرا ما باید به واسطۀ اغراض نفسانیه این‏‎ ‎‌قدر خودمان را ببازیم؟ چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای این بی‌اعتنایی‏‎ ‎‏ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آنها را؟ چرا ما باید این قدر‏‎ ‎‏غرب‌زده باشیم یا شیطان‌زده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضی‌شان در‏‎ ‎‏نظر من پوچ‌اند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این‏‎ ‎‏زمان که باید فریاد بزنند بر سر آمریکا، فریاد می‌زنند سر مسئولین ما. چه شده است؟ شماها‏‎ ‎‏چه‌تان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید‏‎ ‎‏یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئلۀ مهمی که باید همۀ شما دست‏‎ ‎‏به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این ‌طور شده است و در‏‎ ‎‏روزی که هفتۀ وحدت است، چرا شماها می‌خواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید‏‎ ‎‏بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید دو دستگی ایجاد کنید؟ چه شده است‏‎ ‎‏شما را؟ کجا دارید می‌روید؟ ‏‏اَینَ تَذهَبون؟‏‎ من نمی‌توانم که آن طوری که می‌خواهم با‏‎ ‎‏شما صحبت کنم و نمی‌خواهم در روز عید رنجش برای شما پیدا کنم، لکن شما انصاف‏‎ ‎‏بدهید که در یک همچو وقتی، وقت یک همچو اموری است؟ وقت یک همچو‏‎ ‎‏تأییدی است از کاخ سفید؟ وقت یک همچو تأییدی است از ریگان؟ لحن شما در آن‏ چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است. از لحن خود کاخ‌نشینان آن‌جا‏‎ ‎‏تندتر است. شما را چه شده است که این طور شده‌اید؟ شما که این نبودید بعضی‌تان. من بعضی‌تان‏‎ ‎‏را می شناسم، شما این طور نبودید.‏»(۳)

 

 

و باز هم پرونده جنایت‌های یک نور چشمی

۴ آبان ۱۳۶۵ و در پی دستگیری سید مهدی هاشمی و تعدادی از مرتبطین با او، حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری وزیر وقت اطلاعات طی نامه‌ای از محضر امام خمینی تقاضا کرد که معظم له با توجه به جوسازی‌هایی که در جهت تخریب اذهان و ایجاد اختلاف به وجود آمده، نظر خود را اعلام کنند.

امام خمینی در پاسخ به نامه حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری، وزارت اطلاعات را موظف به رسیدگی جدی و دقیق به پرونده مهدی هاشمی و افراد وابسته به او کردند. بنیانگزار جمهوری اسلامی در این نامه تصریح کردند: «با توجه به مسائلی که تا کنون کشف شده و یا مورد سوءظن است و با توجه به‏‎ ‎‏جوسازی و اطلاعیه‌هایی که با اسامی مختلف توسط افراد ضد انقلاب و منحرف و‏‎ ‎‏وابسته به مهدی هاشمی پخش شده‌اند که نه تنها سوءظن را بیشتر می‌کنند که خود‏‎ ‎‏دلیل مستقلی است بر خط انحراف از انقلاب و اسلام. جنابعالی موظف هستید به جمیع‏‎ ‎‏جوانب این امر با کمال دقت و انصاف رسیدگی کنید و تمام افراد متهمی را که از سران‏‎ ‎‏این گروه محسوب می‌شوند و نیز افراد دیگری را که در انتشار مسائل کذب و قضایای‏‎ ‎‏دیگر دست داشته‌اند تعقیب کنید. بدیهی است که این امر چون مربوط به اسلام و‏‎ ‎‏انقلاب و امنیت کشور است، تحقیق آن منحصراً در اختیار وزارت اطلاعات کشور‏‎ ‎‏است.‏»

در ادامه این نامه آمده بود: «باید تأکید کنم که همه در پیشگاه قضاوت اسلام مساوی هستند و نیز به همان اندازه که‏‎ ‎‏اغماض از مجرمین گناه بزرگی است، تعرض نسبت به بیگناهان از گناهان نابخشودنی‏‎ ‎‏است. خداوند تعالی را حاضر و ناظر بدانید که این امر عبادتی است که دامان بزرگانی‏(۴) را از اتهامات پاک و توطئۀ منحرفان را خنثی می کند.»(۵)

متاسفانه آیت‌الله منتظری در آن شرایط به‌گونه‌ای تحت تأثیر سید مهدی هاشمی و دیگر اطرافیان خود بود که به هیچ یک از تذکرات دوستانه و مشفقانه وقعی نمی‌نهاد و بر مبنای تحلیلی که از سوی برادر داماد خود دریافت می‌کرد، همه این توصیه‌ها را ناشی از بدفهمی یا توطئه‌گری دیگران می‌پنداشت.

مهدی هاشمی از صفحه اول تا دهم پرونده خود کارهایی را که انجام داده بود شرح ‌داد که سرفصل‌های آن از این قرارند:

۱. اقرار به ساواکی بودن.

۲. لودادن افرادی که به آنها دستور قتل آیت‌الله شمس‌آبادی را داده بود.

  1. دستور قتل مهدی‌زاده، شیخ قنبرعلی صفرزاده، مهندس بحرینیان، عباس‌قلی حشمت و دو فرزندش و زنی به نام جهان سلطان.
  2. دستور اختفای مقادیر قابل توجهی سلاح و مهمات و مواد منفجره.

و …

با این همه آیت‌الله منتظری تا آخرین لحظه از مهدی هاشمی دفاع کرد و زمانی که او در دادگاه عدل اسلامی به اعدام محکوم شد، علناً در مقابل نظام اسلامی ایستادگی کرد.

 

اعتراف به جنایات صدام و همزمان کمک به او

در آبان ۱۳۶۵ تلویزیون دولتی انگلیس با پخش یک برنامه مستند ۴۵ دقیقه‌ای به نام «پانوراما» برای اولین بار به کاربرد گسترده سلاح‌های شیمیایی توسط عراق در جنگ با ایران اعتراف کرد و صراحتاً از آمریکا، هلند، آلمان غربی و کانادا به عنوان تأمین کنندگان مواد شیمیایی لازم عراق برای تهیه سلاح شیمیایی نام برد.

در ۱۷ آبان ماه این سال نیز ژاک شیراک نخست وزیر فرانسه در مصاحبه‌ای با روزنامه واشنگتن تایمز گفت که عراق آغازگر جنگ بود، زیرا در نظر داشت با توجه به ضعفی که بر ارتش جمهوری اسلامی ایران در ابتدای انقلاب به وجود آمده بود، ضمن تجاوز به این کشور، کمر جمهوری اسلامی را بشکند.

در ۱۷آذر ۱۳۶۵ نیز نماینده انگلیس در سازمان ملل بی‌آنکه نامی از رژیم صدام ببرد، اقدام این رژیم در بمباران مناطق مسکونی در جنگ ایران و عراق را محکوم کرد و کاربرد سلاح‌های شیمیایی را نقض آشکار پروتکل جامعه ملل و پروتکل مشهور «۱۲ مارس» شورای امنیت خواند و آن را محکوم کرد.

با وجود این اعترافات آمریکا و انگلیس کمک به رژیم صدام را ادامه دادند. در ۱۴ آذر ماه همین سال چارلز ردمن سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد آمریکا از دوستان خود در خلیج فارس با صدور اسلحه و حراست از آزادی کشتیرانی حمایت خواهد کرد.

در ۲۴ آذر نیز روزنامه واشنگتن پست فاش کرد که آمریکا از سال ۱۳۶۳ سرگرم ارائه کمک‌های اطلاعاتی «سیا» به رژیم عراق برای تسهیل حملات آن کشور به تأسیسات اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بوده است.

در ۲۵ آذر ماه نیز مقام‌های پنتاگون اعتراف کردند که دولت امریکا اطلاعات نظامی برای حملات دقیق به هدف‌های ایران با هدف وادار کردن ایران به قبول آتش‌بس را در اختیار عراق قرار داده است.

 

 

سقوط هواپیمای رزمندگان اسلام در شرق زاهدان

در ۱۱ آبان ۱۳۶۵ بر اثر سقوط هواپیمای سی ـ ۱۳۰ ارتش ۹۸ نفر از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند. هواپیما از کرمانشاه به زاهدان در پرواز بود که در ۱۰ کیلومتری شرق فرودگاه زاهدان با کوه برخورد کرد. دو روز بعد مسئولین امر علت سقوط هواپیمای سی ـ۱۳۰ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را از کار افتادن سیستم ارتفاع‌سنج هواپیما اعلام کردند.(۶)

 

روابط ایران و جهان در آبان و آذر ۱۳۶۵

در اولین روز آبان ۱۳۶۵ در اعتراض به بازگشایی سفارت ساحل عاج در بیت‌المقدس، ایران روابط سیاسی خود را با این کشور قطع کرد.

در ۴ آبان این سال نیز وزارت امور خارجه ایران تبانی انگلیس با آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه سوریه را محکوم کرد. دولت انگلیس با متهم کردن سوریه به تلاش برای منفجر کردن یکی از هواپیماهای خطوط هوایی اسرائیل، روابط خود را با دمشق قطع کرد. متعاقب این اقدام، آمریکا و اسرائیل نیز از این تصمیم لندن حمایت کردند.

همچنین در ۴ آذر ماه این سال وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در نامه‌ای انتقادی به دبیرکل سازمان ملل، عملکرد مغرضانه و تبعیض‌آلود شورای امنیت این سازمان و دلایل بی اعتماد شدن ایران به این شورا را تشریح کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱- کیهان، ۱۴ آبان ۱۳۵۹، ص ۱ و ۳ و ۱۸٫

۲- صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۱۶۰٫

۷- صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۱۶۳-۱۶۲٫

۴- اشاره به آیت‌الله منتظری.

۵- صحیفه امام، جلد ۲۰ ، ص ۱۴۵٫

۶- کیهان، ۱۳ آبان ۱۳۶۵، صفحه ۳٫

03ژانویه/21

شهید مدرس، سیاستمداری وارسته

سیری در حیات آموزشی و علمی

آیت‌الله شهید سید حسن مدرس  در ۱۲۸۷ هجری دیده به جهان گشود. مقدمات علوم حوزوی را نزد والدش سید اسماعیل طباطبایی که عالم و مبلغی متعهد بود، فرا گرفت. آنگاه پدرش وی را به قمشه (شهرضای کنونی) برد تا در محضر جدش سید عبدالباقی طباطبایی که دانشوری زاهد بود ادامه تحصیل دهد. سید حسن بعد از ارتحال این مربی مشفق در حالی که چهارده بهار را پشت سر نهاده بود عازم اصفهان شد و به مدت سیزده سال در حوزه این دیار به یاد گرفتن معارف عقلی و نقلی اهتمام ورزید و متجاور از سی استاد را در علوم گوناگون درک کرد. آنگاه راهی نجف اشرف شد و در خارج فقه و اصول از حوزه درسی آیات عظام میرزای مجدّد، میرزای دوم، سیدمحمد طباطبایی زواره‌ای فشارکی، میرزا حسین خلیلی، سید محمدکاظم طباطبایی‌یزدی و آخوند خراسانی بهره برد و به مقام اجتهاد نایل آمد.

مدرس بعد از صعود به قله‌های معرفت و فضیلت به اصفهان بازگشت و در مدارس «جده کوچک» و «جده بزرگ» حوزه درسی تشکیل داد و به تدریس فقه و اصول، منطق، شرح منظومه، کلام، نهج‌البلاغه و اخلاق اسلامی همت گمارد و شاگردان شایسته و لایقی تربیت کرد. هنگامی که به تهران هجرت کرد در مدرسه سپهسالار فعالیت‌های علمی و آموزشی خود را پی گرفت. از وی آثاری در مباحث عقلی و نقلی بر جای مانده‌اند. میراث مکتوب مدرس به حدود سی مجلّد بالغ می‌شوند که برخی زیور طبع به خود گرفته‌اند.(۱)

 

  1. از قله دیانت در عرصه سیاست

مدرس در تحولات و رویدادهای سیاسی عصر خود حضوری مؤثر و جدی داشت و از هر فرصتی برای معرفی ابعاد سیاسی اسلام استفاده می‌کرد. وی تفکر جدایی‌ناپذیری سیاست از دیانت را در ایامی مطرح کرد که بیگانگان و اذناب خائن آنان بر تفکیک این دو از یکدیگر تأکید می‌ورزیدند و اقشاری از مردم و عده‌ای از خواص را گرفتار این پندار بی‌پایه کرده بودند. مدرس بر این عقیده بود که سیاست مأخوذ از دیانت صرفاً به مبارزه با سلطه اجانب منحصر نمی‌شود و تمام عرصه‌های فکری، عملی و رفتاری یک انسان معتقد و مؤمن را در برمی‌گیرد.(۲)

مدرس هنگام درس تصریح کرد: «در میدان مبارزه از سیره اجدادم پیروی می‌کنم و تا سر حدّ امکان و تا پای جان با مقاصد و ایادی بیگانه می‌ستیزم و این رویه را وظیفه شرعی خود می‌دانم.»(۳)

حبیب‌الله نوبخت، نماینده دوره ششم مجلس شورای ملی سابق که مدرس با اعتبارنامه‌اش مخالفت کرد، در مقاله‌ای نوشت: «مدرس دانایی آگاه و مرد دیپلماسی بود. دشمن را هر قدر قوی بود، از خود کمتر می‌گرفت. زبانی نرم و لهجه‌ای گرم داشت و هنگام مخالفت با کارگزاران و شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی از این دو ویژگی استفاده می‌کرد و مجلس را تکان می‌داد.»(۴)

مهدی بامداد، مورخ و رجال‌نگار معاصر می‌نگارد: «مدرس نماینده‌ای بود ناطق، شجاع و با جرئت که تا آخر عمر علناً و جهاراً با سلطنت پادشاه وقت (رضاخان) مخالفت ‌کرد. به اقل مایقنع قناعت می‌ورزید، بسیار درست، حاضرالذهن، حاضر جواب و وارسته بود.»(۶) وی ذیل تصویر مدرس می‌نویسد: «نظیرش به این زودی‌ها پیدا نخواهد شد و شاید هم بعدها پیدا نشود.»(۷)

مدرس پیوسته در سخنان و موضع‌گیری‌های خود بر ضرورت همبستگی مسلمانان برای حفظ حیثیت و شرافت خویش تأکید می‌کرد و از اینکه دولت‌های اسلامی با هم اتحاد ندارند و دول غربی قلمرو تحت فرمانروایی آنان را مستعمره خویش قرار می‌دهند به‌شدت متأثر و متأسف بود. (۸)

روزی سفیر آمریکا به همراه همسرش و یک نفر مترجم به منزل مدرس آمدند. زن سفیر بسیار بدقیافه و آبله‌رو بود. مدرس قبل از آنکه با آنان وارد مذاکره شود، گفت: «در منطقه ما رسم است وقتی می‌خواهیم همسری انتخاب کنیم بانوان فامیل به منزل عروس می‌روند تا او را بپسندند و اگر عیوبی دارد گزارش کنند. آقای سفیر! آیا در سرزمین شما این رسم وجود ندارد که چنین زن زشتی را گرفته‌اید؟» وقتی مترجم این مطالب را برای سفیر باز گفت، همسرش از جای برخاست و در حالت خشم و قهر و عصبانیت از منزل مدرس بیرون آمد. به دنبالش سفیر و مترجم هم آنجا را ترک  کردند. بعد مترجم به آن عالم با بصیرت گفت: «چرا این سخن را بر زبان آوردید؟» او گفت: «می‌خواستم باب مذاکره با سفیر آمریکا گشوده نشود.»(۹)

 

۲٫آغاز مبارزه

از جمله فعالیت‌های سیاسی مدرس رسیدگی به وضع طلاب و مدارس علوم دینی حوزه اصفهان بود. وی وقتی متوجه شد که موقوفات این کانون‌های دانش و دیانت در وضع نامطلوبی قرار دارند و به مصرف عمران مدارس و خدمات رفاهی طلاب نمی‌رسند، متولیان را تحت فشار قرار داد که درآمد املاک وقفی باید در جهتی که وقف‌نامه تعیین کرده است به مصرف برسند.

تسلیم‌ناپذیری مدرس در برابر خلاف‌ها و تصرف‌های نامشروع بر عده‌ای که منافع خود را در خطر می‌دیدند ناگوار آمد و تصمیم گرفتند این سدّ استوار را از میان بردارند. در راستای چنین نقشه شومی، آنان مدرس را هنگامی که به صحن مدرسه جده بزرگ قدم نهاد هدف گلوله قرار دادند، اما این توطئه ناکام ماند و تیرها به دیوار مدرسه اصابت کردند. مدرس در این حادثه هیچ‌گونه هراسی به دل راه نداد، ولی اطرافیانش نگران حالش بودند. وی برای اینکه به آنان دلداری بدهد گفت: «در وجود من ترس و خوف راه ندارد. باید حوادث خطرناک‌تری از این رخداد را ببینم.» و با متانت و خونسردی کامل در حجره سید ابوالحسن سدهی سر سفره ناهار نشست. این آرامش او شگفتی حاضران را برانگیخت.(۱۰)

 

  1. ستیز با حاکمان ستمگر اصفهان

مدرس در ایام جوانی شاهد خیزش مردم به رهبری علما علیه استعمار انگلستان بود. خروشی که نهضت تنباکو را رقم زد در او شور و شوقی وصف‌ناپذیر برای حضور در عرصه‌های سیاسی اجتماعی به وجود آورد. برخی اساتید نجف هم به او سفارش کرده بودند اجازه ندهد اجانب در تضعیف جامعه اسلامی و نهادهای دینی موفق شوند. به همین دلیل بعد از مراجعت از عتبات عراق و اهتمام به تدریس، از مقتضیات زمان غفلت نداشت و در نبرد با جفاکاران لحظه‌ای کوتاه نیامد. به دنبال استقرار مشروطیت، حاکم مستبدی چون ظل السلطان بر اصفهان و توابع حکومت می‌کرد. هنگامی که انجمن ملی اصفهان با حضور علما تشکیل جلسه داد، شهید مدرس که از بنیانگزاران این تشکّل بود در حالی که ظل السلطان در آن نشست حاضر بود، در افشای مفاسد، جنایات و جفاهای او حقایقی را بر زبان آورد که این امیر تبهکار را در موجی از هراس فرو برد و مؤمنان و علما را در برابرش قرار داد. به دنبال آن انجمن ملی، علما، فضلای حوزوی و اقشار گوناگون مردم قیام گسترده‌ای را علیه ظل السلطان ترتیب دادند. سرانجام پیرو مقاومت اهالی اصفهان و تلگراف‌های شدیداللحن علما به مرکز حکومت قاجار در تهران، این جرثومه قساوت و شقاوت بدون درگیری و خونریزی معزول و راهی تهران شد.

بعد از او میرزا محمد غفاری ملقب به اقبال الدوله کاشی از رجال دربار قاجار و سرمایه‌دار بزرگ که هرگز با مشروطه‌خواهان همدل نبود به سمت حاکم اصفهان منصوب شد. او و کارگزارانش باعث ناامنی این قلمرو شدند و سوارانش به غارت اموال مردم پرداختند و درگیری‌هایی را به وجود آوردند. آنان با علما هم بدرفتاری می‌کردند. شهید مدرس به همراه حاج‌آقا نورالله اصفهانی و عده‌ای از آزادی‌خواهان انجمن سرّی را تشکیل دادند و خود را برای مقابله با اقبال الدوله کاشی آماده کردند. عشایر بختیاری به سرپرستی ضرغام السلطنه و صمصام السلطنه با روحانیان اصفهان هماهنگ شدند و شرایط برای انقلابی مسلحانه فراهم شد. سرانجام اقبال‌الدوله سقوط کرد و شهر در اختیار مشروطه‌خواهان قرار گرفت.

بعد از شکست این حاکم خودسر در ۱۳۲۶ هجری صمصام السلطنه حکومت اصفهان را در اختیار گرفت که متأسفانه او هم به ستمگری روی آورد و مردم این شهر را تحت فشار سختی قرار داد. از این روی مدرس با او اختلاف پیدا کرد و چون به وی خبر دادند صمصام عده‌ای را برای اخاذی شلاق زده است، از چنین وضعی برآشفت و با رشادت در برابرش موضع گرفت و گفت: «حاکم چنین حقی ندارد. اینها دیروز به نام استبداد و امروز با عنوان مشروطه مردم را کتک می‌زنند.» صمصام تصمیم گرفت این تندیس صلابت و مقاومت را از سر راه خود بردارد؛ به همین دلیل دستور تبعیدش را به قمشه ‌داد.

خبر تبعید مدرس در محلات گوناگون انتشار یافت و بلافاصله بازار و مراکز کسب و کار مردم تعطیل شدند و مردم به دنبال مدرس حرکت کردند. چون آن شهید والامقام از پل خواجو گذشت، هزاران نفر با او همراه شدند. صمصام وقتی این سیل جمعیت خشمگین و معترض را دید، احساس خطر کرد. لذا با تشویش و اضطراب به دوستان مدرس از جمله حاج‌آقا نورالله اصفهانی متوسل شد. ایشان در حوالی تخت فولاد به مدرس ‌رسید و گفت: «دیگر کافی است. حاکم اصفهان تنبیه شد.» مدرس در میان شعارهای پرشور مردم به اصفهان بازگشت.(۱۱)

 

  1. در سنگر مجلس

از آنجا که طبق اصل دوم متمم قانون اساسی، هیئتی از علما و مجتهدان باید بر مصوبات مجلس شورای ملی سابق نظارت می‌کردند و قوانین را به لحاظ موافقت با شرع مقدس مورد تأیید قرار می‌دادند، از جانب مراجع عظام تقلید ایران و نجف پنج نفر به عنوان مجتهد طراز اول به مجلس معرفی شدند که یکی از آنان شهید مدرس بود. پیرو این تصمیم زعمای شیعه، مدرس در ۲۸ ذیحجه ۱۳۲۸ در جلسه ۱۹۴ دوره دوم مجلس حضور یافت. حضور او در این  نهاد قانونی و مردمی در واقع گشایش میدان مبارزات پارلمانی و سیاسی مدرس بود. نفوذ و اقتدار مدرس در برنامه‌های مجلس به‌قدری بود که وقتی او حضور نداشت، گویی مجلس وجود نداشت. هنگامی که او به مجلس قدم می‌نهاد به نمایندگان جرئت می‌داد و با رفتار خویش حتی مخالفان را متحول می‌ساخت.(۱۲)

امام خمینی(ره) فرموده‌اند: «مدرس یک نفری غلبه می‌کرد بر همه مجلس. مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل اینکه چیزی در آن نیست. محتوا ندارد. مدرس با آن عبای کرباسی وقتی وارد مجلس می‌شد، طرح‌هایی که داده می‌شد، آنکه مخالف بود، مدرس بود.»(۱۳)

مستشار آمریکایی در امور مالی ایران، لایحه‌ معروف به ۲۳ جوزا را برای خزانه‌داری کل کشور نوشت که دولت وقت آن را برای تصویب به مجلس فرستاد. در این طرح اختیارات وسیعی به وی داده و او حاکم بلامنازع در امور مالی ایران می‌شد و مالیات‌های ظالمانه‌ای را بر اقشار کم‌بضاعت تحمیل می‌کرد. مدرس ضمن نطق‌هایی در مجلس با این قانون به مخالفت برخاست و آن را مورد انتقاد شدیدی قرارداد و نمایندگانی را که آن را قبل از حضور او در مجلس تصویب کرده بودند ملامت کرد که چرا هیچ‌کدام متوجه نبوده‌اند این قانون اختیارات گسترده‌ای را به یک نفر بیگانه تفویض می‌کند و آن همه زحمت و رنج برای مردم به وجود می‌آورد.  مدرس سرانجام در ربیع الثانی ۱۳۳۳ هجری فسخ این قانون اسارت‌بار را از مجلس خواستار شد.(۱۴)

موقعیت حساس ایران، بی کفایتی زمامداران قاجار و نفوذ بیگانگان باعث شد که روس‌ها نواحی شمالی و انگلیسی‌ها مناطق جنوبی ایران را اشغال کنند. به‌علاوه این دولت‌های استعماری پیوسته خواستار تعهداتی مخالف استقلال ایران بودند. از جمله روسیه سلطه‌‌گر به ایران اولتیماتومی داده بود که بر اساس آن در امور داخلی ایران دخالت می‌کرد و حتی از دولت ایران می‌خواست هزینه لشکرکشی به ایران را بپردازد. در غیر این صورت قزاقان به جانب قزوین حرکت می‌کنند و سراسر ایران را به تصرف خود در می‌آورند. شهیدان مدرس و شیخ محمد خیابانی با شجاعتی وصف‌ناپذیر به مخالفت با تهدید روس‌ها پرداختند. بعد از نطق شجاعانه این دو بزرگوار و مخالفت‌های مردمی، دولت روسیه از قدرت مجلس نگران شد و جانشین وزیر خارجه روس در ملاقات با نماینده سیاسی انگلیس گفت: «مجلس باید انجمنی باشد که صرفاً به تصویب قانون بپردازد، نه آنکه در امور سیاسی دخالت کند. باید مجلس سنا شروع به کار کند و اختیارات نایب السلطنه را افزایش دهد.» متأسفانه ناصر الملک، نایب السلطنه وقت، هنگامی که مقاومت نمایندگان مجلس را دید، دستور  انحلال مجلس را صادر کرد و اولتیماتوم روس‌ها را پذیرفت.(۱۵)

امام خمینی فرموده‌اند: «وقتی روسیه در قضیه‌ای به ایران اولتیماتوم داد که اگر طرح ما را نپذیرید از راه قزوین حمله می‌کنیم و تهران را می‌گیریم، دولت وقت به مجلس فشار آورد که این طرح را تصویب کند. مجلسیان بهتشان زده بود که باید چه کنند. قوای شوروی است نمی‌توانیم مقاومت کنیم. قبولش هم خیانت است. یک روحانی (مدرس) با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: «حالا که باید از بین برویم چرا سند نابودی خود را شخصاً امضا کنیم؟ من این طرح را رد می‌کنم.» مجلس به واسطه مخالفت مدرس جرئت پیدا کرد و طرح را رد کرد. روس‌ها هم هیچ کاری نکردند. یک روحانی لاغر، یک مشت استخوان پیشنهاد دولت مقتدر روسیه را رد کرد. برای همین است که می‌خواهند نفوذ روحانیت را قطع کنند تا به آمال و آرزوهایشان برسند. ما می‌گوییم مدرسی‌ها باید بر رأس هیئت تقنینیه، قوای مجریه و قضاییه واقع شوند تا کشور از این حال فلاکت بیرون بیاید.»(۱۶)

 

  1. صلای صلابت

دوره دوم مجلس شورای ملی به پایان رسید و در انتخابات دوره سوم اهالی تهران مدرس را به عنوان نماینده خود انتخاب ‌کردند، اما مجلس عملاً تعطیل بود. ناصرالملک زمامدار مطلق شده و جنگ جهانی اول اوضاع را تحت تأثیر قرار داده بود. روس‌ها به سوی تهران در حرکت بودند. احمدشاه قاجار تصمیم گرفت به اصفهان برود. کارگزاران حکومتی و مردم در موجی از اضطراب و بلاتکلیفی به سر می‌بردند. صمصام السلطنه، رئیس دولت وقت، از مجلس اختیار تام ‌خواست تا تسلیم خواسته‌های متجاوزین شود. نمایندگان در وضعی پریشان و آشفته تشکیل جلسه دادند. در این موقع مدرس در میان بهت و حیرت حاضران از جای برخاست و گفت: «ما هرگز تسلیم متجاوزان نمی‌شویم و از این تهدیدها هراسی به دل راه نمی‌دهیم.» آنگاه دست‌های لرزان خود را به سوی مردمی که نظاره‌گر موضع‌گیری نمایندگان خود بودند به دادخواهی دراز ‌کرد. اهالی تهران با شعارهای مرگ بر بیگانگان، زنده‌باد ملت مسلمان ایران، زنده‌باد مدرس به خیابان‌ها ریختند. در نتیجه کابینه صمصام‌السلطنه بختیاری سقوط ‌کرد و کابینه بعدی زیر بار زورگویی اجانب نرفت. بر اثر این استقامت که سرچشمه آن شهید مدرس بود از انتقال مرکز حکومت جلوگیری به عمل آمد.

صبح آن روز سی نفر از نمایندگان راهی قم شددند و کمیته دفاع ملی را تشکیل دادند. علاوه بر آنکه روس‌ها و انگلیسی‌ها نواحی شمال و جنوب ایران را اشغال کرده بودند، دولت عثمانی نیز به منظور جلوگیری از پیشرفت مهاجمان روس بخش‌هایی از آذربایجان و همدان را تصرف کرده بود. این وضع احوال پایتخت را دچار هرج و مرج کرد. نظام السلطنه مافی در کرمانشاه دولت موقت تشکیل ‌داد که مدرس وزیر دادگستری و اوقاف آن بود. اعضای این کابینه موقت از آنجا به عراق و سپس راهی ترکیه شدند. این مهاجرت دو سال طول کشید. مدرس در یکی از مراکز حوزوی ترکیه حجره‌ای گرفت و در آنجا به بحث و درس پرداخت و از این طریق زندگی ساده خود را اداره می‌کرد. او لباس‌هایش را می‌شست، غذا می‌پخت و بدون خادم کارهای خود را انجام می‌داد. رجال نامدار امپراتوری عثمانی در این مکان با مدرس ملاقات می‌کردند و تحت تأثیر ساده‌زیستی، قناعت، تواضع، شخصیت علمی و قاطعیت آن بزرگوار قرار می‌گرفتند.

طی مذاکرات مدرس با سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانی و نیز هیئت دولت این امپراتوری مسلمان، مدرس با صراحت از آنان خواست حُسن همجواری را رعایت کنند و خطاب به ایشان گفت: «اینکه قوایتان بخش‌هایی از ایران را  اشغال کرده‌اند برایتان تبعات نامطلوبی دارد، زیرا در بین مردم نفرت به وجود می‌آورد.»

امپراتوری عثمانی در دیدار با مدرس از دولتی بزرگ متشکل از تمام کشورهای اسلامی سخن به میان آورد و این طرح را داروی دردهای مسلمانان دانست. مدرس متذکر شد وحدت در صورتی ممکن است که دیانت مبنای آن باشد. اتحادی که شامل یک جامعه قوی حاکم و بقیه محکوم باشند، عملی نخواهد بود. چنین دولت منسجم و مقتدری را تنها جدم علی‌بن ابیطالب «ع» می‌توانست تشکیل دهد و اداره کند، زیرا به تمام مسلمانان به یک چشم نگاه و برنامه واقعی اسلام را پیاده می‌کرد. حتی اهل ذمه در پرتو حکومتش از عدالت برخوردار بودند.»

صلابت مدرس تمام دولتمردان عثمانی را تحت‌تأثیر قرار داد و این سفر نتایج مطلوبی به همراه داشت. بعد از مذاکراتی که انجام شدند، بخش‌هایی از ایران که توسط قوای عثمانی اشغال شده بودند، تخلیه شدند. این اقدام در حسن روابط ایران و این دولت اثر مفیدی داشت.(۱۷)

 

  1. برنتابیدن قرارداد اسارت‌بار

صمصام السلطنه با ضعف تمام در رأس کابینه قرار داشت. اغلب مناطق کشور و نیز راه‌های مواصلاتی گرفتار ناامنی و پریشانی بودند. وقتی مدرس از این وضع اسفبار برآشفت و همراه عده‌ای از علما و روحانیان به آستان حضرت عبدالعظیم حسنی رفت و در جوار آن مضجع مبارک متحصن شدند؛ اهالی تهران دسته دسته به معترضان مذکور پیوستند. به دنبال آن کابینه صمصام السلطنه سقوط کرد و در سال ۱۳۳۷ هجری میرزا حسن وثوق‌الدوله روی کار آمد. این صاحب منصب در دوازدهم ذیقعده این سال قراردادی را با «سرپرسی کاکس»، وزیر مختار انگلیس منعقد کرد که بر اساس آن اختیارات کاملی به دولت بریتانیا داده می‌شد و امور مهمی چون گمرکات، بانک‌ها، معادن، کشتیرانی در رودخانه کارون و نیز اجازه ورود نیروهای انگلیسی به ایران را در بر می‌گرفت.

مدرس به‌محض انتشار خبر انعقاد این قرارداد منحوس و ننگین برای لغو آن دست به کار شد و در این راستا با سران ایلات و عشایر و سلحشورانی چون میرزا کوچک‌خان در باره عواقب معاهده مزبور مکاتبه کرد. یک روز هم وثوق‌الدوله را به منزل خود احضار کرد و رو به ‌روی مردم به او گفت: «چرا تن به چنین قرارداد اسارت‌باری دادی؟» او گفت: «در برابر آن انگلیسی‌ها استقلال ما را به رسمیت خواهند شناخت.» مدرس گفت: «انگلیس چه کاره است که استقلال کشور ما را به رسمیت بشناسند؟ آقای وثوق! کار بدی کردی و ایران را ارزان فروختی.»

روشنگری‌های مدرس تأثیر خود را ‌بخشید و مردم تهران در اعتراض به این قرارداد تظاهرات گسترده‌ای را به راه ‌انداختند. جراید ملی هم به افشاگری پرداختند. سرانجام وثوق‌الدوله از سمت خود استعفا کرد و کابینه مشیرالدوله تشکیل شد که روی موافقت به قرارداد مذکور نشان نداد. افکار عمومی نیز اجازه اجرای این قرارداد اسارت‌بار را نداد و این مقاومت‌ها به لغو آن منجر شد.(۱۸)

 

  1. ۷. تندیس مقاومت در مقابل جرثومه شرارت

بعد از لغو قرارداد، انگلستان برای عملی ساختن اهداف شوم خود، زمینه را برای کودتایی نظامی توسط سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاخان فراهم ساخت. در سوم اسفند ۱۲۹۹ نیروهای قزاق به سرکردگی رضاخان از قزوین وارد تهران شدند و مراکز انتظامی و اداری را در اختیار گرفتند. حکومت نظامی برقرار شد و جراید توقیف شدند. عده‌ای از شخصیت‌های مخالف، دستگیر و روانه زندان شدند که مدرس در زمره آنان بود. اقدامات دولت کوتاه و کابینه سیاهی که سید ضیاء الدین در رأس آن قرار داشت بیش از سه ماه دوام نیاورد و سقوط کرد. بعد از او احمد قوام نخست وزیر شد.

مدرس از حبس آزاد و در دوره چهارم به سمت نایب رئیس مجلس و رهبر اکثریت برگزیده شد. رضاخان به عنوان وزیر جنگ در کابینه احمد قوام، برای رسیدن به قدرت، به عوام‌فریبی، تظاهر و جلب نظر مردم پرداخت اما از سوی دیگر، علم طغیان برافراشت و به ناامنی، آشوب و اغتشاش دست زد. از این روی مدرس در مجلس علیه او موضع گرفت و در نطقی به نمایندگان گفت: «چرا هراس دارید و حرف خود را در پرده می‌گویید؟ ما قدرت داریم سلطنت را عوض و نخست‌وزیر را عزل کنیم. برکناری رضاخان که کاری ندارد.»

اما رضاخان و هوادارانش اوضاع را به‌شدت مشوش جلوه می‌دادند تا دولت وقت نتواند کاری از پیش ببرد. جراید طرفدار رضاخان در گزارش‌ها و یادداشت‌های خود این تفکر را اشاعه می‌دادند که با توجه به ناتوانی کارگزاران  کشور، لازم است نخست‌وزیری مقتدر روی کار بیاید و ایران را از این وضع نجات دهد. سرانجام احمدشاه قاجار ناگزیر سردار سپه (رضاخان) را به نخست‌وزیری انتخاب مکرد. اما این جرثومه فساد به ریاست کابینه هم راضی نبود و می‌خواست نظام جمهوری دروغینی را بر ایران حاکم کند و خود به عنوان رئیس‌جمهور در رأس تشکیلات سیاسی اداری ایران قرار گیرد. این نیرنگ هم با تلاش مدرس و عده‌ای از نمایندگان مجلس و علما و اقشاری از مردم خنثی شد.

اما رضاخان دست از فتنه‌انگیزی برند‌اشت و به بهانه استقرار امنیت، حکومت نظامی اعلام و گروهی از مخالفان خویش را توقیف کرد. مدرس و حامیانش تحت فشار بودند و نمی‌توانستند حقایق را بگویند تا آنکه در هفتم مرداد ۱۳۰۳ شمسی مدرس طرح استیضاح این کارگزار خودسر را به دلیل سوء تدبیر در امور داخلی و خارجی، قیام علیه قانون اساسی و توهین به مجلس شورا مطرح کرد، اما نمایندگان فرمایشی و هوادار رضاخان اجازه ندادند استیضاح عملی شود.

از آن پس با حمایت و برنامه‌ریزی انگلستان عده‌ای از نمایندگان خودفروخته ماده واحده‌ای را به تصویب رساندند که بر اساس آن احمدشاه قاجار از سلطنت خلع و حکومت با تشکیل مجلس مؤسسان به رضاخان واگذار ‌شد. مدرس در مقابل این نقشه موضع منفی گرفت و فریاد زد: «اخطار قانونی دارم. این کار خلاف قانون اساسی است.»

به‌رغم مخالفت مدرس و نمایندگانی که در اقلیت بودند نمایندگان مجلس مؤسسان رضاخان را به عنوان شاه ایران برگزیدند. او وقتی در مصدر قدرت قرار گرفت به بهانه تجدد و ترقی به مبارزه علنی و عملی با سنت‌ها و شعائر اسلامی پرداخت و مراکز علوم دینی را مورد تهاجم قرار داد. مدرس با وجود تنگناهای سیاسی و فضای اختناقی که رژیم مستبد به وجود آورده بود، به افشاگری پرداخت. عوامل رضاخان که نمی‌توانستند فریاد حق‌طلبی مدرس را تحمل کنند تصمیم گرفتند فریادش را با ترور در حلقوم پاکش خفه سازند که این نقشه ناکام ماند. مدرس که پس از سوءقصد زخم برداشته بود، بعد از معالجه و بهبودی در ۱۱ دی ۱۳۰۵ به مجلس رفت و سرسختانه به نبرد با جور و ستم ادامه داد تا آنکه در شانزدهم مهر ۱۳۰۷ او را دستگیر کردند و به تبعیدگاه خواف فرستادند. مدرس بعد از تحمل نه ماه اسارت در این دیار به کاشمر منتقل شد و در حوالی غروب ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ مطابق دهم آذر ۱۳۱۶توسط مأموران رضاخان با زبان روزه، به فیض شهادت نایل آمد.(۱۹)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- اعیان الشیعه، ج۵، ص۲۱، مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج۲، ص ۳۰۹، مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص۱۱۲ و ۱۶۰، نابغه ملی ایران، ص ۴۵-۴۷، یادنامه مدرس، ص ۵۹-۶۰، مدرس قهرمان آزادی، ج اول، ص۱۳۱-۱۳۲، شهید مدرس ماه مجلس، ص۶۰-۶۲٫

۲- سیری در تاریخ تحول اقتصادی و سیاسی ایران، ج اول، ص۱۲۵-۱۲۷، افکار و آثار شهید مدرس، ص۱۳۳٫

۳- مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۱۷۲ و نیز ص۲۲۴-۲۲۵٫

۴- روزنامه پارس شیراز، مهر ۱۳۴۵، شماره ۳۵۴۷٫

۵- برگرفته از مقاله مرحوم رسا که در آبان ۱۳۳۰ شمسی به مناسبت سالگرد شهادت مدرس آن را انتشار داد.

۶- شرح حال رجال ایران، ج اول، ص ۳۴۵٫

۷- همان، ج۵، فرجام کتاب، ذیل تصویر مدرس.

۸- مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج اول، ص ۶۸-۶۹، شهید مدرس ماه مجلس، ص۶۴٫

۹- مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۲۰۹٫

۱۰- ستاره‌ای بر خاک، ص ۴۴، مأخذ قبل، ص ۱۳۰، مدرس شهید نابغه ملی ایران، ص ۴۵-۴۷، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۴۲-۴۴٫

۱۱- مرد روزگاران، ص ۴۷-۴۹، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۲۹-۳۰، نقش مردم اصفهان در نهضت مشروطیت ایران، محمدرضا عسکرانی، ص ۲۴۲-۲۵۰٫

۱۲- شهید مدرس ماه مجلس، ص۸۸، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۲۹-۳۰٫

۱۳- در جستجو راه از کلام امام، دفتر پنجم، ص۴۳٫

۱۴- مدرس در پنج دوره تقنینیه، ص۸۳ و ۹۳، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۱۹-۱۲۰٫

۱۵- دو مبارز مشروطه، ص۲۱۰-۲۱۱، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۷، ص۸۷٫

۱۶- کشف اسرار، امام خمینی، ص۹ و ۳۳۴، در جستجوی راه از کلام امام، دفتر پنجم، ص۴۳٫

۱۷- مرد روزگاران، ص۷۲-۷۶، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص۳۹ و ۱۹۸٫

۱۸- مدرس قهرمان آزادی، ج اول، ص۱۴۹-۱۵۳، مدرس در پنج دوره تقنینیه، ص۱۹۴-۱۹۶، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۲۴-۱۲۶٫

۱۹- تلاش آزادی، ص ۲۹۵، مدرس در پنج دوره تقنینیه، ص۱۹۸، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۳، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص۴۸، مرد روزگاران، ص۱۷۰، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۳۵-۱۳۹،

03ژانویه/21

برکات وجودی حضرت معصومه«س» در قم

درآمد:

فروغ فاطمی

نور هر جا باشد، مایه رشد و بالندگی و حیات است.

انوار پاک ذریّه پیامبر«ص» در همه جای جهان گسترده است. هرجا نشانی و اثری و مرقد و مزاری از یکی از فرزندان پیامبر خاتم«ص» وجود دارد، دل‌های پاک را جذب کرده و کانونی برای رشد ایمان و همایش مؤمنان و گسترش معنویت دینی و آموزه‌های اهل بیت«ع» شده است.

از نسل امام هفتم، حضرت موسی‌بن جعفر«ع» سه یادگار عزیز و اثرگذار و پرجاذبه در کشور ما وجود دارند که هر کدام، شعاعی از معنویت و جاذبه‌های ملکوتی را پدید آورده‌اند:

حضرت علی‌بن موسی الرضا«ع» در خراسان، خطه شرق کشور

حضرت معصومه«س» در قم و مناطق مرکزی ایران

حضرت شاهچراغ، احمدبن موسی«ع» در خطه فارس و شیراز

کشورمان در سایه این سه خورشید فروزان که فرزندان بلافصل امام معصوم‌اند، فروغی ویژه یافته و آثار و برکات مرقد منورشان، قرن‌هاست که نعمت‌های مادی و معنوی را بر سر و روی این ملت نثار کرده است.

خدا را شکر.

در این نوشته، نگاهی به برکات وجودی حضرت معصومه«س» در تاریخ کشورمان و امت شیعه، از گذشته تاکنون و با نگاهی به آینده، خواهیم داشت.

 

  1. حرم امامان

قم، طبق روایات، حرم اهل‌بیت«ع» و حریم امامان و پناهگاه شیعیان است.

بانویی در آن مدفون است که بارگاهش چون نگینی در این خطه کویری می‌درخشد و حرمش چشمه‌ای پرفیض و کرامت‌جوش است که نه تنها کبوتران بر آسمان مزارش عاشقانه طواف می‌کنند، بلکه پروانگان شیفته علم و معرفت و عرفان، از سراسر ایران، بلکه از کشورهای دیگری همچون حجاز، بحرین، هند، پاکستان، ترکیه، عراق، سوریه، لبنان و کشورهای آفریقایی و آسیایی دور به این وادی نور آمده‌ و توشه معنوی برگرفته و دانش و دین را به ارمغان ‌برده‌اند.

حوزه علمیه قم به برکت مرقد پاک این بانو پدید آمده و دوام یافته و نورافشانی کرده است و می‌کند. ایران ما از «فروغ رضوی» و «عصمت فاطمی» روشن و مطهر است.

این دو برادر و خواهر، یکی از شرق کشور همچون خورشید می‌درخشد و بر ایران بزرگ نور می‌افشاند، دیگری در قلب کشور، از خاستگاه نهضت، مرکزیت حوزه فقاهت و عاصمه تشیع را گرم و پرجنب و جوش و حرکت‌آفرین نگه داشته است.

از زلال فیض این دختر امام و معصومه اهل‌بیت«س»، این شهر کویری طراوت یافته و همواره خرم و شاداب است، و… دلگشا و خردافزا و ایمان‌ساز!

این بانوی جوان، در دانش و کمال، حدیث و فضیلت، ایمان و ثبات قدم و اراده و فداکاری و هجرت، پایگاه و جایگاه بلندی داشت و دل‌های عاشقان عترت را مجذوب خود ساخت. علمای فرزانه و فقیهان بلندمرتبه، به آستان‌بوسی او افتخار می‌کنند و قم به برکت ایشان «قم» شده است.

 

  1. ودیعه اهل‌بیت«ع»

دختر موسی‌بن جعفر«ع» در سال ۲۰۱ هجری چشم از جهان فرو می‌بندد و در تربت قم در قطعه زمینی به نام «بابلان» به خاک سپرده می‌شود تا ودیعه‌ای از آل‌الله«ع» این سرزمین را قداست بخشد و دل‌ها را جذب این آب و خاک کند و مغناطیسی باشد برای جان پاک و روح‌های شیفته حق.

پاره‌ای از تن اهل‌بیت«ع» به ودیعت در این شهر مدفون می‌شود تا نشانی از عشق و ولای این سرزمین و مردمانش به خاندان عصمت باشد. این شهر کویری از آن پس تبدیل به بوستان علم و گلشن فقاهت می‌شود و ناشر علوم اهل‌بیت«ع» و لبّ لباب قرآن و حدیث.

اگر شکوفه «حوزه علمیه» بر این شاخه جدا افتاده از اهل‌بیت«ع» می‌روید، برای نشاط‌بخشی به مکتب و مرام خاندان رسول«ص» است تا بشریت هم از نشاط مکتب، نشاط و حیات یابند.

پس گزاف نیست اگر حضرت معصومه«س» را با شأن و شرافت و پیوندی که با شجره طیبه و کانون علم و فضیلت و کمال دارد، «فاطمه ثانی» بدانیم.

 

  1. مرکزیت شیعه

قم از دیرباز و از زمان امامان، مرکز شیعه بوده و چهره‌های برجسته‌ای از راویان و عالمان، از این شهر برخاسته، یا در این شهر زیسته‌اند.

مرقد مقدس آن بانوی نور که به توصیه ائمه معصومین«ع» مزار شیعه شده، بر رونق و موقعیت و جاذبه معنوی این شهر افزوده است. به‌تدریج، کتابخانه‌ها، مدارس دینی و بالاخره در سال ۱۳۱۰ هجری «حوزه علمیه قم» به دست مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی تأسیس و احیا می‌شود و این حوزه که پیشتر هم وجود داشت، جانی تازه می‌گیرد. به همین سبب، مرحوم حائری یزدی به «آیت‌الله مؤسس» مشهور می‌شود و فرزانگان بسیاری به این شهر هجرت می‌کنند و بر وجهه و اعتبار و مرکزیت آن، جنبه جهانی می‌بخشند و آفاق را از انوار قم می‌آکنند.

زائران بارگاهش و پروانگان شیفته حرمش از سراسر ایران و کشورهای مختلف می‌آیند تا دل را در کوثر زیارتش صفا بخشند و از علوم اهل‌بیت«ع» بهره گیرند. این حرم مطهر در دوره‌های مختلف بازسازی شده، توسعه یافته تا به صورت کنونی، شکوهمند و آبرومند و پرجاذبه شده است.

اینک قم، تنها یک شهر نیست، یک «فرهنگ» است.

قم، جغرافیا نیست، تاریخ است.

قم یک آبادی نیست، یک تمدن است.

 

  1. بُعد بین‌الملل

عظمت و شکوه این شهر و حریم و حرم، ریشه در باورهای مقدس مسلمانان و دلدادگان عترت دارد.

امروز علاوه بر زائران حرمش، از ده‌ها کشور خارجی، هزاران دلباخته در پی آموختن علم دین و فرهنگ ناب تشیع و میراث عترت، در این شهر به سر می‌برند و در سایه حرم نورانی بانوی کرامت، معارف اسلام و قرآن را می‌آموزند تا مبلغ دین و پیام‌رسان حوزه و نشر دهنده اندیشه‌های انقلابی در اقصی نقاط جهان باشند.

کم نیستند دانش‌آموختگانی که از این حریم و حرم توشه برگرفتند و به کشورهای خود برگشتند و پایه‌گذار حرکت‌های علمی، اصلاحی و انقلابی در جای جای جهان شدند و ندای حق سر دادند. این، تحقق پیشگویی‌های امامان ما در باره قم و  حضرت معصومه«س» است.

امام کاظم«ع» می‌فرماید: «قم،  آشیانه آل محمد و پناهگاه شیعیان آنان است.»(۱)

امام صادق(ع) می‌فرماید: «شیعیان و  دوستداران ما در قم‌اند. عمارت و آبادی در قم زیاد خواهد شد و مردم آهنگ قم می‌کنند و در آن گِرد می‌آیند، به‌طوری که نهر مخصوص، در میان شهرستان قرار می‌گیرد.»(۲) (توسعه مدنی و جغرافیایی)

نیز آن حضرت می‌فرماید: «بزودی کوفه از مؤمنان خالی می‌شود و علم از آن جمع می‌شود. همان ‌طور که مار در لانه‌اش جمع می‌شود. سپس علم و دانش در شهری که به آن «قم» می‌گویند، ظاهر می‌شود و آنجا مرکز علم و فضیلت می‌شود.»(۳) (مرکزیت علم دین و فقه اهل بیت)

و می‌فرماید: «علم از قم به سایر بلاد در مشرق و مغرب سرازیر خواهد شد و حجت خدا بر مردم تمام می‌گردد، آن‌چنان که احدی بر صفحه زمین باقی نخواهد ماند که دین به او نرسیده باشد.»(۴)

آیا اینها جز تحقق همان پیشگویی‌های معصومین«ع» است؟

 

  1. خاستگاه انقلاب

در انقلاب اسلامی در عصر حاضر نیز ندای «قم» بود که بر رواق تاریخ معاصر انعکاس یافت. «۱۹ دی» بارقه‌ای از دل پرالتهاب ساکنان شهر کریمه اهل‌بیت«س» بود که درخشید و همه جای ایران را گرفت و به آفاق جهان معاصر دامن کشید و آن «موج خون» به ساحل پیروزی رسید.

شرح این موضوع در این مختصر نمی‌گنجد.

ایران با نیروی «الله اکبر» روی پای خود ایستاد. ایران «قائم» شد و قم به ثمر «قیام» نشست. در دهه فجر، نوری که از این شهر اهل‌بیت«ع» درخشیده بود، جهانگیر شد. پیروزی «فتوا» و «مرجعیت» را جشن گرفتیم. اینها همه از جوشش چشمه کویر و عصمت قم، حضرت معصومه«س» بود که به برکت مزار او هنوز هم فقه و فلسفه و حدیث و قرآن و ایمان و انقلاب، از این شهر به آفاق گیتی دامن‌گستر است.

سلسله‌ای نورانی از قبور علمای دین و شهدای نهضت و فرزانگان، در جوار حرم کریمه می‌درخشد. عالمان و شهیدانی همچون آیات عظام حائری یزدی، خوانساری، صدر، علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید مدنی، گلپایگانی، اراکی، بهاءالدینی، بهجت، بروجردی، شیخ فضل‌الله نوری، شهید قدوسی و… ده‌ها فرهیخته دیگر که هر کدام، سر بر آستان این بانو نهاده‌اند و خاک کف پای زائرانش گشته‌اند. روحشان شاد.

 

  1. چشم‌انداز آینده

اینک شهر قم، بعد بین‌المللی یافته؛ قطب فقاهت و علوم قرآنی و حدیثی و اخلاق و عرفان و خاستگاه انقلاب و پیشتاز در حرکت‌های نوین انقلابی و الگویی الهام‌بخش شده است.

ولی نباید به افتخارات گذشته بسنده کرد. ظرفیت قم برای نورافشانی و هدایتگری و الگو شدن در عرصه‌های مختلف بسی بالاست.

قم یک شهر زیارتی است. باید به جاذبه گردشگری مذهبی آن افزود و امکانات درخور این شهر را فراهم کرد تا در کنار اقامت بیشتر زائران و مسافران از بلاد مختلف، بعد اقتصادی این شهر هم تقویت شود.

قم شهری علمی است. تولیدات علمی، نرم‌افزارها، کتاب، مجلات و آثار هنری این شهر باید به‌سهولت در همه جا پخش شوند. اطلاع‌رسانی در باره حجم عظیم تولیدات علمی، دینی این شهر می‌تواند چرخه ارتباط و تهیه و استفاده از آن را سرعت بخشد. در این عرصه از زمان عقبیم و کارهای ناکرده بسیارند.

زائرانی که به عشق حضرت معصومه«س» از هند، پاکستان و کشورهای عربی و آسیایی به این شهر می‌آیند، باید از نظر تبلیغات دینی و دستاوردهای معرفتی تغذیه شوند. این مهم می‌طلبد که در قم و مجموعه آستان مقدس و حوزه، نیروها و امکانات و کادر قوی و مجهز برای این پاسخگویی وجود داشته باشد تا نقش تبلیغی این شهر درخشان‌تر شود.

امروز قم، در کانون توجه جهانیان است. به‌ویژه حضور مراجع تقلید و حوزه علمیه در این شهر، جهانیان را نسبت به آنچه در آن می‌گذرد، حساس کرده است و سخن حوزه و قم در سطح جهان بازتاب سریع و اثرگذاری دارد.

بیداری و به روز بودن، تحرک و شتاب، غنای محتوایی، ظرافت بیان، قوت اطلاع‌رسانی و نیروهای فعال و کارآمد، می‌تواند شعاع برکات وجودی حضرت معصومه«س» و حرم مطهرش را در مقیاسی وسیع‌تر افزایش دهد. اینجاست که نقش مبلغان زبان‌دان و جهان‌شناس و آشنا به نیازها و اولویت‌ها روشن می‌شود. اگر قم برای جهانیان، آن‌ گونه که باید شناخته شده نیست، باید آن را شناساند.

شخصیت حضرت معصومه«س» و مشی و مرام اهل‌بیت«ع» باید بیشتر و بهتر معرفی شود. مرجعیت حوزه و علمای دین باید در مورد خط صحیح دین و قرآن برجسته‌تر شود. اگر امامان، قم و مردم قم را «حجت» برای مردم دیگر بیان کرده‌اند، این «حجیّت» باید در عمل اثبات شود.

اگر امام رضا«ع» فرمود: «بهشت هشت در دارد (یک در، یا) سه در از درهای بهشت برای اهل قم است.»(۵) باید این درها به وسیله علم و دینداری و هدایتگری و بصیرت، به روی قمی‌ها و مرتبطین با این شهر گشوده ‌شوند و بستر ورود به این مدینه، از این در و درگاه فراهم آید.

اگر در روایات است که، «لولا القمیّون لضاع الدین؛(۶) اگر قمی‌ها نبودند، دین تباه می‌شد» آگاهان این شهر و دیار و عالمان و اندیشمندان فرزانه، باید با بدعت‌ستیزی و مقابله با خرافه‌گرایی، به این نقش مهم در صیانت از باورهای دینی اقدام کنند و جلوی مذهب‌سازان منحرف و وابسته را بگیرند.

این عاصمه و این حرم ظرفیت‌های فراوانی دارند که در پرتو آنها دامنه تأثیرگذاری فرهنگی و دینی قم افزایش می‌یابد و برکات وجودی حضرت معصومه«س» که مدفن پاکش در این دیار است، گسترده‌تر می‌شود.

آنچه گفته شد تنها نمی از یمی بود؛ باشد که شاهد شکوفایی بیشتر گل‌های این حرم باشیم.

دنیا، تشنه عطر محمدی«ص» است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۴٫

۲- همان، ص ۲۱۵٫

۳- همان، ص ۲۱۳٫

۴- همان، ص ۲۱۳٫

۵- همان، ص ۲۲۸ و ۲۱۶٫

۶- همان، ص ۲۱۷٫

03ژانویه/21

آموزش مجازی فرزندان، آسیب‌ها و راهکارها

در سال ۱۳۹۶ در چهار محال و بختیاری پژوهشی در باره آموزش باورهای دینی ۸۲ تن از والدین به فرزندان ۷ تا ۱۲ ساله‌شان از طریق پرسش‌نامه گلاک و استارک انجام و سپس یک دوره‌ آموزش مجازی به مدت شش ماه برگزار شد. بعد از این دوره، مجدداً این پژوهش از طریق پرسش‌نامه باورهای دینی اجرا شد. نتیجه جالب بود. آموزش مجازی روی سه بُعد مؤلفه‌های نگرش و اعتقادات دینی، آشنایی با احکام و اطلاعات دینی، اخلاق و آداب و تجارب دینی اثر گذاشته بود، ولی روی یک بُعد، یعنی  انجام واجبات و ترک محرمات هیچ تأثیری نگذاشته بود.(۱)

آموزش مجازی همواره موافقان و مخالفانی داشته است. طبعاً موافقان بر مزایا و مخالفان بر معایب آن تأکید دارند. این روزها که بیماری کرونا مشکلات زیادی را برای انسان‌ها به وجود آورده است، گسترش آموزش مجازی امری اجتناب‌ناپذیر است. بسیاری از والدین و فعالان فرهنگی نگران گسترش آسیب‌های ناشی از این آموزش‌ها هستند. در این نوشتار مهم‌ترین آسیب‌ها و راه‌های پیشگیری و مقابله با‌ آنها را ارائه می‌دهیم. این آسیب‌ها  ممکن است در رابطه فرزندان ما با خود، رابطه آنها با خدا و رابطه آنها با ما و دیگران تأثیر منفی بگذارد.

الف) آسیب‌های فردی

نخستین نگرانی در استفاده نامناسب از فضای مجازی در پی استفاده از آموزش‌های مجازی در زندگی فردی شخص خود را نشان می‌دهد:

 

۱. اعتیاد به فضای مجازی

پژوهش‌ها حاکی از آنند که جوانان در ایران ۳۵% به دنبال چت، ۲۸% بازی اینترنتی، ۳۰% پست الکترونیکی و ۲۵% به دنبال جستجوی مطالب هستند. اگر فردی نتواند یک ماه دوری از اینترنت را تحمل کند، در معرض اعتیاد به این فضاست. استفاده غیر کاری و غیر ضروری از فضای سایبری بر اساس معیار سازمان بهداشت جهانی اگر در هفته بیش از ۱۴ ساعت شود، فرد معتاد به این فضاست. بر اساس تحقیقات ۳۸% از جوانان ما ـ دختران بیش از پسران ـ در معرض این اعتیاد هستند.(۲)

تمام نشانه‌های اعتیاد به مواد در اعتیادهای رفتاری از جمله اعتیاد به فضای مجازی وجود دارد. کاهش سطح مسئولیت‌پذیری و غفلت از برنامه‌های آموزشی و پژوهشی از آن جمله است.

 

۲٫ اتلاف وقت

در سال ۱۳۹۶ در مشهد روی ۲۲۰ نفر از جوانان که بیشتر آنها ۲ تا ۳ ساعت از فضای مجازی ـ ۷۶% برای تفریح و سرگرمی ـ استفاده می‌کردند، پژوهشی انجام شد. درست است که آموزش مجازی نوعی استفاده مفید از اینترنت محسوب می‌شود؛ ولی ممکن است فرد را به این فضا وابسته کند، به‌طوری که زمان زیادی را مشغول آن باشد.

ب) آسیب‌های معنوی

۱٫ دسترسی به منابع غیر اخلاقی

۱۰ تا ۳۰ درصد نوجوانان به‌طور تصادفی با هرزه‌نگاری در اینترنت مواجه می‌شوند. نوجوانان ۱۲-۱۷ ساله بیشترین قربانیان هرزه‌نگاری یعنی فعالیتی هستند که ایالات متحده آمریکا سالانه ۸ درصد از فعالیت‌های تجاری خود به مبلغ ۱۸ میلیارد دلار را به آن اختصاص می‌دهد.

پژوهش‌های دانشگاه تورنتو نشان می‌‌دهد کودکان بیشتر بعد از ظهرها و نوجوانان و جوانان بیشتر ساعات پایانی شب را برای استفاده از این فضاها انتخاب می‌کنند. هرچه اشتیاق فرد برای بازدید از سایت‌های غیر اخلاقی بیشتر باشد، گرایش به ساعت‌های پس از نیمه شب هم بیشتر است. بلوغ زودرس، مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتن، آسیب‌های روحی و انحرافات اخلاقی بخشی از آسیب‌های هرزه‌نگاری برای فرزندان است.

 

۲٫ تضعیف باورهای دینی

تنوع ادیان و مذاهب و گروه‌های فکری در فضای مجازی احتمال القای شبهه به فرزندان ما را  بیشتر می‌کند. پژوهش دیگری که در سال ۱۳۹۶ در مشهد انجام شد به‌خوبی این مهم را تأیید می‌کند. نباتی و خدیوی رفوگر میزان دینداری جوانان ۱۸-۲۹ ساله را مورد سنجش قرار دادند و با بررسی میزان استفاده آنان از رسانه‌های جدید ارتباطی مانند لاین، تلگرام، فیسبوک و اینستاگرام رابطه معکوس بین این دو را به دست آوردند. جالب این بود که هرچه سرعت ارتباط اینترنتی بالاتر بود، اعتقادات و اخلاقیات کاهش بیشتری پیدا می‌کرد. هرچه زمان استفاده از اینترنت بیشتر بود، ضعف در بُعد شریعت هم مشهودتر بود. در مجموع ۲۶% از دینداری آزمودنی‌ها وابسته به استفاده از فضای مجازی و رسانه‌های ارتباطی بود.(۳)

ج) آسیب‌های خانوادگی و اجتماعی

۱٫ انزوای اجتماعی

شاندرز(۴) در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که استفاده زیاد از اینترنت مساوی است با پیوند ضعیف اجتماعی و برعکس استفاده کم از اینترنت همراه است با ارتباط بیشتر با پدر و مادر و دوستان. گرچه افرادی که مهارت‌های ارتباطی کمتری دارند بیشتر به سراغ دوست‌یابی‌های مجازی می‌روند، ولی به‌طور متقابل استفاده زیاد از فضای مجازی هم در کاهش ارتباطات اجتماعی مؤثر است.(۵)

 

۲٫ کاهش ارتباطات خانوادگی

پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهند که استفاده نوجوانان از اینترنت زمانی را که آنها با خانواده سپری می‌کنند، کاهش می‌دهد.  بیشترین اثر در کاهش ارتباطات خانوادگی وقتی است که نوجوان برای بازی‌های آنلاین صرف می‌کند. وقتی که فرد برای ارتباط با دوستانش از اینترنت استفاده می‌کند، زمانی که صرف ارتباط خانوادگی می‌کند کاهش می‌یابد، ولی زمانی که برای کارهای درسی از فضای مجازی استفاده می‌کند، تأثیر زیادی در زمانی که صرف خانواده می‌شود، ندارد.(۶)

 

۳٫ تغییر الگوی تعامل بین والدین و فرزندان

فضای مجازی و تکنولوژی‌های نوین توازن قدرت را در خانواده تا حدودی به هم زده است. ما با نسلی مواجهیم که از کودکی با این تکنولوژی بزرگ می‌شود و رفته رفته اطلاعات و تسلط بیشتری نسبت به نسل حاضر می‌یابد. نوجوان در بسیاری از خانواده‌ها متخصص امور رایانه و فضای مجازی می‌شود و بقیه باید از او کمک فنی بگیرند. این مهارت، زمینه را برای دور زدن والدین بیشتر می‌کند و امکان نظارت را کاهش می‌دهد. رایانه و امکاناتی از این قبیل  در انحصار او در می‌آیند و سایر اعضای خانواده باید با او هماهنگ شوند.

همه این آسیب‌ها نشانه خطیر بودن مسئله فضای مجازی هستند. این واقعیت قابل حذف یا انکاری نیست و باید به جای تقابل با آن، با آن تعامل کرد. راهکارهایی که ارائه می‌شوند به مسئولان و مربیان و والدین کمک می‌کنند تا بتوانند استفاده از فضای مجازی به‌ویژه برای آموزش فرزندان را بهتر مدیریت کنند.

د) راهکارهای فردی

۱٫ کمک به هویت‌یابی فرزندان

یکی از عوامل اعتیاد به فضای مجازی بی‌هویتی است. فرزندان والدینی که از ابتدا برای آینده فرزندان خود ارزش قائلند و با آنها در این مورد تعامل سازنده دارند، کمتر به انواع اعتیادها مبتلا می‌شوند. شناخت هدف و معنا در زندگی، برای مقابله با اعتیادهای رفتاری امری ضروری است. به فرزند خود ارزش بدهید و کرامت نفس او را بالا ببرید. برایش احترام قائل باشید و از توانایی‌هایش به اندازه تعریف کنید. به جای سرزنش کردن او، تشویق و تحسین را در برنامه خود قرار دهید.

 

۲٫ مهارت مدیریت زمان

تحقیقات نشان می‌دهند که اگر فرد محاسبه میزان کالری‌های مصرفی خود در روز را شروع کند، وزنش خود به خود کم می‌شود. برای مقابله با استفاده نابجا و بیش از حد از فضای مجازی، زمان استفاده فرزندتان از فضای مجازی را محاسبه کنید. نرم‌افزارهایی نیز در این زمینه وجود دارند. سعی کنید به کمک خود او به‌تدریج زمان غیر ضروری استفاده از فضای مجازی را کاهش دهید. این برنامه باید واقع‌بینانه و جامع باشد. در این زمینه از کتاب‌های مهارتی استفاده کنید.(۷)

 

۳٫ تنظیم خواب

یکی از اموری که به نظم زندگی کمک می‌کند تنظیم خواب است. به هیچ وجه در شرایط عادی اجازه ندهید فرزند شما حتی به بهانه درس خواندن تا دیر وقت بیدار باشد. خواب زودهنگام و با کیفیت در پیشرفت تحصیلی و سلامت جسمی و روحی فرزند شما نقش مهمی دارد. ساعات اولیه صبح و ساعات پایانی روز زمان‌های خوبی برای خوابیدن نیستند.(۸)

۴٫ جایگزین مثبت

از آنجا که بسیاری فضای مجازی را ابزار سرگرمی می‌دانند، لازم است جایگزین‌های مناسبی برای سرگرمی فرزندانمان داشته باشیم. ورزش‌های جذاب یکی از بهترین جایگزین‌ها هستند. بازی‌های گروهی، برنامه‌های خلاقانه و استفاده از دیگر ابزارهای سرگرمی به کاهش استفاده افراطی از فضای مجازی کمک می‌کنند.

 

ه) راهکارهای معنوی

۱٫ انس با مسجد و اماکن زیارتی

برای اینکه به بیماری کرونا مبتلا نشویم یکی از راه‌ها تقویت سیستم ایمنی بدن است. برای مبتلا نشدن به ویروس فضای مجازی، آن هم به صورت منفی، لازم است سیستم ایمنی دینی فرزندانمان را تقویت کنیم. هرچه ارتباط ما با خدا و مسجد و حسینیه و اماکن زیارتی ـ البته با حفظ پروتکل‌های بهداشتی ـ‌ بیشتر باشد، مصونیت ما نیز بیشتر خواهد بود. تنفس در این فضاها بسیاری از مسمومیت‌ها را می‌زداید. در این بین بر نماز و توسل به اهل‌بیت«ع» و شرکت در روضه‌ها تأکید می‌کنیم.

 

۲٫ دوری از شبهات

حتی پزشکان حاذق نیز خود را چندان در معرض ویروس کرونا قرار نمی‌دهند، زیرا در معرض بودن احتمال ابتلا را بالا می‌برد. اگر فرزند ما دائماً در معرض شبهات اعتقادی باشد، احتمال ضعیف شدن باورهایش بیشتر می‌شود. اجازه ندهیم فرزندمان با افراد یا محتواهای شبهه‌افکن در این فضا ارتباط بگیرد و اگر اتفاقاً شبه‌ای القا شد به‌سرعت در پی دادن پاسخ قانع‌کننده و رفع شبهه برآییم. مطالعه، تفکر و پرسش از متخصصان راه حل شبهات است. فرهنگ اندیشه و مطالعه را در بین فرزندان خود تقویت کنید. خود تان کتاب بخوانید، آن هم نه در فضای مجازی، بلکه به صورت حقیقی تا بهترین الگو برای فرزندان خود باشید. به عنوان هدیه برایش کتاب‌های مفید و جذاب بخرید.

و) راهکارهای خانوادگی و اجتماعی

۱٫ افزایش ارتباطات بیرونی

تلاش کنیدبر  ارتباطات واقعی فرزندان خود  بیفزایید. اگر هم از فضای مجازی برای یافتن محیط‌های سالم استفاده می‌کند، باید این را به دوستی‌ها و روابط واقعی سالم برسانید.(۹) گروه‌های فرهنگی و دینی مطمئن را بیابید و احساس هویت گروهی را در فرزند خود تقویت کنید.

 

۲٫ تنبیه و تشویق

از خود فرزندان بخواهیم تعیین کنند که در صورت تخلف از قوانینی که برای استفاده از فضای مجازی برایشان گذاشته‌ایم، آنها را از چه چیزهائی محروم کنیم و در صورت تخلف با جدیت آنها را اجرا و در صورت انجام قوانین تشویقشان کنیم.

 

۳٫ به‌روز بودن والدین

برای اینکه والدین بتوانند نظارت کافی برای اجرای این راهکارها داشته باشند، لازم است که همواره خود را به روز نگه دارند و اطلاعاتشان را در باره فضای مجازی و تکنولوژی ارتقا دهند. این مهارت از شکاف بین نسلی نیز جلوگیری می‌کند.

 

۴٫ استفاده از سیم‌کارت آموزشی

یکی از بهترین راه‌های امنیت کشور کنترل مرزهای آن است. اینترنت دهکده‌ای بی‌مرز و بدون حساب و کتاب است. تا اینترنت ملی راه‌اندازی نشود، ما کنترلی روی مرزهای فرهنگی خانواده‌ها نخواهیم داشت تا از آسیب‌های گفته شده پیشگیری کنیم. تا آن زمان برای فرزندان خود از سیم‌کارت‌های آموزشی که دسترسی کنترل‌ شده دارد‌، استفاده کنید. لزومی ندارد فرزند ما تا به سن استقلال و اواخر نوجوانی نرسیده است تلفن هوشمند و یا تبلت مستقل که نظارت بر آن دشوار است، داشته باشد.

و سخن آخر

در برخورد با فضای مجازی نه باید افراط کرد، نه تفریط. فضای مجازی تیغ دو لبه‌ای است که استفاده مناسب از آن باعث شکوفایی توانایی‌ها و استفاده نامناسب از آن به تعبیر مقام معظم رهبری، مسلخ برخی از جوانان است. با برخورد واقع‌بینانه با فضای سایبری و از جمله آموزش مجازی و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه می‌توان به تعلیم و تربیت مناسب‌تر نسل آینده که نیازمند یاری ماست، کمک کرد. در اینجا ما هفت آسیب و ده راهکار ذکر شدند. یعنی هر چند استفاده نامناسب از فضای مجازی بیشتر است، ولی ظرفیت‌های مثبتش بسی بیش از ابعاد منفی آن است. کسی چه می‌داند شاید کرونا باعث این شود برخی از شیوه‌های آموزشی ما مورد بازنگری قرار گیرند و برای رشد خود و فرزندانمان، بهتر از گذشته از تکنولوژی استفاده کنیم.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- هادی جعفریان و حسام‌الدین مؤیدیان، اثربخشی آموزش مجازی بر تربیت باورهای دینی کودکان، Pure life, Vol.5 No.16.  (Rajab 1440. Esfand 1397, March 2019), p.25-46.

۲- فائزه کرمشایی و دیگران، بررسی اعتیاد به اینترنت و فضاهای مجازی در بین جوانان و نوجوانان، همایش ملی صنایع فرهنگی و نقش آن در توسعه پایدار،‌ دانشگاه آزاد اسلامی، واحد کرمانشاه، اسفند ۱۳۹۰٫

۳- علی نباتی و غلام‌رضا خدیوی رفوگر، بررسی ارتباط میزان استفاده از رسانه‌های ارتباطی (لاین، تلگرام، فیسببوک، اینستاگرام) و میزان دینداری جوانان ۱۸-۲۹ سال شهر مشهد، Pure life, Vol.5. No.16 (Rajab 1440. Esfand 1397, March 2019), p.165-193.

۴- Chanders.

۵- شجاعت ‌علی و محمد نظیر عرفانی، آسیب‌‌شناسی فضای مجازی در تعلیم و تربیت کودکان، Pure life, Vol.5. No.16.  (Rajab 1440. Esfand 1397, March 2019), p.54

۶- همان، ص۵۶٫

۷- محسن خیری، جدول مدیریت کیفی زمان؛ خط هشت، ۱۳۹۵؛ جواد پرویزی، زمان را نگه دارید؛ مؤسسه امام خمینی، ۱۳۹۵؛ محمدحسین قدیری، مهارت برنامه‌ریزی، ذوی القربی، ۱۳۹۰٫

۸- ر. ک: جواد ترکاشوند، به خواب شیرین بروید، مؤسسه امام خمینی، ۱۳۹۱٫

۹- شجاعت ‌علی و محمد نظیر عرفانی، آسیب‌‌شناسی فضای مجازی در تعلیم و تربیت کودکان، Pure life, Vol.5. No.16.  (Rajab 1440. Esfand 1397, March 2019), p.47-64

03ژانویه/21

از نظافت و آراستگی خود و خانه، غافل نشویم

مقدمه: در ادامۀ مبحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» که در شماره‌های پیشین تقدیم شدند، در گام شانزدهم از این بحث، با استناد به توصیه‌ها و تاکیدات ائمه معصومین«ع» به ضرورت و لزوم «نظافت و آراستگی فردی و اجتماعی»،  می‌پردازیم:

 

نمی‌شود تنت مثل آب چشمه، پاک نباشد و ادّعا کنی روح زلالی داری

از حساسیت‌های همه انسان‌ها، اعم از مرد و چه زن، حساسیت نسبت به نظافت است. رعایت نظافت ظاهری، از شرایط دینداری ‌است.  امام رضا«ع» فرمود: «پاکیزگی، از اخلاق انبیاست»(۱)

در معارف دینی، نظافت از ابعاد مختلفی بررسی و در مورد همه آنها توصیه شده است:

 

الف) نظافت تن

بدبو بودن بدن، موجب بی‌‌میلی همسر می‌شود. به همین دلیل، شستشوی بدن برای از بین بردن بوی نامطبوعی که حاصل عرق کردن است، تأثیر به‌سزایی در تمایل زن و شوهر نسبت به یکدیگر دارد.

امیرمؤمنان علی«ع» فرمود:

«خودتان را به وسیلۀ آب از بوی نامطبوعی که مایۀ آزار دیگران است، پاکیزه سازید و به خودتان برسید؛ زیرا خداوند عزّوجلّ از بنده پَلشت و لاقیدی که هر کسی که با او می‌نشیند، از وی بیزار می‌شود، نفرت دارد.»(۲)

یکی از مصادیق نظافت بدن، زدودن موهای زاید است. رسول خدا «ص» فرمود: «کسی از شما سبیل و موی عانه و زیر بغل خود را بلند نگذارد.» (۳) این کار، علاوه بر اینکه بوی نامطلوب بدن را از بین می‌برد، از اعمال مستحب است و در روایات ما، تأکید فراوانی نسبت به آن شده است. در سیرۀ بزرگان دین ما آمده که گاهی این بزرگواران، فقط برای زدودن موهای زاید به حمام می‌رفتند. امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: «زایل کردن موی زیر بغل، بوی بد نامطلوب را از بین می‌برد و مایه پاکیزگی می‌شود و همچنین از سنت‌هایی است که خداوند به انسان پاکیزه، حضرت محمد«ص» امر فرموده است.»(۴)

 

ب) نظافت لباس

پاکیزگی لباس هم مانند تمیز بودن تن در روابط زن و شوهر مؤثر است. پس نباید به نظافت بدن بسنده کرد. در صدر اسلام، کسانی که به نظافت لباس خود اهمیت نمی‌دادند، مورد سرزنش رسول خدا «ص» قرار می‌گرفتند.

جابربن عبدالله می‌گوید: «رسول خدا «ص» نزد ما آمدند و چشمشان به مردی افتاد که موهایش ژولیده و در هم بود. فرمودند: «آیا این مرد چیزی پیدا نکرد که با آن موهای خود را مرتب کند؟». مردی دیگری را دیدند که لباس‌هایی چرکین به تن داشت. فرمودند: «آیا این مرد آبی پیدا نکرد که لباسش را با آن بشوید؟»(۵)

علاوه بر تأثیری که نظافت لباس روی روابط ما با همسرمان دارد، توجه به این مطلب، موجب شادابی روح نیز می‌شود. امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «لباس پاکیزه، غم و اندوه را از بین می‌برد و موجب پاکیزگی نماز است.(۶)

 

ج) نظافت دهان و دندان

نظافت دهان و دندان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است تا حدی که شخص بی‌توجه به آن، مورد سرزنش قرار گرفته است.

رسول خدا «ص» فرمودند: «چرا شما را در حالی می‌بینم که دندان‌هایتان، زرد شده؟ شما را چه شده است که مسواک نمی‌زنید؟» (۷)

امام صادق«ع» فرمود: «مسواک کردن، از اخلاق انبیاست»(۸)

امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «دو رکعت نماز با مسواک از هفتاد رکعت نماز بدون مسواک، برتر است.»(۹)

و نیز : «مسواک زدن، موجب پاکیزگی دهان و مایۀ خشنودی پروردگار است.»(۱۰)

رسول خدا «ص» فرمود: «جبرئیل«ع» همواره مرا به مسواک زدن توصیه می‌کرد، چندان که گمان کردم به‌زودی این کار را واجب خواهد کرد.»(۱۱)

بوی بدی که از دهان به جهت تنبلی در زدن مسواک به مشام می‌رسد، در ارتباط صمیمانه میان زن و شوهر تأثیر منفی می‌گذارد. رعایت نظافت سبب تمایل همسر به ارتباط می‌شود و از این ارتباط لذت می‌برد.

البته بوی بد دهان بسیاری از افراد در اثر بیماری است. این افراد باید به پزشک مراجعه کنند؛ امّا متأسفانه در موارد بسیاری این افراد، توجهی به بیماری خود ندارند و به دنبال درمان آن نمی‌روند.

 

د) نظافت خانه

ظاهر خانه در نشاط و شادابی روحیه انسان، بسیار مؤثّر است. خانه کثیف و در هم ریخته، روان انسان را کسل می‌کند. اسلام، در کنار نظافت خود، اهمیت ویژه‌ای به نظافت خانه داده و به ابعاد مختلف آن، مثل جارو کردن خانه و جلوی درِ خانه و پاک کردن در و دیوار خانه از تارهای عنکبوت پرداخته است.

امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «خانه‌های خود را از تار عنکبوت، تمیز کنید؛ زیرا باقی گذاشتن آن در خانه، فقر می‌آورد.»(۱۲)

 

هـ) آراستگی

ممکن است کسی تمیز باشد؛ امّا آراسته نباشد. آراستن یعنی افزودن به زیبایی ظاهری. دوست داشتن زیبایی، امری فطری است که خداوند هم آن را دوست دارد و تمایل به آن را در وجود ما نیز قرار داده است.(۱۳)

پیامبر خدا «ص» وقتی می‌خواستند از خانه بیرون بروند، به آئینه نگاه و موهایشان را صاف می‌کردند و شانه می‌زدند. گاهی در آب می‌نگریستند و موهایشان را مرتب می‌کردند. ایشان خود را برای اصحاب هم زیبا می‌کردند، چه رسد به خانواده‌شان‌.(۱۴)

آراستن خویشتن نیز یکی از صفات مؤمنان برشمرده شده و علاوه بر آن به آراستن خانه نیز توصیه شده است.

امام صادق«ع» فرمود: «خداوند زیبایی و خودآرایی را دوست دارد و بینوایی و تظاهر به فقر را ناخوش می‌دارد. هرگاه خداوند به بنده‌ای نعمتی دهد، دوست دارد اثر آن را در او ببیند.» پرسیده شد: «چگونه؟» فرمود: «لباس تمیز بپوشد، خود را خوشبو کند، خانه‌اش را گچ‌کاری کند و جلوی در حیاط خود را جارو بزند.»(۱۵)

مردان و زنان دوست دارند همسران خود را در شکل و صورت آراسته ببینند. به همین دلیل هم اسلام، آراستگی انسان برای همسرش را به منزلۀ یک حق، توصیه کرده(۱۶) و علاوه بر نظافت، نسبت به آراستگی افراد نیز حساسیت نشان داده است.

آراستگی، یکی از عوامل افزایش محبّت میان زن و شوهر است. علاوه بر این، آراستن زن و شوهر برای هم موجب مصونیت حریم عفاف در هر دو خواهد شد.(۱۷)

برخی از مردها فکر می‌کنند که زن‌ها توجه چندانی به آراستگی شوهرشان ندارند و فقط این مردها هستند که نسبت به آراستگی همسرشان حساسند؛ در حالی که چنین تصوری کاملاً اشتباه است. زن‌ها هم مانند مردان به آراستگی همسرشان علاقه‌مندند.

حسن بن جَهم می‌گوید: به امام رضا «ع» گفتم: «چطور خضاب کرده‌اید!» فرمود: «آری، با حنا و کَتم(۱۸). آیا نمی‌دانی که در این کار، پاداش هست؟ زنان دوست دارند تو را همان طور ببینند که تو دوست داری آنها را ببینی، یعنی آراسته. همانا زنان از عفت‌ورزی به سوی فجور ‌رفته‌اند و این هم نبوده مگر به این دلیل که همسرانشان کم به خود می‌رسیدند.»(۱۹)

اسلام، علاوه بر توصیه‌های کلّی به آراستگی، به صورت جزئی هم به مواردی اشاره کرده است؛ مثل چیدن موهای سبیل و داخل بینی.

رسول خدا «ص» فرمودند: «مقداری از سبیل و موهای بینی خود را بگیرید و به خودتان برسید؛ زیرا این کارها بر زیبایی شما می‌افزاید.»(۲۰) بلند گذاشتن ناخن برای خانم‌ها(۲۱) و آراستن مو(۲۲)

 

مراقب آراستگی‌های حرام باشیم

برخی از آراستگی‌ها حرام است و به جهت رعایت شرط بندگی باید از آنها پرهیز کرد. مثلاً استفاده از طلا و ابریشم برای مردها حرام است.

رسول خدا «ص» در حالی که به طلا و ابریشم اشاره می‌کردند، فرمودند: «این دو بر مردان امّت من حرام است، نه بر زنان.»(۲۳)

همچنین زن‌ها هم نباید زینت‌های خود را به نامحرم نشان دهند.

 

و) خوشبو کردن

خوشبو کردن خویش از توصیه‌های اکید اسلامی است که از اخلاق انبیا معرفی شده و از برجستگی‌های سیرۀ رسول خداست«ص». در معارف اسلامی به خوشبو‌ کردن هر روزه توصیه شده و در صورت ناتوانی، حداقل هفته‌ای یک بار باید خود را خوشبو کرد.

امام رضا «ع» فرمود:

«خوشبو کردن از اخلاق انبیاست.»(۲۴) و امام موسی کاظم«ع» فرمود: «شایسته نیست که مرد، خو‌بو کردن را هر روز رها کند. اگر به صورت روزانه برایش ممکن نبود، یک روز در میان و اگر این هم ممکن نبود، در هر جمعه خود را معطر کند و این را دیگر رها نکند.»(۲۵)

بوی خوش از اموری است که جنسیت نمی‌شناسد. زن و مرد، بوی خوش را دوست دارند و از بوی بد گریزانند. فعالیت‌های مختلف در طول روز، در خانه و بیرون از خانه، موجب می‌شود که بدن ما عرق و در بدن ما تولید بوی بد ‌کند. در بحث نظافت تن گفتیم که باید با شستشو، بوی بد را از بین برد؛ امّا بدبو نبودن کافی نیست، انسان باید خوشبو‌ باشد. خوشبویی در اشتیاق همسر برای ارتباط مؤثّر است.

 

چند نکته در بارۀ عطر

  1. در انتخاب عطر حتماً سلیقۀ همسرتان را جویا شوید و از عطری استفاده کنید که او دوست دارد. ممکن است همسرتان نسبت به عطر خاصی حساسیت داشته باشد و او را بیازارد. به هیچ وجه از چنین عطری استفاده نکنید؛ چون در روابط عاطفی شما تأثیر سوء خواهد داشت.
  2. تنوع عطر هم می‌تواند در جذابیت بوها و تکراری نشدن آنها مؤثّر باشد. تا حد امکان، چند نوع عطر داشته باشید و به صورت متنوع از آنها استفاده کنید.
  3. برخی از افراد، نسبت به عطر، حساسیت دارند و با بوییدن عطر، سر درد یا دچار عطسه‌های پشت سر هم می‌شوند. اگر همسرتان از جمله این افراد است، اوّلاً از عطر استفاده نکنید، ثانیاً اگر نسبت به گلاب، حساسیت ندارد، برای خوشبو کردن خود از آن استفاده کنید، ثالثاً اگر نسبت به گلاب هم حساس است، تلاش کنید هیچ گاه بدبو نباشید. با یک حمّم مختصر و کوتاه هم می‌توان بوی بد را از خود دور کرد.

۴- خوشبو بودن خانه هم اهمیت دارد؛ به‌ویژه اگر عواملی از قبیل بوی فاضلاب موجب بدبویی خانه شده باشد.(۲۶)

 

خوشبو کردن زنان برای مردان نامحرم

هر اندازه خوشبو کردن زن برای همسرش امر خوبی معرفی شده، در نگاه اسلام، خوشبو‌ کردن زن برای نامحرمان بسیار زشت و ناپسند است تا جایی که چنین زنی مورد لعن قرار گرفته است(۴۰) و نمازهای او نیز مورد پذیرش قرار نخواهند گرفت.

امام صادق«ع» از قول پیامبر خدا «ص» فرمود: «هر زنی که خود را خوشبو کند و از خانه خارج شود، مورد لعن قرار می‌گیرد تا این که به خانه باز گردد.»(۲۷)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. الکافی، ج۵، ص۵۶۷
  2. الخصال، ج۲، ص۶۲۰
  3. بحارالأنوار، ج۷۳، ص۸۸
  4. مکارم الأخلاق، ص۶۰
  5. سنن أبی داوود، ج۲، ص۲۶۱٫
  6. الکافی، ج۶، ص۴۴۴٫
  7. همان، ص۴۹۶
  8. الکافی، ج۶، ص۴۹۵
  9. بحارالأنوار،ج۷۳، ص۱۳۹٫
  10. الکافی، ج۶، ص۴۹۵٫
  11. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۳٫
  12. قرب الإسناد، ص۵۲٫
  13. رسول خدا «ص» فرمودند: «خداوند متعال زیباست و زیبایی را دوست دارد.» (الکافی، ج۶، ص۴۳۸).
  14. مکارم الأخلاق، ص۳۴٫

۱۵٫وسائل الشیعه، ج۵، ص۷٫

  1. امام صادق«ع» فرمود: «زنی خدمت رسول خدا «ص» رسید و گفت: «ای رسول خدا! حقّ مرد بر عهدۀ زن چیست؟» حضرت فرمودند: «بیش از آن است که بتوان آن را در جملاتی بیان کرد.» زن گفت: «برخی از آن را برای من بگوئید.» فرمودند: «باید خودش را با بهترین عطرها خوشبو کند و برای شوهرش، بهترین لباس‌هایش را بپوشد و با بهترین زینت‌هایش خود را بیاراید.» (الکافی، ج۵، ص۵۰۸).
  2. امام موسی کاظم«ع» فرمود: «آراستگی مرد برای همسرش از چیزهایی است که عفّت زن را افزون می‌کند.» (بحار الأنوار، ج۷۶، ص۳۰۷). رسول خدا «ص» فرمود: «لباس‌هایتان را بشویید، موهایتان را اصلاح کنید، مسواک بزنید، خود را بیارایید و نظافت را رعایت کنید که همانا بنی اسرائیل، این‌چنین نکردند و دامان زنانشان به زنا آلوده شد.» (نهج الفصاحه، ص۲۲۶).

۱۸٫«کَتْم»، گیاهی است رنگی که با حنا مخلوط شده و برای رنگ زدن مو از آن استفاده می‌شود. (ر.ک: مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵۰).

  1. مکارم الأخلاق، ص۸۱٫
  2. قرب الإسناد، ص۶۷٫
  3. رسول خدا «ص» به مردان دستور می‌دادند که ناخن‌هایشان را کوتاه کنند و به زن‌ها می‌فرمودند: «ناخن‌هایتان را بلند کنید که برای شما زیباتر است.»(همان، ص۴۹۲).
  4. رسول خدا «ص» فرمودند: «هر کس مو می‌گذارد، باید خوب به آن برسد، و گر نه کوتاهش کند.» (الکافی، ج۶، ص۴۸۵).
  5. مستدرک‏الوسائل، ج۳، ص۲۰۹٫
  6. الکافی، ج۶، ص۵۱۰٫
  7. همان
  8. ما توصیه نمی‌کنیم که با اسپری‌های خوشبو‌ کننده، خانه‌تان را خوشبو کنید؛ زیرا از نظر بهداشتی، سلامت این دسته از خوشبو کننده‌ها زیر سئوال است. «تحقیقات نشان داده انواع خوشبو‌ کننده‌های هوا، دارای مواد سمّی و شیمیایی هستند که برای سلامت بدن، مضرند. به گزارش شیکاگو تریبون، انواع خوشبو‌ کننده‌های هوا و پارچه و لباس دارای مواد شیمیایی و بعضاً سمّی هستند. به همین دلیل توصیه می‌شود در مکان‌های سربسته، به‌خصوص در مورد لباس و اتاق کودک، به‌هیچ‌وجه از خوشبو‌ کننده استفاده نشود…. بررسی‌ها نشان می‌دهند عوارض پوستی و تنفّسی ناشی از مصرف انواع خوشبو‌کننده‌ها به‌طور مداوم بین سی تا پنجاه درصد است.» (به نقل از پایگاه اطّلاع‌رسانی همایش‌های ایران)

گلاب خودمان، خوشبو کنندۀ مطمئن و نشاط‌بخشی است.

۲۷٫ ثواب الأعمال، ص۲۵۹٫

03ژانویه/21

سیره پیامبر(ص) و مفهوم شهر در تمدن اسلامی

اشاره:

تمدن اسلامی از زوایا و ابعاد گوناگون مورد توجه اندیشمندان واقع شده و کتاب‌ها و مقالات بسیاری در این زمینه نوشته شده‌اند. حضور پیامبر اکرم(ص) در مدینه و تشکیل حکومت را باید اقدام عملی ایشان پس از بعثت و دعوت، در جهت تمدن‌سازی اسلامی برشمرد. پیامبر اکرم(ص) با اقبال مناسب مردم یثرب، نخستین اصول و پایه‌های شهر اسلامی را بر پایه سعه صدر، حسن تفاهم، نفی استبداد، مهربانی و همزیستی انسان بنیان نهادند. در هر تمدنی بخش گسترده‌ای از مظاهر جغرافیایی و کالبدی در ارتباط با انسان تحول و تکامل یافته است. تنوع و چگونگی مناظر کالبدی شهری، در رابطه با عوامل گوناگونی چون سطح فرهنگ، بنیه اقتصادی، روش سیاسی حاکم بر جامعه و اصول قابل قبول جامعه و محیط زیست پدیدار می‌شود. از میان عوامل مذکور، اصول اعتقادی و جهان‌بینی از توان و نفوذ بیشتری برخوردار است و به عنوان زیرساخت دیگر نیروها در بسیاری از جاها اثر و مُهرِ خود را بر مناظر کالبدی شهرها می‌نهد که نه تنها چهره بخش پدیده‌هایی چون مساجد، بازارها، زیارتگاه‌ها، مکان‌های عمومی و… را نشان می‌دهند، بلکه در چگونگی روابط و آداب اجتماعی، فرهنگ، شعر، نثر و موسیقی و… نیز مؤثر واقع می‌شود. بی‌تردید جهان‌بینی اسلامی و سیره پیامبر(ص) در ساختن و پرداختن مناظر و ساختار کالبدی تمدن اثر به‌سزایی داشته است که در این مقاله به تحلیل آن پرداخته است.

 

۱٫تمدن شهری در اسلام

تمدن از ریشه‌ «مدن» به معنای اقامت کردن و پیدا کردن اخلاق شهرنشینی(۱) معادل(۲)Civilization  است.(۳) در فرهنگ‌های فارسی نیز تمدن به معنای شهرنشین شدن، به اخلاق و آداب شهریان خوگرفتن، همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعی، اقتصادی، دینی، سیاسی و مانند آن آمده است.(۴)

«ویل دورانت» بر این باور است که تنها تمدن است که انسان را به فکر ایجاد مدینه و شهر می‌اندازد. از یک لحاظ، تمدن با مؤدب بودن و حسن معاشرت یکی می‌شود و این حس معاشرت، خود صفای اخلاقی است که در شهر دست می‌دهد.»(۵) او تمدن را این گونه تعریف می‌کند: «تمدن نظامی است اجتماعی که موجب تسریع دستاوردهای فرهنگی می‌شود و به منظور بهره‌گیری از اندیشه‌ها، آداب و رسوم و هنر، دست به ابداع و خلاقیت می‌زند. نظامی است سیاسی که اخلاق و قانون، آن را سر پا نگه می‌دارند و نظامی است اقتصادی که با تداوم تولید، پایدار می‌ماند.(۶)

در اندیشه اندیشمندان مسلمان نیز تعریف تمدن، تشکل هماهنگ انسان‌ها در حیات معقول با روابط عادلانه بین همه افراد و اشتراک گروه‌های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی انسان‌ها در همه ابعاد مثبت است.(۷) می‌توان گفت تمدن، حاصل تعالی فرهنگی و پذیرش نظم اجتماعی و خروج از بادیه‌نشینی و گام نهادن در شاهراه نهادینه شده امور اجتماعی و عمران است.(۸)

 

۲٫تمدن و تشکیل دولت اسلامی

ویژگی‌های ساختار سنتی قبیله‌ای در جامعه پیش از اسلام، خشونت‌گرایی در اشکال مختلف از قیبل چپاول، حمله به افراد دیگر، جنگ و کشتار، اسطوره‌گرایی و رواج خرافات، انحطاط اخلاقی و فرهنگی و محدودیت زیستگاه‌های مناسب زندگی و مهاجرت (۹) مانعی برای توسعه و تمدن به شمار می‌رفتند. پیامبر(ص) با تشکیل دولتی دینی در مدینه، مدنیت و تمدن اسلام را با اصول و بینش‌های جدیدی پایه‌گذاری کردند. اسلام اعراب بادیه‌نشین را به دلیل دوری از احکام و حدود الهی مذمت کرد. در قرآن آمده است: «الأَعْرَابُ أَشَد کُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلا یَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ : کفر و نفاق بادیه‌نشینان عرب شدیدتر است و به ناآگاهى از حدود و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است.»(۱۰) و شرایط و زمینه‌های ظهور فرهنگ و تمدن اسلامی را فراهم ساخت.

اسلام که در جامعه‌ای شهری ظهور کرد و در مدینه استقرار یافت، کاملاً با زندگی شهری تناسب داشت و پیامبر(ص) با متحد ساختن قبایل کوچک و بزرگی که دائماً با یکدیگر در حال نبرد بودند، ملت واحدی را پدید آوردند و نظام قبائلی را در راستای اهداف توسعه مدنیت به کار گرفتند و به دنبال آن، حکومتی متمرکز در عربستان پدید آمد که اساس آن به جای پیوندها و روابط قبیله‌ای بر ایدئولوژی دینی بود.

پیامبر اکرم(ص) با اعلام اولین پیمان‌نامه عمومی یا قانون اساسی مدینه، نظام شهروندی جدید را با معیارهایی نوین مطرح ساختند و بدین وسیله، ضمن سامان بخشیدن به اوضاع اجتماعی، جامعه را به سوی وحدت تازه‌ای رهبری فرمودند.(۱۱) با پیمان اخوت، مرزهای دینی، جایگزین مرزهای قبیله‌ای و خانوادگی(۱۲) و روابط و پیوندهای جدید با تعالیم دینی و اجتماعی، مانند عبادات جمعی نماز، حج، جهاد، تحکیم شد.

عامل دیگری که در مدنیت جدید در تاریخ اسلام تأثیر بسیار داشت، هجرت پیامبر اسلام«ص» بود. پیامبر«ص» با هجرت خود، گذار از مرحله تبلیغ اسلام به مرحله تثبیت و استقرار دولت اسلامی را آغاز کردند و سبب ایجاد تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جامعه اعراب شدند که به پیدایش تمدن اسلامی منجر شد. (۱۳)

 

۳٫پیامبر(ص) و فضای شهری

بین اصول اعتقادی ـ مذهبی و پدیده‌های جغرافیایی پیوند آشکاری وجود دارد. بین مفهوم شهر و جهان‌بینی اسلامی از ابتدا روابط نزدیکی وجود داشت. در شهر بود که پیامبر بزرگ اسلام«ص» اولین دولت خود را بر مبنای جهان‌بینی اسلامی تشکیل دادند. شهر دوران اسلامی قبل از هر چیز یک قلعه ایمان و از نظر سیاسی و قانون تابع مقررات ناشی از شریعت است، از این رو نقش مذهبی شهر بر اهداف نظامی ـ اقتصادی حکومت‌های مستقر در آن شهر اولویت دارد.(۱۴)

در آغاز تمدن اسلامی، مسلمانان تحت تأثیر اندیشه والای پیامبر(ص)، به هنگام احداث شهرهای جدید و یا توسعه شهرهای موجود عامل محیط را در نظر می‌گرفتند و موقعیت جغرافیایی شهر از نظر سیاسی، حائز اهمیت خاصی بود. بسیاری از مظاهر کالبدی تمدن اسلامی از فرهنگ و تمدن سرزمین‌های فتح شده گرفته شده‌اند. شهرنشینی و شهرگرایی از قرن یک تا چهارم هجری در شهرها و روستاهای پیرامون آنها در پیوند نظام‌های منطقه‌ای با یکدیگر به وجود آمدند و مجموعه‌ای را به وجود آوردند که تقسیم کار میان شهر و روستا به صورتی که در شهرهای قرون وسطایی اروپا دیده می‌شود، در منطقه‌های شهری ایران شکل نگرفت.

یکی از مظاهر عدم وجود مالکیت خصوصی‌، نظام وقف در اسلام است. وقف عبارت است از خبس عین ملک یا مال از طرف مالک به طریقی که هرگز فروخته و یا گرو گذارده نشود و سود و بهرۀ آن موافق نظر واقف در راه خدا به مصارف خیریه برسد.(۱۵)

شهرنشینی در تمدن اسلام که به وسیله پیامبر«ص» بنیاد نهاده شد از قرن سوم گسترش یافت و تا سه قرن پس از آن به کمال رسید مهم‌ترین عاملی که موجب رشد شهرنشینی در این دوره شد، گسترش سریع بازارهای داخلی و داد و ستد خارجی بود. در قرن چهارم هجری بزرگ‌ترین شهرهای ایران در مسیر راه‌های کاروان رو و طرق بازرگانی دریایی قرار داشتند.

شیوه تولیدی بر اساس کشاورزی و بازرگانی استوار بود. هرچند اعراب مسلمان آشنایی چندانی با کشاورزی نداشتند، اما با پیشرفت فتوحات در عراق و شام و پس از آن در ایران و مصر زمین‌های کشاورزی بسیاری در اختیار آنها قرار گرفتند. بسیاری از محصولات از سرزمینی به سرزمین دیگر می‌رفتند و به دنبال آن فنون کشت نیز منتقل می‌شدند. در این زمینه کتاب‌هایی نیز تألیف شده‌اند، از جمله کتاب «النبات» که توسط ابوحنیفه دینوری ریاضیدان، منجم و طبیعت‌شناس و مورخ قرن سوم نوشته شده است. بنا به نوشته برخی از محققان در قرن چهارم هجری تقریباً تمام ممالک اسلامی از نان تغذیه می‌کردند و کشت گندم در عراق بیشتر بوده است.

سازمان اجتماعی عربستان پیش از اسلام بر روابط ابتدایی خویشاوندی، طایفه‌ها و قبیله‌ها استوار بود. عرب بدوی، زندگی شهرنشینی را تحقیر می‌کرد، زیرا نتیجۀ آن اطاعت از مقررات، قانون و مقتضیات تجارت بود. اما نکته مهم آن است که در دوران اسلامی بر اساس اندیشه و سیره پیامبر«ص» این دیدگاه از میان رفت. بر اساس جهان‌بینی برابری، اسلام میانه‌ای با قومیت نداشت و تأثیر اسلام در ایران باعث از میان رفتن طبقات اجتماعی موجود در دورۀ ساسانی شد.

سازمان‌های اجتماعی این دوره عبارت بودند از: «اُمت اسلامی» که سه جامعه ایلی، شهری و روستایی را ممزوج کردند که در نتیجه آن، ساز و کار دو جانبه‌ای بین شهر و روستا برقرار می‌شود و به همین دلیل است که از «مناطق شهری» بعد از اسلام می‌توان از «اصناف» که صاحبان حرفه‌ها را در خود متشکل می‌کردند و وظایف اجتماعی وسیعی داشتند و «محلات» که مقام و موقعیت حاکم شهر و توابع آن را حکومت مرکزی تعیین می‌کردند، سخن گفت.

 

۴٫ارکان مهم شهر در تمدن سازی پیامبر«ص»

مسجد: مسجد در شهرسازی اسلامی علاوه بر نقش مذهبی، نقش‌های اجتماعی و سیاسی بسیاری داشت. در مسجد مسئولیت‌های دولت و بحران‌های آن با امت در میان گذاشته می‌شد و گاه جدایی شهر از روستا با وجود مسجد جامع تحقق می‌یافت. اولین مسجدهایی که برای مجتمع ساختن مؤمنان برای انجام مراسم نماز جماعت و نماز جمعه به وجود آمدند عبارت بودند از محوطه‌های چهارگوشی که به سوی مکه معطوف بودند و از اطراف نیز به وسیلۀ ساقه‌های نی و یا گودالی محدود می‌شدند.

بازار: دومین رکن در شکل‌گیری شهرهای دوره اسلامی بازار است که در گرداگرد مسجد ساخته می‌شدند. نخستین بازار در کنار مسجد جامع، بازار فروشندگان اشیای مذهبی بود و در کنار آن بازار کتابفروشان و صحافان و سپس بازار چرم‌سازان قرار داشت. پس از آن نوبت به بازار پارچه‌فروشان می‌رسید که «قیصریه» نامیده می‌شد و پراهمیت‌ترین مرکز بازرگانی بازار بود.

محله: محله‌های مسکونی گرداگرد بازارها جای داشتند و در هریک از محله‌های شهرهای نوبنیاد مردمی می‌زیستند که از گروه قومی خاصی بودند. در واقع شهرهای اسلامی مجموعه‌ای از اجتماعات کوچک محله‌ای با تمام خصوصیات جامعه‌شناختی یک جامعه بودند که واحدی اجتماعی و جغرافیایی است.

مراکز علمی: مراکزی مانند مراکز آموزش پزشکی و بیمارستان‌ها، حمام‌ها، رصدخانه‌ها، کتابخانه‌ها، مدارس علمیه، و… از مهم‌ترین مراکز شهر اسلامی بودند و هستند.

 

۵٫تأثیر تمدن‌سازی پیامبر«ص» در شهرسازی اسلامی

بناهای به جا مانده از نخستین قرون اسلام در بلاد اندک‌ا؛ اما نشانه تأثیر ژرف تمدن اسلامی هستد. نخستین بقایای قابل ذکر از ابنیه اسلامی در ایران متعلق به اوایل سده پنجم هجری است. حدود بیست بنا که تاریخ آنها پیش از۳۹۰ ه.ق است در سرزمین ایران شناسایی شده‌اند. گرچه بافت اصلی آنها در زیر تعمیرات مکرر بعدی مدفون شده، ولی تقریباً عموم آنها بنای مساجدی بوده‌اند که نمایانگر اولویت نوع معماری در آن دوران است. در سدۀ چهارم هجری بنای مسجد کاملاً متداول بوده و بقایای بناها حاکی از رواج گونه‌های مختلف مسجد است. از آن جمله می‌توان به مساجد نیشابور، هرات، نایین، دامغان، مسجد جمعه اردستان، جامع سیراف، جامع عتیق اصفهان، تاری‌خانه دامغان، مسجد حاجی پیاده در بلخ و… می‌توان اشاره کرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- لوئیس معلوف، المنجد، ترجمه محمّد بندر ریگی، تهران، ایران، ۱۳۷۴، ج۲، ص ۱۷۶۶٫

۲- محمّدرضا باطنی و دستیاران، فرهنگ معاصر، ویراست دوم، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۷۶، ص۱۳۶٫

۳- ویل دورانت، تاریخ تمدّن، ترجمه احمد آرام، چ هشتم، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۱، ج ۱، ص ۵٫

۴- محمّد معین، فرهنگ فارسی، چ هشتم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۱۱۳۹٫

۵- ویل دورانت، تاریخ تمدّن، ج ۱، ص ۵٫

۶- همو، درآمدی بر تاریخ تمدّن، ص ۲۵۶٫

۷- محمّدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۹، ج ۵، ص ۱۶۱٫

۸- علی‌اکبر ولایتی، پویایی فرهنگ و تمدّن اسلام و ایران، چ دوم، تهران، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی، ۱۳۸۲، ج ۱، ص ۳۰٫

۹- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل‌بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، ۱۴۱۹ ه‍. ق ، ج ۷، ۴۲٫

۱۰- توبه، آیه ۹۷٫

۱۱- ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ترجمه: سید هاشم رسولی، تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۵ ه‍ ش، ج۲، ۱۳۷ـ۱۵۰٫

۱۲- ابن کلبی، هشام، الاصنام، تحقیق احمد زکی باشا، قاهره: افست تهران، نشر نو، ۱۳۶۴ ه‍ ش ، ج ۲، ۹۲٫

۱۳- عجاج کرمی، احمد، الإداره فی عصر الرسول، قاهره: دار السلام، ۱۴۲۷ ه‍. ق، ج ۲، ص ۱۱۵٫

۱۴- حبیبی، محسن، سیر تحول مجتمع‌های زیستی در ایران، دانشکده هنرهای زیبا، گروه شهرسازی. تهران، ۱۳۶۴ش، ص ۴۱.

۱۵- سعیدی، عباس، بینش اسلامی و پدیده‌های جغرافیایی، چاپ دوم، تهران، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲، ص۱۳۷.

03ژانویه/21

وسعت بازار کشورهای همسایه یکی از عوامل مهم در جهش تولید است

درآمد:

 

دکتر حجت‌الله عبدالملکی، اقتصاددان و عضو هیئت ‌علمی دانشگاه امام صادق(ع) است. وی دکترای خود را از دانشگاه اصفهان در سال ١٣٨٨ به‌ عنوان نفر اول دوره اخذ کرده است و هم‌اکنون جوان‌ترین دانشیار اقتصاد کشور است. ایشان که به ‌عنوان یکی از نظریه‌پردازان اقتصاد مقاومتی در مجامع علمی داخلی و بین‌المللی شناخته می‌شود، در کنار مقالات و کتب علمی متعدد، مسئولیت‌هایی را به‌ عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران در اجلاس بین‌المللی بانک جهانی، مدیریت بنیاد دانشنامه اقتصاد اسلامی و دبیری اندیشکده آمایش بنیادین مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در کارنامه خود دارد. دکتر عبدالملکی که از سال ١٣٩۶ معاونت اشتغال و خودکفائی کمیته امداد امام خمینی (ره) را بر عهده دارد، در مهرماه سال جاری با حکم مقام معظم رهبری به‌ عنوان عضو جدید هیئت امنای کمیته امداد امام خمینی (ره) منصوب‌ شده است. مصاحبه حاضر که با هدف تبیین «جهش تولید» انجام ‌شده است به مروری بر ماهیت جهش تولید، ظرفیت‌های اقتصاد ایران در این مسیر و عملکرد دولت در نیمه سال جاری در این حوزه پرداخته است.

 

 

 

*در ابتدای بحث، لطفاً ماهیت «جهش تولید» را برای خوانندگان نشریه تبیین بفرمایید.

از منظر لغوی به حرکت همراه با شتاب فوق‌العاده جهش گفته می‌شود. فرض کنید فردی که پنج ‌متر را در مدت پنج ثانیه طی می‌کند، اگر همان مسیر را در مدت نیم ثانیه طی کند، جهش صورت گرفته است. در واقع جهش، حرکت بسیار سریع و فراتر از حرکت عادی است. با توجه به آنچه ذکر شد هنگامی ‌که از جهش تولید صحبت می‌کنیم یعنی تولید باید رشد فزاینده  ـ و نه رشد چند در صدی ـ داشته باشد.

اما منشاء جهش چیست؟ منشاء جهش انرژی متراکم است؛ لذا برای تحقق جهش تولید یا باید در ساختارها و منابع تولیدی اقتصاد انرژی متراکم داشته باشیم و یا آن را ایجاد کنیم. به نظر ما این انرژی متراکم به صورت یک ظرفیت بالقوه در اقتصاد ایران وجود دارد و می‌توان با تکیه‌ بر آن جهش تولید را رقم زد.

 

 

*تفاوت جهش تولید با رونقِ تولید چیست؟

رونق تولید عبارت است از بهبود تولید و خروج از رکود. مثلاً اگر نرخ رشد اقتصادی یعنی نرخ رشد تولید از منفی پنج درصد به منفی دو درصد برسد، رونق تولید اتفاق افتاده است. اما جهش تولید عبارت است از رشد فزاینده با درصدهای بالا و قابل‌ملاحظه. به‌ عنوان ‌مثال در شرایط حاضر بیش از ۵٠٪ ظرفیت تولید صنعتی کشور خالی و رها شده است. اگر بتوان در یک بازه یک ‌ساله حدود ٣٠٪ از این ظرفیت خالی را به کار گرفت، در این‌ صورت چیزی فراتر از رونق، یعنی جهش تولید اتفاق می‌افتد.

ما در نهاده‌های دامی وابستگی شدیدی داریم. اگر در یک حرکت یک ‌ساله بتوانیم این وابستگی را به صفر برسانیم ـ که قابل تحقق هم هست ـ و یا حتی وارد بحث صادرات آن شویم، حرکت  جهش‌واری را انجام داده‌ایم. این مسئله در مورد دانه‌های روغنی نیز قابل طرح است، زیرا حدود ٨٠٪ مصرف داخلی ما وارداتی است، حال اگر بتوانیم در بازه یک ساله نیمی از این واردات را کم کنیم و به خودکفایی برسیم، جهش تولید صورت می‌گیرد. نکته مهم اینکه تمام این موارد شدنی هستند.

 

*چرا رهبر معظم انقلاب به تأکید بر رونق تولید اکتفا نکردند؟

شاید بهتر است این سئوال را این گونه مطرح کنیم که در حالی که رونق تولید محقق نشده ، مقام مظم رهبری چرا بحث جهش تولید را مطرح کرده‌اند؟ طرح مسئله جهش تولید ناظر به یک واقعیت و آن هم وجود ظرفیت‌هایی است که در اقتصاد ایران وجود دارند و برای تحقق جهش تولید قابل اتکا هستند. بنابراین ما در تحقق رونق تولید کوتاهی کرده‌ایم و کوتاهی دلیل بر معافیت از این مأموریت نیست.

به‌ عنوان مثال از دانش‌آموز با استعدادی که مردود شده، می‌توان انتظار داشت که در آزمون بعدی نه‌ تنها نمره قبولی کسب کند، بلکه بالاترین نمره کلاس را هم بگیرد. این دقیقاً‌ همان چیزی است که ایشان در مسئله جهش تولید طرح ‌کرده‌اند؛ چون عدم تحقق رونق تولید ناشی از کمبود ظرفیت‌ها نیست، بلکه ناشی از کم‌کاری‌ها و کوتاهی‌هایی است که باید جبران شوند و این انتظار بی‌جائی نیست.

یکی از این ظرفیت‌ها ٢.٧ میلیون میلیارد تومان نقدینگی در کشور است که اگر فقط ١٠٪ آن به سمت تولید سوق پیدا کند، جهش تولید محقق می‌شود. و یا ظرفیت بازارهای کشورهای همسایه که جمعیتی حدود ۶٢٠ میلیون نفر هستند و سالانه بیش از هزار میلیارد دلار کالا و خدمات وارد می‌کنند. در حال حاضر سهم ما از این بازار دو درصد است. اگر ما همین سهم را به پنج درصد برسانیم، قطعاً جهش تولید محقق می‌شود. البته سه درصد افزایش در سهم ما از این بازار، کار کمی نیست؛ اما با برنامه‌ریزی ممکن است. این افزایش یعنی ٣٠ میلیارد دلار صادرات بیشتر و حدود ۶٠٠ هزار میلیارد تومان افزایش بیشتر در تولید داخلی (با دلار ٢٠ هزار تومان). این ظرفیت در بازار نفت و گاز ما نیز وجود دارد. در حال حاضر در روز حدود ۴٠٠ هزار بشکه ظرفیت خالی پالایشگاهی وجود دارد، یعنی پالایشگاه‌های داخلی (اعم از پالایشگاه‌های بزرگ یا پترو پالایشگاه‌های کوچک) می‌توانند روزانه ۴٠٠ هزار بشکه نفت خام را تحویل بگیرند و آن را به فرآورده تبدیل کنند. پر کردن این ظرفیت خود می‌تواند جهشی را در تولید به وجود آورد.

 

*آیا شرایط کرونایی مانع جهش تولید نیست؟

در یک نگاه اولیه، کرونا اقتصاد جهانی را وارد رکود و در مسیر تجارت دشواری‌هایی را ایجاد کرده است؛ اما واقعیت این است که در این شرایط هم  امکان جهش تولید وجود دارد. در چین به عنوان  اولین کشور درگیر کرونا شدیدترین قرنطینه‌ها در آنجا اعمال شدند، اما این کشور توانسته است با وجود رکود کرونایی، صادرات خود را افزایش دهد. بنابراین در همین شرایط هم جهش تولید و افزایش صادرات ممکن است. در دوران کرونایی تقاضای جهانی برای محصولات غذایی و کشاورزی به‌شدت افزایش پیدا کرده و این یک فرصت استثنایی برای جهش تولید است؛ البته به شرط آنکه دیپلماسی اقتصادی و تجاری ما به کمک بخش اقتصادی کشور بیاید و راه را برای آن باز کند.

 

*عملکرد دولت را در نیمه اول سال در راستای تحقق جهش تولید چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سوای اینکه عملکرد دولت در نیمه اول سال مطلوب نبوده، عملکرد ضعیف آن موجب شده که نه تنها جهش تولید نداشته باشیم، بلکه تورم جدیدی هم به شرایط سخت اقتصادی اضافه شود. عدم مدیریت صحیح بازارهای مختلف از جمله بازار ارز و بازار دارایی‌های سرمایه‌ای مانند املاک، خودرو، طلا و حتی بورس توسط بخش اقتصادی دولت، تورم سنگینی را بر اقتصاد کشور تحمیل کرده است.

ما می‌توانستیم با استفاده از رکود جهانی ایام کرونا که خود یک ویژگی ضد تورمی برای اقتصاد کشور است، در عین داشتن جهش تولید، تورم را نسبت به سال گذشته کاهش بدهیم؛ اما مدیریت غلط دولت در بازارهای مالی و بازار دارایی، ضمن سلب فرصت جهش از اقتصاد کشور، تورم سنگین اخیر را هم به اقتصاد کشور افزوده است.

 

*الگوی موفق در بحث جهش تولید در اقتصاد ایران با توجه به تجربه‌های جهانی چیست؟

تبیین الگوهای مختلف جهش در سطح دنیا بحث مفصلی است که در فرصت این گفتگو نمی‌گنجد. بسیاری از اقتصادهای جهان پس از جنگ جهانی دوم، ساز و کار رشد اقتصادی خود را بر مبنای رونق تولید ساماندهی نکردند، بلکه به جهش تولید روی آوردند. ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم و کشورهای اروپایی مثل آلمان و فرانسه از این منظر قابل بررسی هستند.

03ژانویه/21

آیا کرونا مانعی در جهش تولید بود؟!

روایتی از آنچه رخ داد…

کرونا از انتهای بهمن‌ماه در ایران آغاز شد و ضمن ایجاد بحران روانی در اجتماع، کسب ‌و کارها را تعطیل یا نیمه تعطیل کرد، اثرات روان‌شناختی اقتصادی خود را بر اجزای مختلف اقتصاد گذاشت و رشد اقتصادی کشور که از سال قبل به دلایل متعدد منفی شده بود، در این دوران با اخلال جدی‌تری مواجه شد. رشد اقتصادی کشور در پایان سال ۱۳۹۸ کشور در بهترین تخمین‌ها به منفی ۶.۵ درصد رسید. یعنی اقتصاد ایران نسبت به سال ۱۳۹۷، ۶.۵ درصد کمتر تولید کرده بود. این آمار در کنار بحران کرونا که پیدا بود تا ماه‌ها کشور را درگیر خواهد کرد، شرایطی را ایجاد کرد که خوش‌بین‌ترین اقتصاددانان نیز از رکودی عمیق سخن‌گفتند. رکودی که در صورت تحمیل آن بر کشور، ایران را تا مرز بحران‌های زیستی و غذایی نیز خواهد کشاند.(۱)

در این میان انتظار این بود که مدیریت اقتصادی کشور به‌سرعت آرایش جنگی بگیرد و زمینه را برای ترمیم پیامدهای اقتصادی منفی دو بحران پیش آمده (کرونا و رشد منفی) فراهم کند، اما رفتار دولتمردان و متصدیان اقتصادی کشور به سمت و سویی پیش رفت که تنها زمزمه‌ای که شنیده می‌شد، تعطیل کردن کسب‌ و کارها و اقتصاد کشور بود. زمزمه‌ای خالی از هرگونه نوآوری و سیاست جایگزین برای پرکردن خلأهای موجود. تعطیلی کسب‌ و کارها به‌جز مشاغل ضروری، از نیمه دوم اسفندماه شروع شد.

 

 

پیام رهبر معظم انقلاب

در روز اول سال ۱۳۹۹ و در شرایطی که عموم بخش‌های اقتصادی و حتی اداری کشور تعطیل شده بودند، رهبر معظم انقلاب پیامی را مخابره کردند که گویای یک استراتژی همه‌جانبه برای فرار از رکود اقتصادی کشور بود.

پیامی که تحت سیطره شدید رسانه‌ای کرونا، به‌رغم فوریت شدید، تا امروز شنیده نشده است.

یک ماه پس از آغاز کرونا، با وجود مشخص شدن ابعاد گسترده این بحران و وضوح زمینگیر شدن اقتصاد کشور، رهبر معظم انقلاب، سال ۱۳۹۹ را سال «جهش تولید» نامیدند.

 

چرا جهش تولید؟

این نام‌گذاری طبعاً برای افرادی که خود را در حصر شدید روان‌شناختی و رسانه‌ای کرونا می‌دیدند بسیار تعجب‌برانگیز بود. در شرایطی که نهایتاً انتظار می‌رود که با تلاش مردم و مسئولان، کشور بحرانی بیش از شرایط سال ۱۳۹۹ را تجربه نکند، رهبر معظم انقلاب از جهش تولید سخن می‌گویند.

همین گمانه موجب شد که عموم متخصصان و مسئولان کشور، به این نام‌گذاری صرفاً به دیده یک امر تزئینی بنگرند و ضمن تأیید نمایشی این نام‌گذاری، تلاش در این مسیر را امری عبث تلقی کنند. لذا از ابتدای امسال تا به حال، نه در صحنه قانون‌گذاری و نه در حوزه اجرا، طرح، لایحه و تلاشی که نشانه برنامه‌ریزی برای جهش تولید باشد، مشاهده نمی‌شود.

در موارد مشابه و در سال‌های گذشته، پس از نادیده انگاشتن این‌گونه نام‌گذاری‌های استراتژیک سالیانه، این استدلال مطرح می‌شد که راهبردهای مطرح شده توسط رهبری، اموری بلندمدت هستند. اما نام‌گذاری اخیر به‌نحوی است که این شبهه را کاملاً مرتفع می‌کند، زیرا رهبری از واژه «جهش» استفاده می‌کنند. در ادبیات اقتصادی «جهش» نشان‌دهنده یک استراتژی فوری و بسیار کوتاه‌مدت است. به این معنا که باید تحولی عظیم در مدت زمانی اندک صورت گیرد. البته چنین امری در دنیای اقتصاد کاملاً مسبوق به سابقه است.

 

جهش اقتصادی در ینگه‌ دنیاها

از جمله این موارد می‌توان از جهش‌های اقتصادی آلمان در دوران هیتلر و همچنین، ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، کره جنوبی در دوره حاکمیت ژنرال پارک و چین در دهه آخر قرن بیستم یاد کرد. جهش اقتصادی و جهش در تولید، یک برنامه‌ فشرده و سنگین با ایجاد عزم ملی و همبستگی عمومی و سیاست‌گذاری صحیح است که می‌تواند اقتصاد کشور را به‌سرعت از شرایط بحرانی خارج و پر رونق کند. فرایند جهش اقتصادی متفاوت از فرایند رشد اقتصادی است.

رشد اقتصادی یک برنامه پایا و درازمدت براساس ترمیم متغیرهای اساسی تابع تولید از قبیل نظام سرمایه‌گذاری، نیروی کار، دانش فنی و کارآفرینی است. متغیرهایی که رفته‌رفته ساختار اقتصاد کشور را اصلاح و بهبود پایدار را برای آن تضمین می‌کنند.

 

اقتصاد سیاسی جهش تولید

اما جهش اقتصادی و جهش تولید، یک فرایند اقتصاد سیاسی است که با بهره‌گیری از قدرت سیاسی، نظم نظامی، فرهنگ ملی‌ و اعتقاد و غیرت و حمیّت ایمانی، همه ارکان یک کشور را در خدمت اقتصاد قرار می‌دهد و تحولاتی را که گاه تا دهه‌ها به طول می‌انجامد در مدت بسیار اندکی رقم می‌زند. چنین حرکتی نیازمند آن است که کشور بلافاصله نظم فوق‌العاده بگیرد و نظام تشکیلاتی کشور درجهت هدف موردنظر بسیج شود و همه پتانسیل‌ها معطوف به آن هدف شوند.

در تأیید این برداشت می‌توان به این سخن رهبری در نوروز ۱۳۹۹ اشاره کرد:

«تولید [باید] جهش پیدا بکند؛ نه ‌فقط رونق تولید که سال گذشته گفتیم. رونق تولید یعنی در تولید یک حرکتی به وجود بیاید که این انجام گرفته است، اما کافی نیست. ما احتیاج به خیلی بیش از این داریم؛ جهش تولید. البتّه جهش تولید لوازمی دارد. فقط مسئله این نیست که صاحب سرمایه یا صاحب کارگاه   برای تولید بیشتر همّت کند. این احتیاج دارد که تمام دستگاه‌های ذی‌ربط کار خودشان را انجام بدهند؛ جلوی قاچاق و واردات بی‌رویه گرفته شود؛ به تولید‌کننده مشوّق‌هایی داده شود، با کسانی که از کمک‌های مالی دولتی سوء استفاده می‌کنند برخورد جدّی قضائی بشود. امثال اینها کارهای زیادی است که اگر انجام بگیرند ـ که ان‌شاء‌الله امسال باید این کارها انجام بگیرد- جهش تولید تحقّق پیدا خواهد کرد.»

این پتانسیل که در نگاه رهبری باید برای فضای تولید رخ می‌داد، به‌ناگاه و به‌نحوی ضربتی صرفاً در اختیار مسئله بهداشت محیط قرار گرفت. همه نظام تشکیلاتی انقلاب اسلامی با نگاهی بخشی و صرفاً معطوف به پیشگیری و درمان بیماری کرونا به خدمت گرفته شد و اولویت استراتژیک نظام یعنی جهش تولید که با آگاهی کامل نسبت به وجود بیماری کرونا توسط رهبر معظم انقلاب طراحی شده بود به‌طور کامل نادیده گرفته شد.

هدف این نوشتار، کمرنگ کردن ضرورت مبارزه با بیماری کرونا نیست؛ بلکه مقایسه نحوه پرداختن به دو امر فوری و ضروری در کشور است. در مسئله کرونا، به‌درستی پتانسیل‌های کشور در خدمت نظام بهداشت و درمان قرار گرفت، اما در مسئله جهش تولید با گونه‌ای از تغافل ملی مواجه شده‌ایم، به‌نحوی‌که کوچک‌ترین توجهی به این مسئله مهم صورت نگرفته است.

نتایج بی‌توجهی به این امر مهم را می‌توان در تداوم افت شدید شاخص‌های اقتصادی کشور مشاهده کرد. طبق آمار بانک مرکزی، رشد اقتصادی کشور در بهار ۱۳۹۹ باز هم روند منفی را طی کرد. شواهد و قرائن نشان می‌دهند که در تابستان و پاییز نیز وضعیت به همین منوال است. طبق گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، تورم در بهار ۱۳۹۹ نسبت به سال ۱۳۹۸، ۶.۸ درصد رشد داشته و طبق گفته رئیس مرکز آمار ایران، تنها در بهار ۱۳۹۹، ۲ میلیون نفر به حجم بیکاران کشور افزوده شده است. نرخ ارز در جهشی مجدد در پاییز امسال رکوردی تازه را ثبت کرد و وارد کانال ۳۰ هزارتومان شد. همه این عوامل نشان می‌دهند که کشور توفیقی در امر جهش تولید نداشته است. طرح‌ها و لوایح و آیین‌نامه‌ها نیز نشان دهنده بی‌توجهی به این مسئله هستند.

 

تغافل ملی خطرناک

استراتژی جهش تولید، بسیار پراهمیت است، مورد تغافل ملی قرار گرفته است. تغافلی که تداوم آن می‌تواند ایران را وارد بحران اقتصادی عمیق‌تری کند.

به‌رغم همه کاستی‌ها باید توجه داشت که جهش اقتصادی، کاری غیرممکن، مشکل و طاقت‌فرسا نیست. راهبردهای مشخص و مدونی برای جهش تولید وجود دارند. از جمله این راهبردها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱. جایگزینی استراتژی واردات نفت به‌جای خام فروشی و تبدیل ایران به بارانداز نفت خاورمیانه و مرکز تبدیل نفت دنیا به فرآورده.

۲. توسعه جهشی و حمایتی در کشاورزی برای جلوگیری از بحران کمبود مواد غذایی ناشی از تعطیلی تجارت دنیا در اثر کرونا

۳. تهاتر نیازهای کشور در ازای صادرات فرآورده‌های نفتی (نه نفت خام) و محصولات کشاورزی و صنعتی

۴. پول‌پاشی متوازن توسط حاکمیت بر روی بخش عرضه و تقاضا (این بند مشتمل بر یک استراتژی تخصصی و فنی جدی است که توضیح دقیق آن در این مجال ممکن نیست.)

۵. استفاده از پتانسل جبهه مقاومت و کشورهای همسو در جهت توسعه تجارت

۶. احیای جاده ابریشم و احیای حاکمیت ایران بر تجارت زمینی دنیا با توسعه سریع ارتباطات تجاری در مرزهای شرقی و غربی هیچ‌یک از این سیاست‌ها جز در سایه یک عزم ملی و هماهنگی فراقوه‌ای دقیق اجرا نمی‌شوند.

 

پی‌نوشت‌:

۱٫ البته بسیاری از اقتصاددانان نیز به‌دلیل ناتوانی در تحلیل شرایط تا ماه‌ها پس از اعلام کرونا ترجیح دادند سکوت کنند.

03ژانویه/21

نگاهی به تجربه‌های جهش تولید در کشورهای دیگر

مقدمه

جهش تولید پدیده‌ نوظهوری نیست و همه کشورهای پیشرفته دوره‌ای از جهش تولید را تجربه کرده‌اند. زمانی‌که از جهش تولید سخن می‌گوییم منظور افزایش سطح کیفی و کمی تولید در بازه‌ای کوتاه است. هرچه به دوران معاصر نزدیک‌تر می‌شویم، دوره جهش تولید در کشورهای پیشرفته کوتاه‌تر و رشد تولید با اقدامات اقتدارگرایانه‌تری همراه بوده است. در ادامه به بررسی جهش تولید در بریتانیا، آمریکا، ژاپن و کره‌جنوبی و عوامل آن می‌پردازیم.

 

الف- بریتانیا

بریتانیا تا اواسط دوره روشنگری، اقتصادی ابتدایی و متکی بر صادرات مواد خام داشت. سیاست‌های دولت در زمان پادشاهان تودور طی سال‌های ١۴٨٠ تا ١۶٠٣ سبب شد که قدرت تولیدی این کشور پایه‌گذاری شود. در این زمان منسوجات پشمی، صنعت برتر و پردرآمدی بود. دولت بریتانیا با اعمال محدودیت‌های مختلف از جمله تعرفه و محدودیت‌های گمرکی مانع از واردات کالاهای باکیفیت کشورهای دیگر ‌شد و با اعطای یارانه به صنایع و ممنوعیت صادرات مواد خام مورد نیاز آنها، صنایع منسوجات خود را توسعه داد. علاوه ‌بر این، واردات کالا تنها در ازای صادرات کالاهای انگلیسی امکان‌پذیر بود و صادرات فلزها و سنگ‌های قیمتی ممنوع بود.(۱)

ملی‌کردن بازرگانی و انحصار تجارت کالاهای بریتانیایی توسط ناوگان دریایی بریتانیا موجب توسعه صنعت کشتیرانی انگلیس و توسعه صنایع وابسته مانند فولاد و زغال سنگ شد. توسعه قدرت کشتیرانی موجب سیطره این کشور بر تجارت دریایی و جلوگیری از تجارت سایر کشورهای رقیب شد. علاوه‌ بر این توسعه تجارت دریایی موجب آشنایی بریتانیا با فناوری تولید منسوجات نخی هند شد که کیفیت ممتازی داشت و صنعت برتر دوران بود.(۲)

استعمار و تخریب بنیان‌های صنعتی کشورهای دیگر با انحصار و قوانین اجباری و موافقت‌نامه‌های دوجانبه و در صورت لزوم، تحمیل جنگ و کشتار و درنهایت تداوم انواع محدودیت‌ها برای واردات کالاهای ساخته‌شده و صادرات فناوری به خارج، از جمله ابزارهای دیگر دولت بریتانیا برای جهش تولید در این برهه تاریخی بود.(۳) نابودی صنعت منسوجات نخی هند توسط کمپانی هند شرقی با اعمال زور و قطع دست نخ‌ریسان هندی، اختلال در تجارت هند و حمایت تمام قد از صنعت ناکارآمد منسوجات نخی داخلی اوج حمایت‌گرایی بریتانیا بود. نمونه دیگر نابودی صنعت منسوجات مستعمرۀ ایرلند توسط این کشور و ممنوعیت ساخت کالاهای با ارزش افزوده بالا در مستعمرات از جمله امریکا بود. این اقدامات موجب تبدیل بریتانیا به ابرقدرت جهان در اوایل قرن ١٩ شد.(۴)

 

٢. آمریکا

اقدامات دولت ایالات متحده در بازه ١٨٢٠ تا١٩۴٠ ساختار تولید ابتدایی و کشاورزی آمریکا را به‌گونه‌ای متحول کرد که این کشور با کنار زدن بریتانیا به ابرقدرت دنیا تبدیل شد. جهش تولید و تحول، ارتقای بنیه تولیدی به‌ سوی کالاهایی با ارزش افزوده بالاتر و فناوری برتر، حاصل مجموعه‌ای از سیاست‌های حاکمیت بود. در تمام این سال‌ها تعرفه یکی از اصلی‌ترین ابزارهای حمایت از صنایع بود.(۵)

پس از استقلال آمریکا از سلطه بریتانیا، این کشور شروع به حمایت از صنایع نوزاد خود کرد. دوری آمریکا از قاره اروپا و نداشتن مرز زمینی با آن، حمایت از صنایع داخلی و منع واردات کالاهای با کیفیت بریتانیایی را آسان‌تر می‌کرد. در همه سال‌های جهش تولید، موانع گمرکی و تعرفه یکی از اجزای اصلی حمایت از صنایع بود. کاهش تعرفه تنها پس از بلوغ هر صنعت و افزایش توان و کیفیت تولید داخلی نسبت به رقیبان اتفاق می‌افتاد. اعطای یارانه و اجرای محدودیت و تلاش برای رعایت اقتصاد مقیاس در تولید از دیگر ابزارهای دولت آمریکا  بود.(۶) به گفته پل بایروخ(۷) آمریکا در سرتاسر قرن ۱۹ و تا اوایل دهه ۱۹۲۰ به‌رغم حمایت‌گرایی شدید، سریع‌ترین رشد اقتصادیِ دنیا را داشت. نرخ رشد سالانه تخمینی برای آمریکا در دوره ۱۸۳۱ تا ۱۹۱۱ ۴/۲ بود، در حالی‌که این نرخ در این بازه زمان در کشورهای اروپایی ۲/۱ بود.(۸)

در دوره ۱۸۸۰ ـ ۱۸۹۰ حدود یک‌ چهارم سرمایه‌گذاری دنیا در آمریکا  بود که ۲/۵ درصد از سرمایه ثابت را تشکیل می‌داد.(۹) با وجود این محدودیت‌ها و ضوابط زیاد و سختگیرانه‌ای بر سرمایه‌گذاری خارجی اعمال می‌شد. این کشور سهامداران خارجی بانک‌ها را از حق رأی محروم و در سال ۱۸۸۰ فعالیت‌های تجاری بانکی را برای بانک‌های خارجی محدود کرد. همچنین در سرتاسر قرن ۱۹ سرمایه‌گذاری خارجی در برخی از صنایع و منابع طبیعی ممنوع بود.(۱۰)

سهم ایالات متحده از تولید ناخالص داخلی جهان در سال ۱۸۷۰ تنها ١درصد بود، اما با سیاست‌های حمایتی دولت به ١١درصد در سال ١٩١٣ و ٢١ درصد در سال ۱۹۴۰ رسید. سهم تولیدات صنعتی این کشور از تولیدات صنعتی دنیا با افزایشی مستمر از ٢٢ درصد در سال ١٨٧٠ به ٢٣ درصد در سال ١٨٨٠-۱۸۸۵، ٣٠ درصد در سال ۱۸۹۶-۱۹۹٠، ٣٩ درصد در بازه ۱۹۰۰-۱۹۰۶، ٣۶ درصد در سال ۱۹۱۳ و ۴٢ درصد در سال‌های ١٩٢۶-١٩٢٩ رسید.(۱۱)

 

۳- ژاپن

ژاپن نمونه اعجاب‌انگیز دیگری از جهش تولید است. در اولین دهه پس از جنگ جهانی دوم، ژاپن کشوری با درآمد متوسط و تراز پرداخت‌های مزمن و مازاد نیروی کار بود، ولی توانست در بازه ١٨٨٠ تا ١٩٧٠به اقتصادی پیشرفته تبدیل شود. سرعت این کشور در جهش تولید و خیزش اقتصادی توجه متفکران اقتصاد را به خود جلب کرد. نرخ رشد تولید ناخالص داخلی ژاپن طی سال‌های ١٩۴۶ـ١٩۶٠، ۳/۹ درصد و طی سال‌های ١٩۶٠ـ١٩٧۵، ۲/۸ درصد بوده است.(۱۲)

برخلاف بریتانیا و آمریکا که تعرفه نقش اساسی در جهش تولیدشان داشت، داستان جهش تولید در ژاپن متفاوت است. تا سال ١٩١١ به‌دلیل معاهدات نابرابری که از جانب آمریکا و کشورهای اروپایی بر ژاپن تحمیل ‌شده بود، امکان استفاده از تعرفه به‌عنوان ابزار حمایتی وجود نداشت.(۱۳) در عکس‌العمل به این محدودیت، دولت به‌طور مستقیم اقدام به ایجاد بنگاه‌ها و شرکت‌های دولتی کرد و به آنها یارانه داد. این سرمایه‌گذاری‌ها از محل مالیات‌ بر کشاورزی تأمین می‌شد. توسعه زیرساخت‌ها و صنایع نظامی و کشتیرانی و سرمایه‌گذاری مستقیم دولت در آنها از عوامل اولیه توسعه تولید در این کشور بود. با پایان زمان تعهدات نابرابر در سال ١٩١١، تعرفه و محدودیت‌های گمرکی تبدیل به یکی از ابزارهای حمایتی دولت شد.(۱۴)

هدایت اعتبارت از دیگر عوامل جهش تولید بود. دولت با تسلط بر بانک‌ها و منابع مالی، پیوسته نقدینگی خلق شده را به با نرخ بهره‌ای پایین‌تر از نرخ بهره بازار به بخش‌های تولیدی مورد نظر تخصیص می‌داد.(۱۵) تخصیص اعتبارات ارزان‌قیمت مبتنی‌ بر راهبردی بلندمدت بود، به‌گونه‌ای که اعتبار به شکلی پیوسته به بخش‌های با ارزش افزوده و دارای فناوری بالاتر تزریق می‌شد. دریچه‌های هدایت اعتبار(۱۶) از طریق جلسات منظمی بین بانک مرکزی و بانک‌ها رصد می‌شد و بانک‌ها می‌دانستند در صورت تخطی، سهمیه اعتباری آنها قطع‌ می‌شود. به ‌همین ‌دلیل میزان تمکین نسبت به اهداف بسیار بالا بود. این نظام موجب جلوگیری از خلق اعتبار غیرمولد و هدایت اعتبار خلق‌شده به فعالیت‌های مولد بود.(۱۷)

اقتصاد ژاپن مبتنی‌ بر سرمایه‌های داخلی شکل گرفت. ژاپن محدودیت‌های زیادی بر سرمایه‌گذاری خارجی اعمال می‌کرد. آمارها نشان می‌دهد نرخ خالص سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی بر تشکیل سرمایه ناخالص  ۱/۰درصد بود.(۱۸) دلیل این محدودیت‌ها نگرانی ژاپن درباره اختلال در نظم صنعتی و توزیع ترجیحی منابع، واردات فناوری‌های دست دوم، ایجاد چالش برای بنگاه‌های کوچک مقیاس و اخلال در پیشرفت تکنولوژی ژاپنی و اثر نامطلوب آن بر تراز پرداخت‌ها بود.(۱۹)

حمایت از تولیدات داخلی به دلیل فقدان رقابت می‌تواند منجر به ناکارایی در تولید شود. دولت ژاپن با ایجاد مشوق‌های صادراتی تولید کنندگان را تشویق به صادرات و رقابت می‌کرد. این رقابت در کنار حمایت از تولید داخلی و مصرف کالاهای ملی موجب افزایش نوآوری می‌شد. بدین ترتیب تولیدکنندگان به ‌جای رقابت با کالاهای خارجی، در بازار داخل در بازار خارج با آنها رقابت می‌کردند.(۲۰)

 

۴- کره جنوبی

معجزه رودخانه هان اصطلاحی است که به رشد خیره‌کننده کره جنوبی اشاره می‌کند. کره در ابتدای دهه ١٩۶٠ میلادی اقتصادی ابتدایی داشت که مبتنی‌ بر صادرات فلز تنگستن و مواد اولیه بود. طی سال‌های ١٩۶٢ ـ ١٩٧٩، تولید کارخانه‌های کره جهش فوق‌العاده‌ای داشت. طی این سال‌ها، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی به‌طور متوسط ۳/۹ درصد بود و درآمد سرانه واقعی ١٨ برابر شد.(۲۱) این رشد خیره‌کننده حاصل مجموعه‌ای از اقدامات دیکتاتورانه و مقتدرانه سرداری نظامی به نام پارک چانک هی بود.

نظام بانکی کره پس از جنگ جهانی دوم با مشاوره آمریکایی‌ها بر مبنایی خصوصی شکل گرفت که نتایج نامطلوبی داشت.(۲۲) اولین اقدام پارک برای جهش تولید دولتی کردن نظام بانکی و در اختیار گرفتن بانک مرکزی برای هدایت اعتبارات به بخش تولید بود. تولید کنندگان راهی غیر از  تأمین سرمایه مورد نیاز با وام‌های دولتی بلندمدت یا تضمین‌شده توسط دولت نداشتند. بدین ترتیب حاکمیت کره با تسلط بر سرمایه و قدرت خلق پول، ابزاری قدرتمند برای نظارت بر تولید و هدایت آن به بخش‌های منتخب به دست آورد. تنها توجیه نظام اقتدارگرای کره برای در اختیارگرفتن شبکه بانکی، تسریع رشد اقتصادی بود. در شرایطی که انباشت سرمایه کم است، برای تسریع در جهش تولید راهی به‌جز تأمین مالی صنایع با اعتبارات داخلی نبود.(۲۳)

دولت کره برای شکل‌گیری تولید در صنایع پیشرفته از زور و قدرت استفاده و با اجبار و تهدید صنایع جدید را ایجاد می‌کرد. در بسیاری از موارد صاحبان بخش خصوصی برخلاف مشوق‌های دولت به توسعه فعالیت خود از صنایع سبک به صنایع سنگین علاقه‌ای نداشتند، اما دولت برخلاف منطق بازار، آنها را به‌زور به‌سوی این صنایع سوق می‌داد. ابزار دولت برای اجبار، قطع کمک‌های مالی صددرصد دولتی و در صورت تأثیر نداشتن، بازجویی‌های طولانی‌مدت دستگاه‌های اطلاعاتی بود. دولت، شرکت ال.‌جی را به اجبار وارد صنعت الکترونیک کرد، در حالی‌ که تمایل مدیران آن به فعالیت در صنعت نساجی بود. شرکت پرآوازه هیوندای نیز با تهدید ژنرال پارک به ورشکستگی، در صنعت کشتی‌سازی سرمایه گذاری کرد. شرکت آهن و فولاد پوهانگ پوسکو که امروزه چهارمین تولیدکننده فولاد جهان است، در سال ۱۹۷۳ با سرمایه‌گذاری مستقیم دولت به‌ وجود آمد، در حالی‌که مزیت نسبی ایستای کمی در این صنعت داشت؛ زیرا این صنعت اتکای زیادی به مواد اولیه‌ای داشت که کره فاقد آن بود. نمونه دیگر این اقدامات ادغام اجباری شرکت‌ها با یکدیگر  با هدف تحقق اقتصاد مقیاس مشاهده کرد.(۲۴)

اقدام دیگر دولت ملی کردن تجارت بود. بدین ترتیب دولت اقتدارگرای کره ‌توانست بر جریان تجارت و کالا نظارت و از تولیدکنندگان داخلی حمایت کند. البته کره به جای تمرکز بر تعرفه راه دیگری برای محدودیت واردات در پیش گرفت. بر این اساس دولت تمرکز خود را بر کنترل وسیلۀ مبادله که همان ارز است قرار داد. بدین منظور نظامی جامع طراحی شد که به موجب آن، واردات و صادرات با یکدیگر گره خورده بودند. این نظام بین واردات و صادرات ارتباط برقرار کرد و موجب کاهش واردات کالاهای مصرفی شد. این تحول در نظام تخصیص ارز با هدف حمایت از تولید و واردات مواد اولیه و کالاهای سرمایه‌ای و صادرات بود. برقراری این نظام تخصیص ارز، موجب رونق تولید شد، زیرا ارز حیاتی به‌ جای واردات کالاهای مصرفی، صرف نهاده‌های تولیدی می‌شد. علاوه ‌بر این، محدودیت‌ها موجب جلوگیری از واردات کالاهای لوکس شد.(۲۵)

جهش تولید در کره مبتنی بر سرمایه‌های داخلی بود و سرمایه‌گذاری خارجی نقش چندانی در رشد کره نداشت، زیرا به دلیل مبهم بودن اثرات این نوع سرمایه‌گذاری و خطرات آن، محدودیت‌های زیادی بر آن اعمال می‌شد.(۲۶)

به‌رغم حمایت‌های همه جانبه دولت از صنایع داخلی، این صنایع دچار ناکارآمدی نشدند، زیرا اعطای اعتبارات ارزان قیمت و کمک‌های دولتی مشروط به افزایش کارایی و صادرات بخشی از کالاهای تولیدی به خارج از کشور بود. دلیل این کار کسب ارز خارجی مورد نیاز برای واردات مواد اولیه و رقابت در بازارهای خارجی به جای ایجاد رقابت از طریق واردات بود. تولید کنندگان برای کسب حمایت نیازمند صادرات بودند و لازمه  صادرات نیز ارتقای نوآوری و کیفیت بود.(۲۷)

 

۵. دلالت‌های تجربه جهش تولید برای تحقق اقتصاد مقاومتی در ایران

تجربه چهار کشور فوق نشان داد که جهش تولید حاصل سیاست‌های حمایتی از جمله تعرفه و ممنوعیت‌های وارداتی، اقتدارگرایی و استعمار دیگر کشورها بوده است. استعمار به‌ دلیل تعارض با مبانی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران جایگاهی در  سیاست‌های آن ندارد؛ اما اقتدارگرایی و حمایت از تولیدات داخلی را می‌توان با تطبیق با شرایط بومی به کار برد.

ظرفیت تولید بالفعل بسیاری از کالاهای وارداتی در کشور وجود دارد به‌گونه‌ای که با تزریق منابع مالی و ممنوعیت وارداتِ کالاهای مشابه می‌توان علاوه ‌بر به حرکت در آوردن چرخ تولید از خروج ارز جلوگیری و به توسعه اشتغال کمک کرد. نظام پولی ایران پس از پایان دفاع مقدس با تأثیر از سیاست‌های تعدیل اقتصادی و براساس خوانش لیبرالی از اقتصاد به ‌سوی خصوصی شدن حرکت کرد. خصوصی شدن بانک‌ها مهم‌ترین عامل در بالارفتن نرخ بهره به ‌عنوان هزینه سرمایه‌گذاری و بالا رفتن هزینه سرمایه‌گذاری مانعی برای توسعه صنایع جدید و همچنین تأمین منابع مالی برای بنگاه‌های تولیدی شد. بنابراین مهم‌ترین راهکار خصوصی‌زدایی از بانک‌ها و افزایش اقتدار نظام برنامه‌ریز بر بخش پولی اقتصاد است. بدین منظور حاکمیت می‌تواند با اقتدارگرایی، بانک‌ها را در یکدیگر ادغام و با کاهش تعداد بانک‌ها و دولتی  کردن آنها  قدرت خلق پول را از طریق دریچه‌های هدایت اعتبار به بخش‌های تولیدی تزریق کند. بدین ترتیب بخش زیادی از منابع مالی جامعه به ‌جای سرازیر شدن به بازارهای غیرواقعی به بخش واقعی هدایت و موجب تقویت بنیه تولیدی کشور می‌شود.

توسعه بنیه تولیدی و حرکت به تولیدات با فناوری بالاتر نیاز به تأمین مالی و بسیاری از موارد سرمایه‌گذاری مستقیم دولت دارد. تولیدات اپل که امروزه سرآمد همه تولیدات الکترونیکی جهان است، حاصل طرح‌های تحقیقاتی دولتی آمریکا و سرازیر شدن دانش آن به صنعت و طراحی فرآیند این انتقال توسط نهادهای حاکمیتی بوده است. در ایران نیز تولیدات نظامی و موشکی نمونه بارزی از این مثال هستند، اما به‌دلیل عدم طراحی چنین ساز و کاری، دانش تولید شده به بخش تولیدی سرریز نشده است.

دولت برای جلوگیری از کاهش کارایی ناشی از حمایت‌های تعرفه‌ای و گمرکی می‌تواند حمایت‌های خود را به صورت انگیزشی طراحی کند. به‌عنوان مثال تأمین اعتبار را مشروط به صادرات بخشی از تولیدات یا افزایش هزینه‌های تحقیق و توسعه کند. در این راهبرد نقش نظارتی برنامه‌ریزان و نهاد ناظر بسیار تعیین‌کننده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. REINERT, Erik S.; REINERT, Sophus A. Mercantilismo e Desenvolvimento Econômico: Dinâmica Shumpeteriana, Construção Institucional e Benchmarking Internacional. OIKOS (Rio de Janeiro), 2011, 10.1, p20.
  2. لیست، فردریک، (۱۳۷۸). اقتصاد ملی و اقتصاد جهانی: تجانس‌ها و تعارض‌ها. ترجمه: عزیز کیاوند. تهران: نشر دیدار، ص۱۳۱٫
  3. Shafaeddin, Mehdi. How did developed countries industrialize? The History of Trade and Industrial Policy: The cases of Great Britain and the USA. No. 139. United Nations Conference on Trade and Development, 1998, p22.
  4. عجم اوغلو؛ دارون، ای. رابینسون، جیمز (۱۳۹۳). چرا ملت‌ها شکست می‌خورند، ریشه‌های قدرت، ثروت و فقر. ترجمه: محین میردامادی و محمدحسین نعیمی‌پور. تهران: روزنه، صص ٢۴۶-٢۴٧.
  5. CHANG, Ha-Joon. Kicking away the ladder: development strategy in historical perspective. Anthem Press, 2002, p 29, 32.
  6. Dunn, Bill. Neither Free Trade Nor Protection: A Critical Political Economy of Trade Theory and Practice. Edward Elgar Publishing, 2015, p60.
  7. paul bairoch
  8. Bairoch, Paul. Economics and world history: myths and paradoxes. University of Chicago Press, 1995, p52.
  9. ۹٫ Shafaeddin, Mehdi. How did developed countries industrialize? The History of Trade and Industrial Policy: The cases of Great Britain and the USA. No. 139. United Nations Conference on Trade and Development, 1998, pp17-18.
  10. چانگ، ‌ها جون (۱۳۹۲). نیکوکاران نابه‌کار. ترجمه: میرمحمود نبوی و مهرداد شهابی. تهران: آمه، ص ١۴۶
  11. مقیسه، محسن (۱۳۹۷). الگوی راهبردی حمایت از تولید، شواهدی از نحوه حمایت دولت آمریکا از تولیدات داخلی. تهران: ‌مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، ص٣.
  12. Ito, T., & Weinstein, D. E. (1996). Japan and the Asian economies: A” miracle” in transition. Brookings Papers on Economic Activity, 1996(2), 205-272, p208.
  13. CHANG, Ha-Joon. Kicking away the ladder: development strategy in historical perspective. Anthem Press, 2002.‏
  14. لیست، فردریک (۱۳۷۲). نظام ملی اقتصاد سیاسی. ترجمه: ناصر معتمدی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی ص ١٩١.
  15. Vittas, Dimitri, and Yoon Je Cho. “Credit policies: lessons from Japan and Korea.” The World Bank Resear Observer 11, 1996,p 278.
  16. Window guidance
  17. احمدیان، مریم؛ مقیسه، محسن (۱۳۹۷). الگوی راهبردی حمایت از تولید، درس‌هایی از تجربه ژاپن. تهران: مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، صص٣٧-٣٨.
  18. Chang, Ha-Joon. The East Asian development experience: the miracle, the crisis and the future. Zed Books, 2006, p22.
  19. Pempel, T. John. Regime shift: Comparative dynamics of the Japanese political economy. Cornell University Press, 1998, p51..
  20. معصومی‌نیا، محمدجواد، دلالت‌های ناسیونالیسم اقتصادی در جهت پیشبرد اهداف استراتژی اقتصاد مقاومتی، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۹۴، ص ۱۷۱٫
  21. Kim, K. S. (1991). The Korean miracle (1962-1980) revisited: myths and realities in strategy and development. Helen Kellogg Institute for International Studies, University of Notre Dame, p4.
  22. Cho, Y. J., & Kim, J. K. (1995). Credit policies and the industrialization of Korea (Vol. 286). World Bank Publications, pp 18-19.
  23. Chang, Ha-Joon. The East Asian development experience: the miracle, the crisis and the future. Zed Books, 2006, p20.
  24. چانگ، ‌ها جون (۱۳۹۲). اقتصاد سیاسی سیاست صنعتی. ترجمه: اصلان قودجانی. مشهد: اتاق بازرگانی، صنایع و معادن خراسان رضوی، صص ۱۵۸-۱۶۰٫
  25. طلایی، محسن (۱۳۷۹). کره جنوبی، سازه‌های توسعه و بحران. تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، ص۱۰٫
  26. همان، ص ١٢.

۲۷٫  معصومی‌نیا، محمدجواد، دلالت‌های ناسیونالیسم اقتصادی در جهت پیشبرد اهداف استراتژی اقتصاد مقاومتی، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۹۴، ص ١٩٠.

03ژانویه/21

سیاسـت تا دیانـت

تاریخ پژوهی در مکتب بیم و امید

از آنجا که دولت بیم و امید پس از هفت سال و اندی، حکمرانی توأم با کامروایی برای خودش به مکتبی تبدیل شده و در همه عرصه‌ها تأثیرات شگرفی بر جای گذارده، خوب است جهت تیمن و تبرک، یکی دو نمونه از آثار این مکتب در عرصه پژوهش‌های تاریخی به اطلاع عموم برسد:

الف) نظریه صدر اسلام و خانه‌های بی در: «حسین دهباشی» از شاگردان «حسام الدین آشنا» و سازنده فیلم تبلیغاتی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۲، پس از سال‌ها تتبع و پژوهش به این نتیجه رسید که در صدر اسلام خانه‌های مردم مدینه فاقد «در» بوده و به جای آن از یک تکه پارچه یا پرده استفاده می‌شده است. بنا بر این داستان حمله اشرار به خانه حضرت امیر«ع» و شکستن در خانه حضرت و جراحت حضرت زهرا «س» حقیقت ندارد و صرفاً باعث ایجاد شکاف میان شیعه و سنی و مانع تحقق وحدت اسلامی می‌شود.

ب) نظریه شمشیرهای بی تیغه: این نظریه توسط یکی دیگر از محققان مکتب بیم و امید یعنی استاد «حسام‌الدین دهبانی» ارائه شده است. بر اساس تحقیقات «استاد دهبانی» عرب‌های صدر اسلام آن قدرها دانش فنی و تکنولوژی نداشته‌اند که بخواهند برای شمشیر و خنجرشان «تیغه» درست کنند؛ لذا صرفاً دسته شمشیر و خنجر را بابت قمپز در کردن و پز دادن درون غلاف جا می‌دادند و برای خودشان کیف می‌کردند. ایشان تأکید کرده‌اند که محققان سال‌ها برای یافتن تیغه شمشیر و خنجر متعلق به صدر اسلام، جستجو و تحقیق کرده، ولی چیزی نیافته‌اند و شاهد و مدرکی هم که بتواند ثابت کند عرب آن روز به «فناوری تیغه‌سازی» دست یافته بوده، پیدا نکرده‌اند، لذا با قاطعیت و قبل از پایان دولت یازدهم، اعلام خواهند کرد که همه آنچه تحت عنوان ضربت خوردن حضرت امیر«ع» در ۱۹ ماه رمضان یا حوادث عاشورا روایت شده، جعلی است و حقیقت ندارد و موجب بروز کدورت میان مسلمانان هوادار بنی‌امیه با مسلمین حامی اهل‌بیت«ع» می‌شود. بر اساس پژوهش‌های استاد دهبانی، امیرمؤمنان«ع» با معاویه مذاکره کرده و توافق نامه «دمشق» را به شیوه برد – برد امضا کرده تا مانع از خونریزی بی‌حاصل و بروز جنگ شود. دهبانی در ادامه پژوهش‌های خود و بر اساس نظریه «شمشیرهای بی‌تیغه» ثابت کرده که حادثه عاشورا رخ نداده و اصولاً خنجر شمر تیغه‌ای نداشته تا به وسیله آن جنایتی را مرتکب شود و اختلاف میان امام حسین«ع» و یزید بر مبنای شکستن دیوار بی‌اعتمادی و گفت‌وگوهای چندجانبه میان طرفین حل و فصل شده است.

 

درجه‌بندی آدم‌ها

۱) طی حادثه‌ای تروریستی در فرانسه، فردی با چاقو به چند نفر حمله کرد.(یک ماه پیش)

* واکنش رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و وزارت امور خارجه ایران به این حادثه: محکومیت شدید + ابراز همدردی با خانواده‌های قربانیان در اولین لحظات پس از حادثه

۲) درحمله تروریستی عوامل داعش به دانشگاه کابل، ده‌ها دانشجوی این دانشگاه کشته و زخمی شدند. (چند روز پیش)

* واکنش رئیس‌جمهور، وزیر امورخارجه و وزارت امور خارجه ایران به این جنایت: هان؟ چی؟ کجا؟ پس از چند روز از وقوع حمله!

نتیجه‌گیری اخلاقی:

آدم‌ها یا چشم آبی، موطلایی، مسیحی و غربی هستند که در این حالت آدم حسابی محسوب شده و پیشرفته، متمدن و درجه یک‌اند و زخمی شدن حتی یک نفر از آنها در حوادث تروریستی ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر است و یا اینکه مسلمان ، غیر اروپایی و مو مشکی‌اند که در این حالت بود و نبودشان فرقی نمی‌کند و هر چه بمیرند مشکلی در مسیر تمدن و پیشرفت پیش نمی‌آید.

نتیجه‌گیری دیپلماتیک:

آمریکا و اروپا کدخدا و مباشرین کدخدا هستند در حالی که افغانی‌ها رعیت هم نیستند و با ارفاق رعیت «صفر» به حساب می‌آیند. یک دیپلمات هیچ وقت با کدخدا و رعیت صفر یکسان برخورد نمی‌کند.

 

 

 

 

دولت و دوراهی دعا و دیپلماسی

* معاون اول رئیس‌جمهور در پاسخ به این سئوال خبرنگاران که امیدی به کاهش قیمت‌ها هست؟ گفت: «دعا کنید!»

الف) نفس اینکه دیپلمات‌ها بالاخره به این نتیجه رسیده‌اند که باید به جای «کدخدا» به «خدا» متوسل شوند، اتفاق مبارکی است.

ب) سیره انبیاء و معصومین این بوده که برای حل مشکلات و معضلات، به همراه کار و تلاش معقول، توسل و دعا را هم جدی می‌گرفتند، اما اینکه کسانی مشکل‌سازی کنند و برای حل مشکلاتی که خود بانی آن بوده‌اند مردم را به دعا حواله دهند، نوبری است که فقط در بوستان «دیپلماسی» دیده می‌شود.

ج) اگر بنا باشد که مردم با دعا مشکلات اقتصادی و معیشتی خود را حل کنند، پس دیگر چه نیازی به دولت و معاون اول و وزارت خانه و دفتر و دستک است؟ می‌شود دولت را با تمام طول و عرض و هزینه‌ها و حقوق‌ها و مزایای شبه سلطنتی تعطیل و بودجه مربوطه را میان مردم تقسیم کرد. عملاً بخش زیادی از مشکلات مالی مردم حل خواهد شد و مردم هم به جان تعطیل‌کنندگان دولت «دعا» خواهند کرد.

 

ویروس حساس به دیانت

بر اساس تحقیقات گسترده‌ای که توسط متخصصان ستاد ملی کرونا صورت گرفته، ویروس کرونا علاقه ویژه‌ای به آلوده کردن اماکن دینی و افراد پای‌بند به شعائر مذهبی دارد و از محیط‌های لهو و لعب و افراد خوش‌گذران فراری است. بر همین مبنی این ستاد برای پیشگیری از گسترش بیماری کرونا و حفاظت از سلامت جامعه در برابر خطرات آن دستورالعمل زیر را صادر کرده است:

الف) کلیه اماکن دینی و مذهبی شامل مساجد، حرم‌های مطهر، بقاع متبرکه، حسینیه‌ها، تمامی نمازهای جمعه و جماعت و یادواره‌ها و مراسم شهدا و برنامه‌های سپاه و بسیج و هرگونه نشست و سخنرانی با محتوای دینی و مذهبی و برنامه‌های جشن یا عزاداری اهل‌بیت«ع» حتی اگر در آن برنامه کلیه دستورالعمل‌های بهداشتی کاملاً رعایت شوند، تا اطلاع ثانوی تعطیل هستند.

ب) حضور در برنامه‌هایی مانند تشییع جنازه شجریان و سایر سلبریتی‌های وابسته به جریان اصلاحات، سفر به اماکن تفریحی مانند کیش، حضور در بازارهای لوکس و پاساژگردی، برگزاری مسابقات ورزشی مانند کشتی و فوتبال، اجتماع در سواحل شمال و جنوب کشور و… به هر تعداد و حتی بدون رعایت پروتکل‌های بهداشتی بلامانع است و موجب شیوع کرونا نمی‌شود.

* ستاد کرونا در پاسخ به این پرسش که چرا در اربعین امسال با وجود اجتماع میلیونی مردم عراق، این کشور شاهد افزایش مرگ و میر ناشی از کرونا نبود؟ اعلام کرد جواب به این قبیل سئوالات وظیفه ما نیست.

03ژانویه/21

رژیم صهیونیستی و فضای مجازی

امروزه سیطره صهیونیسم و سلطه مطلق و بی‌چون و چرای یهودیان بر رسانه‌های فراگیر جهان امری انکارناپذیر است. تلاش گسترده صهیونیسم برای سیطره بر رسانه‌های گروهی از اوایل قرن بیستم آغاز شد. لزوم سیطره کامل یهود بر رسانه‌های جمعی یکی از اهدافی است که «راشورون» خاخام یهودی در سال ۱۸۶۹ در سخنرانی خود در شهر پراگ بر آن تأکید کرد. وی معتقد بود پس از طلا، دستگاه‌های خبررسانی خصوصاً مطبوعات و روزنامه‌ها، دومین ابزار یهود برای استیلا بر جهان هستند. بنابراین از همان آغاز با برنامه‌ریزی‌های دقیق و صرف هزینه‌های کلان تلاش بی‌وقفه‌ای را برای کنترل جریان‌های اصلی خبررسانی و مطبوعات در سراسر دنیا آغاز کردند.(۱) تسلط بر رسانه‌های جهان و کنترل افکار عمومی از طریق آن در پروتکل شماره دوازدهم صهیونیست‌ها نیز آمده است: «تسلط بر مطبوعات و بنگاه‌های خبرگزاری».

مجله نشنال ونگارد در مورد کنترل رسانه‌ها توسط یهود می‌نویسد: «کنترل یهود بر رسانه‌های گروهی مهم‌ترین واقعیت زندگی، نه تنها در آمریکا که در سراسر جهان است.»(۲)

بخش اعظم رسانه‌های خبری جهان نیز به‌مثابه بازوی خارجی برای پروپاگاندای رژیم اشغالگر فلسطین عمل می‌کنند. این رژیم می‌تواند پشتیبانی سرمایه‌داران رسانه‌ای و گروه‌های فشار صهیونیستی را برانگیزد تا روزنامه‌نگارانی را که تلاش می‌کنند دیدگاه بی‌طرفانه‌ای داشته باشند مرعوب سازند.(۳) سرمایه‌گذاری صهیونیسم جهانی در این مسیر به‌قدری است که به ادعای یک نشریه آمریکایی فقط در شهر واشینگتن سرمایه‌داران صهیونیست هر ساله ده‌ها میلیون دلار صرف تبلیغات خبری می‌کنند.

صهیونیسم جهانی از ابزار قدرتمند رسانه در جهت تحمیق انسان‌ها، صید اندیشه‌های علمی و ضربه زدن به عقاید غیریهودی، به‌ویژه اسلامی و نیز فروریختن اصول و مبانی جوامع جهانی، عقاید دینی، اسلوب‌های اخلاقی و انسانی، بی‌قید کردن جوامع بشری نسبت به اصول و افزایش لذات و شهوت‌های نامشروع به منظور سستی و تحلیل رفتن افکار که نتایج آن سیطره آسان‌تر بر جهان است، بیشترین بهره را برده است. به راه انداختن بحران‌های منطقه‌ای و جهانی همچون ایجاد موج اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی از جمله روش‌هایی است که صهیونیسم جهانی با استفاده از رسانه سعی در گسترش آن داشته است.

علاوه بر این آنها در خلال جنگ‌های جهانی اول و دوم بهره از رسانه به شکل مؤثری برده‌اند. ایجاد بحران‌های سیاسی در سرزمین‌های تحت کنترل عثمانی و تصرف و تملک این سرزمین‌ها توسط یهودیان در جریان جنگ جهانی اول از یک سو و ایجاد موج یهودستیزی و مظلوم‌نمایی توسط رسانه‌های جهانی و ایجاد موج‌های عظیم مهاجرت به سمت سرزمین‌های فلسطین در جریان جنگ جهانی دوم از سوی دیگر از جمله مواردی است که با استفاده گسترده از رسانه عملی شد.(۴)

سانسور اخبار ضدیهود و ضدصهیونیست در کشورهایی چون آمریکا، فرانسه و… برای کنترل افکار داخلی و جلوگیری از بروز اعتراض به جریانات صهیونیستی داخلی و نیز سانسور اخبار در جهت حفظ منافع صهیونیسم جهانی و هم‌پیمانانش از دیگر کاربردهای رسانه‌ای برای صهیونیست‌هاست. سانسور اخبار جنایات رژیم جاعل صهیونیستی در صبرا و شتیلا، ترور بیش از ۸۰۰ دانشمند مصری، کشتار فلسطینیان، حمایت از مزدوران و جنایتکاران جهانی، همدستی با گروهک‌های تروریستی، ترور دانشمندان هسته‌ای ایران و… بخشی از موضوعات سانسوری اشاره شده است.(۵)

در این میان صهیونیسم جهانی از توجه و اعمال نفوذ و کنترل بر فضای مجازی به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای قدرت نرم غافل نبوده است. با نگاهی به بنیانگزاران، سرمایه‌گذاران و اصول و قواعد جانبدارانه وبگاه‌ها و شبکه‌های مطرح مجازی می‌توان به نفوذ گسترده صهیونیست‌ها بر این حوزه پی برد. اکنون پس از گذر از عصر رسانه‌های مکتوب و رسانه‌های دیداری و شنیداری، نوبت به نفوذ صهیونیست‌ها در رسانه‌های تعاملی فضای مجازی رسیده است.

 

قدرت نرم یهود و قدرتمندی گوگل

وبگاه «گوگل» اگرچه به عنوان یک موتور جستجو شناخته می‌شود؛ اما در سال‌های اخیر به یک فضای خدمتی آنلاین تبدیل شده است. گوگل در ابتدا به عنوان پروژه تحقیقاتی در سال ۱۹۹۶ توسط «لری پیچ» و «سرگئی برین» دانشجویان دکترای دانشگاه استانفورد آغاز شد. رسالت گوگل سازمان دادن به دنیای اطلاعات و قابل دسترس و مفید کردن آن است. گوگل تقریباً تمام نیازهای کاربران خود را مرتفع می‌سازد، به‌نحوی که نیازی به ارجاع کاربران به دیگر وبگاه‌ها نیست.

 

یهودیان در گوگل

یکی از افراد کلیدی در گوگل که دارای ارتباطات خانوادگی درسرزمین اشغالی است، لری پیچ از مؤسسان و سهامدارن اصلی گوگل است. به یهودی بودن لری پیچ در نشریه «بنای بریث» ارگان رسمی یکی از قدرتمندترین سازمان‌های یهودی جهان اشاره شده است. این نشریه در بهار ۲۰۰۶ در مقاله‌ای تحت عنوان «استادان جستجو» می‌نویسد: «…لری پیچ که مادرش گلوریا یک یهودی است… مسیر متفاوتی را دنبال کرد. او یکی از مهاجران اولیه به سرزمین‌های اشغالی بود که در شهر آراد ساکن شد.»

«سرگئی برین» دیگر پایه‌گذار اصلی گوگل نیز یهودی است. وی متعلق به خانواده‌ای یهودی- روسی است که در ۶ سالگی به آمریکا مهاجرت ‌کرد و در حال حاضر بیست و چهارمین ثروتمند دنیاست. در سال ۲۰۰۷ فوربی در رتبه‌بندی خود از ثروتمندترین افراد، ثروت سرگئی برین را چیزی حدود ۱۶ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار تخمین زد.

در سال ۲۰۰۸ سرگئی برین به همراه مؤسسان چند کمپانی بزرگ اینترنتی دیگر توسط سران رژیم غاصب برای شرکت در کنفرانس بین‌المللی «اورشلیم» (بیت‌المقدس) و به مناسبت جشن شصتمین سال تأسیس رژیم صهیونیستی به سرزمین‌های اشغالی دعوت شدند. در این کنفرانس که با ابتکار عمل «شیمون پرز» شکل گرفت، شماری از سیاسیون، مذهبیون و رهبران اقتصادی رژیم جاعل شرکت داشتند. موضوع این کنفرانس بررسی آینده تکنولوژی در جهان و به‌خصوص بحث و بررسی تأثیراتی که جامعه جهانی یهود و صهیونیست از این تحولات می‌پذیرند، بود.

در سال ۲۰۰۹ روزنامه‌ «نیویورک تایمز» خبری مبنی بر کمک یک میلیون دلاری «برین» به انجمن کمک به یهودیان مهاجر «HIAS» منتشر کرد که وی دلیل این کمک را نوعی ادای دین به این انجمن ذکر کرد.(۶)

«اندی بکتوشایم» از دیگر سرمایه‌گذاران یهودی گوگل است که مبلغ صدهزار دلار به عنوان سرمایه اولیه در وجه شرکت گوگل پرداخت کرد.

علاوه بر سرمایه‌گذاران اصلی، مشاغل کلیدی در گوگل نیز به یهودیان اختصاص داده شده است. «کریگ سیلور اشتاین» اولین یهودی‌ بود که توسط بنیانگذاران گوگل استخدام شد. «سوزان ووجسیکی»  نیز زنی یهودی بود که به عنوان معاون بخش مدیریت محصولات گوگل مشغول به کار شد و فضای اداری لازم برای آغاز فعالیت‌های تجاری گوگل را فراهم کرد. خواهر وی «آنه ووجسیکی» در می ۲۰۰۷ با سرگئی برین رئیس بخش فناوری گوگل ازدواج کرد. آنه ووجسیکی در حال حاضر به عنوان عضوی از هیئت مدیره «ری بوت» – سرمایه‌گذاری که به دنبال درگیر ساختن یهودیان در کاوش فرهنگ خودشان است – فعالیت می‌کند.

«اودی مانبر» دیگر یهودی صهیونیست، معاون بخش مهندسی گوگل است. مانبر در سال ۲۰۰۶ توسط گوگل به عنوان معاون مهندسی شرکت استخدام شد. وی در دسامبر ۲۰۰۷، آغاز به کار کنسول، پروژه جدید گوگل برای ذخیره‌سازی اطلاعات، را اعلام کرد. این شخص ارتباطات نزدیکی با جوامع یهودی- صهیونیستی دارد.(۷)

«شریل سندبرگ» نیز به عنوان معاون بخش فروش آنلاین گوگل، یهودی دیگری است که در شکل‌گیری گوگل نقش مهمی داشته است. سندبرگ در این منصب امور مربوط به آگهی‌های تجاری گوگل در سطح جهان را کنترل می‌کرد. در کتاب «خرد یهودی برای موفقیت تجاری» (درباره استفاده از توصیه‌های اقتصادی در تورات و متون مذهبی کهن یهود بحث می‌کند) از عملکرد وی به عنوان نمونه موفقی از تجارت به سبک یهود، نام برده شده است.(۸)

افزون بر موارد ذکر شده، ریشه‌های یهودیت در گوگل را می‌توان در ده اصل گوگل نیز مشاهده کرد. گوگل در بخشی از اطلاعات شرکتی خود در وبگاه به تبیین فلسفه وجودی گوگل می‌پردازد و ده اصل گوگل که ملهم از ده فرمان خداوند به موسی«ع» است نه تنها ریشه‌های یهودیت در این وبگاه را نشان می‌دهد بلکه اصول اساسی شکل‌گیری و روندهای آینده گوگل را نیز مشخص می‌کند.

گوگل دو مرکز تحقیق و توسعه در سرزمین‌های اشغالی دارد که تنها مراکز تحقیق و توسعه گوگل در خاورمیانه به شمار می‌آیند. یکی از آنها در تل‌آویو و دیگری در شهر حیفا قرار دارند.

اتحادیه ضد افترا و سازمان صهیونیست آمریکا نیز دو سازمان صهیونیستی‌اند که بیشترین تأثیر را در سانسورها و دستکاری‌های گوگل دارند. نفوذ و تأثیرگذاری اتحادیه ضد افترا تا به‌حدی است که سرگئی برین در نامه‌ای به این اتحادیه از اینکه در صورت جستجوی واژه‌ «یهود» در گوگل، نتایج ناراحت‌کننده‌ای هم نمایش داده می‌شوند عذرخواهی کرد و قول داد که در آینده در نحوه جستجو و ارائه‌ نتایج برای این عبارت، اصلاحاتی را به وجود آورد.

در اقدامی دیگر، شرکت گوگل تحت فشار سازمان صهیونیست آمریکا به عنوان اولین سازمان رسمی صهیونیستی در این کشور، حقایقی را راجع به رژیم اشغالگر فلسطین از روی سرویس گوگل ارت حذف کرد. حذف تصویر «محمد الدوره» شهید فلسطینی از روی نقشه سرزمین‌های اشغالی از آن جمله است. این سازمان در نامه‌ای در جولای ۲۰۰۸ رئیس گوگل را مورد عتاب قرار داد و از او خواست تا تبلیغات و اخبار نادرست سیاسی را از روی نقشه رژیم صهیونیستی حذف کند و صرفاً به ارائه اطلاعات جغرافیایی بپردازد.(۱۰)

به‌طور خلاصه می‌توان گفت با توجه به اینکه سران و کارمندان اصلی شرکت گوگل را یهودیان تشکیل می‌دهند لاجرم امکانات و فرصت‌های خاصی نیز نصیب آنها و به‌خصوص صهیونیست‌ها خواهد شد.

 

نفوذ صهیونیست در ویکی پدیا

«ویکی‌پدیا» یک دانشنامه آنلاین چندزبانه مبتنی بر وب با همکاری آزاد و محتوای باز است که با همکاری افراد داوطلب نوشته می‌شود و هر کسی که به اینترنت و وب دسترسی داشته باشد می‌تواند مقالات آن را ببیند یا ویرایش کند. هدف ویکی پدیا آفرینش و انتشار جهانی یک دانشنامه با محتوای آزاد به همه زبان‌های زنده دنیاست.(۱۱)

ارتباط یهود با بنیاد ویکی پدیا مربوط به اعمال نفوذ بر مطالب این وبگاه است.«سیتیزن دیوم» که خود یک دایره‌المعارف آنلاین است در مورد ویکی پدیا این گونه می‌نویسد:

«در برخی از زمینه‌ها و بعضی موضوعات گروه‌هایی وجود دارند که روی مقاله‌ها چمپاتمه می‌زنند و اصرار دارند کاری کنند که آن مقالات نظرات خاص آنها را منعکس کنند. هیچ ساز و کار معتبری برای تأیید نسخه‌ای از این مقاله‌ها وجود ندارد. کمیته دقت در اطلاع رسانی مربوط به خاورمیانه در آمریکا یا کمرا که سازمانی طرفدار رژیم صهیونیستی است و کار آن نظارت بر رسانه‌ها و بررسی میزان دقت و بی‌طرفی آنها در گزارش مسائل مربوط به خاورمیانه است، در موارد متعددی به بررسی ایرادات ویکی‌پدیا پرداخته است، با این حال نگاهی به ایراداتی که کمرا به رسانه‌های غربی می‌گیرد نشان می‌دهد که هر نوع انتقاد از رژیم اشغالگر یا صهیونیسم مخالف انصاف تلقی می‌شود. (۱۲)

 

نفوذ و نقش صهیونیسم در توئیتر

«توئیتر» یک شبکه اجتماعی اینترنتی است که به کاربران خود این امکان را می‌دهد تا پیام‌هایی را با عنوان توئیتر برای یکدیگر ارسال و از همدیگر دریافت کنند. توئیت‌ها پست‌هایی متنی هستند که می‌توانند حداکثر ۱۴۰ حرف باشند و در صفحه پروفایل نویسنده نمایش داده می‌شوند و برای مشترکان نویسنده متن، یعنی کسانی که در صفحه توئیتر فرد عضویت دارند و به آنها دنبال کنندگان نیز گفته می‌شود، ارسال می‌شوند. تمام کاربران می‌توانند توئیت (پیام) خود را از طریق وبگاه توئیتر، خدمت پیامک (اس.ام.اس) یا برنامه‌های خارجی (که توسط تلفن‌های هوشمند ایجاد و برنامه‌ریزی شده‌اند) ارسال و دریافت کنند. این وبگاه تا کنون در سراسر جهان بیش از صد میلیون کاربر داشته است.(۱۳)

این شبکه اجتماعی اینترنتی، وبگاه دیگری است که استفاده از آن برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران به‌طور مشخص از سوی بنیامین نتانیاهو مورد تأکید قرار گرفته است. در بررسی نقش توئیتر در حوادث بعد از انتخابات ایران، «اثر توئیتر» هم ارز «اثر سی.ان.ان» در جنگ خلیج فارس تلقی می‌شود. به گفته «ایندیانا تایمز»، نتانیاهو به آمریکا توصیه کرد که از توئیتر و دیگر وبگاه‌های اجتماعی برای مبارزه با حکومت ایران و نظام جمهوری اسلامی استفاده کند.

 

شبکه اجتماعی صهیونیستی فیس‌بوک

فیس‌بوک پر مخاطب‌ترین شبکه اجتماعی اینترنتی است. این سایت در فوریه‌ ۲۰۰۴ تأسیس شد. براساس آمار اعلام شده از سوی سایت آمارهای جهانی اینترنت در سال ۲۰۱۲ کاربران فعال فیس‌بوک ۸۳۵ میلیون نفر و بیش از نیمی از آنها کسانی هستند که از راه تلفن همراه از این سایت استفاده می‌کنند.

گزارش‌های مختلف نشان می‌دهند که فیس‌بوک دارای پیوندهای عمیق با رژیم صهیونیستی است و در پشت آن مافیایی قرار دارد که از یک‌سو با صهیونیست‌ها و از سوی دیگر با مقامات آمریکایی مرتبط است. امروزه ۷۰ درصد از سهام شرکت فیس‌بوک در اختیار هفت شرکت یهودی است.

«مارک زاکربرگ»  مؤسس فیس‌بوک در یک خانواده‌ یهودی آمریکایی متولد شده است. در فهرستی که روزنامه‌  صهیونیستی «جروزالم‌پست» از پنجاه نفر از تأثیرگذارترین یهودیان ارائه داده است، مارک زاکربرگ در رتبه‌ چهارم (سه رتبه پس از نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم غاصب که نفر اول فهرست است) قرار دارد.

بسیاری در آمریکا، «زاکربرگ» را عامل سیا نامیده‌اند. خود «زاکربرگ» درباره فیس‌بوک گفته است: «فیس‌بوک تنها و قدرتمندترین ابزار کنترل مردم است که تا کنون اختراع شده است.».

«جولین آسانژ» بنیانگزار سایت «ویکی‌لیکس» نیز فیس‌بوک را بزرگ‌ترین ماشین جاسوسی‌ای که تا کنون اختراع شده است نامید.(۱۴)

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱-شریف زاده،رامین،”هالیوود و فرهنگ سازان شیطانی”،کتاب نقد،شماره ۳۲، ۱۳۸۳

۲-bollyn,Christopher(2007),Israeli control of the mass media & the 9-11 cover-VP http://www.rumormillnews.com/cgi_bin

۳-(Bollyn,2007,Jamal,2009:39)

۴- http://farhangesadid.ir/fa/news/1209

۵-همان

۶-سیدمحمد‌علی‌سید‌حسینی؛کارشناس ارشد‌علوم‌ارتباطات/برهان/۱۳۹۱/۳/۲۴ در https://www.porseman.com/article

۷- https://avapress.com/fa/article/36154

۸-همان

۹- http://resistance313.blogfa.com/post/42

۱۰- ویکی پدیا https://fa.wikipedia.org/wiki/

۱۱- خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۱۲-امپراتورهای فضای مجازی(توئیتر)،خبرنامه دانشجویان ایران،ویژه نامه رسانه

۱۳-(«زوکربرگ» اولین یهودی تاثیر گذار دنیا که نتانیاهو درمقابلش خم می شود؛ سایت راه دانا؛ گروه: اجتماعی

https://hawzah.net/fa/Article/View/9689614-

03ژانویه/21

نوکری مردم؛ بی‌منّت و بی‌غرور

سید می‌گفت: «شب عرفه دم سحر خواب دیدم با بچه‌های خانه طلاب داریم پیکر حضرت علی‌اکبر حسین«ع» را دور حرم حضرت معصومه«س» طواف می‌دهیم. یکی از بچه‌های قدیمی‌تر هم فراز آخر زیارت عاشورا را می‌خواند، که: « وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْن…» بعد هم پیکر سالم پسر شهید ارباب را به سمت مردم بردیم و همه به سمت بدن هجوم آوردند و من از خواب بیدار شدم.»

یکی از تفریحات بچه‌ها، تعریف خواب‌های باحالی است که می‌بینند. روح‌الله خوشش نمی‌آید و می‌گوید: «خواب چیه؟ کارتون‌ رو بکنین.» محسن هم یک بار بعد از اینکه یکی خوابش را تعریف کرد، به شوخی گفت: «شماها از بس می‌خوابین هی خواب می‌بینین. یه کم کار کنین.» من هم بدم نمی‌آید خواب‌های باحال بچه‌ها را بشنوم، اما یک چیز برایم جالب است و آن اینکه خیلی وقت‌ها بچه‌ها درباره جمع خواب می‌بینند نه فقط شخص خودشان.

شاید خیلی‌ها ارزش جمع را ندانند، اما کسانی که می‌خواهند کاری برای کمک به رهبر معظم انقلاب و انقلاب بکنند می‌فهمند چقدر داشتن جمع مهم است. یکی از لوازم اینکه متصل به «فتیان بنی هاشم» باشیم همین داشتن جماعت است. جمع یعنی قدرت مقدس یداللهی که مع‌الجماعه است و به ما توان برداشتن بارهای ولی خدا را می‌دهد و به ما مدد می‌دهد که رابط امام و امت جامعه باشیم. مثل این ‌بار حین مباحثه سخنرانی اخیر آقا در خانه طلاب. شاید اگر تنها بودم و سخنان آقا را می‌خواندم فقط دلم می‌سوخت که چرا هیچ غلطی نمی‌کنم و چقدر رهبرم غریب است که هر چه می‌گوید، توصیه می‌کند، درخواست می‌کند، دستور می‌دهد که موج دوم را به پا کنید، کسی حرکت نمی‌کند و من هم به‌تنهایی کاری از دستم بر نمی‌آید.

اما بین بچه‌های خانه طلاب وقتی جملات رهبری را مرور می‌کردیم، این عزم جمعی و اینکه ما می‌توانیم کاری انجام بدهیم احساس می‌شد. مهدی می‌گفت: «دوباره باید بیائیم پای کار. آقا دستور داده. نباید زمین بمونه.» حسین می‌گفت: «وقتی امام دستور حفظ جزایر مجنون رو داد، حال فرماندهان و حتی مجروحین دیدنی بود که نذارن دستور امام زمین بمونه.» فرهاد گفت: «کارهامونو به این سمت سوق می‌دیم.» علی گفت: «باید جلسات اندیشه‌ورزی برای طراحی سبک اقداماتمون‌ راه بندازیم.» همه احساس می‌کردند وقتی جمعی داریم یعنی قدرتی داریم و راحت می‌توانیم خودمان را با دستورهای رهبر معظم سازگار هماهنگ و عملیات کنیم.

رفاقت امروز فقط لذت جوانی و طعم خوشی از مزه‌های زندگی نیست. رفاقت امروز یک وظیفه است برای برداشتن بارهای انقلاب. باید رفیق باشیم و تشکیلات داشته باشیم، والا همیشه تماشاچی خواهیم بود. ما تجربه‌های زیادی در کار جهادی داشتیم، اما در ایام کرونا وضعیت فرق می‌کرد. اولین بار نامه‌ای به مسئول علوم پزشکی قم نوشتیم. روزهای اولی بود که کشور درگیر کرونا شده بود.

 

حضور محترم دکتر قدیر (زید عزه)

رئیس دانشگاه علوم پزشکی قم

سلام علیکم

با احترام فراوان به استحضار می‌رساند. «خانه طلاب جوان قم» با توجه به مشکلات پیش آمده برای مردم غیور، مقاوم و مظلوم این شهر مقدس و با توجه به احتمال نیاز مجموعه‌های پزشکی در بیمارستان‌ها در امر رسیدگی و پرستاری از بیماران قرنطینه شده و یا کمک به پخش اقلام بهداشتی و یا هر کمک دیگری، آماده هر گونه همکاری و خدمت‌رسانی است. یاری‌رسانی به بیماران تکلیفی الهی است که امیدواریم با موافقت جنابعالی امکان این توفیق برای این مجموعه فراهم شود.

از خداوند متعال توفیق روز افزون شما و همکاران پر تلاشتان را در این جهاد مقدس مسئلت داریم.

و من الله التوفیق

خانه طلاب جوان قم

 

با آغوش باز پذیرفتندمان. وارد بیمارستان‌ها شدیم و کار شروع شد.

یک روز بعد از کار خسته و کوفته به قرارگاه برگشتم و دیدم رفقا در یکی از اتاق‌ها جمع شده‌اند. نگاه کردم و دیدم پیرمردی با محاسن سفید و لبخندی بر چهره بین جوان‌ها نشسته است. آقای محمدی‌ عراقی، نماینده حضرت آقا بود. من که در بیمارستان بیمارانی با سن و سال بالا زیاد دیده‌ام، در این شرایط، موقعی که به پیرمردها می‌رسم نمی‌توانم نگرانی‌ام را به آنها منتقل نکنم، اما در آن جلسه چیزی نگفتم. حاج آقا گفت: «من اومدم سلام آقا و مراتب تشکرشون رو از شما طلبه‌ها و جهادی‌ها بهتون برسونم.»

شاید برای شما مهم نباشد، ولی برای طلبه‌هایی که دار و ندارشان لبخند رضایت آقا و خوشنودی ایشان است این خبر یعنی شعفی که آن را با دنیا نمی‌شود عوض کرد. مسئول قرارگاه به من اشاره کرد و به حاج آقا گفت: «ایشون در بیمارستان‌ها حضور داشته.» حاج آقا با نگاهی محبت‌آمیز رو کرد به من و پرسید: «آشیخ چه خبر؟»

دو خاطره را برای ایشان تعریف کردم .یکی خاطره جوان لاتی بود که بستری شده بود و داد می‌زد و فحش می‌داد که لوله‌ها را از بدنش باز کنند. رفتم جلو و پرسیدم: «گفتم کاری داری برادر؟» با اینکه لباس طلبگی هم نداشتم نگاهی کرد و با احترام گفت: «نه حاج آقا! مشکل خاصی نیست.» این خاطره را که گفتم همه خندیدند.

خاطره دوم هم خاطره بیماری بود که نفسش سخت بالا می‌آمد، اما بعد از چند بار نفس نفس زدن، دستش را بالا می‌آورد و خدا را شکر می‌کرد.

آقای محمدی متأثر شد. از فرصت استفاده کردم و گفتم: «حاج آقا! مراقب خودتون باشین. خطر این بیماری برای سن و سال شما بیشتره.» با لبخند گفت: «نگران نباشین. من بادمجون بم هستم. جنگ هم رفتم و چیزی‌ام نشد.»

آخر جلسه بچه‌ها گفتند دو خط روضه بخوانیم و روضه حضرت رقیه«س» را خوانده شد. همه انگار منتظر بودند به بهانه‌ای گریه کنند. شب خوبی بود.

یک ماه گذشت و رفقای خانه طلاب احساس کردند می‌توانند نگرش پر از اعتماد به‌ نفس را بیشتر در جامعه پمپاژ کنند. این بود که این نامه را به جناب ظریف وزیر خارجه نوشتند:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

هو الذی خلقکم من نفس واحده (اعراف/١٨٩)

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

خدمت وزیر محترم خارجه جمهوری اسلامی ایران

جناب اقای دکتر ظریف

با سلام و احترام

با توجه به عدم رسیدگی مناسب به سالمندان و نیازمندان مبتلا به کرونا در آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی، به حکم وظیفه انسانی بر خود لازم می‌دانیم که به یاری این دسته از بیماران اقدام کنیم و از هرگونه کمکی در جهت نجات جان آفریدگان آفریدگار مهربان دریغ نورزیم.

بدین منظور با توجه به تجربه موفق نظام سلامت کشور و گروه‌های جهادی مردمی در مهار و درمان بیماری کرونا از جنابعالی تقاضا داریم تا شرایط اعزام طلاب جهادی برای همراهی و کمک به بهبود این بیماران یا دعوت از این بیماران جهت مداوا در داخل کشور یا هر نوع اقدامی جهت کمک به این عزیزان را که صلاح می‌دانید، فراهم نمایید.

پیشاپیش از زحماتتان متشکریم.

 

خبر کوتاه بود: خانه طلاب جوان در نامه‌ای به دکتر ظریف آمادگی خود را برای پرستاری و مراقبت از نیازمندان و سالمندان اروپایی و آمریکایی ابراز کرد.

به‌محض اعلام این خبر، رسانه‌های خارجی و عواملشان سر و صدا راه انداختند؛ چون این نامه موضع منفعلانه را به رویکرد فعال تبدیل می‌کرد و ذهنیت بسیاری از خودحقیرپندارها و غرب‌پرستان داخلی به چالش کشیده می‌شد و نشان می‌داد که حرکت خانه طلاب صرفاً یک کار خیریه‌ای عادی نیست، بلکه این جمع تلاش می‌کند تا در صحنه درگیری با طاغوت نیز تأثیرگذاری کلان داشته باشد. نکته جالب این است که این اتفاق دقیقاً در موج دوم کرونا هم برای خانه طلاب افتاد. به‌محض آنکه این جمع اعلام کرد می‌خواهد در موج دوم کرونا هم به بیمارستان‌ها برود و مراسم دهه محرم را در کنار بیماران برگزار کند، بی‌بی‌سی و ایندیپندنت و مسیح علی‌نژاد و من و تو و … این حرکت طلاب را به چشم آوردند و هیاهو کردند. این یعنی به اندازه خود توانسته بودیم به طاغوت زمان و ابزار رسانه‌ای‌اش ضربه وارد کنیم.

طلاب جوان در شرایط کرونائی، برای کاهش فشارهای اقتصادی دشمن بر مردم به فکر یک حرکت اجتماعی و خدمات‌رسانی جدی افتادند. انقلابی‌گری به معنی نق زدن و بذر ناامیدی پراکندن و سیاه‌نمایی و تهمت و تحریف نیست، بلکه انقلابی‌گری یعنی خدمت و در میان میدان بودن.

در عین حال بلایا و گرفتاری‌ها فرصتی را فراهم می‌کنند که انسان‌ها در پی همه امور و دردها و بلکه درمان‌ها و کادر پزشکی و مدیران و … ، او را ببینند و او را بیابند. خود این توجه اساس فتح و گشایش است و در شرایط عادی کمتر رخ می‌دهد. این حقیقتی است که همه می‌دانیم، ولی حواسما‌ن نیست. شاید این همان لطافت و رحمت پنهان در دل مشکلات باشد. خدا رحمت کند سردار شهید را که رحمت پنهان در بلایا را بیشتر از رحمت در آسایش‌ها می‌دانست. حضرت امام هم مصیبت‌ها و بلایا را مظهر رحمت می‌دانند: « یا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ المخْرَجُ إلى رَوْحِ الفَرَج…»

دعای هفتم صحیفه سجادیه را که رهبری به خواندنش توصیه کردند، ببینید. سراسر بیان این حقیقت است که تو همه کاره‌ عالم هستی. یقین دارم که اگر این نکته باور همه ما شود، رویین‌تن می‌شویم. اینک زمانه شکل‌گیری چنین باوری است که اساس قیام انسان‌هاست، یعنی زمانه خیزش مردم عالم.

نصرت امام مدد به رهبری و مدد به مردم است.

امسال شاید بیش از هر زمان دیگری باید روضه کاری‌ترین، عمیق‌ترین و کهنه‌ترین زخمی را که بر دل اباعبدالله«ع» مانده بود، یعنی زخم کمک مؤمنانه را بخوانیم. زخمی که همه زخم‌های دیگر را معنا می‌کرد. زخم درد مردم.

یادم می‌آید روزهای اول تازه می‌خواستم با بیمارها رفیق بشوم. وارد اتاقی شدم که همه پیرمرد بودند. تا وارد شدم یکی‌ از آنها صدا زد: «آقا! بیا اینجا.» کنار تختش رفتم. گفت: «اون کتابا رو از کنار پنجره ور دار بذار کنار تخت اون آقا.»

منظورش از «اون آقا» پیرمرد دیگری بود که روی تخت کناری دراز کشیده بود. این یکی می‌خواست همه وسایل همان‌جایی باشند که دوست ‌داشت. گفتم: «چشم». کتاب‌ها را برداشتم و کنار تخت «اون آقا» گذاشتم. پیرمرد دیگری چشم‌هایش را باز کرد و گفت: «بیا اینجا جوون!» رفتم کنار تختش. گفت: «کیسه سوند مرا خالی می‌کنی؟ خیلی پر شده.»

نگاهی به کیسه سوند انداختم که پر از ادرار بود. کمی سختم بود، چون تا آن موقع از این کارها نکرده بودم. چیزی نگفتم و رفتم و ظرفی را آوردم و ادرار داخل کیسه را در آن خالی کردم و بردم و در دستشویی ریختم. بوی ادرار داشت حالم را به هم می‌زد.

دستکشم را عوض کردم و دست‌هایم را چند بار شستم و برگشتم. کنار یکی از تخت‌ها پیرمردی ایستاده بود و مثل پروانه دور و بر تخت پیرمرد دیگری که سنش بالاتر بود می‌چرخید و خدمت می‌کرد. پسرش بود که حدود پنجاه سال سن داشت. پدرش هم حدود هفتاد هشتاد ساله بود. صحنه جذابی بود.

وارد اتاق که شدم دوباره پیرمرد اولی صدایم زد. خنده‌ا‌م گرفته بود. رسماً در اتاق پیرمردها گیر افتاده بودم. رفتم و گفتم: «جانم حاج آقا!» گفت: «جوون! یه خواهش دارم، نه نگو.» گفتم: «جانم؟» گفت: «این آب میوه را باز کن و بخور. خواهش می‌کنم.» من که هنوز بوی ادرار در مشامم بود نمی‌توانستم چیزی بخورم.» گفتم: «آخه الان میل ندارم. اجازه بدین می‌گیرم، بعداً می‌خورم.» راضی شد. محبتش شرمنده‌ام می‌کرد.

اجازه بدهید اعترافی بکنم. اوایل از اینکه خدمت می‌کردم به خود می‌بالیدم و تصور می‌کردم کارم خیلی درست است. یک طلبه و این ‌همه خدمت! صد آفرین به من! من واقعاً چقدر خوبم. اما برخورد پیرمردها و صحنه مراقبت پسر از پدر پیرش مثل سیلی به صورتم خورد و مرا به هوش آورد.

هنوز در بهت بودم که پیرمردی افغانستانی با همسرش وارد اتاق شدند. مرد باید بستری می‌شد و خانمش اصرار داشت که کنارش باشد. حضور در آن اتاق برای پیرزن سخت بود. ولی آمده بود کمک کند. همه چیز مثل یک کلاس درس بود: یک درس طلبگی جدید.

آشیخ! آقای طلبه! نوکری مردم باید بر بستر عشق سوار شود، بی‌منت و بی‌غرور تا یک وقت احساس نکنی کسی هستی و کاری کرده‌ای. تو هیچی. اگر عاشقانه پای کار بودی، این هیچ بودن و بهانه‌گیری‌های این و آن و خدمت به آنها اذیتت نمی‌کند.

به پیرزن اصرار کردم که برگردد و گفتم: «مادرجان! من اینجا هستم. کمک می‌کنم.»

پیرمرد وقتی اصرار مرا دید، او هم به همسرش اصرار کرد و بالاخره او را راضی‌ کردیم که به خانه برگردد.

خانه طلاب جوان و هزار طلبه و شیخ و عالم باید سر خم کنند در مقابل عشق و صبر و استقامت این مردم.

03ژانویه/21

تحریف کجا را نشانه گرفته است؟

مقدمه:

«جریان تحریف»، پیشینه‌ای به درازای تاریخ بشر دارد. هرکجا جبهه حق و اهلش، برای تحقق اهدافشان بکوشد، جبهه باطل اگر نتواند آنها را از صحنه خارج کند، دست به تحریف می‌زند و به تعبیر قرآن کریم: «وَ ما أَرسَلْنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فی‏ أُمنِیَّتِه‏؛ و پیش از تو هیچ پیامبر و نبیّ را نفرستادیم مگرآنکه هرگاه آرزو می‌کرد (و تحقق اهداف و آرمان‌های الهی را دنبال می‌کرد)، شیطان در (مسیر تحقق) آرزو (و هدف و آرمان) او دخالت می‌کرد.»(۱) این سنت تاریخی، در گستره زمان امتداد یافته و هم‌اکنون نیز جاری است. ازاین­رو، برای «بصیرت» یافتن در مقابله با تحریف، باید در هر عصر، مصداق‌های در معرض خطر تحریف را شناخت.

در ادامه، به مهم‌ترین موارد تحریف از دیدگاه امامین انقلاب اشاره می‌شود.

 

۱) اسلام ناب

در طول تاریخ اسلام، مهم‌ترین امر در معرض تحریف توسط طاغوت‌های زمانه، خود اسلام و حقیقت اصیل و نابش بوده است. امام(ره) با هوشیاری و ابداع کلیدواژه‌هایی مانند: «اسلام آن‌ طورکه هست»، «اسلام ناب» و «اسلام آمریکایی»، نسبت به تحریف حقیقت اسلام هشدار داده و روشنگری کردند. به‌اختصار، اسلام ناب عنوانی برای اشاره به دین خاتم با همه ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی حکومتی، تمدنی و اخروی‌اش است که تنها در این صورت، انسان و جامعه به نهایت کمال و سعادت ممکنش می‌رسد.(۲) هر تنزلی از این معنا نوعی تحریف محسوب می‌شود. ازاین­رو، امام(ره) می‌فرمایند: «…[یهود، استعمار و عواملشان] به وسایل مختلف بر ضد اسلام تبلیغ و دسیسه کردند. مبلغینى که در حوزه‏هاى روحانیت درست کردند و عمالی که در دانشگاه‌ها و مؤسسات تبلیغات دولتى یا بنگاه‌هاى انتشاراتى داشتند و مستشرقینى که در خدمت دولت‌هاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم دادند و در تحریف حقایق اسلام کار کردند… براى اینکه خاصیت انقلابى و حیاتى اسلام را از آن بگیرند و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند…؛ حکومتى به وجود بیاورند که سعادتشان را تأمین کند؛ چنان زندگى داشته باشند که در شأن انسان است. مثلاً تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست؛ دین زندگى نیست؛ براى جامعه‏، نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چیزى ندارد. تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است… چنانچه کسى بخواهد اسلام را آنطورکه‏ هست‏ معرفى کند، مردم به این زودی‌ها باورشان نمى‏آید؛ بلکه عمال استعمار در حوزه‏ها هیاهو و جنجال به‌پا مى‏کنند.»(۳)

و به‌تعبیر رهبر معظم انقلاب:

«اصلی‌ترین نقطه در مبانی امام مسئله اسلام ناب محمدی است؛ یعنی اسلام ظلم‌ستیز، عدالت‌خواه، مجاهد، طرفدار محرومان و مدافع حقوق پابرهنگان و رنجدیدگان و مستضعفان. در مقابل این اسلام، امام اصطلاح اسلام آمریکایی را در فرهنگ سیاسی ما وارد کرد؛ یعنی اسلام تشریفاتی، اسلام بی‌تفاوت در مقابل ظلم و زیاده‌خواهی، اسلام بی‌تفاوت در مقابل دست‌اندازی به حقوق مظلومان، اسلام کمک به زورگویان، اسلام کمک به اقویا، اسلامی که با همه اینها می‌سازد.»(۴)

 

۲) انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی نیز چون دنباله نهضت توحیدگستری پیامبران و امتداد اسلام ناب محمدی«ص» بود، از همان ابتدای جرقه خوردن تا کنون، در معرض خطر انواع تحریف بود و به فرموده امام خمینی«ره»:

«…ما که هنوز در قید حیات هستیم و مسائل جارى ایران را که در پیش چشم همه ما به روشنى اتفاق افتاده است دنبال مى‏کنیم، فرصت‌طلبان و منفعت‏پیشگانى را مى‏بینیم که با قلم و بیان بدون هراس از هرگونه رسوایى…، نهضت اسلامى را برخلاف واقع جلوه مى‏دهند…، شکى نیست که این نوشتجات بى‏اساس به اسم تاریخ در نسل‌هاى آینده آثار بسیار ناگوارى دارد… درست آنچه را امروز براى ما روشن و واضح است براى نسل‌هاى آینده مبهم مى‏باشد…»(۵)

منحرف کردن مردم از اصول و آرمان های انقلاب؛ به‌ویژه مقاومت در برابر طاغوت‌های زمانه و استعمار، ازجمله مصادیق تحریف حقیقت انقلاب است. به فرمایش مقام معظم رهبری:

«از اول انقلاب، خط ثابت دشمن همین بود…که به مردم ایران بگویند… با گسستن پیوندی که بین ایران استعماری دوران پهلوی با آمریکا بود، پدر ملت ایران درآمده… اوضاع را بد جلوه می‌دهند، با صدها زبان، با صدها وسیله… برای این…که روحیه مردم تضعیف بشود… در داخل هم کسانی همین حرف‌های آنها را تکرار می‌کنند… آدرس دادنشان این جوری است که می‌گویند اگر می‌خواهید تحریم برطرف بشود، در مقابل آمریکا کوتاه بیایید. خلاصه حرف این است که… باید ایستادگی نکنید.»(۶)

 

۳) مکتب امام

مکتب امام از دیگر اهداف مهم جریان تحریف است. امام­(ره) خود نسبت بدین امر هشدار دادند: «مع‌الأسف درحالى که من زنده هستم بسیارى از مطالب که از طرف بعض اشخاص یا بعض گروه‌ها در نوشتار و گفتارها به من نسبت مى‏دهند، برخلاف واقع است. امروز کتاب‌ها و رساله‏هاى فراوانى چاپ یا در دست چاپ است که عامداً یا اشتباهاً براى دروغ‏پردازى و تاریخ‏سازى بنا شده است…».(۷)

مقام معظم رهبری نیز بارها نسبت به تحریف مکتب امام هشدار داده‌اند؛ مانند:…:

«تحریف شخصیت‌ها به این است که ارکان اصلی شخصیت آن انسان بزرگ، یا مجهول بماند، یا غلط معنا شود، یا به‌صورت انحرافی و سطحی معنا شود… شخصیتی که الگو است، امام و پیشواست…، اگر تحریف شود زیان بزرگی به‌وجود خواهد آمد. امام را نباید به‌عنوان صرفاً یک شخصیت محترم تاریخی مورد توجه قرار داد؛ بعضی این­‌جور می‌خواهند… امام مظهر عینی حرکت عظیمی است که ملت ایران آغاز کرد و تاریخ خود را متحول کرد؛ امام بنیانگزار یک مکتب فکری و سیاسی و اجتماعی است… اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملت ایران سیلی خواهد خورد… خطر تحریف امام به‌عنوان یک هشدار باید در گوش و چشم مسئولان کشور، صاحب‌نظران فکری انقلاب، شاگردان قدیمی امام، کسانی­که علاقه به این راه دارند و عموم جوانان، فرزانگان، دانشگاهیان، حوزویان تلقی بشود.»(۸)

 

۴) ولایت

ولایت، امتداد توحید است. بریدن ولایت از جنبه اجرایی یا سیاسی- حکومتی­اش؛ ازجمله «ولایت فقیه»، از بزرگ‌ترین تحریف‌های آن است: «از روز اول تا امروز؛ به‌خصوص بعد از تشکیل نظام جمهوری اسلامی، در معنای ولایت تحریف کردند؛ به‌‌دروغ، ولایت را چیزی غیر از آنچه که هست معرفی کردند… آدم‌های نام و نشان‌دار، این[ها] را صریحاً در کتاب‌ها و مطبوعاتشان نوشتند! دروغ محض، تهمت به اسلام، تهمت به ولایت!(۹)»(۱۰)

 

۵) نهضت حسینی(ع)

نهضت امام حسین(ع) و امتدادهایش؛ مانند «اربعین»، به دلیل نشانگر اسلام راستین و محرک آزادگان بودن، از مهم‌ترین اغراض جریان تحریف بوده و هست:

«…حسین‌ بن ‌علی می‌تواند دنیا را نجات دهد؛ به­شرط آنکه با تحریف، چهره او را مغشوش نکنند. نگذارید مفاهیم و کارهای تحریف‌آمیز و غلط، چشم‌ها و دل‌ها را از چهره مبارک و منور سیّدالشهدا(ع) منحرف کند…(۱۱). برخی در دنیا به‌دنبال محو یا تحریف پدیده نورانی اربعین هستند.»(۱۲)

 

۶) مهدویت و انتظار

انتظار، عامل پیش‌برنده و بن‌بست‌شکن شیعه در طول تاریخ بوده و بدین‌جهت، هدف تیر تحریف‌ها است:

«بعضی‌ها انتظار فرج را به این مى‏دانند که در مسجد، حسینیه و منزل بنشینند و دعا کنند… دسته دیگرى مى‏گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان و بر ملت‏ها چه مى‏گذرد… ما تکلیف‏هاى خودمان را عمل مى‏کنیم. براى جلوگیرى از این امور هم خود حضرت بیایند ان‌شاءالله درست مى‏کنند؛… دسته‏اى مى‏گفتند… باید عالم پُر[از] معصیت بشود تا حضرت بیاید… دسته‏اى از این بالاتر… مى‏گفتند باید دامن ‏زد به گناه‌ها تا دنیا پر از جور و ظلم بشود. دسته دیگر مى‏گفتند که هر حکومتى اگر در زمان غیبت محقق بشود این حکومت باطل است و برخلاف اسلام است. این جمعیت بعضی‌شان بازیگرند و بعضی‌شان نادان. اما مسئله این است که دست سیاست درکار بوده…براى چاپیدن اینها و براى از بین بردن عزت مسلمین.»(۱۳)

و به­تعبیر مقام معظم رهبری:

«…نفس‌ انتظار و امید، به‌ انسان‌ جرئت‌ اقدام‌ و حرکت‌ و نیرو می‌بخشد. دشمنان‌ تفکر و اعتقاد به‌ مهدویت‌ که‌ این‌ اندیشه‌ را به‌ زیان‌ خود می‌دانند همواره‌ تلاش‌ کرده‌اند تا آن‌ را از اذهان‌ مردم‌ بزدایند و یا مفاهیم‌ اعتقاد به‌ مهدویت‌ را تحریف‌ کنند.»(۱۴)

 

۷) دفاع مقدس

«مسئله دفاع مقدس یک پدیده  عقلایی و یکی از عقلانی‌ترین حرکات ملت ایران بود و تحریف‌ها را در این مورد بایستی مراقب بود… در باب دفاع مقدس کوتاهی کرده‌ایم… کارهای بسیار خوب و کارهای بسیار باارزشی… انجام گرفته، اما در عین حال کم است…؛ چون تحریف در کمین است… دست تحریف، این بخش پردرخشش تاریخ ما را ممکن است مخدوش کند.»(۱۵)

 

۸) حوزه و روحانیت

تحریف هویت صنفی و اهداف روحانیت، از مهم‌ترین مسائل مورد اهتمام تاریخی دشمنان دین و استکبار است:

«…در شروع مبارزات اسلامى… عده‏اى مقدس‌نماى واپس‌گرا همه چیز را حرام مى‏دانستند.. .خون‌دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌هاى دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق­شدن در احکام فردى و عبادى شد…، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد… یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به­شمار مى‏رفت… پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‌مآبى و دین‌فروشى عوض شده است… همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‏ است…»(۱۶)

 

۹) تاریخ، حقایق تاریخی و وقایع جاری

افزون بر اهمیت ذاتی و فواید توجه به تاریخ، کمرنگ‌ شدن «حافظه تاریخی» یک ملت نیز ازجمله اموری است که زمینه تحریف حقایق تاریخی (و حتی وقایع جاری روزمره) و درنتیجه، تحریف «هویت تاریخی» آنها را فراهم می‌کند:

«از راه‌های فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار به‌وفور صورت می‌گیرد.(۱۷) آن کسانی که… سعی کردند ملت‌ها را تصرف کنند و سرنوشت آنها را به‌دست گیرند، یکی از کارهای‌شان قطع رابطه این ملت‌ها با گذشته‌شان بود.(۱۸) با انگیزه‌ای قوی، تحریف و دروغ‌پردازی درباره گذشته و حتی زمان حال را دنبال می‌کنند و از پول و همه ابزارها برای آن بهره می‌گیرند؛ بیانیه گام دوم»(۱۹)

 

راهبرد مقابله با تحریف

به اختصار، یکی از راهبردهای مقابله، جهاد برای تبیین حقایق در زمینه‌های یادشده و گفتمان‌سازی برای آنها در سطوح مختلف جامعه است:

«…باید آنچه را حقیقت است، بارها و بارها و هزاران بار بگوییم؛(۲۰) اگر یک حقیقتی بارها تکرار نشود و با جزئیات و خصوصیات ذکر نشود، گمان تحریف این حقیقت به‌مرور وجود دارد…؛(۲۱) که اگر جریان تحریف شکست بخورد، جریان تحریم قطعاً شکست خواهد خورد؛ زیراکه عرصه، عرصه جنگ اراده‌هاست. وقتی جریان تحریف شکست خورد و اراده ملت ایران همچنان قوی و مستحکم باقی ماند، قطعاً بر اراده دشمن فائق می‌آید و پیروز خواهد شد.»(۲۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. حج، آیه ۵۲٫
  2. رهبر معظم انقلاب: «اسلام ناب، اسلامی است که همه‌جانبه است…» (۱۴/۳/۱۳۹۵)
  3. امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامى)، ص۱۰-۱۱٫ همچنین: صحیفه امام، ج‏۴، ص۱۶-۱۸و۱۹۰-۱۹۱- ج‏۶، ص۴۰-۴۵ و۲۸۶-۲۸۷- ج‏۱۱، ص۴۶۲-۴۶۳٫
  4. ۱۴/۳/۱۳۸۹٫
  5. صحیفه امام، ج‏۳، ص۴۳۴٫
  6. صحیفه امام، ج‏۱۷، ص۳۴۳٫ همچنین، همان، ص۲۸۱٫ همچنین: سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، دفتر دوم، ص۱-۴٫
  7. همچنین، ر.ش بیانات در تاریخ‌های: ۹/۱۱/۱۳۶۸- ۱۰/۸/۱۳۸۰- ۳/۱۰/۱۳۸۱- ۱۵/۱۱/۱۳۸۱- ۲۵/۶/۱۳۸۹- ۱۹/۱۰/۱۳۹۳٫
  8. ۱۴/۳/۱۳۹۴همچنین، ر.ش بیانات: ۱۴/۳/۱۳۸۹ و۴/۱۱/۱۳۷۸ و۱۶/۳/۱۳۷۵٫
  9. ۶/۱/۱۳۷۹٫
  10. همچنین: ۱۴/۱۱/۱۳۷۶ و۳/۱۲/۱۳۷۷ و…
  11. ۳/۳/۱۳۷۴٫
  12. ۳/۹/۱۳۹۵٫
  13. صحیفه امام، ج‏۲۱، ص۱۳-۱۷٫
  14. ۸/۱۱/۱۳۷۲٫
  15. ۳۱/۶/۱۳۹۹٫
  16. صحیفه‌امام، ج‏۲۱،ص۲۷۸-۲۹۲٫
  17. ۲۰/۸/۱۳۸۰٫
  18. ۲۴/۶/۱۳۷۸٫
  19. همچنین: بیانات۱۰/۵/۱۳۹۹، ۱۲/۸/۱۳۹۸، ۱/۵/۱۳۹۰، ۱/۱/۱۳۹۱، ۷/۳/۱۳۹۷، ۱۰/۳/۱۳۹۶، ۱۱/۵/۱۳۸۳، ۲۰/۸/۱۳۸۰، ۱۸/۱۱/۱۳۷۱، ۲۲/۴/۱۳۷۱- صحیفه امام، ج‏۱۹، ص۴۳۳–۴۳۴ – ج۱۲، ص۸۷-۹۰- ج‏۱۳، ص۴۷۹–۴۸۰- ج‏۲۱، ص۲۹۶٫
  20. ۳۱/۶/۱۳۹۹٫
  21. ۱۴/۳/۱۳۹۶٫

۲۲٫ ۱۰/۵/۱۳۹۹٫

03ژانویه/21

مصاف عدالت توحید محور با عدالت کور

درآمد:

عدالت از جمله گمشده‌های بشریت است که فارغ از تفاوت‌های دینی و مذهبی، سیاسی و جناحی، مورد اشتیاق افراد است. شدت یافتن مشکلات اقتصادی و تبعیضات سیاسی در جهان، بر مطالبه عمومی عدالت به‌شدت افزایش داده است. در سال‌های اخیر شاهد برخی سطحی‌نگری‌ها و بدفهمی‌ها در باره عدالت در جامعه بوده‌ایم. غفلت از برخی مبانی معرفتی عدالت و نیز اشتباه در روش‌های اجرائی عدالت‌خواهی می‌تواند این داروی نجات‌بخش جامعه را کم اثر و حتی زیانبار سازد. با توجه به همین نگرانی، واکاوی برخی مبانی نظریه عدالت اسلامی ضروری به نظر می‌رسد.

۱) مزیت عدالت‌پژوهی در تفکر اسلامی آن است که اولاً عدالت، نیاز اصلی انسان در حیات طیبه اوست و در نتیجه عدالت‌خواهی امری حزبی یا سازمانی نیست که محدود به گروهی از افراد یا مسئولین باشد. همه افراد  در سطوح مختلف موظف به پیگیری و اجرای عدالت هستند. اسلام این نگاه فطری را همواره تقویت کرده و مبارزه با ظلم و مطالبه عدالت را یک وظیفه دینی شمرده است. هیچ فردی نمی‌تواند از پیگیری و اجرای عدالت شانه خالی کند و از سوی دیگر هیچ گروهی نمی‌تواند این فضیلت را برای خود مصادره و خویش را متولی انحصاری آن معرفی کند.

۲) تفکر اسلامی تفکری منظومه‌وار و منسجم است که تمام اجزای آن با یکدیگر مرتبط هستند و جدا ساختن یک جزء از دیگر اجزاء مانند خارج ساختن چشم زیباترین انسان‌هاست که دیگر زیبایی چندانی ندارد. انسان هویتی چند بعدی و نیازهای مادی و معنوی فراوانی دارد. تمایز اصلی انسان و حیوان در حیثیت غیرمادی اوست. عدالت نیز گسسته از دیگر ابعاد معرفتی و مبانی توحیدی نیست. به‌طور خاص، عدالت را نمی‌توان و نباید مستقل از معنویت و عقلانیت لحاظ کرد. عدالت مستقل از عقلانیت و معنویت، عدالت نیست.

۳) طبق تعریف اسلام از انسان، تحقق عدالت بدون معنویت سبب ظلمی مضاعف به بشر مظلوم می‌شود. این امر به منزله فروکاستن انسان و نیازهای او در حد حیوان است. به فرموده امام خمینی(ره) غایت عدالت در تفکر مادی بهره‌مندی متوازن انسان‌ها از منافع مادی است. به این معنا که انسان در حد حیوان تنزل داده می‌شود.  عدالت میان حیوانات نیز حداکثر به این معناست که در چراگاه به شکل مساوی علوفه بخورند. در حالی که اسلام «انسانی می‌سازد عدالت‌خواه، عدالت‌پرور، صاحب اخلاق کریمه، صاحب معارف الهیه که وقتی از این جهان رخت بربست و به عالم دیگر وارد شد، به صورت انسان باشد.»(۱)

۴) تفکر غربی انسان را به بدن او فرو می‌کاهد و عدالت را در حد نیازهای بدنی او دنبال می‌کند. اما تفکر اصیل اسلامی توحید محور است، یعنی عدالت را تحقق عینی اسماء و صفات الهی در دار هستی می‌بینند. از مهم‌ترین اسماء پروردگار «حَکَم عدل» است و مسلمین عدالت‌خواهی را در چهارچوب این نگرش توحیدی معنا می‌کنند. عدالت‌خواهان مسلمان می‌کوشند نیازهای مادی و معنوی محرومین را به‌طور متوازن برآورده سازند.

۵) با توجه به نکته قبل، هر تفسیری از عدالت که در بستری غیر از تفکر اسلام ناب شکل گیرد، در خوش‌بینانه‌ترین حالت، تفسیری ناقص و کاریکاتوری از عدالت است که به بروز ظلمی مضاعف به بشر ستمدیده منتهی می‌شود. متأسفانه در سال‌های اخیر به دلایل مختلف از جمله کم‌کاری جبهه انقلاب در تبیین مبانی معرفتی عدالت، تفکرات غیراسلامی تلاش می‌کنند میداندار جبهه عدالت باشند. طرفداران مارکسیسم و نئومارکسیسم، تکنوکرات‌های مسلمان، طرفداران سکولاریسم، مروجان افکار کوهن و ویتگنشتاین، ظاهرگرایان ضد حکمت و فلسفه اسلامی و… در فضای دانشگاهی و نخبگانی تابلوی عدالت‌خواهی بلند کرده‌اند. تفکر مارکسیستی و نئومارکسیستی با مبانی تفکر اسلامی تضاد آشکاری دارند. در اسلام، اقتصاد اصالت ندارد. زیربنا دانستن اقتصاد به منزله فروکاستن انسان به حیوان است.(۲)

از این ‌روی، معنای عدالت نیز محدود به عدالت اقتصادی نیست. بر همین مبنا عدالتی که بر اساس مبانی مارکسیستی و هگلی شکل گرفته باشد، نمی‌تواند نسخه‌ای نجات‌بخش برای مسلمانان به شمار آید. همچنین تفکر کوهن و ویتگنشتاین به نسبیت معرفتی منتهی می‌شود و این امر در تقابل آشکار با مبانی معرفتی اسلام است؛ در نتیجه عدالت‌خواهی برخاسته از این نگرش نیز برای مسلمانان سودمند نخواهد بود.

چگونه می‌توان انتظار داشت نتیجه حرکت عدالت‌خواهانی که با فلسفه و عرفان اسلامی مخالفند، با عدالتی که خمینی کبیر، علمدار حکمت اسلامی، فریاد می‌زد، منطبق باشد؟ همچنین نمی‌توان بر اساس مبانی مارکسیسم، هایدگر یا کوهن و ویتگنشتاین حرکت کرد و عدالت برخاسته از آن را با نام عدالت حسینی یا علوی آراست. پیامد روی آوردن به تفسیرهای این‌چنینی از عدالت، کور کردن چشم به قصد اصلاح ابروست. صرف‌نظر از مبانی اسلامی، تجربه دهه‌های گذشته بشر نیز نشان می‌دهد که عدالت بدون معنویت و اخلاق، به ریاکاری، دروغ، انحراف، ظاهرسازی و تصنع تبدیل می‌شود. نظام‌های کمونیستی خود را با شعار عدالت معرفی می‌کردند، اما واقعیت رفتاری آنان درست ضد عدالت بود. عده‏ای که همان طبقه اشرافیِ رژیم‏های طاغوتی بودند و هیچ تفاوتی با آنها نداشتند، به اسم دفاع از کارگر سر کار آمدند. در زندگی سران کشورهای مارکسیستی، طبقه اشرافی جدیدی وجود داشت که با معیارهای حزبی و سیاسی خاص خودشان روی کار آمده و از همه امکانات برخوردار بودند و مردم هم در فقر و تهید‏ستی و بدبختی زندگی می‏کردند. این‏گونه عدالت‏طلبی بی‏دوام و از طریق درست، منحرف و ریاکارانه و دروغین است.

۶) عدالت چه در تحلیل نظری و مبانی و چه در مقام اجرای عدالت علاوه بر معنویت باید با عقلانیت همراه باشد. عدالت بدون عقلانیت سبب می‌شود در تشخیص مصادیق، نیازها، اولویت‌ها و اینکه چه چیزی عدالت هست و چه چیزی نیست، دچار خطا شویم. عقلانیت سبب می‌شود تعریف و تحقق عدالت دستخوش جزئی‌نگری یا برخورد هیجانی نشود. در برابر، جداسازی عقلانیت از عدالت موجب می‌شود که فهم یا تحقق مصادیق عدالت با جزئی‌نگری یا تقلیل مباحث توأم شود.

۷) عدالت اجتماعی زمانی تحقق می‌یابد که افراد در درون خویش ملکه عدالت را محقق کرده باشند. عدالت در مقابل ظلم است. گناه، شهوترانی، توجه افراطی به مادیات و… ظلم‌هایی هستند که انسان و حیات او را از حالت اعتدال فطری خارج می‌کنند. عدالت ابتدا در درون انسان تحقق می‌یابد و سپس به جریان جامعه سریان پیدا می‌کند. کسانی می‌توانند داعیه‌دار تحقق عدالت در جامعه باشند که حقیقت عدالت را در درونشان محقق کرده باشند. تصور اینکه به نام عدالت‌خواهی ارزش‌های اخلاقی یا حدود شرعی نادیده گرفته شوند و یا در حد شعار باقی بمانند، تصور «مثلث مربع» است. آنانکه به بهانه پیگیری عدالت، ارزش‌های اخلاقی را نادیده می‌گیرند، «عدالت» را به بهانه عدالت ذبح می‌کنند.

روش تربیتی امیرمؤمنان ـ شهید عدالت‌ـ گویای آن است که ایشان هیچگاه حاضر به کمترین بی‌اخلاقی و بی‌تقوایی در جامعه اسلامی نبودند. قرآن از ما می‌خواهد که حتی در مورد قتال دشمنان نیز از حدود شرعی و اخلاقی تعدی نکنیم: «وَ قاتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا»(۳)

۸) عدالت درونی نیز منحصر به رفتار اخلاقی نیست، بلکه در سه ساحت باورها، صفات و رفتارها دیده می‌شود. در تفکر اسلامی عدالت‌خواهان ابتدا عدالت فطری میان باورها، ملکات و رفتارها را درون خویش محقق می‌سازند و سپس برای تحقق آن در جامعه می‌کوشند. رفتار صحیح و منطبق بر عدالت از شاکله مهذب بر می‌خیزد که نیازمند باورهای اصیل و منطبق با واقع است.

۹) کوشش برای تحقق عدالت مخصوص گروه خاصی نیست، هر مسلمانی به میزان ایمان خود باید مصادیق ظلم را با جامع‌نگری شناسایی و پس از اولویت‌بندی حکیمانه برای مطالبه عدالت اقدام کند. این امر نه تنها اختصاص به مدیران ندارد، بلکه معمولاً از آحاد مردم آغاز می‌شود. شهید مطهری درباره آغاز صلاح و فساد معتقدند: «معمولاً فساد از «خواص» شروع مى‏شود و به «عوام» سرایت مى‏کند و صلاح برعکس از «عوام» و تنبه و بیدارى آنها آغاز مى‏شود و اجباراً «خواص» را به صلاح مى‏آورد. یعنى عادتاً فساد از بالا به پایین مى‏ریزد و صلاح از پایین به بالا سرایت مى‏کند.»(۴) بنابراین گفتمان‌سازی حکیمانه و جامع در مطالبه عدالت از ضروری‌ترین وظایف عموم متدینان به شمار می‌رود.

مؤمن عدالت‌خواه منتظر فراهم آمدن شرایط و تأمین زیرساخت‌ها نمی‌ماند، بلکه می‌کوشد با نگاهی جامع به مفهوم عدالت، از هر نقطه ممکن مطالبه عدالت را آغاز کند. سکوت در برابر ظلم اگر به معنای رضایت به ظلم باشد، انسان ساکت را در زمره ظالمان قرار خواهد داد: « الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ مَعَهُمْ فِیهِ…»

۱۰) پیگیری برای اجرای عدالت محدود به برجسته‌سازی مظاهر فساد نیست، بلکه ترویج و تبلیغ حرکات سازنده و مبتنی بر عدالت نیز بخشی از عدالت‌خواهی است که از چشم بسیاری از فعالان مخفی مانده است. چهره‌سازی از اقدامات شایسته مسئولین، نهادها، گروه‌های مردمی و… گام مهمی در احیای امید محرومان و ترویج فرهنگ عدالت است.

۱۱) در تفکر اسلامی مهم‌ترین بستر اقامه عدل، تشکیل حاکمیت اسلامی است. حاکمیت بیشترین تأثیر را در نفی ظلم عقیدتی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و… دارد. بدون تشکیل حکومت الهی، سخن گفتن از اجرای عدالت، ناقص می‌ماند؛ از این ‌رو تمام انبیا دغدغه تشکیل حاکمیت الهی را داشتند. دفاع از عدالت در حاکمیت طاغوت، امکان‌پذیر نیست؛ به‌ویژه با توجه به جامعیت اسلام و نیازهای انسان تا زمانی که تمام نهادها و ساختارها (نه فقط ساختارهای اقتصادی) به سمت اسلامی شدن حرکت نکنند، تحقق عدالت، حداقل و در حد رفع برخی نیازهای مادی از برخی انسان‌ها خواهد بود. بنابراین مهم‌ترین ابزار دفاع از عدالت تشکیل حاکمیت اسلامی است.

بعد از حکومت امیرالمؤمنین(ع)، انقلاب اسلامی ایران نخستین تحقق حاکمیت اسلام در ساحت فرهنگ، اقتصاد و سیاست بود. از این ‌رو می‌توان گفت انقلاب اسلامی مهم‌ترین مصداق عدالت‌خواهی جامع پس از ائمه(ع) است. بر همین اساس، تقویت انقلاب اسلامی تقویت عدالت و مبارزه با ظلم به شمار می‌رود. در برابر، هر نوع تضعیف انقلاب، تیشه زدن به ریشه عدالت است خواه به نام عدالت‌خواهی و به دلیل استفاده غلط از روش‌ها باشد و خواه با انگیزه‌های باطل. انگیزه صحیح، روش نادرست را تصحیح نمی‌کند. اگر کسی به نام عدالت، خواسته یا ناخواسته سبب از بین بردن سرمایه اجتماعی نظام اسلامی شود، به محرومین ظلم مضاعف کرده است؛ زیرا اولاً امید را که بالاترین سرمایه انسان است از بین می‌برد و ثانیاً سبب نادیده گرفته شدن فعالیت‌های بعدی می‌شود.

 

الزامات مطالبه‌گری

اهمیت مطالبه‌گری عدالت در نظام اسلامی از یک سو و زیانبار بودن اشتباهات این عرصه از سوی دیگر سبب شده است که شماری از مؤمنین عطای این گوهر را به لقایش ببخشایند. نباید به بهانه ترس از تضعیف نظام، حرکت عظیم عدالت‌خواهی کمرنگ شود؛ بلکه باید نگرش جامع‌نگر را تقویت کرد و با اتخاذ دقیق‌ترین روش‌ها احتمال خطا را کاهش داد. معقول نیست که اگر پزشکی در فعالیت خود دچار خطا و سبب مرگ انسانی شود، پزشکان دیگر از ترس تکرار این حادثه طبابت را تعطیل کنند. با توجه به همین دغدغه برخی از اصولی که باید در مطالبه عدالت لحاظ شود، در ادامه خواهد آمد:

۱.انقلاب اسلامی به منزله بارزترین نماد مبارزه با ظلم، نباید گرفتار ظلم درونی و ساختاری باشد. از این ‌رو سر زدن هر گونه ظلم اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی از سوی مدیران جامعه اسلامی، ناپسندتر از دیگران است. بر همین اساس دلسوزان انقلاب باید بیش و پیش از عیب‌جویان، نگران تحقق ظلم در ساحت‌های نظام باشند. همان‌گونه که نزدیکان بیش از دیگران نگران بیماری یک فرد هستند؛ هر کسی که خود را به انقلاب نزدیک‌تر می‌داند باید بیشتر نگران رخنه کردن ظلم در این ساختار باشد.

بر همین اساس مقام معظم رهبری مطالبه‌گری را از اولویت‌های دانشجویان متعهد برشمردند: «اگر دانشجویان متعهد پرچم مطالبه‌گری را زمین بگذارند، افرادی مدعی این عرصه می‌شوند که هدفشان رفع مشکلات مردم نیست.»(۵) بنابراین دلسوزان انقلاب باید این امر را در صدر وظایف خویش بدانند و به بهانه‌های آشکار و پنهان از پیگیری عدالت سر باز نزنند.

  1. ۲. الگوی جامع مطالبه‌گری عدالت باید تدوین و ترویج شود. از سویی نباید مطالبه‌گری نابخردانه، افراد را به اپوزیسیون نظام تبدیل سازد و از سوی دیگر دلسوزان انقلاب نباید از ترس آسیب نخست، به توجیهات نامعقول روی آورند.
  2. ۳. مبارزه با ظلم و مطالبه عدالت نباید بستری برای تضعیف مهم‌ترین مصداق عدالت در دوران غیبت یعنی انقلاب اسلامی شود. فهم جامع از اسلام و حاکمیت مانع می‌شود تا عدالت‌خواهی با چاشنی جزئی‌نگری یا احساسات و هیجانات غیرمتعارف همراه شود. اعتماد محرومان به انقلاب اسلامی همچون اعتماد بیماران به پزشک است. سلب اعتماد از حاکمیت اسلامی به همان اندازه برای عدالت مضر است که بیمار به دلیل بی‌اعتمادی به پزشک از مراجعه به او خودداری کند و این یعنی توقف درمان و گسترش بیماری.
  3. ۴. قانون رسمی‌ترین شاخص مبارزه با ظلم است؛ بنابراین تا زمانی که قانونی به عنوان قانون رسمی جمهوری اسلامی تثبیت شده است، نمی‌توان به نام مطالبه عدالت، قانون‌شکنی کرد. تصحیح اشتباهات تدوین قانون بشری باید از طریق فرآیندی قانونی خود دنبال شود. وظیفه نخست دانشجویان پیگیری مطالبه‌گری در سطح گفتمان‌سازی است. مطالبه‌گری نسبت به عدالت یعنی غلبه گفتمان عدالت در فضای دانشجوئی.(۶) لازمه گفتمان‌سازی، پشتکار، استمرار و ضرب‌آهنگ داشتن است. باید صبر و حوصله داشت و از شتابزدگی پرهیز کرد. خشم انقلابی و صبر انقلابی دو روی یک سکه هستند که هیچ‌یک بدون دیگری مؤثر نیستند.(۷)
  4. ۵. تمیز ندادن اشتباهات افراد از اصل حاکمیت، نفی یا تضعیف بنیان‌ها و یا ساختار نظام اسلامی به نام عدالت‌خواهی، مانعی جدی برای تحقق عدالت است، زیرا اصلی‌ترین ابزار دفاع از عدالت یعنی حاکمیت اسلامی تضعیف شده است.
  5. ۶. مطالبه عدالت نباید به تزریق روحیه ناامیدی و سیاه‌نمایی منجر شود. نباید به نام اعتراض و نقد، انگیزه دیگران را از تحقق عدالت کاهش دهیم. خمودگی و یأس جریان دانشجویی مانع خیزش مدبرانه دانشگاه و خواسته اصلی طاغوت‌های سیاسی و اقتصادی است. بنابراین باید مراقب بود که به نام مطالبه عدالت، ظرفیت عظیم عدالت‌خواهی یعنی جوانان دانشجو را با تزریق ناامیدی از دست ندهیم.
  6. ۷. مطالبه‌گری نسبت به عدالت غیر از طلبکاری است. مطالبه‌گری حرکتی درون خانوادگی و به منظور اصلاح و طلبکاری، نوعی نق زدن و عیب‌جویی کردن است. یکی معطوف به حرکت و تحول حکیمانه برای رفع مشکل است و دیگری به رکود و توقف منجر می‌شود.
  7. ۸. مطالبه عدالت باید از پرخاشگری و پرهیز پیراسته شود. ساده‌ترین روش برای از بین بردن فرهنگ عدالت‌خواهی آلوده کردن آن به پرخاشگری، تخریب و تندی است. پرخاشگری و تخریب، فضای گفتگوی عاقلانه و منطقی را از بین می‌برد و راه را برای دیگر دلسوزان مسدود می‌کند.
  8. ۹. مطالبه عدالت اقدامی فطری، دینی و مشفقانه برای کمک به رفع مشکلات انقلاب است، نه فرصتی برای تسویه حساب‌های شخصی و جناحی.
  9. مطالبه‌گری عدالت یک ارزش دینی و ترجمانی از امر به معروف و نهی از منکر است. لذا همان ‌طور که نهی از منکر همراه امر به معروف است، مطالبه‌گری و نقد نیز باید همراه با پیشنهادی سازنده برای اصلاح باشد.(۸)

 

نتیجه:

عدالت از مفاهیم بسیار مهم است و نیاز به تحلیل معرفتی جدی دارد؛ چون در غیر این ‌صورت به تصویری کاریکاتوری از آن مبتلا خواهیم شد و یا حتی ممکن است به نام عدالت، در مراتبی از ظلم گرفتار شویم. از یک سو باید جبهه انقلاب، مبانی نظری عدالت‌پژوهی را تقویت کند تا در هنگام تطبیق بر مصادیق و غبار آلود شدن اولویت‌ها دچار خطا نشویم و از سوی دیگر به بهانه ترس از تضعیف نظام، این فریضه حیاتی ترک نشود و دشمنان دوست‌نما، دایه مهربان‌تر از مادر برای محرومان نشوند. عدالت را باید در منظومه فکری اسلام و مرتبط با دو اصل عقلانیت و معنویت جستجو کرد. هر یک از این اصول در شیوه عدالت‌خواهی اقتضائاتی را پدید می‌آورند که ممکن است تا کنون مغفول بوده باشند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۷٫
  2. صحیفه امام،ج۹، ص۴۵۰٫
  3. بقره/۱۹۰٫
  4. مقدمه داستان راستان.
  5. ۲۸/۲/۱۳۹۹٫
  6. رهبرمعظم انقلاب ۲۲/۲/۱۳۸۲،
  7. رهبرمعظم انقلاب ۸/۳/۱۳۹۷،
  8. رهبرمعظم انقلاب ۲۸/۲/۱۳۹۹،

 

03ژانویه/21

ضرورت صدور انقلاب به صدا و سیما!

۱) هر کسی  انقلاب اسلامی را درک کرده و ارزش‌ها و مبانی آن را حتی به صورت نسبی شناخته باشد، می‌داند که این انقلاب و ارزش‌های آن در رسانه ملی مهجور و غریب است و نه تنها از سوی صدا و سیما ترویج نمی‌شود، بلکه به صورت غیرمستقیم مورد هجوم و نکوهش نیز قرار می‌گیرد. بهترین دلیل برای اثبات این مدعا، میزان اطلاع نسل‌های جدید ـ نسل سوم و چهارم جامعه ـ از حقایق انقلاب و تاریخ آن است. امری که بدون آن، دلبستگی و تعلق به انقلاب اسلامی محقق نخواهد شد و بدون تردید رسانه ملی در این مقوله متهم اصلی است، چون هیچ رسانه دیگری از مجموعه رسانه‌های در اختیار نظام، گستردگی و پوشش و مخاطب «صدا و سیما» را ندارد.

البته رسانه ملی درباره انقلاب اسلامی آن هم به صورت مناسبتی و در ایام خاص، اقداماتی سطحی و با مایه‌های هنری اندک انجام می‌دهد ـ مثلاً پخش چند فیلم یا سریال به‌شدت تکراری و یا پخش چند سرود مربوط به اوایل انقلاب و نظائر آن ـ اما متولیان صدا و سیما نمی‌توانند ادعا کنند که در چهل سال گذشته به تعداد انگشتان دست درباره موضوعاتی مانند: استکبارستیزی، ماهیت رژیم پهلوی، اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی، دشمن‌شناسی، سبک زندگی انقلاب اسلامی، پیامدهای انقلاب اسلامی، مقوله شهادت و ایثار، انقلاب اسلامی در فراسوی مرزها، فلسفه تشکیل حکومت اسلامی و سایر موضوعات کلان مرتبط با انقلاب اسلامی، فیلم یا سریال یا سرود هنرمندانه و به یاد ماندنی و جذابی را تولید و پخش کرده‌اند. این در حالی است که صدا و سیما درباره موضوعاتی مانند: ترویج سبک زندگی غربی، زندگی اشرافی، عشق‌های چند ضلعی زمینی، روابط غیرشرعی و اختلاط غیر اخلاقی میان جنس مخالف، مهاجرت به خارج و رقابت بر سر کسب پول و ثروت هزاران ساعت فیلم و سریال و موسیقی تأثیرگذار و جذاب تولید و پخش کرده است.

برای تأمل بیشتر در این زمینه، می‌توان به پاسخ  این سئوالات اندیشید که: «چرا بسیاری از نوجوانان و جوانان نسل‌های سوم و چهارم در خانواده‌های مؤمن و متعهد که از ماهواره و فیلم‌های غیر مجاز استفاده نمی‌کنند و عمدتاً پای برنامه‌های صدا و سیما بزرگ شده‌اند، به نسبت والدین خود با انقلاب اسلامی آشنا نیستند و به ارزش‌های آن تعلق و دلبستگی  ندارند؟ و چگونه و از کجا  حال و هوا و سبک زندگی غیرانقلابی و حتی غربی را آموخته‌اند؟»

بررسی محتوای برنامه‌های نمایشی سیما به عنوان موثرترین و پرمخاطب‌ترین برنامه‌های رسانه ملی و نحوه ستاره‌سازی و برجسته‌سازی اشخاص و مفاهیم در این برنامه‌ها این حقیقت تلخ را آشکارتر خواهد کرد.

۲) ماهیت رسانه ملی و تفکر مدیریتی حاکم بر آن وقتی آشکارتر می‌شود که کارنامه کمتر دیده شده سازمان در چند دهه اخیر را مرور کنیم:

* سازمان در مورد حضور جمهوری اسلامی ایران در بحران سوریه (۱۳۹۰ تا کنون) حتی یک فیلم سینمایی یا مجموعه نمایشی یا سرود نساخته است. بحرانی که مردم مومن ایران چندین هزار شهید و جانباز برای مهار آن تقدیم کرده‌اند و سال‌ها اولویت اول امنیت ملی به شمار ‌آمده است.

* سهم گروه‌های جهادی از سریال‌های صدا و سیما «هیچ» بوده است. این موضوع و نتایج آن در کاهش مشکلات مستضعفان و محرومین،  به‌قدری برای مدیران سازمان بی ارزش بوده که حتی یک فیلم داستانی یا یک سرود هم با این موضوع ساخته نشده است.

* دشمنی آمریکا و انگلیس، رژیم صهیونیستی و جهان استکبار با نظام و انقلاب اسلامی و زیان‌ها و آسیب‌هایی که قدرت‌های استکباری به کشور و ملت ایران وارد کرده‌اند، موضوع جذابی برای مدیران سازمان نبوده، چون در این زمینه هم هیچ فیلم یا سریالی ساخته نشده است.

* توصیف نقاط ضعف رژیم پهلوی (مواردی مانند عدم استقلال، تسلیم در برابر قدرت‌های غربی، تبعیض و بی عدالتی حاکم بر رفتار نظام شاهنشاهی، فقر و محرومیت رایج در زمان طاغوت و مشکلات ناشی از آن و…) نیز از جمله موضوعاتی است که  سازمان صدا و سیما در طول چند دهه پس از پیروزی انقلاب درباره آن اثر نمایشی قابل توجهی تولید نکرده‌ است. بماند که آثار تولید شده درباره زمان پهلوی عموماً حس و حال مثبتی را نسبت به آن دوران در بیننده ایجاد می‌کند.

* معرفی و دعوت به رعایت احکام شرعی مبتلابه و اجتماعی  مانند حجاب، خمس، زکات، نماز جمعه و جماعت و پیامدهای منفی عدم رعایت این احکام یا تشویق به پایبندی به چنین احکامی تا کنون جایی در هزاران ساعت فیلم و سریال‌های تولید شده در صدا و سیما نداشته است؛ در حالی که اغلب برنامه‌های سازمان مروج اختلاط نامحرمان و مشوق تبرج و مدگرایی و الگویی برای جلوه‌گری جسمی و جنسی بوده‌اند و چون این روند به شکلی غیرمستقیم و عملی در برنامه‌سازی‌های سازمان پیاده شده، تأثیرات عمیق و مخربی بر ذهن و عمل نسل‌های سوم و چهارم انقلاب برجای گذاشته است.

* تبیین دستاوردهای انقلاب اسلامی در عرصه ملی و بین‌المللی نیز از جمله موضوعاتی است که مدیران صدا و سیما توجهی به آن نداشته و آن را برای ساخت سریال یا حتی فیلم سینمایی یا داستانی مناسب و لایق تشخیص نداده‌اند.

* تشویق به کار مولد و تولید و اشتغال مفید و تلاش برای تحقق استقلال اقتصادی نیز نتوانسته سهمی از هزاران ساعت تولیدات نمایشی رسانه ملی را به خود اختصاص دهد، بلکه بر عکس در بسیاری از محصولات نمایشی سازمان، کارخانه‌داران افرادی طماع، پول‌پرست و صاحب رذائل اخلاقی به نمایش درآمده‌اند.

* تولید علم و خودکفایی فرهنگی و صنعتی و اقتصادی به عنوان یکی از ارزش‌های انقلاب اسلامی هم در نظر مدیران و برنامه‌سازان صدا و سیما ارزش معرفی و ترویج در قالب آثار نمایشی نداشته و به‌سختی می‌توان آثاری با این موضوع در میان محصولات نمایشی تولید شده در رسانه ملی پیدا کرد.

* موضوعاتی مانند نهضت امام و انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هم سهم چندانی از محصولات نمایشی تولیدی سازمان را به خود اختصاص نمی‌دهند و اکثر آثاری هم که در این زمینه تولید و پخش شده‌اند، ضعف‌های محتوایی، تاریخی و هنری فراوان و جذابیت اندکی دارند و همین امر نشان می‌دهد که مدیران سازمان با نیت رفع تکلیف و در کمال بی‌توجهی به ساخت چنین آثاری مبادرت کرده‌اند. ممکن است مدیران سازمان در توجیه این کارنامه، ساخت و پخش برنامه‌هایی گفت‌وگو محور و یا مستند با موضوعات فوق را به عنوان نماد توجه خود به انقلاب و ارزش‌های آن مطرح کنند، اما کیست که نداند میزان تأثیرگذاری برنامه‌های نمایشی با کیفیت، به‌هیچ‌وجه قابل مقایسه با برنامه‌های گفت‌وگو محور و مستند نیست و نشانه اهمیت یک موضوع در قاب «تلویزیون» به عنوان یک رسانه، طرح آن موضوع در قالب یک اثرنمایشی با کیفیت و جذاب است.

۳) بدون تردید عامل اصلی مهجوریت ارزش‌های انقلاب اسلامی در رسانه ملی، مدیریت غیرانقلابی صدا و سیماست. منظور از غیرانقلابی بودن مدیریت، ضد انقلاب بودن مدیران و یا نداشتن سوابق انقلابی در میان آنان نیست، بلکه مقصود، نبود تفکر انقلابی در اداره رسانه ملی است. به بیان دیگر صدا وسیما در این چهار دهه توسط مدیرانی با سوابق انقلابی و با تفکری غربی اداره شده است، چون پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدیرانی نا آشنا با اندیشه تبلیغ دینی، از باب ضرورت اداره سازمان را برعهده گرفتند و صرفاً چند حکم صریح شرعی مانند رعایت حجاب از سوی مجریان و بازیگران زن و ممنوعیت خوانندگی زنان را سرلوحه اقدامات خود قرار دادند و همان هدف صدا و سیما در دوران طاغوت، (یعنی سرگرمی) را دنبال کردند. هدفی که در یکی دو دهه اخیر با عنوان «جذب مخاطب» در رقابت با شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه، ظاهری موجه به خود گرفته است. اما در عمل برنامه‌های همان شبکه‌های ماهواره‌ای با همان اهداف و قالب‌ها و هنجارها و صرفاً با زنانی که با تبرج موها و بدن خود را پوشانده‌اند، الگوی مطلوب برنامه‌سازان سازمان قرار بوده و مورد تقلید قرار گرفته است.

از سوی دیگر مرعوبیت عمده مدیران و برنامه‌سازان صدا و سیما در برابر جریان فرهنگی غرب و محصولات آن نیز مزید بر علت شده و روز به روز بر عمق تقلید برنامه‌سازان رسانه ملی از نمونه‌ها و الگوهای غربی افزوده است. جالب اینکه این جریان با عنوان تلاش برای جذب مخاطب و جلوگیری از افتادن مخاطب ایرانی به دام شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه، مورد حمایت و پشتیبانی جدی و دائمی مدیریت ارشد سازمان قرار گرفته است.

در این میان نصب ریاست سازمان صدا و سیما توسط رهبرانقلاب اسلامی، به مستمسکی بدل شده تا مدیران سازمان خطاهای خود را نپذیرند و برنامه‌های سازمان را مورد تأیید رهبری نظام قلمداد و عملاً از مشروعیت ولایت فقیه برای تداوم چرخه پراشکال و معیوب مدیریت رسانه ملی هزینه کنند. این توجیه باعث شده تا بخش‌هایی از جامعه برنامه‌های صدا و سیما را مورد تأیید ولی فقیه و برنامه‌های سازمان را اسلامی و انقلابی بدانند و خود و فرزندانشان را در معرض برنامه‌های رسانه ملی قرار دهند. برنامه‌هایی که عمدتاً محتوایی مغایر با اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی دارند و تاثیرات مخربی بر جان و ذهن مخاطب مسلمان مؤمن می‌گذارند.

نکته مهمی که معمولاً مورد غفلت قرار می‌گیرد، عدم رضایت رهبر انقلاب از صدا و سیما و نقدهای جدی ایشان به برخی از برنامه‌های رسانه ملی است. نقدهایی که گاه به شکل علنی (مثلاً در دیدارهای ماه رمضان با دانشجویان طی چند سال پیاپی) ابراز شده و ایشان با ذکر نمونه‌هایی از نقدهای خود به مدیران سازمان، توجیه فوق‌ را رد کرده‌اند.

البته چرخه معرفی گزینه‌های ریاست سازمان به ولی فقیه هم دچار نواقص جدی است و همین امر هم موجب شده تا گزینه‌های مطلوب رهبر انقلاب در معرض نصب از سوی ایشان قرار نگیرند. همچنین وجود یک اشکال مهم در قانون اساسی باعث شده تا ریاست صدا و سیما به‌رغم نصب از سوی رهبر انفلاب، پاسخگوی ایشان نباشد و رسماً و مطابق قانون اساسی، پاسخگوی هیئت نظارت بر صدا و سیما، مرکب از نمایندگان قوای سه‌گانه باشد. همین اشکال موجب شده تا ولی فقیه امکان قانونی نظارت بر روندهای حاکم بر رسانه ملی و مدیریت آن را نداشته باشند.

۴) تعبیر حضرت امام درباره صدا و سیما (دانشگاه عمومی) نشان از آن دارد که ایشان به این دستگاه به مثابه سامانه‌ای فراگیر برای انتقال و بازآفرینی تفکر و ارزش‌های انقلاب اسلامی در نسل‌های آینده می‌نگریسته‌اند. نگرشی که رهبر انقلاب نیز بر آن صحه گذارده و تحقق آن را مطالبه کرده‌اند. وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشور نیز به گونه‌ای است که انتقال و آموزش حجم عمده‌ای از ارزش‌ها و اندیشه انقلاب اسلامی به نسل‌های آینده جز از طریق رسانه ملی ممکن نیست و صدا و سیما در این مسیر امکانی منحصر به فرد محسوب می‌شود. البته این در شرایطی است که مدیریت سازمان بر عهده نیروهای انقلابی، اندیشمند، خلاق و دغدغه‌مند و با انگیزه باشد تا برنامه‌های سازمان از حالت رکود، تقلید و عدم جذابیت فعلی خارج و محصولاتی جذاب و حامل اندیشه انقلاب اسلامی در رسانه ملی تولید و پخش شوند.

متأسفانه این امکان تا کنون در خدمت اشاعه تفکر و ترویج ارزش‌های انقلاب اسلامی نبوده و بخش عمده‌ای از برنامه‌های صدا و سیما عملاً در خدمت تبلیغ تفکرات و رفتارهای مغایر با انقلاب اسلامی مانند سبک زندگی اشرافی، رفاه‌طلبی، غربگرایی و گریز از ارزش‌های دینی و بومی، منفعت و عافیت‌طلبی و… قرار گرفته و اتفاقاً موجب ترویج این ضد ارزش‌ها در میان بخش‌های عمده‌ای از نوجوانان و جوانان شده‌اند. نتیجه این دگردیسی در نتایج انتخابات‌های چند دوره اخیر به‌وضوح مشهود است.

بازگرداندن صدا و سیما به جبهه انقلاب یک ضرورت جدی و اجتناب‌ناپذیر است و کوتاهی در آن موجبات حذف اندیشه و عمل انقلابی از سطح جامعه را فراهم خواهد آورد. گام اول در این مسیر انتصاب مدیرانی پایبند به تفکر انقلاب اسلامی، اهل اندیشه و هنرشناس در بدنه و رأس رسانه ملی و خانه‌تکانی در مدیریت فعلی این دستگاه است.

03ژانویه/21

ارتباط با امام زمان(عج) در گرو ارتباط با مؤمنین و رسیدگی به آنهاست

اشاره:

حجت‌الاسلام و المسلمین محمد رضا عابدینی از اساتید سطح عالی حوزه علمیه قم، افزون بر تدریس تفسیر قرآن و  فلسفه، سابقه تبلیغ موثر در کشور و همچنین حضور و تدریس در دانشگاه‌های تهران را در کارنامه علمی و تبلیغی خود دارد. متن حاضر گفتگوی صمیمانه با ایشان درباره رابطه مؤمنین است که در آن به پرسش‌هایی مانند ماهیت محبت، راهکارهای درک محبت الهی و چگونگی رسیدن به آن و بسترسازی ارتباط مؤمنین با یکدیگر در رسیدن به محبت الهی پاسخ داده‌اند.

 

*موضوع گفتگوی ما درباره راهکارهای درک محبت الهی و چگونگی بسترسازی ارتباط مؤمنین با یکدیگر در رسیدن به محبت الهی ازطریق محبت اهل‌بیت«ع» و رسیدن به محبت اهل بیت«ع» از طریق محبت بین مومنین است. پیش از ورود به بحث لطفاً درباره ماهیت محبت ومحبت الهی توضیحی بفرمائید؟

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ عَلى‏ آلِ مُحَمَّدَ کَما صَلَّیتَ‏ عَلى‏ ابراهیم وَ آلِ ابراهیم انَّک حَمیدٌ مَجیدٌ. ان‌شاءالله لطف آنان شامل حال ما هم باشد و ما هم قادر به ادراک محبت اولیای الهی باشیم. محبت از کلمه «حب» به معنی میل و رغبت است. برخی ریشه «حُبّ» را از «حَب و حَبه» به معنای دانه گرفته‌اند. به تعبیر این افراد، محبوب در درون قلب محب، دانه‌ای را قرار می‌دهد تا قلب او را تسخیر و در آنجا رشد کند. از این روی، جایگاه حب و بغض قلب است و لذا هر قدر این دانۀ محبت رشد کند؛ قلب، توسعه می‌یابد، زیرا محبت متوقف شدنی نیست. سلوک و حرکت به سمت خداوند  متعال بر اساس حرکت حبی است و جریان عالم بر مدار «عشق و محبت» قرار گرفته است. عشق و محبت در همۀ عالم حرکت و سریان دارد؛ یعنی مختص انسان نیست و همه در این دایره مهر و قهر و حب و بغض قرار دارند. خدای متعال اساس خلقت را بر محبت قرار داده است و می‌فرماید: «من گنجی پنهان بودم و لذا انسان راآفریدم تا شناخته شوم.»(۱)

بر اساس این حدیث قدسی، هدف از نظام خلقت، معرفت خداوند است و محبت هم فرع معرفت است. بنابراین پیدایش عالم خلقت برای رسیدن به محبت خداوند متعال است؛ لذا همه کمالات به‌ وسیله محبت امکان‌پذیر می‌شود. بر این اساس، بزرگ‌ترین سرمایه انسانی همین حب و بغض است. جریان عشق و محبت و بغض نسبت به امور شر در تمام عالم حتی در دایره جمادات نیز جریان دارد.

سریان محبت در عالم برخاسته از محبت الهی است که حرکت آغازینش با احساس نیاز ادراک می‌شود. اوج محبت عشق و مرحله نهایی آن فناست. امام سجاد«ع» در دعای اول صحیفه می‌فرماید: «ابتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِیَّتِهِ اخْتِرَاعاً. ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِه: خداوند، جهان آفرینش را با قدرت و مشیّت بالغه خود و بدون نمونه و الگو آفرید. سپس با اراده خود به راه راست راهی ساخت و آنها را در مسیر محبت خود برانگیخت.»(۲)

 

*با توجه به توضیحی که درباره محبت الهی و فراگیری عشق الهی در همه عالم دادید، آیا محبت الهی مراتب دارد؟ راه رسیدن به محبت الهی چیست؟ و برای درک محبت الهی باید از چه راهکارهائی استفاده کرد؟

محبت الهی مراتبی دارد و راه رسیدن به ولایت الهی از طریق ولی الهی است. در مرتبه بعد قدم عملی برای تحقق ولایت ولی‌الهی، ولایت مؤمنین بر همدیگر است. ولایت اهل‌بیت«ع» مرتبه بعدی ولایت الهی است. خداوند می‌فرماید: «قُل ان کنتم تُحبّون اللهَ فاتّبعونی یُحببکمُ‏اللهُ و یغفِر لَکُم ذُنوبکم و الله غَفور رَحیم(۳): بگو اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.» در آیه بعد می‌فرماید: «قُل أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ،فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ: بگو فرمان خدا و رسول را اطاعت کنید و اگر از آنان روی گردانید و کافر شوید، همانا خدا هرگز کافران را دوست ندارد».(۴). در حقیقت اطاعت از ولی الهی، انسان را به اطاعت خدا و محبت او انسان را به محبت خدا می‌رساند. حقیقت ولایت الهی و معصومین در ارتباطات محبت‌آمیز مؤمنین با یکدیگر است و همین ارتباطات و یکدلی، تجلّی حقیقت ولایت خداست.

 

*چرا در اسلام بر ارتباطات محبت‌آمیز مؤمنین با یکدیگر ونهی ازترک قطع رابطه  تاکید شده‌است؟ اساساً حرکات جمعی چه ثمراتی دارند که تا این حد مورد تاکید قرار گرفته‌اند؟

در بسیاری از آیات و روایات، به حرکت‌های جمعی توصیه و برای آن برکاتی مانند ثابت قدمی، استواری، اتحاد و برادری برشمرده شده‌اند. قرآن کریم می‌فرماید: «خدا کسانى را دوست دارد که صف‏زده در راه او جهاد مى‏کنند و از ثابت قدمى‏، گویى بنایى پولادین و استوارند.»(۵) دراین آیه مصداق حرکت جمعی، جهاد با دشمن معرفی و به ویژگی ثابت قدمی، استواری اشاره شده است. اسلام به حفظ اخوت و برادری بسیار توصیه کرده است. کوهنوردها وقتی می‌خواهند قله‌های سخت را صعود کنند، با یک طناب به یکدیگر وصل‌اند تا در صورت سقوط یک نفر در مسیر صعود، بقیه توسط آن طناب واحد او را نگه دارند و نجات بدهند، یعنی با هم ارتباط متکثر دارند. این ارتباطات باعث می‌شود هیچ‌کدام نیفتند. امت اسلام نیز بر اساس ارتباط مکرر که یکسویه و یک‌جهت نیست، شکل‌گرفته است. در روایتی آمده است که: «به‌راستی‌ مؤمن با برادر مؤمنش آرامش پیدا می‌کند، چنانکه‌ تشنه با آب خنک.»(۶)

 

*پس‌ علت بسیاری از توصیه‌های معصومین«ع» مثل عیادت از مریض، تشییع‌جنازه، گره‌گشایی از گرفتاران نمونه‌هایی از رابطه با ولایت‌اند و دین اسلام می‌خواهد مسلمانان پیکر واحدی باشند.

بله، تجلی رابطه با ولایت در ارتباط با مؤمنین است. مرحوم سید محمد حسن الهی، برادر مرحوم علامه طباطبایی، در باره شناخت امام زمان«عج» می‌گویند: «شناخت امام زمان«عج» در رابطه بین مؤمنین ایجاد می‌شود. وقتی علی بن مهزیار پس از سختی‌های بسیار خدمت امام زمان«عج» می‌رسد، حضرت به ایشان می‌فرمایند: «ما زودتر از اینها منتظر شما بودیم. چرا این‌قدر تأخیر داشتید؟ پسر مهزیار می‌گوید: «آقا! خیلی وقت است که آماده بودیم، ولی راه نبود.» آقا سرشان را پایین می‌اندازند و می‌فرمایند: «راه نبود یا شما در ارتباطاتتان با مؤمنین و در رسیدگی به فقرای مؤمنین کوتاهی داشتید؟» در واقع امام به او نشان می‌دهند که راه رسیدن به امام و ارتباط برقرار کردن با ایشان در گرو ارتباط با مؤمنین و رسیدگی به آنهاست. دعا کردن کافی نیست. حضرت امام عصر«عج» رسیدگی نکردن به مؤمنین را مانع رسیدن ابن مهزیار به مقصود خویش می‌دانند.

به همین جهت در کلام مرحوم سید محمد حسن الهی آمده است که همه صالحان، آیینه‌داران امام عصر«عج» هستند. لذا وقتی انسان با صالحان ارتباط برقرار می‌کند؛ در واقع با امام زمان«عج» ارتباط می‌گیرد. با این نگاه، هم مراقبت بر اعمال نسبت به مؤمنان راحت می‌شود؛ هم گذشت و نادیده گرفتن خطای مؤمنان آسان و لذت‌بخش و هم غیبت و آزارشان سخت و ناراحت‌کننده می‌شود. این نوع نگاه در جامعه استحکام، اتحاد و پیوستگی ایجاد می‌کند که با نگاه گسسته کاملاً متفاوت است. با این نگاه ارتباط بین مؤمنین و مقام ولایت در یک جامعه ایمانی، کاملاً محکم و ملموس می‌شود. نزدیک‌ترین رابطه برای رسیدن به ولایت، محبت به مؤمنین است. اگر ما بدانیم ارتباط با روح و ولی مطلق عالم در ارتباط با همین خیرات محقق می‌شود، یقیناً نگاهمان عمیق‌تر، دقیق‌تر و صمیمی‌تر و شوق انجام اعمال صالح در ما بیشتر می‌شود. پشت کردن به عمل صالح و قطع ارتباط با مؤمنان درواقع رویگردانی از امام زمان«عج» است.

 

*بر اساس فرمایش شما رابطه محبت‌آمیز میان مومنین، مخصوصاً در ایام بیماری منحوس کرونا – که موجب تغییرات اجتماعی زیادی ایجاد شده – در واقع رابطه با اهل‌بیت«ع» است. انسانی که وابسته به اجتماع بود، به‌شدت گرفتار فردگرایی شده است و نتیجه آن چالش در برخی از آموزه‌های دینی مانند صله‌رحم و مسائل اجتماعی است. پرسش این است که آیا معیاری هست که بتوانیم با میزان قرار دادن آن خودمان را محک بزنیم که آیا در فضای ولایت قرار داریم یا خیر؟

ادای حقوق برادر دینی بهترین معیار سنجش است. اگر حقوق برادر دینی را مخصوصاً در این ایام که نیاز به همکاری و یاری برادر دینی بیش از بیش ضرورت دارد به جا آوردیم، در فضای ولایت الهی هستیم وگرنه نیستیم.

معلی ابن خنیس از امام صادق «ع» سئوال کرد: «حق مؤمن بر مؤمن چیست؟» حضرت فرمود: «حقوق واجب هفت حق هستند که اگر کسی رعایتشان نکند از ولایت الهی خارج ‌شده است و از خدا در وجود او نصیبی نیست.» خنیس معلی این هفت واجب را سئوال کرد. امام«ع» برای آماده کردن زمینه فرمود: «نمی‌خواهم به تو بگویم و تو بدانی و نتوانی آن را عمل کنی.» خنیس می‌گوید: «من برای انجام این حقوق امیدی به خودم ندارم، ولی خداوند می‌تواند این توان را برای من ایجاد کند.» آن‌گاه حضرت به شرح حقوق هفت گانه پرداختند. اولین و کمترین حق این است که هر چیزی را که برای خود دوست داری، برای دیگران نیز دوست داشته باشی و هرچه را برای خود بد می‌دانی برای دیگران نیز بد بدانی؛(۷) یعنی یک حقیقت واحده باشید.

انسان این توانائی را دارد که به‌جایی برسد که دیگران را از خودش بداند. اگر جامعه در نظام ارتباطی خود به جایی برسد که به این روایت عمل کند، یک جامعه قوی و غیرقابل نفوذ و در برابر شیطان و دشمن بسیار ایمن خواهد شد. در روایت آمده است: «اگر باب خیری برای شما گشوده شد و خود را از آن دور کردید، معلوم نیست که خداوند دوباره باب خیر را برای شما بگشاید. رسیدگی کردن به مؤمنین باب خیر است.»

در روایاتی آمده است که بسیاری از اموالی را که به شما داده‌ایم برای این است که از شما عبور کنند و به دیگران برسند. مطمئن باشید که خداوند دوباره آن مال را جایگزین خواهد کرد و اگر این کار را نکردید و در خودتان متوقف کردید، این باب خیر مقطوع می‌شود و خواهید دید که آن اموال برای شما کم خواهند رسید. لذا باید حواسمان جمع باشد که بسیاری از چیزی‌هایی که در اختیار ما هستند، فقط به ما تعلق ندارند، بلکه آمده‌اند تا از ما عبور کنند و به دست دیگران برسند و اگر ما این را متوقف کردیم، از ما گرفته خواهد شد.

در مورد حق دوم می‌فرماید: «در رفع حاجت مؤمنین قدم بردار و به دنبال به دست آوردن رضای آنان باش و در مقام ظاهر نیز بیهوده با دیگران محاجه و مخالفت نکن.»

در روایتی آمده است مخالفت با گفتار کسی مانند سیلی زدن به‌صورت اوست. البته منظور این نیست که اصلاً مخالفت نکنید، بلکه در جای خود و در خلوت و فقط در صورت لزوم، گفتار مؤمن را قبول نکنید.

در مورد حق سوم می‌فرماید: «حق سوم این است که با جان و مال و پا و زبان، پیوند و پیوستگی خود را بر او ظاهر سازی. به عبارت دیگر از هیچ کمکی به او دریغ نکنی.»

در مورد حق چهار می‌فرماید: «چشم و دلیل و راهنمای او باش و او را به سمتی که درست است ببر و راهنمایی کن.»

در مورد حق پنجم می‌فرماید: «پذیرفته نیست که مؤمنی سیر و سیراب و پوشیده و دوست و برادرش گرسنه و تشنه و عریان باشد.»

در مورد حق ششم می‌فرماید: «اگر کسی ازدواج کرده و همسر دارد باید به فکر برادر خود باشد تا این راه برای او هموار شود و او نیز بتواند ازدواج کند.»

در مورد حق هفتم می‌فرماید: «اگر تو را به خانه‌اش دعوت کرد، اجابت کن و اگر مریض شد از او عیادت کن. اگر این هفت حق را اجابت کردی، در واقع ولایت خودت را با ولایت او و سپس به ولایت الهی پیوند زده‌ به ولایت الهی وصل شده‌ای.»

در نسخه دیگری از این روایت آمده است که ولایت خود را به ولایت ما و ولایت مارا به ولایت الهی وصل کرده‌ای. این همان جان کلام است که این سه ولایت در طول هم هستند و ولایت ولی ‌الهی در طول ولایت الهی و ولایت مؤمنین مرتبه دیگری از ولایت ولی الهی است.

*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف . مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۸۴، ص ۱۹۹ و ۳۴۴،بیروت موسسه الوفاء۱۴۰۳

۲٫صحیفه سجادیه دعای اول.

۳٫ال عمران/۳۱

  1. ال عمران/۳۲
  2. صف آیه ۴٫ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کأَنَّهُم بُنیانٌ مَّرْصُوصٌ
  3. اِنَّ الْمُؤمِنَ لَیسْکنُ اِلَی الْمُؤْمِنِ کما یسْکنُ الظَّمْآنِ اِلَی الْماءِ الْبارِدِ؛ اصول کافی ج ۲، ص ۲۴۷، ح ۱٫ موسسه تاریخ العربی.۱۴۳۰

۷٫ بحارالأنوار: ج ۷۱ ص ۲۲۴ ح ۱۲٫

03ژانویه/21

ضرورت بازنگری و برنامه‌ریزی جدید در یک نهاد

پس از آنکه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پاییز سال ۸۸ بر ضرورت تحول در علوم انسانی تأکید فرمودند، شورای انقلاب فرهنگی، آیین‌نامه‌ای را تصویب کرد و به‌ موجب آن، شورای تحول و ارتقای علوم انسانی در زمستان همان سال تشکیل شد و فعالیت‌هایی را در پیش گرفت.

معیارهای شورای تحول در علوم انسانی عبارتند از:

  1. معیار روزآمدی که معطوف به به‌روز بودن آموزش علوم انسانی است و می‌خواهد جامعه علوم انسانی از مسئله‌ها و پرسش‌های نو غافل و بی‌خبر نباشد. این معیار اگر به ‌‎معنی روزآمد شدن در آموزش علوم انسانی سکولار باشد، ضد غرض اصلی تحول، حرکت خواهد کرد.
  2. معیار کاربردی‌بودن که علوم انسانی انتزاعی و ذهنی را رد می‌کند و می‌خواهد علوم انسانی به حل مسئله‌های عینی و واقعی بپردازد و گره‌های زندگی روزمره را بگشاید. این معیار چنانچه بر نفی و به‌ حاشیه ‌راندن مطالعات عمیق و بنیادی دلالت داشته باشد، برای ما که در پی تولید علوم انسانی اسلامی هستیم و می‌خواهیم از طریق شالوده‌شکنی و تجدیدنظرهای اساسی، آن ‌را به‌ وجود بیاوریم، یک مانع بازدارنده و منفی خواهد بود.
  3. معیار بومی‌سازی که به‌معنی پرداختن به مسئله‌های وطنی و خودی و بومی به ‌جای مسئله‌های وارداتی و غربی است و می‌گوید هر زیست‌جهان، واجد مسئله‌های خاص و گاهی منحصر به ‌فردی است که نباید از فهم و حل آنها غافل بود. فارغ از این برداشت صحیح، اگر بومی‌سازی علوم انسانی به‌معنی پذیرش رویکرد پست‌مدرن باشد و تکثرگرایی و نسبی‌اندیشی و تنوع مطلق را تجویز و امکان وجود علوم انسانی جهان‌شمول و عام را انکار کند، با فرهنگ و تفکر اسلامی سازگار نخواهد بود.
  4. معیار اسلامی‌سازی علوم انسانی که نشان می‌دهد علوم انسانی کنونی، هویت سکولار دارد و بر اساس تفکر مادی و گاه، الحادی بنا نهاده شده است و ما به‌عنوان مسلمان نمی‌توانیم جامعه خویش را بر اساس گزاره‌های آن مهندسی و طراحی کنیم. از این ‌رو باید علوم انسانی اسلامی را بیافرینیم. البته اسلامی‌سازی به‌معنی اینکه علوم انسانی موجود را اصل فرض کنیم و بخواهیم آن‌ را با گزاره‌های اسلامی یعنی آیات و روایات تزیین کنیم، عملی باطل و نارواست؛ زیرا علوم انسانی غربی، ماهیت و ذات سکولار دارند و هرگز با اسلام قابل‌جمع نیستند. از این ‌رو به‌کار بردن تعبیر اسلامی‌سازی علوم انسانی صحیح نیست.

این سیاست برخاسته از تذکر و هشدار جدی رهبر معظم انقلاب در ماه‌های پس از فتنه سال ۸۸ است که تصریح فرمودند با آموزش علوم انسانی غربی به جوانان دانشجو، در حقیقت آنها را از فرهنگ خودی و ارزش‌های اسلامی دور و تجدد را به‌طور رسمی در آنها بازتولید می‌کنیم. انتقاد ایشان از تعداد زیاد پذیرش دانشجو در رشته‌های قلمرو علوم انسانی، برخاسته از همین واقعیت بود.

این انذار دربردارندۀ چند دلالت بود. نخست اینکه باید در تعداد پذیرش دانشجو در رشته‌های علوم انسانی تجدیدنظر کنیم و اگر در شرایط کنونی ناچاریم که خط آموزش علوم انسانی ادامه یابد، دست‌کم کمیت‌ها را مهار کنیم و به نفوذ غرب در جامعه دامن نزنیم. دیگر اینکه مشکل ما با علوم انسانی غربی، به‌معنی تضاد با علوم انسانی یا علوم انسانی دیگران نیست؛ چون علوم انسانی، نیاز جامعه است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و تعطیل کرد، همچنانکه تعصب ناروای شرقی و ایرانی نداریم و نمی‌گوییم چون علوم انسانی کنونی، غربی و ساخته بیگانگانند، از آموزش آنها می‌گریزیم، بلکه مسئله ما مبادی و پاسخ‌های مادی و سکولار علوم انسانی‌اند که آشکارا با ماهیت و غایات دینی انقلاب اسلامی ناسازگارند. ایشان در سخنرانی بعدی خویش و در ادامه این نظر افزودند که ما باید علوم انسانی را از قرآن کریم استنباط و استخراج کنیم که اندوخته معرفتی قدسی و خودی ‌‌ماست.

پیش از این تذکر صریح و برجسته، شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در خواب به ‌سر می‌برد و از انقلاب فرهنگی به بعد چشم‌هایش را به روی مسئله علوم انسانی بسته بود. در این دوران طولانی، هیچ گام اساسی و مستقلی از سوی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی درباره مسئله علوم انسانی برداشته نشد و اغلب، سرگرمی‌های جزئی و موردی، به موضوع مباحثات این شورا تبدیل شدند. در بهترین حالت باید گفت که در این سال‌ها، فرهنگ، جایگزین علوم انسانی شد، چنانکه در نقطه آغاز شکل‌گیری این شورا، علوم انسانی بر فرهنگ غالب بود. البته حتی حساسیت نسبت به فرهنگ نیز تنها پس از هشدارهای آیت‌الله خامنه‌ای نسبت به تهاجم فرهنگی شکل گرفت و به‌واسطه تأکیدها و تکرارها و اصرارهای ایشان، به یک خط و جریان تبدیل شد، در غیر این‌ صورت، شورا همانند یک نهاد اداری و غیرانقلابی، سرگرم عزل‌ و نصب‌ها و مصوبه‌های روزمره خود ‌بود.

آیت‌الله خامنه‌ای درباره فرجام این تلاش‌ها و برنامه‌ریزی‌ها فرموده‌اند: «موضوع تحول در علوم انسانی که در دوره‌های گذشته نیز مورد تأکید بوده است، هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است. به ‌تعویق ‌افتادن این امر، خسارت بزرگی متوجه انقلاب اسلامی خواهد کرد. لذا باید این امر، جدی‌تر گرفته شود و با یک بازنگری و برنامه‌ریزی جدید، طی مدت زمان معقول و ممکن به سرانجام خود برسد.»(۱)

در اینجا، به برخی از نقص‌ها و خلل‌ها اشاره می‌کنیم:

 

  1. تعلل و سستی دست‌اندرکاران شورای تحول

گذشته از اینکه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در مقام رصد مسئله‌های اساسی انقلاب، منفعل بود و باید مسئله‌های اساسی از بیرون و توسط آیت‌الله خامنه‌ای به او تفهیم و القا می‌شد، حتی در مقام پرداختن به مسئله‌ها و حل آنها نیز شتاب درخوری نداشت؛ چنانکه در مسئله علوم انسانی، با وجود اینکه شورای تحول و ارتقای علوم انسانی در نیمه دوم سال ۸۸ در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی شکل گرفت، اما نتایج آن، همچنان تحقق نیافته‌‌اند.

مرحله نخست این برنامه یعنی سرفصل‌نویسی سال‌ها به طول انجامید، در حالی ‌که با توجه به حساسیت مسئله، باید با شتاب فراوان پیگیری می‌شد. برخلاف موج نخست تجدیدنظر در علوم انسانی که در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفت، این ‌بار، دست‌های جامعه علمی و نیروهای فکری انقلاب خالی نبود. هم بر حجم ظرفیت‌ها و امکانات‌ و هم بر حجم فعالیت‌ها و کارهای انجام ‌شده افزوده شده بود. علاوه ‌بر این، هم تجربه انقلاب فرهنگی در دست بود و هم نقش و مدخلیت بسیار مخرب علوم انسانی تجددی در ریزش نیروهای انقلابی و پدیدآمدن سیاست‌های رسمی غلط و شکل‌گیری فتنه اجتماعی آشکار شده بود. این ‌همه باید موجب تسریع روند تولید علوم انسانی اسلامی می‌شد و در کوتاه‌مدت به نتایج مهم و قابل‌قبولی دست می‌یافتیم، اما تبدیل شورای‌عالی انقلاب فرهنگی به یک نهاد دیوان‌سالارانه و اداری، سرعت و قدرت را از آن گرفت.

کسانی‌ که در مراکز سیاست‌گذاری و مشورتی و پژوهشی، عهده‌دار مسئولیت‌های مرتبط با برنامه تولید علم ‌اجتماعی ‌اسلامی شده‌اند، اغلب «کارآمد» و «توانمند» نیستند و یا این برنامه را «جدی» نمی‌گیرند و زمان کافی را به آن اختصاص نمی‌دهند. در واقع، چون این برنامه یک امر فرعی و حاشیه‌ای قلمداد می‌شود، چندان اعتنا و التفاتی به آن نمی‌شود؛ از این ‌رو، بسیاری از گفته‌ها و تصمیم‌ها شعاری و تزیینی هستند. «تعدد مشغله‌ها»ی این افراد و یا «عدم‌تخصص» و «بضاعت نظری ناچیز» آنها در این زمینه موجب شده  است که بسیاری از طرح‌ها، نه‌تنها از آهنگ شتابانی برخوردار نباشند، بلکه نتایج و ثمرات قابل‌ دفاعی هم نداشته باشند. هنگامی ‌که کارگزار و عامل امری صالح و کاردان نباشد، هیچ‌‌گاه به مقصود نخواهیم رسید و یا حداکثر لایه رقیق و ضعیفی از آرمان‌ها و هدف‌ها تحقق خواهد یافت. به ‌این ‌ترتیب تجدیدنظر اساسی در واگذاری برنامه تولید علم اجتماعی ‌اسلامی و پاسخگو ساختن متصدیان و مدیران امر، بسیار ضروری و حیاتی است و غفلت از آن، به‌مثابه حلقه مفقوده‌ای است که شیرازه کارها را از هم می‌پاشد و بنیان آنها را متزلزل و سست می‌سازد.

اهمیت اختلال یاد شده را نباید ناچیز شمرد، چون تحول در علوم ‌ِانسانی، هم به «جوشش درونی» و هم به «حمایت بیرونی» نیاز دارد. خوشبختانه امروز جوشش درونی در فرزانگان وجود دارد، اما حمایت بیرونی چندانی وجود ندارد. ازجمله مصادیق این حمایت، «تبعیت دانشگاه و وزارت علوم از مصوبات شورای‌عالی انقلاب‌ فرهنگی» است، به‌گونه‌ای‌ که هر کار و تلاشی که در این شورا شده است، باید «اجرایی» و «عملیاتی» شود.»(۲) اما در عمل، چنین نشد و این خلاء و سستی عامدانه، بر روند حرکت، اثر منفی گذاشت.

 

  1. اهمال در زمینه طراحی نقشه راه تولید علم اجتماعی اسلامی

تولید علوم انسانی اسلامی نیازمند نقشه راه است؛ نقشه راهی که در آن، جنبه‌های اداری و صوری در حاشیه‌ باشند و به‌ جای آنها به جنبه‌های فلسفی و راهبردی مسئله پرداخته شود تا بدانیم از لحاظ علوم انسانی در چه نقطه‌ای قرار داریم؟ باید چه نسبتی با علوم انسانی تجددی برقرار کنیم؟ علوم انسانی اسلامی چیستند و چگونه تولید می‌شوند؟ حتی در نقشه جامع علمی کشور نیز به این پرسش‌ها پاسخ درخوری داده نشده است و این نقشه از لحاظ تأمل و تدقیق درباره علوم انسانی، ضعیف است. از این ‌رو، قطعاً لازم است که برای علوم انسانی، سندی هموزن و همرتبه نقشه جامع علمی کشور نگاشته شود که در آن مقاصد و مسیرها مشخص باشند.

این امر به‌خصوص از این جهت اهمیت خاص دارد که غلیظ‌ترین و ساختارشکنانه‌ترین دعاوی انقلاب اسلامی در حوزه علوم، به این علوم باز می‌گردند و انقلاب اسلامی به‌سبب اینکه ماهیت و سرشت علوم انسانی غربی را مادی و الحادی می‌داند‌، کمترین اشتراک و همسویی را با آنها دارد و به‌معنی واقعی کلمه، به‌دنبال انقلاب علمی و ساختارشکنی معرفتی است و می‌خواهد سنخ و صنف متفاوتی از علوم انسانی را پدید آورد.

این‌ همه نشان می‌دهد که ما در زمینه علوم انسانی، نه تنها به نقشه راه نیاز داریم؛ بلکه با توجه به تفاوت‌ها و تمایزهای جوهری خویش، باید در مبادی و غایات نیز تجدیدنظر کنیم و مسئله را به مراحل و منازل حرکت فرو نکاهیم. اگر امروز چنین نقشه‌ای در دست بود، بسیاری از اشکال‌ها و شبهه‌ها شکل نمی‌گرفتند یا پاسخ درخوری برای آنها وجود داشت و ابهامات و تکثرهای مزاحم از بین می‌رفتند.

 

  1. ابهام‌زایی و اختلاف‌افکنی مفاهیم تحول و ارتقا

تعبیر تحول از چند جهت بازدارنده است: اول اینکه در چهارچوب آن، علم ‌اجتماعی ‌غربی، مفروض و مطلق انگاشته می‌شود و اراده عاملان، معطوف به ایجاد تحول در آن می‌شود، در حالی ‎که چه ‌بسا نتوان در آن تحول ایجاد کرد، زیرا این علم، به‌سبب هویت سکولار و مادی خود، هیچ چشم‌اندازی را که خارج از گستره غایات تمدن غربی باشد، برنمی‌تابد.

چرا باید نقطه شروع ما، علم ‌اجتماعی ‌غربی باشد؟ چرا باید تلاش کنیم تا از طریق جرح ‌و ‌تعدیل آن، به علم ‌اجتماعی ‌اسلامی دست یابیم؟ اگر قصد داریم که بنیان‌ها را دگرگون سازیم، چرا نباید از نقاطی که در قلمرو معرفتی خود‌مان است، آغاز کنیم؟ مگر چه میزان از علم ‌اجتماعی ‌غربی، قابل ‌اصلاح است که بتوان با تکیه بر آن، علم دیگری را پدید آورد؟ و مگر منازعات و اختلافات حداکثری ما با علم ‌اجتماعی غربی، جز پاره‌های کوچکی از علم اجتماعی ‌غربی را  برجا می‌نهد که قابل‌ استفاده باشند؟ این پرسش‌ها نشان می‌دهند که لفظ تحول نمی‌تواند از عهده بیان مقصود ما برآید، بلکه بیشتر، گمراه‌کننده و مخرب است.

دوم اینکه لفظ تحول فقط گویای تغییر و دگرگونی است، اما نه مشخص می‌کند که چرا باید تحول صورت بگیرد و علم اجتماعی ‌موجود، چه نقص و ضعفی دارد که محتاج تحول است؛ نه غرض از تحول، چه نوع تغییرها و بازاندیشی‌هایی است و در اثر آن، چه اجزایی از علم اجتماعی موجود، تغییر می‌کنند و نه بر نقطه شروع و روش و ساز و کار تحول دلالت دارد. لفظ تحول دربرگیرنده این ‌همه ابهام است و همین ابهام‌ها، به میدان فراخی برای کشمکش‌های متوقف‌کننده تبدیل شده‌اند.

البته هم رهبر معظم انقلاب و هم برخی از بزرگان معرفتی، از «علم اجتماعی‌ اسلامی» سخن گفته و تصریح کرده‌اند که علم ‌اجتماعی‌ غربی به‌سبب ماهیت سکولار یا الحادی خود مذموم است و ما باید علم ‌اجتماعی متناسب با تعالیم و معارف اسلام را تولید کنیم، اما این قبیل مواضع و دیدگاه‌ها، همچنان در حاشیه مانده‌اند و غالب نشده‌اند. بدین‌ جهت باید از به‌کاربردن تعابیر دوپهلو و مبهم، به‌شدت پرهیز و غرض و مراد خویش را با صراحت مطرح کنیم تا ظرفیت‌ها و قابلیت‌های معرفتی موجود، درگیر مناقشات و مباحثات پایان‌ناپذیر درباره آنچه که باید رخ بدهند، نشوند، بلکه توانایی‌ها و بضاعت‌ها، مصروف حرکت شتابان به‌سوی «مقصد مشخص و واحد» شوند.

 

  1. غفلت از گفتمان‌سازی اجتماعی در فضای معرفتی

شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در این مرحله، به ‌جای اینکه ابتدا طرحی کلی در افکند و مسئله را از سطر اول بخواند و تکلیف علوم انسانی تجددی را با انقلاب اسلامی روشن کند و از ماهیت علوم انسانی اسلامی سخن بگوید، وارد مرحله عمل شد و برای تولید اثر گام برداشت، حال‌ آنکه هیچ گفتمانی در این‌ باره پدید نیامده بود و جامعه علمی و نیروهای فکری در این زمینه که ضرورت و بایستگی کار چیست و علوم انسانی کنونی از چه جهات و به چه دلایلی برای ما به مسئله تبدیل شده‌اند، متقاعد و همراه نشده بودند.

استقرار برجسته‌ترین نیروهای فکری و علمی در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، یک قابلیت بسیار بزرگ و تعیین‌کننده برای تبدیل‌ این دغدغه و مطالبه به یک گفتمان اجتماعی بود؛ یعنی آنها می‌توانستند به‌ جای واگذاری کار به شورای تحول و ارتقای علوم انسانی و نظاره‌گر بودن، خود به‌عنوان عوامل اثرگذار و جهت‌بخش، وارد بازی گفتمان‌سازی شوند و از توان و بضاعت خویش در راستای ایجاد یک موج معرفتی نمایان و ریشه‌دار استفاده کنند. به‌جز معدودی از اعضای این شورا، بقیه افراد قدمی در زمینه گفتمان‌سازی اجتماعی برنداشتند و تلاش نکردند تا روندی مشارکتی و اقناعی را رقم بزنند. حتی گاه بعضی از اعضا در مخالفت با اضلاع گوناگون برنامه تولید علوم انسانی اسلامی با قلمفرسایی و کارشکنی گره بر گره افزودند.

حدود ده سال پیش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به طرح جنبش نرم‌افزاری و نهضت تولید علم اشاره کرده و توانسته بودند از طریق گفتمان‌سازی اجتماعی در میان نهادهای علمی، یک جریان و موج معرفتی محسوس را به‌وجود بیاورند، اما این خیزش در ضلع علوم انسانی، جدی گرفته نشد و اغلب به علوم طبیعی و فنی و پایه منحصر شد.

در اینجا نیز نیاز بود که جامعه علمی از مسئله آگاه شود و در فضائی آزاد و عاری از محدودیت و تحمیل، مناظرات و مواجهات فکری در میان اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی و مخالفان و منتقدان شکل بگیرد تا هم حقایق ناگفته روشن شوند و هم به‌تدریج این خواسته در متن جامعه علمی جا باز کند.

شورا باید نسبت به این مسئله بسیار حساس و اساسی، غیرت خاصی می‌ورزید و از طریق سندنگاری و بیانیه‌نویسی و کرسی‌های مناظره و…، در عمل نشان می‌داد که به مسئله‌‌دار بودن علوم انسانی کنونی، باور قطعی و عمیق دارد و با دلیل و نه با تکیه بر علت، آن را در دستور کار قرار می‌دهد. در طول دهه گذشته، این خلاء به‌طور جدی و آزاردهنده‌ای احساس شد و هیچ‌گاه نیز برطرف نشد.

 

  1. محافظه‌کاری در مقابل کارشکنی‌های دولت اعتدالگرا

با استقرار دولت اعتدالگرا در سال ۹۲ که جهت‌گیری غربی داشت و علوم انسانی تجددی را مسئله نمی‌انگاشت، هر چند اعضای حقیقی شورا با سد و مانعی جدی روبه‌رو شدندکه به لطایف‌الحیل حاضر نبود ساختارهایش را به‌خدمت سیاست‌های شورا درآورد، اما واکنش درخور و جدی از خود نشان ندادند و منفعل و مرعوب، نظاره‌گر کارشکنی‌ها و سنگ‌اندازی‌های رئیس‌جمهور شدند. رئیس‌جمهور نه‌تنها با علوم انسانی تجددی، تضاد و مشکلی نداشت، بلکه آن را علم محض و فاقد انواع شرقی و غربی و دینی و سکولار می‌دانست. او حتی برای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی وجاهت قانونی قائل نبود و به آن بها نمی‌داد و به هر بهانه‌ای جلسات شورا را تعطیل می‌کرد. هر‌ وقت هم که در جلسه شرکت می‌کرد، بی‌اعتنا به اینکه تنها یک فرد است و یک حق رأی دارد، عمده وقت جلسه را به سخنرانی و تک‌گویی می‌گذراند. اگر هم در نهایت، برخی از اعضای شورا می‌کوشیدند مصوبه‌ای را به وی تحمیل کنند، او مصوبات را به بهانه انجام فقدان انجام کارهای کارشناسی یا فقدان بودجه، ابلاغ و اجرا نمی‌کرد.

در واقع رئیس‌جمهور یک جنگ فرسایشی و بازدارنده را با شورای‌عالی انقلاب فرهنگی آغاز و تلاش ‌کرد تا با اهرم قدرت دولتی و مقام ریاست‌جمهوری، اعضای شورا را مرعوب و منفعل و روند حرکت تولید علوم انسانی اسلامی را متوقف کند. متأسفانه از آنجا که اغلب اعضای شورا در برابر این مواجهه غیرقانونی و غیرمنطقی، طریق سکوت و خاموشی را برگزیدند و کوشش نکردند تا او را وادار به تسلیم و تمکین کنند، شورا در این دوره خاصیتش را از دست داد و نتوانست قدم‌های جدی بردارد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در حکم آغاز دوره جدید شورای‌‌عالی ‌انقلاب ‌فرهنگی، ۲۶ مهر ۱۳۹۳).

 

۲٫ رهبر معظم انقلاب، دیدار با استادان دانشگاه‌ها، ۱۳ تیر

03ژانویه/21

نقض مسلم حقوق بشر در توهین به پیامبر اعظم اسلام«ص»

درآمد:

در پی بازنشر کاریکاتور پیامبر اکرم«ص» توسط روزنامه «شارلی ابدو» برای چندمین بار موجی از اعتراضات مسلمانان جهان در محکومیت این اقدام آغاز شد. در پی این اعتراضات، رئیس‌جمهور فرانسه در اظهاراتی اعلام کرد که فرانسه همچنان به انتشار کاریکاتورهای توهین‌آمیز علیه پیامبر اسلام«ص» ادامه خواهد داد و آن را حمایت از ارزش‌های سکولاریسم خواند. این اقدامات موهن و تکرار آن در حالی اتفاق می‌افتند که تمام دول اروپایی از جمله دولت فرانسه براساس تعهدات الزام‌آور حقوق بشری  ـ ماده ۱۸ میثاق حقوق مدنی و سیاسی ـ موظف به پیشگیری از هر نوع ابراز عقیده‌ای هستند که در تقابل با امنیت و نظم، سلامت یا اخلاق عمومی و حقوق و آزادی‌های اساسی دیگران باشد. در ماده ۱۰ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادی های اساسی به صراحت ذکر شده است که آزادی ابراز عقیده مطلق نیست و مستلزم تکالیف و مسئولیت‌هایی است و در شرایطی که سلامت عمومی یا اعتبار و حقوق دیگران را به خطر بینداز، ممکن است مستوجب مجازات باشد.

 

الف. توهین به پیامبر اکرم (ص) نقض آشکار حقوق بشر

آزادی بیان شاخه‌ای از آزادی و مقید به حقوق افراد است و شالوده امنیت افراد در جوامع به شمار می‌رود. با توجه به اینکه امروزه در جوامع غربی نمی‌توان در پوشش آزادی بیان، مواردی چون برده‌داری، شکنجه و تبعیض را تبلیغ کرد، با همین استدلال و با عنایت به اسناد حقوق بشری، رویه‌های قضایی مراجع بین‌المللی، حقوق بشری و عرف حقوق بین‌الملل نمی‌توان در پوشش آزادی بیان، نفرت‌پراکنی قومی و نژادی و مذهبی را ترویج کرد.

توهین به پیامبر اسلام«ص» توهین به همه انبیاست که از ناحیه خدا مأمور هدایت انسان‌ها هستند. پیامبر مکرم اسلام«ص»، انسان کامل، اسوه اخلاق و سرمشق زندگی است و توهین به چنین شخصیت بزرگواری، توهین به ارزش‌ها، اخلاق و آزادی و حمایت از توهین‌‌کنندگان، حمایت از رذالت، پلیدی و حرمت‌شکنی و حمایت از افراطی‌گری و قانون‌ستیزی است.

به صورت مشخص توهین به پیامبر مکرم اسلام«ص» نقض آشکار بند سوم از ماده ۱۹ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل است. همچنین مواد ۱ و ۱۸ اعلامیه حقوق بشر توهین به مقدسات را مردود دانسته‌اند.

رئیس‌جمهور فرانسه با حمایت از توهین به پیامبر اعظم اسلام«ص» علاوه بر اینکه اسناد حقوق بشر را نقض کرده است، ماده ۳۲ قانون آزادی مطبوعات فرانسه را نیز زیر پا گذاشته است.

همان‌گونه که در بالا اشاره شد، بند ۳ ماده ۱۹ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی به‌صراحت توهین به مقدسات را ممنوع اعلام می‌کند. بند ۲ این ماده، آزادی بیان را مستلزم تکالیف و مسئولیت‌های خاص و تابع محدودیت‌های معین و آن را برای امور مهمی چون احترام به حقوق یا حیثیت دیگران، حفظ امنیت، نظم عمومی، سلامت یا اخلاق عمومی لازم‌الاجرا می‌داند.

بند ۲ ماده ۲۰ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز برای آزادی بیان محدودیت‌هایی را ذکر کرده و مقرر داشته است که به موجب قانون هرگونه تبلیغ برای جنگ و هرگونه دعوت و ترغیب به کینه و تنفر ملی یا نژادی یا مذهبی که باعث تحریک و خشونت شود ممنوع است.

ماده‌ ۲۰ میثاق بین‌‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، حوزه‌های جدیدی از محدودیت بر آزادی بیان را معرفی می‌کند که هدف آن تا حدود زیادی با زمینه‌های محدودیت بر اساس بند ۳ ماده‌ی ۱۹ میثاق و محدودیت‌های قانونی مشابه در دیگر اسناد حقوق بشری که معمولاً حول ۳ محور نظم عمومی، اخلاق و آزادی‌های دیگران هستند، متفاوت است. بدین معنا که از یک سو تبلیغ علیه جنگ را ممنوع اعلام می‌کند و از سوی دیگر، دولت‌ها را مکلف می‌کند که برای حمایت از اقشار آسیب‌پذیری که آماج اظهارات تنفرآمیز قرار دارند، به اقدامات ایجابی که همانا تصویب قوانین در محدودیت آزادی بیان است متوسل شوند. لذا بسیاری از کشورها در قوانین خود برای حمایت از حقوق مذهبی دیگران یا حفاظت از نظم و اخلاق عمومی، توهین به ادیان  را جرم‌انگاری کرده‌اند.

مواد ۱۸ تا ۲۰ اعلامیه حقوق بشر به آزادی بیان و عقیده می‌پردازد و محدودیت‌های آن را در ماده ۲۹ بیان می‌کند. علاوه بر آن بند اول ماده ۵ میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی اجتماعی فرهنگی نیز به این موضوع اشاره دارد.

ماده ۲ این اعلامیه نیز تصریح می‌کند: «همه انسان‌ها بی‌هیچ تمایزی از هر نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، وضعیت دارایی، محل تولد و… سزاوار تمام حقوق و آزادی‌های مطرح در این اعلامیه‌اند.» همچنین ماده ۷ این اعلامیه تصریح می‌کند که: «همه در برابر قانون برابرند و همگان سزاوار آنند تا بدون هیچ تبعیضی در پناه قانون باشند. همه انسان‌ها محق به برخورداری از حمایت در برابر هرگونه تبعیضی که ناقض این اعلامیه است، هستند. همه باید در برابر هر گونه عمل تحریک‌آمیزی که منجر به چنین تبعیضاتی شود، حفظ شوند.»

ماده ۴۱ از فصل هفتم منشور سازمان بین‌الملل تهدید جامعه جهانی را جرم تلقی می‌کند. این ماده می‌تواند مشمول اهانت به پیامبر اعظم «ص» و جامعه جهانی مسلمانان هم باشد. لذا شورای امنیت که براساس منشور ملل متحد، حفاظت از صلح و امنیت بین‌المللی را به عهده دارد، باید با شناسایی این اقدام به عنوان تهدید صلح  و امنیت جهانی، رئیس‌جمهور فرانسه را محکوم کند.

از منظر آرای قضایی، رأی دیوان اروپایی حقوق بشر در رد توهین به پیامبر اسلام «ص» به عنوان مصداقی از آزادی بیان و عقیده بسیار اهمیت دارد. این دیوان بعد از رسیدگی به حکم یک دادگاه اتریشی تأکید کرده که توهین به پیامبر اکرم اسلام«ص» در چهارچوب آزادی بیان قرار نمی‌گیرد. این تصمیم دیوان در واقع در تأیید رأی یکی از دادگاه‌های محلی اتریش علیه یک زن ۴۷ ساله شهروند این کشور است که در سال ۲۰۰۹ به اتهام توهین به پیامبر اکرم«ص» به پرداخت ۴۸۰ جریمه نقدی و هزینه‌های دادرسی محکوم شد.

در رأی دیوان آمده است که دادگاه محلی در اتریش تعادل دقیقی میان حق زن مذکور در آزادی بیان و حق دیگران در حفاظت از احساسات مذهبی خود و محافظت از صلح مذهبی در اتریش برقرار کرده است و توهین به پیامبر عظیم الشأن اسلام«ص» در چهارچوب حق برخورداری از آزادی بیان قرار نمی‌گیرد. سخنان این زن اتریشی از حد مجاز در بحث فراتر رفته، حمله توهین‌آمیز به پیامبر اسلام«ص» قلمداد شده و صلح مذهبی را نیز در معرض خطر قرار داده بود.

علاوه بر آن در سال ۲۰۱۹ نیز آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد سندی را با عنوان «استراتژی ملل متحد و برنامه اقدام علیه نفرت‌پراکنی» ابلاغ کرد. بر اساس این سند، نفرت‌پراکنی گفتاری است که بر اساس آن به شخص یا گروهی به دلیل ویژگی‌هایی چون نژاد، جنسیت، دین، قومیت، ملیت، جنسیت، گرایش جنسی یا هویت جنسیتی حمله شود.

ماده‌ ۱۳ کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر (مصوب نوامبر ۱۹۶۹) با عنوان‌ «آزادی اندیشه و بیان»،‌ در عین حمایت از آزادی بیان، آن را مطلق نمی‌داند و در صورت تعرض به نظم و اخلاق عمومی و حیثیت افراد، آن را محدود می‌کند.

جز در موارد بالا، مواد ۲ و ۳ قطعنامه شماره ۶۰/۱۵۰ مجمع عمومی سازمان ملل نگرانی خود را نسبت به تشدید حملات توهین‌آمیز به ادیان و اینکه مسلمانان را بعد از وقایع ۱۱ سپتامبر به عنوان تروریست معرفی می‌کنند و نیز نگرانی عمیق خود را نسبت به برنامه‌های گروه‌ها یا سازمان‌های افراطی در جهت توهین و افترا به مذاهب، به‌ویژه هنگامی که حکومت‌ها از این اقدامات حمایت می‌کنند، اعلام می‌دارد. بر اساس اسناد حقوق بین الملل هرگونه تحریک مذهبی یا عمل غیر قانونی علیه اشخاص و گروه‌ها به واسطه مذهب ممنوع است. همچنین قطعنامه‌های متعدد دیگری از مجمع عمومی به این موضوع اشاره دارند.

قطعنامه‌های شماره ۹/۴  و ۱۹/۷ شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز توهین را محکوم کرده است. مواد ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ کنوانسیون حقوق کودک نیز به این موضوع پرداخته و آن را رد کرده است. ماده ۴ کنوانسیون منع کلیه اشکال تبعیض نژادی نیز به این موضوع  اشاره دارد.

در یک نگاه کلان از دیدگاه بسیاری از حقوقدانان دنیا اجرای اسناد حقوق بشری متاسفانه در غرب دچار استاندارد دوگانه است. کشورهای اروپایی از جمله فرانسه که خود را مهد آزادی و حقوق بشر می‌دانند، در موضوعات یکسان، مواضع گوناگونی را اتخاذ کرده‌اند.

همچنین نمونه‌های متعددی از قوانین محدودکننده انواع آزادی‌های فردی و اجتماعی، به‌ویژه در حوزه مطبوعات در نظام حقوقی فرانسه از جمله ماده ۳۲ قانون آزادی مطبوعات فرانسه به چشم می‌خورد. این واقعیت یک نوع استاندارد و رفتار دوگانه و سیاسی‌کاری مسئولان و سیاستمداران این کشور در برخورد با مقوله آزادی بیان و عقاید به شمار می‌رود، زیرا به اعتراف بسیاری از تحلیلگران، آزادی بیان در مقام توهین به معنویات و مقدسات ادیان، به‌ویژه اسلام و مسلمانان بدون قید و شرط وجود دارد ولی نقد صهیونیسم و بررسی افسانه هولوکاست، با کمال تعصب، محدود و محکوم و به تیغ سانسور و ممیزی سپرده می‌شود.

 

ب. برخورد گزینشی غرب با موضوعات حقوق بشری

شایسته است برای تبیین بیشتر موضوع،  اعمال استاندارد دوگانه و برخورد گزینشی با موضوعات حقوق بشری در غرب به چند نمونه آن در مورد کشور فرانسه به‌اختصار اشاره شود:

  1. دولت فرانسه در حالی از انتشار و بازنشر کاریکاتورهای موهن علیه پیامبر اکرم«ص» توسط نشریه شارلی ابدو حمایت می‌کند و یا از اقدام سخیف یک معلم به عنوان آزادی بیان نام می‌برد که صدها فرانسوی به خاطر حجاب از مدارس و مؤسسات آموزشی و دانشگاه‌های فرانسه اخراج شده‌اند. فرانسه از یک سو نمی‌تواند روسری دختران در مدارس را تحمل کند، ولی به نام آزادی بیان این گونه توهین به مقدسات ادیان الهی را جایز می‌شمارد.

دولتمردان فرانسوی سال‌های سال با تبلیغات گسترده به مسلمانان این کشور توهین و آنان را تحقیر و شدیدترین محدودیت‌ها را بر مسلمانان تحمیل کرده‌اند. آنان با تبلیغات گسترده توسط رسانه‌های فرانسوی و با ممنوعیت نشریات اسلامی و جلوگیری از اجرای احکام اسلامی، خصوصاً حجاب، اسلام را با افراطی‌گری یکسان جلوه داده و با گسترش حملات نژادپرستانه علیه مسلمانان و…، دست به تبعیضات مذهبی وسیع علیه مسلمانان زده‌اند. در این کشور دانش‌آموز یهودی با عرقچین و دانش‌آموز مسیحی با صلیب به مدرسه می‌رود؛ اما دختران مسلمان باحجاب را از مدرسه اخراج می‌کنند.

دولتمردان فرانسوی به‌خوبی دریافته‌اند که احکام اسلام ذاتاً هویت سیاسی و اجتماعی دارند و برخلاف مسیحیت و یهودیت تحریف شده، این هویت را نمی‌توان از اسلام جدا کرد. برای نمونه، حجاب صرفاً روی سر انداختن پارچه‌ای به نام روسری یا چادر نیست، بلکه در بطن آن یک چالش جدی با مبانی سکولاریسم وجود دارد؛ زیرا حجاب مظهر تقید زن به عفت، پاکدامنی و حیا و مستلزم نفی اباحی‌گری، ولنگاری، تجددگرایی و در تضاد با لائیسیته است.

  1. فرانسه توهین به پیامبر اکرم«ص» را آزادی بیان، اما انکار هولوکاست را جرم می‌داند و نه تنها اظهارنظر درباره این موضوع، بلکه حتی تحقیق و بررسی در مورد آن را هم که حق ابتدایی هر پرسشگر و محققی است، ممنوع و برای آن مجازات تعیین می‌کند. اندیشمندان و انسان‌های آزاده‌ای چون روژه گارودی، روبر فوریسون ودیوید اروینگ به خاطر این موضوع محکوم شدند.

نمونه بارز این رفتار دوگانه در برخورد با روژه گارودی نویسنده و فیلسوف فرانسوی است که بعدها به اسلام گروید. گارودی نه توهین کرده، نه افترا زده و نه مطالب نادرست و بی‌پایه‌ای نوشته بود، بلکه تنها با مستندات تاریخی ادعاهای صهیونیسم در مورد کشتار یهودیان در اتاق‌های گاز و مالکیت بر فلسطین را رد کرده بود؛ اما در مهد آزادی بیان، گرفتار تیغ سانسور، ممنوعیت چاپ آثار و زندان شد. دادگاه‌های فرانسه در ۲۷ فوریه ۱۹۹۸ گارودی را به منع چاپ مجدد کتاب «اسطوره‌های بنیان‌گذار سیاست اسرائیل»، پرداخت ۲۴۰ هزار فرانک جریمه و چندین سال زندان تعلیقی محکوم کردند. او از طریق دادگاه حقوق بشر اروپا فرجام‌خواهی کرد، اما درخواستش غیرقابل‌ قبول دانسته شد. گارودی تا آخر عمر به سانسور آثارش در فرانسه اعتراض داشت، ولی اعتراضاتش بی‌نتیجه بودند. این رفتار نمونه آشکاری از تبعیض علیه اسلام و مسلمانان، رفتاری دوگانه و برخوردی سیاسی با مقوله آزادی بیان است.

  1. در سال‌ اخیر دنیا شاهد بوده است که دولت فرانسه چگونه با جلیقه زردها برخورد و اعتراضات هزاران فرانسوی در انتقاد از سرمایه‌داری را که بیش از یک ‌سال طول کشید، با خشونت سرکوب کرد و ده‌ها کشته و بیش از ۴۰۰۰ زخمی بر جای گذاشت. این مدعیان آزادی و حقوق بشر از یک سو با مردم معترض خود این گونه برخورد و از سوی دیگر، توهین به برترین انسان عالم هستی را نماد آزادی بیان تلقی می‌کنند.
  2. دولت فرانسه هم اکنون صدها نفر از اعضای سازمان منافقین را به عنوان پناهنده پذیرفته است و از آنها حمایت می‌کند. در حالی که طبق رأی دیوان دادگستری بین‌المللی در پرونده پرو علیه کلمبیا، اعطای پناهندگی به تروریست‌ها صراحتاً رد و این اقدام ناقض حقوق بشر محسوب شده است. گروهک تروریستی منافقین ۱۷ هزار تن از رئیس‌جمهور تا کاسب ساده را در ایران به شهادت رسانده‌ است. دولت فرانسه در حالی که از جنایات منافقین به‌خوبی آگاه است، بخشی از خاک کشورش را در اختیار این تروریست‌های فراری‌ قرار داده است.
  3. شایسته است دولت فرانسه به جای حمایت از توهین به مقدسات به این سئوال پاسخ بدهد که چرا سال‌های سال در الجزایر میلیون‌ها انسان را قتل عام کرد، در مقابل اراده یک ملت ایستاد و با وحشیگری میلیون‌ها انسان را به خاک و خون کشید؟

استعمار فرانسه طی ۱۲۳ سال (۱۸۳۰-۱۹۶۲) یعنی تا پیش از استقلال الجزایر نیمی از جمعیت کشور را در جریان «جنایاتی که مشمول مرور زمان نخواهد شد»، به قتل رساند. شمار قربانیان جنایات استعمار، بیش از پنج و نیم میلیون نفر بود که نیمی از جمعیت آن زمان الجزایر را شامل می‌شد.

  1. دولت فرانسه باید به جای حمایت از توهین به مقدسات ادیان الهی در مورد نقش خود در بزرگ‌ترین نقض حقوق بشر، یعنی نسل‌کشی روآندا در سال ۱۹۹۴ که از آن به عنوان بزرگ‌ترین قتل عام تاریخ بشریت یاد می‌شود، پاسخ بدهد.

رواندا با ارائه گزارشی درباره نسل‌کشی ۱۹۹۴ در این کشور، فرانسه را به مشارکت در این کشتارها متهم ساخت و خواستار محاکمه برخی از مقامات فرانسوی به عنوان عاملان آن فاجعه شد. در این گزارش آمده است که فرانسه از مقدمات و زمینه‌سازی برای‌ این کشتارها باخبر بود و در گام‌های اصلی برای برنامه‌ریزی و سازماندهی آن مشارکت داشت. بر پایه این گزارش، ۲۰ نظامی و ۱۳ مقام فرانسوی به عنوان شریک در طراحی و سازماندهی این جنایت معرفی شده‌اند. در این کشتارها ۸۰۰ هزار نفر از اعضای قبیله هوتو و اقلیت توتسی‌ها قتل‌عام شدند و دادگستری رواندا خواستار محاکمه عاملان این جنایات شد. پرونده‌های حقوقی بین‌المللی متعددی در این خصوص علیه فرانسه همچنان در جریان است.

اگر بخواهیم به موارد نقض حقوق بشر توسط کشوری که خود را سردمدار حقوق بشر می‌نامد اشاره کنیم  مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. قطعاً توهین به مقدسات ادیان الهی مغایر با حقوق بشر است. حقوق بشری که  هم اکنون در دست برخی از دولت‌های غربی تبدیل به ابزاری برای دستیابی به منافع نامشروع آنان شده است.

از سوی دیگر وحشت دولت‌های غربی از گسترش اسلام باعث شده است که آنها با حربه اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی مستقیماً به جنگ مسلمانان بیایند و با تبلیغ اسلام تحریف شده به جنگ اسلام واقعی و اسلام ناب محمدی بپردازند؛ در حالی که با اراده خداوند، اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین الهی قلب همه جهانیان را تسخیر خواهد کرد و حکومت عدل به دست مهدی موعود«عج» در دنیا تشکیل خواهد شد و انسان‌ها عدالت واقعی را خواهند چشید.

03ژانویه/21

چرایی عادی‌سازی روابط رژیم‌های عربی و رژیم صهیونیستی

از زمانی که رژیم صهیونیستی به دست خبیث کشورهای سلطه‏گر اروپایی در سرزمین مقدس فلسطین بنیان‌گذاری و کشمکش عرب‏ها با آن و بحران خاورمیانه شروع شد، کوشید تا با کمک آمریکا که پس از استعمار انگلیس، قدرتمندانه پا به صحنه سیاسی جهان، به‌ویژه خاورمیانه گذاشته بود، با صلح کاذب با عرب‏ها کوشید و به عنوان یک کشور قدرتمند و قانونی، جایگاه خود را در منطقه خاورمیانه و در میان کشورهای عربی تثبیت کند.

آمریکا سناریست و طراح اصلی این سیاست نیز ظرف چندین سال با تبانی و همکاری دیگر کشورهای غربی و برخی از دولت‏های مرتجع عربی کوشید تا راه‏حل‏های سازش با رژیم غاصب صهیونیستی را ارائه و یا صلح یک‌طرفه‌ای را به عرب‏ها تحمیل کند. این طرح‏ها و راه‏حل‏ها در طول زمان دچار تغییر و تحوّل و در نهایت با مخالفت مسلمانان و علمای اسلام رو به رو شدند. در نتیجه، راه‏حل‏های صهیونیستی ـ آمریکایی پیش از اینکه بر صحنه‏ سیاسی منطقه تأثیری داشته باشند، محو و نابود شدند و یا برای مدت کوتاهی از نظرها دور ماندند. عرب‏ها و دیگر مسلمانان منطقه مذاکراتی را که پس از سال ۱۹۴۸ به منظور برقراری صلح بین عرب‏ها و رژیم صهیونیستی و تحکیم سلطۀ رژیم غاصب بر فلسطین اشغالی، در سازمان ملل متحد و دیگر مجامع انجام و منتهی به حذف نقشه‏ فلسطین از جهان اسلام و خاورمیانه عربی ‏شدند، از یاد نبرده‏اند.

آنان همچنین به یاد دارند که هیئت‏های اعزامی سازمان ملل و آمریکا و غرب به منطقه، غیر از پرداختن به مسائل جزئی مسلمانان و یا سهیم شدن در تثبیت حاکمیت رژیم صهیونیستی، هدف دیگری نداشتند. ملت مسلمان فلسطین نیز از این مسئله غافل نمانده است که هدف اصلی و خط‌مشی تاریخی آمریکا، ارائه راه‏حل‏های صلح برای تحکیم موقعیت صهیونیست‌های غاصب در فلسطین است؛ به این صورت که دولت آمریکا اگر بتواند با دیپلماسی آرام و در صورت شکست آن، با توسل به قوه قهریه از عرب‏ها، به‌ویژه فلسطینی‏ها، این قربانیان تجاوز رژیم صهیونیستی، به شکل به اصطلاح قانونی برای به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی تلاش کند.

با وجود همۀ این مسائل و تضییقات، تا چندین سال قبل، غیر از مصر که در قرارداد کمپ دیوید با رژیم صهیونیستی سازش و جهان عرب را دچار تزلزل کرد، قبح صلح و مذاکره با رژیم صهیونیستی شکسته نشده بود و رژیم‏های عرب اجازه گفت‏وگوی مستقیم و یا حتی غیرمستقیم و با واسطه را با رژیم اشغالگر قدس به خود نمی‏دادند و یا با طرح‏های صلح آمریکا، بنا بر ملاحظاتی و تحت شرایطی، مخالفت می‏کردند.

ولی نزدیکی و همسویی بیشتر این رژیم‏ها در چهار دهه اخیر به آمریکا و فروپاشی بلوک شرق، به‌ویژه شوروی که تا حدودی پشتوانه سیاسی بعضی از کشورهای عربی در کشمکش آنها با رژیم صهیونیستی بود، و از همه مهم‏تر احساس خطر همۀ آنها از جنبش رو به رشد اسلامی، به‌ویژه پس از شروع انتفاضه اسلامی در فلسطین اشغالی، آمریکا را بر آن داشت تا دیگر بار در منطقه، دیپلماسی فعال خود را آغاز و نظر موافق عرب‏ها را درباره طرح صلح خاورمیانه جلب کند.

به این ترتیب دور جدید این تحرکات سیاسی که از زمان ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۸۲م، تحت عنوان «طرح صلح آمریکایی برای مردم خاورمیانه» شروع شده بود، شکل جدیدی به خود گرفت. این فرایند طی بیش از سه دهه ادامه یافت و در شرایط کنونی در طرح «عادی سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی» در رویکرد برخی از رژیم‌های وابسته و کوچک عربی نیز تجلی یافته است.

البته سیاستمداران آمریکایی و نظریه‏پردازان رژیم غاصب تا کنون توانسته‏اند دو مسئله بسیار مهم و خطرناک را دریابند. این دو مسئله که از هنگام بسته شدن نطفۀ نامشروع این رژیم در قلب جهان اسلام آثار ژرفی بر روابط آمریکایی ـ صهیونیستی و روابط آمریکایی ـ عربی داشته است، عبارتند از:

۱- درک جنبه‏های گوناگون منافع آمریکا ـ با همه‏ ابعاد امنیتی و سیاسی و اقتصادی آن ـ در جهان عرب.

۲- تحکیم اهمیت نقشی که رژیم صهیونیستی می‏تواند در خدمت به منافع امپریالیسم و حمایت از این مصالح ایفا کند. این امر با تأکید بر ماهیت تجاوزکارانۀ این رژیم و تبعیت آن از مصالح آمریکا و با توجه به عمق دشمنی ملل مسلمان جهان، به‌ویژه منطقۀ خاورمیانه، با این مصالح صورت می‏گیرد.

در نتیجه، آمریکا می‌تواند از مداخلۀ مستقیم در مسائل و مشکلات و بحران‏های منطقه، و یا هرگونه رویارویی مستقیم با عرب‏ها و حتی امپراتوری مضمحل شوروی شکل گرفته در روسیه کنونی دور باشد و روابط دوستانۀ خود را با کشورهای دوست عرب خود در منطقه حفظ کند.

این موضوع تمام مسئله نیست، بلکه نکته مهم این است که گستره و دامنۀ توان رژیم صهیونیستی از نظر عملی، در گرو حمایت از مصالح آمریکا در جهان عرب است. لذا صهیونیست‏ها تلاش کردند همه توان خود را برای ایفای این نقش که خدمت به مصالح آمریکا در جهان عرب است، به کار گیرند. حتی تظاهر به قدرت برای ایفای این نقش، به معنای از دست دادن زمان برای خدمت به آمریکا به شمار نمی‏رود، بلکه کاری است که در درجه نخست و پیش از هر چیز به مصالح رژیم صهیونیستی خدمت می‏کند. زیرا این امر تضمین‏کننده‏ تأیید و پشتیبانی تغییرناپذیر آمریکا از آن رژیم به شمار می‏آید و بر بنیادهای استوار استراتژیک متکی است.

آمریکایی‌ها نیز درک کرده‏اند که مناسب‏ترین وضع برای مصالح آمریکا در جهان اسلام، تلاش برای بیرون راندن مخالفان و رقبای خود از منطقه و دست‌کم کشاندن رژیم‌های عرب منطقه به نوعی سازش و تسلیم در برابر توسعه‏طلبی‏های اشغالگران فلسطین و یا حداقل ایجاد نوعی هم‏پیمانی در میان آنهاست و سمت‏گیری آن، بیش از هر چیز، تبعیت از غرب و ایالات متحده آمریکا و مخالفت و حتی سرکوب بیداری اسلامی و جنبش‏های آزادی و مقاومت در منطقه است؛ جریانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کشورهای اسلامی منطقه را فرا گرفته و حتی از سال ۱۳۶۷، با انتفاضۀ فلسطین، دامنگیر رژیم اشغالگر قدس شده است.

همچنین، آنان درک کرده‏اند که مسئله مهم برای آمریکا تضمین ادامه جریان کافی با قیمت‏های اندک به سوی آن کشور و هم‏پیمانانش و نیز تحکیم نفوذ و سیطره‏ آمریکا در منطقه و تأمین مصالح آن در بازارهای جهانی کشورهای عربی و گشودن این بازارها به روی کالاها و خدمات و سرمایه‏گذاری‏های آمریکایی و حتی صهیونیستی است. نمونۀ گویا و زنده‏ این مسئله، نقش مستقیم آمریکا در جنگ دوم خلیج فارس (حمله عراق به کویت)، در حمایت از کویت، برای تضمین جریان نفت و تثبیت نفوذ و حاکمیتش در منطقه است.

رژیم صهیونیستی نیز همه‏ این موضوعات را می‏داند و خود را برای پاسداری از مصالح آمریکا آماده کرده است. اشغالگران فلسطین این کار را نه به سبب دوستی و علاقه و محبت به آمریکا، بلکه فقط برای منافع خویش و تحقق شعار «اسراییل بزرگ»  و تثبیت امنیت خود در منطقه و اقیانوس عربی پیرامونش انجام می‏دهد.

آمریکا نیز در جهت نظر و خواسته رژیم صهیونیستی مبنی بر تسلیم عرب‏ها و همچنین به پاس خدمات شایان این رژیم در منطقه برای آمریکا و حفظ موقعیت خود در خاورمیانه، هر چه را که در ابعاد و زمینه‏های گوناگون سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره در توان داشته، در طبق اخلاص گذاشته و بدون هیچ‏گونه ترس و واهمه‏ای، تقدیم رژیم صهیونیستی کرده و در این راستا، کمک‏های مادی و تسلیحاتی فراوانی را برای تقویت بنیۀ مالی و دفاعی و حفظ و ثبات و امنیت داخلی این رژیم انجام داده و در زمینۀ دیپلماسی و روابط بین‏المللی نیز از هرگونه نفوذ و اعمال نظر و حتی استفاده از حق وتو در سازمان ملل به نفع رژیم صهیونیستی فروگذاری نکرده است.

در عین حال، با در نظر گرفتن برتری توان نظامی صهیونیست‌ها در مقابل کشورهای عربی، اقدام به تحرک سیاسی و عرضه طرح‏های سازشکارانه و صلح‏آمیز میان آنها کرده است که چند مورد اخیر آن در دوره دونالد ترامپ ـ پس از به رسمیت شناختن شهر قدس به عنوان پایتخت این رژیم و انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به این شهرـ اجرا و تحمیل طرح عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی به برخی از رژیم‌های وابسته و کوچک عربی حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا مثل امارات، بحرین و سودان است.

«فیصل محمد صالح»، وزیر اطلاع رسانی سودان در گفتگو با شبکه خبری الجزیره اعلام کرد که خارطوم در معرض فشارهای زیادی برای برقراری روابط با تل‌آویو قرار دارد. وی در خصوص توافق خارطوم با واشنگتن برای خروج سودان از فهرست تروریسم آمریکا اظهار داشت: «ما در ازای سودی که از حذف نام‌ سودان از فهرست کشورهای حامی تروریسم دریافت خواهیم کرد، امتیاز خاصی به آمریکا نداده‌ایم.»

در این راستا دونالد ترامپ روز پنجشنبه سیزدهم اوت٢٠٢٠ با انتشار پستی در توییتر خود نشان داد که به‌رغم تأثیرات مخرب پاندمی کرونا، تحولات مهم بین‌‌المللی در سال ٢٠٢٠ همچنان با سرعت تمام در جریان است. این پست از توافق امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی بر سر عادی‌سازی روابط خود خبر می‌داد. بر اساس این توافق، امارات که طی سال‌های اخیر در عرصه سیاست‌های منطقه‌‌ای جایی برای خود باز کرده است و سعی دارد تا کمبود مؤلفه‌‌های قدرت چون شمار جمعیتی، موقعیت جغرافیایی، تاریخ و ظرفیت نظامی خود را با قدرت مالی جبران کند و در نقش بازیگر متعارف صحنۀ معادلات قدرت ظاهر شود، رژیم صهیونیستی را به رسمیت خواهد شناخت. تل‌آویو در مقابل، طرح الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری را به حالت تعلیق در خواهد آورد و دو کشور همکاری در زمینه‌‌های مختلف را توسعه خواهند داد. اعلام این توافق از سوی ترامپ در واقع با سیاست داخلی آمریکا در ارتباط است. با نزدیک شدن زمان انتخابات آمریکا در ماه نوامبر، ترامپ در سیاست خارجی به حماسه‌‌ای افتخار آمیز نیاز داشت. از این‌رو این توافق را نوعی دستاورد برای خود قلمداد و مکرراً آن را مطرح کرد.

روابط رژیم صهیونیستی و امارات و همسویی سیاست‌های منطقه‌‌ای این رژیم‌ها به‌ویژه پس از خیزش‌های مردمی موسوم به «بهار عربی» نمود بیشتری یافته و گهگاه در رسانه‌‌های بین ‌المللی اخباری مبنی بر دیدار و گفتگوی پنهانی رهبران دو کشور منتشر می‌‌شوند. مخالفت اکثریت مردم جهان اسلام با حکومت‌های مستبد حاکم، جریحه‌دار شدن وجدان جمعی حدود ١.۵ میلیارد مسلمان به دلیل سیاست‌های تهاجمی و توسعه‌‌طلبانه رژیم صهیونیستی، از جمله عوامل اصلی نزدیکی روابط دو کشور محسوب می‌شود. بر این اساس امارات، بعد از مصر و اردن سومین کشور عربی خواهد بود که روابط رسمی و علنی با رژیم صهیونیستی برقرار کرده است.

بحرین و رژیم صهیونیستی چندین تفاهم‌نامه در زمینه‌های مالی و سرمایه‌گذاری، هوانوردی، گردشگری، تجارت، علوم و فناوری، بهداشت، کشاورزی، آب، انرژی و همکاری‌های حقوقی امضا کرده‌اند. عبداللطیف بن راشد‌الزیانی، وزیر خارجه بحرین همزمان با ورود هیئت آمریکایی- صهیونیستی به فرودگاه منامه مدعی شد که همکاری رژیم‌های بحرین و صهیونیستی تضمین کننده آینده بهتری برای مردم منطقه است.

صرف نظر از اظهار نظرها و ادعاهای مقامات اماراتی، بحرینی و سودانی و صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها در باره طرح عادی‌سازی روابط کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، نکته مهمی که از نظر آنها تعمداً مغفول مانده این است که توافق این سه کشور عربی با رژیم صهیونیستی هرچند در راستای تثبیت موقعیت این رژیم غاصب و جعلی در منطقه، به‌ویژه پس از شکست پروژه تجزیه کشورهای سوریه و عراق و چشم‌پوشی از غصب سرزمین فلسطین و حقوق مشروع فلسطینیان است، اما تاثیر چندانی در تضعیف مقاومت فلسطین نخواهد داشت و حتی موجب اتحاد و انسجام بیشتر گروه‌های مقاومت در این سرزمین اشغالی خواهد شد.

فلسطینی‌ها  توافق سازش امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی را خنجری از پشت به مردم فلسطین تعبیر و با آتش زدن تصاویر سران امارات، آمریکا و رژیم صهیونیستی اعتراضات گسترده‌ای را در غزه و کرانه باختری برگزار کردند. در همین راستا، «حازم قاسم» سخنگوی جنبش حماس از نوار غزه توافق امارات و رژیم صهیونیستی را عاملی برای تشویق اشغالگران جهت ادامه تلاش‌ها برای الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری به رژیم غاصب عنوان کرد.

این توافق همچنین از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین نیز به معامله‌ای «ننگین» تعبیر شده است. تشکیلات خودگردان هم که رشته‌های سازشکارانه خود را در خصوص معامله قرن در سال‌های گذشته نقش بر آب دیده و به گروه‌های مقاومت نزدیک شده بود؛ با توافق امارات و اشغالگران فلسطین بیش از پیش بر اشتباه بودن سیاست‌های سازشکارانه خود پی برده است. «واصل ابویوسف» از رهبران سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) نیز در واکنش به نخستین سفر رسمی یک هیئت اماراتی به فلسطین اشغالی، شتابزدگی امارات برای عادی‌سازی روابط با اشغالگران را شرم‌آور خواند و اظهار داشت: «توافقنامه‌های دو جانبه‌ای که امروز میان دو طرف منعقد شدند و رفت و آمدهای دو طرف همگی در راستای نشان دادن چراغ سبز و دادن برگ امتیاز به اشغالگران برای تشدید تجاوزها و جنایت‌هایشان علیه مردم فلسطین انجام می‌شوند.»

03ژانویه/21

پیامدهای منطقه‌ای جنگ و توافق قره‌باغ

جنگ ۴۵ روزه آذربایجان علیه ارمنستان با میانجی‌گری روسیه به پایان رسید و طرفین در پایان بیانیه‌ای را امضا کردند که براساس آن متصرفات جمهوری آذریایجان در این جنگ غیرقابل بازگشت تلقی شد و در عین حال جمهوری ارمنستان پذیرفت که در یک زمان ۲۰ روزه منطقه «آغ دام»، منطقه «قازاخ»، منطقه «کلبجر» و منطقه «لاچین» را به آذربایجان بازگرداند.

براساس توافق ۲۰ آبان ماه مسکو، دو کریدور برای تسهیل در مراودات جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان در نظر گرفته شدند. یک کریدور در جنوب ارمنستان، تا آذربایجان بتواند رفت و آمد زمینی با جمهوری خودمختار خود، نخجوان داشته باشد. این کریدور ـ که البته با اما و اگرهایی توأم است ـ به آذربایجان اجازه می‌دهد تا یک خط ترانزیت کالا و نیروی انسانی با بخش جداافتاده از خاک خود را داشته باشد. پیش از این نخجوان از طریق یک خط ترانزیت از داخل ایران به جمهوری آذربایجان متصل بود و جمهوری اسلامی از این طریق عواید اقتصادی و سیاسی داشت. این کریدور احیاناً به آن سوی مرز ایران با ارمنستان منتقل می‌شود و یک واحد نظامی روسیه بر آن نظارت دارد. یک کریدور دیگر در غرب قره‌باغ کوهستانی برای اتصال جمهوری ارمنستان به قره‌باغ کوهستانی در نظر گرفته شده که از منطقه لاچین می‌گذرد و به همین نام خوانده شده است. این خط ترانزیت در مالکیت آذربایجان است و در عین حال نیروهای نظامی روسیه بر آن نظارت خواهند داشت.

براساس این توافق دو طرف بر توقف (آتش‌بس) کامل عملیات‌های نظامی در مناطق درگیری تأکید کرده‌اند و یک نیروی نظامی حافظ صلح روسیه به استعداد ۱۹۶۰ نفر در طول پنج سال به عنوان «صلحبان» در منطقه درگیری سابق حضور خواهند داشت که در صورت عدم مخالفت یک یا دو طرف منازعه با ادامه حضور نظامیان روسیه، به‌طور خودکار به مدت پنج سال دیگر تمدید شده  است و این دوره می‌تواند تا ۳۰ سال استمرار داشته باشد. براساس این توافق جمهوری آذربایجان قبول کرده است که طی سه ماه آینده یک مسیر جدید حمل و نقل  در لاچین احداث شود که لاچین را به خان کندی در داخل قره‌باغ کوهستانی متصل خواهد کرد. روسیه ایمنی تردد شهروندان، خودروها و کالاهای ارمنستان و قره‌باغ را در دو جهت کریدور لاچین تضمین کرده است. در عین حال در این توافق نوشته شده که «با توافق طرفین»، محورهای حمل و نقل جدید برای متصل کردن نخجوان به مناطق غربی آذربایجان هم ساخته خواهد شد. مسیر جدید حمل و نقل در طول کریدور لاچین قطعی و در مدت سه سال احداث می‌شود؛ اما انجام این پروژه و این راهی که از داخل خاک ارمنستان ـ در جنوب ـ عبور می‌کند، به «توافق طرفین» موکول شده است.

در مورد این توافق و بحران نظامی میان دو همسایه شمالی ایران، باید به نکات زیر توجه داشت:

 

 

ویژگی‌های قره‌باغ

قره‌باغ عمومی، سرزمینی است به مساحت حدود ۱۲۰۰۰ کیلومتر مربع که در فاصله فروپاشی اتحاد  جماهیر سوسیالیستی شوروی در سال ۱۳۶۹ تا توافق اخیر، در مالکیت ارمنستان بود و در توافق ۲۰ آبان مسکو درباره وضعیت آن تصمیم گرفته شد. قره‌باغ کوهستانی منطقه مورد منازعه بین جمهوری‌های آذربایجان و ارمنستان است. این منطقه به همراه قره‌باغ کوهستانی در زمان اتحاد جماهیر شوروی ـ از ۱۹۲۳ میلادی ـ بخشی از جمهوری آذربایجان شناخته شد و در اختیار «باکو» قرار گرفت. اما در ۶۶ سال بعد و با فروپاشی بلوک شرق، این دو منطقه با عملیات نظامی به تصرف ارمنستان درآمدند. ساکنان قره‌باغ عمومی اکثراً مسلمانان آذری وساکنان قره‌باغ کوهستانی عمدتاً ارمنی هستند. گفته می‌شود با مهاجرت عده‌ای از مسلمانان طی چندین نوبت جنگ، هم‌اینک اکثریت ساکنان آن را ارامنه تشکیل می‌دهند.

جمهوری آذربایجان می‌داند که غربی‌ها از تمایلات جدایی‌طلبانه ارامنه قره‌باغ حمایت می‌کنند و در صورت بالا گرفتن دامنه درگیری میان باکو و ایروان بر سر این منطقه، برای تجزیه قره‌باغ از این دو کشور وارد عمل می‌شوند و در صورتی که با مانع روسیه مواجه نشوند، با گرفتن قطعنامه از شورای امنیت سازمان ملل نیت خود را محقق خواهند کرد. بر این اساس آذربایجان دائماً از حق مالکیت خود بر این منطقه دفاع و آن را به یک هدف ملی و مورد حمایت مسلمانان آذری تبدیل کرده است. منطقه قره‌باغ با حدود ۱۶۰۰۰۰ نفر جمعیت فاقد منابع زمینی است و بدون حمایت همسایگان و برخورداری از درآمدهای ناشی از تجارت قادر به اداره خود نیست.

در طول بیست سال گذشته، موضع جمهوری اسلامی نسبت به قره‌باغ به دلایل موجهی چندان فعال نبوه استد. در این میان آذربایجان و ارمنستان مکرراً از ایران خواسته‌اند به نفع حاکمیت یکی از این دو بر قره‌باغ موضع بگیرد و جمهوری اسلامی در این میان از مالکیت آذربایجان بر قره‌باغ دفاع کرده است. رهبر معظم انقلاب با صراحت فرمودند قره‌باغ «بخشی از خاک اسلام» است و این به سبب سابقه تاریخی و وضعیت اکثریت ساکنان آن پیش از درگیری‌هایی است که در حد فاصل ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۹ در این منطقه روی داد. پیش از این درگیری‌ها جمعیت قره‌باغ کوهستانی ۶۰ به ۴۰ به نفع مسلمانان بود. موضع جمهوری اسلامی در طول این سال‌ها گرایش به سمت جمهوری آذربایجان را نشان می‌دهد، هر چند باکو همواره توقع داشته است که ایران در مورد حاکمیت آذربایجان بر قره‌باغ (کوهستانی و بخش‌های عمومی آن) با صراحت بیشتری موضع‌گیری کند.

 

قره‌باغ

حکایت «قره‌باغ عمومی» از حکایت «قره‌باغ کوهستانی» جداست. قره‌باغ عمومی شامل هفت شهر آذری است که پس از فروپاشی شوروی به‌مرور توسط ارمنستان اشغال شده است. اتباع این شهرها آذری مسلمان هستند. این مناطق در مجموع حدود ۲۰ درصد از خاک آذربایجان را شامل می‌شدند. شورای امنیت سازمان ملل از سال ۱۳۷۳ چهار قطعنامه در مورد این هفت شهر صادر کرد که در یکی از آنها «به تخلیه فوری» این منطقه و بازگرداندن آن به آذربایجان تصریح شده بود، اما با مخالفت جمهوری ارمنستان به جایی نرسید. از این رو شورای امنیت سازمان ملل  به دلیل کنار گذاشته شدن از توافق سه‌جانبه ۲۰ آبان مسکو، از بیانیه اخیر این سه کشور به‌سردی حمایت کرد.

در این مدت آذربایجان چندین نوبت دست به عملیات نظامی زد تا مناطق اشغالی را بازگرداند که تا پیش از درگیری‌هایی که از ششم مهر ماه امسال شروع شد و تا ۲۰ آبان ادامه یافت و به نتایج برجسته‌ای برای آذربایجان منجر شد، موفقیتی نداشت و حتی ارمنستان مناطق جدیدی را به متصرفات قبلی خود افزود. آذربایجان حدود ده میلیون نفر و ارمنستان حدود ۳ میلیون نفر جمعیت دارند. تعداد نیروهای نظامی آنان نیز به نسبت یک به پنج به نفع باکوست؛ اما نیروهای نظامی ارمنستان از ورزیدگی بیشتری برخوردارند و در جلب حمایت خارجی ـ مسکو و غرب ـ هم توفیق بیشتری داشته‌اند. در یک جمع‌بندی می‌توانیم بگوییم هم‌اینک شش منطقه از هفت منطقه اشغالی آذربایجان توسط ارمنستان به سرزمین مادری خود، آذربایجان، بازگشته‌اند.

 

جنگ قره‌باغ و منافع روسیه

روسیه در بحران قره‌باغ از همان ابتدا نقش محوری داشته است. در سال ۱۳۷۳ پس از بالا گرفتن مناقشات نظامی بین آذربایجان و ارمنستان، روسیه که در آن موقع بسیار تضعیف شده بود و فرانسه و آمریکا که «گروه صلح مینسک» نامیده شدند، در پایتخت روسیه سفید گرد هم آمدند تا تکلیف درگیری‌های بین این دو کشور را معین کنند. گروه صلح مینسک در این سال‌ها طرح‌هایی را ارائه داده‌اند که هیچ کدام مورد موافقت ارمنستان قرار نگرفته است. گروه مینسک و شورای امنیت سازمان ملل که همواره از توافقات و طرح‌های گروه سه‌جانبه مینسک حمایت می‌کردند، این بار برخلاف بحران‌های نظامی دیگر، علیه ارمنستان وارد اقدام نظامی نشدند و به تصویب تحریم‌های اقتصادی علیه ایروان بسنده کردند که آنها هم چندان اجرا نشدند.

بعدها که بحران‌‌های حاد داخلی روسیه رفع شدند و روسیه توانست در محیط پیرامونی خود نقش فعال‌تری را ایفا کند، در درگیری میان این دو تبعه سابق مسکو وارد عمل می‌شد و به‌سرعت به درگیری‌ها پایان می‌داد. از این رو مدت زمان پنج درگیری قبلی میان دو کشور از ۲ تا ۴ روز فراتر نرفت. در آن برهه‌ها روسیه با اعمال فشار بر باکو که همواره آغازگر درگیری‌ها بود، جنگ را متوقف می‌کرد؛ اما در بحران اخیر عجله‌ای برای پایان دادن به درگیری‌ها از خود نشان نداد و لذا این درگیری تا ۴۵ روز ادامه پیدا کرد.

این موضوع گمانه‌زنی‌هایی را در مورد رفتار روسیه در پی داشت. برخی از ناظران سیاسی گفته‌اند برخلاف گذشته، این بار درگیری به نفع روسیه در جریان بود، زیرا حالا دولت حاکم بر ایروان به دلیل چرخش از روسیه به سمت غرب، نقطه مقابل روسیه به حساب می‌آمد و گوشمالی آن برای روسیه هم موضوعیت پیدا کرده بود. این موضوع یک حقیقت دیگر را هم برملا کرد و آن تأثیر تعیین‌کننده حمایت روسیه از ارمنستان در درگیری‌های قبلی بود. در این درگیری، روسیه که می‌دانست غرب به دلیل گرفتاری‌هایی که دارد، قادر به مداخله نظامی به نفع ارمنستان نیست، اجازه داد تا آذربایجان با بهره‌گیری از حمایت نظامی ترکیه، سرزمین‌های متعلق به خود را باز پس بگیرد و در نهایت در زمانی که ارمنستان کاملاً در موضع ضعف قرار گرفت و از حمایت مؤثر غرب از خود هم مأیوس شد، دست به اقدام زد و با فشار بر آذربایجان، جنگ را از طریق مذاکرات سیاسی به پایان رساند.

وقتی بیانیه سه‌جانبه مسکو در صبحگاهان ۲۰ آبان منتشر شد، بسیاری از سرعت توافق تعجب کردند. ولی واقعیت این بود که روسیه برای مهار دو کشور هم‌پیمان ترکیه و آذربایجان که در جنگ اخیر محور بودند، اهرم‌های کافی را در اختیار داشت و ارمنستان هم به دلیل در تهدید واقع شدن بقیه مناطق، یعنی حدود ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از قره‌باغ کوهستانی (با مساحت ۴۴۰۰ کیلومتر مربع) و ناتوانی در باز پس‌گیری مناطق از دست داده شدهف در وضعیتی نبود که به روسیه پاسخ منفی بدهد.

روسیه در این بحران به چند امتیاز اساسی دست پیدا کرد. اولین دستاورد سیاسی روسیه این بود که گروه سه‌جانبه مینسک را که ۱ به ۲ به نفع غرب بود از صحنه اخراج و طرح‌های آن را بی‌اثر کرد. پس از تصرف شبه‌جزیره اوکراین «کریمه» در ۲۷ اسفند ۱۳۹۲ این دومین ضربه روسیه به غرب بود. دومین دستاورد مهم روسیه که جنبه استراتژیک داشت، استقرار نزدیک به دو هزار نفر از نیروهای نظامی خود در منطقه حساس بین ارمنستان و آذربایجان بود. این نیروها برحسب قرارداد یاد شده می‌توانند چند دوره پنج ساله متوالی در این منطقه بمانند و به روسیه این امکان را بدهند که رفتار غرب و ترکیه را در این منطقه کنترل کند. سومین دستاورد سیاسی روسیه که تا حدی جنبه راهبردی هم دارد، مهار ترکیه در نگاه به شرق است. این موضوع بیش از پیش ترکیه را در نقش‌آفرینی منطقه‌ای وابسته به روسیه می‌کند؛ کما اینکه در جریان بحران سوریه، مسکو ضمن مهار رفتار ترکیه، آن را به خود وابسته کرد و این وابستگی ابعاد نظامی هم دارد.

 

ترکیه، جنگ بدون دستاورد

در این بحران، ترکیه نقش «بسیار فعالی» را ایفا کرد، اما از نتایج آن بهره‌ چندانی نبرد. ترکیه در جریان مناقشات آذری ـ ارمنی، طبیعتاً همواره طرف همکیشان خود را گرفته است و در جریان درگیری اخیر بین این دو کشور هم علاوه بر حمایت سیاسی و رسانه‌ای، یگان‌هایی از ارتش خود را هم به آذربایجان گسیل داشت و ضربات قابل توجهی را هم به مواضع ارتش ارمنستان وارد کرد. ترکیه به گمان اینکه به دلیل دلخوری روسیه از ارمنستان ـ به دلیل چرخش به سمت غرب ـ پوتین به‌طور جدی مداخله نمی‌کند و آذربایجان می‌تواند با اقدام نظامی، کار را به نفع خود پایان ‌دهد، وارد عملیات نظامی در آن منطقه شد و در واقع ریسک بالای مداخله نظامی به نفع آذربایجان را پذیرفت و خود را رو در روی غرب قرار داد. در طول بحران شاهد تند شدن ادبیات ترکیه و فرانسه علیه یکدیگر هم بودیم. اردوغان می‌توانست اولین فاتح این جنگ باشد؛ اما درست زمانی که کار داشت به نتیجه می‌رسید، پوتین وارد عمل شد و طرفین را کنار هم نشاند و به طرفه‌العینی آنها را به توافق رساند. اقدام مسکو، آنکارا را غافلگیر کرد، به‌خصوص که پوتین مفاد توافق ۲۰ آبان را بدون حضور و مشورت اردوغان تنطیم کرد و به امضا رساند و در آن چندان به دلایل ورود ترکیه به جنگ آذربایجان و ارمنستان توجهی نکرد و سهمی برای آنکارا در نظر نگرفت.

ورود ترکیه به درگیری قره‌باغ در ادامه سیاست «نگاه به شرق» بود که در دوره اردوغان طراحی و اجرا ‌شد. هر چند این تمایلات از زمان شکل‌گیری «ترکیه نوین» در دوره آتاتورک وجود داشته است.

ترکیه سال‌هاست که برای اتصال زمینی میان بخش‌های ترک‌نشین در دو سوی خزر تلاش می‌کند و اردوغان فقط به یک گام از نخجوان به آذربایجان احتیاج داشت تا به سواحل غربی خزر برسد و از آنجا اتصال طبیعی و بی‌مانع ترکیه را با ترک‌های شرق خزر ـ ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان ـ برقرار کند و به آنکارا مرکزیت ببخشد. روسیه طبیعتاً با تحقق این سیاست مخالف است، زیرا روسیه مناطق جداشده از شوروی را کماکان مناطق تحت نفوذ خود می‌‌خواهد و ترکیه را در اردوگاه غرب ارزیابی می‌کند.

اردوغان نتوانست در ترتیبات تنظیم شده در توافق ۱۱ نوامبر ـ ۲۰ آبان ـ  نقش داشته باشد و روسیه کماکان بر عدم اتصال زمینی میان دو سوی سرزمین آذربایجان تأکید دارد و تنها امتیازی که احیاناً به آذربایجان خواهد داد کریدوری به عمق پنج کیلومتر در جنوب ارمنستان خواهد بود که در مالکیت ارمنستان باقی می‌ماند و نیروهای نظامی روسیه هم بر آن مسلط خواهند بود. بر این اساس ترکیه نمی‌تواند راحت از این کریدور احتمالی استفاده کند و این تنها آذربایجان است که تحت شرایطی قادر به عبور و مرور تجاری و انسانی از این کریدور خواهد بود. در عین حال که این کریدور اگر ایجاد هم بشود دائمی نیست. بر این اساس طی روزهای پس از توافق مسکو، ترکیه چهار مقام ارشد خود: وزیر خارجه، وزیر دفاع، رئیس سرویس امنیتی و فرمانده نیروی زمینی را به باکو و مسکو فرستاد تا بلکه بتواند در گروه حدود دو هزار نفره «صلح‌بان روسیه» برای خود سهمیه‌ای را به دست آورند. البته مسکو در این میان ملاحظات خود را خواهد داشت. براساس خبرهای منتشرشده، آنکارا توانسته موافقت مسکو را برای حضور در اتاق نظارت بر توافقنامه به دست آورد و هنوز راهی برای مشارکت نیروهای ارتش ترکیه در گروه صلح‌بان پیدا نکرده است.

 

ارمنستان، امضای اضطراری

در این میان ارمنستان، بازنده اصلی این جنگ و توافق پس از آن بود. حضور نظامی ارمنستان در هفت شهر قره‌باغ عمومی به دلیل به رسمیت شناخته نشدن توسط کشورها و نیز از سوی سازمان ملل، یک نقطه ضعف مهم برای ارمنستان به حساب می‌آید و این موضوع بر مقاومت ارتش ایروان اثر گذاشته است. در عین حال ارمنستان برخلاف آذربایجان که توانست از پشتیبانی نظامی یکی از همسایگان خود یعنی ترکیه برخوردار شود، نتوانست حتی روسیه را هم در کنار خود داشته باشد و این در حالی بود که تا پیش از این مسکو از اقدامات دفاعی ارمنستان در جنگ‌ها حمایت می‌کرد. ارمنستان در این درگیری ضمن تحمل تلفات انسانی و از دست دادن بخشی از توان نظامی خود، به‌خصوص در نیروی هوایی، متصرفات خود را غیر از یک منطقه از دست داد. پس از این جنگ ارتباط گسترده ارمنستان با قره‌باغ کوهستانی به کریدوری در منطقه لاچین محدود شد.

موضع و توان ارمنستان در کنترل قره‌باغ هم‌اینک با این توافق تضعیف شده و آذربایجان موضع قوی‌تری پیدا کرده است، زیرا قره‌باغ هم‌اینک در درون آذربایجان قرار دارد و با ارمنستان اتصالی ندارد. ارمنستان به‌رغم برخورداری از کریدوری در منطقه لاچین، طبق بند شش توافق نوامبر مسکو حق احداث یک مسیر حمل و نقل به قره‌باغ کوهستانی از منطقه لاچین را ندارد و نمی‌تواند ارتباط چندان فعالی با این سرزمین داشته باشد. بر همین اساس پاشینیان نخست‌وزیر غرب‌گرای ارمنستان ساعتی پس از امضای توافق مسکو، به‌طور ضمنی وعده داد که این توافق انتهای داستان درگیری با آذربایجان در پرونده قره‌باغ نیست. او گفت: «این پیروزی نیست، اما تا زمانی که شما اذعان نکنید که باخته‌اید شکستی در کار نخواهد بود. ما هرگز اذعان نمی‌کنیم که باخته‌ایم. شکستی در کار نیست و این آغاز عصر وحدت ملی برای ماست.»

ارمنستان از این جنگ درس بزرگی گرفت و آن خطای جدا شدن از روسیه و پیوستن به غرب بود. مسلماً اگر شرایط سیاسی در ایروان تغییر نیافته بود، جنگ اخیر ۴۵ روز به درازا نمی‌کشید و هیچ یک از هفت شهر هم به سرزمینی مادری خود بازنمی‌گشت. ارمنستان متوجه شد که اروپا و آمریکا یا قادر به مداخله جدی در این حوزه نیستند و یا به دلیل همجواری آذربایجان با دریای خزر و ظرفیت‌های اقتصادی و سیاسی آن، رابطه متقابل با آن کشور برای غرب از اهمیت بیشتری برخوردار و مانع از حمایت جدی غرب از «طرف مسیحی» این منازعه است.

ارمنستان آموخت که قفقاز منطقه غرب نیست و اروپا و آمریکا ناگزیر به کوتاه آمدن در برابر سیاست‌های مسکو هستند. در واقع در قضیه قره‌باغ همان اتفاق ماجرای کریمه روی داد. روسیه پس از جدا شدن بخش‌هایی از آبخازیا از گرجستان آموخت که به انتظار حوادث ننشیند و سکان را از دست ندهد. تجربه روسیه در پرونده الحاق کریمه با موفقیت همراه بود، در حالی که اروپا در این ماجرا از کمک مؤثر به اوکراین بازماند و دولت غرب‌گرای آن را در مقابل اقدام نظامی روسیه در دریای سیاه تنها گذاشت.

 

تأثیر تحولات قفقاز بر ایران

این بحران می‌توانست وضعیت امنیتی، سیاسی و اقتصادی ایران را نیز تحت تأثیر قرار دهد. ما نمی‌توانستیم به این بحران بی‌اعتنا باشیم. علاوه برآن، جنگ و توافقات احیاناً درازمدت پس از آن، بر وضع امنیتی، سیاسی و اقتصادی کشور ما تأثیر می‌گذاشت. امنیت مرزها و شهرهای مرزی ما مهم بود، کما اینکه در این بحران آسیب‌هایی هم متوجه مناطق مرزی ما ‌شد. توافقات انجام شده در مسکو هم به‌گونه‌ای است که بر وضعیت ما در ابعاد امنیتی، اقتصادی و سیاسی اثر می‌گذارد.

اگر استدلال روسیه برای گرفتن برگه حضور نظامی در این منطقه قابل پذیرش باشد، همین استدلال به ما هم حق می‌دهد در این منطقه حضور نظامی داشته باشیم. اگر روسیه این منطقه را از نظر تاریخی بخشی از حوزه خود به حساب می‌آورد، این نگاه تاریخی برای ما هم مطرح است. این منطقه همان ‌طور که در برهه‌ای بخشی از روسیه بوده، زمانی هم بخشی از ایران بوده است. اگر روسیه به دلیل نگرانی از نفوذ غرب در این منطقه، داشتن یک نوار نظامی را حق خود می‌داند، این دلیل برای ما به طریق اولی وجود دارد، زیرا همه می‌دانند که دشمنی غرب با ایران کمتر از دشمنی غرب با روسیه نیست. اگر روسیه به دلیل نگرانی‌هایی که از نفوذ تروریست‌های تکفیری به ایالت‌های جنوبی‌اش دارد، حضور یگان نظامی خود را در اینجا موجه می‌داند، همین نگرانی برای ما به‌مراتب بیش از روسیه است. اگر روسیه به دلیل حضور بیشتر ترکیه، نگران تحریک افرادی از جمعیت ترک خود است، این نگرانی در مورد ما هم صدق کند.

طبیعی است که ما باید ملاحظات خود را در مورد ایجاد کریدور امنیتی در جنوب ارمنستان به گوش رهبران مسکو برسانیم و بر لزوم حضور جدی ایران در این کمربند تأکید کنیم. از سوی دیگر ما ضمن آنکه از حق آذربایجان در بازپس‌گیری شهرهای اشغال شده قره‌باغ کوهستانی دفاع کردیم، از تضعیف همسایه دیگرمان ارمنستان راضی نیستیم و معتقدیم تلاش‌هایی که برای قطع یا کاهش رابطه ارمنستان با جمهوری اسلامی می‌شود، با مصالح ارمنستان و ایران منافات دارد. ما باید اطمینان حاصل کنیم که توافق اخیر خللی به روابط تجاری زمینی دو کشور وارد نمی‌کند.

ایران در مورد مسایل بین آذربایجان و ارمنستان بر چند اصل تأکید دارد. این اصول عبارتند از: به رسمیت شناختن حق آذربایجان در مورد شهرهای اشغال شده قره‌باغ کوهستانی توسط ارمنستان، رد هر گونه تجزیه‌طلبی در این منطقه به دلیل امکان سرایت آن به سایر مناطق، مخالفت با توسل به جنگ و حل و فصل مسایل از این طریق به دلیل امکان سرایت جنگ به سایر مناطق و ایراد خسارت به همسایگان، رد اشغال منطقه‌ای توسط یک دولت همسایه، حفظ همسایگی ایران با دو کشور و مخدوش و دگرگون نشدن مرزها، حل و فصل مسایل فی ما بین همسایگان از طریق مذاکره و عدم توسل به جنگ و در نهایت مخالفت با نفوذ نظامی دولت‌های غربی در این منطقه.

توافق آبان ماه مسکو تا حد بسیار زیادی با اصول موضوعه جمهوری اسلامی انطباق داشت؛ از این رو این توافق بلافاصله پس از امضا مورد تأیید صریح جمهوری اسلامی قرار گرفت. در عین حال این توافق جزئیات زیادی دارد و طبعاً در زمان کوتاه منتهی به امضای توافق، قابل طرح و تصمیم‌گیری نیست. ایران می‌تواند با تشکیل یک کمیته فنی حقوقی، سیاسی و اقتصادی نظرات کارشناسی و ملاحظات خود را به طرف‌های ذیربط منتقل و بر خطوط قرمز خود تأکید کند.

 

چشم‌انداز قره‌باغ

اما نکته آخر این است که نمی‌توان گفت توافق مسکو برای مدت طولانی به مناقشه ۳۰ ساله میان دو همسایه شمالی ما پایان می‌دهد. در این توافق در مورد بخش اعظم مناطق قره‌باغ در دو بخش عمومی و کوهستانی تصمیم‌گیری شده است و طرف‌ ارمنستان با تلخی زیر آن را امضا کرده و در داخل ارمنستان نیز با واکنش تند مواجه گردیده است. پاشینیان نخست‌وزیری که پای ورقه توافق مسکو را امضا کرده، به طور ضمنی از موقتی بودن التزام ایروان به مفاد توافق سخن گفته است. وضعیت شکل گرفته در پی توافق کنونی تا حدی اوضاع داخلی قره‌باغ را ملتهب کرده است. اهالی قره‌باغ کوهستانی که اکثریت آنان ارمنی هستند احیاناً وضاع جاری را تنها شانس برای جداسازی قره‌باغ می‌دانند و این بر دامنه تحرکات تجزیه‌طلبانه‌شان می‌افزاید. این بدان معناست که احیاناً به زودی شاهد شکل‌گیری درگیری‌هایی میان آنان و آذربایجان باشیم. پس توافق مسکو اگرچه به درگیری‌های حد فاصل ششم مهر تا ۲۰ آبان نقطه پایان گذاشت، اما به معنای پایان یافتن درگیری‌ها در قره‌باغ نیست.

03ژانویه/21

مسئولیت حوزه علمیه در قبال نظام اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) و نقش محوری روحانیت در این نهضت و تشکیل نظام جمهوری اسلامی بر مبنای ولایت فقیه و با هدف اقامه دین و اجرای احکام شرع، حضور روحانیت در بخش‌هایی از مسئولیت‌های سیاسی اجتماعی و مناصب حکومتی، نسبت به قبل از انقلاب و دوره پهلوی بسیار پررنگ‌تر و در کنار آن، این سئوال در فضای عمومی جامعه و به‌خصوص طلاب مطرح شد که مسئولیت حوزه و روحانیت در قبال نظام اسلامی چیست؟

به نظر می‌رسد حوزه‌های علمیه که به تعبیر مقام معظم رهبری مادر نظام اسلامی محسوب  می‌شوند،(۱) از باب رسالت صنفی خود نسبت به نظام اسلامی مسئول‌اند و باید نسبت به مسائل و مشکلات نظام مسئولیت‌پذیر باشند و به دلیل اسلامی بودن نظام و منسوب بودن آن به دین، حوزه‌های علمیه که متولیان امر دین در جامعه هستند نمی‌توانند نسبت به این مسئله بی‌توجه باشند‌. همان ‌طور که در طی دوران تاریخ اسلام، چه در عصر حضور معصومین(ع) و چه در عصر غیبت، همواره عالمان دینی بر حسب شرایط و موقعیت‌های مختلف، به مسائل سیاسی اجتماعی بی‌توجه نبوده‌ و در مناصب سیاسی اجتماعی و حکومتی نیز حضور داشته‌اند. مواردی مثل:

  1. ارجاع مردم توسط ائمه معصومین(ع) به اصحابی مثل ابان بن تغلب، محمدبن مسلم و… در هنگام عدم دسترسی به معصوم(ع) در عصر حضور در قبال بیان احکام دینی و اجرای آن در مواردی مثل قضاوت.
  2. حضور سید رضی و سید مرتضی در منصب قاضی القضاتی در زمان حکومت آل بویه در قرن ۵ هجری.
  3. نقش‌آفرینی خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان وزیر دربار مغول و جلوگیری از خرابی‌ها و کشتارهای آنان و تلاش برای بازسازی خرابی‌ها.(۲)
  4. ورود بسیاری از علمای شیعه مثل علامه مجلسی، شیخ بهائی و… در دوران صفویه در مناصب حکومتی مثل شیخ الاسلام، صدر و… که این مناصب مسئولیت امور حقوقی،‌ قضایی، اوقاف، نمازجمعه و به‌طور کلی امور شرعی حکومت را بر عهده داشتند.
  5. مقابله با هجوم نظامی و اقتصادی غرب در دوران قاجار با اقداماتی مثل فتاوای جهاد علما علیه هجوم نظامی روس‌ها و انگلیسی‌ها به ایران(۳)؛ اقدام مرحوم ملاعلی کنی در جلوگیری از اجرای قرارداد رویتر و همچنین حکم میرزای شیرازی به تحریم تنباکو و نهضت تحریم کالاهای خارجی توسط علمای شیعه برای حمایت از کالاهای داخلی.(۴)
  6. مقابله با حکومت استبدادی و هجوم سیاسی غرب در قالب نهضت عدالتخانه و نهضت مشروطیت توسط علمایی چون شیخ فضل الله نوری، آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی و… در عصر قاجار.(۵)

امروز نیز روحانیون و حوزه‌های علمیه باید به وظیفه شرعی خود در قبال نظام اسلامی عمل کنند و در مورد معضلات نظام و مسائل آن دغدغه داشته باشند. مقام معظم رهبری در مورد مسئولیت روحانیون در باره نظام اسلامی معتقدند:

«این که یک آقایی در یک گوشه‌ای عبایش را بکشد به کول خودش و بگوید من به کارهای کشور و  به نظام کاری ندارم و بهانه‌اش هم این باشد که ما فلان انتقاد را داریم، این که افتخار نیست، این ننگ است. مراجع تقلید کنونی، مکرر به بنده گفته‌اند که ما تضعیف این نظام را به هر کیفیتی حرام قطعی می‌دانیم… وجود انتقاد و عیب در یک مجموعه مگر موجب می‌شود که انسان این همه محسنات و نقاط قوت را نبیند و ملاحظه نکند؟»(۶)

مسئولیت‌های حوزه‌های علمیه را در قبال نظام اسلامی  در چهار بخش می‌توان دسته‌بندی کرد.

 

  1. تغذیه فکری نظام اسلامی

اولین مسئولیت حوزه در قبال نظام اسلامی، تغذیه فکری آن است. طلاب حوزه‌های علمیه در سطوح مختلف موظفند بر اساس رسالت دینی و صنفی خویش و با جهت‌دهی فعالیت‌های علمی خود در بخش‌های مختلف آموزشی و پژوهشی، در راستای کمک به گسترش مباحث فقه حکومتی و فقه نظام، تولید الگوی اسلامی‌ایرانی پیشرفت و علوم اسلامی انسانی، تبیین سیره حکومتی معصومین(ع) و ارائه و ترویج سبک زندگی اسلامی در بین مردم، از لحاظ نظری، نظام اسلامی را تغذیه و حمایت کنند تا بتواند گام‌های بعدی نهضت اسلامی، یعنی تحقق دولت اسلامی،‌ جامعه اسلامی و تمدن اسلامی را محکم و استوار بردارد و اهداف نهایی نهضت را محقق کند.

بخش‌های مختلف نظام جمهوری اسلامی با توجه به روبه‌رو شدن با مسائل جدید و مستحدثه، نیازمند بررسی و پژوهش و تبیین‌های فقهی هستند. مسائلی مثل بانکداری و انواع معاملات داخلی و بین المللی، شیلات و کشاورزی، تولیدات شرکت‌های دارویی، مسائل جدید پزشکی، مباحث امنیتی و اطلاعاتی،‌ قوانین مالیاتی، مسائل ورزشی و انواع مسائل اقتصادی و اجتماعی نیازمند پاسخ‌های مناسب فقهی و راه‌حل‌های صحیح شرعی و تأسیس نظام های فقهی هستند.

مقام معظم رهبری در این زمینه می‌فرمایند:

امروز در زمینه‌های گوناگون نیاز وجود دارد…. تبیین معرفت‌شناسی اسلام، تفکر اقتصادی و سیاسی اسلام، مفاهیم فقهی و حقوقی‌ای که پایه‌های آن تفکر اقتصادی و سیاسی را تشکیل می‌دهند، نظام تعلیم و تربیت، مفاهیم اخلاقی و معنوی و…همه‌ اینها باید دقیق، علمی، قانع کننده و ناظر به اندیشه‌های رایج جهان آماده و فراهم شوند. این کار حوزه‌هاست و با اجتهاد عملی می‌شود. (۷)

 

  1. پشتیبانی تبلیغی از نظام اسلامی

دومین مسئولیت روحانیون و حوزه‌های علمیه در قبال نظام اسلامی، پشتیبانی تبلیغی از آن است. حفظ نظام اسلامی به عنوان عامل و ابزاری برای اقامه دین و یا حتی به تعبیر امام خمینی(ره) به عنوان یکی از احکام اولیه اسلام از اوجب واجبات است. لذا طلاب به عنوان متولیان امر دین موظفند تمام تلاش خود را برای پشتیبانی تبلیغی از نظام اسلامی به کار گیرند. برای پشتیبانی تبلیغی از نظام، باید  گفتمان امام و رهبری برای مردم تبیین شود تا با فهم صحیح از آن، به‌ویژه نسل‌های جدید، برای دفاع و پشتیبانی از نظام انگیزه داشته باشند. همچنین تقویت اعتماد عمومی مردم به نظام اسلامی ضروری است. با تبیین مبانی دینی نظام اسلامی و تحلیل شرایط سیاسی روز و بیان منصفانه نقاط قوت و ضعف نظام و تفکیک اصل انقلاب و نظام اسلامی از عملکرد برخی از مسئولین و حضور در بین مردم و انتقال نظرات آنان به مسئولین، این اعتماد قابل تحصیل و تقویت خواهد بود.

 

  1. نقد و نظارت بر عملکرد نظام اسلامی

سومین مسئولیت حوزه‌های علمیه در قبال نظام اسلامی، نقد و نظارت بر عملکرد آن است. نظام اسلامی مانند بسیاری از نظام‌های سیاسی دیگر در قالب سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه به قانون‌گذاری و اجرای قانون و نظارت بر اجرای قانون برای اقامه دین و رسیدن مردم به سعادت دنیا و آخرت عمل می‌کند. طبعا این عملکرد به دلیل عدم حضور معصوم(ع) عاری از خطا و نقص نیست. یکی از بهترین اقشار جامعه برای نظارت و نقد عملکرد نظام، روحانیون هستند. آنها می‌توانند با توجه به آگاهی که از مبانی دینی دارند و با استفاده از ابزار و رسانه‌های مختلف سنتی وجدیدی که در اختیار دارند بر مجموع عملکردهای نظام در بخش‌های مختلف نظارت و آنها را نقد و بررسی کنند. در این زمینه نقد اسناد و برنامه‌های مختلف نظام، قوانین، بخشنامه‌ها، آیین‌نامه‌ها و مفاد قراردادهای بین المللی و عملکرد اجرایی مسئولین در بخش‌های مختلف نظام باید مورد توجه قرارگیرند.

  1. مسئولیت‌پذیری نسبت به مناصب حکومتی

چهارمین مسئولیت حوزه در قبال نظام اسلامی، مسئولیت‌پذیری نسبت به مناصب حکومتی و حضور جدی در برنامه‌ریزی و اجرای مسائل حکومتی است. مناصب حکومتی در نظام اسلامی به سه بخش تقسیم می‌شوند:

  1. مناصبی که بدلیل مبانی دینی اختصاص به فقها و روحانیون دارند، مثل ولایت فقیه، فقهای شورای نگهبان، قضاوت، امامت جمعه، ‌اوقاف، عموم نمایندگی‌های ولی فقیه و … که تصدی بسیاری از این مسئولیت‌ها واجب کفایی است و طلاب باید برای تصدی آن اقدام کنند.
  2. مناصبی که اختصاص به روحانیت ندارند، ولی به دلیل تناسب زیادی که با رسالت طلبگی دارند، طلاب از اولویت بیشتری برای تصدی این مناصب برخوردارند. مناصبی که بیشتر ماهیت فرهنگی دارند مثل تعلیم و تربیت،‌ آموزش و پرورش، سازمان تبلیغات، امور مذهبی وزارت ارشاد و…
  3. مناصبی که اختصاص به روحانیت ندارند و لزوما متناسب با وظیفه اصلی و اولیه روحانیون نیستند و برای آنها اولویت ندارند. یک دسته از این مناصب که نیازمند تخصص علمی خاص‌اند و لذا طلاب و روحانیون نباید متصدی این مناصب شوند. برخی از این مناصب نیازمند تخصص علمی خاص نیستند، بلکه توان مدیریتی و اجرایی برای تصدی آن کافی است. لذا اختصاص به قشر خاصی ندارند، مثل ریاست جمهوری،‌ وزارت کشور،‌ استاندار، فرماندار،‌ نماینده مجلس و… . در این‌گونه مناصب اصل اولی عدم تصدی روحانیت است. اما به تعبیر امام خمینی(ره) اگر افراد غیر روحانی متعهد متناسب با این مناصب وجود نداشتند، تصدی این مناصب برای روحانیون ضرورت پیدا می‌کنند.

در مجموع طلاب و نهادهای حوزوی باید از طریق استعدادسنجی، شناخت ظرفیت‌ها و نیازهای مدیریتی کشور، جهت‌دهی و هدایت مباحث آموزشی و پژوهشی آمادگی‌های لازم را برای تصدی این مناصب کسب کنند. انجام بسیاری از این وظایف به دلیل تخصص علمی که حوزویان و طلاب دارند، عمدتاً توسط آنها امکان‌پذیر است و به‌ندرت از عهده دیگر بخش‌های علمی کشور بر می‌آیند.

 

 

پاورقی:

۱٫بیانات در دیدار با اساتید و فضای حوزه علمیه قم، ۲۹ / ۷/ ۱۳۸۹٫

  1. محمدعلی حسینی‌زاده، شکل‌گیری و تحول حوزه‌های شیعه، ص ۱۰۰ – ۸۹٫

۳٫موسی نجفی و موسی حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص ۱۰۵- ۸۶٫

۴٫ر.ک: مهدی ابوطالبی، عالمان شیعی و صیانت از سرمایه‌های ملی، کانون اندیشه جوان، ‌تهران،‌ ۱۳۹۵٫

  1. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، جلد سوم، ص ۵۵۰ ـ ۵۴۹٫
  2. بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی، ۱۹/۰۷/۹۱٫
  3. رهبر معظم انقلاب، ۲۹ مهرماه ۸۹، در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم.
03ژانویه/21

او که خواست برای حفظ انقلاب، انقلابی بماند و نه دیپلمات

رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله» فرمودند: «من دیپلمات نیستم، انقلابی‌ام.» مسلّماً ایشان نخواستند با این جمله جایگاه دیپلماسی را نفی و یا تضعیف کنند، بلکه خواستند جایگاه مسئولیت‌ها را مشخص و روشن کنند که خودشان به عنوان رهبر انقلاب چه مسئولیتی را به عهده دارند. توجه به این نکات، ضروری به نظر می‌رسد:

  1. مسئولان اجرایی در قوای سه‌گانه، هرکدام وظیفه و جایگاهی دارند که باید طبق قانون به آن وظایف بپردازند، ولی وظیفۀ رهبر انقلاب، حفظ هویت انقلاب اسلامی به عنوان حرکتی است که کلّیت نظام را در مقابل خطر استحاله در فرهنگ استکباری حفظ و سعی می‌کند انسان تراز انقلاب اسلامی را تربیت کند تا انسان‌ها، به‌خصوص ملت ایران، هویت از دست‌رفتۀ خود را باز یابند.
  2. مسلّماً در جائی که دولت، مجلس و یا قوه قضائیه از جهت‌گیری کلّی خود غفلت کنند، رهبر انقلاب‌ وظیفه دارند تذکر بدهند، ولی روی‌هم‌رفته سعی رهبر انقلاب عدم دخالت در امور سه قوه است و آنها خود مسئول کار و کوتاهی‌هایشان هستند و هرگز نمی‌توانند عواقب کوتاهی‌های خود را به دوش رهبر انقلاب بیندازند.
  3. جملۀ «من دیپلمات نیستم، من انقلابی‌ام» نشان میدهد که ایشان دقیقاً متوجه هستند که عاملی که یک ملت را به سوی تعالی سوق می‌دهد، روحیه مجاهده و سلحشوری در مقابل جهان کفر و شرک و استکبار و جهالت است. به همین دلیل حضرت حق، نه‌تنها به روح و روحیه‌ مجاهدان که حتی به نفس نفس زدن اسب‌های آنها و به جرقه‌هایی که در اثر برخورد نعل‌ اسب‌ها به سنگ‌ها ایجاد می‌شود، سوگند یاد می‌کند و می‌فرماید: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحا* فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً»(۱).
  4. خدای متعال کمال مطلق است و لذا جز به کمال مطلق نظر ندارد و لذا حرکت مجاهدان را نظاره می‌کنند، زیرا حرکتی است در راستای به ظهور در آوردن خداوند در تاریخ و حضرت حق در ادامۀ آیات سورۀ مبارکه‌ عادیات، پس از قسم‌هایی که با نظر به صحنه‌های فعالیت مجاهدان یاد می‌کند، متذکر می‌شود که چگونه انسان از چنین نقشی در زندگی خود غفلت می‌کند و به‌شدت گرفتار حبّ دنیا و حبّ مال می‌شود. می‌فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ* وَ إِنَّهُ عَلى‏ ذلِکَ لَشَهیدٌ* وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ»(۲).
  5. عامل سعادت یک ملت برگرداندن خداوند به مناسبات اجتماعی است که تنها با انقلابی ‌بودن و مجاهده و جهاد در مقابل دشمنان خدا و انسانیت محقق می‌شود، نه با دوستی با آنها، لذا خداوند در خطاب به مؤمنین می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ …»(۳).
  6. رهبر معظم انقلاب برای حفظ حرکت توحیدی که از طریق انقلاب اسلامی و جانفشانی شهدا ظهور کرد، با جملۀ «من دیپلمات نیستم، من انقلابی‌ام»؛ به سیرۀ حضرت ابراهیم«ع» و یاران ایشان عمل کردند. آنجا که حضرت حق به مسلمانان می‌فرماید: «‏قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فی‏ إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ»(۴) رهبر انقلاب نه‌تنها ابراهیم‌وار برائت خود را از دشمنان خدا و انسانیت اعلام می‌کنند، بلکه اظهار می‌دارند که بین ما و شما دشمنی و کینه برای همیشه برقرار است و لذا دائماً متذکر می‌شوند که دشمنی با آمریکا را فراموش نکنید.
  7. ملتی که بخواهد آزادانه سرنوشت خود را به‌دست گیرد، باید با روحیۀ حماسی در صحنه باشد و خود مردم تصمیم بگیرند و مانع از دخالت دشمنان در امور خو شوند.

نقش تربیتی رهبر انقلاب تربیت ملتی سلحشور و حاکم بر سرنوشت خود است که ماورای مدارس و دانشگاه‌های ما شکل می‌گیرد. در مراکز آموزشی عموماً افراد برای انجام کارهایی که جامعه‌ جدید نیاز دارد، تربیت می‌شوند. بماند که مراکز آموزشی استعمارزده ما از همین کار هم باز مانده‌اند. رهبر انقلاب، ملت را در ابعادی بس متعالی مورد خطاب قرار می‌دهند تا بتواند جلو برود و در انواع توطئه‌ها پایدار بماند و نقشه‌های دشمن را خنثی کند. إن‌شاءالله نه‌تنها دشمنان از ادامه توطئه‌هایشان مأیوس می‌شوند، بلکه با بروز ناتوانی استکبار، افول ابر قدرتی آنها فرا میرسد.

  1. برخی از مسئولان متوجه‌ جایگاه حضور تاریخی انقلاب اسلامی و حضور ما در لبنان و سوریه نشدند و گمان ‌کردند ما اگر به خود بپردازیم و کاری به کار نظام استکباری نداشته باشیم، می‌توانیم در امان بمانیم، غافل از اینکه اگر ما هم کاری به کار استکبار نداشته باشیم که البته با هویت انقلاب اسلامی ناسازگار است، استکبار با روحیۀ تمامیت‌خواه خود اجازه نمی‌دهد ما سرنوشت خود را به‌دست گیریم. بر فرض هم که چنین می‌شد و رهبر معظم انقلاب به توصیه آنهایی که معتقد بودند ما در مقابل استکبار کوتاه بیاییم، عمل می‌کردند. نهایتاً ما کشوری می‌شدیم مانند ترکیه که مشکلات امروزین را نداشتیم ولی مسلّماً چیزی هم به نام انقلاب اسلامی در میان نبود و آن معنایی که امروز ما از خود در جهان داریم و عامل احساس هویتی متعالی برای ماست، شکل نمی‌گرفت و هرگز از آن احساس غرور و سرافرازی که با حاج قاسم‌ها برای ما پیش آمد، خبری نمی‌شد و این یقیناً با خرد اسلامی- ایرانی ما نمی‌خواند. رهبر انقلاب حافظ چنین هویتی برای این ملت بودند تا ما در این جهان گرفتار بی‌معنایی که ملت‌ها امروزه به جهت سرافکندگی حاکمانشان در مقابل استکبار در آن گرفتارند، نباشیم.
  2. رهبر معظم انقلاب حکیمانه در مقابل کسانی که با روحیۀ حق به جانب، بر نظرات خود اصرار داشتند تا ما را به غرب و آمریکا نزدیک کنند و گمان می‌کردند می‌توانند مشکلات را با کمک غربی‌ها حل کنند، با مدارا برخورد کردند تا معلوم شود جریان استکبار تا ما تماماً در اختیارش قرار نگیریم، هرگز از ما راضی نمی‌شود. یک آموزگار واقعی به مردم کمک می‌کند تا بتوانند از خود‌بیگانگی رهایی یابند. یک آموزگار واقعی، ما را از خود نمی‌ستاند، بلکه از «خود کاذب» می‌رهاند تا به «خود راستین» برساند و این با دشمن‌شناسی و تأکیدات سال‌های متمادی رهبر معظم انقلاب در این امر ممکن شد. آیا جز این است که مربیان واقعی کسانی‌اند که ما را از توهّم امیدوار بودن به دشمن آزاد می‌کنند تا به خود باز گردیم؛ همان گونه که رهبر انقلاب با جدّیت تمام در این امر به ما کمک کردند. آیا ایشان در میدان حرکت به سوی حقیقت، بهترین دونده نبودند؟ چه بی‌انصاف‌اند سیاست‌زدگانی که کوتاهی‌ها و علل بی‌ثمری برنامه‌ها و تئوری‌های خود را متوجه رهبر انقلاب می‌کنند.
  3. ما با حضور در تاریخ انقلاب اسلامی بنا نیست «دیگری» را به خودمان تبدیل کنیم و یا «دیگری» را به خودمان فرو بکاهیم. با این کار، در عین حالی که به نوعی خود برترپنداری غیر اخلاقی وارد می‌شویم، عملاً از حضور «وجود» در مظاهر مختلف انسانی غفلت می‌کنیم. ما در حضور تاریخی انقلاب اسلامی، بی آنکه بخواهیم همه مانند ما فکر کنند، به دنبال فهم غیر خود تذکر چشم‌اندازی هستیم که انقلاب اسلامی برای آینده‌ ما و بشریت ترسیم کرده است و رهبر معظم انقلاب به‌خوبی متوجه‌ این نقش خود هستند.
  4. حضور در تاریخ انقلاب اسلامی، یعنی اعتقاد به ایمانی که تا حال با آن به ‌سر ‌برده‌ایم. حضرت حق می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»(۵). سنگینی این ایمان از آن جهت است که نباید در گذشتۀ خود بمانیم و از شرایطی که همه‌ چیز معنای دیگری به خود گرفته، هراس به خود راه ندهیم. گشوده‌شدن در عالمی که هر چیزی در معنای این ایمان تازه، معنای اصیل‌تری به خود می‌گیرد، ایمانی است که مؤمنین آخرالزمانی از نعمت آن برخوردارند و با ظهور انقلاب اسلامی، حقیقت در چشم‌اندازی که توحید در مقابل انسان می‌گشاید، خود را ظاهر می‌کند. رهبر معظم انقلاب با توجه به این امر متوجه‌ چنین حضوری برای آیندۀ انقلاب اسلامی هستند.
  5. بشر امروز نقاب‌هایی را که بعضی‌ها به عنوان «ایمان» بر چهره‌ می‌زنند می‌شناسد و چون نمی‌تواند آن نوع ایمان را انتخاب کند، در دو راهی کفر و یا ایمان حقیقی قرار می‌گیرد و بین این دو سرگردان است. گاهی این است و گاهی آن تا با نظر به انسان کاملی که حضوری جهانی دارد، احساس کند خود را پیدا کرده است. انقلاب اسلامی بستر ظهور انسان کاملی است که هرکس می‌تواند او را وجه برتر خود احساس کند. مهم نیست حضور چنین انسانی چه مدت طول بکشد. مهم آن است که فرهنگی ظهور کرده که انسان می‌تواند بدون نقابی که به عنوان ایمان که بر چهره می‌زند، به ایمان خود اطمینان داشته باشد و بداند که:

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

  1. رهبری که می‌خواهد برای حفظ انقلاب، انقلابی بماند و نه دیپلمات، می‌داند با حفظ هویت انقلابی ملت، کرانه افق روشن آینده کجاست و این تنها با روحیۀ سلحشوری و مجاهدت و شهادت‌طلبی ممکن است، راهی که توسط حضرت روح‌الله«ره» گشوده شد. ایشان در وصف روحیۀ شهادت‌طلبی فرمودند:

«ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله‌ای طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو کنیم. مسلّماً خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان تا ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا می‌داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست. این ملت‌ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند کرد و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.» و نیز: «ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌ایم و نیازمند به مشعل شهادت.»

و این همان روحیۀ انقلابی‌ای است که حاصل آن عبور از همه‌ تنگناهایی است که جهان استکباری بر ما تحمیل کرده و مسلّماً راه دیگری پیش روی ما نیست، هرچند دیپلمات‌ها باید کار خود را بکنند.

  1. اگر متوجه شویم رفع مشکلات ما با روحیۀ انقلابی ممکن است و نه با روش تئوری توسعه و به عقلانیتی فکر کنیم که ناشی از درک امکانات خودمان است؛ جایگاه رهبر معظم انقلاب را در تاریخ و در برهه‌ای که در آن قرار داریم، می‌فهمیم و می‌فهمیم که چرا ایشان می‌فرمایند با روحیه‌ انقلابی و سلحشوری و نترسیدن از مواجهه با تنگناهای استکبار غربی می‌توان به اصالت‌های خود برگشت.
  2. همین اندازه باید متوجه عظمت رهبری رهبر انقلاب شد که به‌خوبی مواظبت کردند تا ما در نسبت با فرهنگ خودمان در جهان حاضر باشیم و در کلّیت نظام، گرفتار تجددزدگی که نوعی غرب‌زدگی است، نشویم. از این جهت که انقلاب اسلامی نوعی بازگشت به خویشتن است و نجات از خودبیگانگی؛ هنر رهبری برداشتن گام‌هایی در این دنیای طوفان‌زده است، گام‌هایی که اگر درست برداشته شوند، از تجددزدگی‌ای که بعضاً دولت‌ها به آن دامن زده‌اند، رها خواهیم شد.

ما با هدایت رهبر انقلاب راه خود را می‌رویم و در عین حال در جهان حاضریم و حضوری را دنبال می‌کنیم که در گردونۀ جهان استکبار نیست و همین ما را به آیندۀ خود امیدوار می‌کند. رهبر معظم انقلاب در دوران رهبری خود مواظب بودند که ما خود را در جایی صورت‌بندی نکنیم که متعلق به فرهنگ و ایمان ما نیست و عملاً ما را از انقلاب اسلامی که راز هویت‌بخشی ماست، جدا می‌کند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سوره مبارکۀ عادیات/۱ و۲

۲- همان، آیات ۶ تا ۸

۳- سورۀ مبارکه ممتحنه/ ۱

۴- سورۀ مبارکه ممتحنه/ ۴

۵- سورۀ مبارکه نساء/ ۱۳۶

03ژانویه/21

ضربه در مقابل ضربه

اشاره:

این‌روزها تیترها و تحلیل‌های برخی از روزنامه‌ها و سایت‌های غرب‌گرایان چیزی جز دعوت نظام و مردم انقلابی به صلح و سازش با شیطان بزرگ نیست. پیوند زدن انتخابات آمریکای جهانخوار و بدعهد  با برخی از مشکلات اقتصادی، تداعی‌کنندۀ حرف و حدیث‌های کسانی‌است که پس از رحلت حضرت امام(ره) تنها راه حل برخی از مشکلات پس از جنگ تحمیلی و تحریم‌ها را دست برداشتن از روحیۀ انقلابی و برقراری ارتباط با آمریکا می‌دانستند.

در آن مقطع حاج‌ سید احمد خمینی با تاکید بر اینکه مبارزه با آمریکا یکی از اصول مسلم انقلاب اسلامی است، با تبعیت از مواضع قاطع استکبارستیزی رهبر انقلاب مقتدرانه در برابر غرب‌گرایان و خط سازش ایستاد.

بازخوانی مواضع مرحوم حاج ‌سید احمد آقا در آن برهه، در حقیقت تبیین مواضع انقلابی برای نسل کنونی و آشکارسازی عمق نگاه راهبردی فرزند خلف امام که مشاوری امین برای امام بود، در مسئله ارتباط با امریکا و تبعات جبران‌ناپذیر آن است که فاصلۀ فکری و عملی او را با برخی از مدعیان خط امام در مورد آمریکا روشن می‌سازد.

 

در شب چهاردهم خرداد ۱۳۶۸ وقتی یادگار امام، برای آخرین بار صورت به صورت آفتاب جماران گذاشت و شانه‌هایش شروع به لرزیدن کرد، شانه‌های امت اسلام و همه پابرهنگان جهان هم لرزید؛ اما دست‌ها و پاهای پیروان مکتب امام در برابر شیطان بزرگ هرگز نلرزید.

آن شب بر شانه‌های امین امام و پیروان مکتب امام بار دیگری هم سنگینی می‌کرد و آن همراهی کردن با رهبری بعد از امام در حوادث پس از رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی بود. مرحوم حاج سید احمد خمینی این بار سنگین را به مقصد رساند تا آنجا که امام خامنه‌ای در باره فصل زندگی او پس از رحلت امام فرمودند:

«… در هر حال موضعی که ایشان بعد از رحلت امام اتخاذ کردند، خیلی ارزشمند بود. من معتقدم که یکی از بهترین فصول زندگی ایشان عندالله همین فصل اخیر است که ایشان واقعاً راه خدا، راه حق و راه صحیح را متقرباً الی الله پیمودند؛ با آنکه یقیناً از ایشان توقعات گوناگون بود و ایشان هم یقیناً در اطرافشان وسوسه‌هایی بود؛ اما ایشان محکم ایستاد و همان اصولی را که مورد نظر شریف امام «ره» با قاطعیت تمام ابراز کرد.»(۱)

یکی از اصولی که مرحوم حاج احمد خمینی با قاطعیت تمام بر سر آن ایستادند، ایستادگی و عدم نرمش در برابر قدرت‌های زورگو و مقابله با تحریف امام و مکتب امام در این خصوص بود تا جایی که در تاریخ ۱/۳/۱۳۷۳ در دیدار با اعضای ستاد مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی نسبت به خط تحریف مکتب امام، به‌ویژه در مسائل اقتصادی و سیاست خارجی هشدار دادند و گفتند:

«… بزرگداشت امام(ره) حقیقتاً باید بزرگداشت تفکر امام در ابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی باشد. گاهی دیده می‌شود که دیدگاه امام در مسائل اقتصادی و سیاست خارجی به صورتی ترسیم می‌شود که مسلماً نظر و دیدگاه امام نیست. امام در سیاست خارجی قائل به ایستادگی و عدم نرمش در برابر قدرت‌های زورگو بودند… در این ایستادگی و مبارزه راهی غیر از راه امام خمینی(ره) نداریم. اگر راه دیگری را انتخاب کنیم، دشمنان تا نابودی ما ساکت نخواهند نشست و مسلماً در کوتاه‌ترین زمان شکست خواهیم خورد.»(۲)

یادگار امام خمینی(ره) در تاریخ ۲۹/۸/۱۳۷۲ در اجتماع فرماندهان نیروی مقاومت بسیج با مردود شمردن زمزمه سازش با آمریکا به خط سازش با آمریکا هشدار دادند که از حرکت انحرافی خود دست بردارند و مواضع انقلابی امام خامنه‌ای را معطوف به آرمان‌های انقلاب خواندند:

«… زمزمه سازش با آمریکا از ناحیه هر کسی که باشد مردود است. امروز مانند گذشته دشمن اصلی ما آمریکاست. اگر بعضی خیال می‌کنند با چشم‌پوشی از آرمان‌های انقلابی و اسلامی، آمریکا با ما کنار می‌آید و می‌توانیم در پاره‌ای از مسائل پیروز شویم، این‌گونه تحلیل‌های اشتباه و ساده‌لوحانه مخالف مواضع و دستورات رهبری است و قطعاً محکوم. این عده که خط سازش با آمریکا را دنبال می‌کنند باید دست از مواضع انحرافی بردارند، زیرا کسانی در این نظام اسلامی می‌توانند کار و خدمت کنند که با نظام و رهبری هماهنگ باشند. دشمن اصلی ملت ما لحظه‌ای کینه خود را نسبت به آرمان‌های الهی امام پنهان نکرده است. آمریکا تلاش می‌کند که اسلام امام خمینی(ره) به عنوان عامل تحرک انقلابی در جهان شکست بخورد و یا حداقل منزوی شود. همه تلاش رهبر انقلاب بر این نکته معطوف شده است که نشان دهند آرمان‌های انقلاب و امام لحظه‌ای فراموش نخواهند شد.»(۳)

در باور امین امام و خلف صالح ایشان، سرانجام  گرایش به غرب چیزی جز خفت و خواری و مسخ هویت دینی و انقلابی نبود. ایشان در تاریخ ۵/۶/۱۳۷۲ در دیدار با کارکنان وزارت تعاون می‌گوید:

«تجربه نشان داده است که گرایش به غرب موجب خفت و خواری و بندگی مبارزین و انقلابیون مسلمان خواهد شد. بعضی‌ها خیال می‌کنند با گرایش به غرب می‌توانند مشکلات خود را حل کنند یا لااقل با کسب امتیازی از جهان غرب، خود یا دیگران را بفریبند. آمریکا و استکبار جهانی زمانی به دیگران امتیازی پیش‌پاافتاده خواهند داد که آنها را از هویت حقیقی‌شان مسخ کنند و اثری از اسلام و هویت انقلابی‌شان باقی نماند.»(۴)

یادگار امام خمینی(ره) به‌شدت با هرگونه ملاقات و گفت‌وگوی مسئولان نظام در هر سطحی و تحت هر عنوانی به مخالفت برمی‌خاستند و در این مسیر به سیره امام راحل تأسّی می‌کردند. حساسیت ایشان در مورد روبه‌رو شدن مسئولان نظام با مقامات آمریکایی پشت یک میز تا آنجا بود که پس از رحلت امام به «سوره برائت» امام و به تنها اعلامیه بدون «بسم‌الله الرحمن الرحیم» امام راحل استناد می‌کردند.

بعد از اشغال لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، قرار شد هیئتی به سرپرستی «رمزی کلارک» به ایران سفر و با امام خمینی ملاقات کند. حاج سید احمد آقا واکنش امام را در سال ۱۳۷۰، یک روز قبل از روز ۱۳ آبان در دیدار با دانشجویان و دانش‌آموزان این گونه نقل می‌کنند:

«… حضرت امام به‌محض اطلاع، اعلامیه‌ای صادر فرمودند و در آن هیئت آمریکایی را نپذیرفتند و به همه اعضای شورای انقلاب، هیئت دولت موقت و سایر مسئولین تذکر دادند که هیچ کس حق ندارد با این هیئت آمریکایی ملاقات کند. نکته قابل توجه در این اعلامیه، آن است که تنها اعلامیه بدون « بِسمِ‌اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم» حضرت امام(ره) است. همانند سوره برائت در قرآن کریم. حضرت امام در این اعلامیه، به پیروی از سوره برائت، آن را بدون « بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم» شروع کردند.»(۵)

امین امام با درک درست از سیاست و توجیه خط سازش با آمریکا در پیوند زدن مشکلات داخلی با سیاست خارجی نظام در برابر زورگویان به‌ویژه با شیطان بزرگ در دیدار با نیروهای مقاومت بسیج(۶ ) کلید قفل مشکلات را در داخل تحلیل کردند و گفتند:

«… دولتمردان باید عوامل نابسامانی را به‌خوبی بشناسند و برای حل آنها چاره‌ای اساسی بیندیشند. مسئولین موظفند در زمینه حسن اجرای طرح‌های رفاهی و اقتصادی قدم پیش بگذارند و عوامل اخلال در مراکز اجرایی را در روند سالم‌سازی دستگاه‌های اجرایی حذف کنند. نظام و انقلاب ما در زمینه طرح‌های رفاه عمومی با مشکل قانونی روبه‌رو نیست و بحمدالله از مترقی‌ترین قوانین معاصر برخوردار است.»(۷)

پس از رحلت حضرت امام، یادگار امام بارها بر این نکته تأکید می‌کردند که آمریکایی‌ها هیچ امتیازی به ایران نخواهند داد، مگر با ذبح اسلام در جلوی پای آنان و ما باید متکی به مردم و پشتیبان ولایت فقیه باشیم و فریب سیاست قدم به قدم آمریکایی‌ها را نخوریم. ایشان در تاریخ ۵/۲/۱۳۷۳ در دیدار گروهی از کارگران گفتند:

«آمریکا به خون اسلام و مردم ما تشنه است. غرب هیچ امتیازی به ما نخواهد داد، مگر اینکه اسلام محمد«ص» را در مقابلش ذبح کنیم. همه بدانند که آنها به چیزی غیر از نابودی اسلام راضی نیستند. آنها یک قدم به نفع ما برنمی‌دارند، الا اینکه از تمام آرمان‌های اسلامی‌ دست برداریم. این سخن صریح امام است که روزی که غرب از ما تعریف کند، باید در خودمان شک کنیم و خدا آن روز را نیاورد. ما باید متکی به مردم و کارشناسان و فرهنگ خودمان باشیم. گول غرب را نخوریم، غرب قدم به قدم پیش می‌آید، ولی اگر ما به وصیت امام عمل کنیم و پشتیبان ولایت فقیه باشیم، مطمئن باشید که هیچ قدرتی نمی‌تواند ما را شکست بدهد، و الا غرب ممکن است با حرکت خزنده‌اش روزی به اهدافش برسد.»(۸)

مرحوم حاج سید احمد خمینی تنها راه مقابله با  غرب و آمریکا را کنار نهادن دیپلماسی احتیاط و در پیش گرفتن شیوه تهاجمی امام خمینی می‌دیدند؛ همان شیوه‌ای که رهبری معظم انقلاب بدون هیچ ابهامی آن را دنبال می‌کنند. ایشان به مناسبت روز پاسدار در تاریخ ۹/۱۱/۱۳۷۰ می‌نویسند:

«امروز باید هشیار باشیم و بدانیم که دیپلماسی احتیاط عامل گستاخی اردوگاه استکباری غرب در برخورد با ارزش‌های انقلاب و نظام است. تجربه سیزده ساله انقلاب اسلامی به همه ما اثبات کرده است که جهان استکباری هرگز با ما شوخی ندارد و برای نابودی جاذبه‌ها و ارزش‌های اصیل انقلاب اسلامی از هیچ وسیله‌ای دریغ نمی‌کند. در برابر این شیوه عمل استکبار، دیپلماسی ما باید تهاجمی باشد. اگر قرار است که انقلاب اسلامی و آرمان‌های امام با قدرت و سربلندی ندای حق‌طلبی خود را به گوش جهانیان برساند، این هدف هرگز با دیپلماسی نرمش و احتیاط امکان‌پذیر نیست. راه ما راه امام و راهی روشن و عاری از هرگونه ابهام است که رهبری انقلاب دنبال‌کننده آن هستند. دیپلماسی احتیاط در شرایطی که استکبار غرب از هر وسیله‌ای برای نابودی ما استفاده می‌کند نمی‌تواند ادامه‌دهنده راه امام و انقلاب اسلامی باشد.»(۹)

این شناخت ایشان از ماهیت مزوّرانه و بی‌رحمانه آمریکا نسبت به اسلام، ایران و انقلاب که برگرفته از شناخت درست امام خمینی بود، ایشان را به همان باوری رساند که امام به آن رسیده بودند و رهبری معظم انقلاب هم آن را دنبال کردند و آن هم سیاست تهاجمی نسبت به دشمنان و در رأس آنان آمریکا بود. ایشان در تاریخ ۲۷/۶/۱۳۷۰ در دیدار فرماندهان و مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صراحت گفتند:

«… آگاه باشید که اگر سیاست تهاجمی نداشته باشیم، از دشمنانی که به خون این مردم مظلوم تشنه‌اند ضربه خواهیم خورد.»(۱۰)

حساسیت یادگار امام نسبت به خط سازش تا بدانجا بود که ایشان حتی مقایسه ایران انقلابی با دولت سرسپرده و شیرده عربستان سعودی را در راستای ضربه زدن شدید به باورهای اسلامی و انقلابی مردم تحلیل می‌کردند. ایشان در تاریخ ۳/۳/۱۳۷۱ در دیدار با مسئولان قضایی کشور گفتند:

«طرح عباراتی از این قبیل که: «جمهوری اسلامی ایران و عربستان  سعودی دو بال اسلامند.» هیچ اعتراضی را از سوی مسئولین سیاست خارجی نظام در پی نداشت، ضربه شدیدی به باورهای مردمی می‌زند که می‌روند تا با کسب هویت اصیل اسلامی خویش، غرب را همانند شرق متزلزل کنند و خون‌ پاک صدها هزار شهیدی را که با پول عربستان سعودی و کمک شیخ‌نشین‌ها در زمان حیات خمینی کبیر بر خاک میهن عزیز ما ریخته شد پایمال خواهد کرد.»(۱۱)

مرحوم حاج سید احمد خمینی پس از رحلت امام خواهان ضربه متقابل در برابر هرگونه حرکت آمریکایی‌ها با نظام اسلامی و نمایندگان و مسئولان نظام در هر جای دنیا بودند. این روحانی انقلابی و لبریز از غیرت دینی و ملی، به دنبال برخورد غیر انسانی مقامات آمریکا با یکی از اعضای هیئت اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در واشینگتن که برای حضور در یکی از مجامع سازمان بین‌المللی به آنجا رفته بود، در تاریخ ۱۹/۲/۱۳۷۲ فریاد برآوردند:

«… ما باید سیاست ضربه در مقابل ضربه را برای خودمان پابرجا بدانیم تا آنان جرئت نکنند یک مقام و نماینده ایرانی را این گونه شکنجه دهند. ملت ما راه خود را یافته است و بهای استقلال و آزادی خود را زیر انواع فشارها و تهدیدات می‌پردازد و هرگز زیر بار ذلت و سلطه جهانخواران نخواهد رفت…»(۱۲)

امام خمینی در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۰ در نامه‌ای به نوه‌شان موضعشان را در خصوص منتسبین به خود این گونه بیان کردند که:

«… من میل دارم کسانی که به من مربوط هستند، در این کوران‌های سیاسی وارد نشوند… امر شرعی می‌کنم که در این بازی‌های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی.»(۱۳)

اما نگاهشان به مرحوم حاج سید احمدآقا به گونه دیگری بود و فرمودند:

«اینجانب در پیشگاه مقدس حق شهادت می‌دهم که از اول انقلاب تا کنون و از پیش انقلاب و از زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است، از او رفتاری و یا گفتاری که برخلاف مسیر انقلاب اسلامی ایران باشد ندیده‌ام.»(۱۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- شاهد یاران، یادگار ماندگار، سال سوم، شماره ۱۷، ص۶٫

۲- دیدگاه‌ها، منتخبی از مواضع حجت‌الاسلام و المسلمین حاج سیداحمد خمینی، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، ص ۱۱۱٫

۳- همان مدرک، ص ۱۰۹٫

۴- همان مدرک، ص ۱۰۹٫

۵- همان مدرک، ص ۲۰۰٫

۶- ۲۸/۴/۱۳۷۰

۷- همان مدرک، ص ۱۴۲٫

۸- همان مدرک، ص ۱۰۳ و ۱۰۴٫

۹- همان مدرک، ص ۱۰۲٫

۱۰- همان مدرک، ص ۱۰۲٫

۱۱- همان مدرک، ص ۱۰۵٫

۱۲- همان مدرک، ص ۱۰۸٫

۱۳- صحیفه امام خمینی، ج ۱۴، ص ۳۴۵٫

۱۴- امام خمینی، یکشنبه ۲۳ آبان ۱۳۶۱، شاهد یاران، شماره ۱۷، ص ۲٫

03ژانویه/21

از سازش و تسلیم تا مقاومت

مقدمه:

یکی از سئوالاتی که در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب ‌اسلامی دائماً از سوی برخی از مغرضان و یا بعضاً جاهلان بی‌غرض تکرار شده این است که چرا جمهوری‌اسلامی برای رفع مشکلات خویش با نظام سلطه بین‌الملل و به‌طور مشخص با دولت آمریکا مماشات نمی‌کند؟ از دیدگاه طراحان این سئوال، استکبارستیزی نظام جمهوری‌اسلامی و دشمنی با آمریکا موجب وضع بد اقتصادی ایران است و اگر ما دست از استکبارستیزی برداریم مشکلاتمان برطرف خواهند شد. گاهی نیز به‌غلط استدلال می‌شود که ایران در دوره پهلوی به دلیل عدم ‌ستیز رژیم با استکبار و آمریکا از وضع معیشتی و رفاه اقتصادی مناسبی برخوردار بود و انقلاب‌اسلامی موجب دشمنی استکبار با جمهوری اسلامی و در نتیجه افزایش مشکلات اقتصادی ایران شده است.

در این یادداشت تلاش داریم تا ضمن بررسی اجمالی ادعای فوق بر اساس اسناد و شواهد موجود، پاسخ این سئوال را که ریشه اختلافات ایران و آمریکا چیست و اینکه آیا مذاکره و سازش راه حل مشکلات خواهد بود یا خیر، به مخاطب عرضه کنیم.

 

۱٫وضعیت ایران در زمانی که متحد آمریکا در منطقه بود

شایعه رفاه اقتصادی مردم ایران در عصر پهلوی ادعای مضحکی است که مدام از سوی طرفداران رژیم پهلوی تکرار می‌شود، به‌نحوی که در ذهن برخی افراد بی‌اطلاع به صورت یک واقعیت مسلم تاریخی درآمده است. به‌جرئت می‌توان ادعا کرد در طول تاریخ ایران هیچ حکومتی به اندازه حکومت پهلوی، وابسته به بیگانگان و تسلیم محض در برابر قدرت‌های خارجی نبوده است. رژیم شاه نه تنها هیچ تنشی با قدرت‌های جهانی و آمریکا نداشت، بلکه کاملاً تحت امر آنان بود تا جایی‌که رژیم شاه حتی دستور نحوه مقابله با مردم و سرکوب مخالفانش را هم از رؤسای آمریکا و انگلیس می‌گرفت.

یکی از نزدیکان اسدالله علم و از شاهدان سرکوب قیام ۱۵خرداد ۴۲ در گفتگویی با مصطفی الموتی در لندن به این نکته اشاره می‌کند که: «علت اصلی شدت‌ عمل اسدالله علم در سرکوبی قیام ۱۵خرداد، حمایت قابل ‌ملاحظه‌ای بود که هر دو کشور انگلیس و آمریکا از اقدام وی به ‌عمل آورده بودند. وی خود شاهد بوده که ساعاتی قبل از آغاز عملیات، اسدالله علم، نخست‌وزیر تماس‌های متعددی با سفارتخانه‌ها و نمایندگی‌های سیاسی دو کشور انگلیس و آمریکا برقرار کرد و نظر آن کشورها را درباره چگونگی برخورد با تظاهرکنندگان و مخالفان رژیم پهلوی جویا شد و پس از تأیید عملیات از سوی آن کشورها، اسدالله علم در به خون کشیدن مخالفان رژیم تردیدی به خود راه نداد.»(۱)

شاه کاملاً در خدمت غرب به‌ویژه دولت آمریکا بود؛ اما این موضوع نه‌تنها باعث حل مشکلات ایران نشد، بلکه مشکلات کشور را در ابعاد مختلفی افزایش داد. از ضعف‌ها و مشکلات گسترده سیاسی، فرهنگی و نظامی رژیم که بگذریم، سازش رژیم با غرب موجب تنگناهای شدید اقتصادی و فقر و بی‌عدالتی در ایران شد.

مروری هرچند اجمالی به منابع متعدد آن دوره به‌خوبی وضعیت اقتصادی رژیم را آشکار می‌سازد. در سال‌هایی که به‌غلط برخی از رفاه و ارزانی در آن سال‌ها سخن می‌گویند، مطبوعات وقت کشور مطالب فراوانی در مورد گرانی شدید و ناتوانی غالب مردم در تأمین حداقل مایحتاج عمومی منتشر کرده بودند.(۲) کاهش قدرت خرید مردم در سال‌های پایانی عمر رژیم به‌حدی رسیده بود که شاه و همسرش در آخرین پیام تلویزیونی که به مناسبت حلول سال ۱۳۵۶شمسی و پس از گذشت چند ماه از آغاز قیام‌های مردمی پخش شد، به‌ناچار به فشار ناشی از مشکل گرانی به مردم اعتراف کردند.

برخی از شاهدان عینی در مراسم جشن‌های ۲۵۰۰ساله در شیراز روایت می‌کنند در حالی که رژیم با هزینه‌های گزاف در حال برگزاری این جشن‌های پرزرق و برق بود، «در مسیر اصفهان به شیراز و به‌خصوص در نزدیکی تخت جمشید، مردم در جاده‌ها و خیابان‌ها از مسافران به گدایی تکه نانی مشغول بودند.»(۳) اردشیر زاهدی، وزیر خارجه دولت هویدا، در توصیف اوضاع بد اقتصادی مردم در اواخر دهه اول حکومت محمدرضا، می‌گوید: «در سال۱۳۲۹، وضع اقتصادی و کشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بی‌نانی و قحطی در عذاب بودند. هر روز صبح که ما از خواب بیدار می‌شدیم، می‌دیدیم که چند نفر از گرسنگی مرده‌اند. در شمال ایران، اغلب بچه‌ها، شکم‌های بزرگ و رنگ پریده داشتند…»(۴)

این وضعیت در دهه دوم حکومت پهلوی هم ادامه یافت تا جایی‌که فریدون هویدا می‌نویسد: «به‌رغم برکناری زاهدی، اوضاع اقتصادی کشور روز به روز بدتر می‌شد. گرچه که بعد از سقوط مصدق، بهره‌برداری از نفت ایران را کنسرسیومی متشکل از کمپانی‌های غربی به عهده گرفت و درآمد ایران هم از بابت فروش نفت (به صورت دریافت %۵۰ سود)، به‌مراتب بیشتر از گذشته شد؛ ولی به خاطر فساد گسترده و عدم کارایی در امور کشور، تمام درآمد نفتی به هدر می‌رفت و یک بار دیگر، ایران در معرض تهدید و ورشکستگی قرار گرفته بود.»(۵)

لازم به یادآوری است که این همه در حالی است که تولید روزانه نفت ایران از روزی ۶۳۵ هزار بشکه در سال ۱۳۲۸ به روزی ۶ میلیون بشکه در سال ۱۳۵۲ رسیده بود و میزان درآمد حاصل از فروش نفت ایران از روزی هزار دلار در سال ۱۳۴۷ به روزی ۲۰هزار و ۷۰۰ دلار در سال ۱۳۵۵ با جمعیتی حدود ۳۰ میلیون نفر رسید. اما درآمدهای کلان این دولت وابسته به غرب هرگز صرف ارتقای رفاه عمومی و معیشتی مردم نشد. در سال ۱۳۵۲ گرچه تولید روزانه نفت ایران به روزی ۶ میلیون بشکه رسید، اما تا سال ۱۳۵۵ سوخت مصرفی واحدهای مسکونی بیش از ۳۹ درصد از جمعیت روستایی کشور هیزم و سوخت حیوانی بود. در این سال تنها ۷۵ درصد از جمعیت شهری و ۲۲ درصد از جمعیت روستایی به نفت دسترسی داشتند و در مجموع مصرف روزانه نفت در کشور کمتر از ۱۰ درصد و صادرات آن بیش از ۹۰ درصد بود.

حکومت وابسته به غرب در ایران به چیزی جز حفظ منافع و اجرای دستورات قدرت‌های غربی به‌ویژه آمریکا نمی‌اندیشید. اصلاحات ارضی یا به اصطلاح «انقلاب سفید» شاه که به دستور آمریکا در ایران انجام شد ساختار اقتصادی کشور را از هم پاشید و ایران را که پیش از این در زمینه محصولات کشاورزی به خودکفایی نسبی رسیده بود به یک مصرف‌کننده محصولات وارداتی تبدیل کرد. افزایش درآمدهای نفتی رژیم صرف تقویت کمپانی‌های تسلیحاتی آمریکا و خرید تسلیحات از آن کشور شد. خرید تسلیحات از ۱۱۳میلیون دلار در سال ۱۳۴۸- با افزایش ۳۷برابری- به ۴۲۱۳ میلیون دلار در سال ۱۳۵۵ رسید. در همین‌حال ۳۵ درصد از جمعیت کشور (در سال ۱۳۵۱) دچار سوءتغذیه شدید بودند. بودجه بخش بهداشت و درمان و عمران شهری در بودجه سالانه به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافت تا تسلیحات بیشتری از کشورهای غربی خریداری شود. تا سال ۱۳۵۵ فقط ۱۴درصد از روستاهای کشور دارای برق بودند و… .(۶)

 

۲٫عقب‌ماندگی و نارضایتی بیشتر، نتیجه سازش پهلوی با آمریکا

رژیم پهلوی هیچ مشکلی با قدرت‌های جهانی نداشت و مجری محض دستورات آنها به‌ویژه دولت آمریکا بود. اما سازش آن رژیم، نه گرهی از مشکلات ایران گشود و نه ایران را به کشوری توسعه‌یافته تبدیل کرد، بلکه فقط به نارضایتی بیشتر دامن زد. منشی امور بین‌الملل فرح پهلوی وضعیت ایران را در سال‌های پایانی دهه ۵۰، این گونه توصیف می‌کند: «هجوم روستاییان باعث گسترش حلبی‌آبادهای متعدد در حاشیه شهرها شد و انبوه کارگرانی که در این مناطق فاقد کلیه امکانات سکنی گزیدند به‌قدری ناراحت و بی‌تاب بودند که وقتی جرقه انقلاب زده شد، همه به انقلاب پیوستند.»(۷)

در خاطرات سولیوان و پارسونز، سفیر آمریکا و انگلیس در تهران نیز از نارضایتی مردم ایران به دلیل تورم افسارگسیخته در سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷ مطالب متعددی به نگارش درآمده است.(۸)

 

۳٫خصومت اصلی آمریکا با جمهوری‌اسلامی

واقعیت این است که دشمنی اصلی آمریکا با استقلال جمهوری‌اسلامی ایران است و کاخ ‌سفید به چیزی جز براندازی نظام جمهوری‌اسلامی و به‌قدرت رسیدن رژیمی کاملاً وابسته و تحت ‌امر در ایران نمی‌اندیشد. تاریخ انقلاب ثابت می‌کند در کاخ سفید هر دولتی چه جمهوری‌خواه و چه دموکرات سر کار باشند، همین سیاست خصمانه را نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران دنبال خواهند کرد، زیرا جمهوری‌ اسلامی با سلطه ظالمانه آمریکا در منطقه و جهان مخالف است و انقلاب ‌اسلامی یک نظام مردم‌سالار مبتنی بر ارزش‌های دینی را جایگزین یک رژیم خودکامه پادشاهی و غرب‌گرا کرده است.

گناه نابخشودنی جمهوری‌ اسلامی از نگاه آمریکا این است که استقلال، منافع ملی و مصالح اسلامی را بر وابستگی به بیگانگان و تأمین منافع قدرت‌های غربی در ایران ترجیح داد. مشکل اساسی آمریکا با ایران در مخالفت جمهوری‌ اسلامی با رهبری ظالمانه آمریکا در منطقه و جهان است، لذا رهبر معظم انقلاب همواره در مورد دشمنی عمیق آمریکا با ملت ایران و لزوم عدم اعتماد مسئولان به آمریکا هشدار داده‌اند:

«شصت ‌سال است که از ۲۸مرداد ۳۲ تا امروز در هر موردی که با آمریکایی‌ها مسئولین این کشور اعتماد کردند، ضربه خوردند. یک روزی مصدق به آمریکایی‌ها اعتماد و به آنها تکیه و آنها را دوست خود فرض کرد، ماجرای ۲۸ مرداد پیش آمد که محل کودتا در اختیار آمریکایی‌ها قرار گرفت و عامل کودتا با چمدان پر پول آمد تهران و بین اراذل و اوباش پول قسمت کرد که کودتا را راه بیندازد؛ … بعد هم حکومت ظالمانه پهلوی را سال‌های متمادی بر این کشور مسلط کردند، ساواک تشکیل دادند، مبارزان را به زنجیر کشیدند، شکنجه کردند؛… بعد از انقلاب هم در برهه‌ای مسئولین کشور روی خوش‌بینی‌های خود به اینها اعتماد کردند، از آن‌ طرف، دولت آمریکا، ایران را در محور شرارت قرار داد!»

شیرین هانتر از اساتید و فعالان سیاسی آمریکا در مقاله‌ای ضمن تصدیق دیدگاه رهبر معظم انقلاب، بر خصومت ریشه‌ای آمریکا با ایران – فارغ از هر دولتی که در کاخ سفید بر سر کار باشد – تأکید می‌ورزد:

«سیاست دشمنی آمریکا در قبال جمهوری‌ اسلامی ایران از ابتدای پیروزی انقلاب تا کنون به‌طرز قابل‌ توجهی پایدار مانده است، زیرا عوامل اصلی این سیاست که مربوط به ماهیت جمهوری‌اسلامی است تغییری نکرده است. پس هر رئیس‌جمهوری هم در آمریکا سر کار بیاید، نباید به بهبودی روابط ایران و آمریکا امید بست. پس منتظر ماندن تا پایان دوره ریاست‌جمهوری ترامپ به امید به دست آوردن یک توافق بهتر، فقط رنج ایران و مردمش را طولانی خواهد کرد. ترامپ به طرز قابل پیش‌بینی، موضع خصمانه‌ای در برابر ایران اتخاذ کرده است، اما هر کسی بعد از او بیاید، احتمالاً ایران توافق بهتری با او امضا نخواهد کرد.»

 

سخن‌پایانی:

وقایع تاریخی یکی دو قرن اخیر به‌ویژه در چند دهه گذشته ثابت کرده که نگاه غرب و در رأس آنها آمریکا به کشورهای اسلامی از جمله ایران پیوسته خصمانه، طمع‌ورزانه و برخلاف منافع ملی و فرهنگ اسلامی شکل گرفته است. کافی است نگاهی به رابطه کنونی آمریکا با دولت‌های عربی حاشیه خلیج ‌فارس بیندازیم تا مطمئن شویم که غربی‌ها و در رأس آنها دولت آمریکا این کشورها را فقط برای به اصطلاح «دوشیدن» بیشتر می‌خواهند. آنها مخالف به قدرت رسیدن یک دولت مستقل و ملی در کشورهای اسلامی هستند، زیرا منافع غرب فقط با وجود حاکمان وابسته و رژیم‌های سازشکار تأمین می‌شود. مشکل اصلی آمریکا با ایران نیز سازش‌ناپذیری جمهوری‌اسلامی است و از این‌رو ساده‌اندیشی است اگر تصور کنیم با مذاکره و سازش می‌توان از دشمنی آمریکا علیه ملت مسلمان ایران کاست.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، ج۱۱، ص۴۵۶٫
  2. ر.ک: روزنامه کیهان، شماره ۵۳۲۹، ۲۳ فروردین ۱۳۴۰؛ هفته‌نامه تهران مصور، شماره۱۱۴، چهارم اسفند ۱۳۵۰٫
  3. علی کشتگر، عضو ارشد فدائیان خلق در گفتگو با ایران اینترنشنال.
  4. اردشیر زاهدی، رازهای ناگفته، به‌کوشش پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم، تهران، به‌آفرین، ۱۳۸۱، ص۳۴٫
  5. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا.مهران، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۵، صص۱۳۴-۱۳۳٫
  6. ر.ک: محمدرضا سوداگر، رشد روابط سرمایه‌داری در ایران، تهران، شعله اندیشه، ۱۳۶۹، ص۳۶۶؛ حسن دادگر، اقتصاد ایران قبل و بعد از انقلاب ‌اسلامی، تهران، کانون اندیشه جوان، ۱۳۸۵، ص۱۴۷٫
  7. مینو صمیمی، پشت پرده تخت ‌طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۸، صص۱۶۸-۱۶۷٫

۸٫٫ ویلیام سولیوان، آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، ۱۳۷۵، ص۳۲۲٫

 

03ژانویه/21

نقدی بر امام صلح نامیدن دومین امام«ع»

وقتی به زندگی امام حسن مجتبی«ع» ‌می‌نگریم، مظلومیت تنها بر دوران حیات ایشان سایه نیفکنده است، ‌بلکه هنوز هم شاهد نشانه‌هایی از مظلومیت تحمیل شده بر ایشان هستیم. گفته‌ها و شنیده‌های ماه‌های اخیر گواه مدعاست.

سخن در نوع مواجهه دوست با دشمن و جبهه حق با باطل است. ‌صف‌بندی این دو جبهه همچنان باقی است و پیروان حق زمانی زمینگیر می‌شوند که ترسوهای جبهه خودی مقهور شاخ و شانه کشیدن‌های جبهه باطل و نفوذی‌های آن می‌شوند.

اصولاً چه شباهتی میان فضای حاکم بر کوفه و جبهه مرعوب و خود فروختۀ عراق و حجاز سال ۴۰ هجری و فضای جاری در ایران‌زمین و جبهه پرافتخار مقاومت در منطقه در سال ۱۴۴۲ هجری وجود دارد؟

امام مجتبی«ع»‌ با جریان مخالف و قوی‌ای روبرو بودند که از دوران خلیفه سوم نضج گرفته و امویان را بر گرده فرهنگ و سیاست نشانده بود. این جریان با در اختیار داشتن امکانات وسیع و گسترده در سطح جهان اسلام به عنوان مانعی جدی سر برآورده بود. رهبر معظم انقلاب درباره این جریان منحرف می‌فرمایند:

«اگر کسی بخواهد قدری دور از ملاحظات اعتقادی و صرفاً متکی به شواهد تاریخی حرف بزند، شاید بتواند ادعا کند که این جریان حتّی در دوران اسلام به وجود نیامده بود؛ بلکه ادامه‌ وضعیت دوران نهضت پیامبر«ص» در مکه بود.

در دوران خلافت عثمان، ابوسفیان که در آن ‌وقت نابینا شده بود، با دوستانش دور هم نشسته بودند. او پرسید که چه کسانی در جلسه هستند؟ پاسخ شنید که فلانی و فلانی و فلانی. وقتی مطمئن شد که همه خودی هستند و بیگانه‌ای در جلسه نیست، به آنها خطاب کرد و گفت: «تلقّفنّها تلقّف الکره». یعنی مثل توپ، حکومت را به هم پاس بدهید و نگذارید از دست شما خارج بشود! این قضیه را هم تواریخ سنی و هم شیعه نقل کرده‌اند. اینها مسایل اعتقادی نیستند و من فقط جنبۀ تاریخی آن را مطرح می‌کنم. البته ابوسفیان در آن ‌وقت اسلام آورده بود؛ منتهی اسلام او اسلام بعد از قدرت بود و نه اسلام دوره ضعف و فتور.

این جریان در زمان امام حسن مجتبی ‌«ع» به اوج قدرت خود رسید و در هیئت معاویه در مقابل امام «ع» ایستاد. معاویه معارضه را شروع کرد؛ راه را بر حکومت اسلامی بست؛ مشکلاتی را فراهم کرد و عملاً مانع از پیشروی  حکومت اسلامی شد.»(۱)

پول‌های کثیف و وعده‌ها و حتی تهدیدها، فرهنگ اموی را در جهان اسلام منتشر کرد و توان قدرت‌نمائی را از همان معدود مردان نامی هم سلب کرد. در چنین شرایطی، هر امام دیگری هم  همان راهی را انتخاب می‌کرد که امام مجتبی«ع»‌ انتخاب کردند. ‌از این‌رو «امام صلح نامیدن سومین امام» جفایی نابخشودنی است.

شبیه‌سازی دوران معاصر با آن عصر نیز خطایی راهبردی است و به ضعف درتصمیم‌گیری‌ها می‌انجامد. اکنون نه یک جریان قوی در برابر اراده پولادین مردان ایران‌زمین عرض اندام می‌کند و نه مردم زمینگیر و مستاصل و بی‌اراده شده‌اند. مشکل فعلی جامعه، وجود ترسوهایی است که به وادادگی خود در برابر دشمن، نام عقلانیت می‌نهند و نرمش و مذاکره و کوتاه آمدن و امتیازدهی‌های یک‌سویه را دنبال می‌کنند.

لیکن مردم فهیم که ضعف‌های جاری اقتصادی را در سستی متولیان و راحت‌طلبی و حتی فساد برخی از مسئولان می‌دانند؛ دشمن را به‌درستی شناخته‌اند؛ در برابر درشت‌گویی‌های او مقاومت می‌کنند‌ و بهترین ارزیاب مدیران خدوم و دشمن‌شناس هستند.‌ خیزش بی‌مانند ملت ایران در بدرقه سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی نمونه عینی ارزش‌گذاری درست ملت بعد از گذشت۴۰ سال از حیات انقلاب است.

ملت ایران در اوج سختی‌های اقتصادی در تشییع مدیری که به اقتدار ایران می‌اندیشید و شکوه کشور را در گرو مقابله با تهدیدهای فرامرزی و منطقه‌ای می‌دانست و جان خویش را نیز به عنوان یک خدمتگذار صدیق ملت تقدیم کرد، حماسه‌ای به یاد ماندنی خلق کرد و نشان داد که با سنجه پیشوای حکیم خویش، راه را از بی‌راه تمیز می‌دهد. این ملت با ترسوهایی که با نقاب مذاکره و عقلانیت خوش‌رقصی می‌کنند بیگانه است و  میان خادم و خائن فرق می‌گذارد.

دشمن همواره در مسیر دشمنی خود تغییر چهره می‌دهد. گاه تیغش را عیان می‌سازد و گاه پس لبخند، دندان خدعه بر هم می‌ساید. مواجهه با این دشمن دغل، مردانی را می‌طلبد که مصداق این فراز از فرمایش امام زین‌العابدین(ع)‌ باشند که:‌ «به هنگام برخورد با دشمن یاد دنیای دلفریب را از خاطرشان ببر و اندیشه‌های مال فتنه‌انگیز را از دل‌هاشان محو کن.»(۲)

 

پی نوشت:

۱٫از بیانات مقام معظم رهبری، ۲۲فرودین ۱۳۶۹٫

۲٫صحیفه سجادیه ، فرازی از دعای بیستم و هفتم .

03ژانویه/21

گذری بر نظریه فقه نظام ولایی

اشاره

فقه نظام ولایی نظریه‌ای با جهت‌گیری تحول در فقه موجود در امتداد نظریات نوینی در فلسفه اسلامی و علم دینی و ایده‎ای برای تعالی فقه در راستای حل مسائل فقهی جامعه و اعتلای نظام اسلامی است. فقه نظام ولایی در مقام تحقق، تکامل یافته فقه موجود است و به‌عنوان رهیافت «رویکردی حاکم بر فقه» در نظر گرفته می‌شود. یعنی رویکرد حاکم بر کل آن ولایی و براساس اندیشه‌های امام خمینی(ره) است. فقه نظام ولایی در مقام بایسته با سه روش اجتهاد قسم اول، قسم دوم و قسم سوم به‌دست می‌آید.

الف: امتداد اندیشه تحول از حکمت خودی به فقه نظام ولایی

نگارنده پیشتر دیدگاه نوینی را در حوزه فلسفه اسلامی با نام فلسفه حکمت خودی و در حوزه علم دینی  دیدگاه الگوی حکمی- اجتهادی و در فلسفه‌های مضاف دیدگاه روش دیده‌بانی را مطرح کرده بودم. فلسفه حکمت خودی با تغییر موضوع فلسفه از «موجود بِما هُوَ موجود» به انسان انضمامی در تلاش است تا کاستی‌های فلسفه اسلامی، از جمله گستره آن به فلسفه‌های مضاف را حل کند.(۲) نگارنده در بخش فلسفه‌های مضاف (genitive philosophies) به گونه‌شناسی فلسفه‌های مضاف در غرب پرداخته و سپس با طرح نظریه دیده‌بانی دو گونه دیگر از فلسفه‌های مضاف را که تا به حال مطرح نبوده‌اند، تشریح کرده‌‌ام: فلسفه‌های مضاف به علوم با رویکرد تاریخی منطقی و فلسفه‌های مضاف به امور با رویکرد تاریخی منطقی.(۳) در بخش علم دینی نظریه حکمی اجتهادی را مطرح کردم، زیرا تحول در علوم انسانی درگرو تحول در روش‌شناسی است.(۴) در بخش فقه نظریه فقه نظام ولایی را پیشنهاد می‌کنم. اندیشه فقه نظام ولایی تکامل‌یافته فقه موجود و در جبران نواقصی آن است.

ب: آسیب‌شناسی فقه موجود

فقه نظام ولایی در امتداد فقه سنتی، تکامل‎یافته فقه موجود است و تلاش نمی‌کند آن را نفی کند، بلکه تلاش می‌کند با رفع اشکالات فقه سنتی گام دیگری را در فقه بردارد. فقه همیشه سیر تطور داشته است. شیخ طوسی بعداً فقهی را که شیخ مفید و سید مرتضی می‎گفتند، تکمیل کرد. فقه موجود با همه مزایایی که دارد در چند مورد دچار آسیب است:

  1. فقه موجود احکام ناظر به ساختار ندارد؛ نظامات را تهذیب می‎کند اما نظام نمی‎سازد. احکام یا ناظر به فرد یا رفتار او در جامعه و یا گاهی مجتمع بما هو مجتمع هستند.
  2. فقه موجود منحصر است به ساحت فقاهت متعارف که افتاء احکام شرعی است.

ج: چیستی فقه نظام ولایی

«فقه نظام ولایی» بخشی از نظامات منبعث از فقه نیست و به ‌عنوان «رویکردی حاکم بر فقه» در نظر گرفته می‌شود. یعنی در واقع، فقه‌الولایه یا فقه‌الاجتماع نیست؛ بلکه فقه‌الولایی است، بدین معنا فقه نظام ولایی، فقهی است که رویکرد حاکم بر کل آن از طهارت تا دیات ولایی است. لذا می‌توان گفت که اکثر فقهای شیعه فقه‌السیاسه یا فقه‌الاجتماع، ولی فقهایی چون امام خمینی فقه‌الاجتماعی داشته‌اند و رویکردشان در تمام ابواب، فقه نظام بوده است.

فقه نظام ولایی ترکیبی از سه واژه است که بیانگر معنای واحدی است.  «فقه» در این کاربرد به معنی فقه، دانش استنباط روشمند و مدلل احکام مربوط به اشیاء و افعال مکلفین به صورت احکام افعالی ـ راهبردی و ساختاری ـ است. تعریف رایج فقه بیشتر به احکام رفتار مکلفین می‎پردازد و بیشتر ناظر به احکام رفتاری است. بنابراین در فقه نظام ولایی اولاً احکام اشیاء آمده‌اند و ثانیاً فقط منظور احکام رفتاری نیست، بلکه احکام راهبردی و ساختاری را هم شامل می‎شود. ساختار یعنی مجموعه‎ای از نهادها به معنی جامعه‎شناختی آن و سازمان و قوانین حقوقی حاکم بر سازمان. ساختار وقتی است که عینیت خارجی پیدا می‌کند. ساختارها بیشتر رفتارها را جهت می‎دهند. بنابراین فقه علاوه بر فعل مکلف، چه در عرصه افعال فردی (مانند نماز فرادا) یا افعال اجتماعی (مانند نماز جماعت، جهاد) باید مشتمل بر احکام این نهادها (مثل نهاد تعلیم و تربیت و خانواده)  و ساختارها و سازمان‌ها نیز باشند. نهاد عبارت است از تلقی عمومی و مقبول جامعه نسبت به یک امر کلان که توسط تقنین (قانون‌گذاری) تبدیل به ساختار و آن ساختار تبدیل به سازمان می‌شود. به‌طور مثال، سازمان تعلیم و تربیت در کشور، آموزش و پرورش، آموزش‌عالی و حوزه‌های علمیه هستند.

«ولایت» یکی از محوری‎ترین کلید واژه‎های روایی‌ـ قرآنی و ولایت دال مرکزی اسلام است. در اهمیت ولایت امام باقر«ع» فرموده‌اند: «اسلام بر پنج چیز استوار است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت.» زراره مى‌گوید: «پرسیدم: از میان آنها کدام برتر است؟» فرمود: «ولایت برتر است، زیرا ولایت کلید آنها و صاحب ولایت، راهنما به سوى آنهاست.»(۵) بنابراین در فقه نظام ولایی واژه «ولایی» همان عنصر ولایت است که بر اساس روایت امام باقر«ع» محور اصلی تمام احکام ـ از طهارت تا دیات ـ از امر ولایت است که در کل افعال سریان دارد. به همین جهت گفته می‌شود کسی که ولایت امیرالمؤمنین«ع» را نپذیرد، صوم و صلات او پذیرفته نیست. بنابراین فقه ولایی، رویکرد حکومتی و ولایی به کل فقه است. امام خمینی، نه تنها شأن عالم ‌بودن اهل‌بیت«ع» را در نظر داشته‌اند، بلکه شأن ولایی (حاکمیت و حکمرانی)نیز مدنظر ایشان بوده است. ما نیز در این نظریه روش‌شناسانه فقهی و اجتهادی، ترکیبی از دو شأن عالمیت و حاکمیت و نظام‌ساز بودن اهل بیت«ع» را شأن ولایی ایشان می‌دانیم.

فقیه دو شأن دارد: شأن فقاهت و شأن ولایت. شأن فقاهت شأن کشف احکام شرعی و دستاورد آن حکم تکلیفی و وضعی است. شأن ولایت شأن جعل است که دستاوردش حکم ولایی است. در مقبوله عمر بن حنظله آمده است: «از امام صادق«ع» درباره دو نفر از دوستانمان (یعنی شیعه) که در مورد قرض یا میراث نزاعی در بینشان در گرفته و برای رسیدگی به قاضی مراجعه کرده بودند، سئوال کردم که آیا این رواست؟» فرمود: هر که در مورد دعاوی حق یا دعاوی ناحق به قدرت حاکمه ناروا مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده است و هر چه را که به حکم آنها بگیرد، در حقیقت به‌طور حرام می‌گیرد؛ گرچه آن را که دریافت می‌کند حق ثابت او باشد، زیرا آن را به حکم و با رأی طاغوت و قدرتی گرفته که خدا دستور داده به آن کافر شود.»

خدای تعالی می‌فرماید: «یریدُونَ انْ یتَحاکَمُوا إلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یکْفُرُوا به.» پرسیدم: «چه باید بکنند؟» فرمود: «باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسی است که حدیث ما را روایت و در حلال و حرام ما مطالعه کرده و صاحب‌نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است. باید او را به‌عنوان قاضی و داور بپذیرند، زیرا من او را بر شما حاکم قرار داده‌ام. پس آنگاه که به حکم ما حکم کرد و از وی نپذیرفتند، بی‌گمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کرده‌اند و کسی که به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است.»(۶)

اگر به این دو شأن قائل باشیم، طبیعتاً بحث روش ولایت و روش فقاهت را باید جدا بحث کرد، یعنی یک ‌بار روش تبدیل مدل‌های کاربردی و اجتماعی در ساحت فقاهت است و یک بار در ساحت ولایت و جعل است. توقیع شریف « وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ‌ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ عَلَیهِم.»(۷)

‏ابوخدیجه، یکی از اصحاب مورد اعتماد امام صادق«ع» می‌گوید که ایشان ‎‏به من مأموریت داد که از طرف ایشان برای دوستان شیعه‌مان پیغام ببرم که: «مبادا وقتی بین‏‎ ‎‏شما خصومت و نزاعی اتفاق می‌افتد، یا در مورد دریافت و پرداخت اختلافی پیش می‌آید، برای‏‎ ‎‏محاکمه و رسیدگی به یکی از این جماعت زشتکار‌ مراجعه کنید. مردی را که حلال و حرام ‏‏ما‏‎ ‎‏را ‏‏می‌شناسد بین خودتان حاکم و داور کنید، زیرا من او را بر شما قاضی قرار داده‌ام. مبادا که‏‎ ‎‏بعضی از شما علیه بعضی دیگرتان به قدرت حاکمه جائر شکایت ببرد.»(۸) قدر متیقن از این سه روایت این شأن به دست می‌آید. اگر این دو شأن را برای فقیه قائل شدیم طبیعتاً شأن روش فقاهت و ولایت برای فقیه است.

نظام، مجموعه اجزا به هم پیوسته با محوریت و هدف معین است. بنابراین فقه نظام ولایی مجموعه احکام نظام‎مند مربوط به احکام فردی و اجتماعی در قالب احکام رفتاری و راهبردی و ساختاری است. هم نظامی از احکامِ پیش گفته را دارد، هم در احکام فردی، ناظر به فرد و در احکام اجتماعی، ناظر به اجتماع و ناظر به مجتمع بما هو مجتمع است. فقه نظام ولایی، کشف، ترویج است و عینیت خارجی پیدا می‎کند. بنابراین در فقه ولایی، احکام در شش حوزه بررسی قرار می‌شوند که عبارتند از:

  1. احکام اشیاء؛
  2. احکام فعل رفتاری؛
  3. احکام فعل اجتماعی؛.
  4. احکام نهاد؛
  5. . احکام ساختار؛
  6. احکام سازمان.

 

د: گستره فقه نظام ولایی

فقه نظام ولایی به سه نظام رفتاری (شامل فقه فردی و اجتماعی)، نظام راهبردی و نظام ساختاری تقسیم می‌شود تا با چنین فقهی بتوان مقصود دین را که اجرای احکام الهی در میان ابنای بشر است، به نتیجه رساند. در این نظریه، به تأثیرات ساختارها در زندگی بشر و لزوم تغییر آنها به سمت اجرای دین توجه جدی شده؛ نظام راهبردی مدّنظر قرار گرفته و صرفاً به فقه فردی و نگاه اجتماعی در نظام رفتاری اکتفا نشده است.

هـ: رابطه فقه نظام ولایی با فقه های مضاف

نسبت فقه فرهنگ، رسانه، ارتباطات، سیاست، اقتصاد و… با جهان‌بینی فقه نظام ولایی، عام و خاص است؛ یعنی ابتدا جهان‌بینی، بعد مکتب و سپس فقه نظام ولایی به ‌دست می‌آید و سپس یکی از ابعاد نظام که مثلاً «فقه رسانه و فضای مجازی» است، قابل وصول خواهد بود. لذا کسی که بدون طی مقدمات از فقه رسانه و فضای مجازی شروع کند، از میانه راه شروع کرده است.

و: ارکان فقه نظام ولایی

فقه نظام ولایی اجزا و ارکانی دارد که عبارتند از: جهان بینی، مکتب فقهی و فقه نظام ولایی و فقه‌های مضاف. جهان‌بینی «فقه نظام ولایی» بیانگر مبانی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی، ارزش‌شناختی، انسان‌شناختی و دین‌شناختی است که هر کدام زیرمجموعه‌هایی دارند. مثلاً در مبانی هستی‎شناسی، توحید در ربوبیت و ولایت و حاکمیت است. مبانی معرفت‌شناختی به‌ویژه عقلانیت اسلامی هم مطرح‌اند. در مبانی انسان‎شناختی، اصالت فرد و جامعه و تاریخ در هر فردی مطرح است. مبنای دین‎شناختی شامل جامعیت اسلام و دنیای برای آخرت و مبنای ارزش‎شناختی ناظر به پیوند ارزش و اعتبار با مصالح و مفاسد واقعیاست.

رویکرد نگارنده در مبانی روش‌شناسی، روش‌شناسی علمی ـ اجتهادی است. معنی و روش اجتهاد متعارف در اینجا کافی نیست و اجتهاد قسم اول و دوم و سوم لازم است تا فقه نظام ولایی یعنی همان فقه بایسته تحقق  یابد و تدوین شود.

مرحله دوم، مکتب فقه نظام ولایی است. «مکتب فقه نظام ولایی» به بیان اصول حاکم بر آن مانند اصالت عدالت و آزادی و مردم‌سالاری و ولایت مطلقه فقیه می‌پردازد. مکتب دربردارنده بایدها ونبایدها و برگرفته از جهان‌بینی است و اصولی چون عدالت و آزادی، مکتب فقه نظام ولایی را تعیین می‌کنند. شبیه کاری که شهید صدر در «اقتصادنا» انجام داد. اصل حاکمیت قوانین الهی، اصل ولایت در حکمرانی، اصل محبت و اخوت در جبهه‎سازی و ساختارسازی، اصل آزادی برای ولایت که کاملاً با نظام سوسیالیستی و لیبرالیستی متفاوت است. در ایدئولوژی اسلامی، اصل آزادی و اصل مشارکت مردمی برای عدالت مطرح است.

مرحله سوم، فقه نظام ولایی است. «فقه نظام ولایی» بخشی از نظامات منبعث از فقه نیست و به‌عنوان «رویکردی حاکم بر فقه» در نظر گرفته می‌شود. در ذیل نظام ولایی، فقه‌های نظام اجتماعی از قبیل فقه نظام سیاسی، فقه نظام اقتصادی، فقه نظام فرهنگ، فقه نظام هنر، فقه نظام حکمرانی و سیاسی  و سایرعرصه‌ها قرار می‌گیرند.

 

ز: نظریه‌پردازی در مقام عمل

برای نیل به روش‌شناسی فقه نظام ولایی، سه نوع اجتهاد لازم است:

۱ـ اجتهاد قسم اول، با هدف فهم جامع و روشمند نصوص دینی و تطبیق بر شئون زندگی.

۲ـ اجتهاد قسم دوم که اجتهادی پایشی برای شناخت موضوعات عینی است.

۳ـ اجتهاد قسم سوم، با هدف نقد وضع موجود و تغییر آن و ایصال به وضع مطلوب.

۱٫ استراتژی اجتهاد قسم اول

اجتهاد قسم اول با هدف فهم جامع و روشمند نصوص دینی و تطبیق بر شئون زندگیو مشتمل بر شش روش و تکنیک روشی است.

الف ـ روش اسنادی برای اثبات استناد نصوص به شارع.

ب ـ روش استفهامی برای فهم مطابقی و التزامی بیّن.

ج ـ روش استنباطی برای کشف قواعد کلی فقهی و اصولی.

د ـ روش استنطاقی کشف دلالت‌های التزامی غیربیّن.

ه ـ روش تفسیر شبکه‌ای برای کشف نظامات معرفتی.

و ـ روش انطباقی جهت تطبیق قاعده کلّی بر مصادیق.

 

۲٫ استراتژی اجتهاد قسم دوم

اجتهاد قسم دوم با هدف اجتهاد پایشی برای شناخت موضوعات خارجی با روش شجره‎ای است. اینکه فقیه کاری به موضوع ندارد همه جا درست نیست. موضوعات خارجی را باید درست شناخت.

برخی در بحث حجاب الزامی می‎گویند، مردم به حجاب اجباری قائل نیستند. در تحقیقات میدانی انجام شده می‎بینیم که روش تحقیقشان غلط است. هدف این اجتهاد، اجتهاد پایشی است.

 

۳٫ استراتژی اجتهاد قسم سوم

استراتژی اجتهاد قسم سوم با هدف نقد وضعیت موجود و امر انسانیِ محقق و تغییرش به وضعیت امر مطلوب اسلامی و دارای چند روش ذیل است:

روش انتقادی، روش رفتارسازی، روش راهبردسازی، روش ساختارسازی.

نتیجه‌گیری:

فقه نظام ولایی به‌عنوان «رویکردی حاکم بر فقه» در نظر گرفته می‌شود و در صدد است با رفع کاستی‌های فقه موجود در سه نظام: رفتاری، راهبردی و نظام ساختاری گام دیگری در پویایی فقه بردارد.

پی‌نوشت‌ها:

۱- عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۲- رک، خسروپناه، عبدالحسین، فلسفه فلسفه اسلامی، ص۳۶۵، تهران پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۹٫

۳- رک، خسروپناه، عبدالحسین، فلسفه‌های مضاف، ج،۱ ص۳۶، تهران پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۹۴٫

۴- رک، خسروپناه، عبدالحسین، روش‌شناسی علوم اجتماعی، ص ۲۸۹٫

۵- کلینی، اصول کافی، تهران، نشر دارالکتب الاسلامیه، ج۲، ص۱۸٫

۶- حر عاملی، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربی، ج۱۸، ص۹۹.

۷- وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۰.

۸ – وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۰، «کتاب القضاء»، «ابواب صفات القاضی»، باب ۱۱، حدیث ۶٫

 

03ژانویه/21

امام علی(ع) جلوه‌ برجسته‌ دین خدا

«سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن» نام مجموعه مقالاتی در عرصه معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز غدیر که حضرت امام هادی«ع» انشا فرموده است. در این مقاله نیز شرح فرازهایی از این زیارت تقدیم می‌شود.

 

۱٫امام علی(ع) حجت رسای خداوند

«حجته البالغه علی عباده؛ سلام بر تو ای حجت رسای خداوند بر بندگان»

جمله حجت بالغه ترکیب یافته از دو واژه است: ۱- واژه «حجت» در اصل از ماده «حج» به معنای قصد می‌باشد. به جاده و راه که مقصود و منظور انسان است «محجّه» گفته می‌شود به دلیل و برهان هم حجت گفته می‌شود چرا که گوینده قصد دارد به وسیله آن مطلب خود را برای دیگران ثابت کند.

 

۲٫واژه «بالغه» به معنای رسالت

«حجت بالغه» به معنای دلیل رسا و روش الهی. دلایل خداوند برای بشر چه دلایل عقلی و چه نقلی دلایلی کاملاً روشن و واضح است. در حدیثی از امام کاظم(ع) آمده است:

«ان لله علی‌الناس حجتین حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبیا و اما الباطنه فالعقول؛(۱) خداوند بر مردم دو حجت دارد حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار رسولان، انبیا و امامانند و حجت باطنه عقلایند.»

امامان سلام الله علیهم اجمعین هم خود حجت بالغه خدایند و هم رهنمودهای آنها حجج بالغه خداوند است. خود حجت بالغه‌اند چون معصوم‌اند رفتارشان، گفتارشان، تقریرشان، همگی حجت است. حضرت امام صادق(ع) فرمود:

«کان امیرالمؤمنین باب الله لایؤتی الا منه و سبیله الذی من تمسک بغیره هلک کذلک حکم الائمه بعده واحداً بعد واحد جعلهم الله ارکان الارض و هم الحجه علی من فوق الارض  و من تحت الثری؛(۲) امیرمؤمنان همان درِ خداست که جز از آن به سوی خدا راه برده نمی‌شود و همان راه خداست که اگر کسی به غیر آن چنگ زند هلاک می‌گردد. امامان یکی بعد از دیگری چنین‌اند خداوند آنان را ستون‌های زمین قرار داده است و آنان حجت‌های کامل بر کسانی‌اند که زیر زمین و زیر آسمان قرار دارند.

حضرت امیرمؤمنان آن‌چنان حجت رسای خداست که گویی این واژه «حجت‌الله البالغه» وصف حضرت شده است. امام صادق(ع) فرمود: «اللهم فانّا نشهد انه… حجتک البالغه؛(۳) خدایا ما شهادت می‌دهیم که علی… حجت رسای توست.»

در همین زیارت غدیریه آمده است: «… مولای انت الحجه البالغه و المحجه الواضحه…؛ مولای من تو دلیل رسای خداوند راه روشن او هستی.»

هم خود حجت‌اند و هم رهنمودهای آنها مستند و برهانی و دلیل روشن است. در زیارت امین‌الله که از زیارت‌های معتبری است که اصلش مربوط به حرم مولا علی(ع) است ولی در تمام مشاهد مشرفه می‌توان خواند، آمده است: «مع ما لک من الحجج البالغه علی جمیع خلقه…؛(۴) با دلیل‌های رسایی که بر همه خلق داری.»

به این ترتیب حجت بالغه دلیل رسای خداوند است آنچه ستون فقرات حجت بالغه است وضوح روشن و رسا بودن آن است نه علم پیدا کردن عالم و جاهل به آن. آن‌چنانکه در برخی کتاب‌ها آمده است.(۵)

زیرا چه بسا دلیلی مثل آفتاب روشن است اما عنادها، تعصب‌های جاهلی و… و… آن را پوشانده است همانند شخص مولا علی‌(ع) او حجت بالغه خداوند است گرچه نگذارند همگان این حجت بالغه را بشناسند.

 

۳٫جلوه‌ برجسته‌ دین خدا

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّه: سلام بر تو ای دین استوار خدا

واژه «دین» به معنای مجموعه عقاید و قوانین و آدابی است که انسان در سایه‌ آنها می‌تواند به سعادت و خوشبختی‌ در جهان برسد و از نظر فردی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح قرار بگیرد.(۶)

واژه «قویم» به معنی راست و درست و جمع آن قیام است و این معنا در تمام مشتقات آن قرار دارد. «استقامت» به معنای ملازم طریق مستقیم بودن است.(فصلت/۳۰)

«اقم» از ماده اقامه به معنی صاف و مستقیم کردن بر پایه اتقن است.(روم/۳۰)

«قائم» به معنی ایستاده و برپاست.(هود/۱۰۰)

«قیام» ایستادن هم مصدر (ایستادن) و هم جمع قائم است (ایستادگان). (نساء/۱۰۳)

«قوامین» جمع قوام به معنای بسیار قیام کننده.(نساء/۱۳۵)

بنابر این قویم به معنای استوار و به دور از هر کجی و اعوجاج است.

سلام بر تو ای دین استوار خداوند. اگر کسی در پی دین خداست و بر آن است که برنامه‌ای را که خداوند برنامه سعادت می‌داند انتخاب کند، آن دینی است که تو تبیین کننده آن و جلودار آن باشی.

دینی که از خاندان مطهر شما برنخیزد، دین خدا نیست.

«دین قویم» دین فطرت است، دینی که نه افراط در آن است نه تفریط. دینی که هم به آبادی دنیا می‌پردازد و هم به آبادی آخرت. «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّار(۷): پروردگارا به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما.»

تجلی این دین قویم امامان هستند که دین خدا را از کژی و انحراف حفظ می‌کنند، زیرا آنها مسلط به همه ابعاد دین هستند.

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «ان دین الله تعالی لن ینصره الا من حاطه من جمیع جوانبه(۸): دین خدا را یاری نخواهد کرد مگر آنکه همه ابعاد آن را بشناسند.

مضمون این روایت این است که دین با آنان آغاز می‌شود و با آنان خاتمه می‌یابد. در روایتی از حضرت امام باقر«ع» رسیده است: «ایهاالناس این تذهبون؟ و این یراد بکم؟ بنا هدی الله اولکم و بنا یختم آخرکم(۹): ای مردم کجا می‌روید و شما را به کجا می‌برند؟ خداوند به وسیله ما اولین شما را هدایت کرد و به وسیله ما آخرین شما را جمع می‌کند.»

حضرت امیرالمؤمنین«ع» مصداق بارز دین قویم خدا و آیینه تمام نمای دین است و دین همگان را باید با این میزان سنجید.

 

۴٫علی صراط مستقیم

« وَ صِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم: سلام بر تو ای راه مستقیم الهی.»

« صِّرَاط» راه مستقیم است. بنابراین مستقیم بودن در مفهوم صراط افتاده و ذکر آن صورت توصیف برای تأکید هرچه بیشتر روی این مسئله است.(۱۰)

«مُسْتَقِیم» از استقامت است که به معنای پیوسته در طریق مستقیم بودن است.

صِراط مُسْتَقیم ، همان آئین و دین الهی در عرصه اقتصادی و عملی است راهی که انسان را به خدا می‌رساند. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «صراط الانبیاء و هم الذین انعم الله علیهم(۱۱): صراط مستقیم راه پیامبران است و راه همان‌ها که مشمول نعمت‌های الهی شده‌اند.

در روایتی حضرت امام صادق«ع» در تفسیر آیه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم فرمود: «الطریق و معرفه الامام(۱۲): مقصود راه و شناخت امام است.»

در حدیث دیگری فرمود: «وَالله نَحنُ الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم: به خدا سوگند صراط مستقیم مائیم.»(۱۳)

و در حدیثی دیگر فرمود که صراط مستقیم امیرمؤمنان علی«ع» است.(۱۴)

این روایات مفسر واژه صراط مستقیم است که در ده‌ها آیه آمده است. کاربرد این واژه می‌گوید که انسان مقصد و هدف دارد برای رسیدن به این هدف راه می‌خواهد. راهنمای این راه امامان معصوم‌اند. بر این اساس به‌خوبی روشن می‌شود که امیرمؤمنان که فرزندان معصومش صراط مستقیم‌اند راه درست فقط راه آنهاست.

در همین زیارت بار دیگر آمده است: «اَشهَدُ اَنَّکَ المَعنیُّ بِقَولَ العَزیزِ الحَکیم  وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ.» (۱۵)

ضَلَّ وَ الله وَ اضلَّ مَنِ التَّبَعَ سِواک وَ عِندَ عَنِ الحقّ مِن عاداک(۱۶)

گواهی می‌دهم که مقصود از این کلام خداوند عزیز مهربان آنجا که می‌فرماید:

«این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده و انحرافی پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می‌سازد.»

به خدا سوگند هرکس از غیر تو پیروی کرد گمراه شد و دیگران را گمراه کرد و هر که با تو دشمنی کرد با حق دشمن بوده است.

در روایتی از پیامبر اکرم«ص» رسیده است:

«اَنتَ الطَّریقُ الواضِح وَ اَنتَ الصِّراطَ المُستَقیم(۱۷): علی جان تو راه روشن و تو صراط مستقیمی.»

علی حجت خدا و در فضای غبارآلود فتنه، چراغ راه است. این است که انسان نمی‌تواند تعجب خویش را پوشیده دارد که چگونه بی‌بصیرت‌هایی در نیروهای امیرمؤمنان علی«ع» با آنکه می‌دیدند فرمانده علی«ع» است باز هم شک می‌کردند؟!

در مقطع جنگ جمل حارث ‌بن حوط خدمت امام علی«ع» رسید و عرض کرد:

«آیا رأی تو این است که من اصحاب جمل را گمراه می‌دانم؟» (یعنی گمراه نمی‌دانم!!!) مولی فرمود: «یا حارث! انک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فحرت انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من أتاه؛(۱۸): ای حارث! تو زیر پای خود را دیدی و به بالای سرت نگاه نکردی، از این رو دچار حیرت شدی. تو حق را نشناختی تا اهل حق را بشناسی. تو باطل را نشناختی تا اهل باطل را بشناسی.

تعجب این است که با وجود امیرالمؤمنین علی«ع» که سمبل حق است شک و تردید چرا؟.

غزالی در کتاب المنتقد من الضلال می‌گوید:

«العاقل من یقتدی بسید العقلاء علی«ع» حیث قال لا یعرف الحق بالرجال اعرف الحق تعرف اهله(۱۹): عاقل کسی است که به سرور عاقلان علی«ع» اقتدا کند، زیرا فرمود حق به مردان شناخته نمی‌شود حق را بشناسی نا اهلش را شناختی.»

آنچه در این عرصه گفته شد حرف دیروز نیست، بلکه حرف روزمان است.

مراقب باشیم از صراط مستقیم بیرون نشویم و در فضای فتنه غبارآلود نگردیم.

راهش این است که چراغ همراه خود داشته باشیم

و این چراغ حضرت امیرمؤمنان و اولاد معصوم او هستند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- کافی، ج ۱، ص ۱۶؛ وسائل، ج ۱۵، ص ۲۰۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۲۷٫

۲- تفسیر قمی، ص ۳۲۴؛ علل الشرایع، ص ۱۶۲٫

۳- تهذیب‌الاحکام، ج ۳، ص ۱۴۵، ح ۳۱۷٫

۴- مفاتیح الجنان، ص۴۸۵ انتشارات اسوه، مصباح المجتهد، ص ۷۳۸، ح ۸۳۹٫

۵- اوصاف امیرالمؤمنین، ص ۱۰٫

۶- لغات قرآن در تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۷۱٫

۷- بقره/۲۰۱٫

۸- التبلیغ فی الکتاب و السنه، ص ۹۸٫

۹- کافی، ج ۱، ص ۴۷۱٫

۱۰- مفردات راغب، ج ۱، ص ۴۸ تا ۵۱٫

۱۱- نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۶، ذیل آیه سوره حمد.

۱۲- همان.

۱۳- معانی الاخبار، ص ۳۵، باب معنی الصراط، ج ۵٫

۱۴- معانی الاخبار، ص ۳۲، باب معنی الصراط، ج ۲٫

۱۵- انعام/۱۵۳٫

۱۶- مفاتیح الجنان، انتشارات اسوه.

۱۷- بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۱۰۰٫

۱۸- نهج البلاغه، حکمت ۲۶۳٫

۱۹- مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۲۰٫

03ژانویه/21

سبقت در کار خیر

اشاره:

یکی ازتوصیه‌های اخلاقی امام سجاد«ع» سبقت در کار خیر است. سبقت در کار خیر شامل دو بخش است. بخش اول توجه دادن به خود سبقت فارغ از متعلق آن است. به بیانی نفس سبقت موضوعیت دارد، پیشرو بودن کارکرد تربیتی دارد و وقتی کسی در کار خیر جلو افتاد به دنبالش جمعیت حرکت می‌کند.

بخش دوم درخواست امام از خداوند برای یاری دادن او در سبقت به کار خیراست. باید توجه داشت باب خیر، همیشه برای انسان باز نیست. چه بسا انسان‌هایی که می‌خواستند کارهای خوب انجام بدهند، ولی به تأخیر انداختند و فرصت و توفیق کار خیر از آنها گرفته شد. براین اساس وقتی انسانی توفیق به کار خوب دارد باید تا می‌تواند در انجام کار خیر سبقت بگیرد و آن را به تاخیر نیندازد.

 

سفارش در سبقت درکار خیر

بخشی از دعای بیستم صحیفه سجادیه درباره سبقت گرفتن در خدمت به دیگران است: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیهِ الصَّالِحِینَ، وَأَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتَّقِینَ،… وَ السَّبْقِ إِلَی الْفَضِیلَه؛ خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و جان مرا به زیور بندگان شایسته‏ات بیاراى و بر من لباس تقوا بپوشان تا بتوانم در راه فضل و کمال از دیگران پیش بیفتم.»(۱)

یکی از درخواست‌های امام سجاد«ع» از خداوند توفیق خدمت به مردم و سبقت در آن است. خدایا! برای امت اسلامی مقدر بفرما که همیشه پیشرو کارهای خوب باشند. اگر تحصیل است سبقت بگیرند، اگر کتابت است سبقت بگیرند، اگر ایمان است سبقت بگیرند، اگر بیمارستان درست کردن است سبقت بگیرند، اگر مسکن درست کردن است، سبقت بگیرند.

 

واژه سبقت و سرعت در قرآن کریم

سبقت در قرآن کریم با واژه‌های متعددی آمده است، مانند: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیرات: در اعمال خیر و نیکی‌ها بر یکدیگر سبقت جویید.»‏(۲) «وَسارِعُوا إِلى‏ مَغفِرَهٍ مِن رَبِّکُم: و شتاب کنید براى رسیدن به آمرزش پروردگارتان.»(۳) «سابِقُوا إِلى‏ مَغفِرَهٍ مِن رَبِّکُمْ: پیشى گیرید به سوى آمرزش از خدا».(۴) قرآن کریم از دو واژه برای بیان پیشی گرفتن استفاده کرده است: سبقت و سرعت. تفاوت در این است که سرعت نشانه حوزه فردی است و اینکه هر کسی خودش و بدون توجه به دیگران در کارهای نیک و خیر شتاب کند، اما سبقت با توجه به مسائل اجتماعی است؛ به این معنا که هر کسی می‌بایست خود را با دیگری مقایسه کند و بسنجد و در کار‌های نیک و پسندیده بکوشد تا از دیگری سبقت گیرد. در حقیقت قرآن در اینجا از یک نکته روانى استفاده می‌کند که انسان براى انجام دادن یک کار اگر تنها باشد، معمولاً کار را بدون سرعت و به‌طور عادى انجام مى‏دهد، ولى اگر جنبه مسابقه به خود بگیرد، آن هم مسابقه‏اى که جایزه با ارزشى براى آن تعیین شده، تمام نیرو و انرژى خود را به کار مى‏گیرد و با سرعت هر چه بیشتر به سوى هدف پیش مى‏تازد.(۵)

در روایات اسلامی یکی از ویژگی اهل ایمان سبقت گرفتن در کارهای نیک است که ثمره آن در قیامت سبقت گرفتن در شتاب  به بهشت است. پیامبر خدا«ص» فرمود: «در روز قیامت چون خلایق جمع شوند آواز دهنده‌اى آواز دهد که، «کجایند اهل فضیلت؟» پس جماعتى اندک برمی‌خیزند و شتابان به سوى بهشت می‌روند. فرشتگان جلو می‌روند و می‌گویند: «شما را مى‌بینیم که به سوى بهشت مى‌شتابید.» آنها پاسخ می‌دهند: «ما اهل فضیلتیم.» فرشتگان می‌پرسند: «فضل شما چه بوده است؟» آنها می‌گویند: «ما هرگاه ستمى مى‌دیدیم مى‌بخشیدیم و هرگاه بدى مى‌دیدیم گذشت مى‌کردیم و هرگاه رفتار جاهلانه‌اى با ما مى‌شد بردبارى نشان مى‌دادیم.» پس، به آنان گفته می‌شود: «وارد بهشت شوید که نیکو مزدى است براى عمل کنندگان.»(۶)

 

کارکرد تربیتی سبقت گرفتن

نکته تربیتی درخواست امام سجاد در پیشرو خیرین بودن و در کارهای خیر از دیگران سبقت گرفتن، توجه دادن به خود سبقت فارغ از متعلق آن است. به بیانی نفس سبقت موضوعیت دارد. خود سبق، پیشرو بودن کارکرد تربیتی دارد وقتی کسی در کارهای خیر جلو افتاد به دنبالش حرکت جمعیت می‌آید. شما اگر شروع به تلاوت قرآن کردید دیگران نیز دنباله‌رو شما می‌شوند. وقتی مشغول مطالعه شدید دیگران نیز از شما پیروی می‌کنند در این صورت شما دو پاداش و ثواب دارید: ثواب مطالعه، ثواب سبقت و پیشقدم بودن. بنابراین پیشقدم‌ بودن در کارهای خیر ثواب و پاداشی جدا دارد.

 

 

حضرت خدیجه«س» پیشقدم در کارهای خیر

امیرالمؤمنین«ع» می‌فرماید: «خدمت رسول اکرم«ص» بودیم و همه همسران ایشان حاضر بودند. کسی اسم حضرت خدیجه «س» را برد و پیامبر خدا «ص» گریه کردند. عایشه گفت: «چرا می‌گریید؟» رسول خدا «س» در پاسخ فرمودند: «او فرزند برای من آورد و شما نازا بودید.» عایشه می‌گوید: «همیشه با بیان خوبی‌های خدیجه«س» به پیامبر«ص» خدا تقرّب می‌جستم.»(۷)

ویژگی حضرت خدیجه«س» که پیامبر اکرم «ص» او را می‌ستاید، سبقت گرفتن در کارهای خیر بود. ایشان به‌تنهایی پیشرو در کارهای خیر بود، بنابراین خود سبقت فضیلت است. بر همین اساس امیرالمؤمنین«ع» أسبق‌الناس بود. پیامبر«ص» در میان یاران نشسته بودند. جمعى در حالى که شمشیرها را بر کمر بسته بودند (و آماده جهاد بودند) پا برهنه و بی لباس خدمتش رسیدند. چهره پیامبر «ص» از مشاهده فقر آنها دگرگون شد. به خانه رفتند و سپس برگشتند و به بلال دستور دادند مردم را دعوت به اجتماع و نماز کند. بعد از برگزارى نماز خطبه‌اى خواندند و فرمودند: «اى مردم! از خدا بترسید؛ همان خدایى که همه شما را از یک نفس آفرید و بدانید که خدا مراقب شماست. ای مردم! تقوا پیشه کنید و به فکر فرداى قیامت باشید. هر کدام که می‌توانید از دینار، درهم، لباس، گندم، خرما، حتى بخشى از یک دانه خرما به نیازمندان کمک کنید.» در این هنگام مردى از «انصار» کیسه پولى آورد که در دستش جاى نمى‌گرفت. این امر سبب تشویق مردم شد و پشت سر هم کمک‌هاى مختلف فراهم کردند، به‌حدى که دو کپه از مواد غذایى و لباس جمع شد.

آثار سرور در چهره پیامبر«ص» نمایان شد و فرمودند: «مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامِ سُنَّهً حَسَنَهً فَلَهُ أَجْرُها وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها بَعْدَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَىْءٌ وَ مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلامِ سُنَّهً سَیِّئَهً کانَ عَلَیْهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزارِهِمْ شَىْءٌ: هرکس پایه‌گذار روش نیکویی در اسلام باشد، پاداش آن و پاداش کسانی که پس از او به آن عمل کنند، به او می‌رسد؛ بی آنکه چیزی از اجر و پاداش آنها کم شود. و هر کس روش بدی در اسلام پایه‌گذاری کند، گناه آن و گناه کسانی که پس از او به آن عمل کنند، به او می‌رسد و ذره‌ای از گناهان آنها کاسته نمی‌شود.»(۸)

دعای امام سجاد«ع» در دو بخش است: توفیق سبقت و پیشرو بودن. توفیق سبقت در کارهای خیر. لذا نفس سبقت به خیرات این فضیلت است و خود سبقت اهمیت دارد.

 

 

آسیب‌های به تأخیر انداختن سبقت در کار خیر

بخش دوم درخواست امام از خداوند، یاری دادن او در سبقت به کارهای خیر است. مثلاً صدقه دادن از فضائل است. در حسن دادن صدقه، جهاد و انفاق هزاران روایت داریم. در وسائل الشیعه در باب صدقه بیش از ۳۰۰ روایت آمده است. باید توجه داشت باب خیر همیشه برای انسان باز نیست. چه بسا انسان‌هایی که می‌خواستند کارهای خوب انجام بدهند، ولی به تأخیر انداختند و فرصت و توفیق کار خیر از آنها گرفته شد.

پیامبر خدا«ص» فرمودند: «مَن فُتِحَ لَهُ بابٌ مِن الخَیرِ فَلْیَنتَهِزْهُ؛ فإنّهُ لا یَدرِی مَتى یُغلَقُ عَنهُ: هر کس که درى از خیر به رویش گشوده شود، باید آن را غنیمت شمرد؛ زیرا نمى‌داند آن در چه وقت به رویش بسته مى‌شود.»(۹) فردی ثروت دارد و می‌تواند بیمارستان، مسجد، کتابخانه، مدرسه، خیابان و… درست کند. فرمود قبل از اینکه فرصت را از دست بدهید انجام دهید. برای اینکه این فرصت از دست رفتنی است. تا قدرت هست باید از آن استفاده کرد. امروز قدرت بر بیان است، فردا بیان ساقط می‌شود. امروز پول دارد و مسجد و بیمارستان درست نمی‌کند و فردا مصادره می‌کنند و به ورثه‌اش هم نمی‌دهند و یا کس دیگری می‌خورد. بنابراین باید فرصت‌ها را غنیمت شمرد. این معنا در اشعار هم زیاد دیده می‌شود.

فرصت شمار صحبت که از این دو راهه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن(۱۰)

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست(۱۱)

 

فرصت همانند ابر در حال گذر است

در انجام کارهای خیر نباید فرصت‌ها را از دست داد. حضرت علی‌«ع» می‌فرماید: «اِنتَهِزُوا فُرَصَ اَلْخَیْرِ فَإِنَّهَا تَمُرُّ مَرَّ اَلسَّحَاب: فرصت‌هاى خیر را غنیمت شمارید، همانا آنها چون ابر مى‌گذرند.(۱۲)

به طور خلاصه دو بحث ارائه شد:

یکی نفس سبقت گرفتن که فضیلت است و دیگری سبقت در کارهای خیر و از دست ندادن فرصت در انجام آنها.

از خداوند متعال می‌خواهیم به همه ما توفیق سبقت در کارهای خیر و انجام کارهای خیر عنایت فرماید.

به کوشش: قاسم بابائی

 

  پی‌نوشت‌ها:

  1. دعای بیستم صحیفه سجادیه.
  2. سوره بقره ۱۴۸٫
  3. ال عمران، سوره ۱۳۳٫
  4. سوره حدید، آیه ۲۱٫
  5. تفسیر نمونه، ج‏۳، ص: ۹۲٫
  6. ورام مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر، ج۱، ص۱۲۴، قم، نشر مکتب الفقیه.
  7. مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۸ ؛ کشف الغمه، ج۲، ص ۱۳۱٫
  8. صحیح مسلم، ج ۲، ص ۷۰۴ (باب الحث على الصدقه و لو بشق تمره).
  9. کلینی، الکافی: ج ۳، ص ۴۲۴، ح ۹، عن السکونی.
  10. دیوان حافظ ۷۲٫
  11. دیوان حافظ ۳۹۲٫
  12. ۱۲٫ غررالحکم و دررالکلم، ج ۱، ص ۶۰۸٫
03ژانویه/21

سرچشمه خوبی‌ها

اشاره:

در شماره گذشته حضرت استاد با اشاره به لزوم توجه به نعمت عظیم ولایت،‌ به بحث درباره سه عامل «توفیق الهی»، «انگیزه» و «پذیرش نصحیت» به عنوان اسباب کار خیر اختیاری پرداختند. در ادامه ضمن توجه دادن به تعارض ظاهری اراده الهی با اراده‌های دیگر، با ذکر مثالی تفاوت اراده‌های طولی و اراده‌های عرضی را تشریح کردند. در این شماره ادامه این بحث را می‌خوانید.

 

مراتب شکرگزاری متناسب با مراتب فاعل‌ها

اگر شخص محتاج در هنگام تحویل چک بگوید آن شخصیت بزرگ این کار را کرده و به خدمتکاری که چک را به او رسانده هیچ اعتنایی نکند، کاری خلاف ادب محسوب می‌شود. ما معمولاً در چنین مواردی اگر با آن منشی یا حسابدار هم روبه‌رو شویم از آنها هم تشکر می‌کنیم، اما می‌دانیم که کار دست آن شخصیت بزرگ است و به امر ایشان این کار انجام می‌گیرد و اگر او دستور ندهد هیچ یک از مراحل دیگر انجام نخواهند شد. ولی دیگر عوامل هم در این عمل نقش دارند و با اراده خود کار خویش را انجام می‌دهند و چون کار خوبی هم انجام می‌دهند، ادب و اخلاق هم اقتضا می‌کند که در مواجهه با هر کدام متناسب با شأنشان از آنها تشکر کنیم، و این تشکر هم هیچ منافاتی با این حقیقت ندارد که کار اصلی را آن شخصیت بزرگ انجام می‌دهد.

در باره عالم هستی هم معتقدیم که همه عالم هستی از خداست. مگر ما خالق دیگری هم داریم؟ هر چه هست، وجودش از خداست. پس اگر بگوییم همه چیز از خداست حرف غلطی نگفته‌ایم، اما این بدان معنا نیست که وسایطی در کار نیست و آنها هیچ مسئولیتی ندارند یا اگر کار خیری انجام دادند سزاوار تشکر نیستند. این رابطه طولی است و نسبت فعل به هر یک از فاعل‌ها هم صحیح است و مسئولیت واسطه‌ها هم در جای خود وجود دارد و وظیفه‌ای هم که ما نسبت به واسطه‌ها داریم امری واقعی است. اگر بگوییم اصل کار از خدای متعال است هیچ سخن خطایی نگفته‌ایم، حتی اگر هم بگوییم: «لامُؤثّرُ فِی الوجود اِلا الله: هیچ مؤثری در وجود جز الله نیست.» حرف اشتباهی نزده‌ایم زیرا مقصود این است که هیچ مؤثری به‌طور استقلالی تأثیر حقیقی در عالم وجود ندارد. ایجاد از اوست و هر چه و هر کس که وجود دارد وجودش از اوست. این یک نگاه است که بر اساس آن وقتی واسطه‌ای برای ما کاری را انجام می‌دهد، به ما کمکی می‌کند، یا معلمی که کلمه‌ای را به ما یاد می‌دهد، ما باید از او تشکر کنیم، چنانچه از امیرالمؤمنین«ع» نقل شده است که: «مَن عَلَّمَنِی حَرفاً، فَقَد صَیَّرَنِی عَبداً؛(۱) هرکس حرفی به من یاد دهد مرا بنده ساخته است.»

درست است که همه اینها کار خدا، لطف خدا و هدایت الهی است و نه تنها علم، بلکه واسطه در علم هم از اوست، اما در هر مرحله‌ای وسایط نقشی طولی در انجام این فعل دارند و انسان باید از همه تشکر کند. البته این تأثیر در عرض کار خدا نیست، یعنی این طور نیست که نیمی از کار را خدا و نیمی دیگر را واسطه یا واسطه‌ها انجام داده‌اند، بلکه همه آن کار برای خداست و همه آن هم برای واسطه است. اینها در طول هم هستند. وجود شیطان و قدرت اغواگری‌اش از خداست و کس دیگری وجود ندارد که این چیزها را به او داده باشد. پرسش این است که ما در هر مرتبه باید به چه چیزی توجه کنیم؟

مؤمن در همه چیز و در همه حال نوعی نسبت نهایی برای خدا قائل است. این اعتقادی است که لازمه ایمان است و باید همیشه آن را حفظ کرد، اما معنای این اعتقاد این نیست که به هیچ عامل دیگری توجه نکند و هیچ چیز دیگری را مؤثر نداند. عوامل دیگری هم هستند، اما همه به اذن‌‌الله مؤثرند و خداست که قدرت تأثیر به آنها می‌دهد و هرگاه هم بخواهد این توان را از آنها می‌گیرد.

اما توجه ما باید چگونه باشد و کار را باید چگونه به هر یک از فاعل‌ها نسبت دهیم؟ نوع توجه و نسبت دادن ما باید متفاوت باشد. وقتی که آن خدمتکار پول را به در خانه می‌آورد باید از او تشکر کرد. ما با او مواجهیم و در برابر او وظیفه‌ای داریم.

 

قابل قیاس نبودنِ نقش سرچشمه با نقش واسطه‌ها

از امام رضا«ع» نقل شده است:

«مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّوَجَل(۲): کسی که از منعمی از مخلوق‌ها تشکر نکند، از الله عزّ و جلّ تشکر نکرده است.» اما وظیفه ما به همین جا ختم نمی‌شود. ما به خاطر کاری که او انجام داده، از او تشکر می‌کنیم، اما در عمق دلمان باید خود را مدیون چه کسی بدانیم؟ آیا باید خود را مدیون مستخدمی بدانیم که امر مافوقش را اطاعت کرده و برای انجام این وظیفه مزد خود را خواهد گرفت؟‌ اگر به او بگوییم: «آقا! من چطور می‌توانم از شما تشکر کنم؟ چقدر به این پول احتیاج داشتم و واقعاً مدیون شما هستم.» در صورتی که او به جایگاه خود توجه داشته باشد می‌گوید: «شما به من مدیون نیستید. به من گفته بودند این پول را به این آدرس ببر و من هم آوردم و مزد این کار را هم خواهم گرفت.»

تشکر ما باید بدین خاطر باشد که او وظیفه‌اش را خوب انجام داده، تأخیر نداشته و خیانت نکرده است. اما از آن شخصیتی که اصل پول از اوست و او دستور اهدای ‌آن را داده است باید طور دیگری تشکر کرد، زیرا آنچه که به ما رسیده از اوست و اگر او نبود نه کسی چک را می‌نوشت و نه کسی آن را به ما می‌رساند. پس موقعیت ما نسبت به چنین مواردی فرق می‌کند.

باید توجه داشته باشیم که چه کاری را به چه کسی نسبت می‌دهیم و در مقابل هر کسی چه وظیفه‌ای داریم. اگر نسبت به همان واسطه اخیر هم وظیفه خود را انجام ندهیم، در پیشگاه خدا مؤاخذه خواهیم شد.

ما وظیفه داریم که از واسطه‌ها هم در حد خودشان تشکر کنیم، اما این بدان معنا نیست که خدا را فراموش کنیم. باید بدانیم که اصل خدا، همه چیز از او، دل‌ها به دست او و هستی در دست اوست: «إِنَّمَا أَمرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَن یقُولَ لَهُ کُن فَیکُونُ(۴): تنها امر او هنگامی‌که چیزی را اراده می‌کند این است که به آن می‌گوید: «باش!» پس آن موجود می‌شود.»؛ «وَإِن یمسَسکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُو(۵): اگر الله به تو زیانی برساند پس برای آن برطرف کننده‌ای جز او نیست.»

اگر ضرری، خسارتی، بیماری، مشکلی یا بلایی به کسی رسیده خدا آن را نازل کرده و خود او هم می‌تواند آن را بردارد و هیچ کس دیگری قدرت برداشتن آن را ندارد. این حقیقت نص آیه قرآن است. چنانکه می‌فرماید: «وَإِن یرِدکَ بِخَیرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِه(۶): و اگر براى تو خیرى بخواهد، پس برای بخشش او ردکننده‏اى نیست.» اگر خدای متعال بخواهد خیری به کسی برساند کسی نمی‌تواند مانع آن شود. کار به دست اوست و به هر کسی و از هر طریقی و از راه هر سببی که مصلحت بداند هر آنچه را که بخواهد می‌رساند. او در انجام کار خوبش درنمی‌ماند و نیاز به اسباب ندارد و اراده اوست که عمل می‌کند.

بنابراین ما در مقام مناجات با خدا باید همه چیز را از خدا بدانیم و به او نسبت دهیم و بگوییم: «خدایا! تو همه این نعمت‌ها را در اختیار ما قرار دادی. تو ما را هدایت کردی و تو به ما ایمان عطا فرمودی. تو توفیق نماز خواندن و توفیق هر کار خیری را که انجام دادیم به ما عطا کردی. حتی تو توفیق شکر بندگانت را هم به ما عنایت کردی. وقتی با خدا مواجهیم باید توجه داشته باشیم که منشأ اصلی همه قدرت‌ها اوست.

اما مواردی هم وجود دارند که ما با مخلوقات واسطه مواجهیم و نسبت به آنها هم وظایفی داریم که باید انجام بدهیم. در این زمینه روایاتی نقل شده که به نظر می‌رسد بیشتر از امام هادی«ع» در رساله جبر و تفویض وارد شده است.(۷)

خدا: سرچشمه خوبی‌ها. کفران نعمت خدا: سرچشمه بدی‌ها

در حدیثی قدسی آمده است که:

«یَا ابنَ آدَمَ بِمَشِیئَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِی أَدَّیْتَ فَرَائِضِی وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَى مَعْصِیَتِی؛ جَعَلْتُکَ سَمِیعاً بَصِیراً قَوِیّاً؛ ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ؛ وَ ذَاکَ أَنِّی أَوْلَى بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَیِّئَاتِکَ مِنِّی(۸): ای فرزند آدم با خواست من، تو کسی شدی که برای خودت می‌خواهی آنچه را که می‌خواهی و با قوت من واجبات مرا ادا کرده‌ای و با نعمت من بر معصیت من قدرت یافته‌ای. من تو را شنوای بینای قوی قرار دادم. آنچه که از خوبی به تو می‌رسد از جانب الله است و آنچه که از بدی به تو می‌رسد از جانب خودت است و این بدین خاطر است که حقیقتاً من به خوبی‌های تو اولی از تو هستم و تو به بدی‌های خودت اولی از من هستی.»

در مقام عذرخواهی و توبه اگر بگوئیم: «خدایا! مؤثر اصلی تو بودی به این معنا که معصیت هم که کردم تو قدرتش را به من عطا کردی.» چنین کلامی، مناجات نیست و گوینده آن در مقام عذرخواهی و توبه نیست. در مقام توبه باید بگوئیم: «خدایا! این گناهان را من انجام دادم و من مسئول آنها هستم و نسبت آنها هم به من صحیح است و گزاف و دروغ نیست. واقعاً من چنین اعمالی انجام دادم و اراده من هم در آنها اثر داشت.» مقام توبه و استغفار این است که انسان سیئات را به خودش و خوبی‌ها را به خداوند متعال نسبت دهد. «خدایا!‌ اگر تو این نعمت‌ها را به من نداده بودی من چگونه می‌توانستم نماز بخوانم؟ اگر تو مرا خلق و هدایت نکرده بودی و اگر به من ایمان عطا نکرده بودی، توفیق انجام هیچ کار خوبی را نمی‌یافتم. اگر زبانم لال بود نمی‌توانستم حرف بزنم و اگر بدنم فلج بود نمی‌توانستم رکوع و سجود کنم. پس تو به خوبی‌های من اولی از من هستی و من به بدی‌هایم اولی از تو هستم.»

در این مقام، بدی‌ها را به خود نسبت می‌دهیم و خوبی‌ها را به خداوند و این هر دو نسبت صحیح‌اند. باید به مقامی که در آن هستیم توجه داشته باشیم و ببینیم چه مرتبه‌ای است و چه اقتضایی دارد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مجموعه آثار کنگره‏ بین‌المللى بزرگداشت ثقه‌الاسلام کلینى‏، مجموعه رسائل، ج۱ ص۳۲۱٫

  1. محمدبن‌علی‌بن‌بابویه، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، ج۲ ص۲۴٫

۳٫همان.

۴٫یس، ۸۲٫

۵٫یونس، ۱۰۷٫

  1. همان
  2. ر.ک: ابن‌شعبه حرانى‏، تحف العقول‏، ص۴۵۸٫

۸٫ محمدبن‌یعقوب کلینی، الکافی، ج۱ ص۱۵۲٫

10اکتبر/20

هنـر متعهد

از میان مضامین  ایثار و مقاومت آنچه بیش از همه درخشش و تلألؤ دارد، شهادت است. نقاشان، جهاد را نه چون عارضه‌ای زائد بر ذات خویش که به عنوان جلوه‌ای از جاذبه عشق و پیمان ازلی درونی‌ای که آنان را به سوی جنگ فراخواند، می‌دانند و لذا جنگ در آثار این نقاشان حضوری اصیل و باطنی دارد و در حد شعاری اضافی و زائد بر ذات نیست.

تابلوی «یا ثاراالله» ناصر پلنگی تجلی پیوندی کربلایی‌ است که حیثیت تاریخی و اعتقادی مبارزه ما را معنا می‌کند. روح محتوا از طریق نمادسازی(symbolization) در کار تجسم پیدا کرده است. این شیوه با معنایی خاص و بدیع در اکثر آثار نقاشان پس از پیروزی انقلاب قابل تشخیص است. ما سمبل(symbol) را نمادی قراردادی نمی‌دانیم، بلکه آن را مظهر، آیه، مثال یا تمثیلی از حقیقت می‌دانیم و با چنین برداشتی، هنر جز از طریق نمادسازی قابل انتقال نیست.

راه دیگری که در برابر نقاشی وجود دارد، تجرید یا انتزاع(abstraction) در فرم است. انتزاع در فرم، نقاشی را از بیان معنا‌دار دور و به موسیقی که بیانی کاملاً تجریدی دارد، نزدیک می‌کند. نقاشی تجریدی(abstract)، در مراتب مختلف، بیان ناب احساسات و عواطف هنرمند و همانند موسیقی است که نمی‌تواند پیامی معنا‌دار یا با معنای خاصی را منتقل کند. آنچه که به وسیله موسیقی منتقل می‌شود احساس است که دریافت و ادراک آن هرگز از طریق تجزیه و تحلیل عقلانی انجام نمی‌شود. لذا نقاشان متعهد ما کمتر به نقاشی انتزاعی روی می‌آورند و هیئت و صورت اشیا و اشخاص را به نقطه و خط و سطح و حجم تجزیه نمی‌کنند، هر چند که در بند تقلید محض از طبیعت(naturalism) نیز باقی نمی‌مانند. سمبولیسم با معنای خاص مورد نظر ما دریچه‌ای است که به روی آنان باز شده است تا از آنجا به آسمان حقیقت بنگرند و حقایق را به وسیله نمادها و  مظاهر و مثال‌ها و تماثیل زمینی تنزل دهند و‌ در آثار خود به تصویر بکشند.

در تابلوی «شمع تاریخ»، حسین خسروجردی تنها به خرق حجاب میان ظاهر و باطن اکتفا نکرده، بلکه از طریق نمادهایی روشن و کاملاً فطری به مراتب بالایی از تجلی حق دست یافته است. سلاح شهید، خورشید است که سیاره زمین را روشن ساخته است و پیشانی‌بند خون‌آلودش بر پیشانی زمین، منظر موعود شهید را به تصویر می‌کشد.

آنچه که نقاشان ما را در طریق نمادسازی نگاه می‌دارد و مانع از روی آوردن آنان به انتزاع در فرم می‌شود، التزام باطنی آنها به معنای دین و امامت است. اگر به تبع غرب، تعریف آنها از هنر، تنها بیان احساسات بود، گرایش به سوی نقاشی انتزاعی همچون  دامی بر سر راهشان گسترده شده بود و هنر برای هنر و نفی التزام به معنا و پیام و تعهد، مفهوم پیدا می‌کرد. در نتیجه، هنرمند، هنر را امری منتهی به خود فرض می‌کرد و لاجرم به سوی فرم‌گرائی محض(formalism) و انکار تعهد گرایش می‌یافت.

لکن در آثار هنرمندان مسلمان، اکثراً نشانی از گرایش‌های فرمالیستی به چشم نمی‌خورد؛ فرم در جایگاه حقیقی خود قرار دارد و در واقع قالبی است که روح را معنا می‌کند. تجلی‌بخشیدن به حقیقت از طریق نماد‌های مأنوس با فطرت الهی انسان طریقی است که هنرمند مسلمان به آن دست یافته است. در تابلوی«عروج» مصطفی گودرزی از مقابله پیکر زمینی شهید و بال‌هایی خون‌آلوده در آسمان، تصویری شعرگونه خلق شده که بسیار لطیف و زیباست.

در تابلوی «در سایه ایثار» علی وزیریان، شهید، خورشیدی حیات‌بخش است که در سایه ایثار او، کویر مرده بارور می‌شود. آسمان و زمین، ابر، افق، کویر تشنه، نهال تازه‌رسته، گل و… نماد‌ها، مظاهر و آیات مأنوسی هستند که دلالتشان بر مدلول خود، امری فطری است. در تابلوی «مهتاب» ایرج اسکندری، نعش غریب شهید در شب مهتابی نخلستان، رازدارِ معنایی است که هنرمند می‌خواهد و کشف راز آن با تجزیه و تحلیل عقلانی میسر نیست. جزئیات، رمز و راز جداگانه‌ای ندارند، بلکه تمام اجزای اثر در کنار هم  فضای واحدی را ساخته‌اند که تمام راز را یکجا و از طریق فضائی واحد به بیننده منتقل می‌کنند. تو گویی این روح جاودانه شهید است که در شب نخلستان و مهتاب تجلی کرده است.

نمادسازی همیشه هم از طریق عناصر بیانی یا اجزای ترکیبی انجام نمی‌شود. چه بسا که کل تصویر مظهر حقیقت واحدی باشد که بر هنرمند متجلی شده است. این مظهریت نه تنها در نقاشی که در همه هنرها اتفاق می‌افتد. یک شعر یا قطعه ادبی نیز مظهر حقیقتی است مجرد که از طریق کل یا اجزا در جهان محسوسات تجلی پیدا می‌کند. انتقال حقایق مجرد از طریق نشانه‌ها و نمادها، اعم از کلمات یا نشانه‌های تصویری و یا اصوات انجام می‌شود. هنرمند باید اهل درد و دغدغه‌ای انسانی که سرچشمه زیبایی و صفای هنری و معیار انسانیت است، باشد.

10اکتبر/20

منظومۀ اهل دل

به کربلا رسیده‌ای

به ابتدا رسیده‌ای، به انتها رسیده‌ای
به درک اولین و آخرین صدا رسیده‌ای
به عاشقانه‌های روشن حرا رسیده‌ای
به سایه‌سار مهربانی خدا رسیده‌ای

سرشت و سرنوشت تو سپید مثل جامه‌ات
که آیه‌آیه روشنی شده شناسنامه‌ات
چه دلنشین اذان تو، چه دلنشین اقامه‌ات
نمازی و به آسمانِ ربّنا رسیده‌ای

تو و نوای تلبیه، طواف خانۀ خدا
تو و هوای هروله، میان مروه و صفا
در این صفای بی‌ریا، تو ای لبالب از دعا
به لحظه‌های استجابت دعا رسیده‌ای

هوای گرم و… ازدحام و… ناله‌های تشنگی
نوا نوای العطش، صدا صدای تشنگی
دوباره شمر و ماجرای آشنای تشنگی
تو در تلظّی مِنا به کربلا رسیده‌ای

تولد دوبارۀ تو بود وقت رفتنت
که پر کشید روح تو، به شوق و ذوق از تنت
پر از تبسم خدا شده نگاه روشنت
به انتها رسیده‌ای، به ابتدا رسیده‌ای

سیدمحمدجواد شرافت

 

آتشم زدند

این اشک‌ها به پای شما آتشم زدند
شکرخدا برای شما آتشم زدند

من جبرئیلِ سوخته بالم، نگاه کن!
معراج چشم‌های شما آتشم زدند

سر تا به پا خلیلِ گلستان‌نشین شدم
هر جا که در عزای شما آتشم زدند

از آن طرف مدینه و هیزم، از این طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند

بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند

گفتم کجاست خانۀ خورشید شعله‌ور؟
گفتند بوریای شما… آتشم زدند

دیروز عصر تعزیه‌خوانان شهرمان
همراه خیمه‌های شما آتشم زدند

امروز نیز نیّر و عمّان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند…

سیدحمیدرضا برقعی

 

 

 

بی‌وفایید

انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بی‌وفایید شما
مولاست که لب‌تشنه به خاک افتاده‌ست
ای آن همه ابر پس کجایید شما؟

میلاد عرفان پور

 

هفتاد و دو ذبح عظیم          

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه‌ی جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

می‌برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین

پیش‌رو راه دیار نیستی کافیش نیست

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بس که محمل‌ها رود منزل به منزل باشتاب

کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب

ورنه این بی‌حرمتی‌ها کی روا دارد حسین

سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق

می‌نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی

خون به‌دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین

دشمنانش بی‌امان و دوستانش بی‌وفا

با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما، یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می‌بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قومی بی‌حیا دارد حسین

محمد حسین بهجت تبریزی(شهریار )

 

باغ شهادت

گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود

تنها‌تر از مسیح، کسی بر صلیب بود

سر‌ها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!

مولا نوشته بود: بیا‌ ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود

مولا نوشته بود: بیا، دیر می‌شود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود

مکتوب می‌رسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود

اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه‌اش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود

یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود

علیرضا قزوه

 

 

سواران دوباره می‌آیند

نشسته سایه‌ای از آفـتاب بر رویش

به روی شانه‌ی طوفان رهاست گیسویش

ز دوردست‌، سواران دوباره می‌آیند

که بگذرند به اسبان خویش از رویش

کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم

که باد از دل صحرا می‌آورَد بـویش

کسی بزرگتر از امـتحان ابراهیم

کسی چنان که به مذبح بُرید چاقویش

نشسته است کنارش کسی که می‌گرید

کسی که دست گرفته به روی پـهلویش

هــزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیست

که این غریب، نهاده است سر به زانویش

کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است

کجای حادثــه افـتاده است بازویـش

کسی که با لب خشک و ترک ترک شده‌اش

نشسته تـــیر به زیر کمـان ابـرویش

کسی است وارث این دردها که چون کوه است

عجب که کـوه ز مـــاتم سـپید شد مویـش

عجب که کـوه شده چون نسیم سرگردان

که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش

طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سـری

به روی شانه طوفان رهاست گیسویش

فاضل نظری

 

 

 

 

 

 

 

این قافله

نتوان گفت که این قافله وا می‌ماند
خسته و خفته از این خیل جدا می‌ماند
این رهی نیست که از خاطره‌اش یاد کنی
این سفر همراه تاریخ به جا می‌ماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دل سیر ز هر دام رها می‌ماند
می‌رسیم آخر و افسانه وا ماندن ما
همچو داغی به دل حادثه‌ها می‌ماند
بی‌صداتر ز سکوتیم‌، ولی گاه خروش
نعره ماست که در گوش شما می‌ماند
بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما
مرد در هر چه ستم هرچه بلا می‌ماند

محمدعلی بهمنی

 

 

بوی حسین(علیه‌السلام)

دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین

دوباره برسر هر کوچه گفت و گوی حسین

بیا به دسته ما نوحه جنون سر کن

که می‌رویم شباشب، به جست و جوی حسین

حسین، وارث کشف و شهود غار حراست

چه های و هوی محمّد، چه های و هوی حسین
نبسته‌اند به روی حسین، هرگز آب

فرات، آب ننوشید از گلوی حسین

فرات، تشنه‌ی لب‌های تفته جوشش بود

فرات، آب شد از شرم، رو به روی حسین
قتیل قبله همیشه به یاد می‌مانَد

بیا که مهر نماز است، خاک کوی حسین

چنین که در دل من، داغ کربلا جاری ست

شهید می‌شوم از هُرم آرزوی حسین

طلوع می‌کند آخر طلیعه موعود

مسیر قبله عوض می‌شود، به سوی حسین
مرتضی امیری اسفندقه

10اکتبر/20

خانواده، مظلوم‌ترین عنصر در شبکه نمایش خانگی

اشاره:

دکتراحمد رضا معتمدی دکتر فلسفه است و در کارنامه هنری‌اش ساخت فیلم‌هایی همچون «سوء‌تفاهم»، «راه رفتن روی سیم»، «آلزایمر»، «قاعده بازی»، «دیوانه‌ای از قفس پرید»، «زشت و زیبا» و «هبوط» را دارد. وی علاوه بر ساخت فیلم، در زمینه مباحث تئوریک هنر و فلسفه زیبای‌ شناسی، نقد سینما و… هم مطالبی را در قالب کتاب و مقاله نگاشته است. با او درباره «وضعیت فیلم‌های شبکه نمایش خانگی» صحبت کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

 

*از حیث محتوایی جدی‌ترین اشکالاتی که می‌توان به فیلم‌های شبکه نمایش خانگی وارد نمود، کدامند؟

تقلید ناشیانه از سریال‌های‌های نخ‌نما شده ترکیه‌ای، فرمول متداولی است که در بخش زیادی از این سریال‌ها مشاهده می‌شود. این وضعیت به‌قدری جدی است که اخیراً دعوت از بازیگران ترک برای بازی در سریال‌های ایرانی در دستور کار قرار گرفته است! منحرف‌سازی ذائقه سینمایی مخاطب، یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های ناشی از آثار فعلی شبکه نمایش خانگی است که در بلند مدت آثار تخریبی فراوانی را در پی خواهد داشت و از میان کارکردهای سه‌گانه آموزش، ‌اطلاع‌رسانی و سرگرمی آثار نمایشی،‌ صرفاً بُعد سرگرم‌کنندگی آنها در ناخوداگاه ذهن بیننده باقی خواهد ماند و توقع هنری او به‌تدریج تنزل می‌شود.

با این روندی که پیش می‌رویم دیری نمی‌گذرد که شبکه خانگی جای رمان‌های زرد عامه پسند را در ایران خواهد گرفت و  مخاطب را درگیر سوژه‌های سطحی خواهد کرد. وجه غالب این سریال‌ها، بُعد دراماتیک و عاشقانه آنهاست و خبری از ژانرهای دیگر نیست. در این زمینه کافی است به اسامی برخی از آنها دقت کنید: «مانکن»، «عاشقانه»، «گلشیفته»، «دل»، «شهرزاد» و… داستان‌های کلیشه‌ای و تکراری و عدم تعلیق‌های جذاب و حرفه‌ای در اینها بسیار شایع است و قصه‌های آبکی و بی‌محتوا، سکانس‌های غیراخلاقی و حتی خشونت‌آمیز در این آثار به وفور یافت می‌شوند.

مظلوم‌ترین عنصر در شبکه نمایش خانگی، خانواده است و نمایش خانگی بسیاری از اصول خانوادگی را زیر سئوال برده است. شگرد‌های مختلفی برای زمین‌زدن عنصر خانواده در دستور کار آثار شبکه خانگی قرار دارند؛ از جمله خیانت، عشق‌های مثلثی یا حتی مربعی و روابط غیرمتعارف تا ترویج مسائلی همچون همباشی و ارتباط بی‌ضابطه بین زن و مرد نامحرم و عادی جلوه دادن آن، موسیقی‌های مبتذل، آرایش‌های غلیظ و پوشش‌های ناهنجار. مخاطب این آثار واقعاً نمی‌تواند با خیال راحت و در کنار خانواده خود بنشیند و این آثار را تماشا کند.

 

*عده‌ای بر این باورند که سینمای خانگی طی سال‌های اخیر مروج بی‌عفتی بوده است. نظر شما در این زمینه چیست؟

بی‌عفتی وجوه مختلفی دارد. گاهی اوقات بی‌عفتی در کلام رخ می‌دهد و بازیگر شروع به فحاشی و در دیالوگ‌هایش از رکیک‌ترین الفاظ استفاده می‌کند. از این پدیده به عنوان خشونت کلامی هم یاد می شود. گاهی اوقات بی‌عفتی در صحنه‌آرایی، طراحی لباس، گریم، ‌میزانسن‌ها و دکوپاژ‌ها اتفاق می‌افتد و در این زمینه شیطنت‌هایی توسط فیلمساز انجام می‌شوند و جاذبه‌های جنسی بازیگران در کانون نگاه مخاطب قرار می‌گیرد. هر دوی این ابعاد را این روزها می‌توان در آثار شبکه نمایش خانگی مشاهده کرد. نکته مهم در این زمینه، عادی جلوه دادن این موضوع است و فیلمساز اعتقاد دارد که اگر این بی‌عفتی‌ها را نادیده بگیرد، زندگی واقعی مردم را تحریف کرده و برای اینکه این انگ را از روی خود بردارد، به آن تن می‌دهد و به عمل خود افتخار هم می‌کند! عمق فاجعه این است که این تلقی به صورت اپیدمی در آمده است و عده زیادی از کارگردانان در باره منش هموطنان خود به شکلی ظالمانه سیاه‌نمائی می‌کنند. دوگانه مبتذل و خشونت درهالیوود کدهای شناخته شده‌ای هستند و برخی از فیلمسازان در ایران گمان می‌کنند برای جذب مخاطب باید از این دو کد استفاده کنند.

 

*بسیاری از آثار شبکه خانگی بازیگر محورند، نه ایده محور. به عبارت دیگر این سریال‌ها بر چهره‌ها و سلبریتی‌ها استوارند، نه مضامین داستانی جذاب. نظرتان در این‌باره چیست؟

سوپراستار‌های سینمایی به همین دلیل بازی در این آثار را در اولویت کاری خود قرار می‌دهند. این تلقی برای برخی از بازیگران و سینماگران وجود دارد که شبکه خانگی منطقه آزاد سینمایی در ایران است و خطوط قرمز متعارف فرهنگی در آن وجود ندارد! این تصور به دلیل بی‌برنامگی‌ها و اهمال‌کاری‌های وزارت ارشاد متاسفانه در عمل هم وجود دارد. بلاتکلیفی میان ارشاد و صدا و سیما هم در این خصوص تامل برانگیز است. ظاهراً هیچ یک از ارگان‌های دولتی، جسارت ورود جدی برای نظام بخشیدن به آثار شبکه نمایش خانگی را ندارند و یا لاقل نمی‌خواهند به‌تنهایی جور این مسئله را به دوش بکشند!

 

*به نظر شما مهم‌ترین حواشی ایجاد شده پیرامون شبکه نمایش کدامند؟

حواشی در سریال‌های شبکه خانگی معمولاً زیاد اتفاق می‌افتند. مثلاً بیکباره می‌شنویم که فلان بازیگر وسط فیلمبرداری حذف شد. حتی فراتر از این، گاهی وقت‌ها سریال بیکباره تمام می‌شود بدون اینکه در قبال فیلمنامۀ مصوب و مجوز گرفته شده تعهدی وجود داشته باشد. این اتفاقات عجیب در شبکه نمایش خانگی به‌شدت رواج دارند. علتش هم زد و بندهای پنهانی فیلمسازان در پشت صحنه با یکدیگر است. به عبارت دیگر ما شاهد نوعی فساد صنفی سازمان یافته در این حوزه هستیم.

جای تأسف است که نگاه مدیران ما به بازار و جنبه‌ اقتصادی تولیدات است و شاخص‌های فرهنگی درحاشیه قرار دارند. تبلیغات این سریال‌ها در قالب بیلبو‌ردها شهر را تسخیر کرده‌اند. از طرف دیگر دستمزدهای نمایش خانگی به سینما و تلویزیون ضرر می‌زند. برخی از افراد تعمداً بازار سیاه راه می‌اندازند. واقعیت این است که فیلمسازان درجه دوم و سوم در شبکه خانگی جولان می‌دهند و کارگردانان معتبر، یا به این عرصه وارد نشده و یا در صورت ورود، به‌سرعت از آن خارج شده‌اند.

تزریق پول‌های کثیف و مسئله‌دار به شبکه نمایش خانگی، منشا بسیاری از نا بسامانی‌های موجود دراین شبکه است. اگر لقمه حلال نباشد، «تا ثریا می‌رود دیوار کج». متاسفانه طیف قابل توجهی از مفسدان اقتصادی به دلایل مختلف از جمله علاقه به حوزه هنر و سینما، طمع به درآمد‌زایی با استفاده از ظرفیت‌های تبلیغی و… مانند مغولان به شبکه نمایش خانگی هجوم آورده‌اند و این جریان تا امروز ادامه داشته است. تهیه‌کنندگان غیرسینمایی وقتی پا به این عرصه می‌گذارند، اغراض غیر سینمایی خاص خود را دنبال می‌کنند. باید اقرار کنیم که یک مافیای فرهنگی در کنار مافیای اقتصادی درشبکه نمایش خانگی ریشه دوانده است. دست‌های پشت پرده‌ای قرار دارند که در تلاشند تا نوعی ولنگاری فرهنگی مجوزدار! را از طریق شبکه نمایش خانگی در خانه‌های ایرانیان ترویج کنند.

 

*در حال حاضر زمزمه‌هایی مبنی بر ورود و نظارت مراکزی مثل معاونت فضای مجازی سازمان صدا و سیما، سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر و مرکز سیمافیلم بر شبکه نمایش خانگی شنیده می‌شود.

قطعاً نظارت پیشینی کاراتر از نظارت پسینی است. ارائه مشاوره‌های تخصصی محتوایی در این زمینه یقیناً راهگشاست. فیلمسازی که به اصول التزامی ندارد، خیلی خوب یاد گرفته که چگونه ناظر را دور بزند. اما اگر از همان ابتدا و قبل از شروع و حتی حین فیلمبرداری، ناظر با تولید فیلم همراه باشد، در این صورت امکان تخلف به‌شدت کاهش می‌یابد.

 

*عده‌ای معتقدند که اگر قرار باشد معیارهای کارهای نمایشی رسانه ملی در آثار نمایش خانگی لحاظ شود، مخاطبین نمایش خانگی را هم از دست خواهیم داد و آنها را به سمت شبکه‌های ماهواره‌ای سوق می‌دهیم، پس باید در نظارت مسامحه‌آمیز عمل کنیم!

این حرف غلط است و به دنبال خودش رویکرد‌های التقاطی زیادی می‌آورد. در مقوله شبکه نمایش خانگی باید در سه محور سه‌گانه نظارت، مدیریت و هدایت وارد عمل شویم. این حلقه مفقودۀ ما دراین زمینه است. در شبکه خانگی رویکرد مدون تعیین شده‌ای وجود ندارد و این حوزه بلاصاحب و رها شده است. این وضعیت موجب شده تا برخی از افراد به سوءاستفاده روی آورند و از آب گل‌آلود ماهی خود را بگیرند. در استحاله فرهنگی نه تنها فرهنگ خودی تبلیغ نمی‌شود، بلکه تحقیر و در مقابل، فرهنگ غیربومی تقدیس می‌شود. شبکه نمایش خانگی، پاتوق خصوصی برخی از هنرمندان و سبک زندگی خاص آنها شده است. باید به زندگی واقعی مردم نزدیک شویم.

 

*با نگاهی گذرا به آمار دنبال کنندگان شبکه نمایش خانگی می‌بینیم که این مخاطبین به‌مراتب گسترده‌تر از مخاطبین سالن‌های سینمایی هستند، ولی روی این آثار، آن‌گونه که شایسته است نظارت و ارزیابی دقیق صورت نمی‌گیرد. 

شبکه نمایش خانگی در کشور ما عمدتاً روی سریال‌سازی متمرکز است، ولی در کشورهای دیگر دنیا در حوزه فیلم‌های سینمایی، فیلم‌های کوتاه، فیلم‌های مستند نیز به‌طور متوازن رشد کرده است. واقعیت این است که قالب سریال نزد مخاطب ایرانی قالب پر هواخواهی است. شیوع آثار نازل، چه از حیث ساختاری و چه از حیث محتوایی درشبکه نمایش خانگی ضربه بزرگی به ذائقه و نگاه مخاطب می‌زند. برخی از افراد گمان می‌کنند شبکه نمایش خانگی عرصه مهمی نیست و نباید آن را چندان جدی گرفت. این رویکرد اشتباه است، زیرا این شبکه پخش فراگیری دارد و آثار آن در سراسر کشور توزیع می‌شود. این فیلم‌ها به‌راحتی در خانه‌ و تلفن همراه هر ایرانی و بدون توجه به نوع محتوا قابل‌ دسترسی هستند و بی‌توجهی به آنها نتایج سوء فراوانی بر تربیت فرهنگی جامعه خواهد داشت.

 

*سبک زندگی مورد اشاره در بخش قابل توجهی ازاین سریال‌ها، یک معضل جدی است.

مدتی است که ابزارهای فرهنگی مثل سینما و شبکه نمایش خانگی درایران به ابزارهای ضد فرهنگی تبدیل شده‌اند. فیلمساز با نمایش وسایل و موقعیت‌های لوکس و لاکچری به ترویج تجمل‌گرایی و اشرافی‌گری هدفمندانه دست می‌زند و به علت فاصله‌ این روایت با سطح زندگی عموم اقشار جامعه، نوعی احساس یاس و سرخوردگی برای بیننده ایجاد می‌شود. با اصالت بخشیدن به زندگی‌های پر زرق ‌و برق در این تولیدات، یک زندگی ساده در قشر پایین جامعه بد جلوه داده می‌شود و قهرمانان داستان همواره کسانی هستند که زندگی سرمایه‌داری، خانه و ماشین آنچنانی دارند. ویژگی شاخص سبک زندگی استخراج شده از این آثار، ولنگاری دینی و هنجارشکنی‌های اخلاقی است.

10اکتبر/20

آمریکا درقبال دادن توپ و تانک، رئیس ستاد ارتش و… انتخاب میکرد

«به روایت دربار»، مروری است بر تاریخ معاصر ایران و به خصوص دوران پهلوی و بر اساس خاطرات به جا مانده از وابستگان به شاه و مقامات کشوری و لشکری عصر پهلوی. در این قسمت مواضع محمدرضا پهلوی و حکومت او در برابر آمریکا، انگلستان و سایر قدرت‌های مسلط بر حکومت پهلوی و نحوه رفتار اربابان با این حکومت مرور خواهد شد:

 

تاج الملوک پهلوی (مادر محمدرضا پهلوی)

«وزیر دادگستری که گویا از طرف انگلیسی‌ها مأموریت داشته، به رضا می‌گوید بهترین کار این است که دولت عوض شود و ذکاءالملک فروغی کابینه تشکیل بدهد! رضا متوجه می‌شود که این پیشنهاد از طرف انگلیسی‌هاست. شاید حدود هفت، هشت سال بود که رضا حتی حاضر نمی‌شد فروغی را ببیند. فروغی وابسته به سیاست انگلیس بود و از ملکۀ انگلستان مدال و عنوان داشت و رضا به نصرالله انتظام، رئیس کل تشریفات شاهنشاهی، دستور می‌دهد فوری فروغی را مطلع کند. موقعی که انتظام سراغ فروغی می‌رود، مشاهده می‌کند فروغی به حال نزار در بستر بیماری افتاده است و در همان حال با تلفن دارد با انگلیسی‌ها صحبت می‌کند. تلفنش که تمام می‌شود و به انتظام می‌گوید همین الساعه داشتم با سفیر انگلستان حرف می‌زدم کار رضاشاه تمام شد باید برود. انتظام می‌پرسد کجا؟ می‌گوید به تبعید!

فروغی با آنکه به شدت بیمار بود همراه انتظام به کاخ آمد و با رضا ملاقات کرد قبل از اینکه رضا حرفی به فروغی بزند فروغی می‌گوید که شوروی و آمریکا ابراز علاقه کرده‌اند که در ایران جمهوری اعلام شود و بساط سلطنت پهلوی  جمع شود؛ اما انگلستان به نفع سلطنت پهلوی موضع‌گیری کرده و شخص چرچیل گفته است که جمهوری برای ایران زود است، در حالی که انگلیسی‌ها قصد اخراج رضاشاه را دارند، بنابراین خوب است برای حفظ پرستیژ خود اعلی‌حضرت شاه به نفع فرزندشان از سلطنت کناره‌گیری کنند و این‌طور نباشد که انگلیسی‌ها اقدام کنند.»(۱)

***

 

اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمدرضا پهلوی)

شاه شخصاً به من گفت: «خود ما هم از اولین روزهای سلطنت در جهت منافع حیاتی انگلستان و متحدان آن حرکت کرده‌ایم .»(۲)

«شاه در میان دولت‌های غربی به آمریکا اعتماد بیشتری داشت و آمریکا را برادر بزرگ ایران می دانست … در سیاست‌های خارجی هم اهمیت اول را به آمریکا می‌داد. ایشان نظرشان این بود که آمریکا از لحاظ نظامی و اقتصادی در دنیا بهترین است و وقتی آمریکایی‌ها نظری می‌دادند، این نظر برای شاه اهمیت اول را داشت.»(۳)

***

 

فریدون هویدا: (برادر امیرعباس هویدا و سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد)

«بعد از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد، اوضاع اقتصادی کشور روز به روز بدتر می‌شد و به خاطر فساد گسترده و عدم کارآیی در امور کشور، تمام درآمد نفتی به هدر رفت و یک بار دیگر ایران در معرض تهدید ورشکستگی قرار گرفت. در آن زمان بودجه دولت متکی به کمک‌های مالی آمریکا بود و در چنین موقعیتی شاه تحت فشار آمریکایی‌ها و به امید دریافت کمک‌های بیشتر آنان، علی امینی را به نخست وزیری منصوب کرد.»(۴)

***

 

علینقی عالیخانی: (وزیر اقتصاد کابینه هویدا و رئیس دانشگاه تهران)

«پس از ۲۸ مرداد، مقام‌های آمریکایی، یک غرور بی اندازه پیدا کردند و دچار این توهم شدند که آنها هستند که باید بگویند، چه برای ایران خوب است یا چه برایش بد است، و این خواه ناخواه در هر ایرانی میهن‌پرستی واکنشی ایجاد می کرد.»(۵)

***

 

مینو صمیمی: (منشی مخصوص فرح پهلوی در امور بین‌الملل)

«شاه بعد از قضیه مصدق دیگر به هیچ کس جز دوستان نزدیک خود اعتماد نکرد، و پس از گذشت مدتی، به طوری که من ضمن خدمت در دربار شاهد بودم، چنان اطمینانش را نسبت به همه از دست داد که هرچه پست و مقام کلیدی در سطح مملکت وجود داشت، همه را به دست اعضای خانواده سلطنتی و یا دوستان و نزدیکانش که تسلیم سیاست‌های آمریکایی‌ها بودند، سپرد. چنین رویه‌ای هم گرچه نتیجه‌ای جز محاصره شاه توسط گروهی وابسته به اجنبی، ریاکار و متملق به بار نیاورد، ولی رفتار شاه به صورتی بود که از مقامات مملکت نیز جز اطاعت محض و پذیرش سیاست‌های دیکته شده بیگانگان و ستایش از خودش انتظار دیگری ندارد.»(۶)

***

 

علی امینی: (نخست وزیر)

«شاه دل خوشی از هیچ کس نداشت و همیشه خارجی‌ها، افرادی را به او تحمیل می‌کردند، چون شاه چیزی نبود. رزم آرا (رئیس ستاد ارتش) و بعداً نخست وزیر را هم آمریکایی به او تحمیل کردند.»(۷)

***

 

اردشیر زاهدی(داماد شاه و وزیر خارجه)

«جرالد دوهر، که مأمور عالی‌رتبه سی – آی – ای بود و در ایران تحت پوشش دیپلماتیک در سفارت آمریکا خدمت می‌کرد، جان ویلی، سفر کبیر ایالات متحده را تحت تأثیر افکار خود قرار داد و نتیجه این شد که ویلی به اعلی حضرت تکلیف کرد تا رزم آرا، را نخست وزیر کند!»(۸)

***

 

عباس قره‌باغی: (آخرین رئیس ستاد بزرگ ‌ارتشتاران)

«در هر یک از نیروهای سه‌گانه زمینی، هوایی و دریایی ایران یک ژانرال و در ژاندارمری کشور یک سرهنگ و تعدادی افسر و درجه‌دار آمریکایی، رسماً برابر مقرارت استخدام شده بودند، که با افسران و درجه‌داران نیروهای مسلح شاهنشاهی در امور آموزشی، لجستیکی به خصوص مسائل تخصصی و فنی مربوط به اسلحه و وسایل خریداری شده از آمریکا، همکاری می‌کردند. اداره مستشاری ارتش، در ساختمان ستاد و در کنار سایر ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران مستقر و تحت نظارت رئیس اداره مستشاری که یک ژنرال آمریکایی بود، اداره می‌شد. در تاریخ انتصاب من به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران، رئیس اداره مستشاری، سرلشکر گس بود که سمت مستشار نظامی رئیس ستاد را هم به عهده داشت و ظایف اداره مستشاری ارتش عبارت بود از:

تأمین نیازمندی نیروها از لحاظ امور آموزش و پرسنل، اعزام افسران و درجه‌داران برای طی دوره‌های آموزشی تخصصی به کشور آمریکا، امور لجستیکی یگان‌ها (مانند تأمین قطعات یدکی اسلحه و وسایل خریداری شده از آمریکا و مهمات مربوط به آنها) و نظارت در اجرای برنامه‌های آموزشی و نگهداری وسایل نظامی مستشاران. مستشاران آمریکایی ارتش، بیش از ۳۰ سال، مشاور نظامی فرماندهان ارتش بوده و در تمام برنامه‌های آموزشی، عملیاتی، اطلاعاتی و لجستیکی نیروهای سه گانه، حضور داشتند.»(۹)

***

 

تاج الملوک پهلوی:(مادر محمدرضا پهلوی)

«آمریکا برای دادن کمک‌های اقتصادی، شرط می‌گذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه و بودجه. اصلاً خدمت شما عرض کنم که این سازمان برنامه و بودجه در ایران وجود نداشت و آمریکایی‌ها آن را درست کردند. مثلاً ارتش ایران احتیاج به توپ و تانک داشت، می‌گفتند می‌دهیم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ستاد ارتش»(۱۰)

***

 

 

اردشیر زاهدی:

«ارتش ایران توسط مستشاران عالیه آمریکا هدایت می‌شد و این بدان معنی بود که کودتا در ایران بدون نظر موافق آمریکا و هدایت آنها و حمایت آنها اصلاً امکان‌پذیر نبود.»(۱۱)

***

 

مینو صمیمی:

«به نظر شاه، آنچه که می‌توانست رژیمش را از مسائل و مشکلات عدیده برهاند، حمایت بیشتر و مؤثرتر آمریکا از او و حکومت ایران بود و به همین جهت نیز اردشیر زاهدی ترتیبی داد تا شاه و ملکه در ماه نوامبر ۱۹۷۷ (آبان ۱۳۵۶) دیداری از آمریکا داشته باشند. ولی در جریان این سفر مسأله‌ای پیش آمد که باعث شد نتیجه کار چندان مطابق میل شاه از آب در نیاید.»

«در بدو ورود شاه و ملکه به کاخ سفید، گروه کثیری از ایرانیان مقیم آمریکا، علیه آنها دست به تظاهرات زدند و چون دقایقی بعد بین آنها و گروهی از مزدوران شاه درگیری پیش آمد، پلیس آمریکا ناچار به دخالت شد و برای پراکندن جمعیت مبادرت به پرتاب گاز اشک‌آور کرد.

درست موقعی که جیمی کارتر و همسرش از شاه و ملکه استقبال می‌کردند، گاز اشک‌آور در اثر وزش باد به سوی محوطه کاخ سفید پیش رفت و در حالی که تشریفات استقبال مستقیماً از شبکه‌های تلویزیونی پخش می‌شد، همه مردم دنیا به عیان چشمان اشک‌آلود کارتر و شاه و همسرانشان را دیدند… این حادثه و تظاهرات پی در پی ضد شاه طی دوره اقامت شاه و ملکه در آمریکا، روی هم رفته اثر شگفت‌آوری در افکار عمومی جهان از خود باقی گذاشت.»(۱۲)

***

 

مینو صمیمی:

«موقعی که در آخرین روز سال ۱۹۷۷پرزیدنت کارتر و همسرش به تهران آمدند، آگاهان سیاسی شگفت‌زده از خود پرسیدند: چه دلیلی باعث شده که شش هفته پس از سفر شاه به واشنگتن، رئیس جمهور آمریکا برای گفتگو با او به تهران بیاید؟… و طبعاً هیچکدام پاسخی بهتر از این برای سؤال خود نیافتند که:

به طور یقین جیمی کارتر با چنین اقدامی خواسته ارزش و اهمیت فوق العاده ایران را برای آمریکا مورد تأکید قرار دهد و قصد دارد در آن مقطع خاص هم شاه را دلگرم کند و هم به دنیا نشان دهد که رژیم شاه از حمایت کامل آمریکا برخوردار است. به افتخار ورود کارتر، مهمانی بسیار مجللی با شرکت دوستان و مشاوران ایرانی و آمریکایی شاه و همسرانشان ترتیب یافت، که در آن به مناسبت شب اول ژانویه ۱۹۷۸، مراسم ویژه سال نو میلادی نیز به سبک غربی‌ها برپا شد.

در آغاز مهمانی، شاه و پرزیدنت کارتر با نطق‌های تشریفاتی خود، در حالی که تلویزیون ایران مراسم را مستقیما پخش می‌کرد به ستایش از یکدیگر پرداختند و به خصوص کارتر ضمن تجلیل فراوان از کوشش‌های چندین ساله شاه در راه پیشرفت کشور، به او تبریک گفت که توانسته است ایران را به صورت [جزیره ثبات] در یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان در آورد، و این امر را ناشی از اعتماد ملت به شاه دانست.

در پایان سخنرانی‌ها، شاه و کارتر جام‌های کریستال حاوی شامپاین فرانسوی را به افتخار [اتحاد ناگسستنی ایران و آمریکا] و همچنین فرا رسیدن سال نو سرکشیدند. ولی هر دو از این واقعیت بی خبر بودند که ایرانی‌ها سال نو غربی‌ها را جشن نمی‌گیرند و اصولاً چون طبق اعتقادات اسلامی نوشیدن مشروبات الکی حرام است، لذا نمی‌بایست در ملاء عام به چنین کاری مبادرت ورزند. سال جدیدی که از آن شب آغاز شد، آخرین سالی بود که در ایران چنین رفتاری مغایر با فرهنگ جامعه رخ می‌داد. زیرا یک سال بعد دوران سلطنت خاندان پهلوی برای همیشه خاتمه یافت.»(۱۳)

***

 

 

 

 

ویلیام سولیوان: (آخرین سفیر آمریکا در ایران)

«در شهریور ۱۳۵۷ با شاه دیدار داشتم با لحنی آرام‌بخش و با قدرت منطق و استدلالی که در توان داشتم سعی کردم اعتماد متزلزل شده شاه را نسبت به آمریکا به دست آورم به او اطمینان دهم که آمریکا همچنان پشتیبان اوست و رئیس جمهور و سایر مقامات ارشد آمریکایی کاملاً مسائل و مشکلات او را درک می‌کنند.

شاه گفت برای او چاره‌ای جز استقرار یک دولت نظامی باقی نمانده است. بعد از این مقدمه شاه از من پرسید آیا می‌توانم به فوریت با واشنگتن تماس بگیرم و از حمایت آمریکا از نخست وزیری شریف امامی، اطمینان حاصل کنم؟ من پاسخ دادم، چون پیش‌بینی این وضع را می‌کردم قبلاً نظر واشنگتن را در این مورد جویا شده‌ام و رئیس جمهوری و دولت آمریکا از این اقدام پشتیبانی خواهند کرد.»(۱۴)

***

فریدون هویدا:

«دامنه نفوذ قدرت‌های خارجی در ایران طی دوران رژیم پهلوی تا بدان پایه بود که حتی امروز هم بعضی از ایرانیان باورشان نمی‌شود که سقوط رژیم شاه بدون کمک خارجی‌ها امکان داشته است و این عده مسلماً ماجرای کودتای ۱۹۵۳میلادی (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) رهبری شده از سوی سازمان سیا را در نظر دارند که سقوط حکومت مصدق را به دنبال آورد.

ولی به نظر من این‌گونه تحلیل‌گری‌ها نتیجه‌ای جز دور شدن از واقعیت ندارد و نمی‌تواند این مسأله دور از ذهن را که، یک یا چند قدرت خارجی برای سرنگونی شاه دست به توطئه زده‌اند، به صورت نظریه‌ای قابل قبول در آورد. گرچه سیاست حقوق بشر اعلام شده از سوی کارتر توانست بعضی از مخالفین را از مخفی‌گاه  خارج کند ولی این فرضیه را به هیچ وجه نمی‌توان پذیرفت که قدرت‌های خارجی خواسته باشند براثر وقوع انقلاب در ایران وضعی پیش آید که ثبات منطقه به هم ریخته شود، و به خصوص هرگز باور کردنی نیست که مشاوران نزدیک شاه و در میان آنها مهمتر از همه سفیر آمریکا، عمداً او را به جهتی سوق داده باشند که چنان مرتکب اشتباهات فاحشی شود. چون به نظر من شاه آن‌قدر کارهای خطا انجام داده بود که برای ساقط کردن خود، دیگر نیازی به ارتکاب خطاهای بیشتر نداشت.»(۱۶)

***

پی‌نوشت‌ها:

۱- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به آفرین، ص۲۹۳-۲۹۴٫

۲- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۲۵۲٫

۳- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص ۲۹۵-۲۹۶٫

۴- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۳۴،۱۳۵٫

۵- علینقی عالیخانی، خاطرات علینقی عالیخانی، نشر آبی، ص۱۳۱٫

۶- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۴۳٫

۷- خاطرات علی امینی، به کوشش حبیب لاجوردی، چاپ اول، نشر گفتار، ص۸۹-۹۰٫

۸- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۳۷٫

۹- عباس قره‌باغی، اعترافات ژنرال، نشر نی، ص۱۳۶٫

۱۰- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به آفرین، ص۳۸۳-۳۸۴٫

۱۱- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۹۴٫

۱۲- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۲۱۰٫

۱۳- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، ص۲۱۲- ۲۱۳٫

۱۴- ویلیان سولیوان، خاطرات دوسفیر (مأموریت در ایران)، ترجمه: محمود طلوعی، نشر علم، چاپ سوم، ص؟؟؟.

۱۵- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۸۷٫

۱۶- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، ص۱۳۴،۱۳۵٫

10اکتبر/20

توصیه‌های خیرخواهانه‌ای که پذیرفته نشد!

شاید بتوان مهم‌ترین رخدادهای شهریور و مهر ۱۳۶۵ را در دو نامه امام خمینی(ره) بررسی کرد. نامه نخست در پاسخ به آیت‌الله راستی کاشانی، نماینده ایشان در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است که در آن با انحلال این سازمان موافقت کرده‌اند و دومی نامه خیرخواهانه به آیت‌الله منتظری «قائم مقام رهبری» که از یک متهم به جنایت دوری و شان و منزلت خویش را حفظ کند.

آیت‌الله منتظری توصیه‌های خیرخواهانه بنیانگزار جمهوری اسلامی در این نامه را نپذیرفت و بدان عمل نکرد تا  سرانجام در فروردین ۱۳۶۸ امام برای حفظ انقلاب از انحرافش، وی را از قائم مقامی رهبری برکنار کردند.

آغاز عملیات کربلای ۲ با هدف آزادسازی ارتفاعات حاج عمران نیز از دیگر رویدادهای مهم شهریور این سال است که در این گزارش به آن خواهیم پرداخت.

 

توصیه حکیمانه‌ای که آیت‌الله نپذیرفت!

امام خمینی در ۱۲ مهر ۱۳۶۵ در نامه‌ای به آیت‌الله منتظری از ایشان خواستند با توجه به متهم بودن سید مهدی هاشمی از وی حمایت نکند تا وزارت اطلاعات و قوه قضائیه به اتهامات وی رسیدگی کنند.

در بخشی از این نامه آمده بود: «…آنچه مسلّم است و بر آن پافشاری دارم رسیدگی به وضعیت و موارد اتهام اوست. رسیدگی به خانه تیمی و انباشتن اسلحه، آن هم با پول ملت و به اسم کمک به سازمان‌های به اصطلاح آزادی‌بخش. اصولًا یک همچو اعمالی بدون دخالت دولت جرم است و باید ایشان که صلاحیت این امر را ولو واقعاً برای این سازمان‌ها باشد ندارد و دخالت در حکومت است، جواب بدهد. این امر قطعی است. آنچه از شما می‌خواهم در رتبه اول پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگی به این امور است. اگر برای شما محذور دارد، به‌طوری که تکلیف شرعی از شما ساقط است، سکوت است. حتی در محافل خصوصی دفاع از یک همچو شخصی که خطر برای حیثیت شماست و احتمال فساد و خونریزی بی‌گناهان وجود دارد، سم قاتل است…. آنچه مسلم است و مایه تاسف، حسن‌ظن جنابعالی به اعمال و افعال و گفته‌ها و نوشته‌هاست که به‌مجرد وصول به شما ترتیب اثر می‌دهید و در مجمع عمومی صحبت می‌کنید و به قوه قضاییه و غیره سفارش می‌دهید. من از شما که دوست صمیمی سابق و حال من هستید و مورد علاقه ملت، تقاضا می‌کنم که با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نمایید و پس از آن ترتیب اثر بدهید تا خدای ناخواسته لطمه به حیثیت شما که‌ برگشت به حیثیت جمهوری است، نخورد.»(۲)

گفتنی است سید مهدی هاشمی پیش از پیروزی انقلاب با همدستی چند تن از طرفدارانش در بخش «قهدریجان» اصفهان به اتهام قتل آیت‌الله شمس‏آبادی، امام جماعت مسجد« سید» اصفهان و چند نفر دیگر دستگیر و در دادگاه جنایی اصفهان در اسفند ماه سال ۱۳۵۵ محاکمه شد. وی پس از پیروزی انقلاب آزاد شد و تحت عنوان کمک به سازمان‌های آزادی‌بخش سمت‌هایی را احراز کرد. سپس به اتهام چند فقره قتل و جنایت و ارتکاب اعمال دیگر تحت تعقیب قرار گرفت و پس از دستگیری و اعتراف به قتل‌های تکان دهنده‌ای که از سیمای جمهوری اسلامی ایران هم پخش شدند، محاکمه و به اعدام محکوم و حکم صادره نیز اجرا شد.

با این همه آیت‌الله منتظری تا آخرین لحظه از سید مهدی هاشمی دفاع کرد و زمانی که او در دادگاه عدل اسلامی به اعدام محکوم شد، آشکارا در مقابل نظام اسلامی ایستاد.

 

سازمانی که اختلافات آن را به انحلال کشاند!

در هفتم مهر ماه ۱۳۶۵ آیت‌الله حسین راستی کاشانی، نماینده امام خمینی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در نامه‌ای به بنیانگزار جمهوری اسلامی، ضمن استعفا خواستار موافقت ایشان با انحلال سازمان مزبور شد.

در این نامه آمده بود: «با کمال احترام معروض می‌دارد با اینکه در اطاعت از امر مکرر حضرت امام نسبت به نمایندگی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بحمد‌الله تا کنون انجام وظیفه و به لطف خداوند با توجه به نقطه نظرهای مبارک، خطر ضعف‌هایی که ممکن بود از جانب منحرفین ایجاد شود برطرف شده است، ولی با اشتغالات درسی در حوزه و اطاعت از دیگر اوامر حضرت مستطاب عالی فرصت لازم برای ادامه نمایندگی آن حضرت در سازمان مذکور نیست و استدعای استعفا دارم. ضمناً چون در پیروی از فرمایشات حضرت‌عالی عده‌ای از اعضای محترم سازمان به جبهه رفته‌اند و عده‌ای عازم هستند، استدعای انحلال دارند.»

امام خمینی نیز در پاسخ به این نامه در تاریخ ۱۲ مهرماه همین سال نوشتند: «با خصوصیات علمی و عملی و اخلاقی خوبی که در جناب‌عالی است، امید است چون گذشته به تربیت افراد صالحی برای اسلام و جمهوری اسلامی اشتغال داشته و موفق باشید. با استعفای جنابعالی و درخواست انحلال سازمان موافقت می‌نمایم.»(۳)

در هفدهم مهرماه این سال نیز بهزاد نبوی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نامه‌ای به امام خمینی(ره) ‌نوشت. در این نامه آمده بود:‌ «عطف به استعفانامه اخیر حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای راستی کاشانی از نمایندگی جناب‌عالی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و پاسخ آن حضرت که در جراید منتشر گردید، به استحضار می‌رساند از آنجا که متن استعفانامه همراه با پاسخ حضرت‌عالی که در واقع موافقت با استعفا بوده، منتشر گردیده است و نامبرده در متن مزبور علاوه بر طرح استعفا، مسائل دیگری نیز مطرح کرده بودند که مغرضین پاسخ آن حضرت را تایید تمامی مطالب استعفانامه مزبور تلقی می‌نمایند، از حضور مبارک استدعا دارد برای جلوگیری از هر نوع القای شبهه و سوء استفاده در صورتی که مصلحت بدانید به‌نحو مقتضی و یا حتی در ذیل همین عریضه اعلام نظر فرمایید.»

امام خمینی(ره) نیز در پاسخ تصریح کردند:‌ «اینجانب فقط با استعفای آقای راستی و انحلال سازمان مذکور موافقت نمودم و با مطالب دیگری که در استعفانامه بود، به هیچ وجه موافقت نکردم.»(۴)

 

مجازات در چهلمین روز جنایت!

۲۵ مرداد ۱۳۶۵ انفجار یک بمب در جوار حرم حضرت معصومه(س) در قم ۱۱ شهید و صد مجروح بر جای گذاشت. این حادثه همزمان با عید سعید قربان صورت گرفت و بر اثر انفجار، به ۱۰ مغازه و ۵ اتومبیل آسیب کلی رسید. همچنین سر در و قسمتی از آئینه کاری مسجد طباطبایی قم آسیب دید. چهل روز پس از این جنایت در چهارم مهرماه ۱۳۶۵عاملان این انفجار، به نام‌های سلیمان فرهادی، محمد ویسی و اسماعیل نوری در محل انفجار به دار آویخته شدند.

روزنامه «کیهان» در شماره شنبه ۵ مهر ۱۳۶۵ در این زمینه نوشت: «سه تن از عاملین بمب گذاری های قم و تهران مقارن ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه صبح دیروز [چهار مهر ۱۳۶۵] در حضور امت حزب الله، مسئولین شهری، قضایی، نظامی و انتظامی قم در محل انفجار این شهر به دار آویخته شدند.»

 

عملیاتی برای آزاد سازی ارتفاعات حاج عمران!

دهم شهریور ۱۳۶۵ عملیات کربلای دو با هدف آزادسازی ارتفاعات حاج عمران آغاز و عملیات کربلای ۲ در منطقه‌ای به وسعت تقریبی ۵۰ کیلومتر مربع از جبهه های شمالی نبرد در تاریخ ۱۰ شهریور ماه ۶۵ اجرا شد. در این عملیات بار دیگر ارتفاعاتی در منطقه حاج عمران به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. در این عملیات نیروهای دشمن متحمل سه هزار کشته و زخمی و ۲۰۰ نفر اسیر شدند.

لشکر ۱۰ سیدالشهداء(ع) نیز در این عملیات با استعداد ۵ گردان با رمز یا اباعبدالله‌الحسین ادرکنی وارد عمل شد و تا تاریخ ۲۵ مهر این سال در منطقه باقی ماند. از جمله شهدای شاخص لشکر در این عملیات شهید عزیز فرهاد آسمانی بود.

پس از اجرای موفقیت‌آمیز کربلای ۱ موسوم به طریق‌القدس، طرح ریزی و اجرای عملیات کربلای ۲ در دستور کار قرار گرفت.  آزادسازی خرمشهر که هدف غایی سلسله عملیات‌های کربلا بود ایجاب می‌کرد که پیش از آن شکست سنگین دیگری بر دشمن وارد و نیروی قابل توجهی از قوای اصلی او منهدم شود.

منطقه‌ای از دهلران در شمال تا تنگه رقابیه در جنوب به عمق ۷۰ الی ۸۰ کیلومتر در اشغال عراقی‌ها بود. هرچند عوارض حساس و نقاط مهمی در این منطقه وجود نداشتند، اما تهدید محور اندیمشک ـ اهواز و قرار داشتن شهرهای شوش، اندیمشک و دزفول در برد توپخانه‌های دشمن قابل تحمل نبود.

 

کربلای سه چگونه ناتمام ماند؟!

عملیات کربلای ۳ همزمان با ادامه عملیات کربلای دو  در جبهه جنوب آغاز شد. تصرف و انهدام پایگاه دریایی الامیه عراق در همین عملیات صورت گرفت.

ایده انجام عملیات نظامی در دریا ـ پس از عدم موفقیت عملیات والفجر مقدماتی ـ با سفر دریایی فرماندهان یگان‌های زمینی سپاه پاسداران و بررسی وضعیت تعرض به منافع عراق در شمال خلیج فارس طرح شد. این امر موجب شد که فرماندهان لشکرها و تیپ ها برای عملیات در آب به آموزش یگان‌های خود بپردازند.

بر همین اساس به موازات آماده‌سازی یگان‌ها برای عملیات در هور، فکر عملیات در دریا علیه منافع عراق شکل گرفت و در نتیجه ماموریت تعرض به اسکله‌های نفتی العمیه و البکر به نیروی دریایی سپاه پاسداران (قرارگاه نوح) واگذار شد.

به منظور انجام عملیات ایذایی و محدود، طراحی برای حمله به اسکله الامیه عراق در خلیج فارس تصویب و اجرای این ماموریت به نیروی دریایی سپاه واگذار شد و یکی از یگان‌های با تجربه نیروی زمینی سپاه از لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، برای انجام این عملیات، به قرارگاه نوح ماموریت یافت و در ساعت ۳۰/۱ دقیقه بامداد روز سه شنبه ۱۱/۶/۱۳۶۵، با رمز مقدس، «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل» آغاز شد. انگیزه اصلی عملیات تصرف و انهدام دو اسکله الامیه و البکر بود.

در روز دوم عملیات، هواپیمای دشمن اسکله را بمباران کردند. سپس، ناوچه‌های عراقی آرایش گرفتند و با حمایت هلی‌کوپترها به سمت اسکله پیشروی کردند. فشار روی نیروهای خودی هر لحظه بیشتر می‌شد و بدیهی بود که بدون عملیات پشتیبانی و تکمیلی ـ که انجام آن به دلایلی صورت نگرفت ـ  عملیات می‌بایست در همین حد ایذایی خاتمه می‌یافت و نیروهای خودی منطقه را ترک می‌کردند. به همین دلیل نیروها عقب نشستند و اسکله الامیه در حالی که تاسیسات و تجهیزات آن کاملاً منهدم شده بود، مجددا به تصرف دشمن درآمد.

 

اعتراف به جاسوسی!

مهر ماه ۱۳۶۵ «جان پاتیس» مدیر پروژه شرکت مخابراتی «کاسموس» که به خاطر همکاری اطلاعاتی با سازمان جاسوسی «سیا» در بازداشت به سر می‌برد، در گفت‌وگویی تلویزیونی به جاسوس بودن خود برای «سیا» اعتراف کرد.

وی در این مصاحبه اظهار داشت: «من اطلاعات جمع‌آوری شده از ایران را از طریق شرکت مخابراتی «کاسموس» در اختیار سیا قرار می‌دادم. سیا از طریق شرکت‌های خارجی که در ایران پروژه‌هایی را در دست اجرا دارند به اطلاعات بسیاری دست می‌یابد. سازمان جاسوسی سیا علاقه بسیاری به گردآوری اطلاعات پیرامون آسیب‌پذیری بخش‌های اقتصادی ایران، توان تعمیراتی آنها و نقاط ضعف و قوت اقتصادی ایران دارد.  من به فعالیت‌های جاسوسی خود برای سیا اعتراف می‌کنم. اطلاعاتی را در زمینه‌های نظامی، مخابراتی، تولید نفت، اوضاع داخلی، تورم و عرضه مواد غذایی برای سازمان سیا تهیه و ارسال می‌کردم. رژیم‌های مرتجع عرب اطلاعاتی را که از طریق سفارتخانه‌هایشان در ایران کسب کرده‌اند در اختیار عراق قرار می‌دهند.»(۵)

10اکتبر/20

نقش خواص و نخبگان درحادثه عاشورا

مقدمه:

درباره عوامل زمینه‌ساز حادثه عاشورا نظریه‌های گوناگونی اظهار شده‌اند. شماری از نویسندگان، دشمنی بنی‌امیه با بنی‌هاشم، برخی دیگر تغییر ارزش‌ها و برخی از متعصبان اهل سنت نیز عملکرد خود امام ‌حسین(ع) را سبب حادثه عاشورا دانسته‌اند!. گروهی دیگر از بی‌توجهی به معنویت و دنیاگرایی و کوتاهی خواص از انجام رسالت خود(۱) و… به عنوان عوامل زمینه‌ساز حادثه عاشورا سخن گفته‌اند.

رهبر معظم انقلاب با استناد به آیه شریفه: «فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیًّا »(۲) دو عامل را از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف می‌دانند. یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوه و نماز است. یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی. و عامل دوم «اتَّبَعُوا الشَّهَوَات» است یعنی دنبال شهوترانی‌ها و هوس‌ها و در یک جمله «دنیاطلبی» رفتن و به فکر جمع‌آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمان‌ها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم.»(۳)

 کوتاهی خواص ونخبگان
کوتاهی و سستی خواص و نخبگان از ادای تکلیف و انجام وظیفه یکی از عوامل مهم زمینه‌ساز حادثه عاشوراست. در نقش کلیدی خواص در تحولات و دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی تردیدی نیست. اگر خواص جبهه حق سکوت نمی‌کردند و جمعی تسلیم جلوه‌های دنیا نمی‌شدند و دین را فدای دنیا نمی‌کردند و به‌موقع از حق حمایت می‌کردند، هیچ‌گاه جامعه اسلامی دچار وضعیت زمان امام ‌حسین(ع) نمی‌شد و حادثه تلخ عاشورا  اتفاق نمی‌افتاد.

برای بیان این مسئله ابتدا به مفهوم خواص و عوام اشاره می‌کنیم و سپس به علل و عواملی که ممکن است برخی از خواص را از انجام وظیفه شرعی و مسؤلیت باز دارد و یا آنان را در برابر تکلیف قرار دهد می‌پردازیم.


معنی ومفهوم خواص:

در همه جوامع، مردم به دو قطب تاثیرگذار و تاثیرپذیر تقسیم می‌شوند. از دیدگاه جامعه شناسی، «خواص»، نوعی از گروه‌های اجتماعی هستند که «عوام» در ارزشیابی‌های خود، آنها را ملاک و معیار قرار می‌دهند. از این‌رو به آنها گروه‌های «مرجع» یا «داوری» یا «استنادی» گفته می‌شود.(۴)
اما واژه «عوام » جمع «عامه» است و در لغت به معنای توده مردم آمده است.(۵)

 

اوصاف خواص درکلام علی (ع): 

«هیچ‌یک از عامه مردم جامعه، برای حاکم در هنگام رفاه و آسانی، پُرهزینه‌تر و هنگام بلا و گرفتاری، کم‌یاری‌تر و در برابر انصاف، ناراضی‌‎تر و هنگام خواستن، پافشارتر و با اصرارتر و هنگام بخشش، کم‌سپاس‌تر و هنگام منع، عذرناپذیرتر و هنگام وقوع حوادث روزگار، کم‌صبرتر از خواص نیستند.»(۶)

 

نقش خواص ونخبگان در انحرافات بعد از رسول خدا(ص)

انحرافاتی که بعد از رحلت جانسوز پیامبر(ص) توسط همین خواص نزدیک به پیامبر(ص) در جامعه اسلامی رخ داد زمینه‌ساز به وجود آمدن عاشورا شد. دمل انحراف و حب قدرت از زمانی سر باز کرد که پیامبر(ص) در بستر بیماری بودند و خواستند برایشان قلم و قرطاس (کاغذ) بیاورند تا بنویسند آنچه را که امت را هدایت می‌کند و از  اشتباه و انحراف باز می‌دارد، اما معاندین به بهانه هذیان‌گویی و در اصل ترس از دست دادن مقام و حکومت، حتی از دادن قلم و کاغذ به رحمه للعالمین دریغ کردند و در مراحل بعد دست به جعل حدیث زدند تا به دنیایی که می‌خواهند برسند. دنیایی به ظاهر با احکام اسلامی، ولی در باطن جاهلی. آنان در واقع می‌خواستند جامعه اسلامی را به دوره جاهلی بازگردانند؛ گویی نزدیکی به پیامبر(ص) اثری بر وجود ایشان نداشت.

مرحوم آیت‌الله غروی اصفهانی با چنین مضمون زیبا ومتینی از این واقعه یاد می‌کند: «این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که زمینه را برای او فراهم کرده بود. تیری از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست خلیفه بود.»(۷)

در دوره حکومت علی ابن ابی طالب(ع) عدالت همچون باران بر همه می‌بارید و این به مزاج برخی از خواص و نخبگان خوش نمی‌آمد. به همین دلیل از فرمان، امام معصوم(ع) سرباز زدند و جامعه را دچار خطا و انحراف کردند و با راه انداختن جنگ‌های متعدد، اشتباهات جبران‌ناپذیری را مرتکب شدند که نمونه‌های آن در دوران کوتاه حکومت علی ابن ابی‌طالب(ع) سه جنگی بود که بخشی از خواص در آن نقش داشتند.(۸)


نقش خواص و نخبگان در حادثه عاشورا:

بحث در باب «خواص» و نقش آنان به عنوان یکی از عوامل زمینه‌ساز عاشوراست. خواص طرفدار حق، به‌ویژه کسانی که به حقانیت امام ‌حسین(ع) باور داشتند، قاعدتاً می‌بایست در عرصه سیاسی با آن بزرگوار همراه می‌شدند و با دشمنان می‌جنگیدند. چه عواملی سبب شدند که اینان دست از حمایت امام حسین(ع) برداشتند، اعتنا نکردند و یا در برابر آن حضرت ایستادند. کسانی که امام‌ حسین(ع) را خوب می‌شناختند ولی بر اساس شناخت خود عمل نکردند، کم‌شمار نبودند. بسیاری از کسانی که در مدینه یا مکه به آن حضرت نصیحت می‌کردند که به کوفه نرود(۹) و بسیاری از کسانی هم که نماینده امام ‌حسین(ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همین‌ قبیل بودند.

 

خواص ونخبگان زمان امام حسین(ع):

در یک تقسیم‌بندی می‌توان خواص دوره امام حسین(ع) را به چند دسته تقسیم کرد:

۱- جمعی از صحابی رسول خدا(ص) از مهاجر و انصار که هنوز زنده بودند مانند: جابر بن‌عبدالله انصاری، ابن عباس، سهل بن ساعده و انس بن مالک؛

۲- بزرگان و خواص شیعه از بنی هاشم و غیر آن ، مانند: محمد حنفیه، مختار، سلیمان بن صرد خزاعی، هانی بن عروه، مسیب بن نجبه فرازی و ابراهیم اشتر
۳-  اطرافیان و فرزندان  خلفا، مانند: عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر
۴ – منتقدین در قبایل قحطانی در سرزمین عراق، که شامل بزرگان و رؤسای قبایل قحطانی می‌شوند، مانند: شمر، محمد بن اشعث و عمر بن حریث

۵- کارگزاران بنی‌امیه از قبیل عماره بن عقبه بن ولید و ابن زیاد.

مجموع این خواص را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد:

۶- کسانی که به دلایلی از همکاری با امام(ع) باز ماندند و توفیق حضور در رکاب او را نیافتند.

۷-  کسانی که زمینه‌ساز حادثه عاشورا بودند و آتش جنگ علیه امام(ع) را دامن زدند.

گروه اول را نیز از حیث نوع موضع‌گیری می‌توان به اقسامی به این شرح تقسیم کرد:

الف) کسانی که به حقانیت امام(ع) قائل بودند؛ اما قدرت همراهی و یاری او را نداشتند از این گروه می‌توان افرادی از قبیل جابربن عبدالله انصاری، آن صحابی بزرگ پیامبر(ص)، و از دوستداران خاندان پاک آن حضرت نام برد. جابر در هنگام حادثه عاشورا نابینا بود و از این‌رو نتوانست با امام(ع) در کربلا حضور یابد. عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه نیز از همین گروهند که به علت کهنسالی و بیماری یا علل و مصالح دیگر مثل گزارش‌دهی از مدینه برای امام حسین(ع)، از حضور در کربلا بی‌نصیب ماندند.(۱۰)
ب) کسانی که قائل به حقانیت امام(ع) بودند و در عین توانایی با ایشان همراه نشدند. یکی از این افراد، عبیدالله بن حر جعفی بود. او یکی از هواداران عثمان بود که پس از کشته شدن او نزد معاویه رفت و در جنگ صفین در مقابل حضرت علی(ع) به جنگ ایستاد.(۱۱)

امام حسین(ع) به منزل «قصر مقاتل» رسید و خیمه‌ای دید. سئوال فرمود که خیمه کیست؟ گفتند: «متعلق به عبیدالله بن حر جعفی است.» امام(ع) کسی را فرستاد تا او را به همکاری دعوت کند، اما او جواب منفی داد و گفت: «من از کوفه بیرون نشدم، مگر به خاطر این که با حسین(ع) نباشم، چون در کوفه یاوری ندارد و من اصلاً دوست ندارم او را ببینم و او هم مرا ببیند.» پاسخ او را به امام(ع) رساندند. آن حضرت خود نزد وی رفت و پس از سلام، از او برای خروج علیه یزید دعوت کرد؛ ولی عبیدالله همان جواب را تکرار کرد.  چون امام (ع) از هدایت و رستگاری او مایوس شد، فرمود: «نصیحتی به تو می‌کنم و آن اینکه تا می‌توانی خود را به مکان دوری برسان تا صدای استغاثه ما را نشنوی. زیرا به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاری ما شتاب نکند، خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد.»(۱۲)
سرانجام، عبیدالله، امام(ع) را یاری نکرد در حالی که توانایی چنین امری را داشت و معتقد هم بود، زیرا به امام(ع) عرض کرد: «به خدا سوگند من می‌دانم که هر کس از فرمان تو پیروی کند به سعادت ابدی و خوشبختی ابدی نائل شده است، ولی من احتمال نمی‌دهم که یاری من به حال تو سودی داشته باشد.» امام(ع) را یاری نکرد. البته او بعدها اشعاری در حسرت نپیوستن به امام حسین(ع) سرود و اظهار پشیمانی کرد.(۱۳) افرادی مانند سلیمان بن صردخزاعی، نجبه فرازی (از سران شیعیان کوفه) نیز معتقد به حقانیت امام(ع) بودند و با اینکه از امام دعوت رسمی به عمل آوردند؛ اما یاریش نکردند.
ج) کسانی که منکر حقانیت امام(ع) بودند و بدین جهت از یاری او خودداری کردند. عبدالله بن عمر را می‌توان یکی از این افراد دانست.(۱۴) او در همان روزهای اول ورود امام حسین(ع) به مکه، برای عمره مستحب به آنجا رفته بود. خدمت امام(ع) رسید و گفت: «از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمودند: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند، به ذلت مبتلا می‌شوند.» اکنون پیشنهاد من به شما آن است که همان ‌طور که همه مردم با یزید بیعت کرده‌اند، شما نیز بیعت کنی و از ریخته شدن خون مسلمین بترسی.»(۱۵)
امام(ع) پس از دادن پاسخ او فرمود: «ای ابوعبدالرحمن! از خدا بترس و از یاری ما دست برمدار.» اما سخنان نورانی امام در او تاثیر نکرد و سرانجام هم با یزید بیعت کرد.(۱۶) البته عبدالله بن عمر از زمان حضرت علی(ع) نیز یکی از خواصی بود که در عین اعتقاد به حقانیت امام علی(ع) با حضرت بیعت نکرد و در واقع از قاعدین  بود.(۱۷)
یکی دیگر از کسانی که در حقانیت امام تردید داشت و یا منکر آن بود و به همین جهت در رکاب امام(ع) در جنگ با دشمنان حاضر نشد، عبدالله بن زبیر بود. وی از سرسخت‌ترین دشمنان خاندان پیامبر اسلام(ص) بود و پدرش را از حضرت علی(ع) برگردانید و او را به جنگ با آن حضرت برانگیخت و به عبدالله بن عباس گفت: «چهل سال است که دشمنی شما اهل‌بیت(ع) را در دل خویش جا داده‌ام و آن را پنهان می‌دارم.»(۱۸) او از جمله کسانی بود که می‌خواست امام حسین(ع) در مکه نماند.(۱۹)

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مرتضی مطهری، حماسه حسینی، شهید مطهری، ج۳، ص۴۸، ۴۹، ۴۷،

۲.مریم/۵۹

۳٫سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع بسیجیان، ۲۳/۴/۷۱٫

۴٫ر. ک: به منصور وثوقی و علی نیک خلق، مبانی جامعه شناسی، انتشارات خردمند، چاپ سوم، ص ۲۰۹

۵٫منجد الطلاب، ترجمه محمد بندرریگی، آذرتاش آذرنوش، عربی فارسی، نشر نی، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۴۵۹

۶٫نهج البلاغه ,نامه به مالک اشتر

۷٫الانوار القدسیه، ص۹۹

۸٫پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقری، ترجمه پرویز اتابکی، ص ۶۰۹ -۶۱٫

۹٫لهوف، ص۲۶، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از این‌گونه افراد بودند.

۱۰٫ر.ک: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، تحقیقی در نهضت عاشورا، چاپ اول، بهار ۱۳۸۱، صص ۳۶ – ۳۴ ۰

۱۱٫ر.ک: محمد  طبری، تاریخ طبری، منشورات کتابخانه ارومیه، ج ۷، ص ۱۶۸ . به نقل از حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص ۱۲۰

۱۲٫تاریخ طبری,همان، ج ۴صص ۳۰۸ – ۳۰۷

۱۳٫ر. ک : محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، دفتر انتشارات اسلامی، هشتم، تابستان ۱۳۷۸، ص ۱۲۳

۱۴٫سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین، ج ۷، صص ۲۵۲ – ۲۵۱

۱۵٫ر.ک .: مقتل خوارزمی، انوار المهدی، چاپ اول، ۱۴۱۸ ق . ، ج ۱، ص ۲۷۹ .

۱۶٫ر. ک .: سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین,ص۲۵۴

۱۷٫مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج ۱، صص ۸۱ – ۸۰

۱۸٫سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین، ج ۷، ص ۲۳۸

۱۹٫حیاه الامام الحسین، ج ۶، ص ۲۷ . به نقل از جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، قم، چاپ پنجم، ۱۳۸۰، ص ۳۲۵ .

10اکتبر/20

رمـز و راز عزتمنـدی

مقدمه: در گام پانزدهم، از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به لزوم و اهمیت ایجاد فضای شاد در خانواده با استناد به احادیث و روایات از معصومین(علیهم‌السلام) و همچنین تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی در زندگی پرداختیم، اینک و در آخرین بخش از گام پانزدهم، به توصیه‌هایی در مورد کسب و حفظ عزت در زندگی از معصومین(علیهم‌السلام) می‌پردازیم.

 

توصیه‌های دین برای کسب عزت

علاوه بر قاعدۀ کلی‌ای که پیش از این بیان شد، در روایات، برای کسب عزت توصیه‌هایی آمده که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

الف) طمع نداشتن به آنچه در دست مردم است.

امام صادق(ع) فرمود: «عزت آرام ندارد تا وقتی که وارد خانه‌ای شود که اهل آن، چشمِ طمع به دست مردم نداشته باشند و در آنجا مستقر می‌شود.»(۱)

ب) فرو خوردن خشم

امام صادق(ع) فرمود: «هیچ بنده‌ای خشم خود را فرو نمی‌خورد، مگر آن‌که خداوند، عزت او را در دنیا و آخرت افزون می‌کند.» (۲) خداوند متعال فرمود: «کسانی که خشم خود را فرو می‌خورند و از مردم در می‌گذرند و خداوند، نیکوکاران را دوست دارد.»(۳)

ج) مراقبت از زبان و  زمام اختیار به دست مردم ندادن

کسی از امام کاظم(ع) درخواست توصیه کرد. امام(ع) فرمود: «زبانت را نگه‌دار تا عزیز گردی و زمام اختیارت را به مردم نسپار که ذلیل می‌شوی.»(۴)

د) تن دادن به حق

امام حسن عسکری(ع) فرمود: «هیچ عزتمندی حق را رها نکرد، مگر آنکه ذلیل شد و هیچ انسان ذلیلی تن به حق نداد، مگر آنکه عزیز شد.»(۵)

هـ) گذشت

پیامبر عزت، رسول خدا(ص) فرمودند: «هر کس از ظلمی که به او شده است، در گذرد، خداوند به جای آن در دنیا و آخرت، او را عزیز گرداند.»(۶)

و) تواضع

رسول خدا(ص) فرمودند: «خداوند با تواضع، جز بر بلندمرتبگی صاحب آن نمی‌افزاید.»(۷)

ز) دعا

از خدا بخواهیم خودش جایگاه ما را در میان مردم، به همان میزان که خودش صلاح می‌داند، بالا ببرد.

امام سجاد(ع) در دعای چهل و هفتم صحیفۀ سجادیه – که دعای روز عرفه است – می‌فرماید: «مرا در پیشگاه خودت خوار گردان و نزد خلقت عزیز فرما. مرا در خلوت با خودت، پایین بیاور و در میان بندگانت، سربلند و عزیز گردان.»(۸)

 

کارهایی که عزت نفس را زیر سئوال می‌برند

س: برخی از مواردی که شما در راه‌های کسب شخصیت بیان کردید، ظاهراً با عزت نفس، سازگار نیستند. مثلاً برخی می‌گویند: گذشت یا تواضع با عزت نفس در تعارض است.

این عده، در ابتدا باید به ما بگویند که عزت را چگونه معنا می‌کنند؟ بر اساس آیات و روایات یا بر اساس روان‌شناسی مادی‌گرای غربی؟ اگر بر اساس آیات و روایات باشد که همان است که گفتیم. در روایات ما روی عزت نفس تأکید ویژه شده؛ اما تفسیرش با آنچه در میان برخی از مردم رواج دارد، سازگار نیست.

امام صادق(ع) فرمود: «خداوند تبارک و تعالی اختیار هر کاری را به مؤمن داده است، مگر اختیار خوار کردن خویش را.»(۹)

چه چیزهایی عزت نفس را از بین می‌برند؟ با توجه به روایات فاصله و تفاوت این دو تفسیر را درک می‌کنیم.

الف) درخواست از مردم

رسول خدا(ص) به ابوذر فرمودند: «ای ابوذر! زنهار از درخواست کردن از مردم که آن در این دنیا، ذلت نقد است.»(۱۰)

امیرمؤمنان علی(ع) نیز فرمود: «درخواست کردن [از دیگران]، طوق خواری است که عزت را از عزیز می‌رُباید و بزرگی را از بزرگ‌زاده می‌گیرد.»(۱۱)

ب) تن دادن به کارهایی که توانش را ندارد

امام صادق(ع) فرمود: «شایسته نیست که مؤمن، خود را خوار کند.»کسی از ایشان پرسید: «چگونه خود را خوار می‌کند؟» امام(ع) فرمود: «دست به کاری می‌زند که توان به انجام رساندنش را ندارد و این‌گونه، خود را خوار می‌کند.»(۱۲)

ج) انجام دادن کاری که عذرخواهی در پی دارد

مُفضّل، از قول پیشوای صدق و راستی، امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمود: «شایسته نیست که مؤمن، خود را خوار کند.» مُفضّل می‌گوید از ایشان پرسیدم: «به چه وسیله، خود را خوار می‌کند؟» فرمود: «دست به کاری می‌زند که موجب عذرخواهی است.»(۱۳)

د) ادا نکردن حقوق

امام صادق(ع) فرمود: «وا گذاشتن حقوق، خواری می‌آورد.»(۱۴)

هـ) دروغ و ترس از راستگویی

کسی از امام مجتبی(ع) پرسید: «ذلت چیست؟» امام(ع) فرمود:  «ترس از راستی.»(۱۵)

امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «نتیجۀ دروغ، خواری در دنیا و عذاب در آخرت است.»(۱۶)

و) ظلم

مردی به امام صادق(ع) گفت: «میان من و عده‌ای بر سرِ چیزی اختلاف پیش آمده و می‌خواهم از آن چیز، دست بردارم؛ اما به من گفته می‌شود که دست کشیدن از آن، مایۀ خواری است.» امام(ع) فرمود: «آنکه خوار است، ستمگر است؛ [نه تو].»(۱۷)

در روایتی دیگر آمده  که کسی به ایشان از همسایه‌اش شکایت کرد. فرمود: «صبر کن». او گفت: «مردم مرا به خواری نسبت می‌دهند.» فرمود: «ذلیل و زبون، کسی است که ظلم می‌کند.»(۱۸)

ز) طمع و حرص به دنیا

از امیرمؤمنان علی(ع) در بارۀ خوارترین خواری پرسیده شد. فرمود: «حرص به دنیا.»(۱۹)

امام باقر(ع) فرمود: «هیچ ذلتی مانند ذلتِ طمع نیست.»(۲۰)

ح) اهانت به مردم

رسول خدا(ص) فرمودند: «خوارترینِ مردم، کسی است که به مردم اهانت ‌کند.»(۲۱)

 

 

با شوهران بی‌قیدمان چه کنیم؟

س: من دوست ندارم در مجالس آن‌چنانیِ عروسی شرکت کنم؛ اما نمی‌دانم با شوهرم چه کنم؟ مجالس عروسی در فامیل ما، پُر از گناه و معصیت است. هر چه به شوهرم می‌گویم اگر خودت هم می‌روی، به من اصرار نکن که به این مجالس بیایم، قبول نمی‌کند.

 

الف. مخالفت محترمانه

برخی تنش و دعوا و در پی‌ آن بی‌احترامی را لازمۀ مخالفت کردن می‌دانند؛ در حالی که می‌توان در برابر نافرمانی ایستاد، اما دعوا هم راه نینداخت. پس حتی اگر به شما بی‌احترامی هم شد، مخالفتتان را کاملاً محترمانه انجام دهید. اگر به هر دلیلی نتوانستید در مقابل درخواست نابه‌جای همسرتان بایستید، با مشورت با دفتر مرجع تقلیدتان، طوری در آن مجلس حضور پیدا کنید که معصیت نباشد.(۲۲)

 

ب. اطاعت از خدا

تردیدی در این نیست که در هیچ مسئله‌ای نمی‌توان امر خدا را به دلیل کسب رضایت مردم زیر پا گذاشت. این مردم هر که می‌خواهند باشد: پدر و مادر، برادر و خواهر یا همسر و… البته باید از مرجع تقلیدتان بپرسید که حضور در چه مجالسی و تا چه اندازه‌ای و با چه شرایطی معصیت محسوب می‌شود.

 

ج. موضع‌گیری تربیتی

برخی همین که می‌بینند همسرشان در مواردی با آنها اختلاف‌نظر دارد، خیلی زود به این نتیجه می‌رسند که انتخابشان نادرست بوده و احساس شکست می‌کنند؛ در حالی که کم نبوده و نیستند کسانی که در زندگی، رفتاری تربیتی با همسر خویش داشته‌اند و در طول زمان توانسته‌اند همسرشان را تغییر دهند.

در روایتی از پیشوای حقیقت، امام صادق(ع) آمده که مقصود از زنده کردن در این آیه، هدایت کردن است.(۲۳)

تغییر دادن یک انسان، کار کمی نیست. رسول خدا(ص) به امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «به خدا سوگند، اگر خداوند کسی را به دست تو هدایت کند، برای تو از هر آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب می‌کند، بهتر است.»(۲۴)

 

اصول رفتار تربیتی

شما باید در نقش همسر، در برنامۀ تربیتی خود چند نکته را بگنجانید:

  1. محبت

بدون تردید محبت یکی از اصلی‌ترین عوامل تأثیرگذار روی همسر شماست. نکند به بهانۀ اینکه او گناهی را مرتکب می‌شود، محبت خویش را کم کنید. محبت که کم شد، مطمئن باشید که فاصله‌ها بیشتر می‌شوند. به این آیه دقت کنید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ(۲۵): مردان و زنان باایمان، ولىّ [و یار و یاور] یکدیگرند. امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند، نماز را بر پا مى‏دارند و زکات را مى‏پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى‏کنند. به‌زودى، خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مى‏دهد. خداوند توانا و حکیم است.»

خداوند پیش از آنکه در بارۀ امر به معروف و نهی از منکر سخن بگوید، رابطۀ میان مؤمنان را این‌گونه بیان می‌کند: «بَعْضُهُمْ أولِیاءُ بَعْضٍ» در بسیاری از تفاسیر به این نکته توجه شده که در این آیه، «دوستی» هم در معنای «ولایت» نهفته شده است.(۲۶)

ما در امر به معروف و نهی از منکر باید به این رابطۀ عاطفی توجه داشته باشیم. اگر رابطه‌مان دوستانه باشد، امر به معروف‌ها و نهی از منکرها اثربخش‌تر خواهند بود. در برخی از تفاسیر هم به رابطۀ تنگاتنگ میان امر به معروف و نهی از منکر و محبت، تذکر ویژه داده شده است.(۲۷)

از راه‌های مختلف به همسرتان محبت کنید: محبت گفتاری، رفتاری و نوشتاری.(۲۸)

وقتی که او شما را وادار به گناه می‌کند و شما امتناع می‌کنید، معمولاً دو حالت رخ می‌دهند. یا به شما اصرار نمی‌کند و بدون اینکه تنشی میان شما و او رخ دهد، مسئله ختم به خیر می‌شود یا پس از امتناع شما اصرار می‌کند و شاید دعوا هم بکند.

در حالت اول، عدم اصرار او را با محبت پاسخ دهید. شما یک زن هستید و می‌دانید که زن‌ها در این موارد تا چه اندازه می‌توانند از غمزه‌های محبت‌آمیز استفاده کنند. اگر هم دعوا کرد، وارد دعوا نشوید و آتش دعوا را بیشتر نکنید. بعد از اینکه آرام شد یا حتی یکی دو روز بعد، باز هم با محبت به سراغش بروید و با محبت به او بگویید که اگر به مجلس معصیت نمی‌روید، از سر لجبازی نیست، بلکه فقط به این دلیل است که می‌خواهید بندگی خدا را به جا آورید.

  1. احترام

همیشه و در همه حال، اقتدار همسرتان را حفظ کنید و بدانید یکی از اسرار نزدیک شدن به مرد، حفظ اقتدار اوست. کسانی که اقتدار مردشان را به هر بهانه‌ای زیر پا می‌گذارند، چشم طمع به تغییر دادن او نداشته باشند.

  1. تبعیت

در غیر از مواردی که خدا به شما اجازه نداده از همسر خویش تبعیت کنید و اطاعت از او را حتی در مواردی که اطاعت از او واجب هم نیست، بر خود لازم بدانید. پیام این رفتار، همانی است که شما در گفتارتان بیان کرده‌اید. شما به او گفته‌اید: «چون خدا دوست ندارد من به این مجلس بیایم، نمی‌آیم.» و رفتارتان هم این را ثابت می‌کند.

  1. توجه به حساسیت‌های او

به حساسیت‌های او در مواردی که مخالف شرع نیستند، احترام بگذارید. برای مثال اگر او به تمیزی حساس است، تلاش کنید خانه را همیشه مرتب و تمیز نگه دارید. اگر او به آماده شدن غذای سر ِ وقت و تزئین سفره حساس است، هیچ‌گاه نگذارید غذا دیر حاضر شود و همیشه سفره را با سلیقۀ زنانه تزئین کنید.

  1. تأمین زندگی شاد

هر چه می‌توانید و از هر راه مشروعی که امکان دارد، خانه را برای همسرتان شاد نگه دارید. بگذارید طعم لذت با شما بودن برایش به یاد ماندنی باشد.

  1. توجه به همۀ وظایف دینی

برخی از افراد به برخی از گناهان حساس و به بعضی بی‌قیدند. مثلاً خانم روی رفتن به مجالس آنچنانی حساس است؛ اما راحت دروغ می‌گوید یا اتهام می‌زند. این افراد نمی‌توانند تأثیر چندانی روی دیگران  داشته باشند.

 

 

نوع برخورد با فامیل

در برخورد با فامیل هم باید اصل بر احترام و گذشت و مهربانی باشد. بگذارید فامیل، شما را این چنین بشناسند که با گناه مخالفید، نه با شادی. اگر کاری داشتند، برایشان انجام دهید. به عیادت مریضانشان بروید. برای حل مشکلاتشان، هر کاری را که از دستتان بر می‌آید انجام دهید. به پیرهای فامیل توجه ویژه داشته باشید و با جوان‌هایشان گرم بگیرید.

 

تضرع به درگاه مقلّب القلوب

هدایت به دست خداست و ما همه وسیله‌ایم. از خدا بخواهید که دل همسرتان را با خود همراه کند. معلوم نیست اگر این کارها را انجام بدهید، همسرتان تغییر کند؛ اما اولاً در بسیاری از موارد، تغییرات محسوسی انجام می‌شود. ثانیاً این نوع برخورد موجب می‌شود که رابطۀ شما از اینی که هست، بدتر نشود. ثالثاً می‌دانم که سخت است؛ اما نباید فراموش کنیم که هر کدام از ما در این دنیا ابتلائات و امتحاناتی داریم که خداوند برای رشد در زندگی قرار داده است. یکی با پدر و مادر مریض، دیگری با پدر و مادر بداخلاق، یکی هم با مرگ پدر و مادر، یکی با همسر بیمار، دیگری با همسر بداخلاق و یکی هم با مرگ همسر آزموده می‌شود. به هر حال شما وظیفۀ خود را انجام دهید و هدایت را به دست خدا بسپارید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بحار الأنوار، ج۷۵، ص۲۰۶٫

۲- آل عمران، آیۀ ۱۳۴٫

۳-  الکافی، ج۲، ص۱۱۰٫

۴- همان، ص۱۱۳٫

۵- تحف العقول، ص۴۸۹٫

۶- بحار الأنوار، ج۷۴، ص۱۲۱٫

۷- عدّه الداعی، ص۱۷۸٫

۸ – الصحیفه السّجادیه، دعای ۴۷.

۹- الکافی، ج۵، ص۶۳٫

۱۰-  کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۵٫

۱۱- غررالحکم  و دررالکلم، ص۱۲۲.

۱۲- الکافی، ج۵، ص۶۴٫

۱۳- همان‌.

۱۴- تحف العقول، ص۳۶۰٫

۱۵- همان، ص۲۲۶٫

۱۶- عیون الحکم و المواعظ، ص۲۰۹٫

۱۷- بحار الأنوار، ج۷۵، ص۲۰۳٫

۱۸- همان، ص۲۰۵٫

۱۹- کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۲٫

۲۰- تحف العقول، ص۲۸۶٫

۲۱- کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۶٫

۲۲- مثلاً می‌شود به عروسی رفت؛ اما تا وقتی که در مجلس معصیت می‌شود، بیرون مراسم ایستاد. وقتی که به قول معروف، بزن و بکوب‌ها تمام شد، وارد مجلس شوید.

۲۳- ر.ک: الأمالی، طوسی، ص۲۲۶٫

۲۴- الکافی، ج۵، ص۲۸٫

۲۵- توبه، آیۀ۷۱٫

۲۶- تفسیر نمونه، ج‏۸، ص۳۶؛ تفسیر نور، ج‏۵، ص۱۰۴؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج‏۹، ص۲۹۳؛ و…

۲۷- تفسیر نور، ج‏۵، ص۱۰۴٫

۲۸- در گام چهارم از جلد دوم به تفصیل دربارۀ راه‌های ابراز محبت، صحبت کرده‌ایم.

10اکتبر/20

مصاحبه‌ای که به سرانجام نرسید!!

اشاره:

چهارشنبه ٢٧ تیر از طرف نشریه‌ پاسدار اسلام با استاد سیدعباس موسویان تماس گرفتیم. موضوع مصاحبه را که مطرح کردیم ایشان مثل همیشه با روی باز پذیرفتند. حاج‌آقا کسالتی داشتند و قرار شد برای تنظیم وقت مصاحبه، شنبه خدمتشان تماس بگیریم. شنبه که تماس گرفتیم خانواده‌ ایشان اطلاع دادند که مریض احوال هستند و برایشان دعا کنید. روزهای بعد هم پیگیر بودیم، اما دیگر نه پیگیر زمان مصاحبه، بلکه پیگیر سلامتی روحانی ارزشمندی که فقه اقتصادی و بانکداری اسلامی مرهون تلاش علمی ایشان است.

سرانجام در روز ۱۸ مرداد با کمال تأسف خبر آسمانی شدن ایشان را شنیدیم. مقام معظم رهبری نیز فقدان ایشان را ضایعه خواندند؛ لذا در این شماره تلاش کردیم جای خالی صحبت‌های ایشان را به وسیله صحبت از دغدغه‌های مرحوم موسویان پیرامون وضعیت اقتصادی کشور و خصوصاً شرایط پیش آمده در دوران کرونا که در جلسات متعددی با ایشان مطرح شده بود، پرکنیم.

 

در حال آماده کردن ذهنم برای نگارش مطلبی بودم که قرار بود مجلۀ پاسدار اسلام آن را منتشر کند که خبری ناگوار را در شبکه‌های اجتماعی دیدم: «حجت الاسلام والمسلمین دکتر موسویان به جوار رحمت الهی شتافتند.»

استادی که مسیر جهاد علمی خود در حوزه اقتصاد اسلامی و دانش مالی اسلامی را از دهه‌های قبل آغاز کرد و محصول تلاش علمی ایشان، شاگردان متعدد و نوآوری‌هایی اساسی در این دانش‌ها بود.

ذهنم خود به خود متوجه آخرین جلساتی که با ایشان داشتیم، رفت که با دغدغۀ بسیار به راهکارهائی برای خروج  از بحران اقتصادی ناشی از کرونا پرداختند. نگاه ایشان به این مسئله را به‌طور خلاصه به رشته تحریر درمی‌آورم تا هم یادی باشد از این عالم بزرگوار و هم نظریه ایشان در این کوران حوادث گم نشود.

این مطلب، خلاصه‌ای است از بیانات ایشان و البته مقاله‌ای مختصر با عنوان «مسئولیت‌های اقتصادی دولت در شرایط کرونا» که آن را برای من فرستادند تا نظرم را درباره‌اش بگویم و بعد هم در یکی از همین جلسات ارائه فرمودند. در جلسه مذکور، ایشان ضمن یادآوری وضعیت بحرانی ناشی از بیماری کرونا در دنیا به این مطلب اشاره کردند که:

«بعد از شیوع ویروس کرونا در جهان، دغدغه اصلی دولت‌ها و نهادهای اجتماعی و مردمی، مبارزه با فراگیر شدن ویروس، معالجه و درمان بیماران مبتلا بود. اما از همان روزهای نخست دغدغه دیگری مطرح و به‌تدریج به یک چالش اساسی تبدیل شد و آن پیامدهای اقتصادی کرونا اعم از بیکاری، کاهش تولید، کاهش درآمد و کاهش قیمت نفت و فرآورده‌های نفتی برای کشورهای صادرکننده نفت مثل ایران بود.

با استمرار ویروس کرونا و طولانی‌تر شدن کشف واکسن و داروی معالجه این بیماری، تضادی بین دغدغه‌های سلامت و اقتصاد به‌ وجود آمد، به‌طوری که حتی برخی از کشورهای ثروتمند و صنعتی جهان، به‌رغم آمارهای بالای ابتلا و مرگ و میر روزانه، مجبور به بازگشایی تدریجی مشاغل شدند؛ زیرا کاملا متوجه هستند که استمرار بلندمدت تعطیلی بنگاه‌ها و فعالیت‌های اقتصادی، آثار اقتصادی و اجتماعی به‌مراتب شدیدتری از بیماری کرونا را به همراه خواهد داشت.»

مرحوم موسویان، اگرچه خود قربانی این ویروس منحوس شدند؛ اما دغدغۀ ایشان این بود که مبادا مسائل درمانی ویروس کرونا موجب شود که تصمیم‌گیران کشور، معضلات اقتصادی مردم را فراموش کنند:

«ستاد ملی مبارزه با کرونا باید در تمام تصمیم‌گیری‌هایش به پیوست اقتصادی توجه داشته باشد و دقت کند که هر تصمیمی در سطح خرد و کلان اقتصادی چه بازتابی دارد. بنابراین در  عین رعایت اصول بهداشتی، باید اولویت با حمایت از اقتصاد ملی باشد. این موضوع باید به همه ارکان تصمیم‌گیری حاکمیت، اعم از قوای سه‌گانه (مجریه، مقننه و قضائیه)، نیروهای نظامی و انتظامی و صدا و سیما گسترش یابد و از طریق رسانه ملی به جامعه منتقل و تبدیل به یک انتظار و مطالبه همگانی شود.»

ایشان به‌ منظور مهار معضلات ناشی از کرونا پیشنهادات ویژه‌ای را ارائه کردند:

الف: «دولت بایستی با فوریت، زمینه‌های اشتغال در عرصه‌های مختلف بهداشت و درمان را فراهم کند و همه موانع پیش رو را با سرعت و البته با دقت بردارد. این سیاست‌ها می‌توانند شامل تسهیل صدور مجوزهای احداث، تغییر کاربری و معافیت موقت مالیاتی تا اعطای مشوق‌های نقدی، اعطای تسهیلات قرض‌الحسنه یا تسهیلات انتفاعی با سود پایین، تقبل بخشی از سود بانکی توسط دولت و بخشودگی جرایم جزئی و… باشند. اعمال این سیاست‌ها ضمن تقویت صنعت می‌توانند ایمن‌سازی را در کشور تقویت و از محل تولید و صادرات محصولات با ایجاد ارزش افزوده به فعالیت‌های اقتصادی کمک کند.»

پیشنهاد دیگر ایشان، استفاده از ظرفیت کشاورزی ایران برای رهائی از بحران کمبود مواد غذایی ناشی از کرونا بود. بحرانی که مراکز بین‌المللی از ماه‌ها قبل دربارۀ آن هشدار داده بود‌ند:

ب: «بارندگی‌های مناسب دوسال اخیر شرایط را برای جهش در سطح کشت محصولات کشاورزی با اولویت محصولات استراتژیک (گندم، ذرت، دانه‌های روغنی و …) فراهم کرده است. تصمیمات فوری و مناسب دولت در  فراهم کردن کسب و کارهای مرتبط با بخش کشاورزی از قبیل اعطای مجوزهای کشت، اعطای مشوق‌های نقدی، اعطای تسهیلات قرض‌الحسنه یا انتفاعی با سود کم به کشاورزان و شرکت‌های دانش‌بنیان فعال در حوزه کشاورزی برای افزایش فوری سطح کشت، ابزار مهمی برای مقابله با کمبود و گرانی محتمل داخلی و زمینه‌ساز صادرات محصولات کشاورزی است که معمولاً معاف از تحریم هستند. حتی استفاده از ظرفیت نیروهای مسلح برای آبرسانی و تسطیح اراضی می‌تواند به تسهیل این فرایند کمک کند. همچنین می‌توان اراضی در داخل پادگان‌ها یا مراکز دولتی را که به فضای سبز بدون محصول اختصاص دارند، با تغییر کاربری زیر کشت محصولات استراتژیک برد. در صورت اجرای این سیاست، ایران می‌تواند ضمن تأمین نیازهای غذایی خود، به صادرکننده‌ جدی محصولات غذایی تبدیل شود و بخشی از رکود خود را از این محل جبران کند.»

شاید بتوان مهم‌ترین پیشنهاد ایشان برای خروج از بحران اقتصادی کرونا را پیشنهاد در حوزه نفت و انرژی دانست:

ج: «اکثر کشورهای همسایه ایران واردکننده محصولات پالایشگاهی چون بنزین، گازوئیل، نفت سفید و قیر و… هستند. ایران می‌تواند با انعقاد قراردادهایی با کشورهایی چون عراق، امارات، قطر، آذربایجان، ترکمنستان، پاکستان، ترکیه و… نفت خام آن کشورها را بگیرد و با انجام کارهای پالایشی روی آنها به صورت محصولات پالایشگاهی به آنها برگرداند و در مقابل بهای خدمات پالایشگاهی را به صورت ارزی دریافت کن.د با این تدبیر اولا ظرفیت‌های خالی پالایشگاهی ایران به کار گرفته خواهند شد و در آینده می‌توانند توسعه پیدا کنند. ثانیاً ایران در آینده می‌تواند از خام فروشی نفت رها و به فروشنده فرآورده‌های نفتی چون بنزین و گازوئیل تبدیل شود. ثالثاً این رویه در شرایط تحریم می‌تواند ارزآوری خوبی برای ایران داشته باشد.

 

پیشنهادات ایشان در حوزه سیاست‌های پولی نیز جالب توجه است:

  1. ۱. حمایت مالی بلاعوض از دهک‌های پایین جامعه

گروهی از مردم به خاطر شرایط کرونایی، درآمد خود را از دست داده‌اند و پس‌اندازی هم ندارند که از آن محل هزینه‌هایشان را بپردازند و امکان بازپرداخت وام را هم ندارند. دولت و ملت اسلامی وظیفه دارند این گروه‌ها را تامین مالی بلاعوض کنند. بر این اساس دولت موظف است افزون بر فراهم کردن زمینه‌های لازم برای راه‌اندازی و هدایت صحیح کمک‌های مردمی، خود نیز با تخصیص منابع به کمک این گروه از مردم بیاید. محل تأمین منابع دولتی را در ادامه بیان می‌کنم.

  1. اعطای وام قرض‌الحسنه برای دهک‌های پایین و متوسط جامعه

افزون بر کمک‌های بلاعوض لازم است مبالغی به صورت وام قرض‌الحسنه نیز به‌ویژه به دهک‌های متوسط جامعه پرداخت شود تا بتوانند از محل درآمدهای آتی خود اقساط وام‌ها را بازپرداخت کنند. دولت می‌تواند از محل سپرده‌های خیرین یا سپرده‌های قرض‌الحسنه بانک‌ها و یا منابع خود برای این کار اقدام کند.

  1. اعطای وام قرض‌الحسنه برای مشاغل خرد و متوسط

افزون بر کمک‌های بلاعوض و قرض‌الحسنه که برای تأمین هزینه‌های زندگی پرداخت می‌شوند، لازم است که دولت برای استمرار فعالیت‌های اقتصادی خرد و متوسط، منابع قابل توجهی را به صورت وام قرض‌الحسنه از محل سپرده‌های خیرین یا سپرده‌های قرض‌الحسنه بانک‌ها و یا منابع خود به این کار اختصاص دهد.

  1. اعطای تسهیلات انتفاعی با سود کم برای مشاغل خرد و متوسط

از آنجا که منابع مورد نیاز برای تسهیلات قرض‌الحسنه به‌شدت محدودند، پیش‌بینی می‌شود که نمی‌توان همه نیازهای مالی بنگاه‌های اقتصادی خرد، به‌ویژه متوسط را از طریق قرض‌الحسنه پوشش داد. بر این اساس لازم است که دولت با اتخاذ تدابیری در درجه نخست با تشویق بانک‌ها به اعطای تسهیلات انتفاعی با سود کم مشکل مالی این بنگاه‌ها را حل کند و در مرتبه بعد با تخصیص منابع دولتی و قبول بخشی از سود تسهیلات از بانک‌ها بخواهد که تسهیلات انتفاعی با سود کم را در اختیار این فعالان بگذارند.

  1. اعطای تسهیلات انتفاعی بلندمدت برای بنگاه‌های بزرگ اقتصادی

«روشن است که بنگاه‌های بزرگ اقتصادی افزون بر تولید انبوه باعث اشتغال بالا و درآمد برای افراد زیادی از جامعه می‌شوند. این بنگاه‌ها گرچه مشکل پرداخت سود ندارند و پایین بودن نرخ سود برایشان اولویت اول نیست، اما در شرایط خاص اقتصادی احتیاج به فرصت تنفس در پرداخت اقساط و کاهش مبلغ اقساط دارند. بر این اساس لازم است دولت با اتخاذ تدابیر مناسب از بانک‌ها بخواهد که اولاً زمان‌بندی اقساط تسهیلات بانکی را افزایش دهند. ثانیاً تا زمان خروج از مشکل، فرصت تنفسی را در اختیار بنگاه‌ها قرار بگیرد. ثالثاً جرایم را تا زمانی که مشکل برطرف نشده ببخشند.

در این راستا بانک مرکزی می‌تواند با اعطای خط اعتباری به بانک‌ها، آنها را در اعطای چنین تسهیلاتی کمک کند و نیز با اجازه شیوه تسهیلات‌دهی خاص که در آن سود تسهیلات به صورت ماهانه گرفته می‌شود، اما اصل تسهیلات در سررسید برای مثال پنج ساله تسویه می‌شود، به آنها یاری رساند.»

اگر چه دولت به بهانه فقدان منابع، تقریباً هیچ‌یک از موارد پیشنهادی را به‌‌درستی اجرا نکرده است، اما ایشان با نگاه تیزبین خود، راه‌های تأمین مالی این پیشنهادات را هم ارائه کردند:

  1. صرفه‌جویی در هزینه‌های غیر ضرور
  2. فروش سهام و اموال مازاد دولتی
  3. انتشار اوراق بهادار دولتی
  4. استقراض از بانک مرکزی.

در نگاه ایشان، «گرچه استقراض از بانک مرکزی از نگاه اقتصاددانان همیشه منفی و زمینه‌ساز تورم و کاهش ارزش پول ملی بوده است، لکن به اعتراف اکثر آنان در شرایط کنونی اگر استقراض از بانک مرکزی صورت بگیرد؛ با رعایت شرایطی نه تنها اشکالی ندارد، بلکه مناسب و حتی ضروری است. به همین دلیل اغلب کشورها برای خروج از شرایط بحران اقتصادی ناشی از کرونا، اقدام به سیاست انبساط پولی از طریق استقراض از بانک‌های مرکزی خود، سیاست انبساط پولی را اعمال کرده‌اند».

ایشان با درک شرایط رکود عمیق اقتصادی، حتی پا را از استقراض از بانک مرکزی فراتر می‌گذارند و حتی در این شرایط، خلق پول و افزایش نقدینگی را نیز مجاز می‌دانند. نظریه‌ای که همگام با بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان اقتصادی دنیا در دوران رکود کرونایی صادر می‌شود و پیشنهاد می‌کند که پایه پولی به‌طور متوازن، هم به بخش عرضه و هم به بخش تقاضا اصابت کند:

  1. اعمال سیاست انبساط پولی (خلق پول و افزایش نقدینگی) فوری با محوریت جهش در پایه پولی:

این انبساط باید از نظر کمی کافی و از منظر کیفی به‌طور متوازن، هم مشمول طرف عرضه و تولیدکنندگان، هم مشمول طرف تقاضا با اولویت مصرف‌کنندگان آسیب‌پذیر شود. به نظر می‌رسد با توجه به عمق رکود، افزایش فوری ۴۰ درصد در پایۀ پولی ضروری است. اعمال سیاست نظارتی شدید (موقعیت اضطراری) برای جلوگیری از ورود نقدینگی به بازار ارز و طلا و حتی سرمایه می‌تواند به تأثیر این سیاست کمک کند. این سیاست به‌قدری ضروری است که حتی عدم امکان نظارت نیز نمی‌تواند توجیه مناسبی برای عدم اعمال این سیاست باشد.»

اکنون که در وانفسای رکود اقتصادی ناشی از کرونا قرار داریم، پیشنهادهای این عالم بزرگوار همچنان می‌تواند چراغ راهی برای تصمیم‌سازان کشور باشد. این راهکارها، ضروری، فوری و اجتناب ناپذیرند. اکنون که جسم ایشان در میان ما نیست، شایسته است که شاگردانشان به تأسی از استاد تلاش کنند تا پرچمی که امثال مرحوم موسویان در دست گرفته‌اند بر زمین نماند و با حرکت سریع در مسیر آرمان‌های استاد، شرایط برای اعتلای اقتصاد اسلامی فراهم شود.

10اکتبر/20

جهش تولید و عبور از نرم‌افزار ویروسی اقتصاد ایران

اشاره:

دکتر محمدجواد توکلی عضو هیئت‌علمی و دانشیار گروه اقتصاد مؤسسه امام خمینی (ره) است که دکتری خود در رشته فلسفه اقتصاد از دانشگاه اراسموس روتردام هلند (Erasmus University Rotterdam) اخذ کرده است. وی مقالات و کتب اقتصادی متعددی را در زمینه مباحث بانکداری اسلامی، ابزارهای مالی در نظام اسلامی و فلسفه اقتصاد به رشته تحریر در آورده است. مصاحبه حاضر باهدف تبیین «جهش تولید» انجام ‌شده است. ایشان در این مصاحبه ضمن تبیین دلائل شکل‌گیری این مفهوم، به مسائل روز اقتصاد، از جمله بازار بورس ایران و جایگاه آن نسبت به مسئله جهش تولید پرداخته‌اند.

 

*در ابتدای بحث، لطفاً تحلیل خود را از نامگذاری سال «جهش تولید» بفرمایید.

قبل از آنکه زمینه‌های این نامگذاری را مطرح کنم، ابتدا لازم است به‌عنوان مقدمه به نکته‌ای اشاره‌کنم. نامگذاری امسال یک ویژگی دارد و آن‌هم نوعی تکرار نامگذاری سال گذشته (رونق تولید) است. این تکرار، در نامگذاری سال‌ها سابقه نداشته است. تکرار این نام، نشان‌دهنده اهمیت مسئله تولید در اندیشه رهبر معظم انقلاب است. ایشان تولید را به‌عنوان ستون فقرات اقتصاد و زمینهساز تقویت مقاومت اقتصاد ایران در برابر تهدیدهای خارجی میدانند. به همین خاطر ایشان شعار سال قبل را تقویت کردند و از رونق تولید به جهش تولید رفتند. برای تبیین مفهوم جهش تولید با یک مثال آغاز می‌کنیم. در جهش تولید با نوعی شتاب مواجه هستیم و می‌خواهیم به کمک یک انرژی متراکم، یک تغییر وضعیت اساسی ایجاد کنیم. بهترین مثالtake off   هواپیماست که به‌واسطه واردکردن فشاری مضاعف به زمین، خود را رها می‌کند و به سمت آسمان اوج می‌گیرد. تفاوت اصلی جهش تولید بارونق تولید در شتاب و انرژی متراکم و مضاعف است.

اما علل مطرح شدن  «جهش تولید» در این شرایط توسط مقام معظم رهبری، اولاً ساختارهای معیوبی است که اقتصاد ایران از مهندسی آمریکایی اقتصاد در زمان شاه به ارث برده و نتوانسته خود را از شر آنها خلاص کند. ثانیاً وجود نقاط وابستگی متعدد در بخش تولید در اقتصاد ایران است که محل ورود فشار خارجی و تحریم شده است. ثالثاً شرایط خاص اقتصاد کرونایی است که بسیاری از کسب ‌و کارها را به تعطیلی کشانده است.  به نظر می‌رسد ایشان با دوراندیشی این مسئله را نیز مدنظر قرارداده‌اند.

 

*کمی بیشتر درباره نقاط وابستگی در بخش تولید توضیح دهید؟

نگاهی به ترکیب واردات کشور نشان می‌دهد که بخش‌های تولیدی ما وابستگی زیادی به نهاده‌های تولید دارند. ۶۴٪ حجم واردات کشور را مواد اولیه، ٢٠٪ کالای سرمایه‌ای و ١۶٪ را کالاهای مصرفی تشکیل می‌دهند. به عبارت دیگر حدود ٨۵٪ از واردات کشور را مواردی تشکیل می‌دهند که اگر وارد نشوند بنگاه‌های تولیدی ما در معرض تعطیلی قرار خواهند گرفت. نمونه بارز این وابستگی در نهاده‌های دامی، علوفه و دانه‌های روغنی است. اختلالات جدی در قیمت گوشت در ماه‌های گذشته ناشی از همین شوک در واردات نهاده‌های دامی بود.

البته حالت عکس این موضوع نیز متصور است. در برخی از این حوزه‌ها، تحریم که وسیله‌ای برای سوء استفاده از نقاط ضعف‌هاست، باعث شده که ما آن نقاط ‌ضعف را از بین ببریم و تحریم در این زمینه‌ها عملاً تبدیل به نعمت شده است. مثلاً تحریم بخش لوازم‌خانگی توسط شرکت‌های کره‌جنوبی باعث شد که سهم شرکت‌های ایرانی از این بازار (مثلاً بازار ماشین ظرف‌شویی) طی ماه‌های گذشته از ٣٠٪ به ٧٠٪ افزایش یابد و بسیاری از شرکت‌های داخلی دانش فنی خود را ارتقا و خط تولید را گسترش دهند.

 

*آیا منظور شما از ساختارهای معیوب ارثی، همان وابستگی به نفت است؟

لزوماً این‌ طور نیست. در برنامه‌های توسعه قبل از انقلاب که تحت عنوان برنامه‌های عمرانی مطرح می‌شد اولین ویژگی‌ای که به چشم می‌خورد، وابستگی شدید این برنامه‌ها به منابع حاصل از فروش نفت خام یا استقراض بود، به‌گونه‌ای که برنامه عمرانی اول (١٣٢٧-١٣٣٣) پس از ملی شدن صنعت نفت و سپس رد درخواست استقراض از بانک جهانی، متوقف ‌شد. یعنی تمام درآمد دولت یا پول نفت بود یا قرض از بانک جهانی!

اما ویژگی‌های دیگری نیز وجود دارند؛ از جمله تمرکز بر توسعه صنعتی به‌جای توسعه کشاورزی. هرچند بهانه تغییر مالکیت زمین‌های کشاورزی در اصلاحات ارضی (١٣۴٠)، افزایش بهره‌وری زمین‌های کشاورزی بود، اما در عمل، ایران که همیشه از نظر کشاورزی خودکفا بود به واردکنندۀ مقادیر زیادی از مواد غذایی تبدیل شد. ویژگی سوم «جنس» توسعه صنعتی بود که مبتنی بر دانش فنی و بومی نبود. به عبارتی ایران از طریق دانش فنی ایرانیان صنعتی‌ نشد، بلکه به ‌وسیله پول نفت، توسط واردکنندگان (سوداگران) صنعتی شد و لذا صنعت ما از همان ابتدا به‌عنوان یک صنعت وابسته رشد کرد.

 

*این نکته را که ساختارهای ما معیوب‌اند قبول داریم. اما آیا نمی‌توانستیم برای از بین ‌بردن این ساختارهای معیوب تلاش کنیم؟

ما در این چهل سال برای رهائی از این عیوب و ضعف‌ها عمدتاً مشغول تقویت زیرساخت‌ها بوده‌ایم. با این وجود رفع این مشکلات بسیار زمانبر و نیاز به اصلاحات ساختاری است. امروز ما می‌توانیم به‌ واسطه زیرساخت‌های بی‌نظیر، ادعای زمینهسازی برای طراحی و اجرای استراتژی توسعه صنعتی دانش‌بنیان و بومی را داشته باشیم. رتبه سوم تعداد فارغ‌التحصیل رشته مهندسی در جهان، بیش از پنج هزار شرکت دانش‌بنیان ، ٣۶ میلیون جمعیت در سن کار، ١۴ میلیون نفر با تحصیلات عالی، دوسوم جمعیت مولد، ٨٠ میلیون بازار مصرف داخلی و… همه ظرفیت‌هایی هستند که تا پیش ‌از این وجود نداشته و در گام اول انقلاب خلق ‌شده‌اند. به عبارتی، گام اول انقلاب، چهل سال سرمایه‌گذاری و تلاش برای ساخت باند پرواز بوده است تا شرایط مناسب برای تیک‌آف اقتصاد در گام دوم را فراهم کند.

 

*آیا همه‌چیز برای بهره‌برداری از این باند پرواز و تیک‌آف مهیاست؟

در بحث سخت‌افزاری می‌توان گفت بله، اما در بحث نرم‌افزاری خیر. در این سال‌ها الگوها عموماً عاریتی بوده‌اند. به عبارتی نرم‌افزار اقتصاد سیاسی ایران ویروسی است و اول باید ویروس‌کشی شود! سیاست‌های توسعه ما به سمت سیاست‌های لیبرالی پیش رفته و الگوهای پیشرفت ایرانی اسلامی ازجمله اقتصاد مقاومتی در حاشیه قرارگرفته‌اند و محور نیستند. حتی همین سیاست‌های غربی مانند تعدیل ساختاری نیز به‌درستی اجرا نشده‌ و گرته‌برداری ضعیف و عجولانه‌ای از الگوی اقتصاد بازار آزاد بوده‌اند. برای بهره‌برداری از سخت‌افزارهای موجود نیاز به اصلاح نرم‌افزار داریم. این تحول‌ها بیش از آنکه ابعاد تکنیکی اقتصادی داشته باشند، ابعاد اقتصاد سیاسی دارند.

 

*به مواردی که از منظر سیاسی باید در اقتصاد ایران اتفاق بیفتند تا بتوانیم در اقتصاد ایران شاهد جهش تولید باشیم اشاره بفرمائید.

مسئله اول، مشخص کردن راهبرد است. به این معنی که قرار است کدام جهت‌گیری را برای پیشرفت انتخاب کنیم؟ اگر کشاورزی محور است، جایگاه محصولات ارگانیک و تراریخته کجاست؟ اگر صنعت محور است، باید از چه نوع صنایعی و به چه شکل حمایت کنیم؟ قرار دادن صنایع پتروشیمی، فولاد، کاشی و سرامیک در وسط کویر و در مناطق کم‌آب کشور، توسعه کشت‌های تراریخته، رانت‌خواری شرکت‌های خودروسازی بدون اهتمام به بهبود کیفیت خودرو و… همگی در غیاب وجود راهبرد کلی اتفاق ‌افتاده‌اند. وقتی که ما خودمان برنامه نداشته باشیم، جریان‌های ثروت و قدرت به اقتصاد کشور جهت می‌دهند.

مسئله دیگر، بهبود فضای کسب‌ و کار است. هم اکنون اخذ مجوز واردات بسیار آسان‌تر از دریافت مجوز تولید است. در همین ایام کرونا و در بحث تولید ماسک، می‌توان نمونه‌ای از جهش تولید از طریق بهبود فضای کسب ‌و کار را مشاهده کرد. اجازه تغییر خط تولید باعث شد که بسیاری از شرکت‌های کوچک و بزرگ به‌سرعت نه‌تنها نیاز داخل در بحث ماسک و ضدعفونی‌کننده‌ها را مرتفع سازند، بلکه بسیاری از شرکت‌های خرد هماکنون توان صادرات این موارد را نیز پیدا کردهاند.

کتابی هست تحت عنوان «چین دنیا را تکان می‌دهد»  که توصیه می‌کنم آن را بخوانید. در این کتاب آمده که دولت چین چگونه با استفاده از ظرفیت شغل‌های خانگی و از طریق ایجاد نهادهای تأمین‌کننده مواد اولیه و نهادهای فروش، صادرات جوراب خود را ٢٠٠ برابر افزایش ‌داد! این الگو برای کشور ما هم قابل‌طرح است.

 

*هرچند مسئله فضای کسب ‌و کار مهم است، اما در اقتصاد ایران، نقدینگی کمی به سمت بخش‌های مولد می‌رود و عملاً مردم تمایلی برای رفتن به سمت کسب ‌و کارهای مولد و تولیدی ندارند. آیا این مسئله امری طبیعی است یا خیر؟

باید گفت متأسفانه این مسئله امری طبیعی است. بدین معنی که به تعبیر اقتصاد خوانده‌ها «هزینه فرصت» تولید در اقتصاد ایران زیاد است. یعنی فعالیت‌های غیر مولد مانند خرید و فروش ارز، طلا، مسکن و سهام (بازار بورس)، هم ‌سود مادی بیشتری دارند و هم راحت‌تر انجام‌ می‌شوند؛ در حالی‌که برای کسب همین مقدار سود در بخش تولید باید هزینه بیشتری صرف کرد. عایدی بخش تولید به‌طور متوسط سالانه ٢٠- ٢۵ ٪ است؛ درحالی‌که در طول سال گذشته اگر فردی در هریک از بازارهای غیرمولدی که ذکر شد وارد شده باشد، چندین برابر این رقم سود کرده است. این یعنی چاه سفته‌بازی در اقتصاد ایران خیلی عمیق‌تر از چاه تولید است و شما هرچه آب (بخوانید نقدینگی!) بریزید همه می‌رود در چاه سفته‌بازی! برای همین است که عمده تسهیلات بانکی به بخش غیر مولد انحراف دارند.

 

*آیا شما بورس را هم جزو بازارهای غیرمولد محسوب می‌کنید؟ اگر این‌گونه باشد، اثر منفی داغ کردن بازار بورس برای اقتصاد ایران چیست؟

در شرایط کنونی بله، حتی اگر از روی مسامحه، رونق بورس را کمک دهنده به تولید بدانیم، باز هم طبق خوش‌بینانه‌ترین اظهارنظرها، بیشتر از ١٠٪ منابع مالی وارد شده به بورس به تولید اختصاص نمییابد و باقی آن صرف سفتهبازی روی سهام میشود که فعالیتی غیر مولد و حتماً مخالف جهش تولید است.

از جهت فرهنگی هم بورس درحال‌حاضر دارد فرهنگ ضعیف کار را ضعیف‌تر می‌کند. اگر فرهنگ را عوض کردید، بعداً نمی‌توانید آن را اصلاح کنید. مثل ترویج شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» می‌شود که نگاه مردم را به فرزندآوری تغییر داد؛ حالا مسئولین جمهوری اسلامی، اگر هم بخواهند نمی‌توانند مردم را مجاب به فرزندآوری کنند؛ چرا که فرهنگ تغییر کرده. از طرفی وابسته کردن مردم به بورس بدین شکل، انجام اصلاحات را پرهزینه می‌کند. در آینده اگر بخواهیم مثلاً مالیات بر عایدی سهام بگیریم با واکنش شدیدی مواجه میشویم و مجبوریم عقب نشینی کنیم.

اما رونق کنونی بورس ‌غیراز تخریب فرهنگی، تخریب اقتصادی از جمله زمینه سازی برای افزایش تورم را نیز دارد. پس‌از آنکه در دی‌ماه ٩٨ دولت، یکی از مواد آیین‌نامه اجرایی قانون مالیات‌های مستقیم را که به بحث افزایش سرمایه شرکت‌ها از محل تجدید ارزیابی دارایی‌ها پرداخته بود را اصلاح کرد و شرکت‌ها اجازه تجدید ارزیابی پیدا کردند، بدون آنکه دارایی‌های حقیقی شرکت‌ها افزایش یابند، سرمایه آنها از محل گران‌تر شدن دارایی‌های قبلی (ابزار، زمین و…) افزایش پیدا کرد و بلافاصله پس از افزایش سرمایه شرکت‌ها، قیمت سهام هم افزایش پیدا ‌کرد. این شرکتها باید در یک سال آینده به این سهام گران‌تر شده سود بیشتر بدهند و معمولاً در همین جا دچار مشکل می‌شوند، مگر اینکه وارد جریات تجدید ارزیابی مکرر شوند که اوضاع را بدتر می‌کند. از طرفی بدون اینکه در جامعه تولید واقعی رخ‌داده باشد، دارایی‌ سهامداران افزایش پیدا می‌کند و همین مسئله وقتی برای عموم افراد جامعه اتفاق بیفتد، ایجاد تورم می‌کند.

این منطق، یعنی مالی‌سازی اقتصاد منطق بسیار خطرناکی است، زیرا بخش پولی اقتصاد را بزرگ‌تر از بخش واقعی آن می‌کند که وضعیت پایداری نیست. دقیقاً مثل ۵ برابر شدن تولیدات کشور در ۴٠ سال اخیر از یک سو و ۸ هزار برابر شدن حجم نقدینگی از سوی دیگر! کاهش ارزش پول کمترین آسیب ناشی از این رویه است.

ایراد دیگری که بورس برای اقتصاد ایجاد می‌کند به هم ریختن ساختار توزیع درآمد است. کسانی که در فضای غیرحقیقی اقتصاد صاحب دارایی شده‌اند، در آینده می‌توانند دارایی‌های حقیقی را تصاحب کنند. در مقابل کسانی هستند که نه‌تنها نتوانسته‌اند ارزش دارایی خود را حفظ کنند، بلکه به‌واسطه تورم ناشی از رشد بخش غیرواقعی، ارزش دارایی‌هایشان کاهش‌یافته است و شکاف میان این طبقات بیشتر می‌شود.

 

*با این حساب، چگونه می‌توان بخش واقعی و مولد اقتصاد را قوی‌تر از بخش غیرواقعی کرد؟

کاهش جذابیت بخش‌های غیرمولد و کاهش انگیزه سفته‌بازی، اصلی‌ترین کاری است که می‌توان برای تقویت تولید و بخش مولد اقتصاد  انجام داد. یکی از این مسائل اصلاح نظام مالیات است. مالیات بر عایدی سرمایه، مالیات بر مسکن و…  نظام مالیاتی هم باید سودآوری بخش غیرمولد نسبت به بخش مولد را کاهش دهد و هم به‌نوعی جریمه برای عایدی فعالیت‌های غیرمولد باشد.

رکن دیگر، مسئله تأمین مالی تولید است. ساختار بانکی کشور ولو غیر ربوی هم باشد در خدمت تولید نیست. وقتی می‌گوییم سود کار تولیدی به‌طور متوسط ٢٠٪ است، چگونه یک تولیدکننده می‌تواند در قبال تأمین مالی بانکی، ٢٠٪ سود تسهیلات پرداخت کند؟ برای همین هزینه تأمین مالی در اقتصاد ایران بالاست، اما در مدل تأمین مالی اسلامی (PLS) که مبتنی بر مشارکت در سود و زیان است، امکان و انگیزه تأمین مالی تولید افزایش پیدا می‌کند.

 

*وضعیت فعلی اقتصاد کشور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من به وضعیت آینده اقتصاد ایران خوش‌بین هستم. هرچند شرایط سخت است و کرونا هم مزید بر علت شده، اما امید اصلاح ساختارهای معیوب به خصوص با توجه به تشکیل مجلس جدید وجود دارد. اصلاح نظام اطلاعاتی، نظارتی، مالیاتی، بانکی و گمرکی همه از مواردی هستند که می‌توانند تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند. تجربه نشان داده که ما ایرانیها مرد روزهای سخت هستیم. در این شرایط وقتی مجبور شویم دست به اصلاح و مقاومت میزنیم. همین امر زمینه موفقیت ما را فراهم میکند.

 

10اکتبر/20

سیاست تا دیانت

دولت ادب!

الف) وزیر نفت دولت تدبیر و اعتدال: ساخت پالایشگاه «کثافت» کاری است!

ب) وزیر سابق مسکن دولت تدبیر و اعتدال: مسکن مهر «طویله» است!

ج) رئیس جمهور دولت تدبیر و اعتدال: به درک که مخالفان برجام از عاقبت آن می‌ترسند! اصلاً بروند به جهنم!

د) معاون اول دولت اعتدال و تدبیر: متولدین دهه ۶۰ «زیادی» هستند!

حاشیه و شرح:

* ادب مرد به ز دولت اوست!

** خدا رحم کرد که آقایان «معتدل و مدبّرند»! وگرنه امکان درج و نشر بیاناتشان فراهم نبود.

*** به قول مظفرالدین شاه: «هیچ نگویید که همه چیزشان به همه چیزشان می‌آید.»

 

خدمات دولت به شریعت!

بر خلاف تصور بعضی‌ها دولت روحانی طی هفت سال گذشته خدمات فراوانی به دیانت کرده و اقدامات آن در بسیاری از مواقع منجر به افزایش دینداری و احیای شعائر و ترویج سنن و معنویت شده است.

به عنوان مثال:

۱ – مصرف زیاد گوشت از جمله مکروهات است و موجب قساوت قلب و کاهش نورانیت و معنویت انسان می‌شود. خوشبختانه دولت جناب روحانی با برنامه‌ریزی و اقدامات متعدد، موجبات کاهش چشمگیر مصرف انواع گوشت در کشور را فراهم آورده و عملاً مانع از قساوت قلوب مردم و موجب رشد معنویت و نورانیت باطن آنها شده است.

۲- از دیگر مکروهاتی که زحمات دولت روحانی ارتکاب آن را در کشور کاهش داده است «پرخوری» است که بر اساس آمارها در طول سال‌های گذشته به‌طور جدی سیر نزولی داشته است. زیرا دولت تدبیر و اعتدال عبارت طلایی «اندرون از طعام خالی‌دار/ تا در او نور معرفت بینی» را سر لوحه اقدامات خود قرار داده و به دنبال تحقق «شکم‌های خالی» در جامعه برای دستیابی عموم مردم به «نور معرفت» بوده است.

۳- از جمله نتایج جدی تلاش‌های هفت ساله دولت دیپلمات، افزایش جدی فقر در جامعه از طریق تعطیلی کارخانه‌ها، ورشکستگی مغازه‌ها و کاسبی‌ها، به خاک سیاه نشاندن کشاورزان و… است و طبیعتاً افزایش فقر منجر به افزایش تعداد فقرا در کشور و همین امر زمینه‌ساز گسترش «انفاق و صدقه» در سطح جامعه شده است. فرضاً اگر به جای «روحانی» فرد دیگری روی کار می‌آمد و رفاه را توسعه می‌داد، دیگر نیاز چندانی به انفاق و صدقات در جامعه نبود و این عمل خداپسندانه و سنت حسنه به فراموشی سپرده می‌شد؛ اما خوشبختانه دولت روحانی گام‌های بلندی در جهت «همه‌گیرسازی فقر» در ایران برداشته که نتایج آن کاملاً مشهود است و به همین علت روز به روز بر تعداد نیازمندان به صدقه افزوده می‌شود. فلذا هزاران فرصت جدید جهت افراد خیّر ایجاد شده تا هر چه دلشان خواست انفاق کنند و بر حسنات خویش بیفزایند.

۴- حمایت همه‌جانبه دولت روحانی از بی‌حجابی و دوچرخه‌سواری زنان در ملاء عام و سایر منکرات وابسته، نیاز به نهی از منکر را به‌شدت افزایش داده و فضا را برای اقامه این واجب فراموش شده توسط مومنین مساعد ساخته است. بدیهی است اگر چنین منکراتی همه‌گیر و عمومی نشوند، مومنین هم از فیض انجام یک عمل واجب مانند نهی از منکر محروم خواهند ماند.

۵- تورم جهش یافته و تصمیمات انتحاری در حوزه اقتصاد و کرونا و… از جمله ویژگی‌های بی‌بدیل دولت دیپلمات‌هاست و همین امر موجب افزایش «ذکر» و کثرت دعا و توسل در میان مردم شده است. هنگامی که مردم صبح  بیدار می‌شوند و خبر دو برابر شدن قیمت فلان دارو یا کالای ضروری را می‌شنوند، فریاد «یا خدا» و «یا حضرت عباس»‌شان به آسمان بلند می‌شود یا وقتی که مستاجران برای تمدید اجاره یا پیدا کردن خانه‌ای جدید به بنگاهی سر می‌زنند و با شنیدن اجاره‌بها نفس در سینه‌شان حبس می‌شود و ناله «یا امام رضای غریب» سر می‌دهند و هزاران مورد مشابه دیگر، در حقیقت میزان «ذکر» در جامعه و میان مردم افزایش می‌یابد و افزایش ذکر و توسل از جمله دینی‌ترین رفتارهاست!

 

دخیل به کدخدا!

*روزنامه شرق (۲۳/۶/۹۹): اگر «بایدن» در انتخابات آمریکا پیروز شود، روابط اقتصادی ایران با جهان به راه می‌افتد و گرانی و فقر از بین خواهد رفت و قیمت ارز و سکه کاهش خواهد یافت و بحران اقتصادی ایران فروکش خواهد کرد و درآمد مردم و دولت افزایش پیدا می‌کند.

الف) «جو بایدن» با تکذیب این مطالب گفت: «من به مردم آمریکا هم از این وعده‌ها ندادم! هر کسی چنین چیزی گفته برای خودش گفته!  من به نتانیاهو قول داده‌ام اگر به قدرت برسم پوست ایرانی‌ها را بکّنم!»

ب) «شرق» همان توهم نامه‌ای است که زمان برجام تیتر زده بود: «امضای کری تضمین برجام است!»

ج) مدت‌هاست که کدخدا قادر به بالا کشیدن شلوارش نیست و رعیت‌هایش از کرونا دسته دسته تلف می‌شوند و یا از شدت فقر و تبعیض سر به شورش برداشته‌اند، اما بعضی‌ها به همین کدخدای بی‌شلوار دخیل بسته‌اند! کدخدایی که نه تنها قدرت «شفا» دادن، حتی توان «کور» کردن را هم ندارد.

د ) این بعضی‌ها اگر می‌توانستند «بایدن» یا «هیلاری کلینتون» را به عنوان نامزد جناح خود در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ معرفی می‌کردند و بسیار متاسف‌اند که نمی‌توانند چنین کنند. البته بماند که همین‌ها آرزو دارند که ایران به عنوان مستعمره یا سرزمین تحت قیمومیت و سرپرستی آمریکا  دربیاید و یک ژنرال یا حاکم آمریکایی کشور را اداره کند! چون که سال‌هاست ژاپن و کره جنوبی را که هر دو سال‌هاست با سرپرستی ژنرال‌های نظامی اداره شده‌اند، به عنوان الگوی خود معرفی می‌کنند.

10اکتبر/20

زندگی دینی ما در دوران کرونا

گویا کرونا نیامده که برود و دست‌کم این ویروس در کنار سایر میکروب‌ها و ویروس‌ها جا خوش خواهد کرد. اگر خیلی خوش‌بینانه بیندیشیم، به نظر می‌رسد در آینده قرار است که این ویروس با وجود کنترل شدن، هرازگاهی انسان‌ها را بیازارد و یا بیشتر به بهداشت و پیشگیری دعوت کند. در دوران کرونا، دین‌گرایی، خداباوری و اساساً باورها شکل و شمایل متفاوتی یافته‌اند و گویا باید توجه بیشتر به دین و خداگرایی گسترده‌تری را انتظار داشته باشیم و پایبندی به باورها عمدتاً شکل جدی‌تر و جدیدتری به خود خواهد گرفت. هر چند این یکی از فرصت‌ها و زیبایی‌های جدید در زندگی ماوراگرایی ماست، اما تهدیدات ویژه‌ای را هم در پاسخ به نیازهای عاطفی و زندگی دینی انسان معاصر به ارمغان می‌آورد.

در این نوشتار سعی خواهد شد در گونه تبیینی ـ توصیفی و به ‌صورتی آینده‌پژوهانه، زندگی پساکرونا را به شیوه اسنادی و طوفان ذهنی ترسیم کنیم و پاره‌ای از صورت‌های زندگی دینی پیش رو را با زبان حدس به نظاره بنشینیم.

 

 

۱٫ دین‌گرایی در پساکرونا

حوادث و بیماری‌ها باعث می‌شوند که انسان افزون بر توجه به پاسخگویی به نیازهای جسمی و درمانی، به نیازهای روحی و روانی نیز اهمیت دهد. در این میان دینداران و مذهبی‌ها به سبب وابستگی به آئینی خاص می‌توانند موجبات التیام خود و دیگر انسان‌ها را فراهم آورند؛ اما غیرمتدیّنان از  خلأ معنوی رنج می‌برند. پیروان ادیان، به‌ویژه دین اسلام با کتاب و سنت به یاری خود و دیگران می‌آیند. شیعه و مکتب اهل‌بیت«ع» دارای آموزه‌های الهی، توصیه‌های معصومان«ع» و به‌ویژه ادعیه و پناهگاه تمام لحظه‌های مراجعه‌کنندگان است. این مکتب با برخورداری از قرآن مجید، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه، مفاتیح‌الجنان از چنان غنائی برخوردار است که هر زمانی که به آن مراجعه شود، آموزه یا دعایی برای درمان نگرانی و ایجاد آرامش‌ دارد. سرعت حوادث در هنگام گسترش کرونا نشان داد که مسلمانان، به‌خصوص شیعیان بارها به این گنج عظیم پناه و از آن سود برده‌اند. این ظرفیت پس از کرونا نیز در زندگی افراد باقی‌ می‌ماند و به‌نحوی در سبک‌ رفتاری آنان نهادینه می‌شود.

 

۲٫ رفتار دینی در بوته آزمایش تغییر و تسامح

اگر واکسن کرونا یا داروی آن کشف نشود یا دیر و یا حتی زود کشف شود، طبق نظر دانشمندان ویروس‌شناس، با وجود درمان و دارو، باز احتمال دارد که این ویروس بماند و همانند دیگر ویروس‌ها، تا آخر حیات جهان، انسان را تهدید کند.(۱) بنابراین دیگر نباید انتظار رفتارهای دینی پیش از کرونا را داشته باشیم. کرونا باعث شده که در مورد بسیاری از روش‌ها در انجام امور دینی تجدید نظر شود و رویکردهای جدید حتی به‌نحوی به صورت عادت درآیند.

این تغییر رفتار به ‌یقین آسیب‌هایی نیز خواهد داشت، زیرا دسترسی حضوری و یادگیری امور دینی از مبلغان و عالمان دینی را کاهش می‌دهد، برداشت‌های شخصی نسبت به آموزه‌های دینی بیشتر می‌شوند و عمل طبق سلیقه فردی نهادینه می‌شود. همچنین وقتی حضور چندان مرسوم نباشد، نرفتن به اماکن مذهبی کم‌کم برای برخی از افراد بی‌رونق می‌شود و انجام امور دینی را به بعد موکول و چه ‌بسا فراموش می‌کنند. مثلاً کسی که شب‌های جمعه برای دعای کمیل به مسجد و در روز جمعه برای نماز به مصلی می‌رفت، دیگر نمی‌تواند همواره خود را پایبند به استفاده از آنها در فضای مجازی کند. فراموشی یا تقلیل رفتار دینی برای برخی از دینداران، آسیب پساکرونا خواهد بود. این رویکرد باعث می‌شود که کم‌کم شاهد تسامح در دینداری و حتی سکولاریسم باشیم. در این‌گونه موارد دیگر شاهد حساسیت‌ها و غیرت دینی نیستیم و در فضای مجازی نیز دین‌گرایی به سبب عدم حضور در مراکز دینی از دست می‌رود.

از جمله اموری که از حساسیت آن کاسته می‌شود امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر است چون جمع چندانی وجود ندارد تا یکدیگر را به نیکی‌ها دعوت و از بدی‌ها نهی کنیم. اگرچه شکل جدید آن در فضای مجازی قابل‌ تصور و بعضاً سهل‌تر است؛ اما به سبب کاهش ارتباطات فیزیکی و حضوری، آگاهی از رفتارهای درست و اصلاح آنها در اجتماعات دینی کاهش می‌یابد و تسامح بیشتری روی می‌دهد.

از نمونه‌های دیگر در تغییر رفتار دینی، نگاه عاطفی و اخلاقی و حتی بوسیدن بزرگ‌ترها و بچه‌هاست که در آموزه‌های دینی سفارش می‌شود؛ ولی در ایام کرونا، پزشکان عفونی توصیه کرده‌اند که برای همیشه باید این رفتار را کنار گذاشت، زیرا ممکن است کسی کرونا داشته باشد و به نوزادان، کودکان و بزرگسالان انتقال دهد.(۲) نتیجه این دستور حذف بسیاری از رفتارهای عاطفی و دینی است، چه رسد به بوسیدن پای والدین که بعضاً مورد سفارش اخلاقیون و عرفای اسلامی است. سورالمؤمن جای خود را دارد که وارد بحث آن نمی‌شویم.

 

۳٫ خداگرایی از نتایج کرونا و شرور

حوادث و شرور طبیعی و حتی انسانی ممکن است برای برخی از اشخاص، ضعف‌های اعتقادی و اخلاقی به وجود آورد؛ ولی برای اکثر انسان‌هایی که فطرتشان پاک یا کمتر آلوده‌ شده است، زمینه روی ‌آوردن به خدا و دین‌گرایی بیشتر فراهم می‌شود. قرآن، فلسفه وجود شرور و مشکلات را آزمایش معرفی می‌کند: «ما شما را به بد و نیک و خیرات و شرور عالم مبتلا می‌کنیم تا شمارا بیازماییم.»(۳)

 

۴٫ دعوت لینک‌ها و ربات‌ها به زیارات و عبادات

یکی از آداب زیارت و آرامش‌بخشی برای مردم، حضور زائر نزد مزور (زیارت شونده) و زیارت از نزدیک و بعضاً لمس و گرفتن ضریح است. در زمان اپیدمی کرونا این رفتارها ممکن نیست و پس از بازگشایی حرم‌ها و زیارتگاه‌ها هم پیوسته سفارش می‌شود که به این مکان‌ها نزدیک نشویم و آنها را لمس نکنیم؛ یعنی زیارت و توسل با فاصله مکانی. وقتی این رفتار را در کنار زیارت‌های مجازی‌ای که توسط لینک‌ها تحقق‌ یافته‌اند قرار می‌دهیم، به‌نحوی می‌توانیم رفتار آینده متدینان را در زیارت شخصیت‌ها و حرم‌ها حدس بزنیم.

در این راستا داشتن فهرستی از لینک‌های دینی، مذهبی و معنویت‌افزا برای دینداران، عادی و بخشی از آیکون‌های گوشی‌های مشتاقان خواهد بود. اما سئوال اساسی این است که آیا این رویکرد می‌تواند عطش زیارت را سیراب کند و تسکین نیازهای عاطفی افراد باشد؟

 

۵٫ احیای سنت‌های بهداشتی دینی

اسلام پاکیزگی را نشانه ایمان می‌داند. آموزه‌هایی چون «وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ؛»(۴) «اِنَّ اللهَ طَیِّبٌ یُحِبُّ الطِّیبَ، نَظیفٌ یُحِبُّ النَّظافَه»؛(۵) « النَّظافَه مِنَ الایمان»(۶) کافی هستند تا سبک زندگیمان را با بهداشت و پیشگیری از هر نوع ویروس و میکروب سازگار کنیم. توصیه به شستن دست‌ها در پیش از غذا و تأکید بر تمیزی پیش از عبادات با غسل و وضو و تأکید فراوان بر بهداشت ظاهری و باطنی در اسلام و آموزه‌های مکتب اهل‌بیت«ع»، نمونه‌های بارز این نکته هستند. نظافت و پاکیزگی قبل از عبادت از آموزه‌های منحصر به ‌فرد این مکتب آسمانی است. در برخی از آموزه‌های اسلامی آمده است: «نخستین چیزی که بنده مورد حسابرسی قرار می‌گیرد، مسئله پاکیزگی و طهارت اوست.»(۷)

بنابراین افزون بر ضرورت تبعیت از حضرت حق در همه عرصه‌ها، رعایت آموزه‌های بهداشتی دین، به نفع جسم و جان است. در میان کتب فقهی شاید هیچ کتابی به تفصیل کتاب طهارت وجود نداشته باشد. کرونا باعث شد که انسان امروز به اصل و فطرت پاک خود برگردد و پاکی ظاهری و باطنی را توأمان مد نظر قرار دهد.

بهداشت روانی و مراجعه به فطرت درونی افراد روی دیگر سکه بهداشت است؛ زیرا فطرت پاک اشخاص، آنان را به ‌سوی یکی از مهم‌ترین گزاره‌های نجات آخرالزمانی و منجی آن سوق خواهد داد. در این صورت اعتقاد به منجی آخرالزمان و سپردن زمانه به گره‌گشای ارتباط زمین و آسمان، استغاثه، تقرّب اجتماعی، سیاسی و مدیریتی به ‌سوی جامعه منتظر عمومی را موجب می‌شود که خود زمینه‌ساز ظهور منجی خواهد بود. شاید در گذشته تصور دقیقی از این موضوع نداشتیم که جهان چگونه می‌تواند مملو از ظلم و جور یا به تعبیر قرآنی «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»(۸) شود؟ امروز  با جهانگیر شدن کرونا در زمانی محدود، آیات و روایات مربوط به ظهور برایمان باورپذیرتر شده‌اند.

 

۶٫ اسباب‌کشی از زندگی حقیقی به مجازی!

کارشناسان در کنار دیدگاه‌های گوناگونی که برای سبک زندگی آینده حدس می‌زنند، ظهور یک زندگی مجازی و فراگیر به‌ جای زندگی فعلی را پیش‌بینی می‌کنند. زندگی حقیقی و مجازی جابه جا خواهند شد. سئوال اساسی این است که در آن فضای جدید که حاکمیت با فضای ابری و مجازی است، آیا این حکمرانی «بر» فضای مجازی است یا «در» آن؟!

برای تأیید این نظر می‌توان وضعیت زمان کرونا را مؤید آورد. این‌که عبور از جامعۀ حقیقی به جامعۀ مجازی و ایجاد بستر برای پذیرشِ حل ‌و ‌فصل امور (تحصیل، اشتغال و سایر ارتباطات اجتماعی) در فضای مجازی و قرائن فراوان دیگر، به‌‌ویژه قرار گرفتن در شرایطِ یک رزمایش بزرگِ زیست در فضای مجازی که آخرین مقاومت‌ها در برابرِ آن در حال فروریختن است و…، مؤیداتی بر این احتمال هستند. تأکید رهبر انقلاب بر قوی شدن در فضای مجازی در کنار قوی شدن‌ در عرصه‌های مختلف دیگر را باید در همین راستا تفسیر کرد.(۹)

 

پی‌نوشت‌ها (منابع و مآخذ):

۱- گروه بین‌الملل خبرگزاری دانشجو (۱۹/۱/۱۳۹۹): دکتر «آنتونی فائوچی» مدیر مؤسسه آلرژی و بیماری‌های عفونی آمریکا روز گذشته تأکید کرد که جهان هرگز به روال عادی قبل از شیوع ویروس کرونا باز نخواهد گشت، زیرا این ویروس حتی بعد از کشف واکسن و درمان نیز همچنان باقی خواهد ماند.

۲- پایگاه خبری صراط: ۲/۴/۱۳۹۹: پزشکان توصیه اکید دارند که کودکان نیز مانند بزرگسالان از ماسک استفاده و دقیقاً مشابه سایر اقشار جامعه از حضور در تجمعات پرهیز کنند. یکی از پزشکان مشهدی که در زمینه‌ درمان بیماران کودکان مبتلا به کرونا فعال است، در پستی اینستاگرامی از والدین و مادربزرگ و پدربزرگ‌ها خواسته است اکیداً از بوسیدن نوزادان خودداری کنند.

  1. سوره مبارکه انبیاء، آیه ۳۵: «وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَهً».

۴- توبه، ۱۰۸؛ خداوند پاکیزگان را دوست دارد.

۵- رسول‌الله(ص) فرمودند: «خداوند پاک است و پاکی را دوست دارد. پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد.» محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، مؤسسه دارالحدیث، ح ۲۰۳۱۴٫

۶- طب النبی(ص)، ص ۳؛ و ر.ک: الطهور نصف الإیمان: پاکیزگی نیمی از ایمان است. (جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۴۸).

۷- اوّل ما یحاسب به العبد طهوره (متقی هندی، کنز العمال (المرشد الی کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)، چ ۳، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۰۹ ق، ح ۲۶۰۱۰).

۸- روم، ۴۱: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ به سبب آنچه دست‌های مردم فراهم آورده، فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا [سزاى‌] بعضى ازآنچه را که کرده‌اند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند».

۹- این گزاره‌ مطرح‌شده از سوی رهبر انقلاب اسلامی در خطبه‌های نماز جمعه ۲۷ دی‌ماه ۱۳۹۸ نوعی جمع‌بندی کلانِ ناظر به وظایف عموم مردم و مسئولین از سوی ایشان بود: «باید ملّت ایران و مسئولین کشور تلاششان برای قوی شدن کشور و قوی شدن ملت باشد، با اتحاد، حضور، صبر و استقامت و کار سخت و پرهیز از تنبلی، اگر این امر به توفیق و به فضل الهی محقق شد، ملت ایران در آینده‌ای نه‌چندان دور چنان خواهد شد که دشمنان حتی جرئت تهدید هم پیدا نکنند.»

 

10اکتبر/20

راهبرد «مواسات» و نسبت «ما» با آن

مقدمه:

ابرهای تیره و تار بیماری کرونا و سهمگین‌تر از آن، پیامدهای منفی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ متعدد آن، بر زندگی، روحیه و امید بسیاری از مردم این مرز و بوم، سایه بسیار سنگین و تلخی افکنده بود که بسان بسیاری از دیگر موارد، رهبر معظم انقلاب با تمسک به یکی از آموزه‌های نجات‌بخش اسلامی، مسیر روشنی را فراروی همگان ترسیم کردند:

«مسئولان… به‌طور جدی مشغول کارند…؛ لکن در کنار این، مردم هم وظیفه دارند. عده‌ای هستند که در این شرایط و در این اوضاع حقیقتاً زندگی‌شان به‌سختی قابل گذران است…؛ مردمی‌که دستشان باز است و توانایی دارند بایستی در این زمینه فعالیت وسیعی را شروع کنند. در صلوات شریف «شَجَرَهُ النُّبُوَّه» می‌خوانیم: «وَ ارزُقنی مُواساهَ مَن قَتَّرتَ‌ عَلَیهِ مِن رِزقِکَ بِمَا وَسَّعتَ عَلَیَّ مِن فَضلِکَ…» این یکی از کارهای لازمی است که بایستی انجام بگیرد؛ به‌خصوص که ماه رمضان در پیش است. ماه رمضان، ماه انفاق، ایثار است و کمک به مستمندان است. چه خوب است که در کشور برای مواسات و همدلی و کمک مؤمنانه به نیازمندان و فقرا رزمایش گسترده‌ای به وجود بیاید که این اگر اتفاق بیفتد، خاطره خوشی را از امسال، در ذهن‌ها خواهد گذاشت.»(۱)

این دعوت آسمانی و ندای حیات‌بخش، نه تنها در ماه مبارک رمضان اجابت شد و شور و نشاطی مؤمنانه را پدید آورد و صحنه‌های دلنشینی از رحمت‌های خاص الهی را در سراسر کشور به نمایش گذاشت، بلکه خاطره خوش و شهد بسیار شیرین آن در کام عموم مردم، موجب استمرار و تداوم و تبدیل شدن نسبی آن به یک فرهنگ و هنجار فعال اجتماعی شد که صد البته، در صورت بی‌توجهی و ضعف رسیدگی‌های نظری و عملی، می‌تواند دوباره کمرنگ و محدود شود. بنابر این باید این پدیده را از زوایای بسیاری تحلیل کرد و کاوید(۲) و توجهات و رسیدگی‌های عملی بسیاری به آن داشت.

 

مواسات، عنصری تمدنی

برای زنده، پویا و همگانی نگهداشتن «مواسات» باید به این نکته مهم توجه داشت که مواسات فقط یک پدیده فردی و حتی اجتماعی فرهنگی نیست، بلکه مواسات را باید عنصری تمدنی دانست که این ظرفیت را دارد که در زمره راهبردهای کلانِ مسیر نزدیک‌تر شدن به عصر ظهور و رزمایشی مقدماتی برای آن قرار بگیرد. به‌ تعبیر اشاره‌وار رهبر معظم انقلاب:

«… برای اینکه ارادتمان به امام زمان ثابت بشود، بایستی صحنه‌ها و جلوه‌هایی از جامعه مهدوی را به وجود بیاوریم… جامعه مهدوی، جامعه قسط و عدل و عزت و مواسات و برادری است. اینها را بایستی در زندگی و به‌قدر امکان خود تحقق ببخشیم. این ما را نزدیک می‌کند.»(۳)

در متون دینی مواسات حتی بر مؤمنان نیز امری بس مشکل و طاقت‌فرسا قلمداد شده است.(۴) که در عصر امام عصر(ع)، به اوج خود می‌رسد و بسیار برجسته و فعال  و جزو امور واجب زندگی مؤمنان می‌شود.(۵)

 

ما و مواسات

توسعه و تعالی مواسات و سوق دادن آن به‌ سوی پدیده‌ای تمدنی و قرار دادن آن در مدار و مسیر جریان منتهی به ظهور، در گروی تحقق امور بسیاری است که یکی از آنها، توجه هریک از افراد، گروه‌ها، اقشار و اصناف مختلف جامعه به نقش خاص خود در میدان توسعه مواسات است. مواسات یک سطح عمومی همگانی دارد که همه باید به‌نحوی در آن مشارکت کنند. این سطح، کم و بیش همین جلوه‌های زیبایی را دارد که اکنون شاهد آن هستیم. اما مواسات فقط محدود به این سطح نیست و ابعاد، شکل‌ها و قالب‌های مختلف و لایه‌های ژرف‌تری دارد. به‌تعبیر رهبر معظم انقلاب:

«…مواسات یعنی همراهی و کمک کردن به برادر مؤمن در همه امور. کمک فکری، مالی، جسمانی، آبروئی و…».(۶)

برای دستیابی به دیگر ابعاد و لایه‌های مواسات، ضرورت دارد که افزون بر افراد، تمام اقشار، گروه‌ها و نهادهای اجتماعی هم به نقشه‌ها و کارویژه‌های خاصی در مورد مواسات بیندیشند و متناسب با آنها تدبیر و اقدام کنند تا این پدیده، ابعاد و جوانب بیشتری پیدا کند و در مسیر تکامل کمی و کیفی قرار بگیرد. یک نمونه مشابه نزدیک به ذهن برای این گونه توسعه و تعالی، دو پدیده «وقف» و «نذر» است که تا چندی پیش تنها در املاک و دارایی‌های مادی یا مراسم و آیین‌های خاصی بروز و ظهور داشتند، اما با فرهنگ‌سازی صحیح، انواع دیگری از آنها مانند وقف و نذر فرهنگی، علمی، درمانی، خدماتی و… نیز رواج و جریان نسبی پیدا کردند و این دو مقوله، وضعیت تخصصی بیشتری به خود گرفتند.

بدین‌سان می‌توان مساوات را نیز توسعه و ارتقا داد و با حفظ روند عمومی آن، عمق‌های بیشتر و جهت‌دهی‌های متعالی‌تر و تخصصی‌تری را به آن بخشید و آن را به‌عنوان الگویی موفق در حل بسیاری از مشکلات و بحران‌های مختلف زندگی، در میان امت اسلامی و حتی ملل غیرمسلمان رواج داد، زیرا سطحی از مواسات، پدیده‌ای انسانی و فطری است و هر فطرت پاک یا کمتر زنگارگرفته‌ای‌ می‌تواند پذیرا و عامل به آن باشد. به فرمودۀ رهبر معظم انقلاب:

«مواسات…، امروز این یک وظیفه جهانی برای همه انسان‌هایی است که وجدان و اخلاق و عاطفه انسانی دارند؛ اما برای مسلمانان، علاوه بر اینکه یک وظیفه اخلاقی و عاطفی است، یک وظیفه دینی است.»(۷)

 

حوزویان و مواسات

برای اینکه مطلب یادشده مقداری ملموس‌تر و عینی‌تر شود، آن را در نسبت با یکی از اقشار جامعه، یعنی حوزویان بررسی می‌کنیم. در میان سیل خروشان مردم شریک در پدیده مواسات، حوزویان و طلاب نیز به اقتضای وظایف ذاتی خود در عرصه خدمت‌رسانی اجتماعی، در رزمایش مواسات نیز چه در سطح عمومی و همدوش دیگر مردم و چه در سطوح نسبتا خاصّ‌تر و متناسب‌تر با هویّت صنفی خود، حضور و نقش پررنگ و برجسته‌ای داشتند و دارند. اما این نقش می‌تواند و باید تکامل بیابد و افزون بر حفظ لایه عمومی‌، به‌سوی خدمات تخصصی متناسب با هویت صنفی روحانیت نیز امتداد پیداکند تا ثمره‌های بیشتر و شیرین‌تری داشته باشد.

مراجعه به متون دینی مرتبط با مواسات، نشان می‌دهد که در آنها، علاوه بر سطح عمومی مواسات یا مواسات در امور مالی، به‌روشنی از انواع مختلفی از مواسات یاد شده است که نشانه‌ ابعاد و لایه‌های مختلف این پدیده از منظر دین و نیز اختصاص برخی از مصادیق آن به بعضی اقشار اجتماعی است. برای مثال، در برخی از متون دینی به وظیفه عالمان دین در زمینه مواسات اعتقادی و علمی با محبان محمد«ص» و آل محمد«ع» تصریح شده است. از باب نمونه، امام حسن عسکری(ع) می‌فرمایند:

«همانا برخی از دوستداران محمد«ص» و علی«ع» مسکین‌هایی هستند که مواسات آنها برتر از مواسات مساکین فقیر (به‌لحاظ مالی) است و آنان کسانی هستند که اعضای آنها و قوایشان از جنگیدن و مقابله با دشمنان خداوند  که آنان را به سبب دینشان سرزنش می‌کنند و آرزوها و آرمان‌های آنها را سفیهانه می‌شمارند، بازمانده و دچار ضعف شده‌اند و نمی‌توانند از قوای مادی و انسانی خود در مبارزه با دشمنان دین استفاده کنند.

بدانید! اگر کسی آنها را با فقه و دریافت عمیقش از دین و نیز با  علمش تقویت کند تا بیچارگی و مسکنت آنها برطرف شود و آنها را بر دشمنان… چیره گرداند تا آنها را شکست بدهند؛ خداوند وضعیت را برعکس می‌کند آن بیچارگی و مسکنت را به شیاطینشان بازمی‌گرداند و آنها را از گمراه کردن آنان عاجز می‌سازد.»(۸)

به‌طور مختصر، اگر وظایف حوزویان را «فهم و استنباط»، «ترویج و تبیین» و «اقامه و تحقق بخشیدن» به دین در حیطه‌های مختلف زندگی بدانیم، در هریک از این محورها نیز مسئولیت‌ها و تکالیفی در زمینه پدیده مواسات بر عهده آنان قرار می‌گیرد که استخراج و بیان تفصیلی آنها از گنجایش این نوشتار بیرون است.

برخی از وظایف حوزویان در تعالی و تکامل بخشیدن به جریان مواسات عبارتند از:

۱- هدایت و جهت‌دهی معرفتی جریان مواسات و پایش و مراقبت نظری از آن بر پایه معارف اسلامی و در چهارچوب شریعت مقدس. این وظیفه از آن جهت مهم و ضروری است که هر پدیده اجتماعی، هر قدر هم که پاک و فطری باشد، بدون وصل شدن به معارف عمیق توحیدی و دینی و بدون مراقبت از آن، به‌تدریج دچار آسیب‌ و انحراف‌ و اندک اندک، از روال صحیح دور می‌شود و حداقل آنکه به عمق و تکامل نمی‌رسد و دچار رکود یا خمود می‌شود.

۲- طراحی و ارائه شیوه‌ها و قالب‌های جدید و متنوع برای تحقق عمومی‌تر و مردمی‌تر مواسات و حتی توسعه آن در میان عموم اقشار اجتماعی و حتی در میان طیف‌ها و گروه‌هایی که در ظاهر میانه نزدیک‌ و مستقیمی با مقولات مذهبی رایج ندارند.

این کار را می‌توان نوعی تأسیس و ایجاد سنت حسنه در چهارچوب معیارهای مورد تأیید دین دانست که در اسلام نیز بر آن تأکید و بدان تشویق بسیار شده است به فرموده امام جعفر صادق(ع):

«… هر سنتی که انسان آن را اقامه کند و در برپا کردن و بلوغ و به ثمر رسیدن و زنده کردنش بکوشد؛ پس، عمل و سعی در مسیر آن از برترین اعمال است؛ زیرا چنین کاری احیای یک سنت است و پیامبر خدا«ص» فرمودند: «هرکه سنتی را بنا و تأسیس کند، پس برای او اجر آن است و اجر هر کس که تا روز قیامت بدان عمل کند، بدون اینکه از اجرهای عمل‌کنندگان هم چیزی کم شود.»(۹)

در پایان، باید تأکید کرد که طرح این مبحث، به‌ معنای نفی سطح عمومی مواسات و اهمیت بسیار کلیدی آن نیست، بلکه راهی برای گشودن افق‌ها و دریچه‌های بیشتری در راستای توسعه، ارتقا و تکامل هرچه بیشتر این راهبرد کلیدی و سنت حسنه است تا علاوه بر افراد، هر قشر و صنفی نیز جایگاه و نقش تخصصی خود را در این رزمایش گسترده آخرالزمانی بیابد و در راستای مسیر تاریخی نهضت توحیدی انتظار بدان بپردازد؛ «إِنَّهُم یَرَونَهُ‏ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً.»

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫سخنرانی تلویزیونی به مناسبت ولادت حضرت امام زمان عج، ۲۱/۰۱/۱۳۹۹

  1. مانند بررسی ریشه‌های معرفتی مواسات، سرچشمه‌های آن در منابع دینی، سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام و دیگر مردان خدا، الگوگیری از جهت نحوه فعال‌سازی عمومی عناصر تحول‌آفرین بالقوه در متن تعالیم اسلام، تجربه‌نگاری و ثبت این حماسه، انعکاس و ترویج وسیعتر آن در ایران و دیگر ملل اسلامی و حتی غیراسلامی و…
  2. همان
  3. در متون دینی، از «مواسات با برادران دینی در راه خدا»، در کنار «انصاف» و «ذکر عملی همیشگی» به‌عنوان یکی از دشوارترین و مشکل‌ترین امور بر مؤمنان و از ابتلاءهای شدید آنان و از نشانه‌های شیعیان یاد شده است. برای نمونه، ر.ش: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص۱۴۵ – همان، ص۱۴۶ – شیخ صدوق، مصادقه الإخوان، ص۳۶-۳۸ –، معانی الأخبار، ص۱۹۲ – همو، علل الشرائع، ج‏۱، ص۱۵۸٫
  4. برای نمونه: شیخ صدوق، مصادقه الإخوان، ص۳۶٫ همچنین، ر.ش: رضیالدین حلّی، العدد القویه، ص۶۷٫
  5. بیانات در دیدارکارگزاران نظام‌، ۳۱/۰۶/۱۳۸۶
  6. بیانات در خطبه‌های نماز عید فطر، ۱۵/۰۹/۱۳۸۱
  7. ر.ش: احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج، ج‏۱، ص۱۸٫ همچنین: التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری (ع)، ص۳۴۶٫
  8. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۵، ص۹-۱۰٫
10اکتبر/20

بررسی رابطه‌ دینداری با بیماری کرونا

مقدمه:

بیماری کرونا در عصر حاضر در سلوک رفتاری دینی انسان‌ها و در روابط چهارگاه ارتباط انسان با خدا، با خود، با انسان‌های دیگر و با طبیعت و عوالم تأثیرگذار بوده و کرونا در هر چهار رابطه، چالش ایجاد کرده است. با نگاه هستی‌شناسی، بیماری کرونا بخشی از شرور شمرده می‌شود و شرور و بلایا، لازمه‌ جهان مادی است، زیرا جهان مادی آمیخته با نواقص، تضادها و حرکت است. البته نباید فراموش کرد که سختی‌ها و گرفتاری‌ها کمک مهمی به تکامل علمی معنوی  می‌کنند و در پرورش روح انسان  نقش‌آفرین‌اند.  کووید۱۹ دست‌پروده‌ انسان و در واقع  محصول امتداد عقلانیت خودبنیاد بشری است که در آن جایگاهی برای خداوند وجود ندارد. راه‌حل رهایی از چنین چالش‌هائی بازگشت به سمت خداوند و پذیرش عقلانیت حکیمانه است.

 

بیماری کرونا و چالش در ارتباطات چهارگانه

سازمان بهداشت جهانی، بیماری کرونا را با نام کووید (۱۹(COVID  نام‌گذاری کرده است. در این نام‌گذاری CO مخفف Corona، VI مخففVirus وD مخفف Disease به معنای بیماری است. در این چند ماهی که کرونا جهان را مبتلا کرده است، شاهد تغییرات اجتماعی زیادی هستیم. در حالی که ادیان بر ارتباطات اجتماعی تأکید می‌کنند، انسان‌ها در این وضعیت به‌شدت فردگرا شده‌اند. کرونا در رابطه انسان با خود، بحران بندگی در رابطه با خدا، بحران محیط زیست در رابطه با طبیعت و بحران روابط اجتماعی را در رابطه انسان با انسان‌های دیگر معنا کرده است.

با پیدایش بیماری کرونا تغییرات اجتماعی زیادی ایجاد شده‌اند. انسانی که مدنی بالطبع و وابسته به اجتماع بود، به‌شدت گرفتار فردگرایی شده است که نتیجه‌ آن چالش در برخی از آموزه‌های دینی مانند صله‌ رحم و مسائل اجتماعی است. به بیانی دیگر دین اسلام و همه‌ ادیان الهی برای انسان چهار نوع رابطه را تعریف می‌کنند: رابطه‌ انسان با خدا، با خود، با انسان‌های دیگر و با طبیعت و عالم. کرونا در هر چهار رابطه، چالش ایجاد کرده است. ولی از نگاهی دیگر یکی از فواید شرور و از جمله بیماری کرونا، محکم شدن اعتقادات مردم است. قرآن کریم حالت روانی انسان‌ها را در هنگام بروز سختی‌ها، رجوع به سمت خداوند می‌داند: «وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیهِ: هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را می‌خواند و به سوی او باز می‌گردد.(۳) و در مورد برخی از افراد می‌فرماید: «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ؛ هنگامی که سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص می‌خوانند.(۴) [و غیر او را فراموش می‌کنند.]

 

کارکردهای شرور در زندگی بشر

سختی‌ها و گرفتاری‌ها کمک مهمی به تکامل علمی معنوی و پرورش روح انسان می‌کنند. این شرور باعث تکامل انسان می‌شوند و به سبب شرور است که انسان کامل می‌گردد. جان هیک در نظریه‌ «تئودیسه پرورش روح» به مسئله‌ شرور اخلاقی پاسخ می‌دهد و به توجیه شرور طبیعی می‌پردازد. به نظر هیک، شرور اخلاقی لازمه مختار بودن انسان و شرور طبیعی لازمه‌ رشد و تعالی روح انسان هستند.(۵) این شرور به انسان کمک می‌کنند تا فضایلی از قبیل شجاعت، گذشت، صبر و همدردی را کسب کند.

این مطلب بیانگر نیاز بشر به دین است و شاهدی بر این واقعیت است که دین ریشه در عمق جان انسان دارد و خداپرستی حسی جاودانه و دائمی است که در هنگام بروز مشکلات و بیماری‌ها آشکار می‌شود. این باور در میان فیلسوفان غرب نیز پذیرفته شده است. «ارنست رنان» فیلسوف بزرگ فرانسوی در این باره می‌گوید: «ممکن است روزی هر چه دارم نابود و از هم پاشیده شود. ولی محال است که علاقه من به دین متلاشی یا محو شود؛ بلکه همواره و همیشه باقی خواهد ماند.»(۶)

«کارل یوستاویونگ» در اهمیت این مسئله مى‌نویسد: «در میان همه بیمارانى که در نیمه دوم حیاتم با آنها مواجه بوده‌ام، یکى هم نبوده که مشکلش در آخرین مرحله، چیزى جز مشکل یافتن نگرشی نسبت به حیات باشد. با اطمینان مى‌توان گفت که همه آنان به این دلیل احساس بیمارى مى‌کردند که چیزى را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود، عرضه مى‌دارند، از دست داده‌ بودند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینى خود، شفاى واقعى نیافت.»(۷)

بنابراین یکی از نکات مثبت کرونا تعمیق اعتقاد و باورپذیری مردم نسبت به خداوند متعال و نشانه تأثیر مثبت بلایا و بیماری کرونا تعمیق اعتقادات دینی است. فارغ از تأثیرگذاری مثبت یا منفی بیماری کرونا در دینداری مردم، بیماری کرونا اقتدار علم را در غرب شکست. با گسترش و شیوع ویروس کرونا در جوامع مختلف، تفکر اومانیسم و مدرنیته ناکام ماند و نشان داد که علم و عقل بشر نمی‌تواند با هر چیزی مبارزه و مشکل را حل کند، بلکه بشر بسیار کوچک‌تر و ضعیف‌تر از این حرف‌هاست. بشر به نقص خود و عظمت خدا بیشتر پی برد و متوجه شد که یک ویروس کوچک می‌تواند جهانی را به هم بریزد.

 

اقسام چهارگانه‌ شرور

بیماری کرونا با نگاه هستی‌شناسی بخشی از شرور به حساب می‌آید و شرور در یک تقسیم‌بندی کلی به چهار بخش طبقه‌بندی می‌شود: شرّ طبیعی، شرّ اخلاقی، شرّ عاطفی و شرّ مابعد الطبیعی.

شرّ طبیعی: شرّی غیر ارادی و ناشی از ناملایماتی است که از طبیعت نشأت می‌گیرد و اراده انسان در آن نقشی ندارد؛ مانند زلزله، آتشفشان، سیل، خشکسالی، گردباد، طاعون، ‌قحطی و بیماری کرونا که انسان در ایجاد آن نقشی ندارد، مگر اینکه ادعا شود که دست‌پرورده‌ انسان است.

شرّ اخلاقی: شری ارادی و اخلاقی و منشأ آن سوء اختیار انسان و اراده‌ انسان منشأ این شرور است. مانند دروغ، دزدی، ظلم به نفس، قتل، سرقت. این شرور از سوء اختیار انسان و رفتار غیر اخلاقی انسان در مقابل طبیعت، حیوان، خدا و انسان‌های دیگر ناشی می‌شوند.‌ بیماری کرونا را از جهتی می‌توان ناشی از شر اخلاقی و برآمده از تصرف بشر در طبیعت دانست. خداوند اراده کرده است که انسان‌ها با اراده‌ خود کارهایشان را انجام دهند. از جهتی دیگر این شرور در بخش شرور طبیعی قرار می‌گیرند که خارج از اراده بشرند و ظاهراً اراده‌ انسان در پیدایش آنها نقشی ندارد. با فرض اینکه بیماری کرونا شر اخلاقی و برآمده از اراده‌ انسان‌هاست به توضیح بیشتر می‌پردازیم.

یکی از شرور و خیرات، فناوری‌ است. انسان صنعت را به وجود آورد که هم نفع دارد و هم ضرر. خداوند همه‌ انسان‌ها را مختار و برای آزمون آفریده است. اصلاً حکمت خدا امتحان و ابتلاست تا معلوم شود که انسان به کجا می‌رود؛ زیرا دنیا مزرعه‌ آخرت است. بنابراین اختیار جزء لاینفک زندگی بشر است.

 

پنج موج تکنولوژی(فناوری)

انسان به اختیار خود به آفرینش تکنولوژی می‌پردازد که برای او شروری را ایجاد می‌کند. بشر از قرن هجدهم تا کنون در عرصه‌ تولید و فناوری، پنج موج را سپری کرده است.

موج نخست: انقلاب صنعتی (از حدود ۱۷۸۰ تا ۱۸۳۰) با مظاهر فناوری زغال سنگ، ماشین‌های بافندگی و موتورهای بخار و با جنبش فرهنگی و اجتماعی رمانتی‌سیسم در هنر و ادبیات.

موج دوم: عصر سرمایه‌داری (۱۸۳۰ تا ۱۸۸۰) با مظاهری چون راه آهن، تلگراف، فولاد و جنبش‌های پوپولیسم، کمونیسم و سوسیال دموکراسی.

موج سوم: عصر امپریالیسم (۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰) با مظاهر برق، اتومبیل، صنایع شیمیایی و هواپیما با جنبش‌های ضد استعماری، فاشیسم، و مدرنیسم در هنر.

موج چهارم: (۱۹۳۰ تا ۱۹۸۰) با ظهور فن و دانش در عرصه انرژی اتمی، ژنتیک و کامپیوتر و با جنبش‌های حقوق مدنی، جنبش‌های مبارزه با فعالیت‌های هسته‌ای، جنبش‌های طرفدار محیط زیست، فمینیسم و پست‌مدرنیسم.

موج پنجم: عصر اطلاعات (۱۹۸۰ به این سو) با فناوری‌های همگرا (نانو، بایو، اینفو و کاگنو) و با جنبش‌های سیاسی هویت‌گرا، دسترسی آزاد به اطلاعات، طراحی بر مبنای الهام‌گیری از اکولوژی، عدالت در مقیاس جهانی. یکپارچگی فناوری‌های چهارگانه بدین معناست که ابعاد کاربرد همه آنها در حال کوچک شدن و نزدیک شدن به تراز نانومتر است؛ به گونه‌ای که در قالب یک «اَبَر فناوری» ظاهر خواهد شد و توانایی منحصر، استثنایی و بی‌نظیری را تحقق می‌بخشد. تکمیل اَبَر فناوری به بشر اجازه می‌دهد به بازسازی طبیعت، ساختارها و ارگانیسم‌های زیستی اقدام کند. با توجه به صنعت نوین، بشر توان ایجاد و دستکاری در شرور را دارد. بر همین اساس شاید بتوان گفت ویروس کرونا ساخته بشر است.

 

عقلانیت حکیمانه، راه‌حل رهایی از کووید ۱۹

راه‌حل رهایی از شرور اخلاقی برآمده از اراده انسان برگشت به سمت عقلانیت حکیمانه است. باید عقلانیت حکیمانه جایگزین عقلانیت خودبنیاد شود. سوبژکتیویسم و اصالت فاعل شناسای انسانی یا به تعبیر کانت اصالت خودبنیاد که گوهر مدرنیته است، دیگر جایی برای خدا باقی نمی‌گذارد. مدرنیته برپایه‌هایی مانند عقل‌گرایی، تجربه‌گرائی اومانیسم، فردگرایـی و مـادی‌گرایــی پایه‌گذاری شده است. انسان در مدرنیسم، هم مبدأ و هم مقصد است و تعیین همه‌ ارزش‌ها و بایدها و نبایدهای اخلاقی و حقوقی از او سرچشمه می‌گیرد. عقلانیت حکیمانه، عقلانیت الهی است که در زیر سایه وحی حرکت می‌کند. امام صادق(ع) فرمود: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» قال قلت: «فالذی کان فی معاویه؟» فقال: «تلک النکراء تلک الشیطنه و هی شبیهه بالعقل و لیست بالعقل» عقل، چیزی است که به وسیله آن خدا پرستیده شود و بهشت به دست آید. راوی می‏گوید، گفتم: «آنچه معاویه داشت، چه بود؟» فرمود: «نیرنگ و شیطنت بود که مانند عقل است، ولی عقل نیست.»(۸)

جوامعی که از عقلانیت حکیمانه در برخورد با کرونا برخوردار بودند، خدمات و مسئولیت اجتماعی بیشتری داشتند. در ایران شاهد بودیم که حتی برخی از طلاب برای اعمال غسل و کفن اموات، جان خود را به خطر انداختند و تلاشی جهادی کردند. در مقابل در برخی کشورها، غارت کردند و با اسلحه در برابر هم قرار گرفتند. این نشانی از عقلانیت سکولار است که انسان را به توحش سوق می‌دهد. انسان محتاج عقلانیت حکیمانه یعنی تفکری است که انسان را به بندگی و عشق و محبت به خدا سوق می‌دهد. عقلانیت حکیمانه به علم و دانش بها می‌دهد و علم را در کنار دین، عامل سازنده‌ جهان بیرونی و جهان درونی می‌داند. به فرمایش استاد مطهری: «علم در مقابل هجوم بیمارى‌ها، سیل‌ها، زلزله‌ها، طوفان‌ها، ایمنى می‌دهد و ایمان در مقابل اضطراب‌ها، تنهایى‌ها، احساس بى پناهى‌ها، پوچ انگارى‌ها. علم جهان را با انسان سازگار مى‌کند و ایمان انسان را با خودش.»(۹)

و کلام آخر اینکه ما با اتحاد و مشارکت حداکثری در رعایت پروتکل‌های بهداشتی و با تقویت ایمان به خداوند متعال می‌توانیم از این بحران نجات پیدا کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۲- دانشجوی دکترای فلسفه حقوق.

۳- سوره زمر، آیه ۸٫

۴- سوره عنکبوت، آیه ۶۵٫

۵- تئودیسه پرورش روح جان هیک، امیر عباس علی‌زمانی، اکرم خلیلی پژوهشنامه‌ فلسفه‌ دین (نامه حکمت) دوره ۹، شماره‌ی ۲٫

۶- وجدى فرید، دایره المعارف، ص۲۹، به نقل از: شهید مطهرى، یادداشت‌ها، ج ۴، ص۱۹۰٫

۷- رک: پیتر آلستون، ملتون یینگر، محمد لگنهاوزن، دین و چشم‌اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، ص۱۶۳٫

۸ – الکلینی، الکافی، ج ۱، ص۱۱.

۹- شهید مطهرى، انسان و ایمان، ص ۲۳ و ۲۴، تهران: صدرا، چاپ یازدهم، ۱۳۷۴.

 

منابع:

۱- تئودیسه پرورش روح جان هیک، امیرعباس علی‌زمانی، اکرم خلیلی پژوهشنامه فلسفه‌ی دین (نامه حکمت) دوره ۹، شماره ۲٫

۲- وجدى فرید، دایره المعارف، ص۲۹، به نقل از: شهید مطهرى، یادداشت‌ها، ج ۴، ص۱۹۰، تهران انتشارات صدرا.

۳- پیتر آلستون، ملتون یینگر،  محمد لگنهاوزن، دین و چشم‌اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، ص ۱۶۳، قم مؤسسه بوستان کتاب ۱۳۷۶٫

۴- الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول الکافی، ج ۱، ص۱۱، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳٫

۵- شهید مطهرى، انسان و ایمان، ص ۲۳ و ۲۴، تهران: صدرا، چاپ یازدهم، ۱۳۷۴.

10اکتبر/20

مبارزه با سلاطین فساد در نگاه قرآن

مقدمه: مبارزه با سلاطین فساد یکی از مسائل حیاتی و مهمی است که بارها مورد تأکید مقام معظم رهبری قرار گرفته است. ایشان می‌فرماید: «از جملۀ‌ مهم‌ترین کارها، مبارزه‌ با فساد است. مبارزه با فساد،  یک جنبۀ اخلاقیِ محض نیست؛ اداره‌ کشور متوقف به مبارزه‌ با فساد است.»در این بین برای ریشه کن کردن فساد در جامعه باید با سلاطین فساد، ریشه‌ها و سرچشمه‌های آن مبارزه شود. اگر مردم و مسئولان وظیفه خودشان در مواجهه با سلاطین فساد را بدانند، جامعه به سوی سلامت حرکت می‌کند و در غیر این صورت به خطر می‌افتد و اعتماد مردم به نظام اسلامی ضربه می‌بیند. از این رو لازم است مسئله فوق بررسی و پاسخ قرآن کریم به شیوه‌های مواجهه با سلاطین فساد تبیین شود.

 

سلاطین فساد و ویژگی‌های آنان

با مراجعه به قرآن کریم در می‌یابیم که ۵۰ مرتبه در ۴۷ آیه  به فساد و مشتقات آن اشاره و از زشتی و آثار ویرانگر فساد، روش‌های مبارزه با آن، حرمت فساد و زمینه‌های به وجود آمدن آن و… سخن به میان آمده است.

در این بین آنچه قابل توجه است این است که در بخش قابل توجهی از آیات قرآن کریم به سردمداران فساد اشاره شده است. اشاره‌های قرآن به این موضوع به دو گونه است. در برخی از موارد مصادیقی مانند فرعون، هامان، قارون، سران قوم عاد و ثمود و… را معرفی می‌کند که از سلاطین فسادند. گاهی نیز به اوصاف و ویژگی سردمداران فساد اشاره می‌کند.

خداوند در آیاتی از قرآن کریم اوصاف و ویژگی مفسدان بزرگ را بیان نموده تا مردم با شناخت ویژگی‌های یاد شده، خودشان سلاطین فساد را شناسایی کنند. با مراجعه به کتاب الهی، صفات زیر را می‌توان از ویژگی‌های مفسدان دانست که گاه چند صفت در یک فرد نیز جمع می‌شوند و با توجه به تلاشی که در راه فساد جامعه انجام می‌دهد، سلطان فساد نامیده می‌شود:

  1. انحراف از راه خدا؛ ۲٫ تخریب منابع وامکانات عمومی و طبیعی؛ ۳٫ خونریزی؛ ۴٫ نسل کشی؛ ۵٫ ظلم و ستم؛ ۶٫ کفر به خداوند؛ ۷٫ شرک و رویگردانی از توحید؛ ۸٫  سرقت و چپاول اموال عمومی و خصوصی؛
  2. جلوگیری از رواج دین توحیدی والهی در جامعه؛ ۱۰٫ قطع رحم؛ ۱۱٫ برتری جویی و خود بزرگ بینی؛
  3. کم فروشی؛

 

اهمیت مبارزه با سلاطین فساد

مبارزه با فساد به‌ویژه برخورد با «دانه درشت‌ها» از وظایفی است که نه تنها مسئولان جامعه، بلکه آحاد مردم نیز باید در باره آن احساس مسئولیت و در راستای سلامت جامعه تلاش کنند. خداوند در آیه ۱۱۶ سوره هود، بی‌توجهی به ‌فساد را عامل نابودی جوامع برمی‌شمرد و می‌فرماید:

«فَلَوْ لَا کاَنَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّهٍ یَنهْوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فىِ الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَ کاَنُواْ مجُرِمِین: چرا در قرون (و نسل‌های) قبل از شما،  دانشمندان صاحب قدرتى نبودند که از فساد در زمین جلوگیرى کنند؟! مگر اندکى از آنها،  که نجاتشان دادیم! و آنان که ستم مى‏کردند، از تنعّم و کامجویى پیروى کردند و گناهکار بودند (و نابود شدند)!»

در این آیه یک اصل اساسى اجتماعى که ضامن نجات جامعه‏ها از تباهى است مطرح شده و آن اینکه در جوامعی که گروهى از اندیشمندان متعهد و مسئول وجود دارند که در برابر مفاسد ساکت نمى‏نشینند و به مبارزه بر مى‏خیزند و رهبرى فکرى و مکتبى مردم را در اختیار دارند، این جوامع به تباهى و نابودى کشیده نمى‏شوند. اما آن زمان که بى‏اعتنائی و سکوت در سطوح جامعه حکمفرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بى‏دفاع ماند،  فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.

خداوند در آیات ۲۰ و ۲۲ سوره محمد (ص) هشدار می‌دهد که رویگردانی از دستورهای الهی  باعث فساد و قطع پیوندهای خویشاوندی می‌شود که نتیجه‌ای جز دوری از رحمت الهی، کری و کوری ندارد. به دیگر سخن،  نتیجه نادیده گرفتن فساد و به‌ویژه فسادهای سازمان یافته و مفسدان بزرگ،  دوری از رحمت الهی و از دست دادن عقل و درک است.

با بررسی آیات قرآن کریم روشن می‌شود مواجهه با فساد، به‌ویژه سلاطین فساد، یکی از اهداف رسالت پیامبران الهی بوده و مفسدان بزرگ همواره با پیامبران الهی و مصلحان اجتماعی در ستیز بوده‌اند.

 

شیوه‌های مواجهه با سلاطین فساد

شیوه‌های مختلفی برای مواجهه با سلاطین فساد از قرآن کریم قابل استخراج است که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم:

  1. شناسایی مفسدان

اولین گام برای مواجهه با مفسدان و دیگر منحرفان شناخت آنان است. از نگاه قرآن  بسیاری از مفسدان بزرگ  با ظاهری آراسته خود را به عنوان «اصلاح‌طلب» معرفی می‌کنند. آنان با داعیه اصلاح‌طلبی زمین را به فساد می‌کشند و تأکید می‌کنند که برنامه‌ای جز اصلاح ندارند: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون: و هنگامى که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید مى‏گویند ما فقط اصلاح‌کننده‏ایم. ولی اینان مفسدانی هستند که برنامه‏اى جز فساد ندارند، ولى خودشان هم نمى‏فهمند؛ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ.»

گویا طرح و برنامه‌های آنها برای تباهی به‌گونه‌ای است که گاه خودشان نیز گمان کنند این برنامه‏ها مفید و سازنده و اصلاح‌طلبانه‌اند!

  1. دستور توبه؛ پذیرش توبه مفسدان‏

از آنجا که قرآن کتاب تربیت و اسلام دین اصلاح و تربیت انسان‌هاست، یکی از مهم‌ترین روش‌های قرآن در مواجهه با افرادی که مرتکب خلاف شده‌اند، بازگذاشتن باب توبه و پیشنهاد ورود آنان به باب رحمت الهی است. این اصل در باره مفسدان، حتی سلاطین فساد نیز جاری است. بسیاری از آنان قبل از دستگیری می‌توانند با توبه و بازگرداندن حقوق الهی و حقوق مردم از رأفت اسلامی برخوردار شوند. قرآن کریم در آیه۳۳ سوره مائده پس از یادآوری مجازات برخی از مفسدان فی‌الارض یعنی کسانی که با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى‏برند یا راهزنی می‌کنند، بر این نکته تأکید می‌کند که مجازات‌های دنیوی یاد شده،  رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت،  مجازات بزرگی دارند. در آیه۳۴ تأکید شده که راه بازگشت حتی به روی این گونه جانیان خطرناک نیز بسته نیست و در صورتى که در صدد اصلاح بر آیند، راه جبران و تجدیدنظر به روى آنها گشوده است. چنانکه می‌فرماید: «مگر کسانى که پیش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت کنند که مشمول عفو خداوند خواهند شد و بدانید خداوند غفور و رحیم است.»

 

  1. تهدید مفسدان

یکی دیگر از روش‌های مواجهه با سلاطین فساد، تهدید جدی و انذار آنان است. افرادی که از اثرات و تبعات رفتارشان آگاهند، سعی می‌کنند رفتارشان را کنترل و خود را اصلاح کنند. قرآن کریم نیز از این روش تربیتی یعنی «روش انذار» بهره می‌جوید و مفسدان را بیم می‌دهد. در آیه ۳۳ سوره مائده،  مفسدان بزرگ تهدید شده‌اند که در صورت دستگیری و اثبات جرم، به‌شدت مجازات شوند و گاهی مجازات آنان به اعدام منتهی می‌شود و در دنیا رسوا می‌شوند و در آخرت نیز عذاب دردناکی خواهند داشت.

آیه ۲۵ سوره رعد نیز از آیاتی است که در آن مفسدان به لعنت الهی و مجازات آخرت تهدید شده‌اند. آیه۸۸ سوره نحل، حال سردمداران کفر را بیان مى‏کند که در عین گمراهى به گمراه ساختن دیگران نیز اصرار دارند. از نگاه اسلام این افراد به خاطر سعی در فساد جامعه از مفسدان بزرگ و پیشوایان فساد شمرده می‌شوند. از این رو علاوه بر مجازاتی که برای کفرشان باید تحمل کنند، مجازات مضاعفی به خاطر افساد و فاسد کردن جامعه در انتظار آنان است. خداوند می‌فرماید: «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ» تعبیر «کانُوا یُفْسِدُون» بر مداومت آنان در تبهکارى و فساد دلالت می‌کند. پس تفاوت اینان با افراد عادی جامعه که ممکن است گاهی فسادی از آنان سر زند این است که این افراد با عملکرد زشت و فساد آلوده خود عده دیگری را هم به دام فساد می‌کشانند و در گرداب تباهی غرق می‌کنند.

 

  1. پرهیز از همراهی با مفسدان

یکی دیگر از شیوه‌های مبارزه با فساد که وظیفه عمومی و همگانی است، پرهیز از همراهی و همگامی با مفسدان و نرفتن زیر پرچم سلاطین فساد است. پیامبران الهی نیز همواره مردم را از همراهی با مفسدان باز می‌داشتند. به عنوان نمونه حضرت صالح این گونه هشدار مى‏دهد: «فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ وَ لَا تُطِیعُواْ أَمْرَ الْمُسْرِفِین الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فىِ الأَرضِ وَ لَا یُصلِحُون:  از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید. همانها که در زمین فساد مى‏کنند و هرگز اصلاح نمى‏کنند.»

در این آیه شریفه، مسرفین در زمره مفسدان معرفی شده‌اند، زیرا اسراف تجاوز از حد قانون آفرینش و قانون تشریع است و در یک نظام صحیح، هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسیختگى مى‏شود. به تعبیر دیگر سرچشمه فساد، اسراف است و نتیجه اسراف فساد. اسراف نیز مصادیق فراوانی دارد. از زیاده روی در مسائل ساده‌ای همانند خوردن و آشامیدن گرفته تا زیاده‌روی در قصاص و انفاق و برتری‌جویی. در همه این موارد فساد و اسراف همراه هستند و مردم باید از همراهی با فاسدان بپرهیزند.

دسته دیگری از سلاطین فساد که در قرآن به عنوان مهم‌ترین قشر در فسادانگیزی معرفی و از مردم خواسته شده از همراهی با آنان بپرهیزند، طغیان‌گران و افراد سرکشی هستند که از حدود شرعی و قانونی عبور می‌کنند و باعث فساد و تباهی جامعه می‌شوند.

آیات اولیه سوره فجر متضمن سوگندهاى پر معنایى درباره مجازات طغیانگران است. آیه ششم به بعد به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرت عظیمی داشتند، اما بر مرکب غرور و فساد سوار شدند و راه طغیان و کفر را پیش گرفتند اشاره مى‏کند و سرنوشت دردناک آنها را روشن مى‏سازد تا دیگر اقوام که شاید از آنها بسیار ضعیف‏تر بودند به حساب خود برسند و از خواب غفلت بیدار شوند. سرانجام در آیات ۱۱ به بعد در یک جمع‏بندى به اعمال این اقوام سه‏گانه اشاره می‌کند و می‌فرماید: «همان‌ها که در شهرها طغیان کردند و فساد فراوان در آنها به بار آوردند، از این رو خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت.»

فساد شامل هرگونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى‌ای مى‏شود. اگر مردم از سلاطین فساد پیروی کند و به جای پیشگیری از فساد با مفسدان همراه شوند، سرانجامی جز تازیانه‌های عذاب در انتظار آنها نخواهد بود.

 

  1. یادآوری فرجام سلاطین فساد

از دیگر روش‌های مبارزه با سران فساد و دانه درشت‌ها تحلیل فرجام شوم و عبرت‌آموز آنهاست تا آنان و همراهانشان به خود بیایند و از فساد دست بردارند و مردم از سرنوشت آنان پند گیرند. خداوند در آیاتی چند از جمله ۸۶ و ۱۰۳ سوره اعراف و ۱۴ سوره نمل، به مسئله عبرت‌آموزی از عاقبت و فرجام بد مفسدان توجه داده است. به عنوان نمونه در سوره اعراف، به نقل از حضرت شعیب مردم را به مطالعه و بررسى فرجام شوم فسادگران فرا خوانده و پس از موعظه‌های فراوان می‌فرماید: «وَ انظُرُواْ کَیفَ کاَنَ عَاقِبَهُ الْمُفْسِدِین: بنگرید که سرانجام تبهکاران چگونه بوده است.» یعنى از پیشینیان عبرت بگیرید از قوم نوح و عاد و ثمود پند بیاموزید و بنگرید که چگونه خداوند، آنها را به خاطر اعمال زشت و انکار پیامبران مجازات کرد و بر آنها عذاب فرستاد.

یکی دیگر از سلاطین فسادی که قرآن کریم عاقبت و فرجام شوم او را به عنوان درسی برای همه افراد بیان می‌کند، فرعون است. فرعون چنان در انواع فساد غرق شده بود که حتی خود را تا مرحله خدایی بالا برد و ندای،«أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏» سر ‌داد. ولی به خاطر فرو غلتیدن در انواع فساد، فرجام دردناکی در انتظارش بود و توبه هنگام مرگ نیز برایش سودی نبخشید. خداوند می‌فرماید:

«وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ‏ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِین:  و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم. پس فرعون و سپاهیانش از راه ستم و سرکشى و تجاوز، آنان را دنبال کردند تا چون غرقاب او را گرفت و گفت: «ایمان آوردم که خدایى نیست مگر آن که فرزندان اسرائیل به او ایمان آوردند و من از تسلیم‏شدگانم‏.» (امّا به او خطاب شد:) «حالا؟! در حالى که قبلًا عصیان کردى، و از مفسدان بودى!»

قرآن کریم پیکر بى‏روح فرعون مفسد را مایه عبرت آیندگان می‌داند و می‌فرماید:

‏«فَالْیَومَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُون: ولى امروز، بدنت را (از آب) نجات مى‏دهیم تا عبرتى براى آیندگان باشى! و بسیارى از مردم از آیات ما غافلند!»

فساد اقتصادی یکی از مهم‌ترین فسادهایی است که متأسفانه هم اکنون گریبانگیر جامعه ما شده و به خاطر سیاست‌های نادرست و زراندوزی برخی، بسیاری از افراد جامعه گرفتار مشکلات فراوان اقتصادی شده‌اند. این بزرگ‌مفسدان اقتصادی تا قبل از آنکه گرفتار تیغ قانون یا مجازات شوند با خنده‌های مستانه و رفتار متکبرانه، افراد جامعه را هیچ و خود را صاحب همه حقوق و فوق قانون می‌دانند. قارون نیز همین‌گونه بود. قرآن با یادآوری سرانجام او به همه مفسدان و کسانی که در راه او قدم می‌نهند،  درس عبرت می‌آموزد و می‌فرماید:

«قارون از قوم موسى و از ستمگرانی بود که گنج‌های فراوان داشت. از این‌رو غرق در شادی‌های مستانه بود. قوم او به او می‌گفتند این همه شادى مغرورانه مکن که خداوند شادى‏کنندگان مغرور را دوست نمى‏دارد! و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن و همان‏گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد!

و پاسخ قارون، همان پاسخ ثروت‌اندوزان در طول تاریخ است که تصور می‌کنند ثروتشان به دلیل لیاقت خودشان است و آنان دارای «ژن برتر» هستند. از این رو قارون در جواب اصلاح‌طلبان واقعی و دلسوزان حقیقی، با همان حالت غرور و تکبر چنین گفت: «من این ثروت را به وسیله علم و دانش خودم به دست آورده‏ام: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِی… این مربوط به شما نیست که من با ثروتم چگونه معامله کنم! من که با علم و آگاهیم در ایجاد آن دخالت داشته‏ام در مصرف آن نیاز به ارشاد و راهنمایى کسى ندارم! به‌علاوه لا بد خداوند مرا لایق این ثروت مى‏دانسته که به من عطا کرده و راه مصرف آن را نیز به من یاد داده است. من از دیگران بهتر مى‏دانم و لازم به دخالت شما نیست! و از همه اینها گذشته من زحمت کشیده‏ام، رنج برده‏ام، خون جگر خورده‏ام تا این ثروت را اندوخته‏ام.  دیگران هم اگر لیاقت و توانایى دارند چرا زحمت نمى‏کشند؟ من مزاحم آنها نیستم! و اگر ندارند چه بهتر که گرسنه بمانند و بمیرند.

در اینجا قرآن پاسخ کوبنده‏اى به قارون و قارون‌ها مى‏دهد که: «آیا او نمى‏دانست خداوند اقوامى را قبل از او هلاک کرد که از او نیرومندتر و آگاهتر و ثروتمندتر بودند.» و در پایان آیه با یک جمله کوتاه و پر معنى هشدار دیگرى به او مى‏دهد و مى‏فرماید: «وَ لا یُسئَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجرِمُون‏: به هنگام نزول عذاب الهى، مجرمان از گناهانشان سئوال نمى‏شوند.» یعنی اصلاً مجالى براى پرسش و پاسخ نیست، عذابى قاطع، دردناک، کوبنده و ناگهانى است که هیچ مجالی برای آنان باقی نمی‌ماند.

 

  1. مجازات سلاطین فساد

شاید آخرین راه برای مواجهه با فساد مفسدان مجازاتی باشد که خداوند برای آنها در نظر گرفته است. مجازات‌های سران فساد را می‌توان به دو بخش مجازات دنیوی و اخروی طبقه بندی کرد. آیه ۳۳ سوره مائده به برخی از مجازات‌های دنیوی دسته‌ای از مفسدان روی زمین اشاره کرده است: «انَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللَّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِى الارضِ فَسادًا ان یُقَتَّلوا او یُصَلَّبوا او تُقَطَّعَ ایدیهِم وارجُلُهُم مِن خِلفٍ او یُنفَوا مِنَ الارض: کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى‏خیزند و به فساد در روى زمین اقدام مى‏کنند، فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها،  به‌عکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید شوند.»

این رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت نیز  مجازات عظیمى دارند. در این آیه افزون بر اعدام (قتل)، قطع دست و پا و تبعید نیز براى محارب و مفسد فى‌الارض آمده است که برخى، امام و حاکم اسلامى را مخیّر بین انتخاب یکى از این مجازات‌ها مى‏دانند. اما بسیارى تفاوت مجازات‌ها را در آیه به تناسب نوع جرم می‌دانند و معتقدند که اعدام براى محارب و مفسدى است که دست به قتل زده باشد و اعدام و تصلیب براى کسى است که افزون بر قتل، سرقتى نیز انجام داده باشد و قطع دست و پا براى فردى است که تنها سرقت کرده و اگر تنها اقدام به راه‏بندان و ایجاد ترس کرده باشد مجازاتش تبعید است.

آنچه گذشت در باره مجازات سلاطین فساد در دنیاست، ولی مجازات اصلی آنها در آخرت و عذابی دردناک است.

10اکتبر/20

هجـوم خامـوش

نزاع بین حق و باطل از حضور نخستین بشر در روی زمین آغاز شده و در طی زمان نه تنها کمرنگ نشده، بلکه پیچیده‌تر شده است. در دهه‌های اخیر جهان شاهد تغییر شکل جنگ، از جنگ سخت به سمت جنگ‌های نیمه سخت و نرم بوده است. جمهوری اسلامی که از ابتدای حرکت خود از این دشمنی‌ها ایمن نبوده است، بیشترین مواجهه را با جنگ نرم تجربه کرده است.

در این نوشتار قصد داریم به طور اجمالی با ماهیت، ویژگی‌ها و روش‌های جنگ نرم به‌ویژه در بستر فضای مجازی آشنا شویم.

ماهیت جنگ نرم

جنگ نرم (soft war) واژگان نوینی است که در دهه‌های اخیر وارد فضای سیاسی جهان شده است. ظاهراً این واژه نخستین بار توسط جوزف نای (Joseph Samuel Nye Jr.) در کنار سایر شیوه‌های رویارویی با حاکمیت‌ها مطرح شده است. فهم مختصات قدرت سخت (hard war) به دریافت بهتر تعریف و مقصود قدرت نرم کمک می‌کند. قدرت سخت بر تهدیدها(چماق) یا تطمیع‌ها(هویج) مبتنی است و از ابزارهای نظامی، پلیسی، تشویق‌ها و تحریم‌های مالی، توانایی استخدام و اخراج کمک می‌گیرد.(۱) اما در مقابل گاهی می‌توان با تدوین برنامه و جذب دیگران، بدون تهدید یا پرداخت پول به نتایج دلخواه دست یافت. در این صورت از قدرت نرم استفاده شده است که به جای مجبور کردن افراد، آنها را همراه می‌کند. بنابراین قدرت نرم به جای تأکید بر پول و فشار به توانایی شکل دهی اولویت‌های دیگران تکیه می‌کند.(۲)

در قدرت نرم مردم ترغیب می‌شوند تا همان کاری را که صاحبان قدرت نرم مدنظر دارند انجام دهند، از این رو ممکن است کشوری تنها به دلیل آنکه کشورهای دیگر ارزش‌های او را تحسین می‌کنند به نتایج دلخواه خود دست یابد و سایر کشورها آن را الگوی خود قرار دهند.(۳)

طبق این دیدگاه جنگ نرم به معنای «توانایی تغییر در علایق و ترجیحات دیگران» یا «قدرت جذب»(۴) یا «توانایی کسب مطلوبیت از طریق جاذبه نه از طریق اجبار یا تطمیع»(۵) است. این امر تنها در حوزه سیاسی مطرح نیست، بلکه تاجران موفق نیز می‌دانند که مدیریت تنها دستور دادن نیست، بلکه مستلزم الگو بودن و جذب کردن افراد به سمت کاری است که آنها دوست دارند. پلیس نیز سعی در جذاب و دوست معرفی کردن خود دارد تا جامعه، او را در رسیدن به اهدافش کمک کند.(۶)

به تعبیر دیگر در  جنگ نرم مهاجم سعی می‌کند با برنامه‌ریزی دقیق و استفاده از تمام ابزارهای ممکن چنان بر باورها، احساسات و رفتارهای جامعه هدف تأثیر بگذارد تا مردم را ناخودآگاه به نیروهای خودی تبدیل کند که بدون هیچ فشاری مانند مهاجمان بیندیشند، دوست داشته باشند و رفتار کنند.(۷)

ویژگى‏هاى جنگ نرم‏

برخی از ویژگى‏هاى جنگ نرم عبارتند از:

۱- جنگ نرم در پى تغییر قالب‏هاى ماهوى جامعه و ساختار سیاسى است. در این جنگ، باورها و ارزش‏هاى اساسی جامعه مورد هجوم در معرض تغییر است. با تغییر باورهاى اساسى جامعه، قالب‏هاى تفکر و اندیشه دگرگون می‌شود و مدل‏هاى رفتارى جدیدى شکل مى‏گیرند. مدل‏هاى رفتارى جدید به گونه‏اى هستند که به جاى رفتارهاى حمایتى از ساختار سیاسى، رفتارهاى چالشى جایگزین می‌شوند و این رفتارها به سمت ساختارشکنى جهت مى‏یابند.

۲- جنگ نرم آرام، تدریجى و زیر سطحى است. جنگ نرم، دفعى، شتابان و پرتحرک و مقطعی نیست. این جنگ به صورت آرام شروع می‌شود و به صورت تدریجى به سمت جلو حرکت می‌‏کند.

۳- جنگ نرم نمادساز است. در این جنگ تلاش مى‏شود تصویرى شکست خورده، ناامید و مأیوس از حریف ارائه شود و در مقابل مهاجم، با نمادسازى و تصویرسازى، خود را پیروز و موفق نشان مى‏دهد. برای نمونه پیام‌های مستقیم و غیرمستقیم رسانه‌ها به‌ویژه در فضای مجازی مملو از نمادسازی از تفکر غربی و ضعیف نشان دادن قابلیت‌ها و توانمندی‌های خودی است.

۴- پایدار و بادوام است. هدف اصلى جنگ نرم تغییر باورها و اعتقادات است. تغییر مجدد و بازگشت به حالت اولیه به‌راحتى میسر نمى‏شود. در جنگ نظامى، یک سرزمین تصرف شده را ظرف چند ساعت مى‏توان بازپس گرفت. اما در جنگ نرم، تغییر و برگرداندن قلوب و اندیشه‌های تصرف شده دشوار و زمانبر است.

۵- جنگ نرم هیجان‌ساز است. در جنگ نرم با استفاده از نمادسازى‏، اسطوره‌‏سازى و خلق ارزش‌‏هاى جدید، از احساسات جامعه هدف، نهایت سوءاستفاده انجام می‌‏گیرد. تلاش مى‏شود از احساسات و عواطف جامعه هدف به عنوان پلى براى نفوذ در افکار و اندیشه‏‌ها براى ایجاد تغییر و دگرگونى در باورها استفاده شود. احساسات و عواطف به دلیل تحریک‏پذیرى، زمینه‌‏هاى خلق بحران را فراهم می‌‏سازند. برای نمونه در فضای مجازی، کوچک‌ترین گزارش احساسی و هیجانی (حتی قبل از اثبات صدق آن) به موجی از گفتگوهای توئیتری و غیره تبدیل می‌شود.

۶- جنگ نرم آسیب‌محور است. آسیب‏‌هاى اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و سیاسى، میدان مانور جنگ نرم هستند. مهاجمان در جنگ نرم با شناسایى نقاط آسیب جامعه هدف، در حوزه‌‏هاى ذکر شده، فعالیت‌‏هاى خود را سامان می‌دهند و با خلق آسیب‏هاى جدید، بر دامنه تحرکات خود می‌‏افزایند. مشارکت گسترده افراد و گروه‌ها در فضای مجازی، فرصت بزرگ‌نمایی چند ده برابری از آسیب‌ها را بیشتر و حتی امکان راستی‌آزمایی را در ذهن مخاطب منتفی می‌سازد.

۷- جنگ نرم چند وجهى است. پر دامنه بودن و برخوردارى از وجوه مختلف از دیگر ویژگی‌‏هاى جنگ نرم است. در این جنگ از تمام علوم، فنون، شیوه‏‌هاى شناخته شده و ارزش‌‏هاى موجود استفاده می‏شود. استفاده از این وجوه مختلف، به‌ویژه در فضای مجازی بیش از دیگر محورها برجسته است.

۸- جنگ نرم تضادآفرین است. جنگ نرم از محیط‌هاى آسیب‏دار در جامعه هدف شروع مى‏شود و با ایجاد گسل‏هاى متعدد در بخش‌‏هاى گوناگون جامعه و از طریق متفاوت کردن باورها، ارزش‌‏ها و شکل‏دهى به رفتارهاى جدید، اعضاى یک جامعه را در برابر هم قرار می‌‏دهد. تضادهاى به وجود آمده از طریق جنگ نرم، همبستگى اجتماعى و وحدت ملى را بر هم مى‏زند و زمینه‏‌هاى بروز بحران و درگیری‌‏هاى داخلى را فراهم می‌‏سازد. بنابراین تخریب وحدت ملى یکى از پیامدها و ویژگی‌هاى جنگ نرم است.

۹- جنگ نرم تردیدآفرین است. در جنگ نرم، ایجاد تردید و بدبینى نسبت به بسیارى از مسائل، یک اصل و قاعده است. این جنگ با ایجاد ناامیدى و یأس شروع می‌‏شود. براى توفیق در این جنگ، با تکیه بر سنّت‌‏ها، البته با نوپردازى به صورت ظریف و آرام، در باورها و اعتقادات اساسى تردید ایجاد و به‌مرور بر دامنه این تردیدها افزوده می‌شود تا در نهایت به ایجاد تغییرات اساسى در باورها و ارزش‏‌ها دست یابد.

 

تفاوت‌های جنگ نرم و جنگ سخت

بین جنگ نرم و جنگ سخت دو تفاوت جدی وجود دارند:

۱- تفاوت در روش؛ چنانکه اشاره شد راه دستیابی به مطلوب در جنگ سخت تهدید و تشویق است، ولی در جنگ نرم اولویت‌های جامعه هدف طوری چیده می‌شوند که ناخودآگاه به آنچه صاحب قدرت نرم می‌خواهد معتقد می‌شوند و همان را انجام دهد.(۸)

۲- در قدرت سخت مبنای کار اجبار است ولی در جنگ نرم مبنای فعالیت‌ها اقناع است.(۹)

امتیازات جنگ نرم نسبت به جنگ سخت(۱۰)

از جمله امتیازات جنگ نرم نسبت به جنگ سخت می توان به موارد ذیل  اشاره کرد:

۱- خسارت کمتر: جنگ نرم خسارت‌های مادی و معنوی کمتری برای نیروی مهاجم دارد. در جنگ نظامی هر قدر نیروی مهاجم قوی باشد، خسارت مادی و مهم‌تر از آن تلفات نیروی انسانی خواهد داشت. لکن در جنگ نرم این خسارت به‌مراتب کمتر است. همچنین خسارت‌های معنوی جنگ سخت اعم از اقناع افکار عمومی داخلی و خارجی و پاسخ‌گویی به رسانه‌ها بسیار بیشتر از جنگ نرم است.

۲- پنهان بودن: جنگ سخت به دلیل بروز و ظهور آشکار خود به‌سرعت توجه و مقاومت سطوح مختلف جامعه هدف را برمی‌انگیزد، ولی جنگ نرم به دلیل پنهان و بی‌سر و صدا بودن عمیق‌ترین حملات را بر اعتقادات و فرهنگ جامعه هدف وارد می‌سازد، بدون آنکه دولت مورد تهاجم و افکار عمومی داخلی و خارجی نشانی از دخالت او بیابند.

۳- وسیع‌تر بودن گستره نتایج: غایت جنگ سخت تصرف بخشی از کشور یا سرنگونی قدرت حاکم است، ولی در جنگ نرم مجموعه ارزش‌ها و علایق جامعه مورد هدف است که هیچ‌گاه با جنگ نظامی تحصیل نمی‌شوند.

۴- عمیق‌تر بودن تأثیر: جنگ نرم هرچند حرکتی آهسته است، اما تأثیری عمیق‌تر بر جامعه هدف دارد، زیرا زیرساخت‌های فکری و رفتاری جامعه را تغییر می‌دهد. جبران حملات مهاجمان در جنگ سخت آسان، ولی در جنگ نرم بسیار دشوار است.

۵- کاهش امکان مقابله: از آنجا که در جنگ نرم از ابزارهای تکنولوژیکی استفاده فراوان می‌شود، مقابله با آن برای جوامعی که چنین امکانی ندارند بسیار دشوار است.

۶- مساعدتر بودن زمینه موفقیت: جذابیت پنهان و آشکار ابزارهای جنگ نرم حس اعتماد و همدلی را بین عموم مردم و افکار عمومی پدید می‌آورند و سبب می‌شوند که نیروی مهاجم با کمترین مقاومتی به اهداف خود نائل شود.

۷- ماهیت تفرقه‌انگیز: جنگ سخت به دلیل ماهیت خشن و تبعات سوء آشکار سبب شکل گرفتن حس وحدت و یکپارچگی بین اقشار مختلف مردم علیه دشمن مهاجم می‌شود و این امر پیروزی را برای نیروی مهاجم دشوار می‌سازد، ولی پنهانی و آهسته بودن جنگ نرم مانع از پیدایش چنین اجماع و اقناعی در برابر دشمن می‌شود و حتی بر سر وجود چنین جنگ و یا مصادیق آن بین نخبگان جامعه اختلاف نظر پدید می‌آید. این امر توفیق نیروی مهاجم را دو چندان می‌کند.

 

اهداف جنگ نرم‏

یکی از سئوالات مطرح در جنگ نرم این است که اساساً جنگ نرم برای  چه اهدافی طراحی شده است؟ در بررسی به عمل آمده به این نتیجه می‌رسیم که از جمله اهداف مهم جنگ نرم موارد ذیل هستند:

۱- ایجاد تغییر در اعتقادات، باورها و ارزش‌ها: مهم‌ترین و اصلى‏ترین هدف جنگ نرم را باید ایجاد تغییر و دگرگونى در باورها و اعتقادات جامعه هدف جنگ نرم دانست. اعتقادات و باورها، اساس حرکت یک جامعه به شمار می‌‏آیند. هرنوع اختلال در مسیر حرکت یک جامعه مستلزم تغییر در باورهای ایشان است. این تغییر که معمولاً به شکل نامحسوس صورت می‌گیرد، بسیار زیان‌بارتر از تغییرات رفتاری است.

۲- ایجاد تغییر در رفتار: رفتارهاى یک جامعه مبتنى بر اعتقادات، باورها و ارزش‌های آنانند. با تغییرات اساسى در این مبانى، مدل‏‌هاى رفتارى در حوزه‏هاى گوناگون تغییر می‌‏کنند. همان طور که رفتار از باور متأثر است، باور نیز از رفتار تأثیر می‌پذیرد. از این رو ترویج برخی گونه‌های خاص رفتاری در قالب سبک زندگی به همراه ساختن افراد با اعتقادات جامعه الگو منجر می‌شود.

۳- ایجاد تغییر در ساختار سیاسى‏: هدف نهایى جنگ نرم ایجاد تغییر و دگرگونى در ساختارهاى سیاسى جامعه و جایگزین کردن ساختارهاى جدید است. اهداف ذکر شده در یک فرآیند و به صورت خطى دنبال مى‏شود. با ایجاد تغییر در باورها، ارزش‌ها و رفتارهاى یک جامعه، به صورت طبیعى مدل رفتارهاى حمایتى از ساختار سیاسى موجود تغییر می‌کند و مدل‌‏هاى چالشى جایگزین آن می‌‏شود. مردم در شرایطى با نظام سیاسى خود به چالش بر مى‏خیزند که دیگر آن را مشروع ندانند و از نظر آنان مسئولان سیاسى مقبولیت خود را از دست داده باشند. بنابراین مشروعیت‌‏زدایى و مقبولیت‌‏زدایى براى ایجاد بحران و ناآرامى و بى‏ثبات‏سازى در جامعه هدف، از کارویژه‏‌هاى اصلى جنگ نرم به حساب می‌آید. با از دست رفتن مشروعیت و مقبولیت یک نظام سیاسى در بین مردم، زمینه‌‏هاى لازم براى تغییر آن ساختار و نظام سیاسى و جایگزین شدن یک نظام و ساختار جدید به‌راحتی فراهم می‌‏شود.

 

فضای مجازی مهم‌ترین بستر برای جنگ نرم

فضای مجازی در حال حاضر مساعدترین بستر برای تحقق جنگ نرم علیه آرمان‌ها و ارزش‌های جمهوری اسلامی است. پیش از آسیب‌های ظاهری جنگ نرم، باید به مبنایی‌ترین خطر آن توجه کرد. آسیب تغییر در بنیان‌های معرفت‌شناختی جامعه بیش از دیگر آسیب‌های آن است. زندگی مجازی در حال متحول ساختن معنای صدق و کذب است. در مبانی معرفت شناختی، مطابقت با واقع معنای صدق و اثبات گزاره‌ها به کمک بدیهیات عقلی یا دیگر منابع معتبر مانند تجربه و نقل موثق، معیار احراز این مطابقت است. اما زندگی در فضای مجازی سبب شده است تعداد تأییدها و دنبال کنندگان، ملاک صدق یک گزاره تلقی شود.

نسبی‌گرایی و کثرت‌گرایی معرفت‌شناختی آسیب دیگر مبنایی است که در فضای مجازی طنین دارد. اگرچه فراوانی دیدگاه‌های خاص در بسیاری موارد ساختگی و غیرواقعی است، لکن فراوانی بی‌نظیر دیدگاه‌های متعارض و ناتوانی در تشخیص حق و باطل، ذهن مخاطب را به سمت کثرت‌گرایی یا نسبیت‌گرایی سوق می‌دهد.

با تغییر در بنیان‌های معرفتی مخاطبان فضای مجازی، باورهای رسمی از دین نیز مورد تردید قرار می‌گیرند و رفته رفته، اسلام فقاهتی و انقلابی تنها یک قرائت در کنار دیگر قرائت‌ها و غیرقابل ترجیح بر آنها به شمار می‌آید. فرآیند ناگوار یادشده درباره ارزش‌های حاکم اخلاقی و ساختار سیاسی نیز هدف‌گذاری شده است. اگر باورهای اساسی مردم در حوزه دین، اخلاق و ارزش‌های سیاسی تغییر کند، مهم‌ترین هدف جنگ نرم علیه جمهوری اسلامی محقق شده است. اینها آسیب‌های مهم در ساحت بنیان‌های فکری و عقیدتی هستند.

در حوزه رفتارها نیز تکرار نمادهای سبک زندگی مادی مبتنی بر محوریت لذات مادی، شاخص رفتارهای فردی و اجتماعی را با شیبی ملایم به این سمت سوق می‌دهد. بشر کنونی تا واپسین لحظات بیداری خویش متأثر از داده‌های فضای مجازی است و فرصتی برای خلوت با خود و خالق خویش را ندارد و زمینه خودفراموشی و غفلت از حقایق زندگی بیشتر فراهم می‌شود.

فراوانی محتواهای خلاف اخلاق، حساسیت افراد را به منکر کاهش می‌دهد و حتی اگر خود از چنین محتوایی استفاده نکنند، به دلیل فراگیری آن، از احساس نفرت و انزجارشان از این امور رفته رفته کاسته می‌شود.

در ساحت سیاسی اجتماعی نیز فضای مجازی بستری مساعد برای جنگ نرم است. کاربران فضای مجازی با انبوهی از اطلاعات مواجه می‌شوند که فاقد عمق و تحلیل‌اند و نتیجه آن زودباوری و سطحی‌نگری مخاطبان است. این امر افراد را برای پذیرش شایعات و سوء استفاده دشمن از آسیب‌های اجتماعی و سیاسی بیش از فضای حقیقی مستعد می‌کند. تردیدآفرینی و تضادآفرینی که از مهم‌ترین ویژگی‌های جنگ نرم است، در فضای مجازی ساده‌تر از فضای حقیقی قابل تحقق است. نتیجه این امر سلب اعتماد مردم از حاکمان و کارآمدی نظام مستقر است که  در درازمدت می‌تواند به اندازه تغییر ساختار سیاسی خطرناک باشد.

موارد یادشده به معنای نادیده گرفتن امتیازات فضای مجازی نیست، لکن از آنجا که موضوع بحث جنگ نرم است، سیر مطالب این نوشتار بر آسیب‌ها و چالش‌های فعلی و آتی متمرکز شده است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫جوزف نای، رهبری و قدرت هوشمند، ترجمه محمدرضا گلشن پژوه و الهام شوشتری زاده،تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرارمعاصر تهران،۱۳۸۷، ص۷۰٫۱٫

  1. همان، ص۷۰-۷۱٫
  2. جوزف نای، قدرت نرم ، ابزارهای موفقیت در سیاست بین الملل، ترجمه سید محسن روحانی و مهدی ذوالفقاری، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۸۹، ص ۴۳٫
  3. جوزف نای، منابع قدرت نرم ، ترجمه ناصر بلیغ، فصلنامه مطالعات بسیج، سال دهم ، شماره ۳۶، پاییز ۱۳۸۶، ص۱۱۰٫
  4. جوزف نای، قدرت نرم ، ابزارهای موفقیت در سیاست بین الملل، ص۲۴

۶٫همان

  1. احمد حسین شریفی، جنگ نرم، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۹، ص۲۷٫
  2. جوزف نای، قدرت نرم ، ابزارهای موفقیت در سیاست بین الملل، ص۴۵٫
  3. جوزف نای، قدرت نرم و رهبری، ترجمه عسکر قهرمانپور، فصلنامه عملیات روانی، شماره۲۱، بهار ۱۳۸۸، ص۱۲۶-۱۲۷٫
  4. مرکز پژوهش‌های فرهنگی و اجتماعی صدرا، جنگ نرم و وضعیت کنونی ما، تهران،۱۳۹۰،صص۹۰-۹۳٫

 

10اکتبر/20

درآمد:

بیش از ۴۰ سال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران می‌گذرد. در این سال‌ها شاهد فراز و فرودها و حوادث تلخ و شیرین زیادی بوده‌ایم. پیشرفت‌های چشمگیر همراه با پسرفت‌ها در عرصه‌های مختلف این نظام، چالش مدیریتی را به معضلی جدی برای نظام تبدیل کرده است تا آنجا که در برخی از مقاطع به دلیل اشغال مدیریت‌ها توسط افراد ناشایست و فاقد صلاحیت و عملکرد سوء آنها، دستاوردهای انقلاب اسلامی به حاشیه رفته و برخی را نسبت به این نعمت الهی بدبین کرده است. جا دارد برای واکاوی این چالش و خروج از آن تدبیری اندیشیده شود. با این مقدمه، موضوع مهارت‌های لازم برای مدیران را دنبال می‌کنیم.

 

هریک از مدیران برای موفقیت در سازمان و انجام مؤثر وظایفشان نیازمند شایستگی‌ها و مهارت‌های مدیریتی هستند. صاحب‌نظران معمولاً ضرورت سه نوع مهارت(۱) را برای مدیران مطرح می‌کنند که عبارتند از:

مهارت فنی، مهارت انسانی و مهارت مفهومی یا ادراکی. به عبارت دیگر مدیران باید صاحب مهارت‌های فنی، انسانی، تحلیلی و طراحی باشند.(۲)

 

۱- مهارت فنی: مهارت فنی عبارت است از توانایی مدیر در به کاربردن دانش تخصصی مربوطه. بدیهی است هر کسی که در راس یک سازمان و در مقام یکی از مدیران کار می‌کند باید از دانش تخصصی مورد نیاز آن سازمان یا آن بخش سازمانی برخوردار باشد این تخصص‌ها از آموزش رسمی و تجربه به دست می‌آید. برای نمونه کسی که در یک بیمارستان مدیریت می‌کند مهارت فنی او، توان بکارگیری دانش پزشکی است، مهارت فنی برای مدیر مرکز آموزشی، آموزش است. مهارت فنی برای مدیر مرکز پژوهشی، پژوهش است باید با پژوهش آشنا باشد نسبت به ماهیت پژوهش و مسائل مربوط به آن، آگاهی داشته و توان کار پژوهشی را داشته باشد. مهارت فنی برای کسی که در بخش حسابداری، مدیریت می‌کند، حسابداری است. این مهارت که می‌توان از آن به حرفه نیز یاد کرد در آموزه‌های اسلامی مورد توجه بوده است تا آنجا که رسول خدا(ص) می‌فرماید: ان الله یحب المحترف الامین.(۳) خداوند صاحب حرفه و تخصص که امین باشد را دوست می‌دارد. حرفه داشتن همراه با امانت‌داری محبوب خداست.

 

۲- مهارت انسانی: مهارت انسانی یعنی توانایی کارکردن با دیگران، نفوذ در دیگران، تقویت انگیزش، توسعه گروه‌ها، توانایی برقراری ارتباط و تعامل با دیگران، تقویت اعتماد، تعهد، وفاداری و تعلق، ‌حل و فصل تعارض‌ها، توسعه یادگیری، بهبود فرهنگ سازمانی و مانند آن. در خصوص این مهارت نیز آموزه‌های اسلامی فراوان است که تنها به یک نمونه اشاره می‌کنیم.

حضرت امیر«ع» می‌فرماید: «من لم یلن لمن دونه لم ینل حاجته(۴): کسی که با زیردستان خود نرمش نداشته باشد به هدف نمی‌رسد.» این روایات فراوانند. بر این اساس به‌کارگیری افراد از طریق نرمش توصیه موکد منابع اسلامی است.

 

۳- مهارت طراحی و تحلیلی: مدیران باید بتوانند با استفاده از نگرش جامع به سازمان و محیط آن، عناصر مهم محیطی و مؤثر بر سازمان را تشخیص بدهند؛ کل مجموعه  تحت مدیریت خود و آینده سازمان را ببینند و برای موفقیت آن، چشم‌انداز مشترک تبیین و برنامه‌ریزی کنند. مدیران به‌ویژه در سطوح بالای سازمان باید مسائل و مشکلات سازمان را ببینند، تجزیه و تحلیل کنند و برای حل مشکلات راه‌حل‌های مناسب، ساختار و سیستم‌های مطلوب ارائه دهند. همچنین با توجه به بحران‌هایی که پیش می‌آیند، تصمیمات مناسب را اتخاذ کنند. در این خصوص نیز آموزه‌هایی داریم که اهمیت این مهارت را برجسته می‌کند. فرمود: «التدبیر قبل العمل یومنک من الندم(۵): تدبیر و برنامه‌ریزی قبل از هر اقدام، تو را از پشیمانی ایمن می‌گرداند.» که در واقع لزوم تدبیر برای مدیران بیان می‌کند.

مهارت‌های تحلیلی و طراحی در واقع همان مهارت‌های ادراکی یا نظری هستند. بر این اساس تنها سه مهارت اصلی وجود دارد: ادراکی (نظری)، انسانی و فنی که مدیران باید واجد آنها باشند. البته صاحب‌نظران حوزه مدیریت، نحوه ترکیب این سه مهارت و حتی اندازه آن‌ را نیز برای هر یک از مدیران سطوح عالی، میانی و عملیاتی مشخص کرده‌اند. در این مبحث دو نکته قابل توجه‌اند. یکی آنکه از میان این سه مهارت، مهارت انسانی اهمیت بیشتری دارد و لازم است که مدیران در همه سطوح عالی، میانی و عملیاتی، در حد بالائی واجد این مهارت باشند. دوم آنکه با جستجو در منابع اسلامی آشکار می‌شود که بیشترین آموزه‌ها مربوط به مهارت انسانی است. این موضوع برای محققانی که در این عرصه وارد شده و قلم زده‌اند کاملاً  نمایان است.

نکته دیگری که شاید اصلی‌ترین موضوع در این نوشتار باشد این است که با وجود این مهارت‌ها در مدیران، نمی‌توان به موفقیت در سازمان امیدوار بود و سلامت سازمان را تضمین کرد، بلکه علاوه بر اینها، نیازمند مهارت‌ دیگری هستیم که در واقع نقش زیربنایی را برای این مهارت‌ها، به‌ویژه مهارت انسانی ایفا می‌کند و آن عبارت است از مهارت تقوی و خویشتنداری که گاهی از آن به تعهد در کنار تخصص تعبیر می‌شود. این مهارت به‌گونه‌ای هست که با وجود آن بسیاری از مشکلات سازمانی به‌راحتی برطرف می‌شوند و مسیر اخلاقی برای کارکنان سازمان برای تحقق اهداف فراهم می‌شود. با تامل در مشکلات مدیریتی نظام اداری در می‌یابیم که بخش قابل توجهی از آنها ناشی از بی‌تقوایی مدیران است.

موضوعاتی از قبیل اختلاس، رانت‌خواری، امتیازجویی، خود شیفتگی سازمانی، خلف وعده، زیاده‌نمایی و لجاجت در اتخاذ تصمیمات نادرست، ناشکیبایی در برابر انتقاد، غلبه رابطه‌گرایی بر ضابطه‌گرایی، برخورد تحکم‌آمیز با ارباب رجوع، اشاعه رفتارهای سیاسی از قبیل تملق، چاپلوسی، ظاهرسازی و کم‌کاری و سستی در انجام وظایف،  همه مربوط به فقدان تقوی در کارگزاران و مدیران است که با وجود مهارت‌های مدیریتی پیش‌گفته، نظام اداری کشور را با مشکلات جدی مواجه ساخته است.

بر اساس تحقیقی که در مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۵ انجام شد، بیشترین آسیب نظام اداری مربوط به فساد اداری است. در این بررسی مؤلفه فساد اداری به عنوان یکی از اصلی‌ترین مؤلفه‌های تأثیرگذار بر شکل‌گیری بسیاری از مسائل و مشکلات نظام اداری کشور شناخته شده است.(۶)

در منابع اسلامی، به‌ویژه آموزه‌های علوی علاوه بر مهارت‌های سه‌گانه پیش‌گفته، مهارت‌های معنویت‌گرایی و خویشتند‌اری نیز مطرح شده است. ارتباط با خداوند اصلی‌ترین مهارت مدیران است. در فرمایشات حضرت امیر«ع» به مالک اشتر چنین توصیه شده است: «واجعل لنفسک فیما بینک و بین الله افضل تلک المواقیت و اجزل تلک الاقسام(۷): در آنچه در میان تو و خدای توست، بهترین زمان و برترین بخش آن را قرار بده.»

اساساً مدیریت موفق حاصل مدیریت بر قلوب است و مدیریت بر قلوب ناشی از قرب الهی است. کسی که توفیق اصلاح رابطه میان خود و خدا را یافته و در سایه ارتباط با خداوند، مقرب درگاه او شده، به کلیدی دست یافته است که گشاینده قلب‌ها و رفع کننده موانع اصلاح امور است. پیامبر اکرم«ص» یاران و پیروان خود را برای انجام دادن هر امری (به‌ویژه مدیریت) به اصلاح رابطه‌شان با خدا فرا می‌خواندند و تلاش می‌کردند که مسلمانان پس از چنین اصلاحی به اصلاح امور بپردازند.(۸)

از این منظر، مدیریت به مثابه بار سنگینی است که جز با اتکای به پروردگار و استمداد از او به مقصد نمی‌رسد. این حقیقت در سیره پیامبر گرامی اسلام«ص» به‌خوبی نمایان است. آن حضرت همواره پس از تهجد و مناجات با پروردگار، بار سنگین رسالت و مدیریت امت را تحمل می‌کردند. اساساً انجام برخی از وظایف مدیران بدون استعانت از خداوند بسیار دشوار است. این مطلب در فرمایش حضرت چنین آمده است: «و لیس یخرج الوالی من حقیقه ما الزمه الله من ذلک الا بالاهتمام و الاستعانه بالله و توطین نفسه علی لزوم الحق و الصبرعلیه…(۹) سرپرست از انجام دادن بایسته وظیفه‌ای که خدا به عهده او نهاده بر نمی‌آید مگر با تلاش بسیار و یاری جستن از خداوند و خود را وقف اجرای حق کردن و پایداری ورزیدن.» در این فراز حضرت تصریح می‌کند که تلاش و اهتمام زیاد لازم هست، اما کافی نیست، بلکه باید از خداوند هم کمک خواست و در اجرای حق، صبر و استقامت پیشه کرد. آن حضرت در فرازی دیگر می‌فرماید: «واستعن بالله علی ما اهمّک(۱۰): در اموری که برایت اهمیت دارند از خداوند کمک بخواه.»

درباره اهمیت مهارت تقوی و خویشتنداری همین ‌بس که حضرت امیرالمومنین«ع» در نامه ۵۳ پس از تعیین اهداف، مالک اشتر نخعی را به تقوی توصیه می‌کند. این تقوی، در عرصه مدیریت و کارگزاری است که لزوم آن برای مدیران موکّد است: «أَمَرَهُ بِتَقوَى اللَّهِ وَ إِیثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ مِن فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِی لَا یَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا یَشْقَى إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا(۱۱):  از خدا پروا دارد و طاعت او را بر هرچیز مقدم کند و هر چه را در کتاب خداست از بایسته‌ها و شایسته‌ها به کار بندد. دستورهایی که هیچ‌ کس جز با انجام دادن آنها روی نیکبختی را نمی‌بیند و جز با انکار و پایمال کردن آنها به شقاوت نمی‌افتد.»

این نکته که اولین سفارش حضرت به مالک اشتر خویشتنداری است، نشان دهنده اهمیت موضوع است، زیرا بدون تقوی و مدیریت بر خویشتن نمی‌توان سازمان را مدیریت کرد. مسیر مدیریت سازمان از مدیریت بر خویشتن می‌گذرد. کسانی که در مدیریت بر خویشتن موفق نیستند ،در مدیریت‌های سازمانی نیز موفق نخواهند بود.

حضرت به محمد بن ابی‌بکر نیز سفارش به تقوا و خویشتنداری می‌‌‌کند و می‌‌‌فرماید: أمَرهُ بتَقوَی اللّه والطاعَهِ فی‌السِرِّ وَالعَلانِیهِ(۱۲) حضرت، او را امر به رعایت تقوای الهی و اطاعت او در نهان و آشکار می‌‌‌کند. فرمان  به رعایت تقوی از سوی حضرت امیر«ع» مربوط به کارگزاری و در عرصه مدیریت است.

بنابراین مدیران در نظام جمهوری اسلامی علاوه بر مهارت‌های سه گانه، باید صاحب مهارت‌های زیر بنایی تقوی و معنویت نیز باشند. بهترین راهبرد، انتخاب مدیران شایسته و برقراری نظام شایسته سالاری است، اما متاسفانه باید اقرار کرد که مقررات موجود در انتخاب کارگزاران و مدیران، هیچ‌یک درجهت برقراری نظام شایسته سالاری نیستند. تقریر این بحث محتاج  مجالی دیگر است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مهارت توانمندی کاربردی حاصل از آموزش و ممارست است

۲٫Robert l  Katz, “Skills of  an Effective Administrator” Harvard   Business Review, September- October-2 1974, pp. 90- 102

  1. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۳٫
  2. آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ح۹۰۰۶٫

۵٫مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۳۸٫

  1. معاونت پژوهش های اقتصادی مجلس شورای اسلامی(مطالعات بخش عمومی)؛ نظام اداری برنامه های توسعه با مروی بر آسیب های این حوزه و اولویت بندی آن؛ کد موضوعی ۲۳۰، شماره مسلسل ۱۵۰۹۷،سال۱۳۹۵ ص ۵۱
  2. نهج البلاغه/ نامه ۵۳
  3. حر عاملی، محمد بن الحسن؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تهران: کتابفروشی اسلامیه، ۱۴۰۳ق ج ۱ ص ۲۶۰
  4. نهج البلاغه/ نامه ۵۳
  5. نهج البلاغه / نامه ۴۶

.۱۱نهج البلاغه/ نامه ۵۳

.۱۲محمودی، محمدباقر ؛ نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه،تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۶

، ج ۴، ص۱۰۹

10اکتبر/20

مکتب رضوی حلقه‌ وصل نظام علوی و نهضت حسینی به تمدن مهدوی

اشاره:

دکتر موسی نجفی، استاد علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و نویسنده‌ی کتاب تمدن رضوی است. متن حاضر گفتگوی صمیمانه با ایشان درباره‌ی تمدن رضوی است. دکتر نجفی در این گفتگو به پرسش‌هایی مانند چیستی تمدن مولفه‌های اصلی تمدن، تفاوت تمدن اسلامی و غربی، چیستی مکتب رضوی و به تبیین اوصاف تمدن رضوی پاسخ داده‌اند.

 

 

*موضوع گفتگوی ما «مولفه‌ها و شاخص‌های تمدن رضوی» است. پیش از ورود به بحث تمدن رضوی ابتدا درباره چیستی و مولفه‌های تمدن توضیح بفرمائید.  

تمدن معادل واژه «civilization» از ریشه لاتینی « civitas» به معنای شهر و شهروندی در زبان‌های فرانسـه و انگلیسی است. این لفظ کـه از کلمه عربی مدینه (شهر) گرفته شـده، معـادل رایج آن در عربی(الحضاره) از ریشۀ حضور و تجمع است. اما تعریف اصطلاحی تمدن با تعاریف متفاوتی همراه است و در این مورد اکه چه چیزی را تمدن بدانیم، هیچ اجماعی وجود ندارد. به نظرم برای تمدن اعم از اسلامی و غیر اسلامی می‌توان به ویژگی‌های نوزده‌گانه‌ای اشاره کرد که به منزله جنس تمدن هستند. البته هر تمدنی اعم از اسلامی و غربی فصل خاص خود را دارد که باید آن را در نظر گرفت.

برخی از ویژگی‌های نوزده‌گانه عبارتند از:

شهرنشینی، خلاقیت و نوآوری، فرهنگ بارور، قانونمندی، اخلاق‌مداری، شکوفایی همه استعدادهای انسانی، شکوفایی هنرها و صنایع، ایجـاد نظام‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. یکی از عناصر تمدن

شهرنشـینی اسـت. تمـدن در روسـتاها، محیط‌های کوچـک و جنگل‌ها به وجـود نمی‌آید. از دیگـرشـرایط جغرافیایی تمدن‌ها، اعتـدال دمایی است. تمدن در مکان‌های خیلی بد آب و هوا و خیلی گرم و خیلی ســرد شکل نمی‌گیرد. یکــی دیگر از ویژگی‌های تمدن قانونمنــدی است. هیـچ تمدنـی را نمی‌تـوان سـراغ گرفـت کـه در آن هـرج و مـرج حاکـم باشــد. تمدن‌هــا بایــد بــه قانــون پایبنــد باشــند. ویژگــی دیگــر تمدن‌هــا فرهنگ‌پــروری اســت. تمدن‌هــا، فرهنگ‌هــا را غنــی می‌کننــد و هنــر و صنعــت را شــکوفا می‌سـازند. بــه تعبیــر دیگــر شــاید بتــوان گفــت تمدن‌هــا می‌تواننــد عینیــت یــک فرهنــگ را به‌طـور جامـع و در ادامه مسـیر آن فرهنگ نمایان سـازند. بنابراین تمدن، ظرفیت‌ها را از بالقوه به بالفعل تبدیل می‌کند. تمدن با توجه به صفات ثانویه شکل می‌گیرد. وقتی انسان دیگر دغدغه خوراک پوشاک سرما و گرما نداشته باشد به صفات ثانویه توجه می‌کند. اینجاست که تمدن‌ها خود را نشان می‌دهند.

 

*پس تمدن در جایی محقق می‌شود که عناصر اولیه زندگی فراهم باشند و حاکمیتی باشد تا ظهورات و عینیت تحقق‌یافته به عنوان تمدن شناخته شود. لذا بین انسان، جامعه، فرهنگ و تمدن ارتباط ذاتی عمیق و پیوسته‌ای وجود دارد. با این اوصاف تفاوت فرهنگ با تمدن چیست؟

تمدن نوع عالی فرهنگ است. جایی که فرهنگی بارور می‌شود تمدن پدید می‌آید. فرهنگ سازنده به تمدن تبدیل می‌شود، اما فرهنگ غیرسازنده نمی‌شود. اسکیموها و قبایل آفریقایی هم فرهنگ دارند، اما فرهنگشان بارور نیست و منجر به تمدن نمی‌شود. ظرفیت فرهنگ از دیگر عناصر تمدن و حتی از اقتصاد هم بیشتر است. جامعه نبوی از نظر اقتصادی چندان قوی نبود، ولی فرهنگ بسیار نیرومند وخلاقی داشت. به تعبیر هانتینگتون، «تمدن گسترده‌ترین سطح هویت فرهنگی افراد است که دست‌کم انسان‌ها را از انواع جانوران متمایز می‌سازد.» به نظرم جنس تمدن با جنس فرهنگ رابطه سنخیت و همانندی دارد. به تعبیر استاد مطهری، «تمدن جنبه مادی فرهنگ و فرهنگ، جنبه معنوی تمدن است.» البته تمدن بعد از شکل‌گیری فرهنگ شکل می‌گیرد، یعنی وقتی در جامعه‌ای فرهنگ نهادینه شد و سازمان‌های مختلف شکل گرفتند و شاخ و برگ پیدا کردند و وارد زندگی مردم شدند، از این نقطه به بعد تمدن شکل خواهد گرفت.

 

*ویژگی‌های تمدن اسلامی و وجوه تمایز آن از سایر تمدن‌ها کدامند؟

هر یک از  این تمدن‌ها نمادها و نشانه‌هایی دارند. برای مثال بمب هسته‌ای و شیمیایی یک وجه از تمدن غرب و معنویت، هنر اسلامی، اشعار و معماری بخشی از تمدن اسلامی هستند. تمدن اسلامی در ۱۹ ویژگی با تمدن‌های دیگر مشترک است، ولی فصل و ویژگی ممتازی دارد که آن را از سایر تمدن‌ها جدا می‌کند و آن در اعتقاد به توحید و ولایت‌پذیری انسان کامل است. خاستگاه تمـدن اسلامی بـا قرائـت شـیعه در نـگاه حداکثری، وحی و مبانی آن توحید و معاد، اصـول آن ولایت و شـریعت و عدالـت، و اهداف آن تقـرب بـه خدا، توسعه عبودیت، انسان‌سازی و ایجاد حیات طیبه است. بـرای رسیدن بـه چنیـن اهدافی باید از چهار مرحله عبور کرد:

  1. توسعه کمّی و کیفی فرهنگ اسلامی و شکل‌گیری جامعه اسلامی
  2. حاکمیت سیاسی اسلام
  3. شکل‌گیری منطـق تولیـد علـم مبتنی بـر منطق وحی و فراهم شـدن فضـای عقلانیت اسلامی
  4. تولید علوم، ارائه محصولات علمی، ساخت ابزارهای کارآمد و تأمین نیازهای معیشتی جامعه اسـلامی. بــه هرحال، به نظر می‌رسد برای آنکه همه ابعاد تمدن به مرحله کمال برسند و شکوفا شوند، به یک عامل خاص و نیروی محرکه قوی نیاز است که از نظر من، وجود «انسـان کامـل» یعنی همان امام معصوم«ع» است. این نقطه افتراق و متمایزکننده تمدن اسلامی در تشیع و تسنن است.

 

*همه این شکوفایی‌ها در جامعه اسلامی محقق میشوند؟

بله، ولی باید میان دو اصطلاح تمدن اسلامی و تمدن مسلمین تفاوت قائل شد. در تمدن مسلمین می‌توان به تمدن خلفا اشاره کرد که مملو از اشتباهات بوده است؛ اما تمدن اسلامی تمدن حداکثری و برآمده از چشمه ناب دین است. در بحث ما تمدن رضوی و تمدن مهدویت برآمده از تمدن اسلامی و حرکت از تمدن حداقلی به سمت تمدن حداکثری وبه نحوی نقد تاریخ خلفا و نقد نظام حاکم و دارای عیاری جدید در زمینه مطالعه جامعه و اصلاح روند آن است.

 

*اشاره‌ای به تمدن رضوی داشتنید. آیا می‌توان در بخش تمدن برآمده از تمدن اسلامی به تمدن‌های مانند تمدن مدینه النبی، تمدن علوی، تمدن رضوی و تمدن مهدوی اشاره کرد؟

تمدن اسلامی برخلاف تمدن غرب پیوستگی واحدی دارد و گسسته نیست. در حیات سیاسی ائمه اطهار«ع» یک روح واحد حاکم است که به فرمایش مقام معظم رهبری مانند یک انسان ۲۵۰ ساله است و در تمام ادوار این عمر می‌توان توحید و حاکمیت انسان کامل با هدف تقرب به خدا و توسعه عبودیت را مشاهده کرد. بنابراین هر یک از تمدن‌های ذکر شده، تجلی یک تمدن الهی هستند که گاهی در تمدن نبوی تجلی دارند و گاه در تمدن علوی. البته با این تفاوت که تمدن بعدی کامل‌تر از تمدن قبلی است. نظام علوی در زمان امام علی(ع) از نظام مدینه النبی وسیع‌تر بود و قواعد خاص خـود را می‌طلبیـد. محیـط مدینـه کوچک‌تـر از سـرزمین پهنـاوری بـود کـه امیرالمؤمنیـن(ع) پـس از سـه خلیفـه عهـده‌دار حاکمیـت آن شـدند. امیرالمؤمنیـن(ع) ثابـت کـردند کـه بـا همـان سـیره‌ نبـوی می‌تـوان کشــورهای متعــدد بــا فرهنگ‌هــای گوناگــون اداره کــرد. نسـبت مکتـب سیاسـی امـام رضـا(ع) بـا نظـام علـوی از نظـر وسـعت و تفضیـل مثـل نسـبت نظـام علـوی بـه مدینه النبـی اسـت. لـذا تمـدن اسـلامی در دوران امـام رضـا(ع) به‌مراتـب وسـیع‌تر از نظـام علـوی اسـت. بـا ایـن اوصـاف، مکتـب سیاسـی امـام رضـا(ع) مبتنـی بـر قـرآن و سـیره پیامبر و ائمـه(ع) بـود و در اصـول تفاوتـی نداشت.

 

*پس تمدن اسلامی یک شجره واحده است؟

بله. تمدن اسلامی یک پیکر واحد دارد. در تمدن اسلامی باید از دو مفهوم سخن گفت. نظریه تکامل و نظریه پیوستگی. در نظریه تکامل همه نقاط عطف زندگی ائمه طهار به شکلی زنجیروار است که به شکل حلقوی ادامه دارد. از قیام امام حسین(ع) نظام علوی صلح امام حسن مجتبی، ولایتعهدی امام رضا«ع» و انقلاب اسلامی تا مهدویت همه در روند تکاملی قرار دارند. در نظریه پیوستگی، تمدن‌های یاد شده جدا از هم و مثل جزیره نیستند، بلکه پیوستگی دارند و عامل پیوستگی در همه آنها حضور انسان کامل و اعتقاد به توحید است.

 

*یکی از ایده‌هایی که شما مطرح کرده‌اید موضوع تمدن رضوی است. چرا از تمدن ائمه دیگر مانند امام صادق(ع) به عنوان تمدن نام نمی‌برید؟

با توجه به تعریفی که از فرهنگ کردیم فرهنگ از جهت رتبه زمانی و جوهری بر تمدن تقدم دارد. حضرات ائمه معصومین(ع) از فردای عاشورا تا زمان امام رضا(ع) فرهنگ اسلامی را بازسازی کردند. این بازسازی و ارتقای فرهنگ اسلامی پس از امام رضا(ع) نیز ادامه یافت، با این تفاوت که در دوران امام رضا(ع) به سبب ولایتعهدی حضرت، بخش عالی فرهنگ یعنی تمدن ظهور یافت و زمینه برای ترویج الگوها، نمادها و مناسک صحیح وحیانی و بازسازی نهادهای اجتماعی فراهم شد. بر این اساس ما به مکتب سیاسی امام رضا«ع» به عنوان تمدن رضوی معتقدیم و اگر از مکتب سیاسی حضرت صادق(ع) سخن نمی‌گوییم به این دلیل است که در زمان امام سجاد«ع» به سبب اختناق شدید بنی‌امیه امکان نظام‌سازی نبود. پایه تمدن رضوی را ائمه قبلی فراهم و پایه‌ریزی کردند که در دوران امام رضا(ع) به سبب حکومت و قبول ولایتعهدی به شکوفایی رسید. بنابراین مکتب رضوی حلقه وصل نظام علوی و نهضت حسینی به تمدن مهدوی است.

 

*ویژگی‌های مکتب سیاسی امام رضا(ع) و وجوه تمایز آن از سایر مکاتب کدامند؟

واژه مکتـب بـه معنـای دیـن نیسـت، بلکـه اعـم از دین است. لـذا مکاتب یا بشری‌اند یا الهی. به نظرم عناصر اصلی مکتب عبارتند از: دارابودن طرحی جامع، دارا بودن قالبی نظام‌مند و هماهنگ و داشتن نوعی جهان‌بینی خاص و دستورالعمل‌هایی برای آن. بر اساس اندیشه رهبر معظم انقلاب از کتاب ۲۵۰ ساله، دوره امامت ائمـه(ع) (از سـال۱۱ه.ق تـا سـال۲۶۰ه.ق) بـه چهار دوره تقسـیم می‌شـود:

دوره نخست: از ۱۱ ه.ق. تا امامت حضرت امیر(ع)

دوره دوم: از۴۰ تا۶۰ ه.ق. که مدت امامت امام حسن(ع) و ده سال اول امامت امام حسین(ع) را شامل می‌شود.

دوره سوم: پس از دوره امام حسین(ع) تا ۱۴۰ سال بعد؛ یعنـی دوران امامت امـام رضا(ع)

دوره چهارم: دوران پس از امام رضا(ع)

ائمـه معصومیـن(ع) از فردای عاشـورا تـا دوران امـام رضا(ع) بــه بازسازی فرهنگ اسلامی همت گماردند و بازسازی و ارتقای فرهنـگ اسلامی پس از امام رضا(ع) اتفاق افتاد. از این جهت مکتب سیاسی امام رضا مازاد بر جنبه فرهنگی جنبه تمدنی نیز داشت که در دوره خلافت مأمون اتفاق افتاد. جامعـه اسـلامی مصـادف بـا خلافـت مأمـون بـه نوعـی ظرفیـت و توانمندسـازی رسـید کـه دیگـر نمی‌شد آن را تخریـب کـرد. از این جهت مکتب سیاسی امام رضا(ع) اوصاف مکتب از جمله دارا بودن طرحی نظام‌مند و جهان‌بینی خاص را داشت.

ویژگی‌های مکتب سیاسی امــام رضا(ع) را می‌توان بــدین گونه برشمرد:

۱- جاودانگــی

۲- نظام علوی در زمان امام علی(ع) از نظام مدینه النبی وسیع‌تر بود با این اوصاف، مکتب سیاسی امام رضا(ع) مبتنـی بر قرآن و سیره رسول خدا و ائمه(ع) بود و در اصول تفاوتی نداشت.

۳- امامـت شـیعه در زمـان مأمـون بـه دلایل زیـادی برتری فرهنگی یافت و این برتری فرهنگی از انسداد سیاسی موجود جلوتر می‌رفت. ایـن برتری فرهنگی به تعبیری مقدمه و نمایانگر برتری تمدنی است.

۳- ویژگی دیگر مکتب سیاسی رضوی، اثبات «منطق علوی» است. ایـن اثبات بـه تصحیح جریان‌های تاریخی پیشین منتهی شد.

۴- ویژگـی دیگـر ایـن مکتـب، انسان‌سازی آن است. تربیت انسان‌هایی متناسب بـا روح حاکم بـر فرهنگ و تمدن رضوی اسـت.

 

*شما در کتاب «تمدن رضوی» یکی از ویژگی‌های تمدن را تبدیل ظرفیت‌های بالقوه به بالفعل دانسته‌اید. در تمدن رضوی کدام ظرفیت‌ها تبدیل بالفعل شدند؟

همان‌گونه که در سئوال عنوان کردید ویژگی تمدن به فعلیت رساندن ظرفیت‌های بالقوه است به نظرم در تمدن رضوی این اتفاق افتاد و اسلام حداکثری با حضور امام معصوم(ع) فعلیت یافت. ظهور فعلیت در بخش‌های مختلف است که به برخی اشاره می‌کنم.

  1. در بخش توسعه شهری و فیزیکی مانند: توسعه موقوفات آستان مقدس، توسعه مراکز تجاری اقتصادی که پس از حضرت رضا«ع» به وجود آمدند، شکل‌گیری کتابخانه‌ها و مدارس علمیه، قدمگاه امام رضا(ع) در ایران و جاده ولایت.
  2. در بخش فرهنگی، احیای سنن اسلامی در شکل جدید (تعزیه، مقتل‌خوانی،..) ضرب سکه به نام امام، درگیر شدن تمدن رضوی با کل تاریخ اسلام که دو ثمره داشت: عدم تحریف معارف اسلامی، تدوین راه امت اسلامی، زمینه‌سازی برای تمدن‌های آینده مانند تمدن انقلاب اسلامی، تمدن مهدویت.
  3. در بخش علمی تربیت شاگردان. تعداد شاگردان آن حضرت را ۳۱۸ نفر یادکرده‌اند. شاگردانی مانند فضل‌بن شاذان، حسن‌بن سعید اهوازی…، شکل‌گیری مناظرات که دانشمندان آن روز را با جهان اسلام آشنا کرد، شکل‌گیری نهضت ترجمه که با تأسیس بیت‌الحکمه در عراق کامل شد. به همین دلیل این دوران به عصر «الاسلام الذهبی» مشهور است.

 

*و سخن آخر؟

تمــدن رضــوی تنهــا صورتــی از تمــدن اســلامی اســت کــه بــا وجــود امــام معصــوم(ع) ابعــادی مقــدس پیــدا می‌کنــد و در ســیری اســتعلایی بــه راه خــود ادامــه می‌دهـد. تأثیرهـای شـگرف ایـن تمـدن بـر ملت‌سـازی ایرانیـان و دمیـده شـدن روح تقـدس در حکومـت، بـه تعریـف جدیـدی از هویـت ملـی ایرانیـان منجـر می‌شـود کـه ثمره آن انقلاب اسلامی و سـرانجام آن تمدن مهـدوی اسـت.

10اکتبر/20

خیانت جدید امارات و بحرین به آرمان ملت فلسطین

از زمان اشغال سرزمین فلسطین و تأسیس رژیم جعلی اسرائیل در ۱۵ مه ۱۹۴۸ میلادی توسط صهیونیست‌های جنایتکار، تلاش‌های گوناگونی با حمایت قدرت‌های استکباری برای برقراری به اصطلاح صلح و عادی‌سازی روابط میان متجاوزان با ملت فلسطین و اعراب مسلمان انجام شده‌اند که غالباً نتایجی جز شکست به همراه نداشته است. هدف اصلی این تلاش‌های سازشکارانه به‌ویژه از دهه ۷۰ میلادی تا کنون مشروعیت بخشیدن به رژیم اشغالگر اسرائیل بوده است. به بهانه‌ اعلام سازش جدید میان امارات با رژیم اشغالگر قدس که تحت حمایت آمریکا انجام شد، ابتدا روند تاریخی و سپس نتایج و پیامدهای مذاکرات سازشکارانه از جمله سازش امارات با رژیم صهیونیستی را  مرور می‌کنیم:

 

  1. طرح صلح راجرز و سادات (۱۹۷۰-۱۹۷۲)

به دنبال جنگ شش روزه میان اعراب و رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۷، در اکتبر سال ۱۹۶۹، «ویلیام راجرز» وزیر امورخارجه آمریکا و انور سادات رئیس‌جمهور مصر با حمایت شورای امنیت سازمان ملل متحد پیشنهادهایی را موسوم به طرح صلح راجرز که شامل آتش‌بس ۹۰ روزه و عقب‌نشینی اسرائیل به مرزهای سال ۱۹۶۷ بود برای برقراری صلح در خاورمیانه ارائه دادند. این پیشنهادات گرچه از عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی سخن به میان می‌آوردند، اما به‌گونه‏ای تنظیم شده بودند که پذیرش آنها به معنای تأیید موجودیت رژیم اسراییل باشد. با این حال رژیم صهیونیستی نیز از ورود به مذاکره با مصر بر اساس طرح راجرز خودداری کرد و هرگز حاضر به عقب‌نشینی نشد.

 

  1. کنفرانس مادرید (۱۹۹۱)

به دنبال شروع نخستین انتفاضه فلسطینیان در پاییز سال ۱۹۸۷ آمریکا تلاش کرد تا با توسل به اقدامات به ظاهر صلح‌جویانه، اما در عمل سازش اعراب برای حفظ موجودیت اسراییل، انتفاضه ملت فلسطین را فرو بنشاند. از این رو در این مقطع کنفرانس سازش مادرید با حمایت قدرت‌های استکباری (دولت آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به میزبانی اسپانیا) به راه افتاد. هدف اصلی این کنفرانس بررسی و حتی‌الامکان خاموش کردن آتش انتفاضه اول فلسطین  که در آن مقطع وارد چهارمین سال خود شده بود، اعلام شد. کنفرانس مادرید از ۳۰ اکتبر ۱۹۹۱ آغاز شد و به مدت سه روز ادامه یافت. این کنفرانس که در زمره‌ اولین تلاش‌های بین‌المللی برای به جریان انداختن روند به اصطلاح صلح خاورمیانه بود و در آن، سران اسرائیل، سازمان آزادی‌بخش فلسطین و همچنین کشورهای عربی حضور داشتند، هرگز به اهداف اعلامی خود دست نیافت و صلح و آرامش را به سرزمین‌های اشغالی و منطقه‌ خاورمیانه که تحت تأثیر اقدامات تجاوزکارانه‌ رژیم صهیونیستی قرار داشت بازنگرداند.

 

  1. پیمان اسلو (۱۹۹۳)

دو سال پس از تلاش‌های آمریکا برای به سازش کشاندن ملت فلسطین و خاموش کردن انتفاضه در کنفرانس مادرید، مجدداً چند سری مذاکره‌ مخفیانه بین مذاکره کنندگان فلسطینی و رژیم صهیونیستی به میزبانی نروژ در ۲۰ آگوست ۱۹۹۳ انجام گرفت. در نهایت طی جلساتی که در یک مراسم رسمی در واشنگتن دی سی در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ با حضور یاسر عرفات، رئیس وقت ساف؛ اسحاق رابین، نخست‌وزیر رژیم اشغالگر قدس و بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا و برخی دیگر از سران کشورها انجام شد تلاش شد تا با گنجاندن وعده‌ عقب‌نشینی محدود اسرائیل از بخش‌هایی از غزه و کرانه‌ باختری و قول تشکیل دولت فلسطینی، زمینه‌ موفقیت آن فراهم شد؛ اما اسرائیل هرگز به آن عمل نکرد و در نهایت نیز پس از ترور اسحاق رابین به دست یک جوان یهودی به شکست انجامید.

 

  1. توافقنامه‌های سازشکارانه طی سال‌های ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۹

به دنبال شدت گرفتن عملیات شهادت‌طلبانه از سوی حماس و جهاد اسلامی در سال ۱۹۹۶ تا سال ۱۹۹۹ توافقاتی بین اسرائیل با یاسر عرفات با هدف به اصطلاح بازگرداندن صلح و آرامش به منطقه انجام شد. اما نتایج این تلاش‌ها که در قالب توافقنامه‌ هبرون، شرم‌الشیخ و… تحقق یافت به چیزی جز تقویت نیروهای متجاوز و افزایش خشونت علیه فلسطینیان نینجامید.

 

 

  1. مذاکرات کمپ دیوید۲

در سال ۲۰۰۰ میلادی یک سری مذاکرات میان بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا، ایهود باراک نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس و یاسر عرفات رئیس وقت تشکیلات خودگردان فلسطین با هدف حل اختلافات اسرائیل و حکومت خودگردان در فلسطین اشغالی و برقراری صلح در کمپ دیوید انجام ش؛ اما این مذاکرات و توافقنامه‌های در پی آنها همچون گذشته در نهایت با شکست مواجه شدند و بار دیگر اثبات شد که رژیم صهیونیستى هرگز به وعده‌های خود عمل نمی‌کند و حاضر نیست حتی حداقل حقوق ملت فلسطین را نیز به رسمیت شناسد.

 

  1. طرح صلح اتحادیه عرب در اجلاس بیروت

در مارس سال ۲۰۰۲ در اجلاس سران دولت‌های عربی در بیروت طرحی ارائه شد که به موجب آن ضمن رسمیت بخشیدن به موجودیت اسرائیل، از آن دولت جعلی خواسته شد تا فقط تا مرزهای ۱۹۶۷ عقب‌نشینی کند و در مقابل، جهان عرب نیز این کشور را به رسمیت می‌شناخت؛ اما این طرح سازشکارانه نیز همچون طرح‌ها و توافقات پیشین به نتیجه‌ای نرسید، زیرا اسرائیل در برابر این ضعف کشورهای عربی اعلام کرد قصد هیچ‌گونه عقب‌نشینی ندارد و حق بازگشت آوارگان فلسطینی را نیز به رسمیت نمی‌شناسد.

 

  1. نقشه‌ راه

نقشه‌ راه نام طرح دیگری است که پس از شکست طرح اتحادیه عرب در سال‌های ۲۰۰۲-۲۰۰۳ پس از انتصاب محمود عباس به عنوان اولین نخست‌وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین از سوی گروه چهارگانه ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل متحد پیشنهاد شد. این طرح که هدف آن تشکیل دو کشور فلسطین و اسرائیل در کنار هم، خلع سلاح گروه‌های فلسطینی و آزادی اسرای فلسطینی و اسرائیلی عنوان شد در شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به تصویب رسید؛ اما سرانجام این طرح نیز بی‌نتیجه ماند، زیرا اسرائیل هیچ‌گاه به مفاد آن که از جمله ترک اراضی اشغالی از ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۰ و توقف فعالیت‌های اسکان و شهرک‌سازی بود پایبند نماند.

 

 

  1. پیمان ژنو

پس از شکست توافق موسوم به نقشه‌ راه، پیمان دیگری در دسامبر ۲۰۰۳ در ژنو به امضای یوسی بیلین، وزیر سابق دادگستری اسرائیل و یاسر عبدربه، وزیر سابق اطلاعات فلسطین به امضا رسید که در آن حاکمیت مشترک بیت‌المقدس و ابطال حق بازگشت فلسطینی‌ها مورد تأکید قرار گرفت. به موجب این پیمان، فلسطینی‌ها حق بازگشت میلیون‌ها پناهنده را که در جریان جنگ‌های قبلی سرزمین خود را ترک یا از آن اخراج شده بودند را می‌بایست واگذار می‌کردند و موجودیت اسرائیل را به رسمیت می‌شناختند. به‌رغم عقب‌نشینی‌های موجود در این طرح، اسرائیل باز هم آن را مطلوب نمی‌دانست! به دنبال امضای این پیمان، اعتراضاتی با حضور اعضای گروه‌های حماس و جهاد اسلامی در شمال نوار غزه برگزار شد و اعتراضات افزایش یافت.

 

  1. اجلاس شرم‌الشیخ دوم

به دنبال گسترش انتفاضه‌ مردم فلسطین، تلاش‌ها برای خاموش کردن قیام مردم مظلوم فلسطین نیز شدت گرفت. در این راستا در فوریه سال ۲۰۰۵ میلادی نشست دیگری در شرم‌الشیخ با حضور آریل شارون، نخست‌وزیر رژیم جعلی اسرائیل، محمود عباس، حسنی مبارک و ملک عبدالله  آغاز شد. این نشست که قرار بود رسماً به انتفاضه‌ دوم که سران رژیم اشغالگر قدس و حامیان آن را به وحشت انداخته بود پایان دهد، ننگ دیگری در کارنامه‌ سازشکاران به ثبت رساند و بر تجاوزات رژیم اشغالگر قدس تداوم بخشید.

 

  1. توافق سازش حاکمان امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی

از زمان نشست شرم‌الشیخ دوم تا کنون پیمان‌ها و قراردادهای سازشکارانه به بهانه‌ برقراری صلح از سوی مدعیان دفاع از حقوق ملت مظلوم فلسطین با رژیم کودک‌کش اسرائیل به امضا رسیده است. ویژگی مشترک تمام این توافقات و پیمان‌ها زیر پا نهادن حقوق ملت فلسطین و رسمیت بخشیدن به اشغالگری و تجاوز در این سرزمین بوده است. از این رو تا کنون هیچ یک از این طرح‌ها به سرانجام نرسیده‌اند و نخواهد رسید. جدیدترین توافق سازش را می‌توان توافقنامه‌ عادی‌سازی روابط میان حاکمان امارات و سپس بحرین با رژیم جعلی و متجاوز اسرائیل دانست که باید آن را خیانتی بزرگ به جهان اسلام و در راستای مذاکرات تاریخی سازش و عقب‌نشینی‌های پی در پی میان اعراب و اسراییل تلقی کرد. از جمله پیامدهای طبیعی این توافق را می‌توان افزایش جنایت‌های رژیم صهیونیستی علیه ملت مظلوم فلسطین دانست. همان‌ گونه که توافقات قبلی اعراب با اسرائیل به گستاخ‌تر شدن تل‌آویو برای گسترش شهرک‌سازی و تداوم اشغالگری منجر شد، اکنون نیز هرگونه عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی به معنای تداوم اشغال‌گری، به فراموشی سپردن حقوق ملت فلسطین و آوارگی آنان است. از این رو به دنبال این توافق نخست‌وزیر رژیم جعلی اسراییل در نخستین اظهارات خود با ابراز خشنودی از رسمیت بخشیده شدن به شهرک‌سازی‌ها در کرانه‌ باختری و پذیرش «قانونی بودن» این عمل تجاوزکارانه، تأکید کرد: «ما از حاکمیتمان و اراضی خود ابداً دست نمی‌کشیم!»

خیانت راهبردی امارات و بحرین در اعلام برقراری روابط رسمی دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی، بعد از برقراری روابط رسمی مصر در سال ۱۹۷۹ و اردن در سال ۱۹۹۴ با این رژیم غاصب، به عنوان جدیدترین خیانت کشورهای عربی به آرمان ملت فلسطین تلقی می‌شود. گرچه حاکمان این کشورها و برخی دیگر از سران عرب، پیش از این نیز روابط غیرعلنی و غیررسمی با رژیم صهیونیستی داشته‌اند و به دلیل ترس از انتقام ملت‌های اسلامی از آشکار کردن و اعلان رسمی آن خودداری ورزیده‌اند و بارها از طریق روابط مخفیانه‌ خود، از پشت به ملت فلسطین خنجر زده‌اند؛ اما امروز حاکمان فریب‌خورده‌ امارات و بحرین تحت تأثیر وعده‌های توخالی آمریکا و رژیم صهیونیستی جرئت علنی کردن این توافق را به خود می‌دهند!

در اشتباه راهبردی حاکمان امارات و بحرین همین بس که در اوج مشکلات سیاسی و اقتصادی آمریکا و رژیم صهیونیستی و شکست‌های پی در پی آنها در ابعاد سیاسی و نظامی دل به حمایت آنان بسته‌اند! اگر رژیم‌ مصر در سال ۱۹۷۸ در قالب پیمان کمپ دیوید و رژیم اردن در سال ۱۹۹۴ با اسرائیل پیمان صلح منعقد کردند، لااقل این بهانه را داشتند که اسرائیل در اوج قدرت و کشورهای عربی در اوج ضعف قرار دارند و کشورهای مصر و اردن نیز به امید کمک اقتصادی آمریکا زیر بار ننگ این عادی‌سازی روابط رفته‌اند؛ اما امروز آمریکا و رژیم صهیونیستی در اوج مشکلات سیاسی و اقتصادی قرار دارند و حتی در عرصه‌ نظامی شکست‌های پی در پی را متحمل شده‌اند و امارات و بحرین نیز نیازی به کمک اقتصادی آمریکا ندارند.

سرزمین‌های اشغالی امروز در شکننده‌ترین وضعیت خود و رژیم صهیونیستی در بدترین دوران ۷۲ ساله‌ عمر منحوس خود قرار دارد. طی یک سال گذشته، سرزمین‌های اشغالی شاهد برگزاری سه انتخابات پارلمانی بود که محصول آنها نهایتاً تشکیل کابینه‌ شکننده‌ ائتلافی بود و اکنون تنها پس از گذشت ۴ ماه، اختلاف‌ها در درون کابینه نتانیاهو شدت پیدا کرده و زمزمه‌های فروپاشی کابینه و برگزاری انتخابات چهارم پارلمانی نیز افزایش یافته‌اند. علاوه بر این، تظاهرات مردم در اعتراض به مشکلات اقتصادی و ناکامی کابینه‌ نتانیاهو در مقابله با شیوع کرونا نیز زمینه‌های شدت گرفتن تظاهرات بر ضد کابینه و شخص نتانیاهو را فراهم کرده است.

اکنون سئوال کلیدی این است: رژیمی که امروز بیش از هر زمان دیگر دچار ضعف و انزوا شده و از پس مشکلات عدیده‌ سیاسی و اقتصادی خود نیز برنمی‌آید و حامی اصلی آن یعنی دولت ایالات متحده نیز وضع بهتری ندارد، چگونه حاکمان عرب می‌توانند در برابر خشم جهان اسلام و ملت‌های مسلمان به حمایت این رژیم‌های ضعیف دل ببندند؟ ملت اسلام همواره با الگو گرفتن از نهضت حسینی، ایستادگی و مقاومت را اثربخش‌ترین راهبرد در برابر متجاوزان و ظالمان تشخیص داده است و هرگز تسلیم ظلم و تجاوز تسلیم نخواهد شد. امروز، عزت، افتخار و اقتدار جهان اسلام در گرو ایستادگی در مقابل نظام سلطه‌ جهانی است و هر حرکتی خلاف این مسیر خیانت به همه‌ ملت‌های مسلمان تلقی می‌شود.

از این رو جریان یکپارچه و قدرتمند مقاومت اسلامی به فرموده‌ رهبر معظم انقلاب توافق خیانتکاران به آرمان مقاومت برای آزادسازی قدس شریف و نخستین قبله‌گاه مسلمانان را هرگز نخواهد بخشید و حاکمان فریب‌خورده‌ امارات و بحرین را در صورت اصرار به تداوم خیانت به آرمان ملت فلسطین به انتقامی سخت وعده می‌دهد.

*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

 

10اکتبر/20

انفجارهای بیروت؛ آثار و پیامدها

حادثه‌ انفجار مهیب در بندر بیروت در ۱۴مرداد ۱۳۹۹ (۴ آگوست ۲۰۲۰م) که باعث کشته و زخمی شدن بیش از پنج هزار نفر شد و خسارات گسترده‌ای بالغ بر ۱۰ الی ۱۵میلیارد دلار بر لبنان تحمیل کرد در شرایطی اتفاق افتاد که رژیم صهیونیستی در مورخ ۳۰ تیر ۱۳۹۹(۲۰ جولای۲۰۲۰) در حمله به نزدیکی فرودگاه دمشق یکی از اعضای ارشد حزب‌الله لبنان به نام «علی کامل محسن» را به شهادت رسانده بود و حزب‌الله در صدد انتقام از این عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی بود.

حزب‌الله بر اساس معادله‌ بازدارندگی خود با صدور اعلامیه‌ای اعلام کرده بود که که قطعاً انتقام شهادت علی کامل محسن را از اسرائیل خواهد گرفت. لذا این اطلاعیه باعث افزایش هوشیاری و آمادگی در سطح بالای ارتش اسرائیل در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی شد.

پس از این رویداد، انفجارهای هولناک بیروت اوضاع نابسامان و وخیم‌ لبنان را تشدید و بحرانی کرد و پیامدهای داخلی و بین‌المللی آن، این کشور را در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی بهداشتی و امنیتی به‌شدت تحت تأثیر قرار داد، به‌نحوی که دولت لبنان به نخست‌وزیری حسان دیاب را به سمت انحلال و برگزاری انتخابات زودهنگام سوق داد. احزاب و جریان‌های سیاسی لبنانی و حتی حزب‌الله به عنوان یکی از موثرترین جریان‌های سیاسی و اجتماعی و نیروهای نظامی امنیتی لبنان از آن متاثر شدند و میزان تمرکز آنها بر مسائل داخلی لبنان نسبت به قبل از انفجارها افزایش یافت.

به اعتقاد کارشناسان مسایل منطقه، دلیل انفجار مهیب بندر هرچه که باشد، مستمسکی برای غربی‌ها، صهیونیست‌ها، سعودی‌ها و عوامل داخلی آنها برای اغتشاش و بهره‌برداری‌های مورد نظر در لبنان شده است.

 

 دلایل مطرح شده درباره انفجار بندر بیروت

حادثه‌ انفجار بندر بیروت ابتدا از یک  آتش‌سوزی و انفجار در انبار نگهداری مواد آتش‌بازی شروع شد که مأموران آتش‌نشانی برای مهار آن وارد عمل شدند. در ادامه انفجار مهیبی رخ داد که اعلام شد مربوط به انفجار ۲۷۵۰ تن نیترات آمونیوم  ذخیره شده در مخازن بندر بیروت است.

اولین اعلام احتمال عمدی بودن انفجار بندر بیروت به سخنان دونالد ترامپ باز می‌گردد. رئیس جمهور آمریکا در واکنش به این انفجار در ساعات اولیه گفته بود: «با چند تن از ژنرال‌ها صحبت کردم و آنها به من گفتند که انفجار بیروت ظاهراً  ناشی از انفجار یک بمب بوده که مثل یک حمله به نظر می‌رسد.»

«مارک اسپر» وزیر دفاع آمریکا نیز درباره‌ انفجار بندر بیروت اعلام کرد: «هنوز مشخص نیست انفجار بندر بیروت حمله‌ عمدی بوده یا یک حادثه.»

وزیر دفاع آمریکا درباره‌ جنجال ناشی از سخنان دونالد ترامپ که احتمال داده بود این حادثه ناشی از یک حمله باشد، گفت: «ما هنوز نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاده است.»

اما مهم‌ترین اظهارنظری که چند ماه پیش و قبل از انفجار بندر بیروت عنوان شد توسط «آویو کوخاوی»، رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی بود. او اعلام کرده بود: «زیرساخت‌ها، اهداف راهبردی و اهداف غیرنظامی حساس در سراسر لبنان، مورد حمله قرار خواهند گرفت و لبنان به عصر حجر بازگردانده خواهد شد.»

برخی از منابع لبنانی نیز در همان روز وقوع حادثه اعلام کردند که چهار فروند هواپیمای گشت‌زنی آمریکا در زمان وقوع دو انفجار بیروت در فضای این شهر در حال پرواز و جاسوسی بوده‌اند. همچنین در چند کلیپی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شدیک شیء شبیه پهپاد  بیکباره در هنگام آتش‌سوزی انبار مواد محترقه بیروت به یکی از انبارهای دیگر این بندر اصابت می‌کند و لحظاتی بعد انفجار عظیمی روی می‌دهد.

برخی از منابع لبنانی نیز اعلام کردند که چند تونل زیرزمینی در بندر بیروت وجود داشته که برخی از افراد از طریق آنها بندر را بمب‌گذاری کرده‌اند. ارتش لبنان پس از ساعاتی شایعات منتشر شده پیرامون وجود این تونل‌های زیرزمینی را رد کرد.

در این میان جریان‌های مخالف حزب‌الله و دولت حسان دیاب تلاش کردند با حمایت رسانه‌ای سعودی‌ها، صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها، توپ را به زمین رقیب بیندازند و از ابتدا حزب‌الله را متهم کردند که در بندر بیروت تسلیحات منفجره و جنگی دپو کرده است. اما پس از پاسخ‌های صریح حزب‌الله، از این جریان‌سازی ناامید شدند و تلاش کردند موضوع را به اشکال دیگری به حزب‌الله ربط بدهند و رسانه‌های سعودی و عمدتاً غربی هم آتش تهیه این جریان خبری را به عهده گرفتند. اما هرچه آتش و دود ناشی از جنجال و سر و صداهای رسانه‌ای و سیاسی در لبنان بیشتر فروکش کرد، دست‌های پشت پرده‌ این حادثه نیز نمایان‌تر شد.

 

 

 

واکنش‌ دولت لبنان

دولت لبنان در واکنش به تحلیل‌ها و برداشت‌های رسانه‌ای و جنجال‌هایی که پس از انفجار بندر بیروت به راه افتادند، هرگونه گمانه‌زنی درباره‌ انفجار بندر بیروت را رد کرد و از رسانه‌های لبنان خواست فقط بیانیه‌های دولت را انتشار دهند.

میشل عون، رئیس جمهور لبنان اظهار داشت که دلیل حادثه می‌تواند «سهل‌انگاری» باشد یا «مداخله خارجی از طریق موشک یا بمب» که در تحقیقات روشن خواهد شد. میشل عون در عین حال مثل اکثر مقامات لبنانی (غیر از مقامات جریان ۱۴ مارس) تحقیقات بین‌المللی برای مشخص کردن علت این انفجار را رد کرد.

یک منبع قضایی و یک منبع امنیتی لبنانی با بیان اینکه در روند تحقیقات در خصوص انفجار بندر بیروت، فرضیه‌های مختلفی از جمله «اقدام تروریستی» بررسی می‌شود، گفتند که دایره‌ تحقیقات، مسئولان بلندپایه این کشور را نیز شامل می‌شود.

دولت لبنان در نشست اضطراری خود پس از این حادثه اعلام کرد که پرونده‌ انفجار بندر بیروت را به شورای دادگستری این کشور ارجاع داده است. ارجاع پرونده انفجار بندر بیروت به شورای دادگستری لبنان به پیشنهاد وزیر دادگستری مستعفی این کشور مطرح و این تصمیم با اجماع گرفته شد.

 

مشخص نشدن علل وقوع انفجار

درباره‌ علل وقوع انفجار در بندر بیروت و دست‌های پنهان در پشت آن، ابهامات و سئوالات همچنان باقی هستند. هنوز معلوم نیست قرار بود چه چیزی با این حادثه پنهان‌تر شود و همه چیز موکول شده است به تحقیقات کمیته‌ای که دولت لبنان تشکیل داده است. دستیابی به پاسخ برخی از سئوالات از جمله اینکه، «مواد انبار شده در بندر بیروت، آیا متعلق به تجار آزاد بوده یا متعلق به افراد و شرکت‌های وابسته به جریانی خاص؟» و اینکه بندر بیروت و اطراف آن قرقگاه و پایگاه اجتماعی کدام جریان بوده است، بی‌شک در تحقیقات آتی مشخص خواهد شد.

شاید به همین دلیل تأکیدات مقامات لبنان برای معرفی مجرمان حادثه‌ بندر این شهر، افراد و جریان‌هایی را که در این بندر منافع نامشروع داشتند بیش از بیش نگران کرد؛ به‌طوری که برای انحراف پرونده خواستار تحقیقات بین‌المللی شدند و از طریق حامیانشان از قبیل ترامپ و مکرون بر آتش التهابات لبنان افزودند تا راه فراری پیدا کنند.

 

 

پیامدهای انفجار بندر بیروت بر اوضاع لبنان

لبنان قبل از انفجار بیروت با سه بحران متفاوت اقتصادی، سیاسی و بحران بهداشتی ناشی از شیوع کرونا که بر یکدیگر تأثیر و حتی هم‌افزائی داشتند، درگیر بود. بعد از انفجارهای بیروت این سه بحران تشدید شدند.

 

  1. بحران اقتصادی

بدهی بالای لبنان قریب به ۱۰۰ میلیارد دلار، افت ۸۰ درصدی ارزش پول لبنان از ماه اکتبر۲۰۱۹ تا کنون، افزایش قیمت مواد غذایی و کالاهای اساسی بیش از ۵۰ درصد طی سه ماه اخیر، تولیدات اندک داخلی و واردات بسیار زیاد لبنان، گردشگری به عنوان یکی از پایه‌های اصلی اقتصاد لبنان طی ماه‌های اخیر با وخیم‌تر شدن اوضاع سیاسی و اقتصادی لبنان و اجرای محدودیت‌های کرونایی به‌‌شدت آسیب دید، به‌گونه‌ای ‌که حدود ۱۰۰۰ رستوران تعطیل و ۲۵ هزار تن از کارکنان آنها بیکار شدند.

افزون بر این لبنانی‌هایی که در خارج از این کشور مثل کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مشغول به کار بودند، به علت شیوع کرونا و کاهش قیمت نفت، درآمد قابل ملاحظه‌ای به دست نیاوردند و میزان ارزی که به لبنان می‌فرستادند کاهش چشمگیری پیدا کرد. طی سال گذشته به علت کاهش اعتماد لبنانی‌های مقیم خارج به سیستم بانکداری لبنان و نیز شیوع کرونا و محدودیت‌های اعمال شده بر ورود و خروج مسافرین به کشور، ورود ارز به لبنان به‌شدت کاهش یافت؛ در حالی‌که  این ارز وارداتی، بخشی از کسری بودجه دولت را جبران می‌کرد. لذا در مجموع وضعیت اقتصادی طبقه‌ متوسط لبنان که ۶۵% جمعیت کشور را تشکیل می دهند به‌شدت تضعیف شده است.

وقوع انفجارهای بیروت و خسارت‌های ناشی از آن به اقتصاد بحران‌زده لبنان به‌شدت آسیب زده است، به‌نحوی که کارشناسان، خسارت ناشی از انفجار بیروت را ۱۰ تا ۱۵ میلیارد دلار برآورد کرده‌اند. استاندار بیروت عنوان کرد: «خسارت بسیار سنگین است. در برآوردهای ما خسارت‌های مستقیم و غیرمستقیم بیش از ده یا حتی پانزده میلیارد دلار است. این انفجار که تقریباً ۳۰۰ هزار لبنانی را بی‌خانمان کرده است، بزرگ‌ترین فاجعه‌ای است که لبنان در عصر جدید با آن دست و پنجه نرم می‌کند.»

 

  1. بحران سیاسی

به دنبال آغاز اعتراضات در لبنان از اکتبر ۲۰۱۹ دولت ضعیف فعلی لبنان در ۳۰ دی ۱۳۹۸(۲۰ژانویه ۲۰۲۰) تحت عنوان دولت تکنوکرات شکل گرفت که طبعاً به دلیل حجم بالای مشکلات کشور، فقدان پایگاه واقعی اجتماعی و زمان محدود، توان غلبه بر مشکلات را نداشت. وقوع انفجارات بیروت نیز موجب چند برابر شدن این مشکلات و شروع مجدد اعتراضات خیابانی شد.

پس از حادثه‌ انفجار بندر بیروت، لبنان با دو مشکل اساسی «فشل کردن ثبات و نظم لبنان» و «کشاندن دولت به سمت استعفا و اغتشاشات» که وحدت و امنیت را نشانه گرفته‌اند، روبه‌رو شد و جریان‌های مخالف دولت از این انفجار استفاده ابزاری کردند. در ادامه این بحران‌سازی، چهار وزیر کابینه حسن دیاب که فقط شش ماه در کابینه این کشور حضور داشتنو همگی به جریان غربگرای ۱۴ مارس وابسته بودند، استعفا دادند

بالاخره فشارهای خارجی و جریان ۱۴ مارس موجب شد تا حسن دیاب، نخست‌وزیر لبنان در ۲۰ مرداد ۱۳۹۹(۱۰اگوست ۲۰۲۰) استعفا بدهد و دولت تکنوکرات او سقوط کند و لبنان در این اوضاع ملتهب با خلاء دیگری مواجه شود. هرچند از سوی میشل عون، رئیس‌جمهور لبنان اعلام شد که دولت کنونی به عنوان «دولت عهده دار امور» باید به کار خود ادامه دهد.

هدف اصلی دشمنان لبنان این بود که دولت حسن دیاب نتواند به فعالیت خود ادامه دهد و انفجار بندر بیروت هم که تحقیقات امنیتی آن به مراحل خوبی رسیده و دست‌های زیادی در این مسئله رو شده بود، به دلیل اعتراضات هدفمند طرفداران ۱۴ مارس در روزهای  پس از حادثه انفجار بندر بیروت تغییر مسیر داد و سبب شد  تا چهره‌ عوامل این انفجار مخفی بماند. مطرح کردن ارجاع این پرونده به مراجع بین‌المللی از سوی جریان ۱۴ مارس نیز حرکتی برای رد گم کردن در این ماجرا بود.

تظاهرات طرفداران جریان ۱۴ مارس و حمله به چند وزارتخانه و نابودی اسناد و مدارک موجود در آنها بخش دیگری از توطئه دشمنان مردم لبنان بود که برای تحت‌الشعاع قرار دادن انفجار بندر بیروت صورت گرفت تا مشخص نشود که مقصر اصلی حادثه کیست.

 

  1. بحران بهداشتی

با شیوع کرونا در لبنان بر مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و بحران بهداشتی جامعه‌ افزوده شد. وقوع انفجارات بیروت که منجر به مجروح شدن حدود پنج هزار نفر شد و نیز خسارات انسانی ناشی از آن نیز بر سیستم بهداشتی لبنان تأثیر خواهد گذاشت.

 

 

 

 

اوضاع لبنان به کدام سو سیر خواهد کرد؟

مردم لبنان باید فارغ از اینکه انفجار بندر بیروت عمدی یا غیرعمدی بوده، به فکر بازسازی بندر و شهر خود باشند. هرچند در صورت عمدی و تروریستی بودن آن، نیروهای مسلح لبنان و دستگاه‌های امنیتی این کشور باید پاسخ شایسته‌ای به این اقدام تروریستی بدهند.

حال که دولت لبنان مجبور به استعفا شده و حسن دیاب هدف واداشتنش به استعفا را بازگشت طبقه فاسد به قدرت دانسته است، باید منتظر بود و دید که اوضاع لبنان به کدام سو سیر خواهد کرد. اوضاعی که با توجه به شرایط این روزهای لبنان امیدوارکننده نیست.

 

راهبرد حزب‌الله پس از حادثه‌ بیروت

با توجه به مجموعه‌ شرایط لبنان پس از انفجار بندر بیروت، طبعاً تمرکز حزب‌الله بر تحولات داخلی بیشتر خواهد شد. با توجه به سخنرانی مهم و راهبردی سید حسن نصرالله در جمعه ۱۷مرداد (۷اگوست)، یعنی فقط سه روز بعد از انفجارات بیروت مشخص است که راهبرد حزب‌الله کاهش تمرکز بر جبهه خارجی مبارزه با اسرائیل به بهانه‌ بحران‌های داخلی نخواهد بود. سیدحسن نصرالله اعلام کرد: «برخی هم گفتند که حزب‌الله در بندر بیروت حضور داشته… اما ما نمی‌دانیم در بندر بیروت چه خبر است… شاید حزب الله بیشتر از بندر بیروت بداند که در بندر حیفا چه خبر است.» از این فراز بیانات ایشان مشخص است که اولویت اول همیشگی مقاومت لبنان حفظ و ارتقاء بازدارندگی حزب‌الله در مواجهه با اسرائیل و اولویت دوم مسائل داخلی لبنان است.

بنابراین در این شرایط خطیر منطقه و بحران‌های شدید داخلی لبنان، حفظ امنیت کشور بیش از پیش در دستور کار حزب‌الله قرار دارد، اما بازدارندگی حزب‌الله در مقابل اسرائیل نه تنها تضعیف نخواهد شد، بلکه ارتقاء و گسترش هر چه بیشتر آن در لبنان و سوریه در دستور کار قرار خواهد گرفت.

البته اسرائیل نیز در شرایط پسا انفجارهای بیروت کما فی السابق، «استراتژی نبرد میان جنگ های خود» (مبام) (The campaign between wars) را در سوریه علیه محور مقاومت و ایران ادامه خواهد داد تا از فعال شدن جبهه جولان علیه خود جلوگیری کند و مانع ارسال تسلیحات نظامی به حزب‌الله لبنان شود.

10اکتبر/20

لبنان، وضعیت مطلوب برای حزب‌الله

لبنان در بیش از پنج دهه گذشته (از زمان جنگ ژوئن ۱۹۶۷/ خرداد ۱۳۴۶) همواره در کانون توجه بوده تا جایی که اکثر شهرها و حتی بسیاری از روستاهای آن شهرت جهانی دارند. هنوز هم یکی از پرجاذبه‌ترین خبرها، خبرهای مربوط به لبنان است. بخشی از این به همسایه جنوبی آن ارتباط دارد. منطقه ما نزدیک به ۸۰ سال است که از یک «زایده دردآور» رنج می‌برد و این زایده توانسته بخش زیادی از محیط پیرامون را آلوده کند و بخش زیادی را به اغما ببرد. از مراکش در غرب قاره آفریقا و غرب جهان اسلام تا عمان در غرب آسیا تحت فشار شدید این زایده و  به تعبیر حضرت امام خمینی(ره)  «این غده سرطانی» قرار دارند.

اما در محیط پیرامونی خود، رژیم صهیونیستی از یک نقطه بیشتر هراس دارد و آن لبنان است. این رژیم حداقل از سال ۱۳۶۲، لبنان را «مهم‌ترین دغدغه امنیتی پیرامونی» خود می‌داند و ارتش اسرائیل از آن زمان تا امروز ـ یعنی در طول ۳۷ سال ـ در وضعیت آماده‌باش و عملیاتی قرار دارد و بیشترین هزینه تاریخ ارتش پرخرج رژیم صهیونیستی مربوط به هزینه‌های مهار لبنان است. همین الان ارتش اسرائیل در انتظار پاسخ حزب‌الله به حمله‌ای است که طی آن در تاریخ ۳۰ تیر ۹۹ یک عضو حزب‌الله، علی کامل محسن در جنوب دمشق در جریان حمله ارتش اسرائیل به شهادت رسید. تل‌آویو برای رهایی از این مخمصه، جمعی از دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی را وادار به مذاکره با حزب‌الله کرده تا از پاسخ چشم‌پوشی و یا به اقدامی که تلفات انسانی نداشته باشد بسنده کند. اسرائیلی‌ها هیچ‌گاه چنین احساسی را در مواجهه با ارتش‌های عربی نداشته‌اند. رژیم اسرائیل و کشورهایی نظیر مصر، سوریه، اردن، عراق و… مجموعاً ۲۵ سال ـ حد فاصل ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۲/ ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۳ ـ در وضعیت جنگی بوده‌اند و نتیجه آن هم توسعه سرزمینی اسرائیل از یک‌سو و تلفات بالای کشورهای عربی از سوی دیگر بوده است. امروز هم می‌بینیم که کشورهای عربی به‌قدری به انحطاط افتاده‌اند که برای برقراری رابطه با اسرائیل به رقابت با یکدیگر ‌پرداخته‌اند.

پس لبنان هر چند مساحتی بسیار کمتر از مصر، اردن، سوریه و… دارد، بسیار مهم است. البته لبنان هم از زمانی که وارد عرصه مقاومت شد و به عنوان عضوی از «جبهه مقاومت» درآمد، اهمیت پیدا کرد و به جایی رسید که  سید حسن نصرالله می‌گوید امروز آمریکایی‌ها حاضرند هر امتیازی را به ما بدهند تا دست از سر اسرائیل برداریم.

 

توطئه‌هایی که به صخره می‌خورند

به موازات اهمیت حزب‌الله و لبنان، توطئه‌های پی در پی، از جنگ تا فتنه‌های داخلی و تحریف حقایق و تحمیل هزینه‌ها نیز علیه آن صورت می‌گیرند. شاید بتوان گفت طی ۴ دهه گذشته، پس از ایران، هیچ جغرافیایی به اندازه لبنان در معرض توطئه‌های رنگارنگ نبوده است. با وجود این می‌توان گفت هیچ توطئه‌ای هم نتوانسته روند حرکت «لبنان مقاوم» را تضعیف کند. لبنان در مواجهه با توطئه‌های مختلف تجربه زیادی اندوخته است. در اینجا ما پس از تشریح مختصر ساختار قدرت در لبنان به بحث حزب‌الله و نقش آن در تحولات لبنان بازمی‌گردیم.

 

ساختار قدرت در لبنان

لبنان در ۳۰ سال گذشته دارای نظام سیاسی موزائیکی بوده است. این کشور در فاصله ۱۲۹۹ش/ ۱۹۲۰م تا ۱۳۶۹ش/ ۱۹۹۰م تحت سیطره مطلق مسیحی‌ها بود. در حدود ۷۰ سال رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر معمولاً از بین شخصیت‌های مسیحی انتخاب می‌شدند و اکثریت کرسی‌های پارلمان نیز در اختیار آنان بود. ارتش نیز به دلیل اینکه رئیس‌جمهور، فرمانده کل قوا هم بود، تحت فرمان مسیحی‌ها قرار داشت.

در این میان مسلمانان و به‌طور خاص، شیعیان در حکومت و نیز در روند اقتصادی نقش چندانی نداشتند. با بروز درگیری‌های داخلی بین مسلمانان و مسیحیان از یک ‌سو و شیعیان با یکدیگر از سوی دیگر که ریشه در ساختار سیاسی لبنان و تبعیض‌های فراوان داشت و ۱۵ سال ـ ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۹ش ـ به درازا کشید، لزوم تغییر ساختار قدرت مورد توجه قرار گرفت. در این زمان مسیحی‌ها مجموعاً حدود ۳۰ درصد جمعیت ۳ میلیون نفری لبنان را شامل می‌شدند.

با گسترش درگیری‌های داخلی در لبنان، اتحادیه عرب در سال ۱۳۶۸/ ۱۹۸۹ طی جلسه‌ای چهار کشور عرب شامل عربستان، امارات، قطر و لبنان را مأمور یافتن راهی برای پایان دادن به درگیری‌های داخلی لبنان کرد و این هیئت پس از برگزاری جلساتی در «طائف عربستان» که با حضور طرف‌های شیعی، سنی، مسیحی و دروزی لبنان برگزار شد، در نهایت به فرمولی رسید که نظام سیاسی لبنان را تا حد زیادی متحول می‌کرد.

توافق طائف، پست ریاست‌جمهوری و فرماندهی کل قوا را در اختیار مارونی‌ها (مسیحی‌ها) قرار داد و ۵۰ درصد کرسی‌های پارلمان و ۵۰ درصد پست‌های وزارتی را نیز در اختیار آنان گذاشت. لذا اقتدار مسیحی‌ها در حکومت باقی ماند و فقط از سهمیه‌شان در پارلمان و دولت کم شد. براساس پیمان طائف، پست نخست‌وزیری به‌طور دائم در اختیار اهل سنت و فراکسیون پارلمانی آنان قرار گرفت و حدود ۲۸ کرسی پارلمان و حدود ۲۰ درصد کرسی‌های دولت به آنان سپرده شد. شیعیان به پست کم‌اثر ریاست پارلمان و نیز ۲۷ کرسی پارلمان و حدود ۲۰ درصد کرسی‌های دولت رسیدند و بقیه به دروزی‌ها و بقیه اقلیت‌ها سپرده شدند.

پیمان طائف که توسط همه شرکت‌کنندگان امضا شد، وضع سیاسی لبنان را تا حد زیادی تغییر داد. براساس این پیمان ارتش سوریه وارد لبنان شد تا به درگیری‌های داخلی این کشور خاتمه دهد و در عمل هم درگیری‌ها در دوره کوتاهی متوقف شدند. از آن پس پیمان طائف به مثابه ضمیمه قانون اساسی اصلاح شده در سال ۱۳۳۹/ ۱۹۶۰ مدنظر قرار گرفت و تا امروز از آن در حل و فصل اختلافات استفاده می‌شود. یک نکته مهم در این پیمان وجود داشت که مورد توجه تنظیم‌کنندگان عرب آن قرار نگرفت. در پیمان طائف عملاً قدرت میان مسیحی‌ها و سنی‌ها تقسیم شد و شیعیان و اقلیت‌ها در حاشیه قرار گرفتند. در واقع پیمان طائف ناخواسته مسیحی‌ها را رویاروی سنی‌ها قرار داد. از آن طرف اتحادیه عرب ظلم بزرگی به شیعیان و آنان را در عمل به «اپوزیسیون» تبدیل کرد. در آن زمان شیعیان «بزرگ‌ترین اقلیت» لبنانی به حساب می‌آمدند؛ یعنی جمعیت آنان از سنی‌ها و از مسیحی‌ها بیشتر بود. شیعیان بین ۳۰ تا ۳۵ درصد جمعیت را شامل می‌شدند، در حالی که عدد مسیحی‌ها و سنی‌ها به ترتیب حدود ۲۹ و ۲۸ درصد بود. در این میان مسیحیان به‌مرور به رابطه‌ای بهتر با شیعیان رسیدند کما اینکه در جریان درگیری‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ مسیحی‌ها و شیعیان با یکدیگر درگیری نداشتند. درگیری‌ها به دو بخش تقسیم می‌شدند: درگیری‌ مسیحی‌ها و سنی‌ها که منشأ آن نحوه نگاه متضاد دو طرف به اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان بود و درگیری بین دو گروه شیعی جنبش امل و جنبش حزب‌الله.

با انعقاد پیمان طائف و حضور ارتش سوریه در لبنان، روند اداره لبنان دستخوش تغییرات اساسی شد. روابط جمهوری اسلامی و دولت سوریه، اختلافات میان حزب‌الله و جنبش امل را رفع کرد و از سوی دیگر دو ضلع مجلس اعلای شیعه به رهبری شیخ قبلان و طیف هواداران مرحوم آیت‌الله سید محمدحسین فضل‌الله (فعالان مسجد امام رضا«ع») نیز به همگرایی رسیدند و جریان شیعه یکی شد. از این زمان اثرگذاری شیعه در ساختار سیاسی و توافقات افزایش پیدا کرد.

گفت‌وگوها میان حزب‌الله و جنبش امل ادامه یافت و در نهایت این دو به‌طور ضمنی به یک فرمول رسیدند. قرار شد حزب‌الله در ساحه نظامی ـ امنیتی و امل در ساحه سیاسی ـ دیپلماتیک محور باشند. شرایط سیاسی لبنان و طیف‌بندی قدرت به‌گونه‌ای بود که نبیه ‌بری بهتر از دیگران می‌توانست موضوعات سیاسی را به نتیجه برساند. کما اینکه حزب‌الله در ساحه نظامی ـ امنیتی به توانمندی و شهرتی رسیده بود که می‌توانست چنین مسایلی را به نتیجه برساند. این تقسیم‌ کار میان حزب‌الله و امل ادامه پیدا کرد. هر چند به‌مرور حزب‌الله حسب ضرورتی که مورد مخالفت جنبش امل هم نبود، به ساحه سیاسی نیز ورود کرد و کرسی‌هایی را در مجلس و دولت به دست آورد. تقسیم کار بین حزب‌الله و امل به حزب‌الله این امکان را می‌داد که از یک سو در فضای سیاسی و روند شکل‌گیری حکومت‌ها فارغ‌البال باشد و مسئولیتی متوجه او نشود و از سوی دیگر، خارج از دولت و پارلمان نیز خوانده نشود و به عنوان یک گروه رسمی و شناسنامه‌‌دار از پوشش حمایت حکومت هم برخوردار شود.

این تقسیم‌بندی، جنبه نظامی جنبش امل را هم به حاشیه می‌برد، کما اینکه به‌مرور هم با توجه به نگاه «نبیه‌بری» که با دیدگاه‌های امام موسی صدر، مؤسس جنبش امل تفاوت‌هایی داشت، قدرت امل در عرصه نظامی محدود شد و این در حالی بود که قدرت نظامی حزب‌الله هر روز گسترش بیشتری پیدا می‌کرد. این موضوع خود به خود امکان درگیری درون شیعه در آینده را هم منتفی و خاطرات اواخر دهه ۱۳۶۰ را غیرقابل تکرار می‌کرد.

وقتی جنگ ۳۳ روزه در سال ۱۳۸۵ پیش آمد، حزب‌الله در حالی که با رژیم صهیونیستی در جنگی سنگین و نابرابر درگیر بود، از سوی دولت با محدودیت‌های زیادی هم در عرصه داخلی لبنان مواجه می‌شد تا جایی که گاهی کامیون حامل سلاح حزب‌الله را توقیف و با مانع مواجه می‌کردند. در این زمان حزب‌الله و امل هر گونه همکاری با دولت را موکول به کسب «ثلث ضامن» در دولت کردند.

گفتنی است که براساس مصوبه پارلمان، مصوبات دولت نیاز به کسب دو سوم آرای اعضای کابینه دارد و بدون کسب آن، دولت نمی‌تواند مصوبه‌ای را بگذراند. ثلث ضامن به معنای آن بود که صندلی‌های مقاومت در کابینه به ثلث به‌علاوه یک برسد تا امکان مصوبه دولتی علیه آن از بین برود. جریان مقابل مدتی با واگذاری ثلث ضامن مخالفت کرد و در نهایت به آن تن داد و مقاومت صاحب ثلث ضامن که طرفداران حریری آن را ثلث معطل می‌خواندند، شد. این البته غیرعادلانه هم نبود، چون شیعیان به‌تنهایی ۳۵ درصد جمعیت لبنان یعنی بیش از ثلث ضامن را تشکیل می‌دهند.

با تن دادن جریانات مخالف مقاومت به ثلث ضامن عملاً امکان به نتیجه رساندن بسیاری از توطئه‌ها علیه حزب‌الله از بین می‌رفت و در عین حال بیشتر بودن تعداد کرسی‌های وزارتی امل نسبت به حزب‌الله مانع از آن می‌شد تا کسی حزب‌الله را مسئول بخش شیعه در دولت ببیند؛ زیرا مردم عمدتاً با وزرای منتخب جنبش امل مواجه بودند. از سوی دیگر با توسعه قدرت حزب‌الله در لبنان و ارتباط بسیار نزدیکی که میان بشار اسد و سید حسن نصرالله پدید آمد، جنبش امل که در دوره طولانی حکومت مرحوم حافظ اسد (۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰) در نگاه سوریه طیف اصلی شیعه دیده می‌شد، در دوره بشار اسد جای خود را به حزب‌الله داد. البته این موضوع چندان با مخالفت امل هم مواجه نشد، چون حزب‌الله هوای این جنبش و نبیه بری را داشت.

 

حزب‌الله و سیاست تشکیل دولت

اصولاً به دست گرفتن مسئولیت دولت در کشوری که از نظر قومی و مذهبی، «موزائیکی» خوانده می‌شود، به نفع هیچ یک از اقلیت‌ها نیست. این موضوع در کشوری با جغرافیا و جمعیت لبنان تشدید هم می‌شود. لبنان کشوری با ۱۰۴۵۲ کیلومتر مربع مساحت و دارای چهار گروه بزرگ و در عین حال اقلیت مسیحی، سنی، شیعه و دروز است. نزدیک به چهار میلیون نفر در سرزمین لبنان زندگی می‌کنند و حال آنکه شمار لبنان‌هایی که یا برای همیشه جلای وطن کرده‌اند و یا موقتاً در کشورهای دیگری زندگی می‌کنند، دست‌کم ۱۲ میلیون نفر یعنی حدود ۳ برابر جمعیت ساکن هستند.

لبنان از نظر اقتصادی کشور ضعیفی  است و به‌شدت به کمک‌هایی که لبنانی‌های مقیم خارج ـ آنان که قصد مراجعت دوباره دارند ـ و یا کمک‌هایی که از سوی کشورهای دیگر برای حمایت از اقلیتی خاص به بیروت داده می‌شود، وابسته است که هر دو طبعاً دستخوش تغییرات بسیار زیادی هستند و ابعاد و اندازه آنها هیچ‌گاه برای دولت بیروت مشخص نیست.

بر اساس برآورد بانک مرکزی لبنان، این کشور سالانه به‌طور متوسط به ۱۲ میلیارد دلار درآمد ارزی نیاز دارد. این در حالی است که میزان ارزآوری فعالیت‌ها در درون لبنان در سال ۲۰۱۹، تنها ۲ میلیارد دلار بوده است. چنین فاصله‌ای طبعاً فعالیت تجاری در لبنان را با دشواری زیاد مواجه می‌کند. وقتی تاجر نتواند ارز مورد نیاز خود را به دست بیاورد، کالایی را هم نمی‌تواند جابه‌جا کند. از این رو لبنان همواره به‌خصوص در دهه اخیر که بحران فراگیر مالی، اقتصادهای بزرگ را هم با سکته‌هایی مواجه کرده، با سختی‌های فراوانی روبه‌رو بوده است. مضافاً بر اینکه  وجود توأمان مسیحی‌ها، سنی‌ها، شیعیان و دروزها و تقسیم‌بندی‌هایی که در درون هر یک از این اقوام وجود دارند، اصولاً امکان شکل‌گیری دولتی مقتدر را از بین برده است. لذا در طول نزدیک به سه دهه گذشته، به‌جز مقطع ۱۰ ساله نخست‌وزیری رفیق حریری، دولت مقتدری در بیروت شکل نگرفته است.

نکته مهم دیگر این است که با توجه به شرایط لبنان، مقاومت اصولاً برای خود مسئولیت تشکیل کابینه قایل نیست و در طول سه دهه گذشته به‌جز در مورد اخیر که به سبب رفتار اپوزیسیونی اهل سنت به رهبری سعدالدین حریری و وانهادن مسئولیت تشکیل دولت، ناچار شد به سمت تشکیل دولت برود، در این زمینه گامی برنداشته است.

از این رو می‌توان گفت شیعیان به‌طور اعم و حزب‌الله به‌طور اخص طی سال‌های آینده نیز به سمت تشکیل دولت نخواهند رفت و این کار را اصولاً به نفع خود نمی‌دانند. حزب‌الله می‌داند که با قبول مسئولیت دولت، فشار طرف‌های خارجی به لبنان بیشتر می‌شود و در نتیجه محدودیت‌های تجاری لبنان نیز افزایش پیدا می‌کند. این در حالی است که به دلیل درون‌زا نبودن اقتصاد لبنان، امکان جایگزینی آن با اقتصاد داخلی وجود ندارد.   علاوه بر این، اشتغال مقاومت لبنان به مسایلی از این دست، جولان حزب‌الله در عرصه نظامی امنیتی و نقش‌آفرینی آن در جبهه مقاومت را نیز با محدودیت و چالش مواجه می‌کند و عملاً  قدرت آن را کاهش می‌دهد. عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف می‌شوند و هر گونه رخداد امنیتی داخلی را به حزب‌الله و مسلح بودن آن ربط می‌دهند.

مجموعه این مسایل نشان می‌دهند که حزب‌الله نباید به سمت تشکیل دولت و پذیرفتن مسئولیت آن برود و در عین حال باید کماکان تلاش کند که میان دولت و حزب‌الله چالش اساسی به وجود نیاید. راه‌حل هم کاملاً روشن است. «دولت مطلوب» از نظر حزب‌الله دولتی است که عمدتاً توسط رقبای او شکل بگیرد و در همان حال، آنان در تشکیل کابینه و سیاست‌های آن ملاحظات حزب‌الله را مدنظر داشته باشند و در عمل از این لحاظ برای حزب‌الله اطمینان خاطر وجود داشته باشد. یعنی مکانیسمی شبیه ثلث ضامن اعمال شود.

 

آخرین توطئه و مواجهه حزب‌الله با ‌آن

لبنان پس از یک دوره آرامش نسبی، از مهر ماه سال گذشته بار دیگر درگیر ناآرامی‌ها شده است. روند شکل‌گیری دولت لبنان در ۱۵ سال گذشته مطلوب رژیم اسرائیل و دولت‌های آمریکا، فرانسه، عربستان، ترکیه و… نبوده است. آنان معتقد بودند حزب‌الله بدون آنکه هزینه‌ای بپردازد از مواهب دولت بهره جدی دارد و این به افزایش دائمی قدرت نظامی و محبوبیت داخلی آن منجر شده است.

در سال ۱۳۹۵، سمیر جعجع، ولید جنبلاط و امین جمیل در دیدار با بن سلمان، ولیعهد سعودی گفته بودند که سعد حریری همان کاری را می‌کند که مطلوب حزب‌الله است و به هیچ وجه قادر نیست سیاست‌های مخالف ایران را در لبنان به جایی برساند. پس از آن ولیعهد سعودی، حریری را احضار کرد و برگه استعفا از نخست‌وزیری را به دستش داد و او ناگزیر به قرائت آن در جلوی دوربین تلویزیون‌ها شد، ولی با فشار سید حسن نصرالله و میشل عون، پس از سه هفته کناره‌گیری از نخست‌وزیری بازگشت.

اما در این دوران روابط دولت لبنان با محور عربی به ضعف گرائید و اتحادیه عرب با محوریت دولت سعودی همه کمک‌های اقتصادی خود به این کشور را قطع و در واقع لبنان را بایکوت کرد که سبب افزایش قیمت‌ کالاها و کاهش ارزش لیر لبنان در برابر دلار آمریکا شد. همزمان با این موضوع در چند کشور عربی و اروپایی، حزب‌الله که شریک دولت سعد حریری بود، مورد تحریم‌های جدید واقع شد و در لیست سیاه آنان‌ جای گرفت. بنابراین کاملاً واضح بود که غرب و کشورهای عربی بنا دارند لبنان را با مشکلات تازه‌ای مواجه کنند.

لبنان از اوائل مهر ماه ۱۳۹۸ درگیر پروژه‌ای تحت عنوان «اعتراض میدانی» شد. در این زمان جمع‌بندی عربستان، آمریکا، فرانسه و… این بود که ادامه کار دولت حریری کمکی به سیاست‌های منطقه‌ای آنان نمی‌کند. از این رو درصدد کنار زدن او برآمدند. منتهی این بار به جای ورود مستقیم از گروه‌های میدانی کمک گرفتند و خود در پشت سر آنان قرار گرفتند و به‌محض شروع تجمعات میادین لبنان، سفیر آمریکا در بیروت از معترضین حمایت کرد و نظام سیاسی لبنان را از هر گونه اقدام علیه آنان برحذر داشت.

اعترضات میدانی اگرچه عمق زیادی نداشتند و عدد تجمع‌‌کنندگان در کل لبنان هیچ‌گاه از پنج تا هفت هزار نفر فراتر نرفت، ولی مخالفان مقاومت با تمرکز رسانه‌ای روی تصاویر، آن را در حد یک انقلاب بالا بردند و مطالبی  را در این سطح مطرح کردند. شعار میدانی که ابتدا در اعتراض به افزایش قیمت مخابرات و اینترنت و علیه اقدامات دولت سعدالدین حریری شروع داده می‌شد، به سمت درخواست برای تغییر نظام سیاسی و استعفای رؤسای نهادهای اصلی آن رفت.

مقامات آمریکایی و اروپایی با نامگذاری تجمعات محدود بیروت و… به «بهار عربی» به تنور خواسته‌ها می‌دمیدند و حال آنکه این تجمعات برخلاف آنچه در تحولات عربی سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ شاهد بودیم، صبغه خشونت شدیدی داشت. با استعفای غیرمتعارف حریری در روز ۷ آبان ۹۸ انتظار می‌رفت که اعتراضات با حضور تعداد بیشتری برگزار شود، زیرا استعفای حریری می‌توانست اولین دستاورد سیاسی آنان و یک گام به سمت انحلال ساختار تلقی شود. حریری باید استعفای خود را با رئیس‌جمهور در میان می‌گذاشت، اما فقط استعفایش را تسلیم رئیس‌جمهور کرد و قبل از آنکه میشل عون واکنشی نشان دهد از استعفای قطعی خود خبرداد.

با استعفای حریری کمی بر شدت عمل و تعداد مخالفان در میادین اضافه شد، اما این موضوع دوام چندانی پیدا نکرد و به‌زودی شرایط عادی‌ شد. از آن طرف حزب‌الله که مخالف استعفای حریری بود بر انتخاب زودتر دولت تأکید کرد. این در حالی بود که سعدالدین حریری اعلام کرد آماده است خارج از نظام سهمیه‌بندی ـ پیمان طائف ـ کابینه‌ای تکنوکراتیک را که در واقع همان انحلال ساختار قدرت به حساب می‌آمد تشکیل دهد. طبیعی بود که این پیشنهاد مورد پذیرش حزب‌الله، امل و حزب مسیحی آزاد ملی قرار نگیرد.

تلاش‌های سعدالدین حریری برای بازگشت قدرتمندانه به حکومت به نتیجه نرسید و در شرایطی که فراکسیون سنی تحت رهبری حریری در بحث تشکیل دولت جدید شرکت نمی‌کرد، جریان ۸ مارس با شخصیت‌های سنی بیرون از حزب المستقبل وارد مذاکره شد و در نهایت توانست ۵۳ روز پس از استعفای حریری با رأی ۶۹ نفر از ۱۲۸ عضو پارلمان، «حسان دیاب» را که پیش از این وزیر آموزش و پرورش بود، به عنوان نخست‌وزیر معرفی کند. دیاب توانست در زمان کوتاهی کابینه خود را تشکیل دهد و طی چند هفته تکمیل کند. این موضوع آرامش زیادی به فضای لبنان داد.

مخالفان دریافتند که با وجود هماهنگی‌های درونی ۸ مارس و دارا بودن اکثریت در پارلمان و در دولت نمی‌توانند برنامه‌های خود را پیش ببرند و این سبب شد که اعتراضات خیابانی تا حد زیادی فروکش کند و در خرداد ماه به حداکثر ۳۰۰۰ نفر در بیروت برسد؛ حال آنکه جمعیت این شهر حدود ۲ میلیون نفر ارزیابی می‌شود. دولت دیاب با وجود فشارهای فراوان توانست در عرصه اقتصادی روند افزایش قیمت‌ها و کاهش ارزش‌ پول ملی را متوقف کند؛ به گونه‌ای که نرخ برابری لیر با دلار که تا ۱۲۰۰۰ واحد افزایش یافته بود به ۴۰۰۰ واحد رسید. این در حالی بود که آمریکایی‌ها در زمان این دولت، همزمان تحریم‌های جدیدی را علیه سوریه و لبنان وضع کردند که یکی از آنها قانون قیصر بود و چشم‌انداز آن از متمرکز شدن آنان روی اعمال فشار اقتصادی بر بیروت خبر می‌داد.

 

حادثه ۱۴ مرداد بیروت غربی

جهان در شامگاه روز ۱۴ مرداد با یک حادثه بسیار سهمگین مواجه شد. یک انبار بزرگ حاوی ۲۷۵۰ تن نیترات آمونیم منفجر شد و بندر غربی بیروت را به‌کلی ویران کرد. در این حادثه نزدیک به ۲۰۰ نفر کشته و حدود شش هزار نفر مجروح و صدها نفر ناپدید شدند. این حادثه سهمگین از همان ساعات اولیه با دو تفسیر مواجه شد: حادثه‌ای صهیونیستی علیه یک محموله حزب‌الله که در نهایت به انبار نیترات در اسکله شماره ۱۲ رسیده است و حادثه‌ای غیرعمدی که به  واسطه اهمال‌کاری دولت‌های تمام سلام، سعدالدین حریری و حسان دیاب روی داده است. این درست در زمانی بود که اسرائیلی‌ها یک عضو حزب‌الله را در تاریخ ۳۰ تیر ۹۹ به شهادت رسانده بودند و این جنبش از قطعی بودن واکنش خود خبر ‌داده بود. از این‌رو هواپیماها و هلیکوپترهای رژیم صهیونیستی با اضطراب زیاد، وجب به وجب لبنان را برای یافتن سرنخی از مکان واکنش حزب‌الله زیرنظر گرفته بودند.

بر این اساس احتمال اینکه رژیم صهیونیستی دست به کاری علیه کمک‌های ارسالی برای حزب‌الله زده باشد در اذهان عمومی قوت زیادی گرفت و در یکی دو روز اول فشار زیادی به حزب‌الله وارد شد. اما با سخنرانی سید حسن نصرالله در روز سوم حادثه، بخش زیادی از ابهامات از میان رفت. او تصریح کرد که فعلاً نشانه‌ای از دخالت خارجی مشاهده نشده و حزب‌الله در طول سه دهه گذشته هیچ‌گاه حتی گلوله‌ای در منطقه‌ بیروت غربی شلیک نکرده است و در آینده هم نخواهد کرد.

در این میان حسان دیاب تحت تأثیر فشارهای زیادی که برای کنار رفتن از قدرت به او وارد می‌شد، از عزم خود برای برگزاری انتخابات زودهنگام طی دو ماه خبر داد و گفت بدون آن، اداره لبنان امکان‌پذیر نیست. سخنان او در واقع راه را برای تغییر مطالبات معترضین از مبارزه با فساد به استعفای میشل عون از سمت ریاست‌جمهوری و تشکیل کابینه‌ای خارج از روال قانونی و بحث راجع به سلاح‌های حزب‌الله هموار می‌کرد و بدین جهت با اعتراض غیرعلنی میشل عون و سید حسن نصرالله مواجه شد و ناگزیر از مقام خود استفا داد.

تحولات داخلی لبنان پس از انفجار سهمگین بیروت غربی با تحولات خارجی گره خوردند. امانوئل مکرون رئیس‌جمهور فرانسه دو روز پس از حادثه ۱۴ مرداد بیروت غربی، وارد پایتخت لبنان شد و رهبران گروه‌های لبنانی را دور هم جمع و برحفظ ثبات و امنیت لبنان تأکید کرد. در ضمن هشدار داد که اگر خود گروه‌ها تغییرات لازم را به منظور عبور لبنان از وضعیت کنونی به وجود نیاورند، شخصاً وارد میدان می‌شود.

ملاقات‌های مکرون، به‌خصوص با محمد رعد نفر سوم حزب‌الله، مباحث زیادی را در پی داشت. مکرون در ابنان با برگزاری انتخابات زودهنگام مخالفت کرد و حذف ساختارها را ناممکن دانست، اما زمانی که به پاریس بازگشت، از برگزاری انتخابات پارلمانی طی یک سال آینده خبر داد. بعضی معتقد بودند موضع اولیه در مخالفت با برگزاری انتخابات زودهنگام موضعی فرانسوی است و آنچه او در پاریس بیان کرده، موضعی آمریکایی و تحت فشار آنها بوده است. مکرون در عین حال کنفرانس اینترنتی جمع‌آوری کمک به لبنان را در پاریس برگزار کرد. در این کنفرانس ترامپ وعده داد که از واگذاری ۱۰ میلیارد دلار وام با بهره کم از سوی صندوق بین‌المللی پول حمایت می‌کند و مکرون گفت ۲۵ میلیارد لیر را برای بازسازی لبنان جمع‌آوری کرده و یا وعده تأمین آن را گرفته است. اما آنچه بعداً از این مباحث بیرون آمد، حدود ۳۰۰ میلیون دلار بود که رئیس‌جمهور فرانسه واگذاری آن به دولت لبنان را موکول به انجام اصلاحات اساسی در این کشور کرد!

 

 

ایستگاه مصطفی ادیب، نخست‌وزیر جدید

با استعفای دیاب بحث تشکیل کابینه جدید مطرح شد. یک بار دیگر سعدالدین حریری اعلام کرد حاضر است مسئولیت کابینه تکنوکرات جدید را در صورتی که از عناصر بی‌طرف تشکیل شود بپذیرد. این در حالی بود که حزب‌الله توانمندی او را برای اداره لبنان در شرایط سخت رد کرده بود و میشل عون رئیس‌جمهور اساساً با بازگشت او به نخست‌وزیری مخالف بود.

حزب‌الله در ملاقات با مقامات مختلف اظهار داشت که درباره انتخاب نخست‌وزیر جدید، سه ملاحظه و به عبارتی سه «نه» دارد:

۱- برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی، نه

۲- تشکل دولت بی‌طرف، نه

۳- هر کسی که از سوی سفارت آمریکا مطرح شود، نه.

در همان حال سید حسن نصرالله، میشل‌عون و نبیه‌بری، پس از جلسات مشترک به حریری پیغام دادند که می‌تواند غیر از خود، فردی را برای نخست‌وزیری پیشنهاد دهد. این موضوع سبب از بین رفتن احتمال نخست‌وزیری حریری و معرفی چهره‌ای که محبوبیتی نسبی مشترک در میان دو طیف ۱۴ مارس و ۸ مارس دارد، شد. «مصطفی ادیب»، سفیر لبنان در آلمان که ارتباط توأمان تنگاتنگی با حزب‌الله و مقامات اروپایی داشت و مانع از بسیاری از اقدامات اروپایی‌ها علیه حزب‌الله شده بود، برای نخست‌وزیری معرفی شد و بلافاصله از سوی جریان ۸ مارس مورد استقبال قرار گرفت و در نهایت با رأی ۹۰ نماینده از ۱۲۸ عضو پارلمان، مأمور تشکیل کابینه شد. در این ماجرا آمریکایی‌ها از طریق گروه جعجع، «نواف سلام» را برای گرفتن رأی به پارلمان معرفی کردند، ولی به‌رغم تلاش زیاد نتوانستند بیش از ۱۶ رأی برای او جمع کنند و این ۱۶  رأی هم به خود رهبر گروه قوات اللبنانیه به رهبری سمیر جعجع تعلق داشت!

با دقت به روند ماجرا درمی‌یابیم که در این ماجرا نه آمریکایی‌ها، نه فرانسوی‌ها، نه عربستان و نه گروه‌های کف خیابان (مثلث جعجع، حریری و جنبلاط) نتوانستند در جهت تغییر ساختار سیاسی لبنان توفیقی پیدا کنند و جریان ترکیبی مقاومت هم تحت تأثیر فشارها از خواسته‌های خود کوتاه نیامد.

همه می‌دانستند که «حسان دیاب» که حدود ۹ ماه در منصب نخست‌‌وزیری ماند، به دلیل آنکه از حمایت اهل سنت برخوردار نبود، نمی‌توانست به کار خود ادامه دهد و چون برخلاف ضابطه طائف یعنی بدون معرفی از سوی فراکسیون اکثریت سنی روی کار آمده بود، به‌نوعی غیرقانونی هم محسوب می‌شد و این درواقع اکل میته‌ای بود که حزب‌الله در وقت ناچاری به آن روی آورده بود. پس حسان دیاب باید در اولین فرصت کنار می‌رفت.

حزب‌الله نمی‌خواست نظام سیاسی را فرو بپاشد، زیرا تغییرات دیکته شده از خارج لبنان را خطرناک می‌دانست. لذا اگرچه به نظام سهمیه‌بندی انتقادات جدی داشت، بر حفظ آن تأکید کرد. این در حالی بود که آمریکایی‌ها، فرانسوی‌ها، سعودی‌ها و طیف المستقبل و جریان سه جیم (جنبلاط، جعجع و جمیل) آشکارا بر ضرورت برگزاری انتخابات زودهنگام و تشکیل دولتی غیرقانونی تأکید کرده بودند. مقاومت لبنان موفق شد هر سه خواسته خود را به کرسی بنشاند و انتخاب‌هایش جای خود را پیدا کنند. حریری به دلیل مخالفت رهبران مقاومت نتوانست دوباره به عنوان نخست‌وزیر مطرح شود و با نظر و تحلیل و مصلحت‌اندیشی جریان مقاومت  ناگزیر به معرفی فردی به جای خود شد.

10اکتبر/20

فهم درست از سخن و سکوت رهبری

درک درست از بیانات و مواضع امام و رهبری توسط خواص، یکی از عوامل بقای انقلاب و خود آنان در جبهه خدمتگزاری به انقلاب و نظام مقدس اسلامی است.

از آغاز نهضت اسلامی تا امروز که انقلاب اسلامی وارد دهه پنجم خود شده است، برخی از لغزش‌ها و بی‌بصیرتی‌ها در زمینه شناخت درست از سخنان و مواضع رهبری موجب ریزش‌هایی در بدنه خواص شده و در مقاطعی انقلاب و نظام اسلامی را با چالش‌هایی روبه‌رو کرده است. اگرچه این چالش‌ها در روند کلی حرکت رو به جلوی انقلاب تأثیر چندانی نداشته‌اند؛ اما حاشیه‌سازی‌های آنها همواره دستاویزی برای موج‌سواری ضدانقلاب و رسانه‌های معاند بوده است.

با نگاهی به منظومه فکری، گفتارها و رفتارهای برخی از خواص در گام اول انقلاب می‌توان به مشکل اساسی آنان در تحلیل‌های غلط سهوی یا عمدی، از جمله ضعف در کلان‌نگری، فقدان نگاه منظومه‌ای و نداشتن درک درست از زمان و مکان و ابتلا به جزئی‌نگری اشاره کرد که غالباً سبب فرو غلتیدن آنان در گرداب اشتباه محاسباتی و خروجشان از جبهه حق و نظام مقدس اسلامی شده است؛ خواصی که بعضاً در مقابل امام و رهبری قرار گرفتند و پس از هر اشتباه، به جای بازخوانی تحلیل‌های غلط و بازنگری در ابزارهای شناخت خود، همواره انگشت اتهام را به سوی امام و رهبری نشانه رفته‌اند.

با مروری بر تاریخ انبیا و اولیای الهی می‌توان افرادی با چنین تحلیل‌ها و مواضع و بعضاً سخنان بی‌ادبانه‌ای را مشاهده کرد. آنجا که فردی در هنگام تقسیم غنایم توسط رسول اکرم»ص»،  شکستی را که ریشه در نافرمانی از رهنمودها و هشدارهای امیرمؤمنان«ع» داشت، به ایشان نسبت می‌دهد و حضرت را مذلّ المؤمنین! می‌نامد.

هرچند گذر زمان جامعه را با حقیقت گفتارها و رفتارهای پیامبران و ائمه اطهار(ع) آشنا کرد؛ اما هرگز نتوانست خسارتی را که آن خواص بی بصیرت بر خود و جامعه تحمیل کردند، جبران کند. لذا علاوه بر ضرورت خودشناسی و تقدم آن بر امام‌شناسی، نباید از شناخت شخصیت‌ها و جامعه در آیات و روایات هم غافل ماند.

بی‌شک نهضت امام خمینی استمرار نهضت انبیا و اولیا و گرفتار خواص و نزدیکان بی‌بصیرتی است که به جای بازخوانی منظومه فکری و رفتاری و جست‌وجوی لغزش‌های‌ خود در مسیر طی شده، امام و رهبری را مقصر دانسته و با موضع‌گیری، سخنرانی یا نامه، تقصیر و قصوری‌های خود و دیگران و دانشگاه‌ها و دستگاه‌های دیگر را متوجه امام و رهبری کرده‌اند؛ اما گذشت زمان، خواب را از چشم آنان و حامیانشان ربوده است. زمان عنصر مهمی در برملا ساختن برخی از حقایق‌ و واقعیت‌هاست. به عنوان نمونه انتخاب مهندس مهدی بازرگان به عنوان ریاست دولت موقت، رأی‌آوری بنی‌صدر در اولین دوره ریاست جمهوری ایران اسلامی و یا تکیه زدن آقای منتظری بر مسند قائم‌مقام رهبری، انقلاب اسلامی را با چالش‌های جدی روبه‌رو کرد.

در این میان برخی از خواص علناً یا تلویحاً مشکل را به انحاء مختلف  متوجه امام کردند، اما گذر زمان و به‌ویژه نامه ۶/۱/۶۸ امام نشان داد که ایشان از ابتدا با این سه انتخاب مخالف بودند، اما هرگز نخواستند از جایگاه ولایت فقیه، رأی خود را به دیگران تحمیل کنند. امام در انتخاب مهدی بازرگان به نظر مشاوران و کارشناسان و در انتخاب بنی‌صدر به رأی مردم احترام گذاشتند و در قائم‌مقامی آقای منتظری رأی علمای مجلس خبرگان را پذیرفتند. چنین رویکردهائی تفاوت ولایت فقیه با دیگر حکومت‌های مدعی دموکراسی را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که امام و رهبر معظم انقلاب به‌رغم برخورداری از بالاترین جایگاه در نظام جمهوری اسلامی، چگونه به رأی مردم، کارشناسان و مجموعه‌های قانونی دیگر، احترام گذاشته و از آنان حمایت کرده‌اند.

برخی از خواص، امام و رهبر معظم انقلاب را خطاب قرار می‌دهند و نارسایی‌ها و ناکامی‌ها و چالش‌ها را متوجه «ولی‌فقیه» می‌کنند. اینان باید پیش و بیش از هر چیزی به ریشه‌ اشتباهات محاسباتی خود رجوع کنند و ببینند که چگونه در اثر عدم درک درست بیانات امام و رهبری، تصمیمات غلطی را اتخاذ کردند و جامعه و حتی امام و رهبری را در موقعیتی قرار ‌دادند که بازرگان و بنی‌صدر و آقای منتظری را تحمل کردند. طرفه آنکه همیشه همین افراد هستند که امام و رهبری را مورد خطاب قرار می‌دهند، در حالی که عملکردشان شبیه به کسانی است که برای انتخاب ابوموسی اشعری صف بستند و تا کشیدن تیغ از نیام در برابر امام علی«ع» پیش رفتند و آنگاه در برابر پیامدهای این انتخاب، خود در جایگاه مدعی قرار گرفتند!

در میان آثار علمای شیعه، بی‌تردید «صحیفه امام خمینی» یکی از کم‌نظیرترین کتب شیعه پس از کتب روایی در عصر غیبت است. کتابی که نسل‌های آینده ده‌ها و صدها کلیدواژه چگونه زیستن را از آن خواهند آموخت؛ وقایع تاریخی و جریان‌شناسی و شخصیت‌شناسی را از منظر صادقانه آن به تماشا خواهند نشست؛ شیعه بودن خود را به رُخ جهانیان خواهند کشید و به آن افتخار خواهند کرد.

نامه ۲۶/۱/۶۸ امام خمینی  به نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی و وزرا به‌مراتب دردناک‌تر از نامه ۶/۱/۶۸ ایشان به آقای منتظری است:

«بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و وزرای محترم «دامت افاضاتهم». با سلام شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمی‌دانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است که در اعلامیه‌ها و پیغام‌ها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین‌جا ختم نگردد، ولی متأسفانه نشد. از طرف دیگر وظیفه شرعی اقتضا می‌کرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد، لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام کنار گذاشتم.

ان‌شاءالله خواهران و برادران در آینده تا اندازه‌ای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی‌بردار نیست و در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد. توفیق  همگان را از خداوند متعال خواستارم. ‏‏والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

روح‌الله الموسوی الخمینی ۲۶/۱/۶۸»(۱)

تأثر و تأسف امام در این نامه نشان می‌دهد که حتی وزرا و نمایندگان مجلس و خواص تکیه زده بر مسندهای قدرت و جایگاه‌های تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در قوه مجریه و مقننه هم در خلال دو سال به درک درستی از اعلامیه‌ها و پیغام‌های امام راحل نرسیدند! دردناک‌تر اینکه امام در این نامه به روشن شدن اذهان خواهران و برادران دینی در آینده اشاره می‌کنند، ولی تا کنون جز چند کتاب و مستند و مقاله‌ پراکنده، در زمینه روشنگری در باره موضوعات مختلف شبهه‌برانگیز، از جمله محتوای این نامه، از سوی خواص کار درخوری انجام نشده است.

همین عقب‌ماندگی برخی از خواص از مردم و عدم درک درست از بیانات و مواضع امام و رهبری موجب شده است که از آغاز نهضت تا امروز، مردم بیش از خواص مخاطب امام و رهبری باشند؛ از همین روی امام و رهبری هرگز به نامه‌های برخی از خواص پاسخ ندادند و پاسخ را به عنصر زمان سپردند. یکی از نامه‌هایی که امام خمینی پاسخ آن را ندادند، نامه آقای منتظری به امام خمینی(ره)  برای جلوگیری از اعدام چند تن از عناصر سازمان منافقین در سال ۱۳۵۲ است.

آقای منتظری در این نامه با بیان اینکه این افراد در «معرض خطر اعدام» هستند، درباره اعتقادات و جایگاه آنان در نزد علما و ضرورت ورود امام به این مسئله می‌نویسند:

«… اطلاعات وسیع و عمیق آنان بر احکام و معتقدات مذهبی معروف و مورد توجه همه آقایان و روحانیین است. بعضی از مراجع و جمعی از علما و بلاد اقداماتی برای تخلص آنان کرده‌ و چیزهایی نوشته شده‌اند. بجا و لازم است از طرف حضرتعالی نیز در تأیید و تقویت و حفظ دماء آنان چیزی منتشر شود، این معنی در شرایطشان ضرورت دارد چون مخالفین سعی می‌کنند آنان را منحرف قلمداد کنند…»(۲)

امام درباره منافقین چیزهائی را می‌دانستند که آقای منتظری و سایر علما در آن مقطع از درک آنها عاجز بودند. امام از دادن پاسخ به این نامه و بسیاری از نامه‌های دیگر امتناع ورزیدند و در اوائل انقلاب به فریب خوردن برخی از علما توسط این سازمان اشاره کردند. این نامه در زمانی به امام نوشته ‌شد که هنوز سازمان تغییر ایدئولوژیک نداده و آشکارا مارکسیسم را نپذیرفته بود؛ اما امام روند انحراف و التقاط را در این سازمان و گروه‌ها و دستجات دیگر راست‌گرا و چپ‌گرا تشخیص داده و آشکار شدن آن را به مرور زمان واگذار کرده بودند. بعدها سازمانی که آقای منتظری از آنان به دفاع می‌پرداخت، فرزندش محمد را به شهادت رساندند.

بی‌پاسخ گذاشتن نامه آقای خوئینی‌ها از سوی رهبر معظم انقلاب را نیز می‌توان در زمره نامه‌هایی دانست که گذر زمان حقیقت محتوای آن را آشکار خواهد ساخت. هر چند که حقایق و واقعیت‌های میدانی هم اکنون نیز برای بسیاری از مردم و خواص با بصیرت پنهان نیستند، اما این نامه هم از همان نامه‌هایی است که پاسخ آن از قبل برای نویسنده‌اش روشن است.

زمانی وزیر ارشاد اسلامی دولت اصلاحات به شکلی گستاخانه، فرمایشات رهبری انقلاب را مبنی بر اینکه برخی از مطبوعات تبدیل به پایگاه دشمن شده‌اند نفی کرد، اما سر برآوردن نویسندگان این مطبوعات از رسانه‌های ضدانقلاب و کوچ وزیر ارشاد به لندن، پاسخی بود که تاریخ به سخنان گستاخانه او داد.

در فتنه‌ سال ۸۸ برخی از سران فتنه در برابر تأکید رهبری انقلاب بر ضرورت جدا کردن صف معترضان از صف ضدانقلاب، حتی حرمت‌شکنان روز عاشورا را مردم مؤمن نامیدند، اما اعتراف سران آمریکا و رژیم صهیونیستی و منافقین و سلطنت‌طلب‌ها در زمینه هدایت فتنه سال ۸۸ پاسخ شایسته‌ای برای بیانیه‌نویسان بود.

سکوت امام و رهبری در برابر برخی از نامه‌ها و نامه‌نگاران نیازمند درک و فهمی از جنس درک و فهم فهمیده‌ها و حججی‌ها و حاج‌قاسم‌ها و مردمی است که این اسطوره‌های ولایتمدار از میان آنان برخاستند. مردمی که خوب می‌دانند که پاسخ برخی از نامه‌ها را خود نامه‌نگاران می‌دانند و ضرورتی به پاسخگویی رهبری نیست. مردم سکوت امام و رهبری را همچون سخنان آنان درک می‌کنند و فرق بین فرافکنی و جستجوگری را می‌دانند.

امیرمؤمنان علی(ع) در پاسخ به درخواست معاویه در تحویل دادن قاتلان عثمان به نکته‌ای اشاره می‌کنند که امروز نیز درباره برخی از افراد که تقصیرها و قصورها را متوجه امام و رهبری می‌کنند صدق می‌کند.

حضرت درخواست معاویه را نوعی فرافکنی و فرار رو به جلو می‌دانند و معاویه را به بازخوانی عملکرد خود و اطرافیانش دعوت می‌کنند و به او تذکر می‌دهند که پاسخ را در شام و کاخ و بر سر سفره و گعده‌های شاهانه خود بجوید، نه در کوفه و مسجد و سفره بی‌آلایش امام.

حضرت به معاویه نوشتند:

«… و اما ما سأَلتَ من دفع قتله عثمان إلیک، فَاِنّی نَظَرتُ فی هذا الامر، فلم اره یسعنی دفعهم الیک و لا الی غیرک و لعمری لئن لم تنزع عن غیّک و شقاقک لتعرفنّهم عن قلیل یطلبونک، لا یکلفونک طلبهم فی برّ و لا بحر و لاجبل و لاسهل، الا انه طلب یسوءک وجدانه و زورٌ لا یَسُرکَ لُقیانه و السلام لاهله: اینکه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم. سوگند به جان خودم! اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به‌زودی آنها را خواهی یافت که تو را می‌طلبند بی‌آنکه تو را فرصت دهند تا در خشکی و دریا و کوه و صحرا، زحمت پیدا کردنشان را بر خود هموار کنی و اگر در جست‌وجوی آنان برآیی، بدان که شادمان نخواهی شد و ملاقات با آنان تو را خوشحال نخواهد کرد و درود بر اهل آن.»(۳)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۳۵۰٫

۲- نامه آقای منتظری به خط خود، عصر اندیشه، شماره ۱۲، شهریور ۱۳۵۹، ص ۱۰۷٫

۳- نهج‌البلاغه، نامه نهم، ص ۴۴۸، ترحمه مرحوم محمد دشتی.

10اکتبر/20

«شراکت با شرق»

۱- به دنبال انتشار اخباری دربارۀ مذاکرات مقامات جمهوری اسلامی و چین با محوریت برنامه همکاری ۲۵ ساله دو کشور، انبوهی از اطلاعات و مطالب مرتبط با این موضوع در فضای رسانه‌ای داخلی و خارجی منتشر شد. در این میان، واکنش وزارت خارجه آمریکا به این خبر به‌شدت جالب توجه بود. وزارت امور خارجه آمریکا درحساب کاربری رسمی خود در توئیتر فارسی، این برنامه را به قرارداد ترکمانچای تشبیه و مردم ایران را  برای مخالفت با آن دعوت کرد و به دنبال این دعوت بود که موجی از مخالفت‌ها در فضای مجازی داخلی و رسانه‌های فارسی زبان بیگانه بر علیه این برنامه به راه افتاد.

فصل مشترک این موج رسانه‌ای، نگرانی از تهدید استقلال ایران توسط چین و تبدیل شدن ایران به مستعمره چینی‌ها بود! حتی برخی سخن از واگذاری جزیره کیش به چینی‌ها و یا تبدیل سایر جزایر ایرانی به پایگاه‌های نظامی چین به میان می‌آوردند. اما همه این واکنش‌ها و مخالفت‌ها در حالی رخ داد که جزئیات این برنامه هنوز تصویب و منتشر نشده است!

۲- اما مرور رسانه‌های آمریکایی درباره برنامه همکاری‌های ایران و چین، چهره دیگری از این برنامه را به تصویر می‌کشد. مثلاً روزنامه آمریکایی «واشنگتن پست» همکاری‌های ایران و چین را موجب قدرتمند شدن چین در سطح منطقه دانسته و چنین نوشته است: «این برنامه ضربه شدیدی به منافع آمریکا وارد خواهد کرد و دیوار تحریم‌های دولت ترامپ را تخریب می‌کند.» از سوی دیگر نشریه آمریکایی «نیوزویک» هم این برنامه را هشداری برای رژیم صهیونیستی دانسته و آن را نویدبخش سرمایه‌گذاری چین در بخش‌های مختلف اقتصادی ایران توصیف کرده است. به نظر نویسندۀ نیوزویک، «این برنامه مانع از تلاش‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی برای خنثی کردن قدرت ایران خواهد شد و فشار حداکثری آمریکا علیه ایران را از بین خواهد برد.»

نگرش رسانه‌ها و مقامات اروپایی در این زمینه نیز تفاوت چندانی با دیدگاه رسانه‌های آمریکایی ندارد. آنها  هم عملیاتی شدن این برنامه را موجب کاهش نفوذ و اقتدار آمریکا و باز شدن دست ج.ا.ا در مقابله با تحریم‌ها و حل مشکلات اقتصادی می‌دانند. به همین علت است که  غربی‌ها و سرانگشتان آنها در داخل کشور (از سلبریتی‌ها گرفته تا سیاست‌بازان اصلاح طلب‌) در هجوم به این برنامه هرآنچه توانستند انجام دادند، بلکه بتوانند مردم را برای مخالفت با این برنامه تحریک کنند.

۳- فارغ از مخالفت‌های غربی‌ها و غرب‌گراها با برنامه همکاری چین و ایران، برخی از دلسوزان نظام و انقلاب هم این دغدغه را دارند که آیا این برنامه با شعار نه شرقی و نه غربی منافات ندارد و مانعی در برابر استقلال همه‌جانبه کشور نیست؟ این نگرانی بر خلاف ناراحتی و عصبیت آمریکا و متحدان و مزدوران آن، قابل احترام و درک است و نوشتار حاضر به دنبال توصیف شرایط برای رفع یا کاهش این نگرانی محترم است.

۴- شکی نیست که چین تا کنون در قامت یک دوست برای ج.ا.ا ظاهر نشده و دلیلی هم ندارد پس از این چنین نیتی داشته باشد؛ آن هم در دنیایی که هر کشور صرفاً به فکر منافع و امنیت ملی خویش است و اصولاً دوستی و اتحاد میان کشورها بیشتر یک ژست و شعار تبلیغاتی است تا امری حقیقی! از سوی دیگر مواضع چین طی سال‌های اخیر نشان داده که این کشور هم مانند سایر قدرت‌های برتر جهان، تمایلی به افزایش اقتدار ج.ا.ا نداشته و این عدم تمایل به‌خوبی در رای مثبت چین به شش قطعنامه شورای امنیت علیه برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی قابل مشاهده است. از سوی دیگر هم اکنون چین با ۱۸۰ کشور دنیا از کشورهای غربی گرفته تا کشورهای آفریقایی، قرار داد همکاری اقتصادی دارد و این تعداد غیر از کشورهایی است که چین صرفاً با آنها رابطه تجاری دارد.

تا کنون رابطه ایران و چین در حد روابط تجاری (فروش نفت و مواد معدنی خام و خرید انواع مصنوعات چینی) بوده و ایران جزو معدود کشورهای جهان است که با چین قرارداد همکاری و سرمایه گذاری عمده‌ای ندارد. برخی تصور کرده‌اند برنامه همکاری ایران و چین ادامه روابط تجاری گذشته است و چین در فکر تبدیل ایران به یک خریدار عمده کالاهای چینی است و به‌نوعی چین را نیازمند بازار ایران تصور کرده‌اند. حال آنکه میزان مبادلات تجاری چین و کشوری مانند عربستان در سال ۲۰۱۹ بیش از ۴۰ میلیارد دلار بوده، در حالی که میزان تجارت ایران و چین در هیچ مقطع زمانی به این حجم نرسیده است. و این بدین معناست که از نظر تجاری چین نیاز خاصی به بازار ایران ندارد و میزان فروش کالاهای چینی به ایران در حدی است که چینی‌ها به‌سادگی می‌توانند از آن صرف نظر کنند. بر این اساس می‌توان گفت هدف چین از برنامه همکاری ۲۵ ساله با ایران نه دوستی است، نه تجارت و نه کمبود همکار و شریک اقتصادی! پس باید تمایل چین به همکاری میان‌مدت با ج.ا.ا را در عرصه‌های دیگری جستجو کرد.

۵- چین از مدت‌ها پیش خود را برای تبدیل شدن به ابرقدرت برتر دنیا آماده می‌کند و بر خلاف رقبای غربی‌اش، راهکارهای نظامی و سیاسی را برای تسلط بر جهان مطلوب نمی‌داند. چینی‌ها با درس گرفتن از تجربه استعماری و استثماری قدرت‌های غربی و عواقب آن که ایجاد نفرت در دل ملت‌ها و تحریک آنها برای استقلال‌طلبی و استعمار ستیزی بوده است، به این نتیجه رسیده‌اند که برای چیرگی بر دنیا باید از طریق اقتصادی وارد شوند و به‌گونه‌ای عمل کنند که دولت‌ها و ملت‌ها آنها را باعث و عامل بهبود وضع اقتصادی خود بدانند و از حضور شرکت‌ها و فعالین اقتصادی چینی در کشور خود احساس رضایت کنند.

همین عامل در کنار استفاده چین از جمعیت انبوه خود به عنوان نیروی کار ارزان باعث شده تا این کشور با سرعتی فوق‌العاده مسیر رشد اقتصادی را طی کند و به رقیب جدی و سرسخت آمریکا تبدیل شود. رقیبی که در بسیاری از عرصه‌های اقتصادی از آمریکا سبقت گرفته و در پی آن است که تا یک دهه دیگر به برترین قدرت دنیا تبدیل شود. البته رهبران چین به‌موازات افزایش قدرت این کشور در حوزه اقتصاد، توانمندی‌های سیاسی و دفاعی و علمی آن را هم افزایش داده‌اند.

چین در شرایط فعلی برای تامین نیازهای خود روزانه معادل ۸ میلیون بشکه نفت، مواد ئیدروکربوری، اعم از نفت خام ، گاز ، میعانات نفتی و…را وارد می‌کند. بر‌اساس محاسبه انجام شده در سال ۲۰۳۰ میلادی، واردات مواد ئیدروکربوری چین به حدود ۳۰ میلیون بشکه خواهد رسید و این کشور برای پاسخ به این نیاز در مقطع زمانی پیش‌رو (۲۰۳۰ میلادی به بعد) ناگزیر از یافتن منطقه‌ای است که توان تامین نیازهای روزافزونش به نفت و گاز و… را داشته باشد و خلیج فارس تنها نقطه‌ای است که در آن مقطع زمانی می‌تواند به نیازهای نفتی چین در بازه زمانی طولانی پاسخ دهد. بر اساس محاسبات انجام شده، خلیج فارس در مقطع زمانی ۲۰۳۰ تا ۲۱۰۰ میلادی قادر خواهد بود حدود ۶۵ درصد نفت و گاز قابل عرضه دنیا را تولید کند. این ویژگی منحصر به فرد، باعث شده تا در سال‌های اخیر چین نگاه ویژه‌ای به خلیج فارس پیدا کند و به دنبال راهی برای یافتن سرپلی مناسب در این پهنه آبی باشد.

۶- آمریکا به عنوان جدی‌ترین رقیب چین، بیش از سایر قدرت‌های بزرگ، از تبدیل شدن چین به قدرت اول دنیا زیان می‌بیند، زیرا جایگاه خود را پس از نیم قرن از دست خواهد داد و دچار افول خواهد شد. به همین دلیل در چند سال اخیر، دست به اقداماتی زده تا از نیاز چین به خلیج فارس به عنوان اهرمی علیه این کشور استفاده کند. آمریکا به‌خوبی از نگرش چین به خلیج فارس مطلع است و به همین دلیل با استحکام و گسترش پایگاه‌های نظامی خود در کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس تلاش کرده است تا مانع دستیابی چین به جای پای مطمئنی در این منطقه شود.

طی سال‌های پس از ۲۰۱۰، نیروهای مسلح ، مجموعه‌های امنیتی و جاسوسی و شرکت‌های نفتی آمریکایی اقدام به تاسیس پایگاه‌ها و دفاتر جدید و تثبیت و روزآمد کردن پایگاه‌ها و دفاتر قدیمی خود در کشورهای کویت، عربستان، بحرین، امارات، قطر و عمان کردند. اقدامی که باعث شد، چین از یافتن سرپلی قابل اطمینان در این کشورها ناامید شود و از آن به بعد به اجبار، توجه خود را به شمال خلیج فارس معطوف سازد. ج.ا.ا با در اختیار داشتن طولانی‌ترین ساحل (با احتساب جزایر در حدود ۲۰۰۰ کیلومتر) در شمال خلیج فارس، بر اساس قواعد حقوق دریاها امکان قانونی تسلط بر حدود نیمی از این پهنه آبی را دارد و در عمل هم اراده و توان خود را برای حفاظت از سهم خود در خلیج فارس به نمایش گذاشته است.

سرنگونی پهپاد متجاوز آمریکایی «گلوبال هاوک» در ورودی تنگه هرمز و توقیف نفتکش انگلیسی متخلف در خروجی این تنگه درفاصله زمانی چند ماه، این نکته را برای همه از جمله چینی‌ها اثبات کرد که ج.ا.ا در مسیر دفاع از حقوق قانونی خود با هیچ قدرتی تعارف ندارد و از هیچ قدرتی حساب نمی‌برد. به این دلایل بود که چینی‌ها متقاعد شدند که برای مقابله با آمریکا در خلیج فارس و تثبیت موقعیت خود در این منطقه راهی جز همکاری با ایران ندارند.

۷- جمهوری اسلامی از زمان ورود ناوگان نظامی آمریکا به خلیج فارس در سال ۱۳۶۵به این نکته واقف بود که برای حفاظت از منافع و مرزهای خود در آب‌های جنوبی باید با آمریکایی‌ها مقابله و توازن وحشت را  که مانع جنگ‌افروزی آمریکا در خلیج فارس می‌شود، برقرار کند. اتخاذ این راهبرد دفاعی که از زمان حضرت امام(ره) آغاز شد و تا امروز ادامه دارد، باعث شده است تا ج.ا.ا به قدرت اول نظامی ـ دفاعی در میان کشورهای پیرامون خلیج فارس تبدیل شود و حدود نیمی از آن را در چهارچوب حقوق و قواعد بین‌المللی تحت نظارت و اشراف خود قرار دهد؛ امری که تامین و حراست منافع مشروع کشور در خلیج فارس جز به وسیله آن ممکن نخواهد بود.

این اقتدار دقیقاً در نقطه تقابل با هدف اصلی آمریکا از حضور در خلیج فارس، یعنی تسلط کامل بر آن قرار دارد. افزایش قدرت دفاعی ج.ا.ا موازنه اقتدار در خلیج فارس را که سال‌ها به نفع آمریکا رقم خورده بود، بر هم زد. ادامه این روند تمام طراحی‌ها و برنامه‌های آمریکا برای خلیج فارس و تسلط بر آن را به هم خواهد زد. این نکته‌ای است که آمریکایی‌ها قصد دارند به هر قیمتی از وقوع آن جلوگیری کنند.

۸- از یک طرف چین برای تبدیل شدن به قدرت اول دنیا نیازمند بهره‌برداری از خلیج فارس است و از طرف دیگر ج.ا.ا برای استفاده از سهم قانونی خود در این عرصه آبی باید بر نیمی از آن تسلط یابد و این تسلط را حفظ کند. آمریکا با تحقق این دو مورد به‌شدت مخالف است و همین امر اولین نقطه اتصال دو کشور چین و ایران در خلیج فارس است.

وجود این منفعت مشترک راهبردی در برابر رقیب و دشمن واحد (آمریکا) باعث می‌شود تا این دو کشور ناگزیر باشند برای تحقق منافع و امنیت ملی خود در برابر آمریکا به همکاری و تشریک مساعی دو جانبه متوسل شوند. در این مسئله هر دو کشور به هم نیازمندند و هیچ یک برتری چشمگیری بر دیگری ندارد. همین امر موجب می‌شود تا طرف چینی امکان برتری‌طلبی و افزون خواهی را نداشته باشد؛ مگر اینکه ج.ا.ا اقتدار کنونی خود در خلیج فارس را از دست بدهد و به همین میزان ناچار شود در برابر چین کوتاه بیاید و برتری چین را بپذیرد.

چین در طول سال‌های گذشته برای حضور نظامی در خلیج فارس و گشت زنی ناوهایش در آن تلاش‌هایی را انجام داده و هر بار برای استفاده از امکانات بندری و تامین سوخت و سایر ملزومات شناورهایش به ایران مراجعه کرده و هر بار با پاسخ مثبت و مشروط ج.ا.ا روبرو شده است. بنا به تدابیر فرماندهی کل قوا، نیروی دریایی ارتش ج.ا.ا به شرط رفتار متقابل، با طرف چینی همکاری‌های لازمه را انجام داد و در نتیجه ناوگان اعزامی ارتش ج.ا.ا به دریای زرد (دریای واقع در مجاورت چین‌) برای پشتیبانی از ماموریت خود از امکانات نیروی دریایی چین بهره‌برداری کرد.

این تدبیر ایران علامت مثبت و محکمی به طرف چینی بود و به دنبال آن چینی‌ها متوجه شدند برای حضور در خلیج فارس تنها می‌توانند در قالب «‌همکاری و مشارکت» با ایران کار کنند و ج.ا.ا قالب‌هایی را که با استقلال و شأن و جایگاهش منافات داشته باشند، نمی‌پذیرد. بر همین اساس بود که در زمستان ۱۳۹۸، چینی‌ها پذیرفتند رزمایش خود در محدوده دریای عمان را با مشارکت و فرماندهی طرف ایرانی انجام دهند. این رویداد به همگان ثابت کرد چین متوجه موقعیت ج.ا.ا هست و ایران بر همین اساس همکاری با چین را پذیرفته است.

۹- برنامه جامع ۲۵ ساله همکاری‌های ایران و چین، یک قرارداد یا تعهد الزام‌آور نیست، بلکه پس از تصویب در دو کشور، معین کننده زمینه‌ها و عرصه‌هایی است که دو می‌توانند طرف به انتخاب خود در آن با یکدیگر مشارکت و همکاری کنند. زمینه‌هایی مانند سرمایه‌گذاری اقتصادی، انتقال فناوری و دانش فنی، استفاده از تجارب متقابل، همکاری‌های نظامی و امنیتی و…

اما اینکه در هر عرصه چه نوع قراردادی و  با چه شرایطی منعقد شود، بستگی تام به هوشیاری طرف ایرانی دارد. این برنامه تنها به همکاری‌های دولت‌ها خلاصه نمی‌شود و می‌تواند زمینه همکاری بخش خصوصی دو کشور را نیز فراهم کند. اما در هر مرحله و هر قرارداد، عدم دقت، اعتماد بی‌جا به طرف مقابل و خدای نکرده منفعت‌طلبی شخصی، می‌تواند موجب وارد آمدن زیان به ج.ا.ا شود! زیرا طرف مقابل بزرگ‌ترین تاجر دنیای امروز و فرداست و در معامله با چنین طرفی، کوچک‌ترین ضعف یا بی‌دقتی طرف ایرانی به فرصتی برای طرف چینی تبدیل خواهد شد! امری که در تعامل با بزرگ‌ترین تاجر دنیا عجیب و غیر‌منتظره نخواهد بود.

10اکتبر/20

فقه سیاسی و الزامات آن در عصر حاضر

فقه اسلام به خاطر شمول آن نسبت به همه عرصه‌های زندگی چون سیاست، اقتصاد، فرهنگ، امور خانوادگی، عبادات، حل دعاوی و اختلافات، امنیت، پزشکی و…، مشتمل بر مباحثی متناسب با امور زندگی بشر در عرصه‌های فردی، اجتماعی و حکومتی است و لذا متناسب با این گستره وسیع از نیازها و موضوعات زندگی بشری، در بیش از صد باب (کتاب) فقهی گنجانده شده است.

عصر جدید و اشتمال فقه بر مباحث بسیار نوپیدا در عرصه‌های مختلف و ضرورت تخصصی شدن علوم، موجب شد با تجمیع مباحث مشترک مسائل فقهی(براساس وجه اشتراک در موضوعات)، رویکردهای تخصصی در فقه ایجاد شوند و ضمن اینکه مباحث عرصه معاملات، پولی، مالی، بانکی، تجارت و قراردادهای اقتصادی، ذیل فقه اقتصادی، انجام می‌شود، مباحث مرتبط با سیاست، در رویکردی تخصصی فقهی به نام فقه سیاسی مورد بحث قرار بگیرد. گرچه این مباحث در زمان‌های گذشته و متناسب با فهم امور سیاسی عصری ذیل اموری چون نماز جمعه، دارالاسلام، دارالکفر، جهاد، مرابطه (مرزبانی)، امر به‌ معروف و نهی از منکر، حسبه و… قرار داشتند و امروزه با پیدایش موضوعات جدید سیاسی، این مباحث مشتمل بر مباحث جدیدی شده‌اند که از آن میان می‌توان به اموری چون تحزّب، مرزهای ملی، تفکیک قوا، انتخابات، مجالس قانون‌گذاری، قانون اساسی، مصونیت سیاسی، آزادی‌های سیاسی، مشارکت سیاسی و… اشاره کرد.

بنابراین می‌بایست فارغ از نوپدید بودن نام فقه سیاسی و اینکه این واژه تنها در سالیان اخیر مورد استفاده قرار گرفته است، این گرایش تخصصی را بخشی از مباحث فقه برشمرد که مرتبط با امور سیاسی هستند و در عرض رویکردهای تخصصی دیگری مانند فقه اقتصادی، فقه دادخواهی و قضاوت، فقه عبادی، فقه تربیتی، فقه خانواده قرار دارد.

به مقتضای مراعات مباحث سیاسی در هر عصر و با توجه به سیال بودن موضوعات سیاسی، برخی از مباحثی که در زمان‌های قدیم ذیل فقه سیاسی قرار داشتند، از ذیل آن خارج شده و در محدوده فقه‌های تخصصی دیگری قرار گرفته‌اند. به‌عنوان نمونه، نماز جمعه که به خاطر اشتمال آن به رویکرد سیاسی اجتماعی، سابقاً ذیل فقه سیاسی قرار داشت، امروزه و با غلبه رویکرد عبادی آن، ذیل مباحث فقه عبادی قرار می‌گیرد. همچنانکه مباحث حدود و دیات که به خاطر رویکرد حکومتی آن ذیل مباحث سیاسی قرار داشتند، در عصر حاضر، ذیل فقه تخصصی به نام فقه قضائی جای می‌گیرند.

آنچه بر ضرورت رویکرد روزآمد از فقه سیاسی تأکید می‌کند، علاوه بر روزآمدی و نوپدیدی موضوعات سیاسی مانند احزاب، مرزهای جغرافیایی جدید، تفکیک قوا، ریاست جمهوری، پارلمان، آزادی‌های سیاسی، انتخابات و… ارتباط زیاد و حداکثری فقه و سیاست در عصر حاضر در قالب اداره نظام اسلامی به مدیریت فقیهان جامع‌الشرایط و ضرورت پاسخ‌گویی مبتنی بر اداره کارآمد نظام سیاسی بر اساس مبانی و ضوابط فقهی است. برخلاف زمان گذشته که فقه به خاطر شرایط سیاسی ـ اجتماعی ناشی از دور بودن فقیهان از عرصه حاکمیت سیاسی، در محدوده ارائه فتاوا و احکام شرعی و مکلّفان دینی به کار گرفته می‌شد، در عصر حاضر و تحقق نظام سیاسی بر مبنای مبانی فقه شیعی، فقه گستره‌ای به شمول شهروندان به ‌جای مکلفان، اداره نظام سیاسی به ‌جای اداره زندگی مؤمنانه مکلفان، ارائه نظریات سیاسی به‌ جای اکتفا به احکام و فتاوا یافته و کارکرد تفصیلی‌تری پیدا کرده است.

امام خمینی در رویکردی متمایز از فقیهان، کارکرد فقه را به پهنای تمامی زوایای زندگی بشر معنا کردند و فلسفه عملی فقه را با حکومت پیوند زدند:

«حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است. حکومت نشان‌دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است. فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تاگور است. هدف اساسى این است که ما چگونه مى‏خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم. همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینى و عملى پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.»(۱)

برخی از ضوابطی که می‌تواند کارکرد فقه در عصر حاضر را افزایش دهد و گونه‌ای روزآمد از آن را در راستای اداره مطلوب و کارآمد نظام سیاسی ارائه کند به‌اختصار عبارتند از:

۱ . عدم محدودیت فقه سیاسی به پرسش‌ها و نیازهای مکلّفان و مؤمنان و اشتمال کارکرد آن به شهروندان جامعه اسلام.

۲ . پذیرش اعتبار برای حکومت و جامعه (مانند افراد جامعه) و پاسخ‌گویی به مباحث و نیازهای آن، به ‌موازات پاسخ‌گویی به نیازهای شهروندان جامعه اسلامی.

۳ . پذیرش رویکرد منسجم، نظام‌وار و شبکه‌ای نسبت به مسائل سیاسی جامعه و نه بحث از مسائل و مباحث سیاسی به‌مثابه جزایر جداگانه.

۴ . عدم محدودیت فقه سیاسی به صدور احکام شریعت و اشتمال آن به مسائل کلان نظام سیاسی در قالب نظریه‌پردازی نسبت به مسائل کلان نظام سیاسی. بلکه رویکرد نظام‌واره فقهی نسبت به همه جوانب و عنصر حکومت.

۵ . پذیرش جایگاه حداکثری برای عقل، بنای عقلا و عرف در توانایی فهم ملاک امور سیاسی، حکومتی.

بر این اساس، آنچه فقه سیاسی در عصر حاضر را از زمان گذشته متمایز می‌کند نه تعریف آن، بلکه رویکرد فردی و غیر حکومتی از مباحث فقه سیاسی است که در عصر حاضر به ‌سوی رویکرد فقه حکومتی گرایش یافته است:

«در میان کتب فقهى شیعه، بسیارى از مباحثى که مربوط به اداره کشور است، مثل مسئله حکومت، مسئله حسبه و چیزهایى که ارتباط پیدا مى‏کند به کارهاى جمعى و داشتن قدرت سیاسى، چند قرن است که جاى اینها خالى است. مثل مسئله حکومت، مثل مسئله جهاد، در فقه اسلام چند قرن است که از کتب فقهى استدلالى شیعه، به‏تدریج کنار گذاشته شده‌ و در اغلب کتب فقهى استدلالى مورد توجه قرار نگرفته‌اند. علت هم معلوم است. فقهاى شیعه در این مورد تقصیر یا قصورى نکرده‏اند. براى آنها این مسائل مطرح نبوده‌اند. شیعه حکومت نداشته است. فقه شیعه، جامعه سیاسى را نمى‏خواسته است اداره کند. حکومتى در اختیار او نبوده است که جهاد آن حکومت را بخواهد اداره کند. لذا فقه شیعه و کتب فقهى شیعه، بیشتر فقه فردى بودند. فقهى که براى اداره امور دینى یک فرد یا حداکثر دایره‏هاى محدودى از زندگى اجتماعى، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال اینها بود. امام بزرگوار فقه شیعه اسلام را از دورانى که خود این بزرگوار در تبعید بودند، کشاندند به سمت فقه اجتماعى، فقه حکومتى، فقهى که مى‏خواهد نظام زندگى ملت‌ها را اداره کند و باید پاسخگوى مسائل کوچک و بزرگ ملت‌ها باشد.»(۲)

بر اساس آنچه گفته شد باید فقه سیاسی را به عنوان گرایشی بینا‌رشته‌ای مرتبط با دو دانش فقه و سیاست و گرایشی تخصصی در حوزه فقه دانست که استنباط موضوعات سیاسی را مورد عنایت قرار می‌دهد و دیدگاه شارع در خصوص این موارد را عرضه می‌کند. بدیهی است این گرایش فقهی، در عرض گرایش‌های تخصصی دیگری مانند فقه اقتصادی، فقه عبادی، فقه تربیتی و فقه پزشکی، قرار دارد و تنها استنباط مباحث و موضوعات سیاسی را مورد عنایت قرار می‌دهد.

10اکتبر/20

حضرت آقا راه امام را احیا و در عرصه عمل، اجرائی کردند

درآمد:

وعده مصاحبه ما شب دوم محرم بود. آن هم بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد مقدس جمکران. قبل از اذان او را در شبستان مسجد جمکران، نزدیکی محراب دیدیم که مشغول نماز بود. اذان که شد به صحن مسجد رفت و در جایگاه امامت به نماز ایستاد. زائران مسجد و عزاداران حسینی با رعایت پروتکل‌های بهداشتی و فاصله مناسب در پشت سر او قرار گرفتند و ما هم همراه جمع، نماز را به امامت این عالم شیفته وجود مقدس امام زمان(عج) و متعبد خواندیم. پس از نماز در یکی از اتاق‌های متصل به مسجد، مصاحبه را با این استاد حوزه و دانشگاه و این عضو مجلس خبرگان رهبری و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم آغاز کردیم.

آیت‌الله عباس کعبی هم مانند همیشه با چهره‌ای گشاده و مهربان و سخنان امیدبخش پذیرای ما شد. آنچه در اولین برخورد با آیت‌الله کعبی همه را مورد توجه قرار می‌دهد، ته لهجه عربی اوست که حکایت از این می‌دهد که این عالم انقلابی از خطه خوزستان، این سرزمین ایمان و مجاهدت است. از خطه مردمانی که از روزی که پذیرای قدوم امام رضا(ع) در ورود به این خطه بوده تا به امروز همواره پاسدار و نگهبان سرزمینی بوده‌اند که امام خمینی(ره) پایتخت اصلی‌اش را حرم امام رضا(ع) خواند.

آیت‌الله کعبی قبل از انقلاب مبارزات خود را بر ضد رژیم با پخش اعلامیه‌ها و حضور در تجمعات و راهپیمایی آغاز کرد. در دوران انقلاب و مقطع تثبیت آن در کنار سایر روحانیون و انقلابی و سپاهیان و مردمان ولایتمدار و انقلابی در منطقه پر التهاب خوزستان به دفاع از نظام پرداخت.

با آغاز جنگ تحمیلی لباس رزم به تن کرد و به دفاع از آرمان‌های اسلام و انقلاب و سرزمین مادری‌اش همسنگر شهیدان شد. و با دوبار مجروحیت، مدال پرافتخار جانبازی را بر تلاش‌های علمی و کارنامه بصیرت‌افزایی خود افزود و در دورانی که شیپور جنگ، مرد را از نامرد جدا می‌کرد شهادت برادرش علی کعبی در جبهه‌های جنگ برگ زرین دیگری شد برای خاندان کعبی در خوزستان!

در همین دوران بود که آیت‌الله کعبی در سال ۱۳۶۰ به همراه جمعی دیگر از رزمندگان به لبنان رفت و در سازمان‌دهی حزب‌الله نقش‌آفرینی کرد. در تمام این سال‌ها از کتاب و قلم جدا نشد و علاوه بر تحصیل دروس حوزوی، کارشناسی ارشد حقوق عمومی را از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران گرفت.

این شاگرد علما و مراجع بزرگ حوزه علمیه قم و بهره‌مند از نظرات اساتید دانشگاه که امروز در کنار تدریس درس خارج و سطوح عالی در حوزه علمیه قم، استاد راهنما و مشاور و داور پایان‌نامه‌های سطوح دکتری نیز هست؛ نگاهی ویژه به کارهای پژوهشی دارد و طلاب و فضلا و به ویژه شاگردانش را به این مهم دعوت می‌کند.

آیت‌الله کعبی که نماینده‌ای شایسته از خطه انقلابی و عالم‌خیز خوزستان در جمع علما و انقلابیون قم است، امروز محل مراجعه طلاب و فضلای انقلابی حوزه و حاضر در همه صحنه‌های دفاع از نظام و ولایت است.

آنچه پیش رو است مصاحبه با این عالم مجاهد و انقلابی است.

 

 

* همان‌طور که مستحضر هستید، وارد گام دوم انقلاب شده‌ایم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاید کمتر کسی از تحلیلگران سیاسی دنیا باور می‌کرد که این انقلاب با مشکلات فراوانی که بر سر راه آن قرار داشت، حتی از مرز قانون‌گذاری و نظام‌سازی هم بگذرد، اما امروز شاهد ورود انقلاب به دهه پنجم هستیم. به عنوان فردی که از آغاز نهضت تاکنون در صحنه‌های گوناگون حضور داشته‌اید، راز پیروزی، بقا، استمرار و بالندگی انقلاب را در چه مؤلفه‌هائی می‌دانید.

انقلاب اسلامی، انقلاب توحیدی بر پایه احیای فطرت انسان‌ها و بیداری اسلامی، در مقیاس جهانی به رهبری الهی امام راحل(ره) در مسیر رهبری نهضت انبیا و امامان و پیشوایان اسلام و در چهارچوب اطاعت از نایب عام امام زمان(عج) و مرجع تقلید و برای بازتولید قدرت اسلام و بازتولید اسلام رسول‌الله(ص) در عصر حاضر شکل گرفت. گوئی بعد از ۱۴۰۰ سال خورشید تابناک اسلام، این‌بار به رهبری فرزند زهرا(س)، بنیانگزار نظام مقدس جمهوری اسلامی، امام خمینی، از ایران اسلامی طلوع کرد تا این انقلاب با محوریت و مرکزیت ایران اسلامی در برابر جاهلیت پیچیده و مدرن معاصر بایستد و بعد از شکست استبداد داخلی رضاخانی و پسر رضاخان در مقیاس مبارزه با استبداد، استکبار و استعمار جهانی و نظام سلطه بایستد و پیش برود.

به نظر من حداقل پنج عنصر راز و رمز ولادت انقلاب اسلامی در عصر حاضر و رمز ماندگاری و تداوم انقلاب هستند. عنصر اول، آموزه‌های اسلام ناب محمدی برپایه معارف اهل‌بیت(ع) و به تعبیر دیگر جهان‌بینی توحیدی وایدئولوژی اسلامی است. عنصر اول یعنی ایده و فکر اسلامی که در طول تاریخ توسط مجتهدین استنباط شده، اما تجسم این اسلام‌شناسی، خود امام راحل بود که ما از آن به خط امام تعبیر می‌کنیم.

عنصر دوم، رهبری الهی امام بود. ما با پیام غدیر آشنا بودیم و پیام غدیر و ولایت الهی را امتداد ولایت رسو‌ل‌الله(ص) می‌دانستیم و می‌دانیم. اما بعد از ارتحال رسول‌الله(ص) در امت اسلامی یک گرایش انحرافی ایجاد و منجر به تولد نظامی به نام خلافت و سپس به پادشاهی مطلقه اموی تبدیل شد که اگر نهضت سیدالشهدا(ع) نبود، نهضت به کلی از بین می‌رفت. به تدریج از ولایت رسول‌الله(ص) و امامت امیرالمؤمنین(ع) فاصله گرفته شد تا انقلاب اسلامی آمد و این ولایت را احیا کرد و ولایت غدیر در رهبری امام راحل تبلور پیدا کرد و می‌توانیم بگوئیم که ولایت فقیه پرتوی از نور ولایت امیرالمؤمنین(ع) و ولایت الهی است.

پس عامل اول جهان‌بینی و ایدئولوژی یا اسلام ناب براساس آموزه‌های اهل‌بیت(ع) و دوم ولایت الهی است.

عامل سوم، پیشگامی و حضور روحانیت و دانشگاهیان متعهد در صحنه و شکل‌گیری شبکه‌ای از روحانیت، دانشگاهیان، معلمان و نخبگان برای تبیین، تبلیغ، ارتباط با مردم و نهضت تبیین و آگاهی‌بخشی و بصیرت‌افزائی با محوریت روحانیت، مساجد، جلسات قرآن و تشکیل این شبکه بود.

عنصر چهارم حضور مردم در صحنه بود. انقلاب اسلامی یک انقلاب صنفی یا متعلق به یک قشر خاص نبود. مأموریت انقلاب هم مأموریت خاص سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی نیست، بلکه مأموریت آن اجرای احکام اسلام در تمام عرصه‌ها و تحول بنیادین و پایه‌ای است و برای اجرای این تحول، حاکمیت اسلام و اقامه دین و زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان(عج) و تشکیل قدرت جهانی حضرت و تحولات جهانی، تمام اقشار جامعه به صحنه آمدند. مردم احساس حیات کردند. خودشان را یافتند و به خودباوری و دین‌باوری، احیای هویت اجتماعی ملت ایران برپایه باورها و ارزش‌های اسلامی دست یافتند. ولایت‌مداری و لبیک به ندای نایب عام امام زمان(عج).

عنصر پنجم، صبر و مقاومت و پایداری و تحمل سختی‌ها در راه اسلام، چه قبل و چه بعد از انقلاب و در مراحل مختلف بوده است. اگر چهار عنصر اول می‌بودند، اما مردم خسته می‌شدند و کنار می‌رفتند و یا نخبگان در مقطعی فاصله می‌گرفتند، انقلاب شکل نمی‌گرفت و این پنج عنصر تداوم پیدا نمی‌کردند. اسلام، ولایت الهی، خواص اهل حق حاضر در صحنه، حضور مردم در صحنه و استقامت و مقاومت و پایداری و تحمل سختی‌ها. همین پنج عنصر هم عامل پیروزی اسلام در زمان رسول‌الله(ص) بود. اسلام ناب از طریق زلال وحی بر رسول‌الله(ص) نازل می‌شد و در قرآن و در سخنان پیامبر(ص) تجلی پیدا می‌کرد. خود ولایت و رهبری پیامبر(ص) هم بود. یاران پیامبر(ص) از زمان آغاز بعثت با علنی کردن دعوت تا مهاجرت به حبشه و مدینه تا شکل‌گیری مهاجرین و انصار در کنار رسول‌الله(ص)، ساخت مسجد و حضور همه مردم در کنار رسول‌الله(ص)، استقامت و پایداری باعث پیروزی اسلام شد.

در زمان امام هم این پنج عنصر وجود داشتند. اسلام با تمام ابعادش، ولایت، حضور نخبگان و خواص در صحنه، بسیج ملی و بسیج ملت، استقامت و پایداری. به نظر من این پنج عنصر راز پیروزی، استمرار و پایداری و ماندگاری انقلاب هستند و اگر در جاهائی هم دچار مشکلات و فتنه‌هائی شدیم، یکی از علل آن خواص اهل حق بودند که در راه خود سست شدند. مردم همیشه پیشتاز هستند و گاهی از این خواص جلو می‌زنند.

*به پنج عنصر اشاره فرمودید که در چهل سال اول انقلاب از سوی عناصر خارجی، داخلی، و گروهک‌ها در معرض تحریف یا تضعیف قرار گرفتند. چندی پیش رهبر معظم انقلاب در خصوص نقشه دشمن، در کنار مهندسی تحریم به مسئله تحریف هم اشاره کردند. قطعاً هر پنج عنصر در دستورکار دشمن هست. اما از نظر شما کدامیک بیشتر مورد هجمه دشمن قرار گرفته یا می‌گیرد تا بتواند به اهداف خود برسد و در آغاز گام دوم، نظام اسلامی را با چالش روبرو کنند؟

انقلاب اسلامی یک انقلاب نرم‌افزاری است. اگر این نرم‌افزار از لحاظ ساختاری و از لحاظ مدیریت و رهبری و از لحاظ هوشمندی و شناخت و معرفت و از لحاظ منابع و ظرفیت‌های انسانی، هماهنگ عمل کند، قدرت تولید می‌شود و بازتولید قدرت، دشمن را به شکست می‌کشاند.

در دهه اول انقلاب، دشمن تصور می‌کرد که می‌تواند با سخت‌افزار، انقلاب اسلامی را از بین ببرد، لذا به فکر توطئه و طراحی کودتا و جنگ تحمیلی افتاد و شرق و غرب و بیش از ۴۴ کشور علیه انقلاب اسلامی وارد جنگ شدند، اما سرانجام این توطئه به شکست انجامید، چون نمی‌توان با یک انقلاب نرم‌افزاری به شکل سخت‌افزاری برخورد کرد؛ لذا برنامه‌هایشان به شکست منجر شدند.

در دهه دوم انقلاب، طراحان و اتاق‌های مکر و فریب دشمن با طراحی تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی و جنگ نرم، نرم‌افزار انقلاب و مایه اقتدار انقلاب، یعنی مردم را مورد هجمه قرار دادند. ساخت قدرت در ایران اسلامی، مردمی است، اما منبع قدرت الهی است. منبع قدرت اگر الهی باشد، امیرالمؤمنین(ع) هم و حتی خود رسول‌الله(ص) هم بخواهند کار کنند، اگر مردم به صحنه نیایند، نمی‌توانند کار کنند. خداوند متعال می‌فرماید،«هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِین»(انفال/۶۲).

لذا فشار دشمن در مسئله تحریف حقایق و در جنگ نرم، در واقع برای ایجاد فاصله بین مردم و ولایت، بین مردم و نظام اسلامی، بین مردم و آرمان‌ها و باورهای اسلامی است. یعنی دشمن در واقع مردم را مورد هدف قرار داده است. اگر دشمن در دهه اول انقلاب با سخت‌افزار به میدان آمده بود و با گلوله به قلب فرزندان ما می‌زد، در دهه دوم با تحریف و قلب حقایق سعی می‌کند بر عقل و فکر و هوش و قدرت محاسباتی مردم تسلط بیابد و آن را از کار بیندازد و یأس و ناامیدی تولید کند. بنابراین تحریف حقایق چند جلوه دارد. یکی تحریف حقایق به جای التزام اسلام و القای این نکته که دیگر اسلام مشکلی از ما را حل نمی‌کند و فایده ندارد. ایجاد فاصله بین مردم و ولایت و القای این نکته که تقصیر تمام مشکلات متوجه ولی است. ایجاد فاصله بین مردم و نخبگان اهل حق و القای این نکته که همه نخبگان باندهای قدرت و ثروت تشکیل داده‌اند و فساد در اینها سیستمی شده. ایجاد یأس و ناامیدی در بدنه مردم و القای این نکته که مردم از انقلاب فاصله گرفته‌اند، در حالی که این‌طور نیست. دشمن تلاش می‌کند استقامت مردم را به سستی تبدیل کند. بنابراین به نظر من هر پنج عنصر را با محوریت جنگ نرم و از کار انداختن موتور محرک انقلاب یعنی مردم را هدف گرفته‌اند. اما به نظر من در این برنامه هم شکست می‌خورند. راه چاره هم این است که در برابر جنگ نرم، قدرت نرم تولید کنیم؛ این موتور را همیشه به حرکت درآوریم و ظرفیت‌های مردم را در کنار ولایت احیا کنیم. راه چاره، پیوند عمیق و ناگسستنی بین امت و امامت و ملت و ولایت است. دشمن در دهه‌های دوم و سوم و چهارم انقلاب روی مردم کار کرد و شکست خورد.

 

*اما در فتنه ۸۸ در مورد نخبگان و خواص موفق شدند، هر چند حلقه بین مردم و رهبری ماند. اما امروز دنبال چه هدفی هستند؟

اینها هر ده سال، در سال‌های ۷۸، ۸۸ ، ۹۷ و ۹۸ هم فتنه‌هائی را راه انداختند و می‌گویند که در سال ۹۹ هم می‌خواهند کارهائی بکنند. در فتنه‌های ۷۸ و ۸۸، دشمن تصور می‌کرد که از تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی و ناتوی فرهنگی و جنگ نرم، نتیجه گرفته‌اند و می‌خواستند با فتنه، همه چیز را از بین ببرند. پایه فتنه سیاسی، فتنه اخلاقی و اعتقادی و سست کردن ایمان و باورهای مردم است و دشمن تصور می‌کرد که در این سست کردن موفق شده است. اما در فتنه ۸۸ دیدند که موفق نشدند و شکست خوردند، چون مردم قدرت خلق ۹ دی را داشتند. ۹ دی نشانه این است که قدرت مردمی انقلاب، قدرت فعال و پویائی است. بعضی‌ها ناامیدانه می‌گفتند که نسل اول امام و نسل دوم جنگ را دیده‌اند؛ اما نسل سوم و چهارم نه امام و نه دفاع مقدس را دیده‌اند و در نتیجه در معرض شبیخون دشمن هستند، پس انقلاب تمام شد. در حالی که همین نسلی که نه امام و نه دفاع مقدس را دیده‌اند، در وقت خود حماسه‌ساز دفاع از حرم شدند و اردوهائی مثل راهیان نور و برنامه‌های معنوی‌ای که در همین مسجد جمکران برگزار می‌شوند؛ برنامه‌های محرم و صفر که امام می‌فرمایند اسلام با  همین محرم و صفر زنده است، پیوند نسل‌ها را ممکن کرده است و پیوند نسل‌ها نشان داد که دشمن در محاسباتش نسبت به ملت ایران اشتباه فاحشی کرده است. دشمن از این لحاظ که ملت را از رهبری و ولایت جدا کند شکست خورد، اما در دهه‌های سوم و چهارم تلاش کرد شبکه‌ای از مسلمانان لیبرال را درست کند. این شبکه صرفاً ربطی به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران نداشت، بلکه طراحی ایجاد شبکه مسلمانان لیبرال، یک طراحی منطقه‌ای است و اینها در تمام کشورهای عربی و اسلامی و به ویژه ایران اسلامی به دنبال نخبه‌پروری بودند. نخبه‌پروری به این معنا که اندیشه لیبرال دموکراسی و غرب‌گرائی در قالب یک اسلام لیبرال جا بیندازند و به مسلمانان لیبرال قدرت بدهند تا از طریق دموکراسی و انتخابات، قدرت را به دست بگیرند و به هنگام، به مثابه سربازان آنها عمل کنند. متأسفانه در ایران، نخبگان و خواص در مقایسه با عموم مردم، عقب ماندند و مردم پیشگام شدند و بعضی از خواص در دام طراحی دشمن افتادند. در بین خواص چند جریان ایجاد شد. گروه اول، جریان غرب‌گرا هستند که راه‌‌حل مشکلات کشور را نزدیک شدن به غرب و امریکا می‌دانند و از دو دهه قبل شعار داده بودند که انقلاب اسلامی تمام و جمهوری اسلامی آغاز شده است. می‌گویند انقلابی‌گری ضدجمهوری اسلامی است. انقلابی‌گری یعنی تندروی. به جای انقلابی‌گری باید در چهارچوب مرزهای جمهوری اسلامی عمل کنیم و به فکر منابع ملی باشیم. منافع ملی هم اقتضا می‌کند که با امریکا و همه دنیا بسازیم.

جریان دوم را من جریان نفع‌گرا می‌گذارم که در تمام جریانات سیاسی هستند و بیشتر به فکر ثروت و قدرت و پست و کرسی‌شان هستند و نه به فکر هزینه کردن برای انقلاب.

جریان سوم در بین نخبگان را من جریان محافظه‌کار می‌نامم. اینها ممکن است آدم‌های خوب و نسبت به انقلاب اسلامی مؤمن باشند و نفع‌گرا هم نباشند، اما می‌گویند احتیاط اقتضا می‌کند که با همه کار کنیم. از جمله با همان جریانی که با غرب مماشات می‌کند، چون آنها هم داخل نظام هستند و ما باید فراجناحی عمل کنیم و لذا باید آنها را هم داشته باشیم، در حالی که بخشی از جریان غرب‌گرا، فن‌سالار هستندو به ایدئولوژی اسلامی عقیده ندارند، اما بخشی از این جریان، نفوذی دشمن هستند. در فتنه ۸۸ دیدیم که برخی از اینها بلندگوی دشمن شدند. امریکا، انگلیس و امثالهم فتنه ۸۸ را پیش می‌بردند و اینها تبدیل به صدای دشمن شده بودند و سقوط کردند. عده‌ای از این نخبگان در فتنه ۸۸ امتحان خوبی پس ندادند و آسیب دیدند. اینها می‌خواستند از این طریق تأثیر خود را بر ملت بگذارند.

 

*حضرت عالی اشاره کردید که پس از فتنه ۸۸ حماسه ۹ دی خلق شد. در فتنه سال ۹۸، در آبان‌ماه بدرقه بی‌نظیر پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی اتفاق افتاد که بی‌نظیرترین بدرقه در طول تاریخ انقلاب اسلامی و یک مانور بزرگ و به مراتب برتر از ۹ دی بود و به همه دنیا نشان داد که مردم هم روحیه انقلابی‌گری دارند و هم از کسی که روحیه دینی و انقلابی دارد، این چنین تجلیل می‌کنند.

مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی، مکتب زنده انقلاب اسلامی است. مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی مکتبی است که انقلاب به واسطه آن پیروز شد و تداوم پیدا کرد و با همین مکتب هم، انقلاب ماندگار خواهد شد. مکتب حاج قاسم سلیمانی یعنی مکتب اسلام، مکتب اهل‌بیت(ع)، مکتب ولایت فقیه، مکتب عاشورا، مکتب فداکاری در راه اسلام، مکتب انتظار و مکتب حضور مردم در صحنه. حاج قاسم نماد پیوند نسل انقلابی و مؤمن و حاضر در صحنه در چهار دهه انقلاب شد.

 

*در دهه اول انقلاب، محوریت حضرت امام و در سه دهه بعد محوریت حضرت آقا را می‌بینیم. نقش‌آفرینی حضرت آقا در به وجود آمدن این شرایط را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سئوال مهمی است.

 

*خلاصۀ سخن حاج قاسم این است که اگر حضرت آقا نبود من هم نبودم.

راز ماندگاری اسلام و پاسداری از اسلام، ولایت است. اگر ولایت رسول‌الله(ص) نبود، اسلام پیروز نمی‌شد. علت این گرایش انحرافی و شکل‌گیری جریان قدرت و ثروت و فاصله گرفتن مردم از اسلام ناب، با شکل‌ گرفتن جریان انحرافی قدرت بود که اسلام را تحویل پادشاهی مطلقه معاویه دادند و دولت‌های اموی و عباسی شکل گرفتند. انقلاب اسلامی آغاز اختیار ولایت الهی در عرصه حکومت و سیاست بود و علت اینکه این شیرازه و عناصر پنجگانه از هم نپاشید، ولایت الهی است. همان شعاری که امام داده بودند که پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به این مملکت آسیبی نرسد. امام در زمان خودش در تثبیت و ماندگاری انقلاب نقش درجه یکی را ایفا کرد و ولایت و رهبری معظم انقلاب، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای «حفظه‌الله تعالی» در مدیریت انقلاب و تعمیق ریشه‌های آن و بسترسازی برای ساخت تمدن نوین انسانی برپایه خط امام و ولایت نقش فوق‌العاده‌ای را ایفا کردند. یعنی در واقع رهبری و حضرت آقا در این ۳۱ سال خط امام و ولایت فقیه را زنده کردند و به خط عمق و اصالت دادند و براساس خط امام نهضت و مقاومت را پیش بردند. اگر بخواهم با رسول‌الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) مقایسه‌ای بکنم و امام و رهبری، این‌گونه خواهم گفت که زمان رسول‌الله(ص) تلاش برای تنزیل بود. تنزیل یعنی اصل تأسیس اسلام. دوران امیرالمؤمنین(ع) دوران تلاش برای اجرای اسلام در صحنه و جامعه‌پردازی بود. زمان امام دوران تأسیس و بنیانگزاری دوران تثبیت انقلاب اسلامی بود و دوران ولایت رهبری عزیز دوران دولت‌سازی، جامعه‌پردازی و دوران تمدن‌سازی و دوران تعمیق و گسترش شعاع انقلاب اسلامی بود. بر این پایه می‌بینیم که محور انقلاب اسلامی شکل گرفت و زیرساخت‌های انقلاب اسلامی، از جمله پیشرفت علمی، تحول در حوزه‌های علمیه، اقتدار بازدارنده دفاعی در مقابل دشمنان و الگوسازی برای پیشبرد نهضت برپایه پنج مرحله‌ای که فرمودند. ایشان فرمودند این انقلاب پنج مرحله را پشت سر می‌گذارد. مرحله اول خود انقلاب کردن، مرحله دوم تثبیت و نهادسازی،‌ سوم دولت‌سازی، چهارم جامعه‌پردازی، پنجم تمدن‌سازی. ما در مرحله دولت‌سازی هستیم و مراحل بعدی جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی، البته با زیرساخت پیشرفت علمی هستیم.

با اعتمادی که ایشان به نسل جوان و مؤمن و انقلابی و جهادی در صحنه دارند، کادرسازی صورت گرفته است. ان‌شاءالله با عملی شدن بیانیه گام دوم و طراحی عملیاتی شدن آن، سه مرحله خودسازی جمعی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی اسلامی در دوران ولایت حضرت آقا به سمت زمینه‌سازی برای آزادی قدس و ظهور منجی عالم بشریت، حضرت حجت‌بن‌الحسن(عج) حرکت می‌کنیم. از تشابهات دوران رهبری آقا با دوران امیرالمؤمنین(ع) یکی این است که نخبگان در صحنه نبودند، بلکه علیه امیرالمؤمنین(ع) شورش کردند. ما با شورش علیه ولایت و نظام امیرالمؤمنین(ع) روبرو بودیم، اما در دوران ولایت حضرت آقا، اگرچه در فتنه ۸۸ با شورش جمعی از نخبگان علیه جمهوریت و اسلامیت نظام روبرو بودیم، اما جمع معتنابهی از نخبگان و نیروهای مؤمن و انقلابی و پای کار در کنار رهبری آقا، پیش‌برنده اهداف و مأموریت‌های انقلاب اسلامی هستند.

 

*به نظر حضرت‌عالی اگر در خرداد سال ۶۸ فرد دیگری به جای حضرت آقا بر مسند رهبری می‌نشستند، امروز به این جایگاه عزتمند و قدرتمند در منطقه  و جهان می‌رسیدیم؟

قطعاً نه.

 

*ایشان دارای چه ویژگی‌هائی هستند که این‌طور می‌فرمایید قطعاً؟

به نظر من ولایت حضرت آقا نشانه لطف و توجه حضرت امام زمان(عج) به این انقلاب و تداوم آن است. این که موضوع رهبری شورائی به رهبری فردی تبدیل شد و اشارات حضرت امام به صلاحیت و شایستگی حضرت آقا برای رهبری پس از خودشان، از نظر من همگی لطف حضرت امام زمان«عج» است.

نکته‌ای را برایتان می‌گویم که معلوم بشود این موضوع چگونه لطف امام زمان(عج) است. بعد از اینکه امام نامه‌ای در پاسخ به صحبتی که حضرت آقا در خطبه‌های نمازجمعه درباره بحث ولایت فقیه کردند، نوشتند و در آنجا به حرف‌های ایشان پاسخ دادند. هنوز ۲۴ ساعت نگذشته بود که آقا پیش امام رفتند و گفتند منظور من این است و امام فرمودند شما جزو افراد نادری هستید که مثل خورشید می‌درخشید. عده‌ای که بعدها در فتنه سکوت کردند، آن موقع جشن گرفتند و گفتند که آقای خامنه‌ای دیگر بازنشسته سیاسی شد و باید بعد از ریاست‌جمهوری برود قم. خود ایشان هم برنامه و طراحی خاصی نداشت و منظورش این بود که به حوزه بیاید و نهایتاً موضوع دائره‌المعارف فقه شیعه و معارف اهل‌بیت(ع) را دنبال کند. واقعاً به ذهن هیچ کسی خطور نمی‌کرد که ایشان ولی‌فقیه بشود. بعد هم داستان آقای منتظری به آن سرعت اتفاق افتاد و امام مقاومت زیادی نشان دادند، آن هم به رغم اینکه عده‌ای نمی‌گذاشتند دادگاه مهدی هاشمی درست پیش برود و امام بسیار حمایت کردند. بعد نظام به اینجا رسید که مجتهدین طراز اول و در حد مرجعیت در جلسه مجلس خبرگان تمام قد از آقا حمایت کردند و بعد هم ادامه پیدا کرد. این لطف حضرت حجت‌بن‌الحسن«عج» به این انقلاب بود که دل‌های مجتهدین مجلس خبرگان را متوجه آقا کرد.

دوم از لحاظ شخصیتی، ایشان از شخصیتی برخوردارند که گوئی خداوند تبارک و تعالی ایشان را برای رهبری آماده کرده بود. ایشان اسلام‌شناس جامع و متفکر بزرگ اسلامی و دارای سلوک معنوی ریشه‌دار و مقید به کتاب «مراقبات» مرحوم آمیرزا جواد ملکی تبریزی، اهل تهجد و صاحب تجربه مدیریت از اول انقلاب تا دوره رهبری در دوره ریاست‌جمهوری و قبل از آن و دارای روحیه شهادت‌طلبی و فداکاری در راه اسلام و بی‌ادعائی، زهد به قدرت و زاهد به تمام معنا در برابر قدرت هستند.

 

*و مسلط بر تاریخ و جریانات تاریخی

زهد به تمام معنا در برابر قدرت به این معنا که هرگز در این میدان نبوده و نیست. موقعی که انفجار مسجد ابوذر برای ایشان پیش آمد، اولین لحظه‌ای متوجه شدند که چه اتفاقی افتاده و نمی‌توانستند صحبت کنند، با خط خود نوشتند که آیا مغز و زبانم کار خواهند کرد؟ یعنی ایشان برای فداکاری برای اسلام به فکر مغز و زبانش بود و فداکار و آماده شهادت بود و همچنان هست. ایشان با عشق به امام و شهیدان زندگی کرده است و با زندگی شهیدان و وصیت‌نامه‌های آنان مأنوس است و مانند یک شهید زنده در صحنه بروز و ظهور پیدا کرده است. ایشان هرگز چیزی برای خودش نخواست و نمی‌خواهد. تقوای مالی بسیار بالا. مواظبت از اطرافیان در زمینه تقوای مالی و امکاناتی که به لحاظ مقام ولایت دراختیار آنان هست. جریان‌شناسی، رجال‌شناسی، شخصیت‌شناسی، شناخت فراز و فرودهای انقلاب اسلامی، داشتن طرح و برنامه برای پیشبرد اسلام براساس دروسی که قبل از انقلاب در مشهد داشتند که در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» چاپ شده است. این کتاب در سال ۵۳ نوشته شده. گاهی که به بخش‌هائی از این کتاب مراجعه می‌کنم، کانّه در سال ۹۹ نوشته شده است.

 

*باهمان نظام فکری است.

بله، داشتن یک نظام فکری، جریان‌شناسی، تاریخ‌شناسی، حضور در صحنه، امتحانات سخت الهی قبل و بعد از انقلاب و پیروز شدن در این امتحانات سخت الهی. دیدن زندان، شکنجه، برخورداری از قدرت تأویل و ادبیات بلند، سخنوری، شجاعت، اقتدار در اقدام، اشراف کامل بر ابعاد گوناگون ملت ایران، قوم‌شناسی، مردم‌شناسی. کسی بهتر از ایشان ملت ایران را با شخصیت‌ها و اقوام و شاکله‌های گوناگون آن نمی‌شناسد. همه اینها دست به دست هم دادند و بسترهائی را ایجاد کردند و بحمدالله براساس تکلیفی که احساس می‌کنند، این نهضت را پیش برده‌اند.

ایشان همزمان چند نقش را ایفا می‌کنند. نقش اول، اسلام‌شناس جامع، نظریه‌پرداز بزرگ اسلامی. اگر شهید مطهری، شهید صدر، آیت‌الله جوادی آملی، آیت‌الله مصباح یزدی و… را درنظر بگیریم، نظریه‌پردازی بزرگان اسلام تئوریک بود. اما نظریه‌پردازی رهبری معطوف به اجرا و مدیریت عملی هم بود. مثلاً سیاست‌گذاری در مورد سینما و هنر، ادارات، بازار، جمعیت و در همه عرصه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، امنیتی، مردمی، خدماتی و… نظریه‌پردازی‌ها و سیاست‌گذاری‌های ایشان معطوف به اجراست.

نقش دیگر رهبری نقش مرجعیت است. امروز ایشان یک مرجع طراز اول با مقلدین بسیار در جهان اسلام است و دارند کارهای مرجعیتشان را هم پیش می‌برند. نقش دیگر نقش مربی اخلاق و سلوک معنوی و روحیه توسل، خصوصاً توسل به امام زمان«عج» و داشتن برنامه سلوکی. کسانی که به دنبال اهداف بزرگ و آفاق بلند هستند، برنامه‌های سلوک معنوی، ایمانی و انقلابی رهبری را دنبال کنند.

نقش منحصر به فرد رهبری نقش حفظ انسجام ملی و اقتدار امت اسلامی است. نقش دیگر، نقش فرماندهی کل‌قوا و هدایت نیروهای مسلح در جهت تقویت اقتدار ملی و قدرت بازدارندگی در مقابل دشمنان ملت ایران است.

نقش دیگر، نقش دشمن‌شناسی است. ایشان نه تنها فریب دشمن را نمی‌خورد، بلکه نظام محاسباتی دشمن را دگرگون می‌کند و به هم می‌ریزد و برخورداری از تفکر راهبردی. همه اینها دست به دست هم داده که رهبری در طراز و قامت مدیریت انقلاب، برای جامعه‌پردازی و ایجاد بسترهای لازم برای ساخت تمدن نوین اسلامی، انقلاب را با لطف و هدایت امام زمان«عج» پیش ببرند. اشاره کردید به توسل ایشان به حضرت حجت‌بن‌الحسن«عج» در فتنه ۸۸، می‌خواهم بگویم که این برنامه همیشگی ایشان است. از آقای سیدحسن نصرالله شنیدم و این را چند جا گفته‌ام که در زمانی که دشمن در کنفرانس شرم‌الشیخ در پی خلع سلاح حزب‌الله بود، اینها آمدند و با آقا ملاقات کردند و در این دیدار به ایشان گفتند که دیگر تمام شد و می‌خواهند حزب‌الله را خلع سلاح کنند و ما چه کار کنیم؟ سیدحسن نصرالله می‌گوید، آقا تبسمی کردند و فرمودند، «نه، این‌طور نمی‌شود. شما برگردید به لبنان و به امام زمان«عج» متوسل شوید. ان‌شاءالله پیروز می‌شوید.» بعد فرمودند که گاهی در اداره کشور، کار به جائی می‌رسد که به دوستان می‌گویم بیائید برویم به جمکران، زیارت امام زمان«عج»، آل‌یاسین، نماز، توسل و با دست پر به تهران برمی‌گردیم. الحمدلله خداوند یک رهبر متوسل به امام زمان«عج» به ما عنایت کرده است. امام هم چنین روحیه ای داشت و می‌فرمود، «انتظار فجر انتظار قدرت اسلام است. این مملکت، مملکت امام زمان«عج» است.» رهبری هم ارتباط معنوی و توسلاتش به امام زمان«عج» فوق‌العاده است. خصوصاً این دعائی که ایشان به حزب‌الله هم توصیه کرده بودند. دعائی است که مرحوم آیت‌الله بهجت و مرحوم آقای کشمیری از آقای قاضی بزرگ به عنوان دعای امام زمان«عج» در مشکلات و سختی‌ها نقل می‌کردند. حضرت آقا بارها برای حل مشکلات کشور و امت اسلامی به این دعا توسل کرده‌اند، «یَا مَنْ إِذَا تضایقت الْأُمُورِ فَتَحَ لَنَا بَاباً لَمْ‏ تَذْهَبُ‏ إِلَیْهِ‏ الْأَوْهَامُ‏ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْتَحْ لأموری المتضایقه بَاباً لَمْ یَذْهَبْ إِلَیْهِ وَهْمٌ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین».(۲) و ما خدا را بر نعمت وجود حضرت آقا شاکریم و دعا می‌کنیم که خدا عمر با عزت تا ظهور حضرت به ایشان عنایت بفرماید.

 

*با تمام این ویژگی‌هائی که شما درباره رهبریِ بیش از سی‌سال حضرت آقا بیان کردید، در جلسه‌ای که نخبگان علوم انسانی به حضور ایشان رسیدند، مطلبی با این مضمون فرمودند: «به نظر من الان هم هرچه ما داریم پیش میرویم، ضرب دست امام است. ایشان آنچنان این گوی را محکم پرتاب کرده، که حالا حالاها امثال بنده باید دنبالش بدویم».(۲) یعنی پس از سی و یک سال رهبری، باز متواضعانه چنین تعبیری از امام دارند.

عرض کردم که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خط امام را زنده و در صحنه مدیریت، اجرائی و به بشریت ثابت کردند که قرن حاضر، قرن و عصر امام خمینی(ره) و عصر تجلی قدرت اهل‌بیت(ع) و ان‌شاءالله عصر ظهور امام زمان«عج» است. ایشان خود را پیرو محض حضرت امام به عنوان عبد خدا و یک مجاهد و دلیل راه می‌داند. سی و یک سال است که ایشان در روز ۱۴ خرداد درباره امام صحبت می‌کنند و هر بار هم صحبت‌هایشان متناسب با شرایط انقلاب است. ایشان خط امام را به دست گرفت و پیش برد. بعضی‌ها خودشان را در مقابل خط امام مجتهد دانستند و لذا از امام و خط امام عبور کردند و هیچ ابائی ندارند که بگویند دوره امام گذشته است!. اما آقا از همان اول فرمودند که امام خورشیدی تابناک است و این انقلاب بدون امام در هیچ جای جهان شناخته شده نیست و پای این سخن ایستادند.

 

*و سخن آخر؟

با اینکه ایشان از هر جهت الان قدرت اول است، این جمله‌ای که گفتم زاهد در قدرت، انگار که کاملاً یک انسان معمولی هستند.

*با تشکر از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص: ۳۶۵

۲٫ . https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=18453

10اکتبر/20

حسرت محرومیت‌های جبران ‌ناشدنی

عبّاد بصری به زهد شهره بود و زندگی‌اش بر مدار نامش می‌چرخید و تلاش می‌کرد سری در میان زاهدان برافرازد؛ لیکن از مشی پارسایان فرسنگ‌ها دور بود. رسم پارسایی در گرو انس با زینت عابدین و تأسی به سیره و سخن ایشان بود که عباد با این ویژگی بیگانه بود؛. خود بسنده راه می‌پیمود و با خطر گمراهی در ظلمات فرارو ناآشنا بود.

به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدم

که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

در موسم حجی، عباد با امام سجاد(ع) روبرو شد. خودی نشان داد و ادای اهل خرد را در آورد و لب به سخن گشود و گفت: «جهاد و سختی‌هایش را رها کرده‌ای و در پی حج آمده‌ای که کار آسانی است؟» و برای «اظهار فضل» این آیه را نیز برای امام خواند: « إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُون»(۱)

عباد بصری که همچون عالمان دین فروش،‌ دل در گرو سلطنت مروانیان داشت، حجت الهی را به چرایی به‌جای آوردن حج و دوری از جهاد‌ عتاب کرد. امام نیز با رهنمون او به آیه بعد،‌ به این نکته اشارت فرمود که: «نه هر پیکاری جهاد است و نه هر حاکمی،‌ خلیفه الهی.»

کی از اینجا بوی خلد آید تو را

بو ز موضع جو اگر باید تو را

«مولانا»

امام سجاد(ع) فرمود: «دنباله این آیه را بلدی؟» عباد گفت : «آری!» امام فرمود: «ادامه آیه را بخوان.» او نیز خواند: « التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه»(۲)

امام فرمود: «هر وقت که توبه کنندگان، خداپرستان، حمد و شکر نعمت‌گزاران، روزه‌داران، نماز با خضوع‌گزاران، امر به معروف و نهی از منکر کنندگان و نگهبانان حدود الهی‌ بر مسند حکومت تکیه زدند، من نیز زیر پرچم آنها قرار خواهم گرفت و در میدان کارزار جهاد خواهم کرد. امروز روز جهاد نیست. اگر آنان بودند هر آینه جهاد را بر حج مقدم می‌داشتم.»(۳)

حکومت دینی با حاکمان الهی معنا می‌یابد و سوگمندانه امت اسلام در همان سده نخست به اجبار و شاید هم به اختیار، از نعمت حاکمیت حجت خدا محروم شدند. بی‌شک هر غاصب خلافت و تکیه زننده بر مسند حکومت،‌ که بر دوری از خط کشی‌های اسلام اصرار دارد، حاکم دینی نیست.‌ افسوس از این محرومیت‌های غیرقابل جبران.

******

امام سجاد (ع)‌ از نعمت وجود امام یاد می‌کند و همین جهت‌گیری را می‌توان در فرازهای مختلف صحیفه سجادیه پی گرفت.

امام ‌در مهم‌ترین فراز از دعای عرفه پس از ستایش الهی، درود بر پیامبر«ص» و خاندان پاک ایشان«ع» ضمن تاکید بر صلوات همگانی و پیوسته و گسترده،‌ به این نکته مهم که گواه پیشوایی مستمر عترت(ع) و راهنمایی آنان به سمت حقیقت است، اشاره می‌کنند:

«خداوندا! درود فرست بر پاکیزه‌ترین از اهل بیت او«ع» که ایشان را برای اجرای فرمان خود انتخاب کردی و آنان را گنجینه‌داران علم و حافظان دین و خلفای خود در زمین و حجت‌ خویش بر بندگانت قرار دادی و به اراده خود ایشان را از پلیدی‌ها پاک کردی و آنان را چنان آفریدی که وسیله‌ رسیدن به تو و راه در آمدن به بهشت تو باشند.»

امام سجاد (ع)‌ در فرازی از دعای ۴۷ صحیفه به نقش محوری رهبری و زعامت ائمه اطهار (ع) اشاره می‌کنند:

«خداوندا! تو در هر زمان دینت را به سبب رهبری بر حق تأیید کردی و او را نشانه‌ای برای بندگانت و مشعلی فروزان در شهرهایت به پا داشتی. پس از آنکه ریسمان او را به ریسمان خود وصل کردی و او را سبب دستیابی به رضای خود ساختی و طاعتش را بر همه واجب کردی و از نافرمانی‌اش بیم دادی و به اطاعت دستوراتش و باز ایستادن از نواهی‌اش و پیشی نجستن بر او و واپس نماندن از حضرتش فرمان دادی، پس او پناه پناهندگان و ملجأ اهل ایمان و دستاویز چنگ زنندگان و جمال جهانیان است.»

امام سجاد(ع) پس از اشاره به سپاس از نعمت وجود امام،‌ نقش اثربخش حجت خدا در عینیت بخشیدن به احکام و حدود الهی و احیای دوباره نشانه‌های دین را بیان می‌دارد و می‌فرماید:

«وَ أَقِم بِهِ کتَابَک وَ حُدُودَک وَ شَرَائِعَک وَ سُنَنَ رَسُولِک -صَلَوَاتُک اللَّهُمَّ عَلَیهِ وَ آلِهِ-، وَ أَحْی بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِینِک، وَ اجلُ بِهِ صَدَاءَ الْجَورِ عَن طَرِیقَتِک و أَزِل بِهِ النَّاکبِینَ عَنْ صِرَاطِک، وَ امحَق بِهِ بُغَاهَ قَصدِک عِوَجاً : به دست او کتاب و احکام و راه‌های هدایت خود و سنت‌های پیامبر خود را که درودهای تو ای خدا بر او و خاندانش باد، بر پای دار و آ‌ن نشانه‌های دینت را که ستمگران میر‌انده‌اند‌،‌ دوباره زنده ساز و گرد و غبار ستم را از جاده شریعت خود بزدای و به یُمن وجود او منحرفان از دین خود را از میان بردار و آنان را که راه مستقیم تو را کج می‌خواهند،‌ نیست گردان.»

امید است نظام اسلامی ما زمینه‌های تحقق نهایی این وعده الهی را در عصر حضور حضرت ولی‌عصر(عج)‌ محقق سازد و همه پیشگامان و خادمان مخلص انقلاب مصداقی برای این فراز این دعای ۴۷ باشند: «وَ هَب لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ».

پی‌نوشت‌ها:

۱و۲٫ سوره توبه،‌ آیات ۱۱۱ و ۱۱۲٫

۳٫کلینی ،‌ الکافی، ج ۵ ، ص۲۲.

10اکتبر/20

اربعین، بیعت دوباره با عاشورا

به یاد کربلا، دل‌ها غمین است

دلا! خون گریه کن، چون اربعین است

مرام شیعه در خون ریشه دارد

بقای دین، رهینِ اربعین است

سراسر اربعین در اربعین است(۱)

***

شمیم یاد عاشورا و کربلا و نام حسین(ع) جان‌ها را صفا می‌بخشد و به زندگی‌ها شور و معنا می‌دهد. چه زیبا سروده‌اند که:

پیچیده شمیمت همه‌جا ای تن بی‌سر

چون شیشه‌ عطری که درش گم شده باشد

باز هم اربعین است و تکرار درس‌های عاشورا.

باز هم در اربعین، پرچم عزای حسینی را برمی‌افرازیم و با پای دل به زیارت کربلا می‌رویم و یاد حماسه و شهادت و عدالت و شجاعت را زنده می‌داریم.

مکتب عاشورا برای تشنگان حقیقت، سیراب کنندۀ جان است و الهام‌بخش ایمان.

قرن‌ها از آن واقعه‌ سرخ می‌گذرد.

اما… هنوز هم در جان ما علقمۀ عطش جاری است و ما همچنان تشنۀ فراتیم و جانمان با نوای عاشورا دمساز است و اربعین، نقش عاشورا را در دل‌ها بازنگاری می‌کند.

دل‌های ما یک «حسینیۀ»‌ پرشور است و خانه‌های‌مان «تلّ زینبیه».

در حسینیۀ دل‌های‌مان، مرغ‌های محبت سینه می‌زنند و اشک‌های یتیم، در خرابۀ چشمان ما بی‌قراری می‌کنند.

سینه‌های ما، تکیه‌ای قدیمی است که با کتیبه‌های اشعار محتشم سیه‌پوش است. در آن با کلید «یاحسین» باز و زمین آن، با اشک و مژگان چشم، آب و جارو می‌شود.

گرچه در عصر غربت عاشورا و اربعین به سر می‌بریم،

گرچه گرفتار بُعد منزل، شده‌ایم،

گرچه فرصت عرض ارادت از نزدیک، فراهم نیست،

ولی آتش عشق حسینی در سینه‌ها خاموشی ندارد. ما دل‌های خود را «وقف اباعبدالله» کرده‌ایم.

اباعبدالله(ع) این وقف‌نامه را امضا کرده‌اند و ما هزاران شاهد بر این مدعا داریم.

همین که شوق کربلا در دل و شور شهادت در سر داریم.

همین که هیچ روزی بی یاد ایشان بر ما نمی‌گذرد و هیچ مجلس و محفلی بدون سلام بر حسین(ع) شکل نمی‌گیرد،

همین که «زیارت عاشورا» ترجیع‌بند سرود زندگی‌ ما در شب و روز است،

همین که تربت ایشان، زینت سجاده‌ها و تسبیح‌های ماست،

همین که اشک عزای حسین«ع»، شست‌وشو دهندۀ چشم و چهرۀ گنهکار ماست،

همین که از آغاز محرم تا پایان ماه صفر و در ایام اربعین، برای اباعبدالله«ع» عزاداری می‌کنیم،

همین که جبهه‌های‌مان به یاد ایشان گرم بود،

همین که مدافعان حرم، در پاسداری از خیمه‌های حریّت و غیرت و حرمت آل‌الله، جانفشانی می‌کنند،

همین که دلباختگان سیدالشهدا«ع» ندای «هَل مِن ناصرٍ» ایشان را در سراسر گیتی پاسخ می‌دهند،

همین که «حُبُّ الحُسین یَجمَعَنا» شعار ماست،

اینها همه گواه آن عشق و ارادت و تولا و دلدادگی‌اند.

ما درس‌های عاشورا را در اربعین تکرار و مرور می‌کنیم.

درسی که از عاشورا آموخته‌ایم این است:

قربانی راه دین، فرزند و پدر کردیم

ما نمک‌پروردۀ سفره حسینیم.

مثل جابر و عطیه، اربعین وی را ارج می‌نهیم.

اگر راه باز باشد، قدم به قدم، سوی حرم می‌آییم تا اربعین در کربلا باشیم.

و… اگر راه بسته باشد، از راه دل می‌آییم که از کودکی گفته‌ایم که:

«بُعد منزل نبود در سفر روحانی»

کوی جانان را که صد کوه و بیابان در ره است

رفتم از راه دل و دیدم که ره یک گام بود

اربعین، عشق عاشورایی ما را زنده‌تر می‌کند.

صبح‌ها وقتی سفرۀ دعا و عزا گشوده می‌شود. دل و روحمان گرسنه و تشنۀ محبت می‌شود.

ابتدا، چند مشت «آب بیداری» به صورت جان می‌زنیم تا خواب غفلت را بشکنیم.

«زیارت‌نامه» را که می‌بینیم، چشممان آب می‌افتد.

«اَلسَّلامُ عَلَیک» را که می‌شنویم، بوی خوش کربلا به مشاممان می‌رسد، بُغض عاشورایی راه گلوی‌مان را می‌بندد. هوای دلمان ابری و آسمان دیدگانمان بارانی می‌شود.

باران اشک، ما را تا دریای کرامت اماممان پیش می‌برد.

به قول «حسان»:

«تا که نامت می‌برم، از دیده آب آید برون»

ما هر روز، جرعه جرعه زیارت عاشورا می‌نوشیم و سر سفرۀ توسل «ولایت» را لقمه لقمه در دهان کودکانمان می‌گذاریم و آماده می‌شویم تا در چهلمین روز شهادت، پای سفره «زیارت اربعین» بنشینیم و سیراب شویم.

غذای ما از عطای حسین«ع» است.

الحمدلله…

قدر این نعمت را می‌دانیم.

در این خشکسالی دل و قحطی عشق و کساد بازار عاطفه و گسستن رابطه‌ها و رواج فاصله‌ها، باز هم شاکریم که نم‌نم باران اشک و نسیم «حُبُّ الحُسین»، غنیمتی است که رواق چشمان ما را آینه‌کاری می‌کند.

خدا کند که همیشه تشنۀ چشمۀ کربلا و نهر علقمه باشیم.

امروز، بر سردر دل‌های ما پرچمی نصب شده که بر آن نوشته است:

«اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَباعَبدِالله»

این پرچم، در یمن، لبنان و عراق و سوریه و غزه هم برافراشته است.

سینه‌زنان حسینی، در خیابان‌های آمریکا و انگلیس هم این محبت عمیق را به رخ جهان بیگانه از محبت و عدالت می‌کشند.

اربعین، تجدید میثاق با عاشوراست.

ای حسین«ع»! ای قهرمان همیشگی تاریخ! ای خون خدا! ما نخواهیم گذاشت شور عاشورا سرد و خاموش شود.

آنانکه می‌کوشند تو را از ما بگیرند و ما را با تو غریبه کنند، آب در هاون می‌کوبند.

جاودانگی تو را خدا تضمین کرده است.

اربعین برگی از کتاب جاودانگی توست. ما نیز در این زمینه تکلیف داریم، تکلیفی تاریخی، بزرگ و اثرگذار.

آموزۀ بزرگداشت چنین روزها و مناسبت‌هایی از توصیه‌های اکید اولیای دین و علمای مکتب است.

امام خمینی «ره» فرمود:

«این روزهای بزرگ را بزرگ بشمارید و اربعین‌ها، عاشوراها و امثال اینها را بزرگ بشمارید. اسلام این‌قدر برای وحدت کلمه تبلیغ و عمل کرده است، یعنی روزهایی را پیش آورده است که با خود این روزها و انگیزۀ این روزها تحکیم وحدت می‌شود، مثل عاشورا و اربعین.»(۲)

توصیه‌ای هم که بر خواندن «زیارت اربعین» شده است، برای تکریم همین روز است. در مضامین زیارت اربعین، مقوله‌هایی چون ترسیم سیمای امام حسین(ع) و ویژگی‌های شخصیت ایشان، فلسفه‌ قیام امام، شناخت چهرۀ مخالفان، فرهنگ جهاد و شهادت، تبرّی از دشمنان، پیوند امام با خط رسالت، حیات سعادتمندانه و عزتمندانه، بیزاری از ستمگران و هم‌خطّان و هم جبهه‌ای‌های آنان و اعلام صریح مواضع نسبت به حق و باطل… دیده می‌شود. اینها اصول خط ولایت شیعی و جوهرۀ ناب دین خدا هستند. در سایه‌ عاشوراها و اربعین‌هاست که درخت ایمان آبیاری می‌شود و «شجرۀ طیبه» اهل‌بیت«ع» و ولایت آنان، در سراسر جهان بال و پر می‌گستراند.

باشد که «راه اربعین»، یادآور «خطّ عاشورا» باشد

و کربلا راه ما را به کعبۀ توحید و روضۀ نبوی متصل سازد.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- از نویسنده.

۲- صحیفه نور، ج ۱۵، ص ۲۶۶ و ۲۶۲٫

 

10اکتبر/20

«امیرالمومنین» لقب اختصاصی مولا علی(علیه‌السلام)

جامع‌ترین متن امام علی‌شناسی زیارت حضرت امیرالمؤمنین«ع» در روز عید غدیر است. این سلسله مقالات در پی «امام‌ علی‌شناسی» در شعاع این زیارت است. اینک شرح فرازهایی دیگر از این زیارت بلند.

السلام علیک یا امیرالمؤمنین«ع»

سلام و درود بر حضرتت ای امیرمؤمنان«ع»

 

امیرالمومنین

امیرالمؤمنین لقب اختصاصی حضرت مولی علی«ع» و فقط از آنِ اوست. نه کسی قبل از او و نه کسی بعد از او مجاز به این لقب نیست. این لقب را خداوند برای او برگزیده است. در روایتی از قول جابر نقل شده است که از امام باقر(ع) پرسیدم: «لم سمّی امیرالمؤمنین؟: چرا امیرالمؤمنین«ع» به این نام نامیده شد؟ قال الله سماه؛(۱) حضرت فرمود خدا این لقب را به او داد.»

و پیامبر اکرم«ص» مکرّر ایشان را به این لقب خواندند.(۲)

این لقب اختصاصی اوست و خداوند اجازه نداده بر غیر او اطلاق شد.

«فما سمیت بهذا احداً قبله و لاسمّی بهذا احداً بعده…؛(۳) هیچ‌کس را قبل از او به این لقب ننامیدم و هیچ‌کس را بعد از او به این لقب نخواهم نامید.»

در روایتی آمده است که شخصی وارد بر امام صادق(ع) شد و به حضرت چنین سلام کرد: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین!» امام صادق ایستاد و فرمود: «آرام! این اسمی است که جز زیبنده امیرمؤمنان«ع» نیست. خداوند این لقب را به او داده و هیچ‌ کس دیگری را به این لقب نخوانده است.» راوی ‌پرسید: «آخرین حجت الهی به چه نامی خوانده می‌شود؟» حضرت فرمود: «السلام علیک یا بقیه‌الله! السلام علیک یابن رسول‌الله!»(۴)

و این‌که در بعضی از متون تاریخی از زبان برخی از امامان آمده که خلیفه‌ جور را «امیرالمؤمنین» نامیده‌اند یا جعلی است و راوی درباری از پیش خود گفته است و یا امام تقیه کرده است.

این لقب که مدال افتخار امیرمؤمنان علی«ع» است بیانگر یک واقعیت بیرونی است، زیرا ایشان در قله‌ ایمان قرار دارد و ارزش‌های والای وجودی امیرمؤمنان«ع» ایشان را زیبنده این لقب شایسته ساخته است.

 

 سیدالوصیین: برترین وصی

او آقای اوصیاست. از روایات استفاده می‌شود که هر پیامبری وصی و وارثی داشته است.(۵) وصی جناب آدم«ع» «شیث»، هدیه خداوند به جناب آدم بوده است.(۶) وصی جناب نوح«ع» «سام» بود که ایشان میراث علم و نبوت را برای او باقی گذاشت.(۷)

وصی جناب موسی«ع» «یوشع‌بن نون» بود.(۸)

وصی جناب عیسی«ع» «شمعون‌بن حمون صفا» بود.(۹)

بنابراین، این یک رویه ثابت و منش انبیای الهی بوده است که برای آینده برنامه‌ریزی داشته باشند و بدیهی است پیامبری که دین او خاتم ادیان است و او خاتم‌النبیین«ص» است، به فکر وصی باشد و چه کسی برای وصایت آن پیامبر بزرگ شایسته‌تر از امیرمؤمنان، علی‌بن ابی‌طالب«ع»؟ پیامبر گرامی فرمودند: «وصیی علی‌بن ابی‌طالب؛» (۱۰) وصی من علی‌بن ابی‌طالب«ع» است. این وصایت گزینه خداوند بوده است. درخواست نبی اکرم«ص» بود که امیرالمؤمنین علی«ع» وصی ایشان باشد و خداوند هم پذیرفت.(۱۱)

او بهترین اوصیاست.(۱۲) همچنانکه پیامبر«ص» سیدالانبیا، یعنی آقای انبیاء هستند؛ حضرت مولی علی«ع» نیز سید و آقای اوصیاست.(۱۳) لذا همان ‌گونه که باید از پیامبر«ص» اطاعت کرد، باید مطیع وصی هم بود. حضرت امام صادق«ع» فرمود: «اشرک بین الاوصیاء و الرسل فی الطاعه؛»(۱۴) همان‌ گونه که باید از رسولان اطاعت کرد، باید از اوصیا هم اطاعت کرد.

 

میراث‌دار علم انبیاء

«و وارث علم النبیین، وارث علم انبیا. همه دانش و علوم پیامبران به امیرالمؤمنین علی«ع» به ارث رسیده است.»

ارث مالی است که از دیگری به انسان می‌رسد. اینجا سخن از ارث علم است. هر آنچه انبیای خداوند داشتند به حضرت مولی علی«ع» رسید. حضرت فرمود: «سلونی عن اسرار الغیب فانی وارث علوم الانبیاء و المرسلین(۱۵): از اسرار غیب از من بپرسید که من وارث علوم انبیا و فرستادگان خدایم.»

همین ارث را حضرت امیرمؤمنان علی«ع» از پیامبر اکرم«ص» دارد و حضرت فرمودند: «…وَ هُوَ وَلِیُّ الأَمرِ بَعدِی وَ وَارِثُ عِلمِی وَ حِکمَتِی وَ سِرِّی وَ عَلَانِیَتِی وَ مَا ورثه النبیّونَ قبلی و؛(۱۶) علی وارث علم و حکمت و سرّ و آشکار من و هرآن چیزی است که از پیامبران قبلی«ع» به من به ارث رسیده است.»

 

امام علی«ع» ولی خدا

«و ولی رب العالمین: او ولی پروردگار عالم است.»

ولایت معانی گسترده دارد، ولی در این جمله سخن از ولایت ویژه‌ خداوند به امیرمؤمنان علی«ع» است. در اینجا معنای «ولی رب‌العالمین» را در تفسیر اولیا می‌بینیم. وقتی خداوند می‌خواهد که ما به نظاره ولی واقعی حق بنشینیم، می‌فرماید به علی بنگرید. « أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُون(۱۷): آگاه باشید که قطعاً بر اولیاى خدا نه ترسى است ونه اندوهی.

 

سیمای اولیای خدا در کلام پیامبر«ص» و مولا علی«ع»: 

پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «… إنَّ أولیاءَ اللّه ِسَکَتوا فکانَ سُکوتُهُم ذِکرا ، و نَظَرُوا فکانَ نَظَرُهُم عِبرَهً ، و نَطَقُوا فکانَ نُطقُهُم حِکمَهً  وَ مَشّوا فَکانَ مَشیَهُم بَینَ النّاسَ بَرِکَه…؛(۱۸) همانا دوستان خدا وقتی خاموشی می‌گزینند سکوتشان ذکر است و آنگاه که می‌نگرند نگاهشان عبرت است و آنگاه که سخن می‌گویند سخنشان حکمت است و آنگاه که در میان مردم راه می‌روند راه‌ رفتنشان بین مردم برکت است…»

در سخنی امیرمؤمنان علی«ع» اولیاءالله را چنین می‌ستاید:

« إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ …(۱۹): همانا تقوا، دوستان خدا را از حرام‌های او بازداشت و ترس از او را با دل‌هایشان پیوند داد.»

دروازه ورودی اولیای خداوند به بهشت، جهاد در راه خداست.

« فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ، فَتَحَهُ اللهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ…(۲۰): همانا جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوست خاص خود گشوده است…»

سخن از اولیای خدا مبسوط است و صاحب این قلم در پی تحریر آن نیست. فقط در پی آنم که بگویم علی ولی رب‌العالمین است. چون همه این ویژگی‌ها را یکجا در این بزرگ می‌توان دید. پس سلام و درود بیکران بر او.

 

امام علی«ع» رهبر

«مولائی و مولی المؤمنین: سلام بر تو که مولای من و مولای مؤمنان هستی.»

این جمله کلیدواژه حدیث غدیر و به معنای «رهبر» است. همه شواهد عقلی و نقلی گویای این حقیقت‌اند، به گونه‌ای که برای انسان منصف تردیدی باقی نمی‌ماند.

  1. مقدماتی و مؤخراتی که پیامبر«ص» برای ابلاغ این امر خطیر پی گرفت.
  2. نزول آیه ۳ سوره مائده: « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا ….: امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین جاویدان شما پذیرفتم.»

آیه قبل از نصب مولی علی«ع» این است که: « یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین(۲۱): ای پیامبر«ص»! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً به مردم برسان و اگر نکنی رسالتت را انجام نداده‌ای! خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگه می‌دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی‌کند.»

بی‌تردید شأن نزول این دو آیه عید غدیر خم و تثبیت ولایت مولا علی«ع» است.

  1. محتوای خطبه غدیر سخن از ولایت و رهبری مولا علی«ع» دارد.
  2. عمامه خود را که نامش «سحاب» بود همانند تاج بر سر ایشان گذاردند.
  3. به همه دستور دادند که به ایشان به عنوان امیرالمؤمنین«ع» سلام کنند.
  4. رهبری مولا علی«ع» را به او تبریک گفتند.
  5. شعرا از رهبری مولا علی«ع» گفتند و شعرها سرودند که مهم‌ترین آن‌ها شعر حسان‌بن ثابت بود.
  6. همگان اعتراف داشتند که لباس رهبری امت بر قامت مولا«ع» زیبنده است.
  7. بعد از آن بارها مولا علی«ع» از آنها خواست که این صحنه را شهادت دهند و شهادت دادند.

و شواهد دیگر که در شرحشان کتاب ارزشمند «الغدیر» کافی است.

در کتاب‌هایی که از مولی علی«ع» سخن گفته‌اند، فصلی به این موضوع تخصیص داده شده است. امیرمؤمنان«ع» بحق، مولای مؤمنان است پس سلام و درود خداوند همراه برکاتش بر او باد و رحمه الله برکاته.

 

 

امام علی«ع» امین خداوند

آنگاه بار دیگر از امیرمؤمنان«ع» به عنوان مولی یاد شده است.

«السَّلامُ عَلَیک یا مولایَ یا اَمیرَالمؤمِنین«ع»: سلام بر تو ای مولای من ای امیرمؤمنان«ع». آنگاه حضرت را با صفت «اَمینُ الله فی اَرضِه» می‌خواند. ما در فصل اول این زیارت که توصیف نبی اکرم«ص» بود، آنگاه که از حضرت«ع» به عنوان «اَمینَ الله عَلی وَحیه وَ عَزائِم اَمره» یاد شد از این ویژگی گفتیم. مولا علی«ع» امین خداوند در خلق اوست. «امین» در این توصیف تنها امانت ظاهری که در گویش‌های عمومی از آن یاد می‌کنیم نیست، بلکه فراتر از آن و همان است که در آیه ۷۲ سوره احزاب آمده است:

« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا «۷۲»: ما آن امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم. آنها از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند پس انسان آن را بر دوش گرفت که او ظالم و جاهل است.»

این امانت چیست؟ مفسران در این عرصه داد سخن داده و احتمالات فراوانی را مطرح کرده‌اند.(۲۲) هر احتمالی که باشد مصداق بارز « وَ حَمَلَهَا الْإِنْسان» امیرالمؤمنین علی و اولاد معصوم او«ع» هستند. اینها به‌حق بار امانت را کشیدند، اما نوع انسان‌ها ناسپاسانه و نابه‌حق آن را به دوش نکشیدند و رفتاری نابخردانه داشتند. لذا می‌توان گفت که مقصود از امانت همان ولایت الهیه است که عبارت است از کمالی که از ناحیه اعتقاد حق و عمل صالح و سلوک صراط مستقیم به دست می‌آید. به این ترتیب «اَلسّلامُ عَلَیک یا اَمینَ الله فی اَرضِه» معنایی گسترده‌تر از آن معنای عامیانه می‌یابد.

 

امام علی«ع» سفیر خداوند

«و یا سَفیره فی خَلقِه؛ سلام بر تو ای سفیر پروردگار در میان مردم.»

«سفیر» به معنای فرستاده و پیام‌آور است. سفیر در عرف سیاسی هم برگرفته از همین معنای عام و به معنای عالی‌رتبه‌ترین نماینده یک کشور مقیم در کشور دیگر و نیز به معنای فرستاده رسمی دولت یک کشور به کشور دیگر برای انجام دادن مأموریتی ویژه است.(۲۳)

امیرالمؤمنین«ع» سفیر و پیام‌آور خداوند است. ایشان نبی و رسول نیست، لکن ابلاغ‌کننده همان پیامی است که انبیا و به‌ویژه نبی اکرم«ص» از سوی خداوند آوردند. ویژگی‌های پیام‌آوران الهی عبارتند از: خشیت از خداوند و فقط برای او حریم قائل بودن و شجاعت (احزاب/۳۹) صبوری و استقامت (احقاف/۳۵ و… و… شوری ۱۵ و…) دلسوزی (اعراف/۶۸ و…) رفق و سازگاری با مردم (آل عمران/۱۵۹) تواضع (شعرا/۲۱۵) عشق به مردم (توبه/۱۲۸) اخلاص، صداقت، ادب و… اینها بخشی از ویژگی‌های پیام‌آوران خداوند برای بشریت است که تمام و کمال در حضرت مولی علی«ع» وجود داشتند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- کافی، ج ۱، ص ۴۱۲؛ حدیث ۴ نیز ر.ک الفضائل ابن شاذان، ص ۸۹، ینابیع الموده، ج ۲، ص ۳۷۹، ح ۸۰۲،

۲-  تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۱۲۳؛ الاعتقادات، ص ۸۶، حلیه الاولیاء، ج ۱، ص ۶۳؛ ارشاد، ص ۴۶؛ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۰۳؛ امالی صدوق، ص ۳۷۴ و… و…

۳- امالی شیخ طوسی، ص ۲۹۵، ح ۵۷۸٫

۴- تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۷۶، ح ۲۷۴؛ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۳۳۱، ح ۷۰٫

۵- تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۳۵۲٫

۶- من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۵٫

۷- کافی، ج ۸، ص ۲۸۵٫

۸- کافی، ج ۸، ص ۱۱۷٫

۹- من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۶٫

۱۰- من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۷۵، ح ۳۳۶۵٫

۱۱- امالی شیخ طوسی، ص ۲۷۵، ح ۳۲۲٫

۱۲- امالی شیخ طوسی، ص ۱۷۶، ح ۱۶۱٫

۱۳- التوحید، ص ۳۹۹٫

۱۴- کافی، ج ۱، ص ۱۸۹٫

۱۵- ینابیع الموده، ج ۱، ص ۲۱۳٫

۱۶- خصائص‌الائمه، ص ۷۵٫

۱۷- سوره یونس، آیه ۶۲-۶۳٫

۱۸- الکافی، ج ۲، ص ۲۳۸٫

۱۹- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۴٫

۲۰- نهج‌البلاغه، خطبه ۲۷٫

۲۱- سوره مائده، آیه ۶۷٫

۲۲- تفسیر المیزان، ج ۱۶، ذیل آیه.

۲۳- فرهنگ سخن، ج ۵، ص ۴۲۰۱٫

10اکتبر/20

ماه تزکیه و مجاهده در راه خدا

اهمیت ماه محرم

ماه محرم، ماه تزکیه و مجاهده‌ در راه خداست. به این مناسبت، فرمایشی را که جناب ابن‌‌شبیب از حضرت رضا(ع) نقل کرده است می‌خوانیم.

«قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَاسلام‌الله‌علیه فِی أَوَّلِ یوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ»(۱):در اول ماه محرم به محضر امام رضا(ع) وارد شدم. حضرت ابتدا درباره‌ روزه‌ روز اول ماه محرم مطالبی گفتند و سپس فرمودند: «یا ابْنَ شَبِیب! إِنَّ الْمُحَرَّمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیهِ فِیمَا مَضَی یحَرِّمُونَ فِیهِ الظُّلْمَ وَ الْقِتَالَ لِحُرْمَتِه: در جاهلیت که بسیاری‌ از مردم در توحش بودند، از آنها توقع نبود که مراعات امور اخلاقی و کرامتی انسان را بکنند. با این حال ماه محرم که می‌شد، آنها ظلم کردن و جنگ و جدال را بر خود حرام می‌کردند.

«فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّهُ حُرْمَهَ شَهْرِهَا وَ لَا حُرْمَهَ نَبِیهَا صلی‌الله‌علیه‌وآله لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّیتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ انْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً: ولی این امت، حرمت این ماه و نیز حرمت پیامبرش«ص» را رعایت نکردند و فرزندان او را در این ماه کشتند و زنان او را به اسیری گرفتند و اموال او را به تاراج بردند.»

هشدار عجیبی است که اگر بشر از جاهلیت ظاهری هم بیرون بیاید، ممکن است در‌ جاهلیتی اعظم و در تاریکی بزرگ‌تری قرار بگیرد.

 

عامل تداوم عاشورا

اگر هدایت‌های ‌الهی، تذکر و توجه ‌دادن ‌نباشد، وضعی شبیه به عاشورا‌ ‌پیش ‌می‌آید. تازه اینها به عصر پیامبر«ص» نزدیک بودند و آن معجزات و واقعیت‌ها را به چشم خود دیده بودند، اما انحراف پیدا کردند.

حضرت رضا«ع» عناصری را بیان می‌کنند که ممزوجی از عقلانیت و عاطفه هستند، هم پشتوانه‌ عقلانی و برهانی و استدلالی و هم پشتوانه‌ عاطفی و احساسی دارند و با جمع بین دو امر، این واقعه هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود و همیشه در اذهان زنده می‌ماند. در این دانشگاه همیشه باز است و شاگردان آن تعلیم می‌بینند.

سپس حضرت رضا«ع» درباره‌ حماسه‌ عاشورای حضرت سیدالشهدا و اولاد و اصحاب و بازماندگان آن بزرگوار«ع» که این حماسه‌ عجیب را آفریدند، به سه نکته اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «یا ابْنَ شَبِیب! إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَی‏ءٍ: اگر اشکت جاری شد، فوراً این گریه را به مسئله‌ سید‌الشهدا«ع» منصرف کن.»

قهراً مراد از «بَاکِیاً لِشَی‏ءٍ»؛ یعنی امور دنیایی، نه گریه از خوف خدا.

«إِن کُنْتَ بَاکِیاً لِشَی‏ءٍ فَابکِ لِلْحُسَینِ بنِ عَلِی بنِ أَبِی‌طَالِبٍ(ع) فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یذْبَحُ الْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ‌أَهْلِ‌بَیتِهِ ثَمَانِیهَ‌عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُم فِی الْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَد نَزَلَ إِلَی الأَرضِ مِنَ الْمَلَائِکَهِ أَربَعَهُ آلَافٍ لِنُصْرِتهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَی أَنْ یقُومَ الْقَائِمُ‌صلوات‌الله‌علیه فَیکُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ یا لَثَارَاتِ الْحُسَین: اگر خواستی گریه کنی، بر حسین‌بن علی بن ابی‌طالب«ع» گریه کن که همانند سر او را بریدند و  هجده مرد از خاندانش که هیچ‌کس در زمین با آنها برابری نمی‌کرد، همراه ایشان کشته شدند. آسمان‌ و زمین‌ برای شهادت او گریستند و چهار هزار فرشته از آسمان به زمین فرود آمدند تا ایشان را یاری کنند، ولی بعد از شهادتش به زمین رسیدند. از این‌رو، تا روز قیام حضرت قائم«عج»، ژولیده و غبارآلود در کنار قبر او اقامت دارند و هنگام قیام آن حضرت، از یاوران ایشان خواهند بود و شعار آنان «یا لثارات الحسین» است.

انسان وقتی که در اوج امری عاطفی قرار می‌گیرد و مثلاً فرزندی را از دست می‌دهد یا مشکلی برایش پیش می‌آید به‌قدری متأثر می‌شود که به گریه می‌افتد. حضرت رضا«ع» می‌فرمایند همه‌ این موارد را برگردان و گریه‌ات را متوجه سید الشهدا«ع» کن.

این یعنی که هیچ‌وقت نگذاریم آفتاب طالع این داستان عجیب در ذهن ما غروب کند.

«یا ابْنَ شَبِیب! لَقَد حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَن جَدِّهِ(ع) أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ امَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَر:

ای پسر شبیب! پدرم به نقل از پدرش و او به نقل از جدش«ع» برای من بازگو کرد که وقتی جدم امام حسین«ع» به شهادت رسید، از آسمان خون و خاک سرخ بارید.

 

حکایاتی از تربت حسینی

در سال گذشته، بعضی از بستگان ما که در روز عاشورا به کربلا مشرف بودند، در موزه‌ حرم مطهر حضرت سید‌الشهدا«ع» مقداری خاک قبر شریف را دیده بودند که از آن خون جاری شده بود.

شنیده‌ام که در پاکستان  در روز عاشورا  تسبیحی را به محفلی که شیعیان با ‌احساسات‌ فراوان می‌آیند و سینه‌زنی و عزاداری می‌کنند، می‌آورند. بعضی از دانه‌های این تسبیح یا قسمتی از بعضی از دانه‌هایش سرخ می‌شود، چون مقداری از آن از تربت اصل است. این تسبیح از اعصار گذشته نزد خانواده‌ای نگهداری می‌شود.

من در ایام عاشورا به جایی رفتم که این سینه‌زن‌ها آمدند و این تسبیح را دیدم که چند تا از دانه‌هایش سرخ شده بود.

«یا ابْنَ شَبِیب! إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ لکَ فَزُرِ الْحُسَینَ«ع»: ای پسر شبیب! اگر دوست داری وقتی که با خداوند عزّوجلّ  ملاقات می‌کنی، گناهی نداشته باشی، به زیارت امام حسین«ع» برو.

سخن امام خمینی(ره) درباره‌ زیارت عاشورا

آیت‌الله مؤمن نقل می‌فرمود یک روز امام خمینی(ره) در درس فرمودند که زیارت عاشورا با آن همه فضیلت‌های بزرگی که دارد و آن ثواب‌های محیرالعقولی که برای آن ذکر شده، مربوط به این متن طویل با صد لعن و صد سلام نیست، بلکه مربوط به اصل زیارت عاشوراست. چون بعد از اینکه حضرت این را فرمودند، راوی از حضرت باقر«ع» خواست که متنی را برای من بفرمایید و حضرت این زیارت را فرمودند.

بنابراین این باعث افضلیت می‌شود. اما اصل آن ثواب، به همان عبارت مختصری است که آدم رو به قبر شریف بایستد ـ بهتر است بالای بلندی برود، اما اگر این هم نشد، در فضای خانه‌اش رو به قبر شریف کند ـ و این اظهار ارادت را داشته باشد. بنابراین شایسته است که انسان روزی چند بار به حضرت سیدالشهدا«ع» توجه کند. این توجه، انسان‌ساز است. چون ما نمازهای واجب را جمع می‌کنیم و در سه وعده می‌خوانیم، خوب است که بعد از هر نماز، به حضرت سلام بدهیم و ارتباط وسیع با حضرت را به‌ طور مستمر داشته باشیم.

باید ارتباط شخصی ما و نیز جامعه‌ ما با حضرت سید الشهدا«ع» محفوظ بماند که اگر چنین بودیم، قهراً ارادت‌ و ارتباط‌ ما به جامعه هم رنگ می‌دهد.

بعد حضرت فرمودند: «یا ابْنَ شَبِیب! إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِیهَ فِی الْجَنَّهِ مَعَ النَّبِی فَالْعَنْ قَتَلَهَ الْحُسَین: ای پسر شبیب! اگر دوست داری همراه با پیامبر اکرم و خاندان او «ص» در طبقات بالای بهشتی سکنی گزینی، قاتلان امام حسین«ع» را لعن کن. مسئله‌ برائت از قاتلان آن بزرگوار امر آسانی است. هر دفعه که سلام می‌دهیم، بعد از آن بگوییم؛ «فَالْعَنْ قَتَلَهَ الْحُسَین»

بعد فرمودند: «یا ابْنَ شَبِیب! إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَینِ«ع» فَقُلْ مَتَی مَا ذَکَرْتَهُ یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً: ای پسر شبیب! اگر دوست داری ثواب کسانی را داشته باشی که در رکاب امام حسین«ع» به شهادت رسیدند، هرگاه او را به یاد آوردی، بگو: «ای کاش در کنار آنها بودم و به رستگاری بزرگ نایل می‌شدم!»

این تقاضا و تمنا که ای کاش با آنها بودم، درس و آموزه‌ای دارد. یعنی ما باید آماده‌ تزکیه‌ نفس برای اسلام باشیم. «یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً».

زیارت حضرت، لعن به قاتلان حضرت، گفتن«یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ» چقدر طول می‌کشد؟ در حالی که در مقابل آن، خداوند ثواب عظیمی قرار داده است. ما باید این فرهنگ را حفظ کنیم و به مردم هم آموزش دهیم.

 

حکایتی از آیت‌الله‌ وحید خراسانی

مسئله‌ دوم اهمیت تبلیغ است. با ذکر یک داستان کوتاه، اهمیت تبلیغ را عرض می‌کنم.

حضرت آیت‌الله وحید یک وقت مطلبی در درس فرمودند و سال گذشته هم در مجلسی بنا به درخواست بنده تکرار کردند. حاصل مطلب این است که ایشان فرمودند در نجف اشرف آقایی بود به نام سید جعفر شیرازی، برادر مرحوم سید مهدی شیرازی و از اطرافیان مرحوم آیت‌الله آقای سید عبدالهادی شیرازی معروف که بعد از مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی مرجعیت عام شیعه برای دو سال به ایشان منتقل شد. ایشان فرمود که آقای سید جعفر برای یک عمل جراحی چشم از عراق به تهران آمد و مدتی بعد از عمل فوت کرد. مرحوم آیت‌الله‌ سید عبدالهادی برای ایشان مجلس ختم‌ گذاشتند و ما هم ‌در این ختم شرکت کردیم.

در مراسم ختم در کنار آیت‌الله‌ سید عبدالهادی شیرازی نشسته بودم. ایشان حکایتی از سید جعفر نقل کردند که من یک سال در شب اول محرم ‌حضرت سیدالشهدا«ع» را در خواب دیدم که در مجلسی تشریف دارند و در خدمت ایشان حضرت ابوالفضل«ع» یا حضرت علی‌اکبر«ع» بودند. لیستی در دست شخص همراه سیدالشهدا«ع» بود. حضرت به او فرمودند که اسم فلانی را حذف کن. بعد اسم این آقا سید جعفر را بردند و فرمودند که اسم او را جایگزین کن. آیت‌الله‌ سید عبدالهادی شیرازی فرمودند: «از خواب بیدار شدم و دیگر تا صبح خوابم نبرد. صبح منتظر بودم که آقا سید جعفر بیاید و ببینم چه کار کرده است. وقتی آمد، به ایشان گفتم که چنین خوابی دیدم. ایشان گفت دیشب که شب اول محرم بود، برای زیارت به حرم حضرت امیر«ع»مشرف شدم. وقتی از حرم بیرون آمدم، به ذهنم آمد که ما برای حضرت سیدالشهدا«ع» گریه کردیم‌، اما کسی را نگریاندیم. تصمیم گرفتم مقتل تهیه کنم و از همان شب اول محرم در منزل خودم برای زن و بچه‌هایم روضه بخوانم. ایشان این تصمیم را می‌گیرد. می‌رود مقتل را تهیه می‌کند که حداقل در منزل خودش برای زن و بچه‌ خودش روضه بخواند. از این رو، حضرت سید الشهدا«ع» نام او را در لیست ذاکرانشان وارد می‌کنند و آقای سید عبدالهادی این را در خواب دیده بود. بنابراین تبلیغ و روضه‌خوانی مقام شامخی است و کسانی که واقعاً توانایی این کار را دارند نباید آن به بهانه‌های مختلف ترک کنند.

 

تبلیغ مقدم بر زیارت

از من سئوال شده که زیارت بهتر است یا تبلیغ؟ البته تبلیغ، چون برای زیارت وقت هست. ما باید این فرهنگ را نگه داریم و آن راه را ادامه بدهیم. حضرت سید‌الشهدا«ع» آرمان‌ها و اهداف بزرگی را دنبال کردند. این اهداف، بعد از ایشان، در آن زمان به واسطه‌ اهل‌بیت«ع» حضرت که اسیر شدند و بعد به واسطه‌ روحانیت و تبلیغ و روضه و سخنرانی‌ها ادامه پیدا کرد. خبیث‌هایی که در آن زمان بودند، در این زمان هم هستند، البته اگر اشد از آنها نباشند. بنابراین ضروری است که این چراغ را روشن نگه داریم و نگذاریم که خاموش شود.

خدای متعال ان‌شاء‌الله همه‌ ما را از شیعیان و موالیان راستین اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع»  به‌خصوص حضرت اباعبدالله الحسین«ع» قرار دهد و نام ما را در زمره‌ عزاداران واقعی و مبلغان اهداف و آرمان‌های آن بزرگوار بنویسد.

به کوشش روح‌الله شیرمهد

 

پی‌نوشت:

۱- بحار الأنوار، ج‌۹۸، ص ۱۰۲٫

10اکتبر/20

بال‌هاى حمایت را با مهربانی براى مردم بگسترانید

اشاره:

یکی از سفارشات دین مقدس اسلام خوش‌رفتاری با مردم در زبان و عمل است؛ به گونه‌ای که قرآن کریم یکی از ویژگی‌های بارز پیامبر اکرم«ص» را حسن خلق و خوش‌رفتاری با مردم می‌داند. براین اساس ضروری است که سبک زندگی و منش و کنش ما برآمده از سیره‌ اهل بیت«ع» باشد. همچنان‌ که در دعای بیستم صحیفه سجادیه امام سجاد«ع» می‌فرماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیهِ الصَّالِحِینَ،… وَ لِینِ الْعَرِیکهِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّیرَهِ: بار خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به زیور شایستگان بیارای… و به نرم‌خویی و فروتنی و خوش‌رفتاری و وقار و حسن معاشرت یاری‌ام کن.»(۱)

 

سفارش به نرم‌خویی با مردم

دعای بیستم صحیفه سجادیه درباره‌ چگونگی رفتار اجتماعی و حسن معاشرت با مردم است. امام سجاد«ع» در این دعا به دو نکته که هر دو در عدالت اجتماعی دخیل‌اند، به طوری ‌که اگر هر یک نباشد وضع و تحقق عدالت اجتماعی مختل می‌شود، اشاره می‌کنند. نظیر این جملات در فرمایش امیرالمومنین«ع» در نهج‌البلاغه قابل مشاهده است، ایشان هنگامی که محمد بن ‌ابی‌بکر را به حکومت مصر منصوب کردند، در نامه‌ای خطاب به او  فرمودند: «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ، وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَهِ وَ النَّظْرَهِ، حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ، وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ: با ایشان فروتن باش و نرم‌خوى و گشاده‌رو. همه را یکسان بنگر. اگر یکى را به گوشه چشم نگریستى، به دیگرى رو در رو نگاه مکن تا بزرگان از تو نخواهند که بر ناتوانان ستم کنى و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند.»(۲)

سپس تذکر می‌دهند که: «اگر این‌گونه رفتار کردی و همه را به‌طور مساوی در نظر گرفتی، «اخْفِضْ لَهُمْ جَنَاح» شدی، رؤسای قوم در کنار تو هستند و مردم در هنگام بروز مشکلات به تو پناه می‌آورند و پناهگاه و ملجاء همگان خواهی شد. اما اگر این کار را انجام ندهی، فقرا و محرومان از تو فاصله می‌گیرند و مردم از تو دوری می‌کنند و عدالت اجتماعی محقق نمی‌شود.»

 

امام سجاد(ع) و درخواست طبیعت نرم و ملایم

«اخْفِضْ لَهُمْ جَنَاح» معنای لطیفی دارد و بدین معناست که: «بال‌هاى محبّت و حمایتت را با تواضع براى آنها بگستران». این تعبیر برگرفته از قرآن مجید است که در برخورد با مؤمنان به پیامبر اکرم«ص» مى‌فرماید: «وَاخفِض جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤمِنِین: پر و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‌کنند فرود آر.(۳) یک مرغ یا کبوتر چگونه همه بچه‌ها را زیر پر می‌گیرد و از سرما و گرما حفظ می‌کند، امام می‌فرماید تو نیز به عنوان حاکم و مسئول باید با مردم این‌گونه رفتار کنی. بنابراین امام سجاد«ع» از خدا تقاضا و طلب می‌کنند که خدایا! طبیعت مرا، طبیعت نرم و ملایم قرار بده و با خشونت قرار مده.

در مجمع‌البحرین و ریاض السالکین درباره‌ فرمایش امام سجاد«ع» در بخش «خَفْضِ الْجَنَاحِ» بیان لطیفی آمده است. ایشان تواضع و فروتنی را به طبیعت ملایم می‌کنند. افراد متفاوتند. گاهی کسی طبیعتش خشن و تند و دیگری طبیعتش نرم و ملایم است. مرحوم سید در ریاض السالکین از نهایه ابن اثیر نقل می‌کند که یکی از صفات رسول اکرم«ص» این بود که ایشان خشن نبودندو طبیعت ایشان، طبیعت مهربان و نرم و ملایمی بود.

 

نرم‌خویی و مهربانی دو صفت پیامبراکرم«ص»

امیرالمؤمنین«ع»یکی از صفات پیامبر اکرم«ص» را مهربانی و ملایمت و نرم‌خوئی می‌دانستند.(۴) و می‌فرمودند؛ «ایشان به‌قدری مهربان و ملایم بودند که همه می‌گفتند جان ما فدای شما باد!» ارتباط بین رعیت و پیغمبر این‌گونه بود.

قرآن‌ کریم یکی از اوصاف پیامبر«ص» را نرم‌خویی و مهربانی با مردم برمی‌شمارد و می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک: در اثر رحمت خدا با مهربان هستی و اگر بدخلق و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.»(۵) این آیه در جنگ احد و در خصوص عده‌ای نازل شد که ناجوانمردانه عمل کردند و با تمام تأکیدات رسول خدا«ص»، میدان را خالی کردند و سبب بروز مشکلات فراوانی شدند. آنها وقتی به مدینه برگشتند، پشیمان شدند و این آیه برای پیامبر«ص» نازل شد که همه را جمع کن وکسی را طرد مکن و رسول خدا«ص» بعد از جنگ احد عفو عمومی اعلام کردند.

خداوند متعال در قرآن کریم در جریان حضرت موسی«ع»  به او یادآور می‌شود که فرعون را با قول نرم و با مهربانی به دین دعوت کن: «اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏. فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى: بروید به سوى فرعون که او طغیان کرده است. با او به نرمى سخن گویید تا ایمان بیاورد و یا بترسد.»(۶)  امام صادق«ع» در تفسیر این آیه می‌فرمایند دستوری که خداوند متعال به حضرت موسی«ع» داد این بود که وقتی پیش فرعون رفتی با او با ملایم صحبت کن و او را با کنیه ابومصعب صدا بزن؛ چون خوشش می‌آید و در پذیرش حق توسط او تأثیرگذار است.

 

دیدآوران    

بنابراین از سخن امام سجاد«ع» که فرمودند: «وَ لِینِ العَرِیکهِ، وَ خَفضِ الجَنَاحِ، وَ حُسنِ السِّیرَهِ: خدایا مرا… به  نرم‌خویی، فروتنی، خوشرفتاری، وقار و حسن معاشرت یاری نما»؛ این‌گونه برداشت می‌کنیم که:

اولاً یکی از  عوامل مؤثر در عدالت اجتماعی این است که یک مدیر و مسئول مملکتی نباید طبیعت خشنی داشته باشد و لازم است که مدیران در مواجهه با مردم طبیعت و خوی ملایمی داشته باشند.

ثانیاً در کنار لزوم طبیعت ملایم، مسئولان باید فروتن و متواضع و مصداق این دستور قرآنی(۷) و روایی باشند که: «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِین». چنین رفتاری بی‌شک در تحقق عدالت اجتماعی تأثیرگذار است.

 

تواضع و فروتنی امام علی«ع»

حضرت امام عسکرى«ع» مى‌فرمایند: «پدر و فرزندى مهمان حضرت علی«ع» شدند. امام براى خدمت به آنان برخاستند و مقدمشان را گرامى داشتند و هر دو را بالاى مجلس نشاندند و روبه‌روى آنان نشستند. سپس فرمان دادند که براى هر دوی آنها غذا بیاورند و آنان غذا خوردند. آنگاه قنبر غلام حضرت، طشت و آفتابه و حوله‌اى را آورد و خواست دست پدر را بشوید. حضرت از جا برخاستند و آفتابه را از دست قنبر گرفتند تا آب روى دست آن مرد بریزند. مرد دستش را به خاک مالید و گفت: «یا امیرالمؤمنین! خدا مرا بکشد که شما با این مقام و عظمت بر دست من آب مى‌ریزید.» حضرت فرمودند: «بنشین و دستت را بشوى، زیرا خداوند، تو و برادر دینى‌ات را مى‌بیند که در این زمینه‌ها امتیازى به تو ندارد و در خدمت به تو فضیلتى براى او نیست. برادر دینى‌ات با شستن دست تو میخواهد در بهشت زمینه‌ خدمت به نفع خود را فراهم سازد‌، آن هم خدمتى ده‌ها برابر عدد اهل دنیا و بر شمار خدمتکارانى که در دنیا هستند.» پس مرد نشست و على«ع» به او گفتند: «تو را به حقى که از من مى‌شناسى و آن را عظیم و بزرگ مى‌شمارى و تواضعى که براى خدا دارى تا به آن پاداشت دهد سوگند مى‌دهم که مرا به آنچه که از خدمتم به تو افتخارت داده است‌ واگذارى و چنان با آرامش دستت را به وسیله‌ من بشویى که گوئی قنبر آب روى دستت مى‌ریزد.» آن مرد تسلیم تواضع على«ع» شد و دستش را با آب ریختن ایشان شست.

وقتى کار تمام شد، امام آفتابه را به فرزندشان محمد بن حنفیه دادند و فرمودند: «پسرم! اگر فقط فرزند این مرد مهمان من بود من خود آب روى دستش مى‌ریختم، ولى خداى عزّ و جلّ نمى‌پسندد که بین پدر و پسر که با هم هستند فرق نگذارم. پدر به روى دست پدر آب ریخت و باید در این موقعیت پسر روى دست پسر آب بریزد.» پس محمد حنفیه روى دست پسر آب ریخت و پسر دستش را شست.» آنگاه حضرت امام عسکرى«ع» فرمودند: «کسى که على«ع» را در تواضع و فروتنى پیروى کند شیعه‌ واقعى اوست.»(۸)

اینکه می‌گویم ما اسلام را یاد نگرفته‌ایم و عامل نیستیم در این بخش‌هاست. امیرالمؤمنین«ع» فرمودند اگر پسر تنها می‌آمد من این کار را نمی‌کردم، اما در حال حاضر پسر در محضر پدر است و محبوب خدا نیست که پدر و پسر مساوی باشند. لذا فرمودند من دست پدر را شستم و شما دست پسر را بشوی که آنچه محبوب خداست انجام بگیرد.

 

سبک زندگی اهل بیتی

ما شیعه هستیم و از این ‌روی باید سلوک و سیره‌ زندگی ما بر اساس سیره اهل بیت«ع» باشد. انسان وقتی سیره پیامبر اکرم«ص» را مطالعه می‌کند، در می‌یابد که باید با مردم چگونه رفتار کند. در روایات در خصوص سبک زندگی نبوی آمده است که: «و کان یُکرِمُ مَن دَخَل علیه، حتّی رُبّما بَسَط ثَوبَه لِمَنْ لیست بینَهُ و بینَهُ قِرابهٌ و لا رضاعٌ یُجلِسُهُ علیه.(۹) روش رسول گرامى«ص» این بود که هرکس بر ایشان وارد مى‌شد او را اکرام و گاهى عباى خود را به جاى فرش زیر قدمش پهن و تشک کوچکى را که روى آن نشسته بودند، به شخص تازه وارد تعارف می‌کردند.

روزی مردى روزی وارد مسجد شد و رسول اکرم«ص» تنها نشسته بودند. به سوى پیامبر«ص» آمد. با نزدیک شدن او حضرت جابه‌جا شدند و تغییر محل دادند. مرد عرض کرد: «مسجد وسیع است. چرا حرکت کردید و مکان خود را ترک گفتید؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «حق مسلمان بر مسلمان این است که وقتى می‌بیند که او قصد نشستن دارد به احترامش جابه‌جا می‌شود و کنار می‌رود.»(۱۰) فحوای کلام حضرت این است که مسلمان براى تازه وارد حریم می‌گیرد و او را تکریم می‌کند. در همین روایت آمده که حضرت«ص» متکایی را که در کنارشان بود، به مهمان تعارف کردند. این کار سبک رفتاری رسول اکرم «ص» و امیرالمؤمنین«ع» بود.

امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق درک معارف و عمل به معارف را بدهد تا در پرتو توجهات حضرت ولی عصر«عج» سبک زندگی ‌ما رنگ و بوی سبک زندگی اهل بیتی بگیرد.

به کوشش: قاسم بابایی

پی‌نوشت‌ها:

۱- دعای بیستم صحیفه سجادیه.

۲- نهج البلاغه، نامه ۲۷٫

۳- سوره شعراء، آیه ۲۱۵٫

۴- ابن‌بابویه، معانی الأخبار، ص ۱۸۳، مصحح علی‌‎اکبر غفاری، ناشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم۱۳۶۱٫

۵- سوره آل عمران، ۱۵۹٫

۶- سوره طه، آیه ۴۲-۴۳٫

۷- سوره حجر، آیه ۸۸٫

۸- تفسیر امام عسکرى: ۳۲۵، التواضع و فضل خدمه الضعیف، حدیث ۱۷۳، ترجمه محمدکاظم رحمتی  تهران، ناشر: بنیاد دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۲.

۹- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۲۶٫

۱۰- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۴۰٫

10اکتبر/20

سیر تکاملی ایمان انسان

توفیق الهی، انگیزه، پذیرش نصحیت؛ اسباب کار خیر اختیاری

امام جواد«ع» در روایتی می‌فرمایند:‏ الْمُؤمِنُ‏ یحْتَاجُ‏ إِلَى‏ تَوفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَوَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّنْ ینْصَحُه؛(۱) «مؤمن به توفیقی از خدا و پند دهنده‌ای از جانب خودش و پذیرش از کسی که برای او خیرخواهی می‌کند احتیاج دارد.» یعنی مؤمن برای طی کردن مسیر ایمان و دست‌یابی به کمال ایمان به سه چیز احتیاج دارد؛ اول توفیق خداوند، دوم داشتن عاملی پند دهنده از درون خود، سوم داشتن حالت قبول و پذیرش از عوامل بیرونی و کسانی که او را نصحیت می‌کنند و در حق او خیرخواهی می‌نمایند.

درباره این روایت می‌توان بحث‌های بسیار متنوعی را ارائه داد، اما اجمالاً بحث را از این جهت مطرح می‌کنیم که علت ذکر این سه عامل در کنار هم چیست؟ شاید انتخاب‌ این سه عامل به عنوان امور مورد نیاز مؤمن بدین خاطر است که یک کار اختیاری از سر ایمان، وقتی از انسان سر می‌زند که سه‌گونه اسباب برای وی فراهم شوند: یکی اسبابی است که خود انسان هیچ گونه دخالتی در آن ندارد و پیش از عمل وی باید فراهم شود. به تعبیر دیگر، خداوند از یک راهی این اسباب را ایجاد می‌کند بدون اینکه انسان برای کسب آن تلاشی کند و یا اگر تلاشی هم می‌کند، نتیجه آن در اختیارش نیست. برای مثال تولد ما در کشوری شیعه‌نشین، موفقیت تحصیل در حوزه علمیه قم و بهره‌مندی از بارگاه حضرت معصومه«س» را که ولی‌نعمت همه ماست و …پیدا کرده‌ایم.  ما در بسیاری از این موارد نقش چندانی نداشته‌ایم. این واقعیت ‌که ما از چه پدر و مادری، در چه زمانی، در چه خانواده‌ای و با چه خصوصیاتی متولد شویم و یا در جایی که زندگی می‌کنیم چه استادانی وجود داشته باشند، در اختیار ما نیست. البته انتخاب استاد ممکن است تا حدودی با ما باشد اما این‌ که کدام استاد در آن محل باشد خارج از اختیار ماست. همین طور مدرسه‌ای که در آن درس می‌خوانیم و اموری از این قبیل. اینها عواملی هستند که باید فراهم شوند تا ما بتوانیم با بهره‌مندی از آنها راه صحیحی را بپیماییم.

پس از شناخت راه حق، برای پیمودن آن نیازمند انگیزه‌ای‌ درونی هستیم. ما هر اندازه هم که بدانیم چه کارهایی خوبند و باید انجام شوند، تا وقتی که برای انجام آن انگیزه نداشته باشیم، اقدامی نمی‌کنیم. کارهای خوبِ فراوانی وجود دارند که ما از خوبی آنها آگاهیم، اما قصد و انگیزه‌ای برای انجام آنها‌ نداریم. این امر عواملی روان‌شناختی دارد که موضوع بحث فعلی نیست. اجمالاً می‌دانیم که یکی از عوامل تحقق کارهای خوب در جهت سیر تکاملی انسان، وجود انگیزه‌ درونی است تا او را به سمت جلو حرکت بدهد.

ولی غالباً انگیزه درونی به‌تنهایی کافی نیست و انسان به کمک‌های بیرونی نیز نیازمند است. بسیاری از اوقات انگیزه‌ای نسبت به انجام کاری از قلب انسان می‌‌گذرد و به آن امر هم تمایل پیدا می‌کند و تصمیم به انجام آن هم می‌گیرد، اما شرایط به‌گونه‌ای نیستند که کار او را تأیید و او را تشویق کنند و این امر مانع از انجام آن کار می‌شود. اما اگر ببیند که هم‌کلاسی‌ها یا همسن‌هایش همان مسیر را در پیش گرفته‌اند و کسانی هم به آن روش توصیه می‌کنند، این امور باعث تقویت عوامل درونی می‌شوند و به انجام آن کار کمک می‌کنند. پس علاوه بر انگیزه درونی، برخی از اسبابِ غیر اختیاری هم باید از ابتدا وجود داشته باشند تا انسان حرکت استکمالی و ایمانی خود را آغاز کند.

دسته اول اموری هستند که به حسب برداشت ما از روایتی که خوانده شد «تَوفِیقٍ مِنَ اللَّه» نام دارند. به حسب برداشته اولیه، «تَوفِیقٍ مِنَ اللَّه» یعنی اموری که در اختیار ما نیستند و تنها کار خداوند هستند. مانند اینکه در چه خانواده‌ای به دنیا بیاییم، در چه شهری چشم به دنیا بگشاییم، چه مدرسه و استادی سر راه ما قرار گیرند و … اینها از اموری هستند که‏ یحْتَاجُ‏ إِلَى‏ تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ؛ «به توفیقی از خداوند احتیاج دارند.»

وَوَاعِظٍ مِن نَفسِهِ: «و وعظ‌کننده‌ای از درونش.» انسان برای انجام کار خیر به عاملی درونی نیازمند است که او را به طرف جلو هُل بدهد که اگر این عامل در انسان نباشد، هر چند اسباب بیرونی هم فراهم باشد از آنها استفاده نمی‌کند و اساسا اعتنایی به آنها نخواهد کرد و حتی وقتی نام برخی امور را می‌شنود بسیار بر او سنگین می‌آید و اصلا تمایلی به شنیدن نام آنها هم ندارد. هستند کسانی که با شنیدن نام مرگ، قیامت و قبر مشمئز می‌شوند و از اینکه به جوانی گفته شود یاد مرگ باش تعجب می‌کنند و حاضر نیستند حتی در این باره فکر کنند یا وارد بحث شوند یا به سخنی در این باره گوش دهند.

انسان به انگیزه‌ای درونی نیاز دارد تا به دنبال انجام کار خیر برود. ایجاد انگیزه و اراده انجام فعل در اختیار خود انسان است و در نهایت اوست که باید تصمیم بگیرد و جبری در کار نیست. البته در کنار این، به اسبابی هم نیازمند است که در اختیار او نیست.

نکته سوم اینکه پس از حصول انگیزه‌، حتی انگیزه‌ای ضعیف، اگر عوامل انسانی آن انگیزه را تقویت و فرد را به انجام عمل تشویق کنند، انسان موفق‌تر عمل خواهد کرد. یکی از بهترین عواملی که همه ما آن را از کودکی تا بزرگسالی آزموده‌ایم امر تشویق است. با تشویق و همراهی دیگران، انجام کار بسیار آسان‌تر از زمانی است که انسان از ابتدا باید به‌تنهایی و بدون همراهی دیگران کار را آغاز کند. همراهی نکردن دیگران گاهی باعث فراموشی و غفلت انسان از کاری می‌شود که به خوب و نافع  بودن آن آگاهی دارد. اما وقتی دیگران را مشغول به آن کار می‌بیند، به‌طور طبیعی به انجام آن کار تشویق می‌شود.

علاوه بر این، اگر تشویق زبانی با تشویق عملی همراه شود و کسانی با زبان، انسان را نصیحت کنند تأثیر بیشتری در تقویت انگیزه درونی وی خواهد داشت. اگر این سه عامل با یکدیگر پیوند بخورند، غالبا تأثیر فراوانی خواهند داشت. یعنی اگر توفیق الهی با انگیزه دورنی انسان و تشویق و تقویت دیگران همراه شود، بسیار کم اتفاق می‌افتد که انسان از انجام کار تخلف کند. پس انسان مؤمن به این امور سه‌گانه نیازمند است تا بتواند سیر تکاملی ایمانش را به سرانجام برساند

 

طرح تعارض ظاهری اراده الهی با اراده‌های دیگر

در بیان این نکته اساسی که در این حدیث آمده است، مسائلی چند مطرح می‌شوند. برای مثال واژه توفیق الهی در گفتمان اهل ایمان و تقوا بسیار استعمال می‌شود و می‌بینیم که بسیاری از امور را به توفیق الهی ارتباط می‌دهند و برای آن ارزش بسیاری قائل‌اند. مسلما مقصود ایشان تنها عوامل طبیعی، جبری و غیرارادی نیستند. اگر در آیات و روایات هم جستجو کنیم به تعبیراتی برمی‌خوریم که بسیار عمیق‌تر از گفتار معمول اهل ایمان است. برای مثال قرآن کریم مسئله هدایت و شناخت راه حق و ارتباط آن با خدای متعال را در چندین آیه مطرح کرده است و می‌فرماید: «مَن یهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی(۲): هر که را خدا هدایت کند، او راه‏یافته است‏.» یا می‌فرماید: «وَلَکِنَّ اللَّهَ یهْدِی مَن یشَاء(۳): لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مى‏کند.» حتی در سطحی بالاتر می‌فرماید: «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِین(۴): و شما نخواهید خواست جز اینکه الله پروردگار جهانیان بخواهد‏.»

در میان روایات هم به مکالماتی از ائمه اهل‌بیت«ع» با اصحابشان برمی‌خوریم که در آنها کارهایی به خدای متعال نسبت داده شده که همه ما آنها‌ را از کارهای خودمان می‌دانیم. بر این اساس می‌توان پرسید که چرا در روایتی که پیش از این خواندیم یک عامل را توفیق الهی معرفی می‌کند، اما در این آیات و روایات همه چیز را به خدای متعال نسبت می‌دهند؟

برای مثال قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یعْقِلُون(۵): و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد و خدا بر کسانى که نمى اندیشند، پلیدى را قرار مى‏دهد.» هیچ کس بی‌اذن خدا حتی نمی‌تواند ایمان بیاورد. چنانچه درباره نعمت‌ها و نقمت‌هایی که به ما می‌رسد می‌فرماید: «وَإِن یمسَسکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یمسَسکَ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدُیر(۶): و اگر خدا به تو زیانى برساند، کسى جز او برطرف کننده آن نیست و اگر خیرى به تو برساند پس او بر هر چیزى تواناست.»

به تعبیر قرآن کریم اگر خدای متعال برای کسی خیر بخواهد هیچ کسی نمی‌تواند مانع آن شود و اگر شر هم برای کسی بخواهد هیچ کس نمی‌تواند آن را از او دفع کند. این تعبیرات در نگاه ابتدایی و سطحی برای بسیاری از افراد بوی جبر می‌دهد و گاه گفته می‌شود که ما کاره‌ای نیستیم و این خداست که هر کاری را که بخواهد انجام می‌دهد.

همچنین ممکن است سئوال شود که آیا توفیق الهی تنها درباره عواملی مطرح می‌شود که اختیار ما در آنها دخالت دارد یا وسیع‌تر از آن است؟ اگر وسیع‌تر است آیا به این معناست که واعظ درونی و بیرونی هم باید به توفیق الهی باشد؟ به‌طور کلی این آموزه‌ها چگونه قابل جمع هستند؟

اگر بخواهیم اندکی با تعبیراتی فنی‌تر سخن بگوییم می‌توانیم بگوییم که جمع توحید افعالی که در قرآن و روایات آمده است با اختیار، اراده، و فعالیت انسان چه می‌شود؟ لحن برخی از آیات و روایات بیانگر این معناست که همه چیز در دست خداست و دیگران بی‌اراده او و بی‌اذن او نمی‌توانند کاری را انجام دهند. در کنار این معارف، دسته‌ای از آیات و روایات هم وجود دارند که از مؤاخذه افراد گناهکار و کافر سخن می‌گویند و گناه و کفر ایشان را به خودشان یا به شیطان نسبت می‌دهند و شیطان را عامل گمراهی آنها معرفی می‌کنند.

به‌راستی جمع بین این معارف چگونه خواهد بود؟ این مسئله‌ای اعتقادی، کلامی و فلسفی بسیار جدی و مهمی است. اگر این جلسه، مجلس علما و فضلا نبود اصلا طرح چنین مسئله‌ای صحیح نبود. طرح چنین مسائلی برای کسانی که در این زمینه‌ها کمتر مطالعه کرده‌اند انگیزه ایجاد می‌کند که در این زمینه مطالعه بیشتری کنند و این مسایل را، هم برای خود و هم برای دیگران واضح‌تر بیان کنند.

این مسئله را با این تعبیر هم می‌توان مطرح کرد که آیا در عالم غیر از اراده خدا چیز دیگری از جمله اراده من هم مؤثر است یا همه چیز تنها به اراده خدا وابسته است و بدون اراده خدا هیچ امری امکان ندارد؟ به تعبیر دیگر آیا تنها یک اراده در جهان هستی حاکم است یا اراده‌های دیگری هم وجود دارند؟ اگر اراده‌ دیگری هم هست با اراده خدا چه نسبتی دارد؟ این یک مسئله‌ بسیار جدی است. ریشه موضوع قضا و قدر، جبر و تفویض و بسیاری از مسائل دیگر به همین مسئله برمی‌گردد.

 

توحید افعالی در آیینه کلام امام جواد«ع»

برای تقویت سئوال، روایتی را در این زمینه از امام جواد«ع» عرض می‌کنم. شیعیان حضرت محموله‌ای از پارچه و قماش تهیه کرده بودند که به عنوان هدیه برای ایشان بفرستند. آنها آن محموله را به واسطه‌ای دادند تا آن را خدمت امام تقدیم کند. در بین راه دزد به قافله زد و همه اموال آنها را به سرقت برد. آن واسطه بسیار شرمنده شد و متحیر بود که به مردم چه بگوید. بالاخره تصمیم گرفت که نامه‌ای برای حضرت بنویسد و جریان را برای ایشان توضیح دهد. نامه را نوشت و توضیح داد که من محموله بزرگی از هدایا را که برای شما فرستاده شده بود به سوی شما می‌آوردم که دزد به قافله زد و ما هیچ توانی برای دفاع نداشتیم و مجبور شدیم همه آنها را برای دزدان رها کنیم.

امام«ع» در جوابش دو جمله نوشتند که مضمون آن این است: «ما از نعمت‌هایی که خدا به ما می‌رساند و از مواهب الهی است با شادی و قدردانی استفاده می‌کنیم و اگر چیزهایی را خدا از ما بگیرد مطمئنا اجر و حسنه آنها را برای ما حفظ خواهد کرد.

«این بدان معناست که اگر نعمتی از خدا به ما برسد، از او تشکر می‌کنیم و از آن بهره می‌بریم و طبعا شاد هم خواهیم بود که خدا نعمتی را به ما عطا کرده است و اگر نعمتی هم از ما سلب شود، یقه چاک نمی‌زنیم و ناراحت نمی‌شویم و ایمان داریم که خدا اجر آن را برای ما حفظ خواهد کرد. ما در برابر این نعمتی که فعلا از دست ما رفته یا بلائی که نازل شده است صبر می‌کنیم و این صبر هم توأم با اجر و حسنه است؛ بنابراین هیچ ضرری متوجه ما نخواهد بود. یعنی اگر نعمتی از ناحیه خدا برسد از آن استفاده می‌کنیم و شکرش را به جا می‌آوریم و شاد هستیم که خدا چنین نعمتی به ما ارزانی داشته است و اگر نعمتی هم نرسد باز هم خوشحال هستیم. چون می‌دانیم خدا اجر و ثواب آن را به ما داده است و ما ضرر نکرده‌ایم.»

این جواب حضرت به شخصی بود که خبر سرقت اموال امام«ع» را به ایشان داد. ممکن است کسانی در چنین موقعیت‌هایی از روی تصنع چنین سخنانی را بر زبان آورند، اما مسلماً امام«ع» از روی تصنع سخن نمی‌گویند و واقعا بود و نبود نعمت‌های ظاهری را رحمت الهی می‌دانند.

مقصود از ذکر این حدیث در اینجا تذکر این نکته است که آن شخص در نامه‌اش به امام«ع» عرض کرد اموال را دزدها بردند، اما حضرت در جواب نوشتند اگر خدا از ما چیزی را بگیرد ما نگران نیستیم، زیرا اجر و مزدش را به ما خواهد داد. اموال را دزدها برده بودند، اما حضرت می‌فرماید اگر خدا از ما چیزی را بگیرد! ممکن است سئوال شود: «بالاخره دزدها اموال را گرفتند یا خدا؟» این طور تعبیرات در منابع ما فراوانند. قرآن کریم گاه برخی افعال را به فاعل‌های طبیعی نسبت می‌دهد و می‌فرماید باد فاعل این کار است، خورشید این کار را انجام داد یا زمین این کار را کرد و گاهی هم می‌فرماید ما این کارها را کردیم.

دنباله این بحث را در شماره بعدی نشریه پی می‌گیریم.

پی‌نوشت‌ها:

  1. حسن‌بن‌على‌بن‌شعبه حرانى،‏ تحف العقول‏، ص ۴۵۷
  2. اعراف، ۱۷۸٫
  3. اعراف، ۵۶٫

۴٫تکویر، ۲۹٫

  1. یونس، ۱۰۰٫
  2. انعام، ۱۷٫
10اکتبر/20

رنگ خدا

درآمد:

متن حاضر از یکی از سخنرانی‌های عالم، فقیه و عارف بزرگ حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی برگرفته شده و لذا لحن آن به جای لحن آثار مکتوب به سخنان ساده ایشان با مخاطب عام نزدیک‌تر است؛ لکن این متن نیز همچون دیگر آثار گرانبهای ایشان مشحون از نکات ارزنده اخلاقی فراوان است. امید آنکه مخاطبان از این رهنمودهای ارزشمند بهره‌مند شوند.

 

کودکان زود رنگ می‌گیرند، چه رنگ خوب چه رنگ بد. همسالان و همزادان یک فرزند در طبع و خوی فرزند اثر می‌گذارند. زود رنگ قبول می‌کنند و همان ‌طور که زود رنگ می‌گیرند، دیر رنگ را از دست می‌دهند و وقتی رنگ گرفتند سخت بتوان آن رنگ‌ها را از آنها گرفت.

بسیار کار سخت و دشواری است. بنابراین پدر و مادر و مربیان اطفال باید نسبت به اطفال اهتمام و توجه و نظر بسیار دقیقی داشته باشند و مسئولیت بسیار سنگین و بزرگی به‌ عهدۀ استاد ومعلم است.

این طفل عوالمی را طی کرده، چند مرحله را پیموده، از عالم زهدان پا به عرصه این نشئه گذاشته، مدتی در آغوش مادر و پدر به سر ‌برده، منزل برای او مدرسه‌ و پدر و مادر برای او معلم بوده‌اند. محیط خانواده البته در کودک اثر می‌گذارد. پدر و مادر، کودک، یعنی میوه‌ و نهال‌شان را به دست دیگری می‌سپارند.

نهالی از شما بار آمده و رشد و نمو کرده، ولی هنوز بارآور و میوه ده نشده و به ثمره‌ و کمال نرسیده است.

این نهال نیاز به تربیت و مراقبت و مواظبت دارد. باغبان‌ها باید روی این نهال کار کنند و غذا و آبش بدهند و مواظبش باشند که مبادا کرم‌ها، میکروب‌ها، امراض، آب آلوده، خاک ناپاک، سرمازدگی، گرمازدگی در او اثر بگذارد. هر یک پس از دیگری از این نهال مراقبت می‌کنند و همین که می‌خواهد کج و کوله بار بیاید تأدیب و تقویمش می‌کنند که درست بار بیاید.

ابن مسکویه (۳۲۶ – ۴۲۱ ق) «رضوان‌الله علیه» در یکی از کتاب‌های اخلاقی خود می‌گوید که بزرگان مرز و بوم ایران، بزرگان فارس، مردم پیشین ما همین که سن و فهم و شعور فرزندانشان  به‌حدی می‌رسید که قابل تعلیم و تعلم بودند آنها را از خود جدا می‌کردند. مدرسه و معلم مخصوص داشتند و فرزندان را به دست معلم می‌دادند. آنها را از حریم خود دور می‌کردند و معلم و استاد و مدرسه‌ و دبیرستان‌ و دانشگاه‌شان از آنها فاصله داشت. چرا؟! چون مبادا فرزند از مقام پدر که زعیم و امیر و رئیس و دولتمند و سرمایه‌دار است و مقامی دارد و احترام می‌بیند و از تواضع و فروتنی‌های مردم به پدر، مغرور بار بیاورد و گول زرق و برق ظاهری این نشئه را بخورد و از کمال باز ماند.

مبادا با خود بگوید من که پدرم این و زندگی‌ام این چنین است،

چرا برای درس و بحث زحمت بکشم و رنج و غربت و… را تحمل کنم؟ مبادا این پندار و خیال برایش پیش و از رشد و ترقی روحی‌ باز بماند.

فرزند را به دست معلم و استاد می‌دادند و از محیط‌ والدینشان دور می‌کردند و خرج و لوازم زندگی‌ را برایش می‌فرستادند که این آقا نداند پدر در چه مقامی است و وضع پدر چیست و آن عوامل مزاحم پیشرفت امور معنوی فرزند نشوند.

بالاخره فرزند، عضوی از اعضای پیکر این اجتماع است و شمای پدر و ریشه و اصل، باید تا قیام قیامت از این فرزند محفوظ بمانی.

امام زین‌العابدین(ع) فرمود: «بار خدایا! مرا از فرزندانم حفظ بفرما که رفتار و گفتارشان طوری نباشد که زبان اعتراض مردم بر سر من دراز شود و بگویند اینها فرزندان چه کسی و میوه‌های چه درختی هستند؟»

امام به ما تعلیم می‌دهد، دست ما را می‌گیرد و به ما می‌فرماید فرزندانتان را بپایید، آبروی خودتان را بخواهید، عرض و شرف و بقای خودتان را حفظ کنید، بارالها! مرا در فرزندانم حفظ کن.

قرآن کریم در سورۀ لقمان، فصلی در فرمایشات جناب لقمان حکیم به فرزندش دارد. جناب پدر! از لقمان سرمشق بگیر و حرفی بزن که آن حرف، تخم و بذری باشد برای میوه خوب در ملک و مزرعه تو. امیرالمؤمنین(ع)، پدری که مظهر تام الهی و مخزن اسرار حق و جانش ظرف حقایق قرآن است.

پدری که کلام‌الله ناطق و پدر یازده امام و جانشین خاتم انبیاء(ص) است، به فرزند برومندش جناب امام حسن مجتبی(ع) چه می‌فرماید؟ یکی از وصایای بسیار عرشی، مفید، علمی، اخلاقی، اجتماعی که رئوس وظایف و آداب را پدری که رکن اعظم دین است، به فرزندی چون امام حسن مجتبی(ع) تعلیم می‌دهد و می‌فرماید: «فرزندم! دلِ و جانِ جوان مانند زمین و ملکی است که چیزی در آن کاشته نیست و درختی کاشته و تخمی افشانده نشده، زمین خالی است و مزاحم ندارد و چون بی‌رنگ است، بذر در آن  خوب بار می‌آید و خوب جوانه می‌زند. تخمی که در آن کاشته می‌شود از شش جهت ریشه می‌دواند، خوب در اعماق دل او جا می‌کند و رنگ ثابت برای او می‌شود. می‌پذیرد و آن حرف می‌ماند، در دل رسوخ می‌کند.

در قرآن کریم خدای جلّ و علا از زبان آن پدر مهربان، لقمان حکیم سخنی چند به فرزندش فرمود: «ِلَیهِ یَصعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّب(۱) سخنان پاکیزه به سوی او می‌رود.»

کودکان بالطبع شیفته و شیدا و عاشق قصه‌ و افسانه و حکایت‌اند.

حال که برایشان حکایت می‌گویی و قصه نقل می‌کنی، مواظب باش که قصه به آنها رنگ می‌دهد و برایشان می‌ماند، بنابراین قصه‌های آلوده و مسموم نباشند. مقالات هرزه و مجله‌های آلوده نباشند. سوغات‌های بیگانگان و راهزنان و مارها و افعی‌ها و کژدم‌ها نباشند که در جان کودک شما اثر می‌گذارند.

حالا  که بناست برایشان حکایت نقل کنی و داستان و قصه‌ بگوئید، داستانی را بگویید که نتیجه اخلاقی، رشد روحی، پیشرفت اجتماعی، عاقبت به‌خیری برای فرزندانتان داشته باشند و رنگ خوب بگیرند.

برخی  از جوانان ما به پدر و مادر می‌خندند!

پدر! چرا این نهال‌های شما این طورند؟

چرا این جوری هستند بچه‌های شما؟

اینها مگر باغبان، مربی، استاد، معلم، فرهنگ و تعلیمات ندارند؟

شما مگر به حال فرزندانتان دلسوز نیستید؟

مگر این زرق و برق ظاهری کمال به آنها می‌دهد؟

این روزگار برایشان می‌گذرد. دل خوش کرده‌اید به چه؟

چرا جانشان را درنمی‌یابید؟

چرا حقیقتشان را از چنگ اهریمن‌ها و راهزن‌ها رهایی نمی‌دهید؟

نیست کسی که این همه بیچارگی‌ها، آلودگی‌ها و انحراف‌ها را از این اجتماع بردارد؟

چگونه باید برداشت؟

آه از دست صرافان گوهر ناشناس!

فرزندانتان را به احترام بخوانید، حرف‌های ناروا و تلخ به آنها نزنید. در هر صورت بکوشید که آنها را محترم، بزرگ، آقا، باوقار بار بیاورید.

پدر بودن مقامی است بسیار منیع، بزرگ، شامخ، اما درخت پروراندن هم بسیار دشوار و راهزن‌ها و حوادث و مشکلات زیادند و باید طفلت، نهالت و میوه‌‌ات را حفظ کنی.

نمی‌بینید شرع ما به ما فرمود که فرزندانتان که به دنیا آمدند به گوش راستش اذان و به گوش چپش اقامه بگوئید؟ از آن ابتدا «الله اکبر»، «اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمد رسول‌الله»(ص) و دیگر فصول اذان و اقامه را که اثر دارند و رنگ می‌دهند، در گوششان نجوا کنید. ایمان به الله ریشه درخت دین است. از ابتدا اولین حرفی که به فرزند تلقین می‌کنید، به او یاد می‌دهد که: پسرجان من! «یا بُنَىَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثقَالَ حَبَّهٍ مِّن خَردَلٍ فَتَکُن فِى صَخرَهٍ أَو فِى السَّمَوَاتِ أَوْ فِى الأَرضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیر(۲): اى فرزندم! اگر (عمل تو) همسنگ دانه‏ خردلى باشد و در دل تخته سنگى یا در آسمان‏ها یا در زمین نهفته باشد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى‏‌آورد، زیرا که خداوند دقیق و آگاه است.  هیچ از حیطه سلطنت او و عظمت او به در نمی‌رود، او قاهر و همیشه در پیش او حاضر است. اگر به قدر حبه خردل نیت، عمل و خیال و پندار داشته باشید از شما دست بردار نیست، آن‌را حق جلّ و علا می‌آورد. تو را طوری آفریده که آن نیت تو ولو به اندازه خردل به حساب ‌آورده می‌شود.

جناب لقمان حکیم به فرزندش می‌گوید که عزیز من! نور دل پدر! نور دیدگانم! پسرجانم! این اداره مدیر دارد. این نظام احسن عالم را ناظمی است. این خانه صاحب دارد. هیچ ذره‌ای نیست که در کار خود، زندگی، نشئه، وجودش و خلقتش را بازیچه پندارد. این همه، بازی نیست، حقیقت است، دار دار حقیقت و حساب است.

چه خوب است که جنابعالی همین که می‌بینی فرزند دارد یواش یواش گویا می‌شود، بینا می‌شود، چیز می‌فهمد، لقمان‌وار به زبان ساده، او را حالی کنی که فرزند عزیز من! خورنده، درنده، جنگلی‌ها، دریایی‌ها و حیوان بسیارند. آدم و انسان می‌خواهیم. آدم باش. سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَالرُّوح. بیدار باش، بگذار جانت بیدار شود، یا بُنیّ أقِمَ الصّالَه،(۳) نمازگزار باش. بیا در پیشگاه او. بیا بال و پر دربیاور. معراج داشته باش. با او راز و نیاز داشته باش، سُبحانَ رَبّیَ االعَلی وَ بِحَمده،

پسر جان من! جوان عاقل باش. بگذار جان تو بیدار باشد. مبادا به ظاهر گول بخوری که آمد و شد روزگار ظاهر را از تو می‌گیرد و بعد حقیقت  تو به سوی عالم دیگر رهسپار می‌شود. دلسوز باش. دست همسایه‌ات را بگیر. رفیق من کجا می‌روی؟ مبادا جوانی باشی که مثل پر کاه در دست گردباد این طرف و آن طرف می‌روی. اکثر جوان‌های عصر ما را روزگار به بازی گرفته و با یک حرفی، مقاله‌ای، اشاره‌ای همه برمی‌گردند.

فرزندم! صابر و بردبار باش. عالم حسابی دارد، در مقابل حوادث و پیشامدها و نشیب و فرازهای عالم، بگذار ظاهرت وقار و باطنت سکینه داشته باشد.

حضرت امیر(ع) فرمود: مؤمن بیدار، مثل کوه است و بادها نمی‌توانند او را حرکت بدهند. بزرگی به عقل است نه به سال. ای بسا پیرانی را در اجتماع می‌بینید که از هر کودکی کودک‌ترند. آنها هم بچه‌اند و رشد عقلی نکرده‌اند. آنها همان‌‌طور که یک درخت چنار بزرگ می‌شود، بزرگ شده‌اند. رشد روحی ندارند.

وَاصبِر عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِن عَزمِ الأُمُورِ وَلَا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمشِ فِی الأَرضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُختَالٍ فَخُورٍ(۴): شکیبا باش. از مردم رو برنگردان. با بندگان خدا مهربان باش. به تکبر روی زمین راه نرو. در رفتار، عبادت، کسب و کار، خوراک و در همه شئون میانه‌رو باش. دیده‌اید بعضی‌ها چه‌طور عربده می‌کشند. این انسان است یا حمار؟ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیر. صوت حمار صوت خوشی نیست. تو انسانی. چرا از حمار تقلید می‌کنی؟ تو باید بر حمار سوار باشی، او چرا بر تو مسلط شده؟ عقلتان را به کار بگیرید. اجتماعتان را بنگرید. سرانجامتان را دریابید. وقتمان به سر آمده. رفقایتان را دریابید. دستشان را بگیرید. امر به معروف کنید. حرف گوش کنید. سعادت و خیر و عاقبت به‌خیری شما در این حرف‌هاست، بدانید که از این حرف‌ها صد در صد بهره می‌برید و یک حبه خردلی ضرر عایدتان نمی‌شود. در مقابل صد در صد ضرر و هزاران مفسده و گرفتاری‌ و بیچارگی‌ است. جوانان! دلتان به حال خودتان بسوزد، شرف و مقام و پدر و مادر را حفظ کنید.

پی‌نوشت:

  1. فاطر/۱۰
  2. لقمان / ۱۶
  3. لقمان / ۱۷
  4. لقمان آیات ۱۷-۱۸-۱۹
01سپتامبر/20

انقلاب انفسی و شهریاران فرهنگی

«انقلاب» واژه‌ای متداول در تاریخ است، لفظی که اشتراکاً به بسیاری از تغییر حکومت‌ها اطلاق می‌شود. مرحوم صفایی حائری در دفتر اول کتاب «درس‌هایی از انقلاب»، انقلاب را «دگرگونی بنیادی و ریشه‌ای و زیربنایی» توصیف می‌کند. انقلاب تغییری است از وضعیت فعلی به سمت وضعیت مطلوب و حد تمایز هر انقلاب از دیگری بر مبنای این «تغییر» استوار است. اگر مقصود انقلاب سوسیالیستی رسیدن به جامعه بدون طبقه است (مقصودی گنگ و حتی غیرممکن در حیطه نظر)؛ اگر غایت انقلاب فرانسه برقراری برداشتی مغرضانه از آزادی و برابری است؛ آرمان انقلاب اسلامی چیست؟ انقلابی که نه بر اساس الگوی طبقاتی قابل تحلیل است و نه الگوی توده ـ نخبه بر آن صدق می‌کند.

انقلاب اسلامی، بیشتر و بزرگ‌تر از امنیت و رفاه و عدالت را طلب می‌کند. تغییر اصلی انقلاب اسلامی محدود به دگرگونی نظام سیاسی و بازنگری در روابط خارجی نیست، بلکه به تعبیر شهید آوینی «احیای حیات باطنی بشر» و تحول ارواح انسان‌ها و به بیان مرحوم صفایی «آرمان انقلاب‌ها یا آزادی است یا عدالت و جامعه بی‌طبقه. اسلام آرمانی بالاتر از تکامل (جهت دادن به استعدادهای تکامل یافته) دارد که هدی و رشد است.»

پس حد تمایز منطقی انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌ها، توجه به انسان و ظرفیت‌های اوست و غایتی که رشد و هدایت بشر را هدف دارد. ریشه تمایز جنگ مقدس هشت‌ساله ایران با دیگر جنگ‌ها نیز دقیقاً در همین مسئله است.

طبعاً از نظام برآمده از چنین انقلابی انتظار می‌رود که در عرصه فرهنگی سرمایه‌های جدی انسانی داشته باشد. سرمایه‌هایی نه فقط در سطح هنرمندان بلکه در مقام سیاست‌گذاری و هدایت کلان فرهنگی. البته نیاز به تربیت و ایجاد بستر رشد هنرمندان از شعر تا نقاشی امری ضروری است که تا به حال نه به‌حد کافی، اما به حداقل تعدادی بروز و ظهور داشته است. بروزی بر اساس دغدغه‌های شخصی و ظهوری نه به دلیل یک برنامه‌ریزی کلان.

شاید فقط در حوزه شعر و با توجه به عدم نیاز لجستیکی خاص و فردی بودن این حوزه، می‌توان به حمایت مقام معظم رهبری و تفقد معنوی ویژه ایشان که فضایی خاص و انگیزه‌ای مضاعف را برای شاعران ایجاد کرده است، اشاره کرد. اگر نه در باقی حیطه‌ها اگرچه ارگان‌های عریض و طویل و اختیارات فراوانی وجود داشته، هیچ‌گاه چتر حمایتی ویژه‌ای ناظر به رشد هنرمندان انقلابی وجود نداشته است. چه اینکه حتی تک‌مضراب‌هایی چون شهید سید مرتضی آوینی نیز علاوه بر مضیقه حمایتی، با ممنوعیت و تحریم نیز مواجه شده‌اند. (رجوع کنید به مسئله مستند خنجر و شقایق و سانسور صدای شهید آوینی در صداوسیما)

اما آن نیاز پایه‌ای که می‌تواند بستری برای به وجود آمدن صدها هنرمند و اساساً سبک‌های هنری مختص و متناسب با انقلاب اسلامی شود، پیدایش انسان‌هایی هدایتگر در میدان فرهنگ و هنر است. انسان‌هایی که مصداق کامل شهریار فیلسوف افلاطون هستند. کسانی که فهمی صحیح (برآمده از سواد و شهود) از زیبایی‌شناسی دارند و با درک نقطه آرمانی جامعه، نه فقط هنرمندان، بلکه جامعه را به حالت مطلوب دلالت می‌کنند.

از مختصات مهم این افراد، شناخت زمانه و جامعه، آرمان‌گرایی در عین فهم واقعیات و موانع، نگاه تربیتی و مهم‌تر از همه احاطه دانشی به حوزه مدیریتی است. طبیعتاً چنین افرادی ابایی از هزینه کردن از آبرو و جایگاه خود برای ایجاد تغییرات ندارند. در سوی دیگر، امروز شاهد حضور افراد بسیاری در مناصب فرهنگی هستیم که از ادبیات انقلابی و آرمان‌ها و حتی رهبری  ـ و اخیراً سردار شهید سلیمانی! ـ جهت حفظ ظاهری جایگاه و توجیه اقدامات ناشیانه و غیراصولی خود هزینه می‌کنند. در واقع مناصب فرهنگی به واسطه کیفی بودن خروجی‌ها، به نسبت حیطه‌های دیگر مدیریتی ـ  مثلاً عرصه نظامی یا ساخت ‌و ساز ـ از بازخواست و نمره‌دهی مدون و مشخصی برخوردار نیستند. این مسئله باعث شده تا سازمان‌های بعضاً عریض و طویل فرهنگی، تبدیل به جولانگاه بازنشسته‌های مناصب سیاسی و امنیتی و حیاط خلوت آقازاده‌ها و مرتبطین با حلقه‌های قدرت شود.

برای مثال، حوزه سینما به واسطه هزینه‌های بسیار تولید و وجه صنعتی ـ تجاری، یکی از بهترین نمونه‌های خروجی محسوس مدیریت فرهنگی است که چه به صورت تعامل غیرمستقیم نظام سیاسی حاکم و چه مستقیم، در بسیاری از کشورها مورد توجه است.

از تجربه اریش پومر، مدیر شرکت فیلمساز (ufa) در آلمان جمهوری وایمار تا تعامل پنتاگون و هالیوود (نمونه در مستند «عملیات هالیوود») و مدل مدیریتی جشنواره کن. از آندره مالرو، وزیر فرهنگ ژنرال دوگل تا بسیاری از مردان پشت صحنه دیگر، همه و همه جریان هنری ـ سینمایی را مطابق خواسته‌های کشور متبوع خود جهت‌دهی کرده‌اند.

در حوزه سینما از تهیه‌کنندگی که کوچک‌ترین واحد مدیریت فرهنگی است تا مدیریت شبکه‌ها و سازمان‌هایی که وظیفه تولید سینمایی را بر عهده دارند، نیازمند افرادی متخصص و متعهد است که علاوه بر احاطه بر تجربیات غرب و طبعاً عدم شیفتگی نسبت به آن در عین استفاده از نکات مثبتشان، شناختی نظری و عملی از انقلاب اسلامی داشته باشند. اما ظهور چنین فرد و افرادی نیازمند یک نگاه حکیمانه از طرف تصمیم‌گیران کلان است. اتفاقی که قطعاً بسیار پیچیده‌تر و سخت‌تر از تربیت یک هنرمند و میدان دادن به اوست. این مسئله قابل قیاس با تربیت یک تکنسین سرویس و نگهداری از هواپیما یا یک خلبان جنگی با ظهور یک فرمانده نظامی کارآمد است. با این تفاوت که با توجه به ظرافت‌های دنیای هنر و رسانه، شدت تفاوت در مورد موضوع این مقاله بسیار پررنگ‌تر است.

بنابراین جوان‌گرایی در عرصه مدیریت فرهنگ نیز معنای دیگری پیدا خواهد کرد. معنایی که البته با روح این کلام همخوانی بیشتری دارد! با توجه به توضیحات رهبری در این باره و شاهد مثال ایشان از شهید سلیمانی، جوان‌گرایی به معنای «سر پا بودن» و «با نشاط بودن» است.

میانگین سنی بعضی مشاغل سخت هنری که نیازمند دانشی چندوجهی و جهان‌بینی خاص هستند، مانند کارگردانی، بالاتر از ۳۰ سال است.(۱) بنابراین چگونه می‌توان توقع داشت که موضع مدیریت کلان چنین عرصه‌ای، جایگاه سعی و خطای افراد اسماً جوانی قرار گیرد که از تجربه و دانش کافی برخوردار نیستند؟

شهریاران فرهنگی انقلاب اسلامی شاید در کلام و با توجه به انتظارات، اندکی دور از دسترس و ناشدنی به نظر برسند؛ اما با توجه به میراث خون شهدا و مجاهدت‌ها و تجربه‌های بزرگانی چون شهید آوینی، پیدایی چنین انسان‌هایی تحقق یافتنی است.

پی‌نوشت:

۱- با بررسی ۷۵۰ کارگردان مطرح سینما، میانگین سنی ساخت اولین اثر یک کارگردان، بیش از ۳۲ سال اعلام شده است.

01سپتامبر/20

پهلوی‌ها تن‌پرست یا وطن‌پرست!؟

رستاخیز جان‌نثاران همایونی!

پس از گذشت چهار دهه از فروپاشی حکومت پهلوی، جان‌نثارانی قد علم کرده و مجیزگوی مقام همایونی شده‌اند که در کارنامه‌ حیات سیاسی برخی از آنان، سابقه‌ شدیدترین انتقادات علیه سلطنت پهلوی دیده می‌شود. اکنون این جرگه به مقامِ غلامان خانه‌زاد ارتقا یافته و صنفِ دست‌بوسانِ اعلیحضرت را حیاتی دوباره بخشیده‌اند! در این مجال از زبان کارگزاران و مسئولینی که خود در تشکیلات اجرایی حکومت پهلوی نقش داشته‌اند و همچنین چندتن از اساتید دانشگاه‌های آمریکا و روزنامه‌نگاران خارجی، به‌گونه‌ای مجمل به این برهه از تاریخ معاصر ایران پرداخته می‌شود.

 

سلطنتِ از هفت دولت آزاد

مهم‌ترین عنصر هویت‌بخشی که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ است. حیات و مرگ هر جامعه به حیات و مرگ فرهنگ آن جامعه وابسته است. حافظه‌ تاریخی ایرانیان در حوزه‌ فرهنگ در عصر پهلوی با جشن‌های ۲۵۰۰ ساله‌ای پیوند خورده است که مظهر حیف و میل اموال عمومی، تضاد طبقاتی و جدال فقر و غنا بود. عرصه‌ فرهنگی ایران در دوران پهلوی، عرصه‌ جولان فرهنگ منحط غربی و به صحنه آوردن بی‌چون و چرای اشکال مختلف آن است.

حکومت پهلوی با حذف ریشه‌های هویت دینی و ملی کشور و اصالت‌بخشی به ابتذال فرهنگ غربی، جامعه را به پرتگاه بی‌هویتی سوق داد. از جمله اقداماتی که رژیم پهلوی در راستای تغییر فرهنگ اصیل کشور انجام داد، به ابتذال کشاندن مفهوم «آزادی زنان»، تقلیل زن به بدنش، شیءانگاری زن و متزلزل کردن بنیان خانواده بود. دودمان پهلوی در این راستا «زن ایده‌آل» را به «بیلبوردی سکسوال در شهر» مبدل کرد.

در دوران پهلوی نه تنها حمایت و پشتیبانی از طرف شاه در دفاع از حقوق زنان وجود نداشت، بلکه شخصیت «زن» مورد اهانت قرار می‌گرفت. اوریانا فالاچی خبرنگار معروف ایتالیایی از شاه می‌پرسد، «زنان در نظر محمدرضاشاه چه جایگاهی دارند؟» او در قامت یک شاهِ صادقِ پهلوی ظاهر می‌شود و این‌گونه پاسخ می‌دهد، «من نمی‌خواهم خشن جلوه کنم، اما شما [زنان] می‌توانید در مقابل قانون [با مردان] برابر باشید؛ ولی در توانایی نه! شما زنان هرگز یک میکل‌آنژ یا باخ به جهان عرضه نکرده‌اید. شما زنان حتی یک کتاب بزرگ هم پدید نیاورده‌اید… شما زنان هیچ چیز بزرگی را پدید نیاورده‌اید… شما دسیسه‌گرید. شما شیطانید. یکایک شما.»(۱) جمله‌ معروف محمدرضا پهلوی در تحقیر زنان نیز در حافظه‌ تاریخ ثبت شده است، «زن‌ها حتی لیاقت آشپز خوب شدن را هم ندارند!» و جالب اینجاست که شاه منادی‌ آزادی زنان بود!

 

دوران پهلوی، آئینه‌ انگلستان قرن ۱۹

یرواند آبراهامیان استاد ایرانی‌الاصل تاریخ در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک در کتاب «ایران بین دو انقلاب» آورده است، «فروپاشی ساختار سیاسی در شهریور۱۳۲۰ از وجود دو شکل عمده ستیز و کشمکش در ساختار اجتماعی پرده برداشت. تضادهای طبقاتی به‌ویژه در شهرها و رقابت‌های قومی به‌خصوص در میان قبایل همجوار، فرقه‌های مذهبی و گروه‌های زبانی در مناطق غیرشهری.»

پس از برکناری رضاشاه یکی از کنسول‌های انگلیس وضعیت آن روزهای ایران را با اوضاع انگلیس در اوایل سده‌ نوزده می‌سنجد، «این وضعیت همانند اوضاع انگلستان پیش از ۱۸۳۲ است. کشوری با طبقه‌ زمیندار کنترل کننده‌ حکومت‌های محلی و در واقع گرداننده‌ پارلمان و کابینه؛ یعنی کشوری با دو طبقه که یکی بسیار ثروتمند و دیگری بسیار فقیر و فاقد قدرت است.»(۲) رضاشاه معتقد بود بدون استبداد سیاسی، دسترسی به اصلاحات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی امکان‌پذیر نیست.(۳)

 

بردگان رضاشاه!

در سال‌های پادشاهی رضاشاه یک طبقه‌ کارگر صنعتی ناراضی شکل گرفت. مزدهای پایین، ساعت کار زیاد، وضع مالیات‌های گزاف بر کالاهای مصرفی، انتقال اجباری کارگران به منطقه‌ مالاریاخیز مازندران و شرایط نامساعد کاری که به گفته‌ یکی از شاهدان اروپایی، «عملاً به بردگی شباهت داشت»، همگی موجب نارضایتی کارگران صنعتی شد.(۴)

با هجوم نیروهای انگلیس و شوروی در شهریور ۱۳۲۰ و فروریختن پایه‌های سلطنت رضاشاه، نارضایتی‌های سرکوب شده‌ شانزده ساله بیرون ریخت. اختلاف میان فقرا و ثروتمندان، امنیت ملی را به خطر انداخته و شرایط حادی را به وجود آورده بود. فشار و گرفتاری شدید توده‌های مردم از یک سو و ثروتمند شدن تجار و زمینداران از سوی دیگر، کیان اجتماع را تهدید می‌کرد و نارضایتی طبقات پایین از کمبود شدید مواد غذایی، لباس، دارو و درمان و آموزش، زمینه‌ آشوبی را فراهم کرده بود که بیانگر نارضایتی گسترده‌ مردم از حکومت و نظام اجتماعی موجود بود. شرایط به‌گونه‌ای بود که حتی روزنامه‌ اطلاعات که به فرمان رضاشاه سال‌ها از کاربرد واژه‌ «طبقه» خودداری می‌کرد، اکنون هشدار می‌داد که ستیزهای طبقاتی، حیات کشور را به خطر انداخته است.(۵)

 

راه‌آهن راه‌آهن راه‌آهن!

جان فوران استاد دانشگاه کالیفرنیا در کتاب «مقاومت شکننده» خود در مورد احداث راه‌آهن ایران می‌نویسد، بخش عمده‌ توسعه‌ منابع دولتی صرف طرح‌های زیربنایی شد که بارزترین آنها راه‌آهن سراسری بود. احداث این خط آهن ۸۵۰ مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود. طرحی پرهزینه که پیامدهای ناگوار متعددی داشت. تورم‌زا بود، هدف‌های اقتصادی چندانی نداشت و از هیچ‌یک از شهرهای عمده‌ کشور (جز تهران) عبور نمی‌کرد و سطح زندگی عمومی را پایین می‌آورد چون هزینه‌ آن از طریق مالیات بر قند و چای تأمین می‌شد. احداث هر مایل راه‌آهن ۳۵ هزار پوند استرلینگ هزینه بر می‌داشت؛ در حالی که احداث جاده‌های ماشین‌رو با یک تا ۵/۱ درصد این هزینه امکان‌پذیر بود.

به نظر می‌رسد عمده‌ترین عملکرد آن، ایجاد امنیت داخلی در جنوب بود، چون امکان بسیج و اعزام نیرو را آسان‌تر می‌کرد. در شمال نیز موجب بهبود وضع بازرگانی با شوروی می‌شد و بنابراین تصادفی نبود که املاک رضاشاه در مازندران با احداث راه ‌آهن ارزش بییشتری‌ پیدا کردند.(۶)

 

آموزش و بهداشت

رژیم پهلوی در حوزه‌ اساسی بهداشت و سلامت عمومی، رژیمی شکست‌خورده بود. در زمینه‌ نوسازی بهداشت و درمان، به استثنای شهر شرکت نفت، آبادان، در سایر شهرها اقدامات بسیار اندکی در بخش‌های احداث فاضلاب، آب لوله‌کشی یا تأسیسات پزشکی انجام گرفت. نرخ مرگ و میر کودکان همچنان بالا بود و بیماری‌هایی مانند اسهال، سرخک، تیفوس، مالاریا و سل مهم‌ترین عوامل مرگ و میر [کودکان] بودند. حتی در پایتخت نیز شمار پزشکان ثبت شده کمتر از ۴۰ نفر بود.(۷)

اردشیر علم (از ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ نخست وزیر – از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ وزیر دربار) در خاطراتش آمار اسفناکی از میزان امکانات بهداشتی و رفاهی در سطح کشور ارائه کرده است. وی می‌نویسد، «ظهر برای نیم ساعتی جلسه‌ هیئت امناء خانه‌های فرهنگ روستایی را داشتم و جای بسی تأسف است که وقتی جویا شدم در دهات چقدر برق و آب آشامیدنی داریم. معلوم شد یک درصد دهات ایران آب آشامیدنی تمیز و چهار درصدشان برق دارند!»(۸) آموزش و بهداشت رایگان در دوران پهلوی معنایی نداشت. در سال ۱۳۵۵ تنها ۷۵ درصد کودکان به آموزش دسترسی داشتند، آن هم در شرایطی که حتی در پایتخت مدرسه‌ها تا سه نوبت کار می‌کردند و شمار شاگردان هر کلاس به ۷۰-۸۰ تن می‌رسید. بر پایه‌ گزارش سال ۱۹۷۹ بانک جهانی، درصد اشخاص بالغ باسواد در سال ۱۹۷۵ در تانزانیا ۶۶، در ترکیه۶۰ و در ایران کمتر از۵۰ بود. هم‌=چنین در ۱۹۷۷ انتظار عمر متوسط در ترکیه ۶۰، در ایران ۵۲ و در هندوستان و تانزانیا ۵۱ سال بود. به بیان دیگر، چه در زمینه‌ آموزشی و چه در زمینه‌ بهداشتی، وضع ایران از کشورهایی که درآمد خیلی کمتری داشتند، بهتر نبود.(۹)

 

زندانیان سیاسی

در همه‌ سال‌هایی که شاه، درباریان و رجال بلندپایه حکومت پهلوی غرق در شهوترانی، تجمل و چپاول بیت‌المال بودند؛ زندان‌های ایران مملو از زندانیان سیاسی بودند و شکنجه‌گران ساواک از سخت‌ترین شکنجه‌ها هم فروگذار نبودند. علم در یادداشت‌هایش این‌گونه به وضعیت زندانیان سیاسی اشاره می‌کند، «صبح به دربار رفتم. نخست وزیر را منتظر دیدم که باید با رئیس صلیب سرخ بین‌المللی که نماینده‌ او از زندان‌های ما بازدید کرده بود، شرفیاب شود. قدری نگران بود که ممکن است گزارش بد باشد.»

فردای آن روز علم چنین می‌نویسد، «صبح شرفیاب شدم. بعد کارهای جاری را که زیاد بودند، به عرض مبارک رساندم. ضمناً سئوال کردم گزارش صلیب سرخ چگونه بود؟ فرمودند البته برای ماست و منتشر نمی‌شود، ولی گزارش از این قرار است که از سه هزار نفر زندانی سیاسی، نهصد نفر آثار شکنجه دارند و این با گزارش کمیسیون مخصوصی که خودم هم فرستاده بودم، تطبیق می‌کند. عرض کردم به هر حال به نظر غلام گزارش بسیار بدی است. فرمودند چرا؟ عرض کردم نشان می‌دهد که حرف‌های فراری‌ها چندان بی‌مأخذ نبوده است. خدا کند این اخبار درز نکند.»(۱۰)

 

آزادی مطبوعات

علی‌نقی عالیخانی (وزیر اقتصاد حکومت پهلوی) از بهمن ۱۳۴۱ تا مرداد ۱۳۴۸ و ویراستار یادداشت‌های اردشیر علم در باره آزادی مطبوعات در دوران پهلوی می‌گوید، «کوچک‌ترین نکته‌ای که در یک روزنامه به مذاق شاه خوش نمی‌آمد موجب توبیخ مسئول روزنامه می‌شد. فرض بر این بود که اینان باید خود بدانند برای شاه چه رویدادهایی دلپذیرند و درباره‌ آن خبر درج کنند و از چه خبر یا کسانی خوشش نمی‌آید و نباید درباره‌ آنان چیزی بنویسند، یا اگر هم می‌نویسند نباید ستایش کنند و به نیکی از او نام ببرند… شاه توقع داشت که رسانه‌های بیگانه نیز مانند رسانه‌های دست و زبان بسته‌ داخلی رفتار کنند… وسواس شاه در این زمینه به‌حدی بود که خود مقاله‌های روزنامه‌نویسان خارجی را می‌خواند و اگر به مذاقش خوشایند بود اجازه می‌داد در مطبوعات داخلی نیز نقل شوند.(۱۱)

 

توزیع درآمد

استراتژی رژیم سرازیر کردن ثروت نفتی به سوی نخبگان وابسته به دربار بود که بعدها کارخانه‌ها، شرکت‌ها و واحدهای کشت و صنعت متعددی را تأسیس کردند. ثروت به لحاظ نظری به صورت قطره‌ای به پایین جریان می‌یافت، اما در عمل همانند بسیاری از دیگر کشورها، همچنان متعلق به طبقات بالا بود و مسیرش به رده‌های پایین‌تر نردبام اجتماعی روزبه‌روز کم‌تر می‌شد. ثروت همانند یخ در آب گرم، در فرایند دست به دست شدن، ذوب می‌شد و نتیجه‌ آن نیز چندان تعجب‌آور نبود. در دهه‌ ۱۳۳۰ ایران یکی از مشکل‌دارترین کشورهای جهان سوم به لحاظ توزیع نابرابر درآمدها بود؛ اما بنابر گزارش سازمان بین‌المللی کار در دهه‌ ۱۳۵۰ به یکی از بدترین کشورهای جهان تبدیل شد.(۱۲)

«فرانتس فیتز جرالد» نویسنده‌ سرشناس آمریکایی، مشاهداتش در ایران را در سال ۱۳۵۳ در مقاله‌ای به نام «به شاه هر چه می‌خواهد بدهید» آورده است، «وضعیت ایران به‌طور کلی به‌مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه‌ کشور هرگز تلاش جدی نکرده است… ثروت کشور بیشتر به سوی خودروهای شخصی و نه اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی، و به سوی حقوق سربازان و نه آموزگاران، سرازیر شده است.»(۱۳)

هر انسان منصفی با مطالعه‌ بدون حب و بغض تاریخ عصر پهلوی،درمی‌یابد که تن‌پرستی دودمان خودکامه‌ پهلوی، وطن‌پرستی را به مغاک برده است و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل…

 

پی‌نوشت:

  1. ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه‌ی عباس مخبر، تهران: طرح نو، ص۶۴ و ۶۵٫
  2. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه‌ی احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ص ۲۱۱٫
  3. همان، ص ۱۸۵٫
  4. همان، ص ۱۹۹٫
  5. همان، ص ۲۰۰٫
  6. جان فوران، مقاوت شکننده، ترجمه‌ی احمد تدین، تهران: خدمات فرهنگی رسا، ص ۳۵۳٫
  7. یرواند ابراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه‌ی محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ص ۱۶۶و۱۶۷، (دولت ایران، پزشکان ثبت شده در تهران، مذاکرات ملی، مجلس چهاردهم، دهم دی ماه ۱۳۲۴)

۸٫٫ یادداشت‌های عَلَم، ج ۴، ص ۶۵ و۶۶٫

  1. همان، ج اول، ص۱۲۱٫
  2. همان، ج ششم، ص۵۰۷ و ۵۰۸٫
  3. همان، ج اول، ص۱۱۴٫
  4. تاریخ ایران مدرن، ص۲۵۲٫
  5. همان، ص ۲۵۷٫

 

01سپتامبر/20

در برابر ارباب!

مقدمه: مرور تاریخ می‌تواند مصداقی از مفهوم قرآنی «ذکر» باشد.  ذکر به معنای یادآوری آنچه می‌دانیم، و این یادآوری برای اهل ایمان مفید و نافع خواهد بود چرا که بر اساس معارف دینی، نسیان و فراموشی از ویژگی‌های انسان است و به همین دلیل تذکر و یادآوری برای همه و بویژه مؤمنان ضروری و ثمربخش خواهد بود. مرور تاریخ معاصر کشورمان در عین این که جایگاه و هویت و چیستی ملت ما در دوران طاغوت را بازنمایی می‌کند، علل شکل‌گیری نهضت اسلامی و برکات آن را به یادمان خواهد آورد و راه را بر تحریف و دستکاری در تاریخ دشوار خواهد کرد. خصوصاً این که در چند سال اخیر تحرکات فراوانی در عرصه فضای مجازی با هدف تطهیر خاندان پهلوی و ارائه تصاویری آرمانی از ایران و زندگی مردم آن در دوران حاکمیت طاغوت، صورت گرفته و همین امر ضرورت‌ مرور تاریخ معاصر کشورمان را دو چندان کرده است. 

«به روایت دربار» بازخوانی تاریخ ایران عصر پهلوی به روایت خاندان سلطنتی و کارگزاران آن است و طی آن روایت این افراد از آن دوران بر اساس خاطرات منتشر شده آنان، بدون کم و کاست بازنشر خواهد شد تا راه را بر بروز هرگونه شبهه مسدود کند و سندی باشد بر حقانیت و صحت انقلاب اسلامی و پدید آورندگان آن!

 

اشرف پهلوی:

در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ شمسی) روزی که از آن هراس داشتیم از راه رسید و همراه با آن سلسله حوادثی پیش آمد که به دورۀ زمامداری رضا شاه خاتمه داد. پدرم با قیافه‌ای چنان عصبی و ناراحت و عبوس بر سر میز ناهار حاضر شد که هیچ کدام از ما جرئت نداشت حرف بزند. او گفت: چیزی که می‌دانستم اجتناب‌ناپذیر است اتفاق افتاده است. متفقین به کشور ما تجاوز کرده‌اند، به نظرم این به معنی پایان کار من خواهد بود. انگلیسی‌ها ترتیب این کار را خواهند داد.(۱) 

***

 

اشرف پهلوی:

بیست و دو روز پس از تهاجم متفقین به ایران (در شهریور۱۳۲۰) پدرم به این نتیجه رسید که برای نجات تاج و تخت هیچ چاره‌ای جز کناره‌گیری از سلطنت ندارد و رادیو تهران اعلام کرد که شاه جدید «محمدرضا پهلوی» است.

نخستین وظیفه شاه جدید، همکاری با ارتش‌های اشغالگر بود. اطمینان داشتم که توانایی انجام کار و وظیفه‌ای را که از او انتظار می‌رود دارد، فکر می‌کردم که تحصیلاتش در غرب و راحت بودنش با غربی‌ها به او کمک خواهد کرد.

متفقین تصمیم گرفتند پدرم را خیلی زود به تبعید بفرستند. پدرم از آنها خواست اگر امکان دارد به آرژانتین برود، او که فکر می‌کرد به آرژانتین می‌رود سوار کشتی انگلیسی شد و تا وقتی که کشتی راه نیفتاده بود متوجه نشد که انگلیسی‌ها  تصمیم گرفته‌اند او را به جای دیگری بفرستند. دوره تبعید او در جزیره موریس آغاز شد و در ژوهانسبورگ، واقع در آفریقای جنوبی، خاتمه یافت.(۲)

***

 

اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمد رضا پهلوی):

اصولاً اگر انگلستان و امریکا نبودند، در همان شهریور ۱۳۲۰، که  رضاشاه از کشور تبعید شدند، بساط سلطنت پهلوی جمع‌آوری می‌شد. همه می‌دانند (اسناد آن در وزارت امور خارجه ایران، امریکا و انگلستان و روسیه موجود است) که در جریان کنفرانس تهران که سران متفقین، یعنی عالیجناب استالین (دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی)، پرزیندنت روزولت (رئیس جمهور امریکا) و وینستون چرچیل (نخست وزیر انگلیس) گرد هم آمده بودند، استالین قضیه تشکیل جمهوری در ایران را مطرح و خواستار برکناری محمدرضا شاه، شده و گفته بود که صلاح نیست سرنوشت یک ملت کهنسال به دست یک جوان بی‌تجربه سپرده شود، اما چرچیل و      روزولت جداً با نظر استالین مخالفت کرده و خواستار بقای سلطنت در خانواده پهلوی و پادشاهی محمدرضا شاه شده بودند و اگر پافشاری اینها نبود در همان شهریور ۱۳۲۰ در ایران جمهوری اعلام می‌شد.(۳)

***

 

فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا و سفیر شاه در سازمان ملل):

موقع ورود محمدرضا شاه به امریکا در نوامبر ۱۹۷۷، خبرنگار نیوزیک مصاحبه‌ای با او انجام داد و طی آن از شاه پرسید: دولت ایران دو هفته پیش اعلام داشت که پریزیدنت کندی در سال ۱۹۶۱ پرداخت مبلغ ۳۵ میلیون دلار کمک امریکا به ایران را منوط به انتصاب دکتر علی امینی به نخست وزیری کرده بود، آیا شما این ادعای دولت را تأیید می‌کنید؟ شاه به خبرنگار پاسخ داد: البته این یک مسئله کهنه است ولی حقیقت دارد.(۴)

***

 

اشرف پهلوی:

پس از جنگ جهانی دوم، امریکا و ایران تازه در راه تماس جدی گام برمی‌داشتند، اما امریکایی‌ها، رفتاری داشتند که اغلب با نخوت و تکبر شبیه و هم مرز بود، با این تصور که چون امریکا یکی از نیرومندترین کشورهای جهان است، پس روش زندگی آن بهترین روش زندگی است. امریکایی‌ها از روی این‌گونه استدلال، روشی نسبتاً جدید برای کمک به سایر ملت‌ها به کار گرفتند، به این معنی که کوشیدند تا آنجا که ممکن است آنها را امریکایی کنند.(۵)

***

 

منوچهر فرمانفرما (مدیر فروش شرکت ملی نفت ایران، و اولین سفیر ایران در ونزوئلا در حکومت پهلوی):

«اداره موسوم به اصل چهار که از مستشاران امریکایی تشکیل شده و مجری برنامه‌های امریکا در ایران بود، کم‌کم طوری صاحب قدرت شد که رؤسای آن به طور واضح بر کشورحکمفرمایی می‌کردند. یکی از مستشاران امریکایی که در جاده شمیران نزدیک خیابان عباس آباد منزل داشت، موتور برق مخصوصی در پیاده‌روی خیابان گذاشته بود که برق خانه‌اش را بدهد، افزون بر آنکه مردم دیگر نمی‌توانستند از پیاده‌رو عبور کنند. صدای این دستگاه، همسایگان را طوری به ستوه آورده بود که اغلب می‌خواستند خانه خود را به بهای ارزان‌تر بفروشند و مشتری نبود. این مستشار که به آقای «وارن» شهرت داشت، با گارد و نگهبان حرکت می‌کرد و عده‌ای نظامی در اطراف خانه‌اش از او حفاظت می‌کردند و مشهور بود آنچنان با مردم خشونت‌آمیز رفتار می‌کند که ممکن نیست کسی جرئت کند دوبار با او روبه‌رو شود. عده‌ای معتقد بودند که اصل چهار، فقط عده‌ای مأمور دارد که از طرف دستگاه جاسوسی امریکا تعیین شده‌اند تا مرزهای ایران را بررسی کنند. من مطمئن هستم که وارن از دستگاه جاسوسی امریکا دور نبود و جزیی‌ترین علاقه‌ای به ایران نداشت روی هم رفته آدمی مزخرف و بی وجدان بیش نبود.(۶)

***

 

استمپل، جان، دی (وابسته سیاسی سفارت امریکا):

در آغاز سال ۱۹۶۵ ایالات متحده به طور فزاینده‌ای در ویتنام گرفتار شده بود. برای اجرای تعهدات جهانی منابع کمتری در اختیار داشت و بیشتر به حمایت متحدین خود نیازمند بود.

همچنان که وضع موازنه پرداخت‌های ایالات متحده بدتر می‌شد، درآمدهای نفتی ایران براساس افزایش تولید نفت بالا می‌رفت (تولید نفت ایران از ۶/۱ بشکه در روز، در سال ۱۹۶۵ به ۵/۳ بشکه در سال ۱۹۷۰ افزایش یافت) و این امر، شاه را به پرداخت هزینه خرید تجهیزات نظامی از امریکا قادر می‌ساخت. و این‌گونه بود که درصد خریدهای نقدی تجهیزات نظامی ایران از امریکا تا سال ۱۹۷۹ دائماً افزایش یافت و تا حدود زیادی مشکل منابع مالی امریکا را حل می کرد.(۷)

***

 

استمپل ، جان ، دی (وابسته سیاسی سفارت امریکا):

در سال ۱۹۷۷ (۱۳۵۶) شاه، ‌آن‌قدر به ایالات متحده نزدیک شده بود که به نظر می‌آمد بیشتر برای مقاصد امریکا فعالیت می‌کند تا هدف‌های ایران. شاه در جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای، دیگر توجهی به مصالح و منافع کشور خود نداشت.(۸)

***

 

تاج الملوک پهلوی (مادر محمدرضا شاه):

یک روز که محمدرضا خیلی ناراحت بود به من گفت: مادرجان! مرده‌شور این سلطنت را ببرند که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من، هواپیماهای ما را برده‌اند ویتنام.

آن موقع جنگ ویتنام بود و امریکایی‌ها که از قدیم در ایران  حضور نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا می‌کردند از پایگاه‌های ایران و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده  می‌کردند و حتی اگر احتیاج داشتند از هواپیماها و یدکی‌های ما استفاده می‌کردند برای پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام حالا بماند که چه قدر سوخت مجانی می‌زدند و اصلاً کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی‌هایشان را از ایران می‌بردند…

همین آقای ارتشبد نعمت‌الله نصیری می‌آمد خدمت محمدرضا، و گاهی من هم در این ملاقات‌ها بودم، می‌گفت امریکایی‌ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسته‌اند! محمدرضا می‌گفت: بدهید.

البته شما می‌دانید که ساواک را خود امریکایی‌ها درست کرده بودند. محمدرضا می‌گفت: من باید احترامم دست خودم باشد. وقتی امریکایی‌ها احترام می‌گذارند و رعایت اخلاق را می‌کنند و رسماً از ما اطلاعات می‌خواهند، ما باید خواست آنها را فراهم کنیم. چون آنها با قدرتی که دارند خیلی راحت می‌توانند این اطلاعات را کسب کنند.

محمدرضا خصوصی به من می‌گفت: همین رئیس ساواک و معاون او و مدیران ارشد همه‌شان با امریکایی‌ها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهر می‌آیند و از من اجازه می‌خواهند در حالی که قبل از کسب اجازه، اطلاعات مورد نیاز را به امریکا و انگلیس رد کرده‌اند!(۹)

***

 

اسدا.. علم (وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲):

اطلاعات بسیار محرمانه‌ای از یک منبع انگلیسی دریافت کرده‌ام که نشان می‌داد پنتاگون، شرکت سازنده اف۱۶ را تحت فشار قرار داده تا قیمت این جنگنده برای فروش به ایران را افزایش دهد. ظاهراً واشنگتن فکر می‌کند ما هر قیمتی را می‌پردازیم تا هواپیماها را به دست آوریم. شاه مدتی در این باره فکر کرد و بعد گفت که او هم از قبل مردد شده، به همین علت مصرانه می‌خواهد که من از سفیر امریکا بپرسم که آیا ارقامی که توسط امریکایی‌ها مطرح شده، ۱۶ فروند هواپیما را در برمی‌گیرد یا ۳۰۰ فروند! شاه به من گفت با وجود اینکه شرکت سازنده اف۱۶ تأیید کرده که قیمت هر هواپیما ۵/۶ میلیون دلار است، پنتاگون چه‌طور می‌تواند قیمت آن را به ۱۸ میلیون دلار افزایش دهند، یعنی تقریباً بالغ بر سه برابر؟ در پاسخ گفتم که این درست همان کاری است که درباره ناوشکن‌های اسپروانس کردند، شش فروند این کشتی‌ها ۲۸۰ میلیون دلار برآورده شده بودند؛ اما مجبور شدیم ۶۰۰ میلیون دلار بپردازیم. گفتم به نظر می‌رسد که پنتاگون در بالا کشیدن مابقی ناچیز درآمد نفتی ما وقت تلف نمی‌کند.(۱۰)

***

 

 

احمد آرامش (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه در کابینه جعفر شریف امامی):

شاید مردم ندانند که پس از سقوط مصدق و استقرار مطلق رژیم سر نیزه بر ایران، دو قدرت بیدادگر انگلیس و امریکا برای کنترل هرچه بیشتر اوضاع ایران یک کمیته سری و دائمی مرکب از نمایندگان و کارشناسان مختلف هردو کشور به نام کمیته نظارت برای سرپرستی و کنترل کلیه امور مربوط به ایران تأسیس کرده و آن را با همه امکانات، وسایل و اختیارات مأمور تنظیم شئون مختلف زندگی ملت ایران نمودند. این کمیته در حقیقت نماینده تام الاختیار امپریالیسم غرب در ایران بود و مسئولیت اداره همه امور مربوط به ایران ائم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی را برعهده داشت. این کمیته، آمر به شاه و تعیین کننده وظایف، تکالیف و نقش‌های مختلف او بود. این کمیته هم به شاه فرمان می‌داد و وظایف او را در اداره امور ایران به نفع دنیای غرب دیکته می‌کرد. این کمیته راه و رسم زندگی ملت ایران را تعیین می‌کرد، دولت‌ها را روی کار می‌آورد، نمایندگان مجالس شورا و سنا را مشخص می‌کرد، مسئولین مشاغل حساس پایتخت را بر می‌گزید، سفیر کبیر و استاندار  منصوب می‌کرد. نسخه ساختن احزاب دوگانه یا سه‌گانه را می‌نوشت. دن کیشوت بازی‌هایی را که شاه باید در کار کنسرسیوم نفت و علیه شرکتهای نفتی در می آورد را به او تعلیم می‌داد. آزادی‌خواهان، استقلال‌طلبان و وطن‌پرستان را به دست شاه از صحنه اجتماع دور کرده و آدمک‌های عضو سازمان سیا و فراماسونری را برای وزارت، وکالت، سناتوری، استانداری، سفارت و دیگر مقام‌های حساس کاندیدا می‌کرد و هر زمان  که آبروی شاه بر اثر فعالیت وطن‌پرستان و آزادی‌خواهان خارج از ایران به وخامت می‌گرایید، فوراً در صدد چاره‌جویی برای جبران آن برمی‌آمد و سردبیر روزنامه و مجله و خبرنگار اجیر می‌کرد و برای مصاحبه با شاه به ایران گسیل می‌داشت و ترتیب انتشار آن مصاحبه را هم با صرف دلار و لیره در نشریات مورد نظر می‌داد.(۱۱)

***

ارتشبد حسن طوفانیان (جانشین وزیر دفاع و مسئول خریدهای نظامی در عصر پهلوی):

سالیوان (سفیر امریکا) و ژنرال هایزر (فرستاده رئیس جمهور امریکا) نزد شاه رفتند. من ایستادم تا آنها آمدند بیرون، فوراً به پیش‌خدمت گفتم من می‌خواهم بروم پیش شاه و رفتم و پرسیدم چه شد؟ شاه گفت: اینها به ما تکلیف کرده‌اند که از کشور برویم. گفتم که تکلیف کرده‌اند به شما بروید! برای چه؟ یعنی چه؟ شاه گفت: ما که به انگلیس و امریکا بد نکرده بودیم، چرا اینها این کار را با من کردند.(۱۲)

***

 

اردشیر زاهدی:

موقعی که پادشاه مراکش، تحت فشارهای دولت انقلابی ایران تصمیم به اخراج محترمانه ما گرفت، اعلی حضرت از من خواستند تا فکر یافتن پناهگاهی امن برای ایشان باشم. من فوراً به دیدار سفیر کبیر امریکا در رباط رفتم و به سفیر پارکر گفتم: در این شرایط بحرانی، امریکا باید دوست وفاداری که در طول سی و هفت سال سلطنت خود، همیشه حافظ منافع منطقه‌ای امریکا بوده است، بشتابد و او را به امریکا راه دهد، اما سفیر پارکر گفت که هنوز یک هفته بیشتر از اشغال سفارت امریکا در تهران نگذشته و اگر شاه را در امریکا بپذیریم ممکن است منافع امریکا در تهران و یا حتی سراسر منطقه به خطر بیفتد.

یک روز که من در کنار اعلی حضرت بودم و کسینجر (وزیر امور خارجه سابق امریکا) تلفن کرد شاه به او گفت: اکنون متوجه شده‌ام که امریکایی‌ها مردمی ناسپاس و نامرد هستند، من تمام عمرم را در خدمت به ایالات متحده امریکا گذراندم و اکنون امریکا حتی اجازه نمی‌دهد در یکی از بیمارستان‌های آن کشور بستری شوم. (۱۳)

***

 

فریده دیبا (مادر فرح پهلوی):

شاه به کیسینجر گفت: این چه کشوری است که برای یک دوست خود جا ندارد، من امیدوارم یک بار دیگر موقعیت خود را به دست بیاورم تا به جبران این رفتار شما به دشمنی با شما امریکایی‌ها برخیزم!

محمدرضا که بی‌نهایت از بی‌وفای امریکا و ناسپاسی آنها به خود به عنوان دوست صادق و صمیمی امریکا، ناراضی بود به کیسنجر گفت: سرنوشت من مسلماً درس عبرتی برای سایر رهبران خاورمیانه و کشورهای جهان سوم خواهد شد تا به ایالات متحده دل نبندند.(۱۴)

 

 

پی‌نوشت:

۱- نشر و پژوهش فروزان، ص ۶۷ ۱، چهره‌هایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی.

۲- چهره‌هایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی، نشر و پژوهش فروزان، ص۷۰٫

۳- بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص۲۵۲٫

۴- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.۱٫ مهران، انتشارات اطلاعات چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۴، ص۵۲۱٫

۵- چهره‌هایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی، نشر و پژوهش فروزان، ص۱۳۱٫

۶- «از تهران تا کاراکاس، نفت و سیاست در ایران»، منوچهر فرمانفرما،  نشر تاریخ ایران، سال ۱۳۷۳، ص۳۰۷ و ۳۰۸۶٫

۷- درون انقلاب ایران، استمپل، جان، دی، ترجمه دکتر منوچهر شجاعی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۷، ص۱۰۲ و ۱۰۳٫

۸- استمپل، جان، دی، همان، ص۱۰۲ و ۱۰۳٫

۹- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر به‌آ‌‌فرین، ص۱۳۹٫

۱۰- اسدالله علم، گفت‌وگوهای من با شاه، جلد دوم، گروه مترجمان، ۱۳۷۱، ص۸۱۲٫

۱۱- احمد آرامش، پیکار من با اهریمن، تهران، نشر فردوس، ۱۳۷۱، صفحه ۹۶ و ۹۷ و ۸۱ .

۱۲- خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان، به کوشش ضیا صدقی، نشر زیبا ۱۳۸۱٫

۱۳- اردشیر زاهدی، ص۳۶۴٫

۱۴- دخترم فرح، خاطرات فریبا دیبا مادر فرح پهلوی، ترجمه الهه رئیس فیروز، نشر به‌آفرین، ص۴۳۸٫

01سپتامبر/20

غیرت ایرانی و خیانت کارگزار فرهنگی پهلوی در حکایت کشف حجاب

درآمد

پوشش عفاف‌گونۀ بانوان ایران زمین، ریشه در فرهنگ اسلامی و ملی دارد و حجاب همواره نشان عزت و سنگر محافظ ارزش‌ها بوده است. لیکن پهلوی اول، برای مستفرنگ شدن،‌ نخستین تیشه را به این حصار زد و با تحقیر پوشش اسلامی زنان،‌ حجاب را زندان نامید تا ایرانیان را اسیر فرهنگ منحط غرب کند.

مخبرالسلطنه هدایت، از رجال سیاسی وقت می‌نویسد:

«فکر تشبه به اروپایى از آنجا به سر پهلوى آمد، صورت بلى آراسته و بیشتر معایب که امروز گریبانگیر ملل است از طرز زندگى برخاسته. امر صادر شد که مردها کلاه فرنگى (لگنى) بر سر بگذارند و زن‌ها چادر را ترک کنند. کلاه اجنبى ملیت را از بین برد و برداشتن چادر عفت را. پرده حجاب باقى بود. زن‌ها لباس بلند پوشیدند، و روسرى برافکندند و این حجاب شرعى بود. پلیس دستور یافت روسرى را از سر زن‌ها بکشد، روسرى‏ها پاره شدند و اگر ارزش داشت تصاحب. مدتى زد و خورد بین پلیس و زن‌ها دوام داشت. بسیار زن‌ها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند. امر شد مبرّزین محل مجالس ترتیب دهند و زن و مرد محل را دعوت کنند که اختلاط عادى شود. وثوق‌الدوله از پیشقدم‌ها بود. در کافه بلدیه شب‏نشینى مرتب شد.»(۱)

در برابر حجاب زدایی رضاخانی، اعتراض‌های متعددی در آن سال‌های خفقان شنیده شد که اوج  آن در مشهد مقدس شکل گرفت. در کنار خیانت رجال فرهنگی، حماسه غیرت مردم متدین ایرانی در تاریخ ماندگار شد که در این نوشتار بدان اشاره می‌شود.

 

خیانت معماران فرهنگی

مخالفت با حجاب زنان از سال ۱۳۰۷ش. کلید خورد و معماران فرهنگی دولت پهلوی برای رفع نگرانی از کُندى روند حجاب‏زدایى که خاطر رضاخان میرپنج  را می‌آزرد،‌ پیشگامان تسلیم فرهنگ ایرانی دربرابر فرهنگ غربی شدند و جمعی از زنان ارباب فرهنگ و سیاست در این بزم خوش‌رقصی و عزت و عفت زن ایرانی را لگدمال کردند.

در سال ۱۳۱۳ش. مجلس جشنى با حضور وزیر معارف و فرهنگ، میرزا على اصغرخان حکمت در مدرسه شاپور شیراز برپا شد و گروه زیادى از طبقات مردم را به‌زور در آن جشن گرد آوردند و بر اساس برنامه پیش‏بینى شده و پس از ایراد سخنرانی‌ها و انجام نمایش، در خاتمه چهل دختر بر روى صحنه (سن) نمایان شدند و ناگهان نقاب از چهره برداشتند و ارکستر، آهنگ رقص نواخت و دختران مکشفه و بى‏حجاب به پایکوبى و رقص پرداختند.

بلافاصه پس از این واقعه زشت، جشن دیگرى در میدان جلالیه تهران با حضور محمدعلی فروغى، نخست‌وزیر دولت رضاخانى برگزار شد و اکثر دختران شرکت‌کننده که از طبقات مرفه و کارمندان دولت بودند با چهره‏اى آشکار و گیسوانى نمایان در جشن حاضر شدند. در این بزم، على‌اصغر حکمت، نطق مفصل و شاه پسندانه‌اى را ایراد کرد و تأکید ورزید که: «امر همایونى است و باید کشف حجاب صورت گیرد و ما با شدت علیه مخالفین رفتار خواهیم کرد. اعلیحضرت میل دارند که طبقه نسوان به آن درجه از کمال و ترقى برسند که با نسوان کشورهاى راقیه ـ حتماً مثل انگلستان ـ برابر باشند.» و یاوه‏هاى دیگری از این قبیل.

اجراى کشف حجاب در شهر مقدس مشهد به شکل خاص دنبال شد و هتک حرمت، زمینه تحولات بعد و قیام گوهرشاد را فراهم آورد. گزارش عملکرد پاکروان استاندار خراسان در اجراى توطئه کشف حجاب ‌ و تلاش برای ممنوعیت ورود زنان با چادر به آستان مقدس رضوی در این تلگراف نمایان است:

«جناب آقاى رئیس الوزرا! جشن‏هاى تجدد نسوان که از طرف کلیه طبقات و حتى طبقات پست در مشهد گرفته‏اند، روز افزون است و به شکل باشکوهى ادامه دارد. دیروز در پنج نقطه شهر جشن بود که یکى از آنها در ناحیه چهارنوغان منعقد گردید و در آنجا حدود سه هزار مرد و زن حاضر بودند. امروز هم پایین خیابانى‏ها جشن مفصلى مى‏گیرند. با ترتیباتى که پیش مى‏رود تا چند روز دیگر هیچ صنفى در مشهد باقى نخواهد ماند که جشن نگرفته باشد. در نظر است پس از خاتمه جشن‌ها، ورود به صحن و حرم مطهر و بیوتات شریفه، براى زن‌هاى باچادر قدغن شود. البته زوّار خارجه که تذکره ارائه بدهند، مستثنى خواهند بود. فعلاً دستور داده شده زن‌هاى با چادر را در ادارات دولتى و محاضر رسمى نپذیرند، امیدوارم بزودى موضوع تجدد نسوان در مشهد بکلّى عملى شود. مستدعى است مراتب را به عرض خاکپاى مبارک ملوکانه ارواحنا فداه برسانید».

 

خیزش غیرت ایرانی

رضاخان مأموران پلیس را موظف ساخت تا در کوچه و خیابان‌ها، به‌زور چادر و روسرى را از سر زنان بکشند. در اجراى این دستور، زد و خوردهاى متعددى بین پلیس و زنان مسلمان انجام گرفت. در برابر فشارهای رضاخانی، جشن‌های اجباری و مجالس سخنرانى، قاطبه زنان مسلمان سختی خانه‌نشینی را به جان خریدند و سال‌های سیاهی را تحمل کردند؛‌ لیکن تن به ذلت دوری از عفت ندادند و غیرت مردم ایران برای دفاع از حجاب اسلامی در فریاد و خون تبلور یافت.

واکنش مردم مومن و مذهبی شیراز در برابر اقدام زشت و وقیحانه جشن کشف حجاب در مدرسه شاپور،  خیل عظیمى از توده‏هاى خشمگین را در مسجد وکیل را گرد آورد. در این اجتماع سید حسام‌الدین فالى، از روحانیون سرشناس و متعهد شیراز، به برپایى مجلس جشن شب گذشته و اهانتى که به مقدسات اسلامى صورت گرفته بود، اعتراض و آن عمل را به‌شدت محکوم کرد و مردم را به هوشیارى در مقابل توطئه‏هاى رضاخانى فرا خواند. سخنرانى آتشین سید فالى موجب دستگیرى وى شد و در نتیجه آن، ناآرامى و اضطراب شهر شیراز را فرا گرفت.

اخبار حوادث شیراز و موضوع دستگیرى سید حسام‌الدین به شهرهاى قم، مشهد و تبریز رسید. در تبریز سید ابوالحسن انگجى و آقا میرزا صادق آقا در اعتراض به روند اسلام‏زدایى قیام ‏کردند؛ لیکن عمال رضاخان آن دو بزرگوار را دستگیر و تبعید کردند تا شاید جلوى خیزش توده‏هاى دین باور را بگیرند.(۲)

علما و مجتهدین مشهد همچون حضرات آیات حاج آقا حسین قمى، سید یونس اردبیلى و میرزا محمد آقازاده جلسات متعددى را برگزار ‏کردند و توطئه حجاب‏زدایى و برپایى جشن‌ها و مجالسى همچون جشن مدرسه شاپور شیراز و جشن میدان جلالیه را مورد بحث و بررسى قرار ‏دادند. آیت‌الله العظمی  حاج آقا حسین قمى از اوضاع جارى مملکت و فشارى که بر اسلام وارد شده بود، به‌شدت متأثر و گریان ‏شدند و ‏فرمودند: «امروز اسلام فدایى مى‏خواهد و بر مردم است که قیام کنند.» تصمیم ایشان سفر به تهران و اعتراض حضوری به عملکرد ضد مذهبی رضاخان بود. ایشان معتقد بودند: «به عقیده من اگر جلوگیرى از پیشرفت این خلاف مذهب منوط به کشته شدن ده هزار نفر که رأس آنها حاج آقا حسین قمى است باشد، ارزش دارد.»(۳)

ایشان پیش از حرکت، تلگرافى برای رضاخان ‏فرستادند و سبب حرکت خود را اعلام ‏داشتند.(۴) قبل از حرکت، گروهى از مؤمنین مشهد از ایشان ‏پرسیدند که در ملاقات با شاه چه خواهید کرد؟ ایشان ‏فرمودند: «اول از او درخواست مى‏کنم که از برنامه‏هاى ضد اسلامى خود دست بردارد و اگر موافقت نکرد خفه‏اش مى‏کنم.»(۵)

معظم‌له در ۹ تیر ۱۳۱۴ شمسی راهی تهران شدند و پس از استقرار در شهرری، علما و مردم دین‌باور بی‌شمارى به منظور ملاقات با ایشان به محل اقامت ایشان عزیمت کردند که از جمله آنان امام خمینى بودند. ایشان در این باره مى‏فرمایند: «یک ‌وقت مرحوم آقاى قمى خودش تنها پا شد راه افتاد و آمد. من در تهران بودم. ایشان به حضرت عبدالعظیم آمدند و ما رفتیم خدمتشان. و ایشان قیام کردند. منتهى در همان ‌جا حبسشان کردند و بعد هم تبعیدشان کردند».(۶)

حضور گسترده دیدارکنندگان موجب وحشت و هراس دولت رضاخانى شد و درنتیجه در ظهر روز دوازدهم تیر ۱۳۱۴ شمسی محل اقامت ایشان به محاصره کامل درآمد و دیدار با ایشان ممنوع شد.

 

قیامی در دفاع از غیرت

خبر حصر خانگی آیت‌الله‌العظمی حاج آقا حسین قمی حال وهواى مردم مشهد را دگرگون ساخت. هر چند برخی از علمای شاخص مشهد دستگیر شدند، لیکن گروهى از علما با صدور اطلاعیه‏هایى از مردم ‏خواستند که در برابر فاجعه هولناک کشف حجاب و در اعتراض به هتک حرمت به آیت‌الله قمی دست به اقدامى هماهنگ بزنند.(۷) این اعتراضات زمینه حضور علما و مردم را در مسجد گوهر شاد فراهم آورد و خطباى معروفی چون شیخ مهدى واعظ خراسانى، شیخ عباسعلى محقق، شیخ على‏اکبر مدقق و شیخ محمد قوچانى با حضور در مسجد گوهرشاد به ترتیب منبر رفتند و با بیان اعمال و توطئه‏هاى ضد اسلامى رضاخان به محکومیت آن ‏پرداختند.

با ورود شیخ محمد تقى بهلول به مشهد و حضور او در جمع معترضان، ‌زمینه سخنرانی پرشور وی در شب جمعه ۱۹تیر ۱۳۱۴ش. فراهم آمد. در روز شنبه ۲۱ تیر ۱۳۱۴ حماسه مردم مشهد به اوج خود ‌رسید  تا آنکه تلگرافى از طرف رضاخان به مشهد مخابره ‏شد که در آن دستور داده بود به افراد حاضر در مسجد حمله و همه را تار و مار و عاملان این واقعه را دستگیر و به‌سختى مجازات کنند.

نیمه‏هاى شب یکشنبه نیروهاى قزاق به فرماندهى سرهنگ ایرج مطبوعى در نقاط حساس مسجد گوهرشاد و اطراف آن مستقر ‏شدند و حمله را آغاز ‏کردند. ابتدا سربازان با سرنیزه درِ مسجد را که به طرف بازار بود ‏شکستند و افراد بى‏سلاحى را  که پشت در بودند با مسلسل به قتل ‏رساندند. صداى غرش مسلسل‌هاى قزاقان در بارگاه مقدس حضرت رضا(ع) پیچید و گلوله‌ها از زمین و پشت بام‌هاى مسجد به سوى مردم شلیک ‏شدند و بسیارى از مردم مبارز و متدین به شهادت ‏رسیدند.

هنگامى که سپیده صبح یکشنبه ‏زد، بیش از دو هزار شهید در مسجد گوهرشاد و در صحن و دالان‌هاى مسجد در خون خود غلتیده بودند. قزاقان در جستجوى زندگان، پاى بر کشته‌شدگان مى‏گذاشتند تا اگر در میانشان کسى زنده مانده بود با سرنیزه و تیر از پاى درآورند. کامیون‌هاى نظامى براى حمل جنازه‏ها آماده ‏بودند. به گفته یک شاهد عینى، پنجاه و شش کامیون جنازه، از مسجد بیرون بردند و حتی زخمیان را نیز همراه کشته شدگان در گودال دفن کردند.(۸)

خبر قیام خونین مردم مشهد، به تهران رسید. رئیس شهربانى و دادستان کل کشور به حضور حاج آقا حسین قمى ‏رسیدند و اظهار ‏داشتند: «شما مشهد را منقلب کردید و بر اثر حرکت شما مردم شورش کردند و عده‏اى بى‏گناه به قتل رسیدند. گناه این قضیه به عهده شماست!» حاج آقا حسین پس از گریستن بر شهداى مظلوم این نهضت، ‏فرمودند:

«گناه این کشتار به گردن دولت و شخص شاه است، چون من با نهایت مسالمت و با دست خالى براى مذاکره آمده بودم، لیکن شما مرا حبس کردید. مردم را که به دفاع از اسلام علاقمند هستند خشمگین ساختید. قطعاً خبر حبس شدن ما به مشهد رسیده و اهالى مشهد هم اعتراض و انتقاد کرده‏اند. شما به جاى اینکه به مطالبشان رسیدگى کنید آنها را گلوله باران کردید.»(۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- تاریخ بیست ساله ایران، ج ۶، ص ۲۶۸٫

۲- تاریخ بیست ساله، ج ۶، ص ۲۵۲؛ قیام گوهرشاد، ص۳۸٫

۳- مجله نور علم، سال دوم، شماره اول، ص ۸۴٫

۴- نهضت امام خمینى، ج ۳، ص ۵۱۸٫

۵- عنصر فضیلت و تقوى، ص ۴۳٫

۶- صحیفه نور، ج ۸، ص ۳۱٫

۷- چهره‏اى پرفروغ، ص ۸۷٫

۸- قیام گوهرشاد، ص ۲۵۵٫

۹- مجله نور علم، سال دوم، شماره اول، ص ۸۷٫

 

01سپتامبر/20

مــزاج و مــزاح

 نیاز به نشاط

از سیره و سخن معصومین«ع» برمی‌آید که انسان مؤمن، چهره‌ای بشّاش، شاداب و بانشاط دارد و در روابط با دوستان، آشنایان و برادران دینی خود، این شادمانی و سرور را بروز می‌دهد. انسانی که به فعالیت‌های گوناگون علمی، آموزشی، فنی و یدی اهتمام دارد، دچار خستگی در روح و روان و اعضا و جوارح می‌شود و در چنین وضعی لازم است به امور تفریحی، مطایبه و لطیفه‌گویی روی آورد تا به نیروی تازه، آرامش روحی و شادی دست یابد و برای کار و تلاش افزون‌تر، مصمم شود.

آیین اسلام، موازین قرآنی و روایی که به خواسته‌ها و نیازهای درونی بشر توجه دارند، در این زمینه دستوراتی دارند. حضرت امام رضا«ع» فرموده‌اند، «از لذت‌های متداول برای خود سهمی برگزینید و خواسته‌های مشروع خویش را برآورید، اما مراقب باشید در این مسیر به شخصیت شما ضربه‌ای وارد نشود و نیز از افراط و افراط به دور باشید.(۱)

امیرمؤمنان«ع» نیز می‌فرمایند، «مؤمن اوقات شبانه‌روز را به سه بخش تقسیم می‌کند. قسمتی برای عبادت و راز و نیاز با خداوند. بخشی به منظور امرار معاش و تأمین مایحتاج زندگی و بخشی هم برای بهره‌برداری از امور حلال و نیکو.»(۲)

مزاح و مطایبه از اموری هستند که به شرط مراعات برخی از موازین می‌توانند به نشاط افراد کمک کنند. این موضوع به‌قدری اهمیت دارد که رسول اکرم«ص» مزاح با دوستان را در ردیف اقامه‌ نماز شب دانسته‌اند.(۳)

گشاده‌رویی و خوش‌خلقی از مختصات انسان مسلمان است که در روابط اجتماعی، دیدارها و برخی از تعامل‌ها، گاهی به صورت بدیهه‌گویی، فکاهی و مزاح آشکار می‌شود. این شیوه در استحکام مناسبات افراد با یکدیگر مؤثر است، صمیمیت‌ها را استوار و پایدار می‌کند و کینه‌ها، بدبینی‌ها و برخی تصورات منفی نسبت به هم را از دل‌ها می‌زداید. مزاح مشروع و پسندیده حالتی است برخاسته از پاکی قلب، رأفت و مهربانی که مطرح‌کننده‌اش با سخنانی سرورآفرین، اما خالی از هرگونه ناروایی، شادی را در قلب اطرافیانش وارد می‌سازد. بنابراین بذله‌گویی برای مؤمن تجویز می‌شود. خداوند متعال دوست دارد بنده‌اش خوش‌برخورد و اهل مزاح باشد، نه ترشرو و خشن و اخمو. قرآن کریم درباره‌ آخرین فرستاده‌ الهی می‌فرماید، «وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ(۴): (ای پیامبر) اگر تندخو و سخت‌دل بودی از اطرافت پراکنده می‌شدند.»

 

مرزهای مفاهیم

نکته‌ ظریف و زیرکانه‌‌ای که موجب خنده شود، بذله‌گویی نام دارد که در واقع شوخی هوشمندانه‌ای است و از نظر خردمندان، خوشایند. بذله‌گویی، اندیشه یا ادراکی را به نمایش می‌گذارد در حالی که فکاهی و شوخی کمتر ذهنی است و غالباً نگرشی است به پاره‌ای ناتوانی‌ها، نقطه‌ضعف‌ها و برخی اعمال بلاهت‌آمیز افراد. شوخی در شنونده احساسی دلپذیر را به وجود می‌آورد و او را به خنده وادار می‌کند. معمولاً گوینده مطلبی جدی را بر زبان می‌آورد، ولی کسی که آن را گوش می‌دهد از شنیدنش به خنده می‌افتد. در این حال گوینده هم می‌خندد و در واقع با خنده بین آن دو نوعی توافق و هماهنگی شکل می‌گیرد.

شوخی خنده‌آور به نوع بیان و حالات بستگی دارد: به هم فشردگی مطالب، حذف قسمتی از عبارات، جابه‌جایی کلمات، نقل حرکتی غیرطبیعی، کارهای غیرمترقبه، غیرعادی جلوه دادن قیافه، شوخی یک نوع تنوع‌طلبی هم هست. در مواقع غیرعادی و هنگامی که احساس ناامنی در جلسه‌ای یا نشستی داریم، شوخی می‌کنیم که راحت شویم یا احساس آرامش کنیم. گاهی چون می‌خواهیم با عده‌ای که از آنان واهمه داریم، احساس همزیستی کنیم، شوخی می‌کنیم. حتی افراد خشن و حاکمان مستبد، در اوج قدرت و زورگویی دلقک‌هائی را به خدمت می‌گرفتند تا آنان را بخندانند.(۵)

شوخ‌طبعی به منزله‌ سوپاب اطمینانی است برای اینکه سختی‌ها و گرفتاری‌های جانکاه، ما را کمتر برنجانند. این ویژگی با اندوه و مصائب عجین می‌شود و لازم و ملزوم تلخکامی‌هاست و به ما می‌گویند در روبه‌رو شدن با دهلیزهای وحشت و مسیرهای آمیخته به آشفتگی و نگرانی لبخند بزنیم.(۶)

مزاح به عنوان یکی از ویژگی‌های شخصیتی انسان، کیفیتی منحصر به نوع آدمی و به مفهوم با هم خوش‌طبعی کردن، خوشمزگی، فکاهت و مطایبه است. تمام این مفاهیم ریشه در خوش‌منشی دارند. مزاح در واقع ملاعبه و مباسطت با دیگران از راه تلطّف، عطوفت و مودّت و عاری از هرگونه اذیت، استهزاء، تحقیر، توهین و سبک شمردن اشخاص است؛ دشنام، ناسزا، سخته‌گویی و افشاگری رازهای افراد در آن دیده نمی‌شود و ظرافت و لطافت نهفته در مزاح، شادی، شعف و آرامش را به دنبال دارد. این رفتار اگر در حد اعتدال صورت گیرد ممدوح و حتی مستحب است و اگر شیوه‌ای آمیخته به تمسخر و اهانت باشد و باعث شعله‌ور شدن خصومت‌ها، کینه‌ها و شرارت‌ها شود، مذموم و نکوهیده است و در صورتی که مستلزم انجام کار حرام و فعل شنیعی باشد و حرمت و حقوق مسلمانی را ضایع کند، منع شرعی دارد.(۷)

استعداد مزاح، ظرافت و بذله‌گویی، گاهی ساده و بسیط است، اما در مواقعی لطیف و بدیع و نکته‌سنجی‌هایی در آن نهفته است. در واقع افراد غالباً بدین ‌وسیله یا از خود دفاع می‌کنند یا در صددند خود را از وضع نامطلوبی که در آن قرار گرفته‌اند نجات دهند.(۸)

فکاهی‌ها معمولاً حاوی مطالب خنده‌داری هستند. حالت پرخاشگری در آنها مشاهده نمی‌شود و از خوش‌مشربی مایه می‌گیرند. در فکاهیات موضوعات عجیب و غریب، ضعف‌ها، بلاهت‌های خلقی و اخلاقی  مورد توجه واقع می‌شوند؛ کمتر ذهنی و بیشتر‌ نگرشی هستند.(۹)

 

نسیم آرامش

از دیدگاه زیستی، روانی و اجتماعی، مزاح نوعی پیام هدفمند اجتماعی است که با تغییرات فیزیولوژیک و رفتاری ویژه‌ای همراه است. به‌طور کلی این حالت کارکردهای جسمانی و روان‌شناختی خاصی دارد و می‌تواند سیستم ایمنی بدن را در برابر عوامل آسیب‌زا تقویت کند. همچنین مزاح می‌تواند فشارهای روانی و استرس‌ها را کم کند. در زمینه‌های تعلیم و تربیت، روان‌درمانی و نیز ایجاد نوعی نگرش مثبت که موجب بهبود در کیفیت زندگی مردم می‌شود، نقش مزاح حائز اهمیت است.

این رفتار یا حالت به عنوان عاملی در کیفیت بهتر و مؤثرتر زندگی و نیز درمان گرفتاری‌های روانی، انکارناپذیر است. با این اوصاف می‌توان با روان‌شناسان همراه شد که می‌گویند خنده بهترین داروست. بنابراین شوخ‌طبعی خود را از دست ندهید.(۱۰)

شوخ‌طبعی اغلب راهبرد مقابله‌ای مفیدی برای کنترل تشویش‌، پریشان‌حالی‌ و نگرانی‌ است. اگر کسی خود را در موقعیت نامناسب و ناراحت‌کننده‌ای ببیند می‌تواند با شوخ‌طبعی و یا مزاح از این وضع نگران‌کننده رهایی یابد.(۱۱)

در واقع شوخی نوعی ارزیابی تازه از موقعیت است که چهره‌ ناراحت‌کننده‌ خشونت را به شکلی خنده‌دار می‌سازد، خشم را تلطیف و آن را قابل تحمل می‌کند. هیچ‌کس نمی‌تواند در یک لحظه هم اخم کند و هم بخندد. بر همین اساس روان‌شناسان عقیده دارند برخی را که اخمو، خشمگین و عصبانی هستند می‌توان با روش شوخی‌درمانی، معالجه کرد. وقتی آدمی با صدای بلند می‌خندد، نمی‌تواند ترشرویی خود را حفظ کند، پس شوخی تهویه‌کننده‌ خشم است.(۱۲)

شوخی دو نوع فایده دارد. اول به عنوان وسیله‌ تشخیصی و دوم به عنوان ابزاری درمانی. با استنباط از لطیفه‌ دلخواه بیمار به عنوان قسمتی از ارزیابی اولیه، می‌توان نشانه‌های مفید در مورد تعارض‌های غریزی اساسی، خاطرات دوران کودکی، آزمون‌های فرافکن و رویاها را به دست آورد، اگر از شوخی به عنوان یک روش درمانی استفاده شود می‌تواند در پیشبرد عملکردهای گوناگون درمانی کمک کند که عبارتند از: کاهش فشار زیاد در تعاملات و تقابلات درمانی، غلبه بر مقاومت‌ها، تدارک روش‌های متفاوت مقابله، اصلاح تجربه‌های هیجانی و همانندسازی سالم‌تر با درمانگر.(۱۳)

شوخی، طنز و کاریکاتور از تأثیرگذارترین تعامل‌های اجتماعی و در گوینده و شنونده اثربخش هستند و به دلیل جاذبه‌ی بالایی که دارند در مقاصد گوناگونی به کار می‌روند. افراد شوخ‌طبع کج‌خلقی کمتری را از خود بروز می‌دهند و تا حدودی قادرند از وقایع استرس‌زا عبور کنند. همچنین این حالت در فرایند روان‌کاوی تأثیر زیادی دارد و هیجان‌های منفی و نگرش‌های نادرست را که ذهن برخی از افراد را آزار می‌دهد، کنار می‌زند و آنان را به ساحل آرامش می‌رساند. افرادی که دچار فشارهای روانی هستند، وقتی صحنه‌های کمدی و نمایش‌های خنده‌دار و طنز را مشاهده می‌کنند، به سوی نگرش‌های مثبت، خوش‌بینی و تصورات امیدوار کننده گام برمی‌دارند.(۱۴)

پژوهشگران عقیده دارند دیدن تصاویر مضحک یا شنیدن نکات خنده‌دار به درمان افسردگی کمک می‌کند و با تحریک بخش‌های نشاط‌آور مغز، پژمردگی‌های روانی پس زده می‌شوند و احساس شادی در شخص دل‌مرده و ناامید احیا می‌شود.(۱۵)

حتی تحقیقات مؤید آنند که مزاح و مطایبه بر فرآیند زیستی بدن و کارکرد اعضا و جوارح انسان اثر مثبت می‌گذارند و باعث می‌شوند که غلظت ایمونوگلوبولین که بدن را در برابر برخی عفونت‌ها محافظت می‌کند، بالا برود. کاهش میزان رسوب گلبول‌های قرمز و کم شدن سطح کورتیزول بدن و لنفوسیت‌های بلاستوژن با خنده و شوخی اتفاق می‌افتد و این روند، غده‌ تیموس را تحریک می‌کند و میزان مقاومت دفاعی انسان را در برابر سلول‌های سرطانی، ویروس‌ها و میکرب‌ها بالا می‌برد.(۱۶)

 

شوخی‌های مشروع

از برخی روایات و سیره‌ معصومین«ع» برمی‌آید که شوخی‌های معتدل و ملایم به شرط آنکه موجب کدورت و تحقیر مؤمنان نشوند و بر عزت اشخاص خدشه‌ای وارد نسازند، ممدوح و حتی مستحب هستند. رسول اکرم«ص» فرموده‌اند، «من مزاح می‌کنم، ولی در گفتارم جز حق چیزی دیده نمی‌شود.» و نیز، «انسان با ایمان شوخ‌طبع و خوش‌مشرب است، ولی افراد منافق گرفته، ترشرو و اخم‌آلودند.»

مولای متقیان می‌فرمایند، «هرگاه یکی از اصحاب خاتم انبیا اندوهگین و افسرده بود، آن وجود مقدس از طریق مزاح وی را شادمان می‌کردند.» از امام صادق»ع» نقل است که، «هیچ مؤمنی نیست که شوخ‌طبع نباشد.» یکی از راویان حدیث می‌گوید امام صادق«ع» خطاب به من فرمودند، «با هم چقدر شوخی‌ می‌کنید؟» عرض کردم، «کم.» فرموند، «این‌گونه نباشید (در سطح متعارف و متداول شوخی کنید) زیرا این حالت، نشانه‌ خوش‌خلقی است و به وسیله‌ مزاح، برادر مسلمان خویش را شادمان می‌کنید. همانا رسول خدا«ص» وقتی می‌خواستند کسی را مسرور کنند با او شوخی می‌کردند.»

امام باقر«ع» هم فرموده‌اند، «به‌درستی که خداوند متعال کسی را که در جمعی اهل مزاح باشد دوست می‌دارد به‌شرطی که در شوخی‌های او فحش و ناسزا نباشد.» امام کاظم«ع» فرمودند، «شیوه‌ یحیای پیامبر«ع» گریستن بود، اما حضرت عیسی«ع» هم می‌گریستند و هم می‌خندیدند و آنچه عیسی«ع» انجام می‌دادند نیکوتر بود.»(۱۷)

ابوذر غفاری نقل کرده است، «کلام پیامبر«ص» همراه با تبسم و لبخند بود.»

پیشوای مذهب مالکی می‌گوید،  «هر گاه امام صادق«ع» را می‌دیدم آن حضرت در حال تبسم بودند.»(۱۸) حضرت علی«ع» فرموده‌اند، «شادی و خوش‌مشربی مؤمن در سیمایش آشکار و اندوهش در دلش نهفته است.» یعنی انسان باایمان با مردم شکفته‌رویی می‌کند تا باعث کدورت آنان نشود، ولی قلبش از خوف خداوند و هول روز جزا در اندوهگین است.(۱۹) با این اوصاف، مزاح  ممدوح و از مصادیق‌های گشاده‌رویی و مورد تأیید معصومین«ع» است.»

بر اساس روایات متعددی به مؤمنان سفارش شده که دل مسلمانان را شاد کنند. از محبوب‌ترین حالات مؤمن ایجاد سرور در قلب دیگران است و به افرادی که مردم را مسرور می‌کنند وعده‌ ثواب اخروی داده شده است. به‌علاوه افرادی که اوقات را این گونه می‌گذرانند، دوستان، آشنایان و سایر اقشار تمایل دارند با آنان انس و الفت برقرار کنند و از همنشینی با آنان لذت می‌برند. بدون تردید یکی از ابزرارهای این محبوبیت مزاح است که البته باید تحت ضوابطی انجام شود.(۲۰)

در واقع خوش‌زبانی، شیرین سخن گفتن، لطیفه‌گویی ضمن اینکه مستحب است، باعث جلب دوستان می‌شود، از این روی معصومین«ع» فرموده‌اند مزاح مؤمن عبادت است و نیز تأکید کرده‌اند که روان‌ها چون پیکرها خسته می‌شوند، پس با حکمت‌های ظریف موجبات راحتی آنها را فراهم سازید.(۲۱)

 

مزاح مذموم

با وزش نسیم ملاطفت‌ها و مطایبات، غنچه‌ لب‌ها باز و دل‌های مستعد شکوفا می‌شوند، اما گاهی لطیفه‌گویی به‌حدی می‌رسد که طوفان به پا و حتی شکوفه‌ها و نهال‌های تازه روئیده را نیز پژمرده می‌کند. بنابراین مزاح و شوخی در مواردی مضر، زیان‌آور و موجد خشم و خصومت است و قلوب را از یاد خداوند متعال غافل می‌سازد.

شوخی‌هایی که باید از آنها اجتناب کرد، عبارتند از:

۱٫افراط در شوخی و زیاده‌روی در لطیفه‌گویی به هزل و بیهوده‌گویی می‌انجامد. امام هادی«ع» فرموده‌اند، «بیهوده‌گویی موجب التذاذ بی‌خردان و نادانان است.»(۲۲) امیرمؤمنان«ع» هشدار داده‌اند، «دورترین افراد از رستگاری و سعادت راستین کسی است که شیفته‌ سرگرمی و مزاح است.»(۲۳)

در دستورالعملی عرفانی آمده است، «کثرت اشتغال به مباحات، شوخی بسیار کردن، لغو گفتن و گوش دادن به اراجیف، قلب را می‌میراند.»(۲۴)

همچنین وقتی مزاح کثرت یابد و افراد زندگی خود را با شوخی و بذله‌گویی سپری کنند، در برخورد با مسائل جدی و وظایف دینی، اجتماعی و فردی احساس مسئولیت نمی‌کنند و دیگر به حال خود و جامعه مفید نخواهند بود. این‌گونه اشخاص به‌تدریج حسّ واقع‌بینی خود را از دست می‌دهند و آن‌گونه که باید، حقایق را درک نمی‌کنند، تقیدات دینی و اخلاقی را از دست می‌دهند، همه چیز را به شوخی می‌گیرند و بر اثر عدم رعایت عفت و ادب در کلام، دیگران را آزرده‌خاطر می‌سازند و دچار گناه می‌شوند.(۲۵)

امام مجتبی«ع» فرموده‌اند، «مؤمن کار بیهوده، لهو و لعب انجام نمی‌دهد، مگر آنکه دچار غفلت شود. او وقتی (به کارنامه‌ خود و فرجام خویش در سرای دیگر) فکر کند محزون می‌شود.»(۲۶)

حضرت علی«ع» زیاده‌روی در شوخی را نشانه‌ حماقت دانسته و فرموده‌اند، «کسی که در مزاح افراط ‌کند مقداری از عقل خود را از دست می‌دهد.»(۲۷) و در دیوان منسوب به آن حضرت آمده است که، «چه بسا شوخی‌هائی که غم‌های فراوانی را به دنبال می‌آورند. اشخاصی که شوخی‌های زننده می‌کنند، از سلامت (روانی) برخوردار نیستند.»(۲۸)

  1. شوخی‌هایی که از مرز اعتدال و موازین اخلاقی و ارزشی خارج می‌شوند، در افراد خصومت و کدورت به وجود می‌آورند و بذر کینه را در دل‌ها می‌افشانند. حضرت علی«ع» فرموده‌اند، «هر کس بسیار شوخی کند از کینه‌توزی مصون نخواهد بود، زیرا شوخی (ناروا) آغاز دشمنی است. از شوخی (مذموم) دوری کنید، زیرا منجر به خشم می‌شود و کینه بر جای می‌گذارد. در واقع شوخی نوعی دشنام و ناسزاست. شوخی با دوست، دشمنی می‌آورد و مزاح با دشمن، آزارهایی را متوجه تو می‌کند.»(۲۹) حکیمی می‌گوید، « خود را به زیاد شوخی کردن عادت مده که از آن فتنه‌ها برخیزد و مزاح گاه مقدمه شرارت می‌شود.»(۳۰) و نیز، «با شریفان شوخی مکن که کینه‌ات را بر دل گیرند و مزاح با افراد حقیر، باعث جسارت‌ورزی آنان در باره‌ات می‌شود.»(۳۱)

در مواقعی شوخی‌های نابجا آن‌چنان آتشفشان خشم و نفرت افراد را بر می‌انگیزد که منجر به ضرب و جرح و حتی قتل می‌شود. اگر در هنگام شوخی، ظرفیت افراد در نظر گرفته نشود، طرف مقابل از کوره در می‌رود و پایانی مرگبار و خونین رقم زده می‌شود. برخی شوخی‌‌های مذموم نیز باعث از هم‌پاشیدگی خانواده‌ها شده‌اند..

  1. شوخی‌هایی که با استهزا، استخفاف و نوعی تمسخر توأم هستند، از نظر موازین اخلاقی و شرعی مذمت شده‌اند. عده‌ای مسخرگی را پیشه می‌کنند تا حقارت‌ها و ضعف‌های خود را زیر این پوشش از انظار مخفی کنند، یا آنکه دچار مشکلی در نظام شخصیتی خود هستند و درصددند از راه مسخر‌گی در وجود خود تعادل به وجود آورند. پررویی، وقاحت، دهن‌دریدگی، نگاه تلخ به موضوعات، اشیا و اشخاص از حالات رفتاری افرادی است که شوخی‌های تحقیرآمیز و آمیخته به استهزا را مطرح می‌کنند.(۳۲)

معمولاً انسان‌هایی که لغزش‌هایی در شخصیت خود دارند با دادن لقب زشت به دیگران و تحقیر آنان می‌کوشند عقده‌ حقارت خود را از این طریق جبران کنند. مسخره کردن افراد به بهانه‌ شوخی، خنده و لطیفه‌گویی از مصادیق‌ آزار و اذیت است. اگر مزاح‌کننده دیگران را خفیف کند و عیب‌های آنان را برشمارد، مرتکب خلاف و معصیت شده است. خداوند در قرآن افراد از اینکه همدیگر را مسخره کنند، نهی کرده است.(۳۳) در کلام وحی عیب‌جویی از مؤمنان و خیّران نیز نهی شده است.(۳۴) از روایات برمی‌آید که خداوند خنده‌ آمیخته به استهزا را دشمن می‌دارد و کسی که چنین رفتاری را از خود بروز دهد در دوزخ سرنگون می‌شود.(۳۵)

کسی که مسخرگی را پیشه می‌کند تا از این راه دیگران را به خنده وادارد، عملش از ایذا و تحقیر افراد خالی نیست و اگر این کار در حضور شخص مورد استهزا نباشد متضمن غیبت است. گاهی هم با افترا، بهتان و تهمت و احتمالاً کذب و دروغ همراه است و مسخره‌کننده در یک زمان مرتکب چندین گناه کبیره می‌شود که عقوبت‌های شدیدی را به دنبال دارد. فاعل این صفت مذموم معمولاً از روی حسادت، عداوت و تکبر به چنین رذالتی دست می‌زند.

مرحوم نراقی می‌گوید، «این خوی ناروا شیوه‌ اراذلی است که از ایمان بهره‌ای ندارند، پرده‌های شرم و حیا را می‌درند و عیوب و لغزش‌های جامعه‌ اسلامی را آشکار و کردار نیکان و خصال خوبان را چنان نقل می‌کنند که موجب مضحکه‌ فرومایگان و اشرار می‌شوند.»(۳۶)

  1. مزاح‌های افراطی و خارج از مرز اعتدال، ضمن ای‌که نشانهی کم‌خردی و جهالت است، فاعل آن را نیز نزد خردمندان و مؤمنان با فراست از درجه‌ عزت و منزلت انسانی، ساقط می‌کند. امام حسن مجتبی«ع» می‌فرمایند، «شوخی هیبت و وقار آدمی را زایل می‌کند.»(۳۷) حضرت علی«ع» هم فرموده‌اند، «کسی مزاح نکرد جز اینکه مقداری از عقلش را از دست داد.»(۳۸) امام کاظم«ع» نیز هشدار داده‌اند، «از شوخی (ناروا) بپرهیز که ایمان تو را دچار زوال و فنا می‌کند.»(۳۹) به فرموده‌ امام سجاد«ع» کسی که (توأم با هرز‌گی و بیهودگی) خنده سر دهد، دانش و معرفتی را از خود دور کرده است و نیز هر فردی که عمر خود را به بطالت بگذراند، زیان می‌برد.»(۴۰)
  2. شوخی و مزاح با نامحرم نیز از نظر شرع مقدس، مذموم است و در منابع فقهی و روایی و اخلاقی تأکید شده که این‌گونه افراد مورد غضب و خشم حق تعالی قرار می‌گیرند و به یکدیگر به وسیله‌ زنجیری گداخته بسته و در آتش دوزخ افکنده می‌شوند.(۴۱)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۴۱٫

۲- نهج‌البلاغه، حکمت ۳۸۳٫

۳- خصال صدوق، ج ۱، ص ۷۷٫

۴- سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۵۹٫

۵- مجله راهنمای کتاب تیر و شهریور ۱۳۵۴، ص ۱۷۸، واژه‌نامه‌ داستان‌نویسی، ص ۴۳٫

۶- رموز اعتماد به نفس، رابرت آنتونی، ص ۲۰۸٫

۷- معارف و معاریف، ج ۹، ص ۳۰۸، لغت‌نامه‌ دهخدا، ج ۱۳، ص ۲۰۷۳۹٫

۸- ایران از نظر خاورشناسان، ترجمه رضازاده‌ شفق، ص ۲۱۴-۲۱۵٫

۹- واژه‌نامه‌ داستان‌نویسی، ص ۱۸۹٫

۱۰- فصلنامه‌ تازه‌های روان‌درمانی، پاییز و زمستان ۱۳۷۹، ص ۵۳ – ۵۹٫

۱۱- روش‌های درمان اختلال وسواس فکری و عملی، ص ۱۷۹٫

۱۳- مجله علمی پژوهشی علوم انسانی، بهار ۱۳۶۹، ص ۲۴ – ۲۵٫

۱۴- فصلنامه‌ی علمی و پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا، شماره‌ی ۱۱ و ۱۲، ص ۸۵ – ۸۶٫

۱۵- اطلاعات علمی، سوم آذر ۱۳۸۲، ص ۴٫

۱۶- نشریه‌ مسجد دانشگاه، اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۲، ص ۱۳۰٫

۱۷- جامع السعادات، ج ۲، ص ۳۰۱؛ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۵۵؛ اصول کافی، ج ۲، ص ۶۶۳؛ سنن النبی، ص ۶۰٫

۱۸- بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۳۲؛ مکارم الاخلاق، ص ۲۱٫

۱۹- شرح غررالحکم، عبدالواحد آمدی، ج ۳، ص ۱۳۴۱٫

۲۰- اتحاد و دوستی، ص ۲۹۹ – ۳۰۱٫

۲۱- دوستی و دوستان، سیدهادی مدرسی، ص ۳۴۸٫

۲۲- بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۶۹٫

۲۳- غررالحکم، حدیث شماره‌ ۳۳۳۳٫

۲۴- سروش هدایت، ص ۱۳۵٫

۲۵- نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی، مهدوی کنی، ص ۵۶۸ – ۵۶۹٫

۲۶- کلمه الامام الحسن«ع»، ص ۱۴۰٫

۲۷- جلوه‌های حکمت در نهج‌البلاغه، ص ۵۳۸٫

۲۸- دیوان منسوب به امیرمؤمنان«ع»، ص ۲۷۴ و ۴۰۸٫

۲۹- جلوه‌های حکمت در نهج‌البلاغه، ص ۵۳۸ – ۵۳۹، جامع السعادات، ج ۲، ص ۳۸۷٫

۳۰- نخبه الانوار فی هدایه الابرار، ص ۲۱۰٫

۳۱- کشکول شیخ بهایی، ص ۵۵۰٫

۳۲- سرمایه‌ی خوش‌بختی، پاتریک استواد، ص ۱۱۱ – ۱۱۲٫

۳۳- سوره‌ حجرات، آیه‌ ۴۱٫

۳۴- سوره‌ توبه، آیه‌ ۷۹٫

۳۵- نهج‌الفصاحه، ص ۳۹۹، محرمات و کیفر آنها، ج اول، ص ۱۹۵٫

۳۶- جامع‌السعادات، ملامحمدمهدی نراقی، ج ۲، ص ۲۸۳ – ۲۸۴٫

۳۷- حیاه الامام الحسن«ع»، باقر شریف قریشی، ج اول، ص ۳۶۶؛ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ؟؟؟؟

۳۸- غررالحکم، ص ۷۴۶٫

۳۹- بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۳۱٫

۴۰- حیاه الامام زین‌العابدین«ع»، ج اول، ص ۱۳۹، امالی صدوق، ص ۲۲۰٫

۴۱- من لایحضره‌الفقیه، صدوق، باب مناهی.

 

01سپتامبر/20

تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی در زندگی

اشاره: در گام پانزدهم، از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به لزوم و اهمیت ایجاد فضای شاد در خانواده پرداختیم. اینک و در ادامه، به چند پرسش مطروحه از سوی شما پاسخ داده و به تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی و جایگزینی شادی‌های حقیقی با استناد به احادیث و روایات از معصومین(علیهم‌السلام) می‌پردازیم.

 

 

پرسش‌های شما:

جایگزین موسیقی‌های تند در عروسی‌ها چیست؟

کسانی هستند که در مراسم‌های عروسی تنها با موسیقی‌های آن‌چنانی شاد می‌شوند. واقعاً جایگزین مراسم‌های عروسی این‌چنینی چیست که بتواند این دسته از افراد را هم در مراسم عروسی شاد نگه دارد؟

 

تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی

برخی آنچه را که در چهره و ظاهر اتّفاق می‌افتد، شادی حقیقی می‌دانند؛ در حالی که شادی حقیقی، در روح انسان رُخ می‌دهد.

آنچه با موسیقی‌های حرام به دست می‌آید شادی حقیقی نیست؛ زیرا اتّفاقی که این موسیقی‌ها در روح تولید می‌کند، کدورت است، مچاله شدن است؛ در حالی که شادی حقیقی باید به انسان آرامش روحی بدهد.

شما با این موسیقی‌ها به آرامش نمی‌رسید، دچار تلاطم می‌شوید، دچار هیجان می‌شوید. هیجاناتی که ناشی از این موسیقی‌هاست، نشانه شاد بودن نیست، نشانه خارج شدن مدیریت وجود از دست عقل است. شاید دیده باشید در این مراسم‌ها برخی از جوانان کارهایی انجام می‌دهند که انسان در سلامت عقلشان شک می‌کند. مگر کسی که به شادی حقیقی رسیده، از نعمت عقل محروم می‌شود؟

انسان شاد کسی است که به شدّت بر هیجانات عصبی خود تسلّط دارد. مردم باید طعم شادی حقیقی را بچشند.

 

درهم تنیدگی بحث شادی و هدف زندگی

بسیاری از افرادی که با گناه به شادی می‌رسند، کسانی هستند که یادشان رفته برای چه به دنیا آمده‌اند. اینها با تند شدن یک موسیقی شاد می‌شوند و با آرام شدنش، محزون. انسانی که برای خود هدفی دارد، وقتی اتّفاقی می‌افتد که او یا دیگران را به هدف زندگی نزدیک می‌کند، شاد می‌شود. وقتی هم که اتّفاقی می‌افتد که او یا دیگران را از هدف زندگی دور می‌کند، ناراحت و غمگین می‌شود.

چرا کسی که هدف زندگی را فراموش نکرده و در یک مراسم عروسی می‌بیند که مردم گناه می‌کنند، ناراحت می‌شود؟ برای این که او می‌داند این عروس و داماد، درست در شب ازدواجشان که می‌تواند نقطه پرش آنها به سوی خدا باشد، گناه می‌کنند؛ امّا همین عمل در آن مراسم عروسی، خیلی‌ها را شاد می‌کند؛ زیرا نوع نگاه آنان به این گناه، این‌گونه نیست؟ اینها تنها به همین شادی‌های ظاهری قانع هستند.

اگر شما نتوانید در مخاطب خود این نوع نگاه را تولید کنید، او از نشستن در مجلسی که در آن آهنگ آن‌چنانی پخش نشود، لذّت نمی‌برد. نوع نگاه چنین فردی به زندگی بیمارگونه است.

چه‌قدر فرق است میان شاد بودن با توهّم شادی! و چه بسیارند کسانی که خیال می‌کنند شادند؛ امّا حتّی طعم شادی را نچشیده‌اند! اگر در زندگی، مقصدی نداشتی و لبخندی به لبت نشست، خیال نکن که شاد شده‌ای. شادی وقتی مهمان دلت می‌شود که احساس کنی در حال نزدیک شدن به مقصدی هستی که برایش آفریده شده‌ای. اگر طعم این شادی را بچشی، می‌فهمی حالاتی که پیش از آن به خطّ تو نام شادی روی پیشانی‌شان می‌نشست، دزدِ نام شادی بودند. به دنبال شادی حقیقی باش. روزی پرده توهّم از روی شادی‌های خیالی کنار خواهد رفت. شاید آن روز برای چشیدن طعم شادی دیر باشد.

وقتی که نوع نگاه مردم به زندگی عوض شد، ابزار شادی کردن آنها نیز متفاوت می‌شود. بگذارید در همین مراسم عروسی مثال بزنیم. کسی که زندگی را مسیری برای رسیدن به خدا دیده و هدف را خدایی شدن می‌داند، خودِ این عروسی برایش بزرگ‌ترین عامل شادی است. وقتی می‌بیند دو نفر جوان، دستور خدا را اجرا کرده، با ازدواج، دین خود را بیمه می‌کنند، از عمق وجود، خوش‌حال می‌شود. وقتی که به مراسم عروسی دعوت می‌شود که مورد توصیه دین است، باز هم خوش‌حال می‌شود که برای اجرای یک فرمان الهی قدم برداشته است. وقتی که در عروسی، صِله رَحِم می‌کند و کسانی را که مدّت‌هاست ندیده، به این بهانه می‌بیند، خوشحال می‌شود.

در مراسم عروسی، در احوال‌پرسی‌ها با مشکلات فامیل آشنا می‌شود. اگر توانست کاری برایشان انجام دهد، از این بابت، خوش‌حال می‌شود و اگر هم نتوانست، از این که پایِ درد دلشان نشسته و با آنها همدردی کرده، خوش‌حال است. اگر عروس و داماد، نیازمند هستند و او هم به بهانه هدیه ازدواج، کمکی به آنها کرده، آرام می‌گیرد و خوش‌حال می‌شود. اینها همه مایه شادی است. وقتی انسان از این مراسم ازدواج برمی‌گردد، یک دنیا انرژی است. همه فردای آن روز، تفاوت را در چهره او می‌بینند. خانواده عروس و داماد هم از این که با آسان گرفتن ازدواج، مایه وصلت دو جوان را فراهم کرده‌اند، خوش‌حال‌اند؛ چون تنها نگران رضایت خدا بوده، مراسم ساده‌‌ای گرفته‌‌اند و در این مراسم ساده، چند فقیر را هم دعوت کرده‌اند. همین هم مایه خوش‌حالی آنهاست. وقتی به فقرا غذایی را به همراه یک هدیه می‌دهند و خوش‌حالی آنها را می‌بینند، روحشان آرام می‌گیرد و تازه می‌فهمند شادی چیست؟

امّا اگر این گونه فکر نکنند و مراسم ازدواج، جز همان شادی ظاهری نباشد که در گناه خلاصه می‌شود، همه، ناراحتی و غم است. پدر و مادرها، نگران قد و قامت موز و خیاری هستند که سرِ میز‌ها می‌گذارند. خیارها، قلمی و موزها بزرگ باشند که مبادا آبرویمان پیش مهمان‌ها برود. غذایمان چند جور باشد که شخصیّت‌مان در پیشگاه باعظمت مهمانان، دو کلاسی بالا برود! مهمان‌ها هم به فکر رقابت‌اند. من داییِ دامادم و نباید از دایی عروس، کم بیاورم. حالا دایی عروس چه‌قدر می‌خواهد هدیه بدهد؟ کاش می‌شد بفهمم تا از او کم نیاورم. با چه لباسی و با چند دست لباس بروم که چشم همه به من خیره شود؟ اوضاع مالی‌ام خوب نیست که لباس نو بخرم، برخی از مهمان‌ها هم که در عروسی قبلی بوده‌اند و این لباس‌ها را تنم دیده‌اند. حالا چه گُلی به سرم بزنم؟ خاله‌ام به همراه بچّه‌هایش می‌آید؛ امّا اوضاع اقتصادی‌اش خوب نیست و می‌دانم لباس‌هایشان در مقابل لباس‌های دیگران، تابلوست و در تنشان، گریه می‌کند. حالا چه بر سر بریزم؟ اینها همه غم و غصّه است.

فردای این عروسی هیچ کسی حال و حوصله ندارد. عروس و داماد با همدیگر دعوا دارند و حوصله یکدیگر را ندارند. مهمان‌ها هم هر کدام به گونه‌ای حرص می‌خورند. داییِ بزرگ عروس، حرص می‌خورد که چرا از دایی کوچک داماد کم آورده، چه رسد به دایی بزرگِ داماد. خواهر عروس، عصبانی است که چرا لباس خواهر داماد از او فاخرتر و گران‌تر بوده و… . آیا واقعاً این شادی است؟!

 

الگوسازی

مقصود ما در دو نکته قبلی، این نبود که بنشینیم و برای فامیل‌هایمان از هدف زندگی بگوییم. البتّه اگر شرایط و موقعیّتش فراهم بوده و زمینه تأثیر، وجود داشته باشد، کار خوبی است. اگر بتوانیم واقعیّت‌های عروسی‌های منهای خدا را برای مردم، باز کنیم، خیلی مفید است؛ امّا همیشه با حرف که نمی‌شود این کارها را کرد. باید به معنای حقیقی کلمه برای مردم، الگو درست کرد؛ یعنی مراسم‌هایی را بر پا کرد و در آن، طعم شاد بودن حقیقی و بدون گناه را به مردم چشانْد.

در این جا تذکّر یک نکته دیگر را هم لازم می‌دانیم و آن این که نباید در مراسم عروسی، روی اموری که مباح بوده، گناهی ندارند، تعصّب داشت. چه اشکالی دارد که ما از امور مباح برای شاد کردن مردم، استفاده کنیم؟ مثلاً اگر کسی در یک مراسم عروسی، لطیفه‌ای تعریف کند که اهانت به فرد یا گروهی نباشد، اشکال دارد؟ حالا اگر قصد او با این لطیفه، شاد کردن مردم باشد که خیر هم هست. اگر این لطیفه، حکمتی را هم در دل خود داشته باشد که دیگر خیلی بهتر. در این صورت، دیگر نمی‌توان گفت که تعریف لطیفه، تنها یک عمل خنثی‌است؛ بلکه یک کار خوب و قابل سفارش است.

برخی از خانواده‌های مذهبی، مراسم خود را در مناسبت‌های شاد مذهبی می‌گیرند و مدّاحی را دعوت می‌کنند که واقعاً خواندن مولودی را بلد باشد، یعنی شاد بخواند. آخر برخی از این بزرگواران، وقتی در مجلس عروسی می‌خوانند، از بس که بلد نیستند شاد بخوانند، یک نفر آن وسط می‌گوید: «برادران و خواهران، برق‌ها را خاموش کنید و برای عزاداری، کوچه‌ باز کنید! داماد، در قسمت مردانه میاندار باشد و عروس هم در قسمت زنانه!». واقعاً نباید این طور باشد. این نه تنها الگوسازی نیست؛ بلکه ضدّ الگوست. مهمان‌ها فکر می‌کنند که آمده‌اند مراسم ختم مادربزرگِ داماد یا عروس! مراسم عروسی باید شاد باشد.

 

پیشنهادهایی برای جایگزینی

در این جا به برخی از راهکارها، خیلی گذرا اشاره می‌کنیم.

الف) تلاش کنید با یکی دو نفر از خوش‌ذوق‌های فامیل یا دوستان، از قبل هماهنگ کنید که مجلس‌گردانی یا همان مجری‌گری این مجالس را بر عهده بگیرند. با توجیه آنها اهمّیت کار را برایشان تبیین کنید تا پیش از عروسی برای اجرای برنامه‌های متنوّع، آماده شوند.

ب) با برخی از بچّه‌ها و نوجوانان صحبت کنید تا نمایشی را برای اجرا در مجلس عروسی آماده کنند. اگر می‌توانید خودتان نمایش‌نامه‌ای را برایشان آماده کنید. اگر هم خودشان نمایش‌نامه داشتند، حتماً پیش از اجرای عروسی بر آن نظارت داشته باشید که اشکال جدّی نداشته باشد.

ج) مسابقه‌های جذّاب و هیجانی که توجّه مخاطبان را به خود جلب می‌کند هم داشته باشید؛ مسابقاتی که همه مخاطبان را درگیر کند. مسابقاتی که شرکت‌کنندگان به روی سِن می‌آیند، جذّابیت خاصّی دارد.

د) اگر بتوانید محیط مجزّا و شادی را برای کودکان و خردسالان فراهم کنید، خیلی برایشان خاطره‌انگیز خواهد بود.

هـ) در هنگام شام، موسیقی‌های طبیعی مثل صدای دریا و رودخانه و پرندگان پخش کنید.

و) اگر مولودی‌خوان نداشتید، از نوارهای مولودی شاد استفاده کنید که شکر خدا کم نیست. مجری هم مردم را دعوت به همخوانی با نوار کند.

ز) از سرودهای محلّی که شادند و موسیقی هم ندارند، استفاده بسیار می‌توان کرد.(۱)

 

 

همسرم به عروسی بدون ‌گناه راضی نمی‌شود

جوانی ۲۴ ساله و فرهنگی هستم. یک سالی است که عقد کرده‌ایم و با همسرم در باره مراسم عروسی به مشکل برخورده‌ام. من قبل از ازدواج با همسرم صحبت کرده و گفته بودم که دوست ندارم در مراسم ازدواجمان، رقص و موسیقی‌های غربی باشد. همسرم هم موافقت کرده بود؛ امّا حالا پشیمان شده و می‌گوید: «مگر چند بار می‌خواهیم مراسم بگیریم؟ بگذار این یک شب را خوش باشیم». من می‌گویم: «رقص و آلات موسیقی غربی، حرام است. در شب عروسی، فرشته‌ها از طرف خداوند برای کسی که ازدواج می‌کند، پیام شادباش و رحمت می‌فرستند. چرا باید چنین نعمتی را از دست بدهیم؟». همسرم می‌گوید: «همه حرف‌های تو درست؛ امّا شب عروسی، یک شب است». در مورد لباس عروسی، می‌گویم: «اسلامی باشد»؛ امّا او می‌خندد و می‌گوید: «دیگر چه؟ لباس عروسی باید نیمه عریان باشد». لطفاً به من کمک کنید که چگونه همسرم را متقاعد کنم که می‌شود یک عروسی اسلامیِ به دور از هر گونه آلات حرام بر پا کرد؟

 

گفتگو

زمینه مناسبی برای گفتگو با همسرتان فراهم کرده، با رعایت همه آداب گفتگو که در گام اول همین جلد آمد، در این باره صحبت کنید. از مطالبی که در پاسخ به پرسش قبل گفتیم، استفاده کنید.

در جشن ازدواج ـ که جشن کامل شدن دین است ـ،‌ آوای ملائک را می‌شود شنید که در جشن کمال دو انسان، شادی را به زبان آسمانیان زمزمه می‌کنند؛ امّا صدای سازهایی که با سرانگشت گناه کوک شده‌اند، به جشن آسمانیان پایان می‌دهد و نعره شادی شیطان را بالا می‌برَد.

جشن ازدواج،‌ جشن کامل شدن دین است. در این جشن اگر اندکی آرام بگیری، می‌توانی صدای «بیا، بیا»ی خدا را بشنوی؛ امّا آهنگ‌های شیطانی، گوش‌ دل را چنان پُر می‌کند که فرصت شنیدن صدای خدا را از دست می‌دهیم. این داستانِ «یک شب، هزار شب نمی‌شود»، چه داستان غم‌انگیزی است و ای کاش به همین جا ختم می‌شد! امّا وقتی به رسمِ «یک شب، هزار شب نمی‌شود»، حجاب‌ها آب می‌شود و نگاه‌ها پُر از حرام. وقتی عفّت، لگدمالِ جهالت می‌شود و غیرت، خوراکِ غفلت و زن‌ها در میان مردها و مردها در میان زن‌ها، خدا را پشت درگاه جشن، جا می‌‌گذارند، می‌بینی که در این یک شب، به جای هزار شب، دل‌ها سیاه می‌شود و زن و مرد به جای پیمودن راه بندگی، از طناب شیطان، آویزان می‌شوند و در چاه غفلت، خانه می‌کنند.

 

انجام وظیفه در هر شرایطی

اگر نتوانستید به هر دلیلی او را قانع کنید، از انجام دادن وظیفه خودتان، شانه خالی نکنید. شما به هیچ وجه نمی‌توانید به جهت اطاعت از همسرتان، فرمان خدا را زیر پا بگذارید. محکم بایستید. به هیچ وجه کوتاه نیایید. إن شاء الله، امداد الهی هم شامل حالتان خواهد شد.

 

رفتارهای تحقیرآمیز

ما خانواده‌ای مذهبی هستیم که به جهت پای‌بندی به امور دینی، تحقیر می‌شویم. مثلاً در مراسم عروسی، به جهت گناهانی که در مجلس انجام می‌شود، مراسم را ترک می‌کنیم، در همان مجلس و پس از آن، در مهمانی‌ها طوری با آدم برخورد می‌کنند که انسان، احساس حقارت می‌کند. چه کنیم که از رفتارهای تحقیرآمیز مردم ناراحت نشویم؟

 

تعریف عزّت و حقارت

ما درباره مفاهیم کلیدی زندگی باید تعریفی را که مورد پذیرش قرآن و اهل بیت«علیهم‌السلام» است، به دست آوریم و بر اساس آن هم زندگی کنیم.

عزّت چیست و در کجا می‌توان آن را پیدا کرد؟ به این آیات، توجّه کنید:

«مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً.(۲)

هر کس سربلندى مى‏خواهد، سربلندى، یکسره از آنِ خداست.»

«قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ».(۳)

بگو: «بار خدایا! تویى که فرمان‌فرمایى. به هر آن کس که خواهى فرمان‌روایى بخشى و از هر که خواهى، فرمان‌روایى را بازستانى و به هر که خواهى عزّت می‌بخشى و هر که را خواهى خوار می‌گردانى. همه خوبی‌ها به دست توست و تو بر هر چیز، توانایى.»

«بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً٭ الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلهِ جَمیعاً.»(۴)

به منافقان خبر ده که عذابى دردناک [در پیش‏] خواهند داشت. همانان که غیر از مؤمنان، کافران را دوستان [خود] مى‏گیرند. آیا سربلندى را نزد آنان مى‏جویند؟ [این، خیالى خام است؛] چرا که عزّت، همه از آنِ خداست‏».

با توجّه به این آیات، باید گفت که هیچ تردیدی در این نیست که عزّت، تنها و تنها در نزد خداست؛ امّا در این جا یک سؤال جدّی مطرح می‌شود و آن این که: چگونه می‌توان به این عزّت، دست یافت؟

پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع»، در روایتی پاسخ این پرسش را می‌دهد:

هر که می‌خواهد بی‌آنکه ایل و تباری داشته باشد، عزّتمند باشد و بدون آن که مال و ثروتی داشته باشد، بی‌نیاز باشد و بدون آن که سلطنتی داشته باشد، هیبت داشته باشد، باید از خواری معصیت خدا به عزّت طاعت او در آید.(۵)

پیشوای عزّت، امیرمؤمنان علی«ع» نیز فرمود:

هرگاه که به دنبال عزّت بودی، آن را از راه طاعت الهی طلب کن.(۶)

ایشان، در مناجاتی بسیار زیبا می‌فرماید:

خداوندا! برای عزّت من، همین بس که بنده تو باشم و برای فخر من، همین بس که تو خدای من باشی. تو آن گونه هستی که من دوست دارم. مرا آن گونه قرار ده که دوست داری.(۷)

قرآن هم شرط عزّت را ایمان می‌داند:

«وَ لِلهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُون.(۸)

و[لى‏] عزّت، از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است؛ لیکن این دورویان نمى‏دانند».

 

جایگاه نگاه مردم در عزّت حقیقی

کسی که به عزّت حقیقی دست پیدا می‌کند، تحقیر مردم او را به تنگ نمی‌آورد. درست مثل کسی که ثروتمند است و پول‌های اندکی که دست این و آن می‌بیند، چشم او را نمی‌گیرد. بنده حقیقی خدا از نظر عزّت به غنا رسیده و ثروتمند شده است. از همین رو، دیگر شخصیّتی که مردم بناست به او بدهند، برایش جذّاب نیست.

وقتی که ما عزّت را تنها در دست خدا دیدیم، دیگر از نوع برخورد دیگران نباید غمگین شویم؛ چرا که آنان قدرت تحقیر ما را ندارند. این دستور را به وضوح در آیه زیر می‌بینیم:

«وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّهَ لِلهِ جَمیعاً هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ.(۹)

سخن آنان، تو را غمگین نکند؛ زیرا عزّت، همه از آنِ خداست. او شنواى داناست».

این آیه، به پیامبر عزیزمان می‌گوید حتّی از حرف اینها ناراحت نشو. حالا برگردیم به زندگی خودمان و ببینیم تا چه اندازه از حرف مردم ناراحت می‌شویم؟

گل یا پوچ؟ به دنبال گُل عزّت بودم در مشت‌های گِرِه‌ کرده‌ای که در مقابلم صف کشیده بود. نیش‌خندهایی را که بر لب این جماعت نشسته بود لبخند ‌پنداشتم. گُل یا پوچ؟ به هر دستی که اشاره ‌کردم، باز ‌شد؛ ولی پوچ بود. دستی امّا در آن گوشه، باز بود و من، بی‌اعتنا. گُل یا پوچ؟ صاحب دست باز، فریاد می‌کشید و صدایم می‌زد؛ امّا نگاهش نمی‌کردم. مشت‌ها، یکی از پس از دیگری باز شد و همه پوچ. گُل یا پوچ؟ من هنوز گُل عزّت را نیافته بودم؛ ولی دیگر مشتی هم برای باز شدن، باقی نمانده بود. حالا زهر نیشخندها روی دلم زخم کاشته بود. با گوشه چشمم نگاهی به آن دستِ باز کردم، گُل عزّت در کفِ دستِ باز، لبخند به لب، نگاهم می‌کرد. گُل یا پوچ؟ دست، دستِ خدا بود.

البتّه داشتن عزّت حقیقی به این معنا نیست که انسان به شخصیّتی که در میان مردم می‌تواند داشته باشد، بی‌اعتنا باشد؛ بلکه درباره این شخصیّت، علاوه بر آنچه پیش از این گفته شد، به چهار نکته باید توجّه داشته باشد:

الف) جایگاه انسان در میان مردم، نباید مقصد نهایی او باشد.

ب) برای به دست آوردن این جایگاه نباید زندگی خود را بر اساس خواسته مردم و مخالف خواسته خدا مدیریّت کند. عزّتی که از این راه به دست می‌آید، در نهایت، به ذلّت منتهی می‌شود. سرور زمین و زمان، امیر مؤمنان علی«ع» فرمود:

هر عزّتی که پشتوانه‌اش دینی نباشد، ذلّت است.(۱۰)

ایشان در روایت دیگری می‌فرماید:

عزیزِ غیرخدایی، ذلیل است.(۱۱)

ج) انسان، وقتی در راه طاعت عزیز واقعی که خداست، قرار گرفت، خداوند، عزّت او را در میان مردم، تضمین می‌کند.

خدای مهربان در قرآن کریم می‌فرماید:

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدّاً.(۱۲)

کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، به زودى [خداى‏] رحمان براى آنان محبّتى [در دل‌ها] قرار مى‏دهد.»

در روایتی از پیامبر مهربانی، رسول خدا«ص» نقل شده که ایشان فرمود: هنگامى که خداوند کسى از بندگانش را دوست بدارد، به فرشته بزرگش جبرئیل مى‏گوید: «من، فلان کس را دوست دارم. تو هم او را دوست بدار». جبرئیل نیز او را دوست خواهد داشت. سپس در آسمان‌ها ندا مى‏دهد: «اى اهل آسمان! خداوند، فلان کس را دوست دارد. شما هم او را دوست بدارید» و به دنبال آن، همه اهل آسمان او را دوست مى‏دارند. سپس پذیرش این محبّت در زمین، منعکس مى‏شود. هنگامى هم که خداوند کسى را دشمن بدارد، به جبرئیل مى‏گوید: «من از او متنفّرم. تو هم او را دشمن بدار». جبرئیل نیز او را دشمن مى‏دارد. سپس در میان اهل آسمان‌ها ندا مى‏دهد: «خداوند از او متنفّر است. شما هم او را دشمن بدارید». همه اهل آسمان‌ها نیز از او متنفّر مى‏شوند. سپس انعکاس این تنفّر در زمین خواهد بود.(۱۳)

پدر همه خوبی‌ها، امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند، میان او و مردم را اصلاح می‌کند.(۱۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ به همّت دست‌اندرکاران «رادیو معارف»، یک لوح فشرده از این گونه سرودها به همراه مدّاحی‌های شاد با عنوان «شادمانه» تهیّه شده که می‌توانید از طریق تماس با روابط عمومی رادیو معارف (۲ – ۰۲۵۳۲۹۱۰۵۵۱) آن را تهیه کنید.

۲ـ فاطر ۱۰٫

۳ـ آل‌عمران ۲۶٫

۴ـ نساء ۱۳۸ – ۱۳۹٫

۵ـ  الخصال، ج۱، ص۶۹٫

۶ـ عیون الحکم و المواعظ، ص۱۳۴٫

۷ـ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۴۰۰٫

۸ـ منافقون ۸٫

۹ـ یونس ۶۵٫

۱۰ـ غررالحکم و دررالکلم، ص۵۰۸٫

۱۱ـ بحار الأنوار، ج۷۵، ص۱۰٫

۱۲ـ مریم ۹۶٫

۱۳ـ نهج الفصاحه، ص۲۹۰٫

۱۴ـ الکافی، ج۸، ص۳۰۷٫

01سپتامبر/20

جمعیت به‌مثابه مولفه قدرت

لااقل سه دهه است که از معایب رشد جمعیت و آسیب‌های انفجار جمعیت شنیده‌ایم و اکنون که کشور در آستانه سالخوردگی جمعیت قرار گرفته، وقت آن است که مقداری نیز از هنر جمعیت بگوییم. این یادداشت بنا دارد با مروری تاریخی بر اهمیت جمعیت به عنوان یک مولفه مهم قدرت، وضعیت کنونی این مولفه را در کشور بررسی کند و مختصراً به راهکارهای فرهنگی غلبه بر بحران جمعیت بپردازد.

 

جمعیت در طول تاریخ

به نظر می‌رسد که عموم حاکمان و سیاستمداران در طول تاریخ، جمعیت زیاد را از مولفه‌های مهم قدرت می‌دانسته‌اند. ویل دورانت در کتاب «درس‌های تاریخ» آورده است: «قلت اعضای خانواده در تاریخ یونان و روم نقش داشته است. این نکته جالب توجه است که ژولیوس قیصر (۵۹ پیش از میلاد) به رومیانی که  فرزندان بسیاری داشتند جایزه می‌داد و زنان بی فرزند را از سوار شدن بر تخت روان و استفاده از زیورهای گرانبها منع کرده بود.»

در فرانسه، هنری شانزدهم بر این عقیده بود که، «قدرت و ثروت پادشاهان به فراوانی و توانمندی جمعیت و افراد آن بستگی دارد.» فردریک فرمانروای کبیر پروس نیز معتقد بود که، «تعداد افراد جمعیت، ثروت دولت‌ها محسوب می‌شوند.» ابن خلدون، متفکر برجسته مسلمان نیز در مورد جمعیت گفته بود: «جمعیتی که به‌حد کافی انبوه و انباشته باشد، امکان می‌یابد تا از نیروی کار خود استفاده‌ بهتری برد. جمعیت، مهم‌ترین وسیله‌ی برقراری امنیت سیاسی و نظامی جامعه است.»

در سال ۱۹۳۰ سیاستمداران فرانسوی به این نتیجه رسیدند که به دلیل کاهش جمعیتشان، نیازمند احیای تسلیحات مدرن نظامی و در نتیجه کنار گذاشتن استفاده از تسلیحات خط ماگینوت (Maginot Line) هستند. پائول رینولد، وزیر دولت وقت فرانسه با تأکید بر این نکته که، «تنها یک عامل وجود دارد که بر همه‌ موارد مسلط است و آن عامل جمعیت است.»، به بحث درباره به‌کارگیری تسلیحات مدرن پرداخت. البته مشکلاتی از این دست تنها منحصر به فرانسه نبود. طی دهه ۱۹۳۰، آلمان به رهبری نازی‌ها و اتحاد جماهیر شوروی به رهبری استالین، به دلایل کاملاً نظامی و راهبردی، سیاست‌هایی قوی در جهت افزایش نرخ باروری اتخاذ کردند.

خروشچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی نیز پس از استالین می‌گفت: «فکر محدود کردن توالد و تناسل، یک «تئوری آدمخواری» است که ایدئولوژی بورژوازی (سرمایه‌داری) آن را اختراع کرده است.» ژنرال دوگل نیز در زمان ریاست جمهوری‌اش برای جلوگیری از مصرف قرص‌های ضد بارداری، مبارزه‌ گسترده‌ای را سامان داد، بدان امید که مادران فرانسوی، فرزندان بیشتری به دنیا بیاورند.(۱)

اینها تنها گوشه‌هائی از شواهد تاریخی در باب اهمیت جمعیت برای سیاستمداران است. البته اکنون نیز بسیاری از سیاستمداران و حاکمان به موضوع جمعیت اهمیت می‌دهند. به عنوان نمونه ویلادیمیر پوتین در سال ۲۰۰۶ و در خصوص نیازهای آینده کشورش در زمینه‌های اقتصادی و امنیت به‌صراحت گفت: «حادترین مسئله‌ای که جامعه ما با آن مواجه است عبارت است از کاهش موالید روسیه.» رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه نیز عنوان کرده که اگر خانواده‌ها در ترکیه سه فرزند داشته باشند، کشور می‌تواند تا حدودی ساختار فعلی را حفظ کند، ولی برای پویایی در رشد جمعیت باید تعداد فرزندان افزایش یابد.

نیل هووی((Neil Howe(2) و ریچارد جکسون ((Richard Jackson(3) می‌گویند: «با فرض اینکه سایر موارد (مولفه‌های قدرت) یکسان هستند، تعداد و حجم جمعیت یک مزیت است. بدین معنا که با تعداد بیشتر جمعیت، یک حکومت بزرگ‌تر می‌تواند نیروهای نظامی بیشتری را بسیج کند و قلمرو بیشتری را در اختیار داشته باشد. با یک اقتصاد برتر ناشی از جمعیت بیشتر، یک حکومت بزرگ‌تر می‌تواند نیروهای بیشتری را تأمین و مسلح کند؛ نفوذ و کنترل بیشتری بر اقتصاد و تجارت جهانی داشته باشد و از کارآمدی و بهره‌وری بالاتری در مقیاس بازار و کارهای عمومی بهره‌مند شود. با تعداد مردم بیشتر و تولید بیشتر، یک حکومت بزرگ‌تر می‌تواند نفوذ و تاثیر فرهنگی و راهبردی بیشتری در مقیاس جهانی داشته باشد (قدرت نرم) و اگر ستیز و کشمکش رخ دهد، می‌تواند با سهولت بیشتری تفوق خودش را به رقیب تحمیل کند (قدرت سخت).»

تاریخ جنگ درس‌های روشنی به ما می‌دهد که یکی از آنها این است که معمولاً حکومت و قشون بزرگ‌تر و بیشتر، پیروز میدان نبرد است. کار بسیار دشواری است که بتوان یک نمونه مهم از حکومت و دولتی را پیدا کرد که جایگاه و منزلت جهانی و ناحیه‌ای آن در حال پیشرفت باشد، در حالی که سهم آن از جمعیت جهانی یا ناحیه‌ای کاهش یافته باشد. گاهی اوقات، یک جامعه به عنوان نیروی برتر در یک منطقه بروز می‌کند و این نیروی برتر تقریباً همیشه جامعه‌ای است که رشد جمعیت آن بیشتر و سریع‌تر از همسایگانش است.

با این همه، در ورای این درس‌های تاریخی سودمند، تحولات و پویایی رشد جمعیت به جوامع گوناگون (خواه جوامع برخوردار از رشد سریع جمعیت و خواه جوامع دارای رشد کند جمعیت) یک فرمول ساده برای موفقیت ارائه نمی‌کند.

از زاویه‌ای دیگر، دانشمندان و پژوهشگران زیادی درباره «مولفه‌های قدرت ملی» (National Power) مطالعه و تحقیقات، مدل‌ها و نظریات متفاوتی را عرضه کرده‌اند. دکتر محسن مرادیان(۴) نیز با احصاء ۱۶ مدل و بررسی متغیرهای هر یک می‌گوید: «مداقه در فرمول‌ها و مدل‌های ارائه شده توسط اندیشمندان مختلف نشان می‌دهد که همه آنها بدون استثنا به جمعیت به عنوان عامل قدرت نگریسته و این متغیر را در مدل خود وارد کرده‌اند. به عبارت دیگر جمعیت با اختلافی زیاد نسبت به متغیر بعد از خود، حتی از ظرفیت صنعتی و ظرفیت نظامی نیز موثرتر عمل می‌کند و نقش بیشتری در تولید قدرت ملی دارد.»

اما این مولفه مهم قدرت در تاریخ معاصر دستخوش وقایع شگرفی بوده است. به دنبال وقوع انقلاب جنسی، فرزندآوری در غرب به‌شدت کاهش یافت. به عنوان نمونه، نرخ باروری در آمریکا که در سال ۱۹۵۸ به ۳٫۷ فرزند رسیده بود، در سال ۱۹۷۶ به عدد ۱٫۷۴ رسید. یعنی بر اثر انقلاب جنسی و صرفا با گذشت ۱۸ سال، تعداد متوسط فرزند زنان آمریکایی به کمتر از نصف تقلیل یافت. بحران جمعیت، اقتدار اقتصادی و سیاسی غرب را به خطر انداخت، چنانکه در سال ۱۹۷۴ حاصل پروژه مطالعاتی NSSM200 که توسط کیسینجر، مشاور امنیت ملی نیکسون انجام شده بود، منتشر شد و نشان داد که افزایش رشد جمعیت جهان، امنیت ملی آمریکا را به خطر می‌اندازد. تمدن غرب و در رأس آن آمریکا برای غلبه بر بحران جمعیت، از یک سو به مهاجرپذیری گسترده و تشویق زنان غربی به فرزندآوری پرداخت و از سوی دیگر کاهش رشد جمعیت در کشورهای در حال توسعه را مجدانه پی گرفت.

در این میان به نظر می‌رسد کنترل جمعیت مسلمانان برای غرب اهمیت ویژه‌ای داشته است. برای پی بردن به اهمیت موضوع جمعیت مسلمانان برای غرب، بخشی از یکی مصاحبه‌های هانتینگتون، مسئول برنامه‏ریزى شوراى امنیّت ملّى دولت کارتر، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد و نظریه‌پرداز جنگ تمدن‌ها را از نظر می‌گذرانیم.

وی در این مصاحبه تمدن‌هاى اسلام و چین را بزرگ‌ترین تمدن‌هاى چالشگر براى ایالات متحده و تمدن غرب می‌شمارد و در توضیح علت آن می‌گوید: «در مورد چین، این پویایى اقتصادى این کشور است که نوعى اعتماد به نفس در مسائل جهانى به آن بخشیده و آن را به کشورى جسور تبدیل کرده است. اما موضوع بعدى به اسلام بازمى‌گردد. تمدنى که چالش آن تا حدودى متفاوت از دیگر چالش هاست؛ زیرا این تمدن اساساً ریشه در نوعى پویایى جمعیتى دارد. رشد بالاى زاد و ولد که در اکثر کشورهاى اسلامى شاهد آن هستیم و نیز این واقعیت که امروزه با افزایش ناگهانى جمعیت گسترده جوانان در اکثر کشورهاى مسلمان روبه‌رو هستیم، این چالش را متفاوت از دیگر چالش‌ها ساخته است. امروزه بیش از بیست درصد جمعیت جهان اسلام را جوانان پانزده تا بیست و پنج ساله به خود اختصاص داده است. از همین روست که به عقیده مورخین و جامعه‌شناسان، رویدادهاى پیش روى ما، رویدادهایى مشکل‌آفرین خواهند بود!»

هانتینگتون سال‌ها پیش از وقوع بیداری اسلامی نیز ضمن یک پیش‌بینی و تحلیل تحسین‌برانگیز گفته بود: «در دهه گذشته، جوانان در بسیارى از جوامع مسلمان بیشتر از ۲۰ درصد رشد داشته‏اند. ترکیب جمعیتى چنین رشدى، ممکن است عواقب اجتماعى و سیاسى داشته باشد. به نظر من این نسلى است که نیروهاى اجتماعى را براى سازمان‌ها و نهضت‌هاى اسلامى آماده مى‏کند. نسبت جمعیّت جوانان در سال ۱۹۷۰، افزایش زیادى یافت. در این دهه، انقلاب اسلامى ایجاد شد. افزایش ۲۰ درصدى جمعیّت جوانان را در الجزایر، در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ مشاهده کردیم. این افزایش منجر به پیروزى مسلمانان در انتخابات شد. لذا باید بگویم که مسائل جمعیتى به عنوان یک عامل مهم باید در نظر گرفته شود؛ زیرا جمعیت‌هاى بزرگ‌تر نیازمند منابع بیشترى هستند. همچنین کنار هم قرار گرفتن مسئله رشد جمعیت در یک فرهنگ و کند بودن رشد جمعیت در فرهنگ دیگر، نیازمند تعدیل سیاسى و جلوگیرى از خشونت است!»

شواهد بی‌شماری نشان می‌دهند که در میان کشورهای اسلامی، تمدن غرب حساب ویژه‌ای برای کنترل جمعیت ایران اسلامی باز کرده است. بیش از نیم قرن تلاش غرب در این زمینه به همراه کوتاهی‌های بسیاری که توسط مسئولین کشور صورت گرفته، اکنون باعث شده است که هر زن ایرانی در طول دوره باروری خود کمتر از ۲ فرزند به دنیا بیاورد، رشد جمعیت به کمتر از یک درصد برسد و جمعیت ایران با سرعت فوق العاده‌ای به سمت مرزهای سالخوردگی حرکت کند.

ملیندا گیتس، همسر بیل گیتس مدیرعامل مایکروسافت و هماهنگ‌کننده بنیاد ضد جمعیتی بیل و ملیندا گیتس (Bill & Melinda Gates Foundation)، در تاریخ سوم آوریل ۲۰۱۸ و در یک توئیت نوشت: «سریع‌ترین کاهش نرخ باروری زنان در طول تاریخ جهان مربوط به ایران است….» نموداری که به این توئیت ضمیمه شده بود، نشان می‌داد که در سال ۲۰۱۷، نرخ باروری زنان ایرانی حتی از زنان آمریکایی نیز کمتر بوده است!

 

دکتر ناظمی اردکانی، رئیس اسبق سازمان ثبت احوال کشور نیز می‌گوید: گفته می‌شود ایران در سرعت رسیدن به مرزهای سالمندی سومین رتبه‌ جهانی را دارد!» همچنین دکتر محمدجواد محمودی، رئیس کمیته مطالعات و پایش سیاست‌های جمعیتی شورای عالی انقلاب فرهنگی در مقاله‌ای آورده است: «در ایران کاهش چشمگیر نرخ باروری در دهه‌ هفتاد و تداوم و تشدید آن در دهه‌ هشتاد، ترکیب سنی جمعیت را در آینده‌‌ای نزدیک سالخورده می‌کند. سرعت و شدت زیاد کاهش باروری در ایران با شیب تندتری از سایر کشورها مشاهده می‌شود. در ایران، در سال ۱۳۹۴ حدود ۱۰ درصد جمعیت بالای ۶۰ سال سن داشته‌اند. در ۳۵ سال آینده یعنی سال ۱۴۲۹، درصد سالخوردگی جمعیت ایران به ۳۳ درصد افزایش خواهد یافت.»

شرایط بحرانی جمعیت کشور، اسباب طمع دشمنان را نیز فراهم آورده است؛ چنانکه برژینسکی در مصاحبه معروفش با روزنامه وال استریت ژورنال در سال ۲۰۰۹ میلادی می‌گوید: «از فکر کردن به حمله پیشدستانه علیه تأسیسات هسته‌ای ایران اجتناب کنید و گفتگوها با تهران را حفظ کنید. بالاتر از همه بازی طولانی مدتی را انجام دهید، چون زمان، آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع رژیم کنونی نیست.» به نظر می‌رسد منظور برژینسکی از بازی طولانی مدت، به کارگیری تمام ابزارها برای تضعیف ایران تا زمانی است که توان تجدید نسل در کشور رو به افول می‌رود و جمعیت دچار کاهش و سالخوردگی می‌شود؛ زیرا غرب به‌درستی دریافته است که تمام عوامل مولد قدرت برای ایران و تهدیدزا برای غرب، برآمده از عزم و توان جمعیت جوان ایران است و اگر ایران سالخورده شود، تمام این توانمندی‌ها رو به افول خواهند رفت. رویدادی که اگر واقع شود، غرب وحشی به انحاء مختلف خواهد توانست قلب تپنده نهضت جهانی ضد سلطه را از حرکت بازدارد.

حال با تمام این تفاصیل به این سئوال اساسی می‌رسیم:

برای جلوگیری از سالخوردگی جمعیت ایران و غلبه بر بحران جمعیت چه باید کرد؟

پاسخ به این سئوال بسیار سخت است، زیرا یک راهکار مشخص وجود ندارد و به بسته‌ جامعی از راهکارها برای غلبه بر بحران جمعیت نیاز است. توجه به سیاست‌های کلی جمعیت نیز نشان می‌دهد که طیف وسیعی از موضوعات مربوط به جمعیت را باید مطمح نظر قرار داد.

من سعی کرده‌ام که برای ساده کردن مسئله و رسیدن به اولویت‌های نخست در میان راه حل‌ها، الگوئی را ارائه کنم. فرض این الگو بر این است که مسائلی از جنس فرهنگ، مهم‌ترین عوامل بحران جمعیت و مؤثرترین راهکارهای حل این بحران هستند. این فرض از طرق متعددی قابل اثبات است که بحث مفصلی می‌طلبد. از جمله دلایل اثبات این فرض، فرزندآوری کمتر در اقشار مرفه و فرزندآوری بیشتر در اقشار فقیر جامعه است که عوامل اقتصادی را تا حدی به حاشیه می‌برد. دکتر سیدمحمد سیدمیرزایی، استاد دانشگاه شهید بهشتی نیز معتقد است که ﻋﻮاﻣﻞ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺗﺄﺛﯿﺮ را ﺑﻪ‌وﯾﮋه ﺑﺮ ﺑﺎروری دارﻧﺪ، زﯾﺮا ﺑﺪﯾﻬﯽ اﺳــﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺳــﺎﺧﺘﺎر ﻓﮑﺮی (ﺑﺎورﻫﺎ، ارزشﻫﺎ و ﻧﮕﺮشﻫﺎ) ﻧﺮخ ﺑﺎروری ﻧﯿﺰ دﺳﺘﺨﻮش ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ (اﻧﺘﻘﺎل ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ؛ ﻋﻠﻞ و ﻧﺘﺎﯾﺞ اﻗﺘﺼﺎدی و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ آن، ۱۳۷۷)

اما کدام بخش از فرهنگ بیشترین تأثیر را بر باروری دارد؟

پاسخ به این سئوال اگرچه حیاتی و مهم است، ولی متأسفانه مطالعه علمی خاصی در این زمینه یافت نشد؛ از این رو سعی شد بر اساس یکی از مطالعات معتبر به این امر پرداخته شود.

بر اساس مطالعات متعدد صورت گرفته، تعداد مطلوب فرزند برای خانواده های ایرانی قریب به ۲٫۵ فرزند است، چنان که در مطالعه «بررسی نحوه نگرش جوانان در آستانه ازدواج و زنان همسردار ۱۵-۴۹ ساله نسبت به فرزندآوری و شناخت عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مؤثر بر آن» مشخص شد تعداد فرزند دلخواه مردان و زنان در آستانه ازدواج به ترتیب ۲٫۴ و ۲٫۲ فرزند بوده و این میزان برای زنان همسردار ۱۵-۴۹ ساله، متوسط ۲٫۸ فرزند بوده است. در واقع رفع تمام مشکلات موجود بر سر راه فرزندآوری مادران ایرانی از قبیل مشکلات اقتصادی، ناباروری، سزارین، طلاق و مواردی از این دست که البته فرض محال است، صرفا به تحقق همین تعداد فرزند خواهد انجامید. این در حالی است که طبق نتایج آخرین سرشماری (۱۳۹۵) قریب به ۲ فرزند از این ۲٫۵ فرزند، در بازه سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ محقق شده است. در واقع رفع تمام مشکلات موجود، می‌توانست تنها ۰٫۵ فرزند به نرخ باروری مادران ایرانی در سرشماری آینده بیفزاید.

این میزان از باروری در صورت تثبیت نیز صرفا مانع کاهش جمعیت در درازمدت خواهد بود و کمک قابل توجهی به مقابله با سالخوردگی شدید جمعیت کشور نخواهد کرد. از این رو مهم‌ترین کاری که باید برای مقابله با سالخوردگی شدید جمعیت صورت گیرد، تغییر «ذائقه فرزندخواهی» خانواده‌ها و در واقع افزایش تعداد فرزندان دلخواه برای خانواده‌هاست. به نظر می‌رسد در صورتی که این ایده‌آل تغییر کند و «ارزش فرزند کمتر، زندگی بهتر» به ضد ارزش تبدیل شود، مردم خود بسیاری از مشکلات این مسیر را مدیریت خواهند کرد. حقیقتی که البته نافی لزوم حمایت و مدیریت حاکمیت نیست.

بر اساس این تحلیل، من راهکارهای فرهنگی موجود برای غلبه بر بحران جمعیت را در سه گروه عمده دسته‌بندی و سعی کرده‌ام که آنها را به ترتیب اولویت از نظر اهمیت، فوریت و میزان اثربخشی بیاورم. مشخصا اهمیت بیشتر گروه سوم نسبت به گروه دوم و اولویت بالاتر گروه دوم نسبت به گروه اول، به معنای عدم نیاز به راهکارهای دارای اولویت پایین‌تر نیست؛ بلکه سیاست جمعیتی کشور، ترکیبی از تمام این موارد است که باید هر یک با ترتیب زمانی و ضریب‌هایی متفاوت اجرا شوند.

همچنین لازم به ذکر است که «پژوهش» و «نیروی انسانی آموزش دیده و توانمند» برای اجرای قریب به اتفاق راهکارهای ذیل ضرورت دارند که به منظور اجتناب از اطاله کلام به صورت جداگانه به آنها اشاره نکرده‌ام.

لازم به تذکر است که این دسته‌بندی و اولویت‌بندی، صرفا حاصل تلاش ذهنی یک کارشناس است و به دلیل عدم وجود مطالعات کاربردی در این زمینه، امکان اتخاذ رویکردی علمی‌تر وجود نداشت. از این رو حاصل کار قطعاً بی اشکال نیست و نیازمند تصحیح، تکمیل و احیاناً بازنگری است.

الف: راهکارهای فرهنگی- آموزشی که صرفا «امکان تحقق» فرزندان ایده‌آل خانواده‌های ایرانی (۲٫۵ فرزند) را فراهم می‌آورند:

– رفع شبهات در مورد بارداری‌های موسوم به پرخطر: بر اساس مطالب شبه‌علمی، فرزندآوری مادر در سنین کمتر از ۱۸ سال و بیش از ۳۵ سال، فرزندآوری چهارم به بعد، سزارین سوم به بعد و فاصله‌گذاری کمتر از سه سال بین دو فرزند، پرخطر عنوان می‌شوند و توسط نظام بهداشت و سلامت کشور نهی می‌شوند که احتیاج به تبیین و روشنگری دارد.

– ترویج روحیه پرکاری و سختکوشی و ارتقای فرهنگ کار در سطح کشور و تقبیح مصرف‌گرایی

– آموزش مدیریت اقتصاد خانواده به عموم مردم و ترویج ارزش‌های اخلاقی قناعت و صرفه‌جویی

– توجه به تعلیم و تربیت دانش آموزان متناسب با نقش‌های جنسیتی و آموزش مهارت‌های مادری و پدری در نظام آموزشی مدارس

– مقابله مؤثر و مستمر با تفکرات فمینیستی

– آموزش مردم در جهت ایجاد محیط دوستدار کودک و تشویق ایشان به حمایت از فرزندآوری دیگران

ب: راهکارهای فرهنگی- آموزشی که منجر به فرزندآوری بیشتر در حد تحقق فرزندان ایده‌آل خانواده‌های ایرانی (۲٫۵) می‌شوند:

– ترویج الگوی ازدواج در آغاز احساس نیاز (از منظر پیشگیری از تجرد قطعی و همچنین با ساز و کار کاهش طلاق می‌تواند به افزایش فرزندآوری بینجامد.)

– آموزش مهارت‌های زندگی معطوف به کاهش آمار طلاق در نظام آموزشی مدارس

– پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی، به‌ویژه اعتیاد (از منظر پیشگیری از طلاق می‌تواند به افزایش فرزندآوری بینجامد)

– افزایش ظرفیت مشاوره خانواده مبتنی بر فرهنگ ایرانی- اسلامی

– ایجاد رغبت به ازدواج مجدد پس از طلاق بهخصوص در زنان

– تقبیح زندگی مجردی

– پاکسازی جامعه و رسانه از فضای تحریک جنسی

ج: راهکارهای فرهنگی- آموزشی که ایده‌آل فرزندخواهی خانواده‌ها را ارتقا می‌دهند و «ارزش فرزند بیشتر» را ترویج می‌کنند و یا می‌توانند نهایتاً به تحقق این ارزش بینجامند:

– ترویج «فرزندآوری بیشتر» از طریق فرهنگ‌سازی با ابزارهای مختلف به‌خصوص ارتباط چهره به چهره، رسانه و محتوای کتب درسی مدارس و دانشگاه‌ها (تمرکز رسانه‌ها بر لذت‌های برخورداری از بیش از ۲ و یا ۳ فرزند)

– مقابله با تک فرزندی از طریق آشنا ساختن مردم با مضرات آن از قبیل: فرزند سالاری و کاهش اقتدار والدین، بلوغ زودرس تک فرزند، کم شدن روابط اجتماعی و عدم جامعه‌پذیری، افزایش احتمال عدم توفیق در ازدواج تک فرزند و منتهی شدن آن به طلاق، تضعیف شبکه ارتباطی خویشاوندی، جایگزینی رسانه‌های آسیب‌زا به جای برادران و خواهران، شکل‌گیری شخصیت منفعل در کودک، توقع فزاینده والدین از کودک (تجمیع تحقق آرزوها در یک فرزند)، حساسیت بیش از حد بر روی فرزند و اضطراب و نگرانی بیش از حد والدین نسبت به احتمال وقوع اتفاقی ناگوار برای فرزند، انزوا، افسردگی وگوشه‌گیری تک فرزند، کم بودن توان حل مسئله و کار گروهی، رفاه‌زدگی، کاهش آستانه تحمل سختی‌های اجتماعی، کاهش حمایت‌های خانوادگی و عدم وجود پشتیبانی خواهران و برادران

– تدوین «نظریه جمعیتی اسلام»

– تقبیح فردگرایی

– ترویج اعتقاد به رزاقیت خداوند متعال

– ترویج ارزش‌های اخلاقی از قبیل ایثار، از خودگذشتگی و مسئولیت‌پذیری

– رفع شبهات «تربیت بهتر فرزندان در صورت اکتفا به یکی دو فرزند» و وجود ارتباط معکوس بین کیفیت و کمیت فرزندان

– بیان حقایق در مورد ازدواج‌های خویشاوندی و عدم تقبیح این گونه ازدواج‌ها: ازدواج‌های خویشاوندی با احتمال کمتری به طلاق می‌انجامند، در سنین کمتری صورت می‌گیرند و در خانواده‌های تشکیل شده، معمولاً فرزندان بیشتری به دنیا می‌آیند.

– مشوق مالی مستقیم و غیرمستقیم برای فرزندآوری بیش از دو تا (کارکرد این گونه مشوق‌ها بیش از آنکه رفع مشکلات اقتصادی و یا پوشش هزینه فرزندان باشد، در نگرش‌ساز بودن آنهاست. چنین مشوق‌هایی می‌تواند فرزندآوری بیش از ۲ و ۳ فرزند را به یک ارزش اجتماعی تبدیل کند؛ همان گونه که محرومیت فرزند سوم به بعد از بیمه بر اثر قانون جمعیت و تنظیم خانواده مصوب ۱۳۷۲، در ارزشی شدن کم فرزندی در ایران موثر بوده است. اگرچه این راهکار فرهنگی نیست، ولی به دلیل نقش مهمی که در نگرش‌سازی و ارزش‌آفرینی دارد، در این دسته‌بندی مورد اشاره قرار گرفته است.

– جلوگیری از تحقیر امر مادری و بازتعریف جایگاه والای نقش مادری در جامعه

– ارزش دادن به امر خانه‌داری در سطح اجتماع از طرق مختلف به‌خصوص تأمین بیمه زنان متاهل خانه‌دار

– تقویت روحیه‌های ولایتمداری، رضا به قضای الهی، حسن ظن به خداوند، توکل، صبر و شکر در مردم

– جلوگیری از انجام جنایت سقط جنین غیرقانونی با فرهنگ‌سازی و اعمال قانون

– بازنگری در محتوای درسی دانشگاه‌ها در علوم تجربی و انسانی به منظور جلوگیری از تداوم پرورش «نیروی انسانی معتقد به مطلوبیت ذاتی تحدید نسل» و در جهت پرورش «نیروی انسانی معتقد به نظریه جمعیتی اسلام»

– بیان فواید بارداری و شیردهی برای سلامت زنان

– تبیین آثار منفی کاهش نرخ باروری در حیطه اجتماعی و در سطح کشور

 

پی‌نوشت:

۱- فرانسه بلافاصله بعد از جنگ جهانی اول  که کشته بسیار داده بود، قوانینی وضع کرد، مانع سقط جنین و تبلیغات پیشگیری از حاملگی گردید که قوانین مزبور تا سال ۱۹۶۸ نیز لازم الاجرا بود. (مبانی جمعیت شناسی، محمد جهانفر، ص ۱۹۹)

۲- محقق ارشد مرکز مطالعات بین المللی و استراتژیک و دارای تحصیلات در رشته‌های تاریخ و اقتصاد در دانشگاه ییل آمریکا

۳- دکترای تاریخ از دانشگاه ییل و مدیر بخش سالخوردگی جمعیت جهان در مرکز مطالعات بین المللی و استراتژیک آمریکا

۴- پژوهشگر مسائل امنیتی و سرتیپ دوم بازنشسته.

 

01سپتامبر/20

مهمانی که میزبان بود!

«یکی از بزرگانی که مقیدم هرگاه به تخت فولاد اصفهان میروم حتما بر سر مزارش حاضر شوم و فاتحه‌ای بخوانم،​ مرحوم میرزا احمد بیدآبادی است.»

جملات فوق مربوط است به سابقه، تعلق خاطر و ارادت جناب والد بزرگوارم نسبت به مرحوم میرزا احمد بیدآبادی که به دوران کودکی و نوجوانی ایشان باز می‌گردد.

بیش از ۸ دهه پیش و زمانی که میرزا احمد هفته‌ای یک شب برای اقامه نماز مغرب و عشا به محل ما، دستگرد اصفهان، می‌آمد و در کوچکترین و محقرترین مسجد دستگرد منبر می‌رفت. آن زمان جمعیتی که برای نماز و منبر میرزا احمد می‌آمدند، به‌قدری کم بود که برخی به کنایه می‌گفتند: افرادی که درآستانه در ورودی مسجد می‌نشینند و با یکدیگر گپ میزنند، از تعداد افراد حاضر در نماز جماعت و منبر میرزا احمد بیشترند! عجیب آنکه وقتی مرحوم حاج سید عباس نیری که از اخیار محل بود، یکبار این وضعیت تاسف‌بار را به عرض میرزا احمد رسانده بود، ایشان با صلابتی خاص پاسخ ‌داده بود: من باید وظیفه خودم را انجام دهم.

انجام این وظیفه الهی مرحوم میرزا احمد، ویژگی‌های جالب‌تر دیگری هم داشت:

*فاصله بین محله بیدآباد اصفهان تا دستگرد حدود ۱۰ کیلومتر بود.

*فاصله بین انتهای شهر اصفهان تا دستگرد که در آن زمان روستای نسبتاً کوچکی بود حدود ۳ کیلومتر بود.

*مسیر خاکی بود و برق هم سالها بعد به آن منطقه آمد.

*مرکوب او برای این رفت و آمد الاغ بود.

*شرایط امنیتی آن زمان به‌گونه‌ای بود که میرزا احمد شب را نمی‌توانست به اصفهان برگردد و به ناچار برگشت او به فردا صبح می‌افتاد.

*در نزدیکی همان مسجد محقر، هم دهخداها بودند و هم کدخدا و هم ارباب محل، اما میرزا احمد برای بیتوته در دستگرد، خانه محقری بود از پا برهنه‌های روستا.

*میرزا احمد معمولاً شب را مهمان خانۀ حمامی مجاور مسجد بود اما جالب‌تر این که در مقام عمل، صاحب‌خانه و اهل‌بیت او مهمان‌ میرزا احمد بودند، چون میرزا احمد علاوه بر غذای خود و علوفه برای الاغش، غذای اهل خانه میزبان را نیز همراه خود می‌آورد.

***

سلوک معنوی و آمیخته با ساده‌زیستی و کرامت نفس میرزا احمد و رفتاری که بیش از سخن او تأثیر گذار بود، نوجوان روستا زاده‌ای به نام یدالله را چنان جذب عبودیت و معنویت و شیفته روحانیت کرد که در ناهموارترین شرایط، راه حوزه علمیه را عاشقانه در پیش گرفت و در این مسیر پایدار ماند. اینک که آیت‌الله یدالله رحیمیان در آستانه صد سالگی است، همچنان راه طی شده عمرش را مدیون آن پیر فرزانه می‌داند و همواره خاطرات سیره و سلوک میرزا احمد بیدآبادی، ترجیع‌بند خاطرات او برای اطرافیان است و پیامدها و آثار مثبتی را که ایشان بر خانواده و جامعه پیرامونی خود داشته، از برکات وجودی مرحوم میرزا احمد بر می‌شمارد.

***

نگارنده این سطور که از زمان کودکی بارها توصیفات فوق‌الذکر را از جناب والد می‌شنید، همواره آیات ٢١و۲۰ سوره یس «جاء مِن اَقصَى المَدینه رَجُل یَسعى قالَ یا قَوم اتَّبِعوا المُرسَلین اتَّبعوا مِن لایسالَکُم أجرا وَ هُم مُهتَدون.» در ذهنش تداعی می‌شد. رجل در این آیه به صورت نکره آمده است. رجل داستان ما هم با همه ویژگی‌های مثال زدنی‌اش برای ما ناشناخته بود، تا اینکه معلوممان شد او برادر بزرگ‌تر مرحوم آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، استاد عرفان حضرت امام خمینی(ره) بوده و عالم کامل و فقی زاهدی بوده که علاوه بر اینکه در ۱۳ سالگی به درجه اجتهاد رسیده در سیر و سلوک ید طولایی داشته است. مرور شمه‌ای از شرح حال و مراتب علمی و عرفانی ثبت شده این رجل الهی در اینجا خالی از لطف نیست:

“عالم کامل و فقیه زاهد، احمد مجتهد بیدآبادی”، در حدود سال ‏۱۲۷۸ق. در حسین‌آباد اصفهان به دنیا آمد. در آغاز از محضر پدر دانشمندش آیت‏‌اللّه شیخ محمد جواد حسین‌‏آبادى بهره‌‏مند شد و همواره با جدّیت کامل به فراگیرى دانش مشغول بود. از دیگر اساتید وى، میرزا محمدباقر چهارسوقى (صاحب روضات) و برادرش، میرزا محمدهاشم چهارسوقى بودند.

قرآن را در سن چهارده‌ سالگى حفظ کرد و کتاب معالم را در سن هفت ‌سالگى خواند و حفظ کرد. «الفیه ابن مالک» را حفظ بود. در سن سیزده‌سالگى به مرتبه رفیع اجتهاد نائل آمد و از اساتید خود، شش گواهی اجتهاد دریافت کرد و به میرزا احمد مجتهد معروف شد. چند اجازه اجتهاد خود را از علامه صاحب روضات به سال ۱۳۰۴ق، علامه میرزا محمدهاشم چهارسوقى به سال ۱۳۰۵ق و پدرش به سال ۱۳۰۸ق در سن سى‌سالگى دریافت کرد.

آیت‌‏اللّه میرزا محمدجواد حسین‏‌آبادى در اجازه‌‏اى که برای فرزندش، شیخ احمد مرقوم داشته چنین مى‌‏نویسد: «چون بعضى از برادرانم از علما براى فرزندم شیخ احمد از من استجازه کردند، در حالى که او نوجوانى بیش نبود، به آنان گفتم که اگرچه در این زمان هیچ‏‌کسی به اندازه او به چنین درجه‌‏اى از علم نرسیده است، ممکن است اهل عناد گمان کنند که اجازه‏ من به او از حبّ پدرى است و به این جهت گفتم که دیگر اساتید به وى اجازه دهند. پس جمعى از بزرگان علما، کثّراللّه تعالى امثالهم، به او اجازه اجتهاد دادند که بعضى قبل از بلوغ و برخی بعد از بلوغ وى بودند، به حیثى که هیچ‏‌‌‌کسی جرئت انکار آن را نیافت و چون تعداد اجازت به پنج رسید، من نیز این اجازت را با ششمین اجازه از جانب خودم تمام کردم.»

میرزا احمد حدود پنجاه سال در اصفهان به اقامه جماعت و هدایت و ارشاد مردم ‏پرداخت. در هفته، سه چهار شب منبر مى‏‌رفت و مردم را از موعظه‌های شفابخش و نصیحت‌های مشفقانه و خالصانه خود بهره‌‏مند مى‏‌‌ساخت. به‌خصوص نماز و منبر آن مرحوم، در ماه مبارک رمضان رونق متمایزی داشت.

ایشان در مدّت پنجاه سال تدریس در محله‏ بیدآباد و مدرسه‏ میرزا مهدى، شخصیت‌های بزرگی از علوم و کمالات و فضایل وى بهره‌‏ها بردند که از جمله آنها مى‌‏توان شخصیت‌های ذیل را نام برد:

۱. برادر وى، میرزا محمّدعلى شاه‏‌آبادى؛ ۲. آقا جمال‏‌الدین خوانسارى؛ ۳٫ شیخ محمدرضا کلباسى، صاحب اجازه‏ روایات از ایشان؛ ۴٫ ملا على ماربینى؛ ۵٫ آقارضا مظاهرى؛ ۶. سید عبدالحسین طیب؛ صاحب تفسیر اطیب البیان، ۷٫ حاج آقا محمد مقدس؛ ۸٫ شیخ احمد بیان‌‏الواعظین، صاحب اجازه روایت از ایشان؛ ۹٫ آقا سید محمدرضا شفتی.

شیخ احمد بیان الواعظین در کتاب «خلد برین» استادش را اینگونه توصیف مى‌‌کند:

«از اعاظم علما و اکابر فقها و وعّاظ معاصر است. آن جناب اعبد عُباد بود و ازهد زهاد. الحق آن ستوده‌خصال در امورى چند متفرد بود:

اول: در حافظه و ذکاوت اعجوبه عصر بود. دعاهاى مطوله، مثل دعاى ابوحمزه ثمالى را به طور تقطیع در قنوت نوافل با لهجه بسیار جذابى قرائت مى‌‏نمود.

دوم: در احاطه بر فروع فقهیه به طورى مسلط بود که عدیل و نظیرى نداشت.

سوم: در اخلاق و ارادت به خانواده عصمت و طهارت جدیت تامه داشت.

چهارم: در فتوت و جوانمردى و فرزانگى آیت وقت بود.»

وى محل سکونت خود را اهدایى از جانب حضرت امام رضا(علیه‏‌السلام) مى‌‏دانست و همه‌ساله دهه‏ اول محرم در منزلش مراسم روضه‌‏خوانىِ برپا بود؛ و همچنان این سنت پس از ۱۱۵ سال هنوز ادامه دارد.

وی از شب بیست و یکم ماه رمضان، شبانه‌‏روزى در مدرسه میرزا مهدى معتکف مى‌‏شد و عبادت مى‌‏کرد و در نوافل و مستحبات آنچنان جدی بود که دعاى کمیل را در سجده نمازهاى مستحبى مى‏‌خواند.

مرحوم شیخ احمد مانند پدر بزرگوارش در مدرسه میرزا مهدى (مسجد المهدى) محکمه و مراجعه داشته و علاوه بر تدریس، به امور قضا و رفع اختلافات نیز اشتغال داشت.

شیخ احمد مجتهد بیدآبادى در روز چهارشنبه، ۲۱ جمادی الاول ۱۳۵۷ق / ۲۹ تیر ۱۳۱۷ش در حدود هشتاد سالگی وفات یافت و در تخت فولاداصفهان، داخل بقعه‏ بروجردى به خاک سپرده شـد.»

سلام و رضوان الهی بر او باد.

01سپتامبر/20

سیاست و دیانت

علل بقای اینستاگرام

اینستاگرام از مهمترین نشانه‌ها و ابزار تمدن و فرهنگ و ترقی در عالم امروز است و خوشبختانه به همت ارباب دلسوز وزارت «تلگراف و ارتباطات» و مقامات مافوق ایشان، این نماد مهم تمدن در مملکت ما رایج و فراگیر شده و قاطبه رعایا می‌توانند به ثمن بخس بر خوان تنعم این مائده جاریه نشسته و کسب فیض کنند. تا آنجا که بنا به احصائیه رسمی بیش از ۲۵ کرور (معادل میلیون) از نفوس مملکت اعم از اناث و ذکور به مائده مذکور متصل و به کسب معارف و جذب انوار از این منبع فیض مشغولند و این رقم به شکل یومیه در حال ارتقاء است.  (و البته بر صاحب این قلم و باقی اهل فن معلوم نشد چرا در بلادی مانند جاپان (ژاپن !) و بریتانی عظمی (انگلستان) استفاده از این وسیله کمتر از مملکت ماست و رعایای بلاد مذکور علیرغم آن که در عداد ممالک راقیه به حساب می‌آیند، التفاتی به این نشانه ترقی و تمدن ندارند! شاید از باب خساست باشد و شاید از این باب که حکام بلاد مذکور به مانند دولت ابد مدت و «روحانیه» مملکت ما، اهل لطف و ترحم بر رعایای خود نیستند. والله اعلم!). اما حکما و منورالفکران و صاحبان معرفت در خصوص فوائد و خصایص اینستاغرام موارد متعدد و متنوعی ذکر کرده‌اند که از جهت اختصار به اندکی از آن اشاره می‌شود:

الف) فسق مجازی و دلالی محبت و برداشتن پرده‌های حجب و حیا میان رجال و نسوان: به برکت این وسیله نامحرمان و عشاق و اصحاب شهوات می‌توانند به طرفه‌العینی به هر قسم که مایل باشند به زیارت هم نائل شده (ولو یکی در مشرق و دیگری در مغرب باشد) و صورت و هیکل هم را در هر حال ولو عریان ملاحظه نموده و اختلاط نمایند و کارشان مانند مرحوم خلد آشیان «فرهاد کوه کن» به تیشه و غیره نکشد و «مجنون» نشوند و انحصاری هم در این نوع از روابط نیست! چرا که یک ضعیفه می‌تواندد به مدد این وسیله در آن واحد از صدها و بلکه هزاران مجنون دلبری نموده و «مجازا» اسباب تمتع تمامی آنها را برآورده ساخته و به یک کرشمه در لحظه‌ای هزاران دل بر باد دهد و بلعکس! و دیگر امتیاز این اسباب در آن است که در آن کلیه قیود اخلاقیه و شرعیه از روابط بین نامحرمان برداشته شده و افراد مختارند هرچه می‌خواهند و می‌توانند در ارضای شهوات بکار بسته و در معرض دید همگان قرار داده و برای افعال شنیعه خود هزاران شریک یافته و از آنها «لایک» دریافت کنند! (و لایک همان احسنت و حبذا است منتها به لغت فرنگیان!)

از دیگر مزایای اینستاغرام تعلیم لوندی و بی‌حیایی و پرده‌دری است آن‌سان که حتی بنات نورس نیز از این تعالیم محروم نمانده و خوف آن می‌رود که عفت به امری متروک بدل گردد و تبرج سکه رایج گردد و عمده بنات و نسوان را به طوفان خود غرقه کند.

ب) الواتی مجازی: سابق بر این در بعض مدن و قصب، جماعت الواط و لشوش و اراذل، کوی و برزنی را قرق کرده و به قداره‌بندی و عربده‌کشی و الواتی مشغول می‌شدند و الباقی از درک این مناظر محروم مانده و ناکام از دنیا می‌رفتند. از جمله فوائد و برکات اینستاغرام آن است که هر منزل و بیتی را به عرصه عربده کشی و بدمستی و اوباشگری الواط بدل کرده و این جماعت که آنها را «شاخ‌های اینستاغرام» نامیده‌اند معروف خاص و عام گردیده و برای خود دولت و مکنتی به هم زده‌اند و لیلا و نهارا  در«پادشاهی اینستا» به کامروایی و ششلول‌بندی و رجز خوانی مجازی  مشغولند و حتی برای اثبات خود طلبه علوم دینیه را مقتول نموده و به آن تفاخر نموده و هل من مبارز می‌طلبند!

ج) طراری مجازی: با وجود اینستاغرام دیگر نیازی نیست تا عیاران و طراران دست در جیب خلایق کنند و یا به رسم قطاع الطریق راه بر کاروانیان ببندند ! این شبکه مجازی امکانات و اسباب مختلفی را برای سهولت عمل سارقان و طراران و خدعه گران و گندم نمایان جوفروش فراهم آورده تا با نشستن در خانه خود و فقط به مدد یک گوشی اندروید و صد البته به معجزه اینستاغرام مال خلق را ربوده و جیبشان را خالی کنند و از قهر محتسب و گزمه و عسس نهراسند!

د) تکاثر و تفاخر از راه دور: آدمی به «تفاخر و تکاثر و تفرعن» زنده است و حیات بدون این تفاعلات ثلاثه خالی از کیف و لذت است! بالاخره همیشه که نمی‌توان با شهوت و شکم لذت برد. اصل لذت جویی و کامرانی و شادخواری در جاه طلبی است و فخر فروشی و انانیت و خودبرتربینی و تحقیر دیگران! و اصولاً یکی از فوائد اصلیه اینستاغرام عینیت بخشی به تفاعلات ثلاثه (تفاخر و تکاثر و تفرعن) است. خلایق به مدد اینستا، هر طعام شاهانه‌ای که می‌خورند، هر ملبوس زربفتی که می‌پوشند، هر شراب غالی که می‌نوشند، هر سفری که به فرنگ و بلاد روم می‌روند و هر گوهر شب چراغی که ابتیاع و استعمال می‌کنند را در اینستاغرام با آب و تاب و پیاز داغ اضافه، به چشم و رخ سایرین می‌کشند و هر چه بشود فخر و فیس و افاده می‌فروشند تا ثابت کنند مثل فرعون و هامان قارون از باقی خلق برترند.

این حالات را به لسان اهالی اینستاغرام «عیش و عشرت لاکچری» گویند و بعضی اهل فن، گویند غایت اصلی اینستاغرام همین “لاکچری بازی” است! و مخفی نماند که لاکچری بازی، اساس تفرقه امم و از اسباب ایجاد شقاق میان ملل است و اختلاف طبقاتی و تبعیض جز با آن راست نیاید.

* اینها که گفته شد گوشه‌ای از برکات و خواص این شبکه مجازی بود و لابد مقامات وزارت ارتباطات و شورای عالی فضای مجازی، خواص و فوائد دیگری در اینستاگرام سراغ دارند که با دست و دلبازی تمام این شبکه را در دسترس همگان و. خصوصاً جوانان و نوجوانان مملکت قرار داده‌اند!

 

سوگلی حقوق بشر

* عمادالدین باغی (باقی) را می‌شناسید؟ همانی که به گواهی بی‌بی‌سی و صدای آمریکا و بزرگان اصلاحات از مهم‌ترین فعالان حقوق بشر در ایران است! همانی که زندگی و جوانی‌اش را وقف کرده تا ثابت کند نظام جمهوری اسلامی و اصولاً حکومت دینی ذاتاً ناقض حقوق بشر است؟

** بعد از ترور سردار سلیمانی، آقای باقی (باغی) در اینستاگرام نوشته بود این ترور برخی را غمگین و برخی را شاد کرد؛ اما این ترور مغایر با قوانین بین‌المللی است. در آن مقطع اینستاگرام هزاران حساب کاربری و پست‌های حاوی تصویر یا مطلب مرتبط با سردار شهید را حذف کرد و در این میان عبارت جناب باغی درباره‌ ترور شهید سلیمانی نیز حذف شد.

*** پس از حذف مطلب باغی درباره‌ ترور سردار سلیمانی توسط اینستاگرام، یک سایت انگلیسی گزارشی از این رویداد را منتشر کرد و سی.‌ان.‌ان، واشنگتن پست و برخی دیگر از رسانه‌های اروپایی و آمریکایی گزارش سایت انگلیسی را بازنشر کردند و اینجا بود که اینستاگرام اعلام کرد، «ما متوجه شدیم «باغی» بر خلاف سیاست‌ها و قوانین ما عمل نکرده و ما به اشتباه مطلب او را حذف کرده‌ایم. لذا مطلب حذف شده‌ او را باز می‌گردانیم.»

الف) از این ماجرا نتیجه می‌گیریم که اینستاگرام، سی.‌ان.‌ان، واشنگتن پست و عمادالدین باغی چقدر خوب و قانونمند‌ و حامی آزادی بیان هستند.

ب) همچنین نتیجه می‌گیریم که رسانه‌های آمریکایی و اروپایی و اینستاگرام، فرق دوست و دشمن را می‌شناسند!

ج) البته می‌توان این نتیجه را هم گرفت که برای برخورداری از حق آزادی بیان (آن هم تا حدی که واشنگتن پست و سی‌.ان‌.ان از آدم دفاع کنند) لازم است قبلاً درباره‌ نقض گسترده‌ حقوق بشر در حکومت اسلامی ایران افشاگری و اعتراض کرده باشی!

 

برکات دولت اعتدال

در هفته دوم تیر ماه ۹۹، دفتر رئیس جمهور با انتشار بیانیه‌ای تاکید کرد: «در هر کوی و برزن نشانی از تلاش و فداکاری این دولت ثبت است». بر همین مبنا تعدادی از دستاوردهای دولت جناب روحانی که در هر کوی و برزنی قابل مشاهده است، عبارتند از:

الف ) عادی شدن بی‌حجابی و کشف حجاب در همه جای مملکت (دقیقاً در هر کوی و برزن): از تهران گرفته تا دورترین روستاها! از خیابان تا کوه و جنگل و ساحل دریا! از جشنواره‌های هنری تا عزاداری و تشییع سلبریتی‌ها! در هواپیما، در قطار، در خودروهای شخصی و عمومی، در دانشگاه‌ها و بیمارستان‌ها و هر جای دیگری که فکرش را می‌کنید یا به ذهنتان نمی‌رسد! آن‌هم با برداشتن روسری و پوشیدن لباس‌های تنگ و آستین کوتاه و شلوارک‌های بدن‌نما و…!

ب) ارتقای قدر و قیمت کالاهای تولید داخل: قبل از دولت روحانی، پراید ۱۵ تا ۲۰ میلیون تومان قیمت داشت و مردم از داشتن و سوار شدن آن، احساس خجالت می‌کردند. اما پس از گذشت ۷ سال از عمر دولت روحانی، مردم برای خرید پراید ۸۰ میلیونی سر و دست شکسته و در قرعه‌کشی شرکت می‌کنند و داشتن پراید احساس میلیونری به انسان می‌دهد.

ج ) بیشترین حد از گسترش فضای مجازی در جهان: هر چند باورش سخت است اما دولت اعتدال در این عرصه راه افراط درپیش گرفته و  بی‌نظیرترین توسعه محتوایی موجود در جهان را در فضای مجازی ایران ایجاد کرده! ممکن است سرعت و حجم اینترنت موجود در ایران چنگی به دل نزند اما در عوض آزادترین اینترنت جهان در ایران فراهم آمده به صورتی که شما می‌توانید از اهانت به دین و مقدسات تا انواع فیلم‌های جنسی و مباحث خلاف امنیت ملی و اهانت به افراد و هر چیز دیگری را که بخواهید درون فضای مجازی موجود و بدون فیلترشکن ببینید و بخوانید. (جهت اطلاع‌تان عرض می‌شود سطح آزادی اینستاگرام در ایران بسیار بیشتر از آزادی موجود در همین عرصه در بلاد اروپایی است!.) فقط اگر محتوا و پیام شما حاوی مطالب یا مفاهیم ضد صهیونیستی و ضد آمریکایی جدی باشد توسط متولیان اینستاگرام حذف خواهد شد. ولی دولت روحانی هیچ مطلبی در اینستاگرام را حذف نکرده و نخواهد کرد. آخرین دستاورد دولت روحانی در این عرصه، فراهم آمدن امکان پخش شنیع‌ترین فیلم‌ها وتصاویر جنسی به صورت زنده یا ضبط شده در فضای مجازی (در بستر اینستاگرام) است که در نوع خود در جهان کم‌نظیر بوده و دولت هم تصمیمی برای محدود کردن این امکان ندارد.

 

پیش‌گویی دولت

*سخنگوی دولت روحانی: اگر دولت ما روی کار نبود، اوضاع کشور صد برابر بدتر بود.

** محسن غرویان ( اصلاح طلب و حامی دولت ): اگر در سال ۹۶ رئیسی به قدرت می‌رسید الان قیمت دلار ۴۰هزار تومان بود.

بر همین اساس و بر مبنای پیش گویی به روش دولت اعتدال:

الف) هر زنی می‌تواند سر شوهرش منت بگذارد اگر من زن تو نمی‌شدم الان هند جگر خوار زنت بود!

ب) هر مادری می‌تواند به بچه‌اش بگوید اگر من تو را نمی‌زاییدم مادر فولادزره تو را می‌زایید!

ج) هر مردی می‌تواند توی سر زنش بزند که اگر من تو را نگرفته بودم الان تو خونه بابات ترشیده بودی!

د) ملت می‌تواند به دولت مردان اعتدال بگوید اگر به شما رای نداده بودیم الان در سرای سالمندان مشغول غر زدن به بغل دستی‌تان بودید.

ه) ویروس کرونا می‌تواند به مردم جهان بگویید اگر من نیامده بودم الان همه شما از مرض قلبی مرده بودید.

و) ارتش سعودی به مردم یمن خواهد گفت اگر شما را با بمب نمی‌کشتیم آن‌وقت باید  مثل خاشقچی در اسید غیب می‌شدید.

ز)  دکتر نجفی (چهره شاخص اصلاحات) در دفاع از خودش می‌گوید : اگر زن دومم را با گلوله نمی‌کشتم، حتماً به علت اصابت شهاب سنگ در خیابان کشته می‌شد.

01سپتامبر/20

برتری نژادی شعار صهیونیست‌ها

جنبش صهیونیستی در قرن نوزدهم میلادی در زمانی به وجود آمد که دو گرایش عمده بر عرصه تفکر سیاسی آن روز سایه افکنده بودند. شعار اولی اعتقاد به برادری انسان‌ها، برابری، رشد و تعالی انسان و طبیعت نیک آن و ساختن جهانی بود که انسان‌ها بتوانند در آن چون یک خانواده زندگی کنند. در حالی که شعار گرایش دوم از برتری و تفاوت نژادی جانبداری می‌کرد. گرایش اولی برگرفته از مکتب لیبرالیسم و سوسیالیسم بود. به همین لحاظ، هم خانواده‌های ثروتمند و متوسط یهود که از لیبرالیسم حمایت می‌کردند و هم خانواده‌های فقیر یهودی که از طرفداران سوسیالیسم بودند به پیروی از گرایش فکری اول پرداختند.

اما گروه‌هایی از یهودیان با جانبداری از گرایش دوم و با ردّ تفکر تساوی بین انسان‌ها به طرفداری از برتری نژادی و خونی پرداختند. در اینجا باید افزود که تعلیمات دینی کهنِ حاکم بر یهودیان تا حد زیادی آمیخته با تفکر برتری نژادی بود. در واقع دین یهود این دو تلقی متناقص را در خود دارد، اما شکست‌ها و فشارهای سیاسی که در دوره دولت یهودا بر یهودیان وارد شد، باعث شد که روح برتری‌جویی و نژادپرستی در این قوم تقویت و حاکم شود.

«اصول تفکر نژادپرستی بیشتر در سخنان عزرا ـ یکی از پیامبران یهود ـ متبلور شده بود؛ زیرا وی مخالف ازدواج بین اقوام بود، از برتری نژادی طرفداری می‌کرد و از مردان یهودی خواست که زنان غیریهودی خود را طلاق دهند. او برای اثبات نظریه خود از گیاهان و حیوانات و سپس انسان‌ها نمونه‌هایی را که دال بر برتری نژادی هستند، می‌آورد. در قرون وسطی نیز خاخام‌ها در محلات یهودی‌نشین به آموزش تلمود کتاب شریعت یهود پرداختند و اندیشه اختلاف نژادی را ترویج کردند. بدون تردید ریشه‌های اصلی این اندیشه به اعتقاد اساسی یهودیان تحت عنوان ملت برگزیده خداوند و اینکه اوست که این قوم را بر دیگر ملت‌ها برتری بخشیده است، بر می‌گردد.»(۱)

در تأکید بر این اندیشه، شاعر یهودی اندلسی، «یهودا‌ بن هالیوی»، از شاعران قرن دوازده میلادی، قصاید زیادی در غم دوری یهودیان از فلسطین سروده است. این گونه اشعار در ادبیات جدید صهیونیسم جایگاه ویژه‌ای دارند.

همین شاعر کتابی به نام «خزری» نگاشت که پر از برتری‌های جسمی یهودیان بر دیگران بود. وی جوامع انسانی را به مراتب گوناگونی تقسیم می‌کند که در آنها اخلاق و عبادت و رفتار شخصی مطرح نیستند، بلکه تنها مقدار «خون پاکی» که در رگ‌های انسان‌ها جریان دارد ملاک برتری است.

او تأکید می‌کند که امتزاج خونی که حاصل ازدواج یهود با غیر یهود است، نوعی سرکشی در برابر خداست که عواقب بد آن دامنگیر فرزندان و نوه‌ها وارد می‌شود. وی به پراکندگی یهودیان سخت انتقاد می‌کند و بر ضرورت بازگشت به فلسطین اصرار می‌ورزد. خود او بعدها به فلسطین رفت. اندیشه‌های بن هالیوی در ترغیب و تهییج روح صهیونیستی نقش زیادی داشت. این اندیشه‌ها در نوشته‌های مارتین پوپر نیز دیده می‌شود.(۲)

یهودیان اروپایی طی قرون متمادی در محله‌‌های یهودی‌نشین معروف به «گِتو» زندگی می‌کردند. آنان در آن محله‌ها نوعی خودمختاری داشتند، به‌طوری که گاهی این محله‌ها «دولت یهود»(۳) خوانده می‌شوند. این همان نامی است که هرتزل بر کتاب مشهور خود که در آن یهودیان را به تشکیل دولت یهود فرا خوانده است، نهاده بود. دور این محله‌ها دیواری سراسری کشیده شده بود و ساکنین فقط از طریق یک در که شب‌ها بسته می‌شد، وارد و خارج می‌شدند. دولت‌های مربوط، امور این محله‌ها را به خاخام‌هایی که بعضاً اختیارات زیادی داشتند سپرده بودند و آنان نیز با همان تفکر برتری نژادی، آن محله‌ها را اداره و مثلاً از ازدواج یهودی با غیریهودی جلوگیری می‌کردند. امور اقتصادی آن محله‌ها نیز بنا به سفارش آژانس یهود در فلسطین اداره می‌شد و یهودیان اجازه نداشتند خانه یا مایملک خود را به غیر یهودیان بفروشند. نوع اداره این محله‌ها که از سوی خاخام‌ها و وابستگانشان اعمال می‌شد، نقش زیادی در رشد اندیشه صهیونیستی داشت.(۴)

بعد از بروز یک سری تنش‌های اجتماعی و التهاباتی که پس از انقلاب فرانسه در جوامع اروپایی پدیدار شد، گرایش‌هایی در صحنه اندیشه بشری ظهور کردند که از یک سو با برادری و برابری انسان‌ها مخالف بودند و از سوی دیگر با تفکرات قرن هجدهم که عامل وقوع انقلاب فرانسه بودند، تعارض داشتند. این گرایش‌ها بی‌توجه به تنش‌های جامعه صنعتی آن روز به عمر روزگارانی که صحبت از صفا و نیکی بود پایان داد. از پیامدهای این گرایش‌ها همان «برتری نژادی» بود که پیشتر طرفدارانی پیدا کرده بود، با این تفاوت که این بار خود را به نام «جنبش قومی ـ نژادی» مطرح کرد و با نادیده گرفتن واقعیت‌های موجود، شعار بازگشت و تکیه بر عاطفه، طبیعت و ریشه‌های انسان و حیات روستایی و کشاورزی را سر داد.(۵)

با بروز تحولات و توسعه‌های علمی، نظریه‌پردازان نژادپرستی برای علمی جلوه دادن اندیشه‌های خود به برخی مطالب ارایه شده علمی، به‌خصوص به نظریه داروین و اندیشه تنازع بقا و بقاء اصلح چنگ زدند و از این طریق بود که توانستند در بین فلاسفه و روشنفکران قرن نوزدهم برای خود جایی باز کنند و اندیشه‌شان را در محافل اجتماعی و سیاسی غالب گردانند و اندیشه «خالص و یکدست نگهداشتن» توسط کسانی که با دور نگهداشتن نژاد خود از دیگران، شعار برتری نژادی را سر داده بودند، مطرح شد.

«کانت دی گوربینو» در کتاب مشهورش به نام «نابرابری نژادی بشری» می‌گوید:

«سبب انقراض و محو برخی ملت‌های باستانی همانا امتزاج خونشان با دیگر ملت‌ها بوده است و نژادپرستان نیز معتقدند که علت ماندگاری قوم یهود، عدم امتزاج و اختلاط خونی آنان با غیر یهودیان بوده است. صهیونیست‌ها از این نظریه‌های نژادی به‌خوبی بهره برده و با ترکیب این نظریه‌ها با اعتقادات سنتی خود، ایدئولوژی خود را بنا نهاده‌اند.»(۶)

ارتباط بین نژادپرستی صهیونیسم و نظریه‌های طرفداران اروپایی برتری نژادی به‌قدری زیاد است که بدون آگاهی بر دومی نمی‌توان اولی را به‌خوبی شناخت. یکی از ویژگی‌های هر دو آنها (صهیونیسم و نژادپرستی اروپا)، مکتب رمانتی‌سیسم، پرداختن به امور خیالی، گذشته گرایی و پوچ گرایی و فرار از واقعیت است.

از مشهورترین روشنفکران صهیونیسم که تحت تأثیر جنبش قومی ـ نژادی آلمان قرار گرفت، «مارتین پوپر» است که با تفحص در تاریخ سعی داشت بین انسان و زمین رابطه‌ای از گونه قومی ـ نژادی پیدا کند. وی به جای پیامبران تورات، قهرمانان قدیمی تیونونی را جایگزین کرد. او همه را به وضعیت یهود قرون وسطی که عاری از آثار انقلاب صنعتی بود، فراخواند. فرار از حال از جمله ویژگی‌های جنبش صهیونیسم است که از سوی مسئولان انگلستان و به‌ویژه سیاستمداران، مورد نقادی واقع شده است تا حدی که طرفداران آن را دیوانه می‌دانند.(۷)

موج صهیونیسم در مقابل علم، موضعی دوگانه است که انسان را به یاد دوگانگی موضع حزب آلمانی نازی می‌اندازد. به‌رغم تشویق‌های فراوان در باب تکنیک و اکتشافات و اختراع، صهیونیسم در مواضع انسانی و اجتماعی خود، جوهر علم را رد می‌کند. صدایی که صهیونیسم بدان گوش می‌دهد، صدای قلب و روح است. هر چه با آن موافق و هماهنگ باشد تا حد تحریف و به خرافه کشانده شدن از آن حمایت می‌کنند و بدان متوسل می‌شوند و هر چه را که با آن در تناقص باشد رد می‌کنند، موضع آنان نسبت به نظریه داروین و علم نژادپرستی نیز همین طور است. برای مثال صهیونیست‌ها اصل اساسی در نظریه داروین را رد می‌کنند؛ زیرا این اصل می‌گوید انسان و جامعه می‌توانند به سوی کمال و برتری حرکت کند. اما اصل دیگر آن را که بیانگر اصلح و برتری و سلامت نژادی است می‌پذیرند و به مناسبت‌های گوناگون از ماندن نژاد یهود در زمان‌های بسیار طولانی سخن می‌رانند و آن را به اصل بقای اصلح پیوند می‌دهند.

بر این اساس است که دکتر «آثر رابین» مسئول اسکان کشاورزان یهودی در فلسطین در تفسیرش از نظریه داروین و قوانین وراثت، از برتری یهودیان اروپا (نه یهودیان شرقی) سخن می‌گوید و این برتری را حاصل ازدواج مردان یهود با دختران خاخام‌ها و فقهای کتل تلمود و لاهوت می‌داند. به عقیده وی این ازدواج‌ها موجب اختصاصی شدن ذکاوت و برتری نژاد یهود بر دیگر جوامع بوده است. رابین، لیستی را ارائه می‌دهد که در آن بین اخلاق و رفتار یهودیان و غیریهودیان مقایسه‌ شده است. مثال‌ها و تحلیل‌های او گواه دیگری بر همان برخورد دوگانه صهیونیسم با علم است. برای نمونه آنجایی که جدول آن به بالا بودن تعداد دانشمندان و دانش آموختگان یهودی اشاره دارد، وی آن را نشانه‌ای از برتری نژادی می‌داند و هر جا که جدول به بالا بودن جرائم و حقه‌بازی یهودیان اشاره دارد، وی آن را حاصل شرایط و محیط و به‌خصوص دوری یهودیان از کشاورزی، تلقی می‌کند.»(۸)

«صهیونیست‌ها به علم ژنتیک و جرم‌شناسی و علوم مشابه آن که تا حدی مورد استفاده نژادپرستان واقع شده است، علاقه نشان دادند؛ زیرا این علوم بر ویژگی‌های ارثی، شکل جمجمه و صورت تأکید دارند و آنان می‌توانند از این علوم در تبلیغ نظریات نژادپرستانه خود استفاده کنند. بی‌جهت نیست که اندیشمند صهیونیست، «موسی هس» که از دانشمندان علم ژنتیک بود، در کتابش «روم و اورشلیم» به بیان اصول انتروپولوژی می‌پردازد و می‌گوید که تفاوت‌های نژادهای گوناگون، ارثی، ابدی و حتمی است و رفع آنها غیرممکن است.»(۹)

«دانشگاه‌هایی که جوانان صهیونیست در آنها درس می‌خواندند، مکتب تاریخ‌دانان و پروتستان به ریاست «وَن ترچکه» تأسیس شد. این افراد بر تفاوت‌های نژادی و عقب‌ماندگی سیاهان و زنان و رنگین‌پوستان و جاودانی بودن این اختلاف‌ها تأکید می‌کردند. در سایه همین اندیشه‌ها بود که در آلمان و اتریش جنبش جوانان «الفاند فوگل» با گرایشات نژادپرستی به وجود آمد. این جنبش نقش زیادی در تبلیغ صهیونیسم در آلمان و کشاندن و جوانان این کشور به شاخه یهودی خود داشت.»

به‌رغم اختلاف نظری که بین نژادپرستان در باب یهود و اصالت نژاد آنان وجود داشت، اکثر آنان معتقد بودند که یهودیان نژاد مستقلی هستند که اصالت نژادی خویش را حفظ کرده‌اند و نسبت به جامعه اروپایی غریب هستند و خطری برای آن به حساب می‌آیند، لذا باید از آن آسوده شویم.

دایرهالمعارف نژادپرست «الفون هلفالد» می‌گوید:

«دشمنی و کینه یهود نوعی از شعور غریزی و طبیعی آنان است و تغییر و اصلاح یهودیان امری نشدنی است و تنها راه ممکن، بازگرداندن آنان به فلسطین است.»

به دنبال آن ادبیات نژادپرستی شروع به انتشار کلماتی چون «یهودی سرگردان، جاوید، خالص و برتر» کرد. صهیونیسم که موافق همه این برنامه‌ها بود، ایدئولوژی خود را بر پایه همین شعارها قرار داد و همین شعارها بود که اینجا و آنجا بر سر زبان‌ها افتاد.

برای نمونه «ناحوم سوکولوف» می‌گوید:

«ملیت براساس ویژگی‌های نژادی و اشتراک اصل و نسب بنا شده است و دین یهود، فقط دین فرزندان ملت یهود است. نژادپرستی جوهره هنر است و هنرمند یهودی شخصیت خویش را از ویژگی‌هایی که به ارث برده است، می‌سازد.»

«لیوپنسکر» در کتاب خود «ارزش و کرامت ذاتی» می‌نویسد:

«یهودیان نسلی یکدست، خالص و مستقل را تشکیل می‌دهند که با نژادی دیگر ممزوج نشده و این نسل مستقل به‌آسانی نمی‌تواند با ملت‌های دیگر اختلاط پیدا کند یا در آنها ذوب شود.»

«موسی هس» نیز چنین اندیشه‌هایی را دارد، با تأکید بر اینکه نژاد یهودی به دور از هر شائبه‌ای است و نمی‌توان آن را تغییر داد یا اصلاح کرد. اگر یک یهودی دین دیگری را انتخاب کند، این انتخاب تغییری در موی سیاه و شکل بینی او ایجاد نمی‌کند.

«ل. سیمون» نیز این چنین می‌گوید:

«یهودیت یک مسئله نژادی است، نه ایمان به تعالیم مذهبی یهود. لذا یک یهودی، حتی اگر مسیحی شود باز هم یهودی است. بر این اساس که صهیونیست‌ها به نظریات بسیار ساده نژادپرستان و مخالفان نژاد سامی هم ایمان می‌آورند. از جمله پذیرش نظریات آنها در باب شکل صورت یهودیان، کوتاه بودن قد و رنگ مو و استعدادهای بازرگانی و ریاضی و … یهودیان. نژادپرستان برتری نژادی را به نژاد یهودی دادند.»(۱۰)

یکی از انگیزه‌های دستگاه خاخام‌ها در تشکیل جنبش صهیونیسم، ترس آنان از رواج ازدواج‌های مختلف بین یهودیان بود که هر چندگاه مشکلاتی را در اسرائیل به وجود می‌آورد. بدین جهت دستگاه خاخام شناخت هویت یهودیان را مشروط به این کرده بود که هر یهودی باید تا چهار نسل، مادرش یهودی باشد. در پی رسیدگی به این مسئله بود که کنسولگری‌های اسرائیل و دادگاه‌های خاخام‌ها، به دادگاه‌های تفتیش عقاید تبدیل شدند. این موضوع انسان را به یاد دفتر مرکزی نژاد واسکانی که حزب نازی آن را برای تحقیق درباره آریایی بودن شهروندان خود تأسیس کرد می‌اندازد. بنابر نظر این دفتر، اجداد آلمانی باید تا سال ۱۸۰۰ زنجیروار آلمانی بوده باشند.(۱۱)

در این راستا آنچه که شایان توجه است بررسی راه‌ها و روش‌هایی است که نازی‌ها با توسل به آن توانستند بین نژاد و تسلط بر زمین‌های کشاورزی، آن هم تحت شعار خون و خاک ـ که حاکی از ایمان به قداست زمین است ـ ارتباط برقرار کنند. صهیونیست‌ها نیز در آغاز، سکونت در زمین‌های کشاورزی را شعار مقدس خود قرار دادند و افرادی مثل بن‌گوریون، موشه‌دایان، أشکول و گلدامایر از زمینداران و مالکان بزرگ شدند. از این دیدگاه، مناطق مستعمراتی «کیبوتز» در حقیقت، به دست نژادپرستان افتاد نه سوسیالیست‌ها.

صهیونیست‌ها تنها به پاکی و اصالت نژادی یهودی بسنده نکردند، بلکه پا را فراتر نهادند و بر اساس اعتقاد به اینکه ملت برگزیده خدا هستند، خود را نژادی والا و برتر شمردند.

در راستای ایجاد نوعی ارتباط بین صفات جسمی و فیزیکی یهودیان با صفات و ویژگی‌های اخلاقی و هوشی، موسی هس مدعی شد که صورت یهودیان احساس معنوی زیبایی را از خود منعکس می‌کند و اضافه کرد که این تنها یهودیان هستند که به واسطه حکمت عالیه، عشق خانوادگی را بر عشق جنسی ترجیح می‌دهند و در این ادعا تا آنجا پیش رفت که گفت مزین بودن به ارزش‌‌های معنوی فقط خاص یهودیان است.

«براندیز» قاضی صهیونیستی آمریکایی نیز در کتابش می‌نویسد:

«خون یهود که در رگ‌های اسرائیل روان است دارای برتری معنوی، فکری است. این خون سرآمد، حتی اگر یهودیان دست از دین یهود هم بردارند همچنان در رگ‌هایشان موج می‌زند. همان ‌طور که «مارکس»، «دزرائیلی» و «اسپینوزا» چنین بودند.»(۱۲)

مبلغان صهیونیسم برای اثبات برتری نژادی خود به معرفی و تبلیغ دانشمندان، هنرمندان و فلاسفه‌ای که از نسل یهود بود پرداختند. در این راستا، یعنی اثبات برتری نژادی به‌قدری مبالغه کردند که به خرافه‌پردازی رسیدند. مثلاً «زف» می‌گوید که تمدن اندلس عربی نبوده و یهودی بوده است و فتح اندلس به دست یهودیان حاصل شد، زیرا فاتحان از نژاد بربر بودند و بربر ملتی یهود بود. و نیز می‌گویند که کشف آمریکا نیز به یهودیان برمی‌گردد، زیرا «کولومبو» از نژاد یهود بود و امور دریانوردی را از یهودیان فرا گرفت و یا ادعای اینکه اختراع حروف ابجد نیز از نوآوری‌های یهود بوده است و غیره.

اما «موسی هس» نمونه جالبی را مطرح می‌کند که گویای خرافه‌گویی‌های آنان است. وی می‌گوید:

«ویژگی‌های انسانی یهود در عملیات تناسلی و ژنی بر ویژگی‌های انسانی غیریهودی غلبه دارد. مثلاً شکل پهن بینی یهودیان بر شکل باریک بینی آریایی‌ها غلبه دارد. بدون تردید این توجه و تأکید بر اصالت نژاد منجر به پرداختن و توجه بی‌اندازه به «نسل» می‌شود و سپس به غرق شدن در گذشته‌های دور می‌انجامد و همین باعث شده است که صهیونیست‌ها گذشته‌گرا بشوند و به‌‌رغم اینکه بیشتر اسرائیلی‌ها و صهیونیست‌ها به خدا اعتقادی ندارند، ولی همواره به کتاب‌های عهد قدیم و داستان‌های آن متوسل می‌شوند و از آن شاهد می‌آورند.»(۱۳)

این گذشته‌گرایی خود به خود به نادیده گرفتن حال و فرار از حقیقت موجود منجر می‌شود. بارزترین مثال و نمونه برای این موضوع، رد و طرح مردم فلسطین و فرار از حقایق مربوط به فلسطین و ملت مسلمان است. صهیونیست‌ها همواره با افتخار می‌گویند که اگر واقعیت را اساس کار خود قرار دهند، هیچ موفقیتی به دست نخواهند آورد.

صهیونیست‌ها دراین زمینه همانند نژادپرستان اروپای مرکزی و آفریقای جنوبی هستند. این گرایش‌های رمانتیکی، صهیونیست‌ها را بدین جا کشانده است تا به پرستش قهرمانان نظامی خود بپردازند. همچنان که تاریخ از دیدگاه نژادپرستان چیزی است که توسط فاتحان و انسان‌های غالب نگاشته شده است. بدین جهت هم هست که اسرائیلی‌ها علاقه زیادی به قهرمانان نظامی خود نشان می‌دهند.

با اینکه «نیچه» و «ترچکه»(آلمانی) برخلاف برخی از فلاسفه، نژادپرستی را به عنوان نوعی فلسفه تلقی نکردند، اما صهیونیست‌ها و نازی‌ها اندیشه‌های آن دو را هماهنگ با اصول عقاید خود می‌دانند، تا حدی که بزرگ‌ترین متفکران صهیونیسم، مثل «أحاد هاعام»، «تئودور هرتزل»، «ماکس نردو» و «حائیم وایزمن» تحت تأثیر فلسفه نیچه واقع شدند. علاوه بر این فلسفه او به‌ویژه بخشی که مربوط به ایجاد تحول در ارزش‌هاست، مورد توجه و جانبداری جوانان قرار گرفت و انگیزه‌ای شد تا این جوانان تعالیم دینی کتاب تلمود و روحیه بندگی و تسلیم را کنار بگذارند و به سیره رزمندگان و قهرمانان باستانی روی بیاورند. «أحاد هاعام» نیز خواهان ایجاد تغییراتی در فلسفه و اندیشه‌های نیچه شد تا صهیونیست‌ها بتوانند افکار او را بیشتر با اندیشه‌های صهیونیسم هماهنگ کنند و از شخصیت وحشی و سخت‌دلی که نیچه از آن دم می‌زند شخصیتی زاهد و متمسک به اخلاق یهود بسازند و ارزش‌های اخلاقی را جایگزین اخلاقیات آریایی کنند تا از این رهگذر از یهود و یهودیان، نژادی برتر و سرآمد بسازند.

«أحاد هاعام» با تأکید بر گذشته‌گرایی می‌گوید:

«آن استعدادهای اخلاقی یهود که کتاب مقدس آنها را خدشه‌دار کرده است، پیش از آمدن کتاب مقدس در یهودیان موجود بوده است. وی همچون نیچه معتقد است که بازگشت یهودیان به فلسطین، یک ضرورت تاریخی است که به یهودیان برای تحقق رسالت خویش به عنوان ملتی نژادپرست، فرصت دیگری را می‌دهد.»(۱۴)

«نردو» در کتاب خود به نام «انحطاط» به نویسندگان ترقی‌خواه و جامعه‌شناس مثل «زولا» و «بالزاک» و «هوبتمان» حمله می‌کند و به «تولستوی» و «أبون» به دلیل اینکه در آثار خویش به زن مقام و منزلت شایسته‌ای داده‌اند، می‌تازد؛ زیرا نژادپرستان زن را از دیدگاهی ارتجاعی ارزش‌گذاری می‌کنند و صهیونیست‌ها نیز به‌رغم مهیا کردن همه زمینه‌های آزادی زن در اسرائیل، زن را موجودی حقیر و پست می‌دانند.

هرتزل نیز به‌رغم اینکه می‌گوید تحت تأثیر اندیشه‌های نیچه قرار نگرفته است، از خاطراتش پیداست که تا چه اندازه متأثر از «نیچه» و «ترچکه» است. وی دموکراسی را امر مسخره‌ای می‌داند و دولت‌ها را به نظارت بیشتر بر مطبوعات و سلب آزادی از آنان و به کارگیری سیاستی متمرکز و مخفی به دور از پارلمان و رأی مردم، تشویق می‌کند. به عقیده او استفاده از قدرت، بهترین روش حکومت‌داری و ایجاد رابطه با دیگر کشورهاست، زیرا قدرت امتیاز می‌آورد. به این دلیل است که وی بر قدرت نظامی دولت یهود برای سرکوبی مخالفین و درگیری در جنگ‌ها تأکید داشت و معتقد بود در این موضوع هیچ‌گونه ترحم و پایبندی به ارزش‌های اخلاقی و بین‌المللی جایز نیست. هرتزل که می‌توان او را پیامبر صهیونیسم نام نهاد، همچنین در باب نژادپرستی بین افراد و ملت‌ها، به مناسبت‌های مختلف، نظریاتی داده است.(۱۵)

و بنا به تأیید همه صاحب‌نظران، جناح اصلاح‌طلب جنبش صهیونیسم که به رهبری «ژابوتنسکی» و سپس «بگین» اداره می‌شد، از سیاست زور و خشونت جانبداری می‌کرد و همان طور که حزب «نازی» از رهنمودهای «ترچکه» در شیوه حکومتداری و کارهای سیاسی خود استفاده می‌کرد، صهیونیسم نیز همان حرکت را دنبال کرد و پیروی از همین سیاست‌ها کار را به اینجا کشانده است.

رژیم صهیونیست اسرائیل، سازمان ملل متحد، مجامع و قوانین بین المللی را سبک و بی‌ارزش می‌شمارد و در برخوردهای رسمی هم، به مکر و حیله متوسل می‌شود و همچون دیگر نژادپرستان اروپایی بر ترور، فرصت‌طلبی و رشوه چنگ می‌زند و دیگران را ناچیز و پست می‌شمارد.(۱۶)

این دولت در فعالیت‌های سیاسی خود با کشورها، روحیه طلبکارانه به خود می‌گیرد و به این دلیل که یهودیان در جنگ دوم جهانی متحمل زحمات و رنج‌های زیادی شدند، از همه کشورها و دولت‌ها امتیاز می‌خواهد تا به اصطلاح حقوق از دست رفته را جبران کند. البته این پایان ادعاهای این دولت نیست. بلکه پا را فراتر می‌گذارد و دم از «ملت برگزیده خدا» می‌زند و می‌خواهد در بین ملت‌ها موقعیت ویژه‌ای را کسب کند.  تمایزی که بن‌گوریُن از آن استفاده می‌کند این است که «اسرائیل هیچ گاه اشتباه نمی‌کند.»

نظریه‌پردازان صهیونیسم هم در صحبت‌های خود از یهودیان و دولت یهود دائماً از ویژگی‌های خاص و استثنایی یهودیان دم می‌زنند و انتظار دارند که دیگران برخورد ویژه‌ای با آنان داشته باشند.(۱۷)

 

پی‌نوشت:

۱- قشطینی، خالد، الجذور التاریخیه للعنصریه الصهیونیه، (بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات و النشر،۱۹۸۱) ص۱۲٫

۲- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، ص ۳۴۸٫

۳- Juden Stat.

۴- همان.

۵- صفاتاج، مجید، نژادپرستی صهیونیسم، (تهران، جمعیت دفاع از ملت فلسطین، ۱۳۸۱) ص۲۹-۲۸٫

۶- صفاتاج، مجید، دانشنامه فلسطین، جلد هشتم، «نژادپرستی صهیونیستی»، (تهران، انتشارات آفاق روشن بیداری، ۱۳۹۴) ص۷۴٫

۷- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، ص ۳۴۸٫

۸- صفاتاج، مجید، پیشین، ص۸۳؛ به نقل از: کنگره صهیونیسم و نژادپرستی.

۹- همان، ص۸۴؛ به نقل از: بانتن، م، فکره العرق، (لندن: بی‌جا، ۱۹۷۵).

۱۰- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، صص۳۵۰-۳۴۹٫

۱۱- قشطینی، خالد، پیشین، ص۴۱٫

۱۲- صفاتاج، مجید، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل، جلد ششم، «نژاد پرستی صهیونیستی»، (تهران، انتشارات آروَن ، ۱۳۹۱) صص۴۰۱-۴۰۰؛ به نقل از: قاضی، لیلی، هیستادروت، (بیروت: المؤسسه العربیه للدراسات و النشر، ۱۹۷۶).

۱۳- همان ، ص ۴۰۱؛ به نقل از: بانتن، م، فکره العرق، (لندن: بی‌جا، ۱۹۷۵).

۱۴- الموسوعه الفلسطینیه، مجلد الثالث، «العنصریه و الصهیونیه»، ۱۹۸۴، ص۳۵۱٫

۱۵- همان.

۱۶- شاهاک، ایسرائیل، اوراق شاهاک، العصبه الاسرائیلیه للحقوق الانسانیه و المدنیه، (بیروت: دار الحمراء للطباعه والنشر، ۱۹۷۳) ص۱۴٫

۱۷- همان، ص۱۵٫

01سپتامبر/20

تظاهرات ضد بی‌عدالتی اخیر در آمریکا

مسئله تبعیض‌نژادی در برهه‌های مختلفی از تاریخ ایالات متحده آمریکا مبدأ ایجاد حرکت‌های اجتماعی مختلفی بوده است. با اینکه این حرکت‌ها همواره توسط دولت‌های مختلف این کشور سرکوب شده‌اند، مسئله تبعیض‌نژادی مانند آتشی زیر خاکستر همچنان باقی مانده است. بر اساس نظر کارشناسان، تظاهرات ضد بی‌عدالتی اخیر در آمریکا گسترده‌ترین حرکت اجتماعی تاریخ آمریکاست.  برآورد کارشناسان حاکی از آن است که به‌رغم تلاش دولت ترامپ برای مهار و سرکوب این حرکت، این جنبش اجتماعی، حرکتی ادامه‌دار و در حال گسترش است. حتی در صورتی که در این برهه این حرکت سرکوب و خاموش شود، انتظار می‌رود در سال‌های آتی در قالبی جدید دوباره ظهور کند. این تظاهرات به سه دلیل اهمیت راهبردی ویژه دارند و نشانه ورود تاریخ ایالات متحده به یک دوران گذار است.

۱: تغییرات دموگرافیک نژادی

بر اساس گزارش اداره آمار آمریکا، ترکیب جمعیتی این کشور از نظر نژادی در حال تغییرات اساسی است. بر اساس این گزارش، رنگین‌پوستان ـ اعم از سیاه‌پوستان، هیسپانتبارها و دیگران ـ  تا سال ۲۰۴۵ اکثریت جمعیت آمریکا را تشکیل خواهند داد و جمعیت سفیدپوست تبدیل به اقلیت خواهد شد.(۳) بنابراین، طی ۲۵ سال آینده، آمریکا از کشور اکثریت سفیدپوست به کشور اکثریت رنگین‌پوست تغییر خواهد کرد.

روند تغییرات دموگرافیک نژادی در حال حاضر هم در بخشی از جمعیت آمریکا قابل رؤیت است. به‌طور مثال جمعیت زیر ۱۸ سال آمریکا در حال حاضر اکثرا رنگین‌پوست هستند.(۴) ادامه این روند در آینده تمام جمعیت آمریکا را دچار تحول خواهد کرد و در نهایت منجر به قدرت گرفتن رنگین‌پوستان خواهد شد.

با توجه به وجود تغییرات ساختاری در سبک زندگی سفیدپوستان، به‌خصوص در زمینه ازدواج، خانواده و فرزندآوری و رواج همجنس‌گرایی، تغییرات دموگرافیک نژادی قابل پیشگیری و کنترل نیست. تفاوت سبک زندگی رنگین‌پوستان در این زمینه باعث رشد جمعیت آنان نسبت به سفیدپوستان شده است.

از آنجا که جوانان رنگین پوست آمریکایی عموماً منتقد اصول بنیادین آمریکا هستند، روند تغییرات دموگرافیک نژادی در این کشور بسیار حائز اهمیت است. مثلاً نظرسنجی‌ها از جمعیت زیر ۳۰ سال رنگین‌پوست نشان می‌دهند که این گروه، سرمایه‌داری را روش صحیح مدیریت اقتصادی جامعه آمریکا نمی‌داند.(۵)

بنابراین تغییرات دموگرافیک نژادی در نهایت باعث بروز تغییرات در تفکرات سیاسی خواهد شد و تحولات بنیادین در سیستم حکومتی آمریکا را رقم خواهد زد. این مسئله افول آمریکا را تسریع خواهد کرد. اتفاقات چند هفته گذشته آمریکا، حتی باب صحبت از فروپاشی این کشور را باز کرده است. برای مثال، مأمور سابق سازمان سیا که سرکوب معترضان در دیگر کشورها را رصد می‌کرده، در گفتگو با واشنگتن پست درباره وضعیت کنونی ‎آمریکا می‌گوید: «این چیزی است که در کشورها قبل از فروپاشی اتفاق می‌افتد.»(۶)  به گزارش سی ان ان، فرمانده سابق ارتش آمریکا در افغانستان ژنرال جان الن نیز گفته است: «اقدامات ترامپ می‌تواند نشانه شروع پایان آمریکا باشد.»(۷)

بر اساس نظرسنجی شبکه خبری ان بی سی و روزنامه وال استریت ژورنال، افکار عمومی آمریکا به‌شدت نگران آینده این کشور است. این نظرسنجی نشان می‌دهد که ۸۰ درصد رأی دهندگان آمریکایی می‌گویند وضعیت آمریکا از کنترل خارج شده است.(۸)

نشانه‌های تغییر دموگرافیک نژادی باعث ایجاد احساس خطر در بخشی از جمعیت سفیدپوست آمریکا شده است. یکی از دلایل مهم روی کار آمدن ترامپ بهره‌گیری وی از نگرانی‌های این قشر از سفیدپوستان و استفاده از ادبیات ضد مهاجرین مانند نیاز به کشیدن دیوار بین آمریکا و مکزیک و ممانعت از ورود مسلمانان به آمریکا بود. به دلیل وجود سیستم الکتورال، ترامپ توانست به‌رغم نداشتن رأی اکثریت جمعیت آمریکا به ریاست جمهوری دست یابد؛ اما در درازمدت شاهد انتقال قدرت از سفیدپوستان به رنگین‌پوستان خواهیم بود. در نهایت، حضور سفیدپوستان تندروی نژادپرست در بدنه حاکم آمریکا در درازمدت دوام نخواهد داشت.

تغییرات جمعیتی آمریکا نه تنها تبعات داخلی، بلکه تبعات بین‌المللی خواهد داشت و می‌تواند منشأ تحولات ماهوی در ایالات متحده باشد؛ به‌طوری که رفتار بین‌المللی آن را متحول کند. این مسئله برای ایران بسیار حائز اهمیت است و نویدبخش آن است که تعدیل نگاه نژادپرستانه در آمریکا باعث تغییرات بنیادین در سیاست خارجی آن کشور باشد. البته انتظار می‌رود این تغییرات به صورت تدریجی اتفاق بیفتند.

۲: زیربنای فکری داروینیسم اجتماعی و ناممکن بودن حل و فصل مشکلات نژادی این کشور در سیستم فعلی

اگر بخواهیم ظهور غرب به عنوان قدرت برتر جهانی در سه قرن اخیر را بررسی کنیم، نیاز است نیم نگاهی به زیربنای فکری آن داشته باشیم. در این میان، داروینیسم اجتماعی را می‌توان یکی از مهم‌ترین زیربناهای فکری ظهور غرب دانست. داروینیسم اجتماعی محصول گسترش اقتصادی و سیاسی اروپا در قرن نوزدهم است، به‌طوری که به عنوان توجیهی علمی برای سیاست‌های نژادپرستانه و ظالمانه داخلی و خارجی قدرت‌های اروپایی مورد استفاده قرار گرفت.

بر اساس این نظریه، جوامع بشری به‌مثابه ارگانیسم‌های زیستی هستند که برای بقا با هم می‌جنگند. فرایند تنازع بقا در نهایت به بقای اصلح خواهد انجامید، به‌طوری که قدرتمندان باقی خواهند ماند و ضعیفان از بین خواهند رفت. در واقع این نظریه به عنوان یک قانون طبیعی مورد پذیرش بخشی از نخبگان قدرت در غرب قرار گرفته بود. تلفیق نظریه داروینیسم اجتماعی و نژادپرستی در غرب باعث بروز فجایع بسیاری در سطح داخلی و بین‌المللی شد.

در بعد سیاست‌های داخلی داروینیسم اجتماعی به تفوق رویکرد عدم مداخله دولت در اقتصاد(۹) انجامید و منجر به بی‌توجهی کامل به مشکل فقر در جامعه و نابرابری‌های اجتماعی شد. بنابراین، داروینیسم اجتماعی تبدیل به موتور محرک انقلاب صنعتی دوم در کشورهای غربی شد و شکاف فزاینده میان فقیر و غنی را به صورت شبه علمی توجیه‌پذیر و فردگرایی مطلق و وحشیانه به‌خصوص در اقتصاد را بستری برای پیشرفت بشر تلقی کرد. این نگاه سیاست‌های عدالت‌محور را کاملا رد و آنها را بر خلاف پیشرفت بشریت عنوان ‌کرد، زیرا این سیاست‌ها باعث تداوم حیات قشرهای ضعیف‌تر جامعه می‌شد.

به دیگر سخن داروینیسم اجتماعی یک فلسفه سیاسی است که بر اساس آن، برترین مکانیسم مؤثر و اخلاق‌محور برای توزیع ثروت در جامعه، بازار آزاد است.  برخی از کارشناسان، دیدگاه‌های سیاسی حزب جمهوریخواه به‌طور کلی و ترامپ به‌طور خاص را منطبق بر این نظریه ارزیابی می‌کنند.  بر این اساس، آنها معتقدند، «همان طور که در طبیعت، گونه‌هایی زنده می‌مانند که به بهترین شکل خود را با شرایط زندگی تطبیق می‌دهند، سیستم سرمایه‌داری هم از میان ما به باهوش‌ترین و مستعدترین‌ها پاداش می‌دهد… محافظه‌کاران بر این باورند که برنامه‌هایی که منتج به اخذ مالیات از ثروتمندان و توزیع منافع آن میان فقراست، نامشروعند و نظم درست در تقسیم ثروتی را که در بازار به دست آمده از بین می‌برند.»(۱۰)

در بعد بین‌المللی، نظریه داروینیسم اجتماعی در کنار نژادپرستی و نظریه بار مسئولیت انسان سفیدپوست به نرم‌افزار فکری استعمار تبدیل شد. در این چهارچوب فکری است که برتری‌جویی‌های غربی و ظلم و ستم به جوامع تحت استعمار نیز به عنوان حرکت بشر به سوی تکامل تبلیغ می‌شد. در کنار نظریه داروینیسم اجتماعی، دیدگاه بار مسئولیت انسان سفیدپوست،(۱۱) قدرتمندانی را که بر اساس داروینیسم اجتماعی اصلح برای بقا فرض شده بودند، مسئول متمدن کردن جوامع تحت سلطه خود می‌دانست. بر این اساس، استعمار نه تنها امری مقبوح نبود، بلکه تنها راه برای پیشرفت جوامع غیر غربی بود.

با نهادینه شدن نرم‌افزار داروینیسم اجتماعی در بعد بین‌الملل، همه ملت‌ها تبدیل به ابزاری برای قدرتمندتر شدن قدرت‌های سلطه‌گر شدند. همان طور که داروینیسم اجتماعی در بعد داخلی باعث پیگیری سیاست‌های نژادپرستانه و ضدعدالت شده‌ بود، این ساختار فکری به‌طرزی فزاینده باعث پیگیری چنین سیاست‌هایی در روابط میان قدرت‌های سلطه‌گر و ملت‌های تحت ستم و ظهور مشکلات اجتماعی جهانی از جمله فقر، گرسنگی و… شده است.

با اینکه لزوماً همه جناح‌های سیاسی معتقد به این نگاه نیستند، اما نهادینه شدن این نرم‌افزار فکری در سیستم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی آمریکا، عبور از این نرم‌افزار را نیازمند تغییرات بنیادین می‌کند. ایجاد چنین تغییراتی نیز عموماً نیازمند رأی دو سوم نهادهای قانون‌گذار در این کشور از جمله در سنای آمریکاست. بنابراین ایجاد تغییراتی که مستلزم عبور از نرم‌افزار فکری داروینیسم اجتماعی باشد، تنها به وسیله دموکرات‌های چپ‌گرا قابل انجام نیست. در عمل عدم همراهی جمهوری‌خواهان در نهایت باعث خنثی شدن اقدامات جمعیت غیرمعتقد به داروینیسم اجتماعی می‌شود.

می‌توان گفت داروینیسم اجتماعی به‌مثابه نوعی حق وتو علیه اقدامات بنیادین عدالت‌محور در آمریکا عمل می‌کند.  از آنجا که داروینیسم اجتماعی بخشی غیرقابل تفکیک از ماهیت حکومت ایالات متحده آمریکاست، حرکت‌های اجتماعی علیه بی‌عدالتی نمی‌توانند از طریق راهکارهای موجود در نظام حاکمیتی فعلی آمریکا به اهدافشان برسند.

  1. خشونت پلیس

همان طور که پیشتر گفته شد، تغییرات دموگرافیک نژادی در آمریکا و گسترش حرکت اجتماعی مبارزه با بی‌عدالتی باعث شده است که درصد قابل توجهی از سفیدپوستان بیش از پیش احساس خطر کنند. به نظر می‌رسد در این شرایط، خشونت پلیس نه تنها پایان نخواهد یافت، بلکه تشدید خواهد شد. باید توجه داشت که فلسفه وجودی پلیس خشن در آمریکا، وجود تنش‌های فراوان اجتماعی در آن کشور است. برای مهار این وضعیت و جلوگیری از فروپاشی سیستم حاکم، آمریکا به پلیس خشن نیاز دارد. قوانین مصونیت پلیس نیز با همین منطق در طول سال‌ها ایجاد شده‌اند. به دلیل عدم وجود اجماع در مورد مسئله خشونت پلیس، قوانین مصونیت پلیس به‌راحتی قابل تغییر نیستند و این مسئله تداوم خواهد داشت.

به عبارت دیگر، ایالات متحده در حال حاضر در حال تجربه دوران گذار از نژادپرستی و داروینیسم اجتماعی به عنوان دو بنیان بی‌عدالتی در آمریکاست. به نظر می‌رسد در این دوران گذار، رنگین‌پوستان شاهد مشکلات بیشتری از جمله تشدید تنش‌های اختلاف نژادی و اختلاف طبقاتی خواهند بود.

شاید مشکلات ناشی از بی‌عدالتی در آمریکا از دید ناظران بیرونی قابل حل باشد. شاید گفته شود این کشور ثروتمند باید برای رفع اختلافات طبقاتی و نژادی، سرمایه‌گذاری بیشتری در راستای خدمات‌رسانی اجتماعی به قشرهای محروم جامعه، به‌خصوص سیاهپوستان کند. اما راهکاری که طی سال‌ها برای مهار اختلافات و تنش‌هایی که باعث دوقطبی شدن جامعه آمریکا شده، پلیس خشن است.

در نتیجه، در آینده‌ای نزدیک، جامعه آمریکایی شاهد تداوم نژادپرستی و خشونت پلیس خواهد بود. از آنجا که بخش منتفع از نژادپرستی در آمریکا زخم‌خورده است، خشونت‌های پلیس علیه رنگین‌پوستان بیشتر نیز خواهد شد و حرکت‌های اعتراضی به بی‌عدالتی‌های ساختاری در آمریکا، به‌خصوص نژادپرستی نظام‌مند گسترش خواهند یافت. به نظر می‌رسد این حرکت‌ها به‌تدریج به این نتیجه خواهند رسید که برای دستیابی به اهداف خود نیازمند تلاش برای تغییر در ماهیت آمریکا هستند و امکان دستیابی به اهداف خود از طریق سیستم موجود را ندارند.

 

نیاز به ایجاد قرارگاه مقابله با آمریکا:

شرایط کنونی برای ایران فرصتی استثنائی ایجاد کرده است. بی‌ثباتی کنونی آمریکا ناشی از افزایش تنش‌های بی‌سابقه در چند سطح است: دوران ریاست جمهوری ترامپ، ناکارآمدی دولت در مهار همه‌گیری کرونا، بیکاری ناشی از شرایط کرونا، التهابات ماه‌های آخر رقابت‌های ریاست جمهوری و در نهایت اعتراضات در پی قتل بی‌رحمانه فردی سیاهپوست به دست پلیس. عدم توجه به فرصت به دست آمده در راستای منافع ملی کشور نیست.

اتخاذ اقدامات لازم در شرایط کنونی بیش از پیش نیازمند ایجاد قرارگاهی قوی برای رصد مسائل آمریکا، ایجاد هماهنگی در اقدامات نهادهای مرتبط، و شبکه‌سازی است. این مسئله با توجه به ایجاد گروه اقدام ایران در وزارت خارجه آمریکا ضروری به نظر می‌رسد.  کارکرد مورد نظر برای قرارگاه مقابله با آمریکا اتخاذ تصمیمات خرد و تعریف پروژه‌ها و راهکارهای عملیاتی در راستای تصمیمات کلان نظام در حوزه آمریکاست. به بیان دیگر قرارگاه، مکمل و بازوی اجرایی تصمیماتی است که در سطح کلان کشور گرفته می‌شود.  ایجاد این قرارگاه می‌تواند مدیریت ستادی مسائل آمریکا را سامان دهد و بستری برای مدیریت پروژه‌های ریز فراهم کند.

تعریف پروژه‌هایی در زمینه دیپلماسی عمومی می‌تواند یکی از حوزه‌های کاری قرارگاه مقابله با آمریکا باشد.  در این مورد، توجه به جمعیت مسلمانان و رنگین‌پوستان آمریکا به عنوان دو گروه هدف دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی در این کشور اهمیت ویژه‌ای دارد. ارتباط با این دو گروه و دیگر گروه‌های همسو باید در دستور کار قرارگاه مقابله با آمریکا قرار گیرد.

یکی از صحنه‌های اصلی دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی در آمریکا تأثیرگذاری بر جریان‌های اسلامی، به‌ویژه در میان سیاهپوستان است. به نظر می‌رسد آنچه در دهه ۶۰ میلادی در باره ظهور جریان اسلامی انقلابی در جمعیت سیاهپوست آمریکا رخ داد، قابل تکرار است. در دهه ۶۰ میلادی و در اوج معضل تبعیض‌نژادی در آمریکا، شاهد رشد گرایش سیاه‌پوستان به اسلام و ظهور رهبری انقلابی چون مالکوم ایکس در رأس جریان اسلامی بودیم. رهبری مالکوم ایکس جریان اصلی مبارزه با تبعیض نژادی در آمریکا به رهبری مارتین لوترکینگ را هم به سمت انقلابی‌تر شدن سوق داد.

در حال حاضر نسل دوم و سوم مسلمان در آمریکا در تظاهرات اخیر فعال هستند. تصاویر مربوط به برپایی نماز جمعه و جماعت توسط معترضان مسلمان، گوشه‌هایی از این واقعیت را به نمایش می‌گذارد. این جمعیت که عموماً از تحصیلات بالایی برخوردارند، ظرفیت رهبری حرکت‌های اجتماعی عدالت‌محور را دارند. شاید بتوان چنین ادعا کرد که امکان ظهور حزب‌الله در آمریکا هم وجود دارد. در صورت ظهور رهبران انقلابی مسلمان در میان نسل دوم و سوم مسلمانان آمریکایی، انتظار می‌رود جریانات دیگر اعتراضی هم از آن متأثر شوند و به سمت انقلابی شدن حرکت کنند.

این در حالی است که یکی از مشکلات حرکت‌های اجتماعی ضد بی‌عدالتی در آمریکا فقدان رهبری است.  ایران می‌تواند در شناسایی افرادی که ظرفیت رهبری در این حرکت را دارند فعال باشد و به آنها کمک کند.  جمهوری اسلامی در این زمینه دو تجربه موفق داشته است: ایجاد حزب‌الله در لبنان و حمایت از نیروهای عراقی ضد صدام در زمان جنگ تحمیلی.

دستیابی به این هدف نیازمند حرکتی منسجم و برگرفته از رصد، پژوهش و تحلیل دقیق و علمی در این راستاست. دولت ترامپ برای رصد و مدیریت مسائل مربوط به ایران، گروه اقدام ایران را در وزارت خارجه این کشور ایجاد کرد.  به نظر بسیاری از کارشناسان، دلیل موفقیت نسبی دولت آمریکا در حوزه تحریم‌های ضد ایرانی تشکیل این گروه و ایجاد انسجام در ساختار سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران بود.

جمهوری اسلامی نیز باید در این زمینه، مقابله به مثل و قرارگاهی را به عنوان مرجعیت علمی و عملیاتی مسائل آمریکا ایجاد کند. نیاز است قرارگاهی در عالی‌ترین سطوح تصمیم‌سازی در کشور برای رصد مستمر و عمیق سیاست‌ها و عملکرد طرف مقابل و ارائه راهکارهای مقابله تأسیس شود.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، دانشکده مطالعات جهان

۲٫عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، دانشکده معارف و اندیشه اسلامی

۳٫https://www.brookings.edu/blog/the-avenue/2018/03/14/the-us-will-become-minority-white-in-2045-census-projects/

۴٫https://www.axios.com/when-american-minorities-become-the-majority-d8b3ee00-e4f3-4993-8481-93a290fdb057.html

۵٫https://www.forbes.com/sites/randalllane/2020/02/27/new-survey-reveals-the-emerging-socialist-majority-propping-up-bernie-sanders-among-democrats/

“۶٫This is what happens in countries before a collapse.”  https://www.washingtonpost.com/national-security/cia-veterans-who-monitored-crackdowns-abroad-see-troubling-parallels-in-trump-handling-of-protests/2020/06/02/7ab210b8-a4f6-11ea-bb20-ebf0921f3bbd_story.html

۷٫https://amp.cnn.com/cnn/2020/06/04/politics/john-allen-trump-protests-george-floyd/index.html?__twitter_impression=true

  1. https://www.nbcnews.com/news/amp/ncna1226276?__twitter_impression=true

۹٫Laissez-faire.

۱۰٫https://nymag.com/intelligencer/2017/06/social-darwinism-is-what-truly-guides-trump.html

۱۱٫The white man’s burden

01سپتامبر/20

خیزش عظیم سیاسی مردم آمریکا علیه «ایالات متحده»

تظاهرات خیابانی ممتد آمریکا که از ششم خرداد ماه (۲۶ می ۲۰۲۰) شروع شده تا کنون (پایان تیر) ادامه پیدا کرده و ابعاد مختلف آن در کانون توجه قرار گرفته است. درگیر شدن بیش از ۲۰۰۰ شهر آمریکا و برگزاری دست‌کم ۰۰۰/۱۱۰ راه‌پیمایی عملاً این کشور را فلج کرده است. به زیر کشیدن نمادهای تاریخی و فرهنگی و تمدنی این کشور و آتش زدن مکرر پرچم آن توسط شهروندان از یک ‌سو دایره اعتراضات را از یک‌ موضوع یا یک قانون و یا یک رویه فراتر برده و به «اساس نظام» کشانده و از سوی دیگر آینده آمریکا و نتایج نهایی این تظاهرات را با «گزینه‌«هایی پیوند زده است که در نهایت از «تحول اساسی» حکایت می‌کند.

در این میان گفته شده آینده اعتراضات کنونی در آمریکا به یکی از این گزینه‌ها ختم می شود: هرج و مرج گسترده و جنگ داخلی شدید، انتزاع ایالات و تبدیل «ایالات متحده» به چند کشور، وقوع یک انقلاب واقعی و همه‌جانبه که اساساً ماهیت این کشور را دگرگون می‌کند و دوره جدیدی از «جمهوریت» در آمریکا و به عبارتی شکل‌گیری «جمهوری جدید».

 

  1. هرج و مرج

آنچه طی ماه‌های اخیر در جامعه آمریکا مشاهده شد، از استعداد بالای آن در کشیده شدن این کشور به هرج و مرج طولانی حکایت دارد. وقوع بیش از صد هزار تجمع اعتراضی که همه به خشونت منجر شدند، بی‌سابقه است. البته این کشور در دو و نیم قرن گذشته اعتراضات زیادی را به خود دیده، از جمله: اعتراضات علیه قانون برده‌داری، اعتراضات علیه تبعیض نژادی و اعتراضات علیه فقر و بی‌عدالتی.

حتی می‌توان گفت از سال ۱۷۷۶ که کشوری مستقل به نام «آمریکا» تأسیس شد، اعتراضات گسترده همواره وجود داشته و بعضی‌ها هم موفق بوده‌اند، اما بنا به گفته صاحب‌نظران برجسته آمریکایی، اعم از موافق و مخالف حکومت فعلی، این تظاهرات با موارد قبلی تفاوت‌های بنیادین دارد. در شرایط کنونی سه عنصر به هم گره خورده‌اند: حکومت نژادپرست دونالد ترامپ که به نژادپرستی افتخار می‌کند و حال آنکه حکومت‌های پیشین در عین اعمال نژادپرستی، آن را انکار می‌کردند. بیماری رو به شدت «کرونا» که به شکلی لجام‌گسیخته آمریکا را از نظر شمار مبتلایان و قربانیان در «صدر» نشانده و حکومت را نیز در ناتوانی از علاج، «مشهور» کرده است و نزاع دولت با قواعد قطعی بین‌المللی که از قضا تأمین‌کننده منافع استعمارگران در مقابل ملت‌ها هم هست، این عوامل هرج و مرج را تشدید کرده است. شرایط کنونی آمریکا از با همه مواردی که در طول ۲۴۴ سال حیات «ایالات متحده آمریکا» روی داده‌اند، تمایز دارد.

در این میان تکلیف پلیس چندان روشن نیست، زیرا از یک‌ سو به دلیل ایالتی بودن، تابع قوانین و تصمیمات در هر ایالت است و از سوی دیگر آموزش‌ها و رویه‌های پرخشونتی که پلیس با آن تربیت شده به تشدید و تعمیق اعتراضات منجر گردیده است. کما اینکه تظاهرات پردامنه کنونی به برخورد خشن پلیس در شهر مینیاپولیس با جورج فلوید سیاه‌پوست بازمی‌گردد که به مرگ فجیع او منجر شد.

بسیاری از ناظران آمریکایی معتقدند شرایط هر روز سخت‌‌تر و درگیری‌های داخلی گسترده‌تر می‌شوند. پلیس صحنه را تا همین جا هم باخته است. دونالد ترامپ اخیراً در ایالت «اوکلاهماسیتی» اعتراف کرد که صدها پلیس در جریان اعتراضات مجروح شده‌اند و این در حالی است که پلیس آمریکا با تجهیزات بسیار کامل به میدان آمده است، به گونه‌ای که بعضی سبک مواجهه پلیس با معترضین داخلی را شبیه مواجهه نظامی ارتش آمریکا در عراق در زمانی که در معرض حملات مسلحانه قرار داشتند، می‌دانند.

پلیس امریکا دیگر قادر به مهار اعتراضات نیست و نحوه مواجهه آن با مردم معترض فقط هزینه‌های حکومت را افزایش می‌دهد. به دلیل شکست پلیس در این زمینه، ترامپ پای گارد ملی و پنتاگون را وسط کشید و در واقع به گزینه «حکومت نظامی» روی آورد. گزینه‌ای که اگر از سوی دولت‌های مخالف آمریکا در مواجهه با گروه‌های مسلح مخالف خود انتخاب می‌شد، دولت آمریکا حتی به تشکیل «ائتلاف بین‌المللی» علیه آن روی می‌آورد! توسل دونالد ترامپ به «حکومت نظامی» و واگذاری مأموریت‌ کنترل به ارتش آمریکا، وخامت اوضاع را نشان می‌دهد و حاکی از آن است که ما فقط درصد کمی از تصاویری را که حجم و شدت واقعی تظاهرات و نحوه مواجهه حکومت آمریکا با آن را نشان می‌دهد، دیده‌ایم. دامنه سانسور تصاویر به‌حدی زیاد است که وقتی CNN فقط گوشه‌ای از آن را نشان داد، دونالد ترامپ تعبیر کودتای دموکرات‌ها علیه دولت را به کار برد.

از سوی دیگر، جامعه آمریکا یک جامعه مسلح است. آمارها می‌گویند در آمریکا سالانه ۳۶ هزار نفر بر اثر تیراندازی جان خود را از دست می‌دهند. براساس آمار رسمی مرکز حقوق «گیفوردز» (giffords)» بیش از یک میلیون و دویست هزار آمریکایی در یک دهه گذشته مورد هدف اسلحه قرار گرفته‌اند و به‌طور متوسط هر روز ۱۰۰ نفر با شلیک تیر کشته می‌شوند.

در گزارشی دیگر آمده است که هر سال حدود ۱۰۰۰ غیرنظامی آمریکایی به دست پلیس آمریکا کشته می‌شوند. تعداد سیاهان کشته شده به دست پلیس پنج برابر تعداد سفیدهاست. گزارش دیگری حاکی از آن است که  هر سال ۱۵۰۰ کودک آمریکایی در اثر حمله مسلحانه به مدارس جان خود را از دست می‌دهند. محققان معتقدند خشونت اسلحه حداقل ۲۲۹ میلیارد دلار در سال برای اقتصاد آمریکا هزینه دارد که شامل هزینه‌های پزشکی، اجرای قانون و عدالت کیفری می‌شود.

در گزارش دیگری آمده است که از ۳۶۳۸۲ مورد قتل توسط اسلحه، ۲۲۲۲۷ نفر (۶۱ درصد) در درگیری‌های عمدی کشته شده‌اند؛ ۱۲۸۳۰ مورد (۳۵ درصد) با اسلحه اقدام به خودکشی کرده؛ ۴۹۶ مورد (۴/۱ درصد) توسط نیروهای نظامی کشته شده‌ و مابقی ۲۸۷ مورد (۷۸/. درصد) در تیراندازی‌های غیرعمدی  جان باخته‌اند. آمریکا اگرچه فقط ۴ درصد از جمعیت جهان را به خود اختصاص داده، اما ۳۵ درصد از میزان قتل توسط اسلحه را از آن خود کرده است و سهم آن در خودکشی با اسلحه ۹ درصد است. به این ترتیب علاج تلفات ناشی از استفاده از سلاح در آمریکا بسیار دشوار است؛ زیرا متمم دوم قانون اساسی آمریکا می‌گوید: «داشتن یک نیروی منظم شبه‌نظامی مردمی برای امنیت یک کشور آزاد ضروری است و حق مردم برای نگهداری و حمل اسلحه نباید نقض شود.»

در این تردیدی نیست که آمریکا وارد دوره‌ای از «هرج و مرج» شده و آثار آن بر اقتصاد آن هم کاملاً روشن است. اما سئوال این است که آیا آنچه آمریکا با آن مواجه شده فقط یک هرج و مرج است؟

 

۲٫انتزاع «ایالات متحده»

«ایالات متحده آمریکا» به‌طور طبیعی شکل نگرفته است و تأکید حکومت آمریکا در به‌کارگیری این ترکیب در همه قراردادها و بیانات، حاکی از «اجباری» بودن آن است؛ لذا تفکر تجزیه‌طلبی در آمریکا بسیار قوی است تا جایی که قانون اساسی آمریکا «تلاش یک‌جانبه» برای تجزیه را مردود شناخته و به موافقت و رضایت «ایالات متحده» موکول کرده است. با این حال در سال‌های ۱۸۶۰ و ۱۸۶۱، یازده ایالت از پانزده ایالت جنوبی در واکنش به لغو قانون برده‌داری از سوی ایالات متحده، اعلام جدایی کردند و «ایالات مؤتلفه آمریکا» در مقابل ایالات متحده را تشکیل دادند. هر چند پنج سال بعد، این ائتلاف با پیروزی ایالت‌های شمالی در «جنگ داخلی» فرو پاشید، اما تفکر جدایی از ایالات متحده در ایالات هنوز «زنده» است، به گونه‌ای که در سال ۱۳۸۷ مؤسسه نظرسنجی بین‌المللی زاگبی اعلام کرد ۲۲ درصد آمریکایی‌ها معتقدند «جدایی» حق ایالات است و منافاتی با قانون اساسی آمریکا ندارد. در همین زمان و‌ب‌سایت کاخ سفید از رسیدن طومارهایی خبر داد که در آنها از «حق تجزیه» دفاع شده بود. این طومارها حاوی ۷۰۰ هزار امضا بودند که در آنها از حق جدایی ایالت‌های تگزاس، کارولینای جنوبی، جورجیا، لوئیزیانا، میسوری، تنسی، کارولینای شمالی، آلاباما، اوکلاهما و اوهایو دفاع شده بود و فقط ۱۱۸ هزار امضای آن متعلق به ایالت تگزاس بود.

با این وصف می‌توان گفت «کنفدراسیون ایالات متحده آمریکا» از زمان اعلام موجودیت خود در سال ۱۸۶۱ با درخواست تجزیه ایالات مواجه بوده است. بعضی از این ایالت‌ها مثل هاوایی حدود ۱۰۰ سال در برابر پیوستن به «ایالات متحده» مقاومت کرده و به آن نپیوسته بودند.

بعضی معتقدند احتمالاً انتزاع ایالات از «کالیفرنیا» شروع می‌شود. این ایالت که پرجمعیت‌ترین ایالت آمریکا به حساب می‌آید و پنجمین قدرت اقتصادی در دنیا شناخته می‌شود، از نحوه مواجهه واشنگتن دی‌سی با خود و سهم کمی که در سیاست آمریکا دارد، نارضایتی شدیدی دارد و این نارضایتی به شکل‌گیری جنبشی به نام «کالگزیت»  (Calexit)منجر شده است. اگر این جنبش به نتیجه برسد سرنوشت حکومت ایالات متحده کلاً تغییر پیدا می‌کند، چون با توجه به درآمد اول این ایالت در مقایسه با سایر ایالت‌ها، بیشترین مالیات از این ایالت به خزانه آمریکا ریخته می‌شود. در نتیجه جدایی آن کاهش شدید قدرت مالی آمریکا را در پی دارد و سبب سقوط شدید ارزش دلار می‌شود و خود این ضعف، روند جدایی ایالات را تسریع می‌کند.

اما این روند و تشدید نارضایتی از حکومت ایالات متحده فقط به کالیفرنیا محدود نمی‌شود و «دوقطبی» بودن فقط به وضعیت شهروندان محدود نمی‌شود، بلکه روابط ایالت‌ها با یکدیگر و با مرکز کشور هم به‌شدت تحت تأثیر این وضعیت، به نقطه انفجار نزدیک شده است. «راشل نویر» ۱۵ ماه پیش در مقاله‌ای نوشت: «جامعه آمریکا در سال‌های اخیر به شکل روزافزونی دوقطبی شده و این دوقطبی بودن به احزاب اصلی نیز که حکومت را طی ۱۵۰ سال اخیر در قبضه خود نگه داشته‌اند سرایت کرده است. هم‌اینک جمهوری‌خواهان محافظه‌کار و دموکرات‌ها لیبرال شده‌اند.»

این یعنی که دفاع از بنیان‌های شکل‌دهنده به «ایالات متحده» در میان نخبگان حاکم هم رو به ضعف گذاشته است و اگر وضعیت به همین صورت استمرار پیدا کند، به موازات شدت گرفتن جنبش آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی در جامعه آمریکا، شکاف درون حکومت نیز گسترش پیدا می‌کند. «برنارد گرافمن» استاد علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیا، ماه‌ها پیش از شروع اعتراضات کنونی گفته بود: «ما از سال‌های پس از جنگ‌های داخلی تا به امروز شاهد چنین دوقطبی شدیدی در سیاست نبوده‌ایم. این دوقطبی اکنون در کنگره هم به چشم می‌خورد.»

در این میان یک سئوال اساسی  مطرح می‌شود. به فرض تداوم و گسترش جنبش جدایی‌طلب کالگزیت در کالیفرنیا و مشابه آن در سایر ایالات، جدایی ایالات در آمریکا چگونه تحقق پیدا می‌کند. آیا این جدایی از جنس جدایی چک از اسلووکی (در سال ۱۳۷۲) است که به صورت مسالمت‌آمیز و بدون خونریزی و در زمانی کوتاه روی داد یا از جنس جدایی بنگلادش از پاکستان (در سال ۱۳۵۰) است که به صورت درگیری‌های خونین روی داد و حدود ۹ ماه به درازا کشید؟

قانون اساسی تجزیه ایالتی از «ایالات متحده» را ممنوع و دونالد ترامپ برای جلوگیری از تحقق جدایی «سیاتل»، ارتش را وادار به مداخله نظامی کرد و علاوه بر سیاتل در ۱۲ شهر دیگر نیز قانون منع رفت و آمد را به اجرا گذاشت و به حکومت نظامی متوسل شد. بنابراین جنبش جدایی‌طلبی راه همواری را پیش‌رو ندارد، اما از آنجا که در ساختار آمریکا هم نفوذ کرده است، می‌تواند به نتیجه برسد. در همین روزهای اخیر وقتی صحبت از مداخله ارتش در ایالت‌هایی مثل کالیفرنیا شد، ارتش آمریکا اعلام کرد که علاقه‌ای به مداخله ندارد و در همان حال فرمانده ارتش به «جو بایدن» کاندیدای حزب دموکرات در انتخابات ریاست‌جمهوری نوامبر ۲۰۲۰ هشدار داد که در صورت شکست در انتخابات، حق ندارد هواداران خود را به «اعتراض مسلحانه» فرا بخواند. مجموعه این خبرها بیانگر آن است که آمریکا احتمالاً در آستانه یک درگیری داخلی قرار گرفته است.

 

  1. وقوع یک انقلاب واقعی

«انقلاب» معانی فراوانی دارد، اما متداول‌ترین آن «وقوع تحول در همه بنیان‌ها و به شکل مسالمت‌آمیز، از لایه‌های زیرین جامعه است» و در آن سه عنصر «مردم»، «ایدئولوژی» و «رهبری» برجسته‌اند. سئوال این است که آیا جامعه آمریکا، اینک در آستانه یک انقلاب واقعی است؟ بعضی از نظریه‌پردازان وقوع انقلاب در جامعه آمریکا را غیرممکن تلقی کرده و گفته‌اند آمریکا تجربه مواجه شدن با جنبش‌های اعتراضی از نوع عدالت‌خواهی و استقلال‌طلبی را دارد و مانند گذشته می‌تواند جنبش کنونی مردم را مهار کند و مانع تغییرات بنیادین شود.

این فرضیه اما از نظر علمی و عملی چندان قوی نیست، زیرا توفیق یک حکومت در مهار جنبش‌های پیشین، لزوماً به معنای توانایی آن در مهار جنبش‌های گسترده‌تر و پرقدرت‌تر نیست. بر این اساس هیئت حاکمه آمریکا اکنون در برابر این پرسش قرار گرفته است که آیا بار دیگر می‌تواند جنبش مردم را مهار کند یا خیر؟

عنصر «مردم» در جنبش کنونی خیلی پررنگ است و برخلاف موارد گذشته به یک طبقه یا نژاد و یا قشر خاص محدود نمی‌شود و مطالبات مردم هم فراتر از گذشته است. در جنبش کنونی فقط مخالفان تبعیض‌نژادی خواهان تغییر نشده‌اند، بلکه بخش وسیعی از سفیدپوستان نیز در این جنبش مشارکت دارند. در همان حال در میان نخگبان سیاسی آمریکا نیز فقط این گروه‌های شناخته شده‌ای مانند مخالفان جنگ (Antiwar) از جنبش اعتراضی حمایت نمی‌کنند. این حمایت امروز به رسانه‌های پرقدرت نیز راه پیدا کرده و به سرنوشت رقابت‌های انتخاباتی دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه هم گره خورده است. توسعه تظاهرات به بیش از ۲۰۰۰ شهر آمریکا و برگزاری بیش از ۹۰۰۰۰ راه‌پیمایی نشان می‌دهد که جنبه مردمی این جنبش بسیار قوی و با گذشته متفاوت است.

از حیث ایدئولوژی و برخورداری از «تفکر تغییر» نیز این جنبش ممتاز است. آتش زدن پرچم توسط شهروندان، عمق بی‌اعتقادی آنان به مفهوم «ایالات متحده» را به‌خوبی نشان می‌دهد و به زیر کشیدن مجسمه‌های نمادهای تاریخی آمریکا از قبیل کریستف کلمب (۱۴۵۱ـ ۱۵۰۶)، جورج واشنگتن (۱۷۸۹ـ ۱۷۹۷) و توماس جفرسون (۱۸۰۱ ـ ۱۸۰۹) حاکی از آن است که این جنبش از «آرمان» و «ایدئولوژی» محکمی بهره‌مند است. کلمب آمریکا را کشف کرد و پدر آمریکا به حساب می‌آید. جورج واشنگتن اولین رئیس‌جمهور و رهبر انقلاب آمریکا و جفرسون نویسنده اعلامیه استقلال و مظهر تاریخ لیبرال دموکراسی آمریکا محسوب می‌شوند. لذا این جنبش تمام بنیان‌های تمدنی آمریکا را نشانه رفته است.

تفکر تغییر و تبدیل آن به ایدئولوژی و راه یافتن آن به لایه‌هایی در حاکمیت، حداقل از سال ۲۰۰۰ بروز و ظهور جدی پیدا کرد. در نیمه دولت دوم «بیل کلینتون»، گردانندگان اصلی سیاست آمریکا به این نتیجه رسیدند که روند تحولات داخلی و بین‌المللی، آمریکا را به حاشیه برده و آینده آن را تهدید کرده است؛ از این رو فکر «تغییرات بنیادی» مطرح شد. «نئوکان‌»ها که صهیونیست بودند به فکر افتادند تا با یک سلسله اقدامات حاد سرنوشت آینده را تغییر دهند و تهدیدات بنیادین را از سر ایالات متحده رفع کنند. واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بر این مبنا صورت‌بندی شد تا با استفاده از ظرفیت روانی و احساسی آن، «قدرت» ایالات متحده احیا شود. حمله بدون مجوز سازمان ملل به افغانستان (در ۱۶ مهر ۱۳۸۰) و عراق (در ۲۹ اسفند ۸۱) بر این اساس صورت گرفت تا همه بپذیرند که «کشتیبان را سیاستی دیگر آمده است». آمریکا با بهره‌گیری از قدرت نظامی تلاش کرد تا ورق را برگرداند، اما نشد و جورج بوش در سال ۱۳۸۶ ناگزیر شد با امضای قراردادی با دولت وقت عراق، خروج نظامی خود را عملیاتی و به شکست استراتژی نئوکان‌ها یعنی راهبرد احیای قدرت آمریکا اعتراف کند.

پس از بوش، آمریکا بار دیگر به شعار «تغییر» روی آورد؛ اما برخلاف آنچه نئوکان‌ها می‌گفتند، مراد تیم اوباما تغییر از درون بود. باراک اوباما با این شعار پا به میدان گذاشت و صراحتاً گفت که آمریکا در صحنه داخلی و موضوع عدالت اجتماعی و در صحنه خارجی و موضوع مداخلات در امور دیگر کشورها به تغییر نیاز دارد. شعار تغییر(Change)  اگرچه عملی نشد و آمریکای اوباما تفاوت چندانی با آمریکای پیش از آن نکرد؛ اما خود اینکه فردی با شعار تغییر در سیاست‌های داخلی و خارجی بتواند به آرای اکثریت مردم دست پیدا کند، وضع جامعه آمریکا و میزان محبوبیت سیاست‌های سنتی حکومت بین شهروندان را برملا کرد.

پس از اوباما، آمریکا گام سوم را هم برای تغییر برداشت. دونالد ترامپ با متهم کردن حکومت آمریکا به نادیده گرفتن اولویت‌ها و متزلزل کردن بنیان‌های جامعه آمریکا، مدعی احیای آمریکا شد و با تأکید بر سفیدها که تأسیس‌کننده «ایالات متحده» بودند، تغییرات درونی را کلید زد. ترامپ با این شعار و با تشدید دوقطبی درون جامعه به پیروزی دست یافت و پس از آن اعمال فشار بر غیرسفیدها را شروع کرد. نتیجه حکومت ۴ ساله ترامپ، تشدید درگیری‌ها در میان مردم و هیئت حاکمه است. متهم شدن ترامپ به دخالت دادن روس‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، از نظر سیاسی یک افتضاح ـ نه فقط برای ترامپ و جمهوری‌خواهان ـ به حساب می‌آید؛ زیرا آمریکا مدعی قدرت اول بودن است و در نتیجه دخالت دولتی دیگر در انتخابات آن معنا ندارد.

از جنبه رهبری، جنبش کنونی آمریکا دچار ابهام است. داشتن رهبری فردی برای انقلاب‌ها یک امتیاز بزرگ به حساب می‌آید، ولی آیا چنین رهبری می‌تواند در آمریکا به منصه ظهور برسد؟ واقعیت این است که اگر چنین رهبری به صورت آشکار وجود می‌داشت، از سوی حکومت دستگیر و ارتباط او با جامعه قطع می‌شد. تجربه دو دهه اخیر هم نشان می‌دهد که در امریکا رهبری شرط به پیروزی رسیدن نیست، بلکه شرط حفاظت از دستاوردهای پیروزی است. به همین جهت بعضی از نظریه‌پردازان گفته‌اند استمرار تظاهرات و گسترش آن و حفظ جنبه مسالمت‌آمیز آن از سوی مردم، از وجود رهبری حکایت می‌کند. اینکه این رهبری کیست و یا چه کمیته‌ای است، کسی نمی‌داند، اما واقعیت این است که اگر این جنبش به پیروزی برسد، رهبری پنهان کنونی، آشکار می‌شود.

رهبری در جنبش کنونی امریکا توانسته به آن جنبه‌ آرمانی بدهد. شعار عدالت‌ اجتماعی و تغییر تاریخ آمریکا و نفی آنچه تا کنون به نام «آمریکا» شناخته شده است، بدون وجود رهبری متصور نیست. در همین حال عده زیادی از نخبگان در سطوح مختلف از لزوم بازنویسی تاریخ آمریکا و زدودن چهره‌هایی نظیر جفرسون از آن سخن می‌گویند و صدای آنان با وجود محدودیت‌ها به گوش می‌رسد. درست است که آنها به رسانه‌های پرقدرتی نظیر «فاکس‌نیوز» و «نیویورک تامیز» وCNN  دسترسی ندارند، اما وجود شبکه‌های اجتماعی صدای آنان را پژواک داده است؛ از این رو فیس‌بوک و توییتر و… ناگزیر شده‌اند پی در پی صفحه‌های آنان را حذف کنند.

 

  1. دوره جدیدی از جمهوریت

بعضی معتقدند آنچه این روزها شاهد هستیم در حد فاصل انقلاب و شورش قرار دارد. به این معنا که نه انقلاب به معنای تحول بنیادین و نه شورش به معنای مطالبه یک ایده و یا خواسته است. سطح اعتراضات در جامعه آمریکا بالاست و حکومت فعلی نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد و یا مهارش کند. این اعتراضات که هم‌اکنون با منافع بخش زیادی از نخبگان سیاسی گره خورده، بدون رسیدن به یک دستاورد اساسی فرو نمی‌نشیند. این «دستاورد اساسی» چیست؟ برخی از ناظران  معتقدند که بی‌تردید دوره جدید حیات سیاسی آمریکا آغاز شده و با «جمهوری» جدیدی شبیه به آنچه پیش از این و در جریان انقلاب فرانسه شاهد بوده‌ایم، روبروست. این نظریه‌پردازان گفته‌اند هیئت حاکمه کنونی آمریکا ناگزیر است به خواسته‌های معترضین تن دهد و با آنان به توافق برسد. این توافق مستلزم مشارکت معترضین در حکومت و پیدا کردن سهمی مناسب در آن است.

تلفیق حکومت مبتنی بر لیبرال دموکراسی با معترضین، به جمهوری جدیدی شکل می‌دهد که اساس نظام گذشته را حفظ می‌کند. یعنی «ایالات متحده» به صورت یک نظام فدرال دموکراتیک باقی می‌ماند، ولی از نظر راهبرد و رویکردها به تغییرات اساسی در وضع سیاسی داخلی و مسایل خارجی تن می‌دهد. بنابراین آمریکای آینده، ترکیبی از سیاه و سفید و نه فقط سفید و ‌آمریکائی متکثر و نه فقط در تبادل بین دو حزب خواهد بود.

آمریکا در وجه جمهوریت حداقل در میان‌مدت از «اریکه قدرت جهانی» به زیر کشیده می‌شود و اشتغال به داخل تا حد زیادی از اثرگذاری خارجی آن می‌کاهد. آمریکا از نظر اقتصادی با مشکلات عدیده مواجه است و وضع آن در جمهوری جدید هم بهتر از گذشته نخواهد بود. همین چند روز پیش یک مقام اقتصادی آمریکا گفت که اقتصاد آمریکا تحت تأثیر شیوع بیماری کوید ۱۹ (کرونا) به منفی هفت رسیده و در سال ۲۰۲۱ فقط ممکن است به منفی یک ارتقا یابد. یک کارشناس اقتصادی آمریکا معتقد است: «امروز اصل ترمیم‌پذیری و بازگشت‌پذیری اقتصاد لیبرال به رهبری آمریکا با تردید مواجه شده است.» او می‌گوید برگشت‌پذیری اقتصاد آمریکا به هزینه و زمان زیادی نیاز دارد. اگر آمریکا توانست بین ۸ تا ۱۰ سال، بحران مالی ۲۰۰۷ ـ ۲۰۰۸ را ترمیم کند، امروز ترمیم اقتصادی به بیش از این زمان نیاز دارد. «شورای روابط خارجی آمریکا» معتقد است آمریکا به بیش از یک دهه نیاز دارد تا به حفظ و احیای زیرساخت‌های اقتصادی خود دست پیدا کند. بانک مرکزی آمریکا دو هفته پیش از این اعلام کرد نرخ رشد ۹/۵  درصد سال ۲۰۱۹ را در سال آینده فقط می‌تواند به منفی یک برساند.

آمریکا در حال تغییر است. جمعیت رنگین‌پوست‌ها (غیرسفیدها) دائماً در حال افزایش است، در حالی که جامعه سفیدپوست سال‌هاست در وضعیت رکود قرار گرفته است. بعضی از بررسی‌های مراکز آمار آمریکا بیانگر آن است که هم‌اینک مفهوم خانواده در جامعه سفید از بین رفته است؛ حال آنکه سیاهان و اسپانیائی‌تبارها به‌شدت از رکن خانواده حفاظت می‌کنند.

نظریه «جمهوری جدید» دارای جنبه‌های مختلف جامعه‌شناختی، اقتصادی  و سیاسی است که البته ممکن است اغراق‌آمیز به نظر برسند و درباره پیامد‌های تفکر تغییر هم مبالغه‌ای صورت گرفته باشد، اما به هر حال حاکی از آن است که وضعیت کنونی جامعه آمریکا قابل دوام نیست.

در یک جمع‌بندی می‌توان گفت تحولات آمریکا، نشانه‌هایی از هر کدام از چهار گزینه را دارد. هرج و مرج کنونی که هم در رفتار شتاب‌دهنده پلیس بروز و ظهور داشت و هم در رفتار بخشی از شهروندان در قالب هجوم به مراکز خرید دیده شد، قابل توجه است. انتزاع‌طلبی نیز یک وجه برجسته این رخدادها بود که در قالب به آتش کشیدن پرچم و به زیر آوردن نمادهای تاریخی بروز داشت. دامنه این اقدامات تا آنجا بود که پلیس مجسمه‌ها را محاصره و به‌شدت از آنهان محافظت می‌کند و ترامپ برای جلوگیری از تعرض به مجسمه‌ها دستور شلیک تیر داده است.

انقلاب به معنای حرکت عمیق مردمی در جامعه آمریکا بروز کرده است؛ هر چند احتمال وقوع یک انقلاب کامل بعید به نظر می‌رسد. در نهایت وقوع جمهوری جدید در آمریکا کمترین انتظاری است که نخبگان آمریکایی از روند کنونی دارند. هرج و مرج گسترش می‌یابد و به دلیل مسلح بودن عده زیادی از مردم، به درگیری‌های مسلحانه منجر می‌شود و آمریکا را بر سر دوراهی قرار می‌دهد و لاجرم یا باید به گسترش اختیارات ایالت‌ها و دادن استقلال نسبی تن ‌دهد و یا بر حفظ «ایالات متحده» تأکید ‌کند و هزینه سنگین استمرار آن را بپذ‌یرد که در هر دو صورت، آمریکای آینده قدرت آمریکای کنونی را نخواهد داشت.

 

تأثیر بر انتخابات آبان ماه

انتخابات آینده تحت تأثیر اغتشاشات و جنبش اعتراضی مردم و امور دیگر قرار می‌گیرد. بعضی از ناظران انتخابات ریاست‌جمهوری ـ نوامبر ۲۰۲۰ ـ (آبان ۹۹) معتقدند تظاهرات اعتراضی و به‌خصوص «اعتراض بنیادین» سبب کاهش مشارکت مردم در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری آمریکا می‌شود. انتخابات در آمریکا همواره با بین ۵۰ تا ۶۰ درصد مشارکت واجدان شرایط رأی همراه بوده است. این ناظران معتقدند جنبش اعتراض، مشارکت را به حداقل خود طی ۵۰ تا ۱۰۰ سال اخیر می‌رساند.

در نقطه مقابل، عده‌ای معتقدند دوقطبی شدید کنونی جامعه آمریکا سبب افزایش مشارکت شهروندان می‌شود و جمع زیادی برای حفظ دستاوردهای خود به صحنه می‌آیند. از یک سو سفیدها در آمریکا تشجیع شده‌اند، زیرا از سال ۱۹۶۰ و لغو تبعیض نژادی، یعنی در طول ۷۰ سال اخیر، هیچ‌گاه رئیس‌جمهور تمایلات نژادپرستانه خود را آشکار نکرده بود. از سوی دیگر نگرانی جدی‌ در زمینه تغییر شاخص‌های جمعیتی ناشی از کاسته شدن جمعیت سفیدها وجود دارد و جنبش اجتماعی کنونی از تغییر اوضاع خبر می‌دهد. طبیعتاً سیاهان در انتخابات آبان ماه به‌طور یکپارچه به صحنه می‌آیند.

از نظر هواداران جنبش کنونی انتخابات یک «موقعیت» به حساب می‌آید. این جنبش اگرچه از مرحله مقابله با یک کاندیدا و یک حزب سیاسی عبور کرده، اما در عین حال به‌خوبی می‌داند که «دونالد ترامپ» به نماد حفظ وضع موجود تبدیل شده است و برای سرکوب جنبش و پایان دادن به آن به‌شدت تلاش می‌کند. از نظر رهبران و بدنه جنبش، شکست دادن ترامپ از نظر تاکتیکی موضوعیت دارد و می‌تواند اعتماد به نفس زیادی به هواداران جنبش بدهد و چشم‌انداز آنان را روشن‌تر کند؛ لذا این عده نیز به‌طور یکپارچه به صحنه می‌آیند. در اینجا رأی آنان به رقیب دونالد ترامپ به معنای رأی به یک حزب و کاندیدای آن نیست. البته در این میان حزب  دموکرات و جو بایدن کاندیدای آن تلاش می‌کنند تا در ظاهر با خواسته‌های جنبش اعتراضی همراهی نشان دهند تا از آرای آنان برخوردار شوند. بایدن حتی تصویری از خود نشان داده که در صورت شکست در انتخابات به «شورشگران» می‌پیوندند و حتی از «تظاهرات مسلحانه» هم حمایت خواهد کرد.

بر این اساس می‌توان احتمال داد که انتخابات آینده ریاست‌جمهوری با مشارکت شمار بیشتری از شهروندان توأم و در عین حال به آشوب و حتی درگیری هم کشیده ‌شود و خود این می‌تواند جنبش اعتراضی را شعله‌ور‌تر کند.

 

نسبت این تحولات با ما

تحولات کنونی آمریکا چه نسبتی با ما و انقلاب اسلامی دارد؟ در اینکه آنچه این روزها در جامعه آمریکا شاهد هستیم، کاملاً داخلی است، کمترین تردیدی وجود ندارد، اما در عین حال بدیهی است که جنس تظاهرات، مخاطب تظاهرات، نوع شعارها و ارزش‌هایی که مورد هجوم قرار گرفته‌اند و جنس شهروندانی که در آن شرکت دارند، با انقلاب اسلامی نسبت دارند.

 

خیزش محرومین 

«محرومین» مهم‌ترین تعبیری بود که در طول دو ماه گذشته، شرکت‌کنندگان در تظاهرات اخیر آمریکا با آن معرفی شده‌اند. یک گزارش بیانگر آن است که سیاهان، اسپانیائی‌تبارها و حتی سفیدهایی که در این سلسله تظاهرات اعتراضی شرکت کرده‌اند، کمتری میزان برخورداری اقتصادی را دارند. نکته جالب این است که حدود ۶۳ درصد سفیدها هم به وجود تبعیض شدید اقتصادی اعتقاد دارند. طبق گزارشی در سال ۲۰۱۹ یک خانواده معمولی سیاه و سفید لاتین به ترتیب سرمایه‌ای خالص به ارزش ۱۷ هزار و ۲۰ هزار دلار داشته‌اند، در صورتی که یک خانواده سفیدپوست غیرلاتینی در آمریکا دارای متوسط ۱۷۱ هزار دلار سرمایه بوده است. در گزارش دیگری آمده است در حالی که تنها ۱۳ درصد جامعه آمریکا را سیاهان تشکیل می‌دهند، اما ۳۳ درصد زندانیان ‌آمریکا به آنان تعلق دارد.

«حمایت از محرومین» یکی از شاخص‌های اصلی انقلاب اسلامی است. ادبیات حضرت امام به‌خصوص در مقطع پس از پیروزی انقلاب اسلامی حول «محرومین»، «مستضعفین» و «پابرهنه‌ها» قرار داشت. امام می‌فرمودند: «یک موی کوخ‌نشینان بر همه کاخ‌نشینان ترجیح دارد.»(۱) و «اسلام کاخ‌های سرخ و سیاه را به خاک مذلت می‌نشاند.»(۲)

اگر به سوابق جنبش‌ها در سطح جهان و به‌خصوص در ۵۰ سال اخیر نگاهی بیندازیم؛ غیر از انقلاب اسلامی، هیچ جنبش دیگری در حمایت از محرومین سراغ نداریم؛ لذا طبیعی است که بگوییم اگر الهام‌بخشی جنبشی بر جنبش دیگر طبیعی باشد، جنبش محرومین در آمریکا از نظر ادبیات وامدار انقلاب اسلامی است و از این رو از نظر بیانی و نوع شعارها و نمادهایی که مورد حمله قرار می‌گیرند، تقارن زیادی میان انقلاب اسلامی و جنبش کنونی آمریکا مشاهده می‌شود.

 

نفی بنیـان‌ها

یکی از جلوه‌ها و شگفتی‌های تظاهرات اخیر در آمریکا، زدن بنیان‌های فکری و نمادهای تمدنی است، در حالی تا پیش از این، حداکثر اعتراضات متوجه «تبعیض‌ نژادی» بود. نفی بنیان‌های نظام سرمایه‌داری و «لیبرال دموکراسی» پرنفاق در واقع تغییری در سطح «انقلاب» را مطالبه می‌کند و لذا جنبش اعتراضی آمریکا از این نظر هم به خواسته‌های انقلاب اسلامی نزدیک شده است.

امام خمینی در ۱۱ دی ماه ۱۳۶۷ در نامه به «میخائیل گورباچف» رئیس‌جمهور اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و در زمانی که آمریکایی‌ها خود را در اوج می‌دیدند و از جهانی آمریکایی در آینده نزدیک خبر می‌دادند، فرمودند: «دنیای غرب هم در همین مسایل البته به شکل دیگر و نیز در مسایل دیگر گرفتار حادثه است.» از آن زمان ۳۳ سال گذشته است و هنوز گورباچف زنده است و می‌تواند صدق کلام امام را به چشم ببیند. نفی بنیان‌های غرب در واقع همان نویدی است که در نامه امام به صدر هیئت رئیسه شوروی مطرح شد.

 

استفاده از فرصت‌ها

انقلاب‌ها همیشه بر دوش فرصت‌ها سوار شده‌اند. یک رخداد کوچک نظیر کشته شدن «محمد بوعزیزی»، یک حکومت را در تونس در معرض فروپاشی قرار داد. جنبش ضدآمریکایی مردم در ۲۰۰۰ شهر آمریکا از فرصت اغتشاش که ماجرای کرونا در آمریکا فراهم کرده استفاده کرده و موج بزرگی را پدید آورده است. کما اینکه انقلاب اسلامی که البته مثل جنبش اعتراضی آمریکا از زمینه‌های زیادی برخوردار بود، از ادبیات «فضای باز سیاسی» که با روی کار آمدن جیمی کارتر باب شد و البته یک طرح سیاسی برای حفظ رژیم‌های وابسته و تداوم سیطره سیاسی آمریکا به حساب می‌آمد، استفاده کرد.

در کمین فرصت نشستن و از آن استفاده مطلوب کردن یک دستور کار هوشمندانه است. کما اینکه پیامبر عظیم‌الشأن(ص) فرمودند: «انّ لِرَبِّکُم فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن یُصِیبَکُم نَفحَهٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا » همانا از سوی پروردگار شما در طول عمرتان نسیم‌هایی می‌وزد. پس خود را در معرض آنها قرار دهید. باشد که نسیمی از آن نفحات به شما بوزد و ز آن پس هرگز به شقاوت نیفتید.(۳) و نیز امیرالمؤمنین(ع) درحکمت ۲۰ نهج‌البلاغه فرمودند: «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر»: فرصت مانند ابر می‌گذرد، پس فرصت‌های نیکو را غنیمت دانید.»(۴)

در واقع برای کسانی که با بنیاد استعماری آمریکا مخالفند و به‌خصوص کسانی که به دلیل در حاشیه بودن نمی‌توانستند از حقوق خود دفاع و با عوامل اصلی گرفتاری‌های خود مبارزه کنند، همزمانی انتخابات ریاست‌جمهوری را که آشکارا هنجارها را به چالش می‌کشد با بحران اقتصادی عمیق ناشی از بیماری کرونا در روند عمومی اقتصاد آمریکا و دوقطبی موجودی را که دو جریان را به مرز درگیری خونین با هم کشانده است، یک فرصت استثنایی به حساب می‌آورند.

اما آیا زمان دستیابی محرومین به حقوق خود و زمان «تغییرات بنیادی» در آمریکا فرا رسیده است؟ با رعایت احتیاط باید بگوییم، آمریکا در وضعیتی بدون برگشت قرار گرفته و تحولات کنونی، تغییرات عمده‌ای را در پی خواهند داشت. اما آیا همان گونه که در پیش‌بینی نهادهای اطلاعاتی آمریکا هم آمده است، ۲۰۳۰ سال پایانی اقتدار جهانی امریکاست؟

 

پی‌نوشت‌ها:

۱-صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۲۶۱

۲-همان، ج ۲۰، ص ۳۲۵

۳-احیاء العلوم، ج ۱، ص ۱۳۴ و بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۲۱

۴-نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص ۱۰۸۶

 

01سپتامبر/20

مدیران فرهنگی باید بر عقبه معرفتی آثار سینمایی و تلوزیونی اشراف کامل داشته باشند

درآمد:

حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، استاد فلسفه اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مدرس سطوح عالی حکمت و عرفان و فقه و اصول و صاحب آثار قلمی فراوانی از جمله ۵۰ اثر در زمینه علوم اسلامی و حکمی و ۱۵۰ مقاله علمی پژوهشی است.

مناظره‌ها و آثار حجت‌الاسلام والمسلمین خسروپناه همواره پاسخگوی پرسش‌های اهالی فرهنگ و فلسفه بوده است؛ اما حتی برای طیف فرهیختۀ علاقمند به مباحث فلسفی و فرهنگی هم ورود ایشان به مقوله هنر به‌طور اعم و هنرهای نمایشی به‌طور اخص، دور از ذهن و در عین حال به دلیل عدم پرداختن همسلکان ایشان به این مقوله، مغتنم و جالب توجه است.

علاقمندان به آثارمکتوب استاد خسروپناه احتمالاً نمی‌دانند‌ که ایشان وقت قابل توجهی را به تماشا و بررسی فیلم‌ها وسریال‌ها اختصاص می‌دهند و نکات چالش‌برانگیز آنها را با دقت رصد می‌کنند. کاری که متأسفانه بسیاری از مسئولان فرهنگی که در این حوزه مسولیت مستقیم دارند، خود را چندان مقید به انجام آن نمیدانند. از منظر امروزه، میزان تاثیر‌گذاری فیلمهای سینما و سریالهای تلوزیونی و شبکه نمایش خانگی در شکل‌دهی نگرش جامعه و سبک زندگی مردم غیرقابل تصور است و با دیگر ابزار وشیوه های آموزشی و تربیتی قابل قیاس نیست. از این رو پرداختن به این مبجث مهم جزو نیازها و ضرورت‌های فرهنگی و اجتماعی کنونی جامعه تلقی می شود.

در گفتگوی پیش رو، ایشان به بررسی و تحلیل آثار نمایشی و تأثیرات گسترده و عمیق آنها بر تفکر و نگاه اقشار مختلف مجامعه ، به‌ویژه نسل جوان پرداخته اند. امید آنکه بر افزایش حساسیت مسئولین فرهنگی و توجه دادن آنان به وظیفه خطیری که بر عهده دارند مفید افتد.

 

*بسم الله‌الرحمن الرحیم، با تشکر از جنابعالی که با وجود ضیق وقت، فرصتی را برای گفتگو با مجله پاسدار اسلام اختصاص دادید.  چندی پیش نقدی از جنابعالی راجع به برخی فیلم و سریال ها منتشر شده بود که با توجه به شهرت حضرتعالی در حوزۀ فلسفه، برای مخاطبان تازگی داشت. این مطلب ما را بر آن داشت که خدمت شما برسیم و در این حوزه، بیشتر با نظرات جنابعالی آشنا شویم.

 

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیم‏. خیلی ممنونم از اینکه تشریف آوردید و توفیق آشنایی حاصل شد. به حاج آقای رحیمیان عرض می‌کردم که ما با پاسدار اسلام بزرگ شده‌ایم. انصافاً این مجله، خصوصاً در مقطعی بسیار تأثیرگذار بود. ان‌شاءالله الان هم مفید است. به این بهانه می‌خواهیم گفتگویی داشته باشیم. ان‌شاءالله مباحثه طرفینی باشد. علاقه ندارم در گفتگو با شخصیتی مثل جنابعالی، شما سئوال کنید و من جواب بدهم. مایلم با هم مباحثه کنیم و بحثی جدی در حوزه سینمای ایران داشته باشیم. شاید این مباحثه بعضی از مسئولین صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را تکان بدهد و تأثیری بر مدیریت، راهبردها و رویکردهایشان بگذارد.

نکته‌ای کلی را عرض می‌‌کنم که سینما با چند مقوله دیگر پیوند وثیقی دارد. می‌خواهم یک مقدار سینما را در پارادایم گفتمانی تبیین کنم. اگر سینما را در این گفتمان، دال مرکزی بدانیم، چند دال‌ شناور و پیرامونی وجود دارند که باید ارتباط آن دال‌های شناور با این دال مرکزی برقرار شود تا هویت این گفتمان بهتر روشن شود. یکی از عناصر و مقوله‌های مؤثر بر سینما ایدئولوژی است که بر سینما تأثیر می‌گذارد. مقوله دیگر فلسفه‌ای است که بر سینما تأثیرگذار است. مقوله دیگر، بعد اقتصادی و معیشتی است که با هر فعالیت فرهنگی و هنری از جمله سینما پیوند دارد. فعلاً اجمالاً در باره این سه مقوله نظر می‌دهم.

وقتی از سینمای کنونی ایران صحبت می‌کنیم، باید هر سه مقوله‌ای را که به صورت گسترده بر سینما تأثیر می گذارند مشاهده کنیم و فقط سینما را عریان نبینیم. فقط به این حد اکتفا نکیم که در فلان صحنه فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی یا سریال نمایش خانگی، در فلان دیالوگ یا  مثلاً به  دستورات قرآن یا حج تعریض یا تمسخری داشت. اینها حواشی قصه هستند. به نظر من سینمای ایران در برخی حوزه ها مانند دفاع مقدس یا سینمای دینی موفقیت‌های خوبی داشته است، اما بسیاری از فیلم‌های ساخته شده هم آسیب‌های جدی به ارزشها و اعتقادات مردم  وارد کرده اند. علتش این است که دغدغه مدیران و مسئولان فرهنگی ما صرفاً این است که اوقات فراغت مخاطب را پر کنند و او را به سالن سینما یا پای تلویزیون  بکشانند تا به سراغ ماهواره نرود و این برایشان اصالت دارد، اما این دغدغه‌ را ندارند که آن اثر، چه فکر، اندیشه‌ و اخلاق و خلقی را در مخاطب ایجاد می‌کند و چه تأثیراتی بر شناخت، باور و سبک زندگی او می‌گذارد.

از اولین رئیس صدا و سیما گرفته تا رییس فعلی و از اولین وزیر ارشاد اسلامی تا وزیر فعلی، حتی یک بار هم ندیدم که بگویند رابطه سینما وتلوزیون با تفکر، شناخت، باور و سبک زندگی چیست. مقوله‌ای که پیوند وثیقی با سینما دارد فلسفه است. نمی‌خواهم وارد این قضیه بشوم که مثلاً فلسفه پوزیتیویسم یا اگزیستانسیالیسم یا فلسفه تحلیلی چه تأثیری بر سینمای ما داشته یا در بعضی فیلم‌ها فلسفه اسلامی چه تأثیری گذاشته است. معنایش این نیست که بگوییم مثلاً فیلم ملاصدرا که ساخته شده، غیر از این است که مثلاً حکمت متعالی بر این فیلم تأثیرگذار بوده است، چون ممکن است شما فیلم ملاصدرا را با مبانی پوزیتیویستی یا اگزیستانسیالیستی بسازید. وقتی فیلم امام علی(ع) ساخته می‌شود معنایش این نیست که حکمت نهج‌البلاغه در این فیلم سریان دارد. ممکن است فیلم امام علی(ع) با گرایشی از فلسفه تحلیلی ساخته شده باشد. فیلم به نام امام علی(ع) و درباره امام علی(ع) است، ولی تفکر حاکم بر فیلم، فلسفه تحلیلی است.

این بحث بسیار دقیقی است که به نظرم کسانی که فلسفه‌های غرب و اسلامی را می‌شناسند و فیلم‌ها را اعم از سینمایی، سریال‌های نمایش خانگی و سریال‌های تلویزیونی دیده‌اند، می‌دانند که هر یک از این فیلم‌ها متأثر از چه تفکر فلسفی بوده‌اند. گاهی در فیلم‌ها صراحتاً از آلبرکامو یا صادق هدایت سخن گفته می‌شود. مثلاً در سریال «دل» یکی از کتاب‌هایی که مکرراً نشان می‌دهند و در دست بازیگران زن و مرد فیلم هست، دیوان شعر فروغ فرخ‌زاد است. این را مرتباً به عنوان الگوی مشترکی که دو عاشق به آن تعلق پیدا کرده‌اند نشان می‌دهند. عشق‌های مثلثی که در سریال «دل» می‌بینید، متأثر از بعضی اندیشه‌های شعرای سکولار نوین است که به هر حال متأثر از مکاتب فلسفی هستند.

اجازه می‌خواهم خدمتتان عرض کنم از فلسفه تا سینما فرآیندی طی می‌شود. یعنی نباید انتظار داشته باشیم فیلمنامه‌نویس و یا کارگردان اشراف کاملی به پوزیتیویسم(اثبات‌گرائی)، اگزیستانسیالیسم(هستی‌گرائی،اصالت‌وجود)، فلسفه تحلیلی، فنومنولوژی (پدیدارشناسی)، هرمنوتیک فلسفی و فلسفه‌های مدرنیسم و پست مدرنیسم داشته باشند. ضرورتی هم ندارد. فلسفه با اصطلاحات فنی و دقیق نظریه‌پردازی می‌کند. مثلاً نظریه تبارشناسی فوکو، نظریه انتقادی هورکهایمر یا نظریه انتقادی و کنش ارتباطی هابرماس مطرح می‌شوند. عقلانیت کنش ارتباطی هابرماس در مقابل عقلانیت ابزاری وبری مطرح میشود. این یک بحث کاملاً فنی و تخصصی فلسفی است.

تفکر فلسفی و مباحث اندیشه‌ای توسط عده‌ای که امروز در جامعه ما از آنها به عنوان روشنفکران تعبیر می‌کنند، به مباحث شناختی تبدیل می‌شوند. شناختی به معنای (cognitive)، نه به معنای (knowledge) و (science). علوم شناختی یعنی تبدیل مباحث فلسفی و نظریِ محض به گفتمان نخبگانی. یعنی نظریه‌های فلسفی به‌گونه‌ای ترجمه شوند که بین نخبگان رشته‌های مختلف ولو در رشته فلسفه نباشند و در اقتصاد، سیاست، هنر و معماری باشند، به‌نحوی مقبولیت نخبگانی ایجاد می‌شود. تبارشناسی نیچه و فوکو، نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت از هورکهایمر گرفته تا هابرماس، پوزیتیویسم منطقی حلقه وین از شلینگ گرفته تا پاپر، اگزیستانسیالیسم الحادی آلبرکامو، کافکا، سارتر و سیمون دوبووار مقبولیت نخبگانی پیدا کنند. یعنی بعد از مرحله نظریه‌پردازی به گفتمان نخبگانی تبدیل می‌شوند. من این را تبدیل اندیشه بنیادین به مقبولیت گفتمان نخبگانی در رشته‌های مختلف تعبیر می‌کنم. وقتی این مقبولیت حاصل شد و اندیشه‌شناختی شکل گرفت، این اندیشه ‌شناختی تبدیل و به اندیشه رسانه‌ای ترجمه می‌شود. چون زبان رسانه با زبان علوم شناختی فرق دارد. همان‌ طور که زبان علوم شناختی با زبان فلسفه متفاوت است.

ما در زبان فلسفه با اصطلاحاتی مثل جوهر و عرض و ذات و ذات‌گرائی و علت و معلول و حدوث و قِدم و این موارد سر و کار داریم. در فلسفه‌های غرب هم بعضاً این مفاهیم هستند، ولی مفاهیم دیگری مثل عقلانیت، عقل، اراده، قدرت و… هم مطرح می‌شوند، ولی وقتی به اندیشه شناختی می‌رسیم، باید با زبان و ادبیاتی سخن بگوئیم که نخبگان رشته‌های مختلف، این مفاهیم را بفهمند و درک کنند و بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند و بعد آنها را به زبان رسانه تبدیل کنند، چون زبان رسانه هم اصطلاحات و مفاهیم خاص خودش را دارد. این که اندیشه شناختی چگونه به موسیقی‌ تبدیل بشود که ملودی‌ها و نغمه‌های آن، مثلاً پیام نسبی‌گرائی را به مخاطب منتقل کند. چرا ما می‌گوئیم موسیقی‌های پست‌مدرن مثل راک، مِتال،‌ هِوی متال، بِلَک متال، جَز، بلوز و… موسیقی‌های خطرناکی هستند و با فرهنگ ما نمی‌سازند؟ آیا فرقشان در این است که مثلاً آنها از گیتار الکترونیک و در موسیقی ما مثلاً از سنتور و تنبک و نی استفاده می‌کنند؟ یا بین استفاده از دستگاه‌های موسیقی سنتی ما از قبیل سه‌گاه و پنج‌گاه و شور و همایون با دستگاه‌های موسیقی آنها چه فرقی است؟ آنها هم ساز دارند، ما هم ساز داریم.

از قضا تفاوت موسیقی‌های مدرن و پست مدرن در غرب با موسیقی کلاسیک این است که هم آواز و هم آهنگ و شعر دارند، اما موسیقی‌های سنتی غربی شعر ندارند و فقط آهنگ است و آواز و تصنیف در آن نیست. یعنی از یک جهت به منظومه موسیقی ما نزدیک‌تر است. ولی حتی گیتار الکترونیک را طوری ساخته‌اند و طوری آن را به کار می‌گیرند و اشعار و محتوای اشعاری که در این موسیقی‌ها از آنها استفاده می‌شود به گونه‌ای است که به‌مرور شنونده ما را به‌تدریج بهSkepticism (شکاکیت) نسبی‌گرائی سوق می‌دهد.

پس وقتی می‌گویم که سینما پیوند وثیقی با فلسفه دارد، انتظار نداشته باشیم که این پیوند بدون واسطه باشد. چون زبانِ فلسفه به زبانِ شناختی و زبانِ شناختی به زبان رسانه‌ای و زبانِ رسانه‌ای حتی به زبانِ موسیقی و سینما ترجمه می‌شود، چون هریک از این اقسام رسانه‌ها، زبان خاص خودشان را دارند.

این حلقه فرآیندی با مبنای مدرن در دو دهه اخیر در کشور ما شکل گرفته است. مبنای مدرن سه عنصر و سه مفهوم هستند که من این سه عنصر را گوهر مدرن و نه مدرنیته در مقابل پست مدرن می‌دانم، بلکه مدرن که پست‌مدرن را هم شامل می‌شود. آن سه مفهوم یکی Humanism (اصالت انسان)، Subjectivism (اصالت ذهن و حس) و یکی Secularism (دنیاگرائی) است. من گوهر مدرنیته را اومانیسم می‌دانم. البته کانت گوهر مدرنیته را سوبژکیتویسم می‌داند، ولی من معتقدم اومانیسم یا اصالت انسان است. البته انسان وقتی در عرصه تفکر، ظهور و تجلی پیدا می‌کند، سوبژکیتویسم می‌شود. Subject یعنی فاعلِ ‌شناسا در مقابل Object که متعلق شناسا باید باشد، سوبژکیتویسم یعنی اصالت فاعلِ‌ شناسای انسانی. یعنی آنچه که منِ انسان می‌فهمم ملاک است، نه وحی. عقل من، تجربه من، حس من، خواسته من، درونِ من و اگر این درون من با هوای نفس هم پیوند خورد، می‌شود سوبژکیتویسم و سکولاریسم هم یعنی اصالت این جهان. عرب‌ها آن را تحت عنوان العلمانیه، یعنی اصالتِ این جهانی ترجمه کرده‌اند.

تفکر اومانیسم و سوبژکیتویسم و سکولاریسم، اولین‌ بار در دنیای مدرن در قرن شانزدهم روی هنر تأثیر گذاشت و بعد روی دین که پروتستانتیسم و روی سیاست هم که سیاست ماکیاولی را به وجود آورد. این در قرن شانزدهم است. در قرن هفدهم این سه مقوله بر علم مدرن و فلسفه مدرن تأثیرگذار بود؛ چون اولین فلسفه‌های مدرن در قرن هفدهم پدید آمدند. امپریسم (تجربه‌گرائی) در قرن هفدهم در انگلستان از فرانسیس بیکن شروع شد. راسیونالیسم در قرن هفدهم از دکارت شروع شد. دکارت را پدر مدرنیته می‌دانند، در حالی که دکارت پدر فلسفه مدرن است، و الا تفکر مدرن در اواخر قرن پانزدهم شکل گرفت. بعد میکل‌آنژ کاتولیک، در سقف نمازخانه واتیکان که در موزه واتیکان هست، سِفر پیدایش تورات را نقاشی کرده است. دو سال مطالعه و چهار سال نقاشی، ایستاده یا خوابیده کرده است. در وسط سقف نمازخانه تصویر خدا به صورت پیرمردی نیمه‌برهنه کشیده شده که پارچه‌هایی دور او هست و ملائکه هم دور او هستند و آدم ابوالبشر که یک مرد ۳۰، ۳۵ ساله و برهنه کامل است. آدم دستش را به طرف خدا کشیده و خدا هم که همان پیرمرد است، با یک حرصی انگشتش را کشیده که دست آدم را بگیرد، ولی آدم با بی‌خیالی لم داده و کاملاً هم برهنه است و دستش را به طرف خدا کشیده، ولی انگشتش کج است و دست خدا را هم نمی‌گیرد. این یعنی Humanism، یعنی Subjectivism  و Secularism. این مبنای مدرن می‌آید و روی پوزیتیویسم یا اگزیستانسیالیسم یا فلسفه تحلیلی و یا روی هایدگر تأثیر می‌گذارد. هایدگرِ دارای هرمنوتیک فلسفی توسط روشنفکران ما مثل آقای سروش و آقای ملکیان تبدیل به اندیشه شناختی و توسط ناشرین مختلف تبدیل به کتاب می‌شود. من اسم این ناشرها را هم می‌دانم، چون من ماهی یک‌ بار می‌روم و کتابفروشی‌های رو به‌روی دانشگاه تهران خیابان انقلاب را رصد می‌کنم. حتی ممکن است مثلاً اندیشه‌های اگزیستانسیالیسم الحادی وقتی که می‌خواهد تبدیل به اندیشه شناختی بشوند، از طریق زبان اوشو، سای‌بابا، رام‌الله، اکنکار و عرفان‌های نوظهور تبدیل به یک اندیشه شناختی بشوند. بعد این اندیشه شناختی به عرصه رسانه می‌آید.

ما هیچ روشنفکری در کشور نداریم که فیلسوف باشد و اندیشه فلسفی داشته باشد. هیچ‌کدام نظریه‌پرداز نیستند. شما یک نظریه از سروش یا سید جواد طباطبائی بگوئید. اینها هیچ‌ کدام اندیشه فلسفی جدیدی ندارند، اما هنرشان این است که اندیشه فلسفی را تبدیل به اندیشه شناختی می‌کنند.

اندیشه فلسفی فاشیسم قائل به اصالتِ انسان ژرمن آلمانی است که مبتنی بر یک تفکر ترانسفورمیسم اجتماعی و ترانسفورمیسم داروینیسم است. این تفکر فلسفی وقتی تبدیل به اندیشه شناختی می‌شود، توضیح می‌دهد که غربی‌ها بهتر می‌فهمند، غربی‌ها خوشفکر و باهوش و نابغه و نظریه‌پرداز هستند و انسان کامل اینها هستند. غیر از غرب، شرقی‌ها نفهم و احمق و زودرنج و احساساتی هستند و درک دقیق ندارند! اندیشه شناختی این می‌شود کتاب‌های جمال‌زاده، مقصود فراستخواه. بعد این اندیشه به رسانه می‌آید و می‌شود پایتخت ۶٫ من در پایتخت ۶ چیزی را دیدم که دیگرانی که نقد می‌‌کردند نمی‌دیدند. آنها مثلاً می‌گویند در فلان جا درباره حج تعبیری را به کار برد که تمسخرآمیز بود یا وضو را به این شکل گرفت، ولی من می‌گفتم این دیالوگ را می‌شود عوض کرد. اگر ناظری بر این فیلم وجود داشت، می‌توانست اینها را عوض کند و یا حتی در این فیلم نماز هم بگذارد، نام امیرالمؤمنین(ع) را هم ببرد، اما پیامش این باشد که ایرانی نفهم، احمق است، حسود است، زیرآب‌زن است.

در پایتخت ۶ حتی یک آدم نمی‌بینید که نقش مثبت داشته باشد. نقش مثبت سریال خانم هما بود که او هم در خیلی جاها احساساتی عمل می‌کرد و عقلانی عمل نمی‌کرد. حتی یک آدم هم که رفتار عقلانی داشته باشد در این سریال نبود. ببخشید این بحث طولانی شد.

 

*خواهش میکنم؛ برای جا افتادن مطلب ضرورت داشت.

 

میخواهم از شما استفاده کنم و اگر نقدی هم دارید بفرمائید. شما اهل فکر و اندیشه در علوم مختلف هستید و تجربه مدیریتی، حتی در عرصه سینما و تلویزیون داشته‌اید، می‌خواهم بگویم حتی همین آقایانی که آمدند و جلسه نقد و بررسی پایتخت ۶ را گذاشتند، با اینکه من واقعاً اکراه دارم که به تلویزیون بروم و بسیاری از دعوت‌ها را هم نمی‌پذیرم، اگر برای این برنامه از من دعوت می‌کردند، می‌رفتم و به آنها نشان می‌دادم؛ نمی‌گویم کارگردان متوجه بوده، ولی فیلمنامه‌نویس می‌دانسته دارد چه کار می‌کند و با قصد و هدف مشخصی متن را نوشته و چه بسا با افرادی که اندیشه شناختی ایران‌ستیزی یا ایران‌گریزی دارد، ارتباط دارد.

 

*و اساساً شاید به یک معنا دین‌گریزی.

 

تشیّع و اسلام با ایرانیت ما گره خورده است. آن کسی که ایرانیت را می‌زند، بدانید که می‌خواهد تشیّع را هم بزند، چون اینها پیوند بسیار وثیقی با هم دارند. تمدن ما ایرانی-اسلامی است و نه تنها ایرانی اسلامی به معنای فقط شیعه، بلکه شیعه‌ای که بزرگان و علمای اهل سنت را در دل خودمان جای داده و تمدن را شکل داده‌ایم. چون وقتی از انسان‌های تمدن‌ساز نام می‌بریم، از بوعلی و خواجه نصیر شیعه نام می‌بریم، ولی از  میر سید شریف جرجانی اشعری و تفتازانی ماتریدی را هم نام می‌بریم. یعنی اهل سنت ما هم شیعه و محبّ اهل‌بیت(ع) بودند و شیعه ما هم یک شیعه معتدل بوده که دغدغه تمدن‌سازی را داشته، نه دغدغه تخریب و تهاجم. تمدن ما با این مدارای شیعه و سنی شکل گرفته است.

حالا ما این همه ظرفیت‌های مثبت تمدنی و فلسفی داریم و مباحث فلسفی ما هم به اندیشه شناختی تبدیل شده، ولی چرا با رسانه ارتباط پیدا نمی‌کند؟ چرا فیلمنامه‌نویس‌ها از آن استفاده نمی‌کنند؟ علت اصلی مدیران ما هستند.  مدیریت صدا و سیما به دست مدیران میانه است. منظور من مدیران شبکه ۱ و ۲ و ۳ و… نیستند، چون آنها هم مدیریت نمی‌کنند. منظورم از مدیران میانه، مدیران برنامه‌نویس است. اگر غیر از این است بفرمائید. برنامه‌نویسان دارند صدا و سیما را مدیریت می‌کنند. برنامه‌نویسان وزارت ارشاد را مدیریت می‌کنند. آقای عباس‌ صالحی و آقای علی عسگری مدیریت نمی‌کنند، بلکه برنامه‌نویسان مدیریت می‌کنند.

حضرت آقا چقدر فرمود به جوان‌ها اعتماد کنید و بگذارید جوانان فیلمنامه‌نویس و کارگردان به میدان بیایند و این فیلمنامه‌نویس‌ها هم با اندیشه‌های شناختی ناب آشنا شوند و بعد همان اندیشه‌ها به فیلم و سریال تبدیل شوند. شما که میلیاردی هزینه می‌کنید، این هزینه را به سمتی ببرید که هم بیننده‌تان از پای تلویزیون کنده نشود، هم سریالتان پیامی داشته باشد که مبتنی بر اندیشه شناختیِ حکمت اسلامی است. مهم‌ترین نقد من این است. مثال‌هائی را مطرح می‌کنم و بعد به سراغ نقدم می‌روم. مثال‌ها را هم از آثار اخیر می‌زنم. شما در سریالهای نمایش خانگی مثل هیولا، نهنگ آبی، عاشقانه، مانکن، هم‌گناه، دل و… سوای عشق‌های مثلثی که در برخی از آنها وجود دارد، با سبکی از زندگی تجملاتی بسیار سرمایه‌دارانه مواجه می‌شوید و نهایتاً به این نتیجه می‌رسید که زندگی بهشتی این است که اگر یک کارمند، استاد پایه ۱ دانشگاه و… با عقل اقتصادی بسیار بالائی هم برنامه‌ریزی و زندگی کند، با ماهی ۵۰ میلیون تومان درآمد هم نمی‌تواند چنین زندگی‌ای را برای خود فراهم کند. این آثار مبتنی بر اندیشه شناختی نئولیبرالیسم هستند و نئولیبرالیسم مبتنی بر اندیشه‌های فلسفی تحلیلی و پوزیتیویسم منطقی است. وقتی جریانات سوسیالیستی و انقلاب‌های متعدد شکل گرفتند، مردم غرب چگونه تسلیم شدند و لیبرالیسم را پذیرفتند؟ چون لیبرالیسم آمد و به هریک از آنها شکلات داد و مشغول این شکلات شدند. به آنها گفت تأمین اجتماعی‌تان را درست می‌کنیم. به نظام سرمایه‌داری هم گفت هرکدام از شما ۳۰ درصد مالیات بدهید که شکلات توده مردم تأمین شود و بعد بروید خون بمکید.

 

*مخصوصاً در خارج از مرزهای خودشان

 

حتی در داخل خودشان هم کم‌ ضربه نمی‌زنند. فاصله طبقاتی اینها وحشتناک است. تصویری که از غرب درست می‌کنند، اصلاً واقعیت ندارد. در غرب امتیازاتی هم هست و نمی‌خواهم بگویم نیست، ولی یک کسی بیاید و توضیح بدهد که نظام سلامت در اروپا و در انگلیس و در امریکا چگونه است. یکی از دوستان ما حدود ۲۵ سالی هست که در انگلیس زندگی می‌کند و شغل و زندگی‌اش در منچستر است. به من اطلاع داد که کسالتی دارد و التماس دعا داشت. گفتم چرا دکتر نمی‌روی؟ گفت برای تست آزمایش خون رفته‌ام و گفته‌اند یک هفته دیگر نوبتت می‌رسد. آزمایش خون را گرفته و به پزشک داده‌ام و گفته باید از سر و سینه‌ات عکس سی‌تی‌اسکن بگیری. رفته‌ام و یک ماه دیگر نوبت داده‌اند. نهایتاً بلند شد و به ایران آمد و الان مشغول طول درمان است که معالجه بشود و برگردد. یک کسی بیاید و توضیح بدهد که این نظام سلامت چگونه است. ولی آن قدر به ما القا کرده‌اند که….

خدا را شکر کرونا با وجود همه تلخی هایش یک نعمت الهی بود که نشان داد همین کشورهائی که این‌ قدر دم از تمدن و پیشرفت می‌زنند، چطور زمینگیر شده‌اند و نظام سلامتشان تا چه حد آشفته است و بی‌عدالتی چگونه کولاک می‌کند. توده مردم، غرب را پذیرفته اند و یک مقبولیت کاذبی را در مردم ایجاد کردند، چگونه؟ با فیلم‌ها‌ی هالیوودی.

قبل از اینکه داعش به وجود بیاید، من سفری به اتریش رفتم و در آنجا یک فیلمی را که هالیوود ساخته بود، دیدم. خلاصه‌اش این است که امریکائی‌ها از زن و بچه‌هایشان دور شده و به عراق رفته‌اند که به داد مردم برسند و جلوی تروریست‌ها را بگیرند. در فیلم نشان می‌دهند که امریکائی‌ها با بچه‌های عراقی فوتبال بازی می‌کنند. بچه‌های عراقی به اینها سی‌دی می‌دهند و امریکائی‌ها هم به آنها پول می‌دهند و کمک می‌کنند و بعد هم جانشان را به خطر می‌اندازند تا تروریست‌ها را بگیرند و بعد خبردار می‌شوند که مرکز تروریست‌ها در محوطه وسیعی در بغداد است. بعد می‌روند و آنجا را می‌گیرند و تروریست‌ها هم فرار می‌کنند. بعد وقتی که وارد سالن آن محوطه بزرگ می‌شوند، می‌بینند تروریست‌ها بچه‌ای را که امریکائی‌ها با او بازی می‌کردند، کشته و در شکمش بمب کار گذاشته‌اند که آن را در جائی منفجر کنند. یعنی عراقی‌ها خودشان این ‌طور به بچه‌هایشان ظلم می‌کنند و ما امریکائی‌ها آمده‌ایم که آنها را نجات بدهیم! بعد هم همین طور که سالن را نشان میداد، یکمرتبه پرچمی را نشان داد که بعداً پرچم داعشی‌ها شد. همین لااله‌الاالله و محمد رسول‌الله. یعنی اندیشه فلسفی به اندیشه شناختی و اندیشه شناختی به اندیشه رسانه‌ای و اندیشه رسانه‌ای به اندیشه عمومی تبدیل و سپس مقبولیت ایجاد می‌شود. البته خدا لطف کرد و عراقی‌ها که بالای ۹۰ درصد از ورود امریکائی‌ها استقبال کردند، با گذشت زمان بالای ۹۴ درصد نسبت به آمریکا ادبار پیدا کرده‌اند.

این سریال‌های نمایش خانگی که وزارت ارشاد بر آنها هیچ قانونی و نظارتی ندارد، در آینده مقبولیت عمومی نئولیبرالیسم را فراهم خواهند کرد. من بعضی از قسمت‌ها و دیالوگ‌های این سریال‌ها را چند بار می‌بینم تا دقیقاً به عمقشان پی ببرم. دوستان ما که خیلی حزب‌اللهی و ارزشی هستند، می‌گویند دختر را با اسم کوچکش صدا زد یا با زن نامحرم رفتند شمال و با ماشین تنهائی گشتند. اینها دارند دوست پسر، دوست دختر را ترویج می‌کنند. همه اینها درست و اشکالات جدی هستند، چون دارد سبک زندگی را عوض می‌کند. همان کارهائی را که جِم و ترکیه انجام می‌دهند، منتهی با نیمچه روسری. آنها برهنه و عریان و نیمه‌لخت نشان می‌دهند، اینها با این پوشش این شکلی.

مهم‌ترین نقد من به سینما و تلویزیون و شبکه خانگی است. البته منظور من این نیست که اصلاً فیلم و سریال خوب ساخته نمی‌شود. سریال بچه‌ مهندس مخصوصاً بچه مهندس ۳ خیلی پیام‌های خوبی داشت. هر چند سریال سرباز که شبکه ۳ در ماه مبارک رمضان پخش کرد، بسیار سریال خوبی نبود. شبکه ۳ از سریال‌های سال‌های قبل ماه رمضان و حتی سریال‌های شبکه‌های دیگر در ماه رمضان امسال خیلی عقب افتاد. البته سریال‌های خوب هم ساخته می‌شوند و سعی عزیزان هم مشکور و از آنها تشکر هم می‌کنیم. به هر حال نقد کردن کار ساده‌ای است. اما من ضمن تشکر از زحماتشان، از عزیزان خواهش دارم که یک اتاق فکر داشته باشند و به عقبه معرفتی که بر این فیلم‌ها حاکم است، اشراف داشته باشند و بدانند کارکرد کوتاه‌مدت بسیاری از  آنها تغییر سبک زندگی و کارکرد بلندمدت شان  تغییر شناخت و باور جامعه است.

 

 

*اشاره به مدیران میانی و فیلمنامه‌نویس‌ها کردید…

نه، گفتم برنامه‌نویس. برنامه‌نویس خارج از سازمان است. مدیران میانی، مدیران شبکه‌ها هستند و مدیران بعدی‌ای که برنامه‌ساز هستند در واقع به مدیران میانی جهت می‌دهند.

 

*ممکن است عناوین مدیران در حوزه‌های ساختاری اینهائی نباشد که من و شما می‌گوئیم. اسمش هر چه که می‌خواهد باشد، مفهومش را می‌فهمیم و می‌دانیم که چه می‌خواهیم بگوئیم. این آدم‌ها با حکم و انتخاب چه کسی به اینجا می‌آ‌یند و مشغول به کار می‌شوند؟ مدیر ارشد است که اینهارا ساماندهی می‌کند و نگاهش از بالا جاری و به این مشاغل ترجمه می‌شود. به نظر من نمی‌شود گفت که این مسئولیت متوجه رئیس صدا و سیما یا وزیر ارشاد یا معاونین آنها نیست. چون آنها هستند که از بالا، شاکله این مدیریت و این تفکر را در سازمان متبوع خود تسری می‌دهند. این مدیر است که این افراد را با چنین تفکراتی نصب می‌کند و دست آنها را باز می گذرانند. اینها جلسات مشترکی برای فیلمنامه و بحث فرهنگ و اجماع روی بعضی از موضوعات دارند. شورای سیما از سال‌ها قبل بوده. من ۷، ۸ سال در صدا و سیما بوده ام. در آنجا یک شورای سیما بود که تمام مدیران شبکه‌ها و معاونین آنها بعضا از بعدازظهر تا ۳ بعد از نصف شب در جلسات طولانی ۸، ۹ ساعته، کل این مسائل و نگاه‌ها و گرایشات و موضع‌گیری‌ها را تبیین می‌کردند. گاهی برحسب نوع کار، من هم به این جلسات دعوت می‌شدم، در حالی که حوزه کاری من نبود، ولی حسب شرایط بعضی از ماها دعوت می‌شدیم. می‌خواهم بگویم دقیقاً مدیر عالی‌رتبه سازمان است که این نگاه را می تواند القا ‌کند. اگر به فرمایش شما یک برنامه‌ساز در رده پائین بخواهد جهت‌گیری فرهنگی سیما را معنا کند، به نظر من مدیریت دیگر معنا ندارد. رسانه‌ای با بیست و چند هزار کارمند و یک بودجه عظیم و این همه زیرساخت‌های عظیم در کشور، باید حاصلش سریال‌ها و برنامه‌هائی با این پیام و نگاه بشود؟! به نظر من این‌گونه نیست که چنین کار بزرگی صرفاً به چند برنامه‌ساز محول شده باشد. عرض من این است که اتفاقاً مشکل اصلی به نگاه فشل و غلط مدیران ارشد بازمی‌گردد. یعنی اگر مدیر ارشد این دغدغه را داشته باشد، از بالا سامان می‌دهد و دائماً رصد و پیگیری و نظارت می‌کند و در آن جلسات، انحرافات را تذکر می‌دهد و وقتی می‌بیند که قطار از ریل خارج شده، آن را به ریل اصلی برمی‌گرداند.

بنابراین من گمان می‌کنم اتفاقاً این مشکل دقیقاً به مدیران ارشد برمی‌گردد. یعنی اگر نگاه مدیر ارشد معنادار و با جهت درست نباشد، مطمئناً نگاه مدیران رده‌های پائین‌تر هم (اگر نگاه منفی و بدبینانه و وابستگی را کنار بگذاریم)، در بهترین شرایط به تبع این نگاه، بدون ترمز و با صرفا با هدف جذب حداکثری مخاطبان به قضیه نگاه می‌کنند. این که شما فرمودید مدیر سازمان و وزیر ارشاد و مدیران ارشد چندان تقصیری ندارند، اتفاقاً من می‌خواهم بگویم که اگر آن نگاه درست شود، به ترتیب و به شکل هرمی تا رده‌های پائین خواهد آمد و آدم‌ها اعم از برنامه‌نویسان و کارگردان‌ها و فیلمنامه‌نویس‌ها در این چهارچوب قرار می‌گیرند.

نکته دیگر این است که بسیاری از دست‌اندرکاران، اعم از تهیه‌کننده و کارگردان و فیلمنامه‌نویس و عناصر مؤثر و دخیل در سینما به‌صراحت و نه به شکل پنهان می‌گویند که سینما اساساً وظیفه پیام‌رسانی ندارد. من خودم با بسیاری از کارگردان‌ها، تهیه‌کننده‌ها و تولیدکنندگان بنام سینما و تلویزیون، ساعت‌ها صحبت کرده‌ام. به‌صراحت می‌گویند که ما برای سینما تکلیف پیام و پیام‌رسانی و القا و فرهنگ و فکر قائل نیستیم.

 

اینها اگر اوّلیات زبان‌شناسی را بلد بودند، این حرف را نمی‌زدند، برای اینکه هر فعالیت گفتمانی‌ای پیام دارد. مگر دست خودت است که بگوئی من دنبال پیام نیستم؟

 

*به هر حال می‌‌گویند که به نظر ما سینما فقط یک عنصر سرگرم‌کننده و هدفش این است که مردم را سرگرم کند و آنها لذت ببرند. حالا ما فرض را بر بدبینی نمی‌گذاریم و نمی‌گوئیم این نگاهی است که تعمداً ترویج می‌شود. چون برخی از صاحب‌نظران معتقدند که این یک محمل فریب است و اینها خیلی خوب می‌دانند که دارند چه کار می‌کنند. می‌خواهند به‌نوعی مسئولین را متقاعد کنند که مطالبه بالاتری نداشته باشند.

 

سرگرمی فصل مشترک همه است. خود آقا هم معتقدند که تلویزیون علاوه بر جنبه آموزشی باید جنبه سرگرمی هم داشته باشد. کسی با سرگرمی مخالف نیست.

 

*بله. هیچ کسی معتقد نیست که باید برنامه‌ای پخش بشود که کسی نگاه نکند. بعضی‌ها می‌گویند این حیله‌گری است که بعضی‌ها می‌خواهند از این مشترکات سوءاستفاده کنند و من و شما را به جائی برسانند که کوتاه بیائیم تا آنها بتوانند همان پیام خودشان را در قسمت خاکستری جامعه جا بیندازند. واقعیت این است که بخش فعالی از دست‌اندرکاران سینمای ایران دارند با همین دست فرمان پیش می‌روند و خروجی آنها هم همین است.

 

اگر بخواهیم ریز بشویم، همین تحلیلی است که شما بیان کردید و من واقعاً چیزی ندارم که به آن اضافه کنم. اشاره کردید که اینها دارند نگاه و اندیشه منحطی را که حتی در غرب هم منتقدان جدی دارد، القا می‌کنند. یعنی در واقع کسانی که دارند این فیلم‌ها را می‌سازند دو سه قرن عقب هستند. در غرب کارگردان‌ها و بازیگرانی به‌شدت معترض وضع موجودند و یک حرف‌هائی می‌زنند که آدم وقتی می‌شنود، تعجب می‌کند.

خیلی انقلابی هستند.

 

*بله، به معنای تمدنی انقلابی هستند. نکته سوم نکته بسیار مهمی است که از شما می‌خواهم درباره‌اش توضیح بیشتری بفرمائید و آن هم این است که سینما هر پیامی داشته باشد و هر چه بخواهد بگوید، باید جذاب باشد. شما حتی اگر اثری درباره امام علی(ع)، یعنی لنگر زمین و آسمان، یعنی میزان الاعمال، قسیم الجنه و النار  وکسی که هیچ آزاده بی‌دین و بادینی در دنیا نیست که اسم ایشان او را به هیجان نیاورد، جوری بسازید که جذاب و لذت‌آور نباشد و مخاطب را پای آنتن ننشاند، مشتری نخواهد داشت.

 

نکته‌اش این است که اصولاً قوام هنر به زیبائی است. رکن هنر، زیبائی است و اصلاً بعضی‌ها هنر را زیبائی‌شناسی می‌دانند و سینما هم به عنوان هنر هفتم یا هشتم حتماً باید واجد عنصر زیبائی باشد.

 

*که این نکته‌ای است که ما نداریم و جای آن در سینما و تلویزیون ما خالی است. در موسیقی ما هم همین‌ طور است. جذابیت‌های هنری و سینمائی و موسیقائی و… اگر لحاظ نشوند، شما عالی‌ترین فیلمنامه‌نویس‌ها و قصه‌نویس‌ها و داستاننویس‌ها را هم که دور هم جمع کنید، ره به جائی نمی‌برید، چون شنونده و بیننده ندارد. اخیرا آهنگساز مشهور موسیقی متن فیلم‌های سینمایی به نام «انیو موریکونه»(Ennio Morricone) در سن ۹۱ سالگی از دنیا رفت. او سازنده موسیقی بعضی از فیلم‌های سینمایی ماندگار است. او ایتالیائی‌الاصل بود که به هالیوود رفت. بعضی از موزیک متن‌های این آهنگساز به صورت شاخص درآمده‌اند و از فیلم‌های وسترن گرفته تا فیلم‌های اجتماعی و پدرخوانده‌ها از آثار تأثیرگذار او هستند و حتی در سینمای خود ما هم آثار آن مشهود است. این موسیقی توانسته با نسل‌های مختلف، ارتباط چنددهه‌ای برقرار و جذابیت‌هائی را تعریف کند که پدران ما و خود ما و الان بچه‌های ما با آنها آشنا بوده و هستند. اگر همین را در سینما و سریال ترجمه کنیم، متوجه می‌شویم که ما در این زمینه‌ها فارغ از سایر مسائل و تکنیک چه‌کار باید بکنیم.

 

به نظر می‌رسد که صدا و سیما، ارشاد یا هر مجموعه فرهنگی دیگری مثل سازمان تبلیغات اسلامی که بودجه فرهنگی دارند، دقیقاً می‌بایستی از بالا و با نگاه درست به مسائل، این شاکله را تعریف کنند که اگر تعریف نکنند، با دل‌ خوش کردن به عناصر درجه ۲ و برنامه‌ساز و فیلمنامه‌نویس و مدیر تولید و… نمی‌توان ره به جائی ‌برد، چرا؟ چون ته این قصه این است که آنها حتی اگر عناصر وابسته و نادرستی هم نباشند، تصویر درستی از مسائل فرهنگی و سیاسی ما ندارند. ناگزیر باید یک نگاه سالمِ درستِ مسلطِ صحیحی این را از بالا تعریف و مسائل را نظام‌مند کند و برایش پله قائل شود تا به مرحله تولید برسد.

این ملاحظه شما ملاحظه درستی است. من هم روی برنامه‌نویس تأکید می‌کنم، منظورم این است که برنامه‌نویسان باید افرادی باشند که اندیشه شناختی‌شان، اندیشه شناختیِ انقلاب اسلامی و مبتنی بر نظریه نظام انقلابی‌ای باشد که مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم فرمودند. قطعاً خواهید پرسید که اینها را چه کسانی تعیین می‌کنند؟ می‌گوئیم مدیران شبکه. مدیران شبکه را چه کسی تعیین می‌کند؟ مدیران  ارشد. مدیر ارشد باید بفهمد، بداند و مهم‌تر از همه بخواهد که تفکر اسلام انقلابی را هنرمندانه عرضه کند.

نمی‌دانم چرا هر وقت از هنر انقلابی صحبت می‌کنیم، بعضی‌ها زود اشکال می‌کنند که هنر باید واجد عناصر زیبائی و جذابیت باشد. بله، ما می‌گوئیم هنر انقلابی با همه ویژگی‌هائی که هنر دارد. ما که نمی‌خواهیم در هنر انقلابی، هنر را از هنر بودن منفک کنیم. زیبائی و جذابیت از مقوّمات هنر هستند و این جذابیت در موسیقی، فیلمنامه و همه بخش‌ها، حتی در جلوه‌های ویژه هم وجود دارند. بعضی از فیلم‌های هالیوودی از قضا صحنه‌های مبتکرانه‌ای دارند، ولی هزینه خودشان را در نمی‌آورند و فروش آن‌چنانی هم ندارند. هم فیلمنامه‌شان عالی است، هم کارگردان‌های قَدری دارند، اما موفق نمی‌شوند. یک وقتی در سینما یک فیلمی به نام «رویائی که نمی‌میرد» را تحلیل کردیم. در این فیلم حیات پس از مرگ زن و شوهری مطرح شده بود که زن خودکشی کرده بود و مرد در تصادف مُرد. فیلم بسیار زیبا و جذاب با جلوه‌های ویژه و رنگ‌های فوق‌العاده اثرگذاری بود، اما نتوانست مخاطب را جذب کند، چون غیر از مؤلفه‌های سینمائی، یک مؤلفه مهم دیگر هم وجود دارد و آن مؤلفه مخاطب است. به تعبیر هرمنوتیست‌ها بین پدیده و مؤلف و مخاطب یک دور هرمنوتیکی وجود دارد. یعنی اگر کارگردان و فیلمنامه‌نویس بهترین سوژه را هم انتخاب کنند و بهترین جلوه‌های ویژه را هم پیاده کنند، اگر به نیاز مخاطب توجه نکنند و ذوق مخاطب را نبینند، فیلمشان خیلی مخاطب نخواهد داشت.

 

*دعوت پیامبران هم همین‌ طور است.

 

بله، پیامبر(ص) وقتی به رسالت مبعوث شدند، نیامدند به مردم بگویند که مردم! این لیست واجبات است و این لیست محرمات. شراب نخورید، قمار نکنید.آرام آرام و مطابق توان و ذوق مخاطب، مخاطبان را جذب کردند.

هنر پیامبرانه همین است. هنر پیامبرانه این است که مخاطب را به تکامل برساند. ما هنر را با همه ویژگی‌های هنری که باید واجد تمام مؤلفه‌های هنری باشد و به مخاطب توجه کند، تعریف می‌کنیم، اما باید انقلابی هم باشد و پیام انقلاب را منتقل کند. مثل بعضی‌ها نباشیم که مثلاً وقتی آقا می‌گویند حوزه انقلابی منظورشان این است که در مقابلش حوزه علمی وجود دارد، در حالی که این ‌طور نیست و در واقع حوزه علمی، حوزه انقلابی است. شرط حوزه انقلابی بودن، عقلانیت و علم و اجتهاد و دانش است. در هنر هم همین‌ طور است. لذا باید واجد همه این ویژگی‌ها هم باشد.

ولی به لحاظ مدیریتی، ما در کشور یک ساختار سینمائی داریم و یک ‌سری آدم‌هائی که در این ساختار قرار می‌گیرند. به نظرم غیر از رئیس و مدیرکلی که در رأس مدیریت هست و مدیران میانی و برنامه‌نویسان، باید روی ساختار سینما فکر کنیم. در جامعه‌شناسی بحثی هست که اصالت را به کارگزار یا ساختار می‌دهند. افرادی مثل دورکهایم که ساختارگراست یا خانم تدا اسکاچ‌پل که نظریه انقلاب را می‌گوید، ساختارگراست یا سوسور در بحث زبان‌شناسی ساختارگراست. بعضی‌ها هم مثل دریدا از آن طرف افتاده و پساساختارگرا شده‌اند. ولی بعضی‌ها برعکس، فردگرا و کارگزارگرا هستند و به فرد اصالت می‌دهند، مثل اسکینر و بسیاری از روان‌شناسان. من معتقدم بین کارگزار و ساختار پیوند وثیقی وجود دارد و نمی‌شود گفت این اصیل است و آن یکی نیست. شما اگر بهترین آدم‌ها را هم بگذارید، اما ساختار مجموعه را اصلاح نکنید، باز همین آدم‌ها در آن ساختار ذوب می‌شوند.

 

*ساختار را چه کسی باید اصلاح کند؟

 

درست است که ساختار در دست یک عده نخبگان خاص است و آنها اصلاح می‌کنند، ولی الزاماً مدیران مجموعه نیستند.

 

*ساختار را آدم‌ها درست می‌کنند.

می‌خواهم بگویم کل بار را روی دوش امثال آقای سید عباس صالحی نوعی یا علی عسگری نوعی نگذاریم. یک مقدار عقب‌تر برویم. شورایعالی انقلاب فرهنگی و دبیرخانه آن آیا تا کنون در باره ساختار فیلم و سینما اندیشیده؟ بماند که مدیرانی هم که انتخاب می‌شوند، اصلاً فیلم نمی‌بینند، رمان نمی‌خوانند. خواهش من این است که یک ‌بار از آقای علی عسگری یا سید عباس صالحی بپرسید چند تا فیلم را دیده‌اید؟ اصلاً سریال‌های شبکه خانگی را می‌بینند؟ قطعاً می‌گویند نه. من همیشه یک هارد پر از فیلم را همراه خودم دارم. از فیلم «ده فرمان» ۶۰ سال پیش را دیده‌ام تا فیلم حضرت نوح(ع) که در سال ۲۰۱۵ ساخته شده. البته بیشتر فیلم‌ها جنبه سرگرمی دارند و مبتذل هستند و من وقتم را صرف تماشای اینها نمی‌کنم، بلکه فیلم‌هائی را که جنبه فلسفی و اندیشه‌ای و دینی دارد می‌بینم. سریال‌های نمایش خانگی را هم به این جهت می‌بینم که…

 

*اینها مشغول فرهنگ‌سازی هستند.

 

همین طور است. من از وزیر ارشاد پرسیدم و گفت هیچ‌کدامشان را ندیده‌ام. اصلاً نمی‌رسم ببینم. حتی به من گفت که به معاون سینمائی می‌گویم بیاید و حرف‌های شما را بشنود. گفتم من آماده‌ام، ولی دو سال گذشته است و هیچ خبری نیست.

می‌خواهم بگویم ساختار و قواعد سینما به گونه‌ای است که حتی نیروی ارزشی ما که مدیر یک مجموعه می‌شود، در آن ساختار هضم می‌شود. بنابراین قبل از اینکه به فکر باشیم که ببینیم مقصر کیست و اشکال در کجاست، باید یک عده اندیشه‌ورز بنشینند و ببینند کجاها را باید اصلاح کنند. اگر آن اصلاح صورت بگیرد، چه بسا همین آقای علی عسگری هم بتواند در آن ساختار اصلاح‌شده کار را پیش ببرد. بارها و بارها گفته‌اند که صدا و سیما یک شورای نظارت دارد که از حوزه هم در آنجا نماینده هست. این کاملاً یک شورای شکلیِ بی‌محتواست. مثلاً می‌گویند معاون تهذیب حوزه عضو این شورا باشد. معاون تهذیب هر کسی که هست، شاید در عمرش دو تا فیلم هم ندیده و شاید معتقد باشد که سینما و تلویزیون اساساً حرام است. او چگونه می‌تواند در شورای نظارت بر فیلم و سریال نقش مؤثری داشته باشد؟می‌خواهم بگویم ساختار غلط است. قانون مثلاً دارد می‌گوید معاون تهذیب. این اشکال ساختاری است. اگر بعضی از اشکالات ساختاری حل بشوند، حتی اگر مدیران هم قوی نباشند، در آن ساختار صحیح می‌توانند خوب کار کنند. اما مدیر قوی و اندیشمند در ساختار ضعیف نمی‌تواند کار را پیش ببرد. اصلاحات ساختاری و فرآیند فعالیت شغل‌ها، صرف‌نظر از اینکه شاغل‌ها چه کسانی هستند.

 

*بله، کاملاً درست است. صحبت‌های شما تناقضی با حرف‌های من ندارند. ولی من به عنوان یک فرد در یک ساختار باید حتماً بدانم از ابزارهائی که دارم چگونه باید استفاده کنم.

 

نه نگفتم منافاتی دارد. تکمیل بحث است.

 

*اگر در سال گذشته سینمای هالیوود را پیگیری کرده باشید، بازیگران زن علیه سوء استفاده جنسی تهیه‌کنندگان فیلم‌ها کمپینی راه انداختند و تعداد زیادی بازیگر مشهور زن اعم از پیر و جوان عضو این کمپین شدند که مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته بودند. به نظر من این مطلب قابل پیش‌بینی است و غیرعادی نیست. منتهی الان یک عده جرئت پیدا کرده‌اند که بیان کنند. دلیلش هم روشن است. هالیوود بر مبنای دو دو تا چهار تا و سود و زیان می‌چرخد. تهیه‌کننده‌ای که پول می‌گذارد و فیلم می‌سازد و با ارقام درشت در آنجا سرمایه‌گذاری می‌کند،‌ دنبال کسی است که بتواند این پول را برگشت بدهد. هر بازیگری را نمی‌آورد، بلکه بازیگر زن و مردی را می‌آورد که بتواند مخاطب را به سالن سینما بکشاند و فروش سودآوری برایش داشته باشد. مخصوصاً در ابتذالی که از دهه‌های قبل تا حالا بر هالیوود و فرهنگ غرب حاکم است که در آنجا یکی از مبانی جذابیت،‌ جذابیت جنسی زنانه، خشونت و اکشن است و به عبارت روشن‌تر ابتذال مبتنی بر نمایش زن که حرف اول را می‌زند. آن زنی هم که مشهور نیست و کارگر کارخانه و پرستار بیمارستان است که در کشور خود ما هم هستند، پرستار بوده و کارگردان رفته آنجا و او را دیده و چهره خوبی داشته و او را آورده و شده بازیگر معروف. فروشنده مغازه لباس بوده و دعوتش کرده‌اند و آمده و فلان بازیگر شده. در آنجا هم همین ‌طور است و چون دارد پول می‌دهد، کسی را می‌آورد که برایش سود بیاورد. بازیگر هم می‌داند دارد چه کار می‌کند. او اسیر شهرت است و به خاطرش حاضر است که به هر ابتذالی تن بدهد و آگاهانه هم تن می‌دهد.

نکته جالب اینجاست که هالیوود برای این آدم‌ها اعم از زن و مرد ضوابطی دارد. درست برخلاف ما که وقتی کسی می‌آید و مشهور می‌شود، انگار از قفس فرار کرده و دیگر هر کاری که دلش خواست می‌کند.

اخیراً هم می‌بینیم که بعضی‌هایشان چه رفتارهای زننده‌ای دارند و چه مواضع زشتی هم می‌گیرند و تحت عنوان سلبریتی و این‌جور اسامی جولان می‌دهند، ولی در هالیوود آدم‌ها دقیقاً براساس ریلی که برایشان تعریف می‌شود جلو می‌روند. بازیگرهای مشهوری داریم که از این ریل خارج شده و سخت تنبیه شده‌اند. بازیگران زیبای مشهوری بوده‌اند که بخاطر حمایت از فلسطین سالها منزوی و تنبیه شده‌اند. مثلاً ونسا ردگریو یا مارلون براندو.

ونسا ردگریو بازیگری است که حدود چند دهه قبل در مراسمی علیه رژیم صهیونیستی و در دفاع از فلسطین صحبت کرد. او را کنار گذاشتند و هالیوود او را بایکوت کرد. بعد از سه سال که این هنرپیشه با این جذابیت‌های شکلی هالیوودی خانه‌نشین بود، او را دعوت کردند و سرش را تراشیدند. زنی با آن شرایط را با سر تراشیده آوردند که فیلم بازی کند و سرانجام توبه و عذرخواهی کرد که علیه رژیم صهیونیستی حرف زده است.

 

یعنی یک مافیای قدرتی دارد مدیریت می‌کند.

 

*بله، کسانی که می‌گویند سینما سیاسی نیست، کاملاً دروغ می‌گویند. الان هر کسی از سوریه حمایت کند، او را بایکوت می‌کنند. چه بازیگر باشد، چه ورزشکار. به نظر می‌رسد که سینمای ما یک سینمای شعارزده غیرواقعی است و گوئی بسیاری از دست‌اندرکاران هم متوجه این مشکل نیستند.

 

فقط هم شعارزده نیست. من معتقدم یک مدیریت مافیائی این سینما را مدیریت. با یک بررسی اجمالی ببینید کدامیک از فیلم‌های ایرانی با زیرنویس انگلیسی به خارج می‌روند. دقیقاً آن فیلم هایی که ایران را سیاه و عقب‌مانده و سیاه نشان بدهند. فیلم‌های مثل «جدائی نادر از سیمین»، «آقا یوسف». فیلم «فروشنده» می‌رود. فیلم «خانه پدری» می‌رود. این یک قدرت و مافیاست و عده‌ای دارند آن را مدیریت می‌کنند که چه فیلم‌هائی بیایند. این آقایانی که می‌گویند فیلم‌ها را طوری بسازیم که مردم به سراغ ماهواره نروند، نیازی به ماهواره نیست، نه فقط در تلگرام  بلکه درپیام رسان سروش هم صدها کانال دانلود فیلم‌های خارجی و ایرانی وجود دارد. جالب است به شما بگویم که بسیاری از فیلم‌های خارجی‌ که در این مجموعه ها  با زیرنویس یا دوبله در دسترس است،  برای تغییر سبک زندگی و باور آدم‌هاست. با چنین فیلم‌ها و سریال‌هائی افراد چرا بنشینند و سریال هایی مانند بچه‌مهندس را ببینند؟

ما بحث فلسفی کردیم که اندیشه عموم مردم زائیده اندیشه رسانه‌ای است. اندیشه رسانه‌ای زائیده اندیشه شناختی است. اندیشه شناختی زائیده اندیشه بنیادین و فلسفی است. این یک ضلع قصه است. یک ضلع قصه سینمای ایران با سینمای هالیوود و بالیوود و کره و جاهای دیگر همین بحث معیشت و اقتصادی است که دقیقاً با بحث اندیشه‌ای پیوند خورده است.

 

*تفکیک‌ناپذیرند. قبلاً هم همین ‌طور بوده.

 

و در پیوند با ایدئولوژی است. نئولیبرالیسم را مثال زدم. سریال‌های شبکه نمایش خانگی خیلی نتوانستند درآمدزائی کنند. در سریال هم‌گناه چون هم هدیه تهرانی و هم پرویز پرستوئی بازی می‌کنند، فروشش بد نبوده، ولی بعضی از سریال‌های دیگر درآمد زیادی کسب نکرده‌اند. فروش هیولا هم نسبتاً خوب بوده. جالب است تازه گام دوم مطرح شده بود، در قسمتی از سریال هیولا که طنز هم بود، صحبت از این بود که کتاب‌های آموزشی که تبدیل به مافیای آموزشی شده، می‌گفت این گام اول ماست و در گام دوم، این را به خارج از کشور می‌بریم. یعنی در همان ایام، گام دوم را که آقا مطرح کرده بودند، به نوعی  مسخره کرده بود و هیچ‌کدام از آقایان هم متوجه نشدند. البته من مطلبی در این زمینه هم نوشتم.

چون اندیشه شناختی، به صورت ایدئولوژیکی یا هر چیزی و اندیشه‌های فلسفی و اقتصادی پیوند دارد، مثلث فلسفه و ایدئولوژی و معیشت، مافیای قدرتی درست کرده که آنها هستند که تصمیم می‌گیرند چه کسی کارگردانی کند، چه کسی بازی کند و اصلاً چگونه سلبریتی بسازند، کجا ورود کنند؟ کجا ورود نکنند؟ چه فیلم‌هائی زیرنویس بشوند و از ایران بروند و چه فیلم‌هائی وارد بشوند. دارند کار می‌کنند. دوستانی که در حوزه امنیت سینما کار می‌کردند به این امور واردترند و اطلاعات دقیق‌تری دارند. اطلاعات ما خیلی دقیق نیستند، ولی اجمالاً بی‌خبر نیستیم که چطور یک قدرت بیرونی دارد صدا و سیمای ما را مدیریت می‌کند. این تئوری توطئه نیست، واقعیت است. می‌بینیم که چطور فیلم‌ها و سریال‌ها و سینمای نمایش خانگی و ارشاد ما را مدیریت می‌کند. مثل ورزش است. ورزش ما هم همین‌ طور است. همچنین حوزه‌های واردات و صادرات. من گاهی جدی و گاهی به شوخی می‌گویم که در کشور ما از کود گرفته تا کالاهای اساسی‌تر، همه در دست مافیاست. یعنی حتی کود این کشور دست آنهاست.

 

*ماهیت اداره کنونی جامعه که مبتنی بر نگاه غربی است، اصلاً این است.

 

احسنت. وقتی آقا در اول سال فرمودند جهش تولید، من از خودم پرسیدم چگونه ممکن است با این ساختار بانک، جهش تولید اتفاق بیفتد؟ با این مافیای صادرات و واردات چطور اتفاق می‌افتد؟ فرض کنید که بانک به تولیدکننده، میلیون‌ها تومان وام بدهد و بلاعوض هم بدهد. نمی‌گویم با بهره کم، بلاعوض که تولید کنند. مثلاً در حال حاضر ۹۵ درصد اسانس مصرفی در کشور وارد می‌شود و فقط ۵ درصد در داخل تولید می‌شود. می‌دانید که پایه تمام ادکلن‌ها در دنیا اسانس گل‌محمدی است و بزرگ‌ترین کشوری که تولید گل‌محمدی دارد ایران است، ولی گل‌ محمدی ما به گلاب تبدیل و روی قبرها ریخته می‌شود. چرا به سراغ اسانس نمی‌روند؟ چون در یک سال و نیم قبل، یک کیلو اسانس گل‌ محمدی ۱۴۰ میلیون تومان ارزش داشته که درآمد کلانی است. چرا تولیدکننده اسانس تولید نمی‌کند؟ چون کسی از او نمی‌خرد، برای اینکه آن کسی که وارد کرده، دارد ۱۳۰ میلیون تومان می‌فروشد. شما تا ساختار صادرات و واردات را درست نکنید، جهش تولید اتفاق نمی‌افتد. حالا شعار سال هم بشود، مقام معظم رهبری هم بفرمایند، توصیه هم بشود، کسی به حرف ایشان گوش نمی‌دهد.

چون اقتصاد برپایه یک ساختار محقق اقتصادی اداره می‌شود. الان سالانه یک میلیون تن کاغذ وارد کشور می‌شود، به همین معادن محلات بروید و ببینید چقدر سنگریزه روی زمین ریخته است. میلیون‌ها تن. اگر جلوی واردات کاغذ را بگیرند یا بر آن مالیات سنگینی ببندند و از این‌طرف هم حمایت کنند که کاغذ سنگی تولید بشود.

 

*کی این مسئله رخ می‌دهد؟ موقعی که تعادل دخل و خرج این تنظیم بشود.

 

و تولیدکننده بداند محصولی که تولید می‌کند فروش می‌رود.

 

*و تولیدکننده هم سوءاستفاده نکند. الان چین و امریکا چرا با هم درگیرند؟ امریکا دارد با سازمان‌های بین‌المللی که خودش مبتکر تأسیس آنها بوده دعوا می‌کند و از آنها خارج می‌شود، چرا؟ چین که به کمونیسم و بسته بودن معروف بوده، مدافع آنهاست. الان چین مدافع WTO (سازمان تجارت جهانی) است، امریکا دارد خارج می‌شود. ترامپ از سازمان آب و هوائی پاریس خارج شد و چین مدافع شد، چرا؟ به چه دلیل؟ اینها را که امریکائی‌ها و غربی‌ها درست کردند. چرا این‌جور است؟ چون امریکا دارد مزیت نسبی خود را از دست می‌دهد. الان دیگر قرارداد آب و هوائی پاریس، مثل ۵۰ سال پیش مزیت تلقی نمی‌شود. اگر ما این مزیت را خلق نکنیم. این که آقا فرمودند جهش تولید، جهش تولید مؤلفه‌هائی دارد. اگر آن بنیان و مؤلفه‌ها و شرایط فراهم نشود، حضرت آقا، حضرت امام زمان(عج) هم بگویدکار پیش نمی‌رود.

 

وقتی خدا می‌فرماید ایمان و تقوا، یعنی باید ساختاری شکل بگیرد.

 

*می‌گوید شما باید مقدمه‌اش را فراهم کنید. همان‌‌طور که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم» یعنی خودش می‌گوید تغییر نمی‌دهم، مگر اینکه خودتان تغییر بدهید.

 

آقا هم وقتی می‌گویند جهش تولید، یعنی مجلس! بنشین و روی تغییر ساختارها فکر کن.

 

*بعضی‌ها تصور می‌کنند این یک بنراست که پشت سرمان بگذاریم و روی آن بنویسیم جهش تولید. بعد هم سال تمام می‌شود و آقا اظهار نارضایی می‌کنند که هیچ کاری نشده و همایش گذاشتید و همین. سینما هم همین ‌طور است. اگر ساختار سینما هم تنظیم نشود، در آن هیچ کاری را نمی‌توانیم پیش ببریم. دخل و خرج آن باید تنظیم بشود یعنی که برنامه و حتی پیش‌برنامه و فرهنگ‌سازی می‌خواهد. اگر اینها را فراهم نکنید، پنجاه تا کارگردان درجه یک و پنجاه تا تهیه‌کننده درجه ۱ هم داشته باشید کار پیش نمی‌رود. تصور من این است که تا نگاه کلان مسئولین فرهنگی ما، ارشاد و صدا و سیما و سازمان تبلیغات تصحیح نشود کار پیش نمی‌رود.

 

در واقع سینما در ایران یک بحث فکری فلسفی، یک بحث معیشتی اقتصادی و یک بحث مدیریتی است. کل این پازل باید تکمیل بشود تا اتفاقی بیفتد.

 

*نمی‌دانم این نکته به ذهنتان آمده یا نه؟ البته اشاره کمرنگی فرمودید و رد شدید. اگر دغدغه ذهنی شما هم هست در این مورد توضیح بیشتری بفرمائید. در سال‌های گذشته فیلم‌ها و سریال‌هائی داشته‌ایم که تولید شدند، اما به فروش سر به سر هم نرسیدند و ادامه هم پیدا کردند. از نظر اقتصادی دو سه جور می‌شود اینها را تحلیل کرد. منطق اقتصادی می‌گوید که نباید تولید بشوند و یک کسی بیاید و کالائی از جمله فیلم را تولید کند و سر به سر بشود و سود نکند و حتی زیان کند، مگر اینکه از جای دیگری برای اهداف دیگری تزریق بشود. بهخصوص در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ شاهد این‌گونه فیلم‌ها و سریال‌ها بودیم و تهیه‌کنندگان به صراحت می‌گفتند که سرمایه این فیلم‌ها برنگشته. ارشاد هم آمار که می‌داد همین‌ طور بود.

خصوصاً حالا خیلی وحشتناک است. در این دوره هم زیان‌دهی خیلی بالاست. جریان رقیب انقلاب از این هزینه‌ها می‌کند و برایش مهم هم نیست. می‌گوید من دنبال این هستم که گفتمان عمومی و سبک زندگی را تغییر بدهم و خرج می‌کنم و سریال می‌سازم اگر پولش هم برنگشت طوری نیست، همین که بتوانم به زندگی لاکچری اصالت بدهم و مردم هم نمی‌توانند به این مرحله برسند، در نتیجه می‌شوند مردم غیرقانع و معترض. همین‌قدر که من بتوانم شناخت مردم را در این مرحله تغییر بدهم کافی است.

 

*درست برخلاف دهه ۶۰ که همه خودشان را مدیون انقلاب و جنگ و خون شهدا تعریف می‌کردند، الان طلبکار می‌شویم و متأسفانه بعضی از گروه‌های سیاسی هم به این موضوع دامن زدند و جامعه را به سمت زیاده خواهی بردند.

 

و به سمت مصرف‌گرائی. یعنی قناعت که عنصر اصلی تقوا و دینداری است، از جامعه ما رخت بربسته است.

 

*از طرف دیگر همزمان، قشری که خود را فرهیخته می‌داند، بحث تئوری توطئه و توهم توطئه را تبلیغ می‌کند. به نظر می‌رسد که این قشر دارد تعمداً و از باب حساسیت‌زدائی این کار را می‌کند. یعنی متوجه هست که این بحث را چگونه دنبال کند. می‌خواهد قشر متدین را منفعل کند تا در مقابل این مسائل بی‌تفاوت بشود و بعضی‌ها را هم واقعاً به این نتیجه برساند که توطئه‌ای وجود ندارد و آنچه که هست  ناشی از فشل بودن ما و ناکارآمدی دین است. متأسفانه حتی در حوزه هنری هم می‌بینیم که حتی بعضی از آدم‌های متدین اسیر این نگاه می‌شوند و متوجه این نکته نیستند و به نوعی کلاه سرشان می‌رود. با توجه به لینکه وقت هم به پایان رسید از شما بار دیگر تشکر میکنم. خیلی استفاده کردیم.

خواهش می‌کنم. توفیقی بود. من هم از شما متشکرم.

 

01سپتامبر/20

سلاح‌های شیمیایی آلمان، مهم‌ترین پشتوانه جنگ صدامیان

جنگ تحمیلی عراق علیه ایران

بحرانی بودن روابط ایران و عراق را باید از سال ۱۳۴۸ دنبال کرد که تا زمان ظهور انقلاب اسلامی به درازا کشید و دست‌کم ۱۰۴ درگیری میان دو کشور رخ داد. در برخی از آنها مانند جنگ ۲۱ بهمن ۱۳۵۲ صدها نفر از دو طرف کشته شدند. درگیری جنجالی دیگری که طولانی‌ترین جنگ پس از جنگ جهانی دوم نام گرفت، جنگ هشت‌ساله است که صدام، رئیس‌جمهور وقت عراق به گمان درگیری مردم و مسئولان ایرانی با مسائل داخلی پس از انقلاب و با هدف فتح یک‌ هفته‌ای تهران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ برابر ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ برای صد و پنجمین بار از سال ۱۳۴۸ به ایران حمله کرد.

این نبرد که پر روزشمارترین جنگ متعارف در قرن بیستم میلادی و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود، در ایران «جنگ تحمیلی» یا «دفاع مقدس» نام گرفت و در عراق با نام قادسیه صدام شناخته می‌شود.

پس از حدود ۸ سال این جنگ در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتش‌بس از سوی دو طرف و پس از به‌جا گذاشتن یک ‌میلیون نفر تلفات و ۱۱۹۰ میلیارد دلار خسارات به دو کشور خاتمه یافت. مبادله اسیران جنگی بین دو کشور از سال ۱۳۶۹ آغاز شد و حدوداً در سال ۱۳۸۱ پایان گرفت.

 

استفاده گسترده عراق از سلاح‌های شیمیایی

از حدود سال ۱۳۵۵، رژیم عراق با استخدام برخی از استادان دانشگاه و صرف بودجه زیاد، به جمع‌آوری اطلاعات درباره سلاح‌های شیمیایی ـ میکروبی و رادیواکتیو پرداخت و در هر سه زمینه، موفقیت‌هایی را به دست آورد. حکومت عراق در زمان صدام برای مقابله با مخالفان داخلی و جنگ با ایران به‌طرز گسترده‌ای از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرد. اولین حمله شیمیایی عراق به ایران که توسط سازمان ملل در جنگ ثبت‌ شد، مربوط به ۲۳ دی سال ۱۳۵۹ است که در منطقه‌ای واقع در پنجاه کیلومتری غرب ایلام صورت گرفت. در اثر این حمله شیمیایی ۱۰ نفر کشته شدند.

عراق در طول جنگ ۳۵۰۰ بار علیه ایران از حمله شیمیایی استفاده کرد که ۳۰ ‪مورد از آنها‌ در مناطق مسکونی بود. نخستین نقطه جغرافیایی ایران که قربانی سلاح‌های شیمیایی عراق شد، منطقه‌ای بین «هلاله» و «نی‌خزر» در غرب ایلام بود. بعدها این حملات به شهر‌های «سردشت»، «حلبچه»، «سرپل ذهاب» «گیلانغرب»، «اشنویه» و «فاو» و سپس در عملیات‌هایی همچون «بدر»، «والفجر ۸» و «کربلای ۴» کشیده شد.

در حال حاضر نگارنده نیز به همراه صد هزار جانباز شیمیایی در کشور از سوی این سلاح‌ها آسیب‌ دیده است. از این تعداد، اوضاع جسمی حدود هشت هزار نفر از این عزیزان وخیم گزارش می‌شود. همچنین کودکان و شهروندان غیرنظامی بی‌شماری پس از جنگ به سبب استنشاق گاز‌های سمی رهاشده از جانب صدامیان، به بیماری‌های خونی، ریوی و پوستی مبتلا شدند.(۲)

صدام از سال ۱۳۶۳ استفاده از گازهای اعصاب، تاول‌زا و عامل خون را آغاز کرد. وی در اسفند سال ۱۳۶۶ دستور داد تا علیه شهروندان عراقی حامی ایران نیز سلاح به کار گرفته شود که متجاوز از ۵۰۰۰ نفر غیرنظامی کشته و ۷۰۰۰ نفر دیگر مجروح شدند که در ادامه به ‌اجمال بدان پرداخته می‌شود.

 

سرکوب کردهای عراق با سلاح‌های شیمیایی

سابقه استفاده رژیم بعث از سلاح‌های شیمیایی علیه کردهای عراق به پیش از آغاز جنگ با ایران و به سال ۱۹۷۴ میلادی برمی‌گردد. به‌کارگیری سلاح‌های شیمیایی به‌طور محدود علیه ایران، از زمان آزادسازی خرمشهر شروع شد، اما کاربرد گسترده آنها پس از پیروزی‌های بزرگ ایران و شکست نیروهای عراق در عملیات والفجر ۲، والفجر ۴، خیبر و بدر بود.

بمباران شیمیایی شهر حلبچه در ساعت ۱۴ روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ توسط جنگنده بمب‌افکن‌های «میراژ» و «سوپر اتاندارد» فرانسوی توسط ارتش متجاوز رژیم بعثی عراق انجام شد. طبق اسناد موجود در این حمله‌های هوایی که به دستور مستقیم صدام و «علی‌حسن‌المجید» معروف به علی شیمیایی صورت گرفت، پنج هزار نفر کشته و بیش از ۱۵ هزار نفر از اهالی این شهر ۳۰ هزار نفری مجروح شدند.

نیروی هوایی عراق پنج نقطه شهر را با انواع بمب‌های شیمیایی از جمله گازهای اعصاب «وی ایکس»، «سارین»، «تابون» و «گاز خردل» بمباران کرد. البته این شهر چند روز قبل از فاجعه یادشده با بمب‌های متعارف هدف قرارگرفته بود و ساکنان آن اطلاع چندانی از بمباران شیمیایی و راه‌های مقابله با آن نداشتند و همین امر باعث افزایش تلفات و شدت این فاجعه شد.

از منظر حقوق بین‌الملل، بمباران شیمیایی حلبچه نقض آشکار پروتکل ۱۷ ژوئن ۱۹۲۵ در محکومیت کاربرد سلاح‌های شیمیایی، اسناد اجلاس صلح لایحه ۱۸۹۹ و ۱۹۰۷، ماده ۶ اساسنامه دادگاه نورنبرگ ۱۹۶۴، ماده پنج عهدنامه واشنگتن ۱۹۲۲، ماده سه اعلامیه جهانی حقوق بشر ۱۹۴۸ و اجلاس منع کاربرد از سلاح‌های شیمیایی (پروتکل منع استفاده از سلاح شیمیایی ۱۹۲۹ و کنوانسیون چهارم ژنو ۱۹۴۹) بود.

 

 

نقش بی‌نظیر آلمان در تولید و استفاده از سلاح شیمیایی عراق علیه مردم و رزمندگان

استفاده از گازهای سمی نخستین بار به جنگ آلمانی‌ها با فرانسوی‌ها برمی‌گردد که آلمانی‌ها در اکتبر ۱۹۱۴ در نوشاپل گلوله‌های حاوی گاز اشک‌آور را به‌سوی فرانسوی‌ها پرتاب کردند. البته به دلیل محدود بودن این مواد و پراکندگی زود هنگام نظامیان چندان مؤثر واقع نشد. آلمان‌ها در سوم فوریه ۱۹۱۵ دوباره با گلوله‌های بزرگ‌تری در منطقه یویمف وارد کارزار شدند. این بار نیز به دلیل سردی زیاد هوا گازهای متصاعد شده از این گلوله‌ها، مؤثر واقع نشدند. این کشور گاز کلر را برای اولین بار در ۲۲ آوریل همان سال در یپرس(yepres) بلژیک علیه سربازان مستعمراتی فرانسه و پیاده‌نظام کانادایی به کار برد. در آغاز سال ۱۹۱۶ بار دیگر آلمان‌ها در وردن طی شش روز جنگ با شلیک صدها هزار گلوله گازدار منجر به خفگی و مرگ با تشنج ده‌ها هزار فرانسوی شدند.(۳)

در زمان معاصر نیز آلمان غربی هم مثل سایر کشور‌های اروپایی به نفت خلیج‌فارس وابسته بود به همین جهت صنایع تسلیحاتی در آلمان غربی در دهه‌های ۱۹۵۰ که در مخفی نگاه داشته شده بود. پس از گذشت سال‌ها همان شرکت‌های آلمانی که در زمان هیتلر در تولید بمب فعالیت می‌کردند، یکی‌ یکی از میان خاکستر‌های جنگ دوم جهانی سر برآوردند.

از سوی دیگر عراقی‌ها برای دستیابی به سلاح شیمیایی و به‌ منظور خرید فناوری، مواد و تجهیزات مربوط به جنگ‌افزار شیمیایی، اقدام به برقراری مناسبات تجاری با کشورهای غربی کردند که ازجمله آنها می‌توان به انعقاد قرارداد خرید تجهیزات فنی گوناگون با شرکت‌های تولیدکننده وسایل شیمیایی در آلمان غربی و خرید ترکیبات مربوط به تولید عوامل اعصاب از کشورهای غربی، به‌ویژه آلمان اشاره کرد.

آلمان غربی دوشادوش شیمی‌دان‌ها، مهندسان موشکی و دانشمندان هسته‌ای عراق کار کردند تا یکی از متنوع‌ترین زرادخانه‌های سلاح‌های غیرمتعارف را که در هیچ جای دنیا یافت نمی‌شد، به وجود آورند. به‌عنوان ‌مثال عراق در سال ۱۹۸۱ قراردادی به ارزش ۲۱/۴ میلیون مارک با شرکت «تیسن راینشتال فنّاوری» امضا کرد که به‌ظاهر قرارداد آزمایشگاه یک دانشگاه بود، اما با استناد به قرارداد امضاشده، آزمایشگاه شیمیایی «دیاله» بود که در «تیسن سلمان پاک» در حومه «سوبره» بنا شد.

وخیم‌ترین مورد استفاده از جنگ‌افزارهای شیمیایی از زمان جنگ جهانی اول تا کنون در دوره جنگ عراق علیه ایران انجام گرفت که شمار زیادی از رزمندگان ایران، به‌ویژه هزاران نفر از غیرنظامیان کرد قربانی این سلاح‌ها شدند.(۴) حملات شیمیایی رژیم صدام که با حمایت غربی‌ها به‌ویژه آلمان‌ها صورت می‌گرفت، از ۱۰ موردحمله در سال آغاز جنگ، به ۴۵ مورد در سال ۶۷ افزایش یافت و در پایان جنگ هزاران مصدوم از این حملات به یادگار ماند که بیشترین آنها متعلق به عملیات والفجر ۱۰ و بمباران حلبچه بود.(۵)

سازمان ملل متحد طی گزارشی به کمک‌های کشورهای غربی به برنامه‌های تسلیحاتی عراق اشاره می‌کند و می‌نویسد: «عراق تسلیحات خود را از ۱۵۰ شرکت آلمانی، آمریکایی و انگلیسی تهیه‌کرده است. بر اساس گزارش‌ها، دولت عراق از سال ۱۹۷۵ توسط ۸۰ کمپانی آلمانی، ۲۴ شرکت آمریکایی و حدود ۱۲ شرکت انگلیسی و چند شرکت سوئیسی، ژاپنی، ایتالیایی، فرانسوی، سوئدی، برزیلی و آرژانتینی تجهیزات دریافت کرده است. از گاز خردل و اسید پروسیک تا گازهای عصبی سارین و تابون در این کارخانه تولید می‌شد و در خمپاره، راکت و گلوله‌های توپ جاسازی می‌شدند.»(۶)

 

اعتراف برخی رسانه‌های آلمانی

  1. حضور شرکت‌های شیمیایی و سازمان ضدجاسوسی آلمان در عراق؛ مجله «اشپیگل» چاپ آلمان ذیل یکی از گزارش‌های خود درباره جزئیات تجهیز رژیم بعث به سلاح‌های شیمیایی توسط آلمان نوشت:« یک عراقی به نام علی قاضی گرفتار زندان صدام می‌شود که با وساطت رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه آلمان از مرگ نجات پیدا می‌کند. پس از بازگشتش به آلمان با همکاری یک افسر عضو سازمان ضد جاسوسی آلمان غربی، ترتیب صدور یک کارخانه تهیه سلاح‌های شیمیائی به عراق داده می‌شود.»

به گزارش «اشپیگل» علی قاضی پس از بازگشت به آلمان بلافاصله با کمک یک عضو ارتش سازمان ضد جاسوسی آلمان در شهر هامبورگ شرکت صادرات و واردات تأسیس و از طریق این‌ شرکت از «کنسرن معروف فورستای آلمان» وسائل یک کارخانه بزرگ تولید اسلحه شیمیایی را خریداری می‌کند. این کارخانه قادر است سالیانه یک ‌میلیون و هفت ‌صد و شصت هزار تن مواد شیمیایی را به گازهای کشنده خردل و تابون مبدل سازد. بنا بر این گزارش، صدور و حمل چنین کارخانه عظیمی بیکباره صورت نگرفت، بلکه در قطعات و دفعات متعدد از طریق ترکیه به عراق صادر شد.

مجله «اشپیگل» در گزارش دیگری نوشت: «اینک در عراق در «سلمان پاک» در ساحل رودخانه دجله آزمایشگاه‌های تحقیقاتی تهیه گاز شیمیایی قرار دارند. در شهر «فلوجا» مواد خام اولیه تهیه و نهایتاً در شهر «سامره» گازهای خردل و گاز عصبی تابون به‌طور انبوه تولید می‌شوند. طبق این گزارش در هر سه شهر، شرکت‌های مختلف آلمان غربی حضورداشتند و در ساختمان و تکمیل این کارخانه از آزمایشگاه تا تولید انبوه سهیم بودند.

طبق گزارش همین مجله، اطلاعات تحقیقات محرمانه حاکی از آن است که تأسیسات شیمیایی ساخته‌ شده توسط شرکت‌های آلمانی در سامره عراق اخیراً موفق به تولید مواد شیمیایی بسیار مرگبار تابون و لاست هم شده‌اند. کارشناسان آلمانی همچنین متوجه شده‌اند که سه کارخانه فروخته ‌شده آلمانی به عراق قادر به تولید اسید سیائیدریک غلیظ و فشرده است.

  1. نمونه‌ای از گزارش خبرنگاران آلمانی: ادو اولفکات،خبرنگار آلمانی روزنامه مشهور «فرانکفورتر آلگماینه» که در دوران جنگ تحمیلی خبرنگار اعزامی این روزنامه به مناطق جنگی عراق بود می‌گوید: «مقامات آلمانی بسیار خرسند بودند که این گازها را برای استفاده علیه ایران به صدام داده‌اند.»
  2. شرکت‌های آلمانی در پوشش مؤسسات دانشگاهی: آلمان طی دوران جنگ تحمیلی ساخت تأسیسات سعد ۱۶ و قطعات کارخانه شیمیایی سامره را در اختیار رژیم بعث قرار داد و ضمن آن نیز در زمینه صنایع موشکی با بغداد همکاری کرد. یک سخنگوی وزارت اقتصاد آلمان غربی در اعترافات خود در این‌ باره می‌گوید: «یک پروژه نظامی موسوم به سعد – ۱۶ در عراق توسط شرکت‌های آلمانی تحت پوشش یک مؤسسه وابسته به دانشگاه انجام ‌شد.»(۷)
  3. توجه عراق به سلاح شیمیایی پس از بمباران مراکز اتمی: در اسفند سال ۱۳۶۵ در میانه‌های جنگ، یک نشریه آلمانی با نام «اشترن» گزارشی از تسلیحات شیمیایی عراق و کارخانه صنایع شیمیایی این کشور در ۱۲۰ کیلومتری شمال بغداد منتشر کرد. کارخانه‌ای به وسعت ۲۵ کیلومترمربع که در آن دو ردیف سیم‌خاردار بلند نصب ‌شده بود و به‌وسیله موشک‌های زمین به هوا محافظت می‌شد.

رژیم صدام در کارخانه مزبور، «گاز خردل»، «تابون» و «سارین» برای استفاده در جنگ علیه ایران، تولید می‌کرد. نکته قابل‌تأمل آنکه مواد اولیه و تجهیزات این کارخانه با هزینه تقریبی یک میلیارد مارک از شرکت‌های آلمانی و مشخصاً شرکتی با نام «پیلوت پلانت» تهیه ‌شده بود. اشترن افزود: «پس از آنکه اسرائیل در سال ۱۹۸۱ مراکز اتمی را بمباران کرد و امید‌های عراق را برای استفاده از بمب‌های اتمی بر باد داد، عراق کارخانه سموم دفع آفات نباتی در سامره را تبدیل به کارخانه ساخت مواد سمی بمب‌های شیمیایی کرد.»

در گزارش نشریه آلمانی «اشترن» به این نکته نیز اشاره ‌شده بود که در طول جنگ میان ایران و عراق شرکتی در هامبورگ، واقع در شمال آلمان، برای تولید گاز خردل، ماشین‌آلات به بغداد صادر می‌کرد.(۸)

 

پی‌نوشت:

۱- مدرس حوزه و دانشگاه.

۲- خبرگزاری میزان. فروردین ۱۳۹۷٫

۳- پایگاه اطلاع‌رسانی قربانیان سلاح‌های شیمیایی. ۳۰/۷/۱۳۹۶٫

۴- همان.

۵- رحیم محمدی از گروه دفاعی امنیتی (دفاع پرس)

۶- کیهان. آرشیو سه‌شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۴، شماره ۲۱۱۸۷.

۷- پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی. ۲۵/۱۰/۱۳۹۶٫

۸- خبرگزاری میزان. فروردین ۱۳۹۷

 

01سپتامبر/20

«آسمان» در انتظار بریدگان از «علفزار»

آفتاب مغموم و گرفته‌ روز هشت تیرماه ۱۳۶۰ در حالی طلوع کرد که جمعی مغموم از فاجعه شب گذشته در انتظار رؤیت خورشید انقلاب در حسینیه جماران لحظه‌شماری می‌کردند. در آن صبح غمگین نه فقط آن جمع، بلکه مردم ایران و جهان اسلام و حتی دشمنان انقلاب هم در انتظار واکنش مردی بودند که جمعی از یاران او یا در کوی شهادت آرمیده بودند و یا بر تخت بیمارستان در هروله‌ بین مقصد شهادت و ادامه خدمت طی طریق می‌کردند. در آن لحظات سنگین و پرالتهاب، چهره‌ آرام و مصمم امام خمینی که در قاب نگاه مردم جای گرفت، آن جمع چون فرزندانی که در بد حادثه به دامان پدر خود آویخته می‌شدند آرام گرفتند. بغض‌ها آرام آرام آزاد شد و چون امام از مظلومیت بهشتی گفت ایران همآوای جمع جماران گریست.

امام خمینی چون همیشه با چند جمله‌ نغز و پرمعنا از کنار اصل حادثه گذشتند و نگاه‌های مردم را متوجه افق دیگری کردند، متوجه «آفتاب عالمتاب اسلام»، یعنی اسلام اصیل، اسلام انبیاء و اولیای الهی.

امام در آن روز برخلاف انتظار بسیاری به سراغ خط مقابل اسلام نرفتند و از کافران و مشرکان و منافقان نگفتند، بلکه به سراغ اردوگاه و خاکریز جبهه‌ اسلام اردوگاه خودی رفتند و از دو جریان در این اردوگاه و پشت این خاکریز سخن به میان آوردند. گویی امام خمینی جای پای حوادث هفتم تیر در به شهادت رساندن شهید بهشتی و یارانش و سوء قصد به جان آیت‌الله خامنه‌ای در ششم تیر در مسجد ابوذر تهران را در همین جبهه دنبال میکردند. ردپایی که از صدر اسلام تا کنون و از آغاز نهضت تا به امروز ادامه داشته است. رد پای کسانی که در عین دینداری و در بد حادثه یا غایبند و یا هنری جز توجیه‌ ندارند. امام از دو طریقه سخن به میان آوردند و فرمودند:

«… از صدر اسلام تا کنون دو طریقه و دو خط بوده‌اند. یک خط، خط اشخاص راحت‌طلب که تمام همتشان به این است که طعمه‌ای را پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهایی که مسلمان بودند می‌کردند، اما مقدم بر هر چیزی از نظر آنها راحت‌طلبی بود.»(۱)

امام خمینی در ادامه با ترسیم حرکت امام حسین(ع) به سوی کربلا و تلاش برخی برای بازداشتن آن حضرت از این سفر به سخنان مشابه برخی در آغاز نهضت اشاره کردند که مقابله با رژیم و ایستادگی در مقابل اسلحه را دیوانگی می‌خواندند. امام این افراد را در دسته‌ای تعریف کردند که همّشان علف است و فرمودند:

«… یک دسته این‌طورند که حضرت امیر سلام الله علیه از اینها تعبیر می‌کند که اینها همّشان علفشان است.(۲) مثل حیواناتی که همّشان این است که شکمشان سیر بشود. شهوتشان را بر همه چیز مقدم می‌دارند. نماز هم می‌خوانند و روزه هم می‌گیرند و عبادات شرعی را هم به جا می‌آورند، لکن این‌طور است وضع تفکر که انسان نباید خودش را در معرض یک خطری، در یک چیزی قرار بدهد و این کاری که این ملت شریف اسلام کردند، یک کار جنون‌آمیز بوده است!

یک دسته‌ دیگر هم انبیاء بوده‌اند و اولیای بزرگ. آن هم یک مکتبی و خطی  بود. تمام عمرشان را صرف می‌کردند در اینکه با ظلم‌ها و با چیزهایی که در ممالک دنیا واقع می‌شود، همّشان را اینها صرف می‌کردند در مقابله با اینها.»(۳)

امام خمینی سپس در ترسیم خط انبیاء و اولیا‌ به حرکت سیدالشهدا«ع» و زندانی شدن امام موسی‌بن جعفر«ع» اشاره فرمودند:

«این دو رشته از اول خلقت تا به حال بوده‌اند. رشته تعهد به اسلام و ایستادگی در مقابل ظلم و ستم و دیکتاتوری و قدرت‌های شیطانی و سازش.»(۴)

امام خمینی در این روز با یادآوری این نکته که برخی از افراد در همان آغاز نهضت با اولین برخورد ساواک عقب نشستند، پرسشی را مطرح کردند و فرمودند:

«… خب تکلیف چیست؟ تکلیف این است که حالا ما رها کنیم آن طریقه‌ اسلام و انبیاء را و راحت‌طلبی را انتخاب کنیم و چند روز زندگی حیوانی را ادامه بدهیم و با حیوانات فرقی نداشته باشیم؟! حیوانات هم، « وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِه» (۵) آنها هم ذکر و تسبیح دارند لکن همّشان علفشان است. انسان هم باید این ‌طوری باشد که همّش علفش باشد و هرچه ذلت و خواری است تن به آن بدهد، برای اینکه چند روز زندگی مرفه بکند؟!»(۶)

امام خمینی در همین روز و در جلسه‌ با قضات دیوان‌عالی کشور، رؤسای شعب، مستشاران و دادیاران دادگستری، در سخنانی کوتاه درباره فاجعه هفتم تیر و نصب جانشین شهید بهشتی از ایستادگی سخن به میان آوردند و فرمودند:

«… یا باید انسان تن در بدهد به همه‌ ذلت‌ها و زیر بار بودن‌ها و تحت سلطه بودن‌ها و یا اگر بخواهد مستقل باشد، باید عوارض و لوازمش را بپذیرد. ملت ما چون خواسته است مستقل و آزاد باشد و دست جنایتکاران را از این کشور قطع کند، لابد در این پیامدها هم ایستادگی می‌کند.»(۷)

در همین جلسه است که امام خمینی تفاوت حرکت انبیایی شهید بهشتی با حرکت دینداران راحت‌طلب و راضی به علفزار دنیا را آشکار می‌سازد. تفاوت مردی که برای اسلام و انقلاب به دل خطر زد؛ تهمت‌ها را به جان خرید و به تعبیر امام همه‌ مخالفان اسلام او را مورد هجمه قرار دادند. خطری که از نگاه امام رهروان دیگر آیت‌الله بهشتی هم باید خود مهیای چنین حملاتی بکنند. امام در این جلسه می‌فرماید:

«… این را من کراراً گفته‌ام که مرحوم آقای بهشتی در این مملکت مظلوم  زیست. تمام مخالفین اسلام و مخالفین این کشور حمله‌ مستقیمشان را به ایشان و بعضی دوستان ایشان کردند. کسی را که من بیشتر از بیست سال می‌شناختم و روحیاتش را مطلع بودم و می‌دانستم چه جور مرد صالح و مرد به درد بخوری برای کشور است. مخالفین او را در کوچه و بازار و محله و صحبت‌هایی که همه می‌کردند آن ‌طور جلوه دادند و یک مرد صالح را به صورت یک دیکتاتور درآوردند. شما باید مهیای این جور مسائل باشید.»(۸)

و باز در همین روز است که امام خمینی در پیام تسلیتی به پدر شهید محمد منتظری با تأکید بر این نکته که «…محمد شما و ما خود را وقف هدف کرد و برای پیشبرد آن سر از پا نمی‌شناخت»(۹)، او را فرزند اسلام و قرآن نامیدند و با اشاره به شکنجه‌های جسمی و روحی او در راه اسلام و قرآن، مسیر حرکت او را که همانا حرکت شجاعانه در خط انبیاء و اولیای الهی بود، حرکت در راه حق خواندند و فرمودند:

«… او فرزند اسلام و فرزند قرآن بود. او عمری را در زجرها و شکنجه‌های روحی از طرف بدخواهان به سر برد و به جوار خداوند متعال شتافت و با دوستان و برادران خود راه حق را طی کرد.»(۱۰)

امام خمینی یک روز قبل، در روز هفتم تیر ۱۳۶۰ به مناسبت سوء قصد نافرجام علیه آیت‌الله خامنه‌ای نماینده خود در شورای‌عالی دفاع و امام جمعه تهران، از فداکاری‌های این عالم مجاهد در جبهه‌ها و جنگ در کنار ویژگی‌های دیگر علمی و معنوی ایشان یاد کردند که در جبهه اسلام اصیل و انقلابی جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارد. امام در این روز خطاب به ایشان فرمودند:

«… اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله‌ رسول اکرم«ص» و خاندان حسین‌بن علی«ع» هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب هستید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.»(۱۱)

در روز هفتم و هشتم تیر ۱۳۶۰ امام خمینی در ضمن پیام‌ها و سخنرانی‌های خود به مجاهدت‌های سه شخصیتی اشاره کردند که با رفتن به دل حادثه‌ها و خطرها و مبارزه بی‌امان با طاغوت‌های زمان، نام خود را برای همیشه‌ تاریخ در دفتر مردان «آسمانی» ثبت و «علفزار» دنیا را برای عافیت‌طلبان رها کردند.

نگاهی به مواضع و ایستادگی این سه سردار جبهه‌ اسلام اصیل در برابر دشمنان اسلام و ایران به‌خوبی نشان می‌دهد که چرا امام خمینی با چنین ادبیاتی از آنان یاد کردند. آیت‌الله بهشتی در اوج مظلومیت، حتی از جانب برخی از دینداران و دوستان انقلاب، هرگز در برابر هیمنه‌ دشمنان نظام سلطه سر فرود نیاورد، تا آنجا که بر قله‌ نترسیدن از مرگ، آمریکا و اروپا و بلوک شرق را چنین خطاب قرار داد و گفتند:

«… من هیچ اعتنایی به آمریکا ندارم. هیچ اعتنایی به اروپا ندارم. هیچ اعتنایی به اردوگاه شرق ندارم. اگر شما ملت، حقیقت را همان ‌طور که هست بشنوید و بپذیرید و به آن مؤمن باشید و پیوندتان با انقلاب، رهبری انقلاب و مدیریت انقلاب استوار بماند، بگذارید آمریکا توی این خیال‌ها و خواب‌های خوش فرو رود….»(۱۲)

شهید محمد منتظری اسطوره‌ مقاومت و مرد میدان مبارزه در داخل و خارج از کشور که به تعبیر امام خمینی در راه هدف سر از پا نمی‌شناخت، در ادامه مبارزه با نظام سلطه و گروهک و جریان‌های راست‌گرا و چپ‌گرا و اعتلای پرچم اسلام انقلابی تا بدانجا پیش رفت که حتی از سوی نزدیک‌ترین افراد خود هم مورد سرزنش و اتهام قرار گرفت. او در برابر دشمنان اسلام و انقلاب چنان مواضع و سخنان ماندگاری از خود بر جای گذاشت که تاریخ تشیع و ایران برای چنین شخصیتی به خود می‌بالد. او در جلسه ۱۴۴ مجلس شورای اسلامی به تاریخ ۲۴/۲/۶۰ یعنی درست ۴۵ روز قبل از شهادتش در دفاع از مواضع انقلابی خود در برابر لیبرال‌ها و دلدادگان آمریکا، تنها چاره دشمنان اسلام را در برابر سخنان روشنگرایانه خود، به شهادت رسیدنش توسط دشمنان اسلام و انقلاب خواند و گفت:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم. جناب آقای صباغیان در سخنانشان مطلبی را گفتند که مثل اینکه من هر وقت حرف حق می‌زنم دیوانه شده‌ام یا اختلال روانی دارم یا از این چیزها… حالا الفاظش یادم نیست، اتهامی را به من وارد آوردند که به قول خودشان نقل هم کردند. من لازم است، توضیحی در این جهت بدهم. به خدمتتان عرض کنم که ما در این کشور، با آمریکا و  ابرقدرت‌ها جنگ داشته‌ایم و داریم و خواهیم داشت و تا وقتی هم که زنده هستیم همین طور خواهد بود، مگر اینکه ایادی آمریکا یا وابستگان به آمریکا، بنده و یا امثال بنده را بکشند؛ ولی تا زنده هستیم به راهمان ادامه می‌دهیم.»(۱۳)

در همان روز هفتم تیرماه که شهید بهشتی و شهید منتظری در کنار هم و دیگر یاران امام در آغوش شهادت آرام گرفتند، امام خمینی در پایان پیام خود به آیت‌الله خامنه‌ای نوشتند:

«از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.»(۱۴)

خداوند دعای امام را مستجاب کرد و آیت‌الله خامنه‌ای ماند، اما کمتر کسی باور می‌کرد که روزی تمام اَحقاد بدریه و خیبریه و اُحدیه زنده شود و کسانی از جبهه‌ خودی به صف کینه‌ورزان بپیوندند که روزی در کنار امام و حتی در بیت امام از مذمت علفزار دنیا می‌گفتند و می‌نوشتند. فتنه‌ سال ۸۸ را می‌توان بزرگ‌ترین و پیچیده‌ترین فتنه در عصر غیبت خواند. فتنه‌ای که ریشه در کینه‌های کهن و در گردنه انقلاب و آنجا داشت که روح خدا و رأی خبرگان منتخب مردم، دست علی انقلاب را بالا بردند. ریشه در گذشته انقلاب و جائی داشت که انقلاب از کنار نامهربانی‌ها و بی‌مروتی‌های خیلی‌ها گذشته بود و حالا همان‌ها آمده و در کنار کسانی ایستاده بودند که بر سر سفره‌ انقلاب به نام و نان رسیده و بر مسندهایی چون ریاست جمهوری و نخست‌وزیری و ریاست مجلس تکیه زده بودند و اسلام و انقلاب و مظهر آن را نشانه رفته بودند. فتنه‌ای سخت که هم مرجع داشت، هم مسجد، هم روزنامه‌ داخلی، هم ماهواره خارجی، هم بیانیه‌خوان حقوق بشر، هم تیرانداز وسط خیابان، هم طباله و رقاصه و کاباره‌خوان بی‌حیا و هم محقق و معمم و نمازشب‌خوان بی‌بصیرت و…

ایستادن در برابر این فتنه‌ هزارتو با انسان‌های هزار رنگ و هزار چهره، فقط دل شیر و مرد خطر نمی‌خواست؛ بلکه کسی را می‌خواست که ریشه در تاریخ داشته باشد، تاریخی که گوشش با ناله‌های چاه کوفه و نجوای شبانه و شمشیر در شب عاشورا آشنا باشد.

در بینش معادلاتی و بر اساس محاسبات مادی، شکست در برابر این فتنه عظیم امری اجتناب‌ناپذیر بود. چرتکه‌ عقلانیت  معامله‌گر می‌گفت که لحظه‌ خداحافظی انقلاب با همه‌ آرمان و اهداف و با همه یاران خود در ایران و جهان فرا رسیده است. در این هنگامه بود که آیت‌الله خامنه‌ای در امتداد جریان خط انبیاء و اولیای الهی و به تأسی از امام شهیدان و شهدائی چون بهشتی، محمد منتظری و همه‌ شهیدان تاریخ توحیدی در اردوگاه اسلام اصیل، ایستادن را بر نشستن ترجیح داد، با این تفاوت که این بار این خلف صالح امام، جلوه‌ای از خلوت خود را با مولایش را آشکار کرد، علفزار دنیا را به آنانی که همّشان علفشان است بخشید و بی‌واهمه و بی‌اعتنا به همه‌ دنیای کفر و شرک و نفاق رو به آفتاب منتظران و رو به قطب عالم امکان گفت:

«… ای سید ما! ای مولای ما… من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم که این را هم خود شما به ما داده‌اید. همه اینها را کف دست گرفته‌ام و در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد اینها هم نثار شما باشد. سید ما! مولای ما! دعا کن برای ما. صاحب ما و پشتیبان ما شما هستید. ما این راه را ادامه خواهیم داد. با قدرت هم ادامه خواهیم داد. در این راه ما را با دعا و حمایت و توجه خود پشتیبانی بفرما.»(۱۵)

و دعا و حمایت و پشتیبانی مولا مشمول سلاله پیامبر«ص» شد؛ معادلات و محاسبات در هم شکستند و معجزه دیگری از جنس معجزه‌ای که خداوند در هر زمانی در برابر دیدگان پیروان خط انبیاء و اولیای الهی به منصه ظهور می‌رساند که نیل را شکافت و ابابیل را رساند، روی داد.

 

پی‌نوشت:

۱- صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۵۱۹٫

۲- نهج‌البلاغه، نامه ۴۵ (نامه به عثمان‌بن حنیف)

۳- همان، ص ۵۲۰ و ص ۵۲۱

۴- همان، ص ۵۲۱٫

۵- سوره اسراء آیه ۴۴؛ موجودی نیست مگر آنکه به حمد و سپاس خداوند تسبیح‌گوی است.

۶- همان، ۵۲۳٫

۷- همان، ۵۱۶٫

۸- صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۵۱۵٫

۹- همان، ص ۵۱۱٫

۱۰- همان.

۱۱- همان مدرک، ص ۵۰۳ و ۵۰۴٫

۱۲- ارزش‌ها در نگاه شهید بهشتی، ص ۵۶٫

۱۳- فرزند اسلام و قرآن، دفتر اول، ص ۳۹۵٫

۱۴- صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۵۰۴٫

۱۵- خطبه‌های نماز جمعه، خرداد ۱۳۸۸٫

01سپتامبر/20

جمهوری اسلامی و طرح «صلح مسلح»

 الف) بدون تردید ایجاد امنیت و حفاظت از آن در برابر تهدیدات خارجی از اهداف اولیه حکومت‌ها از ابتدای تاریخ تا کنون بوده و گذشت زمان نه تنها از اهمیت این هدف نکاسته، بلکه با توجه به رشد فناوری و در پی آن افزایش مخاطرات و تهدیدات بین‌المللی و پیچیده‌تر شدن روش‌های تهاجم و برتری‌طلبی در دنیای معاصر، حفظ امنیت به اولویت بسیاری از نظام‌های سیاسی معاصر تبدیل شده است.

ب) رشد فناوری جنگ و تسلیحات، باعث تحول در خطرات و تهدیدات نظامی و افزایش بی‌سابقه جنس و نوع تهدیدات نظامی شده است. اگر در چند دهه پیش، روحیه و قدرت جنگاوری سربازان مجهز به تسلیحات مناسب، موجب برتری یک کشور در عرصه نظامی (اعم از دفاع یا تهاجم) می‌شد، امروز با تغییر ابزارها و تجهیزات نظامی، حرف آخر را نه نیروی انسانی، بلکه تسلیحات متکی به دانش روز می‌زند. وقتی یک نیروی عادی نظامی می‌تواند در یک مکان امن و راحت و هزاران کیلومتر دورتر از صحنه نبرد، با حرکات ساده دست و هدایت یک پهپاد، ضربات کاری و موثری را به دشمن وارد کند و یا با فشردن یک دکمه و شلیک موشک، دشمن را به بن‌بست بکشاند، دیگر نمی‌توان با اتکا به تعداد و جنگاوری سربازان از امنیت دفاع کرد‌. همچنان که در عصر جاسوسی ماهواره‌ای دیگر حفاظت از اسرار نظامی با مخفی‌کاری و پنهان‌سازی ممکن و کارآمد نخواهد بود.

ج) اگر در روزگار پیشین، مساحت و تعداد سربازان و شمار تسلیحات برای تبدیل شدن به یک قدرت نظامی موثر (برای دفاع با تهاجم) ضروری محسوب می‌شد، امروزه برخورداری از دانش و فناوری از جمله شروط اساسی اقتدار نظامی به حساب می‌آید. چه بسا کشوری که از مساحت و سربازان بسیار برخوردار باشد، اما در جنگ، حرفی برای گفتن نداشته باشد و در حفظ امنیت و دفاع ناکام بماند. به عنوان مثال آرژانتین در جنگ با انگلستان بر سر جزایر مالویناس در سال ۱۹۸۲، با وجود مساحت و سربازانی بیشتر از انگلیس و به‌رغم اینکه سربازان آرژانتینی از خاک خود دفاع می‌کردند و نیروهای انگلیسی بیش از ده هزار کیلومتر دورتر از کشورشان می‌جنگیدند، مجبور به قبول شکست شد و بخش مهم و ارزشمندی از خاک خود، یعنی جزایر مالویناس را از دست داد.

شرط اساسی دیگر برای کسب اقتدار در عرصه نظامی، داشتن «اراده معطوف به قدرت» و خودباوری است. به این معنی که یک کشور، علاوه بر داشتن دانش و فناوری خودبنیاد و مستقل، باید از اراده لازم برای نبرد در هنگام لزوم برخوردار و به خود و توانایی‌های خود مطمئن باشد. به تعبیر دیگر حاکمیت نباید خودکم‌بین باشد و دشمن و رقبا را برتر از خود ببیند. مقصود از «اراده معطوف به قدرت» این است که یک جامعه، از سطح رهبران و نخبگان سیاسی تا عامه مردم، تمایل، اراده و جرئت تبدیل شدن به یک قدرت نظامی را داشته و حاضر به تحمل هزینه‌های مختلف و احتمالی آن باشند. بدون تحقق این شرط، برخورداری از بالاترین حد از دانش و فناوری هم موجب دستیابی به اقتدار نظامی نخواهد شد.

به عنوان نمونه ژاپن در دوران معاصر (از ۱۹۸۰ تا امروز) با وجود در اختیار داشتن سطح بالایی از دانش فنی و فن‌آوری، فاقد «اراده معطوف به قدرت» و به همین دلیل فاقد توان دفاعی لازم در برابر تهدیدات احتمالی و در عرصه دفاعی کاملاً متکی به کمک‌های نظامی آمریکاست. البته ژاپن در یکی دو سال اخیر در چند مورد با تهدید جدی از جانب کره شمالی روبرو شد، ولی آمریکا به تعهدات خود در دفاع از ژاپن عمل نکرد و همین امر باعث شد تا دولت ژاپن حرکت به سوی تقویت بنیه نظامی خود را آغاز کند. از سوی دیگر کره شمالی به‌رغم آنکه به اندازه ژاپن از دانش و فناوری برخوردار نیست، به دلیل برخورداری از «اراده معطوف به قدرت» توانسته است به سطح بالایی از قدرت دفاعی برسد تا آنجا که در برابر تهدیدات نظامی آمریکا تسلیم نشده، بلکه بر عکس، آمریکا را به حملات تلافی‌جویانه و پیش‌دستانه تهدید و در دفاع از خود در برابر تحرکات نظامی آمریکا موفق عمل کرده است. این در حالی است که کره شمالی هم از نظر مساحت و هم از نظر جمعیت و امکانات مالی، قابل مقایسه با آمریکا نیست.

د) ایران در صورتی که نخواهد مانند عربستان تسلیم مطالبات قدرت‌های بزرگ و مسلط بر جهان شود و به دنبال کسب منافع مشروع و جایگاه واقعی خود در خلیج فارس و منطقه غرب آسیا باشد، هدف دشمنی و تهدیدات متنوع قدرت‌های بین‌المللی قرار خواهد گرفت و در این صورت باید توان دفاع از امنیت و منافع قانونی خود را چه به عنوان نظام جمهوری اسلامی و چه حتی به عنوان یک نظام غیردینی و سکولار، اما مستقل و مادی‌گرا مانند چین داشته باشد.

از آنجا که ایران با داشتن بیشترین نوار ساحلی در خلیج فارس، بیشترین سهم قانونی را برای بهره‌برداری ازمنافع مادی و راهبردی خلیج فارس دارد؛ همین امر نقطه تقابل آن با قدرت‌های برتری‌طلب حاکم به نظام بین‌الملل است. چون این قدرت‌ها برای تداوم تسلط خود بر جهان نیازمند تسلط دائم بر خلیج فارس به عنوان یکی از کلیدی‌ترین نقاط جهانند و یک ایران مستقل و توانمند، حتی در ساختاری غیر از جمهوری اسلامی، مانعی جدی برای تحقق و تثبیت برنامه‌های آنان به حساب می‌آید. (و این نکات فارغ از تضاد بنیادین انقلاب اسلامی با ساختار استکباری و تمامیت‌خواه حاکم بر جهان امروز است؛ زیرا ستیز جمهوری اسلامی با جهان کفر و شرک و قدرت‌های فرعونی معاصر یک وظیفه دینی است و ربطی به منافع مادی ندارد. مقصود این نوشتار این است که حتی اگر یک نظام مادی بر ایران حاکم باشد، اما منافع و جایگاه حقیقی ایران را دنبال کند، گرفتار دشمنی و کینه قدرت‌های مسلط بر جهان خواهد شد.)

ه) نظام جمهوری اسلامی و رهبری آن از ابتدای تاسیس با وقوف به این حقیقت که حرکت به سمت تبدیل ایران به یک کشور مستقل و با عزت، حتماً و بدون تردید با دشمنی و ممانعت مستکبران جهان روبرو خواهد شد، تلاش در مسیر دستیابی کشور به توان دفاعی لازم برای حفاظت از امنیت و منافع اعتقادی و ملی را آغاز کردند. تحمیل جنگ به جمهوری اسلامی از جانب رژیم صدام و حمایت قدرتمندان جهان از نظام متجاوز بعثی، موجب تقویت دیدگاه رهبری نظام در خصوص لزوم دستیابی به قدرت خودبنیاد دفاعی شد. قدرت خصوصاً در عرصه دفاعی هنگامی به بروز و ظهور می‌رسد که درون‌زا و خودبنیاد باشد. خرید تسلیحات و تجهیزات نظامی برای تبدیل شدن کشور به یک قدرت برتر، نه ممکن است و نه مطلوب، زیرا فروشندگان سلاح در جهان، همان قدرت‌های برتری‌طلب و مستکبر جهانی‌اند که هیچ‌گاه تجهیزات و امکانات نظامی اساسی و کلیدی خود را برای فروش به هیچ ‌کسی، حتی دوستان و متحدان خود عرضه نکرده و نخواهند کرد، چون عرضه یک سلاح به بازار فروش، به معنای شریک ساختن خریدار در برتری برآمده از آن سلاح است و به همین دلیل هیچ قدرتی مرتکب این خطا نمی‌شود.

از سوی دیگر فروش سلاح به کشور دیگر به معنای خروج آن اسلحه از دایره ابهام است و نقاط ضعف و قوت آن را آشکار خواهد کرد. به همین دلیل قدرت‌های برتر هیچ‌گاه تجهیزات نظامی راهبردی و کلیدی خود را نمی‌فروشند و حتی تسلیحات متعارف را نیز به شکل ناقص و با اعمال تغییرات می‌فروشند تا توانایی و کیفیت و نقاط ضعف و قوت سلاح، به دست سایر کشورها نیفتد.

از سوی دیگر هزینه خرید سلاح بسیار بالاست و تامین اقلام نظامی مورد نیاز برای کشوری مانند ایران از طریق واردات، نیازمند سه تا چهار برابر شدن بودجه‌های دفاعی است واین امر مساوی توقف و تعطیلی در سایر حوزه‌های ضروری کشور مانند آموزش و بهداشت و… خواهد شد. حال آنکه تهیه سلاح و تجهیزات نظامی در داخل کشور علاوه بر مزیت و صرفه بالای اقتصادی و ایجاد اشتغال پایدار برای تعداد فراوانی از نیروهای متخصص، موجب برتری و مزیت راهبردی نیز خواهد شد، زیرا مزایا و نقاط ضعف احتمالی تجهیزات و تسلیحات تولید داخل، صرفاً در دست نیروهای خودی باقی خواهد ماند و همین امر یکی از موجبات برتری بر دشمنان در نبردها و تنش‌های احتمالی خواهد بود.

و) تجربه جنگ‌های جهانی و نبردهای منطقه‌ای مانند جنگ ویتنام، جنگ‌های رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی، جنگ تحمیلی ۸ ساله رژیم بعث، علیه جمهوری اسلامی ایران، جنگ‌های حوزه بالکان مانند جنگ بوسنی و هرزگوین، نبردهای محور مقاومت با رژیم صهیونیستی و جنگ‌های آمریکا با رژیم صدام نشان می‌دهد که یک ملت برای حفظ امنیت و منافع خود به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند و نباید به حقوق بین‌الملل و نظام حاکم بر سازمان‌های بین‌المللی تکیه کند. امید بستن به رعایت قوانین بین‌المللی از جانب قدرت‌های برتر و یا ورود کشورها به  اتحادیه‌ها و ائتلاف‌های بین‌المللی با هدف برخورداری از امنیت جمعی نیز ناکارآمدی خود را نشان داده است. در چنین وضعیتی کشورهایی در موقعیت ایران، برای حفظ امنیت و ثبات خود تنها دو مسیر را در پیش‌رو دارند:

نخست پذیرش برتری قدرت‌های بزرگ و قرار گرفتن به عنوان زیر مجموعه این قدرت‌ها و در نتیجه حفظ امنیت به قیمت از دست دادن منافع ملی. مانند عربستان یا کره جنوبی که خود را در زیر مجموعه امنیتی آمریکا قرار داده‌اند و در مقابل او و به‌ناچار، منافع آمریکا را بر منافع خود ترجیح می‌دهند. و دوم تلاش برای دستیابی به استقلال و تبدیل شدن به قدرتی خودبنیاد و توانمند در حفظ امنیت و منافع اعتقادی و ملی.

ز) جمهوری اسلامی بر اساس باورهای خود و مبتنی بر نگرش واقع‌بینانه به صحنه و روابط بین‌الملل به این نتیجه دست یافته است که تنها راه حفاظت از صلح و امنیت در عین حراست از منافع اعتقادی و ملی، تحقق الگوی «صلح مسلح» است. الگویی که تاکید می‌کند برای حفاظت از صلح باید هزینه‌های ایجاد جنگ برای طرف متجاوز را به حداکثر رساند. در این الگو توانایی‌های نیروهای مسلح با هدف بازدارندگی از جنگ، به صورت دائمی و بر مبنای تهدیدات موجود و به صورت دانش بنیان و خوداتکا، به روز و در قالب رزمایش‌ها و در صورت لزوم به صورت بهره‌برداری محدود به‌کار گرفته می‌شود. این مهم به همراه اراده معطوف به قدرت ترکیبی از قدرت نظامی و سیاسی ایجاد می‌کند که نتیجه آن حفظ صلح و ثبات بدون ورود به جنگ است و به همین دلیل به آن «صلح مسلح» گفته می‌شود.

این الگو کاملاً با روش قرآنی حفاظت از صلح انطباق دارد. قرآن کریم در آیات متعددی از جمله آیه ۶۰ از سوره انفال به مومنان دستور می‌دهد با هدف بازدارندگی و ایجاد ترس در دشمنان جامعه اسلامی و مخالفان دین خدا تا حد توانایی خود در افزایش قدرت نظامی بکوشند. از نظر قرآن کریم دشمنان جامعه اسلامی فقط زمانی دست از تهدید و خصومت برخواهند داشت که در ترس دائم از قدرت نظامی جامعه اسلامی باشندو. در غیر این ‌صورت هیچ تضمینی برای حفاظت از امنیت و ثبات جامعه اسلامی وجود ندارد.

از آنجا که جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی مبتنی بر تعالیم دینی بنای کشور گشایی و تهاجم به جوامع دیگر را ندارد، لذا نوع جنگ‌افزارها و تجهیزاتی را که در الگوی صلح مسلح به کار گرفته می‌شوند، «دفاعی» تعریف می‌کند و بر این تعریف پایبند است.

ح) بیش از سی سال از حضور مستقیم نیروهای مسلح آمریکا و کشورهای متحد آن (انگلیس، فرانسه و..) در خلیج فارس می‌گذرد. این نیروها در اوج جنگ تحمیلی صدام علیه جمهوری اسلامی ایران و با هدف حمایت از صدام و ممانعت از برتری جمهوری اسلامی ایران در جنگ، وارد خلیج فارس شدند و به دلیل ضعف جمهوری اسلامی در عرصه نبردهای دریایی، اقدامات متعددی را برای وادارسازی جمهوری اسلامی ایران به تسلیم انجام دادند. از جمله این اقدامات می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

حمله به سکوهای استخراج نفت متعلق به ایران و نابودی حداقل سه سکوی ایرانی، حمله به کشتی‌ها و شناورهای مختلف ایرانی از جمله شناورهای ایران‌اجر، سبلان و… غرق کردن تعدادی از آنها و سرانجام حمله به هواپیمای مسافربری ایرانی و سرنگونی آن بر فراز آب‌های جزیره ایرانی هنگام. اما پس از خاتمه جنگ تحمیلی و پس از اجرای تدابیر فرماندهی کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در تحقق الگوی صلح مسلح، نیروهای آمریکا و متحدان آن دیگر فرصتی را برای وارد آوردن ضربه‌های نظامی به جمهوری اسلامی ایران به دست نیاوردند، بلکه هرگاه تعرضی از جانب این نیروها به مرزها و حریم‌های امنیتی جمهوری اسلامی صورت گرفت با پاسخ در خور و قاطعانه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران روبه‌رو شدند. مواردی مانند اسارت نظامیان انگلیسی پس از تجاوز به محدوده آبهای جمهوری اسلامی ایران در اروند رود، اسارت نظامیان آمریکایی پس از تجاوز به مرزها و حریم آبی جمهوری اسلامی ایران در اروند رود و جزیره فارسی (۲ مورد)، سرنگونی تعدادی از پهپادهای شناسایی و تهاجمی متعلق به امریکا و … در محدوده آسمان جمهوری اسلامی ایران، سرنگونی بزرگ‌ترین و گران قیمت‌ترین پهپاد امریکایی موسوم به «گلوبال هاوک» پس از نقض حریم هوایی کشور در ابتدای تنگه هرمز و توقیف و بازداشت طولانی مدت نفتکش انگلیسی در خروجی تنگه هرمز و ده‌ها نمونه دیگر.

پاسخ  این پرسش را که چرا نیروهای نظامی امریکا به‌رغم حضور در خلیج فارس و کشورهای همسایه ایران مانند عراق و افغانستان، امکان تهاجم به جمهوری اسلامی ایران را نیافتند، باید در تحقق الگوی «صلح مسلح» توسط جمهوری اسلامی جستجو کرد. واقعیت نظام بین‌الملل این است که قدرت‌های بزرگ تنها با زبان قدرت آشنا هستند و حتی در صورت اجبار به کشور صاحب قدرت احترام نیز می‌گذارند.

علت این موضوع  که پس از سرنگونی پهپاد غول پیکر آمریکایی توسط سامانه ایرانی «سوم خرداد»، نیروهای مسلح امریکا چرا حاضر به اعمال قدرت علیه جمهوری اسلامی ایران نشدند و صرفاً تماشاچی باقی ماندند و حتی ترامپ از نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران بابت عدم شلیک به هواپیمای جاسوسی سرنشین‌دار امریکایی تشکر کرد، باید ناشی از درک طرف امریکایی دانست. وقتی نیروهای مسلح امریکا به این ارزیابی رسیدند که جمهوری اسلامی ایران به‌حدی از توان و آمادگی نظامی رسیده که قادر است پهپاد فوق پیشرفته و رادار گریز گلوبال هاوک را شناسایی و منهدم کند ـ امری که آمریکایی‌ها با صراحت آن را غیرممکن می‌دانستند و حتی نیروهای مسلح روسیه هم انجام آن را در توان خود نمی‌دیدند ـ تصمیم گرفتند از درگیری با جمهوری اسلامی ایران اجتناب کنند.

اگر جمهوری اسلامی ایران در سال جاری و در چهارچوب قوانین بین‌المللی با ونزوئلا وارد تجارت آزاد شد  و در حالی که هر دو کشور توسط آمریکا در تحریم شدید قرار دارند و دولت آمریکا تهدید کرده بود به‌محض رسیدن این نفتکش‌ها به آ‌ب‌های دریای کارائیب، آنها را هدف قرار خواهد داد، توانست نفتکش‌های خود را با عبور از حوزه نفوذ آمریکا به سواحل ونزوئلا برساند؛ ناشی از اعمال قدرتی بود که در سال ۹۸ و با سرنگونی پرنده آمریکایی و توقیف نفتکش انگلیسی انجام داد، چرا که نظامیان و دولتمردان آمریکایی به این نتیجه رسیده‌اند که جمهوری اسلامی ایران هم اراده دفاع از امنیت خود را دارد و هم توانایی آن را و به همین دلیل طی سال‌های اخیر ترجیح داده‌اند از درگیری نظامی مستقیم با آن اجتناب کنند و با روش‌های دیگری مانند ترور، جنگ نیابتی توسط گروه‌های تجزیه‌طلب و تکفیری در مناطق مرزی و فشار اقتصادی به جمهوری اسلامی فشار وارد کنند.

و) دستیابی به «صلح مسلح» از جمله دستاوردهای جدی انقلاب اسلامی و ناشی از پیاده‌سازی رهنمودهای قرآنی در حوزه دفاعی است. امری که به اذعان کارشناسان بین‌المللی ناشی از ایمان رهبری انقلاب اسلامی به باورهای دینی و تلاش برای حل و فصل مسائل و مشکلات موجود با تکیه به راه حل‌های برآمده از ایمان و توان بومی مردم ایران است. اتفاقی که اگر در عرصه‌های اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی رخ داده بود، دیگر شاهد بسیاری از معضلات فعلی در جامعه ایرانی نبودیم.

01سپتامبر/20

امام خمینی(ره) میراث‌دار سلف صالح در فقه حکومتی

فقه حکومتی، امری متناسب با مبانی فقهی شیعه است و به عصر حاضر اختصاص ندارد. لذا ضمن اینکه فقه حکومتی را می‌بایست امتداد نظام تحول در فقه شیعه در طول سالیان عصر غیبت دانست، می‌توان به مبانی حداکثری برای آن استناد و  به تراث و پیشینه آن نیز در فقه شیعه اشاره کرد.

فقه حکومتی درجات مختلفی دارد. این رویکرد فقهی، مقید به مقبولیت و موجه بودن فقیهان در جامعه خویش و توانایی اداره آن است. بر این اساس، هرگاه فقیهان در جامعه خویش اقتدار داشته باشند و فرایند اداره جامعه (ولو جامعه کوچک و محدود) بر عهده آنان باشد، می‌توانند بر اساس نظام اقتضائات اداره جامعه به استنباط احکام الهی مبادرت ورزند. این فرایند زمانی اتفاق می‌افتد که فقیهان به عنوان پشتوانه فکری یا کارگزار ارشد، (در قالب وزیر، مشاور یا قانون‌گذار) در حاکمیت حاکمان دیگر قرار داشته و توانایی تحقق اداره جامعه بر اساس مبانی فقهی را یا با عدم تقیه نسبت به حاکمان جائر، امکان تحقق قوانین حکومتی اسلام را داشته باشند. در این صورت، فقیهان می‌توانند اجتهادشان را در اداره جامعه به کار گیرند.

بر این اساس، هرگاه فقیهان شیعه در زمان حاکمان شیعه ‌مذهب، زیسته یا به عنوان مشاور و وزیر به کار گرفته شده‌ و یا در منطقه جغرافیایی‌شان خویش اقتدار اجتماعی فراگیر داشته‌اند، ضمن باور به فقه حداکثری، اجتهادشان را در راستای اداره جامعه خود صرف کرده و رویکردی حکومتی به فقه خویش بخشیده‌اند.(۱)

با این منطق، با وجود اینکه حکومت مطلوب مبتنی بر آرمان‌های فقهی، در عصر غیبت، محقق نشده است، لکن این امر منافاتی با این واقعیت ندارد که امکان ردیابی رویکرد مراتبی ضعیف از فقه حکومتی در برخی از اوقات عصر غیبت وجود دارد.

با عنایت به اینکه تنها در بخشی از زمان طولانی عصر غیبت، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و فقیهان، حائز منصب حکومتی یا اقتدار سیاسی ـ اجتماعی بوده‌اند، لذا در آغاز، رویکرد پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) به عنوان معصومانی که در زمانی مشخص، عهده‌دار منصب حکومت بودند و در نهایت، رویکرد برخی از فقیهان را که مناصب سیاسی اجتماعی یا حاکمیت سیاسی داشته‌اند می‌توان ذیل رویکرد فقه حکومتی(ولایی) ردیابی کرد. گرچه باید به این نکته اذعان کرد که استناد فقه حکومتی(ولایی) به معصومین(علیهم‌السلام)، (با توجه به عدم استناد اجتهاد به این ذوات مقدسه)، صحیح نیست و با وجود قرار گرفتن رویکرد این حضرات(علیهم‌السلام) ذیل تراث و پیشینه تاریخی فقه حکومتی (به‌مثابه اداره شریعت‌مدار جامعه کلان)، استناد رویکرد فقهی اجتهادی نسبت به آنان(علیهم‌السلام) مجاز نیست، بلکه درنهایت می‌توان آن را از مبانی فقهی فقه حکومتی به شمار آورد. در حقیقت پیدایش فقه حکومتی را باید همزمان با تدوین فقه (در آغازین سالیان عصر غیبت) دانست.

ازآنجا که جمهوری اسلامی ایران تنها حکومت در عصر غیبت است که با ابتناء بر آرمان‌های اسلامی و آموزه‌های فقهی شکل گرفته است و از سوی دیگر رویکرد فقه حکومتی هنگامی شکل می‌گیرد که حکومتی از سوی فقیهان، تحقق پذیرد و فقه به‌مثابه قانون اداره جامعه، بر اساس رویکرد حکومتی و مطابق نیازها و اقتضائات اداره آن حکومت، استنباط شود؛ لذا ضمن اینکه در تاریخچه فقه می‌توان برای فقه حکومتی به پیشینه‌ای اشاره کرد، این نگاشته درصدد است گزارشی از رویکرد فقه حکومتی در فضای جمهوری اسلامی ایران با قرائتی حکومتی از فقه امام خمینی(ره) در اقتفا و پیروی نسبت به سیره سلف صالح ارائه دهد.

 

رویکرد امام خمینی(ره) به فقه حکومتی

با عنایت به اینکه رویکرد فقه حکومتی مراتب حداقلی و حداکثری دارد و هرگاه اقتدار فقیهان و امکان رویکرد حداکثری برای اداره شریعتمدار جامعه، محقق شود، رویکرد فقه حکومتی، توسعه می‌یابد و هرگاه ظرفیت اندکی برای این امکان وجود داشته باشد، رویکرد فقه حکومتی، کمتر محقق می‌شود؛ لذا با توجه به اقتدار حداکثری فقه و فقیهان در جامعه اسلامی، می‌توان از جمهوری اسلامی ایران به‌مثابه رویکرد حداکثری برای فقیهان در استنباط فقه حکومتی در زمینه اداره شرعی، مطلوب، روزآمد و کارآمد نظام اسلامی یاد کرد. این رویکرد از سوی امام خمینی(ره) با اقتفا به سیره فقیهان سلف و ابتنا به مبانی حداکثری فقه شیعه در جوامع فقهی، راهبردی و  این ظرفیت برای اداره حکومت اسلامی به کار گرفته شد.

بر این اساس، فقیهان، علاوه بر تصمیم‌سازی کلان در عرصه نظام اسلامی، به عنوان کارگزاران ارشد، اداره جامعه را بر عهده می‌گیرند و از ظرفیت فقه شیعه در ارائه مدلی روزآمد، کارآمد و قابل استناد به شریعت (جمهور اسلامی) استفاده می‌کنند و مؤلفه‌هایی چون تفکیک قوا، تحزب، قانون اساسی، انتخابات، مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری و… را نه در راستای تحدید قدرت سیاسی حاکمان مستبد، بلکه به‌‌مثابه ابزارهایی برای اداره نظام سیاسی مطلوب، ذیل نظریه ولایت فقیه به کار می‌گیرند.

ساختار ارائه شده برای این نظام سیاسی که مستند به مبانی دینی و مشروعیتش را مرهون نظریه ولایت فقیه است، به گونه‌ای است که از یک ‌سو از ظرفیت حداکثری رأی و نظر مردم در نظام سیاسی و در اموری چون گزینش و نظارت بر کارگزاران، بهره می‌برد و از سوی دیگر، در ساختار نظام سیاسی، ضمن تأکید بر استقلال قوای سه‌گانه (مجریه، مقننه و قضائیه)، قرائت خاصی از تفکیک قوا را ارائه می‌دهد که علاوه بر عدم تنافی با نظریه ولایت فقیه جامع‌الشرایط، کارکردهای حداکثری، تخصصی و نظارتی برای این سه قوه قائل است و می‌تواند ضمن کمک به ولی‌فقیه در اداره مطلوب جامعه، پایایی و پویایی نظام اسلامی را تضمین کند.

«فقه شیعه را که به خاطر طول سال‌هایی که فقهای شیعه و خود گروه شیعه در دنیای اسلام، دسترسی به قدرت و حکومت نداشتند و فقه شیعه، یک فقه غیرحکومتی و فقه فردی بود، امام بزرگوار کشاند به سمت فقه حکومتی… شیعه، حکومت نداشته است. فقه شیعه، حکومتی در اختیارش نبوده است که جهات آن حکومت را بخواهد اداره و احکام آنها را از کتاب و سنت استنباط کند. لذا فقه شیعه و کتب فقهی شیعه، بیشتر فقه فردی هستند. امام بزرگوار فقه شیعه اسلام را به سمت فقه حکومتی کشاندند، فقهی که می‌خواهد نظام زندگی ملت‌ها را اداره کند و باید پاسخگوی مسائل کوچک و بزرگ ملت‌ها باشد.»(۲)

امام خمینی(ره) به عنوان مجتهد صاحب‌ رأی و راهبر نظام اسلامی، ضمن باور به گستره‌ای فراگیر برای فقه شیعه مشتمل بر زوایای زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی و حکومتی، بر جامعیت فقه نسبت به همه مسائل و نیازهای زندگی تأکید و فقه را به‌مثابه نرم‌افزار اداره کلان جامعه فرض کردند و ضمن قرار دادن فقه در مسیر پاسخ به نیازهای کلان حکومتی، حکومت را فلسفه عمل فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت قرار داد:

«حکومت در نظر مجتهد واقعى، فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است. حکومت نشان‌دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است. فقه تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.»(۳)

امام خمینی(ره) که در سالیان قبل از انقلاب، همانند رویکرد سایر فقیهان، استنباط خویش را در راستای اداره زندگی مومنانه مکلفان به کار می‌گرفتند و رساله عملیه‌شان نیز در راستای پاسخگویی به احوالات شخصیه مومنان بود، در فرایند پیروزی انقلاب اسلامی و اداره نظام جمهوری اسلامی و با عنایت به ضرورت تدوین فقه به‌مثابه نرم‌افزار اداره حکومت اسلامی، تعابیر، عبارات و کلماتی را ارائه کردند که به‌مثابه نقشه راه فقه حکومتی تلقی شد و برای استنباط حوزه‌های علمیه مسیر را گشودند. ایشان نظریه ولایت مطلقه فقیه را ارائه کردند که نه‌ فقط اختیاراتی همسنگ اختیارات معصوم (علیهم‌السلام) برای فقیه قرار می‌دهد، بلکه اختیاراتی به‌مثابه حاکم برای وی در نظر می‌گیرد تا بر اساس مصالح کلان جامعه و نظام اسلامی، تصمیم‌های کلان اخذ و جامعه را به‌گونه‌ای مطلوب هدایت و راهبری کند.

«اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام(ص) یک پدیده بی‌معنا و محتوا باشد. اشاره می‌کنم به پیامدهاى آن که هیچ ‌کسی نمی‌تواند مستلزم به آنها باشد. مثلاً خیابان‌ کشی‌ها که مستلزم تصرف در یک منزل یا حریم آن است، در چهارچوب احکام فرعیه نیست. نظام‌ وظیفه و اعزام الزامى به جبهه‌ها و جلوگیرى از ورود و خروج ارز و جلوگیرى از گران‌فروشی، قیمت ‌گذاری… و صدها امثال آن که از اختیارات دولت است، بنا بر تفسیر شما خارج است و صدها امثال اینها. باید عرض کنم حکومت که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول‌ الله(ص) است، یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است.»(۴)

امام خمینی(ره) مطابق رویکرد ولایت مطلقه، (که خود رویکردی حکومتی به فقه است)، مصادیقی از اختیارات را به فقیه حاکم، تفویض می‌کنند که طبق فقه مصطلح و سنتی، فقیه قادر نبوده است به آنها مبادرت کند و در موردشان حکم بدهد:

«حاکم می‌تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزلى را به صاحبش رد کند. حاکم می‌توان مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدى که ضرار باشد، درصورتی‌که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومتى می‌تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یکجانبه لغو کند و می‌تواند هر امرى را، چه عبادى و غیرعبادى که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، مادامی ‌که چنین است از آن جلوگیرى کند. حکومت می‌تواند از حج که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى است، موقتاً جلوگیرى کند.»(۵)

جدا از موارد فوق که امام خمینی(ره) بر اساس رویکرد فقه حکومتی بدان حکم کردند، می‌توان به برخی از دیدگاه‌های ایشان مبتنی بر این رویکرد نیز اشاره کرد:

ـ تنفیذ حکم ریاست جمهوری به عهده ولی فقیه است و در غیر این صورت، رئیس‌جمهور مشروعیت ندارد.(۶)

ـ در مواردی که زوج نسبت به همسر خویش بدرفتاری کند و با نصیحت و تأدیب، اصلاح نشود، طلاق زن با توجه به مصلحت اسلام و مسلمین به عهده فقیه خواهد بود.(۷)

ـ باوجود اینکه مالکیت نزد شارع محترم است، لکن هرگاه ولی‌فقیه تشخیص دهد که این مالکیت مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان است، می‌تواند آن را محدود یا مصادره کند.(۸)

ـ حاکم اسلامی می‌تواند مجازات‌هایی را متناسب با جرم‌های جدید مانند قاچاق، گمرکات، تخلفات رانندگی یا شهرداری، جعل و متخلفان را بر اساس آن مجازات کند.(۹)

ـ ولی‌فقیه هنگامی‌که صلاح بداند می‌تواند برخی از مجرمان را از حدود مبرا و عفو کند.(۱۰)

ـ کنترل یا عدم کنترل جمعیت تابع تصمیمات حکومت است.(۱۱)

ـ دولت مى‌تواند در تمام مواردى که مردم از امکانات و خدمات دولتى استفاده مى‌کنند، با شروط اسلامى و حتى بدون شرط قیمت، مورد استفاده را از آنان بگیرد و این حکم در جمیع مواردى که تحت سلطه حکومت است و بلکه در انفال که در زمان حکومت اسلامى امرش با حکومت است، می‌تواند بدون شرط یا با شرط الزامى این امر را اجرا کند، جاری است.(۱۲)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، بیانات در جمع اعضای کنگره تبین مبانی فقهی امام خمینی، ۷/۱۲/۱۳۷۴
  2. آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، بیانات در مرقد امام خمینی به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۷۶

۳ . امام خمینی، صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۸۹

  1. همان، ج ۲۰، ص ۴۵۲ ـ ۴۵۱
  2. همان
  3. امام خمینی، صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۲۲۱
  4. همان، ج ۱۰، ص ۴۰۷
  5. همان، ج ۱۰، ص ۴۸۱
  6. همان، ج ۱۹، ص ۴۷۳ ـ ۴۷۲
  7. همان، ج ۱۱، ص ۱۴۹
  8. همان، ج ۵، ص ۱۸۳

۱۲٫ همان، ج ۲۰، ص ۴۳۵

01سپتامبر/20

معنای حضور تاریخی در صحنه‌های اخیر جهان مدرن

جریان‌های اخیر که در آمریکا و به تبع آن در سایر کشورهای اروپایی پیش آمده، یک نوع بازکردن چشم است برای نظر به رخدادهایی  که در این صحنه‌ها خدا مطابق شرایط تاریخی و جغرافیایی مخصوص به خود با ما سخن می‌گوید. صحنه‌هایی مانند رخداد اربعینی این سال‌ها و از آن مهم‌تر رخدادی مثل انقلاب اسلامی در این تاریخ که همه برای تولد انسانی است بیرون از فرهنگ سکولاریته و چیزی است که اگر گوشمان را نسبت به آنها باز کنیم، خداوند در این صحنه‌ها با ما سخن‌ها دارد. مرتبه‌ی بالاتر را شما در روایات دارید که واقعاً پیامبر«ص» توانستند به جایی برسند که حقیقت، در مظهری به نام حضرت جبرئیل با آن حضرت سخن بگوید و آن حضرت بشنوند، یا مثل آن که حضرت موسی«ع» در مظهری به نام شجره سخن خدا را شنید. همان‌ طور که در رخداد اربعینی این سال‌ها خدا دارد با ما حرف می‌زند، در اعتراض‌های اخیر به نظام سرمایه‌داری هم می‌توانیم نحوه‌ای از حضور خدا را احساس کنیم، حالت بالاتر و عمیق‌تر آن را در انقلاب اسلامی دارید. انقلاب اسلامی همین حالا با ما سخن‌ها دارد، نه آن که گمان کنیم این امر، امری توهّمی و یا تخیلی است، خیر، سخنی است از عالمی برتر و گوش جان می‌تواند آن را بشنود. «به همان معنایی که به صورت وسیع‌تر، ندای بی صدای ِ «ألَستُ بِرَبِّکُم» در جان ما به صدا در آمد و انسان‌ها در مظهر ظهور ربوبیت او این صدا را شنیدند و بی‌درنگ تصدیق کردند و گفتند: «بَلی شَهِدنا»

در آیه‌ فوق قرآن متذکر صحنه‌ای می‌شود که بنی‌آدم ربوبیت خدا را شاهد بودند و تصدیق کردند، می‌گوید: خدا با همه‌ انسان‌ها سخن گفت و همه‌ انسان‌ها آن را شنیدند در حالی‌که این نوع بدن و این نوع گوش‌دادن در آنجا نبود. می‌فرماید: همه را از پشت پدرانشان گرفت، با همه صحبت کرد و همه ربوبیت حضرت اللّه را مشاهده کردند.

توجه داشته باشید که «ذات» خداوند به خودی خود ظهور ندارد مگر در مظاهر. وقتی می‌گوییم خدا صحبت کرد و همه‌ بنی‌آدم گفتند: بله ما داریم ربوبیت تو را می‌بینیم، در «قالوا بَلی شَهِدنا»؛ چه چیزی به صحنه آمده که همه‌ انسان‌ها آن ربوبیت را می‌بینند؟ ربوبیت را در چه صحنه‌ای می‌بینند؟ با ذات که نمی‌شود رو‌به‌رو شد، پس این گفتن در مظاهر واقع شده و این اول بحث است که متوجه باشیم خداوند در موقعیت مظاهر با ما سخن می‌گوید، از همین‌جا می‌توانیم در این فکر قرار گیریم که همه‌‌ بشریت با مظاهری که صورت ربوبیت ربّ است، با ربّ العالمین مرتبط شده‌اند و در آن موقعیت مکالمه‌ی خداوند با انسان‌ها صورت گرفته است. اگر این موضوع درست کالبد شکافی شود معنای گوش‌سپردن به ندای بی‌صدای رخدادهای تاریخی درک می‌شود، به همان معنایی که جناب مولوی می‌گوید:

گوش را بر بند و آنگه گوش‌دار

هوش را بگذار و وانگه هوش‌دار

بنده واقعه‌ی طبس و به پاخاستن شن‌ها در مقابل تجهیزات آمریکایی را سخن‌گفتن خدا می‌دانم با همه‌ آنهایی که آماده‌ شنیدن سخن خدا در درون جان خود هستند. انتظار دارید بشر چقدر باید آمادگی داشته باشد که واقعاً از آن حکمت، حکایتی را بشنود، شنیدنی از جنس خاص خودش؟ فکر عموم متدینین این است که آن واقعه، معجزه‌ی خدا بود و صد دلیل هم می‌توان ‌آورد که این فعل و انفعالات عادی نبود. تا اینجا را بسیاری از افراد قبول دارند، ولی آیا متفکری که می‌خواهد تفکر تاریخی داشته باشد این آمادگی را دارد که متوجه شود حقیقتاً خدا در این صحنه‌ها و به کمک چنین مظاهری، زبان باز می‌کند و باید گوش ما آماده برای شنیدن باشد؟ می‌خواهم عرض کنم اگر خود را آماده کنیم، در این تاریخ زبانی هست و گوشی را می‌طلبد تا سخن خود را در جان ما به «گفت» درآورد و امروز خداوند در مظهری مثل اعتراض مردم به نژادپرستی دارد با ما گفتگو می‌کند تا خود را درچنین تاریخی احساس کنیم و آن را جدای از تاریخی که با انقلاب اسلامی در آن قرار گرفته‌ایم، ندانیم.

آیا در تاریخ شواهدی نداریم از جنس ظهور ندای الهی که فرمود: «ألَستُ بِرَبِّکُم»؟ و آیا انسان‌های آماده‌ای نداریم که در اموراتی دیگر ندای الهیه را بشنوند و متوجه شوند گفت و گویی در کار است؟ اگر با امثال شهید چمران این سخن را در میان بگذاریم در جواب ما خواهد گفت: شک نکنید که چنین ندایی وجود دارد و انسان‌هایی که آن ندا را در حضور تاریخی حضرت ربّ می‌شنوند، در صحنه‌اند.

«ما همواره در همه ‌جا در این تاریخ با حضور تاریخی اراده‌ الهی ارتباط داریم، هرچند به‌ندرت به ندای آن گوش می‌دهیم و گاهی در مطابقت و موافقت با آن اراده قرار می‌گیریم و مطابق آن اراده عمل می‌کنیم و این مطابقت در مواقعی نادر در حدّ دیدن جلوه‌ آن اراده در افق رخدادی، برابر ما گشوده می‌شود و وقتی چنین «وقت» فرا رسد، ما به معنای واقعی در راه حضور تاریخی خود قرار داریم، چیزی که شهداء به‌خوبی آن را تجربه کردند.»

خداوند می‌فرماید: «أَلَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ»(یس/۶۰) ای بنی‌آدم مگر عهد نکرده بودم با شما که شیطان را نپرستید؟ همین‌جا که نشسته‌اید، در ذات و فطرت خود چنین عهدی کرده‌اید. این یک «گفت» الهی است که در هر صحنه‌ای با شما در هست. چون شما در هر صحنه‌ای که هستید اگر وسوسه‌های شیطان را بپذیرید از رجوع به حضرت حق غفلت کرده‌اید و به خود نظر انداخته‌اید، به همان معنایی که شیطان «أَبى‏ وَ اسْتَکْبَر»، خود را دید و خود را بزرگ پنداشت. او عبودیت ذاتی خود را ندید که در آن عبودیت، رجوع به حضرت حق نهفته است. عبودیت یک حالت حضور، جهت درک ربوبیت حق است.

در آیه‌ فوق می‌بینید که با زبانی خاص به شما خطاب شده است که بنا بود شیطان را نپرستید. اگر به خودتان بیایید می‌پذیرید که می‌شود آن خطاب را شنید، به شرطی که گمان نکنیم شنیدن منحصر است به همین شنیدن‌های جسمانی که پرده‌های گوش ما را مرتعش می‌کند در حالی‌که می‌توان گفت شنیدن سه مرحله دارد؛ یکی شنیدن در اثر ارتعاشات هوا و انتقال آن به گوش و دیگری شنیدن حقیقت است به صورت کلی و مبهم که به آن الهام می‌گوییم و سوم شنیدن حقیقت است به صورت تفصیلی در مظاهری خاص. شاید تجربه کرده باشید که بعضی مواقع در ماه رمضان نیم ساعت مانده به اذان صبح یک‌مرتبه می‌شنوید زنگ خانه را می‌زنند، در را که باز می‌کنید می‌بینید هیچ‌کس نیست. آری! فقط صوت بود توسط فرشته‌ای که می‌خواست شما را بیدار کند. این ایجاد صوت، نحوه‌ای شنیدن ندای فرشته است که تا مرحله‌ی قوه‌ی شنوایی نازل شده، در حالی‌که اگر حاوی معانی بود در موطن قلب ظاهر می‌شد و القای معانی می‌کرد و جان ما آن را می‌شنید. بعضاً در خواب، شعر می‌گوئید و خودتان می‌گوئید و خودتان می‌شنوید. گاهی قلب شما می‌شنود، چون معانی بالاتری در میان است که لفظ، توان ظهور آن را ندارد. مثل گوش سپردن شاعر به گفت درونی‌اش و سعی او برای آنکه آن گفت ماوراء لفظ را با شعر به لفظ درآورد. در روایت داریم که وقتی پیامبر خدا«ص» رحلت کردند، جبراییل«ع» با زهرای مرضیه«س» مراوده داشت. این یک نوع افق‌گشودن است که حضرت جبرئیل«ع» برای حضرت زهرای مرضیه«س» انجام می‌دهند تا حضرت بتوانند در غیاب پیامبر، خودشان به منبع حقیقت دوران منتقل شوند. تا زمانی که پیامبر«ص» در قید حیات دنیایی بودند، جبرائیل«ع» سراغ ایشان می‌رفتند، حال که پیامبر اکرم«ص» از بین مردم رفتند، روح حضرت زهرا«س» آماده می‌شود تا از ندای بی‌صدای جبرئیل اشارات مخصوص را بشنوند. آن ‌‌قدر روح حضرت زهرا«س» تفصیل پیدا کرد که منجر به نحوه‌ ظهور خاص آن خطبه در مسجد مدینه شد. شما خطبه را ملاحظه کنید که چه اندازه شاعرانه است، یعنی حقایق، در آن خطبه ماورای الفاظ معمولی به صورت الفاظی خاص ظهور کرده، معلوم است که گزارشی است از عالم منسجم بالا که کثرت در آن مغلوب است و وحدت غلبه دارد.

 

نقش سازنده‌ گوش‌سپردن به ندای انقلاب اسلامی

عرض بنده آن است که «ما همواره در همه جا در این تاریخ با حضور تاریخی اراده‌ الهی ارتباط داریم، هر چند به ندرت به ندای آن گوش می‌دهیم و گاهی در مطابقت و موافقت با آن اراده قرار می‌گیریم.» و امروز این ندا در بستر انقلاب اسلامی از حرکات متعرضین به نظام سرمایه‌داری به گوش می‌رسد و حکایت از آن دارد که اراده‌ الهی در راستای فروپاشی سیطره‌ استکبار جهانی است و گذار از وضع موجود و شکاف در حاکمیت فریبکارانه‌ دموکرات و جمهوری‌خواه.

شهدای دفاع مقدس، مثل خرازی‌ها این‌ طور حس می‌‌کردند که انقلاب اسلامی عطیه‌ای الهی است و با حمله‌ صدام به خطر افتاده است و باید برای دفاع از انقلاب به جبهه بروند. خرازی آن جوان پرتحرک اصفهانی، حالا چیزی را در درون خود احساس می‌کند که حتی بعد از آن که یک دست خود را از دست می‌دهد، دست از دفاع از انقلاب نمی‌کشد تا به ندای بی‌‌صدای درون خود به طور کامل جواب دهد. سئوال این است: آیا انقلاب اسلامی، شهید خرازی را ساخت یا شهید خرازی، انقلاب اسلامی را حفظ کرد؟ حقیقت این است که انقلاب اسلامی شهید خرازی را ساخت و آن غوغا را در درون او ایجاد کرد. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» می‌فرمایند: «این رزمنده‌ها – مثل خرازی و باکری و …- انسان های معمولی بودند ولی چون وارد جنگ شدند، جنگ آنها را چنان کرد که آقای عبدالحسین برونسی بنّای عادی، طوری سخنرانی می‌کند که گویی یک حکیم سخنرانی می‌کند». ببینید با گوش‌سپردن به ندای بی‌صدای انقلاب اسلامی و یا با آماده‌شدن برای شنیدن آن ندای بی‌صدا، انسان تا کجا جلو می‌رود. تا این‌جا همه متوجه می‌شوند: گویا این شخص بنّایی که اکنون در مقام سرداری قرار دارد، قصه‌ تاریخ ما را می‌گوید و همان انقلاب اسلامی امروز به صورتی دیگر در جهان غرب و آمریکا ظهور کرده تا عده‌ای به جای فرار از تهران به سوی نیویورک، به گفته‌ آن کشیش مسیحی از نیویورک فرار کنند به هرکجا خواستند. زیرا ستون‌های حاکمیت استکباری آمریکا با بحران زیرساخت‌ها، در حال فروریختن است و آینده به سمت بحران آن حاکمیت است.

گاهی در نسبت با انقلاب اسلامی، در مطابقت و موافقت با اراده‌ الهی قرار می‌گیریم و مطابق آن اراده عمل می‌کنیم و در مواقعی نادر این مطابقت در حد دیدن جلوه‌ آن اراده، در افق رخدادی برابر ما گشوده می‌شود.

انسان در این بستر به جایی می‌رسد که اراده‌ حضرت حق را در مظاهری خاص می‌بیند.

مشهور است وقتی مغول‌ها به هرات حمله کردند و کشتار زیادی راه انداختند، مردم شهر به عارف مشهور هرات، یعنی جناب نجم‌الدین کبری پیغام دادند: پس کو آن خدایی که باید از ما دفاع می‌کرد؟ او در جواب گفت: خداوند جلوه‌ جلال و بی‌نیازی‌اش وزیدن آغاز کرده است. یعنی خدا می‌خواهد بگوید همه‌تان هم بروید بر دامن کبریائی‌اش گردی نمی‌نشیند. ملاحظه کنید جناب نجم‌الدین کبری حمله‌ مغولان را هم مظهری می‌بیند که نور اسم الهی در آن به ظهور آمده است. حضرت امام«ره» فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد. حرف ما این است که تا اینجاها می‌شود خود خدای متعال را در صحنه‌ها دید.

«و وقتی چنین “وقت” فرا رسد، ما به معنای واقعی در راه حضور تاریخی خود قرار داریم.» ما اسم این احساس را «وقت» می‌گذاریم؛ واژه، واژه‌ مهمی است. رسول خدا«ص» فرمودند: «لِی مَعَ الله وَقتٌ لا یسَعَه فِیهِ مَلَکٌ مُقَرَّب وَ لا نَبِّی مُرسَل»(۱) خوب است کمی به این روایت توجه شود. همیشه هر «وقتی» که برای انسان پیش آید قضیه همین ‌طور است، شما در نسبت با انقلاب اسلامی می‌توانید به «وقتی» برسید که هیچ ملک مقربی و هیچ نبی مرسلی آنجا نباشد؛ شما باشید و حقیقت. حضرت محمد«ص» می‌فرمایند: من در «وقت» و حالی بودم و در روحانیتی قرار گرفتم که من بودم و حقیقت. انسان‌ها در این تاریخ می‌توانند در نسبت با انقلاب اسلامی، به عنوان ظهور اراده‌ الهی، به اینجاها برسند.

آری! «و وقتی چنین «وقت» فرا رسد، ما به معنای واقعی در راه حضور تاریخی خود قرار داریم.» و امروز به جای نظر به سختی‌هایی که دشمن برای ما ایجاد کرد تا از حضور تاریخی خود غفلت کنیم، باید به «میدانی» نظر کرد که خداوند بنا دارد جبهه‌ استکبار را از میدان مزاحمت با ما خارج کند و عملاً در دل اعتراض‌های موجود به ما ندا می‌دهد حاصل مقاومت شما افقی خواهد شد که در آن افول استکبار را که امروز آمریکا مظهر آن است، با چشم خود بنگرید.

عرض بنده در این قسمت این است که حضور تاریخی ما امری ذهنی و مفهومی نیست، ساحتی است که حس می‌کنیم در آن ساحت ما هستیم و حقیقت. آیا حرکت اربعینی سال‌های اخیر را شأنی از شئون انقلاب اسلامی که چنین ساحتی را به شما عطا می‌کند، نمی‌بینید. انقلاب اسلامی حقیقتی است که مردم عراق هم نسبت به آن یک نحوه آشنایی پیدا کرده‌اند و در آن راستا این صحنه‌ها را به وجود می‌آورند، و هم اکنون شما با نحوه‌ دیگری از حضور انقلاب اسلامی در حرکات و سکنات مردم مغرب زمین روبه‌رو شده‌اید.

 

این است قصه‌ حضور تاریخی ما

مطابقت و موافقت با آنچه در تاریخ به اراده‌ الهی در حال تحقق است، گوش‌سپردن به ندای بی‌صدایی است که ما را مورد خطاب قرار می‌دهد و بر می‌انگیزاند و ترغیب می‌کند.

بنده وقتی خرمشهر آزاد شد، احساس کردم تمام عالَم گشوده شده و خداوند خود را نشان داده است. اینجاست که مقام معظم رهبری چه بگویند آینده از آن ماست و چه نگویند؛ ما الفبای فهم حضور در آینده‌ خود را یافته‌ایم، ایشان مذکِّر یک حقیقت تاریخی هستند و از آن خبر می‌دهند. ما چه حضوری در خرمشهر پیدا کردیم که گفته شد: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»؟ بنده حس می‌کنم صدایی در عالم پیچید، صدایی که ما را برانگیزاند و به سوی عجیب‌ترین کار تاریخ یعنی آزادی خرمشهر کشاند. البته حق می‌دهم به کسی که بگوید این حرف‌ها، نوعی احساسات است و نمی‌شود با این ادبیات با مردم سخن گفت. با این‌همه معتقدم چیزی در اختیار ماست که به‌راحتی می‌توانیم با زبان خاص انقلاب اسلامی با مردم سخن بگوییم، چیزی که آیه‌ ۴۴ سوره‌ نحل متذکر آن است، اگر کمی به آن آیه توجه شود با بنده همراه می‌شوید. می‌فرماید: ای پیامبر این قرآن را به عنوان ذکر بر تو نازل کردیم «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ» قرآن را در هویت ذکری‌اش بر تو نازل کردیم. «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ» برای اینکه برای مردم بگشایی آنچه را خداوند بر جان آنها نازل کرده است، «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِم‏» تا آنچه را ما بر مردم نازل کردیم، تبیین کنی. یعنی ای پیامبر! آن‌چه را می‌خواهی برای مردم روشن کنی، قبلاً برای مردم نازل کرده‌ایم و تو آن را تبیین و روشن کن و آن چیزی که بر مردم نازل شد، جز همان اراده‌ الهی در قالب اسلام نبود. امروز هم بنده معتقدم آن‌چه‌ از انقلاب اسلامی عرض می‌کنم همگی آن را می‌شناسید و آن معانی، شما را در بر گرفته است. خدا به پیامبرش می‌فرماید: ای پیامبر! وظیفه‌ تو این است تا آن معانی که جان مردم را فرا گرفته است از اجمال در بیاوری و برایشان تبیین کنی. به همین خاطر هم مردم سخنان و تذکرات آن حضرت را تصدیق می‌کنند. اینکه می‌فرمایید این سخنان به چه دلیل درست است، به جهت آن است که در سیطره‌ عقل انتزاعی می‌خواهید همه‌ چیز را بفهمید؛ در حالی ‌که اگر به خودتان رجوع کنید، می‌یابید در درون خودتان این سخنان هست و آنها را می‌شناسید، هرچند ممکن است از آن غفلت کرده باشید. به گفته‌ نظامی:

این صدا در کوه دل‌ها بانگ کیست؟

گَه پر است ز این بانگ این کُه، گه تهی است

با توجه به این امر است که وقتی مقام معظم رهبری سخن می‌گویند، احساس می‌کنید حقیقتاً حق می‌گویند، این همان قصه‌ حضور تاریخی شماست.

گوش به زنگ ‌بودن و مهیا بودن، زمینه‌ برانگیخته‌شدن انسان جهت فهم حضور تاریخی است و وقتی این فهم تحقق خاص پیدا می‌کند که مراقب و مواظب خطابی باشیم که در عالم به صدا در آمده تا روح‌ها را بر‌انگیزاند و ترغیب کند و زبان و گفتار ما با آن خطاب درونی هماهنگ شود و این در حالت تعلق به آن خطاب و آمادگی برای پذیرش خطاب درونی به میان می‌آید، در این حالت تفکر و احساسات، هر دو در میان آمده است و افقی در مقابل ما گشوده خواهد شد که می‌توان آن را به «حیرت» وصف کرد.

اگر گوش به زنگ و مهیا باشید از درونتا‌ن می‌شنوید که ظهور خاص اراده‌ الهی در این تاریخ حقیقت دارد و هر زمان به صورتی خاص به ظهور می‌آید؛ امروز با شروع افول آمریکا و فردا با نابودی رژیم اسرائیل.

آنچه می‌خواهم عرض کنم این است که باید در این تاریخ واقع شویم تا زبانی پیدا کنیم که زبان انقلاب اسلامی است و با آن زبان رخدادهای تاریخی این دوران را تبیین کنیم، چه آنچه در سوریه اتفاق افتاد و چه آنچه در جهان غرب در حال وقوع است. زبان انقلاب اسلامی وسیله‌ ظهور و به میان آمدن خود انقلاب اسلامی است و عملاً انقلاب اسلامی است که دارد با زبان ما خود را تکلم می‌کند، در آن صورت دیگر سوبژه و اُبژه یا دوگانگی بین فاع‌ِ شناسایی و مورد ‌شناسا رخت برمی‌بندد و تنها هستی می‌ماند که به سخن در آمده و این محل عبور از نیهیلیسم است. در حالی که هنوز دوگانگی بین سوبژه و اُبژه مصیبت تاریخ ماست، ولی شرایط برون‌رفتن از آن آماده است و ما باید روی آن فکر کنیم. وقتی زبان ما با خطاب درونی هماهنگ می‌شود که ما آمادگی پذیرش خطاب درونی را در خود فراهم کنیم و این با تعلّق به انقلاب اسلامی میسّر است زیرا آن خطاب، خطابی است که انقلاب اسلامی به شما کرده است. این‌که مقام معظم رهبری می‌فرمایند زندگینامه‌ شهدا را بخوانید، برای آن است که آنها متوجه پذیرش خطاب درونی خود از طریق تعلق به انقلاب اسلامی شدند و ما با خواندن زندگی آنها، به امری که در درون ما نیز هست متذکر می‌شویم؛ و چیزی در پشت حرکات آنها بود که گویا آنها خود را از طریق آن حرکات به ما نشان می‌دهند و ما در آنها سنّت حضور تاریخی انقلاب اسلامی را حس می‌کنیم! و امروز با توجه به این امر صحنه‌های اعتراض مردم آمریکا را به حاکمیتشان‌ می‌توان دید.

در حالت تعلق به آن خطاب و آمادگی برای پذیرش خطاب درونی، تفکر و احساسات هر دو به میان می‌آید و افقی در مقابل ما گشوده خواهد شد که می‌توان احساس آن افق را به «حیرت» وصف نمود. به همان معنایی که پیامبر خدا«ص» از حضرت حق می‌خواهند: «رَبِّ زِدْنی تَحَیرا»؛ خدایا حیرتم را زیاد کن. جناب مولوی هم در این زمینه می‌گوید:

حیرت اندر حیرت آمد این قصص

بی‌هُشی خاصگان اندر اخص

شما در حیرت، چیزی را می‌یابید که فقط قابل تماشاست. تلاش بنده این است که حیرت نسبت به انقلاب اسلامی را متذکر شوم و نمونه‌های حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ همان راهی است که مقابل مردم جهان گشوده است و ما در هر صحنه‌ای باید متوجه‌ آن باشیم، وگرنه بیرون از تاریخ خود زندگی می‌کنیم.

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

پی‌نوشت:

  1. بحارالأنوار، ج‏۱۸، ص: ۳۶۰

 

01سپتامبر/20

مروری بر زیارت غدیریه حضرت امام هادی(علیه‌السلام)

معتصم خلیفه عباسی، امام هادی(ع) را از مدینه به سامرا فرا خواند. در روز غدیر، امام به نجف رسید و امیرالمومنین(ع) را زیارت کرد(۱) که متن آن به زیارت غدیریه مشهور شده است.

راویان این زیارت از بزرگان شیعه هستند و در وثاقت هیچ‌یک از آنان تردید نشده است. سند این زیارت چنین است:  ابن مشهدی از ابوالفضل شاذانبن جبرئیل قمی از عمادالدین محمدبن ابوالقاسم طبری از ابوعلی فرزند شیخ طوسی از پدرش از شیخ مفید از ابن قولویه قمی از شیخ کلینی از علیبن ابراهیم قمی از پدرش از ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی عثمان‌بن سعید عمری از امام حسن عسکری(ع) از امام هادی(ع)(۲) محدث قمی به معتبر بودن سند این زیارتنامه اشاره و نوشته است: «کمتر حدیثی به قوت سند این زیارت‌نامه می‌رسد.»(۳)

 

اوقات خواندن

در کتاب‌های دعا و زیارت زمان خواندن، برای روز عید غدیر ذکر شده است.(۴) اما شیخ عباس قمی درباره زمان خواندن این زیارت با استناد به کلام عثمانبن سعید می‌نویسد: «این زیارت را در هر روز از نزدیک و دور می‌شود خواند و این فایده جلیله‌ای است که البته راغبین در عبادت و شایقین زیارت حضرت شاه ولایت آن را غنیمت خواهند شمرد.»(۵)

محور اصلی زیارت غدیریه، اصل تولی و تبری است که در فرهنگ شیعه جایگاه ویژه‌ای دارد. محتوای اصلی این زیارت بیان فضایل امام علی(ع) است. مهم‌ترین بخش‌های این فضیلت‌ها عبارتند از:

فضیلت‌های قرآنی: در این زیارت بیش از سی آیه آمده است که بیان فضایل امیرالمؤمنین(ع) است؛ نظیر آیه لیله المبیت،آیه تبلیغ، آیه ولایت و..

فضیلت‌های حدیثی: صدها قسمت از زیارت غدیریه به بیان فضایلی اختصاص یافته که پشتوانه روایی در منابع حدیثی شیعه واهل سنت دارد. مانند امیرالمؤمنین، سید الوصیین، وارث علم النّبیین، ولی ربّ العالمین، امین‌الله فی‌ارضه، سفیر‌الله فی خلقه، الحجّه البالغه علی عباده، دین‌الله القویم، صراط مستقیم، نبأ عظیم، اوّل من آمن باللّه، سید المسلمین، یعسوب المؤمنین امام المتقین، قائد الغرّ المحجّلین، امام المّتقین، اوّل من صدّق بما انزل الله علی نبیه و…

فضیلت‌های تاریخی: این زیارت، مطالبی از رشادت‌های تاریخی امام علی(ع) و فداکاری‌های آن حضرت در راه دین اسلام را بیان کرده است. از جمله: جنگ بدر، احزاب، اُحد، جنگ حُنین، صفّین، جمل، نهروان و…

در این زیارت همچنین به غصب فدک، بیزاری از دشمنان ولایت و برائت از قاتلان امام حسین(ع) و شهادت عمّار، شهادت حضرت علی(ع) و شهادت سید الشّهدا اشاره دارد.

 

 

برادری پیامبر(ص) امتیاز علی(ع)

پیوند برادری میان امام علی(ع) و پیامبر(ص) جزو متواترات تاریخی است. به جز منابع شیعی، بسیاری از منابع  اهل سنت نیز این واقعه را نقل کرده‌اند که علامه امینی در کتاب الغدیر به پنجاه مورد از آنها اشاره کرده است.(۶) بی‌گمان، برادری با پیامبر(ص)، بیانگر یکى از فضیلت‌هاى بزرگ امام على(ع) است.

نقل دیگر پیامبر(ص) فرمود: «اى على! برخیز، سوگند به خدا که تو را راضى خواهم کرد. تو برادرم هستى و پدر فرزندانم! تو براى پایدار ماندن سنّت من در میان مردم کارزار می‌کنى. کسى که در وفاى به عهد من بمیرد در بهشت است، و کسى که در وفاى به عهد تو بمیرد بدهی خدا را ادا کرده و از عهده او بیرون آمده است، و کسى که بر مرام و دین تو بمیرد بعد از مردن تو، تا هنگامى که آسمان و زمین برپاست و خورشید طلوع و غروب می‌کند، خداوند زندگی او را با ایمان پایان داده و او را در بهشت امن داخل می‌کند.(۷)

 

 

مراسم بیعت رسمی:

در بخشی از خطبه پیامبر(ص) در غدیر می‌خوانیم: «…بدانید که من با خدا بیعت کرده‌ام و علی(ع) با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند برای او از شما بیعت می‌گیرم…

ای مردم!… پروردگارم مرا مأمور کرده است که درباره آنچه برای علی، امیرالمؤمنین(ع) و امامانی که بعد از او می‌آیند و از نسل من و اویند، منعقد کردم، از زبان شما اقرار بگیرم… پس همگی چنین بگویید: ما شنیدیم و اطاعت می‌کنیم و راضی هستیم و سر تسلیم فرود می‌آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت درباره امر امامت اماممان، علی امیرالمؤمنین(ع) و امامانی که از صلب او به دنیا می‌آیند به ما رساندی. بر این مطلب با قلب‌هایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت می‌کنیم. بر این عقیده زنده‌ایم و با آن می‌میریم و با آن محشور می‌شویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمی‌کنیم و شک و انکار نمی‌کنیم و تردید به دل راه نمی‌دهیم و از این قول بر نمی‌گردیم و پیمان را نمی‌شکنیم…»

آن‌گاه فرمود: «معاشر الناس فبایعوا الله وبایعونی وبایعوا علیا امیرالمؤمنین والحسن والحسین والائمه کلمه باقیه؛‌ ای مردم! با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمایید و با علی(ع) امیرمؤمنان و حسن و حسین و امامان از ایشان به عنوان کلمه باقیه، بیعت کنید.»

و فرمود: هر کس بیعت را بشکند به ضرر خویش شکسته است، و هر کس به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند، خداوند به او اجر بزرگی عنایت می‌فرماید…»

و در پایان خطبه فرمود: «معاشر الناس من یطع الله ورسوله وعلیا والائمه الذین ذکرتهم فقد فاز فوزا عظیما؛‌ای مردم! هر کس خدا و رسولش و علی و امامانی را که ذکر کردم اطاعت کند، به رستگاری بزرگ دست یافته است.»(۸)

  1. بیعت مردان:

پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرمؤمنان(ع) هجوم آوردند، و با ایشان به‌عنوان بیعت دست می‌دادند و به پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) تبریک می‌گفتند و پیامبر اکرم(ص) می‌فرمود: «الحمد لله الذی فضلنا علی جمیع العالمین؛ حمد برای خدای است که ما را بر همه جهانیان برتری داد.» و صدای مردم بلند شد که «آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت (وبیعت) می‌کنیم.»(۹)

و پیامبر اکرم(ص) مکرر می‌فرمود: به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید؛ زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است.»(۱۰)

 

  1. بیعت بانوان:

پیامبر(ص) دستور دادند تا ظرف آبی آوردند و پرده‌ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد و زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و امیرمؤمنان در سوی دیگر، با آن حضرت بیعت نمایند. و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند.

پیامبر اکرم(ص) بعد از پایان خطبه، عمامه خود را که «سحاب» نام داشت به‌عنوان تاج افتخار بر سر امیرمؤمنان قرار دادند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.»

خود امیرمؤمنان در این باره فرمود: «پیامبر در روز غدیر خم عمامه‌ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و حنین، مرا به وسیله ملائکه‌ای که چنین عمامه‌ای به سر داشتند، یاری کرد.»(۱۱)

 

  1. پیمان و بیعت محکم:

جبرئیل به صورت مردی زیبا و خوشبو در کنار مردم ایستاده بود و می‌گفت: «به خدا قسم! روزی مانند امروز هرگز ندیدم که تا چه اندازه [پیامبر اکرم(ص)] کار پسرعمویش را مؤکد کرد و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش، آن را بر هم نمی‌زند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند!»

در این وقت عمر نزد پیامبر آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: «او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود.»(۱۲)

 

  1. معجزه ولایت:

در آخرین ساعات مراسم بیعت، «حارث فهری» همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر آمد و گفت: ‌ای محمد! از تو سؤالی دارم: …آیا این علی‌بن ابی طالب را که گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه…» از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟ حضرت در جواب فرمود: «خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمی‌کنم.»

حارث گفت: «خدایا! اگر آنچه محمد می‌گوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست!»

خداوند نیز سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد و از بخش پایین بدنش خارج شد، و او را درجا به هلاکت رساند.(۱۳)

 

غدیر باید تبلیغ شود:

در فراز سوم می‌خوانیم: «فَوَضَعَ عَلَى نَفْسِهِ أَوْزَارَ الْمَسِیرِ وَ نَهَضَ فِی رَمْضَاءِ الْهَجِیرِ فَخَطَبَ وَ أَسْمَعَ وَ نَادَى فَأَبْلَغَ ثُمَّ سَأَلَهُمْ أَجْمَعَ فَقَالَ هَل بَلَّغْتُ فَقَالُوا اللَّهُمَّ بَلَى فَقَالَ اللَّهُمَّ اشهَده‏؛ پس آن بزرگوار زحمت سفر را به جان خرید و در گرمای داغ نیمروز برخاست وخطبه خواند و پیام خداوند را به گوش مردم رساند و بر آن تأکید کرد وآنگاه از همگان پرسید و فرمود: ابلاغ کردم همگی عرض کردند: بارخدایا، بله!»

غدیر خم بسی موج‌آفرین است

تمام قصّه‌ها را برترین است

درون موج آن امواج بی‌حد

بشر را راهنمایی بهترین است

پیامبر اکرم(ص) داستان غدیر را ساده و بی‌اهمیت برگزار نکرد؛ بلکه تا آنجا که توان داشت قبل از حادثه غدیر، در حین ایراد خطبه و بعد از آن رفتارهایی انجام داد که هر یک به حادثه غدیر بها و اهمیت وجنبه تبلیغی می‌داد:

 

تبلیغ مرحله‌ای

۱– قبل از حرکت از مدینه: پیامبر(ص) بعد از هجرت، سه بار به مکه مشرّف شده‌اند: اوّل در سال هشتم، به عنوان انجام «عمره القضا» وارد مکّه شدند؛ ولی هرگز برای حضور در این عمره اعلان عمومی ندادند. بار دوم در سال نهم هجری به‌عنوان «فتح مکّه» وارد این شهر شدند که مجموع جمعیت را حدود ۱۰ هزار نفر تشکیل می‌داد.و سومین و آخرین‌بار در سال دهم هجری بود که روز شنبه، پنج یا ششم ذی قعده به عنوان «حجّه الوداع» به طور رسمی اعلان حج عمومی دادند.

این اعلان عام و فراگیر به مردم مدینه، اطراف مدینه، مکه، یمن و اطراف آن گوشزد شد؛ لذا جمعیت زیادی به سوی مکه سرازیر شدند.(۱۴) جمعیتی بین نود هزار تا یکصد و بیست و چهار هزار نفر همراه پیامبر شدند. تازه اینها غیر از مکی ها وکسانی است که همراه امیر مؤمنان علی(‌ع) از یمن و یا همراه ابوموسی اشعری آمده بودند.(۱۵)

این واقعه را می‌توان در کلام خداوند یافت، آنجا که دستور داد: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ»؛ (۱۶) ؛و مردم را دعوت عمومی به حج کن تا پیاده و سواره بر مرکب‌های لاغر از هر راه دوری به سوی تو بیایند.»

این حج، به نام «حجه الوداع» (آخرین حجّ پیامبر(‌ص) «حجه البلاغ»، به خاطر نزول آیه تبلیغ، «حجه الکمال» به خاطر نزول آیه «اَکْمَلْتُ لَکُم» و «حجه التمام» به خاطر «اَتْمَمْتُ عَلَیکُم نِعْمَتِی» نامیده شده است (۱۷) که خود این مسئله، به‌نوعی برجستگی وتبلیغ برای غدیر به حساب می‌آید.

۲– هنگام  خروج از مدینه: کیفیت خروج حضرت از مدینه، خود موج‌تبلیغی داشت، گفتار علاّمه امینی در این‌باره به این صورت است: «فَخَرَجَ صلّی الله علیه وآله مِنَ المَدِینَهِ مُغْتَسِلاً مُتدهِّناً مُتَرَجِّلاً مُتجَرِّداً فِی ثَوبین صحاریین اِزارٍ و رداءٍ؛(۱۸) پیامبر(‌ص) از مدینه خارج شد در حالی که غسل کرده بود و روغن زده بود، با پای پیاده و بدون لباس، بلکه فقط دو جامه‌ای که نماد سفیدی داشته به‌عنوان ازار و رداء (یعنی همان لباس احرامی) بر تن کرده بود».این حالت در مدینه توجه برانگیز، تبلیغی و حرکت آفرین بود. و همین ‌طور حضور تمام همسران آن حضرت در این سفر «وَأَخْرَجَ مَعَهُ نِسَاءَ کُلِّهِنَّ فِی الْهَوْدَاج؛(۱۹) و با رسول خدا‌(ص) همه زنانش در هودج خارج شدند.» و فرزندان آن حضرت از جمله فاطمه زهرا(ع) در این حج و در جریان غدیر.(۲۰)

۳– خطبه‌های مکه و تبلیغ: حضرت بارها حدیث ثقلین را در مکه یادآوری کرد، در بخشی از خطبه منا فرمود: «أَلَا وَ إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی اهل‌بیتی فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ أَلَا فَمَنْ اعْتَصَمَ بِهِمَا فَقَدْ نَجَا وَ مَنْ خَالَفَهُمَا فَقَدْ هَلَکَ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؛(۲۱) توجه کنید دو امر در بین شما باقی می‌گذارم، اگر به آن دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی‌شوید، کتاب خدا و عترت و اهل‌بیتم. به‌راستی خدای ریزبین و آگاه به من خبر داد که آن دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض (کوثر) بر من وارد شوند. بیدار باشید! هر کس به آن دو چنگ زند، نجات یابد و هر کس مخالفت کند، هلاک شود. آیا من [پیام خداوند را] رساندم؟» همه گفتند: بله.

در مسجد «خیف». بعد از حمد و ثنای الهی تأکید فرمودند که حاضران سخنم را به غائبان برسانند. و فرمود: «نَضَّرَ اللَّهُ اَمْرَ مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَه‏؛(۲۲) خدا نیکو گرداند امر و کار کسی را که سخنان مرا می‌شنود، سپس آن را حفظ می‌کند و به کسانی که حضور نداشتند، می‏رساند. پس چه بسیار کسانی که حامل فقه و آگاهی هستند؛ اما خود غیردانا هستند و چه بسیار کسانی که حامل فقه و آگاهی هستند به کسانی که از آنها برتر و داناتر است».

پیامبر(‌ص) در ادامه خطبه حدیث ثقلین را یادآوری کرد: «‌ای مردم! بیدار باشید. به‌راستی من در بین شما دو چیز گرانبها می‌گذارم. کتاب خدا و عترتم؛ اهل‌بیتم…».(۲۳)

تکرار حدیث ثقلین واقعاً مؤثر بود؛ شاهدش این است که عده‌ای به‏خوبی مقصود پیامبر(‌ص) را از این اقدامات متوجه شدند و دست به توطئه زدند. در این زمینه می‌خوانیم:  «گروهی از صحابه اجتماع کردند و گفتند: محمد اراده کرده که امامت را در اهل‌بیت(ع) خود قرار دهد. پس چهار نفر از آنها به سمت مکّه رفتند و داخل کعبه رفته و عهد و پیمان بستند و پیمان‌نامه‌ای نوشتند که اگر خدا، پیامبر را از دنیا برد و یا کشته شد، نگذارند به‌هیچ‌وجه خلافت به اهل‌بیت(ع) او برگردد. پس خداوند بلندمرتبه در این رابطه این آیه را بر پیامبرش نازل فرمود: «بلکه آنها تصمیم محکم بر توطئه گرفتند ما نیز اراده محکمی [درباره آنها] داریم. آیا آنان می‌پندارند که ما اسرار نهانی و سخنان درگوشی آنان را نمی‌شنویم؟ آری، رسولان (و فرشتگان) ما نزد آنها هستند و می‌نویسند.»(۲۴)

در واقع این افراد (۲۵) تلاش‌هایی انجام دادند که جلو حرکت تبلیغی پیامبر(‌ص) را بگیرند.

 

پافشاری بر اعلان بعد از خطبه غدیر

پیامبراکرم (ص) درباره عمومیت غدیر و ماندگاری آن فرمود: «ای مردم! من امر خلافت را به‌عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه می‌سپارم، و من ابلاغ کردم آنچه را مامور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غائب و بر همه کسانی که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده‌اند یا نیامده‌اند، پس حاضران به غائبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.»(۲۶)

از جملات فوق به‌خوبی استفاده می‌شود که همگان در تبلیغ و پخش و نشر حدیث و جریان غدیر مسئول‌اند و تا روز قیامت این وظیفه سنگین بر دوش ولایت‌مداران خواهد بود؛ چنان که منکران امامت، همچون ابلیس هستند. امام رضا(ع) فرمود: «مَثَل مؤمنین در پذیرش ولایت امیرمؤمنان(ع) در روز غدیر خم مثل ملائکه در سجودشان برای آدم است و مثل کسی که در روز غدیر از ولایت امیرمؤمنان سر باز زد، مثل شیطان است [که با مخالفت خود با همه ابناء بشر به دشمنی برخاست] …»(۲۷)

پیامبر اکرم(‌ص) در طول عمر مبارکشان ده‌ها خطبه ایراد کرده‌اند که در هیچ یک از آنها جز آنچه مربوط به ولایت و امامت می‌شود، تأکید نکرده‌اند که حاضران به غائبان برسانند و نسل امروز به نسل فردا. در روایت اهل سنّت، این جمله آمده است: «أَلَا فَلْیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب‏؛(۲۸) توجه کنید باید که حاضران به غائبان [داستان غدیر را] برسانند».

 

پی‌نوشت:

۱- جعفریان، حیات فکری-سیاسی امامان شیعه(ع)، ۱۳۹۳ش، ص۶۹۳

۲- ابن مشهدی، ابوعبدالله محمد بن جعفر، المزار الکبیر، به کوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۹ق.ص۲۶۳

۳- قمی، هدیه الزائرین و بهجه الناظرین، قم: مؤسسه جهانی سبطین، ۱۳۸۳ش، ص۲۴۱

۴- شهید اول، محمدبن مکی جزینی عاملی، المزار، به کوشش سید محمدباقر موحد ابطحی، قم، مؤسسه الامام المهدی(عج)، ۱۴۱۰ق,ص۶۴

۵- قمی، هدیه الزائرین، ۱۳۸۳ش، ص۲۴۲؛ مفاتیح الجنان، اسوه، ص۳۶۱.

۶- امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۱۶۲-۱۸۰.

۷- ابن بطریق، یحیی‌بن حسن، عمده عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص ۱۶۸، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.

۸- نوری، حسین، مستدرک الوسائل، موسسه آل البیت لإحیاء، بیروت، ۱۴۰۸ق، ج۶، ص۲۷۹٫

۹- منابع خطبه و حدیث غدیر: بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۳۵ – ۲۵۳؛ عوالم العلوم، ج ۱۵، ص ۳۲۸ – ۳۷۹؛ الغدیر، ج ۱، ص ۳۹۹ – ۳۴۰؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص ۶۳ – ۷۳؛ الغدیر فی الاسلام، سید محمد رضا فرج الله، ص ۸۴ – ۲۰۹؛ فیض الغدیر، شیخ عباس قمی، و عبقات الانوار، میر حامد حسین، جلد غدیر.

۱۰- بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۲۷ و ۱۶۶؛ الغدیر ج ۱، ص ۵۸٫

۱۱- همان دو.

۱۲- الغدیر، ج ۱، ص ۲۹۱؛ عوالم، ج ۱۵، ص ۱۹۹٫

۱۳- بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۲۰ و ۱۶۱؛ عوالم، ج ۱۵، ص ۸۵ و ۱۳۶٫

۱۴- بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۳۶ و ۱۶۲ و ۱۶۷؛ عوالم، ج ۱۵، ص ۵۶ و ۵۷ و ۱۲۹ و ۱۴۴٫

۱۵- الغدیر، علاّمه امینی، تهران،‌ دار الکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۹٫

۱۶- الغدیر، ص ۹، به نقل از: السیره الحلبیه، ج ۳، ص ۲۸۳؛ سیره احمد زینی دحلان، ج ۳، ص ۳، تاریخ الخلفاء، ابن جوزی، ج ۴، تذکره الخواص الامه، ص ۸؛ دایره المعارف فرید وجدی، ج ۳، ص ۵۴۲٫

۱۷- حج/۲۷٫

۱۸- الغدیر، ص ۹٫

۱۹- همان، ص ۹٫

۲۰- همان.

۲۱- در ذیل داستان حارث فهری، حضورفعّال فاطمه زهرا(س) مشاهده می‌شود.

۲۲- بحار الانوار،‌ ج ۳۷، ص ۱۱۴٫

۲۳- بحار الأنوار، ج ۲۷، ص ۶۸، باب ۳٫

۲۴- همان، ج ۳۷، ص ۱۱۴٫

۲۵- بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۱۱۳، باب ۵۲؛ زخرف/۷۹ و ۸۰٫

۲۶- این افراد همان اصحاب «صحیفه ملعونه» هستند که در قسمتی از مقاله واقعه غدیر مجلّه مبلّغان، شماره ۵۰، به آن پرداخته شده است.

۲۷-إقبال الأعمال( ط- القدیمه): ابن طاووس، على بن موسى‏دار الکتب الإسلامیه‏، تهران، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۴۶۵

۲۸- الغدیر، ج ۱، ص ۱۱و۳۳ کتاب سلیم بن قیس هلالی، جلد ۲، صفحه۷۸۸، حدیث ۲۶٫

01سپتامبر/20

تبارنامه‌ امامان

درآمد:

در سلسله مقالات «در آستان امامان» یک دوره امام‌شناسی شیعی را در محور «زیارت جامعه کبیره» مطرح کردیم و با عنایت خداوند مجموع آن سلسله مقالات در «پاسدار اسلام» منتشر شد. به دنبال آن بخش‌هایی از زیارت امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر مطرح و تقدیم شد. در پی آن شیفتگان معارف اهل‌بیت(علیهم‌السلام) درخواست آن را داشتند که مجموعه این زیارت شرح شود. زیارتی که اگر نگوییم که در معرفی امیرمؤمنان علی(ع) بی‌نظیر، لااقل کم‌نظیر است.

بر این اساس از این شماره به ترتیب از آغاز زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر که امام هادی(ع) آن را انشاء کرده است آغاز می‌کنیم و با همان سبکی که در شرح زیارت جامعه آشنا هستید به شرح آن می‌پردازیم. ان‌شاءالله عنوان این مقالات به دنبال در آستان امامان، «سیمای امیرالمؤمنین(ع) در قرآن» است. از این جهت که حضرت امام هادی در این زیارت فراوان به آیات استناد کرده است.

***

زیارت، کلاس تربیت و اخلاق

زیارت معصومین(ع) کلاس تربیت و اخلاق است. نگاه زائر به حضرات معصومین نگاه الگوست. نگاهی که پیامبر(ص) نسبت به آنان داشتند، زیرا آنان معصوم‌اند و این زمینه الگو بودن آنهاست. از آن حضرت روایت شده است که «اهل بیتی یفرقون بین الحق و الباطل و هم الائمه الذین یقتدی بهم؛»(۱) اهل بیت من هستند که حق را از باطل جدا می‌کنند و آنان امامانی هستند که باید به آنان اقتدا کرد. در چند روایت از آن جناب رسیده است که آن کس که زندگی سعادتمندانه این جهانی و آن جهانی می‌خواهد ولایت حضرت امام علی(ع) را می‌پذیرد و دوستانش را دوست دارد، «ولیقتد بالادمه من بعده؛ و به امامان بعد از او اقتدا می‌کند و آنها را به عنوان الگو برمی‌گزیند.»(۲)

زائر با این نگاه به زیارت آن می‌شتابد. بر متولیان این عتبات مقدسه است که ابعاد برجسته این اسوه‌های جهان هستی را برای زائران تبیین کنند. در این صورت است که این مزارها قطب فرهنگی خواهند شد. امامزاده‌های صحیح‌النسب که راه امامان را در پیش گرفتند مثل حضرت معصومه(س)، حضرت احمدبن موسی(ع) (شاهچراغ) و… نیز فضائل بالائی دارند و چراغ راه هستند.

 

زیارت‌نامه‌ها

زیارت‌نامه‌ها بر دو نوعند. کلیات برخی از زیارت‌نامه‌ها از حضرات معصومین(ع) رسیده‌اند و با  انطباق بر آن بزرگی که به زیارتش می‌رویم، عالمی از عالمان انشا کرده است. خواندن این نوع زیارت‌ها به قصد رجا فضیلت دارد و اصطلاحاً «غیر مأثور» نامیده می‌شوند. نوع دوم زیارت‌نامه‌هائی هستند که معصوم(ع) خود خوانده یا انشا کرده است. اینها زیارت‌های «مأثوره» نامیده می‌شوند، مثل زیارت جامعه کبیره، زیارت امین الله، زیارت عاشورا، زیارت اربعین و…

از منابع اعتمادکردنی در شناخت امامان زیارت‌های مأثوره هستند. به عنوان نمونه برای شناخت نهضت سالار شهیدان سه راه وجود دارد. یکی کلمات خود حضرت، دوم منابع تاریخی معتبر و سوم زیارت‌های مأثوره همانند عاشورا، زیارت اربعین هستند. در این زیارت‌نامه‌ها هدف، دوستان و همراهان قیام و دشمنان حضرت و… به خوبی تبیین شده‌اند.

 

زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر

در عرصه شناخت حضرت مولی علی(ع) کتاب‌های فراوانی نوشته شده‌اند، ولی قطعاً هیچ‌کدام به خوبی زیارت امیرمؤمنان علی(ع) در روز غدیر نتوانسته است این سیمای نورانی را تصویر کند. ویژگی برجسته این زیارت، ترسیم چهره نورانی حضرت از نگاه قرآن است. محدث بزرگ مرحوم حاج شیخ عباس قمی می‌گوید این زیارت با سندهای معتبر از حضرت امام علی‌النقی(ع) نقل شده است. و این زیارت از جهت عمق آن‌چنان است که از عهده غیرمعصوم ساخته نیست که این همه معارف بلند را انشا کند. همان که در مورد صحیفه سجادیه و زیارت جامعه کبیره باور داریم.

به یاری خداوند برآنیم که در این سلسله مقالات بر سر سفره فرازهای نورانی آن نشسته بهره‌مند شویم.

 

سیمای نورانی پیامبر اکرم(ص)

جناب شهید اول فرموده وقتی تصمیم بر زیارت امیرمؤمنان علی(ع) گرفتی غسل کن و پاکیزه‌ترین جامه خود را بپوش و اذن دخول بخوان. این اذن دخول در مورد تشرف به همه حرم‌های نورانی نقل شده است.(۳) آنگاه پای راست را مقدم دار و داخل شو در نزدیک ضریح بایست و چنین بگو:

در آغاز این زیارت عرض ادب و تحیت به محضر نبی اکرم(ص) است چرا که علی جان رسول‌الله است و بدون عرض ادب به ساحت تقدس پیامبر اعظم زیارت مولی جفاست. در این زیارت پیامبر اکرم(ص) با هفت صفت بیان شده است.

 

السلام علی محمد رسول‌الله(ص)

این وصف در آیات فراوانی از قرآن برای حضرت آمده است لکن صریح‌ترین آن آیه ۲۷ سوره فتح است که هم عَلَم حضرت آمده است هم وصف حضرت: محمد رسول الله… محمد فرستاده خداست… چه در ماجرای صلح حدیبیه سهیل‌بن عمرو که نماینده کفار قریش بود بپسندد چه نپسندد، خداوند گواهی به رسالت او داده و همه گواهان گواهی می‌دهند.

او پیام‌آور خداست. پیام فطرت، پیام اخلاق، پیام منطق و استدلال و…

سلام و درود بر رسول خدا. او رسول همه فضائل است هم رسول مهر مقدس است! هم رسول خشم مقدس! هم رسول مهربانی‌هاست هم رسول قاطعیت‌ها، هم رسول دنیای آباد است هم رسول آخرت آباد، هم رسول معنویت‌های والای عرفانی است، هم رسول دنیای عزتمندانه، آری او رسول‌الله(ص) است تمام آنچه از فضائل در ذات مقدس ربوبی است در پیامش تجلی دارد.

 

پیامبر خاتم الانبیا

۲- او خاتم انبیاست «و خاتم النبیین»

در سوره احزاب آیه ۴۰ پیامبر را چنین توصیف می‌کند… و لکن رسول‌الله و خاتم النبیین…؛ او پیامبر خدا و ختم‌کننده پیامبران است…

لفظ خاتم را به چند صورت می‌توان خواند، ولی اختلاف در تلفظ آن کوچک‌ترین اثری در مفاد و معنای آن پدید نمی‌آورد:

۱- خاتِم بر وزن حافِظ که به صورت اسم فاعل است و معنای آن ختم کننده است.

۲- خاتَم بر وزن عالَم و معنای آن آخر و آخرین است.

۳- خاتًم بر وزن همان عالَم به معنای چیزی که با آن اسناد و نامه‌ها را مهر می‌کردند.

۴- خاتَمَ به فتح تاء و میم بر وزن ضارَبَ (فعل ماضی باب مضاربه) یعنی کسی که باب بعثت پیامبران الهی را ختم کرد.

بنابراین معنای ختم نبوت این است که موضوع نبوت به مرتبه نهایی رسیده و به وسیله پیامبر گرامی باب نبوت و پیامبری مهر شده و به روی هیچ کس تا دامنه قیامت باز نخواهد شد.

این تنها آیه‌ای نیست که دلالت بر ختم نبوت دارد. آیات ۱/ فرقان، ۴۱ و ۴۲/ فصلت، ۱۹/ انعام، ۲۸/ سباء نیز بر این دلالت دارد با این تفاوت که آیه ۴۰ احزاب و خاتم النبیین با صراحت کامل می‌رساند که باب نبوت به‌طور مطلق بسته شده، خواه دارنده آن کتاب و شریعت داشته باشد و یا تنها مروّج شریعت پیشین شمرده شود.

ولی چهار آیه دیگر فقط به این اندازه دلالت دارد که پس از رسول اکرم(ص) و شریعت اسلام شریعت و کتاب آسمانی دیگری که ناسخ قرآن و شریعت اسلام باشد نمی‌آید و بیش از این دلالت ندارد. با این آیات ادعای کسانی را که پس از رسول اکرم(ص) ادعای نبوت و آوردن کتاب و شریعت جدیدی کردند باطل می‌شود.

 

پیامبر گرامی بزرگ انبیا

۳- و سیدالمرسلین؛ او آقای فرشتگان خداوند است.

«سید» به معنای رئیس و آقاست. راغب می‌گوید به جماعت کثیره سواد گویند مثل علیکم بالسواد الاعظم سید کسی است که متولی سواد اعظم باشد. جمع سید سادات است.

«سیدالمرسلین» گویای آن است که پیامبران الهی با اینکه از نظر نبوت و رسالت همانند هستند، ولی از جهت جایگاه و مقام یکسان نبوده‌اند، زیرا هم شعاع مأموریت آنها متفاوت بوده و هم میزان فداکاری آنها با هم تفاوت داشته است «… وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَىٰ بَعْض؛ و ما بعض پیامبران را بر بعض دیگر ترجیح دادیم…» (اسراء، ۵۵)

« تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض؛ آن رسولان را بعضی بر بعض دیگر برتری دادیم.» (بقره، ۲۵۳)

پیامبر اکرم برترین آنان است، زیرا آئینش کامل‌ترین و آخرین آئین‌هاست و کسی که رسالت او آوردن کامل‌ترین ادیان باشد، باید خود او نیز از همه بدتر باشد. به همین دلیل در آیه ۴۱ سوره نساء، پیامبر اسلام را در قیامت به عنوان گواه همه پیامبران شمرده، در حالی که هر پیامبری گواه امت خویش است:

« فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَؤُلَاءِ شَهیداً؛ حال آنها چگونه است آن روزی که از هر امتی شاهد و گواهی بر اعمالشان می‌آوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد.»

برای این آیه تفسیر دیگری هم شده است و آن اینکه هؤلاء اشاره به گواهان امت‌های پیشین است یعنی ای پیامبر اسلام تو را گواه همه گواهان و انبیای گذشته قرار خواهیم داد. در پاره‌ای از روایات به همین تفسیر اشاره شده است. (نور ۱/۴۸۱ و ۴۸۲ ، برهان ۲/۷۹؛ بحار ۶/۲۳۳٫)

در هر حال چه آن تفسیر و چه این تفسیر آیه دلالتی خوب بر «سیدالمرسلین» بودن پیامبر دارد.

 

پیامبر بنده برگزیده خداوند

۴- «و صفوه رب العالمین؛ برگزیده پروردگار عالم

واژه «صفوه» به معنی خالص بودن چیزی از آمیختگی است.

واژه اصفاء به معنای مخصوص گردانیدن است. (اسراء/۴۰)

«اصطفاء» به معنای انتخاب کردن قسمت خالص چیز است. (آل‌عمران/۳۳)

«مصطفین» به معنای برگزیدگان است. (ص/۴۷)(ص ۴۷)

بر این اساس در این زیارت خطاب به پیامبر عرضه می‌داریم که او برگزیده پروردگار عالم است گزینش خداوند، گزینشی کاملاً حکیمانه و روی حساب است. خداوند پیامبران را برگزیده می‌داند. (آل‌عمران/۳۳، فاطر/۳۲) «… الله اعلم حیث یجعل رسالته…؛ خداوند آگاه‌تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد…» (انعام/۱۲۴) رسالت نه ارتباطی به سن و سال دارد و نه به موقعیت قبایل، بلکه شرط آن قبل از هر چیز آمادگی روحی پاکی ضمیر،  سجایای انسانی فکرر بلند و اندیشه قوی تقوی و پرهیزگاری فوق‌العاده در مرحله عصمت است و این خصال را جز خدا کسی نمی‌داند.

همین ویژگی در امامت هست چرا که امامت هم از نگاه قرآن جایگاه بلندی دارد بر این اساس امامان سلام الله علیهم اجمعین هم مصطفا و برگزیده خدایند.

پیامبر اکرم(ص) برگزیده ویژه خداوند است که این مقام والا و شایسته را به دست آورده است.

 

پیامبر امین

۵- «امین الله علی وحیه و عزائم امره؛ امین خدا بر وحی و بر امور مهم و لازم اوست. «امین» صفت برجسته پیام‌آوران خداوند است. (شعرا/۱۰۷ – ۱۲۵ – ۱۴۳ – ۱۶۲ – ۱۷۸) این پیامبران بزرگ امانتداری خود را عملاً به مردم محیط اثبات کرده‌اند.

پیامبر گرامی اسلام قبل از نزول وحی آنچنان در امانتداری در میان مردم مکه زبانزد خاص و عام بود که او را محمد امین لقب داده بودند.

در تاریخ طبری آمده:

«کانت قریش تسمّی رسول‌الله قبل ان ینزل علیه الوحی الامین؛(۴) قریش پیامبر خدا را پیش از آنکه بر او وحی فرود آید امین نامیده بودند.»

در کتاب شریف کافی روایت شده:

قریشیان خواستند کعبه را خراب و از نو بنا کنند و به مساحت آن بیفزایند سپس از این کار ترسیدند… و گفتند به ارتفاعش می‌افزاییم (پس خرابش کردند و دوباره) آن را ساختند و چون دیوار به جایگاه حجرالاسود رسید بر سر نصب کردن آن با هم درگیر شدند و هر قبیله خود را سزاوارتر به نصب آن دانست هنگامی که کشمکش میان آنها بالا گرفت به داوری هر که از در بنی‌شیبه وارد شود تن دادند. در این حال پیامبر خدا وارد شد. همه گفتند: «هذا الامین جاء؛ این امین است از راه رسید.» او را داور قرار دادند. پیامبر(ص) ردای خود را که برخی آن را عبایی از خز گرفته‌اند گسترد و حجرالاسود را در آن نهاد. سپس فرمود هر قبیله قریش مردی بیاید… و حجرالاسود را بلند کردند و پیامبر آن را در جای خود نصب کرد.(۵)

جناب ابوطالب پدر مؤمن امیرمؤمنان علی‌بن ابی‌طالب در شأن پیامبر چنین سروده است:

انت الامین امین الله لا کذب

و الصادق القول لا لهواً و لا لعب

انت الرسول رسول الله نعلمه

علیک تنزل من ذی العزه الکتب(۶)

تو امینی امین راستین خداوند دروغ در آن راه ندارد

راستگو بی آنکه بازی و بیهوده‌گویی در میان باشد

تو فرستاده‌ای فرستاده خدا و ما می‌دانیم

از نزد خدای عزتمند کتاب‌ها بر تو نازل می‌شود.

نهج‌البلاغه در موارد متعدد پیامبر را به این وصف ستوده است (طه/۲۶-۷۲-۹۴-۱۷۳) و…

پیامبر اکرم(ص) با این سرمایه بعثت خویش را اعلام کرد.

در ذیل آیه و انذر عشیرتک الاقربین آمده است که بعد از نزول این آیه پیامبر اکرم(ص) بر کوه صفا بالا رفت و بنی عبدالمطلب و بنی عبد مناف را صدا زد و آنها جمع شدند فرمود بگویید ببینم اگر من به شما خبر دهم که لشگر عظیمی از کنار این کوه به سوی شما می‌آید آیا می‌پذیرید یا نه؟ همه گفتند: آری ما هرگز دروغی از تو نشنیده‌ایم. فرمود: بنابراین بدانید که من شما را از عذاب الهی برحذر می‌دارم.(۷)

پیامبر، امین خدا بر وحی و ابلاغ آن بوده است که در این زیارت از آن تعبیر به امور مهم و لازم (عزائم امره) شده است. در آیاتی صبوری و تقوی از مصادیق «عزم الامور» شمرده شده است. (لقمان/۱۷، شوری/۴۳، آل‌عمران/۱۷۶) روشن است بدون عنصر مقاومت بار سنگین رسالت به مقصد نمی‌رسد.

 

پیامبر(ص) گشاینده راه سعادت بشریت تا ابد

۶- و الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهیمن علی ذلک کله؛ او خاتم رسالت‌های سابق و گشاینده علوم و معارف آینده است و بر تمام آنها تسلط و برتری دارد.

او مربوط به گذشته و زمان خویش نبود، بلکه پیامبر ابدیت بود و هر آنچه بشر تا قیامت به آن نیازمند بود در همه عرصه‌ها آورد. رسالت او هدایت بود. او خطوط اصلی هدایت بشریت را ترسیم کرد. او نه تنها در عرصه علمی از معارفی گفت که نه تنها بشریت آن روز، بلکه قرن‌ها بعد از آن هم از آن مطلع نبودند. همانند جاذبه عمومی، حرکت زمین و منظومه شمسی، زوجیت عمومی و گیاهان و… بلکه در تمامی عرصه‌های مورد نیاز راه را نشان داده است.

و رحمه‌الله و برکاته و صلواته و تحیاته؛ رحمت و برکات و درودها و تحیات خدا بر او باد.

 

انبیای خداوند

السلام علی انبیاءالله و رسله؛ سلام بر پیامبران و رسولان خداوند

عدد پیامبرانی که نام آنها صریحاً در قرآن آمده ۲۶ نفرند: آدم، نوح، ادریس، صالح، هود، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یوسف، لوط، یعقوب، موسی، هارون، شعیب، زکریا، یحیی، عیسی، داود، سلیمان، الیاس، ذالکفل، ایوب، یونس، عزیز و محمد صلوات الله علیهم اجمعین.

و علاوه بر این ۲۶ پیامبر پیامبران دیگری هستند که در قرآن بدون ذکر نام آنها اشاره شده است مانند نام اشموئیل (که برخی نام او را یوشع و بعضی شمعون دانسته‌اند) که در آیه ۲۴۷ بقره به عنوان قالَ لَهُم نَبیِّهِم آمده است. و مانند ارمیا (که بعضی ازمیا گفته‌اند) (بقره/۲۵۹)

و…

… وَ رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَیْکَ مِن قَبلُ وَ رُسُلاً لَم نَقصُصْهُم عَلَیکَ مِن قَبل… (نساء/۱۶۴)؛ … پیامبرانی که سرگذشت آنها را قبلاً برای تو بیان کرده‌ایم و پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان نکرده‌ایم.

در حدیثی از امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) آمده است که پیامبر گرامی فرمود:

خلق الله عزوجل مأته الف نبی و اربعه و عشرین الف نبی انا اکرمهم علی الله و لا فخر؛ خداوند ۱۲۴ هزار پیامبر آفرید که من از همه آنان نزد خدا گرامی‌ترم و در عین حال فخر مباهاتی نمی‌کنم (این از لطف خداست)

و خلق الله عزوجل مأته الف وصی و اربعه و عشری الف وصی فعلی اکرمهم علی الله و افضلهم؛ و خداوند ۱۲۴ هزار وصی آفرید که علی از همه آنان نزد خداوند گرامی‌تر است.

در حدیث دیگری از امام باقر(ع) و حضرت از پیامبر اکرم چنین نقل می‌فرماید: کان عدد جمیع الانبیاء مأته الف نبی و اربعه و عشرین الف نبی خمسه منهم اولوالعزم نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد؛(۸) عدد تمام انبیا ۱۲۴۰۰۰بوده که ۵ نفر آنان اولوالعزم بودند. نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص)(۹)

عرض ادب به ساحت مقدس انبیا بدان جهت است که زائر این حقیقت را ابراز می‌کند که خط هدایت و صراط مستقیم در طول تاریخ یکی بوده است و آن خط انبیاست.

در این ره انبیا چون ساربانند

دلیل و رهنمای کاروانند

 

ملائکه خداوند و بندگان صالحش

و ملائکته المقربین و عباده الصالحین؛ سلام و درود بر فرشتگان مقرب و بندگان صالح او.

قرآن مجید ایمان به فرشتگان را در ردیف ایمان به خدا و کتب آسمانی و رسولانش شمرده است.

« آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤمِنونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِه…(۱۰)

پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است و همه مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او کتاب‌ها و فرستادگانش ایمان آورده‌اند.

در قرآن از این موجود عاقل و نورانی و خبررسان حدود هشتاد بار با الفاظ مختلف یاد شده است:

آنان موجوداتی عاقل، با شعور بندگان گرامی هستند همواره سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصیت او نمی‌کنند.(۱۱)

دارای مقامات مختلف و مراتب متفاوت‌اند و برخی از آنها رئیس ملائکه‌اند.(۱۲)

برخی حاملان عرشند و دور آن حلقه زده‌اند.(۱۳)

برخی مدبرات امرند. (نازعات/۵)

برخی مأمور قبض ارواح‌اند. (اعراف/۳۷، سجده/۱۱)

گروهی مراقب اعمال بشرند. (ق/۱۷-۱۸، انفطار/۱۰-۱۲)

گروهی حافظان انسان از خطرات و حوادث‌اند. (انعام/۶۱)

گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکش‌اند. (هود/۷۷-۸۲)

جمعی دیگر امدادگران الهی نسبت به مؤمنان در مواقع لزوم‌اند. (احزاب/۹)

گروهی رسانندگان وحی و آورندگان کتب آسمانی برای انبیا هستند. (شعرا/۱۹۱-۱۹۵، آل‌عمران/۳۹)

اینها برخی از ویژگی‌های فرشتگان در قرآن است.

بحث ملائکه در قرآن و روایات بحثی است مبسوط در عرصه شرح زیارت به همین مقدار اکتفا می‌کنیم.

در پایان این بخش سخنی از سلام و عرض ادب بر بندگان صالح اوست. در این فراز هم سخن از تبارنامه خوبان و اولیاست که از جمله آنان حضرت امیرمؤمنان علی(ع) است که این فصل اول مدخل این زیارت بلند غدیریه است. بعد از این مدخل بیان فضائل مولی علی(ع) شروع می‌شود.

 

پی‌نوشتها:

۱- الخصال، ص ۴۶۴٫

۲- الکافی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۲۹۲٫

۳- مفاتیح الجنان، ص ۶۹۳٫

۴- تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۹۰٫

۵- کافی، ج ۴، بحار، ج ۹۹، ص ۴۷؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۹؛ طبقات کبری، ج ۱، ص ۱۴۵؛ السیره النبویه ابن هشام، ج ۱، ص ۲۰۹٫

۶- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۵۶؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۳، حدیث ۳۳٫

۷- الکامل، ج ۲، ص ۶۰٫

۸- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۰، حدیث ۲۱٫

۹- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۴۱، حدیث ۴۲٫

۱۰- بقره/۲۸۵

۱۱- تحریم/۶

۱۲- صافات/۱۶۴، نساء/۱۷۱، تکویر/۱۹-۲۱

۱۳- غافر/۷، حاقه/۱۷، زمر/۷۵

01سپتامبر/20

ولایت، صراط مستقیم

هیچ وقت، هیچ‌گاه انسان خالی از امتحان نیست. دار، دار امتحان و ترقی و تکامل است و تکامل انسانی بدون کُتل‌ها و گردنه‌ها و رهزن‌ها و دزدها و یاغی‌ها نیست. از آن دشمن همخانه که نفس است گرفته که بزرگ‌ترین دشمن است تا دشمن بیگانه، دشمن‌های خارج از انسان که بودند و هستند. ما باید همواره مراقب نفس باشیم؛ کشیک آن را بکشیم؛ پاسدار خود و عزت و سعادت و شرفمان باشیم تا بتوانیم گوهر گرانبهای سعادت ابدی‌مان را حفظ کنیم و کشتی مقصودمان را به ساحل به سلامت برسانیم.

همه ما کم و بیش دوست و دشمن خود را تمیز می‌دهیم و برای ما آشکار شده که دوستان و دشمنان واقعی ما چه کسانی هستند و چه کسانی خیر ما را می‌خواهند. نباید این طور باشیم که در لباس و با لهجه و الفاظ دین، ما را بقاپند. نعمتی به شما روی آورده که عالمیان روی شما و قیام اسلامی و جهانی شما حساب می‌کنند. دشمنان از شما می‌ترسند و به انحاء گوناگون دسیسه می‌کنند تا وحدت شما را در هم بشکنند. امروز روز تفرقه نیست. روز اتحاد و یگانگی است. همان طور که دست هم را گرفتیم و طاغوت را از این سرزمین راندیم و این مرز و بوم را از آن شیاطین پاک کردیم، باید این سنگر و قلعه و دژ را حفظ کنیم تا مبادا دشمن در ما رخنه کند؛ صف‌های متحد ما را به انحاء مختلف بشکند و ایجاد اختلاف و فتنه کند. این درنده‌های دنیازده ذره‌ای به حال من و شما رحم و مروت ندارند.

شما دشمنتان را شناخته‌اید و می‌دانید چه کسانی خیر و سعادت شما را می‌خواهند. این حرف‌هائی که یک عمر زحمت کشیده شده تا به شما گفته بشود، سنگین‌اند. برای این حرف‌ها که شما عادی می‌گیرید، جان‌ها داده شده‌اند. این حرف‌ها روزی هر کسی نیست. شهادت نصیب هر کسی نمی‌شود. هر کسی اهل نماز نمی‌شود. آن که همیشه روزه می‌گیرد خیلی سعادتمند است،

این جهان را جهانبان و مدیر و ناظمی است. این کشتی عالم ناخدائی دارد. من و تو عبث خلق نشده‌ایم. حرام خدا عقاب و حلال او حساب دارد. دار هرج و مرج نیست. دنیا شکارتان نکند. مواظب حلال و حرام باشید.

خلقت و پیکر و ظاهر و باطن شما و نظام احسن عالم به عدل‌اند. دنبال چه می‌گردید؟ چه افرادی شما را از شما گرفتند؟ «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»(۱). چه کسانی شما را شکار کردند؟ چقدر باید ما بی‌عرضه باشیم که راحت ما را شکار کنند. وقت آن نیست که بی‌تفاوت باشیم. در سر گردنه‌ایم. خیلی باید حواسمان جمع باشد. آن که بارها می‌گفتیم: «یا اَبا عَبدِالله یَا لَیْتَنا کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» آن که بارها سینه می‌زدیم می‌شنیدیم که امام در روز عاشورا فرمود « هَل مِن ناصِرٍ ینصُرُنی؟ هَل مِن ذَابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ‌الله؟»

امروز روز لبیک است. همه ما مسؤلیم. همه ما باید در حفظ این ودیعه کوشا و حافظ دینمان‌ باشیم. آن تکلیفی که در صدر اسلام برای اصحاب رسول‌الله(ص) پیش آمد، امروز برای من و شما پیش آمده است. آنها کشته‌ها دادند؛ شکنجه‌ها و آسیب‌ها و آوارگی‌ها دیدند و هجرت‌ها کردند تا سفره پر نعمت الهی به نام قرآن مفت به دست من و شما رسید. امروز زمان حفظ و حراست ماست و باید این کتاب و دین و آیین را برای بعدی‌ها حفظ کنیم. اعمال ما در تاریخ و عندالله ثبت می‌شود. امروز  دین می‌گوید « هَلْ مِنْ ناصِرٍ ینْصُرُنی؟ هَل مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ الله؟»

گول‌تان نزنند و فریبتان ندهند. دیگر باید دشمنانتان را شناخته باشید. آنها دلسوز ما نیستند. می‌بینید که چقدر آدم‌کشی و چه فتنه‌ها بر پا کردند. مراقب نمازها و مسجدهای‌تان باشید. اتحاد و جمعیتتان را پراکنده نکنید. آنها از جمعیت وحشت دارند. نماز جمعه و نماز جماعت که این همه فضیلت در موردشان آمده برای این است که خداوند می‌خواهد ما را ید واحده و متشکل ببیند. آنها به نماز ما کار ندارند. بروید در یک گوشه مسجد بنشینید و نماز بخوانید. آنها این وحدت و تجمع را نمی‌خواهند و از اتحاد می‌ترسند.

وقت خیلی کم است. باید خودتان را بسازید و آن وقتی می‌توانید خودتان را بسازید که نفس مطمئنه و آرمیده داشته باشید. تا دشمن را خفه نکنید، نمی‌توانید نفس آرام داشته باشید. همه این نمازها و وحدت‌ها برای خفه کردن دشمن است. غافل نباش که این نظام هستی را حسابی است و عوالمی را در پیش داری. تو خود مزرعه و زرع و زارع خودی. تکلیف مهمی به من و شما روی آورده و جز پیغمبر و آل پیغمبر و روحانیت متعهد، دلسوزی نداریم. تنها خداست و نمایندگان او. از این شیاطین و رهزنان بترسید.

ما هنوز حقیقت دین و سیرت و واقعیت نفس ناطقه انسانی و کتاب وجود خودمان را ندیده‌ و نفهمیده‌ایم و این غفلت و بی‌خبری سبب بسیاری از بدبختی‌ها و گرفتاری‌ها شده است. دار، دار تحصیل کمال و علم است. علم، حیات است و سعادت. علم و عمل برای روح و برای انسان در حکم دو بال‌اند. انسانی عرشی است و به جایی می‌رسد که می‌تواند در ماده کائنات تصرف کند. دنیازده‌ها و غرب‌زده‌ها و مزدوران آنها که جوانان نونهال و نورسته ما را به بازی گرفتند بویی از انسانیت نبرده و آنها را همین صورت ظاهر پنداشته‌اند. دنیا چنان اینها را گرفتار و بی‌خبر‌ کرده که اقلش از خود نمی‌پرسند این همه بزرگان که بودند و هستند و این همه فریاد می‌کشند و صاحب آن همه کتاب‌ها هستند و آن همه سوز و گداز داشتند و به نظم و نثر فرمودند و از کشوری به کشوری به دنبال علم ‌رفتند، یعنی با آن همه فکر و اندیشه و زحمت و قلم‌ و نبوغشان نفهمیدند؟ ببینید جهل و دنیا و وسوسه‌ها چه کرده؟ دار، دار تحصیل کمال و انسان شدن است و هدف مقدس انبیاء به فرمان الهی این است که افراد بشر را به کمال انسانی‌شان برسانند.

جای تجاهل کردن و چشم‌پوشی کردن نیست. محیط و فرهنگ موظف به تعلیم و تربیت نونهالان است، و گرنه اجتماع به سوی تباهی و فساد می‌رود. آب و خاک و کسب و کار و بازار و باغ و دکان، همه اسباب و وسایل و نردبام و معدّات برای رسیدن به آن هدف شامخ و عالی هستند.

وقتی نمانده است. جای امروز و فردا و مسامحه کردن نیست. شما می‌خواهید ننشینید که فرزندان بی‌رنگتان را رنگ ثابت قیرگون بدهند و چشم و گوش آنها را به‌کلی ببندند و شکارشان کنند. آن ‌وقت دیگر نه از آن پدر کاری ساخته است نه از این پدر روحانی و نه از آن مادر. اینها تکلیف و وظیفه‌ من و شماست. اجتماع یعنی من و شما نه رودخانه و زمین و در و دیوار. ارزش اجتماع به من و شماست. هر اندازه تجاهل و تغافل کنید و بی‌تفاوتی نشان بدهید خودتان را گرفتارتر میکنید و به  چنگال درندگانی می‌افتید که هیچ رحمی به حال شما نمی‌کنند.  جز حقیقت عالم که حقیقت ماست، کسی دلسوز به حال ما نیست. شرق و غرب شیاطین انسی‌اند.

قدر این ولایت را بدانید. من و شما به ظاهر می‌بینیم که کشتی مقداری متشنج و مضطرب است، لکن لنگر این کشتی ولایت است و این کشتی مستعدین را به ساحل مقصود می‌رساند. این کشتی غرق شدنی و  این چراغ خاموش شدنی و این آفتاب غروب کردنی نیست. هیچ بهانه‌ای در دست نداریم و بدا به حال ما اگر در چنین بحران بی‌تفاوت باشیم. دشمن ما را می‌بلعد و آنچه را که داریم از ما می‌گیرد.

پی‌نوشت:

۱٫ کهف/۲۸

01سپتامبر/20

نعمت عقل یکی از بزرگ‎ترین نعمت‎های الهی

خدای متعال برای رسیدن انسان به اهداف خلقت، ابزار آن را در اختیارش گذاشته و سرمایه‌هایی را عنایت فرموده است که او با به کار گرفتن صحیح و درست آنها می‌تواند به مقصد برسد، اما خیلی وقت‌ها انسان از این سرمایه‌ها غفلت می‌کند. مواردی هم هست که اگر غفلت از اصل وجود آن ثروت و سرمایه ندارد، اما استفاده درست استفاده از آن را نمی‌داند و یا گاهی از منافیات و متضادات او اطلاع ندارد که اگر آنها را رفع و دفع نکند و جلوی آنها را نگیرد، آن سرمایه از دستش می‌رود یا امکان بهره‌برداری از آن برایش نخواهد بود. از این روی آموزه‌های مختلفی از طرف خدای متعال و اولیای او برای بشر ارائه شده‌اند.

یکی از این نعمت‌های بزرگ و مهم، نعمت عقل است؛ همان نعمتی که انسان با آن می‌تواند واقعیت‌ها و حسن و قبح امور را درک و عواقب امور و ضرر و زیان خود را محاسبه کند و تصمیم بگیرد.  نیرویی که خدای متعال به انسان عطا فرموده و از بزرگ‎ترین نعمت‌ها و وسیله‌ بسیار مهمی برای رسیدن به اهداف خلقت است؛ از اصول عقاید و امور زیربنایی گرفته تا آنچه که در زندگی برای انسان رخ می‌دهد؛ سر دو راهی‌ها وجاهایی که باید تصمیم بگیرد، همه‌ این موارد، حلّ و فصلش به ِاعمال این قوه‌ خدادادی است. خدای متعال روی این مسئله تأکید فراوان فرموده است.

بعضی از تعبیراتی که در قرآن شریف برای انسان‎هایی که از این نیرو استفاده نمی‌کنند، آمده‌اند، بسیار تکان دهنده‌اند، ازجمله، «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا‎یَعْقِلُونَ».(۱)

رِجس و پلیدی چیز بسیار سنگینی است. خدای متعال می‌فرماید برآنهایی که عقلشان‌ را به کار نمی‌اندازند تا واقعیت‌ها را درک کنند، رجس و پلیدی قرار می‌دهد. آیا  فردی که حامل پلیدی و رِجس است می‌تواند به مقصد خلقت برسد و مصفا باشد؟ در مورد این آیه‌ شریفه، قدر مسلّم این است که، «لایعقل حتی یؤمن».

در لزوم تدین به دین، ‌شناخت پیامبر«ص» و اوصیای ایشان که از آنها تعبیر به ایمان می‌کنیم، راحت به دست نمی‌آید و تعقّل می‌خواهد و اگر کسی تعقل نکرد، قهراً در نفسش، شک و تردید و عدم ایمان است که از آنها تعبیر به رجس می‌شود.

 

 

زیربنای همه‌ گرفتاری‌ها

اگر این رِجس را تعمیم دهیم، باید بگوییم هر گونه جهلی رِجس است. در هر مسئله‌ای اگر انسان تعقّل و تفکر و تأمل نکند، نتیجه‌ این کار این است که حامل رِجس خواهد شد. این چه تحذیر مهمی است که خدای متعال می‌فرماید و برای چیست؟ این یکی از بالاترین تعبیرات خدای متعال است و انگیزه‌ تفکر و تأمل و تعقل در مسائل را برای انسان فراهم می‌کند، زیرا زیربنای همه‌ گرفتاری‌های ما به همین عدم تفکر و تأمل و تعقّل بر می‌گردد. در سوره‌ مبارکه‎ مُلک آمده است، «وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیر»(۲): سرانجام ما معلول همین است که اهل تعقّل و اهل شنیدن حق نبودیم. حتی در اینجا قرآن از واژه‎ی أو استفاده کرده است، «لَو کُنَّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ»، چون اگر تعقل بود، آن تعقّل انسان را وادار به شنیدن می‌کرد.

تعقّل به انسان می‌گوید که خدایی هست و دین و احکامی و باید اینها را باید یاد بگیری و امتثال کنی که راهش شنیدن است. در بعضی از آیات آمده است که منشأ لااُبالی‌گری‌ها و بی‌دینی‌های عملی و به سُخریه گرفتن شعائر دینی و الهی که بین خیلی‌ها رایج است، این است که اینها تعقّل نمی‌کنند، «وَ إِذا نادَیتُم إِلَى الصَّلاهِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُم قَومٌ لا‎یَعقِلُونَ»(۳) علت دل ندادن به نماز و به مسخره گرفتن آن این است که اینها‎تعقّل و تفکر نمی‌کنند.

ما باید محاسبه کنیم که در زندگی خودمان چه مقدار از این نعمت استفاده کرده‎ایم. این نعمت را خداوند در اختیار ما گذاشته است که اگر با اتکاء به خداوند آن را به کار بگیریم، با یک محاسبه‌ بسیار آسان و درک‌های بسیار ابتدایی، بسیاری از گره‌های زندگی و بی‌توجهی‌های انسان حل می‌شود. یک محاسبه‌ ساده نشان می‌دهد که چه مقدار زمان در اختیار انسان است و عهد شباب و نیرومندی و زمانی که می‌تواند تحصیل علم و تحصیل معارف و تهذیب نفس کند، چه مقدار است. چشم روی هم بگذاریم، تمام می‌شود. بنابراین باید محاسبه کرد که اشتغال به چه اموری مزاحم اینهاست. امور مزاحم، اموری گذرا و پایان‎پذیرند. در مقام تزاحم بین آباد کردن آخرت که دائمی است و این امور گذرا، کدام عاقلی است که متوجه نشود که راه صحیح کدام است. مشکلاتی که بر سرراه زندگی انسان قرار می‌گیرند، افکار و اندیشه‌ها، موضع‌گیری‌ها، وسوسه‎های شیطانی که گاهی باعث می‎شود انسان کج برود و درست تصمیم نگیرد و مواردی از این دست که اغوای شیطان است، بر سر راه همه هست، چون شیطان به هیچ کسی رحم نمی‎کند و حتی به انبیا«ع» هم طمع دارد، ولی به آنها راه پیدا نمی‌کند.

 

 

لزوم مراقبه و محاسبه‎ نفس

انسان گاهی متأثر می‎شود از اینکه افرادی که یک عمر زحمت کشیده‌ و خون دل خورده‌ و رنج‌هایی برای پیشرفت اسلام و دین و انقلاب کشیده‎اند، حالا در لحظات پایانی عمر تصمیماتی می‌گیرند و مواقفی دارند که  اسباب تأسف است. سرِّش همین عدم تعقل و عدم محاسبه درست است.

خدای متعال می‌فرماید، «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا‎تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ».(۴) علت اینکه در دام شیطان قرار می‎گیرید، چیزی جز عدم تعقّل نیست. لذا مراقبه و محاسبه از تجلیات تعقّل است. آموزه‌های فراوانی درکتاب و سنت توجه به همین نعمت است و اینکه انسان بداند به کار گرفتن این نعمت‌ها، چه برکات و ثمرات عالی‌ و فراوان و بی‌توجهی به آنها، چه پیامدهای ناگواری برای انسان دارد و بسیاری از آیات و روایات(۵) در این زمینه وارد شده است که قسمت‌هایی از آن را محدثین بزرگ در کتاب عقل و جهل جمع‌آوری کرده‌اند.

در کنار این آموزه‌ها، آموزه‌های دیگری هم برای اهل تهذیب و کسانی که به فکر اصلاح نفس و اصلاح خودشان هستند در روایات هست که چگونه از این نیروی خدادادی استفاده کنیم و چه چیزهایی ممکن است مانع صحت استفاده شود، یا به‌رغم اینکه توجه می‌کنیم، عمل نمی‌کنیم.

 

 

افراط در حُب به شهوات و التذاذات

در آموزه‌های دینی یکی از عللی که عده‌ای به دین، شنیدن حرف انبیا و اولیای الهی، مسجد رفتن و پای منبر نشستن رغبت نشان نمی‌دهند، این است که به‌حدی حُبّ به شهوات و التذاذات در آنها زیاد است که می‌گویند نکند اگر برویم، نصیحت و موعظه بشنویم که باید جلوی اینها را گرفت. کثرت حب به لذت‌ها باعث می‎شود که اینها به سراغ دین نیایند، چون می‌ترسند که دین دست و پایشان را ‌ببندد. گاهی افرادی می‌دانند که می‌توانند تعقّل کنند و به نتیجه برسند، اما این کار را نمی‌کنند، چون می‌گویند که اگر توجه کنیم، جلوی این چیزها گرفته می‎شود. مثلاً کسی که حُبّ ریاست در دلش شعله‎ور شده، اگر کمی تعقّل کند، در می‌یابد که اگر این ریاست باطل است که بحثی ندارد، اما اگر ریاست به‌حق هم باشد، با یک محاسبه‌ کوتاه، نتیجه‌اش این است که به علت وزر و وبال و تزاحمی که با ترقیات دارد، عقل می‎گوید آن را رها کن و به سراغش نرو.

 

 

حکایتی از مرحوم میرزای شیرازی

در کتاب فواید الرضویه(۶) مرحوم شیخ عباس قمی که کتاب بسیار خوبی در تراجم علماست ـ تراجم علما برای تنبّه انسان خیلی مفید است ـ در احوالات میرزای شیرازی نقل می‌کند که بعد از فوت مرحوم شیخ انصاری، بزرگان تلامذه‌ ایشان، مانند مرحوم آشتیانی و مرحوم میرزا حسن نجم‌آبادی و مرحوم میرزا حبیب‌الله دشتی که اعلام تلامذه‌ مرحوم شیخ بودند، دور هم جمع ‌شدند که باید یکی را به عنوان مرجع تقلید و رئیس شیعه به مردم معرفی کنیم. در آن مجلس میرزای شیرازی حاضر نبود. این داستان از هر دو طرفش زیباست. دیدند میرزای شیرازی نیست و رفتند دنبالش و دیدند در حرم است. ایشان را دعوت کردند و به مجلس آوردند.

همه در مورد مرحوم میرزای شیرازی اتفاق رأی داشتند که میرزا هم علماً و هم تدبیراً آدم عاقل و مدبری است. خود مرحوم میرزا رو کرد به میرزا حسن نجم‌آبادی که شما از لحاظ علمی کذا هستید. نقل شده که مرحوم شیخ انصاری می‌فرمود که من درس را برای میرزا حسن نجم‌آبادی و میرزا رضای شیرازی و اینها می‌گویم. درس شیخ به آن شلوغی، ولی به این سه تا خیلی توجه داشته و درس را برای اینها می‌گفته. میرزا حسن نجم‌آبادی فرموده بود که ممکن است من صلاحیت علمی داشته باشم، ولی تدبیر ندارم. این خودش یک مقامی است. ممکن است کسی در مباحث علمی کَر و فَرّ فراوان داشته باشد، اما مسئله تدبیر، اداره امور، دریافت مواضع حساس که چه جور موقف بگیریم و چه جور عمل کنیم، چیز دیگری است.

بالأخره گفتند که ما صلاحیت را در شما می‌بینیم. میرزای شیرازی وقتی دید که در او متعین است، «تَقبّل و دُموعه یَجری علی خَدّیه» قبول کرد، ولی اشک‌هایش سرازیر شد. این عظمت و سنگینی این کار است. بعد میرزا محمدحسن نجم‌آبادی با آن مقامات علمی کنار رفت و اختیار همه‎ امور را به میرزای شیرازی سپردند. اشخاص اصلاً ایشان را نمی‌شناختند و نمی‌دانستند که چه شخصیتی است. در احوالات میرزا محمدحسن نجم‌آبادی هست که وقتی از دنیا رفت، یکی از بزرگان علم و معنویت در خواب دید که برزخ را برای آمدن آشیخ محمد حسن به عالم برزخ چراغانی کرده‌اند.

 

 

حکایتی از مرحوم محقق اردکانی

این بزرگان این جور خودشان را تربیت کرده‌ بودند. مرحوم محقق اردکانی که برخی بزرگان علم و عمل مانند مرحوم شیخ ابراهیم محلاتی فرموده بودند که از صدر غیبت کبری تا به امروز اگر بگوییم در علم و تهذیب نفس و اخلاق، شخصی به عظمت ایشان پیدا نشده، به گزاف حرف نزده‌ایم. ایشان در کربلا بود و رتبه‌اش هم مقدم بر میرزای شیرازی بود. گاهی میرزای شیرازی هم که به کربلا می‌آمد، در درس ایشان شرکت می‌کرد. مرحوم آیت‎الله شیخ مرتضی حائری می‌فرمودند که ما رسائل را خدمت آقای سید محمدتقی خوانساری می‌خواندیم. ایشان نقل کردند در بحث استصحاب کلی قسم ثانی، مرحوم شیخ اعظم قبلاً نظریه‌ای داشته و این نظریه به کربلا رسیده بود و مرحوم فاضل اردکانی در درس به این نظریه مناقشه می‌کند. این مناقشات مرحوم اردکانی در زمانی بوده که میرزای شیرازی به همراه مرحوم شیخ انصاری برای زیارت به کربلا رفته بودند. در آنجا مرحوم میرزا در درس فاضل اردکانی شرکت می کند. میرزا می‌گوید ما وقتی که می‌خواستیم همراه با مرحوم شیخ از کربلا به نجف برگردیم، من به شیخ در راه گفتم که فاضل اردکانی اشکالی به حرف شما کرده است. مرحوم شیخ در فکر رفت و تا نجف فکر می‌کرد و بعد فرمود اشکال ایشان وارد است و نظرش عوض شد و همان حرف فاضل اردکانی را قبول کرد.

فاضل اردکانی با این عظمت، این کسی که به مرجعیت رسیده است، در رتبه‌ تلامذه‌ او حساب می‌شود. هر کسی که برای تقلید پیش ایشان می‌آمد، به میرزای شیرازی ارجاع می‌داد. وقتی وجوهات برای ایشان می‌بردند، ‌قسم می‌خورد که یک قِرانش را بر نمی‌دارم. این بزرگواران با تعقّل و حسابرسی‌ صحیح این‎ جور خودشان و نفوسشان را تربیت کرده بودند. آن ‎وقت ایشان به جایی رسید که مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی حائری از پدرشان نقل می‌کنند که مرحوم فاضل اردکانی مرض استسقاء داشت و آب برایش ضرر داشت و نمی‌توانست آب بخورد، اما یک روز فرمود برای من آب بیاورید. برایشان آوردند و حسابی آب خورد. بعد رو به قبله دراز کشید و فرمود که آب خوبی خوردیم و مردن خوبی هم بکنیم. دراز کشید و از دنیا رفت. این‎جور با طمأنینه و با آرامش از دنیا رفت. اینها همه در اثر چیست؟ در اثر همین است که این تعقّل را به کار می‌گرفتند. اینهاست که راه را برای انسان هموار می‌کند.

به کوشش: روح‌الله شیرمهد

 

 

 

پی‌نوشت:

 

  1. یونس، ۱۰۰٫
  2. . ملک،۱۰٫

۳ . مائده ، ۵۸٫

  1. . یس، ۶۰٫

۵ .  الکافی، ج‏۱، ص۱۰٫

  1. الفواید الرضویه فى احوال علماء المذهب الجعفریه، ج‏۲، ص۷۶۳٫