تمام نوشته های admin

01سپتامبر/20

طعنه نار به نور

نامه‌ای که در روز «۷ تیر» خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی نوشته شد و «سید محمد موسوی خوئینی‌ها» در آن به سیاه‌نمایی مطلق وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نظام مقدس جمهوری اسلامی پرداخت و همزمان از سوی چهره‌های آشوب‌طلبی نظیر مصطفی تاج‌زاده، سعید حجاریان، علیرضا علوی‌تبار و عباس عبدی مورد پشتیبانی قرار گرفت، بلافاصله با واکنش‌های فراوانی مواجه ‌شد؛ اما عمده واکنش‌ها به تعرضاتی صورت گرفتند که در آن نامه و مطالب بعدی تندروهای آشوب‌طلب به ساحت رهبر معظم انقلاب شده بود و الحق در افراط در خلاف‌گویی و جفا چیزی کم نگذاشته بودند.

واقعیت این است که کل این ماجرا «عقده‌گشائی» علیه انقلاب و نظام اسلامی ـ و نه فقط رهبری معظم ـ آن بود و اگر به رهبری جسارتی هم شد به این دلیل بود که ایشان مهم‌ترین رکن انقلاب و نظام هستند. در واقع همان ‌طور که حضرات بارها در جلسات خصوصی و بعضاً عمومی گفته‌اند، رهبری و مردم همواره مهم‌ترین مانع در راه به نتیجه رسیدن توطئه‌ها بوده‌اند. توطئه‌هایی که به‌رغم به میدان آمدن آمریکا، رژیم صهیونیستی، انگلیس، فرانسه، طیفی از کشورهای عربی به میدانداری عربستان، منافقین، سلطنت‌طلب‌ها و گروه‌های دیگر تروریستی در حمایت از این طیف داخلی به نتیجه نرسیدند.

شایان یادآوری است که رئیس سازمان بدنام و جنایتکار سیا بعد از شکست توطئه سهمگین سال ۸۸ صراحتاً اظهار داشت: «همه چیز خوب پیش رفت تا اینکه رهبر ایران توانست همه ‌چیز را برگرداند.»

متأسفانه «سیاه‌نمایی علیه نظام اسلامی» که محور نامه «۷ تیر» و پشتیبانی‌های بعدی از آن بود، کمتر مورد توجه قرار گرفت و بسیاری از کسانی که برای پاسخ دست به قلم بردند و یا گفت‌وگوهایی با رسانه‌ها داشتند، به جای رد ادعاهای دروغین و سیاه‌نمایی‌های مغرضانه علیه توانمندی‌های اقتصادی کشور، گویا اصل ادعای باطل خوئینی‌ها را پذیرفتند؛ اما آن را محصول عملکرد طیفی دانستند که آقای خوئینی‌ها به آن تعلق داشت. آنان عملکرد دولت را عامل بحران اقتصادی معرفی کردند و با مسئول خواندن خود خوئینی‌ها که از عوامل روی کار آمدن دولت کنونی و دولت‌های خاتمی و موسوی بوده است، تلاش کردند تا مسئولیت این طیف را به آنان یادآور شوند. به عبارت دیگر اکثر کسانی که «غیرتمندانه» به میدان آمدند، به نوعی در زمین «توطئه‌گران» بازی کردند و حال آنکه باید به این نکته اشاره می‌کردند که اصل آنچه که در آن نامه ذیل عناوین «بی‌اعتمادی و بی‌اعتقادی مردم به نظام»، «ناکارآمدی مدیریت عالی نظام» و «وجود بحران در اقتصاد کشور» آمده بود، نادرست است و امروز همه دنیا با مشکلات اقتصادی درگیرند و لذا این مشکلات دلیل بر صحت ادعاهای مطرح شده نیستند. از این منظر می‌توان گفت سیاه‌نمایی اقتصادی علیه نظام مظلوم اسلامی در بسیاری از پاسخ‌های ـ البته غیرتمندانه‌ـ هم تکرار شد!

بلا تردید جامعه ما درگیر مشکلات اقتصادی جدی‌ای است که در سال‌های اخیر تشدید هم شده‌اند. به همین دلیل علاج گرانی‌ها، بیکاری‌ها، رکود مراکز تولید، سختی معیشت خانواده‌ها و نوسانات شدید در قیمت‌ها و کاسته شدن پی در پی ارزش پول ملی همیشه از سوی رهبر معظم انقلاب «مطالبه» و بر آن تأکید شده است. بنابراین در نظام در این موارد انکاری صورت نگرفته است.

اما این فقط یک روی سکه اقتصادی ایران است. روی دیگر سکه اقتصاد ایران، «مقاومت اقتصادی» و رتبه بالای اقتصادی کشور در جهان است که سبب ناکارآمد شدن تلاش‌های مداوم آمریکا و غرب علیه اقتصاد ایران شده است. واقعیت انکارناپذیر این است که در میان کشورهای دنیا اقتصاد هیچ کشوری به اندازه ایران زیر فشار مستمر و گسترده و شتابان قدرت‌های مالی جهان نبوده است. به عنوان مثال کنگره آمریکا و نهادهای مالی آن در دو سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷، ۲۲۶ طرح و لایحه برای ایجاد محدودیت‌های مالی علیه جمهوری اسلامی تصویب و اجرا کردند؛ یعنی تقریباً هر سه روز یک طرح و لایحه مالی جدید علیه اقتصاد ایران اجرا شده است.

اقتصاد ایران به‌رغم این فشارها و در حالی که همزمان با فشارهای مداوم ناشی از بلایای طبیعی پرهزینه نظیر سیل‌های بنیان‌کن هم مواجه شده، به حیات خود ادامه داده است. اگر این مقاومت‌ها نشانه قدرتمندی اقتصادی ایران نیست، نشانه چیست؟ ایران در همین دوره، «جبهه منطقه‌ای» خود را هم که هدف از این فشارها به هم زدن آن است، حفظ کرده و بر دامنه اقتدار منطقه‌ای خود افزوده است تا جایی که روزنامه انگلیسی گاردین در ۲۳ تیر ماه ۹۹ نوشت:

«فشارهای شدید اقتصادی آمریکا به نتیجه مورد نظر دولت ایالات متحده که در پی فروپاشی اقتصاد ایران و مهار منطقه‌ای آن است، نمی‌رسد و این تلاش‌ها کاملاً بی‌نتیجه و بی‌فایده‌اند.»

و کیست که نداند پایداری اقتصادی ایران در برابر فشارهای متراکم و فزاینده دشمنان جمهوری اسلامی، بدون برنامه‌ریزی و هوشمندی نظام اسلامی ممکن نبوده است. اقتصاد و بهبود شرایط مالی کشور همواره در طی دو دهه گذشته «شعار سال» بوده و رهبری همواره بر آن تأکید داشته‌اند و براساس آن طرح جامع «اقتصاد مقاومتی» هم ارائه شده است.

شاخص‌های قدرتمندی اقتصاد ایران

وضع معیشت و روند آن به‌طور قطع یکی از شاخص‌های اقتصادی است؛ اما «پایداری اقتصادی» یک کشور فقط با شاخص معیشت سنجیده نمی‌شود، بلکه فراتر از آن، «تولید» و داشتن رتبه جهانی مهم‌ترین شاخص‌های ارزیابی وضعیت اقتصادی یک کشور و میزان پایداری آن به حساب می‌آید. در عین حال «مقایسه با گذشته» هم یک شاخص اساسی و مورد اتفاق در ارزیابی‌های اقتصادی یک کشور است.

ایران تا پیش از انقلاب اسلامی، هیچ «رتبه»‌ای نداشت و اصولاً در رتبه‌بندی جهانی قرار نمی‌گرفت. اقتصاد ایران در مقطع قبل از انقلاب و به‌خصوص در دهه پایانی منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی فقط با «صادرات نفت خام» شناخته می‌شد و ادبیات دنیا در مواجهه با ما، «ایران نفتی» بود.

ایران تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصه تولید علم فاقد جایگاه جهانی بود. صنایع ایران کلاً مونتاژکار بودند و در هر ده سال هم یک خبر علمی از ایران به جهان مخابره نمی‌شد. هم‌اینک ایران در تولید علم صاحب رتبه جهانی است و در میان ۴ تا ۱۶ کشور جهان قرار دارد. ایران در علم نانو در رتبه چهارم و در بسیاری از رشته‌ها بین ۴ تا ۱۶ جهان و در علوم نظامی در ردیف‌های دوم تا چهارم جهان است. شایان ذکر است که «تجارت علم» کم‌هزینه‌ترین، پرسودترین و بادوام‌ترین تجارت جهانی است.

هم‌اینک ۹۰ درصد نیاز کشور به محصولات کشاورزی در داخل برطرف می‌شود. آمارهای رسمی سازمان خواربار و کشاورزی حاکی از آنند که ایران در سال ۱۹۷۸ (۱۳۵۶) حدود ۲۸ میلیون و ۸۰۰ هزار تن انواع محصولات کشاورزی را تولید ‌کرده و این رقم در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) به ۸۴ میلیون و ۱۰۴ هزار تن رسیده است. مطابق آمار رسمی این سازمان، ایران در سال ۲۰۱۰ (۱۳۸۹)  بیست و دومین کشور جهان از نظر تولید غلات و در دو دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ پنجمین کشور از نظر رشد تولید غلات بوده است. براساس همین آمار، تولید گندم طی ۴۰ سال اخیر در مقایسه با دوران قبل از انقلاب اسلامی، سه برابر شده و ایران پانزدهمین کشور تولیدکننده گندم و جو در جهان است.

طبق آمار سازمان خواروبار جهانی (فائو) ایران در سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶) در زمینه تولید یک سوم محصولات کشاورزی جزو ده کشور اول جهان بوده است. بر اساس گزارش بانک جهانی صادرات غیرنفتی ایران در سال ۱۳۹۵ به ۳۱ میلیارد دلار رسید که در مقایسه با قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، ۵۷ برابر شده است. طبق آمار «صندوق بین‌المللی پول»، ایران در سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶) رتبه ۱۸ اقتصاد جهانی را به خود اختصاص داد.

بر اساس آمارهای بانک جهانی، تولید محصولات پتروشیمی ایران طی ۴۰ سال اخیر در مقایسه با قبل از انقلاب اسلامی، ۳۰ برابر شده و از ۶/۱ میلیون تن در سال ۱۳۵۷ به ۴۸ میلیون تن در سال ۱۳۹۴ رسیده است. طبق همین بررسی‌ها ایران در سال اخیر هفدهمین تولیدکننده برق و بیست و دومین کشور جهان در صادرات برق بوده است. همچنین ایران در زمینه تولید فولاد که دومین کالای پرحجم تجارت جهانی پس از نفت و گاز است، رتبه ۱۳ جهان را در اختیار دارد. تولید فولاد در ایران، پس از پیروزی انقلاب ۱۸ برابر متوسط جهانی بوده و کشور در سال ۲۰۱۴ (۱۳۹۳) در تولید آلومینیوم رتبه بیستم؛ در سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶) در زمینه تولید سیمان رتبه یازدهم و در زمینه صادرات سیمان، رتبه اول جهان را داشته است.  اینها فقط شمه‌ای از آمارهای خیره‌کننده‌ای هستند که در گزارشات سالانه مراکز معتبر مالی جهان آمده‌اند و پرداختن به سایر جنبه‌های اقتصادی ایران فرصت مفصل‌تری را می‌طلبد.

در زمینه بهداشت و درمان، ایران در دوران حکومت پهلوی از پزشک تا دارو و تجهیزات پزشکی، کاملاً به خارج وابسته بود؛ اما اینک به قطب درمانی منطقه تبدیل شده و  مورد توجه ثروتمندان حوزه خلیج فارس و سایر کشورهای همجوار قرار گرفته است. پوشش خدمات بیمه‌ای در ایران در رتبه بسیار بالایی قرار دارد و با کشورهای صنعتی دنیا کاملاً قابل مقایسه است؛ به گونه‌ای که بارها مورد تقدیر سازمان بهداشت جهانی قرار گرفته است.

پس کاملاً منصفانه است اگر در کنار مشکلات اقتصادی کنونی که البته زیبنده نظام اسلامی نیست، به شاخص‌های دیگر و رتبه جهانی اقتصاد ایران نیز توجه شود.

آنچه در نامه سید محمد موسوی خوئینی‌ها خطاب به رهبری آمده است، وارونه‌نمایی وضع اقتصادی ایران است و واقعاً اغراق نیست اگر بگوییم گویا ایشان در این نامه سرگشاده قصد داشته دشمن را متقاعد کند که فشارهای مالی، اقتصاد ایران را کاملاً فلج کرده و اکنون وضع ایران فلاکت‌بار و آماده انفجار است. شاید هم ایشان و همگنانشان، تحت تأثیر فشارهای مالی غرب و تبلیغات هدفمندی که پیرامون آن می‌شود، باور کرده‌اند که فشارهای غرب، اقتصاد ایران را به نقطه نهایی و بازگشت‌ناپذیری سوق داده‌ است و لذا به‌زودی به موجی خیابانی در ایران منجر می‌شود و می‌توان از طریق شانتاژ، خود را رهبر «معترضان» جلوه داد! موسوی خوئینی‌ها در این نامه، صراحتاً از غیرقابل «اصلاح» بودن وضع موجود و اینکه هیچ ‌کسی در درون نظام ـ حتی رهبری به عنوان مدیر عالی ـ در صدد حل مسائل نیست و راهی برای گفت‌وگوهای «درون خانوادگی» برای حل مشکلات اقتصادی مردم باقی نمانده، سخن گفته است که از یک ‌سو نوعی دعوت مردم به شورش و از سوی دیگر تلاش برای نشستن در صدر اعتراضات و رهبری آن به حساب می‌آید. این محاسبات البته از اساس اشتباه است.

نغمه آشنای «کار تمام است»

نکاتی که در چهل و یکمین سال انقلاب و حیات نظام اسلامی در نامه سید محمد موسوی خوئینی‌ها آمده و در آن تلاش شده تا کار نظام را پایان یافته معرفی کند، از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، ترجیع‌بند ادعاهای مخالفان انقلاب بوده است. یادمان نرفته که گروهک‌های منافق و احزاب منحرفی نظیر حزب خلق مسلمان که از قضا آن هم زیر عبای یک روحانی عالیرتبه قرار گرفته بود، در بهار سال ۱۳۵۸، طی اعلامیه‌هایی وضع اقتصادی ایران را رو به انفجار و مدیران ارشد کشور را ناکارآمد و حل مشکلات را غیرممکن تصویر می‌کردند. همه ما نامه‌های گروهک «نهضت آزادی» را ـ که امام آنها را طرفدار جدی وابستگی ایران به آمریکا می‌دانست ـ در حین جنگ تحمیلی عراق و غرب علیه ایران به یاد داریم که از یک ‌سو از عظیم بودن مشکلات اقتصادی و از سوی دیگر از ناامیدی مردم در اصلاح امور خبر می‌دادند! همه به یاد داریم که‌آقای منتظری هم در سخنرانی‌های سال‌های ۶۷ و ۶۸، خود از اصلاح اقتصادی کشور ابراز ناامیدی می‌کرد و مدعی بود محبوبیت و مقبولیت امام به دلیل سوء مدیریت‌ها از بین رفته است. و نیز همه می‌دانیم که آمریکا، اسرائیل و عربستان، ده‌ها سال است که ورشکستگی اقتصادی ایران را فریاد می‌زنند و پرچمدار ویران نشان دادن اقتصاد ایران و ناامیدی مردم از نظام هستند.

همه دیدیم که رسانه‌های آمریکایی در روز ۷ تیر۹۹ که نامه موسوی خوئینی‌ها منتشر شد ـ که تقارن آن با حادثه شهادت ۷۲ تن و شهید بهشتی به دست منافقین هم جالب بود ـ با چه تیترهایی به استقبال ادعاهای بی‌اساس ایشان در این نامه رفتند:

بی‌بی‌سی: مردم نسبت به مدیریت کشور بی‌اعتماد و بی‌اعتقاد شده‌اند.

خبرگزاری آناتولی: مردم نسبت به کشور و نظام بی‌اعتماد شده‌اند.

دویچه وله: مردم به نظام بی‌اعتماد شده‌اند.

ایران ما ـ سعودی ـ : نامه سرگشاده موسوی خوئینی‌ها به [امام]خامنه‌ای: ابراز وحشت از قیام پیش‌رو

رادیو بین المللی فرانسه: «اوضاع غیرقابل دوام» امروز، نتیجه شیوه مدیریت در «بالاترین سطح نظام» است.

رادیو زمانه: وضعیت فعلی محصول شیوه مدیریت در بالاترین سطح نظام است.

اما نه در نامه موسوی خوئینی‌ها نکته تازه‌ای وجود داشت و نه استقبال فوری محافل آمریکایی، صهیونیستی و سعودی از چنین نامه‌ای یک «پدیده» به حساب می‌آید. در مورد نیت و مقصود آنان نیز ابهامی وجود ندارد. تلاش بیهوده برای از میان برداشتن تنها نظام دینی واقعی جهان از طریق متهم کردن روشن‌ترین و توانمندترین نقطه آن به ناکارآمدی هم موضوع تازه‌ای نیست. خود این موضوع هم که این معاندان برای زدن رهبری، جبهه تشکیل داده‌اند، نشانه قدرتمندی نظام است؛ موضوعی که آنان خود بارها به آن اذعان کرده‌اند.

کسانی که به نام دلسوزی برای مردم، به دشمنان ملت علامت می‌دهند که، «فشارها را زیادتر کنید، همه چیز در حال فرو ریختن است»،  نگران وضع اقتصادی کشور نیستند. کسانی که این روزها یکپارچه علیه قرارداد درازمدت (۲۵ ساله) اقتصادی میان ایران و چین به میدان آمده‌اند، نمی‌توانند خود را طرفدار رفع موانع از تجارت خارجی کشور معرفی کنند. کسانی که «نقطه‌های اتکای مردم در نظام» را نشانه می‌روند، نمی‌توانند خود را نگران «آینده مردم و فرزندان آنان» جلوه دهند، زیرا حل مشکلات مردم تنها در یک نظام توانمند و مورد اعتماد مردم میسر است.

آنکه می‌گوید نظام مورد اعتماد نیست و ادعا می‌کند که اعتقاد مردم به رهبری ضعیف شده است، در واقع در کارزار حل مسایل، مهم‌ترین سلاح مردم را از دستشان می‌گیرد. تجربه می‌گوید نظام از این وارونه‌‌نمایی‌ها صدمه نمی‌خورد، بلکه کسانی که امام آنان را مدعیان بی‌هنر می‌خواند، به خود و مشتی بی‌خبر از واقعیت‌های تاریخی و جهان کنونی آسیب می‌رسانند‌.

 

پی‌نوشت:

(۱). در مورد این یادداشت، اشارتی طلب شد، این آیه شریفه آمد: «وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ کَافِرُونَ» (انبیاء/ ۳۶) و کافران هنگام ملاقات تو سخت تو را به استهزاء گرفته و گویند آیا این شخص است که بتان که خدایان ما هستند به اهانت و بدی یاد می‌کند؟ (ای رسول ما بدان که) محققاً آنها به ذکر خدا (و کتاب و آیات او) کافر هستند و خدای مهربان را نشناخته‌اند. (ترجمه آیت‌الله مهدی الهی قمشه‌ای)

 

29جولای/20

معرفی کتاب

مقدمه: با وجود تسلط فضای مجازی بر موضوع مطالعه کتاب و دریافت اطلاعات از این طریق که غالباً بدون هزینه و با سرعت زیاد ممکن می‌شود، کتاب به دلیل وزین بودن و اطلاعات دقیق‌تر همچنان جایگاه خود را حفظ کرده و برای مخاطبان و پژوهشگران جدی، بهترین منبع کسب اطلاعات ارزشمند است.

با توجه به کثرت کتاب‌های منتشر شده، غالباً انتخاب کتابی درخور که وقت و انرژی مخاطب را هدر ندهد و بر بصیرت و آگاهی او بیفزاید، کار چندان ساده‌ای نیست، لذا معرفی‌نامه‌ها و خلاصه کتاب‌ها می‌توانند در این زمینه به عنوان یک راهنمای جدی عمل کنند. معرفی‌ کتاب‌های ذیل برای دستیابی به چنین هدفی تدارک دیده شده است.

 

 

عنوان: خاطرات سفیر

پدیدآورنده: نیلوفر شادمهری

ناشر: سوره‌ی مهر

متأسفانه به دلایل گوناگون، موفقیت‌ها و فداکاری‌های بانوان در عرصه‌های گوناگون فکری، فرهنگی، علمی، سیاسی و… کم‌تر به چشم می‌آید و یکی از دلایل آن، مکتوب ‌نشدن آن‌ها یا دیده ‌نشدن این مکتوبات است. هم‌چنین، اگر این پیشرفت‌ها خارج از مرزهای ایران رخ داده باشد، افزون بر موفقیت‌های فردی، دستاوردهای اجتماعی بین‌المللی هم برای ایران به ارمغان می‌آورد. طبیعی است برجسته ‌ساختن این کامیابی‌ها می‌تواند بر اعتمادبه‌نفس بانوان توانمند و پرتلاش کشورمان، به‌ خصوص جوانان بیفزاید و پیشرفت‌های آن‌ها را دوچندان سازد.

خاطرات سفیر تجربه‌های دختر مسلمانی در کشور فرانسه را با قلمی روان و متنی خواندنی با مخاطبان فارسی‌زبان باز می‌گوید که هرچند برای ادامه‌ی تحصیل در مقطع دکتری به آنجا رفته بود، به سفیری برای اسلام تبدیل شد. مواجهه‌ی نیلوفر شادی‌مهر با آدم‌های گوناگون و رویدادهای متفاوت، این خاطرات را به‌ شدت جذاب می‌کند. از قبول ‌نشدنش در بهترین دانشگاه فرانسه به ‌دلیل حجابش و دست‌ ندادن با سرشناس‌ترین استادان مرد تا برگزاری دعای عهد در اتاق خوابگاه و خواندن دعای کمیل برای «یک سلیم‌النفس». او خاطرات منتشر شده در این کتاب را پیش از این، در وبلاگی به ‌نام «سفیر ایران» منتشر کرده بود؛ ولی در اینجا با افزودن بخش‌هایی به آن، حدود سی خاطره را که فقط بخشی از اتفاق‌های ریز و درشت آن سال‌هاست، با مخاطبان خود در میان گذاشته و ابراز امیدواری کرده است بتواند جلدهای بعدی این کتاب را هم تقدیم مخاطبان کند.

 

 

عنوان: ادب نبوی (چهار جلد)

پدیدآورنده: آیت‌الله مجتبی‌تهرانی

ناشر: مصابیح‌الهدی

بی‌گمان، یکی از اهداف مهم و برجسته‌ی‌ آموزه‌های اسلام، تربیت اخلاقی مسلمانان و البته عموم انسان‌هاست تا بتوانند در دنیا و آخرت راه رستگاری را در پیش گیرند. اهل‌بیت(ع) در راه تبیین معرفتی و نظری این آموزه‌ها و هم‌چنین، اجرای روش‌های مستقیم و غیرمستقیم تربیتی تلاش بی‌وقفه‌ای کردند و سرمایه‌ی گران‌بهایی در اختیار ما نهادند؛ البته پیامبر اسلام به دلایل گوناگون جایگاه ویژه‌ای دارند. بر همین اساس، سیره و روایات ایشان یکی از منابع ارزشمند و بی‌بدیل اخلاقی به حساب می‌آید. طبیعی است بررسی این آموزه‌ها و درس‌آموزی از آن‌ها فرایندی بی‌پایان و بی‌وقفه است و به‌ تناسب فهم انسان، هر روز می‌تواند عمق و گستره‌ی بیش‌تری یابد.

ادب نبوی که حاصل سخنرانی‌های آیت‌الله مجتبی‌تهرانی است، تلاشی برای تعمیق این فهم و گسترش این درس‌آموزی به حساب می‌آید. این مجموعه نیز مانند دیگر آثار ایشان دربردارنده‌ی دقائق و ظرائفی در گستره‌ی تربیتی و اخلاقی است که کم‌تر مشابهی برای آن می‌توان یافت. دفتر اول این کتاب در دو مجلد به بخش تربیت مستقیم رسول گرامی اسلام اختصاص دارد. یکی از بخش‌های درخور توجه این اثر شرح سفارش‌های شش‌گانه‌ی اخلاقی پیامبر اسلام(ص) به امیرالمؤمنین(ع) است که موضوعاتی هم‌چون ورع، راستگویی، گریه‌ی بسیار از خوف خدا و نیز بخشش مال و جان در راه دین را در بر می‌گیرد. آیت‌الله مجتبی‌تهرانی در مجلد اول از این کتاب ابتدا به چرایی سفارش‌های پیامبر اسلام(ص) به امیرالمؤمنین(ع) می‌پردازد تا عموم مخاطبان جایگاه این آموزه‌ها را به ‌خوبی دریابند و برای تبیین بهتر این نکته، نمونه‌هایی از سفارش‌های معصوم به معصوم دیگر را هم برمی‌شمرد. مجلد دوم این اثر گرانقدر به موضوعات توبه و قرائت قرآن و موانع بهره ‌بردن دل از قرآن اختصاص دارد. هم‌چنین، در این مجلد دوم به مناسبت تقارن این مجالس با شب‌های قدر، مباحثی درباره‌ی این شب‌ها نیز به چشم می‌خورد.

 

 

 

عنوان: مبانی مشروعیت نظام جمهوری اسلامی

پدیدآورنده: جعفر محسنی دره‌بیدی و رضا تابش

ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی مردم ایران ابعاد بسیار گوناگونی دارد که همه‌ی این ابعاد در نظریه‌های موجود درباره‌ی انقلاب‌ها نمی‌گنجد. برای مثال، مدل‌های ماکس وبر و سیادت سه‌گانه‌ی او که هم‌چنان بر نظریه‌های موجود در غرب حاکم است، نمی‌تواند به ‌خوبی انقلاب اسلامی را تحلیل کند. بی‌گمان، مشروعیت یکی از ابعاد درخور توجه حکومت برآمده از انقلاب اسلامی، یعنی جمهوری اسلامی است که نوعی نظام مردم‌سالار دینی به حساب می‌آید. این مشروعیت برآمده از پایبندی به قوانین اسلام است و بر بستر مقبولیت مردم حرکت می‌کند. طبیعی است ایجاد تعادل بین الهی ‌بودن و مردمی ‌بودن یکی اهداف مهم و شاید مهم‌ترین هدف این نظام دینی مردمی باشد و از مسئولیت‌های بزرگ رهبر انقلاب اسلامی است. مقام معظم رهبری در یکی از آخرین مواضع فکری خود درباره‌ی نظام جمهوری اسلامی ایران، مردم‌سالاری دینی را «حقیقت بسیط» توصیف کردند.

جعفر محسنی دره‌بیدی و رضا تابش در کتاب مبانی مشروعیت نظام جمهوری اسلامی می‌کوشند تا حد امکان در مشروعیت جمهوری اسلامی عمیق‌تر و دقیق‌تر کاوش کنند. بر همین اساس، مشروعیت نظام جمهوری اسلامی ایران را در دو دوره‌ی زمانی تأسیس و استقرار نظام جمهوری و دوران استمرار نظام اسلامی برمی‌رسند. در این بررسی پس از مفهوم‌شناسی مشروعیت و مشروعیت سیاسی و بیان انواع مشروعیت سیاسی، سابقه‌ی بحث مشروعیت در اسلام و ایران با توجه به مشروعیت در اندیشه‌ی سیاسی اهل تسنن و شیعیان، مشروعیت در دوران باستان و دولت‌های صفویه و قاجار و پهلوی را به‌ تفصیل شرح می‌دهند. در پایان و به ‌عنوان هدف اصلی این پژوهش، نویسندگان محترم، مبانی مشروعیت نظام جمهوری اسلامی ایران در قالب، اصل، مکتب، انقلاب اسلامی، رهبری امام‌خمینی(ره) و بهره‌گیری از مؤلفه‌های مدرن نظام سیاسی را تبیین می‌کنند.

 

 

عنوان: عصر حیرت

پدیدآورنده: محمود مطهری‌نیا

ناشر: مسجد مقدس جمکران

در ادبیات دینی ما به بیان‌های گوناگون این نکته به چشم می‌خورد که دوران غیبت امام‌زمان(عج) دورانی بسیار سخت برای مسلمانان و شیعیان و البته دورانی به‌ شدت تعیین ‌کننده به حساب می‌آید و منتظران واقعی باید به شیوه‌های گوناگون، خود را برای این برهه‌ی سرنوشت‌ساز از حیات بشر روی زمین آماده سازند. طبیعی است بخشی از این آمادگی، روحی و معنوی است و بخشی دیگر که سهم بسیار مهمی هم دارد، معرفتی است. مسلمانان و شیعیان باید با مطالعه و پژوهش بیش‌تر به این توانمندی فکری دست یابند و نگارش منابع معتبر به این بُعد از آمادگی مسلمانان کمک بسیار زیادی می‌کند.

کتاب عصر حیرت می‌کوشد به این نیاز حیاتی جامعه‌ی مسلمانان پاسخی درخور دهد. محمود مطهری‌نیا در فصل اول این کتاب پس از نگاهی گذرا به تألیف‌های موجود عصر حیرت، پیشینه‌ی حیرت شیعیان در دوره‌ی امامان شیعه را بیان می‌کند. نویسنده در فصل دوم به‌ تفصیل، درباره‌ی وضعیت فکری و سیاسی و اجتماعی مردم در دوره‌ی عباسیان سخن می‌گوید و افزون بر بیان وضعیت امامان و مشکلات شیعیان در این دوره، زمینه‌سازی امامین عسگریین برای ورود به عصر حیرت را شرح می‌دهد. فصل‌های سوم تا ششم این کتاب هم مطالب بسیاری درباره‌ی‌ تاریخچه، جغرافیا، مراحل و دوره‌های فعالیت سازمان وکالت امامین عسگریین، مدعیان معنویت و مهدویت، ابعاد و آثار حیرت بر مردم در عصر غیبت و پایان حیرت با ظهور امام زمان(عج) را در برمی‌گیرند.

29جولای/20

سانسور انقلاب در جشنواره انقلاب

در سی‌وهشتمین جشنواره فیلم فجر، جدای از فیلم‌های مستند کوتاه و بلند، بیست‌ودو فیلم در بخش سودای سیمرغ اکران شدند. در این خصوص  به نکاتی اشاره می‌کنیم:

۱- با توجه به اینکه  این فیلم‌ها در دهه فجر انقلاب اسلامی به اکران درمی‌آیند، مخاطبین برای چندمین سال شاهد آن بودند که هیچ فیلمی در راستای انقلاب اسلامی ایران به نمایش در نیامد. گویی اصلاً اتفاقی نیفتاده، نه در چهلمین سال بلکه در چهل‌ویکمین سالگرد انقلاب اسلامی نیز کورسویی به این نعمت و موهبت الهی نتابید. چرا سینما مدت‌هاست که به این رویداد عظیم قرن بیستم، انقلابی که غرب را به چالش کشیده و دست محرومین و مستضعفین عالم را گرفته، نپرداخته است؟ بی‌تردید در این مسیر مدیران سینمایی کوتاهی کرده و می‌کنند. آیا نباید تشویق‌هایی برای آن دسته از کارگردانانی که به این سوژه مهم می‌پردازند در نظر گرفت؟ آیا نباید هدایت‌هایی از سوی مسئولین دولتی برای ترغیب دست‌اندرکاران سینما را به این‌ سمت صورت بگیرد؟ آیا…

۲- اگر چهار فیلم افق (خروج، لباس شخصی، روز بلوا، آبادان ۱۱۶۰) را که سپاه ساخته و «روز صفر» را که وزارت اطلاعات ساخته، از جشنواره بیرون بکشیم، سینما در چهارچوب‌های انقلاب اسلامی ایران چه چیزی برای دفاع دارد؟ آیا بهتر نیست برگزاری این جشنواره را به وقت دیگری موکول شود؟

۳- بسیاری از فیلم‌ها، ایران را به شکل یک دیستوپیا یا ویرانشهر به تصویر کشیدند، گویا در این محیط جغرافیایی خدایی وجود ندارد؛ عقل و تدبیری در آن دیده نمی‌شود و امیدها به رنگ یأس و ناامیدی جلوه می‌کنند. نباید در این ویرانشهر منتظر معجزه هم بود و اتفاق خاصی قرار نیست به وقوع بپیوندد. چرا در این زمان که باید به جوان ایرانی امیدواری داد سینما او را ناامید می‌کند؟ حال آنکه عملاً این‌گونه نیست، پیشرفت‌های شگفت‌انگیز ایران در عرصه هوا فضا، پزشکی، نانو، هسته‌ای، موشکی، لیزری و… حاکی از آن است که جوان ایرانی ناامید نیست. به جای آنکه دل او را با ساخت فیلم‌های ترغیب‌کننده گرم کنیم، چرا آیه یأس و ناامیدی می‌خوانیم؟

۴- مشکل حاد در مدیریت‌های سینما و تلویزیون این است که بسیاری از مدیران در واقع  تکنوکرات و تکنسین هستند. ما تصور کرده‌ایم اگر فیلمسازی، دو سه فیلم خوب و جالب ساخت، می‌تواند مدیر هم باشد، حال آنکه یک مدیر فرهنگی ایده‌آل باید نظریه‌پرداز باشد تا به جای دیدن نوک دماغش، آن سوی قضایا را هم رصد کند. مدیر فرهنگی باید فرهنگبان‌ باشد نه پاسبان.

۵- در این جشنواره قومیت‌گرایی بیداد می‌کرد. پان ترکیسم، پان عربیسم، پان کُردیسم بیش از هر زمان دیگری در این جشنواره مطرح شد. فیلم‌هایی که هر یک با تأکید بر قومیت خاصی، این پیام را به مخاطب پیام می‌داد که این قوم، مورد ظلم و ستم قرار گرفته و مظلوم است. آیا مدیران سینمایی نباید بر این سوژه‌های حساس دقت و نظارت بیشتری داشته باشند؟

۶- باورمان نمی‌شد در سی‌وهشتمین فیلم فجر فیلم‌هایی به نمایش درآیند که در آن از قمار، شرط‌بندی و بازی پوکر تجلیل شده باشد! فیلمی که در آن قمار نه تنها تقبیح نمی‌شود، بلکه از آن تجلیل می‌شود. به عبارتی پس از فراز و نشیب‌های اثر در آخر، مخاطب مشاهده می‌کند که مجدداً دنیا به قمارباز روی آورده و وی دوباره به آن ثروت و پول و راحتی می‌رسد.

۷- سیگارکشی در فیلم‌ها به عنوان یک عنصر منفی ترویج دهنده‌ سیگار در جامعه است. بارها اداره‌ مبارزه با مواد مخدر گفته است آن ‌طور که سیگاری‌ها می‌گویند بسیاری از افراد با دیدن فیلم‌ها به کشیدن سیگار ترغیب شده‌اند. بنابراین سینما تا حد زیادی می‌تواند نقش تشویق کننده داشته باشد. جالب است که در تقریباً صد درصد فیلم‌های سی‌وهشتمین جشنواره فیلم فجر نه تنها شخصیت‌های قهرمان مرد فیلم سیگار می‌کشیدند، بلکه در بسیاری از آنان زنان هنرپیشه نیز به این کار می‌پرداختند که خود این می‌تواند کشیدن سیگار در میان دختران نوجوان را ترویج کند.

۸- در تعدادی از این فیلم‌ها به مخاطب القا می‌شد که شرع دست‌وپاگیر است و برخی از احکام اسلامی با حقوق انسانی تعارض دارند. مثلاً در فیلمی پسر خانواده‌ای نیاز به پیوند استخوان داشت. بعداً مشخص می‌شود که این کودک متعلق به شوهر اول زن است. پزشک به زن یا مادر بچه می‌گوید که شما اگر می‌خواهید پیوند استخوان کنید باید حتماً از ناف فرزند متولدِ همان پدر و مادر این کار را انجام دهید. زن مجبور می‌شود برای نجات فرزند اول از شوهر دوم طلاق بگیرد و بدون آنکه عدّه را رعایت کند به عقد شوهر اول درآید تا فرزند دومی بیاورد و از ناف فرزند دوم برای پیوند استخوان فرزند اول استفاده کنند و…

البته ضعف‌های سینما به آنچه که در بالا گفته شد محدود نمی‌شود و بی‌تردید می‌توان ضعف‌های بیشتری را هم برشمرد، اما ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم و هنوز چشم امید به سینما و سینماگران داریم تا شاید سینما آنگونه که شایسته است آرمان‌های انقلاب اسلامی را محقق سازد. سینما باید محرومین را علیه مستکبرین بشوراند و آنها به این باور برسند که می‌توانند به خواسته‌ خود برسند، مشروط بر اینکه مقاوم باشند و این فرهنگ را تبلیغ کنند و اشاعه دهند. به امید آن روز.

 

29جولای/20

دشمن مردم!

در نمایشنامه‌ای از ایبسن، نمایشنامه‌نویس بزرگ نروژی، شخصیتی وجود دارد به نام دکتر استوکمن، قهرمانی که در پی آگاه کردن شهر از آلودگی آب، با مقاومت گردانندگان امور مواجه و در نهایت «دشمن مردم» نامیده می‌شود. طبق این قاعده، بعید نیست خیرخواهان مردم، دشمنان ایشان خوانده شوند، اما به قول دکتر استوکمن، «قوی‌ترین مرد شهر کسی است که قادر است به‌تنهایی بایستد و مقاومت کند.»

البته این جمله برای نیروهای انقلاب،  لااقل در برابر سینما، حکم توصیف وضعیت را دارد و نه توصیه‌ای متعلق به قرن نوزدهم! این تقابل هر سال در جشنواره فجر به اوج خود می‌رسد. تقابلی نه فقط ناشی از عدول و عدم پیروی فیلم‌ها از حدود شرعی، بلکه از روی توهین و اهانت به مبانی اعتقادی و تاریخ یک ملت و بی‌تفاوت نبودن نیروهای بصیر انقلاب نسبت به این مسئله. مواجهه‌ای که صرفاً بر اساس تفاوت سلیقه سینمایی و معیارهای زیبایی‌شناسانه رایج نیست و ریشه در جدال همیشگی موحدان و اسیران نفسانیت دارد.

سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر را اگر هنوز نمی‌توان مصداق ظهور جدی فیلمسازان و یا اندیشمندان و منتقدان دلبسته به انقلاب اسلامی دانست، اما از نظر رویارویی و نسبت سینما با عقاید مردم ایران، حتماً یکی از بهترین شاهد مثال‌های همه‌ی این ۴۱ سال نظام اسلامی است. جشنواره‌ای که در آن ایران را یک کشتارگاه خواندند و مردمش را چهارپایان مطیعی که آماده رفتن به مسلخ هستند (فیلم «کشتارگاه») و آنها را اسیران فسادی سیستماتیک تصویر کردند (فیلم‌های «من می‌ترسم» و «روز بلوا»). اعتقادات این مردم را از قصاص تا نگهداشتن عدّه زیر سئوال بردند (فیلم‌های «قصیده گاو سفید»، «مغز استخوان» و «مردن در آب مطهر») و آنان را کوته‌بین، حقیر و حسود روایت کردند (فیلم «عامه‌پسند») و در نهایت رجزِ دینِ بی‌عقبه و بدسابقه خودشان، دین سینما را در برابر اسلام انقلابی خواندند. (فیلم «سینما شهر قصه»)

گرچه در همین جشنواره نیز فیلم‌هایی بودند که اهتمامشان نمایش غیرت ایرانیان بود («آبادان یازده ۶۰») و دغدغه مبارزه با نیروهای معاند را داشتند («لباس شخصی»)، اما فارغ از در اقلیت محض بودن این آثار و تلاش قابل تقدیرشان، هنوز فاصله کیفی زیادی میان این فیلم‌ها با آنچه که درخور شأن این موضوعات است، وجود دارد. گرچه در این میان آثار شریفی نیز بودند که هم در نسبت درستی با مباحث دینی تعریف شده‌اند و هم از کیفیت سینمایی مناسبی برخوردار هستند (فیلم‌هایی چون «پوست» و «خروج») یا لااقل تمامیت ارضی و امنیت ملی مسئله فیلم بوده است (مانند «روز صفر»)، اما قطعاً جریان قالب فجر نبودند و عمدتاً هم سفارش نهادهایی چون اوج («آبادان»، «خروج» و «لباس شخصی») یا وزارت اطلاعات («روز صفر») به حساب می‌آیند، که لزوماً ارتباطی با مدیران فعلی سینمای ایران و مدیریت جشنواره فجر ندارند.

با توجه به آنچه در این سال از جشنواره دیده شد، سه مسئله و دغدغه مطرح می‌شود:

  1. کیفیت فنی برخی فیلم‌ها این جشنواره به‌حدی پائین بود که بعضاً آثار مناسب پخش در دورافتاده‌ترین شبکه‌های سیما نیز نبودند، چه رسد به اینکه افتخار حضور در جشنواره‌ای ملی را با این میزان از گستردگی کسب کنند. آثاری که بعضاً در حد سیاه‌مشق‌های دانشجویی یا تجربه‌های شخصی یک فیلمساز بودند. سئوال این است که در سال گذشته، فیلم پرفروش و استراتژیک «منطقه پرواز ممنوع» با کدامین متر و معیار به بهانه ضعف تکنیکی به جشنواره فجر راه نیافت؟ فیلمی که لااقل در چند سال اخیر، از معدود آثار مناسب نوجوانان در سینمای ایران به حساب می‌آید و با محوریت شعار «ما می‌توانیم»، شروعی بر «رؤیای ایرانی» روی پرده سینما برای کودکان و نوجوانان این سرزمین است. آیا این اتفاق ناشی از سیاست‌ورزی بر اساس مشی دولت متبوع آقایان نیست؟ یا در جشنواره امسال، ناگهان معیارهای فنی مدیریت جشنواره تغییر کرده‌اند؟
  2. اساساً میزان و محک هیئت انتخاب آثار در جشنواره‌ای که نام «فجر» را یدک می‌کشد و اتفاقی ملی به حساب می‌آید چیست که باید از جیب بیت‌المال شاهد نمایش و نشر آثاری در وهن احکام و مبانی دین باشیم؟ فارغ از مسئله اعتقادات، آیا جشنواره فجر، جشنواره‌ای مخصوص محافل خاص فیلم‌بین و عشّاق افراطی سینماست؟ آیا هیئت انتخاب این جشنواره حاضر است تا با خانواده و اطرافیان خود به تماشای همه آثار این جشنواره بنشینند؟ آثاری که در میان آنها‌ فحش رکیک و شرب خمر و مردان نیمه برهنه به‌وفور یافت می‌شود. همین‌ طور فیلم‌هایی که با ارائه تفسیری پوچ از زندگی، مروج جهان‌بینی مهوع خود هستند. و مگر نه این است که «مَن اَصغی الی ناطقٍ فَقَد عَبَدَهُ…»(۱) و سینما بهترین بستر برای این گوش‌سپاری است؟ چه کسی قرار است مدافع حقوق خانواده‌های ایرانی باشد که به اعتبار جشنواره‌ای ملی و با اعتماد به نام «فجر»، آزادانه و بدون پناه، در معرض این آثار قرار می‌گیرند؟ برای اثبات این مدعا مشخصاً می‌توانید به فیلم‌هایی چون «تومان»، «قصیده گاو سپید»، «من می‌ترسم»، «مغز استخوان»، «سه کام حبس»، «دوزیست»، «کشتارگاه» و «دشمنان» مراجعه کنید.
  3. در روزگاری سخت که اوج مصاف میان فرزندان انقلاب اسلامی و تجسم مطلق تمدن غرب، یعنی آمریکا و عمّال دور و نزدیکش است، بیش از ده روز تمام ظرفیت رسانه‌ای کشور، اعم از خصوصی و دولتی درگیر جشنواره‌ای هستند که می‌توانست و می‌تواند در زمره بزرگ‌ترین فرصت‌ها برای پیشبرد مملکت و رشد مردم باشد. جشنواره‌ای که شب قدر یک سال سینمای ایران است و خلاصه‌ای از سال پیش رو. در واقع جوایز این جشنواره در حد خود تعیین‌کننده سلیقه حکومت هستند برای سینماگران؛ ظرفیتی که فعلاً به نمایش نفسانیات نفرت‌انگیز جماعتی فرومایه، تقلیل یافته است. البته جای ملامت اینان نیست، چرا که شغلشان ساخت تصاویر متحرک است و اگر وضعیتشان مطلوب نیست، روی ظرف زمانه و سیاست‌های کارگزاران نظام حرکت کرده‌ و به نقطه فعلی رسیده‌اند.

مطالبه و بازخواست اصلی از مسبّبان این شرایط است. از مسئولانی که عموماً دغدغه و سواد و فرهنگ رسانه‌ای ندارند و صرفاً در تقسیم مسئولیت‌ها، وزارت فرهنگ سهم آنان شده است و یا عده‌ دیگری از مسئولان میانی که میان‌مایه‌های بوروکرات و مرده‌شورهای زمانه‌ای هستند که سال‌ها در نظام اداری تربیت شده‌ و شکل‌گرفته‌اند و فضای فرهنگی را صرفاً محل درآمد می‌بینند؛ مدیریت امور هنری رسانه‌ای، صرفاً شغلشان است و نه چیزی دیگر.

در شرایطی که فرزندان خمینی کیلومترها دورتر از مرز ایران با پهپاد دشمن ترور می‌شوند، تنها دغدغه اینها گذران امور صنفی دست‌اندرکاران فضای فرهنگی است و گزارش کار و عملاً حیف و میل بیت‌المال.

این وضعیت جدید که مردم عموماً در قرنطینه خانگی به سر می‌برند، شاید لحظه درنگ خوبی باشد برای اینکه به گذشته نگاه کنیم و از خود بپرسیم، اگر جشنواره فیلم فجر امسال با مختصات فعلی برگزار نمی‌شد و در عوض تمام ظرفیت رسانه‌ای و غیر رسانه‌ای مصروف در این امر به امور دیگری، مثلاً ساخت یک سریال با کیفیت و ماندگار، اختصاص پیدا می‌کرد، آیا شیوه بهتری برای هزینه کردن بیت‌المال نبود؟ آیا اگر به جای نزدیک ۳۰ فیلم، ۱۵ فیلم در فجر حضور داشتند، کیفیت این جشنواره، چه به لحاظ فنی و چه مضمونی، ارتقا پیدا نمی‌کرد؟ اساساً آیا مسئولین امر حاضرند این آشی را که دستپخت سیاستگزاری‌های خودشان است، یک بار میل کنند و همه فیلم‌ها را در کنار نزدیکانشان ببینند؟

در این فرصت سوزی در واقع خاسر اصلی کسانی هستند که این ظرفیت‌ها و این موقعیت‌ها را هدر می‌دهند، وگرنه مردم مؤمن و امواج خروشان انقلاب اسلامی در هر صورت مسیر رشد خود را می‌پیمایند؛ حتی اگر دشمنان واقعی ملت، تلاش رقت‌انگیزشان برای پوشاندن حقیقت را روی پرده سینما ادامه دهند.

پی‌نوشت:

۱.امام جواد(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ؛ کسی که به سخنرانی شخصی گوش می‌دهد او را عبادت کرده است، پس اگر گوینده از خدا بگوید او خدا را پرستیده است و اگر گوینده از زبان ابلیس بگوید، پس او ابلیس را پرستیده است.» (مستدرک الوسایل، ج ۱۷، ص ۳۰۸)

 

29جولای/20

فضای خانه را شاد نگه‌داریم

اشاره: در چهارده گام از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به موارد متعدد از بایدها و نبایدهای رفتاری و گفتاری اشاره شد. اینک در آغاز گام پانزدهم، به لزوم و اهمیت ایجاد فضای شاد در خانواده با استناد به احادیث و روایات از معصومین(علیهم‌السلام) می‌پردازیم:

 

وقتی که اهل خانه را شاد می‌کنی، خانه را بهشت می‌کنی و بهشت آسمانی، منتظر قدومت می‌نشیند. محیط شاد خانه، زندگی را برای اعضای آن، جذّاب می‌کند. از آن سو، وقتی کانون خانواده خشک و بی‌روح باشد، طعم زندگی را به کام اهالی خانواده، تلخ می‌کند. تأمین شادی باید دغدغه همه افراد خانواده باشد؛ زیرا شاد بودن، یکی از غذاهای روحی انسان است. شاید بتوان اهمّیت شاد بودن را از میزان شدّت توجّه دین به شاد کردن دیگران، درک کرد. از نگاه دینی، شاد کردن، از جمله عباداتی است که کم عبادتی به پای آن می‌رسد.(۱) شاد کردن مؤمنان، در حکم شاد کردن خدا و رسول اوست.(۲) خشنودی خداوند از شاد کردن مؤمنان، به قدری است که در برابر آن، هول و هراس روز قیامت را از کسی که مؤمنان را شاد کرده، بر می‌دارد.(۳)

 

عوامل شادکننده محیط خانواده

برای شاد کردن محیط خانواده، به نکات ذیل توجّه کنید:

الف) خوش‌اخلاقی و خوش‌رویی

ما پیش از این در مباحث دیگر هم از خوش‌اخلاقی و خوش‌رویی سخن گفته‌ایم. در اینجا نیز خوش‌رویی و خوش‌اخلاقی را از عوامل شاد نگه ‌داشتن محیط خانواده معرّفی می‌کنیم. این امر نشان می‌دهد که اخلاق خوش در ابعاد مختلف زندگی تأثیرگذار است. خوش‌اخلاقی و خوش‌رویی، کم‌هزینه‌ترین راه شاد نگه داشتن محیط خانواده است. این کار در حالی که هیچ هزینه اقتصادی ندارد، تأثیر بسیاری در تزریق نشاط به محیط خانواده دارد. خانواده‌ای را تصوّر کنید که اعضای آن چهره‌هایی گرفته و اخم‌آلود دارند و لب‌هایشان با تبسّم غریبه است. آیا تنفّس در این فضا لذّت‌بخش است؟ این خانواده هر اندازه هم که از نظر مادّی در رفاه باشند، نمی‌توانند از بودن در جمع خانواده خوشحال باشند.

حالا خانواده‌ای را تصوّر کنید که اعضای آن، چهره‌ای شاد و گشاده دارند و در هنگام گفتگو، لبخندی مهمان لب‌هایشان است. زندگی کردن در کنار افراد این خانواده، چه لذّتی دارد؟ چنین خانواده‌ای هر اندازه هم که از نظر مادّی در تنگنا باشند، باز هم از حضور در محیط خانواده، خوشحال می‌شوند.(۴) همان‌طور که در بحث «محبّت» هم گذشت، یکی از عوامل ابراز و ایجاد محبّت، خوش‌رویی است.(۵) خوش‌رویی، تنها موجب استحکام روابط خانوادگی نمی‌شود؛ بلکه یکی از عوامل اصلی پیشرفت انسان در مسیر آفرینش و نزدیک شدن به خداوند است.(۶)

در مقابل خوش‌اخلاقی، باید گفت که عصبانیّت و تندی از عواملی است که به شدّت از میزان شادی خانه می‌کاهد.

من که این‌طور هستم، تو هم؟ وقتی در خانه باشیم و روی لبت نقش لبخند کشیده باشی، شادم و انگار در بهشت؛ امّا اگر در یک روز آفتابی در کنار دریا نشسته باشیم و موسیقی آرام موج‌های به ساحل خورده، گوشمان را بنوازد؛ امّا اخم‌های تو به هم گره خورده باشد، غمگینم و انگار در جهنّم.

من که این‌طور هستم، تو هم؟ وقتی که پول، هوای کوبیدن در خانه‌مان را نمی‌کند؛ امّا خُلق تو، نقّاشی زیبایی روی صورتت کشیده، احساس می‌کنم شادی، لحظه‌ای از خانه‌مان فاصله نمی‌گیرد؛ امّا وقتی پول از در و دیوارمان بالا می‌رود و تابلوی صورت تو جلوه‌ای از نقّاشی سیاه اخلاق ناپسند است، احساس می‌کنم خانه‌مان را با خشت و گِلِ غم ساخته‌اند.

کاش راز شاد بودنمان را فراموش نمی‌کردیم تا راه شاد زیستن را اشتباه طی نمی‌کردیم!

 

ب) شوخی کردن

شوخ بودن، یکی از ویژگی‌های مؤمن بوده،(۷) و در معارف دینی به آن توصیه شده ‌‌است. بزرگان دین ما هم از شوخی کردن با مردم، پرهیز نداشته‌اند،(۸) تا جایی که یکی از دلایل دشمنان برای عدم صلاحیّت حاکم زمین و آسمان، امیرمؤمنان علی«ع» در امر خلافت، شوخی کردن ایشان بود.(۹) اولیای الهی، کسانی را که با شوخی، دلِ مردم را شاد می‌کردند دوست داشتند و در مواقعی که خود غمگین بودند، آرزو می‌کردند که چنین افرادی در نزدشان حضور داشتند.(۱۰) خداوند هم انسان‌های شوخ‌طبع را دوست دارد.(۱۱)

چه خوب است که اعضای خانواده، همان‌طور که در جمع دوستانشان اهل شوخی و بگو و بخند هستند، در خانه هم با یکدیگر شوخی کنند.

در همه کارهای خوب باید اعتدال را رعایت کرد. شوخی هم از جمله همین کارهاست که اگر در آن افراط شود، اثر بدی در رابطه انسان با همسرش می‌گذارد.(۱۲) مثلاً انسانی که بسیار شوخی می‌کند، دیگر در رابطه خود با دیگران اقتدار لازم را ندارد و حتّی آبروی او هم در معرض خطر قرار می‌گیرد.(۱۳) برخی از مردم در اهانت به کسانی که زیاد شوخی می‌کنند، جرئت بیشتری دارند(۱۴) که چنین جرئتی برای انسانی که زیاد شوخی می‌کند، مشکلات فراوانی ایجاد می‌کند. زیاد شوخی کردن، علاوه بر این که در روابط انسان با دیگران اثر منفی می‌گذارد، ایمان او را هم تضعیف می‌کند.(۱۵)

شوخی وقتی از حدّ گذشت، دیگر جنبه شادکنندگی خود را از دست داده، موجب آزار دیگران می‌شود. از همین روست که آرام آرام، شوخی بستری برای ایجاد کینه و دشمنی میان دو طرف می‌شود.(۱۶)

گاهی برخی از ما روی کارهای اشتباهمان، نام شوخی می‌گذاریم. مثلاً با گفتن یک دروغ، شوخی می‌کنیم(۱۷) یا این که به قصد خنداندن دیگران، همسرمان را در جمع مسخره می‌کنیم. اشتباه، اشتباه است و با تغییر نام آن به شوخی نمی‌توان از تأثیر منفی آن جلوگیری کرد.

به اندازه‌ای شوخی کن که مردم جدّی‌ات را شوخی نگیرند. به اندازه‌ای جدّی باش که مردم، شوخی‌ات را نمایش ندانند. وقتی شوخی می‌کنی، نگران از دست رفتن عزّتت باش و وقتی هم که جدّی هستی، گمان نکن که در حال کسب عزّتی. عزّت دستِ خداست. تو اگر به قدری که خدا دوست دارد شوخی کنی، وجودت را از عزّت پُر می‌کند و اگر به خیال کسب عزّت، شوخی را ترک کنی، شاید خدا عزّتت را بسپارد به دست همان مردمی که عزّت را در دستشان جستجو می‌کنی.

 

ج) تفریحات سالم

انسان نباید در طول زندگی از تفریحات سالم غافل بماند. پرداختن به تفریحات سالم از ویژگی‌های مؤمن است.(۱۸) تفریحاتی مانند بازی اعضای خانه با هم، قدم زدن، به فضای سبز نگریستن، سوارکاری و شنا از کارهایی است که در معارف دینی، شادی‌بخش معرّفی شده‌اند.(۱۹) تفریح علاوه بر این که به شاد شدن محیط خانه کمک می‌کند، انسان را در مسیر تقویت معنوی خویش هم یاری می‌دهد.(۲۰)

 

د) گفتگو

متأسّفانه امروزه به جهت حضور جدّی تلویزیون و رایانه در خانه، گفتگوهای اعضای خانواده به حدّاقل رسیده است، غافل از این که گفتگو، یکی از عوامل نشاط‌انگیز و شادی‌بخش در محیط خانه است.(۲۱)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ رسول خدا«ص» فرمود: «محبوب‌ترین اعمال در نزد خداوند عزّوجلّ ، شاد کردن مؤمنان است» (الکافی، ج۲، ص۱۸۹).

۲ـ ابوحمزه ثُمالی می‌گوید: از امام باقر«ع» شنیدم که از قول رسول خدا«ص» فرمود: «هر کس مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده است و هر که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است» (همان، ص۱۸۸). امام صادق«ع» فرمود: «وقتی یکی از شما مؤمنی را شاد می‌کند، گمان نکند که تنها او را شاد کرده؛ بلکه به خدا سوگند، ما را هم شاد کرده است. به خدا سوگند، رسول خدا«ص» را هم شاد نموده است» (همان جا).

۳ـ ابان بن تغلب از امام صادق«ع» درباره حقّ مؤمن برعهده مؤمن پرسید. امام«ع» فرمود: «حقّ مؤمن بر مؤمن، عظیم‌تر از اینهاست. اگر به شما بگویم [از آنجا که توان درکش را ندارید] کافر می‌شوید. وقتی که مؤمن [در قیامت] از قبرش خارج می‌شود، به همراه او تمثالی خارج می‌شود. که به او می‌گوید: «…بشارت بر تو باد که خداوند عزّوجلّ  به تو دستور داده که وارد بهشت شوی». مؤمن می‌گوید: «خدا تو را بیامرزد! تو کیستی که از هنگامی که از قبرم خارج شدم، مرا بشارت دادی و در راه، مونسم بودی و از جانب خداوند هم برایم خبر آوردی؟». تمثال می‌گوید: «من همان سُروری هستم که تو وارد دل برادرانت کردی. من از همان سُرور آفریده شدم تا تو را بشارت دهم و در هنگام وحشت، انیست باشم» (همان، ص۱۹۱).

۴ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «شما نمی‌توانید با اموالتان در زندگی مردم گشایش ایجاد کنید، پس با گشاده‌رویی و نیک برخورد کردن، این کار را انجام دهید.»(وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۶۱).

۵ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «خوش‌رویی، جان و مغزِ دوستی است» (بحار الأنوار، ج۷۱، ص۱۶۵).

۶ـ امام صادق«ع» فرمود: «کارهای نیک و روی خوش باعث جلب محبّت شده، انسان را وارد بهشت می‌کند؛ امّا بخل و ترش‌رویی، انسان را از خداوند دور کرده، انسان را داخل در جهنّم می‌کند» ( أعلام الدین، ص۱۲۰).

۷ـ فضل بن ابی قرّه از امام صادق«ع» نقل می‌کند که فرمود: «هیچ مؤمنی نیست، مگر آن که در او دُعابه هست». از ایشان پرسیدم: دعابه چیست؟ فرمود: «شوخی» ( الکافی، ج۲، ص۶۶۳). رسول خدا«ص» فرمود: «مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و خشمگین است» (تحف العقول، ص۴۹).

۸ـ یونس شیبانی می‌گوید: امام صادق«ع» از من پرسید: «شوخی کردنتان با هم چگونه است؟». من گفتم: اندک. فرمود: «این‌گونه نباشید. همانا شوخی کردن از خوش‌اخلاقی است و تو با شوخی کردن، برادرت را شاد می‌کنی. رسول خدا«ص» با کسی شوخی می‌کرد و قصد می‌‌کرد که او را شاد کند» (الکافی، ج۲، ص۶۶۳).

۹ـ آنها معتقد بودند که حاکم باید خشن و تندخو باشد (ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵).

۱۰ـ امام رضا«ع» فرمود: «عربی بیابانگرد نزد رسول خدا«ص» می‌آمد و هدیه‌ای به ایشان می‌داد و همان جا می‌گفت: بهای هدیه‌ام را بده. رسول خدا«ص» هم می‌خندید. ایشان، هنگامی که غمگین می‌شد، می‌فرمود: «آن عرب بیابانگرد چه شد؟ کاش نزد ما می‌آمد»» ( الکافی، ج۲، ص۶۶۳).

۱۱ـ امام باقر«ع» فرمود: «همانا خداوند عزّوجلّ  کسی را که در جمع بی‌آنکه حرف ناپسندی بزند شوخی کند، دوست می‌دارد» (همان‌جا).

۱۲ـ برخی از روایات به صورت مطلق از شوخی کردن منع می‌کند. در برخی از روایات هم از افراط در شوخی و یا شوخی به همراه گناه منع شده است؛ مانند شوخی‌هایی که موجب آزار دیگران است. از روایات دسته دوم می‌توان فهمید که مقصود از روایات دسته اول نیز همان افراط در شوخی یا شوخی به همراه گناه است که می‌توان از آن به «شوخی بی‌جا» یاد کرد.

۱۳ـ حَمران بن اَعیَن می‌گوید: «به محضر امام باقر«ع» رسیدم و به ایشان گفتم: سفارشی به من بنمایید. فرمود: «تو را به تقوای الهی سفارش می‌کنم. از شوخی[بی‌جا] دوری کن که هیبت انسان و آبروی او را می‌برَد» (وسائل‏الشیعه، ج۱۲، ص ۱۱۳).

۱۴ـ امام صادق«ع» فرمود: «[بی‌جا] شوخی نکن که دیگران بر تو جرئت پیدا می‌کنند» ( الکافی، ج۲، ص۶۶۵).

۱۵ـ امام کاظم«ع» فرمود: «از شوخی [بی‌جا] پرهیز کن که نور ایمانت را از بین برده، مردانگی‌ات را سبُک می‌سازد» (همان‌جا).

۱۶ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «شوخی [بی‌جا] موجب ایجاد کینه است» (تحف العقول، ص۸۶). باز هم‌ایشان فرمود: «هر چیزی بذری دارد و بذر دشمنی هم شوخی [بی‌جا] است» (غررالحکم و دررالکلم، ص۵۴۳).

۱۷ـ امیرمؤمنان علی»ع» فرمود: «ای ابوذر! همانا کسی سخنی بر زبان می‌آورد که رضای الهی در آن است و خداوند هم در روز قیامت، رضوان خویش را بر او می‌نویسد. کسی هم در مجلسی حرفی می‌زند که دیگران را بخندانَد؛ امّا [به جهت همان حرف] از فاصله‌ای به اندازه فاصله آسمان تا زمین به جهنّم انداخته می‌شود. ای ابوذر! وای بر کسی که برای خنداندن مردم حرفی را به دروغ بگوید، وای بر او! وای بر او! وای بر او!» (وسائل‏الشیعه، ج۱۲، ص۲۵۱).

۱۸ـ امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: «برای انسان مؤمن، سه ساعت است (زندگی مؤمن، سه قسمت است): ساعتی با خدایش در نیایش است، ساعتی معاش خود را تنظیم می‌کند، و ساعتی را مابین خود و لذایذ حلال و خوشایند می‌گذراند و برای انسان خردمند، شایسته نیست به دنبال چیزی باشد، مگر سه چیز: تنظیم معاش، گام برداشتن در راه آخرت، و لذّتی که حرام نباشد» (نهج البلاغه، حکمت ۳۹۰).

۱۹ـ ر.ک: المحاسن، ج۱، ص۱۴٫

۲۰ـ رسول خدا«ص» فرمود: «در صحف ابراهیم«ع» آمده: «خردمند مادام که خِردش از او گرفته نشده است، باید ساعاتی را برای خود در نظر بگیرد: زمانی را برای مناجات با پروردگارش عزّوجلّ، زمانی را برای حساب کشیدن از خویش، و زمانی را برای اندیشیدن در نعمت‌هایی که خداوند عزّوجلّ  به وی داده است، و زمانی را هم برای بهره‌مندی خویش از حلال؛ چرا که این زمان، کمکی برای آن سه زمان دیگر و مایه آسودگی و رفع خستگی از دل‌هاست»» (وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۹۷).

۲۱ـ ر.ک: المحاسن، ج۱، ص۱۴٫

۲۲ـ به همّت دست‌اندرکاران «رادیو معارف»، یک لوح فشرده از این گونه سرودها به همراه مدّاحی‌های شاد با عنوان «شادمانه» تهیّه شده که می‌توانید از طریق تماس با روابط عمومی رادیو معارف (۲ – ۰۲۵۳۲۹۱۰۵۵۱) آن را تهیه کنید.

 

29جولای/20

لطایف و ظرایف در سیره معصومین، ائمه هدی«ع» و علما

مطایبه در سیره رسول اکرم«ص»

با نگاهی گذرا و سیری کوتاه در سیره و رفتار پیشوایان معصوم، این واقعیت روشن می‌شود که مزاح متعارف، معتدل، با مراعات موازین شرعی و حقوق معنوی انسان‌ها از موارد حسن سلوک است و آن فروغ‌های فروزان ضمن اینکه خود مزاح می‌کردند مسلمانان را به آن ترغیب می‌نمایند. امام صادق«ع» خطاب به اصحاب خویش فرموده‌اند شوخی علامت خوش‌خلقی است و توسط آن برادر دینی خود را خوشحال می‌کنی و افزوده‌اند رسول اکرم«ص» برای اینکه فردی را شاد کنند با او مزاح می‌کردند.(۱)

به فرمایش حضرت علی«ع» وقتی خاتم رسولان«ص» یکی از اصحاب خویش را اندوهگین می‌دیدند، وی را با شوخی مسرور می‌ساختند.(۲) و نیز صادق آل محمد«ع» تصریح کرده‌اند که حضرت محمد«ص» مزاح می‌کردند. ایشان جز حق بر زبان جاری نمی‌ساختند.(۳) از عبدالله‌بن عباس پرسیدند، «آیا رسول خدا«ص» مزاح می‌کردند؟» گفت، «آری.»(۴) و اینک نمونه‌ها:

  1. شخصی بادیه‌نشین و صحراگرد خدمت خاتم انبیاء رسید و هدیه‌ای را به آن حضرت تقدیم کرد و همان‌جا عرض کرد، «یا رسول‌الله! بهای هدیه‌ام را بپردازید.» آن بزرگوار از این سخن آن اعرابی تبسم کردند و هرگاه اندوهناک می‌شدند، می‌فرمودند، «آن مرد چادرنشین کجاست؟ ای کاش نزد ما می‌آمد.»(۵)
  2. روزی پیامبر اکرم«ص» خطاب به بانویی فرمودند، «آیا تو همان زنی هستی که در چشم شوهرت یک سفیدی دیده می‌شود؟» وی گفت، «نه این‌ طور نیست.» سپس نزد همسر خویش آمد و مزاح آن بزرگوار را برایش نقل کرد، شوهرش گفت، «آیا نمی‌بینی که سفیدی چشم من بیشتر از سیاهی آن است!»(۶)
  3. بانویی سالخورده به حضور پیامبر«ص» آمد، آن حضرت به وی فرمودند، «زنان پیر به بهشت نمی‌روند.» او در حالی که می‌گریست به بلال حبشی رسید و ماجرا را برایش گفت. او هم نزد رسول اکرم«ص» آمد و موضوع را باز گفت، پیامبر«ص» فرمودند، «سیاهان هم بهشتی نخواهند بود!» آن صحابی حبشی محزون شد. عباس عموی پیامبر«ص» آن زن سالخورده و این مؤذن پیامبر«ص» را گریان دید و سبب گریستن آنان را جویا شد. حکایت را برایش نقل کردند. عباس نزد برادرزاده‌ خود آمد و ماجرا را عرض کرد. پیامبر«ص» فرمودند، «مردان سالخورده را نیز به بهشت راه نمی‌دهند!» آنگاه حضرت هر سه نفر را فراخواندند و به آنان این‌گونه نوید دادند، «خداوند اهل بهشت را به صورت جوانی زیباروی وارد جنت می‌کند نه به صورت پیر، سیاه و بدقیافه.»(۷)
  4. روزی رسول خدا«ص» و امیرمؤمنان«ع» خرما می‌خوردند. پیامبر«ص» خرما که می‌خوردند، هسته‌های آنها را پیش حضرت علی«ع» می‌گذاشتند. وقتی آن دو بزرگوار از خوردن خرما فارغ شدند، تمام هسته‌های خرما نزد مولای متقیان«ع» جمع شده بود. پیامبر«ص» به حالت مزاح فرمودند، «ای علی خیلی خرما خورده‌ای.» علی«ع» نیز از روی مطایبه گفت، «پرخور کسی است که خرماها را با هسته خورده است.»(۸)
  5. زمانی پیامبر«ص» پای راست خود را گشودند و از اصحابشان پرسیدند، «این پای من به چه چیزی بیشتر شباهت دارد؟» حاضران هر کدام پای حضرت را به چیزی تشبیهی کردند. پیامبر«ص» تشبیهات هیچ‌کدام را نپذیرفتند. یاران عرض کردند، «یا رسول‌الله! اکنون خودتان بازگویید که پای شما به چه می‌ماند؟» آن حضرت تبسمی کردند و پای دیگر خود را گشودند و فرمودند، «به این پایم می‌ماند.»(۹)
  6. پیامبر«ص» در پاسخ مردی که از آن حضرت مرکبی خواست، فرمودند، «تو را بر فرزند ماده شتری می‌نشانم.» تقاضا کننده که فکر می‌کرد مراد بچه شتر است و به کار سواری نیاید، عرض کرد، «من نمی‌توانم سوار آن شوم.» حضرت فرمودند، «مگر شتران بزرگ و در خور سواری را جز این ماده شتران می‌زایند؟» این تعبیر آن بزرگوار هم آمیخته به مزاح است و هم ارشاد به دقت در خطاب و توجه دادن به لُب کلام بود.(۱۰)
  7. روزی پیامبر«ص» یکی از اصحاب را این‌گونه مخاطب قرار دادند ای صاحب دو گوش تا هم مزاحی کرده باشند و نیز او را به حُسن گوش دادن، دریافت درست سخن حق و پذیرش آن تنبّه دهند.(۱۱)
  8. در یکی از چشمان صهیب رومی عارضه‌ای دیده می‌شد. معروف بود که زیاد خوردن خرما برای درد چشم ضرر دارد، اما او در حضور پیامبر«ص» مشغول خوردن خرما شد. آن حضرت فرمودند، «ای صهیب! با این وضعی که در چشم چپ خود داری، باز هم خرما می‌خوری؟» او گفت، «ای رسول خدا! خرما را با دست راست و از طرف راست می‌خورم که دردی ندارد.» در این حال حضرت خندید.(۱۲)
  9. رئیس یکی از قبایل که مردی شجاع، سلحشور و نامدار بود، چهره‌ای آبله‌گون با چشمانی برآمده، بینی زخم رسیده و بسیار زشتی داشت. او برای بیعت کردن نزد پیامبر«ص» آمده بود و در ضمن صحبت عرض کرد، «یا رسول الله! اگر بخواهی یکی از دخترانم را به عقد ازدواج شما درآورم.» یکی از همسران حضرت که این سخن را شنید، گفت، «آیا دختران تو از خودت زیباترند؟» وی پاسخ داد، «از این لحاظ خودم وضع بهتری دارم.» حضرت از این سئوال و جواب تبسم فرمودند و گفتند، «سعادت آدمی صرفاً به زیبایی بستگی ندارد و من برای سعادت ایشان دعا می‌کنم.»(۱۳)

۱۰- نعیمان انصاری یکی از اصحاب رسول اکرم«ص» بود که در رکاب آن حضرت و در غزوه‌ بدر جهاد کرده بود. او از مجاهدان صدر اسلام و اهل مزاح بود و بارها پیامبر«ص» را شادمان کرده بود. آن وجود مبارک نوید دادند، «نعیمان خندان به بهشت می‌رود.» اما به وی هشدار هم دادند و تأکید کردند که در شوخی نباید اسباب رنجش افراد را فراهم آورد.(۱۴)

 

شوخی‌های مشاهیر

علما، فرزانگان و حکیمان به مصداق حدیث، «انَّ العلماء ورثه الانبیاء»(۱۵) و روایت، «العلماء اُمناء الرسول»(۱۶) وارثان راستین انبیاء الهی و امانتداران فرستاده‌ خداوند هستند. یعنی دانشوران متدین در تعهدات و تکالیف دینی، انسانی و اجتماعی، در برابر تهاجم فرهنگی و جنگ نرم، حافظ ارزش‌های الهی و مرزبان و وارث پیامبر«ص» و ائمه‌ هدی«ع» هستند و لازم است در نشر و تبلیغ محتوای رسالت و فرهنگ قرآن و عترت اهتمام ورزند و در صورت برخورد با مانع، برای رفع آن قیام کنند و اجازه ندهند بوستان فضیلت و مکارم اخلاقی پژمرده شود. آنان در زندگی فردی و اجتماعی به سیره‌ خاتم انبیا و عترت آن حضرت تأسّی می‌جویند و در صراطی که آن فروغ‌های فروزان، ترسیم کرده‌اند گام برمی‌دارند. در شوخی و شادمانی و ایجاد سرور در قلب مؤمنان مراقبند که مزاح به حد افراط کشیده نشود. هنگام شوخی حقوق افراد ضایع نشود؛ وقار، منزلت و جایگاه علمی و فکری خویش را خدشه‌دار نکنند و از بیهوده‌گویی و مطایبه‌هایی که خصومت ایجاد می‌کنند، اجتناب کنند.

حتی عده‌ای از مشاهیر مسلمان در قلمرو تألیف و نگارش به این موضوع توجه داشته‌ و کتاب‌هایی با عنوان کشکول نوشته‌اند، اما در نقل داستان‌ها، حکایت‌ها و نکات حاوی مزاح از درج مطالب مستهجن حاوی استهزا، بیهوده‌گویی، تحقیر و دشنام و برخی قبائح پرهیز ‌کرده‌اند. در مقابل این مشی پسندیده‌ کاروان علما و روحانیان، عده‌ای  برخی ترّهات و هرزه‌گویی‌ها را که مغایر قرآن، سنت و سیره‌ معصومین«ع» است به عنوان فکاهی در آثار خود آورده‌اند، به‌نحوی که برخی فرزانگان شیعه مطالعه‌ آنها را نهی فرموده و عده‌ای از فقها خواندن این آثار مسموم را تحریم کرده‌اند!(۱۷)

در ذیل به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

  1. یکی از اصحاب امام حسن مجتبی«ع» که انسان فاضل و زاهدی بود، در مواقعی حکیمانه و خردمندانه، مزاح می‌کرد. روزی به محضر آن حضرت مشرف شد، امام پرسیدند، «حالت چطور است؟» عرض کرد، «یابن رسول الله! اوقات خود را می‌گذرانم برخلاف آنچه خودم می‌خواهم و برخلاف آنچه خدا می‌خواهد و برخلاف خواسته‌ شیطان.» امام تبسم کردند و فرمودند، «این حال چگونه است؟» عرض کرد، «خداوند دوست دارد اطاعت او را کنم و هرگز گناهی انجام ندهم که این ‌طور نیستم. شیطان مایل است خلاف فرامین الهی اعمالی مرتکب شوم و ابداً خدا را اطاعت نکنم که باز هم این ‌طور نیستم. دوست دارم که هرگز نمیرم در حالی که این‌ طور نیست.» .(۱۸)
  2. بُریر خُضیر هَمدانی از اصحاب امام حسین«ع» و قاری قرآن بود که در مسجد کوفه مکتب داشت و به فراگیران معارف قرآن و احکام شرعی آموزش می‌داد. وی در شب عاشورا با عبدالرحمن انصاری به شوخی و مزاح مشغول شد. عبدالرحمن به او گفت، «این زمان، هنگام مطایبه و خندیدن نیست.» بُریر گفت، «خویشاوندانم و دوستانم می‌دانند که من حتی در سنین جوانی اهل مزاح نبوده‌ام، ولی حالا که سالخورده‌ام به آنچه که در انتظارمان است شادمان هستم. سوگند به خداوند، بین ما و حوریان بهشتی جز حمله‌ای که از سوی اشقیا شود فاصله‌ای نیست. دوست دارم جان خود را برای یاری سبط رسول خدا«ص» فدا کنم و وعده‌ وصل محقق شود.»(۱۹)
  3. یونس‌بن بکیر شیبانی از راویان حدیث و فقها که از شاگردان امام صادق«ع» و امام کاظم«ع» به شمار می‌آید، در منابع رجالی به عنوان حافظ، عالم و مورخ اهل کوفه معرفی شده است، او از حضرت امام رضا«ع» دعایی را روایت می‌کند. وی از کوفه به مدینه آمد و دیداری با امام ششم داشت. امام از یونس پرسیدند، « مزاح شما با دیگران چگونه است؟» عرض کرد، «ما با هم زیاد شوخی نمی‌کنیم.» صادق آل محمد«ع» فرمودند، «نه، این‌گونه نباشید، بلکه در حد متعارف با یکدیگر مزاح کنید، زیرا شوخی پسندیده ضمن اینکه از علائم خوش‌خلقی است، باعث سرور و نشاط مؤمنان می‌شود.»(۲۰)
  4. روزی حکیم نامور خواجه نصیرالدین طوسی در مسیری همراه شاگرد خود مولانا قطب‌الدین شیرازی می‌رفت که دید غباری بر موهای قطب‌الدین نشسته است. از روی ظرافت این آیه را خواند، «یا لَیتَنِی کُنتُ تُراباً(۲۱): ای کاش من خاک بودم.» یعنی آن گرد و غباری که بر گیسوان تو نشسته است. علامه قطب‌الدین شیرازی در جوابش گفت: وَ یَقولُ الکافر یا لَیتَنِی کُنتُ تراباً؛ کافر (در سرای جاوید) می‌گوید: ای کاش من خاک بودم!»(۲۲)
  5. هنگامی که امیر تیمور گورکانی بر فارس استیلا یافت، حافظ عارف و سخنور توانا را در حالی که لباس کهنه‌ای در بر کرده بود، احضار کرد. تیمور به وی گفت، «من نواحی گسترده‌ای را به تصرف خود درآوردم تا موفق شدم سمرقند و بخارا را آباد کنم، اما تو در شعری گفته‌ای:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

حافظ در پاسخ او گفت، «همین حاتم‌بخشی‌ها مرا دچار فقر و تنگدستی کرده، چنانکه از ظاهرم هویداست.» تیمور از بذله‌گویی حافظ چنان خشنود شد که در حقش انعام کرد و هدایایی به این شاعر عارف بخشید.(۲۳)

  1. حکیم استرآباد، میرداماد برای دانشمند معاصر خود، شیخ بهایی، این دو بیت شعر را فرستاد:

منبع حقیقت ای کان سخا

در مشکل این حرف جوابی بفرما

گویی که خدا بود و دگر هیچ نبود

چون هیچ نبود پس کجا بود خدا؟

شیخ بهایی جواب داد:

ای صاحب مسئله، تو بشنو از ما

تحقیق بدان که لامکان است خدا

خواهی که تو را کشف شود این معنا

جان در تن تو بگو کجا دارد جا؟(۲۴)

  1. حکیم شیخ محمد هیدجی در وصیت‌نامه‌اش یادآور شد، «برای مجلس ختم من موی دماغ کسی نشوید. دوستانم خوش باشند، زیرا از زندان دنیا به سوی مطلوب خود می‌روم. اگر آشنایان از مفارقت من ناراحتند، ان‌شاءالله خواهند آمد و در عالم برزخ همدیگر را زیارت می‌کنیم! اگر پولی داشتم به رفقایم می‌دادم تا در شب رحلت من مجلس سوری تهیه کنند و سروری فراهم آورند، زیرا آن شب، هنگام وصالم است.» شبی که صبح آن رحلت کرد، در جمع طلاب خنده و شوخی می‌کرد و آنها در شگفت بودند که این حکیم عارف که شب‌ها پیوسته در حال عبادت بود چرا امشب این‌گونه شادمان است و مزاح می‌کند. تا آنکه حکیم هیدجی نماز صبح خود را در اول فجر صادق خواند و در حجره‌ خود آرمید. بعد از ساعتی وقتی در حجره‌اش را گشودند، دیدند رو به قبله خوابیده و روحش به دار بقا کوچ کرده است.(۲۵)
  2. امام خمینی با آن صلابت معنوی و حالات ملکوتی در مواقعی برای شادمان کردن اطرافیان، تقویت روحیه‌ همراهان و توجه دادن افراد به نکته‌ای تربیتی با لحنی آمیخته به عطوفت و سیمایی متبسم. در مناسبت‌های مقتضی مزاح می‌کردند. آیت‌الله مهری نقل کرده است که امام در بازگشت از کویت و بعد از ساعت‌ها معطلی در مرز صفوان چون به اتاقی وارد شدند چندین بار مزاح و ما را شادمان کردند. به نظر می‌رسید آن رهبر کبیر انقلاب اسلامی برای تقلیل نگرانی‌ها و برطرف کردن غم‌ها و رنج‌های ما این‌گونه شوخی می‌کردند؛ در حالی که همراهان ایشان در آن وضع ناگوار ناراحت حال امام بودند.(۲۶)
  3. هنگامی که متفکر شهید علامه مطهری در مدرسه مروی تهران، حکمت تدریس می‌کردند، شاگردی شوخ‌طبع در درس ایشان حضور می‌یافت و در لابه‌لای بحث‌ها نکته‌ای ظریف را بر زبان می‌آورد که موجب می‌شد مقداری تفنن بر این جلسات حاکم شود. روزی آن شخص سئوالی را مطرح کرد. استاد گفتند، «آن را در درس دیشب تبیین کردم.» آن شاگرد شوخ‌طبع گفت، «آن مباحث را شب گذشته از روی شرح منظومه مطالعه می‌کردم، اما چون سخت شیفته‌ این کتاب بودم چنان دچار رخوت شدم که به عالم خلسه رفتم. پلک‌هایم سست شدند و به خواب رفتم.» شهید مطهری از این توضیح مطایبه‌آمیز به خنده افتادند.(۲۷)
  4. یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس نقل کرده است یک بار که داخل سنگر نشسته بودیم که فرمانده‌ شهید، حسین یوسف اللهی در حالی که مشغول شوخی بود، رو به من کرد و با خنده گفت، «علی ‌آقا! یک وقت از دست ما ناراحت نشوی. تقصیر خودمان نیست. اینها آثار خون‌هایی است که طی چندین بار مجروح شدن به ما تزریق کرده‌اند. هیچ نمی‌دانم خون چه کسانی به بدن من تزریق شده است.»(۲۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- اصول کافی، ج ۲، ص ۶۶۳؛ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۴۷۸٫

۲- مستدرک الوسایل، ج ۲، ص ۷۶٫

۳- مأخذ قبل، ص ۷۷٫

۴- همان مدرک، ص ۷۷٫

۵- وسایل الشیعه، ج ۸، ص ۴۷۷؛ اصول کافی، ج ۲، ص ۶۶۳٫

۶- بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۹۴٫

۷- همان مأخذ، ص ۲۹۵٫

۸- زهرالربیع، ص ۷٫

۹- سیره‌ نبوی، ص ۵۳؛ مردان علم در میدان عمل، ج ۳، ص ۴۶۴٫

۱۰- مردان علم در میدان عمل، ج ۳، ص ۴۶۵٫

۱۱- همان، ص ۴۶۶٫

۱۲- المحجه البیضاء، ج ۵، ص ۲۴۳٫

۱۳- کلید معرفت، حکیم شیخ مرتضی مدرس گیلانی، ص ۸۳٫

۱۴- سفینه البحار، محدث قمی، ج اول، ص ۲۷٫

۱۵- کافی، ج ۱، ص ۳۲؛ الحیاه، ج ۲، ص ۲۳۴٫

۱۶- بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۲۱۶٫

۱۷- کاوش‌ها و پژوهش‌ها، باقر عمادی، ص ۱۸۹ – ۱۹۰، نشر دانش، سال پنجم، شماره‌ ۲، ص ۷۸٫

۱۸- معانی الاخبار، صدوق، باب نوادر المعانی، ص ۳۸۹، معادشناسی، ج اول، ص ۱۱۱ – ۱۱۲٫

۱۹- نفس‌المهموم، ص ۱۴۳؛ سفینه البحار، ج ۱، ص ۷۰٫

۲۰- اصول کافی، ج ۲، ص ۶۲۲؛ راویان امام رضا در مسندالرضا، ص ۵۳۵٫

۲۱- سوره‌ی نبأ، آیه‌ی ۴۱٫

۲۲- لطایف الطوایف، ص ۱۷۵٫

۲۳- ایران از نظر خاورشناسان، ص ۲۱۹٫

۲۴- شرح حال و زندگی میرداماد، ص ۶۰٫

۲۵- معادشناسی، ج اول، ص ۱۰۸ – ۱۰۹٫

۲۶- برداشت‌هایی از سیره‌ امام خمینی، ج ۲، ص ۲۵۵٫

۲۷- سرگذشت‌های ویژه از زندگی استاد شهید مطهری، ج ۲، ص ۶۴ – ۶۵٫

۲۸- روزنامه اطلاعات، دوم بهمن ۱۳۸۰٫

 

29جولای/20

جهان پساکرونا

اشاره:

با گذشت چند ماه از پاندمی کرونا، با اینکه همچنان کشورها درگیر این بلیه جهانی هستند، ولی از هم‌اکنون اهمیت پساکرونا بیشتر از زمان شیوع خود کووید۱۹ برآورد می‌شود؛ زیرا یقیناً جهان به مرحله جدیدی قدم گذاشته است و زندگی به عقب برنخواهد گشت و بسیاری از آداب و عادات برای ملل و کشورها به خاطره تبدیل خواهند شد.

در پساکرونا شاهد تغییرات شگفت‌انگیزی در حکمرانی و ارتباطات بین‌الملل خواهیم بود. این نگارش در گونه اکتشافی توصیفی به تغییرات مهم پیش روی جهان اشاره می‌کند و با شیوه طوفان ذهنی و آینده‌پژوهانه در کنار تأمل در دیدگاه‌های صاحب‌نظران، اتفاقات  سیاسی جهان را در پساکرونا از دل وضعیت موجود می‌کاود و مورد بررسی اجمالی قرار می‌دهد.

کلیدواژه‌ها: پساکرونا، جهان، حکومت، ارزش‌های ملی و دینی، تحولات سیاسی اجتماعی.

 

برخی از تحولات آینده با نظام‌های حاکم بر روابط انسان‌ها و بین‌الملل مطابقت ندارند؛ لذا همه ما در پساکرونا با تغییرات شگفت‌انگیزی مواجه خواهیم بود. از این‌ رو آینده‌پژوهان در باره برخی از تحولات سیاسی اجتماعی در ماه‌ها و سال‌های پیش رو حدس‌هائی می‌زنند که در اینجا به ‌صورت گذرا به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱-مرزهای جغرافیایی مجدداً در کنار مرزهای سیاسی بازتعریف و به‌نحوی درون‌نگرتر و متکی به شرایط بومی و منطقه‌ای خواهند شد و ارزش ذاتی خواهند یافت. در این صورت اتکا به ظرفیت‌های داخلی بیشتر رخ می‌نمایند، زیرا کرونا نشان داد که هر جامعه و کشوری که بیشتر ‌به‌ خود متکی باشد، در برابر بحران‌ها موفق‌تر و توانمندتر خواهد بود.

۲-در زمان کرونا خرده‌فرهنگ‌ها در بستر این تغییرات به همراه  آداب و سنن بومی و باستانی مبتنی بر ادیان و مذاهب سنتی رونق ویژه می‌یابند و دین‌گرایی و مذهب خواهی، ارزش‌های بومی و دینی این رویکرد را نهادینه می‌کند.

۳-در پساکرونا توجه بیشتری به فرهنگ و تمدن خواهد شد و هر چه این فرهنگ از اصالت بیشتری برخوردار باشد، اعتماد بدان محکم‌تر و پایدارتر خواهد بود. تمدن‌های شرقی، به‌خصوص کشورهائی که سابقه تمدنی و فرهنگی سترگی دارند، بیشتر خواهند درخشید. در این میان، مخزن معرفت‌های معقول و منقولی که همچون قله‌‌ای رفیع نمایان‌ است، ایران و انقلاب اسلامیِ متکی بر دو مکتب تمدنی ملی و مکتب تمدنی دینی است. این مکتب به سبب پشتوانه معرفتی‌ای که از فرهنگ اهل‌بیت(ع) اتخاذ کرده، چنان پویاست که قابل ‌مقایسه با تمدن‌ها و فرهنگ‌های هندو، بودا و برهما در کشورهای چین، هند، ژاپن و کره نیست. به عبارتی، عصر آینده از جهت فرهنگ و سیاست و به‌تبع آنها اقتصاد، عصر ایران اسلامی خواهد بود که هم برخوردار از ظرفیت تمدنی باستانی و هم مستظهر به تمدن اسلامی است.

۴-توجه به مردم‌سالاری دینی از دیگر تغییرات بنیادین در عرصه نظام‌های وابسته به کاپیتالیسم و لیبرال دموکراسی خواهد بود. در بحران کرونا مردم به همنوعان و آموزه‌های آسمانی توجه ویژه‌ای پیدا کرده‌اند. به‌یقین آنان پس از کرونا نیز از نظام‌های سیاسی خود همین را مطالبه خواهند کرد. ازاین‌رو مردم‌سالاری هماهنگ با وضعیت جدید، مردم‌سالاری دینی است که حرف جدی و جدیدی برای جهان دارد. البته در کشورهای اسلامی این مسئله باید با ارائه تعریفی مبتنی بر رابطه امام و امت و هماهنگ با سیره عملی رسول اکرم«ص» و معصومان«ع» باشد. چون این نگره به سبب داشتن ریشه در اصول و هم‌چنین پذیرش تغییرات اصلاحی جدید، روزآمد و پویاست. این مسئله در نظریه ولایت‌فقیه به‌ شکلی کارآمد در ساحت نظر و عمل به اثبات رسیده است.

۵-تغییر برخی حکومت‌ها، حکمرانی‌ها و استقلال‌خواهی خرده کشورهایی که تحت فشار و زور سرمایه و سرمایه‌داری منسجم بوده‌اند، پس از کرونا احساس هویت می‌کنند؛ زیرا دیگر اقتصاد ضعیف و ازهم‌پاشیده نمی‌تواند دوستان اقتضائی را حفظ و استقلال‌طلبان را اقنا کند.

۶-پیشتازی سرمایه‌گذاری‌های کشاورزی و پرورش گیاهان دارویی و دامداری را بر صنعت و پتروشیمی‌ها می‌توان به‌عیان دید. همچنین توسعه محصولات متعدد بر تک‌محصولی‌ها از عرصه‌هایی است که افزون بر ایجاد تغییرات در مشاغل افراد، رویکرد کشورهای وابسته به یک یا چند محصول را عوض خواهد کرد. در این میان قدرت مانور اقتصادی در جهان با کشورهای چند محصولی خواهد بود.

۷-کرونا سیستم و روش زندگی انسان‌ها، به‌ویژه غربی‌ها را به بازی گرفته و نظام زندگی کسانی را که عمری خواب، کار، تفریح و زندگی‌شان را با ساعت کمپانی‌ها و کارتل های چندملیتی کوک می‌کردند، به هم ‌ریخته است. بنا بر اخبار منتشرشده، غربی‌ها اینک باید برای یک وعده‌ غذا ساعت‌ها در صف بمانند و برای یک‌ تکه نان یا بر سر وسیله‌ای جزئی با هم بجنگند و یا وسایل بهداشتی را از هم بربایند!

۸-باورمندی اخلاقی نیز از رویکردهای روزهای پساکرونایی خواهد بود؛ زیرا جهان به‌وضوح دید که اخلاق‌گرایان و کسانی که معروف به زندگی اخلاقی در غرب بودند و مکاتب و نظریات متعددی را در زمینه فلسفه اخلاق تولید کرده و ظاهراً در معاشرت‌هایشان به گزاره‌های اخلاقی و رفتاری پایبند بودند و در فیلم‌هایشان برای نجات یک گربه یا سگ، حتی از جانشان دست می‌شستند و قهرمان می‌شدند، چگونه در بحران کرونا، برای حفظ حیات خود، به‌راحتی قید حیات پدران و مادران پیرشان زدند و از اخلاق که هیچ، از حقوق حقه انسانی هم گذشتند.

غربی‌ها این روزها شاهدند که چگونه دولت‌هایشان از یکدیگر ماسک می‌دزدند، فرانسه از سوئد و پرتغال، آمریکا از فرانسه و … پزشکان و پرستاران آمریکایی به سبب نبود امکانات بهداشتی و پزشکی راه‌پیمایی می‌کنند و مسئولانشان به جای تأمین امکانات، از کار بیکارشان می‌کنند و آنهائی هم که از اخراج می‌ترسند، به جای لباس‌های مخصوص پرستاری و پزشکی، برای حفاظت خود در برابر کرونا کیسه زباله بر تن می‌کنند و رئیس جمهورشان در برابر چشمان حیرت‌زده پزشکان، با کمال وقاحت، خوردن آب ژاول را برای مقابله با کرونا تجویز! می‌کند.

بدیهی است اخلاقی که مبتنی بر باورها و ارزش‌های دینی و الهی نباشد، فقط برای روزهای سرخوشی و فیلم‌ها و افراد شکم سیر و بدون دغدغه، نایس و زیباست. ولی مردم باورمند به اخلاق مبتنی بر باورهای دینی حتی در اوج کمبود امکانات هم به یاری یکدیگر می‌شتابند و این رویکردی است که گروه‌های جهادی و فعالان سلامت برای مقابله با کرونا در ایران اتخاذ کردند. مراکز عبادی ایران برای مراسم مذهبی تعطیل، ولی در زمان کرونا برای تولید اقلام بهداشتی و کمک‌رسانی به مردم فعال شدند. روحانیون در اماکن پرخطر مانند بیمارستان‌ها و آرامستان‌ها گاهی فعال‌تر از متولیان اصلی شدند یا در سیل، بیل به دست تا سینه در گل فرورفتند. یا طلابی که برای اینکه باری از دوش پرستاران و نیروهای خدماتی کم کنند، کف بیمارستان را تی می‌کشند و سطل‌های زباله را خالی می‌کنند و غذا در دهان بیماران کرونایی می‌گذارند و برای اینکه حوصله‌شان سر نرود، برایشان داستان می‌خوانند و برای ارتقای روحیه بیماران، از قول و فعل معصومان و برگزیدگان خدا برایشان می‌گویند.

نتیجه‌گیری

میزان تحولات در پساکرونا، فراتر از زندگی فردی است و به‌نحوی جوانب مختلف ارتباطات انسانی، حکومت‌ها و حکمرانی‌ها را نیز در بر می‌گیرد. در پرتو این تغییرات، سبک زندگی‌های ملی و حتی بین‌المللی بازتعریف خواهند شد. کرونا همچنان که ما را در نوع ارتباطات اجتماعی مجبور به تدوین پروتکل‌های مختلف کرده است، روابط گروه‌ها و جوامع را نیز دچار تغییر خواهد کرد. به‌یقین در این رویکرد جدید، نقش قوم و ملیت از یک ‌سو و دین و مذهب و همچنین ارزش‌ها و فضائل انسانی از سوی دیگر، نقش‌آفرینی بیشتری  خواهند داشت.

 

29جولای/20

کرونا و آزمون دولتمندی و ملتمندی

کرونا با گسترش سریع و همه گیری و ایجاد یک بحران به تمام معنا در سطح جهانی به خوبی عرصه‌ای برای آزمون دولتمندی و ملتمندی واحدهای سیاسی فراهم کرد.امیرمومنان در تعبیر بلندی در نهج البلاغه فرمودند:

فِی تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ  وَالاْیّامُ تُوضِحُ لَکَ السَّرائِرَ الْکامِنَهَ; در دگرگونى حالات، گوهر مردان شناخته مى شود و گذشت روزها اسرار پنهانى را بر تو آشکار مى سازد”(نهج البلاغه، حکمت ۲۱۷)این سخن دلالت بر آن دارد که در آزمونها که خصوصا با خارج شدن شرایط از حلت عادی، رخ می دهد عیارها معلوم می گردد. دولتمندی بدین معناست که یک نظام سیاسی چه میزان می‌تواند در برابر چالشها و در شرایطی که اوضاع از حالت عادی خارج شده وضعیت را مدیریت کند و ملت مندی نیز بدین معناست که یک ملت چگونه با تاب آوری و عقلانیت در بحران‌ها رفتار می‌کنند.

بلاشک جمهوری اسلامی توانست نصاب بالای دولتمندی و ملتمندی خود را نشان دهد. تأمین دارو، رفع مناسب و قابل قبول کمبودهای اولیه، خرید و وارد کردن کیت، ساختن کیت، ایجاد سامانه غربالگری، تنوع روش درمان و خیز برای ابداع روش‌های علمی جدید، اقدامات گسترده نیروهای مسلح در مباحث درمانی، عدم کوچک‌ترین کمبود در نیازمندی‌های خوراکی و اولیه مردم، مرجعیت صدا و سیما در جهت‌دهی و اطلاع‌رسانی، سیاست‌گذاری برای ترمیم فشارهای معیشتی گروهای آسیب پذیر، مسئولیت پذیری حکومت در قبال ضررهای اقتصادی بخش‌های مختلف، از جمله این توان است که بحران را مدیریت کرده است.آزادی قریب به صدهزار زندانی و کمک معیشتی به خانواده زندانیان از دیگر اقدامات برجسته در این زمینه بود.

اقدام بی نظیر نظام جمهوری اسلامی ایران در تعطیلی نمازهای جمعه و جماعت و حتی اماکن متبرکه، به وضوح نقش عقلانیت در مدل اجتهادی شیعی که که از طریف ولایت امر و امت مستمر در جمهوری اسلامی، جاری و ساری هست را به صورت برجسته نشان داد.

اینها در حالی است که جمهوری اسلامی ایران با تحریم‌های ظالمانه همه‌جانبه از زمین، آسمان، دریا، کشتی، هواپیما، بانک، بیمه، پول، نفت و دارو و غیره مواجه است.

از سوی دیگر، همراهی بالای مردم و تن دادن به رعایت نکات فاصله گذاری اجتماعی علی رغم عادتهای فرهنگی و اعتماد به تصمیمات نظام و پرهیز از رفتارهای هیجانی مانند غارت کردن فروشگاه‌ها و …از جمله نشانه‌های ملتمندی بالا هست. فعالیت تحسین برانگیز و فوق‌العاده گروه‌های جهادی در تأمین نیازمندی‌ها از دیگر نشانه‌های این ملتمندی است.

هجوم مردم به فروشگاهها و غارت آنها، صف های طولانی برای خرید اسلحه به خاطر ترس ناشی از مخاطرات کرونا،رهاکردن افراد مسن و اولویت ندان به آنها در درمان، ماسک دزدی توسط دولتهای به ظاهر متمدن و… نمونه ازصحنه هایی بود که به تعبیر امیرمومنان، اسرار پنهانی و حقیقت تمدن غرب را بر ما آشکار کرد. کرونا زشتی تربیت فردگرای سودمحور غربی و زیبایی تربیت ایثارمحور انقلاب اسلامی را نشان داد. رزمایش مساوات و همدلی در شرایطی که کرونا موجب ترویج فردگرایی می تواند بشود و آثار مخرب ناشی از آن که بدان اشاره کردم، یک نوع اقدام تمدنی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی بر روی آن دست گذاشتند. فرهنگ استماته(به استقبال مرگ رفتن)توسط پزشکان و پرستاران و کادر درمان و خیل عظیم طلبه ها و دانشجویان جهادی و… و خود را در معرض خطر قراردادن برای نجات دیگران و یا تکریم حتی اموات مسلمین با تغسیل آنها، مانوری تمدنی است که در برابر فرهنگ مادیگرای غربی خود را به رخ می کشد.

همه اینها باعث شد تا جمهوری اسلامی جزء ۶ کشور برجسته دنیا برای بیان تجربیات مقابله با کرونا در نشست ویدیو کنفرانسی سازمان جهانی بهداشت قرار گیرد.

کرونا موجب شده که مفهومی به نام ابرقدرتی از معناتهی شود و در روند تغییر نظم جهانی، تسریع شود. در چنین شرایطی عملکرد موفق نظام اسلامی در مواجهه با پدیده شیوع ویروس منحوس کرونا در مقایسه با وضعیت آشفته و حاد سایر کشورهای قدرتمند مانند امریکا، فرانسه، ایتالیا و… و ادامه این وضعیت و توفیق نظام اسلامی در مهار کرونا به مانند فتح مکه خواهد بود که پس از آن، یدخلون فی دین الله افواجا.

 

29جولای/20

قدرت‌نمایی خداوند از تار عنکبوت تا ویروس کرونا

مقدمه:

یکی از بزرگ‌ترین صفات الهی که عین ذات او نیز هست صفت «قادر» بودن و «قدرت» اوست که در قرآن کریم در مجموع ۱۳۲ نوبت مشتقات قدر (ق در) به صورت‌های گوناگون آمده است. در ضمن در ۵۸ سوره و در ۱۲۱ آیه آمده است.

از این مجموعه دو نوبت لفظ «قادر» به خداوند نسبت داده شده است.

«وَ قالُوا لَو لا نُزِّلَ عَلَیهِ آیَهٌ مِن رَبِّهِ قُل إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى‏ أَن یُنَزِّلَ آیَهً وَ لکِنَّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ(۱) و گفتند: چرا نشانه (و معجزه‏اى) از طرف پروردگارش بر او نازل نمى‏شود؟! بگو خداوند قادر است که نشانه‏اى نازل کند؛ ولى بیشتر آنها نمى‏دانند.»

«أَوَ لَم یَرَوا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ قادِرٌ عَلى‏ أَن یَخلُقَ مِثلَهُم وَ جَعَلَ لَهُم أَجَلاً لا رَیْبَ فیهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلاَّ کُفُوراً؛(۲) آیا نمى‏دانند خدایى که آسمان‌ها و زمین را آفریده قادر است مثل آنان را بیافریند (و به زندگى جدید بازشان گرداند)؟ و براى آنان سرآمدى قطعى- که شکّى در آن نیست- قرار دهد، امّا ظالمان جز کفر و انکار را پذیرا نیستند!»

و یک بار به صورت قادرین ذکر شده است، «بَلى‏ قادِرینَ‏ عَلى‏ أَن نُسَوِّیَ بَنانَهُ(۳) : آرى قادریم که (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم.» و ۳۷ بار به صورت لفظ قدیر و ۶ نوبت به صورت قادر آمده است. از جمله می‌خوانیم، «أَ لَم تَعلَم أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ(۴): آیا نمى‏دانستى که خداوند بر هر چیز توانا است؟»

خداوند در تمام  هستی و خلقت قدرت  بی‌نهایت خویش را به خوبی نشان داده است، ولی بشر کمتر توجه کرده است. لذا لازم است گاهی به صورت ویژه‌ای این قدرت را به نمایش گذارد تا انسان‌ها از غفلت و گناه فاصله گیرند. در اینجا به بعضی نمونه‌ها اشاره می‌شود:

 

۱- قتل نمرود توسط پشه: امام صادق(ع) فرمودند: «خداوند، ناتوان‌ترین خلق خود، پشه را به سوی یکی از جبّاران خودکامه (نمرود) فرستاد. ‌آن پشه در بینی او وارد شد تا به مغز او رسید و او را به هلاکت رساند. این یکی از حکمت‌های الهی است که با ناتوان‌ترین مخلوقاتش، قلدرترین موجودات را از پای در می‌آورد.(۵)

۲- جریان ابرهه: «أَلَم تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ* أَلَم یَجْعَل کَیْدَهُم فِی تَضلِیلٍ* وَ أَرسَلَ عَلَیْهِم طَیْراً أَبابِیلَ* تَرمِیهِم بِحِجارَهٍ مِن سِجِّیلٍ* فَجَعَلَهُم کَعَصفٍ مَأْکُولٍ*؛ آیا ندیدى پروردگارت با اصحاب فیل (لشگر ابرهه که به قصد نابودى کعبه آمده بودند) چه کرد؟ آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟ و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد که با سنگ‌هاى کوچکى آنها را هدف قرار مى‏دادند. در نتیجه آنها را همچون کاه خرده شده قرار داد. داستان ابرهه از متواترات تاریخ است.»

خداوند قدرت خود را در برابر مستکبران و گردنکشان در این ماجرا به عالی‌ترین وجهى نشان داده است.

براى نابودى جمعیتى با آن همه قدرت و شوکت با سنگریزه‏هایى سست، توسط پرنده‏هاى ضعیف و کوچکى همانند پرستو، هشدارى است به همه گردنکشان و مستکبران جهان تا بدانند در برابر قدرت او تا چه حد ناتوانند.(۷)

 

۳- حفظ پیامبر(ص) با  تار عنکبوت: ِوَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَم تَرَوها (۸): و با لشکرهایى که مشاهده نمى‏کردید، او را تقویت کرد و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار داد.»

بعد از هجرت پیامبر اکرم(ص) قریشیان به «ابو کرز» که جاى پاى اشخاص را خوب تشخیص مى‏داد، گفتند، «امروز روزى است که تو باید هنرنمایى کنى.» ابو کرز به در خانه رسول خدا(ص) آمد و به قریشیان جاى پاى رسول خدا(ص) را نشان داد و گفت، «به خدا سوگند این جاى پا مانند جاى پایى است که در مقام است.» منظور جاى پاى ابراهیم(ع) است. او همچنان جلو مى‏رفت و اثر پاى آن حضرت را نشان مى‏داد تا به در غار رسید.

آنگاه گفت از اینجا رد نشده‏اند، یا به آسمان رفته و یا به زمین فرو شده‏اند، چون احتمال نمى‏داد وارد غار شده باشند. خداوند عنکبوت را مأمور کرده بود تا دهنه‌ ورودى غار را با تار خود بپوشاند، لذا قریشیان در دره‏هاى اطراف پراکنده شدند و خداوند بدین وسیله ایشان را از فرستاده خود دفع کرد. آنگاه به رسول گرامى خود اجازه داد تا مهاجرت کند.(۹)

 

۴-کـرونـا، بشر تا همین اواخر فکر می‌کرد آن قدر قدرت یافته که عمده راهی را که باید برود رفته و کار چندانی باقی نمانده است. حتی فردی مثل فرانسیس فوکویاما(مورخ و فیلسوف ژاپنی آمریکایی) حکم کرد که تاریخ با لیبرال دموکراسی به پایان رسیده است و از این بعد کاری جز تکرار این نسخه ندارد که ناگهان سر و کله‌ ویروسی به نام کرونا پیدا شد و همه‌ توان‌ها، دارایی‌ها، آرزوها و ادعاهای انسان مدرن را در معرض آزمونی بی‌سابقه قرار داد و به چالش کشید!

دولت‌های بزرگ که تا دیروز بر سر اینکه کدامشان باید کل جهان را اداره کند نزاع می‌کردند، حالا در تأمین ماسک و تخت بیمارستانی و محلول ضدعفونی کننده درمانده‌اند (و گاه برای تأمین نیازها راهزنی می‌کنند) سیاستمدارانی که می‌گفتند کلید حل همه‌ مشکلات در جیب آنهاست، از ترس کرونا به مخفیگاه پناه برده‌اند. علم مدرن که به مرتبه مقدسات ارتقا داده شده بود، با وجود ابتلای بیش از سه میلیون نفر در جهان هنوز حتی درست نمی‌تواند بگوید این ویروس در هوا می‌ماند یا روی زمین می‌نشیند یا چه…؟

شرکت‌های فراملیتی بدل به بنگاه‌های خیریه شده‌اند و مسابقه‌ اهدای ماسک گذاشته‌اند. رسانه‌ها هم به جای آرامش و اعتماد، ترس و تردید می‌پراکنند. این جهانی که یک موجود ذره‌بینی این‌چنین تعادل آن را بر هم زده است، نمی‌تواند داعیه‌های بزرگ کند. سازندگان و معماران آن نیز. بشر فکر می‌کرد در ۲۰۲۰ ماشین‌ها پرواز خواهند کرد؛ اما فعلاً دارد به مردم یاد می‌دهد که چطور دست‌هایشان را بشویند!(۱۰)

ایتالیا درمانده شده، اسپانیا به زانو درآمده و آلمان ۸۰ درصد فلج شده است. فرانسه می‌گوید که از دست ما هیچ‌ کاری ساخته نیست. آمریکا در پرتگاه سقوط  قرار گرفته و ابرقدرتی او کاملاً زیر سئوال رفته است. بریتانیا می‌گوید با دوستانتان خداحافظی کنید و…

سبحان‌الله‌العظیم! کجا هستند بمب‌های اتمی و هیدروژنی؟ کجایند موشک‌های دوربرد و قاره‌پیما؟ کجا هستند کشتی‌های جنگی و نیروهای دریایی؟ کجاست ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن؟ چرا عاجز شده‌اند؟ چرا شکست خورده‌اند؟ و چرا افراد این ناوها خود مبتلا به کرونا شده‌اند و از دفاع عاجزند؟

امروز فرمانده‌ قدرتمندترین ارتش جهان، وزیر دفاع آمریکا… به دستور خدا زندانی است! امروز تمام هتل‌های لاس‌وگاس، بزرگ‌ترین کازینوها را در جهان بسته‌اند. امروز خیابان‌های روسپیگری در آمستردام  که درآمد آنها از ۱۰ میلیارد دلار در سال فراتر می‌رود، بسته شده‌اند. امروز همه‌ کشورهای جهان کلوپ‌های برهنه، همجنس‌گراها، کلوپ‌های شبانه، کافه‌ها و بسیاری از رستوران‌ها را تعطیل کرده‌اند. امروز بیشترین تعداد هواپیماها در طول تاریخ بر روی زمین نشسته‌اند. امروز کل دنیا در جستجوی نجات است. کجا هستند افرادی که فکر می‌کردند توانایی اداره جهان دارند و متکبرانه و ملحدانه منکر وجود خدا بودند؟ امروز جنایتکاران و منافقین کجا هستند؟ صدای آنها کمرنگ شده است.

پادشاهی امروز متعلق به خدای متعال است که در کتاب خود فرموده است: «اگر عده‌ای ادعای بزرگی کردند، ما از آسمان به آنها علامتی می‌فرستیم و به آنها می‌فهمانیم که گردن آنها در برابر قدرت پروردگار عالم از موی نازک‌تر است. امروز فرمانروایی از آن کیست؟ «لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَومَ؟»(۱۱) آری! نباید فریب قدرت‌های پوشالی و مجازی را خورد، زیرا فرمانروایی و پادشاهی در همه‌ زمان‌ها از آن الله یگانه و قهار است. «لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار». و این نمونه‌ کوچکی از اقتدار الهی است. سبحان‌الله این همه قدرتی که تصور می‌کردند قَدَر قدرت هستند و چپ و راست حکم قتل کودکان بیگناه را صادر می‌کردند،  امروز جلوی یک میکروب کوچک زانو زده و تحقیر شده‌اند که، « ظَهَرَ الفَسَادُ فِی البَرِّ وَالبَحرِ بِمَا کَسَبَت أَیدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُم یَرجِعُون: فساد، در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام داده‏اند آشکار شده است؛ خدا مى‏خواهد نتیجه بعضى از اعما‌لشان را به آنان بچشاند، شاید (به سوى حق) بازگردند!»(۱۲)

حالا این کرونا چه حجمی دارد که بشر را درمانده کرده است. نام: کرونا/ کووید۱۹؛ اندازه: میکروسکوپی؛ مجموع حجم اطلاعات ژنوم: ۸ کیلوبایت مقدار موجود در جهان: اثر: بیش از ده‌ها  هزار کشته در حدود ۳ ماه!، تعطیلی تمامی اجتماعات بشری، خسارت هزاران میلیاردی به اقتصاد جهانی!.

«یا أَیُّهَا الإِنسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریمِ؟(۱۳): اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟!»

در قرآن کریم می‌خوانیم: «ولِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ* وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا؛(۱۴) و سپاه قوایِ آسمان‌ها و زمین لشکر خداست و خدا بسیار مقتدر و به تدبیر نظام عالَم داناست.»

«ومَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ* و َمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیر؛ٍ(۱۵) و شما (مخلوق عاجز) نه هرگز (خدای قادر مطلق را) در زمین و آسمان عاجز توانید کرد و نه جز خدا نگهبان و یاوری دارید.»

 

تنبـه بشـر

تا قبل از ظهور کرونا، انسان مغرور دانش و پیشرفت عصر مدرن شده بود، هر روز اخبار جدید پیشرفت پزشکی، فضایی، فناوری ارتباطات و…، بادی که به غبغب می‌انداخت و سرمست یافته‌ها و داشته‌های خود می‌شد. از دید برخی، اسم روزگارمان، عصر خرد و دانایی و وداع با آسمان و معنویت شده بود و برای استقبال از جهان بدون دین و عصر «پسامدرن» آماده می‌شدند.

ریچارد داوکینز، سم هریس، دنیل دّنِت، حامد عَبدُالّصَمد و… کتاب پشت کتاب که بابا! خدایی نیست، نترسید، ما هستیم، علم هست و فریادهای «کریستوفر هیچ»، که واقعاً هیچ و پوچ بود و «یُووال نُوح هِراری» که با شوق و ذوق، مانیفست انسان خِردوَرز (Homo sapiens) را می‌نوشت و مثل «ارشمیدس» که تازه کشفی کرده باشد، از حمام بیرون پریده و فریاد می‌زد که آهای مردم! فهمیدم، جد بزرگم که آدم نبوده، میمون بوده! سرکش و سرمست، طعنه پشت طعنه که دین چیزی جز خُرافه و عقب‌ماندگی نیست تا اینکه سر و کله‌ ویروس کرونا پیدا شد و ترمز توهم همه را کشید و پیشانی بشر به سنگ واقعیت خورد و فهمید که چقدر دستش‌ خالی است. امروز به‌تمام معنا از محافظت جان خود عاجزیم و دشمنمان ممکن است در دست یکی از اعضای خانواده، دوست و یا عطسه‌ کودکی پنهان شده باشد و مجبوریم از یکدیگر فرار کنیم.

اسلحه و ابزار دفاعی ما از این دنیای پیشرفته شده الکل، وایتکس، آب و صابون و شستن دوباره و صدباره‌ دست‌ها و خانه‌نشینی. با گوشی همراه به دیگران اطمینان می‌دهیم که هنوز زنده‌ایم!

چه اسم‌های بزرگی که کوچک شدند! آمریکا، اروپا، پادشاه، مَلکه، لُرد، پرزیدنت، ژنرال، سِلبریتی و…، همه چَپیده‌ایم کُنج خلوت و روی یک نیمکت. از کاخ سفید تا کوخ فقیر همه نشسته‌اند و خدا خدا می‌کنند و از نیروی ماورای بشر می‌خواهند که از شرّ این ویروس نجاتشان بدهد.

روزنامه‌ آمریکایی نیویورک‌پست  تیتر می‌زند: «ملکوت (خداوند) به ما کمک کند!»(۱۶)

آری بشر مغرور مقداری به خود آمده که قدرتی فوق قدرت بشری هم هست.(۱۷) بد نیست پیام ذیل را که نشانه‌ مقداری تنبه است مرور کنیم:

پیام رئیس جمهور ایتالیا پس از تلفات سنگین وارده به ایتالیا بر اثر ویروس کرونا خواندنی‌ است: «خیلی مغرور و مشغول و در تخریب و تصرف طبیعت بی پروا شده بودیم. به چیزی جز منافع خود نمی‌اندیشیدیم. ضعیف را پایمال و برای ارتقای مال و موقعیت به صاحبان قدرت و ثروت کرنش می‌کردیم. باور کرده بودیم که قاعده‌ دنیا همین است و این‌گونه خواهد ماند. آسمان را از دود و سرب و گازهای سمی سیاه و دریا را از ماهی تهی و از زباله و نفت و فاضلاب پر کرده بودیم. به نام دین و دموکراسی و حقوق بشر می‌کشتیم و اسیر و غارت می‌کردیم و حتی از کشتن زن‌ها و بچه‌ها هم شرم نمی‌کردیم. صبر خدا و تحمل کائنات و ظرفیت زمین و آسمان هم حدی دارد. بالأخره باید کسی پیدا می‌شد و به انسان مست و مغرور فرمان بدهد ایست!

و این مأموریت به یک ویروس کوچک غیرقابل رؤیت واگذار شد تا به معنای واقعی انسان طغیانگر را سر جایش بنشاند و به‌درستی به او بفهماند که بسیار ضعیف، تنها و ترسوست. همه‌ هواپیماها و قطارها را زمینگیر و همه‌ تجارتخانه‌ها و بازارهای بورس را تعطیل کر و. درهای همه استادیوم‌ها، اماکن تفریحی، رستوران‌ها، کازینوها، سینماها، پارک‌ها را به دست خود انسان بست.

و به کره‌ زمین گفت حالا نفس بکش و به آسمان گفت حالا آبی شو. به خورشید و ماه و ستاره‌ها گفت حالا بچرخید و برقصید. به حیوانات هم گفت حالا بدون ترس از شکار شدن به دست انسان، آن‌گونه که در ذات و میل شماست زندگی کنید و به انسان دستور داد در خانه بمان و به آنچه داشتی و به آنها ناسپاس بودی بیندیش، شاید هنوز فرصتی برای زیستن عاشقانه پیدا کنی.(۱۸)

 

مردم از آیین دروغین فاصله می‌گیرند.

بیماری کرونا مذاهب و ادیان دروغین را در دنیا دستخوش تحول کرده است. اسپانیایی‌ها بت‌ها و مجسمه‌های مریم مقدس و عیسی مسیح و صلیب‌ها را در خانه‌هایشان می‌شکنند، چون در مقابل کرونا هیچ فایده‌ای برایشان  نداشته‌اند و می‌گویند که اینها همه دروغ‌هایی بیش نیستند. کلیساها دروغ‌اند و هیچ مصیبت و مرضی را از ما دور نمی‌کنند. هندوها اول اعلام کردند ادرار گاو باعث شفای بیماری کرونا می‌شود، اما چیزی نگذشت که کرونا سراسر هند را فرا گرفت و از ادرار گاوها و بت‌ها و انسان‌هایی که پرستیده می‌شدند، هیچ کاری بر نیامد، لذا تریلی تریلی بت‌ها را داخل دریا می‌ریزند و یا می‌شکنند!

 

ویروس کرونا و تغییر هندسه‌ نظم جهانی

آیا ویروس کرونا به عنوان یک پیشران، تغییر در هندسه و نظم جهانی را پُرشتاب می‌سازد؟ اگر چنین است، چه تصویری از هندسه و نظم جهانی در پسا کرونا می‌توان ترسیم کرد؟ در اینجا نظریاتی ارائه شده است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

رهبر معظم انقلاب فرموده‌اند: «وضعیتی که امروز در دنیاست یک وضعیت تحول است. اوضاع جهان در حال تبدیل به یک شکل و هندسه‌ جدید است.» در ادامه رهبر انقلاب به چهار نشانه برای تغییر در هندسه‌ جهانی، شامل بیداری اسلامی، شکست برنامه‌ آمریکا برای تسلط بر منطقه‌ غرب آسیا، آینده‌ مبهم اتحادیه‌ اروپا و افول وجهه‌ آمریکا اشاره فرمودند. چهار نشانه مورد اشاره‌ رهبر انقلاب را باید به مثابه چهار روند در نظر بگیریم و سیر آنها را قبل و بعد از کرونا بررسی کنیم.

قطعاً روند هویت‌خواهی دینی و اتکای به اسلام فزآینده شده است و تبلور آن را در گسترش بیداری اسلامی و موفقیت‌های محور مقاومت در منطقه به‌وضوح می‌توان مشاهده کرد. برنامه‌ریزی سه لایه‌ آمریکا شامل طرح خاورمیانه بزرگ، خاورمیانه جدید و جنگ نیابتی برای تسلط بر منطقه غرب آسیا کاملاً شکست خورده و آمریکا در آستانه‌ اخراج از منطقه و عراق قرار گرفته است.

روند ابهامات در آینده‌ سیاسی، فلسفه و جهان‌بینی تمدن غربی به‌قدری فزاینده شده که مقامات و نظریه‌پردازان غربی نیز به آن اذعان دارند. پس از خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، «دونالد تاسک» رئیس لهستانی شورای اروپایی گفت: «خروج بریتانیا می‌تواند آغاز ویرانی نه تنها برای اتحادیه اروپا، بلکه کل تمدن سیاسی غربی باشد.» ویک سناتور آلمانی، دولت آمریکا را به دلیل تصاحب گانگستری صدها هزار ماسک سفارش پلیس برلین به استفاده از «متدهای غرب وحشی» متهم کرد و آن را دزدی مدرن خواند.(۱۹)

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی تلویزیونی روز ۲۱/فروردین /۱۳۹۹/ به مصاحبه فرماندار ایالت ایلینوی آمریکا اشاره کردند که از زنده شدن غرب وحشی بعد از شیوع کرونا در آمریکا سخن گفته بود.(۲۰)

افول وجهه‌ جهانی امریکا در دوره‌ ترامپ کاملا پُرشتاب و مشهود است. آمریکا توانایی مدیریت پرونده‌های بزرگ را از دست داده و در مسئله‌ کرونا از همه‌ کشورها ضعیف‌تر بوده تا آنجا که از کره‌ جنوبی و چین درخواست کمک کرده است.

با این شرایط در پسا کرونا، توجه به معنویت، دین اسلام و آموزه‌های اسلامی بسیار شتابنده خواهد شد. آمریکا در پسا کرونا، همانند اسلاف انگلیسی خود که بعد از جنگ جهانی دوم مجبور به ترک منطقه شدند، ناگزیر به خروج از غرب آسیا خواهد شد. چنانچه آمریکا اشتباه دیگری در عراق یا منطقه مرتکب شود، روند اخراج خود را سرعت خواهد بخشید.

کرونا و مشکلات اقتصادی و روانی ناشی از این ویروس، از یک سو «درون‌گرایی و ملی‌گرایی» و از سوی دیگر «استقلال‌طلبیِ فراملی» را بر اروپا مسلط خواهد کرد. در پسا کرونا، هویت و موجودیت اروپایی در لبه‌ پرتگاه فروپاشی قرار خواهد گرفت. کرونا آمریکا را دچار شدیدترین بحران‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی خواهد کرد. واشنگتن در پسا کرونا مجبور به درون‌گرایی و بحران‌زدایی خواهد شد. امواج درون‌گرایی در دو سوی آتلانتیک به هم‌افزایی خواهند رسید و گسل‌های استقلال‌طلبی حداقل در شانزده ایالت آمریکا فعال خواهد شد. بنابراین کرونا جهان را به قسمت تند پیچ تغییر رهنمون کرده است و در پسا کرونا، جهان به مرحله خروج از پیچ تغییر در هندسه و نظم جهانی خواهد رسید. از منظر سنن و قواعد الهی نیز این تغییر، محتوم به نظر می‌رسد.(۲۱)

سیدحسن نصرالله در سخنرانی خود می‌گوید: «تأثیرات شیوع ویروس کرونا بزرگ‌تر از جنگ جهانی اول و دوم است و چه بسا که با این بحران، یک نظم جهانی جدید بروز کند؛ زیرا آنچه رخ داده تمام دنیا را در برگرفته و امروز با بحث و جدل‌های فرهنگی، دینی، عقایدی و فلسفی مواجه هستیم.»

او افزود: «نمی‌دانیم که آیا ایالات متحده‌ آمریکا باز هم متحد خواهد ماند یا اتحادیه اروپا باقی می‌ماند؟ همچنین بحث و جدل‌هایی در خصوص شبکه‌ بهداشتی جهانی و سیستم‌های سرمایه‌داری اقتصادی در گرفته است.» که نمونه‌ آن قطع بودجه‌ بهداشت جهانی از سوی ترامپ است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. انعام، ۳۷٫
  2. اسراء، ۹۹٫
  3. قیامه، ۴٫
  4. بقره، ۱۰۶٫
  5. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴، دوم، ج۱۲، ص ۳۷٫
  6. همان، ص ۱۸٫
  7. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۰، ج‏۲۷، ص ۳۳۵ الی ۳۴۱٫
  8. توبه، ۴۰٫
  9. ترجمه تفسیر المیزان‏، طباطبایى، سیدمحمدحسین، سیدمحمدباقر موسوى همدانى‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه ‏مدرسین حوزه علمیه قم‏، قم‏، ج‏۹، ص ۱۰۶؛ تفسیر قمى، ج ۱، از ص ۲۷۲ تا ص ۲۷۶٫
  10. mahdi_mohammadi@
  11. غافر، ۱۶٫
  12. روم، ۴۱٫
  13. انفطار، ۶٫
  14. فتح، ۸٫
  15. عنکبوت، ۲۲٫
  16. ۱۵ مارس ۲۰۲۰ میلادی.
  17. https://eitaa.com/marzbanandishe
  18. https://ca.axar.az/news/farsi/456622.html-
  19. مشرق، ۲۱ فروردین، ۱۴۳۸ق و ۱۳۹۹شمسی. با اشاره به سخنرانی ۲۲ مرداد ۱۳۹۱ رهبر معظم انقلاب
  20. همان.
  21. DrRezaSeraj@

 

29جولای/20

مبارزه با کرونا: با دعا یا دانش پزشکی؟

درگیر شدن مردم با بیماری‌های فراگیر ممکن است این پرسش را در ذهن ایجاد کند که یک شخص بیمار، برای بهبودی خود باید کدام مسیر درمانی را طی کند؟ آیا به دعا متوسل شود یا با اعتماد به دانش پزشکی، این مسیر درمانی را دنبال کند؟

اصولاً قرار دادن دعا و دانش پزشکی در کنار هم و حتی تصویر تقابل میان علم و ایمان، امری گزاف و بیهوده است. علم و ایمان متمم و مکمل یکدیگرند و هر دو به انسان امنیت می‌بخشند. علم امنیت برونی می‌دهد و ایمان امنیت درونی. علم انسان را در مقابل هجوم بیماری‌ها، سیل‌ها، زلزله‌ها و طوفان‌ها ایمن می‌سازد و ایمان، اسنان را از اضطراب‌ها، تنهایی‌ها، احساس بی‌پناهی‌ها و پوچ‌انگاری‌ها نجات می‌دهد. از این رو، نیاز انسان به علم و ایمان توأمان است.(۱)

هر بیماری وظیفه دارد روند درمان پزشکی خود را به‌خوبی و بادقت پیگیری کند؛ زیرا دنیا بر نظام سبب و مسبب استوار است و خداوند بهبودی و درمان مریض را در طبیب و دارو قرار داده است. در نظام طبیعت قوانینی حاکم هستند و خداوند خواست خود را در اجرای این نظام و قوانین جاری می‌کند. اگر با نگاه سبب‌سازی به عالم نگریسته شود، نقش درمانی پزشک نیز معنا می‌یابد و اینکه او وسیله‌ای برای درمان است؛ هرچند که در واقع، درمان و شفا از خداست و خداوند اثر درمانی را در دارو نهاده است.

امام صادق(ع) از این اصل جاری در هستی چنین یاد می‌کنند: « أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ؛ خداوند هر چیز را جز از راه اسباب طبیعی آن، عملی نمی‌سازد.»(۲)

بنابراین فردی که بیمار می‌شود، باید به پزشکی که مظهر صفت شافی خداست، مراجعه کند و به نسخه‌ درمانی او با دقت عمل و شفا را از خداوند طلب کند.

پیامبری از پیامبران بیمار شد و گفت: «درمان نمی‌کنم تا آن کس که درد داده است، درمانم کند.» خدای متعال به او وحی کرد: «تو را شفا ندهم تا دارو بخوری که درد از من است و دارو نیز از من.» آن پیامبر آنگاه به مداوا پرداخت و بهبود یافت.(۳)

پیامبر اکرم«ص» در زمینه درمان طبیعی چنین توصیه فرموده‌اند: «تَداوَوا فإنَّ اللّه َ تعالى لَم یُنزِلْ داءً إلاّ و قد أنزَلَ اللّه ُ لَهُ شِفاءً…؛ خود را مداوا کنید؛ زیرا خداوند متعال هیچ دردى نداد، مگر آنکه برایش شفایى نهاد.»(۴)

همزمان با درمان طبیعی، از «دعا و توسل» نیز نباید غفلت کرد. سیره معصومین«ع» به وقت بیماری، رعایت دستورات طبی و مراجعه به طبیب بوده است. آن بزرگواران، همزمان با درمان، از دعا و توسل نیز بهره می‌جستند. نمونه ذیل گواهی خوبی برای درمان همراه با دعاست:

امام کاظم«ع» به علی‌بن ابی‌حمزه فرمودند: «هفت ماه است که تب می‌کنم و پسرم هم دوازده ماه تب می‌کرد و این تب ما، مضاعف می‌شود.» ابن ابی‌حمزه وقتی این فرمایش را شنید، گفت: «قربانت شوم! برای شما حدیثی که ابی‌بصیر از جدتان برایم باز گفته است، باز می‌گویم. چون ایشان را تب می‌گرفت، از آب سرد کمک می‌گرفتند.» امام کاظم(ع) سخن او را تأیید فرمودند. آنگاه امام دوای تب خود را دعا و آب سرد دانستند و در ضمن، به حضور یک پزشک در منزل خود نیز اشاره کردند.(۵)

 

ایمن از بلا

در روزهای فراگیری این بیماری، از شهر مقدس قم، با این ادعا که در روایات این شهر را محلی امن به وقت بلا تلقی کرده‌اند، با ریشخند و تمسخر به عنوان کانون بیماری مرگبار یاد شد.  قم شهر علم و محبت به آل‌محمد«ع» و بیش از هزار سال مهد تشیع بوده و دل‌های بسیاری از مشتاقان را به خود گره زده است؛ و لیکن هیچ متن و گفته‌ای حکایت از ایمنی حتمی این شهر یا هر مکان‌ مقدس دیگری از حوادث تلخ و بیماری‌های واگیردار نمی‌کند.

برای تبیین بیشتر، به دو نکته اشاره می‌کنیم: …«مکه مکرمه» بلد امین(۶) و حرم امن الهی است و هرکس داخل آن شود، در امان خواهد بود: «إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلعالَمینَ* فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا  (۷) نخستین خانه‌ای که برای مردم او نیایش خداوند قرار داده شد، سرزمین مکه است که پربرکت و مایه هدایت جهانیان است. روشن است از جمله مقام ابراهیم و هرکس داخل آن شود، در امان خواهد بود.» امنیت شهر مکه چگونه است؟ آیا کهن‌ترین شهر مقدس، امنیت تکوینی دارد یا امنیت تشریعی؟

اصولاً امر الهی دو گونه است. هرگاه خداوند خواستار تحقق چیزی باشد، اگر آن را به صورت فرمان به بندگان خود اعلام کند تا مردم با اراده خویش، آن را اجرا کنند، چنین امری «تشریعی» است؛ مانند واجبات و محرماتی که بندگان موظف به رعایت آن هستند. از سوی دیگر اگر خداوند مستقیماً چیزی را ایجاد کند و اراده مردم دخالتی در انجام آن نداشته باشد، چنین امری «تکوینی» است. سردی و سلامت آتش برای حضرت ابراهیم«ع»، همچنین قوانین حاکم بر طبیعت چون جاذبه زمین با خاصیتی که خداوند به یک بذر داده است که با ترکیب آب و هوا و خاک، در مسیر معینی رشد کند، امور تکوینی هستند.

ایمن بودن مکه یک حکم تشریعی است و خاصیت یک امر تکوینی را ندارد. به عبارتی، مکه امنیت تشریعی دارد، نه امنیت تکوینی. یعنی مکه در سایه مراعات قوانین شریعت، از هر خطری ایمن بوده است. این امنیت فقط به وسیله مردم اجراشدنی است. بدیهی است در صورت رعایت نکردن این مقررات، امنیت آن، از جمله سلامت مردم نیز سلب می شود.(۸)

شهر مکه از عصر حضرت ابراهیم«ع» در بین عرب محترم بوده است و همگان تلاش می‌کردند حریم آن را پاس و هرکسی را که بدان پناه برد، ایمن بدارند، به‌جز مواقعی که خواست خداوند بود، مثل نابودی ستم‌پیشگان متجاوزی چون اصحاب فیل. این شهر نمونه‌هایی از قهر الهی،(۹) حوادث سخت، کشتار بیگناهان و بلایای عمومی چون قحطی را به خود دیده است.

درباره قم، فهم غلطی از برخی روایات از جمله این روایت امام صادق«ع» شده است که فرمودند: «إِذَا عَمَّتِ اَلْبُلْدَانَ اَلْفِتَنُ فَعَلَیْکُمْ بِقُمَّ وَ حَوَالَیْهَا وَ نَوَاحِیهَا فَإِنَّ اَلْبَلاَءَ مَرْفُوعٌ عَنْهَا.(۱۰) چون فتنه‌ها همه شهرها را دربرگیرد، بر شما باد که به قم و اطرافش پناه برید که بلا از آن به دور است.»

بی‌شک قم به عنوان کانون تشیع عاری از بلا و فتنه‌های اعتقادی است و می‌توان آن را به دلیل حضور عالمان سختکوش و راستین، برخوردار از امنیت معنوی و دینی دانست،(۱۱) بنابراین روایات مورد استناد، ناظر به برداشته شدن بلاهای طبیعی و حوادث سخت از قم نیست. در طول تاریخ، این شهر ضمن حفظ اعتبار و جایگاه خود در جهان تشیع، شاهد حوادث طبیعی فراوان و غیر از آن نیز بوده است.

با بسته شدن موقتی بارگاه امام رضا«ع» و سایر مراقد شریفه، زائران از فیض حضور در حرم محروم شده‌اند. برای جبران این محرومیت باید تلاش کرد و از راه های جایگزین بهره جست. زیارت در مرتبه کامل خود، همانا اقبال و اتصال قلبی و روحی و نیز فکری و عملی به زیارت شونده را به همراه دارد. اگر زیارت از زاویه وصل و پیوند نگریسته شود، نتیجه‌اش قرارگرفتن در مدار معصومین«ع» است و زائر تلاش می‌کند گرد این محور بچرخد؛ ازاین رو، بسته شدن حرم نباید این پیوند را بگسلد. بهترین راه در وضعیت استثنائی، ادامه زیارت‌ها و توسلات در بیرون حرم، در خانه یا هر جای دیگری است، همانند زائرانی که همیشه از راه دور عرض ارادت می‌کردند.

زیارت کردن و سلام دادن از راه دور، کاری پسندیده و مشروع است و در متون حدیثی، درباره فضیلت زیارت، سلام به پیامبر«ص» از راه دور سفارش شده است(۱۲) فقهای بزرگ ما، زیارت از راه دور پیامبران و فاطمه‌ زهرا«س»، علی«ع» و ائمه اطهار«ع» را مستحب می‌دانند. زیارت از راه دور به این صورت است که فرد به سمت آن معصوم می‌ایستد و با اشاره سلام می‌کند؛(۱۳) همان‌ طور که جمعی از مسلمانان، در همه جای دنیا، در پایان نماز به پیامبران و اهل بیت عصمت و طهارت«ع» عرض سلام دارند.

محرومیت‌های اضطراری حضور در حرم، نباید مانع از زیارت و توسل شود؛ بلکه باید با اشتیاق و انگیزه بیشتر، از چشمه فیض امام معصوم«ع» و بندگان خوب خدا بهره جست. داستان ذیل نمونه‌ای درس‌آموز در این خصوص است:

آیت‌الله حبیب‌الله گلپایگانی (متوفای ۱۳۸۴ق) بیش از چهل سال، نماز شب را پشت در‌های بسته حرم مطهر امام رضا«ع» می‌خواند و وقتی در‌های حرم را می‌گشودند، اولین کسی بود که قبر آن حضرت را زیارت می‌کرد. زمانی بیماری بر وی چیره و مدتی از حضور در حرم محروم شد. خود می‌گوید: «یک شب از پنجره خانه چشمم به گلدسته‌های حرم امام«ع» افتاد و عرض کردم: آقا! خودتان می‌دانید که مدت چهل سال، همه روزه زائر اول شما بودم؛ ولی یک هفته است که بیمارم، عذرم را بپذیرید. بیکباره خوابم برد و در عالم رؤیا امام  رضا«ع» را دیدم روی صندلی نشسته بودند و گل قشنگی را دست داشتند و آن را به من دادند. همین که گل به دستم رسید، احساس بهبودی کردم. ناگهان از خواب بیدار شدم. بوی عطر آن گل، فضای اتاق را پر کرده بود و با تعجب همان گل را دستم دیدم. بهبودی کامل یافته بودم و بی‌درنگ راهی حرم شدم. آن دست سالیان متمادی بر سر هر بیماری که قرار گرفت، به لطف فیض امام، آن شخص بهبود یافت.»(۱۴) به وقت بلا و گرفتاری، دعا و توسل گره‌های مشکلات را می‌گشاید و سختی‌ها را به آسانی مبدل می‌سازد. در این زمینه می‌توان به چند نمونه توصیه شده از سوی معصومین«ع» اشاره کرد:

١. امام صادق«ع» به داوود رقی فرمودند: «از این دعا دست بر مدار و همواره آن را سه مرتبه بامداد و سه مرتبه شبانگاه بخوان: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرعِکَ الْحَصِینَهِ الَّتِی تَجعَلُ فِیهَا مَن تُرِیدُ»(۱۵)

۲. هلقام از امام موسی کاظم«ع» دعای جامعی را درخواست کرد که مشتمل بر خیر دنیا و آخرت و در عین حال مختصر باشد، امام فرمودند: «پس از هر نماز صبح، تا زمانی که خورشید طلوع کند، این دعا را بخوان: «‌سُبحانَ‌اللهِ العَظیمِ وَبِحَمدِهِ، أَستَغفِرُاللهَ، وَأَسأَلُهُ مِن فَضلِهِ.(۱۶) به اذعان هلقام، مداومت به این دعا گشایش‌های خاصی را در زندگی‌اش ایجاد کرد.

٣. امام رضا«ع» می‌فرمایند: «پدرم را در خواب دیدم. ایشان فرمودند: ای فرزندم، هرگاه مشکلی برایت پیش آمد و در سختی بودی، بسیار بگو: یا رئوف، یا رحیم.»(۱۷)

 

پی‌نوشت:

۱- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۳۲.

۲- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۲، ص۹۲.

۳- حسن طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۳۶۲.

۴- حسن طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۳۶۲.

۵- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۰۹.

۶- سوره تین، آیه ۳.

۷- سوره آل عمران، آیه ۹۶ و ۹۷.

۸- محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۵۴.

۹- سوره آل عمران، آیه ۱۵۱.

۱۰- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۷، ص۲۱۷٫

۱۱- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷، ص۲۹۷.

۱۲- محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۳۳۷.

۱۳- محمدحسن‌بن باقر نجفی، جواهر الکلام، ج۲، ص۱۰۰.

۱۴- علی مراد کیانی، دست شفابخش، مجله کوثر، ش ۵۳، ص ۱۴۱ و ۱۴۲.

۱۵- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۵۳۴.

۱۶- محمدبن علی‌بن حسین‌بن بابویه قمی صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۲۹.

۱۷- ابن طاووس، ملج الدعواته ص۳۳۳.

 

29جولای/20

از سفر ناکام مک فارلین به ایران تا هروله منافقین میان پاریس و بغداد

اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۵ ماه‌های پر خبر و حادثه‌ای برای ایران در حوزه‌های گوناگون، بخصوص روابط بین‌الملل بود، در این دو ماه، جنگ دیپلماتیک ایران با برخی کشورهای غربی بخصوص انگلیس به اوج خود رسیده و از سوی دیگر گروهک تروریستی منافقین حضور خود در بغداد را با سفر مسعود رجوی به عراق علنی کرد، از سرکرده گروهک نفاق در بغداد به گرمی استقبال شد تا فصل نوینی از تاریخچه این گروهک جنایت‌پیشه باز شود.

از سوی دیگر درگیری‌ها در جبهه‌های جنگ، به سود عراق پیش‌رفته و مهران به اشغال قوای دشمن درآمد.

شاید بتوان مهم‌ترین رویداد خرداد ماه این‌سال را آبروریزی مک فارلین برای آمریکا دانست، سفر ناموفقی که در خرداد ۱۳۶۵ رخ داد و ماه‌ها بعد افشا و فاجعه حیثیتی بزرگی را برای ریگان رقم زد.

 

آبروریزی بزرگ برای دولت ریگان؛ مک فارلین چگونه دست خالی به آمریکا بازگشت!

«مک‌فارلین» مشاور امنیت ملی امریکا ۴ خرداد ۱۳۶۵/ ۲۵ می ۱۹۸۶ مخفیانه و به‌طور غیرقانونی با گذرنامه ایرلندی و هواپیمای باری وارد تهران شد تا به نمایندگی از رونالد ریگان ـ رئیس جمهور امریکا ـ راه‌های گشودن رابطه سیاسی با ایران را بررسی کند، اما نتیجه‌ای به دست نیاورد.

۷ خرداد ۱۳۶۵ / ۲۸ می ۱۹۸۶ نیز رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا پس از ۴ روز اقامت در تهران به کشورش بازگشت.

چنان‌چه گفته شد در ۲۵ مه ۱۹۸۶ (خرداد ۱۳۶۵) یک هیئت آمریکایی مرکب از مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا، الیور نورث عضو شورای امنیت ملی، جرج کیو مامور سابق سیا در تهران، هوارد تیچر از کارکنان شورای امنیت ملی، آمیرام‌نیر مامور امنیتی اسراییل به ظاهر، برای انجام معاملات اسلحه وارد ایران شدند. طبق اظهار خود اعضا، قرار بود در مدت اقامت در تهران، با مقامات عالی‌رتبه ایران از جمله رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و رئیس‌مجلس ملاقات کرده و مذاکراتی انجام دهند. اما نه تنها در فرودگاه، هیچ یک از مقامات به استقبال آنها نیامدند، بلکه در طی چهار روز اقامت در تهران هم موفق به دیدار با مسئولین جمهوری اسلامی نشدند.

عمده‌ترین هدفِ سفر مک فارلین به تهران، تجدید روابط سیاسی با ایران بود. دولت ریگان، که در پیشبرد اهدافش در قبال جمهوری اسلامی – علی‌رغم اتخاذ سیاست خشن- ناکام مانده بود، بعد از اعلام نتایج مطالعات شورای امنیت ملی درباره وضعیت ایران تصمیم به تجدیدنظر در سیاست خود در قبال ایران گرفت. دلایل این بازنگری عبارت بودند از:

۱- کاهش احتمال شکست ایران در جنگ

۲- استفاده از نفوذ ایران در بین حزب‌الله لبنان برای آزادی اتباع آمریکایی

۳- هراس از نفوذ شوروی در ایران

۴- بحران جانشینی در ایران بعد از امام و لزوم نفوذ در ایران برای استفاده از این بحران.

آمریکایی‌ها بر این باور بودند که نیاز ایران به اسلحه، بهترین بهانه برای برقراری رابطه است. اما به دلیل قطع ارتباط ایران و آمریکا و تحریم تسلیحاتی ایران از سوی آمریکا، امکان برقراری ارتباط به صورت مستقیم نبود؛ از این‌رو آمریکا با قاچاقچیان و دلالان اسلحه مرتبط با ایران وارد مذاکره شد تا از این طریق به اهداف خود برسد. منوچهر قربانی‌فر واسطه ایرانی این معاملات بود و آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان، شرط اولیه آن تعیین شد. بدین ترتیب اولین و دومین محموله سلاح‌های آمریکایی در فوریه و مه ۱۹۸۶ به ایران ارسال و به دنبال آن یکی از گروگان‌های آمریکایی آزاد شد.

پس از این توفیق، تصور آمریکایی‌ها این بود که دولتمردان ایران به دلیل نیاز شدید به اسلحه، آماده‌ی کنار گذاشتن خصومت‌ها هستند. از این‌رو در خرداد ۱۳۶۵ مک فارلین و همراهانش با نام‌های مستعار و پاسپورت‌های جعلی ایرلندی، با یک فروند هواپیمای بوئینگ۷۰۷ اسراییلی که به نام کشور ایرلند رنگ شده بود و حامل قطعات سلاح‌های استراتژیک و هدایایی شامل یک کتاب انجیل امضا شده توسط ریگان و یک کیک به شکل کلید، وارد تهران شدند. پس از اطلاع از هویت مسافران و اهداف آنها به دستور حضرت امام(ره) هیچ‌کدام از مسئولین عالی‌رتبه نظام به ملاقات مک فارلین و هیئت همراه نرفتند.

هیئت آمریکایی پس از ۴ روز و بدون آنکه معامله‌ای صورت بپذیرد بازگشت. البته بعد از بازگشت مک فارلین ارتباطات قطع نشد و ارسال تسلیحات نظامی از سوی آمریکا به ایران و تلاش ایران برای آزادی گروگان‌ها تا زمان افشای ماجرا ادامه یافت.(۱)

علی‌رغم این‌که ریگان از حامیان چنین طرحی بود، اما هیچ مدرک افشا شده‌ای وجود ندارد که نشان دهد وی اجازه چنین کاری را صادر نموده است. پس از افشای این معامله تسلیحاتی در نوامبر ۱۹۸۶، رونالد ریگان در تلویزیون ملی آمریکا ظاهر شد و با اعلام واقعی بودن چنین معاملات تسلیحاتی‌ای، یادآوری کرد که این معاملات در برابر آزادی گروگان‌ها، صورت نگرفته است.

البته پس از نابودی و از بین رفتن بسیاری از اسناد و مدارک مربوط به این معاملات از سوی همقطاران رونالد ریگان، روند تحقیقات با مشکلات زیادی روبرو گردید. سرانجام در ۴ مارس ۱۹۸۶، ریگان در یک سخنرانی سراسری تلویزیونی اعلام نمود که مسئولیت همه اقداماتی را که بدون اطلاع وی، روی داده و به تجارت اسلحه در برابر گروگان‌ها از سوی ایرانی‌ها منجر شد را می‌پذیرد.

به دنبال این رسوایی، تحقیقاتی از سوی کنگره صورت گرفت و در نهایت همه آنان این نتیجه را اعلام نمودند که ریگان در جریان این فعالیت‌های همکارانش نبوده است. در پایان نیز، ۱۴ نفر از مسئولین به عنوان عوامل این رسوایی معرفی شدند و ۱۱ تن از جمله وزیر وقت دفاع “کاسپر واینبرگر” محکوم گردیدند. البته همه این افراد در آخرین روز ریاست جمهوری جورج اچ.دبلیو بوش (پدر) که در آن دوره معاون رییس جمهور بود، بخشیده شدند.

افتضاح «مک فارلین» شامل دو بخش «فروش اسلحه به ایران» و در اختیار نهادن درآمد ناشی از این مبادله به ضدانقلابیون «کنترا» در نیکاراگوا» بود که بر اساس قوانین داخلی ایالات متحده در ارائه کمک‌های دولتی به این گروه‌ها ممنوع بوده است.

این رسوایی زمانی فاش شد که یک روزنامه آمریکایی اعلام کرد ایالات متحده برای آزادی گروگان‌هایش در بیروت که در دست «جهاد اسلامی» هستند، به تجارت اسلحه با ایران می‌پردازد. سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا نیز اعلام نمود که این معامله مستقیماً با مقامات نظامی ایران صورت گرفته است. همچنین بعدها فاش شد که «کنترا»ها همه مبلغ این سلاح‌ها را دریافت ننموده‌اند و مانند گذشته، برای پیشبرد فعالیت‌هایشان به درآمد ناشی از قاچاق مواد مخدر، متکی بوده‌اند.(۲)

 

تشدید جنگ دیپلماتیک ایران و انگلیس

دوم اردیبهشت ماه ۱۳۶۵، ۱۱۷ نفر از اعضای پارلمان انگلیس با انتشار جزوه‌ای جمهوری اسلامی ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرده و به مجازات بهائیان، محاربین و افراد مفسد فی‌الارض اعتراض کردند.

۲۷ اردیبهشت این سال نیز به تلافی ممانعت انگلیس از پذیرش حسین ملائک (که در ماجرای تسخیرسفارت آمریکا در ۱۳۵۸ نقش داشت) به عنوان رئیس هیأت دیپلماتیک ایران در لندن، ایران از دادن ویزا به «هیو آرتونات» کاردار جدید انگلیس در تهران امتناع کرد.

روزنامه «اطلاعات» در این‌زمینه به نقل از «خبرگزاری جمهوری اسلامی» نوشت: وزارت امور خارجه انگلیس اعلام کرد: ایران به تلافی ممانعت انگلیس از منصوب شدن یک دانشجوی انقلابی ایران به عنوان رئیس هیئت دیپلماتیک آن کشور در لندن، از ورود کاردار جدید انگلیس برای عهده‌دار شدن سمت خود در تهران جلوگیری کرد.

رویترز از لندن گزارش داد: دیپلمات ایرانی به نام «حسین ملائک» یکی از رهبران حدود یکصد دانشجوی اسلامی بود که در سال ۱۹۷۹ سفارت آمریکا در تهران را تصرف کردند و ۵۰ آمریکایی را مدت ۴۴۴ روز گروگان نگه داشتند.(۳)

از سوی دیگر و علاوه بر انگلیس، روابط ایران و آمریکا نیز در این دو ماه چالش‌های متنوعی را تجربه کرد، از سفر ناکام مک‌فارلین که ذکر آن گذشت؛ تا دستگیری یک جاسوس آمریکایی که با گذرنامه ایتالیایی به ایران آمده بود!

۲۹ خرداد ۱۳۶۵ «جان‌پاتیس» جاسوس آمریکایی که با استفاده از گذرنامه ایتالیایی و با نام «جیوانی پاتیس» وارد ایران شده بود در تهران دستگیر شد.

 

جنایت بزرگ رژیم صدام با حمله به یک قطار مسافری!

۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۵ بر اثر حمله هوایی رژیم بعث عراق به یک قطار مسافری در ایستگاه هفت‌تپه اهواز ۶۰ نفر شهید و ۳۰۰ نفر مجروح شدند. این قطار از اهواز عازم تهران بود.

۲۷ اردیبهشت این‌سال نیز عملیات موسوم به «دفاع متحرک» از جانب عراق آغاز شد و منجر به سقوط شهر مهران و نواحی اطراف آن گردید.

چندروز بعد از آغاز این عملیات در ۴ خرداد ۱۳۶۵ نیز رژیم بعث صدام جنایت دیگری مرتکب شد و بر اثر بمباران شیمیایی مهران توسط هواپیماهای عراقی، صدها نفر مصدوم شدند. بمب‌های شیمیایی به کار رفته در این حمله از نوع تاول‌زا و تخریب کننده اعصاب بوده است.

یک‌روز پس از این جنایت، رژیم عراق نقاط مسکونی شهرهای تهران، ایلام، باختران، مریوان، پیرانشهر، گیلانغرب، بانه، کرند و اسلام‌آباد غرب را مورد حمله هوایی قرار داد.

 

آغاز فصل جدید از تاریخچه وطن‌فروشی گروهک نفاق!

خرداد ماه ۱۳۶۵ سرانجام ارتباطات گروهک نفاق با رژیم بعث صدام علنی شده و مسعود رجوی سرکرده منافقین به بغداد سفر کرد.

۸ خرداد ۱۳۶۵ نزارحمدون سفیر عراق در واشنگتن اعلام کرد اگر سازمان مجاهدین خلق مجبور شود دفاتر خود را در حومه پاریس برچیند، دولت متبوع وی از این سازمان خواهد خواست مرکزیت خود را به بغداد انتقال دهد.

سرانجام در ۱۷خرداد ۱۳۶۵ مسعود رجوی سرکرده منافقین با دعوت مقامات بعثی عراق راهی بغداد شد. از چند ماه قبل، گفت‌و‌گوهایی میان رهبران حزب بعث (استخبارات) با رهبری سازمان منافقین صورت گرفته بود.

یک‌روز پس از سفر مسعود رجوی به بغداد، در روز ۱۸ خرداد ۱۳۶۵ روزنامه جمهوری اسلامی راجع به این سفر نوشت: رجوی در بغداد مورد استقبال عزت ابراهیم معاون صدام، عدنان خیرالله وزیر جنگ و لطیف نظیف جاسم وزیر اطلاعات رژیم صدام قرار گرفت.

روزنامه «کیهان» نیز در شماره ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ به نقل از «آسوشیتدپرس» نوشت: مسعود رجوی به همراه چهار تن از اعضای گروه خود، با یک جت اختصاصی از فرودگاه نظامی بورژه پاریس به بغداد رفت.

آژانس خبری عراق که تحت کنترل دولت است گزارش داد رجوی قبل از نیمه شب شنبه [۱۷ خرداد] وارد بغداد شد.

آسوشیتدپرس در گزارش خود از بغداد افزوده بود: رجوی سال گذشته در یک مصاحبه طولانی ۲ ساعته کلیه دعاوی را که او پایگاه چریکی در عراق دارد، تکذیب کرده بود، رجوی همچنین دریافت کمک مالی از عراق را نیز تکذیب کرده بود. یونایتدپرس نیز از پاریس گزارش داد که رجوی توسط پلیس فرانسه تا فرودگاه نظامی «بورژه» اسکورت شده است. وی به همراه چهار نفر دیگر از جمله مریم عضدانلو همسرش با یک جت اختصاصی فرانسه را ترک کرده‌اند.(۴)

 

پی نوشت‌ها:

  • زهرا محمدی، ماجرای مک فارلین، پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
  • جزئیاتی از رسوایی مک فارلین، خبرگزاری فارس، ۷ مهر ۱۳۸۸
  • روزنامه «اطلاعات»، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۵، صفحه ۱
  • روزنامه «کیهان»، ۱۸ خرداد ۱۳۶۵، صفحه ۱۹

 

29جولای/20

فقط یک پهلوی می‌توانست بحرین را ببخشد

شاه مخلوع چیزی از ایران نبرد مگر ۳۸۴ چمدان و صندوق پر از جواهرات و گنجینه‎هایش و اشک‎هایی که می‎ریخت. از هواپیما بالا می‎رفت به امید روزی که بازگردد، اما مردم دیگر او و خاندانش را نمی‎خواستند و این را دیگر نمی‎شد کاری کرد.

خرابی‎ها و فسادهای خاندان پهلوی به‌‎قدری رو آمده بود که مردم هم آشکارا نخواستن خود را فریاد می‎زدند. شاه به هر جنایتی تمسک جست، اما شخصیتی بود که قادر به حل مسائل سیاسی پیچیده نبود. محمدرضا پهلوی قساوت داشت، اما مشکلات پیچیده یک کشور را یک سیاستمدار می‌تواند حل کند. محمدرضا پهلوی به عنوان یک آدم بی‌سواد، سیاستمدار نبود و به همین دلیل نتوانست بحران انقلاب علیه خودش را مدیریت کند.

حضور بهائیان در دربار پهلوی

محمدرضا اعتقادی به اسلام نداشت و گرچه صراحتاً از آن دم نمی‎زد، ولی سیاست‎ها و روش‌هایش مخالف با اسلام بود، اما اشتباه پدرش را تکرار نکرد و رودررو با اسلام نجنگید.

فرح پهلوی از قول محمدرضا گفته است که، «او بارها گفته بود که اعتقادی به اسلام ندارد و وقتی تاریخ ایران را از هجری شمسی به شاهنشاهی تغییر داد نفس راحتی کشید.» شاه اعتقادات مذهبی نداشت و ترویج فاحشه‎خانه‎ها، کاباره‎ها و قمارخانه‎ها و شراب‎خانه‎ها را در دستور کار داشت. شاه، خواهرانش و فرح غرق در فساد بودند. او ابایی از برگزاری جشن‎های ۲۵۰۰ساله و صرف هزینه‌های هنگفت در شرایط فقر و بدبختی مردم و اولین شکل‌گیری حلبی‎آبادها در حومه تهران نداشت. به‎خاطر همین اسلام‎ستیزی است که بهائیان هر روز بیش از پیش در دربار و ارکان اصلی حکومت و اقتصاد پر تعدادتر می‌شوند.

سلطان مطلق‎العنان ایران

ناکارآمدی و فساد اقتصادی یکی از دلایل نارضایتی مردم از حکومت پهلوی بود. محمدرضا پیش از کودتای ۲۸ مرداد قدرتمند نشده بود، اما با‎ کمک آمریکا، مصدق را برکنار کرد و دیگر مثل ۱۴ سال اول حکومتش نبود. سلطنت محمدرضا پهلوی به نقطۀ اوج خود نزدیک و قدرت مطلق‎العنان ایران می‌شد. شاه اینک فرصت بیشتری برای آزمون و خطاهای متعدد در بستر جامعه ایرانی پیدا کرده بود. آزمون تحزب، آزمون مدرنیزاسیون و تمرین نمایش دموکراسی و سرانجام قمار انقلاب سفید که با فشار و دیکته مستقیم آمریکایی‌ها صورت گرفت، بخشی از مواردی بودند که شاه تلاش کرد شانس خود را در آنها محک زند تا بلکه از این رهگذر عمر نظام دیکتاتوری‌ خود را تمدید کند.

انقلاب سفید

انقلاب سفید در مرحلۀ نخست شامل ۶ اصل بود که بعداز ۱۵ روز همه‎پرسی انجام گرفت. ظاهراً  قرار بود اصلاحات خوبی صورت بگیرند، اما در اصل نابودی اقتصاد ایران در دستور کار طراحان این قانون قرار داشت. از بین بردن حق مالکیت و تقسیم بدون پشتوانه زمین‎های کشاورزی، ایران را تبدیل به بازارمصرف‎ محصولات آمریکایی می‎کرد، اما شاه آن را انجام داد. در آن دوران از مجموع ۱۲درصد زمین‌های قابل کشت در کشور صرفاً ۶ درصد به‎طور دائمی کشت می‎شد.

یکی از این پیشنهادهای انقلاب سفید مشروعیت حق رأی زنان بود. امام(ره) در این‎باره گفتند، «مگر مردان ما رأی درستی دارند که اکنون زنان حق رأی داشته باشند؟» و همچنین دربارۀ همه‎پرسی اعلام کردند، «باید گفت چه مقامی صلاحیت همه‎پرسی دارد؟ رأی دادن باید در محیط آزاد باشد و این در ایران عملی نیست.»

تک‎محصولی شدن اقتصاد ایران و وابستگی به نفت به‎وضوح در دوران پهلوی دوم نمایان است. ثروت کشور بین بخشی از جامعه ایرانی که شالوده حکومت شاه را تشکیل می‎دادند (اعضای دربار، ارتش، ساواک، و بلندپایگان دیوان سالاری) و مورد اعتماد شخص شاه بودند توزیع و عدم توزیع صحیح اقتصادی و سودهای دولتی منجر به افزایش فقر می‎شد.

حیات خلوت آمریکا

وابستگی ایران به آمریکا همزمان در زمینه‎های اقتصادی و نظامی به وجود آمد تا جایی که بر اساس آمار، ایران بزرگ‌ترین خریدار سلاح آمریکا به‌شمار می‌آمد. یکی از نتایج این وابستگی، حمایت از اسرائیل و ارسال تجهیزات نظامی به مراکش و اردن و مداخله در عمان و سلطه بر ارتش با نظر آمریکا بود. در واقع ایران حیاط ‎خلوت آمریکا و مکانی برای حضور هزاران متخصص و مستشار آمریکایی بود. در راستای حمایت از مستشاران و نظامیان آمریکایی در سال ۱۳۴۳ قانون کاپیتولاسیون یعنی مصونیت قضایی نیروهای آمریکایی تصویب ‎شد که اعتراض امام(ره) و سپس تبعید ایشان را به‎همراه داشت.

جدایی بحرین از ایران

در روز ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ جزیره بحرین اعلام استقلال کرد. محمدرضا شاه پیشتر به‎خاطر ترس از آمریکا و انگلیس و یا آماده کردن کشورهای عرب از جمله عربستان برای پذیرش معامله بحرین با جزایر سه‎گانه تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی، ادعای خود در مورد مالکیت بحرین را مسکوت گذاشت و در توجیه کار خود گفت:

«اکثر ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیتی ندارد، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد.

از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‎الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارند. از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.»

پس از مدتی نماینده ایران در سازمان ملل متحد نیز بر گزارش سازمان‌ملل متحد مبنی بر استقلال بحرین صحه گذاشت و از آن حمایت کرد و بحرین به‌طور رسمی از ایران جدا شد.

واگذاری حق‌آبه هیرمند

یکی از اقدامات نسنجیده محمدرضا شاه واگذاری حق‌آبه هیرمند به دولت وقت افغانستان در سال ۱۳۵۱ بود. بر اساس این معاهده از ۵ میلیارد و ۶۶۱ میلیون و ۷۰۰ هزار مترمکعب آب سالیانه هیرمند تنها ۸۱۹ میلیون و ۷۲۹ هزار مترمکعب به ایران می‎رسید. این درصورتی بود که خشکسالی نبود و باران به‎اندازه می‎بارید، وگرنه خبری از آن هم نبود. درنتیجه این تصمیم، سهم ایران به‎جای ۵۰ درصد، به ۵/۱۴ درصد می‎رسید، یعنی یک کاهش ۳۵درصدی.

کشتار مبارزان

امام و مراجع و مردم مبارزات خود را علیه رژیم شاه دنبال می‎کردند و شاه تعداد زیادی از مبارزان و مردم عادی را شهید کرد. در جریان تصویب لایحه انجمن‎های ایالتی و ولایتی، امام خمینی و مراجع قم نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند. در دوم فروردین ۱۳۴۲ مجلسی که توسط آیت‌الله گلپایگانی به مناسبت شهادت امام جعفرصادق‎(ع) تشکیل شده بود، با حمله مزدوران ساواک رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه قم به خاک و خون کشیده شد و عده‌ای از طلاب شهید و مجروح شدند.

کشتار مردم در ۱۵ خرداد از دیگر جنایت‎های شاه دربرابر مردم انقلابی بود. بعد از شنیدن خبر دستگیری حضرت امام(ره) در شب ۱۵ خرداد، تظاهرات عظیمی در شهرهای مختلف برگزار شد و رژیم پهلوی دستور سرکوب این قیام را داد و عده زیادی را شهید و مجروح کرد. در پی این رویداد، در ۱۳ آبان ۴۳ امام به ترکیه تبعید شدند.

در سال‌های اولیه دهه ۱۳۵۰، درآمد حاصل از نفت بیکباره افزایش یافت و شاه که در غرور و نخوت غرق شده بود، برنامه خود را با عنوان رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ اعلام کرد. همچنین او در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ حزب رستاخیز را به عنوان تنها حزب فراگیر اعلام کرد و خودکامگی و استبداد خویش را بیش از پیش نمایان ساخت.

کشتار سودی در بر نداشت

یکی از تفریحات شاه و نزدیکان او تماشای شکنجه شدن مخالفان دولت در ساواک بود. بعد از کودتای ۲۸ مرداد به دستور اشرف پهلوی، کریم پور شیرازی، مدیر مسئول یکی از نشریات را زنده‎ زنده در آتش سوزاندند و شاه و اشرف ناظر بر شکنجه و مرگ بودند. همچنین دکتر فاطمی‌ را در حالی که تب شدیدی داشت، مضروب و سپس اعدام کردند. تاریخ پهلوی‌ها مملو از این حوادث دهشتناک است. در جریان انقلاب بعداز اینکه شاه نتوانست ارتش را تحریک به سرکوب مردم کند، در سال ۵۶ به ساواک و گارد سلطنتی دستور ‌داد که بعضی از نیروهای ارتشی را بکشند تا ارتش به کشتار مخالفین تحریک شود.

در روز ۱۷ دی ۱۳۵۶ مقالۀ اهانت‎آمیزی علیه امام خمینی(ره) به قلم رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات چاپ شد. مردم و طلاب قم در اعتراض به این مقاله اهانت آمیز، قیام تاریخی ۱۹ دی ۱۳۵۶ را رقم زدند. این قیام توسط عوامل رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد. مراجع تقلید خواستار برگزاری مراسم چهلم شهدای قم در سراسر کشور شدند و در اکثر نقاط ایران مراسم‌های متعددی برگزار شدند. این ‌بار نوبت مردم رشید تبریز بود تا در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ قیام کنند و اعتراضات مردمی به خاک و خون کشیده و حماسه‌ای دیگر در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شود. در نوروز سال ۱۳۵۷ عزای عمومی اعلام شد و مردم، مراسم چهلم شهدای تبریز را در شهرهای مختلف برگزار کردند. قیام مردم یزد نیز با سرکوب شدید رژیم پهلوی همراه بود و برگ ننگین دیگری در تاریخ رژیم پهلوی ثبت شد.

در ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ سینما رکس آبادان توسط عوامل ساواک به آتش کشیده شد و تعداد زیادی از مردم بیگناه جان سپردند. در روز جمعه ۱۷ شهریور، مردم، بی‎خبر از حکومت نظامی به خیابان‌ها ریختند و ارتش شاه در میدان ژاله (شهدا) به روی مردم بی‌دفاع آتش گشود و خیابان‌های اطراف را غرق در خون مردم بی‎گناه کرد. هفده شهریور ۱۳۵۷ بدین شکل در تاریخ انقلاب به جمعه سیاه معروف شد. همچنین در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ تظاهرات دانش‌آموزان و دانشجویان مقابل دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شد.

اما این جنایت‌ها و کشتارها سودی در برنداشت و نتوانست پایه‌های لرزان حکومت شاه را نگاه دارد.

 

29جولای/20

مرثیه‌ی آزادی در استبداد رضاخانی

درآمد:

بازخوانی چند و چون شناسایی و ارتقاء رضاخان به سلطنت و نیز کارنامه وی در طول دو دهه حاکمیت،در زمره فرایض مطالعاتی همگان به‌ویژه نسل جوان به شمار می رود. این خوانش هنگامی اهمیت افزون می‌یابد که رسانه‌های محور عبری ـ عربی،در صدد تطهیر وی برآمده‌ و بر کالبد خاک شده وی، پوستین وارونه پوشانده‌اند!

در گفتگویی که پیش روی شماست، دکتر موسی فقیه حقانی مورخ و محقق معاصر به بازخوانی و تحلیل این رویداد پرداخته است. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقمندان را مفید و مقبول افتد.

 

***

 

*اگر بخواهیم دخالت‌های دولت انگلستان در امور داخلی ایران را از پیدایش حکومت پهلوی بازخوانی کنیم، پرسش نخست این است که این دولت در برکشیدن رضاخان چه نقشی داشت؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. کودتای ۱۲۹۹ مداخله آشکار و مستقیم دولت انگلستان با حواشی آن در ایران است. منظورم از حواشی، مراکز سیاسی و اقتصادی است که در آن کودتا نقش داشتند. به عنوان مثال بانک شاهنشاهی که وابسته به انگلستان بود، نقش جدی در کودتای ۱۲۹۹ داشت. کمیته آهن نیز که متشکل از سیاستمداران و روزنامه‌نگاران ایرانی وابسته به سیاست‌های انگلستان بود، نقش ویژه‌ای در کودتای ۱۲۹۹ ایفا کرد. در هر صورت حاصل کودتای ۱۲۹۹ این شد که برای اولین‌ بار توسط بیگانه دولتی در ایران روی کار آمد. قبل از پهلوی، حکومت صفویه از دل مناسبات حاکم بر کشور خودمان به وجود آمده بود. افشاریه نیز از دل منازعات بین صفویان و از دل قزلباش ظهور کرد. زندیه و قاجاریه هم همین ‌طور. درست است که در دوره قاجاریه ما شاهد نفوذ بیگانگان در کشورمان هستیم، اما قاجارها را بیگانه روی کار نیاورده بود. اتفاقاً فرق قاجاریه و پهلوی در این است که قاجار را بیگانه از حکومت برداشت، ولی پهلوی را بیگانه بر سر کار آورد. این اتفاق در تاریخ کشور ما نادر بود. علت روی کار آوردن پهلوی هم این بود که قاجاریه همه خواسته‌های بیگانگان را تأمین نمی‌کرد، مخصوصاً در آن اواخر که بحث قرارداد ۱۹۱۹ پیش آمد و احمدشاه آن را امضا نکرد و گفت:« من حاضرم در خیابان‌های پاریس کلم بفروشم، ولی پادشاه چنین کشوری نباشم که مستعمره انگلستان است.»

 

*گفته می‌شود که احمدشاه برای امضای قرارداد تقاضای دریافت سهم داشته، ولی چون مورد مخالفت انگلیسی‌ها قرار می‌گیرد، قرارداد را امضا نمی‌کند؟

اینها همه شایعاتی هستند که بعداً پهلوی‌ها درست کردند. احمدشاه حتی وقتی انگلیسی‌ها خواستند راه‌آهن شمال به جنوب را احداث کنند، زیر بار آن نرفت، چون معتقد بود راه‌آهنی که به درد ایران می‌خورد، راه‌آهن شرقی ـ غربی است. این نوع مخالفت‌ها برای انگلیسی‌ها قابل تحمل نبود.

 

*به همین خاطر انگلیسی‌ها تصمیم به انجام کودتا در ایران گرفتند؟

انگلیسی‌ها قدرت پیروز جنگ جهانی اول بودند و طبیعتاً در آن مقطع کسی هم رقیبشان نبود، لذا می‌خواستند همه چیز را به نفع خودشان تمام کنند، برای همین هم به سمت انجام کودتا در ایران رفتند.

 

*با حاکمیت پهلوی بر ایران چه تفاوت‌هایی در نحوه اداره کشور به وجود آمد؟

در دوره پهلوی شاهد حاکمیت دیکتاتوری نظامی بر کشور هستیم و این از جمله تفاوت‌های دوره پهلوی با دوره قاجار است. در دوره قاجار، پادشاهان بر اساس همان سنت موروثی که واقعاً روش نامناسبی است و مخصوصاً با انقلاب بزرگی که ملت ایران انجام دادند، وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم می‌بینیم که چه روش نامربوطی بوده که فردی صرفاً‌ به خاطر اینکه فرزند شاه بوده، باید پادشاه می‌شده، اما بالاخره اینها رویکرد نظامی نداشتند و کشور را با همان سنت‌ها و قوانینی که بود اداره می‌کردند. البته رویکردشان استبدادی بود؛ اما بعد از پیروزی نهضت مشروطه، نظام مشروطه بر کشور حاکم می‌شود؛ ولی رویکرد پهلوی‌ها بر اساس دیکتاتوری نظامی شکل گرفته بود و به قول روشنفکران آن دوره که می‌خواستند دیکتاتوری نظامی را توجیه کنند و به آن دیکتاتوری منوّر می‌گفتند، برای حل مشکلات ایران باید از مشت آهنین یعنی از زور استفاده می‌شد. رضاخان عملاً به مجلسی که علمای بزرگ ما مثل مرحوم آخوند خراسانی از آن به عنوان مجلس مقدس شورای ملی یاد می‌کردند، می‌گوید طویله و تهدید می‌کند اگر نمایندگان حرف زیادی بزنند، دستور می‌دهد در این طویله را ببندند. این یک تغییر و یک تفاوت جدی و اساسی بین دوره قاجار و پهلوی است. از مجلس هفتم به بعد مشروطه‌ای که در دوره استبدادی قاجار تأسیس می‌شود، در دوره استبداد پهلوی به کارخانه امضا تبدیل می‌شود و هر چه شاه دستور می‌دهد، نمایندگان امضا می‌کنند و به‌هیچ‌وجه نقش نظارتی ندارند.

 

*اما یکی از مسائلی که این روز‌‌ها بسیار در مورد آن صحبت می‌شود، آزادی بیان است. خوانش شما در این موضوع از عملکرد رضاخان چیست؟

بعد از انقلاب مشروطه شاهد فعالیت گسترده احزاب و انتشار نشریات فراوان در کشور هستیم، ولی با کودتای ۱۲۹۹ تقریباً به حیات همه آنها، مخصوصاً احزاب خاتمه داده شده، فعالیت حزبی جرم محسوب می‌شود و تعداد زیادی از مطبوعات توقیف می‌شوند. آنهائی هم که فعال هستند به‌شدت کنترل می‌شوند و حق ندارند نکته‌ای بر خلاف سیاست‌های حاکم بر کشور بنویسند. حتی حق ندارند از مقامات جزء و پائین هم انتقاد کنند. مثلاً روزنامه شفق سرخ که اوایل موضع انتقادی داشت، با آغاز سلطنت رضاخان به دریوزگی و تمجید از او ‌افتاد. در سال ۱۳۰۷ با تأسیس روزنامه اطلاعات یک تک‌صدائی در کشور اتفاق می‌افتد، در حالی که پس از انقلاب مشروطه بالای ۱۰۰، ۱۰۲ حزب در کشور فعالیت می‌کردند و صدها نشریه در کشور منتشر می‌شدند.

بنابراین می‌بینیم که با روی کار آمدن رضاخان آزادی‌های سیاسی و مدنی در کشور منتفی می‌شوند و نسبت به دوره قاجار، عقبگرد داریم. در حوزه‌های اجتماعی می‌بینیم که در جزئیات زندگی مردم دخالت می‌شود. مثلاً در سال ۱۳۰۷ قانونی تحت عنوان «قانون لباس متحدالشکل» تصویب می‌شود که بر اساس آن همه مردم باید کلاه پهلوی بر سر بگذارند و لباس متحدالشکل بپوشند. البته در خصوص این قانون در مجلس بحث می‌شود و مرحوم آقا سید رضا فیروزآبادی در اعتراض می‌گوید: « شما ادعا می‌کنید که مردم آزادند و آنها را در فسق و فجور آزاد گذاشته‌اید، اما نوع پوشش و لباس را به مردم تحمیل می‌کنید. با کلاه و تنبان مردم چه کار دارید؟ چرا در این امور جزئی دخالت می‌کنید؟» اما بعضی از نمایندگان مجلس که از عوامل رضاخان بودند با صراحت گفتند لازمه پیشرفت و تجدد این است که لباس و کلاهمان عوض شود.

 

*با این تفاصیل نهضت مشروطه پس از به سلطنت رسیدن پهلوی چه سرنوشتی پیدا کرد؟

در دوره قاجار، شاهد انقلاب بزرگ مشروطیت هستیم که حاصل آن نظام مشروطه و تأسیس مجلس در ایران شد. درست است که فراز و فرود داشت و مجالس اول و دوم و سوم تعطیل شدند، ولی بالاخره می‌شود گفت که مردم به‌طور نسبی در تعیین سرنوشتشان نقش پیدا کردند. روی «به‌طور نسبی» تأکید می‌کنم، چون در آن دوره هم، به =‌خصوص در مجالس دوم و سوم و چهارم تقلب می‌شد، اما چیزی که بعد از سقوط قاجاریه شاهدش هستیم این است که همان درصد کم نمایندگانی هم که واقعاً توسط مردم انتخاب می‌شدند، دیگر در این دوره، مخصوصاً از مجلس هفتم به بعد، به مجلس راه پیدا نمی‌کنند.

مخبرالسلطنه هدایت می‌گوید، «از این دوره به بعد، رأی، رأی پهلوی است. حکومت لیستی تهیه و نمایندگان را براساس آن لیست انتخاب می‌کند و به مجلس می‌فرستد.»

بنابراین در دوره قاجار نهضت مشروطه رخ می‌دهد، نظام مشروطه سلطنتی پذیرفته، قانون اساسی کشور تصویب و  مجلس تشکیل می‌شود، ولی در دوره پهلوی همه این موارد عملاً به حالت تعطیل درمی‌آیند.

 

*با توجه به خفقانی که رضاخان در دوران حکومتش به وجود آورد، بفرمائید نحوه برخورد او با معترضین به چه شکل بود؟

در دوره پهلوی کشور با یک روش کاملاً ددمنشانه و رویکرد نظامی اداره می‌شد. مثلا رضاخان در انتخابات مجلس پنجم حکم می‌کند که از سیستان باید ولی‌خان اسدی انتخاب شود، وگرنه عاقبت خوشی نخواهد داشت و یا دستور می‌دهد میرزاده عشقی را فقط به خاطر اینکه افشاگر استبدادش است، ترور کنند. آیت‌الله مدرس هم که در دوره ششم نماینده مجلس بود و به رفتارهای رضاخان اعتراض داشت، توسط عوامل رضاخان ترور می‌شود. علاوه بر آن مأموران رضاخان قصد ترور ملک‌الشعرای بهار را هم داشتند، ولی کیوان قزوینی را که روزنامه‌نگار بود با او اشتباه می‌گیرند و جلوی مجلس در میدان بهارستان او را می‌کشند و سرش را از تنش جدا می‌کنند.

 

*امروزه برخی وانمود می‌کنند که رضاخان با اجرای قانون منع حجاب باعث ایجاد آزادی و پیشرفت کشور شد.

کشف حجاب که با به سلطنت رسیدن رضاخان در کشور صورت گرفت بعد از سال ۱۳۱۴ تبدیل به قانون منع حجاب شد. قانون منع حجاب، بانوان محجبه ایرانی را مجبور کرد یا در خانه‌هایشان بمانند، یا از کشور خارج شوند و یا به این قانون تن بدهند. به همین خاطر در این دوره آمار مهاجرت از کشور، مخصوصاً در مناطق مرزی مثل افغانستان خیلی زیاد است. عمده افرادی هم که مهاجرت می‌کردند کسانی بودند که نمی‌خواستند زیر بار قانون منع حجاب بروند. آنها توانستند خودشان را از آن مهلکه نجات بدهند، ولی تعداد زیادی از بانوان ایرانی یا در خیابان‌ها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و یا شوهرانشان به مراکز نظامی و انتظامی و شهربانی احضار و جریمه یا زندانی شدند. بعضی از بانوان حتی زیر ضربات باتوم مأموران شهربانی آسیب‌های جدی دیدند.

در این دوره اماکنی هم برای فسق و فجور تأسیس می‌شود از جمله «کلوپ ایران» که در رأس آن تیمورتاش قرار دارد و مقامات نظامی و سیاسی با همسران و فرزندانشان در مجالس آن شرکت می‌کنند. رقص مختلط نیز در میان زنان و مردان باب می‌شود. این‌ جور موارد از سوی حاکمیت آزاد گذاشته می‌شود، اما حق اظهارنظر، انتخاب نماینده و مواردی از این دست از مردم سلب می‌شود. اینکه روزنامه‌ای به خودش اجازه بدهد که حتی مطلبی درباره امور اجرائی و نه در امور اساسی کشور و ماهیت نظام و رفتاری که با مردم می‌کنند، درج کند، ممنوع می‌شود.

 

*چرا خشونت رضاخان در خصوص اجرای قانون منع حجاب نسبت به کمال آتاتورک در ترکیه، بیشتر بود؟

رضاخان چون فکر می‌کرد از اقدامات کمال آتاتورک در ترکیه عقب افتاده، تلاش کرد که این فاصله را خیلی زود پر کند. او به جای اینکه سعی کند فاصله علمی و پیشرفت در زمینه‌های مختلف را پر کند، به ظاهرسازی متوسل شد و موقعی که از سفر ترکیه برگشت، با صراحت گفت که ملت ایران باید سیرتاً و صورتاً غربی بشود. لذا در حالی که با وجود اجرای قانون کشف حجاب همسر آتاتورک از حجاب استفاده می‌کرد، همسر و دختران رضاخان در مراسم جشن کشف حجاب شرکت کردند. البته در سال ۱۳۰۶ یکی از همسران رضاخان در بالاخانه حرم حضرت معصومه(س) کشف حجاب کرده بود، ولی رضاخان از سال ۱۳۱۷ رسما همسر و دختران خود را بدون حجاب به مجامع آورد. به نظر می‌آید که عدم استقبال جامعه ایرانی باعث شد که رضاخان با خشونت برخورد کند، با این حال احساس عقب‌ماندگی‌ای که رضاخان نسبت به آتاتورک که بعد از سفر ترکیه داشت، علت اصلی اعمال خشونت توسط او بود.

 

*بدنیست اشاره‌ای هم به رفتارهای مأموران رضاخان با بانوان ایرانی در این دوران داشته باشید؟

خشونت مأموران رضاخان به‌گونه‌ای بود که بانوی ایرانی با حجاب تا حمام سر کوچه هم نمی‌توانست برود یا برای دیدن اقوام در خیابان‌ها و معابر نمی‌توانست رفت و آمد کند. اگر کسی پدر یا مادرش از دنیا می‌رفت، نمی‌توانست برای شرکت در مراسم تدفین و تشییع عزیز خودش برود. این موارد واقعاً در تاریخ ایران بی‌سابقه‌اند. زنان ایران به مدت شش سال این مصیبت بر سرشان نازل شد که تبعات بدی هم برای کشور ما داشت. هر چند اکثر مردم استقبال نکردند، ولی بخشی از جامعه، چه کسانی که مقاومت کردند و چه کسانی که مقاومت نکردند، هر دو در آن ماجرا از لحاظ خانوادگی و اخلاقی و زندگی آسیب دیدند.

در واقع خانواده‌های ایرانی از ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ به خاطر اجرای قانون منع حجاب مشقت‌های زیادی کشیدند. یاد آن کلام مشهور آخوند خراسانی می‌افتم که وقتی مشروطه‌خواهان بعد از پیروزی بر محمدعلی شاه، کشور را در دست می‌گیرند، همین رفتارها را از خودشان بروز می‌دهند. مرحوم آخوند خراسانی طی اطلاعیه‌ای می‌گوید، «خدا پدر استبداد سابق را بیامرزد که حداقل به دین مردم کار نداشت.»

در این برهه شاهد دوره‌ای هستیم که حکومت به دین، نوع کلاه گذاشتن و لباس پوشیدن، جزئیات زندگی مردم و… کار دارد. این مسئله فقط مختص شهرها هم نبود، بلکه در اقصی نقاط کشور و حتی روستاهای دورافتاده هم مأموران ژاندارمری این قانون را اجرا می‌کردند. مردم در شهرها کمی از زندگی سنتی فاصله گرفته بودند، ولی مردم در روستاها همچنان پایبندی جدی به سنت‌ها داشتند و مأموران حکومتی می‌رفتند و در روستاها مردم را شکنجه و آزار  می‌دادند، حجاب را از سر بانوان برمی‌داشتند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند.

 

*اما در تبلیغات جریان سلطنت‌طلب از رضاخان به عنوان شخصیتی یاد می‌شود که در پی احیای فرهنگ ایرانی است. این ادعا چقدر با واقعیت همخوانی دارد؟

رضاخان اساساً یک آدم بی‌شخصیت، عاری از تربیت دینی، فرهنگی، ملی و اجتماعی بود. لذا بعضی از کارهائی را که خانواده پهلوی انجام می‌دادند، حتی اراذل و اوباش هم انجام نمی‌دادند. مثلاً در خانواده پهلوی ادبیاتی رایج بود که در سطح بسیار نازلی از طبقات اجتماعی که دچار انواع و اقسام فسادها شده‌اند رواج دارد. البته این نوع تربیت در خانواده‌شان ادامه پیدا کرده و بازماندگانشان هم همین‌ طور هستند. بازماندگان پهلوی که با پول غارت شده از ملت ایران در اروپا و امریکا زندگی می‌کنند، هیچ بوئی از فرهنگ ایرانی نبرده‌اند آنها حتی در خانه‌هایشان هم فارسی صحبت نمی‌کنند. این مسئله نشان دهنده آن است که اینها هم با فرهنگ ایرانی بیگانه و هم به رغم شعارهای باستان‌گرایانه و ملی‌گرایانه‌ای هم که می‌دادند، از آداب و رسوم ملی منزجرند.

 

*علاوه بر خشونتی که در این دوره در قبال زنان صورت گرفت، برای دیگر اقشار جامعه چه محدودیت‌هایی اعمال شدند؟

در آن دوره می‌بینیم که مردم در همه حوزه‌ها با محدودیت‌ مواجه هستند. مثلا شاید کسی باور نکند که در دوران سلطنت رضاخان همه مرسولات پستی از سوی حاکمیت سانسور می‌شدند و علاوه بر آن از مقطعی به بعد در کنار هر صندوق پست یک مأمور ‌گذاشته می‌شد و اگر کسی می‌خواست در داخل صندوق پست نامه‌ای بیندازد، مأمور نامه را می‌گرفت و می‌خواند. اگر مطالبش معمولی بود اجازه می‌داد که در صندوق پست انداخته شود. وقتی رضاخان از ایران رفت، دولت اطلاعیه‌ای صادر کرد که در روزنامه اطلاعات چاپ شد که از این به بعد در کنار صندوق‌های پست مأمور نمی‌گذاریم و سانسور را از پست برمی‌داریم. البته در مورد صندوق‌های انتخابات و گذاشتن مأمور در کنار آنها، در دوره‌های پهلوی اول و دوم زیاد خوانده و شنیده‌ایم. هرچند قبل از آن کلی تمهیدات را پیش‌بینی و نمایندگان مخالف و کسانی را که مدنظرشان نبود، از دور خارج و یا تبعید و تهدید کرده بودند. برای آن چهار تا رأی‌ هم که قرار بود به داخل صندوق‌ها ریخته شوند، کنار صندوق‌ها مأمور می‌گذاشتند که ابتدا رأی‌ها را ببینند و اگر خلاف نظر حکومت بود، طرف مورد ضرب و شتم قرار ‌می‌گرفت و رأی او پاره می‌شد. همین شیوه در حوزه‌های پست و… هم وجود داشت. اگر کسی می‌خواست از شهری به شهری برود، باید از شهربانی اجازه می‌گرفت. برای اینکه کسی در ماشینش از رادیو استفاده کند، باید از شهربانی جواز می‌گرفت و از این دست محدودیت‌ها…

 

*در این دوره برای جریانات دینی چه محدودیت‌هایی وضع شدند؟

از ۱۳۱۲ آزادی مردم برای برگزاری مراسم عزاداری محدود شد و دیگر حکومت اجازه نمی‌داد دستجات در خیابان‌ها حرکت کنند. در مکان‌هائی هم که جلسات تشکیل می‌شدند، محدودیت زیادی وجود داشتند. مدتی که گذشت، قرار شد طرحی را تحت عنوان «تقلیل ارباب عمائم» اجرا کنند. طبق این طرح هر روحانی برای ادامه فعالیت دینی و بر تن کردن لباس روحانیت در سال بعد، مجبور به گرفتن جواز از شهربانی بود. این قانون از سال ۱۳۱۴ به بعد به‌شدت اجرا شد. در قانون لباس متحدالشکل، رژیم، علما و مراجع را استثنا کرده بود، منتهی از سال ۱۳۱۴ به بعد چون می‌خواست این استثنا را بردارد، به این سمت رفت که تعداد ملبّسین به لباس روحانیت را کم کند. لذا هر سال به تعدادی از افرادی که قبلاً لباس روحانیت به تن داشتند، جواز داده نمی‌شد. تازه کسانی هم که لباس روحانیت داشتند با این مشکل مواجه بودند که مدام مأمورین از آنها جواز می‌خواستند و اگر همراه نداشتند مورد ضرب و شتم واقع یا دستگیر می‌شدند.

در این دوران علاوه بر برگزاری جلسات عزاداری و تعزیه که قبلاً ممنوع اعلام شده بود، برگزاری جلسات دروس حوزوی هم با محدودیت مواجه شد. حضرت امام(ره) در این خصوص اشاره می‌کنند که آن دوران وقتی ما برای مباحثه علمی همراه دیگر طلاب به بیابان‌های اطراف قم می‌رفتیم، در بازگشت از سوی مأموران که فهمیده بودند ما برای مباحثه به بیابان‌ها می‌رویم، مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتیم. واقعا در هیچ دوره‌ای، حداقل از دوره صفویه به بعد، شاهد چنین صحنه‌هائی در امور دینی کشورمان نیستیم.

 

*مشاوران رضاخان در امور فرهنگی و سیاسی این دوران چه کسانی بودند؟

۵۳ نفر از روشنفکران دوره مشروطه که رویکرد غرب‌گرایانه داشتند، همه با رضاخان همراهی کردند. افرادی نظیر محمدعلی فروغی، سیدحسن تقی‌زاده، عبدالحسین تیمورتاش، تدین، داور، نصرت‌الدوله فیروز، سردار اسعد بختیاری، جعفرقلی‌خان، علی‌اصغر حکمت، رضازاده شفق و … کسانی بودند که امور فرهنگی و سیاسی دوره رضاخان را اداره می‌کردند و به او مشورت می‌دادند. البته چون رویکرد نظامی داشت، از یک جائی به بعد دیگر به مشورت اینها هم توجه نمی‌کرد. البته این بدین معنا نیست که همه نظامی‌ها این‌ طور هستند. رضاخان واقعاً خوی ددمنشانه‌ای داشت و از اهرم نظامی‌گری به این شکل استفاده می‌کرد، وگرنه هر نظامی‌ای این‌طور رفتار نمی‌کرد و نمی‌کند.

 

*امروزه با توجه به حوادث اخیر برخی سلطنت طلبان سعی دارند برای گمراهی نسل جوان به مقایسه دوره پهلوی با دوران حاضر بپردازند.

دوره پهلوی در کشور ما دوره سیاهی است. از همان ابتدا که پهلوی‌ها روی کار آمدند، ما شاهد آغاز سیه‌روزی و تیره‌بختی مردم کشور خودمان هستیم. دوره ۵۷ ساله پهلوی را با جمهوری اسلامی حتی مقایسه هم نمی‌توان کرد. اتفاقاتی که بعد از پیروزی انقلاب در کشور ما رخ دادند کاملاً در تقابل با آن چیزی است که در دوره پهلوی رخ داده  است. ساختار نظام اسلامی، مردم‌سالاری‌ای که در نظام حاکم است و استقلالی که کشور ما با انقلاب به دست آورد و پیشرفت‌هائی که در حوزه‌های مختلف داشته‌ایم که یک زمانی برای ایرانی‌ها منطقه ممنوعه بود و الان هم برای خیلی از کشورهای منطقه ممنوعه است و نمی‌توانند وارد آن حوزه‌ها بشوند، بعد از انقلاب در کشور ما رخ دادند. استقلال در حوزه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، تعریف نظام سیاسی حاکم بر کشور بر اساس مبانی دینی، اتفاقاتی است که به‌طور ویژه در دوره جمهوری اسلامی رخ داده و با هیچ‌یک از دوره‌های قبل قابل مقایسه نیست. دوره پهلوی را شاید بهتر باشد که با دوره‌های قبل از خودش مقایسه کنیم و بعد از آن به سراغ مقایسه کل آن دوره‌ها با چهل و یک سال اخیر بپردازیم.

*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قراردادید.

 

29جولای/20

وقتی آقای خامنه‌ای را دارید مشکلتان چیست؟

درآمد:

عالم فرزانه و اندیشمند وارسته آیت‌الله حاج شیخ ابراهیم امینی متولد ۱۳۰۴ شمسی در نجف آباد اصفهان؛ از شاگردان مبرز حضرت امام خمینی، آیت‌الله‌العظمی بروجردی وعلامه طباطبایی  بود.

ایشان ضمن نقش‌آفرینی ژرف در عرصه‌های علمی و پژوهشی در حوزه علمیه، ده‌ها اثر ارزشمند در مقولات و موضوعات مختلف به رشته تحریر درآورده که بسیاری از آنها ده‌ها بار تجدید چاپ شده است.

او از آغاز نهضت امام خمینی با عزم و خلوصی زایدالوصف به این حرکت بیدارگر پیوست و در طول نیم قرن گذشته نقش‌های مهمی را در نهضت و نظام اسلامی ایفا کردند. آیت‌الله امینی  که در عداد نخستین أعضاء و از پایه‌گذاران جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به شمار می‌رفت در کارنامه خود افتخار چندین مورد نمایندگی از سوی حضرت امام در امور گوناگون و همچنین عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی را داشت. امامت جمعه شهر مقدس قم و سه دوره نمایندگی مجلس خبرگان و نایب رئیسی آن مجلس، از دیگر مسئولیت‌های ایشان بود.

آیت‌الله امینی ازجمله چهره‌هایی بود که از بزنگاه‌های خطیر سالیان مبارزه و نیز تصمیمات مهم و سرنوشت‌ساز نظام اسلامی، خاطراتی شنیدنی داشتند که شمه‌ای از آنها را در گفت و شنود با «پاسدار اسلام» بیان کردند. در ادامه­ چکیده­ای از این گفتگو را می­خوانید. آن عالم متقی سرانجام در پنجم اردیبهشت­ماه ۱۳۹۹ جان به جان آفرین تسلیم کرد. اینــک بــه مناســبت رحلــت آن عالــم فقیــد، چکیــده‌ای از ایــن گفتگو را تقدیم می‌داریم. یادش گرامی، رحمت و رضوان خداوند بر او باد.

 

*چه شد که در نهایت، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری معرفی شدند؟

یکی از خبرگان ایشان را پیشنهاد داد. بعد هم مرحوم آقای هاشمی گفت که پیشنهاد خود ما هم آقای خامنه‌ای است و برای تأیید حرفش، قول امام در باره ایشان را نقل کرد و گفت: «زمانی که مسئله آقای منتظری داغ شده بود، همراه با رؤسای قوا و نخست‌وزیر و حاج احمد آقا خدمت امام بودیم و خدمت ایشان عرض کردم که اگر آقای منتظری را عزل کنید، ما در انتخاب رهبری دچار مشکل می‌شویم. امام رهبری شورایی را نمی‌پسندیدند. ما هم معتقد بودیم که در حال حاضر فردی را نداریم که از هر نظری برای قبول این مسئولیت بزرگ مناسب باشد. امام خیلی قاطع فرمودند: «چطور ندارید؟ همین آقای خامنه‌ای!» ما تصور کردیم که این حرف را برای اقناع ما زده‌اند و قرار گذاشتیم که مطلب به جایی درز نکند که البته کرد. خود آقای خامنه‌ای هم اصرار داشتند که موضوع در جایی مطرح نشود. من به‌رغم اینکه قانع شده بودم، یک‌بار دیگر به شکل خصوصی خدمت امام رفتم و روی این موضوع پافشاری کردم. امام باز فرمودند: «وقتی کسی مثل آقای خامنه‌ای را دارید، مشکلتان چیست؟ چرا تردید می‌کنید؟» از حاج احمد آقا هم شنیدم که وقتی آقای خامنه‌ای به کره رفته بودند، تلویزیون ایشان را با آقای کیم‌ایل‌سونگ نشان داد. من گفتم: «آقای خامنه‌ای خوب جا افتاده و واقعاً آبرویی برای نظام هستند.» امام فرمودند: «ایشان برای رهبری هم فرد شایسته‌ای است».

به این ترتیب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان بهترین مصداق واجد شرایط رهبری در آن زمان مشخص شدند و موضوع به رأی گذاشته شد.

 

*برخی اخیراً ادعا کرده‌اند که درآن جلسه، نمایندگان در«فضایی احساسی» و متاثر از اعلام دیدگاه امام در باره آیت‌الله خامنه‌ای، به رهبری ایشان رای دادند. دیدگاه شما در باره این فرضیه چیست؟

بنده به عنوان نایب رئیس آن جلسه، هردو ادعا را تکذیب می‌کنم. اولاً در باره احساسی بودن فضا باید گفت که طبعاً همه ما و ملت ایران و مسلمانان جهان و حتی غیرمسلمانان استکبارستیز در تمام دنیا از رحلت امام متاثر شده بودند و غم بزرگی را احساس می‌کردند؛ اما اگر بخواهند از این امر این نتیجه را بگیرند که ۸۰ نفر مجتهد بدون ملاک شرعی و مقنع صرفاً بر مبنای احساس تصمیم گرفتند و ملاکات شرعی وعقلی را کنار گذاشتند، سخنی لغو و تهمت و توهین به این عده از علماست و عقوبت اخروی دارد.

ثانیاً همان‌طور که قبلاً عرض کردم، اسم آقای خامنه‌ای به عنوان عنصر صالح و مجتهد برای تصدی این امر اساساً قبل از اعلام نظر امام به میان آمد. وقتی بحث رهبری شورایی پیش آمد، آقای خامنه‌ای جزو چند نفر مجتهدی بود که اعضای خبرگان برای حضور در شورا مدنظر داشتند. نظر امام در باره ایشان در مرحله بعد و وقتی مطرح شد که رهبری شورایی از سوی اکثریت رد شد و بحث به این سو آمد که حالا که بنا بر رهبری فردی است چه کسی را انتخاب کنیم؟

علاوه بر همه اینها همان‌طور که عرض کردم، مسئله هم، ابتدا از طرف آقای هاشمی مطرح نشد و چند نفر از نمایندگان از طرقی از دیدگاه امام در باره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای اطلاع یافته بودند و از آقای هاشمی خواستند که تفصیل ماجرا را بیان کند. اینجا بود که آقای هاشمی ماجرا را نقل کرد. ایشان هم از قبل، برنامه از پیش تعیین شده‌ای برای سوق دادن جلسه به سمت و سویی خاص را نداشت و نمی‌خواست دست نمایندگان را در انتخاب ببندد. آیت الله خامنه‌ای در یک فرآیند طبیعی و در خلال مباحث نمایندگان مطرح و به رهبری انتخاب شدند.

 

*اشاره فرمودید که آیت‌الله خامنه‌ای نخست خودشان با این انتخاب مخالف بودند. این مخالفت را چطور ابراز کردند؟

همین‌طور است. ایشان وقت گرفتند و به عنوان مخالف کاندیداتوری خود، پشت تریبون قرار گرفتند و مطالبی را به عنوان علل مخالفت خود بیان کردند که البته مورد قبول خبرگان قرار نگرفت و سرانجام رهبری آیت‌الله خامنه‌ای به رأی گذاشته شد و با اکثریت بیش از دو سوم آرا به تصویب رسید.

 

*بعد از نزدیک به سی سال، دیدگاه شما درباره انتخاب آن روزتان چیست؟ و آن تصمیم را در چه رتبه‌ای از صحت و صواب می‌بینید؟

در طول این مدت در ارتباطاتی که با آیت‌الله خامنه‌ای داشتیم و در موقعیت‌های مختلف، فرد بهتری را نیافتیم و هرچه هم‌زمان می‌گذرد، می‌بینیم ایشان با موضع‌گیری‌ها و رفتارش، به‌خصوص در شرایط خطیر فعلی، بهترین فرد برای این منصب بوده وهست. تاکید می‌کنم که بعد از سی‌سال، می‌بینیم که هنوزهم بهترین فردی که بتواند جامعه اسلامی را در دنیا اداره کند و در صدور انقلاب هم توفیق کامل داشته باشد، ایشان است و کاملاً از این موضوع مطمئن هستیم. ولی یک نگرانی بزرگ داریم که بعد از ایشان چه می‌شود؟ الان آیت‌الله خامنه‌ای در جهان جا افتاده است و نهضت‌های اسلامی را در جهان اداره می‌کند. گاهی که خدمت ایشان می‌رسم، عرض می‌کنم این کار را بسیار خوب انجام می‌دهید، ولی نگرانم بعد از ایشان قرار است چه کسی امور را اداره کند؟ بالاخره ما هم بشرهستیم و مثل هر انسان دیگری گاهی نگران می‌شویم. من هم نگران آینده انقلاب هستم. البته پرورش چنین فرد شایسته‌ای ابتدائا بر عهده حوزه علمیه و ثانیاً خبرگان رهبریست که اگر کوتاهی کنند مسئول خواهند بود.

من بارها خودم این را به‌طور خصوصی به رهبری گفته‌ام که: برای طول عمر و دوام توفیقات شما دعا می‌کنم. از خدا می‌خواهم تا زمان ظهور حضرت مهدی(عج) شما را زنده نگه دارد، همان‌‌طور که در زمان امام هم همین دعا رامی‌کردیم ولی باید مراقب جریان طبیعی زندگی بشر هم بود. ایشان معمولاً در جواب این عرض بنده می‌فرمایند: «خدا می‌خواهد این نظام باقی بماند و طبعاً همین نظام درمواقع لزوم نیازهای خود را برآورده می‌کند، همان‌طور که بعد از امام این طور شد».

 

*جنابعالی علاوه بر رای در خبرگان، در سال ۱۳۶۹ شخصاً همانند عده زیادی از علمای بزرگ بطور مکتوب، فقاهت و اجتهاد و جامعیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را اعلام نمودید. بنظر شما آیا ایشان در این سه دهه توانسته‌اند راه و تفکر امام را در مقام نظر و عمل تحقق بخشند؟

ایشان که قطعاً تمام تلاش و جدیت‌های لازم را کرده‌اند و در بهترین وجه ممکن تفکر و خط امام را به درستی و جامع تبیین کرده‌اند و در مقام عمل برای اجرا و پیگیری راه امام و تحقق آرمانهای امام در بالاترین حد ممکن و بطور خستگی ناپذیر تلاش کرده‌اند. هرچند در بسیاری از امور بخاطر کوتاهی دیگران در انجام وظایف‌شان، مطالبات و رهنمودهای ایشان تحقق نیافته و به همین دلیل ایشان از وضعیت بعضی از امور راضی نیستند. ایشان می‌گویند و تاکید هم می‌کنند، اما در عمل می‌بینیم که بعضی از کارها انجام نمی‌شوند. ایشان کمبودها و نواقص را می‌بینند، طبعاً در برخی از موارد نگران هم هستند. با این همه قطعاً ایشان در همه کارها بر اساس تکلیف عمل کرده‌اند، دراین جنبه هیچ تردیدی نیست. دستگاه‌های دیگر هم وظیفه‌شان این است که کارشان را درست انجام بدهند، اما بعضاً انجام نمی‌دهند. الان مسائل مربوط به اقتصاد و فرهنگ و… را ببینید. به هرحال  کاستی‌هایی وجود دارند که رفع آنها همت عموم دستگاه‌های نظام را میطلبد، وگرنه رهبری که همواره بر رفع مشکلات تاکید و برای آن تلاش کرده‌اند. در هر مورد که مسئولین  ذیربط، دستورات ایشان را با جدیت اجرا کرده‌اند نظام جمهوری اسلامی به موفقیت‌های بزرگی دست یافته است و به تعبیر دیگر هرکجا پیروزی و موفقیت بزرگی رخ داده است همانجاست که پیروی ازمقام ولایت بعمل آمده است.

 

 

 

 

پی‌نوشت‌:

۱ـ نساء/ ۵۹  ‌

 

29جولای/20

معاهدۀ رهبر معظم انقلاب با خدا

اشاره:

آیت‌الله سید جعفر کریمی شاگرد، همراه و یار دیرین حضرت امام خمینی«ره» از معدود فرزانگان حوزه‌های علمیه قم و نجف بود که از محضر علمی عمده اساتید برجسته و مراجع بزرگ شیعه در طول بیش از شصت سال گذشته بهره برده و با تسلط عمیق و گسترده بر مبانی و فتاوی حضرت امام، محور حوزه استفتاء امام در نجف و ایران و بعد از امام، محوریت پاسخگویی به استفتائات مرحوم آیت‌الله العظمی اراکی و مقام معظم رهبری«مدظله» را عهده‌دار بودند و با توجه به ایفای این نقش در طول نزدیک به پنجاه سال، به عنوان مسلط‌ترین اصحاب حضرت امام در مقوله نظرات فقهی این مراجع به حساب میآمد.

میزان اعتماد حضرت امام به آیت‌الله کریمی تا آنجا بود که هنگام مهاجرت از نجف اشرف، ایشان را همراه چند نفر دیگر، وصی خود قرار می‌دهند و همچنین تنقیح تعدادی از مهمترین کتاب‌های فقهی امام به عهده ایشان قرار می‌گیرد و بعد از پیروزی انقلاب علاوه بر عضویت در مجلس خبرگان و تصدی سمت‌های حساس قضایی حضرت امام تا پایان عمر بالاترین اعتماد را در حوزه پاسخگویی استفتائات به ایشان داشتند. آیت‌الله سید جعفر کریمی در نهم فروردین‌ماه ۱۳۹۹ چشم از جهان فروبست. اینــک به مناســبت رحلــت آن عالــم فرزانه خالصــه‌ای از گفتگــوی ســال۱۳۹۱ با ایشــان را تقدیم میداریم. یادش گرامی، رحمت و رضوان خداوند بر او باد.

*شما تقریباً یازده سال قبل از امام به نجف رفتید.

بله،. در این فاصله درس مرحوم آقای شاهرودی، درس مرحوم میرزاهاشم آملی و مختصری هم درس مرحوم آمیرزا آقای اصطهباناتی و درس مرحوم آسید یحیی یزدی و… رفتم.

 

*از کی با امام آشنا شدید؟

آشنایی مستقیم که در خدمت ایشان باشم، از روز اول ورود امام به کاظمین بود… در آنجا من از نزدیک خدمت امام رسیدم و در معیت ایشان بودم تا روزی که در مرز صفوان در مرز کویت با هم خداحافظی کردیم که ایشان بنا داشتند به کویت بروند که نشد.

 

*بعد که به ایران آمدید چطور؟

قبل از حرکت امام به پاریس، یک روز آقای فرقانی یک پاکت آورد و به من داد که پشت آن نوشته بود: «این پاکت در خدمت شما باشد و بعد از فوتم آن را باز و به محتوای نامه، هر چه که هست عمل کنید». من به محض این‌که این نامه را دیدم، تنم لرزید. ما همه چیز را در ذهنمان عبور می‌دادیم، الّا فوت امام و زنده ماندنمان بعد از فوت ایشان را. حرفی نزدم. شبی که امام عازم کویت بودند، بنده و آقای خاتم و آقای رضوانی را خواستند. این نامه را برای چهار نفر فرستاده بودند. مرحوم حاج شیخ حبیب‌الله اراکی، آقای رضوانی، آقای خاتم و بنده. ما را خواستند و فرمودند: «پاکت‌هایی را که خدمت آقایان داده‌ام وصیت‌نامه من است. من فردا صبح از اینجا می‌روم. پاکت را باز کنید و به آنچه نوشته‌ام عمل کنید.»، اما الحمدلله امام به پاریس رفتند و به سلامت به ایران بازگشتند.

 

*شما پاکت را باز نکردید؟

نخیر! وقتی امام به ایران برگشتند، من در فروردین ۵۸ به ایران برگشتم. خدمت امام رسیدم و عرض کردم: «این مدتی را که در نجف بودم، به خاطر شما بود، حالا که شما به ایران آمده اید، اجازه بدهید من هم برگردم.»

من به ایران آمدم و امانت‌هایی را که امام به بنده سپرده بودند و حدود ۸ میلیون تومان می‌شد، وسط کتاب‌هایم پنهان کردم و با خودم آوردم. روز دوم ورودم به قم آنها را به منزل آقای یزدی بردم و تحویل امام دادم. امام فرمودند: «مثل این که آقایانی در جلسه استفتا شرکت می‌کنند، شما هم بروید و شرکت کنید.» گفتم: «چشم!» در قم رفتیم و دیدیم آقایان راستی، قدیری و ملکوتی مشغول پاسخ‌گویی به سئوالات هستند. ما هم شدیم نفر چهارم. به کار ادامه دادیم تا آقای خاتم را هم فرستادند. من و آقای خاتم و آقای قدیری و آقای ملکوتی تا زمانی که امام رحلت فرمودند، بودیم و بعد تبدیل شد به شرکت در جلسه استفتای مرحوم اراکی.

در این مدت که در قم در جلسات استفتا شرکت می‌کردیم، اوایل استفتائات زیاد نبود، اما به تدریج زیاد شد. استفتائات نوشته می‌شد، هفته‌ای یک روز اینها را در پوشه می‌گذاشتیم و من به تهران خدمت امام می‌آوردم و امام ملاحظه و مهر می‌کردند و صبح روز بعد در حضورشان آقای رسولی و آقای رحیمیان مهرمی‌کردند و به قم برمی‌گرداندند. تا این اواخر به این شکل بود، نگاه می‌کردیم می‌دیدیم یک جا نقطه نگذاشته‌ایم و امام نقطه گذاشته‌اند. یک جا الف نگذاشته‌ایم و امام الف را اضافه کرده‌اند، یک‌جا سرکش کاف زیادی بوده و امام حذفش کرده بودند. معلوم می‌شد همه اینها را با دقت می‌بینند.

ولی درصد مواردی که امام تصرف می‌کردند، یک درصد هم نمی‌شد و همین نشان می‌داد که دفتر استفتا بسیار دقیق بود و نگاهش با نگاه امام انطباق داشت.

الحمدلله! تا این اواخر نحوه کار ما این‌گونه بود که رابط بین دفتر قم و تهران، بنده بودم. گاهی هم مسائلی پیش می‌آمدند که آقایان نمی‌دانستند اصلاً چه بنویسند. و من وقتی به تهران می‌آمدم خدمت امام مطرح می‌کردم و جواب می‌دادند و می‌نوشتند و مهر می‌کردند.

شش ماه یا یک سال قبل از رحلتشان بود که به من فرمودند: «آقای کریمی! الحمدلله آقایانی که در امر استفتا با من کار کرده‌اند، کاملاً با مبانی فتاوای من آشنایی دارند. در همان دفتر استفتا سئوالات را پاسخ بدهید و فقط اگر مواردی پیش آمد که مشکل پیدا کردید، پیش من بیاورید.» از آن به بعد استفتائات با مهر دفتر استفتا پاسخ داده می‌شدند.

 

*بعد از حضور در دفتر استفتائات آقای اراکی و رحلت ایشان چه کردید؟

بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای خامنه ای پیدا کرده بودم و در جلساتی که خدمت ایشان بودم، با بحث هایی که می شد، دیدم بینی و بین ربّی، استعداد فوق العاده‌ای که در ایشان هست، در حافظه، در بُعد نظر، در توجه به متون آیات و روایات و آنچه که باید از آیات و روایات استفاده شود و در فهم کلمات فقها، ایشان مافوق اقران خود هستند. لذا بعد از آقای اراکی ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردم. بینی و بین ربّی این جور تشخیص دادم و الان هم به این معتقدم.

دیدم همه لوازم مرجعیت در ایشان هست. حالا مرجع فرض بفرمایید یکی دو خط و نیم خوانده، یکی یک خط خوانده، ولی اصل لوازم مرجعیت موجود است. ما ایشان را معرفی کردیم و با پیشگامی من در این راه، آقای خاتم هم موافقت کرد که ایشان را معرفی کند و آقایان راستی، بنی فضل و مؤمن هم این کار را کردند. الحمدلله مرجعیت ایشان تثبیت شد و بعد از فوت آقای اراکی خلائی باقی نماند.

 

*پس از آن در حوزه استفتای مقام معظم رهبری به کار ادامه دادید؟

بله، بعد از تصدی آقای خامنه‌ای به رهبری و بعد هم سمت مرجعیت، آقای رسولی محلاتی گفت: «ما نمی‌توانیم ایشان راتنها بگذاریم. مردم استفتائاتی دارند و در اینجا می‌آید، باید به اینها جواب داده شود. شما که با ایشان و مبانی فقهی‌شان آشنا هستید و سال‌ها هم در استفتا کار کرده‌اید، بیایید و این کار را به عهده بگیرید». گفتم: «بسیار خوب». که تا الان پاسخگویی استفتائات ایشان ادامه دارد.

 

*با این حساب می‌شود گفت که جنابعالی حدود ۴۵ سال است که مشغول پاسخ دادن به استفتائات شرعی ازطرف مراجع بوده‌اید.

بله، خدا بزرگان درگذشته را رحمت و بزرگان حی را حفظ کند.

 

*یعنی در تسلط بر مبانی فقهی حضرت امام و مقام معظم رهبری و برخی دیگر از بزرگان، گمان نمی‌کنیم مثل شما کسی را داشته باشیم.

ان‌شاءالله. خیلی از آقایان بهتر و بالاتر از من هستند، اما خدای منان و متعال در دوران تحصیل به من توفیق داد که خوب درس بخوانم و آنچه را که خواندم و فهمیدم به کار بگیرم.

در قصه استفتائات هم مخصوصاً امام راحل خیلی برایم زحمت کشیدند. در پاسخ به سئوالات شرعی که چگونه جواب بدهیم و مسائل چگونه هستند، انصافاً امام استادی شان را در حق بنده تمام و بسیار در پیشبرد کار به من کمک کردند. خدمت مقام معظم رهبری هم که جای خود دارد. اجمالاً می‌توانم مدعی باشم که ناآگاه نیستم، اما آگاه‌تر از دیگران هم نیستم.

 

*اشاره کردید که لوازم مرجعیت را در مقام معظم رهبری دریافتید. ابتدائاً بفرمایید آشنایی شما با ایشان از کجا و چگونه آغاز شد؟

آشنایی‌ام با ایشان از مجلس خبرگان قانون اساسی شروع شد. این آشنائی از آنجا شروع شد و بعد هم در زمان ریاست جمهوری ایشان، مسائلی را که مطرح می‌شدند، در جلساتی با ایشان درمیان می‌گذاشتم. حدود یک سال به نمایندگی از طرف امام در هیئت عالی اقتصادی دولت شرکت کردم و در کثیری از این جلسات گاهی آقای هاشمی رفسنجانی شرکت می‌کردند و گاهی آقای خامنه‌ای و من که از مرحوم آقای بروجردی گرفته تا مرحوم امامی امیری، مرحوم آقای شاهرودی، مرحوم آقامیرزا آقای اصطهباناتی، مرحوم آسیدیحیی یزدی، مرحوم آشیخ حسین آقای حلّی، مرحوم آمیرزا هاشم آملی، مرحوم آقای حکیم، مرحوم آقای خوئی و با برجسته‌ترین علما نشست و برخاست داشتم، با مبانی و طرز تفکرشان و با اصل ساختار فقه آشنا بودم و لذا وقتی آقای خامنه‌ای مطلبی را عنوان می‌کنند، دیگر ضرورتی پیش نمی‌آید که به بنده بگویند اینجا راجع به این مطلب است و آنجا راجع به آن مطلب. من تا آخر می‌فهمم نخ کار تا چه مقدار در دستشان است که این صحبت را می‌کنند. هر کسی هم که خوب در موضوعی وارد باشد، این خبرویّت را پیدا می‌کند و اختصاص به بنده ندارد. هر کسی در کار خودش همین‌طور است. کسی که از تجارت سررشته داشته باشد، وقتی می گویند نخود قیمتش در فلان جا این قدر است و در فلان جا آن قدر، سریع قیمتش را حساب و هزینه حمل و نقل و انبارداری را اضافه میکند و به این نتیجه می رسد که پس این قدر سود دارد. رشته های سیاسی و علمی هم همین طور است.

یکی از دوستان می گفت من اعلمیت مرجع تقلید را با حاشیه عروه‌اش می فهمم و بررسی می‌کنم تا ببینم حاشیه عروه‌اش به کجا دارد می‌زند و چه می‌خواهد بگوید. از فتاوایش می‌فهمم. من هم اگر مدعی شوم بعد از آن همه تلمذ در محضر بزرگانی از علما که به برخی اشاره کردم، این را می‌توانم تشخیص بدهم، چندان گزاف نگفته‌ام.

 

*بعد از دوره ریاست جمهوری حضرت آقا، شما در جلسات علمی ایشان هم شرکت داشته‌اید؟

بله. عرض می‌کنم. ایشان در سفری صحبت بسیار عالی‌ای کرده بودند. فردا یا پس فردای آن روز خدمتشان رسیدیم. من در عین این که برای ایشان احترام قائلم، رفیق ایشان هم هستم. به ایشان عرض کردم صحبت‌های شما را شنیدم و مقیدم هر جا صحبت می‌کنید، گوش کنم. صحبت‌های شما طعم و مزه صحبت‌های امام را داشت. با این که شمادر محضر امام خیلی حضور نداشتید و بعد از پیروزی انقلاب هم جنگ تحمیلی باعث شد که شما یک پایتان در تهران باشد، یک پایتان در جبهه و مشغول رتق و فتق امور جبهه بودید و خیلی با امام حشر و نشر نداشتید. اینها را از کجا یاد گرفته‌اید؟

شاید عین تعبیرشان این باشد که: «من در این جور مواقع، معاهده‌ای با خدا دارم و آن این است که می‌گویم خدا! من این بدن ضعیف، این زبان ضعیف و این مغز ضعیفم را در خدمت تو قرار داده‌ام که آنچه از من برمی‌خیزد، در خدمت دین تو و در اعتلای کلمه توحید باشد. خدایا! اگر این خدمت را از من می‌پسندی، مرا کمک کن. این قرارداد را با خدا دارم و در این‌جور مواقع با این روحیه پیش می‌روم».

بنده این سخنرانی‌ها و موضع گیری‌ها را ناشی از چنین طرز فکری می‌دانم: «من کان لله کان الله له» و یا در آن روایت دارد: «من اراد عزاً بلاعشیره و هیبه من غیر سلطان و غنی من غیر مال و طاعه من غیر الله، فلینقل من ذل معصیه الله الی عزّ طاعته»، و روایات از این قبیل زیاد داریم.

اگر چنین حالتی در کسی پیدا شود، خداوند منان متعال، او را رها نمی‌کند. به مغز و زبانش می‌اندازد و این را در وجودش به یک نحوی منعکس می‌کند که این‌گونه صحبت کن. کثیری از سخنرانی های مهم آقای خامنه‌ای سخنرانی یک فرد عادی نیست، کما این که سخنرانی‌های امام هم این‌طور بود.

صحیفه نور را ملاحظه کنید. چه کسی می‌تواند این همه با مردم صحبت کند و مطلب هم مفید از کار در بیاید؟ انسان در موارد دیگر، در جلسه دوم و سوم می‌بیند مطالب تکراری هستند و غیرمفید. خدا رحمت کند امام را. نکته‌هایی در کلامشان بود که بکر بودند و تازه و تکرار هم نمی‌شدند. آقای خامنه‌ای هم همین طورند.

نیاز اسلام و مسلمین به چنین اشخاصی است. نیاز اسلام و مسلمین به مجتهدی که فقط بداند در یوم‌الشک آیا می‌شود به حساب ماه رمضان روزه گرفت یا نه، نیست. این مسئله را هم باید دانست، اما نیاز مسلمین با این رفع نمی‌شود. نیاز مسلمین به مجموعه‌ای رفع می‌شود که در رأس آن، این جور امور هستند و ما بحمدالله در بحران‌هایی که پیش آمد، به فضل الهی و درایت ایشان، سربلند بیرون آمدیم.

می‌گویند انگلستان در سیاست‌بازی، پیر میکده و پیر استعمار است. امریکا هم در کنار انگلستان ورزیده شد. مجموعه اروپا هم مجموعه‌ای هستند که با تبادل افکار ورزیده شده‌اند. اینها دست به دست هم دادند که ما را محو و نابود کنند. صحبت این نبود که نفت یا گندم را قطع کنند. اصل، بنای نابودی ما را دارند و بنای نابودی هر کسی را که دارد مثل ما فکر می‌کند. الان واقع جنگ سوری‌ها این است که آنها دارند کفاره رفاقت با ایران را پس می‌دهند. جنگ با حزب‌الله و مقاومت هم در واقع پس دادن کفاره رفاقت با ایران است.

در برابر این همه مغزهای متفکر مارخورده و افعی شده، بلکه افعی خورده و اژدها شده، هنوز مملکتی به نام ایران داریم و روی پای خودمان ایستاده‌ایم، ولو این که قدر عافیت را نمی‌دانیم و متوجه نیستیم که خداوند چگونه ما را کمک کرده است. اینها همه عنایت الله است…

امام با ابزاری که باید جهان را دید و شناخت، می‌دیدند و می‌شناختند و لذا امام وقتی که در حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) جلوی ضریح می‌ایستادند و می‌خواستند زیارتنامه بخوانند، دستشان می‌لرزید و با یک دست، دست دیگرشان را می‌گرفتند. این امام نه اسلحه داشت و نه لشکری و نه طیاره‌ای و طوری بر او سخت گرفتند که در اواخر اقامت در نجف شاید بیش از پنج نفر با امام نبودند.

درنجف بیشتر بیوتات با امام خوب نبودند. بهتر است مطلب را باز نکنم، اما خداوند منان متعال زیر بغل امام را گرفت و ایشان را باعزت و پیروزی به ایران برگرداند.

انقلاب پیروز شد، همه عالم، از شرق و غرب دست به دست هم دادند و جنگ را بر ما تحمیل کردند تا امام و ایران را از بین ببرند، اما: «ویابی الله الا ان یتم نوره». خداوند این چراغ را برافروخته نگه داشت.

امیدواریم تا آخر هم همین‌طور باشد، به شرط این که ما گناه نکنیم که گناهمان دامنگیرمان شود. خداوند منان متعال چنین رهبری را نصیب ما کرد: «شکراً لک یا الله.»

من در میان همه فضلا و بزرگان علمی و اساتید، کسی را نمی‌بینم که نه تنها شبیه آقای خامنه‌ای، بلکه نزدیک به ایشان هم باشد. خداوند منان متعال، ایشان را بعد از امام ذخیره کرد و انصافاً هم خوب اداره کرد.

همین فتنه ۸۸ واقعاً جنگ علیه نظام و نقطه اوج همدستی همه دشمنان برای براندازی نظام و شاید نقطه اوج تدبیر و اشراف ایشان هم بود.

در جمع مردم ایران و علمای حوزه‌های دینی ایشان در رأس است. برو برگرد ندارد…

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫قرآن کریم، سوره مائده، آیه ۳۸

۲٫قرآن کریم، سوره جن، آیه ۱۸

 

29جولای/20

در جست‌وجوی عشق گمشده

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«مِنَ الْمُؤمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا: از مؤمنان عده‌ای صادقانه بر عهدی که با خدا بسته بودند، وفا کردند. عده‌ای با شهادت خود آن عهد را وفا کردند و عده‌ای همچنان در انتظارند بدون آنکه آن عهد و پیمان را تغییر داده باشند.» (احزاب/۲۳)

در کنار شهدا بودن «بهترین بودن»ها را برای انسان محقق می‌کند. اولیای الهی، از خودبینی‌ها رهایند و فانی در خدا. انسان‌های ظالم و فاسد چون از خدا که «بودن محض است» فاصله گرفته‌اند، «نبودنِ محض‌اند». خدا کند که از «نبودن» انسان‌های ظالم فاصله بگیریم و به «بودنِ» اولیای الهی نزدیک شویم.

انسان در محضر شهدا است که «بودن» را احساس می‌کند، بودنی به‌تمامی؛ احوالی که هرگز با الفاظ قابل توصیف نیست. چه سرّی است در کنار شهدا، به‌خصوص در محضر شهید حاج قاسم سلیمانی بودن که گوئی انسان خود را در مرکز هستی احساس می‌کند. درهای آسمان به سوی زائر شهدا باز می‌شوند و ما آمده‌ایم تا این گشایش‌ را تجربه کنیم.

شنیدن بشارت شهدا

قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ* یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ* الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ.»(آل عمران/۱۶۹ تا ۱۷۲»

شهدا از حیاتی سرشار از رزق خاص برخوردارند، «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ»؛ از آنچه به آنها داده می‌شود خوشحالند. مسلّماً شهدا چیزی بالاتر از بهشت‌ و «عزّت اسلام» را طلب کرده بودند که طبق این آیه‌ به آنها داده‌اند. آیه، «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ» اشاره به کسانی است که هنوز به شهدا نپیوسته‌اند و چون قدم در این راه بگذارند، «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِم وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» نگران آینده و کذشته خود نیستند.

افق آینده را چنان برای شهدا گشودند که آنها مشاهده کردند که چگونه حق بر باطل پیروز خواهد شد. من از این آیه، چنین استنباط می‌کنم که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. شهید حاج قاسم سلیمانی به ما می‌گوید هرگز نگران نباشید. باید با نگاه شهدا به آینده بنگریم و صدای بشارت آنها را بشنویم. حال که قدم در راه انقلاب گذاشته‌ایم، جای نگرانی نیست. حتی کوتاهی‌های گذشته ما هم جبران می‌شود، «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».

رهبر معظم انقلاب مکرر می‌فرمایند: «شما جوانان قطعاً پیروزیِ انقلاب بر دشمن را خواهید دید.»؛ «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ»؛ خداوند نمی‌گذارد اجر این جوانان انقلابی از بین برود. آنها مگر نمی‌خواستند اسلام پیروز شود و عزّت اسلام محفوظ بماند؟ قرآن می‌فرماید ما نمی‌گذاریم اجری که می‌خواستند ضایع شود. برای تحلیل درست وضعیت امروزمان، این نکته‌ مهمی است.

حضرت حق، رحمت مطلق است و همه‌ مؤمنین، سعه‌ رحمت حضرت حق را می‌شناسند. آیا می‌شود شرایطِ رحمت باشد و رحمت تجلی نکند؟ جز این است که این ملت ذیل ولیّ الهی به اسم حضرت امام خمینی می‌خواستند مسلمان باشند؟ حال آیا می‌شود در دل این سختی‌ها و فشارها و تحریم‌ها و تجاوزها، رحمت خدا ظاهر نشود، در حالی‌که رحمت او وسیع است؟!  اینکه حضرت امام و رهبر معظم انقلاب دائماً بر روی واژه‌ «قطعاً» نسبت به پیروزی ما بر دشمن تأکید دارند، همه به جهت همین قاعده قرآنی است.

زمینه‌ سعه‌ رحمت الهی فراهم است، «أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنین». خدا اجر مؤمنین را نمی‌گذارد ضایع شود، «الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ» کسانی که دعوت خدا و رسول«ص» را اجابت کردند، برای آنهایی که نیکی کردند و تقوا پیشه نمودند، اجر عظیمی است، «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»(آل‌عمران/۱۷۳) وقتی مردم به آنها گفتند انبوهی از افراد برای جنگ با شما گرد آمده‌اند، پس بترسید! آنها نه‌تنها نترسیدند؛ بلکه ایمانشان افزون شد و گفتند خدا ما را بس است و او بهترین وکیل برای ماست. «ناس»، در آیه‌ فوق یعنی رسانه‌های دنیا که مأمور القای ترسند تا مؤمنین کوتاه بیایند؛ به شهدا اصرار داشتند واقع‌بین باشید، در حالی‌ که به گفته‌ رهبر معظم انقلاب واقع‌بینی این است که ما قدرت خودمان را بشناسیم، «فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»(آل‌عمران/۱۷۳)

جائی برای ترس نیست، زیرا وقتی ایمان به معنای واقعی‌اش در یک طرف قرار بگیرد و کفر در مقابل ایمان مردم بایستد، حتماً پیروزی با جبهه‌ ایمان است، هرچند تعداد مؤمنین قلیل باشد. آنان می‌دانند خدا به صحنه می‌آید و آن کاری را که تا حال به دنبال انجام آن بود، یعنی هَدْم کفر و استکبار را انجام می‌دهم.

احساس بودنِ متعالی

در کنار مضجع شریف شهدا، احساسِ وجود، احساس بقا، احساسِ «خالِدینَ فیها»بودن را می‌توان یافت؛  بقا و حضوری که تمام کثرت‌ها در آن رنگ می‌بازند و حقیقت از طریق این شهدا همه‌ عالم را فرا می‌گیرد. عده‌ای در دریای عشق، زندگی را شناختند و بدون گرفتارشدن در زندگی‌های عرفی، به زندگیِ خود معنای دیگری بخشیدند؛ «طرح‌اندازانه» به میدان آمدند و عالم را از آنِ خود کردند؛ بر خلاف جبهه‌ استکبار که در توهُّمش می‌خواهد عالم را از آن خود کند. شهدا با حضور در جبهه حق، عالم را از آن خود کرده‌اند. مستکبران ناراحتند که ایران در منطقه فعّال است؛ در حالی‌ که حضور ما در منطقه در راستای به خودآوردن مردم منطقه است و نه چون استکبار دست به غارت‌ ثروت و فرهنگ ملت‌ها زدن. اینک مردم منطقه‌ به خود آمده‌اند. وقتی ملتی با فرهنگ ایثار و شهادت به صحنه آمد، مسلط بر سرنوشت خود می‌شود. به فرمایش مقام معظم رهبری، «شما فشار را از روی مردم بردارید و ببینید که چگونه همه به حاکمیت حق رجوع می‌کنند.»

با نگاهی به راه شهدا، آیا طرحی برای معنا بخشیدن به زندگی‌ پیدا کرده‌ایم؟ آیا ندای، «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» را می‌شنویم؟(هود/۸۱) گشودگیِ صبحگاهان دور نیست، همچنان که قیامت نزدیک است، «وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»(انفطار/۱۹). در قیامت، امر تنها از آنِ خداست و انسان هیچ اختیاری ندارد. پیامبر(ص)می‌فرمایند، «الآن قیامتی قائم». قیامتی که به یک معنا در دوردست‌هاست، برای حضرت نزدیک است. این نشان می‌دهد که اگر انسان برای معنابخشی به زندگیِ خود طرح داشته باشد، اساساً همه‌ آنچه که در دوردست‌هاست، نزدیک می‌شود. شهدا در هویتی که انسان زندگی‌اش را در دل این طرح‌اندازی معنا می‌کند، نشان دادند که چقدر خوب می‌شود به آنچه که به ظاهر دور است، نزدیک شد.

شهدا مانند رهبرشان، امام،  با هر چه که می‌خواست آنان را به افراد ذلیل و منفعلی تبدیل کند، سرِ ستیز داشتند. شهدا همواره در پی معنای زندگی بودند.  آنان با انتخابی شورانگیز و عاشقانه و در نهایتِ صفا و سادگی، زندگی را معنا کردند و توانستند باب شهادت را در مقابل خود بگشاید. شهدا تحقیر نشدند، زیرا کربلا را که راهی است به سوی رحمت الهی در مقابل خود ‌دیدند.

ما نیز باید از خود بپرسیم که باید کجا باشیم و چگونه بودنی را بودنِ خود بدانیم. من با بعضی از شهدا مرتبط بودم و گاهی خلوتی با هم داشتیم و صحبت می‌کردیم. احساس می‌کردم مسئله‌ آناننانآ چگونه بودن بود. هر یک از ما باید بدانیم که چه نوع بودنی، بودنِ حقیقی ماست.  انسان وقتی به بودنِ خود نظر می­کند، از بسیاری از دغدغه‌ها و احساس محرومیت‌ها آزاد می‌شود و تعجب خواهد کرد چرا محرومیت‌های دنیایی را محرومیت می‌دانست.

شهدا سمینار آفتاب‌شناسی نگذاشتند، بلکه به سوی آفتاب رفتند. فرق است بین آفتاب‌شناسی و به سوی آفتاب‌ رفتن. ما به زیارت شهدا می‌رویم تا به سوی آفتابِ زمانه آمده باشیم و حالات و احوالات خدای شهدا را احساس کنیم.

انقلاب اسلامی نشان داد که می‌شود در همین دنیا آسمانی شد. در روایت داریم که  عبادات انسان بدون ولایت امیرالمؤمنین(ع) یعنی بدون نظر به آینه انوار الهی، ثمری ندارد و اگر انسان محبّتِ آن حضرت را نداشته باشد، اگر هزار سال هم نماز بخواند و روزه‌ بگیرد، هیچ بهره‌ای از عباداتش نمی‌برد.(۲) اگر در این تاریخ هم متوجه‌ حضور انوار حضرت حق از طریق انقلاب اسلامی نباشیم، هیچ بهره‌ای از معنای زندگی در این تاریخ نصیب ما نمی‌شود. خدا با هر مرحله از مراحل انقلاب به‌نحوی به ظهور آمد؛ مثل به ظهورآمدن انواع انوارش با شهادت حاج قاسم سلیمانی. برای همین باید خدا را دائماً در جلوات و تجلیاتش ملاقات کرد. خدای فکری و انتزاعی که محدود در باورهاست، کافی نیست.  خدای انقلاب اسلامی، خدای شهید حاج قاسم سلیمانی است. انوار الهی در شخصیت آن مرد الهی به جلوه در آمده بود.

عاقل‌بازی چیز بدی نیست، اما چیز کمی است و انسان همچنان در معنابخشی به خود، سرگردان می‌ماند. در زمان اندکی که به عنوان یک نیروی فرهنگی به جبهه رفتم، روبه‌روی قسمت فرهنگی که کنار محل تدارکات بود، ایستاده بودم. یکی از نیروهای خط با جثه‌ نسبتاً بزرگی آمده بود تا برای نیروهای خطِ اول یخ ببرد. مرا شناخت، جلو آمد و در بغل گرفت و گفت، «شما مرا جبهه‌ا‌ی کردی.» پرسیدم «چطور؟» گفت، «با این شعر: عاقل به کنار جوی پی پل می‌گشت/ دیوانه‌ی پابرهنه از جوی گذشت. با این شعر دیوانه شدم و آمدم جبهه.» عاقل‌بازی‌ کارمان را به اینجا کشیده که در این دایره سرگردان هستیم. اکنون آمده‌ایم به زیارت شهدا تا عشقِ گمشده را بازیابیم و وقتی درهای محبت و عشق گشوده شدند، باید مواظب باشیم عقل مانع این عشق نشود؛ همان عشقی که «جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود.»

یارانِ سالار شهیدان، ققنوس‌وار از جیفه‌ دنیا فاصله گرفتند و به جای آنکه مرگ به سراغ آنها بیاید، ماورای مرگ حاضر شدند تا در کنار آنهایی نباشند که قصد بلعیدن همگان را دارند و در حالِ بلعیدن یکدیگرند. شهدا، عشق را جز در آتش و خون جست‌وجو نکردند تا معلوم شود که ما در فقدان عشق چگونه باید بمانیم و دِق نکنیم؟ شهدا عشق را در آتش و خون یافتند. به اعتقاد من اگر مرحوم قاضی طباطبایی، آن قهرمان عشق در زمان خود، در زمانی که شهید چمران در صحنه بود در قید حیات بود، در عشق‌بازی، همان چمران می‌شد. جست‌وجوی عشق در آتش و خون داستان‌ها دارد.

در عرفان بحثی داریم به نام «فنای ذات». فنای فعل داریم که هر فعلی را از خدا باید دانست. توحید صفاتی نیز یعنی هر صفت و کمالی را مربوط به خدا ببینیم و با نظر به معنای ذکر «الحمدللّه» متوجه این نوع توحید ‌شویم. اما توحید ذاتی چیز دیگری است، یعنی هر «بودنی» با تمام لوازم آن، «بودن» خداست و انسان در این مقام از توحید، هیچ بودنی را به خود منتسب نمی‌کند، بلکه نحوه‌ای از «بودن» خدا  و فانی در اراده‌ الهی می‌شود. شهید جزی به اراده‌ الهیه به میان می‌آید و بدون آنکه به خود و به سوختن خود فکر کند، آن حماسه را می‌آفریند و ما در جبهه‌های دفاع مقدس چنین صحنه‌هایی که حکایت از توحید ذاتی و فنای رزمندگان در محضر حضرت حق باشد، فراوان داشتیم. حضرت امام پس از عملیات فتح المبین پیامی دادند، «چله‌نشینان، شب زنده داران بگویند چگونه این شهدا ره صد ساله را یک‌شبه طی کردند؟»

شهدا عشق را در آتش و خون پیدا کردند. عشق جانانه آمد و «هرکه را می‌خواست جان بخشید و رفت» ما در کنار این جان‌های آکنده از عشق چه کنیم؟ شهدا عشق را در «سخن»، «سکوت» و «خاموشی» خود متجلی کردند و جز به عشق نیندیشیدند. بودنِ خونین آنها افسانه‌ عشق بود. آنان به دنیا که شایعه‌ای دروغین بیش نیست، پشت کردند تا ما در میان حاکمانِ پرستنده‌ جاه و مال، به مدد عشق در تمنّای جاه و مال نباشیم. ای کاش آدمیان می‌دانستند بهای جاه و مقام، تباهی جان است.  فرو گذاردن عشق و به دنبال جاه و مقام و شهرت رفتن یعنی جان خود را تباه کردن.

ما عشق را از شهدا آموختیم تا از نسل دزدان و دغل‌بازان نباشیم و در راه آرمان عدالت که اکنون در نیمه‌ راه آن هستیم؛ مأیوس نشویم. هم‌تراز رانت‌خواران‌ شدن، افق ما نیست، زیرا به‌زودی بندگانِ جاه و مال در آتش خود خواهند سوخت، زیرا همواره پس از سوختن جوانمردان، نوبت ناجوانمردان می‌رسد و فرجام صدام حسین، فرجام همه‌ خودپرستان است که افقی جز جاه و مال نمی‌شناسند. آینده از آنِ آرمان حاج قاسم‌هاست، یعنی نابودی استکبار.

اگر حقی آمد، باطل حتماً می‌رود. این یک قاعده لایتغیر است. ما به دنبال عشقی هستیم که گم کرده‌ایم و شهدا بشارت‌دهنده‌ آنند. دشمنان سعی می‌کنند با تاریک‌کردن فضای جامعه، جوانان را از نظردوختن به افق‌های روشن باز دارند، اما این تلاش، تلاش و جهد بیچارگانی است که از نور توحید محرومند و به‌زودی غرامت جهل خود را خواهند داد. ما دربه‌در در فقدان عشق، سرگردانِ این دیار شده‌ایم. فقط امیدواریم شربتی را که خداوند به ناامیدان عشق می‌دهد، به ما نیز بنوشاند.

آمده‌ایم تا در زیر سایه‌ حضرت حق در این دیار بگردیم تا ببینیم شور عشق را در کجا باید پیدا کنیم. شربتی که حضرت حق به صورت پنهانی به نومیدان می‌دهد تا راهِ برون‌شدن از افسردگی و ملالت را بیابند و از سوزِ فقدان عشق تسلی پیدا کنند.

خداوندا! پروردگارا! به حقیقت این پاکبازانِ دیار عشق، به حقیقت عشق جانانه‌ شهید حاج قاسم سلیمانی، ما را در راهی که راهِ «جانبازی» و «عشق» و «وفاداری» است؛ «وارد» و «ثابت قدم» و «امیدوار» بگردان.

آمین یارب العالمین.

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

 

پی‌نوشت:

  1. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «شهدا مایه‌ رونق حیات معنوی‌اند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمان‌ها حرکت‌کردن و عدم توقّف. این کار شهداست. این را هم قرآن به ما یاد می‌دهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع می‌کنند و وقتی می‌روند، با جان خودشان «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»(آل‌عمران/۱۷۰) ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان‌ و حرکت مادّی‌شان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه‌ اسلامی است، وقتی می‌روند، معنویتشان. صدای‌شان تازه بعد از رفتن بلند می‌شود. نطق شهدا بعد از شهیدشدن باز می‌شود، با مردم حرف می‌زنند، «بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ» با ما می‌گویند. ما باید گوشمان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را… مهم این است که ما بشنویم این صدا را. و خدای متعال در این صدا هم اثر گذاشته است. واقعاً اثر گذاشته. جوری شده است که وقتی از شهیدی یک چیزی، حرف دقیق و متینی نقل می‌شود، بر دل‌ها اثر می‌گذارد و دل‌ها را منقلب می‌کند. ما گوشمان سنگین است و این پیام‌ها را درست نمی‌شنویم. اگر این پیام‌ها را به ما بشنوانند، دیگر این گرایش به شرق و به غرب و به دشمن و به کفر و الحاد و مانند اینها‌ از بین ما رخت بر خواهند بست. اگر این پیام را بشنویم، روحیه‌ها قوی و حرکت جدّی‌ خواهد شد.(بیانات مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در تاریخ ۱۴/ ۸ / ۹۷)
  2. تفسیرجنابادی، ج۴، ص۲۲۸

 

29جولای/20

سیاست تا دیانت

اندر فوائد کرونا

*کارشناسان محاسبه کرده‌اند وزن تمام ویروس‌های کرونا (که تعطیلی بیش از دویست کشور و بیماری چند میلیون نفر را باعث شده) حدود ۵گرم می‌شود!

# به نظر می‌رسد یکی از خواص “کرونا” این باشد که به بشریت امروز بفهماند: اگر خداوند برای برهم زدن بساط طاغوتی نمرود پشه‌ای را مامور کرد، برای  شکستن کبر و غرور انسان امروز، با همه ادعا و افاده و تجهیزاتش، تنها ۵ گرم ویروس را کافی دانسته است! چون انسان معاصر صد برابر فرعون و نمرود و ابولهب در کسوت طاغوت ظهور کرده، لذا برای تنبیه او به همین ۵گرم ویروس ماموریت داده شده، بلکه از این طریق متوجه میزان ضعف و حقارتش بشود.

علاوه براین شیوع کرونا علیرغم مشکلات و مصائبی که در  مملکت ما ایجاد کرد، فوائد و پی‌آمدهای مثبتی نیز به دنبال داشت که تا کنون دیده نشده یا کمتر به چشم آمده، از جمله این که:

الف) صرفه‌جویی در میلیون‌ها دلار ارز مملکت به جهت توقف سفرهای علمی و تحقیقاتی برخی از هموطنان ارجمند به  آنتالیا، تایلند، دبی، بلغارستان، ارمنستان، باکو، گرجستان و…

ب) صرفه‌جویی در میلیون‌ها دلار ارز بیت‌المال به واسطه تعطیلی ماموریت‌های خارجی مدیران و مسئولان دولتی. (در جریان هستید که مسئولان زحمت‌کش دولتی در هر سفر خارجی علاوه بر چندین هزار دلار خرج سفر، چند هزار دلاری هم حق ماموریت دریافت می‌کنند!)

(نکته جالب توجه این است که با وجود تعطیلی این ماموریت‌ها ، مملکت مانند قبل اداره می‌شود و معلوم شد که بود و نبود این قبیل ماموریت‌های خارجی تاثیری بر زندگی مردم نداشته و ندارد!)

ج) صرفه‌جویی در هزینه‌های میلیاردی همایش‌ها، گردهمایی‌ها، کنگره‌ها، نشست‌ها، سمینهارها و کنفرانس بازی‌هایی که چپ و راست با پول بیت‌المال برگزار می‌شد و مهم‌ترین دستاورد آنها تاکید بر دستاوردهای گذشته و اضافه وزن شرکت کنندگان بود!

د) تعطیلی افطاری‌های باشکوه و اشرافی که دستگاه‌های حکومتی و ادارات به خرج بیت‌المال برگزار می‌کردند و جلوگیری از اتلاف پول مردم در این مجالس.

(بماند که سر و شکل و رفتار و پوشش برخی مدعوین این افطاری‌ها داد می‌زد که در عمرشان روزه نگرفته‌اند و از ماه رمضان فقط به افطاری‌های آن معتقدند!)

و) توقف سفرهای دائمی وزیر خارجه و معاونان و زیردستان ایشان به اروپا و آمریکا. (بواسطه توقف این سفرها خیالمان راحت شد که عزیزان مذکور در مدت قرنطینه، امکان ملاقات و نشست‌های محرمانه و آشکار با گرگ‌های غربی را از دست داده و مجالِ دادن امتیازات جدید به آنها را پیدا نکرده‌اند.)

 

فواید عذرخواهی

*متن زیر را بخوانید و به سئوالات مربوطه پاسخ بدهید:

«اگر در بیان و اظهار مسائل تأخیر داریم یا لحن ما مناسب نیست باید قبول و جبران کنیم. باید برای تأخیر عذرخواهی کنیم و برای لحن نامناسب هم باید عذرخواهی کنیم. در عذرخواهی از ملت بزرگ ایران باید روان، شفاف، ساده و رک باشیم و بدانیم که مردم آقا، ولی‌نعمت و بزرگ ما هستند و ما نوکر آنان هستیم. نوکر در برابر آقا باید متواضعانه، خاضعانه و دقیق حرف بزند.»

*روزنامه ایران ۲۶ دی ماه ۹۸

۱) این متن از سخنان کیست؟

الف) کوروش کبیر   ب) دکتر مصدق  ج) حسن روحانی  د) کریم خان زند

۲) گوینده این عبارات چقدر به آن عمل کرده است؟

الف ) خیلی  ب) همیشه  ج) این سخنان را برای بقیه گفته نه خودش!  د) تا الان موردی برای عمل به این سخنان فراهم نشده!

* پاسخ‌نامه: سئوال ۱ گزینه‌ ج ، سئوال ۲ گزینه‌ د و شاید ج

 

اعترافات فرهنگی دولت

روزنامه‌ دولتی ایران در ۲۶ دی ماه سال جاری در توصیف وضعیت فرهنگی جامعه چنین نوشته است:

«بازار و اقتصاد در حال بلعیدن زندگی فرهنگی است. روز به روز از کیفیت حداقلی تولیدات فرهنگی کاسته می‌شود. محصولات فرهنگی بی‌کیفیت، اما پر سروصدا هستند. این روزها مسئولان وزارت ارشاد با تقلب فاحش خوانندگان در اجراهای زنده نیز برخوردی نمی‌کنند و خوانندگان بازاری با کیفیت نازل، میداندار هستند. بخش‌های دیگر فرهنگ نیز با مشکلات مشابه روبه‌رو هستند. نگاهی به سینما در دو سال اخیر نشان می‌دهد که فیلم‌های کمدی فاقد ارزش‌های فرهنگی مثل هزارپا و مطرب در صدر جدول فروش‌اند. تئاتر هم در اختیار چهره‌ها و جریان‌های پولساز قرار گرفته و آثار کیفی هنرمندان جوان از تبلیغات تئاتر بهره‌ای ندارند. این مشکل در حوزه‌ کتاب هم مشاهده می‌شود و کتاب‌های بی‌کیفیت به چاپ‌های متعدد رسیده‌اند. این روزها تبلیغات در اختیار تولیدات ضعیف هنرمندان مشهور است. تولیداتی که به فست‌فود شبیه‌اند و بر بازار محصولات فرهنگی چنبره زده‌اند. حجم تولید آثار فرهنگی بی‌کیفیت بالاست و روزبه‌روز عرصه بر کسانی که به دنبال محصولات فرهنگی واقعی هستند، تنگ‌تر می‌شود.»

الف) ببینید داغ مصیبت چقدر سنگین بوده که «مرده شور» را هم به گریه انداخته! وقتی روزنامه‌ دولت این جوری برای وضعیت فرهنگی مملکت، آه و فغان به راه انداخته، لابد عمق فاجعه خیلی زیاد است! معمولاً روزنامه دولت تا سرحد ممکن فتوحات منفی قوه‌ مجریه را ماله‌کشی می‌کند، اما در چنین مواقعی دیگر امکان ماله‌کشی وجود ندارد و حتی فریاد ماله‌کش هم بلند شده!

ب) البته از روزنامه‌ دولت نمی‌توان توقع داشت که مقصر این فجایع فرهنگی را معرفی کند. چاقو اگر بخواهد هم نمی‌تواند دسته‌ خودش را برش بزند!

ج) دستاوردهای هسته‌ای و اقتصادی و سیاسی دولت روحانی به‌قدری پربار و متنوع است که دیگر توجه کسی به میوه‌های نوبرانه‌ این دولت در عرصه‌ فرهنگ جلب نمی‌شود.

د) البته قبول داریم که ثمرات دولت روحانی باید متناسب باشند! نمی‌شود دولتی که در یک شکم «برجام» زاییده، در عرصه‌ فرهنگی «حور و پری» بزاید. به قول مظفرالدین شاه مقبور، «هیچ نگویید که همه چیزمان به همه چیزمان می‌آید.»

 

 

لذت گدایی

* برجام یعنی اینکه:

هم نفت برای فروش داشته باشی و هم پول برای خرید؛ اما فقط اجازه‌اش را نداشته باشی! بعد برای کسب اجازه سبیلت را به دست خودت دود بدهی و باز بمانی بی‌سبیل و بی‌اجازه!

*اینستکس یعنی اینکه:

هم نفت داشته باشی برای فروش و هم پول داشته باشی برای خرید و سبیلت هم را دود داده باشی برای کسب اجازه‌ خرید و فروش و باز مجبور شوی برای کمی خرید و اندکی فروش، گونه‌ات را سرخاب بمالی و باز بمانی با لپ‌های گلی و بی‌اجازه و بی‌سبیل!

* اما لذت گدایی یعنی اینکه:

با پول خودت به اندازه‌ دوزار و ده ‌شاهی جنس با سلیقه‌ خودشان سوا کنند و با منت بیندازند جلویت و تو با سبیل دود داده و لپ‌های قرمز جلویشان خوش‌رقصی کنی و در «روزنامه‌ دولتی ایران» جار بزنی که، «درخت برجام بالاخره سیب و گلابی داد! اینستکس عاقبت معجزه کرد!»

29جولای/20

بیوه‌های چهارده ساله – میوه‌های چهل‌ساله!

دو هفته پیش بود که مدیر مسئول با من تماس گرفت و گفتا: «یادش به‌خیر قدیم‌ها در ستون حلاجی، هر روز مطالب موثّر و داغی می‌نگاشتی! حالا چرا چنین نمی‌کنی؟ اقلا گهگاه چیزکی برای‌مان قلمی کن…»

به‌فراست دریافتم که می‌خواهد رگ غیرتم را تحریک کند و صمت و سکوت چندین ساله‌ام را بشکند! به‌مزاح گفتمش، «کاهل شده‌ام!»  اما با علاقه‌ قلبی و دیرینی که به ایشان دارم، نتوانستم مقاومت کنم و قول دادم. خیلی فکر کردم که با این همه سوژه‌های رسوب شده در ذهنم و نانوشته‌هایی که به دل دارم، از که و از چه و از کجا آغاز کنم؟

آیا از درد و داغ دختر مظلوم وزیر! بنویسم یا از رانت‌خواری مدیرانی که آنان را از ذخایر نظام! محسوب کرده‌اند؟

از گرگ‌های خفته و کمین کرده در جوار گمرکات بنگارم و قاچاقچیان چاق و چلّه‌ صادرات و واردات را نشان‌ دهم

یا از تاخت و تاز زمین‌خواران و کوه‌خواران و جنگل تراشان بگویم و مسبّبان خانه خرابی مستاجرانِ خانه به دوش و سوداگران طمّاع‌بخش مسکن را بشمرم؟

از زد و بندهای پنهان و آشکار دریافت‌کنندگان وام‌های کلان و هزاران میلیاردی و بی وثیقه‌ برخی بانک‌ها و مؤسسات مالی و اعتباری بنویسم

یا از رونق و روئیدن کاخ‌ها و پنت‌هاوس‌ها و برج‌‌باغ‌های مجلّل اشراف تازه به دوران رسیده و بی‌سر و سامانی کوخ‌نشینان حلبی‌آبادها قلم رنجه کنم؟

امّا پشیمان شدم که این چه کاری است؟

بیشتر از اینها را همه می‌دانند و هر روزه می‌شنوند، ولی حرام‌خواران به خود نمی‌گیرند – که بماند! – حتی گاهی با کمال بی‌پروایی گلایه دارند که، «چرا ۷، ۸ سال پست‌های مدیریتی را از ما گرفتند و نگذاشتند مثل سال‌های ماضی  و تا کهنسالی بر مسند صدارت و ریاست تکیه زنیم!»

اگر در حوالی دهه‌ هفتاد، در ستون «حلاجی» و روزنوشت کیهان و قدس و صبح و قندیل قلم «ری» و کاریز «کویر» و شمیم شرقی جام‌جم هر روزه از هر دری قلم‌فرسایی می‌کردم لااقل دلم خوش بود که گهگاه اثری می‌کرد و پژواکی داشت؛ ولی حالا نه!

همان سال‌ها بود که بعد از رویکرد برخی مسئولان به زندگی اشرافی و توجیه تجمّل‌گرایی از تریبون نمازجمعه توسط سردار سازندگی! مطالبی را در ۱۵ شماره با عنوان «زی مسئولان» در شرح زیست و ایست و سبک‌ زندگی مدیران و مسئولان «کشور اسلامی» با عنایت به دستورات و ارزش‌های دین مبین اسلام نگاشتم بدین امید که اندکی بر رفتار و اخلاق مسئولان تجمّل‌گرا اثر کند و با در نظر گرفتن ارزش‌های اسلامی و سبک زندگی پیشوایان دینی از کجراهه‌ کاخ‌نشینی و فراموشی کوخ‌نشینان دردمند دست بردارند، ولی وااسفا، سال به سال – دریغ از پارسال!

می‌بینیم که کاخ‌های مجلّل و برج‌باغ‌های چند هزار میلیاردی شمال شهر و پنت‌هاوس‌های وسیع و مجهّز به استخر و رستوران‌گردان در پشت‌بام‌ها که به بهشت شدّاد دهن‌کجی می‌کنند، مرفّهان حرام‌خوار را قانع نکرده، به نقاط ییلاقی و خوش آب و هوای شمال تهران روی آورده و با ساخت و ساز ویلاهای لوکس و وسیع لواسانات و باغ‌های پر گل و ریحان دارای نگهبان و کلفت و نوکر و سگ‌های درّنده و گران‌قیمت خارجی، خانه‌ خلوتی برای تفریحات و خوشگذرانی جمعه‌ها و ایام تعطیلشان تدارک دیده‌اند.

از خدا بی‌خبرانی که این ثروت‌های افسانه‌ای را به بهای مکیدن خون کوخ‌نشینان و مستأجران خانه به دوشی به دست آورده‌اند که با درآمد اندکشان برای پرداخت اجاره خانه و تهیه‌ ودیعه‌ای که سال به سال تصاعدی بیشتر می‌شود، سخت در مضیقه و دلهره‌ دائمی‌اند تا جایی که هر سال اگر تسلیم افزایش اجاره‌بهای دلخواه صاحب‌خانه‌های بی‌انصاف نشوند، موجران می‌توانند با تکیه بر قوانین قوی‌پرور مالک و مستاجر، مأموران اجرا را اجیر کنند تا بی چون و چرا، تاس و پلاس و پرده‌های‌شان را وسط کوچه بریزند و پردگیان و اهل و عیالشان را بی‌پروا آواره‌ کوی و برزن‌ها کنند!

صد بار لب گشودم و بیرون نریختم

خون‌ها که موج می‌زند از سینه تا لبم

با این همه واقعیت این است که با همه‌ تبعیض‌ها و شکاف‌های عمیق طبقاتی و تنگنا‌های معیشتی، آنچه مردم صبور ما را همچنان مقاوم و امیدوار به آینده نگه داشته، همانا مشاهده‌ سیمای باصلابت و هیمنه‌ مؤمنانه‌ رهبر حکیم انقلاب اسلامی، امام خامنه‌ای در مبارزه‌ بی‌امان با مستکبران و حمایت از مظلومان بی‌پناه جهان است که امنیت خاطر و دلگرمی دائمی را به ملّت قهرمان ایران هدیه داده است.

تماشای دلاوری‌های بی‌نظیر و دیدن اخلاق ناب مسلمانی و سیره و سلوک عرفانی ابرمردانی چون سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و جانفشانی‌های سرداران مخلص و بی‌ادّعایی چون کاظمی‌ها، تهرانی‌مقدّم‌ها، همدانی‌ها، همّت‌ها، خرازی‌ها، باکری‌ها، باقری‌ها و…. چمران‌ها بالاترین انگیزه و قوی‌ترین قدرتی است که غیرت ملّی را قوام بخشیده است.

شما را به‌خدا بردارید وصیت‌نامه‌ راهگشا و حرز جواد حاج قاسم را سطر به سطر با دقّت بخوانید تا در میان انبوهی از مصائب و مشکلاتی که گریبانگیرمان شده، قوّت و انرژی بگیرید و حق‌شناسی ملّت مقاوم ایران در تجلیل و تشییع باشکوه مالک‌ اشتر و رفیق شفیق و شیدای رهبر را در نظر آورید تا ببینید که به فرموده‌‌ امام راحل:

«این ملّت و این مردم ایثارگر بر مردمان زمان حضرت رسول‌اکرم«ص» برتری دارند…»
هر چند در هنگامه‌ هراس‌افکنی کرونا در جامعه، عدّه‌ای حریص از خدا بی‌خبر به احتکار و گران‌فروشی ماسک و مواد بهداشتی ضروری مردم پرداخته‌اند و با دشمنان برون‌مرزی همنوایی می‌کنند، امّا کم نیستند همنوعان نیکوکار و خیراندیشی که با نذر و اهدای ماسک و بسته‌های بهداشتی رایگان به نیازمندان، چراغ احسان و همدردی با محرومان را روشن نگه داشته‌اند.

جوانمرد ابزار و یراق فروشی که در محلّه‌ باغ فیض تهران با تقسیم و تقدیم بیش از ده هزار ماسک مجانی بین مردمان، فوز عظیمی از خرسندی خلق خدا نصیب خود می‌کند و بسیاری از کاسبان حبیب خدا که با سود اندک، لوازم بهداشتی را در این شرایط حساس به مشتریان عرضه می‌کنند و آن ثروتمندانی که سرمایه‌شان از راه حلال به دست آمده، هزاران بسته‌ بهداشتی را به بیماران می‌دهند، هر کدام نشانه‌هایی هستند که هنوز رسم یاری و دستگیری از محرومان در جامعه جاری است.

حقیر حدس می‌زنم که بلای بیماری وحشت‌افکن کرونا به‌عمد و توطئه و تمهیدات قبلی جریان سلطه (امریکا) در رقابت با چین زرد در جهان منتشر شده تا حریف خود را به زانو در بیاورند و به بهای تلفات زیاد انسانی، یکّه‌تاز و به اصطلاح نامبر وان! دنیا شوند.

شاید هم این بلای خانمانسوزی که دامنگیر مردم جهان شده، کفّاره‌ گناه بزرگ و سکوت سنگینی باشد که ملّت‌های تحت‌ستم زورگویان ‌دنیا  هر یک به نوعی سیطره‌ ابلیسی و یکّه‌تازی شیطان بزرگ و مخوفی چون امریکای مکّار را پذیرفته و تسلیم بی‌چون و چرا و گاه همراه  کدخدای ظالم جهان شده‌اند.

به یاری خداوند رحمان و توانا، با خودباوری و استعداد ذاتی فرزندان محقق و جهادگر و دانشمندان مؤمن ایران اسلامی، همدوش با سایر پژوهشگران پویا و آزاده‌ دنیا، به‌زودی واکسن و داروی درمان موثّر این ویروس موزی را تهیّه و آن‌را ریشه‌کن می‌سازیم.

هم‌اکنون، داروسازان و متخصّصان مستعد و جهادی علوم‌پزشکی و دارویی کشور بسیاری از داروها را در داخل می‌سازند و در تهیّه‌ دارو و مداوای بیماران در دنیا از ماهرترین طبیبان و پژوهشگران جهانند.

این جنگی که برای شکست انقلاب به ما تحمیل، ولی به یاری «حضرت باری» و مقاومت دلیرمردان و پشتیبانی زنان زینبی ما به پیروزی و «گنج» تبدیل شد ، یکی از بی‌نظیرترین جنگ‌های تاریخ بشریت و حماسه‌های شگفتی‌ساز مقاومت ملّتی مظلوم در برابر قدرت‌های تا بن دندان مسلّح جهان و نوکران آن‌ها بود.

بی‌جهت نیست که رهبر حکیم و بیدار دلما‌ن می‌فرماید،

«این جنگ برای ما یک گنج بود.»

ایشان ضمن سفارش همیشگی به جوانان برای خواندن خاطرات عبرت‌آموز رزمندگان و نیمه‌ی‌ پنهان آنها یعنی همسرانشا‌ن، شخصاً با این‌ همه مسئولیت و گرفتاری از خوانندگان مشتاق و اولیّه‌ این گنج‌های گرانسنگ است.

شما ای بی‌انصاف‌ها! مسئولان فرهنگ و ارشاد! متولیان و مربیان تعلیم و تربیت کشور! فیلمسازان و تولید‌کنندگان سریال‌ها‌ و مدیران کانال‌های تاق و جفت رسانه‌ ‌ملّی، دانشگاهیان، پژوهشگران، حوزویان، مدیران سازمان تبلیغات اسلامی و مساجد کشور و… لااقل گاهی لای برخی از این کتاب‌های پندآموز و بیدار کننده را باز کنید و در صفحات اوّل آنها دستخط و تقریظ‌های «آقا» را بخوانید و مقایسه کنید با کاهلی و بی‌خبری خودتان!

عجالتاً در این مقاله به عنوان نمونه یکی از یادداشت‌های «امام‌ خامنه‌ای» را در تجلیل از کتاب ارزشمند و خواندنی: «نورالدّین: پسر ایران»، خاطرات سیّد نورالدّین عافی به قلم بانو معصومه سپهری می‌آورم تا ببینید آقا چقدر با دقّت این اثر ۷۰۰ صفحه‌ای را  مطالعه کرده و ضمن تحسین اثر، مهم‌ترین نقص و کاستی کتاب را که در آن از همسر باوفا و فداکار این رزمنده حرفی به میان نیامده تذکر داده است.

با هم می‌خوانیم آن سخنان مصفّا را، «…این نیز یکی از زیباترین نقاشی‌های صفحه‌ پرکار و اعجاب‌گونه‌ هشت‌ سال دفاع ‌مقدّس است. هم راوی و هم نویسنده، حقّاً در هنرمندی سنگ‌ تمام گذاشته‌اند.

آمیختگی این خاطرات به طنز و شیرین‌زبانی که از قریحه‌ ذاتی راوی برخاسته و با هنرمندی و نازک‌اندیشی نویسنده، به‌خوبی و پختگی در متن جا گرفته است و نیز صراحت و جرئت راوی در میان گوشه‌هایی که عادتاً در بیان خاطره‌ها ناگفته می‌ماند، از ویژگی‌های برجسته‌‌ این کتاب است. تنها نقصی که به نظر رسید، نپرداختن به نقش فداکارانه‌ همسری است که تلخی‌ها و دشواری‌های زندگی با رزمنده‌ای یکدنده و مجروح و شلوغ را به جان خریده و داوطلبانه همراهی دشوار و البته پر اجر با او را پذیرفته است.ساعات خوش و با صفایی را در مقاطع پیش از خواب با این کتاب گذرانده‌ام. والحمدلله ۹۰/۱۰/۲۰»

داستان‌های وفاداری و صبر و بردباری همسران رزمندگان در جنگ تحمیلی بسیار جذّاب و درس‌آموزند.

سرگذشت این نیمه‌های پنهان‌ و بانوان باوقار زینبی هنوز به‌درستی برای دختران امروزی بیان نشده و نسل جدید، یک از هزار این حماسه‌آفرینان فداکار و شیرزنان میهنمان را نمی‌شناسند.  نوعروسان ۱۳، ۱۴ ساله‌ای که در سال اوّل یا دوّم زندگی مشترکشان، از گوشه و کنار کشور، با عشق و اختیار، به سوی جبهه‌های جنوب و غرب بار سفر بستند و جهیزیه‌ اندک خود را در درون یک وانت‌پیکان ریختند و بچّه به بغل، شهر به شهر همدوش شوی‌شان روانه‌ کارزار با دشمن غدّار شدند.

فداکارانی که در سرمای طاقت‌فرسای زمستان، خود را به دزفول و اهواز و ایلام و ارومیه رساندند تا هم «آرام جان» شوی‌شان شوند و هم آوارگی و کوچ اضطراری زنان جنگ‌زده‌ جنوبی را تجربه کنند و به خواهران مقاوم خود بگویند که در هیچ شرایطی تنها و بی‌رفیق نیستند. نوعروسان دلیر و نترسی که آن روزها با همسر و یگانه فرزندشان، سفر عشق آغاز کردند، بعد از کوچ‌های ماه به ماه، به این نقطه و آن منطقه، به این شهر و آن روستا در زیر دلهره‌ بمب و خمپاره و تیربار و دیدن چگونگی شهادت «دلدار»، کودک به کول به شهر و دیار خود بازگشتند.

این ماده‌شیران، مادران شجاع امروزی، همان بیوگان ۱۴ ساله‌ دیروزند که اکنون تک‌میوه‌های باغ زندگی‌شان به حوالی چهل‌سالگی و پختگی رسیده‌اند و در این چهار دهه‌ دوری از یار و همسر، در کمال صبر و توکّل با خاطرات تلخ و شیرین هم‌پیمان آغازین و آخرین خویش با عزّت و وقار زیسته‌اند و مؤمنانه به تربیت و تیمار یادگاران «یار» کمر بستند.

و حالا همان نوزادان یادگاری را که جوانمردانی بالنده و چهل‌ساله شده‌اند به‌ عنوان «مدافعان حرم» به جای پای پدر بدرقه می‌کنند.

گنجنامه‌های خاطرات‌ و خطرات و داستان‌های دلیرمردان ایران اسلامی را مرور می‌کردم که نظرم افتاد به کتاب جذّاب «بابانظر» از انتشارات حوزه‌ هنری. حیفم آمد که اشارتی به خاطرات شفاهی شهید قهرمان خطّه‌ خراسان؛ محمدحسین نظرنژاد نکنم و بگذرم.

خاطرات جالب و جذّاب این شهید والامقام که قدرش ناشناخته مانده با مصاحبه‌ سیّدحسین بیضائی، توسط مصطفی رحیمی تدوین شده است. «بابانظر»؛ رزمنده‌‌ ساده خراسانی که به قائم‌مقامی فرماندهی لشگر هم رسید، بیش از ۱۴۰ ماه در مناطق جنگی بود. در بستان چشم و گوش چپ را از دست داد، در فکّه کمرش شکست، در فاو سینه‌اش شکافت و بعد گازهای شیمیایی به سینه‌اش آسیب زد و… جنگ که تمام شد، ۱۶۰ ترکش به بدنش خورده بود که تنها ۵۷ ترکش از سر تا پایش بیرون زد، امّا ۱۰۳ ترکش همچنان در بدن قوی و نیرومند او که روزی از پهلوانان خراسان بود، به یادگار ماند و برایش ۹۵ درصد جانبازی نوشتند. او در سال ۱۳۵۸ به کردستان رفت و جالب آنکه بعد از جنگ تحمیلی، در سال ۱۳۷۵ برای آخرین‌بار وقتی به کردستان رفت تا به ‌عنوان مسئول عملیات لشگر ۵ نصر خراسان از واحدها بازدید کند، به ارتفاعات کوهستان که می‌رسد بر اثر کمبود اکسیژن به ریه‌های آسیب‌دیده‌اش، در همان قلّه‌هایی که روزهای جوانی (سال ۵۸) رفته بود، جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کند!

حال با این ‌همه ایثار و جانفشانی‌های غیورمردان حسینی، ‌مرام و صبر و ایثار زنان فداکار فاطمی و صدها هزار شهید انقلاب اسلامی، آیا سزاوار است که آرمان‌های بلند امام ‌راحل و رهنمودهای حکیمانه و مقاومت جانانه‌ امام‌ خامنه‌ای را از یاد ببریم و با قاتلان رشیدترین فرزندانمان همچون ابرمرد شجاع و سردار جهان‌ اسلام سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با متجاوزان زورگوی استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا، بر سر میز مذاکره و گفت‌وگوی حقیرانه و بی‌حاصل بنشینیم؟

چرا شرم نمی‌کنند مسئولان و وزیرانی که سال‌هاست بر مسند مدیریت‌های گوناگون کشور تکیه زده‌اند و بی‌توجه به تنگناهای شدید معیشتی محرومانی که صاحب اصلی انقلاب‌اند و در حوادث و در هنگامه‌های هولناک، هماره پیشتاز مبارزه و حاضر در صحنه بودند، سوار بر پورشه‌های چند میلیاردی در پایتخت ام‌القراء اسلامی پرسه می‌زنند و به پرایدسواران اقساطی پز و افاده می‌فروشند که، «دارندگی است و برازندگی! جانمان را از صحرا پیدا نکرده‌ایم که با خودروهای نامطمئن وطنی!رفت و آمد کنیم؟!…»

اخیرا رئیس محترم قوه‌ قضائیه، قاطعانه به دادستان‌های سراسر کشور دستور داده است به دشمنان سلامتی مردم و محتکران خدانشناس بسته‌های بهداشتی به‌هیچ‌وجه رحم نکنند و در اسرع وقت آنان را به سزای اعمال ننگین‌شان برسانند.

اگر سال‌ها پیش که عدّه‌ای خون‌های آلوده را از فرانسه وارد کردند به‌شدّت مجازات می‌شدند و در همین سال‌ها با کسانی که لوازم پزشکی مورد نیاز جامعه را با انحصار و رانت و احتکار خود می‌گیرند و کمبود ایجاد می‌کنند تا به سودهای کلان برسند و یا قاچاق‌کنندگان داروهای حیاتی به‌شدّت مجازات و از رسانه‌ها به جامعه معرفی می‌شدند، امروزه شاهد کشف این ‌همه انبارهای میلیونی کالاهای ضروری و حیاتی بهداشتی نبودیم!

با عزم بسیار جدّی و قاطعیت امیدوار کننده‌ای که مردم در رئیس شجاع و ظلم‌ستیز قوه‌ قضائیه سراغ دارند، به‌زودی شاهد مجازات محتکران طمعکار و دشمنان سلامتی و جان و مال مردم باوفا و ولایتمدار ایران خواهیم بود. از زمانی که جناب آقای رئیسی به ‌عنوان قاضی‌القضات مسئولیت خطیر قوه‌ قضائیه را بر عهده گرفتند، شاهد عدالت‌گستری سراسری و مبارزات قاطع و بی‌امان ایشان بر ضدّ زمین‌خواران و مفسدان حرامخوار در همه‌ سطوح و رده‌های اداری جامعه هستیم.

وقتی که در ابتدای خدمت از پاکسازی و رسیدگی به تخلّفات برخی قضات و مدیران درونی این قوّه شروع کردند، نور امید و انتظار شیرینی در اذهان عمومی جامعه تابیدن گرفت و بعد که برخورد با غارت‌کنندگان بیت‌المال و احقاق حق مستضعفان شدّت یافت، عدالت‌خواهان و مظلومان و اقشار محروم جامعه به آینده‌ای روشن و زندگی بانشاط و آبرومند امیدوار شدند و مفسدان با ناامیدی و همگام با دشمنان خارجی درصدد توطئه و تضعیف این قوّه برآمدند که زهی خیال باطل!

از سوی دیگر دیدیم که در آغاز سال ۹۸ که رهبر حکیم و فرزانه‌ انقلاب، آن ‌را سال «رونق تولید» نام نهادند، حضرت رئیسی به هر شهر و منطقه‌ای از کشور که قدم نهادند، در کنار رسیدگی به امور قضائی و رفع کاستی‌های دادگستری‌ها، چگونگی تولید ملّی و فعالیت کارخانه‌ها و مراکز صنعتی و مجتمع‌های تولیدی را با هوشمندی بررسی کارشناسی کردند و به مدد مسئولان و مدیران مخلص محلّی و مردم جهادگر همان سامان، دلسوزانه در رفع گرفتاری‌های تولیدکنندگان و صنعتگران بومی تلاش مجدّانه‌ای را به عمل آوردند.

در همین راستا بود که در رگ‌های تعداد زیادی از کارگاه‌ها و کارخانجات بی‌رمق و بعضا خوابیده، خون تازه‌ای جریان یافت و فعالیت جهادی و تولید و کارآفرینی را از سر گرفتند. حمایت همه‌جانبه‌ رئیس قوّه‌ قضائیه از تولید ملّی و تشویق فناوران و جوانان مستعد و متخصص جهادگر در هر شهر و استان، باعث دلگرمی اهالی آن منطقه شد و شور و نشاط خودباوری و شعار «ما می‌توانیم‌» در گوشه و کنار کشور رونق گرفت.
من در این خاک کهن، گوهر جان می‌بینم

چشم هر ذرّه چو انجم نگران می‌بینم

دانه‌ای را که در آغوش زمین است، هنوز

شاخ در شاخ و برومند و جوان می‌بینم

کوه را مثل پر کاه، سبک می‌یابم

پر کاهی صفت کوه گران می‌بینم

انقلابی که نگنجد به ضمیر افلاک

آید آن روز که رسته به جهان می‌بینم

 

29جولای/20

غرب بدون سانسور

مقدمه

این مقاله به منظور تخریب چگونگی زندگی و عدم آرامش انسان‌ها در غرب نیست، زیرا خود غربی‌ها به این زندگی عادت کرده‌اند و با همین فرهنگ زندگی می‌کنند. اما هدف این مقاله، از یک طرف تکذیب تبلیغاتی است که برای رفاه و خدمات مختلف، اعم از خدمات شهری، پزشکی، حمل ونقل، غذایی، و… و تبلیغ مهاجرت به آن کشورها می‌شود واز طرف دیگر توضیح و روشنگری در اشکالاتی است که در مقایسه با خدمات در غرب به خدماتی که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به شهروندان ایرانی ارائه می‌کند انجام می‌شود.

این مقاله توسط کسی نوشته می‌شود که دوره‌ کارشناسی ارشد و دکترای خود را در اروپا (انگلستان) گذرانده و در آنجا به‌طور ملموس سختی زندگی را حس کرده است؛ اما به دلیل اینکه، زمان تحصیل اینجانب به ۳۵ سال قبل برمی‌گشت، برای اطمینان از مطالبی که می‌نویسم، در پایان بهمن ماه ۹۸ از یکی از خواهران عزیز ایرانی که مدرک مهندسی مکانیک از دانشگاه شریف دارد و همسر یک مسلمان شیعه انگلیسی و سال‌هاست در انگلیس زندگی می‌کند، خواهش کردم اطلاعات مورد نیاز را در شرائط امروز انگلستان بنویسند و بفرستد. ایشان این زحمت را قبول کرد که در اینجا صمیمانه از ایشان تشکر می‌کنم. آنجه در گزارش ایشان بود، بسیار بدتر از ۳۵ سال پیش بود؛ لذا در بسیاری از موارد در متن از نوشته‌ها و نقل به مضمون از ایشان را خواهم آورد.

اینجانب  بیش از چهار سال در کشور انگلیس زندگی کردم و هرچه می‌نویسم تجربه‌ شخصی یا مشاهدات است. خانم مهندس نیز در حاشیه‌ مطالب خود نوشته‌اند، «همه‌ مواردی که می‌نویسم، یا خود شخصاً تجربه  و یا از نزدیک در بین اطرافیان مشاهده کرده‌ام.»

 

زندگی در غرب، آب یا سراب

تبلیغات زیاد برای رفاه موجود در غرب، خصوصاً توسط افرادی صورت می‌گیرد که به صورت توریست به اروپا و آمریکا می‌روند و با هزینه‌ها‌ی زیاد در هتل‌های خوب و بسیار چشمگیر و ترغیب کننده به سر می‌برند. عده‌ دیگری نیز که به هر دلیلی در غرب زندگی می‌کنند، به گونه‌ای رفاه بی‌حد و حصر عمومی در این کشورها را تبلیغ می‌کنند و مرتباً تعدادی از فامیل‌های خود را برای زندگی به آنجا می‌برند. در این مورد در پایان کار یک ماجرای جالب را عرض می‌کنم.

در ابتدا برای صرفه‌جویی در نوشتن مطالب پیشنهاد می‌کنم، برای مطالعه‌ زندگی در غرب به سایت «خارج بدون فیلتر» مراجعه فرمایید. موارد بسیار زیادی از کشورهای مختلف درآن سایت آمده است.

 

انواع خدمات در انگلستان

خدمات شهری

در انگلستان از فضاسازی‌های شهری که در شهرهای ایران به چشم می‌خورد، خبری نیست و شهرداری‌ها کار شهرسازی خاصی را در سطح شهر انجام نمی‌دهند. در پارک‌ها هم اغلب فضای طبیعی پارک وجود دارد و حتی حوضچه‌های آب مرتباً نظافت نمی‌شوند. وسایل بازی در پارک‌ها از ساده‌ترین ابزار ساخته شده‌اند و هیچ هزینه‌ جدی برای پارک‌ها انجام نشده است. البته به دلیل شرایط آب و هوایی و پوشش گیاهی طبیعی همه جا به‌طور طبیعی سرسبز است.

نظافت شهرها و پاک‌سازی خیابان‌ها به‌گونه‌ای که دائماً توسط کارگران شهرداری در ایران انجام می‌شود، در انگلستان  وجود ندارد و اگر در شهر بگردید در بسیاری از مناطق، خیابان‌هایی را مشاهده می‌کنید که از همه جای آن آلودگی می‌بارد، به‌طوری که هیچ ایرانی‌ای انتظار این فقدان نظافت شهری را در اروپا ندارد.

 

جمع‌آوری زباله

در انگلستان، زباله‌ها هفته‌ای یک بار جمع‌آوری می‌شوند، اما یک هفته فقط زباله‌های بازیافت را می‌برند و یک هفته زباله‌های خانگی را. یعنی عملاً زباله‌ای که در ایران هر روز حداقل یک تا دو بار جمع‌آوری می‌شود در آنجا هر دو هفته یک بار جمع می‌شود. اما این دو هفته یک بار هم فقط یک کیسه زباله، اگر بیشتر‌ از یک کیسه بود، یا باید خود شما آن را به محل تجمیع زباله‌ها ببرید، یا بابت هر کیسه اضافی به مسؤل ماشین زباله شهرداری، انعام بدهید که این دومی آسان‌تراست.

 

موش‌ها

وجود موش در جوی‌های شهر و یا در گوشه و کنار خانه‌ها که در ایران یک معضل به حساب می‌آید و برنامه‌های مستمر برای حذف آنها وجود دارد، در انگلستان بسیار عادی است. خیلی از موش‌ها بسیار بزرگ و واقعاً وحشتناک هستند.

 

روشنایی در شهر

بسیاری از معبرها، خیابان‌ها و اتوبان‌ها حتی در شهرهای بزرگ یا روشنایی و چراغ‌های روشن کننده ندارند، یا اگر هم دارند به خاطر گران بودن انرژی خاموش هستند. در چند ماه اول زندگی در انگلستان، برای ایرانی‌ها به دلیل عادت داشتن به روشنایی خیابان‌ها و اتوبان‌ها در ایران، عبور و مرور در شب، بسیار مشکل است.

 

خدمات در بحران‌ها

در انگلیس بر اثر بارش‌های سنگین باران، برخی مناطق مسکونی به‌شدت دچار آب گرفتگی می‌شوند. با اینکه مقدار آب در مقایسه با بارش‌ها و سیل‌های سال‌های اخیر ایران اصلاً قابل توجه نیست، روزها و هفته‌ها طول می‌کشد تا این مناطق مسکونی پاک‌سازی شوند.

در چند سال اخیر بارش برف‌های سنگین در انگلیس وجود نداشته است، ولی سال گذشته که بارش برف به حدود ۳۰ سانتی‌متر رسید، تردد در بسیاری از مناطق مختل شد و هیچ بخش خدماتی‌ای، اعم از پلیس، شهرداری و…. کاری برای باز کردن راه نکرد.

در اروپا و انگلستان، اجازه‌ استفاده از زنجیر چرخ یا لاستیک یخ‌شکن نمی‌دهند، چون اسفالت‌ها را خراب می‌کند. اکثر خودروها به دلیل نداشتن زنجیرچرخ در برف‌ دور خود می‌چرخند و راه بسته می‌شود. هیچ کسی به‌جز خود رانندگان خودروها، برای باز شدن خیابان یا اتوبان کمک نمی‌کند.

مدتی قبل، طوفان بسیاری از مناطق انگلیس را در بر گرفت. یکی از دوستان که مجبور بود مدتی بعد از طوفان، از شهر صنعتی کاونتری به محل دیگری برود، می‌گفت که سطح اتوبان پر از شاخ و برگ‌های شکسته‌ درختان و رانندگی در آن بسیار خطرناک و مشکل بود، اما هیچ بخش خدماتی‌ای، برای جمع کردن شاخه‌های شکسته‌ درختان اقدامی نکرد‌.

 

خدمات پزشکی

در ایران مردم برای کوچک‌ترین بیماری از هر نوع، معمولاً به پزشک متخصص در مطب‌ها، کلینیک‌ها و درمانگاه‌ها و بیمارستان‌ها مراجعه می‌کنند؛ اما در انگلستان اگر به خدماتی از جمله ویزیت پزشک عمومی، آزمایش ، عکس‌برداری، سونوگرافی، و غیره نیاز باشد، باید چندین ماه در نوبت بمانند. در ایران اگر کسی به دلیل مسمومیت با سرگیجه و حالت تهوع شدید به مرکز درمانی مراجعه کند، انتظار دارد که ظرف یک ساعت با تزریق سرم و یا هر داروی دیگر درمان شود و به منزل برگردد، ولی در انگلستان شرایط کاملاً متفاوت است. چنین بیماری باید ساعت‌ها در درمانگاه‌ها منتظر بماند. بعد هم برای بیماری‌هائی چون مسمومیت و سرگیجه و حالت تهوع نهایتاً یک یا دو قرص می‌دهند و بیمار دو تا سه روز با این بیماری دست و پنجه نرم می‌کند تا بدن خودش دفاع کند و بیماری برطرف شود.

 

بیمه و خدمات رایگان

در بیمه و خدمات پزشکی رایگان پایین‌ترین سطح خدمات پزشکی ارائه می‌شوند و برای دریافت آنها هم باید مدت‌های طولانی در نوبت ماند. روال معالجه‌ رایگان با بیمه‌ دولتی این گونه است که در صورت نیاز به خدمات پزشکی اول باید به پزشک خانواده مراجعه شود. در صورتی که نیاز به داروهائی باشد که بدون نسخه قابل دریافت هستند، بیمار باید دارو را شخصاً بخرد. اگر دارو به نسخه نیاز داشت، با کُد داروخانه نسخه می‌دهند و دارو را مجاناً دریافت می‌کند. اگر نیاز به مراجعه به پزشک متخصص بود، بیمار توسط پزشک خانواده به بیمارستان موردنظر معرفی می‌شود؛ اما برای دریافت نوبت از پزشک متخصص، اغلب باید چندین ماه در صف انتظار بماند و بعد از چند ماه که از سوی پزشک متخصص ویزیت ‌شد، چنانچه نیاز به خدماتی مانند عکس‌برداری، سونوگرافی، ام.آر.آی و غیره باشد، باز هم باید چندین ماه دیگر در نوبت بماند. اگر نیاز به جراحی هم  بود، به‌جز موارد اورژانس مثل سکته‌ قلبی و امثال آن، در بقیه موارد باید چند ماه در نوبت ماند. به این ترتیب گاه شروع پیگیری بیماری تا درمان آن بیش از یک سال طول می‌کشد. این در حالی است که در کشوری مانند ایران همه این کارها در یک روز و حداکثر در یک هفته انجام می‌شود. جالب اینکه در انگلیس همه افراد بدون کمترین اعتراض صبر می‌کنند، زیرا اگر بخواهند از امکانات پزشکی به صورت خصوصی و خارج از نوبت اقدام کنند باید مبالغ بسیار هنگفتی بپردازند که از عهده بسیاری از افراد خارج است.

البته دریافت نوبت از پزشک خانواده هم  به‌آسانی صورت نمی‌گیرد. اغلب اوقات پزشک عمومی وقت ندارد و یا مثلاً وقتی برای سرماخوردگی بخواهید مراجعه کنید، برای یک هفته بعد وقت می‌دهد. بعد از مراجعه هم به‌جز مواردی که بیماری خیلی شدید باشد، در بقیه موارد دارویی تجویز نمی‌شود. این امر باعث شده است که افراد در بسیاری از مواقع با وجود سرماخوردگی، گلودرد و سرفه از مراجعه به پزشک خودداری و دوره درمان بسیار طولانی را تحمل ‌کنند.

وقت نداشتن پزشک خانواده یا نیاز به پزشک و درمانگاه در روزهای تعطیل، خود معضل بزرگی است، زیرا باید چندین ساعت در نوبت بمانید تا ویزیت شوید، مثلاً گاهی باید چهار ساعت و یا حتی بیشتر‌ منتظر بمانید.

یکی از دوستان که از مشکل پروستات رنج می‌برد، پس از طی فرآیند فوق، نوبت جراحی‌ای که برایش تعیین شد چهار ماه بعد بود و این در شرایطی بود که در تمام این مدت به ایشان سوند وصل بود و حتی با سوند  سرِ کار می‌رفت. روزی که نوبت جراحی ایشان فرا رسید، سرماخوردگی داشت و تشخیص دادند که به علت عفونت گلو جراحی قابل انجام نیست و مجدداً برای چند ماه بعد به ایشان وقت دادند. این در حالی بود که ایشان برای سرماخوردگی نتوانسته بود از پزشک خانواده وقت بگیرد تا قبل از وقت جراحی درمان شود.

یکی از خانم‌های جوان دوست ما که مشکل سرطان سینه داشت، بعد از جراحی به مدت ده روز تب بالائی داشت و در مراجعات به پزشک هیچ دارویی برایش تجویز نمی‌شد تا اینکه عفونت ناحیه جراحی به‌قدری شدید شد که مجبور بودند دائماً عفونت را تخلیه کنند و بعد از مدت‌ها مشکل عفونی بعد از جراحی، آنتی‌بیوتیک دادند.

در مورد درمان‌های سرطان هم درمان در سطوح بسیار پایین رایگان است و چنانچه بیمار بخواهد به پزشکی غیر از روال عادی مراجعه کند، باید مبالغ هنگفتی را بپردازد. یکی از دوستان ترکیه‌ای مجبور بود به دلیل گران بودن روال درمان سرطان خود هر دو ماه یک بار به ترکیه برود و درمان دوره‌ای خود را در ترکیه انجام بدهد و برگردد. یکی از دوستان که در شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران (هما) کار می‌کرد، برای هر بار معالجه به ایران می‌رفت و برمی‌گشت.

در دوران بارداری آزمایش‌ها و سونوگرافی‌های بسیار کمی انجام می‌شود. اولین سونوگرافی در چهار ماهگی و دو سونوگرافی در دو ماه آخر. از سونوگرافی سه بعدی یا آزمایش‌هایی مانند غربالگری و غیره خبری نیست و چنانچه کسی بخواهد به صورت خصوصی از این امکانات استفاده کند بسیار گران است و افراد به ندرت از چنین امکاناتی استفاده می‌کنند.

یکی از دوستان در اثر سانحه‌ تصادف از ناحیه‌ گردن و کمر آسیب دیده بود و درد بسیار شدیدی داشت. پزشک متخصص اورتوپد برای او فیزیوتراپی تجویز کرد، اما با وجود درد شدید سه ماه در نوبت فیزیوتراپی ماند.

یکی از دوستان که الان در دانشگاه صنعتی اصفهان استاد است، در سال اول اقامت در انگلستان (۱۳۶۳) دستش آسیب دید. اورتوپد تجویز عکس‌برداری و فیزیوتراپی کرد، سال۱۳۶۶ که داشت به ایران برمی‌گشت، نامه آمد که برای معالجه بیایید؛ اما او سه سال قبل وقتی که برای مرخصی به ایران آمده بود، دستش را معالجه کرده بود!

یکی از دوستان ضرورت انجام بیوپسی داشت. بعد از حدود نه ماه فاصله بین معرفی پزشک خانواده تا ویزیت توسط پزشک متخصص و تجویز بیوپسی چندین ماه دیگر باید برای انجام بیوپسی در نوبت می‌ماند.

بیماری‌های پوستی به‌قدری در بین مردم انگلستان رایج است که برایشان عادی شده است. کمتر زن یا مردی خصوصاً از سالمندان را می‌بینید که پاهایشان مشکل پوستی نداشته باشد، اما دنبال معالجه نمی‌روند، چون معالجه‌ای در کار نیست.

اکثر ایرانیان مقیم انگلستان هر گونه عمل جراحی، حتی دندانپزشکی را موکول به آمدن ایران می‌کنند. یکی از دوستان که سال‌هاست در انگلستان زندگی می‌کند می‌گفت من تا حالا در انگلستان عینک طبی هم نخریده‌ام، چون بسیار گران است.

 

 

 

نوبت MRI در کانادا

در قوانین بهداشتی کانادا، برای معالجه در سیستم دولتی، برای گرفتن نوبت MRI  مجبورید حداقل ۱۳۲ روز صبر کنید که این مدت به علت بی‌توجهی دولت دائماً رو به افزایش است.

 

 

یک نمونه هم از آمریکا

پلیس لس‌آنجلس بعد از مدت‌ها بالاخره پرونده‌ ون‌های بیمارستان‌های لس‌آنجلس را باز کرد. این پرونده نشان می‌دهد پزشکان یک بیمارستان، بیمارانی را که به هر دلیلی نمی‌خواهند معالجه کنند، در ون‌هایی می‌ریزند و به محل خاصی می‌برند و آنها را رها می‌کنند.

پزشکان محترم حتی لباس این بیماران را هم به آنها پس نمی‌دهند، چون صاحب ون بیچاره هم خرج بنزین  و… دارد.

در مواردی بیماران را با لباس بیمارستان و گاهی روی ویلیچر در خیابان پرت می‌کنند تا دیگر هوس نکنند مریض شوند. در مواردی بیمار بدبخت بعد از پرت شدن از روی ون، از روی ویلچرش روی زمین می‌افتد و سعی می‌کند سینه‌خیز خود را روی آسفالت خیابان بکشد ت به پیاده‌رو برسد و زیر ماشین نرود.

 

خدمات آموزشی

در انگلستان در هر مقطع آموزشی برای هر درس چهار سطح وجود دارد که اگر دانش‌آموزی در هر یک از دروس ضعیف باشد به گروه سطح پایین‌تر منتقل می‌شود و هیچ زحمتی برای پیشرفت درس او صورت نمی‌گیرد.

مقطع سال آخر آموزش در کالج است و دانش‌آموزان سال بعد به دانشگاه می‌روند. غیبت معلم و عدم حضور آنها در کلاس فوق‌العاده زیاد است. اگر چنین شرایطی در یکی از مدارس ایران اتفاق می‌افتاد با اعتراض و برخورد شدید والدین مواجه می‌شد، ولی در اینجا کسی حتی اظهار نارضایتی هم نمی‌کند.

برای شرکت در المپیادهای دانش‌آموزی هم برای ارتقاء سطح دانش‌آموزان کمترین تلاش و هزینه‌ای مصرف نمی‌شود، چون آنان می‌دانند که می‌توانند خیلی راحت دانش‌آموزان برتر کشورهای آسیایی را جذب کنند، لذا نیازی به سرمایه‌گذاری نمی‌بینند. شروع تحصیل کودکان از چهار سالگی اجباری است. به این ترتیب شهروندانی به صورت برده‌هایی تربیت می‌کنند که هرگز به سیستم حکومتی، خصوصاً خانوده‌ ملکه هیچ اعتراضی نمی‌کنند.

اروپائی‌ها اکثراً زحمت چندانی برای تحصیل در رشته‌های سخت نمی‌کشند و حتی معروف است که این آسیایی‌ها هستند که به دنبال رشته‌های تحصیلی پزشکی و مهندسی می‌روند. نظام آموزشی هم بر تربیت نیروهای متخصص و فنی اصراری ندارد، چون می‌تواند خیلی راحت در زمینه‌های مختلف، متخصص از کشورهای آسیایی وارد کند و نیازی به سرمایه‌گذاری نیست. در مراجعه به مراکز پزشکی این مطلب به‌وضوح مشاهده می‌شود، زیرا ۹۰ درصد پزشکان و متخصصان در انگلستان از کشورهای آسیایی هستند. هزینه‌ مدارس  و کلاس‌های آموزشی خصوصی  به‌قدری بالاست که کمتر کسی از آنها استفاده می‌کند.

 

بهداشت عمومی

جهت صرفه‌جویی در مصرف آب و به‌ویژه آب گرم، در اغلب مکان‌های عمومی و حتی منازل، شیرهای آب سرد و آب گرم کاملاً مجزا هستند و به دلیل نبودِ شیر مخلوط آب گرم و آب سرد  در بسیاری از منازل، به جای استفاده از دوش برای حمام، آب  گرم و سرد را به اندازه‌ لازم در وان حمام تنظیم می‌کنند و همه‌ اعضای به ترتیب، اول مرد، بعد زن و بعد بچه‌ها از همین آب استفاده می‌کنند. حتی همین حالا هم در اکثر منازل دوش و شیر مخلوط آب وجود ندارد. بسیاری از منازل هم فاقد سیستم مرکزی برای آب گرم هستند. لذا مثلاً در آشپزخانه فقط آب سرد موجود است. حجم مخزن آبگرمکن‌ها ۴۰ لیتر است، در حالی که مخازن‌ ایران حداقل ۳۰۰ لیترند.

 

 

 

لباس‌شویی عمومی

بسیاری از افراد برای شستن لباس‌های خود به مراکزی که ماشین‌های لباسشویی بزرگ دارند مراجعه می‌کنند و لباس‌ها را در آنجا می‌شویند. کسانی که بودجه متوسطی دارند، لباس‌ها را در خشک‌کن هم خشک می‌کنند، ولی فقیرترها خشک نمی‌کنند و لباس‌های خیس را به منزل می‌برند و خشک می‌کنند. این ماجرای لباس شستن، به دلیل نوبت و زمان شستشو، بعضی وقت‌ها دو سه ساعت طول می‌کشد. انتقال آلودگی لباس‌ها به افراد بعدی هم وجود دارد. این دستگاه‌ها خشکشویی نیستند که مایع ضدعفونی کننده داشته باشند و مانند ماشین‌های لباسشویی منزل هستند.

 

بهداشت محیط داخل مدارس

ایرانیان در اولین برخورد از بهداشت و نظافت محیط داخل مدارس و مهدکودک‌ها بسیار متعجب می‌شوند.  در مدرسه‌ پسرم این امکان وجود دارد که گاهی مادران برای کمک به مدرسه، یک نصف روز در کلاس حضور پیدا کنند. من چندین بار برای آشنایی با روش تدریس و همین‌ طور اطلاع از مطالبی که به بچه‌ها آموزش داده می‌شوند، در این جلسات شرکت و مشاهده کرده‌ام که هیچ‌گونه حساسیتی در رعایت بهداشت وجود ندارد. بچه‌ها روی زمین می‌نشینند. این در حالی است که همه با کفش در آنجا تردد می‌کند، بسیاری از بچه‌ها دائماً سرفه می‌کنند و آب‌ریزش بینی دارند. محیط مدرسه کاملاً آلوده است. مدارس نظافتچی رسمی ندارند  معلمان به نوبت این کار را می‌کنند. هر هفته یک نظافتچی شرکتی می‌آید و همه جا را تمیز می‌کند.

 

حتی شپش!

شاید برایتان عجیب باشد که بگویم بیماری شپش و همچنین انگل در مدارس شایع است به‌گونه‌ای که گاهی مدارس برای اطلاع‌رسانی، برای والدین نامه ارسال می‌کنند. بودن شپش و انگل برای مردم بسیار عادی است.

 

 

حمل و نقل

هزینه‌ حمل و نقل عمومی مانند اتوبوس و قطار ارزان نیست. البته برای سالمندان، دانش‌آموزان و دانشجویان تخفیف‌هایی وجود دارند. هزینه‌ آژانس به‌قدری بالاست که کمتر کسی از آن استفاده می‌کند. در سطح شهر ارائه خدمات حمل و نقل به صورت تاکسی و ماشین‌های سواری گذری اصلاً وجود ندارد؛ به همین دلیل طی کردن مسیرهای طولانی به صورت پیاده بسیار بین مردم بسیار رایج است. به دلیل گرانی بنزین افراد در استفاده از خودروهای شخصی هم بسیار با احتیاط عمل می‌کنند.

 

مواد غذایی

به دلیل محدودیت فروشگاه‌ها، خرید مواد غذایی از قبیل گوشت و مرغ چندان راحت نیست، به‌ویژه پیدا کردن  مغازه‌های فروش گوشت حلال که تمیزند و انسان رغبت می‌کند از آنها خرید کند بسیار مشکل است. همین ‌طور اغذیه فروشی‌ها و رستوران‌های حلال که تمیزند و غذای ایرانی دارند، محدود به شهرهای بزرگ است. اگر گاهی بخواهید به یک رستوران بروید باید ساعت‌ها در راه باشید و امکان تهیه غذا به صورت تلفنی از مطبخ و دریافت در جلوی در منزل  وجود ندارد و در هر شرایطی باید غذا را در منزل تهیه کنید.

 

میوه و سبزی

میوه‌ و سبزی به صورت بسته‌های کوچک ارائه می‌شوند. مثلاً یک خوشه‌ انگور در یک بسته و یا شش عدد توت فرنگی در یک بسته و یا مثلاً ۵۰ گرم جعفری در یک بسته‌ پلاستیکی. این تازه برای کسانی است که میوه کامل می‌خرند وگرنه بسیاری از افراد میوه را به صورت بسته‌های کوچکی که از چند نوع میوه به صورت چند تکه در آن وجود دارد خریداری می‌کنند. مثلاً در یک بسته پلاستیکی چند قاچ پرتقال، چند قاچ نارنگی، چند دانه انگور، یک یا دوتا توت فرنگی هست. خیار نصفه به فروش می‌رسد، هندوانه به صورت قاچ،

یک قاچ هندوانه ۶۹/۳ پوند، یعنی ۵۵۰۰۰ تومان. اگر میوه‌های موجود در فروشگاه‌های یک شهر را روی هم بگذارند به اندازه‌ یکی از میدان‌های کوچک محلی میوه در ایران هم نخواهد شد.

 

شیرینی‌جات

شیرینی در غرب بسیار گران است، لذا همه از کیک‌ها و شیرینی‌های خانگی و دستپخت خود استفاده می‌کنند. اگر بخواهید  شیرینی مثلاً از نوع خامه‌ای از بازار تهیه کنید، با یک بسته حاوی تعداد بسیار کمی نان خامه‌ای و آن هم با کیفیت بسیار پایین مواجه خواهید شد.

 

نان

به دلیل نبودِ نانوایی‌های سنتی، یا باید از نان‌های مدرن تست، ماکت و غیره استفاده کرد که همیشه هم امکان‌پذیر نیست، لذا اغلب افراد در منزل نان می‌پزند که این احتمالاً برای مردم در ایران کار سختی است.

 

بیمه‌ خودرو

اگرچه قیمت خودروهای دست دوم چندان بالا نیست، ولی قیمت بیمه‌ خودروها و عوارض سالیانه بسیار سنگین و بر اساس نوع خودرو، سن راننده و تعداد سال‌هایی که از گواهینامه‌ فرد می‌گذرد متفاوت است. بیمه‌نامه متعلق به فرد است نه به خودرو.

 

مصرف انرژی

به دلیل گران بودن هزینه انرژی از جمله برق و گاز، افراد در مصرف آب بسیار صرفه‌جویی می‌کنند، به‌طوری که با وجود اینکه سرمای هوا به دلیل رطوبت بسیار اذیت کننده است، در سراسر زمستان وسایل گرمایشی خانه‌ها فقط دو ساعت صبح‌ها و دو ساعت عصرها روشن هستند و بعد از گرم شدن فضای خانه مجدداً خاموش می‌شوند. دمای متوسط خانه‌ها ۱۷ درجه است و همه در منازل هم از پوشش بسیار گرم استفاده می‌کنند. من بارها دیده‌ام که در خانه با پالتو نشسته‌اند.

اغلب خانه‌ها به دلیل ماهیت آب و هوایی کولر ندارند؛ لذا در تابستان در گرم‌ترین روزها هم گرمای بسیار سختی را تحمل می‌کنند. این در شرایطی است که به دلیل تنوع آب و هوا در انگلیس، تحمل دمای بیست درجه تابستانی و شرجی بودن هوا و کمبود اکسیژن بسیار سخت است، به‌طوری که دمای ۴۰ درجه ایران قابل تحمل‌تر از دمای ۲۰ درجه انگلیس است. در زمستان هم دمای منفی ۱۰ درجه در ایران بسیار قابل تحمل‌تر از دمای ۵ درجه بالای صفر در انگلیس است اما حتی در مدارس هم سیستم گرمایشی به‌طور مداوم روشن نیست و فقط در مراکز خرید سیستم گرمایشی کار می‌کند.

در سال ۱۳۶۴ که من در انگلستان بودم، روزنامه گاردین نوشت که در شهر بیرمینگام بیش از ۱۰۰۰ نفر پیرمرد و پیرزن به دلیل سرمای زیاد در خانه خود فوت کرده‌اند. در اکثر موارد هم همسایه‌ها پس از چند روز متوجه فوت آنها شده بودند. معماری خانه‌ها به شکل خانه‌های قدیمی در ایران و به صورت اتاق‌های کوچک و بسته است. در سردترین شرایط هم افراد فقط شومینه را برای مدت کوتاهی روشن می‌کنند.

مثلاً در یک سالن بزرگ که برای بچه‌ها بین ساعت ۶ تا ۷ عصر کلاس برگزار می‌شود، در سردترین شرایط، در موقع ورود به سالن، سیستم‌های گرمایشی را روشن می‌کنند و سالن کاملاً سرد است. موقع خروج از سالن هم مجدداً سیستم گرمایشی را خاموش می‌کنند. مسلماً در فاصله‌ یک ساعت، سالن گرم نمی‌شود. این در حالی است که در ایران درجه حرارت در منازل و بقیه اماکن همواره بیش از ۲۵ درجه سانتی‌گراد است و مردم در منازل با لباس کاملاً تابستانه زندگی می‌کنند.

 

پی‌نوشت:

۱- آنچه طی این خاطرات آمده است در مقایسه با تصویر رایجی که رسانه‌ها از غرب ترسیم کرده‌اند، باورنکردنی می‌نماید؛ پس بهتر است ببینیم آیا کسی که این خاطرات را روایت کرده است، معتبر است؟ یا اینها پنداشته‌های فردی ناشناخته است که بی‌مهابا به جامعه‌ غربی نسبت داده است. پس باید پرسید دکتر شجاعی فرد، راوی این خاطرات کیست؟ او یکی از اساتید شناخته شده‌ کشور است که از جوانی سری پرشور در فعالیت‌های فرهنگی داشته است. دکتر شجاعی فرد در حال حاضر ریاست دانشکده و پژوهشکده مهندسی خودروی دانشگاه علم و صنعت ایران را عهده‌دار است و تنها دکترای مهندسی مکانیک ایرانی عضو ارشد انجمن مهندسی انگلستان است. او پیش از این مدتی سابقه‌ معاونت فرهنگی وزیر علوم را عهده‌دار بود و تا کنون بیش از ۳۰۰ مقاله‌ علمی پژوهشی در نشریات معتبر جهان منتشر کرده است. تالیف بیش از هشت جلد کتاب در زمینه‌های مختلف فرهنگی از دیگر فعالیت‌های ایشان است.

 

29جولای/20

در انتظار نور علی نور

نِیل به مِیل دوربرد

در بحبوحه‌ ویروس همه‌گیری که جهان را زمینگیر کرده است، خبر پرتاپ موفق «ماهواره نور» – به عنوان نخستین ماهواره‌ نظامی ایران از ماهواره برِ سه مرحله‌ای «قاصد» توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی – به فضا نشان داد «مکتب تهرانی مقدم» زنده است و یاران و متعلمین او نیز بر این باورند که «فقط انسان‌های ضعیف به اندازه‌ امکاناتشان کار می‌کنند» و کرونا و تحریم‌ها قادر نخواهند بود ایران را زمینگیر کنند. این‌بار نیز اتحادِ تعهد، تخصص و توکل برای ایران و ایرانی نیل به میل‌های دوربرد را به ارمغان آورد.

 

چرا فضا؟ چرا سپاه؟

پیشرفت‌های علمی دنیای مدرن عرصه‌های رویارویی نیروهای مسلح کشورها در مقابل هم را توسعه بخشیده است. در گذشته، زمین، هوا و دریا سه گستره شناخته شده‌ای بودند که نیرو‌های نظامی کشور‌ها در برابر هم صف‌آرایی می‌کردند؛ اما در دهه‌های اخیر مصاف‌های جدیدی اضافه شده که از جمله اینها می‌توان به فضا یا نبرد‌های سایبری و الکترونیک اشاره کرد. فضا یکی از عرصه‌‌های راهبردی با ظرفیت بالاست که فاقد بسیاری از محدودیت‌های زمینی و دریایی برای دستیابی به اشراف اطلاعاتی است. تحول در جمع‌آوری و تحلیل اطلاعات، هماهنگی و یکپارچه‌سازی همه‌ یگان‌های نظامی در میادین پیچیده جنگ، جز با به خدمت گرفتن اطلاعات فضایی و ماهواره‌ای  امکان‌پذیر نیست.

ضرورت حضور و ایفای نقش نیروهای مسلح در فضا موجب شد که در سال ۱۳۸۸ فرمانده معظم کل قوا در حکم انتصاب فرمانده‌ جدید «نیروی هوایی سپاه»، از عنوان «نیروی هوافضای سپاه» استفاده کنند و ورود سپاه پاسداران به فعالیت‌های حوزه فضایی به شکل ساختاریافته آغاز شود. به دنبال این تغییر عنوان، در آذر ۱۳۹۱ «فرماندهی فضایی» در حوزه‌ پژوهش، تحقیقات، احصاء دانش و تولید ماهواره و ماهواره بر، به معرکه فضا ورود کرد.

در شهریور سال گذشته رئیس‌جمهور آمریکا با انتشار تصویری در توییتر، از شکست یک آزمایش موشکی جمهوری اسلامی ایران در سمنان خبر داد و مقامات کشورمان هم این مسئله را تأیید کردند. چند ماه قبل هم وزیر ارتباطات از پرتاب یک ماهواره به فضا خبر داد که البته نتوانست به صورت موفقیت‌آمیز در مدار تزریق شود.

سپاه پاسداران به‌ عنوان یک‌ نیروی راهبردی دفاعی این مأموریت را در دستور کار خود قرار داد و اولین گام را با حرکت در لبه فناوری‌های روز دنیا، شکستن سدهای بزرگ فناوری و پرتاب ماهواره نور۱ عملیاتی کرد.

 

فتح فضا، پروژه یا ابرپروژه؟

برای حضور درآوردگاه فضا، عبور متخصصین این حوزه از فرایندی چهار مرحله‌ای الزامی است. مرحله‌ اول، ساخت ماهواره‌بر، مرحله‌ دوم، ساخت ماهواره، مرحله‌ سوم، ایستگاه‌ها یا سایت‌های گیرنده و کنترل‌کننده و چهارمین مرحله، ایستگاه‌های پرتاب هستند. چند کشور معدود در جهان توانایی انجام این چهار مرحله را دارند و ایران جزو این معدود کشورهاست. هر یک از این مراحل شامل زیر سیستم‌های مختلف و تخصصی خود هستند و در مجموع یک ابرپروژه را تشکیل می‌دهند. پرتاب موفق نور۱ نشان داد که ایران در همه‌ این مراحل به موفقیت چشمگیر و غیرقابل انکاری دست یافته است.

 

موقعیت و مشخصات فنی نور۱

مدارهای زمین به سه دسته کلی: مدار پایینی زمین یا لئو، مدار میانی یا مئو و مدارِ زمین آهنگ یا ژئو تقسیم می‌شوند. البته مداری نیز تحت عنوان مدار بیضوی بالا یا هئو نیز وجود دارد که ارتفاع نقطه‌ اوج آن بسیار بالاست و ویژگی آن این است که ماهواره در این مدار مدت زمانی طولانی را در آسمان منطقه مورد نظر طی می‌کند. ارتفاع ماهواره‌هایی که در مدار لئو تزریق می‌شوند بین۲۰۰ تا ۲۰۰۰ کیلومتر از سطح زمین است و زمان یک دور چرخش ماهواره‌هایی که در این مدار قرار دارند به دور زمین حدود ۹۰ دقیقه است. مدار ژئو فاصله‌ ۳۶۰۰۰ کیلومتری از سطح زمین را پوشش می‌دهد و مدار میانی یا مئو فاصله میان مدار لئو و ژئو را در برمی‌گیرد. ماهواره نور۱ در کلاس ماهواره‌های لئو است که در ارتفاع ۴۳۰ کیلومتر و در یک مدار مدور قرار دارد.

روند به‌کارگیری ماهواره‌ها به گونه‌ای است که در روزهای آغازین تزریق ماهواره به فضا، ابتدا مرحله‌ پایدارسازی و تثبیت ماهواره انجام و سپس حسگرهای حیاتی آن راه‌اندازی می‌شود و در یک بازه‌ زمانی یک هفته الی ده روز، حسگرهای مأموریتی ماهواره فعال می‌شوند و ماهواره به فاز عملیاتی خود ورود می‌کند.

 

تفاوت نور۱ با سایر ماهواره‌های ایران در فضا

تزریق ماهواره نور۱ در فضا از جنبه‌های مختلفی با ماهواره‌های پیشین ایران متفاوت است:

  1. ارتفاع از سطح زمین: پیش از این ماهواره‌برهای «سفیر» برای مدار ۲۵۰ کیلومتری زمین و «سیمرغ» برای مدار ۵۰۰ کیلومتری مورد استفاده قرار گرفت که در پرتاب‌های ماهواره بر سیمرغ با وجود آنکه‌ در آخرین تلاش این ماهواره‌بر، ماهواره «ظفر» را تا ارتفاع ۵۴۰ کیلومتری سطح زمین رساند، اما موفق به تزریق این ماهواره در مدار نشد. نور۱ اولین ماهواره تزریق شده ایران در ارتفاع ۴۳۰ کیلومتری سطح زمین در یک مدار مدور است.
  2. کاربرد نظامی: ماهواره‌های قبلی کاربرد نظامی نداشتند.
  3. بومی‌سازی صددرصدی: ماهواره‌های پیشین با همکاری مشترک با کشورهای دیگر پرتاب شده بودند، اما نور۱ صددرصد بومی است و تمام مراحل آن توسط دانشمندان ایرانی انجام شده است.
  4. ماهواره‌بر: «شبکه رهبری اروپا» (ای‌اِل‌اِن) که یک سازمان غیردولتی مستقر در لندن است در گزارشی با عنوان: «آیا جاه‌طلبی‌های فضایی ایران نشانه دور جدید نگران‌کننده‌ای است؟» به بررسی ویژگی‌های پرتاب اخیر ماهواره ایرانی نور پرداخته و آن را پیشرفت قابل‌توجهی در برنامه‌ی فضایی ایران توصیف کرده است. در این گزارش آمده است: «قاصد یک ماهواره‌بر سه مرحله‌ای است که در مرحله‌ اول از موشک سوخت مایع «قدر»، در مرحله‌ دوم، موتور سوخت جامد «سلمان» و در مرحله‌ سوم، از یک موتور ناشناخته کوچک استفاده می‌کند. موتور مرحله‌ اول، قاصد نسخه بهبودیافته «شهاب۳» است که قبلاً هم به ‌عنوان پایه ماهواره‌بر «سفیر» از آن استفاده ‌شده بود. نوآوری به ‌کار رفته در قاصد به موتور مرحله‌ دوم یعنی موتور سوخت جامد سلمان برمی‌گردد. در ساخت این موتور از مجموعه فناوری‌های پیشرفته مثل سوخت جامد، نازل چرخان برای کنترل پرواز و یک پوشش فیبر کربن سبک استفاده ‌شده که با توجه به ابعاد کوچک و کارایی محدود این موتور، برای استفاده در ماهواره‌بر بسیار کاربردی به نظر می‌رسد.»

به اذعان این اندیشکده، ایران پیشرفت‌های زیادی در زمینه‌ فناوری سوخت جامد داشته و استفاده از فناوری پیشرانه جامد نشان‌دهنده تغییر قابل‌توجهی در برنامه‌ی فضایی معمول ایران است که تا پیش‌ از این بیشتر بر پایه‌ فناوری سوخت مایع که نسبتاً قدیمی است متکی بوده است.»

  1. پرتابگر: اندیشکده‌ اروپایی(ای‌اِل‌اِن) در بخش دیگری از گزارش خود آورده است: «تفاوت عمده‌ دیگر این پرتاب با نمونه‌های قبلی، خود عمل پرتاب بود. پرتاب‌های قبلی ایران از زیرساخت‌های ثابت انجام می‌شد و مراحل آماده‌سازی آن روزها طول می‌کشید که باعث مکان‌یابی آنها و گزارش‌های محلی و گاهی دستیابی سازمان‌های اطلاعاتی غرب به اطلاعات آنها می‌شد. اما قاصد از پرتابگری متحرک پرتاب شد و پیش از پرتاب، هیچ گزارشی درباره‌ این پرتاب مخابره نشد.»

 

مأموریت نور۱

مأموریت ماهواره‌ نور۱ شناسایی است که هم در حوزه‌ دفاعی و هم غیردفاعی کاربرد دارد.

حوزه‌ دفاعی: نیرو‌های مسلح برای انجام فعالیت‌های خود در عرصه‌ دفاعی باید آگاهی موقعیتی و وضعیتی از پیرامون خود داشته باشند و بتوانند فعالیت‌های خود را با یکدیگر هماهنگ کنند. نحوه‌ توزیع و تجمیع کار میان یگان‌های عمل‌کننده زمانی می‌تواند به حداکثر کارآمدی برسد که متکی به زیرساختی باشد که داده‌های نظامی را میان بخش‌های عملیات و اطلاعات به‌‌سرعت به چرخش دربیاورد و نهایتاً به کارآمدی حداکثری انهدام یگان‌های دشمن بینجامد. حسگر‌هایی که روی ماهواره نور۱ نصب شده‌اند می‌توانند بخشی از این مأموریت را انجام دهند و قطعاً با تکمیل این مأموریت در قالب ماهواره‌های بعدی، تمام بخش‌های نیرو‌های مسلح از هواپیما‌های در آسمان تا رزمندگان روی زمین و ناوشکن‌های داخل دریا با هم هماهنگ عمل خواهند کرد.

حوزه‌ غیردفاعی: همچنین با توجه به نقش فعالی که نیرو‌های مسلح و سپاه در مخاطرات طبیعی دارند، به‌کارگیری ماهواره شناسایی می‌تواند به پشتیبانی این فعالیت‌ها کمک کند. در جا‌هایی که امکان پرواز بالگرد یا پهپاد وجود نداشته باشد، این ماهواره‌ها هستند که از ارتفاع چند صد کیلومتری دید وسیعی دارند. مثلاً در سیل خوزستان به‌‌قدری حجم سیل وسیع بود که امکان رصد تمام مناطق درگیر سیل با پهپاد وجود نداشت و ضرورت وجود ماهواره در آنجا کاملاً احساس می‌شد.

 

نور و بازتاب نور؛ دیالکتیک دانش بنیان

پرتاب ماهواره نور۱ منصه‌ای دیگر برای ظهور و بروز استیلای علمی دانشمندان ایرانی در عرصه‌ علوم دانش‌بنیان و جلوه‌گاه حرکت آنان بر لبه‌ تکنولوژی دنیاست. جلوه‌گاهی که «نور» و بازتاب آن، دیالکتیکِ دانش‌بنیان را به ذهن متبادر می‌کند. از طرفی تلاش و همت دانشمندان علوم دانش بنیان کشورمان به تابش و تزریق نور در فضا منتج شده است و از سویی دیگر، بازتاب نور به محققین این عرصه بازتابانده شده است تا بار دیگر اهمیت جایگاه علوم دانش‌بنیان در جهان امروز بر همگان محرز شود.

شرکت‌های دانش‌بنیان مؤسسات خصوصی یا تعاونی هستند که به منظور افزایش علم و ثروت، توسعه‌ اقتصادی بر پایه‌ دانش و تحقق اهداف علمی و اقتصادی برای گسترش اختراعات، نوآوری و تجاری‌سازی نتایج تحقیق و توسعه شامل طراحی و تولید کالا و خدمات تشکیل شده‌اند. این شرکت‌ها با تحول در عرصه‌ علم و دانش و کشف یافته‌ها و نتایج جدید اقتصادی در رشد و توسعه بخش‌های مختلف بسیار تأثیرگذارند.

رهبر معظم انقلاب همواره بر اهمیت نقش این شرکت‌ها در رونق اقتصادی و اقتصاد مقاومتی تأکید و آنها را مؤثرترین مؤلفه‌های تحقق پایدار اقتصاد توصیف کرده‌اند. شرکت‌های دانش‌بنیان با توجه به برخورداری از ظرفیت‌هایی نظیر اقتصاد مبتنی بر دانش بومی و اتکاء به توان علمی و پژوهشی داخلی از ارکان بسترساز توسعه در چارچوب اقتصاد به شمار می‌روند.

در سال جاری که از سوی رهبر معظم انقلاب سال «جهش تولید» نامگذاری شده و از نگاه ایشان راه پیشرفت، دستیابی به عزت و ایستادگی مؤثر مقابل دشمنی‌ها و توطئه‌ها، «ارتقای اقتدار و قدرت ملی» است، تزریق تفکر و ایده‌های نو به بخش‌های تولیدی و اقتصادی کشور و توسعه‌ شرکت‌های دانش‌بنیان یکی از مهم‌ترین الزاماتِ گسترش علم، کاهش وابستگی به خارج و اقتدار ملی است.

 

قبس نور در خرمن مستکبرین

پرتاب «نور»، قبسی در خرمن مستکبرین افکند و پریشانی و واکنش آنان را در پی داشت. دور از انتظار نیست که آمریکا و هم‌پیمانان اروپایی‌اش همچنان که زمین را ملک طلق خویش می‌پندارند، فتح فضایی ایران را نیز برنتابند و ادعاهای بی‌مبنای خود مبنی بر نقض قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد توسط ایران را تکرار کنند و به قاذورات و پلیدی‌های ملوث و مکدر دست یازند تا ایران را در جایگاه متهم بنشانند و به جهانیان معرفی کنند. آنان غافلند از اینکه، «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ.»

 

چشم انداز فضایی ایران؛ در انتظار نور علی نور

کارنامه‌ سپاه پاسداران نشان می‌دهد به دستاوردها و پیشرفت‌های حاصله قانع نبوده و همواره برنامه‌ تداوم موفقیتِ پرشتاب و وقفه‌ناپذیر را در دستور کار خود قرار داده است. چشم‌انداز و نقشه‌ راه صنعت فضایی کشور، ماهواره‌هایی در مقیاس بزرگ‌تر، پیشرفته‌تر و تزریق در مدارهای بالاتر می‌باشد. دسترسی به  مدارهای بالاتر، انجام مأموریت‌های ناوبری را ممکن خواهد ساخت و در حوزه‌های ارتباطی، فتح ارتفاعات بالاتر از مئو و ژئو الزام‌آور است.

هدف‌گذاری و گام بعدی سازمان فضایی سپاه پاسداران، پرتاب ماهواره نور۲ و تزریق آن در مدار ۳۶۰۰۰ کیلومتری است. ماهواره نور۱ پیشقراول صنعت فضایی کشور و قطعه‌ای از یک جورچین به ‌هم‌پیوسته است که انوارِ دیگر تکمیل کننده آن خواهند بود. دیر نیست آن زمانی که جهان شاهد طلیعه‌ نوری دیگر باشد و انتظارِ نور علی نور پایان یابد. ان‌شاءالله.

«پاک و منزه خدایی که این (انواع کشتی و چهارپایان قوی) را مسخر ما گردانید وگرنه ما هرگز قادر بر آن نبودیم.»(۱)

 

پی‌نوشت:

  1. ۱٫ بخشی از آیه‌ ۱۳ سوره‌ زخرف که بر ماهواره‌برِ قاصد حک شده است. در ادامه به طور کامل آیه و ترجمه‌ آن خواهد آمد:

«لِتَسْتَوُاْ عَلىَ‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُواْ نِعْمَهَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُواْ سُبْحَانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَاذَا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ؛ تا چون با کمال تسلط بر پشت آنها نشستید متذکر نعمت خدای‌تان شوید و گویید پاک و منزه خدایی که این (انواع کشتی و چهارپایان قوی) را مسخر ما گردانید وگرنه ما هرگز قادر بر آن نبودیم.»

 

29جولای/20

سخنی با منتخبان ملت

مقدمه:

انتخابات مجلس یازدهم تمام شد و منتخبان که حدود ۸۱ درصد آنان جدید هستند، برای تشکیل مجلس آماده می‌شوند. رقبا به‌ویژه تفکری که خود را اصلاح‌طلب می‌نامند، به سیاق دهه ۷۰ تاکنون مشغول طرح ایراد و تهمت‌های گوناگون برای تخریب برندگان است.

فارغ از این رقابت‌های سیاسی که همواره وجود داشته و خواهد داشت و بدون توجه به نگرش جناح برنده در مجلس آینده، تذکر چند نکته را لازم می‌دانم:

۱- شاخص‌های اقتصادی کشور دچار عدم تعادل‌های جدی است. همه ارکان تصمیم‌گیری در صحنه اجرایی از مجلس، دولت و کارشناسان و دانشگاهیان در این مشکلات سهیم‌اند و نمی‌توانند مسئولیت گذشته خود را نادیده بگیرند.

مهم‌ترین اشکالی که هیچ‌گاه دولت‌های مسلسل نخواستند یا نتوانستند به آن توجه جدی کنند، مسئله           کسری بودجه است. تعادل دخل و خرج در خانواده، بنگاه، شهر و کشور بدیهی و قابل فهم برای همگان است، اما دولت‌ها ظاهراً برای جلب رضایت و حمایت طرفداران خود و بی‌توجه به پیامدهای زیانبار کسری بودجه و ایجاد هزینه‌های گوناگون همچنان به این شیوه ادامه داده‌اند. متأسفانه حتی اگر فرض کنیم که برخی از این هزینه‌ها کاهش‌پذیر نیستند (مثل حقوق کارکنان و نظام بهداشت و درمان و امنیت و دفاع)، اما به‌وضوح دیده می‌شود که همه مصوبات از این دست نیستند که در خوش‌بینانه‌ترین برداشت باید گفت طراحان، تصویب‌کنندگان، کارشناسان و مجریان درک درستی از عواقب پرمخاطره این اقدامات ندارند. طرح‌های فاقد رعایت توجیه فنی، مالی و اقتصادی که با فشار سیاسی کلنگ‌زنی، ولی نیمه‌کاره رها شده‌اند و هم اکنون در حال از بین رفتن و از رده خارج شدن هستند. فشار به بانک‌ها برای تأمین مالی پروژه‌های غیراقتصادی و اعطای وام‌های تکلیفی به مراکز و مناطقی که قبل از توجیه اقتصادی، قدرت سیاسی مسئولان محلی، برای ایجاد آنها تعیین کننده بوده، اقتصاد کشور را دچار بن‌بست شکننده‌ای کرده است.

۲-هرچند تحریم‌های ظالمانه دشمنان نظام در ایجاد مشکلات اقتصادی مؤثر بوده‌اند، اما در عین حال به طور ناخواسته فرصت بی‌نظیری را برای اصلاح ساختار به‌شدت وابسته به خارج اقتصاد کشور فراهم آورده است. دولت‌های مسلسل نشان داده‌اند که به‌رغم شعارهای پرطمطراق هیچ‌کدام حاضر نیستند هزینه‌های قطع وابستگی اداره کشور به نفت خام را بپذیرند. مقطع کنونی، به صورت ناخواسته این شرایط را فراهم آورده است که دولتمردان، اصلاح ساختار مصرف‌گرای مبتنی بر واردات و نه تولید ملی را به نام خود و هزینه آن را به نام نظام فاکتور کنند، آنچه تا کنون شهامت اجرای آن را نداشته‌اند.

۳-مجلس توجه داشته باشد که ابتدائاً و با جدیت می‌بایست از ایجاد یا افزایش هزینه‌های جاری (ولو دارای منطق نسبی) خودداری کند. مصوباتی نظیر فوق‌العاده ویژه مشاغل و طرح‌های خاص، همه باید کنار گذاشته شوند و عنایت ویژه به زیرساخت‌ها و بخش عمران معطوف شود.

۴-عوامانه‌ترین و فریبنده‌ترین سیاست، تخصیص و تزریق منابع ریالی و ارزی به بنگاه‌های فاقد بهره‌وری است که به صورت وسیع حتی دامن صندوق توسعه ملی را هم گرفته است. این صندوق هم اکنون از اهداف اولیه خود فاصله گرفته و با مصوبات متعدد مجلس مثل یک صندوق وام و شعبه‌ای از بانک عمل می‌کند.

۵-فضای کسب و کار و بهبود مستمر آن با فاصله گرفتن تدریجی از اقتصاد دولتی و پرهزینه باید در دستور کار میدانی مجلس قرار گیرد و از وعده‌های فزاینده توقعات عمومی پرهیز و برای مردم تشریح شود که در شرایط فعلی صرفه‌جویی همه‌جانبه و سرمایه‌گذاری برای آینده نقش اساسی در تعادل بخشی به اقتصاد و ایجاد اشتغال برای جوانان دارد.

۶-نمایندگان با اتخاذ رویه‌های عملی و قابل راستی‌آزمایی برای عموم از انجام مراسم شخصی و رسمی پرهزینه نظیر عقد و عروسی و ختم و مهمانی‌های مناسبتی خودداری کنند و سنت‌های حسنه ازدواج و گردهم‌آیی‌های فامیلی و محلی را با حداقل تشریفات و هزینه انجام دهند.

۷-رشد نقدینگی بی تناسب با تولید ناخالص داخلی کشور باید به هر قیمتی مهار شود. قیمت‌های نجومی بسیاری از کالاها در حال حاضر محصول سیل نقدینگی و رشد نقدینگی و محصول نگرش خام و عامیانه به مناسبات اقتصادی است. در همه‌ برنامه‌ها باید تولید ملی محور قرار گیرد. سیستم مالیاتی، سیاست‌های وارداتی و صادراتی همگی باید معطوف به رشد تولید کیفی باشند. حتی اشتغال هم باید در این راستا تعریف ‌شود.

راستی اگر امروز بخواهیم حدیث معروف رسول اکرم(ص) را بنا به شرایط حال ترجمه کنیم باید چه بگوییم؟ ایشان فرموده‌اند، «وای بر احوال قومی که لباس تنشان را دیگران ببافند.»

۸-به جای این همه دستگاه‌های نظارتی کم‌اثر، مقوله نظارت دقیقاً و بدون تنازل عملیاتی شود. سیاستگزار پولی (بانک مرکزی) سال‌هاست که نظارت بر مؤسسات مالی و اعتباری را به امان خدا رها کرده است و هنگامی که در سال ۹۷ این بنگاه‌ها دچار ورشکستگی قهری ‌شدند، با برداشت ۳۵ هزار میلیارد تومان از منابع پر قدرت بانک مرکزی کسری ناشی از تخلف آنها را پرداخت نمود. معنای اقتصادی این تصمیم تشویق متخلف از قانون است.

۹-رابطه جاودانی (ریسک – بازده) نباید مخدوش شود، در غیر این صورت سیطره پول و بخش مالی بر بخش واقعی اقتصاد مرتباً گسترده‌تر می‌شود. غربی‌ها ضرب‌المثل عامیانه خوبی دارند، «هر کس هزینه نادانی‌اش را خودش باید بپردازد.»

۱۰-نمایندگان باید باور داشته باشند که گزاره، «آمریکا در حال افول است»، شعار نیست. تولید ناخالص داخلی  آمریکا از ۵۱ درصد پس از جنگ جهانی دوم هم اکنون به حدود ۲۰ درصد رسیده است. مؤسسات پژوهشی آمریکا اذعان دارند که این کشور هژمونی جهانی خود را از دست داده‌ است. نمایندگان ملت این پیچ تاریخی را قدر بدانند و مرعوب جار و جنجال‌های فریبنده امریکا نشوند. اگر خدا را فراموش نکنیم، صبح نزدیک است.

۱۱-نمایندگان سنت تخطئه قبلی‌ها را کنار بگذارند و شعارهایی بدهند که مطابق قرآن کریم قول سدید بوده و امکان اجرای آنها فراهم باشد. نمایندگان باید بدانند که در فرهنگ اسلامی به تعبیر امیرالمؤمنین حکمران مکلّف به عدالت است و عدالت از بخشش هم بالاتر است.

 

29جولای/20

هفت مطالبه راهبردی از مجلس یازدهم

چکیده

به‌یقین از مهم‌ترین نمونه‌ها و عرصه‌های اقتدار ایران اسلامی، برخورداری از یک مجلس قوی و عملکرد آن در پرتو مشاوره‌های کارشناسانه و عمل به آموزه‌های اسلامی است. مجلس یازدهم شورای اسلامی با توجه به شرایط پیش‌آمده در سال شهادت حاج قاسم سلیمانی می‌تواند و می‌بایست متفاوت باشد. در این راستا هفت راهبرد بنیادین به‌صورت کتابخانه‌ای و با روش تحلیل محتوا از بیانات رهبر فرزانه انقلاب استخراج شده که در جای خود برای مطالبات مردمی، حائز اهمیت و برای مسئولان و به‌ویژه نمایندگان مجلس شورای اسلامی، کلید حل مشکلات کشور به شمار می‌آید.

 

مقدمه

مجلس شورای اسلامی همواره با فراز و فرودهایی همراه بوده و مطالبه از مجلس به ‌تناسب زمان و شرایطش منحصربه‌فرد است، زیرا «قوه‌ مقننه تهیه‌کننده‌ نرم‌افزار حرکت عظیم نظام اسلامی است»؛(۱) اما مجلس یازدهم با توجه به اتفاق‌های سال ۱۳۹۸ و پیش‌بینی‌های فراروی کشور می‌تواند شگفتی‌ساز باشد. مقام معظم رهبری در زمستان این سال بارها از رمز جدید «قوی شویم» برای پیشرفت ایران اسلامی رونمایی کردند؛ زیرا باید «قوی بشویم تا جنگ نشود. باید قوی بشویم تا تهدید دشمن تمام بشود.»؛(۲) به‌یقین «یکی از مصادیق قوی شدن همین است که یک مجلس قوی داشته باشیم.»(۳)

در این نوشتار به‌طور اجمال فرمایشات رهبر فرزانه انقلاب اسلامی را طی ۱۶ سال اخیر درباره مجلس شورای اسلامی مرور می‌کنیم تا مهم‌ترین مطالبات ایشان برای داشتن یک مجلس قوی فهرست شوند. البته انتظارات و مطالبات بسیاری را از رهنمودهای ایشان می‌توان استخراج کرد، ولی در این نوشتار بر مهم‌ترین آنها در قالب هفت راهبرد پرتکرار و محوری تمرکز می‌شود که برای مردم، مجلس و نمایندگان دوره یازدهم گره‌گشا خواهد بود:

۱٫ هدایت دولت

یاری دولت و همراهی آن در گذر از وضع موجود به وضع مطلوب، بدون تلاش مجلس همگام، ولی مراقب میسر نیست، «مجلسی که با وضع قوانین لازم، با هدایت دولت‌ها به سمت مطلوب، بتواند کشور را در مقابل توطئه‌های دشمن مصونیّت ببخشد؛ یک مجلس قوی این ‌جوری است.»(۴) اما ممکن است سئوال شود که معنای هدایتگری دولت چیست؟ یعنی مجلس در امور اجرایی دخالت کند؟! حضرت آقا پاسخ داده‌اند، «مجلس تعیین‌کننده مسیر است. مسیر را معیّن می‌کند. دولت‌ها موظّفند و مجبورند طبق قانون در این مسیر و روی این ریل حرکت کنند.»(۵)

معظم‌له در زمانی دیگر از نمایندگان دو فعالیت مهم یعنی ریل‌گذاری با قانون و نظارت با تحقیق و تفحص را مطالبه می‌کنند، «شما اولاً حرکت دولت را ریل‌گذاری می‌کنید، بعد با اختیاراتی که قانون اساسی به شما داده – که از جمله‌اش تحقیق و تفحّص است که در قانون اساسی تصریح ‌شده – می‌توانید تضمین کنید که این حرکت انجام شود. صرف توصیه نیست. طبق قانون می‌توانید دنبال، تحقیق و تفحّص کنید. هیچ منافاتی هم با همکاری با دولت ندارد. اعتقاد بنده این است و همیشه عقیده‌ام در همه‌ دولت‌ها این بوده که مجلس باید با دولت همکاری کند؛ امّا این همکاری به معنای گذشت از حقوق مجلس نیست. بایستی حقّ‌تان را استیفاء کنید. باید تحقیق، تفحّص و مؤاخذه کنید که چرا نشد؟ چرا کم شد؟ چرا جور دیگر شد؟ این فرصت بسیار مهمّی است. این را قدر بدانید.»(۶)

در این صورت می‌توان امیدوار بود که مشکلات کشور به‌خصوص اقتصادی حل شود، زیرا، «مردم مجلسی می‌خواهند که برای اقتصاد درون‌زا، به معنای واقعی کلمه وقت‌گذاری و ریل‌گذاری کند و دولت موظّف بشود بر اساس این حرکت بکند. آنچه مردم می‌خواهند اینهاست.»(۷)

پیگیری قوانین ابلاغ‌شده و پایش در اجرای بهینه آنها به عهده مجلس است، «رئیس محترم مجلس چندی پیش گفتند که فلان قانون را دو سال است که فلان دستگاه اجرا نکرده. سئوال بنده این است که خب در این دو سال شما که در مجلس هستید، چه ‌کار کردید؟ [اگر] او اجرا نکرد، شما باید دنبال بکنید… مسئله‌ پیگیری قوانین هم به نظر ما مسئله‌ بسیار مهمّی است که بایستی انجام شود.»(۸)

سرزندگی مجلس شورای اسلامی در بهره‌گیری از دو راهکار تقنین و نظارت وقتی گره‌گشا و کارآمد است که به‌موقع باشد، «مجلس زنده، مجلسی است که به‌وقت، به‌هنگام و درست قانون می‌گذارد؛ نظارت می‌کند و در مسائل کشور و در مسائل منطقه حضور دارد»(۹) البته این وظیفه مجلس در قانون‌گذاری و تحقیق و تفحص باید با قاطعیت و با رویکرد اصلاحی همراه باشد، «مجلس باید به وظائفی که نسبت به دولت دارد، سختگیرانه، منتهی خیرخواهانه عمل کند.»(۱۰)

۲٫ فسادگریز و فسادستیز

مجلسی کارآمد است که نمایندگانش دندان طمع به نهادها، دستگاه‌ها و به‌ویژه قوه مجریه را کشیده باشند؛ در غیر این صورت خود و به‌تبع، مجلس را وابسته و وامدار می‌کنند. از این ‌رو بایسته است که نمایندگان، «چشم و دل حریص به مال دنیا نداشته باشند؛ چشم و دل‌شان سیر باشد… آن‌ کسانی که چشم‌شان به این است که بتوانند نماینده بشوند، بعد تأثیر بگذارند در وضع اداره‌ بعضی از جاها ـ این را بردار، آن را بگذارـ این را یک مطمعی قرار بدهند برای مسائل مالی! این‌جوری نباید باشد.»(۱۱)

نمایندگانی که برای خود کیسه ندوخته باشند می‌توانند کیسه‌های سوراخ جامعه را ترمیم کنند و مشکلات کشور را به سامان برسانند، «در میان‌ گرفتاری‌ها و مشکلات‌ عمومی‌، شناخت‌ فوریت‌ها و اولویت‌ها… مشکلات‌ عمومی‌تر، محسوس‌تر، مرارت‌بارتر را باید جست‌ و به‌ رفع‌ آنها همت‌ گماشت‌: مسئله‌ی اشتغال‌، مسئله‌‌ ارزش‌ پول‌ ملی‌، مسئله‌ امنیت‌، مسئله‌ گرانی‌ و…»(۱۲)

نمایندگان می‌توانند مظهر فسادگرایی باشند و جامعه را آلوده کنند و می‌توانند فسادستیز باشند و با وضع قوانین مربوط، زمینه‌های ناهنجاری‌ها را بخشکانند یا کاهش دهند. به‌یقین نماینده‌ای که اندک آلودگی داشته باشد نمی‌تواند خود را مصون کند و یا در برابر تقاضای مفسدان بایستاد، «باید با فساد مبارزه‌ جدی کرد. یک‌پایه‌ مبارزه، شمایید. آن روزی که بنده مسئله‌ مبارزه‌ با فساد را گفتم، توقعم این بود که مجلس شورای اسلامی سینه سپر کند و جلو بیاید و در این میدان حرکت کند تا ما دیگر احتیاج نداشته باشیم دنبال کنیم؛ اما متأسفانه این ‌طور نشد… شما بکنید. البته…، با دستمال کثیف نمی‌شود شیشه را تمیز کرد. اگر انسان بخواهد با فساد مبارزه کند، باید در درجه‌ اول مراقب باشد که فساد دامن خودش را نگیرد. داخل خودتان و درون مجلس مراقب باشید. دست، دامن، زبان و چشم‌پاک خواهد توانست در حوزه‌ اقتدار وسیعی که شما دارید، همه‌چیز را پاک کند.»(۱۳) از این ‌رو، «مجلس شورای اسلامی باید مرکز مبارزه‌ با فساد باشد.»(۱۴)

 

۳٫ مرکز ثقل

مجلس به دلایلی باید خود را محور و حلال مشکلات کشور بداند. از جمله اینکه برآیند انتخاب مستقیم مردم است و نمایندگانش با نیازمندی‌های آنان آشنا هستند و در عین‌ حال قدرت قانون‌گذاری دارد. اساساً همه آحاد اجتماع، به‌ویژه نمایندگان باید این نکته انگیزشی را که برگرفته از آموزه‌های اعتقادی ماست سرلوحه تلاش‌های     تقنینی خود قرار دهند. اینکه، «هرکدام در هر نقطه‌ای که قرار دارید، همان نقطه را اصل و مرکز بدانید.»(۱۵) نکته حائز اهمیت این است ‌که مجلس شورای اسلامی بر خلاف سایر نهادهای حکومتی، می‌تواند در همه عرصه‌ها و زوایای موردنیاز جامعه ورود کند، «یک مجلس صالح و سالم و قوی می‌تواند بر عملکرد همه‌ دستگاه‌های کشور اثر بگذارد.»(۱۶)

 

.۴انقلابی و شجاعانه، ولی مدبرانه و عاقلانه

مجلسی قوی و کارآمد است که نمایندگانش، «انقلابی باشند و واقعاً به معنای واقعی کلمه، دل به انقلاب داده باشند و انقلاب را به معنای واقعی کلمه پذیرفته باشند. بعد هم شجاع باشند. آن نماینده‌ای که از حرف زدن علیه فلان قدرت خارجی هم می‌ترسد، لایق این نیست که بیاید و مردم ایران را با این عزّت و شجاعت نمایندگی کند… چون هیچ کاری با ترس‌ و لرز و خوف و هراس پیش نخواهد رفت. باید شجاعانه، البتّه مدبّرانه و عاقلانه عمل کرد.»(۱۷)

شاید بتوان ویژگی‌های یک مجلس انقلابی و شجاع اهل تدبیر و تعقل را این‌گونه جمع‌بندی کرد:

«مجلس متدیّن، متعهّد و شجاعی که فریب ترفند دشمن را نخورد؛ مجلسی که به عزّت و استقلال ملّی اهمیت بدهد و آن را پایمال نکند و در مقابل طمع‌ورزی و زیاده‌خواهی استکبار و  قدرت‌هایی که دست‌شان از ایران کوتاه شده است و تلاش می‌کنند دوباره برگردند و زمام قدرت را در این کشور در دست بگیرند، بایستد.»(۱۸)

 

۵٫ جهادی و عدالت مدار همه‌جانبه

نمایندگان عمدتاً از مدیران میانی جامعه هستند که هر یک کوله‌باری از تجربه و سابقه فعالیت دارند که اگر این تجارب را با روحیه برگرفته از دفاع مقدس و عدالت‌خواهی توأم کنند، باعث تحولات جدی در حوزه‌های مورد نیاز جامعه خواهند شد. از این‌ رو برای ایجاد تغییرات بنیادین و سریع ضروری است که نمایندگان، «روحیه‌ جهادی داشته باشند؛ شب و روز نشناسند. کارآمد باشند؛ به معنی واقعی کلمه طرفدار عدالت باشند. کشور ما به عدالت احتیاج دارد، … هم عدالت اقتصادی، هم عدالت حقوقی، هم عدالت سیاسی؛ در همه‌ زمینه‌ها عدالت باید وجود داشته باشد.»(۱۹)

 

۶٫ مقابله‌گر

زنده‌بودن و پویایی مجلس تنها در حوزه داخلی و تدبیر امور معیشتی و تقنینی نیست، بلکه حضور در عرصه سیاست خارجی و دشمن‌شناسی و ستیز با برنامه‌های گوناگون آنها در جایگاه منطقه‌ای و بین‌المللی ایران نیز مهم است. مگر می‌توان نسبت به فعالیت‌های خصمانه دشمنان ملت بی‌توجه بود؟

«کنگره‌ آمریکا ـ این آمار جالبی است ـ در سال‌های ۹۶ و ۹۷، ۲۲۶ طرح و لایحه علیه جمهوری اسلامی، تصویب یا ارائه کرده است. ۲۲۶ طرح ضدیت و خباثت علیه جمهوری اسلامی. شرارت است دیگر. البتّه اینجا من یک گله‌ای هم از مجلس خودمان بکنم. مجلس شورای اسلامی خودمان چند طرح و لایحه در مقابل خباثت‌های آمریکا ارائه یا تصویب کرده‌ است؟»(۲۰)

متأسفانه مواضع برخی از نمایندگان در دوره‌های قبل هماهنگ با سیاست‌های دشمنان بوده است. اگرچه برخی از آنان به اردوگاه غرب پناه بردند و از نزدیک به آنان علیه ملت ایران مشاوره می‌دهند، ولی اساساً، «مجلس می‌تواند حافظ امنیت ملی و سدّ مستحکمی در برابر تعرّض دشمنان و طمع‌ورزی بیگانگان باشد.»(۲۱)

 

۷٫ عملکرد شورایی و اسلامی نه اپوزیسیونی

ساختارِ «مجلس شورای اسلامی هم شورا و هم اسلامی است. هم انتخاب مردم است، هم جهت‌گیری اسلامی دارد که در اصول متعدد قانون اساسی و در سوگند نمایندگی آشکار است. این الگو بی‌نظیر است.»(۲۲) از این ‌رو هم باید شورایی عمل و هم بر اساس موازین اسلامی قانون وضع کند.

متأسفانه در سال‌های اخیر برخی از نمایندگان، مجلس را با حزب و جناح خود یا حتی با اپوزیسیون اشتباه گرفته و خواسته یا ناخواسته باعث تضعیف نظامی شده‌اند که مردم برایش خون‌ها نثار کردند، «پارلمان جزو نظام و برای تکمیل آن است. پارلمان جای حضور مخالفان نظام نیست که عدّه‌ای بگویند ما از طریق وارد شدن به مجلس شورای اسلامی با قانون اساسی یا با نظام جمهوری اسلامی مبارزه می‌کنیم! این در همه جای دنیا کاملاً غیرمنطقی و غلط است. شما هیچ جای دنیا را نمی‌بینید که در پارلمان با نظام مخالفت کنند. البته با دولت‌ها مخالفت و استیضاح می‌کنند. پایین می‌کشند، بالا می‌برند؛ اما هیچ پارلمانی با ساختار نظام سیاسی مخالفت نمی‌کند؛ چون پارلمان جزو ساختار نظام است و معنی ندارد که مخالفت کند. البته در مجلس شورای اسلامی مثل همه‌ پارلمان‌های دیگر گروه‌های مختلف ـ به‌قول خودشان فراکسیون‌های مختلف ـ حضور دارند که برنامه‌ها و مذاق‌های گوناگونی دارند که باید هم باشد و مجلس جای مناقشات پر شور مستدل و سیاسی و کارشناسی است. باید خیلی پر شور بحث و مناقشه کنند؛ اما با استدلال برنامه‌های‌شان را به ‌طرف مقابل خود بقبولانند و آنها را قانع کنند.»(۲۳)

 

۸٫ مایه آرامش

«مجلس مایه آرامش برای مردم است؛ مایه تشتّت آراءِ مردم و مایه تشنّج نیست.»،(۲۴) «مجلس جای گفت‌وگوی حکیمانه و خردمندانه است.»(۲۵) نه این ‌که، «وسط صحبتی، وسط حرفی، پرخاشگرانه صدا را بلند کنند و حرف بزنند. از روی لجاجت و ستیزه‌گری و مخالفت با فلان زید یا فلان جریان یا فلان گروه اظهارنظر کنند. این درست نیست. حرف زدن بر اساس لجاجت و زورآزمائى شخصی و جناحی و اینها نباید باشد.»(۲۶) بلکه، «حفظ فضای و محبت و همکاری و همدلی، جزو اولویت‌های قطعی مجلس است.»(۲۷)

بنابراین اگر مجلس به جای اینکه کانون حل امور کشور و مردم، مکان تشنج و ناآرامی باشد، نخواهد توانست امور جامعه را در پرتو آرامش حل کند، لذا مشکلات را به بدنه اجتماع تزریق می‌کند، «اگر در مجلس تشنّج به وجود بیاید، این تشنّج روی ملّت سرریز می‌شود و در مردم، ولو از لحاظ روانی تشنّج ایجاد می‌کند. اگر در مجلس آرامش باشد، این آرامش بر مردم سرریز پیدا می‌کند. این آرامش خیلی مهم است؛ «هُوَ الَّذی اَنزَلَ السَّکینَهَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادُوا ایمانًا مَعَ ایمانِهِم.»(۲۸)

 

جمع‌بندی

اگرچه نظارت نمایندگان بر خود و مجلس و همچنین ارتباط وثیق با حوزه انتخابیه از فعالیت‌های مهم نمایندگان یک مجلس قوی است، ولی با مطالعه عمیق در شرح وظایف نمایندگان و نیازهای روز و همچنین امعان نظر در انتظارات و مطالبات مقام معظم رهبری می‌توان به موضوعاتی راهبردی به شرح ذیل رسید که به‌نحوی همه اولویت‌ها را شامل می‌شوند:

  1. راهبردهای هدایتگری دولت با دو راهکاری که در اختیار مجلس هستند، یعنی قانون‌گذاری و نظارت از طریق تحقیق و تفحص؛
  2. چشم و دل سیر داشتن و فسادگریزی و فسادستیزی نمایندگان؛
  3. مرکز ثقل حل مشکلات کشور بودن؛
  4. انقلابی و شجاعانه، ولی مدبرانه و عاقلانه عمل کردن؛
  5. روحیه جهادی و عدالت مداری همه‌جانبه؛
  6. دشمن‌شناسی و به‌هنگام و به‌وقت با برنامه‌های دشمن مقابله کردن؛
  7. عمل شورایی و اسلامی در کنار مکمل نظام بودن؛

۸٫٫ مایه آرامش مردم بودن؛

این موارد مهم‌ترین درخواست‌های مردم و رهبری از مجلس یازدهم هستند.

 

پی‌نوشت:

  1. بیانات مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) در دیدار با نمایندگان مجلس هشتم: ۲۱/۳/۱۳۸۷٫
  2. بیانات در دیدار با نیروی هوایی: ۱۹/۱۱/۱۳۹۸٫
  3. بیانات در دیدار با مردم تبریز: ۲۹/۱۱/۱۳۹۸٫
  4. همان.
  5. بیانات در دیدار با مردم آذربایجان شرقی : ۲۸/۱۱/۱۳۹۴٫
  6. بیانات در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی: ۱۶/۳/۱۳۹۵٫
  7. بیانات در دیدار با مردم نجف‌آباد: ۵/۱۲/۱۳۹۴٫
  8. بیانات در دیدار با نمایندگان و کارکنان مجلس شورای اسلامی: ۳۰/۳/۱۳۹۷٫
  9. بیانات در دیدار با نمایندگان مجلس نهم: ۲۲/۳/۱۳۹۱ .
  10. دیدار با رئیس‌جمهور و هیات دولت: ۱۴/۶/۱۳۸۶ .
  11. همان.
  12. پیام به مناسبت آغاز به کار ششمین دوره‌ مجلس شورای اسلامی: ۶/۳/۱۳۷۹٫
  13. بیانات در دیدار با نمایندگان مجلس: ۲۷/۳/۱۳۸۳٫
  14. بیانات در دیدار با دانشجویان کرمان: ۱۹/۲/۱۳۸۴٫
  15. بیانات در دیدار با نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران: ۱۹/۱۱/۱۳۹۸٫
  16. بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران: ۱۴/۱۱/۱۳۹۰ .
  17. بیانات در دیدار با مردم: ۱۶/۱۱/۱۳۹۸ .
  18. بیانات در دیدار با مردم نجف‌آباد : ۵/۱۲/۱۳۹۴٫

۱۹٫بیانات در دیدار با عموم مردم: ۱۶/۱۱/۱۳۹۸ .

  1. بیانات در دیدار نوروزی با مردم در حرم رضوی: ۱/۱/۱۳۹۸٫
  2. بیانات در دیدار با مردم قزوین: ۲۵/۹/۱۳۸۲ .
  3. بیانات در جمع نمایندگان مجلس: ۲۷/۳/۱۳۸۳ .
  4. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان قزوین: ۲۶/۹/۱۳۸۲٫
  5. بیانات در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی: ۷/۳/۱۳۷۶٫
  6. بیانات در دیدار با نمایندگان مجلس نهم: ۲۴/۳/۱۳۹۱٫
  7. بیانات در دیدار با نمایندگان مجلس: ۳/۴/۱۳۸۸٫
  8. همان: ۸/۳/۱۳۸۴٫
  9. بیانات در دیدار با نمایندگان و کارکنان مجلس شورای اسلامی: ۱۶/۳/۱۳۹۵٫

 

29جولای/20

بر زمین مانده‌ها و مجلس یازدهم

پس از برگزاری انتخابات مجلس یازدهم و مشخص شدن ترکیب آن در دوم اسفند ماه ۹۸، مهم‌ترین وظیفه‌ این مجلس رسیدگی به امور و مسائل مهم، اما بر زمین مانده‌ای است که مجالس قبل به‌عمد یا از روی غفلت و جهالت از کنار آنها عبور کردند. مسائلی که اگر مجالس قبل به آنها پرداخته بودند امروز کشور و جامعه با بسیاری از مشکلات فعلی مواجه نبود و اگر خدای ناکرده مجلس یازدهم به شکل عمدی یا سهوی به آنها بی‌توجهی کند، ضربات جبران‌ناپذیری بر پیکر نظام و انقلاب وارد خواهد آمد. عمده‌ این موارد عبارتند از:

الف) بازسازی اعتماد میان مردم و قوه‌ مقننه: نبود نظارت مؤثر بر رفتار نمایندگان مجلس و ضعف قوانین ناظر به انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی باعث شد تا در دوره‌های گذشته برخی از افراد بی‌لیا قت، کسوت نمایندگی مجلس را بر تن کنند و با سوءاستفاده از کرسی نمایندگی مجلس، انبوهی از تخلفات مالی و سیاسی و حتی اخلاقی را مرتکب شوند.

این مسئله علاوه بر همه‌ تبعات منفی متعدد ناشی از فساد مسئولان در نظام جمهوری اسلامی، یک بحران جدی در رابطه میان مردم و قوه‌ مقننه ایجاد کرده و موجبات بی‌اعتمادی بسیاری از مردم به نمایندگان مجلس را فراهم آورده است؛ بحرانی که موجب شده تا بخش مهمی از جامعه به این باور برسند که مجلس مکانی برای کسب منافع غیرقانونی توسط افرادی است که از نام و عنوان نمایندگی برای ارضای جاه‌طلبی و دنیاپرستی خود استفاده می‌کنند و مادامی که این دیوار بلند بی‌اعتمادی میان مردم و مجلس فرو نریزد، قوه‌ مقننه در هیچ یک از اقدامات خود با موفقیت روبه‌رو نخواهد شد.

بر این اساس گام اول مجلس یازدهم باید جلب اعتماد مردم از طریق تصویب قوانین سختگیرانه علیه تخلفات نمایندگان مجلس باشد؛ آن هم به صورتی که با اثبات هرگونه سوءاستفاده نماینده‌ مجلس از قدرت در محاکم صالحه، وی به صورت خودکار از منصب نمایندگی عزل شود. در همین راستا الزامی شدن شفافیت مالی نمایندگان و اطرافیان آنان در طول مدت نمایندگی و علنی شدن آرای آنان در رأی‌گیری‌های مختلف مجلس و مشخص شدن مسافرت‌های خارجی نمایندگان و هزینه‌های مربوطه از دیگر گام‌هایی است که می‌تواند به بازگشت اعتماد میان مردم و مجلس منجر شود.

ب) اصلاح و بازنگری قانون اساسی: برخی از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی از زمان تدوین (چه در سال ۱۳۵۸و چه در بازنگری سال ۱۳۶۸) تا کنون دست‌نخورده باقی مانده و حسب ضرورت‌ها و اقتضائات دوران فعلی تغییری را شاهد نبوده و دقیقاً به همین دلیل منشاء مشکلاتی جدی برای کشور و انقلاب شده‌اند. از جمله این اصول می‌توان به اصول مربوط به ریاست‌جمهوری اشاره کرد. شرایطی که در قانون اساسی برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری قید شده در دهه‌ نخست انقلاب قابل پذیرش بودند؛ اما در روزگار کنونی قطعاً قابل قبول نیستند و تا کنون مشکلاتی جدی برای نظام و انقلاب ایجاد کرده و در برخی مواقع موجبات تمسخر و مضحکه نظام را نیز فراهم آورده و از همه مهم‌تر باعث شده‌اند تا نااهلان و نامحرمان با استفاده از شرایط بسیار ساده مندرج در این اصول بتوانند به عنوان نامزد وارد رقابت‌های ریاست جمهوری و حتی به عنوان رئیس جمهور عهده‌دار مهم‌ترین منصب اجرایی کشور شوند و از این طریق انحرافات بسیاری را در جامعه رقم بزنند. به بیان ساده‌تر شرایطی را که قانون اساسی فعلی برای کسب منصب ریاست‌جمهوری در نظر گرفته بسیار سهل‌تر از شرایطی است که این روزها برای استخدام یک نیروی ساده‌ خدماتی در دستگاه‌های دولتی اعمال می‌شود!

همچنین اصل مربوط به اختیارات رئیس‌جمهور که به دلیل عدم شفافیت و ابهام موجود در آن (بند مربوط به هماهنگی بین قوا) موجب بروز اختلافات و تنش‌های فراوان در کشور شده و دستاویز برخی از رؤسای جمهور برای درخواست تسلط عملی بر سه قوه را فراهم آورده است. همچنین اصل مربوط به اختیارات رهبری که مسئولیت‌هایی را متوجه شخص رهبری کرده، اما اختیارات متناسب با آن مسئولیت‌ها را به رهبر نداده و در عمل مقام رهبری را با مسئولیت‌هایی مواجه است که برای انجام آنها فاقد اختیارات کافی است. مثلاً «فرماندهی کل نیروهای مسلح» در حالی که بودجه‌ این نیروها عملاً در دست دولت است و یا « تعیین ریاست سازمان صدا و سیما» از جانب رهبری در حالی که براساس قانون اساسی فعلی، ریاست سازمان صدا و سیما عملاً به «هیئت نظارت سه قوه بر سازمان» پاسخ‌گوست و نه رهبری نظام و به دلیل وابستگی بودجه سازمان به دولت، عملاً در بسیاری از مواقع «رسانه‌ ملی» در حد «روابط عمومی دولت» تنزل و مسیرهایی خلاف منویات رهبری نظام را طی می‌کند!

از جمله اقدامات مهم مجلس یازدهم باید فعال کردن ساز و کار قانونی برای شناسایی اصول نیازمند بازنگری و اصلاح این اصول بر اساس ضرورت‌های امروز و فردای جامعه باشد. امری که به نوبه‌ خود حجم بالایی از مشکلات و بحران‌های جدی و اساسی نظام را حل و فصل خواهد کرد.

ج) تلاش برای سامان‌دهی وضعیت نابه‌سامان فرهنگی در جامعه: بدون تردید مهم‌ترین وجه ممیزه حکومت دینی با سایر نظام‌های سیاسی در نگرش به حوزه‌ فرهنگ است، زیرا در دیدگاه دینی، فرهنگ به معنای چگونه و با چه هدفی زیستن است. به تعبیر بنیانگزار نظام جمهوری اسلامی، فلسفه‌ برپایی حکومت دینی، برپایی و اجرای احکام الهی است. با وجود این و در کمال تأسف، فرهنگ دینی و ارزش‌های آن در جامعه ایرانی طی سال‌های پس از رحلت حضرت امام (و به‌رغم تأکیدات رهبری نظام) همیشه مورد بی‌مهری و بی‌توجهی قوای سه‌گانه بوده و در بسیاری از مواقع نیز عامدانه و با طرح و برنامه مورد هجوم همزمان و توأمان نفوذی‌های فعال در حاکمیت و جهان استکبار قرار گرفته‌اند؛ در نتیجه امروز در حوزه‌ سبک زندگی در جامعه‌ ایرانی نابه‌سامانی‌های فراوانی به چشم می‌آیند. از رها شدن وضعیت حجاب و عفاف تا عادی شدن افعال حرامی مانند روزه‌خواری و روابط غیرشرعی میان جنس مخالف در سطح جامعه و تضعیف حداکثری ضوابط شرعی و انقلابی در سینما و تئاتر و موسیقی و حاکمیت فضای سکولار و غیرانقلابی بر اکثر محیط‌های دانشگاهی و آموزشی و حاکمیت ولنگار و بی‌ضابطه فضای مجازی بر اذهان اکثریت جامعه و…! وضعیتی که تداوم آن در آینده‌ای نزدیک خالی شدن کامل نظام اسلامی از محتوای دینی و شکست نظام در جنگ نرم تحمیل شده از سوی استکبار جهانی را در پی خواهد داشت.

در این میان مجلس آینده باید توجه به وضعیت فرهنگی جامعه را به عنوان یک امر اضطراری در اولویت‌های خود قرار دهد و با نوسازی قوانین موجود در عرصه‌ فرهنگ و تدوین قوانین جدید و منطبق بر نیازهای روز جامعه و اعمال نظارت جدی بر حسن اجرای قانون از جانب متولیان حوزه‌ فرهنگ (وزارتخانه‌های ارشاد، علوم، آموزش و پرورش، ارتباطات، ورزش و جوانان و سازمان‌های صدا و سیما، تبلیغات اسلامی، نیروی انتظامی و سایر دستگاه‌های مربوطه) بحران جدی حاکم بر سبک زندگی مردم را مهار و حرکت جامعه به سمت و سوی احیای فرهنگ دینی را تسهیل کند؛ امری که غفلت از آن، فلسفه و علت تشکیل نظام اسلامی در کشور را زیر سئوال خواهد برد و براندازی نظام موجود توسط دشمنان را تسهیل خواهد کرد.

د) حمایت از تولید و کارآفرینی داخلی و گسترش عدالت اقتصادی: بررسی قوانین و ساختار اداری کشور نشان می‌دهد که جهت‌گیری نظام اداری کشور کماکان در مسیر محوریت فروش نفت و اداره‌ کشور با درآمدهای ناشی از آن است. این روند به هیچ عنوان برای اداره‌ یک کشور هشتاد میلیون نفری‌ پاسخگو نیست. وقتی نظام اداری کشوری بر پایه‌ فروش نفت خام و امثال آن شکل گرفته باشد، دیگر مجالی برای تولید و کارآفرینی و خودکفایی باقی نخواهد ماند. طبیعی است در چنین کشوری واردات بسیار ساده‌تر از صادرات و مشاغل کاذب و انگلی (مانند واسطه‌گری، دلالی و ارتزاق مفسدانه از منابع دولتی) محبوب‌تر و رایج‌تر از تولید و کارآفرینی هستند و اشتغال معنایی جز استخدام در دولت ندارد و مهم‌ترین  کارکرد حاکمیت، ممانعت ساختاری از رونق تولید داخلی و ترویج ارتزاق انگلی از بیت‌المال است.

این وضعیت ربطی به مسئله‌ تحریم و شرایط فعلی حاکم بر اقتصاد ایران ندارد و حتی در شرایط غیرتحریمی نیز بحران اصلی اقتصاد ایران همین امر است. بحرانی که به نوبه‌ خود مولد بی‌عدالتی اقتصادی در جامعه به شمار می‌آید و روز به‌ روز شکاف‌ و فاصله‌ اقتصادی و طبقانی را افزون‌تر خواهد کرد. متأسفانه مجالس سابق برای ترمیم و تصحیح این روند اقدامات اساسی انجام نداده و تنها در مسیر آرایش و تحمل‌پذیر کردن این وضعیت گام برداشته‌اند.

جهت دادن قوانین به سمت و سوی معالجه‌ این بحران از جمله وظایف جدی مجلس یازدهم است. قانون‌گذاری و نظارت بر اجرای قوانین موضوعه برای محدود ساختن سرمایه‌ها و ثروت غیرمولد با استفاده از ابزارهای مالیاتی، با هدف سوق دادن سرمایه‌ها به سوی فعالیت‌های مولد و کارآفرین، نمونه‌ای از اقداماتی است که مجلس یازدهم باید برای رونق‌بخشی به تولید داخلی و کم کردن فاصله‌ طبقاتی انجام دهد.

بدون تردید مجلس یازدهم در خطیرترین مقطع حیات جمهوری اسلامی وارد کارزار شده است و پشتکار، قاطعیت و عقلانیت نمایندگان آن می‌تواند باعث عبور نظام از گردنه‌ها و پرتگاه‌های کنونی و رسیدن به عرصه‌ تثبیت و اقتدار باشد. خدا نیاورد روزی را که این مجلس و نمایندگان آن به ورطه‌ فرصت‌سوزی و بازی‌های سیاسی و منفعت‌طلبی‌های شخصی و جناحی بیفتند، چون در آن صورت برای نجات جمهوری اسلامی تنها باید به یک معجزه دل بست.

 

29جولای/20

شورای نگهبان، منتخبان بی‌صلاحیت و مجلس آینده

شورای نگهبان قانون اساسی از جمله نهادهایی است که در تاریخ نظام جمهوری اسلامی، شاهد بیشترین حملات و اتهامات از داخل و خارج کشور و بخش عمده‌ای از این تهاجم ناشی از وظیفه این نهاد در نظارت بر انتخابات است، زیرا بر اساس قانون اساسی، نظارت بر انتخابات مجلس، ریاست جمهوری و خبرگان رهبری و تأیید صحت تمام مراحل انتخابات‌های مذکور بر عهده این نهاد است. به همین دلیل حضرت امامو رهبر انقلاب در طول چهل سال گذشته به شکل‌ها و در مواقع مختلف حمایت خود از این نهاد و ضرورت تمکین به نظرات آن را به همه، خصوصاً فعالین سیاسی، ابراز داشته‌اند.

ارزیابی عملکرد این شورا در طول چهار دهه‌ گذشته نشان می‌دهد این نهاد و زیرمجموعه‌های آن (شامل هیئت‌های نظارت در رده‌های مختلف شهرستان تا استان و کشور) در حد وسع، برای برگزاری قانونمند انتخابات و حضور افراد شایسته در مناصب انتخابی تلاش کرده‌اند؛ اما در عمل به دلایلی مانند ضعف قانون انتخابات، کمبود نیروی انسانی توانمند، کمبود امکانات، عدم همکاری سایر نهادها و دستگاه‌های ذیربط و خطاهای عمدی و سهوی شوراها نتوانسته‌اند به‌نحو مطلوب و شایسته‌ نظام و انقلاب اسلامی، مانع از انتخاب افراد ناصالح برای تصدی مناصب مهمی چون نمایندگی مجلس و ریاست جمهوری و… شوند.

علل عمده‌ دستیابی افراد فاقد صلاحیت به مناصب انتخابی، خارج از حیطه‌ قدرت و نفوذ شورای نگهبان است، اما حضور چنین افرادی در مجلس یا ریاست جمهوری و… عمدتاً به حساب بی‌دقتی شورای نگهبان و تخلف و کوتاهی این شورا و اعضای آن در انجام وظیفه گذاشته می‌شود. البته این قبیل قضاوت‌ها عموماً ناشی از جنگ روانی معاندین و زخم‌خوردگان از شورای نگهبان است، اما مواردی هم در تأیید و رد صلاحیت‌ها در انتخابات‌های ادوار مختلف دیده شده که توجیه آن حتی برای مدافعان شورا هم امکان‌پذیر نیست و در ذهن وفاداران به نظام و انقلاب به عنوان سئوالات و ابهاماتی بی‌پاسخ باقی مانده‌اند.

این ابهامات به علت انتصاب فقهای شورای نگهبان از جانب رهبری نظام، برای مردمی که از عاشقان حقیقی انقلاب و فدائیان راستین ولایت فقیه هستند، بسیار سنگین‌اند و در عمل با هزینه‌کرد از سرمایه‌ اجتماعی و اعتبار رهبری نظام پوشش داده می‌شوند؛ حال آنکه نه عقلاً و نه شرعاً جایز نیست اعتبار ولی فقیه برای قصور یا تقصیرات یک نهاد (ولو شورای نگهبان) هزینه شود.

از این رو الزامی است که شورای نگهبان برای پاسخ‌گویی به این شبهات که خصوصاً در ایام انتخابات به معضلی جدی برای حامیان و دوستداران نظام و انقلاب اسلامی تبدیل می‌شود و بهانه‌ خوبی برای جنگ روانی ضدانقلاب داخلی و خارجی علیه کلیت نظام و رهبری آن، ایجاد می‌کند، به صورتی جدی اقدام کند و به ابهامات موجود پاسخ‌های قانع کننده بدهد تا مشخص شود کدام تأیید یا رد صلاحیت به دلیل نقص در قانون یا سایر علل رخ داده و کدامیک ناشی از خطا یا غفلت شورا و زیرمجموعه‌های آن بوده است.

طبیعی است که پذیرش مسئولیت از جانب شورای نگهبان در موارد بروز خطاهای عمدی یا سهوی هم بر اعتبار آن خواهد افزود؛ هم نمادی از صداقت و تقوای این نهاد مهم و حساس که تجلی نظارت مجتهدین عادل بر بخش‌های اساسی ساختار قدرت به شمار می‌رود، به شمار خواهد آمد و مهم‌تر از همه مانع از هزینه‌ اعتبار و سرمایه‌ اجتماعی ولایت فقیه در جهت توجیه تخلفات (بعضاً اجتناب‌ناپذیر) شورای نگهبان خواهد بود.

از جمله این ابهامات تأیید صلاحیت برخی از نامزدهای انتخابات مجلس یازدهم توسط هیئت نظارت مرکزی در آخرین فرصت‌هاست. برخی از این نامزدها به دلیل عملکرد خود در مجالس قبل (مجلس دهم و ماقبل) به تخلفات مالی گسترده آلوده شدند و این آلودگی کار را به جایی رساند که در بخش‌های مختلف خبری سیما از تبلیغات انتخاباتی این افراد، به عنوان پرخرج‌ترین و باشکوه‌ترین تبلیغات انتخابات یاد می‌شد. نکته‌ جالب در موارد فوق، رد صلاحیت افراد مذکور ـ که بعضاً از بانفوذترین نمایندگان ادوار مختلف مجلس به شمار می‌روندـ در هیئت‌های نظارت شهرستان و استان، آن هم به دلیل تخلفات متنوع مالی و غیره بوده است.

این افراد عموماً با گردن‌کلفتی و خیال راحت ابراز می‌کردند که اصلاً بابت رد صلاحیت خود نگران نیستند و با مراجعه به هیئت نظارت مرکزی تأیید صلاحیت خود را خواهند گرفت و متأسفانه تأیید صلاحیت این افراد بدنام و منفور در میان متدینان و انقلابیون آزمون پس داده توسط هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات، تأثیرات سوء بسیاری در میان حوزه‌های انتخابیه‌ مذکور به جا گذارده و بیش از همه به سرشکستگی و سرخوردگی حامیان نظام و انقلاب در این مناطق منجر شده است.

ماجرا وقتی تلخ‌تر می‌شود که برخی از این افراد پس از خاتمه انتخابات و در آستانه‌ تشکیل مجلس آینده، با صرف هزینه‌های سنگین  و با برگزاری نشست‌های پرخرج و اشرافی تحت عناوین قومی و محلی، به دنبال جلب نظر سایر منتخبین ملت به خود هستند تا در مجلس یازدهم بتوانند با خیال راحت جایگاهای مهم خود را تضمین کنند و کما فی السابق به مناصب حساس قوه‌ مقننه تکیه بزنند.

بدون شک نتیجه‌ وجود چنین افرادی در ادوار مختلف مجلس، عادی‌سازی تخلفات مالی و سوء استفاده از قدرت در میان نمایندگان مجلس است تا جایی که بیش از هفتاد نفر از نمایندگان مجلس دهم به دلیل تخلفات مالی به صورت قطعی رد صلاحیت شدند و از شرکت در انتخابات مجلس یازدهم بازماندند!

بدون تردید چنین ابهاماتی از یاد مردم، به‌ویژه دوستداران انقلاب نخواهد رفت و همین امر وظیفه‌ شورای محترم نگهبان را در جهت حل قطعی این ابهامات دوچندان می‌سازد. در این میان منتخبان مجلس یازدهم که اکثراً با شعارها و هویت انقلابی به مجلس راه یافته‌اند، در قبال چنین افرادی که با نفوذ در مجالس مختلف به ترویج و عادی‌سازی مفاسد مالی و اقتصادی در میان سایر نمایندگان مشغول بوده‌اند، بسیار سنگین است و هرگونه کوتاهی ایشان در برخورد با چنین افراد فاقد صلاحیتی به منزله‌ پذیرش این افراد و همکاری با تخلفات آنان محسوب می‌شود.

تلاش برای رد اعتبارنامه این افراد بدسابقه و بیگانه با انقلاب اسلامی و ارزش‌های آن، اولین آزمون مهم منتخبین انقلابی مجلس یازدهم به شمار می‌رود. آزمونی که می‌تواند سرنوشت مجلس یازدهم و جهت‌گیری‌های آتی آن را تعیین کند و آخرت منتخبین مجلس یازدهم را رقم بزند!

29جولای/20

ماشین کشتار را چه کسی روشن کرد؟

پس از شروع موج بیداری اسلامی در غرب آسیا و شمال آفریقا و فروپاشی برخی رژیم‌های مرتجع و وابسته به آمریکا در منطقه، بار دیگر از سوی دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی، فتنه‌ای دیگر برای نابودی اسلام و انقلاب آغاز شد. این فتنه‌ جدید نظام سلطه و جبهه استکبار با اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی/ ۱۳۸۲ شمسی شروع و مجدداً جبهه‌ای جدید علیه اسلام ناب محمدی(ص) گشوده شد که در یک سو کسانی بودند صاحب «قَسَّت قُلُوبُهُم»(۱) قلبی سخت‌تر از «سنگ خارا»(۲) و در سوی دیگر کسانی از لشگر خوبان و صاحب «وَجِلَت قُلُوبُهُم»(۳) که دل‌هاشان از یاد خدا دگرگون می‌شد.

اشغال عراق توسط آمریکا این فرصت را برای سلفی‌های تکفیری فراهم کرد که خود را در صف مقدم شورشی‌های عراق قرار دهند. این رویدادها در شرایطی از تاریخ رخ می‌دهند که:

۱- به استناد آرای فلاسفه تاریخ و نظریه‌پردازان و تحلیل‌گران سیاسی، اجتماعی غربی در حوزه‌ فرهنگی و تمدنی، غرب رو به سقوط و نگون‌بختی است و به پایان تاریخ خود اقرار می‌کند؛(۴)

۲- جهان محرومان و مستضعفان، مهیای نوعی بیداری عمومی و رویارویی فرهنگی و تمدنی با غرب است؛

۳- فرصتی مغتنم برای یکپارچه شدن و اتفاق مسلمانان (شیعه و سنی) علیه فراهم آمده است؛

۴- اسلام با سرعت، همه جغرافیای غرب را می‌نوردد و…

با ملاحظه این شرایط نظام سلطه‌ جهانی به‌ویژه سران دولت‌های صلیبی و صهیونی، به امید رهایی از این شرایط دشوار به این امر واقفند که تنها با یارگیری از میان کشورهای اسلامی و اعطای نیابت به آنها برای راه‌اندازی ماشین کشتار بی‌رحمانه است که می‌توان به اسم اسلام و اسلام‌خواهی، تیغ‌های آخته را به دست خود مسلمانان بر اعضا و جوارح آنان فرود آورد و در همان حال، انگشت اتهام را از خود دور ساخت. این واقعه، فرصت مغتنمی را در اختیار سران صلیب و صهیون قرار ‌داد تا به ساکنان غرب، خشن‌ترین چهره را از اسلام و مسلمانان را نشان دهند و تاریخ مرگ خود را به عقب اندازند.

آنان گمان می‌برند بدین‌وسیله از رشد اسلام‌گرایی در غرب نیز خواهند کاست. اگرچه سران مجامع مخفی و رهبران دو جریان صلیبی و صهیونی گمان می‌بردند که تأسیس مرحله‌ای حکومت جهانی بنی‌اسرائیل، فراهم آوردن تضمین لازم برای امنیت تمام عیار اسرائیل و غارت منابع ثروت شرق اسلامی در گرو اجرای طرح خاورمیانه‌ بزرگ است، اما به خوبی می‌دانستند اجرای مرحله به مرحله‌ این پروژه نیز منوط به ایجاد شرایط سیاسی امنیتی خاصی است که متضمن تحقق آن باشد. اجرای پروژه‌ مهم خاورمیانه‌ی بزرگ که جابه‌جایی گسترده‌ مرزهای جغرافیایی را به همراه داشت، بدون یارگیری از میان کشورهای مسلمان و پرهیز از رویارویی مستقیم غرب با مسلمانان ممکن نبود؛ زیرا در این صورت، ساکنان شرق اسلامی با همه تجربه‌های قبلی، یکپارچه در برابر هجوم صلیبی صهیونیستی می‌ایستادند. در این‌ مرحله نیز آنان، آلت‌ فعل خویش را شناسایی کرده بودند.

سلفی‌های تکفیری، مستعدترین جماعتی بودند‌ که با حمایت مجامع صلیبی و صهیونی آمریکا و اروپا می‌توانستند زمینه‌ساز تحقق پروژه‌ خاورمیانه‌ بزرگ باشند. از نظر استعمارگران کهنه کار؛

  • متفرق ساختن دولت‌های اسلامی و رخنه در اتحاد و اتفاق نیم‌بند آنان،
  • دامن زدن به گرایش‌های قومی و قبیله‌ای،
  • تضعف دولت‌ها در هنگامه‌ دفاع و حراست از جغرافیای خاکی‌شان و متزلزل ساختن پایه‌های حکومتی آنان،

همگی شرایط تحقق مراحل پایانی طرح خاورمیانه را فراهم می‌آوردند و از این مسیر، سرزمین فراخ شرق اسلامی، بیش از پیش تضعیف و مهیای بلعیده شدن می‌شد. امید طراحان پروژه‌ خاورمیانه بزرگ این بود که با جدا کردن بخش‌هایی از کشور ایران، عراق، ترکیه، سوریه و پاکستان و ایجاد کشورهای کوچک‌تر با محوریت قبایل و اقوام کُرد، ترک و بلوچ، برای همیشه خطر را از خود دور سازند و مجال کنترل کامل و سلطه بلامنازع بر منابع سرشار انرژی را در این منطقه به دست آورند.

نمایندگان بومی ائتلاف صلیب و صهیون در مرکز جهان اسلام، یعنی‌«عربستان سعودی» و پس از آن، سایر دولت‌های عربی منطقه به ویژه حاشیه‌ جنوبی خلیج فارس، با دامن زدن به گرایش‌های متعصبانه و جاهلانه قومی و مذهبی اموی، غرب را از میانبر و بی‌هیچ هزینه‌ای به مقصد رساندند.

در این راستا عبدالله دوم، پادشاه اردن، در کاربردی شیعه هراسانه، از رشد و گسترش شیعه در شرق اسلامی به عنوان هلال شیعی یاد کرد و از آن برای بیان تمایلات ایران‌دوستانه شیعیان عراق استفاده کرد. پس از آن در جبهه‌ دولت‌های سلفی وهابی احساس خطر جوانه زد و نظام سلطه‌ جهانی، آنان را برای درهم شکستن زمینه‌های این اتحاد و اتفاق تحریک کرد. تأثیرپذیری شیعیان بحرین، لبنان و سوریه و برخی کشورهای حاشیه‌ خلیج فارس از انقلاب اسلامی ایران، به دلیل داشتن اشتراکات مذهبی، بیش از پیش بر این گمان دامن زد که هلال شیعی در منطقه در حال شکل‌گیری است.

پس از به قدرت رسیدن شیعیان عراق در بهار ۱۳۸۲ هـ .ش، آمریکا و متحدانش کوشش فراوانی کردند تا همگرایی شیعیان را به عنوان خطری علیه اهل سنت معرفی کنند و با مرعوب ساختن کشورهای سنی مذهب، آنان را وادار به مقابله با این همگرایی و مقاومت در برابر آن کنند. این امر، فرصت نوینی را در اختیار نظام سلطه به سرکردگی صلیبیون و‌ صهیونیست‌ها قرار داد تا به‌نحو دیگری به منازعات منطقه‌ای و میان مردم مسلمان مظلوم دامن بزنند و از آب گل‌آلود، ماهی مطلوب خود را صید کنند.

فروش اسلحه به کشورهای عربی مسلمان و انعقاد پیمان نامه‌های دوجانبه و چندجانبه میان دولت‌های عربی و دولت‌های غربی و حتی رژیم صهیونیستی، تنها بخشی از پروژه شیعه‌هراسی به بهانه احتمال شکل‌‌گیری هلال شیعی‌اند. از نظر تحلیل‌گران، هلال شیعی‌ از کرانه‌های شرقی دریای «مدیترانه» شروع و پس از بازگشت، از سوریه و عراق به ایران و سواحل خلیج فارس منتهی می‌شود.

بدیهی است که بخش بزرگی از خیزش مستضعفان در مقابل مستکبران، حاصل زمینه‌های فکری و فرهنگی موجود در میان معتقدات شیعی و سازش‌ناپذیری شیعیان در مقابل مستکبران، کینه‌ورزی غرب و دولت‌های دست‌نشانده آنان با مؤمنان و فراهم شدن زمینه‌های جنبش اجتماعی برای شکستن حصارهای ظالمانه صلیبی و صهیونی است.

غرب و دولت‌های حاکم بر کشورهای حوزه‌ خلیج فارس، برای تَرَک انداختن بر دیواره‌های این هلال شیعی مورد ادعا و محدود ساختن گستره عمل اجتماعی و سیاسی شیعیان، سر در پی اجرای پروژه‌های مختلف سیاسی، امنیتی و نظامی گذارده‌اند؛ از جمله:

۱- ترویج سلفی‌گری میان اهل سنت؛

۲- تصرف مناطق استراتژیک امنیتی، اقتصادی و سیاسی شیعیان به کمک دلارهای نفتی سعودی و هم‌پیمانانش؛

۳- تلاش برای سرنگونی دولت‌های شیعی در عراق و بی ثبات کردن مناسبات سیاسی، اجتماعی عراق، ایران و سوریه؛

۴- دامن زدن به اختلافات مذهبی میان اقوام ساکن جغرافیای خاکی ایران، عراق، سوریه و لبنان؛

۵- همسویی با صلیبی‌ها و صهیونیست‌ها و امتیازدهی ویژه به آنها، به منظور مهار دولت‌های شیعی ایران و عراق، تنها بخشی از اقدامات این اتحاد نامقدس برای ضربه زدن به کیان فرهنگی و مادی مؤمنان و مستضعفان ساکن در شرق اسلامی بودند.

در نتیجه‌ آنچه که دولت‌های صلیبی و صهیونی برای مقابله با جنبش‌های شیعی به میدان آورده بودند، سلفی‌ها نیز به عنوان یکی از اعضای مهم‌تر ائتلاف سیاسی، امنیتی قرون اخیر، عهده‌دار نقشی مهم در شکستن هلال شیعی و در حقیقت، اضمحلال توان فرهنگی و مادی مستضعفان ساکن این مناطق و جایگزین ساختن آن با هلال سلفی شدند. آنها در این مسیر با اطمینان از حمایت‌های سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی دولت‌های صلیبی و صهیونی، در افغانستان، پاکستان و عراق مبادرت به اقداماتی غیراخلاقی و ضد بشری کردند که تاریخ کمتر نمونه‌هایی از آن را به خاطر دارد.

سلفی‌های تکفیری با این پشتوانه‌ها از جمله سرمایه‌های بادآورده دولت‌های عربی و حمایت‌های بی‌دریغ دولت‌های غربی، گام به گام پیش آمدند و مرزها را در نوردیدند. آنان در فاز اول، همه همت خود را مصروف فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغات مذهبی در میان همه سرزمین‌های شیعی ساختند و در فاز دوم با ورود به عرصه معاملات اقتصادی و سیاسی، سعی کردند بنیادهای سیاسی و مالی ساکنان ‌سرزمینی را که از آن به عنوان هلال شیعی یاد می‌کردند، متزلزل کنند؛ اما به‌زودی وارد فاز نظامی ‌شدند و با ‌بسیج و‌ استخدام تروریست‌هایی از شمال آفریقا، اروپا و حتی‌کشورهای عربی، به روی مستضعفان آتش گشودند.

تردیدی نیست که ائتلاف صلیبی و صهیونی، با طرح این سناریو و دامن زدن به توهم هلال شیعی و بزرگنمایی آن در نظرگاه دولت‌های سلفی، امیدوارند که برای همیشه خود را از خطر بالقوه و بالفعل جهان اسلام خلاص کنند و با رویارو ساختن دو جبهه‌ داخلی (شیعه و سنی) متعلق به جهان اسلام، بی‌هیچ هزینه‌ای به اهداف مرحله ای خود، جامه عمل بپوشانند. اینان دل خوش داشته‌اند که از این مسیر برای همیشه خود را از مزاحمت‌های شیعیان راحت می‌سازند و امنیت تمام عیار رژیم اشغالگر قدس را تضمین خواهند کرد.(۵)

مجموع این شرایط(۶) در کنار راهبرد جدید آمریکا در شرق اسلامی (خاورمیانه) موجب شد عراق به‌تدریج‌ در دوره اشغال توسط آمریکا، به کانون اصلی رشد و نمو سلفی‌های افراطی و تکفیری تبدیل شود.(۷) استراتژی طیف افراطی جریان سلفی‌گری در عراق مبتنی بر ایجاد جنگ تمام عیار بین گروه‌های شیعی و اعراب سنّی با کشاندن شبه نظامیان شیعی به واکنش نظامی و در نهایت، شکست روند سیاسی جدید و اخراج نیروهای خارجی استوار بود. در همین زمینه، تلاش شد با تحریک سنّی‌ها و شیعیان علیه یکدیگر، زمینه‌های لازم برای ایجاد جنگ داخلی مهیا شود.(۸) البته، تلاش سازماندهی شده آنها‌ تا حد زیادی موفق‌ بود و توانستند منازعات مذهبی را به مسئله اول و اصلی مسلمانان و نخبگان جهان اسلام تبدیل کنند. در پیش‌بینی رهبران سازمان تروریستی القاعده عراق این موضوع مدنظر قرار گرفته بود که جنگ داخلی فرقه‌ای در این کشور، به‌تدریج به تمام منطقه خاورمیانه گسترش یابد.(۹)

ابومصعب زرقاوی رهبر القاعده عراق در این راستا، شیعیان را «مهم‌ترین دشمن» معرفی کرد و مقابله با آنان را حتی بر مبارزه با «صلیبی‌ها» ارجح ‌دانست:

«دشمنان ما چهار گروهند: آمریکایی‌ها، کردها، وابستگان دولت عراق و شیعیان. از نظر ما، گروه اخیر کلید تحوّلات سیاسی عراق است. به این معنا که اگر ما عمق دینی، سیاسی و نظامی آنها را مورد هدف قرار دهیم، آنها نیز تحریک می‌شوند و خوی وحشی‌گری خود را به اهل سنت نشان می‌دهند. اگر در این طرح موفق شویم، می‌توان گفت توانسته‌ایم اهل سنّت غافل را نسبت به این گروه، آگاه کنیم.»(۱۰)

ولید بن طلال، یکی از شاهزادگان سعودی نیز در راستای موضع‌گیری کشورهای عربی علیه تحول ژئوپلتیک منطقه که اوج آن در اظهارات پادشاه اردن (شکل‌گیری هلال شیعی) ظاهر شد،(۱۱) این چنین نگرانی خود را از آن ابراز کرد:

«اگر بیداری جامعه‌ شیعیان عراق هر چه زودتر مهار نشود، همانند انقلاب اسلامی ایران تبدیل به یک بمب ساعتی روزشمار می‌شود که تمام منطقه را زیر و رو خواهد کرد.»(۱۲)

پس از آن شاخه القاعده در عراق موسوم به «القاعده در سرزمین رافدین» به رهبری ابومصعب زرقاوی، با پشتیبانی جبهه‌ استکبار و دلارهای نفتی رژیم آل سعود و با تمسک به شعار «تکفیر»، به حکومت جدید عراق و شهروندان بی‌گناه و به‌ویژه شیعیان حملات خونین کرد.

پس از شروع موج بیداری اسلامی در سال ۲۰۱۱ نیز جریان‏هاى تکفیرى همچون «تیغ‌های آخته» در برخى از کشورهاى عربى، اسلامى، آفریقایى و حتى اروپایى سر برآوردند و گسترش یافتند و تصویرى را از اسلام به نمایش ‏گذاردند که یک تصویر مسخ شده، دروغین و مملو از شبهات بود. تصویرى که به ردّ بیشتر اسلام از سوى دشمنانش کمک کرد و باعث ‏شد این احساس در دشمنان نهادینه شود که خودشان(غربی‌ها) پاک و دینشان حق،و مسلمانان، نجس و اسلام، باطل است!

اینها‏ نتیجه‌ خشونت‌ورزى، تجاوز، ویرانگرى، انفجار و رعب و وحشتى است که تکفیرى‏ها به راه انداخته‏اند، تکفیرى‏هایى که هرگز دیدگاه کسانى را که مثل آنها فکر نمی‌کنند، نمى‏پذیرند.  این امر باعث شده است که غیرمسلمانان تصاویرى را از اسلام  در تکفیرى‏ها ببینند و آنها را درست‏ترین تصاویر از اسلام بدانند و در نتیجه بیشتر از اسلام متنفر ‏شوند و از آن انتقاد ‏کنند؛  فرآیندی که به انتشار تصاویر توهین‏آمیز از رسول اکرم(ص)، تحقیر قرآن کریم، سوزاندن قرآن‏ها و تولید فیلم‏ها و رمان‏هاى توهین‏آمیز به اسلام و بزرگان اسلام مى‏انجامد و علاوه بر این، تحریف و مسخ تاریخ اسلام و ایجاد تردید در نهادها و مؤسسات اسلامى را در پى دارد. همچنین باعث مى‏شود شبهاتى به اسلام  و به خداوند متعال نسبت داده شوند تا از گسترش و نشر دعوت اسلامى جلوگیرى به عمل آید. این خدمت بزرگى است که تکفیرى‏ها به غیرمسلمانان و دشمنان اسلام مى‏کنند و لذا در امر زیان رساندن به اسلام و مسلمانان به آنان بسیار نزدیکند.

 

۱- یارى گرفتن استعمارگران از تکفیرىها:

استعمارگران به منظور تحقق اهداف‏شان در ضربه زدن به اسلام و تفرقه‏گسترى و اختلاف انگیزى، بهترین یاری‌کنندگان خویش را در جریان‏هاى تکفیرى پیدا کرده‏اند. براى آنان چیزى گواراتر از این نیست که این کار به دست خود مسلمانان انجام گیرد و آنان به جان هم بیفتند و همدیگر را نابود کنند.

کینه‌ غرب با اسلام یک دشمنى کهن است و متفکران و فیلسوفان غرب در نوشته‏های‌شان از دشمنى با اسلام سخن مى‏گویند و اسلام را به تحجر، تعصب و واپسگرایى متهم مى‏کنند.

ارنست رنان، فیلسوف سکولار، درباره‌ی اسلام مى‏گوید، «در اسلام سادگى وحشت‏آور اندیشه‌ زبان‏هاى سامى هست که باعث کوچک شدن مغز انسان مى‏شود و در آن هیچ روزنه‏اى به روى یک اندیشه لطیف یا یک احساس رقیق و یا یک تأمل و نگرش منطقى باز نیست.»(۱۳)

 

 

 

۲- مرجعیت قتل و کشتار در اندیشه تکفیرى‏:

تکفیرى‏ها کشتن هرکسى را که تکفیر مى‏کنند، همان‏گونه که در «تلمود» و عقاید یهودیان آمده است، ضروری و آن را باعث نزدیکى به خداوند مى‏شمارند!  در تلمود تصریح شده است:

«عادلانه است که فرد یهودى هر کافرى را به دست خویش بکشد، چون هر کسی خون کافرى را بریزد، یک قربانى به درگاه خداوند تقدیم مى‏کند.»(۱۴)

آیا این تصادفی است که عقیده یهودیت با عقیده تکفیرى‏هاى مسلمان هماهنگى و توافق پیدا کرده است؟ آیا از  تصادفی است که در تلمود چیزهایى را بیابیم که قتل و کشتار میان مسلمانان را تفسیر مى‏کنند؟ مانند این متن تلمود که مى‏گوید: «ما باید حرف اول را در میان دولت‏ها بزنیم، پس باید در میانشان فتنه‏انگیزى کنیم و آنها را به جان هم بیندازیم و بترسانیم تا با هم بجنگند و ما به یک سود بزرگ دست یابیم.»(۱۵)

 

 

۳- پشتیبانى رسانه‌های غربی صهیونیستی از تکفیرىها

ظهور جریان‏هاى افراطى نشئت گرفته از بیدارى اسلامى، نتیجه فعالیت رسانه‏هاى غربى صهیونیستى توهین‌کننده به اسلام، تلاشى به منظور تسلط بر ملت‏هاى مسلمان و در دست گرفتن سرنوشت‌ آنها و بازداشتن مسلمانان از به ‏دست گرفتن زمام امورشان و کوششى در جهت پیشگیرى از پیشرفت، توسعه و رشد ملت‏هاى مسلمان و دستیابى آنها به علم، تکنولوژى، اختراع و اکتشاف و تحقق حاکمیت سیاسى، اقتصادى و نظامى آنان است.

از جمله این تلاش‏ها، منع ایران از غنى‏سازى اورانیوم، برانگیختن فتنه‏هاى فرقه‏اى در میان صفوف ملت و جدا کردن ایران از سایر ملت‏هاى مسلمان با تفرقه‏افکنى و دشمن و متجاوز نشان دادن ایران است، دشمنى که در کمین برادران خود نشسته است تا آنها را در بوته و قالب فکر و اعتقاد خود که با اعتقاد و باورهاى آنان سازگارى ندارد، ذوب کند. از جمله‏ این کوشش‏ها، دسیسه‌ها و فتنه‏هایى است که امروزه در پاکستان، افغانستان، هند، مالزی، اندونزی، عراق، سوریه، لبنان، یمن، نیجریه و برخی کشورهای آفریقایی به منظور برهم زدن ثبات این کشورها ایجاد مى‏شود تا ارکانشان از درون فروبریزد و نقشه‏هاى دشمنان اسلام به دست جریان‌های تکفیری‌ای که با ایجاد آشفتگى و بى‏ثباتى و درگیرى و نفرت، بهترین هدایا را به دشمنان تقدیم می‌کنند، اجرا شود.

 

پی‌نوشت:

۱- فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (انعام/آیه ۴۳)

پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرع نکردند، ولى [حقیقت این است که] دل‌های‌شان سخت ‏شده و شیطان آنچه را انجام مى‏دادند برای‌شان آراسته است.

  1. ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره/ آیه ۷۴ )

سپس دل‌هاى شما بعد از این [واقعه] سخت شدند، همانند سنگ یا سخت‏تر از آن، چون از بعضی سنگ‌ها جوی‌هایى بیرون مى‏زنند و برخی از آنها مى‏شکافند و آب از آنها خارج مى‏شود و برخى از آنها از بیم خدا فرو مى‏ریزد و خدا از آنچه مى‏کنید غافل نیست.

  1. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (انفال/آیه ۲)

مؤمنان همان کسانى‏اند که چون از خدا یاد شود دل‌های‌شان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود ایمانشان افزون گردد و بر پروردگار خود توکل مى‏کنند.

  1. شفیعی سروستانی، اسماعیل، غرب و آخرالزمان، از سلسله انتشارات هلال.
  2. شفیعی سروستانی، اسماعیل، نشریه موعود، «ائتلاف خونین صلیب، سلفی و صهیون»، شماره ۱۶۰٫

۶ . حضور متراکمِ گروه‌های سلفی در عراق دلایل دیگری نیز دارد که بعد از «مسئله اشغال» می‌توان به جایگاه سنتی عراق نزد سلفی‌ها (به عنوان مرکز خلافت عباسی به مدت پنج قرن) اشاره کرد. علاوه بر این، مبارزه با تجدید حیات شیعه با محوریت ایران و تلاش برای اعاده حاکمیت سنی‌ها در این باره مؤثرند.

  1. کیوان، مأمون، «خریطه الجماعات المسلحه فی العراق: النشأه و المسار و الآفاق»، شؤون الأوسط (لبنان، ۲۰۰۸ ق)، شماره ۱۳۰، ص۱۸۷٫
  2. مؤسسه مطالعات اندیشه‌سازان نور، تاریخچه سیاسی وهابیت، جلد اول (تهران: مؤسسه مطالعات اندیشه‌سازان نور، ۱۳۷۹)، ص۱۰۱٫
  3. اسدی، علی اکبر، تحولات و مسایل جدید عراق و رویکرد ایران (تهران: شادان، ۱۳۸۷) ص۲۳۹
  4. زرقاوی، ابومصعب، «کلمات مضیئه؛ الکتاب الجامع لحطب و کلمات الشیخ المعتز بدینه ابی مصعب الرزقاوی» (شبکه البراق الاسلامیه، ۱۴۲۷ق)، صص ۲۱۲-۲۱۴٫
  5. جعفری ولدانی، اصغر، مواضع و عملکرد کشورهای عربی نسبت به تحولات عراق (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه، ۱۳۸۴) ص۵۴٫
  6. مقصودی، مجتبی، «نقش گروه‌های قومی در شکل‌دهی به نظام سیاسی عراق»، عراق پس از سقوط بغداد (تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۴) ص۱۴۱٫
  7. رنان، ارنست، مساهمه الشعوب السامیه فى تاریخ الحضاره؛ به نقل از: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان‌هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، (قم: انتشارات داراعلام لمدرسه اهل‌البیت، ۱۳۹۳)، ص ۴۸٫
  8. حسینى، مهدى، التلمود اسرار و حقایق، ص ۱۵۱؛ به نقل از: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان‌هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام (قم: انتشارات داراعلام لمدرسه اهل‌البیت، ۱۳۹۳)، ص ۵۱٫

۱۵ . همان.

 

29جولای/20

و حالا نوبت یمن است

پیروزی‌های پیاپی رزمندگان یمن بسیار توجه‌برانگیز است. آنان این پیروزی‌ها را در «مظلومیت مطلق» به دست آورده‌اند، زیرا در حالی می‌جنگند که از زمین، دریا و آسمان در محاصره‌ کامل به سر می‌برند و در مقابل آنان فقط یک کشور ثروتمند و بی‌پروا قرار ندارد، بلکه با یک «جهان بی‌رحم» مواجهند. سازمان ملل که براساس رسالت خود باید از آغازکنندگان و تشدیدکنندگان جنگ بخواهد به جنگ و تجاوز علیه یک عضو این سازمان خاتمه دهند، با صدور قطعنامه‌ و اصرار بر اجرای بندهای آن، از جنایتکاران حمایت می‌کند و چشمش را بر کشتار گسترده‌ی مردم یمن فرو بسته است.

رزمندگان یمنی در این شرایط با تکیه بر امکانات محدود داخلی خود به مصاف دشمنان ثروتمندِ تا بن دندان مسلح خود رفته‌ و با عملیات‌های پی‌درپی شگفتی آفریده‌اند. یمنی‌ها تا حدود یک سال پیش به صورت دفاعی عمل می‌کردند و معتقد بودند با محدود نگهداشتن دایره‌ جنگ می‌توانند دشمنان خود را فرسوده کنند، اما گسترش عملیات‌های تهاجمی هوایی دشمن آنان را وادار کرد در سیاست خود تجدیدنظر کنند و لذا از حدود یک سال پیش به عملیات‌های تهاجمی روی آورده‌اند.

 

عملیات ینبوع

عملیات علیه تأسیسات نفتی نظامی و زیرساخت‌های پروازی، بخشی از سیاست تهاجمی جدید یمنی‌ها بود که از ۲۴ اردیبهشت ماه ۹۸ به مرحله‌ اجرا درآمد. عملیات نظامی علیه دو تأسیسات نفتی «الدوادمی» و «عفیف» در منطقه‌ ینبوع عربستان واقع در کرانه‌ شمالی دریای سرخ که به وسیله‌ پهپادهای تهاجمی صورت گرفت، اولین اقدام بزرگ آنان علیه عربستان بود که به توقف بخش مهمی از صادرات نفت سعودی منتهی شد. این عملیات از آنجا اهمیت ویژه داشت که پهپادهای یمنی حدود ۱۰۵۰ کیلومتر راه را طی کردند، بی‌آنکه شناسایی شوند و باید در منطقه‌ای عملیات می‌کردند که بنا به اعلام رسمی «آرامکو» ـ کمپانی مشترک نفتی آمریکا و سعودی ـ با بهره‌مندی از انواعی از سیستم‌های پدافندی مورد «حفاظت ویژه» قرارگرفته بودند.

 

عملیات علیه فرودگاه‌ها

عملیات بعدی رزمندگان یمنی در این ایام متوجه فرودگاه‌های نظامی و مدنی سعودی در استان‌های سه‌گانه‌ جیزان، عسیر و نجران شد و توقف پروازها در این سه استان جنوبی عربستان را در پی داشت. انهدام پایگاه نظامی هوایی ملک خالد در «خمیس مشیط» و توقف پروازها در فرودگاه مدنی «اَبها» علاوه بر آنکه خسارت‌های زیادی را روی دست مترفان سعودی گذاشت، به حیثیت امنیتی آن کشور نیز آسیب‌های فراوانی را وارد کرد.

 

عملیات الشیبه

اقدام دیگر رزمندگان یمنی عملیات موشکی علیه منطقه‌ی‌ «الشیبه» در شرق سعودی و در ده کیلومتری مرز امارات بود که در ۲۶ مرداد ماه گذشته صورت گرفت و خسارات زیادی را به تأسیسات نفتی در این منطقه وارد کرد. تأسیسات نفتی سعودی در الشیبه روزانه حدود ۹۰۰ هزار بشکه‌ نفت تولید می‌کرد که با عملیات موشکی یمنی‌ها دچار بحران جدی شد. موشک‌های یمنی در این عملیات باید ۱۳۰۰ کیلومتر را می‌پیمودند و به هدف اصابت می‌کردند.

 

عملیات بقیق

عملیات بعدی یمنی‌ها علیه رژیم سعودی، حمله‌ موشکی و پهپادی به دو منطقه نفتی بقیق و خریص در استان الشرقیه عربستان بود که شدیدترین ضربه‌ اقتصادی، سیاسی و نظامی به عربستان به حساب آمد. تأسیسات بقیق و خریص مهم‌ترین تأسیسات نفتی مشترک آمریکا و رژیم سعودی با تولید روزانه حدود ۵/۴ میلیون بشکه‌ نفت بودند. آرامکو در سال ۲۰۱۸، بیش از ۱۱۱ میلیارد دلار درآمد داشت و ارزش تأسیسات آن در بقیق بیش از ۵/۲ تریلیون دلار برآورد شده است؛ از این‌رو این دو مرکز نفتی از طریق یک سیستم چندلایه پدافندی شامل استقرار هواپیماهای شناسایی و رهگیری B52 و ۲۵  آتشبار «پاتریوت» حمایت می‌شدند.

ضربه‌ ۲۳ شهریور ماه ۹۸ یمنی‌ها به این پایگاه سبب توقف کامل صادرات نفت در این حوزه شد و بازسازی آن تا کنون به انجام نشده است. خسارت‌های وارده به این تأسیسات به‌حدی بود که مسئولان آرامکو رسماً اعلام کردند هزینه‌ نوسازی این دو پایانه نفتی بسیار کمتر از بازسازی و تعمیر آن است. ضربه‌ یمنی‌ها به تأسیسات بقیق و خریص به‌قدری سخت و سهمگین بود که سعودی‌ها ابتدا آن را به ایران نسبت دادند و بعضی از آمریکایی‌ها به افسانه‌سرایی درباره‌ نقش ایران روی آوردند. حتی یک منبع پنتاگون در عراق مدعی شد اطلاعاتی در دست دارد که حرکت این پهپادها از شمال استان خوزستان آغاز شده است. سعودی‌ها و آمریکایی‌ها که در مخمصه گیرکرده بودند، نهایتاً اعلام کردند که اسناد قطعی برای اینکه معلوم شود حمله به «مهم‌ترین تأسیسات مشترک آمریکا و رژیم سعودی در عربستان» کار ایران است، وجود ندارد.

 

عملیات نَصرُ مِنَ ‌الله

اقدام دیگر نیروهای یمن اولین عملیات تهاجمی بزرگ علیه مناطقی از جنوب عربستان در مرداد گذشته بود. پیش از این یمنی‌ها گاه و بی‌گاه حملاتی را علیه استان‌های سابقاً یمنی نجران، جیزان و عسیر انجام می‌دادند، ولی این اقدامات هیچ‌گاه گسترده و با هدف آزادسازی نبود. عملیات «نَصرُ مِنَ الله» در داخل خاک عربستان این پیام مهم را به همراه داشت که جنگ ممکن است به داخل خاک سعودی کشیده شود. در این عملیات که دو هفته به درازا کشید، رزمندگان یمن توانستند به‌رغم حضور انواع هواپیماهای جاسوسی دشمنان، یعنی سعودی، امارات، فرانسه، انگلیس و آمریکا عملیات را تا زمان اجرا مخفی نگه دارند. آماده‌سازی چند تیپ رزمی در این شرایط کار بسیار دشواری بود که یمنی‌ها به‌رغم همه‌ محدودیت‌ها به‌خوبی از عهده‌ آن برآمدند. عملیات نَصرُ مِن الله سبب کشته شدن حدود ۲۰۰۰ نفر از نیروهای سعودی و مزدوران آن و اسارت ده‌ها نفر شد. در میان کشته‌شده‌ها، چند سرتیپ هم به چشم می‌خوردند.

عملیات «شهید ابوعبدالله حیدر» مرحله‌ اول سلسله عملیات نَصرُ مِنَ الله بود که طی آن ۳۵۰ و در ادامه ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک سعودی در استان پهناور نجران به تصرف مقاومت یمن درآمد و نیروهای یمنی به پنج کیلومتری مرکز استان رسیدند. سه تیپ سعودی تحت عناوین «لواء توحید»، «لواء وحده» و «لواء فاروق» به فرماندهی عالی سرلشکر «رداد الهاشمی» از این منطقه محافظت می‌کردند. در این زمان انصارالله در دو خط عملیاتی در شمال غرب و شمال شرق این منطقه دست به عملیات زد و عملاً این سه تیپ را به محاصره‌ کامل خود در آورد و با سه یگان موشکی، پهپادی و عملیات زمینی به‌سرعت بر این نیروها سیطره یافت، به‌گونه‌ای که در همان ساعات اولیه هر سه تیپ متلاشی ‌شدند؛ چهار گردان با استعداد حدود ۳۰۰۰ نفر به اسارت در‌آمدند که یک گردان از آنها نیروهای افسر و درجه‌دار ارتش سعودی و دو گردان دیگر، نیروهای مزدور یمنی و غیریمنی وابسته به منصور هادی بودند.

 

عملیات بنیان مرصوص

عملیات بعدی یمنی‌ها عملیات «بنیان مرصوص» بود که با هدف عمق‌بخشی به امنیت پایتخت صورت گرفت. مدت‌های مدیدی بود که اشغال پایتخت به یک سیاست جدی مشترک بین سعودی‌ها، اماراتی‌ها و عوامل آنان تبدیل شده بود. بر این اساس اقدامات فراوانی در استان «جوف» واقع در شمال صنعا و استان مأرب که جبهه‌ شرقی صنعا را پوشش می‌داد صورت گرفته بود و سعودی‌ها توانسته بودند با برخورداری از آتش سنگین، به موقعیت‌هایی دست یابند که اشغال فرمانداری نهم Nehem از توابع استان صنعا و تصرف بخش وسیعی از استان جوف را شامل می‌شد. در این میان سعودی‌ها با تجمیع نیروها و با اغفال حزب اخوانی اصلاح که به‌طور ضمنی با انصارالله یمن توافقی را امضا کرده بود، امیدوار بودند بتوانند بر مرکز یمن سیطره پیدا کنند و بر این اساس ۱۷ تیپ را آماده کرده بودند. این همه در حالی بود که آنان براساس توافق آذر ماه ۱۳۹۷ استکهلم، موظف بودند از دامنه‌ تنش بکاهند و به سمت صلح حرکت کنند.

بر این اساس رزمندگان یمن با فاصله‌ کمی پس از عملیات مرداد ماه نَصرُ مِنَ الله، خود را برای عملیات بزرگ دیگری آماده کردند. سعودی‌ها خود را برای عملیات در اواخر دی ماه آماده می‌کردند که یک هفته پیش از آن، با پیشدستی رزمندگان یمن مواجه شدند و رزمندگان یمن توانستند ظرف چند روز فرمانداری نهم را از سیطره‌ سعودی خارج سازند؛ بخش‌هایی از استان مهم مأرب را آزاد کنند؛ بخش وسیعی از استان شمالی جوف را به تصرف درآورند و در روزهای پس از آن کاملاً بر آن مسلط شوند و «الحزم» مرکز استان را نیز به تصرف خود درآورند. رزمندگان یمنی در این عملیات توانستند ۱۷ تیپ سعودی ـ اماراتی و عوامل آنها را منهدم کنند که در نتیجه حدود ۳۵۰۰ نفر از آنان کشته شدند و ده‌ها نفرشان به اسارت درآمدند. در این عملیات ۲۳۰۰ کیلومتر مربع از یمن ـ تقریباً به اندازه‌ عملیات ایرانی فتح‌المبین در سال‌ ۱۳۶۱ ـ آزاد شد و صدها دستگاه نظامی به تصرف رزمندگان یمنی درآمدند.

این عملیات بزرگ‌ترین عملیات رزمندگان یمن به حساب آمد. اما با مرور عملیات‌های رزمی یمنی‌ها که از اردیبهشت ماه شروع شده بود می‌توان گفت جنگ در سال ۹۸ کاملاً به نفع یمنی‌ها و به ضرر سعودی‌ها جریان پیدا کرده است. آزادسازی استان جوف توسط نیروهای انصارالله به‌قدری مهم بود که به یک زلزله در جبهه‌ سعودی منجر شد. در این بین احمد بن‌ دغر، مشاور منصور هادی در سلسه توئیت‌هایی به شکست سخت جبهه سعودی ـ اماراتی اذعان کرد و نوشت، «سقوط الجوف شاید موازنه نظامی قدرت‌ها را به شکل نهایی در نبرد سرنوشت‌ساز با [انصارالله] حوثی تغییر دهد. اگر ما با این مسئله با همان سطح تعامل خود با سقوط نهم رفتار کنیم، در صحنه‌ داخلی یمن این احتمال هست که سرنوشت نبرد ما به نفع [انصارالله] حوثی و در صحنه منطقه‌ای به نفع ایران تمام شود و دیگر نقش ائتلاف در یمن به پایان برسد.»

او افزود، «همه‌ ما شکست تاریخی تلخی خواهیم خورد؛ چون دشمن (منظور دولت نجات ملی یمن) به وسایل و منابع قدرت دست یافته و توانایی مقاومت پیدا کرده است. به همین دلیل هم پیشروی می‌کند، در حالی که ما در ائتلاف [سعودی ـ امارات] به دلیل اختلافات و دودستگی‌ها و دشمنی با یکدیگر که با اصرار عجیبی هم ادامه دارد، این شکست (سقوط جوف) را به [انصارالله] حوثی و ایران در این نبرد تاریخی هدیه داده‌ایم.»

 

اهمیت آزادسازی الجوف

عملیات «بنیان مرصوص» دستاوردهای نظامی، سیاسی و اقتصادی عدیده‌ای دارد، زیرا استان الجوف در نزدیکی مرزهای عربستان سعودی و مشخصاً منطقه نجران قرار دارد و سیطره نیروهای یمنی بر این استان به معنای محاصره استان مأرب از چند محور و نیز نزدیک‌تر شدن به این استان و باز کردن خطوطی است که به پیشروی به سمت آن کمک می‌کند. افزون بر این، آزادسازی الجوب ضربه‌ای مهلک به نیروهای ائتلاف متجاوز و طرح‌های تجزیه‌طلبانه آن علیه یمن به شمار می‌رود. در کنار این عوامل، ذکر اهمیت اقتصادی الجوف با توجه به غنی بودن آن از ذخایر نفتی قابل توجه است.

آزادسازی استان الجوف غیر از اینکه چه از منظر ژئوپولیتیکی و چه از منظر اقتصادی، از اهمیت استراتژیک برخوردار است، عناصر قدرت نیروهای صنعا را از نظر تأمین امنیت این جبهه و از بین بردن هر گونه تهدیدی افزایش می‌دهد و مسیر پیشروی ارتش و کمیته‌های مردمی به استان‌های شرقی را هم تسهیل می‌کند. این مؤلفه‌ها در واقع یک تحول استراتژیک در جنگ یمن هستند و نشان می‌دهند که از یک سو نیروهای صنعا زمام امور را در دست دارند و از سوی دیگر فروپاشی‌ها در صفوف نیروهای ائتلاف سعودی همچنان ادامه دارد.

 

عملیات شهید سلیمانی

عملیات یمنی‌ها در مثلث صنعا، مأرب و جوف کمی پس از زمان شهادت سردار سلیمانی صورت گرفت. طرف یمنی اصرار داشت نام آن عملیات را «سردار سلیمانی» بگذارد که با مخالفت ایران با نام «بنیان مرصوص» صورت گرفت. این عملیات غیر از تأثیر میدانی و یأسی که بر جبهه سعودی ـ امارتی وارد کرد، یک پیام آشکار هم داشت و آن هم اینک با شهادت سردار سلیمانی، جبهه مقاومت دچار رکود نمی‌شود و خللی در عملیات‌های بزرگ آن پدید نمی‌آید. پیش از این تحلیل‌گران آمریکایی و از جمله «مایکل نایتز» مأمور پنتاگون در عراق طی یادداشتی که توسط یک اندیشکده‌ آمریکایی چاپ شد، گفته بودند با از میان برداشته شدن سلیمانی، عملیات‌های بزرگ جبهه مقاومت به پایان می‌رسند و از این پس می‌توان به‌راحتی از پس عملیات‌های طرف ایرانی یا متحدان منطقه‌ای آن برآمد. عملیات بزرگ بنیان مرصوص در یمن این انگاره را از بین برد و نشان داد که روح سلیمانی هم پیروزی در عملیات‌های بزرگ را تضمین می‌کند.

 

تغییر استراتژی

«مقاومت یمن» تا پایان سال ۲۰۱۸ یعنی در طول ۴۵ ماه جنگ، براساس نظریه «محدود نگهداشتن دامنه‌ جنگ» فعالیت می‌کرد. تصور می‌شد که گسترش میدان جنگ از یک‌ سو سبب پراکنده شدن انرژی آن و از سوی دیگر به تشدید حملات بی‌رحمانه «ائتلاف غربی ـ عربی» علیه توده‌های مردم یمن منجر می‌شود؛ لذا در این دوران، مقاومت یمن اگرچه گاهی به صورت نمادین به بعضی از مناطق عربستان از جمله پایتخت حمله می‌کرد؛ اما در عمل عملیات برون‌مرزی آن به یک شعاع ۱۰ تا ۱۵ کیلومتری محدود می‌شد.

با گذشت زمان کم‌نتیجه بودن این راهبرد برای آنان به اثبات رسید، چون عربستان و امارات در این دوران دایره بمباران‌های هوایی و حتی تهاجمات زمینی خود را گسترش می‌دادند و دائماً بر تعداد قربانیان یمنی در بازارها، خانه‌ها، بیمارستان‌ها، مدارس، کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌افزودند. از سوی دیگر گسترش دامنه درگیری با انصارالله در استان‌های جوف، مأرب و حدیده، عملاً توان زیادی از مقاومت یمن می‌گرفت و به نیروی رزمی بیشتری نیاز بود.

عملیات بازپس‌گیری بندر استراتژیک الحدیده توسط ائتلاف سعودی که از اوائل سال ۱۳۹۷ آغاز شد و در آذر ماه این سال به اوج خود رسید و در نهایت به «توافق استکهلم» منجر شد، جمع‌بندی عملیاتی مقاومت یمن را تغییر داد. این در حالی بود که به‌خصوص طی سال‌های ۹۶ و ۹۷، جنگ‌افزارهای انصارالله در دو بخش موشکی و پهپادی به پیشرفت‌های شگفت‌انگیزی رسیده و تا حدودی موازنه تسلیحاتی برقرار شده بود.

انصارالله در پایان استراتژی عملیاتی «محدود نگهداشتن دایره جنگ» ناگزیر به مصالحه درباره حدیده شد؛ حال آنکه کاملاً واضح بود که توافق ـ آذر ۹۷ـ استکهلم توسط عربستان و امارات اجرا نمی‌شود و تا حدی به تثبیت متجاوزین در بخش مهمی از سواحل یمنی دریای سرخ هم می‌انجامد. بر این اساس وقتی هیئت انصارالله عملاً دست خالی از استکهلم به صنعا بازگشت، مقاومت یمن به جمع‌بندی تازه‌ای از جنگ رسید و خود را برای جنگ جدیدی آماده کرد.

پنج ماه زمان نیاز بود تا جنگ جدید یمنی‌ها آغاز شود. در این فاصله مقاومت یمن شبانه‌روز سرگرم به پایان رساندن پروژه‌های تسلیحاتی خود بود و توانست سه نوع موشک جدید بالستیک ـ یعنی موشک‌های برد بلند با سر جنگی سنگین ـ را آزمایش کند و سرعت عمل و زمان پرواز پهپادهای تهاجمی خود را نیز به چند برابر افزایش دهد. این در حالی بود که ائتلاف متجاوز امارات و عربستان سرخوش از پیروزی بادآورده در بخش‌هایی از سواحل الحدیده، سرگرم باز کردن جبهه‌های جدیدی در شمال و غرب استان‌های حجه و صعده بودند و در نهایت توانستند رخنه‌ای در حجه پدید آورند. نقشه آنان این بود که اشغال سواحل را که تا راسته‌های شهر حدیده رسیده بود تا آخرین نقطه‌ ساحلی یمن یعنی سواحل استان حجه امتداد دهند و مقاومت یمن را از خطوط پشتیبانی دریایی خود محروم کنند.

هم‌اینک قواعد جنگ یمن تغییر کرده است. مقاومت یمن در جنگ‌افزار به توازن نسبی رسیده و این در حالی است که در ابعاد نیروی انسانی ـ رزمنده ـ دست برتر دارد. ترکیب سه نوع رزم در جریان مرحله‌ اول، دوم و سوم عملیات نَصرُ مِنَ الله نشان داد که مقاومت یمن به‌طور کامل به فنون جنگ و مدیریت میدان‌های بزرگ رزم احاطه پیدا کرده است. وقتی یمنی‌ها چنین عملیات بزرگی را در خاک دشمن و در زیر حدود ۳۰۰ حمله هوایی به نتیجه می‌رسانند و می‌توانند چندین ماه نیات عملیاتی خود را پنهان و از نیروهای خود به گونه‌ای محافظت کنند که در چند هفته عملیات نَصرُ مِنَ الله به تعداد انگشت‌های یک دست شهید ندهند، سطح عملیاتی و برتری عملیاتی آنان اثبات می‌شود که می‌تواند برای سعودی‌ها و آمریکایی‌ها رعب‌انگیزتر از عملیات‌های نجران و بقیق باشد. سعودی باید بداند که اینک مقاومت یمن از بعد نیروی انسانی، اراده و تسلیحات بسیار توانمند‌تر از روزی است که جنگ علیه او را در ششم فروردین ۹۴ آغاز کرد.

 

سعودی در انتظار حوادث

رزمندگان یمنی البته در پایان راه قرار ندارند و قرائن بیانگر آن است که سعودی‌ها به‌رغم ضربه‌های سنگینی که خورده‌اند هنوز به «رخدادهای محاسبه‌ناپذیر» چشم دوخته‌اند و انتظار دارند برای طرف مقابل اتفاقاتی روی دهد تا بتواند از آن به نفع خود بهره‌برداری کند. آنان به‌خصوص روی شرایط داخلی ایران چشم دوخته‌اند. کما اینکه رژیم سعودی که پس از ضربه خوردن تأسیسات آرامکو در خریص و بقیق به کما رفت و علامت‌هایی از گرایش به صلح نشان داد، پس از ارزیابی‌ای که آمریکایی‌ها از انتخابات ایران به آنان ارائه کردند، به مواضع قبلی بازگشتند. هر چند نتایج انتخابات و مشارکت نسبتاً قوی مردم ایران، آنان را تا حد زیادی سرخورده کرده است، ولی به نظر می‌آید هنوز هم در انتظار رخدادهای شگفتی‌ساز به نفع خود هستند.

بر این اساس قاعدتاً رزمندگان یمنی عملیات‌های سنگین دیگری در شرق و جنوب در پیش دارند. عملیات اخیر یمنی‌ها در مثلث صنعا، مأرب و جوف اگرچه برای پایتخت امنیت زیادی را به همراه آورد، اما هنوز تهدیدات علیه آنان ادامه دارد. عملیات‌های زنجیره‌وار هوایی اخیر سعودی‌ها علیه صعده، الحدیده و صنعا که به کشته شدن ده‌ها نفر از مردم یمن منجر شد، بیانگر آن است که تهدید تمام نشده و نتیجه‌ طبیعی آن ادامه‌ عملیات‌ یمنی‌هاست.

 

 

بداقبالی سعودی‌ها

همزمان با عملیات رزمندگان یمنی در محور شرق و شمال صنعا، مردم در استان «المهره» در مرز عمان به مراکز بندری متعلق به سعودی‌ها حمله و مسئولان محلی وابسته سعودی را از شهر خود بیرون کردند. عملیات قبایل المهره علیه سیاست سعودی‌ها در جنوب یمن فشار زیادی را متوجه عربستان می‌کند و ممکن است به سایر استان‌های جنوب شامل شبوه، بیضاء و حضرموت هم کشیده شود. اعتراضات جنوبی‌ها به سیاست سعودی‌ها اگرچه عمدتاً جنبه اجتماعی دارد، اما می‌تواند به‌سرعت سیاسی شود؛ زیرا سال‌هاست که در جنوب یمن یک حکومت چپ‌گرای مخالف سعودی با محوریت ابوبکر العطاس و علی ناصر محمد وجود دارد که هنوز زمینه‌های اجتماعی دارند و می‌توانند اعتراضات را سیاسی کنند و ادامه بدهند. اگر سعودی‌ها و اماراتی‌ها به‌طور جدی در جنوب شرق یمن درگیر شوند، برتری خود را در استان‌های عدن، تعز و… از دست می‌دهند و این می‌تواند زمینه‌ساز عملیات‌های جدید انصارالله در استان‌های جنوب غربی یمن شود.

 

اختلافات لاینحل با امارات

بداقبالی دیگر سعودی‌ها لاینحل ماندن اختلافات میان نیروهای وابسته به سعودی به رهبری منصور هادی و نیروهای وابسته به امارات با محوریت «شورای انتقالی جنوب» یا «کمربند امنیتی» است که در عمل سبب بی‌اعتمادی نیروهای محلی و فرماندهان سعودی اماراتی به یکدیگر در جنوب شده است. حدود چهار ماه پیش اختلافات امارات با عربستان سبب سیطره امارات بر عدن شد و نیروهای دولتی وابسته به سعودی از جمله رئیس‌جمهور مستعفی و دولت او ناچار به جلای وطن و استقرار در ریاض شدند. این در حالی است که دایره‌ اختلاف میان آنان به این میزان محدود نماند و امارات ناچار به درگیری خونینی با حزب اخوانی اصلاح که مورد حمایت عربستان است، شد. حزب «اصلاح» قدرتمندترین جریان در ائتلاف متجاوز سعودی ـ اماراتی به حساب می‌آید که تا پیش از درگیری‌های اخیر بر دو استان حساس مأرب و تعز سیطره داشت؛ اما درگیری امارات با آنان سبب تضعیف موقعیتشان در مأرب شد. در این درگیری‌ها بیش از ۵۰۰ تن از نیروهای حزب اصلاح به وسیله نیروی هوایی و موشک‌های امارات کشته شدند و در یک مورد در حمله‌ موشکی امارات به مقر آنان در مأرب بیش از ۱۳۰ نفر از نیروهای این حزب از بین رفتند.

وضعیت کنونی به‌گونه‌ای است که حزب اصلاح ماندن در کنار ائتلاف سعودی ـ اماراتی را بی‌نتیجه می‌داند و این می‌تواند برای ریاض و ابوظبی خطرناک باشد، زیرا حزب اصلاح به یک طعمه برای یمن تبدیل شده است.

آخرین خبرها حاکی از آنند که عناصر وابسته به دولت امارات مانع ورود نیروهای ارتش سعودی به بندر «الزیت» در عدن شده‌اند. شبه‌نظامیان «کمربند امنیتی» که به همراهی با دولت امارات شناخته می‌شوند، به‌رغم موافقت دولت مستعفی منصور هادی، مانع سوخت‌گیری یک کشتی تجاری در بندر «الزیت» شدند. با وجود اینکه توافق ریاض برای پایان چهار ماه درگیری شدید، میان دولت مستعفی منصور هادی و شورای انتقالی جنوب (همسو با امارات) در ۱۴ آبان ماه گذشته امضا شد، اما با گذشت سه ماه از آن، بیشتر بندهای این توافق اجرا نشده‌اند و دو طرف یکدیگر را به نقض تعهدات متهم می‌کنند.

 

پیوستن رهبران قبایل

در شرق صنعا که بزرگ‌ترین عملیات آنان طی پنج سال اخیر به حساب می‌آید، تعداد زیادی از سران قبایل مأرب به انصارالله پیوسته و برای کمک به آزادسازی این استان مهم به انصارالله قول همکاری داده‌اند. اطمینان از پیروزی انصارالله سبب شد که این اعلام ائتلاف رهبران قبایل مأرب به صورت علنی و اعلامی صورت گیرد. انصارالله پس از عملیات بنیان مرصوص با قبایل مأرب وارد گفتگو شد که «صالح الجبوانی» وزیر حمل و نقل منصور هادی آن را یک تحول خطرناک ارزیابی کرد. بعد از مذاکرات، این قبایل به انصارالله پیوستند و متعهد شدند که در جریان آزادسازی مأرب، جبهه‌ شمالی را آرام نگه دارند و مانع نفوذ سعودی‌ها از شمال به این استان شوند.

همه‌ شواهد و قرائن نشان می‌دهند که عملیات آزادسازی استان مهم مأرب به‌زودی آغاز می‌شود و با آزادسازی آن نیروهای انصارالله پیکان حملات خود را برای آزادسازی تعز متوجه جنوب خواهند کرد. در این بین رهبران انصارالله به حزب یمن اصلاح پیام داده‌اند که به توافق گذشته با انصارالله بازگردد که می‌تواند به آزادسازی جنوب سرعت بدهد.

 

29جولای/20

امام خمینی بر مدار تکلیف از آغاز نهضت تا پایان

در میان نامه‌های تاریخ‌ساز و روشنگرانه‌ امام خمینی به شخصیت‌های حقیقی و حقوقی، نامه‌ ششم فروردین ۱۳۶۸ به آقای منتظری را می‌توان در فهرست نامه‌های مهم و سرنوشت‌ساز به شمار آورد که از چنان اهمیتی برخوردار است که تعریف و تفسیر کلیدواژه‌های آن و تبیین موضوعات مطروحه در آن نیازمند کتابی مستقل و ارائه‌ شرحی جامع است. نامه‌ای که متأسفانه به دلائل گوناگون از جمله اختصاصی قلمداد کردن آن به شخص آقای منتظری، حتی از سوی پژوهشگران تاریخی و سیاسی مورد غفلت واقع شده و همین غفلت مظلومیت امام راحل را در این خصوص مضاعف کرده است.

با نگاهی هرچند کوتاه به این نامه به‌خوبی می‌توان به جهان و جهان‌بینی امام خمینی، ایدئولوژی الهی و راهبردهای آن حکیم فرزانه در برخورد با جبهه خودی و غیرخودی و نیز افکار و افراد با جهان‌بینی‌ها و گرایشات مختلف و از همه مهم‌تر به مکنونات قلبی ولی‌فقیه زمانه در انتخابات و انتخاب افراد پی برد و اینکه چگونه فردی در جایگاه ولایت فقیه، سیستم محوری یک نظام و نظام مشاوره‌ای را بر دریافت‌های شخصی خود ترجیح می‌دهد و تفاوت یک نظام ولایی قانون‌مدار را بر سایر نظام‌ها، به‌ویژه نظام‌های دیکتاتوری در انتخابات نمایان می‌سازد و تا خطری از سوی فردی انتخاب‌شونده نظام و مردم را با مخاطره روبه‌رو نسازد، به میدان نمی‌آید.

نامه‌ ۶/۱ امام خمینی اگرچه کوتاه، اما به اهمیت همان نوشته‌ الحاقی و کوتاه بنیانگزار انقلاب اسلامی به متن وصیت‌نامه الهی و سیاسی است و اگر گفته شود، همان‌گونه که نوشته‌ کوتاه امام خمینی به متن وصیت‌نامه، پیوست و چراغی است برای همه‌ آیندگان که نه تنها وصیت‌نامه بلکه همه‌ گفته‌ها و نوشته‌هایش از آنِ خود ایشان است و راه را بر هرگونه تحریف تاریخی می‌بندد، نامه‌ ۶/۱ نیز پیوست و چراغی است به همه‌ کنش‌ها و واکنش‌های معظم‌له در مقاطع حساس از جمله انتخابات و افراد منتخب و تبیین انگیزه و اهداف اصلی نهضت و انقلاب و فراتر از آن، امام خمینی حتی انگیزه و ماندگاری تاریخی را در برابر ادای تکلیف الهی به چالش می‌کشند. مخاطب این نامه اگرچه شخص آقای منتظری است، اما در نگاه منظومه‌ای و کلان، خطاب امام به جریانی است که از دوران نهضت تا امروز چون پیچکی مزاحم دور شجره‌ طیبه‌ انقلاب پیچیده است و در هر مقطعی، سخنان خود را از زبان فردی چون آقای منتظری بیان می‌کند.

بی‌شک شرحی مستند و مستدل بر این نامه می‌تواند حقایق بسیاری از سایه روشن‌های تاریخ معاصر را برملا سازد و دفاعی از حقانیت راه و کلام امام راحل باشد.  البته که این مهم علی‌القاعده و در درجه اول به عهده کسانی است که همواره دم از اختصاص نشر آثار امام به خود می‌زنند، ولی همچنان در تبیین و تفسیر این نامه و برجسته کردن محورهای بس بلند معنوی، اخلاقی سیاسی و تاریخی آن مهر سکوت بر لب زده‌ و نسل کنونی و نسل‌های آینده را از شناخت عمیق چهره‌ تابناک تاریخ تشیع و ایران محروم ساخته‌اند، لذا شرح این نامه بر عهده شاگردان صدیق و یاران باوفای امام راحل است و این قلم در این مجال و با بضاعت اندک علمی و تاریخی خود تنها به یک جمله‌ کوتاه امام خمینی در این نامه خطاب به شخص آقای منتظری بسنده می‌کند.

امام در زمینه تکلیف‌مداری و عمل به تکلیف پس از تشخیص حق از باطل اشاره می‌کنند و می‌فرمایند، «می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم.» این نکته‌ای است که همه‌ شاگردان و یاران امام، چه آنانی که با دلی آرام کنار او آرام گرفته‌اند و چه آنانی که دل‌آرام در کنار خلف صالح او ایستاده‌اند با ادبیات گوناگون بر زبان آورده‌اند. مسئله‌ای که شخص آقای منتظری هم بدان معترف بود و آن را هرگز کتمان نکرد و برخورد قاطعانه‌ امام خمینی پس از تشخیص حق را رها‌ورد تهذیب اخلاق و از ویژگی‌های رهبری انقلاب بر‌شمرد.

آقای منتظری در هشتمین خطبه‌ نماز جمعه در قم به تاریخ ۲۰ تیرماه ۱۳۵۹ در دبیرستان حکیم نظامی این شهر در آستانه‌ ورود به ماه مبارک رمضان، این ماه را ماه کنترل اعضا و جوارح خواند و از عزم و اراده‌ قوی امام خمینی در برخورد با باطل چنین یاد کرد:

«… ماه رمضان، ماه تحصیل تقوی، ماه کوک کردن اعضا و جوارح و فکر و غرائز و اخلاق انسان است. ماه تقویت اراده است. رهبر انقلاب ما که خدا حفظ و تأییدشان کند، خاصیتی که داشتند و توانستند این انقلاب را به خوبی رهبری کند، این بود که اهل تصمیم و قاطعیت و اراده بود، اگر یک مطلبی را تشخیص می‌داد حق است و روی آن تصمیم می‌گرفت، دیگر باید آن کار می‌شد. هر روز فکرش عوض نمی‌شد. حرفش یک کلمه بود، آن هم حرف اول و آخر. چنانچه کسی اهل تصمیم و اراده باشد، می‌تواند ملتی را رهبری کند.»(۱)

ورود شجاعانه‌ امام خمینی در عمل به تکلیف در همان سال‌های پس از رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی و رویارویی مراجع عظام و حوزه‌های علمیه در مسئله‌ انجمن‌های ایالتی و ولایتی و رفراندوم شاه، ایشان را از سایر بزرگان عصر خود متمایز کرد. امام خمینی در اطلاعیه‌ روز سوم بهمن ۱۳۴۱ و در واکنش به برگزاری رفراندوم و سرکوب مردم توسط رژیم، عمل به تکلیف با شهادت و اسارت را این‌گونه تفسیر می‌کنند.

«… با ما معامله بردگان قرون وسطی می‌کنند. به خدای متعال من این زندگی را نمی‌خواهم، « فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَهً وَ الْحَیَاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَما» کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم…»(۲)

این مشی شجاعانه امام خمینی در عمل به تکلیف الهی از همان آغاز حتی بر دشمن هم آشکار کرد که اگر امام کلامی را بر زبان بیاورند و وعده‌ای بدهند، بر آن استوارند و لذا دشمن هم از ایشان حساب می‌برد؛ سیره‌ای که پس از ایشان در کلام خلف صالحشان،  رهبر معظم انقلاب و شاگردان مکتب امام چون سیدحسن نصرالله و شهید حاج قاسم سلیمانی و… و نیروهای تحت فرمان رهبری انقلاب جلوه‌گر شد و در برابر ادبیات پر از دروغ و فریب دنیای سیاست امروز، ادبیاتی صریح و شفاف را به نمایش گذاشت تا غاصبان سرزمین‌های اشغالی و نیروهای آمریکایی حاضر در منطقه به جای اعتماد به دستورات و واکنش‌های سران خود منتظر شنیدن مواضع و سخنان شاگردان و فرزندان مکتب امام باشند؛ موضوعی که ساواکی‌ها و کماندوهای رخنه کرده در صفوف مردم که قصد بر هم زدن مجلس روضه‌ بیت امام را در فروردین ۱۳۴۲را داشتند به‌خوبی آن را درک کردند و دریافتند که اگر مجلس عزای امام صادق «ع» را در بیت امام بر هم زنند، ایشان تهدید خود را عملی می‌کند.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی، این مورخ امانتدار نهضت امام خمینی و یار صدیق امام و رهبری، واقعه روز دوم فروردین ۱۳۴۲ مصادف با ۲۵ شوال ۱۳۸۲ در بیت امام خمینی را چنین ثبت کرده است:

«… توده‌ مردم که از دوردست‌‌ترین نقاط کشور و از شهر و روستا راهی قم شده بودند، به منزل امام روی آوردند و در انتظار دیدار ایشان که هنوز از اندرون بیرون نیامده بود، دقیقه‌شماری می‌کردند،. خطیبی روحانی بالای منبر رفت و ضمن یاد کردن از برنامه‌ روشنگرانه‌ حضرت امام صادق«ع» و مبارزات اساسی آن حضرت با دستگاه اموی و عباسی، به مسائل روز و اوضاع آشفته‌ ایران و خیانت‌های هیئت حاکمه به اسلام اشاره کرد که ناگهان صدای صلوات‌های نابجا و پی‌درپی سخنان او را قطع کرد و موجب ناآرامی‌ مجلس شد. مسئول امور بیرونی، فوراًً به حضور امام خمینی شتافت و تشنج، ناآرامی و حرکت‌های مرموزانه در مجلس را به آگاهی ایشان رساند. امام بی‌درنگ به بیرونی آمدند و با استقبال گرم و پرشور مردمی که در آنجا ازدحام کرده بودند روبه‌رو شدند و در کنار منبر و در جایی که تقریباً همه‌ شرکت کنندگان در آن مجلس بتوانند ایشان را ببینند، نشستند. خطیب روحانی که در بالای منبر بود، سخنان خود را به دنبال کرد و به بازگو کردن توطئه‌ها و نقشه‌های ضداسلامی و غیرملی دولت ایران پرداخت، لکن بار دیگر صدای صلوات نابجا و مرموزانه‌ای سخنان او را قطع کرد. امام، آقای شیخ صادق خلخالی را که در آنجا بود، به حضور طلبیدند و درگوشی سخن‌هایی را به او گفتند. نامبرده فوراً پشت میکروفن قرار گرفت و اعلام داشت:

«توجه بفرمایید. حضرت آیت‌الله می‌فرمایند به افرادی که مأموریت اخلالگری و ایجاد هرج و مرج در این مجلس را دارند، اتمام حجت می‌کنم که اگر یک بار دیگر، حرکت سوء و ناشایسته‌ای که موجب اخلال در نظم و آرامش مجلس شود، از خود نشان دهند و بخواهند از رسیدن سخنان آقایان خطبا به گوش مردم جلوگیری کنند، فوراً به طرف صحن مطهر حرکت می‌کنم و در مرقد مطهر حضرت فاطمه‌ معصومه«س» سخنانی را که لازم است به گوش مردم برسد، شخصاً ایراد خواهم کرد…»

به دنبال این برخورد قاطع، دیگر صدایی برنخاست، اخلالی روی نداد، نفس‌ها بریدند و سکون و آرامش مجلس را فرا گرفت.»(۲)

از فروردین سال ۱۳۴۲ که امام خمینی با قاطعیت اعلام کردند که اگر عناصر رژیم حرکت خود را تکرار کنند به صحن مطهر خواهم رفت و سخنان لازم را به گوش مردم می‌رسانم تا فروردین سال ۱۳۶۸ که شخص آقای منتظری را خطاب قرار دادند که، «اگر این‌گونه کارهایتان را ادامه دهید، مسلماً تکلیف دیگری دارم و می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم.» امام، همان امام میدان تکلیف بودند و همان شخصیت تکلیف‌مدار باقی ماندند و راز این تکلیف‌مداری در برخورد با دوست و دشمن را در این نامه برای تاریخ چنین آشکار ساختند:

«من با خدای خود عهد کرده‌ام که از بدی افرادی که مکلف به اغماض از آنان نیستم هرگز چشم‌پوشی نکنم، من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستانم مقدم بدارم. من کاری به تاریخ و آنچه که اتفاق می‌افتد ندارم. من تنها باید به وظیفه‌ شرعی خود عمل کنم…»

در طول حیات نورانی امام، هم دشمنان و هم دوستان و حتی شاگردان و نزدیک‌ترین افراد به ایشان، این روح و روحیه تکلیف‌مداری و عمل به تکلیف را در امام نظاره کردند. امام در پیام خود به مناسبت پذیرش قطع‌نامه به دنیا هشدار دادند که اگر آنان بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه‌ دنیای آنان خواهیم ایستاد. پس از ایستادن دنیای کفر توسط یک داستان‌نویس در مقابل اسلام، امام تهدید خود را عملی کردند و بدون توجه به معادلات نظام بین‌المللی و همه‌ اصول خودنگاشته دیپلماسی نظام سلطه، حکم قتل سلمان رشدی را صادر کردند و باز همان امام وقتی متوجه تحلیل و تفسیرهای دنیایی و نتیج‌هخواهانه آقای منتظری درباره‌ دفاع مقدس شدند، باز شجاعانه به میدان آمدند و با عذرخواهی از همه‌ مردم نتیجه را فرع و  عمل به تکلیف را اصل برشمردند و از خداوند محشور شدن با شهدای دفاع مقدس را خواستار شدند.

هدایت‌های تکلیف‌مدارانه رهبری معظم انقلاب پس از امام خمینی و بیان مواضع صریح و شفاف در برخورد با دشمنان و دوستان و عمل به تکلیف و در نظر نگرفتن ملاحظات غیر دینی در مورد هیچ فرد و گرایش و جناحی حتی در استخدام واژگان در بیانیه‌ها و تسلیت‌ها به‌خوبی ثابت کرد که چرا امام خمینی در فروردین سال ۱۳۶۸ بر جریان معادله‌گر و نتیجه‌خواهی که عمل به تکلیف را به قربانگاه می‌برد خط بطلان کشیدند و استمرار جریان تکلیف‌مدار را در قامت مردی نشانه رفتند که مسلمانان و ایران را به قله‌های عزت و سربلندی سوق داد، مردی که وقتی لب به سخن می‌گشاید، دوست و دشمن به صداقت او ایمان دارند و همه می‌دانند او نیز چون امام «از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کند.»

 

پی‌نوشت:

۱- خطبه‌ها و نماز جمعه آقای منتظری در قم، به کوشش مصطفی ایزدی، ص ۷۷٫

۲- نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، دفتر اول، ص ۲۸۰٫

۳- نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، دفتر اول، ص ۳۶۶ و ۳۶۷٫

 

29جولای/20

مقاومت اسلامی از دیدگاه امام خمینی(ره)

درآمد:

امام خمینی(ره) آینه تمام‌نمای آیات قرآن کریم و مجتهدی بود که در پرتو جهاد الهی به راه‌های هدایت رهنمون شد و از مصادیق «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»(۱) بود. مقاومت در برابر بیدادگر، همواره در زندگی ایشان دیده می‌شود. ایشان علم، ایمان، تقوا، زهد، عزم راسخ، صبر، قدرت، صلابت و شجاعت را در خود جمع کرده و مراحل جهاد نفس را پیموده بود. از این‌رو بررسی نظریات ایشان در باره مقاومت اسلامی از اهمیت فراوانی برخوردار است.

آنچه بر ضرورت تبیین نظریه مقاومت می‌افزاید، دستور صریح حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است که فرمود: «‌نظریه‌ مقاومت در مقابل دشمن قوی‌پنجه را تبلیغ و ترویج کنید. بعضی تصوّر نکنند که چون دشمن بمب و موشک و دستگاه‌های تبلیغاتی دارد، باید عقب‌‌نشینی کنیم. نظریه‌ مقاومت، در مقام نظر و هم در مقام عمل یک نظریه‌ اصیل و درست است و باید ترویج شود.»(۲)

با بررسی دیدگاه امام(ره) در باره مقاومت درخواهیم یافت که از منظر ایشان، استقامت امری ضروری است. امت مسلمان و مؤمن موظفند در برابر شدائد مقاومت کنند تا بتوانند دین خدا را که امانتی گرانبهاست یاری کنند. ایشان عواملی را باعث تقویت روحیه مقاومت و موانع و چالش‌هایی رادر مسیر تحقق استقامت مجاهدین گوشزد می‌کنند. در ادامه پس از تبیین ضرورت مقاومت، عوامل تقویت و تضعیف مقاومت از منظر امام خمینی(ره) تبیین خواهد شد.

ضرورت مقاومت

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نگاه امت‌های اسلامی به مقوله مقاومت تغییر کرد و کارآمدی و لزوم استقامت در برابر طاغوت بر آنان آشکار شد. از این‌رو حرکت‌های مقاومتی با الگوبرداری از روش امام خمینی(ره) در مواجه با استکبار در کشورهای اسلامی شکل گرفتند.

قرآن کریم بر لزوم مقاومت اصرار دارد و به پیامبر خود و پیروان او دستور به استقامت می‌دهد، «فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک‏».(۳) امام راحل نیز با تکیه بر همین آموزه‌های قرآن، مقاومت را وظیفه مسلمانان، در حد توانشان قلمداد می‌کرد: « خدا اسلام را فرستاده و به پیامبر امر کرد که باید استقامت کنى. ما هم باید این مأموریت را به وجهى که در قدرت داریم انجام بدهیم».(۴) به نظر ایشان به دستور قرآن کریم، مقاومت در برابر طاغوتیان وظیفه افراد جامعه است، «در برابر زور و فشار طاغیان خضوع نکنید، تسلیم نشوید، صفوف خود را فشرده‌تر کنید. مردم زنده‏اى باشید. در برابر حوادثى که پیش مى‏آیند استقامت داشته باشید و از آنهایى باشید که خداوند در حقشان فرمود: إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنتُم تُوعَدُونَ(۵)» (۶)

نگاه امام(ره) به هر کاری ریشه در نگاه دینی ایشان داشت. در واقع معیار و ترازوی اعمال و رفتار را با مطابقت آن فعل  با دین اندازه‌گیری می‌کرد. بر این اساس، مقاومت را که رکن رکین دستورات دینی است عامل بندگی خداوند و وظیفه شرعی بنده‌ مؤمن می‌دانست؛ ظلم و قبول ظلم را حرام به شمار می‌آورد(۷) و مقاومت در برابر ظلم را واجب می‌دانست: «دفاع از ناموس و جان و مال و کشور مسلمین یکى از واجبات است.»(۸)

انسان مؤمن برای تکامل در مسیر بندگی و عبودیت راهی جز شناخت تکلیف و عمل به تکالیف الهی ندارد. لذا محوری‌ترین وزنه اعمال در نگاه حضرت امام خمینی(ره) عمل به تکلیف است: «از اول به فکر بودیم ببینیم چه چیزى تکلیف ماست، به همان عمل کنیم».(۹) در نگاه ایشان مقاومت، وظیفه تک‌تک افراد جامعه است: «همه توجه داشته باشند که ما وظیفه داریم که این اسلامى را که به ما رسیده حفظ کنیم. زن و مرد، بچه و بزرگ مکلف‏اند دفاع کنند. مسئله دفاع یک امر عمومى براى همه است.» (۱۰) امام حفظ اسلام را به عنوان یک امانت الهی که از وجود نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص)و امیرالمومنین(ع) تا کنون با مشقت‌های فراوان به  دست ما رسیده است بر همگان لازم قلمداد و راه حفظ اسلام را در مقاومت در برابر ظلم معرفی می‌کردند: «الان امانتى در دستمان است و آن اسلام است. عذر نداریم به اینکه ما بنشینیم کنار و بگوییم دیگران بروند حفظش کنند.»(۱۱) ایشان مقاومت را روش اولیای الهی می‌دانست.(۱۲)

عوامل تقویت مقاومت

به عقیده امام تقویت ایمان باعث استقامت در برابر حوادث می‌شود. ایشان به مسئولین توصیه می‌فرمود که به بازسازی معنوی و اعتقادی هم مانند بازسازی کشور اهتمام داشته باشند، زیرا تقویت معنویت باعث استقامت می‌شود: «همه در میدان نبرد و کارزار آموخته و تجربه کرده‏اند که معنویت و ایمان چقدر در پیروزی‌ها و موفقیت‌ها و بالا بردن توان و استقامت نیروها مؤثرند.»(۱۳)

در نگاه امام کسی که باور توحیدی دارد دیگر ترسی از غیر خدا ندارد، زیرا هیچ قدرتی مانند خداوند نیست. ایشان قدرت را در توکل به خدا و اتحاد می‌دانست: «قدرت با توجه به خداى تبارک و تعالى و وحدت کلمه حاصل مى‏شود.»(۱۴). این باور توحیدی عامل تقویت کننده استقامت مومنین و مسلمین در برابر استبدادگران است. قرآن کریم می‌فرماید: «هرکس بر خدا توکل کند خدا براى او بس است.»(۱۵) امام خمینی فرمودند: «هیچ قدرتى مثل قدرت خدا نیست. خوف از قدرت‌ها را کسانى باید داشته باشند که اعتقاد به خداى تبارک و تعالى ندارند. مسلمین و مؤمنینى که به مبدأ قدرت اعتقاد دارند، نباید از قدرت‌ها بترسند.»(۱۶)

توجه به فرامین قرآن کریم، یکی دیگر از عوامل تقویت کننده استقامت است. در نگاه امام، کتاب خدا بهترین دستورالعمل مقاومت در برابر شیاطین است: «اگر قرآن نباشد، این مردم و توده‏ها، اینها مقاومت نمى‏کنند.»(۱۷) او با شناخت اهداف دشمنان دین و مکتب، مردم را از نقشه دشمن برای دور کردن آنها از کتاب خدا بیم می‌داد: «این تبلیغ بوده است که مسلمین را از قرآن جدا کنند و منطق قرآن را بشکنند.»(۱۸)

یکی از عوامل تقویت کننده مقاومت امید است. امام امید به بهبود اوضاع را یکی از عوامل تقویت کننده مقاومت می‌دانند و می‌فرمایند: «هجوم ناراحتی‌ها و تراکم نگرانی‌هاى ناشى از وضع رقت‌بار مسلمین تاب و توان را مى‏برد و انسان آگاه را در تحت فشار خُرد مى‏کند. با خواست خداوند متعال نویدهایى در کار است که امید را به آتیه نزدیک را تقویت مى‏کند.»(۱۹)

امام ایمان داشتند که خداوند حامی کسانی است که در راه او جهاد می‌کنند. ایشان عقیده خود را به مردم منعکس کرد و این ایمان به امدادهای الهی، باعث تقویت مقاومت در افراد ‌شد. یکی از مواردی که باید از کمک‌های غیبی خداوند به امام خمینی نام برد، رعب و وحشتی است که در دل دشمنان اسلام انداخت. قرآن کریم تصریح دارد که ما در دل دشمنان خود رعب و وحشت قرار می‌دهیم(۲۰). این خوف و وحشت که باعث شد سران به ظاهر قدرتمند استبداد، توان مقابله با اندیشه‌های ژرف امام را در خود نبینند: «ما را به رعب، به رعبى که خدا در قلب اینها انداخت پیروز کرد»(۲۱).

اعتقاد به نصرت الهی را می‌توان یکی ازمهم‌ترین عوامل تقویت کننده مقاومت برشمرد. از صدر اسلام تا کنون، یقین به یاری خداوند باعث رویارویی عده قلیل مبارزان در برابر ابرقدرتان بوده است. قرآن کریم می‌فرماید: «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرین»(۲۲) «وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصار»(۲۳). این وعده‌ الهی است. امام نیز با تکیه بر همین بشارت خداوند در برابر مستکبرین زمان ایستادگی کرد.

چالش‌ها و عوامل تضعیف مقاومت

همان‌گونه که عواملی باعث تقویت روحیه مقاومت می‌شود، چالش‌ها و عواملی نیز وجود دارند که این قوه را در انسان از بین می‌برد. در گفتمان امام (۲۴) همان‌ طور که به عوامل تقویت کننده پرداخته شده، به موانع نیز توجه شده است. این عوامل را می‌توان به دو دسته عوامل درونی و عوامل بیرونی تقسیم کرد.

خودخواهی یکی از موانع رشد مقاومت در انسان است. برای پرورش روحیه استقامت لازم است شخص حب نفس را کنار بگذارد و ایثار را در خود زنده کند. امام(۲۵) صراحتاً می‌فرمود، «با حب نفس‏ و حب جاه و کبر و غرور نمى‏توان مقاومت‏ کرد.» امام (۲۶) اهمیت این نکته را در علما بیشتر می‌دانست و می‌فرمود برای مبارزه با استکبار و مقاومت در برابر آن لازم است کارها برای خدا انجام شوند و باید دل از دنیا و ریاست شست، «عالم متوجه به دنیا، عالمى که در فکر حفظ مسند و ریاست باشد، نمى‏تواند با دشمنان اسلام مبارزه کند و ضررش از دیگران بیشتر است. قدم را الهى و حب دنیا را از دل بیرون کنید. آن وقت مى‏توانید مبارزه کنید.»(۲۷)

به اعتقاد امام (۲۸) راه مقاومت از مسیر خودسازی می‌گذرد و راه فائق آمدن بر مشکلات، تهذیب نفس است و در این صورت می‌توان مشکلات و مفاسد را از سر راه برداشت و نقشه‌های دشمن را خنثی کرد: «اگر خود را اصلاح نکنید، مجهز نشوید، نظم و انضباط را در امور درسى و زندگى خود حکمفرما نسازید، در آتیه خداى نخواسته محکوم به فنا خواهید بود.»(۲۹) ایشان به جوانان توصیه می‌کرد: «تا فرصت از دست نرفته، تا دشمن بر همه شئون دینى و علمى شما دست نیافته، فکرى کنید؛ بیدار شوید؛ به پا خیزید. در مرحله اول، در مقام تهذیب و تزکیه نفس‏ و اصلاح خود برآیید و براى جلوگیرى از مفاسدى که مى‏خواهد پیش بیاید مهیا شوید.»(۳۰)

یکی دیگر از موانع رشد روحیه استقامت در انسان که امام به آن توجه می‌داد، رفاه‌طلبی و تن‌آسایی است. از منظر امام، کسی که تصور کند مبارزه و استقامت در راه استقلال و آزادی، منافاتی با رفاه‌طلبی و سرمایه‌داری ندارد، الفبای مبارزه را نفهمیده است. ایشان تاکید داشت که سرمایه‌داران و قشر مرفه که درد اقشار مستضعف را درک نمی‌کنند هرگز با نصیحت به یاری محرومان نخواهند شتافت: «آنهایى هم که تصور مى‏کنند سرمایه‌داران و مرفهان بى‏درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه مى‏شوند و به مبارزان راه آزادى می‌پیوندند و یا به آنان کمک مى‏کنند، آب در هاون مى‏کوبند.»(۳۱)

در اندیشه امام رفاه‌طلبی و مقاومت، دنیاخواهی و آخرت‌جویی امکان جمع با هم را ندارند و تنها کسانی تا آخرین لحظه مقاومت می‌کنند که طعم سختی را چشیده باشند: «تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.»(۳۲)

ترس نیز مانند رفاه‌طلبی، عدم تهذیب نفس و خودخواهی یکی از موانع رشد روحیه مقاومت و ایستادگی است. ترس غریزه‌ای طبیعی در انسان برای حفظ بقای اوست، ولی حفظ ارزش‌های اسلامی و مقاومت در برابر سختی‌ها گران‌تر از حفظ جان است. در این جدال اگر ترس بر عقل غلبه پیدا کند، شخص را از استقامت باز می‌دارد. در نگاه امام مقاومت برای صیانت از اسلام که با استقامت مردان روزگار به ما رسیده بر همه لازم است.(۳۳) پیامبر عظیم‌الشان اسلام(ص) ائمه معصومین(ع) و بزرگان دین فداکاری کردند تا دین خدا به ما برسد. در چنین شرایطی: «ما موظفیم همه‏مان براى حفظ اسلام و نباید بترسیم از اینکه چند نفر کشته شدند.»(۳۴) امام امت(ره) غرور را نیز از عوامل سست کننده مقاومت می‌دانست و در رهنمودهای خود این نکته را گوشزد می‌فرمود: «ما اگر جایى را فتح کردیم نباید غرور پیدا کنیم»(۳۵)

در بررسی نظریه مقاومت امام، بازدارنده‌های خارجی در راه استقامت عبارتند از:

جبهه شیطان که با تکیه بر تریبون‌های خود سعی می‌کند استقامت مبارزین در راه خدا را تضعیف کند. دروغ‌پراکنی یکی از شیوه‌های رایج استکبار برای نیل به این هدف است و ممکن است باعث شود افراد از جبهه مبارزه و استقامت فاصله بگیرند. البته مومنین که نور ایمان در جانشان رسوخ کرده، هرگز فریب گزافه‌گویی‌های دژخیمان را نمی‌خورند: «تبلیغات تار عنکبوتى [شیاطین] نمى‏تواند ملتى را که با کمال بیدارى و هوشمندى به پا خاسته اغفال کند.»(۳۶)

دشمن در تلاش است اوضاع خود را عالی و جبهه مقاومت را متلاشی نشان دهد و با انکار تلاش‌های مجاهدین روحیه استقامت آنان را تضعیف کند. امام از توجه به شایعاتی که توسط مزدوران ابلیس پخش می‌شود نهی می‌کرد و امت بیدار را از این حربه دشمن آگاه می‌ساخت و راه استقامت در برابر این شایعات را نشان می‌داد: «حفظ کنید این پیروزى بزرگ را و به کسانى که در مقابل شما مى‏ایستند و مى‏گویند کارى انجام نشده است بفهمانید که ایران کارى کرده که در دنیا نظیر ندارد. امروز روز و پایدارى است.»(۳۷)

یکی دیگر از روش‌های دشمن برای تضعیف روحیه مقاومت ایجاد اختلاف و تفرقه است. حزب شیطان تلاش می‌کند گروه‌های مقاومت را در برابر یکدیگر قرار دهد تا با خنثی کردن نیروهای خود، مقاومتشان را از دست بدهند. استکبار از وحدت بین صفوف مبارزین در وحشت است: «آنها [مستکبرین] از این وحدت خوف داشتند و حالا هم احساس کرده‌اند که اگر ملت با هم وحدت پیدا بکنند و جناح‌هاى مختلف یکى بشوند، ابرقدرت‌ها هم نمى‏توانند با اینها مقاومت کنند.»(۳۸) بر مجاهدین راه خدا لازم است مراقب همزات شیاطین باشند چراکه خطر شکست جبهه مقاومت در صورت ایجاد اختلاف آنها دور از ذهن نخواهد بود: «اگر خداى نخواسته وحدت کلمه را از دست بدهید یا مقصدتان غیر مقصد حکومت اسلامى باشد، خوف این است که دیگر نتوانید قدم بردارید.»(۳۹)

نفوذ منافقین و مفسدان نیز از دیگر عوامل تضعیف مقاومت است. منافقین در زمان جنگ و سختی در پشت جبهه در تلاش برای تضعیف روحیه ملت هستند و هرگاه احساس کنند پیروزی نزدیک است برای کسب منافع وارد میدان می‌شوند. امام به مردم توصیه می‌کردند این افراد را بشناسند و اجازه دست‌درازی به آنها ندهند: «ما امروز باید همه‏مان با هم دست به هم بدهیم که این یک عده‏اى که با نهضت و مصالح کشور مخالف هستند، عقب بزنیم»(۴۰)

در بررسی نظریه مقاومت از دیدگاه امام عوامل دیگری را نیز می‌توان از موانع خارجی مقاومت بر شمرد ازجمله خطر عالمان سوء(۴۱)، استعمار و استبداد، مدعیان دروغین صلح و… که در جای خود بررسی شده است.(۴۲)

* مصطفی محمدی،

 

پی‌نوشت:

۱-. سوره عنکبوت، آیه۶۹٫

۲- بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان ۱۲/۰۸/۱۳۹۷

(http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=2670 )

۳- سوره هود، آیه ۱۱۲٫

۴- سخنرانی در جمع ائمه جمعه استان زنجان؛ صحیفه امام، ج‏۱۶، ص۳۰۰٫

۵- همانا کسانى که گفتند: پروردگار ما خداى یکتاست آنگاه [بر آن‏] پایدارى نمودند، فرشتگان بر آنان فرو مى‏آیند [و گویند] که مترسید و اندوه مدارید و شما را مژده باد به آن بهشتى که نوید داده مى‏شدید (فصلت: ۳۰)

۶- سخنرانی در جمع روحانیون و اهالی قم. صحیفه امام، ج‏۱، ص۱۶۳٫

۷- همان‌طورى که ظلم حرام است، انظلام و تن دادن به ظلم هم حرام است؛ صحیفه امام، ج‏۱۵، ص ۱۱۷٫

۸- سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه، معلمان و…  صحیفه امام، ج‏۱۵، ص ۱۱۸٫

۹- دیدار با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ۲۰ تیر ۶۸.

۱۰- سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه، معلمان و … صحیفه امام، ج‏۱۵، ص ۱۱۲

۱۲- همان.

۱۳- سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه، معلمان و …؛ صحیفه امام، ج ‏۱۵، ص ۱۱۳٫

۱۴- پیام به ملت ایران و نیروهای مسلح؛ صحیفه امام، ج‏۲۱، ص۳۵۸٫

۱۵- سخنرانی در جمع نمایندگان مردم آذربایجان شرقی؛ صحیفه امام،ج۱۱،ص ۵۲۸٫

۱۶- مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِه‏. سوره طلاق، آیه۳٫

۱۷- سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره الهی بودن قیام ملت ایران؛ صحیفه امام، ج ‏۵، ص۳۶٫

۱۸- سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ صحیفه امام، ج‏۴، ص ۲۱۵٫

۱۹- سخنرانی در جمع خانواده شهدا وپرسنل کمیته؛ صحیفه امام، ج‏۱۰، ص۱۰٫

۲۰- پیام به اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان اروپا؛ صحیفه امام، ج‏۳، ص ۱۱۱٫

۲۱- سَنُلْقی‏ فی‏ قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا. سوره آل عمران، آیه ۱۵۱٫

۲۲- سخنرانی در جمع شرکت کنندگان در کنفرانس بررسی مداخلات امریکا درایران؛ صحیفه امام، ج ۱۲،ص ۳۸۰٫

۲۳- سوره بقره، آیه ۲۴۹٫

۲۴- سوره آل عمران، آیه ۱۳٫

۲۵- بیانات در جمع روحانیون نجف؛ صحیفه امام، ج‏۲، ص۱۵۱٫

۲۶- جهاد اکبر، ص۶۱٫

۲۷- اسلام ناب، در کلام و پیام امام خمینى(ره)، ص ۹۹۵٫

۲۸- همان.

۲۹- پیام به ملت ایران در سالگرد کشتار خونین مکه؛ صحیفه امام، ج ‏۲۱، ص ۸۷٫

۳۰- همان.

۳۱- دفاع از کیان اسلامى، دفاع از کشور اسلامى تا آن آخر زن و مرد، بچه و بزرگ مکلف‏اند که دفاع کنند. سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه، معلمان و …؛ صحیفه امام، ج‏۱۵، ص ۱۱۳٫

۳۲- همان.

۳۳- سخنرانی در جمع اعضای کمیسیون‌های نفت و ارشاد مجلس؛ صحیفه امام، ج ‏۱۸، ص ۴۴٫

۳۴- پیام به ملت ایران به مناسبت قیام ۱۹ دی مردم قم و نوید پیروزی؛ صحیفه امام، ج‏۳، ص۳۱۷٫

۳۵- سخنرانی در جمع خانواده شهدای نیروی هوایی؛ صحیفه امام، ج‏۱۳، ص۴۶۶٫

۳۶- سخنرانی در جمع فرماندهان ترابری ارتش؛ صحیفه امام، ج ‏۷، ص۹۷٫

۳۷- سخنرانی در جمع گروهی از عشایر بویراحمد. صحیفه امام، ج ‏۸، ص ۴۴۵٫

۳۸- بیانات خطاب به آقای قاسم‌علی ظهیرنژاد و فرماندهان؛ صحیفه امام، ج‏۷، ص ۲۸۱٫

۳۹- پیام به مسلمانان ایران و جهان و زائران بیت‌الله الحرام. صحیفه امام، ج‏۲۰، ص ۳۳۸٫

۴۰- صحیفه امام، ج‏۹، ص۷۸٫ ج۴، ص۲۱۶٫ ج۱۵، ص۱۰۹٫ ج۲۱، ص۸۶٫

۴۱- صحیفه امام، ج‏۲۰، ص ۳۲۷٫ ج۱۶، ص۳۱۸٫

۴۲- رک: محمدعلی محمدی، فرهنگ‌نامه مقاومت اسلامی در اندیشه‌ی امام خمینی.

 

29جولای/20

دفاع از ولایت فقیه، جزء دین من است

درآمد:

پیشگامی مرجع گرانقدر و عالیقدر شیعه حضرت آیت‌الله العظمی نوری همدانی، در مبارزات نهضت اسلامی و استقامت و پایداری قاطع‌شان در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی، مقام برجسته‌ای را برایشان در تاریخ انقلاب اسلامی رقم زده و احترام وارادت ویژه‌ای را در قلوب مجاهدان و دلسوختگان اسلام ناب محمدی(ص) جای داده است. حضرت آیت‌الله العظمی نوری همدانی، چه در دوران غربت امام راحل و چه آنگاه که در اوج خفقان ستمشاهی مرجعیت امام را امضا کردند و چه آن روز که منزلشان، پناهگاه و آغازگاه گردهمایی انقلابیون در قیام سرنوشت ساز ۱۹ دی مردم قم شد و شعر مشهور مولوی را در  سخنرانی تاریخی‌شان بر جسارت رژیم شاه به امام تطبیق دادند و شجاعانه خطاب کردند:

مه فشاند نور و سگ عوعو کند

هر کسی بر طینت خود می‌تند

چون تو خفاشان بسی بینند خواب

کاین جهان ماند یتیم از آفتاب

کی شود دریا ز پوز سگ نجس

کی شود خورشید از پف منطمس

و چه آن روز که در میانه‌ی فتنه‌ای فراگیر که نفس‌ها را در سینه حبس کرده بود و پابرهنگان و مستضعفان جهان را دل‌نگران انقلاب اسلامی- ثمره‌ی خون صدها هزار شهید گلگون کفن – کرده بود، منزلشان را دوباره پناهگاه انقلاب کردند و مردانه در میان گردهمایی انقلابی‌ها، جانِ شیفتگان اسلام ناب محمدی را با شعار:

خامنه‌ای کوثر است

دشمن او ابتر است

تازه ساختند و نشان دادند که مرد روزهای سخت انقلاب هستند و ثابت کردند مرجعیت بزرگوار شیعه همواره دژ مستحکمی برای مظلومان و ظلم‌ستیزان و عدالت‌خواهان عالم خواهد بود.

ضمن یادآوری و گرامیداشت عنایت دیرین آن مرجع عالیقدر نسبت به مجله پاسداراسلام که نمودی از آن چاپ اختصاصی بیش از ده سال مقالات علمی معظم‌له از آغاز شکل‌گیری مجله در سال۱۳۶۰ اینک بار دیگر سعادت یار شد و معظم‌له درخواست پاسدار اسلام را برای بهرمندی از محضرشان پذیرا شدند. آنچه را خواهید خواند گزارشی از پاسخ‌های معظم‌له است که تقدیم شما گرامیان می‌شود:

 

*با سپاس و تشکر فراوان از فرصت گرانبهایی که در اختیار امت «پاسداراسلام» گذاشتید، حضرتعالی از چهره‌های برجسته و متمایز تاریخ نهضت اسلامی هستید، چگونه و چرا و از چه زمانی قدم در این راه گذاشتید و با امام راحل آشنا و همراه شدید؟

بنده در سال ۱۳۲۲ شمسی همراه با اخویم، آمیرزا حسن نوری رحمت‌الله علیه، به قم آمدم در حالی که شرح لمعه و قوانین را خدمت والد محترم و مرحوم آیت‌الله العظمی آخوند ملاعلی همدانی خوانده بودم. در آن زمان حوزه را آقایان مراجع ثلاث، آیات عظام سید محمدتقی خوانساری، حجت و صدر اداره می‌کردند و مرحوم حاج شیخ عبدالکریم تقریباً هفت سال بود که از دنیا رفته بود. حجره‌ای توسط مرحوم شهید صدوقی به اینجانب و مرحوم اخوی داده شد. از همان شب اول که به زیارت حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله علیها) مشرف شدم، به دنبال استاد خوب هم بودیم. از همان روز اول شنیده بودیم که فردی به نام حاج آقا روح‌الله محضر درس شایسته‌ای دارند و گفته شد ایشان در آخر هفته، عصر جمعه در مدرسه فیضیه، مدرس زیر کتابخانه، اخلاق تدریس می‌کنند. بنده همان جمعه اول در درس اخلاق ایشان حاضر شدم و محور بحث‌شان هم حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بود در بیان صفات اولیاء‌الله؛ مضمون حدیث این بود :اِنَّ اَوْلِیاءَ اللّه سَکَتوُا فَکانَ سُکُوتُهمْ فِکْراً وَ نَظَروا فَکانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَهً وَ نَطَقوا فَکانَ نُطْقُهُمْ حِکمَهً وَ مَشَوْا فَکانَ مَشْیُهُمْ بَیْنَ النّاسِ بَرَکَهً.

از همان جلسه تصمیم گرفتم از محضرشان استفاده کنم و ابتداء از درس اخلاق ایشان شروع کردم. تبحر در احادیث، عرفان، خودساختگی، تهذیب نفس و چهره جذاب امام، متانت در گفتار و رفتار عامل این کشش بود. بعد از مدتی که به مرحله‌ی درس خارج رسیدیم، یک دوره تقریباً شش ساله در درس اصول ایشان شرکت کردم و همچنین در درس فقه ایشان در مسجد سلماسی حضور یافتم. امام در شاگردپروری و عنایب به طلاب اهتمام ویژه‌ای داشت و مثل یک پدر دلسوز بود. یادم نمی‌رود که به دلیل دندان‌درد شدید، روزی در درس شرکت نکردم؛ از دکتر می‌آمدم و امام از درس بر می‌گشت بنده در خیابان ارم برخورد کردم با امام؛ ایشان از جلوی تقریباً کتابخانه مرحوم آیت‌الله مرعشی عبور می‌کرد و من در مقابل و در سمت دیگر خیابان تقریباً نزدیک پاساژ قدس که البته آن موقع نه کتابخانه بود و نه پاساژ. دستم را در مقابل دهانم گذاشته بودم که امام در چنین حالتی، متوجه من شد و از خیابان عبور کرد و به سمت من آمد و جویای حالم شد و بسیار مرا مورد عنایتم قرار داد؛ ایشان به شاگردان توجه ویژه‌ای داشتند.

بنده از همان روزهای آغاز نهضت در خدمت ایشان بودم و ایشان هم عنایت داشت که ما به اوضاع زمان آگاه باشیم. یادم نمی‌رود وقتی بحث کاپیتولاسیون پیش آمد، از درس ایشان بر می‌گشتیم که مجله‌ای را به من دادند و فرمودند: «به بنده اطلاع دادند که لایحه‌ای از این قرار در مجلس تصویب شد و فردا قرار است من سخنرانی کنم. مطالب مهم را خط بکش و بیاور.» من هم همان کار را تا شب انجام دادم و تقدیم کردم. لذا از همان اول وارد مبارزات شدیم و در جریان یکی از مقاطع مهم تاریخ انقلاب و اعلام مرجعیت حضرت امام توسط دوازده نفر از اساتید برجسته حوزه علمیه، از قبیل آقایان مشکینی، امینی، منتظری، فاضل لنکرانی، ربانی شیرازی و…. بنده هم جزء آن دوازده نفر بودم. و این ارتباط تا آخر عمر امام رحمت‌الله علیه برقرار بود.

آنچه که باعث مصمم شدن انسان در همراهی با هدف امام می‌شد، اخلاص، تقوا و استقامت امام بود که جز برای خدا به هیچ‌چیز دیگری فکر نمی‌کرد و به دنیا بی‌اعتنای مطلق بود.

 

*با توجه به آشنایی عمیقتان با حوزه‌های علمیه و سلوک و منش علمی و معنوی حضرت امام خمینی، ممکن است قدری از چگونگی توجه و عنایت امام به حوزه‌های علمیه صحبت کنید؟

یادم هست وقتی وارد حوزه شدم، دو نفر معروف به حاج آقا روح‌الله بودند: یکی خود امام و یکی حاج آقا روح الله کمالوند خرم‌آبادی. امام خیلی به ایشان علاقه‌مند بود. احتمالاً اواسط بهار بود که از محضر درس امام برمی‌گشتیم؛ البته امام معمولاً تنها تشریف می‌برند ولی نمی‌دانم چه جهتی داشت که خدمتشان بودیم؛ بین راه شخصی آمد و خدمت امام عرض کرد که آقا، حاج‌آقا روح الله کمالوند خرم‌آبادی در بیمارستانی در تهران از دنیا رفتند. من دیدم که امام با آن همه صلابت و قدرت و عظمت معنوی که در او بود، همانجا زمین نشست و چند مرتبه فرمود: «انالله و انا الیه راجعون» و آثار تأثر شدید در چهره ایشان پیدا شد.

امام خمینی خیلی به علماء احترام می‌کردند؛ بنده سال ۲۲ شمسی به قم آمدم و حضرت آیت‌الله ‌العظمی آقای بروجردی رحمت‌الله علیه در سال ۱۳۲۴ شمسی وارد قم شدند، لذا تلاش‌های امام و چند نفر از علما برای آوردن آیت‌الله العظمی بروجردی به قم را به خاطر می‌آورم. آقای بروجردی که در بیمارستان تهران بستری بود، امام به دیدنشان رفتند و بالأخره آقا را به قم آوردند؛ لذا خیلی به آقای بروجردی احترام می‌کردند تا حدی که اساتید ما مثل امام و آیت‌الله آقای محقق داماد و آقای سلطانی در درس ایشان شرکت می‌کردند. خودم مکرر دیدم که امام بسیار مؤدبانه پشت سر آقای بروجردی راه می‌رفت و یکبار دیدم کفش آقا را برگرداند، امامی که خودش در اوج بزرگی و عظمت بود و این یک درس بزرگ است.

امام به حوزه‌ی قم خیلی اهمیت می‌داد؛ می‌خواست این حوزه پر رونق باشد. چندین مرحله برای خود بنده پیش آمد و دیدم امام چقدر به حوزه عنایت دارد؛ بعد از فوت مرحوم آیت‌الله العظمی آقای آخوند همدانی، عده‌ای از متدینین  همدان برای امام نامه نوشتند که شما حسین نوری را امر کنید به همدان بیاید کمک کند تا حوزه اداره شود. امام به بنده پیغام داد که من تکلیفی برای شما معین نمی‌کنم، هر طور که صلاح می‌دانید؛ ولی حضور شما را در قم لازم‌تر می‌دانم. از آنجایی که مردم همدان بسیار با فرهنگ و متدین هستند، بعد از رفتن آیت‌الله مدنی از همدان به تبریز، امام به من فرمودند حالا می‌توانید به همدان بروید؛ منتهی آخر هفته بروید تا هم حوزه را اداره کنید و هم نماز جمعه را بخوانید و در ایام دیگر هفته نیز در حوزه قم باشید.

 

*یکی از مهمترین مقاطع بلکه نقطه عطف انقلاب اسلامی که زمینه و روند پیروزی را سرعت بخشید حادثه نوزدهم دی ماه و نقش حضرتعالی در آن بود، مشتاقیم از زبان خودتان شرحی از آن مقطع را بشنویم تا دقیقاً در تاریخ ثبت شود.

دی ماه سال ۱۳۵۶ مقارن با ایامی بود که در قم مجالس روضه برپا بود؛ ماه صفر بود. منزل یکی از آقایان روضه بود و آقای سیدرضا تقوی آنجا سخنرانی می‌کرد. روزنامه اطلاعات آن روز آمد قم که در آن مقاله‌ای نوشته شده بود که می‌خواست مردم را بسنجد. می‌خواست مردم را بسنجد که آیا همچنان به امام پایبند هستند یا نام و یاد امام از ذهن‌ها خارج شده است؟ جریان آن مقاله را بارها در مصاحبه‌ها گفته‌ام. مقاله به نام احمد رشیدی مطلق بود؛ نزدیک مغرب روزنامه را مطالعه کردم و بسیار ناراحت شدم. تصمیم گرفتم افرادی از اساتید سطوح عالیه و درجه اول بعد از مراجع و عده‌ای از اساتید سطح و درجه دوم حوزه در آن زمان را دعوت کنم؛ آقای منتظری زندان بود، ولی اساتید سطح عالی مثل آقای مشکینی رحمت‌الله علیه، آقای مکارم، آقای وحید، آقای فاضل لنکرانی و چند نفر دیگر هم بودند از جمله آقای عبداللهی که عضو جامعه مدرسین و نماینده‌ی مجلس خبرگان اصفهان است. یکی از بستگان در آوردن آقایان کمک کردند و جلسه همان شب برقرار شد. چند پیشنهاد مطرح شد؛ بنده و آقای مشکینی اصرار بر تعطیلی درس‌ها داشتیم ولی اغلب بزرگواران گفتند قبل از  درس، چند دقیقه صحبت کنیم و مطالب را برای طلاب روشن کنیم و تصمیم نیز همین شد که درس‌ها برقرار باشد و در حین درس صحبت شود، منتهی در ۱۸ دی جوّ جوری شد که درس مراجع برقرار نشد و عملاً درس‌ها تعطیل شد. در روز اول طلاب به منزل مراجع رفتند و آقای مراجع هرکدام به تناسب حال خود مطالبی فرمودند. روز دوم یعنی ۱۹ دی قرار شد به منازل آقایان اساتید بعد از مراجع بروند.

عصر ۱۹ دی اعلام شد ساعت ۳ بعد از ظهر در منزل ما واقع در کوچه بیگدلی تجمع باشد و خبر این تجمع را در تمام مساجد و نمازهای جماعت ظهر و عصر اعلام کرده بودند. تقریباً ساعت ۳ بعد از ظهر نرسیده بود که منزل و حیاط و کوچه تا خیابان صفاییه از جمعیت پر شد؛ قبل از من، داماد ما صحبت کرد و جلسه را برای سخنرانی بنده آماده کرد و آن روز قبل از سخنرانی به خانواده گفتم سخنرانی امروز من احتمال دارد منتهی به شهادت شود، چون بنا بود رسماً از امام تمجید و طرفداری و علیه شخص شاه صحبت شود که متن سخنرانی هم موجود است. شاه را تشبیه به کلب و سگ کردیم و امام را تشبیه به خورشید که بعد از آن هم تبعید شدم که باز این موضوع به طور مفصل در کتاب اسلام مجسم و مصاحبه‌ها موجود است. و بعد از آن سخنرانی بود که به طرف حرم به راه افتادیم که رژیم حمله کرد و عده‌ای شهید و عده‌ای هم مجروح شدند. جالب اینکه وقتی امام به ایران بازگشتند، علماء به دیدنشان می‌رفتند و امام هم گاهی بازدیدها را، خصوصاً در سطح مراجع پس می‌داد. عصر روزی، مرحوم آشیخ یحیی انصاری شیرازی آمد و گفت امشب امام به دیدن شما می‌آید. برای من خیلی جای تعجب داشت، امّا سرّ مطلب زمانی مشخص شد که امام به منزلمان تشریف آوردند، نشستند و فرمودند: این که من آمدم اول اینجا، برای این است که انقلاب از این محل آغاز شده و اگر ۱۹ دی نبود، معلوم نبود چه می‌شد. از همین رو کوچه بیگدلی بعدها به کوچه قیام معروف شد.

*علمای بزرگی در طول تاریخ بودند که برای نیل به نظام مبتنی بر احکام نورانی اسلام و حکومت دینی جهد و تلاش کردند ولی به هدف نرسیدند. امام خمینی چه خصوصیاتی در ابعاد مختلف داشتند که توانستند پس از ۱۴ قرن برای نخستین‌بار با همراه کردن قاطبه مردم، حکومتی اسلامی‌را بنیان‌گذاری کنند؟

بعضی از علماء تلاش‌هایی انجام دادند اما شرایط طوری بود که مردم با ایشان همراهی نکردند و این تلاش‌ها به نتیجه نرسید و در مقابلِ دشمن دوام نیاورد. سید محمد مجاهد و چهل مجتهد دیگر مثل ملا احمد نراقی و محمدتقی برغانی کفن پوشیدند، اما خوانین و حکّام مانع همراهی مردم با ایشان شدند؛ از طرفی برخی اوقات جو ناامیدی نیز در میان علماء ما وجود داشت و امیدی به تشکیل حکومت نداشتند. مثلاً صاحب جواهر با آن همه عظمت و بزرگی، گاهی بسیار ناامیدانه از تشکیل حکومت حرف می‌زد. عده‌ای هم سیاست‌شان مقتضی زمانشان، حفظ وضع موجود بود. مثل حاج شیخ عبدالکریم که با حفظ وضع موجود در آن زمان بود که توانست مثل امامی تربیت کند و البته عده‌ی دیگری هم همیشه بودند و هستند که کار به این مسائل ندارند.

اما امام ویژگی‌های متمایزی داشتند. ایشان اضافه بر خصوصیاتی که علماء بزرگ ما داشتند مثل علم و تقوا، خصوصیات دیگری هم داشتند: عالم به زمان بود، شجاع بود و طی سال‌ها مردم را همراه کرده بود و مرجعیت امام تقریباً تثبیت شده بود. بد نیست خاطره‌ای را بیان کنم.

در سفر به نوفل لوشاتو خدمت امام بودم که حسنین هیکل، روزنامه‌نگار مشهور مصری به دیدن ایشان آمده بود، بنده هم حضور داشتم؛ حسنین هیکل از امام پرسید که آقای کاشانی ده سال قبل از قیام شما شاه را بیرون کرد، ولی شاه برگشت و آن حوادث اتفاق افتاد؛ شما چه تضمینی دارید که دوباره آمریکا شاه را برنگرداند؟ امام ضمن تجلیل فراوان از آیت‌الله کاشانی فرمود بین کار ما و ایشان چند فرق است. اولاً آقای کاشانی صنعت نفت را مطرح کرد، ولی ما اسلام را مطرح کردیم و به خطر افتادن اسلام را بیان کردیم که دفاع از مظلوم و مقابله با ظالم است؛ صنعت نفت محدود در ایران است ولی اسلام در کل جهان طرفدار دارد. دوم اینکه آقای کاشانی، مجتهد و مرد بزرگی بود اما مرجع تقلید نبود، مردم از زبان مرجع تقلید همان صدا را می‌شنوند که از پیامبر و ائمه در بدر و حنین شنیدند. فرمودند ما از خدا می‌خواهیم که آمریکا شاه را برگرداند تا به حسابش برسیم و او را محاکمه کنیم؛ این نگاه امام است که عظمت کار او را معین می‌کند و چون وصل به خدا بود، اراده قوی داشت و تنهای تنها هم که بود برای خدا قیام می‌کرد.

 

*حضرتعالی احکام و نمایندگی‌های متعددی از امام خمینی داشته‌اید در این فرصت کوتاه خاطره‌ای از یکی از اولین موارد نمایندگی‌تان اشاره بفرمایید.

بنده با مرحوم شهید مطهری رفاقت داشتم و تا زمانی که در قم بودند، ارتباط نزدیک داشتیم و تا آخر این ارتباط باقی مانده بود. پس از اینکه ایشان بنا به ضرورت به تهران رفت، هرگاه به قم می‌آمد، گاهی شب را برای استراحت به منزل ما تشریف می‌آورد. آقای مطهری انسان فوق‌العاده‌ای بود و بسیار اهل تهجد و معنویت، بعضی از شب‌ها که در منزل ما بود می‌دیدم ایشان خیلی زود نیمه شب بیدار هستند و نماز و عبادت و تهجد دارد و بعد می‌دیدم، می‌نشیند و کار خاصی انجام نمی‌دهد؛ به او گفتم که فلانی، در این ساعت هیچ‌کاری انجام نمی‌دهی؟ ایشان به من گفت من هرشب تقریباً نیم ساعت تا یک ساعت به کارهای خود فکر می‌کنم. انصافاً مرد متفکری بود. شب تقریباً وقت سحر بود، دیدم که تلفن منزل به صدا درآمد؛ گوشی را برداشتم دیدم آقای مطهری است. چون ایشان می‌دانست که بیدار هستم. گفت فلانی امام با شما کار دارد، اول صبح بیایید، من هم آنجا هستم. بنده صبح خدمت امام شرفیاب شدم؛ ایشان به من فرمود؛ شما جریان کردستان را می‌دانید که وضع مناسبی ندارد. شما با توجه به اینکه آنجا تبعید بوده‌اید بروید و اوضاع آنجا را سامان بدهید. ایشان نامه‌ای نوشتند و بنده به عنوان اولین نماینده امام به کردستان رفتم. وقتی به فرودگاه رفتم، دیدم هیئتی هم از طرف بازرگان عازم است که داریوش فروهر و امثال او بودند. به هرحال با هم رفتیم به کردستان. جریانات مفصل است که نمایندگان بازرگان چه می‌گفتند و ما چه می‌گفتیم و آنجا چه درخواستی داشتند؛ خلاصه قرار شد بزرگان آنها و بعضی از علماء آنها بیایند قم، برویم خدمت امام؛ بعد از چند روز آمدند قم منزل ما. بنده خدمت امام عرض کردم و ایشان هم پذیرفت. با هم رفتیم خدمت امام، خواسته‌شان را مطرح کردند و اولین خواسته آنها این بود که آقا ما استقلال می‌خواهیم؛ امام همینجا صحبت را قطع کرد و فرمود: «ما همه استقلال می‌خواهیم، اصلاً این انقلاب برای حفظ استقلال ملت است و باید استقلال این کشور را حفظ کنیم و تمامیّت این کشور را محفوظ بداریم.» آنها نظرشان چیز دیگری بود. ولی امام اینطور جواب داد و آنها هم سکوت کردند.

امام در خصوصیات و آداب هم بسیار ممتاز بود. وقتی از طرف امام مسافرتی به  شرق داشتم، رئیس جمهور بنگلادش گفت علاقه دارم با نماینده امام خمینی ملاقات کنم. شب ضیافتی ترتیب داد و افرادی دعوت شدند و خیلی احترام کردند. موقع خداحافظی به من گفت هدیه‌ای برای امام دارم؛ آیا امکان دارد که به ایشان برسانید؟ گفتم بله. صبح در فرودگاه فرستاده‌ی ایشان آمد و هدیه را داد، برگشتم تهران خدمت امام و به ایشان تقدیم کردم. هدیه یک سجاده نماز بود و یک جفت نعلین. امام قبول فرمودند؛ چند روز بعد دیدم از طرف امام آمدند هم سجاده و هم نعلین را آوردند و گفتند امام این را به شما هدیه کرده است. این یعنی اول هدیه آن آقا را پذیرفت و بعد از چند روز برگرداند به بنده که من حدود سی و چند سال بر روی آن نماز خواندم و اخیراً هدیه شد به موزه احکام فقهی  در مسجد مقدس جمکران  تا به یاد امام آنجا باشد.

 

*همانگونه که مستحضرید، امام راحل به همان اندازه که بر روی ضرورت حکومت اسلامی و اصل ولایت فقیه اهتمام داشتند بر روی مصداق ولی‌فقیهِ پس از خود نیز این حساسیت را داشتند. به نظر حضرتعالی دلیل این دغدغه و اهتمام امام راحل با توجه به تجربه تاریخی صدر اسلام چه بود؟

امام؛ دید وسیع و آینده‌نگریِ خاصی داشت و شرایط آن روز انقلاب نیز شرایط ویژه‌ای بود و احتمالاتی پیش می‌آمد. امام نمی‌خواست که آن همه حصر و حبس و تبعید و شکنجه و شهادت از بین برود و به هر طریق ممکن می‌خواست این انقلاب بماند تا ولایت فقیه که خودشان فرمودند همان ولایت رسول‌الله است بماند. در خاطر دارم که امام به مناسبتی به خود من فرمود: «فلانی اگر این انقلاب آسیب ببیند، ۵۰۰ سال اسلام به عقب برمی‌گردد.» این سخن امام خیلی مهم است، چون ریشه و شعار اصلی این انقلاب، اسلام است.

 

*حضرتعالی به عنوان یکی از بزرگان حوزه و پیشگامان نهضت امام خمینی که دوران مبارزه و زعامت هر دو امام انقلاب اسلامی را درک کرده‌اید، با توجه به تغییر شرایط داخلی و آرایش دشمنان داخلی و خارجی و نیز تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی، چه شباهت‌ها و احیاناً تفاوتی بین منش و رهبری امام خمینی و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌بینید؟

شرایط زمان امام با شرایط امروز متفاوت است؛ امروز تمام جبهه کفر دست به دست هم داده‌اند و با درست کردن جبهه عبری، عربی و کفر همه‌ی تلاش خود را می‌کنند تا انقلاب را از بین ببرند و تمام رسانه‌ها را با پول نفت عربستان و کشورهای دیگر بسیج کردند تا علیه ما تبلیغ کنند و ایران و ارکان نظام یعنی اسلام و ولایت را بکوبند. امام این انقلاب را بنا کرد و نقشه‌ی حفظ این نظام را ترسیم کرد و با قدرت در مقابل تمام مستکبران ایستاد؛ امام ادبیات را در این کشور عوض کرد؛ امام کشورهایی که به آنها ابرقدرت گفته می‌شد را به عنوان مستکبر معرفی کرد، مستضعفین را متشکل کرد و در مقابل زورگویان قدمی کوتاه نیامد و شاید وجه مشترک امام و رهبری همین باشد. خدا محوری و نترسیدن از غیر خدا و استکبارستیزی و یقین به آینده روشن و محو مستکبران خصوصاً صهیونیسم.

*نظر حضرتعالی در باره ابعاد معنوی و علمی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چیست؟

آیت‌الله خامنه‌ای انصافاً انسان جامعی هستند و توانستند راه امام را محکم ادامه دهند و در این مسیر هیچ کوتاه نیامدند؛ هم مشکلات را پشت سر نهادند و هم توانستند به طور عالی،  کشتی انقلاب را در این دریای متلاطم مدیریت کنند و دشمنان اسلام و انقلاب را ناامید سازند. انصافاً از نظر تقوا، علمیّت، شجاعت، اخلاص و توسل انسان کاملی هستند.

*حضرتعالی در سنگر علم و فقاهت، همواره از پرچمداران انقلاب اسلامی و پشتیبان محکم ولایت فقیه بوده‌اید. شهید گرانقدر، سردار حاج قاسم سلیمانی هم در وصیتنامه‌شان، در عین اظهار ارادت شایسته نسبت به مراجع معظم تقلید و عالمان دینی، از مظلومیت و تنهایی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نوشته‌اند و از علمای گرانقدر خواسته‌اند که فعالانه از ایشان حمایت کنند. چه امری سبب شده حضرتعالی این چنین استوار در سنگر مرجعیت، همواره به پیروی و پشتیبانی از رهبر معظم انقلاب سفارش کنید و خود نیز از برجسته‌ترین عاملان به این سفارش باشید؟

امروز حوزه بزرگترین پشتوانه برای نظام اسلامی است، چراکه در سایه این نظام اسلامی است که ما این اندازه آزادانه از اسلام و اهل‌بیت(علیهم السلام) تبلیغ می‌کنیم و صدای اسلام ناب را به کل جهان می‌رسانیم و اگر این نظام نبود، کسی این امکانات را به ما نمی‌داد تا فرهنگ اهل بیت(علیهم‌ السلام) را بیان کنیم، تا صدای ما به همه‌جا برسد و چه کسی لایق‌تر از یک فقیه که بتواند حکومت کند و احکام الهی را جاری نماید؟ این که حوزه باید انقلابی باشد بدان‌معناست که از ولایت فقیه دفاع کند؛ بنده دفاع از ولایت فقیه را نه به عنوان یک موضوع خاص، بلکه جزء دین خود می‌دانم؛ یعنی معتقدم که همواره باید مطیع پیامبر و ‌ائمه (علیهم السلام) و نایب آن حضرات باشیم و این ولایت فقیه باید تقویت شود، ‌پشتیبانی شود؛ چه زمان امام (رحمت الله‌علیه) و  چه امروز، آیت‌الله خامنه‌ای.

 

*ممکن است به برخی از خاطرات و نکات درباره‌ی دیدارهایتان با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اشاره فرمایید؟

ارتباط ما به سال‌های قبل از انقلاب بر می‌گردد، ولی بعد از انقلاب این ارتباط بیشتر شد و در خبرگان اول هم با هم بودیم. بنده با ایشان دیدارها و جلسات مختلفی داشته‌ام و گاهی در تهران، گاهی در مشهد و گاهی هم ایشان محبت می‌کند در قم. ایشان علاوه بر ویژگی‌های شخصیتی مختلف، بسیار اهل توسل و معنویت هستند و مهمترین ویژگی و عامل موفقیت ایشان را بنده در همین تقوا و معنویت و توسل به حضرات معصومین (علیهم السلام) می‌دانم.

*نقش مقام معظم رهبری را در گسترش اسلام ناب در جهان و رسوایی اسلام امریکایی و همچنین  پیشبرد و تحقق اهداف انقلاب اسلامی و پیشرفت‌های جمهوری اسلامی ایران، چگونه ارزیابی می‌فرمایید؟

آیت‌الله خامنه‌ای یک انسان عالم و فقیه و با دید وسیع و روشن و انصافاً در ابعاد مختلف دارای تحلیل جامع و کاملی هستند و در طی این سی‌سال رهبری و قبل از آن در زمان ریاست جمهوری نشان دادند سیاستمداری دیندار و به تعبیر دیگر عالم به زمان هستند تا آنجا که سیاستمداران دنیا نسبت به سخنان و تحلیل‌های او توجه دارند و اطمینان می‌کنند؛ چراکه او را رهبر و سیاستمداری صادق می‌دانند و در عرصه بین‌الملل، انسانی مطمئن هستند. دومین خصوصیّت ایشان شجاعت است؛ یعنی همه می‌دانند که او در برابر عزّت مسلمانان و حفظ کیان اسلام هیچ کوتاه نمی‌آید و سومین خصوصیت ایشان این است که با حفظ اصول اهل بیت (علیهم‌السلام) نسبت به مذاهب اسلامی نگاهی تقریبی دارند و از این جهت نیز در کشورهای اسلامی اثرگذار بوده‌اند.

نامه به جوانان اروپا و آشنایی آنها با اسلام ناب و معرفی چهره‌ استکبار از کارهای مهم ایشان بوده که بسیار مؤثر بوده است؛ در واقع سیاست ایشان، باعث خورد شدن استخوان استکبار شد، استکباری که آمریکا در رأس آن است. ایشان ابهت دروغین آمریکا را در هم شکست و امروز تصویر و چهره‌ای از امریکا باقی مانده که دارای هیچ قدرت و استخوان بندی‌ای نیست.

آیت‌الله خامنه‌ای را می‌توان خلف صالح امام راحل دانست؛ چون دقیقاً همان مسیر را طی می‌کند. جلسات ایشان با دانشگاهیان، با اساتید، با طلاب،‌ با جوانان بسیار مؤثر است و تسلط ایشان به جنبه‌های علمی در غرب، مطالعات وسیع ایشان و خواندن کتاب‌های مختلف که از دانشمندان غرب ترجمه می‌شود این اشراف را در ایشان بالا برده است.

*وظیفه‌ی حوزویان و فعالان سیاسی و فرهنگی در قبال نظام اسلامی و ولایت فقیه را چه می‌دانید؟

همه باید برای حفظ این نظام تلاش کنند؛ حفظ نظام به چه معناست؟ آیا منظور این است که بگوییم همه چیز درست است و هیچ اشکالی ندارد؟ نه! منظور این است که این نظام، یک نظام اسلامی است و اگر جایی برخلاف اسلام عمل می‌شود، برای حفظ نظام باید داد زد و به تعبیر خود رهبری، مطالبه‌گر بود. ایشان بحث کرسی آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه‌ را مطرح کردند. یعنی فراهم شدن فضایی که بشود در آن حرف زد، اشکالات را بیان کرد و به فکر اصلاح آن بود. البته عده‌ای مغرض هم وجود دارند که با آنها کاری نداریم؛ نخبگان جامعه وظیفه دارند ویژگی‌ها و برجستگی‌ها و خدمات و محاسن نظام اسلامی و تفاوت یک نظام دینی و غیر دینی را بیان نمایند و اهمیت ولایت فقیه و اهمیت حاکمیت فقیه را که تا پیش از این همیشه یک آرزوی بزرگ بوده است را بیان نمایند. این را باید عرض کنم که ملاک و محور در کشور، ولایت فقیه است؛ باید بدانیم شاخص ولی فقیه است و کارها باید با نظر او باشد. عمل به دستورات ولی فقیه و حمایت از او قطعاً به سعادت نزدیکتر است، لذا نباید شاخص را فراموش کرد؛ شاخص ولی فقیه است.

 

*منش حضرتعالی تعامل و رابطه‌ی نزدیک با جوانان است. چه ویژگی‌هایی در جوانان امروز شما را به آینده انقلاب و اسلام امیدوارتر می‌کند؟ همچنین نسل امروز کمتر با مبارزات و آرمان‌های مجاهدان و مبارزان دوران قبل از انقلاب آشنا هستند؛ حضرتعالی چه ویژگی‌های برجسته‌ای در جوانان آن روزگار می‌بینید که همچنان نیاز این روزهای ماست و باید در جوانان تقویت و پیگیری شود؟

جوانان امروز ما، جوانانی عالی و شایسته هستند و موفقیت‌های فراوانی دارند که هیچ قابل مقایسه با قبل نیستند و الحمدالله به برکت این انقلاب و این نظام، خودباوری ارزندهای به وجود آمده. ما یادمان نمی‌رود که بسیاری از جوانان‌مان امکان تحصیل نداشتند و بنای حکومت پیشرفت جوانان نبود. امروز جوانان ما در عرصه‌های علمی و سیاسی بسیار موفق هستند. دانش هسته‌ای، فناوری نانو، در زمینه سلول‌های بنیادی و صدها موفقیت دیگر صاحب‌نام و موفق هستند. امروز جوانان ما محکم از انقلاب دفاع می‌کنند و آماده هرگونه جان‌فشانی هستند و باید بدانیم جوانان ما دارای چنان طینت پاک و هوش سرشاری‌اند که باید مسؤلان قدر این عزیزان را بدانند و برای ازدواج و کار آنها امکانات را فراهم کنند. این مدافعان حرم از همین جوانان هستند؛ در تشییع پیکر پاک شهید سلمیانی چه جوان‌هایی آمدند و اشک ریختند.

 

*با توجه به روند رو به افول آمریکا و رژیم صهیونسیتی در جهان و انسجام و رشد روزافزون جبهه مقاومت اسلامی، آینده را چگونه ترسیم می‌فرمایید؟

در افول و درماندگی امریکا و محو رژیم صهیونیستی هیچ شک ندارم و معتقدم که این رژیم نامشروع محو خواهد شد و منتهی کار خدا تدریجی است و نیاز به حرکت و همت ما دارد. امام راحل فرمود؛ اگر هر کدام از شهروندان کشورهای اسلامی یک سطل آب بریزند، اسرائیل از بین می‌رود و امروز وحدت امت اسلامی لازم است. باید توجه داشت بعد از انقلاب، گروه‌ها و مجاهدان اسلامی در فلسطین، لبنان، عراق و یمن توانستند جبهه مقاومت را تشکیل دهند و این راه را باز کنند و وظیفه همه ما حمایت از این جبهه است و باید این جبهه تقویت شود و إن‌شاء‌الله روز به روز این جبهه متشکل‌تر و قدرت‌مند‌تر خواهد شد.

*حضرتعالی به عنوان یکی از مراجع عظام تقلید و از پیشگامان انقلاب اسلامی، درباره‌ی بیانیه‌ی گام دوم رهبر معظم انقلاب چه تحلیلی دارید؟

این انقلاب آرزوی همه علماء در طول تاریخ و قرون بوده است و برای پیروزی آن، خون‌ها ریخته شد و شکنجه و زندان و تبعیدها صورت گرفت و بالأخره به ثمر رسید و امام با همه مشکلات و با توکل، انقلاب اسلامی را به نتیجه رساند. در طی این چهل سال، از ابتداء تا به امروز دشمن تمام قدرت خود را به کار گرفته است. عده‌ای غرب زده در این کشور فکر می‌کنند این تحریم و تهدید امریکا به خاطر مسائل هسته‌ای است، در حالی که این یک القاء‌ خلاف واقع است. استکبار از اول با اصل انقلاب مخالف بوده و هست؛ با اصل اسلام مخالف است. آنها می‌خواهند اسلام عربستانی را حاکم کنند و این خلاف مشی دینی ما است. ما معتقدیم در دفاع از مظلوم، مرز جغرافیایی ملاک نیست؛ ما معتقدیم ظلم هرجا که باشد، باید امر به معروف و نهی از منکر کرد. امام با این دید آمد و رهبری هم با استقامت و شجاعت و درایت همین مسیر را دنبال می‌کند و هیچ وقت هم کفار با ما در یک جا جمع نخواهند شد. این انقلاب با این تفکر ۴۰ سال بوده و رهبری در گام دوم، در بیانیه‌ای که یک منشور بسیار کامل و جامع و همراه با دقت و کارشناسی است، نقشه راه را ترسیم کرد که باید نخبگان جامعه، حوزه و دانشگاه با تشکیل کارگروه‌‌های تخصصی ابعاد آن را در تمام زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، داخلی، خارجی  بررسی و عملیاتی کنند؛ خصوصاً عنایت ایشان به جوانان و بهره‌مندی از تجربه پیشگامان بسیار مهم است.

 

29جولای/20

محرومان و دردمندان را دریابید

توجه به اقشار آسیب‌پذیر و محروم

«ثم الله الله فی الطبقه السفلی من الذین لا حیله لهم من المساکین والمحتاجین و اهل البؤسی و الزّمنی…(۱)

و اینک خدا را خدا را منظور دار درباره طبقه پایین جامعه! بیچارگانی که راه کسب و کار برای آنان فراهم نیست از تهیدستان و نیازمندان و بینوایان و زمینگیران، زیرا در این طبقه نیازمندانی هستند که برخی درخواست می‌کنند و برخی زبان و روی درخواست کردن ندارند. حق خدا را برای خدا درباره آنان پاس بدار، چنان که پاسداری آن را از تو خواسته است. بخشی از بیت‌المال و بخشی از محصولات زمین‌های غنیمت گرفته شده اسلام در هر شهر را برای آنان قرار ده، زیرا برای دورترین آنها همان حقی است که برای نزدیک‌ترین آنهاست و البته رعایت حق همه را از تو خواسته‌اند.

پس مبادا سرخوشی از نعمت، تو را از آنان غافل سازد، زیرا تو به بهانه رسیدگی به کارهای مهم از تضییع امور ناچیز معذور نیستی. پس وجهه همت را از آنان برمگیر و از سر تکبر و ناز، روی از آنان برمتاب و به کارهای کسانی که به تو دسترسی ندارند و دیگران به چشم خواری به آنان می‌نگرند و مردمان حقیرشان می‌شمارند، بپرداز. سپس افراد مورد اطمینان خود را که خداترس و فروتن باشند برای رسیدگی به امور آنان بگمار و آنان باید امور اقشار محروم را به تو گزارش دهند.

و تو نیز در حق آنان کاری کن که روز دیدار خداوند در پیشگاه او معذور باشی، زیرا این گروه از افراد رعیت به انصاف و… از دیگران نیازمندترند و عذر خویش را در ادای حق هر یک از آنان در پیشگاه خداوند آماده ساز و به کار یتیمان و سالخوردگان که واقعاً چاره‌ای ندارند و نمی‌توانند شخصاً درخواست خود را مطرح کنند بپرداز و این مسئولیتی سنگین بر عهده والیان است و البته تمام حق، سنگینی است و خداوند آن را بر مردمی که در جستجوی فرجام نیک‌اند و از این رو خود را به شکیبایی وا می‌دارند و به صدق وعده‌هایی که خداوند به آنان داده اطمینان دارند، سبک می‌سازد.»

 

گستره عدالت نسبت به محرومان

۱- عدالت اجتماعی و فراگیر نسبت به آحاد جامعه، به‌ویژه مرزنشینان، نقاط و شهرهای دور از مرکز و بالاخص محرومان و تهی‌دستان و دردمندان، محور اصلی این بخش از منشور حکومتی امیرمؤمنان(ع) به مالک اشتر است تا نمونه حکومت اسلامی را به دنیا نشان ‌دهد و از سیره و سیاست امیرالمؤمنین(ع) درس بگیرد.

عدالت اجتماعی و قسط و عدل به بیان قرآن کریم از اهداف اساسی پیامبران خدا بوده است:

« لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس…؛(۲) ما پیامبرانمان را فرستادیم با دلائل روشن و کتاب و میزان تا مردم به برپایی قسط و عدل استوار گردند و آهن را نازل کردیم (پدید آوردیم) که در آن بیم و هراسی سخت است و هم منافعی برای مردم دارد.»

اینکه قرآن کریم پس از بیان هدف و رسالت‌ها به عنوان قسط و عدالت، از آهن و بیم و هراس آن سخن می‌گوید، این پیام را دارد که برای عدالت و قسط، گاه از سلاح و نبرد با دشمنان عدالت و مستکبران و دیکتاتورها باید کمک گرفت و جهاد و دفاع برای پیشگیری از ظلم و تجاوز ضروری است.

عدالت اجتماعی و رسیدگی به محرومان که محور نخست این بخش است به گونه‌های دیگری هم، چه در گفتار و چه سیره حکومتی امیرمؤمنان(ع) مورد تأکید و توصیه آن حضرت قرار گرفته است. آنجا که می‌فرماید، « أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لاأُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْر(۳) آیا قناعت کند نفس من به اینکه مرا فرمانروای مؤمنان بنامند، اما در سختی‌های روزگار شریک آنان نباشم.»

و نیز، «اِنَّ الله فَرَضَ عَلَى أَئِمَّهِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَهِ النَّاسِ کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ . فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کی لا یَتَبیّغ بالفقیر فقره،(۴)خداوند بر رهبران عدالت واجب نمود که زندگی خود را با ضعفای مردم همسان کنند تا فقر و تهی‌دستی، فقیران را دچار اندوهی هلاکت‌بار نسازند.»

آن حضرت در توصیف دوران خلافت پررنج خود از وضع مردم کوفه می‌فرماید: «ما أصْبَحَ بِاْلکُوفَهِ أحَدٌ الاّ ناعِماً، إنَّ أدْناهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأکُلُ مِنَ البُرِّ وَ یَجْلِسُ فی الظِّلِّ وَ یَشْرَبَ مِنْ ماءِ الفُرات(۵)همه مردم کوفه در رفاه به سر می‌برند، پایین‌ترین آنها نان گندم می‌خورد، در سایه زندگی می‌کند و از آب فرات می‌نوشد.» یعنی آب و نان و مسکن که نیازهای اولیه مردم است برای آنان فراهم شده است.

در یک جامعه اسلامی نیازهای اولیه مردم می‌بایست متناسب با زمان تأمین شوند. این بخشی از عدالت اجتماعی اسلام است و دولتمردان باید این درس را از امام علی(ع) بیاموزند. همچنین ثروتمندان و مرفهین نباید از طبقات محروم جامعه غافل باشند و باید حقوق شرعی مالی را که به عهده دارند بپردازند تا فقر و تهی‌دستی از جامعه رخت بربندد و مواسات مورد تأکید دین صورت پذیرد.

امام علی(ع) در این مورد می‌فرمایند: « إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ، فَمَا جَاعَ فَقِیرٌ إِلاَّ بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِی  وَ اللهُ تَعالی سائِلَهُم عَن ذلِک؛(۶)خدای سبحان روزی نیازمندان را در ثروت اغنیا قرار داده و فقیری گرسنه نمانده مگر اینکه حق او را توانگری برده است و خدای متعال از آنان مؤاخذه خواهد کرد.»

در جامعه ما ثروتمندانی هستند که با درآمد میلیاردی وجوهات شرعی را نمی‌دهند و از پرداخت مالیات می‌گریزند. دولت موظف است بدون چون و چرا آن را وصول و در خدمات عمومی به ویژه مناطق محروم هزینه کند و نیز باید با فاصله‌های حقوقی و ارقام نجومی برخورد شود تا گامی به سوی عدالت اجتماعی برداشته شود.

در فرمایش امام که با تعبیر، «اللهَ اللهَ فِی الطَّبَقَهِ السُّفْلَى»  آمده، نسبت به مردمان معمولی تهی‌دست و یتیمان و… تأکید شده است که نظیر آن درباره دیگران نیست و این حاکی از مسئولیت عظیم دولت‌ها در برابر این طبقه است، زیرا اینها درمانده‌اند و هیچ وسیله دفاعی‌ای ندارند و کمتر افرادی به فکر اینها هستند و از دولت هیچ عذری در تضییع حقوق این طبقه پذیرفته نیست.

 

۲- تکریم اقشار محروم

نکته‌ دیگری که امام بر آن تأکید فرموده‌اند، تکریم اقشار محروم است. مسئولان نباید از دیدار این قشر چهره در هم کشند و از آنان رخ برتابند. دولت اسلامی باید به شخصیت قشری که از نگاه مرفهان بی‌درد حقیر به شمار می‌آیند، بها بدهد و اجازه ندهد عقده و حقارت فقر و مسکنت، آنها را منزوی و از اقشار دیگر جامعه جدا کند.

***

یکی از ابزارهای نظام استکباری تحقیر مستضعفان و محرومان است تا بدین وسیله از آنان سلب شخصیت کند تا همچون نظام برده‌داری به‌راحتی در خدمت مستکبران قرار گیرند. قرآن کریم درباره سیاست فرعون مصر می‌فرماید: « فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوه(۷) مردم را تحقیر کرد تا او را پیروی کردند.» این سیاست هم اکنون از سوی دول استکباری نسبت به ملت‌های محروم در قرن مدعی حقوق بشر! اعمال می‌شود.

پیامبران آمدند تا این دژ استکباری را درهم بکوبند. قرآن کریم درباره فرعون و مردم اسیر آن دوران می‌فرماید، « وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِین؛(۸) و اراده ما بر این است که بر مستضعفان زمین منت نهاده و آنان را پیشوایان زمین قرار دهیم.» و چنین شد و اراده تشریعی و تکوینی الهی تحقق یافت و تحقیر شدگان، وارث زمین شدند و در آینده تاریخ گستره زمین در اختیار آنان قرار خواهد گرفت و عدل جهانی در دولت حضرت مهدی(عج) تحقق خواهد یافت.

در درون جامعه‌ها نیز چنین است. ثروت و قدرت و کاخ و تجمل نباید ابزاری برای تحقیر انسان‌ها باشد. این توده‌های مردم و همان اقشار محروم و زحمت‌کش‌اند که در روز حادثه به یاری دولت‌ها می‌شتابند. توقع آنها کمتر و تلاش آنها بیشتر است. چرا این قشر باید تحقیر شوند؟!

دولت باید قدرشناس این مردم باشد. از آنان رخ برنتابد و به سراغ آنان برود. هر مسئولی که بر جایگاهی تکیه زده و از مرکز تا شهرها و روستاها رفته، باید قدر این مردم را بداند و به شخصیت آنان احترام بگذارد. در اتاق ریاست باید به روی این قشر باز باشد تا بیایند و مشکلات خود را بگویند. حداقل کاری که مسئولان باید برای این مردم انجام بدهند، دیدار با آنها و شنیدن درد و رنج‌هایشان در نقاط مختلف کشور، به‌ویژه نقاط محروم است. این درسی است که امیرالمؤمنین(ع) می‌آموزد.

 

 

۳- نظارت و بازرسی

از دیگر وظائف حاکم اسلامی نظارت و بازرسی و تحقیق و تفحص از حال مردم، به‌ویژه محرومان جامعه است. امام علی(ع) بر این امر بسیار تأکید فرموده‌اند، «برای رسیدگی به وضع محرومان، افراد مطمئن، خداترس و کنجکاو را اختصاص ده تا به تو گزارش دهند که بر آنان چه می‌گذرد و تو بدان گونه که نزد خدا در قیامت معذور باشی، حق آنان را ادا کن، زیرا از میان رعیت، این قشر محروم به انصاف و احسان تو سزاوارترند و البته همه مردم را به عدل و انصاف نیاز است.»

امام تأکید می‌ورزند که بازرسان می‌بایست افرادی مطمئن و مورد وثوق، خداترس و متواضع باشند و از وضع مردم گزارش‌های واقعی بدهند، «فرغ لاولئک ثقتک من اهل الخشیه و التواضع فلیرفع الیک امورهم ثم اعمل فیهم بالاعذار الی الله یوم تلقاه.»

برای هر دولتی چنین بازرسانی لازم است که در میان مردم باشند؛ به نقاط مختلف محروم سرکشی کنند و حقیقت را گزارش دهند نه اینکه برای خوشایند مقام مسئول گزارش غیرواقعی بدهند. از حال معلولان، یتیمان، از کار افتادگان و فراموش شدگان و معیشت، مسکن و درمان آنها، اخبار و اطلاعات واقعی بیاورند و مقام مسئول و نهاد ذی‌ربط نیز در رفع مشکلات آنها بکوشد. خداترسی و اندیشه به محاسبه روز جزا سرلوحه رفتار آنان باشد، در برابر مردم، به‌ویژه محرومان تواضع کنند، با آنان بنشینند، درددل‌های آنان را بشنوند و در درمان آنها بکوشند.

این درس‌ها که امام عدالت امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر می‌آموزند، ضرورت عاجل امروز ماست؛ به‌ویژه که ما می‌خواهیم به دنیا شیوه حکومت اسلامی‌ای را بیاموزیم که در حکومت امام علی(ع) متبلور بود و لذا به این منشور نیاز مبرم داریم. روی میز و در اتاق هر مقام مسئولی می‌بایست نسخه‌ای از منشور سیاسی مدیریتی اسلامی انسانی آن حضرت گشوده باشد و به کارکنان تدریس شود. مع الاسف با این ایده بسیار فاصله داریم و بهتر است که در کار خود تجدیدنظر کنیم.

 

پاورقی

  1. نهج البلاغه نامه ۵۳٫
  2. سوره حدید، آیه ۲۵٫
  3. نامه ۴۵ نهج‌البلاغه.
  4. خطبه ۲۰۹ نهج‌البلاغه.
  5. بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۳۲۷٫
  6. نهج‌البلاغه، حکمت ۳۲۸٫
  7. سوره زخرف، آیه ۵۴٫

۸- سوره قصص، آیه ۲۸٫

 

29جولای/20

امام علی(ع) و معامله با خداوند

سخن پیرامون سیمای امیرمؤمنان علی(ع) در قرآن بود. در این مقالات با الهام از زیارت امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر که از حضرت امام هادی(ع) روایت شده است؛ آیاتی که تأویل به مولی علی(ع) شده و یا شأن نزول آنها امیرمؤمنان علی(ع) است،  محور بحث ما در این سلسله مقالات خواهند بود.

 

خاندان ایثارگر

و اشهد انک و عمک و اخاک الّذین تاجرتم الله بنفوسکم فانزل الله فیکم

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.(۱)

گواهی می‌دهم که تو و عمویت و برادرت با فدا کردن جان خود با خدا معامله کردید و خداوند در حق شما این آیات را نازل فرمود، «خداوند از مؤمنان جان‌ها و اموالشان را خریداری کرده که بهشت برای آنان باشد. به این صورت که در راه خدا جهاد می‌کنند و دشمنان خدا را می‌کشند و خود کشته می‌شوند. این وعده، حقی بر خداست که در تورات و انجیل و قرآن ذکرفرموده است و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر؟ پس بشارت باد بر شما به معامله‌ای که با خدا کردید و آن سعادت و پیروزی بزرگ است.»

التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ.(۲)

توبه‌کنندگان، عبادت‌کنندگان، ستایشگران خدا، روزه‌داران، رکوع کنندگان، سجده‌کنندگان، امرکنندگان به معروف، نهی کنندگان از منکر و نگهبانان حدود الهی و مؤمنان را بشارت ده.

در این فراز بر چند مطلب تکیه شده است.

 

۱- تکریم جناب حمزه

جناب حمزه در غربت پیامبر اکرم(ص) اسلام آورد. به خاطر آنکه ابوجهل به پیامبر اهانت کرد، او برخورد شدیدی با ابوجهل کرد و به کوری چشم ابوجهل مسلمان شد و گفت، «اشهد ان لااله الاالله و انَّ محمداً رسول‌الله» و به صراحت گفت دست از ایمانم نمی‌کشم. آنگاه پیش پیامبر(ص) رفت و اسلام را آموزش دید و تحقیقاً اسلام را پذیرفت.(۳)

امام زین‌العابدین(ع) فرمود، «لم یدخل الجنه حمیه غیر حمیه حمزه‌بن عبدالمطلب و ذلک حین غضباً للنبی فی حدیث السّلی الذی القی علی النبی(ص)؛(۴) هیچ حمیّت و غیرتی وارد بهشت نمی‌شود جز غیرت حمزه‌ بن عبدالمطلب و آن زمانی بود که شکمبه‌ گوسفند را بر سر پیامبر(ص) انداختند و او به خاطر پسر برادر خود خشمگین شد.

به خاطر همین از سوی خداوند لقب «اسدالله و اسد رسول‌الله» شیر خدا و رسولش نام گرفت. او رزمنده شجاع رکاب پیامبر(ص) در جنگ‌های ایشان از جمله جنگ بدر و احد بود و در جنگ احد با وضع فجیع و دردناکی به شهادت رسید. پیامبر اکرم(ص) هفتاد بار بر پیکر حمزه نماز خواندند. به این ترتیب که اول بر حمزه نماز خواندند و سپس هر کدام از کشته‌ها را می‌آوردند، در جلوی بدن حمزه می‌گذاشتند و پیامبر(ص) بر هر دو نماز می‌خواند، سپس آن جنازه را برمی‌داشتند و جنازه حمزه باقی بود.

پیامبر اکرم(ص) فرمودند، «احبّ اخوانی الی علی‌بن ابیطالب و احبّ اعمامی الی حمزه؛ محبوب‌ترین برادرانم نزد من علی‌بن ابیطالب و محبوب‌ترین عموهایم حمزه است.»

امام سجاد(ع) در خطبه معروف که در مجلس یزید ایراد فرمودند، او را از جمله افتخارات خود نامیدند، «… و منّا اسدالله و اسد رسول‌الله… شیرخدا و رسولش از ماست.»(۶)

 

۲- تکریم جناب جعفربن ابیطالب

در این فراز جناب جعفربن ابیطالب برادر حضرت مولا علی(ع) نیز تکریم شده است و او را هم معامله کننده با خدا نامیده است. او از پیشی‌گیرندگان به اسلام است که پس از مولا علی(ع) ایمان آورد.(۷) او در مهاجرت به حبشه افتخار آفرید و وقتی از این سفر برگشت پیامبر(ص) دوازده قدم به استقبال او رفتند و پیشانی او را بوسیدند.(۸)

جعفر در سال هشتم در جنگ موته در سمت فرماندهی قهرمانانه جنگید تا آنکه دست راستش قطع شد. پرچم را به دست چپ گرفت و دست چپ او را هم بریدند. پرچم را با بازوان به سینه چسباند که علم اسلام بر زمین نیفتد تا سرانجام به شهادت رسید، در حالی که سینه‌اش بیش از نود زخم نیزه و شمشیر برداشته بود. اینجا بود که پیامبر(ص) فرمودند، «لقد ابدله‌الله بهما جناحین یطیر بهما فی الجنه؛(۹) به جای دو دست جعفر خدا دو بال به او کرامت کرد که در بهشت با آنها پرواز می‌کند.»

جناب جعفر طیار هم از افتخارات اهل بیت(ع) است. حضرت سجاد(ع) در خطبه معروف خود در مسجد شام از او هم یاد کرده‌اند، « …و منا الطیار.»

در این فراز این دو بزرگ و حضرت امیرمؤمنان(ع) را معامله‌گر با خداوند نامیده است. در دو مقاله‌ گذشته از این بخش از فضائل حضرت گفتیم.

معامله امیرمؤمنان علی(ع) با خداوند در مدال افتخار ایشان در سوره بقره آیه ۲۰۷ آمده است:

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ؛ و از جمله مردم کسی است که جان خویش را برای کسب رضای خدا می‌فروشد و خدا به بندگانش مهربان است.»

به تصریح شیعه و اهل سنت این آیه درباره علی‌بن ابیطالب(ع) نازل شده آنگاه که در شب هجرت رسول خدا(ص) در بستر آن حضرت خوابیدند. آن شب جبرئیل بالای سر علی‌بن ابیطالب(ع) ایستاد و میکائیل در پایین پای ایشان. جبرئیل می‌گفت آفرین علی! چه کسی مانند توست که خداوند با تو بر فرشتگان می‌بالد.

مرحوم علامه امینی در الغدیر(۱۰) به صورت کاملاً مستند این افتخار  را از منابع اهل سنت آورده است.

 

۳- شهادت معامله با خداوند

شهادت معامله با خداست در این زیارت از این معامله تعبیر تجارت شده است. (تاجرتم الله بنفوسکم)

تجارت به معنای داد و ستد کردن است و آن وقتی است که کسی متاعی را به مشتری می‌دهد و در مقابلش ثمن یا پولی دریافت می‌کند.

در آیه شریفه ۱۱۱ توبه، شهادت را یک معامله نامیده است. هر معامله پنج رکن اساسی دارد:

  1. خریدار؛ خداوند در این معامله خریدار است.
  2. فروشنده؛ مؤمنان ایثارگر فروشنده‌اند.
  3. متاع و کالا؛ این متاع و کالا جان‌ها و اموال مؤمنان است.
  4. قمیت و ثمن (بها)؛ که بهشت است.
  5. سند معامله که وعده‌ای است که خداوند در سه کتاب آسمانی تورات، انجیل و قرآن آورده است.

 

علی(ع) معامله‌گر بزرگ با خداوند

۱- همه عمر مبارک مولا علی(ع) معامله با خدا بود. ایشان برای پیشرفت مکتب حق آرامی نداشت. از شش سالگی در دامن پیامبر بزرگ شد و لحظه‌ای مشرک نبود و اینکه در کتاب افتخار او نوشته‌اند: «اول من آمن» به معنای آن است که اول کسی که ابراز ایمان کرد.

او بیش‌ترین هجرت را در پرونده‌ خود دارد:

۲- هجرت به شعب ابیطالب، کفار قریش، بنی‌هاشم را به آنجا راندند و علی(ع) از آنها بود.

۳- هجرت به طائف بعد از وفات حضرت ابوطالب(ع) و خدیجه(س) که همراه پیامبر(ص) به آنجا هجرت کرد و ده روز در آنجا اقامت داشتند که با هدف دعوت آنها به اسلام صورت گرفت.

۴- هجرت بزرگ و سرنوشت‌ساز به مدینه که سه شب پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه صورت گرفت.

ایشان افتخار جانبازی برای حفظ جان رسول‌الله را دارد. در شب خطرناکی که توطئه‌ حتمی قتل پیامبر(ص) بود. شبی که از خداوند مدال گرفت.

همیشه در رکاب پیامبر بود. در جنگ‌های بدر، احد، خندق، خیبر، حنین و… نقش‌آفرین بود.

در «حدیبیه»، «فتح مکه» نقش جانانه داشت.

اینها تنها دورنمایی از معامله امیرمؤمنان(ع) با خدا در عهد نبی اکرم(ص) است و اما معامله حضرت مولا(ع) با خداوند بعد از ارتحال جانگداز نبی اکرم(ص) در سی سال عمر مبارک، وصف‌ناشدنی است. در عهد پیامبر جسم حضرت با ضربت‌ها در نبرد آسیب‌ها دید. او جانباز بی‌بدیل اسلام بود، اما در این سی سال جان حضرت آسیب دید که قطعاً از آسیب «تن» سخت است. خود، این صبر را تشبیه به خاشاک در چشم، استخوان در گلو سخت‌تر از نوک شمشیر بر قلب، تلخ‌تر از تلخ‌ترین میوه (هندوانه ابوجهل) کرد. آری او تنها با خدا معامله کرد و بس و مدال‌ها را از خداوند و از پیامبر(ص) گرفت.

 

ویژگی‌های معامله‌گران با خداوند

کسانی که با خدا معامله می‌کنند چه ویژگی‌هایی دارند؟ این ویژگی‌ها را آیه بعد چنین بیان می‌کند:

  1. تائبان «التائبون»، آنها که دل و جان خود را با آب توبه می‌شویند.
  2. پرستش‌گران خداوند «العابدون»، در پرتو راز و نیاز با خداوند و پرستش ذات پاک او خودسازی می‌کنند.
  3. سپاسگزار خداوندند «الحامدون»
  4. آنها که از یک کانون عبادت و پرستش به کانون دیگری رفت و آمد می‌کنند «السائحون»

منظور از سائح چیست؟ یک معنی آن است که گفته شد در حدیثی از پیامبر(ص) می‌خوانیم: «سیاحه امتی فی المساجد؛ سیاحت امت من در مساجد است.»(۱۱) بعضی دیگر سائح را به معنای صائم و روزه‌دار گرفته‌اند، زیرا روزه یک کار مستمر بندگی در سراسر روز است. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «ان السائحین هم الصائمون؛ سائحان روزه‌دارانند.»(۱۲)

برخی دیگر سیاحت را به معنای سیر و حرکت به سوی میدان جهاد و مبارزه با دشمن می‌دانند. در حدیث معروف نبوی آمده است: «انّ سیاحه امتی الجهاد فی سبیل‌الله؛ سیاحت امت من جهاد در راه خداست.»(۱۳)

معنای دیگری هم گفته شده پژوهشگران به تفاسیر مراجعه کنند.

  1. رکوع‌کنندگان «الراکعون»، آنها که در برابر عظمت خدا رکوع می‌کنند.
  2. سجده‌کنندگان «الساجدون»، آنها که سر بر آستان خداوند می‌سایند و سجده می‌آورند.
  3. آمران به معروف «الآمرون بالمعروف»، آنها که مردم را به نیکی‌ها دعوت می‌کنند.
  4. نهی کنندگان از منکر «الناهون عن المنکر»، آنها که با هرگونه فساد و منکری در ستیزند.
  5. حافظان حدود الهی «والحافظون لحدودالله»، تلاش در اجرای قوانین الهی دارند.

اینان هستند که معامله کننده با خدا هستند. شهیدان این ویژگی را دارند و امام علی(ع) امام و مقتدای شهیدان است.

اینانند که رزمنده صادق‌اند جهاد با همراهی آنان فضیلتی بس والاست. از امام صادق(ع) نقل شده است که «زهری» (آخوند درباری مروانیان) در مسیر حج امام سجاد(ع) را دید. حضرت گفت: «ترکت الجهاد و صعوبته و اقبلت الی الحج و لینته؛ جهاد را به خاطر سختی‌هایش رها کردی و رو به حج آورده‌ای چون کاری آسان است!» آنگاه برای آنکه آنان را تشویق به جهاد کند آیه محل بحث «ان الله اشتری…» و آیه بعد را خواند. امام سجاد(ع) فرمود: «اذا رأینا هؤلاء الذین هذه صفتهم فالجهاد معهم افضل من الحج؛(۱۴) آنگاه اینان را با این ویژگی‌ها یافتیم. جهاد با همراهی آنان از حج برتر است.

در برخی منابع گوینده این سخن را به جای زهری عباد بصری گفته‌اند.(۱۵)

 

بازار این معامله

بازار این معامله ارزشمند با خداوند میدان جهاد است. در میدان جهاد آغاز حرکت با کشتن دشمنان خداست. پیامد آن کشته و شهید شدن است.

آرزوی شهادت داشتن یک ارزش است. آنچنان که مولای ما امیرمؤمنان علی(ع) چنین بود، اما در میدان جهاد «یقتلون» کشتن دشمنان خدا باید در صدر برنامه باشد. مکتب حیات‌بخش اسلام برگرفته از دستورات خداوند است؛ خدایی که در جایی که باید مهر به کار برده شود «اَرحَمُ الرّاحِمین» و مهرش از همگان بیشتر است و در جایی که مورد مجازات است «اَشَدُّ المُعاقِبین» است. شدیدترین مجازات‌ها را دارد. در میدان جهاد با دشمنان باید تخلق به اخلاق الهی داشت «تُخَلِّقوا بِاخلاق الله». شهادت یک ارزش والاست که با جهاد و جنگیدن معنا پیدا می‌کند وگرنه خود را در اختیار دشمن قرار دادن تا بکشد انتحار است و ضد ارزش.

پس معامله‌گران با خداوند با دنیایی از عشق به حضرت حق، جهاد را به تعبیر مولا علی(ع) دری از درهای بهشت می‌بینند که خداوند برای خواص اولیائش گشوده است. مردانه می‌جنگند و پیامد آن را که شهادت است با تمام وجود استقبال می‌کنند.

 

پی‌نوشت:

۱- سوره توبه، آیه ۱۱۱٫

۲- سوره توبه، آیه ۱۱۲٫

  1. اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۳۰۸٫
  2. اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۸٫
  3. الامالی، شیخ صدوق، ص ۶۴۷٫
  4. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۸٫
  5. اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۱۹٫
  6. الاستیعاب ابن عبدالبر، ج ۱، ص ۲۴۲٫
  7. معجم الصحابه، ج ۳، ص ۱۱۵۵٫
  8. الغدیر، ج ۲، ص ۴۷-۴۹٫

۱۱- عوالی اللئالی، ج ۳، ص ۲۹۱٫

۱۲- تفسیر نور الثقلین، ذیل آیه.

۱۳- وسائل، ج ۱۵، ص ۱۷٫

۱۴- تفسیر قمّی، البرهان، نورالثقلین، ذیل آیه.

۱۵- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۲۹۸٫

 

29جولای/20

زانو زدن در مجلس موعظه

تحصیل و تهذیب

حوزه‌های علمیه و همه‌ مراکز علمی باید در دو بخش فعالیت داشته باشند: یکی بخش علم‌آموزی و دیگری تهذیب نفس و ارتقای معنوی خویش. همان ‌طور که قرآن و سنت و بزرگان علم، بارها این مطلب را گوشزد فرموده‌اند، ‌«یزَکِّیهِم وَ یعَلِّمُهُمُ الکِتاب‏»(۱) هم تزکیه و هم تعلیم کتاب لازم است. تعلیم کتاب و علم‎آموزی ضوابط و قواعدی دارد که انسان باید آنها را اعمال کند و نسبت به آنها متعهد باشد تا بتواند آن غایت را که تحصیل علم است به ‌دست بیاورد. کسی که نزد آموزگاری زانو نمی‌زند، به کلاسی نمی‌رود، درس‌ها را درست نمی‌خواند و به ضوابط دیگر علم پایبند نیست، قهراً نتیجه‌ خوبی نخواهد گرفت و در نهایت هم عالم قابل‌قبولی نخواهد شد.

در باب اخلاق و تهذیب نفس هم همین ‌طور است. اخلاق ضوابط‌ و قواعدی دارد که اگر انسان به آنها پایبند نباشد، قهراً موفق نخواهد شد.

 

اهمیت موعظه در تهذیب

یکی از قواعد و ضوابط تهذیب و معنویت و در این راه قرار گرفتن و ارتقا یافتن موعظه است که دو بخش دارد. یکی موعظه‌هایی هستند که انسان از دیگران می‌شنود. خدای متعال و انبیای الهی، شخص رسول گرامی اسلام«ص» و اهل البیت«ع» مطهر آن بزرگوار و علما، همه اهل موعظه‌ دلسوزانه بوده‌اند. در آموزه‌های دینی هست که حتی نسبت به موعظه‌های ابلیس هم که به بعضی‌ها کرده است، بی‌توجه نباشید.

 

موعظه‌ نفس

بخش دیگر موعظه‌ نفس است، که این دومی شرط بهره‌برداری از اولی هم هست. به حسب آنچه که در بعضی از روایات آمده است، اگر کسی واعظی از درون نداشته باشد، وعظ دیگران چندان برایش نافع نیست. اگر شخصی بخواهد از وعظ ‌دیگران بهره‌برداری‌ صحیح کند، باید خودش هم واعظ نفس خود باشد. یعنی در کنار مواعظ‌ و نصایحی که می‌شنود، خودش هم در خلوتش، خویشتن را مخاطب قرار دهد. ما باید همان‌ طور که در راه ‌علم‌آموزی تلاش می‌کنیم، در باب خودسازی هم که اهم است، تلاش و کوشش و برنامه‌ریزی دقیق و منظم داشته باشیم و خودمان را مدیریت کنیم.

 

وظیفه‌ اهم انسان

بنابراین بسیار مهم است که انسان مهذب و الهی و متخلق به اخلاق فاضله شود و اگر مزین به علم هم شد که دیگر نور علی نور است. اما اگر معاذالله برعکس شود، ارزشی ندارد، زیرا نتیجه‌اش «اِذا فََسَدَ العالِم فَسَدَ العالَم» می‌شود. ما باید موازین و ضوابط این بخش را هم مراعات کنیم. به همین جهت بزرگان اهل معنا احادیث مشتمل بر مواعظ‌ معصومین«ع» از جمله کتاب شریف «تُحَفِ‌العُقول عَن آلِ ‌الرَّسول»‌ را که مواعظی از سرچشمه‌های زلال معرفت و حقانیت پیامبر و خاندان آن حضرت است، را جداگانه جمع‌آوری و تدوین کرده‌اند.

حوزه‌های علمیه در این جهت باید همت بیشتری داشته باشند، چون مجالس موعظه شاید آن مقداری که باید باشند، نیستند و این مایه‌ تأسف است. البته وقتی این مواعظ مؤثرتر خواهند بود که کسی که واعظ، خود متعظ و اهل عمل باشد و این وجه تا حدودی ضعیف شده است.

 

کلامی از آیت‌الله‌ سید علی قاضی

مرحوم ‌استاد آیت‌الله قاروبی نقل کرده‌اند که مرحوم سید علی ‌آقای قاضی می‌فرمودند که بالأخره این سفره‌ای است که خدای متعال پهن کرده و برچیده خواهد شد. تا فرصت هست، استفاده کنید. امیدواریم که باز هم عنایت ویژه‌‌ خدای متعال شامل حال حوزه‌های علمیه شود و افرادی مانند این بزرگان که خودشان ساخته شدند، در حوزه‌ فراوان شوند و آن حیات طیبه‌ای که از قِبَل آن مجالس برای حوزه‌ها حاصل می‌شد بار دیگر به‌وجود بیاید.

 

ضرورت شرکت در مجالس موعظه

توصیه‌ بزرگان این است که ما در مجالس وعظ شرکت و از مواعظ استفاده کنیم. باید توجه داشته باشیم که اساس مجالس وعظ این نیست که انسان برود و حتماً چیز جدیدی یاد بگیرد. ممکن است چیزهایی که می‌داند، تذکر و یادآوری ‌شوند. از این رو به آنها مجلس تذکر هم گفته می‌شود. فرد نباید تصور کند ما که خود اهل علم هستیم و منبر می‌رویم و آیات و روایات را می‌دانیم، دیگر نیازی به موعظه نداریم.

 

حکایتی از شیخ انصاری

بزرگان اهل علم و معرفت و تقوا و فضیلت، مثل شیخ انصاری، باید اسوه‌ ما باشند. ایشان با آن مقام و جلالت و حتی در زمان مرجعیت و اوج علمیت، هر هفته در درس اخلاق مرحوم آقای سید علی شوشتری شرکت می‌کردند. بعد از فوت شیخ هم طبق وصیت ایشان، سید شوشتری درس‌های مرحوم شیخ را ادامه دادند.

اینک مغتنم است که پای درس‌ها و مواعظ ارزشمند امام باقر«ع» بنشینیم‌که به جابر فرمودند، «یا جَابِرُ اسْتَکْثِرْ لِنَفْسِکَ مِنَ اللَّهِ قَلِیلَ الرِّزْقِ تَخَلُّصاً إِلَی الشُّکْرِ وَ اسْتَقْلِلْ مِنْ نَفْسِکَ کَثِیرَ الطَّاعَهِ لِلَّهِ إِزْرَاءً عَلَی النَّفْسِ وَ تَعَرُّضاً لِلْعَفْوِ»(۲)

 

انسان‌ها و نعمت‌های الهی

انسان‌ها از نظر نعمت‌هایی که خدای متعال در اختیار آنها می‌گذارد، به سه گروه تقسیم می‌شوند: گروه اول از وفور نعمت برخوردارند. البته وفور نعمت هم مراتبی دارد، ولی معنای کلی و جامع وفور نعمت این است که هم مال، هم فرزند، هم وجاهت اجتماعی و نفوذ کلمه، هم علم، هم بیان و هم سیمای خوب دارند و خداوند نعمت‌های فراوانی را به اینها عطا کرده است. گروه دوم، از لحاظ نعمت در حد متوسط هستند و گروه سوم قلیل‌النعمه هستند و خدای متعال روی حِکمت‌های بالغه‌ای که دارد، به آنها نعمت کمی داده است.

 

شکر نعمت‌های الهی

انسان‌ها از نظر شکرگزاری در مقابل نِعمت‌های الهی نیز سه دسته هستند:

بعضی‌ها چه در قسم اول، چه در قسم دوم و چه در قسم سوم انسان‌های شاکری هستند. اگر وفور نعمت دارد شاکر هم هست.  حضرت سلیمان که از نظر مادی و معنوی رویهمرفته شاید بالاتر از ایشان نداشته باشیم، انواع نعم الهی در اختیارشان بود و شاکر بودند. در غیر انبیا و اولیای الهی نیز افرادی هستند که همواره شکر نعمت‌های الهی را به‌جا می‌آورند. اما بعضی از افراد غافلند؛ نه کفران نعمت می‌کنند و نه شاکر نعمت‌های الهی هستند.  بعضی نیز کفران نعمت می‌کنند. این افراد ممکن است از کسانی باشند که خداوند نعمت‌های فراوانی به آنها داده است و یا متوسط  یا فقیر هستند، ولی در عین حال اهل شکرگزاری نیستند.

همه‌ انسان‌ها جزو یکی از این سه دسته هستند. این روایت امام باقر«ع» تذکر به کسانی است که قلیل‌النعمه هستند. این قَلّت نعمت ممکن است آنها را به عدم شکرگزاری یا کفران نعمت یا دچار غفلت کند، چون اینها بیش از دیگران در معرض این خطر هستند. امام به حسب این نقل، راه‌حلی را برای آنها بیان می‌کنند و تذکر می‌دهند. خدای متعال نیازی به شکر بندگانش ندارد، اما طالب شکر است، چون صلاح ما در این است. از این‌رو از بندگان قلیل الشکر یا غیر شاکر گله می‌فرماید، «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکُورُ»(۳) خدای متعال از بندگانش شکرگزاری می‌خواهد تا ارتقا پیدا کنند. شکر است که انسان را بالا می‌برد و در قرآن هم فرموده است، «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ».(۴)

بنابراین ابتلاء به عدم شکر، راه ترقی را بر انسان می‌بندد. اگر کفران نعمت پیش بیاید، نه تنها انسان ترقی نمی‌کند، بلکه در چاه دوری از خداوند می‌افتد. امام باقر«ع» می‌فرمایند، «یا جَابِرُ اسْتَکْثِرْ لِنَفْسِکَ مِنَ اللَّهِ قَلِیلَ الرِّزْقِ تَخَلُّصاً إِلَی الشُّکْرِ»: برای اینکه از غفلت نسبت به شکر یا از کفران، تخلص بجویی و به طرف شکر بروی و شاکر باشی، باید نفس را به‌گونه‌ای تربیت کنی که عاملی که باعث غفلت یا باعث ناشکری‌‌ می‌شود، از بین برود. آن ‌عامل چیست؟ این است که نعمت کم را، کم ببینی‌. این مسئله تو را وادار به شکرگزاری نمی‌کند، یا به سوی کفران نعمت می‌برد.

انسانی که هنوز از لحاظ معرفتی ارتقا پیدا نکرده است، محاسبات درست و دقیقی ندارد. اگر محاسبه‌ ما دقیق باشد و به همه‌ جوانب بنگریم، در جایی که به ‌ظاهر خداوند نعمت کمی به ما داده، می‌دانیم که بخل نورزیده، بلکه به صلاح ما بوده است.

 

حکایتی از ابوبصیر

بینایی یکی از نعمت‌های بسیار بزرگی الهی است. در روایات هم هست که از خدا بخواهید: «وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَینِ مِنِّی».(۵) یعنی آخرین چیزی باشد که از انسان گرفته شود؛ چون گویا وارث بقیه‌ نعمت‌های الهی است.

ابوبصیر که نابینا بود، یک بار امام باقر«ع» عنایتی به او فرمودند و بینا شد و عالم و همه ‌چیز را دید. حضرت به او فرمودند، «می‌خواهی همین طور که الان بینا شدی، باقی بمانی یا می‌خواهی به حالت قبلت برگردی؟ اگر به حال قبل برگردی، در قیامت حساب دیگری داری. اما اگر بینا بمانی و باقی باشی، مثل سایر مردم هستی، «وَ لَکَ مَا لِلنَّاسِ وَ عَلَیکَ مَا عَلَیهِمْ»(۶) جناب ابوبصیرکه آدم دقیق و اهل محاسبه‌ای بود، عرض کرد که می‌خواهم به قبل برگردم.

چشم نداشتن در این دنیا به یک محاسبه‌ ظاهری و غیردقیق حِرمان است، اما اگر کسی این را دقیق محاسبه کند، می‌بیند که نعمت خیلی بالایی است. زیرا در بعضی روایات هست که انسان در قیامت حسرت می‌خورد کاش در دنیا فلان گرفتاری و مشکل را داشت. اجر صبر بر این ابتلائات باعث ارتقای درجه‌ انسان می‌شود. از همین روست که حضرت امام باقر«ع»  می‌فرمایند: «اسْتَکْثِرْ لِنَفْسِکَ مِنَ اللَّهِ قَلِیلَ الرِّزْقِ». اگر خودت اهل محاسبه باشی، متوجه می‌شوی که این نعمت کم، در واقع کم نیست. اگر خودت از درک این محاسبه ناتوان هستی، حداقل حرف اولیای الهی را در این زمینه بپذیر.

خدای متعال ان‌شاء‌الله همه‌ ما را توفیق درک معارف و تبیین این معارف حق عنایت بفرماید.

( به کوشش: روح‌الله شیرمهد)

 

پاورقی:

  1. سوره مبارکه، آل عمران، ۱۶۴٫
  2. الوافی؛ ج‌۲۶، ص ۲۶۱٫
  3. سبا، آیه ۱۳٫
  4. ابراهیم، آیه ۷٫
  5. الکافی (ط . الإسلامیه)؛ ج‌۲، ص ۵۷۸٫
  6. همان، ص۴۷۰٫

 

20فوریه/20

از سفر پربار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به هفت کشـور تا فتحی که دستان خالی صدام را هویـدا کرد!

بی‌پرده با تاریخ / مروری بر وقایع ماه‌های دی و بهمن ۱۳۶۴

تاریخ این مرز و بوم در ماه‌های دی و بهمن ۱۳۶۴ برای ملت ایران رویدادهای غرورانگیزی را ثبت کرده است، از سفر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور وقت کشورمان به هفت کشور از جمله پاکستان که با استقبال بی‌سابقه مردم این کشور روبه رو شد تا استقامت و پایداری رزمندگان اسلام در جبهه‌های نبرد که به فتح فاو در عملیات والفجر ۸ منتهی گردید؛ از جمله رخدادهای شیرین این دو ماه هستند.

با هم به مروری گذرا به رخدادهای این دو ماه از تاریخ «دهه ۶۰» می‌پردازیم:

 

فاو چگونه از دست رژیم بعث آزاد شد؟

در ۲۰ بهمن ماه ۱۳۶۴ عملیات غرور آفرین «والفجر ۸» آغاز شد. این عملیات از بسیاری جهات با سایر عملیات‌ها تفاوت‌های بارزی داشت، چون انجام آن بر روی کاغذ و به نظر قریب به اتفاق فرماندهان جنگ در جهان، غیرممکن به نظر می‌رسید.

عبور از رودخانه، همواره یکی از مشکلات ارتش‌های جهان است، اما نیروهای عمل‌کننده در این عملیات با عبور از رودخانه اروند که به رودخانه وحشی مشهور است، جهانیان را به تعجب و ملت ایران را به غرور واداشتند!

با فتح خرمشهر، دشمن در صحنه رویارویی با رزمندگان اسلام به لاک دفاعی فرو رفت. پیروزی‌هایی که پس از آن به دست آمد، برتری قدرت ایران را در جبهه‌های جنوب آشکار کرد. این روند تا سال ۱۳۶۴، یعنی شروع حمله ایران به شبه جزیره «فاو» ادامه داشت.

عملیات در اروند، پس از بررسی‌های لازم و استفاده از تجربیات و به کارگیری تدابیر مهم نظامی و اطلاعاتی، انجام شد. این تدابیر در سه بخش مهم یعنی آموزش، شناسایی و تدارک متمرکز بود. آموزش نیروهای ایرانی در یگان‌های مختلف، با روحیه‌های بالا ادامه یافت و تعدادی از گردان‌ها، آموزش‌های تخصصی و ویژه دیدند. به‌موازات آن، شناسایی منطقه و بررسی همه عوامل دخیل در عملیات انجام گرفت.

این کار با حساسیت و وسواس زیاد از سوی فرماندهان دنبال می‌شد. سعی بر آن بود که دشمن به‌هیچ‌وجه متوجه کوچک‌ترین حرکتی در منطقه نشود، زیرا این قطعه از جبهه برای عراق اهمیت ویژه‌ای داشت. فاو، زمینی است محصور در میان رودخانه اروند، خلیج‌ فارس و خور عبدالله که از سمت خشکی به بصره منتهی می‌شود.

اهداف عملیات والفجر ۸ موارد زیر بود:

*قطع ید دشمن بعثی از دریا و تامین امنیت راه‌های دریایی خلیج‌فارس و دور کردن آتش دشمن از شهرهای مرزی جمهوری اسلامی ایران

*تسخیر پایگاه‌های موشکی و تاسیسات مخابراتی رژیم بعث عراق

*قطع شریان صدور نفت از طریق اسکله‌های الامیه و الوکر و وارد کردن ضربه اقتصادی و نظامی بر دشمن

*شکست رویای ضربه‌ناپذیری رژیم صدام در این منطقه همراه با نمایش قدرت و توان رزمی نیروهای ایران.

 

 

تجاربی که در عملیات والفجر ۸ به کمک نیروهای ایران آمد!

در طرح‌ریزی مانور عملیات «والفجر ۸» دو عامل بسیار موثر بودند:

۱- تجارب عملیات بدر در جزایر مجنون

۲- پیچیدگی‌های خاص این عملیات

«محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران در جمع فرماندهان در این باره گفت: در عملیات «والفجر ۸» باید کل تجارب جنگ به کار گرفته شود. «جنگ شهری، جنگ در دشت، جنگ در آب».

در واقع عملیات فاو، صحنه بروز تمام قابلیت‌های نظامی، ابتکار عمل و خطر پذیری سپاه پاسداران برای پیشبرد اهداف جمهوری اسلامی بود. در طراحی مانور این عملیات مسایل مهمی وجود داشتند که درباره آنها ساعت‌ها بحث کارشناسی شد.

سرانجام در ساعت ۱۰ و ۲۲ دقیقه روز بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴، «محسن رضایی» فرمانده کل سپاه با قرائت رمز عملیات دستور حمله را صادر کرد:

بِسمِ‌ٱللّهِ ٱلرَّحمِ‌ٱلرَّحِیم، لا حَولَ وَلا قُوَّهَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم، وَقَاتِلُوهُم حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ (انفال/۳۹)

«یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا»

یگان‌های نیروهای زمینی سپاه پاسداران با پشتیبانی آتش طرح‌ریزی شده و شلیک هزاران گلوله در محورهای تعیین شده، حمله خود را آغاز و مبادرت به شکستن خط دشمن کردند. عکس‌العمل‌های اولیه قوای دشمن از غیرمنتظره بودن این حمله حکایت می‌کرد، چنانکه یکی از فرماندهان یگان‌های درگیر دشمن در گزارشی به رده بالاتر خود وضعیت اولیه را چنین اعلام می‌کند: «دشمن (ایران) مانند سیل با قایق نیرو پیاده می‌کند و باز می‌گردد. اگر چاره‌ای نکنیم احتمالاً می‌روند ام‌القصر را بگیرند. وضعیت ما بسیار بد است.» و صدام در پاسخ گزارش یاد شده می‌گوید «مقاوم باشید. سه لشکر زرهی می‌فرستیم و ایرانی‌ها را شکست می‌دهیم.»

در ادامه عملیات نیروهای خودی، پس از درک موقعیت و نحوه گزارش، قوای لشکر گارد جمهوری عراق حمله شبانه‌ای را از سه محور طراحی کردند. بر اساس این طرح، رزمندگان اسلام در تاریکی شب، هنگامی که نیروهای لشکر گارد در حال استراحت بودند، آرایش مناسبی گرفتند و با غافلگیری به دشمن یورش بردند و به‌طور همه جانبه لشکر گارد را هدف تهاجم قرار دادند.

 

پاسخ شیمیایی عراق به عملیات دلیرانه نیروهای اسلام!

در روز چهارشنبه ۲۳ بهمن، حملات شیمیایی عراق با گازهای اعصاب و به مقدار کمتری با خردل و سیانید هیدروژن به صورت بمباران هوایی آغاز و سپس توپخانه عراق نیز در حملات شیمیایی فعال شد. اگر چه ساعت شروع حملات شیمیایی را برخی گزارش‌ها ۱۰ صبح ذکر کرده‌اند، ولی مهم‌ترین بمباران‌ها حدود ساعت ۵ بعد از ظهر انجام شد که یکی از طولانی‌ترین بمباران‌های شیمیایی در تاریخ جنگ بود.

حدود ۳۲ فروند هواپیما به صورت گروه‌های کوچک و هماهنگ، منطقه را به مدت یک ساعت بمباران شیمیایی کردند. پس از گذشت مدت کوتاهی، غلظت سموم شیمیایی و خصوصاً گازهای اعصاب در منطقه، بالا رفت. بعضی از رزمندگان به دلیل نزدیکی به محل بمباران توسط ترکش بمب‌های شیمیایی و همچنین بمب‌های عادی زخمی شدند و از این راه سموم وارد بدنشان شد.

عراقی‌ها علاوه بر هواپیما در مواردی نیز از هلی‌کوپتر برای پرتاپ سلاح شیمیایی استفاده کردند. در صبح و بعد از ظهر ۲۴ بهمن ماه، علاوه بر فاو، منطقه آبادان نیز هدف دو حمله سنگین شیمیایی قرار گرفت که طی آن ۲۰ نفر از رزمندگان به شهادت رسیدند. تعداد مصدومین شیمیایی عملیات فاو که در روز اول ۲۵۰۰ نفر اعلام شده بود، طی دو روز بعد (با توجه به پایداری گاز خردل) تا ۸۵۰۰ نفر افزایش یافت.

 

 

هدف استراتژیکی که محقق شد!

در عملیات «والفجر ۸» دو هدف تأثیرگذار در موازنه جنگ، یعنی تصرف منطقه استراتژیک و انهدام قوای دشمن، در حد بالایی به نفع جمهوری اسلامی ایران تحقق یافت. توانایی و قابلیت سپاه در طراحی و اجرای عملیات گسترده در این ابعاد به صورت مستقل شگفت‌انگیز بود و برای بسیاری از کارشناسان باورکردنی نبـود.

درعملیات والفجر هشت، نزدیک به ۸۰۰ کیلومتر مربع از خاک عراق آزاد و تلفات و خسارات سنگینی به دشمن وارد شد.

عراق در جریان این عملیات، بیش از ۵۰ هزار تن کشته، زخمی و اسیر بر جای گذاشت. در میان کشته‌شدگان، یک فرمانده لشکر و ۵ فرمانده تیپ، همچنین ۲۱۰۵ تن از افراد دشمن اسیر شدند. در میان اسیران، چندین سرهنگ، خلبان هواپیما و هلیکوپتر و تعدادی درجه‌دار وجود داشتند و در مجموع، ۱۰ تیپ پیاده کماندویی و نیروی مخصوص و ۲ تیپ زرهی، ۴ گردان ضد هوایی، ۱۰ گردان جیش الشعبی و ۵‌ گردان توپخانه دشمن منهدم شد.و همچنین بیش از ۵۰ فروند هواپیما و چرخبال، صدها دستگاه تانک، نفربر و خودرو نظامی، توپ صحرایی، توپ ضدهوایی و ناوچه موشک‌انداز منهدم شد و ده‌ها دستگاه تانک و نفربر، ۱۸۰ دستگاه خودرو، ۲۰ عراده توپ صحرایی، ۱۲۰ عراده توپ ضدهوایی، ۳ دستگاه رادار موشک و ۳۴ دستگاه مهندسی از میان تجهیزات ارتش عراق به غنیمت قوای ایران درآمد.

در فرایند بیش از ۷۵ روز نبرد گسترده که صحنه واقعی رویارویی نیروی نظامی و ماشین جنگی حزب بعث عراق با توان قوای ایرانی بود، ایران بر سواحل شمالی خورعبدالله در شبه جزیره فاو (شهر فاطمیه) مسلط و راه ورود عراق به خلیج فارس بسته شد. نتایج حاصل از فتح فاو به تثبیت قرارداد ۱۹۵۷ الجزایر انجامید. با تکیه بر این منطقه تصرف شده، امکان ادامه جنگ و بعدها رویارویی با امریکا در خلیج فارس نیز فراهم شد(۱)

 

سفر زنجیره‌ای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به هفت کشور: روزهای پربار دیپلماتیک برای ایران

در روز ۲۳ دی ماه ۱۳۶۴ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهوری اسلامی ایران تهران را به قصد سفری زنجیره‌ای به کشورهای پاکستان، امارات متحده عربی، یمن، آنگولا، زیمبابوه، تانزانیا و موزامبیک ترک کردند.

در دوران ریاست‌جمهوری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، یکی از شاخص‌های سیاست ایشان، توسعه همکاری با کشورهای خارجی بود. ایشان در دوره‌ اول ریاست‌‌جمهوری از ۱۵ تا ۲۰ شهریور ۱۳۶۳ به کشورهای سوریه، لیبی و الجزایر و در دوره‌ دوم از ۲۳دی تا سوم بهمن ۱۳۶۴ به کشورهای آسیایی و آفریقایی پاکستان، تانزانیا، زیمبابوه، آنگولا و موزامبیک سفر کردند. از ۱۱ تا ۱۵ شهریور ۱۳۶۵ نیز برای شرکت در هشتمین اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد در هراره و مجدداً به زیمبابوه سفر کردند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ۳۱ شهریور ۱۳۶۶ در چهل و دومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد شرکت کردند و مورد استقبال گرم مردم مقیم نیویورک نیز قرار گرفتند.

سفرهای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در داخل و خارج و به‌ویژه دیدارهای بین‌المللی ایشان، دستاوردهای زیاد و بزرگی برای انقلاب اسلامی داشت. ترویج و گسترش انقلاب اسلامی، اصول اساسی و ارزش‌های آن، برای مردم جهان و دیدارهای نزدیک و چهره به چهره با مردم این کشورها برای انقلاب اسلامی حائز اهمیت بسیار بود.

ایشان در نخستین مرحله از سفر دوره‌ای خود به چند کشور آسیایی و آفریقایی وارد پاکستان شدند و مورد استقبال وسیع و گسترده مردم مسلمان این کشور همسایه قرار گرفتند. استقبال پرشور مردم از رئیس‌جمهور ایران که به‌‌عنوان مهمان رسمی دولت پاکستان وارد این کشور شده بودند نشان‌دهنده‌ علاقه مردم مسلمان پاکستان به انقلاب و نظام اسلامی حاکم بر آن به شمار می‌رود. خود معظم‌له درباره سفر به پاکستان می‌فرمایند:

« بنده زمان ریاست جمهوری به پاکستان رفتم. آنچنان تظاهراتی شد که با وجود اینکه قرار بود ریگان، رئیس جمهور امریکا، بعد از سفر من برود و از پاکستان بازدید کند، دیگر نرفت! دیدند آبروریزی است برای او، چون آن وضعی که مردم در استقبال از رئیس جمهوری اسلامی ایران به وجود آوردند، اگر او می‌رفت آن‌گونه نمی‌شد. الان رئیس جمهوری اسلامی ایران به هر کشوری از کشورهای منطقه‌ی شرقی، چه اسلامی و چه حتی غیراسلامی، بخواهد برود، وقتی به مردم بگویند، عکس‌العمل آنها شوق‌آمیز، با اظهار علاقه و با اظهار طرفداری است به هرکدام از آنها بگویند رئیس جمهور امریکا می‌خواهد بیاید، عکسش را آتش می‌زنند و پرچمش را پاره می‌کنند. این ‌طوری است. امروز در دنیا. جبهه‌ سیاسی و جنگ اراده‌ها و عزم‌ها و تدبیرها به این شکل است. آرایش این جبهه این‌گونه است.»(۲)

ایشان در یک سخنرانی دیگر نیز تصریح می‌فرمایند: «بنده در زمان ریاست‌ جمهوری به پاکستان رفتم. در لاهور و اسلام‌آباد آن‌چنان استقبال شد که همه دنیا را متوجه خود کرد و خبرش روی همه آنتن‌های دنیا رفت. امروز مسئولان برجسته کشور ما به هر یک از کشورهای اسلامی سفر کنند، با استقبال، احساسات و هیجان مردمی روبه‌رو می شوند. نظیر این در کدام کشور، چه کشورهای اسلامی و چه کشورهای غیراسلامی، وجود دارد؟ فرضاً اگر رئیس‌جمهور امریکا بخواهد به ایتالیا یا فلان کشور برود، مردم یک ماه قبل از سفرش تظاهرات می‌کنند که نیـا! چون امریکا شرّ مطلق است.»(۳)

 

توطئه‌هایی که ناکام ماندند

در دی و بهمن ۱۳۶۴ چندین عملیات هواپیماربایی در آسمان ایران رخ دادند که با هوشیاری «امنیت پرواز» ناکام ماندند.

در روز دوم دی ماه ۱۳۶۴ مأموران گارد امنیت پرواز در درگیری مسلحانه با دو هواپیماربا که قصد ربودن یک فروند هواپیمای مسافربری در مسیر جزیره سیری به شیراز را داشتند، یکی از آنان را به هلاکت رساندند و دیگری را دستگیر کردند. در این عملیات که در هواپیمای در حال حرکت به وقوع پیوست، به هیچ یک از مسافران آسیبی نرسید.

در روز ۱۶ بهمن ماه این سال نیز یک هواپیماربا که قصد داشت یک هواپیمای خطوط هوایی ایران در مسیر اصفهان به تهران را برباید که در درگیری مسلحانه با گارد پرواز در داخل هواپیما به هلاکت رسید.

در روز نخست دی ماه ۱۳۶۴ نیز محاکمه دو یمنی به جرم ربودن هواپیمای مسافربری عربستان (۱۴ آبان ۱۳۶۳) و فرونشاندن آن در تهران، در دادگاه کیفری شعبه ۱۳۸ تهران آغاز شد.

 

توقیف کشتی دانمارکی که برای صدام مواد منفجره می‌برد!

در روز ۶ دی ۱۳۶۴ از یک کشتی دانمارکی که توسط نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در آب‌های دریای عمان توقیف شد، ۶۰ تن مواد منفجره کشف شد. این کشتی قرار بود محموله فوق را از طریق کویت در اختیار رژیم عراق قرار دهد. دو روز پس از توقیف این کشتی، فرمانده وقت نیروی دریایی در گفت و گو با روزنامه «اطلاعات»، جزئیات توقیف کشتی «هورلند» را تشریح کرد. «ناخدا محمدحسین ملک زادگان گفت:

«بر مبنای سیاست‌های اعلام شده از سوی جمهوری اسلامی ایران، پرسنل نیروی دریایی مصمم هستند تا از تردد کشتی‌هایی که دارای کالا برای عراق می‌باشند، در طول آب‌های خلیج فارس، دریای عمان و تنگه هرمز جلوگیری کنند و با قاطعیت تمام نیز به اجرای هرچه بهتر این وظیفه خطیر ادامه خواهند داد.»

وی افزود: «در ساعت سه بامداد پریروز [۶ دی ۱۳۶۴] یگان‌های نیروی دریایی در فاصله ۲۴۰ کیلومتری عمق دریای عمان به یک کشتی ۳ هزار تنی دانمارکی مشکوک و پس از بازرسی آن متوجه ‌شدند که این کشتی دارای محموله مواد منفجره برای رژیم عراق است، لذا این کشتی به بنادر جنوبی کشورمان هدایت و تخلیه مواد منفجره آن که بیش از ۶۰ تن تخمین زده می‌شود، آغاز شده است.»(۴)

گفتنی است، کشتی دانمارکی پس از تخلیه محمولۀ آن آزاد شد.

 

پی‌نوشت‌ها :

۱٫عملیات والفجر ۸، نصب پرچم بر مناره مسجد فاو و استشمام عطر حرم امام رضا(ع)، ایرنا، ۲۰ بهمن ۱۳۹۶

۲٫بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه‌ها، ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶

۳٫بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان، ۲۲ مهر ۱۳۸۲

۴٫اطلاعات، ۸ دی ۱۳۶۴، صفحه ۲

20فوریه/20

تاریخ سینمای ایران (قسمت۳۶)

پیشگفتار: در شماره‌های گذشته فیلم‌های سینمایی ایران تا اواسط سال ۱۳۷۱ تحلیل گردید. در این شماره         به بررسی بخشی از فیلم‌های آن سال می‌پردازیم. در این سال جمعاً ۶۱ فیلم اکران گردید که ژانرهای متنوعی مانند دفاع مقدس، اجتماعی، کودک و نوجوان و حادثه‌ای پلیسی را شامل می‌گردید.

 

ب- ژانر کودک و نوجوان:

۱- اتل متل کوتوله؛ کارگردان: محمد جعفری. فیلم‌نامه‌: ایرج طهماسب. بازیگران: حسین محب‌اهری، افسانه بایگان و غلامحسین لطفی.

با استفاده از واژه معروف فوق برای همه کودکان در نسل‌های مختلف و فرهنگ کودکان ما، یک خیمه‌شب‌باز حیله‌گر با خلق و ساخت عروسک‌هایی با نام‌های فوق قصد فریب بچه‌ها و گریزان نمودن  آنها از درس و مدرسه را دارد. اما عروسک‌ها در عالم کودکانه جان می‌گیرند. علیه خالق خود با بچه‌ها همدست می‌شوند و آنان را از حیله و نیرنگ  خیمه‌شب‌باز  آگاه می‌کنند.

 

۲- حسنک؛ کارگردان: زهرا مهستی بدیعی. فیلم‌نامه: سعید سلطانی، قدرت‌الله صلح میرزایی. بازیگران: تورج شعبانی‌نصر، سعید شیخ‌زاده، منوچهر اصلانی، جمشید رفیعی‌راد.

واژه‌ی حسنک در فرهنگ بچه‌های ایران نیز واژه‌ای مشهور و بین نسلی است که به نام او قصه‌ها و اشعار زیادی منتشر شده و بچه‌ها همه با این کلمه آشنا هستند. این بار نقش پسرکی مهربان که جادوگری پدر و مادرش را به سنگ تبدیل نموده و او ناگزیر با پدربزرگ و مادربزرگ خود زندگی می‌کند، به حسنک داده شده است. حسنک با کمک یک توله خرس تلاش می‌کند تا جادوی جادوگر را کشف و پدر و مادرش را نجات دهد. نویسندگان فیلم‌نامه هر دو در سال‌های بعد کارگردان‌های قابلی شدند که هنوز هم فعال هستند (بویژه سعید سلطانی مشهورتر است). نام کارگردان آشنا نیست و فعالیت چندانی قبل و بعد از این فیلم از او دیده نشده است.

 

۳- دلاوران کوچه‌ی دلگشا؛ فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: حسن هدایت. بازیگران: علیرضا خمسه، جمشید مشایخی، زهره حمیدی، خسرو دستگیر، بهناز محمودی، شهلا ریاحی و صدیقه کیانفر.

مروری بر آلبوم قدیمی فیلم‌ها و بازگشت به دوران کودکی و تعاملات کودکانه محور داستان را تشکیل می‌دهد. حسن هدایت سینماگر قابلی است که از وی مجموعه‌ی کارآگاه علوی در دهه ۷۰ از صدا و سیما پخش می‌شد و مخاطبان زیادی هم داشت. وی معلوم نیست به چه دلیل کم‌کار است و فعالیت چندانی ندارد. فضای این فیلم شاد و سرگرم کننده است و تماشاچی را به دنبال خود می‌کشد. البته نکته مهمی که قبلاً هم بارها تذکر داده شده، آنکه کاش سازندگان، از فضای جذاب  حوزه سینما و سریال برای هدایت مخاطب استفاده بهتر به عمل آورند و این تئوری کودکانه و نادرست را که سینما محل پیام و نصیحت نیست، کنار بگذارند. اینان اگر اهل مطالعه باشند و به تاریخچه هالیوود مراجعه کنند درمی‌یابند که همه سیاست‌های فرهنگی و استعماری غرب ابتدا با زمینه‌سازی فرهنگی سینماگران توأم بوده است. فیلم‌های متعددی که درباره جنگ جهانی دوم ساخته شد یا آثاری که عمدتاً بیانگر اسلام‌ستیزی و مبارزه با فرهنگ‌های مقابل لیبرالیسم غربی عرضه می‌شود از این مقوله‌اند.

 

۴- راز چشمه سرخ؛ فیلم‌نامه‌نویس (به اتفاق غلامرضا رمضانی) و کارگردان: سیدعلی سجادی حسینی. بازیگران: جمشید مشایخی، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی، امید آهنگر، حمیده خیرآبادی، فرحناز منافی‌طاهر و اکبر دودکار.

پسر کوچکی که علاقه‌مند به قصه‌های قدیمی است، همواره معنای واقعی زندگی خود را با آن داستان‌ها تطبیق می‌دهد و به دنبال مابه ازاء در دنیای کنونی است. بر همین اساس و با تطبیق نادرست، باستان‌شناسی را که برای پژوهش درباره چشمه سرخ به آنجا آمده منحرف می‌کند و با دروغگویی او را با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو می‌سازد. در اینجا لازم است تأکید شود که قصه‌های کودک اگر با ظرافت‌های دقیق و عمیق روانشناسی متناسب با سن و سال کودک همراه نباشد ممکن است آثار مخربی از خود برجای بگذارد و روح و روان او را دچار آسیب‌های ماندگار کند. بر این اساس وجود مرکزی برای برنامه‌ریزی و هدایت این حوزه و نظارت دقیق ضروری به نظر می‌رسد. آنچه هم اکنون بیشتر به چشم می‌آید صرفه اقتصادی و درآمدزایی این فیلم‌ها برای کودکان است. هرچند ملاحظه صرفه اقتصادی ضروری است اما کافی نیست و تربیت نونهالان برای آینده مملکت بسیار مهم‌تر است.

 

۵- شرم؛ محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، فیلم‌نامه‌نویس: (بر اساس داستان قصه‌های مجید نوشته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی)، کارگردان: کیومرث پوراحمد. بازیگران: مهدی باقربیگی، جهان‌بخش سلطانی، پروین‌دخت یزدانیان (مادر واقعی کیومرث پوراحمد و مادربزرگ مجید)، شهلا برقی، سارا سلطانی، کیومرث پوراحمد.

داستان نوجوانی که می‌خواهد یک فیلم ۸ میلی‌متری بسازد و همزمان پولی که برای ساخت فیلم لازم است، به کسی قرض می‌دهد اما شرم مانع از درخواست برگشت پول برای مجید است. این حالات و برنامه ساخت فیلم، با هم در تعارض‌اند و موجب خلق فضای پرکششی برای بیننده می‌شود. چیزی که ممکن است در شرایط عادی زندگی کودکان فراوان پیش بیاید. آمادگی و تربیت بچه و هدایت وی می‌تواند آموزنده و تجربه‌ای برای آینده در مصاف با مشکلات پیچیده زندگی بزرگسالی باشد که البته این بخش معمولاً در آثار پوراحمد غایب است. هرچند در تصویرگری موقعیت‌های مماس با زندگی معمولی موفق است.

پوراحمد، کارگردانی است که به کارش اهمیت می‌دهد و در حوزه‌های مختلف هم آثاری عرضه نموده است اما هیچگاه به نکته‌ای که اشاره شد ورود نکرده و از کنار آن گذشته است.

 

۶- صبح روز بعد؛ محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران، فیلم‌نامه‌نویس (بر اساس داستان قصه‌های مجید اثر هوشنگ مرادی کرمانی)، کارگردان: کیومرث پوراحمد. بازیگران: مهدی باقربیگی، جهان‌بخش سلطانی، پروین‌دخت یزدانیان، مرتضی حسینی.

ضعف کودک و نوجوان در موادی از دروس دستمایه کارگردان برای خلق فضای پر استرس کودکانه در مواجهه با مشکلات زندگی شده است. برخورد ساده و مکانیکی بدون توجه به شرایط خاص روحی و روانی و سن و سال و دغدغه‌های کودکانه از طرف معلمان، مربیان، خانواده و جامعه با کودکان آنان را در شرایط شکننده‌ای قرار می‌دهد و از آنجا که قدرت و ظرفیت تحلیل حوادث، ارتباط و پیوستگی آنها را ندارند، موجب آشفتگی رفتاری آنان می‌شود. در غیبت سازمان‌های متولی کودک و نوجوان دهه ۷۰ صدا و سیمای جمهوری اسلامی این وظیفه را به دوش گرفت و سرمایه‌گذاری قابل توجهی برای این هدف به عمل آورد. این آثار همچنان دیدنی و جذاب‌اند و هنگام پخش مخاطب را پای تلویزیون می‌نشانند. حتی می‌توان گفت که آثار جدید در مقایسه با آن تولیدات پیشرفت قابل توجهی نداشته‌اند و به نسبت نمره پایین‌تری می‌گیرند. هرچند باید چندین انیمیشن موفق در یکی – دو سال اخیر را استثنا نمود.

 

۷- عیالوار؛ فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: پرویز صبری. بازیگران: مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی (همسر گوهر خیراندیش)، گوهر خیراندیش، اسماعیل داورفر، مرحومه حمیده خیرآبادی (مادر ثریا قاسمی)، محمد ورشوچی، مهناز غمخوار، اکبر دودکار.

خانواده پرفرزندی به سفر می‌روند در حالی که یکی از فرزندن در خانه جا مانده. سارقین  که برای سرقت به منزل آمده‌اند برخلاف تصور قبلی با حضور بچه مواجه می‌شوند و حوادث شیرینی را به وجود می‌آورند. مرحوم اسماعیل‌خانی بازیگر خوبی بود و در ایفای نقش به صورت طبیعی و نزدیک به واقعیت ماهر بود.

 

ج- ژانر حادثه‌ای و اکشن:

۸- طعمه؛ فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: فرامرز صدیقی. بازیگران: فرامرز قریبیان، مرحوم هادی اسلامی، جمشید هاشم‌پور، رضا رویگری، فخرالدین صدیق شریف، مریم مقبلی، کامران باختر.

یک مأمور مبارزه با مواد مخدر در یکی از مأموریت‌های خود هنگامی که رابط شبکه پخش مواد را دستگیر می‌کند، متوجه می‌شود که وی از آشنایان خانوادگی اوست. کشمکش میان وجدان و تعهد کاری مأمور و دوستی مجرم فضای پرکششی برای جلب توجه مخاطب و غلبه عقل بر احساسات و عمل به قانون فراهم می‌آورد که در فیلم‌های متعدد و داخلی و خارجی سابقه دارد. البته طبق ضوابط نانوشته ولی پذیرفته شده دنیای سینما، همواره مقوله قانون‌گرایی و عمل به وظیفه قانونی در مقابل دوستی و عواطف خانوادگی پیروز می‌شود.

 

۹- قافله؛ فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: مجید جوانمرد. تهیه کنندگان: حسین فرح‌بخش، عبدالله علیخانی، یدالله شهیدی. بازیگران: جمشید هاشم‌پور، مرحوم علی ثابت، مرحوم منوچهر حامدی، کتایون ریاحی، پرستو گلستانی، امیرحسین صدیق، شاهد احمدلو.

درگیری نیروی انتظامی و قاچاقچیان که منجر به شهادت یکی از افسران پلیس می‌شود. سروان یوسف را که پسرعموی شهید می‌باشد وارد پرونده می‌کند. وی به سیستان و بلوچستان اعزام می‌شود و پس از درگیری‌های زیادی سردسته باند را پیدا و دستگیر می‌کند. مجید جوانمرد ساخت آثار حادثه‌ای و جاسوسی را ادامه داد و هم‌اکنون آثار شناخته شده‌ای در سینما و تلویزیون دارد. تهیه کنندگان فیلم نیز معروف به ساخت آثار بدنه و مردم‌پسند هستند.

 

۱۰- گریز؛ کارگردان: ناصر مهدی‌پور، فیلم‌نامه‌نویس (شهریار امامی، فریدون جیرانی). بازیگران: فرامرز قریبیان، مهناز اسلامی، بهزاد جوان‌بخش، حسین یاری، مرحومه پروین سلیمانی.

درگیری بین دو باند مواد مخدر موجب اطلاع دادن به نیروی انتظامی و زمان عبور محموله‌ای از مرکز کشور می‌شود. در حین عملیات، باند قاچاقچی یک نفر را گروگان می‌گیرند تا سپر دفاعی فرار خود را فراهم کنند. حوادث این ماجرا داستان حادثه‌ای فیلم را رقم می‌زند. فیلم سرگرم کننده است و تکیه بر جذب مخاطب از طریق حادثه پردازی دارد. مشابه فیلم قبل و بعد از انقلاب در سینمای ایران به کرات ساخته شده است.

 

۱۱- از بلور خون؛ تهیه کننده (به اتفاق عباس رفیع‌زاده رفسنجانی)، فیلم نامه‌نویس و کارگردان: جمشید عندلیبی. بازیگران: مصطفی طاری، صدرالدین حجازی، محمود دینی، محبوبه بیات، کاظم افرندنیا.

مواد مخدر و جنایت معتادان دستمایه فیلم‌ساز برای ارائه داستان پلیسی شده است. دنیای معتادان و مسائل ادامه حیات آنان در فیلم‌های زیادی مورد بررسی و نمایش قرار گرفته است. گرایش فیلم‌سازان به نمایش هیجان و حادثه و قهرمان‌سازی  در فیلم‌ها به منظور جلب مخاطب مانع از پرداختن صحیح به نشان دادن عوامل منفی اجتماعی اعتیاد شده است. البته تلفیق این دو عنصر، اولی از منظر جذب مخاطب و دومی از باب هدایت جامعه ضروری است.

 

۱۲- افعی؛ فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: محمدرضا اعلامی. بازیگران: جمشید هاشم‌پور، بهاره رهنما، ایلوش خوشابه، امیر صادقیان، مرحوم ولی‌الله مؤمنی، سوسن تسلیمی.

داستان فیلم روایت یک گروه عازم خروج غیرقانونی از کشور است که گرفتار یک گروه شبه نظامی می‌شوند. همزمان یک گروه ضدانقلاب به نام (سازمان ایران آزاد) به این گروه شبیخون زده و دختر رئیس باند را گروگان می‌گیرند. یکی از افراد گروه عازم خروج از کشور مأمور نفوذی دولت ایران است که در زمان مناسب عملیات لازم را برای دستگیری باند مواد و گروه ضدانقلاب انجام می‌دهد. فیلم دارای روند حادثه‌ای و هیجان است و مخاطب را تا پایان به تعقیب قصه ترغیب می‌کند.

 

۱۳- بندر مه‌آلود؛ فیلم‌نامه‌نویس (به اتفاق: اصغر عبداللهی و حسن قلی‌زاده)، کارگردان: مرحوم امیر قویدل. بازیگران: فرامرز قریبیان، آتنه فقیه‌نصیری، میرمحمد تجدد، محمد برسوزیان، شمسی فضل‌اللهی، محبوبه بیات.

قصه فیلم به سبک فیلم‌های حادثه‌ای – گانگستری طراحی شده که در این زمینه کاملاً موفق بوده‌اند. فیلم مشخصات سینمایی را کاملاً دارا می‌باشد و در القاء موارد مدنظر کاملاً موفق است.خوش‌ساخت و جذاب است و تماشاچی را به خوبی با خود همراه می‌کند. مرحوم قویدل آثار زیادی در کارنامه ندارد اما آشکارا توانایی خود را در ارائه جذابیت بصری مطلوب تماشاگر را به نمایش می‌گذارد. فیلم بارها و بارها قابل دیدن است.

 

۱۴- پرواز را به خاطر بسپار؛ تهیه کننده و کارگردان: حمید رخشانی. بازیگران: مرحوم خسرو شکیبایی، فتحعلی اویسی، پردیس افکاری، ژاله علو.

دخترک نوجوانی در جشن تولد خود گم می‌شود. خانواده او به همراه افسر پلیس تلاش وسیعی را برای یافتن وی آغاز می‌کنند. در اثنای این تلاش‌ها برای پیدا کردن دخترک آنها به حقایقی درباره خود دست می‌یابند.

 

۱۵- بیا با من؛ کارگردان: مهدی ودادی. بازیگران: مجید مظفری، عباس جهان‌بخش، امیرحسین خان‌شهری، عزت‌الله رمضانی‌فر.

تغییر مسیر یک کشتی تجاری که از یکی از بنادر ایران عازم دبی می‌باشد به سمت بندر هامبورگ با توجه به حضور یک فراری در کشتی و رابطه پنهانی وی  با پسر ناخدا، موجب یک جنجال سیاسی می‌شود. فضای فیلم حادثه و دلهره را بر روی آب به تصویر می‌کشد که برای علاقمندان به این‌گونه فیلم‌ها مطلوب است.

همانطور که ملاحظه می‌شود، تنوع ژانرها در سال ۷۱ قابل توجه است و فیلم‌های حادثه‌ای در این میان جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده‌اند.

(مأخذ: انتشارات سازمان سینمایی و کتاب فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف: جمال امید.)

 

20فوریه/20

معرفی کتاب

مقدمه:

با وجود تسلط فضای مجازی بر موضوع مطالعه کتاب و دریافت اطلاعات از این طریق که غالباً بدون هزینه و با سرعت زیاد ممکن می‌شود، کتاب به دلیل وزین بودن و اطلاعات دقیق‌تر همچنان جایگاه خود را حفظ کرده و برای مخاطبان و پژوهشگران جدی، بهترین منبع کسب اطلاعات ارزشمند است.

با توجه به کثرت کتاب‌های منتشر شده، غالباً انتخاب کتابی درخور که وقت و انرژی مخاطب را هدر ندهد و بر بصیرت و آگاهی او بیفزاید، کار چندان ساده‌ای نیست، لذا معرفی‌نامه‌ها و خلاصه کتاب‌ها می‌توانند در این زمینه به عنوان یک راهنمای جدی عمل کنند. معرفی‌ کتاب‌های ذیل برای دستیابی به چنین هدفی تدارک دیده شده است.

 

عنوان: بررسی حکم امام خمینی(ره) دربارۀ سلمان رشدی

پدیدآورنده: علی‌اصغر رضوانی

ناشر: مسجد مقدس جمکران

پس از چاپ و انتشار کتاب ضالّۀ آیات شیطانى در سطح جهان و پشتیبانى و حمایت همه‌‏جانبه غربى‌هاى مسیحى، به‌ویژه دولت انگلستان از سلمان رشدى نویسنده مرتد این کتاب، حضرت آیت‏‌الله العظمى امام خمینى به ارتداد سلمان رشدى و وجوب قتل ایشان حکم و فتوا صادر کردند. تبیین ابعاد مختلف تأثیر این فتوا بسیار اهمیت دارد، لذا مؤلف محترم در این کتاب به ابعاد مختلف و بررسى حکم تاریخى امام خمینى (ره) و پاسخ به شبهات طرح‌شده پرداخته تا حقیقت ماجرا بر همگان آشکار شود.

کتاب رویکردی فقهی و سیاسی‌اجتماعی دربارۀ فتوای امام خمینی (ره) در مورد قتل سلمان رشدی به جهت ارتداد وی دارد. در این نوشتار دلایل حکم فقهی امام خمینی (ره) مبنی بر قتل سلمان رشدی به خاطر اهانت وی به قرآن و پیامبر اسلام «ص» بیان شده است. نگارنده به تغییر رویکرد غرب در مورد شخصیت پیامبر«ص» و ادامۀ تعصب مستشرقان و مسیحیان نسبت به اسلام و مقدسات اسلامی اشاره کرده و حمایت‎های گسترده غرب از سلمان رشدی را اوج کینه آنان نسبت به اسلام و مسلمانان ارزیابی کرده است. وی همچنین به حدود آزادی بیان و عقیده در اسلام و فلسفۀ آزادی از منظر قرآن کریم پرداخته و فتوای امام (ره) را دفاع از مقدسات دینی و غیرمغایر با مسائل حقوق بشر ارزیابی کرده و به برخی از شبهات در این باره پاسخ داده است.

 

 

 

عنوان: از انقلاب اسلامی تا تمدن اسلامی

پدیدآورنده: مؤسسه جوانان آستان قدس رضوی

ناشر: آستان قدس رضوی

این کتاب مقدمه‌ای است بر آشنایی با انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی که می‌تواند انگیزه نسل جوان را برای قدم نهادن در راستای تمدن‌سازی تقویت کند و نیز مدخلی است برای راه‌یابی نسل جوان به مطالعه و تدبر در «بیانیۀ گام دوم انقلاب اسلامی». مهم‌ترین هدف کتاب پیش‌رو این است که جوانان نگاهی تمدنی به آینده داشته باشد و جایگاه خود را در ساختن تمدن اسلامی به‌خوبی ترسیم و با نگاهی عمیق و بلند برای آینده خود در راستای خدمت به اسلام برنامه‌ریزی کند.

کتاب به‌صورت کتب درسی تنظیم شده است تا هم مطالعه‌اش آسان شود و هم قابلیت استفاده به‌عنوان متن آموزشی را داشته باشد.

موضوعات اصلی کتاب عبارتند از:

  1. ریشه‌ها، دستاوردها و آسیب‌های انقلاب اسلامی

۲٫چیستی تمدن اسلامی

  1. چیستی علم دینی و علوم انسانی اسلامی و ضرورت تحول در آن
  2. معرفی و بررسی تمدن غرب و مقایسۀ آن با تمدن اسلامی

۵٫وظایف جوان مؤمن انقلابی در راستای تمدن‌سازی

در عمدۀ مطالب، منبع اصلی مجموع بیانات رهبر معظم انقلاب مدظله‌العالی است و در کنار آن از صحیفه امام خمینی(ره) و از آثار شهید مطهری و آیت‌الله مصباح یزدی و استاد اصغر طاهرزاده دربارۀ انقلاب اسلامی نیز استفاده شده است.

مباحث غرب بیشتر از کتب تاریخ تمدن، دوران جدید عالم، مبانی نظری غرب مدرن، غرب چگونه غرب شد؟، علل تزلزل تمدن غرب و… است.

 

 

عنوان: انتخابات نمایندگی مجلس

پدیدآورنده: سید احمد حبیب‌نژاد

ناشر: کانون اندیشه جوان

در نظام‌های سیاسی امروز جهان، شاید انتخابات، بهترین و رایج‌ترین ابزار مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی کشورها باشد. در ایران نیز بحث انتخابات بر مفهوم امروزی از زمان مشروطیت وارد عرصه‌ سیاسی و بعد از انقلاب اسلامی، بحث مربوط به انتخابات بسیار جدی‌تر و عمیق‌تر شد. انتخابات مجلس شورای اسلامی یکی از انتخاباتی است که همیشه مورد توجه قرار گرفته و بحث‌های بسیاری را در حوزه‌های مختلف سیاسی، حقوقی و اجتماعی پدید آورده است. نویسنده در این کتاب، نخست مفهوم و پیشینه‌ انتخابات مجلس شورای ملی در قبل از انقلاب و شورای اسلامی را بعد از انقلاب بیان کرده و سپس کیفیت برگزاری این انتخابات، نظام انتخاباتی کشور، مدیریت آن، نحوه‌ تعیین نامزدها و حوزه‌های انتخابی، اعلام نتیجه، نحوه‌ رسیدگی به اعتراض‌ها، نظارت بر انتخابات و نظریه‌هایی در مورد  نوع حق یا تکلیف بودن آن را بررسی می‌کند. در بخش پایانی نیز شرایط داوطلب‌ها از جمله التزام به اسلام و به جمهوری اسلامی ایران، حداقل و حداکثر سن، سلامت جسمی، نوع مدرک تحصیلی و شرایط آنان از دیدگاه اسلام و نیز شرایط رأی‌دهندگان را به‌تفصیل شرح می‌دهد.

کتاب پیش ‌رو که در کمال اختصار نگاشته شده است اطلاعات خوبی در مورد انتخابات مجلس، پیشینه آن، فرایند و مراحل آن و قوانین مربوط به آن در اختیار خواننده قرار می‌دهد.

نویسنده در فصل اول نگاهی تاریخی به مجلس نمایندگی در ایران دارد. در فصل دوم به کیفیت و فرایند برگزاری انتخابات در کشور اشاره و مراحل قانونی آن را از قوانین مختلف انتخابات تا رسیدگی به صلاحیت‌ها، نظارت بر انتخابات و … را بیان می‌کند. در فصل سوم شرایط قانونی برای کاندیدا شدن را مطرح و گزیده‌ای از فرمایشات حضرت امام را در مورد ویژگی‌های کاندیدای اصلح بیان می‌کند. در نهایت در فصل چهارم به بررسی شرایط رأی‌دهندگان می‌پردازد.

 

عنوان: علی «ع» از زبان علی«ع»

پدیدآورنده: محمد محمدیان

ناشر: دفتر نشر معارف

از ویژگی‌های منحصربه‌فرد امیرالمؤمنین«ع» این است که تاریخ زندگی خود را از بدو تولد تا لحظۀ شهادت با دقت و جامعیت بیان کرده، به مسائل مهم جامعۀ نوپای اسلامی نظر افکنده و واقعی‌ترین تحلیل‌ها را ارائه کرده‌اند. بنابراین بهترین منبع برای شناخت ایشان بیانات خود حضرت است. مؤلف از همین روش برای تدوین کتاب بهره برده است. این کتاب خلاصه و ترجمه‌ای از کتاب حیاه امیرالمؤمنین عن لسانه است که نویسنده برای تهیۀ آن بیش از ده سال وقت صرف است. نویسنده بیانات حضرت را از منبع اصلی از زبان راوی حدیث با اندک تغییری به زبان خود حضرت روایت می‌کند. این کتاب دربردارندۀ گزارش‌های تاریخی و روایی بر اساس سیر طبیعی رخدادهای اجتماعی و سیاسی است و در آن معارف عمیق توحیدی و تفسیر آیات قرآن و موعظه‌های اخلاقی آن حضرت بیان نشده‌اند.

در ترجمه و تلخیص کتاب سعی شده است سخنان موزون و ادیبانه و پرمغز حضرت کمی ساده‌تر بیان شوند تا متنی شیوا و روان برای مخاطب ارائه شود. همچنین در ترجمۀ این اثر از ترجمه‌های متعدد نهج‌البلاغه و سایر کتب روایی و تاریخی استفاده شده است. کتاب از دوران کودکی حضرت علی«ع» در مکه، بعثت رسول اکرم«ص» و سیزده سال دوران سخت و طاقت‌فرسای آنجا و ایمان آوردن ایشان به دین مبین اسلام آغاز می‌شود. در ادامه هجرت به مدینه و ده سال جهاد و استقامت در رکاب رسول خدا «ص» شرح داده می‌شود. سپس حضرت حوادث تلخ بعد از ارتحال نبی مکرم اسلام«ص» و رخدادهای ۲۵سال حاکمیت خلفا را نقل می‌کنند و پس از آن دربارۀ دلایل پذیرش خلافت، شیوۀ حکومتی خویش و نحوۀ مقابله با مخالفانشان در سه جنگ جمل، صفین و نهروان توضیح می‌دهند. در حین نقل این روایت‌های تاریخی مخاطب کتاب با ده‌ها و صدها آموزۀ قرآنی و معارف نبوی آشنا می‌شود.

 

عنوان: سبک زندگی زنان

پدیدآورنده: امیرحسین بانکی‌پور فرد

ناشر: حدیث راه عشق

این جمله تاریخی امام عزیزمان که: «از دامان زن، مرد به معراج می‌رود»؛ سال‌ها پیش در انقلاب اسلامی ایران ترجمان واقعی پیدا کرد و نهضت اسلامی نشان داد که از دامان زن، نه‌تنها مرد و خانواده، بلکه تمام جامعه به معراج می‌رود. اما چگونه؟! جواب این سئوال را در کتاب «سبک زندگی زنان» می‌توانید پیدا کنید؛ جوابی که امروز حکم دارویی شفابخش برای زنان و مردان ما و بلکه جامعه ما دارد.

دکتر امیرحسین بانکی پور فرد، در کتاب سبک زندگی زنان در پی حل این مسئله مهم که کلید نجات جامعه ایرانی است، رفته و از منظر خاص و متفاوت مقام معظم رهبری در مورد سبک زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی زنان، ناب‌ترین مسائل را بیرون کشیده و در قالب جملاتی کوتاه و خواندنی، با یک دسته‌بندی بسیار خوب و کاربردی در اختیار خواننده قرار داده است. از مسئله مُدگرایی و آرایش ظاهری گرفته تا چرایی و چگونگی حجاب که سئوالات زیادی را در ذهن دختران جوان ما شکل داده و از ازدواج و مهریه و تشریفات آن تا نکته‌های ریز و جالب زندگی زناشویی و ظرافت‌های مدیریت خانواده و نقش کلیدی همسری و مادری در خانه.

اما در مورد سبک زندگی اجتماعی زنان، دیدگاهی نو از مبانی اسلام و انقلاب در این زمینه مطرح شده که اکنون موج آن، روز به ‌روز گوشه‌های بیشتری از شرق و غرب عالم را گرفته و سر و صدای بلندی در دنیا به راه انداخته است؛ مسائلی چون حضور زن در جامعه، آزادی زن، اشتغال زن، حریم جنسی و روابط زن و مرد و بسیاری از مباحث مهم دیگری که گمشده جامعه امروز ما هستند. مانند این جمله از کتاب:

«ارزش زن به این است که بتواند محیط زندگی خود را برای خود و برای مرد و فرزندان، یک بهشت، مدرسه، محیط امن و جایگاه عروج به معارف معنوی و مقامات معنوی تبدیل کند و آن وقتی‌که وظیفه او ایجاب می‌کند، بتواند در سرنوشت کشور اثر بگذارد و در سرنوشت جامعه نقش ایفا کند».

کتاب سبک زندگی زنان فقط مختص مخاطبان خانم نیست؛ چون طرف دیگر تمام روابط خانوادگی و اجتماعی زن‌ها، مردها هستند. به همین خاطر به همه خانم‌ها و آقایان پیشنهاد می‌کنیم این کتاب کم‌حجم و مفید را حتماً مطالعه کنند تا راه حل رسیدن جامعه ایرانی به نقطه‌ای را که لایق آن است پیدا کنیم:

کتاب سبک زندگی زنان نوشته امیرحسین بانکی پور فرد از انتشارات حدیث راه عشق.

 

 

عنوان: گام های سلوک؛ چهل گام در خودسازی

پدیدآورنده: حسن قدوسی زاده

ناشر: دفتر نشر معارف

آیا تا به‌ حال شده که یک نقشه گنج پیدا کنید؟ شاید بگویید نقشه گنج فقط در قصه‌هاست؛ ولی ما امروز یک نقشه گنج واقعی را برای شما آورده‌ایم، نقشه‌ای که شما را درست می‌رساند به یک گنج حقیقی، گنجی که تمام‌شدنی نیست. این گنج چیزی نیست جز خوشبختی دنیا و آخرت که راه آن تنها از پل خودسازی می‌گذرد. کتاب گام‌های سلوک، نقشه رسیدن به این گنج پربها را به شما نشان می‌دهد، اما قدم‌ به ‌قدم و در چهل گام محکم. بعضی از ما می‌خواهیم با انجام چند دستورالعمل و ذکر خاص، خیلی سریع به قله‌های بلندی که اولیای الهی و عرفای بزرگ رسیدند، برسیم و آنچه نادیدنی ببینیم، غافل از اینکه آن بزرگان هم مراحل رسیدن به مقامات بالا را مرحله ‌به‌ مرحله طی کردند.

آقای حسن قدوسی‌زاده در کتاب گام‌های سلوک که پنجمین دفتر از مجموعه دفاتر ملکوتی است و به دلیل استقبال چشمگیر جوانان خصوصاً قشر دانشجو، تا کنون در حدود ۴۰ هزار نسخه از آن چاپ شده، دست شما را در دستان نورانی آیات و روایات و توصیه‌های ناب عرفا و علمای ربانی می‌گذارد تا با چهل قدم اساسی به مهم‌ترین منزل سیر و سلوک یعنی خودسازی برسید. ناگفته نماند که نویسنده حال مخاطب امروزی را هم رعایت و مطالب کتاب را کشکول‌وار و در قالب مطالبی کوتاه و متنوع ارائه کرده است تا خستگی و کسالت به سراغ مخاطب نیاید.

گام‌های سلوک، نیازهای اخلاقی روزمره را که دائماً با آنها مواجه هستید و لازم است که هر لحظه نسبت به آنها موضع‌گیری درستی داشته باشید، هدف گرفته است. مسائلی چون توجه به گذر ساعات عمر و اغتنام فرصت‌ها، برآوردن حاجات برادران مؤمن، مراقبه و محاسبۀ نفس، کنترل چشم و زبان، دوراندیشی و عاقبت‌بینی، نرمی و مدارا با دیگران، انجام تفریحات سالم، بهداشت جسم و روح، اقدام به‌موقع برای ازدواج، گناه‌شناسی و شیطان‌شناسی، یاد مرگ، خوش‌خلقی، مطالعه و مطالعه کتاب‌ و بسیاری از موضوعات دیگری که هر کدام به‌تنهایی مانند گنجی هستند که پیدا کردن آنها ما را به گنج بزرگ‌تر و قیمتی‌تری می‌رساند.

در این روزها که به ماه پربرکت رجب نزدیک می‌شویم، پیشنهاد می‌کنیم با کتاب گام‌های سلوک از همین حالا برنامه خودسازی‌تان را گام به گام شروع کنید تا با دستی پُر، خود را به ماه مبارک رمضان برسانید و با آمادگی بهتری به مهمانی خدا وارد شوید:

کتاب گام‌های سلوک نوشته حسن قدوسی‌زاده از دفتر نشر معارف.

20فوریه/20

سیاست تا دیانت

بازگشت عزت به گذرنامه

* حسن روحانی در تبلیغات انتخاباتی سال ۹۲: «من عزت را به گذرنامه ایرانی بازمی‌گردانم.!» خوشبختانه این حرکت در پنج مرحله و به شکل زیر صورت گرفته است:

  الف) مرحله گذرنامه بی‌عزت: در اوج این مرحله (شهریور ۱۳۹۱) که گذرنامه ایرانی اصلاً عزت نداشت، رئیس‌جمهور وقت به همراه ۱۵۰ نفر همراه و بدون مشکل وارد نیویورک شد و برنامه‌های خود در مناطق مختلف این شهر را بدون مزاحمت دولت آمریکا اجرا کرد. این مرحله از ابتدای سال ۱۳۵۸ تا اول مهر ۱۳۹۲ (شروع دولت تدبیر و کلید) ادامه داشت.

ب) مرحله اول بازگشت عزت به گذرنامه: در این مرحله که از سال نخست دولت بیم و امید آغاز شد، دولت آمریکا از دادن روادید به سفیر جدید ایران در سازمان ملل (حمید ابوطالبی) خودداری کرد. این اقدام آمریکا که  حاکی از افزایش اعتبار گذرنامه ایرانی بود در تاریخ کشورمان سابقه نداشت.

ج) مرحله دوم بازگشت عزت به گذرنامه ایرانی: در این مرحله که پس از پذیرش برجام شکل گرفت، امریکا روادید رئیس‌جمهور و هیأت همراه جهت شرکت در جلسه سازمان ملل در نیویورک را با دو هفته تأخیر و چند ساعت مانده به شروع سفر صادر کرد. در این مرحله، وزیر امور اقتصاد و دارایی ایران که جهت شرکت در اجلاس صندوق بین‌المللی پول عازم واشنگتن بود به علت عدم صدور روادید، از انجام سفر بازماند.

د) مرحله سوم: در این مرحله (که دو سال پس از مذاکره دوستانه با کدخدا واقع شد) به واسطه بازگشت جدی عزت به گذرنامه ایرانی، وزیر امور خارجه در سفر خود به مقر سازمان ملل، اجازه حضور در شهر نیویورک را پیدا نکرد و فقط مجاز به حضور در ساختمان سازمان ملل بود. در این مقطع رتبه گذرنامه ایرانی براساس نظام رتبه‌بندی جهانی با چهار پله سقوط، در کنار کشورهایی مانند بنگلادش قرار گرفت.

ه) مرحله فعلی: در این مرحله (زمستان ۱۳۹۸) جایگاه گذرنامه ایرانی به حدی اوج گرفت که دولت آمریکا از دادن روادید به وزیر امورخارجه ایران جهت حضور در اجلاس شورای امنیت خودداری کرد. در همین زمان به دستور دولت آمریکا ورود کلیه دارندگان گذرنامه ایرانی (حتی افراد دارای اجازه اقامت در کانادا و اروپا) به آمریکا ممنوع شد.

و) مرحله نهایی یا عزت کامل گذرنامه ایرانی: در صورت تداوم حماسه‌آفرینی‌های دولت تدبیر و کلید در بازگرداندن عزت به گذرنامه‌های ایرانی، پیش‌بینی می‌شود که تا سال ۱۴۰۰ شهروندان ایرانی فقط اجازه سفر به زآنگولای شرقی را داشته باشند!

 

 

انگیزه جناب سفیـر

*سفیر انگلستان به دلیل شرکت در تجمع غیرقانونی ضدانقلاب در مقابل دانشگاه امیرکبیر (که به بهانه اعتراض به سقوط هواپیمای اوکراینی برپا شده بود) بازداشت شد. شرکت‌کنندگان در این تجمع تصویر شهید قاسم سلیمانی را پاره کرده و علیه نظام و انقلاب شعار دادند.

۱ـ سفیر انگلیس انگیزه و هدف خود از شرکت در این تجمع را عکاسی و در عین حال خوردن ساندویچ بیان کرده بود. این در حالی است که در سال ۸۸ هم یک خانم به شدت سیاسی برای خوردن ساندویچ به خیابان آمده و تصادفاً با عده‌ای که برای اعتراض به انتخابات، سطل زباله آتش می‌زدند، هم‌مسیر شده بود.

۲ـ برخی از شرکت‌کنندگان در تجمع مذکور با حضور در کلانتری شهادت دادند که جناب سفیر آنها را هم به صرف ساندویچ در اولین فلافلی مسیر دعوت کرده بود و به همین دلیل خواستار آزادی ایشان شده بودند. یکی از معترضان با عصبانیت فریاد می‌زد: آیا در این مملکت خوردن ساندویچ جرم است؟

۳ـ در بازرسی از جیب جناب سفیر فاکتور خرید چند فقره ساندویچ به تاریخ آبان ماه سال جاری در مناطق مختلف تهران و شهرستان‌ها کشف شد که حاکی از علاقه مفرط ایشان به خوردن ساندویچ در مناطق آشوب‌زده ایران می‌باشد!.

 

 

اطلاع مشکک!

رئیس‌جمهور (اواسط آبان ماه ۹۸): من هم از گرانی بنزین خبر نداشتم و صبح جمعه پس از بیدار شدن از خواب متوجه این موضوع شدم.

رئیس جمهور (اواخر دیماه ۹۸) : من به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی، روزانه مراقب امور هستم!

*جملات فوق را بخوانید و منطقی‌ترین گزینه را انتخاب کنید:

الف) رئیس‌جمهور در هنگام گرانی بنزین رئیس شورای عالی امنیت ملی نبوده‌اند!

ب) گرانی بنزین جزو اموری نیست که رئیس شورای عالی امنیت ملی به شکل روزانه از آنها مراقبت کند.

ج) ایشان از مراقبت روزانه سخن گفته‌اند در حالی که گرانی بنزین شبانه رخ داده است.

د) منظور ایشان مراقبت روزانه در ایام اداری بوده، حال آن که گرانی بنزین در روز جمعه رخ داده است.

*حالا ایشان یک چیزی گفته! شما چرا جدی گرفتی؟

 

 گناه جوانان مؤمن

با توجه به گسترش بی‌سابقه فسق و فجور در سطح جامعه و تشویق مستقیم و غیرمستقیم آن از سوی دستگاه‌های مسئول (دادن مجوز ساخت و پخش به فیلم‌های ناجور و موسیقی‌های عشقی و جنسی، رها کردن وضع حجاب و عفاف در جامعه، ولنگاری حداکثری در فضای مجازی و…)، گناه نوجوانان و جوانان مؤمن و پاکی که می‌خواهند زندگی سالم و معنوی داشته باشند و هر روز در خیابان و دانشگاه و اماکن عمومی، چشم‌شان به این آلودگی‌ها نیفتد چیست؟

* پاسخ علمای ربانی: جوانان مؤمن در موارد مذکور استعاذه نموده و سعی در کف نفس بنمایند و با غض بصر، مداومت بر تقوا و صبر بر معصیت و ابتعاد از معاصی به فکر آخرت باشند بلکه فرجی حاصل گردد.

* جواب فقهای عظام: در فرض مذکور نهی از منکر با رعایت جمیع جهات شرعیه واجب است و در عدم شرایط ساقط می باشد.

* توجیه متولیان امور: در برابر اختلالات فرهنگی نباید حساسیت نشان داد بلکه باید فرهنگ‌سازی صورت گیرد چرا که راه مقابله با معضلات فرهنگی، کار فرهنگی است!

* واکنش محتسب و عسس و قاضی و عدلیه: کثرت پرونده‌ها و مشغله‌های جدی‌تر مانع از تمرکز بر این موارد کم‌اهمیت شده است.

* اظهارنظر ملائک مقرب: حضرت یوسف در عمر شریفش یک‌بار با این مهلکه روبرو شد! خدا به داد جوانان مؤمن این روزگار برسد.

20فوریه/20

بانوی مجاهد ایرانی در خط مقدمِ فاطمی

ضرورت ارائه سیمای جامع زن مسلمان؛ متناسب با مقتضیات روز

‌ در دوران مدرنیته، فمینیست‌ها پیوند بین انسان و خدا و دین را قطع کردند و در راستای احیای حقوق خود گفتند: «نه خدا، نه مرد و نه هیچ‌گونه قانونی نمی‌تواند سد راهمان باشد.»(۱) «مرد انگاریِ زن» تحت عنوان فمینیسم، زن را از خود بیگانه ساخته است، به‌طوری که دیگر زنان نه می‌توانند زن باشند و نه مرد؛ لذا دچار بحران شخصیت شده و از کارایی و ایفای نقش‌های موثر ساقط می‌شوند.(۲)

بی‌شک یکی از قوی‌ترین روش‌های تربیتی، ارائه‌ الگوی صحیح و مناسب و اقتدای به آن است. موضوعی که در دین اسلام به‌خصوص درباره‌ زنان به آن اهتمام ویژه‌ای شده است. اسلام تنها به دفاع از شخصیت زن نپرداخته، بلکه با طرح الگوهای مختلف تاریخی و قرآنی و در رأس آنها ارائه‌ شخصیت جامعی چون حضرت خدیجه«س»، حضرت زهرا«س» و حضرت زینب «س» روی تمام کج‌اندیشی‌های تاریخی نسبت به زن خط بطلان کشیده است.

یکی از موضوعاتی که در طول تاریخ در معرض آرا و تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است، شخصیت و جایگاه فردی، خانوادگی و اجتماعی زن است. امروزه نیز انحرافات و عدم تعادل در این باب، در جوامع مختلف فراوان به چشم می‌خورد. در این میان، تنها چشمه‌ زلال، مکتب انبیا و اوصیای الهی است که به‌دور از هر‌گونه افراط و تفریط و با تکیه بر وحی و استمداد از خالق هستی، به ترسیم جایگاه حقیقی زنان، متناسب با آفرینش آنان پرداخته است.

با پیروزی انقلاب اسلامی و شعار بازگشت به اسلام ناب محمدی توسط امام خمینی(رض)، احیای شخصیت زن مسلمان نیز، چه در نظر و چه در عمل، جلوه‌ای دیگر یافت. از جنبه‌ نظری، دیدگاهی جدید در باب زن و ارزش‌های او در جهان امروز پدید آمد و در صحنه‌ عمل، زنان در مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پا به پای مردان و گاه مقدم بر آنها در سرنوشت جامعه نقش‌آفرین شدند.

این موج فرهنگی حضور و تعالی زن، نه تنها در سال‌های پس از انقلاب اسلامی افول نکرد، بلکه در عرصه‌ دفاع مقدس، شکل کامل‌تری به خود گرفت و پس از آن نیز رشد فزاینده‌ای یافت. در حقیقت، می‌توان دوران کنونی را دوران شکوفایی نهالی دانست که به دست امام خمینی پدید آمد و با خون هزاران شهید آبیاری شد. با این همه، آفات و بلیات همواره در قالب طرح دیدگاه‌های متاثر از غرب و تفکرات فمینیستی از یک سو و نظرات متحجرانه از سوی دیگر، این نهال نوپا را تهدید کرده و گاه چنان فضا را مسموم ساخته است که دیدگاه‌های اصیل اسلامی، بر عموم جامعه، به‌ویژه زنان مومن انقلابی و حتی فرهیختگان و متولیان فرهنگی و اجرایی کشور نیز مشتبه شده است. در چنین شرایطی، ارائه‌ سیمای جامع زن در اسلام مبتنی بر ساختار آفرینشی او و متناسب با مقتضیات زمان و مکان، ضرورت خویش را باز می‌نمایاند.(۳)

 

مردمانِ همیشه زنده  تاریخ

فاطمه«س» با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ مداومش در دو جبهه‌ خارجی و داخلی، در خانه‌ پدر، خانه‌ همسر، در جامعه‌، در اندیشه و رفتار و زندگی‌، «چگونه بودن» را به زن آموخت.(۴) آنچه از زندگی مردمان برجسته و استثنایی برای نسل‌های بعد اهمیت دارد، این است که بدانند آنان که بودند، چگونه تربیت شدند، چگونه زیستند، چه کردند، چرا کردند و چه اثری بر محیط خود و پس از خود نهادند. چنین شخصیت‌هایی هرگز نمی‌میرند و تا همیشه تاریخ زنده‌اند.(۵)

بی‌شک‌ فاطمه«س» نمونه بارز این زندگان همیشه‌ تاریخ است که اغلب وعاظ و سخنرانان به ابعاد فردی و خانوادگی ایشان نظیر عفت، ساده‌زیستی و همسرداری که البته در جایگاه خود دارای اهمیت فراوان است؛ اشاره کرده‌اند، ولی در وجوه اجتماعی و سیاسی خطیر ایشان در آن برهه و اهمیت و نقش این ساحات در تعالی شخصیتی ایشان، به کلیات بسنده کرده و آن‌چنان که شایسته است این ابعاد را مورد تحلیل و واکاوی قرار نداده‌اند. آیا بانوی مجاهد ایرانی، جز با بازخوانی و واکاوی تاریخ می‌تواند آموزه‌های فاطمی را از دل تاریخ بیرون بکشد و در زندگی خود به کار گیرد؟

 

نقش موثر فاطمه«س» در برابر انحرافات زمانه

در عصر پیامبر«ص» و صدر اسلام، مسجد تنها مرکز دادخواهی بود. هر کس از صاحب قدرتی شکایتی داشت، هر کس حقی را از دست داده بود، هر کس از حاکم یا زمامدار، رفتاری دور از سنت پیغمبر«ص» می‌دید، شکوه‌ خود را بر مسلمانان عرضه می‌کرد و آنان مکلف بودند تا آنجا که می‌توانند او را یاری کنند و حقش را بستانند. حال در چنین جامعه‌ای از دختر پیامبر«ص» حقی را گرفته و با گرفتن این حق سنتی را شکسته بودند. او می‌دید نزدیک است که حکومت در اسلام، رنگ نژاد و قبیله به خود بگیرد؛ یعنی همان کاری که سی‌سال بعد صورت گرفت. مهاجران که از تیره‌ قریش‌اند، انصار را از صحنه‌ سیاست بیرون راندند. انصار که خود یاوران پیغمبر«ص» بودند، پس از وی خواهان زمامداری شدند.

قریش در دوره‌ پیش از اسلام خود را عنصری ممتاز می‌دانست و امتیازاتی را برای خویش قائل بود. با آمدن اسلام آن امتیازها از میان رفتند. اکنون این مردم بار دیگر گردن افراشته‌ و ریاست مسلمانان را حق خود می‌دانستند، آن‌هم نه بر اساس امتیازاتی معنوی چون علم، تقوی و عدالت؛ بلکه تنها به این جهت که از قریش‌اند. فاطمه«س» نمی‌توانست در برابر این اجتهادها یا بهتر بگوییم بدعت‌ها، آرام و  خاموش بنشیند. او باید مسلمانان را از این سنت‌شکنی‌ها برحذر می‌داشت. اگر می‌پذیرفتند چه بهتر، و اگر نه نزد خدا معذور بود.

این بود که خود را برای طرح شکایت در مجمع عمومی آماده ساخت و در حالی که جمعی از زنان خویشاوندش گرد وی را گرفته بودند، روانه‌ مسجد مدینه شد. ابوبکر با گروهی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بودند که فاطمه«س» سخنرانی، تاریخی، شیوا، بلیغ، گله‌آمیز، ترساننده و آتشین خویش را آغاز کرد.(۶)

 

چرا فدک محور اصلی فدکیه نیست؟

متاسفانه موضوع غصب فدک از سوی برخی از سخنرانان ما طوری مطرح می‌شود که محور اصلی سخنان حضرت فاطمه«س» در مسجد مدینه گم می‌شود. چون آیه نازل شد که، «وَ آتِ ذَا الْقُرْبیحَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ … » یعنی؛ حق نزدیکان و مساکین و… را بده(۷) پیامبر«ص» در زمان حیاتشان فدک را به فاطمه«س» بخشیدند. وقتی خلیفه اول به حکومت رسید این مورد را نادیده گرفت و با وجود اینکه کارگران حضرت زهرا«س» ـ ونه کارگران حضرت محمد(ص) ـ در فدک کار می‌کردند، آنها را بیرون کرد. خلیفه در ابتدا فدک را به عنوان ارث مطرح کرد، سپس گفت که پیامبر«ص» فرمود، « کسی از من ارث نمی‌برد.» در نتیجه فدک از آن مسلمین است و من می‌خواهم به مسلمین برگردانم. ظاهراً استدلال خلیفه مردم پسند بود و از این طریق علاوه بر اینکه فدک را از فاطمه زهرا«س» گرفت، به گونه‌ای وانمود کرد که دارد به نفع مردم کار می‌کند. حضرت فاطمه«س» در این خطبه مسئله فدک را به میان می‌کشند تا به حکم وظیفه، مردم را در همیشه‌ تاریخ متوجه کنند که خلیفه‌ای که زمام امور مسلمین را به دست گرفته است، نه قرآن را می‌فهمد و نه در گفتار خود صادق است و خلیفه‌ای که قرآن را نمی‌فهمد نمی‌تواند خلیفه‌ مسلمین باشد، چون نمی‌تواند قرآن را در جامعه جاری کند.» (۸)

فاطمه«س» از طریق فدک، مشروعیت حاکمیت جریان بعد از رحلت رسول خدا«ص» را زیر سئوال برد.(۹) فدک فاطمه«س» فقط یک قطعه زمین نیست، بلکه سندی است بر پیشانی حاکمیت خلفای صدر اسلام تا جهان اسلام، همواره تاریخ را بازخوانی کند.(۱۰)

 

چرا فاطمه«س» حجت خدا بر امامان است؟

حضرت فاطمه«س» از طریق این خطبه‌ها و اعتراض‌ها جبهه‌ای را گشود که امام حسن عسگری«ع» در این مورد ‌فرمودند، «ما حجت خداوند بر خلق هستیم و جده‌ ما فاطمه حجت بر ماست.»(۱۱) یعنی راه را به ما نشان داد و جبهه‌ای را که ما باید پس از رحلت رسول خدا«ص» و حذف حاکمیت امام علی«ع» در آن قرار گیریم، به ما نمایاند. فاطمه«س» نگذاشت پس از رحلت پیامبر«ص» تاریخ اسلام به بن بست بیفتد و راه رسیدن به افق اصلی مورد نظر اسلام را گشود و صحیح‌ترین موضع‌گیری را نسبت به آن جریان نشان ‌داد تا مردم برای همیشه تاریخ، معنی حاکمیت صحیح را گم و فکر نکنند اگر حاکمی حاکمیتش در مسیر حاکمیت حکم خدا نیست، ولی ظالم هم نیست، می‌توان او را تحمل کرد. در واقع حضرت می‌فرماید که اگر حاکمیتی در مسیر اجرای حکم خدا نیست و به نظر خود عمل می‌کند، جریان کفر است، حال چه به نماز ایستاده باشد و چه به شراب نشسته باشد.(۱۲)

 

آموزه‌های فاطمی برای بانوی مجاهد ایرانی از دیدگاه رهبری

رهبر معظم انقلاب همواره با نگاهی عمیق به مبانی دینی و مبتنی بر زمان‌شناسی و تدبیر لازم و آشنایی با مسائل و مشکلات و نیاز‌های جامعه، خطوط اصلی و کلان نظام اسلامی را در باب شخصیت و جایگاه زن مسلمان ترسیم کرده‌اند. وقتی از ایشان سئوال می‌شود، «به عنوان یک دختر دانشجو چگونه می‌توانیم از زندگی حضرت زهرا«س» الگو بگیریم؟» این‌گونه پاسخ می‌دهند:

«شما خانمی که در دوره‌ پیشرفت علمی و صنعتی و تکنولوژی و دنیای بزرگ و تمدن مادی و این همه پدیده‌های جدید زندگی می‌کنید، از الگوی خودتان در مثلاً هزار و چهارصد سال پیش توقع دارید که در کدام بخش مشابه وضع کنونی شما را داشته باشد تا از آن بهره بگیرید. مثلاً فرض کنید می‌خواهید ببینید چگونه دانشگاه می‌رفته است؟ یا وقتی که مثلاً در مسائل سیاست جهانی فکر می‌کرده چگونه فکر می‌کرده است؟ اینها که نیست. خصوصیات اصلی در شخصیت هر انسانی را بایستی مشخص و الگو را در آنها جستجو کنید. مثلاً فرض بفرمایید در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونی، انسان چگونه باید برخورد بکند؟ حالا حوادث پیرامونی، یک‌وقت مربوط به دوره‌ای است که مترو، قطار، جت و کامپیوتر هست؛ یک وقت مربوط به دوره‌ای است که این چیزها نیستند، اما حوادث پیرامونی بالاخره چیزی است که انسان را همیشه احاطه می‌کند. انسان دو گونه می‌تواند با این قضیه برخورد کند: یکی مسئولانه، یکی بی‌تفاوت.»(۱۳)

در زندگی معمولی حضرت فاطمه«س» نکته‌ مهمی وجود دارد و آن جمع بین زندگی یک زن مسلمان در رفتار با شوهر و فرزندان و انجام وظایف در خانه از یک طرف و بین وظایف یک انسان مجاهد غیور خستگی‌ناپذیر در برخورد با حوادث سیاسی مهم بعد از رحلت رسول اکرم«ص» است که به مسجد می‌آید و سخنرانی و موضع‌گیری و دفاع می‌کند و حرف می‌زند و یک جهادگر به تمام معنا خستگی‌ناپذیر و محنت پذیر و باتحمل است، از طرف دیگر. همچنین یک عابد و به پا دارنده واقعی نماز در شب‌های تار و قیام کننده‌ لله و خاضع و خاشع در برابر پروردگار است. این زن جوان در محراب عبادت مانند اولیای کهن الهی با خدا راز و نیاز و عبادت می‌کند. این سه بُعد را با هم جمع کردن، نقطه‌ درخشان زندگی فاطمه«س» است. آن حضرت این سه بعد را از هم جدا نکرد.

زن باید در محیط کار و زندگی، با همسر و فرزندان و دوستان، به وظایف شخصی خود عمل و پیوندهای معمولی اجتماعی را به صورت سالم برقرار کند. در عین‌حال، باید در میدان سیاست و صحنه‌ انقلاب و کارهایی که نظام اجتماعی از او می‌طلبد و در انتخابات و میدان جنگ و عرضه کردن خواست انقلابی و ملی خود در سطح کشور و جهان و بیان اراده‌ سیاسی خود در میدان‌های سیاست و انقلاب، حضور داشته باشد. زن باید در راه‌پیمایی‌ها و سازندگی و میدان جنگ و انتخابات و بیان عقیده‌ سیاسی خود حضور داشته و در تعیین سرنوشت کشور و انقلاب موثر باشد. در عین‌حال از طریق عبادت و توجه و ذکر و حضور و معنویت و استمداد از خدا و توکل به او و انجام نوافل و فرایض، رابطه‌ معنوی و قلبی خود را با خدا حفظ و تقویت کند. این سه بُعد است که انسان مسلمان را می‌سازد. اسلام، این را از ما خواسته است و اگر بپرسند چگونه میسر است؟ پاسخ می‌دهیم که ما الگوهایی چون فاطمه‌ زهرا«س» را داریم.(۱۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫برگرفته از مقاله زنان و فمینیسم از فاطمه رجبی، فصلنامه کتاب نقد، ج۱۷، ص۲۰۰٫

۲٫طاهرزاده، اصغر، زن آن‌گونه که باید باشد، (اصفهان:انتشارات لب المیزان)، ص۲۴۴٫

  1. بانکی‌پور فرد، امیرحسین، نقش و رسالت زن، جلد دوم، الگوی زن، برگرفته از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، صص۱۶-۱۵٫
  2. شریعتی، علی، فاطمه فاطمه است، (مشهد: انتشارات سپیده باوران)، ص۲۱۹٫

۵٫شهیدی، سیدجعفر، زندگانی فاطمه زهرا(س)، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، ص۲۴٫

  1. همان صص۱۲۰-۱۱۹٫

۷٫سوره اسراء، آیه۲۶٫

  1. طاهرزاده، اصغر، بصیرت فاطمه زهرا(س)، (اصفهان:انتشارات لب المیزان)، صص۲۳۴-۲۳۳٫

۹٫همان، ص۲۲۴٫

۱۰٫همان،ص۲۳۹٫

  1. امام حسن عسگری(ع) فرمود: «نحن حجج اللَّه على خلقه و جدتنا فاطمه حجه اللَّه علینا»،تفسیر اطیب البیان، ج۱۳،ص۲۲۳، نقل از شرح «فص حکمهٍ عِصمّتیهٍ فی کلمهٍ فاطمیه»، آیت‌الله حسن‌زاده آملی،ص۱۵۹٫

۱۲٫همان،صص۳۱۹-۳۱۸٫

۱۳٫بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار جمعی از جوانان به مناسبت هفته جوان،۷/۲/۷۷٫

۱۴٫بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار با هیات نظارت و هیات اجرایی انتخابات، ۲۳/۹/۶۸٫

20فوریه/20

زن طراز در گفتمان انقلاب اسلامی

تأملی در دستاوردهای انقلاب اسلامی، این واقعیت تاریخی را به اثبات می‌رساند که در قرن بیستم، زنان ایران یکی از مهم‌ترین تحولات بنیادی ـ فکری و فرهنگی را در حیات خویش تجربه کردند. این تحول سرنوشت‌ساز، تمام عرصه‌های فردی، اجتماعی و خانوادگی زنان را در بر گرفت. اندیشمندان زیادی در خصوص این سیر تحول، آن‌ هم در برهه‌ای از زمان که جنبش‌های فردگرایانه فمینیستی در سراسر دنیا جریان داشت، سخن گفته و قلم فرسوده‌اند. در این میان بینش رهبران جمهوری اسلامی، گفتمانی روشن از هویت زن طراز انقلاب اسلامی را به تصویر می‌کشد.

 

بازخوانی هویت زن

امام خمینی(ره) در مقام بنیانگزار انقلاب، زن طراز نهضت خود را چنین معرفی می‌کنند:

«زن انسان است، آن هم یک انسان بزرگ. زن مربی جامعه است. از دامن زن انسان‌ها پیدا می‌شوند. مرحله اول مرد و زن صحیح، از دامن زن است. مربی انسان‌ها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است…»(۱)

ایشان همچنین در بیانی دیگر، زن را نقطه آرمانی کمال بشریت می‌دانند: «زن مظهر تحقق آمال بشر است… از دامن زن، مرد به معراج می‌رود.»(۲)

همان‌طور که از این سخن امام برمی‌آید، ایشان در بعد فردی، هویت انسانی زن را در هویت‌سازی وی معنا کرده‌ و در بعد اجتماعی نیز وی را منشأ تکامل برشمرده‌اند. از نظر امام، هویت و ابعاد وجودی زن در جنبه‌های فردی و اجتماعی چنان درهم تنیده و تفکیک‌ناپذیرند که زن حتی در بعد فردی خویش نیز در سرنوشت ملت‌ها و جوامع تأثیرگذار خواهد بود. ایشان چشم‌انداز هویتی را که انقلاب برای زن طراحی کرده، چنین معرفی می‌کنند:

«ما می‌خواهیم زن به مقام والای انسانیت خودش برسد… زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد.»(۳)

بر همین اساس ایشان متذکر می‌شوند: «اگر زن‌های انسان‌ساز از ملت‌ها گرفته بشوند، ملت‌ها دچار شکست و انحطاط خواهند شد.»(۴)

در امتداد دیدگاه ایشان، رهبر معظم انقلاب نیز ضمن شرحی بر سرشت زنانه، به هویت مطلوب زن در گفتمان انقلاب می‌پردازند:

«در طبیعت الهی زن، آن‌چنان لطافت و زیبایی و گرمای محبتی وجود دارد که می‌تواند هم خود را و هم محیط پیرامونش را چه در داخل خانه، چه در هر محیطی که باشد- به طرف معنویت و پیشرفت و علو مقامات علمی و عملی سوق دهد و پیش ببرد.»(۵)

ایشان در تبیین هویت زن طراز انقلاب می‌فرمایند: «هویت اسلامی این است که زن در عین اینکه هویت و خصوصیت زنانه‌ خود را حفظ می‌کند، یعنی آن احساسات رقیق، عواطف جوشان، مهر و محبت، رقت و صفا و درخشندگی زنانه را برای خود حفظ می‌کند، در عین‌حال، هم باید در میدان ارزش‌های معنوی  مثل علم، مثل عبادت، مثل تقرب به خدا و… پیشروی کند؛ هم باید روز به روز در عرصه مسائل اجتماعی و سیاسی و ایستادگی و صبر و مقاومت و حضور سیاسی و خواست سیاسی و درک سیاسی، شناخت کشور، آینده‌، هدف‌های علمی و بزرگ و اهداف اسلامی مربوط به کشورهای اسلامی و ملت‌های اسلامی، توطئه‌ها و روش‌های دشمن و هم باید در زمینه‌ ایجاد عدل و انصاف و محیط آرامش و سکونت در داخل خانواده پیشرفت کند.»(۶)

 

الگویی فرازمانی برای زن طراز انقلاب اسلامی

در نظر بنیانگزار انقلاب، نمونه کامل هویت زن طراز اسلام در وجود حضرت زهرا(س) تجلی داشت:

«تمام ابعادی که برای زن و برای انسان متصوّر است، در فاطمه زهرا(س) جلوه کرده است. ایشان یک زن معمولی نبوده است. یک زن روحانی و ملکوتی، یک انسان به تمام معنا، نسخه کامل انسانیت، تمام حقیقت زن… او موجودی ملکوتی است که در عالم به صورت انسان ظاهر شده است، بلکه موجود الهی جبروتی است که در صورت یک زن ظاهر شده است. زنی که تمام خاصه‌های انبیا در او هست. زنی که اگر مرد بود، نبی بود. زنی که اگر مرد بود، به جای رسول‌اللّه(ص) بود.»

ایشان در ادامه این بیان، به حرمتی که پیامبر(ص) برای حضرت زهرا(س) قائل بودند، اشاره می‌کنند تا دیدگاه الهی را درباره برابری ارزشی زن و مرد به اثبات برسانند:

«تاریخ اسلام گواه احترامات بی‌حد رسول خدا(ص) به این مولود شریف است تا نشان دهد که زن، بزرگی ویژه‌ای در جامعه دارد و اگر برتر از مرد نباشد، کمتر نیست.»(۷)

در همین راستا رهبر معظم انقلاب نیز الگوی مطلوب برای زن طراز گفتمان انقلاب را مطابق معیارهای قرآنی معرفی می‌کنند: ‌

«اسلام به زن شخصیت می‌دهد. در اسلام وقتی می‌خواهند برای مؤمن نمونه مشخص بکنند، نمونه زن معیّن می‌کنند. «‌وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمرَأَهَ فِرعَونَ…»(۸) این نفر اول «و مریم بنت عمران» نمونه دوم. دو زن برای «لِّلَّذِینَ کَفَرُوا»: «‌اِمرَأَهَ نُوحٍ وَاِمرَأَهَ لُوطٍ»(۹). یعنی قرآن زن را نه فقط محور و عبرت و آئینه‌ای برای زنان، بلکه برای کل جامعه قرار می‌دهد. نمی‌شد یک مرد انتخاب را بکنند؟ نه، این در مقابله با آن نگاه انحرافی و غلطی است که در نظام‌های طاغوتی نسبت به زنان وجود داشته است.»(۱۰)

 

ما می‌خواهیم زن، آدم باشد!

در گفتمان انقلاب، با دیدگاهی تعدیلی از امام(ره) روبرو هستیم که در آن ضمن نفی گفتمان غربی در خصوص تساوی نقش زن و مرد، هدف و چشم‌انداز نهضت اسلامی را در طراحی زن طراز انقلاب، در نقطه مقابل اندیشه طاغوت و بهره‌وری جسمانی و نگاه جنسی به زن معرفی می‌کند:

«بعضی از احکام خاص مرد مناسب با او هستند، بعضی خاص زن و مناسب با او. این، نه به این معناست که اسلام بین زن و مرد فرق گذاشته است. زن و مرد همه آزادند در اینکه دانشگاه بروند، آزادند در اینکه رأی بدهند، رأی بگیرند، اما اینها می‌خواهند زن ملعبه‌ای در دست مردها باشد و به قول شاه، «زن خوب است فریبا باشد!» ما می‌خواهیم این معنا و این غلط را از زن بگیریم. ما می‌خواهیم زن آدم باشد، مثل سایر آدم‌ها. انسان باشد مثل سایر انسان‌ها. آزاد باشد مثل سایر آزادها.»(۱۱)

امام(ره) در این عبارات، هدف گفتمان انقلاب را تربیت زنان بر اساس معیارهای ارزشی و الهی و فارغ از نگاه‌های جسمانی و مادی بیان می‌کنند. بر این اساس ایشان ظلم تاریخی طاغوت را در حق زنان چنین توصیف می‌کنند:

«در تمام مراکز فحشا را اینها باز و با بوق و کرنا ترویج و کمک کردند که جوان‌های ما به این مراکز فحشا بروند و فلج و جوانیشان در همان جا دفن بشود. جوانی جوان‌های ما را از آنها گرفتند و فلجشان کردند. این خواهرهای محترمی که در دام ترویج‌ها و تبلیغات آنها افتادند، از وظیفه انسانی‌شان سلب و ملعبه دست جنایتکاران شدند. برای اشخاصی که غیرتمندند و خوی انسانیشان را از دست نداده‌اند یک تأسف همیشگی هست که اینها به اسم آزادی با این محترمات چه کردند.»(۱۲)

در ادامه این تفکر، مقام معظم رهبری نیز به شرح خیانت‌های نظام غرب در حق زنان جهان اشاره می‌فرمایند: «بزرگ‌ترین ضربه و اهانت به کرامت زن را همین سیاست غربی دارد انجام می‌دهد. در یک مجلس رسمی، یک مرد باید با لباس رسمی بیاید، پاپیون بزند، یقه‌اش بسته باشد، آستینش هم تا سرمچ باشد. نه اجازه دارد شلوارک بپوشد، نه اجازه دارد تی‌شرت بپوشد؛ اما یک خانم در همان جلسه رسمی، حتماً باید بخش‌های مهمی از بدنش عریان باشد؛ اگر پوشیده‌ کامل بیاید محل اشکال است. اگر بدون جذابیت‌ها بیاید، محل اشکال است. این شده عرف. افتخار هم می‌کنند. چه ضربه‌ای برای زن از این بالاتر؟ الگو درست کردن برای زنان به این شکل ـ زنان خودشان را می‌گویم و کشورهایی را که دنباله روی آنهایند نه زنان ما ـ بزرگ‌ترین ضربه‌ای است که دارند می‌زنند. بنابراین نباید در مقابل این فرهنگ غلط انفعال داشت.»(۱۳)

 

نقش زن انقلابی در جامعه

در دیدگاه امام راحل، حتی زمانی که به نقش مادری زن در بعد خانواده پرداخته می‌شود، پیوند آن با اداره جامعه مشهود است. ایشان می‌فرمایند:

«اگر تربیت خوب از دامن مادر شروع شد و مادر بچه را خوب تربیت کرد و به دبستان تحویل داد، دبستان هم خوب تربیت کرد و به دبیرستان تحویل داد آنجا هم همین طور تا دانشگاه یا مدارس علمی دیگر، آنها هم خوب تربیت کردند، یک‌وقت در یک برهه از زمان می‌بینید که جوان‌ها همه خوب از کار درآمده‌اند و یک مملکت را به طرف خوبی می‌کشانند.»(۱۴)

همان‌طور که در این بیان دیده می‌شود، زن طراز گفتمان امام(ره)، زنی تأثیرگذار در جامعه است. ایشان این نقش را حتی از نقش مردان هم بالاتر دانسته‌اند:

«نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است؛ براى اینکه بانوان علاوه بر اینکه خودشان یک قشر فعال در همه ابعاد هستند، قشرهاى فعال را در دامن خود تربیت می‌کنند. خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم و از خدمت همه‌کس بالاتر است. این امرى است که انبیا می‌خواستند که بانوان قشرى باشند که جامعه را تربیت و شیر زنان و شیر مردانى را به جامعه تقدیم کنند.»(۱۵)

رهبر معظم انقلاب نیز همواره بر این نقش و اهمیت آن تصریح داشته‌اند:

«زنان نیمی از جمعیت بشر را تشکیل می‌دهند. نقش این نیم، حساس‌ترین، ظریف‌ترین، ماندگارترین و مؤثرترین نقش‌ها در حرکت تاریخ انسان و در مسیر بشریت به سوی کمال است.»(۱۶)

 

زن و مرد، تشابه یا تساوی؟

بزرگ‌ترین چالش دنیای امروز در مسئله زنان به این سئوال ربط دارد. حضرت امام(ره) پاسخ این پرسش هزاره سوم را در کوتاه‌ترین و جامع‌ترین بیان خود مطرح و طراز گفتمان انقلاب را در نسبت میان زن و مرد تعیین کردند:

«از نظر حقوق انسانی، تفاوتی بین زن و مرد نیست، زیرا هر دو انسانند و زن همچون مرد حق دخالت در سرنوشت خویش را دارد. بله در بعضی از موارد تفاوت‌هایی بین زن و مرد وجود دارند که به حیثیت انسانی آنها ارتباطی ندارد.»(۱۷)

در اندیشه حضرت امام(ره)، برای زن و مرد در امور مهم کشور شأن برابری تعریف شده است:

«امروز ما می‌بینیم که بانوان محترم ایران در سراسر کشور عضو مفید و جمعیت متعهدی معتقد هستند و به کشور خود خدمت می‌کنند و برای این کشور پشتوانه هستند. و امیدوارم تمام جهات اسلامی را در نظر بگیرند و با اسلحه ایمان و تعهد به اسلام این پیروزی را به پیش ببرند و پشتوانه این انقلاب باشند.»(۱۸)

برابری زن و مرد در شئون انسانی و حقوق فردی و اجتماعی برخاسته از دیدگاه دینی ماست. با وجود این نمی‌توان تفاوت‌های جنسی و تمایزات احکام و دستورهای شارع را درخصوص نقش و تکالیف زن نفی کرد.

رهبر معظم انقلاب در این خصوص با نفی تفاوت ارزشی میان زن و مرد، می‌فرمایند:

«اولاً نگاه اسلام به جنسیت یک نگاه درجه دو است. نگاه اول و درجه یک، حیث انسانیت است که در آن، جنسیت اصلاً نقشی ندارد و یک امر ثانوی و عارضی است که در کارکردهای زندگی معنا پیدا می‌کند، ولی در مسیر اصلی بشر هیچ تأثیری ندارد و معنا پیدا نمی‌کند.»(۱۹)

ایشان همچنین با تأکید بر نقش بی‌جایگزین مادری برای زنان می‌فرمایند: «مسئله‌ مادری، همسری و خانه و خانواده، مسائلی بسیار اساسی و حیاتی هستند. یعنی شما اگر بزرگ‌ترین متخصص پزشکی یا هر رشته دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است. شما باید کدبانوی خانه باشید. اصلاً محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید به ملکه‌ زنبور عسل تشبیه کنیم. کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کنند؛ بچه‌ها محبت و نوازش ببینند. طبیعت مرد نسبت به زن خام‌تر و در میدان‌های خاصی، شکننده‌تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است و نه حتّی نوازش مادر. باید نوازش ببیند. برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را می‌کند که مادر برای یک بچه‌ کوچک می‌کند. زنان دقیق و ظریف به این نکته آشنا هستند.»(۲۰)

همان طور که از تأمل در کلام رهبران انقلاب اسلامی به دست می‌آید، زن طراز انقلاب اسلامی، زنی است که در عین صیانت از مؤلفه‌های کمال فردی خود در ابعاد عبادی، اخلاقی، اجتماعی، تربیتی و…. ضمن حضور در جامعه و مشارکت فعال و بدون اختلاط با مردان در عرصه‌های متنوع، با حفظ کانون خانواده و تربیت نسلی انقلابی، مدیریت اجتماع را هم در زمان خود و هم در چشم‌انداز نسل‌های آینده در دست می‌گیرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. صحیفه امام، ج۷،ص ۳۳۹
  2. صحیفه امام، ج ۷، ص ۳۴۱
  3. همان، ج ۶، ص ۳۰۰
  4. همان، ج ۶، ص ۳۰۰
  5. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، ۲۵/۳/۸۴
  6. بیانات در دیدار گروه کثیری از بانوان، ۳۰/۶/۷۹
  7. صحیفه امام خمینی، ج ۷، ص۳۴۰
  8. تحریم/۱۱
  9. تحریم/۱۰
  10. بیانات در دیدار جمعی از بانوان قرآن پژوه کشور، ۲۸/۰۷/۸۸
  11. صحیفه امام، ج ۹، ص۲۹۴

۱۲٫صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۲۴۹

۱۳٫بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع زن و خانواده، ۱۴/۱۰/۹۰

  1. صحیفه امام، ج ۶، ص ۴۳۸
  2. صحیفه امام، ج۱۴، ص: ۱۹۶-۱۹۸
  3. بیانات در سالروز ولادت حضرت زهرا(س)،۵/۵/۸۴
  4. صحیفه امام، ج ۴، ص۳۶۴
  5. صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۳۵۵
  6. بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع زن و خانواده،(۱۴/۱۰/۹۰٫)
  7. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان(۴/۱۰/۷۰)

 

20فوریه/20

عوامل آرامش خانواده در سبک زندگی فاطمی«س»

درآمد:

آرامش یکی از نیازهای مهم روحی و روانی همه انسان‌هاست. بشر در طول زندگى در این جهان با نگرانى‏ها و اضطراب‏هاى بسیارى دست به گریبان است. مسئله بی‌قراری و اضطراب در سال‌های اخیر در خانواده‌ها شکل جدی‌تری به خود گرفته و باعث نگرانی جدی آحاد جامعه و مسئولان شده است.

در دین اسلام نیز آرامش به شکلی ویژه مورد توجّه قرار گرفته و بخش وسیعى از آموزه‏هاى اسلام به آن اختصاص یافته است. دانشمندان اسلامى آرامش را پدیده‏اى الهى شمرده‏اند که از سوى فرشتگان بر دل‏هاى مؤمنان فرود مى‏آید و زمینه‏ساز تقویت ایمانشا‌ن است؛ همان‏گونه که اضطراب و نگرانى از جانب شیطان بر دل‏هاى آلوده به گناه چنگ می‌اندازد و زمینه‏ساز فسق و کفر می‌شود.

با مراجعه به قرآن کریم و سیره ائمه معصومین«ع»، به‌ویژه روش و سبک زندگی حضرت فاطمه زهرا«س» و امیر مؤمنان علی«ع» می‌توان عوامل آرامش خانواده را استخراج و ارائه کرد. پاسخ این پرسش‌ که «از منظر دینی، چگونه مـی‌توان خـانواده را‌ بـه‌ یک محیط امن و آرام تبدیل کرد؟» یکی از مهم‌ترین ضرورت‌های خانواده‌های امروز ماست. بررسی قرآن کریم و شیوه و سبک زندگی اولیای الهی به عنوان بهترین الگوهای بشریت، کامل‌ترین پاسخ را برای پرسش یاد شده فراهم می‌کند.

قرآن کریم داشتن الگو و اسوه را امری ضروری می‌داند و افرادی را به عنوان الگوهای جامعه معرفی می‌کند. پیامبر اعظم«ص»(۱)، حضرت ابراهیم«ع» و پیروان ایشان،(۲) از اسوه‌های قرآنی هستند. ائمه معصومین«ع» نیز از بهترین اسوه‌هایی هستند و همه باید از سبک زندگی آن بزرگواران پیروی کنیم. در این بین حضرت فاطمه«س»، اسوه‌ اسوه‌ها و الگوی الگوهاست. در روایت منسوب به امام زمان«عج» می‌خوانیم، «اِنَّ لی فی ابنه رسولِ الله اُسوهٌ حَسَنَهٌ(۳)، «الگو و اسوه‌‌ نیکوی من، دختر فرستاده‌ خدا (حضرت فاطمه‌ زهرا«س») است.

با توجه به این مهم در مقاله فرارو بر آنیم عوامل آرامش خانواده در سبک زندگی حضرت زهرا«س» را بررسی و تبیین کنیم.

 

 

مفهوم‌شناسی

آرامش در زبان فارسی به معنای آرمیدن، سکون، طمأنینه، آسایش، راحتی، استراحت، ایمنی و امنیت(۴) آمده است. مفهوم آرامش در قرآن با کلیدواژه‏هایى مانند اطمینان(۵)، سکینه(۶)، سکن و مشتقات آن(۷) و… قابل پیگیری است.(۸)

اصطلاح، سبک زنـدگی بـر اسـاس دیدگاه‌های جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، علوم پزشکی و… در  زمان‌های مختلف، تعاریف متعددی داشته است‌. از‌ برآیند این تعاریف می‌توان گفت که سـبک زنـدگی، مجموعه‌ای از رفتارهای درونی و بیرونی، وضعیت‌های اجتماعی و دارایی‌های فرد است که‌ بر‌ اساس‌ گرایش خاصی انتخاب می‌کند.(۹)

 

عوامل آرامش

عوامل گوناگونى ممکن است انسان را نگران و پریشان سازند. ترس از آینده مبهم، اندوه بر گذشته تاریک، ضعف و ناتوانى در برابر مشکلات، احساس پوچى در زندگى، بى‏توجّهى و قدرنشناسى اطرافیان، سوءظن‏ها، تهمت‏ها، از دست دادن نزدیکان، دنیاپرستى و دلبا‏ختگى در برابر آن، وحشت از مرگ و… همگى از عواملِ اضطراب‌آفرین، وحشت‌زا و آرامش‌زدا هستند. در برابر، عواملی همانند، ایمان، یاد خدا، توکل، تلاوت قرآن، مطالعه، صبر، الگوگیری از نیکان، بررسی تجربه‌های تاریخی، توبه، محبت کردن و محبت دیدن و…. آرامش‌آفرین، وحشت زدا و اطمینان آورند.

عوامل آرامش را می‌توان به سه دسته «بینشی»، «گرایشی» و«کنشی» تقسیم کرد. از آنجا که ارائه همه‌ عوامل یاد شده از حوصله این مقاله خارج است، در هر دسته به سه عامل مهم اشاره خواهد شد.

 

  1. عوامل بینشی

منظور از بینش، جهان بینی است که به دو گونه‌ الهی و مادی تقسیم می‌شود. بینش الهی بر ایمان به خدا استوار است؛ برخلاف بینش مادی که خداوند را باور ندارد. داشتن جهان‌بینی الهی یکی از مهم‌ترین ارکان آرامش حقیقی و واقعی است. در بینش الهی، انسان خدامحور است و همه هستی را در پیوند با آفریدگار می‌بیند.(۱۰)

مهم‌ترین عوامل بینشی آرامش خانواده در سبک زندگی فاطمی عبارتند از:

 

۱-۱ تقویت ایمان:

انسان مؤمن بنیان‏هاى اعتقادى خویش را مستحکم و خلل‏ناپذیر بنا می‌کند و در مقام عمل، فقط به انجام تکالیف الهى نظر دارد. به دل چنین شخصی هیچ‏گاه هراس و اندوه راه نمى‏یابد؛ زیرا خود را مالک حقیقی ثروت و صاحب اختیار در تصمیم‏گیرى‏ها نمى‏بیند؛ بلکه خود را فقط امانتدار خداوند روی زمین و موظّف به شناخت خیر و شر بر اساس دستورهاى خداوند می‌داند و در هر حال، تحت سرپرستى خداوند قرار دارد. در آیه ۲۵۷ سوره مبارکه بقره آمده: «اللّهُ وَلىُّ الّذینَ ءَامَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إلىَ النُّور…خداوند ولی و سرپرست کسانی‌است که ایمان آورده‌اند؛ آنها را از ظلمت‌ها به سوی نور بیرون می‌برد»(۱۱)

امّا انسان بى‏ایمان از این پشتوانه مستحکم روحى و روانى محروم و مضطرب و سرگردان است:(۱۲) در آیه ۱۱ سوره محمد اشاره دارد: «…أنَّ الکفِرینَ لَامَولى‏ لَهُم…اما کافران مولایی ندارند»

هر چه درجه ایمان بالاتر باشد، آرامش روحی بیشتر خواهد شد. در این بین درجه‌ ایمان فاطمه«س» به گونه‌ای بود که پیامبر اعظم«ص» در این باره می‌فرمایند: «همانا قلب و تمام جوارح دخترم فاطمه«س» مملو از ایمان و یقین است؛ به طوری که بالاتر از آن مرتبه، ایمان و یقینی قابل تصور نیست.»(۱۳)

پرسش و پاسخ زیر، نشان‌دهنده‌ اوج آرامش و اطمینانی است که حضرت زهرا«س» در سایه ایمان کسب کرده بودند. روزی پیامبر«ص» از دخترشان پرسیدند، «فاطمه! چه حاجتی داری؟ هم‌اکنون فرشته‌ وحی از طرف خدا پیام آورده که هر چه بخواهی تحقق می‌پذیرد.» زهرا«س» در پاسخ فرمودند: «لذتی که از خدمت حضرت حق می‌برم، مرا از هر درخواستی باز داشته است. حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و والای خداوند باشم.»(۱۴)

 

 ۱-۲ یاد و ذکرخدا:

نگرانى و اضطراب یا از ترس است یا از ناتوانى. کسی که همواره به یاد خدا باشد و او را سرچشمه همه‌ صفات کمال و منزّه از هرگونه نقصان بداند، قلبش به یاد او آرام مى‏گیرد. تغییر سیاق سخن از فعل ماضى به فعل مضارع در آیه ۲۸ رعد‏، «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب؛ همان کسانى که ایمان آورده‏‌اند و دل‌هایشان به یاد خدا آرام می‌‏گیرد‏» بر ثبات و دوام آرامش مؤمنان دلالت دارد.(۱۵) در مقابل، کسانى که از یاد خدا روى مى‏گردانند، در زندگى همواره در حال نگرانى و اضطراب به سر مى‏برند، که در آیه ۱۲۴ سوره مبارکه طه به آن اشاره شده: «و مَن اعرَضَ عَن ذِکرِى فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنکاً. و هر کس از یاد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود» در بررسی سیره‌ فاطمی در می‌یابیم که آن حضرت هیچ‌گاه از ذکر خدا غافل نمی‌شد. چنانکه برابر روایات پیامبر اکرم«ص» «تسبیحات حضرت زهرا«س»» را به دختر گرامی‌شان آموختند و حضرت فاطمه«س» بعد از هر نماز، به گفتن این ذکرها مداومت کردند و این ذکرها به آن حضرت منسوب شدند.(۱۶)

 

 ۱-۳ معرفت به امام زمان

قرآن کریم در آیه ۱۲۰ سوره مبارکه هود، یادآوری زندگى و خبرهای پیامبران را از عوامل آرامش شمرده شده است، «و کُلًّا نَقُصُّ عَلَیکَ مِن أَنباءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبّتُ بِهِ فُؤَادَک؛ ما از هریک از سرگذشت‌های انبیا برای تو بازگو کردیم، تا به‌وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم؛ و اراده‌ات قوّی گردد.» یاد اولیاى پاک الهى، خود نوعى یاد خداست و آرامش را در پى دارد. از این روى امام‏صادق«ع» در تفسیر آیه ۲۸ سوره مبارکه رعد «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللَّهِ  أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئنُ القُلُوب‏» مى‏فرمایند، «دل‏ها با یاد محمّد«ص» آرام مى‏گیرند که یاد او همان یاد خداوند است.»(۱۷)

معرفت حـضرت فـاطمه‌»س» درباره‌ حـضرت‌ علی«ع» که امام زمان آن حضرت بودند، باعث آرامش خاندان فاطمی می‌شد. به عنوان نمونه پس از رحلت رسول خدا«ص»، حضرت فاطمه«س» تصمیم گرفتند به کسانی که در حق ایشان ظلم کرده بودند، نفرین کنند. حضرت عـلی«ع» از ایشان خواستند از نفرین ظالمان چشم‌پوشی کنند. وقتی حضرت فاطمه«س» پیام امام‌ را‌ شنیدند، گفتند، «برمی‌گردم و صبر می‌کنم و سخن او را می‌پذیرم و از او اطاعت می‌کنم.»(۱۸)

در موردی دیگر، حضرت‌ فاطمه«س» در بستر بیماری با آنکه‌ مایل به دیدار خلفای‌ اول‌ و دوم نبودند، اما به‌محض‌ اینکه‌ امام زمانشان از ایشان درخـواست کـردند، اجازه دادند آن دو وارد خانه شوند.(۱۹) همچنین پس از غصب فدک، حضرت زهرا«س» در سخنانی دردآلود از امام علی«ع» پرسیدند، «چرا قیام نمی‌کنید تا حق خویش را باز ستانید؟» امام علی«ع» پس از بیان علت از همسر گرامی‌شان خواستند صبر کنند و به خداپناه ببرند. حضرت فاطمه«س» نیز چنین کردند.(۲۰) و آرام گرفتند.

 

  1. عوامل گرایشی و عاطفی

برای ایجاد حالت یا رفتار خوب و شایسته، عوامل بینشی به‌تنهایی کافی نیستند. چه بسا انسان می‌داند و علم دارد که رفتاری مفید است، ولی برخلاف آن عمل می‌کند. مثال روشن آن یقین به زیان‌های سیگار است. با آنکه سیگار ضررهای فراوانی دارد و چه بسا پزشکانی که بیماران خود را از استعمال آن منع می‌کنند، ولی خودشان سیگار می‌کشند. از این رو رفتارها تنها معلول ادراک و شناخت نیستند. علاوه بر شناخت، نیروی دیگری وجود دارد که عامل آن احساسات و عواطف است. در بررسی زندگی حضرت فاطمه«س» به عوامل عاطفی فراوانی بر می‌خوریم که در افزایش آرامش خانواده نقش آفرینند، از جمله:

 

 ۲-۱ حسن خلق

مهم‌ترین حکمت بعثت حضرت رسول الله«ص» تکمیل مکارم اخلاق بود. چنانکه فرمودند، « إِنَّمَا بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الأَخلَاق »(۲۱) اخلاق نیک یکی از مهم‌ترین عوامل آرامش در خانواده است. اگر در خانواده‌ای، پدر یا مادر، بداخلاق، زورگو، بددهن، بی ادب و لاابالی باشند، سایه‌ شوم اضطراب و نگرانی دائمی بر سر خانواده خواهد افتاد. خانه‌ حضرت فاطمه«س» از منازلی بود که خداوند درباره‌ آن در آیه ۳۶ سوره مبارکه نور می‌فرماید: «فىِ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَصَالِ؛ (این چراغ پرفروغ) در خانه‌هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)؛ خانه‌هایی که نام خدا در آنها برده می‌شود، و صبح و شام در آنها تسبیح او می‌گویند» در روایات تفسیری فراوانی که از شیعه و اهل سنت نقل شده، خانه حضرت فاطمه«س» از مصادیق آیه معرفی شده است. به عنوان نمونه در روایتی می‌خوانیم:

«در هنگام تلاوت این آیه از پیامبر«ص» پرسیدند منظور چه خانه‌هایی است؟ فرمودند: خانه‌های پیامبران. ابوبکر پرسید: این خانه (اشاره به خانه فاطمه و على«ع» کرد) نیز از آن جمله است؟ پیامبر«ص» فرمودند: آرى این از برترین آنهاست.(۲۲) روشن است که در چنین خانه‌ای آرامش موج می‌زند. از این رو برابر روایات، حضرت فاطمه«س» و حضرت علی«ع»در طول عمر هیچ‌گاه کاری که باعث رنجش یکدیگر شود، انجام ندادند و امام علی«ع» با دیدن حضرت فاطمه زهرا«س» به آرامش می‌رسیدند.(۲۳)

 

۲-۲ ایثار

یکی دیگر از عوامل آرامش افراد و جوامع، ایثار و از خود گذشتگی است‏. این مفهوم در اصطلاح به معناى مقدم شمردن دیگرى بر خود در کسب سود و منفعتى یا پرهیز از ضرر و زیانى است که نهایت برادرى و دوستى بین دو نفر را نشان مى‏دهد.(۲۴) خانواده‌ حضرت زهرا«س» بهترین مصادیق قرآنی ایثار هستند. در سوره‌ انسان؛ آیات ۷ و ۸  به این الگوی عملى ایثار خالصانه اشاره شده است: «و یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبّهِ مِسکینًا ویَتیمًا واسیرا انَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً ولا شُکورا؛ و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می‌دهندو (و می‌گویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام می‌کنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی‌خواهیم.».  بنابر روایات متعدد شیعه‏(۲۵) و سنى‏(۲۶) شأن نزول آن مربوط به از خودگذشتگى امیرمؤمنان، على«ع» و همسرشان فاطمه«س» و دو فرزندشان حسن و حسین«ع» در انفاق تنها خوراک شب خود به نیازمندان در سه شب متوالى است.

در روایات اسلامی نیز به نمونه‌های فراوانی از ایثار حضرت فاطمه«س» اشاره شده است. آن حضرت چـنان بودند که گاهی خودشان گرسنه می‌ماندند‌، ولی‌ غذای‌ حضرت علی«ع» و فرزندانشان را تأمین می‌کردند و بـرای آنـکه همسرشان خجالت نکشند، کمبود مـواد‌ غـذایی‌ را بـه اطلاعشان نمی‌رساندند.(۲۷) روشن است افرادی که در چنین خانواده‌ای که ایثار و از خود گذشتگی در آن موج می‌زند پرورش یابند، با آرامش قرین و با اضطراب بیگانه خواهندبود.

 

 ۲-۳  ابراز محبت

محبت میل درونی به سوی چیزی لذت‌بخش است‌ و در‌ محیط خانواده اظهار محبت بنیان‌ زناشویی‌ را‌ اسـتوارتر مـی‌کند. محبت‌ از‌ مـنظر قرآن، از زیربنایی‌ترین‌ اصول‌ دوام و پویایی هر خانواده است(۲۸) پیامبر اکرم«ص» توصیه می‌کنند که مهر و محبت‌ و دوستی‌ خود را ابـراز کنید. این سخن که مرد‌ به‌ همسرش بگوید‌ دوستت‌ دارم‌، هـیچ‌گـاه‌ از دل زن پاک نـمی‌شود.(۲۹) همچنین آن حضرت در حدیثى قدسى، از محبّت و تعاون میان مردم به صورت عامل جلب محبّت خدا و دستیابى به آرامش و اطمینان یاد مى‏کنند.(۳۰)

روابط خانوادگی حضرت علی«ع» و حضرت‌ زهرا‌ »س» برای تأمین آرامش و امنیت خاطر در خانواده بر اسـاس مودت و محبت و تکریم و احترام به یکدیگر استوار شده بود. این محبت و احترام متقابل در شیوه‌ صدا زدن یکدیگر، خوشرویی، ابراز‌ محبت‌، تشویق و تأیید، گوش دادن به سخنان همدیگر، سپاسگزاری و خودداری از سرزنش متبلور شده بـود. خـطاب‌های زیبا و محترمانه حضرت علی«ع» وحضرت فاطمه«س» به یکدیگر، خودداری حضرت فاطمه «س» از‌ سرزنش حضرت علی«ع» در هنگام فقر و ناداری‌، استقبال‌ و بدرقه‌ شایسته از حضرت علی«ع»، اهدای هدایای زینتی به حضرت فاطمه«س» از طرف حضرت علی(ع)، و   و حق‌شناسی و سپاسگزاری و دلجوئی حضرت علی«ع» و حضرت فاطمه«س» از یکدیگر روشی است که‌ در‌ این خانواده جاری و ساری‌ بود.(۳۱)

حضرت علی«ع» پس از شهادت حضرت فاطمه«س» مایه‌ آرامش خاطرشان را از دست دادند و در فقدان ایشان ش این‌گونه نجوا کردند، «ای دختر محمد«ص» پس از تو‌ برای‌ تسلای خاطر‌ به که پناه برم، بـعد از تـو بـا چه کسی تسلا جویم و آرام گیرم؟»(۳۲)

 

۳- عوامل کنشی

منظور از عوامل کنشی، عوامل رفتاری و عملکردی است. «بینش» و «گرایش» موجب پیدایش «کنش» یعنى رفتار مى‌شود. سه عامل از مهم‌ترین عوامل رفتاری آرامش خانواده در سبک زندگی حضرت فاطمه««س» از قرار زیر است:

 

 ۳-۱ بهداشت روانی خانواده

بهداشت روانی عبارت است از روش‌ها و تدبیرهایی که زندگی راحت و بدون دغدغه و اضطرابی را در مسیر رشد و تعالی همه جانبه تأمین کند. بهداشت روانی فرایند و مجموعه برنامه‌ریزی‌هایی است که موجب پیشگیری، درمان و حفظ مداوم سلامت حاصله می‌شود تا شخص بتواند وارد یک زندگی رضایتمندانه شود. بدون تردید برای وصول به سطح مطلوب بهداشت روانی باید از جهات متعددی به صورت فردی و اجتماعی فعالیت‌هایی صورت گیرند، از جمله در زمینه مسائل مربوط به انگیزه‌های افراد و واکنش‌های روانی آنان، مسائل مربوط به ساختار خانواده و روابط آن و….(۳۳)

زن در محیط خانواده در نقش همسری مـهربان، مادری دلسوز و بـاهوش‌ به‌ کمک‌ ویژگی‌های خدادادی، نیازها و عادات افراد خانواده را به‌خوبی در می‌یابد و متناسب با آن رفـتار‌ مـی‌کند‌ و می‌تواند به بهترین شکل، بهداشت روانی خانواده را تأمین کند.

حالات روحی مرد و فرزندان در بازگشت بـه خـانه ممکن اسـت آمـیزه‌ای از خـستگی، پریشانی‌، اندوه‌، ناراحتی‌، ناامیدی و… باشد و نـیاز بـه برخوردی مناسب، فضایی آرام، آغوشی گرم و مهربان و سنگ صبوری مطمئن دارند‌ تا‌ کم‌کم خـستگی‌ها و نـاراحتی‌های‌شان زدوده شوند و بار مشکلاتشان سبک و دلشان امیدوار شود.

حضرت فاطمه«س» برای ایجاد بهداشت روانی در خانواده از بازی با کودکان و سرگرم کردن آنان غافل نمی‌شدند. حضرت با فرزندشان امام حسن مجتبی«ع» بازی می‌کردند، او را بالا می‌انداختند و می‌فرمودند،  «پسرم حسن! مانند پدرت باش. ریسمان ظلم را از حق بازکن. خدایی را پرستش کن که صاحب نعمت‌های متعدد است و هیچ‌گاه با صاحبان ظلم و تعدی، دوستی مکن.»(۳۴)

آن حضرت وقتی با فرزندشان حسین«ع» بازی می‌کردند، می‌فرمودند، « تو به پدر من پیامبر«ص» شبیه هستی و به پدرت علی«ع» شباهت نداری.» این حرف موجب خنده و تبسم حضرت علی«ع» می‌شد. از این نکات تاریخی معلوم می‌شود که حضرت علی«ع» و فاطمه زهرا«س» به سلامت روحی و آرامش کودکان اهمیت فراونی می‌دادند.

همچنین هرگاه فاطمه زهرا«س» همسرشان را غمگین‌ می‌دیدند،‌ از اویشان دلجویی‌ می‌کردند.‌(۳۵) در مواردی که مولای متقیان به دلایلی همانند جهاد یا مسافرت‌ مدتی از خانه دور می‌شدند، از دوری ایشان اظهار بی‌تابی و ابراز‌ می‌کردند که مشتاق دیدارشان هستند.(۳۶) حتی سختی‌ها و مشکلات زندگی نیز مانع‌ مزاح‌ کردن‌ ایشان با همسرشان نـمی‌شد.(۳۷)

 

 ۳-۲ صبر

بردبارى به تقویت شخصیّت و افزایش توانایى انسان در برابر سختى‏ها و بارهاى سنگین زندگى می‌انجامد و اعتدال روانى انسان را حفظ مى‏کند؛ از این‏روى خداوند در دو آیه به یارى جستن از صبر و نماز در مشکلات زندگى دعوت کرده است، و در آیه ۱۵۳ سوره مبارکه بقره می‌فرماید: «یَأَیَّهَا الّذینَ ءَامَنوا استَعِینوا بِالصَّبرِ و الصَّلَوهِ إنَّ اللّهَ مَعَ الصابِرین. ای افرادی که ایمان آورده‌اید؛ از صبر (و استقامت) و نماز کمک بگیرید که خدا با صابران است». همان‌گونه که در آیات ۱۵۵تا ۱۵۷ سوره‌ بقره آمده است، بردباران، هنگام بروز ناخوشایندى، اصل و مبدأ و بازگشت‏گاه خویش را به یاد می‌آورند و بدین وسیله امداد الهى و رحمت خداوندى را بر خویش سزاوار مى‏گردانند.

با بررسی سیره حضرت فاطمه«س» در می‌یابیم که آن حضرت در خانواده و مواجهه با مشکلات زندگی همواره صبور بودند و بردباری ایشان باعث می‌شد که در زندگی خانوادگی آرامش داشته باشند.

 

 ۳-۳ احترام و اطاعت

یکی از مهم‌ترین عوامل آرامش در خانواده، احترام همسران به هم و اطاعت از یکدیگر است. اطاعت نباید کورکورانه و بدون آگاهی باشد یا منجر به زورگویی یکی از همسران به دیگری شود. پیروی حـضرت فـاطمه‌ »س» از‌ حـضرت‌ علی«ع» از روی آگاهی و اعتقاد بود. حضرت زهرا «س» به‌ علم‌ و ایمان و عقل و تدبیر شوهرشان آگاه بودند و بـه چـرایی اعمال و دستورات همسرشان اعتقاد داشتند. هر چند حـضرت‌ عـلی‌»ع» هیچ‌گاه هـمسرشان را عصبانی و به کاری مجبور نکردند‌، اما‌ حضرت‌ فاطمه«س» حتی در مواردی هم که نظرشان با نظر امـام عـلی«ع» یـکسان نبود، باز هم نظر ایشان را به خواسته‌ خود ترجیح می‌دادند. چشم‌پوشی از نفرین کردن به کسانی که به حضرت ظلم کرده بودند.(۳۸) و حتی اجازه دادن به آنان برای ورود به منزل(۳۹) نمونه‌هایی از اطاعت صدیقه طاهره«س» از همسر گرامی‌شان بود.

مولای متقیان حضرت علی«ع» هنگام خطاب به حضرت فاطمه«س»، اوصاف‌ و القاب‌ یـا کـنیه ایشان و عباراتی نظیر، «سرورم‌، ای آزاده‌، ای بهترین زن جهانیان، ای دختر برگزیده پیامبر» و… را به کار می‌بردند.(۴۰)

نتایج:

۱- عوامل تقویت آرامش خانواده را می‌توان به سه دسته بینشی، گرایشی و رفتاری تقسیم کرد.

۲- تقویت ایمان، یاد خدا و معرفت نسبت به امام زمان، مهم‌ترین عوامل بینشی آرامش خانواده هستند.

۳- حسن خلق، ایثار و ابراز محبت مهم‌ترین عوامل گرایشی تقویت آرامش در خانواده‌اند.

۴- بهداشت روانی، صبر و احترام و اطاعت، مهم‌ترین عوامل کنشی تقویت آرامش خانواده‌ فاطمی محسوب می‌شوند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- احزاب، ۲۱٫

۲- ممتحنه، ۴ و ۶٫

۳- شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص ۲۸۶٫

۴- رک: دهخدا و معین، ذیل واژه.

۵- رعد، ۲۸٫

۶- فتح، ۴٫

۷- توبه، ۱۰۳، انعام، ۹۶ و…

۸- رک: دائره المعارف قرآن کریم، ج‏۱، ص ۱۵۵٫

۹- رک: مهدوی کنی، دین و سـبک زندگی، ص ۷۸-۵۱٫

۱۰- پژوهشکده تحقیقات اسلامی، فرهنگ شیعه، ص ۱۶۸٫

۱۱- رک: علامه طباطبایی،المیزان، ج ۲، ص ۳۴۵٫

۱۲- رک: سید قطب، فى ظلال، ج ۴، ص ۲۰۶۰٫

۱۳- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۹.

۱۴- نهج الحیاه، فرهنگ سخنان فاطمه(ع)، محمد دشتی، ص ۹۹، ح ۵۶٫

۱۵- آلوسی، روح‏المعانى، مج ۸، ج ۱۳، ص ۲۱۴٫

۱۶- قاضی نعمان مغربی، دعائم‏الإسلام ، ج۱ ، ص۱۶۸٫

۱۷- عیّاشى، تفسیر عیاشی ج ۲، ص ۲۱۱٫

۱۸- همان، ج۲، ص۶۷؛ مجلسی‌، بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۲۸٫

۱۹- همان، ج ۴۳، ص ۱۹۸٫

۲۰- رک: همان، ج۲۹، ص۲۳۴٫

۲۱- محدث نوری، مستدرک‏الوسائل، ج۱۱، ص ۱۸۷٫

۲۲- طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۷، ص ۲۲۷٫

۲۳- مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۴٫

۲۴- جرجانی، التعریفات، ص ۵۹٫

۲۵- طبرسی، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص ۶۱۱٫

۲۶- زمخشری، الکشاف، ج ۴، ص ۶۷۰؛ فخررازی، التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۲۴۳- ۲۴۴؛ آلوسی،

۲۷- مـجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۶۰٫

۲۸- روم، ۲۱٫

۲۹- کلینی، کافی ج ۵، ص ۵۶۹٫

۳۰- سیوطی، الدرالمنثور، ج ۴، ص ۳۷۲٫

۳۱- رک: احمد قماشچی و مجید معارف، عوامل آرامش خانواده در سبک زندگی امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س)،

۳۲- مـجلسی، بحار الانوار،ج ۴۳‌، ص ۱۸۷٫

۳۳- کوثری، یدالله، بهداشت روانی خانواده، ص ۲۰٫

۳۴- ابن شهر آشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۸۹٫

۳۵- مجلسی‌، بحارالانوار ج ۳۸، ص ۳۴۳٫

۳۶- مفید‌، الارشاد فی معرفه‌ حـجج‌ الله‌ عـلی‌ العباد، ص ۱۱۵٫

۳۷- ابـن شاذان قمی، مائه منقبه من مناقب امیرالمؤمنین علی‌بن ابی طالب(ع) و الائمه(ع) من ولده مـن طریق العامه، ص ۸۰‌.

۳۸- عیاشی، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۶۷؛ مجلسی‌، بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۲۸٫

۳۹- مجلسی‌، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۸٫

۴۰- همان، ج ۴۳، صص۱۱۷، ۱۹۸ و ۲۱۸ و ج ۲۸، ص۳۰۳ و…

20فوریه/20

فقط قسمت خالی لیوان را نبینیم

مقدمه: در گام چهاردهم از مبحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» در شمارۀ قبل به برخی قوانین گفتگو از جمله: گفتگوهای قاعده‌مند و بایدها و نبایدهای سخن گفتن و… اشاره شد. در اینشماره به چند پرسش متداول شما پاسخ داده می‌شود:

*پرسش‌های شما:

شوهر خسته و کم‌حرف

چند سال است که ازدواج کرده‌ام؛ امّا همسرم همیشه خسته است تا حدّی که وقتی از سر کار می‌آید، غذایش را می‌خورد و می‌خوابد. دیگر نه به من و نه به فرزندمان نمی‌رسد. این مسئله به قدری مرا ناراحت کرده است که بیمار شده‌‌ام. البتّه ایشان مرد خیلی خوبی است و من به او علاقه دارم؛ ولی نمی‌خواهم زندگی‌ام با سردی پیش برود. دوست دارم زندگی مستحکم و گرمی داشته باشیم؛ ولی مشکلات اقتصادی اجازۀ ایجاد این فضا را نمی‌دهد. همسرم هم باید خرج ما را بدهد و هم خانوادۀ خودش را اداره کند. از شش صبح تا نُه شب به چاپ‌خانه می‌رود و کار می‌کند. البتّه  ایشان خرج تحصیل مرا داد و من تا مقطع کارشناسی درس خواندم. در زمانی که درس می‌خواندم، متوجّه این مشکل نبودم؛ امّا پس از اتمام تحصیلم، تازه این مشکل را احساس کردم؛ البتّه کم‌حرفی شوهرم هم سنگینی این مشکل را دوچندان می‌کند. وقتی او حرف نمی‌زند، من هم حرفی برای گفتن پیدا نمی‌کنم. من چه بگویم؟ من یک زن خانه‌دار هستم. اوست که بیرون می‌رود و باید حرف‌های بیشتری برای گفتن داشته باشد. من از دوران عقد متوجّه شدم که انسان پُرهیجانی هستم؛ امّا او ساکت و خونسرد است. این خون‌سردی و کم‌حرفی، اخلاق خانوادگی آنهاست.

 

نگاه از بالا به شخصیّت همسر

این نکته را به همۀ زن و شوهرها می‌گوییم، بویژه زوج‌های جوان که آقایان محترم! خانم‌های بزرگوار! سعی کنید از بالا به شخصیّت همسرتان نگاه کنید؛ یعنی طوری همسرتان را ببینید که همۀ صفات او در مقابل دیدگانتان قرار بگیرد. گاهی به جهت این که زاویۀ دیدمان را این‌گونه تنظیم نمی‌کنیم، صفات خوب همسرمان را می‌بینیم؛ ولی به چشممان نمی‌آید. برای مثال، برای خرید ساعت که می‌رویم، ساعت را ورانداز می‌کنیم؛ امّا اگر بگویند: «ساعت چند است؟». نمی‌دانیم. چرا؟ چون در هنگام خرید ساعت، به اصلی‌ترین فلسفۀ وجودی آن، توجّه نداریم. در تحلیل شخصیّت همسر، باید همۀ صفات را دید. از متن پرسش چنین بر می‌آید که همسر ایشان، صفات بسیار خوبی دارد که پایۀ یک ازدواج موفّق است. مثلاً همسر ایشان تعهّد دارد؛ تعهّد در مقابل خانواده و پدر و مادر که بسیار مهم است.

پیشوای صدق و راستی، امام صادق(ع) فرمود: کسی که در تنگنا باشد و برای قوت خود و خانواده‌اش کار کند و در پیِ حرام نباشد، مانند مجاهد در راه خداست.

ببینید تعهّد این مرد تا چه اندازه بالاست. در حالی که خرج پدر و مادرش را می‌دهد و در تنگنای اقتصادی است؛ امّا مانع تحصیل همسرش هم نمی‌شود. با تمام فشارهای اقتصادی، مخارج دانشگاه او را نیز می‌دهد. این، نشان از درک بالای مرد از روحیّات همسرش دارد. وقتی می‌فهمد که همسرش تحصیل را دوست دارد، بدون هیچ منّتی اجازه می‌دهد که همسرش تحصیل کند؛ در حالی که می‌تواند به راحتی مشکلات اقتصادی را بهانه کند و یا حتّی دلیل قابل قبولی برای منع او از تحصیل بیاورد. از پرسش ایشان پیداست که در طول تحصیل، این خواهر محترم به قدری با خیال آسوده و بی‌دغدغه درس می‌خوانده که حتّی متوجّه کم‌حرفی همسرش نبوده. معلوم است که این شوهر، توانسته محیطی را برای ایشان آماده کند که فارغ از هر دغدغه‌ای درسش را بخواند.

این تعهّد و درک را با هیچ‌چیز نمی‌توان عوض کرد. بسیارند زنانی که از بی‌تعهّدی همسرشان می‌نالند و آرزو می‌کنند که ای‌کاش همسرشان صبح تا شب بیرون از خانه بود؛ امّا به تعهّدات خود در مقابل خانواده عمل می‌کرد!

صفت دیگری که این مرد دارد و از پرسش خود این خواهر محترم فهمیده می‌شود، آرامش همسر ایشان است. درست است که این آقا کم‌حرف است؛ امّا آرام هم هست. من نمی‌خواهم در این‌جا در بارۀ خوب یا بد بودن کم‌حرفی قضاوت کنم؛ امّا می‌خواهم به این خواهر بزرگوار بگویم می‌دانید بسیاری از زنان، از تندخو بودن همسرشان گلایه دارند؛ چرا که به جهت وجود همین صفت، فضای خانه برای آنها کانون رعب و وحشت شده است؟ چه بسیارند مردان پُرحرف، امّا خشنی که در کنار حرّافی، ید طولایی هم برای زدن دارند؛ امّا خدا را شکر، همسر شما اهل کتک زدن نیست.

در نظر گرفتن صفات خوب همسر، موجب می‌شود که صفاتی که برای ما مطلوب نیست، قابل تحمّل شود.

وقتی که از پایین به شخصیّت آدم‌ها نگاه می‌کنی، خیلی‌ها وحشتناک می‌شوند، به اندازه‌ای که دوست نداری حتّی نگاهشان کنی. حالا اگر یکی از این خیلی‌ها؛ همسرت باشد، چه مصیبتی به پا می‌شود؟! باید با کسی زندگی کنی که نگاه کردن به او، سوهان روحِ توست. نگاهت را امّا اگر بالا بکشی و خوبی‌ها و بدی‌ها را کنار هم ببینی، چهرۀ آدم‌ها چه‌قدر تغییر می‌کند! آدم‌هایی که باید تحمّلشان کنی، دوست داشتنی می‌شوند. به خودت هم نگاهی از بالا بینداز. آخر وقتی که از پایین به خودت نگاه می‌کنی، خودخواهی‌ات اجازه نمی‌دهد عیب‌هایت را ببینی. نگاه از پایین به دیگران، خوبی‌هایشان را پنهان و بدی‌هایشان را افزون می‌کند. این نوع نگاه از پایین به خود، بدی‌ها را اندک و خوبی‌ها را چند برابر می‌کند. این هم یعنی وارونه دیدن دنیا. بالا برو تا آدم‌ها را آن‌گونه که هستند، ببینی.

 

شکرگزاری

برخی خانم‌ها وقتی نکتۀ قبل را می‌شنوند، ممکن است بگویند: «نخیر، بیاید کتک هم بزند!» و اصلاً نمی‌توانند تصوّر کنند که شوهرشان، اهل کتک زدن باشد. به جای این که خدا را شکر کنند که چنین شوهری به او عطا کرده، متوقّعانه و مدّعیانه، حرف می‌زنند. خانم محترم! آن خانمی که همسرش دستِ بزن دارد، چیزی از شما کم ندارد. او هم تصوّر نمی‌کرده که روزی گرفتار همسری بشود که پاسخ حرف‌های او را با کتک بدهد. یا به مرد می‌گوییم: خدا را شکر کن که همسرت اگر حسّاسیت بسیاری نسبت به خانواده‌اش دارد، امّا اهل بی‌حرمتی به خانوادۀ تو هم نیست. می‌گوید: «نخیر، بیاید و به خانواده‌ام هم بی‌حرمتی کند!». او نمی‌داند که کم نیستند مردانی که از بی‌حرمتی همسرشان نسبت به پدر و مادر خود به تنگ آمده‌اند.

آدم ناشکر، فقط نداشته‌ها را می‌بیند. وقتی داشته‌ها را نمی‌بینی، داشتن و نداشتن‌شان برایت فرقی نمی‌کند. خودت را بدبخت‌ترین می‌دانی. اگر اهل دیدنِ داشته‌ها شوی، در دلِ «نداشته‌ها» هم دنیایی «داشته» خواهی دید. آن‌وقت خودت را داراترین می‌بینی. دارایی و فقر، به داشتن و نداشتن نیست، به دیدن داشته‌ها و نداشته‌هاست.

 

درک شرایط

یکی از اصول اساسی زندگی مشترک، درک شرایط طرف مقابل است. همسر شما، در حالی که خرج دو خانواده را می‌دهد، یک کارگر ساده است. او از ساعت شش صبح تا نُه شب در محلّ پُر سر و صدایی به نام چاپ‌خانه کار می‌کند؛ یعنی پانزده ساعت کارگری. اگر یک انسان پُرحرف هم این اندازه کار کند، وقتی به خانه بر می‌گردد، رمقی برای صحبت کردن ندارد، چه‌رسد به انسانی که در حالت عادی هم کم‌حرف است. اگر همسر شما برای زیاده‌خواهی، این اندازه کار می‌کرد و برای خانواده‌اش وقت نمی‌گذاشت، حق با شما بود؛ امّا این مرد برای این که محتاج کسی نباشد، برای این که حدّاقل‌های زندگی را کسب کند، کار می‌کند. بسیاری از زندگی‌ها در چند سال اوّل به سختی طی می‌شود. گاهی این سختی‌ها تا مدّت‌ها ادامه می‌یابد. اگر شما شرایط ویژۀ همسرتان را درک کنید، توقّعتان از او پایین می‌آید. به‌همین دلیل هم محیط زندگی برایتان جذّاب می‌شود. وقتی بدانید که همسرتان، قدم در راه خدا نهاده و نه برای آزار دادن شما، بلکه به جهت خستگی و ویژگی خانوادگی‌اش که کم‌حرفی است، با شما کم‌حرف می‌زند، نوع نگاهتان به او و مشکلش متفاوت می‌شود. دیگر از او توقّع نخواهید داشت پس از پانزده ساعت کار مداوم، وقتی به خانه می‌آید، امور فرزندان را هم عهده‌دار شود.

یکی از اصلی‌ترین نتایج درک شرایط همسر، افزایش محبّت میان شما و همسرتان است که بسیار لازم و حیاتی است.

 

مقابله به مِثل، ممنوع

اگر او کم‌حرف است، شما برای او حرف بزنید. در طول روز، مطالعه کنید، روزنامه بخوانید، اخبار گوش کنید و… تا وقتی که او آمد، حرفی برای گفتن داشته باشید. گاهی هم نظر او را جویا شوید؛ البتّه به اندازۀ توان و تحمّل او.

 

توجّه ویژه به فرزندان

در خانواده‌هایی که به هر دلیل، پدر برای فرزندش فرصت قابل توجّهی نمی‌گذارد، وظیفۀ مادر، سنگین می‌شود. در این شرایط، شما باید وقت بیشتری برای فرزندتان بگذارید که این امر در جهت آرامش خود شما هم بسیار مفید و مؤثّر است.

 

سخنی با همسر خسته و کم‌حرف

در این نکته روی سخنم با همسرانی است که به دلیل خستگی، برای خانواده، وقت نمی‌گذارند.

دوستان عزیز! من می‌دانم که خستگی ناشی از سر و کلّه زدن در جامعه و محیط کار، طاقت‌فرساست؛ امّا مردان به جهت توان بالایی که خدای مهربان به آنها داده، باید این سختی‌ها را به جان بخرند و اجازه ندهند خانوادۀ آنها بیش از توان خویش، تحت فشارهای عاطفی قرار بگیرد. از خدا مدد بگیرید، برنامه‌ریزی دقیقی داشته باشید و از روزهای تعطیل، استفادۀ بهینه کنید تا فشار حضور کم‌رنگ پدر در خانه بر روی دوش خانواده، بویژه همسرتان، این اندازه سنگینی نکند.

 

مشکل کم‌حرفی

من مشکل کم‌حرفی دارم. با توجّه به این که بیشتر مردها این مشکل را دارند، از شما میخواهم راهنمایی‌مان کنید؛ چون همسرم همیشه میگوید: «برایم صحبت کن»؛ امّا خیلی مواقع، چیزی به ذهنم نمی‌رسد!

 

تبیین دقیق مشکل

تعمیم دادن یک مشکل به دیگران، موجب می‌شود که انسان، انگیزۀ کافی برای حلّ آن مشکل را نداشته باشد. مراقب باشید که در این دام نیفتید.

این‌که می‌گویید بیشتر مردها مشکل کم‌حرفی دارند، سخن قابل قبولی نیست؛ زیرا بسیاری از مردهایی که شما گمان می‌کنید مشکل کم‌حرفی دارند، تمایلی به گفتگو با خانوادۀ خود را ندارند؛ یعنی در محیط بیرون از خانه، مثل محل کار، خیلی خوب با همکاران خود حرف می‌زنند و اصلاً هم مشکلی ندارند؛ امّا وقتی وارد خانه می‌شوند، دیگر تمایلی به سخن گفتن با خانواده‌شان را ندارند.

این دسته از مردان باید نوع نگاه خود را به خانواده و وظایف خود در محیط خانه، تغییر دهند. اینها باید بپذیرند که همسرانشان در این مسئله، حقّی بر عهدۀ آنان دارند. البتّه در بسیاری از موارد، عدم تمایل به گفتگو به جهت مشکلاتی است که در رابطۀ زن و شوهر، وجود دارد. مثلاً وقتی رابطۀ محبّتی میان زن و شوهر، خدشه‌دار شود، به صورت طبیعی میل به گفتگو در آن دو، کم می‌شود. اینها نباید فراموش کنند که وقتی تازه نامزد کرده بودند، قبض‌های تلفنشان چه‌قدر می‌آمد! در آن زمان، رابطۀ محبّتی قوی بود و به همین دلیل هم تمایل فراوانی به گفتگو داشتند؛ امّا وقتی به مرور زمان و بر اثر مشکلات پیش آمده، رابطۀ محبّتی میان آنها کم شد، تمایل به گفتگو هم رو به افول گذاشت.

 

فراهم کردن موادّ گفتگو

برخی از افراد هم هستند که واقعاً مشکل کم‌حرفی دارند؛ یعنی وقتی می‌خواهند حرف بزنند، نمی‌دانند در بارۀ چه چیزهایی حرف بزنند. بهترین کار برای این افراد، آماده کردن موادّ گفتگوست  که در همین گام به آن اشاره شد.

 

عدم توانایی در بیان خواسته‌ها

چهار ماه است که نامزد هستم؛ امّا مهارت بیان خواسته‌‌هایم را ندارم. تا خواسته‌‌هایم را می‌‌گویم، همسرم رد می‌کند. فکر می‌کنم رد شدن خواسته‌هایم از طرف ایشان، به جهت عدم بیان صحیح آنها از جانب من است. البتّه خواسته‌های من همه مادّی است؛ اگر چه زیاد نیست. وقتی هم که به او می‌گویم: «چرا خواسته‌هایم را برآورده نمی‌کنی؟»، می‌گوید: «همۀ حرف‌های تو تکراری است». ناگفته‌ نگذارم که اخلاقش خیلی خوب است، همه چیز می‌خرد، مرا بیرون می‌برَد، وقتی هم که بیرون می‌رویم، بریز و بپاش دارد.

 

دلیل این نوع رفتار

در متن پرسش دلیل این که همسر ایشان برای کارهایشان خرجی نمی‌دهد، به طور دقیق نیامده است. مبهم بودن این نکته پاسخ را تا اندازۀ بسیاری مشکل می‌کند. ممکن است ایشان از آن دسته از مردهایی باشد که معتقدند در دوران عقد، خرجی به عهدۀ پدر دختر است. ممکن است از آن دسته مردانی باشد که فکر می‌کنند نباید به هیچ وجه پول به دست زن داد. ممکن است مواردی را که زن مطالبه می‌کند، خرج ضروری نداند و … شاید آن‌طور که در متن پرسش هم به آن اشاره شده، نوع بیان این خانم، مرد را به این نتیجه رسانده که نباید به همسرش میدان دهد، وگر نه نمی‌تواند در آینده پاسخ‌گوی خواسته‌های او باشد.

 

 

شکر خدا

خدا را باید شکر کرد که این مرد، بخیل نیست؛ چرا که با توجّه به آنچه این خواهر محترم در سؤالشان مطرح کردند، همسرشان در خرید و بیرون رفتن و تفریح، اهل بخل نیست

برای این که بتوانید خدا را در این زمینه شاکر باشید، حتماً از همسرتان به جهت خوبی‌هایش، هم تعریف کنید و هم تشکّر

زینت زمین و آسمان، امام زین العابدین(ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت به یکی از بندگان خود می‌فرماید: «آیا از فلانی سپاس‌گزاری کردی؟»

بنده می‌گوید: [نه] بلکه از تو سپاس‌گزاری کردم ای پروردگار من.

خداوند می‌فرماید: «چون از او تشکّر نکرده‌ای، از من نیز تشکّر نکرده‌ای»

امام(ع)در ادامه فرمود: «شاکرترین شما نسبت به خدا، کسی است که بیش از دیگران از مردم سپاس‌گزاری می‌کند»

نکند به جهت این‌که به برخی از خواسته‌هایتان توجّه نمی‌کند، تمام خوبی‌های او را زیر سؤال برده، از تشکّر غفلت کنید!

 

نوع خواسته‌ها

این نکته را با توجّه به این که گفتید فقط خواسته‌های مادّی دارم، می‌گوییم. برخی از مردها وقتی در ابتدای دوران عقد با خواسته‌های مادّی زن رو به رو می‌شوند، این پرسش برایشان پیش می‌آید که: «آیا همسرم از من، فقط پولم را می‌خواهد؟ آیا ارزش من در نزد او، به اندازۀ پولی است که به او می‌دهم؟!». ما نمی‌گوییم مرد حق دارد این تصوّر را داشته باشد؛ امّا به صورت طبیعی برای خیلی از آقایان، این اتّفاق می‌افتد. این از کیاست و زرنگی زن است که در طول زندگی، بویژه در ابتدای دوران عقد، خواسته‌هایش را به گونه‌‌ای مدیریت کند که بیشترش مادیّات نباشد. پس شاید مشکل شما نحوۀ بیانتان نباشد؛ بلکه نوع خواسته‌هاست که همسرتان را به این نتیجه رسانده که با شما، این‌گونه برخورد کند. در پرسش این خواهر آمده بود که: «همسرم می‌گوید: همۀ حرف‌های تو تکراری است». راز این تکراری بودن را خود این خانم بیان کرده که: «من فقط از همسرم خواسته‌های مادّی دارم.»

 

تفاوت دیدگاه همسر با شما در میزان ضرورت خواسته‌ها

شاید همسرتان فکر می‌کند بسیاری از خواسته‌های شما ضروری نیست! شاید او معتقد است خواسته‌های ضروری شما را خودش برآورده می‌کند و دیگر نیازی به آن نیست که خواسته‌های غیرضروری را خودتان برآورده کنید. خودتان قبل از بیان خواسته‌ها کمی فکر کنید که اگر این خواسته بیان نشود، آیا مشکل خاصّی پیش می‌آید؟ اگر با تأمّلی منصفانه به این نتیجه رسیدید که خواسته‌تان ضروری نیست، از خیرش بگذرید.

 

نحوۀ بیان خواسته‌ها

در بارۀ نحوۀ بیان خواسته‌های ضرور، بهتر است به این نکات توجّه کنید:

الف) مدیریت نیاز، به گونه‌ای که خود مرد، متوجّه آن شود

تا حدّ امکان بهتر است به گونه‌ای نیازتان را مدیریّت کنید که خود مرد، متوجّه آن نیاز بشود. مثلاً اگر لباستان کهنه شده، کمی صبر کنید تا خود مرد، متوجّه کهنگی لباستان بشود و خودش از شما بخواهد تا برای خودتان لباسی تهیّه کنید. البتّه این نکته در بارۀ مردانی است که از بیان خواسته‌های مادّی همسرشان، ناراحت می‌شوند. در بارۀ مردانی که چنین نیستند، نیازی نیست که به انتظار نشست تا خودشان متوجّه شوند.

 

ب) توجّه به لحن بیان خواسته

اگر با توجّه به نکتۀ قبلی، باز هم همسرتان متوجّه نیاز شما نشد، خواسته‌تان را بیان کنید؛ البتّه نه با لحنی طلب‌کارانه. لحن کلام و واژه‌هایی که ما برای بیان خواسته استفاده می‌کنیم، در نوع برخورد طرف مقابل با ما، تأثیر بسزایی دارد.

خدای مهربان می‌فرماید: «قُولُوا لِلنّاسِ حُسناً» با مردم به [زبانِ‏] خوش سخن بگویید.

معدن دانش، امام باقر(ع) در بارۀ این آیه فرمودند: «با مردم، به بهترین شکلی که دوست دارید با شما صحبت شود، سخن بگویید.»

فرض کنید لباس زنی کهنه شده و می‌خواهد از همسرش تقاضای پولی برای خرید کند. به چند شکل می‌تواند خواسته‌اش را بیان کند:

الف) دلمون خوشه که شوهر کردیم. لباسمون مثل گونی هم که باشه، عین خیالش نیست.

این بیان، هم در لحن و هم در واژه‌ها مشکل دارد.

ب) آقا! اگه ممکنه و توی جیب مبارک پول هست، به بنده کمی پول بدید تا برم برای خودم لباس بخرم.

واژه‌های این بیان مشکلی ندارد؛ امّا لحن آن گَزَنده است.

ج) لباسم کهنه شده. هروقت برای شما مقدور بود، خبرم کنید که با هم بریم لباس بخریم.

مهربان و مؤدّب حرف زدن، یک هنر است. سعی کنیم این هنر را یاد بگیریم.

 

ج) توجّه به وضعیّت مالی

قبل از بیان خواسته سعی کنید از وضعیّت مالی همسرتان با خبر شوید. نکند زمانی خواسته‌تان را بیان کنید که وضعیّت اقتصادی همسر خوب نباشد و او شرمندۀ شما بشود.

روزی امیر مؤمنان علی(ع) گرسنه بود و از فاطمۀ زهرا(علیهاسلام) غذایی طلب کرد. حضرت زهرا(علیهاسلام) فرمود: «چیزی در خانه نداریم. از دو روز پیش تاکنون، شما را بر خود مقدّم داشته‌ام و هر چه در خانه بوده، برای شما و فرزندانم آورده‌ام». امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «چرا به من نگفتی تا چیزی تهیّه کنم؟». ایشان فرمود: «از خدای خود شرم کردم که چیزی از تو بخواهم که توان انجام دادن آن را نداری»

 

عدم بزرگ‌نمایی

اگر همان‌طور که خودتان گفتید، در تمام امور دیگر با همسرتان مشکلی ندارید، سعی کنید بر روی این مسئله، حسّاس نشوید که چندان اهمّیتی ندارد؛ بویژه این که همسرتان، خوب خرج می‌کند و تنها مشکل شما آن است که پول را به دست خودتان نمی‌دهد تا خرج نیازهایی کنید که از نظر شما باید برآورده شود. اگر در این زمینه با توجّه به نکته‌هایی که گفتیم، موفّق به اصلاح رفتار همسرتان نشدید، آن را به معضل زندگی خود تبدیل نکنید که واقعاً به اندازه‌ای ارزش ندارد که یک زندگی آرام را به فضایی پُرتنش، تبدیل کند.

19فوریه/20

یورش علیه پوشش

زمینه‌ها، بسترها و چگونگی اجرای توطئه کشف حجاب توسط رضاخان

جرثومه‌ جاه‌طلبی

رضاخان به‌رغم ادعاهای بزرگ درباره فرهنگ و تمدن، قلدری محروم از سواد و قزاقی گمنام بود که با حمایت اجانب در رأس نظام سیاسی ایران قرار گرفت. وزیر مختار وقت دولت بریتانیا اعتراف می‌کند که رضاخان سربازی ماجراجو و کم‌سواد است و اصل و نسب و پرورش نازلی دارد.(۱) این نظامی بلندقامت و درشت‌هیکل چشمانی سرد و خشک داشت و اثری از شفقت، مهر و عاطفه‌ انسانی در سیمایش پدیدار نبود. صورتش از جمودی که کمتر با تبسم و خوش‌رویی درهم می‌شکست، با خوی توحش و شرارت آمیخته و خودپسندی، بی‌رحمی و بی‌باکی و حق ناشناسی از ممیزات برجسته‌اش بود. هیچ کس قادر نبود حس غرور و جاه‌طلبی غیرمحدودش را کنترل کند. با وجود بی‌سوادی و کم‌اطلاعی، حرص کم‌نظیری برای ثروت‌اندوزی و افزایش دارایی‌های منقول و غیرمنقول داشت.(۲)

رضاخان ظاهرگرایی دوزیست بود و مکنونات قلبی و اعتقادات درونی خویش را پنهان می‌ساخت، به موازین اعتقادی و شرعی التزام عملی نداشت و اهل نماز و روزه و سایر عبادات نبود. مشروب مورد علاقه‌اش کنیاک بود. اگرچه با فرارسیدن ایام محرم و صفر، دسته‌های سینه‌زنی راه می‌انداخت، اما وقتی قدرت را به دست گرفت با این مراسم حماسه‌آفرین شیعه به مخالفت پرداخت و حتی چنین سنت بابرکتی را ممنوع کرد و کار را به جایی رساند که منکر معاد شد.

در دوران سربازی در قزاقخانه تظاهر به دینداری می‌کرد، اما رفته رفته از تعالیم حیات‌بخش اسلام و مولود طبیعی آن یعنی تشیع به‌شدت رویگردان شد و با صراحت گفت، «آیین اسلام آیین اعراب بادیه‌نشین است، نه دین ایرانیان.» می‌گفت، «مگر خداوند فقط زبان عربی را می‌فهمد که ما باید روزی پنج نوبت با او، به این زبان بیگانه تکلم کنیم. روزه گرفتن هم معنا ندارد، آدم وقتی گرسنه می‌شود باید غذا بخورد.»(۳)

در برخی از منابع آمده است موقعی که رضاخان فرماندهی پیاده‌ آتریاد تهران را بر عهده داشت، از سوی دولت وقت مأمور سرکوبی نهضت جنگل شد، اما نیروهای قزاق شکست خوردند و در اردوگاه آقابابا در حوالی قزوین و بر سر راه منجیل مستقر شدند. در همان زمان انگلیسی‌ها برای اجرای مقاصد خود و تمهید مقدمات کودتا با رضاخان وارد مذاکره شدند و وی را نامزد براندازی دولت کردند. رضاخان به این موضوع اعتراف کرده است.(۴)

ژنرال سر ادموند آیرون‌ساید، از فرماندهان انگلیسی مستقر در ایران، در خاطرات خود می‌نویسد:

«در ایران تنها یک نفر را دیدم که قادر بود در رأس هرم قدرت ایران قرار گیرد و او رضاخان بود. مردی که عنان اختیار نیروهای قزاق را در اختیار داشت.»

آیرون‌ساید در گزارشی به وزارت جنگ انگلستان در ۱۷ آذر ۱۲۹۹ نوشته بود:

«یک افسر ایرانی باید فرماندهی قزاق‌ها را به دست بگیرد. این برنامه بسیاری از مشکلات را برطرف می‌کند. او رضاخان نام دارد. کسی که تمام انتظارات دولت انگلستان را برآورده می‌سازد.»(۵)

امام خمینی می‌گویند:

«رضاخان (که) خودش سرچشمه‌ تمام مفاسد بود، در یک فوجی منصبی کوتاه داشت. لکن (انگلیسی‌ها) دریافته بودند این اهل کار است، برای اینکه تشخیص داده بودند آدم قلدری است و می‌تواند هر کاری را انجام بدهد و هر کاری را که به او بگویند می‌کند. از اول انگلیسی‌های جنایتکار و غیرصالح این آدم ناشایسته‌ بی‌اصل را با اسلحه آوردند و بر مردم مسلط کردند.»(۶)

مقام معظم رهبری تصریح می‌کنند:

«کسی که در آن روز بزرگ‌ترین قدم را به نفع سلطه‌ غرب و استعمار انگلیس بر ایران برداشت، رضاخان بود. این مرد قلدر، نادان و بی‌سواد آمد و خود را در اختیار دشمن قرار داد.»(۷)

 

از کودتا تا دیکتاتوری

با نقشه‌ از قبل طراحی شده، قوای قزاق به فرماندهی رضاخان از قزوین به سوی تهران حرکت کردند و با توجه به اینکه نیروهای ژاندارمری و دیگر محافظان تهران قبلاً از سوی انگلیسی‌ها تطمیع شده بودند، مهاجمان بدون هیچ‌ مقاومت جدی‌ای در سوم اسفند ۱۲۹۹ شبانه وارد تهران شدند و مناطق حساس آن را اشغال کردند. اگرچه عوامل اجرایی این کودتا سیدضیاءالدین طباطبایی، روزنامه‌نگار و رضاخان بودند، اما طراحان اصلی، دست‌های آشکار و پنهان حاکمیت دولت استعماری انگلستان بودند. آنان بدون اینکه رد پای آشکاری از خود به جا بگذارند، کودتا و چگونگی صعود رضاخان به سلطنت را مدیریت ‌کردند.

حکومت کودتا با فتح ایران استقرار یافت و بلافاصله به دستور سیدضیاء عده‌ای از رجال نامدار از جمله شهید آیت‌الله مدرس که مخالف سیاست‌های بریتانیا بودند، دستگیر و روانه‌ زندان شوند. چند روز بعد از کودتا سیدضیا به دیدار احمدشاه قاجار رفت و رسماً کابینه‌ خود را تشکیل داد، اما بعد از سه ماه از مسند قدرت کنار گذاشته شده با حمایت انگلستان از کشور خارج گردید.

جاه‌طلبی‌های رضاخان که پله‌های قدرت را یکی یکی می‌پیمود، از این پس ابری از خودکامگی و استبداد را در آسمان ایران به وجود آورد؛ دولت‌های ناپایدار یکی پس از دیگری تشکیل ‌شدند و سرانجام او موفق شد با استفاده از ارتش، اعمال زور و دستکاری در انتخابات، اکثریت مؤثری از حامیان خود را به مجلس شورای ملی گسیل دارد و از این طریق به نخست‌وزیری دست یابد.(۸)

رضاخان با افزایش اقتدار خود علاوه بر ریاست کابینه، وزارت جنگ را هم به عهده داشت. مجلس شورای ملی بعد از زمینه‌چینی و تبلیغات گسترده، در نهم آبان ۱۳۰۴ ماده واحده‌ای مبنی بر خلع سلسله‌ قاجار و واگذاری نیابت موقت سلطنت به رضاخان را تصویب کرد. در آذر ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان با اصلاح چهار اصل از اصول متمم قانون اساسی، سلطنت دائمی ایران را به رضاخان و فرزندان پسرش واگذار کرد و در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ رضا خان به عنوان پادشاه ایران رسماً تاج‌گذاری کرد.(۹)

ظهور سلسله‌ پهلوی با روی کار آمدن رضاخان از همان ابتدا در امتداد استقرار نظام سلطه‌ جهانی و استعمار انگلستان شکل گرفت. حکومت رضاشاه خودکامه و استبدادی بود و با وجود اصل تفکیک قوا در قانون اساسی، دخالت او از آغاز سلطنتش در همه‌ کارها و ارکان مملکت به‌طور فزاینده‌ای اعمال می‌شد. اکثر نمایندگان مجلس ششم فرمایشی بودند، قوای قضائیه و مجریه مستقل نبودند، دستگاه‌های دولتی و وزارتخانه‌ها قدرت هیچ‌گونه تصمیم‌گیری نداشتند و اکثراً به سبب شناختی که از روحیه‌ رضاخان داشتند، حتی از اظهارنظر ساده هم اجتناب می‌کردند.(۱۰)

نخست‌وزیران انتصابی رضاشاه مسلوب‌الاراده بودند. در جلسات کابینه، رضاخان در صدر جلسه‌ هیئت وزیران می‌نشست. طرح مورد بحث قبلاً توسط وزیر مربوطه به عرض شاه می‌رسید  و او دستورات مورد نظرش را به این وزیر می‌داد و عین همان دستور به تأیید وزرای حاضر می‌رسید و نخست‌وزیر تنها تماشاگر بود.(۱۱)

آزادی مطبوعات از بین رفت و رضاخان به‌تدریج فرمان تعطیلی بسیاری از روزنامه‌ها و جراید را صادر کرد. او هیچ‌ انتقادی را نسبت به شیوه‌ حکومت خود برنمی‌تابید. فرخی یزدی مدیر روزنامه‌ طوفان که از روش استبدادی رضاخان انتقاد می‌کرد، دستگیر شد و در ۱۳۱۸ شمسی بی‌رحمانه به قتل رسید.

رضاخان حتی درج هرگونه سخنی از رهبران اسلامی مبنی بر چگونگی کشورداری را تعرضی به حکومت خود تلقی می‌کرد. روزنامه سعادت به سال ۱۳۱۵ شمسی عبارتی را از حضرت علی(ع) درباره‌ زمامداران نقل کرد و جریده‌ مزبور توقیف و مدیرش محبوس شد. اگر کسی می‌خواست از شهری به ناحیه‌ دیگری برود باید به کلانتری محل می‌رفت و در آنجا توضیح می‌داد که چرا به شهر دیگری می‌رود؟ چه مدت آنجا می‌ماند و با چه کسی دیدار و ملاقات دارد؟ آنگاه برایش زمان تعیین می‌کردند.(۱۲)

رضاخان آشوب‌های پراکنده را سرکوب کرد و راهزنان را از میان برداشت، اما خیلی زود به مردم فهماند که از آن پس فقط یک غارتگر در سراسر ایران وجود دارد که کسی جز خود او نیست. رضاخان حرص و طمع عجیبی برای تصاحب املاک مردم داشت و هر کسی را که مانع رسیدن او به این آرزویش بود، قلع و قمع می‌کرد. او تمام زمین‌های مرغوب و حاصلخیز شمال را به زور سرنیزه به نام خود کرد و در اواخر حکومت خود به گواهی اسناد و مدارک یکی از بزرگ‌ترین زمینداران آن زمان بود، به‌طوری که چهل و چهار هزار سند مالکیت داشت. بعضی از این اسناد گاه شامل چندین قریه و مزرعه می‌شدند.(۱۳) در مقاله‌ای در یکی از جراید فرانسه آمده بود، «در ایران یک مخلوق جدید به دنیا آمده که خوراکش خاک است، به‌نحوی که هر روز یک ده را می‌خورد.» این نوشته رضاشاه را به‌شدت خشمگین کرد.(۱۴)

رضاخان ارتش منظمی را به وجود آورد، اما این تشکیلات ضمن تقویت اقتدار سیاسی وی، قیام‌های مردمی را سرکوب می‌کرد و در مواقعی تأمین کننده‌ اهداف نظامی انگلستان بود. از جمله اقدامات رضاخان احداث راه‌آهنی بود که بندر ترکمن  را به بندر امام خمینی متصل می‌کرد. این برنامه که با تبلیغات فراوانی انجام شد، در واقع هدفی جز ایجاد راهی سراسری برای انتقال سریع قوای انگلیسی از جنوب به شمال نداشت. سرکوب عشایر کشور و اسکان اجباری آنان توسط رضاخان با هدف مهار  نیروی رزمی کوچ‌نشینان، توسعه شهرنشینی و فراهم آوردن شرایط بهتر برای فروش کالاهای وارداتی غربی بود.(۱۵)

 

توفان تهاجم علیه فرهنگ و سنت‌های مذهبی

عمق و ریشه‌های استوار اعتقادات مذهبی در ایران و نیز اقتدار معنوی و نفوذ اجتماعی روحانیت و علمای شیعه در میان اقشار گوناگون، رضاخان را وادار می‌کرد برای رسیدن به قدرت، این واقعیت‌ها را در نظر بگیرد و به ظاهرسازی مذهبی بپردازد. او حتی به زیارت عتبات عالیات می‌رفت؛ مدال مولای متقیان را به گردن می‌آویخت و در ایام محرم و صفر مجالس عزاداری برپا می‌کرد. او بارها به دیدار روحانیون ‌شتافت و در حضور آن بزرگواران، خود را متدین، مدافع شریعت و پاسدار ارزش‌های مذهبی معرفی ‌کرد. این شیوه‌ منافقانه توانست حمایت اقشاری از جامعه را جلب کند و بخش قابل توجهی از مردم تصور کردند او به‌راستی مدافع اسلام و حامی تشیع است.

همین امر زمینه‌های موفقیت رضاخان در رسیدن به قدرت را فراهم آورد، اما زمانی که به سلطنت رسید، این شیوه را ترک گفت و به مبارزه با اسلام، سنت‌های دینی و شعائر شیعه پرداخت، زیرا از نیروی ایمان و خیزش‌های متکی بر اسلام و تشیع به رهبری روحانیت هراس داشت و می‌دانست که قیام تنباکو، جنبش مشروطه، قیام خیابانی و نهضت جنگل که از باورهای مردم منشأ ‌گرفته بودند، چگونه منافع استبداد و استعمار را به خطر ‌انداخته بودند.

به‌علاوه رضاخان مأمور نفوذ اقتصادی غرب و تبدیل ایران به بازار مصرف کالاهای اروپایی بود و می‌دانست در جامعه‌ای که پایبند فرهنگ و سنت‌های اسلامی باشد، نمی‌تواند به این هدف شوم خود برسد؛ لذا تصمیم گرفت با ارزش‌های دینی و شعائر حماسه‌آفرین شیعی به مبارزه برخیزد و صراحتاً مذهب را منافی ترقی، تجدد و تمدن معرفی کرد.(۱۶)

تغییر و تحولاتی که در محتوا و ساختار نظام آموزشی ایجاد شدند، در این راستا صورت گرفتند که نتیجه طبیعی آن جدا کردن دانش‌آموزان از ارزش‌های اسلامی، تقویت روحیه‌ ملی‌گرایی افراطی، شاه‌دوستی، ترویج فرهنگ غربی، تقلید بی‌چون و چرا از شیوه‌های اروپایی، باستان‌ستایی و حذف نفوذ حوزه و روحانیت از آموزش و پرورش بود. همچنین به منظور حاکمیت سکولاریسم، علما از مناصب قضایی، تعلیم و تربیت، امور فرهنگی و مذهبی خلع شدند، قدرت اقتصادی آنان با کنترل اوقاف از بین رفت و با اجرای قانون لباس متحدالشکل، به جامعه‌ روحانیت آسیب زیادی وارد شد. با سختگیری‌های افراطی در طلبه شدن، تخریب برخی مدارس و اشغال مراکز حوزوی، فعالیت‌های علمی و آموزشی روحانیت کم‌رونق شد.(۱۷) همزمان با اجرای سیاست‌های تجددگرایانه و تبلیغ کیش زردشتی و حمایت از فرقه‌های ضاله‌ای چون بهائیت، احکام اسلامی در معرض تهاجم قرار گرفتند.

برخلاف نوشته‌های دولتی درباره‌ اصلاح خانواده، در این دوره قانون ازدواج و طلاق بر گرفتاری‌های زنان و نابسامانی‌های اخلاقی و اجتماعی افزود. به بهانه‌ مبارزه با خرافات از برگزاری مراسم و شعائر مذهبی ممانعت به عمل آمد و حمله به نماز، روزه، منبر و محراب جزو سیاست دولت شدو برای مجالس سوگواری‌های محرم، نماز جماعت، مراسم عید غدیر محدودیت‌های جدّی ایجاد شدند.

در کنار این رفتارهای مذموم، کارگزاران رژیم پهلوی اول، در جهت ترویج منکرات و امور خلاف شرع کوشیدند. فروش مشروبات الکلی علنی شد. از فواحش و اعمال نامشروع جلوگیری به عمل نمی‌آمد و صاحب منصبان و مأموران، خود در این منکرات خود حضور داشتند. رمان‌های مبتذل، اجرای نمایش‌ها و اکران فیلم‌های سینمایی در اشاعه‌ فحشا و خلاف‌های شرعی مؤثر بودند. حمایت از دگراندیشان مذهبی و برخی از جریان‌های انحرافی نیز سیاست‌های مخرب فرهنگی رژیم را تقویت می‌کرد.(۱۸)

زمینه‌سازی برای کشف حجاب

رضاخان از هنگامی که به سلطنت رسید، می‌خواست به بهانه‌ نوگرایی و تجددطلبی کشف حجاب بانوان را به اجرا درآورد، اما به دلیل پایبندی عمیق آحاد جامعه به حفظ سنت‌های دینی و نفوذ روحانیت در میان اقشار مختلف و نیز عدم ارزیابی نهایی از چگونگی عملی ساختن تغییر لباس در ایران، این توطئه به تأخیر افتاد. به فرموده‌ مقام معظم رهبری کارگزاران این نظام مستبد، بی‌حجابی و اختلاط زن و مرد را به ملت تحمیل کردند، ولی مردم به آسانی این پدیده را نپذیرفتند.(۱۹)

عواملی که به‌تدریج تباهی را ترویج کردند عبارتند از:

  1. روشنفکران وابسته به غرب و نیز ارباب رسانه که مروّج فرهنگ وارداتی بودند، یکی از مهم‌ترین عوامل عقب‌ماندگی ایران را اصول حاکم بر مسایل حقوقی و فرهنگی جامعه می‌پنداشتند و در مطبوعات و اجتماعات و نشست‌های خود به موضوع آزادی بانوان از قیوداتی که سنت‌های مذهبی آنها را محدود می‌سازد، سخن می‌گفتند.
  2. تبلیغات شدید در راستای گرایش به ترقی و توسعه به سبک غربی با روی کار آمدن رضاخان صراحت بیشتری پیدا کردند و با حمایت دولت پهلوی گسترش یافتند. روزنامه‌ها و جراید در مقالات و گزارش‌های خود از تجددمآبی سخن می‌گفتند و چون از واکنش منفی مؤمنان و روحانیون در برابر این موضع‌گیری‌ها هراس داشتند، منافقانه ادعا می‌کردند که گرایش به نوگرایی و تمدن مدرن در برابر دیانت مانعی را به وجود نمی‌آورد!
  3. مقایسه‌ اوضاع فرهنگی اجتماعی ایران با کشورهای همسایه که در زمینه‌ غرب‌گرایی اقداماتی را انجام داده و تحت تأثیر تمدن وارداتی به تحولاتی دست یافته‌ بودند!
  4. کانون‌های جدیدالتأسیسی چون سالن‌های تئاتر و سینما، کلوپ‌ها و مانند آنها روی طرز زندگی به سبک غربی تأکید می‌کردند.
  5. حکومت پهلوی برای تقویت این‌ سیاست‌ها، در اولین قدم نوع پوشش مردان را تغییر داد. رژیم پهلوی در واقع می‌خواست ابتدا از این رهگذر احساس هویت مذهبی، بومی و سنتی مردان را مخدوش سازد تا نوبت به بانوان برسد.(۲۰)
  6. در سال‌های ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ شمسی، زنان دربار از استفاده از چادرنماز منع شدند و حتی همسر نخست‌وزیر وقت (مخبرالسلطنه‌ هدایت) به دلیل عدم رعایت این مقررات و پوشیدن چادرنماز، مورد مذمت قرار گرفت و از حضور در دربار خودداری ورزید.(۲۱)
  7. در آغاز سال ۱۳۰۷ شمسی همسر و دختران رضاشاه به شکلی خلاف سنت اسلامی و با حجاب ناکافی در حرم حضرت فاطمه‌ معصومه(س) در قم حاضر شدند و عملاً به حکم قرآنی حجاب، آن هم در مکانی مقدس و در جوار حوزه‌ علمیه‌ قم آشکارا توهین کردند. (۲۲)

۸٫حاکم وقت افغانستان، امان‌الله خان، هنگام مسافرت به اروپا، همراه با همسر و هیئت همراه، در سر راه خود، به ایران آمد. زنان همراه او در تمام میهمانی‌ها با لباس اروپایی و بدون چادر و با توری نازک و بدن‌نما بر سر شرکت ‌کردند. آنان در بازگشت به افغانستان با لباس و کلاه اروپایی و بدون حجاب از شهرهای ایران عبور کردند.(۲۳)

  1. از این زمان به بعد حضور مختلط زنان و مردان دربار، اشراف، نظامیان و کارمندان عالی‌رتبه در مجالس گوناگون مرسوم شد. کلوپ‌هایی که به رژیم تعلق داشتند از مراکز مهم این اختلاط بودند و بی‌حجابی را ترویج می‌کردند.
  2. رفته رفته زنان برخی از اقشار دیگر با مردان به رستوران‌ها می‌رفتند و مجاز بودند به‌طور مختلط به سالن‌های تئاتر و سینما بروند و در این مکان‌ها حجاب را کمتر مراعات می‌کردند.(۲۴)
  3. زنان پیرو اقلیت‌های مذهبی همچون بانوان ارمنی و زرتشتی اجازه داشتند آزادانه لباس بپوشند و بی‌حجاب در انظار ظاهر شوند. مأموران رژیم در برابر اعتراض علما، از این وضع حمایت می‌کردند.(۲۵)
  4. با استقرار دیکتاتوری و افزایش اختناق، کاهش نفوذ روحانیت و سرکوبی مخالفان مذهبی، رژیم استبدادی با تبلیغات افزون‌تری کوشید جامعه‌ ایران را برای کشف حجاب آماده سازد، مطبوعات وابسته به نظام طاغوتی نیز با این طرح همراه شدند و به تمسخر حجاب و استهزای زنان چادری پرداختند. با این حال زنانی که مایل به ترک حجاب نبودند، از اینکه بخواهند بدون چادر از خانه بیرون بروند، پروا می‌کردند.
  5. سفر رضاشاه به ترکیه در سال ۱۳۱۳شمسی روند کشف حجاب را تسریع کرد. مصطفی کمال آتاتورک که بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، زمام امور ترکیه را به دست گرفته بود، برای تقلید از اروپا به تغییر لباس و کشف حجاب پرداخت. رضاشاه هم پس از اینکه این وضع را در ترکیه مشاهده کرد در بازگشت به ایران کوشید بیش از پیش آداب و رسوم غربی را در کشور رواج دهد و هرگونه مانع را برای عملی کردن این طرح از میان بردارد. مقدمات این کار فراهم شد و مجالس، جشن‌ها و جلسات سخنرانی در تهران و شهرستان‌ها برپا شدند و در آنها بر ضرورت کشف حجاب تأکید شد.(۲۶)
  6. علی‌اصغر حکمت، وزیر فرهنگ وقت، طرحی را در این راستا اجرا کرد که از خطرناک‌ترین برنامه‌های ستیز علیه سنت حجاب به شمار می‌آمد. این ایده توسط عده‌ای از مدیران و معلمان زن عملی شد و نسل جوان را در معرض تهدیدات مخربی قرار داد، از آغاز مهر ۱۳۱۴شمسی، دختران از بر سر کردن چادر در مدرسه منع شدند و مقرر شد همه روپوش‌های یکسانی به تن کنند. برای دختران پیشاهنگ لباس مخصوصی تدارک دیده شد. در همین سال دخترانی که لباس اروپایی بر تن می‌کردند در صورتی که واجد شرایط علمی بودند در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات و علوم به تدریس مشغول می‌شدند. (۲۷)
  7. به موازات تبلیغات علیه حجاب در مطبوعات، مدارس و سایر مراکز آموزشی و هنری، طرح تغییر پوشش مردان برای دومین مرتبه مطرح شد و در اول فروردین ۱۳۱۴، شاه فرمان داد مردها کلاه فرنگی (لگنی) بر سر بگذارند و زنها چادر را ترک کنند. با وجود این و به‌رغم آن همه تهدید از سوی رژیمی مخوف که حتی شخصیت‌های بلندپایه‌ نظام حکومتی را با اتهام واهی از میان بر می‌داشت، مردم مؤمن به دلیل تقید مذهبی و انس عمیق با سنت‌های دینی در برابر این‌گونه دستورالعمل‌ها مقاومت کردند و نسبت به تغییر پوشش واکنش منفی نشان ‌دادند.(۲۸)

 

رسمیت یافتن بی‌حجابی

حضور میسیون‌های مذهبی، تأسیس مدارس خارجی، بازگشت فرزندان خانواده‌های اشرافی و خوانین از اروپا با اتمام تحصیلات و فکر تشبّه به غرب و نیز آنچه که بدان اشاره کردیم جامعه‌ شهری را برای اجرای سیاست کشف حجاب آماده کرد. خواسته‌ استعمار که عامل اصلی چنین سیاست‌هایی بود و برخی عوامل داخلی و تلاقی این عوامل با امیال نفسانی برخی کارگزاران بلندپایه چون تیمورتاش و همفکرانش به این روند سرعت بخشید.

از آن سو رضاخان مدعی بود که با سست شدن تقید مردم به موازین دینی و شرعی، آنان متمدن می‌شوند و کشور ایران مسیر ترقی و توسعه را خواهد پیمود، در حالی که میان پیشرفت فرهنگی و کشف حجاب هیچ رابطه منطقی‌ای وجود ندارد. پیرو این تصور موهوم، رضاشاه به وزیر معارف، علی‌اصغر حکمت دستور داد که برای رفع حجاب زنان اقدام کند و این رسم کهنه را که به‌زعم او منافی تمدن بود، از میان بردارد. حکمت هم پذیرفت و تأکید کرد که امر شاه را اطاعت می‌کند، زیرا به اعتقاد او هم یکی از علل عقب افتادگی کشور از قافله‌ تمدن جهان، این بود که زنان خود را پوشیده نگه می‌داشتند.(۲۹)

بر اساس خاطرات گوناگون دست‌اندرکاران نظام ستم‌شاهی پهلوی اول، فرمایشی و تحمیلی بودن موضوع کشف حجاب روشن می‌شود. در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۱۴ به اشاره‌ شاه و با دعوت علی‌اصغر حکمت عده‌ای از زنان فرهنگی مأمور شدند با حمایت دولت در کشف حجاب پیشقدم بشوند. آنان برای عملی  کردن این حرکت وقیح جمعیتی تشکیل دادند که به کانون بانوان معروف شد. از آنجا که جامعه‌ زنان در برابر این طرح مقاومت کردند و این کانون عملاً کاری را از پیش نبرد، با برنامه‌ریزی وزیر معارف، مقرر شد که به‌تدریج در مدارس مجالس جشن، سرور و خطابه توسط بانوان و دختران بی‌حجاب برگزار شوند. انتشار این خبر باعث واکنش‌های اجتماعی از سوی مؤمنان و علما و روحانیون شد، با وجود این رضاشاه تصمیم گرفت کشف حجاب را رسمی کند. در ۱۷ دی ۱۳۱۴، در عمارت دانشسرای عالی تهران، مراسم جشن فارغ‌التحصیلان با حضور رضاخان برگزار شد. در این برنامه رؤسای مدارس، صاحب منصبان عالی‌رتبه، همسر و دختران شاه رسماً بدون حجاب ظاهر شدند و این روز به عنوان سالروز آزادی زن و کشف حجاب نامگذاری شد.(۳۰)

بعد از این ماجرا برخی از زنان معلوم‌الحال به کافه‌ها، کلوپ‌ها و کاباره‌ها هجوم آوردند و در منظر افراد هوسران به پایکوبی و دست‌افشانی پرداختند. از آن سوی مأموران امنیتی در تهران و شهرستان‌ها به دستور وزارت کشور مزاحم زنان عفیف و محجبه می‌شدند و آنان را با اجبار و عنف وادار به کشف حجاب و حتی چادر و روسری آنان را پاره می‌کردند.(۳۱)

در وسایل نقلیه‌ عمومی زنان باحجاب را راه نمی‌دادند و پاسبان‌ها از اهانت و کتک زدن به زنانی که چادر داشتند با نهایت بی‌پروایی و بی‌رحمی فروگذار نمی‌کردند. در برخی از نواحی کشور، زنان را تا داخل منزل تحت تعقیب قرار می‌دادند و محل سکونت آنان را بازرسی می‌کردند و اگر چادر یا پوششی مانند آن را می‌دیدند، از بین می‌بردند.(۳۲)

با وجود آنکه پلیس از زنان بی‌حجاب حمایت می‌کرد، افرادی که حجاب اسلامی را رعایت نمی‌کردند در محلات سنتی و نواحی بومی در معرض اهانت و حتی حمله با سنگ و چوب واقع می‌شدند، زیرا مردمان متدین و مقید، ترک حجاب را بزرگ‌ترین بی‌آبرویی تلقی می‌کردند. به همین دلیل خارج شدن آنان از خانه به حالت بی‌حجاب با هراس و خوف توأم بود.(۳۳)

جامعه مذهبی وقتی خود را در مقابل سوادآموزی به بهای برهنگی نوامیس خود دید، راه تحصیل و دانش‌اندوزی را بر فرزندان خود بست و عملاً بر رشد آموزشی کشور ضربه وارد شد. همچنین عده‌ای از مردم که ناگزیر به بی‌حجابی تن داده بودند، با سقوط رضاخان از آنچه با زور و تهدید بر آنان تحمیل شده بود روی برتافتند و به حجاب روی آوردند.(۳۴)

 

خیزش و مقاومت‌ها در برابر کشف حجاب

نخستین اعتراض به کشف حجاب توسط مجاهد شهید آیت‌الله شیخ محمدتقی بافقی صورت گرفت. ماجرا از این قرار است که خانواده‌ رضاخان در حالی که حجاب اسلامی را مراعات نکرده بودند در نوروز سال ۱۳۰۷ در غرفه‌ بالای ایوان آیینه‌ حرم کریمه‌ اهل بیت‌(ع) در قم نشسته بودند. مرحوم بافقی که در مسجد بالاسر حرم مشغول عبادت، ذکر و دعا بود، وقتی از این وضع مطلع شد برآشفت و بر اساس غیرت دینی به آنان اخطار داد که یا خود را بپوشانند و یا آن مکان مقدس را ترک کنند. قرائن نشان می‌دهند که همسر و دختران رضاشاه با قصد قبلی و برای محک زدن اوضاع قم و عکس‌العمل علمای حوزه درباره‌ کشف حجاب این نقشه را پیاده کرده بودند.

رضاشاه وقتی با اعتراض یکی از علمای وارسته‌ حوزه به خانواده‌اش مواجه شد، به شدت عصبانی شد؛ شخصاً به قم آمد و رئیس شهربانی قم را مورد ضرب و شتم قرار داد که چرا در این باره کوتاهی کرده است. آنگاه دستور داد شیخ بافقی را حاضر کنند. وقتی چشم رضاخان به سیمای این روحانی زاهد افتاد، شروع به ناسزاگویی کرد؛ با مشت و لگد بر سر و صورتش کوبید و فرمان داد او را در زندان شهربانی تهران محبوس کنند.(۳۵)

مؤسس حوزه‌ قم، آیت‌الله حائری با فراست و درایتی که داشت حس کرد در این جریان توطئه‌ای نهفته است؛ به همین دلیل به منظور رعایت مصالح مهم‌تر در این باره از خود عکس‌العملی نشان نداد. این شیوه موجب شد که رضاخان در اجرای نیرنگ خود که از میان بردن حوزه بود، ناکام بماند و کشتار خونینی که بعدها در مسجد گوهرشاد اتفاق افتاد، در قم صورت نگیرد.

 

19فوریه/20

هفتاد سال در محضر امامین انقلاب

درآمد:

مرحوم آیت‌الله سیدهاشم رسولی محلاتی از جمله معدود کسانی بود که با وجود آنکه حدود چهار دهه‌از یاران و ملازمان نزدیک حضرت امام خمینی(ره) و مورد وثوق کامل ایشان بود، هرگز از این ملازمت و دوستی دیرینه، برای خود امتیازی کسب نکرد و این دوستی و اعتماد را به بهترین وجه ممکن پاس داشت.

ایشان در کنار مسولیت‌های اجرایی، با بهره‌گیری حداکثری از لحظات عمر پر برکتش بیش از ۱۰۰ عنوان اثر در حوزه معارف اسلامی و تاریخ اسلام از خود برجا گذاشت.

آیت‌الله رسولی محلاتی بعد از رحلت حضرت امام خمینی‌«قدس‌سره» نیز تا آخر عمر خود، مسؤولیت دفتر وجوه شرعی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را بر عهده داشت.

ایشان طی سال‌های طولانی با ارائه سلسله مقالات «تاریخ تحلیلی اسلام» با مجله پاسدار اسلام نیز همکاری داشت که مجموعه این مقالات بعدها در چند جلد چاپ شد و در برهه‌ای، به عنوان کتاب درسی دانشگاه‌ها مورد استفاده قرار گرفت.

علاوه بر آن، ایشان در انتخاب استفتائات حضرت امام که در دهه شصت در پاسدار اسلام چاپ می‌شد همکاری داشت و خاطرات ایشان از حضرت امام خمینی نیز در گفتگو با مجله منتشر شد.

مجله «پاسدار اسلام» ضمن تسلیت رحلت آیت‌الله رسولی محلاتی، گزیده‌ای از گفتگوی مفصلی که در سال ۱۳۹۱ با آن عالم فرزانه انجام داده بود را تقدیم خوانندگان می‌کند:

 

*پس از رحلت حضرت امام و اتمام دوران شیرین حضور در خدمت امام، چگونه شد که جنابعالی در دفتر رهبر معظم انقلاب مسئولیت پذیرفتید؟

با مقام معظم رهبری هم سابقه طولانی قبل از انقلاب داشتیم. ایشان مدتی در قم درس می‌خواندند. اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰٫ آن موقعی که به قم می‌آمدند، ما خدمت ایشان می‌رسیدیم و رفاقت داشتیم. حتی یک‌بار پس از رهبری‌شان به من فرمودند: «یادت هست یک روز من به منزل شما در خیابان باجک، روبروی تلفنخانه آمدم و شما یک بغل کتاب به من دادی؟ در میان این کتاب‌ها یکی هم مناقب ابن شهرآشوب بود که من مدت‌ها بود دنبالش می‌گشتم و پول نداشتم آن را بخرم و شما این کتاب را به من دادید!».

غرض این ‌که ما از آن موقع با آقا رفیق بودیم. از جمله شبی که ریخته بودند در مدرسه فیضیه و طلبه‌ها را می‌زدند، ما در مسجد اعظم نشسته بودیم که ببینیم چه خبر می‌شود. یادم هست در ایوان مسجد نشسته بودم، دیدم آقای خامنه‌ای دارد قدم می‌زند. تا چشمش به من افتاد، گفت: «بلند شو برویم جایی بنشینیم و یک قدری صحبت کنیم.»

یا وقتی که آقا را به جیرفت تبعید کردند، نامه‌ای به من نوشت که بسیار نامه جالبی است. آقا قبل از این‌ که دستشان آسیب ببیند خط خیلی خوبی داشت. نامه مفصلی نوشته بودند که دوستان چطورند و سلام ما را به آنان برسانید و…

خانه ایشان در مشهد بتـدریج پاتوق انقلابیون شده بود و ما هم به منزل ایشان می‌رفتیم و چنین سابقه‌ای هم داشتیم. در زمان ریاست‌ جمهوری‌شان هم گاهی که در جماران به دیدن امام می‌آمدند، می‌فرمودند: «آن وقت‌ها گاهی ما را دعوت می‌کردی؛ حالا ما را فراموش کرده‌ای». می‌گفتم: «آقا! تشریف بیاورید منزل در امامزاده قاسم خدمت باشیم». اوایل انقلاب بود و من هنوز در امامزاده قاسم بودم. آقا یک روز همراه خانواده تشریف آوردند به منزل ما. اتفاقاً همان روزی بود که منافقین در میدان ۷ تیر تظاهرات کردند. آقا منزل ما بودند که رادیو را روشن کردیم و اخبار گفت که چه خبر شده و امام دستور داده بود که آنها را بگیرند. آقا فرمودند: «این‌را می‌گویند رهبر. ببینید چگونه رهبری می‌کند». یک‌بار هم آمدند جماران و فرمودند: «چطور به دیدن ما نمی‌آیی؟» گفتم: «شما هربار که مشهد تشریف می‌برید، می‌آیم». فرمودند: «اتفاقاً من فردا می‌خواهم بروم مشهد و شما هم بیایید». یادم هست که باهم رفتیم مشهد و زیارت کردیم و برگشتیم.

بعد از رحلت امام هنوز چهلم امام نشده بود، یک روز غروب در مسجد فرشته نشسته بودم. آقای میرمحمدی که آن‌موقع رئیس دفتر آقا بود، زنگ زد و گفت: «آقا می‌خواهند با شما صحبت کنند». بعد آقا گوشی را گرفتند و فرمودند: «می‌خواهم شما را ببینم». گفتم: «هروقت بفرمایید در خدمتم». فرمودند: «هرچه زودتر بهتر». بعد آقای میرمحمدی گوشی را گرفت و گفت: «فردا صبح ساعت ۸ بیایید». گوشی را که زمین گذاشتم، حس کردم ایشان می‌خواهند کارهایی را به من محول کنند. واقعیت این بود که من دیگر از آن سر و صداها و کارها خسته شده و تصمیم گرفته بودم به کار نوشتن ادامه بدهم. با قرآن استخاره کردم که اگر فردا صبح رفتم و ایشان کاری به من پیشنهاد کرد، بپذیرم یا نه؟ استخاره کردم و این آیه آمد: «إِنَّمَا أُمِرتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ البَلدَهِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَیءٍ وَ أُمِرتُ أَن أَکُونَ مِنَ الْمُسلِمِینَ»(۱) خیلی آیه عجیبی بود! تصمیم گرفتم ایشان هرچه فرمودند تسلیم باشم.

فردا صبح رفتم خدمت ایشان در ساختمان ریاست جمهوری. سلام و احوالپرسی کردیم و کارهایی را به من واگذار کردند. فرمودند: «من پدر شما را می‌شناختم و به خود شما علاقه داشتم و حالا می‌‌خواهم کارهایی را به شما واگذار کنم. اگر بپذیرید خوشحال و ممنون می‌شوم و اگر هم نپذیرید، ناراحت نمی‌شوم. میل خودتان است، ولی علاقه دارم بپذیرید». گفتم: «راستش این است که دیروز که شما زنگ زدید، حدس زدم می‌خواهید کاری را به من واگذار کنید و استخاره کردم و این آیه آمد». ایشان جا خورد و فرمودند: «عجیب است. این دلالت بر عظمت شأن شما می‌کند». گفتم: «نخیر آقا! دلالت بر جلالت قدر شما می‌کند. به هر صورت طبق این آیه شریفه تسلیم هستم و هرچه شما بفرمایید اطاعت امر می‌کنم.»، ایشان فرمودند: «کار ائمه جمعه را می‌خواهم به شما واگذار کنم، همین‌‌طور کار وجوهات و مسائل شرعی را». گفتم: «بسیار خوب، ولی من یکی دو ملاحظه دارم. اولاً این‌که چون ما هنوز به بیت امام می‌رویم به حاج احمد آقا بگویید، تا در جریان باشد و بعداً از من گله نکند که بی‌خبر گذاشتم و رفتم. بعد هم می‌خواهم در کار خودم کاملاً مستقل باشم و فقط سر و کارم با شما باشد و کسی بالای سر من نباشد، چون به چنین چیزی عادت ندارم». در بیت امام هم تنها کسی که مستقل بود و سرو کارش تنها با شخص امام«ره» بود من بودم. ایشان فرمودند: «باشد، من به احمد آقا می‌گویم». احمد آقا پس فردای آن روز به من گفت: «آقای خامنه‌ای به من گفته‌اند و من هم موافقم». آقا ادامه دادند: «اما در مورد استقلال شما، من اختیار وجوهات و همه این مواردی را که گفتم در اختیار شما می‌گذارم، طوری که اگر خودم هم پول خواستم، می‌آیم و از شما می‌گیرم». مثل امام.

الان هم همین‌‌طور است. الان هم آقا گاهی کسی را می‌فرستند و می‌گویند این قدر پول بدهید یا گاهی که پیش ایشان می‌روم، می‌گویند فلانی این ‌قدر چک یا  وجوهات آورده و به خود من داده است و با من مشورت می‌کنند که چه کنیم.

غرض این ‌که جریان رفتن من نزد ایشان به این شکل بود و ایشان همان ترتیبی را که قرارمان بود مراعات می‌فرمایند و حتی گاهی به آقای محمدی می‌گویند برو وجوهاتت را به فلانی بده.

البته مسئله ائمه جمعه و مسئولیت آن تا چند سال پیش برعهده من بود ولی بخاطر گسترده شدن کار ائمه جمعه و همچنین رسیدگی به امور وجوهات و مسائل شرعیه و کهولت سنی اینجانب، با اصرار و خواهشی که از آقا کردم، ایشان این مسئولیت را به آقای تقوی دادند و من هم به عنوان عضو شورای مرکزی در کنار آقایان دیگر هستم.

*شما تنها کسی هستید که بیشترین زمان را با امام و با مقام معظم رهبری از نزدیک در ارتباط بوده‌اید و هیچ‌کس جز شما این ویژگی را ندارد. این وجه‌الجمعی که شما دارید، باعث می‌شود که خیلی خوب بتوانید وجوه تشابه شخصیت امام و مقام معظم رهبری در زمینه‌های مختلف را بیان بفرمائید.

یکی مسئله شجاعت ایشان است. واقعاً آقا هم همان شجاعت و صراحت امام را در مسائل الهی و اسلامی دارد، منتهی فرامین امام در آن مقطع به دلیل تفاوت شرایط اجتماعی و فرهنگی بُردی منحصر به فرد داشت. وگرنه قاطعیت و شجاعت ایشان مثل امام است.

اما مهم‌ترین وجه تشابه ایشان مسئله زهد و ساده‌زیستی و احتیاط در تصرف بیت‌المال و تقوا و پرهیزکاری مالی است. من چندان در جریان زندگی شخصی امام نبودم، ولی در جریان زندگی شخصی آقا بیشتر بوده‌ام. ایشان به حدی در مسائل مالی و بیت‌المال احتیاط می‌کند که موجب حیرت است. یکی دو نمونه‌اش را بیان می‌کنم. این برای خود من مسئله شده که اگر زهد و تقوای مالی این است که آقا رعایت می‌کند، پس حساب ما پاک است!

یک روز چند تا نامه برای امضا برده بودم، نمی‌دانم امور حسبیه بود یا احکام ائمه جمعه، یادم نیست. نامه را گذاشتم و دیدم ایشان دنبال خودکار می‌گردند. اتفاقاً به تازگی یک کسی برایم روان‌نویسی آورده بود. آن قلم را دادم خدمتشان. ایشان با آن نوشت و فرمود: «روان‌نویس خوبی است». گفتم: «خدمتتان باشد». آقا پرسید: «مال خودتان است یا مال بیت‌المال؟» گفتم: «مال دفتر شماست». فرمودند: «اگر مال خودت بود، قبول می‌کردم، ولی اگر مال دفتر است، قبول نمی‌کنم» و قبول نکرد. من آن روز فکر کردم ایشان حتی در مورد خودکاری که مال دفتر خودش است، حاضر نیست آن را برای خودش بگیرد، راجع به امور دیگر که وضع معلوم است. این چیزی که می‌گویم تصنع و ریاکاری نبود. خودمان دو تایی نشسته بودیم و بیان این حرف هم خیلی برای آقا عادی بود. معلوم بود که طبیعتاً این ‌طوری است.

یک بار به ایشان گفتم: «در دفتر شما که هستم، برای کارهای خودم هم تلفن می‌کنم و این کارها هیچ ربطی به دفتر و کار شما ندارند. وضعیت اینها چطور می‌شود؟» فرمودند: «شما از دفتر ما حقوق می‌گیرید؟» گفتم: «خیر»، فرمودند: «بسیار خوب باشد به حساب حقوقتان.»

همه اینها را خیلی طبیعی می‌گوید و هیچ تصنع و ریایی در کار نیست. بعد مکرراً دیدم دقت ایشان خیلی بیشتر از این حرف‌هاست. حتی شنیدم گاهی بچه‌هایشان که برای درس و کلاسشان نیاز داشتند ورقه‌هایی را فتوکپی کنند و از دستگاه فتوکپی دفتر استفاده می‌کردند، آقا فهمیده و فرموده بود: «این چه کاری است که می‌کنید؟ اگر هم فتوکپی گرفتید، پولش را همانجا کنار دستگاه بگذارید». متصدی دستگاه فتوکپی که می‌آمد می‌دید مقداری پول کنار دستگاه است. که پس از پیگیری فهمیده بود مربوط به فرزندان آقا و این کار دستور ایشان است.

از این موارد زیاد است. آدم متحیر می‌ماند. اگر احتیاط و زهد و پرهیز این است، پس ما چه کار می‌کنیم!

 

*معاش ایشان از کجا تأمین می‌شود؟

خانه‌ای از قدیم در خیابان ایران داشتند که آن را اجاره داده‌اند و همچنین از محل بخشی از هدایا و نذوراتی که برای شخص ایشان می‌آورند.

غالباً هم ایشان مقروض است. حتی گاهی از پاسدارهای شخصی خودشان قرض می‌کنند. گاهی که نذورات را برایشان می‌برم، می‌بینم که مثلاً صدا می‌زنند: «آقا رضا! بیا قرضت را پس بگیر». نذورات برای ایشان زیاد می‌آید.

فرزندان ایشان هم طلبه هستند و ایشان شهریه‌ای که به بقیه می‌دهند، به آنها هم می‌دهند. یک بار احساس کردم یکی از این بچه‌ها گرفتار است. برای آقا پیغام دادم که احساس می‌کنم بعضی از آقازاده‌های شما گاهی در سختی زندگی می‌کنند. گاهی پول‌هایی پیش من می‌آورند که وجوهات نیست و می‌شود به یک طلبه داد تا درس بخواند. اجازه بدهید گاهی از این پول‌ها به آنها بدهم. فرموده بودند: «چنین کاری نکنید. لازم باشد خودم این کار را می‌کنم.»

گاهی به اتاق شخصی ایشان رفته‌ام. تنها فرش خانه ایشان یک قالی‌ تبریزی معمولی نخ‌نماست که پرز بعضی جاهای آن هم رفته است.

 

 *ظاهراً آن هم جهیزیه خانم ایشان بوده است.

حاج‌خانم ما هم که با خانم ایشان رفت و آمد دارند، یک وقت می‌گفتند حتی چرخ‌ گوشت خانه آقا هنوز از همان چرخ‌گوشت‌های دستی قدیمی است. من چیزهایی را می‌شنوم که می‌گویم اگر زهد و تقوا و احتیاط در بیت‌المال این است، پس جای ما قعر جهنم است و اصلاً ما چه می‌گوییم؟ ایشان خودکاری را که مال دفتر خودش هست، قبول نمی‌کند و می‌گوید اگر مال خودت بود قبول می‌کردم، ولی مال بیت‌المال را قبول نمی‌کنم و آن‌وقت ما این‌طور بی‌حساب و کتاب و گَل و گشاد خرج می‌کنیم و باکی هم نداریم. اگر این طور باشد، پس جای ما ته جهنم است! مگر این‌که خدا با کرم و لطف و بزرگواریش با ما رفتار کند. کار خیلی مشکل است.

 

*از نظر عملی و نظری تا چه‌حد خط مشی مقام معظم رهبری را منطبق با امام و مکمل و مفسر خط امام

 می‌دانید؟

این موضوع آنقدر روشن است که نیازی به اظهار نظر ما ندارد. روشن است که مقام معظم رهبری به معنی کامل کلمه دست پرورده امام هستند. هم گفتار و هم رفتار آقا کاملاً نشان می‌دهد که ایشان دقیقاً همان راه امام را ادامه می‌دهند. مبادی اعتقادی و نگرش و دریافت ایشان از اسلام ناب دقیقاً منطبق با امام «رضوان‌الله‌علیه» است و همین اشتراک در خاستگاه اعتقادی است که گفتار و رفتار و مواضع این دو بزگوار را همسو و همگون کرده است.

ما که از نزدیک شاهد سبک زندگی شخصی حضرت امام از قبیل ساده‌زیستی، زهد، ورع و وارستگی از تعلقات دنیوی و…  بوده‌ایم، هیچ‌کس را مثل مقام معظم رهبری، نزدیک‌تر به امام سراغ نداریم. در عرصه رهبری انقلاب هم که دوست و دشمن گواهی می‌دهند که از جهت ایستادگی در راه اسلام ناب و اجرای احکام الهی، محبت عمیق به مردم بالاخص خانواده شهدا و ایثارگران و همچنین صلابت، شجاعت و قاطعیت در برابر مستکبران و دشمنان اسلام، هیچ فاصله‌ای را بین امام و آقا نمی‌توان پیدا کرد.

*بسیار سپاسگزاریم از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.

19فوریه/20

آیا هژمونی و قدرت آمریکا در جهان فرو می‌پاشد؟

براساس شواهد و واقعیت‌های موجود و اعتراف کارشناسان و نظریه‌پردازان سیاسی و اندیشکده‌های تحقیقاتی غربی و غیره، ایالات‌ متحده ‌آمریکا گرفتار مشکلات پیچیده‌ای است و نشانه‌های افول اقتدار جهانی آن در ابعاد مختلف نمایان شده و این نظام لیبرال غربی کاپیتالیستی و میلیتاریستی در سراشیبی سقوط و فروپاشی قرار گرفته است.

این واقعیت انکارناپذیر را اولین بار امام خمینی(ره) اعلام فرمود.(۱) ایشان در شرایطی که کشور ایران اسلامی زیر سلطه نظام آمریکایی و ایادی سرسپرده آن قرار داشت و هنوز از شروع قیام مردم مسلمان ایران علیه رژیم ستمشاهی پهلوی خبری نبود؛ در تاریخ ۲۲/۴/۱۳۵۱ سقوط و نابودی این نظام سلطه‌گر و استعماری  را به‌طور قطعی پیش‌بینی کرده و فرموده بود:

«عوامل و ایادی استعمار می‌دانند با آشنایی ملت‌ها، به‌خصوص نسل جوان تحصیلکرده به اصول مقدسه اسلامی، سقوط و نابودی استعمارگران و قطع دست آنان از منافع ملت‌ها و کشورهای استعمار شده قطعی است.»(۲)

«مطمئن باشید که وعده حق تعالی نزدیک و ستاره نحس مستکبران رو به زوال و افول است.» (۳)

امام خمینی(ره) در شرایطی‌که کمتر از سه سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نگذشته بود و بخشی از سرزمین ایران اسلامی از سوی متجاوزان رژیم بعثی عراق با حمایت همه‌جانبه نظام سلطه جهانی به سرکردگی آمریکا اشغال شده بود، در تاریخ ۲۸/۳/۱۳۶۰ اضمحلال و شکست نظام سلطه را پیش‌بینی کرده و فرموده بود:

«دوستان عزیزم! بسیار دقت کنید و کاملاً به هوش باشید و هوشیارانه با آرامش کامل، ولی با تمام توان در صحنه باشید که بی شما هیچ کس، هیچ نمی‌تواند کند و با شما همه دشمنان رسول اکرم«ص» و ائمه اطهار«ع» نابود خواهند شد. به هوش باشید که ایران در آستانه به ثمر رسیدن انقلاب اصیل شماست. آگاه باشید که خط منفور ضد اسلامی و غرب در حال شکست کامل است.»(۴)

ایشان مجدداً چند ماه بعد، در تاریخ ۴/۸/۱۳۶۰ اضمحلال و فروپاشی نظام سلطه به سرکردگی آمریکا را مطرح و تأکید فرمود:

«شیاطین پیوسته آمریکا رو به اضمحلال است.»(۵)

امام خمینی در سالروز میلاد پیامبر«ص» آذرماه ۱۳۶۴ نیز در حسینیه جماران فرمود:

«در ولایت حضرت رسول«ص» قضایایی واقع شده است. قضایای نادری به حسب روایات‌ها و روایات اهل سنت وارد شده است که این قضایا باید بررسی بشود که چیست. از جمله قضیه شکست خوردن طاق کسری و فروریختن چهارده کنگره از آن قصر و خاموش شدن آتشکده‌های فارس و ریختن بت‌‌ها به زمین… اینکه چهارده کنگره از کنگره‌های قصر ظلم خراب شد، به نظر شما نمی‌آید که در قرن‌ چهاردهم این کار می‌شود، یا ۱۴ قرن ‌بعد از این کار می‌شود؟ پیش ما این‌ طور است که خیلی راه دور است که هزار سال طول می‌کشد، دو هزارسال طول می‌کشد، نخیر، اینها قریب است، نزدیک است و می‌شود. بت‌ها شکسته خواهند شد ان‌شاءالله»(۶)

بر اساس نظرات بسیاری از کارشناسان و نظریه‌پردازان سیاسی و اندیشمندان مسلمان جهان اسلام، با توجه به ماهیت انقلاب اسلامی ایران و ویژگی‌های جهانی و جهان‌شمولی آن، این انقلاب تأثیرات قابل ملاحظه‌ای در حوزه‌های مختلف جهان اسلام داشته است. تأثیراتی که منجر به شکل‌گیری فرایندی شده که طی‌آن، اسلام ناب محمدی«ص» در جهان تحکیم یافته و در نقطه مقابل، جبهه استکبار و نظام سلطه جهانی به سرکردگی آمریکا، نه تنها در رسیدن به اهداف سلطه‌گرانه خود ناموفق بوده و شکست خورده، بلکه به‌تدریج دستخوش فرسایش می‌‌شود و در معرض افول و در سراشیبی سقوط قرارمی‌گیرد.

امام خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی بارها به مناسبت‌های مختلف درباره‌ «افول آمریکا» با توجه به قدرت نرم و سخت این کشور اشاره کرده‌اند. در ذیل به برخی از مواضع ایشان در این باره اشاره می‌شود:

«قدرت استکبارى آمریکا هم از بین خواهد رفت، او هم متلاشى خواهد شد. این قدرت جهنمى ماندنى نیست، اسرائیل هم ماندنى نیست.»(۷)

«این بی‏تجربگی‏ها و بی‏معرفتی‏های نسبت به حقایق ملت‌ها، همان چیزهایی است که آمریکا تا به ‏حال سیلی و چوب آنها را خورده و بعد از این هم خواهد خورد. مسئولان بی‏تجربه امروز آمریکا، کشور بزرگ خود را با این حرف‌ها و با این کارها لحظه به لحظه به لبه پرتگاه سقوط نزدیک‏تر می‏کنند. اینها از معنویت و انسانیت و حقوق انسانی بویی نبرده‏اند. با ملت‌های مظلوم، اگر بتوانند، در نهایت‏ شدت و خشونت عمل می‏کنند. با ملت‌هایی که در مقابل آنها تسلیم نشوند و به زانو در نیایند؛ اگر بتوانند، همان کاری را می‏کنند که امروز رژیم صهیونیستی با مردم فلسطین می‏کند؛ ولی نمی‏توانند و در ارزیابی قدرت خود هم اشتباه می‏کنند.»(۸)

«آمریکا به خاطر مستی قدرت اشتباه می‌کند و این اشتباه هم زیر پای او حفره و گودال بسیار خطرناکی را به وجود می‌آورد.»(۹)

«غرب و آمریکا و صهیونیسم، امروز از همیشه ضعیف‌ترند. گرفتاری‌های اقتصادی، ناکامی‌های‌ پی‌درپی‌ در افغانستان و عراق، اعتراض‌های عمیق مردمی در آمریکا و دیگر کشورهای غربی که دامنه‌ آن روز به ‌روز گسترده‌تر شده است.»(۱۰)

«آمریکا روند نابودی رژیم استکباریِ خودش را آغاز کرده، خیلی هم پیش رفته و مردم دنیا شاهد این خواهند بود. هرچند با استفاده‌ از قدرت، سر و صدایی می‌کند… امروز پرچم مبارزه‏ با تروریسم در دست آمریکاست. این پرچم را گرفته است و مرتب به این ‏طرف و آن‏ طرف می‏تازد و خودش را به میمنه و میسره می‏زند که ما می‏خواهیم با تروریسم مبارزه کنیم. آن ‏وقت ترور واضحِ با اعلام قبلیِ شخصیت‌های فلسطینی را که سلاخ‌ها و جنایتکارهای صهیونیست انجام می‏دهند، تأیید می‏کند. خجالت هم نمی‏کشند و شرم هم نمی‏کنند! خود همین دلیل بر این است که اینها رو به زوالند و نمی‏فهمند. برای یک نظام و یک رژیم سیاسی، ضعف حقیقی و افول قدرت وقتی شروع می‌شود که این رژیم و این نظام، استدلال سیاسی و قانع‌کننده‌ی برای کار خود، و حقانیت سیاسی خود را از دست بدهد. وقتی رژیمی حقانیت سیاسی‌اش از دست رفت و استدلال او برای موجودیت و کارهای خودش از دست او خارج شد، آن وقت قدرت معنوی خود را از دست داده است و سقوط او شروع شده است؛ ولو در ظاهر چیزی فهمیده نشود و خود او نفهمد. اینها این‌قدر مست قدرت و شهوتند که نمی‌فهمند ضعف استدلال و فقدان حقانیت سیاسی آنها در دنیا، با آنها چه دارد می‌کند..»(۱۱)

«در دنیا هیچ کسی نیست که شک داشته باشد در اینکه آمریکا در این سی سال، بیش از سی رتبه از لحاظ اقتدار و وجاهت جهانی سقوط کرده. همه این را می‌بینند و می‌دانند. خود آمریکائی‌ها هم به همین اقرار می‌کنند. سیاستمداران قدیمی کهنه‌کار آمریکائی، دولت‌ها و دولتمردان فعلی را که باید گفت دولت‌زنان، مسخره می‌کنند که شما آمریکا را از آنجا رساندید به اینجا. راست هم می‌گویند. آمریکا سقوط کرده. امروز هیچ دولتی در دنیا به قدر دولت آمریکا منفور نیست. اگر امروز دولت‌های منطقه‌ ما و دولت‌های دیگر جرئت و روزی را به عنوان روز برائت و نفرت از دولت آمریکا معین کنند و به مردم بگویند در این روز بیایید راه‌پیمائی کنید، بزرگ‌ترین راه‌پیمایی تاریخ در دنیا اتفاق خواهد افتاد»(۱۲)

«هیمنه‌ آمریکا شما را نترساند. دشمن ضعیف شده است. دشمن اسلام که استکبار است، امروز از همه‌ این ۱۰۰ سال و ۱۵۰ سال ضعیف‌تر شده است. دولت‌هاى استعمارى اروپا را ببینید. گرفتار مشکلات اقتصادى، سیاسى، امنیّتى هستند. امروز دولت‌هاى استعمارى اروپا انواع و اقسام مشکلات را دارند. آمریکا بدتر از اینها. دچار مشکلات اخلاقى، سیاسى، مشکلات شدید مالى و پولى، ضعف حیثیّتِ ابرقدرتى نه فقط در دنیاى اسلام، [بلکه‌] در همه‌ دنیا.»(۱۳)

سیاست‌های «تجاوزکارانه و سلطه‌طلبانه و متناقض»، «خروج از پیمان‌های بین‌المللی»، «بدعهدی و ایجاد تخاصم با کشورهای هم‌پیمان»، همه‌ و همه نشان‌دهنده‌ آن است که آفتاب ابرقدرتی ارباب اسلحه یعنی ایالات متحده‌ آمریکا به سر آمده و حتی آثار و نشانه‌های «سقوط امپراتوری» آن در جهان نمایان شده است. متفکران و صاحب‌نظران که روزی جهان را بدون آمریکای ابرقدرت متصور نبودند، با آشکار شدن آثار و نشانه‌های «سقوط امپراتوری» آمریکا در جهان، به جهان پساآمریکا نظر دارند. جهانی با هندسه‌ قدرتی بر مبنای علم و اقتصاد که دیگر خبری از فشنگ و باروت در آن نیست تا مظهر قدرت امپراتوری و ابرقدرت بودن، گسترش جنگ و تجاوز به کشور‌ها بشود.

امروز «افول آمریکا»، و حتی «سقوط امپراتوری» آن در جهان، داستان تخیلی بعد از جنگ جهانی دوم، رفته‌رفته برای اندیشمندان غربی واقعیت آشکاری است. امام خامنه‌ای در روز ۱۲ آبان‌ماه ۱۳۹۷، در دیدار با جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان درباره‌ «افول آمریکا» با توجه به قدت نرم و سخت این کشور فرمود:

«در یک نگاه وسیع‌تر وضعیت آمریکا را ‌که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم قدرت و اقتدار و هیمنه‌ آمریکا در دنیا رو به افول و زوال است و در طول سال‌ها دائماً‌ دارد کم می‌شود. آمریکای امروز از آمریکای چهل سال قبل که انقلاب پیروز شد، به‌مراتب ضعیف‌تر است. قدرت آمریکا رو به افول است. نکته‌ مهم این است.

بسیاری از سیاسیون و جامعه‌شناس‌های معتبر دنیا معتقدند که «قدرت نرم» آمریکا فرسوده‌ شده و در حال از بین رفتن است. قدرت نرم چیست؟ قدرت نرم این است که یک دولتی بتواند خواسته‌ و نظر و عقیده‌ خود را به اطرافیان بقبولاند و آنها را به نظر خود اقناع کند. امروز قدرت آمریکا در زمینه‌های مختلف رو به ضعف و فرسودگی کامل است. در زمان اوباما هم همین ‌جور بود، اما در زمان این آقا دیگر به‌طور واضح با او مخالفت می‌شود. در غالب زمینه‌هایی که او تصمیم می‌گیرد، دنیا با او مخالفت می‌کند. نه‌ فقط مخالفت مردمی، حتی دولت‌ها هم که با آمریکا رودربایستی دارند با او مخالفت می‌کنند. چین، اروپا، روسیه، هند، آفریقا و آمریکای لاتین مخالفت می‌کنند. قدرت نرم آمریکا رو به افول و سقوط است. این را من نمی‌گویم. اینها حرف‌هایی هستند که جامعه‌شناس‌های مطرح دنیا می‌زنند. نه ‌فقط اقتدار معنوی و قدرت نرم خود آمریکا رو به افول است، بلکه اینها حتی «لیبرال دموکراسی» را هم که پایه‌ اساسی تمدن غرب است، بی‌آبرو کرده‌اند.

چندین سال قبل از این یک جامعه‌شناس مطرح دنیا گفت وضعیت کنونی آمریکا منتهی‌الیه تکامل تاریخی بشر است و بشر دیگر از این بالاتر نمی‌تواند برود. همان آدم امروز حرفش را پس گرفته است می‌گوید «نه» و حالا چیزهای دیگری را آرزو می‌کند. ممکن است صریحاً نگوید اشتباه کردم، اما دارد حرف‌های دیگری را که درست نقطه‌ مقابل حرف‌های آن روز است، می‌زند. این وضع آمریکا است.

بنده قبل‌ها هم مکرّر این را گفته‌ام- خود ملّتهای غربی را که پایه و اساس حکومتشان و نظام اجتماعی‌شان بر لیبرال‌دموکراسی است، بدبخت کرده. لیبرال‌دموکراسی‌ای که امروز در غرب رایج است، خود آنها را بیچاره کرده؛ شکاف‌های اجتماعی، نبود عدالت اجتماعی، نابود شدن خانواده، فساد اخلاقیِ فراگیر و همه‌گیر، فردگرایی‌های افراطی و شدید؛ خود آنها بیچاره شده‌اند. حالا این آقا هم که آمده -این رئیس‌جمهورِ فعلیِ عجیب‌وغریبِ آمریکا- که دیگر به همه‌ی اینها چوب حراج زده و درواقع تتمّه‌ی آبروی هم آمریکا و هم لیبرال‌دموکراسی را برده.

اما قدرت سخت آمریکا هم به‌شدت ضربه دیده. قدرت سخت یعنی قدرت نظامی‌گری و اقتصادی. ابزار نظامی دارند، اما نیروی انسانیِ نظامی آمریکا به‌شدت افسرده، سردرگم، سرگشته و مردد [است]. برای همین است که در بسیاری از کشورهایی که آنها حضور دارند، برای اینکه بتوانند مقاصد خودشان را پیش ببرند، از سازمان‌های جنایتکاری مثل «بلک‌واتر» و از این قبیل استفاده می‌کنند. یعنی سرباز آمریکایی قادر به اجرای نقشه‌ آمریکایی نیست؛ نیروی انسانی‌شان این است.

اقتصادشان هم همین‌ جور است. امروز آمریکا پانزده تریلیون دلار بدهکار است که رقمی افسانه‌ای‌ است. در همین سال جاری، کسری بودجه‌ آمریکا قریب به هشتصد میلیارد دلار است که نشانه عقب‌ماندگی‌های اقتصادی است. حالا با زرق‌وبرق، شعار، حرف‌های گوناگون و ظاهرسازی‌ها روی اینها را می‌پوشانند، اما واقعیت‌های آمریکا این است. این قدرت سخت آمریکاست.

بنابراین آمریکا رو به افول است؛ این را همه بدانند. آن کسانی هم که به پشتیبانی آمریکا حاضرند مسئله‌ فلسطین را در این منطقه به‌کلی فراموش کنند، بدانند که آمریکا رو به افول است. آن که زنده است، ملت‌های منطقه‌اند و حقایقی که در این منطقه وجود دارند. آمریکا در منطقه‌ خودش هم رو به افول است، چه برسد در اینجا!

یکی از مظاهر شکست آمریکا این است که نتوانسته بر روحیه‌ استقلال‌طلبی در ملت ما و بر روی جوانان ما تأثیر بگذارد. شما ببینید، امروز احساسات جوانان و نوجوانان عزیز ما در سرتاسر کشور احساسات استقلال‌طلبانه است. بعضی‌ها حتی به مبانی دینی هم چندان پایبند نیستند، اما نسبت به تسلط بیگانه احساس مقاومت می‌کنند. این نشان‌دهنده‌ این است که آمریکا با این همه تبلیغات، با این همه تلاشی که انجام داده، با این امپراتوری خبری و رسانه‌ای که در دنیا به راه انداخته است، نتوانسته روی نسل جوان کشور ما اثر بگذارد و روحیه‌ مقاومت و استقلال‌طلبی آنها را ضعیف کند و از بین ببرد. به‌جد عرض می‌کنم که امروز جوان‌های ما از لحاظ انگیزه‌ ایستادگی و مقاومت از جوان نسل اول انقلاب اگر جلوتر نباشند، عقب‌تر هم نیستند. امروز این را انسان دارد به‌درستی مشاهده می‌کند. مخصوص جوان‌های ما هم نیست. این به‌تدریج در بین جوان‌های کشورهای دیگر هم تا آنجایی که ما اطلاع داریم، رسوخ پیدا کرده است؛ به‌خصوص کشورهای همسایه‌ ما. انسان  وقتی حرف‌های آنها جوان‌های عزیز مؤمن در کشورهای نزدیک و همسایه‌ را می‌شنود و اقدام‌ها و پیام‌ها و رفتارهای آنها را می‌بیند، احساس می‌کند که روحیه‌ استقلال در آنها زیاد است. البته آمریکایی‌ها بعضی از این چیزها را از چشم ما می‌بینند.

آمریکا رو به افول است؛ همه این را بدانند. آن کسانی که گرایش به این دارند که برویم و با آمریکایی‌ها «سازش» کنیم، نقشه‌ بی‌اساس و بی‌پایه‌ای می‌کشند. آمریکا رو به افول است. عوامل افول آمریکا هم مربوط به امروز و دیروز نیست که یکی بخواهد بیاید علاجش کند. مربوط به طول تاریخ [است]. عامل این وضعیتی که آمریکایی‌ها دچارش شده‌اند، عامل بلندمدت است. اینها در طول تاریخ وضعیتی را به وجود آوردند که نتیجه‌اش همین است و به این آسانی‌ها علاج‌شدنی نیست. این سنت الهی است، اینها محکومند به اینکه ساقط بشوند و افول کنند و از صحنه‌ قدرت جهانی زایل بشوند.»(۱۴)

آیت‌الله جوادی آملی از علمای بزرگ قم نیز در دیدار با دو تن از شخصیت‌های برجسته فرهنگی کشور روسیه(۱۵) فروپاشی آمریکا را پیش‌بینی کرده‌ و گفته‌اند، «آمریکا نیز مانند ابرقدرت سوسیالیست شوروی، فروپاشی را در پیش دارد.»(۱۶)

شهید سید مرتضی آوینی در بحبوحه لشگرکشی آمریکا به خلیج فارس در جریان حمله رژیم بعثی عراق به کویت در سال ۱۹۹۱ میلادی (۱۳۷۰ شمسی) به‌خوبی این رویکرد جدید مسلمانان منطقه و قرار گرفتن نظام سلطه جهانی در سراشیبی سقوط و فروپاشی را پیش‌بینی کرد و نوشت، «جهان فردا دیگر از آنِ غرب نیست و همه تحولات حکایتگر این حقیقت هستند. غرب با این لشگرکشی می‌خواهد یکسره بر این تصور خط بطلان بکشد. در این جنگ چه امریکا پیروز شود و چه صدام حسین، تقدیر تاریخی بشر در این عصر جدید همان است که گفته شد. آمریکا و اروپا بعد از دو قرن روشنفکری و یک قرن توسعه صنعتی به همان عاقبتی دچار آمده‌اند که همه تمدن‌ها در طول تاریخ گرفتار شدند. اگر این هیولای قدرت از بین برود، خلأ وجود آن را چگونه باید پر کرد؟ به نظر می‌رسد که پیش از اضمحلال و فروپاشی کامل با رویکرد دیگرباره انسان به عالم معنا، خلأ درونی بشر که ناشی از بی‌ایمانی است پر خواهد شد و اثبات‌ جای انکار خواهد نشست.»(۱۷)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- امام خمینی پیش‌بینی‌هایی داشت که در مقطع صدورآن کسی باورنمی‌کرد، اما بعد از وقوع آن پیش‌بینی‌ها باورپذیرمی‌شد. نگاهی به ۱۴ پیش بینی مطرح شده توسط حضرت امام(ره): ۱٫ امام راحل(ره) در سال ۱۳۴۳: سربازان من در گهواره‌ها هستند. ۲٫ پیش‌بینی فرار شاه و عاقبت رژیم پهلوی. ۳٫ پیش‌بینی تشکیل حکومت اسلامی در ایران. ۴٫ پیش‌بینی در مورد عاقبت آیت‌الله منتظری. ۵٫ پیش‌بینی در مورد رهبری امام خامنه‌ای(مدظله). ۶٫ پیش‌بینی نابودی مارکسیسم و سقوط شوروی. ۷٫ پیش‌بینی حمله رژیم بعثی عراق به کویت. ۸٫ پیش‌بینی عاقبت ذلت‌بار برای سران مزدور. ۹٫ پیش‌بینی حرکت مردم مصر و عاقبت حسنی مبارک. ۱۰٫ پیش‌بینی وقوع بیداری اسلامی در منطقه. ۱۱٫ پیش‌بینی فروپاشی آمریکا از درون. ۱۲٫ پیش‌بینی فتح قدس و آزادی فلسطین. ۱۳٫ پیش‌بینی نزدیکی ظهور و اتصال انقلاب اسلامی به ظهور. ۱۴٫پیش‌بینی مخالفت با امام زمان(عج) توسط کسانی که با ولایت فقیه مخالفت می‌کنند. مهم‌ترین آنها که به موضوع بحث ارتباط پیدا می‌کند پیش‌بینی فروپاشی شوروی است که در آن مقطع باورپذیر نبود ولی امام با استفاده از مخازن و معادن قرآنی و حکمت اطمینان بخش ازآن خبرداد و اتفاق هم افتاد. در آن مقطعی که امام پیش‌بینی افول شوروی را می‌کرد، پنج ماه بعد ازپذیرش قطعنامه ۵۹۸ بود و دیوار برلین هم هنوز پابرجا بود و امام در آن شرایط به گورباچف اعلام کرد که سقوط کمونیسم قریب‌الوقوع است و سران شوروی باید به راه حق گسیل یابند. (معافی، میثم، سایت بلاغ مازندران، «افول آمریکا واقعیتی قطعی»، ۲۱ آبان ۱۳۹۷) .

۲- امام خمینی، روح‌الله‌ موسوی، ‌صحیفه ‌نور،‌ جلد بیستم (تهران: انتشارات پیام عترت، چاپ نهم ۱۳۷۸) ص ۱۸۵٫

۳- همان، ج ۱۵، ص ۷۵٫

۴- همان، ج ۱۵، ص ۲۳٫

۵- همان، ج ۱۵، ص۲۰۶٫

۶- امام خمینى، سید روح اللّه‏ موسوى، صحیفه امام، جلد نوزدهم (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره) چاپ سوم، ۱۳۷۹) ، ص ۴۳۲و۴۳۶٫

۷- بیانات در دیدار مردم خرم‌آباد در تاریخ ۳۰/۵/۱۳۷۰، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR،۳۰/۵/۱۳۷۰٫

۸- بیانات در دیدار کارگزاران حج و مسئولان برگزارکننده مراسم دهه فجر در تاریخ ۳/۱۱/۱۳۸۰، پایگاه اطلاع‌رسانی  KHAMENEI.IR، ۳/۱۱/۱۳۸۰٫

۹- بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌‌ در تاریخ ۱/۹/۱۳۸۱، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۱/۹/۱۳۸۱٫

۱۰- پیام به کنگره‌ی عظیم حج در تاریخ۱۴/۸/۱۳۹۰، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR،۱۴/۸/۱۳۹۰٫

۱۱- بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان در تاریخ ۱۲/۲/۱۳۸۳، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۱۲/۲/۱۳۸۳٫

۱۲- بیانات در دیدار دانش‌آموزان‌ و دانشجویان در تاریخ ۱۰/۸/۱۳۹۱، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۸/۱۰٫

۱۳- بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در «کنگره‌ جهانى‌ جریان‌هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام» در تاریخ ۴/۹/۱۳۹۳، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۴/۹/۱۳۹۳٫

۱۴- پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۱۲ آبان ۱۳۹۷٫

۱۵- رئیس مرکز مطالعات ایران معاصر در مسکو و دبیرکل انجمن نخبگان و سردبیر روزنامه «زافترا» (فردا روسیه)

۱۶- تابناک، ۸/۱۲/۱۳۹۵، کد خبر: ۶۷۱۷۷۹٫

۱۷- آوینی، مرتضی، «هول از ابوالهول یا ترس از کدخد؟!»، کیهان، ۱۱/۶/۱۳۹۴، ص۸٫

19فوریه/20

بیتالمقدس فروختنی نیست

«معامله قرن» (در عربی: صفقه القرن، عبری: עסקת המאה و در انگلیسیDeal of the Century ) اصطلاحی سیاسی است و به طرحی گفته می‌شود که از سوی دولت ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا در راستای روند صلح بین دولت فلسطین و دولت اسرائیل ارائه شده است. معامله قرن یا توافق نهایی، طرحی به پیشنهاد دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی و حمایت عربستان، برای پایان دادن به منازعه اسرائیل با فلسطین و مقدمه‌ای برای عادی‌سازی روابط اعراب و اسرائیل است. بر اساس این طرح، اسرائیل در ازای دریافت امتیازهایی فراتر از تعهدات قبلی سازمان آزادی‌بخش فلسطین و قطعنامه‌های شورای امنیت و الحاق بخش‌هایی از مناطق اشغال‌شده به خاک خود با تشکیل دولت مستقل فلسطینی موافقت می‌کند.

در ابتدا رسانه‌های خبری اسرائیل با استناد به سخنانی منسوب به «جیسون گرینبلات»، فرستاده صلح آمریکا در خاورمیانه، مهم ترین جزئیات «معامله قرن» را منتشر کردند. بر اساس این جزئیات، دیگر پیشنهاد راه حل تشکیل دو کشور مستقل فلسطین و اسرائیل بر اساس مرزهای چهارم ژوئن ۱۹۶۷ و معرفی قدس اشغالی به عنوان پایتخت فلسطین، اساس طرح جدید صلح نخواهد بود. از زمان اعلان این طرح، محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و همه جنبش‌های مقاومت فلسطینی و بسیاری از مقامات کشورهای دیگر با این طرح مخالفت کرده‌اند.

این طرح قرار است برای پایان دادن به بیش از ۷۰ سال منازعه فلسطین ـ اسرائیل اجرا شود. بر اساس این طرح بخش‌های دیگری از فلسطین شامل نیمی از کرانه باختری و بخشی از بیت‌المقدس شرقی که از نظر جامعه جهانی به دولت فلسطین تعلق دارد، به اسرائیل واگذار می‌شود و در عوض اسرائیل با تشکیل کشور مستقل فلسطینی در نیمه دیگر کرانه باختری و تمام نوار غزه و تنها چند محله از بیت‌المقدس شرقی موافقت می‌کند. بر اساس این طرح شهرک «ابودیس» به جای بیت‌المقدس به عنوان پایتخت فلسطین در نظر گرفته خواهد شد. همچنین طبق این طرح فلسطینیان (بیش از پنج میلیون تن) باید از حق بازگشت به سرزمین خود که در طبق قطعنامه ۱۹۴ شورای امنیت به رسمیت شناخت شده، صرف‌نظر کنند.

در این طرح مناطق، روستاها و محله‌های عربی که عمدتاً فلسطینیان در آن سکونت دارند به حکومت خودگردان فلسطین واگذار و معبری نیز برای فلسطینیان برای تردد به مسجدالاقصی در نظر گرفته خواهد شد. معامله قرن پیشنهادهایی نیز برای پایان دادن به مشکل آوارگان فلسطین و شهرک‌سازی اسرائیل دارد.

این معامله شامل انتقال مالکیت محله‌ها و نواحی نزدیک به قدس مانند «بیت حنینا»، «شعفاط»، «کفر عقب» و «راس خمیس» به تشکیلات خودگردان فلسطین می‌شود. این طرح، پیشنهادی مبنی بر تشکیل کشور فلسطین در ابتدا در حدود نیمی از کرانه باختری، تمام نوار غزه و برخی محله‌های قدس از جمله «بیت حنینا»، «شعفاط» و اردوگاه آن، «راس خمیس» و «کفر عقب» مطرح می‌کند و در کنار آن، شهرک قدیمی و محله‌های اطراف آن همچون «سلوان»، «الشیخ جراح» و «جبل الزیتون» را برای اسرائیل باقی می‌گذارد.

طرح آمریکا شامل ایجاد دولت فلسطین در منطقه‌ای به اندازه دو برابر مساحت مناطق A و B کرانه باختری است. با این طرح، اندازه اراضی تحت کنترل دولت فلسطین به ۸۵ تا ۹۰ درصد کرانه باختری خواهد رسید.

طرح آمریکا، شهرک‌ها را به سه گروه تقسیم می‌کند: ۱. مجموعه ساختمان‌های شهرک‌ها که اکثر شهرک‌نشینان اسرائیلی در آنها زندگی می‌کنند. این بخش، جزو فلسطین اشغالی خواهد بود .۲. شهرک‌های پراکنده که تخلیه نخواهندشد، اما اجازه توسعه هم به آنها هم داده نمی‌شود. ۳. مناطق خارج از محدوده که طبق قانون رژیم صهیونیستی غیرقانونی هستند و از بین برده خواهند شد.

منطقه موسوم به « Holy Basi »  که شهرک قدیم قدس حرم‌الشریف و نواحی مجاور آن را شامل می‌شود، تحت حاکمیت صهیونیست‌ها خواهد بود. وضعیت موجود این مناطق حفظ خواهد شد و برای فلسطینی‌ها، اردنی‌ها و احتمالاً طرف‌های دیگر در اداره این اماکن مقدس نقشی در نظر گرفته خواهد شد.

بر اساس این طرح دولت فلسطین در نوار غزه و صرفاً در مناطق الف و ب و بخش‌هایی از منطقه ج کرانه باختری تشکیل و وضعیت نهایی قدس و بازگشت آوارگان به مذاکرات بعدی موکول می‌شود. البته مسئله آوارگان با «وطن جایگزینی» در خارج از فلسطین اشغالی حل و «حق بازگشت» آوارگان فلسطینی به کشورشان برای همیشه لغو و در گام آخر، مذکرات «صلح» میان رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی آغاز می‌شود.

جزئیاتی از این طرح عبارتند از:

فلسطین متشکل از کل مناطق «الف و «ب» در کرانه باختری و بخش‌هایی از منطقه «ج» است که در مجموع ۹۰ درصد کرانه باختری را شامل می‌شود. همچنین قرار است پایتخت آن در داخل یا نزدیکی مرزهای شهرداری اشغالگران در قدس یا در نزدیکی آن و احتمالا شامل منطقه‌ای از «شعفاط» تا «العیسویه»، «ابودیس» و «جبل‌المکبر» باشد.

برای مدیریت مناطق پیرامون شهر قدیمی قدس، یک سازمان بین‌المللی بر اداره مشترک اسرائیل ـ تشکیلات خودگردان فلسطین نظارت می‌کند.

یک نهاد مشترک اردن ـ تشکیلات خودگردان فلسطین مکان‌های اسلامی شهر قدس را کنترل می‌کند.

مصر، اردن و لبنان حقوق بیشتری در اختیار ساکنان فلسطینی خود قرار می‌دهند.

ساکنان یهودی در شهرهای کوچک‌تر کرانه باختری جا به جا می‌شوند.

یک گذرگاه زمینی کرانه باختری و غزه را به هم متصل می‌کند.

غزه هنگامی که تشکیلات خودگردان فلسطین کنترل آنجا را دوباره به دست ‌آورد، به فلسطین ملحق می‌شود.

واشنگتن یک بسته کمک اقتصادی هنگفت (شاید به میزان ۴۰ میلیارد دلار و یا به نوعی ۲۵ هزار دلار به ازای هر فلسطینی ساکن کرانه باختری) برای تشکیلات خودگردان فلسطین در نظر می‌گیرد.

فلسطین دسترسی موقت به بنادر و فرودگاه‌های گزینش شده در اسرائیل را تا زمانی که یک سری تأسیسات انحصاری با استفاده از اعتبارات خارجی برای تشیکلات خودگردان فلسطین ساخته شود، پیدا می‌کند. در ازای آن نیز فلسطینی‌ها باید یک سری محدودیت‌ها را بپذیرند این محدودیت‌ها عبارتند از:

تداوم کنترل ارتش اسرائیل بر مرزهای فلسطین دسترسی‌های هوائی و دریائی آن و دره اردن.

به رسمیت شناختن قانونی شهرک‌های یهودی بزرگ‌تر به میزان ۱۰ درصد از خاک کرانه باختری و شاید الحاق این شهرک‌ها به اسرائیل از سوی دولت آمریکا.

صرف‌نظر کردن از حق بازگشت فلسطینی‌های ساکن خارج از سرزمین‌های اشغالی در ازای دریافت غرامت.

بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز پیش از رونمایی از طرح «معامله قرن» در گفت‌وگو با روزنامه «معاریو» ضمن افشای برخی جزئیات معامله قرن تصریح کرد، «هر کس گمان کند کشوری به اسم فلسطین تشکیل خواهد شد که از هر دو جهت «اسرائیل» را احاطه می‌کند، کاملا اشتباه کرده است.» نتانیاهو تاکید کرد، «هیچ شهرک نشین یا شهرکی را( از منطقه غرب اردن) حذف نمی‌کنیم.»

وی همپنین عنوان کرد که سه مسئله ثابت در معامله قرن عبارتند از: عدم تخلیه حتی یک شهرک صهیونیست‌نشین در اراضی اشغالی فلسطین، سیطره دائمی رژیم صهیونیستی بر کل منطقه غرب اردن و عدم تقسیم قدس میان فلسطینیان و اسرائیلی‌ها.

خلاصه طرح موسوم به «معامله قرن» این است که رژیم صهیونیستی «کشور ملت یهود است و فلسطین با حاکمیت محدود، کشور ملی فلسطینیان است.»

۹ بند طرح مذکور، به این ترتیب عنوان شده‌اند:

دولت فلسطین با حاکمیت محدود در نیمی از کرانه باختری و سرتاسر نوار غزه تشکیل خواهد شد. اسرائیل، مسئولیت امنیتی بخش اعظمی از کرانه باختری و گذرگاه های مرزی را به عهده خواهد داشت. دره اردن تحت حاکمیت اسرائیل قرار خواهد گرفت و این رژیم ماموریت سیطره نظامی بر آن را به عهده خواهد گرفت. تمام محله‌های عرب‌نشین در قدس شرقی، به‌جز «المدینهْ القدیمه» که بخشی از قدس اسرائیل خواهد بود، به دولت فلسطین واگذار خواهد شد. شهر «ابودیس» در شرق قدس، پایتخت پیشنهادی برای دولت فلسطین خواهد بود. فلسطین و اردن در نظارت دینی بر مساجد «المدینهْ القدیمه» مشارکت خواهند کرد. غزه به دولت جدید فلسطین ملحق خواهد شد، مشروط بر اینکه حماس خلع سلاح شود. هیچ بندی مبنی بر «حق بازگشت» آوارگان فلسطینی وجود ندارد، ولی ساز و کاری برای پرداخت غرامت و نظارت جامعه جهانی به آنها تدوین خواهد شد.

مسئله دیگری که در این میان وجود دارد، خیانت بزرگ سعودی‌ها به فلسطین است. عربستان سعودی با حمایت از «معامله قرن» بزرگ‌ترین خیانت را به فلسطین کرده است. در طول تاریخ عربستان سعودی هیچ‌یک از حکام سعودی به اندازه حکام کنونی به آرمان‌های فلسطین خیانت نکرده بودند. شاید بی‌راه نباشد اگر بگوییم این سعودی‌ها بودند که مسیر معامله قرن را پیش پای آمریکایی‌ها قرار دادند و بدین ترتیب معامله قرن، فتنه‌ای است که از آستین ریاض بیرون آمده است.

پیشتر رسانه‌ها خبری از پیشنهاد چند صد میلیارد دلاری «محمد بن سلمان» ولیعهد سعودی به محمد عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین برای پذیرش معامله قرن خبر داده بودند؛ پیشنهادی که البته محمود عباس تا به حال با آن مخالفت کرده است.

تصمیماتی که دونالد ترامپ از لحظه روی کار آمدن تا کنون برای حذف مسئله فلسطین اتخاذ کرده، به ۱۰ فقره می‌رسند و به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول با هدف تحمیل واقعیت‌های جدید به نفع رژیم صهیونیستی مانند به‌رسمیت شناختن «قدس» به عنوان پایتخت این رژیم و تلاش برای از بین بردن آژانس «آنروا» اتخاذ شده و هدف از تصمیمات دسته دوم نیز  مجازات فلسطینیان به دلیل مخالفت آنها با «معامله قرن» است.

ده تصمیمی که ترامپ برای حذف مسئله فلسطین اتخاذ کرده است، عبارتند از:

۱٫به‌رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت رژیم اشغالگر صهیونیستی؛

۲٫کاهش کمک‌ها به  آژانس امدادرسانی و کاریابی سازمان ملل برای آوارگان فلسطینی «آنروا»؛

۳٫انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به قدس اشغالی؛

۴٫قطع کامل کمک‌ها به آژانس آنروا؛

۵٫قطع کامل کمک‌ها به تشکیلات خودگردان فلسطین؛

۶٫توقف کمک‌های مالی به بیمارستان‌های قدس؛

۷٫بستن دفتر سازمان آزادی‌بخش فلسطین در واشنگتن؛

۸.مسدود کردن حساب‌های بانکی سازمان آزادی‌بخش فلسطین در واشنگتن؛

۹.توقف کمک به طرح‌ها برای جوانان فلسطینی به ارزش ۱۰ میلیون دلار؛

۱۰٫اخراج سفیر تشکیلات خودگردان فلسطین از واشنگتن.

باتوجه به ماهیت و محتوای این طرح که توسط دو پیر خرفت کلاهبر و دلقک و ورشکسته سیاسی، «معامله قرن» نام‌گذاری شده است؛ آن ‌را باید «کلاهبرداری قرن» نامید، زیرا نه شبیه معامله است و نه شبیه به یک طرح و ابتکار عمل سیاسی. در یک معامله دو طرف متعامل وجود دارند؛ اما در این کلاهبرداری آمریکایی‌ـ اسرائیلی اصلاً از یک طرف اصلی معامله که فلسطینیان باشند خبری نیست و این دو کلاهبردار ورشکسته سیاسی با سرمایه و دلارهای نفتی رژیم آل‌سعود و برخی از شیخ‌نشینان عرب این طرح را به نیابت از فلسطینیان و با هدف جلوگیری از شکست ترامپ در دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و جلوگیری از تخلیه پایگاه‌های نظامی و اخراج نیروهای نظامی آمریکایی از منطقه که پس از ترور ناجوانمردانه شهید حاج قاسم سلیمانی، طرح آن در منطقه توسط محور و جریان مقاومت کلید زده شده است و دیگر به منظور جلوگیری از شکست در انتخابات پارلمانی آینده اسرائیل که برای نتانیاهو به‌مثابه پایان دوران سیاسی خواهد بود و به سرنوشت کسانی چون «موشه کتساف» و «ایهود اولمرت»، رئیس‌جمهور و نخست وزیر پیشین اسرائیل، دچار خواهد شد و بقیه عمر خود را باید در زندان سپری کند، کلید زده‌اند.

اکنون که با خیانت بزرگ شیخ‌نشینان عرب و در رأس آنها عربستان سعودی، رونمایی از معامله قرن کلید خورده است، گروه‌های مقاومت فلسطینی عزم خود را برای مقابله و رویارویی با این طرح خیانتکارانه جزم کرده‌اند. هرچند یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین عوامل به تعویق افتادن رونمایی از معامله قرن، همین مسئله بوده است؛ اما به نظر می‌رسد پس از اعمال فشار بر آمریکا برای خروج از عراق و منطقه، رونمایی از این طرح، موجب برانگیختگی بیشتر جهان اسلام علیه صهیونیسم بین‌الملل در حمایت از فلسطین و قدس عزیر و انسجام درونی فلسطینیان برای مقابله با این توطئه و کلاهبرداری قرن شود؛ پدیده‌ای که پس از شروع مذاکرات صلح خاورمیانه در سال ۱۹۹۱ طی سه دهه گذشته کم‌سابقه و بلکه بی‌سابقه بوده است. در واقع دشمن صهیونیستی با این خبط خود، ناخواسته به آرمان آزادی قدس شریف کمک کرده است که:

«عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد».

19فوریه/20

رمز فراگیر شدن دعوت شیخ ابراهیم زکزاکی در نیجریه

مقدمه:

پنج سال پیش زمانی که به نیجریه پا گذاشتم، می‌دانستم که مردم نیجریه مردمانی خونگرم، مهربان و در جستجوی حقیقت هستند. می‌دانستم تحولات شگرفی در میان مردم این خطه کره زمین در حال شکل‌گیری است و می‌دانستم که آمریکا و اسراییل از این تحولات بسیار نگران هستند؛ ولی هنگامی که از نزدیک با مردم نیجریه و فضای فرهنگی این مردم آشنا شدم، فهمیدم ابعاد حادثه بسیار بزرگ‌تر و پیچیده‌تر از چیزی است که از دور به نظر می‌آید.

اتفاقی که در آن سوی دوردست‌ها افتاده است فقط مربوط به گسترده شدن یک گروه از میان مسلمانان و تغییر مذهب و نگرش میلیون‌ها نیجریه‌ای نیست، بلکه فراتر از آن، صحبت از تحول و دگرگونی و تغییر در احوالات درونی انسان‌هاست. در یک کلام، صحبت از نزدیک شدن آسمان به زمین است.

من در باره نیجریه و مسلمانان این کشور چیزهایی شنیده بودم، ولی شنیدن نام شیخ ابراهیم زکزاکی و تشکیلات تحت اداره او به نام جنبش اسلامی نیجریه برایم تازگی داشت. گفته می‌شد تعداد پیروان شیخ، روز به روز در حال گسترش است، ولی هنگامی که فهمیدم سختگیرترین افراد، آمار پیروان او را حدود ۵ میلیون نفر و دیگران تا ۱۵ میلیون نفر برآورد می‌کنند، بر شگفتی‌ام افزوده شد و تصمیم گرفتم رمز و راز حرکت این شیخ و گروه تحت فرمان او را دریابم.

شیخ زکزاکی و جنبش اسلامی نیجریه را از جنبه‌های مختلفی می‌توان مورد بررسی قرار داد، اما در این نوشته مایلم فهمی را که از بررسی این موضوع به دست آورده‌ام تبیین کنم.

نویسندگان و پژوهشگران زیادی تجربه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) را واکاوی کرده‌اند، اما شاید یکی از نکاتی که امام خمینی(ره) را از دیگران متمایز می‌کرد تفاوت در نوع نگاه به مردم بود.

آنچه در نیجریه دیدم بازنمایی و تداوم همین نگاه بود. کاملاً می‌شد حس کرد که شیخ زکزاکی چه زیبا بر قلوب‌ مردم حکومت می‌کند که این با قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی صرف به دست نمی‌آید. شاید بتوان سرّ آن را در کلیدواژه خدمت به مردم یافت. بنابر این سعی خواهم کرد تا در این نوشته، ابعاد مختلف خدمت را از نگاه شیعیان نیجریه بازنمائی کنم. بدین منظور بهتر است کمی بیشتر با شخصیت رهبر جنبش اسلامی نیجریه، جناب شیخ ابراهیم زکزاکی آشنا شویم:

 

رهبری جنبش اسلامی

شیخ «ابراهیم یعقوب زکزاکی» سرشناس‌ترین روحانی شیعه نیجریه، امروزه در سراسر این کشور و بلکه غرب آفریقا مشهور و کاملاً شناخته شده است.  ایشان ادبیاتی عمومی و فرامذهبی دارد. روی شیعه شدن تاکید نمی‌کند و می‌گوید:

«باید اسلام را اعتلا و قدرت داد. همه باید با هم باشیم تا در مقابل دشمن ایستادگی کنیم. چه سنی باشیم، چه زیدی، چه صوفی، چه غیر آن. اگر می‌خواهید شیعه باشید، خب باشید. اگر هم می‌خواهید سنی باشید، باشید. اشکالی ندارد، ولی همه باید برای اسلام کار کنیم. در هر مذهبی که هستیم باید سعی کنیم آن مذهب را خوب بشناسیم. تقلید، کورکورانه نباشد. اگر می‌خواهی شیعه شوی، باید از تشیع به‌خوبی با خبر شوی.»

شیخ زکزاکی اعتقاد دارد: «باید فطرت‌های مردم را مخاطب قرار داد. ویژگی حق این است که اگر بیان شود، وجدان‌های عامه مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد و جذب حقیقت می‌کند.»

پیروان شیخ معتقدند خدمت رسانی به مردم، زنگارهای فطرت انسان‌ها را پاک  و حملات و تبلیغات دشمن را بی‌اثر می‌کند. شهید بزرگوار شیخ توری معاون زکزاکی می‌گفت:

«شیخ از همان ابتدا هم با مسلح شدن ما مخالف بود و می‌گفت ما الان نیاز به سلاح نداریم. فقط باید به بیداری مردم بپردازیم تا جامعه قانع شود و خودش حقیقت را دریابد. همان اتفاقی که در ایران افتاد تا جایی که آن تظاهرات‌های مردمی با شکوه اتفاق افتادند. ما نباید از زمان پیشی بگیریم. باید منتظر شویم تا زمان برخی از امور برسد. خود مردم باید برسند و خودشان باید تغییرات بزرگ را رقم بزنند. تغییر یک فرآیند تدریجی است که با اصلاح و تهذیب درونی افراد آغاز می‏شود، به گونه‏ای که در لحظه‏ای که جامعه، آماده تغییر شد، تغییرات کلی مورد نظر در امت اسلامی پدید خواهند آمد.»

 

مهم‌ترین مولفه‌های خدمت از نگاه شیخ زکزاکی

۱- جدا نشدن از مردم:

یکی از مهم‌ترین راهبردهای جنبش اسلامی نیجریه، عدم جداسازی و دیگر انگاری مسلمانان غیرشیعه است. این در حالی است که در برخی از کشورها مانند تانزانیا این‌گونه نیست. در کشور تانزانیا، جامعه شیعیان که بیشتر مربوط به خوجه‌های شیعه هستند، اقلیتی عمدتاً ثروتمند هستند و سیستم بسته‌ای دارند که صرفاً متعلق به شیعیان است. آنها، مراسم‌های خود را دارند و نه تنها از جامعه اهل تسنن که در بسیاری از مواقع حتی از جامعه شیعیان غیرخوجه هم جدا هستند.

توجه به این نکته بسیار ضروری است که جامعه بزرگ شیعیان نیجریه، حداکثر ۳۰ سال است که به وجود آمده و در حال رشد است. هنوز افراد خانواده برخی از شیعیان، والدین، خواهرها و برادرهای آنها شیعه نیستند. خود مستبصران نیز تازه شیعه شده‌اند. شیعه شدنِ شیعیان نیجریه می‌توانست آنها را به اقلیتی منزوی و دور از مردم تبدیل کند که با هوشیاری بزرگان شیعه در نیجریه، مخصوصاً شیخ زکزاکی، این گونه نشد. البته شیعیان و اهل تسنن با هم وحدت ندارند؛ ولی بین خودشان جدائی هم احساس نمی‌کنند و وحدت عملی و استراتژیک  دارند. از بارزترین جلوه‌های این وحدت عملی موارد زیر هستند:

*امروزه شیعیان در مساجد اهل تسنن و پشت سر آنان نماز می‌خوانند.

*شیعیان و اهل تسنن به خانه‌های یکدیگر می‌روند.

*سنی‌ها بعد از گرویدن به تشیع از سوی خانواده هایشان طرد نمی‌شوند.

*بسیاری از اهل تسنن در مراسم‌های مربوط به شیعیان شرکت می‌کنند.

*بین شیعیان و اهل تسنن ازدواج صورت می‌گیرد.

شایان ذکر است که آقای زکزاکی توصیه کرده است که شیعیان برای خودشان مسجد جداگانه نسازند. در ابتدا چنین به نظر می‌رسد که در بین رهبران شیعه نگاه بلند مدتی برای تقویت آن وجود ندارد، اما با توجه به آنچه که از برخورد مستقیم با مسلمانان نیجریه دریافت می‌شود، به نظر می‌رسد این توصیه ناشی از شناخت عمیق شیخ زکزاکی از جامعه نیجریه است. آقای زکزاکی به پیروان خود توصیه می‌کند در مساجد اهل تسنن و پشت سر آنان نماز بگذارند و اجازه ندهند که هیچ‌گونه جدایی‌ای بین آنها شکل بگیرد. این امر باعث می‌شود تبلیغ وهابیت مبنی بر اینکه شیعیان مومن و مسلمان نیستند، خنثی شود.

نکته دیگر این است که در نیجریه هر کسی در مسجد خودش نماز می‌خواند. سنی‌ها هیچ‌گاه در مسجد صوفیان نماز نمی‌خوانند و بالعکس. تیجانیه به مساجد قادریه نمی‌روند و در مورد طریقت‌های دیگر نیز همین‌ طور است. اینها حتی اگر از دو قبیله باشند، به مساجد هم نمی‌روند. با اینکه در نیجریه مسجد بسیار زیاد است، اما با این روش، همه از هم دور افتاده‌اند. شیخ زکزاکی، این نقطه ضعف را در نیجریه دید. توصیه شیخ به پیروان خود، کل مناسبات رایج را که مشوق «جدایی از هم» است به «نزدیک شدن به هم» تغییر داد.

 

۲- تشویق پیروان به محبت و خدمت به یکدیگر

رهبر شیعیان نیجریه مردم را به صمیمی‌تر شدن و عشق ورزیدن به یکدیگر دعوت و در این راستا صمیمیت و خلوص جامعه صدر اسلام و نیز تجربه عظیم انقلاب اسلامی در یکدل شدن همه مردم را به آنها یادآوری می‌کند.

 

۳- لزوم تطابق کردار و گفتار

شیخ زکزاکی دلیل گسترده‌تر شدن مستمر جنبش اسلامی را این ‌طور بیان می‌کند:

«مردم به جنبش اطمینان دارند، چون مشاهده می‏کنند که سخنان مطرح شده توسط فعالان جنبش با فعالیت‏های آنان منطبق است. پس از این اعتماد، مردم به جنبش ملحق می‏شوند.»

 

۴- لزوم فداکاری و ایثار برای اهداف اسلام

پیروان ایشان معتقدند که وی همه وجودش را وقف اسلام کرده است. به‌خوبی به یاد دارم که یکی از شاگردان ایشان در شهر کانو می‌گفت، «بعضی از اسلام برای دنیای خودشان استفاده می‌کنند، اما ایشان هرچه دارد فدای اسلام می‌کند. روزی یکی از خبرنگاران از ایشان می‌پرسد که ما شنیده‌ایم که این فعالیت‌های شما دلیلش این است که از بیرون کشور نیجریه، برایتان پول می‌فرستند. ایشان به آن خبرنگار گفت، «من نه تنها خودم زندانی شدم. بلکه زن و بچه‌ام اذیت شدند. زمانی که می‌خواستند مرا دستگیر کنند، همسرم حامله بود و او را زدند. شما حاضرید چقدر پول بگیرید تا این کارها را با شما انجام دهند؟» هنگامی که اینها را برایم می‌گفت، هنوز چند روزی به روز قدسی که سه  تن از فرزندانش  شهید شدند مانده بود و الان که این سطور را می‌خوانیم او پدر شش شهید است.»

 

۵- لزوم شناساندن شیعیان به عنوان خادمان مردم

یکی از پیروان شیخ زکزاکی نقل می‌کرد که، «در اکثر موارد افراد در حالی شیعه می‌شوند که پدر و مادر و یا خواهر و برادرشان شیعه نیستند. دلیلش هم واضح است. قبلاً همه سنی بوده‌اند. در عین‌حال هیچ مشکلی با هم ندارند و ارتباط بین آنها قطع نمی‌شود، چون شیعیان به مردم خدمت می‌کنند. مردم شیعیان را به خدمت و کمک به همنوع می‌شناسند.»

 

۶- زندگی در میان توده مردم

یکی از نکات جالبی که در زندگی شیخ زکزاکی و نیز شهید شیخ محمد توری مشاهده کردم این بود که خانه‌هایشان در بین محله‌های عادی مردم بود. با توجه به امکاناتی که اینها دارند و نیز تجاری که هر کاری را به امرشان انجام می‌دهند، زندگی نکردن در فضای زندگی ثروتمندان و بودن در کنار فقرا، امتیاز بسیار بزرگی برای آنهاست.

در نیجریه اختلاف طبقاتی بین مردم ثروتمند و مردم فقیر بسیار زیاد است. طبق گزارشات سازمان خواربار و کشاورزی سازمان ملل، ۷۰ درصد مردم نیجریه زیر خط فقر زندگی می‌کنند. در شهر کانو، محله‌ای که هتل طاهر در آن است، منطقه‌ای بسیار مجلل، دارای خانه‌هایی بسیار بزرگ با باغ‌هایی بی‌انتها و بسیار زیباست. هنگامی که از آن محله بیرون می‌آئید، گویی به یک شهر جنگ‌زده وارد می‌شوید. خانه شهید شیخ توری در جایی بود که شاید بتوان گفت فقیرترین افراد در آن محله زندگی می‌کنند. یکی از عواملی هم که باعث روی آوردن مردم به آنها شده است همین زندگی در حد متوسط مردم است.»

 

۷- فرهنگ نمودن فضای خدمت رسانی در میان پیروان

نکته زیبای دیگری که مشاهده کردم درباره یکی از تجار شیعه در شهر کانو بود که صاحب یک شبکه واردات انواع محصولات به نیجریه بود. در بین صحبت‌هایش دریافتم که روزانه در یکی از خانه‌هایش به حدود ۴۰ نفر غذا می‌داد. او بر بام خانه‌اش چند تانکر آب گذاشته بود. به آنها اشاره کرد و به من گفت، «آنها را می‌بینی؟ آن دو‌تای کوچک برای زندگی خودم است، ولی با آن چهار تای بزرگ به بیش از ۳۰ خانه آبرسانی می‌کنم.» تربیت افرادی مثل او و ترویج این سبک زندگی، نقش بسیار بزرگی در ترویج اندیشه‌های خدمت گرایانه شیعیان دارد.

 

۸- لزوم شروع کردن از خود

شیخ یک قاعده‌ دارد و می‌گوید ، «هر کاری را که می‌خواهم در جامعه پیاده کنم، اول باید روی خودم پیاده کنم. اگر توانستم این کار را بکنم،  معلوم می‌شود که می‌توانم دیگران را هم به آن توصیه کنم و در جامعه گسترش دهم.» کسانی که در راس یک تشکیلات و در زیر مجموعه جنبش اسلامی قرار می‌گیرند ابتدا خودشان مسئولند که هزینه‌های مربوط به آن فعالیت‌ها را تامین کنند. آنان از پول شخصی خود و نیز خانواده‌های نزدیک به خود کمک می‌گیرند. یکی از مهم‌ترین نکاتی که باعث شده فعالیت‌های جنبش اسلامی وابسته به کمک‌های خارجی نباشد همین روحیه حرکت به سمت خودکفایی اقتصادی است.

 

سخن پایانی

مهم‌ترین نکته‌ای که در کنار مردم عزیز و سیاه‌پوست نیجریه دریافتم این بود که آنها بسیار مستعد ایجاد تحولات شگرف در جامعه خود هستند. دلیلش ‌هم این است که آنها این دگرگونی و تحول را در وجود خودشان تمرین کرده‌اند. نگاه جدید به زندگی، باور عمیق به وعده‌های الهی، باور به ظهور مهدی موعود«عج»، باور به حکومت مستضعفان، تمرین از خود گذشتگی و ایثار، تمرین مقابله و جنگ با استکبار، متکی بودن بر ظرفیت‌های خود، وابسته نبودن به دیگران، نفوذ در دل‌ها و… ویژگی‌هایی هستند که این مردم را شایسته الطاف ویژه الهی کرده است. حرکتی که برادران ما در نیجریه شروع کرده‌اند، متکی بر فرد و یک رهبر خاص نیست بلکه تبدیل به سیلابی شده است که همچنان با سرعت جاری است و دیر یا زود مستکبران را با خود خواهد برد.

19فوریه/20

ابراهیمی با قدرت یک امت

مقدمه:

شیخ زکزاکی یکی از پدیده‌های عجیب روزگار ماست. فردی با دست خالی، در غرب آفریقای فقیر، با ۵۰ درصد مسیحی و بی‌دین، توانسته است ظرف ۳۰ سال، حدود ۲۰ میلیون از مردم نیجریه و چندین میلیون از سایر کشورهای آفریقائی را جذب و آنها را به عنوان فریقائی طرفداران انقلابی مکتب اهل بیت(ع) تربیت کند. او با شهادت شش فرزندش در دو کشتار دولتی، خم به ابرو نیاورده است و پیروانش نیز با اقتدای به رهبر خود  از شهادت استقبال می‌کنند.

چهار سال قبل، در یک کشتار بزرگ انسانی که توسط دولت ظالم و دست‌نشانده‌ نیجریه انجام شد که همه‌ دستورات را از آمریکا واسرائیل می‌گیرد و عربستان سعودی هم پول‌های آن را پرداخت می‌کند، بیش از ۱۰۰۰ نفر از طرفداران او به شهادت رسیدند و بیش از ۷۰۰ نفر را مجروح شدند. سه فرزند شیخ در این فاجعه شهید شدند و خواهرش زنده زنده در آتش سوخت.

اینک پس از چهار سال بازداشت غیرقانونی او و همسرش، آنها را از بازداشتگاه خانگی به زندان عمومی برده‌اند. این حوادث بهانه‌ای شد تا این مقاله توسط اینجانب که سال‌هاست با شیخ، خانواده او و حرکت اسلامی نیجریه آشنا و در خدمت آنها بوده‌ام و هم اینک نیز به عنوان نماینده‌ شیخ زکزاکی در ایران، عضو کمیته بین‌الملل حرکت اسلامی نیجریه هستم، تنظیم شود واز طریق مجله وزین پاسدار اسلام که سال‌هاست از آن بهره‌ زیادی برده‌ام، به نظر خوانندگان محترم آن برسد.

 

نیجریه کجاست؟

نیجریه پرجمعیت‌ترین کشور قاره آفریقاست و در غرب آن قاره قرار دارد. پایتخت آن آبوجا و بزرگ‌ترین شهر آن لاگوس است. جمعیت این کشور ۱۷۰ میلیون نفر و زبان رسمی آن انگلیسی و زبان مردم آن هوساست. حدود ۸۵ میلیون نفر از مردم نیجریه مسلمان و بقیه مسیحی یا بی‌دین هستند. این کشور نفت فراوانی دارد، اما در فقر سنگینی به سر می‌برد. مردم در روز فقط چند ساعت برق دارند و بقیه زمان‌ها افرادی که توانایی دارند، از موتور برق استفاده می‌کنند.

 

شیخ (سید) ابراهیم الزکزاکی کیست؟

شیخ ابراهیم‌بن یعقوب‌بن علی‌بن تاج الدین‌بن حسین زکزاکی در پنجم ماه می ۱۹۵۳ پانزدهم شعبان ۱۳۷۲ (۱۳۳۲شمسی) در شهر زاریا در یک خانواده‌ی مذهبی در نیجریه متولد شد. شیخ ابراهیم در خانواده‌ای به دنیا آمد که فعالیت سیاسی و ضداستعماری در آن پیشینه‌ دیرینه دارد، به‌گونه‌ای که جد شیخ زکزاکی، از فقهای عصر و زمانه خود و از مبارزان با استعمار در آفریقا بود.

جد زکزاکی از موریتانی به نیجریه آمده بود. هرچند او سید و از نوادگان اهل بیت(ع) بود، اما چون در نیجریه هر عالمی را شیخ می‌گفتند، او را هم شیخ می‌گفتند. شیخ ابراهیم هم هرچند سید است، اما در نیجریه او را شیخ می‌گویند. او اخیراً از همه خواهش کرده او را سید زکزاکی صدا بزنند.

او تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس سنتی قرآنی و اسلامی از سنین کودکی آغاز کرد و تا سن ۱۶ سالگی در مرکز

یادگیری شهر تاریخی زاریا نیجریه مشغول به تحصیل بود. او در مدرسه ابتدایی رسمی شرکت نکرد. اولین تجربه وی با آموزش رسمی در سال ۱۹۶۹ در مدرسه عربی استانی زاریا بود که در آن مقامات محلی شهر، معلمان عربی را برای مدارس ابتدایی خود تعلیم می‌دادند.

او از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۵ در مدرسه‌ معروف مطالعات عربی«کانو»   (SAS) مشغول به تحصیل بود. این مدرسه در سال ۱۹۳۴ به عنوان مدرسه‌ حقوق نیجریه شمالی تأسیس شد و به عنوان «مادر دانشگاه بایرو» شناخته می‌شد. تقریباً تمام قضات بزرگ شمال نیجریه، فارغ‌التحصیل این مدرسه هستند.

علاقه‌ علامه زکزاکی به موضوعاتی که در مدرسه تدریس نمی‌شد باعث شد که وی دوره‌ گواهی‌نامه تربیت معلم درجه دو خود را با مطالعات خصوصیGCE  در موضوعاتی همچون دولت و اقتصاد ترکیب کند .او در سال ۱۹۷۵ و پس از اتمام امتحانات مقطع متوسطه مشغول به تحصیل برای سطح پیشرفته(GCE)در موضوعاتی همچون دولت، اقتصاد، هوسا و مطالعات اسلامی شد. نتایج موفقی که او در این آزمون‌ها کسب کرد، سبب ورود مستقیم وی به دانشگاه احمد بلو(ABU) در شهر زاریا برای مقطع کارشناسی رشته‌ اقتصاد شد و او از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۹ تحصیلات خود را در این دانشگاه ادامه داد.

او عضو فعال جامعه‌ دانشجویی مسلمانان (MSS) در دانشگاه و در سطح ملی بود. در سال ۱۹۷۸، دبیر کل جامعه دانشجویی مسلمانان همان دانشگاه (ABU) و به عنوان مغز متفکر در پشت تظاهرات گسترده‌ مردمی در حمایت از گنجاندن شریعت در قانون اساسی نیجریه شناخته و در سال ۱۹۷۹ به عنوان نایب‌رئیس (امور بین‌الملل) جامعه دانشجویی مسلمانان انتخاب شد و

به‌طور قابل توجهی به یادگیری از علمای مختلف در سیستم سنتی یادگیری «کانو» و «زاریا» ادامه داد.

 

سخنران دانشگاه کمبریج

وقتی یکی از استادان دانشگاه احمد بلو برای تدریس به دانشگاه کمبریج منتقل ‌شد، ابراهیم زکزاکی جوان نیجریه‌ای را به آنها معرفی ‌کرد. آنها از ابراهیم زکزاکی دعوت می‌کردند به کمبریج برود وبرای دانشجویان و اساتید در مورد آفریقا و راه نجات آن از دست استعمار و استثمار سخنرانی کند. با اولین سخنرانی، همه دانشگاهیان شیفته‌ او ‌شدند و این برنامه بارها و بارها تکرار ‌شد. او در همین سفرها با آقای مسعود شجره، رئیس حقوق بشر اسلامی انگلستان که آن موقع دانشجوی کمبریج بود آشنا ‌شد. ارتباط او با آقای شجره باعث ‌شد که اطلاعات او از ایران زیاد شود و با شروع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) جریان انقلاب را دنبال و در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر کند.

 

نحوه‌ شیعه شدن شیخ ابراهیم

رهبر شیعیان نیجریه درباره‌ دیدارش با امام راحل می‌گوید، «حدود ۴۰ سال قبل، این افتخار را پیدا کردم تا در نخستین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر و در جشن‌های پیروزی انقلاب شرکت کنم. امام یک قرآن به من هدیه دادند و گفتند بروید و با این قرآن مردم نیجریه را به اسلام دعوت کنید.»

زکزاکی که از اهل سنت مالکی بود، پس از دیدار با امام خمینی، شیعه شد. او بعد از بازگشت به نیجریه، مردم نیجریه را با پخش عکس‌های امام خمینی(ره) جذب تشیع کرد. علاقه به انقلاب و امام خمینی در بین مردم نیجریه در سال‌های اخیر به‌قدری افزایش یافته که شیعیان نیجریه به «خمینیون» معروف شده‌اند.

 

تعداد شیعیان در نیجریه

تعداد پیروان مکتب اهل‌بیت«ع» در نیجریه حدود ۱۵ میلیون است. در راه‌پیمایی روز قدس، بیش از ۲ میلیون نفر در یک شهر زاریا شرکت می‌کنند. ۵ میلیون شیعه‌ واقعی آشنا با احکام شیعه، ۵ میلیون شیعه که در حال آموختن احکام هستند، ۵ میلیون در حال پیوستن به شیعیان هستند. چند میلیون مسیحی و بی‌دین نیز از طرفداران سرسخت زکزاکی هستند و در همه‌ مراسم عمومی مربوط به شیعیان شرکت می‌کنند. مجموع پیروان شیخ از کل کشورهای حاشیه‌ خلیج فارس بیشتر است.

 

امام حسین یک «جون» سیاه‌پوست داشت، امام زمان ۱۴ میلیون

بارها شیخ به من گفته است که به شیعیان ایران بگویید، اگر در رکاب امام حسین(ع) یک جون (غلام)سیاه‌پوست بود، اما در رکاب امام زمان(ع) حداقل ۱۵ میلیون زن و مرد سیاه‌پوست (جون) هستند.

 

تشکیل حرکت اسلامی نیجریه

شیخ زکزاکی پس از ملاقات با امام و مشاهده‌ شخصیت انقلابی ایشان، در ذهن خود تصمیم به پیروی از امام به عنوان رهبر خود گرفت و از آنجا که امام خمینی موفق شده بود انقلاب بزرگی را در جهان انجام دهد و پایه‌گذار حکومت اسلامی به‌معنای واقعی باشد، شیخ زکزاکی مکتب فکری ایشان را دنبال کرد و از آن به بعد تصمیم گرفت مطالعات بیش‌تری در مورد مکتب فکری شیعه (جعفری) انجام دهد.

او از دوران دانشجویی تا به امروز یک عالم اسلامی و عنصر فعالی بوده و عمدتاً به یادگیری، تحقیق و تدریس در حوزه مطالعات اسلامی پرداخته است. سخنرانی‌های وی عمدتاً در کتاب‌های متعددی و به زبان هوسا (زبان ملی نیجریه) نوشته شده‌‌اند. طرفداران شیخ زکزاکی به عنوان حرکت اسلامی نیجریه (IMN) خوانده می‌شوند. تشکیلاتی که در هیچ جای رسمی ثبت نشده است، ولی حدود ۲۰ میلیون نفر خود را عضو حرکت اسلامی نیجریه می‌دانند.

هدف حرکت اسلامی نیجریه، آگاه ساختن مسلمانان از وظایفشان به عنوان افراد و به عنوان یک جامعه است. شیخ به‌ویژه بر اهمیت مشارکت زنان در این جنبش تأکید کرده، امری که در جامعه‌ نیجریه برای زنان مرسوم نبود و زنان اجازه فعالیت در امور مذهبی را نداشتند.

 

مدارس عثمان فودیو

جنبش اسلامی دارای بیش از سیصد مدرسه‌ ابتدایی و متوسطه است که عمدتاً در مناطق شمالی این کشور واقع شده‌اند. این مدارس با نام عثمان فودیو، رهبر آزادی‌خواه و مسلمان ۲۰۰ سال قبل در نیجریه شناخته می‌شوند. علاوه بر این بسیاری از مراکز و مؤسسات اسلامی دیگر در این کشور تأسیس کرده‌اند.

 

روزنامه‌ المیزان

جنبش اسلامی دارای پرخواننده‌ترین روزنامه‌ نیجریه یعنی المیزان به زبان هوساست که طرفداران زیادی دارد.

زندانی شدن به بهانه‌های واهی

شیخ چندین بار به خاطر عقاید خود توسط تمام دولت‌های مختلف در نیجریه به زندان افتاده است. اتهامات علیه او همیشه فتنه‌انگیزی یا تحریک نارضایتی مردم در برابر دولت بوده است. در دوران ریاست جمهوری آباچا، جرم او این بود که گفته بود، «هیچ قدرتی به‌جز خداوند وجود ندارد.»

زمان‌های مختلف زندان وی به این شرح است. انوگو (۱۹۸۱ – ۱۹۸۴)، مرکز معروف بازجویی، لاگوس (۱۹۸۴ – ۱۹۸۵)، کیریکیری تحت شدیدترین تدابیر امنیتی (۱۹۸۵)، بندر هارکورت (۱۹۸۷ – ۱۹۸۹)، بندر هارکورت و کادونا (۱۹۹۶ – ۱۹۹۸)، او از دسامبر ۲۰۱۵ (آذر ۹۴) تا به امروز در حصر غیرقانونی بوهاری، رئیس‌جمهور مستبد نیجریه است.

 

سفرهای شیخ زکزاکی

شیخ به سراسر جهان سفر و کشورهائی چون ایران، انگلستان، عربستان‌ سعودی، لبنان، سودان، آفریقای جنوبی، آمریکا، مالزی و روسیه و… بازدید کرده است. تمام سفرهای او با دعوت‌های دینی و اسلامی واغلب شامل حضور در کنفرانس‌ها و سمینارها بوده است.

حاصل ازدواج او با معلمه، زینت ابراهیم، ۷ پسر و ۲ دختر است. البته او پنج دختر فرزندخوانده نیز دارد که اکثراً فرزند شهدای نیجریه هستند. او با همه و حتی دشمن خود بسیار خوش‌برخورد، صبور و بردبار و برای بسیاری از افراد منبع الهام است. براساس نقل همسر و فرزندانش به اینجانب، او شوهر و پدر بسیار مهربان و وظیفه‌شناسی است

.

سیستم اعتراض آرام اسلامی

مدل‌های انقلابی و سیستم‌های اعتراضی بدون درگیری در ول تاریخ در کشورهای مختلف رواج داشته‌اند. مهم‌ترین رهبر این نوع حرکت اعتراضی مهاتما گاندی در هند و دیگر، نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی هستند. این دو شخصیت توانستند بدون جنگ وخون‌ریزی، کشور خود را از دست استعمار نجات دهند. گرچه در هر دو کشور، در ظاهر حکومت‌ها عوض شدند، اما در باطن کار، وضعیت تقریباً به همان روال سابق باقی ماند.

شیخ زکزاکی در نیجریه توانس، همان انقلاب آرام را بدون توسل به هرگونه خشونتی پیش ببرد، اما انقلاب او صرفاً بصیرت‌افزایی مردم محروم و مستضعف نیجریه بود. این بصیرت به‌حدی بود که دولتمردان نیجریه با توصیه‌های اتاق فکرهای آمریکا واسرائیل و پول‌های نفتی عربستان، از نفوذ روزافزون شیخ در بین مردم نیجریه و گرایش آنها به اسلام انقلابی احساس خطر و هرروز به بهانه‌های مختلف، به طرفداران شیخ حمله و آنها را شهید یا زخمی می‌کنند؛ غافل از اینکه پس از هر کشتار نه تنها از طرفداران شیخ در نیجریه کم نمی‌شود، بلکه دیگر کشورهای آفریقایی نیز به طرفداران شیخ می‌پیوندند. لذا شیخ موفق شد الگوی اعتراض آرام اسلامی را به دنیا معرفی و آن را جایگزین مدل مهاتما گاندی و نلسون ماندلا کند.

 

سبک کار شیخ زکزاکی در جذب انسان‌ها

به بعضی از نکات موفقیت و سبک خاص شیخ در جذب و تربیت افراد اشاره می‌کنم. او از لغت شیعه در مورد پیروانش استفاده نمی‌کند، بلکه نام مسلمان مکتب اهل بیت(ع) یا اسلام ناب محمدی(ص) را بر آنها می‌گذارد. او حتی یک مسجد شیعه در نیجریه نساخته است و به پیروان خود می‌گوید، بروید در همین مساجد موجود نماز بخوانید.

شیخ زکزاکی به پیروانش توصیه می‌کند در مساجد اهل تسنن و پشت سر آنان نماز بگذارند و نگذارند هیچ‌گونه جدایی بین آنان و اهل تسنن شکل بگیرد. این امر باعث می‌شود تبلیغ وهابیت مبنی بر اینکه شیعیان مؤمن و مسلمان و نمازخوان نیستند، خنثی شود.

البته مساجد نیجریه، به‌‌ویژه در قسمت شمال بسیار زیادند. گاهی در یک کوچه سه مسجد وجود دارد. شیعیان به آن مساجد می‌روند و گاهی اوقات بعد از نماز در گعده‌هایی که می‌گیرند به تبلیغ معارف اهل‌بیت«ع» از قبیل دعاها و یا عقاید می‌پردازند. بنابراین شبکه‌ بزرگی از ظرفیت‌های تبلیغی در اختیار شیعیان قرار گرفته است. با اینکه امروزه تعداد شیعیان زیاد است، اما با توجه به جامعه حدوداً ۸۵ میلیونی مسلمان در آنجا، کماکان در اقلیت هستند. بنابراین عدم جداسازی و غیرخودی ندانستن مسلمانان غیرشیعه و حتی سایر ادیان و افراد فاقد دین، یکی از مهم‌ترین راهبردهای جنبش اسلامی نیجریه به شمار می‌آید.

شیخ زکزاکی به هیچ مذهبی توهین نمی‌کند، بلکه می‌گوید کلام اهل‌بیت«ع» به هرکسی که برسد قبول می‌کند و فقط صبر لازم است. او حتی افرادی از شیعیان را که با معرفی او در دانشگاه‌هایی مثل المصطفی در ایران درس خوانده‌اند، اما کار دیپلماتیک انجام می‌دهند و از حرکت اسلامی خارج شده‌اند، سرزنش نمی‌کند. او می‌گوید من انقلابی‌ام و کار انقلابی می‌کنم. شما هم از طریق دیپلماتیک بروید. کسانی که دنبال حقیقت باشند، بالأخره به حرف ما می‌رسند.

پیروان او حتی یک تفنگ هم ندارند و تا کنون به‌رغم کشتار هزاران نفر از آنها حتی یک گلوله هم شلیک نکرده‌اند. آنان در رزمایش‌ها از اسلحه‌ پلاستیکی و چوبی استفاده می‌کنند.

 

امور اجتماعی حرکت اسلامی در نیجریه

جامعه‌ پزشکی شیعیان، تشکیلاتی با عنوان اَسماء را تشکیل داده که به‌طور رسمی به عنوان یک‌ نهاد بین‌المللی ثبت‌ شده است. مردم وقتی با حرکت آنان مواجه می‌شوند و می‌پرسند شما کیستید و چرا به ما خدمت‌رسانی می‌کنید؟ در پاسخ صرفاً به توصیه شیخ زکزاکی برای خدمت‌رسانی به مردم ایشان اشاره می‌کنند.

شیخ زکزاکی به پیروان مرد خود توصیه می‌کند که با اهل تسنن ازدواج کنند؛ بنابراین مردان شیعه به ازدواج با زنان اهل تسنن می‌پردازند؛ اما دختران خود را به ازدواج با اهل تسنن درنمی‌آورند. معمولاً دو الی سه سال طول می‌کشد که همسران آنها هم که سبک زندگی جدید شیعیان و اخلاق خوب آنها را می‌بینند جذب تشیع و شیعه ‌شوند.

برخی از مراسم‌ها در حرکت اسلامی جنبه‌ تظاهرات دارد و به گفته مردم، در انتشار نام شیعه و جذب مردم بسیار تأثیر دارد. برای مثال راه‌پیمایی روز عاشورا و راه‌پیمایی اربعین و در مرحله‌ بعد، راه‌پیمایی روز قدس از این جمله‌اند. در برخی از راه‌پیمایی‌ها، مثلاً روز عاشورا، ایستگاه‌های انتقال خون وجود دارند و شیعیان خون خود را در راه خدا به هموطنانشان هدیه می‌دهند. گروه‌هایی از دانشجویان در برخی از اعیاد به بیمارستان‌ها سر می‌زنند و ضمن سرکشی به بیماران و دادن هدایای کوچکی به آنها برای کمک به کسانی که به خون نیاز دارند، خون می‌دهند. برخی اوقات تمام گروه، لباس متحدالشکل جنبش اسلامی نیجریه را می‌پوشند.

همچنین در برخی از اعیاد مانند میلاد حضرت زهرا(س)، عده‌ای از دانشجویان به زندانیان نیازمند سر می‌زنند و با کمک‌های جمع‌آوری‌ شده از افراد خیر، زمینه‌ آزادی بعضی از آنان را فراهم می‌سازند.

شیخ زکزاکی به شیعیان توصیه می‌کند که ،«به ‌پاس نعمتی که خدا به شما داده و شما شیعه شده‌اید، سعی کنید دو نفر، چه از فامیل و چه از آشنایان و یا دیگران را به تشیع وارد سازید.» به گفته‌ پیروان ایشان، هم‌ اکنون این توصیه در میان شیعیان تبدیل به فرهنگ شده است.

 

مژده‌ عثمان دان فودیو

عثمان دان فودیو رهبر اسلامی نیجریه در ۲۰۰ سال قبل، بشارت آمدن شخصی به نام ابراهیم و منجی نیجریه را داده. او گفت که نام این منجی ابراهیم است و مشخصات او فلان و فلان است. همه‌ این مشخصات در یکی از کتاب‌های او آمده و موجود است. متن هم به زبان هوساست. به گفته‌ عثمان دان فودیو، این ابراهیم، زمینه‌ساز برای ظهور مهدی آخرالزمان«عج» در منطقه خواهد بود.

 

کشتارهای شیعیان توسط دولت نیجریه

در روز قدس سال ۲۰۱۴ میلادی، مرداد ۱۳۹۳ شمسی، سه پسر ابراهیم زکزاکی به همراه ۳۳ تن از شیعیان، در جریان حمله‌ نیروهای نظامی نیجریه به راه‌پیمایان روز قدس کشته شدند. متأسفانه هیچ کسی به این حمله ناجوانمردانه اعتراضی نکرد. فقط از طرف مقام معظم رهبری، آیت‌الله اختری (دبیرکل وقت مجمع جهانی اهل بیت(ع)، برای تسلی خاطر شیخ و حمایت از فعالیت‌های حرکت اسلامی به نیجریه سفر و با شیخ و خانواده‌اش ملاقات کرد.

وقتی دولت نیجریه دید در کشتار سال ۲۰۱۴ روز قدس با اعتراضی مواجه نشد، در سال ۲۰۱۵ میلادی ۱۴۳۷ق (دی ماه سال۱۳۹۴ش)، ده روز پس از برگزاری راه‌پیمایی باشکوه اربعین و خشمناک شدن وهابیت و اسرائیل و آل‌سعود، در جریان برگزاری مراسم روز اول ربیع‌الاول از سوی جنبش اسلامی نیجریه، در حسینیه بقیه‌الله در شهر زاریا، به بهانه‌ بسته شدن راه بر فرمانده‌ ارتش، ولی با برنامه‌ریزی قبلی، نیروهای ارتش نیجریه به مراسم شیعیان حمله کردند و موجب کشته‌شدن ۱۰۰۰ و زخمی شدن ۷۰۰ نفر شدند. در همین روز پس از حمله به حسینیه‌ بقیه‌الله و کشتار شیعیان، به خانه‌ شیخ حمله شد و سه فرزند دیگر شیخ زکزاکی یعنی حامد، حیدر و حُمَید به شهادت رسیدند و خواهر شیخ زنده زنده در اتاق در بسته سوخت. در جریان حمله‌ نیروهای ارتش نیجریه به خانه‌یشیخ، شیخ و همسرش نیز تا حد شهادت زخمی شدند. در این جنایت، شیخ یک چشم خود را از دست داد و بیش از ۵۰ ترکش در بدنش به جا ماند که هنوز خارج نشده‌اند. همسرش نیز ده‌ها ترکش در بدن دارد، به‌طوری که به دلیل تحریک ترکش‌ها نمی‌توانند خواب راحتی داشته باشد. در راه‌پیمایی اربعین سال ۱۳۹۷ در ابوجا، (پایتخت)، روز شنبه ۱۷ صفر ۱۲ نفر، روز یکشنبه ۱۸ صفر۲۹ نفر و روز اربعین بیش از ۲۰ نفر را به بهانه‌های واهی کشتند.

ابراهیمی در صلابت خلیل

شیخ زکزاکی از صلابت یک رهبر معنوی به‌تمام معنا برخوردار است. او بارها به من گفته است که از هیچ چیزی به‌جز خداوند هراس ندارد. او در نمازمیت بر سه فرزند شهیدش در روز قدس سال ۹۳ آن‌چنان با صلابت بود که در همه‌ جهان اسلام زبانزد خاص و عام شد. او پس از کشتار ۱۳۰۴ که سه فرزند دیگرش را با بیش از ۱۰۰۰ شهید و ۷۰۰ زخمی از دست داد، خم به ابرو نیاورد و با وجود از دست دادن یک چشم و بیش از ۵۰ ترکش در بدن به من می‌گفت به دیپلمات‌های ایران بگوئید من مقلد امام خامنه‌ای (حفظه‌الله) هستم،. ایشان فرموده‌اند من دیپلمات نیستم من یک انقلابی هستم. بنابراین بگذارید، دیپلمات‌ها کارهای دیپلماتیک بکنند، من هم کارهای انقلابی خودم را انجام می‌دهم. یک بار از او پرسیدم، «مشکل شما را چگونه می‌شود حل کرد؟» ایشان گفت، «هر مشکلی فقط به دست خدا حل می‌شود. اگر هم کسی کاری کند، مأمور خداست، وگرنه غیر از خداوند از کسی کاری بر نمی‌آید.»

او در ماه قبل در بدو ورود به زندان عمومی، دست خود را به دیوار بی‌کسی تکیه داده و گفته بود، «خدایا! فقط تو را دارم و غیر از تو کسی را ندارم.» این دعای او، البته اسباب شرمندگی برای همه کسانی است که می‌توانند کاری برای آزادی و معالجه او بکنند. اما به بهانه‌های مختلف، از مسئولیت خود طفره می‌روند. فردای قیامت هم مؤاخذه خواهند شد که، «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ.»

 

زینت ابراهیم که زینب ابراهیم است

«زینت ابراهیم» در سال ۱۹۸۴ میلادی با شیخ ابراهیم زکزاکی ازدواج کرد. او که قبلاً خبرنگار و نویسنده‌ مطبوعات بود، پس ازدواج با شیخ زکزاکی، به یک عنصر شیعه، انقلابی، فعال و مجاهد صبوری تبدیل شد که توان همراهی با شیخ را خیلی بیش از انتظار همه داشت و در کنار شیخ توانایی‌های خود را بروز داد. خان زینت ابراهیم که ۹ فرزند را که ۶ نفرشان شهید شده‌اند به جامه شیعه و مکتب اهل‌بیت«ع» تحویل داده است، در همه جا، پای به پای شیخ در همه مراسم، راه‌پیمایی‌ها، سفرهای داخل و خارج و سایر مجاهدات شیخ از جمله زخمی شدن شدید در کنار شیخ و سه فرزند شهیدش در کشتار ۱۳۹۴ زاریا بوده است.

او از شیخ به‌شدت مراقبت می‌کند و برای این کار یک دوره آموزش پزشکی دیده است. او ضمن آشنایی با بسیاری از داروها، تزریقات شیخ و همه‌ فرزندانش را انجام می‌د‌هد. در نیجریه او را معلمه می‌خوانند، زیرا در ایران و نزد شیخ دوره‌ طلبگی را دیده و سال‌هاست که در نیجریه معلم بانوان حرکت اسلامی بوده است. با آشنایی‌های دور و نزدیکی  که با فعالیت‌های ایشان داشته‌ام، ایشان را چون زینب(س) در کنار امام حسین(ع) می‌دانم و در موارد مختلف از بزرگی ایشان تعریف می‌کنم. ایشان همیشه با تواضع می‌گوید، «من اول شاگرد شیخ هستم، بعداً همسر و همرزم او.»

 

سفر هند برای معالجه

برای معالجه شیخ و همسرش تلاش‌های زیادی انجام شدند تا بالأخره دادگاه نیجریه اجازه داد شیخ و همسرش با دو همراه و زیر نظر ۶ نفر نگهبان امنیتی برای معالجه در هند به بیمارستان خاصی بروند. در بدو ورود شیخ به هند، عده‌ای به او اطلاع‌ دادند که سرمایه‌گذار این بیمارستان آمریکائی‌ها هستند و اینها احتمالاً قصد کشتن شما و همسرتان را دارند. یکی از پزشکان او عبری صحبت می‌کرد و اهل اسرائیل بود. روز اول در بیمارستان به بهانه مُسَکِّن، قصد تزریق یک آمپول ناشناخته و مشکوک را داشتند که خانم شیخ که در این  زمینه تخصص دارد مانع ‌شد. وقتی آنها می‌فهمند که شیخ از قصد آنها آگاه است و اجازه معالجه در این بیمارستان را نمی‌دهد، از طرف دولت نیجریه به او دو ساعت فرصت می‌دهند که معالجه در همین بیمارستان را بپذیرد و یا به نیجریه باز گردد. شیخ می‌گوید مرا به هر بیمارستان دیگری در هند ببرید قبول می‌کنم؛ اما آنها موافقت نمی‌کنند و او همسرش را به نیجریه برمی‌گردانند.

 

وضعیت فعلی شیخ

شیخ زکزاکی از روز کشتار سال ۲۰۱۵ تا یک ماه قبل به همراه همسرش در حصر خانگی بود. متأسفانه در چند ماه اخیر میزان سرب وکادمیوم در خون ایشان بالا رفته و اثرات زیادی روی سلامتی او گذاشته است. به‌رغم بیماری شدید شیخ و همسرش، دولت نیجریه فقط اجازه‌ معاینات پزشکان محلی را ‌داده است. متأسفانه از اوائل دسامبر ۲۰۱۹ (آبان ۱۳۹۸) ایشان را از حصر خانگی به زندان برده‌اند که  در حکم اعدام برای ایشان و همسرشان است، زیرا به دلیل فقدان مراقبت‌های پزشکی برای پیرمردی که مبتلا به انواع بیماری‌هاست، این شیوه خود به خود به شهادت منتهی می‌شود و یا اگر دولت نیجریه صبر نداشته باشد، ایشان را به بهانه‌های مختلف خواهد کشت.

در زندان عمومی فعلی، یک اتاق بسیار کوچک به شیخ و همسرش داده‌اند که حتی جای کافی برای خوابیدن دونفر هم نیست. اتاق پنجره ندارد و به‌رغم کلید و سرپیچ برای لامپ برق، لامپی برای روشنایی نمی‌دهند. به آنان اجازه‌ استفاده از داروی شخصی و تخصصی نمی‌دهند و فقط مصرف داروهای عمومی‌ای که از طرف زندان می‌دهند مجاز است.

 

شهرت جهانی شیخ

تقریباً حدود چهار دهه است که شیخ نهضت و حرکت اسلامی را در نیجریه آغاز کرده‌ است. او اکنون بیش از ۲۰ میلیون طرفدار در نیجریه و دیگر کشورهای آفریقایی دارد. وی در حال حاضر یک پدیده‌ جهانی و به‌ویژه بعد از کشتار سال ۲۰۱۵ در زاریا در تمام جهان شناخته شده است.

 

درخواست از همه‌ دلسوزان مکتب اهل بیت(ع)

از همه عزیزان و خادمان مکتب اهل بیت(ع) درخواست می‌شود ضمن انتقال این مطالب به سایرین، برای سه مطلب اقدام فرمایند:

۱٫درخواست از مجامع بین‌المللی، به‌ویژه سازمان ملل برای آزادی شیخ و همسرش و تلاش برای انتقال ایشان به خارج از نیجریه برای معالجه؛

۲٫درخواست از سازمان کنفرانس اسلامی برای تحت فشار قرار دادن رئیس‌جمهور نیجریه برای اقدام به آزادی شیخ و همسرش و معالجه‌ آنان؛

  1. قطع نکردن برنامه‌های بزرگداشت شیخ زکزاکی توسط مردم و نهادهای مختلف مردمی و انقلابی تا زمان آزادی و معالجه‌ شیخ و همسرش.

با توجه به اینکه در روابط دیپلماتیک امکان این‌گونه درخواست‌ها برای آزادی رهبران فرهنگی، سیاسی وجود دارد، شاید سیستم دیپلماسی ایران اسلامی تنها بخشی باشد که بتواند این امر مهم را از دولت نیجریه که دم از همکاری و همراهی می‌زند، بخواهد و آن را راضی به آزادی و معالجه شیخ و همسرش کند. هرچند متأسفانه در چند سال اخیر اقدام دیپلماتیک مؤثری برای کمک به شیخ و همسر بیمارش انجام نشده است.

ان‌شاءالله در این موقعیت، توجه به مظلومیت حرکت اسلامی نیجریه و محکوم کردن کشتار آنان و درخواست آزادی شیخ زکزاکی و همسرش که شش فرزندشان شهید شده‌اند و بیش از ۴ سال است که در حصر خانگی و زندان عمومی هستند، مرحمی بر زخم چند ساله آنان بشود. این مردم مظلوم هیچ جرمی به‌جز پیروی از مکتب اهل بیت(ع) و دفاع تا پای جان از این مکتب ندارند.

19فوریه/20

مروری بر تهدیدهای اقتصادی پیش روی انقلاب اسلامی

اشاره:

یکی از مهم‌ترین راه‌های تسلط دشمنان بر مسلمانان، سلطه اقتصادی است. دشمن در این شیوه تلاش می‌کند اقتصاد مسلمان‌ها را در اختیار بگیرد و از ثروت‌های اقتصادی، منابع زیرزمینی و معادن آنها به نفع خویش بهره‌برداری کند. او برای دستیابی به این اهداف، الگوی مصرف را متناسب با منافع خویش تغییر می‌دهد و به وسیله تبلیغات و برنامه‌ریزی، روح مصرف‌گرایی را در جامعه مسلمانان تقویت می‌کند. آن‌گاه با پرداخت سوبسیدهای کلان و صدور کالاهای ارزان به کشور مورد نظر، کارخانجات داخلی آن کشور را به ورشکستگی می‌کشاند و با هر توطئه‌ای از پیشرفت صنایع آن کشور جلوگیری می‌کند تا بازار مسلمان‌ها را در انحصار کالاهای خود درآورد و سرانجام بتواند شریان اقتصادی آنان را کاملاً در اختیار بگیرد.(۱)

از این‌رو لازم است مسائل اقتصادی به‌طور جدی مورد توجه عموم مردم و به‌ویژه دولتمردان نظام واقع شود و با تمام امکانات برای حل و رهایی از معضل وابستگی اقتصادی و دیگر آسیب‌هایی که در بعد اقتصادی، انقلاب را تهدید می‌کند جلوگیری کنند.

در این نوشتار به مهم‌ترین آسیب‌هایی که از ناحیه اقتصادی، انقلاب اسلامی را تهدید می‌کند اشاره می‌کنیم.

 

الف) بی‌توجهی به عدالت اجتماعی

«عدل» در لغت به معناى ضد جور آمده است که مایه اعتدال و استقامت در نفوس انسانى است.(۲) در حقیقت، جور مغایر با میانه‌روى و اعتدال و به معناى انحراف است.(۳)

عدالت، مورد توجه تمام شرایع و قوانین الهى و از اهداف عالى پیامبران تحقق عدالت است. عدالت در نزد فیلسوفان یونان باستان هم اهمیت ویژه‌اى داشت و اولین تعریف‌ها درباره عدالت به سقراط و افلاطون و ارسطو منسوب است.(۴)

سقراط در سخنان خود اغلب رشته سخن را به عدالت کشانده و افلاطون در کتاب جمهوریت با فرض مدینه فاضله، به تحقق عدالت در آن پرداخته است. از نظر او، عدالت یک وظیفه اجتماعى است و آن عبارت است از اینکه هر شخصى در کارهاى مخصوص خود، به کارى که بهتر از عهده انجام آن برمى‌آید مشغول شود.(۵) ارسطو نیز در کتاب «سیاست و اخلاق» بحث مفصلى درباره عدالت دارد، و عدالت را به معناى پیروى از قوانین تعریف کرده است.(۶)

امام على«ع» می‌فرماید: «العدلُ یَضَعُ الامورَ مَواضَعَها: عدالت هر چیز را در جای خود قرار می‌دهد.»(۷)  

عدالت در نزد امام علی«ع» از چنان اهمیتى برخوردار است که آن حضرت عدالت را بر جود مقدم مى‌دارد. از امام سئوال شد که آیا عدالت شریف‌تر و بالاتر است یا بخشندگى؟ امام در پاسخ فرمودند: «عدل جریان‌ها را در مجراى طبیعى خود قرار مى‌دهد، اما جود جریان‌ها را از مجراى طبیعى خود خارج مى‌سازد.»

«عدل» یعنى: اعطاى به فرد با توجه به کار و استعداد و لیاقتش. اما «جود» هرچند از نظر شخص جواد که مایملک مشروع خود را به دیگرى بخشد، فوق‌العاده با ارزش است، ولى باید توجه داشت که یک جریان غیرطبیعى است. «العدلُ سائسٌ عامّ وَ الجُودُ عارضٌ خاصٌّ؛ عدالت قانونى است عام و مدیر و مدبرى کلى و بزرگراهى که همه باید از آن راه بروند، اما جود و بخشش یک حالت استثنایى است. سپس امام على«ع» مى‌فرمایند: «فَالعدلُ اشرَفُها و افضلُها؛ پس از میان عدالت و جود، عدالت اشرف و افضل است.»(۸)

امام علی«ع» علل سقوط اقتصادی ـ سیاسی حکومت‌ها را چهار چیز می‌دانند:

  1. سوء تدبیر و ضعف مدیریت؛
  2. تبذیر ناروا و هزینه‌های زیان‌بار اقتصادی؛
  3. عبرت نگرفتن از تجارب سودمند؛
  4. عذرخواهی مکرر به جای جبران خطاهای پیشین.

امام علی«ع» در پاسخ به ایراد کسانی که رعایت مساوات در عطایای بیت‌المال را بر خلافت «سیاست» می‌دانستند، فرمودند، «اگر این دارایی از خود بود به‌طور یکسان در میان شما تقسیم می‌کردم تا چه رسد به اینکه اموال از آن خداست. آگاه باشید که بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است که ممکن است در دنیا باعث سربلندی بخشندگان شود، ولی در آخرت موجب سرافکندگی ایشان خواهد شد. در میان مردم ممکن است گرامی‌اش بدارند، اما در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است.»(۹)

در اندیشه رهبر معظم انقلاب، عدالت اجتماعی از جایگاه والا و ارزشمندی برخوردار است، ازاین‌رو در طرح رابطه انقلاب اسلامی و عدالت اجتماعی می‌فرمایند: «در این مرحله از انقلاب، هدف عمده عبارت است از ساختن کشوری نمونه که در آن رفاه مادی همراه با عدالت اجتماعی توأم با روحیه و آرمان انقلاب با برخورداری از ارزش‌های اخلاقی اسلام تأمین شود. هر یک از چهار رکن اصلی ضعیف یا مورد غفلت باشد، بقای انقلاب و عبور آن از مراحل گوناگون ممکن نخواهد شد.»(۱۰)

و درباره اهمیت اصل عدالت اجتماعی می‌فرمایند: «در محیط سیاست داخلی یکی از چیزهای ضروری عدالت اجتماعی است که بدون آن جامعه اسلامی نخواهد بود.» (۱۱)

 

ب) وابستگی اقتصادی به کشورهای خارجی

با توجه به اهمیت مسئله اقتصاد که در واقع جزء شاهرگ‌های حیاتی یک نظام برای دوام و استقرار تلقی می‌شود، در صورت غفلت در برنامه‌ریزی، نوعی وابستگی به بیگانگان و اجانب پیدا و زمینه تسلط و استیلای آنان را فراهم می‌شود و از سایر جنبه‌ها، نظیر جنبه‌های سیاسی، اجتماعی فرهنگی و… کشور را وابسته می‌سازد.

امام خمینی«ره» در این باره معتقدند، «اگر ما یک وابستگی اقتصادی داشته باشیم این موجب این می‌شود که وابستگی سیاسی و نظامی هم حتی پیدا کنیم و مملکتمان باز برگردد به آن حالی که سابق بود.»(۱۲)

امام خمینی همچنین با هشدار به عواقب خطرناک وابستگی اقتصادی به دیگران می‌فرمایند:

«اگر ما مسامحه بکنیم و وابسته به خارج باشیم، این وابستگی به خارج قهراً وابستگی سیاسی و اجتماعی هم می‌آورد و همان اسیرها خواهیم بود که بودیم و به ما همان‌هائی حکومت خواهند کرد که کردند. ما باید از این جهت اقتصادی فارغ بشویم؛ یعنی دستمان پیش دیگران دراز نباشد که هر وقت بخواهد جلوی آن را بگیرد، ما فلج بشویم.»(۱۳)

«ما اگر اقتصادمان تابع خارج باشد آن وقت یک روز مى‏بینید که خارجی‌ها نمى‏خواهند به ما چیزى بدهند و ما باید تسلیم آنها بشویم که هر چه مى‏گویند عمل کنیم و این شایسته یک مملکت اسلامى نیست که در اقتصادش وابسته به غیر باشد… شما الان در حال جنگید. این یک جنگ اقتصادى و محاربه‏ بین اسلام و کفر است.»(۱۴)

امام خمینی تقویت پایه‌‏های اقتصادی را برای استقلال کشور ضروری می‌دانستند و معتقد بودند بدون استقلال مادی و خودکفایی نسبی، به‌ویژه در امر کشاورزی(۱۵) و تولیدات مربوط به کالاهای ضروری و حیاتی، استقلال در سایر زمینه‏ها نیز ممکن نیست. اگر مملکت شما در اقتصاد نجات پیدا نکند و وابستگی اقتصادی داشته باشد، همه‌جور وابستگی دنبالش می‏آید و وابستگی سیاسی هم پیدا می‏کنیم.(۱۶) امام وابستگی اقتصادی را یکی از آسیب‏های انقلاب و آن را عامل رجعت به وضعیت پیش از انقلاب می‏دانستند که آن وضعیت زمینه‏های ساختاری بروز جنبش‏های انقلابی را فراهم می‌کرد.(۱۷)

 

 

ج) روحیه مصرف‌گرایی و اسراف

گسترش مصرف‌گرایی و اسراف یکی از آسیب‌ها و عوامل ویرانگر اقتصاد هر انقلابی است. نبود الگوی مصرف مناسب و عمل نکردن به سفارشات دینی درباره اسراف و حرمت آن، از عوامل مهم مصرف‌گرایی و اسراف است.

ملت‌های مسلمان باید آگاه باشند که ایجاد فرهنگ مصرف‌زدگی، نقشه استعمارگران است. امام خمینی دراین باره می‌فرمایند، «از جمله نقشه‌ها که مع‌الأسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه کردن کشورهای استعمارزده از خویش و غرب‌زده و شرق‌زده کردن آنان است… آنان ملت‌های ستمدیده زیر سلطه را در همه چیز عقب نگه داشتند و کشورهایی مصرفی بار آوردند… وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان، خصوصاً طبقه جوان به اقسام اجناس وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و به مسابقه کشاندن خانواده‌ها و مصرفی بار آوردن هر چه بیشتر که خود داستان‌های غم‌انگیز دارد و سرگرم کردن و به تباهی کشاندن جوان‌ها که عضو فعال هستند… و ده‌ها از این مصائب حساب شده، برای عقب‌ نگهداشتن کشورهاست.»(۱۸)

مصرف‌زدگی و تجمل‌گرایی به‌عنوان یک پدیده شوم اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، آثار و نتایج زیانباری را برای فرد و جامعه در پی دارد. برخی از مهم‌ترین پیامدهای منفی مصرف‌گرایی بدین قرارند:

  1. افزایش وابستگی به بیگانگان؛ مصرف‌زدگی، جامعه را به ‌سمت گسترش الگوی مصرف برون‌زا یا وارداتی سوق می‌دهد. این امر موجب وابستگی یک جامعه خواهد شد و این وابستگی، زمینه‌ساز سلطه فرهنگی بیگانگان بر چنین جامعه‌ای می‌شود، زیرا بخشی از فرهنگ بیگانه از طریق واردات کالا به کشور منتقل می‌شود.
  2. ایجاد روحیه آزمندی و طمع‌ورزی؛ «ادوارد فلاتاو» نویسنده و صاحب‌نظر آمریکایی معتقد است که بر اساس پژوهش‌های اخیر، ولخرجی‌های مصرف‌کنندگان روحیه مادی‌گرایی را در آنان تحریک می‌کند. این مطالعه نشان می‌دهد که هرچه مصرف‌کنندگان خرید بیشتری انجام دهند، به خریدهای بیشتر و مصرف افزون‌تری نیاز پیدا می‌کنند. بدین ترتیب یک دور باطل پرهزینه و آزمندی و طمع‌ورزی به‌وجود می‌آید.(۱۹)
  3. افسردگی؛ براساس تئوری‌های پذیرفته‌شده اقتصادی، هزینه کردن بیشتر موجب افزایش رضایت و خوشحالی فرد می‌شود. این در حالی است که بشر در پنجاه سال گذشته با وجود آنکه بیش از کل تاریخ بشر مصرف کرده، اما هنوز به رضایت کافی دست نیافته، روز به‌روز افسرده‌تر شده و بر شمار افسردگان عالم افزوده شده است.(۲۰)

 

راهکارهای اصلاح الگوی مصرف

اصلاح الگوی مصرف بدین معناست که منابع و کالاها به‌جا و به اندازه لازم به‌کار گرفته شوند و به‌صورت بهینه و با بیشترین بازدهی مورد استفاده قرار گیرند.(۲۱) این مقوله به‌معنای مصرف نکردن و حتی لزوماً به‌مفهوم کم مصرف کردن نیست و هیچ‌گونه منافاتی با تأمین نیازهای فرد و جامعه در ابعاد گوناگون ندارد.

برخی گام‌ها و راهکارهایی که برای کنترل و اصلاح الگوی مصرف باید مورد توجه سیاستگزاران و برنامه‌ریزان و متصدیان امر قرار گیرند، از این قرارند:

  1. ایجاد زمینه مناسب جهت فعالیت‌های اقتصادی؛ ۲٫ تشویق مردم به پس‌انداز و سرمایه‌گذاری؛ ۳٫افزایش آگاهی‌های عمومی در زمینه مصرف و مصرف‌گرایی؛ ۴٫تقویت باورهای دینی و تثبیت ارزش‌های اخلاقی؛ ۵٫اجرای عدالت اقتصادی و جلوگیری از انباشت ثروت، در دست عده‌ای خاص؛ ۶٫پرهیز خواص از تجمل‌گرایی؛ ۷٫منحصر کردن تبلیغات در امر معرفی کالاها و خدمات ایرانی؛ ۸٫ترویج فرهنگ بازیافت.

 

د) تک بعدی بودن اقتصاد

یکی دیگر از آسیب‌های اقتصادی وابستگی کشور به درآمدهای نفتی و اقتصاد تک محصولی است. نفت از مهم‌ترین اقلام صادراتی است، اما این وابستگی، خسارت‌های بزرگی بر پیکره اقتصاد کشور وارد کرده است. بازار داغ خرید نفت در جهان سبب شده که دیگر بخش‌های اقتصادی از رونق بیفتند و به جای کسب درآمدهای ارزی، خود مصرف کننده درآمدهای نفتی باشند. کشاورزی که اساس استقلال اقتصادی و از مؤلفه‌های پیشرفت محسوب می‌شود، به نابودی گراییده و همه روزه شاهد ورود اقلام کشاورزی از خارج بوده‌ایم. به‌طور کلی اتکای به نفت، هم موجب تعطیلی بخش‌های دیگر اقتصادی می‌شود و هم به دلیل نوسانات قیمت آن، برنامه‌ریزی در کشور را با مشکل روبه‌رو می‌سازد.

 

هـ) بیکاری

یکی از آسیب‌های اقتصادی، انقلاب اسلامی، معضل «بیکاری» است.  از نظر اقتصادی «هر فعالیتی که به قصد تولید انجام شده و پاداش داشته باشد کار نامیده می‌شود.»(۲۲) پدیده شوم بیکاری، مصایب و مشکلات فراوانی برای افراد و اجتماع به وجود می‏آورد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

  1. فقر و تهی‌دستی

اولین پیامد بیکاری، فقر و تنگدستی و محرومیت از رفاه و آسایش مادی است. این مسئله به‌مرور، آرامش روانی خانواده را متزلزل می‌کند و چه بسا باعث محرومیت فرزندان از تحصیل و دیگر مزایای زندگی اجتماعی می‌شود. این پدیده نامیمون (فقر و تهی‌دستی) که از آن به «مرگ بزرگ»(۲۳) تعبیر شده، موجب می‏شود انسان‏های فقیر و درمانده به اعمال خلافی مثل دزدی، تجاوز، خودفروشی و بی‏عفتی مبادرت ورزند.

  1. عقب‌ماندگی کشور و جامعه

در میان کشورهای جهان، میانگین کار در برخی از ملت‌ها به ساعت‌ها می‌رسد و بدین سبب از نظر اقتصادی به رتبه‌های بالایی رسیده و به پیشرفت‌های چشمگیری نایل شده‌اند؛ در حالی‌که در برخی کشورهای دیگر این میزان بیش از چند دقیقه نیست و باعث شده که در زمره کشورهای عقب‌مانده و توسعه نیافته و یا در حال رشد باقی بمانند و نتوانند لذت رشد و پیشرفت و استقلال اقتصادی را درک کنند.(۲۴) به هرحال، سعادت و خوشبختی یک جامعه و افراد آن، مرهون کار و فعالیت؛ و شقاوت و بدبختی آنها بر اثر تنبلی و بیکاری آنها است.

  1. بزهکاری

جامعه‌شناسان علل متعددی را برای بزهکاری ذکر کرده‌اند که یکی از آن علل عامل اقتصادی و فقر و بیکاری است. بیکاری باعث می‌شود جوانان برای تأمین زندگی خود مرتکب بزه و کارهای خلاف شوند. بیکاری نقش قابل توجهی در زمینه‏سازی برای بزهکاری و جرم و ناهنجاری‏های اجتماعی دارد. تحقیقات نشان داده است که بیش از نصف افرادی که مبتلا به بزهکاری شده‌اند، افراد بیکار بوده‌اند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- مصباح یزدی، محمدتقی، «اصل آسیب شناسی انقلاب اسلامی»، آسیب شناسی انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات)، ص۴۲٫

۲- ابن منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج۹، ص۸۳٫

۳- همان، ج۱۲، ص۳۷۳٫

۴- دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، «درآمدی بر حقوق اسلامی»، ص۱۹۲٫

۵- افلاطون، «جمهوریت»، ص۷۸ـ۱۴۳٫

۶- ارسطو، «اخلاق نیکو ماخوس»، ص۱۶۵ـ۱۷۱٫

۷- دشتی، محمد، ترجمه «نهج البلاغه»، حکمت ۴۳۷، ص۵۲۶٫

۸-«نهج‌البلاغه»، حکمت۴۳۷٫

۹- دشتی، محمد، ترجمه «نهج البلاغه»، خطبه ۱۲۶٫

۱۰- «راهبردهای ولایت»، ج۶، ص۱۷۸٫

۱۱- همان، صص۷۹-۱۸۱و ۱۸۲٫

۱۲- امام خمینی، «صحیفه نور»، ج۱۲، ص۴۱٫

۱۳- همان، ج۱۰، ص۳۳۳٫

۱۴- همان، ج۱۱، ص۱۰۵ و ۵۸٫

۱۵- همان، ج۱۱، ص۱۰۰٫

۱۶- همان، ج۱۱، ص۱۱۷٫

۱۷- ر. ک: همان، ج۱۱، ص۲۰۴٫

۱۸- «وصیت نامه موضوعی امام خمینی»، ص۲۸-۳۰٫

۱۹- فلاتاو و ادوارد؛ مقاله به ‌سوی مصرف کمتر، در برگزیده مقالات نشریه سیاحت غرب با موضوع مصرف، ص۱۳۲٫

۲۰-مونبیوت، جورج؛ مقاله آیا مصرف بیشتر رضایتمندی بیشتری را به ارمغان می‌آورد؟، در برگزیده مقالات نشریه سیاحت غرب با موضوع مصرف، ص۱۴۱٫

۲۱- ایروانی، جواد، «الگوی مصرف در آموزه‌های اسلامی»، ص۱۱٫

۲۲-توماس سووه، «فرهنگ اصطلاحات اجتماعی و اقتصادی»، ص۳۷۳، ذیل واژه «کار».

۲۳- مجلسی، محمدباقر، «بحارالانوار»، ج۱۰، ص۹۹، باب۷، ح۱٫

۲۴- مظاهری، حسین، «اخلاق و جوان»، ص۲۰۶٫

19فوریه/20

گام دوم انقلاب زمینه‌ساز طلوع خورشید ولایت عظمی

رهبر فرزانه انقلاب در بیستم مهرماه چند سال قبل در دیدار با دانشجویان و دانشگاهیان کرمانشاه به مراحل انقلاب اسلامی اشاره فرمودند و پنج مرحله تکاملی را به شرح زیر برای آن ذکر و آن مراحل را تبیین کردند.

۱- مرحله اول، ایجاد انقلاب اسلامی

۲- مرحله دوم، تشکیل نظام اسلامی

۳- مرحله سوم، تشکیل دولت اسلامی

۴- مرحله چهارم، تشکیل کشور و جامعه اسلامی

۵- مرحله پنجم، مرحله تمدن اسلامی

حضرت آقا تحقق مراحل تکاملی انقلاب اسلامی را فرایندی طولانی و دشوار، اما ممکن دانستند.

رهبر معظم انقلاب در بیست و دوم بهمن ماه سال ۱۳۹۷ در چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی نیز بیانیه‌ای را به عنوان بیانیه گام دوم انقلاب صادر کردند و تحقق اهداف انقلاب را منوط به طی مراحل تکاملی انقلاب دانستند و در این زمینه خطاب به ملت ایران به‌ویژه جوانان توصیه‌هایی را مطرح فرمودند.

معظم‌له در بیانیه گام دوم در استمرار مراحل تکاملی پنجگانه انقلاب به هدف والایی به عنوان یک راهبرد استراتژیک اشاره کردند و از جوانان خواستند به سوی آن قله‌ آرزوها حرکت و برنامه‌ریزی کنند. آن هدف والا عبارت است از: «ایجاد آمادگی برای نزدیک کردن انقلاب به آرمان بزرگش که طلوع خورشید ولایت عظمای امام زمان ارواحنا فداه است.» به عبارتی مقام معظم رهبری تحقق مراحل پنجگانه انقلاب و حتی دستیابی به تمدن اسلامی را نیز هدف ندانستند، بلکه این مراحل را ابزار و وسیله و زمینه‌ای دانستند برای دستیابی به طلوع خورشید ولایت عظمی«عج».

 

 

 

 

شرایط صدور بیانیه گام دوم

برای تبیین و تفهیم درست پیام‌های مندرج در بیانیه‌ گام دوم لازم است فضای حاکم بر زمان صدور بیانیه توصیف و معلوم شود که شرایط زمانی و سیاسی صدور بیانیه چه بوده است. ذیلاً به برخی از این شرایط اشاره می‌شود:

۱- این بیانیه همزمان با چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی صادر شد. به عبارتی بهانه مهم در صدور این بیانیه مسئله چهل سالگی انقلاب و برجستگی آن اولاً به خاطر اهمیت این انقلاب به عنوان بزرگ‌ترین انقلاب قرن بیستم و ثانیاً به خاطر بقا و دوام عزت‌بخش و مقتدرانه‌ انقلاب در چهل سال گذر از توطئه دشمنی و کینه‌توزی‌های اجماع بین‌المللی به سرکردگی آمریکا علیه انقلاب اسلامی بود. ضمن اینکه عدد چهل در فرهنگ و آیین اسلامی ما از برجستگی خاصی برخوردار است و نشانه‌ رسیدن به بلوغ و پختگی و گذر از دوران کودکی و نوجوانی و گذار از دوره بی‌ثباتی به دوران ثبات و اقتدار است.

بدیهی است صدور چنین بیانیه‌ای به عنوان گام دوم بیانگر بی‌اعتنایی به توطئه‌ها و تهدیدهای دشمنان و بدخواهان این ملت و کشور و نشانه عزم و اراده خلل‌ناپذیر رهبری و ملت ایران در عبور از مشکلات و دستیابی به قله‌های سرافرازی و اقتدار است.

۲- این بیانیه به‌نوعی پاسخی کوبنده به یاوه‌سرایی‌های جان بولتون، نماینده اسبق آمریکا در سازمان ملل بود که در تیرماه و چند ماه مانده به چهل سالگی انقلاب در جمع عده‌ای از اوباشان گروهک تروریستی منافقین گفته بود، «مردم ایران جشن چهل سالگی انقلاب خود را نخواهند دید. ما جشن کریسمس ۲۰۱۹ را در تهران می‌گیریم.»

او از اقدامات خصمانه دولت ترامپ علیه ایران استقبال می‌کند و می‌گوید، «نتیجه تصمیم دولت ترامپ برای بازبینی سیاست‌هایش در قبال ایران باید این باشد که ایران نتواند پیروزی چهل سالگی‌ انقلابش را جشن بگیرد.» و ادامه می‌دهد، «سیاست اعلام شده آمریکا باید براندازی نظام حاکم در تهران باشد و چون رفتارها و اهداف نظام ایران تغییر نخواهد کرد، بنابراین تنها راه حل ما تغییر آن نظام است. تشخیص ما این است که انقلاب ۱۹۷۹ ایران تا جشن چهل سالگی‌اش دوام نخواهد آورد.»

توضیح اینکه در میان صاحب‌نظران سیاسی و اجتماعی با تجربه‌ای که از انقلاب‌های دیگر دارند این مسئله مطرح است که همه‌ انقلاب‌ها پس از مدتی دچار ترمیدور می‌شوند؛ یعنی پس از مدتی شور و نشاط انقلابی آنها فروکش می‌کند و مجدداً به حالت قبل خود برمی‌گردند. به این نحو که پس از مدتی از انقلاب و قرار گرفتن انقلابیون در رأس امور، مجدداً عده‌ای شورش و انقلابیون اصیل را از دور خارج و حتی آنها را قتل‌عام می‌کنند و انقلاب به وضعیت قبل از انقلاب برمی‌گردد. همان‌گونه که در انقلاب‌های کمونیستی شرقی و لیبرالیستی غربی و دیگر انقلاب‌ها اتفاق افتاده و باعث شده که این نظریه توسط عده‌ای از ضدانقلاب تبلیغ شود که انقلاب اسلامی رفتنی است و به سرنوشت دیگر انقلاب‌ها گرفتار خواهد شد.

رهبر فرزانه انقلاب در چنین شرایطی این بیانیه را صادر فرمودند تا به کسانی که گهگاه  خواب‌ آشفته بربراندازی انقلاب اسلامی را می‌بینند نشان دهند که نه تنها خواب و خیال‌های باطل آنان تعبیر نخواهد شد، بلکه ایران اسلامی عزم خود را برای ساختن ایرانی الگو و تمدن‌ساز جزم کرده است و به دشمنان و بدخواهان بیگانه و پیاده‌نظام‌های مرعوب و حقیر داخلی آنان که متأثر از تبلیغات فضای مجازی، تهاجم وسیعی را علیه امید و نشاط مردم نسبت به آینده آغاز کرده بودند و دائماً فضای یأس و ناامیدی را پمپاژ می‌کردند و فریاد می‌زدند که کار انقلاب تمام است، نشان داد که نه تنها انقلاب اسلامی ایران دچار ترمیدور و ارتجاع نخواهد شد، بلکه رهبری الهی و ولایی مبتنی بر ولایت فقیه به عنوان یک پادزهر، روزنه‌های هرگونه عقبگرد و ارتجاع و ترمیدور را مسدود خواهد کرد.

۳- این بیانیه در زمانی صادر شد که اقتدار ایران در منطقه در هماوردی با نظام سلطه که با همراهی مرتجعین منطقه میلیاردها دلار برای اغتشاش در منطقه و پیرامون ایران صرف کرده‌اند به اثبات رسیده بود.  اقتداری که ایران اسلامی از خود در مقابله با داعش دست ساخته‌ آمریکا در دفاع از سوریه، عراق، لبنان و به‌ویژه جلوگیری از وارد شدن آسیب داعش به ایران نشان داد، مثال زدنی است. به عبارتی این بیانیه در اوج اقتدار بین‌المللی ایران اسلامی در مقابله با داعش و رشد تولید علم و فناوری و صنایع پیشرفته موشکی و تکنولوژی‌های برتر نظامی و هسته‌ای در منطقه و خاورمیانه صادر شد.

۴- این بیانیه نشان داد که گام دوم انقلاب در ادامه و استمرار گام چهل ساله گذشته انقلاب و در جهت اهداف و آرمان‌های انقلاب امام و شهیدان، بدون احساس ندامت و پشیمانی و بدون عقب‌نشینی و کوتاه آمدن از آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب صادر شده است. این بیانیه در حقیقت نشانه عزم و اراده نظام بر استمرار مراحل تکاملی انقلاب اسلامی و به عبارتی بیانگر این واقعیت است که برخلاف تهدیدهای دشمنان بیرونی و گزینه‌های روی میزی که برای جنگ‌طلبی مطرح می‌کنند، نظام بدون واهمه از باج‌خواهی‌ها و عربده‌کشی‌های نظام سلطه و برخلاف اهداف پلیدی که پشت تحریم‌ها برای تغییر رفتار و در نهایت تغییر نظام اسلامی قرار دارد؛ حتی با وجود ناکارآمدی‌ها و مشکلات ناشی از عملکرد نامطلوب برخی از مسئولان، قادر به پمپاژ امید و نشاط در مردم و ترسیم آینده‌‌ای درخشان در برابر ناامیدی‌هاست.

 

جوانان مخاطب پیام هستند

مخاطب رهبری در بیانیه گام دوم جوانان هستند. رهبری فرزانه با استراتژی میداندار کردن جوانان در عرصه مدیریت کشور، جوانان را با عبارات مختلفی مانند موتور حرکت و پیشرفت کشور و تحقق‌بخش مراحل تکاملی انقلاب به شرح زیر مورد خطاب قرار دادند:

«دهه‌ آینده دهه‌ شما جوانان است. چشم امید برای برای تحقق عدالت به شما جوانان است. آینده کشور چشم‌انتظار شما جوانان است. دهه آینده زمان تحرک جوانان برای بهره‌برداری از دستاوردهای گذشته و ظرفیت‌های استفاده نشده است. استمرار راه طی شده پس از چهل سال برای ساختن الگوی کامل نظام پیشرفته اسلامی در همه عرصه‌های دین، اخلاق، معنویت و عدالت باید توسط جوانان انجام شود. اینک مطالبه عمومی من برای تحقق این اهداف از شما جوانان است. جوانان عزیز! قدر خود بدانید و با قوت الهی به سوی آینده خیز بردارید و حماسه بیافرینید، زیرا دنیا به جوانان ایرانی و پایداری ایرانی و ابتکار ایرانی در بسیاری از عرصه‌ها با چشم تکریم و احترام می‌نگرد.

«ضرورت حضور مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعالان جوان در همه‌ عرصه‌ها و میدان‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بین‌المللی برای استمرار راه طی شده پس از چهل سال، شما جوانان، در شکستن محاصره‌های تبلیغی دشمنان در مأیوس کردن مردم و مسئولان از آینده پیشگام باشید؛ نهال امید به آینده را در خود و دیگران پرورش دهید و ترس و نومیدی را از خود و دیگران بزدایید.»

بر این اساس جوانان عزیز ما باید با عزم راسخ و اراده‌ای پولادین و شناخت عمیق از چالش‌ها و فرصت‌های انقلاب و با توکل بر خدا، خود را برای تکمیل مراحل انقلاب و ساختن تمدن اسلامی آماده و علی‌الخصوص زمینه‌ها را برای طلوع خورشید ولایت عظمای امام عصر«عج» فراهم سازند.

به یاری خداوند در شماره‌های بعدی به بخش‌های مهم بیانیه و الزامات دستیابی به تمدن اسلامی و توصیه‌های ارائه شده به جوانان پرداخته خواهد شد.

19فوریه/20

فضای مجازی، رخنه‌گاه محوری دشمن

۱ـ به گزارش اندیشکده آمریکایی “کوینسی” بیش از شش هزار حساب کاربری در توئیتر توسط شرکت سعودی “سماءات” متعلق به «بدرالعساک »رئیس دفتر ویژه بن‌سلمان با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی و افزایش تحریم‌ها علیه آن راه‌اندازی شده و به فعالیت مشغول بوده‌اند. تولید و انتشار مطالبی در فضای مجازی با محتوای تفرقه قومی (میان عرب و فارس) و مذهبی (شیعه و سنی)، بزرگ‌نمایی نقاط ضعف نظام، ایجاد بدبینی نسبت به فعالیت‌های منطقه‌ای و دفاعی کشور و ایجاد ناامیدی و یأس در میان مردم از جمله نتایج فعالیت این مجموعه بوده است. در همین رابطه می‌توان به راه‌اندازی یگان ویژه در ارتش رژیم صهیونیستی جهت انجام جنگ روانی علیه جمهوری‌اسلامی و مؤلفه‌های قدرت آن اشاره کرد. یگانی که در چند سال اخیر  (و با توجه به گسترش بی‌سابقه استفاده از فضای مجازی در کشور) تمرکز فعالیت خود را بر فضای مجازی قابل دسترسی در گوشی‌های همراه (اندروید) مانند تلگرام، اینستاگرام و… قرار داده و به تولید و بازنشر انواع داده‌ها در قالب فیلم و تصویر، متن خبری و شایعه، طنز، موسیقی و… مشغول است. محتوای این داده‌ها طیف وسیعی از پیام‌ها را شامل می‌شود. مواردی مانند: ایجاد تشکیک و تضعیف در باورها و رفتارهای دینی جامعه، ایجاد نفرت و بغض در مردم ایران نسبت به ملت‌ها و گروه‌های فعال در محور مقاومت (شیعیان عراق، مردم لبنان و فلسطین، گروه‌های طرفدار انقلاب اسلامی در یمن و لبنان و سوریه و…)، تخریب دستاوردها و موفقیت‌های کشور با پخش شایعه و اطلاعات غلط و ناقص و گسترش روحیه ناامیدی نسبت به همه امور و تاریک نشان دادن آینده کشور، از جمله نمونه محتواهایی است که توسط این مرکز صهیونیستی در فضای جامعه ایرانی انتشار پیدا کرده و می‌کند. اضافه کنید به موارد فوق ده‌ها نفر از بقایای منافقین که پس از استقرار در آلبانی به صورت تمام وقت به فعالیت‌های تروریستی در فضای مجازی فارسی‌زبان مشغولند و البته صدها کانال و حساب کاربری تلگرامی، اینستاگرامی و توئیتری وابسته به سرویس‌های جاسوسی و امنیتی آمریکا، انگلیس، فرانسه، سلطنت‌طلبان، مارکسیست‌ها و…، که همگی با مأموریت و محتوایی شبیه به محتوای کانال‌های سعودی و صهیونیستی به تضعیف و تخریب نظام و اسلام و روحیه مردم مشغولند.

 

۲ـ آنچه در بالا آمد گوشه‌ای از انبوه تحرکات دشمنان اسلام و انقلاب علیه مردم مسلمان ایران و نظام جمهوری اسلامی است و البته از دشمن جز این انتظار نمی‌رود. اما آنچه در این میان به‌شدت عجیب و نگران‌کننده است، عملکرد دولت ج.ا.ا در برابر این تهاجم سراسری و بنیان‌کن است.

تهاجمی که می‌تواند به عدد صاحبان گوشی‌های “اندروید” در کشور (بیش از ۴۰ میلیون نفر) قربانی داشته باشد. در کمال تأسف، دولت نه تنها این تهاجم را نادیده گرفته بلکه در عمل همه‌گونه همکاری برای افزایش این تهاجم را با طرف‌های خارجی معمول داشته و به همین دلیل است که این موج مهاجم بدون هرگونه مانع و با حداکثر توان به قربانی گرفتن از جامعه ایرانی مشغول است!

این وضعیت در بیان رهبر معظم انقلاب با تعبیر “فضای مجازی ولنگار” توصیف شده و نمایانگر نگرانی ایشان از وضعیت فوق‌الذکر است.

به بیان ساده فضای مجازی کشور بدون هیچ نظارت و کنترلی در دست دشمنان نظام و انقلاب است و آنها بدون مشکل و در هر لحظه قادرند ذهن مخاطبین ایرانی را با هر گزاره و مطلبی هدف جنگ روانی قرار دهند.

 

۳ـ هدایت و اجرای آشوب‌ها و ناآرامی‌ها در دی ماه سال ۹۶ و آبان ماه ۹۸ توسط فضای مجازی از جمله مصادیق خطرساز بودن فضای مجازی ولنگار و بی‌قاعده رایج در کشور است.

آن‌چه در این آشوب‌ها جلب توجه می‌کند (به ویژه ناآرامی‌های آبان ماه ۹۸) این است که کلیه مراحل طراحی، جذب نیرو، انسجام و سازماندهی، هدایت عملیات آشوب و تحریک و تهییج مردم برای پیوستن به آشوبگران و حتی ایجاد امکانات سخت‌افزاری برای افزایش تجمعات (مثلاً هدایت خودروها به مکان‌های تجمع و راه‌بندان‌های ایجاد شده توسط آشوبگران از سوی نرم‌افزارهای مکان‌یاب و راهیاب خارجی مانند “ویز” و “گوگل مپ”) به وسیله فضای مجازی صورت گرفته و سرویس‌های جاسوسی بیگانه با بهره‌گیری از این امکان استثنایی (فضای مجازی باز و بدون کنترل) موفق شدند تا به سادگی و با کمترین هزینه، کشور را دچار تنش‌های امنیتی سختی کنند که رهایی از هزینه‌های آن به سادگی ممکن نخواهد بود و تا مدت‌ها نظام و انقلاب را درگیر خود خواهد کرد.

در این میان، نکته مهم آن است که فضای مجازی به شکلی که اکنون در کشور ما رایج است، در کمتر نقطه‌ای از جهان وجود دارد.

بعنوان مثال، در کشورهای زیرمجموعه اتحادیه اروپا و یا امریکا نمی‌توان از فضای مجازی به عنوان ابزاری جهت ایجاد بحران‌های امنیتی علیه حاکمیت این کشورها بهره گرفت و یا امکان استفاده از این فضا برای انجام جنگ روانی علیه حکومت‌ها و امنیت این کشورها وجود ندارد.

فضای مجازیِ بی‌قاعده و بدون کنترل را تنها در کشورهایی مانند ایران، عراق، لبنان و افغانستان می‌توان یافت و به همین دلیل است که محور آمریکایی ـ صهیونیستی؛ موفق شد در پاییز سال ۹۸ به وسیله فضای مجازی در کشورهای عراق، لبنان و ایران ناآرامی و تنش‌های گسترده امنیتی ایجاد کند.

 

۴ـ آنچه باعث شده تا فضای مجازی رایج در کشور به ابزار مستقیم و کارآمد دشمن برای تسخیر اذهان و باورهای جامعه ایرانی تبدیل شود، همراهی و همکاری بخشی از حاکمیت با این روند است. همزمان با شکل‌گیری عرصه‌های جدید در فضای مجازی، جناح اصلاح‌طلب که در به کارگیری رسانه‌های مکتوب برای ترویج و تحمیل باورهای خود به جامعه دچار موانع قانونی بود، در توافقی نانوشته با استکبار جهانی به این نتیجه رسید که ترویج بی‌ضابطه و سریع قالب‌های مختلف موجود در فضای مجازی (کانال‌ها و پیام‌رسان‌های مختلف مانند تلگرام و اینستاگرام و…) می‌تواند جایگزین کارآمدتری برای رسانه‌های مکتوب باشد، لذا  همان فضای فله‌ای حاکم بر مطبوعات زنجیره‌ای در دوران هشت‌ساله‌ اصلاحات را بر فضای مجازی در حال تأسیس و گسترش در جامعه، حاکم نموده و ذائقه جامعه را به آن عادت دادند تا عملاً عنان افکارعمومی جامعه را در دست گرفته و از این طریق راه خود را برای تسلط بر حاکمیت  هموار کنند.

این‌گونه بود که دولت روحانی  به مثابه ابزاری در دست اصلاح‌طلبان و حامیان خارجی آنها، راه را برای گسترش سریع و بی‌ضابطه فضای مجازی در جامعه هموار کرد و نتیجه آن شد که اکنون ایران جزو معدود کشورهای جهان است که فضای مجازی در بی‌قانون‌ترین و غیرقابل کنترل‌ترین حالت در آن به جهت‌دهی و تسخیر افکارعمومی مشغول است. در این میان اشتراک منافع میان اصلاح‌طلبان داخلی و دشمنان خارجی در این زمینه (توسعه بی‌ضابطه و بدون کنترل و نظارت فضای مجازی در کشور) باعث شد تا طی سال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۸ سنگین‌ترین تهاجم نرم دنیا علیه ذهن انسان ایرانی شکل بگیرد و مرزهای حاکمیت در عرصه فکر و فرهنگ و باورها یکسره برچیده گردد. در واقع فضای مجازی ولنگار و بی‌قانون حاکم بر کشور محصول اتحاد شوم میان براندازان داخلی و اربابان خارجی آنان است.

 

۵ـ ثمره این شجره نامبارک (فضای مجازی ولنگار و بی‌قانون) را می‌توان در تحرکات مشترک نفوذی‌های داخلی و جهان استکبار پس از شهادت سردار سلیمانی به وضوح مشاهده کرد. اتحاد و یکدلی برآمده از خون این سردار رشید، جامعه ایرانی را چنان متحول کرد که در دوران معاصر بی‌سابقه بود. در پرتو این اتحاد، «استکبارستیزی» به اندیشه مشترک ایرانیان تبدیل شد و ادامه این روند برای جهان استکبار و اذنابش در داخل کشور قابل تحمل نبود. نفوذی‌های دشمن در داخل به وضوح مرگ و نیستی افکار غلط خود در صورت تداوم این فضای اتحاد را می‌دیدند و به همین دلیل در حرکتی کاملاً هماهنگ با آمریکا و با بهره‌گیری کامل از «فضای مجازی ولنگار» تلاش کردند تا بازی باخته را دگرگون کنند و این‌گونه شد که در روزهایی که مردم مسلمان ایران در اوج اقتدار برآمده از تهاجم به پایگاه آمریکایی عین‌الاسد و در فضای همدلی پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، آماده حرکت جدی و هماهنگ در مسیر تحقق ارزش‌های انقلاب اسلامی شده بودند، با تهاجمی بی‌سابقه در فضای مجازی روبرو شدند.

تهاجمی که به بهانه سقوط هواپیمای اوکراینی شکل گرفت، اما بی‌پرده و مستقیم اتحاد ملت ایران حول محور استکبارستیزی را هدف گرفته بود.

نتیجه این تهاجم، تلخ‌کامی مردم پس از شیرین‌کامی اتحاد و اقتدار بود و طبیعی بود که در آشوب‌های برآمده از جوسازی‌های بی‌سابقه دشمن در فضای مجازی، اهانت به سردار شهید، رهبری نظام و سپاه؛ به شعار اصلی تبدیل شود و نفوذی‌های داخلی هر صدایی که در جهت دفاع از نظام و انقلاب و سپاه بلند شده بود را خفه کنند.

دشمن به وسیله فضای مجازی و جو فوق‌العاده مسمومی که در آن ایجاد کرده بود، به دنبال ایجاد آشوب‌هایی همانند آشوب‌های آبان ماه ۹۸ بود و تا اندازه‌ای نیز به موفقیت دست یافت.

سازماندهی تجمع در برابر دانشگاه امیرکبیر به بهانه سرنگونی هواپیمای اوکراینی، که در آن ضمن  اهانت به تصویر سردار شهید، شعارهایی ساختارشکنانه علیه شهید سلیمانی و مقدسات نظام سرداده شد، حرکتی بود که بدون بهره‌گیری از فضای مجازی امکان وقوع نمی‌یافت.

ماهیت این تجمع غیرقانونی با حضور سفیر انگلیس در آن و حمایت علنی ترامپ از آن آشکار شد و دشمن پس از احساس موفقیت در برپایی آن، به دنبال تکرار چنین تحرکاتی در ابعاد بزرگتر و مخرب‌تر بود و در این مسیر از برخی چهرهای سینمایی جهت دعوت آشوبگران برای حضور در تجمع بزرگ علیه نظام و سپاه در میدان آزادی بهره گرفت و البته باز هم فضای مجازی سازوکار اجرای این نقشه دشمن بود! در این مقطع دشمن توانست با تبدیل فضای مجازی به سلاح اصلی جنگ روانی، فضای انقلابی و متحد داخلی را هدف قرار داده و موجی از یأس و دلمردگی به جامعه حاکم نماید و عملاً ماجرای جنگ احد را تکرار کند.

 

۶ـ در چنین حالتی، عقل سلیم و تکلیف شرعی حکم می‌کند؛ بیش از این به دشمن برای جولان در فضای مجازی مجال فراهم نگردد و ذهن و روان مردم در اختیار جنگ روانی استکبار و عوامل داخلی آن قرار نگیرد،  چرا که بدون تردید تداوم چنین وضعیتی در فضای مجازی، زمینه‌ساز تضعیف روزافزون انقلاب و نظام اسلامی خواهد بود. ایجاد فضای مجازی بومی و مبتنی بر قوانین و شرع و اخلاق و محدود ساختن دسترسی دشمن به فضای مجازی داخلی و تحقق مرزبانی در فضای مجازی از جمله اقداماتی است که جوانان متخصص و انقلابی، توان و انگیزه آن را دارند و در چنین وضعیتی دیگر دلیلی برای تعلل در اجرای فرامین و سیاست‌های ابلاغی رهبری نظام در حوزه فضای مجازی وجود ندارد.

19فوریه/20

بایسته‌های شعارهای انتخاباتی

انتخابات به سبب مردمی بودن و مشارکت عمومی دارای جذابیت است. این مشارکت اگر با دغدغه‌های معیشتی و سیاسی همراه باشد، جلوه‌های پرشوری را به خود می‌گیرد. در این میان شعارهای انتخاباتی نامزدها همواره بر معرفی نامزدها و شوق انتخاب‌کنندگان افزوده است.

«شعار انتخاباتی» یک یا چند برچسب تبلیغاتی است که متشکل از «یک شبه­جمله یا مجموعه‌ای از کلمات» است که به شیوه‌ای ویژه ترکیب شده‌اند تا هویت انتخاباتی کاندیدا، حزب یا جناح را مشخص سازند. از عناصر مهم در تبلیغات، انتخاب شعار و سپس تبلیغ آن است. شعار می‌تواند ماهیت فعالیت، چشم‌انداز، اهداف، رسالت و مأموریت یک نامزد یا حزب و جناح را در یک جمله به مخاطب ارائه نماید. معمولاً شعار تبلیغاتی، جملات یا کلماتی ظریف و منعطف و زیبا و حتی مسجع و شعرگونه است که متضمن مهم‌ترین ادعاهای شخص است و تأثیراتی ژرف بر مخاطب بر جای می‌گذارد.

شعار با ضریبِ مضاعف تکرار، می‌تواند به‌عنوان یکی از محوری‌ترین بخش‌های پیام در کمپین تبلیغاتی به کار رود و اگر زیبا و جذاب باشد، هدف موردنظر را در ذهن مردم حک خواهد کرد! به‌عبارت‌ دیگر شعار انتخاباتی نقش فرهنگ‌سازی دارد، ازاین‌ رو مناسب است که برخاسته از فرهنگ اصیل و واقعی مردم باشد.

فرهنگ، ارزش‌ها و اخلاق سیاسی هر جامعه در نوع و چینش شعارها تأثیرگذارند. این تفاوت حتی به تعداد خرده‌فرهنگ‌های قومی و بومی قابل ‌مشاهده هست، چه رسد به وقتی‌که پای مکاتب سیاسی به این عرصه باز می‌شود. لذا شعارهای احزاب لیبرال با احزاب دموکرات و به‌ویژه اسلامی، متفاوت و گاهی حتی متناقض‌اند.

فرهنگ اسلامی ایرانی ما ایجاب می‌کند که منتخبان کشور از اصولی پیروی کنند که برخاسته از فطرت درونی آحاد اجتماع هستند. منتخب ایران اسلامی تنها به فرد، جامعه و مردم پاسخگو نیست، بلکه به تاریخ و جهان‌های فعلی و آینده نیز پاسخگوست، زیرا ما بر این باوریم که فرد در برابر زندگی این جهانی و آن جهانی، جواب پس می‌دهد. این گزاره، نگره ما را نسبت به بایسته‌های شعارهای انتخاباتی عوض و حتی متعالی می‌کند.

بنا بر آنچه گذشت، در ذیل به برخی از بایسته‌های مهم در شعارهای انتخاباتی اشاره می‌شود:

۱٫ آسمانی بودن

شعار باید ناظر به آسمان باشد. البته منظور به معنای دست‌نیافتنی یا بافتنی بودن نیست، بلکه شعار باید با آموزه‌های آسمانی و الهی گره بخورد. در این صورت افزون بر اینکه ناظر به منویات خالق هست، با فطرت مخلوق نیز هماهنگ خواهد بود.

۲٫ مردمی بودن

مردمی بودن شعار، تنها به معنای هماهنگی با خواست مردم نیست، بلکه ناظر به فطرت و نیاز مردم نیز هست. شعاری می‌تواند پاسخگوی نیاز حال و آینده مردم باشد که افزون بر پوشش نیازهای ظاهری، به خواسته‌های درونی مردم نیز توجه داشته باشد.

۳٫ ولائی بودن

نقطه مرکزی هرچیزی، ثبات دهنده و انسجام‌بخش آن است. ولایت‌فقیه همچون ستون خیمه‌ای است که اگر نباشد، هرقدر چادر جامعه، محکم و دارای جنس مرغوب باشد، سرپا نمی‌ایستد. اگرچه در نظام ولائی، به سبب مردم‌سالاری دینی، بسیاری از امور حکمرانی به قوای سه‌گانه یا به مردم واگذارشده است، اما یکپارچگی نظام و کشور در گرو تعاون و تعامل یکایک ارکان و اجزای حکومت و حفظ جبهه خودی و غیرخودی است. از این ‌رو حضرت آقا می‌فرمایند:

«در تبلیغات و شعارهای انتخاباتی، آنچه اهمیت دارد، این است که مواضع عزت‌آفرین و صحیح و عاقلانه و حکیمانه‌ انقلاب و نظام تثبیت شوند. مبادا در شعارهایمان، به زید و عمر در خارج از این مرزها یا آدم‌هایی در داخل مرزها، چراغ سبز نشان بدهیم.»(۱)

۴٫ واقعی بودن

زیبنده منتخب ایران اسلامی نیست که از شیوه‌های ناصواب و لیبرالی غربی در تبلیغات و شعارهای انتخاباتی پیروی کند. در مکتب لیبرالیسم، هدف رسیدن به قدرت است و هدف هر نوع وسیله‌ای را توجیه می‌کند، اما در فرهنگ ایرانی اسلامی، فرد در برابر وجدان خود و دیگران مسئول است، بنابراین شایسته نیست از شعارهای غیرواقعی بهره گیرد، زیرا دیر یا زود غبارها کنار می‌روند و واقعیت خود را نشان خواهد داد. گاهی خسارات ناشی از شعارِ ناصواب زیاد و جبرانش غیرممکن است.

البته این به معنای بی‌خاصیت بودن شعارها نیست، بلکه لازم است شعار تبلیغاتی از لحاظ احساسی و عاطفی، ذهن مخاطب را تسخیر کند و هر بار که آن شعار را به یاد می‌آورد، حس خوشایندی به وی دست دهد. شعار باید از خیال دور و به شعور و فهم نزدیک باشد. اگر شعار، خیلی دور از واقعیت باشد و برحرفی بی‌پایه و اساس تمرکز کند، جذابیتش را از دست می‌دهد.

واقعی بودن یک شعار به معنی باورپذیر بودن آن است. این سخن با استثنایی بودن شعار بدین معنا که خاص و اصیل و خلاق و منحصربه‌فرد باشد، منافاتی ندارد، بلکه باید از رؤیاپردازی به دور باشد. از این ‌رو غلو و زیاده‌گویی، آفت شعار انتخاباتی است، زیرا نامزد یا جناح مربوطه را فراتر از واقعیت و بیش ازآنچه که هست نشان می‌دهد و به‌مرور می‌تواند بلای جان آنها شود و آثار سوئی برجای گذارد.

از سوی دیگر ملاک واقعی بودن شعار انتخاباتی، تنها از جهت انطباق با خارج و واقع نیست، بلکه تطابقش با باور درونی کاندیدا نیز مهم است. متأسفانه افرادی شعارهایشان برخاسته از باورهای درونی‌شان نیست و پس از انتخاب شدن برخلاف ادعاهایشان رفتار می‌کنند. لذا رهبر معظم انقلاب خواهشی را از نامزدها مطرح می‌نمایند:

«من از نامزدهای انتخاباتی خواهش می‌کنم در تبلیغات، حرف‌های واقعی بزنند و کارهایی را که می‌توانند انجام دهند و آنچه را که واقعاً عقیده‌شان هست، به مردم بگویند و مردم را آزاد بگذارند تا هرکسی را که خواستند، انتخاب کنند.»(۲)

۵٫ محتوا داشتن در عین ایجاز

شعار باید مختصر، موجز و در حد ۶،۵ کلمه و حداکثر یک جمله باشد. در این صورت کوتاه و گویا خواهد بود. ولی این صورت شعار است. این ظاهر باید برخاسته از محتوایی باشد که از یک ‌طرف گویای حقیقت جامعه اسلامی و از سوی دیگر ‌ساده، خلاقانه، جدید و بدیع باشد. در این صورت است که دوام شعار تضمین می‌شود، زیرا صورت و سیرت را که همان محتوا باشد با خود همراه می‌کند و پاسخگوی نیاز جامعه، نظام و انقلاب است، وگرنه چون کف روی آب، پس از مدت کوتاهی از بین می‌رود.

۶٫ امنیت‌ و استقلال‌طلبی

امنیت امروز ما مورد حسادت و تهاجم دشمنان است. اگر تا دیروز تنها دور مرزها کمین کرده و تنها کشورهای همسایه و عمدتاً دوست را به ‌هم‌ ریخته بودند، اکنون تصمیم دارند ناآرامی‌ها را به داخل کشور منتقل کنند. هدف اینها تنها آسیب رساندن به انقلاب و نظام نیست، بلکه به اذعان خودشان، خواب‌ تجزیه ایران را دیده‌اند. دنبال ایرانی هستند که وجود نداشته باشد یا به‌قدری کوچک یا ضعیف باشد که همانند نپال یا مغولستان، توان ظهور و بروز نداشته باشد.

از این ‌رو شعارهای انتخاباتی باید استقلال و آزادی ایران را در اقصی نقاط این کشور کهن تقویت و امنیت را که ضرورت همیشگی ماست تأمین کنند. دشمنان اکنون ‌که فشارهای اقتصادی را تشدید کرده‌اند امیدوارند که بتوانند توسط عوامل جاهل و بعضاً مغرض، در میان مردم باعث شکاف‌ها و دو یا چندقطبی‌هائی بشوند. ازاین‌رو تأکید بر مسائل قومی و بومی، هیزمی است که به دشمنان برای سوزاندن امنیت کشور، هدیه می‌شود.

۷٫ معیشتی بودن

اکنون‌که سیاست‌های آمریکا و متحدانش به همراه عوامل داخلی با آخرین حربه خود یعنی فشار حداکثری، آخرین دست و پا زدن‌هایشان را تجربه می‌کنند، یکی از شاخصه‌های شعارهای انتخاباتی باید ناظر بر اصلاح وضع موجود و مقابله با تحریم‌های اقتصادی باشد. ارائه راهکارهای عملیاتی برای اصلاح اوضاع معیشتی در پرتو خدا اتکایی و نگاه به ظرفیت‌های داخلی می‌تواند بر جذابیت‌های انتخاباتی بیفزاید. در حال حاضر شعاری جواب می‌دهد که افزون بر پرداختن به‌ضرورت‌های سیاسی، مردم را نسبت به بهبود معیشت در آینده امیدوار کند. این ضرورت، تنها با توکل، توسل و ارائه شعارهای‌های عملی و کارآمد محقق می‌شود.

سخن پایانی

هفت مؤلفه از بایسته‌های شعارهای انتخاباتی را به‌اختصار بیان کردیم. این بایسته‌ها را که شامل اخلاق انتخاباتی (اخلاق انتخاب‌کنندگان و انتخاب شوندگان) نیز می‌شوند، از منظری دیگر   به‌صورت جستاری در پایگاه مجازی رهبر معظم انقلاب با عنوان «اصول رقابت سیاسی» به تاریخ ۲۶/۱/۱۳۹۲ مشاهده کرد:

پی‌نوشت‌ها:

  1. بیانات امام خامنه‌ای در ۶/۳/۱۳۹۲
  2. ۲۴/۱۱/۱۳۸۲
19فوریه/20

تکرار مجلس اول در گام نخست

در زمستان ۱۳۵۸ امام خمینی(ره) از قم به تهران منتقل و در بیمارستان قلب بستری شدند. وضعیت به گونه‌ای بود که حتی اگر امام دچار عارضه‌ قلبی هم نمی‌شدند، در زمانی نه‌چندان دور رهسپار تهران می‌شدند تا با حضور خود در پایتخت، انقلاب را نجات و از تکرار مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت در حذف اسلام‌گرایان جلوگیری کنند.

امام خمینی(ره) در مدت اقامت خود در شهر قم، توجه جهانیان را به این شهر معطوف کردند. روح انقلابی‌گری را در کالبد این شهر دمیدند و این شهر را به محل رفت‌ و آمد و رایزنی شخصیت‌ها و سیاستمداران برجسته آن روزگار و خبرنگاران رسانه‌های جهان و جنبش‌های انقلابی تبدیل کرده و تفاوت قم را با واتیکان آشکار ساختند و به رؤیای کسانی که در صدد واتیکانیزه کردن قم بودند پایان دادند. و ضمن مدیریت بحران‌های پیاپی کشور، چهار انتخابات بزرگ و سرنوشت‌ساز را هدایت و برگزار کردند و شالوده نظام‌سازی را با موفقیت بنیان نهادند و اینک می‌رفتند تا در آستانه‌ برگزاری اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی در تهران حضور داشته باشند.

زمستان ۱۳۵۸ از چنان حساسیت بالایی برخوردار بود که امام خمینی(ره) را بر آن داشت که حتی از روی تخت بیمارستان، احکام قضایی آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله موسوی اردبیلی را صادر کنند تا قوه‌ قضاییه به موازات شکل‌گیری قوه مجریه به اصلاحات قضایی بپردازد. امام خمینی در روزهای نخست در بیمارستان قلب تهران حکم ریاست جمهوری بنی‌صدر را تنفیذ و با تذکرات اخلاقی خود به اولین رئیس جمهور ایران اسلامی، اخلاق الهی را وارد عرصه‌ی سیاست کردند تا تفاوت ماهوی این انقلاب با انقلاب‌های دیگر را بیش از پیش نمایان سازند.

با قرار گرفتن بنی‌صدر در رأس قوه‌ مجریه و آیت‌الله بهشتی در رأس قوه‌ قضائیه نوبت به کرسی‌های مجلس اول رسید. اینجا بود که سرنوشت آینده‌ انقلاب در گام اول و ریل‌گذاری آن یا بر مبانی اسلام و انقلاب و یا مبانی لیبرال، در گرو تکیه زدن افراد بر کرسی‌های مجلس بود.

بنی‌صدر که بعد از قرار گرفتن در رأس قوه‌ مجریه بر آن بود تا به هر قیمتی که شده، برای نیل به مقاصد خود، مجلس همراهی را تدارک ببیند، از حمایت‌های پیدا و پنهان غرب‌گرایان و همه‌ گروه‌ها و دستجات چپ‌گرا و راست‌گرا برخوردار بود. این در حالی بود که درست چند ماه قبل و در آبان ماه ۱۳۵۸ مردم به دست دانشجویان پیرو خط امام و با تصرف لانه جاسوسی، اولین سیلی را بر صورت آمریکا نواخته بودند که استعفای دولت موقت یکی از تبعات آن بود و ملی‌گرایان مستعفی را نیز بر حامیان امریکا افزود. سیلی مردم به صورت آمریکا، تحرکات ضد انقلاب در زمستان ۵۸ را نیز به دنبال داشت.

درگیری‌ها و تنش‌ها در استان‌های مختلف و بالا رفتن تب دوباره بحران کردستان کافی نبود که در چهاردهم دی ماه، شهر قم هم صحنه‌ حضور چماقداران خلق مسلمان شد. دشمن که در صدد رویارویی یک مرجع تقلید با امام خمینی برآمده بود، درگیری‌ها را به شهر تبریز کشاند و این شهر هشت ساعت به دست اغتشاشگران افتاد. نزدیک به پنجاه بانک به آتش کشیده شد و ده‌ها تن کشته و زخمی شدند.

جریان غرب‌گرا برای به دست گرفتن مجلس، دست خود را به سوی همه‌ طیف‌ها و جریان‌ها و گروه‌ها دراز کرد و در برابر یاران امام و مردم، ائتلافی را شکل داد که از طیف وسیعی برخوردار بود. از سلطنت‌طلب و باقی‌مانده‌های رژیم گرفته تا خوانین و زمین‌داران بزرگی که نظام انقلابی دست آنان را از بیت‌المال و زمین‌های مردم قطع کرده بود، از گروه‌های چپ‌گرا و راست‌گرا گرفته تا لُمپن‌ها و اراذل و اوباشی که ایجاد ناامنی و اغتشاش در شهرها، بهشت آنان برای تعدی و تجاوز به شمار می‌رفت.

در کنار تبلیغات گسترده رسانه‌ها و معرفی شخص بنی‌صدر به عنوان شخصی اقتصاددان و معتدل در عرصه‌ سیاست داخلی و خارجی و معرفی او به عنوان منجی ایران در آن سال پرحادثه، نزدیک شدن به رجوی و پیوستن چند هزار میلیشای مسلح او به صف طرفداران بنی‌صدر، بر التهاب زمستان ۵۸ افزود. اما در این میان دردناک‌ترین پیوند با این ائتلاف غرب‌گرا، برخی افراد حامی و هوادار و مرتبط با شخص بنی‌صدر در بیت حضرت امام بود که می‌توانست آینده نظام نوپای اسلامی را در همان گام نخست انقلاب با خطری جدی روبه‌رو سازد، زیرا وجود این افراد در صف غرب‌گرایان می‌توانست به مردم آدرس غلط بدهد و کفه‌ آراء را در انتخابات مجلس به نفع  بنی‌صدر سنگین سازد.

اهمیت این افراد در جانبداری از بنی‌صدر را می‌توان در نامه‌ای دید که یاران امام چند روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری به امام خمینی نوشتند و از ابعادی از تلاش‌های آنان در قبل و بعد از انتخابات پرده برداشتند. در زمستان ۵۸ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله موسوی‌اردبیلی، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و حجت‌الاسلام دکتر باهنر، نامه‌ای ۱۶ بندی به محضر امام خمینی(ره) تقدیم کردند و پس از اشاره به انگیزه ورود خود به عرصه‌ مسئولیت‌های بزرگ به پشتوانه‌ امام خمینی، تلاش جریان‌های مقابل در تضعیف حزب جمهوری و ترور شخصیتی آنها به جریان داخل بیت حضرت امام برشمرده و ‌نوشتند:

«تبلیغات گمراه‌کننده آنها موقعی کارگر شد که بعضی از نزدیکان و منتسبان به بیت جنابعالی با آنان همصدا شدند.»(۱)

این یاران امام در واکنش به فضاسازی‌ها و شایعه‌پراکنی‌های جریان غرب‌گرا برای تصاحب کرسی‌های مجلس، به بهره‌برداری رسانه‌ای از نامه‌ شیخ علی تهرانی در ایام بیماری امام خمینی نیز  اشاره کردند و ‌نوشتند:

«… پخش شایعات حاکی از خشم امام نسبت به حزب جمهوری اسلامی و به ما در چنین شرایطی اوج گرفت و هیچ امکانی نبود که بتوان کذب شایعات را ثابت کرد، بلکه اظهارات برادر و نوه و داماد و افرادی دیگری  از نزدیکان شما محیط را برای پذیرش شایعات آماده‌تر کرد.»(۲)

این یاران امام و مدافعان خط امام با گلایه از برجسته کردن ارتباط رقبای خود با امام و بیت امام و بایکوت کردن ارتباط خود با امام و بیت در بند شانزدهم این نامه به تکرار مشروطیت اشاره کردند و ‌نوشتند:

«… خلاصه علائم تکرار مشروطه به چشم می‌خورد. متجددهای شرق‌زده و غرب‌زده به‌‌رغم تضادهای خودشان با هم در بیرون راندن اسلام و انقلاب همدست شده‌اند. (نمونه جلسه‌ای که از مذهبی‌های چپ‌گرا و محافظه‌کاران غرب‌گرا یا ملی‌گرا برای همکاری در مقابله با حزب جمهوری اسلامی در انتخابات اخیر تشکیل شده بود.»(۳)

و در پایان فلسفه‌ نگارش این نامه را به امام امت، امید به مرتفع‌سازی نگرانی‌های خود نسبت به آینده توسط رهبری‌های پیامبرگونه امام عزیز و عظیم ‌خواندند.

در نامه‌ ۶/۱/۶۸ امام راحل خطاب به آیت‌الله منتظری، به رأی ندادن به شخص بنی‌صدر اشاره شده است، و پرده از مواضع حق‌محورانه امام خمینی(ره) و برخی دیگر از اعضای بیت امام در شناخت این جریان برمی‌دارد که موجب مانایی انقلاب و افشای جریان لیبرال شد.

انتخابات دوره اول مجلس با همه‌ کارشکنی‌ها و شایعه‌پراکنی‌های گروهک‌ها و تحریم‌های تجزیه‌طلبان در تاریخ ۲۴/ ۱۲/ ۱۳۵۸ و با حضور ۱۴/۵۲ درصد واجدین شرایط برگزار شد و نامزدهای حزب جمهوری اسلامی و ائتلاف بزرگ با رأی چشمگیری در سراسر کشور به پیروزی رسیدند و قوه‌ مجریه عملاً به دست یاران امام افتاد؛ قوه‌ای که نخست‌وزیر بنی‌صدر تنها با رأی اعتماد آن می‌توانست کابینه‌ خود را معرفی کند. این پیروزی موجب شد که مجلسی با اکثریت نیروهای انقلابی،در رویارویی با جریان لیبرال و غرب‌گرا از جایگاه قانونی برخوردار شود و به توهم‌ بنی‌صدر و یاران او در خارج کردن انقلاب از مسیر آرمان‌های امام و مردم پایان دهد و در آغاز گام نخست انقلاب، خطری بزرگ از پیش پای نظام نوپای اسلامی برداشته شود و مجلس توانست در زمان رویارویی مستقیم بنی‌صدر با آرمان‌های مقام ولایت و مردم ولایتمدار، بدون هزینه کردن از امام و یا آمدن مردم به کف خیابان به نمایندگی از مردم مؤمن و انقلابی او را از ریاست‌جمهوری عزل کند.

چهل سال از اولین سیلی مردم ایران به صورت آمریکا با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام و پاسخ آنان به فتنه‌های سازمان منافقین و شایعه‌پراکنی لیبرال‌ها و غرب‌گرایان در زمستان ۱۳۵۸ در آستانه‌ انتخابات مجلس اول در گام اول می‌گذرد و مردم صبور و شکور ایران اسلامی در پی شهادت حاج ‌قاسم سلیمانی و حاج مهدی المهندس، به دست یگان هوافضای سپاه سیلی محکم دیگری را در پادگان «عین الاسد» به صورت آمریکا نواختند.

بسیاری از فتنه‌ها، اغتشاشات و به میدان آمدن عناصر سازمان منافقین، فضاسازی‌ها و شایعه‌پراکنی‌ها و     همراهی برخی مراکز و مؤسسات با تکنوکرات‌ها در پاییز و زمستان ۹۸ شباهت‌های بسیار این ائتلاف در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی را در گام دوم انقلاب با ائتلاف غرب‌گرایان در اولین انتخابات مجلس در گام اول نشان می‌دهد، با این تفاوت که فتنه عناصر سازمان منافقین و کشتار توسط مردم در ۴۸ ساعت در هم پیچیده شد و مردم قبل از رفتن بر سر صندوق‌های آرا، بزرگ‌ترین رفراندوم حمایت از ولایت و زنده بودن انقلاب را در چشم جهانیان به تصویر کشیدند.

برای اولین بار همه‌ مراجع ایران و عراق و سایر کشورهای اسلامی با پیام‌های خود در شهادت حاج قاسم بر روحیه‌ انقلابی‌گری در مقابل روحیه لیبرال‌ها و منادیان تسلیم مهر تأیید زدند و «ائتلاف بزرگ» بهشتی و یارانش در زمستان ۵۸ به اقیانوس بزرگی که موج‌های آن تا سواحل لبنان و یمن رسیده، تبدیل شد. همه چیز مهیای مجلسی انقلابی در آغاز گام دوم انقلاب است، مجلسی که زبان اسلام‌خواهی و عدالت‌خواهی و استقلال‌طلبی و در یک کلمه «زبان مقاومت» مردمی باشد که خودکفایی، توسعه و پیشرفت را تنها در سایه تعالیم اسلام و پرچم ولایت و اقتدار در برابر نظام سلطه جستجو می‌کنند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. ر.ک، مقدمه‌ عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات ۱۳۶۰ به اهتمام یاسر هاشمی، تابستان ۱۳۷۸٫
  2. همان مدرک.
  3. همان مدرک.
19فوریه/20

راهکارهای تجزیه ‌و تحلیل جریان‌های سیاسی

تحلیل سیاسی

با توجه به اینکه‌ در فرایند استنتاج، نتیجه همواره تابع اخسّ مقدمات است و هرچه مقدمات استنتاج، ضعیف، نامطمئن یا نادرست باشند،  در نتیجه تأثیرگذارند و نتیجه‌ای ناقص و غیرواقعی را  در پی خواهند داشت، لذا تحلیل سیاسی که درگرو اطلاعات و اخبار است، در صورتی ره به ‌سوی حقیقت می‌برد که مبتنی بر اطلاعات درست باشد؛ وگرنه اطلاعات نادرست، به تحلیل غلط و نهایتاً به رفتار نابجا و نادرست منجر می‌شود.

لکن این مقدار برای وصول به حقیقت کافی نیست و امروزه علاوه بر صورت آشکار برخی پدیده‌ها و جریان‌های سیاسی که درک آن برای توده مردم امکان‌پذیر است، عمده جریان‌های سیاسی از تنوع و پیچیدگی مباحث و رویکردها و گستردگی موضع‌گیری‌ها برخوردارند و درک ماهیت آنها برای توده مردم به‌سادگی میسر نیست و فهم آنها نیازمند بینش و تحلیل خاص است. در این میان، روش تحلیل سیاسی، افراد را به شیوه درک این جریان‌های سیاسی سوق می‌دهد تا با فراگرفتن این روش بتوان جریان‌ها و پدیده‌های سیاسی را که به‌سهولت در اذهان عمومی قابل‌درک نیستند، از طریق آموزش‌های ویژه برای مخاطبان قابل‌فهم کرد.

با توجه به اینکه از الزامات شخصیت انسان مسلمان در عصر حاضر، بصیرت و قدرت تحلیل رفتارها، جریان‌ها و پدیده‌هاست تا بتواند در پرتو تحلیلی همه‌جانبه، از سطح و ظاهر پدیده‌ها عبور و به درون امور و روابط ناپیدای آنها رسوخ کند تا بتواند واکنشی سنجیده و تصمیم و رفتاری به‌موقع در قبال آنها اتخاذ کند، لذا مردم علاوه بر اهتمام به کسب خبر از مجاری صحیح، می‌بایست اطلاعات حاصله را بررسی و تحلیل کنند تا ضمن دستیابی به ارتباط متقابل حوادث، ارزیابی درستی از آنها به دست آورند و نتیجه درستی بگیرند و درنهایت با اجتناب از شبهات و عوام‌فریبی‌ها، برنامه‌ها، رفتارها و گفتارهای خویش را بر اساس تحلیل فوق، تنظیم کنند.

در تبیین ماهیت تحلیل سیاسی باید گفت تحلیل سیاسی عبارت است از یک  فرایند ذهنی و تلاش فکری محققانه مبتنی بر روشی علمی در جهت شناخت عوامل مؤثر بر روند تصمیم‏گیری سیاسی، نقد و ارزیابی راهکارهای مختلف و تجویز بهترین رهیافت کاربردی برای حل یک معضل سیاسی.

ازاین‌رو تحلیل سیاسی با فاصله گرفتن از دایره تخمین و گمانه‏زنی از حیطه ذهنی تحلیل‌گر بیرون می‌آید و نقش آگاهی‏زا و کارگشای خود را در جامعه ایفا می‌کند.(۲) به ‌عبارت ‌دیگر تحلیل، ریشه‌یابی حوادث، جریان‌ها و پدیده‌های سیاسی و گشودن گره‌های ابهام و اغراض پنهانی و پیش‌بینی نتایج و آثار آنهاست. بنابراین برای تحلیل جریان‌های سیاسی تنها به تشریح و تبیین پدیده مورد تحلیل اکتفا نمی‌شود، بلکه تحلیل‌گر با کاوشی ذهنی سعی می‌کند از ظواهر آنها به امور پنهانی‌شان دست یابد و مفاهیمی را که افراد عادی قادر به درک آنها نیستند، به زبان ساده و قابل‌درک به دیگران منتقل کند. از این ‌روی، روش تحلیل سیاسی، اصول و شیوه‌های تحلیل صحیح از پدیده‌های سیاسی است و آموختن این روش، به تحلیلگر سیاسی این توانائی را می‌دهد که با استفاده از آن به ساده‌ترین راه ممکن مفاهیم پیچیده سیاسی را ارزیابی و به دیگران منتقل کند.

در ادبیات سیاسی، تحلیل سیاسی یعنی تجزیه یک جریان سیاسی به اجزای تشکیل‌دهنده آن، شناخت اجزا و ارتباط آنها با یکدیگر و تاثیر هر جزء بر  اجزای دیگر، لذا تحلیل سیاسی را در راستای دستیابی به نتیجه‌ای جامع و مناسب می‌بایست مرحله آخر از سه مرحله اساسی: «دریافت واضح و مستند از جریان سیاسی»، «تحلیل محتوایی جریان سیاسی» و «سنجش و ارزش‌یابی آن» محسوب کرد.

در این مرحله، موضوع، مسئله، جریان یا پدیده سیاسی، به‌عنوان مجموعه‌ای کلی که مشتمل بر اجزاء و واحدهای کوچک‌تر است تصور می‌شود و تحلیل‌گر سیاسی، اجزای آن مجموعه را که در حکم قطعات یک جورچین هستند، به ‌گونه‌ای کنار هم می‌چیند که از کنار هم نهادن آنها تصویر مطلوبی ترسیم می‌شود. در برخی از موارد هم از مهندسی معکوس استفاده و اجزای آن مجموعه را از هم جدا و قطعات، روابط و اتصال میان اجزاء و عناصر و نحوه چینش آنها را مطالعه می‌کند.

مطالعه این اجزا مقدمه‌ای بر ارزیابی، سنجش، جمع‌بندی و نتیجه‌گیری از آنهاست که انجام آن نیازمند مهارت و آگاهی‌هایی خاصی است؛ زیرا این مرحله باید به‌گونه‌ای انجام شود که ضمن بیان خلاصه مراحل طی شده، نتیجه‌گیری‌های لازم را در بر داشته باشد و تصویری همه‌جانبه از موضوع مورد بررسی را نشان دهد.

تحلیل‌های یک‌جانبه و تک‌بعدی، علاوه بر اینکه معمولاً واقع‌بینانه نیستند، نمی‌توانند پاسخگوی سئوالات و ابهامات باشند و به پیش‌بینی‌های غلط می‌انجامند. این تحلیل‌ها نمی‌تواند مقدمه‌ای مناسب برای فهم جریان‌ها و حوادث سیاسی به شمار آیند. در نقطه مقابل، هرگاه در فرایند تحلیل مسائل سیاسی، همه جوانب با‌ دقت سنجیده شوند و تحلیلی واقع‌بینانه از پدیده‌ها و جریان‌ها ارائه شود؛ از شایعات، شبهات و انحرافات جلوگیری و پاسداری از کیان عقیدتی و سیاسی نظام دینی تضمین می‌شود.

تأثیر بسیار زیاد تحلیل سیاسی، ضرورت تحصیل این مهارت و توانایی به‌کارگیری آن در زندگی سیاسی موجب شده است که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر به دست آوردن این مهارت تأکید و اهتمام داشته باشند و همه افراد، به‌‌خصوص جوانان را به فراگیری آن فرا بخوانند. در این میان، گرچه ممکن است برخی از تحلیل‌ها، اشتباه باشند، لکن تحصیل این توانایی در مجموع می‌تواند در رویکرد افراد نسبت به مسائل سیاسی جامعه، تأثیرگذار باشد و بسیاری از توطئه‌های دشمنان را خنثی سازد.

«شما باید قدرت تحلیل سیاسى پیدا کنید. اگر جوانانى‏ و ملتى‏ بینش سیاسى نداشته باشند، فریب مى‏خورند؛ آنها را از صحنه خارج مى‏کنند و با ابزار دین، آنها را کنار مى‏زنند. مثل خیلى از کسانى که متظاهر به دین و مقدس‏مآب هستند و بینش سیاسى ندارند و خیلى راحت اینها را برمى‏دارند، کنار مى‏گذارند.»(۳)

«بنده دلم مى‏خواهد این جوانان ما، شما دانشجویان، چه دختر، چه پسر و حتى دانش‏آموزان مدارس روى این ریزترین پدیده‏هاى سیاسى دنیا فکر کنید و تحلیل‏ بدهید. گیرم که تحلیلى بدهید که خلاف واقع باشد. باشد! خدا لعنت کند آن دست‏هایى را که تلاش کرده‏اند و مى‏کنند که قشر جوان و دانشگاهی ما را غیرسیاسی کنند. کشورى که جوانانش سیاسى نباشند، اصلاً توى باغ مسائل سیاسى نیستند، مسائل سیاسى دنیا را نمى‏فهمند، جریان‌های سیاسى دنیا را نمى‏فهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشورى مى‏تواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟»(۴)

فارغ از ضرورت و فرایند تحلیل سیاسی در خصوص روش‌ها و چهارچوب‌هایی که تحلیل سیاسی در بستر آنها شکل می‌گیرد، باید گفت چون گونه‌های متفاوت استنتاج، مستلزم روش‌های متناسب برای آن بوده و موضوعات و مسائل مختلف، بر اساس روش‌های خاص و مرتبط با آن، مورد تحلیل و بررسی قرار می‌گیرند، لذا فرایند استنتاج و جمع‌بندی می‌بایست در فرایند شیوه‌ها و اسلوب‌های مشخص (مانند اجتماع قرائن، قیاس، استقراء، تمثیل، مفهوم موافقت و …) به‌ عنوان دستگاه تحلیل، قرار گیرند و از ابزارها، رویکردها و چارچوب‌های خاص (مانند تحلیل سیستمی، رویکرد کارکردگرایی ـ ساختاری، فرهنگ سیاسی، دگرگونی و نوسازی و …) به‌عنوان ابزار تحلیل در این راستا استفاده شود.

راهکارهای تحلیل سیاسی

گرچه از فرایندی که برای تحلیل سیاسی برشمرده شد، گریزی نیست و تحلیل‌گران می‌بایست موارد فوق را در تحلیل سیاسی خویش، مدنظر قرار دهند تا به نتیجه مطلوب نائل آیند، لکن از یک‌ سو موارد فوق، امور کلی هستند و عملاً شخص را به فردی خبره در تحلیل مسائل سیاسی اطراف خویش تبدیل نمی‌کنند. از سوی دیگر، تحلیل سیاسی مبتنی بر بصیرت دینی، غیر از تحلیل سیاسی غیر مبتنی بر آموزه‌ها و ملاک‌های دین و از اقتضائات خاصی برخوردار است. از این ‌روی تحلیل‌گرانی که بصیرت دینی را سرلوحه خویش و ابتنای دیدگاه‌های خویش را بر رویکردها و ملاک‌های دینی قرار می‌دهند، می‌بایست تحلیل‌های خویش را علاوه بر ملاک‌ها و رویکردهای عمومی و عقلائی، بر ملاک‌هایی خاص مبتنی سازند. چه آنکه در صورت ابتنای تحلیل‌ها بر مبانی غیر دینی و با توجه به اینکه نتیجه همواره تابع اخصّ مقدمات است، لذا تحلیل مبتنی بر این ملاک‌ها و دیدگاه‌های مادی‌گرا، در نهایت تحلیلی غیردینی است و در راستای غایات جامعه دینی نخواهد بود.

برخی از رویکردهای عمومی و رویکردهای مبتنی بر بصیرت دینی به ‌اختصار از قرار ذیل است:

۱ـ با توجه به اینکه در یک فرایند سیاسی، اجزا و عوامل بسیاری دخیلند و نحوه ارتباط میان این اجزا می‌تواند در رویکرد پدیده سیاسی تأثیرگذار باشد، لذا تحلیل‌گر سیاسی باید بتواند در راستای شناخت صحیح آن پدیده و تعیین دیدگاه خود در آن خصوص، میان موضوعات و جریانات، ارتباط و تناسب برقرار کند و به نتیجه منطقی دست یابد. بلکه اساساً بدین خاطر واژه تحلیل بر این فرایند اطلاق می‌شود که افراد به وسیله آن، قادر خواهند بود پس از تجزیه و تفکیک اجزای یک پدیده، روابط میان اجزا را کشف کنند و درک صحیحی از پدیده‌ها و جریان‌های سیاسی و کشف ارتباط متقابل حوادث به دست آورند.

۲ـ اصولاً هیچ پدیده‌ و جریان سیاسی‌ای از سایر پدیده‌ها و جریان‌ها مجزا و بی‌تأثیر  بر آنها و تأثر از آنها نیست. همواره میان پدیده‌ها و جریان‌های سیاسی تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد. از این ‌روی هیچ جریان سیاسی‌ای در جهان به‌طور ناگهانی به وجود نمی‌آید و از بین نمی‌رود؛ بلکه جریان‌های سیاسی طی مسیر مشخصی محقق می‌شوند. لذا برای شناخت هر جریان سیاسی می‌بایست گذشته آن و سیر حوادثی را که منجر به ایجاد آن شده است، شناسایی کرد.(۵)

مقولات سیاسی معمولاً در بطن جریان‌های سیاسی اجتماعی قرار دارند و ‌مانند دانه‌ها‌ی جدا و مستقل تسبیح نیستند، بلکه حلقه‌ای از یک جریان محسوب می‌شوند و شناخت آنها مستلزم درکی حقیقی و واقعی از ریسمان ارتباطی آنها با سایر حلقه‌ها و شناخت مبانی و الزامات آنهاست. از این ‌روی تحلیل‌گر سیاسی نباید خود را به شناخت یک پدیده سیاسی محدود کند، بلکه می‌بایست جریان‌های سیاسی همسو و مخالف، سیر تحولات پدیده‌ سیاسی و ارتباط آن با سایر پدیده‌ها را دقیقاً پیگیری کند.

۳ـ با عنایت به اینکه جریان‌های سیاسی معمولاً بر مبنای غایت خاصی انجام می‌شوند و پیامدهای خاصی بر هر یک از آنها مترتب‌اند، لذا تحلیل‌گر باید بتوانند در راستای فهم یک جریان سیاسی و تحلیل آن و تبیین جایگاه خویش و جامعه نسبت به آن، جستجو در غایات را مدنظر قرار دهد و آثار و تبعات هر یک از جریان‌های سیاسی و رفتارهای مبتنی بر آنها را بشناسد.

۴ـ معضلات و مشکلات معمولاً کیفیت شفاف ندارند و غالباً با حواشی بسیار همراهند که موجب می‌شوند انسان را از پرداختن به اصل مشکل غافل شود. از این ‌روی، ‌مانند حل هر معضل و مشکلی، فردی که درصدد تحلیل مسئله‌ای سیاسی است باید بتواند با جدا کردن موارد حاشیه‌ای و زائد، نکته اصلی ماجرا و جریان سیاسی و نقطه کانونی آن را کشف و تحلیل خود را مبتنی بر آن ارائه کند، چه آنکه در غیر این صورت، نه‌ تنها تحلیلی صورت نپذیرفته است و صورت‌ مسئله همچنان بر جای خود باقی است، بلکه تحلیلی نادرست و مبتنی بر حل غیرواقع‌بینانه از مسئله ارائه می‌شود که ممکن است تبعات و تصمیم‌ها و رفتارهای نامناسبی را به همراه داشته باشد.

۵ـ معمولاً افراد و گروه‌های مختلف، راهبردها و تاکتیک‌های متفاوتی را متناسب با مبانی، اهداف و شرایط خویش انتخاب و بر اساس آنها رفتار می‌کنند. ازاین‌روی هرگاه نتوان از تحلیل جریان‌ها به تحلیل واقعی رسید می‌توان رویکردها و تاکتیک‌های آنها را در نظر گرفت و بر اساس آنها به نقطه کانونی پدیده سیاسی راه یافت. لذا تحلیل‌گران باید بتوانند تاکتیک‌ها، راهبردها، استراتژی‌های گروه‌های داخلی، رقیب یا دشمن و غایت افعال آنها را بشناسند و ضمن اینکه تحلیل خویش را بر دشمن‌شناسی دقیق مبتنی می‌کنند، راهکار مقابله با آنها را نیز در تحلیل‌های خویش مدنظر قرار دهند.(۶)

۶ـ با توجه به اینکه‌ از یک ‌سو تحلیل کردن، در واقع همان حل کردن و کشف معماست و از سوی دیگر، تحلیل‌گر با مسائل و پدیده‌های پیچیده و چند وجهی مواجه می‌شود، لذا تحلیل صحیح می‌بایست فرایند ساده‌سازی را طی کند. به‌ عنوان نمونه در معادلات ریاضی حل مسئله از معادله چند مجهولی موکول به این است که معادله ساده‌سازی و به یک معادله تک مجهولی تبدیل شود. در تحلیل سیاسی نیز می‌بایست از گم‌شدن در پیچیدگی‌های پدیده سیاسی گذر و با ساده کردن صورت‌مسئله، تحلیل و حل آن را آسان کرد.

۷ـ در حالی‌که تحلیل‌گران، مطابق معیارها و پیش انگاره‌های خویش به صحت و بطلان قضیه‌ای حکم می‌کنند، تحلیل مطابق پیش‌فرض‌ها و ملاک‌های غیردینی در نهایت به تحلیلی مادی منجر می‌شود و در راستای جامعه دینی و بر اساس عنصر بصیرت قرار نخواهد داشت. تحلیل‌گری که بصیرت دینی را مدنظر قرار می‌دهد می‌بایست با سرلوحه قرار دادن معیارهای دینی، تحلیلی متناسب با جامعه دینی و تصمیم‌سازی بر اساس آن، تحلیلی متناسب با آموزه‌های دین ارائه دهد.

۸ـ تحلیل‌گر سیاسی باید بتواند میان امور اصلی و فرعی تمیز قائل شود و با اهتمام به مقولات اصلی، قاعده اهم و مهم را در نظر بگیرد و در عین عنایت به همه جوانب جامعه، اولویت سیاستگزاری و برنامه‌ریزی‌های خویش را بر امور اصلی قرار بدهد.(۷)

۹ـ تحلیل‌گران همواره ناگزیر از مقایسه و تطبیق حوادث و پدیده‌های سیاسی با پدیده‌های سابق به ‌عنوان الگوهای پیشرو هستند. در این میان، تطبیق رویکردها و اتفاقات عصر حاضر با موارد مشابه آن در صدر اسلام می‌تواند معیاری برای تحلیلی مبتنی بر بصیرت دینی باشد.

۱۰ـ مبانی، پیش‌فرض و دلبستگی‌های انسان‌ها موجب می‌شود که آنان یا در تطبیق امور سیاسی محیط خویش به آموزه‌های دینی، بخش خاصی از آن را مدنظر قرار دهند و در تطبیق مصداق سیاسی بر الگوی صحیح آن خطا ‌کنند و یا با عدم درک صحیح از موضوع سیاسی موردنظر و عدم فهم مناسب از ادله شرعی، محکمات ادله شرعی را مدنظر قرار ندهند و به متشابهات، استناد کنند. لذا تحلیل‌گر علاوه بر اینکه می‌بایست امور سیاسی را به محکمات شرعی مستند کند، باید متشابهات سیاسی را نیز به محکمات ارجاع دهد.

از مواردی که در این راستا می‌توان مورد استناد قرار داد، رویکرد خوارج در استناد عمل خویش در جنگ صفین به آیه‌ متشابه قرآن است که خسارت‌های بی‌شماری را بر جامعه اسلامی تحمیل کرد. حضرت علی«ع» آنان را به محکمات ارجاع دادند و در جنگ نهروان، ابن عباس را برای اتمام‌ حجت و موعظه به ‌سوی آنان گسیل داشتند و به او توصیه کردند که با خوارج با قرآن احتجاج نکند، چون از قرآن تأویل و تفسیرهای مختلفی می‌کنند، بلکه با سنت پیامبر«ص» احتجاج کند و با سنت ایشان، آنها را قانع سازد.(۸)

۱۱ـ در مکتب شیعه، تحلیل‌ها با سه عنصر آرمان‌گرایی، امنیت محوری و مصلحت سنجی ارزیابی می‌شوند، لکن بسیاری از تحلیل‌ها، آرمان‌گرایی را نادیده می‌گیرند و تنها امنیت محوری و مصلحت‌گرایی و مصلحت‌سنجی و حفظ وضعیت موجود را مدنظر قرار می‌دهند. یک تحلیل‌گر با بصیرت می‌بایست در عین تحفظ بر ملاک‌های امنیت محوری و مصلحت‌سنجی، آرمان‌گرایی و رسیدن به وضعیت مطلوب را در تحلیل‌های خویش از نظر دور ندارد.

۱۲ـ با توجه به اینکه دشمنان همواره درصدد شکست قلعه محکم کیان اسلامی هستند و از ناکامی مسلمانان شاد و از پیروزی آن‌ها ناراحت می‌شوند، لذا شادی و ناراحتی دشمنان از رفتار افراد در جبهه خودی و تعریف و مذمت آنان از افرادی خاص می‌تواند مبین گونه مطلوب و نامطلوب رفتارها و جهت‌گیری‌ها در صف افراد خودی باشد. لذا جدا از اینکه شادی و ناراحتی دشمن از رفتاری می‌تواند معیاری برای درستی و نادرستی رفتارهای سیاسی باشد، با رفتار در جهت خلاف ملاک‌های آنان می‌توان رفتار مناسبی را پیشه کرد. چنانکه امام خمینی در این راستا با استماع رادیوهای بیگانه در جهت خلاف آنها رفتار می‌کردند و برای بازگشت از فرانسه به ایران، چون فهمیدند دشمن از این رفتار ناراحت است، فرمودند حتماً باید به ایران بروم.(۹)

۱۳ـ افراد و گروه‌ها معمولاً برای همراه کردن توده مردم با خود از الفاظ و عباراتی استفاده می‌کنند که خوشایند آنهاست. در جامعه دینی نیز به‌گونه‌ای سخن می‌گویند که با مبانی دینی در تقابل نباشد. بلکه در برخی موارد دینی‌تر از دیند‌اران نیز سخن می‌گویند. این قضیه عمدتاً در شعارهای انتخاباتی بسیار خودنمایی می‌کند.  تحلیل‌گر سیاسی باید بتواند از فضای سخنان زیبا گذر کند و به باطن جریان سیاسی پی ببرد.

با توجه به اینکه اعمال افراد در نهایت مبین مقاصد آنهاست و نه سخنانشان، لذا تحلیل‌گر باید اعمال آنان را مدنظر قرار دهد و بر آن اساس قضاوت کند. به‌عنوان نمونه باید دید افرادی که دفاع از مستضعفین و مساوات را سرلوحه شعارهای خود قرار می‌دهند، آیا عملاً از جنس آنها هستند یا در سابقه زندگی‌شان چنین دغدغه‌ای داشته‌اند یا از این‌ شعارهای زیبا فقط به‌عنوان یک ابزار سود می‌جویند.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- مدرس خارج فقه حوزه علمیه قم

۲- مسعود اسلامی، تحلیل سیاسی از تشخیص تا تجویز، فصلنامه دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی (دانشگاه تهران)، شماره ۴۲، ص ۸۳٫

۳- سخنرانى آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با گروهى از دانشجویان و دانش‏آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان،۱۵/ ۰۸/ ۱۳۷۰٫

۴-   سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با گروهی از دانش‏آموزان و دانشجویان به مناسبت سیزدهم آبان، ۱۲/ ۰۸/ ۱۳۷۲٫

۵- جواد منصوری، شناخت و تحلیل سیاسی، ص ۱۰۴، آس‍ت‍ان‌ ق‍دس‌ رض‍وی‌، م‍ؤس‍س‍ه‌ چ‍اپ‌ و ان‍ت‍ش‍ارات‌، ۱۳۷۰.

۶- بیانات آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانى ‏۰۹/ ۰۸/ ۱۳۷۵٫

۷- مسائل‏ اصلى‏ را باید شناخت و مسائل فرعى را اصلى نکرد؛ مسائل فرعى هم باید طرح شود؛ اما اصلى نشود و ملاک مخالفت و موافقت قرار نگیرد. ملاک موافقت و مخالفت، صراط مستقیم حق است، اسلام است، تشرع است، تدین است، پایبندى به مبانى انقلاب است، بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى‏۲۵/ ۰۶/ ۱۳۸۹٫

۸- نهج‌البلاغه، نامه‌ی ۷۷ و ترجمه‏ گویا بر نهج‏البلاغه، ج ۳، صفحه ۲۰۷٫

۹- سیدحمید روحانی، به نقل از: پا به پای آفتاب، ج ۳، ص ۱۴۸٫

19فوریه/20

«مهدی یاوری به پیشنهاد شهید حاج قاسم»

به‌یاد آوریم فرماندهان جنایتکار ارتش بعثی صدام را و بنگریم امروز را که رهبر عظیم‌القدر انقلاب اسلامی خطاب به یکی از ارکان نظامی همان عراق می‌فرماید، «من هرشب شما را به اسم دعا می‌کنم» و او کسی نیست جز«ابومهدی المهندس»، همان بت‌شکن زمانه و سرباز امام زمان«عج». او که می‌گفت: «وقتی پیش حاج ‌قاسم هستم احساس آرامش می‌کنم، چون او سیمش به آقا وصل است.»(۱)

به قول سعدی «علیه‌الرحمه»: «تو اول بگو با کیان زیستی/ من آنگه بگویم که تو کیستی».

از این روست که امام سجاد می‌فرمایند: «نَظَرُ المؤمِنِ فِی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ لِلمَوَدَّهِ وَ المَحبَّهِ لَهُ عِبادَهٌ: نگاه مؤمن به چهره برادر مؤمنش عبادت است.» مجالست با ارادتمندان حقیقی حضرت حق، حیات طیبه است و چه خوش مجالستی بین این دو برادر که به مصداق آیه شریفه، « إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ إِخوَهٌ»(۲) برادر بودند و سال‌ها همراهی و همدلی، شباهت درونیشان را به شباهت ظاهری نیز بدل کرد و سلوک و گفتار و نگاهشان به هستی را هماهنگ ساخت. از همین روی شهادتشان نیز شبیه به هم رقم خورد و شاید از همین روی بود که وقتی حاج قاسم به عنوان مهدی‌یاور سال انتخاب و به وعده‌گاه منتظران دعوت شد، ابومهدی را راهی این مراسم کرد؛ زیرا که دیگر من و تو به ما تبدیل شده بود و او هم حق برادری را چه نیکو به جای آورد، وقتی که در نهایت تواضع و ادب گفت:

«من کوچک‌تر از این هستم که عنوان «مهدی‌یاوری» را حاج آقا رحیمیان و دوستان عزیزمان به ما تقدیم کردند. اولاً ما از مقام ولایت عظمی حضرت آیت الله‌العظمی السید‌الخامنه‌ای{یاد می‌کنیم} ایشان از ما پشتیبانی و حمایت کردند. با همت مردم عراق و با پشتوانه شما مردم عزیز جمهوری اسلامی، با شهید دادن، حضور درصحنه، فرماندهی فرمانده عزیزمان، برادر بزرگوار حاج‌ قاسم سلیمانی توانستیم امروز کل خاک عراق را آزاد کنیم و عراق یکپارچه ماند.»(۳)

همواره می‌گفت، «وقتی دلم می‌گیرد با امام زمان«عج» یا با امام حسین«ع»دردِدل می‌کنم.»(۴) او عاشق کربلا بود، اما به قول سید اهل قلم، شهید مرتضی آوینی، «کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها. نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کسی را جز یاران امام حسین«ع» راهی به سوی حقیقت نیست.»

دعای هر شب نایب امام زمان«عج» به اسم در حق او بود یا مجاهدت چهل‌ساله خودش که او  را لایق عنوان مهدی‌یاوری کرد؟ او عاشق شهادت در رکاب مهدی«عج» بود و در پرده آخر حیات پر بارش همچو ابراهیم بت‌شکن، ابهت پوشالی امریکا و دنباله‌های تکفیری‌اش را در عراق و شام شکست و این‌گونه بود که آتش نمرودی بر سرش فرود آمد و حیاتی جاودانه یافت.

دشمن امروز با تمام ظرفیت و دور از هرگونه پرده پوشی به میدان آمده است تا در واپسین مجال خود در جدال تاریخی حق و باطل، کورسوی امیدی برای رهایی و نجات پیدا کند، اما وعده الهی، قطعی است که، «إِنَّ البَاطِلَ کانَ زَهُوقاً»(۵)

این خون مطهر شهیدان است که در رگ آزادیخواهان عالم به جوش آمده و تاریخ همواره ثابت کرده که خون بر شمشیر پیروز است. «أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب» صبح پیروزی بسیار نزدیک است، هر چند کافرین و منافقین ندانند.

به برکت خون پاک شهیدان، امروز بیش از همیشه شاهد اجتماع قلوب و عظم راسخ مؤمنین و همه آزادی‌خواهان عالم برای رهایی از ظلم و نفاق هستیم. از این رو دور نیست روزی که به خونخواهی اباعبدالله«ع» و همه مظلومین عالم، آزادیخواهان سراسر گیتی یکپارچه به‌پا خیزند و به‌زودی شاهد برپایی نماز ظفر به امامت مهدی موعود«عج» در قدس شریف باشیم.

حاج‌قاسم سلیمانی، حاج ابومهدی المهندس و سایر یارانشان سحرگاه جمعه رفتند تا جمعه‌ای دیگر و برای آخرین نبرد در جبهه حق علیه باطل بازگردند. باشد که آن روز ما هم در کنار یاران مخلص صاحب‌الزمان«عج»، لبیک‌گویان به ندای ملکوتی «أنا‌الإمام‌القائم» به دنبال شمشیر انتقام او از ظالمان و مستکبران تاریخ و برای استقرار کامل حکومت الله بر زمین، جانفشانی کنیم.

 

پی‌نوشت:

۱٫مستند «سلفی با ابومهدی»

۲٫حجرات/۱۰

۳٫صحبت‌های ابومهدی المهندس در مراسم نیمه شعبان سال۹۷ در مسجد مقدس جمکران

  1. مستند «سلفی با ابومهدی»

۵٫اسراء/۸۱

19فوریه/20

سلیمانی «آن دنیایی» بود برای دنیای امت

در شامگاه شانزدهمین روز شعبان، نهمین جلسه سخنرانی شیخ، محفل پند و دانشی که ثبت و در مجموعه فاخری به نام «امالی» ماندگار ‌شد، برگزار گردید.

شیخ صدوق بر منبر تکیه زد و نگاهی به حاضران مشتاق افکند.

درد عیان بود: دل بستن به دنیا و فراموشی عقبی.

او با نخستین حدیثی که بر زبان جاری ساخت، فضای مجلس را با مرگ و معاد پیوند زد تا لختی از پوسته دنیوی خویش به درآیند و به آخرت خود بیندیشند؛ زیرا این دنیایی شدن، ارمغانی جز پوسیدن برایشان نداشت.

او این حدیث را از شمشین امام«ع» همام بیان داشت که فرمود: پس از مرگ، براى هیچ‌کس اجرى و ثوابى نخواهد ماند، جز سه چیز:

اول: خرج‏‌ در راه خیر فردى یا اجتماعى که پس از مرگ او همچنان جارى باشد.

دوم: آیین و روش پسندیده‏اى که آن را معمول داشته و پس از مرگش به آن عمل می‌شود.

سوم:  فرزند صالحی که برایش دعا کند.

******

کار برای آخرت و نگاه آخرتی در دنیا، گوهری بسیار نایاب است، اما گاه دُری در صدف هستی تلالو می‌کند که حجت را بر همگان تمام می‌سازد که می‌توان آن دنیایی زیست و دنیای خود را برای  اعتلای دین الهی و آبادانی دنیای امت ارزانی کرد‌.

آن دُر درخشنده «قاسم سلیمانی» بود.

هر ورق از حیات چهل ساله بعد از انقلاب حاج قاسم سلیمانی، زیباتر از قبل بود و جذبه‌ ماندگارتری داشت. لحظات عمر پر برکت او در کرمان، ایران  و جهان اسلام با اخلاص در آمیخته بود. سلیمانی آن دنیایی زیست و با زیست مدیران این دنیایی دمساز‌ نبود. «مرام سلیمانی» با تقوا، اخلاص، ولایت پذیری و خدمت به امت اسلام در آمیخته بود؛

از این رو مرادش، این سبک و سلوک را «مکتب سلیمانی» نامید.

باور کنیم که ملت ما به این مکتب محتاج است و آن را کلید واقعی حل مشکل خود می‌داند و مدیرانی چون سلیمانی را می‌جوید تا دنیا و دنیااندوزی خویش و خویشاوندانشان را فراموش کنند،

با مکر و فریب بیگانه باشند

و با عینک آخرت‌بین، به عمران و آبادانی کشور همت کنند.

چنین مدیرانی را باید در  «آن دنیایی‌ها» و سلیمانی‌ها جست.

******

در عصر ششمین روز از شهریور هشتاد و سه،

مدیران ارشد آمده‌اند تا به رسم هرساله توشه‌ای از کلام زعیم فرزانه انقلاب برچینند.

برخی قلم به دست گرفتهاند و برخی به استماع نشسته‌اند.

در این روز سخن رهبری با موضوعی بدیع آغاز شد.

نیاز جمع بود و ضرورت همگانی. تصویری از آن روی سکه دنیا و سخن از پیوستگی دنیا و عقبی:

«برادران و خواهران عزیز!

این صراط براى من و شما خیلى حساس است. ما مسئولیم. ما با آدم‌هاى معمولىِ کوچه و بازار فرق داریم. ما چه نماینده مجلس، چه عضو دولت، چه مدیر فلان بخش نظامى و چه در بخش قضایى باشیم، همین که من و شما آقایان و خانم‌ها مسئولان بخش‌هاى مختلف هستیم، کارمان سخت است. ما اگر تخطى و لغزش پیدا کنیم و اشکالى در کارمان پیدا شود، ضررش فقط به خود ما نمى‌رسد، بلکه ضررش به جمع وسیعى مى‌رسد. ما اگر کم‌کارى و کوتاهى کنیم، کشور ضرر مى‌کند. ما اگر خداى نکرده از هواى نفس خود در تصمیم‌گیرى‌ها پیروى کنیم، از رفیق‌بازى و خط‌بازى و عدم ملاحظه ارزش‌هاى حقیقى تبعیت کنیم، کشور صدمه مى‌بیند. کار ما سخت است. ما بیشتر از دیگران باید به فکر جهنم و عبور از این صراط دشوار باشیم.»

19فوریه/20

خون این دو بزرگوار حرکت امریکاستیزی را در منطقه پر فروغ کرد

یکی از مباحثی که امروزه در میان سیاسیون جهان مطرح می­شود بحث عمقِ نفوذ سیاسی و فرهنگی و اقتصادی یک کشور است. گاهی عمق و گستره نفوذ را به عنوان یکی از شاخصه­های ابر قدرت بودن نیز بر می­شمارند. بدون شک هیچ‌گاه منافع مشترک، اگر چه طولانی مدت و استراتژیکِ دو یا چند دولت و کشور، ظرفیت ایجاد نفوذ و پیوندی عمیق و ناگسستنی میان آنها را ندارد. ظاهراً باید جنس این ارتباط چیزی غیر از منافع مشترک باشد، چیزی که ورای زمان و مکان و تاریخ است. چیزی از جنس عقیده و ایمان که جایگاه آن نه عقل حسابگر و منفعتگرا، بلکه قلوبی نزدیک به یکدیگر است. همین اشتراک در ایمان و عقیده بین ایران و برخی از متحدان منطقه­ای ایران باعث شده که خیلی­ها از این اتحاد قلوب بترسند و برای افتراق آن برنامه بریزند.

گفتگوی پیش‌رو با حجت‌الاسلام والمسلمین سید هاشم‌الحیدری از فرماندهان مقاومت عراق و دانش‌آموخته‌ی حوزه علمیه قم می‌باشد. طلبه­ای که از جوانی عاشق امام راحل بوده و در حال حاضر خود را مرید امام خامنه­ای«مدظله‌العالی» می­داند.   

 

 

*تاریخ ثابت کرده که قطره­ای از خون شهید هدر نرفته است و بعد از شهادت هر عبد خدایی، برکات زیادی در جبهه حق به وجود آمده است، تحلیل شما بعد از این ذبح  عظیمی که اتفاق افتاد چیست و ما  شاهد چه برکاتی در جبهه حق خواهیم بود؟

بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم. به نظر من دو بشارت و دو هدف بزرگ محقق شدند. اول اینکه سردار سلیمانی و شهدایی که با ایشان بودند به هدفی بزرگ و آرزویی که سال­ها برای آن تلاش می­کردند و امید آن را داشتند، یعنی شهادت در راه خدا نائل گردیدند. این یک بشارت و کار خدایی است. شهادت ایشان اولاً به دست آمریکایی­ها و نه داعش، ثانیاً به دستور رئیس‌جمهور آمریکا، چند درجه عیار شهادت ایشان را بالاتر می­برد و به نظرم زیباترین شهادت نصیب سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس شده است. بشارت دوم از شهادت این شهید بزرگوار، بشارت عمومی برای اسلام و جامعه و امت اسلام و جبهه مقاومت است، چون اگر هم نا­امیدی و سستی و ضعفی در جبهه مقاومت و مردم ایران و عراق و مردم منطقه بود، بعد از شهادت ایشان این ضعف و سستی برطرف شده است و امروز ما خیلی جلوتر رفته‌ایم و امید و حماسه و شور ما بیشتر شده است. ما غیر از خوبی در این شهادت چیزی ندیدیم، واقعاً «ما رأینا إلا جمیلا».

شاید تشییع و عکس­العمل مردم ایران و کل جبهه مقاومت حتی بیشتر از زمان رحلت امام خمینی(ره) بود. البته رسانه­ها و فضای مجازی به ایجاد این حضور و حماسه بزرگ کمک کردند. در زمان رحلت امام فضای رسانه­ای تا این اندازه گسترده نبود و در عراق هم صدام حاکم بود و نمی­شد برای رحلت ایشان تکریمی صورت پذیرد. ضمناً به نظرم شهادت سردار سلیمانی در سال چهلم انقلاب یک حرف و یک پیام دارد. شهادت سردار سلیمانی به اعتراف وزیر امور خارجه و وزیر دفاع خود ترامپ برای آمریکا خیلی گران تمام شد. حتی در داخل آمریکا هم مردم اعتراض کردند. به اعتقاد من این بشارتی بزرگ و یک آیه روشن برای إن­شاء­الله ظهور امام زمان(عج) است. البته توقیت و  مشخص کردن وقت جایز نیست ولی بالاخره «اِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً  وَ نَراهُ قَرِیبإ».

 

*در صحنه میدانی فکر می‌کنید بعد از این اتفاق إن­شاءالله چه تحولی رقم خواهد خورد؟

به نظرم بعد از شهادت ایشان همه آماده خیزش هستند، حتی در عراق دوباره ما به وضع صحیح خودمان برگشته‌ایم. چون ایشان در عراق شهید شدند، سفارت آمریکا و پایگاه­های آمریکا و سربازان آمریکا و شرکت‌های آمریکایی همه از جانب جبهه مقاومت در خطر و مورد تهدید هستند.

در حال حاضر همه گروه‌های مقاومت برای شروع به کار آماده هستند، بعضی­ها هم خیلی نرم شروع کرده‌اند و حرکت­هایی دارند. دشمن هم خیلی ترسیده و نگران است! خود این خوف هم خودش یک انتقام است و «انتقام سخت» هم خیلی خوف آنها را شدید­تر کرده است، چون گاهی خوف و ترس آنها شدیدتر و موثر­تر از یک موشک است و در درون آنها اثر منفی دارد.  بنده با بعضی مسئولین موشکی سپاه صحبت کردم و گفتم همه ما منتظر موشک­های شما هستیم، همه مردم منطقه منتظر هستند. کل پایگاه­های آمریکا در منطقه و هر چه آمریکا در منطقه دارد، الان هدف جبهه مقاومت است و این پنهان نیست. بالاخره ثمن و قیمت خون این شهید، پاکی منطقه از لوث وجود امریکاست. سید حسن نصرالله صریحاً گفتند بحث کشتن ترامپ هم نیست، ترامپ در مقابل سردار چیزی نیست. یک پشه در مقابل یک کوه یا دریاست. مشکل اصلی وجود آمریکا در منطقه است. وجود آمریکا در کشور خودش یک بحثی است، حضور آمریکا در منطقه غرب آسیا و خاورمیانه بحث دیگری است و اگر آنها باز عکس‌العملی در مقابل جمهوری اسلامی انجام بدهند، عکس العمل دوباره ایران، اسرائیل خواهد بود إن­شاءالله.

 

*قبل از این واقعه شاهد انشقاقات متعددی در جامعه عراق بین خود شیعیان و بین شیعیان و سنی­ها بودیم. فکر می­کنید سرانجام این وقایع عراق بعد از حادثه شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس به کجا می­رسد؟

قبل از شهادت ایشان وقتی آمریکا حشدالشعبی را زد، عراقی­ها بعد از تشییع شهدا رفتند نزدیک سفارت آمریکا تحصن کردند، ولی چندان تاثیری نداشت. آن تجمع و اعتراض به نظرم یک مرحله مقدماتی بود. اما بعد از شهادت سردار سلیمانی، الحمدلله همه جبهه مقاومت و گروه­های مقاومت در عراق متفق‌القول شدند، حتی عشق به شهادت و حرکت شهادت‌طلبانه الان قوی‌تر شده است. همه گفتند ما «انتقام سخت» از آمریکا خواهیم گرفت. حتی پارلمان عراق کار خوبی کرد و قانون اخراج آمریکا از عراق را سریع تصویب کرد. البته به نظرم خروج آمریکا از طریق قانونی کافی نیست. باید موشک و اقدام نظامی و جهادی هم چاشنی این تصمیم بشود.

من دیدم در تشییع همه رهبران و فرماندهان مقاومت حاضر شدند. بالاخره شهید ابومهدی مهندسِ عزیز و حاج قاسم واقعا پدر گروه­های مقاومت بودند و دست تقدیر الهی کاری کرد که این دو با هم شهید بشوند و همین شهادت باعث خنثی شدن بسیاری فتنه­ها و اختلافات شد. حتی من شنیدم پیکر پاک و مقدس شهید سلیمانی را می­خواستند قبل از تشییع در عراق به ایران منتقل کنند، ولی تعداد زیادی از عراقی­ها گفتند نه ما اجازه نمی‌دهیم. باید در عراق تشییع شود. الحمدلله از کاظمین به کربلا و نجف بردند و تشییع کردند. شاید ما کسی را نداشته باشیم که این گونه پیکر پاکش همه عتبات مقدسه را زیارت کرده باشد. ظاهراً حاج قاسم امضای شهادت خود را هم از حضرت زینب(س)گرفتند، چون ایشان در دمشق بودند. بعد رفتند خدمت سید حسن نصرالله و دوباره آمدند دمشق و حضرت زینب(س) را زیارت کردند و بعد از چند ساعت به بغداد آمدند و شهید شدند. روز بعد صبح کاظمین را زیارت کردند، البته اینجا به عنوان شهید، بعد کربلا و بعد نجف! علمای بزرگ به استقبال شهیدان حاج قاسم و شهید مهندس رفتند. مثلاً سید محمد رضا سیستانی نماینده مرجعیت علمای عراق در تشییع بودند، بعد پیکر حاجی به مشهد رفت زیارت و بعد به قم آمدند و حضرت معصومه(س) و بعد جمکران، آخرین زیارت هم زیارت حضرت امام خمینی(ره) بود و بعد هم که به کرمان و آن تشییع عظیـم!

 

*بعد از فروکش کردن برخی احساسات، وحدت و همگرایی بین گروه­های مقاومت و گروه­های شیعی، مخصوصاً در عراق را چقدر محتمل و پایدار می­دانید؟

به نظرم در حال حاضر مهم‌ترین ثمره خون این شهیدان وحدت و همگرایی است و مهم‌ترین نقطه اتصال وحدت گروه­های مقاومت، انتقام است. همه از گروه­های مقاومت و حشدالشعبی گرفته تا مردم و حتی آنهایی هم که  قبل از شهادت حاج قاسم می­گفتند ما وسط ایران و آمریکا داریم قربانی می­شویم، ناراحت هستند. الان امتحان آنهاست و دیگر نمی­توانند بهانه بیاورند، امتحان آنها هم بزرگ است. چون جبهه حق و باطل کاملاً پیداست. اگر فقط سلیمانی شهید شده بود می­گفتند مشکل بین امریکا و ایران است، ولی الان بحث شهدا، بحث ابو مهدی المهندس به عنوان  فرمانده بزرگ حشدالشعبی که ملی است و با فتوای مرجعیت در عراق تاسیس شده، در میان است.

همه می­گفتند دخالت ایران باعث خرابی عراق شده است، در حالی که به قول نخست‌وزیر سابق آقای عبادی، ۵۰۰۰ انتحاری از عربستان آمدند تا در لباس داعش علیه سنی و شیعه خودشان را منفجر کنند. ایران در عراق نه پایگاه نظامی دارد، نه ارتش و نه چیز دیگری. فقط سلاح و پول و مشورت داد  علیه داعش تا عراق حفظ شود و بالاخره عزیز خودش را هم در بغداد از دست داد. بعد عده­ای می­گویند ما وسط هستیم و دخالت نمی­کنیم.

الان مشخص شده که جنگ ایران و آمریکا نیست، بلکه جنگ حق و باطل است. جمهوری اسلامی و سپاه اگر می‌خواست در عراق دخالت کند و انتقام بگیرد، الان آمریکا در جهنم بود. سفارت و چند پایگاه آمریکا در مقابل قدرت ایران چیزی نیست. بیست یا سی هزار سرباز آمریکا چیزی نیستند و یک لقمه ساندویچ فلافل برای جمهوری اسلامی است؛ ولی حاجی صبر و مراعات و استقلال و حکومت عراق و مرجعیت را لحاظ کرد، ولی الان دیگر مظلومیت مشخص شده است.

در اینجا بحث نامه آیت‌الله سیستانی به حضرت آقا فوق‌العاده مهم و به‌جا بود. به نظرم یکی از مهم‌ترین اتفاقات اخیر ماجرای این نامه است. تعابیر خیلی زیبا و روشنی که قابل تاویل و تفسیر و تحلیل نیست. تقریباً اولین بار بود و واقعاً وقتش بود که این مرجع بزرگ و حکیم، آیت‌الله سیستانی، نامه­ را برای امام خامنه­ای بفرستند.

 

*بعد از فروکش کردن احساسات، مردم را چه اندازه همراه می­دانید؟

برای تشییع ابو مهدی مهندس در بصره تقریباً یک میلیون نفر شرکت کردند. ما تا به حال این جمعیت را برای تشییع یک نفر نداشته‌ایم. در بصره­ای که کنسولگری آمریکا هست و سرویس­های اطلاعاتی  منطقه هستند، این جمعیت خیلی حرف دارد. در ایران به‌نوعی به تشییع جنازه عادت کرده­ایم، اما در عراق این جمعیت خیلی شگفت‌انگیز است. در بصره هم بوی حاج قاسم با ابو مهدی جمع شد. فقط عکس مهندس نبود، بلکه هم عکس حاج قاسم و هم اسم حاج قاسم در شعارها بود. حاج قاسم در کرمان دفن شد، ولی خون ابو مهدی مهندس هم با او هست چون مخلوط شدند. ابو مهدی در وادی‌السلام دفن شده، ولی خون حاج قاسم هم آنجا هست. پس «ایران و العراق لا یمکن الفراق». واقعاً بین این دو بزرگ‌ترین شخصیت‌های نظامی در ایران و عراق، تفکیک نشده است و تفکیک هم نمی‌شود و این بشارت دارد.

 

*از بغداد صدام تا بغداد سلیمانی و ابو مهدی المهندس این فاصله چگونه طی شد؟

من به آقایان گفتم بعد از این حوادث بشارت بزرگی مثل جنگ ۳۳ روزه لبنان داریم. حتی خود سید حسن نصر‌الله و فرماندهان حزب‌الله در ابتدا به‌نوعی نگران بودند، ولی گفتند تسلیم نمی­شویم، « هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» و بعد از پیام آقا به ایشان آنها دوباره امیدوار شدند. آمریکا در دو ماه اخیر خیلی در عراق جلو رفته بود، اما الان خیلی عقب است. یعنی قبل از شهادت حاج قاسم حرکت امریکا رو به جلو بود، ولی بعد از شهادت ایشان آمریکا عقب‌نشینی شدید داشت و جبهه مقاومت رو به جلو در حرکت است.

 

*چرا آمریکا برای این اقدام به این جمع‌بندی رسید؟ تحلیل شما چیست؟

به نظر من آمریکا به بن‌بست رسید. تحلیل سید حسن نصرالله این‌است که ترامپ نیاز به یک برگ برنده در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۲۰ دارد تا پیروز شود و برگ برنده او ظاهراً قرار بود شهادت حاج قاسم باشد، غافل از اینکه، «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِین»(۱)

 

*منظور شما از حرکت رو به جلوی مقاومت چیست؟

در عراق یک حرکت عظیم و یک موج بزرگ آمریکاستیزی به راه افتاده است. ضمن اینکه در کل منطقه اعم از سوریه و لبنان و فلسطین و غزه و یمن رایحه شهادت سردار سلیمانی با خودش آمریکاستیزی را به دنبال داشت. شهادت ایشان واقعاً عجیب بود و برکات زیادی برای جبهه مقاومت داشت. البته بسیاری از کار­های حاج قاسم رسانه­ای نشده‌اند و در آینده فرماندهان مقاومت داستان­های زیادی از ایشان نقل خواهند کرد.

 

*بغداد تا چند سال پیش بغداد صدام حسین بود و چند روز پیش بغداد سلیمانی و ابو مهدی المهندس شد. این فاصله چگونه با این سرعت طی شد؟

خون­های زیادی در این راه ریخته شد. این اجتماع بزرگ حول شهادت ایشان در بغداد به‌سادگی به دست نیامده است. البته کمی نگران هستیم که این حرکت فقط عاطفی و مقطعی باشد و برای ادامه این راه کار فرهنگی خیلی مهم است. کاری که آگاهی‌بخشی کند و به مردم بصیرت بدهد. بصیرت خیلی مهم است. اربعین هم در سال­های اخیر یک شاخص خیلی مهم است، ولی کافی نیست. تشییع حاج قاسم و ابو مهدی توأم با یک آگاهی سیاسی بود و نه فقط عاطفی. یعنی مردم واقعاً آگاهانه به میدان آمدند و این در شعار­های مردم هم مشهود بود.

آمریکا  تقریباً از ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ در عراق بود، ولی ما در آن سال­ها شعار علیه آمریکا نداشتیم. البته تبلیغ و کار فرهنگی و رسانه­ای هم نبود، ولی خون این شهیدان، محرک مهمی بود. در جریانات بعد از کربلا و انقلاب زید شهید و انقلاب مختار و حرکت توابین، برخی می­گفتند خون امام حسین(ع) این حماسه­ها را بین مردم ایجاد کرده است. درست است که عاطفه بود، ولی حرکت­هایی متاثر از خون امام حسین(ع) شکل گرفتند. الان هم همین‌گونه است و همه منتظر انتقام هستند.

پی‌نوشت:

  1. آل عمران/ ۵۴
19فوریه/20

مکتب جهانی سلیمانی

پیش از شهادت باشکوهش، بسیاری او را یک شخصیت جهانی می‌خواندند. بارها تصویر او در روی جلد مجلات پرمخاطب خارجی چاپ و نام او میلیون‌ها بار در رسانه‌های مختلف تکرار شده بود. او سال‌ها در کانون تحلیل‌های جهانی قرار داشت. او به عنوان «مؤثرترین فرد نظامی خاورمیانه» مطرح بود و فرماندهان ارشد نظامی دنیا از او به عنوان یک «استراتژیست‌ بی‌مانند» یاد می‌کردند و در مورد کارآمدی «تاکتیک‌هایی» که به کار می‌بست، اتفاق‌نظر داشتند.

در منطقه خاورمیانه ـ و به عبارت علمی «غرب آسیا» ـ او را «رکن مهم امنیت» می‌دانستند و بسیاری از سازمان‌های نظامی بین‌المللی و منطقه‌ای با او ارتباط داشتند و گزارش‌های نظامی زیادی را برای او می‌فرستادند. او به بسیاری از این گزارش‌ها پاسخ می‌داد و روی «پاسخ» او تأمل می‌شد. سیطره عجیب او بر آکادمی‌ها و سازمان‌های نظامی بین‌المللی و منطقه‌ای سبب شده بود از او به عنوان «فرماندهی پررمز و راز» یاد شود. همگان درصدد بودند راز نفوذ گسترده او را دریابند، از این‌رو بر عکس‌های متفاوت وی که گاهی پیام‌آور اقتدار، زمانی مبشر معنویت و گاه پیام‌آور مردمداری او بود، مکث می‌کردند، با این همه معترف بودند که شناخت دقیق او میسر نیست.

 

گوشه‌ای از سرگذشت او

«سردار حاج قاسم سلیمانی» در ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در روستای «قنات ملک» از توابع «رابر کرمان» متولد شد. او در سال ۱۳۵۶ در سن ۲۱ سالگی به نهضت حضرت امام خمینی پیوست و برای پیروزی انقلاب اسلامی از زندگی عادی خود دست کشید. با پیروزی انقلاب به عضویت «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به سلک رزمندگان درآمد و به‌زودی به فرماندهی «گردان کرمانی‌ها» رسید. تیپ و سپس «لشکر ثارالله» حاصل توانمندی وی در دفاع مقدس بود. حضور مداوم در عملیات‌های حساسی چون فتح‌المبین، بیت‌المقدس، کربلای ۴ و ۵ و والفجر ۸، از او در جنگ چهره‌ای ویژه ساخت. او در تشریح نحوه فرماندهی امثال خود می‌گوید: «فرماندهی در سپاه، فرماندهی بیا بود نه فرماندهی برو و در این دو تفاوت عمده‌ای وجود دارد.»

سردار سلیمانی در دوران فرماندهی جنگ با بسیاری از شهدای بزرگ دفاع مقدس ارتباط نزدیک داشت و در طول زندگی خود مکرراً از این فرماندهان بزرگ یاد می‌کرد. شهیدان سرافراز: حسن باقری، مهدی باکری، احمد کاظمی، ابراهیم همت، مهدی زین‌الدین، علی صیاد شیرازی، حسین خرازی، احمد متوسلیان و…. «حاج قاسم سلیمانی» از هر کدام از آنان درس‌هایی گرفت و به خاطر سپرد، به گونه‌ای که پس از ده‌ها سال این خاطرات را با جزئیات بیان می‌کرد و هر بار ‌چنان منقلب می‌شد که گویی تازه رخ داده‌اند.

او از دوران جنگ با تعابیر بسیار جالبی یاد می‌کرد. از نظر حاج قاسم دوران ۸ ساله دفاع مقدس به دلیل وسعت مجاهدت و خلوص رزمندگان، بی‌نظیرترین دوران تاریخ اسلام بود؛ از این رو او عملی‌ترین درس‌های مکتب اسلام را باورها، گفتارها و رفتارهای رزمندگان در دوران دفاع مقدس می‌دانست. او معتقد بود آنچه در این دوران بر زبان فرماندهان و رزمندگان جاری می‌شد، ناب‌ترین معارف اسلام ناب محمدی بود.

این بیان دیگری از اعتقاد امام خمینی است که خطاب به علمای اسلام و عرفای شیعه ‌فرمودند: «پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند. یک روز هم یکی از این وصیت‌نامه‌های شهدا را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید… از اینها قدری تعلم پیدا کنید.» (صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۴۹۱)». و نیز ایشان با اشاره به رزمندگان اسلام و اخلاص ملت ایران فرمودند، «ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله«ص» هستند.» (وصیت‌نامه امام). از نظر سردار سلیمانی، جبهه، «حکمت و عرفان عملی» بود و رزمندگان جبهه پیشروان عرفان و حکمت عملی بودند که به اشراق و مقامات بسیار بالای معنوی رسیدند.

 

تأثیر دفاع مقدس در مکتب سلیمانی

در واقع آنچه از جبهه در ذهن سردار شهید سلیمانی نقش بسته بود، چیزی بسیار بیش از یک نزاع و نحوه مدیریت و به سرانجام رساندن آن بود. به عبارت دیگر او به «جهاد» بسیار فراتر از یک موضوع فقهی و یک فریضه می‌نگریست. از نظر او، جبهه یک مکتب بود و رزمندگان در آن پیامگیران و پیام‌دهندگانی بودند که سخن و عملشان از اوج معارف دینی و انسانی آنان حکایت داشت. او معتقد بود جبهه تجلیگاه اسلام ناب در همه ابعاد آن و به‌خصوص دو بعد اعتقادی و عرفانی بود و خداوند متعال با عنایت خاص خود، رزمندگان اسلام را چنان از سرچشمه سیراب کرد که به اوج نورانیت رسیدند و حجاب‌ها را کنار زدند.

از نظر سردار سلیمانی، جبهه بصیرت دینی‌ای را پدید آورد که سبب کم‌ شدن خطاهای رزمندگان شد. شهید سلیمانی در این باره خاطرات زیادی از شهیدان داشت و با ذکر این خاطرات معتقد بود آنچه از «عنایات خاصه» الهی در جبهه‌ها یافت می‌شد، نوعاً در جاهای دیگر قابل دسترسی نبود و یا به موارد بسیار خاصی محدود شده بود و جنبه فراگیر پیدا نمی‌کرد.

شهید سلیمانی اصولاً جریان جبهه را یک جریان الهی می‌دانست و معتقد بود آنان که به این وادی گام نهادند، به پای خود نیامدند، بلکه برگزیده شدند. او معتقد بود اینها فقط برای شرکت در جهاد و مقابله با دشمنان برگزیده نشدند، بلکه آمدند تا جهان جدیدی بسازند؛ جهانی که در آن انسان، انسان دیگری است و مناسبات میان انسان‌ها، مناسبات دیگری هستند. بر این اساس او می‌گفت آنچه بر زبان رزمندگان و به‌خصوص آنان که بعداً به شهادت رسیدند، جاری شد، نوعی از «الهام الهی» بود.

 

سه گام برای شهید شدن

به همین جهت شهادت از منظر سردار سلیمانی جلوه دیگری داشت. او معتقد بود حتماً باید شهید شد و کلید شهید بودن در آخرت را «شهید بودن در دنیا» می‌دانست. او می‌گفت شهیدان زرنگ‌ترین آدم‌ها هستند و تا زنده بود به حال آنان غبطه می‌خورد. هیچ چیز به اندازه دریافت خبر شهادت یک شهید او را به هم نمی‌ریخت و بی‌تاب نمی‌کرد. گریه‌های او در فراق شهدا ممتد و آنی بود. او پیکر، تابوت و قبور شهدا را با اشتیاقی خاص و بسیار عاشقانه می‌بوئید و می‌بوسید و چهره بر آنها می‌گذاشت.

از نظر او برای شهید شدن باید سه اتفاق در انسان بیفتد:

یکی اصلاح جدی رابطه فرد با خدا از طریق ترک گناه و انجام مداوم و توأم با توجه مستحبات، انس با قرآن، خواندن ادعیه و زیارت. او اینها را راه اصلاح رابطه بنده با خداوند متعال می‌دانست.

اتفاق دوم اصلاح رابطه انسان با خود است. او این را از طریق «جهاد دائمی» و «تلاش شبانه‌روزی» در مسیر انجام وظایف محوله می‌دانست و معتقد بود فرد برای اینکه لیاقت شهادت پیدا کند، باید به جایی برسد که حتی لحظه‌ای را هم به غفلت و بیکاری نگذراند. از این رو ساعت کار شهید همواره پس از فریضه صبح شروع می‌شد و تا ساعتی پس از فریضه عشاء استمرار پیدا می‌کرد و در کل این ساعات به‌جز زمانی که برای فریضه ظهر و عصر و ناهار صرف می‌شد، به کار می‌پرداخت و با روحیه‌ای جهادی امور محول به خود را پیگیری می‌کرد.

اتفاق سوم اصلاح رابطه انسان با مردم است. از منظر شهید هیچ چیزی به اندازه خاکساری در برابر مردم گرفتار و انجام کار برای آنان خداوند متعال را خشنود نمی‌کند و هیچ چیز به اندازه بی‌توجهی به وضع گرفتاران، خداوند را به غضب نمی‌آورد. از این رو او در طول دوره مسئولیت نظامی خود از آنچه در جامعه می‌گذشت، با‌خبر و همواره در میدان عمل حاضر بود و با آنکه تمکن‌ مالی چندانی نداشت، اما هر چه را که داشت نثار مردم می‌کرد.

 

مردم در مکتب سلیمانی 

«مردم» در اندیشه سردار سلیمانی،رنگ و شکل خاصی نداشتند، الا اینکه با «نیازمندان» قرابت بیشتری داشت. از نظر او همه شهروندان جمهوری اسلامی، «عیال» حکومت هستند و نظام باید همه را مانند عائله خود، زیر پوشش کریمانه و رحیمانه‌اش قرار دهد. در این میان، او خود را در جایگاه یکی از «فرماندهان» ملزم به ارتباط‌گیری با همه اقشار مردم و ابراز اعتماد و علاقه به همه آنان می‌دانست. بارها ‌تذکر می‌داد که، «دختران این جامعه، همه دختران ما هستند و بدحجاب‌ها از ما جدا نیستند. گناه بدحجابی‌ آنان به گردن ماست، زیرا نتوانسته‌ایم ارتباط خوبی با آنان برقرار کنیم. آنان اگر باطن ما را بشناسند به سمتمان می‌آیند.» او معتقد بود ادبیات ما باید ادبیات «پذیرش» باشد. در شرایط پذیرش، امر به معروف و نهی از منکر امکان اجرایی پیدا می‌کند. اگر ارتباط نباشد ما فرزندانمان را هم نمی‌توانیم اداره کنیم.

او در مواجهه با زیردستان خود ضمن آنکه با کمال حسن ظن به آنان نگاه می‌کرد، از بسیاری از کوتاهی‌های آنان به شرطی که به اساس مأموریت و سازمان آسیب نمی‌زد، می‌گذشت و به دیگران هم توصیه می‌کرد که بگذرند. او می‌گفت وقتی خطایی از کسی سر می‌زند باید خیلی خصوصی به او تذکر داد و از گزارش خطا در پرونده‌اش خودداری کرد؛ زیرا خداوند «توبه» را برای بازگشت بشر قرار داده است و زمانی که گزارش یک خطا در پرونده ثبت می‌شود، با توبه فرد کنار گذاشته نمی‌شود و عملاً فرد خاطی را در بن‌بست قرار می‌دهد. او معتقد بود واحدهای نظارتی و کنترلی باید حداکثر تلاش خود را برای حفظ آبروی افراد خاطی به عمل آورند و در مواجهه با آنان چنان اطمینانی را در آنها ایجاد کنند که احساس کنند کسی از خطایشان خبر ندارد. البته در مورد خطاهایی چون جاسوسی و یا سوءاستفاده از بیت‌المال بسیار سختگیر بود و کمترین ملاحظه‌ای را جایز نمی‌دانست.

در میان اقشار مردم، رابطه با خانواده شهدا و موضوعات مرتبط با شهیدان نزد او جایگاه ویژه‌ای داشت. او اگرچه سخنران بسیار ماهر و اثرگذاری بود، اما به دلیل حساسیت جایگاهی که در آن قرار داشت، دعوت‌های فراوان سخنرانی را رد می‌کرد و به‌جز موارد بسیار استثنایی ـ مثل سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان رهبری و سخنرانی در همایش سالانه فرماندهان سپاه ـ زیر بار نمی‌رفت. البته مراسم شهدا مستثنی بودند. او تا آنجا که می‌توانست به دعوت‌های مربوط به مراسم شهدا یا دیدار با خانواده‌های شهیدان پاسخ مثبت می‌‌داد و در واقع به این مراسم می‌شتافت. سخنرانی‌های او در این محافل هم بسیار هم تأثیرگذار بودند.

 

هسته‌های مقاومت مردمی  

سردار سلیمانی معتقد بود چه در ایران و چه در کشورهای دیگر مراجعه به متن مردم برای حل مشکلات، کوتاه‌ترین و کم‌هزینه‌ترین مسیر است و هیچ چیز دیگری نمی‌تواند جایگزین نقش مردم شود. او در مورد اغتشاشات آبان ماه ۹۸ تهران و بعضی از شهرستان‌ها معتقد بود مردم اهل تحلیل و جداسازی مسایل از هم هستند و با نظام مشکل ندارند، نظام هم با مردم مشکل ندارد. او علت ایجاد مشکلات در اغتشاشات آبان ماه ۹۸ و موارد قبل از آن را عدم اشراف سازمان‌هایی مانند بسیج در محلات می‌دانست و معتقد بود که هر گروه مقاومتی باید محیط خود را بشناسد، اما گروه‌های بسیج این‌گونه نیستند و لذا در بحران‌ها در تأمین امنیت بروز و ظهور عینی ندارند. در آمار می‌آیند، اما در صحنه عمل در محلات خود غائبند. اگر این نقیصه وجود نداشت، در هیچ محله‌ای متجاسرین که تعداد آنان اندک است، جرئت به میدان آمدن و آسیب زدن به مردم نداشتند.

شهید در سطح منطقه نیز راه‌حل مسایل مهم را در مراجعه به متن مردم می‌دانست و بر این اساس در مواجهه با سخت‌ترین بحران‌های امنیتی به جای تکیه بر نهادهای حجیم رسمی و یا قواعد سنتی، به سراغ متن مردم می‌رفت و از آنان یک دژ مستحکم در برابر تهاجم دشمن می‌ساخت. صد البته او سازمان و نیروی رسمی را نفی نمی‌کرد، ولی معتقد بود این نیروها بدون متن مردم نمی‌توانند کار عمده‌ای انجام دهند. او در بحران سوریه نزدیک به ۶۰ هزار نیروی بومی را که ترکیبی از جوانان اقوام مختلف سوری اعم از سنی، علوی، مسیحی، دروز و کرد را فراهم گرد هم آورد و سازمان و آموزش داد و برای شکستن خطوط سخت عملیاتی وارد میدان ‌کرد و با آنان موانع اولیه را از سر راه یگان‌های ارتش بر‌داشت.

او در عراق نیز به متن مردم مراجعه کرد و تشکیل حشد‌الشعبی بر این اساس صورت گرفت. پیش از شکل‌گیری حشد، ارتش عراق در عملیات‌های خود در مقابل «داعش» با شکست‌های سخت مواجه می‌شد، تلفات زیادی می‌داد و دستاورد قابل ملاحظه‌ای نداشت. تشکیل حشد‌الشعبی ورق را به نفع ارتش عراق برگرداند. نیروهای حشد‌الشعبی که شمار آنان از ۱۰۰ هزار نفر هم فراتر می‌رفت، از طیف‌های مختلف عراق شکل گرفت. شیعیان، سنی‌ها، ایزدی‌ها، اکراد، فیلی‌ها و… همه در آن عضو بودند، اما نه با هویت‌های مذهبی و قومی. او همه را در زیر خیمه «محبت» جمع کرد و به آنها هویت واحد بخشید و از این رو در روز رزم و مقاومت، فاصله‌ای میان پیروان مذهب و اقوام مختلف نبود، از این‌ رو «ایزدی‌های عراق» هم که در زمره مسلمانان قرار ندارند و دینشان ترکیبی از مسیحیت، یهودیت، اسلام و حتی زرتشت است، در شهادت سردار سلیمانی به اندازه شیعیان عراق گریان شدند.

 

رابطه شهید سلیمانی با نخبگان و احزاب منطقه

در سطح نخبگان نیز سردار سلیمانی با همه کار می‌کرد. کاملاً معلوم است که در محیطی مثل عراق یا سوریه و یا لبنان، شخصیت‌ها و رهبران مذاهب و طوایف و احزاب مواضع کاملاً متفاوتی با یکدیگر دارند، تا جایی که بعضی در حال جنگ با بعضی دیگر هستند و در بسیاری از موارد اساساً گرد آوردن همه آنان زیر یک چتر داخلی، ولو رنگ ملی آن غلیظ هم باشد، امکان‌پذیر نیست. سردار سلیمانی، اما با همه این رهبران «رابطه‌ای محبت‌آمیز» داشت و هیچ‌یک را رد نمی‌کرد. البته این شامل مزدوران رژیم اسرائیل نمی‌شد. رابطه سلیمانی با همه سبب شده بود که در باز کردن گره‌های امنیتی یا سیاسی دست او باز باشد؛ از این رو درست در لحظه‌ای که دشمن گمان می‌کرد بازی را به نفع خود و به ضرر سلیمانی به پایان رسانده است، او برگ تازه‌ای را برای به هم زدن بازی دشمن رو می‌کرد. یک نمونه از این مسئله به هم زدن آرایش سیاسی آمریکا در انتخابات پارلمانی عراق و تلاش برای از بین بردن استقلال و شکل دادن به دولتی وابسته به غرب بود که سردار سلیمانی در دقیقه آخر با کمک بعضی از شخصیت‌های اهل سنت الانبار این دسیسه را به هم زد.

سردار سلیمانی در درون کشورها تقریباً هیچ‌کس را خارج از بازی قرار نمی‌داد و به گونه‌ای عمل می‌کرد که همه به وضعی بهتر امیدوار باشند؛ از این رو وقتی از سران گروه‌ها دعوت می‌کرد همه می‌آمدند. بعضی از لبنانی‌ها، عراقی‌ها و… به زبان می‌آوردند که هیچ یک از شخصیت‌های ملی این کشورها قادر نیست همه احزاب را زیر یک خیمه جمع و اختلافات داخلی آنان را داوری کند!

بعضی‌ها در محیط خارجی سعی کرده‌اند از سردار سلیمانی، چهره‌ای «مداخله‌گر» به تصویر بکشند و او را بازی به‌هم‌زن معرفی کنند؛ ولی واقعیت این است که مداخلات او بدون عقبه نبود. ابتدا روندی به مشکل برمی‌خورد و حل آن در فرایند تعاملی بین گروه‌ها میسر نمی‌شد و در نهایت خود آن گروه‌ها از سردار سلیمانی می‌خواستند که به کمکشان بیاید. در آن هنگام بود که سلیمانی کمک خود را بی‌دریغ عرضه می‌کرد.

دشمن در مکتب سلیمانی

شناخت دقیق دشمن یکی از «خصوصیات بارز» سردار سلیمانی بود. او با دیدی باز و نافذ به آمریکا و عوامل آن می‌نگریست. حسن نیت به دشمن در او جایگاهی نداشت. شهید به‌درستی می‌دانست که دشمن زمانی که به بن‌بست می‌رسد، لبخند می‌زند تا از دریچه بازگردد. او رمز عقب زدن دشمن را «استقامت» می‌دانست و معتقد بود می‌توان تمام برنامه‌های دشمن را به هم زد.

سلیمانی هیچ‌گاه در برابر دشمن احساس عجز نکرد. او معتقد بود برای خنثی کردن هر دسیسه‌ای حتماً راهی وجود دارد. بخشی از این اعتقاد ناشی از باور عمیق او به وعده‌های الهی بود که بارها در قرآن حکیم تکرار شده است؛ «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا *وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا» (طلاق/ ۳ و ۴) و بخشی از این اعتقاد هم به بصیرت او در صحنه کارزار بازمی‌گشت.

از این رو او در برابر تمام طراحی‌های پیچیده دشمن، طرحی درمی‌انداخت. چند سال پیش و پس از شکست کامل تروریسم تکفیری در سوریه و پیروزی قاطع جبهه مقاومت، آمریکا برای خنثی کردن آثار راهبردی پیروزی این جبهه و امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی که با استقرار نیروهای مقاومت در مرزهای جنوب غربی سوریه، دچار بحران جدی امنیتی شده بود، طرح «کمربند امنیتی» و ایجاد نوار حایل بین عراق و سوریه را دنبال و با جدیت تمام اجرا کرد.

امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی، فصل مشترک آمریکا و روسیه بود؛ از این رو آمریکا بارها از طریق مقامات نظامی مسکو که در سوریه حضور داشتند به سردار سلیمانی پیام داد که به‌هیچ‌وجه اجازه نمی‌دهد نیروهای مقاومت اعم از ارتش سوریه، حزب‌الله، نیروهای ایرانی و نیروهای دیگر مرتبط با جبهه مقاومت در مرز شرقی سوریه حضور داشته باشند. این نوار با عمق بین ۵۰ تا ۸۰ کیلومتر از مرزهای شمالی اردن در جنوب شروع می‌شد و تا مرزهای جنوبی ترکیه در شمال سوریه امتداد داشت.

فرمانده میدانی آمریکا گفته بود با هر نیرویی که در این نوار طولانی حضور یابد، با قدرت و بدون درنگ برخورد می‌کند. امریکا در این ماجرا خط قرمز خود را از عدم درگیری با ایران به امنیت‌بخشی به مرزهای رژیم اسرائیل تغییر داده بود. پیام‌هایی که پی در پی از طریق روسیه تبادل می‌شد، از جدی بودن آمریکا حکایت می‌کرد و واقعاً هم جدی بود. سردار سلیمانی باید تصمیم حساسی می‌گرفت. سیاست او توسعه درگیری در سوریه نبود و به تثبیت امنیتی سوریه می‌اندیشید. در عین حال طرح آمریکایی‌ها اگرچه به تثبیت سوریه آسیب نمی‌زد، اما مانع از تکمیل دستاوردهای جبهه مقاومت و عمق‌بخشی به امنیت سوریه که به اتصال امنیتی عراق و سوریه وابسته بود، می‌شد.

سردار سلیمانی از طریق روس‌ها به آمریکایی‌ها پیغام داد که اقدام آنان در اشغال بخشی از کشور سوریه ابداً مبنای قانونی ندارد و ارتش سوریه و نیروهایی که به دعوت ارتش سوریه به کمک آن آمده‌اند، حق دارند در تمام خاک سوریه حضور داشته باشند؛ از این رو حضور ارتش و مؤتلفین آن در شرق سوریه قطعی است و با هر مانعی برخورد خواهند کرد. وی به آمریکایی‌ها هشدار داد که هر شلیک آنان را با شلیک متقابل پاسخ خواهد داد. در این میان آمریکایی‌ها به چند اقدام هشدارآمیز از قبیل مانور هوایی در این منطقه مبادرت کردند اما نیروهای مقاومت که در چند نقطه از منطقه قرنطینه شرق سوریه رخنه کرده و نوار مورد نظر آمریکا را از اثر انداخته بودند، با تهدیدات از میدان بیرون نرفتند و در نهایت آمریکایی‌‌ها موضوع را عوض کردند و گفتند اگر به ما حمله شود، پاسخ می‌دهیم. آنان در نهایت چند پایگاه نظامی را که در استان «دیرالزور» ایجاد کرده بودند برچیدند.

سردار سلیمانی در صحنه داخلی ایران، مذاکره با آمریکا را قبول نداشت و خطاب به آنان که درصدد بودند دشمنی با آمریکا را کمرنگ کنند و مرزهای انقلاب اسلامی را به نفع آمریکا بشکنند می‌گفت این خیانت است. او زمزمه به راه انداختن برجام دو و برجام سه را که ناظر به محدود کردن میدان عمل جبهه مقاومت در منطقه و محدود کردن قدرت نظامی ایران بود خیانت به ایران و از بین رفتن ایران می‌دانست. او معتقد بود خط سازش با آمریکا خط خیانت است و باید بدون تعارف در مقابل آن ایستاد.

 

شهید سلیمانی و منافع ملی

شهید سلیمانی معتقد بود باید دائماً آمریکا و نیروهای آن را در کشورهای منطقه زیر ضربات مستمر گرفت و مانع از گسترش عملیاتی آنها در منطقه شد. او آن دسته از کشورهای منطقه را که به آمریکا پایگاه داده‌اند جبهه آمریکا حساب می‌کرد و در موارد متعددی در مورد نقش مخرب آمریکا به سران این کشورها هشدار می‌داد. نامه تاریخی سال گذشته او خطاب به رئیس‌جمهور ایران و پشتیبانی از استراتژی اعلام شده مبنی بر همبسته بودن امنیت بین کشورهای منطقه و عدم امکان تفکیک حق صادرات نفت آنان و ایران و مقابله با کشورهایی که در تنگ کردن تجارت خارجی ایران با ‌آمریکا همکاری می‌کنند، یک جلوه مهم از دشمن‌شناسی او بود که در نهایت هم باعث تزلزل زیاد در جبهه آمریکا و عوامل منطقه‌ای آن شد. سفر سراسیمه مقامات امارات، قطر، کویت و عمان به ایران و اعلام عدم همکاری با آمریکا در اعمال فشار بر ایران نمونه‌های اثربخشی اقدام مهم سردار سلیمانی بود.

 

گسترش حلقه‌های مقاومت و رسمی کردن آن

سردار سلیمانی معتقد بود باید با گسترش حلقه‌های مقاومت اسلامی در همه کشورهای منطقه، منطقه جدیدی ساخت که آمریکا و رژیم اسرائیل و به‌طور کلی، غرب نتوانند در آن رسوخ کنند و به سیاست‌های تجاوزکارانه خود ادامه دهند. او در مذاکره با مقامات مختلف منطقه از جمله افغانستان، پاکستان و آذربایجان، همکاری با نیروهای مقاومت را به نفع آنان اعلام کرد. او توانست در مذاکره با مقامات افغانستان، «فاطمیون» را به ضامن مهم امنیتی افغانستان در برابر تروریسم و گروه‌های جدایی‌طلب و به بخشی از ساختار امنیتی افغانستان تبدیل کند و در مذاکره با مقامات پاکستان، «زینبیون» را به عنوان نیروهای قابل افتخار برای دولت پاکستان جا انداخت و دولت را به کمک آنان ترغیب کرد.

شهید سلیمانی توانست با مذاکرات طولانی، مقامات عراق را متقاعد کند که «حشدالشعبی» را به عنوان بخش مهمی از ساختار نظامی‌ امنیتی کشور بپذیرند و از این طریق آن را ماندگار کرد. پیش از این تلاش‌های سردار سلیمانی سبب ارتقای موقعیت سیاسی حزب‌الله در ساختار و جامعه لبنان شده بود و با کمک وی گروه‌های مردمی فلسطین شامل حماس، جهاد و گردان‌های فلسطین به قدرت امنیتی، نظامی و سیاسی فلسطینی تبدیل شدند.

امام خمینی سال‌ها پیش در پیامی که به مناسبت قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران صادر کردند، با صراحت از لزوم تشکل «هسته‌های مقاومت حزب‌الله در سراسر جهان» سخن گفتند. (صحیفه امام خمینی، ج ۲۰، ص ۳۲۰) سردار سلیمانی در دوره فرماندهی سپاه قدس توانست به این آرزو و ایده مهم حضرت امام جامه عمل بپوشاند. امروز در منطقه، ده‌ها گروه‌ با نفوذ مقاومت حضور دارند که ضمن آرامش‌بخشی و فراهم آوردن «نقطه اطمینان» به منطقه، نیروهای متجاوز غربی و عوامل تروریست آنان را به هزیمت کشانده‌اند. سردار سلیمانی برای منطقه، سردار ثبات و صلح و برای دشمنان مسلمین سرداری مهاجم و وحشت‌آفرین  بود. او با سلوک مجاهدانه و حکیمانه خود آیه شریفه، «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» (فتح/ ۴۸) را به منصه ظهور رساند.

 

ولایت امر

ولایت و رهبری یکی از سرفصل‌های مهم زندگی و عمل سردار سلیمانی است. او امام خمینی را «احیاگر اسلام» می‌دانست و معتقد بود پس از ائمه معصومین«ع» هیچ شخصیتی همسنگ او نیامده است. او در جلسات می‌گفت در طول دوران غیبت، شخصیت‌های مهمی در جهان اسلام، به‌خصوص در بین شیعیان ظهور و بروز پیدا کرده‌اند و اثرات مهمی هم برجای گذاشته‌اند، ولی هیچ‌کدام در مرتبه و جایگاه امام خمینی نبوده و کاری را که ایشان کردند، نکرد. او از این منظر اطاعت محض از حضرت امام و خط و راه ایشان را نه یکی از راه‌های سعادت، بلکه تنها راه سعادت بشر می‌دانست. این درک او از موقعیت امام خمینی در اسلام ناشی از «احساس» نبود، بلکه با مطالعه عمیق روی آثار علمای سلف و مراجع بزرگ و با ذکر موارد زیاد همراه بود.

ولایت و رهبری از منظر سردار شهید سلیمانی فقط جنبه استدلال‌های کلامی نداشت و فقط به تأثیر اخروی آن محدود نمی‌شد، بلکه معتقد بود بدون ولایت هیچ خیری در جامعه محقق نمی‌شود و هیچ چیز جای آن را نمی‌گیرد. او می‌گفت با عقل و مشاوره و تأمل نمی‌توان به آنچه رهبری به آن می‌رسد، رسید؛ بلکه این امر متوقف به غرق شدن در محبت خدا و هضم شدن در تدابیر اوست. او در پاسخ به نخست‌وزیر وقت ترکیه که به طعنه گفته بود، «تو استاد تاکتیکی، ولی استراتژیست خوبی نیستی»، گفته بود، «لازم نیست استراتژیست باشم چون در بالای سرم بزرگ‌ترین استراتژیست را دارم. این چیزی است که شما ندارید. لذا تاکتیک‌های شما هم به جایی نمی‌رسند.»

سردار سلیمانی به امام خامنه‌ای اعتقاد بسیار عمیقی داشت و تمام وجودش از محبت ایشان لبریز بود. هیچ ذکری از رهبری نمی‌کرد، مگر اینکه از ایشان با واژه «حکیم» یاد کند. او بارها می‌گفت من نه فقط از روی اعتقاد دینی و مسایل حکومتی و اینکه ایشان فرمانده و من سرباز هستم، بلکه از روی تجربه می‌گویم که رهبر ما «حکیم» است و هیچ فعل و قول او خارج از حکمت نیست.

او ارتباط بسیار نزدیک و مستمری با رهبر انقلاب داشت و می‌توان گفت این ارتباط در طول دو دهه اخیر، روزانه بود. او یا هر روز رهبر معظم انقلاب اسلامی را می‌دید، یا با تلفن با ایشان صحبت و یا مکاتبه می‌کرد و طبعاً هر روز تدابیر ایشان را دریافت می‌کرد. می‌توان گفت در طول این سال‌ها او چند هزار تدبیر رهبری را مستقیماً دریافت کرد و این اتفاقی است که برای هیچ فرد دیگری در کشور نیفتاده است.

سردار سلیمانی با اشاره به این ارتباط و این تدابیر گسترده می‌گفت، «من هیچ تدبیری از رهبری را به کار نبسته‌ام مگر آنکه پس از به کار بستن به درستی و دقیق بودن آن رسیده‌ام. من حتی یک مورد از تدابیر ایشان را خطا نیافته‌ام؛ لذا معتقدم تدابیر رهبری همه جنبه «الهام الهی» دارند، چون بدون الهام الهی، ممکن نیست همه حرف‌ها و تدابیر یک نفر درست و دقیق از کار درآیند.»

سردار سلیمانی بر این اساس در مراودات خود، یک خط قرمز قوی داشت و آن «رهبری» بود. ایشان با افراد و گروه‌های گوناگون با اندازه‌های اعتقادی مختلف نسبت به انقلاب اسلامی تماس داشت؛ به آنان محبت می‌کرد و از آنان کمک می‌گرفت؛ اما در این میان یک چیز او را از دیگران جدا می‌کرد و آن «رهبری» بود. او به هیچ وجه کمترین جسارت به رهبری را برنمی‌تافت و با قاطعیت تمام برخورد می‌کرد. یک بار نگارنده گزارش جلسه‌ای را به ایشان داد که فردی در آن، تهمتی را متوجه رهبر معظم انقلاب کرده و البته با پاسخ مبسوط هم مواجه شده بود. شهید سلیمانی با شنیدن این گزارش به‌شدت برآشفت و گفت، «باید لیوان روی میز را محکم به صورتش می‌زدی تا دیگر در چنین جلسه‌ای کسی به خود اجازه جسارت به رهبری را ندهد.»

 

ولایت‌افزایی

سردار سلیمانی در موضوع رهبری، «ولایت‌محور» و «ولایت‌مدار» بود، اما در این اندازه‌ها متوقف نبود. ولایت‌محوری و ولایت‌مداری صفات شخصی هستند که بسیار هم خوبند و سبب عاقبت‌ به خیری هم می‌شوند و بسیاری از مسایل را هم حل می‌کنند و برای انسان‌های عادی مطلوب هم هستند، ولی در نهایت یک «صفات شخصی» هستند و تبعات مثبت شخصی دارند. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بسیار فراتر از اینها و در واقع «ولایت‌افزا» بود. او بازوی واقعی رهبری و برازنده لقب «مالک اشتر علی» بود. مالک اشتر مانند بسیاری از یاران امیرالمؤمنین«ع» ولایت‌محور بود، اما فراتر از آنان بازوی توانای امام علی«ع»  نیز بود و لذا بسیاری معتقدند پیروزی بنی‌امیه بر بنی‌هاشم بعد از شهادت امیرالمؤمنین«ع» و شکست دردناک امام مجتبی«ع» از معاویه، ناشی از فقدان مالک اشتر بود؛ کما اینکه حضرت صدیقه طاهره«س» مظلومیت خاندان پیامبر پس از رحلت پیامبر اعظم«ص» و به حاشیه رفتن امیرالمؤمنین«ع» را ناشی از فقدان حمزه سیدالشهدا و فقدان جعفر ذوالجناحین«ع»   می‌دانست و گاهی می‌فرمود اگر جعفر بود وضع ما این‌طور نمی‌شد و گاهی هم می‌فرمود اگر حمزه بود وضع ما اهل‌بیت«ع» این‌ طور نبود.

سردار سلیمانی ولایت‌افزا بود به این معنا که با اقدامات و نوع رفتار خود میلیون‌ها نفر را به دوستداران رهبری اضافه می‌کرد. او بهترین واسطه مردم و رهبری بود و موجی که او در زندگی و شهادتش در دفاع از انقلاب و منطق آن به راه انداخت، از دیگران ساخته نبود. بخش زیادی از علت ماندگاری انقلاب اسلامی در داخل، مرهون موفقیت‌های بزرگ انقلاب در محیط خارجی است. بسیاری از مردم کاستی‌‌های داخلی را با نگاه به موفقیت‌های خارجی نظام تحمل می‌کنند و بسیاری با نگاه به موفقیت خارجی نظام، زیر بار تهمت ناکارآمدی نظام نرفته‌اند و به‌درستی ناکارآمدی‌های داخلی را مربوط به مسئولین اداره داخلی کشور دانسته‌اند. در واقع موفقیت‌های گسترده نظام در خارج از کشور، بقای انقلاب را در داخل بیمه و راه رهبری امام خامنه‌ای را تسهیل کرده است.

دقیقاً به همین دلیل از زمانی که دشمن فهمید با وجود موفقیت‌های بزرگ نظام در خارج نمی‌توان جمهوری اسلامی را از بین برد، روی موفقیت‌های خارجی نظام متمرکز شد و به لجن‌پراکنی علیه آن پرداخت که یک نمونه آن سر دادن شعار نه غزه نه لبنان در فتنه سال ۱۳۸۸ بود. دشمن در این میان تلاش زیادی کرد تا با راه‌اندازی دوگانه اقتصاد و نفوذ خارجی، دلیل مشکلات اقتصادی کشور را که بخشی ناشی از توطئه‌های تحریمی خود آنان و بخشی هم ناشی از ناکارآمدی و سهل‌انگاری عوامل داخلی است، نفوذ خارجی نظام قلمداد کند و با راندن نظام از محیط منطقه‌ای، امید مردم به آینده نظام به یأس مبدل کند و انقلاب اسلامی را پس از راندن از محیط منطقه‌ای، «در خانه» از بین ببرد.

در این ایام شاهد بودیم که بعضی از مسئولین که این روزها ماهیتشان‌ شک‌برانگیز شده و درباره وابستگی‌شان به دشمنان خارجی نظام نشانه‌هایی وجود دارند، تن دادن به مذاکره و در واقع تن دادن به تسلیم در برابر آمریکا را تنها نسخه حل مسایل ایران از آب تا امنیت معرفی کنند و در همان حال روی موفقیت‌های خارجی کشور به تردیدافکنی سرگرم هستند. آنان مدعی‌اند بدون روابط خارجی فعال با اروپا و آمریکا نمی‌توان به حل مسایل اقتصادی کشور و بهبود شرایط زندگی مردم دست یافت. اینها علناً تبلیغ می‌کنند که باید آنچه را که باعث نگرانی غرب شده است برطرف کنیم تا از طریق صلح با آنان به ثبات و رونق اقتصادی برسیم. این در حالی است که در دشمنی قدرت‌های غربی با ملت ایران تردیدی وجود ندارد و سپر انداختن در مقابل آنها هدیه بزرگی برای زیاده‌خواهان بدون مرز است.

سلیمانی در واقع روی موفقیت و درستی این انگاره که صلح با آمریکا امکان‌پذیر است، خط بطلان کشید. حالا همان‌هائی که نسخه تسلیم می‌پیچیدند، در سخنرانی سالگرد پیروزی انقلاب در تهران مدعی شدند مقاومت و تسلیم با هم منافاتی ندارند!

19فوریه/20

مروری بر خطبه فدکیه حضرت زهرا«س»

بعد از رحلت شهادت‌گونه‌ رسول خدا«ص» رویدادهای عجیبی مانند غصب خلافت، آتش زدن در خانه امام علی«ع» و فاطمه زهرا«س»، اهانت به شخص ایشان، قطع منابع اقتصادی اهل‌بیت«ع» از جمله حکم مصادره فدک در مدینه اتفاق افتادند. حضرت فاطمه«س» می‌دیدند که خلافت غصب و مردم از مسیر اصلی‌ای که رسول خدا«ص» مشخص فرموده بودند، خارج شده‌ و فدک را به‌ناحق تصرف کرده‌اند. این تجاوز آشکار توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام بود و جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر«ص» می‌کرد. ایشان از سوی دیگر متوجه بودند که غصب فدک مقدمه‌ای است برای خانه‌نشین کردن امیرمؤمنان علی«ع» و محاصره اقتصادی یاران جانباز ایشان، لذا حضرت به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداختند؛ ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی‌گذاریم» از ادای این حق سر باز زد. حضرت فاطمه«س» از هر طریقی تلاش کردند تا غاصبان را به محاکمه بکشانند و در ملاءعام آنان را  به روشنی محکوم سازند. لذا اولین گام ایراد خطبه فدکیه بود.

 

حضور بانوی دوجهان در مسجد مدینه

بانوی اسلام، سیّده زنان عالم با جمعی از زنان بنی‌هاشم به مسجد پیامبر«ص» آمدند تا در برابر توده‌های مسلمان و سران مهاجر و انصار گفتنی‌ها را بگویند و اتمام حجت کنند. ایشان بی‌اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد کردند که بسیاری از حقایق در آن افشا شده‌اند. این خطبه تاریخی از خطبه‌های معروف اهل بیت«ع» است، که مسائل مهمی در آن بیان شده‌اند. در گذشته متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می‌کردند تا با گذشت زمان، گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند و از سوی دشمنان مغرض زیر سئوال قرار نگیرد. در این دوران نیز سزاوار است که نسل جوان شیعه این گنجینه‌ بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان انتقال دهند.

اسناد و مدارک خطبه

این خطبه از خطبه‌های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده‌اند و برخلاف آنچه بعضی خیال می‌کنند، هرگز خبر واحد نیست. از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱-ابن ابی‌الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می‌کند که اسنادی را که برای این خطبه در اینجا آورده‌ است از هیچ‌یک از کتب شیعه نگرفته‌ است.

۲-علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است.

۳-مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد.

۴-سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر«ص» نقل کرده است.

۵-محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر کرده است. فقیه و محدّث بنام، مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است.

۶-سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می‌کند.

۷-مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را به‌طور «مرسل» در کتاب خود آورده است.

 

محتوای خطبه:

در این خطبه با عظمت به امور مهمی اشاره شده است:

۱-حمد و ستایش الهی ۲٫ شهادت به وحدانیت‌الهی ۳٫گواهی به رسالت حضرت محمد«ص» ۴٫اشاره به قرآن به‌عنوان عهد الهی ۵٫ فلسفه احکام و اینکه احکام اسلام برای هدایت انسان‌هاست ۶٫ معرفی نسبت خویش و علی«ع» با پیامبر«ص»۷٫ اشاره به اینکه با رسالت پیامبر«ص» مردم از شرک و گمراهی نجات یافتند. ۸٫ نقش امام علی«ع» در رسالت پیامبر«ص» و توسعه و گسترش آن ۹٫ غصب خلافت علی«ع» و انحراف تاریخ بشریت ۱۰٫ خارج شدن از راه صواب و صراط مستقیم پس از رحلت پیامبر«ص» ۱۱٫ ذکر دلائل و ذکر بیّنه از قرآن برای ارث بردن خود ۱۲٫ لزوم احترام به فرزندان رسول خدا«ص» ۱۳٫ لزوم عمل به قرآن بعداز پیامبر«ص» ۱۴٫ دست یاری به سوی مردم دراز کردن ۱۵٫ اتمام حجت با غاصبان و مردم.

این مطالب به‌گونه‌ای تنظیم شده‌اند که مطالب بعدی بر مطالب قبلی مترتب است. توحید و یگانگی خداوند زیر بنای تمام اعتقادات است. کسی که توحید را خوب هضم کند نمی‌تواند رسالت و پیروی از رسول خدا«ص» و قرآنی را که به عنوان معجزه آورده است انکار کند. طبعاً یاری این پیامبر و اطاعت از ایشان و کسانی که به عنوان جانشین تعیین می‌کنند ضروری است.

در مسائل و احکام از جمله ارث باید به دستورات قرآن عمل کرد و مردم وظیفه دارند از اهل‌بیت«ع» پیروی و در صورت لزوم از حق آنها دفاع و جان و مال خود را در این راه فدا کنند. پرداختن به تمام این مباحث وقت مفصلی را می‌‌طلبد. آنچه پیش‌رو دارید عصاره‌ی این خطبه است.

 

حمد و ستایش الهی

حضرت لحظه‌ای مکث کردند تا همهمه جمعیت فرو نشست و سر و صداها و گریه جمعیت که با آمدن حضرت به مسجد شروع شده بود خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهی و درود بر پیامبر خدا«ص» آغاز کردند. از شنیدن صدای فاطمه«س» مردم مجدداً به گریه افتادند. بعد از سکوت و آرامش، فاطمه«س» کلام خود را چنین آغاز فرمودند:

«خداوند را سپاس بر نعماتی که داد و به قلب‌ها الهام فرمود و مدح و ستایش خدایی را که به نعمت‌های عامه‌اش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتی را ارزانی داشت و یکی را پس از دیگری بر ما فرو ریخت. نعمت‌هایی که از شماره بیرونند و جزای آنها را هرگز نتوان داد و نهایتشان را نتوان فهمید.»

 

گواهی به وحدانیت الهی

از آنجا که توحید زیر بنای اصلی تمام اعتقادات و احکام است، حضرت با عباراتی بسیار فصیح وحدانیت الهی را بیان نموده فرمودند:

«وَ اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَهٌ جَعَلَ الاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعقُولَها، الْمُمتَنِعُ عَنِ الاَبصارِ رُؤیَتُهُ، وَ مِنَ الاَلسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الاَوهامِ کَیفِیَّتُهُ(۱).و گواهی می‌دهم که معبودی جز الله نیست، خدایی یگانه و بی‌شریک. و این کلمه توحید کلمه‌ای است که نتیجه‌اش اخلاص است و در قلب‌ها ریشه دارد. توحید در فطرت انسان نهاده شده و هرکس به آن اندیشید، آن را با عقلش مطابق دانست. توحید نظری و استدلالی خدایی که چشم‌ها توان دیدنش و زبان‌ها توان وصفش و خیالات، توان چگونگی‌اش را ندارند.»

 

گواهی به رسالت پیامبر اکرم«ص»

بعد از توحید مهم‌ترین مسئله اعتقادی رسالت و نبوت و اطاعت از پیامبر خاتم«ص» است که حضرت زهرا«س» با بیان رسا این وظیفه مهم را گوشزد و اعلام خطر می‌کنند که مردم از اطاعت حضرت محمد«ص» خارج نشوند. ایشان می‌فرمایند، «وَ اَشهَدُ اَنَّ اَبی‏مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِختارَهُ قَبْلَ اَن اَرسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبلَ اَن اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیبِ مَکْنُونَهٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَهٌ، وَ بِنِهایَهِ الْعَدَمِ مَقْرُونَهٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَهً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَهً بِمَواقِعِ الْاُمُور»(۲) و گواهی می‌دهم که پدرم محمد«ص» بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزید. قبل از اینکه به او ماموریت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پدید آورد و او را انتخاب کرد، قبل از اینکه پیامبرش کند. چه، آفریدگان در علم غیب خدا مستور و در پرده ترس‌ها نگه داشته شده و با عدم، دست به گریبانند و خداوند پیامد کارها را می‌داند و بر رویدادهای روزگار احاطه دارد و به جایگاه کارهای شدنی آشناست.

خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمی‌اش را در مورد اجرای احکامش ظاهر سازد و تقدیرات قطعی‌اش را نافذ فرماید. و چون دید امت‌ها فرقه فرقه شده و دین‌هایشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشی جمع و به بت‌پرستی مشغولند و با اینکه خدا را می‌شناسند منکر او شده‌اند، لذا ظلمت‌ها را با نور محمد«ص» روشن کرد و تیرگی قلب‌ها را زدود و موانع را از جلو چشم‌ها برداشت و مردم را هدایت فرمود و از گمراهی رهانید و کوری‌ها را به بینایی تبدیل کرد و آنها را به دین قویم خود هدایت و به راه مستقیم دعوت فرمود.

 

اشاره به قرآن به‌عنوان عهد الهی

آنگاه حضرت به قرآن به عنوان کتاب الهی که باید اساس رفتارهای مسلمانان بر مبنای آن باشد اشاره می‌کنند تا بتوانند در احتجاجات بعدی کاملاً از آن بهره‌برداری کنند. سپس فاطمه«س» رو به اهل مجلس کردند و فرمودند: «شما‌ ای بندگان خدا، مورد خطاب امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او هستید، تا نسبت به این دین درباره خود امین باشید و به دیگر امت‌ها هم برسانید. ای مردم در بین شما خداوند عهدی گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که دیدگاه‌هایش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است. قرآنی که پیروانش مورد غبطه دیگران و پیروی‌اش کشاننده به سوی بهشت و حرف شنوایی از آن موجب رهایی است.»(۳)

 

فلسفه برخی از احکام اسلامی

از بین احکام، فلسفه ایمان، نماز، روزه، زکات، و حج از جمله فلسفه اطاعت از امامت را گوشزد می‌کنند که باعث جلوگیری از تفرقه و پراکندگی می‌شود. تمام اختلافات جهان اسلام به خاطر دور شدن از محور امامت و ولایت بوده و هست و امروزه نیز این خطر جامعه مارا تهدید می‌کند، «‌ای مردم مسلمان! خداوند تبارک و تعالی ایمان را موجب پاکی شما از شرک قرار داد و نماز را برای دوری از تکبر و زکات را باعث طهارت روح و فزونی در روزی و روزه را برای پایداری اخلاص و حج را موجب استواری دین و عدل را برای تقویت دل‌ها و پیروی از ما اهل‌بیت «ع» را موجب نظم ملت‌ها و پیشوائی ما را برای امان از تفرقه و جهاد را موجب عزت اسلام، معین کرد…

و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبیت او اخلاص باشد، « اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِه»(آل‌عمران/۱۰۲) پس آن‌گونه که شایسته است تقوای الهی را پیشه‌ خود کنید و جز در حال مسلمانی از دنیا نروید و اوامر و نواهی الهی را  اطاعت کنید، زیرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.(۴)

 

معرفی نسبت خویش وعلی«ع» با پیامبر«ص»

راستی چرا باید فاطمه«س» خود را معرفی کنند؟ مگر مردم ایشان را نمی‌شناسند؟ معرفی حضرت برای غفلت‌زادیی مردم است. سپس فرمودند، «ای مردم! بدانید من فاطمه‌ام و پدرم محمد«ص» است. آنچه را که می‌گویم از اول تا به آخر صحیح است. نه سخن بیهوده می‌گویم و نه کار ناروا انجام می‌دهم. من دختر آن پیامبرم که خداوند درباره‌اش فرمود، «فرستاده‌ای از جانب من به سوی شما آمده که زحمت‌های شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حریص است و با مؤمنین رئوف و مهربان.» اگر نسب او را بشناسید، می‌دانید که او فقط پدر من است و نه هیچ‌یک از زنان شما و اوست برادر امیرالمؤمنین علی«ع» و نه هیچ‌یک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوند بر او و خاندانش باد.»

 

نقش امام علی«ع» در توسعه رسالت پیامبر«ص»

ضروری‌است که در چنین آشفته بازاری نقش بی‌بدیل علی«ع» در جنگ‌های صدر اسلام و زحمات طاقت‌فرسای ایشان برای پیروزی و توسعه و پایداری اسلام گوشزد شود تا نسل‌های قبلی از غفلت به در آیند و نسل‌های جدید آگاهی یابند. لذا فرمودند: «پس خدای تبارک و تعالی شما را به پدرم محمد«ص» از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوی و گرگان عرب و طاغیان اهل کتاب شدید، خداوند هر آتشی را که بر افروختند، خاموش کرد و هرگاه شیطانی سر بلند و متجاوزی چون مار، اجتماع مسلمین را تهدید به مرگ ‌کرد، آن حضرت برادرشان امیرالمومنین علی«ع» را به کام آنها فرستادند و علی«ع» هم از آنها دست بر نمی‌داشت، مگر اینکه آنان را گوشمالی می‌داد و شراره آتش آنان را خاموش می‌کرد. علی«ع» در راه خدا رنج‌ها دید و تلاش‌ها کرد. به رسول خدا«ص» نزدیک و نسبت به اولیای خدا سرور بود. آستین همت را بالا زده، خیرخواه و کوشا و رنج دیده و زحمتکش بود، در حالی که شما در آسایش و رفاه به سر می‌بردید و به فکر خود بودید. از نعمت‌ها بهره‌مند و آسوده و بی‌خیال در کمین ما نشسته بودید که اوضاع چگونه می‌چرخد و گوش به زنگ اخبار بودید. در وقت استراحت، زودتر از دیگران بر زمین می‌نشستید و در موقع جنگ پا به فرار می‌گذاشتید.»(۵)

 

غصب خلافت علی«ع» توسط نفاق پنهان

در صدر اسلام دوجریان نفاق وجود داشتند: یکی نفاق شناخته شده که سر کرده‌ آن «عبدالله ابن ابی» سرکرده منافقان مدینه بود و دیگری نفاق پنهان و دولایه که حضرت زهرا«س» در این خطبه به آن اشاره می‌کنند:

«…حَتَّى تَفَرََّى اللَّیلُ عَن صُبحِهِ، وَ اَسفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُ‏الدّینِ، وَ خَرَسَت شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهتُمْ بِکَلِمَهِ الاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ البیضِ الخِماصِ. وَ کُنتُمْ عَلى شَفا حُفرَهٍ مِنَ النَّارِ، مُذقَهَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَهَ الطَّامِعِ، وَ قُبسَهَ الْعِجلانِ، وَ مَوطِی‏ءَ ااَقدامِ، تَشرَبُونَ الطَّرقَ، وَ تَقتاتُونَ القِدَّ، اَذِلَّهً خاسِئینَ…(۶) پس هنگامی که خداوند برای پیامبرش، خانه پیامبران و جایگاه برگزیده برگزیدگانش را انتخاب کرد، در بین شما کینه و نفاق آشکار شد و جامه دین فرسوده گشت. افراد گمراهِ خموش به نطق آمدند و فرومایگانِ پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشیدند و در میدان‌ها جولان دادند.

شیطان سرش را از گریبان برآورد و شما را به سوی خود فرا خواند و شما را اجابت‌کننده دعوت خود یافت که گول او را خورده‌اید. سپس در آزمایش خود، شما را بی‌وزن و ناچیز دید و چون تحریکتان کرد و به خشم آمدید و بر غیر شتر خود داغ زدید (شتر دیگران را به نام خودتان غصب کردید) و به آبشخور دیگری وارد شدید! بله. هنوز چیزی از رحلت رسول خدا«ص» نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نیامده و بهبود نیافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا«ص» دفن نشده بود که شما از ترس اینکه فتنه‌ای به پا شود شتاب کردید و خلافت را ربودید. آگاه باشید که با این عمل در فتنه و آشوب سقوط کردید و جهنم را که بر کافران احاطه دارد، برای خود برگزیدید.»

 

انحراف از راه مستقیم الهی

پس هیهات بر شما! شما را چه شد و به کجا می‌روید؟ و چه بیراهه میروید؟! این کتاب خداست پیش‌روی شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچم‌هایش برافراشته و دورباش‌هایش آشکار و فرامینش واضح است و شما آن را پشت سرانداخته‌اید. آیا تصمیم دارید به غیر آن حکم کنید؟! و این چه بد تبدیلی است برای ستم‌پیشگان و هر کس دینی جز اسلام بجوید هرگز از او پذیرفته نشود و در آخرت از زیانکاران است.

 

اقامه دلائل قرآنی برای اثبات ارث خود

حضرت بعد از اینکه بیان فرمودند که همه باید تابع قرآن باشی، با ادله محکم، حق ارث خود را به اثبات رساندند و غاصبان فدک را کاملاً خلع سلاح و دروغ آن‌ها را و جعلی بودن حدیث ساخته شده را آشکار کردند، «وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَن لا اِرثَ لَنا أَفَحُکمَ الْجاهِلِیَّهِ تَبغُونَ، وَ مَن اَحسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعلَمُونَ؟ بَلى، قَد تَجَلَّى لَکُم کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَهِ أَنّی اِبنَتُهُ.اَیُّهَا الْمُسلِمُونَ! أَاُغلَبُ عَلى اِرثی؟ یَابنَ اَبی‏قُحافَهَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَد جِئتَ شَیئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُم(۷) إذ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ»(۸) وَ قالَ فیما اقتَصَّ مِن خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذ قالَ: «فَهَب لی مِن لَدُنکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِن الِ‏یَعقُوبَ»(۹) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی ببَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»(۱۰) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَولادِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنْثَیَینِ»(۱۱) وَ قالَ «اِن تَرَکَ خَیْراً الوَصِیَّهَ لِلْوالِدَینِ وَالاَقرَبَینِ بِالمَعرُوفِ»(۱۲) آیا چنین پنداشته‌اید که ما را ارثی نیست؟ آیا از دستورات دوران جاهلیت پیروی می‌کنید؟ کیست که از خداوند بهتر حکم کند برای گروهی که باور دارند. آیا نمی‌دانید؟ برای غاصبان فدک مانند خورشید درخشان واضح است که من دختر پیامبرم و باید از او ارث ببرم. ای مسلمانان! من باید برای گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!

«ای پسر ابی قحافه (ابوبکر)! آیا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟! حقا که سخن ناروایی گفته‌ای! آیا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداخته‌اید در آنجا که گوید «و سلیمان از داوود ارث برد» و آنجا که داستان یحیی بن زکریا را بازگو می‌کند که می‌فرماید: «پروردگارا از سوی خودت جانشینی به من ببخش که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد» و آنجا که می‌فرماید: «بعضی از خویشان بر بعضی دیگر در کتاب خدا مقدم هستند.» و نیز آنجا که می‌فرماید: «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش می‌کند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و یا فرمود، «اگر مالی را به جای گذارد، به‌طور شایسته برای پدر و مادر و نزدیکانش وصیت کند و این حقی است بر پرهیزکاران آیا گمان کرده‌اید که مرا از پدرم نصیبی نیست و ارثی نمی‌برم و اصلاً خویشاوندی بین ما نیست؟! آیا برای شما آیه‌ای اختصاصی آمده که پدرم از آن خارج است؟ یا می‌گویید اهل دو ملت مختلف از یکدیگر ارث نمی‌برند و من و پدرم اهل یک ملت و آئین نیستیم؟! آیا شما از پدرم و پسر عمویم علی«ع» به عام و خاص قرآن داناترید؟ پس این شما و این فدک، همچون شتر مهارشده و زین‌کرده. یکدیگر را در روز حشر خواهیم دید.»

پس چه خوب داوری است خداوند و چه خوب بزرگ و پیشوایی است محمد «ص»، و چه خوب وعده‌گاهی است قیامت که در آن روز نتیجه زیانبار عمل خود را خواهید دید، ولی پشیمانی سودی ندارد و برای هر خبری جایگاهی است و به‌زودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود آمده و شکنجه پایدار وارد می‌شود.

سرزنش بی‌تفاوت‌ها

عوامل انحراف همیشه فقط از ناحیه‌ ستمگران و منافقان نیست. یکی دیگر از عوامل، سکوت مردم، خصوصاً «خواص» در دفاع از حق است. مردم مدینه، علی‌الخصوص خواص کنار رفتند و منافع شخصی را برمنافع دین و اهل‌بیت برتری دادند. لذا حضرت زهرا«س» فریاد برآوردند، «یا مَعشَرَ النَّقیبَهِ وَ اَعضادَ الْمِلَّهِ وَ حَضَنَهَ الْاِسلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَهُ فی حَقّی وَ السِّنَهُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرءُ یُحفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرعانَ ما اَحدَثتُم وَ عَجلانَ ذا اِهالَهٍ، وَ لَکُمْ طاقَهٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّهٌ عَلى ما اَطلُبُ وَ اُزاوِلُ.اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِستَوسَعَ وَ هنُهُ، وَاستَنهَرَ فَتْقُهُ، وَ انفَتَقَ رَتْقُهُ…(۱۳) ای گروه جوانمردان و‌ ای بازوان دین و یاران اسلام! این چه چشم‌پوشی و سهل‌انگاری است که در حق من روا می‌دارید و نسبت به ظلمی که به من می‌شود در خواب غفلتید؟! آیا پدرم رسول خدا«ص» نمی‌فرمودند، «هر انسانی در فرزندانش حفظ می‌شود؟» (یعنی اگر می‌خواهید جانب کسی را محترم بشمارید بعد از او به فرزندانش احترام کنید.) چه زود این عمل را انجام دادید. دست مرا از فدک کوتاه کردید و برای امری که وقت آن نشده شتابان شدید. ای گروه انصار! شما را قدرت و طاقت این هست که خواسته مرا برآورده کنید. آیا می‌گویید  محمد «ص» مُرد و رفت و دیگر خبری نیست؟ نه، این امر بزرگی است که شکافش گسترش می‌یابد و رخنه‌اش بازتر می‌گردد و پیوستگی‌هایش از هم می‌گسلد و کم‌کم به قهقرا و جاهلیت برمی‌گردید. آری زمین در غیبت او تاریک و ستارگان در مصیبتش گرفته و آرزوها نومید و کوه‌ها فرو هشته و حریم او بی‌ارزش و حرمت او زایل شد. پس به خدا قسم این است آن بلای بزرگ و مصیبت عظمی که مانندش نیامده و نازل نشده است.

 

با مرگ پیامبر«ص» باید به عقب برگشت؟

این کتاب خداست که هر صبح و شام فریاد می‌زند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلام می‌دارد که انبیای قبل هم می‌مردند و این حکم الهی و قضاء حتمی بر آنها هم وارد می‌شد. آنجا که می‌فرماید: « وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ» (آل‌عمران/۱۴۴): محمد نیست مگر فرستاده‌ای که پیش از او نیز فرستادگانی آمده‌اند و گذشته‌اند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به دوره جاهلیت گذشته برمی‌گردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دین خارج شود) هرگز زیانی به خداوند نیاورد و به‌زودی خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.

 

یاری خواستن از مردم

یاری خواستن حضرت زهرا«س» برای رسیدن به مال دنیا نبود. هدف این بود که مردم جلوی این بدعت و غصب را بگیرند تا گرفتار بدعت‌ها و انحرافات بزرگ‌تر نشوند. افسوس که عافیت‌طلبان و دنیادوستان و خواص بی‌درد به خواسته‌ حضرت زهرا«س»عمل و درد جانسوز او را درک نکردند، «ایهاً بَنی‏قیلَهَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَهُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَهُ، وَ اَنتُم ذَوُو العَدَدِ وَ العُدَّهِ وَ الْاَداهِ وَ الْقُوَّهِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّهُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَهُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَهُ فَلا تُغیثُونَ…» ای وای از گروه اوس و خزرج! آیا میراث مرا ببلعند در حالی که شما را می‌بینم و صدای شما را می‌شنوم و شما با هم جمع و پیوسته‌اید؟ این درخواست من است که شما را فرا گرفته و این خبر دادن من است که شما را شامل شده (و من از شما یاری می‌طلبم). شما دارای افراد زیاد و قدرت فراوانی هستید و سلاح جنگی و تجهیزات در دست شماست! درخواست من به شما می‌رسد، ولی جواب نمی‌دهید و فریاد من به گوشتان می‌رسد، ولی به فریادم نمی‌رسید، در حالی‌که شما به استقبال دشمن در جنگ‌ها معروفید و شما را به خیر و صلاح می‌شناسند. «…یا مَعشَرَ النَّقیبَهِ وَ اَعضادَ الْمِلَّهِ وَ حَضَنَهَ الاِسلامِ! ما هذِهِ الغَمیزَهُ فی حَقّی وَ السِّنَهُ عَن ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى‌اللَّهُ…»(۱۴) شما برگزیدگان و منتخب جامعه‌اید، با اعراب جنگیده‌اید و رنج و تعب بسیاری متحمل شده‌اید. شما با گروه‌های زیادی درگیر شده‌اید و بدون هیچ ضعفی، شجاعان را دفع کرده‌اید. ما فرار نکردیم و شما هم فرار نکردید. هرچه را که ما امر کردیم پذیرفتید تا به دست ما اهل‌بیت«ع» سنگ آسیای اسلام به چرخش درآمد و نتایج و بهره‌هایش زیاد شدند. بینی شرک به خاک مالیده شد و طغیان تهمت‌ها فرو نشست و آتش کفر به خاموشی گرایید. آشوب فتنه‌ها آرام و نظام دین منسجم شد. پس شما چرا بعد از روشنی راه بیراهه رفتید و چرا حق را پنهان کردید، بعد از اینکه آشکار شده بود و چرا عقبگرد کردید و بعد از ایمان، مشرک شدید؟ آیا شما با مردمی که پیمان خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر«ص» تصمیم گرفته‌اند، نمی‌جنگید با آنکه آنها اول جنگ را شروع کرده‌اند؟ آیا از آنان می‌ترسید در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر ایمان آورده باشید؟ (یعنی چرا وقتی این گروه غاصب خلافت، پیمان خود را شکستند و به عهدی که درباره امیرالمومنین«ع» با رسول خدا«ص» داشتند وفا نکردند، شما با آنها نجنگیدید و از امیرالمومنین«ع» دفاع نکردید؟) آگاه باشید من شما را چنین می‌بینم که به رفاه‌طلبی و زندگی راحت متمایل شده و آن ‌کسی را که برای زمامداری سزاوار است دور ساخته و به راحتی و آسایش روی آورده و خود را از ضیق و تنگی نجات داده‌اید. پس آنچه را که فرا گرفته بودید کنار گذاشتید و آنچه را که آشامیدنش آسان بود، بیرون ریختید. پس اگر شما و تمام کسانی که روی زمین زندگی می‌کنند کافر شوند، بدانید که خداوند بی‌نیاز و ستوده است.

اتمام حجت با انصار و مهاجرین

فاطمه«س» گفتنی‌ها را بی پرده بیان و راه را روشن و با همه مردم مدینه، بلکه کل بشریت اتمام حجت کردند،

«آگاه باشید آنچه ‌را که گفتم با آگاهی نسبت به شماست که شما انگیزه یاری ندارید و نیرنگ و فریب، دل‌هایتان را فرا گرفته است. لکن این سخنان خروشی بود که از جان برآمد و آهی بود که از خشم برخاست، کاسه صبر، لبریز و عقده‌های سینه، باز و حجت بر شما تمام شد. پس این شما و این شتر خلافت! لجامش را محکم بگیرید و بتازید. اما بدانید پشتش زخمی و پایش لنگ و عار و ننگش همیشگی است. نشان خشم الهی بر آن خورده و عیبش ابدی است.»(۱۵)

خلافتی که به آتش برافروخته الهی پیوسته، آتشی که بر دل‌ها احاطه کند؛ در حالی که تمام اعمال شما در پیش چشم پروردگار است و به‌زودی ستمگران خواهند دانست که به چه جایگاهی رجوع می‌کنند. من دختر پیامبر شمایم که شما را از عذاب سخت آینده بیم می‌دهد. پس هرچه می‌خواهید بکنید. ما هم کار خودمان را می‌کنیم. منتظر باشید که ما هم منتظریم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫متن خطبه از این منابع نقل شده است: ۱-الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (۵۴۸هـ)، الاحتجاج، ج۱، ص۱۴۵، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر:‌دار النعمان للطباعه والنشر  النجف الأشرف، ۱۳۸۶- ۱۹۶۶ م. ۲-ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (۵۸۸هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۵۰، تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، ناشر: المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.۳- ابن طیفور،ابی الفضل احمدبن ابی طاهر ،بلاغات النساء،بیروت، دارالاضواء، ۱۴۲۰ه/۱۹۹۹م.ص۲۰الی ۲۶٫۴-۴- اربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، بی جا، مکتبه الحیدریه، ۱۴۲۷ق.ص۴۸۰الی ۴۹۲٫

۲٫احتجاج طبرسی ,ج۱,ص۱۴۵؛مناقب آل ابی طالب,همان,ج۲,ص۵۰

۳٫همان ص۲

۴٫احتجاج,همان,ج۱,ص۱۴۶,مناقب همان ,ج۲,ص۵۱٫

۵٫احتجاج ,همان,ج۱,ص۱۴۷؛مناقب,همان,ج ۲,ص ۵۲

۶٫احتجاج ,همان,ج۱,ص۱۴۷؛مناقب,ج۲,ص۵۳٫

۷٫احتجاج ,همان,ج ۱,ص۱۴۸؛مناقب,ج۲,ص ۵۴

۸٫نمل/۱۶

۹٫مریم/۷

۱۰٫انفال/۷۵

۱۱٫نساء/۱۱

۱۲٫بقر/۱۸۰

۱۳٫مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (ط – بیروت)، ۱۱۱جلد، ج ۲۹، ص۲۲۷،

۱۴٫همان

۱۵٫احتجاج, همان,ج۱,ص۱۴۸؛مناقب,ج۲,ص۵۵٫

19فوریه/20

حمایت از صنعت و بازرگانی از منظر نهج‌البلاغه

مقدمه: در ادامۀ موضوع منشور سیاسی حکومتی امیرالمومنین حضرت علی(ع) به مالک اشتر؛ به بخش دیگری از فرامین آن‌حضرت می‌پردازیم:

در نامه ۵۳ آمده است:

«ثم استوص بالتجار و ذوی الصناعات، و اوص بهم خیرا: المقیم منهم و المضطرب بماله، و المترفق ببدنه، فانهم مواد المنافع، و اسباب المرافق، و جلائها من المباعد و المطارح، فی برک و بحرک، و سهلک وجبلک، و حیث لا یلتثم الناس لمواضعها، و لا یجتروون علیها، فانهم سلم لا تخاف بائقته، و صلح لا تخشی غائلته، و تعفقد امورهم بحضرتک و فی حواشی بلادک»

«سپس سفارش مرا درباره بازرگانان و صنعتگران بپذیر و خود نیز در حق آنان سفارش کن، چه اینان که در شهرها اقامت دارند یا کسانی که دور شهرها برای کسب و کار می‌روند و چه آنان که از دسترنج خود زندگی می‌‌کنند مانند (صنعتگران)، زیرا آنان سرچشمه‌های تولید و وسیله درآمدند و فراهم‌کننده ساز و برگ زندگی و به دست‌آورندگان آن، از نقاط دور و دشوار در خشکی و دریا و دشت و کوهساران و جاهائی هستند که مردم در آنجا گرد نمی‌آیند و جرئت رفتن به آنجا را ندارند.

آنان مردمی سر براهند و وحشتی از رفتار آنان نیست و اهل سازشند، نه شورش و بیم فتنه‌گری از آنها نمی‌رود و از آنان تفقد کن، خواه در محضر تو باشند یا اطراف بلاد تو به سر برند.»

با این همه بدان که در بسیاری از اینها سختگیری‌های زننده و لجاجت‌های زشت و احتکار کالای مورد نیاز مردم و نرخ‌گذاری‌های خودسرانه در معاملات به چشم می‌خورد و اینها، هم دروازه‌های زیان برای توده مردم و هم مایه ننگی برای دولتند.

بنابراین از احتکار جلوگیری کن که پیامبر خدا«ص» از آن نهی فرمود. داد و ستد و خرید و فروش باید سهل و آسان و بر اساس موازین عدل باشد و نرخ‌ها برای دو طرف خریدار و فروشنده باید از بی‌انصافی دور و با موازین انصاف و عدالت همراه باشد. پس اگر کسی بعد از آنکه از احتکار نهی شد به این کار اقدام کرد، او را تنبیه و مجازات کن، البته مجازاتی نه بیش از حق استحقاق.»

۱ـ مسائل تجاری و تولیدی و اقتصادی محورهائی هستند که در این بخش از نامه مورد توجه قرار گرفته‌اند. موضوعی که با سرنوشت آحاد مردم سر و کار دارد و دولت اسلامی نیز موظف است آن را مدیریت کند.

دولت اسلامی مسئولیت دارد از بخش خصوصی، تجارت، صنعت، کشاورزی، تولید و نوآوری‌ها به هر شکلی حمایت کند. سرمایه بدهد، بازار مصرف و فروش فراهم آورد تا بخش خصوصی صنعت و تجارت فعال شود. محصولات در انبارها نمانند و جلوی واردات خارجی را که به تولید داخل و اشتغال ضربه می‌زند بگیرد.

متأسفانه در سال‌های اخیر کمتر به این مهم توجه شده و واردات خارجی موجبات ورشکستگی بسیاری از سرمایه‌گذاران صنعت و تجارت را فراهم آورده که علتی جز سوءمدیریت نداشته است، تا آنجا که از سنگ قبر گرفته تا مداد پاک‌کن و خلال دندان و اتومبیل‌های میلیاردی از خارج وارد می‌شوند.

ارقام این واردات به صدها کالا و هزاران میلیارد می‌رسد.

همچنین مردم نیز مسئولیت دارند از صنعت و تولید داخلی حمایت و از خرید کالای خارجی تا آنجا که ممکن است خودداری کنند. در این راستا نخبگان، علما، خطبا و رسانه‌ها مسئولیت بیشتری دارند. همان‌گونه که علمای بیدار صدر مشروطه پیمان‌نامه‌ای را امضا کردند که کالای خارجی مصرف نکنند و تنباکو را تحریم کردند و بازار خارجی را به شکست کشاندند.

علمای آگاه در پیمان‌نامه‌ای اعلام کردند حتی اگر جنازه میت را در پارچه‌های خارجی کفن کنند، بر آن جنازه نماز میت نخوانند و بدین‌سان سیاست‌های استعماری را شکست دادند.

نقش روحانیت در تاریخ نهضت‌ها در راستای دفاع از اسلام و ملت و میهن اسلامی و استقلال و آزادی نقش برجسته است. انتظار مردم این است که این نقش همواره ثابت و پابرجا باشد.

رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم انقلاب گفتنی‌های فراوانی در این راستا دارند، از جمله اینکه می‌فرمایند:

«ایران با دارا بودن یک درصد جمعیّت جهان، دارای ۷ درصد ذخایر معدنی جهان است: منابع عظیم زیرزمینی، موقعیت استثنائی جغرافیایی میان شرق و غرب و شمال و جنوب، بازار بزرگ ملّی، بازار بزرگ منطقه‌ای با داشتن ۱۵ همسایه با ۶۰۰ میلیون جمعیّت، سواحل دریایی طولانی، حاصلخیزی زمین با محصولات متنوّع کشاورزی و باغی، اقتصاد بزرگ و متنوّع، بخش‌هایی از ظرفیّت‌های کشور است؛ بسیاری از ظرفیّت‌ها دست‌نخورده مانده است. گفته شده‌ است که ایران از نظر ظرفیّت‌های استفاده‌نشده‌ی طبیعی و انسانی در رتبه‌ی اوّل جهان است.»

چرا از این فرصت‌ها و استعدادها و از صدور کالا استفاده نمی‌شود؟

تنها راه مقابله با تحریم‌ها و فشارها تکیه بر توان داخلی و فعال کردن تجارت و صنعت و تولید و تصحیح الگوی مصرف است و بس و این شدنی است به شرط آنکه سیاست‌گذاری‌ها سنجیده، صحیح، به‌موقع و با دلسوزی و باور صورت پذیرند.

بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی می‌فرمودند:

«ما در شرایط جنگ و محاصره توانستیم آن همه هنرآفرینی، اختراعات و پیشرفت‌ها داشته باشیم. ان‌شاءالله در شرایط بهتر زمینه کافی برای رشد استعدادها و تحقیقات را در همه امور فراهم می‌سازیم. مبارزه علمی برای جوانان، زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیت و حقیقت‌هاست و با مبارزه عملی آنان بهترین صحنه‌های زندگی و جهاد و شهادت شکل گرفته است.»

واقعیت این است که مدیریت‌های کشور متناسب با شأن این ملت و استعدادهای نهفته فرزندان این خاک و بوم نبوده‌اند. البته کارهای فراوانی انجام شده‌اند، ولی انتظار بیش از این است. اقتصاد، تولید، صنعت، تجارت، نوآوری باید به‌گونه‌ای باشند که امید دشمنان را قطع و بینی آنان به خاک مالیده شده و جلوی ویژه‌خواری و غارت دلار و سکه گرفته شود. چنین حرکتی، نیروی جهادی می‌خواهد نه نیروی تشریفاتی و لیبرالی و منطق اشرافی‌گری!

با رفاه‌زدگی و اشرافی‌گری و نظاره‌گر تبعیض و فاصله طبقاتی و ویژه‌خواری و مصرفی بودن و چشم به دشمنان دوختن نمی‌توان کاری را از پیش برد. کشور به نیروی متعهد جهادی کارآمد، چه در مجلس و چه در دولت و… و تلاش شبانه‌روزی عدالت‌محور نیاز دارد که بحمدالله فراوان است. البته اگر مجال داده شود و اگر حمایت شوند.

باری همان گونه که امیرمؤمنان«ع» فرمودند و عقل و شرع می‌گوید حمایت از کارآفرینان باید در دستورکار دولت باشد، اشتغال جوانان در صدر این مسئولیت است.

نگارنده در گزارشی خواند که یک بانوی کارآفرین توانسته در منطقه‌ای از میمه اصفهان کشت زعفران را بدانجا برساند که طی مدت نه چندان زیاد ۳۵۰ کیلو زعفران تولید و صادر کند و جمعی را به کار گمارد. اینگونه کارآفرینان چرا باید مهجور باشند؟

در گزارش دیگری دیدم که طی سه ماه اول سال ۱۳۵ هزار میلیارد تومان بابت واردات دوچرخه سواری به چین پرداخت شده است، در حالی که یک کارآفرین با فروش خانه و کاشانه خود در قزوین تولید دوچرخه را با همان خصوصیات ساماندهی کرده است. نمونه‌هائی از این دست فراوانند. چرا اینها حمایت نمی‌شوند؟ چرا ۸۰ درصد صنایع استانی مانند اصفهان که مهد صنعت و هنر است به تعطیلی کشیده می‌شود و کالای قلابی چینی و ترکیه و امثال آن بازار هنر و صنعت را پر می‌کند؟ و صدها از این چراها که بی‌پاسخ مانده‌اند!

باری، سرفصل این بخش از منشور حکومتی امام علی«ع» در مسائل اقتصادی و بازار و خرید و فروش و کالا را در موارد ذیل می‌توان خلاصه کرد:

 

حمایت از تجارت و صنعت

  1. دولت مسئولیت دارد از بخش خصوصی، تجارت، صنعت و تولید در همه شکل‌های آن حمایت کند. سرمایه بدهد، وام بدهد، بازار مصرف و فروش فراهم آورد تا بخش خصوصی صنعت و تجارت فعال و بازار کار فراهم شود، محصولات در انبارها نمانند، جلوی واردات خارجی را که به تولید داخل ضربه می‌زنند. البته در این زمینه به فرهنگ‌سازی رسانه‌ای برای توده مردم نیاز است.

 

مبارزه با احتکار و گرانفروشی

  1. مبارزه با احتکار و گرانفروشی موضوع دیگری است که منشور علوی بدان پرداخته است. احتکار و پنهان کردن نیازمندی‌های مردم از آفات تجارت و صنعت است که مشتی سودجو و فرصت‌طلب برای سود بیشتر، کالای مورد نیاز مردم را انبار می‌کنند و به بازار عرضه نمی‌کنند.

احتکار حرام و محتکر فاسق و گنهکار است و باید با او برخورد قانونی و کالای مورد نیاز احتکار شده به وسیله مأمورین دولت به بازار عرضه شود تا به قیمت عادلانه به فروش برسد. اگر این برخورد مؤثر واقع نشد، باید محتکر تنبیه و به هر شکلی که دستگاه قضا لازم بداند مجازات شود. همچنین گرانفروشی که مسئله جاری کشور ماست می‌بایست به صورت جدی در دستورکار مدیریت کشور قرار گیرد.

در شرایط کنونی که استکبار جهانی، تروریسم اقتصادی را علیه کشور و ملت ما ساماند‌هی کرده، سیاست‌های سنجیده داخلی و تکیه بر توانمندی‌های کشور و استعدادها و سرمایه‌های مردمی و داخلی تنها باطل‌السحر توطئه بیگانه است و قوه مقننه و مجریه و دستگاه قضائی مسئول مستقیم اجرای آن هستند. نیروهای مردمی نیز در این مسئولیت سهمی دارند و آماده همکاری هستند.

19فوریه/20

امام علی«ع» قله‌ ایمان و جهاد

سخن پیرامون سیمای امیرالمؤمنین«ع» در قرآن با الهام از زیارت امام هادی«ع)»در روز غدیر بود. در این زیارت، حضرت امام هادی«ع» از مناقب برجسته امیرمؤمنان علی«ع» یاد فرموده و تکیه‌گاه حضرت قرآن کریم است. در این مقاله، با الهام از این زیارت به دیگر ویژگی حضرت مولا علی«ع» از نگاه قرآن کریم   می‌پردازیم.

 

ایمان، هجرت و جهاد

حضرت امام علی«ع» در عرصه ایمان و هجرت و جهاد که سه معیار مهم برتری هستند، در قله بوده است.

« الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ

یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ؛(۱) آنها که ایمان آوردند و هجرت و با اموال و جان‌هایشان در راه خدا جهاد کردند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پیروز و رستگارند. پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود و رضایت خویش و باغ‌هایی از بهشت بشارت می‌دهد که در آن نعمت‌های جاودانه دارند.»

در این آیه شریفه سخن از سه ارزش والاست. این سه ارزش عبارتند از: «ایمان» خداباوری و «هجرت» در راه خدا و «جهاد» در راه او. در همه‌ این ارزش‌ها مولا علی«ع» به اعتراف دوستان و دشمنان، حضرت در قله است.

 

ایمان حضرت مولا علی«ع»

در آیات فراوانی سخن از پیشگامی مولا علی«ع» در اسلام است، از جمله:

۱- وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ؛(۲) و نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید و با رکوع کنندگان رکوع کنید.

از ابن عباس نقل شده که این آیه در حق رسول خدا«ص» و علی‌بن ابی‌طالب«ع» نازل شده است. آن دو نخستین کسانی بودند که نماز گزاردند و رکوع کردند.(۳)

۲- وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ؛(۴) پیشگامان پیشگام مقربانند.

جابر جعفی از امام باقر«ع» نقل می‌کند علی‌بن ابی‌طالب«ع» فرمود: محمد«ص» در روز دوشنبه به رسالت مبعوث شد و من صبح روز سه‌شنبه اسلام آوردم. پیامبر نماز می‌گزارد و من در سمت راستش نماز می‌گزاردم و هیچ مردی جز من با او نبود که خداوند آیه واَصحابُ الیَمین را که این دو آیه به دنبال آن است نازل فرمود.(۵)

۳- الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ؛(۶) آنانی که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم و شرک نیالودند. ایمنی تنها از آن ایشان است و ایشان هدایت یافتگانند.

«مجاهد» از ابن عباس نقل می‌کند که مراد از الَّذِینَ آمَنُوا علی‌بن ابی‌طالب«ع» و مراد از بِظُلْمٍ شرک است. به‌خدا سوگند هیچ‌کس ایمان نیاورد مگر آنکه پیش از آن مشرک بود، جز علی«ع» که به خدا ایمان آورد و به اندازه چشم برهم‌زدنی به او شرک نورزید. آری علی«ع» نخستین کسی بود که ایمان آورد.

این از افتخارات بی‌تردید امیرمؤمنان علی«ع» است که اول بزرگی که ابراز ایمان کرده، ایشان است. اینکه می‌گویم ابراز ایمان بدین جهت است که او لحظه‌ای مشرک نبوده تا ایمان بیاورد و این افتخار بزرگ اوست که می‌توان گفت پس از پیامبر«ص» انحصاری است. به این جهت او اول کسی است که ایمانش را ابراز کرده است.

این حقیقتی که خود حضرت بارها به آن تصریح کرده است، «…فانی ولدت علی الفطره و سبقت الی الایمان و الهجره؛(۸) …همانا من بر فطرت پاک توحید تولد یافته‌ام و در ایمان و اسلام و هجرت بر دیگران پیشی گرفته‌ام.»

ابن ابی‌الحدید می‌گوید، «امت اسلامی متفق‌اند که از میان زنان نخستین کسی که ایمان آورد خدیجه کبری«س» بود و در میان دانشمندان اسلامی اعم از سنی و شیعه مشهور و معروف این است که نخستین کسی از میان مردان که ایمان آورد امام علی«ع» بود.» به گفته‌ ابن ابی الحدید هیچ کس از علمای اسلام در این مسئله تردید ندارد.(۹)

در این مسئله تنها برخی از افراطی‌های اهل سنت مانند نویسنده البدایه و النهایه راه انکار را پیموده‌اند. مرحوم علامه امینی در جلد سوم الغدیر حدود یکصد حدیث در این باره از منابع اهل سنت نقل کرده که برخی از آنها از شخص رسول‌الله نقل شده و بعضی از صحابه یا تابعین نقل شده است. مرحوم علامه امینی این احادیث را طبقه‌بندی کرده (احادیث رسول‌الله«ص» احادیث علی«ع»، احادیث حسنین«ع»، احادیث صحابه، سخنان صحابه و تابعین و اشعار فراوانی که گروه زیادی از شعرا در این زمینه سروده‌اند.)  و همچنین گواهی مورخانی همچون طبری در تاریخ خود ابن اثیر در کامل و نصربن مزاحم در صفین آورده است.(۱۰) ابن ابی الحدید نیز احادیث مربوط به این موضوع را در منابع اهل سنت در شرح نهج‌البلاغه آورده است.(۱۱)

 

هجرت امام علی«ع»

«هجرت» از ارزش‌های والا به‌ویژه در عصر بعثت بوده است. هجرت زیربنای همه حوادث سیاسی، تبلیغی و اجتماعی اسلام را تشکیل می‌دهد و به همین مناسبت مبدأ تاریخ مسلمانان شده است. در زمان رسول اکرم«ص» اگر مسلمانان به فرمان آن حضرت دست به هجرت نمی‌زدند، نه تنها اسلام از محیط مکه فراتر نمی‌رفت، بلکه ممکن بود در همان جا دفن و فراموش شود. هجرت در کنار جهاد در قرآن یکی از ارزش‌های والای دینی است حدود ۲۶ بار هجرت به عنوان ارزش والا آمده و در بسیاری از آیات همسنگ جهاد معرفی شده است.

حضرت مولی علی«ع» در قله‌ این فضیلت است. هجرت‌هایی که حضرت مولی علی«ع» به دستور پیامبر«ص» به یمن و اماکن دیگر داشت، هجرت حضرت بعد از پیامبر«ص» به مدینه و حفاظتی که از فواطم داشت تا آنها را به مدینه برساند، از جلوه‌های روشن هجرت در سیره مولی علی«ع» است.

 

جهاد امام علی«ع»

از ارزش‌های والا در قرآن است که بیش از ۳۰ بار از آن یاد شده است. صریح‌ترین آیه در بیان ارزش والای جهاد آیه ۹۵ سوره نساء است:

«لَا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا؛ هرگز افراد با ایمانی که بدون بیماری و ناراحتی از جهاد باز نشستند با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خویش جهاد کردند یکسان نیستند. خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد کردند بر قاعدان (ترک‌کنندگان جهاد) برتری مهم بخشیده و به هر یک از این دو گروه (نسبت به اعمال نیکشان) خداوند وعده پاداش نیکو داده و مجاهدان را بر قاعدان پاداشی نیکو بخشیده است.»

تفسیر عملی جهاد را باید در گفتار و رفتار حضرت علی«ع»، امام مجاهدان هم در عرصه‌ جهاد نظامی و هم در عرصه‌های دیگر دید. در عرصه‌ جهاد نظامی، ابن ابی الحدید، سیمای جهاد مولی«ع» را چنین ترسیم کرده است:

«نزد دوست و دشمن معلوم است که وی (امام علی«ع») در جنگ در راه خدا سرور مجاهدان است. آیا فضیلت جهاد از آنِ کسی جز اوست؟ و می‌دانی که بزرگ‌ترین جنگ‌هایی که پیامبر خدا«ص» انجام داد بدر بود که سخت‌ترین ضربه بر مشرکان بود. جنگی که هفتاد نفر از مشرکان در آن کشته شدند و علی«ع» نصف آن تعداد را به‌تنهایی کشت و مسلمانان و  فرشتگان نصف دیگر را کشتند. اگر مغازی محمدبن عمر واقدی و تاریخ‌الاشراف احمدبن یحیی‌بن جابر بلاذری و دیگر کتاب‌ها را مطالعه کنی درستی این ادعا را خواهی فهمید. گذشته از کسانی  که در غیر آن جنگ (از جمله در احد و خندق) به دست او کشته شدند این موضوع جای بحث طولانی را ندارد ،زیرا از آگاهی‌های بدیهی به شمار می‌آید درست مثل علم به وجود مکه یا مصر و نظیر آنها.»(۱۲)

ولی جهاد در نگاه مولی علی«ع» محدود به جهاد نظامی نیست. حضرت وقتی از جهاد نظامی فراغت می‌یافت رو به جهاد فرهنگی می‌آورد. «روی انه اذا کان یفرغ من الجهاد یتفرغ لتعلیم الناس و القضاء بینهم؛»(۱۳) روایت شده که هرگاه مولی علی«ع» از نبرد فراغت پیدا می‌کرد، به آموزش مردم و داوری در میان آنان می‌پرداخت.

حضرت امام باقر«ع» فرمود، «کان علی«ع» از صلی الفجر لم یزل معصباً الی ان تطلع الشمس فاذا طلعت اجتمع الیه الفقراء و المساکین و غیرهم من الناس فیعلمهم الفقه و القرآن و کان له وقت یقوم فیه من مجلسه ذلک؛(۱۴) هنگامی که امام علی«ع» نماز صبح را به جا می‌آورد، در حال تعقیب نماز بود تا خورشید طلوع می‌کرد. هنگام طلوع خورشید تهیدستان و مستمندان و دیگر قشرهای مردم نزد او جمع می‌شدند و او به آنان دین‌شناسی و قرآن می‌آموخت و در ساعتی خاص از این مجلس برمی‌خاست.

او امام مجاهدان به معنای دقیق کلمه بود.

 

ایمان و جهاد برترین معیار فضیلت

برخی جایگاه والای این ارزش‌ها را نمی‌شناختند و دیگر امور را معیار قرار می‌دادند و از این رهگذراین صفات ارزشمند مولی«ع» را تحت‌الشعاع قرار می‌دادند. آورده‌اند: «شیبه» و «عباس» هر کدام بر دیگری افتخار می‌کردند و در این باره مشغول سخن بودند که علی«ع» از کنار آنها گذشت و پرسید، «به چه چیزی افتخار می‌کنید؟» عباس گفت، «امتیازی به من داده شده که احدی ندارد و آن مسئله آب دادن به حجاج خانه  خداست.» شیبه گفت، «من تعمیر کننده مسجدالحرام (و کلیددار خانه‌ کعبه) هستم.» امام علی«ع» فرمود: «من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر«ص» آوردید.»

عباس خشمناک برخاست و دامن‌کشان به سراغ پیامبر«ص» آمد (و به عنوان شکایت) گفت، «آیا نمی‌بینی علی با من چگونه سخن می‌گوید؟» پیامبر«ص» فرمودند، «علی را صدا کنید.» هنگامی که به محضر پیامبر آمد، فرمودند، «چرا این گونه با عمویت عباس سخن گفتی؟» علی«ع» پاسخ داد، «من اگر او را ناراحت کردم برای بیان حقیقتی بوده است. در برابر گفتار حق هر کسی می‌خواهد ناراحت و هر کسی می‌خواهد خشنود شود.»

جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد، «أَجَعَلْتُمْ سِقَایَهَ الْحَاجِّ وَعِمَارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه او جهاد کرده است. (این دو) نزد خدا مساوی نیستند و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند.»

این شأن نزول را بسیاری از مفسران شیعه و اهل سنت آورده‌اند.(۱۵)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- سوره‌ توبه، آیه ۲۱-۲۲٫

۲- سوره‌ بقره، آیه‌ ۴۳٫

۳- البرهان، آیه ۱۰-۱۱٫

۴- سوره‌ واقعه، آیه ۱۰-۱۱٫

۵- شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۲۰٫

۶- سوره‌ی انعام، آیه ۸۲٫

۷- شواهد التنزیل حسکانی، ج ۱، ص ۱۹۷٫

۸- نهج‌البلاغه، خطبه ۵۷٫

۹- شرح نهج‌البلاغه، ج ۴، ص ۱۲۲٫

۱۰- الغدیر، ج ۳، از ص ۲۱۸ به بعد.

۱۱- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ۱۱۶-۱۲۵٫

۱۲- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۴٫

۱۳- ارشاد القلوب دیلمی، ص ۲۱۸٫

۱۴- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۳۲٫

۱۵- مجمع البیان ذیل آیه نورالثقلین، ج ۲، ص ۱۹۴؛ اسباب النزول، ص ۱۶۳؛ ر.ک احقاق الحق، ج ۳، ص ۱۲۲-۱۲۷، الغذیر، ج ۲، ص ۵۳-۵۴٫

19فوریه/20

انسان در جستجوی کمال

انسان طبیعتاً و فطرتاً خواهان کمال است و اگر موانع و رهزن‌هایی برایش پیش نیایند و او را به حال خودش بگذارند، به سوی کمال سیر می‌کند.

کامل، مکمل می‌خواهد.

انسان؛ پیغمبر و امام، سفیر الهی و دستورات جامع برای سعادت می‌خواهد.

اگر انسان را از فطرت و مسیر خلقتش باز ندارند و او را منحرف نکنند، خواهان قرآن و کتاب و دستورالعمل است. قرآن کریم در آیات ۱۰۲ تا ۱۰۴ از سوره‌ آل‌عمران به این حقیقت اشاره می‌کند و می‌فرماید:

«یاأَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ*وَ… وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَکُنتُم عَلى شَفا حُفرَهٍ مِنَ النّارِ فَأَنقَذَکُم مِنها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُم آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَهتَدونَ وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون. ای کسانی که ایمان آورده اید! آن‌گونه که حق تقوا و پرهیزکاری است، از خدا بپرهیزید! و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید!…همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت‌]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دل‌های شما، الفت ایجاد کرد،… و باید برخی از شما مسلمانان، خلق را به خیر و صلاح دعوت کنند و امر به نیکوکاری و نهی از بدکاری کنند، و اینها (که واسطه هدایت خلق هستند) رستگار خواهند بود.»

خداوند متعال درباره انزال کتاب و ارسال رسولش به مسلمانان می‌فرماید، «شما مردم پراکنده بودید و در ظلمت‌ جهل به سر می‌بردید.»

باید گوهر ایمان را تا پایان عمر ، حفظ کنید!

این خطاب اکنون با ما هم هست.

اگر این کتاب، علما و مربیان شرع و شریعت و گفتار حق و حقیقت در میان مردم نباشند.

اگر این معارف حقه و آب حیات، این عین حیات به مردم داده و خورانده نشوند، چه هرج و مرج‌ها، درنده‌خویی‌ها و آدمکشی‌هائی که رخ خواهند داد. این‌همه معارف برای مردم گفته و وعده و وعید عنوان می‌شوند، با این همه مشاهده می‌کنید که مردم چگونه از یکدیگر هراس دارند.

کجا مؤمن از مؤمن هراس دارد؟

جناب رسول‌الله(ص) فرمودند، «از مؤمن هراس نداشته باش، چون بهترین مواظب و مراقب او ایمان اوست.»

در معاشرت افراد با یکدیگر اول چیزی که اهمیت دارد ایمان، خداشناسی، تقوا، و راستی، درستی و حقیقت آنهاست.

ممکن است فردی زرق و برق الفاظ داشته باشد، اما همان زرق و برق، دام او باشد. ممکن است در لباس مقدس روحانیت و در کسوت انبیا باشد، اما همان کسوت، کشکول گدایی او باشد.

رسول الله(ص) فرمودند: «در امر ازدواج، مبادا چشمتان بیفتد به شاخه گلی و این شاخه گل در مزبله و لجنزاری روییده باشد. مبادا گول این شاخه گل را بخورید.»

حتی نیت‌، احوال و افکار و خیالات‌، حلال و یا حرام بودن غذاها، کارها و معاشرت‌های پدر و مادر در فرزند اثر می‌گذارد.

پدر حرام‌خوار و میگسار، فرزند صحیح و سالم و عاقل به اجتماع تحویل نمی‌دهد و نیز در دامان مادری که مواظب رفتارش نیست، فرزند صالح و شایسته به بار نمی‌آید.

انسان که فقط برای اطفاء شهوت حیوانی ازدواج نمی‌کند.

سخن از تولید نسل و بقاء آدم و نهال نیکو به بار آوردن و فرزند صالح تحویل اجتماع دادن و از خود یادگار نیکو در اجتماع گذاشتن است.

اول چیز در انتخاب معاشر و همسر، ایمان اوست که اگر شکار دنیا باشد، تو را هم طعمه‌ دنیا می‌کند.

مواظب جوانان عزیز باشید که به کجا می‌روند؛ با چه کسانی همنشین‌اند و چه کتاب‌هایی می‌خوانند.

در بین این همه کتاب‌هائی که روزانه نوشته می‌شوند، اگر یکی از دلِ بیدار نشئت گرفته و دارای وزن علمی باشد که نویسنده‌اش درد دین داشته و دلسوز به حال اجتماع باشد و خود به حقیقتی رسیده و فهمیده و چشیده باشد. زرق و برق الفاظ نویسندگان گولتان نزند.

ای جوانانی که در آتیه رجال اجتماع هستید، ببینید دارید خودتان را چگونه می‌سازید.

گرفتار زرق و برق نشوید، شما مربی و معلم و عالم روحانی کار کشته و استخوان خرد کرده و راهبر می‌خواهید تا به جایی برسید.

باید خیلی مواظب‌ باشید که با چه کسانی محشورید. مشتری‌ها به سراغ شما می‌آیند. گول زرق و برق الفاظ آنها را نخورید.

قرآن متن حقیقت است. اگر شرق و غرب عالم را بگردید که کتابی پیدا کنید که بتواند جانشین قرآن شود محال است، این سنت‌الله است،

«فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحوِیلًا»(۱) نه تغییرپذیر است و نه تبدیل‌پذیر.

این نظام احسن عالم، این سنت الله، این خلقت محکم و حیرت‌آور را بنگر.

بنگر که شنیدن، دیدن، فهمیدن، یاد گرفتن و فکر کردن چیست.

این همه عوامل، «وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُو»(۲)، این همه جنود الهی که در بدن و کشور وجود تو کار می‌کنند و «لایَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ»(۳)، اصلاً عصیان در برنامه‌شان نیست.

این همه قوائی که در بدن تو تعبیه شده‌اند، باذن الله در مسیر خودشان در کارند و هیچ گناه نمی‌کنند.

خداوند، جهان را در پیکر کوچک تو خلاصه کرده است. اگر توانستی این سنت و اتقان خلقت را تحویل و تبدیل کنی، بسم‌الله! آنگاه بگو که می‌شود به جای این کتاب قرآن، سنت و دستور دیگری بیاوریم.

این سنت را آن حقیقتی برای ما فرو فرستاده است که ما و این عالم را آفریده است.

جوانان ما بدانند اگر یک معلم ربانی الهی بالای سرشان نباشد یک وقت حرف‌هایی و افکاری از قلم‌ها و دهان‌هایی دانسته، ندانسته یا با علم یا با کینه‌توزی یا با صفا و سادگی صادر می‌شوند و جوان، مفتون و دلباخته آن الفاظ پر زرق و برق می‌شود و به انحراف می‌افتد. اینها وسوسه‌ شیطانی است.

مبادا مطالب افراد گوشه و کنار و کتاب‌های گوناگون تو را بقاپند. زرق و برق الفاظ زیاد است.

مراقب باشید. برای همین است که مردم عالم و مربی می‌خواهند.

خدای متعال بدن را به همین اندازه که انسان را طرف و آن طرف بگرداند، به وسیله او حرف بشنود، کمال کسب کند، در حدی که احتیاجاتش برآورده ‌شوند توقف داده، اما جان را میدان داده و جان را رشدهاست. او از کجا دانسته که اینجا بایستد؟

این رنگ‌ها و شکل‌های مختلف را پدر و مادر داده‌اند؟ اینها همه در دست دیگری است، «قُل کُلٌّ مِن عِندِاللَّه»(۴) حال پدر، مادر و غذا‌ی آنها این طور نیست که دخیل نباش. اما آفریننده، دیگری است، و لو اینکه بدی‌ها و شر از جانب او نیست. از آن سو همه خیر و ایجاد و تکمیل است.

در کافی چند روایت از ائمه اطهار بیان شده که خداوند اولی است در حسنات و شما اولی هستید به سیئات، حسنات مستقیم از ناحیه اوست، سیئات منسوب به شماست.

او نطفه را در رحم، صورتگری می‌کند حالا نطفه اگر چنانچه عصاره یک پیکر میگسار است که آن فرزند در عقل او خللی پیدا می‌شود بلکه در ریخت و شکل او هم خللی پیدا می‌شود، میگسارها یا عقیم می‌شوند یا اگر چنانچه فرزندی از ایشان متولد بشود می‌بینید فرزند عاقل، فرزند هوشیار، فرزند صحیح الخلقه، فرزندی که عقلش را، دانش و هوشش را حفظ  کند، نیست.

از جانب او تکمیل و ایجاد است. بدی از این ناحیه است، رحم ناپاک است، صورت نطفه طور دیگر می‌شود، پدر ناپاک است،

غذای ناپاک و شبهه‌ناک در نطفه اثر می‌گذارد.

آفتاب کارش نور دادن است. آفتاب سایه نمی‌دهد، نور می‌دهد.

این کار آفتاب است. سایه از درخت و دیوار است. آفتاب کارش بالذات رحمت است، «یَا مَن سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَه»(۵).

او بالذات خیر و خیّر است. نور از اوست و بس. شرها، بدی‌ها و تیرگی‌ها مجعول بالعرض‌اند، بالذات از جانب حق جلّ و علا نیست، چون این طرف آلوده است او کارش این است که بیافریند.

امساک فیض از آن طرف نمی‌شود، آنچه که از جانب اوست حق است. راستی و درستی است، بدی‌ها از این سو از جانب ما هستند.

سفیان آمد حضور جناب امام صادق(۲) و از حضرتش درخواست کرد، «یابن رسول‌الله! به من سفارشی و نصیحتی بفرما.» فرمود، «یا سفیان! آدم دروغگو جوانمرد نیست و مروت ندارد.»

به مصاحبین و معاشرین و شب‌ها و جلسه‌های خود التفات و دقت داشته باشید. دلتان به حال خودتان بسوزد:

«تا تــوانـی می‌گریز از یار بـد

یار بـد بدتر بود از مار بـد

مار بـد تنها تـو را بر جان زنـد

یار بـد بر جان و بر ایمان زن«د»

زرق و برق‌ها و پرده‌های الوان، شب و عمر شما را از شما نگیرند، اوقات عمر با سرعت می‌گذرند.

این سرمایه همیشه برای تو نمی‌ماند. وقت، این سرمایه را مغتنم بشمار و قدر بدان.

از آنهائی که جوانی از دست داده‌اند بپرس که قدر و عظمت جوانی چیست.

چرا حسد می‌ورزی؟ چرا راضی نیستی؟ دولت «قناعت» مگر کم دولتی است؟ دولت «رضا» مگر کم دولتی است؟ دولت «صبر» مگر کم دولتی است؟ درست است که باید تدبیر داشت، اما بنده‌ی حقیقی، بنده‌ تفویض و تسلیم است. واقعیت این است که وظیفه‌ ما تفویض و تسلیم است.

کاردار کار ما در کار ماست ما بنده‌ایم و وظیفه‌ ما بندگی است.

یکی آمد خدمت جناب امام صادق(ع)

و عرض کرد، «دکان باز کرده‌ام و مشتری نمی‌آید.» فرمودند، «تو وظیفه‌ داری که دکان باز کنی. این وظیفه‌ توست. همین‌قـدر.»

یک روز مشتری می‌آید و مهلتت نمی‌دهد. یک روز هم مشتری نمی‌آید. همه کارها روی حساب است. نظام، نظام احسن است. تو چه کار داری به مردم؟ تو وظیفه‌ات این است که دکان باز کنی، این وظیفه‌ توست. بقیه مربوط به اوست.

مریض شده‌ای. وظیفه‌ات این است که دنبال طبیب بروری، دنبال درمان بروی. دیگر بیش از این که وظیفه نداری، ما بنده تفویض و تسلیم هستیم.

جناب امام باقر(ع) رفتند به عیادت جابر. جابر پیرمردی از صحابه پیغمبر(ص) است مریض شده،. همان جابری که حضرت رسول‌الله(ص) به او فرمودند: که به خدمت جناب باقر(ع) میرسی و آن فرزند مرا هم می‌بینی. سلام مرا به او برسان.

امام از حال او می‌پرسند.

جابر در جواب عرض می‌کند که، «یابن رسول‌الله! در حالی هستم که رفتن برای من بهتر از ماندن و تهیدستی برای من بهتر از توانگری است.»

آقا فرمودند، «اما من حرفم این است اگر به من فرمود بیا، رفتن خوب است، اگر فرمود باش، بودن خوب است. فرمود باید توانگر باشی، توانگری خوب است. فرمود باید تهیدست باشی، تهیدستی خوب است.»

عاشقان کوی تو الْفَقرُ فَخرِی می‌زنند. این مقام رضاست. ما بیش از این حقی نداریم و کاری از ما ساخته نیست.

جهان جهانبان دارد. نظام را ناظمی است. خداوند برنامه و حقیقت دارد. همان‌‌طور که تا اینجائی که هستی دست من و تو نبود. دست دیگری است.

رسول الله(ص) فرمودند اعتمادت، وثوقت فقط به خدا باشد. آنگاه که وثوقت به خدا شد، مؤمنی.

یکی از چیزهائی که خداوند از آدم رباخوار می‌گیرد این است که وثوق و اعتماد و اطمینان به خدا را از او می‌گیرد و او به جای اینکه خداپرست و چشمش به سوی حق باشد و صبح که از خانه‌اش به سوی مثلاً دکه‌اش می‌رود بگوید الهی به امید تو، به این فکر است که امروز نوبت فلانی است، فلانی باید بیاید، از آن یکی این قدر بگیرم، از آن یکی آن قدر…! این خداپرست و موحد و نمازگزار نیست. نماز میخواند و می‌گوید:

«ایّاکَ نَعبُدُ وَ ایّاکَ نَستَعین»، اما انگار که شخص خوابیده یا  بیهوش یا دیوانه‌ چیزی بگوید. کجا ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَستَعین؟ کجا تنها تو را پرستش می‌کنم و از تو یاری می‌جویم؟

این که چشمش به هزار دست است، کجا موحد است؟ کجا در عبادت است؟ مگر به لقلقه‌ لسان است؟

این مردم‌پرست است، خداپرست نیست،

«أَربابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ القَهَّار»(۶) آیا داشتن ارباب‌، و خداهای گوناگون خوب است یا خداوند یکتایی که مستولی است و همه در دست او هستیم و همه چیز از اوست؟

اگر اطمینان و اعتماد به الله داشته باشی. آنگاه مؤمنی.

رسول‌الله(ص) فرمود: «از کبوتر کمتر نباشید که صبح از لانه‌ خود پرواز می‌کند، به امید خداوند به بیابان می‌رود و روزی‌اش را به دست می‌آورد.»

چه کسی روزی را به من داده؟ به آنچه که خداوند برای تو حصّه و نصیب و قسمت قرار داده راضی و خرسند باش تا غنی و توانگر باشی و گرنه هفت اقلیم را هم بگیری باز در تب و تاب اقلیم دیگری.

تا به مقام رضا نرسی غنی نخواهی بود و هر چه به دستت بیاید گدائی و هر چه بیشتر به دست می‌آوری گداتری.

در اجتماع افرادی هستند که زندگی چندان پر و پیمانی هم ندارند، اما بذل و بخشش و جوانمردی و از خودگذشتگی دارند.

چه بسا بیچاره‌هایی که جمادها را اندوخته و به چند برگ کاغذ با چند عدد صفر و به جمادی که در بیرون و از حقیقتشان خارج است، دل خوش کرده‌اند.

شخصی آمد خدمت یکی از معصومین«علیهم‌‌السلام» و عرض کرد، «آقا چرا ما از مُردن هراس داریم؟» فرمود، «چون شما هرچه را که به چنگ آورده‌اید همه را در اینجا نهاده‌اید و نمی‌توانید از اینها دل بردارید. یک مقداری پیش بفرستید آنجا و ببینید که چه خوب می‌کشاند شما را می‌برد.»

«وَلًا مِن عِندِ اللَّهِ وَ ما عِندَ اللَّهِ خَیْر».(۷) نسبت به کسی که مجاور و شریک توست، در کنار مغازه‌ تو مغازه دارد، در کنار خانه‌ تو خانه دارد، همسایه‌ توست، اهل راسته و بازار توست، در یک خیابان هستید، در یک محله به سر می‌برید، درست همسایگی کن،

درست حق آنها را به جا بیاور. آنگاه مُسلم هستی.

چه رقابت‌های نامشروع در کسب، چه چاه‌کنی‌ها در رقابت‌های نامشروع و در کسب، این چه مسلمانی است؟ چه خلاف‌گویی‌ها، چه دروغ زدن‌ها.

یک بنده‌ خدائی متاعی آورده. اگر می‌خواهی بخری بخر اگر نمی‌خواهی بخری حق نداری که متاع او را تنزل بدهی و پایین بیاوری. ما حق نداریم این کار را بکنیم.

آن کسی که با تو مجاور است، حق جدار را رعایت کن.

جناب علامه شیخ بهایی در کشکولش آورده‌ که حضرت رسول‌الله با فردی به جایی تشریف می‌بردند. به برکه آبی رسیدند. آن فرد عرض کرد، «یا رسول‌الله! در این آب خودمان را شستشو بدهیم؟» فرمودند، «بسیار هم خوب است.» رسول‌الله وارد در آب شدند. وقتی خواستند از آب در آیند، آن فرد قطیفه را گرفت و برای رسول‌الله نگه داشت. سپس او در آب رفت و وقتی داشت از آب بیرون می‌آمد، جناب رسول‌الله(ص) قطیفه را در دست گرفتند و برای او نگه داشتند. آن فرد ابا کرد و گفت، «یا رسول‌الله! شما برای من قطیفه نگه بدارید؟» فرمودند: «خودداری نکن. دو نفر که باهم رفیق و شریک و همراه و همسفر شدند آن کسی از آن دو نزد خدا گرامی‌تر است که حق رفاقت را بهتر انجام دهد و به وظیفه رفاقت و همسفری خود بهتر آشنا باشد.»

ببینید، رفیق، معاشر و مصاحب که شدید، چقدر باید مواظب هم باشید. باید کشیک نفس را بدهی.

از هر کسی که تو را از مسیر انسانی به در می‌برد بپرهیز، ولو پدر، مادر، فرزندت باشد. در اینجا نفرمایید که رحم است، این دیگر رحم نیست، این بیگانه است. از او برکنار باش.

فرمود با آدم نابکار و فاجر که مواظب خود نیست، هرزه و هرزه‌کار است مصاحبت نکن، زیرا فجور و بدکاری‌هایش را به تو تعلیم می‌دهد. نفس انسانی خوپذیر است.

معاشر با کسانی باش که یاد خدا را در تو زنده نگه می‌دارند.

برای کاری که در پیش داری با کسانی مشورت کن که از خدا می‌ترسند.

هر عقلی برای خود چراغی است. انسان برای کارهای مهم به نورافکن احتیاج دارد.

ظلمات و تاریکی‌ها زیادند. چند تا چراغ که جمع بشوند، بهتر نور می‌دهندو  فضا روشن‌تر می‌شود.

اینکه فرمود مشورت کنید، «وَ شاوِرهُم فِی الْأَمر»(۸) به عنوان تعلیم به دیگران و تألیف قلوب است.

ما با هم مشورت می‌کنیم، چون عقل‌ها و بینش‌ها چراغ‌ هستند و کارها را ظلمت‌ و تاریکی‌ فراگرفته است. مشورت محبت و برادری و یگانگی می‌آورد، چون دل به دل راه دارد.

جناب رسول الله فرمودند، «اَلمُستَشارُ مُعتَمِد» کسی که آمده با تو مشورت کند و درباره کاری از تو نظر بپرسد، آنچه را که حق است و می‌دانی بگو.

امین باش. هم سرّ او را نگه دار و هم به او خیانت نکن.

ابوحنیفه آمد خدمت جناب امام صادق معصومین(علیهم‌‌السلام) و عصایی را در دست امام دید. پرسید، «آقا! این چیست؟» فرمود، «عصای پیغمبر(ص) است که به ما ارث رسیده است.»

ابوحنیفه افتاد روی عصا و بنا کرد آن را بوسیدن.

فرمود: من پسر پیغمبر(ص) و جانشین ایشان هستم. سخن مرا بشنو و اطاعت امر خدا را کن.»

آن قدری که مردم شهر به فکر مسجد هستند، به فکر عالم نیستند.

آخر جان مسجد علم است و عالم. مسجد و مردم را چه کسی باید اداره کند؟ «فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا ِالَیهِم»، آن کسانی که به فکر حسینیه‌ها و تکایا هستند، به فکر مروجین دین و عالم روحانی‌شان باشند.

عرض نمی‌کنم حفظ شعائر دین نکنید و مسجد نسازید، اما ببینید جان مسجد چه هست؟

درست است که مسجد مدرسه الهی است، اما مدرسه معلم می‌خواهد.

جان مسجد قرآن و نشر احکام است.

به ما فرموده‌اند اگر خدا نعمتی به تو داد، اگر خواهان دوام و بقای نعمت هستی

«لَئِن شَکَرْتُم لَأَزِیدَنَّکُم»: حق و شکر الهی را به جا بیاور

امام زین العابدین(ع) وقتی نعمتی که به ایشان می‌رسید یا مصیبتی برطرف می‌شد. نماز شکر می‌خواندند،

بین دو مسلمان را آشتی می‌دادند، کدورتی را برطرف یا مشکل مردم را حل می‌کردند و یا حاجتی را برمی‌آوردند. نماز شکر می‌خواندند

حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «اگر یکی از بندگان خدا در خانه شما را زد و آبرویش را پیش شما آورد، شتاب کنید در برآوردن حاجت او که حاجت او را دیگری برمی‌آورد و برای شما شرمندگی می‌ماند، از آن هت که از ثوابش باز می‌مانید.

این نعمتی است که به شما روی آورده است.

به این نعمت الهی دست رد نزنید و قدر این نعمت را بدانید. بندگان خدا به در خانه‌ هر کسی نمی‌روند و هر دری را نمی‌زنند،

«فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً»(نوح/۱۲)

اگر می‌بینی روزی‌ تو نرسیده یا به تعویق افتاده، استغفار کن و بدان که گناه است که حجاب شده بین تو و روزیِ تو.

بدان که داری چوب گناهت را می‌خوری.

حالا با این وضعی که ماها داریم گلی به جمال خداوند که به ما لقمه‌هایی می‌دهد با این همه گناه.

یا اگر چنانچه از یک آدم چیره‌دست زبردست و بی‌درنگ غم و اندوه و ترس و بیمی داری، به کلمه مبارکه، «لاحَولَ وَ لا قُوَّه اِلا بِالله» پناه ببر و آن را ذکر خود قرار بده، که این کلمه کلید فرج و گشایش و گنجی از گنج‌های بهشتی است.

قرآن مجید و کتاب‌الله و دستور الهی برای این است که خودمان را دریابیم و سعادت همیشگی خود را به دست بیاوریم.

همان‌طور که در آیات سوره‌ آل عمران فرموده کسانی هستند که شما را به سوی حقیقت دعوت می‌کنند، «وَلْتَکُنْ مِّنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى‏الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(۹). افرادی را داشته باشید که شما را به سوی سعادت بکشانند. خودتان را دریابید، مواظب جان خودتان، سرّ خودتان، رزق و روزی‌تان و کسب و کارتان باشید.

امام صادق فرمودند:

«شیعیان! کاری نکنید که وقتی شما را می‌بینند بگویند اینها که از شاگردان امام صادق‌اند، این رفتار و وضعشان است. این دروغشان، این حسدشان، این گناهشان، این ریای‌شان، این دزدی‌شان، این ظاهرشان و این زندگی‌شان است.

زینت ما باشید که وقتی شما را می‌بینند بگویند اینها کسانی هستند که از امام صادق(ع) درس گرفته‌اند.

اعمال شما باید معرف شما و مبلّغ برای مردم باشند.»

ملای رومی در باره قرآن فرمود:

مصطفی را وعده کرد الطاف حق

گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزه‌ت را رافعم

بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم

من ترا اندر دو عالم حافظم

طاعنان را از حدیثت رافضم

کس نتاند بیش و کم کردن درو

تو به از من حافظی دیگر مجو

رونقت را روز روز افزون کنم

نام تو بر زر و بر نقره زنم

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. فاطر/۴۳
  2. مدثر/۳۱

۳ تحریم/۶

  1. نساء/۷۹
  2. مائده/ ۹۸
  3. یوسف/۳۹
  4. آل عمران/ ۱۹۸
  5. آل‌عمران/۱۵۹
  6. آل‌عمران/ ۱۰۴
24دسامبر/19

از عدم رأی اعتماد به۲ وزیر پیشنهادی نخست‌وزیر تا دیدار سرکرده منافقین با پادشاه اردن

در حوزه «سیاست داخلی»، آبان ماه ۱۳۶۴ نمایندگان بار دیگر با رأی بالا به ۲۲ وزیر پیشنهادی نخست‌وزیر رأی اعتماد دادند که کابینه بتواند به برنامه‌های خود در شرایط جنگی جامه عمل بپوشاند. در رأی‌گیری ۶ آذر ۱۳۶۴ دو گزینه پیشنهادی نخست‌وزیر نتوانستند اعتماد نمایندگان را کسب کرده و به هیئت دولت راه یابند.

از سوی دیگر، در این دو  ماه، سرکرده منافقین با پادشاه اردن دیدار کرد.

براساس ارزیابی‌‌ها و تحلیل کارشناسان، گروهک نفاق در فاز جدید فعالیت‌های خود به دنبال ورود به تجارت مواد مخدر بوده و انگلیس نیز در حال گسترش روابط خود با صدام و کمک به رژیم بعث عراق در جنگ علیه ایران اسلامی بود.

در ادامه به روایت بخشی از رویدادهای آبان و آذر ۱۳۶۴ می‌پردازیم:

 

رأی اعتماد مجلس به ۲۲ وزیر کابینه

در ۶ آبان ۱۳۶۴ وزیران معرفی شده از سوی میرحسین موسوی از مجلس شورای اسلامی رأی اعتماد گرفتند و از سه شنبه ۷ آبان کار خود را آغاز کردند.

سعیدی‌کیا وزیر راه، زنجانی وزیر برنامه و بودجه، فرهادی وزیر علوم، محتشمی وزیر کشور، آقازاده وزیر نفت، سرهنگ جلالی وزیر دفاع و بانکی وزیر نیرو چهره‌های جدید کابینه هستند.

با احتساب وزرای سابق و اعضای جدید، هیئت دولت کابینه با این ترکیب به فعالیت خود ادامه خواهد داد: حسن حبیبی وزیر دادگستری، محمد محمدی ری شهری وزیر اطلاعات، سیدمحمد خاتمی وزیر ارشاد اسلامی، بیژن نامدار زنگنه وزیر جهاد سازندگی، محمد فرهادی وزیر فرهنگ و آموزش عالی، سیدمحمد غرضی وزیر پست و تلگراف و تلفن، علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه، سراج‌الدین کازرونی وزیر مسکن و شهرسازی، سرهنگ محمدحسین جلالی وزیر دفاع، سیدکاظم اکرمی وزیر آموزش و پرورش ، محسن رفیق دوست وزیر سپاه پاسداران، ابوالقاسم سرحدی‌زاده وزیر کار و امور اجتماعی، محمد سعیدی‌کیا وزیر راه و ترابری، حسن عابدی جعفری وزیر بازرگانی، بهزاد نبوی وزیر صنایع سنگین، محمدتقی بانکی وزیر نیرو،  عباسعلی زالی وزیر کشاورزی، علی‌اکبر محتشمی وزیر کشور، غلامرضا شافعی وزیر صنایع، غلامرضا آقازاده وزیر نفت، مسعود روغنی زنجانی وزیر برنامه و بودجه و علیرضا مرندی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی.

 

دو گزینه‌ای که از راهیابی به کابینه بازماندند!

براساس رأی نمایندگان، آقایان حسین نیلی با ۱۲۶ رأی موافق، ۸۳ رأی مخالف و ۴۹ رأی ممتنع و حسین نمازی با ۱۱۵ رأی موافق، ۷۳ رأی مخالف و ۷۰ رأی ممتنع، نتوانستند اعتماد نمایندگان برای تصدی پست‌های وزارت معادن و فلزات و اقتصاد و دارایی را کسب کنند.(۱)

 

دیدار سرکرده منافقین و پادشاه اردن/ گروهک نفاق به دنبال تجارت مواد مخدر!

ملک حسین پادشاه اردن در جریان سفر خود به فرانسه در ۱۶ آبان ۱۳۶۴ با مسعود رجوی سرکرده سازمان منافقین در پاریس دیدار و گفت‌وگو کرد.

«روزنامه جمهوری اسلامی» در این باره نوشت: در حالی که منافقین به خاطر جنایاتشان در انزوای کامل سیاسی به سر می‌برند و حتی حامیان سابق آن‌ها دیگر برای ادامه حمایت از آنان تمایل نشان نمی‌دهند، سرکرده منافقین برای جلب حمایت ارتجاع عرب دست به دامان شاه حسین شد و طی دیداری در پاریس، از وی استمداد کرد.

شاه حسین در اولین روز از سفرش به فرانسه با رجوی سرکرده منافقین دیدار کرد. آن‌گونه که خبرگزاری ایتالیا می‌گوید شاه اردن در این دیدار در مورد آخرین تحولات خاورمیانه و جنگ ایران و عراق با رجوی گفت‌وگو کرده است. شاه حسین اکنون در تلاش برای یافتن راهی جهت علنی کردن سازش خود با اسرائیل به همراه دیگر رژیم‌های عربی می‌باشد.

از سوی دیگر براساس گزارش خبرگزاری فرانسه، رجوی برای ملاقات با شاه حسین به قصر مارمین اقامتگاه رسمی میهمانان دولت فرانسه رفت. پیش از این رجوی در پاریس با طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق نیز ملاقات کرده بود.

خبرگزاری‌های عربی درباره این ملاقات گزارش داده بودند که در آن درباره جنگ ایران و عراق مذاکره به عمل آمد. پس از ملاقات رجوی و طارق عزیز چندین تن از اعضای منافقین در حین جاسوسی و ارسال اطلاعات نظامی ایران برای رژیم عراق در غرب و جنوب کشور دستگیر شدند.

متذکر می‌شود دستگاه‌های انتظامی و پلیس آمریکا و اکثر کشورهای اروپای غربی در ازای اعطای حقِ داد و ستد مواد مخدر به منافقین از کادرهای این سازمان جهت فعالیت‌های جاسوسی استفاده می‌برند.

سازمان منافقین که برای حفظ تشکیلات خود در خارج از کشور و عمدتاً آمریکا و کشورهای اروپای غربی نیاز شدید به کمک‌های مالی دارد، اکنون تنها راه را شرکت در فعالیت‌های مربوط به خرید و فروش موادمخدر تشخیص داده و ظاهراً تشکیلات این سازمان که روزی به عنوان یک تشکیلات سیاسی شناخته می‌شد، اکنون در حال پیوستن به خانواده مافیا است.(۲)

 

میانجیگری ۶ کشور عربی «خلیج فارس» برای پایان جنگ ایران و عراق!

سران ۶ کشور عربی حوزه جنوبی خلیج فارس آمادگی خود را برای میانجیگری بین دو کشور ایران و عراق در جنگ اعلام کردند.

«یوسف العلوی» وزیر مشاور در امور خارجی عمان روز دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۶۴ به اتفاق ابراهیم الصبحی، معاون سیاسی دبیرکل شورای شش کشور عرب خلیج فارس وارد بغداد شد. وی که حامل پیامی از جانب سلطان قابوس پادشاه عمان برای صدام بود، راه‌های پایان دادن به جنگ ایران و عراق را به اطلاع صدام رساند.

در این پیام، اقدامات کشورهای حوزه خلیج فارس در هموار ساختن راه پایان گرفتن  جنگ ۶۱ ماهه [تا آبان ۱۳۶۴] ذکر گردیده است.

«روزنامه اطلاعات» در گزارش خود نوشت: پیام مذکور را می‌توان نتیجه اجلاس شش کشور خلیج فارس در هفته گذشته نامید. علوی و الصبحی در اوایل هفته با کاردار ایران در عمان نیز ملاقات کرده بودند.

بنا به اظهار منابع دیپلماتیک، انتظار می‌رود کشورهای مذکور از عراق خواستار توقف عملیات هوایی خود علیه ترمینال نفتی ایران در جزیره خارک و سایر تأسیسات حساس اقتصادی ایران شده باشند. (۳)

 

نیکسون: انقلاب اسلامی ایران تکیه‌گاه ملت‌های جهان سوم شده است

ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا طی یادداشتی که بخش‌هایی از آن در جراید ۱۹ آبان ۱۳۶۴ کشور منتشر شد، تصریح کرد انقلاب اسلامی ایران تکیه‌گاه ملت‌های جهان سوم شده است.

ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا اعلام کرد که انقلاب اسلامی در کشورهای جهان سوم و در حمایت از ملل جهان سوم، به‌پا خاسته و به رقابت با انقلاب شوروی برخاسته است.

وی در مقاله‌ای که به مناسبت دیدار قریب‌الوقوع رهبران آمریکا و شوروی نوشته، افزوده است؛ شوروی باید از بنیادگرایی اسلامی نگران باشد، نه فقط به این خاطر که یک‌سوم جمعیت شوروی را مسلمانان تشکیل می‌دهند، بلکه به این علت که انقلاب اسلامی در حمایت از ملل جهان سوم به رقابت با انقلاب شوروی برخاسته است.(۴)

 

حکم تفویض بخشی از اختیارات فرماندهی کل قوا به وزیر کشور

امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی، ۲۲ آبان ۱۳۶۴ طی حکمی اجازه استفاده از اختیارات فرماندهی کل قوا در ژاندارمری و شهربانی را به حجت‌الاسلام محتشمی وزیر کشور واگذار کرد.

در این حکم آمده است: با تشکر از زحمات جناب حجت‌الاسلام آقای ناطق نوری،‏(۵) به منظور رفع‏‎ ‎‏مشکلات جاری ژاندارمری و شهربانی که تحت نظر وزارت کشور انجام وظیفه می‌نمایند، بدین وسیله به جنابعالی اجازه داده می‌شود تا با مشورت آقای رئیس‌جمهور‏‎ ‎‏محترم،(۶) از اختیارات فرماندهی کل قوا در امور نیروهای انتظامی مزبور تا اصلاح‏‎ ‎‏مقررات استفاده نموده و نسبت به ترفیع و تشویق افسران و درجه‌داران و کارمندان و‏‎ ‎‏سایر مواردی که از اختیارات فرماندهی نیروهاست اقدام مقتضی معمول نمایید.‏(۷)

 

هواپیمای ربوده شده به همراه هواپیماربایان به ایران مسترد شد!

در تاریخ ۴ آذر ۱۳۶۴، یک فروند هواپیمای یک موتوره خدماتی متعلق به شرکت هوایی آسمان، در حالی که از یک جزیره ایرانی در خلیج فارس، راهی بندرعباس بود، ربوده و به امارات متحده عربی برده شد.

دو هواپیماربا که یک هواپیمای کوچک سسنا را ربوده و به ابوظبی برده بودند، توسط مقامات محلی بازداشت و همراه با هواپیما به جمهوری اسلامی ایران مسترد شدند. مقامات وزارت خارجه از رعایت قوانین بین‌المللی توسط دولت امارات قدردانی کردند.

به گزارش «خبرگزاری جمهوری اسلامی» این هواپیمای یک موتوره خدماتی که حداکثر ظرفیت ۵ مسافر را دارد قصد داشت از طریق یکی از جزایر ایرانی در خلیج فارس به بندرعباس برود.

«واحد مرکزی خبر» گزارش داد: براساس آخرین گزارشات رسیده به نقل از خبرگزاری رسمی امارات، دو هواپیماربای ایرانی که دیروز یک هواپیمای ایران را ربوده و به ابوظبی برده بودند پس از چند ساعت مذاکره خود را به نیروهای امنیتی تسلیم کردند.

واحد مرکزی خبر به نقل از یونایتدپرس گفت: یکی از هواپیماربایان یک مسلسل نیمه‌خودکار یوزی ساخت اسرائیل و مقادیری مهمات به همراه داشت.(۸)

 

دیدار تاچر با طارق عزیز برای ارتقای روابط صدام و انگلیس!

مارگارت تاچر نخست‌وزیر انگلیس در دیدار با طارق عزیز وزیر خارجه عراق در لندن راه‌های توسعه همکاری‌های نظامی دو کشور را مورد بررسی قرار دادند.

«روزنامه اطلاعات» در شماره ۱۴ آذر خود نوشت: در مذاکرات دو طرف، تحولات جنگ ایران و عراق، مسائل خاورمیانه و موقعیت لبنان مورد بحث قرار گرفت.

منابع کابینه انگلیس اظهار داشتند در این ملاقات در مورد روابط دوجانبه نیز گفت‌وگو شد و از نظر منابع فوق، این روابط در زمینه‌های مختلف رو به بهبود مداوم توصیف شد.

طارق عزیز که به دعوت انگلیس وارد لندن شد، با جفری‌هاو، وزیر خارجه انگلیس نیز ملاقات کرد.(۹)

 

شهادت ۲ نفر و مجروح شدن ۱۸ تن در انفجار بمب مقابل بیمارستان!

انفجار بمب در مقابل بیمارستان شهدای تجریش، ۲ شهید و ۱۸ مجروح بر جای گذاشت.

«روزنامه کیهان» در شماره ۱۷ آذر خود نوشت: ساعت ۱۲ و ۵۵ دقیقه بعدازظهر دیروز، بمبی به وزن تقریبی ۲۵ پوند از سوی ایادی استکبار جهانی در مقابل بیمارستان شهدای تجریش تهران منفجر شد و در نتیجه دو نفر شهید و عده‌ای را مجروح کرد. این انفجار ساعاتی پس از تصویب قطعنامه از سوی مجمع عمومی سازمان ملل در مورد آنچه «نقض حقوق بشر در ایران» خوانده شد صورت گرفت!

بر اثر این بمب‌گذاری دو نفر به نام‌های ایرج رحمانی ۴۹ ساله سرهنگ بازنشسته ارتش و فرزانه محمدی پیرایه دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی شهید و ۱۸ نفر دیگر نیز مجروح شدند.(۱۰)

 

بمب‌گذاری در کنسولگری ایران در لندن

۴ آذرماه این سال نیز در اثر انفجار یک بمب در کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در لندن یکی از کارکنان کنسولگری مجروح شد. این بمب در یک بسته کوچک جاسازی شده بود و در حالی که یکی از زنان کارمند سفارت مشغول باز کردن آن بود، منفجر شد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اطلاعات، ۷ آبان ۱۳۶۴، صفحه ۱۴٫

۲ـ جمهوری اسلامی، ۱۸ آبان ۱۳۶۴، صفحه۳٫

۳ـ اطلاعات، ۲۲ آبان ۱۳۶۴، صفحه ۲۰٫

۴ـ اطلاعات، ۱۹ آبان ۱۳۶۴، صفحه ۱۶٫

۵ـ وزیر پیشین کشور.

۶ـ آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، رئیس‌جمهور و رئیس شورای عالی دفاع.

۷ـ صحیفه امام، جلد ۱۹، صفحه ۴۲۰٫

۸ـ جمهوری اسلامی، ۵ آذر ۱۳۶۴، صفحه ۱۲٫

۹ـ اطلاعات، ۱۴ آذر ۱۳۶۴، صفحه ۲۰٫

۱۰ـ کیهان، ۱۷ آذر ۱۳۶۴، صفحه ۱۹٫

24دسامبر/19

تداوم تولید آثار خانوادگی و اجتمایی در سال ۷۱

پیشگفتار

در شماره‌های پیشین فیلم‌های نمایش داده شده تا اوائل سال ۱۳۷۱ تحلیل گردید. در سال ۱۳۷۱ جمعاً ۶۱ فیلم به نمایش عمومی درآمد که عمدتاَ در ژانر اجتماعی طبقه‌بندی می‌شوند، هر چند تعداد فیلم‌های ژانر کودک و نوجوان هم در این سال قابل توجه است.

 

ب) فیلم‌های اجتماعی و خانوادگی:

۱- آلما: فیلم‌نامه‌نویس (به اتفاق تیرداد سخائی)، تهیه کننده و کارگردان: اکبر صادقی، بازیگران: جمشید مشایخی، رضا رویگری، افسانه بایگان، مرحوم علی معلم (که بعدها تهیه کننده شد)، دیمیتری پاگدانف، مهدی رئیس‌فیروز، علی علی‌اف.

داستان فیلم به جدا شدن یک دختر از پدرش در مرز آذربایجان شوروی (قبل از فروپاشی شوروی) مربوط می‌شود. از آنجا که آن قسمت در زمان قاجاریه از ایران جدا شده، مردم آنجا ارتباط عاطفی نزدیکی با مردم ایران بویژه آذربایجان ایران احساس می‌کنند. پدر دختر که متوجه زنده بودن دخترش می‌شود به طور قاچاقی وارد آذربایجان شوروی می‌شود تا دخترش را که به اتهام فعالیت‌های ضدکمونیستی نظام حاکم بر آن زمان شوروی به اعدام محکوم شده است، نجات دهد.

فیلم دارای قصه متداول این قبیل داستان‌هاست که در نظام‌های کمونیستی و سرمایه‌داری هر دو وجود دارند.

۲- افسانه مه پلنگ: فیلم‌نامه‌نویس، تهیه کننده (به اتفاق جعفر بابائیان) و کارگردان: محمدعلی سجادی، بازیگران: رضا رویگری، فاطمه گودرزی، میر محمد تجدد، پرویز خشنودی، محمود رئوفی، عباس امیری، سپیده پهلوان‌زاده.

قصه فیلم بیشتر تخیلی به نظر می‌رسد. هر چند بر بستر اوهام و خرافات مرسوم در میان برخی از روستائیان پیش می‌رود. فیلم کشش دیدن برای تماشاچی ندارد و بسیار خسته کننده است ضمن اینکه بیننده قصه منسجمی را هم نمی‌بیند و در پایان نمی‌تواند در چند سطر توضیح دهد که ماجرا چیست. شاید بتوان گفت که پیوستگی داستان فیلم از دست کارگردان خارج شده و جمع و جور کردن آن ناممکن شده است.

۳- آهوی وحشی: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: حمید خیرالدّین، محصول: شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران با مشارکت محمدجواد ظهیری.

دانش‌آموزی که علاقمند به نواختن و فراگیری (دوتار) است به دلیل سخت‌گیری معلم خود، از روستا به جنگل می‌رود. خواهرش آلت موسیقی او را برمی‌دارد و به دنبال او راهی جنگل می‌شود. آنها گم می‌شوند و در معرض حمله خرس قرار می‌گیرند. برادر بزرگتر این خواهر و برادر که همه این ماجراها را زیر سر معلم می‌داند، برای انتقام از آموزگار نقشه می‌کشد. البته این فیلم در ژانر کودک و نوجوان هم قابل طبقه‌بندی است، اما به دلیل حوادث درون جنگل و گرفتاری‌های خواهر و برادر ترجیح داده شد که در این ژانر اجتماعی آورده شود.

۴- ایلیا نقاش جوان: کارگردان: ابوالحسن داودی. محصول: سیمای جمهوری اسلامی ایران و خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان. بازیگران: رضا کیانیان، نیره فراهانی، رضا خندان، بهرام ابراهیمی، رضا کرم رضایی، زهره مجابی.

مشکلات زندگی در کلان شهر تهران و دشواری‌های عدیده آن برای مهاجرین نوجوان خمیرمایه داستان فیلم را شکل می‌دهد. همانطور که در سال ۷۱ هم ملاحظه می‌شود، قریب به اتفاق سرمایه‌گذاری برای تهیه فیلم‌های آموزنده و تربیتی از طرف دستگاه دولتی یا عمومی صورت گرفته است و کارگردان‌های تازه‌کار و کم تجربه آن زمان مانند ابوالحسن داودی با پول دولت مشق فیلم‌سازی می‌کنند تا بعدها برخی از آنان فیلم‌سازان نسبتاً موفقی بشوند. نکته قابل توجه آن است که اغلب این سینماگران اعم از بازیگر، تهیه کننده و کارگردان که بعدها شهرت کم و زیادی به دست آوردند، به جای قدردانی از امکان آزمون و خطایی که با پول بیت‌المال برایشان فراهم آمده بود و موجب پختگی و تجربه‌آموزی آنان شد، راه تخریب و مقابله و مخالفت با ارگان‌های ذیربط را در پیش گرفتند و در واقع نمکدان شکستند، هر چند چیزی به دست نیاوردند ولی در مقابل موجب هوشیاری دستگاه‌های دولتی برای دقت و برنامه‌ریزی بهتر شدند.

۵- آذرخش: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان: احمدرضا درویش، بازیگران: جهانگیر الماسی، روح‌انگیز مهتدی، کاظم بلوچی، شهره لرستانی، حسن شجاع.

ترسیم گرفتاری‌ها و مشکلات قشر ضعیف جامعه خمیرمایه داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. فیلم کشش معمول این قبیل قصه‌ها را دارد و مخاطب عام را با خود همراه می‌کند. احمدرضا درویش کارگردان مستعدی است که بعدها عمدتاً به ساخت فیلم‌های دفاع مقدس روی آورد و آثار قابل قبولی مانند (دوئل) و (سرزمین خورشید) را ارائه نمود. اصرار وی در نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع) در فیلم سینمایی (رستاخیز) که به ترسیم واقعه عاشورا می‌پردازد، علیرغم نظر فقها و مراجع تقلید موجب توقیف فیلم وی در سال‌های اخیر شده است. این هم از نقاط ضعف برخی از فیلم‌سازان ماست که نمی‌توانند دریابند، مراجع تقلید چه جایگاهی در جامعه مذهبی ما دارند.

۶- پرواز در پرواز: کارگردان: عبدالرحیم شرفی. بازیگران: محسن یگانه، ناصر فروغ، زهره زارعی، رضا تقوایی، حسن سعیدی، بهزاد خداویسی. محصول: نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران.

داستان فیلم به آسیب‌های اجتماعی و حتی فنّی کبوتربازی می‌پردازد. قصه مردی که به علت نگهداری کبوتر هم از خانواده خود فاصله گرفته و توجهی به تربیت فرزندان خود ندارد و هم موجب سقوط جنگنده نیروی هوایی شده است. همانطور که دیده می‌شود از میان همه عوامل و بویژه بازیگران هم اکنون فقط بهزاد خداویسی به عنوان سینماگر حرفه‌ای مشغول به کار است و بقیه از این حوزه خارج شده‌اند.

۷- چکمه: کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس: محمدعلی طالبی، محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. تهیه کننده: گروه تلویزیونی شاهد. بازیگران: سمانه جعفرجلالی، علی آتشکار، رایا نصیری، شقایق اسلامی، زهرا هادی‌پور.

گذشت و ایثار و درک زیبایی‌های فراتر از ابزار مادی جوهره داستانی این فیلم که در ژانر کودک و نوجوان هم قابل طبقه‌بندی است را تشکیل می‌دهد. نویسنده داستان اولیه هوشنگ مرادی کرمانی است که با (داستان‌های مجید) او به کارگردانی کیومرث پوراحمد در تلویزیون آشنا هستیم. محمدعلی طالبی کارهای دیگر نیز در حوزه کودک و نوجوان دارد که آثار قابل قبولی به حساب می‌آیند.

۸- چشم‌هایم برای تو: فیلمنامه‌نویس، تهیه کننده (به اتفاق عباس جهان‌بخش و نورالدین حجازی) و کارگردان: خسرو شجاعی، بازیگران: عباس جهان‌بخش، مرجانه گلچین، دانیال حکیمی، رضا بابک، شهلا ریاحی، رامبد لطفی، هما خاکپاش.

داستان گذشت و ایثار و اهدای اعضای بدن که در آن سال‌ها چندان مورد توجه و پذیرش جامعه قرار نداشت و به سختی خانواده‌ها و ورثه حاضر به اینگونه فداکاری‌ها می‌شدند. به صورت روان روایت شده است. پذیرش اهدای عضو در هر دو حالت زنده و مرگ مغزی مسأله ساده‌ای نیست. البته هم اکنون با زمینه‌سازی و تبلیغات مؤثر و نظر مراجع تقلید بخش قابل توجهی از جامعه ما به این کار رضایت می‌دهد و موجب نجات بیماران در آستانه مرگ می‌شود.

خانواده کوچک ما: کارگردان: شاپور قریب، فیلم‌نامه‌نویس و تهیه کننده: سیدمحسن وزیری، بازیگران: جمشید مشایخی، عنایت بخشی، فاطمه طاهری، سیدحسین وزیری، ساحل سرمیلی، فاطمه حسین‌علاء.

قصه قدیمی دلباختگی پسری از خانواده ثروتمند نسبت به دختری از قشر فقیر جامعه. همان که در سینمای ایران و هندو بلکه همه دنیا به کرات بازگو شده است. کارگران فیلم از سینماگران قبل از انقلاب و سازنده فیلم‌های معروف به فیلم فارسی است که پس از انقلاب هم تلاش نموده برای طبقه عام فیلم بسازد. نگاه اساسی وی و تهیه کننده فیلم همواره و در سایر آثار نیز گیشه و فروش بوده است. توجه نمایید که کسی با فروش و گیشه پررونق مخالف نیست. سخن اساسی این است که در کنار فروش لازم است مسائل تربیتی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نیز لحاظ شود و بعضاً این مسائل قربانی نگردد.

۱۰- خسوف: فیلم‌نامه‌نویس و تهیه کننده (به اتفاق غلامحسین بلوریان و صادق جلالی) و کارگردان: مرحوم رسول ملاقلی‌پور، بازیگران: محمدعلی کشاورز، فریبا کوثری، بهزاد بهزادپور، فریبرز عرب‌نیا، زهره اویسی، مجید نهاوندیان.

تشریح درگیری یک زن با سنت‌های قدیمی و دست و پا گیر عوامانه حاکم بر مناسبات فرهنگی برخی از خانواده‌ها شاکله داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. از قدیم‌الایام سنت‌های جاهلی و بسیار پرآسیب در اغلب جوامع کارکرد منفی داشته‌اند و همیشه هم عده‌ای به مخالفت با آنها برخاسته‌اند. اصل درگیری مطلوب است منتهی نکته با اهمیتی که باید مورد توجه قرار گیرد آن است که مبارزه با سنت‌های کهنه و جاهلی، از طرف شیادان غربی با فرهنگ اصیل و ریشه‌دار جوامع شرقی جابجا نشود و جوامع اسلامی را به دروغ متهم به ارتجاع نکنند.

۱۱- دایان باخ: فیلم‌نامه‌نویس، تهیه کننده (با مشارکت دیگران) و کارگردان: فرهاد پوراعظم. بازیگران: آزیتا حاجیان، حسن رضایی، ایرج خدری، عباس جهان‌بخش، مرتضی ضرّابی، آتش تقی‌پور.

سوء استفاده اطرافیان از وضعیت خاص افراد سابقه دیرینه دارد. ریشه فرهنگی این کار به فرصت‌طلبی و سوداندوزی برمی‌گردد که انسان‌های تربیت نشده همواره دچار این رویه زشت می باشند. آنچه که می‌تواند مانع این قبیل سوءاستفاده‌ها شود آگاهی جامعه به حقوق شرعی و قانونی آحاد مردم است.

۱۲- خون بس: فیلم‌نامه‌نویس و تهیه کننده (به اتفاق دیگران) و کارگردان: ناصر غلامرضایی، بازیگران: فرخنده بهرامی، ابراهیم جوادی، افسانه قاسمی، داراب فلاح، مرتضی فلاحی، عابدین بهاروند.

در برخی از قبائل، سنت‌های غلطی که آشکارا در تقابل با احکام شرع و قوانین حاکم است، جاری است. این رویه‌ها مشکلات عدیده‌ای برای حاکمیت و خود اهالی فراهم آورده که عقلاء را به تکاپو و ارائه طریق واداشته است. شماری از این سنت‌های غلط حتی موجبات قتل و مجازات بیگناهان را به جرم عضو قبیله مقابل بودن رقم زده است. طبیعی است که همه عوامل باید دست به دست هم بدهند تا اینگونه روش‌های جاهلی برچیده شود. از این منظر فیلم و قصه آن قابل تقدیر است.

۱۳- دو همسفر: فیلم‌نامه (به اتفاق فریدون جیرانی)، تهیه کننده (به اتفاق علی‌اکبر مزینانی) و کارگردان: اصغر هاشمی.

دو نفر از دو قشر متفاوت اجتماعی با فرهنگ کاملاً بیگانه از یکدیگر در اثر یک حادثه ناگزیر در کنار هم قرار می‌گیرند. آنها ناچارند یکدیگر را تحمل کنند. ادبیات گفتاری، شیوه تعامل با اطرافیان، نحوه نگرش به حوادث و خلاصه همه مشخصات آن دو در تضاد با یکدیگر قرار دارند. به هرحال تداوم ارتباط ناگزیری، آنها را به هم نزدیک می‌کند و الفت ناخواسته‌ای را میانشان فراهم می‌آورد. این تضاد رفتار و گفتار و موقعیت، فضای دلنشینی را برای بیننده ایجاد می‌‌کند که او را به دیدن فیلم راغب می‌سازد. فیلم سرگرم کننده‌ای است ولی حاوی پیام خاص تربیتی و فرهنگی نیست.

۱۴- راز خنجر: فیلم‌نامه‌نویس (به اتفاق سیامک تقی‌پور) و کارگردان: محمدحسین حقیقی. بازیگران: خسرو شجاع‌زاده، منوچهر آذری، افسر اسدی، کمند امیرسلیمانی، آتیلا پسیانی، اسماعیل سلطانیان.

ماجرای وقوع یک قتل در یک دهکده و پنهان بودن آن که منجر به حوادث ناخواسته‌ای می‌شود. ازدواج دو جوان با خواهران یکدیگر به نحوی با این قتل رابطه برقرار می‌کند به نحوی که شاهد ماجرا طبق سوگند ناگزیر از افشای راز جنایت پنهان می‌باشد.

۱۵- سارا: نویسنده، تهیه کننده و کارگردان: داریوش مهرجویی. بازیگران: امین تارخ، خسرو شکیبایی، نیکی کریمی، یاسمن ملک نصر، مهوش وقاری، مریم مهرجویی.

فداکاری یک زن برای درمان شوهر با انجام تخلّف و جعل امضا خلاصه و فشرده داستان فیلم را تشکیل می‌دهد. میزان گذشت و ایثار زن برای حل معضل همسر خود بسیار ستودنی است و نمره بالایی دریافت می‌کند اما باید به صراحت پذیرفت که انجام کار خلاف قانون به هیچ وجه برای حل مشکل اطرافیان پذیرفتنی نیست. همه باید بپذیرند که مصلحت کلی و اصولی همگان در عمل به قانون و پذیرش چارچوب‌های مقررات است در غیر این صورت سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. از این منظر، فیلم‌نامه دچار نقص است و مرزهای فداکاری و نقص قانون مخدوش شده است. البته تلاش سینماگر برای ارزشمند جلوه دادن ایثار ستودنی است اما رعایت نکته فوق نباید فراموش شود چرا که نتیجه نهایی مثبت نخواهد بود.

۱۶- رد پای گرگ: نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی، بازیگران: فرامرز قریبیان، نیکی کریمی، گلچهره سجادیه، مرحوم جلال مقدم، منوچهر حامدی، سعید پیردوست، کارن همایون‌فر.

اختلاف دیرینه دو دوست و کینه‌توزی نسبت به هم، بنیان داستان فیلم است. هر کس آثار کیمیایی را دنبال کرده باشد، به روشنی در می‌یابد که انتقام و خشونت پایه اصلی همه فیلم‌های اوست. بر همین اساس برخی از صاحب‌نظران معتقدند که کیمیایی از دهه ۴۰ شمسی تاحال دارد خود را تکرار می‌کند و هیچ مطلب تازه‌ای ارائه نداده است. به هرحال صلاح و مصلحت خویش خسروان دانند.

(مأخذ: فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران و انتشارات سازمان سینمایی، تألیف: جمال امید.)

 

24دسامبر/19

نگاهی گذرا به تاریخ تشیّع در شهر مقدّس قم

اشاره

شهر مقدس قم نه تنها پیش از اسلام، بلکه حتّی پس از اسلام نیز پیشینه‌ای کهن و معتبر دارد. به یقین آنچه که به اعتبار و جایگاه آن افزوده است، ورود تشیّع به این شهر در قرون اولیه اسلامی و تبدیل آن به یکی از مراکز مهم استقرار شیعیان امامیه در سرزمین‌های مفتوحه شرقی مسلمین است. استقرار شیعیان در قم و تبدیل آن به پایگاه تشیّع، زمینه‌ساز گسترش تشیّع در نواحی همجوار و گسترش به سراسر ایران نیز شد. از همین روی شناختن قم و اهل آن از همین‌رو برای مسلمانان، به‌ویژه دوستداران اهل‌بیت(ع) از اهمیت خاصّی برخوردار است و تحقیقات بسیاری هم در جهات مختلف آن صورت گرفته است.

این نوشتار مختصر به تاریخ تشیّع و به چگونگی پیدایش شیعه و گسترش آن در این منطقه می‌پردازد و درصدد یافتن پاسخی برای سئوالاتی از این قبیل است که: چرا قم پس از پذیرش اسلام به عنوان یک شهر شیعی مطرح شد و مذهب تشیع را در حالی پذیرفت که سایر نقاط ایران هنوز در پذیرش اسلام یا باقی ماندن بر آیین آباء و اجدادی خود مردد بودند؟ مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر پذیرش تشیّع و گسترش آن در قم کدامند؟

در این مقاله، ضمن پاسخ اجمالی به سئوالات فوق، به برخی از وقایع و مسائلی که به نحوی با موضوع سخن مرتبط است، اشاره می‌شود.

 

مفهوم‌شناسی شیعه و تشیّع

واژه «شیعه» برگرفته از ماده «شیع» به معناى مشایعت، تبعیت، پیروى و شجاعت است.(۲) همچنین بر پیروان و یاران اطلاق می‌شود؛ چنانکه غالباً بر یاران و پیروان امام على(ع) گفته می‌شود.(۳)

در اصل عربى، «شیعه» به معناى گروهى از مردم است و اسمى است که بر مفرد، تثنیه و جمع و نیز بر مذکر و مؤنث به صورت یکسان اطلاق می‌شود(۴) که در فارسى نیز به همین‌گونه است. البته اگر بخواهند تنها مفرد را قصد کنند ـ چه در فارسى و چه در عربى ـ «شیعى» می‌گویند و جمع آن در فارسى «شیعیان» است.(۵) امّا در عربى با توجّه به مراتب گوناگون جمع، «شِیَع» (جمع) و «اشیاع» (جمع الجمع) استعمال می‌گردد.(۶)

واژه شیعه در مجموع چهار بار در قرآن کریم به کار رفته است: یک بار به شکل مفرد(۷) و سه بار به شکل مضاف(۸) که در آیه نخست به معناى «گروه» و در سه مورد دیگر به معناى «تابع و پیرو» است. همچنین در قرآن‌کریم، در پنج مورد واژه «شِیَع» (جمع) ـ به معناى گروه‌ها ـ استعمال شده است.(۹) شایان ذکر است که در دو مورد از استعمالات قرآنى، واژه «شیعه» در برابر «عدوّ» (دشمن) به کار رفته است.(۱۰)

به هر حال، واژه شیعه در یک کاربرد اصطلاحى بر یاران و حامیان امام على(ع) اطلاق می‌شود؛(۱۱) البته در طول تاریخ، این اصطلاح شامل دو معناى عام و خاص بوده است.

معناى اصطلاحى عام در واقع ناظر به پیدایش دو جریان کلى در تاریخ صدر اسلام است که بیانگر جدایى مسلمانان بر دو بخش دوستداران و هواداران امام على(ع) و مخالفان ایشان است.

از نظر تاریخى، این جدایى و تقابل از همان دوران حیات پیامبر اکرم(ص) از طرف آن حضرت به یاران و دوستداران امام علی(ع) و فرزندان گرامی‌اش گفته ‌شد،(۱۲)؛ اما پس از رحلت  حضرت بود و در ماجراى «سقیفه بنی ساعده» (سال ۱۱ هـ.ق) کاملاً آشکار و سپس در سطحى «فراگیر» و در دوران خلافت امیرمؤمنان(ع) در جنگ‌هایى چون «جمل» و «صفین» به پیکار و کشتار منتهى شد. امام على(ع) با اشاره به شهادت یاران خود توسط اصحاب جمل می‌فرماید: «[آنان] شیعیان مرا و کارگزاران مرا کشتند.»(۱۳)

اصطلاح «شیعه على(ع)» به‌طور خاص بر پیروان مذهب تشیّع در برابر پیروان مذهب تسنّن اطلاق و شامل کسانى می‌شود که به امامت منصوص و بلافصل امام على(ع) و فرزندان آن حضرت پس از رسول خدا(ص) اعتقاد دارند.(۱۴) شیعه به این معناى خاص سه فرقه عمده داشته است: امامیه (دوازده امامى)؛ زیدیه؛ اسماعیلیه. افزون بر این سه گروه، فرقه چهارمى به نام «غلات» نیز خود را شیعه می‌نامیده‌اند؛(۱۵) البته سایر شیعیان، به‌ویژه امامیه بر این باورند که غلات به علت افکار غالیانه و مشرکانه خود که در امامت تا حدّ ربوبیّت غلوّ می‌کنند، نه تنها شیعه که اساساً مسلمان نیز نیستند.(۱۶)

 

قم در گذر تاریخ کهن

شهر قم از کهن‌ترین مراکز تمدنی و مشهورترین شهرهای مذهبی ایران است. شهری که امام صادق(ع) آن را حرم اهل‌البیت(ع) نامید: «خدا را حرمی است و آن مکه است، پیامبر را حرمی است و آن مدینه است، امیرالمؤمنین را حرمی است و آن کوفه است و برای ما حرمی است و آن قم است.»(۱۷)

 

وجه تسمیه قم

از این شهر با تعابیر مختلفی چون کُم، کومه، کمندان، کونایا، کوآما، و غیر اینها نام برده شده(۱۸)

درباره وجه تسمیه قم در منابع روایی اسلامی آمده است:

۱ـ پیامبر اکرم(ص) در شب معراج به هنگام عروج به آسمان‌ها، ابلیس را مشاهده کرد که در این سرزمین نشسته و دستانش را تا مرفق بر زانوها انداخته است. وقتی جبرئیل او را معرفی کرد، پیامبر(ص) خطاب به او فرمود: «قُم یا مَلْعُونُ! فَشارِک اعدائَهُم فی اموالِهِم وَاولادِهِم وَنِسائِهِمْ، فَانَّ شیعَتی وَشیعَهَ عَلِی لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطانٌ، فَسُمّیتْ قُم؛. ای دورمانده از رحمت خدا برخیز (و از این سرزمین دور شو) و با دشمنان اهالی این سرزمین در اموال و اولاد و همسرانشان شریک شو؛ زیرا راه نفوذی برای تو بر شیعیان من و شیعیان علی بن ابی‌طالب وجود ندارد.»(۱۹)

۲ـ امام صادق(ع) خطاب به عفان بصری فرمود: «آیا می‌دانی چرا قم را قم نامیده‌اند؟ براى آنکه مردمش با قائم آل محمّد صلوات‌الله علیه به پاخیزند و بر او استوار مانند و او را یارى کنند.»(۲۰)

۳ـ امام هادی(ع) فرمود: «همانا قم نامیده شد براى اینکه چون کشتى نوح در طوفان بدان رسید ایستاد و آن قطعه‌ای از بیت‌المقدس است».(۲۱)

 

قم، قلب جهان تشیّع

شهر مقدس قم اگرچه به دلیل قرار گرفتن در منطقه‌ای بیابانی و همسایگی با کویر از جاذبه‌های اقلیمی و طراوت آب و هوایی بهره‌ اندکی دارد، امّا بوستان فضیلت، چشمه‌های معرفت و جویبارهای ایمان، این دیار را به لحاظ قداست، به صورت «بهشت کویر» درآورده است.

قم آشیانه آل محمد،(۲۲) مأوای فاطمیان،(۲۳) کانون و پناهگاه شیعیان(۲۴) نامیده شده است.

پیامبر اکرم(ص) و حضرات ائمه معصومین(ع) نیز شرافت و فضیلت این شهر را ستوده و به پیروان خود سفارش کرده‌اند به قم و حوالی آن بروند؛ زیرا بلاها از آن نواحی دور شده است و اگر ستمگری قصد تعرّض به آن را داشته باشد، شکست می‌خورد. وقتی فتنه‌ها و آشوب‌ها چون ابرهای تیرهای نقاط مختلف را آشفته می‌کنند، بهتر است شیعیان به قم روی آورند، زیرا امنیت بهتری دارد.(۲۵) از این‌رو می‌بینیم در عصر حکّام جور اموی و عباسی، هر علوی و شیعی مذهبی که از دست آن حکّام جبّار می‌گریخت امیدش شهر مقدّس قم بود و بدانجا پناه می‌برد.

بعد از دفن حضرت معصومه(س)، توجه علویان و سادات نسبت به قم فزونی یافت و در فاصله کوتاهی، عدّه بسیاری از فرزندان امامان از اطراف به قم رو آوردند و از نظر کثرت سادات، شهری کم‌نظیر است.(۲۶)

 

تاریخ تشیّع در قم

شهر قم را باید نخستین مرکز تشیّع در حوزه‌ای دانست که به نام ایران شناخته می‌شود؛ زیرا سابقه تشیّع آن به رُبع آخر قرن اوّل هجری بر می‌گردد که ایران هنوز گرفتار کشمکش بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر دین آباء و اجدادی خود بود. در مورد تاریخ قم روایت‌های زیادی نقل شده‌اند. یاقوت حموی، آن را یک شهر نوبنیاد اسلامی می‌داند.(۲۷) امّا برخی آن را شهری قدیمی می‌دانند و ادله‌ای را هم ارائه کرده‌اند.(۲۸) از مجموع حوادث مربوط به نفوذ اعراب اشعری در این منطقه که راوی اصلی آن «مؤلف تاریخ قم» است، چنین بر می‌آید که گروه‌هایی از عجمان فارسی‌زبان در این منطقه می‌زیستند.(۲۹) در روایتی آمده که گروهی از موالی ابن عباس در نیمه اول قرن اول هجری به قم آمدند. همچنین گفته شده که پس از قیام مختار، در سال ۶۷ هـ.ق. گروهی از بنی‌اسد به قم مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند.(۳۰)

یکى از اولین اجداد کسانى که از اشعری‌ها به قم آمدند، «سائب بن مالک اشعرى» است که بنا به نقل «کلبى» در کوفه، «شیخ شیعه» بود. گرایش شیعى او در حدّ یک «تشیع اعتقادى» بود، از این‌رو از «عبدالله بن مطیع» والى «عبدالله بن زبیر» خواست تا در بین آنها سیره امام علی(ع) را در پیش گیرد،(۳۱) او پس از خروج مختار که به خونخواهی امام حسین(ع)، قیام کرده بود به او پیوست و تا آخرین لحظات در کنار مختار باقى ‏ماند تا اینکه به شهادت ‌رسید.(۳۲)

بنابراین تشیع در خانواده آنان وجود داشت و طبعاً روحیه ضد «اموى» هم در آنان بسیار شدید بود. بعدها وقتى «عبدالرحمن بن اشعث» علیه حجّاج بن یوسف ثقفی شورید، «احوص» پسر مالک بن سائب نیز دستگیر شد. امّا بعدها «عبدالله» برادر «احوص» وساطت و او را آزاد کرد. از آنجا که احتمال دستگیری مجدّد او و برادرش وجود داشت، تصمیم گرفتند از عراق به جائی دور از دسترس حجّاج بروند. از اخبار تاریخی چنین استفاده می‌شود که اشعری‌ها به قصد «اصفهان» که به دست «ابوموسی اشعری» فتح شده بود، حرکت کردند؛ امّا در منطقه «قم» ساکن شدند. بدین شکل شهر قم با وجود اعراب اشعری‌ای که گرایش شدید شیعی و ارادت خاصی به اهل‌بیت(ع) داشتند، بنیانگزاری شد و آنجا را به صورت پایگاهی أمن برای علویان، سادات و فاطمیان درآوردند.

قطعاً ایرانیانی هم در قم سکونت داشتند و یا بعدها به قم آمدند، به‌طوری که بنا به نوشته «ابن حوقل» زبان آنها، پس از مدّتی به فارسی تبدیل شد.(۳۳) بنابراین باید عجم‌هایی در آنجا ‌بوده باشند که تأثیر قاطع روی زبان عربی قبائل عربی گذاشتند.

حموی می‌نویسد: اوّلین کسی که از اعراب بدین شهر آمد، عبدالله بن سعد بود. او پسری داشت که در کوفه تربیت و از آنجا به قم منتقل شده و بر مذهب «امامیه» بود. او کسی است که تشیّع را بدان نقطه آورد.(۳۴)

به هر حال، حرکت تفکّر شیعی در قم پس از استقرار اعراب در این منطقه به وجود آمد و با تجمّع و اقتدار آنان در این شهر، قبل از نیمه‌های قرن دوم هجری به‌سرعت گسترش پیدا کرد.

گفته‌اند، در دورانی که اکثر بلاد ایران، مذاهب تسنّن و زرتشتی داشتند، مردم قم از «مذهب تشیّع»  پیروی می‌کردند و در دورانی که دیگر شیعیان اهل‌بیت(ع) با رمز و اشاره از پیشوایان خود نام می‌بردند، قمی‌ها آشکارا مذهب تشیّع را تبلیغ می‌کردند. بنا به نقل صاحب تاریخ قم، نخستین کسی از طایفه  اشعری که اظهار تشیّع و برای ترویج آن کوشش کرد، موسی بن عبدالله از تربیت‌یافتگان محلّه شیعه‌نشین کوفه، امامی مذهب و از اصحاب امامان باقر و صادق(ع) بود.(۳۵)

اشعریان به عنوان انتقال دهندگان مذهب تشیّع از کوفه به قم و مروّجان آن در این منطقه، و جزو حاملان و انتشار دهندگان احادیث اهل‌بیت(ع) در این نواحی به حساب می‌آیند. در عین حال نفوذ شیعه در این منطقه مرهون کسانی است که به‌نوعی از صحابه پیامبر(ص) و از طرفداران حضرت علی(ع) بودند.

در قرون بعد، حضور مبارک حضرت فاطمه معصومه(س) در تعمیق تشیع در این منطقه بسیار تاثیرگذار بود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ دانش‌آموخته حوزه علمیه قم، محقق و نویسنده.

۲ـ  خلیل بن احمدالفراهدى، ترتیب کتاب العین، انتشارات اسوه، ج۲، ص۹۶۰٫

۳ـ فیروزآبادى، قاموس اللغه، چاپ سنگى، ص۳۳۲٫

۴ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، مؤسسه التاریخ العربى، ۱۴۱۶ ق/ ۱۹۹۶ م، ج۷، ص۲۵۸

۵ـ مصاحب، دائره‌المعارف فارسى، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۰ش، ج۲، ص۱۵۳۲، (ماده «شیعه»).

۶ـ ابن منظور، همان، ج۷، ص۲۵۸،

۷ـ مریم، ۶۹٫

۸ـ قصص:۱۵ و صافات۸۳٫

۹ـ حجر: ۱۰ / انعام: ۶۵و۱۵۹ / قصص: ۴ / روم: ۳۲٫

۱۰ـ … «هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِن شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِن عَدُوِّهِ» (قصص/۱۵).

۱۱ـ ر.ک: لسان العرب، ج۷، ص۲۵۸ (ماده «شیع»).

۱۲ـ  ر.ک: عبدالله فیاض، تاریخ الامامیه اسلافهم و من الشیعه منذ نشأه التشیع حتى مطلع القرن الرابع الهجرى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۶ ق/ ۱۹۸۶ م، ص۳۱٫

۱۳ـ نصر بن مزاحم منقرى، وقعه صفین، تحقیق و شرح عبدالسلام محمدهارون، قاهره، مطبعه المدنى، ۱۳۸۲، ص۵٫

۱۴ـ ر.ک: تاریخ الامامیه اسلافهم و من الشیعه منذ نشأه التشیع حتى مطلع القرن الرابع الهجرى، ص۳۱٫

۱۵ـ  سیدمرتضى بن داعى حسنى رازى، تبصره العوام فى معرفه مقالات الأنام، تصحیح عباس اقبال، تهران، مطبعه مجلس، ۱۳۱۳، ص ۱۶۷٫

۱۶ـ ر.ک: سعدبن عبدالله ابوخلف الأشعرى القمى، کتاب المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، مؤسسه مطبوعاتى عطائى، ۱۹۶۳م، ص۶۴٫

۱۷ـ بحارالأنوار، ج۱۰۲، ص۲۶۷،

۱۸ـ معجم البلدان، ج۴، ص۲۷۴٫

۱۹ـ بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۶٫

۲۰ـ همان، ج۵۷، ص۲۱۶٫

۲۱ـ همان، ص۲۱۳٫

۲۲ـ امام کاظم(ع) فرمود: «قم، آشیانه آل محمد(ع) و پناهگاه شیعیان آنهاست» (بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۴).

۲۳ـ امام صادق(ع) فرمود: «چون بلاء و رنجى به شما رسد، بر شما است که به قم روید که جایگاه بنى فاطمه و آسایشگاه مؤمنان است…» (بحارالانوار، ج۵۷، ص۲۱۴).

۲۴ـ از امام صادق(ع) نقل است که: «چون بلاها همه‌گیر شدند، آسودگى سواد در کوفه و اطراف آن است و در قم از کوهستان و چه خوب جایى است قم براى ترسان آواره (بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۲).

۲۵ـ بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۲٫

۲۶ـ مجالس المؤمنین قاضی نورالله شوشتری، ج۱، ص۱۴۶٫

۲۷ـ معجم البلدان، ج۴، ص۳۹۷٫

۲۸ـ مرحوم «رشید یاسمی» در مقدمه کتاب «راهنمای قم»، ادله‌ای آورده‌اند که عباس فیض قمی نویسنده کتاب «گنجینه آثار قم»، آنها را نقد کرده است.(گنجینه آثار قم، ج۱، ص۷۴-۸۰).

۲۹ـ تاریخ قم، ص۱۸۰: در اطراف شهر، عجمانی بوده‌اند که عده‌ای از آنها تا مدتها پس از آن نیز زرتشتی باقیمانده‌اند.

۳۰ـ تاریخ مذهبى قم،  ص۴۸٫

۳۱ـ تاریخ قم، ص۲۸۵٫

۳۲ـ همان، ۲۸۹-۲۹۰٫

۳۳ـ ابن حوقل، ابوالقاسم النصیبی، صور هالارض، بیروت: دار الصادر، ص ۳۱۵٫

۳۴ـ معجم البلدان، ج۴، ص ۳۹۷-۳۹۸٫

۳۵ـ تاریخ قم، حسن بن محمد، ص۲۷۸٫

24دسامبر/19

سومین سرو سرخ در محراب

شیراز بود و شب عاشورای ۱۲۹۲ هجری‌. در خانه کاهگلی‌ مرجع بزرگ فارس، کنار بازار مرغ، صدای نوزادی سکوت شب را شکست. پسری در شب قیام‌ حسین(ع) چشم به عالم گشود تا عبدالحسین شود. در شجره‌نامه‌اش سی و سه طبقه که بالا بروی به نام مبارک امام سجاد(ع) می‌رسی. زاده‌ای از تبار اهل بیت(ع)؛ سید عبدالحسین دستغیب!

پدر عالمی که در شب میلاد او در کربلا به سر می‌برد، تنها تا دوازده سالگی سایبان سرش بود و بعد از آنکه گرد یتیمی بر سرش نشست، بار سرپرستی مادر و سه خواهر و دو برادر را نیز بر دوش کشید. در همان حال دروس مقدماتی را شروع کرد و در خانواده‌ای دینی که بیش از هفت قرن اصالت را  در پیشینه خود داشت، ردای امامت جماعت مسجد باقرخان را بر دوش انداخت. سال‌های فقر و مشقت را با صبر و رضا سپری کرد تا اینکه در سال ۱۳۱۴ بعد از تهدید رضاخان و فشارهای سیاسی برای ترک منبر،  به قصد ادامه تحصیل راهی مکتب علمای بزرگ نجف شد. سلوک عرفانی در کنار تهجد و زهد او را در ۲۴ سالگی به درجه اجتهاد رساند.

این عالم انقلابی در کنار برگزاری مجالس مذهبی و سخنرانی و تدریس و تألیف، دغدغه مردم و امور عام‌المنفعه را در تار و پود وجودش سرشته بود. تأسیس و بازسازی مساجد و مدارس بسیار، از جمله مسجد جامع عتیق شیراز و مدرسه علمیه حکیم برخی از فعالیت‌های این شهید بزرگوارند.

ایشان پس از عمری علم‌اندوزی و روشنگری و خدمت به بندگان خدا، سرانجام در آذرماه ۱۳۶۰ پس از اقامه نماز جمعه در عملیات تروریستی یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید و به عنوان سومین شهید محراب در مرقد میر سید محمد (ع) به آغوش جاودانگی‌ها سپرده شد.

آثار علمی:

خداوند به شکوه قلم سوگند می‌خورد و مردان خدا که سرّ «ن» و «مایسطرون» را با سلوک و سیر در آفاق وحی درک کرده‌‌اند، آن را سلاح هدایت افکار و اندیشه بشر قرار می‌دهند. آنان خود را می‌سازند تا جوهر قلم‌هایشان در بطن جان‌ها و باورها بنشیند و صحیفه دل مردمان را با روشنایی و رستگاری پیوند دهند و این چیزی جز تداوم رسالت پیامبران نیست.

شهید دستغیب نیز با دست‌یازیدن به دامان غیب و علم لدن آثار نفیسی را در زمینه ایدئولوژی اسلامی و روشنگری افکار جوانان و در خصوص معارف ناب محمدی(ص) برای تشنگان حقیقت روی کاغذ آورده است. از ایشان بیش از ده‌ها جلد کتاب در مباحث مختلف اسلامی و بیشتر در حوزه اخلاق، باقی مانده‌اند. برخی از کتاب‌های شهید مانند گناهان کبیره و معاد در بیش از یک میلیون نسخه منتشر شده‌اند. برخی از آثار ایشان عبارتند از:

متن کامل ایمان، آدابی از قرآن، سرای دیگر، معارفی از قرآن، رازگویی و قرآن، قلب قرآن، حقایقی از قرآن، معراج، قیامت و قرآن، بهشت جاویدان، فاتحه‌الکتاب، صلوه الخاشعین، بندگی راز آفرینش، ایمان، گناهان کبیره، گنجینه‌ای از قرآن، سیدالشهداء، زندگانی صدیقه کبری فاطمه زهرا(س)، قلب سلیم، استعاذه، شرح فوائد الاصول شیخ انصاری، شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی، تقریرات درس فقه و اصول محمدکاظم شیرازی، داستان‌های شگفت و…نام برد.

این کتاب‌ها عمدتاً به مسائل مختلف در حوزه‌های معرفتی اسلام و مکتب شیعه و برخی مباحث علمی اصول و فقه توجه دارند. در معرفی محتوای برخی از آثار ایشان می‌توان به کتاب «اخلاق اسلامی» اشاره کرد. این کتاب مجموعه‏اى از سخنرانى‏هاى شهید پیرامون مسائل اخلاقى و تربیتى است. سادگی قلم و پیشتاز بودن نویسنده در عمل به معارف مذکور، دلیل اصلی تأثیر این کتاب در روح و جان مخاطب است. کتاب «استعاذه»، اثر دیگر ایشان است که در آن به مسئله پناه بردن به خدا از شر شیطان و شرایط و ارکان آن پرداخته شده است.

«داستان‏هاى شگفت» زمینه‌ای را برای اندرز گرفتن خوانندگان از سرگذشت دیگران رقم زده است. در این کتاب هر داستان با نتیجه اخلاقی و تأثیرگذار خود، موعظه‌ای روشن و راهگشا را به مخاطب هدیه می‌دهد.

«گناهان کبیره» نیز همان ‌طور که از نامش برمی‌آید، به معرفی و شرح گناهان کبیره پرداخته و علاوه بر نهی، به عذاب دوزخ نیز اشاره شده است. هرچند به عقیده نویسنده بر اهل تقوا لازم است که از گناهان صغیره نیز دوری کنند.

سیره شهید

مردان اسرار، در نهایت سادگی زندگی می‌کنند. گویی این سادگی بهایی است که برای رسیدن به عالم اسرار می‌پردازند. شهید دستغیب از نوجوانی خود را به خوراک‌هائی چون نان جو و روغن زیتون عادت داده بود. خوراک انسان، قدم اول او در خودسازی و مراقبت از نفس است.

مراقبه‌ای که شهید دستغیب را به بالاترین مراتب یقین و توکل رساند، عشق به اهل بیت(ع)، به‌خصوص روضه حضرت سیدالشهدا(ع) بود. لباس سیاه بر تن او، همیشه به عزای محرم و شهادت یکی از اهل بیت(ع) ربط داشت.

شهادت در محراب، تنها در کارنامه کسانی نوشته می‌شود که خود را به نماز اول وقت آراسته باشند. گویی ساعت نماز هم با قیام و قعود او انس گرفته بود. این انس اعجازآمیز را همسفران حج عمره‌اش در جریان نقص فنی هواپیما شاهد بودند. هواپیمای تهران آنها را به فرودگاه بیروت برد. قرار بود پرواز جده انجام شود. حوالی اذان مغرب مسافران را سوار کردند. تمام تلاش شهید این بود که نماز مغرب و عشا را اول وقت بخواند، اما درهای هواپیما بسته شده بود و کاری از او برنمی‌آمد. حاضر بود حتی به قیمت از دست دادن پرواز، از هواپیما پیاده شود. وقتی شنید ممکن است وقتی به جده برسند که نماز قضا شده باشد، غم‌ دنیا بر دلش نشست. در اوج ناامیدی ناگهان موتور هواپیما دچار مشکل شد و خدمه با شتاب مسافران را پیاده کردند. صحبت از چند ساعت تأخیر بود، اما همین که شهید، نمازش را سلام داد، خبر رسید که هواپیما آماده پرواز است.

آنان‌که شاهد تقلای این مرد خدا برای نماز بودند، ‌همیشه در خاطرشان قدرت اعجازی که زمینه را برای نماز او فراهم کرد، باقی می‌ماند. بی‌تردید شوق نماز اول وقت، امدادهای خداوند را نازل می‌کند و این چیزی است که جز اهل معرفت کسی به درک آن راهی ندارد.

نماز با آن‌ همه اهمیت در نظر او، تنها یکی از ارکان مذهب به شمار می‌رفت، زیرا ایشان اساس مذهب را تبعیت از ولایت می‌دانست. از این رو بعد از فرمان امام برای تشکیل بسیج همگانی، تمام عزم خود را برای تبعیت از امر ایشان به کار بست و جان خود را نیز در همین راه فدا کرد. هرچند شهادت هم آمیخته با بشارتی بود که از پیش به وی داده شده بود. شب قبل از شهادت، ناگهان سراسیمه از بستر برخاست و نشست. دست‌هایش را بر پیشانی گذاشت و چندین بار ذکر «لاحَولَ وَ لا قُوَّه اِلاّ بِالله» را بر لب جاری کرد. گویی از خوابی هولناک بیدار شده بود. فرزندش حال پریشان پدر را دید و به تقلا افتاد تا کاری برای آرامش او کند. در نهایت پدر فقط یک جمله گفت: «امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمی‌گویم.»

بعد از عبادت شبانه، وقتی می‌خواست از پلکان خانه پایین بیاید، دست چپ خود را به سینه گرفت و نگاهی غریبانه به آسمان دوخت. کسی راز میان او و معبود را نفهمید تا اینکه چند لحظه بعد، صدای انفجار، راز وصل او را نزد همگان افشا کرد. طلابی که روز قبل در مراسم درس اخلاق ایشان حضور داشتند، تازه مفهوم تأکید شهید را بر جمله « من روزهای آخر عمرم را می‌گذرانم» ‌فهمیدند.

نه فقط دختران و پسران ایشان، بلکه همه طلبه‌های شیراز، آن روز را روز یتیمی خود ‌دیدند. اگر دامنه مخاطبان کتاب‌های شهید را هم بدان بیفزاییم، بی‌اغراق باید گفت آن روز جوانان حقیقت‌جوی ایران و حتی جهان، مفهوم از دست‌دادن استادی پدرگونه را با گوشت و خون خود درک کردند. ساعاتی بعد وقتی همسرش کفن ایشان را بیرون می‌آورد، در میان پارچه‌ها کیسه‌ای دوخته شده از پارچه سفید دید. زن داغدیده با حیرت کیسه را کنار گذاشت و بقیه کفن را به دست فرزندانش داد. هفته بعد در روز اربعین حسینی، خواب‌های صادقه یکی یکی بر زبان ‌آمدند. اینکه شب قبل از شهادت ایشان پاره‌های بدن شهید را لای دیوارها و پشت بام‌ها و سر درخت‌های کوچه و خانه‌های مجاور دیده بودند. هیاهویی در شهر افتاد. وقتی پاره‌های تن شهید جمع شد، تازه همگان فهمیدند که کیسه لای کفن برای چه کاری دوخته شده بود. همان شب بود که دسته‌های عزاداری دور مزار ایشان را گرفتند و پایین قبر را شکافتند و کیسه را در آن دفن کردند.

با این همه انسان‌های بزرگ، تنها خود را میان سجاده نماز شب و روزه‌های پی‌درپی تربیت نمی‌کنند. گاهی چشمه‌های تربیت از جایی می‌جوشد که مردم عوام آن را ساده و گاهی بی‌ارزش می‌پندارند. این نقطه مکاشفه سیدی بود که عالم عرفان را در تعادل جسته بود. تعادل نه فقط میان رابطه عبادی با خداوند و یاری خلق او. نه فقط با دلسوزی‌ و مردم‌داری‌‌ای که جان‌ها را شیفته او کرده بود. نه فقط با خدمت به بندگان خدا به هر وسیله و راه ممکن. بلکه ایشان در محیط خانواده هم منتهای مهربانی و نگاه الهی را دنبال کرده بود. در روزهای بیماری همسر نگهداری از فرزندان را به عهده گرفت و حتی از نظافت آنها هم ابایی نداشت. با همان دست‌هایی که عمری به قلم سپرده بود، اینک جارو می‌کرد و گرد و غبار را از خانه‌اش می‌سترد.

بی‌جهت نبود که وقتی خبر پرواز آسمانی شهید را به امام دادند، به همه عالم و گوش شنوای تاریخ پیام داد و فرمود: «شهید دستغیب را که جز رسیدگی به محرومان و هدایت مردم گناهی نداشت با چه انگیزه‌ای شهید می‌کنید؟ اگر شما به‌زعم خود اینان را به جرم وفاداری به اسلام و طرفداری از محرومان و مظلومان مستحق قتل می‌دانید، اطفال معصومی که در گهواره جای دارند و زبان باز نکرده‌اند چه گناهی دارند، جز آنکه اطفال مسلمانی هستند که مخالف سلطه امریکا بر جان و مالشان هستند. رحمت خداوند براین مجاهدان عظیم‌الشأن که شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه می‌کند.»

و سلام خداوند بر این سید بزرگ که خون خویش را در محراب عبودیت نثار آرمان‌های انقلاب اسلامی کرد.

24دسامبر/19

معرفی کتاب «شهید مدرس ماه مجلس»

یکی از چهره‌های درخشان سپهر معرفت و فضیلت، فقیه فرزانه، مجتهد والا مقام، شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس می‌باشد. شخصیت بزرگواری که در زمره سادات جلیل‌القدر به شمار می‌رود. عالمی که اجتهاد و فقاهت را با درایت سیاسی قرین ساخت و با نوعی بصیرت ناشی از تقوا و نور الهی و فراست دینی در بیابانی تیره و تار، راه درست را شناخت و در این راستا کارنامه‌ای پربار و منوّر از خود به یادگار گذاشت.

آن مجاهد نستوه در دورانی پرتلاطم، نظریه «دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست» و نیز «اندیشه سیاست موازنه عدمی و سلبی» رویکرد تازه‌ای را بین رجال آن عصر مطرح کرد.

امام خمینی(ره) در فرازی از حکم تاریخی ۲۸ شهریور ۱۳۶۳ مبنی بر بازسازی مزار مدرس، این‌گونه از آن شهید اندیشمند یاد می‌کند: «در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب برای او کوتاه و کوچک است، ستاره درخشان بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک می‌نمود و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالی‌مقام را نمی‌تواند درک کند.»

رهبر معظم انقلاب در فراز پیامی که به مناسبت سالروز شهادت این فقیه مبارز صادر نموده‌اند، فرموده‌اند: «مدرس به عنوان یک روحانی که از چشمه فیاض دین رهایی‌بخش و انسان‌ساز اسلام سیراب بود، در انجام تکلیف الهی و شرعی خویش، که مبارزه با ظلم، فساد و اختناق را در سرلوحه احکام خویش دارد، تنها بودن را بهانه سکوت قرار نداد و چه بسا که در بسیاری از جریانات سیاسی کشور تنها یک فریاد مخالف بود که پرده خفقان حاکمه را می‌درید و آن فریاد خروش دشمن‌شکن مدرس بود.»

در باب زندگی، اندیشه، کارنامه سیاسی و مبارزاتی و تلاش‌های آموزشی و علمی این مجتهد مقاوم، کتاب‌ها و مقالات متعددی به رشته نگارش درآمده‌اند که مؤلفان در هر کدام از این آثار کوشیده‌اند ابعاد و جوانبی از سیمای پرفروغ و موضع‌گیری راهگشای او را ترسیم نمایند.

یکی از این نوشته‌ها، کتابی است با عنوان «شهید مدرس ماه مجلس» به قلم نویسنده معاصر و صاحب تألیفات متعدد، آقای گلی‌زواره که پدیدآورنده، آن را در شش فصل سامان داده است.

بعد از سخن پژوهشکده باقرالعلوم سازمان تبلیغات اسلامی و مقدمه مؤلف، در نخستین فصل، خاندان، والدین، دوران کودکی مدرس، تحصیلات نزد جدش سیدعبدالباقی و استادان حوزه اصفهان و نجف اشرف و نیز تدریس مدرس در مدارس اصفهان مورد بررسی قرار گرفته است، در همین بخش از کتاب، نقش مدرس در حرکت مشروطه‌خواهی اصفهان، مبارزاتش با ظل‌السلطان، اقبال‌الدوله و صمصام‌السلطنه که حاکمان این شهر بوده‌اند، بررسی شده است. در فصل دوم با عنوان: مدرس دانشمندی وارسته، به مقام علمی و اجتهاد، فعالیت‌های آموزشی و تربیتی، پژوهش‌ها، آثار و تألیفات مدرس اشاره گردیده و در ادامه دیدگاه‌های وی در باره موضوعاتی چون: جهان اسلام، نگرش تاریخی، شرافت علم، قیام تنباکو، حالات اخلاقی و فضایل انسانی از نظر خوانندگان گذرانیده شده است. در سومین فصل کتاب این موضوعات مورد کنکاش قرار گرفته است: برگزیده شدن مدرس از سوی مراجع عظام تقلید به عنوان مجتهد طراز اول برای نظارت بر مصوبات مجلس مبنی بر عدم مغایرت با موازین دینی و شرعی و قانون اساسی، آغاز فعالیت‌های پارلمانی مدرس در دوره دوم مجلس، مخالفت با اولتیماتوم روس، انتخاب مدرس توسط اهالی تهران به عنوان نماینده این شهر در مجلس شورای ملی (دوره سوم)، آغاز جنگ جهانی اول و شروع دوران فترت مجلس و سفر مهاجرت، حضور مدرس در دربار امپراتوری عثمانی.

مخالفت مدرس با قرارداد استعماری وثوق‌الدوله، کودتای سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان با حمایت انگلستان و دستگیری مدرس توسط کابینه سیاه، مخالفت‌های این مجتهد والامقام با شرارت‌ها، طغیان‌ها و تباهی‌های رضاخان به عنوان سردار سید، در مجلس چهارم، از بحث‌های مطروحه در فصل چهارم می‌باشد. در فصل پنجم نکات ذیل پی گرفته شده است: ادامه مبارزات مدرس در دوره پنجم مجلس با نیرنگ‌های رضاخان، بخصوص بلوای جمهوری‌خواهی و برخی شرارت‌های او و مأموران و هواخواهانش، استیضاح وی به عنوان رئیس کابینه و مخالفت شدید با خلع قاجاریه و روی کار آمدن سلسله پهلوی.

در فصل ششم بحث‌هایی درباره ترور مدرس توسط عوامل رضاخان، دستگیری و حبس وی در زندان خواف خراسان و سرانجام شهادت در کاشمر، بزرگداشت مقام مدرس، احداث بارگاه مدرس و نیز مدرس در نگاه بزرگان، دیده می‌شود. در خاتمه منابع و مآخذ مورد استفاده نویسنده آمده است.

24دسامبر/19

کارنامه و اندیشه شهید مدرس در سنگر مجلس

سیری در حیات تربیتی، آموزشی و علمی

عالم مجاهد، فقیه فرزانه، مجتهد وارسته و شجاع شهید بزرگوار و والاتبار، آیت‌الله سیدحسن مدرس طباطبایی به سال ۱۲۸۷ قمری/۱۲۴۹شمسی در خانواده‌ای از سادات طباطبایی، ساکن زواره دیده، به جهان گشود. پدرش سید اسماعیل طباطبایی در زمره روحانیونی بود که ضمن وعظ و تبلیغ در آبادی سرابه کچو از توابع شهرستان اردستان، در کمال قناعت و زهد روزگار می‌گذراند و از طریق زراعت و دامداری امرار معاش می‌کرد.

مدرس دوران کودکی را در زواره و سرابه سپری کرد. در شش سالگی راهی قمشه شد تا تحت تعالیم و پرورش‌های جدش سید عبدالباقی قرار بگیرد و ضمن فراگیری مقدمات حوزوی، فضایل و مکارم اخلاق را در نهاد خویش شکوفا سازد. جدش فاضل عابدی بود که در منطقه مزبور به فعالیت‌های آموزشی و ارشاد مردم اهتمام می‌ورزید. مقاومت در برابر یکی از خوانین، سید عبدالباقی را وادار به این مهاجرت کرده بود.(۱)

مدرس در شانزده سالگی برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و حدود سیزده سال در حوزه این شهر معارف عقلی و نقلی را آموخت. در همین ایام در برابر حاکم ستمگر اصفهان، ظل السلطان ایستادگی کرد. وی به منظور تکمیل آموخته‌های خود راهی حوزه نجف و در درس خارج فقه و اصول آیات عظام آخوند خراسانی و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی حاضر شد. بعد از هفت سال کوشش علمی به مقام اجتهاد نایل آمد.(۲)

مدرس سرانجام با کوله‌باری از معرفت و فضیلت به اصفهان بازگشت و در نهایت زهد، قناعت و ساده‌زیستی در مدارس جده بزرگ و کوچک به تدریس فقه و اصول، منطق و شرح منظومه سبزواری پرداخت و شاگردانی شایسته و لایق تربیت کرد.(۳)

 

همگامی با انقلاب مشروطه

با اوج‌گیری انقلاب مشروطه، انجمن ملی اصفهان به ریاست آیت‌الله حاج‌آقا نورالله نجفی اصفهان تشکیل و مدرس به سمت نایب رئیس این انجمن برگزیده شد. او همگام با حاج‌آقا نورالله برای تقویت تشکیلات مشروطه‌خواهان، تلاش‌های مؤثر و مفیدی انجام داد و در مقابل حاکم ستم‌پیشه اصفهان، اقبال‌الدوله، مقاومت کرد. با فتح تهران، پیروزی مشروطه‌خواهان و خاتمه یافتن استبداد صغیر، صمصام‌السلطنه بختیاری حاکم اصفهان شد، اما او که نفوذ معنوی و اجتماعی علمای این منطقه را برنمی‌تابید در صدد تبعید روحانیون با اقتداری چون آقا نجفی، حاج‌آقا نورالله و مدرس برآمد. هنگامی که نیروهای بختیاری به تبعید این بزرگان اقدام کردند، اهالی اصفهان در حرکتی فراگیر و خودجوش مراتب اعتراض و نفرت خود را از این بابت به حاکم وقت اصفهان اعلام کردند. وقتی که صمصام‌السلطنه با خیزش اقشار گوناگون در حمایت از علمای تبعیدی مواجه شد، آنان را با نهایت احترام و تکریم به اصفهان بازگرداند. مدرس با موقوفه‌خواران مدارس علمیه اصفهان به مبارزه برخاست، لذا عده‌ای دشمنِ دوست‌نما و افراد تنگ‌نظر و فرومایه درصدد حذف فیزیکی او برآمدند و در مدرسه جده بزرگ دو نفر از آنان، مدرس را هدف گلوله قرار دادند، اما تیرشان به خطا رفت.(۴)

مجتهد طراز اول در نهادی قانونی و مردمی

بر اساس دومین فصل از متمم قانون اساسی، به منظور نظارت بر قوانین مصوب مجلس شورای ملی و تشخیص عدم مغایرت این مصوبات با موازین فقهی و شرعی، مراجع عالی‌مقام حوزه نجف اشرف بیست نفر از مجتهدان طراز اول را به این نهاد مهم و کانون قانونگزاری معرفی کردند تا از میان آنان پنج نفر برگزیده شوند. بر این اساس نمایندگان مجلس (دوره دوم) در هفتمین جلسه که در شعبان ۱۳۲۸قمری برگزار شد، از میان این بیست نفر، آیت‌الله مدرس و چهار مجتهد دیگر را انتخاب کردند. مدرس به منظور حضور در مجلس و انجام وظایف نظارتی خود به تهران آمد و در جلسه ۱۹۴ تاریخ ۲۸ ذی‌حجه ۱۳۲۸ مجلس شورای ملی سابق حضور یافت و مراسم تحلیف (قسم‌نامه) را به جای آورد. مدرس در این دوره با استبداد، خودکامگی، قانون‌شکنی، نفوذ بیگانگان به مبارزه برخاست و با توجه به نبوغ، فراست، توانایی علمی و فکری، احاطه بر مباحث اعتقادی و شرعی از جلسه ۲۰۰ تا ۳۲۶ مجلس، متجاوز از شصت نطق ایراد و در آنها نکات مهمی را در موضوعات حقوقی، قضایی، سیاسی و اجتماعی مطرح کرد. همچنین در نطقی مهم نمایندگان را به اتحاد، همدلی و تفاهم فرا خواند و آنان را از خرده‌گیری‌های بی‌‌مورد، حاشیه‌سازی‌های بی‌خاصیت و پرداختن به جزئیاتی که جز اتلاف وقت فایده‌ای نداشت، برحذر داشت. در همین دوره مدرس با اولتیماتوم روس که امنیت و استقلال ایران را در معرض مخاطره قرار می‌داد به مخالفت برخاست.(۵) اما ناصرالملک (نایب‌السلطنه)، مجلس را منحل کرد و اولتیماتوم روسیه را پذیرفت. مدرس با این تصمیم به مخالفت برخاست و آن را مغایر قانون اساسی دانست.(۶)

در ادوار سوم تا ششم مجلس

مدتی کوتاه بعد از افتتاح دوره سوم مجلس به دلیل نقض بی‌طرفی ایران توسط قوای متجاوز روس و انگلیس و تهدید دولت ایران توسط اشغالگران، مدرس همراه عده‌ای از نمایندگان و برخی از رجال خوشنام کشور هجرتی دیگر را آغاز کرد. او بعد از اقامت در قم، به عنوان یکی از افراد هیئت منتخب از سوی نمایندگان برای پیشرفت و اجرای مقاصد مهاجران، تعیین شد. بعد از مدتی او و همراهان به غرب کشور و در پی ورود نیروهای روس به عراق ‌رفتند. حکومت موقت مهاجر در رجب ۱۳۳۴ ق در بغداد جلسه تشکیل داد و مدرس به عنوان وزیر عدلیه و اوقاف تعیین شد. به دنبال شکست مهاجران از قوای روس، مدرس به قلمرو دولت عثمانی عزیمت و با امپراتور عثمانی و صدر اعظم آن ملاقات‌ کرد.

مدرس با خاتمه جنگ به تهران بازگشت و در اعتراض به دولت صمصام‌السلطنه، در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم(س) تحصن کرد. سپس با روی کار آمدن دولت وثوق‌الدوله، با وی به دلیل عقد قرارداد با انگلستان به مخالفت پرداخت. مدرس در دوره سوم مجلس از تهران نماینده شد.(۷)

بعد از انقضای دوره سوم و مدت شش سال فترت مجلس، سرانجام دوره چهارم مجلس شکل گرفت و مدرس به عنوان نماینده تهران انتخاب و از جانب نمایندگان به نیابت اول مجلس برگزیده شد. در این دوره شهید مدرس با دیکتاتوری رضاخان و اعوان و انصارش به ستیز پرداخت. هنگامی که قوام السلطنه از ریاست دولت استعفا داد و مستوفی‌الممالک مأمور تشکیل کابینه شد، مدرس این دولت را به دلیل ناتوانی و عدم کارآیی استیضاح کرد و باعث استعفای او شد.(۸)

در دوره پنجم هم مدرس با رأی قابل توجه اهالی تهران به این نهاد قانونی و مردمی راه پیدا کرد. در چنین ایامی مدرس به مبارزات خود با نیرنگ‌های رضاخان از جمله جمهوری قلابی ادامه داد و چون عده‌ای از نمایندگان وابسته به این دیکتاتور می‌خواستند با خلع قاجاریه از سلطنت، زمینه روی کار آمدن او را به عنوان پادشاه فراهم کنند، این برنامه را خلاف قانون اساسی دانست و پادشاهی سلسله پهلوی را غیرقانونی اعلام کرد، اما رضاخان با تصویب مجلس مؤسسان فرمایشی به قدرت رسید.(۹)

در دوره ششم با وجود کارشکنی کارگزاران و مأموران رضاخان، مدرس به عنوان اولین نماینده منطقه تهران به مجلس شورای ملی راه یافت و به عنوان رهبر نمایندگان اقلیت درباره دخالت رضاخان و عُمّالش در امر انتخابات به مبارزه و اعتراض پرداخت و با اعتبارنامه وکلایی که با حمایت نظامیان و کارگزاران رژیم پهلوی اول، روی کار آمده بودند به مخالفت برخاست.

مدرس در این دوره به‌شدت تحت فشار بود و در هفتم آبان ۱۳۰۵ با توطئه تروریست‌های رضاخان در یکی از معابر تهران هدف گلوله قرار گرفت و به‌شدت مجروح شد. در انتخابات دوره هفتم با نقشه عوامل حکومت رضاخان مدرس حتی یک رأی هم نیاورد تا آنکه در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ مأموران رضاخان به منزلش هجوم بردند و او را دستگیر و به خواف خراسان تبعید کردند. سرانجام آن شهید والامقام بعد از تحمل ده سال حبس در شرایط رنج‌آور و فرساینده در دهم آذر ۱۳۱۶، در کاشمر به فیض شهادت نایل آمد.(۱۰)

حرمت و اهمیت مجلس از نگاه مدرس

مدرس در سنگر مجلس طی نطق‌های گوناگون، این نهاد را کانونی مهم، تأثیرگذار و محل تصمیم‌های تحول‌آفرین و حتی مقدس معرفی و تأکید کرد که نمایندگان نباید اجازه بدهند قداست مجلس مخدوش شود. به اعتقاد او آراستن خود به خصال پسندیده و رفتار ستوده و توجه به مصالح عمومی، رعایت موازین دینی و حمایت از حقوق اقشار گوناگون توسط اعضا بر اهمیت مجلس می‌افزاید.(۱۱)

همچنین وی نمایندگان را به اتحاد و وفاق دعوت ‌کرد و در فرازی از نطق خود در جلسه ۲۰۲، ۲۴ محرم‌الحرام ۱۳۲۹ق خاطرنشان ساخت: «شأن وکلا که نماینده میلیون‌ها مسلمان هستند اجلّ از این است که از روی غرض و خدای نخواسته به‌عمد اقدامی که موجب ضعف و سستی این اساس باشد، بکنند. تمام آقایان باید این اساس را حفظ کنند، ولو اینکه ناملایم با بعضی طباع باشد، زیرا به خاطر برخی از جزئیات نباید از هدف اصلی غافل ماند. رئیس هر قوم باید حافظ و خادم آن قوم باشد. خرده‌گیری از همدیگر و به جزئیات پرداختن که به درد ملت نمی‌خورد، جز تلف کردن وقت مجلس فایده‌ای ندارد.»(۱۲)

مدرس در جلسه ۳۲۲ دوشنبه ۲۱ ذی‌قعده ۱۳۲۹ ق تصریح کرد:

«عمده نظر بر صلاح مملکت و مصالحی است که مترتب بر بقای مجلس است. دولت و سایر تشکیلات ملتفت باشند که بقای مجلس به واسطه مصالحی است که باید باشد و خدای ناخواسته متعاقب به چیزی که موجب وهن آن می‌گردد، نشود.»(۱۳)

مدرس مجلس را بالاترین و والاترین نهادی می‌دانست که می‌تواند در امور سیاسی، اجتماعی، حکومتی و مصالح عمومی تصمیم‌های مهم و سرنوشت‌سازی بگیرد. در مجلس چهارم وقتی معتمدالتجار می‌گوید حکومت نظامی که توسط رضاخان ایجاد شده مردم را آزار می‌دهد، مدرس می‌گوید:

«مجلسی که می‌تواند پادشاه را تغییر دهد، می‌تواند رئیس الوزرا را عوض کند، عزل وزیر جنگ (رضاخان که با حکومت نظامی مردم را رنج می‌دهد) برایش کاری دارد، اما باید نمایندگان در تصمیم خود جدی و قاطع و شجاع باشند.«

وی در یکی از سخنرانی‌هایش از نمایندگان خواست در رأی دادن برای تصویب قوانین دقیق و هوشیار باشند، زیرا این مصوبات سرنوشت ملت و کشور را رقم می‌زنند. باید هنگام وضع قانون در اطرافش تأمل کرد و بدون دلیل رأی نداد. نکته مهم بقای کشور و استقلال این سرزمین است و تمام ادارات باید در خدمت این امر مهم باشند. مدرس مدافع تفکیک قوا بود و تأکید می‌کرد که اگر قدرت در یک نهاد متمرکز شود، حتی اگر کارگزاران و دست‌اندرکارانش صالح هم باشند زحمت تولید می‌شود. تمرکز قدرت فساد به وجود می‌آورد. بر این اساس هر یک از قوای مقننه، قضائیه و مجریه باید به وظایف خود بپردازند و از دخالت در امور یکدیگر بپرهیزند. مدرس می‌گفت: «قراردادی قابل ارزش، مقبول و مصوب است که مجلس آن را به تصویب برساند. در غیر این صورت هر گونه قراردادی که با دول دنیا منعقد شود، رسمیت ندارد.»(۱۴)

مجلس از آن روی در نگاه مدرس اهمیت دارد که برخاسته از مردم، منتخب و وکیل آنان است. این ویژگی به مجلس چنان اقتداری می‌دهد که بالای دست نهادهای دیگر قرار می‌گیرد. وی بر لزوم پیروی دولت از قوانین مصوب مجلس تأکید دارد: «دولت غیر از اجرای قوانینی که مجلس شورای ملی تصویب کرده، وظیفه‌ای ندارد. وزیر باید مجری قانون باشد و نمی‌تواند خود مقرراتی وضع کند.»(۱۵)

مدرس تصریح می‌کند مجلسی که نمایندگانش صاحب عقیده محکم دینی ‌باشند و اقتدارش را در قلوب مردم ببیند، می‌تواند با قدرت‌های دنیا مقابله کند. وی اگرچه مجلس را در رأس امور می‌داند و عظمت و عزت کشور را بر پایه آن بنا می‌کند، اما خواهان مجلسی نیست که هرچه میلش باشد انجام دهد. نمایندگان هم باید از قانون پیروی کنند و هنگامی که قانونی را به تصویب می‌رسانند باید مراقب باشند مغایر شرع مقدس و مخالف موازین اسلامی نباشد: «باید دقت کرد قانونی حتی سر مویی برخلاف قانون اسلام تصویب نشود. نمایندگان باید با دیدی باز و مطلع از مسایل و احساس مسئولیت درباره کم و کیف مسایل مطروحه اظهارنظر کنند. در تدوین قانون باید توجه کنند که کیفیت اداره کشور همچون دیگر نقاط دنیا بلکه اکمل از آنها باشد. اصول اساسی و زیربنایی را از قواعد اسلامی اخذ می‌نماییم، اما نحوه اجرا و چگونگی عملی کردن مقدرات را از افکار و تجارب دیگر نواحی دنیا اتخاذ می‌کنیم.»(۱۶)

ویژگی‌ها و وظایف نماینده لایق و صالح

مدرس در جلسه ۳۰۱، ۱۱ شوال ۱۳۲۹ ق مجلس شورای ملی گفت:

«کسی که از سوی مردم به عنوان نماینده برگزیده می‌شود صرفاً نباید معروف باشد، بلکه بصیرت نسبت به مصالح کشور و منطقه هم لازم است. مردم خودشان باید دقت کنند که چه کسی را انتخاب می‌کنند و خود منتخب هم باید بداند که چه کسی لایق است و به این درجه از رشد اخلاقی رسیده باشد که اگر صلاحیت لازم را ندارد، خودش قبول نکند که به این نهاد قدم بگذارد. مجلس قداست دارد و مهم است که اعضایش از خصال پسندیده و اخلاق حمیده برخوردار باشند. البته این ویژگی به‌تنهایی کفایت نمی‌کند. وکیل البته باید عارف به مقتضیات زمان و بصیر و عالم به امور مملکتی باشد. کسی که در میان اهالی حوزه انتخابیه به خصال ستوده شهرت یافته باشد، فساد در عقیده نداشته باشد و متجاهر به فسق نباشد، صلاحیت وکالت را دارد، زیرا اگر اعتقادات سالم و اخلاق درستی نداشته باشد، چنین شخصی نمی‌تواند برای ملت خود مفید باشد و وظایف خود را  خوب انجام نمی‌دهد. اشخاصی را که برای شرارت می‌آیند باید دفع‌ کرد.»(۱۷)

دلیل مخالفت مدرس با اعتبارنامه برخی نمایندگان

مدرس در جلسه دوم ۲۵ اسفند ۱۳۰۲ش مجلس شورای ملی طی نطقی گفت:

«مخالفت بنده با بعضی از آقایان هیچ دلالت ندارد که بنده بهتر از آنان باشم، ولی چون این مجلس را به منزله تمام ایران می‌دانم، قانون هم از برای اشخاصی که در این کرسی‌ها باید بنشینند یک صفاتی و در انتخابشان یک ترتیباتی را مقدر فرموده است. برای هر کار و شغلی رجال مخصوصی در نظر می‌گیرند. پس اگر مخالفتی با چند نفر از آقایان دارم، عقیده شخصی‌ام این است که جهتی از جهات قانونی را فاقدند. اگر مطلبی برای اصول قانون ضرری داشته باشد، مخالفت می‌نمایم و عقیده‌ام این است که انتخابات در این دوره (دوره پنجم) از روی فشار صورت گرفته و اختیاری در کار نبوده است. آن کسی که با فشار نظامی و سیاسی و برخی تهدیدها بیاید و روی این کرسی بنشیند، غاصب است. انتخاب برخی از اینها ملی و مردمی نمی‌باشد. بنده عقیده‌ام را اظهارنظر می‌کنم، اگرچه مخالف با تمام افراد باشد. در این باره حتی برای نزدیک‌ترین افراد به خودم فرقی نگذارده‌ام. هرکسی را بفهمم یک عامل محلی یا غیر آن در انتخابش مؤثر بوده و به قوه نظامی، سیاسی و مانند آنها انتخاب شده، به او رأی نمی‌دهم، زیرا انتخابش بر اساس اراده و رأی ملت نبوده است، حتی اگر اقرب اشخاص در دوستی با خودم باشد، این موضوع در نظرم برای مخالفت با او دخالتی ندارد.»(۱۸) همچنین مدرس تأکید کرد:

«نماینده اجازه ندارد برخی از اختلافات، تشنج‌ها و درگیری‌هایی را که بیرون از مجلس اتفاق می‌افتد به مجلس شورای ملی منتقل کند، زیرا این آفت‌ها غیر از آنکه نهاد مذکور را تضعیف می‌نماید و حرمت آن را مخدوش می‌سازد، نمایندگان را از پرداختن به مسایل اساسی و حیاتی که گره‌گشای گرفتاری‌ها و مشکلات کشور و مردم است بازمی‌دارد و آنان را به امور حاشیه‌ای، جزئی و عبث مشغول می‌کند.»(۱۹)

مدرس می‌گوید نماینده‌ای که صلاح و فساد جامعه خویش را تشخیص نمی‌دهد، جز زحمت برای موکلان خود فایده‌ای ندارد. او چون کارشناس و خداشناس نیست، عوارضی را به عایدات مردمی تحمیل می‌کند که قادر به پرداخت آن نیست و مردم در هاله‌ای از فشار و رنج قرار می‌گیرند. مقررات مربوط به دارایی‌ها و مالیات‌ها باید طوری تدوین و تصویب شوند که ضمن نفع داشتن برای توسعه اقتصاد کشور، مردمی را که در این سرزمین زندگی می‌کنند به زحمت نیندازند و رفاه و آسایش آنان را تهدید نکنند. باید بکوشیم ارزاق ایشان را توسعه دهیم و اجازه ندهیم عواید و عوارضی به کالاهای اساسی تحمیل شود.»(۲۰)

مدرس مخالفت عده‌ای از وکلا را با اعتبارنامه برخی از نمایندگان مورد تأمل می‌دانست و تصریح می‌کرد که برخی مبتنی بر جهل است و چون آگاهی دقیقی ندارند اظهارنظر مطابق با واقعیت نمی‌کنند. بعضی عامدانه و از روی انگیزه‌های سیاسی با اعتبارنامه افراد مخالفت می‌ورزند و در مواردی هم بر اساس مستندات قانونی اعتراضاتی نسبت به انتخاب نماینده‌ای مطرح می‌شود، لذا پرونده‌های مورد بحث باید به کمیسیون تحقیق بروند و در آنجا تأملاتی صورت گیرند و نماینده‌ای که ایراد، شبهه و اشکالی به نحوه انتخاب افراد دارد به آنجا مراجعه کند.»(۲۱)

شهید مدرس وقتی خود به مخالفت با نماینده‌ای برمی‌خاست، دلایلی مستند و شواهدی محکم ارائه می‌کرد. در جلسه چهارم دوره ششم مجلس در مخالفت با اعتبارنامه شاهزاده ایرج میرزا (شاعر) طی نطقی گفت: «بنده چه در سابق و چه حالا اشکالاتی را به عقیده خودم محل توجه قرار می‌دهم که بر اساس آنها با انتخاب این شاهزاده مخالفم، زیرا علت عمده انتخابش را امیر لشکر خراسان می‌دانم. اگرچه مسلمان است و آدم خوبی است، ولی علت تامه‌اش محمدخان (فرمانده نظامی خراسان) است و باطل است به واسطه این که او نظامی است و اگر او در مشهد استقرار نداشت، ایرج میرزا انتخاب نمی‌شد. این مخالفت‌های من جنبه شخصی ندارد. وکیلی که غیر از جان محمدخان، موکلی ندارد، انتخابش غیرقانونی است. امیر لشکر نمی‌تواند در این امور دخالت کند. قشون باید سلاح دست بگیرد و از کشور دفاع کند و هر وقت حاکم امری دارد، عمل کند. اما با این موضوع موافقم و از خدا هم می‌خواهم که ایشان والی خراسان شود. اما برای وکالت آنکه بیست و پنج هزار رأی محلی دارد و اهل ولایت است، مقدم بر اوست.»(۲۲)

اما علت مخالفت مدرس با اعتبارنامه سلطان محمدخان، نماینده نایین، همکاری وی با کودتای سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان، دست‌نشاندگان استعمار انگلستان بود. مدرس متذکر می‌شود:

«کودتایی برخلاف قانون اساسی و برخلاف فرموده قرآنی که می‌فرماید یهود و نصارا را دوست خود نگیرید، صورت گرفت و اساس کشور و استقلال مملکت را مورد تهدید قرار داد. عده‌ای هم دور آن جمع شدند، از جمله ایشان و اگر بگوید من آن نقشه را نمی‌دانستم، بنده تکذیب می‌کنم. بنده او را می‌شناسم و با هم دوست و همسایه بوده‌ایم. اگر خدای نخواسته آن قدر استعداد نداشت که آن سیاست (توطئه) را بفهمد انصافاً و قانوناً قابل این مجلس نیست. اما چون فهمیده و در این امر شرکت داشته، او را رد می‌کنیم. نیاز به اوقات تلخی هم نیست. روابط دوستی در پیش است همان طور که در سابق دوست بودیم. جداً می‌گویم همان طور که سیدضیاء تکیه خودش را به جای دیگر داد و خواست ملت ایران را نابود کند، شما هم که تکیه به جای دیگری کرده‌اید، توسط وکلای این مردم حذف خواهید شد.»(۲۳)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- شرح حال مدرس به قلم خودش، روزنامه اطلاعات، ۱۸ آبان ۱۳۰۶، طفولیت مدرس، محیط طباطبایی، مجله محیط، سال اول، شماره دوم، اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ح ۵، ص ۲۱، شهید مدرس، ماه مجلس، ص ۲۲-۲۳٫

۲- مرد روزگاران، علی مدرسی، ص ۲۴ – ۲۵، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، عبدالعلی باقی، ص ۲۶ – ۲۷٫

۳- مدرس، تاریخ و سیاست، گروهی از مؤلفان، ص ۴۴، مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج۲، ص۳۷ – ۳۸، شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج ۱، ص ۳۳۳٫

۴- مرد روزگاران، ص ۴۷-۵۰، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۲۹، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۳۶، اندیشه سیاسی حاج‌آقا نورالله اصفهانی، موسی نجفی، ص ۴۶٫

۵- مدرس قهرمان آزادی، حسین مکی، ج ۱، ص ۶۳-۶۹، مدرس در پنج دوره تقنینیّه، به کوشش محمد ترکمان، ج ۱، ص ۶۰-۶۹، زنده تاریخ (شهید مدرس به روایت استاد)، ص ۵-۶٫

۶- زنده تاریخ، ص ۷، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، بهار، ج ۱، ص ۳۴٫

۷- مدرس و مجلس، ص ۴۱-۴۲، آراء، اندیشه‌ها و فلسفه سیاسی مدرس، محمد ترکمان، ص ۲۰-۲۱٫

۸- مدرس در پنج دوره تقنینیّه، ج ۱، ص ۴۲۷ تا ۴۳۰، زنده تاریخ، ص ۱۰، مدرس قهرمان آزادی، ج ۱، ص ۲۵۶٫

۹- بازیگران عصر طلایی، ابراهیم خواجه نوری، ص ۱۱۶، مدرس مجاهدی شکست‌ناپذیر، ص ۵۹-۶۰، شهید مدرس ماه مجلس، ص ۱۲۶-۱۲۷، تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج ۳، ص ۳۸۷٫

۱۰- مدرس و مجلس، ص ۱۵۷، مرد روزگاران، ص ۳۲۲-۳۲۳، مدرس قهرمان آزادی، ج ۲، ص ۷۸۰، مدرس شهید، علی مدرسی، ص ۳۶۵-۳۷۰٫

۱۱- مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج ۱، ص ۵۳-۵۵٫

۱۲- همان، ص ۱۰-۱۱٫

۱۳- همان، ص ۶۵-۶۶٫

۱۴- مدرس، تاریخ و سیاست، ص ۱۴۹-۱۵۱٫

۱۵- مدرس و سیاست‌گذاری عمومی، حمیدرضا ملک‌محمدی، ص ۱۵۸-۱۵۹٫

۱۶- مدرس قهرمان آزادی، ج ۱، ص ۱۹۳، مرد روزگاران، ص ۲۱۶، مدرس در پنج دوره تقنینیّه، ج ۱، ص ۲۴۵، تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، موسی نجفی، ج ۲، ص ۲۷۶، اندیشه سیاسی شهید مدرس، رضا عیسی‌نیا، ص ۵۴-۵۵٫

۱۷- مدرس در پنج دوره تقنینیّه، ج ۱، ص ۵۱-۵۴٫

۱۸- همان مأخذ، ج ۲، ص ۵-۷٫

۱۹- همان، ص ۱۱-۱۲٫

۲۰- برگرفته‌ای از نطق مدرس در جلسه ۱۰۲، دوره پنجم مجلس شورای ملی.

۲۱- مأخوذ از سخنرانی مدرس در ۲۰ مرداد ۱۳۰۵/ سوم صفر ۱۳۲۱، در مجلس شورای ملی.

۲۲- مدرس در پنج دوره تقنینیّه، ج ۲، ص ۲۵۱-۲۵۶٫

۲۳- همان مدرک، ج ۱، ص ۱۹۱-۱۹۴٫

24دسامبر/19

قـوانین گفتـگـو

مقدمه: در گام چهاردهم از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» و در مبحث «بساط سخن» اشاره شد به گفتگوهای قاعده‌مند و بایدها و نبایدهایی در گفتگوهای زوجین، اینک و در ادامه به قوانین گفتگو میپردازیم:

گفتگو، وقتی فایده دارد که علاوه بر در نظر گرفتن موانع و آفات، با قوانین آن نیز آشنا شویم. در این‌جا به صورت خلاصه به بیان این قوانین می‌پردازیم.

الف) حسّاسیت روی واژه‌ها، جمله‌ها و لحن کلام

تلاش کنیم که برای گفتگو، در انتخاب واژه‌ها و چینش جملات، هنرمند باشیم. به گونه‌ای صحبت کنیم که بوی طعنه، کنایه، تمسخر، تحقیر، سرزنش و… از آن به مشام نرسد. گفتگو، باید کاملاً دوستانه باشد تا نتیجۀ مطلوب را بدهد. علاوه بر محتوا باید به آوا و آهنگ کلام هم توجّه کرد. نرم سخن گفتن، عامل بسیار مهمّی در تأثیر بخشی گفتگوست.(۱) با همسرمان همان‌طوری صحبت کنیم که دوست داریم او با ما صحبت کند.(۲)

خوش‌کلام بودن، علاوه بر این که ما را در هدایت صحیح مسیر گفتگو یاری می‌کند، از نظر معنوی هم ما را در مسیر آفرینش خویش، جلو می‌برد.(۳)

همیشه باید مراقب زبان بود تا کلامی بر آن جاری نشود که موجب کدورت خاطرِ همسر گردد. حفظ زبان، خود عاملی برای حفظ جایگاه و احترام اوست. همۀ ما کسی را که در هنگام گفتگو، مؤدّبانه سخن می‌گوید، شخص محترمی می‌دانیم.(۴)

 

ب) تعیین زمانی ثابت برای گفتگو

خوب است برای گفتگوی خود با همسرمان، زمان ثابتی را مشخّص کنیم؛ زیرا تجربه نشان داده که اگر این زمان معیّن نشود، معمولاً گفتگو به بهانه‌های مختلف، فراموش شده یا به تأخیر می‌افتد. تعیین زمان ثابت، فایدۀ دیگری هم دارد و آن، این‌که زن و شوهر با توجّه به این که می‌دانند مثلاً دوشنبه‌ها ساعت نُه شب، برنامۀ گفتگو دارند، خود را برای یک گفتگوی سازنده، آماده می‌کنند.

برای تعیین زمان گفتگو، به این نکات توجّه کنید:

الف) بهتر است حدّاقل هفته‌ای یک بار، برنامۀ گفتگو داشته باشید.

ب) زمان گفتگو را به گونه‌ای مشخّص کنید که احتمال تداخل آن با برنامه‌های دیگر، کم باشد. مثلاً اگر زمان گفتگو، روز جمعه، آن هم قبل از ظهر باشد، به احتمال فراوان در هفته‌های متعدّدی با رفت و آمدهای فامیلی تداخل می‌یابد.

ج) ساعتی را برای گفتگو مشخّص ‌کنید که هر دو طرف، از نشاط لازم برای گفتگو، برخوردار باشند.

د) اگر به هر دلیلی نتوانستید در زمان مشخّص شده، گفتگوی خود را انجام دهید، حتماً در زمان دیگری آن را انجام دهید؛ یعنی جا به جایی زمان گفتگو، آری، تعطیلی آن، هرگز!

هـ) گفتگوهای روزمرّه، نیاز به برنامه‌ریزی آن‌چنانی ندارد و همیشه هم باید برقرار باشد.

 

ج) تحکّم و زورگویی، ممنوع!

اساس و بنیان گفتگو، باید منطق باشد. در گفتگو، سعی نکنیم که با تحکّم و زورگویی، حرف خود را بر همسرمان تحمیل کنیم. این عمل با فلسفۀ گفتگو در تعارض است. ما گفتگو می‌‌کنیم تا به دنبال آن به تفاهم بیشتری دست پیدا کنیم؛ در حالی که تحکّم و زورگویی، زن و شوهر را از هم دور می‌کند.

 

د) عدالت را رعایت کنیم

گفتگوی عادلانه، گفتگویی است که هر دو طرف، موقعیّت برابری برای صحبت کردن داشته باشند. پس اوّلاً مراقب باشید که گفتگو، یک‌طرفه اداره نشود. ثانیاً اگر همسرتان به هر دلیلی در گفتگو شرکت نمی‌کند، شما زمینۀ صحبت کردن او را با پرسش‌، فراهم کنید.

هـ) خود را در معرض نقد قرار دهیم

همان‌طور که گفته شد، یکی از موانع ارتباط عاطفی میان زن و شوهر، کدورت‌هایی است که یکی از آنها از دیگری به دل دارد؛ امّا در بسیاری از موارد به دلایل مختلف، فرد به خود اجازه نمی‌دهد نقد مستقیمی به همسرش وارد کند. پس چه خوب است که گاهی گفتگو را با جملاتی این‌چنین آغاز کنید: «آیا از من راضی هستید؟»، «در هفتۀ گذشته چه عملی از من سر زد که موجب ناراحتی شما شد؟» و جملاتی از این قبیل که شما را در معرض نقد همسرتان قرار داده، سوء تفاهمات احتمالی را هم برطرف می‌کند.

و) پرهیز از حسّاسیت‌زایی

یکی از آفات گفتگو، تحریک حسّاسیت‌های طرف مقابل است. پس اگر می‌خواهید برای ادّعای خودتان دلیلی بیاورید، سعی کنید از کسانی که همسرتان نسبت به آنها حسّاس است، استفاده نکنید. مثلاً اگر همسرتان نسبت به پدر شما حسّاس است، برای تأیید گفتۀ خود، سخن پدرتان را شاهد نیاورید.

ز) استفاده از دلایل مورد قبول همسر

در صورتی گفتگو می‌تواند به نتیجۀ مطلوب برسد که دو طرف از دلایلی استفاده کنند که همسرشان، آن را قبول دارد. پس شما هم در مرحلۀ اوّل، تلاش کنید از مقبولات همسرتان مطّلع شوید و در مرحلۀ بعد در گفتگوی خود با او از دلایلی استفاده کنید که مورد پذیرش همسرتان باشد. مثلاً ممکن است همسرتان در مورد روایات، تعبّد داشته باشد و شاید هم در برابر سخنان بزرگان، سرِ تعظیم فرود آورد. البتّه در بسیاری از موارد، برای این که بتوانید از مستنداتی که همسرتان قبول دارد، استفاده کنید، باید پیش از گفتگو، مطالعه کنید. اگر هم مقبولات خاصّی در عقاید همسرتان نبود، می‌توان از دلایل منطقی و عقلی آغاز کرد.

ح) توجّه کامل به صحبت‌های همسر

گفتگوی دو‌طرفه، وقتی مفید خواهد بود که هر دو احساس کنند صحبت‌هایشان برای دیگری مهم و قابل توجّه است. حرف‌ها و حرکاتی که پیام بی‌اهمّیتی سخنان را به طرف مقابل منتقل می‌کند، موجب کم شدن انگیزۀ گفتگو می‌شود. پس وقتی همسرتان صحبت می‌کند، توجّه لازم را به صحبت‌های او داشته باشید. مثلاً در هنگام صحبت کردن همسرتان، از نگاه کردن به تلویزیون یا خوردن، خودداری کنید. خیره شدن شما به چشم همسرتان در هنگام صحبت کردن او، وی را از این که شما به سخن او توجّه دارید، مطمئن می‌کند.

در میان سخنان همسرمان هم حرف نزنیم. سکوت در میان حرف‌های او، نشان دهندۀ اهمّیت قائل شدن برای سخنان اوست. از سوی دیگر، پریدن در بین حرف‌های او نشان از بی‌اهمّیت بودن او و سخنانش دارد؛ حتّی اگر شما نخواهید، رفتار شما چنین پیامی را به او می‌دهد.(۵) اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در میان سخنان دشمنانشان هم حرف نمی‌زدند تا چه رسد به دوستان.(۶)

از زاویه‌ای دیگر هم سکوت در میان سخنان، از اهمّیت ویژه‌ای برخوردار است و آن این که گاهی در سخنان همسرمان، حرفی است که ما را ناراحت کرده، وادار به مقابله می‌کند؛ امّا اگر اجازه دهیم که او سخنانش را کامل کند، ممکن است حرفی بزند که سخن قبلی او را کامل کرده، سوء تفاهم پیش آمده را حل کند.

ط) پرهیز از جدال

جدال یا همان جرّ و بحث خودمان، از آفات اصلی گفتگوست که موجب می‌شود به ارتباط عاطفی دو طرف لطمه‌های سنگینی وارد شود.(۷) اگر احساس کردید که گفتگو در حال تبدیل شدن به جدال است، خیلی زود آن را به اتمام برسانید. حتّی اگر حق به جانب شما بود، باز هم جدال نکنید.(۸)

ی) پرهیز از محاکمه

هیچ‌گاه گفتگو را تبدیل به جلسۀ محاکمه نکنید. در بسیاری از موارد، وقتی گفتگو حالت محاکمه به خود می‌گیرد، طرف مقابل را به جای پذیرش حق به دفاع از خود، وا می‌دارد. هر وقت احساس کردید که همسرتان محکوم شده، به گونه‌ای هنرمندانه از او دل‌جویی کنید تا احساس شکست نکند.

ک) حق جویی و حق پذیری

همیشه احتمال نادرست بودن موضع خود را بدهید تا بتوانید با دقّت بیشتری گفتگو را دنبال کنید. البتّه برخی از مسائل هستند که در درستی آنها تردیدی نیست؛ امّا بسیاری از مسائل مورد گفتگوی ما و همسرمان، از این دسته نیست. اگر پیش از گفتگو و در حین آن، این احتمال را بدهیم، با دقّت بیشتری به سخنان همسرمان گوش خواهیم داد. در این صورت، درجۀ رشد دهندگی گفتگو هم بالا خواهد رفت.

وقتی هم به این نتیجه رسیدید که شما اشتباه می‌کنید، خیلی زود، تسلیم شوید. این عمل، علاوه بر آن که همسرتان را بیشتر به پذیرش فرهنگ گفتگو، تشویق می‌کند، در ایجاد رابطۀ صمیمی میان شما، بسیار تأثیرگذار است.

دل‌ها که فقط با قتل و غارت، سنگ نمی‌شود. وقتی حق را فهمیدی و آن را ابراز نکردی، باید منتظر سنگ شدن دلت باشی. انکار حق که فقط انکار خدا نیست. وقتی می‌دانی اشتباه کرده‌ای و آن را نمی‌پذیری، حق را انکار کرده‌ای. کسانی که دلشان رو به سنگ شدن می‌رود و حق را انکار می‌کنند، زمینۀ انکار خدا را هم دارند. باور نداری منتظر باش… نه، عوض شو. احتمالش هم تن انسان را می‌لرزاند.

ل) مقدّمه‌چینی کافی

برای گفتگو در بارۀ هر چیزی، مقدّمه‌چینی خوبی داشته باشید. ممکن است اندوخته‌های ذهنی همسرتان برای پذیرش یک مطلب، به قدری کم باشد که لازم باشد شما تا چند جلسه مقدّمه‌چینی کنید. بدون مقدّمه‌چینی و تأمین اندوخته‌های لازم برای پذیرش یک مطلب، زحمات شما به هدر می‌رود و شاید تا مدّت‌ها نتوانید در بارۀ آن مطلب، حتّی مقدّمه‌چینی کنید.

م) صبر برای نتیجه گرفتن

به هیچ‌وجه توقّع نداشته باشید که در یک گفتگو، به نتیجۀ مطلوب برسید. گاهی چندین جلسه صحبت لازم است تا کسی از موضع خودش عقب‌نشینی کند.

ن) توجّه به حوصلۀ همسر

اگر احساس کردید که گفتگو به درازا کشیده شده و همسرتان، دیگر حوصلۀ ادامۀ آن را ندارد، ادامۀ گفتگو را به فرصتی دیگر موکول کنید.

در پایان، تذکّر این نکته هم ضروری است که در برخی از موارد، امکان دارد گفتگو با چندین جلسه هم به نتیجۀ مطلوب نرسد. در این موارد، از قانونِ مدارا و گذشت، استفاده کنید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخشی؛» و با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد.(سورۀ طه  آیۀ ۴۴) این آیه خطاب به موسی و هارون(علیهم‌السلام) است در هنگامی که آن دو، مأمور به دعوت فرعون شدند.

۲- امام باقر(ع) در تفسیر آیۀ: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسناً؛»(سورۀ بقره آیۀ۸۳) و با مردم [به زبانِ‏] خوش سخن بگویید فرمود: «به مردم، بهترین چیزی را که دوست دارید به شما بگویند، بگویید که خداوند، این افراد را دوست ندارد: کسی که بر مؤمنان لعن کند و دشنام دهد و طعنه بزند، و کسی که کار زشت انجام دهد و گدایی‌کند و به اصرار، چیزی را از مردم بخواهد بگیرد. [از آن سو] خدوند، انسان باحیا و حلیم و پاک‌دامن و خویشتندار را دوست دارد» (بحار الأنوار، ج۷۱، ص۱۶۱).

۳-امام رضا(ع) از قول پدرانش از رسول اکرم(ص) نقل کرده که ایشان فرمود: «بهترینِ شما، کسی است که کلامش گوارا بوده، اِطعام کند و در شب، نماز بخواند، در حالی که مردم در خواب‌اند» (همان، ص۳۸۳).

۴-مردی به امام رضا(ع) گفت: سفارشی به من بنما. امام(ع) فرمود: «زبانت را حفظ کن تا عزیز باشی و مردم را بر خویش، مسلّط نکن که خوار می‌شوی» (الکافی، ج۲، ص۱۱۳).

۵-رسول خدا(ص) فرمود: «کسی که در میان سخن گفتن برادر مسلمانش بیاید، به سان آن است که به صورتش چنگ انداخته است» (همان، ص۶۶۰).

۶-دیلم بن عمر می‌گوید: «در شام بودم که اسیران آل محمّد(ص) را آوردند. آنها در کنار در مسجد، جایی که اسیران را نگه می‌داشتند، ایستاندند. در میان آنان، علی بن الحسین(ع) نیز حضور داشت. در این هنگام، یکی از بزرگان اهل شام نزد اسیران آمد و گفت: سپاس، خداوندی که شما را کشت و هلاک کرد و ریشۀ فتنه را قطع نمود. او در شماتت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) چیزی را فروگذار نکرد. وقتی سخنش تمام شد، امام سجّاد(ع) به او فرمود: «من به حرف‌هایت گوش کردم تا سخنت تمام شد و هر چه کینه و دشمنی در دل داشتی، ابراز داشتی. پس چنان که من به سخنان تو گوش دادم، تو نیز به سخنان من گوش فرا ده» (الاحتجاج، ج۲، ص۱۲۰).

۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از جدال و خصومت بپرهیزید که این دو، دل انسان را نسبت به برادرانش مریض می‌کند و نفاق، بر اساس این دو می‌روید» (الکافی، ج۲، ص۳۰۰).

۸- رسول خدا(ص) فرمود: «من ضامن خانه‏اى در اطراف بهشت و خانه‏اى در وسط بهشت و خانه‏اى در بالاى بهشت هستم براى کسى که جدال را ترک کند، اگر چه بر حق باشد و براى کسى که دروغ را ترک کند، اگر چه از روى شوخى باشد و براى کسى که اخلاق خوب داشته باشد» (الخصال، ج۱، ص۱۴۴)

24دسامبر/19

تحولات عراق، بیم‌ها و امیدها

اعتراض گسترده مردم عراق نسبت به مفاسد اداری و ناکارآمدی ساختار حاکم، فرصتی را فراهم ساخته تا نظام سیاسی این کشور با انجام اصلاحاتی شرایط بهتری را برای مردم این کشور رقم بزند. اما در عین‌حال این اعتراضات مردمی با توجه به موج‌سواری برخی گروه‌های داخلی منحرف و فرصت‌طلب مانند بعثی‌ها و تکفیری‌ها و یا عوامل خارجی مانند امریکا این اعتراضات به چالشی تبدیل شد که نزدیک بود جامعه را به فتنه داخلی سوق دهد. موفقیت مرجعیت در اداره این بحران پیچیده و حفظ این قیام مردمی در جهت اصلاح ساختارهای سیاسی یک بار دیگر نشان داد مرجعیت در عراق از چه جایگاه ممتازی برخوردار و در حفظ استقلال این کشور چه نقشی ایفا می کند.

دوازده حزب و گروه سیاسی که در حاکمیت سیاسی عراق مشارکت دارند در ۱۹ نوامبر با امضای توافق نامه‌ای به دولت عراق که البته خود بخشی از آن هستند، فرصت دادند تا اصلاحات لازم را برای برون رفت کشور از بحران انجام دهند. بر اساس این توافق اگر دولت در فرصت داده شده قادر به انجام اصلاحات مورد نظر نشود و یا اقدامات انجام گرفته راضی کننده نباشد، این احزاب و گروه‌ها از طریق فراکسیون‌های پارلمانی تلاش خواهند کرد تا با تصویب قوانین لازم زمینه خروج عراق از بحران را فراهم سازند.

در این توافق موارد متعددی مطرح شده است که مهمترین آنها عبارتند از:

۱- اصلاح قانون انتخابات که البته لازمه آن اصلاح قانون اساسی کشور است.

۲- تعیین کمیسیون جدید انتخابات

۳- انجام اصلاحات گسترده در کابینه به‌دور از هرگونه سهم‌خواهی گروه‌ها و احزاب سیاسی

۴-  پاسخگویی به برخی مطالبات مردم که در پروسه اعتراضات مردمی بر آن تاکید شده است. مانند ایجاد شغل برای بیکاران و نیز پرداخت کمک هزینه موقت برای تحصیلکرده‌های بیکار

۵- بازگرداندن افرادی که به دلایل غیر امنیتی از کار اخراج شده‌اند اعم از نظامیان و غیره.

پیش‌نویس قانون انتخابات تا حدی آماده شده است و با اصلاحات صورت گرفته و کاهش سن ورود به پارلمان به ۲۵ سال زمینه برای مشارکت بیشتر جوانان در حوزه قانون‌گذاری مهیا شده است. همچنین بر اساس قانون جدید نمایندگان پارلمان نمی‌توانند همزمان در دستگاه‌های دولتی مسئولیت مدیریتی اعم از وزارت و یا معاونت و نیز مدیریت ارشد داشته باشند.

کمیسون ویژه انتخابات نیز بر اساس پیش‌نویس تهیه شده از استقلال بسیار زیادی برخوردار شده است و برای کاهش تبعات ناشی از حضور تعداد زیاد اعضاء آن، اعضاء از ۳۸ نفر به هفت‌نفر کاهش یافته است که نحوه انتخاب آنها هم تغییر یافته است.

وزارتخانه‌ها هم اقدام به استخدام جوانان کرده‌اند که وزارتخانه‌های بهداشت و نفت در این عرصه پیشتاز هستند. همچنین دستورات لازم برای استخدام مجدد افرادی که به دلایل غیر امنیتی شغل خود را از دست داده‌اند، صادر شده است. اقدامات برای شناسایی و پرداخت کمک هزینه موقت به تحصیلکرده‌های بیکار نیز صورت گرفته است.

دولت نیز پیشتر دستور کاهش دستمزد وزرا و کارکنان عالی‌رتبه را صادر کرده بود و دادگاه‌های عراق نیز برخورد با فساد سازمان یافته در وزارتخانه‌ها و دستگاه‌های دولتی را شروع کرده‌اند.

بر این اساس بارقه‌های روشنی از اصلاحات دیده می‌شود. اما شاید مهمترین بخش این اصلاحات، اصلاح کابینه است. بر اساس قانون اساسی عراق و نوع تقسیم قدرت که پارلمانی خاص است، دولت به صورت یک شرکت سهامی تعریف شده و این موضوع موجب شده تا احزاب و گروه‌ها برای مشارکت در ائتلاف برای تشکیل دولت، بعضاً مطالبات فرا قانونی داشته باشند. کابینه فعلی متشکل از نمایندگانی است که همین احزاب دوازدهگانه سیاسی به نخست وزیر معرفی و بعضاً تحمیل کرده‌اند. بر این اساس اصلاح کابینه در گام اول مستلزم آن است که دست نخست وزیر برای انتخاب وزرا کاملاً باز باشد. هر چند این احزاب و گروه‌ها در توافق ذکر شده متعهد شده‌اند که در ترمیم کابینه سهم‌خواهی نداشته باشند، ولی با این‌همه ماندن بر سر این تعهد و فشار وارد نکردن به عادل عبدالمهدی در تشکیل کابینه‌اش بسیار بعید به نظر می‌رسد.

کشانده شدن اعتراضات مردمی به سمت یک شورش فراگیر امنیتی از طریق مداخله و مدیریت آن توسط امریکا، اسرائیل و برخی رژیم های غربی و عربی مانند عربستان و امارات متحده عربی و برنامه‌ریزی برای احیاء مجدد داعش در عراق که رئیس اطلاعات ارتش عراق نسبت به آن هشدار داده است، در واقع یک هشدار جدی به همه احزاب و گروه‌های سیاسی عراق است که برای ادامه حیات سیاسی و اجتماعی خود ناگزیرند برای خارج کردن کشور از بحران به آقای عادل عبدالمهدی کمک کنند و توافق صورت گرفته نیز در همین چارچوب ارزیابی می‌شود.

عادل عبدالمهدی پس از تشدید اعتراضات توأم با خشونت و تخریب که نقش بازیگران خارجی و مشخصاً امریکا و عربستان و اسرائیل در آن بارز بود. پس از تاکید مرجعیت‌عالی عراق مبنی بر بازنگری پارلمان در انتخاب‌هایش، در راستای تبعیت از خواست مرجعیت، استعفای خود را به پارلمان عراق تقدیم کرد که فوراً پذیرفته شد و در حال حاضر دولت عراق تحت عنوان «دولت پیشبرد امور» فعالیت می‌کند.

تحلیلگران معتقدند حرکت مشابه اعتراضی در ایران و حضور گسترده مردم در خنثی‌سازی این توطئه که امنیت کشور را هدف قرار داده بود، برای مقابله با دخالت خارجی در این کشورها، الگوی مناسبی را فراهم ساخته است. البته مدیریت عالی و سلطه کامل نیروهای امنیتی و سیاسی ایران، نیز مشارکت گسترده اجتماعی در یکسره کردن اعتراضات کشانده شده به سمت شورشِ هدایت شده از محور عربی، عبری و غربی، عملاً شرایط برای عبور کشورهای عراق و لبنان از بحران فعلی را سهل کرده است.

همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با برخی از کارآفرینان کشور تاکید کردند، ایران در مدیریت شورش اخیر، دشمنان ایران و انقلاب را در ابعاد امنیتی به عقب رانده است، بی‌تردید با استمرار این رویکرد می‌توانیم به زودی شاهد عقب‌نشینی امنیتی دشمن از سطح منطقه باشیم؛ عقب‌نشینی که در گام نخست در عراق و لبنان اتفاق افتاد.

در عراق نیز مواضعی که حضرت آیت الله سیستانی به عنوان عالی‌ترین مرجع دینی، در ارتباط با تحولات اتخاذ کرد و صراحتاً از مردم خواست تا اجازه ندهند اعتراضات آنها توسط عناصر وابسته به جریان‌های خاص و دولت‌های خارجی منحرف و مصادره شود و آشوبگران را از صف خود اخراج کنند، شاهد حضور گسترده مردمی در حمایت از مرجعیت در شهرهای عراق هستیم. حضور گسترده مردم در بغداد در حمایت از مرجعیت دینی و نیز اعلامیه مشترک رهبران عشایر کربلا که اجازه ورود افراد از شهرهای مختلف به کربلا را نخواهند داد تا اعتراضات مردمی مورد سوء‌استفاده قرار نگیرد، شاخص مهمی در ارتباط با جایگاه مرجعیت در مدیریت بحران عراق دارد.

به اعتقاد تحلیلگران سیاسی دخالت مردم آگاه و انقلابی ایران در حوادث اخیر و یکسره کردن شرایط، این الگو را ایجاد کرد که راه‌حل اینگونه بحران‌ها، امنیتی نیست بلکه باید از طریق حضور اکثریت اجتماعی، دخالت‌های خارجی در خواسته‌های اعتراضی و به‌حق مردم منطقه را خنثی کرد و به آنها پیام داد که بهترین راه حل این‌گونه بحران‌های پیچیده جنگ نسل چهارم، حضور اکثریت اجتماعی در صحنه است.

اصلاح ساختارهای سیاسی و تامین خواسته‌های مردم یکی از راه‌های کسب اعتماد مردمی است که سرمایه اصلی هر نظام سیاسی هستند. امروز بزرگترین چالش نظام‌های منطقه، کسب اعتماد عمومی است و دشمن تلاش دارد با منحرف کردن حرکت‌های اصلاحی مردم بر آن سوار شود و به همین دلیل دولتمردان منطقه وظیفه دارند راه حل‌های جدیدی را برای بازسازی اعتماد عمومی انجام و مرحله جدیدی از دفاع از استقلال و نظام‌های مردم سالار منطقه را در اولویت خود قرار دهند.

همان‌گونه که ایران با انقلاب خود در سال ۱۳۵۷ امریکا را از ایران بیرون کرد و در دهه نود شاهد اخراج امریکا از منطقه غرب آسیا شدیم، همان‌طور که جزیره ثبات ایران به‌زعم امریکا غرق شد و تلاطم امواج طوفان انقلاب، امریکا را غافلگیر و از ایران و سپس از منطقه بیرون کرد، غافلگیری امنیتی اخیر نیز زمینه‌ساز اتفاقات خجسته‌ای در سطح منطقه و به ضرر امریکا و اذنابش خواهد شد.

 

24دسامبر/19

ایران‌هراسی چرا و چگونه شکل گرفته است؟

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این کشور در زمینه سیاست خارجی، از حالت یک نظام اصلی طرفدار غرب تغییر یافت و سیاست‌های خود را تحت سیاست نه شرقی، نه غربی تنظیم کرد. جنبه‌های مختلف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را که آن را از سیاست‌های پیشین متمایز می‌کند، می‌توان در ابعاد زیر خلاصه کرد:

۱ـ عدم وابستگی به شرق و غرب

۲ـ حمایت از حقوق مسلمانان و ملت‌های مستضعف در سرتاسر جهان

۳ـ نفی هرگونه سلطه جویی و سلطه‌پذیری

۴ـ تز صدور انقلاب

۵ـ سیاست اعلام حمایت از آزادی فلسطین

براساس اصل ۱۵۲ قانون اساسی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هرگونه سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری، حفظ استقلال همه‌جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‌های سلطه‌گر و روابط صلح‌آمیز متقابل با دولت‌های غیر متحارب استوار است.(۱)

براساس اصل ۱۵۴ قانون اساسی، جمهوری اسلامی ایران در عین خودداری از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت‌های دیگر، از مبارزه حق‌طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان حمایت می‌کند.(۲)‌

به این ترتیب، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نقطه امید همه ملل مستضعف و مظلوم جهان و الگویی برای حرکت‌های ضداستعماری و مواجه با منافع غرب، به‌خصوص آمریکا بود.

سیاست نه شرقی نه غربی به معنی نفی سلطه و حاکمیت شرق و غرب و مضمون آیه قرآنی «وَ لَن یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا»(۳) است.

از جمله تحولات اساسی دیگر در سیاست خارجی ایران پس از پیروزی انقلاب، تغییر در مواضع نسبت به فلسطین و رژیم صهیونیستی بود. شعار، «امروز ایران، فردا فلسطین» تهدید بالقوه‌ای برای پایگاه مهم استراتژیک آمریکا در خاورمیانه، یعنی اسرائیل شد. از زمان تشکیل این رژیم غاصب، حفظ امنیت اسرائیل جزو اهداف اصلی آمریکا در منطقه اعلام شد و این عامل بر همه دکترین‌های رؤسای جمهور آمریکا در منطقه خاورمیانه سایه افکند. اسرائیلی‌ها نخستین کسانی بودند که زنگ‌های خطر را در مورد نتایج سقوط شاه در منطقه به صدا درآوردند، زیرا کمتر کشوری چون رژیم صهیونیستی از سقوط شاه دچار ضرر و زیان می‌شد. شاه متحد پایداری برای اسرائیل به شمار می‌رفت. در زمان شاه، ایران خریدار مهم سلاح‌های اسرائیلی بود و از سوی دیگر، ایران بخش عمده نفت مورد نیاز اسرائیل (حدود۷۰%) را تأمین می کرد.(۴)

در پی اتخاذ سیاست مستقل خارجی توسط جمهوری اسلامی ایران که منجر به بروز خلاء قدرت در منطقه شد، فرصت مناسبی برای عراق برای ایفای نقش برتر در منطقه به وجود آمد. فعال شدن عراق با توجه به ساختار حکومتی و وابستگی‌های استراتژیک آن کشور به شوروی، زنگ خطری جدی برای غرب به شمار می‌رفت.

در واقع سیاست‌های غرب با توجه به از دست دادن ایران و فعال شدن عراق دچار بحران می‌شد. از این رو آمریکا به عنوان حافظ منافع غرب مجبور شد از میان دو تهدید (ایران و عراق) یکی را انتخاب کند و با فراموشی موقت یکی، راه‌حل‌های اساسی خود را در مورد دیگری به کار بندد. در این میان انقلاب اسلامی با توجه به ویژگی‌هایش، تهدید اصلی برای غرب، به‌ویژه نظام سلطه محسوب می‌شد.

برای روشن‌تر شدن این موضوع ضروری است دیدگاه‌ها و مواضع بازیگران سیاسی منطقه‌ای و جهانی جبهه استکبار علیه انقلاب اسلامی ایران مورد بازنگری قرار گیرد.

 ۱ـ دیدگاهها و مواضع بازیگران سیاسی منطقهای و جهانی جبهه استکبار

موضع‌گیری‌ها و اقدامات کشورهای منطقه و جهان در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در شرایطی که هیچ‌گونه عملی از سوی رهبران و مسئولان انقلاب آغاز نشده بود، نشان‌دهنده آن است که سقوط رژیم شاه موجب نگرانی‌های عمیق و ناخشنودی تمام محافل کانون‌های سرمایه‌داری، صهیونیستی و ارتجاعی شده بود.(۵)

روزنامه الوطن ـ چاپ کویت ـ  در این باره نوشت: «عراق و عربستان تنها یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گزینش تدابیر امنیتی برای مقابله با انقلاب اسلامی را در دستور جلسه کنفرانس عالی کشورهای خلیج فارس قرار دادند.»(۶)

روزنامه القبس ـ چاپ کویت ـ نیز نوشت: «آمریکا از کشورهای خلیج فارس خواسته است یک فرماندهی متحد ایجاد کنند.»(۷)

نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی نیز در سخنانی اظهار داشت: «آمریکا و اسرائیل برای حفظ ثبات و امنیت خاورمیانه باید با یکدیگر همکاری نظامی کنند.»(۸)

خبرگزاری «ایتارتاس» اتحاد جماهیر شوروی هم در تفسیری نوشت: «آمریکا برای پر کردن خلأ سقوط شاه در پی اتحاد مصر، اسرائیل و عربستان است.»(۹)

پس از تأثیرات منطقه‌ای پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مقامات آمریکایی به این اعتقاد رسیدند که موج جدید سیاسی ایران می‌تواند فضای ژئوپلتیکی خاورمیانه را تحت‌تأثیر قرار دهد و به نفوذ و منافع این کشور در منطقه ضربه وارد سازد. براساس چنین ادراکی، امریکا تضادهای نهفته اندیشه تقابل با انقلاب اسلامی ایران را تقویت کرد. برژینسکی مشاور امنیتی جیمی کارتر رئیس جمهور (وقت) آمریکا اظهار داشت: «به نظر من جایگاه استراتژیکی ایران، آن چنان برای غرب اهمیت دارد که آمریکا بایستی به هر ترتیبی که شده و با دست زدن به هر اقدامی، حتی اشغال نظامی، جلوی این را که غرب ایران را از دست بدهد بگیرد.»(۱۰)

«جرج بال» معاون پیشین وزارت خارجه آمریکا نیز گفت: «آمریکا و متحدانش باید برای حصول اطمینان از عرضه نفت پاسداری خاورمیانه را بر عهده بگیرند.»؛ «بلوک غرب باید برای پر کردن خلأ دفاعی که بر اثر سقوط شاه سابق ایران به وجود آمده اقدام کند.»؛ «غرب و متحدانش بایستی برای جلوگیری از وقوع اتفاقاتی نظیر آنچه که در ایران رخ داد، قاطعانه وارد عمل شوند.»

جرج بال با احساس نگرانی از وضعیت عربستان سعودی گفت: «حکام این کشور برای اینکه به سرنوشت شاه ایران مبتلا نشوند بایستی به اقدامات اصلاحی دست بزنند.»(۱۱)

«اسحاق رابین» نخست‌وزیر پیشین و مقتول اسرائیل نیز گفت: «از دست دادن ایران برای غرب بزرگ‌ترین ضربه پس از جنگ دوم جهانی به شمار می‌رود.»

او در یک مصاحبه تلویزیونی پیش‌بینی کرد: «موجی از تندروی‌های مذهبی[!] عربستان سعودی دومین تأمین‌کننده عمده نفت غرب در خاورمیانه را تهدید خواهد کرد.»(۱۲)

سخنگوی حزب محافظه‌کار انگلیس نیز اعلام کرد که وضع خاورمیانه از نظر این حزب بسیار وخیم است: «خروج ایران از پیمان‌های دفاعی به خصوص دفاع از خلیج فارس به ضرر غرب تمام خواهد شد. بی‌شک رقبای ما از این فرصت حداکثر استفاده را خواهند برد.»(۱۳)

در این راستا نظریه‌پردازان سیاسی و نظامی آمریکا با ارائه نظرات مختلف و نیز دولتمردان این کشور بر طبق اصول و سیاست خارجی خود بر آن شدند تا با ترفندهای گوناگون و برنامه‌ریزی‌های وسیع، مقاومت ملت مسلمان ایران را از هم بگسلند؛ نظام نوپای اسلامی تهدید کنند؛ درصدد تصرف دوباره ایران اسلامی برآیند و دستان مردم ایران را از شیرهای نفت و دیگر ذخایر عظیم آن کوتاه و از تأثیرات و پیامدهای انقلاب اسلامی در منطقه جلوگیری کنند. در آن زمان روزنامه واشنگتن پست از قول یکی از مقامات آمریکا نوشت: «قدرت‌های بزرگ باید انقلاب اسلامی را که در حال گسترش در میان مسلمانان است و می‌رود تا یک میلیارد مسلمان را در سراسر جهان با هم متحد کند، زنگ خطری برای خود به حساب بیاورند و سرسختانه با آن به مبارزه برخیزند و نگذارند این موج، همه مسلمانان را دربرگیرد و آنها را متحد کند. اگر مسلمانان با هم متحد شوند، کیان قدرت‌های بزرگ به خطر می‌افتد.»(۱۴)

«الکساندر هیگ» وزیر امور خارجه آمریکا در دوره ریگان در زمینه رشد بنیادگرایی اسلامی هشدار می‌دهد و می‌گوید: «به نظر من خطرناک‌تر و مهم‌تر از این عواقب (مشکلات بین‌المللی) گسترش بنیادگرایی اسلامی است که از ایران پا گرفته و اکنون عراق و ثبات رژیم‌های عرب میانه رو را در منطقه تهدید می‌کند. این پدیده ‌اگر از کنترل خارج شود، منافع ابر قدرت‌ها را به ‌خطرناک‌‌ترین ‌وجه به مخاطره ‌خواهد ‌انداخت.»(۱۵)

دکتر «جانسون» از نظریه‌پردازان سیاسی آمریکا نیز در این باره می‌گوید: «بنیادگرایی اسلامی در سراسر جهان رشد قابل‌توجهی کرده و به موازات رشد اسلام، نفوذ و منافع غرب تحت‌تأثیر آن قرار گرفته است. بنیادگرایی اسلامی نیرویی پویا و متنفذ و پر جنب و جوش و قادر به مبارزه علیه منافع غرب در سراسر جهان اسلام است؛ جامعه مسلمین از حالت ضعف و ناتوانی خارج و به یک قدرت بدل شده است.»(۱۶)

«دانیل پاپیس» یکی از نظریه‌پردازان لیبرال یهودی و رئیس مؤسسه پژوهش‌های سیاسی خارجی آمریکا معتقد است: «چالش بنیادگرایان اسلامی با غرب ژرف‌تر از چالش کمونیست‌هاست. شوروی کمونیستی صرفاً با سیاست‌های بلوک سرمایه‌داری مخالف بود و ریشه‌های مشترکی با سکولارها داشت، اما مسلمانان چنین نیستند.»(۱۷)

وی همچنین در سمیناری در شهر استامبول ترکیه گفت: «آمریکایی‌ها نخواهند توانست با مسلمانان رادیکال سازش کنند، زیرا آنها نه تنها قصد دارند ما را به لحاظ نظامی از خاورمیانه بیرون برانند، بلکه از جهت فرهنگی نیز چنین قصدی دارند… امروز مسلمانان به ایران نظر دارند و از آن الگوبرداری می‌کنند.»(۱۸)

«کنت الکساندر دُمارانش» یکی از سران باشگاه سرّی بیلدربرگ و رئیس دستگاه جاسوسی فرانسه نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گفت: «انقلاب اسلامی مهلک‌ترین جنگ تاریخ است که دورنمای عینی پایان تمدن غربی را نشان می‌دهد و چیزی هولناک‌تر از گلوله آتش‌زای [امام] خمینی وجود ندارد، ممکن است همه جا طعمه حریق شود….صحنه‌های انقلاب اسلامی بذر جنگ جهانی چهارم را خواهد پاشید و این یعنی آغاز جهاد شیعه علیه غرب یا جنگ شمال و جنوب…. این دشمن ما یعنی مسلمانان اصولگرا، در طول تاریخ برای مبارزه آماده شده و جنگ عقیده برای ایرانیان، بخشی از تاریخ و مذهب شیعه است. آنان حاضرند مشتاقانه برای عقیده خود بمیرند؛ در حالی که اعتقادات تمدن غرب عمیقاً بر اساس سعادت مادی استوار است و همین موجب شکست ما خواهد شد….پیروزی انقلاب اسلامی برابر با پیروزی ایران از نخستین صحنه‌های سهمگین‌جنگ جهانی چهارم است.»(۱۹)

«برنارد لوئیس»، استاد برجسته اسلام‌‌شناسی در دانشگاه‌های اسرائیل، سال‌ها پیش از هانتیگتون زنگ خطر انقلاب را به صدا در آورد و اظهار داشت: «مبارزه آینده چیزی جز برخورد تمدن‌ها نیست، یعنی یک واکنش احتمالاً غیرعقلانی، اما مطمئناً تاریخی، از سوی یک رقیب کهن علیه «میراث یهودی ـ مسیحی ما» و علیه «وضعیت کنونی سکولار ما» و علیه گسترش جهان شمول این دو خواهد بود.»(۲۰)

«ریچارد نیکسون» از رؤسای جمهور پیشین آمریکا نیز گفته بود: «بنیادگرایی اسلامی برای ما خطرناک‌تر از شوروی است.»(۲۱)

استراتژیست‌های غربی با عنوان کردن خطر بنیادگرایی اسلامی نشأت گرفته از انقلاب اسلامی، ایران را به عنوان مهم‌ترین و بلکه تنها تهدید جدی علیه ثبات و توازن موجود به نفع غرب تلقی کردند. «لس اسپین»، رئیس کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان آمریکا در این مورد تأکید کرد: «باید هدف استراتژی آمریکا متوقف کردن ایران در گسترش انقلاب اسلامی بنیادگرای خود به جهان عرب به‌ویژه خلیج فارس باشد، حتی اگر در این راه استفاده از نیروهای نظامی لازم شود.»(۲۲)

۲ـ راهبرد ایران‌هراسی آمریکا علیه انقلاب اسلامی

براساس دیدگاه‌های فوق‌الذکر، نظام سلطه جهانی با بهره‌گیری از عوامل و امکانات منطقه‌ای و جهانی خود و نیز کمک و همراهی متحدان اروپایی و حتی برخی از کشورهای عربی منطقه، در یک فرایند سیستماتیک، دشمنی خویش را با انقلاب اسلامی ایران تداوم بخشید و سیاست‌های جهانی را نیز به سمت حمایت از نقشه‌های سلطه‌گرایانه‌اش در جهان، به‌ویژه در منطقه خلیج‌فارس علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران سوق و اولویت سیاست‌های خاورمیانه‌ای خود را برخورد با جمهوری اسلامی ایران و سرنگونی این نظام نوپای اسلامی قرار داد.

تداوم سیاست خشونت‌آمیز آمریکا علیه ایران و نگرانی رهبران انقلابی نسبت به آن ـ با توجه به تجربه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق ـ باعث شد که دانشجویان پیرو خط امام در ۱۳آبان ۱۳۵۸ در اعتراض به سیاست‌های حمایتی آمریکا از شاه و ادامه خصومت علیه انقلاب اسلامی، سفارتخانه آن کشور را که مرکز و ستاد اقدامات براندازی علیه انقلاب بود، تصرف کنند.

«گری سیک»، مشاور امنیتی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا در این باره می‌گوید: «دولت آمریکا با دولت انقلابی تماس گرفت و وضعیت مورد پذیرش شاه را تشریح کرد. دولت ایران این پیام را دریافت داشت، ولی همان‌گونه که می‌دانید انقلابی در جریان بود و من فکر می‌کنم تمایل چندانی هم به باور کردن این توضیح نبود. آنها فکر می‌کردند آمریکا دروغ می‌گوید.»(۲۳)

در پی آن ایالات متحده آمریکا با کمک و همراهی متحدان غربی و جهانی و نیز عربی خود در منطقه، راهبردها و سیاست‌هایی را برای مقابله با انقلاب اسلامی ایران در پیش گرفت و برنامه‌ها و طرح‌هایی را در دستور کار خود قرار داد. مهم‌ترین راهبرد نظام سلطه جهانی علیه انقلاب اسلامی ایران راهبرد «ایران‌هراسی» بود. ایران‌هراسی یکی از راهبردهای تبلیغاتی و تهدیدات نرم در قالب جنگ‌ روانی در سیاست خارجی آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی علیه جمهوری اسلامی ایران است. راهبرد ایران‌هراسی همزاد و مترادف با راهبرد شیعه‌هراسی و به طور کلی اسلام‌هراسی و امواج آن است.

«مایکل برانت» از مقامات ارشد سازمان «سیا» تصریح می‌کند که: «در یک گردهمایی که با حضور مقامات سازمان سیا برگزار شد و در آن نماینده‌ای از سرویس اطلاعاتی انگلیس به علت تجارب زیاد این کشور در جوامع اسلامی نیز حضور داشت، به این نتیجه رسیدیم که پیروزی انقلاب اسلامی ایران فقط نتیجه سیاست‌های اشتباه شاه در مقابله با این انقلاب نبوده است؛ بلکه عوامل دیگری مانند قدرت رهبر مذهبی آن و استفاده از فرهنگ شهادت دخیل بودند. این فرهنگ از هزار و چهارصد سال پیش توسط نوه پیامبر اسلام(ص) ـ (امام حسین (ع)ـ به وجود آمده و هر ساله با عزاداری در ایام محرم این فرهنگ ترویج و گسترش یافته است. ما همچنین به این نتیجه دست یافته‌ایم که شیعیان بیشتر از مذاهب دیگر فعال و پویا هستند. در این گردهمایی تصویب شد که در مورد مذهب شیعه تحقیقات بیشتری صورت گیرد و بر اساس این تحقیقات، برنامه‌ریزی کنیم. به همین منظور ۴۰ میلیون دلار بودجه برای آن اختصاص دادیم. این پروژه در سه مرحله به ترتیب زیر انجام شد:

۱ـ جمع‌آوری اطلاعات و آمار؛

۲ـ اجرای اهداف کوتاه‌مدت با انجام تبلیغات علیه شیعیان و راه‌اندازی اختلافات مذهبی میان شیعیان با مذاهب اسلامی دیگر؛

۳ـ اجرای اهداف بلندمدت از بین بردن این مذهب.»(۲۴)

این راهبرد از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا کنون، همواره توسط دولت‌های ایالات متحده آمریکا اعم از جمهوریخواه و دموکرات به صورت پیوسته در سیاست خارجی و دیپلماسی عمومی این کشور در عرصه بین‌المللی پیگیری شده است. طرح راهبردی «ایران‌هراسی» یا «شیعه‌هراسی» قصد دارد ایران را به عنوان تهدیدی بزرگ در منطقه و همچنین تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی مطرح سازد و باعث تضعیف و تخریب چهره نظام جمهوری اسلامی ایران شود.

این رویکرد از سوی ایالات متحده و رژیم صهیونیستی و کشورهای غربی با هدف به حاشیه راندن و انزوای جمهوری اسلامی ایران پیگیری شده است. آمریکا با تشدید «فضای ایران‌هراسی» در منطقه تلاش کرد تا موضوع ایران را همواره به عنوان مهم‌ترین مقوله در اولویت اساسی سیاست خارجی خود نگه دارد و در منطقه خاورمیانه و سطح نظام بین‌المللی، ائتلاف‌های گسترده علیه پیشرفت‌های جمهوری اسلامی ایران در عرصه‌های علمی از قبیل برنامه‌های بومی‌سازی دانش صلح‌آمیز هسته‌ای و انزوای ایران در عرصه بین‌المللی را شکل دهد و تداوم بخشد.

«نوآم چامسکی» به‌وضوح بر سیاست خصمانه آمریکا اشاره می‌کند و می‌گوید: «مقامات آمریکایی به عرب‌ها می‌گویند، ایران دشمن آنان است آمریکا تلاش می‌کند مانع استقلال کشورهای منطقه شود… سیاست آمریکا براساس منافع این کشور استوار است… چون ایران از دستورات واشنگتن اطاعت نمی‌کند، از سوی آمریکا به عنوان تهدید معرفی می‌شود.»

چامسکی در مصاحبه‌ای با هفته‌نامه آلمانی «فرایناگ» با بیان این که ایران قرن‌هاست علیه هیچ کشوری اقدامی نکرده است، افزود: «اسرائیل با کمک آمریکا ظرف سی سال، پنج بار به لبنان حمله کرده، در صورتی که ایران هرگز اقدامی این‌گونه انجام نداده است. آنها می‌گویند ایران به خاطر اینکه در تلاش است تا نفوذ خود را در کشورهای همسایه توسعه دهد یک تهدید عمده تلقی می‌شود. نفوذی که به گفته آمریکا می‌تواند به بی‌ثبات شدن این کشورها منجر شود…نکته اینجاست که وقتی آمریکا به کشوری حمله می‌کند این برنامه با بهانه ثبات‌بخشی به این کشورها صورت می‌گیرد. ثبات یک واژه فنی در ادبیات روابط بین‌الملل است که منظور از آن همان اطاعت از فرامین آمریکاست. اگر ایرانی‌ها تلاش می‌کنند تا نفوذ خود را حداقل در کشورهای همسایه توسعه دهند این بی‌ثباتی است. در واقع آمریکا با این بهانه و به بهانه ثبات‌بخشی بر آن است تا فرامین خود را اجرا کند و آنها را به اطاعت خود در آورد.»(۲۵)

راهبرد «ایران هراسی» ایالات متحده آمریکا تاکنون چندین موج را پشت سر گذاشته است:

موج اول ایران‌هراسی همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران اجرا شد. با عملیاتی شدن موج اول این راهبرد، کشورهای عربی منطقه در شرایطی هول‌انگیز قرار گرفتند و وادار به بازی در زمین معین شده از سوی آمریکا و لابی صهیونیسم شدند. هول و هراس ایجاد شده در بین کشورهای منطقه و جاه‌طلبی صدام، عملاً پازل جنگ‌افروزی آمریکا را کامل و جنگ همه‌جانبه و گسترده‌ای را با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی، به ایران تحمیل کرد.

طرح‌ها و برنامه‌های نظام سلطه جهانی برای اجرای سیاست‌ها و راهبردهای ایران‌هراسی، نخست ماهیت سیاسی داشت، اما پس از مدت زمان اندکی در اوایل انقلاب ماهیت امنیتی پیدا کرد که در ایجاد غائله‌های مختلف در سراسر ایران و طراحی کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی ایران تجلی یافت. نظام سلطه جهانی پس از اینکه در این مسیر موفق نشد، تهدیدهایش ماهیت نظامی پیدا کردند که نقطه عطف آن اشغال نظامی ایران توسط رژیم بعثی عراق بود. پس از عدم موفقیت از این روش‌ها، ایالات متحده آمریکا برای اجرای راهبرد ایران‌هراسی از روش تهاجم فرهنگی و تحریم اقتصادی و سرانجام راه‌اندازی جنگ نرم و هوشمند علیه انقلاب اسلامی ایران استفاده کرد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ص۱۱۰

۲ـ همان، ص۱۱۱

۳ـ سوره نساء، آیه ۱۴۱

۴ـ کدیور، جمیله، رویارویی؛ انقلاب اسلامی ایران و آمریکا (تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۴)، صص۹۵-۹۴

۵ـ اسدیان، امیر، سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، (تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۱)، صص۹۸-۹۷

۶ـ مرکز مطالعات خلیج فارس دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، مجموعه مقالات سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، (تهران: ۱۳۶۸)، ج ۱، ص۱۱۲

۷ـ همان

۸ـ همان، ص۱۲۴

۹ـ همان، ص۱۳۳

۱۰ـ روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۱۱۲۳

۱۱ـ روزنامه کیهان، ۲۰ اسفند۱۳۵۷، ص۸

۱۲ـ روزنامه کیهان، ۲۵ بهمن ۱۳۵۷، ص۸

۱۳ـ روزنامه اطلاعات، ۹ اسفند ۱۳۵۷، ص۸

۱۴ـ روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۷۵۸

۱۵ـ ‌روزنامه ‌اطلاعات، به نقل از آسوشیتدپرس، ۱/۱۲/۱۳۶۱

۱۶ـ روزنامه دی ولت، چاپ آلمان غربی، ۲ می ۱۹۹۸

 

۱۷-. Daniel Pipes,7november1994,P64

۱۸ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۷/۸/۱۳۶۸

۱۹ـ فضلی نژاد، پیام، ارتش سری روشنفکران (تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۹۱)، صص۱۳۵-۱۱۷

۲۰- Bernarld Lewis, September 1990, P60

۲۱- غضنفری، کامران، آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران (تهران: معاونت سیاسی نمایندگی ولی فقیه در نیروی زمینی سپاه، ۱۳۸۱)، ص۲۴۸

۲۲ـ فصلنامه انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷، ص۷۱

۲۳ـ مصاحبه با بیژن خواجه پور خویی، مجله گفت‌وگو، شماره ۱۶، تابستان ۱۳۷۶، ص۷۲

۲۴ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ۴/۳/۱۳۸۳، ص۱۶

۲۵ـ روزنامه کیهان، ۹/۷/۱۳۹۱، ص۱۲

24دسامبر/19

سیاست تا دیانت

میانبر اعتدالی ،سینمایی

یکی از خواص دولت اعتدال این بود که اقدام به راه اندازی میانبرهایی جهت تسهیل در تردد برخی از اهالی فرهنگ و هنر از روی باورها و مقدسات جامعه کرد. در گذشته اگر به شکل مشهود در فیلمی به دین یا باورهای ایمانی مردم اهانت می‌شد آن فیلم اجازه نمایش پیدا نمی‌کرد و ممکن بود سازندۀ آن غصه بخورد که چرا مردم از تماشای اثرش محروم شده‌اند. اما به همّت وزارت ارشاد دولت «بیم و امید»، و بویژه سازمان سینمایی آن، معضل فوق، حل و فصل شده و فیلم‌سازانی که دچار مشکل مذکور شده‌اند می‌توانند با هدایت تکوینی مدیریت سازمان سینمایی، از میانبرهایی کاملاً فرهنگی بهره‌برداری نموده و با دور زدن  قوانین دست و پاگیر، موفق به نمایش عمومی فیلم خود شده و به جای غصه خوردن، شادی کند (انصافاً این که آدم بتواند در تنها نظام دینی دنیا، اثری حاوی اهانت به دیانت بسازد و با مساعدت دولت آن‌را نمایش بدهد نه تنها شادی، که حتی جای حرکات موزون هم دارد!).

* مثال: چند سال پیش فیلمی به نام «خانه پدری» ساخته شد که نشان می‌داد مومنان جامعه موجوداتی وحشی، قاتل، بی منطق و متحجرند تا آنجا که دخترشان را به گمان ارتکاب فعلی حرام، با قساوت می‌کشند و…! فیلم به گونه‌ای ساخته شده بود که دیدنش خلایق را از هر چه دین و دینداری منزجر می‌کرد لذا وزارت ارشاد اسلامی ناگزیر از توقیف آن شد. اما وجدان دولت «بیم و امید» اجازه نمی‌داد به این دلیل فیلمی به نمایش عمومی در نیاید!. به همین دلیل “میانبر” سازمان سینمایی فعال شد و مدیران سازمان اعلام کردند که قسمت‌های ناجور فیلم را حذف کرده‌اند و اجازه نمایش فیلم صادر شد. اما آنهایی که فیلم را تماشا می‌کردند حالشان از هرچه دینداری و تدین به هم می‌خورد! چون فیلم بدون حذف بخش‌های ناجور آن به نمایش عمومی درآمده بود.

** نتیجه: خاصیت این میانبرها این است که اکثریت را راضی نگه می‌دارد. هم دل کارگردان فیلم را نمی‌شکند، هم وجدان دولت اعتدال درد نمی‌گیرد، هم مومنان بی‌خبر از سینما خیالشان از بابت نمایش فیلمی با صحنه‌های ضد دین راحت می‌شود و هم تماشاچیان فیلم با دیدن صحنه‌های مذکور به ماهیت دیانت و تدین پی برده و از هر چه مومن و مذهبی است بیزار می‌شوند!.

 

اقسام چادر

در روزگاری نه‌چندان دور، “چادر ” پوششی بود برای زنانی که به وسع خود معنی حیا و عفت را می‌فهمیدند اما امروزه و به اقتضای دولت حاکم، انواع جورواجوری از زنان چادری به شرح زیر رایج شده:

الف) چادر اختلاسی: وقتی دختر غیرچادری یک وزیر مشهور با “عرق جبین و کد یمین” به ثروتی هزار میلیارد تومانی می‌رسد و بازهم بیشتر می‌خواهد و سرانجام به اتهام فساد مالی سر از دادگاه در می‌آورد و برای حفظ آبروی ابوی، چنان چادری می‌شود که زنان مومنه و مجتهده انگشت حیرت به دندان می‌گیرند.

ب) چادر کابینه: هنگامی که خانمی غیر چادری به معاونت حقوقی ریاست جمهوری مفتخر می‌شود و بنا به “پروتکل ” کابینه و عرف هیأت وزیران و در کمال بی‌میلی مجبور به پوشیدن چادر آن هم صرفاً در محل جلسات هیأت دولت می‌گردد و در سایر اماکن بدون چادر و کمافی‌السابق به شکل ” مانتویی” ظاهر می‌گردد تا ثابت کند که هیچ نسبتی با چادر نداشته و صرفاً برای بودن در منصب مذکور، مجبور به تحمل چادر شده است.

ج) چادر تبرج: با توجه به تلاش و تاکید دولت اعتدال در جلوه‌گری و نمایش جذابیت‌های زنان و دختران درعرصه‌های ملی و  بین‌المللی، نوع جدیدی از چادر رایج شده که هدف از پوشیدن آن به چشم آمدن زنان و افزایش جلوه نمایی آنان است. در این شیوه خانم، لباس‌هایی تنگ با رنگ‌های “جیغ” پوشیده و پس از آرایشی غلیظ، چادر را به شکل”شنل” استفاده می‌کند. پوشش این نوع از چادر را می‌توان به تعداد فراوان در همایش‌ها و مراسم‌های دولتی مشاهده کرد.

 

 

همیشه طلبکاران                                                               

«خاتمی» تکرار می‌کند و اصلاحات هم حمایت. بیست و سه میلیون نفر هم  اطاعت، و «روحانی» رئیس جمهور می‌شود راحت!

صدوهشتاد و چند اصلاح طلب “عارف” و عامی، سوار بر« لیست امید» روی صندلی‌های سبز مجلس می‌نشینند و دست در دست هم می‌دهند به مهر و میهن خویش را می‌کنند ویران!

چون: فضای مجازی بیگانه را می‌کنند فراوان و مردم هم می‌شوند به آن آویزان.

و ناگهان… بنزین را می‌کنند گران و مردم  هم می‌شوند نالان و ساعتی بعد…

اوباش سلطنتی می‌شوند نمایان در کوچه و خیابان و مملکت هم به دست‌شان می‌گردد سوزان و همه چیز را می‌کنند بریان!

مردم از نا امنی شده‌اند ویلان و سیلان، که حافظان امنیت می‌رسند شتابان و درگیر می‌شوند با اوباشان تا مردم و اموالشان بمانند در امان.

در این میان، جمعی از اصلاح طلبان که خورده‌اند حیا و قی کرده‌اند ایمان، جهت رضایت شیطان، نوشته‌اند نامه‌ای در حمایت از اراذل و اوباش و خناسان و حمله کرده‌اند به پلیس و پاسداران، که چرا ممانعت کرده‌اند از توحش دیوان و ددانِ درآمده در لباس شهروندان!

*و پرسش این است که چرا همیشه اصلاح‌طلبان از نظام طلبکارند؟ چه آن‌وقتی که برکنار از قدرت‌اند و چه هنگامی که همه کاره‌اند و قدرت را دو دستی قبضه کرده‌اند. خودشان فردی را به عنوان کلید حل مشکلات به مردم قالب کرده‌اند و حالا که کلیدشان به جای باز کردن در سعادت، دروازه مصیبت را به روی مردم باز کرده و با گران کردن همه‌چیز، زندگی را در کام ملت هلاهل نموده، به جای عذرخواهی و قبول اشتباه و یا فرار به گوشه‌ی عزلت از فرط خجالت، با شاخ و شانه‌ای کشیده، نظام را به سرکوب معترضان به گرانی بنزین متهم کرده و خواستار مجازات حافظان نظم و امنیت شده‌اند!

** و پاسخ این است که دلیل همیشه طلبکاری اصلاح‌طلبان از نظام، ترحم بر پلنگ تیز دندان است، که اگر در سال ۸۸ یا پس از آن، این جماعت همیشه بهره‌بردار از قدرت و همواره مخالف جمهوری اسلامی، به جهت عضویت در زمره «اهل بغی» از مجازات مکفی برخوردار می‌شدند، امروز جرأت همنوایی با تروریست‌های اجاره‌ای و آتش‌افروز فتنه بنزینی را نداشتند.

 

فداکاری فریدون

۱- سخنگوی دولت بعد از گران شدن بنزین در جمع خبرنگاران گفت: «رئیس جمهور با این حرکت، خود و دولتش را فدای کشور و مردم کرد»!

۲- به گفته متولیان مربوطه در دولت، درآمد سالانه حاصل از گرانی بنزین حدود سی‌هزار میلیارد تومان خواهد شد.

۳- بر اساس گزارش رسانه‌ها زیان مردم و بیت‌المال از آشوب‌های پس از گرانی بنزین، حدود بیست هزار میلیارد تومان تخمین زده می‌شود.(جام جم ۲۷/۸/۹۸)

*نکته اخلاقی: نگارنده به نیابت از رئیس‌جمهور از این حرکت سخنگوی دولت خوشمان آمد و به همین بابت یادمان می‌ماند که به جناب روحانی یادآوری کنیم، با اهدای مدال خدمت یا چیزی شبیه به این، از خجالت نامبرده در بیایند. الحق که در این روزگار چنین تمجیدها و تعریف‌های هوشمندانه‌ای کمیاب شده و از عهده هر کسی برنمی‌آید.

الف) با توجه به این که ارتکاب فداکاری توسط جناب روحانی در قضیه مذکور محرز می‌باشد و از آنجا که حدود ۶۵ درصد از درآمد ناشی از گرانی بنزین درآشوب‌های پس از فداکاری فوق‌الذکر دود شده است، لذا به نظر می‌رسد فداکاری فوق را باید در زمره «فداکاری‌های زیانبار» دسته‌بندی کرد.

ب) فداکاری زیانبار چیست؟ برای درک ارزش فداکاری جناب روحانی، لازم است در مرحله نخست با معنی و مفهوم «فداکاری زیانبار» آشنا شویم. فرض کنید “دهقان فداکار” برای خبر کردن راننده قطار از ریزش کوه، یک ایستگاه یا چند سوزنبان را به جای پیراهن خودش آتش می‌زد! یا این که معلم فداکار در هنگام آتش گرفتن بخاری کلاس، به جای بیرون انداختن بخاری شعله‌ور، دانش‌آموزان را از پنجره به بیرون پرتاب می‌کرد!

ج) بهترین اقدام در هنگام مواجه شدن با پدیده «فداکاری زیانبار» حفظ خونسردی و التماس کردن به فرد فداکار برای بی‌خیال شدن و فداکاری نکردن است! هرچند تجربه نشان داده در چنین مواردی، فرد فداکار اعتنای چندانی به توصیه‌های ایمنی نخواهد کرد!

د) امیدواریم از این به بعد نام “فریدون فداکار” و شرح فداکاری او در کتب درسی درج شود (ترجیحاَ دوره دبستان) تا آینده‌سازان مملکت با مفهوم فداکاری زیانبار هم آشنا شوند.

24دسامبر/19

خلق را تقلیدشان بر باد داد

مدیر پیشتاز تلویزیون!

مدیران تلویزیون در استراتژی گرته‌برداری نعل به نعل از شبکه‌های خارجی با هم کورس گذاشته‌اند و مدیر شبکه سه با فاصله‌ قابل ملاحظه‌ای از سایرین، همچنان چهار نعل می‌تازد و پیشتاز این میدان است. پس از تجربه‌ «عصرجدید»، پخش برنامه‌ی تلویزیونی «اعجوبه‌ها» (رونوشت برنامه Little Big Shot) «شبکه ان.بی.سی آمریکا) از شبکه سوم سیما نشان می‌دهد که مدیران سیما از سیاست اتخاذ شده و استراتژی نخ‌نمای «تقلید» رضایت کامل دارند و از ترس به قهقهرا رفتن تلویزیون در نبود تلنت شو، کمر همت را بسته‌اند تا مخاطبین را از این نعمت محروم نکنند! تعداد این قبیل برنامه‌ها به‌قدری زیاد شده است که می‌بایست از فرهنگستان زبان و ادب فارسی درخواست کرد که در اسرع وقت، معادل فارسی و واژه‌ جایگزینی برای تلنت شو انتخاب کند! حال سئوال این است که آیا هر تقلیدی لزوماً بد است؟

 

تقلید مثبت یا منفی؟

آلبرت بندورا بزرگ‌ترین روان‌شناس حال حاضر جهان، یادگیری مشاهده‌ای یا همان تقلید را مهم‌ترین یادگیری انسان می‌داند. وی معتقد است که ما با یادگیری مشاهده‌ای، رفتار دیگران را می‌بینیم، می‌فهمیم و آنها را رفتار خودمان قرار می‌دهیم. به عبارت دیگر، اقتباس که جزئی از شخصیت ما می‌‌شود. از طرفی بسیاری از نظریه‌پردازان شناختی اجتماعی مانند سانتراک معتقدند که ما با مشاهده رفتار دیگران، انواع رفتارها، فکرها و احساسات را یاد می‌گیریم و این مشاهدات بخشی از شخصیت ما را می‌سازند و در حقیقت این موضوع نوعی تقلید محسوب می‌شود. تقلیدها می‌توانند مثبت و سازنده و یا منفی و کورکورانه باشند؛ اما به‌طور کلی در ذات تقلید، تغییر رفتار، بسیار اهمیت دارد و تامل و اندیشیدن کمتر دیده می‌شود.

روان‌شناسان معتقدند در تقلیدها، ما خودمان نیستیم و دیگران به جای ما هستند. فرد و مجموعه‌ای که مدام از دیگران تقلید می‌کند، در واقع مزیت‌های خود را نادیده می‌گیرد؛ پتانسیل لازم برای انجام کارهای مثبت را ندارد و به جای اینکه توانایی‌های خود را تقویت کند، دست به تقلید می‌زند. افرادی که از عزت نفس، اعتماد به نفس، خودکارآمدی (اطمینان به توانایی‌های خود) بالاتری برخوردارند، کمتر به سراغ تقلید می‌روند و در دام کپی‌برداری‌های کورکورانه گرفتار نمی‌شوند. رسانه‌ها اعم از رادیو، نشریات و به‌ویژه تلویزیون نقش به‌سزایی در رواج تقلیدهای منفی دارند، زیرا عمده یادگیری افراد از تلویزیون، از نوع یادگیری مشاهد‌ه‌ای است. حال تلویزیونی که خود مصداق بارز تقلید است چه پیامی را به مخاطب القا می‌کند؟

 

ژانر غفلت

چرا ژانر تلنت شو«ژانر غفلت» است؟ تلنت‌شو ژانری سرگرم کننده است که عدالت‌خواهی را به حاشیه می‌راند، به مخاطب آدرس غلط می‌دهد و به او القا می‌کند اگر تو نتوانسته‌ای استعدادت را شکوفا کنی تنها دلیلش خودت هستی و همه می‌توانند با یک شو تلویزیونی استعدادشان را بروز بدهند. غایت تلنت‌شوها «غفلت» مخاطب از نا بسامانی‌های وضع موجود، اصالت بخشی به سبک زندگی غربی و ارزش‌های جهانی شدن و حفظ وضع موجود است.

 

«اعجوبه‌ها»ی «عصر جدید»

در سال‌های اخیر شاهد حضور بازیگران در قامت و جایگاه مجری برنامه‌های تلویزیونی هستیم که تعداد معدودی از آنها اجراهای قابل قبولی داشته‌اند، اما اغلب نتوانسته‌اند رضایت مخاطبین را جلب کنند. مهران غفوریان در اعجوبه‌ها به این جرگه از همکارانش پیوسته است. در نقد اعجوبه‌ها می‌بایست به اجرای ضعیف و عدم تسلط او به فن بیان اشاره کرد. او حتی زحمت حفظ کردن چند سئوال ساده را به خود نداده و مدام از تخته‌شاسی کمک می‌گیرد. این برنامه (برخلاف عصر جدید) در جذب بیننده هم ناموفق بوده و پس از پخش چندین قسمت، نتواسته رضایت و توجه مخاطبین را به خود جلب کند. اعجوبه‌ها جذابیت لازم را ندارد و تصنعی بودن آن موجب پس‌زدن مخاطب می‌شود.

اما آیا صرف جذب یا عدم جذب مخاطب، شاخص درستی برای سنجش میزان موفقیت یک برنامه تلویزیونی است؟ آیا اگر «اعجوبه‌ها» بتواند مانند «عصرجدید»، تماشاگر زیادی را به خود جذب کند می‌بایست از آن حمایت کرد؟ «اعجوبه‌ها»، «عصر جدید»، «دور‌همی»، «شب گشت» و خیل برنامه‌های تقلیدی صدا و سیما، تکه‌های یک جورچین‌اند که با  چینش آنها در کنار هم، معنا و مفهوم دیگری پیدا می‌کنند. این ژانر از برنامه‌های تلویزیونی(text) را باید به مثابه یک جورچین واحد، در بستر (context) فرهنگی که از آن برخاسته‌اند تحلیل کرد. برنامه‌های تقلیدی تلویزیون، نمود فرهنگ منفعل جامعه‌ امروز است و به تلویزیون و تلنت شوهایش محدود نمی‌شود.

انفعال و ابژه بودن، سم مهلک عرصه فرهنگ است. فرهنگ منفعل چاره‌ای ندارد جز اینکه مصرف کننده فرهنگ مهاجم باشد و بدیهی است که هرگز نمی‌تواند در میدان سیاست و اقتصاد عملکرد ایجابی داشته باشد. فرهنگ منفعل، شهروند منفعل تربیت می‌کند و شهروندان منفعل، خانواده‌های منفعل تشکیل می‌دهند و به این ترتیب با جامعه‌ای منفعل مواجه خواهیم بود. این در حالی است که حصول اعتلای فرهنگی جز با عملکرد ایجابی ممکن نیست و عملکرد ایجابی جز با تفکر، خلاقیت و نوآوری میسر نمی‌شود.

گنجینه‌های فرهنگی، تاریخی، تمدنی، دینی و معرفتی ایران روی تاقچه خاک می‌خورند و مدیران خودباخته که از ارزش این سرمایه‌های عظیم فرهنگی غافلند، دست‌ها را به نشانه‌ تسلیم در برابر فرهنگ غرب بالا برده و غرور و عزت ملی و دینی مردم را جریحه‌دار کرده‌اند. همان مردمی که «برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دل‌ها خورده  و رنج دوران برده‌اند.»

حمایت مدیران تلویزیون به مقلدین صرف اختصاص یافته است و به ابتکار و خلاقیت ارج نهاده نمی‌شود. آیا تلویزیون به رویه‌ متناقضی که در پیش گرفته است آگاه نیست؟ آیا می‌توان شعار مبارزه با تهاجم فرهنگی را داد و در عمل، برای بسط هرچه بیشتر فرهنگ مهاجم، بسترسازی کرد و به جای ارزش‌های فرهنگ بومی و ملی به ارزش‌های فرهنگ بیگانه اصالت بخشید؟

آیا می‌توان در یک شبکه تلویزیونی از اهمیت پاسداشت زبان فارسی سخن راند و در شبکه دیگر هنر مهمان تلنت‌شوی مثلاً ایرانیزه شده‌ات این باشد که تسلطش به زبان انگلیسی بیشتراز زبان فارسی است؟

آیا می‌توان شعار حمایت از تولید ملی داد و در عمل فرهنگ وارداتی را ترویج کرد؟

نادیده گرفتن ماهیت کلی این ژانر و تسلیم مشهورات عام شدن، به تحلیل درستی منتج نخواهد شد. در این میان برخی از فعالین و پیشتازان انقلابی حوزه‌های مختلف اعم از سیاست، فرهنگ و رسانه، مصلحت قبیله‌های سیاسی را به مصلحت انقلاب اسلامی ترجیح داده و سیاست نخ‌نمای سکوت را در پیش گرفته‌اند. برخی دیگر نیز با سطحی‌نگری در حمایت از این استراتژی نامبارک تقلیدی قلم می‌زنند و به طرق مختلف از این ژانر و مدیران حامی آن حمایت می‌کنند و در توجیه این حمایت از ایرانیزه بودن تلنت‌شوهای تولیدی سخن به میان می‌آورند. کدام ایرانیزه بودن؟ از کُت غافل و به دکمه آویزان شده‌اند.

طبق گفته‌های تهیه کننده برنامه، اعجوبه‌ها در قالب صد قسمت۷۰ الی۸۰  دقیقه‌ای تولید خواهد شد و این یعنی کانالیزه کردن بودجه‌های فرهنگی در راستای بسط هر چه بیشتر ژانر غفلت. و تاسف جایی بیشتر می‌شود که کارگردانی اعجوبه‌ها به کارگردانی چون احسان عبدی‌پور سپرده شود.

 

از «مُمو سیاه» و «تنهای تنهای تنها» تا «تلنت‌شو»

معمولاً کارگردان را با فیلم‌هایش می‌شناسند. مخاطب سریال‌های تلویزیونی، احسان عبدی‌پور را با « آرماندو» و «گرانباری» می‌شناسد و طرفداران پادکست با «ممو سیاه» و جشنواره‌روها با «تیک آف» و «تنهای تنهای تنها» کتاب‌خوان‌ها هم با «کتاب‌باز» و لت زدنش پای پاتیل نذری «رستخیز». اما عبدی‌پور ویژگی‌های خاص‌تری هم دارد. کارگردان «تنهای تنهای تنها»، خودِ خودِ خودش است. او نه تنها اصالت بوشهری خود را حفظ کرده، بلکه با افتخار از تجربه‌های زیسته خود نوشته و ساخته است. خاطره‌انگیزترین آثار او در بافت سنتی و بومی بوشهر ساخته شده است. عبدی‌پور در زمره فیلمنامه‌نویسان وکارگردانانی است که در آثارش با به خدمت گرفتن تکنیک و هنرمندی تمام، متعهدانه به نمادهای هویت ملی و سنت‌های بومی اصالت می‌بخشد.

حال سئوال این است که چگونه کارگردانی با این خصیصه، تلنت‌شویی را که مروّج فرهنگ غربی و اصالت بخشی به ارزش‌های جهانی شدن است کارگردانی می‌کند؟ آیا به خدمت گرفتن پدیده‌ سی و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر و برنده‌ جایزه‌ی خلاقیت و استعداد درخشان، در تولید یک تلنت‌شوی تقلیدی، اوج ناکارآمدی مدیران تلویزیون را نشان نمی‌دهد؟ آیا مدیران تلویزیون با حمایتی که از تلنت‌شوها می‌کنند هنرمندان خلّاقی چون عبدی‌پور را به سمت و سوی تلنت‌شوها هدایت نمی‌کنند؟

تلویزیون جز با برخورداری از مدیرانی که قدر گذشته‌ فرهنگی و اندیشه‌ای خود را می‌دانند و این اندیشه را برای هضم میراث فرهنگی دنیای جدید به کار می‌گیرند، موفق نخواهد بود.

24دسامبر/19

ناباورانِ عرصه فرهنگ

کاش باورمان شود «فرهنگ حاشیه و ذیل اقتصاد نیست، حاشیه و ذیل سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند»(۱)

واژه مظلومی است این «فرهنگ». به‌مثابه کودکِ کاری است که در وصف مظلومیتش تا دلتان بخواهد سخن رانده‌ایم و رانده‌اند، سمینارها برگزار کرده‌ایم و کرده‌اند، اما افسوس که او همچنان سرچهارراه، فال حافظ می‌فروشد! آه و افسوس هم به کار این «مظلوم» نمی‌آید که اگر می‌آمد وضع موجودش این نبـود. او سخت بیمار است، درد می‌کشد، صدای ناله‌اش بلند شده است و پزشکی را به یاری می‌طلبد که بیماری‌اش را تشخیص بدهد و نسخه درمانش را بپیچد.

پزشکان فرهنگ کیستند؟ کجایند؟ از چه طُرقی باید از آنان مطالبه کرد؟ کدام سازمان‌ها؟ کدام نهادها؟ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؟ علوم؟ آموزش و پرورش؟ یا از تلویزیون و سینما؟ یا همه؟ تک تک این نهادها دانه‌های یک تسبیحند و نخِ این تسبیح، شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است.

تلویزیون یا مرغ مقلد؟ مسئله این است!

کاش باورشان شود «فرهنگ، حاشیه و ذیل اقتصاد نیست، حاشیه و ذیل سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند»

خدا را شاکریم از اینکه دیگر لازم نیست همسایه ماهواره داشته باشد تا بفهمیم فلان برنامه‌ تلویزیونی رونوشت بهمان برنامه‌ شبکه خارجی است! همین که انگشت مبارک را چند لحظه‌ای به‌زحمت بیندازیم و شبکه‌های تلویزیون ملی! را بالا و پایین کنیم در طرفه‌العینی گات‌تلنت‌شوها، یکی پس از دیگری به پُستمان می‌خورند! این هم از اثرات سواد رسانه‌ای است دیگر! اینکه تهاجم پیچیده‌ فرهنگی دنیای جدید چه اهمیتی دارد و نتیجه‌ اصالت‌بخشی به ارزش‌های فرهنگ مهاجم و تاثیرات بلندمدت این رویه‌ نامبارک اخذ شده بر فرهنگ این مملکت هم چیست که اصلاً موضوعیت ندارد! نسبت این برنامه‌ها با هویت ملی و دینی ‌ما هم که لابد چندان قابل اعتنا نیست! مهم این است که مرغ مقلد، ببخشید تلویزیون، بالاخره چیزی برای پخش کردن داشته باشد و چه کاری راحت‌تر از تقلید و رونوشت؟

خدا را شاکریم از اینکه در تلویزیون ملی، اجتماع نقیضین هم محال نیست! یعنی هم می‌توان کارخانه سلبریتی‌سازی راه انداخت و هم سلبریتی‌ها را نقد کرد. هم در شبکه چهار در مورد اهمیت پاسداشت زبان فارسی نطق کرد و هم در شبکه سه، هنر مهمان خردسال برنامه‌ات این باشد که زبان انگلیسی را بهتر از فارسی حرف می‌زند. فلان کارگردان در شبکه نسیم از اهمیت فرهنگ بومی دم بزند و همزمان از جیب شبکه سه، گات‌تلنت شو بیرون بیاید. «اعجوبه‌ها» عجیب نیستند، میوه‌ طبیعی نهال غرس شده تلویزیونند. نهالی که ریشه دوانده و حالا دیگر برای خودش درخت تنومندی شده است که هیچ باد و صاعقه‌ای، لرزه برشاخه‌هایش نمی‌اندازد!

پله اول

کاش باورشان شود «تحول علوم انسانی کار اولی است که باید انجام شود.» (۲)

علت تاکید مؤکّد رهبر معظم انقلاب بر تحول علوم انسانی و اولویتی که ایشان برای این مطالبه قائلند چیست؟ علوم انسانی هویت‌ساز و فرهنگ‌سازند. تحول علوم انسانی صرفاً به علوم انسانی محدود نمی‌شود. نتیجه‌ رشد و تحول علوم انسانی، ارتقای فرهنگی است و فرهنگ ارتقا یافته، بستر مناسب برای رشد، بالندگی و تحول سایر علوم و دیگر حوزه‌ها نظیر اقتصاد و سیاست را فراهم می‌کند. هر برهه‌ تاریخی که فرهنگ در آن پیشرفت داشته است، رشد چشمگیری در علوم رخ داده است. دوران تمدن اسلامی به دلیل فراهم بودن بستر فرهنگی مناسب، دوران شکوفایی و رشد فزاینده دانش بود. دنیای علم امروز، دنیای ماتریالیسم(مادی‌گرایی) و پوزیتیویسم(تجربه‌گرایی) است و برای فطرت، اصالتی قائل نیست. تحول علوم انسانی موجب می‌شود نقص‌ها و کاستی‌های علم جدید روشن شوند و انقلاب اسلامی که با تکیه بر فطرت بشری ظهور کرده است، قادر خواهد بود ماسک فریبنده علم جدید را کنار بزند و جایگاه حقیقی فطرت را به بشر امروز یادآور شود و در مسیر حقیقت انسان و تعالی روح او گام بردارد.

 

 

نخ تسبیح فرهنگ

کاش باورشان شود «فرهنگ حاشیه و ذیل اقتصاد نیست، حاشیه و ذیل سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند.»

در عرصه‌های مختلف فرهنگی کشور، نسبت «تعالی فرهنگ در انقلاب اسلامی» با «امپریالیسم فرهنگی» موضوعیت ندارد و عدم انسجام نظری مشهود است. آیا فلسفه‌ وجودی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی چیزی جز انسجام‌بخشی نظری میان حوزه‌های مختلف فرهنگی و وصل کردن این دانه‌های تسبیح است؟ اولویت‌های نهادهای کلان فرهنگی کدامند؟ چگونه می‌توان ارزیابی درستی ازوضعیت فرهنگی موجود و به تبع آن، عملکرد عالی‌ترین نهاد حوزه‌ فرهنگی کشور را داشت؟ شاخص‌ها کدامند؟

به سایت این شورا که رجوع کنید شاخص‌ها در دسترس بازدیدکنندگان قرار دارند. شاخص‌هایی چون تعداد فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها و تعداد تماشاگران سینما، اما مگر فرهنگ کمیتی عددی است که بتوان با اعداد و ارقام وضعیت آن را گزارش داد؟ آیا شاخص‌های مصداقی سنجش فرهنگ و هویت یک ملت نظیر رفتارهای فردی و اجتماعی، خلقیات ملی، اخلاق، عقاید و آداب را که همواره مورد اشاره رهبری بوده‌اند، می‌توان با آمار کمی گزارش داد؟ تاثیرات فرهنگی شاپینگ‌مال‌ها و آسیب‌های اجتماعی حاشیه‌نشینی را چطور؟

ارزیابی وضعیت فرهنگی و علمی کشور با شاخص‌های صرفاً کمی، یعنی تعداد تماشاگران سینما اهمیت دارد و نه کیفیت فیلم‌های به نمایش درآمده و در دسترس نبودن سینما در مناطق محروم کشور، یعنی آنچه مهم است تعداد فارغ التحصیلان است و نه محتوای منابع درسی دانشجو و تناسب خروجی دانشگاه با نیازهای جامعه. سایر حوزه‌های فرهنگ نیز به همین ترتیب. این آمار و گزارشات اعلام شده مربوط به «وضع موجود» است و

وضع موجود یعنی:

  1. عدم درک صحیح از اهمیت مقوله فرهنگ و تعطیلی پنج‌ماهه جلسات عالی‌ترین نهاد تصمیم‌ساز و سیاستگزار کلان فرهنگی کشور از دی ماه۹۷ تا خرداد ۹۸ و عدم حضور رئیس این شورا یعنی رئیس قوه مجریه در این جلسات، یعنی نگاه فرمالیته و تقلیل‌گرایانه مسئولین رده بالای کشور به فرهنگ و تسری این نگاه به مدیران استانی و شهرستانی؛

۲٫جدی نگرفتن و بی‌کاربرد پنداشتن علوم انسانی در نظام آموزشی کشور و صف‌های طویل داوطلبان کنکور تجربی؛

۳٫کمیاب بودن گوهر«تعهد ملی» در سینما، دست به گریبان بودن ناشرین با قیمت بالای کاغذ و مشکلات چاپ و نشر کتاب. تنزل ذائقه مطالعاتی مخاطب با انتشار کتاب‌های بی‌کیفیت و ترجمه‌های ضعیف در مجموعه‌ تحت مدیریت عضو شورای‌عالی انقلاب فرهنگی یعنی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛

  1. ناکارآمدی سازمان صدا و سیما در عصر رسانه و تهاجم پیچیده فرهنگی دنیای جدید. فقدان خلاقیت و ابتکار در تلویزیون و تولید قارچ‌گونه گات‌تلنت‌شوهای صددرصد تقلید شده از شبکه‌های غربی. اصالت‌بخشی به ارزش‌های فرهنگ مهاجم و بی‌توجهی به نسبت این قبیل برنامه‌ها با هویت دینی و ملی جامعه و تساهل و غفلت از آثار به‌جا مانده از آن. عدم بهره‌گیری صحیح از تنوع فرهنگی کشور و حصول معرفت از این تفاوت‌ها در شبکه‌های تلویزیونی ملی و استانی. بی‌توجهی لازم به هویت دینی ملی و سنت‌های بومی، آن ‌هم در مجموعه تحت مدیریت عضو شورای‌عالی انقلاب فرهنگی یعنی رئیس سازمان صدا و سیما؛

۵٫کم توجهی به نیازهای اساسی زنان جامعه و فراهم آوردن زمینه‌ای مساعد برای به انحراف کشاندن و تغییر ماهیت مطالبات ایشان توسط شبکه‌های معاند خارجی و حامیان پشت پرده‌شان. یعنی نهادهای مربوطه هنوز باورشان نشده «مادر است که فرهنگ و معرفت و تمدن و ویژگی‌های اخلاقی یک قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خلق خود و با رفتار خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل می‌کند. همه تحت تاثیر مادران هستند.»(۳)

۶٫مدیریت ناصحیح و در عمل شکست خورده‌ی فضای مجازی؛

  1. آمار بالای مهاجرت نخبگان؛
  2. روی کاغذ ماندن تحول علوم انسانی و عدم تغییر محسوس در این حوزه. بی‌تناسبی خروجی دانشگاه با نیازهای کشور. برگزار نکردن کرسی‌های نظریه‌پردازی و آزاد اندیشی مستمر در دانشگاه در مجموعه‌ تحت مدیریت عضو شورای‌عالی انقلاب فرهنگی یعنی وزیر علوم.

تلنبار شدن و بر زمین ماندن مطالبات رهبری از شورای‌عالی انقلاب فرهنگی یعنی عدم تحقق مطالباتی که هر یک از آنها‌ می‌تواند نمود عملکرد ایجابی انقلاب اسلامی در حوزه‌ فرهنگ باشد. انفعال و اُبژه بودن، سم مهلک عرصه فرهنگ است. فرهنگ منفعل چاره‌ای ندارد جز اینکه مصرف‌کننده فرهنگ مهاجم باشد و یک مصرف‌کننده صرف فرهنگ مهاجم، هرگز نمی‌تواند در عرصه‌ سیاست و اقتصاد عملکرد ایجابی داشته باشد.

از کمّی‌انگاری فرهنگ که بگذریم (که صد البته قابل گذر هم نیست)، چرا آماری از «وضع مطلوب» و چشم‌انداز مدنظر این شورا در دسترس بازدیدکنندگان قرار نگرفته است تا از این طریق بتوان فاصله‌ وضع موجود را با وضع مطلوب سنجید؟

خودآگاهی تاریخی

تاریخ، صحنه تکامل و رشد انسان است و ملتی که جایگاه خود را در تاریخ درک کند، ملت مسلط بر تاریخ جهانی است. فرهنگ موجود، فرهنگی است که در «اکنون» زیست می‌کند. در اکنون زیستن منافی خودآگاهی تاریخی است. خودآگاهی تاریخی، «اکنون» را در نسبت با «تاریخ» نگریستن است که به هویت‌سازی منتج می‌شود. ملتی که خودآگاهی تاریخی دارد، از ارزش‌های فرهنگی مبتنی بر تجربه تاریخی بهره‌مند می‌شود. شناخت روح زمانه (و خودآگاهی تاریخی) پادزهر انفعال است و فقدانش به از هم گسیختگی معرفتی و بی‌هویتی می‌انجامد.

چه باید کرد؟

  1. مواجهه با واقعیت وضع موجود و فرهنگ جاری، ارزیابی صحیح از وجوه مختلف آن و پاک نکردن صورت مسئله؛
  2. راه اندازی(و نه صرفاً ابلاغ بخش‌نامه و آئین‌نامه) کرسی‌های نقد، نظریه‌پردازی و آزاداندیشی در دانشگاه‌ها و ترویج آزاداندیشی در حوزه علوم انسانی و معارف دینی. ایجاد فرهنگ تضارب آراء و تعامل علمی در عین اجتناب از جدال‌های باطل و ممانعت از ابتلای محیط‌های دانشگاهی به سوداهای گروهی؛
  3. پرهیز از مصلحت اندیشی‌های ناصواب؛

۳٫اصلاحات ساختاری و نه صرفاً تغییر افراد در مجموعه‌های کلان فرهنگی؛

  1. عبور از مشهورات عام؛
  2. قدر دانستن گنجینه‌های عظیم فرهنگی و اندیشه‌ای ملی و دینی و به‌کارگیری آن در جهت هضم میراث فرهنگی دنیای جدید؛
  3. ارج نهادن به خلاقیت‌ها و ابتکارات متعهدانه به فرهنگ بومی؛
  4. شایسته سالاری؛
  5. استفاده از ظرفیت‌های عظیم مساجد در کنش‌مندی و ارتقای سطح فرهنگ عمومی؛
  6. ایجاد بستری مناسب برای نقد جدی و مستمر بخش‌های مختلف تلویزیون در تلویزیون؛
  7. توزیع عادلانه‌ امکانات فرهنگی در سراسر کشور و محدود نکردن گفتمان عدالت در ساحت اقتصاد و سیاست؛

کاش باورمان و باورشان شود که برای عبور از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب چاره‌ای جز نقد و گفت‌و‌گو نداریم.

کاش باورمان و باورشان شود «فرهنگ حاشیه و ذیل اقتصاد نیست، حاشیه و ذیل سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند.»

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی۱۹ آذر۱۳۹۲
  2. همان
  3. رهبر معظم انقلاب در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) ۵ مرداد ۱۳۸۴

 

24دسامبر/19

شهادتش تلنگری به همه جوانان شهر زد

اشاره:

در آستانه سال پنجم از روزی که پسرش بار سفر به بهشت را بسته به خانه‌شان می‌رویم. سادگی آپارتمان طبقه دوم در غربی‌ترین منطقه مشهد بعد از گذشت این چند سال هنوز هم به چشم می‌آید. آرامش و متانت در رفتار مادر شهید درست مانند روزهای اولی  است که خبر شهادت دومین پسرش را شنیده بود و مشغول پذیرایی از مهمانانی  بود که از سراسر شهر به عشق شهید آمده بودند. هنوز هم کلماتش جان دارند و خم به ابرو نمی‌آورد. او هم مادر یک پسر دهه شصتی است که تلاش کرد جور دیگری حرف‌هایش را بیان کند. مادری که خودش را وامدار عشق به حضرت زینب«س» می‌داند.

 

*خانم طربی، پنج سال از شهادت شهیـد می‌گذرد. این در حالی است که نام شهید«حسن قاسمی دانا» جاودانه باقی مانده و تاثیری که ایشان بر جوانان گذاشتند به‌مثابه چراغی است که هرگز خاموش نمی‌شود. این ایام چگونه گذشت؟

نمی‌گویم خیلی سخت گذشت، چون حضورش را با تمام وجودم درک می‌کنم و وجود روحانی‌اش همیشه همراه من است. هر چند گاهی دوست دارم  بغلش کنم و سرش را روی شانه‌ام بگذارم، اما باز هم خدا را شکر.

 

*مطلع بودیم که رابطه بسیار دوستانه‌ای با شهید داشتید و این مسئله زبانزد همه بود. لطفاً برای مخاطبان ما از شهید بگویید؟

حسن‌آقا در شهریور سال ۶٣ به دنیا آمد. در زمان بارداری‌ام  پدرش به جبهه رفت. او دومین پسر خانواده بود و به‌غیراز خودش سه  برادر دیگر هم دارد. سال ٨٩ دیپلم را گرفت و در دانشگاه حقوق شهرستان بردسکن قبول شد، اما به آنجا نرفت و در کنار پدرش نانوایی‌مان را چرخاند. بسیجی فعالی بود. همیشه در رزمایش‌های عمومی، داوطلبانه حضور داشت. به چهارده معصوم(ع) ارادت ویژه‌ای داشت. دل‌نو‌شته‌های زیادی از او برجای مانده که از خدا مرگ باعزت و جان‌دادن برای ائمه(ع) را خواهان است.

با آغاز جنگ در حرم حضرت زینب‌(س) لباس رزم پوشید و در فرودین ٩٣ داوطلبانه به سوریه رفت. در همان مدت کوتاهی که در آنجا بود در عملیات‌های زیادی شرکت کرد و لیاقت‌های بی‌شماری را از خود نشان داد، اما طولی نکشید که در عملیات امام رضا (ع) که شامل پاکسازی خانه به خانه بود با اصابت چند گلوله به شهادت رسید. پیکرش  همزمان با سالروز وفات حضرت زینب(س) در مشهد تشییع و در خواجه‌ربیع به خاک سپرده شد.

*گفتید در نانوایی کار می‌کردند. ما شنیده‌ایم که در همان نانوایی هم جایی برای خلوت خودشان داشتند و به مطالعه می‌پرداختند.

بله، با اینکه دیپلم داشت، اما حسابی اهل مطالعه بود و در همان نانوایی هم کتاب زیاد می‌خواند. اهل خواندن گفتار بزرگان بود. به آیت‌الله بهجت علاقه ویژه‌ای داشت و تقریباً تمام کتاب‌های ایشان را خوانده بود. الان هم کتاب‌های زیادی از او در خانه داریم.

 

*این بصیرت ریشه در کجا داشت؟

همسرم هم با اینکه نانوا هستند، اما هرگز کتاب از ایشان دور نمی‌شود. اصلاً زندگی ما آمیخته با کتاب است. به نظرمن همسرم نقش زیادی در شکل‌گیری شخصیت پسرها داشتند.

 

*این شکل‌گیری شخصیتی چگونه رخ داد که ایشان به جنس بچه‌های دهه شصت نزدیک است، اما رفتارش اصلاً شبیه دهه شصتی‌ها نیست. این صلابت و اعتقاد از کجا منشا می‌گیرد؟

حسن قاسمی دانا را می‌توان اولین شهید مدافع حرم در مشهد دانست. برای منِ مادر تفاوتی ندارد، اما از نظر دوستانشان شاخص شده است، چون شهادت ایشان تلنگری به همه زد. آن‌زمان مردم کمتر خبر داشتند که اصلاً در سوریه چه می‌گذرد و می‌شود برای جنگ با داعش به سوریه رفت. حتی اقوام درجه یک ما هم از رفتن او بی‌خبر بودند، اما با رفتن حسن آقا انقلابی در دوستانش ایجاد شد و بسیاری از شهدای مدافع حرم بعد از حسن آقا راهی سوریه شدند. این گروه با هم رابطه دوستی داشتند مانند شهید حریری ، عطایی  ،محرابی، سنجرانی. برخی‌ها به خانواده‌شان گفته بودند بعد از رفتن حسن‌آقا، دنیا برایشان بی‌معنا شده است.

همسر شهید محرابی روزی به من گفت: «همسرم بعد از شهادت حسن‌آقا مرتب به مزار پسرم می‌رفت و آخرین خداحافظی را بر مزار شهید قاسمی دانا انجام داد.» این‌ بچه‌ها همه از جنس هم بودند.

 

*سادگی خانه شما در این چند سال هیچ تغییری نکرده است. از نحوه مدیریت خودتان و تربیت فرزندان بگویید؟

من هم هر چیزی یادگرفته‌ام از پدر و مادرم است که لقمه حلال برایشان اهمیت داشت. ما در طول محرم و صفر لباس مشکی می‌پوشیدیم. من هم همین کار را با فرزندانم انجام می‌دادم. برخی‌ها انتقاد می‌کردند که چرا دو ماه؟ در پاسخ به بچه‌های گفته بودم بگویید: «ما پدرمان را از دست داده‌ایم. بچه‌ها می‌گفتند: «پدرمان که زنده است. بقیه بچه‌های مدرسه این کار را نمی‌کنند.» می‌گفتم: «بگویید پدر ما امام حسین«ع» است.»

پدر شهید عجیب به لقمه حلال اعتقاد و دست‌دهنده‌ای دارند. خیلی‌ها بعد از شهادت حسن‌آقا به ما می‌گویند برکت زندگی شما از بخشندگی شماست. میهمان برای ما اهمیت زیادی دارد، چون حبیب خداست. کمتر اتفاق می‌افتد که یک روز مهمان نداشته باشیم. هفته پیش ۱۲۰ خانم از قم به خانه‌ما آمدند  به آنها گفتم: «هرجور هست بنشینید و برای خودتان جا باز کنید.» به نظرم این روزها این چیزها کمرنگ شده است. حسن آقا که ۱۰۰ درصد درآمدش را به کسانی که نیازمند بودند، می‌داد. خدا به او نگاه ویژه‌ای داشت.

 

*شهید قاسمی دانا ازدواج نکرده بود. شنیدم در نظر داشتید ایشان ازدواج کند؟

هروقت در مورد ازدواج حرف می‌زدم، جواب می‌داد: «من هدف‌های بزرگ‌تری دارم.»  این آخرکاری، قبل از رفتنش به سوریه با اصرار من، چند جایی رفتیم که به خاطر دل من آمد، اما باز هم قبول نکرد. حدود هفت یا هشت ماهی بود که می‌گفت:  هدفی دارم. اگر انجام نشد، حتماً به ازدواج می‌رسم.»

*خیلی از شهدا از شهادتشان خبر داشته‌اند این مسئله در مورد حسن آقا هم صدق می‌کرد؟
اینکه حسن می‌دانست به شهادت می‌رسد یک امر واضح بود. الان تمام دفتر خاطراتش موجود است. در تک‌تک پاورقی‌ها نوشته است: «می‌شود به آرزوی شهادت برسم؟» من تمام این دل‌نوشته‌هایش را نگه داشتم تا یک روز جوانان ما بدانند که کسانی که شهید می‌شوند شبیه خودشان هستند. حتی فیلم‌هایی هم از زمان شهادت ایشان باقی مانده است.

*در جنگ سوریه خیلی‌ها این مسئله را وظیفه خودشان نمی‌دانستند و می‌گفتند که این جنگ در مرز ما نیست. حسن‌آقا در این مورد چه می‌گفتند؟

اتقاقا حسن‌آقا بی‌قرار بود و مدام می‌گفت «باید کاری انجام بدهم.» یک شب سی‌دی حادثه‌ای را آورد که برای حرم حضرت سکینه(س) اتفاق افتاده بود. توی تلویزیون اتفاقات سوریه را توضیح داد و به من گفت: «باید بروم.» حرف دهانش این بود: «اسلام مرز ندارد.

مسلمان هرجا هست باید به داد مظلوم‌ برسد.» جسته‌ و گریخته هر شب این حرف‌ها را برایم می‌زد. تا اینکه حدود یک ‌ماه به عید ٩٣ بود که دیگر قطعی به من گفت: «اگرمن بروم شما چه کار می‌کنید؟ و اگر برنگردم چه عکس‌العملی نشان خواهید داد؟» در اصل داشت مرا آماده می‌کرد.

*واقعاً با آن رابطه عاشقانه و مادرانه چطور راضی شدید؟

می‌توانم بگویم؛ نه برای دل خودم بود و نه دل حسن. در برابر حرف‌هایی که می‌زد نمی‌توانستم نه بگویم.

 ایشان چند مرتبه به سوریه رفتند؟

فقط یک بار

*دیگران به او نگفتند نرود؟

کسی خبر نداشت. فقط من می‌دانستم.

*حتی پدرشان هم بی‌خبر بودند؟

بله. به من گفت به همه بگو که می‌خواهم به کربلا بروم. در پاسخش گفتم: «خب اینکه دروغ می‌شود.» جواب داد: «نه. آنجا هم یک کربلای دیگر است.» البته پدرشان می‌گوید وقتی که برای خداحافظی به مغازه‌ام آمد، یک جوری نگاهم کرد که دلم لرزید.

*پس آن خداحافظی باید خیلی به شما سخت گذشته باشد؟

دقیقاً. لحظه به ‌لحظه‌اش را یادداشت کرده‌ام. سه‌شنبه بود، ساعت دو و بیست دقیقه. یک کوله داشت که هر وقت می‌خواست برود سفر، ازآن استفاده می‌کرد. آن ‌سال از من خواسته بود شال عزایی را که در دو ماه محرم و صفر روی شانه‌اش می‌انداخت، نشویم. آن‌را همان ‌طور همراه با چفیه در ساکش گذاشت‌. دو دست لباس هم بیشتر از من نخواست. برادر کوچک‌ترش هم بود، موقع خداحافظی احساس عجیبی داشتم. می‌دانستم که دارد به جنگ می‌رود. سرش را انداخت پایین و از در خارج شد. دیگر نتوانستم تحمل کنم و یکباره‌ گفتم: بایست تا با هم خداحافظی کنیم.» دستش را گذاشت روی در و نگاه عمیقی به من کرد. دویدم به سمتش. آینه قرآن را برداشتم. از زیر آن که ردش کردم، به سمت ماشین رفت. دیگر طاقت نیاوردم و با تشر گفتم: «حسن برگرد. من با تو روبوسی نکردم.» برگشت، خواستم صورتش را ببوسم، اجازه نداد. دست‌هایم را گذاشت روی صورتش و بعد روی سینه‌اش کشید و عقب رفت.

*پس باز هم نگذاشت شما صورتش را ببوسید؟

بله، اتفاقاً همرزمش بعد از شهادتش به من گفت که از حسن پرسیدم: «چطور با مادرت خداحافظی کردی؟» و او جواب داده بود: «نگذاشتم صورتم را ببوسد. ترسیدم پاهایم برای رفتن سست شوند.»

*برادرکوچک‌ترش چیزی نفهمید؟

نه. من تا آخرین لحظه ایستادم و رفتن ماشین را نگاه کردم. حسن این ‌بار سنت‌شکنی کرد و برخلاف همیشه حتی برنگشت و پشت ‌سرش را هم نگاه نکرد. همان احساس مادرانه توی دلم تکان خورد و رو به پسر کوچک‌ترم، گفتم: «حسن دیگر برنمی‌گردد.»

*چه وقت صورتش را در بغل گرفتید؟

خیلی با عاطفه و مهربان بود. امکان نداشت کاری را از او بخواهم و انجام ندهد. بعد از شهادتش هم این ‌را به دوستانش گفتم که شهدای مدافع حرم اغلب سر نداشتند. روزی که با او سه شهید دیگر را تشییع کردند، سه نفر بی‌سر بودند، اما حسن من سر داشت. شاید چون نمی‌خواست دل مادرش را بشکند. موقع تشییع پیکرش حسابی صورت به صورتش گذاشتم و بوسیدمش.

*از شجاعت شهید قاسمی دانا در سوریه نقل قول‌های زیادی است.

همرزم‌هایی که با او بودند، می‌گویند وقتی برای اولین ‌بار که به چهره‌اش نگاه کردیم، پیش خودمان گفتیم زود به شهادت می‌رسد. سر نترسی داشت، اما در چهره‌اش معنویت خاصی بود که آدم را جذب می‌کرد. در مورد مهارت‌های رزمی‌اش در همان بیست و دو روزی که در سوریه بود، خیلی‌ها خاطرات ویژه‌ای دارند. می‌گفتند بر اساس قانون آموزش، ایشان وقتی وارد سوریه ‌شد. باید در آنجا فقط دو روز آموزش سلاح دید و اسباب تعجب همه شد که به این سرعت یاد گرفت. بعد از سه چهار روز که در عملیات‌ شرکت ‌کرد، خیلی تاکتیکی عمل کرد و تازه فهمیده بودند‌ که خودش مربی رزم است.

*بعد از شهادتش کسی به شما خرده نگرفت که چرا گذاشتی پسرت برود؟

از این حرف وحدیث‌ها زیاد بود و بعضی‌ها مدام به من می‌گفتند که اگر تو نمی‌خواستی حسن نمی‌رفت. البته این روزها این حرف‌ها کمتر شده است.

*حرف‌های دیگری هم بود که دل شما را به درد بیاورد؟

یکی از چیزهایی که تحملش برای من سخت است، این است که بعضی‌ها فکر می‌کنند شهدای مدافع حرم حتماً پول گرفته‌اند تا برای دفاع به کشورهای دیگر بروند. عجیب بود که برخی‌ این حرف‌ها را حتی در مراسم سوم و موقع عزاداری هم به گوشم می‌رساندند.

*پاسخ شما در برابر این شایعات و سخنان چه بود؟

پاسخ من در برابر تمام این تنگ‌نظری‌ها فقط سکوت بود و لبخند. باید این افراد بدانند که پسر من برای خودش نانوایی داشت و حداقل ماهی چند میلیون تومان درآمدش بود. هیچ دلیلی ندارد که ما از روی ناآگاهی لطف و محبت کسی را زیر سئوال ببریم.

 

*به نظر شما این شایعات چرا در جامعه منتشر می‌شوند؟

به نظرم تنها دلیلش افرادی هستند که نه می‌دانند و نه می‌پرسند و انحراف فکری دارند. الان اگر به یک آدم عاقل حتی ۵٠٠ میلیون تومان هم بدهی، حاضر نیست یک انگشتش را از دست بدهد، اما امثال پسر سی ‌ساله من جانشان را کف دستشان می‌گذارند و می‌روند. این دلیلی جز رضای خدا نمیتواند داشته باشد. البته ما باز هم تلاش می‌کنیم دیگران را آگاه کنیم. گذر زمان خیلی چیزها را ثابت کرده است و همیشه بر مزار حسن آقا جوانانی نشسته‌اند. من به دل پاک این جوانان ایمان دارم.

 

*شنیده‌ایم که حسن آقا رجزخوان خوبی هم بودند. درست است؟

حسن خیلی شجاع بود. این‌ طور که می‌گویند همین که کارش با نیروهای خودی تمام می‌شد پیش نیروهای سوری می‌رفت و به آنها کمک می‌کرد. در یک عملیات به اندازه‌ای تاکتیکی رفتار کرده بود که سیصد لیره جایزه گرفته بود. به گفته دوستانش تمام آن پول را خوراکی خرید و بین نیروها قسمت کرد. رجزخوانی را هم در بین همرزمانش باب کرده بود. می‌گویند وقتی که با دشمن روبه‌رو می‌شد، رجزخوانی می‌کرد. دشمن در زمان عملیات از آنها می‌پرسد: «تو کیستی؟» حسن هم همیشه جواب می‌داد: «من فرزند امیرالمومنین(ع)، فرزند حسین(ع)، فرزند خانم فاطمه زهرا(س) هستم. این رجزخوانی‌ها بعد از حضور حسن آقا باب شد. رجزخوانی را در سوریه باب کرد.

 

 *شما هیچ وقت پیش خودتان استدلال نکردید که چرا خود مردان و زنان سوریه از خاکشان دفاع نمی‌کنند؟
به‌هیچ‌وجه. در بهشت‌رضا(ع) شهدایی داریم که در زمان هشت سال دفاع مقدس از کشورهای افغانستان یا لبنان و حتی عراق به ایران آمدند و از کشور ما دفاع کردند. اسلام مرز ندارد. این خط‌هایی که در روی نقشه می‌کشیم برای خودمان است نه جغرافیای اصلی انسانی.

*نظر خود شهید هم همین بود؟

بله. او با حساسیت خیلی بیشتری هم به قضیه نگاه می‌کرد و می‌گفت: «وظیفه ماست که نگذاریم دست کسی به حرم‌ها برسد. من که می‌توانم مقاومت کنم باید به‌پا خیزم.» به نظرم کسانی که به اسلام وطنی فکر می‌کنند، فکرشان اشتباه است، چون اسلام دین کامل است. شهید چمران در کجا می‌جنگید؟ ایشان در کنار امام موسی‌صدر در لبنان بود و زمانی که جنگ ایران شروع شد، برگشت. حتی تا زمانی که جنگ ایران شروع نشده بود، شهید چمران به وطن نیامد. شاید ما بسیاری  از این افراد را ندیده‌ و اطلاعاتی هم در موردشان نداشته باشیم، اما این نقل‌قول از امام(ره) است که اسلام مرز ندارد و هرجا کمک نیاز بود، باید به پا خاست.

*با اینکه بیش از چند سال از شهادت پسرتان نمی‌گذرد، اما صبر عجیبی توی نگاه و حرف‌زدن شما به عنوان یک مادر موج می‌زند. طوری‌که مرا به یاد مادران هشت سال دفاع مقدس می‌اندازد. علت چیست؟ نمی‌دانم، شاید به این دلیل است که من خودم را با توسل به ائمه(ع) و به‌خصوص حضرت زینب«س» آرام می‌کنم. خود شهدا حاجت مرا دادند.

*هیچ وقت فکر می‌کردید روزی لقب مادر شهید بگیرید؟

من خودم علاقه ویژه‌ای به شهدای گمنام کوه‌سنگی دارم.‌ هر وقت هم حاجتی داشتم، ایشان را واسطه خودم و ائمه«ع» می‌کردم. یادم هست در سال ٩٢، در روز تولد حضرت امیرالمومنین(ع) در کنار یکی از قبر‌ها که رویش نوشته بود ٢٩سال سن دارد، بودیم. آن شهید گمنام آن زمان همسن حسن من بود. توی دلم گفتم: «آیا می‌شود سال آینده همین وقت پسر من ازدواج کند؟» و آن شهید را واسطه قرار دادم. جالب است روزی که پیکر حسن را به ایران آوردند ١٣رجب بود. روز خاکسپاری او ٢۵ اردیبهشت شد که مصادف با ۱۵ رجب و شهادت حضرت زینب(س) بود. به نظرم این ‌طور حاجت‌روا شدم و دامادی پسرم همان شهادتش بود.

 

*فکر می‌کنید شهادت حسن آقا چه تاثیری در محیط اطرافتان داشته است؟

این روزها در آستانه پنجمین سالگرد شهید، مدام به جلسات دعوت می‌شوم. تا بتوانم و موقعیت و شرایط مساعد باشد شرکت می‌کنم و الحمدلله لطف عزیزان در مشهد نسبت به خانواده قاسمی دانا بسیار زیاد است. قطعاً رنگ و بوی درس‌هایی که شهید با رفتارش به همگی ما داد در این جلسات باقی می‌ماند. همین‌طور برای رفع مشکلات خانواده‌های شهدا جلسات ماهانه داریم، مادران شهدا با هم جمع می‌شوند حدیث کسا و زیارت عاشورا خوانده می‌شود و با هم درباره مسائل خانواده‌ها صحبت می‌کنیم. مثلاً در یک مورد متوجه شدیم خانواده‌ای از یکی از شهرستان‌های اطراف به مشهد آمده بودند اینجا آشنایی نداشتند؛ ایشان را دعوت کردیم و امروز رابطه‌شان با ما خیلی خوب شده و دیگر در مشهد احساس تنهایی نمی‌کنند. البته سایه امام رضا«ع» بر سر همگی‌مان است. ما هیچ توقعی از کسی نداریم و تا جایی که می‌توانیم در کنار هم به مشکلات خانواده‌ها و جوانان اطراف رسیدگی می‌کنیم.

می‌دانیم که دشمن به جنگ نرم با ما برخواسته و تمام تلاشش را می‌کند. مردم را از ارزش‌هایشان دور کند. اما سرزمینی که مالکش صاحب‌الزمان(عج) است با این بادها و دشمنی‌ها نخواهد لرزید. خیلی از مردم عادی هم درد دلشان را پیش ما می‌آورند، اما من همیشه گفته‌ام شما فقط کافیست شرایط را با پیش از انقلاب مقایسه کنید. با اینکه ۴۰ سال است در تحریم هستیم، اما می‌بینیم روز به روز کشورمان در مسائل مختلف علمی و فرهنگی و اجتماعی پیشرفت کرده است. شما نمی‌توانید منکر آسایش و آرامش مردم نسبت به قبل باشید. من همۀ تلاشم را می‌کنم تا با روشنگری، به جوانان؛ امید و انگیزه دهم که با توکل به خدا و با ولایت‌مداری؛ راه و مسیر پسر شهید من را ادامه دهند.

 

*و سخن آخر؟

قدر جوانانمان را بدانیم. پسر من عاشق شهادت بود. حتی یادم هست عکسی را که به‌ عنوان عکس شهادتش استفاده کردیم در سال ٨٩ گرفت. وقتی که عکس را آورد، به من گفت: «مادر اگر شهید شدم از همین استفاده کنید.» آن وقت‌ها نه جنگی بود و نه جبهه‌ای. من تعجب کردم، اما خودش به دنبالش بود و آماده بود برای دفاع از اسلام در هر لحظه اقدام کند. خدا اجرش را می‌دهد. چیزی که برای من اهمیت دارد این است که راهش ادامه دارد.

هرگز از شهید شدن حسن پشیمان نیستم. چرا که معتقدم باید جوانان، جانشان را فدا کنند که پرچم اسلام به دست صاحبش امام‌زمان(ع) برسد. و به همگان و به خصوص به جوانان توصیه می‌کنم که پشتیبان ولایت فقیه باشند و امیدوارم کسانی هم که در این رابطه سست و غافل شده‌اند به راه راست هدایت شوند. حاضرم همه فرزندانم را در راه اسلام و سلامتی مقام معظم رهبری تقدیم می‌کنم.

24دسامبر/19

هدایت راهبردی مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب

باورها، ارزش‌ها، گرایش‌ها و رفتارهای هرجامعه‌ای را فرهنگ آن جامعه می‌نامند. این فرهنگ است که مسیر هر کشور را معلوم و به او دیکته می‌کند که چه سیاست‌هایی در مواجهه با اتفاقات مختلف، اعمال کند. کشور ما هم دارای فرهنگ غنی و پرباری است که به‌خوبی می‌تواند تصمیمات مردم و مسئولین را ذیل پرچم باورهای دینی، مدیریت و راهبری کند. رهبر معظم انقلاب(مدظله) همواره با نگاهی دقیق و موشکافانه این فرهنگ را رصد کرده و موازینش را تذکر داده‌اند.

ایشان نه صرفاً از بعد از انتخابشان به عنوان مقام رهبری، بلکه از پیش از انقلاب هم نگران مخدوش شدن ارکان فرهنگ جامعه بودند و دائماً در عرصه‌های مختلف به این نکته اشاره می‌کردند که باید مراقب باشیم ما را از ما نگیرند. این هشداری بود که از دهۀ هفتاد بیشتر شد، چون دشمن بعد از شکست در میدان جنگ، به جنگ در میدان فرهنگ و تمدن ما رو آورد. از دیدگاه رهبر انقلاب، دشمن همیشه هم به‌ دنبال جایگزین کردن فرهنگ خود به‌جای فرهنگ بومی ‌نیست، بلکه ممکن است بیگانه کردن مردم آن جامعه از فرهنگ خودی و نابود کردن هویت فرهنگی آن را در نظر داشته باشد.

تعبیر مهم رهبر معظم انقلاب از فرهنگ، تعبیر ماندگار و اثرگذاری است: «فرهنگ مثل هواست. انسان با هوایی که استنشاق کرده و با آن جانی گرفته، می‌تواند دو قدم بردارد و جلو برود. فرهنگ را دست کم نگیرید. خیلی مهم است. بنابراین صرف وقت کنید و در بودجه هم برایش پول و فصول قابل توجهی بگذارید تا جهتِ ارزشی به فرهنگ بدهید.»(۱)

 

افق نگـاه

نگاه رهبر معظم انقلاب به مقولۀ فرهنگ و اشراف ایشان به جوانب کار همواره مورد تأئید ادبا، علما، کارشناسان و نخبگان علمی کشور بوده است. ایشان می‌فرمایند:

«در تهاجم نظامی‌دشمن با تجهیزات و امکانات نظامی، توپ و تانک و موشک و هواپیما و غیره مستقیماً وارد معرکه می‌شود، اما برای پیشبرد اهداف تهاجم فرهنگی، نیازی به لشکرکشی و صرف هزینه‌های هنگفت نظامی‌ نیست. سلاح دشمن در این نبرد، امور به ظاهر رسمی‌ و قانونی و کارساز مثمر ثمر، از قبیل تولید و نمایش فیلم، مصاحبه، سخنرانی، مباحثه، چاپ و انتشار مجله، کتاب، عکس، شعر و قصه و نمایش و…است.»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای معتقدند که همۀ این‌ محصولات در قالب‌های ظاهرفریبی چون رشد و ترویج هنر و ادب، آزادی بیان و قلم و اظهار عقیده، تضارب افکار و تبادل ‌اندیشه‌ها و… تولید می‌شوند. این نکته که هم بیان‌کنندۀ زوایای پنهان مقاصد شوم دشمن است و هم جنبۀ انذار و اعلام عمومی‌دارد تا همگان هوشیار باشند، قابل توجه است. حتی ایشان دائماً تاکید می‌کنند که تهاجم فرهنگی، یک چیز پر سر و صدا نیست:

«پر واضح است که این ادعاها و پوشش‌های فریبنده و دهن پرکن تا چه میزان دشمن را در این تهاجم در استتار کامل قرار می‌دهد و برای شناخت توطئه و نقشه‌های دشمن و تشخیص ردپای او تیزبینی و ژرف‌اندیشی و دقت و هوشیاری فراوانی لازم است و گماشتن دیده‌بانانی تیزبین و تیز فهم، لازم‌تر».

و ذیل این نکته، مسئله بصیرت و شناخت عرصه‌های حق و باطل را مطرح می‌فرمایند که خود حدیث مفصلی است.  اما آنچه که معظم‌له در تذکرات خود مطرح می‌کنند، این است که تهاجم فرهنگی برای هر کسی و در هر چهاردیواری‌ای می‌تواند رخ بدهد و هیچ  کسی از این آفت بری نیست و چه بسا دشمن در این تهاجم سربازان خویش را از میان خودی‌ها برگزیند و سخن خویش را از زبان آنها بیان کند و نقشه‌های خود را به دست آنها عملی سازد.

*****

اما حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در موارد بسیاری بحث فرهنگ و تهاجم فرهنگی را نشانه رفته‌اند که برخی موارد عبارتند از:

مدیریت عرصۀ فرهنگ عمومی

بحث سبک زندگی، دوری از تجمل و اسراف‌گرایی، تابعیت از قانون، پیگیری نظم و انضباط اجتماعی، خوش‌رفتاری و مهربانی در جامعه، کمک به همنوع و… از جملۀ مواردی است که رهبر معظم انقلاب دائماً تذکر داده‌اند.

مدیریت عرصۀ علم و دانش

رهبر انقلاب تاکید دارند که باید تولید علم و برای مجموعه‌های دانشگاهی از این علم بومی‌استفاده کنیم. اینکه دائم دنباله‌روی غرب باشیم، صحیح نیست:

«اینها (غربی‌ها) در طول سال‌های متمادی به مغز ایرانی و باور ایرانی تزریق کردند که تو نمی‌توانی، باید دنباله‌روی غرب و اروپا باشی. نمی‌گذارند خودمان را باور کنیم. الان شما اگر در علوم انسانی، در علوم طبیعی، در فیزیک و در ریاضی و غیره یک نظریۀ علمی‌داشته ‌باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته‌شدۀ دنیا باشد، عده‌ای می‌ایستند و می‌گویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریۀ فلانی است. یا حرف شما در روان‌شناسی، مخالف با نظریه فلانی است.(۲)

ایشان معتقدند وقتی علم نباشد، صنعت نیست. وقتی صنعت نباشد، بسیاری از ثروت‌های جامعه کشف نمی‌شوند. وقتی صنعت نباشد، همۀ موجودی برای به دست آوردن صنعت روز خرج می‌شود و دنباله روی از بیگانه و گرفتن ناگزیر فرهنگ بیگانه و تبعیت ناگزیر از سیاست‌های بیگانه هم به دنبالش پدید می‌آید. همۀ اینها ناشی از بی‌علمی‌است.(۳)

لذا به دانشگاهیان و جوامع علمی‌داخل کشور تاکید می‌کنند که روی تولید و انتشار علم و مبانی علمی ‌مبتنی با فطرت و باورها، سرمایه‌گذاری کنند. دیدار ایشان از مرکز ناباروری رویان به سرپرستی مرحوم کاظمی‌آشتیانی، و پیگیری مسائل پیشرفت‌ها در صنایع هسته‌ای و موشکی نشان از همت ایشان برای تشویق دانشگاهیان و نخبگان عملی ماست.

 

 

مدیریت عرصۀ نوشتار و کتاب

کمتر کسی است که از علاقه و همّ رهبری معظم نسبت به مطالعه و کتابخوانی خبر نداشته ‌باشد. در میان سخنان رهبری کاملاً مشهود است که ایشان نه تنها به بحث انتشار کتب مختلف سیاسی، فرهنگی، هنری و ادبی در کشور اهمیت می‌دهند، بلکه خودشان هم دائماً مشغول کتاب و مطالعه هستند. مصادیقی هم که در میان سخنانشان می‌آورند شاهد این مثال است. از ادبیات جهان گرفته تا کتب تازه منتشر شدۀ داخل کشور همگی در میان مثال‌های رهبری به چشم می‌خورند و این نشان می‌دهد که ایشان تا چه حد مترصد امور فرهنگی و چاپ و نشر در کشور هستند و فارغ از صنف طلبگی خود، چه میزان به ادبیات و هنر اشراف دارند.

ایشان در مواردی که می‌دیدند کتب ما سمت و سوی مناسبی ندارد، حتی اعتراض خود را در عدم بازدید از نمایشگاه بین‌المللی کتاب نشان می‌دادند و مرتباً به مسئولین گوشزد می‌کردند که نظارت بر رسانه‌ها، جامعه را ایمن می‌کند. ترتیب دادن جلسات مردمی ‌با حضور شاعران، نویسندگان و دغدغه‌مندان فرهنگی که عموماً جلسات با صفا و خودمانی‌ای هم محسوب می‌شوند، از جملۀ دقت‌های ایشان به مسئلۀ فرهنگ است.

یکی از شاخصه‌های هر فرهنگ، زبان و ادبیات آن است. رهبری همواره موکداً از مردم و مسئولین می‌خواهند که مسئلۀ زبان فارسی را به‌طور جدی‌ پیگیری کنند تا مبادا زبان در میان غفلت و بی‌خبری ما، دچار تحول ناموزون و ورشکستگی و تغییر شود:

«من خیلی نگران زبان فارسی‌ام؛ خیلی نگرانم. سال‌ها پیش، ما در این زمینه کار و اقدام و عده‌ای را جمع کردیم که دور هم بنشینند. من می‌بینم کار درستی در این زمینه انجام نمی‌گیرد و تهاجم به زبان زیاد است. همین ‌طور دارند اصطلاحات خارجی [به‌کار می‌برند].»(۴)

تقریضات ایشان بر کتب خوب و شایسته و نقدهای ایشان هم از جملۀ مواردی است که همت ایشان به معرفی کار خوب و انتشار آن در جامعه را نشان می‌دهد.

 

مدیریت عرصۀ هنر

بحث هنر در زمینۀ فیلم و سریال‌ها، جوامع هنری و تشکیل کانون‌های هنر انقلابی و متعهد، همیشه دغدغۀ رهبر معظم بوده است. ایشان مکرراً با بازیگران و کارگردانان جلسه گذاشته و نقدهایی را مطرح کرده و سرشاخه‌های فرهنگی و هنری را به مدیران و مسئولین یادآور شده‌اند.

دیدار اهالی هنر و رسانه با رهبر معظم انقلاب معمولاً حواشی جالبی دارند و برق چشمان رهبری در این دیدارها نشان از شوق ایشان برای دیدار با اهل هنـر و گفتگو با آنها و مطرح کردن موازین هنر انقلابی و متعهد دارد.

«بحث مسئولیت و تعهّد هنرمند، قبل از هنرمند بودن به انسان بودن او برمی‌گردد. بالاخره یک هنرمند قبل از اینکه یک هنرمند باشد، یک انسان است. انسان که نمی‌تواند مسئول نباشد. اگرچه انسان در مقابل طبیعت و زمین و آسمان هم تعهد دارد، اما مسئولیت بزرگ او در قبال انسان‌هاست… هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنر خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد.»(۵)

 

مدیریت تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی هر کشوری هم جزو لاینفک فرهنگ آن جامعه است. کشور ما غنی از چنین تاریخی و نیازمند راویان صادقی است که مسائل انقلاب و جنگ را موشکافانه و با نظر به نقاط قوت و ضعف بررسی و آن را به مردم جامعه منتقل کنند. برگزاری جلسات شب خاطره، تقدیر از کتبی که بر اساس مستندات نگاشته شده، دیدار با مستندنگاران یا نویسندگان کتبی که بر اساس تاریخ شفاهی نوشته شده مثل دیدار با نویسندۀ کتاب «ما بیست و سه نفر بودیم» یا دیدار با بسیجی جانباز علی خوش‌لفظ که کتابی با نام «وقتی مهتاب گم شد»، توجه معظم له را به مقوله ادبیات، به‌ویژه ادبیات جنگ نشان می‌دهد. همچنین ایشان، با خانوادۀ شهدای ترور، شهدای مدافع حرم و سایر شهدای جنگ تحمیلی هم به صورت دوره‌ای دیدارهای دوستانه دارند و وقت خود را صرف تفقد از فرزندان شهدا می‌نمایند.

 

مدیریت عرصۀ فرهنگ جامعه

لاابالی‌گری جنسی و بی بندوباری اخلاقی و سست کردن پایبندی افراد به عقاید و ارزش‌های دینی، از

نکات مهمی‌است که رهبری به آن توجه دارند:

«بنده بارها گفته بودم که دشمنان ملت ایران، بیش از آنچه به توپ و تفنگ و این چیزها احتیاج داشته باشند، به اشاعۀ بنیان‌های فرهنگی فاسدساز نیاز دارند. در خبرها خواندم که یکی از مسئولان یک مرکز مهم سیاسی در آمریکا گفته به جای انداختن بمب، دامن‌های کوتاه برایشان بفرستید! راست می‌گوید. اگر در کشوری شهوات جنسی و آمیزش بی‌رویۀ زن و مرد و دختر و پسر را ترویج کردند و جوان را به راه‌هایی کشاندند که غریزۀ او هم به‌طور طبیعی متمایل به آن است، دیگر احتیاج به استفاده از توپ و تفنگ علیه یک ملت نیست. فساد، یک ملت را به خودی خود، ضایع و باطل می‌کند و آینده او را تباه می‌سازد.»(۶)

 

مدیریت سیستم کشور در جهت حفظ فرهنگ

فرهنگ از دیدگاه رهبری صرفاً در کتاب شعر شاعران و متون تاریخی ما خلاصه نمی‌شود. ایشان در در دیدار اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی(۷) فرمودند:

«فرهنگ به عنوان جهت‌دهنده به تصمیم‌های کلان کشور، حتی تصمیم‌های اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و یا در تولید نقش دارد. وقتی ما می‌خواهیم ساختمان بسازیم و شهرسازی کنیم، در واقع با این کار داریم فرهنگی را ترویج یا تولید می‌کنیم و یا اشاعه می‌دهیم.»

این نشان‌دهندۀ درایت و افق نگاه ایشان است که فرهنگ را در تمام امور جامعه تسری می‌دهند تا نگاه مردم و مسئولین به آن اگاهانه‌تر باشد. همچنین به پیشینۀ تمدن ایرانی نگاه ویژه‌ای دارند و معتقدند که مردم ایران همواره مردمان سختکوشی بوده که هرگز در مقابل دشمن سر خم نکرده‌اند.‌ رهبر انقلاب همواره روی کار، پیگیری مسائل، اهل تولید و اشتغال بودن، پویایی و به روز بودن تأکید دارند.

مدیریت در عرصۀ فرهنگ ورزش در جامعه

ورزش یکی از عوامل پویایی و نشاط جامعه است. رهبر معظم انقلاب علاوه بر تاکید مداوم به بحث ورزش همگانی در جامعه به تشویق ورزشکاران در عرصه‌های مختلف می‌پردازند. برندگان، حاضرشوندگان در میادین جهانی، کسانی که در مبارزه با رقیب اسراییلی انصراف دادند و بانوانی که با حجاب و وقار کامل در مسابقات جهانی شرکت می‌کنند، همه و همه شادی رهبری را موجب می‌شوند. خود ایشان هم اهل فعالیت‌های جسمی ‌و ورزشی هستند و مخصوصاً کوهنوردی یکی از مهم‌ترین ورزش‌های ایشان در سال‌های اخیر است. ایشان به احیای ورزش‌های سنتی و قدیمی ‌هم اهتمام دارند و می‌فرمایند:

«ما خیلی کارهای خوب داریم که مال ما هستند. من [قبلاً] گفته‌ام که چوگان مال ماست و دیگران به اسم خودشان کردند. این را ترویج کنید. ورزش باستانی یک ورزش زیبا و هنری است. این را ترویج کنید. اینها را پیش ببرید و ترویج کنید که بچه‌ها [سراغ اینها] بروند».(۸)

 

مدیریت در عرصۀ فضای مجازی

معظم‌له در اغلب جلساتی که با مسئولین نظام دارند، همواره به استفادۀ درست از فضای مجازی، آن هم به شکل ملی تأکید دارند: «شبکۀ ملی اطّلاعات موضوع مهمی است. متأسّفانه در این زمینه کوتاهی شده و کاری که باید انجام بگیرد، انجام نگرفته. این[طور] نمی‌شود.»

از طرفی ایشان تاکید دارند که در ضمن استفاده از فضای مجازی، باید محیط آن را برای کاربران ایمن کرد: «امروز بهمنی از گزاره‌های درست و نادرست دارد روی سر مراجعین اینترنت ما فرود می‌آید. اطّلاعات غلط، اطّلاعات نادرست، اطّلاعات مضر، شِبه اطّلاعات – بعضی چیزها اطّلاعات واقعی نیستند، بلکه اطّلاع‌نمایی هستند. خب اینها دارد مثل یک بهمن فرود می‌آید. ما چرا باید اجازه بدهیم این اتّفاق بیفتد؟ ما چرا باید اجازه بدهیم آن چیزهایی که برخلاف ارزش‌ها و اصول مسلّ و اجزا و عناصر اصلی هویّت ملّی ما هستند، به ‌وسیلۀ بدخواهان ما در داخل کشور توسعه پیدا کنند؟  کاری کنید که از منافع و سودها و بهره‌های فضای مجازی همه بتوانند استفاده کنند، سرعت اینترنت را افزایش هم بدهید.»(۹)

پی‌نوشت‌ها:

۱-۴/۶/۱۳۸۶

۲- بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه های استان همدان،۱۷/۴/۱۳۸۳

۳- بیانات در دیدار دانشجویان، ۱۰/۸/۱۳۸۳

۴- دیدار با اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، ۱۹/۹/۱۳۹۲

۵- دیدار با اصحاب هنر و فرهنگ، ۱/۵/۱۳۸۰

۶- بیانات در دیدار رؤسای دانشگاه‌ها، ۱۷/۱۰/۱۳۸۳

۷-۲۶/۹/۱۳۸۶

۸- دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی، ۱۹/۹/۱۳۹۲

۹- دیدار با مسئولین نظام، ۲۲/۳/۱۳۹۶

24دسامبر/19

برآمدن زن مسلمان ایرانی

در شهریور سال ۹۱ در حاشیه نشست کشورهای عضو جنبش عدم تعهد، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، برای سخنرانی در دانشکده وزارت امور خارجه حضور یافت. آقای بان‌کی‌مون از دیدن زنان و دختران در آن دانشکده اظهار شگفتی کرد و گفت، «هرگز تصور نمی‌کردم در ایران، این میزان از آزادی و فعالیت اجتماعی برای زنان وجود داشته باشد.»(۱)

تبلیغات رسانه‌ای غرب چنان چهره ضدزنی از انقلاب اسلامی نشان داده است که حتی ذهنیت فردی در مقام دبیرکل سازمان ملل نیز که جایگاه شغلی‌اش ایجاب می‌کند شناخت درستی از وضعیت فرهنگی اجتماعی کشورهای جهان داشته باشد، متأثر از این تبلیغات است.

اما با مروری کوتاه در سخنان و نظرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و نیم‌نگاهی به آمارهای موجود می‌توان گفتمان واقعی انقلاب اسلامی درباره مسائل زنان را دریافت. به تعبیر رهبر معظم انقلاب، انقلاب اسلامی فصل تازه‌ای در حیات اجتماعی زنان گشوده است:

«اعتراف کنم اول کسی که این نقش (نقش زنان) را فهمید، امام بزرگوار ما بود؛ والّا بودند بزرگانی از علما که ما با اینها بگومگو داشتیم که اصلا زن‌ها در تظاهرات شرکت بکنند یا نکنند! آن حصار محکمی که انسان به او تکیه می‌داد و خاطرجمع می‌شد تا بتواند در مقابل این جور نظراتی که از مراکز مهمی هم ارائه می‌شدند، بایستد، حصار رأی امام و فکر امام و عزم امام بود.»(۲)

الگویی به نام زن مسلمان ایرانی

رهبر معظم انقلاب معتقدند که انقلاب اسلامی الگوی جدیدی به نام زن مسلمان ایرانی را به جهان معرفی کرده است. از دیدگاه ایشان زنان ایرانی، هویت زن مسلمان را زنده کرده‌اند:

«زن مسلمان ایرانی تاریخ جدیدی را پیش چشم زنان جهان گشود و ثابت کرد که می توان زن بود، عفیف و محجبه و شریف بود و در عین حال، در متن و مرکز بود. می‌توان سنگر خانواده را پاکیزه نگاه داشت و در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز سنگرسازی‌های جدیدی کرد و فتوحات بزرگی را به ارمغان آورد.»(۳)

زن نه شرقی نه غربی

تعبیر دیگر ایشان از زن مسلمان ایرانی، «زن نه شرقی نه غربی»(۴) است. یعنی زن وارد اجتماع می‌شود و در عین حالی که خانواده را حفظ می‌کند، هویت فردی خود را نیز از دست نمی‌دهد. در نگاه شرقی به جایگاه تأثیرگذار زن توجه لازم نمی‌شود و در الگوی غربی هم استفاده انحرافی از حضور زن در اجتماع باعث می‌شود استفاده‌ متناسب با شرایط طبیعی زن محقق نشود.

حوزه زن و خانواده، مجالی برای اندیشه‌ورزی و رفع خلاءهای قانونی، عادتی و سنتی

در کنار همه اینها، معظم‌له بر لزوم اندیشه‌ورزی، نظریه‌پردازی، گفتمان‌سازی و اجرا در زمینه مسائل زن و خانواده تأکید بسیار دارند و چشمشان را بر خلاءهای موجود در این زمینه نبسته‌اند:

«در حوزه زن و خانواده، از لحاظ علمی ـ کارشناسی، هم در زمینه گفتمان‌سازی و هم در زمینه نزدیک کردن این گفتمان به اجرا، کارهای بر زمین مانده الى ماشاء‌الله داریم. نگاه اسلام به زن یک نگاه فوق‌العاده متعالی است. ما خلاءهای قانونی و عادتی و سنتی عجیب و فراوانی داریم.»(۵)

تکریم زنان در دیدارها و نشست‌ها

در بیانات و دیدارهای عمومی و خصوصی رهبر معظم انقلاب، همواره نسبت به حضور و تکریم زنان از اقشار مختلف تأکید ویژه‌ای می‌شود. تشویق زنان فعال در حوزه ورزش، علم، هنر، قرآن و… نیز بخش دیگری از سیره رهبر انقلاب در برخورد با زنان است:

«هنگامی که بنده مواجه می‌شوم با بانوان مسلمان، زنان مؤمن و تحصیلکرده، خدا را عمیقاً شکر می‌کنم. واقعا این یکی از بزرگ‌ترین افتخارات نظام اسلامی است که این همه زن فرزانه و تحصیلکرده و خوشفکر و ممتاز از لحاظ فکری و عملی در جامعه ما وجود دارند. ما جلسات متعددی داشتیم که هر کدام از خانم‌ها که بیاناتی را ابراز کردند، دریچه‌ای از نگاه و فکر نو به روی ذهن انسان گشوده می‌شد. امروز نام زنان ما بر تارک کتاب‌های متعدد علمی، پژوهشی، تاریخی، ادبی، سیاسی و هنری گذاشته شده است. امروز نوشته‌های بانوان ما اعم از مقالات و کتاب‌ها جزو برترین نوشته‌ها و آثار مکتوب امروز نظام اسلامی هستند که در تاریخ ما بی‌سابقه است.»(۶)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ خبرگزاری فارس، سخنرانی «بان کی مون» از شعر سعدی تا مذاکرات هسته‌ای ۹ شهریور ۹۱٫

۲ـ بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی ۱۴ دی ۹۰

۳ـ پیام به کنگره «هفت هزار زن شهید کشور» ۱۵ اسفند ۹۱٫

۴ـ همان.

۵ـ بیانات در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی، ۱۴ دی ۹۰٫

۶ـ بیانات در دیدار جمعی از بانوان برگزیده کشور، ۳۰ فروردین ۹۳٫

سوتیتر

 

امروز نوشته‌های بانوان ما اعم از مقالات و کتاب‌ها جزو برترین نوشته‌ها و آثار مکتوب امروز نظام اسلامی هستند که در تاریخ ما بی‌سابقه است.

 

قابل استفاده به صورت اینفوگرافی، جدول و …

 

مهمترین دستاوردهای حوزه زنان و خانواده در چهل سالگی انقلاب اسلامی:

* در سال ۵۷ تنها ۳۵ درصد زنان باسواد بودند، امروز نزدیک ۹۰ درصد باسوادند.

* تعداد دانش‌آموزان دختر از دو میلیون نفر در سال ۵۵ به ۶ میلیون نفر در سال ۹۵ رسید. (با توجه به اینکه تعداد دانش‌آموزان در حال تحصیل کمتر شده است)

* تعداد دانش آموختگان دانشگاهی زن از ۶ درصد در سال ۱۳۵۵ به ۴۴ درصد رسیده است.

* تعداد طلاب زن از چند ده نفر در قبل از انقلاب به ۸۰ هزار طلبه و ۴۰ هزار دانش‌آموخته رسیده است.

* پیش از انقلاب تنها ۱٫۴ درصد اساتید دانشگاه‌ها زن بوده‌اند، امروز زنان ۲۰ درصد اساتید دانشگاه‌اند.

* امروز ۷ هزار از اساتید دانشگاه‌ها و ۲۷۰۰ نفر از اساتید حوزه علمیه زنان هستند.

* تأسیس ده‌ها دانشگاه، دانشکده و پژوهشگاه ویژه بانوان که قبلاً مطلقا وجود نداشتند و دستاورد انقلاب اسلامی است.

* پیش از انقلاب اسلامی ۱۲۵ هزار نفر از شاغلین آموزش و پرورش زنان بودند. در سال ۹۱، ۵۳۲ هزار نفر از شاغلین آموزش و پرورش زن هستند.

* در ورزش بانوان از ۷ رشته در سال ۵۷ به ۳۸ رشته توسعه یافت.

* رشد نجومی تعداد مربیان ورزشی زن از ۹ نفر به ۳۵ هزار نفر نماد توسعه حقیقی نظام اسلامی به ورزش زنان است.

* تعداد داوران زن با افزایش ۲ هزار برابری از ۷ نفر به ۱۶ هزار نفر رسیده است.

* تعداد ورزشگاه‌های اختصاصی بانوان پس از انقلاب ۳۰ برابر گذشته شده است.

* حضور زنان در مسابقات خارجی قبل از انقلاب تنها ۶ مورد بوده که به ۱۲ هزار مورد افزایش یافته است.

* کل مدال‌های جهانی ورزشی بانوان در ۵۷ سال حکومت پهلوی ۵ مورد در ۴۰ سال پس از انقلاب اسلامی با رعایت حدود شرعی ۱۶۰ مورد بوده است.

* نهاد ورزشی بانوان پس از انقلاب اسلامی تأسیس شد و تعداد بسیار ناچیز ورزشکار حرفه‌ای زن به ۵۴۰ هزار نفر رسید.

* تعداد نهادهای مردم نهاد ویژه زنان بیش از انقلاب ۵ مورد بود که امروز بیش از ۲۰۰۰ مورد است.

* نهادهای داخلی و خارجی تشریفاتی زنان که در انحصار فرح و اشرف پهلوی بود به نهادهای فراگیر داخلی و بین‌المللی با نقش‌آفرینی زنان فرهیخته و دانشمند توسعه یافت.

* بزرگ ترین تشکل مردمی زنان در جهان با ۹ میلیون نفر عضو و ۱۶ هزار پایگاه بسیج زنان ایران است.

* مشارکت زنان در امور سیاسی از حد ناچیز و غیر قابل شمارش در قبل از انقلاب با شایسته‌سالاری و براساس توانایی‌های زنان در دوران بعد از انقلاب اسلامی رشد قابل‌توجهی کرده است.

* ۷ هزار شهید و ۵ هزار جانباز زن، نماد مقاومت و نقش‌آفرینی ممتاز زنان در انقلاب و دفاع مقدس است.

* مشارکت فعال ۲۳ هزار امدادگر و ۲۳۰۰ پزشک زن در جبهه‌های دفاع مقدس افتخار مقاومت جامعه زنان است.

* امید به زندگی زنان از ۵۴ سال در سال ۱۳۵۵ به ۷۸ سال در سال ۱۳۹۵ ارتقا یافته است.

* پزشکان عمومی زن با رشد ۱۶ برابری از ۳۵۰۰ نفر در سال ۱۳۵۵ به ۶۰۰۰۰ نفر در سال ۱۳۹۵ رسیده است.

* بانوان پزشک متخصص در سال ۱۳۹۵ از ۵۹۷ نفر به ۳۰۰۰۰ نفر رسیده است (رشد ۵۰ برابر)

* تاکنون انقلاب اسلامی در جهت ارائه خدمات پزشکی به بانوان ۵۳۰۰ نفر پزشک فوق تخصص تربیت کرده است.

* ایجاد بیمارستان‌های مخصوص بانوان از اقدامات مهم و برجسته نظام اسلامی در ارج نهادن به مقام شامخ زن در دنیاست.

* طبق آمارهای جهانی تعداد مرگ و میر مادران در هنگام زایمان نسبت به قبل از انقلاب اسلامی ۹۰ درصد کاهش یافته است.

* پس از پیروزی انقلاب اسلامی ۱۵۹ قانون ناظر به تعالی زنان در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسیده است.

* تعداد نویسندگان زن از کمتر از ۵۰ نفر در سال ۵۷ به ۸ هزار نفر رسیده است.

* تعداد داستان‌نویسان زن از کمتر از انگشتان دست به ۴ هزار نفر رسیده است.

* پیش از انقلاب اسلامی هیچ ناشر زن نداشتیم امروز ۷۱۲ ناشر زن داریم.

* ۸۰ درصد مخاطبان ۱۱ هزار مؤسسات قرآنی کشور ۶ میلیون نفر از زنان هستند.

24دسامبر/19

پنج گام تا تمدن نوین اسلامی

مقدمه:

تشکیل «امت واحده‌ اسلامی» و «تمدن نوین اسلامی» را به‌ عنوان یک آرمان و هدف عالی می‌توان از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در کلام و سخنان رهبران انقلاب اسلامی مشاهده نمود؛ تا جایی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، درباره‌ اهداف تشکیل حکومت اسلامی، صراحتاً از «تشکیل جامعه‌ نمونه اسلامی» و «تشکیل امت واحده‌ جهانی» نام برده شده است. در مقدمه‌ی قانون اساسی جمهوری اسلامی تاکید شده است: «ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود، از غبارها و زنگارهای طاغوتی زدوده شد و از آمیزه‌های فکری بیگانه خود را پاک نمود و به مواضع فکری و جهان‌بینی اصیل اسلامی بازگشت و اکنون بر آن است که با موازین اسلامی، جامعه‌ نمونه‌ (اسوه‌) خود را بنا کند… قانون اساسی با توجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران، که حرکتی‌ برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود، زمینه‌ تداوم این‌ انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم می‌کند؛ به‌ویژه در گسترش‌ روابط بین‌المللی با دیگر جنبش‌های اسلامی و مردمی، می‌کوشد تا راه تشکیل امت واحد جهانی را هموار کند.»

بدنه فرآیند تحقّق اهداف‌ انقلاب اسلامی- یعنی تشکیل امت واحد جهانی و تمدن اسلامی- یک «فرآیند» طولانى و البته دشوار است. رهبر معظم انقلاب، نخستین‌ بار، فرآیند تحقق اهداف پنج‌گانه تمدن اسلامی را در جمع مسؤولان و کارگزاران نظام در تاریخ ۲۱/۹/۱۳۷۹مطرح فرمودند. ایشان در این بیانات می‌فرمایند:

«ما یک انقلاب اسلامى داشتیم، بعد نظام اسلامى تشکیل دادیم، مرحله‏ى بعد تشکیل دولت اسلامى است، مرحله‏ى بعد تشکیل کشور اسلامى است، مرحله‏ بعد تشکیل تمدن بین‏الملل اسلامى است.»

لذا رهبری معظم، فرآیند تحقق اهداف انقلاب اسلامی را در پنج مورد زیر می‌دانند:

  1. انقلاب اسلامی؛ ۲٫ نظام اسلامی؛ ۳٫ دولت اسلامی؛  ۴٫ کشور اسلامی؛  ۵٫ دنیای (امّت، تمدن) اسلامی

 

 

ایجاد انقلاب اسلامی

گام اول این فرآیند که با ظهور انقلاب اسلامی تحقق پیدا کرد. انقلاب اسلامی، خصوصیات منحصر به فردی داشته و دارد که آن را از دیگر انقلاب‌های جهان ممتاز می‌سازد. امام خامنه‌ای برخی از این ویژگی‌های ذاتی را به شرح ذیل عنوان می‌دارند:

۱ ـ برخورداری از پشتوانه عظیم فلسفه و فقه شیعه در طول هزار سال(۱)

۲ ـ انقلاب اجتماعی همه‌جانبه همراه با تحول بنیادین در زندگی انسان‌ها(۲)

۳ ـ بهره‌مندی از رویکرد ارزشی و هدف‌گیری اصلاح مفاسد جهانی و بشری(۳)

۴ ـ شکل‌گیری بر مبنای نظم و انضباط انقلابی(۴)

با توجه به این خصوصیات است که انقلاب اسلامی یک تفسیر اسلامی و الهی بوده و به معنی زنده کردن دوباره اسلام است؛(۵)

چنان‌که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «انقلاب یک تفسیر اسلامی و الهی است. ما انقلاب را یک تحوّل اخلاقی، فرهنگی و اعتقادی می‌دانیم که به دنبال آن‌ها تحول اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و آنگاه رشد همه جانبه ابعاد انسان‌ها می‌آید. همان‌طور که در آیه قرآن است «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»(۶) هر وقت انسان‌ها ضعف‌ها، نقص‌ها و بی‌ایمانی‌ها را در خودشان تغییر دادند، اوضاع و احوال اجتماعی آنها تحول پیدا خواهد کرد. هیچ‌چیز هم جلوگیر آن نخواهد بود. برای شروع این حرکت و تحول همگانی، انسان‌ها باید احساس تکلیف کنند.(۷)

در دیدگاه رهبر معظم انقلاب، انقلاب یک ضرورت طبیعی بر اساس سنّت‌های الهی بود. توضیح این جمله آن است که؛ نظام هستی به عنوان مظهر و تجلّی اراده و مشیّت الهی، مشمول قوانین و سنّت‌هایی است که نه تغییرپذیرند و نه جایگزین‌بردار.(۸) بشر چه بخواهد و چه نخواهد و قدرتمندان چه راضی باشند و چه نباشند، این سنّت‌ها تحقق می‌پذیرند. یکی از این سنّت‌ها تجلّی حق و پیروزی آن بر باطل است. یعنی جریان هستی و اداره‌ی امور عالم و نیز اعمال اختیاری انسان باید با تدبیر الهی و متکی بر معرفت صحیح اداره شود تا سعادت او تأمین و تضمین گردد.(۹)

بنابر این اگر روزی جامعه اسلامی که نماد جریان حق است، منحرف شود و به جایی برسد که هم مردم به فساد کشیده شوند و هم حکومت‌ها فاسد گردند و در نتیجه جابجایی خوب و بد، معروف و منکر و حق و باطل در عرصه حیات اجتماعی صورت گیرد، خداوند شرایط را به گونه‌ای محقق می‌سازد که گروه خداپرستان و مؤمنان قیام کنند و جامعه را از فساد به صلاح برگردانند.(۱۰)

همان‌طور که حادثه عظیم عاشورا در تاریخ اسلام از مصادیق روشن آن است.(۱۱) مقام معظم رهبری با توجه به این سنت الهی است که می‌فرماید:

من احساس می‌کنم که انقلاب اسلامی یک ضرورت بود برای اسلام، یک نیاز بود برای مسلمین. سنّت الهی بود برای حفظ دین و حفظ احکام الهی. مطلب بعدی این است که انقلاب اسلامی یک حادثه تاریخی است نه یک حادثه منطقه‌ای. اساساً انقلاب، هر انقلابی در جغرافیای انسانی مثل زلزله و آتشفشان در جغرافیای طبیعی است. زلزله و آتشفشان از لحاظ اصل بروز ناشی از تکاثف انرژی‌های مختلف طبیعی است. انقلاب هم در جغرافیای انسانی، ناشی از انباشته شدن انرژی‌های انسانی و انفجار این انرژی‌هاست.(۱۲)

هر انقلابی نظیر زلزله یا آتشفشان تأثیرات کم و بیش منطقه‌ای و بین‌المللی دارد و برای ایجاد عمق استراتژیک خود، پیامی را عرضه می‌کند.

هر چه پیام انقلاب پرجاذبه‌تر باشد، انسان‌های بیشتری به پذیرش و حمایت و الگوپذیری از آن روی می‌آورند. انقلاب اسلامی ایران که امتیاز اساسی‌اش، اتکای به جهان‌بینی اسلامی بود، در زمانی به وقوع پیوست که حرکت‌های لیبرالی و سوسیالیستی جاذبه خود را از دست داده بودند.(۱۳) گرچه بسیاری از روشنفکران چپ‌گرا همچنان القا می کردند که تنها ایدئولوژی بسیج کننده ملت‌ها، مارکسیسم است. انقلاب اسلامی مردم ایران این پیام را به دنیا عرضه کرد که بسیج کننده‌ترین ایدئولوژی‌ها اسلام است و اسلام مکتبی است. به عبارت دیگر، انقلاب اسلامی ایران، گشودن جبهه تازه‌ای فراروی همه انسان‌های مظلوم و محرومی است که از نارسایی و نابسامانی تمدن تحمیلی استعماری رنج می‌برند و شعار نه شرق و نه غربی این انقلاب، بیانگر نفی هرگونه ظلم و ستم بر بشریت است.(۱۴) برخی از پیام‌های انقلاب اسلامی را می‌توان به صورت زیر برشمرد:

۱ ـ لزوم خروج انسان از یوغ بردگی و بندگی طاغوت و رستن از ذلت و خواری(۱۵)

۲ ـ روی آوردن به عبودیت خدا و رستگاری(۱۶)

۳ ـ برآشفتن در مقابل همه بدی‌ها و کجی‌ها و نابسامانی‌ها(۱۷)

۴ ـ مبتنی بودن حکومت و قدرت سیاسی بر پرهیزکاری، عدالت و حقیقت،(۱۸)

۵ ـ ضرورت دین‌گرایی و خدامحوری و نیز بازگشت از مسیر انحرافی دوران غرور جاهلانه شکوفایی علم(۱۹)

حاصل سخن در یک کلام این که پیام انقلاب، پیام معنویت است، یعنی بشرِ سرگشته امروز که از عدم تأمین نیازهای برتر و والاتر و ندیدن و نداشتن صفا و محبّت و مهربانی و نیافتن نوعی معرفت والا به ستوه آمده است.

 

ایجاد نظام اسلامی

نظام اسلامی  به عنوان دومین گام مطرح شده از جانب رهبر معظم انقلاب مبنی بر رسیدن به تمدن اسلامی، گامی است که بلافاصله بعد از انقلاب اسلامی محقق می‌شود(۲۰)

مقام معظم رهبری تحقق این مرحله را به معنای اسلامی شدن هندسه عمومی جامعه دانسته‏اند. در حقیقت با تدوین قانون اساسی، انقلاب اسلامی که منشور اصلی و محوری جمهوری اسلامی است، ارکان جامعه اسلامی مهندسی شد، این قانون که تبلور ارزش‏های اسلامی است و منطبق با احکام اسلامی تدوین شده، به مثابه ستون فقرات نظام اسلامی است و مرکز اصلی سلسله اعصاب نظام اسلامی تلقی می‏شود.

از فلسفه وجودی گام دوم یعنی نظام اسلامی می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

اجرای عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت: از دیدگاه رهبر معظم انقلاب، فلسفه‌ وجودی نظام جمهورى اسلامى این است که بتواند همچنان که اسلام از مسوولان، انسان‌ها و ملت‌ها خواسته است، در میان مردم، عدالت، اخلاق، معنویت و رفاه مادى را به‌وجود آورد.(۲۱)

 

استقلال و آزادی: از دیدگاه حضرت امام خامنه‌ای نظام اسلامى، نظام استقلال ملى است و هر نوع وابستگى‌اى محکوم است. ایشان، استقلال و آزادی را از خصوصیات اصلی انقلاب می‌دانند. و جمهوری اسلامی را نظامی مردمی، مستقل و مبتنی بر ارزش‌های اصیل و نظام مبتنی بر آزادی فکر و عدالت اجتماعی معرفی کردند.(۲۲)

احیای ارزش‌های اسلامی: حضرت امام خامنه‌ای، قیام نظام جمهوری اسلامی را برای احیای ارزش‌های اسلام و تجدید بعثت نبی‌اکرم(ص) می‌دانند و در این راستا فرمودند: مهمترین کاری که امام بزرگوار ما در سطح دنیای اسلام انجام داد، این بود که ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام را احیاء کردند.(۲۳)

استکبارستیزی: از دیدگاه ایشان یکی از مبانی اصلی جمهوری اسلامی، استکبارستیزی است، شعار حکومت اسلامی از ساعت اول، مقابله با زورگویی‌ها و قلدری‌ها و گردن کلفتی‌ها بود، ملت ایران در دنیا به این شناخته شده که با ظلم، با سلطه‌گری، با روابط ناسالم سلطه‌گری و سلطه‌پذیری در سیاست‌های بین‌المللی، مخالف است.(۲۴)

تأمین خواسته‌های جسمی، روحی، مادّی و معنوی انسان: رهبر انقلاب در فرمایشات خود نقل کردند که نظام اسلامی، نظامی است که اساس آن بر تأمین خواسته‌های جسمی، روحی، مادّی و معنوی انسان است.(۲۵)

گسترش دین و معنویت و مفاهیم اسلامی و ایجاد تمدن اسلامی: یکی از فلسفه‌های وجودی نظام جمهوری اسلامی که رهبر انقلاب در بیانات خود بدان اشاره نموده‌اند، گسترش دین و معنویت و مفاهیم اسلامی است.(۲۶)

تعالی یافتن اخلاق انسان‌ها: رهبر معظم انقلاب با اشاره به آیه «بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق» اساس کارها را اخلاق معرفی کرد‌ه‌اند. فلسفه‌ نظام جمهورى اسلامى این است که در میان مردم، عدالت، اخلاق، معنویت و رفاه مادى را به‌ وجود آورد.(۲۷)

رفاه عمومی: ایشان فرمودند: یکی از فلسفه‌های نظام جمهوری اسلامی این است که در میان مردم رفاه مادی ایجاد کند، همچنین اشاره کرده‌اند که: جامعه‌ای می‌تواند تصویر آرمانی یک ملت زنده، بیدار و باهوش قرار گیرد که در آن، معنویت و عدالت، عزت، قدرت، ثروت و رفاه باشد.(۲۸)

 

انسان‌سازی: از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اساس انقلاب اسلامی بر انسان‌سازی است و انسان‌سازی در مرتبه‌ اول، تعمیر دل و آباد کردن جان است. خط صحیح جمهوری اسلامی اداره و هدایت صحیح مردم، به رشد رساندن و به تکامل الهی رساندن مردم است.(۲۹)

 

ایجاد دولت اسلامی

بعد از مرحله‌ی نظام اسلامی نوبت به تشکیل دولت اسلامی به معنای حقیقی می‌رسد. دولت در اینجا به معنای عام آن، یعنی مجموعه‌ی کارگزاران حکومت از قوای سه‌گانه و مسئولان کشور است. اسلامی شدن دولت یعنی تطبیق مسئولان و دولت‌مردان با ضوابط و شرایطی که متعلق به یک مسئول دولت اسلامی است؛ یعنی همه‌ی حکومت‌گران و خدمت‌گزاران عمومی باید جهت‌گیری‌ها و رفتار اجتماعی و فردی خود و رابطه‌شان با مردم و نظام‌های بین‌المللی و نظام سلطه‌ی جهانی امروز را با معیارهای اسلامی تطبیق دهند تا بتوانند به اهداف انقلاب اسلامی برسند و به تعبیر روشن‌تر، منش و روش ایشان به گونه‌ی اسلامی شود.(۳۰)

البته دولت اسلامی کامل به معنای واقعی کلمه، در زمان انسان کامل تشکیل خواهد شد؛ ما به قدر توان و تلاش خود می‌خواهیم مجموعه‌ی کارگزاران حکومت را به نقطه‌یی برسانیم که با نصاب جمهوری اسلامی تطبیق کند؛ امروز در این مرحله قرار گرفته‌ایم و این مشکل‌تر و دشوار‌تر از مراحل قبلی است(۳۱).

بر مبنای روایت نبوی: لا تصلح عوام هذه الأمه الا بخواصها؛(۳۲) اصلاح توده‌ی مردم، به اصلاح زبدگان و نخبگان هر کشور و جامعه بستگی دارد. اگر دستگاه مدیریت جامعه، صالح و سالم باشد، خطاهای متن جامعه، قابل اغماض است و در مسیر جامعه، مشکلی به وجود نخواهد آورد. اما اگر مدیریت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، ولو در میان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنه‌ی مردم، نمی‌تواند این جامعه را به سر منزل مطلوب هدایت کند. یعنی تأثیر رأس قله و هرم و مجموعه‌ی مدیریت و دستگاه اداره کننده در یک جامعه، این قدر فوق‌العاده است.

اگر دولت به معنای واقعی کلمه اسلامی شد، آن‌گاه کشور به معنای واقعی کلمه، اسلامی و الگو خواهد شد؛ «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم»، عدالت مستقر شده و تبعیض از بین خواهد رفت؛ فقر بتدریج ریشه‌کن شده و عزت حقیقی برای مردم به وجود می‌آید و جایگاه این جامعه در روابط بین‌الملل ارتقاء پیدا می‌کند. از کشور اسلامی می‌شود دنیای اسلامی درست کرد؛ الگو که درست شد، نظایرش در دنیا به وجود می‌آید.(۳۳)

دولت اسلامی بر ارزش‌هایی استوار و شاخصه‌های برای خود دارد تا بتوان به آن حکومت اسلامی گفت که با توجه به منویات رهبری این شاخص‌ها به شرح ذیل می‌باشد:

١. شاخص اعتقادی و اخلاقی

شاخص سلامت اعتقادی و اخلاقی – بخصوص در مسئولان رده‌های بالا مبتنی بر منابع اسلامی، اصول و مبانی ارزشی انقلاب از مجموعه‌ی بیانات، موضع‌گیری‌ها، رهنمودهای امام(ره) و اعتماد به وعده صریح خدای متعال که می‌فرماید: «ان تنصروا الله ینصرکم، و لینصرن الله من ینصره»، اگر شما از دین او حمایت کردید، از راه خدا پیروی کردید خدا شما را نصرت خواهد داد.(۳۴)

  1. ۲. عدالت

همه‌ی ارسال رسل و انزال کتب و مانند اینها «لیقوم الناس بالقسط» است؛ برای این است که جامعه با قسط زندگی بکند یعنی پیشرفت با عدالت نه پیشرفت بمعنای توسعه در غرب.(۳۵)

  1. قانون‌گرایی

قانون‌گرایی اسناد بالادستی که امروز خوشبختانه در کشور وجود دارد؛ مثل سیاست‌های کلی، سند چشم انداز، مصوبات شوراهای عالی. این قانون‌گرایی و قانون‌مداری اگر چنانچه جا افتاد، مسلماً خیلی از آسیب‌ها از بین خواهد رفت.(۳۶)

  1. حکمت و خردگرایی

مسئله‌ی حکمت و خردگرایی در کارها است؛ کار کارشناسی، مطالعه‌ی درست، ملاحظه‌ی جوانب و آثار و تبعات یک اقدام، و حتی گاهی ملاحظه‌ی تبعات آن و از جمله‌ی شقوق همین حکمت، استفاده از ظرفیت بالای کارشناسی است.(۳۷)

 

ایجاد کشور یا جامعه اسلامی

پس از شکل‏‌گیری دولت اسلامی، ثمره این دولت، تلألو و تشعشع نظام اسلامی خواهد بود. بدین معنا که کارویژه اصلی دولت اسلامی، «ایجاد کشور اسلامی» می‏باشد که خود مرحله چهارم فرآیند تحقق انقلاب اسلامی به شمار می‏رود:

رهبر معظم انقلاب، در باره تحقق چهارمین گام می‌فرمایند: اگر دولت به معناى واقعى کلمه، اسلامى شد، آن‌گاه کشور به معناى واقعى کلمه اسلامى خواهد شد؛ عدالت مستقر خواهد شد؛ تبعیض از بین خواهد رفت؛ فقر به تدریج ریشه‌کن مى‌شود؛ عزّت حقیقى براى مردم به وجود مى‌آید؛ جایگاهش در روابط بین‌الملل ارتقاء پیدا مى‌کند؛ این مى‌شود کشور اسلامى.(۳۸)

من و امثال من اگر خودمان صادق باشیم، مى‏توانیم مردم را صادق بار بیاوریم. اگر خود ما اسیر هوى‏ و هوس نباشیم، مى‏توانیم مردم را آزاد از هوى‏ و هوس بار بیاوریم. اگر ما شجاع باشیم، مى‏توانیم مردم را شجاع بار بیاوریم. اگر من و امثال من اسیر هوى‏ و هوس و دنبال طمع و بنده و ذلیلِ ترس و طمع خود بودیم، نمى‏توانیم مردم را با فضایل بار بیاوریم. این بسته به شانس و اقبال هر کسى است که در گوشه‏یى معلم خوبى پیدا کند و به صورت فردى تکامل یابد؛ جامعه پیش نخواهد رفت. دولت اسلامى است که کشور اسلامى به وجود مى‏آورد.(۳۹)

بعد از این مرحله، مرحله‌ى تلألؤ و تشعشع نظام اسلامى است؛ یعنى مرحله‌ى ایجاد کشور اسلامى. اگر این مرحله به وجود آمد، آن‌وقت براى مسلمان‌هاى عالم، الگو و اسوه مى‌شویم: «لتکونوا شهداء على النّاس».(۴۰)

به تعبیر دیگر معظم‌له تاکید می‌کنند: کشور اسلامى یعنى کشورى که اسلامِ حیات‏بخش، اسلامِ نشاط آور، اسلامِ تحرک‏آفرین، اسلامِ بدون کج‏اندیشى و تحجر و انحراف، اسلامِ بدون التقاط، اسلامِ شجاعت‏بخش به انسان‌ها، و اسلامِ هدایت کننده‏ى انسان‌ها به سوى علم و دانش بر آن حاکم است؛ اسلامى که با همان شکلى که در قرن اولِ اسلامى به آن عمل شد، توانست یک مجموعه‏ى پراکنده را به اوج تمدن تاریخى و جهانى برساند و تمدن و دانش او بر دنیا سیطره پیدا کند. سیطره و تسلط علمى به دنبال خود عزت سیاسى هم مى‏آورد؛ رفاه اقتصادى هم مى‏آورد؛ فضایل اخلاقى هم مى‏آورد؛ اگر کشور به معناى واقعى کلمه اسلامى شود.(۴۱)

معظم‌له در بیان مفهوم جامعه اسلامی با تعبیر دیگر می‌فرمایند: «جامعه اسلامی یعنی چه؟ یعنی جامعه‌ای که در آن آرمان‌های اسلامی، اهداف اسلامی، آرزوهای بزرگی که اسلام برای بشر ترسیم کرده است، تحقق پیدا کند، جامعه عادل برخوردار از عدالت، جامعه آزاد، جامعه‌ای که مردم در آن، در اداره کشور، در آینده خود، در پیشرفت خود دارای نقشند، دارای تأثیرند، جامعه‌ای دارای عزت ملی و استغنای ملی، جامعه‌ای برخوردار از رفاه و مبرّا از فقر و گرسنگی، جامعه‌ای دارای پیشرفت‌های همه‌جانبه، پیشرفت علمی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت سیاسی و بالأخره جامعه‌ای بدون سکون، بدون رکود، بدون توقف و در حال پیشروی دائم. این آن جامعه‌ای است که ما دنبالش هستیم؛ البته این جامعه تحقق پیدا نکرده، ولی ما دنبال این هستیم که این جامعه تحقق پیدا می‌کند.»(۴۲)

با توجه به بیانات معظم‌له و تعبیر ایشان می‌توان به طور خلاصه جامعه اسلامی را دارای صفات ذیل برشمرد، صفاتی نظیر: عدالت، پیشرفت، پیشرفت علمی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت سیاسی، رفاه، مردم‌سالاری، کرامت انسانی، عزت حقیقی، عزت ملی و استغنای ملی، آرمان‌های اسلامی، اهداف اسلامی، آرزوهای بزرگ، جامعه عادل، جامعه آزاد، جامعه‌ای بدون سکون، بدون رکود، بدون توقف، بدون تبعیض، مبرا از فقر و در حال پیشروی دائم و سایر واژه‌های مشابه دیگری که شالوده و درون مایه یک جامعه اسلامی را تشکیل می‌دهد.

 

شکل‌گیری تمدن اسلامی

بر طبق دیدگاه رهبر معظم انقلاب، گام بعدی در هنگامی که به‌طور کامل جامعه اسلامی را بنا نهادیم، باید به دنبال ایجاد تمدن اسلامی باشیم: «از کشور اسلامی می‌شود دنیای اسلامی [تمدن اسلامی] درست کرد، الگو که درست شد، نظایرش در دنیا درست خواهد شد.»(۴۳)

معظم‌له، تمدن اسلامی را فضایی می‌دانند که انسان در آن فضا به لحاظ معنوی و مادّی می‌تواند رشد کند و به غایات مطلوبی برسد که خدای متعال او را برای آن غایات خلق کرده است. زندگی خوب و عزّتمندی داشته باشد، انسان عزیز، انسان دارای قدرت، دارای اراده، دارای ابتکار، دارای سازندگی جهان طبیعت. تمدّن اسلامی به این معنی است و هدف و آرمان نظام جمهوری اسلامی این است.(۴۴)

در این تعریف ابعاد گوناگون فرهنگ و تمدن مادی و معنوی بشر مطرح خواهد شد که منجر به تکامل او و قرب به خدا می‌شود.

به‌طور کلی، مراد از تمدن اسلامی، همه دستاوردهای مسلمانان در ابعاد گوناگون اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، اجتماعی، اخلاقی، مادی و معنوی، صنعت، اختراعات و اکتشافات است که از عصر پیامبر(ص) شروع شد و با گسترش قلمرو اسلامی از مرزهای غربی چین تا اندلس را در برگرفت. بنابراین می‌توان در جمع‌بندی تعریف مفاهیم تمدن بیان کرد که شاخصه‌های تمدن در دیدگاه اندیشمندان اسلامی با توجه به مبانی فکری و شرایط محیط متفاوت است. یعنی تعدادی از شاخصه‌های تمدن در هر عصری بر اساس شرایط محیطی تغییرپذیر و دارای شدت و ضعف است.

معظم‌له همواره تاکید دارند اصلاح دنیای لازمه‌اش اصلاح خود است در همین راستا می‌فرمایند:

«وقتی کشور اسلامی پدید آمد، تمدن اسلامی به‌وجود خواهد آمد، آن‌وقت فرهنگ اسلامی فضای عمومی بشریت را فرا خواهد گرفت، اینها همه‌اش با مراقبت و با تقوا عملی است، تقوای فردی و تقوای جماعت و امت.»(۴۵)

و این مهم همان هدف نهایی است که همواره از آن یاد می‌کنند و می‌افزایند: «جامعه‌ای که به عبودیت خدا می‌رسد، یعنی به معرفت کامل خدا می‌رسد، تخلق به اخلاق‌الله پیدا می‌کند، آن نهایت کمال انسانی است. بنابراین هدف نهایی آن است… خُب وقتی یک چنین جامعه‌ای به‌وجود آمد، زمینه برای ایجاد امت اسلامی، یعنی گسترش این جامعه هم به‌وجود خواهد آمد.»(۴۶)

در این نوشتار سعی بر آن شد تا به منظور تحقق اهداف امت اسلامی که همان ایجاد تمدن اسلامی است، مقدمه‌ای بر نگرش امام خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی‌را برای مخاطبان ارائه دهیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- بیانات در دیدار با وزیر کشور و استاندارن ۲۸/۱/۷۸٫

۲- افتتاحیه دومین دوره تحصیلی دانشگاه امام صادق(ع) ۳/۱۰/۶۲٫

۳- خطبه های نماز جمعه ۷۰/۷/۵٫

۴- بیانات در دیدار اعضای هیات علمی جهاد دانشگاهی.

۵- بیانات در دیدار با فرماندهان نیروی مقاومت بسیج ۲۲/۴/۷۱٫

۶- سوره رعد آیه ۱۱٫

۷- سخنرانی در افتتاحیه ی دهه فجر ۱۲/۱۱/۶۲٫

۸- سوره احزاب آیه ۶۲٫

۹- بیانات در جمع مسئولان پایگاه های مقاومت تهران ۲۲/۴/۶۶٫

۱۰- بیانات در نماز جمعه ۱۹/۳/۷۴٫

۱۱- بیانات در جمع میهمانان خارجی ۱۲/۳/۷۲٫

۱۲- بیانات در افتتاحیه دهه فجر ۱۲/۱۱/۶۷٫

۱۳- بیانات در دیدار با روحانیت ۲۱/۶/۶۴٫

۱۴- بیانات در۵/۱۱/۸۵٫

۱۵- بیانات در ۸/۱۲/۵۹٫

۱۶- بیانات در ۳۰/۹/۶۱٫

۱۷- بیانات ۳۰/۹/۶۱٫

۱۸- بیانات ۲۷/۱۱/۷۹٫

۱۹- بیانات۲۰/۷/۶۸٫

۲۰- بیانات در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، ۲۴/ ۷/۹۱

۲۱- بیانات در دیدار مردم قزوین‌ – ۲۵/۹/۱۳۸۲٫

۲۲- بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان – ۱۹/۲/۱۳۸۴٫

۲۳- مراسم چهاردهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله) – ۱۴/۳/۱۳۸۲٫

۲۴- بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران – ۱۲/۱۱/۱۳۷۵٫

۲۵- بیانات در دیدار جمعی از جوانان استان اردبیل‌ –  ۵/۵/۱۳۷۹٫

۲۶- بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان – ۱۸/۸/۱۳۸۵٫

۲۷- بیانات در دیدار جمعی از روحانیون -۲/۲/۱۳۷۷٫

۲۸- بیانات در دیدار مردم قزوین‌ – ۲۵/۹/۱۳۸۲٫

۲۹- بیانات در دیدار مردم قم – ۱۹/۱۰/۱۳۷۰٫

۳۰- بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران ۱۳۷۹٫

۳۱- بیانات در دیدار اعضاى هیئت دولت ۱۳۸۴٫

۳۲- تحریر المواعظ العددیه، على مشکینى،‏ ۳۳۶.

۳۳- بیانات در دیدار اعضاى هیئت دولت ۱۳۸۴٫

۳۴- بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ۱۳۸۵٫

۳۵- بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت ۱۳۹۲٫

۳۶- بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت ۱۳۹۲٫

۳۷- دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت ۱۳۹۲٫

۳۸- بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۲/۹/۷۹٫

۳۹- بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌  ۲۸/۵/۸۴٫

۴۰- بیانات در دیدار کارگزاران نظام  ۲۱/۹/۸۰٫

۴۱- بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌ ۲۸/۵/۸۴٫

۴۲- بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه؛ ۲۴/۷/۱۳۹۰٫

۴۳- بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام؛ ۱۲/۹/۱۳۷۹٫

۴۴- بیانات مقام معظم رهبری، ۲۲/۰۳/۱۳۸۳٫

۴۵- بیانات در خطبه های نماز جمعه تهران؛ ۲۸/۵/۱۳۸۴٫

۴۶- بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه؛ ۲۴/۷/۱۳۹۰٫

24دسامبر/19

دمیدن روح در دانشگاه

ارتباط حوزه و دانشگاه در طول چهل سال پس از شروع انقلاب اسلامی موضوعی بوده است که متفکران همواره به آن اندیشیده‌اند، باید جداً مورد بازخوانی قرار گیرد تا معلوم شود نقصان ناشی از غفلت از این امر مهم تا چه حد موجب ناتوانی ما در مسیر ادامه‌ انقلاب اسلامی شده است.

اندیشه‌ ارتباط حوزه و دانشگاه متوجه این امر است که ساحت متفاوت حوزه و دانشگاه هیچ‌کدام به‌تنهایی برای ادامه‌ تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد، کافی نیستند و این به دلیل روحی است که در هر کدام از این دو ساحت جریان دارد که می‌توان تحت عنوان سنّت و تجدد از آنها نام برد و در این اندیشه وارد شد که انقلاب اسلامی جهانی جمع بین آن دو جهان است و در مواجه با جهان تجدد، بنا دارد روح و روحیه‌ای را به میان آورد که در عین حال که میدان را برای جهان تجدد خالی و یا عقل مدرن را به‌کلّی نفی نمی‌کند، از نقص‌های اومانیستی دنیای تجدد مصون است.

بدیهی است عقل مورد نظر من، عقلی است که ماورای ملاک‌ها و ارزش‌های غربی، به این تاریخ و آنچه در حال وقوع است می‌نگرد. در نگاه روشنفکران غربی، کسانی چون شهید آوینی‌ چون در ملاک‌های ارزش‌گذاری غربی نمی‌گنجند، اندیشمند به شمار نمی‌آیند. از این رو نحوه‌ تفکر رهبر معظم انقلاب به موضوعات هم در نگاه غربی جایی ندارد.

روشنفکر غربی تاریخ را خالی از انبیا و توده‌های مردمی می‌بیند. از این رو روشنفکر غربی در توهّمات خود زندگی می‌کند و نه در واقعیت. ارتباط بین حوزه و دانشگاه برای تولد انسانی است که نه مثل روشنفکر غرب‌زده فکر کند و نه به‌کلّی از عقل مدرن بگریزد و این امر بسیار حساسی است که با ظهور انقلاب اسلامی می‌توان در باره آن اندیشید.

دانشگاه تا حدودی ادامه‌ تاریخی است که در آن هستیم نه تاریخی که باید در آن باشیم. شاید امید رهبر معظم انقلاب به دانشگاه نیز از این روست که دانشجویان ما در تاریخی که در آن هستند متوقف نشده‌اند.

به نظر من روحیه‌ امثال شهید بهشتی‌ها و مطهری‌ها و مفتح‌ها که بین حوزه و دانشگاه توانستند جمع کنند، تاریخ آینده‌ ما را می‌سازد. در این نگاه بر عکس روشنفکر غرب‌زده، بسیجی‌ها نیز دیده می‌شوند.

آن عقلی که نگاه ارزشی به تاریخی که انقلاب اسلامی را شکل داده، منبر رفتن می‌داند، می‌خواهد بگوید منبر حرف ندارد و از مشهورات می‌گوید، در صورتی که اینها متوجه نیستند که منبر، عالَم را نجات داده است.

امام خمینی(ع) آن اندازه که با منبرهایشان در جامعه تحول ایجاد کردند با کتاب‌های‌شان نکردند، ولی هنر حضرت امام آن بود که متوجه‌ تاریخی بودند که در حال وقوع بود و اینکه آن تاریخ بدون مواجهه با دنیای جدید شکل نمی‌گیرد.

 

 

خود را در کدام تاریخ جستجو کنیم؟

اگر خود را در تاریخی جستجو کنیم که قوام آن در اراده معطوف به قدرت است، نهایتِ کارمان منتهی‌شدن به غرب است و مجبور خواهیم شد مستقیم و یا غیرمستقیم در مقابل ارزش‌های اسلامی بایستیم؛ زیرا از یک طرف نمی‌توانیم به چیزی ماورای قدرت فکر کنیم و از سوی دیگر انقلاب اسلامی که خود را ماورای حضور در تاریخی که ادامه‌ غرب است، معنا کرده، برای ما معنا ندارد.

ارتباط حوزه و دانشگاه، ما را در جایگاهی قرار می‌دهد که به جای اراده‌ معطوف به «قدرت»، به اراده‌ معطوف به «حق» فکر کنیم. انقلاب اسلامی اساساً نمی‌خواهد در فضای غرب دیده شود و می‌داند مردم کشورهای جهان اسلام، انقلاب اسلامی را در رسانه‌های غرب‌زده‌ کشورهای اسلامی نمی‌بینند و این یکی از شاخصه‌های تمدنی است که جدا از تمدن غربی در حال ظهور است.

مثل حضور مردم در مراسم اربعین امام حسین(ع) در سال‌های اخیر که تعریفی ورای تعریف تمدن غرب از مردم و حضور مردم ارائه کرده و در حال شکل‌دهی به دنیای خود است.

اگر معنای حضور در تاریخ، حضور با هویت جمهوری اسلامی است و معنای حضور حضرت امام حسین(ع) در حرکات میلیونی پیاده‌روی اربعین است، باید حواسمان باشد که بنا نیست در تاریخی که ادامه‌ غرب است دیده شویم، بلکه بناست نوعی حیات فرهنگی خاص مثل حضور هوا، در تاریخی که در آن قرار داریم، به صحنه آید و این نوع حضور بسیار مهم است.

رهبر معظم انقلاب روی این نکته تأکید دارند که اگر قرار است در مقابل جبهه‌های استکباری بایستیم، باید برنامه داشته باشیم و کارمان هدایت شده باشد و این هم ممکن نیست مگر با تشکیل جبهه‌ای که تعریفی خاص از خود داشته داشته باشد، تعریفی که جمع بین ساحت دانشگاه و حوزه باشد و هر کدام ساحت دیگری را بفهمند، بی آنکه یک دیگر را نفی کند.

به این دلیل به پشتوانه‌ فرهنگی محکمی نیاز داریم تا گرفتار سطحی‌نگری و تحجرهای خطرناک نشویم. بر این اساس در مورد پشتوانه‌ فکری ارتباط بین حوزه و دانشگاه باید حساس بود، زیرا گروهی ممکن است از نظر اخلاقی، رجوعشان به یک استاد اخلاق یا از نظر فقهی، رجوعشان به یک فقیه باشد، در حالی ‌که حضور در تاریخ جدید فقط «فقه» و «اخلاق» نیست، بلکه به یک فکر بزرگ تاریخی نیاز است تا زمانه‌ای را که شروع شده است بشناسد.

واقعیت این است که اگر کانون‌های فکری- فرهنگی در حوزه و دانشگاه نتوانند ماورای فقه و اخلاق و تکنولوژی راهی را که حضرت امام خمینی گشودند، ادامه بدهند، بعد از مدتی به ساده‌پنداری دچار می‌شوند. چیزی که در حال حاضر در تعدادی از حوزویان و یا دانشگاهیان ملاحظه می‌شود.

 

 

بازگشت تفکر به جامعه

در این تاریخ باید چگونه به صحنه بیاییم که تفکر به معنای واقعی آن به جامعه برگردد و از جدال‌های سیاسی و فرقه‌ای و حرص‌های دنیایی آزاد شویم؟ در حال حاضر بسیاری از جریان‌های فکری در حوزه و دانشگاه، ورای حوادث موسمی، به تاریخی که انقلاب اسلامی باید در آن قرار گیرد، فکر و ضرورت ارتباط حوزه و دانشگاه را به عنوان یک نیاز درک نمی‌کنند. بیشتر آنها‌ دغدغه جایگاه خود را دارند و متوجه‌ اهمیت جریانات فکری دیگر نیستند، به همین دلیل هم بیشتر دچار به شیوه‌ای انفعالی رفتار می‌کنند و معنای خود را در مقابله با رقیب شکل می‌دهند، آن هم تقابلی بسیار سطحی و بدون تفکر در باره جریان‌های جبهه‌ دیگر. اینها هر کدام کاری را شروع کرده‌اند و همچنان ادامه می‌دهند.

قبل از انقلاب خلأ کارهای فرهنگی کاملاً مشخص بود و عده‌ای تمام همّت خود را صرف جبران آن می‌کردند. شهید مطهری به این دلیل مطهری شد که متوجه شد که اگر صرفاً در حوزه بماند آن خلأ جبران نمی‌شود.

علت کارآمدی خدمات شهید مطهری به این دلیل است که ایشان متوجه شد با آگاهی از مقتضیات زمانه خود اقدام کرد و به دانشگاه رفت تا نه‌تنها معارف حوزوی را به آنجا ببرد، بلکه با فضای دانشگاه نیز آشنا شود. و وسعت نظر ایشان را که به سایر اندیشه‌ها احترام می‌گذاشت، باید در چنین روحیه‌ای جستجو کرد.

 

 

معنای حضور تاریخی

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «ما باید یک بنیه‌ فرهنگی قوی، هم در خودمان، هم در مجموعه‌ نظام و هم در تک‌تک مردم به وجود بیاوریم.» ایشان روی بنیه‌ فرهنگی قوی تأکید زیادی دارند و بارها روشن کرده‌اند که منظورشان از بنیه فرهنگی قوی این نیست که یک جریان سیاسی راه بیندازیم. ایشان در کرمانشاه در جمع دانشجویان فرمودند: «برخی احزاب مانند احزاب کنونی غرب در واقع باشگاه‌هایی برای کسب قدرت هستند و سعی دارند از هر طریق، از جمله زد و بندهای سیاسی به قدرت برسند. ما این گونه تخریب را تأیید نمی‌کنیم.»(۱)

اما تشکیلات به معنایی که بخواهد هدایت فکری جامعه را در زمینه‌های سیاسی، دینی، عقیدتی شکل دهد، مورد تأیید رهبری است. ایشان در این زمینه می‌فرمایند:  «ایجاد تمدن اسلامی به معنای حقیقی که در آن هم دنیا هست و هم آخرت، هم عزت در ملأ اعلا و هم عزت در روی زمین است، هدف والای ما و خود وسیله‌ای برای تعالی معنوی و عبودیت واقعی‌ای است که خدای متعال ما را برای آن خلق کرده است.

برای نیل به این هدف باید خیلی کار بکنیم. برای پیشرفت باید بنیه‌ فرهنگی خود را آحاد مردم را قوی کنیم.»

اگر همه جریان‌هایی که بنا دارند در این کشور فعالیت فرهنگی کنند، این سخن مقام معظم رهبری را نصب‌العین خود قرار دهند، تکلیف خود را به‌درستی تشخیص می‌دهند و می‌دانند که هر سلیقه و گرایشی که دارند و در هر سطحی که هستند، ابتدا باید به علوم اسلامی بپردازند و با چنین بنیه‌ای به سایر علوم مدرن رجوع کنند، یعنی همان کاری که دانشگاه‌های بزرگ دنیا انجام می‌دهند. ابتدا باید مزه‌ معنویت را چشید و سپس در نگاهی تکنیکی، به پیشرفت فکر کرد.

برای تقویت بنیه‌ فکری و فرهنگی مردم و باز گرداندن تفکر به جامعه جز این راهی وجود ندارد که فقط در متن انقلاب اسلامی محقق می‌شود. حتی عرفان هم باید ذیل انقلاب اسلامی تعریف شود تا عبور از حجاب تفکر میسر شود و این مهم جز در پرتو ارتباط بین دانشگاه و حوزه ممکن نیست.

 

 

امکان ادامه راه

رهبر معظم انقلاب در باره ایجاد بنیه‌ قوی فرهنگی نظرها را متوجه زیرساخت‌های فرهنگی می‌کنند و آن عبارت است از عمیق‌شدن جامعه در معارف الهی و شناخت سنن جاری در هستی برای ادامه‌ راه. ایشان می‌فرمایند:

«من عرضم این است که ادامه راه با استحکام زیرساخت‌ها ممکن است. اگر چنانچه زیرساخت‌ها محکم شدند، ادامه کار آسان خواهد شد.»

جامعه با مبانی فرهنگی اصیل خود می‌تواند در مقابل فتنه‌ها و نقشه‌های دشمن بایستد و از جایگاه خود کنده نشود.

از این رو کسانی حقیقتاً به جامعه خدمت می‌کنند که بی‌سر و صدا و بی آنکه بخواهند در این کار عنوانی برای خود دست و پا کنند، ریشه‌های معرفتی جامعه را محکم کرده باشند. اگر در این مسیر از دانشگاه و عقل مدرن غفلت کنیم، به جامعه‌ای که همه‌ جوانب زندگی در این تاریخ را در اختیار ما بگذارد نخواهیم رسید، از این رو باید به دانشگاه نگاه جدّی داشت و نه نگاه تشریفاتی، وگرنه در تاریخ گذشته زندگی خواهیم کرد.

اگر بخواهیم نگاه به انقلاب را در دانشگاه و در حوزه‌های علمیه تفصیل دهیم باید برای هر یک از این حوزه‌ها روشن شود که با انقلاب اسلامی تاریخ جدیدی شکل گرفته و معنا یافتن حوزه و دانشگاه تنها در متن تاریخی‌ای میسر است که با انقلاب اسلامی به ‌وجود آمده است.

کسانی که ذات انقلاب را می‌شناسند، عموماً به کلیات اهداف و خط مشی‌ها اشراف دارند و در حوزه‌ای که حضور دارند می‌دانند چه کار  باید بکنند و چه موضوعاتی را باید در نظر بگیرند، اما از متوجه‌ ضرورت حضور حوزه‌های دیگر نیستند و این مسئله، امکان حضور تمدنی انقلاب را تضعیف می‌کند.

دو نکته مهم را باید همواره در نظر داشت: یکی تفکری که باید ذیل آن قرار بگیریم، مثل سیره‌ حضرت امام خمینی و راه‌های مدنظر رهبر معظم انقلاب و دیگر اینکه انقلاب اسلامی یک حقیقت وجودی است که در عین حال که همواره با آن روبه‌رو هستیم، نمی‌توانیم تعریف مشخصی از آن را ارائه بدهیم و حوزه و دانشگاه هر کدام با چهره‌ای از آن حقیقت روبه‌رو هستند و به حکم «المؤمن مرآت المؤمن» هر کدام می‌توانند برای دیگری آینه ‌شوند و خود را در آئینه دیگری ببینند.

از این رو همواره باید منتظر بمانیم تا چهره‌ای از آن حقیقت در ارتباط با دیگری نمایان شود و ما را در تاریخ خود جلو ببرد. زیبایی زندگی در ذیل انقلاب اسلامی نیز به همین واقعیت مربوط است، مشروط بر آنکه حالت فرقه‌ای و قبیله‌ای به خود ندهیم.

انقلاب اسلامی با پشتوانه‌ فکری می‌تواند به پیش رود و یکی از تفکراتی است که می‌تواند بقیه افراد و افکار را درست بفهمد. این انقلاب از یک سو مبتنی بر تفکر صدرایی و عرفان ابن عربی و از سوی دیگر عقل تکنیکی است.

ما موظف هستیم در بسط هویت انقلاب اسلامی روی این ‌موضوعات تأمل کنیم تا از یک طرف اهداف قدسی انقلاب را با آگاهی کامل‌تری بفهمیم و از سوی دیگر بی آنکه گرفتار سکولاریته شویم، امکان حضور در جهان مدرن را از دست ندهیم.

خداوند با عنایت به زمینه‌ای حقیقی در بین مسلمانان است که خطاب به آنها می‌فرماید: «وَ لْتَکُن مِنکُم أُمَّهٌ یَدعُونَ إِلَى الْخَیرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفلِحُونَ»(۲) باید امت‌هایی بشوید که انسانیت را با تمام وسعتش به خیر دعوت و امر به معروف و از هر منکری نهی کنید.

اینان تنها گروهی از شما هستند که حقیقتاً رستگار خواهند شد، زیرا آنها متوجه‌ رسالت تاریخی خود در متذکرشدن به معروف و امری که فطرت‌ها می‌پسندند، شده‌اند و همگان را از هر زشتی‌ای که روح بشریت از آن گریزان است، نهی می‌کنند و گرفتار محدودیت‌های قومی و قبیله‌ای که حق و باطل را ذیل گروه و قبیله پنهان می‌کنند، نیستند.

خداوند تا آنجا برای مسلمانان واقعی رسالت قائل است که می‌فرماید:

«کُنتُم خَیرَ أُمَّهٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ تَنْهَونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ»(۳)

شما بهترین امتی هستید که خداوند برای امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خدا در بین بشریت به ظهور رساند.

این نوع برخورد با بشریت امروز، رسالتی تاریخی است که با انقلاب اسلامی بر دوش همه‌ ما گذارده شد و چنانچه با این دید به مسئولیت خود که یک مسئولیت جهانی برای نشان ‌دادن حق و حقیقت است، بنگریم، مسلماً گرفتار محدودیت‌های قومی و قبیلگی و حزبی نخواهیم شد و می‌دانیم که از سرمایه‌های بزرگ معنوی و حِکمی خود و آثار به‌جامانده از حضرت امام چگونه بهره‌برداری کنیم و مانند رزمندگان در شب حمله، حتی یک لحظه غفلت را هم به خود راه ندهیم و به‌راحتی هرکسی را که مثل ما فکر نکرد، اما به انقلاب و رهبری وفادار بود، غیر خودی ندانیم، چیزی که در امثال شهید بهشتی و شهید مطهری‌ها نمی‌بینید.

شهید مطهری به دلیل هوشیاری تاریخی خود تصمیم می‌گیرد از حوزه به دانشگاه برود. حضور شهید مطهری در دانشگاه را ساده و با نگاه متجددین به این حرکت ننگرید. شهید مطهری برای اینکه دانشگاه مهم‌تر است به دانشگاه نرفت.

او خوب می‌دانست که دانشگاه مهم‌تر از حوزه نیست. حکمت به معنای عمیق و دقیقش نمی‌تواند در دانشگاه محقق شود، زیرا روح دروس دانشگاهی واحدی و ترمی است و فرصت تعمق و ژرف‌نگری را به دانشجو نمی‌دهد. شهید مطهری به دانشگاه رفت چون می‌دانست در اطرافش حوادثی در حال وقوع هستند و او نمی‌توانست نسبت به آن‌ حوادث بی‌تفاوت باشد و براساس آن هوشیاری بود که حضورش در دانشگاه نتیجه داد و مانع شد تا فضای سکولاریته‌ آن زمان، نسل تحصیلکرده‌ دانشگاهی ما را کلاً به نفع خود مصادره کند.

نتیجه‌ کار آن شهید بزرگ تنها اموری نیستند که به صورت ملموس می‌بینیم، بلکه شهید مطهری روحی را در دانشگاه جاری کرد که در اثر آن چشم‌ها و دل‌ها از تفکر محدود غربی متوجه جایگاه دیگری شدند.

شهید مطهری متوجه‌ جدی‌بودن عقل غربی شد و در عین حال که فلسفه‌ غرب را نقد می‌کرد، آن را نفی نمی‌کرد.

بنده به این دلیل برای تفسیر قیّم «المیزان» ارزش قائلم که علامه طباطبایی به عنوان انسانی صاحب فکر، روحی را که در عالم جاری است می‌شناسد و رجوع به قرآن می‌کند تا بهترین شکل هدایت را در این زمانه بیابد و در فضای آنچه در جامعه‌ جهانی می‌گذرد، هدایت قرآنی را به صحنه بیاورد. از این تفسیر المیزان به انسان بصیرت می‌دهد زیرا انسان در ذات خود آماده‌ شنیدن سخن حق است و می‌خواهد مورد خطاب خداوند باشد، لذا باید چنین شرایطی را برای انسان فراهم کرد تا از بصیرت محروم نشود. تفسیر المیزان به یک معنا حاصل ارتباط «سنت» و «مدرنیته» است که بعداً به ارتباط بین دانشگاه و حوزه تعبیر شد و نتیجه‌ آن آزاداندیشی‌ای است که ما سخت بدان نیاز داریم.

رهبر معظم انقلاب با تمام وجود تلاش می‌کنند در ذیل شخصیت حضرت امام(ره)، مفسر و مبیّن اندیشه‌ امام باشند.

ایشان با تأکید بر آزاداندیشی سعی دارند ما را به هدف اصلی ارتباط حوزه و دانشگاه برسانند، زیرا در این ارتباط و با طلوع آزاداندیشی است که می‌توانیم شخصیت‌هایی را در حوزه و دانشگاه تربیت کنیم که هر کدام در باره ساحت و جایگاه دیگری فکر کنند و از جزیره‌بودن خود آزاد شوند.

 

 

آزاداندیشی و گفتگوی آزاد در حوزه و دانشگاه

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

«اگر بخواهیم حقیقتاً در زمینه‌ گسترش و توسعه‌ واقعی فرهنگ و اندیشه و علم حقیقتاً کار کنیم، احتیاج داریم که از مواهب خدادادی و در درجه اول آزاداندیشی استفاده کنیم. آزاداندیشی در جامعه‌ ما یک شعار مظلوم است و همین که گفته می‏شود آزاداندیشی، عده‏ای تصور می‏کنند بناست همه‌ بنیان‌های اصیل درهم شکسته شوند و آنها‌ چون به این بنیان‌ها دل بسته‏اند، می‏ترسند. عده‏ دیگری هم تصور می‏کنند که با آزاداندیشی باید این بنیان‌ها را شکست. هر دو گروه به آزاداندیشی – که شرط لازم برای رشد فرهنگ و علم است- ظلم می‏کنند.

ما به آزاداندیشی احتیاج داریم. متأسّفانه گذشته‌ فرهنگی کشور ما فضا را برای این آزاداندیشی بسیار تنگ کرده بود.(۴) …محیط آزاداندیشی، محیط خاصی است که باید آن را ایجاد کرد؛ آن هم کار شماهاست. البته به نظر من، گفت وگوی آزاد باید از حوزه و دانشگاه شروع شود… این اتفاق باید بیفتد، ما الان این را نداریم.»

وقتی اندیشه‌‌ اندیشمندان در گذشته متوقف شد و وقتی تحصیلکرده‌های دانشگاه تماماً به نگاه جدید به عالم و آدم، خیره ماندند، انواع بیگانگی‌ها به دو حوزه‌ تفکر شروع می‌شود. یکی در گذشته‌ خود متوقف می‌شود و در جهان جدید حاضر نیست و دیگری از خرد قومی خود غافل است و از گذشته‌ خود بریده است. با آزادی فکر در حوزه و دانشگاه این نقیصه برطرف می‌شود.

رهبر فرزانه انقلاب می‌فرمایند:

«حرف اصلی ما امروز این است که نه با توقف در گذشته و سرکوب نوآوری و نه با رهاسازی و شالوده‏شکنی و هرج و مرج اقتصادی و عقیدتی و فرهنگی می‏توان به جایی رسید. هر دو غلط‌اند. آزادی فکر همان نهضت آزادفکری است که ما دو سه سال قبل مطرح کردیم و البته دانشجوها هم استقبال کردند، اما عملاً کاری که من گفته بودم، نه در حوزه و نه در دانشگاه انجام نشد. من گفتم کرسی های آزاداندیشی بگذارید.(۵) …میدان‌دادن به دانشجو برای اظهارنظر و تحقق کرسی‌های آزاداندیشی، یکی دیگر از کارهایی است که باید در زمینه‌‏ مسائل گوناگون اجتماعی و سیاسی و علمی انجام بگیرد. میدان دادن به دانشجوست برای اظهارنظر. از اظهارنظر هیچ نباید بیمناک بود.

شما تجربه‌ این پدر پیرتان را در این زمینه داشته باشید. آنی که کمک می‌کند به پیشرفت کشور، آزادی واقعی فکرهاست؛ یعنی آزادانه فکرکردن، آزادانه مطرح کردن، از هو و جنجال نترسیدن، به تشویق و تحریص این و آن هم نگاه نکردن.»(۶)

وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته و مستقل جلو رویم که همه‌ ابعاد آن جامعه رشد کرده باشد.

از یک طرف وظیفه‌ طلاب و حوزویان آن است که بتوانند نمونه‌ کاملی از عالَم دین را به دانشگاهیان بنمایانند و افقی را که باید در علوم نو مدّ نظر داشت، روشن کنند و از طرف دیگر وظیفه‌ دانشگاهیان است که نشان دهند برای ورود به عقل تکنیکی و جهان مدرن باید روح و روحیه‌ای متفاوت از حوزه داشت.

خوش‌بینی حوزه و دانشگاه نسبت به هم امری نیست که با یک تذکر اخلاقی نسبت به هم میسر شود و یا یک ساحت به نفع ساحت دیگر کنار رود و به یک معنا دانشگاه نسبت به حوزه تواضع داشته باشد.

ابداً این‌گونه نیست که دین مردم را حوزه تأمین ‌کند و دنیای مردم را دانشگاه، بلکه هدف از ارتباط حوزه و دانشگاه این است که مردم ما به عالم و آدم، به نحو‌ دیگری بنگرند تا با تولد انسانی جدید با «بودنی» جدید بیگانه نباشند.

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- در تاریخ ۲۴/۷/۹۰٫

۲- آل‌عمران/۱۰۴

۳- آل‌عمران/۱۱۰

۴- در دیدار اعضای انجمن اهل قلم- ۷/۱۱/۱۳۸۱٫

۵- بیانات مقام معظم رهبری در دانشگاه سمنان، ۱۸/۰۸/۱۳۸۵٫

۶- گزیده‌ای از بیانات رهبر معظم انقلاب درباره‌ی کرسی‌های آزاد اندیشی.

24دسامبر/19

عوامل صلح امام حسن«ع»

یکی از مسائل و حوادث تاریخی که درباره آن سخن فراوان گفته شده، صلح امام حسن«ع» است. نظریات گوناگونی در این باره ارائه شده و هنوز که هنوز است حق مطلب ادا نشده است. ما هم ادعا نداریم که بتوانیم حق مطلب را ادا کنیم، ولی سعی می‌کنیم با استناد به سخنان خود حضرت مسئله را بررسی کنیم. قبل از بیان اصل مطلب به نکاتی اشاره می‌کنیم:

۱ـ امام مجتبی«ع» با معاویه بیعت نکرد بلکه مصالحه و صلح کرد به معنای خاص بود حتی بالا تر به تعبیر شیخ مفید در ارشاد «هدنه» یعنی آتش‌بس بود نه صلح و دوستی.

«حضرت مجتبی«ع» به معاویه اطمینان نداشت و حیله و نیرنگ او را در این پیشنهاد صلح می‌دانست، ولی چاره‌ای جز پذیرفتن درخواست معاویه درباره ترک جنگ و تأیید آتش‌بس نداشت.» در عبارت شیخ مفید تعبیر ترک جنگ و هدنه آمده است نه بیعت و صلح.(۱)

۲ـ این آتش‌بس بر اساس مصالحی که وجود داشت انجام گرفت. درست همان مصالحی که باعث شد که امیرالمؤمنین علی«ع» در جریان سقیفه و غصب خلافت کوتاه آمدند و صبر کردند. «من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم (و کنار رفتم) در حالی که در اندیشه فرو رفته بودم که آیا دست تنها (بدون یاور) به پاخیزم [و حق خود و مردم را بگیرم] و یا در این محیط پرخفقان و تاریک [و ظلمتی که به وجود آورده‌اند] صبر کنم؛ محیطی که جوانان را پیر و پیران را فرسوده و مردان باایمان را تا لحظه ملاقات خدا (و واپسین دم زندگی) به رنج وامی‌دارد [عاقبت] دیدم بردباری و صبر، خردمندانه‌تر است [از تنهایی و بی‌یاور قیام کردن].» (۲)

بعضی‌ها بدون توجه به شرایط زمان قضایا را به گونه‌ای تحلیل می‌کنند که با واقعیت سازگاری ندارد. مثلاً می‌گویند که اساساً حسین بن علی«ع» اهل جنگ و مبارزه و نبرد و به قول امروزی‌ها انقلابی بود، ولی امام حسن«ع» حلیم و بسیار سلیم‌النفس و اهل صلح و سازش بود، نه جنگ و مبارزه. این سخن بسیار غلطی است. اگر امام حسن«ع» در سال ۶۱ هجری بود، مانند امام حسین«ع» قیام می‌کرد و به شهادت می‌رسید و اگر امام حسین«ع» در سال ۴۰ بعد از شهادت علی«ع» بود، همان صلح امام حسن«ع» را انجام می‌داد.

 

 

دنیا محور شدن مردم

باذکر این دونکته وارد بحث می‌شویم که چرا امام حسن«ع» صلح کرد.جالب است بدانید همین سئوال از خود حضرت امام حسن«ع» شده است. خیلی‌ها دغدغه داشتند که چه شد که امام حسن«ع» صلح کرد؟ معاویه عوض شده؟ رفتار امام حسن«ع» با پدرش فرق کرده؟ دشمن از دشمنی دست برداشته است ؟ باید دید حضرت در جواب چه فرموده‌اند. حضرت امام حسن«ع» بعد از صلح معاویه فرمودند: «به خدا قسم نسبت به جنگیدن با اهل شام شک و تردیدی برای ما پیش نیامده است. ما با همدلی  و بردباری با اهل شام می‌جنگیدیم، پس (ناگهان) همدلی تبدیل به دشمنی و بردباری به جزع و فریاد تبدیل شد. شما در جنگ صفین با پدرم در حالی که  دین شما جلوی دنیای شما بود (و دین‌محور بودید) شرکت کردید، ولی امروز صبح کردید در حالی که دنیای شما جلوی دین شماست. (یعنی دنیامحور  شدید). من برای شما همان گونه‌ام که در قبل بوده‌ام، ولی شما همانند گذشته نیستید، زیرا امروز شما یا در صفین کشته داده‌اید و یا در نهروان که خواهان خون‌بهای آن هستید و این در حالی است که دیگران هم از کمک و یاری ما سرباز زدند. بدانید معاویه ما را به چیزی فراخوانده است که در آن عزت و انصاف نیست. (۳) پس اگر آماده مرگ و فداکاری هستید، ما سخن او را برمی‌گردانیم و حکمش را به خدا واگذار می‌کنیم (و پاسخش را با لبه تیز شمشیر خواهیم داد)؛ و اگر دنبال دنیا هستید (و برای مبارزه آماده نیستید) پیشنهادش را می‌پذیریم.»(۴)

اینجا بود که فریاد البقیه البقیه؛ یعنی بر باقی‌مانده مردم ترحم کنید، بلند شد و امام حسن«ع» مجبور شد به خاطر تنهایی صلح را بپذیرد.یعنی ما اهل‌بیت«ع» عوض نشدیم، بلکه شما عوض شدید. شما قبلاً اهل دین و دیانت  و دین‌محور بودید، ولی الان دنیاطلب شده‌اید و دنیامحور و این امر باعث صلح شده است.

از خطرهای جدی که جامعه امروز ما را تهدید می‌کند، دنیامحور شدن مردم است که ریشه در دنیامحور شدن بعضی از مسئولین و بزرگان و خواص و برخی از آقازاده‌ها دارد. فتنه دی‌ماه ۹۶ هر چند از طرف خارجی‌ها همچون آمریکا و اسرائیل و عربستان و… حمایت می‌شد، ولی این پیام را داشت که اگر مسئولین مرفه و بی‌درد شدند و خواص دنبال دنیا و تجملات رفتند، مردم نیز به دنبال دنیا خواهند رفت و به خاطر دنیای خویش ممکن است علیه مسئولین قیام کنند.

 

 

عدم یاری و تنها ماندن امام

وقتی مردم دنیامحور شدند و به دنبال حفظ جان و مالشان رفتند، آن وقت است که امام تنها می‌ماند و نمی‌تواند به دنبال مقاصد عالیه در جنگ و درگیری‌ها باشد. یکی از مهم‌ترین عوامل سکوت و صلح همه امامانی که خانه‌نشین شدند و مجبور شدند با طاغوت زمان از در صلح و آشتی وارد شوند، نبود یار و عدم همراهی مردم بود. زید بن وهب می‌گوید:

«در مدائن هنگامی که حضرت مجتبی«ع» را مجروح کرده بودند، نزد ایشان رفتم و عرض کردم، «ای پسر رسول خدا! چه تصمیمی داری؟ مردم در تحیر و سردرگمی به سر می‌برند.»آن حضرت فرمود، «به خدا سوگند اینها از معاویه برای من بدترند. آنان می‌پندارند که شیعه و پیرو من هستند، در حالی که در پی کشتن و غارت اموال من‌اند. به خدا سوگند اگر بین من و معاویه عهدی بسته شود تا خون خودم را حفظ کنم و برای هدایت خلق خدا، خود و خاندانم محفوظ بمانند، بهتراز آن است که من و اهل‌بیتم را بکشند. به خدا سوگند اگر من قصد جنگ با معاویه را داشته باشم اینها‌ مرا دستگیر و به معاویه تسلیم می‌کنند. پس به خدا قسم! اگر من سالم و عزیز باشم، بهتر است که اسیر و کشته شوم و یا معاویه از من بگذرد که ننگ و عار آن برای همیشه بر بنی‌هاشم باقی بماند و معاویه و فرزندش بر زنده و مرده ما فخرفروشی کنند.»

و نیز فرمود:

«امیرالمؤمنین«ع» روزی مرا شادمان یافت، به من فرمود، «فرزندم حسن! تو را شاد می‌بینم، چگونه خواهی بود هنگامی که پدرت کشته شود و یا آن هنگام که بنی‌امیه خلافت را تصاحب کرده و امیر آنها مردی باشد که هر چه بخورد سیر نشود. برشرق و غرب زمین مسلط شود. مردم به دین او درآیند و حکومتش طولانی شود. بدعت‌ها و گمراهی‌ها را رواج دهد و حق و سنت رسول خدا را نابود کند. اموال را میان اهل‌بیت خود تقسیم کند و به آنهائی که سزاوارترند ندهد. مؤمن در زمان سلطه‌اش ذلیل و فاسق قوی و اموال میان یارانش دست به دست شود. بندگان خدا را به بردگی بگیرد و حق، مندرس و باطل آشکار شود. اهل صلاح یا طرد شوند و یا به قتل برسند و طرفداران باطل مورد احترام  باشند و امر بدین منوال بگذرد تا اینکه خداوند در آخرالزمان مردی را مبعوث کند…»(۵)

این جملات نشان می‌دهند که صلح امام حسن«ع» با معاویه نبود یار و تنها ماندن امام و خیانت فرماندهان بوده است .حضرت در خطبه‌ای فرمود:

«اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می‌کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی‌کردم، زیرا خلافت بر بنی‌امیه حرام است.»(۷)

ابن اثیر می‌گوید:

«فلما افرده امضی الصلح؛(۸) وقتی امام حسن«ع» را تنها گذاردند، صلح را امضا کرد.»

مرحوم شیخ مفید نیز علت اساسی صلح و آتش‌بس امام را ضعف و سستی یاران و همکاری نکردن آنان و خیانت فرماندهان می‌داند.(۹)

 

لشکر بدون امیر و امامی  بدون رعیت

فرماندهان لشکر امام حسن«ع» با وعده‌ پول از معاویه سپاه را رها می‌کردند، صبح که می‌شد مردم می‌آمدند و می‌گفتند، «ای امام! الجیش بلا امیر» حضرت می‌فرمود: «الامام بلا رعیه»(۱۰)

حضرت بعد از صلح اشعاری سرودند با این مضمون:

«من گروهی را از روی شرم و حیا تحمل می‌کنم و می‌بینم که دل‌های آنان همانند ظاهرشان نیست. اگر روزگار مرا ناراحت کرد، صبر می‌کنم وهر بلایی که دوام ندارد، کم است و اگر روزگار مرا شاد کند، من خوشحالی نکنم و هر سروری که تداوم ندارد، کوچک است.»(۱۱)

 

اگر مردم یاری می‌کردند

حضرت تا آخرین لحظه روی این مسئله پای فشردند که صلح ایشان با معاویه به خاطر عدم یاری مردم بود و اگر مردم یاری می‌کردند، ایشان نه تنها صلح نمی‌کردند که با جنگ، خلافت را از آن خود می‌کردند و برکات خدا نیز بر مردم نازل می‌شد. سلیم بن قیس نقل کرده است:

«هنگامی که معاویه قدرت را در دست گرفت و بر حکومت مستولی شد، حسن بن علی«ع» بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود، «ای مردم! معاویه گمان می‌کند که من او را برای خلافت لایق و شایسته می‌دانم و خودم را شایسته این منصب نمی‌دانم، ولی معاویه دروغ گفته است. من سزاوارترین مردم بر آنان هستم در کتاب خدا و بر زبان پیامبر خدا«ص». به خدا سوگند می‌خورم اگر مردم با من بیعت و مرا اطاعت و یاری می‌کردند، آسمان باران رحمت خود را فرو می‌فرستاد و زمین برکت خود را ظاهر می‌کرد. و تو ای معاویه! هرگز در خلافت طمع نمی‌کردی که رسول خدا«ص» فرمودند، «هرگز کسی متولی امر امت نمی‌شود در حالی که در میان مردم داناتر از او یافت شود، مگر اینکه امر آن امت رو به پستی می‌رود تا اینکه بازگردند و نظیر آن کسانی که گوساله را پرستیدند.»

در گذشته بنی‌اسرائیل، هارون«ع» را رها کردند و به پرستش گوساله روی آوردند، در حالی که می‌دانستند که هارون«ع» خلیفه و جانشین موسی«ع» است و این امت علی«ع» را رها کردند، در حالی که از رسول خدا«ص» شنیده بودند که آن حضرت به علی«ص» می‌فرمودند:

«تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی الا اینکه که بعد از من پیامبری نخواهد بود.»

و رسول خدا«ص» از قوم خود گریخت در حالی که آنها را به خدا دعوت می‌کرد تا اینکه به سوی غار رفت و اگر یارانی پیدا می‌کرد هرگز از نزد آنها (به مدینه) نمی‌رفت ومن نیز ـ ای معاویه ـ اگر یارانی را پیدا می‌کردم و مددکارانی داشتم با تو بیعت نمی‌کردم. »

 

اخبار لوح

این  عوامل جدا از اخبارلوح است که در کافی آمده واز پیامبر«ص» نقل شده‌اند ونزد فاطمه «س» بوده و جابر بن عبدالله انصاری این ا خبار را محضر حضرت زهرا«س» مشاهده و خدمت امام باقر«ع» نقل کرده است که در آنها وظائف تک تک امامان مشخص شده و هرکدام طبق وظیفه تعیین شده عمل کردند. فرمود، «نحن اوعیه مشیه الله»

در یکی از این روایات از امام صادق«ع» نقل شده است که، «خداوند بلند مرتبه بر بنده‌اش نوشته‌ای قبل از وفاتش فرستاد.» پس فرمود، «ای محمد! این وصیت شماست به نجیب از اهل‌بیتت«ع» حضرت  به جبرائیل فرمود، «ای جبرائیل! نجیب از اهل‌بیت«ع» من کیست؟» جبرائیل گفت، «علی بن ابی طالب«ع» است. بر وصیت مهری بود از طلا. وصیت را به علی«ع» داد و دستور داد که باز نماید و به آنچه در آن نوشته شده است عمل کند .علی«ع» نامه را باز کرد و به آنچه که در آن آمده بود عمل کرد. سپس نامه را به فرزندش حسن«ع» داد و او نیز باز کرد و به آنچه نوشته شده بود عمل کرد. سپس آن را به حسین«ع» داد و او نامه و مهر سوم را باز کرد و در آن آمده بود که، «مقاتله کن و به قتل رسان تا کشته شوی و گروهی را برای شهادت به همراه خود کن که شهادت برای آنها جز با تو نباشد.» و او عمل کرد، سپس آن را به علی بن الحسین«ع»…»(۱۳)

بنابراین همان‌گونه که از این روایت و امثال آن استفاده می‌شود که هرکدام از طرف پروردگار مأمور به امری بوده‌اند، امام حسن«ع» در آن صحیفه مأمور به صلح بوده است و براساس همان مأموریت و دستوری که از طرف پروردگار به او داده شد،عمل کرد.

جمع‌بندی

از آنچه گفته شد به‌خوبی روشن شد که عوامل صلح و آتش بس حضرت امام حسن«ع» عبارتند از:

  1. عوض شدن مردم: مردم درزمان خلافت علی«ع» دین‌محور بودند، ولی در زمان امام حسن«ع» دنیامحور شدند.
  2. بی‌بصیرتی: وجود جنگ‌ها و اختلاف‌ها در دوره‌های قبل از امام حسن«ع» باعث شده بود که مردم از امام‌شناسی و درک مقام امام و حتی مسائل دینی فاصله بگیرند.
  3. خیانت فرماندهان و عدم یاری مردم و صحابه آن حضرت

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، محمد بن نعمان مفید، مؤسسه آل البیت«ع»، قم، اول، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۴٫

۲ـ معانی الاخبار، محمدبن علی ابن بابویه صدوق، دفتر انتشارات اسلامی، قم،اول، ۱۴۰۳، ص۳۶۱٫ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه۳؛ نهج‌البلاغه محمد دشتی، ص ۴۴٫

۳ـ تحف‌العقول، حسن بن علی ابن شعبه‌ای حرانی، جامعه مدرسین، قم، اول، ۱۴۰۴ ق،۱۳۶۳ش، ص ۳۴۴٫اسد الغابه، ابن اثیر، المکتبه‌الاسلامیه، ج۲، ص۱۳و۱۴؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت دار صادر، ج۳، ص۴۰۶٫

۴ـ همان.

۵ـ بحارالانوار محمد باقر مجلسی، بیروت مؤسسه الوفا، دوم،۱۴۰۴،ج۴۴، ص۲۰٫؛ الاحتجاج، طبرسی، قم دارالاسوه، اول، ج۲، ص۶۹، ح۱۵۸٫

۶ـ بحارالانوار، همان، ج۴۴، ص ۱۴۷ ح۱۴٫احتجاج طبرسی، نجف، المطبعه المرتضویه، ص ۱۵۷٫

۷ـ جلاءالعیون، سید عبدالله شبر، قم، مکتبه بصیرتی، اول، ج۱، ص۳۴۵-۳۴۶، سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص۱۱۱٫

۸ـ اسدالغابه، ابن اثیر، همان، ج۲، ص۱۴٫

۹ـ فِی الْآجِلَهِ.الارشاد، ج۲، ص۱۴».

۱۰ـ بحارالانوار، ج۴۴، ص ۳۳٫

۱۱ـ بحارالا نوار، ج۴۴، ص ۵۷٫

۱۲ـ الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، اول، ۱۴۰۷ق، ج۲ ر، ص۲۰٫

۱۳ـ مناقب آل ابی‌طالب علیهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانی، نشر علامه، قم، اول، ۱۳۷۹ق، جا، ص۲۹۹٫

24دسامبر/19

نظارت و گزینش کارگزاران از منظر نهج‌البلاغه

موضوع مقاله منشور سیاسی حکومتی امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر در باره حکومت و امارت مصر است. در گذشته طی مقالاتی به بخش‌هائی از آن پرداخته شد و اینک به بخش دیگر می‌‌پردازیم:

«ثُمَ انظَر فی حالِ کِتابُکَ قَولَ عَلی اُمورِکَ خَیرَهُم…» (نامه۵۳)

«در حال کارگزاران و مدیران با دقت بنگر و صالح‌ترین آنها را برای امور حکومت خود برگزین و نامه‌هائی را که شامل تدبیرها و اسرار حکومتی است به کسانی بسپار که از محاسن اخلاق برخوردارند. اینها باید از کسانی باشند که پست و مقام آنان را نمی‌فریبد و مغرور و جایگاه و مسئولیت سرمستشان نمی‌کند و مقام و موقعیت به آنان جرئت نمی‌هد که در برابر تو سرکشی و از رساندن مطالبات و نامه‌ها و خواسته‌های مردم به تو و پاسخ دادن آنها غفلت کنند و پیمان‌هائی را که به سود تو است محکم نکنند و جایگاه خویش را در امور ندانند و از دیگران نادان‌تر باشند، زیرا کسی که به جایگاه و موقعیت خویش جاهل باشد، نسبت به جایگاه دیگران جاهل‌تر است.

انتخاب این افراد نباید تنها بر اساس تشخیص شخصی و غفلت و حسن ظن و اطمینان شخص تو باشد، زیرا اشخاصی هستند که با ظاهرسازی و خوش‌خدمتی اعتماد دولتمردان را جلب می‌کنند، در حالی که از امانت و خیرخواهی بی‌خبرند. اینان را از شیوه همکاری‌شان با صالحین پیشین بیازمای و کسانی را که به حسن عمل و امانت‌داری معروفند برگزین که این دقت، دلیل خیراندیشی نسبت به خداوند و کسانی است که کارشان را به تو سپرده‌اند.

مسئولیت امور خود را به کسانی بسپار که از انجام مسئولیت‌های خطیر عاجز نیستند و کار و مشغله زیاد، آنان او را پریشان نمی‌سازد. هرگاه از مسئولان امور اداری تو خطائی سر بزند و تو اعتنا نکنی، مسئول کوتاهی آنان خواهی بود.»

 

توضیح:

ده  نکته در امور اداری و مدیریتی

از مسائل بسیار مهم کشورداری، امور اداری، مشاغل دیوانی و دبیری و ضابطین دوائر دولتی هستند، زیرا اگر اینان افراد صالحی باشند، بسیاری از مشکلات مدیریتی قابل حل‌اند و اگر ناصالح باشند، نابسامانی‌های فراوانی در مدیریت کشور پدید خواهند آمد:

  1. کارگزاران، کارمندان و مسئولان باید صالح‌ترین افراد، مؤمن، مخلص، دلسوز، فهیم و محرم اسرار حکومت و دولت و دلسوز مردم باشند.
  2. به اخلاق اسلامی و انسانی متخلق باشند و پست و مقام، آنان را از تعهداتی که در برابر خدا و خلق خدا دارند باز ندارد و برای ترفیع درجه و رتبه به رقابت و تفوق‌طلبی نفسانی روی نیاورند.
  3. کارگزاران و عوامل اداری و اجرائی باید حرف و درددل مردم را به مسئولین مافوق برسانند تا آنان در جریان مسائل جاری کشور باشند.

باید بدانند در اجتماع چه می‌گذرد و خواسته‌ها و مشکلات و شکوائیه‌های مردم چیست و درصدد چاره برآیند، زیرا اگر به این وظیفه عمل نکنند و رابطه مردم و مسئولین قطع باشد، به واکنش‌های اجتماعی و اعتراض‌هائی می‌انجامد که دشمنان و آشوبگران از آنها سوءاستفاده می‌کنند و تبعات آنها بسیار سنگین است؛ همان‌گونه که در پاره‌ای از موارد مثل افزایش نسنجیده قیمت سوخت ملاحظه کردیم.

اصولاً چرا مسئولین نباید به میان مردم بیایند و حرف آنها را بشنوند و مشکلات را از نزدیک ببینند؟ چرا در اطاق‌های دربسته به سر می‌برند؟ مگر امام ما امیرمؤمنان(ع) که مدعی پیروی او هستیم در میان مردم و در بازار حاضر نمی‌شد تا مشکلات را ببیند و با تخلفات برخورد کند.

مگر این شیوه حضرت را بارها برای مردم نگفته‌ایم؟ مسئولین وامدار مردم‌اند و تافته جدا بافته نیستند که بین خود و مردم حصار بکشند.

  1. مسئولین نباید اسیر مقررات و تعهدات خشک اداری باشند. آنان باید رتق و فتق امور را براساس مصلحت ملت و دولت عهده‌دار شوند؛ در قراردادهای داخلی و بین‌المللی، مصلحت کشور را مد نظر داشته باشند و آنچه را به مصلحت ملت است امضا و آنچه را که به زیان دین و ملت است لغو کنند.
  2. اندازه تأثیر و کارآئی خود و دیگران را در قبال مسئولیت پذیرفته شده ارزیابی و براساس ارزش‌ها و لیاقت‌ها و نه بر اساس روابط خاص و پست‌ها، عمل کنند.
  3. در گزینش افراد برای پست‌های کلیدی و اداره امور کشور، نباید به ظاهرسازی‌های یک کارمند یا مدیر توجه کرد، بلکه باید براساس تحقیق و با توجه به سوابق و عملکردهای گذشته افراد به آنان اختیار و مسئولیت داد.
  4. در گزینش‌ها، باید به قضاوت عمومی مردم درباره اشخاص توجه کرد، زیرا خوب و بد افراد و سابقه و عملکردها از دید عموم مردم پوشیده نیست و گواهی آنان به حسن عمل و حسن شهرت و امانت و دیانت و روحیه جهادی و خدمتگزاری مایه اطمینان و امید خواهد بود و از آن نباید غفلت ورزید.
  5. گزینش افراد صالح برای امور اداری و اجرائی نشانه خلوص، ایمان و صداقت یک انسان در برابر خداوند و خدمتگزاری و خیرخواهی برای مردم است؛ از این‌رو می‌توان با نوع گزینش‌ها، صلاحیت و صداقت و امانت مسئولان را ارزیابی کرد.
  6. بر دولتمردان حکومت و دولت واجب است که در بخش‌های مختلف امور کشور، فرهنگی، اقتصادی، عمرانی و … مسئولان و مدیران صالحی را بگمارند که از عهده انجام امور محوله برآیند؛ در تراکم کارها با تدبیر و مهارت عمل کنند؛ دست و پای خود را گم نکنند؛ درمانده نشوند و کارآئی لازم داشته باشند.
  7. دولت و دیگر مسئولان در برابر عملکرد کارمندان و زیرمجموعه خود مسئولند و باید پاسخگوی عملکرد آنان باشند. آنها نمی‌توانند از اعمال زیردستان اظهار بی‌اطلاعی کنند و از دادن پاسخ طفره بروند.

 

***

شایسته‌سالاری در مدیریت مهم‌ترین اصلی است که در این بخش از پیام و منشور سیاسی مدیریتی امام علی«ع» مورد تأکید و توجه است.

 

شایسته‌سالاری چیست و چه محورهائی دارد؟

پاسخ این سئوال را از دیگر فرمایشات حضرت می‌توان گرفت. حضرت در خطبه‌ای از نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «اَیَّها الناس اِنَّ اَحَقَّ النِاس بِهذا الاَمر اَقواهِم عَلیه و اَعلَمَهُم بِاَمرِالله فیه…»: ای مردم شایسته‌ترین مردم به امر خلافت قوی‌ترین مردم نسبت به آن و داناترین آنها به فرمان‌های خداوند است.» (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۳)

هر چند موضوع مدنظر امام«ع» مسئله خلافت است، اما می‌توان دو اصل اساسی را که در مسئله خلافت بیان شده به سایر مسئولیت‌ها در امر رهبری و مدیریتی تعمیم داد. این دو اصل اساسی عبارتند از: قدرت و توانمندی و علم و دانائی.

حضرت در ادامه خطبه می‌فرمایند: «وَ لا یَحمِل هذا العِلم اَلاّ اَهلِ البَصَر وَ الصَّبر وَ العِلم بِمَواِضع الحَق»: این پرچم را کسی نمی‌تواند به دوش بکشد مگر آنکه بصیرت و صبر و پاسداری و علم به مواضع حق داشته باشد.» با توجه به محتوای پیام امام«ع» یک مقام مسئول باید واجد این ویژگی‌ها باشد که اگر نباشد، شایستگی پذیرش مسئولیت ندارد.

الف) بصیرت، بینش و درک و فهم مسائل و موارد و تصمیم‌گیری‌هاست.

ب) صبر و پایداری نتیجه ایمان، اخلاص و مجاهده در مسئولیت پذیرفته شده است.

ج) علم به حق و حقیقت و دین و مسئولیت الهی و انسانی.

اینها اصولی هستند که می‌بایست در همه ابعاد و نظام از مجلس و دولت و دستگاه قضا و شاخه‌های مدیریتی، فرهنگی، سیاسی، اجرائی، داخلی و خارجی مورد توجه قرار گیرند.

گزینش مسئولان، انتخاب نمایندگان مجلس، نصب استانداران، شهرداران و کلیه کارگزاران می‌بایست براساس این اصول باشد. خط‌بازی‌ سیاسی و جناحی و پول‌سالاری و زد و بندهای دیگر، جز لطمه و  خسارت برای کشور نداشته است و متأسفانه با چالش‌هائی از این دست روبرو هستیم که گاه حتی مصالح ملی را هم تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهند و پاسخگوئی در برابر محکمه عدل الهی و وامداری خون پاک شهدا را دشوارتر می‌سازد.

مرور زمان نباید ارزش‌ها را تحت‌الشعاع قرار دهد و اصول و مبانی نباید به پای هواهای نفسانی و تعصبات کور جناحی قربانی شوند. سهل‌انگاری در اصول پذیرفته شده نظام، جز میدان دادن به دشمن و نفوذی‌های مزدور حاصلی ندارد.

اصول «عزت، حکمت و مصلحت» از آغاز مورد توجه و توصیه بنیانگزار جمهوری اسلامی امام خمینی(ره) بودند و ‌اینک هم مورد تأکید و اهتمام رهبر معظم هستند. ایشان در بیانیه گام دوم انقلاب خطاب به ملت ایران به تفصیل به آنها پرداخته‌اند. ابعاد مختلف این منشور نمی‌بایست به بوته فراموشی و مقطعی سپرده شوند.  مسئولان نظام باید این بیانیه را نصب‌العین قرار داده و فارغ از تعصبات جناحی و سیاسی خاص در تحقق آن بکوشند.

24دسامبر/19

زیربنای شجاعت مولا علی«ع»

از زیارت‌های بسیار پرمحتوا پیرامون شخصیت حضرت امیرمؤمنان علی«ع» زیارت حضرت در روز عید غدیراست که از حضرت امام هادی«ع» روایت شده است(۱) حضرت با این عبارات امیرمؤمنان علی«ع» را زیارت کرده‌اند. تمام جملات این زیارت عمیق و شایسته پیگیری هستند، ولی بخشی از آن که چهره مولی علی«ع» را در قرآن نشان داده است بسیار خواندنی است.

حضرت امام هادی«ع» در معرفی حضرت می‌فرمایند:

«والّذی نطق القرآن بتفضیله؛ آن کس که قرآن از برتری او سخن گفته است.»

آنگاه برخی از آیاتی را که به این موضوع پرداخته بیان فرموده‌اند. به یاری خداوند بر آنیم در این سلسله مقالات در پرتو شعاع این زیارت نورانی «سیمای امیرمؤمنان در قرآن» را به نظاره بنشینیم.

 

آیه فضیلت مولی علی«ع»

اولین آیاتی که امام هادی«ع» آن را مدح مولا علی«ع» می‌دانند، آیات ۹۵ و ۹۶ سوره نساست:

«… فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا  درجات منه و مغفره و رحمه و کان الله غفوراً رحیما؛ … خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد کردند بر قاعدان (ترک کنندگان جهاد) برتری بخشیده، به هر یک از این دو گروه نسبت به اعمال نیکشان وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان پاداش عظیمی بخشیده است.»

در این آیه شریفه از جهاد در راه خدا به عنوان یک ارزش والا یاد شده است. جهاد در راه خدا به معنای داشتن دغدغه دین است. این دغدغه باید در همه عرصه‌ها باشد؛ هم در عرصه نظامی یعنی «قتال»؛ هم در عرصه فرهنگی؛ هم در عرصه اقتصادی و در دیگر عرصه‌ها. « یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّه» که در بسیاری از آیات قرآن آمده است به معنی استمرار دغدغه دینی در زندگانی خداباوران است.

 

امام علی(ع) و جهاد فرهنگی

جلوه برجسته « مجاهِدانَ فِی سَبِیلِ اللَّه» حضرت امام امیرمؤمنان علی«ع» بود که نه تنها در عرصه نظامی و قتال آیتی بی‌بدیل بود، در عرصه فرهنگی نیز جهادگر بود. در سیره حضرت آمده است:

«انه کان اذا یفرغ من الجهاد یتضرع لتعلیم الناس و القضاء بینهم؛(۲) آنگاه که حضرت مولی علی«ع» از جهاد فراغت می‌یافت، تمام وقت خود را صرف تعلیم مردم و قضاوت بین آنها می‌کرد.»

حضرت امام باقر«ع» فرمودند، « رنامه زندگی حضرت امام علی«ع» این بود که وقتی نماز صبح را می‌خواند تا طلوع فجر تعقیب می‌خواند. آفتاب که طلوع می‌کرد، فقرا و تهیدستان و غیر آنها می‌آمدند «فیعلمهم الفقه» فقه و قرآن را به آنان آموزش می‌داد. این برنامه زمان معینی داشت و بعد از آن به دیگر برنامه‌های خود می‌پرداخت.»(۳)

این در عرصه فرهنگی.

 

رزمنده بی‌بدیل

در عرصه نظامی حضرت مولی علی«ع» رزمنده‌ای بی‌بدیل بود. آنچه در میدان رزم حرف اول را می‌زند شجاعت و بی‌باکی از عوارض رزم است و علی«ع» چنین بود. ایشان تفسیر شجاعت بود! قاموس‌های لغت باید در کنار شجاعت بنویسند: علی!

عالم معتزلی ابن ابی الحدید که شیعه نیست شجاعت امیرالمؤمنین«ع» را چنین وصف می‌کند:

«شجاعت امیرالمؤمنین چنان بود که یاد دلاوران روزگار را از دل‌های مردم برد و نام دلیرانی را که بعدها آمدند به‌کلی از خاطره‌ها زدود. جایگاه وی در رزم به‌قدری مشهور است که تا روز رستاخیز ضرب‌المثل است.

علی«ع» دلاوری بود که هرگز از میدان جنگ روی برنتافت و ابداً از سپاه دشمن به هراس نیفتاد. هیچ‌کس به میدان ایشان نیامد جز اینکه بر وی چیره گشت و او را از پای درآورد. هیچ‌گاه ضربتی بر پیکر دشمن نزد که محتاج ضربه‌ دوم باشد…

به‌طور خلاصه علی«ع» چنان قهرمان بزرگی است که تمام پهلوانان جهان به ایشان سر می‌سپارند و در شرق و غرب عالم نام «علی» را بر زبان می‌رانند و با آن شعار می‌دهند.(۴)

 

رزمنده همه جنگ‌های پیامبر(ص)

حضرت امیرمؤمنان علی«ع» این افتخار را دارد که رزمنده همه جنگ‌های پیامبر بوده‌ است. مولی«ع» فرمودند:

«انی کنت مع رسول الله فی جمیع المواطن و الحروب و کانت رایته هی؛(۵) من در همه جا و در همه جنگ‌ها همراه پیامبر«ص» بودم و پرچم جنگ در دست من بود.»

«جزری» در اسدالغابه می‌گوید: «مورخان و مسندنویسان اتفاق نظر دارند که علی«ع» در همه جنگ‌ها (بدر و غیر آن) حضور داشت و تنها در جنگ تبوک حضور نداشت، چون پیامبر«ص» وی را بر سرپرستی خاندانشان برگزیده بودند.» (۶)

 

امام علی«ع» مجاهد خستگی‌ناپذیر

ایشان مجاهدی خستگی‌ناپذیر و هدفمند بود. ابن عباس در توصیف مولی علی«ع» می‌گوید:

«هیچ جنگجویی را مانند او ندیدم که به جنگاوری معروف و به فنون جنگ آشنا باشد.(۷) معاویه که همگان او را دشمن علی«ع» می‌شناسند می‌گوید: به خدا سوگند پسر ابوطالب به جنگ هیچ کسی نرفت، مگر آنکه زمین را از خونش سیراب ساخت.»(۸)

 

امام علی(ع) علمدار در جنگ‌ها

در جنگ‌های تن به تن شجاعت‌ترین‌ها را «پرچمدار» می‌گذارند.

حضرت امیرمؤمنان علی«ع» شجاع‌ترین پرچمدار همه جنگ‌های پیامبر«ص» بود.

عبدالله‌بن عباس می‌گوید:

علی چهار ویژگی داشت که هیچ کسی از آنها برخوردار نبود.

۱- او نخستین فرد از عرب و غیرعرب بود که با پیامبر«ص» نماز ‌گزارد.

۲- او در تمام جنگ‌ها پرچمدار پیامبر«ص» بود.

۳- او تنها کسی بود که وقتی همه از اطراف پیامبر«ص» خدا فرار کردند، استوار ماند.

۴- او کسی است که پیامبر«ص» خدا را غسل داد و در قبر گذاشت.(۹)

همو گوید:

«پرچم مهاجران در همه جنگ‌ها به دست علی«ع» بود: در بدر، در احد، در خیبر در احزاب در فتح مکه و در همه جنگ‌ها عَلَم با او بود.»(۱۰)

 

امام علی(ع) یورشگر بی‌نظیر

در قاموس حضرت امیرمؤمنان علی«ع» فرار راه نداشت. ایشان یورشگری بی‌گریز بود. ابن شهر آشوب، سیره‌نگار کهن اهل‌بیت«ع» می‌گوید:

«همه امت بر این اتفاق دارند که علی«ع» مجاهد راه خدا و از بین برنده غم از چهره پیامبر«ص» خدا در همه جنگ‌ها پیشتاز بود. هرگاه پیامبر«ص» حاضر بود، علی«ع» صاحب بیرق و لوای ایشان بود و هیچ‌گاه زیر لوای دیگری نبود و در جنگ نگریخت.»(۱۱)

پیامبر اکرم«ص» در جنگ خیبر علی«ع» را یورشگر بی‌گریز خواندند:

«لابعثن رجلاً یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله لیس بفرار…؛ بطور حتم مردی را گسیل خواهم داشت که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست دارند. مردی که فرار در قاموسش نیست.»

همگان مایل بودند ببینند بزرگی با این توصیف کیست. دیدند پیامبر«ص» به دنبال علی«ع» فرستادند و پرچم را به دست او دادند.(۱۲)

خود امیرمؤمنان علی(ع) از شجاعتشان چنین می‌گویند:

«والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها…؛(۱۳) به خدا سوگند اگر همه عرب در جنگ پشتیبان یکدیگر باشند از آنان روی نخواهم گرداند.»

در سخنی دیگر فرمودند:

«… انی والله لو لقیتهم واحداً و هم طلاع الارض کلّها ما بالیت و لاستوحشت.؛(۱۴) به خدا سوگند من اگر تنها با دشمنان روبه‌رو شوم در حالی که تمام روی زمین را پر کرده باشند، باکی ندارم و وحشت به خود راه نمی‌دهم.»

 

امام علی«ع» تهدیدناپذیر

امیرمؤمنان تهدیدناپذیر بود و تهدید حضرت کار احمقانه‌ای به حساب می‌آمد.

«لقد کنت و ما اهتدد بالحرب و لا ارهب  بالضرب و انی لیلی یقین من ربی و غیر شبهه من دینی؛(۱۵) من کسی نبودم که به نبرد تهدید شوم یا از شمشیر و نیزه مرا بترسانند، چون به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آیین خود کمترین شک و تردیدی ندارم.»

در جای دیگری فرمودند:

«فوالله ما ابالی وقعت علی الموت او وقع الموت علی؛(۱۶) به خدا سوگند باکم نیست که مرگ را دریابم و یا مرگ مرا در برگیرد.

 

زیربنای شجاعت مولا علی«ع»

سخن این است که زیربنای این همه شهامت چیست؟ آبشخور این شجاعت کجاست؟ حضرت دو زیربنا برای این خصلت والای انسانی ذکر می‌کنند.

  1. بصیرت یعنی یافتن درست راه و دشمن را در بیراهه دیدن.

«و انّی من ضلالهم الذی هم فیه و الهدی الذی انا علیه لعلی بصیره من نفسی و یقین من ربّی…؛ (۱۷) من از آن گمراهی‌ای که آنها در آن هستند و هدایتی که من بر آنم کاملاً آگاهم و به پروردگارم یقین دارم (و به همین دلیل در مبارزه با آن گمراهان کمترین تردیدی به خود راه نمی‌دهم.)»

حضرت امیرمؤمنان علی«ع» در موارد متعددی از کلام نورانی خود از بصیرت خویش در اقدامات سیاسی‌اش می‌گویند، از جمله در برخورد قاطعشان با ناکثین (پیمان‌شکنان):

«… و انّ معی لبصیرتی ما لبست علی نفسی و لا لبس علی…؛(۱۸) اما من آگاهی لازم به امور «بصیرت خاص» دارم. نه حق را پوشیده داشتم و نه حق بر من پوشیده ماند.»

و در برخورد با خوارج نهروان (و یا قاسطین) امیرمؤمنان علی«ع» می‌گویند که تنها بصیرت علوی بود که توانست با این فتنه کور برخورد کند:

«… ایها الناس فانی فقات عین الفتنه و لم یکن لیجتری علیها احدٌ غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها…؛(۱۹) …ای مردم من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هیچ کس جرئت چنین کاری را نداشت، آنگاه که امواج سیاهی بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید.»

این رهنمودها گویای آن است که در جهاد به نحو عام و در جهاد در رویارویی با فتنه، بی‌بصیرت نمی‌توان گام برداشت. حضرت مولی علی«ع» در عرصه جهاد در رویایی فتنه فرمودند:

«… قَد فُتِحَ بَابُ الْحَربِ بَیْنَکُم وَ بَیْنَ أَهلِ الْقِبلَهِ وَ لَا یَحمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبرِ وَ العِلمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ…(۲۰) …هم‌اکنون آتش جنگ بین شما و اهل قبله، شعله‌ور شده است و این پرچم مبارزه را جز اهل بصیرت و استقامت و عالمان به جایگاه حق نمی‌توانند به دوش بکشند.

 

  1. عشق به شهادت

فرهنگ شهادت ستون فقرات فرهنگ جهاد است و کسانی در این عرصه موفق‌اند که آکنده از این فرهنگ باشند. شهادت در راه خدا را «بردن» محض بدانند و نه «باختن». امام علی«ع» بر قلّه این فرهنگ و  به امید شهادت زنده‌ است:

«… فوالله لو لاطمعی عند لقائی عددی فی الشهاده و توطینی نفسی علی المنیه لاحببت ان لا القی مع هولاء یوماً واحداً…؛(۲۱) به‌خدا سوگند اگر علاقه من به هنگام پیکار با دشمن در شهادت نبود و خود را برای مرگ در راه خدا آماده نساخته بود،م دوست می‌داشتم حتی یک روز با این مردم روبرو نشوم و هرگز آنها را ملاقات نکنم…»

در سخنی دیگر فرمودند:

«… و انی الی لقاءالله لمشتاق و حسن ثوابه لمنتظر راج…؛(۲۲) …من مشتاق لقای پروردگارم (شهادت) و برای پاداش نیکش منتظر و امیدوارم…»

شیرین‌ترین لحظات عاشقان من لقای محبوب است. عاشقان لقای حق، مرگ را شکستن حصارهای ظلمانی طبیعت می‌دانند و بر این اساس با آغوش باز از مرگ استقبال می‌کنند.

حضرت مولی«ع» فرمودند:

«…ان اکرم الموت القتل و الذی نفس ابن ابی طالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش فی غیر طاعه الله…؛(۲۳) همانا گرامی‌ترین مرگ‌ها شهادت و کشته شدن در راه خداست. سوگند به خدایی که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت بر بدن آسان‌تر و قابل تحمل‌تر از مردن در بستر راحتی است که در راهی غیر از طاعت خدا باشد.

علی«ع» چنان شیفته و بی‌قرار شهادت است که وقتی ضربت «اشقی الاولین و الاخرین» بر فرقش فرود آمد، تنها جمله‌اش این بود که «فُزتَ وَ رَبَّ الکَعبه؛(۲۴): به خدای کعبه رستگار شدم.» پیام پرمحتوای این جمله کوتاه این است که هان ای عاشقان علی و ای ارادتمندان امام مظلومان! رستگاری در سایه معامله با خداست.

از آنجا که در باب عشق مولی«ع» به شهادت در جای دیگر نسبتاً به تفصیل سخن گفته‌ایم(۲۵) در اینجا به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- المزار الکبیر، ص ۳۵۸، مزار الشهید، ص ۶۶؛ بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۳۵۹؛ مفاتیح الجنان، چاپ اسوه، ص ۷۹۸ تا ۸۲۲٫

۲- ارشاد القلوب دیلمی، ص ۲۱۸٫

۳- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۳۲٫

۴- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۰٫

۵- الخصال، ج ۱، ص ۵۸۰٫

۶- اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج ۴، ص ۹۲٫

۷- النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج ۱، ص ۳۵۹٫

۸- وقعه صفین، ص ۲۷۵٫

۹- الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۹۷٫

۱۰- تاریخ دمشق، ۴۲/۷۲؛ اعلام الوری، ج ۱، ص ۳۷۴٫

۱۱- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۶۶٫

۱۲- سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۳؛ مسند احمدبن حنبل، ج ۱، ص ۲۱۶٫

۱۳- نهج‌البلاغه، نامه ۴۵٫

۱۴- نهج‌البلاغه، نامه ۶۲٫

۱۵- نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲٫

۱۶- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۲٫

۱۷- نهج‌البلاغه، نامه ۶۲٫

۱۸- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۰٫

۱۹- نهج‌البلاغه، خطبه ۹۳٫

۲۰- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۲٫

۲۱- نهج‌البلاغه، نامه ۳۵٫

۲۲- نهج‌البلاغه، نامه ۶۲٫

۲۳- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۲۳٫

۲۴- احقاق الحق، ج ۸، ص ۱۹۵٫

۲۵- در سایه‌سار حکمت علوی به قلم نویسنده از ص ۱۳۷ تا ۱۴۳، انتشارات بنیاد نهج‌البلاغه.

24دسامبر/19

برجسته‌ترین فضیلت حضرت آقا اخلاص ایشان است

اشاره:

«قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری» بر اساس همین ضرب‌المثل، به سراغ آیت‌الله محمد مهدی شب‌زنده‌دار، مدرسِ خارج فقه و اصول و عضو شورای نگهبان و فرزند استاد اخلاق بنام حوزه، مرحوم آیت‌الله حسین شب­زنده­دار جهرمی رفتیم و در مورد شخصیت رهبر معظم انقلاب با ایشان به گفتگو نشستیم. سابقه آشنایی دیرین ایشان با رهبر معظم انقلاب و بیان خاطره آشنایی در طلیعه سخنشان نوید گفتگویی پربار با ایشان را می­داد. رهاورد این گفتگو تنها تبیین زوایای پنهان زندگی شخصی و علمیِ رهبر معظم انقلاب نبود؛ بلکه بیش از پیش حس کردیم این انقلاب صاحبی دارد که چنین رهبر فرزانه­ای را در خزانه غیبش برای اداره و رهبری نظام حفظ کرده است.

 

*نخستین آشنائی شما با رهبر معظم انقلاب کی و چگونه بود؟

حضرت آقا از زمانی که در قم تحصیل می­کردند با والد ما آشنایی داشتند. علتش هم دو چیز بود: اول اینکه منزل ما در کوچه­ حاج آقا نمازی در چهار راه غفاری بود و منزل دایی حضرت آیت‌الله خامنه­ای، مرحوم سید حسن میردامادی هم در همان کوچه بود. ایشان و پدر ما هم­مباحثه بودند. پدرم و آقای میردامادی مباحثه­ داشتند. عصرها می­آمدند کنار ریل راه آهن، آن موقع آنجا باغ بود، قدم می­زدند و مباحثه می­کردند. شاید  در باره صلاه یا طهارت مرحوم حاج آقا رضا بود که کتاب مهم فقهی حوزوی است. آن قدر گرم مباحثه می­کردند که من در همان سن لذت می­بردم. گاهی در همان دوران بچگی اَدای آنها را که با گرمی مباحثه می‌کردند در می­آوردم. حضرت آقا با والد ما که دوست دایی­شان بود رفت و آمد داشتند. دوم اینکه مرحوم والد در فضای حوزه نویسنده و مدرس بنامی بودند. تعبیر آقا این بود که آقای شب زنده­دار به­روز بودند.

 

*به نظر شما علل موفقیت مقام معظم رهبری در مقام ریاست جمهوری و رهبری کدامند؟  

منشا واقعی­ موفقیت این بزرگوار مسئله اخلاص ایشان یعنی برای خدای متعال کار کردن و چیز دیگری را در نظر نداشتن است. ایشان از این نعمت بسیار بزرگ که در بندگی شاید بالاترین صفت است، بهره­مندند. هر چه این اخلاص شفاف­تر باشد، عظمت و ارتقای انسان بیشتر می­شود. حتی در قرآن کریم خدای متعال فرمود من همه گناهان را می­بخشم، «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا»(زمر/۵۳)، مگر یک گناه که آن شرک است، شرک جلی و روشن! اما شرک خفی را خیلی مشکل می‌توان تشخیص داد.

در حدیث شریف هست که شرک خفی مانند یک مورچه سیاه است روی یک سنگ سیاه، فِی الیّله ظُلَماء، یعنی در شبی که تاریکی مطلق است. آدم چطور می­تواند تشخیص بدهد؟ تشخیصش خیلی مشکل است. این هم به انسان ضربه می­زند و انسان باید نفس خود را از اینکه حتی ذره‌ای شرک در آن باشد پالایش کند. ایشان فرمودند من هر بار وارد زندان می­شدم(که ایشان کثیراً دستگیر و زندانی شدند) مثل این بود که خدای متعال را مشاهده می­کردم و این حالت معنوی به من دست می­داد. در داستان مسجد ابوذر که در حین سخنرانی ایشان آن انفجار پیش آمد و دست شریف ایشان معلول شد، فرمودند که بی­هوش شدم. وقتی مرا از مسجد بیرون می‌بردند به‌هوش آمدم. وضع جسمانی من طوری بودکه یقین کردم رفتنی هستم. همان موقع  و در چنین حالتی به زندگی ماسبق خودم توجه کردم و دیدم هیچ چیزی که قابل عرضه به درگاه الهی باشد ندارم! آدمی این حرف را می‌زند که می­گوید هر بار که وارد زندان می­شدم گوئی خدا را می‌دیدم. فرمودند کار­های انقلابی‌ای که کرده بودم، هیچ کدام را لایق اینکه به درگاه الهی عرضه کنم ندیدم و دو مرتبه بی­هوش شدم و در بیمارستان به هوش آمدم. در آنجا تصمیم گرفتم که اگر خدای متعال عمر مجددی به من عطا کند هیچ کاری نکنم مگر برای خدا. اینها از معنویت بالا حکایت می‌کند.

ایشان که قبل از آن اخلاص داشتند، اما اخلاصشان بعد از این جریان مؤکّد و مضاعف شده است. خدای متعال گاهی برای اینکه یک عبد را خالصِ خالص کند، تدبیر­هایی می­فرماید. مشکل یا بیماری که پیش می‌آید، ظاهری دارد و باطنی. گاهی باطن این امور همین است که انسان از همه آن چیزی که نباید در یک انسان کامل باشد پالایش شود. این نعمت خدای متعال بود که ایشان می­گوید من آنجا تصمیم گرفتم دیگر هیچ کاری را جز برای خدا نکنم. این رمز موفقیت است. اگر با این همه دسیسه­ها و مشکلات داخلی و خارجی می­بینید خدای متعال عنایت می­کند و راه­ها هموار و مشکلات پشت سر گذاشته می­شوند، رُکنش اخلاص رهبری و شهدا و خانواده‌های شهداست. به خاطر اخلاص است که خدای متعال این طور حمایت و نصرت می­فرماید.

آقا می‌گفتند که دوستان با همین استدلال ریاست جمهوری را به گردن من گذاشتند، گفتند ما بررسی کردیم و الان مسئله ریاست جمهوری متعین در شماست. آقا فرمودند قصد من این بود که به قم بیایم و در حوزه درس تفسیر شروع کنم، ولی این آقایان با همین استدلال که گفتی هیچ کاری نمی­خواهم بکنم مگر برای خدای متعال، گفتند این ریاست‌جمهوری الان متعین در شماست. به همین جهت من ملزم شدم که ریاست‌جمهوری را بپذیرم. همین مسئله در رهبری ایشان هم وجود دارد، کسی که برای خدا ریاست جمهوری و رهبری را پذیرفت.

از دیگر از ویژگی­های مهم ایشان توکل به خدای متعال است. یعنی به قدرت و عنایت خدای متعال وثوق داشتن و اتکا کردن و ایمان به اینکه خدای متعال دستگیری و یاری می­کند. حضرت امام  در این صفت ممتاز بودند. آقا فرمودند من کسی را متوکل­تر از امام ندیده­ام. این خودش به همراهان ایشان و دست اندرکاران نیرو می­بخشید که وقتی رهبر این طور به خداوند متعال توکل دارد، دیگران هم قهراً دلشان قرص و محکم می­شود و دغدغه­هایشان از بین می­روند.

در تمام این فراز و نشیب­هائی که عمده فشارش بر دوش ایشان است، انسان می­بیند که ایشان متوکل به خدای متعال و حضرت حق هستند. در کنار توکل، امید ایشان است. امید فراوان به عنایت الهی و اینکه ما پیروز می‌شویم و به مقصد خواهیم رسید. من در جلساتی که هر هفته با ۵،۶ نفر از بزرگان خدمت ایشان مشرف هستیم و بحث­های فقهی و… داریم، مکرر این جهت را مشاهده کرده‌ام. گاهی شرایط به‌قدری دشوار می‌شود که حتی کسانی هم که در انقلاب و در دوران نهضت و قبل و بعدش قدم‌های راسخی داشتند به تردید می‌افتند که چه باید کرد و چه خواهد شد؟ ولی می­بینیم که ایشان با خیال آسوده می­گویند: مسئله­ای نیست، حتماً پیروز می­شویم و به همه امید می­دهند. این امید مولود توکل به خدای متعال و اخلاص است. این خیلی مهم است که رهبری امیدوار باشند و در برابر همه مشکلاتی که پیش می­آید خاضع نشوند و خودشان را نبازند و ناامید نشوند. وقتی ایشان این طور باشند، این حالت قهراً در دامنه حکومت و در کسانی که با ایشان کار می­کنند سرریز و به جامعه منتقل خواهد شد.

 

*اطلاعات وسیع ایشان در موضوعات مختلف را دوست و دشمن معترفند. تحلیل شما چیست؟

از یک روحانی حوزوی آنچه متوقع و مورد انتظار است اطلاعاتی است که در حوزه مورد بحث و درس و تدریس قرار می­گیرد، اما می­بینیم که ایشان اطلاعات وسیعی در موضوعات مختلف دارند که انسان حیرت  می‌کند. گاهی که ایشان صحبت می­کنند مثل کسی که در امریکا زندگی کرده، اطلاعات جغرافیایی مناطق مختلف امریکا را می­دانند. اینکه خصوصیات فلان ایالت امریکا چیست؟ از نظر جغرافیایی و امور کشاورزی چطور است؟ سلسه­هایی که در فرانسه حکومت کردند. اسم­های مشکلی هم دارند. همه اینها را می­دانند. خودشان یک وقتی فرمودند: این اروپایی­هایی که می­آیند وقتی من اینها را برایشان می­گویم تعجب می­کنند که شما این سلسله­ها را از کجا می­شناسید؟ ایشان فرمودند جوان که بودم به مطالعات جغرافیایی علاقه داشتم. در عهد جوانی اینها را مطالعه و تسلط پیدا کردم. گویا اراده و مشیت خدای متعال این بوده که ایشان را برای چنین دورانی تربیت کند و بسازد و لذا علاقه به مطالعه در زمینه­های مختلف را در ایشان قرار داده است. در باب آداب و رسوم و اخلاق و فرهنگ جاهای مختلف، در باب ادبیات عرب و ادبیات فارسی. مجالسی را که ایشان با اهل ادب و شعرا دارد ببینید. ایشان هیچ جا کم نمی­آورد، بلکه فوق آنهایی است که در آنجا هستند. کتابخانه ایشان دارند بسیار غنی است. از کوچکی و از اوایل طلبگی ایشان کتاب‌دوست بوده­اند و در زمینه­های مختلف کتاب دارند. این از عنایاتی است که خدا به ایشان کرده است.

*جایگاه فقهی ایشان را چگونه می‌بینید؟

سید ابوالحسن اصفهانی که به فقاهت معروفند ­فرموده­اند فقاهت یعنی فهم کلام ائمه، فهم نصوص شرعیه. این تعریف مختصر و رسایی برای فقاهت است، هر کس در اینجا موفق­تر باشد و زلال­تر و شفاف­تر و بدون اعوجاج بتواند این را دریافت کند او را در فقه اعلم می‌دانیم. حالا ممکن است کسی ریزه‌کاری­های مختلفی را بداند، اما مربوط به فقه نباشد. آنچه من در این دو سه سالی که خدمت ایشان مشرف می­شوم مشاهده کرده‌ام، خوش‌فهمی ایشان در نصوص شرعیه، اعم از قرآن شریف و روایات مبارک، است. این هم یک جهت بسیار مهمی است که بحمدالله در ایشان وجود دارد.

 

*برخورد ایشان با اساتیدشان چگونه بود؟

ایشان می­فرمودند من هر شب برای مرحوم علامه طباطبایی سوره فتح یا واقعه (تردید از من است) و برای مرحوم آیت‌الله بهجت هم یکی از این دو سوره را می­خوانم. احتمال می­دهم ایشان فرمودند سوره واقعه را برای آقای بهجت و سوره فتح را برای مرحوم علامه می­خوانند. در این سن و با این همه کار و این همه تشتت افکار که هر لحظه به ایشان خبری می‌رسد که باید تصمیم بگیرند و حوادث و اخبار هم که شب و روز ندارد و باید سریع به ایشان منتقل شود، توجه ایشان به این مسائل انصافاً تحسین‌برانگیز است. مکرراً نام اساتیدشان مثل مرحوم آقای بروجردی، مرحوم شیخ مرتضی حائری، مرحوم آیت‌الله میلانی و دیگران را متذکر شده­، برای آنها طلب رحمت کرده­ و خصائل و فضائل آنها را برشمرده‌اند.

 

*به حالات عرفانی و معنوی ایشان هم اشاره بفرمائید.

بعضی­ها صرفاً علم‌دوست هستند و برخی معنویت‌گرا. گرایش به معنویت و انس با خدای متعال و مناجات با باریتعالی و انس به نماز و قرآن در ایشان موج می­زند. آدم از دور که ایشان را می­بیند شاید نفهمد که این صفات در ایشان وجود دارد. ایشان به خاطر کمردردشان حتماً باید روی صندلی بنشینند. در اتاقشان سجاده و قرآن شریف هست که تلاوت قرآن می­کنند. چهار تا قفسه هم هست که قرآن‌هائی را‌ با چاپ­های مختلف که به ایشان هدیه کرده­اند، در آن قرار داده‌اند. مدام اینها را قرائت می­کنند و برای اینکه قرآنی ناخوانده نماند، کنارش هم نوشتند که من تا اینجا قرائت کردم.

ایشان دلدادگی ویژه­ای نسبت به اهل‌بیت«ع» و حضرت بقیه‌الله«عج» دارند. ایشان می‌فرمودند من بیش از صد بار داستان حاج علی بغدادی را که در مفاتیح هست، در حرم حضرت رضا«ع» خوانده­ام، چون در آنجا این داستان آدم را شارژ می­کند. ما در عمرمان شاید ده بار هم نخوانده باشیم! داستانی را برای تشرف به کربلا نقل می­کردند و می­گفتند برای زیارت سید الشهدا«ع» بی‌قرار بودم و گریه می­کردم. نسبت به همه ائمه«ع» و صدیقه طاهره«س» این دلدادگی را دارند. ایشان دو بار در خواب خدمت رسول خدا«ص» مشرف شده‌اند.

 

*نگاه ایشان به نظام اسلامی نگاه رفیعی است. 

همین طور است. ایشان از جوانی تشکیل حکومت اسلامی و پیاده شدن آرمان­های اسلامی و الهی را دنبال می‌کردند. امروز اگر کسی بعد از تشکیل حکومت اسلامی و هموار شدن راه، چنین آرزو­هایی داشته باشد راه را هموار می­بیند؛ اما در زمانی که نزد عده­ای تشکیل حکومت اسلامی محال بود، ایشان چنین همتی داشتند. ایشان با بزرگانی در باره مطالبی مباحثه کرده بودند که من احتراما نام نمی­برم. آنها فرموده بودند اینها مستحیل است و نمی­شود و ایشان کشور­ها را مثال ­زدند که آنها انقلاب کردند. چرا اینجا نشود؟

ایشان در مسائل شخصی و برای ارتقای معنوی خودشان هم همت بلندی دارند. می­فرمودند در جوانی و نوجوانی و بچگی کسی نبود به ما بگوید قرآن را حفظ کنید. من آن موقع خیلی خوش حافظه بودم، طوری که یک صفحه قرآن را یک بار که می­خواندم حفظ می­شدم. ایشان در قرآن خیلی خوش تلاوت هستند و این را از والده­شان دارند. والده ایشان متولد نجف اشرف بودند. ایشان خوش لهجه­ای خود را از ایشان می­دانند و قرآن را پیش والده‌شان خوانده­اند. همین اواخر یعنی بعد از رهبری می‌گفتند تصمیم گرفتم قرآن حفظ کنم، ۱۲ جزء هم حفظ کردم، بعد دیدم به من فشار می­آید، متوقف کردم. الان تسلط ایشان به آیات شریفه خوب است. آیه­ای که خوانده می­شود تتمه­اش چیست، قبلش چیست، اگر کسی اشتباه بخواند می­گویند نه این طور است. در همین غوغای رهبری و کارهای فراوانی که به گردن ایشان است ۱۲ جزء را حفظ کرده­اند. خیلی همت بالایی می‌خواهد.

ایشان از جوانی مُجد در تحصیل بودند. علاوه براستعداد و سلامتی و حافظه که شرایط مناسبی برای تحصیل است، انسان باید از شرایطی هم که خدا به او داده استفاده کند خیلی­ها این چیز­ها را دارند، ولی چون بهره‌برداری نمی­کنند، به جایی نمی‌رسند. اما خداوند از اول این نعمت را به ایشان داده که قدر فرصت­ها را بدانند و از نعمت­های خدا استفاده کنند. ایشان می­فرمودند: «قم که آمدم خدمت حاج مرتضی حائری خارج بیع را شروع کردیم. اول ۲۰ نفر بودیم، ولی کم‌کم این ۲۰ نفر تحلیل رفتند و ۳ نفر ماندیم. اخوی ما آقا سید محمد، آقا سید جعفر شبیری، اخوی آیت‌الله زنجانی و من! اخوی هم مشهد ازدواج کرده بود و گاهی می‌رفت و یکی دو هفته نمی‌آ­مد. آقا سید جعفر هم سرگرم امور این و آن بود و به این خاطر چندان موفق نمی­شد درس بخواند، امر منحصر به من بود! در اهتمام مرحوم آقای حائری به درس و تحقیق و بیان مطالب، چه آن روزی که ۲۰ نفر بودیم و چه روزی که من تنها می­شدم، هیچ تفاوتی به وجود نیامد. این هم از اخلاص ایشان است که در بند تعداد افراد نبودند.

«بیماری چشم پدر من زیاد شد و خیلی مردد شدم که چه کنم، چون انس پدر به من بیش از دیگر برادرانم بود. خدمت یکی از علمای تهران، آقا ضیاء آملی پسر حاج محمد تقی آملی که از نظر معنوی به ایشان علاقه‌مند بودم رفتم و مشکلم را با ایشان در میان گذاشتم که چه کنم؟ من ترقی خودم را در قم یا نجف اشرف می­بینم. اگر بخواهم به مشهد بروم، شاید ترقی مورد انتظارم را پیدا نکنم. آقا ضیاء سرش را پایین انداخت و تفکری کرد و گفت: به مشهد برو! خدا آنچه را که در قم یا نجف می­خواهد نصیب تو کند، به مشهد هم می‌تواند بیاورد. تا این حرف را زد همه دغدغه‌های من تمام شدند و آرامش پیدا کردم و تصمیم جدی گرفتم به مشهد برگردم و خدمت والد باشم. خدمت مرحوم آقای حائری آمدم و گفتم پدرم این طور است و من باید بروم. ایشان گفت نباید بروی! گفتم آقا ممکن است اگر من نروم ایشان نابینا شود. گفت نابینا بشود، نباید بروی. حتی اگر بمیرد هم نباید بروی.»

آقای حائری آینده درخشانی را در چهره ایشان می­دید و این را بر همه امور مقدم می­داشت. این دیدی بود که آقای حائری نسبت به ایشان داشت. اما همان‌ طور که آقا ضیاء گفت خدای متعال آنچه را که برای ایشان مقدر فرموده بود به مشهد برد. می­خواستم شاهد بیاورم بر اینکه ایشان خیلی مُجِد در درس و خوش‌فهم بود که استاد این طوری تشخیص دادند. آقا فرمودند: آقای حائری به من می­گفت من اگر جسارت به تو نباشد تو را مثل بچه­هایم یا بیشتر از بچه­هایم دوست دارم. کسانی که آقای حائری را می­شناسند می­دانند ایشان اهل مجامله و زیاده­گویی و رودربایستی نبود و مواظب بود که حتی یک کلام خلاف نگوید. این نشان می­دهد حرف­هایی که ایشان در مورد آقای خامنه­ای زدند از روی واقعیت بوده است.

الان با همه مشغله‌هائی که ایشان دارد مطالعه در فقه و درسش سر جایش هست. آقا فرمودند: به ذهنم آمده بود اساتید مختلف که دارند تدریس می‌کنند. من با این همه مشغله چه لزومی دارد که درس بدهم؟ تصمیمم این بود که درس را تعطیل کنم. آقای حجازی خدمت مرحوم آیت‌الله بهجت مشرف شده بودند. آیت‌الله بهجت به آقای حجازی گفته بودند به آقای خامنه­ای بگویید درس را تعطیل نکن! خودم هم خدمت ایشان مشرف شدم به من فرمودند درس را تعطیل نکن! این برای ما طلبه­ها و دانشجویان درس است. باید برای درس و فقاهت و کار­های اصلی علمی و حوزوی خودمان حساب خاصی باز کنیم و تا می­شود نگذاریم چیز­های دیگر مزاحم آن شوند.

*ساده‌زیستی یکی از ویژگی‌های برجسته معظم‌له است. در این مورد هم مطالبی را بیان بفرمائید.

حقیقت زهد بی‌اعتنایی به دنیاست که خود را در ظاهر انسان هم نشان می­دهد. کف اتاقی که ایشان در آن زندگی می­کنند موکت است. قفسه­های کتاب ایشان از همین قفسه­های معمولی پیچ و مهره‌دار هستند.  همیشه با یک نوع میوه پذیرائی می‌کنند. هیچ ‌وقت دیده نشده در پذیرایی ایشان دو تا میوه باشد. هر وقت جلساتمان شب است، شام فقط یک خورشت است. موقعی که گوشت خیلی گران شد، ایشان واقعاً رنج می­بردند و می‌گفتند: من به بعضی مقامات گفتم آدم خجالت می­کشد گوشت بخورد. گوشت کیلوئی صد تومان را فلان کارگر چطور می­تواند بخرد؟ شاید خورشت قیمه بود. آمدیم سر سفره بنشینیم ایشان به آقایی که سفره می‌انداخت گفت مگر من به آشپز نگفتم گوشت با این قیمت را این طور درست نکن! زندگی ایشان این طور است. آقازاده­ ایشان، آقا سید مصطفی،  برای رفتن به عمره از باجناق ما حاج احمد مؤمن که در موسسه بقیه‌الله همکلاس بودند، پول قرض کردند. زندگی آقا و بچه­هایشان خیلی ساده است. در بیت‌المال و اسراف نشدن و اینها بسیار مقیدند. بارها دیده‌ام که ایشان بعد از اینکه افراد از اتاق خارج می‌شوند چراغ آنجا را خاموش می‌کنند و بعد می­آیند. این دقت­های ریز را دارند. خداوند مجموعه فضایل و امتیازات بالایی را در ایشان جمع فرموده است.

یکی از مشکلاتی که گاهی افراد به آن مبتلا می­شوند این است که وقتی خدای متعال نعمت­هایی را به آنها ارزانی می­دارد، گرفتار غرور و خود بزرگ‌بینی می‌شوند.  یکی از فضائل ایشان تواضع است. پذیرش حرف هم در ایشان بسیار بالاست. اگر کسی نقدی بکند و ببینند درست است می­پذیرند. خدای متعال شخصیتی با چنین فضایل برجست‌های را  به این ملت باوفا ارزانی داشته است.

*و نظرتان در باره رهبری ایشان؟

آقای مصباح می­گفتند در مورد زندگی ایشان فکر کردم و دیدم مثل اینکه تدبیر الهی این است که ایشان باید رهبر شود، این کشور و این نظام را اداره کند و خدا هر چه را که در این مسیر نیاز داشته به ایشان داده است. ایشان از مصادیق «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» است. یعنی خدا برای این کار ساخته و خدا به اولیای خاصش در این مسیر هر چه بخواهد می­دهد.

 

سوتیترها:

۱٫

منشا واقعی موفقیت این بزرگوار مسئله اخلاص ایشان یعنی برای خدای متعال کار کردن و چیز دیگری را در نظر نداشتن است. ایشان از این نعمت بسیار بزرگ که در بندگی شاید بالاترین صفت است، بهره‌مندند. هر چه این اخلاص شفاف‌تر باشد، عظمت و ارتقای انسان بیشتر می‌شود.

۲٫

ایشان از جوانی تشکیل حکومت اسلامی و پیاده شدن آرمان‌های اسلامی و الهی را دنبال می‌کردند. امروز اگر کسی بعد از تشکیل حکومت اسلامی و هموار شدن راه، چنین آرزوهایی داشته باشد راه را هموار می‌بیند؛ اما در زمانی که نزد عده‌ای تشکیل حکومت اسلامی محال بود، ایشان چنین همتی داشتند.

 

۳٫

کف اتاقی که ایشان در آن زندگی می‌کنند موکت است. قفسه‌های کتاب ایشان از همین قفسه‌های معمولی پیچ و مهره‌دار هستند. همیشه با یک نوع میوه پذیرائی می‌کنند. هیچ‌وقت دیده نشده در پذیرایی ایشان دو تا میوه باشد. هر وقت جلساتمان شب است، شام فقط یک خورشت است.  موقعی که گوشت خیلی گران شد، ایشان واقعاً رنج می‌بردند و می‌گفتند: من به بعضی مقامات گفتم آدم خجالت می‌کشد گوشت بخورد. گوشت کیلوئی صد تومان را فلان کارگر چطور می‌تواند بخرد؟

 

۴٫

ایشان اطلاعات وسیعی در موضوعات مختلف دارند که انسان حیرت  می‌کند. گاهی که ایشان صحبت می­کنند مثل کسی که در امریکا زندگی کرده، اطلاعات جغرافی مناطق مختلف امریکا را می­دانند. اینکه خصوصیات فلان ایالت امریکا چیست؟ از نظر جغرافیایی و امور کشاورزی چطور است؟ سلسه­هایی که در فرانسه حکومت کردند. اسم­های مشکلی هم دارند. همه اینها را می­دانند. خودشان یک وقتی فرمودند: این اروپایی­هایی که می‌آیند وقتی من اینها را برایشان می­گویم تعجب می­کنند که شما این سلسله­ها را از کجا می­شناسید؟

۵٫

گویا اراده و مشیت خدای متعال این بوده که ایشان را برای چنین دورانی تربیت کند و بسازد و لذا علاقه به مطالعه در زمینه­های مختلف را در ایشان قرار داده است. در باب آداب و رسوم و اخلاق و فرهنگ جاهای مختلف، در باب ادبیات عرب و ادبیات فارسی. مجالسی را که ایشان با اهل ادب و شعرا دارد ببینید. ایشان هیچ‌جا کم نمی­آورد

24دسامبر/19

مجلس و قبای تحلیل سراپا غلط

روز نهم مرداد ۱۲۸۸ هـ .ش مصادف با روز سیزدهم رجب ۱۳۲۷ هـ‌ .ق روز تولد امیرمؤمنان(ع)، شیخ فضل‌الله نوری با نپذیرفتن امان‌نامه و قرار نگرفتن پرچم بیگانگان بر بام خانه‌اش، به جرم مشروعه‌خواهی در میدان توپخانه تهران بر دار رفت. آن روز غرب‌گرایان بر پای جنازه این نماینده مجلس شورا جشنی برپا کردند که زنده‌یاد جلال آل احمد از آن پیکر بر دار رفته، با تعبیر پایان یافتن کشمکش دینداران با غرب‌گرایان و استیلای پرچم غرب‌گرایی بر سرزمین ایران یاد کرد.

آن روز غرب‌گرایان مست قدرت، باور نمی‌کردند که بذر اسلام‌خواهی و بیگانه‌ستیزی نمایندگانی چون شیخ فضل‌الله نوری و پس از او شخصیتی چون سید حسن مدرس روزی تبدیل به نهال برومندی شود و ۷۱ سال پس از آن واقعه دردناک و درست در روز سیزدهم رجب سال  ؟؟؟  مصادف با هفتم خرداد ۱۳۵۹، مجلس شورایی در تهران با پسوند «اسلامی» افتتاح شود و رهبری دیندار و بیگانه‌ستیز این مجلس را «مجلس مقدس شورای اسلامی» نام نهد و در تذکراتی به نمایندگان به نکات و محورهایی اشاره کند که هفتاد و یک سال غرب‌گرایان در مجلس شورا یا در محو یا کمرنگ کردن آنها ‌کوشیدند.

آن روز امام خمینی در پیام یازده بندی خود به منتخبان مردم به مناسبت افتتاح مجلس شورای اسلامی که توسط حاج سید احمدآقا در صحن مجلس قرائت شد، ضمن دعوت نمایندگان مجلس به «اجرای عدالت اسلامی»، «رسیدگی به مستضعفین و مستمندان» و ایستادگی «با کمال قدرت در مقابل قدرت‌های شیطانی» و…در بند هفتم نکته‌ای را گوشزد کردند که خود سال‌های سال درد و رنج آن را تحمل کرده بودند؛ دردی که برای سیدی آزاده  به سرزمینش عشق می‌ورزید بسیار سنگین و طاقت‌فرسا بود: درد به اهتزاز درآمدن پرچم بیگانه بر بام خانه‌های مردم سرزمینش و یا بر بام اندیشه حوزویان و دانشگاهیانش.

امام خمینی که در دوران حیات نورانی‌اش به عشق دیدن سیمای شهید مدرس و شنیدن سخنان او، گاه در جایگاه مهمانان مجلس شورای ملی می‌نشست و با ادبیات نمایندگان وابسته به روس و انگلیس و آمریکا در زمانه خود به‌خوبی آشنا بود، دوست نداشت بار دیگر مجلسی که به نام اسلام قداست یافته بود، شاهد حضور وابستگان به شرق و غرب باشد و به جای افرادی چون شیخ فضل‌الله‌ها و مدرس‌ها که به نیکی از آنان یاد می‌کرد، تقی‌زاده‌هایی تکیه بزنند که به دنبال از نوک سر تا فرق سر غربی کردن مملکت باشند، از این رو امام خمینی بر آن شد در تذکری در این بند به نمایندگان گوشزد کند که هر دولتمرد و نهاد مخالف مسیر اسلام و متمایل به بیگانه را در صورت نپذیرفتن هدایت، منزوی و سپس استیضاح کنند. ایشان فرمودند:

«سیاست نه شرقی و نه غربی را در تمام زمینه‌های داخلی و روابط خارجی حفظ کنید و کسی را که خدای نخواسته به شرق و یا به غرب گرایش دارد هدایت کنید و اگر نپذیرفت، او را منزوی نمایید و اگر در وزارتخانه‌ها و نهادهای دیگر کشور چنین گرایشی باشد که مخالف مسیر اسلام و ملت است اول هدایت و در صورت تخلف استیضاح نمایید که وجود چنین عناصر توطئه‌گری در رأس امور یا در قطب‌های حساس موجب تباهی کشور خواهد شد.»(۱)

امام خمینی در همان مقطع به‌خوبی می‌دانستند قرار گرفتن «عناصر توطئه‌گر در رأس امور» نه تنها مجلس را به سوی دام و دانه بیگانه می‌کشاند بلکه موجودیت اسلام و ایران را به مخاطره می‌اندازد. از این رو در بند یازدهم، فقهای شورای نگهبان را خطاب قرار دادند و فرمودند:

«از حضرات فقهای نگهبان تقاضا می‌شود که در مأموریت مهم خود به هیچ وجه ملاحظه اشخاص و یا گروه‌های انحرافی را ننموده و به وظیفه بسیار خطیر خود قیام و اقدام نموده و نگهبانی از اسلام و احکام مترقی آن نمایند و خدمت خود را با قدرت تمام در پیشگاه خداوند متعال و ولی مطلق او حضرت ولی‌الله اعظم امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه الشریف عرضه دارند.»(۲)

چهل سال از این پیام امام به مجلس و دستور به شورای نگهبان می‌گذرد و فقهای محترم شورای نگهبان بر آنند که بدون «ملاحظه اشخاص و یا گروه‌های انحرافی» در کنار مأموریت نظارت بر مصوبات مجلس به احراز صلاحیت نامزدهای انتخابات یازدهمین دوره مجلس دهم آن هم بر اساس ملاک‌های اسلامی و انقلابی به‌ویژه ملاک‌ها و معیارهایی که امام خمینی در آغاز اولین دوره مجلس شورای اسلامی و گام اول انقلاب بر آن تأکید داشتند، بپردازند.

امام خامنه‌ای نیز آغاز گام دوم انقلاب را با همان روحیه امام اعلام کردند و با نگاهی به گذشته و حال، هندسه کلی نظام را برای فردایی با شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی و متصل به ظهور بقیه‌الله اعظم(عج) در «بیانیه گام دوم» انقلاب ترسیم کردند که به‌خوبی می‌توان ملاک و معیارهای انتخاب نمایندگان مجلس از سوی مردم و احراز صلاحیت نامزدهایی در تراز اولین مجلس از گام دوم انقلاب را برای شورای محترم نگهبان استنباط و استخراج و عملیاتی کرد.

رهبری معظم انقلاب در این بیانیه واقع‌بینانه که با استخدام کمترین واژگان از ژرفا و عمقی خاص برخوردار و چنان شفاف و صریح است که راه را بر تحلیل هر توجیه‌گر و تفسیر به رأی هر گروهی می‌بندد، به ویژگی افرادی اشاره می‌کنند که گرفتار «تحلیل‌های سراپا غلط» هستند و حتی واقعیت‌های عینی و ملموس را هم درک نمی‌کنند. افرادی که مشکلات اقتصادی کنونی را «مولود» شعار «نه شرقی و نه غربی» و استکبارستیزی امام راحل(ره) می‌دانند و راه برون‌رفت از وضعیت کنونی را بوسه زدن بر پنجه گرگی تحلیل می‌کنند که امام راحل از او با تعبیر شیطان بزرگ یاد کردند. رهبری معظم انقلاب در این بیانیه می‌فرمایند:

«اینکه کسی گمان کند که مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علت تحریم هم مقاومت ضد استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است، پس راه‌حل زانو زدن در برابر دشمن و بوسه زدن بر پنجه گرگ است، خطایی نابخشودنی است. این تحلیل سراپا غلط هرچند گاه از زبان و قلم برخی غفلت‌زدگان داخلی صادر می‌شود، اما منشأ آن، کانون‌های فکری و توطئه خارجی است که با صد زبان به تصمیم سازمان و تصمیم‌گیران و افکار عمومی داخلی القا می‌شود.»(۳)

بی‌شک اگر روزی تقی‌زاده‌های مجلس شورای ملی با پوشیدن قبایی فرنگی از فرق سر تا نوک پا غرب‌گرا شدند و روند مجلس شورای ملی را به سمتی سوق دادند که افرادی چون علی دشتی‌ها در چند دوره متمادی نه تنها لباس روحانیت از تن بیرون آوردند، بلکه از لباس دین هم خارج شدند و حتی علیه رسالت پیامبر اعظم(ص) کتاب نوشتند، خوف آن می‌رود که این بار نیز غرب‌گرایان مجذوب پنجه گرگ با قبای «تحلیل سراپا غلط» خود با تکیه زدن بر کرسی مجلس و تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی، نه تنها دین مردم بلکه کشور و ملیت ایران عزیز را به باد فنا دهند.

افرادی که اسلاف آنان در مجلس ششم در نامه‌های دوقلو خود در تحلیلی سراپا غلط از سقوط عنقریب جمهوری اسلامی و نظام در آن سال در صورت کنار نیامدن با غرب سخن گفتند و ضرب‌الاجل زمانی برای رهبری انقلاب و نوشیدن جام زهرِ سازش توسط معظم له تعیین کردند که اگر آن سال رهبری انقلاب و نظام تسلیم اوهام و اغراض این نخبه‌نمایان کوته فکر می‌شد، نه ما شاهد فتح ۳۳ روزه حزب‌الله لبنان و فتوحات پی در پی جبهه مقاومت از غزه تا سوریه بودیم و نه شاهد خروش مردم یمن و بحرین و نه در حال حاضر در راه‌پیمایی عظمای اربعین. نه ایران بر قله‌های علم و فناوری می‌نشست و نه در ادبیات سیاسی دنیا سخنی از دوران گذار ایران از یک قدرت منطقه‌ای به یک قدرت فرامنطقه‌ای مطرح می‌شد.

امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که اقران متوّهمین مدعی خردگرایی در مجلس دهم، چگونه در تحلیلی سراپا غلط خود در برجام، هفت سال فرصت‌های طلایی تکیه بر درون و ایجاد بازاری غیر از اروپا را از دست نظام و مردم گرفتند و باز در تحلیلی سراپا غلط دیگر در همین مجلس، فلسفه گرفتن سلفی‌های ذلیلانه با موگرینی را در اینستاگرام خود، ایجاد اعتماد و روابط عمیق با اروپا تفسیر کردند و نوشتند: «این تصویر علاقه نمایندگان ملت ایران به روابط عمیق و محترمانه با مردم قاره سبز را نشان می‌دهد.»

کوتاه سخن اینکه تأکید امام خمینی به نمایندگان مجلس اول در آغاز گام اول انقلاب مبنی بر به انزوا کشاندن و استیضاح نهادها و دولتمردان بیگانه محور و نیز تأکید رهبری انقلاب به مراقبت از گرفتار شده‌های کانون‌های فکر و توطئه خارجی و ارائه‌کنندگان تحلیل‌های سراپا غلط اقتضا می‌کند که مردم و شورای نگهبان در اقدامی انقلابی از ورود چنین عناصری به مجلس شورای اسلامی جلوگیری نمایند. چگونه است که در مقطع زمانی و پیچ تاریخی‌ای که هیچ نظامی با هر اندیشه و مکتبی حاضر به ارتباط و یا پذیرفتن افراد وابسته به فرهنگ بیگانه نیست و حتی نمایندگان سنای آمریکا یک تماس تلفنی ترامپ با رئیس جمهور اوکراین را دخالت در امور داخلی می‌دانند و در صدد استیضاح او برمی‌آیند، کسانی که علناً ندای تسلیم شدن در برابر بیگانه و فرهنگ بیگانه را سر می‌دهند و اشتباهات محاسباتی خود را یکی پس از دیگری تکرار می‌کنند و وحدت دینی و ملی مردم را به بازی می‌گیرند، خود را لایق تکیه زدن بر کرسی مجلسی می‌دانند که خونبهای استکبارستیزی و بیگانه‌ستیزی شخصیت‌هایی چون شیخ فضل‌الله نوری و سیدحسن مدرس و شهدای مجلس در گام اول است.

پاورقی:

۱- صحیفه نور، ج ۲، ص ۱۲۲٫

۲- همان، ص ۱۲۳٫

۳- بیانات رهبری معظم انقلاب در تاریخ ۲۲/۱۱/۹۷ (بیانیه گام دوم).

24دسامبر/19

انتخابات یا بخت‌آزمایی؟

 

۱٫پذیرش انتخابات و احترام به رأی و نظر مردم در عرصه تعیین مدیران جامعه و در واقع تعیین سلیقه و دیدگاه حاکم بر جامعه از جمله شاخصه‌های اصلی جمهوریت در نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی است. بر همین مبنا  و طی چهار دهه پس از تاسیس جمهوری اسلامی، رأی مردم مسیر و سرنوشت کشور را در عرصه‌های سیاسی اعم از داخلی و خارجی، فرهنگی و اقتصادی شکل داده و مشخص کرده است و بر همین مبناست که بخش اعظم از آنچه توسط حاکمیت، به‌ویژه قوای مجریه و مقننه و شهرداری‌ها اعم از مطلوب یا نامطلوب رخ داده، محصول انتخاب‌های مردم در دوره‌های مختلف بوده است.

این در حالی است که بنا بر فرهنگ به‌جا مانده از ۲۵۰۰سال تسلط نظام‌های شاهنشاهی و استبدادی، اکثریت جامعه، حاکمیت و دولت را فعال مایشاء و عامل تمام رویدادهای، به‌ویژه رخدادهای نامطلوبی مانند مفاسد اقتصادی، کارهای بر زمین مانده و اجرا نشده و محصولات بی‌کیفیت و ناقص و… می‌دانند و نقش خود در روی کار آمدن مسئولان و مدیران فاسد و ناکارآمد را نادیده می‌گیرند.

  1. هر چند از منظر حقوقی و بر اساس قوانین اساسی و عادی کشور، حضور شهروندان در پای صندوق‌های رأی و انتخاب نمایندگان مجلس، رئیس‌جمهور یا اعضای شوراهای شهر و روستا مصداق و تجلی جمهوریت و مشارکت سیاسی به شمار می‌آید، اما بر اساس بدیهیات عقلی و موازین دینی، صحت شکلی انتخابات هنگامی معنی پیدا می‌کند که مردم با آگاهی و شناخت شاخصه‌ها و تطبیق آنها بر نامزدها، دست به گزینش نامزدهای مطلوب بزنند و در صورت عدم آگاهی و شناخت کافی، برای انتخاب گزینه‌های مطلوب به کارشناسان معتبر و عادل رجوع کنند.

آشکار است که به کارگیری هر ساز و کاری غیر از انتخاب آگاهانه و مسئولانه، نه تنها تحقق مشارکت سیاسی نخواهد بود، بلکه موجب راه‌یابی ناکارآمدترین و جاه‌طلب‌ترین افراد به عرصه قدرت و حاکمیت، آن ‌هم به نام حکومت منتخبان مردم، می‌شود؛ امری که زمینه اصلی بروز فساد و تباهی در حاکمیت و اقدامات آن است و در طی چهل سال گذشته عملاً عامل اساسی بسیاری از کاستی‌ها در جمهوری اسلامی بوده است.

  1. بدون تعارف باید پذیرفت که به‌جز انتخابات خبرگان رهبری که به دلیل عدم امکان دخالت در مدیریت‌های اجرایی و نحوه گزینش خاص نامزدهای آن، شاهد کمترین معضلات و نمونه‌های منفی بوده است، ساز و کار و نظام انتخابات در جمهوری اسلامی فاصله زیادی با الگوهای مورد نظر حضرت امام(ره) و اندیشه انقلاب اسلامی دارد و روز به روز بر این فاصله افزوده می‌شود تا آنجا که دیگر عباراتی مانند این فرمایش حضرت امام(ره) که، «مجلس عصاره فضایل ملت است.» به‌شدت آرمانی و غیرقابل دستیابی جلوه می‌کند.

ضعف قوانین مرتبط با انتخابات اعم از شرایط نامزدها و چگونگی برگزاری انتخابات از یک سو و تساهل و عدم اجرای دقیق قانون از سوی دیگر باعث شده تا کیفیت انتخابات‌ها و نتایج آنها در بسیاری از موارد سیر نزولی طی کند و در نتیجه شاهد ورود عناصری به حاکمیت جمهوری اسلامی باشیم که نه تنها به اسلام و ارزش‌های انقلاب اسلامی معتقد و عامل نیستند، بلکه به وعده‌هایی هم که در ایام انتخابات به مردم داده‌اند پایبند نیستند و جز کسب منافع فردی و خانوادگی و جناحی  به امر دیگری نمی‌اندیشند.

۴٫عدم موفقیت در تحقق قابل قبول اهداف و شعارهای اصلی انقلاب و نظام از جمله استقلال اقتصادی و فرهنگی، پیاده کردن عدالت با همه ابعاد و مظاهر آن در جامعه، گسترش معنویت و عمق‌بخشی به دیانت درمیان افراد جامعه و… از جمله نتایج انتخابات‌هایی است که با شرایط فوق برگزار شده‌اند. انتخابات‌هایی که اکثر رأی‌دهندگان معیارهایی چون قومیت، وابستگی خانوادگی و قبیله‌ای، وعده‌های جذاب مادی، تعلقات جناحی، تلاش برای جذب امکانات و بودجه‌های دولتی  برای حوزه انتخابیه، گرفتن کمک‌های مادی از نامزدها و… را برای گزینش نامزدهای مطلوب خود در نظر می‌گیرند. پر رنگ شدن نقش پول و سرمایه در رقابت‌های انتخاباتی از تأسف‌بارترین نمادهای انتخابات پس از حذف عنصر آگاهی و شاخص محوری است.

ضعف قوانین موجود در خصوص نحوه تبلیغات و تامین هزینه‌های انتخاباتی و در کنار آن اجرای سلیقه‌ای و توام با تساهل این قوانین، خصوصاً در ایام انتخابات از سوی دستگاه‌های نظارتی به بهانه پرشور شدن انتخابات و در اصل به خاطر ترس دستگاه‌های مجری قوانین مذکور از عواقب اجرای جدی ضوابط انتخاباتی مانند خشم نامزد یا نامزدهای پیروز و فشارهای تبلیغاتی و رسانه‌ای علیه دستگاه مجری قانون باعث شده تا عنصر پول به عنوان عاملی تعیین‌کننده در انتخابات‌ها، به‌ویژه انتخابات مجلس و شوراهای شهر و روستا ظاهر شود و بسیاری از نامزدها برای برد در رقابت، حاضر به تامین آن از هر منبعی باشند.

بدیهی است که در این حالت سرمایه‌های نامشروع با اهدافی کثیف وارد چرخه انتخابات می‌شوند و عنان حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی به دست مسئولانی می‌افتد که وامدار و کارگزار پول‌های حرامند!

  1. برگزاری انتخابات در چنین فضاهایی طی سه دهه‌ اخیر باعث شده تا افرادی بدون التزام عملی به ولایت‌فقیه و فاقد طرح و برنامه اجرایی منطبق با اهداف انقلاب اسلامی، سکاندار قوه مجریه شوند و کشور را بر خلاف سیاست‌های کلان ابلاغ شده از سوی رهبری نظام، به سمت و سوی دلخواه خود سوق دهند. حاصل این مدیریت‌های خودسرانه و خلاف قانون اساسی، وضعیت نامطلوب فعلی در عرصه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور بوده است؛ وضعیتی که نه مردم از آن رضایت دارند و نه انطباقی با آرمان‌های نهضت امام خمینی(ره) دارد.

تکرار همین وضعیت در مجلس نیز باعث شده تا قوه مقننه به جای نظارت بر حسن اجرای قانون در دولت و قانونگزاری بر اساس نیازهای روز جامعه، به محلی برای خواهش و تمنا از مدیران اجرایی کشور برای حل برخی مشکلات محلی حوزه‌های انتخابیه تبدیل شود! امری که در تعارض کامل با جایگاه نظارتی این قوه است و شأن مجلس را تا حد «وکیل الدوله» پایین آورده است. حضور نمایندگانی فاقد تفکر و روحیه انقلابی و دینی و کم اطلاع از مناسبات حاکم بر جهان امروز و عمدتاً فاقد دانش مورد نیاز نمایندگی مجلس، باعث شده تا این نهاد در اقدامات تقنینی و نظارتی خود به شکلی بی‌خاصیت و کم‌تاثیر ظاهر شود و در عرصه حاکمیت نتواند به معنای کامل کلمه «وکیل مردم» باشد. اما قسمت تلخ‌تر این فرایند غلط، آن است که تمام این کاستی‌ها و کجی‌ها از جانب دشمنان و برخی مسئولان نااهل و نالایق، محصول حاکمیت دینی و ثمره انقلاب اسلامی معرفی می‌شود.

  1. اصلاح این روند انتخاباتی هم ضروری است و هم ممکن و جمهوریت مورد نظر بنیانگزار انقلاب اسلامی جز با جدی گرفتن اصلاحات عمده در فرایند انتخابات محقق نخواهد شد. امری که بقا و یا انحطاط یگانه حکومت دینی جهان بستگی تام به جدی گرفتن آن دارد. اصلاح قوانین اساسی و عادی در حوزه انتخابات، خصوصاً در شرایط نامزدها و چگونگی احراز این شرایط، از گام‌های اولیه در سامان‌بخشی به این روند غلط است. کافی است بدانیم حضرت امام(ره) بیش از پنجاه ویژگی و شاخصه را برای سنجش و شناخت مدیران و مسئولان ارشد نظام اسلامی برشمرده‌اند که حتی یک دهم آنها نیز در قوانین فعلی انتخاباتی در بخش شرایط نامزدها موجود نیست!

نحوه تبلیغات و چگونگی تامین هزینه‌های انتخاباتی، تخلفات انتخاباتی، عملکرد نامزدها در زمان تبلیغات و انتخابات و…آن هم با جزئیات قابل رصد و سنجش از جمله مواردی هستند که باید در تدوین قوانین انتخاباتی جدید مورد توجه قرار گیرند. وقتی نامزدی قبل از رسیدن به قدرت و طی روند انتخاباتی از ارتکاب هیچ امر خلاف اخلاق و شرع و قانون ابایی ندارد، در فردای دستیابی به قدرت چه خواهد کرد؟ و چرا قانون نباید مانع ورود چنین افرادی به ساحت مسئولیت در نظام اسلامی شود؟

  1. تجربه و عقل ثابت کرده که سپردن اجرای انتخابات به دولت، منشاء بروز مشکلات و شائبه‌های فراوان در فرایند و نتایج انتخابات است و تشکیل یک سازمان حاکمیتی غیردولتی برای اجرای انتخابات، از جمله راه‌هائی است که در برخی از کشورهای جهان برای حل این مشکل ارائه شده است. سپردن تمام مراحل اجرایی انتخابات به این سازمان که می‌تواند تحت اشراف و نظارت رهبری نظام یا مجمع تشخیص مصلحت قرار داشته باشد؛ در کنار جدی‌تر شدن نظارت استصوابی شورای نگهبان و بسط ید این نهاد ـ مثلاً قرار گرفتن انتخابات شوراهای شهر و روستا در ذیل نظارت این نهاد ـ در انجام وظایف خود از جمله الزامات افزایش سلامت انتخابات خواهد بود.

هنگامی که قانون شرایط نامزدی در انتخابات‌های مجلس و شوراها و ریاست جمهوری را بر اساس شاخص‌های مورد نظر انقلاب اسلامی و به صورت قابل ارزیابی و با ذکر اجزاء بیان می‌کند و هیئت‌های نظارتی شورای نگهبان، نامزدها را بر اساس این شاخص‌ها احراز صلاحیت می‌کنند، تا حدود زیادی از ورود نااهلان و نامحرمان به ساحت قدرت و حکومت دینی پیشگیری خواهد شد و در چنین حالتی خطای جامعه در انتخاب اصلح، عواقب فاجعه‌باری را به دنبال نخواهد داشت. در این حالت تعداد نامزدها محدود و بررسی میسر خواهد بود و مردم در یافتن نامزد اصلح دچار سردرگمی و حیرت نمی‌شوند؛ در حالی که در شرایط فعلی در انتخابات‌های مجلس و شورای شهر در نقاطی مانند تهران و شهرهای بزرگ، مردم مجبورند از میان چند هزار نامزد، افراد اصلح را انتخاب کنند. کاری که حتی برای کارشناسان و نخبگان نیز دشوار است.

  1. در شرایط فعلی حضور آگاهانه در انتخابات برای اکثر افراد جامعه تکلیف مالایطاق است. طبیعی است چنین انتخاباتی بیش از آنکه گزینشی عقلانی و تکلیف‌محور باشد، به پدیده «بخت‌آزمایی» شبیه است، چون در جریان بخت‌آزمایی موفقیت و رسیدن به نتیجه مطلوب، کمتر اتفاق می‌افتد! یعنی مردم با امید بهبود شرایط و بروز تحول در وضع کشور و جامعه پای صندوق‌های رأی می‌روند و هزینه‌های گزاف مالی و زمانی صرف برگزاری انتخابات می‌شود، اما نتایج ندرتاً مطلوب و قابل قبول‌اند.
  2. احترام به جمهوریت نظام که ضامن رشد جامعه دینی و برآمده از اندیشه سیاسی شیعه است ایجاب می‌کند که اصلاح و پیرایش قوانین و عملیات اجرایی انتخابات به عنوان یک اولویت اساسی مورد توجه دلسوزان و مدیران نظام قرار گیرد. امری که بقا و آبروی نظام اسلامی بستگی تام به آن دارد.
24دسامبر/19

وا‌کاوی فتنۀ اغتشاشات اخیر و حکمت ورود رهبری

«راهبرد» ایجاد اغتشاش و درگیری در ایران از سوی دشمنان جمهوری اسلامی، پدیده‌ای کاملاً شناخته شده است. در حین انقلاب اسلامی و درست از زمانی که رژیم پهلوی به ناتوانی خود در مهار حرکت مردم ایران پی برد، در صدد برآمد با آشوب و اغتشاش، مردم را از ادامه راه باز دارد. بر این اساس فاجعه سینما رکس آبادان، حمله به مسجد جامع کرمان و سوزاندن قرآن کریم و حمله به مزارع مردم در شمال کشور در دستور کار رژیم گرفت و از قضا نه تنها وقفه‌ای در حرکت مردم ایجاد نکرد، بلکه سبب جدی‌تر شدن مردم و نزدیک‌تر شدن زمان سقوط رژیم پهلوی شد. در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی نیز رژیم پهلوی با طراحی ژنرال‌ هایزر، فرستاده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا برای اجرای کودتا در ایران، اقدام به تشدید وضعیت نظامی کرد که با واکنش فوری و مؤثر حضرت امام مواجه و چند ساعت بعد به سقوط رژیم وابسته پهلوی منجر شد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز برنامه آشوب به طور جدی‌تر و گسترده‌تری به اجرا گذاشته شد؛ لذا از اسفند ۵۷ و در طول حدود یک سال شاهد آشوب و درگیری در استان‌های گلستان، آذربایجان غربی و شرقی، خوزستان و کردستان بودیم. آتش زدن مزارع مردم در گنبد کاووس و ترکمن ‌صحرا، جنایات حزب خلق مسلمان در تبریز و قم، اقدامات تروریستی در کردستان و آذربایجان غربی که منجر به تصرف پاوه توسط گروهک‌های مسلح شد و جنایات حزب خلق عرب را شاهد بودیم؛ ولی در نهایت این حرکات آشوب‌طلبانه مهار شدند.

سال ۱۳۶۰ نیز از این حوادث خالی نبود. سازمان منافقین و گروهک ملحد چریک‌های فدایی در این سال علیه مردم تهران و مازندران (آمل) اقدام به حملات مسلحانه کردند و برنامه‌های ترور دسته‌جمعی و فردی نیروهای مدافع انقلاب را در دستور کار خود قرار دادند. انفجار حزب جمهوری اسلامی و به شهادت رساندن جمع کثیری از مسئولین کشور، انفجار مقر نخست‌وزیری و به شهادت رساندن همزمان رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و ترور ده‌ها تن از مسئولین، از جمله ائمه جمعه مراکز استان‌های فارس، کرمانشاه، یزد و آذربایجان شرقی و هزاران تن از مؤمنین از جمله اقدامات این گروهک‌ها بود که آشکارا از سوی همه دشمنان خارجی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی پشتیبانی می‌شدند؛ اما در نهایت این گروهک‌های آشوب‌طلب مضمحل شدند و بقایای آنان ناگزیر به دامان پشتیبانان جنایتکار خارجی خود پناه بردند.

اغتشاشات روزهای شنبه، یکشنبه و دوشنبه (۲۵، ۲۶ و ۲۷ آبان ماه ۹۸) از نظر منطق، هدف‌گذاری، عناصر شرکت‌کننده و پشتیبانان خارجی و منطقه‌ای، کاملاً با اغتشاشات پیش از پیروزی انقلاب و اغتشاشات سال‌های ۵۸، ۵۹ و ۶۰ تطبیق می‌کند؛ با این تفاوت که این بار نیروهای مدافع انقلاب در زمانی بسیار کوتاه‌تر و با تحمل خسارت کمتری به غائله دشمنان ایران پایان دادند.

استراتژی فشار حداکثری به ایران که در دوره اوباما دنبال و در دوره دونالد ترامپ علنی و تشدید ‌شد، اگرچه وجهه‌ای اقتصادی داشت؛ اما با هدف ایجاد جنبش‌های اجتماعی اعتراضی صورت ‌گرفت و بر این اساس محافل آمریکایی به موازات افزایش فشار اقتصادی از انفجار اجتماعی در ایران خبر ‌دادند. دقیقاً به همین دلیل دونالد ترامپ در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۹۷ با استناد به اغتشاشات محدود دی ماه ۱۳۹۶ ایران و با این تصور که افزایش فشار و بحران اقتصادی، اکثریت مردم ایران را به خیابان می‌کشاند، توافق‌نامه برجام را ملغی اعلام کرد. آمریکایی‌ها در سال ۱۳۹۶ در تحلیل خود گفته بودند؛ «شورش فقرا» از شهرهای کوچکِ کمتر برخوردار که در برابر فشار اقتصادی شکننده‌ترند، شروع می‌شود و به‌زودی به مراکز استان‌ها می‌رسد و در نهایت تهران را درگیر خواهد کرد. اما با آنکه دسته‌های آموزش دیده آنان به صورت پیشقراول (آوانگارد) وارد میدان شدند و در شهرهایی چون مشهد و خرم‌آباد به غائله‌آفرینی و امنیتی کردن فضا مبادرت ورزیدند، اما دامنه چندانی پیدا نکرد و با واکنش عمومی مردم ایران در قالب تظاهرات بزرگ مواجه شد.

در عین حال به‌رغم شکست برنامه «آشوب در ایران»، آمریکایی‌ها و عوامل منطقه‌ای آن از پای ننشستند و با اصلاح برنامه خود، کار را ادامه دادند. شکست برنامه سال ۹۶، یعنی عدم شکل‌گیری تظاهرات فقرا علیه حاکمیت، آمریکا را از شکل دادن طبیعی به اعتراضات گسترده علیه نظام اسلامی منصرف کرد و بیش از پیش به فکر فعال‌سازی گروه‌های سازمانی و آموزش‌دیده افتاد و یک سال و نیم روی این برنامه متمرکز شد. ترامپ که امیدوار بود بتواند هسته‌هایی را به‌طور منظم و مداوم وارد میدان و نظام جمهوری اسلامی را با آشوب‌های مستمر درگیر کند، از «جمعه‌های اعتراضی» خبر ‌داد. شاید هم باور کرده بود چنین امکانی در ایران فراهم است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در یکی از سخنرانی‌های خود به طنز فرمودند، «بله ترامپ درباره اغتشاش درست می‌گوید، اما جمعه نیست، شنبه است و در تهران نیست، در پاریس است!»

ترامپ در اقدامات خود علاوه بر گروه‌های اجتماعی نظیر معلمان و کارگران روی گروه‌های سیاسی داخلی نیز حساب باز کرده بود و گمان می‌کرد، «دانشجویان» و «اصلاح‌طلبان» عملاً به او کمک خواهند کرد و مشارکت آنان در اغتشاشات از یک سو وجهه مردمی به آشوب‌های شبه‌نظامی می‌‌دهد و از سوی دیگر کار نظام اسلامی را در مهار آن دشوار می‌سازد، اما برخلاف تصور آنان دانشجویان همراهی نکردند و اصلاح‌طلبان نیز اگرچه برای همراهی با آشوب‌طلبان بی‌میل هم نبودند و در اظهاراتی از «موج گسترده مخالف مردمی» سخن ‌گفتند؛ اما در اغتشاشات به شکل مؤثری وارد نشدند و از آنجا که خود در شکل‌گیری دولت روحانی و مشکلات پدیدآمده اقتصادی ناشی از تصمیمات و بی‌عملی آن شراکت داشتند، عملاً نتوانستند به طرف مدعی تبدیل شوند.

نکته جالب اینکه آمریکایی‌ها از اغتشاشات اخیر ایران به عنوان راهی برای برگرداندن موازنه‌ای که طی ماه‌های اخیر به ضرر آمریکا تغییر کرده است، یاد کرده‌اند. نشریه آمریکایی «فارین پالیسی» (پنجشنبه۳۰ آبان ماه ۹۸) در گفت‌وگو با «کنث مکنزی»، رئیس نیروهای نظامی تروریستی سنت‌کام نوشت: «جمهوری اسلامی اهداف هژمونیک در سر دارد و از همین رو سرمایه‌گذاری عظیمی در زمینه توسعه موشک‌های بالستیک انجام داده است. هفته گذشته آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا در خصوص توان نظامی ایران گزارشی منتشر و در آن عنوان کرد که ایران بزرگ‌ترین زرادخانه موشکی خاورمیانه را در اختیار دارد و آن را یک عامل بازدارنده می‌داند.»

این نشریه به نقل از مکنزی نوشت: «در بازدارندگی فرض بر این است که در آن یک سو بازیگر منطقه‌ای وجود دارد، اما در رفتارهای آنها نوعی بی‌پروایی وجود دارد که شما را در قبال آنچه که ممکن است فردا یا پس‌فردا انجام دهند، بسیار نگران می‌کند.»

یک هفته پس از این «مایک پمپئو»، وزیر امور خارجه آمریکا در واکنش به سخنان «فلورانس بارلی» وزیر دفاع فرانسه که چند روز پیش از این گفته بود، «توان بازدارندگی آمریکا در برابر ایران از دست رفته و به کاهش قدرت آمریکا در منطقه نفت‌خیز خلیج فارس منجر شده است.»، ضمن پذیرش تلویحی کاهش قدرت بازدارنده آمریکا در برابر اقدامات منطقه‌ای ایران، با اشاره به گسیل نیروهای جدید نظامی آمریکا تحت عنوان «ائتلاف برای محافظت از امنیت صادرات نفت»، گفت: «ما در حال بازسازی قدرت بازدارنده خود در برابر ایران هستیم.»

اما این بخش از اظهارات وزیر خارجه آمریکا اهمیت بیشتری داشت. او در مصاحبه با پایگاه صهیونیستی «جی.ان.اس» به اغتشاشات ایران به عنوان ابتکار واشنگتن برای بازسازی قدرت فروپاشیده آمریکا در برابر ایران اشاره کرد و گفت: «واشنگتن امیدوار است بتواند با مجموعه اقداماتی که در پیش گرفته، بازدارندگی علیه تهران را به سطح رضایت‌بخش برگرداند. ما کارهای باقیمانده زیادی در پیش داریم و تحریم تنها یکی از مؤلفه‌های تلاش راهبردی رئیس‌جمهور ترامپ برای وادار کردن ایران به تغییر روش خود است.»

رابطه افزایش قیمت بنزین و اغتشاشات

تردیدی وجود ندارد که آمریکا برای رسیدن به مقصود خود یعنی ایجاد آشوب و اغتشاش در ایران به بروز موقعیتی طبیعی نیاز داشت و این خود نشان می‌دهد که برنامه‌‌ریزی پیچیده و چندساله آمریکا و عوامل آن علیه ایران در «شرایط عادی» امکان بروز و اجرایی شدن ندارد و این یک ضعف برای آن به حساب می‌آید. اینکه یک ربع پس از آغاز اجرای برنامه جدید دولت جمهوری اسلامی در عرضه بنزین، رسانه‌های آمریکایی، اسرائیلی، انگلیسی، سعودی و… به میدان آمده و با تصویرسازی دروغین از اغتشاشات ایران و حتی وام گرفتن از تصاویر اغتشاشات سال ۹۶ ایران و اغتشاشات عراق، سعی کردند آشوب گسترده در ایران را عملیاتی کنند، حکایت از برنامه‌ریزی مشخص آمریکا دارد؛ زیرا اگر غیر از این بود حداقل چند ساعت وقت نیاز داشت تا تصویری از ایران روی خروجی رسانه‌های آمریکا و… برود. این در حالی است که تا ده ساعت پس از آغاز اجرای طرح افزایش قیمت بنزین اصولاً تصویری وجود نداشته، چون تا این ساعت هنوز هیچ اغتشاشی در شهرهای ایران به وقوع نپیوسته بود!

 

 

بنزین، چرا قیمت‌گذاری جدید؟

در مقایسه با کشورهای دیگر، بنزین در ایران با نازل‌ترین قیمت عرضه می‌شود. نرخ جهانی بنزین با پول ایران لااقل ۵۰۰۰ تومان در هر لیتر و فروش عمومی آن با قیمت ۱۰۰۰ تومان به معنای تحمیل ۴۰۰۰ تومان به بودجه عمومی کشور در ازای عرضه هر لیتر است. با توجه به اینکه متوسط مصرف بنزین در ایران در این سال‌ها بین ۹۰ تا ۱۰۵ میلیون لیتر در روز و میانگین نهایی روزانه آن ۵/۹۷ میلیون لیتر بوده است،  درآمد حاصل از آن ۱۴۲۳۵۰ میلیارد تومان و عبارتی حدود ۱۲ میلیارد دلار در سال می‌شد. اگر بودجه ارزی ایران را حدود ۶۰ میلیارد دلار در نظر بگیریم، درآمد بنزین حدود ۲۰ درصد بودجه کشور را شامل می‌شود. این غیر از مابه‌التفاوتی است که دولت برای سایر حامل‌های انرژی می‌پردازد.

علاوه بر این دولت با روند افزایش مصرف داخلی بنزین هم مواجه بود و با ادامه این روند ناگزیر می‌شد بخشی از بودجه ارزی از منابع دیگر کشور را هم صرف بنزین کند. از آنجا که این واردات، تهدیدات امنیتی ناشی از اعمال تحریم‌های خارجی را هم در پی داشت، حساسیت بیشتری هم پیدا می‌کرد. این در حالی بود که به دلیل خارج بودن بنزین از دایره تحریم‌های خارجی، دولت ناگزیر باید بخشی از کاهش بودجه ارزی خود را از طریق صادرات بنزین تأمین می‌کرد. بنابراین هیچ تردیدی وجود نداشت که باید قیمت و نحوه عرضه بنزین تغییر می‌کرد و حسب آنچه که وزیر کشور بیان کرده است، اصلاح قیمت‌ بنزین از دو سال پیش در دستور کار دولت قرار داشته است.

بر این اساس طرح کارشناسی دولت در جلسه مشترک سران سه قوه جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسید و به فاصله کمی به اجرا گذاشته شد. در یک جمع‌بندی باید گفت عرضه بنزین اگرچه هنوز هم با قیمت جهانی انطباق ندارد و لذا یک کالای پرجاذبه برای قاچاق به حساب می‌آید، با وجود این، حدود نیمی از هزینه‌کرد دولت بابت بنزین کم و امکان مهار قاچاق آن در کشورهای همسایه برای دولت فراهم‌تر شده است.

در عین‌حال همه می‌دانیم که «بنزین» به جزیی از زندگی عمومی ایرانی‌ها تبدیل شده است. در ایران، داشتن خودروی شخصی به دلیل فرهنگ غلط، یک ضرورت تلقی می‌شود و متأسفانه جایی بالاتر از مسکن پیدا کرده است. خودرو به‌خصوص برای شهروندان مراکز استان‌ها به وسیله تفریح هم تبدیل شده و گذران بخش قابل‌توجهی از زندگی شهروندان در خودرو صورت می‌گیرد و افزایش تعداد و کیفیت‌بخشی به وسایل نقلیه عمومی نتوانسته از میزان استفاده شهروندان از خودروهای شخصی کم کند. نوع خودرو در ایران حتی طبقه اجتماعی شهروندان را هم معین می‌کند!

بر این اساس افزایش ضروری قیمت بنزین به یک مسئله عمومی تبدیل و با واکنش عمومی مواجه شد. با این حال دولت روحانی بدون توجه به این حساسیت‌ها و نیز بدون توجه به اینکه افزایش ناگهانی و با درصد بالای قیمت بنزین به دشمنان ایران امکان سوءاستفاده می‌دهد، با اصل «غافلگیری»، قیمت بنزین را افزایش داد و به واکنش هیجانی کمک کرد و حتی شخصیت‌ها و گروه‌های حامی روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ را نیز به واکنش واداشت. دامنه این واکنش‌ها تا آنجا بود که خود رئیس‌جمهور هم حدود یک هفته پس از افزایش قیمت‌ها، وانمود کرد که دستی در افزایش قیمت بنزین نداشته است!

آشوب‌های شنبه تا دوشنبه

رسانه‌های خارجی ربع ساعت پس از اعلام رسمی افزایش قیمت بنزین وارد عملیات روانی علیه جمهوری اسلامی شدند و آشکارا شهروندان ایرانی را به اعتراض و حتی آشوب تحریک کردند. این رسانه‌ها تصاویر اغتشاش‌های محدود دی ماه ۱۳۹۶ را به عنوان تصاویر آشوب‌های ناشی از افزایش قیمت‌ بنزین در ایران به نمایش گذاشتند و حتی از تصاویر اعتراضات و آشوب‌های خیابانی ماه‌های اخیر عراق وام گرفتند تا تصویر خیالی «قیام ایرانیان علیه جمهوری اسلامی» را به نمایش بگذارند.

در نهایت ۲۵ استان کشور درگیر اغتشاشات شدند که شدت آن در چهار شهر اهواز، اصفهان، تهران و شیراز بیشتر بود. کمی پس از این اعتراضات گروه‌های سازمان‌یافته و تخریب‌گر وارد میدان شدند. آنها به‌طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند: گروه‌هایی که تازه شکل گرفته بودند و شامل اراذل و اوباش بودند. به گفته وزیر کشور آمار افرادی که بعداً دستگیر شدند، نشان داد که اکثراً افراد سابقه‌دار، مجرم و قانون‌شکن بودند. اینها به‌خصوص در حاشیه شهرهایی مثل تهران آشوب‌ها و تخریب‌های گسترده‌ای را شکل دادند. دسته دوم عناصر تروریست سازمان‌هایی نظیر منافقین، سلطنت‌طلب‌ها، تکفیری‌ها و وهابی‌ها بودند که در پشت اغتشاشات حضور داشتند و با سلاح گرم به مردم و اماکن عمومی، دولتی و شخصی حمله ‌کردند.

بر اساس گزارش نهادهای امنیتی اغتشاشات روز شنبه، حاصل ترکیب مردم معترض به افزایش قیمت بنزین، اوباش و گروه‌های ضد انقلاب بود؛ اما ورود جدی‌تر اراذل، منافقین، سلطنت‌طلب‌ها، وهابی‌ها و تکفیری‌ها در روز یکشنبه بود. خود این موضوع نشان می‌دهد افرادی که در آشوب‌های روز شنبه در اعتراض به افزایش قیمت بنزین به خیابان آمدند، «عمومی» و پرحجم نیست و لذا باید برای این موضوع فکری می‌شد.

از سوی دیگر در پایان روز شنبه برای آمریکایی‌ها معلوم شد اعتراضات غیرمسلحانه به جایی نمی‌رسد و لازم است با به خاک و خون کشیده شدن تعداد زیادی از شهروندان، نظام جمهوری اسلامی در وضعیت بی‌برگشت قرار گیرد. گروه‌های اوباش آشوب‌طلب با استفاده از سلاح‌های سرد و مسدود کردن بسیاری از راه‌های اصلی منتهی به تهران، شیراز، اصفهان و اهواز زندگی شهروندان را با تهدید مواجه کردند. از آن سو دسته‌های مسلح وابسته به گروهک‌های ضد انقلاب با دست زدن به کشتار مردم و نیروهای انتظامی تلاش کردند تا نیروهای امنیتی و انتظامی را منفعل گردانند و باید اذعان کرد که تا حدی هم توانستند این هدف را محقق گردانند. بر اساس جمع‌بندی وزارت کشور در کل روزهای شنبه، یکشنبه و دوشنبه بین ۱۳۰ تا ۲۰۰ هزار نفر در اغتشاشات حضور داشتند که همین جمعیت در دسته‌های کوچک آشوب‌‌طلب تقسیم شده و به‌سرعت جابه‌جا و در واقع تکرار می‌شدند تا زیاد دیده شوند. در این آشوب‌ها ۱۷ شهر استان خوزستان درگیر شدند. سئوال این است که چرا این تعداد شهر در استان‌ نفت‌خیر خوزستان؟ در این اغتشاشات به‌خصوص به شهرستان‌های ملارد، بهارستان، قدس و اسلام‌شهر در غرب تهران آسیب‌های گسترده‌تری وارد شد. پایتخت با ۳۰ تا ۴۰ گروه کوچک آشوب‌طلب مواجه بود و اتوبان بزرگ امام علی«ع» برای ساعاتی بسته شد.

آشوب‌طلب‌ها درصدد بودند به همه زیرساخت‌های اساسی کشور آسیب بزنند و امکان خدمات‌رسانی به مردم را تهدید کنند. آنها بعضی از بزرگراه‌های کشور در جاهای حساسی مثل تهران ـ کرج را دو سه بار بستند و مسیر تهران ـ مشهد را در مازندران مسدود کردند. آشوب‌طلبان جاده خرمشهر به بندر امام را طی دو سه روز بستند و جاده جم به ماهشهر را بستند و حتی سنگربندی و در پاره‌ای از نقاط آن با تیربار شلیک کردند. در شهر بهارستان واقع در غرب تهران، یک انبار استراتژیک که هزاران تن شکر و برنج در آن است، تهدید شد و اگر نیروی انتظامی نیم‌ساعت تأخیر می‌کرد، از بین رفته بود. در یکی از شهرستان‌ها، اشرار در صدد برآمدند بزرگ‌ترین مخزن بنزین را منفجر کنند که اگر اتفاق افتاده بود، نصف شهر در آتش می‌سوخت. حدود ۵۰۰  تن از اشرار و عوامل گروهکی درصدد برآمدند به صدا و سیما آسیب بزنند که با اقدام نیروهای انتظامی در سه کیلومتری آن متوقف شدند.

در این اغشاشات به بیش از ۵۰ پایگاه و پاسگاه انتظامی و نظامی حمله شد. ۳۴ آمبولانس، ۷۳۱ بانک، ۱۴۰ مکان عمومی، ۹ مرکز مذهبی، ۷۰ پمپ بنزین، ۳۰۷ خودروی شخصی و غیردولتی، ۱۸۳ خودرو انتظامی و ۱۰۷۶ موتور سیکلت شخصی مورد حمله قرار گرفتند. تعداد کشته‌های این سه روز حدود ۱۷۰ نفر بود که شامل به شهادت رسیدن تعدادی از نیروهای انتظامی، امنیتی و بسیج هم می‌شود. این آمار به‌خوبی نشان می‌دهد که هدف اصلی درگیری‌هایی که در این سه روز روی داد، منفعل کردن مردم و ایجاد وحشت در آنان بوده است. به آتش کشیده شدن بیش از ۱۸۰ خودروی انتظامی می‌تواند پیامی دو وجهی داشته باشد؛ یک وجه آن خویشتنداری نیروهای انتظامی از اقدام مسلحانه حتی در وقت قرار گرفتن در معرض تعرض است و یک وجه دیگر انفعال نیروهای انتظامی حداقل در روز اول بوده است. یک گزارش بیانگر آن است که ورود جدی نیروی انتظامی در روز یکشنبه تأثیر زیادی در مهار تخریب‌ها داشت.

ورود رهبر معظم انقلاب به ماجرا

شاید یکی از موضوعاتی که در اقدام دولت به گران کردن قیمت بنزین و حوادث پس از آن مورد توجه دشمنان و مخالفان و منتقدان قرار داشت، موضع‌گیری رهبر معظم انقلاب اسلامی بود. برای دشمنان و مخالفان انقلاب اسلامی، حسب تجارب گذشته، روشن بود که وقتی رهبری در مسئله‌ای اجتماعی ورود می‌‌کنند، وضعیت به شکل دیگری درمی‌آید و کار مخالفان با دشواری زیادی مواجه می‌شود. آنان می‌دانستند که رهبر معظم انقلاب اسلامی به دلیل جایگاه برجسته دینی و محبوبیت عمومی به‌تنهایی نیز در خنثی کردن طرح‌های دشمنان خارجی ایران تأثیر تعیین‌کننده‌ای دارند. در این صحنه به گمان اینکه رهبری از یک سو به دلیل فشار اقتصادی بر مردم و از سوی دیگر به دلیل اختلاف‌نظرهایی که در اداره کشور با دولت و شخص رئیس‌جمهور دارد، با طرح دولت یا مخالفت و یا سکوت می‌کند. طراحان اغتشاشات در ایران، مخالفت یا سکوت رهبری در مواجهه با طرح را یک فرصت مهم و بلکه مهم‌ترین فرصت برای خود به حساب می‌آوردند.

می‌دانیم یکی از مهم‌ترین مشکلات دشمن در شکل‌دهی به تجمعات اعتراضی و هر نوع اقدامی که تضعیف نظام اسلامی را هدف قرار دهد، «عدم مشروعیت» است. مشروعیت پایه اساسی برای هر اقدام سیاسی و اجتماعی است و هر گروهی در دنیا سعی می‌کند به وجهی یا وجوهی از مشروعیت استناد کند تا هزینه‌‌هایی که هوادارانش می‌پردازند، قابل تحمل باشد. یک جنبه دیگر مشروعیت، عدم امکان تعقیب شرکت‌کنندگان در یک طرح و یا برخورداری آنان از یک پوشش حمایتی و حفاظتی در درون نظام سیاسی است.

از منظر دشمنان انقلاب اسلامی، سکوت یا مخالفت رهبری در طرح افزایش قیمت بنزین و یا هر اقدام دیگری از این دست، ممنوعیت شرعی «مذهبی‌های مخالف دولت» را برای شرکت در تجمعات اعتراضی حل می‌کند و رفع این ممنوعیت، به جمعیت شرکت‌کننده در آشوب به‌شدت ضریب می‌دهد. از نظر دشمنان، در فضای حضور پرشمار مخالفان یک طرح، می‌توان به هر چیزی شکل دلخواه داد.

نکته مهم دیگر اختلاف میان مسئولین جمهوری اسلامی بود که می‌توانست به موتور پیش‌برنده و شدت‌دهنده اغتشاشات و درگیری‌های خیابانی تبدیل شود. «انشقاق در مدیریت» در هر نظام سیاسی‌ای امر مهمی است، از این‌رو در مراحل حساس و بحرانی، تنها نظامی که گرفتار دو یا چندگانگی مدیریتی نباشد، می‌تواند عبور موفقی داشته باشد.

یک ‌بار در ایران بحث پذیرش قطعنامه ۵۹۸ پیش آمد و متدینین در صفی قرار داشتند که تابلوی آن «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» بود. در این شرایط پذیرش قطعنامه توسط حضرت امام خمینی(ره) اگرچه خیلی‌ها را که روحیه جنگ نداشتند و بعضی از آنان را که در مسئولیت‌ها و موقعیت‌های حساس نظام جمهوری اسلامی هم بودند خوشحال کرد؛ اما برای مؤمنین بسیار تلخ بود و حضرت امام نیز آن را جام زهر نامیدند. در آن شرایط بعضی از مسئولین کشور به حضرت امام پیشنهاد کردند مسئولیت قبول قطعنامه را آنان به عهده بگیرند تا متدینین آن را از چشم امام نبینند. این پیشنهاد تا حدی منطقی هم به حساب می‌آمد، اما اگر این اتفاق افتاده بود، مسئولین وقت کشور بدون امام نمی‌توانستند، وضعیت پدیدآمده را به‌خصوص در میان نیروهای مذهبی جمع کنند و عملاً دو قطبی موافق و مخالف در کشور شکل می‌گرفت و رزمندگان اسلام هم بلاتکلیف می‌ماندند.

حضرت امام این پیشنهاد را نپذیرفتند و اجازه ندادند کار از «مجرای خود» خارج شود.

شبیه این موضوع در زمان رهبری امام خامنه‌ای هم پیش آمد. در سال ۱۳۸۸ بعد از اغتشاشات خرداد ماه که نمایش اولیه آن اعتراض به نتیجه انتخابات بود، عده‌ای به رهبر معظم انقلاب پیشنهاد کردند موضوع را به دولت و وزارت کشور محول کنند و خود به نتیجه کار بین جناح‌ها رضایت دهند؛ اما از آنجا که رهبری در پشت نافرمانی نیروهای سیاسی، فتنه‌ای را مشاهده می‌کردند، این پیشنهاد را نپذیرفتند. بعدها بر همگان آشکار شد که اعتراض به نتیجه انتخابات و بحث تقلب، دالان یک فتنه سیاسی مبتنی بر «تغییر نظام» بود. رهبری خود به میدان آمدند و کار توجیهی را شروع کردند. ایشان برای از بین بردن بهانه‌ها جلسات متعددی را تشکیل دادند و در نهایت با خطبه تاریخی ۲۹ خرداد ۸۸ در قبال این موضوع با صراحت تمام موضع گرفتند و پرده از دیکتاتوری مخالفان نتایج انتخابات برداشتند.

امروز که به فتنه ۸۸ نگاه می‌کنیم درمی‌یابیم که اگر در آن روز، رهبر معظم انقلاب اسلامی به سخن کسانی که در دلسوزبودن آنها هم تردیدی نیست عمل می‌کردند، امروز ساختار سیاسی جمهوری اسلامی به‌طور کلی دگرگون شده و به همه دستاوردهای انقلاب چوب حراج خورده بود.

رهبری در مواجهه با موضوع بنزین

رهبر معظم انقلاب اسلامی از چندین سال قبل نسبت به بالا بودن مصرف بنزین در کشور و هدر رفت سرمایه ملی ناراضی بودند و به دولت برای چاره‌اندیشی در این مورد تذکر دادند. صرف حدود بیست درصد از درآمد سالانه به تولید و ارائه بنزین روندی کاملاً غیرمنطقی است و باید اصلاح می‌شد.

در دولت‌های مختلف راه‌حل‌ها به افزایش قیمت بنزین ختم می‌شد و از قضا چندان کارساز هم نبود و به کاهش اتلاف سرمایه کشور کمکی نمی‌کرد. این در حالی است که تنها راه «سهمیه‌بندی» بود تا مصرف این کالا در کشور کنترل ‌شود. کنترل مصرف در دولت قبل به صورت محدود به اجرا درآمد، اما با روی کارآمدن دولت روحانی، سهمیه‌بندی بنزین کنار گذاشته شد و دولت در سه نوبت، قیمت بنزین را ابتدا به ۷۰۰ سپس به ۱۰۰۰ و دست آخر به ۱۵۰۰ و ۳۰۰۰ تومان افزایش داد. این اقدام هر چند به کاهش هزینه ریالی دولت منجر شد،   اما سبب کنترل مصرف نشد. در آخرین اظهارنظر مقامات انتظامی کشور، پس از آخرین افزایش قیمت بنزین در ۲۴ آبان ماه ۹۸ ، میزان مصرف سوخت در روزهای پس از اجرای طرح افزایش قیمت‌ها به میزان قبل بوده است.

در این میان رئیس‌جمهور بدون اشاره به دغدغه اصلی رهبری که کاهش مصرف سوخت در ایران بود، وانمود کرد که رهبری خواستار تغییر قیمت‌ها شده و در این مورد حدود ده بار به دولت تذکر داده است. این در حالی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز یکشنبه ۲۶ آبان ماه ۹۸ فرمودند چیزی که از آن حمایت می‌کنند، اجرای مصوبه سران سه قوه است و در مورد قیمت بنزین نظر کارشناسی ندارند و به نظریه کارشناسی دولت اعتماد کرده‌اند.

دو روز پس از اجرای طرح جدید دولت و بروز آشوب‌هایی در کشور، حضرت امام خامنه‌‌ای در درس خارج روز یکشنبه ۲۶ آبان به پنج محور اساسی زیر اشاره داشتند:

  1. خوش‌بینی به مسئولین کشور و تصمیمات مشترک آنان
  2. احترام به نظر کارشناسی دستگاه‌های نظام و اینکه جمع‌بندی کارشناسی مسئولین ارشد کشور باید اجرا شود. ۳٫ با توجه به نارضایتی مردم از اجرای طرح و وجود گرانی در کشور، مسئولین دولتی باید مراقب رسوخ تأثیرات افزایش قیمت بنزین در سایر کالاهای ضروری مردم باشند
  3. ناامنی بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشور است و اغتشاش کار مردم عادی ایران نیست.
  4. مردم باید بدانند که همه مراکز شرارت در دنیا با سوءاستفاده از فضای نارضایتی ناشی از افزایش قیمت بنزین به صحنه آمده‌اند و لذا مسئولین حفظ امنیت باید به وظایف خود عمل کنند.

باید به چند عنصر مهم در بیانات رهبری و حکمت آنها توجه شود:

اول خوش‌بینی به تصمیمات مسئولین کشور است؛

دوم توجه به معیشت مردم و مراقبت از اثرگذاری افزایش قیمت بنزین بر آن و

سوم ضرورت مقابله با آشوب‌طلبان و زخم‌خوردگانی که به این بهانه، امنیت کشور را هدف قرار داده‌اند.

هر یک از این سه عنصر، لازمه حیات طبیعی یک کشورند و وضع جمهوری اسلامی به دلیل رسالت سنگین خود و کینه‌ورزی دشمنان برجسته‌تر است. رهبری در اینجا توجه داشته‌اند که افت مقبولیت مسئولین نظام یک خسارت بزرگ است و نمی‌توان با استناد به نارضایتی از عملکرد یک مسئول، نسبت به افت مقبولیت دولت، بی‌توجه بود، زیرا افت مقبولیت دولت به افت مقبولیت نظام منجر می‌شود و مگر نظام جمهوری اسلامی غیر از ارکان آن است؟

نکته دوم وضع معیشتی مردم است که در طرح اصلاح قیمت بنزین به صورت امری متناقض جلوه‌گر شده است. بعضی از عناصر دولت و خارج از دولت معتقد بودند که طرح باید اجرا شود و عواقب اثرگذاری بر قیمت سایر کالاها را نیز باید بپذیریم. از این‌‌رو بانک مرکزی از تأثیر چهار درصدی و بعضی دیگر از تأثیر ۲۰ درصدی و حتی یک کارشناس اقتصادی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از تأثیر ۴۳ درصدی افزایش قیمت بنزین بر سایر کالاها صحبت کرد.

در اینجا رهبری با استناد به قول رسانه‌ای رئیس دولت مبنی بر اینکه این افزایش با کنترل دولت بر بازار، تأثیری بر قیمت سایر کالاها نخواهد گذاشت، در واقع به‌طور مشروط با طرح افزایش قیمت بنزین موافقت کردند و به اجرای آن رضایت دادند. روحانی در چند گفت‌وگو وانمود کرد که اصل اجرای این طرح خواست رهبری بوده و دولت او در چند نوبت از اجرای دستور رهبری خودداری کرده و در نهایت به دلیل فشار ایشان تسلیم شده است. این در حالی است که رهبری به افزایش بی‌رویه مصرف بنزین در ایران معترض بودند و آن را خلاف عدالت می‌دانستند و در مورد قیمت‌گذاری جدید فرمودند نظر کارشناسی ندارند و به نظریه کارشناسی سه قوه اعتماد کرده‌اند.

نکته سوم ضرورت برخورد با آشوب‌طلبان و عوامل بدنام داخلی و نیز عوامل خارجی آنهاست. پیش از سخنان روز یکشنبه رهبری، موجی از خسارت در ۲۵ استان کشور و از جمله پایتخت راه افتاده بود و عده‌ای از نیروهای دلسوز و حتی بسیاری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و نیز نیروی انتظامی کشور نسبت به مقابله با آشوبگران دچار سوءتفاهم بودند. آنان عمدتاً آشوبگران را «مردم معترض» می‌نامیدند و با همان ادبیات رسانه‌هایی چون بی.‌بی‌.سی، العربیه و… صحبت می‌کردند و به توطئه‌ای که پشت این اغتشاشات بود، توجه نداشتند.

سخنرانی روز یکشنبه رهبری در حالی ایراد شد که اقدامات تخریبی عوامل گروهکی و اشرار، مردم را متوجه اغراض آنان کرده و لذا دورشان را خالی کرده بودند. از این رو دستور رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه «مسئولین حفظ امنیت باید به وظایف خود عمل کنند»، فقط شامل برخورد با اشرار و عناصر مسلح و آشوب‌طلب می‌شد. خبرهای بعدی نشان دادند که اگر دستور رهبری نبود، خسارت‌های بسیار سنگین‌تری به مردم و کشور وارد می‌شد. تلاش اشرار آشوب‌طلب و گروهک‌های مسلح برای به آتش کشیدن انبار بزرگ شهر بهارستان واقع در حومه غربی تهران که ذخیره غذایی شش ماه استان تهران را در خود جای داده بود، حمله به تأسیسات عظیم مخابراتی کشور در شیراز و اصفهان که دفع شد و اگر به نتیجه رسیده بود، ضمن ویران شدن زیرساخت مخابراتی کشور، ۲۰ استان را دچار بحران می‌کرد، بستن بسیاری از جاده‌های اصلی ورودی به تهران، شیراز، اهواز و اصفهان که اگر ادامه می‌یافت، زندگی مردم را با خطرات زیاد مواجه می‌کرد و ده‌ها اقدام بزرگ دیگری که اکثراً بعد از سخنان روز یکشنبه رهبری خنثی شدند، ضرورت برخورد با مهاجمان آشوب‌طلب را می‌طلبید.

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی ۲۸ آبان ماه در جمع فعالان اقتصادی کشور از این رویداد به عنوان یک پیروزی بزرگ امنیتی یاد کردند. با مرور حوادث روزهای شنبه تا دوشنبه به‌خوبی درمی‌یابیم که سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز یکشنبه دقیقاً در جهت حمایت از جان و مال مردم بود و اگر این سخنان حکیمانه نبود، کشور با بحرانی بزرگ مواجه می‌شد و هزاران تن انسان بی‌گناه به خاک و خون کشیده می‌شدند.

گزینه‌های پیش‌روی رهبری

در مواجهه با موضوع افزایش قیمت و پیامدهای قابل پیش‌بینی آن، چند گزینه پیش روی رهبر معظم انقلاب اسلامی وجود داشت:

  1. مخالفت با اجرای طرح؛
  2. سکوت در برابر اجرای طرح؛
  3. اتخاذ موضعی غیرصریح؛
  4. واگذاری مسئولیت کار به مسئولین ذی‌ربط؛
  5. موافقت مطلق با طرح؛
  6. موافقت مشروط با طرح.

هر یک از این گزینه برای مردم، نظام و رهبری پیامدها و نتایج متفاوتی را به همراه داشت. در اینجا به‌طور خلاصه به پیامدهای این گزینه‌ها می‌پردازیم:

  1. پیامدهای مخالفت با اجرای طرح

نتایج مخالفت رهبری با اجرای طرح دولت را می‌توان بدین‌گونه فهرست کرد:

۱/۱٫ادامه اتلاف سرمایه کشور که بالغ بر حدود ۱۲ میلیارد دلار در سال می‌شد. اگر این سیر ادامه می‌یافت، میزان تولید بنزین در کشور در سال‌های آتی، تکافوی نیاز مصرف‌کنندگان را نمی‌کرد و جمهوری اسلامی ناگزیر به تن دادن به واردات می‌شد و در معرض توطئه تحریم بنزین قرار می‌گرفت.

۲/۱٫ دولت دچار شکست می‌شد و به انفعال می‌افتاد و مسئولیت ناتوانی در انجام تعهدات جاری خود را متوجه رهبری می‌کرد و عملاً انبوهی از مردم را در مقابل نظام قرار می‌داد. به عبارت دیگر آشوب‌ها صورت دیگری به خود می‌گرفتند و دولت در کنار این طیف از معترضان قرار می‌گرفت و عملاً یک دوقطبی پدید می‌آمد.

۳/۱٫ رهبری متهم به مخالفت با دولت و تصمیمات آن می‌شد و بار ناکارآمدی دولت فعلی بر دوش رهبری قرار می‌گرفت. به عبارت دیگر دولت می‌توانست بگوید برای اداره کشور از اختیارات لازم برخوردار نیست و آنچه در این شش سال پیش آمده، نتیجه دخالت‌های بالادستی در کار دولت بوده است.

  1. پیامدهای سکوت رهبری در برابر اجرای طرح

نتیجه سکوت رهبر معظم انقلاب اسلامی در مقابل اجرای طرح دولت عبارتند از:

۲/۱٫ رهبری به انفعال و عدم توانایی در امور متهم می‌شدند و از این طریق صلاحیت ایشان در مدیریت زیر سئوال می‌رفت و بلوای فقدان مشروعیت شکل می‌گرفت؛

۲/۲٫ طرح با شکست مواجه می‌شد  و اتلاف هنگفت سرمایه ملی استمرار پیدا می‌کرد؛

۳/۲٫ ارکان نظام و توده‌های مردم دچار اختلاف می‌شدند و گروهی در مقابل گروهی و قوایی در برابر قوایی دیگر قرار می‌گرفتند؛

۴/۲٫دولت دچار انفعال و بار ناکامی آن متوجه رهبری نظام می‌شد؛

۵/۲٫ دامنه آشوب گسترش می‌یافت و امکان فعالیت دشمنان ایران علیه جمهوری اسلامی فراهم‌تر می‌شد.

  1. پیامدهای اتخاذ موضعی غیرصریح از سوی رهبری

نتایج اتخاذ موضع غیرصریح از سوی رهبری در مواجهه با طرح دولت عبارتند از:

۳/۱٫رهبری متهم به ناتوانی در تشخیص وظیفه و مسئولیت خود می‌شد و دامنه انتقاد خودی‌ها و غیرخودی‌ها از تصمیم نظام گسترش می‌یافت؛

۲/۳٫ طرح به دلیل فقدان حمایت کافی با شکست مواجه می‌شد و اتلاف سرمایه کشور ادامه پیدا می‌کرد؛ اقتصاد ایران قفل می‌شد و موجی از مشکلات جدید پدید می‌آمد؛

۳/۳٫ دولت دچار انفعال می‌شد و با انفعال بیشتر دولت، شکاف در حکومت پدید می‌آمد و به درگیری بخش‌هایی از نظام با بخش‌های دیگر منجر می‌شد؛

۴/۳٫ دامنه آشوب گسترش پیدا می‌کرد و امکان مداخله ویرانگر دشمنان نظام در آشوب‌ها بیشتر می‌شد. این در حالی بود که به دلیل عدم موضع صریح رهبری، نهادهای انتظامی، نظامی و امنیتی کشور دچار سردرگمی و انفعال می‌شدند و عده‌ای از آنان ناخواسته با معترضان همنوایی می‌کردند؛

۵/۳٫ دولت در اتخاذ تدابیر ضروری برای موارد مشابه دچار تزلزل  و این امکان فراهم می‌شد که بار مشکلات کشور از دولت به نهادهای مرتبط با رهبری و حتی شخص رهبری منتقل شود.

  1. پیامدهای واگذاری مسئولیت

نتایج واگذاری مسئولیت اجرا و یا عدم اجرا به مسئولین قوا و کنار کشیدن رهبری از این قرارند:

۱/۴٫ دولت طرح را اجرا می‌کرد و به‌زودی با شکست مواجه می‌شد و شکست در اجرای طرح را متوجه عدم برخورداری از حمایت کافی می‌کرد. در این میان ضمن اینکه جمهوری اسلامی هزینه هنگفتی را بابت اجرای طرح می‌پرداخت، به نقطه صفر هم بر می‌گشت و مشکل لاینحل می‌ماند؛

۲/۴٫ مسئولین قوای سه‌گانه و سایر نهادها با یکدیگر اختلاف پیدا می‌کردند و بخشی در مقابل بخشی دیگر قرار می‌گرفتند و ثبات کشور به مخاطره می‌افتاد؛

۳/۴٫ نهادهای خارج از قوای سه‌گانه نظیر سپاه پاسداران، صرفاً نظاره‌گر باقی می‌ماندند و یا به انتقاد از طرح می‌پرداختند؛ اجرای طرح شکننده می‌شد و در نهایت مسئولیت شکست طرح و عواقب آن متوجه نهادهای منتسب به رهبری و رهبری می‌شد؛

۴/۴٫ تظاهرات مخالفین با شدت بیشتری ادامه پیدا می‌کرد و وجهه‌ای مردمی به خود می‌گرفت و امکان نفوذ دشمنان در آن و امنیتی کردن فضا بیشتر می‌شد؛

۵/۴٫ با شکست طرح، هزینه‌های سنگین مصرف بی‌رویه بنزین ادامه می‌یافت و به‌زودی کشور با مشکل بزرگ‌تری مواجه می‌شد.

  1. پیامدهای تأیید مطلق طرح دولت از سوی رهبری

در صورتی که رهبر معظم انقلاب اسلامی به طور مطلق از طرح دولت حمایت می‌کردند، پیامدهای زیر متصور بودند:

۱/۵٫ موافقت رهبری با افزایش قیمت بنزین به موافقت ایشان با افزایش قیمت سایر کالاهای ضروری تعبیر می‌شد. این در حالی بود که رهبری اصولاً معترض گرانی‌های موجود در کشور بوده‌ و همواره از کاهش ارزش پول ملی انتقاد کرده‌اند؛

۲/۵٫ سیاست‌های اقتصادی دولت که ناکارآمدی آنها بر همگان واضح است، به پای رهبری نوشته و در نهایت بدکارکردی نظام تعبیر می‌شد؛

۳/۵٫ حمایت مطلق، دست نهادهای نظارتی نظیر مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه را در کنترل قیمت‌ها و مدیریت رفتار دولت می‌بست و گرانی‌ها به بحرانی بزرگ تبدیل می‌شد؛

۴/۵٫ با موافقت مطلق رهبری، دست دولت در اتخاذ سیاست‌های تورمی باز می‌شد و کشور به لبه سقوط اقتصادی در شرایط تحریم سوق پیدا می‌کرد؛

۵/۵٫ با توجه به احتمال شکست طرح، حمایت مطلق رهبری، مسئولیت شکست را بر دوش رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار می‌داد.

  1. پیامدهای تأیید مشروط طرح از سوی رهبری

با تأیید مشروط رهبری نسبت به این طرح پیامدهای زیر متصور است:

۱/۶٫ طرح به اجرا درمی‌آمد و دولت محوریت خود در اجرا را می‌پذیرفت و با سایر نهادها همکاری می‌کرد؛ ۲/۶٫ وحدت قوا در این مسئله حساس حفظ و از تقابل قوا با یکدیگر جلوگیری می‌شد و در نهایت فرصتی برای حل مشکلات کشور پدید می‌آمد؛

۳/۶٫ با طرح دولت، تکلیف نیروهای مذهبی معین و به پشتوانه دولت در اجرا اضافه می‌شد؛

۴/۶٫ اگر طرح دولت شکست بخورد، شکست آن متوجه ضعف در اجرا می‌شود و به رهبری و نهادهای مرتبط با آن سرایت نمی‌کند؛

۵/۶٫ تکلیف نهادهای منتسب به رهبری معلوم و مانع انفعال آنان می‌شد؛

۶/۶ـ نیروهای مذهبی دچار اختلافاتی می‌شدند، ولی در نهایت به دلیل علاقه به رهبری، این مشکل آنان حل می‌شد؛

۷/۶٫ امکان مدیریت سایر رفتارهای دولت فراهم‌تر می‌شد. ضمن آنکه اجرای طرح، درآمدهایی را برای دولت ایجاد می‌کرد و سبب افزایش انگیزه در اجرای طرح‌های اقتصادی دولت می‌شد و نتیجه آن به جیب مردم می‌رفت و سوءظن‌های اولیه آنان را در میان‌مدت برطرف می‌کرد.

24دسامبر/19

جریان شناسی سیاسی در رقابت‌های انتخاباتی برمبنای ارزش‌های اسلامی

علم، شناخت و معرفت، به‌خصوص نسبت به امور سیاسی، اجتماعی از امور وجدانی و فطری نیست که همگان از آنها  برخوردار باشند و یا بتوانند به‌سادگی کسب کنند، بلکه تحقق این امر در گرو تحصیل مقدّمات و آگاهی‌های پیشینی است. در برخی از موارد هم کسب کامل معرفت به توانایی در درک آموزه‌های دینی از منابع اصیل آن بستگی دارد.

لذا با این فرض که عموم جامعه قادر به شناخت خطوط کلی جریان‌های سیاسی در جامعه نیستند، شایسته است که اندیشمندان و فرهیختگان این توانایی را کسب کنند تا هم خود به شناخت مناسب، رهنمون شوند و هم راهنمای توده مردم باشند. گرچه کسب این معرفت به عالمان و اندیشمندان اختصاص ندارد و به عناصر و مؤلفه‌های دیگری نیز وابسته و بلکه درگرو نفی موانعی خاص نیز هست، لذا در موارد متعدد، اندیشمندانی هستند که در تشخیص حق و باطل، خطا می‌کنند و قادر به تمیز راه درست از نادرست نیستند و در مقابل، افراد بسیاری هستند که گرچه از سواد چندان و توانایی درک آموزه‌های دینی از منابع اصیل را ندارند، اما با اعتماد و تکیه بر عالمان بصیر و هدایت آنان، راه صحیح را پیدا و در راه آن جانفشانی می‌کنند.

از این روی، علاوه بر توانایی دستیابی به متون اصیل اسلامی و درک و فهم صحیح آنها با محوریت آموزه‌های اصیل دینی، باید در این خصوص به راهکارهایی توجه کرد که درنهایت به فهم صحیح از امور سیاسی، اجتماعی با محوریت شناخت حق از باطل بینجامد.

برخی از راهکارهایی که می‌توانند به ایجاد بصیرت سیاسی کمک و مسیر صواب را برای انسان‌های حق‌طلب روشن کنند و جریان‌های حق‌طلب را از جریان‌های باطل و نفاق، متمایز سازند، به اختصار عبارتند از:

 

۱ . اهتمام به کسب خبر

موضوع‌شناسی مناسب و فهم واقعی از مسائل، نقشی اساسی در درک صحیح موضوعات و شرایط دارد، زیرا مردم معمولاً از چیزی که نسبت به آن جاهل هستند، کناره‌گیری می‌کنند و یا با آن دشمنی می‌ورزند،(۲) بنابراین مردم علاوه بر اینکه می‌بایست با مطالعه کتاب‌های اصیل و معتبر، سطح اطلاعات و معلومات خود در خصوص مبانی اندیشه سیاسی اسلام را بالا ببرند و در مورد مبانی و بنیادهای نظری اسلام، اطلاعات عمیق و اصولی کسب کنند، باید آگاهی‌های سیاسی خود در باره مسائل روز و حوادث جاری کشور را نیز تقویت و اطلاعات صحیحی را در این زمینه کسب کنند. اطلاعات سیاسی را می‌توان از طریق مطالعه مطالب نوشتاری مانند روزنامه‌ها، مجلات، بولتن‌ها، سایت‌ها، کتب علمی یا گوش فرادادن به رسانه‌های دیداری و شنیداری به دست آورد.

کسب اطلاعات سیاسی به دلیل نقش اساسی در فهم جریان های سیاسی اهمیت زیادی دارد، زیرا بسیاری از اندیشمندان، حق را می‌شناسند و از ملاک‌های آن هم آگاهی دارند، ولی موضوعات و مسائل امروزی را نمی‌شناسند و در نتیجه قادر نیستند افراد و گروه‌ها را در ذیل حق یا باطل قرار دهند و موضع خود را نسبت به آنها تعیین کنند. به همین دلیل هم هست که دشمنان یا منافقان با ارائه اطلاعاتی نادرست یا گزینش شده به این دسته از اندیشمندان عملاً آنان را به موضع‌گیری‌های نادرست وامی‌دارند و از آنان به‌ عنوان آلت دست خویش، سوءاستفاده می‌کنند. بنابراین جز در سایه اخبار درست و شناخت واقعی و متناسب از جامعه و موقعیت دوست و دشمن، نمی‌توان تصمیمی مناسب و مبتنی بر شرایط اتخاذ کرد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تبیینی مناسب، موقعیت صحنه سیاسی را به موقعیت جبهه نبرد، تشبیه و لوازم و عوارض فقدان شناخت واقعی در دو عرصه جنگ و سیاست را این‌گونه تشریح می‌کنند:

«بنده بارها این جبهه‏هاى سیاسى و صحنه‏هاى سیاسى را به جبهه‏ جنگ مثال مى‏زنم. اگر شما در جبهه‏ جنگ نظامى، هندسه زمین در اختیارتان نباشد، احتمال خطاهاى بزرگ هست. براى همین هم هست که برای شناسایی مى‏روند. یکى از کارهاى مهم در عمل نظامى، شناسایی است؛ شناسایی از نزدیک که بروند و زمین را ببینند و بفهمند دشمن‏ کجاست؟ چه جورى است؟ مواضعش چگونه است؟ عوارضش چگونه است تا بفهمند چه‌کار باید بکنند. اگر کسى این شناسایی را نداشته باشد، میدان را نشناسد و دشمن‏ را گم کند، یک‏وقت مى‏بینید که دارد خمپاره‏ و توپخانه‏اش به طرفى که اتفاقاً طرفِ دوست است و نه طرفِ دشمن آتش می‌کند. عرصه‏ سیاسى عیناً همین‏ جور است. اگر بصیرت‏ نداشته باشید و دوست و دشمن را نشناسید، یک‏ وقت مى‏بینید آتش توپخانه‏ تبلیغات و گفت‌وشنود و عمل شما به‌طرف قسمتى است که دوستان در آنجا مجتمع‌اند و نه دشمنان. آدم باید دشمن را بشناسد. در شناخت دشمن خطا نکنیم.»(۳)

 

۲ . دقت در منابع کسب خبر و محدود نبودن به منابع خاص

گرچه کسب آگاهی‌های روزآمد از شرایط جامعه درگرو آگاهی و اطلاعات سیاسی است، لکن فهم جبهه حق از باطل در گرو هر آگاهی و خبری نیست، بلکه مبتنی بر اطلاعات مناسب و واقعی است. لذا افراد می‌بایست علاوه بر اهتمام به کسب خبر، در منشأ و منبع اخبار و اطلاعات خویش، حساسیت ویژه داشته باشند. اعتماد به همه منابع و اخبار منتشره باوجود اختلافات بسیار آنها ممکن نیست و عملاً به تضاد در اخبار می‌انجامد. از سوی دیگر، منابع خبری در جهان بسیار متنوع هستند و اخبار از سوی افراد و گروه‌های متفاوت و با اغراض مختلف منتشر می‌شوند. بسیاری از این اخبار مشتمل بر بخش‌هایی از واقعیت هستند و به قصد القای مطالب خاص منتشر می‌شوند و جهت‌دار هستند، لذا کسب خبر صحیح و مطمئن درگرو اعتماد به منابع و مراجعی است که منشأ خبر محسوب می‌شوند. لذا در میان منابع مختلف خبری ـ روزنامه، کتاب، مجله، تلویزیون، رادیو، بولتن‌ها، سایت‌ها وبلاگ‌ها و… ـ تنها منابعی معتبرند که مبتنی بر عدالت و خبرویت باشند، وگرنه خبر منتشر شده از قرار گرفتن ذیل اموری چون شایعه، دروغ، اتهام، فریب و خبرسازی، بلکه سکوت خبری که گونه‌ای خبررسانی محسوب می‌شود، مصون نخواهد بود:

«یا أَیُّهَا‌الَّذینَ آمَنُوا إِن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَهٍ فَتُصبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُم نادِمینَ(۴): ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، جستجو کنید، مبادا به نادانی با گروهی برخورد کنید و سپس از آنچه کرده‌اید، پشیمان شوید.»

اگر نگوییم که رسانه‌ها عمدتاً برای خبرسازی و نه ضرورتاً خبررسانی بی‌طرفانه، اخبار و اطلاعات خاصی را منتشر می‌کنند، لااقل می‌توان ادعا کرد که رسانه‌ها معمولاً به خبررسانی غیرهدفمند مبادرت نمی‌ورزند و همه اخبار موجود را منتشر نمی‌کنند، بلکه متناسب با خاستگاه‌های فکری خود، اخبار خاصی را به‌صورت جهت‌دار و در راستای اهدافشان منتشر می‌کنند. ازاین‌روی، اعتماد و گوش فرادادن به منبع اطلاعاتی خاص، برفرض که از مصادیق اعتماد باشد، ضمن اینکه انسان را از ابعادی از آگاهی محروم می‌کند، مسیر اطلاعات او را جهت‌دار می‌سازد و درک ناقصی از واقعیت را به ارمغان می‌آورد و فرد را به ورطه تعصبات حزبی خاص می‌کشاند.

بر این اساس، مردم در راستای تحصیل آگاهی کامل نسبت به جریان‌ها، شرایط و موضوعات جامعه، می‌بایست منابع خبری خویش را متکثر کنند و دیدگاه‌های مخالف و رقیب را مدنظر قرار دهند و علاوه بر اینکه‌ مطبوعات، رسانه‌ها و روزنامه‌های گروه‌ها و طیف‌های مختلف سیاسی موجود در فضای جامعه را مطالعه می‌کنند، گاهی هم با بررسی رسانه‌های دشمن، خبرها و خبررسانی آنها را مدنظر قرار دهند و از این طریق به مقاصد و نیات آنان پی ببرند و نقاط ضعف و قوت آنان را دریابند.

طبیعی است اطلاعات ارائه شده از سوی منابع و رسانه‌های مختلف موافق و مخالف که در یک سطح قرار ندارند و از ارزش برابر برخوردار نیستند و می‌بایست تحلیل و بررسی شوند، زیرا کسب اطلاعاتِ هر چند صحیح نمی‌تواند به‌تنهایی انسان را به بینش و درک سیاسی قوی نسبت به واقعیت‌ها برساند و از خطا و اشتباه مصون نگه دارد. در این میان، هرچه منبع خبری از اعتبار و وثاقت بیشتری برخوردار و از عمق بیشتری بهره‌مند باشد، بیشتر می‌توان به آن اعتماد کرد.

بنابراین کسانی که درصدد فهم ماهیت جریان‌ها و گروه‌های سیاسی هستند، ضمن اینکه می‌بایست از منابع نامطمئن پرهیز کنند، در عین حال نباید خود را به منابع خاص و معین محدود کنند، بلکه باید با توسعه در گستره منابع، خود را از بخشی از اطلاعات محروم نسازند.

 

۳ .تجزیه ‌و تحلیل جریان‌های سیاسی

با توجه به اینکه در فرایند استنتاج، نتیجه همواره تابع اخسّ مقدمات است و هرچه مقدمات استنتاج، ضعیف، نامطمئن یا نادرست باشند، در نتیجه تأثیرگذارترند و نتیجه ناقص و غیرواقعی را به ارمغان می‌آورند، لذا تحلیل سیاسی که درگرو اطلاعات و اخبار است، در صورتی راه به جائی می‌برد که مبتنی بر اطلاعات درستی باشد؛ وگرنه اطلاعات نادرست به تحلیل غلط و در نتیجه به رفتار نابه‌جا و نادرست منجر می‌شود.

لکن این مقدار برای وصول به حقیقت کافی نیست و امروزه علاوه بر صورت آشکار برخی پدیده‌ها و جریان‌های سیاسی که درک آن برای توده مردم امکان‌پذیر است، اکثر جریان‌های سیاسی از تنوع و پیچیدگی مباحث و رویکردها، گستردگی موضع‌گیری‌ها، برخوردارند و درک ماهیت آنها برای توده مردم به‌سادگی میسر نیست و فهم آنها نیازمند بینش و تحلیل خاص است. در این میان، روش تحلیل سیاسی، افراد را به شیوه درک این جریان‌های سیاسی سوق می‌دهد تا با فراگرفتن این روش بتوانند جریان‌ها و پدیده‌های سیاسی‌ای را که در اذهان عمومی به‌آسانی قابل‌درک نیستند، از طریق آموزش‌های ویژه برای مخاطبان قابل‌ فهم سازند.

با توجه به اینکه‌ یکی از الزامات شخصیت انسان مسلمان در عصر حاضر، بصیرت و توانائی تحلیل رفتارها، جریان‌ها و پدیده‌هاست تا بتوان در پرتو تحلیلی همه‌جانبه از سطح و ظاهر پدیده‌ها عبور و به درون امور و روابط ناپیدای آنها رسوخ و واکنشی سنجیده و تصمیم و رفتاری به‌موقع در قبال آنها اتخاذ کرد، لذا مردم علاوه بر اهتمام به کسب خبر از مجاری صحیح، می‌بایست اطلاعات حاصله را بررسی و تحلیل کنند تا ضمن دستیابی به ارتباط متقابل حوادث، ارزیابی درستی از آنها داشته باشند و درنهایت بتوانند با اجتناب از شبهات و عوام‌فریبی‌ها، برنامه‌ها، رفتارها و گفتارهای خویش را بر اساس تحلیل خود تنظیم کنند.

 

۴ . معیار قرار دادن موازین و نه افراد و شخصیت‌ها

شخصیت‏ها و چهره‏هاى مطرح در جامعه، معمولاً الگوی رفتاری محسوب می‌شوند،  از این ‌روی همان‌گونه که می‌توانند مردم را به‌سوی کمال هدایت کنند، به همان نسبت هم می‌توانند عامل انحطاط باشند و باعث انحراف مردم شوند. هر چه شخصیت افراد مطرح در جامعه بزرگ‌تر باشد، تأثیر آنان هم بیشتر است و مردم، خود را تابع آنان می‌دانند و در راستای افکار آنان حرکت می‌کنند.

قرآن کریم با تأکید بر این رفتار اجتماعی، شخصیت‌محوری و الگو محوری نسنجیده را نفی می‌کند و از زبان مردمى که گمراه شده‏اند، نقل شده که در روز قیامت مى‏گویند: «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا(۵): پروردگارا ما بزرگان و اکابر خویش را اطاعت و پیروى کردیم و درنتیجه ما را گمراه ساختند.»

توجه توده‌های مردم به افراد شاخص و نقش آنان در تأثیرگذاری موجب شده است که دشمنان سعى کنند یک یا چند تن از این چهره‏هاى وجیه فاقد بصیرت را با خود همراه سازند تا خود را موجه جلوه دهند و توده ناآگاه را به‌سوی خود بکشانند. چنانکه ناکثین در این راستا، همسر پیامبر «ص»)، عایشه را در نبرد علیه حضرت علی(ع) با خود همراه کردند و بسیاری از افراد ساده‌دل را فریب دادند. حضرت على(ع) در این خصوص می‌فرمایند: «فَخَرَجُوا یَجُرُّونَ‏ حُرمَهَ رَسُولِ اللَّهِ ص کَمَا تُجَرُّ الْأَمَهُ عِندَ شِرَائِهَا مُتَوَجِّهِینَ بِهَا إِلَى الْبَصرَهِ فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِی بُیُوتِهِمَا وَ أَبرَزَا حَبِیسَ رَسُولِ‌اللَّهِ(ص) لَهُمَا وَ لِغَیرِهِمَا(۶): پس اینان شورش کردند و همسر رسول خدا«ص» را همچون کنیزى که براى فروش مى‏برند به دنبال خود کشاندند، در حالی‌ که همسران خود را در خانه پشت پرده نگه داشتند و پرده‌نشین حرم پیامبر«ص» را در برابر دیدگان خود و دیگران قرار دادند.»

شخصیت‌محوری نسنجیده از آن روی قابل نکوهش است که همواره این احتمال وجود دارد که افراد مؤمن از مسیر حق منحرف ‌شوند و به باطل گرایش پیدا کنند و برعکس، افراد غیر مؤمن به ‌سوی حق تمایل یابند و به مسیر صحیح باز گردند. از سوی دیگر، حقانیت همواره درگرو ملاک‌هایی خاص و تغییرناپذیر است، لذا شناخت حقانیت یک جریان یا پدیده‌ سیاسی را نباید به افراد و گروه‌ها گره زد، بلکه همواره می‌بایست افراد و گروه‌ها را با ملاک حقانیت محک زد. افراد ملاک حقانیت نیستند.

قضیه جنگ جمل نمونه‌ واضحی از تردید بسیاری از مردم در شناخت حق بر اساس ملاک حقانیت بود، زیرا برخی از مردم، حضور همسر پیامبر«ص» و بزرگان صحابه در سپاه جمل و وجود حضرت علی«ع» و بسیاری از یاران پیامبر در سپاه ایشان را سنگ محکی بر حقانیت آن گروه می‌دانستند و به ‌واسطه وجود افراد شاخص در هر دو سپاه، در شناخت ملاک حقانیت به تردید افتادند.

حضرت علی «ع» در پاسخ به فردی که در شناخت حق و باطل در این فضا گرفتار تردید شده بود، قرار دادن ملاک حقانیت بر شخصیت افراد را انکار فرمودند و او را به شناخت ملاک حق و باطل سوق دادند: «فَإِنَّهُ أَمْرٌ مَلْبُوسٌ عَلَیْکَ إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَهِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ‏ الْحَقَ‏ تَعْرِفْ‏ أَهْلَه‏(۷): همانا حق بر تو پوشیده ماند (در اشتباهی). حق و باطل با مقیاس افراد، شناخته نمی‌شوند. حق را بشناس با اهل حق را بشناسی.»

این عبارت در حالی از سوی حضر، به حارث همدانی القا شد که همگان می‌دانستند سپاه جمل بر حاکم مشروع و مستند به بیعت فراگیر مردم سر برتافته و با نقض بیعت خویش، بر او خروج کرده است، لذا حضرت با یادآوری ملاک حق و باطل، او را به تبعیت از حق و نه افراد، هدایت کردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تبیین عنصر بصیرت، این ملاک را مد نظر قرار داده و ضمن القای نفی محوریت افراد در شناخت حق و باطل، این‌گونه اظهار داشته‌اند:

«قضایاى سال ۸۸ این را نشان داد. ممکن بود خیلى‏ها اشتباه کنند و خیلى‏ها هم اشتباه کردند. اگرچه اکثر آن کسانى که اشتباه کرده بودند، به فاصله کمى اشتباه را تصحیح کردند، اما حرکت عظیم بسیج، این شاخص بصیرت و این پرچم بصیرت را براى خود حفظ کرد. اشتباه نکرد، همان‌ طور که امیرالمؤمنین«ع» فرموده بودند: «لا یَعرِفُ الحَقّ بالرّجال»؛ با چهره‏ها نمی‌شود حق را تشخیص داد. یک چهره موجه محترم و موردقبول و تکریم است، اما نمی‌تواند شاخص حق باشد. گاهى چهره موجهى مثل بعضى از صحابه پیغمبر«ص» راه را عوضى می‌روند و اشتباه می‌کنند. باید حق را شناخت و راه را تشخیص داد تا بفهمیم این شخص حق است یا باطل. هر که از این راه رفت، حق است و هر که از راه حق نرفت، مردود است. حق را باید شناخت. شاخص، اسلام است. شاخص، اشخاص نیستند.»(۸)

 

۵ . شناخت دوست از دشمن

برخلاف مواردی که به خاطر وضوح در ملاک حق و باطل می‌توان افراد را با محک حق و باطل سنجید و رفتار آنها را ارزیابی کرد، در مواردی ملاک حق و باطل واضح نیست و همگان توانایی درک آن را ندارند. توده مردم که از توانایی شناخت حق و باطل، بهره چندانی ندارند، قادر نیستند از این ملاک استفاده کنند در این گونه موارد می‌بایست از رویکرد دیگری در شناخت حق و باطل استفاده کنند و از باب قاعده معروف، «تُعْرَفُ الْاشْیاءُ بِاضْدَادِها»، رویکرد دشمنان علنی و شناسنامه‌دار را در نظر بگیرند و طریق مخالف آن را راه صواب و حق ارزیابی کنند. «وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى‏ تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَکَهُ وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِیثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّى‏ تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّى‏ تَعْرِفُوا الذِی نَبَذَهُ.(۹): بدانید شما هرگز راه حق را نخواهید شناخت مگر آ‌که ترک‌کنندگان آن را بشناسید و هرگز به پیمان قرآن وفادار نخواهید بود، مگر اینکه از کسى که آن پیمان را شکسته است آگاه شوید و هرگز به قرآن تمسک نخواهید جست، مگر اینکه به کسانى که آن را دور افکنده‏اند، پى ببرید.»

مطابق این رویکرد که یکی از روش‌های شناخت حق و باطل محسوب می‌شود، بر اساس منطقی که «هر چیزى را با ضد آن مى‏توان شناخت»؛ فهم سلامتی درگرو بیماری است و فهم روشنایی مبتنی بر قرار گرفتن در تاریکی است، در مواردی که دشمنان علنی نظام اسلامی، رویکردی را در پیش می‌گیرند و یا از افرادی خاصی حمایت می‌کنند، می‌توان با شناخت این تارکان حق و ناقضان پیمان‌های الهى و شناخت اصولى که بر زندگى آنها حاکم است و مخالفت با آنان، راه حق را پیدا کرد.

طبیعی است این راهکار، ناقض راهکار پیشین در محوریت ملاک حق و سنجش افراد با محک حق و باطل نیست، زیرا این راهکار در جایی صورت می‌پذیرد که جبهه باطل، عیان باشد. ابهام و اشتباه نه در شناخت جبهه باطل، بلکه در روش‌ها و رویکردهای حق و باطل است.

نظر به وضوح دشمنی آشکار آمریکا و اسرائیل، می‌توان رویکردهایی جانبدارانه در نیروهای خودی را که به منفعت آنان می‌انجامد، حمل بر خروج از ملاک حق کرد، همراهی سیاست‌گذاری افراد در راستای منافع آنان را رویکرد باطل مدار دانست و توبیخ و انکار کرد.

در مرحله بعد، هرگاه شناخت دشمنان چندان واضح نباشد که بتوان همراهی یا مخالفت با دشمنان را ملاک حق و باطل دانست و برفرض نتوان بر حقانیت یا بطلان فرد، حزب یا گروهی حکم کرد، می‌توان به دوستداران، هواداران و طرفداران آن نگریست و آن را ملاک شناخت دوست و دشمن و حق و باطل قرار داد. مثلاً هرگاه در قرار گرفتن فردی مانند معاویه ذیل حق یا باطل شک کردیم می‌توانیم از مجموعه اطرافیان او از جمله ‌عمروعاص که عمدتاً از مطرودان زمان پیامبر«ص» و بازماندگان دوران جاهلیت هستند و همین‌ طور، دشمنان او که از یاران و صحابه پیامبر«ص» هستند، دریابیم که حق در کدام جبهه و اردوگاه قرار دارد و کدام گروه بر اساس رویکرد باطل رفتار می‌کنند.(۱۰)

در تاریخ جمهوری اسلامی و انتخابات آن هم گاهی شناخت شخصیت‌ها به‌سادگی ممکن و ملاک حقانیت و بطلان برای همگان مشخص نبود، لذا همراهی افراد و گروه‌ها با فردی خاص، می‌توانست مبین جهت‌گیری‌های  و همراهی‌ او با جناح‌ها و گروه‌های دوست یا دشمن باشد.

 

 

 

پینوشت:

۱- مدرس خارج فقه حوزه علمیه قم و رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

۲- الْنّاسُ اعْداءُ جَهِلُواْ نهج‏البلاغه، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۷۲، ترجمه گویا بر نهج‌البلاغه، مکارم شیرازی، ج ۳، ص ۲۷۶٫

۳- بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با اعضاى دفتر رهبرى و سپاه حفاظت ولى امر ۱۸/ ۰۵/ ۱۳۸۸٫

۴- سوره حجرات، آیه‌ ۶٫

۵- سوره‌ی احزاب، آیه ۶۷٫

۶- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۲، ترجمه‏ گویا ‏برنهج‏البلاغه، مکارم شیرازی، ج ۲، صفحه ۲۱۲٫

۷-   البلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۳۸، ۲۷۴ و محمودی، محمدباقر، نهج السعاده، ج ۱، ص ۳۱٫

۸- سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار از بسیجیان استان قم‏۰۲/ ۰۸/ ۱۳۸۹٫

۹- نهج‌البلاغه، خطبه ۴۷، ترجمه گویا بر نهج‌البلاغه، مکارم شیرازی، ج ۲، ص ۱۲۹ ـ ۱۲۸٫

۱۰- مهدوی دامغانی، محمود، جلوه‌‏ تاریخ ‏در شرح ‏نهج‌البلاغه ‏ابن ‏ابى ‏الحدید، ج ۳، صفحه ۱۳۶٫

03نوامبر/19

ماجرای آن ۹۹ نفر! و دروغی که آشکار شد!

برگزاری مراسم تنفیذ و تحلیف آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور منتخب و رای اعتماد مجلس شورای اسلامی به میرحسین موسوی به عنوان نخست‌وزیر و اتفاقات به وجود آمده در فضای سیاسی کشور که بعدها به «ماجرای ۹۹ نفر» مشهور شد! از رویدادهای شهریور و مهر ۱۳۶۴ است.

در حالی که آمریکا مدعی بود در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به هیچ یک از طرفین سلاح نمی‌فروشد و از آنان حمایت نمی‌کند، در شهریور ماه ۱۳۶۴ معاون وزارت خارجه آمریکا در امور خاورمیانه صراحتاً حمایت دولت امریکا از رژیم صدام را تائید کرد. گروهک منافقین نیز در این روزها فاصله ظاهری خود با آمریکا را روز به روز کمتر کرد و به بمب‌گذاری و ترورهای کور در بخش‌هایی از کشور ادامه داد.

ماجرای ۹۹ نفر!

مجلس دوم شورای اسلامی که انتخابات آن در ۲۶ فروردین ۱۳۶۳ برگزار و اولین جلسه آن نیز در ۷ خرداد همین سال تشکیل شد، در طول فعالیت چهار ساله خود حوادث کوچک و بزرگ فراوانی را از سر گذراند، ولی بی‌شک منازعات سیاسی دو جریان وقت، حائز اهمیت شایانی است.

به انتخابات دومین دوره ریاست جمهوری نزدیک می‌شویم. رئیس جمهور به دلیل مشکلاتی که با نخست‌وزیر دارد، از امام خمینی(ره) کسب اجازه می‌کند که نامزد انتخابات نشود و در صورت نامزدی مجدد در انتخابات، نخست‌وزیر را تغییر دهد. وی با موافقت اولیه بنیانگزار انقلاب(۱) در انتخابات ثبت‌نام می‌کند. با برگزاری انتخابات، شرایط روز عوض می‌شود. در این برهه، ۱۳۵نماینده مجلس که مخالف تصمیم رئیس‌جمهور هستند، در نامه‌ای به امام خمینی(ره)، ضمن حمایت از نخست‌وزیر وقت می‌نویسند: «…اکنون ملت و کشور ما یکی از بحرانی‌ترین مواقع تاریخی را می‌گذراند. گسترش دامنه جنگ و تهدیدات نظامی امریکا، فشارهای شدید اقتصادی، توطئه‌های خطرناک سیاسی و تحریکات ضد انقلاب از عوامل مهمی هستند است که فشار طاقت‌فرسای آن بر دوش مردم صبور و مظلوم ما سنگینی می‌کند و تغییر دولت که متأسفانه به قرار مشهود مستلزم تغییری عظیم در سطح کشور خواهد بود… مسلماً عواقب وخیمی را در بر دارد و…»

پاسخ امام خمینی به این نامه، حائز نکته بسیار مهمی است، ایشان تاکید می‌کنند که، «در حال حاضر تغییر [دولت] را صلاح نمی‌دانم، ولی حق انتخاب با جناب آقای رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی محترم است.»(۲)

چنانچه به‌عیان قابل مشاهده است ۱۳۵ نماینده مجلس در این نامه، تغییر دولت را باعث ایجاد مشکلاتی عظیم در شرایط جنگی ذکر کردند و امام خمینی(ره) ضمن حمایت از عدم تغییر دولت وقت، حق انتخاب را به رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی دادند. این مهم نشان می‌داد که امام امت، نه حکم؛ که نظر خود را اعلام کردند. با وجود این  حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که امام را ولایت امر و مراد خویش می‌دانستند، به تبعیت از نظر و نه حکم امام، میرحسین موسوی را به مجلس معرفی کردند.

مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۶۴، با ۱۶۰ رای موافق، ۷۳ رای مخالف و ۲۶ رای ممتنع به دولت، رای اعتماد ‌داد، اما این پایان طبیعی ماجرا نبود! حاصل جمع ۷۳ نفر مخالفان و ۲۶ نفر رای ممتنع، جمعاً ۹۹ نفر می‌شدند که در تاریخ دهه شصت به «قضیه ۹۹ نفر» معروف شد. حامیان دولت در آن روزها لیست اسامی ۹۹ نماینده‌ای را که به دولت میرحسین موسوی رای مثبت نداده بودند منتشر کردند و آنان را «ضد ولایت فقیه» نامیدند!

محمد یزدی، احمد آذری قمی، اسدالله بادامچیان، محمدرضا باهنر، مریم بهروزی، سیدرضا تقوی، قربانعلی دری نجف‌آبادی، حسن روحانی، سیدرضا زواره‌ای، محمد اسماعیل شوشتری، جلال‌الدین فارسی، محسن مجتهد شبستری، علی موحدی ساوجی، محمد علی موحدی کرمانی، و علی یوسف‌پور از معروف‌ترین نمایندگانی بودند که به کابینه رای منفی دادند. حجت‌الاسلام ناطق نوری وزیر کشور دولت اول میرحسین موسوی که در سال ۱۳۶۴جای خود را به محتشمی‌پور داد، روایت می‌کند: «وقتی ۹۹ نفر از نمایندگان به آقای موسوی رأی ندادند،… طرفداران آقای موسوی این ۹۹ اسم را پیراهن عثمان کردند و هر کسی را که می‌خواستند بکوبند، می‌گفتند جزو ۹۹ نفر است. تقریباً ۲۰۰ نفر را اینها جزو آن ۹۹ نفر حساب کردند. منجمله خود مرا، حال آن که من اصلاً در مجلس نبودم.»(۳)

دروغی که آشکار شد!

آمریکا مدعی بود که از فروش اسلحه به طرفین درگیر در جنگ ایران و عراق خودداری می‌کند، ولی در ۹ شهریور ۱۳۶۴، روزنامه القبس چاپ کویت نوشت عراق تا کنون ۲۴ فروند هلیکوپتر جنگی از شرکت آمریکایی «هیوز ایر کرافت» خریده است.

در ۳۰ شهریور ماه همین سال نیز ریچارد مورفی معاون وزارت خارجه آمریکا در امورخاورمیانه ضمن تأکید بر حمایت آمریکا از عراق در جنگ با ایران فروش جنگ‌افزار به دولت عراق را تایید کرد. پیش از این در روز ۱۰شهریور ۱۳۶۴ بنیاد تحقیقاتی «هریتیج»(Heritage)- اندیشکده محافظه‌کار آمریکایی، دی.سی- خواستار حمله نظامی و عملیات انتقامی علیه ایران شده بود.

 

نزدیکی هر چه بیشتر منافقین به آمریکا!

در ۲ شهریور ۱۳۶۴روزنامه «فیلادلفیا اینکوایر»(Philadelphia Inquirer) چاپ آمریکا مصاحبه‌ای با مسعود رجوی سرکرده منافقین انجام داد. در ۱۲مهرماه این سال نیز حزب کارگر انگلیس حمایت کامل خود را از سازمان تروریستی منافقین اعلام و خواستار برقراری حکومتی در ایران زیر نظر این سازمان شد. همزمان با نزدیکی هرچه بیشتر گروهک نفاق به آمریکا و انگلیس، ترورهای این گروهک در بخش‌هایی از کشور ادامه یافت. در دهم شهریور این سال انفجار بمب جاسازی شده در یک اتومبیل پیکان در مقابل ساختمان بیمارستان البرز واقع در خیابان وصال شیرازی ۱۶ عابر را مجروح کرد و به ۲۵ اتومبیل خسارت وارد آورد.

انتشار اولین شماره روزنامه رسالت

در ۱۴ شهریور ۱۳۶۴ اولین شماره روزنامه رسالت به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی حجت‌الاسلام احمد آذری قمی در تهران منتشر شد. اسدالله بادامچیان، درباره علت انتشار این روزنامه می‌گوید:

«…در دولت میرحسین موسوی، ما یک نشریه هم نداشتیم. یادم هست در مجلس دوم راجع به مالیات سخنرانی کردم. مطالبم را که آن‌گونه که باید منتشر نکردند. به مدیرمسئول روزنامه نوشتم، «من نماینده این ملت هستم. شما مطلبم را تحریف کرده‌اید.» جواب داد، «درست می‌گویید، ولی چون آنچه نوشتیم، خلاف نیست پاسخ شما را نمی‌نویسیم.» به همین صراحت!» وی در ادامه می‌گوید: «در مجلس با مرحوم آذری قمی صحبت کردیم و ایشان گفت: «بیایید ما هم نشریه راه بیندازیم و اسمش را بگذاریم رسالت.» پول جمع کردیم و با کمک مرحوم عسگراولادی و یاران روزنامه رسالت را راه انداختیم.»(۴)

پی نوشت‌ها:

  • خاطرات حجت الاسلام ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، صفحه ۸۱
  • متن کامل نامه ۱۳۵ نماینده مجلس دوم و پاسخ امام را در صحیفه امام، جلد ۱۹، صفحه ۳۹۳ مطالعه کنید.
  • خاطرات حجت‌الاسلام ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد ۲، صفحه ۸۸
  • چگونگی تشکیل روزنامه رسالت از زبان بادامچیان، مشرق به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی موتلفه اسلامی، ۱۸ مرداد ۱۳۹۶

 

03نوامبر/19

پـذیـرش شکسـت

دوره بین اتمام جنگ ایران و عراق و شروع جنگ دوم خلیج فارس، یعنی حمله عراق به کویت دوره‌ی اوج نامه نگاری‌ها بین مقامات دو کشور است. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بر این باور است که نشانه‌هایی از تغییر در رفتار صدام بعد از پذیرش قطعنامه وجود داشت و اطلاعات و قراین و محاسبات، راه درست حرکت را به ما نشان می‌داد. با این وجود آنطور که از صحبت‌های وی برداشت می‌شود، منتظر ارسال نامه از طرف صدام نبودند. در مقدمه کتاب دوازده نامه هاشمی می‌نویسد؛ «در تاریخ ۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۹ مطلع شدیم که نامه سربسته‌ای از رییس جمهوری عراق و آقای یاسر عرفات برای رهبر معظم انقلاب و رییس جمهوری کشورمان رسیده است. حامل نامه فردی از سازمان آزادی بخش فلسطین بود و ابتدائا با ناباوری با این ادعا برخورد شد، چون وضع ما و عراق در شرایطی نبود که با عرف دیپلماتیک، ارسال پیک و نامه قابل توجیه باشد. بررسی‌های ابتدایی از لحاظ مضامین و امضای نامه و مهر و آرم و با توجه به شناخته شده بودن حامل نامه و همراهی با نامه عرفات، اطمینان نسبی ما را در خصوص صحت ادعا جلب کرد».(۱)

بنابراین از اوایل سال ۱۳۶۹، موج نامه‌نگاری‌ها که از طرف صدام حسین شروع شد و مجموعاً دوازده نامه بین روسای جمهور دو کشور رد و بدل شد. درباره شروع نامه نگاری‌ها دلایل مختلفی را می‌توان ذکر کرد:

نخست، مسائل اصلی باقی مانده از جنگ بود که با گذشت دو سال از جنگ هنوز حل نشده بود. از جمله مهم‌ترین این مسائل، عقب‌نشینی عراق به مرزهای بین‌المللی و موضوع تبادل اسرا بود. از زمان طرح و پذیرش قطعنامه ۵۹۸، تا مبادله اسرا زمان نسبتاً زیادی یعنی نزدیک به دو سال سپری شده بود ولی هنوز خبری از آزادی اسرا نبود، این در حالی بود که سرنوشت اسرای زیادی از دو طرف هنوز بلاتکلیف بود. همچنین با وجود بازپس‌گیری غالب مناطق در سال‌های اولیه جنگ، بخشی از ارتفاعات و مناطق مرزی همچنان در اشغال ارتش عراق بود که جزء مناطق استراتژیک بود و تمایلی در صدام برای عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی مشاهده نمی‌شد.(۲)

نکته دوم را باید نوعی تلاش صدام برای خرید زمان و مشمول مرور زمان کردن خواسته‌های جمهوری اسلامی ایران بر اساس قطعنامه۵۹۸ دانست. واقعیت این بود که صدام به هیچ‌وجه حاضر نبود قرارداد الجزایر را به عنوان مبنای مرزهای بین‌المللی دو کشور و اجرای ترتیبی بندهای قطعنامه ۵۹۸ بپذیرد. مذاکرات صلح بر مبنای این قرارداد و اولین بند قطعنامه ۵۹۸، هم آتش‌بس و هم عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی بود، اما صدام اصرار داشت که اول در مورد اروندرود و لایروبی این رودخانه و کشتیرانی در آن توافق شود.(۳)

نکته سوم را باید در تلاش صدام، در ایجاد مذاکرات دوجانبه و بدون واسطه دانست. درباره‌ی هدف صدام از این‌کار، خیلی نمی‌توان با اطمینان سخن گفت. اما از محتوای نامه‌های متعدد او این نکته را می‌توان دریافت که صدام در این ایام، از اینکه برخی به دنبال فتنه در روابط دو کشور هستند؛ سخن گفته و مذاکرات مستقیم و دوجانبه را، راه حلی برای این مساله می‌دانست. این نکته را به وضوح در نخستین نامه صدام می‌توان دید؛ «پیشنهاد می‌کنم ملاقات مستقیمی بین ما صورت گیرد که در آن از سوی ما، بنده خدا، فرستنده این نامه و‌ آقای عزت ابراهیم به همراه مجموعه‌ای از دستیاران خودمان و از سوی شما، آقایان علی خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی به همراه گروهی از دستیاران شما شرکت کنند… به اعتقاد ما، در ملاقات مستقیمی که با هم خواهیم داشت،‌ دستیابی به آنچه عراق، حق تلقی می‌کند و آنچه ایران، حق تلقی می‌کند، قابل تحقق است. ملاقاتی که راه را بر فرصت‌‌طلبان و آنان که می‌کوشند محیط صلح و آرامش را آلوده سازند، خواهد بست، مشروط بر اینکه نیت‌‌ها، صادقانه، متوجه صلح خداپسندانه و مورد رضایت ملت‌هایمان باشد».(۴)

نکته چهارم که البته در ابتدا کمتر خود را نشان می‌داد، تلاش صدام برای آسودگی از دروازه‌های شرقی جهان عرب بود. صدام که خود را در قامت رهبر جهان عرب و حافظ دروازه شرقی جهان عرب می‌دانست، توافق با ایران را برای حمله به کویت ضروری می‌دانست. همزمان با پایان جنگ سرد، صدام به بهانه توجیه مشکلات داخلی پیش آمده از جنگ بی‌حاصل با ایران، منحرف‌ساختن افکار عمومی از آثار و نتایج آن، عدم تمایل به بازپرداخت وام‌های دریافتی از کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس و خاتمه دادن به مشکل ژئوپولتیکی خود، به کویت، (یکی از اصلی‌ترین حامیان منطقه‌ای خود در جنگ با ایران)، حمله و این کشور را بخشی از خاک خود اعلام کرد.

صدام در ملاقات با حسنی مبارک رئیس جمهوری مصر و ملک حسین پادشاه اردن که ۲۴ فوریه ۱۹۹۰ در امان صورت گرفت، گفت که: اگر ملک فهد و شیخ جابر سی‌میلیارد در جریان جنگ عراق با ایران به عراق کمک کرده‌اند، این پول خون سربازان عراقی بوده است که برای حفظ تاج و تخت آنها ریخته شده است. آنها نه تنها باید از پس گرفتن این پول صرف‌نظر کنند؛ بلکه باید سی‌میلیارد دلار دیگر هم برای حل مشکلاتی که عراق در نتیجه این جنگ، گرفتار آن شده است، بپردازند. صدام درحالی که با خشم و نفرت از ملک فهد و امیر کویت نام می‌برد، گفت: اگر آنها به تقاضاهای عراق ترتیب اثر ندهند، ما هم انتقام خون سربازان عراقی را از آنها خواهیم گرفت. صدام از حسنی مبارک و ملک حسین خواست که سخنان او را به ملک فهد و امیر کویت بازگو کنند. مبارک از مداخله در این مسئله خودداری کرد؛ ولی ملک حسین در روز ۲۶ فوریه عازم عربستان سعودی و سپس کویت و امارات متحده عربی شد تا راه حلی برای مشکلات صدام بیابد. ملک فهد، شیخ جابر و شیخ زاید به تهدیدهای صدام اعتنایی نکردند و ملک حسین دست خالی از سفر بازگشت. امیرکویت در ملاقات با ملک‌حسین به او گفته بود که هرگونه کمکی از سوی کویت به عراق، در آینده موکول به حل اختلافات مرزی دو کشور و به رسمیت شناختن مرزهای کویت از سوی دولت عراق است.(۵)

جمهوری اسلامی ایران علی‌رغم جنگ هشت‌ساله‌ی تحمیلی از طرف عراق و همچنین رویه خصومت آمیز شورای همکاری خلیج فارس در جنگ عراق با ایران در مقابل حمله عراق به کویت خواستار اقدامات زیر شد؛ عقب‌نشینی بی‌قید و شرط عراق از کویت و خروج نیروهای خارجی از خلیج فارس، حل بحران به وسیله کشورهای اسلامی منطقه، تامین امنیت منطقه به وسیله کشورهای همجوار آن و حل و فصل مسالمت‌آمیز بحران.(۶)

در نخستین نامه، صدام از مذاکرات رودرو صحبت می‌کند و پیشنهاد می ‌کند که این ملاقات در مکه مکرمه یا هر مکان دیگری که بر آن توافق می‌‌کنیم، برپا شود، همچنین سخن از عوامل دست‌اندرکار وقوع فتنه میان ایران و عراق سخن به میان می‌آورد و از خطر صهیونیسم و برخی ابرقدرت‌ها و کشورهای بزرگ علیه عراق و امت عرب می‌گوید. متن نامه در قسمت‌های پایانی، با تاکید مجدد صدام بر مذاکرات رودرو و دو جانبه و البته در اولین زمان ممکن خاتمه می‌یابد. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به نخستین نامه‌ی صدام، از ماهیت ضد استکباری انقلاب اسلامی ایران و همچنین ضد صهیونیستی آن سخن گفته و از ادامه اشغال بخشی از خاک جمهوری اسلامی ایران توسط عراق به منزله موانعی جدی در راه صلح اشاره می‌کند و به جای تماس روسای دو جمهور، از ارتباط در سطح نمایندگان بحث می‌شود. در نامه دوم دو طرف، گلایه‌ها از طرح برخی مسائل در نامه نخست مشاهده می‌شود و فضای کلی نامه را تحت‌تاثیر قرار داده است. صدام در نامه دوم می‌نویسد؛ روح پیام شما آن چنان که ما امیدوار بودیم نبود، زیرا مقدمه پیام در هرجا که فرصتی دست داده شامل عبارت‌های دو پهلو و پایان آن، خشن بوده است. همچنین صدام، از کاربرد اصطلاح جنگ تحمیلی اظهار ناراحتی کرده و اشاره می‌کند که آماده ارائه اسناد کافی در جهت اثبات تفصیلی دیدگاه‌های خود در صحنه مناظره (و اینکه چه کسی جنگ و ستیز را آغاز کرد…و چگونه شروع شد) هستیم، از پای‌بندی به قطعنامه ۵۹۸ سخن می‌گوید و پیشنهاد هاشمی رفسنجانی را در مورد ملاقات سفرا در ژنو می‌پذیرد و  می‌نویسد: به آقای برزان ابراهیم التکریتی «سفیرمان در ژنو» اختیار انجام این مذاکرات را با آقای سیروس ناصری «سفیر شما در آنجا» واگذار کردیم.

هاشمی در پاسخ، گلایه‌ها در مورد برخی مسائل را در نامه دوم تکرار و سعی می‌کند که این روند در نامه‌های بعدی تدوام پیدا نکند؛ برای همین می‌نویسد: از اینکه در مکاتبات صلح، مطالب رنجش‌آور مطرح شود راضی نیستیم ولی متاسفانه سنگ این بنا، در اولین نامه‌ی شما که به اظهار خودتان؛ با قصد زدودن رسوبات نزاع‌خیز و هموارکردن راه دوستی تنظیم شده، گذاشته شده بود، ازجمله اینکه: در نامه اول به گونه‌ای ادعا شده بود که گویا طرف ما «امت عرب» است. چیزی که در طول جنگ برای جا انداختن آن، تلاش‌های فراوان بی‌نتیجه‌ای به کار رفت. همچنین اشاره‌ی صدام به اعتبار قطعنامه ۵۹۸ را مثبت تلقی کرده و پای سازمان ملل به مذاکره کشیده می‌شود که مسئولیت اجرای قطعنامه را بر عهده دارد. از نامه سوم می‌توان به شکل جدی طرح مسائل اصلی باقی مانده و حل نشده جنگ را دید. از جمله عقب‌نشینی نیروها، به مرزهای بین‌المللی و مبادله اسرای جنگی در مدت دو ماه از تاریخ پذیرش نهایی یک موافقتنامه صلح. ولی نظر صدام در مورد اروندرود همچنان بر حاکمیت عراق بر این رودخانه است. ادعایی که در نامه چهارم هم تکرار می‌شود با این مضمون که «حاکمیت کامل بر رودخانه متعلق به عراق باشد، زیرا که حق تاریخی و مشروع آن است.» نامه‌های سوم و چهارم صدام به خاطر طرح مجدد ادعاهای صدام بی‌پاسخ می‌ماند و در نامه پنچم نیّات واقعی صدام از نامه نگاری‌ها بیشتر خود را نشان می‌دهد. این نامه که ظاهراً یک‌روز پس از حمله صدام به کویت نوشته شده، حاکی از نگرانی صدام از ورود ایران به جنگ عراق با کویت است و سعی می‌کند با عربی جلوه دادن این جنگ، عدم صلاحیت ورود ایران به این مساله را نشان دهد. نکته مهم در پاسخ هاشمی رفسنجانی به این نامه تاکید بر حق ایران و الزام به پایبندی به مفاد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر است. نهایتاً در آخرین نامه‌، به تاریخ ۲۳ مرداد ماه ۱۳۶۹، صدام از پذیرش شرایط ایران از جمله مبادله اسرا خبر داد؛

«۱-با پیشنهاد شما مندرج در نامه جوابیه هشتم اوت ۱۹۹۰ که توسط نماینده ما در ژنو از نماینده شما دریافت شد و ناظر به لزوم مبنا قرار دادن عهدنامه ۱۹۷۵ می‌باشد، ضمن مرتبط دانستن آن با اصول مندرج در نامه سی ژوئیه۱۹۹۰ ما، به ویژه در مورد مبادله اسرا و بندهای ۶ و ۷ قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، موافقت می‌شود.

۲-براساس بند یک این نامه و مندرجات نامه سی‌ژوئیه۱۹۹۰، ما آماده‌ایم هیأتی را به تهران اعزام کنیم و یا هیأتی از سوی شما به بغداد سفر کند تا ضمن تهیه موافقتنامه‌های مربوطه، موجبات امضای آن را در سطحی که مورد توافق قرار می‌گیرد، فراهم نمایند.

۳-به نشانه حسن نیت، ما عقب‌نشینی خود را از روز جمعه هفدهم اوت ۱۹۹۰ آغاز کرده و به جز یک نیروی سمبلیک در کنار مأموران مرزبانی و پلیس که برای انجام مأموریت‌های روزمره در شرایط عادی، باقی می‌ماند، نیروهای خود را از مناطق رویاروی شما در طول مرز فرا خواهیم خواند.

۴-مبادله فوری و همه‌جانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران در اسارت به سر می‌برند. و این از طریق مرزهای زمینی و از راه خانقین ـ قصرشیرین و راه‌های دیگری که مورد توافق قرار می‌گیرد صورت خواهد گرفت. ما آغازگر این اقدام خواهیم بود و از روز جمعه ۱۷/۸/۱۹۹۰ به آن مبادرت خواهیم کرد.»

صدام در ادامه می‌نویسد: بدین‌ترتیب همه آنچه را می‌خواستید و بر آن تکیه می‌کردید تحقق یافت. هاشمی رفسنجانی نیز در پاسخ به آخرین نامه می‌نویسد: اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ از سوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلاف در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و تبدیل آتش‌بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت. شروع عقب‌نشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به حساب می‌آوریم…اکنون ما برای پذیرش نمایندگان شما در تهران آمادگی داریم و امیدواریم با تداوم جوّ مثبت و حسن‌نیّت موجود بتوانیم به صلح جامع و پایدار با حفظ همه حقوق و حدود مشروع دو ملت و دو کشور اسلامی دست یابیم.(۷)

۱۷سال بعد، هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ازآن روز؛ به عنوان «شیرین‌ترین روز» عمرش یاد کرد و آن را یک پیروزی بزرگ برای ایران خواند. و گفت: «صدامی‌ها می‌خواستند خیالشان از پشت سرشان راحت باشد، به همین منظور صدام مکاتبه را با من شروع کردند. چند نامه به فاصله‌های کم؛ بین من و صدام مبادله شد که الان به صورت کتابچه‌ی کوچک عربی و فارسی منتشر شده و وجود دارد…»(۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مقدمه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بر کتاب دوازده نامه (متن نامه‌های مبادله شده بین روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق) تهران، دفتر نشر معارف انقلاب،۱۳۹۰، ص ۹

  1. محسن رشید، آشنایی با جنگ، گزارشی کوتاه، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ج ۱، ۱۳۷۸، ص ۴۰
  2. در این مورد بنگرید به علی اکبر ولایتی، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰
  3. در این مورد بنگرید به دوازده نامه (متن نامه های مبادله شده بین روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق) تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۹۰
  4. محمود سید و فاطمه زارع، مناقشه مرزی عراق با همسایگان خود با تکیه بر جنگ دوم خلیج فارس، فصلنامه مطالعات روابط بین الملل، سال نهم، شماره ۳۳، بهار ۱۳۹۵، ص ۲۳۳-۲۳۴
  5. بیژن اسدی؛ خلیج فارس و مسائل آن؛ تهران، سمت، چاپ سوم، ۱۳۸۸ .ص ۵۳۰
  6. در این مورد، بنگرید به دوازده نامه (متن نامه های مبادله شده بین روسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق) تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۹۰

۸ روزنامه جمهوری اسلامی،۲۰/۵/۸۶

03نوامبر/19

گرایش به ساخت آثار اجتمایی در سینمای ایران

پیشگفتار:

در قسمت‌های گذشته به تحلیل فیلم‌های سینمای ایران تا پایان سال ۱۳۷۰ پرداختیم. ذیلاً در ابتدا به دو فیلم باقیمانده از سال ۷۰ می‌پردازیم و سپس وارد سال ۱۳۷۱ می‌شویم. هر دو فیلم باقیمانده سال ۱۳۷۰ در ژانر کودک و نوجوان طبقه‌بندی می‌شوند.

الف) دو فیلم باقیمانده سال ۱۳۷۰:

۱ـ نیاز: تهیه‌کننده (به اتفاق علی واجد سمیعی) و کارگردان: علیرضا داودنژاد. بازیگران: ترحم فتحی، شهره لرستانی، علی سوری، محمدرضا داودنژاد، عزت‌الله صلح‌جو، شجاع‌الدین حبیبیان

داستان بسیار ساده و در عین حال فوق‌العاده جذاب و باورپذیر نوجوانی که پس از درگذشت پدرش عزم سرپرستی و اداره امور خانواده را دارد. فضائی از همّت و اخلاق و آزادگی را به نمایش می‌گذارد. بی‌تردید این فیلم بهترین ساخته زندگی هنری علیرضا داودنژاد محسوب می‌شود که همچنان بعد از حدود ۲۸ سال دیدنی است. در کارنامه کاری و سینمایی داودنژاد قبل و بعد از انقلاب آثار متعدد خوب و بد و متوسط وجود دارد که هیچکدام به گرد نیاز نمی‌رسند.

۲ـ نرگس: کارگردان، تهیه‌کنند و سناریست: رخشان بنی‌اعتماد (تهیه‌کنندگی به اتفاق علی‌اکبر عرفانی و فیلمنامه به اتفاق فریدون جیرانی).

ماجرای دله‌دزدی اقشار ضعیف جامعه و امرار معاش با این روش دستمایه بنی‌اعتماد در داستان‌پردازی نرگس است. هر چند بنی‌اعتماد مدعی است که در تصویرگری زندگی پررنج اقشار پائین جامعه موفق است، اما به نظر می‌رسد که حجم آسیب این‌گونه تصویرگری بیش از نفع آن باشد، چرا که با سیاه‌نمائی و تلخ‌گفتاری معمول موجود در آثار بنی‌اعتماد روح و روان بیننده خراشیده می‌شود. فیلمسازانی که این‌گونه مصائب جامعه را به تصویر می‌کشند بهتر است راه‌حلی نیز ارائه نمایند و با جمله معروف (تکلیف سینما فقط بیان است و نه ارائه طریق) مسئولیت خود را فراموش نکنند. البته این قصه بنی‌اعتماد به زندگی کودکان مربوط می‌شود و به همین دلیل در (ژانر کودک و نوجوان) طبقه‌بندی می‌گردد، هر چند از فضای آشفته و یأس‌آور عمومی آثار این کارگردان جدا نیست.

ب) تحلیل فیلم‌های اکران شده در سال ۱۳۷۱:

در سال ۷۱ تعداد ۶۱ فیلم به نمایش عمومی درآمد که مانند سالهای گذشته تنوعی از ژانرهای گوناگون را به خود اختصاص داده بود. البته با فاصله گرفتن از دوران دفاع مقدس، عطش ساخت فیلم‌های مرتبط با جنگ مقداری فروکش می‌کند و فیلمسازان عمدتاً به سمت ساخت آثار اجتماعی گرایش می‌یابند.

ـ ‌ژانر دفاع مقدس:

۱ـ از کرخه تا راین– سناریست و کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا. تهیه‌کننده: مرحوم سیف‌الله داد. بازیگران: هما روستا، علی دهکردی، صادق صفائی، هانس نویمن، فرزانه عسکری، اصغر تقی‌زاده، آندریاس کورتز، ابراهیم اصغرزاده، پرویز شیخ طاری.

داستان فیلم مربوط به اعزام یک جانباز نابینای شیمیائی به آلمان برای معالجه می‌باشد.لازم به توضیح است که غربیان جنایتکار نه تنها در دوران حمله صدام به ایران در کنار آن جانی ایستاده بودند و همه‌گونه کمک اقتصادی، نظامی و فرهنگی به وی رساندند، بلکه حتی سلاح‌های شیمیائی ممنوعه هم به او دادند و در استفاده هم یاریش نمودند. آنها پس از سقوط صدام و ناکامی در شکست انقلاب اسلامی، ترفند دیگری به کار بردند و به نام درمان مصدومین شیمیائی و همکاری با ایران، آثار جنگ‌افزارهای فروخته شده به صدام بر روی انسان‌ها را بررسی کردند و نقاط قوت و ضعف مواد شیمیائی را ارزیابی نمودند تا به تکمیل آن سلاح‌ها بپردازند. هر چند از انسانی غربی بدون خدا و اخلاق انتظاری جز این نمی‌رود، اما رسوائی آنها به قدری آشکار شد که حتی نتوانستند حفظ ظاهر نموده و شعارهای باسمه‌ای و فریبکارانه حقوق بشری خود را ادامه دهند.

به هر حال فیلم حاتمی‌کیا دارای ارزش‌های هنری و فرهنگی ویژه‌ای است و جزو آثار شاخص دفاع مقدس و کارنامه ارزشمند این فیلمساز متعهد محسوب می‌شود. از نظر برخی از صاحب‌نظران این فیلم بهترین اثر سال ۷۱ و یکی از بهترین‌های سینمای پس از انقلاب است.

۲ـ آتش در خرمنـ کارگردان: سیعد حاجی‌میری. تهیه‌کننده: مؤسسه الهادی (به مدیریت هادی غفاری، شبکه دوم سیما و سعید حاجی میری). فیلمبردار: کمال تبریزی (از دانشجویان تصرف‌کننده لانه جاسوسی و کارگردان فعلی).

ارباب یکی از روستاهای مرزی با خیانت راه ورود ارتش عراق به روستا را هموار می‌سازد. مقاومت نوجوانان و جوانان و مقابله مردم با ارتش بعثی کش و قوس‌های زیادی به وجود می‌آورد و مخاطب را به تماشا و پیگیری داستان راغب می‌نماید. فیلم از باب تشجیع جوانان به مبارزه با دشمن اشغالگر وطن خوب است و آثار مثبتی دارد و عرق ملی را تقویت می‌کند. نکته‌ای که باید بر آن تأکید ورزید اینکه نگاه عمومی رزمندگان که همان نگاه دینی و اطاعت از رهبری حضرت امام(ره) می‌باشد، نباید در ترسیم مقاومت‌های روستائی و محلی کمرنگ شود، چرا که در این صورت شاکله کلی مقاومت دلاورانه جوانان آسیب خواهد دید. این نکته از آن نظر مطرح گردید که دشمنان نظام اجماع دارند، عنصر اصلی مقاومت و اضمحلال صدام و حامیان وی اعتقاد عمیق مذهبی رزمندگان ارتشی، سپاهی و بسیجی بود. بنابراین نباید از کنار آن بی‌تفاوت عبور کرد یا موارد کمرنگ دیگر را  آگراندیسمان نمود.

۳ـ آبادانی‌هاـ سناریست، تهیه‌کننده (باتفاق علی‌اکبر کسری) و کارگردان: کیانوش عیاری. بازیگران: سعید پورصمیمی، حسن رضائی، بهروز رضوی، باقر صحرارودی، سعید شیخ‌زاده، افسانه محمدی، بهمن پسندی

سرقت اتومبیل یک مهاجر جنگی اهل آبادان در تهران خمیرمایه داستان فیلم برای کیانوش عیاری شده است. جستجوی خستگی‌ناپذیر برای یافتن تنها دارائی این مهاجر جنگ تحمیلی برای کارگردان اهل آبادان و ایجاد تعلیق‌های مکرر در سراسر قصه که هنر برجسته کارگردان است تماشاگر را به ادامه فیلم ترغیب می‌کند. کیانوش عیاری فیلم‌ها و سریال‌های مختلفی ساخته و در آنها تسلط خود را برای جذب مخاطب نشان داده است. معروفترین اثر او در سالهای اخیر (روزگار قریب) است که زندگی دکتر قریب پایه‌گذار طب اطفال را به خوبی به تصویر کشید. کیانوش عیاری سینماگری هدفدار است و برای کار خود اهمیت قائل است، اما کاش به اندازه نیمی از توجه به تکنیک سینماگری (که خیلی هم خوب است) به جنبه‌های تربیتی و مصالح کلان عمومی جامعه عنایت داشت. این عدم توجه موجب عدم امکان نمایش برخی سکانس‌های تعدادی از فیلم‌های وی شده است و عجیب آنکه وی اصرار زیادی به نمایش آن صحنه‌ها داشته است.

۴ـ باز بارانـ سناریست (به اتفاق راضیه فلاح) و کارگردان محسن محسنی نسب. محصول سیمای جمهوری اسلامی ایران. بازیگران: علی سرتیپی (هم‌اکنون مالک گسترده‌ترین تشکیلات پخش فیلم)

داستان فیلم هر چند قابل طبقه‌بندی در ژانر دفاع مقدس است، اما بیشتر یک درام خانوادگی محسوب می‌شود. تعلیق به کار رفته در جذاب‌سازی قصه و پیگیری آن توسط مخاطب بر سایر جنبه‌ها غلبه دارد. ازدواج همسر رزمنده‌ای که به او اطلاع داده‌اند همسرش به شهادت رسیده با برادر آن رزمنده کار غلطی نیست، بلکه اگر با توافق و علاقمندی طرفین و منطق شرعی صورت گیرد، بسیار هم مطلوب است. نکته اساسی و قابل تأمل آن است که بعداً معلوم می‌شود رزمنده مذکور زنده است و به وطن بازمی‌گردد و با زندگی مشترک همسر و برادرش مواجه می‌شود. او بر سر دو راهی عاطفی شکننده حیران می‌ماند که با این ماجرا چگونه کنار بیاید. اینگونه درام در هر خانوده‌ای و در هر کشوری امکان وقوعش وجود دارد و مونتاژ آن با دفاع مقدس ترفندی برای ارزش‌گذاری آن در اذهان طبقات متدین جامعه به نظر می‌رسد.

نکته قابل توجه این است که دفاع مقدس و ارزش‌ها و حواشی آن واجد ویژگی‌های بسیار برجسته و شاخصی هستند که تا قیامت الگوی آزادگان و ایثارگران آینده همه دنیا خواهد بود و تنزل ماجراهای آن به حادثه شاذ و نادر یکه نمونه‌ای از آن در عالم واقع شنیده نشده است چه مشکلی را حل خواهد کرد؟ اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که سینماگران ما نیز مانند سایر سینماگران کشورهای دیگر در جنگ‌های ظالمانه و تجاوزکارانه زمانی به ساخت فیلم‌های ضدجنگ روی آوردند. اینان توجه نداشتند که روشنفکران کشورهای متجاوز با ساخت فیلم‌های ضدجنگ از مظلومین حمایت کردند که بسیار ارزشمند است، در حالی که کشور ما قربانی جنگ‌افروزان غربی و نوکران منطقه‌ای آنان شد و طبعاً در این شرایط برای دفاع از منافع ملی و کیان دین و شرافت مردم باید همه را به دفاع از کشور ترغیب نمود تا مخاطرات از بین بروند و این دقیقاً شرائط معکوس حاکمان جنگ‌افروز غربی است. به عبارت روشن‌تر تقلید کورکورانه در همه حوزه‌ها، همواره یکی از بلایای چند قرن اخیر کشور بوده است.

۵ـ سایه‌های هجومـ کارگردان: احمد امینی. بازیگران: سیما تیرانداز، مجید مظفری، یوسف صادق، مهدی محمدی، نیکی مظفری، میلاد عراقی.

حمله نیروهای عراقی در روزهای ابتدائی جنگ تحمیلی به منطقه مرزی خوزستان و خطر ایجاد شده برای مردم آن منطقه، به ویژه خانواده‌ای را که در درون خود مشکلات زیادی دارند با هم متحد می‌کند تا با همکاری یکدیگر و کنار گذاشتن اختلافات روزمره به مقابله با دشمن متجاوز بپردازند. فیلم ویژگی خاصی ندارد و به عنوان یک اثر معمولی در ژانر دفاع مقدس قابل دیدن است.

۶ـ بر بال فرشتگانـ سناریست و کارگردان: جواد شمقدری (بعداً معاون سینمائی ارشاد در دوره آقای احمدی‌نژاد). فیلمبردار: محمد درمنش (هم اکنون کارگردان). محصول بنیاد مستضعفان. بازیگران: حسن جوهرچی، جلیل فرجاد، سودابه آقاجانیان (هم‌اکنون مجری تلویزیون).

یاد و خاطره برادر شهید جوانی که در سال‌های آخر عمر برادرش در کنار او نبوده، هم‌اکنون موجب حسرت و رنج او شده است. بر این اساس، برای زنده نگهداشتن یاد او تابلوئی را سفارش می‌دهد. فیلم خرده داستان‌های دیگری هم دارد که برای ایجاد تعلیق تعبیه شده است. جواد شمقدری از سینماگران متعهد کشور است که آثار مختلفی در حوزه سینما و تلویزیون عرضه کرده است.

۷ـ بازی بزرگانـ سناریست و کارگردان: کامبوزیا پرتوی. بازیگران: رزگار محمد امین، رژان عمری، شادی قاضی‌پور، محمدابراهیم یوسفی.

حمله ارتش بعثی جنایتکار صدام به شهرکی مرزی در آغاز جنگ تحمیلی و آواره شدن مردم در کوه‌ها شاکله قصه فیلم را تشکیل می‌دهد. دخترکی کم‌سن و سال که نتوانسته بگریزد در میان شهداء به نوزادی می‌رسد که ناگزیر می‌شود او را بردارد و مانند یک مادر در آن شرایط سخت و وحشتناک از او حمایت کند. فضای قصه عاطفی و تأثیرگذار است. بازیگران هیچکدام حرفه‌ای نیستند، با این حال از عهده عرضه یک فیلم نسبتاً دیدنی برآمده‌اند. مجدداً تکرار می‌شود که بسیار مناسب‌تر بود که سازندگان فیلم‌های مرتبط با دفاع مقدس به جای پرداختن به مسائل عاطفی و فردی جنگ (که در جای خود قابل تقدیر است) همّ و غم خود را به نمایش و تحلیل حواشی و پیامدهای کلان حمله دشمن به کشور معطوف می‌ساختند تا ذهن قاطبه مردم از مسائل اصلی منحرف نشود و در حد تحریک عواطف فردی و خانوادگی باقی نماند. درآن صورت ماندگاری داستان در اذهان بینندگان حال و آینده صد چندان خواهد شد. به عنوان نمونه، برخی از آثار حاتمی‌کیا، مرحوم ملاقلی‌پور از این جنس هستند که هر سال به مناسبت‌های مختلف قابلیت پخش از تلویزیون را دارند.

۸ـ شکوه بازگشتـ کارگردان: سیروس مقدم. بازیگران: جمشید مشایخی، رسول توکلی، افسانه بایگان، منوچهر حامدی،‌ رضا مرادیان.

برگشت پزشکی بعد از ۸ سال اسارت به وطن و مواجه شدن با همسرش که دچار بیماری روانی شده است، زمینه‌ای را فراهم می‌آورد تا آن دو با تلاش مثبت بکوشند، زندگی مشترک خود را مجدداً بازسازی کنند. فیلم مانند چند فیلم قبلی از منظر یادآوری ژانر دفاع مقدس خوب است، اما از جنبه پرداختن به حواشی فرعی و نه چندان با اهمیت دفاع مقدس نمره بالائی نمی‌گیرد. فراموش نکنیم که همواره برای تصمیم‌گیری، آنچه معیار امتیاز تصمیمات محسوب می‌شود اهمّ و مهم کردن گزینه‌هاست. چه بسا ده‌ها تصمیم و اقدام نمره قبولی بگیرند، اما تعداد بسیار معدودی نمره عالی دریافت می‌کنند که اتخاذ آنها نشانه بهترین استفاده از امکانات و شرایط تلقی می‌شود. سیروس مقدم کارگردان خوبی است که مشخصاً در حوزه سریال‌سازی نمره قابل قبولی می‌گیرد.

۹ـ صلیب طلائیـ سناریست و کارگردان: عبدالله باکیده. بازیگران: جعفر دهقان، احمد جوهری، محسن مکاری، شاهین جعفری، حسین بخشی‌پور.

پیدا کردن جعبه سیاه یکی از جنگنده‌های ساقط شده در خاک دشمن و انتقال آن به داخل کشور مأموریت گروه گشتی خودی است که همزمان یک گروه گشتی دشمن نیز در پی یافتن همان جعبه می‌باشد. درگیری‌های این دو گروه و حوادث متعاقب آن مأموریت خط قصه فیلم را تشکیل می‌دهد. بازیگران به جز جعفر دهقان همگی ناآشنا و غیرحرفه‌ای هستند. عبدالله باکیده بعدها فیلم‌های دیگری نیز در این حوزه ساخت، اما فعالیت مستمری از خود نشان نداد.

همانطور که تا اینجا ملاحظه می‌شود، مدل ساخت فیلم‌های دفاع مقدس در سال ۱۳۷۱ عمدتاً به وقایع‌نگاری و حادثه‌پردازی و سرگرمی عامه‌پسند محدود می‌شود و کمتر پرداختن به عمق مسائل و ریشه‌های جنگ و نقش استکبار در تحمیل خسارت‌ها به مردم دو کشور و همچنین نقش مزدوران حلقه به گوش آنها در منطقه مورد توجه قرار گرفته است. ممکن است سازندگان فیلم پاسخ بدهند که این تحلیل‌ها در حوزه دیپلماسی است و به سینما مربوط نمی‌شود. اینان باید بدانند که هالیوود در قالب ساخت آثار جذاب و عامه‌پسند مانند«بیگانه» که چند سری از آن تولید شد، اهداف سیاسی و پلید اسلام‌ستیزی را به خورد مردم عادی دنیا داد.

(مأخذ: فرهنگ فیلم‌های سینمای ایران، تألیف جمال امید و انتشارات معاونت سینمائی)

 

03نوامبر/19

حرف‌های ممنوعه در زندگی مشترک

اشاره: در ادامۀ مباحث گذشته از موضوع «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک»، و در ابتدای گام چهاردهم، در شماره گذشته رسیدیم به مبحث «بساط سخن» و به مصادیقی از «گفتگوهای قاعده‌مند» اشاره رفت اینک و در ادامه، به بایدها و نبایدهایی در همین زمینه پرداخته می‌شود:

الف) در بارۀ دیگران

صحبت از دیگران، یکی از آفات آسیب‌زای خانواده است. واقعاً چه نیازی است که سخن گفتن از دیگران را نُقل مجالس خود کنیم؟ این صحبت‌ها علاوه بر این که از نظر شرعی گناه محسوب می‌شود،(۱) آرامش روانی خانواده را هم از بین می‌بَرَد. اگر کسانی که از آنان سخن می‌گوییم، بالاتر از ما باشند، راه مقایسه، حسرت و افسوس، حسادت و چشم و هم‌چشمی و … را به خانه گشوده‌ایم. اگر هم پایین‌تر از ما باشند، راه ‌عُجب و غرور، تکبّر و تحقیر را… البتّه گاهی زندگی خوب دیگران، الگویی برای ماست و از همین رو نیز در بارۀ آن، سخن می‌گوییم. در صورتی که همسرمان به این خانواده یا فرد و تعریف از آن حسّاس نباشد، چنین گفتگویی مطلوب است.

داشتم فکر می‌کردم به این که اگر روزی حرف دیگران از خانۀ ما بیرون برود، چه گلستانی می‌شود این خانه! این خانه بوی مُرده می‌دهد از بس که گوشت انسان مُرده خورده‌ایم در آن. حالا که خودمان نمی‌توانیم در مقابل دهانمان بایستیم، کاش می‌شد به یکدیگر کمک می‌کردیم تا از این مرده‌خواری نجات پیدا کنیم. انگار قفل‌های دهانمان از کار افتاده که زبانمان هر چه می‌خواهد، می‌گوید؛ امّا از همین حالا اگر خواستم حرفی در بارۀ کسی بزنم، اوّل تو لب بگز و یادم بینداز رسم منفور مرده‌خواری را. اگر باز هم زبانم خواست بچرخد، هر جا که بود عیبی ندارد، دستت را محکم بگیر در مقابل دهانم. من از مُرده‌خواری خسته‌ام.

ب) در بارۀ گذشته‌های تلخ

زندگی، آغاز تجربه‌ای نو برای دو زوج جوان است. دختر و پسر با ازدواج، وارد فضایی می‌شوند که پیش از این، آن را تجربه نکرده‌اند. به همین دلیل هم ممکن است در مقاطعی از زندگی، بویژه مراحل اوّلیۀ آن، اختلافاتی با هم پیدا کنند که حتّی شدید هم بوده، به جاهای باریک بکشد؛ امّا در موارد قابل توجّهی با تدبیر یکی از دو طرف یا هر دو و یا شخص سومی، این بحران، فروکش می‌کند و روابط آنها به حالت عادی بر می‌گردد. در چنین مواردی اوّلاً باید خداوند را شاکر بود که تنش به وجود آمده، زندگی را ویران نکرده و دوباره زندگی به ساحل آرامش رسیده است؛ ثانیاً پس از حلّ بحران نباید همانند ابزاری برای سرزنش همسر، از آن استفاده کرد. یادآوری گذشته، معمولاً برای کسی که مقصّر اصلی بحران است، آزار دهنده بوده، برای او طعم سرزنش دارد. سرزنش، خود به تنهایی می‌تواند عامل بحران جدیدی باشد که شاید از بحران قبلی شدیدتر هم باشد. البتّه اگر یادآوری گذشته، جنبۀ عبرت‌آموزی داشته باشد و همسر هم از آن برداشت سرزنش نکند، مفید و سازنده است.

چه‌قدر خوب است که با هم صلواتی بفرستیم بر گذشته‌ها. بیا این دستمال ابریشمیِ گذشت را بگیر و روی سرت بکش تا پاک شود هر چه خاطرات بد است. قبول دارم که بد کردم در حقّ تو؛ امّا قبول کن که مدّت‌هاست بُریده‌ام رشتۀ این بدی‌ها را. هر وقت که در بارۀ بدی‌های گذشته‌ام حرف می‌زنی، مثل این است که همین الآن بدی کرده‌ام، این قدر از دست خودم خشمگین می‌شوم. امّا این را هم می‌دانم تا وقتی که تو مرا از پشت عینک این خاطره‌ها می‌بینی، خوبی‌های من به چشمت تار می‌آید. زودتر بردار این عینک را.

 

ج) در بارۀ مسائلی که اطّلاع کافی از آنها نداریم

موانع و آفات گفتگو

پیش از گفتگو باید با موانع آن آشنا شد؛ زیرا توجّه نکردن به این موانع و آفات، موجب می‌شود گفتگو به سرانجام خوبی نرسد و حتّی گاهی آثار زیان‌باری را با خود به همراه بیاورد. ما در این جا به برخی از مهم‌ترین موانع و آفات گفتگو، اشاره می‌کنیم:

الف) بی برنامگی

در برخی از خانواده‌ها، برنامه‌ وجود ندارد؛ یعنی معلوم نیست که این خانواده، کِی غذا می‌خورند؟ کِی تلویزیون نگاه می‌کنند؟ کِی به دیدن فامیل می‌روند؟ کِی به تفریح می‌روند؟ و… . به همین دلیل هم نمی‌توان برای گفتگو، برنامه‌ای ریخت. البتّه ناگفته پیداست که در بسیاری از خانواده‌ها امکان برنامه‌ریزی دقیق برای همۀ کارها وجود ندارد؛ امّا پذیرش این مطلب به این معنا نیست که به طور کلّی از برنامه‌ریزی غافل شویم. برای بسیاری از کارها می‌توان برنامه‌‌ریزی کرد؛ مثلاً برای همین تماشای تلویزیون که در نکتۀ بعدی به آن خواهیم پرداخت.

ب) اعتیاد به رسانه

اعتیاد به رسانه، یکی از آفت‌های اصلی در مسیر برنامه‌ریزی برای گفتگوست. وقتی ما روزمان را با رسانه شروع می‌کنیم و شب را هم پای رسانه می‌خوابیم، دیگر فرصتی برای گفتگو باقی نمی‌ماند. رسانه هر چه می‌خواهد باشد؛ رادیو، تلویزیون، اینترنت، روزنامه و … ما باید برای تماشای تلویزیون برنامه بریزیم، نه این که تلویزیون برای زندگی ما برنامه بریزد.

ج) روابط فامیلی زیاد

در لزوم دید و بازدید از فامیل یا همان صِلۀ اَرحام هیچ تردیدی نیست. در اهمّیت این امر، همین بس که از نظر شرعی، صِلۀ رَحِم، واجب است؛ امّا افراط در این کار، موجب زحمت برای دیگران و هم بی‌برنامگی برای خود ما می‌شود. برخی عادت کرده‌اند که هر شب را در بیرون از خانه طی کنند و وقتی به خانه باز گردند که دیگر، وقت خواب است. چنین روابطی اجازه نمی‌دهد که انسان برای گفتگو با همسر خود، برنامه‌ای داشته باشد. صبح تا بعد از ظهر، کار بیرون از خانه، بعد از ظهر هم استراحت، بعد هم دید و بازدید و پس از آن هم خواب. دیگر وقتی برای گفتگو نیست.

د) کار بیش از اندازه

بعضی‌ها تمام زندگی را در کار، خلاصه می‌کنند. خانه را هم فقط یک استراحتگاه می‌دانند و بس. وقتی از

خواب بیدار می‌شوند، با عجله، صبحانه خورده و نخورده، به سوی محلّ کار می‌روند. وقتی هم که بر می‌گردند، خسته و کوفته از کار، حوصلۀ حرف زدن ندارند. صبح تا شب، فقط کار…(۳)

کسانی که تمام زندگی را در کار و پول خلاصه کرده، خوش‌بختی و بدبختی خود را با مادّیّات محک می‌زنند، از واقعیّت زندگی غافل هستند. باید از اینها پرسید: شما پول را برای چه می‌خواهید؟ شما برای چه ازدواج کرده‌اید؟ مگر نه این است که پول، ابزاری است برای این که انسان بدون دغدغه بتواند زندگی کند؟ با این حرص و ولعی که شما به پول دارید، نه تنها دغدغه‌های زندگی‌تان کم نشده؛ بلکه تمام زندگی‌‌تان، دغدغه شده است. شما ازدواج کرده‌اید تا در کنار همسرتان، احساس آرامش کنید؛ امّا به قدری کار و پول، شما را به خود مشغول کرده که یادتان رفته همسری در کنارتان هست که علاوه بر این که شما نیازمند ارتباط عاطفی با او هستید، او نیز به شما نیازمند است.

ما کار می‌کنیم تا زندگی کنیم؛ امّا امان از وقتی  که کار، فرصتی برای زندگی نگذارد! ما کار می‌کنیم تا خانواده آرام باشند؛ ولی چه‌قدر بد کاری است کاری که رقیب خانواده می‌شود! ما کار می‌کنیم تا دستمان در مقابل کسی دراز نباشد؛ امّا این چه کاری است که ظرف دلِ خانواده را از توجّه و محبّت، خالی می‌کند و دست آنها را برای گداییِ توجّه و محبّت به سوی دیگران، دراز می‌کند؟ کار، جوهر مرد است؛ امّا وقتی از حد گذشت، آفت زندگی می‌شود.

هـ) کینه‌ها و عقده‌ها

در گفتگو، بیش و پیش از هر چیز، نیازمند یک تفاهم عاطفی میان زن و شوهر هستیم. اگر مسائلی بین این دو وجود دارد که به این ارتباط عاطفی لطمه وارد می‌کند، قبل از گفتگو در بارۀ هر چیزی باید این مسائل را از میان برداشت. کینه‌ها و عقده‌هایی که دو طرف از هم دارند، از اصلی‌ترین موانع این تفاهم عاطفی است.

گاهی قوّت روحیّۀ گذشت در فرد، موجب می‌شود بدون این که نیاز به توضیح همسر باشد، این کینه را از دل بیرون کند. گاهی هم فرد احساس می‌کند باید در بارۀ مسئله‌ای با همسر خود به گفتگو بنشیند تا با توضیحات یا پوزش او دلش آرام بگیرد. در این صورت باید با در نظر گرفتن قواعدی که در این جا خواهیم گفت، با همسرش صحبت کند و پس از برطرف شدن کینه، به گفتگو در بارۀ مسائل دیگر بپردازد.

و) ناامیدی از گفتگوهای پیشین

برخی می‌گویند ما در گذشته با هم گفتگوهای بسیاری داشته‌ایم که نتیجه‌ای هم نداشته. به همین دلیل هم انگیزه‌ای برای برنامه‌‌ریزی دوباره برای گفتگو نداریم.

تجربه نشان داده که نتیجه‌بخش نبودن این گفتگوها، بیشتر به جهت عدم رعایت قواعد گفتگوست. شما یک بار دیگر با توجّه به قواعدی که در این جا می‌آید، برنامه‌ای برای گفتگو بگذارید، آن وقت در بارۀ نتیجه بخش‌بودن یا نبودن گفتگو، قضاوت کنید.

ز) کم رویی

شاید برای بعضی‌ها عجیب باشد وقتی می‌شنوند کسی از همسرش خجالت می‌کشد؛ ولی این یک واقعیّت است. برخی از افراد از این که حرف دلشان را با همسرشان در میان بگذارند، خجالت می‌کشند. گاهی خجالت، ریشه در نوع رفتار همسر دارد؛ یعنی همسر تا به حال زمینۀ باز شدن سفرۀ دل را به زن یا شوهرش نداده. به همین دلیل هم صحبت کردن در بارۀ مسائل جدّی برای او خیلی سخت شده است. گاهی هم زن یا شوهر با همه، از جمله همسر خود، رودربایستی دارد و خجالتی است. در هر حال، این وظیفۀ همسر است که زمینه را برای بیان راحت حرف‌ها‌ فراهم کند. شخص خجالتی هم برای رهایی از بند رودربایستی باید حرف زدن را تمرین کند. یک بار که توانست حرف خود را با همسرش بزند، از میزان خجالت او کاسته می‌شود تا وقتی که دیگر از بیان سخنان خویش، خجالت نخواهد کشید.

ح) ترس از عصبانیّت طرف مقابل

در گفتگو، بویژه وقتی سخن از اختلافات دو طرف باشد، زمینۀ عصبانیّت، وجود دارد. عصبانیّت یکی از دو طرف، کافی است تا راه یک گفتگوی سازنده و هدفمند را ببندد. برای مبارزه با این مانع، اوّلاً باید به گونه‌‌ای سخن گفت که زمینۀ عصبانیّت برای همسرمان پیش نیاید، ثانیاً باید با در نظر گرفتن نکاتی که در بارۀ مبارزه با عصبانیّت گفته شد، در مقابل خشم خود، مقاومت کنیم و ثالثاً اگر همسرمان در گفتگو عصبانی شد، با حِلم و مدارا، اجازه ندهیم عصبانیّت او، گفتگو را به مجادله تبدیل کند که در این صورت، گفتگو، نتیجۀ مثبتی در بر نخواهد داشت.

هر چه باداباد! می‌خواهم اعتراف کنم. تا به امروز اگر جرئت حرف زدن با من را نداشتی، می‌دانم برای این بود که با شنیدن حرفی خلاف میلم، مثل سیم‌های برقی که به هم می‌خورند، جرقّه می‌زدم. تو هم برای این که این جرقّه، خانه را به آتش نکشد، حرفت را همان جا می‌بُریدی. دلم برایت می‌سوخت؛ امّا شدت خشمم چنان بود که عقلم که از کار می‌افتاد، هیچ، دهان احساسم را هم محکم با دست می‌گرفتم تا فرمانی ندهد خلافِ میلم! مدّت‌هاست که تصمیم گرفته‌ای جرقّه را روشن نکنی تا زحمت خاموش کردنش به دوشت نیفتد. حق داری. اگر تا به حال تقصیرها را روی سرِ تو خراب می‌کردم، امروز می‌خواهم اعتراف کنم و بگویم کاسۀ تقصیرات را همه، روی سرِ من بشکن. من خُرده‌ریزه‌های این کاسۀ شکسته را جمع می‌کنم و در مقابل چشمانم می‌گذارم تا هیچ گاه فراموش نکنم گذشته‌ای را که زبان تو را می‌بستم و دهان خودم را باز می‌کردم.

ط) نداشتن خلوت

زن و شوهر در طول روز، نیازمند داشتن خلوت هستند. باید زمانی را برای این کار، خالی کرد. در محیطی که فرزندانمان هم حضور دارند، نمی‌توان به راحتی گفتگو کرد؛ چرا که فرزندان نسبت به برخی از حرف‌ها غریبه محسوب می‌شوند. متأسّفانه، برخی خلوت را فقط برای امور زناشویی لازم می‌دانند؛ در حالی که بدون داشتن خلوت برای گفتگوهای دوستانه، آرام آرام، میان زن و شوهر، فاصلۀ عاطفی ایجاد می‌شود.

ی) رعایت بهداشت دهان و دندان

بوی بد دهان در هنگام صحبت، بسیار آزار دهنده است، به گونه‌ای که تمایل انسان را به گفتگو با کسی که دهانش بوی بدی می‌دهد، نزدیک به صفر می‌کند. پس بهتر است علاوه بر اهمّیت دادن به نظافت، اگر بیماری خاصّی داریم که موجب بدبوییِ دهانمان شده، هر چه زودتر به فکر مداوای آن باشیم.

می‌دانی که چه‌قدر دوست دارم با تو حرف بزنم. شک نداری که سخن گفتن با تو چه‌قدر آرامم می‌کند. یقین داری که گفتگوی با تو، آب و غذا شده برای من؛ امّا… مدّت‌هاست که می‌خواهم بگویم؛ ولی شرم می‌کنم. الآن هم که می‌خواهم بنویسم، باز هم خجالت می‌کشم. امّا… بگذار این طور بگویم. شاید بهتر باشد. می‌دانم که تو چه‌قدر دوست داری با من حرف بزنی. شک ندارم که سخن گفتن با من، چه‌قدر آرامت می‌کند. یقین دارم که گفتگو با من، آب و غذا شده برایت؛ امّا هر وقت احساس کردی چیزی مزاحم لذّت بردن تو از  گفتگو با من است، خیلی زود به من بگو. نکند خجالت بکشی. حتّی اگر این مزاحم، بوی بدِ دهانم بود، ذرّه‌ای به شرم اجازه نده برای یک لحظه، کنار زدن این مزاحم را عقب بیندازد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. رسول خدا(ص) فرمود: «ای ابوذر! بر تو باد دوری جستن از غیبت که همانا غیبت، از زنا بدتر است». ابوذر پرسید: چرا ای رسول خدا حضرت فرمود: «چون فرد وقتی زنا کند و توبه نماید، خدا، توبۀ او را می‌پذیرد؛ امّا غیبت، بخشیده نمی‌شود؛ مگر آن که غیبت شونده ببخشد» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۸۱)

 

  1. مخاطب اصلی ما در این قسمت، کسانی هستند که نسبت به مسائل اقتصادی حرص دارند؛ یعنی با کار کمتر هم چرخ زندگی‌شان می‌چرخد و محتاج نمی‌شوند؛ امّا حرص و ولع، به آنها اجازه نمی‌دهد که نسبت به اصل زندگی هم توجّهی داشته باشند؛ امّا آن عدّه‌ای که برای گذران حدّاقلی زندگی، نیازمند کارِ صبح تا شب هستند، در حال حاضر، مخاطب ما نیستند.
03نوامبر/19

نقش رژیم صهیونیستی در فتنه تکفیری در سوریه

همسایگی سوریه با لبنان و فلسطین اشغالی و نیز اشغال منطقه جولان سوریه توسط رژیم صهیونیستی از عواملی است که این کشور را در خط مقاومت قرار می‌دهد. مشخصاً از زمان حکومت حافظ اسد، نظام سوریه در خط مقاومت و در تقابل با رژیم صهیونیستی در منطقه قرار داشته است. در واقع اختلاف بر سر بلندی‌های جولان و اشغال آن توسط صهیونیست‌ها، دلیل اصلی مخالفت سوریه با موجودیت رژیم صهیونیستی است. به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در طول سه دهه گذشته، سوریه در تقابل راهبردی با رژیم صهیونیستی قرار گرفته و اتحاد با جمهوری اسلامی ایران در منطقه این ضدیت را بیش از پیش افزایش داده است. این ضدیت باعث شد تا پس از اشغال عراق توسط آمریکا و سرنگونی رژیم بعثی این کشور در سال ۲۰۰۳ میلادی، رژیم صهیونیستی سوریه را مورد هدف قرار دهد. به همین منظور در تابستان ۲۰۰۶ جنگ ۳۳ روزه را علیه حزب الله لبنان به راه انداخت، اما موفق نشد.

واقعیت این است که موج بیداری اسلامی در منطقه تهدیدی برای رژیم صهونیستی محسوب می‌شود؛ زیرا دیگر نمی‌تواند با اتکا به حاکمان غیرمردمی به فریب افکار عمومی ملت‌های مسلمانان بپردازد. سرایت این تحولات به منطقه نوعی بازگشت و خودآگاهی محسوب می‌شد که بازنده‌ آن رژیم صهیونیستی و متحدان آن در منطقه بودند. از طرف دیگر، شهرک‌سازی‌های صهیونیست‌ها در بلندی‌های جولان و حضور حدود ۲۰ هزار دروزی و چهار هزار علوی در این منطقه و اسکان یهودی‌ها به چالشی اساسی برای رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.

از سوی دیگر در پی تحولات بیداری اسلامی در منطقه، از دسامبر ۲۰۱۰، به‌ویژه با آغاز سال میلادی ۲۰۱۱ که حکومت‌های تونس، مصر و لیبی یکی پس از دیگری به فاصله شش ماه سقوط کردند، نفوذ اسلام در منطقه، زنگ خطر سقوط رژیم‌های مرتجع عربی منطقه را به صدا در آورد و منافع رژیم صهیونیستی و رژیم‌های محافظه‌کار و سازشکاری چون عربستان سعودی و اردن به خطر افتادند. صدای زنگ خطر زمانی برای آنان بلند شد که رژیم صهیونیستی، عربستان و اردن، از این تحولات به‌شدت متوحش شدند و به فکر چاره افتادند تا از نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه کم کنند.

«جرج فریدمن» که در آن زمان از منظر محیطی، فضای امنیتی را بررسی کرد معتقد بود که در شرایط فعلی وپس از سرنگونی رژیم‌های عربی، اسراییل وارد سومین محیط استراتژیک خود شده است. به این معنا که رژیم صهیونیستی از محیط استراتژیک اول (تهدید دائمی جنگ دولت با دولت از زمان پیدایش این رژیم تا صلح با مصر) و دوم (حول موضوعات فلسطین، لبنان، سوریه و اسلام‌گرایی اهل سنت) خود عبور کرده و وارد محیط استراتژیک سومی شده که ایران به عنوان قدرتی منطقه‌ای در حال ظهور است.(۱)

از این‌رو برخی معتقدند که طرح و مدل فتنه سال ۱۳۸۸ نیز برای براندازی حکومت بشار اسد، سناریوی مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی وعربستان سعودی بود. فشار سه جانبه آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی برای براندازی حکومت اسد در سوریه با توجه به موضوعات زیر اجرا شد.

  1. موضوع حقوق بشر و تحریک اقلیت‌های کُرد و ترک و اعراب سنی مذهب که عمدتاً در شهر حمص، حلب و شهرهای جنوبی زندگی می‌کنند. در این راستا رژیم صهیونیستی با راه‌اندازی جنگ روانی تلاش کرد تا وضعیت سوریه را سیاه‌نمایی کند.
  2. حضور سلفی‌ها و القاعده در شهرهای مرزی و مسلح کردن اشرار و تروریست‌ها تا به اسم نیروهای مردمی دست به خرابکاری و عملیات تروریستی بزنند. مأموریت حمایت معنوی و مالی این گروه را عربستان سعودی بر عهده گرفت.
  3. فشارهای بین‌المللی و منطقه‌ای از طریق اتحادیه عرب و شورای امنیت سازمان ملل به منظور تصویب قطعنامه‌ای علیه سوریه در شورای امنیت. این مأموریت را نیز آمریکا و متحدان آن در اروپا یعنی انگلیس و فرانسه بر عهده گرفتند.

بنابراین، سوریه گرفتار یک توطئه گروهی شد. رژیم صهیونیستی در این بحران بیشترین نفع را برد و دیگر کشورها بستری برای رسیدن این رژیم به اهدافش یعنی بقای موجودیتش شدند. هدف عربستان سعودی تحدید  قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه است که با اهداف رژیم صهیونیستی همسویی دارد. آمریکا، انگلیس و فرانسه از گذشته حامی و پشتیبان این رژیم بوده‌‌اند. بنابر این رژیم صهیونیستی از این بحران و جا به جائی قدرت بیشترین نفع را می‌برد.(۲)

الف. مواضع رژیم صهیونیستی در قبال بحران سوریه

مواضع و نقش رژیم صهیونیستی در تشدید بحران سوریه را باید در عملکرد بازیگران مداخله‌گر منطقه‌ای دنبال کرد. رژیم صهیونیستی و بازیگران بین‌المللی یک مجموعه را تشکیل می‌دهند و با هماهنگی گروهی، یک هدف و برنامه را دنبال می‌کنند، لکن دنباله‌روی مداخله‌گران غربی از صهیونیسم بین‌الملل و حمایت از رژیم صهیونیستی و اجرای برنامه‌های این رژیم در سوریه نکته بسیار مهم و قابل تأملی است.

پس از آغاز ناآرامی‌های سوریه، هر چند مراکز پژوهشی و مؤسسات متعدد اسرائیل تحولات این کشور را دنبال می‌کردند، اما مقامات این کشور با احتیاط درباره تحولات سوریه اظهارنظر می‌کردند. آنها در ابتدا در موردتحولات سوریه به‌شدت نگران بودند و احتمال می‌دادند که این بحران به جایی برسد که زمزمه‌ آزادسازی بلندی‌های جولان و بازگرداندن آن به ملت سوریه به اولویت اقدامات سیاسی مقامات سوریه تبدیل شود.(۳)

البته نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۱ و پیش از آغاز ناآرامی‌ها در سوریه، با میانجی‌گری آمریکا،با بشار اسد رئیس جمهوری این کشور گفت وگوهایی را انجام داده بود. «دنیس راس» و «فرد هاف» نمایندگان آمریکا اعلام کرده بودند که نتانیاهو در خصوص گفت‌وگو بر سر عقب‌نشینی از بلندی‌های جولان در ازای صلح با سوریه و پایان اتحاد میان سوریه، ایران و حزب الله لبنان موافقت کرده است.(۴)

اما با گسترش حمایت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی از معارضان سوریه و اطمینان خاطر از سوی گروه‌های مخالف مبنی بر اینکه در صورت پیروزی، با اسرائیل به تقابل نخواهند پرداخت، به‌تدریج موضع‌گیری‌های رژیم صهیونیستی علنی شدند.(۵) به‌ویژه پس از اینکه «شورای ملی سوریه» که خود را نماینده معارضان قلمداد می‌کرد و در استانبول پایه‌گذاری شد، سیاست خارجی خود را اعلام کرد و مشخص شد که مطابق و همگرا با خواسته‌های صهیونیست‌ها و ‌رژیم‌های عربی سازشکار است، مقامات رژیم صهیونیستی کاملاً و علناً از معارضان سوری و سرنگونی نظام بشار اسد حمایت کردند.

ب. نقش رژیم صهیونیستی در تشدید بحران سوریه

رژیم صهیونیستی از ابتدای شروع ناآرامی‌های داخلی سوریه، بحران این کشور را به نفع خود می‌دانست. برای اثبات این مدعا می‌توان به اظهارات «الون لیئل»، سفیر پیشین رژیم صهیونیستی در ترکیه استناد کرد. به عقیده او با یک سوریه بی‌ثبات یا تحت کنترل یک حکومت «نامشروع»، بشار اسد قادر نخواهد بود که بلندی‌های اشغال شده جولان را که از نظر نظامی، کشاورزی و گردشگری برای اسرائیلی‌ها اهمیت زیادی دارد، در آینده از اسرائیل پس بگیرد.

«شائول موفاز، معاون نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، وقایع سوریه را «نسل‌کشی» توصیف کرد و خواهان اقدام نظامی بین‌المللی علیه بشار اسد شد. این در حالی بود که به گفته منتقدان، رژیم صهیونیستی پیشتر سیاست «سکوت استراتژیک» را در قبال وقایع سوریه در پیش گرفته بود و «الون لیئل» نیز تأکید کرده بود که، «به نظر من تا سه چهار ماه پیش این نظر درست بود. اسرائیل فکر می‌کرد که درگیری‌ها در سوریه به نفع اسرائیل است، زیرا اگر بشار اسد بر سر قدرت بماند سوریه دیگر نخواهد توانست بلندی‌های جولان را از ما پس بگیرد؛ اما عمق فاجعه در سوریه، این محاسبات را تغییر داده است.»

او می‌افزاید: «به علاوه اگر بشار اسد قدرت را حفظ کند حاکم واقعی سوریه ایران خواهد بود نه او. اسد به خاطر انزوای شدید بین‌‌المللی نخواهد توانست بدون واگذاری سوریه به ایران به حکومت ادامه دهد. اسرائیل متوجه است که حضور ایران در بلندی‌های جولان وضع بسیار بدی خواهد بود. به همین خاطر است که دولت اسرائیل به این نتیجه رسیده است که بشار اسد باید کنار گذاشته شود.»(۶)

«ایهود باراک» وزیر جنگ رژیم صهیونیستی نیز در مصاحبه‌ای در وین اعلام کرد: «سقوط بشار اسد برای منطقه خاورمیانه نعمتی است.»

«افرائیم هالووی» رئیس سابق سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) نیز بقای نظام سوریه را بزرگ‌ترین شکست راهبردی اسرائیل از زمان تأسیس آن اعلام کرد. وی در مقاله‌ای در روزنامه اسرائیلی «یدیعوت آحارونوت» نوشت: «اگر کوفی عنان در گام‌هایش موفق و صلح و ثبات در داخل سوریه برقرار شود و کشورهایی چون روسیه، چین، آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان و ترکیه نیز با اجرای طرح کوفی عنان موافقت کنند، در آن صورت ما شاهد دشوارترین شکست راهبردی برای اسرائیل در خاورمیانه از هنگام تشکیل آن خواهیم بود.»(۷)

به گزارش بلومبرگ، «مایکل اورن» سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا گفته است، « حتی اگر القاعده و گروه‌های تندرو روی کار بیایند، ترجیح می‌دهم حکومت بشار اسد سرنگون شود. سقوط حکومت سوریه موهبتی برای اسرائیل خواهد بود، حتی اگر با سرنگونی وی، گروه‌های تندرو تلاش کنند خلاء قدرت را پر کنند.»

اظهارات مایکل اورن در زمانی مطرح شد که مقامات رژیم صهیونیستی، در بحران سوریه تظاهر به بی‌طرفی و القای نگرانی نسبت به تحرکات گروه‌های مسلح وابسته به القاعده می‌کردند.

وی با اشاره به احتمال تلاش نیروهای تندرو برای کسب قدرت پس از سرنگونی حکومت سوریه، اظهار داشت، «ما معتقدیم هرگونه وضعیتی بهتر از اوضاع کنونی است که رژیم سوریه با ایران و گروه حزب‌الله لبنان ائتلاف راهبردی دارد.»(۸)

از این رو رژیم صهیونیستی به همراه رژیم‌‌های عربی و سازشکار و همسو با نظام سلطه، از آغاز بحران سوریه در سطوح مختلف و از راه‌های گوناگون تلاش کرد تا بشار اسد از «مواضع اصولی خود در قبال فلسطین و جبهه مقاومت اسلامی در قبال رژیم صهیونیستی عدول کند؛ از جبهه مقاومت خارج و وارد چرخه و روند سازشکاری شود و دست از حمایت از قضیه فلسطین و ملت مظلوم آن بردارد.»(۹)

رژیم صهیونیستی از بهار سال ۲۰۱۱ میلادی‌تلاش کرد برای تقویت شهرک‌سازی صهیونیستی‌ در بلندی‌های ‌اشغالی جولان از تحولات بحران سوریه استفاده کند و الحاق جولان به اسرائیل را رسمیت دهد.

البته ابتدا با آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ میلادی، بلندی‌های جولان بیش از پیش در معرض توجه قرار گرفت و رژیم صهیونیستی که پیش از این، نوعی امنیت نسبی را در این بلندی‌ها احساس می‌کرد، با شروع درگیری‌ها در سوریه سعی کرد با پاسخ فوری و قاطع هرگونه تهدید امنیتی را در این ناحیه از بین ببرد تا مبادا جبهه جولان به یکی از جبهه‌های جدید علیه این رژیم تبدیل شود.

پس از آن تلاش‌های رژیم صهیونیستی برای انضمام رسمی این بلندی‌ها به خاک تحت اشغال خود افزایش یافت. این تلاش با چند هدف انجام شد. با بحران سوریه امکان ایجاد یک جبهه جدید از سوی مقاومت علیه اسرائیل در بلندی‌های جولان افزایش یافت و واکنش جدی رژیم صهیونیستی به هرگونه اقدام از سوی جبهه مقاومت در این منطقه به‌خوبی نشان می‌دهد که این رژیم چقدر از مانور مقاومت در جولان احساس ناامنی کرده است.

نکته دیگری که باعث شد رژیم صهیونیستی در منطقه جولان عمیقاً احساس نگرانی کند، حضور تکفیری‌ها در نزدیکی این منطقه بود. اسرائیل اگرچه از حضور تکفیری‌‌ها در بلندی‌های جولان واهمه داشت، اما واهمه بیشتر این رژیم از حضور و نفوذ جبهه مقاومت در این منطقه بود. از این رو راهبرد به رسمیت شناساندن الحاق جولان به اسرائیل را در پیش گرفت.

در این راستا نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار با رئیس جمهور آمریکا تلویحاً از منافع تجزیه سوریه برای اسرائیل از جمله امکان الحاق بلندی‌های جولان سخن گفت. وی طی دیدار (۱۸ آبان ۱۳۹۴) خود با باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا اشاره کرد که مایل است موضع واشنگتن در خصوص تصمیم اسرائیل مبنی بر الحاق بلندی‌های جولان را بشنود؛ اقدامی که هرگز از سوی جامعه بین‌المللی به رسمیت شناخته نشد. روزنامه اسراییلی «هاآرتص» با انتشار این خبر به نقل از منابع آگاه اعلام کرد، «در این دیدار نتانیاهو خطاب به اوباما گفت، «هر گونه توافق صلح در سوریه باید منافع اسرائیل را نیز مد نظر قرار دهد. من از تلاش‌های صلح در منطقه نا امید و دلسرد نشده‌ام و هنوز به یافتن راهی برای پایان دادن به درگیری‌ها میان اسرائیل و فلسطین امیدوارم.»

این موضع و اشارات کلی و ضمنی نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در مورد بلندی‌های جولان نتیجه ایده‌های سیاسی برخی چهره‌های دست راستی رژیم صهیونیستی طی بحران سوریه است که استدلال می‌کنند حالا که سوریه درگیر جنگ داخلی است و داعش و گروه‌های وابسته به القاعده بخش‌های گسترده‌ای از این کشور را تحت کنترل خود دارند، شرایطی فراهم آمده که ایجاب می‌کند اشغال بلندی‌های جولان در سال ۱۹۶۷ و ضمیمه ساختن آن به اسرائیل در سال ۱۹۸۱ از سوی جامعه بین‌المللی به رسمیت شناخته شود.

اما به رسمیت شناخته شدن اشغال جولان توسط رژیم صهیونیستی با عدم پذیرش این مسئله از سوی اصلی‌ترین متحدان این رژیم مواجه شد. گزارش‌ها حاکی از آنند که دولت آمریکا با درخواست نتانیاهو برای به رسمیت شناختن الحاق بلندی‌های جولان به سرزمین‌های اشغالی مخالفت کرده است. واشنگتن می‌گوید این اقدام موجب تضعیف سیاست آمریکا در سوریه و لطمه زدن به رابطه با مخالفان سوری می‌شود. در این راستا یک مقام بلندپایه دولت آمریکا اظهار داشت، «روز دوشنبه (۱۸ آبان۱۳۹۴) نخست‌وزیر اسرائیل در دیدار با باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد کرد درباره امکان به رسمیت شناختن الحاق بلندی‌های جولان با یکدیگر گفت‌وگو کنند، اما اوباما این پیشنهاد را رد کرد.»(۱۰)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ فریدمن، جرج، محیط جدید استرتژیک اسراییل، ترجمه محمد رضا نوروزپور، سایت خبری تحلیلی خبر آنلاین، اردیبهشت۱۳۹۱

۲ گیوه‌چی، ناصر،رژیم صهیونیستی در سوریه، فصلنامه پیام انقلاب،شماره ۵۷، فروردین۱۳۹۱

  1. استودیو خبر، نگاهی به روند اشغال بلندی های جولان، ۲۳ آذر ۱۳۹۴، کد مطلب: ۵۸۱۰۴

۲۰۱۴ Shafaqna.com All Rights Reserved 4.

  1. قاسمیان، روح الله، کنکاشی در تحولات سوریه؛ ریشه‌ها، بازیگران و پیامدها،(تهران: بی‌جا، تابستان۱۳۹۲)، ص ۱۴۹
  2. کیهان ۱۶/۱/۹۰ ۱۳،ص ۱۴
  3. کیهان ۲۷/۹/۹۱ ۱۳،ص۲

Rabinovich,Brookings,20128.

  1. شبکه پرس تی وی، ۲۱/۸/۱۳۹۴

۱۰٫ استودیو خبر، نگاهی به روند اشغال بلندی های جولان، ۲۳ آذر ۱۳۹۴، کد مطلب: ۵۸۱۰۴

03نوامبر/19

سیاست تا دیانت

فضای مجازی و عموی داماد!                                                                                  

از آنجا که توسعه بی‌حساب و کتاب فضای مجازی در سال‌های اخیر مولود سیاست‌ها و نگرش رئیس‌جمهور دولت اعتدال است، اشتباه نخواهد بود، اگر ایشان را پدر فضای مجازی موجود بدانیم و بر همین مقیاس و به احتمال زیاد می‌توان رفیق صمیمی و دیرینه و مسئول دفتر رئیس جمهور (جناب واعظی ادام‌الله شوکته) را عموی فضای مجازی موجود در کشور دانست! (چه به اعتبار ۴ سال وزارت ارتباطات و تلگراف و تلفن! و چه به اعتبار چند سال مسئولیت دفتر رئیس‌جمهور). در این میان عملکرد فضای مجازی مخصوصاً در حوزه تلفن‌های همراه تحت اندروید با حدود ۴۰ میلیون کاربر در ایران باعث شده تا فضای مجازی نقش دامادی با ۴۰ میلیون عروس را ایفا کند. حال تصور کنید جناب واعظی بیاید و فضای مجازی را در گسترش تولید و مصرف مواد مخدرصنعتی (شیشه و…) در کشور به عنوان مقصر جدی معرفی کند (در تاریخ ۲۳ /۶/۹۸ این عبارات از حضرت “واعظی ” شرف صدور یافته است). در این حالت مردم حق ندارند یقه پدر و عموی فضای مجازی را بگیرند که چرا لالایی بلدید و خوابتان نمی‌گیرد؟ از یک طرف رئیس جمهور و حامیان اصلاح‌طلبش، با اصرار تمام از فضای مجازی موجود (با همه ولنگاری و بی‌قانونی حاکم بر آن) حمایت و دفاع می‌کنند و از طرف دیگر رئیس دفتر همان رئیس جمهور، فضای مجازی موجود را عامل گسترش تولید و مصرف مواد مخدر صنعتی معرفی می‌کند!

نتایج منطقی:

۱- گاهی وقت‌ها، باید حرف حساب را از عموی داماد شنید (مخصوصاً وقتی که پدر داماد قصد پیاده شدن از خر شیطان را ندارد)

۲- از ویژگی‌های یک دولت هماهنگ این است که رئیس و ارکان آن از یک چیز حمایت کامل کنند و یک جزء مهم از دولت، همان‌چیز را منبع شر و باعث و بانی امور مضره معرفی کند.

۳- امیدواریم رئیس جمهور، رفیق قدیمی و رئیس دفترش را به جرم ناهماهنگی در زمره مغضوب‌علیهم قرار ندهد.

انقلابیون کولری                                                                       

جواد ظریف در یک تقسیم‌بندی ابتکاری انقلابیون را به دو دسته «واقعی» و «زیر کولرنشین» تقسیم‌بندی کرده است. ایشان «انقلابیون واقعی» را کسانی می‌داند که برای دیپلماسی و انجام مذاکره با دولت‌های غربی زحمت می‌کشند و عرق می‌ریزند و در نقطه مقابل کسانی که زیر کولر نشسته‌اند و به فعالیت‌های انقلابیون واقعی ایراد می‌گیرند را انقلابیون «زیر کولرنشین» نامیده است. برای هضم این تقسیم‌بندی توجه به نکات ذیل ضروری به نظر می‌رسد:

الف) عمده فعالیت‌های «انقلابیون واقعی» در اروپای غربی و آمریکای شمالی اتفاق می‌افتد و می‌دانیم که این مناطق معمولاً “بخاری” لازمند و عرق‌ریزی انقلابیون واقعی حین انجام دیپلماسی‌های شدید، با ضعیفه‌جاتی مثل موگرینی یا کاترین اشتون یا هلگا اشمیت، ناشی از بالا بودن درجه بخاری یا گرمی طبع انقلابیون مذکور بوده است!

ب) انقلابیون واقعی به ازای “هر روز” عرق ریختن و دیپلماسی کردن در سفرهای خود به فرنگستان (اعم از بلاد یوروپ و ینگه دنیا) بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ یورو حق ماموریت دریافت می‌کنند، که معادل یک ماه (و بلکه بیشتر) حقوق انقلابیون زیر کولرنشین است. (به شرط آن که انقلابیون زیر کولرنشین، جایی استخدام باشند و اخراج نشده باشند)

ج) یکی دیگر از دلائل عرق ریزی انقلابیون واقعی، ملبس بودن دائمی آنها به کت و شلوار (در همه فصول سال و طی ۲۴ ساعت شبانه روز) است و همین امر باعث عرق ریختن آنها حین ارتکاب دیپلماسی و سایر موارد می‌شود. حال آن که بخش قابل توجهی از انقلابیون زیر کولرنشین به دلیل «یک لا قبا بودن» هیچ‌وقت دچار چنین عرق‌ریزانی نمی‌شوند.

د) اصولاً مدت‌هاست که انقلابیون واقعی زیر «هواساز» (همان ایرکاندیشن فرنگی) می‌نشینند. چون زیر کولر نشستن به تاریخ پیوسته و نشانه “عهد بوقی بودن” و “توسعه نیافتگی” افراد محسوب می‌شود.

 

اوضاع مطلوب اقتصادی                                                           

روزنامه اصلاح‌طلب اعتماد، در ۲۵/۶/ ۹۸  گزارش داده که در میدان انقلاب تهران، دفترهایی با جلد چرمی و کاغذ سوئدی به قیمت ۶۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسد و البته در ادامه این گزارش آمده که قیمت این دفترها در محلات شمال تهران و در جوار محل سکونت رئیس جمهور تا ۸۰۰هزار تومان هم می‌رسد و مشتریان قابل توجهی هم دارد!

۱- این که آقای رئیس جمهور و همکاران اصلاح‌طلب ایشان اعتقاد دارند اوضاع جامعه خوب است و پس از برجام، بهتر هم شده ناظر به چنین ادله‌ای است. به هر حال اوضاع جامعه‌ای که در آن دفتر مشق ۸۰۰ هزار تومانی کلی مشتری دارد حتماً خوب و مطلوب است.

۲-  آقای روحانی در تبلیغات‌شان گفتند: درآمد و قدرت خرید مردم را آن‌قدر افزایش خواهند داد که نیازی به دریافت یارانه نداشته باشند و خوشبختانه این وعده محقق شده چون مردمی که دفترهای ۶۰۰ و ۸۰۰ هزارتومنی می‌خرند قطعاً به ریش یارانه ۴۵ هزار تومنی می‌خندند.

۳- تازه این همه پیشرفت اقتصادی و افزایش قدرت خرید مردم در حالی رخ داده که کاسبان تحریم و دلواپسان با تشبث به هر وسیله‌ای (از نوشتن شعار روی موشک تا موشک‌پرانی به این طرف و آن طرف) سعی در به هم زدن اوضاع و تخریب دیپلماسی دولت اعتدال داشته‌اند. حالا تصور کنید اگر مخالفان دولت کمی عاقل بودند و مصالح مردم و کشور را به سود و منافع خود ترجیح می‌دادند و برجام می‌توانست به راحتی سیب و گلابی‌هایش را در اختیار جامعه بدهد، چقدر قدرت خرید جامعه بالا می‌رفت؟ و بعید هم نبود که پول مردم آن‌قدر از پارو بالا برود که بتوانند همین دفترها را دو-سه میلیون تومان بخرند و خم به ابرو نیاورند.

 

دولت و گرانفروشی هوایی                                                              

ریاست سازمان حمایت از مصرف‌کنندگان، خبر داده‌اند که همه خطوط هواپیمایی کشور، گران‌فروشی می‌کنند و قیمت بلیط هواپیما نباید این‌قدر بالا باشد. ایشان اضافه کرده‌اند که برای کاهش قیمت بلیط هواپیما با سازمان هواپیمایی کشوری و شرکت‌های هواپیمایی مکاتبه کرده‌اند اما هیچ جوابی دریافت نکرده‌اند و این اقدام شرکت‌های مذکور قطعاً تخلف است.(ایران ۳۱/۵/۹۸)

اول آن که، بنده خدا هر کاری از دستش بر می‌آمده انجام داده!، هم قیمت‌ها را بررسی کرده و هم متوجه گرانفروشی شده و هم برای اصلاح قیمت‌ها با چند‌جا مکاتبه کرده و هم این که پس از دریافت نکردن پاسخ، رسماً و علناً اعلام تخلف کرده!. مگر ایشان چقدر حقوق می‌گیرد که این همه کار انجام بدهد؟ خدا وکیلی حقوق ناچیزی که به این مدیر فداکار داده می شود (مثلاً ده، دوازده میلیون تومن در ماه) فقط جوابگوی همان اقدام اول ایشان (بررسی قیمت‌ها و کشف گران‌فروشی) است و بقیه اقدامات به صورت صلواتی و خیریه و بدون چشم‌داشت مالی و مادی صورت گرفته است.

ثانیاً، مگر وظیفه یک دستگاه دولتی آن هم در دولت اعتدال، ارزان کردن قیمت بلیط هواپیما و شکستن نرخ‌هاست؟ دولت اعتدال وظیفه داشت، قبح مذاکره با کدخدا را بشکند که شکست! هیچ جای قانون هم ننوشته که دولت اعتدال باید نرخ بلیط هواپیماها را بشکند؟ مگر لازم کرده همه سوار هواپیما بشوند؟ از قدیم رسم بود که فقط آنهایی که دست‌شان به دهن‌شان می‌رسید طیاره سوار شوند. متاسفانه بعد از انقلاب اوضاع طوری درهم و برهم شد که بعضی دهاتی‌ها و یک‌لاقباها هم سوار هواپیما شدند و خیال کردند که طیاره سواری هم جزء حقوق شهروندی است و حالا همان‌ها اعتراض می‌کنند که چرا قیمت بلیط هواپیما گران است! مگر آقای روحانی قول داده بود که در دولتش همه بتوانند طیاره سوار شوند؟

ثالثاً، مهمترین وظیفه یک دولت معتدل و دیپلمات، اطلاع‌رسانی و رساندن حقایق به گوش مردم است. مگر دولت اعتدال چند دست دارد که با یک دست گرانی قیمت بلیط هواپیما را بررسی و کشف کند و با دست دیگر، تخلف بودن این گرانی را به گوش مردم برساند و با دست دیگر قیمت‌ها را کاهش دهد؟

 

افزایش دوبرابری                                                             

به گزارش روزنامه دولتی ایران (مورخه ۳۱/۵/۹۸) در پنج ماهه نخست سال ۹۸، نرخ زنانی که در کشور غرق شده‌اند در مقایسه با مدت مشابه در سال گذشته رشدی صد در صدی را شاهد بوده است!

*واقعاً همین یک دلیل برای اثبات توجه ویژه دولت به زنان کفایت نمی‌کند؟ آیا نباید از معاونت رئیس جمهور در امور زنان (خانم ابتکار) برای این رشد بی‌سابقه در حوزه زنان تقدیر کرد؟

 

فراوانی حجاب                                                                          

وزیر کشور اعلام کرد: براساس آمارهای دستگاه‌های ذیربط، تنها ۶یا ۷ درصد زنان جامعه حجاب را رعایت نمی‌کنند و بیش از ۹۰ درصد بانوان حجاب مناسب دارند و این یعنی وضعیت حجاب در کشور به حالت بحرانی نرسیده به همین دلیل انتظار داریم صاحبان تریبون‌های مختلف به جای متهم کردن دستگاه‌های اجرایی به کم‌کاری یا برجسته کردن غیرواقعی میزان بی‌حجابی، رویکردهای خود را تغییر دهند.(ایران،۲۵/۶/۹۸)

*کاش ایشان یا دستگاه‌های ذیربط بررسی می‌کردند چرا صاحبان تریبون‌های مختلف از برجسته کردن غیرواقعی میزان بی‌حجابی در کشور لذت می‌برند؟ آیا “برجسته کردن غیرواقعی میزان بی‌حجابی در کشور” یک بیماری یا اختلال روانی است؟ شاید هم صاحبان تریبون‌های مختلف دچار نوعی اختلال بینایی‌اند که در نتیجه خطای چشم، زنان باحجاب را بی‌حجاب می‌بینند و نگران می‌شوند؟

**آیا از نظر ایشان و دستگاه‌های ذیربطی که به ایشان آمار بی‌حجابی را داده اند وضعیت حجاب، وقتی بحرانی خواهد شد که ۹۰درصد زنان کشور با لباس شنا به خیابان بیایند؟

***شاید هم تعریف وزیر محترم و دستگاه‌های ذیربط آمارگیر ایشان از حجاب یک تعریف «اعتدالی» است و بر این اساس، هر خانم که بلوز و شلوارکی پوشیده و به خیابان آمده محجبه تلقی می‌شود؟ (بر مبنای این تعریف جدید، حد شرعی حجاب تابع حد عرفی آن در اتحادیه اروپاست. و اگر زنی در حد و حدود خانم‌ها “موگرینی یا کاترین اشتون” پوشیده باشد محجبه محسوب می‌شود.

****اگر وزیر محترم کشور به همان شیوه آقای روحانی (نگاه کردن به قیافه مردم هنگام ماشین‌سواری) درباره حجاب نظرسنجی می‌کرد و اگر موقع نظرسنجی عینک دودی‌اش را برمی‌داشت حتماً متوجه می‌شد که میزان بی‌حجابی به همان حد «بحرانی» رسیده و آبروی خودش را با بیان آمارهای دستگاه‌های ذیربط به باد نمی‌داد!

 

03نوامبر/19

مدیران فرهنگی و رفوزگی در ولایت‌پذیری

۱ . فرضیه اساسی که این نوشتار با هدف اثبات آن نوشته شده این است که اغلب مدیران فرهنگی نظام، فهم یا تمایلی نسبت به جهت گیری‌ها و مطالبات رهبری نظام ندارند و بیشتر به فتاوا و نظرات خود و اطرافیانشان مقیدند تا راهبردها و اوامر ولی فقیه و بر این باورند که ولایت‌پذیری به معنای مبالغه کلامی و تصویری در تجلیل و تملق نسبت به رهبری نظام است و نه ترجیح منویات و دستورات رهبری بر خواسته‌ها و منافع شخصی و یا گروهی و جناحی در حوزه‌های ماموریتشان! و دقیقاً به همین دلیل است که مقام رهبری ناگزیر از هشدارهای مرحله‌ای و مکرر در خصوص وضعیت فرهنگی کشور به مقامات مسئول بوده‌اند. هشدار نسبت به «تهاجم فرهنگی» دشمنان اسلام و انقلاب که در سایه اهمال و غفلت متولیان فرهنگی کشور به «شبیخون و قتل عام فرهنگی» تبدیل شد و باز به دلیل بی‌توجهی مدیران فرهنگی کشور به «ناتوی فرهنگی» و سرانجام به «جنگ نرم» دشمن علیه اسلام، نظام، انقلاب و جامعه منجر شد.

بدیهی است در هر یک از این مراحل اگر مدیران فرهنگی نظام حداقل توجهی به هشدارهای ولی فقیه نشان می‌دادند و نگرانی‌ها و رهنمودهای ایشان را جدی می‌گرفتند، کار به مرحله خطرناک‌تر نمی‌رسید و دشمن در اقدامات خود جرئت و جسارتی افزون‌تر نمی‌یافت. طبیعی است که نتیجه پیاده نشدن نقشه فرهنگی مورد نظر رهبری در جامعه، جذب جامعه به سمت و سوی فرهنگ مهاجم و فاصله گرفتن از فرهنگ دینی و بومی است. آنچه که این روزها در قالب کشف حجاب و بی‌حیایی روزافزون منتشر در جامعه، بی‌اعتنایی آشکار به احکام شریعت مانند روزه‌خواری علنی و بی‌واهمه در ماه رمضان، تغییر ذائقه و سبک زندگی جامعه بر اساس الگوهای غلط غربی، کاهش میزان ازدواج و گسترش وحشتناک طلاق و… شاهدیم. همه و همه نتیجه بدیهی و طبیعی برتری دشمن در نبرد فرهنگی است که علت اصلی آن بی‌اعتنایی و یا غفلت از راهبردهای رهبری نظام در ساحت فرهنگ و یا عدم درک این راهبردها از جانب مدیران فرهنگی نظام است.

 

  1. وجود چنین معضلی در مدیران دولتی آشکارتر از آن است که نیازی به اثبات داشته باشد، چون اغلب مدیران حوزه‌های فرهنگی در دولت‌های مختلف، مطیع محض رئیس‌جمهور و جناح حاکم‌اند و اصولاً برای تحقق اهداف و نظرات جناحی که به آن تعلق داشتند به مناصب و مسئولیت گماشته شده و مسایل فرهنگی کشور را در همان مسیر مطلوب جناح حاکم (که مسیر مطلوب خودشان نیز به شمار می‌آید) پیش برده‌اند، تا آنجا که در بسیاری از موارد کار به تقابل علنی و آشکار با منویات و مطالبات رهبری نظام در حوزه فرهنگ کشیده شده است!

عملکرد مهاجرانی در دولت اصلاحات و یا کارنامه غیر قابل دفاع وزارت ارشاد و سازمان میراث فرهنگی در دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی نمونه‌هایی برای اثبات این مدعا هستند. نادیده گرفتن دیدگاه و رهنمودهای صریح ولی‌فقیه درباره‌ فضای مجازی در دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی که منجر به شکل‌گیری فضای ولنگار و پرهرج و مرج مجازی کنونی شده، مثال دیگری از عملکردهای فرهنگی مغایر با نظرات و اوامر صریح ولی‌فقیه در ساختارهای فرهنگی دولتی است. هر چند که اذعان رهبری نظام،به اجرای سند ۲۰۳۰ در برخی مدارس (به‌رغم دستور اکید ایشان مبنی بر عدم اجرای سند مذکور) بهتر از هر شاهد و سندی، ادعای فوق را ثابت می‌کند.

برای دقیق‌تر شدن تصور خواننده محترم این نوشتار، یادآوری یک مثال مفید به نظر می‌رسد. در دولت اول احمدی‌نژاد فیلمی از «مریم زندی» در جشنواره فیلم فجر برنده جایزه شد. داستان این فیلم درباره فردی بود که به برادرزاده خود تجاوز می‌کند و از این رابطه، فرزند نامشروعی متولد می‌شود و…! کارگردان این فیلم در هنگام دریافت جایزه از دست وزیر وقت ارشاد، کشف حجاب کرد و با وجود این، جایزه را دریافت کرد و البته وزیر محترم علاوه بر سایر جوایز رایج در جشنواره، جایزه‌ اضافه‌ای را نیز به کارگردان مذکور اهدا کرد. این در حالی است که در دوران تصدی وزیر مذکور، حتی یک فیلم سینمایی با مضمون دستاوردهای انقلاب اسلامی ساخته نشد و وزیر مذکور به عنوان انقلابی‌ترین وزیر ارشاد در چهل سال پس از انقلاب شناخته می‌شود!

  1. ۳٫ از آنجا که پذیرش این مدعا خصوصاً درباره مدیران منصوب رهبری، برای برخی دشوار به نظر می‌رسد، لازم است مثال‌هایی از این «تمرد دائمی» نسبت به اوامر رهبری در این دستگاه‌ها مرور و مشخص شود که این بیماری کشنده‌ تا چه میزان در جسم و جان دستگاه‌ها و نهادهای فرهنگی کشور ریشه دوانده است. مقایسه میان منویات، الگوهای مطلوب و نظرات صریح رهبری درباره صدا و سیما و نحوه اداره آن با وضعیت کنونی این نهاد نشان می‌دهد که به‌رغم انتصاب ریاست سازمان صدا و سیما توسط رهبری، این دستگاه فرهنگی فاصله‌ بسیار زیادی تا سطح مطالبات رهبری از آن دارد تا جائی که رهبری در موارد متعدد، نارضایتی خود را از خروجی‌های صدا و سیما ابراز داشته‌اند. ترویج اشرافی‌گری، عدم معرفی و آموزش سبک زندگی اسلامی و انقلابی، بی‌اعتنایی به زنده نگهداشتن تفکر و بینش انقلابی و عدم تلاش برای انتقال آن به نسل‌های آینده، غفلت از آموزش و ترویج خطوط قرمز فقهی و اخلاقی و در موارد بسیار، زیرپا گذاردن این خطوط در برنامه‌های صدا و سیما، الگو‌سازی از چهره‌ها و جریانات ناشایست و زاویه‌دار با فرهنگ اسلامی و انقلابی و موارد متعدد دیگر، گوشه‌هایی از ایرادات و اشکالات متعددی است که رهبری نظام در موارد گوناگون به این نهاد وارد دانسته و خواستار اصلاح و رفع این موارد شده‌اند. البته که واکنش مدیران و مسئولان سازمان نسبت به این تذکرات و مطالبات، پافشاری بر تکرار این خطاها بوده است و نه تلاشی هر چند اندک برای رفع این نواقص!

این روند تا آنجا ادامه یافته که رهبری در جلسات عمومی به برخی از آنها اشاره کرده و عدم رضایت خود را از برنامه‌ها و جریان سازی‌های صدا و سیما به اطلاع عموم رسانده‌اند (مثلاً در دیدار فعالان دانشجویی با ایشان در ماه رمضان سال ۹۴ و…).

این روند فاجعه‌بار تا آنجا پیش رفته که رهبری در تعدادی از سخنرانی‌های علنی خود، از بی‌توجهی مدیران صداو سیما به تذکرات خود به صورت کنایه و یا به تصریح گلایه کرده‌اند. اینکه مقام رهبری حتی در مسئله‌ای ساده مانند اختلاط نامحرمان (اعم از مجریان یا مهمانان برنامه‌ها) بارها به مدیران سازمان تذکر داده‌اند، اما هنوز که هنوز است این اختلاط وجود دارد و روز به روز شکلی غیراخلاقی‌تر و غیر شرعی‌تر به خود می‌گیرد، حکایت از عمق فاجعه دارد؛ زیرا  در مسئله‌ای که هر نوجوان متشرعی آن را می‌داند و رعایت می‌کند، بارها از جانب ولی فقیه به مدیران صدا و سیما تذکر داده شده و هنوز این رفتار (غیرمنطبق با سبک زندگی دینی) از رسانه‌ای که الگوی جامعه است با رنگ و لعاب به نمایش درمی‌آید و مدیران سازمان برای حفظ ظاهر هم که شده دست به اصلاح این نقیصه نزده‌اند!

  1. در این میان درباره آن دسته از نهادهای فرهنگی که به واسطه‌ ضعف شدید مدیریت به دستگاه‌هایی کم یا بی‌خاصیت بدل شده‌اند سخنی نیست، چون این دستگاه‌ها کاری نکرده و محصولی نداشته‌اند تا بتوان عملکرد آنها و محصولاتشان را ارزیابی کرد. تنها خروجی این نهادها از دست دادن فرصت‌ها و اتلاف بودجه و بیت‌المال مسلمین بوده است. به عنوان نمونه‌ می‌توان به سازمان تبلیغات اسلامی اشاره کرد که حتی اقشار حزب اللهی و متدین جامعه هم از عملکرد و حتی بود و نبود چنین دستگاهی بی‌اطلاعند!
  2. بررسی رفتارها و عملکرد مدیران دستگاه‌های فرهنگی که به‌نوعی به رهبری نظام منتسب هستند، نشان می‌دهد که هیچ‌یک ازاین مدیران و دستگاه‌های تحت امرشان نتوانسته‌اند مجری سیاست‌ها و منویات رهبری در عرصه فرهنگی جامعه باشند و خروجی آنها و زیرمجموعه‌هاشان، فاصله و زاویه زیادی با اهداف و جهت‌گیری‌های فرهنگی رهبری دارد. دلایل این عدم موفقیت و فرصت‌سوزی در عرصه فرهنگی را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:

الف) فقدان دانش و بینش لازم برای درک معارف اعتقادی و دینی و در نتیجه عدم فهم دقیق فرهنگ و  ارزش‌های اسلامی و انقلابی. این عده که اغلب به واسطه فضای خاص سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی جذب نهادها و ارگان‌های انقلابی شده بودند، بر اساس درک سطحی خود از معارف دینی و فضای احساسی عاطفی اوایل انقلاب با حرکت انقلابی حضرت امام همراه شدند و به ضرورت نیازهای نظام و انقلاب به برخی مناصب اجرایی دست یافتند و همین امر باعث شد تا سابقه‌ای در مدیریت و امور اجرایی به دست آورند و به پشتوانه این سوابق و البته بدون برخورداری از فهم عمیق نسبت به فرهنگ اسلامی و انقلابی، در دهه دوم یا سوم از عمر نظام جمهوری اسلامی، سکاندار دستگاه‌های متولی فرهنگ در جمهوری اسلامی شوند (مانند برخی که از حوزه مدیریت‌های اجرایی درعرصه صنعت یا بازرگانی پا به عرصه مدیریت‌های فرهنگی گذاشتند.)

طبیعی بود که این عده قدرت درک پیچیدگی‌های فرهنگی را نداشتند و با مقوله فرهنگ هم مانند مدیریت در عرصه‌های غیر فرهنگی روبرو می‌شدند (عمدتاً برخورد کمی و سطحی). بدیهی است که این نگرش سطحی و غیرعلمی به حوزه فرهنگ در برخورد با فرهنگ مهاجم دچار وادادگی و خود کم‌بینی می‌شود و به نام مدیریت یک فرد خوش سابقه و متدین، جریان‌سازی در حوزه فرهنگی جمهوری اسلامی به دست نفوذی‌ها و دلدادگان فرهنگ مهاجم می‌افتد.

به عنوان مثال یکی از این مدیران با تلاش بسیار و با بهره‌گیری از موقعیت خود در یک دستگاه فرهنگی مهم، موفق شد برخی از بازیگران و عوامل سینمای ایران را به حضور دسته جمعی در مرقد حضرت امام راضی کند و معتقد بود که با این کار فضای سینمای کشور را به سوی ارزش‌های انقلاب اسلامی سوق داده است! حال آنکه در عرصه تحت مدیریت ایشان عقب‌نشینی از فرهنگ انقلاب اسلامی و سپردن خاکریزهای جریان‌ساز و حساس به شیفتگان فرهنگ و تفکر لیبرالیستی کاملاً محسوس و مشهود بود.

ب) عدم التزام قلبی و اعتقادی به فرهنگ دینی و ارزش‌های اسلامی و انقلابی (در عین حفظ برخی ظواهر اسلامی و انقلابی در رفتار فردی و کلامی). این عده در تقسیم‌بندی دوگانه «دیپلمات و انقلابی» که از جانب رهبری نظام و با هدف مشخص شدن جبهه‌بندی داخلی  کشور صورت گرفته، در دسته «دیپلمات‌ها » قرار می‌گیرند. این عده در زمره کسانی‌اند که در ابتدای انقلاب و به دلیل حس خوش‌بینی و بی‌تجربگی برخی از چهره‌های انقلاب و یا به دلیل خالی ماندن بعضی از پست‌های مدیریتی، امکان ورود به حلقه مدیران نظام را پیدا کردند و در ادامه‌ مسیر و با هدف کسب قدرت و منافع افزون‌تر، بازی ریاکاری و نفاق را در پیش گرفتند و با تملق و نان به نرخ روز خوری، اعتماد بعضی بزرگان را جلب کردند و با بندبازی و باندبازی میان جناح‌های سیاسی، مدارج قدرت را پله پله طی کردند و در این مسیر فقط و فقط به منافع و مصالح فردی و گروهی خود وفادارند.

قرار گرفتن برخی از این دیپلمات‌ها در مناصب فرهنگی موجب شد تا این جماعت به دو روش خیانت به فرهنگ انقلاب اسلامی و خدمت به فرهنگ مهاجم را در پیش بگیرند. عدم تعلق خاطر این گروه به فرهنگ دینی و انقلابی باعث شد تا اقدامات فرهنگی این جماعت (اقداماتی که از باب پرکردن گزارش کار و ریاکاری و به نام فرهنگ اسلامی و انقلابی صورت گرفته بود) به واسطه فقدان کیفیت و مطلوبیت، موجب تخریب وجهه و چهره دین و انقلاب شود (گر تو قرآن بدین نمط خوانی/ ببری رونق از مسلمانی) و نام فعالیت‌های فرهنگی دینی و انقلابی با بی‌سلیقگی و عدم کیفیت و جذابیت پیوند بخورد (مانند ساخت انبوه برنامه‌های مناسبتی و معارفی بی‌کیفیت، بی‌محتوا و البته بی‌مخاطب در رسانه ملی).

از سوی دیگر، منفعت‌طلبی و محافظه‌کاری و رعایت مصالح جناحی و باندی موجب سپردن صحنه‌های فرهنگی تبلیغی نظام از سوی این جماعت به کسانی شد که به نام هنرمند بی‌تعهد و روشنفکر شناخته می‌شدند و در عمل امکانات و بودجه فرهنگی نهادها و دستگاه‌های فرهنگی نظام در اختیار کسانی قرار گرفت که با عداوت به دین و بغض نسبت به انقلاب، خوراک فرهنگی جامعه را تهیه و عرضه ‌کردند و همیشه هم در موضع عناد با نظام و طلبکاری از آن قرار داشتند.

۶٫اما در این میان یک سئوال اساسی خودنمایی می‌کند و آن چگونگی دستیابی این جماعت به مناسب کلیدی فرهنگی و بقای آنها در این موقعیت‌های به‌شدت حساس است!. دسته اول (مدیران فرهنگی کم‌بهره از فرهنگ غنی اسلامی و انقلابی) به برکت سوابق خود و ساده‌اندیشی و تعارف زدگی «دست اندرکاران ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی» به سکانداری دستگاه‌های فرهنگی نظام رسیدند و به دلیل بی‌خاصیتی و البته دینداری فردی در این مناصب جا خوش کردند و یا حداکثر از یک منصب به منصب بعدی جا به‌جا ‌شدند.

اما در مورد دسته دوم (مدیران فرهنگی بی‌اعتقاد به اسلام و انقلاب) بدون شک، باند بازی‌های زیرکانه و منافقانه این گروه در کنار خوش‌بینی، منجر به ساده‌اندیشی و تملق پذیری «دست‌اندرکاران ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی» موجب حضور و بقای غاصبانه این دسته از مدیران در عرصه‌های فرهنگی نظام شده است و تلخ‌تر اینکه خروجی این غفلت‌ها و ساده اندیشی‌ها و باندبازی‌ها، به نام ولایت‌فقیه تمام می‌شود! یعنی همان تفکری که عملکرد این مدیران نالایق یا غاصب در تعارضی اساسی با آن قرار دارند.

  1. مقصود این نوشتار آن نیست که در چرخه ناقص و مشکل‌دار انتخاب مدیران فرهنگی، رهبری نظام، دست‌بسته و بی‌اراده محکوم به امضای احکام مدیران بی‌کفایت و بی‌اعتقاد است، بلکه باید پذیرفت همان‌گونه که رهبری نظام بر اساس تعهد به قانون اساسی، انتخاب‌های مغایر با نگرش‌ها و بینش‌های خود را تنفیذ کرده و به لوازم آن تنفیذ پایبند می‌ماند (هرچند که گزینه‌های مذکور، نه حرمت انتخاب مردم را نگه داشته‌ و نه احترام تنفیذ رهبری را حفظ کرده‌اند)، فضای بر آمده از ساختار عرفی شکل گرفته برای تعیین مدیران فرهنگی نظام در کنار گمنام ماندن چهره‌های مطلوب مدیریت دستگاه‌های فرهنگی، رهبری را ناگزیر از تنفیذ احکام چهره‌های برآمده از ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی می‌سازد و این مقوله ارتباط وثیقی با مقوله بسط ید ولایت‌فقیه دارد. به بیان ساده‌تر هرچه تعداد چهره‌های لایق مدیریت نهادهای فرهنگی افزون‌تر و شناخته شده‌تر و همراهی نخبگان انقلابی با ولی‌فقیه جدی‌تر و عیق‌تر باشد، گزینه‌های مطلوب‌تری برای تصدی گلوگاه‌های فرهنگی نظام در برابر رهبری قرار می‌گیرند و در چنین شرایطی «ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی» ناچار از ترجیح مطالبات و نگرش‌های ولی‌فقیه بر شناخت محدود و عموماً ناقص خود خواهد شد. اگر این مهم در آینده‌ای نزدیک فراهم نیاید (که فراهم آمدن این مهم جز با خواست و اراده نخبگان و فعالین فرهنگی وفادار به انقلاب اسلامی و حرکت هماهنگ آنان در این مسیر ممکن نخواهد شد) خسارتهای فرهنگی ناشی از فقدان مدیران متعهد و کارآمد روزافزون خواهد بود.
  2. یکی از عوامل ناامیدی رهبری نظام از انبوه دستگاه‌ها و نهادهای فرهنگی نظام و دل بستن ایشان به فعالیت‌های آتش به‌اختیار و خودجوش جوانان انقلابی و متدین در حوزه فرهنگ، مردودی اغلب مدیران فرهنگی نظام در ولایت پذیری فرهنگی است. مدیرانی که فهم و سلیقه خود و رفقایشان در عرصه فرهنگ را بر خواست و مطالبه‌ رهبری ترجیح داده و به جوانان انقلابی فعال در میدان‌های فرهنگی، انگ بی‌سوادی و بی‌تجربگی و تندروی می‌زنند! مدیرانی که سنگینی آنها امکان تنفس را از رزمندگان عرصه فرهنگ اسلامی و انقلابی گرفته و فعالیت‌هایشان آب به آسیاب جنگ نرم دشمن ریخته است و می‌ریزد! مدیرانی که سایه آنها جز با اصلاح ساز و کار انتخاب مدیران فرهنگی، از سر انقلاب و نظام کوتاه نخواهد شد.
03نوامبر/19

حجاب و نقش بدنه مدیریتی حکومت اسلامی

پرچم چهل سالۀ حکومت اسلامی همچنان در نسیم اندیشه و تعقل اهتزاز دارد. خون برگزیده‌ترین فرزندان ایران، ریشۀ حاکمیت اسلامی را تناور کرد و ما را رسانده است به روزی که در میان هجمه‌های هر سویه دشمنان، به بازخوانی راهبردهای تقویت نظام بیندیشیم.

دشمن و طمع به حجاب

تغییر فرهنگ و نفی ارزش‌های آن، در طول تاریخ میان‌برترین راه برای تسخیر جوامع بوده است. راهی که ده‌ها سال پیش، نظام سلطه در کشف حجاب رضاخانی آن را کلید زد و در برابر استقامت دینی زنان و مردان این سرزمین چاره‌ای جز تسلیم ندید. شاه رفت و دور زمان گذشت و فضای مجازی و تکنولوژی و حیات مدرنیته، مرزهای جغرافیایی را در هم شکست. زمان تبادل فرهنگ‌ها رسید و دشمن بار دیگر طمع کرد؛ این بار با عطشی بیشتر و با هدفی جدی‌تر، اما به کمک ابزارهایی مدرن به میدان آمد و جنگ نرم را در پیش گرفت. جنگ نرم در نظر دشمن، یک نقطه تمرکز داشت. همان نقطه‌ گرانیگاهی که از مردمی پابرهنه و مستضعف، قدرتمندانی ساخت که در برابر رژیمی دوهزار و پانصد ساله قد علم کردند و آن را به شکست واداشتند. همان نقطه استراتژیکی که ملتی با دست‌های خالی را در جنگی تحمیلی و نابرابر به مدت هشت سال به مقاومت سرفرازانه در مقابل دشمنی تا بن دندان مسلح واداشت. دشمن همۀ اسرار ایرانیان را درک کرده بود و دانسته بود که سرّ همه این بالندگی و عزت برمی‌گردد به یک کلمه. به باورهای اسلامی و به غیرت و عفت مردمی.

نقطه سیبل کشف شد و دشمن به طمع افتاد که بار دیگر بخت خود را در مبارزه با جامعه اسلامی هزاره سوم بیازماید. همه چیز خلاصه می‌شد در حجاب و عفت. اصلی که حبل‌المتینی برای وحدت ارزش‌ها و تضمینی است در حفظ سلامت فرد و خانواده و جامعه. دشمن طبق فرموده رهبر معظم انقلاب، سیاست اساسی و بنیانی‌اش را در غرب بر عرضه شدن و هرزه شدن زن قرار داده و حجاب را نقطه مخالف خواسته خود می‌بیند؛ به‌طوری که حجاب حتی اگر ناشی از یک انگیزه و ایمان دینی هم نباشد، باز هم با آن به مخالفت برمی‌خیزد.

زنان و مسئله فرهنگ

دین مجموعه‌ای از ارزش‌های فرهنگی است که انسان را در مسیر تعالی و رشد اخلاقی، تربیت و جهت‌دهی می‌کند. دین اسلام به عنوان کامل‌ترین نسخه آموزشی بشر، در بستر تاریخ ظهور کرد و بر آن شد تا زن و مرد را به بالاترین نقطه تکامل برساند. رابطه دین و فرهنگ ناگسستنی است. به همان نسبت که دین در تمدن و فرهنگ انسان‌ها موثر است، فرهنگ هم در حیات بشر و رشد امور مادی و معنوی آنها دخالت دارد. شاید بشود گفت نوعی بی‌مرزی میان دین و فرهنگ وجود دارد. بنابراین وقتی ملت ایران، خود را از زیر یوغ استکبار پهلوی بیرون کشید و جامعه اسلامی را تحت لوای حکومت دینی تشکیل داد، به‌طور طبیعی تغییر فرهنگ در آن رقم خورد. ارزش‌های دوران پهلوی که زنان را ملعبه‌ هوس مردان و ابزار تأمین امیال حیوانی آنها کرده بود، در هم شکست و زنان به عناصری تبدیل شدند که به فرموده امام راحل(ره) پیشاپیش مردان در نهضت قرار گرفتند و سهم باارزشی را در تحرکات سیاسی و اجتماعی به دست آوردند.

پایه‌های حکومت اسلامی با حضور و بروز زنان تحکیم شد و ارزش‌های اسلامی متجلی شدند. در میان همه ارزش‌های دینی، مهم‌ترین اصل که نمود ظاهری آن هم روشن است، مسئله پوشش زنان است. زنان انقلابی به دور از هرگونه تجمل و تبرج در صحنه حاضر شدند و توانایی‌های بالقوه خود را به بروز و ظهور رساندند. این در حقیقت مرهون زمینه‌ای بود که حاکمیت اسلامی برای زنان به ارمغان آورده بود. هرچند از طرف دیگر سهم زنان هم در همین تغییر حاکمیت، غیرقابل انکار است که خداوند فرمود، « إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِم: ما سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهیم مگر آنکه خود اراده کنند.»(۱)

حاکمیت و فرهنگ اسلامی

هنوز در گوش تاریخ، صدای امیرالمومنین علی«ع» به گوش می‌رسد که در نامه‌ای به مردم مصر نوشت:

«من بیم آن دارم که نابخردان و نابکاران زمام امور این ملت را به دست آرند و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را بردگان خود گیرند و با صالحان به دشمنی برخیزند و فاسقان را حزب خود قرار دهند.»

این بیم مقدس همواره یکی از مؤلفه‌های مورد توجه در حکومت اسلامی بوده و به دلیل اهمیت آن است که امام در ادامه فرمودند:

«بی‌گمان مردمان هلاک شدند آنگاه که پیشوایان هدایت و پیشوایان کفر را یکسان شمردند و گفتند  هر که به جای پیامبر«ص» نشست، چه نیکوکار باشد و چه بدکار، اطاعت او واجب است، پس بدین سبب هلاک شدند.»

نقطه عطفی که مرکز ثقلی برای تجلی افکار و منش حاکمان است، در مسئله فرهنگ و ارزش‌ها نمود یافته است. در حاکمیت اسلامی، فردی شایسته خدمت است که در اجرای ارزش‌های فرهنگی دغدغه کافی و لازم را داشته باشد. این از سخن امام برآمده است که فرمود:

«ای مردم! همانا سزاوارترین مردم به این امر (خلافت و زمامداری) کسی است که تواناترین آنها بر اجرای امور و داناترین به فرمان خداوند در فهم مسائل باشد.»

از این کلام حضرت برمی‌آید که نکته مورد اهتمام است فرهنگی است که تحت فرمان خداوند گسترش یافته باشد. مسئولی که قرار است در حاکمیت اسلامی نقشی را بر عهده بگیرد، اولین مخاطب این روایت است. اوست که باید بیش از دیگران از فرمان خداوند آگاهی داشته باشد و بتواند پاسدار فرهنگ و ارزش‌ها در شرایط و موقعیت‌های مختلف سیاسی و اجتماعی باشد.

حجاب و زنان آخرالزمان

سیمای آخرالزمان را می‌توان در کوچه و خیابان‌های شهر تماشا کرد. می‌توان در فضای مجازی پنجره‌ای به سوی جهان باز کرد و روزگار را در کنه تحولات و دگرگونی‌ها به تماشا نشست.

اما چهارده قرن پیش، امام علی«ع» از ورای تاریخ به روزگار ما و بعد از ما نگاه کرده و هشدارمان داده‌اند که:

«در آخرالزمان که بدترین زمان‌هاست، زنان بى‌حجاب و برهنه آشکار مى‌شوند و با زینت و آرایش بیرون مى‌آیند، آنان از مرز دین خارج شده‌ و در فتنه‌ها وارد شده‌اند و به سوى شهوت‌ها تمایل و شتاب دارند،
حرام‌ها را حلال مى‌کنند و سرانجام در جهنم و دوزخ گرفتار آتش و عذاب ابدى خواهند شد.»

اما بی‌حجابی، چگونه فرد و جامعه را به جهنم ابدی می‌کشاند؟

حقیقت این است که زنان بی‌حجاب در جامعه‌ای که طبق موازین آن، حجاب، اصلی از اصول فرهنگی و اجتماعی است، نه تنها به هنجارهای اجتماعی و دینی پشت کرده‌اند، بلکه قبل از هرچیزی به جنگ با خویشتن برخاسته‌اند. فرایند این جنگ داستان جالبی است که گاهی حتی خود فاعل هم در آن از فعل خویش ناآگاه و بی‌خبر است. زن بی‌حجاب متوجه نیست که چگونه به بهای تمدن و تفکر نو و برای احیای حقوق خود تیشه به ریشه سلامت خود می‌زند؛ اما پس از مدتی که پرده‌ حیا از روحش کنار رفت و زیر نگاه هوس‌آلود نامحرمان، رشته‌های زلال نجابتش از هم گسست و جسم خود را آماج تیرهای شیطان قرار داد و مرکز ثقل نگاه‌های لذت‌جوی بیگانگان شد، به خود می‌آید و می‌بیند که نه تنها خودش غبار هوس را بر دل مردان شهر نشانده، بلکه شوهر و برادر و مردان محرم خویش را هم به این گناه آلوده است. به خود می‌آید و می‌بیند که فضا برای لغزش اعضای خانواده او نیز فراهم شده است. دست بالای دست بسیار است و دیگر نمی‌تواند با همان آرامش و اطمینان خاطری که تا پیش از این به همسر و پسر و برادر خود داشت، به زندگی ادامه دهد. بددلی‌ها و بی‌قراری‌ها از همین ‌جا کلید می‌خورند و زن بی‌آنکه بداند به تقلا می‌افتد که از قافله سیه‌چشمان و دل‌ربایان و رقبا عقب نماند. در نتیجه برهنگی و نیم‌عریانی مرهمی زهرآلود می‌شود بر زخمی که خود بر پیکره زندگی خانوادگی و اجتماعی خود وارد آورده است. افسوس که این قصه سر دراز دارد و پایانش به ناکجا آبادی می‌رسد که امیرالمومنین«ع» هشدار داده‌اند.

حجاب؛ استراتژی زن انقلابی

با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، گام‌های نخست برای تحولات ساختاری و اداری در بدنه دستگاه‌های اجرایی کشور برداشته شد. قانون اساسی تدوین شد و شوراهای فرهنگی، اصلاحات اداری را با جدیت در پیش گرفتند. در این میان یکی از مهم‌ترین موضوعات و نقطه تمرکز مسئولین نظام جمهوری اسلامی، مسئله حجاب زنان بود که از همان ابتدا طمع دشمنان را نیز برای زیر سئوال بردن نظام برانگیخت. همزمان با سیر تحولات داخلی کشور، موج جهانی آزادی‌خواهی زنان و جنبش‌های فمینیسم سراسر دنیا را پیمود و زمزمه‌هایی برای رهایی زنان از اسارت‌های تاریخی در گوشه گوشۀ دنیا شنیده شد. دشمنان بر آن شدند تا در آلودگی صداها از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. این قصه بهانه‌ خوبی را به دست مخالفان جمهوری اسلامی داد تا فریاد وامصیبتا برآورند و زن ایرانی را زیر یوغ ستم حجاب ببینند؛ در حالی که این انتخابی بود که به صورت خودآگاهانه و ارزشی و با میل زنان ایران و در نهایت آزادی صورت گرفته بود. آن روزها رسانه‌ها آن قدر قدرت نداشتند تا صدای شیاطین را به اندازه دهه اخیر در سراسر دنیا بازتاب دهند؛ از این رو آنچه شنیده شد، عزت و سربلندی زنانی بود که سربند یازهرا «س» بر پیشانی مردان خود می‌بستند و آنها را برای حفظ مرزهای میهن به میدان نبرد می‌فرستادند. سیمای زن ایرانی، تصویر مادرانی بود که از قامت رعنای جگرگوشه خود به قطعه پلاک و استخوانی قناعت می‌کردند و دست از آرمان‌های عاشورایی خود برنمی‌داشتند.دشمن مرکز قدرت زنان ایران را باز هم در چادر سیاهی دید که میان وصیت‌نامه شهدا، به عنوان یک استراتژی دفاعی مطرح بود:

«خواهرم، سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده‌تر است.»

زنگ خطر برای ابرقدرت‌ها با تاروپودهای سیاه چادر به صدا درآمده بود و زمان آن رسیده بود که شاکله و اصل حجاب را با تعریفی تحریف‌آمیز در باورهای نسل جدید بر هم بریزد.

 

غفلت‌ها و آسیب‌ها

نسل سومی‌ها همزاد تکنولوژی و رسانه بودند و حرص شیاطین بر اذهان انعطاف‌پذیر آنها تمرکز یافت. فرصتی فراهم شد تا حجاب زنان، دلیل عقب‌ماندگی و جهان سومی بودن ایران معرفی شود. انگشت اتهام همه عقب‌ماندگی‌هایی که پهلوی با استثمار ۲۵۰۰ ساله بر سر ایران و مردمانش آورده بود، چادر را نشانه گرفت. مادران ما که به صورت میراث‌گونه در شیر و شیره دل و روح خود، ارزش‌ها را به دختران و پسران خود منتقل می‌کردند،‌ ناتوان ماندند از اینکه فلسفه پوشش و عفت را به زبان روز برای نسل بعد از خود تبیین کنند. بدتر از آن نظام آموزشی‌ای بود که از این مهم غفلت ورزید و به جای تعمیق باورها و ارزش‌ها، بنگاه‌های کاذب تست‌زنی و کنکور را نقطه آمال دانش‌آموزان قرار داد.

از سوی دیگر شبهه‌ها و ریشه‌زنی‌ها، ذهن نوپای نسل جدید را نشانه گرفتند. روز به روز بر سئوال‌های این نسل افزوده می‌شد و کسی را هم شایسته پاسخ به آنها نمی‌دید و از اینکه کسی برای او جواب قانع‌کننده‌ای داشته باشد مأیوس بود. او ناپرسیده می‌دانست که توصیف‌های تکراری همچون زن مروارید است و حجاب، صدف او…. تنها حاصلی است که از پرسش به دست خواهد آورد، برای همین سر در تلفن همراه خود فرو برد و سیر در فضای مجازی و دل سپردن به تبلیغات دشمن را از جستجوی حقیقت زیباتر و دلچسب‌تر یافت.

 

حجاب و حاکمیت اسلامی

با روی کار آمدن جامعه اسلامی به نام دین و با ارزش‌های دینی، انتظار می‌رفت که حجاب و عفت، به عنوان یکی از مهم‌ترین ارکان آن نوشته و اجرا شود. رکن حجاب در اصول فرهنگی و قوانین اساسی حاکمیت نوشته شد، اما در مرحله اجرا، مشکلات تازه‌ای پدیدار شدند.

اختلاف در نحوه اجرا، مانع بزرگی بود که چند صدایی را در داخل و خارج کشور رقم زد. گشت ارشاد، نماد خشونت علیه زنان و تذکرهای آمران به معروف و ناهیان از منکر، مفهوم سلب آزادی از زن ایرانی معرفی شدند و کار روز به روز برای سخت‌تر شد تا جایی که رهبری خود وارد میدان شدند و تذکر دادند که بی‌حجاب‌ها هم جزیی از مردم این نظام و دلبسته انقلاب هستند و نباید نسبت به آنها دفع صورت گیرد. در همان حین، ایشان در مورد وظایف دستگاه‌های اجرایی، به‌ویژه مسئولین و مدیران تذکراتی دادند. یکی از این تذکرها متوجه بدنه مدیریتی ادارات دولتی و دستگاه‌ها بود. تذکری که دردمندان نظام را به تأمل واداشت و بر آن شدند تا با نگاهی جدی‌تر وارد عرصه شوند و ارزش‌های از دست رفته یا کمرنگ شده را بازسازی کنند.

 

مدیران و امکان اصلاح ساختار

به‌طور مرسوم و طبیعی، رکن بالادستی یک دستگاه، در پی حکمی، فردی را بر صندلی مدیریت دستگاه می‌نشاند و از او انتظاراتی در اجرای احکام مذکور دارد. هرچند به صورت رئوس کلی، تا پیش از این هم مسئله حجاب و عفاف در دستگاه های اجرایی مورد اهتمام بود و در گزارش‌های عملکرد، بخشی از کار در این مسئله تعریف شده بود؛ اما خوشبختانه اخیراً با تذکر مستقیم رهبری، این انتظار از مدیران به صورت شفاف و بدون نیاز به خوانش‌های متکثر در دستور کار قرار گرفته است. بحث بر سر این است که یک مدیر تا چه اندازه امکان و توان پرداختن به اصلاحات فرهنگی در مقوله حجاب را دارد؟ چه راهبردها و راهکارهایی برای رساندن دستگاه مربوطه به نقطه مطلوب ممکن و تاثیرگذار است.

نکته قابل تامل این است که رهبر معظم انقلاب در نگاه کلان و از نقطه رأس جریان بشارت داده‌اند که ورود مدیران در این مقوله تأثیرگذار خواهد بود. اما در این بخش مسئله ما این است که چه نوع ورودی و با چه امکانی؟

 

۱/ آنچه به خود می‌پسندی به دیگران هم بپسند!

نمی‌شود تنها پشت میز مدیریت، دغدغه حجاب کارکنان و زیردستان را داشت، در حالی که در محیط خانوادگی و پیش از آن در باورهای خود فرد، باور لازم و کافی به این مسئله وجود نداشته باشد. متأسفانه در مواردی دیده شده است که زندگی کاری یک فرد با زندگی خانوادگی او زمین تا آسمان فرق دارد. همه ما کم و بیش زنانی را دیده‌ایم که تا پشت در اداره بدون حجاب هستند، اما به‌محض ورود به اتاقک حراست، تبدیل به نیروی کار با معیارهای تعریف شده دستگاه مربوطه می‌شوند. هرچند پایبندی به نظم و قوانین امری ستوده است، اما روحیه برخورد دوگانه در موارد ارزشی که قابلیت تفکیک ندارند؛ معنایی جز نفاق ندارد و چیزی به غیر از سطحی‌نگری و عدم ایمان به اصل ارزشی مورد نظر از آن متصور نیست.

مدیری که قرار است پشت میز کاری خود اصل عفاف کارکنان را مورد توجه و برنامه‌ریزی قرار دهد، پیش از هرچیزی باید آگاهی و معرفت لازم را نسبت به ضرورت مسئله حجاب و عفت و تعریف صحیح آن و به‌خصوص حد و مرزهای معنایی و اجرایی آن کسب کرده باشد. این امر، در قدم اول متوجه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است که طی بسته‌های آموزشی یا دوره‌های حضوری، در وهله اول قدرت درک مدیر را نسبت به اهمیت مسئله و استراتژیک بودن آن بالا ببرد و در مرحله بعد، مدیر باید آنچه را به آن باور پیدا کرده در خانواده خود به کار گیرد. طبیعی است کارمندی که خانواده مدیر خود را دور از ارزش‌های حجاب و عفاف می‌بیند، هرگز نمی‌تواند باور قلبی نسبت به برنامه‌های فرهنگی او داشته باشد و بی‌تردید در نهانی‌ترین لایه‌های درون خود در برابر امر و نهی‌های او خواهد گفت: « أَتَأْمُرُوْنَ النَّاْسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُوْنَ…آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خودتان را فراموش می‌کنید؟(۲)

 

۲/ نحوه تبیین حجاب در زیست فراکارمندی!

کارمندی در هر سیستم اداری و اجرایی، ملزومات تعریف شده‌ای دارد. مدیر با آگاهی کافی نسبت به نیروهای خود، باید حجاب را به عنوان مقوله‌ای تعریف کند که برای ارتقای سطح امنیت روانی و اخلاق اداری، مورد توجه قرار گرفته است. همان‌ طور که اکثر علمای ما بر آن تأکید داشته‌اند، حجاب یک مسئله زنانه نیست و اساس عفاف و پوشش به جنسیت محدود نمی‌شود. طبیعی است سهم بالایی از کارمندان را مردان تشکیل می‌دهند. بنابراین باید برای آنها هم برنامه قابل تأمل و تأثیرگذاری طراحی شود تا حجاب را به معنایی زنانه در پوشاندن مو و برجستگی‌های بدن معنا نکنند.

وقتی قرار است مدیری در میان کارمندان خود، به نشر ارزش‌های حجاب بپردازد، ابتدا باید این فضا را ایجاد کند که کارمند تصور نکند با دستوری اداری روبروست. نحوه تبیین مسئله حجاب و اهمیت اجرای آن در اداره، به درک و هوشمندی و روان‌شناسی مدیر مربوطه بستگی دارد. اگر حجاب به عنوان یک دستور کار در برنامه اداره تعریف شود، پیشاپیش می‌شود شکست برنامه را در تأثیرگذاری آن تخمین زد. شکستی که دیر یا زود گریبان مدیر و سازمان را خواهد گرفت. مخاطب مدیر باید به این درک و باور برسد که حجاب به عنوان یک واکسیناسیون نه فقط در حیات کارمندی بلکه در زیست فراکارمندی او مورد توجه قرار گرفته است. این باور تنها در صورتی در مخاطب تعمیق می‌شود که در وهله اول، خود مدیر به آن سطح بایسته از ایمان و باور نسبت به مسئله‌مندی حجاب رسیده و در وهله دوم در تبیین آن به بدنه نیروهای خود، ذکاوت و تدبیر کافی را به کار بسته باشد. ملاک‌های موفقیت در این تبیین را می‌توان در موارد زیر پیدا کرد:

الف: باور به اینکه حجاب یک چماق نیست!

ب: ایجاد امنیت فکری برای مخاطب نسبت به اینکه قرار نیست آزادی اندیشه او در وابستگی به محیط اداری و ملزومات آن به خطر بیفتد.

ج: تبیین به‌روز و صحیح از فلسفه حجاب ضمن برشمردن برنامه‌های جهانی برای ایجاد دهکده جهانی و به بندکشیدن انسان‌ها. تبیینی به دور از هرگونه شعارزدگی و سنتی‌گرایی و خصوصا سیاست‌ورزی.

د: طراحی برنامه‌ها و سیاست‌های تشویقی و ارزش‌گذاری نسبت به مسئله.

ه: تشکیل نشست‌های هم‌اندیشی و کرسی‌های آزاداندیشی در باب مسئله عفاف. در این راهبرد، مخاطب باید طوری به میدان اندیشه دعوت شود که ضمن احساس ارزش نسبت به تفکر خود، این حس در او ایجاد شود که قرار است از راهکارهای او در بدنه جامعه بهره برده شود. چنین فضایی ضمن اینکه کارمند را با مدیر و ارزش‌های مطلوب حجاب همراه می‌کند، او را به مطالعه و کنکاش علمی و تلاش برای رسیدن به حقیقت در مورد تعارض‌های ذهنی‌اش میان آنچه اداره از او می‌خواهد و‌ آنچه در باور جامعه جریان دارد، فرا می‌خواند.

به نظر می‌رسد این بهترین و عالی‌ترین سطح از مشاوره است که مدیر موفق می‌تواند در سیستم خود نسبت به مسئله حجاب به آن اهتمام بورزد.

 

پی‌نوشت:

  1. سوره مبارکه رعد /۱۱

۲- سوره مبارکه بقره/۴۴

03نوامبر/19

نابینایان بابصیرت در عصر ائمه هدی«علیهم‌السلام»

* شعله‌های شوق

از دیدگاه اسلام و فرهنگ تشیع، انسان‌هایی که در بدن و اعضا و جوارح خویش دچار عارضه‌ای شده‌اند که منجر به از دست دادن عضوی شده است، به لحاظ کرامت‌های انسانی و شئونات بشری با افراد سالم هیچ‌ تفاوتی ندارند، بلکه در صدر اسلام و عصر ائمه«ع» عده‌ای از اشخاص معلول به‌رغم ناتوانی در بینایی، شنوایی و حرکتی خوش درخشیده‌ و در پرتو انوار قرآن و عترت ظرفیت‌های خود را شکوفا ساخته‌ و کارنامه‌ای پربار در عرصه‌های فکری، رزمی و اخلاقی از خویش به یادگار نهاده‌اند.

به‌علاوه افرادی که با وجود گرفتاری‌های گوناگون و آلام فراوان و محرومیت از نعمت سلامتی، شکیبایی پیشه کرده و خداوند متعال را سپاسگزار بوده‌اند، به افراد سالمی که نسبت به نعمت‌ها و الطاف الهی ناسپاس بوده‌اند رجحان دارند. از مسلمانان و شیعیان خواسته شده است که در حفظ احترام و منزلت این عزیزان بکوشند و بر رعایت حقوق آنان و فراهم‌سازی امکانات رفاهی، خدماتی و بهداشتی بر ایشان تأکید شده است.

از عصر پیامبر اکرم«ص» و ائمه معصومین«ع» تا در قرون و اعصار بعد و تا زمان معاصر کم نیستند انسان‌های مسلمان و مؤمنی که در دفاع از دیانت و ستیز با دشمنان اسلام فداکاری کرده و سرانجام به مقام جانبازی نایل آمده‌اند. وارستگانی سلحشور که در علوّ همت، استواری و استقامت بدان درجه رسیده‌اند که به صف تبهکاران و اهریمنان یورش برده‌ و در راه اهداف والا و مقدس پای فشرده‌اند تا آنکه چشم، گوش و دست و پای خویش را در این مسیر نورانی تقدیم کرده‌اند و برای شکوفا کردن استعدادهای درونی و رویش فضیلت در مزرعه وجود خویش اهتمام ورزیده‌اند و بدین ‌سان پله‌های ترقی معنوی را پیموده‌اند تا به تقرب الهی دست یافته و با این صواب، ثواب کثیری را ذخیره کرده‌اند. در روایتی آمده است:

«من ابتلی بمصیبه فصبر علیها فله اجر الف شهید؛ هر کسی به مصیبتی گرفتار شود و بر آن صبوری ورزد، برایش پاداش هزار شهید ثبت می‌شود.»(۱)

کسی که در راه خدا دچار عارضه‌ای شده است، به سبب مبارزه مداوم با نفس و تمسّک به صبری طولانی و درازمدت، به قدرتی معنوی و روحیه‌ای نیرومند دست می‌یابد که افراد سالم از این توانایی روحانی محرومند. هر لحظه‌ای که او شکیبایی می‌ورزد، درجه‌ای را کسب می‌کند و رفعت می‌یابد.(۲)

از خاتم پیامبران«ص» پرسیدند، «کدام کردار بر دیگر اعمال برتری دارد؟» فرمودند، «احمزها، ایّ اقواها و اشدّها؛(۳) آنکه نیروی افزون‌تر می‌طلبد، سخت، سنگین و دشوار است.»

مفسّر عالیقدر علامه طباطبایی از قول استادش عارف والامقام آیت‌الله سید علی قاضی‌طباطبایی گفته است، «گاهی خداوند متعال کسی را به گرفتاری و کسالتی مبتلا می‌سازد تا به ذکر دعا، عبادت و تزکیه روی آورد و از این راه همای سعادت جاوید را به خود اختصاص دهد. در حقیقت بلاها نردبامی هستند برای عروج و اگر آن مصائب نباشند احتمال سقوط وجود دارد، بنابراین گاهی نعمت‌های ناشناخته الهی در قالب سختی‌ها بروز پیدا می‌کنند.»(۴)

صبر و شکر از کمالاتی هستند که بدون قرار گرفتن در آزمون‌های مشقت‌بار از قبیل ابتلای به سختی‌ها و نقص در دارایی‌ها، انفس و ثمرات که قرآن کریم بدان‌ها اشاره دارد، به فعلیت نمی‌رسند (۵) فضیلت‌های آدمی در صورتی آشکار می‌شوند که در پریشانی و شرایط ناراحت‌کننده، صابر و شاکر باشد. کسانی که پیروزمندانه از عهده این آزمون الهی برآیند از بشارت الهی برخوردار می‌شوند. پاداش صابرین هم حدّ مشخصی ندارد و به شمارش و حساب در نمی‌آید، « إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ»(زمر/۱۰)

انسانی که عضوی چون بینایی یا شنوایی را در راه خدا از دست داده و یا در مسیر حیات دنیوی به دلایلی از این اعضا بهره‌ای ندارد، مدام مراقب است که مبادا تردید، کراهت، جزع و فزع، روح و روانش را مکدّر سازد، هر لحظه زمام نفس را می‌کشد و این جز با عزمی راسخ و اراده‌ای پولادین میسّر نمی‌شود به علاوه ثبات و استمرار از شروط آن است.(۶)

علامه طباطبایی متذکر می‌شود، «انسان مسلمان وقتی به شدائدی از جمله نقص در بدن و جان و محرومیت از امکاناتی که برایش فراهم بوده، دچار می‌شود، روح و روانش پالایش نمی‌شود و به پیروزی واقعی و پایدار نمی‌رسد مگر آنکه در دژ محکم صبر پناه گیرد. اگر چنین کسی به این باور برسد که مالک حقیقی خداوند است و مالکیت او نسبت به خود و سرمایه‌هایی که در اختیار دارد اعتباری، مجازی و موقت است، دیگر معنا ندارد از مصائبی که برای دیگران دردآور، ناراحت‌کننده و فرساینده است، متأثر و نیز از فقدان مایملک خود اندوهناک شود.(۷)

احنف بن قیس بصری

صخر فرزند قیس بصری معروف به ابوبحر و ملقب به احنف که عصر رسول خدا را درک کرد و از اصحاب امیرمؤمنان«ع» به شمار می‌آید. او به‌رغم اینکه مردی لاغراندام، کوتاه‌قد، با سر و صورتی کوچک و محاسنی اندک بود و یکی از دیدگانش نابینا شده بود، انسانی حکیم، بافراست، بردبار، صبور، رازدار، خردمند و سلحشور بود. روزی برادرزاده‌اش از درد دندان می‌نالید و بی‌تابی می‌کرد. به وی گفت، «من سی سال است از نعمت بینایی یک چشم محروم هستم و این عارضه را به کسی نگفته‌ام!» رسول اکرم«ص» برایش طلب مغفرت کرده بودند و او می‌گفت چیزی امیدوار کننده‌تر از این دعای پیامبر برایم نیست. احنف در هر موقعیتی از ارشاد و هدایت افراد و دفاع از مقام امامت و ولایت مولای متقیان کوتاهی نمی‌کرد. او در جنگ جمل و در رکاب علی«ع» حضور یافت. همچنین به میان افرادی از قوم و قبیله خود رفت و آنان را از همراهی با ناکثین باز داشت. وی در نبرد صفین به یاری مولای خود برخاست و عده‌ای را با خود همراه ساخت. بعد از شهادت حضرت علی«ع» معاویه در جمعی از افراد که احنف در میانشان بود، به ساحت مقدس آن وجود ملکوتی اهانت کرد. همه سکوت کردند، ولی وی زبان به ملامت معاویه گشود و او را به عقوبت الهی بیم داد و افزود، «به کسی ناسزا می‌گویی که در اسلام پیشقدم، پاک‌نفس، اعلم علما، افضل فضلا و وصی خیرالانبیاست.» معاویه از این موضع‌گیری احنف برآشفت. احنف در همه حال از حق جانبداری می‌کرد و موقعیت و قدرت افراد باعث نمی‌شد که حق را زیر پا گذارد. وی که از بزرگان بصره بود و سه سال قبل از هجرت نبی اکرم«ص» به مدینه متولد شده بود، در ۶۷ هجری در کوفه درگذشت.(۱۹)

شریک‌بن حارث

شریک فرزند حارث فرزند عبدالله حارثی بصری معروف به شریک اعور از یاران خاص حضرت علی«ع»، رئیس قوم خود و از امرا و کارگزاران صدر اسلام به شمار می‌آمد که در فتوحات مسلمانان حضوری فعال و مؤثر داشت. او در جنگ‌های جمل و صفین در رکاب امیرمؤمنان«ع» با قاسطین و ناکثین ‌جنگید و از فرماندهان سپاه مولای متقیان«ع» بود. وی در موقعیت‌های گوناگون از اعتقادات خود به‌ویژه حقانیت حضرت علی«ع» و فرزندانش دفاع می‌کرد. شریک در بصره اقامت داشت و در میان اصحاب امیرمؤمنان«ع» به جلالت قدر شناخته شده بود. در دوران اختناق امویان، شریک قابلیت زیادی برای شورش و اعتراض علیه والی وقت بصره، ابن زیاد، داشت؛ به همین دلیل فرزند عبیدالله بن زیاد وی را به‌رغم کسالتی که داشت، به اجبار با خود به کوفه برد. شریک وقتی به این شهر وارد شد، در خانه هانی بن عروه که مسلم‌بن عقیل را پناه داده بود اقامت گزید. هنگامی که عبیدالله بن زیاد تصمیم گرفت به عیادتش بیاید، شریک که از بیماری و برخی جراحات رنج می‌برد، نماینده اعزامی حضرت امام حسین«ع» را فرا خواند و به وی گفت، «اکنون وقت به هلاکت رسانیدن این فاسد ستمگر است. چون نزد من آرام گرفت، از مخفیگاه خود بیرون آی و او را بکش.»، اما مسلم از این کار امتناع کرد و خاطرنشان ساخت که انسان مؤمن فردی را غافلگیرانه نمی‌کشد. به‌علاوه همسر هانی هم با اجرای این نقشه مخالفت کرد. همچنین در صورت ترور ابن زیاد، مردم کوفه امکانات لازم را برای برخورد با لشکر شام که به این بهانه کوفه را مورد تهاجم قرار می‌داد، نداشتند. شریک سه روز بعد از این برنامه درگذشت.(۲۰)

عبدالله عفیف ازدی

از شیعیان برجسته کوفه، صحابی سلحشور، شجاع و مقام حضرت علی«ع» و مدافع خاندان عصمت و طهارت«ع» بود که در جنگ جمل چشم راست و در نبرد صفین و در پیکار با دشمنان چشم چپ خود را از دست داد. او اغلب اوقات خود را در مسجد کوفه به عبادت، ذکر و دعا می‌گذرانید. هنگامی که اسیران اهل بیت«ع» را از کربلا به کوفه وارد کردند، ابن زیاد اهالی شهر را به مسجد اعظم کوفه فراخواند و خود در جایگاه ویژه‌ای برای سخنرانی قرار گرفت. اسرا نیز در گوشه‌ای از مسجد حضور داشتند. موج ترور، هراس و وحشت بر سراسر شهر سایه افکنده بود و با اعلام موضعی فوق‌العاده، رفت و آمدها به شدت کنترل می‌شد. عبدالله فرزند عفیف با وجود نابینایی، آرام و ساکت خود را به مسجد رساند. ابن زیاد در سخنانی به ساحت مقدس سالار شهیدان کربلا اسائه ادب کرد. هیچ کسی جرئت اعتراض به اهانت‌های او را نداشت. ناگهان فرزند عفیف آن سکوت تلخ را شکست و گفت، «ای دشمن خدا! کذّاب تو، پدرت و یزید هستید. آیا ذراری رسول اکرم«ص» را به قتل می‌رسانی و بر منبر مؤمنان این اراجیف را بر زبان می‌آوری؟» عبیدالله و کارگزارانش تصور نمی‌کردند در آن فضای اختناق و ارعاب کسی به وی اعتراض کند. پسر زیاد با خشم فریاد برآورد، «کیست؟ او را شناسایی و دستگیر کنید!»

عبدالله عفیف با نهایت شهامت فریاد زد، « من بودم ای خصم خداوند! انسان‌های پاک و طاهر را می‌کشی و ادعا می‌کنی که بر اسلام باقی هستی؟ کجایند فرزندان مهاجر و انصار تا از این طاغوت لعین انتقام گیرند.» فرزند عفیف از مردان قبیله ازد که در آن مجلس حضور داشتند استمداد طلبید. آنان ندایش را پاسخ گفتند و صدها شمشیر برهنه بالا رفت که خود قیام و اعتراضی فراگیر را رقم می‌زد. ابن زیاد و حامیانش نه تنها نتوانستند بر عبدالله دست یابند، بلکه از این واقعه وحشت کردند و در دارالاماره به چاره‌جویی افتادند.

زاده عفیف به خانه خود رفت و مردان مسلح قبیله ازد و شیعیان هم‌پیمان آنان در اطراف منزلش به پاسداری مشغول شدند. بین قوای ابن زیاد و آنان درگیری صورت گرفت که منجر به پراکندگی و کشته شدن عده‌ای از محافظان بیت وی شد و چون سپاهی به فرماندهی محمد اشعث، به محل اقامت عبدالله عفیف هجوم برد، وی با وجود نابینایی و با راهنمایی دخترش، با دلاوری حملات مهاجمان را دفع ‌کرد و از چپ و راست با آنان ‌جنگید و رجز ‌خواند و افرادی را به هلاکت رساند. سرانجام او را دستگیر کردند و نزد عبیدالله بردند. وی پس از موضع‌گیری‌های عالمانه، هوشیارانه و شجاعانه در برابر آن جرثومه خباثت، به فرمان ابن زیاد  به دار آویخته شد.(۲۱)

حارث‌بن عبدالله اعور همدانی

معروف به ابوزهیر کوفی و حارث اعور و از قبیله همدان، صحابی خاص و شاگرد حضرت علی«ع» و مورد توجه و عنایت ویژه آن بزرگوار بود. رجال‌نگاران او را از ذخیره‌های علمی، بزرگان دانشمندان تابعین و افقه مشاهیر معاصر خودش معرفی کرده‌اند. در کتب معتبر شیعه و سنن اربعه اهل تسنن احادیث معتبری دیده می‌شود که وی راوی آنهاست. هنگامی که سفیان بن عوف غامدی از سوی معاویه مأمور تاخت و تاز در نواحی تحت حکمرانی امیرالمؤمنین«ع» شد و شهر انبار عراق را غارت کرد، مولای متقیان به حارث اعور مأموریت داد تا مردم را برای جهاد و دفاع فرا بخواند. بیماری حارث را ناتوان و راه رفتن را برایش دشوار کرده بود و به کمک عصا و به‌کندی حرکت می‌کرد. امام که به وی علاقه خاصی داشت چون او را این گونه معلول دید، پرسید: «چگونه‌ای؟» حارث عرض کرد، «عاجز شدن من مهم نیست. آنچه را خداوند به من داده بود، باز پس گرفته است، اما اختلافات عده‌ای از دوستان درباره شما مرا سخت آزار می‌دهد، زیرا گروهی زیاده‌روی و غلو می‌کنند و افرادی بیعت با آن جناب را می‌شکنند. بعضی هم مرددند که جلو بیایند و یا دور شوند.» امام فرمود، «برادرم حارث! بهترین شیعیان من کسانی هستند که اعتدال و میانه‌روی را اختیار و از افراط و تفریط پرهیز می‌کنند. ای حارث! تو با کسانی محشور می‌شوی که آنها را دوست داری و برای توست آنچه با کردارت کسب کرده‌ای.» در این حال حارث با شادمانی گفت، «با این وضع، سوگند به خداوند از اینکه بر مرگ وارد شوم یا به سراغم بیاید، باکی ندارم.»

حارث در ۶۵ هجری در کوفه درگذشت. نسب شیخ بهایی، دانشمند عصر صفوی به او می‌رسد. لقب حارثی او بدین جهت است. عبارت یا حارث همدان من یمت یرنی خطاب به حارث اعور است.(۲۲)

ابابصیر یحیی اسدی

ابوبصیر فرزند قاسم اسدی مکفوف معروف به ابومحمد محدث ثقه و موجه و از اصحاب امام باقر، امام کاظم و امام صادق«ع»  ونابینای مادرزاد بود و در سفر حج خدمت امام پنجم«ع» شرفیاب شد. در این حال کثرت جمعیت حجاج را احساس ‌کرد، ولی ضجه و ناله اندکی ‌شنید. به فروغ پنجم امامت«ع» عرض می‌کند، «حاجی بسیار، اما ناله‌ها ناچیزند.» حضرت فرمود، «ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج». این گونه نیست، بلکه حاجی کم و ضجه‌ها بسیار است. آنگاه امام دست بر چشمان وی نهاد و دعایی چند کرد و فرمود، «چه می‌بینی؟» ابوبصیر که اکنون با معجزه امام بینا شده بود، برخلاف انتظار، انبوهی از خوک و میمون را مشاهده کرد که در لابه‌لای آنها تعدادی انسان حج‌گزار دیده می‌شد. سپس امام دعایی خواند و ابوبصیر به حالت اول برگشت. عرض کرد، «یابن رسول‌الله! چه می‌شد که من بینا می‌ماندم؟» حضرت فرمود، «ما از این اکراه نداریم که تو بینا باشی و خداوند هم بر تو ستم نکرده است، بلکه صلاحت را این گونه خواسته است. از آن بیم دارم مردم این اعجاز را از ناحیه پروردگار و به برکت فضل حق‌تعالی بر ما نبینند، آن وقت دیدگاه غلوآمیز درباره ما پیدا کنند، در حالی که ما خاندان، بندگان خدا هستیم و در پرستش او کوتاهی نداریم و از اطاعتش خسته نمی‌شویم و به‌طور کامل و در همه حال تسلیم او هستیم.»

شعیب عقرقوقی می‌گوید، «به محضر حضرت صادق آل محمد«ع» عرض کردم، «در مواقعی برخی سئوالات برایمان پیش می‌آید که به شما دسترسی نداریم. در این اوقات مسائل خود را از چه کسی بپرسیم؟» امام فرمود، «از ابوبصیر اسدی سئوال کن.» روزی ابابصیر نابینا به محضر امام صادق«ع» عرض کرد، «آیا شما قادرید مرده را زنده کنید، کور مادرزاد و بیماری برص را شفا دهید؟» امام پاسخ داد، «به اذن خداوند می‌توانم.» سپس به وی فرمود، «جلوتر بیا.» ابوبصیر نزدیک شد حضرت صادق«ع» دست مبارک را بر دیدگانش کشید. در این حال او بینایی خود را به گونه‌ای به دست آورد که خورشید، آسمان و آنچه را که در شهر بود مشاهده کرد. آنگاه فروغ ششم امامت«ع» فرمود، «آیا میل داری این چنین باشی و در سرای جاوید آنچه بر مردم بینا می‌گذرد بر تو هم بگذرد یا به حال قبلی برگردی و بهشت بدون چون و چرا برایت باشد؟» ابابصیر عرض کرد، «می‌خواهم به وضع نخستین بازگردم.» امام مجددا دست بر چشمانش کشید و او به حالت گذشته برگشت.

ابوبصیر کتابی در مناسک حج تألیف کرده و اثری با عنوان «یوم و لیله» نوشته است. وی از موالی طایفه بنی اسد بود. علامه حلی در کتاب خلاصه الاقوال می‌گوید، «رأی من در عمل کردن به روایت‌هایی است که او از ائمه هدی«ع» نقل می‌کند.»(۲۳) 

پی‌نوشت‌ها

۱- اصول کافی، کلینی رازی، ج۲، ص۱۴۶٫

۲- حق و باطل، علامه شهید آیت‌الله مطهری، ص۱۲۹٫

۳- النهایه فی غریب الحدیث، ابوالسعادات مجدالدین موصلی معروف به ابن اثیر، طبع قاهره، ج اول، ص۴۴۰٫

۴- فرازی از سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدی در اولین همایش تبیین ارزش و مقام جانباز در اسلام، دی ۱۳۷۳، ص۵۶-۵۷٫

۵- سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۵۵٫

۶- تفسیر تسنیم، آیت‌الله شیخ عبدالله جوادی آملی، ج۷، ص۶۴۴-۶۴۵، تفسیر نمونه، گروهی از نویسندگان، ج اول، ص۵۳۰٫

۷- المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج۲، ص۲۶۰-۲۶۴٫

۸- بنگرید به سوره‌ی انبیاء، آیات ۸۳-۸۴٫

۹- تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۴۲۸، اعلام قرآن، خزائلی، ص۲۳۴-۲۳۵، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۳۸۰-۳۸۱؛ قصص قرآن، ص۲۸۰-۲۸۳٫

۱۰- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۱۰۴-۱۰۶، طبقات کبری، ج۷-۸، ص۳۷۴-۳۷۵، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۶۱۲؛ فروغ ابدیت، آیت‌الله سبحانی، ج اول، ص۴۳۱٫

۱۱- بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۳۱، اسدالغابه، ج۳، ص۹۲٫

۱۲- اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۴-۱۰۵، قاموس الرجال، ج۴، ص۲۵۶٫

۱۳- معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۳۵، شاگردان مکتب ائمه، ج۲، ص۲۶۰٫

۱۴- وَ اِنک لَعَلی خُلُق عظیم. (سوره‌ی قلم، آیه‌ی چهارم)

۱۵- سوره‌ی حجر، آیه‌ی ۸۸ و ۹۴٫

۱۶- دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۳۹، یاران پیامبر، عالمی، ج اول، ص۱۴-۱۵، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۵۱-۵۷، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۱۲۳-۱۲۵٫

۱۷- اسدالغایه، ج۱، ص۲۵۷، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۳۱، قاموس الرجال، ج۲، ص۳۱۷، الغدیر، ج۹، ص۱۲۹، یاران پیامبر، ج۲، ص۱۳۴-۱۳۵، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۱۵۰-۱۵۵، آیینه داران آفتاب، سید محمدرضا موسوی گرمارودی، ص۵۳-۵۵٫

۱۸- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۸، منتهی الامال، ج اول، ص۵۵، سیره‌ی ابن هشام، ج۱، ص۲۶۳، مسلم بن عقیل، محمدعلی عابدین، ص۳۷-۳۸، سفیر الحسین مسلم بن عقیل، علامه محقق شیخ احمد مظفر، ص۵-۷، الشهید مسلم بن عقیل، علامه مقرّم، ص۲۳-۳۲٫

۱۹- الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ص۱۰۷-۱۱۴، واقعه صفین، نصرین نراحم منقری، ص۵۰۱-۵۰۲، النساب الاشراف، بلاذری، ص۲۳۲٫

۲۰- اخبار الطوال، دینوری، ص۲۸۲-۲۸۳، الفتوح، ابن اعثم کوفی، ۸۴۸-۸۵۰، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۸۹، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۱٫

۲۱- لهوف، سید بن طاووس، ص۷۳، مقتل خوارزمی، ص۵۳، مقتل مقرّم، ص۳۲۷، تک صدایی در دل تاریکی، نوح الدین ضیاه، ص۳۳-۳۵، اسوه‌های عاشورا، محمدعلی قطب، ص۲۷۵-۲۷۷، دائره المعارف تشیع، ج۱۱، ص۹۲-۹۳٫

۲۲- شرح نهج البلاغه، ج اول، ص۲۸۸، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۶۲، نهج البلاغه، نامه‌ی۶۹، تحفه الاحباب، ص۸، دائره المعارف تشیع، ج۶، ص۱۱-۱۲، شاگردان مکتب ائمه “ع»، ج۱، ص۳۳۳-۳۳۵، جامع الرواه، ج۱، ص۱۷۱٫

۲۳- رجال کشی، ج۲، ص۷۷۳، رجال نجاشی، ص۴۴۱، تحفه الاحباب،ص۵۷۶-۵۷۷، قاموس الرجال، ج۱۱، ص۱۳۱، رجال شیخ طوسی، ص۱۴۹٫

03نوامبر/19

آینده‌ ما چه آینده‌ای است؟

با توجه به اینکه انسان‌ها بر اساس تصوری که از خود دارند، انتخاب‌های خود را در زندگی انجام می‌دهند و از آن طرف بر اساس نگاهی که به آینده دارند، خود را معنا می‌کنند و به تصوری که از خود دارند روح می‌بخشند، در صدد هستیم مطالب زیر را با خوانندگان محترم در میان بگذاریم.

جهان پیش روی ما چه جهانی است؟ از آنجایی‌ که هر ملتی جهانی دارد،  قرآن در باره حضور انسان‌ها و ملت‌ها در قیامت، می‌فرماید: «یَومَ نَدعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»(۱) به این معنا که انسان‌ها در آن روز، در عین حفظ هویت فردی، بر اساس شخصیت آرمانی که برای خود در اجتماع بشری‌شان مدنظر داشتند، محشور می‌شوند. به این معنا قرآن می‌فرماید هرکس با امام خود محشور می‌شود، یعنی هر کسی که بر اساس جهانی که در دنیا برای خود معنا کرده است محشور می‌شود و نیز این‌ طور نیست که گمان کنیم در جامعه‌ دینی و جهانی که انسان‌های مؤمن برای خود شکل می‌دهند لازم آید که همه‌ انسان‌ها بی‌عیب و نقص باشند، بلکه به گفته‌ قرآن: «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»(۲) خلط عمل صالح و سیئه، چیزی است که در اکثر انسان‌های مؤمن وجود دارد. پس اگر عمل سیئه را در افراد یک جامعه‌ی دینی ذکر می‌کنیم، عمل صالح آنها را هم باید ذکر کنیم تا گرفتار بدبینی نسبت به انسان‌ها نشویم و گمان کنیم در جامعه‌ی دینی باید همه‌ افراد جامعه به‌کلی بی‌عیب باشند تا آن جامعه مورد عنایت خداوند قرار گیرد و تاریخ توحید را به کمک آن جامعه به‌ وجود آورد، مسلماً چنین نیست.

در روایت داریم که رَسُولُ اللَّه «ص» فرمودند: «حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَهٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ وَ بُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَهٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَه.» یعنی اگر جهت‌گیری انسان و شخصیت آرمانی او علی«ع» باشد، لغزش‌های کوچک، شخصیت او را از حوزه‌ ایمان خارج نمی‌کند و لذا می‌توان به قرآن نظر کرد که می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم»‏(۳) یعنی آنان که همراه حضرت محمد«ص» تاریخی را پایه‌گذاری کردند، دارای هویتی خاص هستند، هویتی که اقتضاء می‌کند از یک طرف مرز بین خود و دشمن را همواره حفظ کنند و از طرف دیگر نسبت به خودی‌ها رحمت و رفاقت را مد نظر داشته باشند، افراد جامعه‌ی دینی با چنین هویتی در تاریخ خود حاضر می‌شوند و جهانی را شکل می‌دهند که پیامبر خدا «ص» رهبر آن جامعه هستند.

با توجه به مطالب فوق، سؤال ما این است که ملت ما در این تاریخ با هویتی‌ که ریشه در تاریخ – ایرانی، اسلامی، شیعی- دارد، چه جهانی پیش رویش قرار خواهد گرفت‌ که نه خارج از جهان توسعه‌یافته است و نه عین آن؟ با تصوری صحیح نسبت به چنین جهانی است که می‌توان بهترین انتخاب‌ها را در ابعاد گوناگون زندگی داشت و چشم‌اندازی امیدوارانه‌ای را در مقابل خود احساس کرد.

با توجه به اینکه انسان مؤمن و عاقل، زمان‌شناس و متوجه‌ روح جاری در زمانه است، با هویت پیچیده‌ای که در حال حاضر در ملت ایران به ‌وجود آمده، برای او چه آینده‌ای را می‌توان متصور بود تا از امروز، رانده و در فردا، مانده نباشیم و با نظر به آن آینده، در امروز خود مأوای درستی را انتخاب کنیم؟ زیرا اگر آینده‌ خود را با بصیرت لازم درست نشناسیم و در مورد آینده در توهم به ‌سر ببریم، مسلماً امروزمان را از دست می‌دهیم و در بی‌مأوایی کامل به ‌سر می‌بریم.

قرآن می‌فرماید وقتی مؤمنین صدر اسلام با احزاب، یعنی اتحاد کفر جهانی روبه‌رو شدند که بنا داشتند ریشه‌ اسلام را قطع کنند؛ گفتند: «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم إلاَّ إیماناً وَ تَسلیماً»(۴) این است آن وعده‌ خدا و رسول خدا «ص»، و خدا و رسولش وعده‌ صادقی دادند؛ در نتیجه در مقابله با اجتماع کفار متحد، نه‌تنها خود را نباختند، بلکه بر ایمان و دل‌سپردگی‌شان به اسلام افزوده شد؛ زیرا متوجه بودند وقتی همه‌ کفر به میان می‌آید، با شکستی که می‌خورد هویت تاریخی‌اش را از دست می‌دهد و تاریخ دیگری ظهور می‌کند. آن مؤمنین با نظر به چنین آینده‌ای، توانستند آن روز خود را درست تحلیل کنند و در آن مأوا گزینند.

شواهد زیادی در سال‌های اخیر حکایت از آن دارد که شکل‌گیری جهان پیش رو نویدبخش جهانی ماورای فهم روزمره بشری است. فضای گشوده‌ای که در آن هرکسی خواهد توانست «خود» را نیز آغاز کند و به یک معنا متولد شود. جهان گشوده‌ای که با انقلاب اسلامی ظهور کرده و دیگر جهانی به صورت جزایر منقطع از هم و پراکنده نیست. اخیراً رهبر معظم انقلاب در حکم خود به امام جمعه‌ بندرعباس فرمودند:

«تقویت جریان انقلابی و جوانان مؤمن و روی گشاده و دست مهربان با عموم طبقات توصیه‌ مؤکد اینجانب است. توفیقات شما را از خداوند متعال مسئلت می‌کنم.»(۵)

چنانچه ملاحظه می‌فرمایید در این توصیه علاوه بر تقویت جریان انقلابی و جوانان مؤمن، برخورد مهربانانه و روی گشاده را برای عموم طبقات متذکر شده‌اند، یعنی تنها نباید به جریان‌های انقلابی و جوانان مؤمن نظر کرد، زیرا انقلاب اسلامی در مرحله‌ای از بلوغ خود است که می‌تواند کسانی را که به ظاهر جزء جریان‌های انقلاب و مؤمنین هم نیستند، از آن خود کند و آینده‌ای را برای خود شکل دهد که همه‌ اقشار، خود را از آن انقلاب اسلامی بدانند.

با ظهور رخداد انقلاب اسلامی و ظهور توانایی‌های بشر برای مقابله با کفر و استکبار، هر کسی به خاطر طلوع جهانی دیگر، از خویش درکی بس متعالی یافته است، هرچند هنوز آن جهان نامتعین است، ولی با نظر به آن می‌توانیم از عرصه‌ روزمرگی و نیهیلیسمی که در آن سرگردانیم، خارج شویم و راهی به سوی آینده‌ خود پیدا کنیم. با توجه به این امر، رهبر معظم انقلابمی‌فرمایند:

«من این را از روی اطلاع عرض می‌کنم که کشور در حال پیشرفت است، انقلاب و مبانی انقلابی در حال پیشرفت است… کشور دارد به سمت مفاهیم انقلابی و آرمان‌های انقلابی و حقایق انقلابی حرکت می‌کند… ما داریم پیش می‌رویم. ما در ماده و معنا پیش می‌رویم، ما به توفیق الهی در ماده و معنا، استکبار را شکست می‌دهیم.»(۶)

لیوتار(۷) متذکر این امر است که دوران «فرا روایت‌ها» گذشته است و این بدین معناست که در دنیای جدید هرکسی به خودی خود می‌تواند یک «فرا روایت» و «وحدتی» باشد در عین «کثرت». اندیشه‌ای باشد به وسعت تاریخی که در آن زندگی می‌کند و او را فرا گرفته است. این یعنی که ما در آینده‌ خود با جوانانی روبه‌رو هستیم که هر کدام یک اَبر مرد هستند. در بستر سنتی که انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده است؛ دورانی که یکی فکر کند و تصمیم بگیرد، تمام شده است(۸) و حتی اگر کسی بر آن تأکید داشته باشد که نظر خود را به بقیه تحمیل کند، در این دنیا تنها می‌ماند. با نظر به چنین آینده‌ای، مسلماً جوانان آینده هر کدام جهانی هستند که به خوبی جریان‌های حق را از باطل تمیز می‌دهند و در چنین آینده‌ تفکری مورد استقبال قرار می‌گیرد که منطقی‌ترین اندیشه را با انسان‌ها در میان بگذارد که بنده برای انقلاب اسلامی چنین حضوری را مدنظر دارم.

امروز اندیشمندان جهان روی این نکته پافشاری می‌کنند که بر عکس گذشته «جهان نیچه‌ای که جهان نیهیلیسم است، مرده و دوران سیطره‌ سکولاریسم و نیهیلیسم به سر رسیده است؛ ‌در آن حد که در این زمان نه‌تنها امر دینی غیر ممکن نیست، بلکه امر غیردینی و سکولار، غیر ممکن شده است.»(۹) از این به بعد جبهه‌‌ مقابل با انقلاب اسلامی در مقابل انقلاب اسلامی منفعل خواهد بود و امید ادامه‌ خود را از دست می‌دهد. چنانچه بتوانیم مردم و به‌خصوص جوانان خود را متوجه این نکته مهم کنیم، مسلماً با امید به آینده نوع دیگری از زندگی را در پیش می‌گیرند و شخصیت تراز انقلاب اسلامی و نه تراز فرهنگ سکولار دنیای مدرن را پیدا می‌کنند.

۸- خداوند در آیه‌ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُون» متذکر این امر است که انتهای عالم هستی به ابتدای خود که حضرت حق است برمی‌گردد و این سنت برای هر حقیقتی صادق است؛ به همین جهت با ظهور حضرت مهدی«عج» دین اسلام به اصل و بنیاد خود برمی‌گردد که رسول خدا«ص» در آغاز، آن را بنیان نهادند و به زهرای مرضیه «س» مژده دادند که مهدی امت از ماست.

بر اساس همین قاعده و سنت است که انقلاب اسلامی به آغاز خود یعنی به انگیزه‌های اصیلی که با آن ظهور کرد، برمی‌گردد. یعنی آینده‌ انقلاب را می‌توان به آغاز آن، یعنی‏ آغازی که با همه‌ خلوصی که در آن زمان داشت، ظهور کرد، مرتبط دانست. توجه به آغاز تفکر تاریخی است که ما را به سر چشمه‌ای که ممکن است ابتدا روشن نباشد راهنمایی می‌کند. با این‌همه آن آغاز است که همواره در آینده خود را از «اجمال» به «تفصیل» می‌آورد و آینده‌ ما را رقم می‌زند. این بازگشت به گذشته نیست، بلکه معنابخشیدن به آینده است، زیرا وقتی در این سفر به آن آغاز و به انگیزه‌هایی که منجر به این فتح تاریخی شده، نگاهی وجودی و نوری داشته باشیم، سعی می‌کنیم حجاب‌های طاغوتی را رفع کنیم تا روز به روز خود را بهتر نشان ‌دهد. آن آغاز همواره با حقیقت وجودی‌ خود در حال تجلی است و با نفوذ و سیطره‌ای که دارد موانع حضورش را به عقب می‌راند. هرچند ممکن است ما در میانه‌ راه بمانیم، اما آن آغاز، خود را ادامه می‌دهد و این ما هستیم که عقب می‌مانیم.

اگر آن آغاز، یک آغاز متعالی و توحیدی است، حتماً در آینده‌ خود حاضر خواهد بود و اگر ما عقب بمانیم به این دلیل است که آغاز را در آینده‌اش دنبال نکرده‌ایم و تحت تأثیر روشنفکران غرب‌زده، آینده‌ای من‌درآوردی را برای خود ساخته‌ایم که حتی اگر آینده‌ جهان غرب هم باشد ـ که نیست ـ مسلماً هرگز آینده‌ ما نخواهد بود. دویست سال سرگردانی ملت ما به این جهت بود که در مواجهه با غرب، خود را باختیم، خواستیم سر تا پا غربی شویم، به خرد جمعی خود پشت کردیم و عملاً از آنجا رانده و از اینجا مانده شدیم.

انقلاب اسلامی چیزی را به بشر عرضه می‌کند که در بستر آن، انسان‌ها به اصالت‌های خود برمی‌گردند، البته به شرطی که متوجه باشیم انقلاب اسلامی، یک فرایند تاریخی است و برای رسیدن به اهداف تمدنی‌اش راهی طولانی در پیش دارد. ما تاریخی را شروع کرده‌ایم که به تعبیر رهبر معظم انقلاب پس از چهل سال،  فعلاً در مرتبه‌ای از بلوغ آن هستیم، یعنی مرحله‌ جوانی آن که ابتدای به ظهورآمدن استعدادهای آن است.

پس از به میان‌آمدن انقلاب اسلامی، تصوری از زندگی به صحنه آمده که این تصور دو وَجه دارد: یکی اینکه‌ باید نسبت به آینده‌ای که با دنیای مدرن بخواهیم خود را ادامه بدهیم، مأیوس باشیم. دیگر اینکه می‌توان به ظهور انسانی که انسانی است قدسی، امیدوار بود که شهدا نمونه‌ آن هستند. با ظهور چشم‌اندازی این‌چنین باید متوجه‌ بود ما در فرآیندی قرار می‌گیریم که به‌مرور فرهنگ زندگی توحیدی جایگزین فرهنگ قبلی می‌شود، به‌خصوص که انقلاب اسلامی متذکر فطرت توحیدی انسان‌هاست. این همان فتح‌الفتوحی است که با انقلاب اسلامی در این جهان به ظهور می‌آید، به همان معنا که قرآن فرمود: «کَزَرعٍ أَخرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنهُم مَغفِرَهً وَ أَجراً عَظیماً»(۱۰) مانند زراعتی که جوانه‌‌های آن سر بر می‌آوردند و به‌تدریج نیرو می‌گیرند، پس سخت و ستبر شده بر ساقه‌های خود می‌ایستد. در حدی که زُرّاع و بنیانگزاران آن نیز از استواری آن به شگفت می‌آیند. پس چنین «حضور» محقق می‌شود تا کفار به خشم آیند. این وعده‌ الهی است برای کسانی که ایمان به خدا و امداد الهی دارند و در راستای تحقق وعده‌ الهی عمل می‌کنند، در مورد آنها مغفرت و اجر عظیمی هست. با توجه به چنین قاعده و سنتی، بسیار منطقی است که نسبت به حضور تاریخی خود در مقابل استکبار با هویت توحیدی انقلاب اسلامی امیدوار بود و زندگی امروز خود را بر اساس چنین آینده‌ای تنظیم کرد.

رهبر معظم انقلاب در راستای تحقق آرمان‌های فکری فرهنگی می‌فرمایند:

«دچار شتاب‌زدگی و بهانه‌گیری هم نباید بشویم. یکی از چیزهایی که واقعاً ماها همه‌ باید به آن توجه داشته باشیم، این است که یکی از عیوب کار، این بی‌صبری و شتاب‌زدگی است و اینکه آدم مرتباً پا به زمین بکوبد که «آقا چرا نشد؟ چرا نشد؟» خب هر چیزی قدری دارد، هر چیزی اجل و امدی دارد، همه چیز باسرعت انجام نمی‌گیرد.»(۱۱)

ولی با توجه به بصیرت ایشان، ما در آینده‌ای حاضر هستیم که به تعبیر ایشان:

«ما به توفیق الهی در ماده و معنا، استکبار را شکست می‌دهیم.»

ما با نظر به چنین آینده‌ای باید در امروزمان در مأوای انقلاب اسلامی به‌سر بریم و خود را با هویت ضدیت با استکبار، با جدیت تمام ادامه دهیم تا به معنای گمشده‌ خود برگردیم، معنایی که امروزمان را از فردای ‌ما جدا نمی‌کند تا در انتخاب امروز خود با بصیرت عمل کنیم و نه با توهماتی که چهارصد سال است بشر غربی گرفتار آن است.

در تردد میان نظر به مظاهر جزئی انقلاب و توجه به حقیقت کلی آن، می‌توان متوجه شد که این مظاهر جزئی چگونه به آن حقیقت کلی مرتبط‌اند و این کثرات، ما را به کدام وحدت ارجاع می‌دهد؟ در این حالت در مواجهه با امور جزیی، گرفتار دوگانگی «ذهن» و «عین» نمی‌شویم؛ بلکه متوجه‌ حقیقتی می‌شویم که همه‌ این امور جزئی، حتی خود ما را در برگرفته و به عقلانیت و فهمی می‌رسیم که از قلب، جدا نیست.

راز حضور مردانی چون شهید چمران و شهید صیاد شیرازی در مواجهه با عقلانیت عقل مدرن و در عین حضور قلب نسبت به حقیقت هستی، در امر فوق نهفته است. آنان نشان دادند که قلبشان‌ در مواجهه با جهان مدرن و تحصیل در جهان خارج، از دست نرفته است، چیزی که در ذات انقلاب اسلامی برای حضور در آینده‌اش مدنظر است که قبله‌ انسان‌های آینده دیگر، قبله‌ غرب و طاغوت نیست.

بنابراین آینده‌ ما باید چه آینده‌ای باشد تا در امروزمان سرگردان نباشیم و بی‌مأوا به‌سر نبریم، زیرا برای سکنی‌گزیدن در امروز، اولاً باید «آغاز» را همواره مدنظر داشت و آینده را نیز هرگز گم نکرد، و ثانیاً آینده را در ازای عهد با آغازِ آغازها معنا کرد. و این است معنای زندگی در «مبداء» و «معاد» نسبت به هر حقیقتی که حقیقتاً، حقیقت باشد.

با توجه به اینکه فهم هر اثری تاریخی است و نسبتی با حال و آینده دارد، بدین معنا که فهم همواره در کنش بین زمان حال و گذشته و آینده عمل می‌کند؛ می‌توان نتیجه گرفت دو فهم در دو مرحله‌ تاریخی در یک موضوع، یکسان نیست تا گمان کنیم می‌توانیم در فهم یک موضوع، پا را از زمان خود بیرون بگذاریم و این یعنی انسان در امروزی که می خواهد خود را و زمانه‌ خود را درک کند، نسبت درستی از آینده نداشته باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. إسراء/۷۱
  2. توبه/۱۰۲
  3. فتح/ ۲۹
  4. احزاب/۲۲
  5. ۲۶ تیرماه ۱۳۹۸
  6. در دیدار با خبرگان رهبری، در تاریخ ۱۵/۶/۹۷
  7. ژان فرانسوا لیوتار از پیشگامان فلسفه‌ پُست‌مدرن در فرانسه، متولد ۱۹۲۴ و متوفی ۱۹۹۸٫
  8. در همین زمینه ملاحظه کرده‌اید که رهبر معظم انقلاب در هر موضوعی که مطرح می‌کنند بیشتر به جای آنکه دستور بدهند تا بقیه بر اساس دستور ایشان عمل کنند، سعی دارند آن موضوع را تبیین کنند تا مخاطب قانع شود و خودش عمل به آن موضوع را بر عهده گیرد.
  9. به یادداشت آقای دکتر اسداللّه رحمان‌زاده استاد کالج کانتر آکاستا در آمریکا، تحت عنوان «هیچ تجربه‌ای از خداوند تجربه‌ ایمان را به ما نشان نمی‌دهد»؛ رجوع شود که سعی دارد نظرات و تئوری‌های اندیشمندان جهان را نسبت به ایمان به خدا با خواننده در میان بگذارد . https://www.mehrnews.com

۱۰- فتح/۲۹

03نوامبر/19

سرنوشت فرهنگ رضاخانی

پیروزی انقلاب اسلامی تنها پیروزی صالحان و مستضعفان بر طاغوتیان و زرسالاران نبود، بلکه پیروزی ارزش‌های الهی و انسانی، نمادهای دینی و دینداری و ارزش‌های اصیل ملی بر نمادها و حرکت‌های ضددینی و ملی رژیم منحوس پهلوی نیز بود. پیروزی بر حرکت‌هایی بود که این سلسله سرسپرده در طی پنجاه سال با زور سرنیزه و به کارگیری همه ابزارهای مادی و فرهنگی خود آن را دنبال کرد که به دلیل ریشه‌دار بودن دین و ارزش‌های اصیل ملی هرگز نتوانستند به اهداف تعریف‌شده از سوی اربابانشان نائل آیند، به گونه‌ای که نیم قرن حجاب‌ستیزی جابرانه رژیم پهلوی، از برخورد فیزیکی و خشونت‌آمیز گرفته تا ترویج ابتذال و التقاط و ایجاد محدودیت‌های پیدا و پنهان، هرگز نتوانست بی‌حجابی را از سطح یک اقلیت مرفه و مدیران دولتی و بخشی از طبقه متوسط در ادارات و خیابان‌ها به یک فرهنگ فراگیر در جامعه تعمیم دهد تا جایی که رضاخان و فرزندش محمدرضا، همراه با دستگاه‌های تبلیغاتی‌شان حسرت بی‌حجابی زن ایرانی را با خود به گور بردند و حجاب به عنوان یک ارزش اسلامی و اصیل ملی در بین اکثریت مردم مؤمن به جا ماند و با آغاز نهضت و به عنوان یک سمبل انقلابی به میدان آمد و طومار رژیم پهلوی را در هم پیچید.

پیروزی انقلاب اسلامی اقلیت غرب‌گرای بی‌حجاب را به پذیرش حجاب اکثریت جامعه ترغیب کرد، طبقه متوسط اداری کشور مشتاقانه و با میل باطنی خود به سمت حجاب آمد و طبقه مرفه و یا وابسته به جریان‌های الحادی و التقاطی برای رهایی از نگاه‌های سنگین جامعه به حجاب حداقلی رو آورد. حجاب به عنوان یک ارزش دینی و ملی در جامعه تثبیت شد و حتی گامی جلوتر از ارزش‌های دیگر تا بدانجا پیش رفت که در کنار عنصر «جهاد و شهادت» به نماد و نشانه انقلاب اسلامی تبدیل شد؛ در صدور انقلاب پابه‌پای روحیه جهادی و شهادت‌طلبی مرزهای جغرافیایی ایران را درنوردید؛ زنان سایر کشورهای مسلمان را به انقلابی فرهنگی فرا خواند و ضمن تحکیم و تقویت جایگاه خود در سایه رهنمودهای امام و رهبری حتی خود را بر «دولتمردان» و «رسانه‌ها» تحمیل کرد.

با ظهور تکنوکرات‌ها در دولت سازندگی و دستیابی اقلیت‌های جامعه به برخی از تریبون‌های نظام و ارائه مطالبات خود به عنوان مطالبات جامعه اسلامی و انقلابی، جابه‌جایی ارزش‌ها نیز آغاز شد. آن هم جابه‌جایی ارزش‌هایی که با خون هزاران هزار شهید و مفقود و جانباز به دست آمده بودند. این جابه‌جایی ارزش‌هایی که رهبری انقلاب در آن مقطع از آن به تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و حتی قتل‌عام فرهنگی یاد کردند، توسط عناصر نفوذی چنان سیری را طی کرد که مدیران فرهنگی و سیاسی کشور با ایجاد فضایی باز زمینه را برای تئوری‌پردازان بی‌حجابی باز کردند و به جای گوش فرا دادن به مطالبات و انتقادات عناصر اسلامی و انقلابی که نماینده اکثریت جامعه به شمار می‌رفتند، اقلیت اندکی را که روزی برخلاف میل باطنی خود به حجاب حداقلی رو آورده بودند در جایگاه «مدعی» نشاندند. نادیده گرفتن هشدارهای رهبری انقلاب، حتی توسط رسانه ملی و فرصت‌سوزی متولیان فرهنگی در جلسات بسته و بعضاً بیهوده و سمبلیک و دستورالعمل‌های غیر عملیاتی در کنار «غفلت فرهنگی» سایر دستگاه‌های فرهنگی و حتی نهادهای انقلابی، اعتراضات و فریادهای یاران واقعی امام و رهبری در دستگاه‌های فرهنگی را نیز در خود گم کرد و کار به جایی رسید که نظام سلطه با ماهواره‌ها و شبکه‌های فارسی‌زبان از راه رسید و ضمن یاری نفوذی‌های رسانه‌های نوشتاری و دیداری، به ویژه در سینما، با الگوهای خود در خانه‌های عموم مردم لانه کردند و به امید چیدن میوه‌های تلخ رضاخانی بر آتش بی‌عفتی خود در فیلم‌ها و سریال‌ها دمیدند که باز خوشبختانه به دلیل ریشه‌دار بودن فرهنگ دینی و انقلابی، نظام سلطه با تمام هزینه‌های انسانی و مادی و بهره‌گیری از عوامل نفوذی و فرصت‌سوزی‌های عناصر حرّاف در جلسات و بی‌عرضه در عرصه عمل، ظهور پدیده بدحجابی و حجاب حداقلی به عنوان دستاورد این مجموعه نتوانست به یک فرهنگ فراگیر در جامعه تبدیل شود و نظر اربابان آنان و در رأس آنان صهیونیست بین‌الملل را تأمین کند.

همین تلاش حداکثری نظام سلطه و بهره‌برداری حداقلی، سرانجام آنان را بر آن داشت تا بار دیگر عِدّه و عُدّه خود را به میدان آورند و اقلیتی خاص را با شکل و شمایل و شعارهای مشخص به کمک برندهای خودساخته که اغلب از فراریان سازمان رسانه‌ای اصلاح‌طلبان به لندن بودند، جنگی روانی را آغاز کنند و آنچه را سرنیزه رضاخان و ابتذال محمدرضا و قتل‌عام فرهنگی عناصر نفوذی و آنتن ماهواره‌ها به آن دست نیافته بودند، به صورتی نرم به دست آورند. طرح موضوعاتی چون آزادی یواشکی و بچه‌های فلان خیابان، استفاده از یک رنگ خاص در یک روز معین و به تماشا گذاشتن عکس‌های بدون پوشش در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و حتی مظلوم‌نمایی و دعوت اکثریت جامعه به پذیرش دختران بی‌حجاب به نام احترام به حق آنان هم نتوانست آنان را به مقصود برساند، از این رو بر آن شدند سناریوی دیگری را آغاز کنند و آن «فشار حداکثری بر حاکمیت» در کنار «بهره‌مندی از غفلت فرهنگی مسئولان» است.

امروز نظام سلطه در کنار فشار حداکثری اقتصادی و سیاسی که به یُمن مسئله برجام به آن دست یافته، در صدد امحای یکی از نمادهای انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی یعنی «حجاب» بر آمده است و در این راه از همه نیروهای خود، به‌ویژه عناصر نفوذی بهره می‌گیرد. طرح مسئله دختر آبی که در آن حتی رئیس فیفا با رئیس‌جمهور ایران اسلامی تلفنی سخن گفت و در کنار فضاسازی رسانه‌ای همزمان یک نماینده مجلس از تریبون مجلس که خودسوزی یک دختر را با خودسوزی آغاز حرکت انقلابی در تونس مقایسه کرد، خود گویاترین سند بر دستور کار قرار دادن فشار حداکثری بر نظام اسلامی در خصوص رفع تبعیض از زنان است که در نهایت به الزامات نظام سلطه برای رفع حجاب می‌انجامد!

در این میان غفلت فرهنگی متولیان فرهنگی نیز متأسفانه به پاشنه آشیل نظام تبدیل شده است. تکرار مکررات در جلسات و همایش‌ها و نشست‌ها توسط افرادی خاص، به‌ویژه در رسانه ملی که در طی سال‌های سال برای چندمین بار امتحان خود را در نهادهای فرهنگی پس داده، ضرورت ورود هوشمندانه نیروهای انقلابی، به‌ویژه بانوان انقلابی را در این مقطع دوچندان می‌کند.

امروز دشمن بر آن است چیزی را که در طی چهل سال گذشته با همه ابزارهای خود به دست نیاورده، در جنگی نرم و با به زانو درآوردن مسئولان در حوزه باورها به دست آورد و «حاکمیت» را به عقب‌نشینی از ارزش‌های دینی و ملی وادارد. بی‌شک آنچه در این میدان بیش از همه دشمن را جری‌ می‌کند و به حرکت رو به جلوی آنان می‌انجامد و به کامل کردن پازل فتنه چندلایه آنان کمک می‌کند، سکوت و عقب‌نشینی نیروهای انقلابی، دل بستن و دل خوش کردن به خوش‌نشینان جلسات و کمیسیون‌ها و عدم برخورد انقلابی با عناصر مذبذب و منفعل در قوه مجریه و قوه مقننه است.

امروز نیروهای انقلابی بیش از گذشته باید با منعکس کردن مطالبات اکثریت محجب جامعه، مطالبه‌گر قوای سه‌گانه نطام مقدس شده  و رسانه ملی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به در پیش گرفتن نقش فعال در این عرصه ترغیب کنند و به نقد هرگونه حرکت منفعلانه از سوی هر فرد حقیقی و حقوقی بپردازند و عرصه را بر مروّجان و مبلغان فرهنگ رضاخانی ببندند و بار دیگر به همگان ثابت کنند که همان‌گونه که در عرصه نظامی، دوران سلطه سیاسی و نظامی آمریکا و انگلیس در سرزمین ولایتمداران به پایان رسیده است و سرنوشت هر پهپاد آمریکایی و کشتی انگلیسی که بخواهد مرز جغرافیای ایران اسلامی را در هم نوردد به عبرتی برای همه متجاوزان تبدیل می‌شود؛ در عرصه فرهنگی هم هر فرد و مجموعه‌ای که بخواهد از خط قرمزهای نظام اسلامی بگذرد و مروّج فرهنگ رضاخانی شود به همان سرنوشت پهپادها و کشتی‌های بیگانه دچار خواهد شد.

02نوامبر/19

موج و صخره

این روزها در دو کشور یمن و عراق شاهد تحولات مهمی هستیم که در هر دو به‌نوعی صف‌آرایی متن و حاشیه هستند. متن، مردم و منافع و خواسته‌های آنان است و حاشیه، قدرت‌های خارجی هستند که به‌طور طبیعی حق ندارند در امور داخلی ملت‌ها مداخله کنند. در عین حال باید گفت اگر مقاومت ملت‌ها نباشد، حاشیه بر متن غلبه می‌کند و همان می‌شود که بعضی از دیپلمات‌ها می‌گویند که روند تحولات را قدرت‌ها رقم می‌زنند، نه ملت‌ها.

 

تحولات یمن

تحولات یمن از دی ماه سال قبل و به عبارتی از اوایل ۲۰۱۹ روند جدیدی پیدا کرد. تحولات حدیده که طی آن انصارالله ناگزیر شد از بخش‌هایی از این بندر حساس عقب‌نشینی کند و عملاً اداره سواحل مقابل آن را به نماینده دبیرکل سازمان ملل در امور یمن بسپارد، مقاومت یمن را واداشت تا در استراتژی دفاعی خود تجدیدنظر کند.

جنگ یمن که در ششم فروردین ۹۴ با تهاجم گسترده هوایی امارات و عربستان آغاز شد، شرایط جدیدی را برای مقاومت یمن رقم زد. انصارالله تا پیش از فرار منصور هادی از صنعا دنبال تشکیل دولت نبود و لذا تا پیش از استعفای رئیس‌جمهور، خواهان ادامه فعالیت او بود و حتی با وجود دشمنی‌های هادی و اطرافیانش علیه نیروهای مقاومت با او مماشات می‌کرد. با فرار هادی، مقاومت یمن با شرایط «فقدان دولت» مواجه شد و نمی‌توانست این مهم را به حال خود رها کند، اما چیزی نگذشت که جنگ شدیدی علیه او به راه افتاد. انصارالله جز مقاومت چاره‌ای نداشت و این در حالی بود که اصولاً معلوم نبود این جنگ چه مدت طول می‌کشد تا شرایط را براساس آن مدیریت کند. وضعیت سعودی‌ها هم طوری بود که وقوع یک جنگ طولانی در مخیله‌شان می‌گنجید.

در آغاز جنگ بعضی به طنز در بیان ناپختگی‌ نظامی سعودی می‌گفتند که آخرین جنگ ارتش عربستان، جنگ تبوک در قرن اول هجری بوده است! خود سعودی‌ها هم زمان یک ماهه‌ای را برای این جنگ در نظر گرفتند و لذا عملیات خود تحت عنوان «عاصفه الحزم» (طوفان اراده) را در دوم اردیبهشت ۹۴ پایان یافته معرفی کردند و رسماً مدعی شدند که به موقعیت و تسلیحات انصارالله آسیب جدی وارد کرده و کار آن را ساخته‌اند و از این پس این مردم هستند که باید بقایای آن را از بین ببرند. به این ترتیب سعودی‌ها با گرای جنگ داخلی مرحله جدیدی از جنگ را آغاز کردند که در واقع ترکیبی از عملیات‌های شدید هوایی متجاوزین و عملیات‌های زمینی مزدوران بود.

وضع جنگ و ادامه آن، مردم یمن را در شرایط انتخاب قرار داد، اما این انتخاب بین مقاومت و تسلیم نبود، بلکه انتخاب بین نحوه جنگیدن بود. انصارالله در این میان گسترش منطقه نفوذ خود را در دستور کار قرار داد و در یک اقدام گسترده تهاجمی موفق شد حدود ۱۰ استان دیگر را که شامل «عدن» نیز می‌شد، از سیطره عوامل سعودی ـ اماراتی خارج کند، اما این سیاست با برآورد دقیقی از صحنه همراه نبود. انصارالله گمان می‌کرد با عملیات در جنوب استان‌های ضالع، بیضا، عدن و لحج، جنوبی‌ها که همواره با عربستان و دخالت‌های آن مخالف بودند به کمک می‌آیند و متجاوزین را وادار به هزیمت می‌کنند، اما در این میان سه اشکال وجود داشت:

اشکال اول این بود که درجنوب عملاً سازمان قدیمی و شناخته شده‌‌ پای کاری وجود نداشت و از شخصیت‌هایی که زمانی رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و… بودند هم‌اینک جز نام و خاطره‌ای باقی نمانده بود. اشکال دوم این بود که پیش از ورود انصارالله به جنوب، امارات رهبران طوایف و متنفذین جنوب را با وعده اعطای استقلال به جنوب فریفته و با خود همراه کرده بود. از این‌رو اگرچه انصارالله برق‌آسا این استان‌ها را فتح کرد، اما جنوبی‌ها با او همراهی نکردند.

اشکال سوم این بود که در این زمان، توانایی تسلیحاتی و نیروی رزمی انصارالله به اندازه‌ای نبود که بتواند پاسخگوی نیاز دفاعی و تسلیحاتی ۱۴ تا ۱۵ استان باشد. از این‌رو انصارالله چند ماه پس از سیطره بر جنوب، ناگزیر شد این چهار استان را تحویل بدهد و نیروی خود را برای دفاع از ده استان شمالی متمرکز کند. انصارالله تحت تأثیر آنچه در این مرحله گذشته بود سیاست محدود نگهداشتن دامنه دفاع را در پیش گرفت. جمع‌بندی انصارالله این بود که محدود نگهداشتن زمین درگیری از یک ‌سو سبب تثبیت قدرت آنها در شمال می‌شود و از سوی دیگر آسیب‌های وارده بر مردم را که در معرض تهاجمات گسترده ائتلاف سعودی ـ امارات قرار داشتند، کاهش می‌دهد و البته میدان محدودتر، به تسلیحات محدودتری هم نیاز دارد.

سیاست محدود نگهداشتن زمین درگیری حدود ۴۰ ماه به‌طول انجامید. در این دوران دو حادثه خوب و بد همزمان اتفاق افتادند. از یک سو ائتلاف سعودی ـ امارات دامنه تعدیات خود را گسترش داد و با فشار و هزینه زیاد و مدت زمان طولانی توانست بخش‌هایی از تعز و استان الحدیده را ازتصرف انصارالله خارج و حلقه محاصره آن را تنگ‌تر کند. در اثر ائتلاف متجاوزین در این دوره در استان شمالی حجه هم رخنه ایجاد شد. از سوی دیگر انصارالله که در آغاز این مرحله با محدودیت زیاد تسلیحاتی مواجه بود، به‌مرور توانست توانمندی‌های بسیار خوبی را به دست آورد و در دو زمینه تولید موشک‌ها و پهبادهای مهاجم درخشندگی بیشتری داشت.

انصارالله که در ماه‌های آغازین جنگ حتی قادر به تأمین گلوله توپ‌های ۱۲۰ میلی‌متری و آر‌پی‌جی هم نبود، از سال سوم جنگ به دستاوردهای شگرفی رسید و علاوه بر رفع نیازهای تسلیحاتی خود، روحیه جدیدی هم به نیروهایش داد. موشک‌های زلزال ۱، ۲، ۳ و ۴، صماد ۱، ۲، ۳ و… قابلیت زیادی به نیروهای یمنی داد. یمنی‌ها وقتی به نقطه قابل اعتمادی رسیدند، استراتژی قبلی خود را که به دفاع در زمین محدود بود کنار گذاشتند و چاره پایان جنگ را گسترش موقت آن دانستند.

استراتژی جدید انصارالله در اول سال ۲۰۱۹ پس از بازگشت هیئت انصارالله به ریاست عبدالسلام از پایتخت سوئد اتخاذ شد. هیئت یمنی در استکهلم  دریافت در شرایطی که طرف متجاوز هنوز روی قدرت خود حساب می‌کند، مذاکرات سیاسی نه تنها فایده ندارد، بلکه می‌تواند علاوه بر صحنه سیاسی، صحنه نظامی را نیز به ضرر آنها تغییر دهد. پس از بازی استکهلم ـ آذر ۹۷ ـ چند ماهی زمان نیاز بود تا یمنی‌ها مرحله جدیدی از مقاومت را آغاز کنند.

 

یمن، ورق برگشت

تحولات یمن از آغازین روزهای سال ۲۰۱۹ وارد مرحله جدیدی شد و استراتژی تهاجم به دشمن در خانه‌اش وضعیت  و الزامات جدیدی را فراروی انصارالله و مردم یمن قرار ‌داد. انصارالله باید به ساخت سلاح‌ها و پروژه‌های تولید موشک‌های قدرتمندتر و پهبادهای تهاجمی‌تر سرعت می‌داد و این کار در یک دوره چهار تا پنج ماهه انجام شد.

اولین عملیات یمنی‌ها در چهارچوب استراتژی جدید ۲۴ اردیبهشت ماه با تهاجم به دو مرکز اصلی انتقال نفت عربستان به دریای سرخ انجام و سبب توقف کامل صادرات نفت این کشور در آن ‌روز شد. عملیات علیه «الدوادمی» و «عفیف» در سواحل غربی عربستان با استفاده از ده پهباد یمنی صورت گرفت که ۸۵۰ کیلومتر راه را طی کردند. این در حالی بود که تأسیسات سواحل ینبوع توسط سیستم‌های پیشرفته دفاعی آمریکا محافظت می‌شد و چندی پیش از آن آرامکو(Aramco) صراحتاً مدعی شده بود که هیچ نیروی مهاجمی قادر به عبور از خط دفاعی آن نیست و دنیا نباید نگران انتقال امن نفت از این پایانه به مراکز مصرف باشد.

یک روز پس از آن چندین نفتکش اماراتی نیز در سواحل فجیره واقع در دریای عمان مورد حمله نظامی قرار گرفتند و بر اثر آن لااقل چهار نفتکش منهدم شدند. اگرچه هیچ‌کسی مسئولیت این اقدام را به عهده نگرفت؛ ولی با توجه به اقدامات تجاوزکارانه امارات علیه مردم یمن، اقدام مشابه انصارالله علیه دو پایانه صادرات نفت در عفیف و الدوادمی به حساب یمنی‌ها نوشته شد. در این میان انصارالله با سیاست فرودگاه در برابر فرودگاه که منظورش واکنش به بسته ماندن فرودگاه صنعا بود، عملیات تهاجمی گسترده‌ای را علیه فرودگاه‌های نظامی و مدنی جنوب عربستان شامل فرودگاه نظامی ملک خالد واقع در منطقه خمیس مشیط و فرودگاه مدنی أبها و فرودگاه‌های مدنی استان‌های عسیر، جیزان و نجران انجام داد که در نتیجه آن خطوط هوایی سعودی در جنوب کاملاً مختل شدند و میلیاردها دلار به زیرساخت‌های ارتباطی و فرودگاهی سعودی خسارت وارد شد.

اقدام مهم بعدی انصارالله حمله به یک مرکز پالایش و صدور نفت در شرق عربستان بود که در روز ۲۶ مرداد ماه ۹۸ انجام شد. نیروهای یمنی با اعزام چندین پهباد و ترکیب عملیات موشکی و پهبادی، به مرکز مهم «الشیبه» واقع در استان الشرقیه در ۱۰ کیلومتری امارات حمله و ضربه سختی به سعودی وارد کردند. با عملیات انصارالله علیه الشیبه، سعودی‌ها باید احساس خطر می‌کردند و به فکر محافظت از تأسیسات مهم‌تر خود در این استان می‌افتادند.

کاملاً واضح بود که وقتی تجهیزات تهاجمی انصارالله در فاصله ۱۳۰۰ کیلومتری، الشیبه را می‌زند، می‌تواند با طی ۱۰۵۰ کیلومتر به منطقه حساس «بقیق» نیز برسد. اما عربستان به هر دلیلی موضوع را جدی تلقی نکرد. از این‌رو انصارالله حدود یک ماه پس از آن به قلب نفت سعودی و آمریکا یعنی دو مرکز پالایش و صادرات نفت بقیق و خریص حمله کرد و توانست صادرات نفت سعودی را به نصف برساند. انصارالله در اینجا نیز با ترکیب عملیات پهبادی و موشکی، آتش گسترده‌ای را متوجه تأسیسات مشترک آمریکا و عربستان وارد کرد. گفته می‌شود حجم خسارات وارده بر آنها  از ۱۰۰ میلیادر دلار فراتر می‌رود. این در حالی است که بن سلمان برای اثبات توانایی مدیریتی و ارتباطی خود، روی تأسیسات عظیم و ارزآور آرامکو در این منطقه حساب ویژه‌ای باز کرده بود. حمله انصارالله به این مرکز در واقع کاخ آرمانی بن سلمان را ویران کرد و ریسک خرید نفت از عربستان را به‌شدت بالا برد. هم‌اینک ریاض ناگزیر است نرخ‌های جدید بیمه و کشتیرانی را بپذیرد و نیز برای انعقاد قرارداد و متقاعد کردن مشتریان به وجود امنیت هزینه بسیار بیشتری بپردازد.

البته در این میان و در فاصله اقدام انصارالله به زدن تأسیسات نفتی ینبوع در ۲۴ اردیبهشت ماه تا ۲۶ مرداد ماه که عملیات علیه الشیبه انجام شد، دو نفتکش سعودی و اماراتی در روز بیستم خرداد ماه مورد اصابت قرار گرفتند و منهدم شدند. خود این موضوع که مصدر آن مشخص نشده است به کمک یمنی‌ها آمد و اهمیت اقدامات تهاجمی آنان علیه سعودی را افزایش داد.

 

شگفتی بزرگ یمنی‌ها در عملیات زمینی

هنوز دنیا از شوک سنگین حمله پهبادهای مقاومت یمن به دو تأسیسات بسیار مهم نفتی سعودی خارج نشده بود که یمنی‌ها از شگفتی دیگری خبر دادند و مقاومت یمن، بخش اول سلسله عملیاتی را با رمز «نصر من‌الله» اجرا کرد. عملیات «شهید ابوعبدالله حیدر» مرحله اول سلسله عملیات «نصر من‌الله» بود که طی آن ۳۵۰ و در ادامه ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک سعودی در استان پهناور نجران به تصرف مقاومت یمن درآمد و مقاومت به پنج کیلومتری مرکز استان رسید.

سه تیپ سعودی تحت عناوین «لواء توحید»، «لواء وحده» و «لواء فاروق» به فرماندهی عالی سرلشکر «رداد الهاشمی»، از این منطقه محافظت می‌کردند. انصارالله یمن کمی از جنوب نجران که فرمانداری «کتا» واقع شده است و از مدت‌ها پیش در تصرف مقاومت یمن قرار داشت، عقب‌نشینی کرد. نیروهای تحت فرماندهی «رداد الهاشمی» در این منطقه که گمان کرده بودند انصارالله آمادگی رزمی ندارد، فرصت را مغتنم شمردند و به جنوب استان گسیل ‌شدند. در این زمان انصارالله در دو خط عملیاتی در شمال غرب و شمال شرق این منطقه دست به عملیات زد و عملاً این سه تیپ را به محاصره کامل خود در ‌آورد و با سه یگان موشکی، پهبادی و عملیات زمینی به‌سرعت بر این نیروها سیطره یافت، به‌طوری که در همان ساعات اولیه هر سه تیپ متلاشی ‌شدند. در نتیجه چهار گردان به استعداد حدود ۳۰۰۰ نفر به اسارت در ‌آمدند که یک گردان از آنان نیروهای افسر و درجه‌دار ارتش سعودی و دو گردان دیگر، نیروهای مزدور یمنی و غیریمنی وابسته به منصور هادی بودند که با بهای کم به استخدام ارتش سعودی درآمده بودند. تعداد کشته‌ها و زخمی‌های این مرحله از عملیات دست‌کم ۵۰۰ نفر بود و تجهیزات بسیاری شامل ۲۵۰ خودروی تویوتا و چندین تانک پیشرفته آبرامز به تصرف انصارالله در ‌آمد.

ترکیب سه نوع رزم در جریان مرحله اول، دوم و سوم عملیات «نصر من‌الله» نشان داد  کهمقاومت یمن کاملاً به فنون جنگ و مدیریت میدان‌های بزرگ رزم احاطه پیدا کرده است. وقتی یمنی‌ها چنین عملیات بزرگی را در خاک دشمن و در زیر حدود ۳۰۰ حمله هوایی به نتیجه می‌رسانند و می‌توانند چندین ماه نیات عملیاتی خود را پنهان و از نیروهای خود به گونه‌ای محافظت کنند که در چند هفته عملیات «نصر من الله» به تعداد انگشتان‌ دست هم شهید ندهند، سطح عملیاتی و برتری عملیاتی آنان به اثبات می‌رسد و این می‌تواند بیش از خود عملیات‌های نجران و بقیق برای سعودی‌ها و آمریکایی‌ها رعب‌انگیز باشد. سعودی باید بداند که مقاومت یمن از بعد نیروی انسانی، اراده و تسلیحات بسیار توانمند‌تر از روزی است که جنگ علیه او را در ششم فروردین ۹۴ آغاز کرد.

 

تحـولات عـراق

انتخابات اردیبهشت ماه ۹۷ عراق برای آمریکایی‌ها، سعودی‌ها و عوامل داخلی آنان در عراق نظیر بعثی‌ها و سکولارها کاملاً ناراحت‌کننده و دولتی که پس از این انتخابات شکل گرفت برای آنان مأیوس‌کننده بود. اما از آنجا که هم انتخابات در یک فرایند طبیعی شکل گرفته بود و هم کسی نمی‌توانست در درست بودن نتایج انتخابات تشکیک کند، دولت برآمده از آن، چندان قابل مناقشه نبود. انتخاب «عادل عبدالمهدی» توأم با شگفتی بود، زیرا او نه عضو پارلمان عراق و نه صاحب گروه و دسته‌ای بود. عادل عبدالمهدی گرچه پیش از این به عنوان وزیر نفت یا معاون رئیس‌جمهور در دولت‌های دوره «عراق جدید» عضویت داشت؛ اما از پشتیبانی گروه خاصی برخوردار نبود و همین موضوع سبب می‌شد که انگ کمتری بخورد ولی در عین حال مورد «حمایت خاص» گروهی نباشد. عبدالمهدی در بین شخصیت‌های عراقی به پاکدستی و قاطعیت در اجرا شهره بود. لذا انتخاب او به عنوان نخست‌وزیر در فضایی که بغداد و بیشتر مراکز استان‌های عراق شاهد برگزاری تجمعات و تظاهرات ضد فساد بود، امید تازه‌ای به جامعه عراق داد و با پذیرش عمومی اولیه مواجه شد.

 

استراتژی مطلوب آمریکا درعراق

امریکایی‌ها به هیچ‌وجه نمی‌توانستند شرایط عراق را بپذیرند. آنان برای برکناری صدام حسین از قدرت و البته برای سیطره بر عراق هزینه زیادی کرده و به‌خصوص اعتبار سیاسی بین‌المللی خود را در معرض تندباد تحولات منطقه قرار داده بودند. از این‌رو روی کار آمدن دولتی که چندان توجهی به سیاست‌های آمریکا و منافع این کشور ندارد، برای آنان قابل قبول نبود. لذا آمریکایی‌ها به همان میزانی که با نوری المالکی درگیر بودند از آغاز با عادل عبدالمهدی نیز درگیر شدند و در این میان حتی ظواهر دیپلماتیک را کنار گذاشتند. به عنوان مثال رئیس‌جمهور آمریکا در سال گذشته با یک هواپیمای نظامی وارد پایگاه «عین‌الاسد» واقع در استان الانبار شد و از نخست‌‌وزیر عراق خواست برای چند دقیقه با او در این پایگاه نظامی آمریکا ملاقات کند که البته از سوی نخست‌وزیر عراق رد شد. آمریکایی‌ها هم به عبدالمهدی اجازه ورود به آمریکا را  نداده و درخواست نخست‌وزیر عراق را چند بار رد و به آینده موکول کرده‌اند.

آمریکایی‌ها در دوره عادل عبدالمهدی بر دامنه اقدامات غیرقانونی خود افزودند. به کار بردن عبارات تهدیدآمیز علیه ایران از خاک عراق، این گمانه‌زنی را پدید آورد که آمریکایی‌ها به‌مرور صحنه عراق را به صحنه درگیری تبدیل کنند و ناامنی‌های جدیدی را پدید ‌آورند. ترامپ در جریان ورود به پایگاه نظامی عین‌الاسد گفت، «ما از این خاک، ایران را در عراق و سوریه کنترل می‌کنیم.» هر چند این اظهارات هیچ‌گاه پیگیری نشد، اما در داخل عراق نگرانی‌هایی را پدید آورد. زمانی که آمریکایی‌ها زیر پوشش کادر نظامی پنتاگون به بعضی از یگان‌های ارتش و سیستم جاسوسی رژیم صهیونیستی اجازه دادند که به عراق وارد شوند و از پایگاه‌های خود در این کشور که به حدود ده پایگاه می‌رسد، استفاده کنند، این نگرانی فزونی گرفت. در این زمان، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها چند نوبت به مراکزی وابسته به نیروهای نظامی و امنیتی عراق حمله بردند.

آمریکایی‌ها با استفاده از نقطه ضعف‌های عراق، تغییر دولت و به عبارتی تغییر نظام عراق را در دستور کار خود قرار داده‌اند. واشنگتن به‌خوبی از شکاف‌های داخلی عراق خبر دارد. سیستم سیاسی و حقوقی عراق، سیستمی موزائیکی است و هر گونه تکانه در یک بخش آن به بقیه بخش‌هایش سرایت می‌کند. آمریکا می‌داند که نخست‌وزیری عادل عبدالمهدی «گزینه ممکن» عراقی‌ها بوده و توافق بر سر دولت او در چهارچوب اتخاذ سیاست‌های مصلحتی، به‌خصوص از جانب گروه‌های شیعه صورت گرفته است. عراقی‌ها در دوره‌ای در قالب ائتلاف‌هایی فعالیت می‌کردند که ائتلاف ۵۵۵، ائتلاف معروف شیعیان عراق بود؛ اما با گذشت زمان از یک ‌سو اختلافات میان گروه‌های شیعه افزایش و از سوی دیگر گرایش مردم به گروه‌های سنی کاهش یافت و وجود ائتلاف‌های تازه ضرورت پیدا کرد.

بر این اساس در انتخابات پارلمانی اردیبهشت ماه ۹۷ ائتلاف‌های فتح، نصر، سائرون و… جای ائتلاف‌های سابق را گرفتند و در نهایت نخست‌وزیر از دل ائتلاف بزرگ‌تر یعنی فتح بیرون آمد. واشنگتن خوب می‌دانست که گروه‌های شیعه اگرچه به «فرد» رسیده‌اند؛ اما وی برای همه احزاب و ائتلاف‌های شیعه به یک اندازه «خودی» خوانده نمی‌شود. از سوی دیگر آنان می‌دانستند  که نهادهای اجماعی مثل مرجعیت هم در اعلام حمایت آشکار ـ و مؤثر ـ از نخست‌وزیر و دولت او ملاحظاتی دارند و طبق سنت خویش جز به‌ندرت ورود نمی‌کنند. لذا در این شرایط دولت جوان عراق آسیب‌پذیر جلوه می‌کرد و طمع دشمنان عراق را برمی‌انگیخت.

 

چرا عبدالمهدی برای آمریکا غیرقابل تحمل است؟

عبدالمهدی در دوره کوتاه مسئولیت خود به‌گونه‌ای عمل کرده که نگرانی آمریکایی‌ها، سعودی‌ها، اسرائیلی‌ها، اماراتی‌ها و… را برانگیخته است. «استقلال» مهم‌ترین نقطه قوت یک مقام ارشد مسئول در این منطقه است؛ اما هیچ واژه‌ای هم به اندازه آن برای این جبهه استکباری ناخوشایند نیست. عادل عبدالمهدی برای استقلال خود اهمیت ویژه‌ای قایل است، از این جهت با اکثر شخصیت‌های عراقی به‌خصوص شخصیت‌های شیعی این کشور تفاوت اساسی دارد. او یک بار به خاطر حفظ استقلال خود در برابر تمایلات مجلس اعلی ترجیح داد از این گروه جدا شود. یک بار هم به خاطر درخواست‌های دولت که او آنها را به ضرر عراق ارزیابی می‌کرد، پست مهم وزارت نفت عراق را تحویل داد. عبدالمهدی در پست نخست‌وزیری از اقران خود و نخست‌وزیری‌های قبلی «مستقل‌تر» است. همه می‌دانیم که استقلال در جایی معنا و مفهوم پیدا می‌کند که یک قدرت خارجی از فرد چیزی را بخواهد که با استقلال آن کشور منافات داشته باشد. در اینجا به مواردی اشاره می‌شود:

  1. آمریکایی‌ها به‌طور جدی از عادل عبدالمهدی خواستند ارتباط بانکی و تجاری با ایران را متوقف کند وگرنه با تحریم‌های آمریکا مواجه می‌شود. با وجود مخاطراتی که وجود داشت عبدالمهدی بر ادامه کار تجاری و بانکی با ایران تأکید کرد و هر روز بر دامنه روابط تجاری با تهران افزود.
  2. آمریکا از عادل عبدالمهدی خواست که از سفر به چین و انعقاد قراردادهای اقتصادی و فنی با این کشور خودداری کند، اما عبدالمهدی این درخواست را رد کرد و با چین قراردادهای مهمی را امضا کرد. در این زمان آمریکایی‌ها در تنش شدیدی با چین به سر می‌بردند و واشنگتن نمی‌خواست عراق به جبهه چین کمک کند.

۳٫آمریکا مخالف روابط تسلیحاتی عراق و روسیه بود و در عین حال از تدارک مناسب ارتش عراق نیز خودداری می‌کرد. پس از آنکه عراقی‌ها از تأمین تسلیحاتی خود از سوی آمریکا مأیوس شدند، به سمت روسیه رفتند و زمزمه خرید موشک اس ۴۰۰ از روسیه مطرح شد. این اقدام عراق ضربه سنگین حیثیتی بزرگی به جنگ‌افزارهای ساخت آمریکا به حساب می‌آمد. عراق در زمانی دست به این اقدام زد که سیستم دفاعی آمریکا نتوانسته بود مانع اصابت موشک‌ها و پهبادهای یمنی به مراکز نفتی الشیبه، بقیق و خریص در شرق و عفیف و الدوادمی در غرب عربستان بشود.

  1. آمریکا روی مرکزیت سعودی در جهان عرب اصرار دارد و ورود یک کشور دیگر عرب به این عرصه را برنمی‌تابد. عراق طی دوره نخست‌وزیری عبدالمهدی به این ‌سو گرایش زیادی نشان داده است. سفر عبدالمهدی به چین، روسیه، مصر و عربستان و حضور در پرونده‌هایی نظیر جنگ یمن که یک طرف آن دشمن آمریکا و عربستان به حساب می‌آید و نیز روابط خاص عراق با ایران و سوریه در دوره عبدالمهدی که به عنوان مثال در گشایش کریدور مرزی القائم ـ ابوکمال جلوه‌گر شد، در واقع عبور عراق از خط قرمز آمریکا و ورود به دایره‌ای بود که آمریکا آن را برای حضور انحصاری عربستان در نظر گرفته بود.
  2. روابط عادل عبدالمهدی با مرجعیت عراق، رابطه حساس و ویژه‌ای است. پیش از او دولت‌ها در عراق خارج از علاقه مرجعیت شکل گرفتند و مرجعیت نیز نسبت به آنان تقریباً بی‌تفاوت بود. انتخاب عبدالمهدی خارج از دایره احزاب و از میان کسانی که به پاکدستی شهرت دارند، دو خواسته و در واقع دو شرط مرجعیت برای حمایت از نخست‌وزیر بود که در عبدالمهدی وجود داشت. این مسئله که دولت از وجه مشروعیت مذهبی برخوردار باشد، برای آمریکایی‌ها یادآور حکومت مذهبی در ایران است و لذا آمریکا و عوامل آن برای ضربه زدن به آن هیچ‌گاه درنگ نکرده‌اند.

 

آشوب به جای انتخابات

آمریکا برای ضربه زدن به حکومت عراق و تخریب آن کشور به «آشوب» متوسل شده است. آشوب شرایطی را پدید می‌آورد که مردم به هر چیزی غیر از آن تن می‌دهند. آشوب می‌تواند به استقرار دیکتاتورهای خشن و حکومت‌های به‌شدت وابسته مشروعیت ببخشد. آمریکایی‌ها با هدف ایجاد اغتشاش و مدیریت آن یک ستاد فرماندهی و مدیریت آشوب را در پایگاه «عین‌الاسد» واقع در استان الانبار پدید آورده‌اند و با عوامل سعودی، اسرائیلی، اماراتی، بعثی و بعضی از نیروهای سکولار عراق، سرگرم پیاده‌سازی طرح «اسقاط نظام عراق» هستند. از نظر ساختاری، نظام سیاسی عراق دو پایه اصلی دارد: پارلمان و دولت و لذا شعار انحلال پارلمان و انحلال دولت، در واقع انحلال نظام سیاسی است. البته این کمی عجیب است، زیرا نه پارلمان در اختیار عبدالمهدی است و نه عبدالمهدی عصاره یا معرف پارلمان است، اما چرا انحلال همزمان این دو؟

واقعیت این است که در غیبت پارلمان و دولت، مردم وجود ندارند و در غیاب مردم و شخصیت‌های مردمی عراق برای این کشور از خارج تصمیم‌گیری می‌شود و در واقع بی‌دولتی جای دولت و نظم را می‌گیرد. در این شرایط درگیری‌های طایفه‌ای، حزبی و گروهی بالا می‌گیرد، زیرا در این شرایط مرجعی وجود ندارد که برای کاستن از آلام مردم و اطمینان دادن به آنان به میدان بیاید و این نقیصه، وضع را مرتب بدتر می‌کند. در این شرایط «امنیت» که مهم‌ترین نیاز هر جامعه‌ای است، به موضوع و نیاز اصلی تبدیل می‌شود. آمریکایی‌ها امیدوارند از این طریق بتوانند کل نظام سیاسی برآمده از آرا و گزینش‌ها و نیازهای مردمی را کنار بزنند و دستاورد ۱۶ ساله مردم را که برای آن دست‌کم یک میلیون نفر شهید داده‌اند، نابود کنند و دیکتاتوری‌ای شبیه صدام را روی کار بیاورند و از یک سو با سرکوب مردم، آینده عراق را به تاراج بگذارند و از سوی دیگر با وابستگی به آمریکا، خواسته‌‌های آن را به مردم عراق تحمیل کنند.

 

عبدالوهاب ساعدی، رضاخان عراق

روی کار آوردن یک نظامی وابسته به غرب در این آشوب‌ها، یک تئوری شناخته شده‌ای است و در کشور ما نیز چند بار موفق‌ بوده است. روی کار آمدن رضاخان میرپنج، دقیقاً در همین بستر روی داد.

آمریکایی‌ها در حال پیگیری اجرای این نظریه در عراق هستند و کاندیدای آنان «عبدالوهاب ساعدی» است. سرلشکر ساعدی فرمانده یک یگان نظامی تحت عنوان «مکافحه الارهاب» است و توسط آمریکایی‌ها منصوب شده و در طول دوره دولت‌های مالکی، عبادی و عبدالمهدی به‌رغم مخالفت دولت عراق، مورد حمایت آمریکایی‌ها بوده است.

این سازمان بارها در کار مقابله با تروریسم کارشکنی داشته و سبب تأخیر در عملیات علیه آن شده است. بر این اساس عادل عبدالمهدی برخلاف دو نخست‌وزیر قبلی عراق تصمیم گرفت ملاحظه را کنار بگذارد و وی را برکنار و سازمان تحت امر او را به دولت منتقل کند. آمریکایی‌ها، سعودی‌ها، بعثی‌ها و بعضی دیگر از مخالفان شناخته شده عراق به‌نحو عجیبی به صحنه آمدند و اقدام قانونی دولت عراق را زیر سئوال بردند و درواقع با این اقدام خود به توطئه علیه عراق اعتراف کردند.

آمریکایی‌ها گمان می‌کنند بعد از دوره آشوب می‌توانند با نشان دادن تصویر سرلشکر ساعدی، مردم را به زیر پرچم او جمع کنند و از طریق او برای ده‌ها سال بر عراق مستولی شوند. ما همین سناریو را عیناً در لیبی نیز شاهد هستیم. الان چند سالی است که آمریکایی‌ها از یک سو به آشوب در لیبی دامن می‌زنند و علیه دولت قانونی فایز سراج وارد عمل شده‌اند و از سوی دیگر با نشان دادن تصویر سرلشکر خلیفه حفتر و مبالغه درباره توانایی‌های او سعی می‌کنند ملت لیبی را به پیروی از این دیکتاتور وابسته متقاعد کنند. نکته جالب این است که در پرونده ساعدی هم آمریکا، اسرائیل، عربستان و امارات با یکدیگر همکاری دارند.

 

اشتبـاه آمریکایـی‌ها

اشتباه بزرگ آمریکایی‌ها در عراق این است که تصور می‌کنند با کشوری در «خلأ» مواجه هستند. آنان یادشان می‌رود که همین تصور سبب شد که در سال ۲۰۰۷ وادار به امضای توافقنامه امنیتی با نخست‌وزیر اسبق عراق ـ نوری المالکی ـ شوند و عراق را ترک کنند. گویا آمریکا نمی‌داند که اینک علاوه بر ارتش عراق، حشد الشعبی جوان و انقلابی وجود دارد و عراق زیر پرچم مرجعیت و حوزه نجف است. آمریکا گویا نمی‌داند که جمهوری اسلامی ایران در کنار عراق قرار دارد و ملت بزرگ عراق را وسط معرکه‌ای چنین خطیر تنها نمی‌گذارد و اجازه نخواهد داد تا بار دیگر «برادران» به دشمنان یکدیگر تبدیل شوند. آمریکا گویا نمی‌داند که تک تک همراهان او گرفتار معضلات دست و پاگیری هستند و هرگز نخواهند توانست چنین پرونده حساسی را به نتیجه دلخواهشان برسانند.

 

سوتیترها:

۱٫

هنوز دنیا از شوک سنگین حمله پهبادهای مقاومت یمن به دو تأسیسات بسیار مهم نفتی سعودی خارج نشده بود که یمنی‌ها از شگفتی دیگری خبر دادند و مقاومت یمن، بخش اول سلسله عملیاتی را با رمز «نصر من‌الله» اجرا کرد. عملیات «شهید ابوعبدالله حیدر» مرحله اول سلسله عملیات «نصر من‌الله» بود که طی آن ۳۵۰ و در ادامه ۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک سعودی در استان پهناور نجران به تصرف مقاومت یمن درآمد.

 

۲٫

روی کار آوردن یک نظامی وابسته به غرب در این آشوب‌ها، یک تئوری شناخته شده‌ای است و در کشور ما نیز چند بار موفق‌ بوده است. روی کار آمدن رضاخان میرپنج، دقیقاً در همین بستر روی داد. آمریکایی‌ها در حال پیگیری اجرای این نظریه در عراق هستند و کاندیدای آنان «عبدالوهاب ساعدی» است.

 

۳٫

آمریکا برای ضربه زدن به حکومت عراق و تخریب آن کشور به «آشوب» متوسل شده است. آشوب شرایطی را پدید می‌آورد که مردم به هر چیزی غیر از آن تن می‌دهند. آشوب می‌تواند به استقرار دیکتاتورهای خشن و حکومت‌های به‌شدت وابسته مشروعیت ببخشد. آمریکایی‌ها با هدف ایجاد اغتشاش و مدیریت آن یک ستاد فرماندهی و مدیریت آشوب را در پایگاه «عین‌الاسد» واقع در استان الانبار پدید آورده‌اند و با عوامل سعودی، اسرائیلی، اماراتی، بعثی و بعضی از نیروهای سکولار عراق، سرگرم پیاده‌سازی طرح «اسقاط نظام عراق» هستند.

۴٫

 

آمریکا گویا نمی‌داند که جمهوری اسلامی ایران در کنار عراق قرار دارد و ملت بزرگ عراق را وسط معرکه‌ای چنین خطیر تنها نمی‌گذارد و اجازه نخواهد داد تا بار دیگر «برادران» به دشمنان یکدیگر تبدیل شوند. آمریکا گویا نمی‌داند که تک تک همراهان او گرفتار معضلات دست و پاگیری هستند و هرگز نخواهند توانست چنین پرونده حساسی را به نتیجه دلخواهشان برسانند.

 

02نوامبر/19

جایگاه و ظرفیتهای تمدنی پدیده آیاتی اربعین

مطالعه پدیده راه‌پیمایی‌های نوین اربعینی از منظرهای مختلفی قابل بررسی است. آیا اربعین‌های جدید یک پدیده اجتماعی برآمده از رهایی جامعه عراقی و ایرانی از دوران استبداد و دیکتاتوری صدام است؟ آیا یک پدیده تاریخی و مذهبی جهش‌یافته توسط دینداران به منظور هویت‌بخشی نوین جامعه شیعی در مواجهه با هجمه فرهنگی جهان غرب است؟ آیا یک پدیده تاریخی و مذهبی حجیم شده و تقلیل یافته در بستر فستیوال‌گرایی و جشنواره‌زدگی جهان مدرن است؟ آیا یک پدیده سیاسی برنامه‌ریزی شده توسط جبهه مقاومت در مواجهه با تنش‌های منطقه‌ای نظام سلطه است؟

آیا می‌توان اربعین را فراتر از یک پدیده انسانی و اجتماعی و سیاسی در جایگاه یک پدیده الهی و نورانی مبتنی بر هدف و کارکرد حقانیِ مشخص مطالعه کرد؟ آیا این پدیده چه در جایگاه یک پدیده تاریخی و اجتماعی و چه در جایگاه یک پدیده الهی، یک پدیده زودگذر و موقتی و ایستاست یا ظرفیت و کارکردهای تمدنی دارد؟

در این نوشتار فرصت کافی برای پاسخ تفصیلی به تمام سئوالات مذکور وجود ندارد، لذا به‌طور خلاصه به  نوع‌شناسی پدیده اربعین و مطالعه شاخص‌هایی که بدان جایگاه یک پدیده تمدنی را می‌بخشد، خواهیم پرداخت.

گرچه با هر یک از گزاره‌های عقیدتی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مطرح پیرامون راه‌پیمایی و زیارت اربعین می‌توان تا حدی به تبیین برخی از ابعاد این پدیده نوظهور پرداخت، اما نمی‌توان کلیت این پدیده را به‌نحو شایسته‌ تبیین کرد. اربعین را نمی‌توان یک جنبش ایرانی عراقی برای احیای امر زیارت حضرات معصومین«ع» دانست، زیرا نه در دوران پیش از حکومت صدام چنین صبغه تاریخی‌ انبوه و فراگیری وجود داشته و نه امروز در فضای اربعین، موضوعیت زیارت همه حضرات معصومین«ع» فراهم است، به‌طوری که حتی در خود کربلا و نجف هم برای اکثر اربعینیون امکان زیارت با آداب و احکام ویژه آن فراهم نمی‌شود. اربعین را نمی‌توان یک برنامه سیاسی و هویتی برنامه‌ریزی شده از سوی مراجع و کارگزاران دینی و حاکمیتی جهان تشیع با محوریت ایران و عراق دانست، چون نه فضای گفتمانی و نه رویه‌های سیاسی موجود، مؤیّد این برداشت نیستند، بلکه بر عکس،  مراجع و کارگزاران در ادراک و بهره‌مندی هرچه بیشتر از این پدیده تأخیر چشمگیری داشته‌اند. اربعین را نمی‌توان به یک پدیده آیینی، فستیوالی و گردشگری مذهبی تقلیل داد، زیرا با بسیاری از گزاره‌ها و شاخصه‌های این نوع پدیده‌ها در جهان قدیم و جدید قرابتی ندارد.

اگرچه از دل فضای تاریخی و روایی اربعین می‌توان برای آینده جبهه حق، برداشت مهمی را متصور بود و هر چند مراجع و کارگزاران دینی و حاکمیتی جهان تشیع سعی می‌کنند از فضای ارزشی و معنوی اربعین برای اصلاح آسیب‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جوامع خود استفاده کنند؛ از منظر مدرنیته، اربعین به عنوان یک رویداد گردشگری و فستیوال کم‌نظیر دینی قابل مطالعه است و از نگاه نظام سلطه، اربعین را باید به سمت تقلیل‌گرایی و تحریف ارزش‌های دینی سوق داد، اما پدیده نوظهور اربعین، شأنیتی بسیار فراتر از تمام این قابلیت‌ها دارد و مطالعه صحیح آن، صرفاً در یک دستگاه الهیاتی مقدور است.

درخوانش الهیاتی فراگردهای تاریخی، فراتر از انگاره‌های فلسفه تاریخی جریان حق و باطل در عالم، با نظام برنامه‌های الهیاتی مواجه هستیم. در چنین نگرشی، اطلاق دین‌الحق بر تمام ادیان نمی‌تواند بدون توجه به این نظام برنامه‌ای موضوعیت داشته باشد. از سویی مطالعه پسنگرانه دین‌الحق در عصر ظهور، حاکی از شکل‌گیری دوران‌های شدید ابتلایی در جوامع بشری برای رشد و نجات جوامع ایمانی از سویی و سقوط اولیاء طاغوت و تابعین ایشان به سامانه‌های عذاب و شدت الهی از سوی دیگر است، اما ورود جوامع انسانی به این سامانه‌های ابتلایی را نمی‌توان امری دفعی و آنی قلمداد کرد. فرایندهای تام‌شوندگی نورالله در عالم و نمایان شدن آیات‌الله در فضای آفاقی و انفسی جوامع بشری، بخشی از این فضاسازی و برنامه‌های نظام الهی است که برای آماده‌سازی جبهه حق به منظور ورود به سامانه‌های ابتلایی و نیز مهلت‌بخشی و آگاه‌سازی و هماوردطلبی جبهه باطل، قابل مطالعه است.

از سوی دیگر خوانش برنامه الهی برای غلبه قوم حزب‌الله در یک فرایند تاریخی، حاکی از یک فراگرد تمدنی در جایگزینی قوم حبی به جای قوم ارتدادی و رشد و وسعت این قوم در درجات و ارتفاعات فضل، تحت ولایت الهی است؛ در حالی که جامعه اسلامی نتوانسته همراهی و تولای خویش را نسبت به سامانه‌های نعماتیِ ولایت الهی دنبال کند.

از سویی بخش قابل توجهی از جامعه اسلامی در یک وضعیت ویژه ارتدادی قرار گرفته و از سوی دیگر سامانه‌های حبی جامعه اسلامی با محوریت عزاداری سالار شهیدان امام حسین«ع» به بار نشسته است. گسترش این جریان حبی در جامعه اسلامی توانسته زمینه ورود و گذار جامعه اسلامی به دوران غیبت را فراهم کند. در فضای غیبت، جبهه باطل مهلت می‌یابد تا برای خاموش کردن نورالله اراده خود را تحمیل کند. ورای رخدادها و رویدادهای غیرحق درون جامعه اسلامی که در جایگاه اراده اطفای نورالله قابل مطالعه و بررسی هستند، اصلی‌ترین جریان اطفای نورالله را باید در فضای برون دینی و در گستره پر آشوب تمدنی جهان مدرن و شکل‌گیری نظام سلطه جهانی همراه با عقبه‌های غیرحقانی آن در نظام پیچیده فراماسونری و نظائر آن جستجو کرد.

در چنین فضایی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران فراتر از یک انقلاب اجتماعی مدرن در جایگاه یک انقلاب الهی و به عنوان نقطه عطف تغییر پیوستار غیبت قابل مطالعه است. در واقع با بررسی تحلیلی دوران‌های پیشین تاریخی‌ای که منجر به گسترش و عمق‌بخشی اسلام در ایران شدند، مراحل گسترش اسلام حبی در فرهنگ و تمدن ایران اسلامی را درخواهیم یافت؛ اما وقوع انقلاب اسلامی، ما را با ماموریت اصلی الهی این جامعه که شکل‌گیری تمدن ولایی است مواجه می‌کند.

در واقع انقلاب اسلامی در مواجهه با باورمندی جبهه باطل در تام‌شدگی ظرفیت اطفای نورالله، نقطه آغازین فرایند عظیم و پیوستاری تام‌شدگی نورالله تا اظهار دین‌الحق است. در عین حال که همه انگاره‌های تاریخی تمدنی جامعه حبی ایران و دیگر کشورهای اسلامی باید مورد توجه قرار گیرند، اما موضوعیت و آینده انقلاب اسلامی را باید در ذیل نظام برنامه‌های الهی، مبتنی بر سامانه‌های نوری و آیاتی و برای غلبه بر جبهه باطل مطالعه کرد.

بر خلاف نظریه‌هایی که انقلاب اسلامی را در جایگاه یک انقلاب نسلی و منطقه‌ای و به عنوان یک پروژه تمام شده سیاسی برای تغییر در نهاد قدرت تعریف می‌کنند، انقلاب اسلامی از این منظر باید در جایگاه یک انقلاب پیوسته فرانسلی و فرامنطقه‌ای،  مبتنی بر منطق نورالله و در ورای نگرش‌های صرفاً سیاسی و اجتماعی تعریف شود.

در چنین منطقی کارگزاران نظام جمهوری اسلامی به جای تعریف آینده‌های ظنی به عنوان بستر برنامه‌ریزی راهبردی و تمدنی انقلاب اسلامی باید بر اساس منطق تام‌شوندگی نورالله و همراهی متبعانه از آن، تحت شجره و دستگاه ولایت الهی به شناسایی آینده‌های حقانی انقلاب اسلامی اقدام کنند. در چنین فضایی شکل‌گیری پدیده اربعین، نه در جایگاه یک پدیده تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که در جایگاه بخشی از پیوستار تام‌شوندگی نورالله در مسیر شکل‌گیری تمدن به سوی ظهور موضوعیت پیدا می‌کند.

بر این اساس، این فضای نوین نوراللهی، بشارت‌دهنده مسیر رشد جامعه اسلامی در درجات و پله‌های بالاتر فضل الهی و آماده‌سازی جامعه اسلامی و دیگر پاک‌طینتان جهان بشریت برای ادراک بیشتر اسلام و تمدن ولایی و مواجهه با ابتلائات حداکثری آخرالزمان است. در واقع اگرچه انقلاب اسلامی به عنوان نقطه آغاز تمدنیِ اسلام ولایی در پلکانی فراتر از اسلام حبی قابل تعریف است و رهبران بزرگ انقلاب، این مهم را دنبال می‌کردند، اما بسیاری از گزاره‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه انقلابی ایران، نتوانسته متناسب با شأنیت این منطق نوراللهی رشد کند و در واقع با نوعی بسندگی به گزاره‌های تمدنی اسلام حبی مواجه بوده‌ایم. شکل‌گیری اربعین‌های جدید در یک سامانه بزرگ و عظیم آیاتی و در گستره آفاقی و انفسی جوامع انسانی، از سویی منطق نوراللهی انقلاب اسلامی را از مرزهای جامعه و قوم و تمدن حبی به مرزهای فراقومیتی حزب‌الله نزدیک کرده و از سوی دیگر پلکان رفتاری جامعه انقلابی ایران و دیگر اربعینیون را از فضای حب به امام و خدمت به ایشان، مبتنی بر دریافت‌های حبی خویش، به فضای مرتفع و آسمانیِ حرکت به سوی امام و همراهی با برنامه‌های ایشان سوق و موضوعیت حرکت به سوی ظهور را از یک منطق ذهنی و امری بعید به یک منطق عینی و امر قریب ارتقاء داده است.

بر این اساس شاید بتوان در یک پیوستار بلند زمانی، کارکرد اصلی پدیده آیاتی اربعین را در تداوم پیوستار تام‌شوندگی نورالله انقلاب اسلامی، شکل‌گیری تمدن ابعادی به سوی ظهور و رشد و تربیت جامعه انصاراللهی برای گذار از موقعیت کنونی عالم به موقعیت مواجهه حداکثری جبهه حق با جبهه باطل تعریف کرد. در چنین فضایی جنس سیاستگزاری و برنامه‌ریزی فرهنگی برای همراهی با پدیده آیاتی اربعین، بایستی فراتر از انگاره‌های حبی و در جهت ادراک چیستی و چرایی و چگونگی برنامه الهی و چه بایدکردهای برآمده از آن ارتقا یابند:

*ارتقاء الگوی مدیریتی اربعین از الگوهای مدیریتی لجستیک و پشتیبانی، به الگوهای مدیریتی  فضا ـ جریان اربعینی با ارتقاء ساحت‌های ایمانی(معرفتی ـ فرهنگی) و صالحیت جمعی(رفتاری ـ اجرایی)

*ارتقاء الگوی مدیریتی اربعین از وضعیت موکب ـ فستیوالی معرفی تشیع و قیام امام حسین «ع»  به جایگاه  مانور ـ عهدواره و آمادگاه جبهه حق برای همراهی با امام عالم و کاروان حسینی به سوی پیوستار آخرالزمانی ـ ظهور

*ارتقاء منطقه زمانی ـ مکانی اربعین از منطقه دولت ـ ملتی عراق به منطقه آزاد اسلامی

*ارتقاء فضای فرهنگی و رسانه‌ای پساعاشورایی(از دهه سوم محرم و ماه صفر)، از تداوم عزاداری عاشورایی به تمهید مانور ـ عهدواره اربعینی

*ارتقاء منطق حبی زیارت برای عرض دلبستگی به حضرات معصومین«ع» و عرض حوائج فردی به منطق ولایی زیارت برای عرض نیاز به تربیت‌های الهی در ذیل برنامه تام‌شدگی نورالله

*ارتقاء سامانه‌های خدماتی شهر اربعین از الگوی شهر ثابت، ایستا و دائمی به شهر در حرکت و تغییر و تحول‌ساز مبتنی بر سیرنظام و برنامه الهی

*ارتقاء نقش ایران از کشور همسایه اربعینی به کشور اصلی مبداء مانور اربعینی با محوریت‌بخشی امام رضا«ع» و فعال‌سازی حداکثر فضای فرهنگی داخل کشور و نیز با تسهیل ورود حداکثری زائران تمام کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای

*ارتقاء سطوح مدیریت مردمی از فضاهای خدمت/ نذر/ وقف/ تکلیف /… به فضاهای صالحیت ـ سربازی

*ارتقاء سطوح مدیریت گروه‌ها و سازمان‌های حاکمیتی عراقی و ایرانی از فضاهای ملیت‌گرایی/ گردشگری دینی/ فضاسازی و جریان‌سازی سیاسی ملی و بین‌المللی/… به فضای هماهنگی حداکثری با فضا ـ جریان اربعینی در نظام برنامه‌های الهی به سوی مهدویت

*ارتقاء سطوح مطالعاتی و ترویجی اربعین در فضای نخبگانی از فضای مطالعات اجتماعی، تاریخی، سیاسی، مدیریتی و… به مطالعات آینده‌گرای نظام حق در عالم و فراگردهای برنامه‌ای و تمدن‌سازانه آن به منظور ارتقاء  نگرشی، فرهنگی و رفتاری کلیه راه‌پیمایان و کنشگران و کارگزاران اربعینی به شانیت الهی،آیاتی و آینده‌ساز اربعین

*ارتقاء سطوح تعارضی موجود با گروه‌های غیرهمسو به الگوی تسابقی بهره‌مندی از نور اربعین و آینده اربعین

 

 

* سید مجید مطهری‌نژاد، عضو علمی گروه فرهنگ و تمدن دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق«ع»