ارتباط حوزه و دانشگاه در طول چهل سال پس از شروع انقلاب اسلامی موضوعی بوده است که متفکران همواره به آن اندیشیدهاند، باید جداً مورد بازخوانی قرار گیرد تا معلوم شود نقصان ناشی از غفلت از این امر مهم تا چه حد موجب ناتوانی ما در مسیر ادامه انقلاب اسلامی شده است.
اندیشه ارتباط حوزه و دانشگاه متوجه این امر است که ساحت متفاوت حوزه و دانشگاه هیچکدام بهتنهایی برای ادامه تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد، کافی نیستند و این به دلیل روحی است که در هر کدام از این دو ساحت جریان دارد که میتوان تحت عنوان سنّت و تجدد از آنها نام برد و در این اندیشه وارد شد که انقلاب اسلامی جهانی جمع بین آن دو جهان است و در مواجه با جهان تجدد، بنا دارد روح و روحیهای را به میان آورد که در عین حال که میدان را برای جهان تجدد خالی و یا عقل مدرن را بهکلّی نفی نمیکند، از نقصهای اومانیستی دنیای تجدد مصون است.
بدیهی است عقل مورد نظر من، عقلی است که ماورای ملاکها و ارزشهای غربی، به این تاریخ و آنچه در حال وقوع است مینگرد. در نگاه روشنفکران غربی، کسانی چون شهید آوینی چون در ملاکهای ارزشگذاری غربی نمیگنجند، اندیشمند به شمار نمیآیند. از این رو نحوه تفکر رهبر معظم انقلاب به موضوعات هم در نگاه غربی جایی ندارد.
روشنفکر غربی تاریخ را خالی از انبیا و تودههای مردمی میبیند. از این رو روشنفکر غربی در توهّمات خود زندگی میکند و نه در واقعیت. ارتباط بین حوزه و دانشگاه برای تولد انسانی است که نه مثل روشنفکر غربزده فکر کند و نه بهکلّی از عقل مدرن بگریزد و این امر بسیار حساسی است که با ظهور انقلاب اسلامی میتوان در باره آن اندیشید.
دانشگاه تا حدودی ادامه تاریخی است که در آن هستیم نه تاریخی که باید در آن باشیم. شاید امید رهبر معظم انقلاب به دانشگاه نیز از این روست که دانشجویان ما در تاریخی که در آن هستند متوقف نشدهاند.
به نظر من روحیه امثال شهید بهشتیها و مطهریها و مفتحها که بین حوزه و دانشگاه توانستند جمع کنند، تاریخ آینده ما را میسازد. در این نگاه بر عکس روشنفکر غربزده، بسیجیها نیز دیده میشوند.
آن عقلی که نگاه ارزشی به تاریخی که انقلاب اسلامی را شکل داده، منبر رفتن میداند، میخواهد بگوید منبر حرف ندارد و از مشهورات میگوید، در صورتی که اینها متوجه نیستند که منبر، عالَم را نجات داده است.
امام خمینی(ع) آن اندازه که با منبرهایشان در جامعه تحول ایجاد کردند با کتابهایشان نکردند، ولی هنر حضرت امام آن بود که متوجه تاریخی بودند که در حال وقوع بود و اینکه آن تاریخ بدون مواجهه با دنیای جدید شکل نمیگیرد.
خود را در کدام تاریخ جستجو کنیم؟
اگر خود را در تاریخی جستجو کنیم که قوام آن در اراده معطوف به قدرت است، نهایتِ کارمان منتهیشدن به غرب است و مجبور خواهیم شد مستقیم و یا غیرمستقیم در مقابل ارزشهای اسلامی بایستیم؛ زیرا از یک طرف نمیتوانیم به چیزی ماورای قدرت فکر کنیم و از سوی دیگر انقلاب اسلامی که خود را ماورای حضور در تاریخی که ادامه غرب است، معنا کرده، برای ما معنا ندارد.
ارتباط حوزه و دانشگاه، ما را در جایگاهی قرار میدهد که به جای اراده معطوف به «قدرت»، به اراده معطوف به «حق» فکر کنیم. انقلاب اسلامی اساساً نمیخواهد در فضای غرب دیده شود و میداند مردم کشورهای جهان اسلام، انقلاب اسلامی را در رسانههای غربزده کشورهای اسلامی نمیبینند و این یکی از شاخصههای تمدنی است که جدا از تمدن غربی در حال ظهور است.
مثل حضور مردم در مراسم اربعین امام حسین(ع) در سالهای اخیر که تعریفی ورای تعریف تمدن غرب از مردم و حضور مردم ارائه کرده و در حال شکلدهی به دنیای خود است.
اگر معنای حضور در تاریخ، حضور با هویت جمهوری اسلامی است و معنای حضور حضرت امام حسین(ع) در حرکات میلیونی پیادهروی اربعین است، باید حواسمان باشد که بنا نیست در تاریخی که ادامه غرب است دیده شویم، بلکه بناست نوعی حیات فرهنگی خاص مثل حضور هوا، در تاریخی که در آن قرار داریم، به صحنه آید و این نوع حضور بسیار مهم است.
رهبر معظم انقلاب روی این نکته تأکید دارند که اگر قرار است در مقابل جبهههای استکباری بایستیم، باید برنامه داشته باشیم و کارمان هدایت شده باشد و این هم ممکن نیست مگر با تشکیل جبههای که تعریفی خاص از خود داشته داشته باشد، تعریفی که جمع بین ساحت دانشگاه و حوزه باشد و هر کدام ساحت دیگری را بفهمند، بی آنکه یک دیگر را نفی کند.
به این دلیل به پشتوانه فرهنگی محکمی نیاز داریم تا گرفتار سطحینگری و تحجرهای خطرناک نشویم. بر این اساس در مورد پشتوانه فکری ارتباط بین حوزه و دانشگاه باید حساس بود، زیرا گروهی ممکن است از نظر اخلاقی، رجوعشان به یک استاد اخلاق یا از نظر فقهی، رجوعشان به یک فقیه باشد، در حالی که حضور در تاریخ جدید فقط «فقه» و «اخلاق» نیست، بلکه به یک فکر بزرگ تاریخی نیاز است تا زمانهای را که شروع شده است بشناسد.
واقعیت این است که اگر کانونهای فکری- فرهنگی در حوزه و دانشگاه نتوانند ماورای فقه و اخلاق و تکنولوژی راهی را که حضرت امام خمینی گشودند، ادامه بدهند، بعد از مدتی به سادهپنداری دچار میشوند. چیزی که در حال حاضر در تعدادی از حوزویان و یا دانشگاهیان ملاحظه میشود.
بازگشت تفکر به جامعه
در این تاریخ باید چگونه به صحنه بیاییم که تفکر به معنای واقعی آن به جامعه برگردد و از جدالهای سیاسی و فرقهای و حرصهای دنیایی آزاد شویم؟ در حال حاضر بسیاری از جریانهای فکری در حوزه و دانشگاه، ورای حوادث موسمی، به تاریخی که انقلاب اسلامی باید در آن قرار گیرد، فکر و ضرورت ارتباط حوزه و دانشگاه را به عنوان یک نیاز درک نمیکنند. بیشتر آنها دغدغه جایگاه خود را دارند و متوجه اهمیت جریانات فکری دیگر نیستند، به همین دلیل هم بیشتر دچار به شیوهای انفعالی رفتار میکنند و معنای خود را در مقابله با رقیب شکل میدهند، آن هم تقابلی بسیار سطحی و بدون تفکر در باره جریانهای جبهه دیگر. اینها هر کدام کاری را شروع کردهاند و همچنان ادامه میدهند.
قبل از انقلاب خلأ کارهای فرهنگی کاملاً مشخص بود و عدهای تمام همّت خود را صرف جبران آن میکردند. شهید مطهری به این دلیل مطهری شد که متوجه شد که اگر صرفاً در حوزه بماند آن خلأ جبران نمیشود.
علت کارآمدی خدمات شهید مطهری به این دلیل است که ایشان متوجه شد با آگاهی از مقتضیات زمانه خود اقدام کرد و به دانشگاه رفت تا نهتنها معارف حوزوی را به آنجا ببرد، بلکه با فضای دانشگاه نیز آشنا شود. و وسعت نظر ایشان را که به سایر اندیشهها احترام میگذاشت، باید در چنین روحیهای جستجو کرد.
معنای حضور تاریخی
رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «ما باید یک بنیه فرهنگی قوی، هم در خودمان، هم در مجموعه نظام و هم در تکتک مردم به وجود بیاوریم.» ایشان روی بنیه فرهنگی قوی تأکید زیادی دارند و بارها روشن کردهاند که منظورشان از بنیه فرهنگی قوی این نیست که یک جریان سیاسی راه بیندازیم. ایشان در کرمانشاه در جمع دانشجویان فرمودند: «برخی احزاب مانند احزاب کنونی غرب در واقع باشگاههایی برای کسب قدرت هستند و سعی دارند از هر طریق، از جمله زد و بندهای سیاسی به قدرت برسند. ما این گونه تخریب را تأیید نمیکنیم.»(۱)
اما تشکیلات به معنایی که بخواهد هدایت فکری جامعه را در زمینههای سیاسی، دینی، عقیدتی شکل دهد، مورد تأیید رهبری است. ایشان در این زمینه میفرمایند: «ایجاد تمدن اسلامی به معنای حقیقی که در آن هم دنیا هست و هم آخرت، هم عزت در ملأ اعلا و هم عزت در روی زمین است، هدف والای ما و خود وسیلهای برای تعالی معنوی و عبودیت واقعیای است که خدای متعال ما را برای آن خلق کرده است.
برای نیل به این هدف باید خیلی کار بکنیم. برای پیشرفت باید بنیه فرهنگی خود را آحاد مردم را قوی کنیم.»
اگر همه جریانهایی که بنا دارند در این کشور فعالیت فرهنگی کنند، این سخن مقام معظم رهبری را نصبالعین خود قرار دهند، تکلیف خود را بهدرستی تشخیص میدهند و میدانند که هر سلیقه و گرایشی که دارند و در هر سطحی که هستند، ابتدا باید به علوم اسلامی بپردازند و با چنین بنیهای به سایر علوم مدرن رجوع کنند، یعنی همان کاری که دانشگاههای بزرگ دنیا انجام میدهند. ابتدا باید مزه معنویت را چشید و سپس در نگاهی تکنیکی، به پیشرفت فکر کرد.
برای تقویت بنیه فکری و فرهنگی مردم و باز گرداندن تفکر به جامعه جز این راهی وجود ندارد که فقط در متن انقلاب اسلامی محقق میشود. حتی عرفان هم باید ذیل انقلاب اسلامی تعریف شود تا عبور از حجاب تفکر میسر شود و این مهم جز در پرتو ارتباط بین دانشگاه و حوزه ممکن نیست.
امکان ادامه راه
رهبر معظم انقلاب در باره ایجاد بنیه قوی فرهنگی نظرها را متوجه زیرساختهای فرهنگی میکنند و آن عبارت است از عمیقشدن جامعه در معارف الهی و شناخت سنن جاری در هستی برای ادامه راه. ایشان میفرمایند:
«من عرضم این است که ادامه راه با استحکام زیرساختها ممکن است. اگر چنانچه زیرساختها محکم شدند، ادامه کار آسان خواهد شد.»
جامعه با مبانی فرهنگی اصیل خود میتواند در مقابل فتنهها و نقشههای دشمن بایستد و از جایگاه خود کنده نشود.
از این رو کسانی حقیقتاً به جامعه خدمت میکنند که بیسر و صدا و بی آنکه بخواهند در این کار عنوانی برای خود دست و پا کنند، ریشههای معرفتی جامعه را محکم کرده باشند. اگر در این مسیر از دانشگاه و عقل مدرن غفلت کنیم، به جامعهای که همه جوانب زندگی در این تاریخ را در اختیار ما بگذارد نخواهیم رسید، از این رو باید به دانشگاه نگاه جدّی داشت و نه نگاه تشریفاتی، وگرنه در تاریخ گذشته زندگی خواهیم کرد.
اگر بخواهیم نگاه به انقلاب را در دانشگاه و در حوزههای علمیه تفصیل دهیم باید برای هر یک از این حوزهها روشن شود که با انقلاب اسلامی تاریخ جدیدی شکل گرفته و معنا یافتن حوزه و دانشگاه تنها در متن تاریخیای میسر است که با انقلاب اسلامی به وجود آمده است.
کسانی که ذات انقلاب را میشناسند، عموماً به کلیات اهداف و خط مشیها اشراف دارند و در حوزهای که حضور دارند میدانند چه کار باید بکنند و چه موضوعاتی را باید در نظر بگیرند، اما از متوجه ضرورت حضور حوزههای دیگر نیستند و این مسئله، امکان حضور تمدنی انقلاب را تضعیف میکند.
دو نکته مهم را باید همواره در نظر داشت: یکی تفکری که باید ذیل آن قرار بگیریم، مثل سیره حضرت امام خمینی و راههای مدنظر رهبر معظم انقلاب و دیگر اینکه انقلاب اسلامی یک حقیقت وجودی است که در عین حال که همواره با آن روبهرو هستیم، نمیتوانیم تعریف مشخصی از آن را ارائه بدهیم و حوزه و دانشگاه هر کدام با چهرهای از آن حقیقت روبهرو هستند و به حکم «المؤمن مرآت المؤمن» هر کدام میتوانند برای دیگری آینه شوند و خود را در آئینه دیگری ببینند.
از این رو همواره باید منتظر بمانیم تا چهرهای از آن حقیقت در ارتباط با دیگری نمایان شود و ما را در تاریخ خود جلو ببرد. زیبایی زندگی در ذیل انقلاب اسلامی نیز به همین واقعیت مربوط است، مشروط بر آنکه حالت فرقهای و قبیلهای به خود ندهیم.
انقلاب اسلامی با پشتوانه فکری میتواند به پیش رود و یکی از تفکراتی است که میتواند بقیه افراد و افکار را درست بفهمد. این انقلاب از یک سو مبتنی بر تفکر صدرایی و عرفان ابن عربی و از سوی دیگر عقل تکنیکی است.
ما موظف هستیم در بسط هویت انقلاب اسلامی روی این موضوعات تأمل کنیم تا از یک طرف اهداف قدسی انقلاب را با آگاهی کاملتری بفهمیم و از سوی دیگر بی آنکه گرفتار سکولاریته شویم، امکان حضور در جهان مدرن را از دست ندهیم.
خداوند با عنایت به زمینهای حقیقی در بین مسلمانان است که خطاب به آنها میفرماید: «وَ لْتَکُن مِنکُم أُمَّهٌ یَدعُونَ إِلَى الْخَیرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفلِحُونَ»(۲) باید امتهایی بشوید که انسانیت را با تمام وسعتش به خیر دعوت و امر به معروف و از هر منکری نهی کنید.
اینان تنها گروهی از شما هستند که حقیقتاً رستگار خواهند شد، زیرا آنها متوجه رسالت تاریخی خود در متذکرشدن به معروف و امری که فطرتها میپسندند، شدهاند و همگان را از هر زشتیای که روح بشریت از آن گریزان است، نهی میکنند و گرفتار محدودیتهای قومی و قبیلهای که حق و باطل را ذیل گروه و قبیله پنهان میکنند، نیستند.
خداوند تا آنجا برای مسلمانان واقعی رسالت قائل است که میفرماید:
«کُنتُم خَیرَ أُمَّهٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ تَنْهَونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ»(۳)
شما بهترین امتی هستید که خداوند برای امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خدا در بین بشریت به ظهور رساند.
این نوع برخورد با بشریت امروز، رسالتی تاریخی است که با انقلاب اسلامی بر دوش همه ما گذارده شد و چنانچه با این دید به مسئولیت خود که یک مسئولیت جهانی برای نشان دادن حق و حقیقت است، بنگریم، مسلماً گرفتار محدودیتهای قومی و قبیلگی و حزبی نخواهیم شد و میدانیم که از سرمایههای بزرگ معنوی و حِکمی خود و آثار بهجامانده از حضرت امام چگونه بهرهبرداری کنیم و مانند رزمندگان در شب حمله، حتی یک لحظه غفلت را هم به خود راه ندهیم و بهراحتی هرکسی را که مثل ما فکر نکرد، اما به انقلاب و رهبری وفادار بود، غیر خودی ندانیم، چیزی که در امثال شهید بهشتی و شهید مطهریها نمیبینید.
شهید مطهری به دلیل هوشیاری تاریخی خود تصمیم میگیرد از حوزه به دانشگاه برود. حضور شهید مطهری در دانشگاه را ساده و با نگاه متجددین به این حرکت ننگرید. شهید مطهری برای اینکه دانشگاه مهمتر است به دانشگاه نرفت.
او خوب میدانست که دانشگاه مهمتر از حوزه نیست. حکمت به معنای عمیق و دقیقش نمیتواند در دانشگاه محقق شود، زیرا روح دروس دانشگاهی واحدی و ترمی است و فرصت تعمق و ژرفنگری را به دانشجو نمیدهد. شهید مطهری به دانشگاه رفت چون میدانست در اطرافش حوادثی در حال وقوع هستند و او نمیتوانست نسبت به آن حوادث بیتفاوت باشد و براساس آن هوشیاری بود که حضورش در دانشگاه نتیجه داد و مانع شد تا فضای سکولاریته آن زمان، نسل تحصیلکرده دانشگاهی ما را کلاً به نفع خود مصادره کند.
نتیجه کار آن شهید بزرگ تنها اموری نیستند که به صورت ملموس میبینیم، بلکه شهید مطهری روحی را در دانشگاه جاری کرد که در اثر آن چشمها و دلها از تفکر محدود غربی متوجه جایگاه دیگری شدند.
شهید مطهری متوجه جدیبودن عقل غربی شد و در عین حال که فلسفه غرب را نقد میکرد، آن را نفی نمیکرد.
بنده به این دلیل برای تفسیر قیّم «المیزان» ارزش قائلم که علامه طباطبایی به عنوان انسانی صاحب فکر، روحی را که در عالم جاری است میشناسد و رجوع به قرآن میکند تا بهترین شکل هدایت را در این زمانه بیابد و در فضای آنچه در جامعه جهانی میگذرد، هدایت قرآنی را به صحنه بیاورد. از این تفسیر المیزان به انسان بصیرت میدهد زیرا انسان در ذات خود آماده شنیدن سخن حق است و میخواهد مورد خطاب خداوند باشد، لذا باید چنین شرایطی را برای انسان فراهم کرد تا از بصیرت محروم نشود. تفسیر المیزان به یک معنا حاصل ارتباط «سنت» و «مدرنیته» است که بعداً به ارتباط بین دانشگاه و حوزه تعبیر شد و نتیجه آن آزاداندیشیای است که ما سخت بدان نیاز داریم.
رهبر معظم انقلاب با تمام وجود تلاش میکنند در ذیل شخصیت حضرت امام(ره)، مفسر و مبیّن اندیشه امام باشند.
ایشان با تأکید بر آزاداندیشی سعی دارند ما را به هدف اصلی ارتباط حوزه و دانشگاه برسانند، زیرا در این ارتباط و با طلوع آزاداندیشی است که میتوانیم شخصیتهایی را در حوزه و دانشگاه تربیت کنیم که هر کدام در باره ساحت و جایگاه دیگری فکر کنند و از جزیرهبودن خود آزاد شوند.
آزاداندیشی و گفتگوی آزاد در حوزه و دانشگاه
رهبر معظم انقلاب میفرمایند:
«اگر بخواهیم حقیقتاً در زمینه گسترش و توسعه واقعی فرهنگ و اندیشه و علم حقیقتاً کار کنیم، احتیاج داریم که از مواهب خدادادی و در درجه اول آزاداندیشی استفاده کنیم. آزاداندیشی در جامعه ما یک شعار مظلوم است و همین که گفته میشود آزاداندیشی، عدهای تصور میکنند بناست همه بنیانهای اصیل درهم شکسته شوند و آنها چون به این بنیانها دل بستهاند، میترسند. عده دیگری هم تصور میکنند که با آزاداندیشی باید این بنیانها را شکست. هر دو گروه به آزاداندیشی – که شرط لازم برای رشد فرهنگ و علم است- ظلم میکنند.
ما به آزاداندیشی احتیاج داریم. متأسّفانه گذشته فرهنگی کشور ما فضا را برای این آزاداندیشی بسیار تنگ کرده بود.(۴) …محیط آزاداندیشی، محیط خاصی است که باید آن را ایجاد کرد؛ آن هم کار شماهاست. البته به نظر من، گفت وگوی آزاد باید از حوزه و دانشگاه شروع شود… این اتفاق باید بیفتد، ما الان این را نداریم.»
وقتی اندیشه اندیشمندان در گذشته متوقف شد و وقتی تحصیلکردههای دانشگاه تماماً به نگاه جدید به عالم و آدم، خیره ماندند، انواع بیگانگیها به دو حوزه تفکر شروع میشود. یکی در گذشته خود متوقف میشود و در جهان جدید حاضر نیست و دیگری از خرد قومی خود غافل است و از گذشته خود بریده است. با آزادی فکر در حوزه و دانشگاه این نقیصه برطرف میشود.
رهبر فرزانه انقلاب میفرمایند:
«حرف اصلی ما امروز این است که نه با توقف در گذشته و سرکوب نوآوری و نه با رهاسازی و شالودهشکنی و هرج و مرج اقتصادی و عقیدتی و فرهنگی میتوان به جایی رسید. هر دو غلطاند. آزادی فکر همان نهضت آزادفکری است که ما دو سه سال قبل مطرح کردیم و البته دانشجوها هم استقبال کردند، اما عملاً کاری که من گفته بودم، نه در حوزه و نه در دانشگاه انجام نشد. من گفتم کرسی های آزاداندیشی بگذارید.(۵) …میداندادن به دانشجو برای اظهارنظر و تحقق کرسیهای آزاداندیشی، یکی دیگر از کارهایی است که باید در زمینه مسائل گوناگون اجتماعی و سیاسی و علمی انجام بگیرد. میدان دادن به دانشجوست برای اظهارنظر. از اظهارنظر هیچ نباید بیمناک بود.
شما تجربه این پدر پیرتان را در این زمینه داشته باشید. آنی که کمک میکند به پیشرفت کشور، آزادی واقعی فکرهاست؛ یعنی آزادانه فکرکردن، آزادانه مطرح کردن، از هو و جنجال نترسیدن، به تشویق و تحریص این و آن هم نگاه نکردن.»(۶)
وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته و مستقل جلو رویم که همه ابعاد آن جامعه رشد کرده باشد.
از یک طرف وظیفه طلاب و حوزویان آن است که بتوانند نمونه کاملی از عالَم دین را به دانشگاهیان بنمایانند و افقی را که باید در علوم نو مدّ نظر داشت، روشن کنند و از طرف دیگر وظیفه دانشگاهیان است که نشان دهند برای ورود به عقل تکنیکی و جهان مدرن باید روح و روحیهای متفاوت از حوزه داشت.
خوشبینی حوزه و دانشگاه نسبت به هم امری نیست که با یک تذکر اخلاقی نسبت به هم میسر شود و یا یک ساحت به نفع ساحت دیگر کنار رود و به یک معنا دانشگاه نسبت به حوزه تواضع داشته باشد.
ابداً اینگونه نیست که دین مردم را حوزه تأمین کند و دنیای مردم را دانشگاه، بلکه هدف از ارتباط حوزه و دانشگاه این است که مردم ما به عالم و آدم، به نحو دیگری بنگرند تا با تولد انسانی جدید با «بودنی» جدید بیگانه نباشند.
والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
پینوشتها:
۱- در تاریخ ۲۴/۷/۹۰٫
۲- آلعمران/۱۰۴
۳- آلعمران/۱۱۰
۴- در دیدار اعضای انجمن اهل قلم- ۷/۱۱/۱۳۸۱٫
۵- بیانات مقام معظم رهبری در دانشگاه سمنان، ۱۸/۰۸/۱۳۸۵٫
۶- گزیدهای از بیانات رهبر معظم انقلاب دربارهی کرسیهای آزاد اندیشی.