خلق را تقلیدشان بر باد داد

مدیر پیشتاز تلویزیون!

مدیران تلویزیون در استراتژی گرته‌برداری نعل به نعل از شبکه‌های خارجی با هم کورس گذاشته‌اند و مدیر شبکه سه با فاصله‌ قابل ملاحظه‌ای از سایرین، همچنان چهار نعل می‌تازد و پیشتاز این میدان است. پس از تجربه‌ «عصرجدید»، پخش برنامه‌ی تلویزیونی «اعجوبه‌ها» (رونوشت برنامه Little Big Shot) «شبکه ان.بی.سی آمریکا) از شبکه سوم سیما نشان می‌دهد که مدیران سیما از سیاست اتخاذ شده و استراتژی نخ‌نمای «تقلید» رضایت کامل دارند و از ترس به قهقهرا رفتن تلویزیون در نبود تلنت شو، کمر همت را بسته‌اند تا مخاطبین را از این نعمت محروم نکنند! تعداد این قبیل برنامه‌ها به‌قدری زیاد شده است که می‌بایست از فرهنگستان زبان و ادب فارسی درخواست کرد که در اسرع وقت، معادل فارسی و واژه‌ جایگزینی برای تلنت شو انتخاب کند! حال سئوال این است که آیا هر تقلیدی لزوماً بد است؟

 

تقلید مثبت یا منفی؟

آلبرت بندورا بزرگ‌ترین روان‌شناس حال حاضر جهان، یادگیری مشاهده‌ای یا همان تقلید را مهم‌ترین یادگیری انسان می‌داند. وی معتقد است که ما با یادگیری مشاهده‌ای، رفتار دیگران را می‌بینیم، می‌فهمیم و آنها را رفتار خودمان قرار می‌دهیم. به عبارت دیگر، اقتباس که جزئی از شخصیت ما می‌‌شود. از طرفی بسیاری از نظریه‌پردازان شناختی اجتماعی مانند سانتراک معتقدند که ما با مشاهده رفتار دیگران، انواع رفتارها، فکرها و احساسات را یاد می‌گیریم و این مشاهدات بخشی از شخصیت ما را می‌سازند و در حقیقت این موضوع نوعی تقلید محسوب می‌شود. تقلیدها می‌توانند مثبت و سازنده و یا منفی و کورکورانه باشند؛ اما به‌طور کلی در ذات تقلید، تغییر رفتار، بسیار اهمیت دارد و تامل و اندیشیدن کمتر دیده می‌شود.

روان‌شناسان معتقدند در تقلیدها، ما خودمان نیستیم و دیگران به جای ما هستند. فرد و مجموعه‌ای که مدام از دیگران تقلید می‌کند، در واقع مزیت‌های خود را نادیده می‌گیرد؛ پتانسیل لازم برای انجام کارهای مثبت را ندارد و به جای اینکه توانایی‌های خود را تقویت کند، دست به تقلید می‌زند. افرادی که از عزت نفس، اعتماد به نفس، خودکارآمدی (اطمینان به توانایی‌های خود) بالاتری برخوردارند، کمتر به سراغ تقلید می‌روند و در دام کپی‌برداری‌های کورکورانه گرفتار نمی‌شوند. رسانه‌ها اعم از رادیو، نشریات و به‌ویژه تلویزیون نقش به‌سزایی در رواج تقلیدهای منفی دارند، زیرا عمده یادگیری افراد از تلویزیون، از نوع یادگیری مشاهد‌ه‌ای است. حال تلویزیونی که خود مصداق بارز تقلید است چه پیامی را به مخاطب القا می‌کند؟

 

ژانر غفلت

چرا ژانر تلنت شو«ژانر غفلت» است؟ تلنت‌شو ژانری سرگرم کننده است که عدالت‌خواهی را به حاشیه می‌راند، به مخاطب آدرس غلط می‌دهد و به او القا می‌کند اگر تو نتوانسته‌ای استعدادت را شکوفا کنی تنها دلیلش خودت هستی و همه می‌توانند با یک شو تلویزیونی استعدادشان را بروز بدهند. غایت تلنت‌شوها «غفلت» مخاطب از نا بسامانی‌های وضع موجود، اصالت بخشی به سبک زندگی غربی و ارزش‌های جهانی شدن و حفظ وضع موجود است.

 

«اعجوبه‌ها»ی «عصر جدید»

در سال‌های اخیر شاهد حضور بازیگران در قامت و جایگاه مجری برنامه‌های تلویزیونی هستیم که تعداد معدودی از آنها اجراهای قابل قبولی داشته‌اند، اما اغلب نتوانسته‌اند رضایت مخاطبین را جلب کنند. مهران غفوریان در اعجوبه‌ها به این جرگه از همکارانش پیوسته است. در نقد اعجوبه‌ها می‌بایست به اجرای ضعیف و عدم تسلط او به فن بیان اشاره کرد. او حتی زحمت حفظ کردن چند سئوال ساده را به خود نداده و مدام از تخته‌شاسی کمک می‌گیرد. این برنامه (برخلاف عصر جدید) در جذب بیننده هم ناموفق بوده و پس از پخش چندین قسمت، نتواسته رضایت و توجه مخاطبین را به خود جلب کند. اعجوبه‌ها جذابیت لازم را ندارد و تصنعی بودن آن موجب پس‌زدن مخاطب می‌شود.

اما آیا صرف جذب یا عدم جذب مخاطب، شاخص درستی برای سنجش میزان موفقیت یک برنامه تلویزیونی است؟ آیا اگر «اعجوبه‌ها» بتواند مانند «عصرجدید»، تماشاگر زیادی را به خود جذب کند می‌بایست از آن حمایت کرد؟ «اعجوبه‌ها»، «عصر جدید»، «دور‌همی»، «شب گشت» و خیل برنامه‌های تقلیدی صدا و سیما، تکه‌های یک جورچین‌اند که با  چینش آنها در کنار هم، معنا و مفهوم دیگری پیدا می‌کنند. این ژانر از برنامه‌های تلویزیونی(text) را باید به مثابه یک جورچین واحد، در بستر (context) فرهنگی که از آن برخاسته‌اند تحلیل کرد. برنامه‌های تقلیدی تلویزیون، نمود فرهنگ منفعل جامعه‌ امروز است و به تلویزیون و تلنت شوهایش محدود نمی‌شود.

انفعال و ابژه بودن، سم مهلک عرصه فرهنگ است. فرهنگ منفعل چاره‌ای ندارد جز اینکه مصرف کننده فرهنگ مهاجم باشد و بدیهی است که هرگز نمی‌تواند در میدان سیاست و اقتصاد عملکرد ایجابی داشته باشد. فرهنگ منفعل، شهروند منفعل تربیت می‌کند و شهروندان منفعل، خانواده‌های منفعل تشکیل می‌دهند و به این ترتیب با جامعه‌ای منفعل مواجه خواهیم بود. این در حالی است که حصول اعتلای فرهنگی جز با عملکرد ایجابی ممکن نیست و عملکرد ایجابی جز با تفکر، خلاقیت و نوآوری میسر نمی‌شود.

گنجینه‌های فرهنگی، تاریخی، تمدنی، دینی و معرفتی ایران روی تاقچه خاک می‌خورند و مدیران خودباخته که از ارزش این سرمایه‌های عظیم فرهنگی غافلند، دست‌ها را به نشانه‌ تسلیم در برابر فرهنگ غرب بالا برده و غرور و عزت ملی و دینی مردم را جریحه‌دار کرده‌اند. همان مردمی که «برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دل‌ها خورده  و رنج دوران برده‌اند.»

حمایت مدیران تلویزیون به مقلدین صرف اختصاص یافته است و به ابتکار و خلاقیت ارج نهاده نمی‌شود. آیا تلویزیون به رویه‌ متناقضی که در پیش گرفته است آگاه نیست؟ آیا می‌توان شعار مبارزه با تهاجم فرهنگی را داد و در عمل، برای بسط هرچه بیشتر فرهنگ مهاجم، بسترسازی کرد و به جای ارزش‌های فرهنگ بومی و ملی به ارزش‌های فرهنگ بیگانه اصالت بخشید؟

آیا می‌توان در یک شبکه تلویزیونی از اهمیت پاسداشت زبان فارسی سخن راند و در شبکه دیگر هنر مهمان تلنت‌شوی مثلاً ایرانیزه شده‌ات این باشد که تسلطش به زبان انگلیسی بیشتراز زبان فارسی است؟

آیا می‌توان شعار حمایت از تولید ملی داد و در عمل فرهنگ وارداتی را ترویج کرد؟

نادیده گرفتن ماهیت کلی این ژانر و تسلیم مشهورات عام شدن، به تحلیل درستی منتج نخواهد شد. در این میان برخی از فعالین و پیشتازان انقلابی حوزه‌های مختلف اعم از سیاست، فرهنگ و رسانه، مصلحت قبیله‌های سیاسی را به مصلحت انقلاب اسلامی ترجیح داده و سیاست نخ‌نمای سکوت را در پیش گرفته‌اند. برخی دیگر نیز با سطحی‌نگری در حمایت از این استراتژی نامبارک تقلیدی قلم می‌زنند و به طرق مختلف از این ژانر و مدیران حامی آن حمایت می‌کنند و در توجیه این حمایت از ایرانیزه بودن تلنت‌شوهای تولیدی سخن به میان می‌آورند. کدام ایرانیزه بودن؟ از کُت غافل و به دکمه آویزان شده‌اند.

طبق گفته‌های تهیه کننده برنامه، اعجوبه‌ها در قالب صد قسمت۷۰ الی۸۰  دقیقه‌ای تولید خواهد شد و این یعنی کانالیزه کردن بودجه‌های فرهنگی در راستای بسط هر چه بیشتر ژانر غفلت. و تاسف جایی بیشتر می‌شود که کارگردانی اعجوبه‌ها به کارگردانی چون احسان عبدی‌پور سپرده شود.

 

از «مُمو سیاه» و «تنهای تنهای تنها» تا «تلنت‌شو»

معمولاً کارگردان را با فیلم‌هایش می‌شناسند. مخاطب سریال‌های تلویزیونی، احسان عبدی‌پور را با « آرماندو» و «گرانباری» می‌شناسد و طرفداران پادکست با «ممو سیاه» و جشنواره‌روها با «تیک آف» و «تنهای تنهای تنها» کتاب‌خوان‌ها هم با «کتاب‌باز» و لت زدنش پای پاتیل نذری «رستخیز». اما عبدی‌پور ویژگی‌های خاص‌تری هم دارد. کارگردان «تنهای تنهای تنها»، خودِ خودِ خودش است. او نه تنها اصالت بوشهری خود را حفظ کرده، بلکه با افتخار از تجربه‌های زیسته خود نوشته و ساخته است. خاطره‌انگیزترین آثار او در بافت سنتی و بومی بوشهر ساخته شده است. عبدی‌پور در زمره فیلمنامه‌نویسان وکارگردانانی است که در آثارش با به خدمت گرفتن تکنیک و هنرمندی تمام، متعهدانه به نمادهای هویت ملی و سنت‌های بومی اصالت می‌بخشد.

حال سئوال این است که چگونه کارگردانی با این خصیصه، تلنت‌شویی را که مروّج فرهنگ غربی و اصالت بخشی به ارزش‌های جهانی شدن است کارگردانی می‌کند؟ آیا به خدمت گرفتن پدیده‌ سی و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر و برنده‌ جایزه‌ی خلاقیت و استعداد درخشان، در تولید یک تلنت‌شوی تقلیدی، اوج ناکارآمدی مدیران تلویزیون را نشان نمی‌دهد؟ آیا مدیران تلویزیون با حمایتی که از تلنت‌شوها می‌کنند هنرمندان خلّاقی چون عبدی‌پور را به سمت و سوی تلنت‌شوها هدایت نمی‌کنند؟

تلویزیون جز با برخورداری از مدیرانی که قدر گذشته‌ فرهنگی و اندیشه‌ای خود را می‌دانند و این اندیشه را برای هضم میراث فرهنگی دنیای جدید به کار می‌گیرند، موفق نخواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *