برجسته‌ترین فضیلت حضرت آقا اخلاص ایشان است

اشاره:

«قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری» بر اساس همین ضرب‌المثل، به سراغ آیت‌الله محمد مهدی شب‌زنده‌دار، مدرسِ خارج فقه و اصول و عضو شورای نگهبان و فرزند استاد اخلاق بنام حوزه، مرحوم آیت‌الله حسین شب­زنده­دار جهرمی رفتیم و در مورد شخصیت رهبر معظم انقلاب با ایشان به گفتگو نشستیم. سابقه آشنایی دیرین ایشان با رهبر معظم انقلاب و بیان خاطره آشنایی در طلیعه سخنشان نوید گفتگویی پربار با ایشان را می­داد. رهاورد این گفتگو تنها تبیین زوایای پنهان زندگی شخصی و علمیِ رهبر معظم انقلاب نبود؛ بلکه بیش از پیش حس کردیم این انقلاب صاحبی دارد که چنین رهبر فرزانه­ای را در خزانه غیبش برای اداره و رهبری نظام حفظ کرده است.

 

*نخستین آشنائی شما با رهبر معظم انقلاب کی و چگونه بود؟

حضرت آقا از زمانی که در قم تحصیل می­کردند با والد ما آشنایی داشتند. علتش هم دو چیز بود: اول اینکه منزل ما در کوچه­ حاج آقا نمازی در چهار راه غفاری بود و منزل دایی حضرت آیت‌الله خامنه­ای، مرحوم سید حسن میردامادی هم در همان کوچه بود. ایشان و پدر ما هم­مباحثه بودند. پدرم و آقای میردامادی مباحثه­ داشتند. عصرها می­آمدند کنار ریل راه آهن، آن موقع آنجا باغ بود، قدم می­زدند و مباحثه می­کردند. شاید  در باره صلاه یا طهارت مرحوم حاج آقا رضا بود که کتاب مهم فقهی حوزوی است. آن قدر گرم مباحثه می­کردند که من در همان سن لذت می­بردم. گاهی در همان دوران بچگی اَدای آنها را که با گرمی مباحثه می‌کردند در می­آوردم. حضرت آقا با والد ما که دوست دایی­شان بود رفت و آمد داشتند. دوم اینکه مرحوم والد در فضای حوزه نویسنده و مدرس بنامی بودند. تعبیر آقا این بود که آقای شب زنده­دار به­روز بودند.

 

*به نظر شما علل موفقیت مقام معظم رهبری در مقام ریاست جمهوری و رهبری کدامند؟  

منشا واقعی­ موفقیت این بزرگوار مسئله اخلاص ایشان یعنی برای خدای متعال کار کردن و چیز دیگری را در نظر نداشتن است. ایشان از این نعمت بسیار بزرگ که در بندگی شاید بالاترین صفت است، بهره­مندند. هر چه این اخلاص شفاف­تر باشد، عظمت و ارتقای انسان بیشتر می­شود. حتی در قرآن کریم خدای متعال فرمود من همه گناهان را می­بخشم، «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا»(زمر/۵۳)، مگر یک گناه که آن شرک است، شرک جلی و روشن! اما شرک خفی را خیلی مشکل می‌توان تشخیص داد.

در حدیث شریف هست که شرک خفی مانند یک مورچه سیاه است روی یک سنگ سیاه، فِی الیّله ظُلَماء، یعنی در شبی که تاریکی مطلق است. آدم چطور می­تواند تشخیص بدهد؟ تشخیصش خیلی مشکل است. این هم به انسان ضربه می­زند و انسان باید نفس خود را از اینکه حتی ذره‌ای شرک در آن باشد پالایش کند. ایشان فرمودند من هر بار وارد زندان می­شدم(که ایشان کثیراً دستگیر و زندانی شدند) مثل این بود که خدای متعال را مشاهده می­کردم و این حالت معنوی به من دست می­داد. در داستان مسجد ابوذر که در حین سخنرانی ایشان آن انفجار پیش آمد و دست شریف ایشان معلول شد، فرمودند که بی­هوش شدم. وقتی مرا از مسجد بیرون می‌بردند به‌هوش آمدم. وضع جسمانی من طوری بودکه یقین کردم رفتنی هستم. همان موقع  و در چنین حالتی به زندگی ماسبق خودم توجه کردم و دیدم هیچ چیزی که قابل عرضه به درگاه الهی باشد ندارم! آدمی این حرف را می‌زند که می­گوید هر بار که وارد زندان می­شدم گوئی خدا را می‌دیدم. فرمودند کار­های انقلابی‌ای که کرده بودم، هیچ کدام را لایق اینکه به درگاه الهی عرضه کنم ندیدم و دو مرتبه بی­هوش شدم و در بیمارستان به هوش آمدم. در آنجا تصمیم گرفتم که اگر خدای متعال عمر مجددی به من عطا کند هیچ کاری نکنم مگر برای خدا. اینها از معنویت بالا حکایت می‌کند.

ایشان که قبل از آن اخلاص داشتند، اما اخلاصشان بعد از این جریان مؤکّد و مضاعف شده است. خدای متعال گاهی برای اینکه یک عبد را خالصِ خالص کند، تدبیر­هایی می­فرماید. مشکل یا بیماری که پیش می‌آید، ظاهری دارد و باطنی. گاهی باطن این امور همین است که انسان از همه آن چیزی که نباید در یک انسان کامل باشد پالایش شود. این نعمت خدای متعال بود که ایشان می­گوید من آنجا تصمیم گرفتم دیگر هیچ کاری را جز برای خدا نکنم. این رمز موفقیت است. اگر با این همه دسیسه­ها و مشکلات داخلی و خارجی می­بینید خدای متعال عنایت می­کند و راه­ها هموار و مشکلات پشت سر گذاشته می­شوند، رُکنش اخلاص رهبری و شهدا و خانواده‌های شهداست. به خاطر اخلاص است که خدای متعال این طور حمایت و نصرت می­فرماید.

آقا می‌گفتند که دوستان با همین استدلال ریاست جمهوری را به گردن من گذاشتند، گفتند ما بررسی کردیم و الان مسئله ریاست جمهوری متعین در شماست. آقا فرمودند قصد من این بود که به قم بیایم و در حوزه درس تفسیر شروع کنم، ولی این آقایان با همین استدلال که گفتی هیچ کاری نمی­خواهم بکنم مگر برای خدای متعال، گفتند این ریاست‌جمهوری الان متعین در شماست. به همین جهت من ملزم شدم که ریاست‌جمهوری را بپذیرم. همین مسئله در رهبری ایشان هم وجود دارد، کسی که برای خدا ریاست جمهوری و رهبری را پذیرفت.

از دیگر از ویژگی­های مهم ایشان توکل به خدای متعال است. یعنی به قدرت و عنایت خدای متعال وثوق داشتن و اتکا کردن و ایمان به اینکه خدای متعال دستگیری و یاری می­کند. حضرت امام  در این صفت ممتاز بودند. آقا فرمودند من کسی را متوکل­تر از امام ندیده­ام. این خودش به همراهان ایشان و دست اندرکاران نیرو می­بخشید که وقتی رهبر این طور به خداوند متعال توکل دارد، دیگران هم قهراً دلشان قرص و محکم می­شود و دغدغه­هایشان از بین می­روند.

در تمام این فراز و نشیب­هائی که عمده فشارش بر دوش ایشان است، انسان می­بیند که ایشان متوکل به خدای متعال و حضرت حق هستند. در کنار توکل، امید ایشان است. امید فراوان به عنایت الهی و اینکه ما پیروز می‌شویم و به مقصد خواهیم رسید. من در جلساتی که هر هفته با ۵،۶ نفر از بزرگان خدمت ایشان مشرف هستیم و بحث­های فقهی و… داریم، مکرر این جهت را مشاهده کرده‌ام. گاهی شرایط به‌قدری دشوار می‌شود که حتی کسانی هم که در انقلاب و در دوران نهضت و قبل و بعدش قدم‌های راسخی داشتند به تردید می‌افتند که چه باید کرد و چه خواهد شد؟ ولی می­بینیم که ایشان با خیال آسوده می­گویند: مسئله­ای نیست، حتماً پیروز می­شویم و به همه امید می­دهند. این امید مولود توکل به خدای متعال و اخلاص است. این خیلی مهم است که رهبری امیدوار باشند و در برابر همه مشکلاتی که پیش می­آید خاضع نشوند و خودشان را نبازند و ناامید نشوند. وقتی ایشان این طور باشند، این حالت قهراً در دامنه حکومت و در کسانی که با ایشان کار می­کنند سرریز و به جامعه منتقل خواهد شد.

 

*اطلاعات وسیع ایشان در موضوعات مختلف را دوست و دشمن معترفند. تحلیل شما چیست؟

از یک روحانی حوزوی آنچه متوقع و مورد انتظار است اطلاعاتی است که در حوزه مورد بحث و درس و تدریس قرار می­گیرد، اما می­بینیم که ایشان اطلاعات وسیعی در موضوعات مختلف دارند که انسان حیرت  می‌کند. گاهی که ایشان صحبت می­کنند مثل کسی که در امریکا زندگی کرده، اطلاعات جغرافیایی مناطق مختلف امریکا را می­دانند. اینکه خصوصیات فلان ایالت امریکا چیست؟ از نظر جغرافیایی و امور کشاورزی چطور است؟ سلسه­هایی که در فرانسه حکومت کردند. اسم­های مشکلی هم دارند. همه اینها را می­دانند. خودشان یک وقتی فرمودند: این اروپایی­هایی که می­آیند وقتی من اینها را برایشان می­گویم تعجب می­کنند که شما این سلسله­ها را از کجا می­شناسید؟ ایشان فرمودند جوان که بودم به مطالعات جغرافیایی علاقه داشتم. در عهد جوانی اینها را مطالعه و تسلط پیدا کردم. گویا اراده و مشیت خدای متعال این بوده که ایشان را برای چنین دورانی تربیت کند و بسازد و لذا علاقه به مطالعه در زمینه­های مختلف را در ایشان قرار داده است. در باب آداب و رسوم و اخلاق و فرهنگ جاهای مختلف، در باب ادبیات عرب و ادبیات فارسی. مجالسی را که ایشان با اهل ادب و شعرا دارد ببینید. ایشان هیچ جا کم نمی­آورد، بلکه فوق آنهایی است که در آنجا هستند. کتابخانه ایشان دارند بسیار غنی است. از کوچکی و از اوایل طلبگی ایشان کتاب‌دوست بوده­اند و در زمینه­های مختلف کتاب دارند. این از عنایاتی است که خدا به ایشان کرده است.

*جایگاه فقهی ایشان را چگونه می‌بینید؟

سید ابوالحسن اصفهانی که به فقاهت معروفند ­فرموده­اند فقاهت یعنی فهم کلام ائمه، فهم نصوص شرعیه. این تعریف مختصر و رسایی برای فقاهت است، هر کس در اینجا موفق­تر باشد و زلال­تر و شفاف­تر و بدون اعوجاج بتواند این را دریافت کند او را در فقه اعلم می‌دانیم. حالا ممکن است کسی ریزه‌کاری­های مختلفی را بداند، اما مربوط به فقه نباشد. آنچه من در این دو سه سالی که خدمت ایشان مشرف می­شوم مشاهده کرده‌ام، خوش‌فهمی ایشان در نصوص شرعیه، اعم از قرآن شریف و روایات مبارک، است. این هم یک جهت بسیار مهمی است که بحمدالله در ایشان وجود دارد.

 

*برخورد ایشان با اساتیدشان چگونه بود؟

ایشان می­فرمودند من هر شب برای مرحوم علامه طباطبایی سوره فتح یا واقعه (تردید از من است) و برای مرحوم آیت‌الله بهجت هم یکی از این دو سوره را می­خوانم. احتمال می­دهم ایشان فرمودند سوره واقعه را برای آقای بهجت و سوره فتح را برای مرحوم علامه می­خوانند. در این سن و با این همه کار و این همه تشتت افکار که هر لحظه به ایشان خبری می‌رسد که باید تصمیم بگیرند و حوادث و اخبار هم که شب و روز ندارد و باید سریع به ایشان منتقل شود، توجه ایشان به این مسائل انصافاً تحسین‌برانگیز است. مکرراً نام اساتیدشان مثل مرحوم آقای بروجردی، مرحوم شیخ مرتضی حائری، مرحوم آیت‌الله میلانی و دیگران را متذکر شده­، برای آنها طلب رحمت کرده­ و خصائل و فضائل آنها را برشمرده‌اند.

 

*به حالات عرفانی و معنوی ایشان هم اشاره بفرمائید.

بعضی­ها صرفاً علم‌دوست هستند و برخی معنویت‌گرا. گرایش به معنویت و انس با خدای متعال و مناجات با باریتعالی و انس به نماز و قرآن در ایشان موج می­زند. آدم از دور که ایشان را می­بیند شاید نفهمد که این صفات در ایشان وجود دارد. ایشان به خاطر کمردردشان حتماً باید روی صندلی بنشینند. در اتاقشان سجاده و قرآن شریف هست که تلاوت قرآن می­کنند. چهار تا قفسه هم هست که قرآن‌هائی را‌ با چاپ­های مختلف که به ایشان هدیه کرده­اند، در آن قرار داده‌اند. مدام اینها را قرائت می­کنند و برای اینکه قرآنی ناخوانده نماند، کنارش هم نوشتند که من تا اینجا قرائت کردم.

ایشان دلدادگی ویژه­ای نسبت به اهل‌بیت«ع» و حضرت بقیه‌الله«عج» دارند. ایشان می‌فرمودند من بیش از صد بار داستان حاج علی بغدادی را که در مفاتیح هست، در حرم حضرت رضا«ع» خوانده­ام، چون در آنجا این داستان آدم را شارژ می­کند. ما در عمرمان شاید ده بار هم نخوانده باشیم! داستانی را برای تشرف به کربلا نقل می­کردند و می­گفتند برای زیارت سید الشهدا«ع» بی‌قرار بودم و گریه می­کردم. نسبت به همه ائمه«ع» و صدیقه طاهره«س» این دلدادگی را دارند. ایشان دو بار در خواب خدمت رسول خدا«ص» مشرف شده‌اند.

 

*نگاه ایشان به نظام اسلامی نگاه رفیعی است. 

همین طور است. ایشان از جوانی تشکیل حکومت اسلامی و پیاده شدن آرمان­های اسلامی و الهی را دنبال می‌کردند. امروز اگر کسی بعد از تشکیل حکومت اسلامی و هموار شدن راه، چنین آرزو­هایی داشته باشد راه را هموار می­بیند؛ اما در زمانی که نزد عده­ای تشکیل حکومت اسلامی محال بود، ایشان چنین همتی داشتند. ایشان با بزرگانی در باره مطالبی مباحثه کرده بودند که من احتراما نام نمی­برم. آنها فرموده بودند اینها مستحیل است و نمی­شود و ایشان کشور­ها را مثال ­زدند که آنها انقلاب کردند. چرا اینجا نشود؟

ایشان در مسائل شخصی و برای ارتقای معنوی خودشان هم همت بلندی دارند. می­فرمودند در جوانی و نوجوانی و بچگی کسی نبود به ما بگوید قرآن را حفظ کنید. من آن موقع خیلی خوش حافظه بودم، طوری که یک صفحه قرآن را یک بار که می­خواندم حفظ می­شدم. ایشان در قرآن خیلی خوش تلاوت هستند و این را از والده­شان دارند. والده ایشان متولد نجف اشرف بودند. ایشان خوش لهجه­ای خود را از ایشان می­دانند و قرآن را پیش والده‌شان خوانده­اند. همین اواخر یعنی بعد از رهبری می‌گفتند تصمیم گرفتم قرآن حفظ کنم، ۱۲ جزء هم حفظ کردم، بعد دیدم به من فشار می­آید، متوقف کردم. الان تسلط ایشان به آیات شریفه خوب است. آیه­ای که خوانده می­شود تتمه­اش چیست، قبلش چیست، اگر کسی اشتباه بخواند می­گویند نه این طور است. در همین غوغای رهبری و کارهای فراوانی که به گردن ایشان است ۱۲ جزء را حفظ کرده­اند. خیلی همت بالایی می‌خواهد.

ایشان از جوانی مُجد در تحصیل بودند. علاوه براستعداد و سلامتی و حافظه که شرایط مناسبی برای تحصیل است، انسان باید از شرایطی هم که خدا به او داده استفاده کند خیلی­ها این چیز­ها را دارند، ولی چون بهره‌برداری نمی­کنند، به جایی نمی‌رسند. اما خداوند از اول این نعمت را به ایشان داده که قدر فرصت­ها را بدانند و از نعمت­های خدا استفاده کنند. ایشان می­فرمودند: «قم که آمدم خدمت حاج مرتضی حائری خارج بیع را شروع کردیم. اول ۲۰ نفر بودیم، ولی کم‌کم این ۲۰ نفر تحلیل رفتند و ۳ نفر ماندیم. اخوی ما آقا سید محمد، آقا سید جعفر شبیری، اخوی آیت‌الله زنجانی و من! اخوی هم مشهد ازدواج کرده بود و گاهی می‌رفت و یکی دو هفته نمی‌آ­مد. آقا سید جعفر هم سرگرم امور این و آن بود و به این خاطر چندان موفق نمی­شد درس بخواند، امر منحصر به من بود! در اهتمام مرحوم آقای حائری به درس و تحقیق و بیان مطالب، چه آن روزی که ۲۰ نفر بودیم و چه روزی که من تنها می­شدم، هیچ تفاوتی به وجود نیامد. این هم از اخلاص ایشان است که در بند تعداد افراد نبودند.

«بیماری چشم پدر من زیاد شد و خیلی مردد شدم که چه کنم، چون انس پدر به من بیش از دیگر برادرانم بود. خدمت یکی از علمای تهران، آقا ضیاء آملی پسر حاج محمد تقی آملی که از نظر معنوی به ایشان علاقه‌مند بودم رفتم و مشکلم را با ایشان در میان گذاشتم که چه کنم؟ من ترقی خودم را در قم یا نجف اشرف می­بینم. اگر بخواهم به مشهد بروم، شاید ترقی مورد انتظارم را پیدا نکنم. آقا ضیاء سرش را پایین انداخت و تفکری کرد و گفت: به مشهد برو! خدا آنچه را که در قم یا نجف می­خواهد نصیب تو کند، به مشهد هم می‌تواند بیاورد. تا این حرف را زد همه دغدغه‌های من تمام شدند و آرامش پیدا کردم و تصمیم جدی گرفتم به مشهد برگردم و خدمت والد باشم. خدمت مرحوم آقای حائری آمدم و گفتم پدرم این طور است و من باید بروم. ایشان گفت نباید بروی! گفتم آقا ممکن است اگر من نروم ایشان نابینا شود. گفت نابینا بشود، نباید بروی. حتی اگر بمیرد هم نباید بروی.»

آقای حائری آینده درخشانی را در چهره ایشان می­دید و این را بر همه امور مقدم می­داشت. این دیدی بود که آقای حائری نسبت به ایشان داشت. اما همان‌ طور که آقا ضیاء گفت خدای متعال آنچه را که برای ایشان مقدر فرموده بود به مشهد برد. می­خواستم شاهد بیاورم بر اینکه ایشان خیلی مُجِد در درس و خوش‌فهم بود که استاد این طوری تشخیص دادند. آقا فرمودند: آقای حائری به من می­گفت من اگر جسارت به تو نباشد تو را مثل بچه­هایم یا بیشتر از بچه­هایم دوست دارم. کسانی که آقای حائری را می­شناسند می­دانند ایشان اهل مجامله و زیاده­گویی و رودربایستی نبود و مواظب بود که حتی یک کلام خلاف نگوید. این نشان می­دهد حرف­هایی که ایشان در مورد آقای خامنه­ای زدند از روی واقعیت بوده است.

الان با همه مشغله‌هائی که ایشان دارد مطالعه در فقه و درسش سر جایش هست. آقا فرمودند: به ذهنم آمده بود اساتید مختلف که دارند تدریس می‌کنند. من با این همه مشغله چه لزومی دارد که درس بدهم؟ تصمیمم این بود که درس را تعطیل کنم. آقای حجازی خدمت مرحوم آیت‌الله بهجت مشرف شده بودند. آیت‌الله بهجت به آقای حجازی گفته بودند به آقای خامنه­ای بگویید درس را تعطیل نکن! خودم هم خدمت ایشان مشرف شدم به من فرمودند درس را تعطیل نکن! این برای ما طلبه­ها و دانشجویان درس است. باید برای درس و فقاهت و کار­های اصلی علمی و حوزوی خودمان حساب خاصی باز کنیم و تا می­شود نگذاریم چیز­های دیگر مزاحم آن شوند.

*ساده‌زیستی یکی از ویژگی‌های برجسته معظم‌له است. در این مورد هم مطالبی را بیان بفرمائید.

حقیقت زهد بی‌اعتنایی به دنیاست که خود را در ظاهر انسان هم نشان می­دهد. کف اتاقی که ایشان در آن زندگی می­کنند موکت است. قفسه­های کتاب ایشان از همین قفسه­های معمولی پیچ و مهره‌دار هستند.  همیشه با یک نوع میوه پذیرائی می‌کنند. هیچ ‌وقت دیده نشده در پذیرایی ایشان دو تا میوه باشد. هر وقت جلساتمان شب است، شام فقط یک خورشت است. موقعی که گوشت خیلی گران شد، ایشان واقعاً رنج می­بردند و می‌گفتند: من به بعضی مقامات گفتم آدم خجالت می­کشد گوشت بخورد. گوشت کیلوئی صد تومان را فلان کارگر چطور می­تواند بخرد؟ شاید خورشت قیمه بود. آمدیم سر سفره بنشینیم ایشان به آقایی که سفره می‌انداخت گفت مگر من به آشپز نگفتم گوشت با این قیمت را این طور درست نکن! زندگی ایشان این طور است. آقازاده­ ایشان، آقا سید مصطفی،  برای رفتن به عمره از باجناق ما حاج احمد مؤمن که در موسسه بقیه‌الله همکلاس بودند، پول قرض کردند. زندگی آقا و بچه­هایشان خیلی ساده است. در بیت‌المال و اسراف نشدن و اینها بسیار مقیدند. بارها دیده‌ام که ایشان بعد از اینکه افراد از اتاق خارج می‌شوند چراغ آنجا را خاموش می‌کنند و بعد می­آیند. این دقت­های ریز را دارند. خداوند مجموعه فضایل و امتیازات بالایی را در ایشان جمع فرموده است.

یکی از مشکلاتی که گاهی افراد به آن مبتلا می­شوند این است که وقتی خدای متعال نعمت­هایی را به آنها ارزانی می­دارد، گرفتار غرور و خود بزرگ‌بینی می‌شوند.  یکی از فضائل ایشان تواضع است. پذیرش حرف هم در ایشان بسیار بالاست. اگر کسی نقدی بکند و ببینند درست است می­پذیرند. خدای متعال شخصیتی با چنین فضایل برجست‌های را  به این ملت باوفا ارزانی داشته است.

*و نظرتان در باره رهبری ایشان؟

آقای مصباح می­گفتند در مورد زندگی ایشان فکر کردم و دیدم مثل اینکه تدبیر الهی این است که ایشان باید رهبر شود، این کشور و این نظام را اداره کند و خدا هر چه را که در این مسیر نیاز داشته به ایشان داده است. ایشان از مصادیق «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» است. یعنی خدا برای این کار ساخته و خدا به اولیای خاصش در این مسیر هر چه بخواهد می­دهد.

 

سوتیترها:

۱٫

منشا واقعی موفقیت این بزرگوار مسئله اخلاص ایشان یعنی برای خدای متعال کار کردن و چیز دیگری را در نظر نداشتن است. ایشان از این نعمت بسیار بزرگ که در بندگی شاید بالاترین صفت است، بهره‌مندند. هر چه این اخلاص شفاف‌تر باشد، عظمت و ارتقای انسان بیشتر می‌شود.

۲٫

ایشان از جوانی تشکیل حکومت اسلامی و پیاده شدن آرمان‌های اسلامی و الهی را دنبال می‌کردند. امروز اگر کسی بعد از تشکیل حکومت اسلامی و هموار شدن راه، چنین آرزوهایی داشته باشد راه را هموار می‌بیند؛ اما در زمانی که نزد عده‌ای تشکیل حکومت اسلامی محال بود، ایشان چنین همتی داشتند.

 

۳٫

کف اتاقی که ایشان در آن زندگی می‌کنند موکت است. قفسه‌های کتاب ایشان از همین قفسه‌های معمولی پیچ و مهره‌دار هستند. همیشه با یک نوع میوه پذیرائی می‌کنند. هیچ‌وقت دیده نشده در پذیرایی ایشان دو تا میوه باشد. هر وقت جلساتمان شب است، شام فقط یک خورشت است.  موقعی که گوشت خیلی گران شد، ایشان واقعاً رنج می‌بردند و می‌گفتند: من به بعضی مقامات گفتم آدم خجالت می‌کشد گوشت بخورد. گوشت کیلوئی صد تومان را فلان کارگر چطور می‌تواند بخرد؟

 

۴٫

ایشان اطلاعات وسیعی در موضوعات مختلف دارند که انسان حیرت  می‌کند. گاهی که ایشان صحبت می­کنند مثل کسی که در امریکا زندگی کرده، اطلاعات جغرافی مناطق مختلف امریکا را می­دانند. اینکه خصوصیات فلان ایالت امریکا چیست؟ از نظر جغرافیایی و امور کشاورزی چطور است؟ سلسه­هایی که در فرانسه حکومت کردند. اسم­های مشکلی هم دارند. همه اینها را می­دانند. خودشان یک وقتی فرمودند: این اروپایی­هایی که می‌آیند وقتی من اینها را برایشان می­گویم تعجب می­کنند که شما این سلسله­ها را از کجا می­شناسید؟

۵٫

گویا اراده و مشیت خدای متعال این بوده که ایشان را برای چنین دورانی تربیت کند و بسازد و لذا علاقه به مطالعه در زمینه­های مختلف را در ایشان قرار داده است. در باب آداب و رسوم و اخلاق و فرهنگ جاهای مختلف، در باب ادبیات عرب و ادبیات فارسی. مجالسی را که ایشان با اهل ادب و شعرا دارد ببینید. ایشان هیچ‌جا کم نمی­آورد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *