Tag Archives: عاشورا

29دسامبر/21

انقلاب اسلامی امتداد عاشورا تا ظهور

مقدمه:

احیای مکتب اهل بیت(علیهم السلام) حقیقت واحده ای است که در هر زمان و مکان به حسب شرایط و ظرفیت های موجود،جلوه و ظهور مرتبه ای از آن امکان پذیر است.گاهی درنماد اربعین ،گاهی در نماد شکل گیری انقلاب اسلامی است.احیای امر اهل بیت به معنی زنده نگهداشتن امر اهل بیت و آماده شدن برای ظهور حضرت ولی عصر و آماده سازی بسترهای لازم برای حاکمیت دین وسوق دادن مردم به مرتبه ای از ولایت است. مکتب عاشورایی با قیام امام حسین(علیه السلام) آغاز شد.وامتداد جریان کربلاء درانقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد،و تقدیر الهی بر این است که نام و یاد امام حسین(علیه السلام) در تاریخ جاوادانه بماند

 

۱٫ امتداد عاشورایی در حرکت اربعین

حرکت انقلابی سیدالشهداء در رویارویی با جریانی بود که پس از سقیفه با غدیر به تقابل برخاستند. امام حسین«ع» باهدف اصلاح  امت جد بزرگوارشان و با هدف بازگرداندن سنت‌های تعطیل شده دین الهی و اقامه منظومه‌های دینی با محوریت امامت قیام کردند و به همراه خانواده و اصحاب خود در کربلا و در راستای ایجاد تمدن توحیدی به شهادت رسیدند. امتداد اهداف عاشورایی در ادامه با حرکت قافله اسرا به فعلیت و منزلگاه نهایی خود نزدیک می‌شود.

بر همین اساس می‌توان گفت که فهم بسیاری از تصمیمات و اقدامات  امام حسین«ع» پیش از واقعه عاشورا در نسبت با وقایع بعد از عاشورا و نقش حرکت کاروانی اسرا  میسر است. لذا جمله معروف «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود» سخن کاملاً درستی است، زیرا حرکت کاروانی اسرا و روشنگری حضرت زینب«س» بود که حقیقت عاشورا را به آیندگان منتقل کرد. چنانکه زینب کبری«س» سوگند یاد کرد: «قسم به خدا نمی‌توانید نام ما را فراموش کنید و وحی ما را از بین ببرید. نام ما تا ابد زنده است.»(۱) بنابراین اربعین دیروز و اربعین امروز در حقیقت امتداد جریان خونخواهی امام حسین«ع» است که توسط کاروان اسرا آغاز شد و تا به امروز با حرکت عشاق عاشورایی در حرکت است.

 

۲٫ جریان اربعین به‌مثابه رسانه‌ای پر قدرت

همان‌ طور که کاروان اسرای اهل‌بیت«ع» در آن زمان پیام مظلومیت و اقتدار عاشورایی را به گوش  افراد آن عصر رساندند، امروز نیز جریان اربعین به‌مثابه رسانه‌ای پر قدرت، این قابلیت را دارد که در دنیایی که غلبه فضای مجازی و تاثیر آن در زندگی مشهود است، نقش بی‌بدیل خود را ایفا کند. ویژگی بارز جریان اربعین در واقعی و حقیقی بودن است که به صورت مستقیم و حقیقی با حضور عاشقان عاشورایی تحقق پیدا می‌کند. تاثیر ارتباطات حقیقی بر انسان بسیار نافذتر و عمیق‌تر از امور مجازی است. پیاده‌روی اربعین که مصداقی از ارتباط حقیقی است، علاوه بر اینکه در جذب توجهات جهانی تاثیرگذار است، توانسته از تک تک شرکت کنندگان مبلغان را تربیت کند که می‌توانند جریان عاشورایی را گسترش دهند. رهبر معظم انقلاب در پیامی در بزرگداشت کنگره اربعین می‌فرمایند: «اربعین حسینی نمادی از امتداد عاشورا و انعکاس قیام امام حسین«ع» پیام‌آور عاشورایی برای جهانیان است. راه‌پیمایی اربعین قوّت اسلام، حقیقت و جبهۀ مقاومت اسلامی است. این‌‌ جور اجتماع عظیم میلیونی به‌سمت کربلا، به‌سمت حسین «ع»، به‌سمت قله راه می‌افتند و اوج افتخار فداکاری و شهادت است که همۀ آزادگان عالم باید از او درس بگیرند. از روز اول هم که اربعینی به وجود آمد، اهمیت اولین اربعین به همین اندازه بود.»(۲)

 

۳٫ اهداف سه‌گانه در حرکت کاروان اربعین

ویژگی بارز اربعین، احیای مکتب امام حسین«ع» و مکتب عاشوراست که با  جریان کربلا آغاز شد و در اربعین ادامه پیدا کرد، زیرا تقدیر الهی است که نام و یاد امام حسین«ع» در تاریخ جاوادانه بماند و این همان وعده‌ای است که حضرت زینب«س» خطاب به یزید فرمود،«فَکِدْ کَیْدَکَ وَ اسْعَ سَعْیَکَ وَ نَاصِبْ جُهْدَکَ فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا وَ لَا تُدْرِکُ أَمَدَنَا وَ لَا تَرْحَضُ عَنْکَ عَارَهَا؛ هر کید و مکری  که داری به کار بند و هر سعی و تلاشیکه می‌توانی بکن. سوگند به خدا که هرگز نمی‌توانی یاد و نام ما را محوکنی و وحی ما را بمیرانی، چه دوران ما را درک نکرده، این عار و ننگ از تو زدوده نشود.(۳)

عاشورا به عنوان گلوگاه تاریخ در جریان نبرد حق و باطل، سه مسئله کلیدی را هدف قرار داده است. اول اینکه مرز میان مومنان و دشمنان، یعنی مرزهای، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» محمد«ص» پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیرند، کاملاً مشخص کرده است.(۴)

دوم اینکه به موازات دشمن‌شناسی و دشمن‌ستیزی، رابطه مومنان، یعنی جلوه «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» با همدیگر مهربانند را با هم مستحکم‌تر و رابطه اخوت و ولایت میان مؤمنان را محقق کرده است.(۵)

سوم اینکه این دو بال باید در سایه ولایت امام باشند.

اهداف و استراتژی‌های سه‌گانه‌ای که جریان عاشورا آنها را هدف قرار داد، در حرکت کاروان اربعین ادامه پیدا کرد. همان‌ طور که عاشورا جلوه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار» ِدر سایه ولی‌حی«عج» بود؛ اربعین جلوه‌گاه روابط ولایی مومنین با یکدیگر ذیل عنایت امام است. به گونه‌ای که امروز زیباترین جلوه‌های محبت بین مومنین در جریان کنگره عظیم اربعین قابل مشاهده و الگوبرداری است. در عین حال این جریان مظهر دشمنی با دشمنان است که باید خط و مرز با آنها مشخص شود و این یعنی برائت از دشمنان مشترک که در آن به‌وضوح دیده می‌شود. همچنین تبعیت از امام نیز در این حرکت محقق است و تمام مسیر با محبت و تبعیت از امام شکل گرفته است و همه حوادث و اتفاقات در نسبت با امام تعریف می‌شوند.

 

۴٫ حرکت اربعینی و شکل‌گیری انقلاب اسلامی نمونه‌ای از احیای امر اهل‌بیت«ع»

یکی از اوصاف بارز انسان‌های مؤمن که در روایات به آن پرداخته شده است تلاش برای احیای نام و یاد اهل‌بیت«ع» اس.  امام صادق«ع» به شخصی به نام «فضیل» فرمود: «تَجْلِسُونَ وتَتَحَدثُونَ؟» فَقالَ «نَعَم.» قالَ: «انَّ تِلْک الْمَجالِسَ احبُّها فَأَحْیوا امْرَنا فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ أَحْیی أَمْرَنا؛(۶) آیا مجلس حدیث دارید؟» عرض کرد: «آری.» حضرت فرمود: «من این نوع مجالس را دوست دارم. سنّت و فرهنگ ما را زنده کنید. خداوند رحمت کند کسی را که فرهنگ ما را زنده کند.»

در روایت دیگری از امام رضا«ع» نقل شده که فرمودند: «مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یحْیا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یمُتْ قَلْبُهُ یوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوب؛(۷) کسی که بنشیند در مجلسی که زنده می‌شود مکتب ما، نمی‌میرد قلبش در روزی که قلب‌ها می‌میرند.»

ویژگی بارز امام حسین«ع» در احیای سنت پیامبر«ص» بود؛ چنانکه در زیارت اربعین حسینی می‌خوانیم: «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ وَ حِیرَهِ الضَّلالَهِ… فَجاهَدَهُمْ فِیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّی سُفِکَ فِی طاعَتِکَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ.» {حسین‌بن‌علی«ع»}در طلب و کوشش، عذر را به پایان رسانید و نصایح خود را به‌نحو احسن ابلاغ و خون دلش را در راه تو عطا کرد تا اینکه بندگانت را از نادانی و ضلالت و گمراهی نجات بخشد… . او در این راه با همۀ وجود در مقابل دشمنان صبر کرد تا اینکه خونش در راه اطاعت تو بر زمین ریخت و حریم و حرمتش شکست.»(۸)

احیای امر اهل‌بیت«ع» حقیقت واحده‌ای است که در هر زمان و مکان به حسب شرایط و ظرفیت موجود جلوه و ظهور مرتبه‌ای از آن امکان‌پذیر است. گاهی در نماد اربعین، گاهی در نماد شکل‌گیری انقلاب اسلامی. احیای امر اهل‌بیت«ع» به معنی زنده نگهداشتن امر اهل‌بیت«ع» و آماده شدن برای ظهور حضرت ولی‌عصر «عج» و آماده‌سازی بسترهای لازم برای حاکمیت دین و سوق دادن مردم به مرتبه‌ای از ولایت است. شکل‌گیری انقلاب اسلامی به برکت درس‌آموزی از جریان عاشورا محقق شد و پایه شکل‌گیری انقلاب، الگو  قرار دادن نهضت امام حسین«ع» و ادامه آن تا به امروز در پایبند بودن به مکتب عاشوراست.

مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «درس عاشورا، درس فداکاری، دینداری، شجاعت، مواسات، قیام لله و درس محبت و عشق است.»(۹) عاشورا ماندگارترین حادثۀ تاریخی است که به‌سبب رنگ الهی گرفتن، جاویدان، دائمی و فرازمانی شده است. به فرمایش شهید بزرگوار سردار سلیمانی: «انقلاب ما اگر حسین«ع» را نداشته باشد، در جنگش باخته است. همان‌ طور که امام حسین«ع» در صحرای کربلا با ۷۲ نفر در مقابل لشکر ۴۰هزار نفرۀ دشمن در محاصرۀ نظامی، اقتصادی و… بود، امروز هم جنگ ما همان وضعیت را دارد.»(۱۰)   امام خمینی«ره» به تاسی از امام حسین«ع» توانست نهضت انقلاب اسلامی را به پیش ببرد. به فرمایش رهبر انقلاب  امام ده کار بزرگ را انجام دادند که بزرگ‌ترین آنها احیاى اسلام،  اعادۀ روح عزت به مسلمین و ایجاد حکومتى بر مبناى اسلام بود.

 

۵٫ اربعین رسانه‌ای در تبلیغ نهضت امام حسین«ع»

اربعین را می‌توان اعتکاف در حرکت، اعتکافی مبتنی بر مقام ولایت، آیین، دین یا عبادت در حرکت نامید. اربعین تمدنی است که در حرکت شکل می‌گیرد و جریانی کاملا تبلیغی است. اربعین یک رسانه و یک دین محقق عینی است. یعنی اگر می‌خواهید به نفع دین برای کسی برهان عینی و مصداقی و محسوس ارائه کنید، او را به راه‌پیمائی اربعین ببرید.

در راه‌پیمائی اربعین سال ۹۷ برخی از زائرین مسیحی بودند و از کشورهای اروپایی آمده بودند. در بین آنها از صنوف مختلف دیده می‌شدند: موسیقی‌دان، کارگردان سینما، کشیش مسیحی، و … . ما با آنها در یکی از موکب‌ها دیدار کردیم. هر کدام از زاویه‌ای این جریان را زیبا تحلیل می‌کردند. مثلا  یک کارگردان سینما می‌گفت هر صحنه‌ و زاویه و جهتش قابل تبدیل به یک فیلم هنری کامل بود. صدها فیلم از صدها زاویه، آن هم کاملا حماسی و پر جاذبه. آنها می‌گفتند، اربعین تجلی معنا در قالب صورت به بهترین وجه خود بود. در عصری که فرهنگ‌ها مرده‌ و  یا رو به زوال‌اند؛ اربعین به عنوان یک فرهنگ مهاجم به‌سرعت اطرافش را از سنخ خودش می‌کند و این خاصیت یک فرهنگ زنده است که  به اموات کنار خودش القای حیات می‌کند و هژمونی غالب بر فرهنگ‌های دیگر است.

تهیه و تنظیم: قاسم بابائی

 

 

 

 

 

پی‌نوشت:

۱- عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم‌نژاد، (زیر نظر آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی)، امام علی‌بن ابیطالب«ع»، قم، ۱۳۸۸ ه. ش، ص ۵۹۶٫

۲- بیانات رهبر معظم انقلاب، ۲۱مهر۱۳۹۸.

۳- عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، (زیر نظر آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی)، امام علی‌بن ابیطالب«ع»، قم، ۱۳۸۸ ه. ش، ص ۵۹۶٫

۴- سوره فتح، آیه ۲۹٫

۵- همان.

۶- شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۹۲، حدیث ۲، ناشر آل البیت.

۷- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۹۲، حدیث ۴٫

۸- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.

۹- بیانات رهبر معظم انقلاب .۱۸/۲/۱۳۷۷٫

۱۰- اظهارات منتشرنشدۀ سردار سلیمانی، خبرگذاری تسنیم: «https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/06/26/2098438»

۱۱- بیانات رهبر معظم انقلاب، ۲۳تیر ۱۳۶۸.

30آگوست/21

آداب ورود به ماه محرم

  1. ماه محرم، ماه جدا شدن از تعلقات و وابستگی‌ها

در روایتی در کافی شریف در باب زیارت امام حسین(ع) نقل شده که ما چند نفر در محضر امام صادق(ع) بودیم: یونس‌ بن ‌ظبیان، مفضل ‌بن ‌عمر و دیگران. یونس‌ بن ‌ظبیان به عنوان بزرگ ما، به حضرت عرض کرد: «ما سیدالشهداء را چگونه زیارت کنیم؟» حضرت فرمود: «هر وقت ایشان را یاد کردید سه بار بگویید «صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ!». این سلام از دور و نزدیک به ایشان می‌رسد.» بعد حضرت آداب زیارت را فرمودند که از فرات غسل کنید و پابرهنه باشید؛ چون اینجا یکی از حرم‌های خداست.(۱)

در فضای کربلا که حرم خداست، باید پابرهنه باشیم و نگرانی‌های‌مان را کنار بگذاریم تا متنعم شویم و تجلیات الهی به ما برسد؛ چون کربلا سرزمینی مملو از تجلیات است. کسی که به زیارت امام حسین(ع) می‌رود، «کَمَنْ زَارَ اللَّه» است و گویا به لقاءالله می‎‌رسد. در روایات است که هر شب جمعه و به هر کیفیت، ائمه(ع) در کربلا در معرض تجلیات الهی هستند. این سرزمین حرمت ظاهری و باطنی دارد، ساحت ولایت امام و توحید و تجلیات ربوبی است.

درباره ماه محرم هم این مسئله صدق می‌کند. این ماه ظرف زمانی حادثه عظیم عاشوراست و به تعبیر بعضی بزرگان هرچه سرّ بوده در این عبادت بزرگ إفشا شده است. ماه محرم تکرار زمانیِ حادثه‌ای است که هرچند فقط یک بار در عالم اتفاق افتاده، ولی تجلیاتش هر سال تکرار می‌شود. مثل خورشید که یکی بیشتر نیست، ولی هر روز طلوع می‌کند و اگرچه یک خورشید است، تابش امروزش با دیروز فرق دارد. عاشورا هم همین ‌طور است. این مطلع‌الفجر عالم که هم ظهور و هم عاشوراست، یکی است، ولی هر سال تکرار می‌شود. محرم تکرار آن حادثه و تجلی مجدد عاشوراست. لذا در روایت آمده است که امام رضا(ع) فرمود: «محرم که می‌رسید، کسی لبخند بر لبان پدر من نمی‌دید و روز عاشورا روز حزن ایشان بود.»

محرم واقعاً یک رستاخیز است. به قول محتشم کاشانی:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیر عظیم است که از زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

 

با شروع محرم، حیات مجدد و نفحه‌ای از نفحات عاشورا در عالم دمیده می‌شود: «انّ لربّکُم فی ایامِ دَهرِکُم نَفَحاتٌ اَلا فَتَعرَّضُوا لَها»(۲) یکی از این نفحات، تکرار محرم است. حقیقتاً نسیمی از آستان مقدس و از نقطه عزیمت سیدالشهدا می‌وزد و باید خود را در معرض آن قرار بدهیم.

محرم ظرف زمانی حادثه عاشورا و به یک معنا وادی طوی است. انسان وقتی وارد این وادی می‌شود، باید همه تعلقاتش را کنار بگذارد و در این صورت است که می‌تواند ده روز با امام حسین(ع) سیر کند و در روز عاشورا جزو یاران حضرت و کسانی که پیشِ روی امام خون دادند، قرار گیرد. بنابراین، ادب ورود به محرم هم این است که «فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ» باشیم. چون دوباره نسیم محرم می‌وزد و این دعوت امام حسین(ع) نو می‌شود که: «هَل مِن ناصرٍ ینصُرُنی هل مِن ذابٍّ یذُبّ عَن حَرَمِ رَسول الله».

در ماه محرم این «داعی الله» دوباره ما را صدا می‌زند و حقیقتاً دعوتش را نو می‌کند. همچنان‌ که ما هر روز صبح، دعای عهد می‌خوانیم و با امام زمان(عج) تجدید میثاق می‌کنیم. این تجدید میثاق، یک‌طرفه نیست. اگر آن حضرت دعوتی نداشته باشد، تجدید عهد بی‌معناست. گویا هر روز حضرت ما را از نو به وادی ولایت خود دعوت می‌کند و با ما عهد می‌بندد.

محرم هر سال هم همین‌ گونه است. در زیارت سیدالشهدا در روز اول رجب که بسیار فوق‌العاده است و در ایام دیگر هم رجائاً خوانده می‌شود، به حضرت عرضه می‌داریم: «صَلَّى اللَّهُ عَلَیکَ عَدَدَ مَا فِی عِلْمِ اللَّهِ، لَبَّیکَ دَاعِی اللَّه…». در روز اول ماه رجب، که آغاز سه ماه ضیافت، یعنی رجب و شعبان و رمضان (ماه ولایت و ماه نبی اکرم(ص) و ماه خدا) است، با این زیارت امام حسین(ع) وارد می‌شویم. گویا میزبان این سه ماه سیدالشهداست. با تکرار این دعوت، آن را اجابت می‌کنیم و به حضرت عرضه می‌داریم: «…إِنْ کَانَ لَمْ یجِبْکَ بَدَنِی عِنْدَ اسْتِغَاثَتِکَ وَ لِسَانِی عِنْدَ اسْتِنْصَارِک فَقَدْ أَجَابَکَ قَلْبِی وَ سَمْعِی وَ بَصَرِی»: اگر در آن موقع برای کمک به شما در کربلا نبودم که با زبان و بدن، دعوت شما را اجابت کنم، حالا چشم دل من دیده، گوش جانم شنیده و قلبم به شما تعلق پیدا کرده است.

بنابراین، تکرار محرم طلوع جدیدی از عاشوراست. در این وادی قدسی باید خلع نعال کنیم و خوف و غصه و تعلقاتمان را کنار بگذاریم و سپس وارد بشویم.

آنهایی که با تعلقاتشان در اطراف امام حسین(ع) بودند، در مواردی حتی تا کربلا هم با ایشان آمدند، اما طبق نقل، شب دهم رفتند. آنان وقتی با تعلقاتشان آمدند، نتوانستند با حضرت بمانند. امام آنها را به ابدیت و فضای مطلق دعوت می‌کرد و می‌خواست آنها را به مقصد برساند. عاشورا شبِ قدر بود و آنهایی که سیر کردند، به سرچشمه رسیدند. ولی برای عده‌ای، تعلقات حجاب شد.

ضحاک مُشرقی با امام حسین(ع) بیعت هم کرد، اما گفت: «تا جایی که امید پیروزی هست، با شما هستم. هر زمان که قطعی شد که پیروز نمی‌شوید، آیا اجازه می‌دهید من بروم؟» حضرت فرمود: «اشکال ندارد.» او اسب تندروی خودش را پنهان کرده بود و ظهر عاشورا به امام عرض کرد: «من به عهدم عمل کردم و امید پیروزی نیست. همه رفتند. بروم؟» حضرت فرمود: «برو.» این شخص، امام حسین(ع) را به شرط پیروزی می‌خواهد! نمی‌گوید ایشان خودش فتح‌الفتوح است؛ تعلقات، او را از امام جدا می‌کند و حجاب‌ها، مانع حیات مطلق او می‌شود.

پس در اولین قدم باید خلع نعل کرد. اگر نتوانیم در فضای محرم از تعلقات و تعینات دست برداریم، بعید است که در روز عاشورا، لااقل در نیت، بتوانیم در صف اصحاب سیدالشهدا قرار بگیریم و جان خود را تقدیم کنیم. در زیارت جامعه ائمه المؤمنین، جمله‌ای آمده که اگر ما در صفین، جمل، نهروان یا کربلا نبودیم، بالنیات و القلوب در کنار شما هستیم. این حضورِ با نیت و قلب، وقتی است که انسان به امام حسین(ع) می‌رسد و دیگر همه چیز را فراموش می‌کند. کسی که در کنار ایشان به یاد گذشته و آینده‌ها و در گرو آرزوهای طولانی است، نمی‌تواند مهاجر الی الله باشد و با حضرت سیر کند.

به همین جهت است که آن حضرت از مکه که آمدند در خطبه‌شان فرمودند: «مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَائِنَا نَفْسَهُ فَلْیرْحَل مَعَنا»؛ کسی که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و آماده لقاءالله است، با ما همراه شود. چون بین ما و لقاءالله فاصله‌ای نیست. درست است که «انَّ الرّاحِل الیک قریبُ المسافه»، ولی کوچ کردن به سمت خدا این مقدمات را می‌خواهد و مقدّمه‌اش همین «باذِلاً فینا مُهجَتَه مُوَطَّناً عَلی لِقاءِ الله نفسَه» است وگرنه انسان، طالب حقیقی نیست.

پس نکته اول در آداب ورود به ماه محرم این است که ان‌شاء‌الله خدا روزی کند و در این ایام، راحل بشویم و تعلقات خود را کنار بگذاریم و وقتی وارد وادی عاشورا می‌شویم و دعوت سیدالشهداء(ع) نو می‌شود، لااقل خودمان را به این نسیم رحمت خدا برسانیم و ان‌شاء‌الله حضرت آن ته‌مانده‌های تعلقات ما را هم تطهیر کنند. امام حسین(ع) آنهایی را که آمدند، تا آخرین لحظه هم رها نکردند، بالای سرشان رفتند و شب و روز عاشورا سیرشان دادند، والا عبور از وادی دنیا به سمت مقاماتی که آنها رسیدند، ممکن نبود.

با وزشِ نسیم محرم، دعوت حضرت نو می‌شود. اگر بدون تعلقات در کنار ایشان ماندیم، شفاعت حضرت موجب سیر ما می‌شود و ان‌شاء‌الله در روز عاشورا می‌توانیم هرچند در نیت و قلب، جزو ملحقین به اصحاب سیدالشهدا باشیم. این خیلی مهم است که انسان با قلب و بدون حجاب، کنار اصحاب حضرت باشد، ولو اینکه موانع زمانی وجود داشته باشند.

 

  1. بکاء و عزا، همراه با احساس بدهکاری، نه طلبکاری

نکته دوم در آداب ورود به ماه محرم این است که وقتی وارد این وادی ضیافت می‌شویم و به هر نحوی اشک می‌ریزیم و در حد توان خدمت و اقامه عزا می‌کنیم، باید آداب خدمتگزاری و سربازی حضرت را رعایت کنیم والا زمینگیر می‌شویم. اینکه حضرت، شب عاشورا به اصحاب، و حتی نقل شده که به بنی‌هاشم، فرمودند که بروید و مرا با این زن و بچه بگذارید، برای این نبود که امام حسین(ع) می‌خواست گران‌فروشی کند؛ بلکه می‌خواست این توجه پیدا بشود که امام محتاج نیست. اگر ما این نکته را نفهمیم ضرر می‌کنیم، ولی اصحاب عاشورا اگر نفهمند خیلی ضرر می‌کنند و صحنه عاشورا خراب می‌شود. یعنی اگر کسی در روز عاشورا جانش را بدهد، خیال کند که اوست که به امام حسین کمک می‌کند و باری را برمی‌دارد، اما متوجه نباشد که هر نفر در جبهه امام، باری بر دوش ایشان می‌گذارد.

البته فکر نکنیم که اگر ما طلبکاری کردیم حضرت به ما لطف نمی‌کند! گاهی بعضی‌ها به نقطه‌ای می‌رسند که توانشان تمام می‌شود و با حضرت گروکشی می‌کنند؛ به حرم می‌رود و می‌گوید دیگر نمی‌آیم! گاهی احیاناً بزرگان این ‌گونه بودند، ولی این کار، بُرد نیست و حضرت هم البته لطف می‌کنند. یکی از بزرگان می‌گوید: «برای توسل و عرض حاجتی محضر حضرت رفتم. کتابی می‌خواستم و دنبالش می‌گشتم، اما پیدا نمی‌شد. آقایی به آنجا آمده بود و یک حاجت دنیایی داشت. بار دوم که رفتم، دیدم همان آقا از حضرت بابت حل مشکلش تشکر می‌کند، ولی قصه من هنوز لاینحل باقی مانده بود. با گله به حضرت عرض کردم: آقا اینها دنیا می‌خواهند، به آنها می‌دهید. من برای دفاع از شما کارم متوقف بر این کتاب است. ظاهراً حضرت در خواب به او فرموده بودند که ما ظرفیت افراد را ملاحظه می‌کنیم و درخواست بعضی‌ها را زودتر می‌پذیریم. ایشان می‌گوید مدتی بعد تصادفاً یک کسی گفته بود که همسر من فوت کرده و یک ‌سری کتاب‌های قدیمی دارد. ببینید به درد شما می‌خورد؟ و همان کتابی که پیدا نمی‌شد، در بین آنها بود و به دستم آمد. پس، ممکن است انسان در یک‌ جایی گله کند و امام هم مثل پدری مهربان دست آدم را بگیرد و درخواستش را رد نکند.

آنهایی رشد می‌کنند که همه هستی‌شان را می‌دهند و خودشان را بدهکار می‌دانند. مخبتین یعنی آنهایی که به حالت انکسار می‌رسند و می‌فهمند که هیچ چیزی ندارند و دستشان برای رسیدن به خدا و اولیا خالی است، وقتی همه سرمایه‌شان را می‌آورند، با این حال، شرمسار و خجالت‌زده‌اند؛ چون می‌دانند چیزی را که می‌خواهند، با این سرمایه قابل‌ مقایسه نیست!

سعید بن ‌عبدالله در ظهر عاشورا و بعد از اینکه تیرها به بدنش اصابت می‌کنند تا حضرت نمازشان را تمام کنند و سپس روی زمین می‌افتد، به آن حضرت عرضه می‌دارد: «هل اوفیتُ: آیا وفا کردم؟» او همه توانش را به کار گرفت، ولی می‌دانست این کار، تمام قیمتِ با امام حسین بودن نیست؛ گوهر امام حسین«ع» خیلی ارزشمندتر از آن است که با دادن این جان و وفاداری بتوانی به آن برسی، مگر به تو لطف کنند. اینها شرمنده و نگران رو به خدا می‌آورند: «یؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُون»(۳)

بنابراین برای خدمتگزاری و همراهی با حضرت در این دهه، اول باید تعلقات را کنار بگذاریم و احساس کنیم چیزی که با در کنار حضرت بودن می‌خواهیم به دست بیاوریم، قابل ‌مقایسه با آنچه می‌دهیم نیست. احساس طلبکاری، خسارت ماست. خدای متعال در قرآن به وجود مقدس نبی اکرم(ص) می‌فرماید: «ای پیامبر ما! «خُذ مِن اموالهم صدقهً تُطهّرهُم و تُزکّیهم…؛(۴) از اموالشان صدقه بگیر که تطهیرشان می‌کنی و رشد و نموّشان می‌دهی.» وقتی با پیامبر«ص» داد و ستد می‌کنند، پاک می‌شوند، ولی «…و صلّ علیهم أنَّ صلوتکَ سکنٌ لَهم»: صلوات هم بر آنها بفرست، چون به آرامش می‌رسند.

 

 

پی‌نوشت:

۱- الکافی، ج۴، ص ۵۷۵٫

۲- عوالی‌اللئالی، ج۴، ص۱۱۸٫

۳-  مؤمنون: ۶٠.

۴- توبه: ١٠٣.

30آگوست/21

بنیان‌های فکری حکومت اسلامی

چهل سال پیش در آغازین سال انتشار پاسدار اسلام یکی از موضوعاتی که مورد توجه قرار گرفت تبیین نقش ناشناخته امام سجاد(ع) در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ اسلام بود.

اشراف و تسلط بر تاریخ و سیره معصومین«ع» به عنوان یکی از ویژگی‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ما را بر آن داشت که به‌رغم مسئولیت ریاست جمهوری از معظم له درخواست کنیم سیره امام سجاد(ع) را برای چاپ در پاسدار اسلام بیان کنند که این توفیق حاصل شد و طی جلسات متعدد، بیانات ایشان در این زمینه ضبط و طی سلسله گفتارهایی در پاسدار اسلام  منتشر شدند.

انتشار این مجموعه در پاسدار اسلام، کشف یکی دیگر از ویژگی‌های متعالی ایشان را در پی داشت. استقبال گسترده خوانندگان موجب شد تصمیم بر چاپ مجدد این مجموعه در قالب یک جزوه بگیریم؛ لذا متن آماده شده برای بازنگری  تقدیم معظم له شد؛ اما پاسخ این بود که فعلاً فرصت ندارم، اما ان‌شاءالله بعد از پایان ریاست جمهوری و اشتغال به کار طلبگی انجام خواهم داد.

تبارک‌الله چندی نگذشت و آنکه بعد از ریاست جمهوری مقام طلبگی را در سر داشت خدا برایش ولایت و رهبری را مقدر فرمود. خوشبختانه هرچند با تأخیر ۴۰ ساله، اما اخیراً با انتشار کتاب حماسه امام سجاد(ع) مشتمل بر بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون زندگی سیاسی امام سجاد(ع)، به ضمیمه مجموعه فوق‌الذکر توسط انتشارات انقلاب اسلامی چاپ شد.

اینک گزیده  و چکیده‌ای از آنچه چهل سال پیش تحت عنوان «پژوهشی پیرامون زندگی سیاسی امام سجاد(ع) در پاسدار اسلام چاپ شده بود تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.

مدیر مسئول

 

 

 

  1. لزوم توجه به جهت‌گیری کلی ائمه(ع)

دربارۀ امام سجاد(ع) سخن گفتن و نوشتن کار دشواری است، زیرا زمینۀ معرفت و آشنایی مردم با این امام بزرگوار بسیار نامساعد است. اغلب سیره‌نویسان و تحلیلگران این‌‌ گونه تصور کرده‌اند که آن بزرگوار در گوشه‌ای می‌نشسته و به عبادت مشغول بوده و کاری به سیاست نداشته است.(۱)

در زندگی و سرگذشت‌ امام سجاد(ع) حوادث متنوع و جالب توجه زیادی وجود دارند که اگر همۀ آنها را هم گرد آورید، به سیرۀ امام سجاد(ع) دست نخواهید یافت. سیرۀ هرکسی به معنای واقعی کلمه آنگاه روشن می‌شود که جهت‌گیری کلی آن شخص را بدانیم و سپس به حوادث جزئی زندگی او بپردازیم. اگر جهت‌گیری کلی دانسته شد، حوادث جزئی هم معنا پیدا می‌کنند؛ اما اگر جهت‌گیری کلی دانسته نشود یا غلط دانسته شود، حوادث جزئی هم بی‌معنی و یا نادرست خواهند شد. این اصل مخصوص امام سجاد(ع) یا سایر امامان(ع) نیست، بلکه در مورد همه صدق می‌کند.(۲)

 

  1. هدف اصلی ائمه(ع)

به نظر ما پس از صلح امام حسن(ع) که در سال چهل هجری اتفاق افتاد، اهل‌بیت پیامبر(ص) به این قانع نشدند که در خانه بنشینند و تنها احکام الهی را آنچنان که می‌فهمند بیان کنند؛ بلکه از همان آغاز صلح، برنامۀ امامان این بود که مقدمات را فراهم کنند تا حکومت اسلامی به شیوه‌ای که مورد نظرشان بود، محقق شود.(۳)

هدف امامان(ع) تشکیل حکومت اسلامی بود. ائمه(ع) دنبال این خط و هدف بودند و همواره برای تشکیل حکومت اسلامی تلاش می‌کردند.(۴) امام سجاد(ع) در عاشورای سال ۶۱ هجری به امامت رسیدند و در سال ۹۴ مسموم و شهید شدند. در تمام این مدت، آن بزرگوار همان هدف را دنبال کردند. اکنون با این بینش، جزئیات کار امام سجاد(ع) را پیگیری کنید تا معلوم شود چه مراحلی را پیمودند و چه تاکتیک‌هایی را به‌ کار بردند و چه موفقیت‌هایی را به دست آوردند. تمام جملاتی را که آن حضرت بیان کردند، تمام حرکات ایشان و دعاهایی را که خواندند و مناجات‌هایی که به صورت صحیفۀ سجادیه درآمده است و همچنین موضع‌گیری‌های امام (ع) در طول مدت امامت را باید با توجه به خط کلی تفسیر کرد:

* موضع‌گیری در برابر عبیدالله‌‌ بن زیاد و یزید که بسیار شجاعانه و فداکارانه بود.

* موضع‌گیری در مقابل مسرف‌ بن عقبه، کسی که در سال سوم حکومت یزید و به امر او مدینه را ویران و اموال مردم را غارت کرد. در اینجا موضع‌گیری امام بسیار نرم و ملایم بود.

* حرکت امام(ع) در رویاروئی با عبدالملک‌ بن مروان، از قوی‌ترین و هوشمندترین خلفای بنی‌امیه که گاهی تند و گاهی ملایم بود.

* برخورد با عمربن عبدالعزیز.

* برخوردهای امام(ع) با اصحاب و یاران و توصیه‌هایی که به دوستانشان داشتند.

* برخورد با علمای درباری وابسته به دستگاه‌های ستمگر حاکم.

تمام این برخوردها و حرکت‌ها را باید با دقت بررسی کرد.(۵)

 

  1. تحلیل خروش امام سجاد(ع) پس از عاشورا

این سئوال وجود دارد که چرا امام سجاد(ع) در دوران پس از اسارت شیوه ملایمت و نرمش را در پیش می‌گیرند و مایلند تقیه کنند و پوششی از دعا و کارهای ملایم را روی حرکات انقلابی تند بگذارند؛ اما در دوران اسارت بدان‌ سان به کارهای تند و پرخاشگرانه و آشکار دست می‌زنند؟ پاسخ این است که فصل اسارت، فصلی استثنایی بود. در اینجا امام سجاد(ع) غیر از اینکه امام‌اند و باید زمینۀ کار آینده را برای حکومت الهی فراهم کنند، زبان گویایی برای خون‌های ریخته شده عاشورا هستند. امام سجاد(ع) در اینجا در حقیقت خودشان نیستند، بلکه زبان خاموش حسین(ع) باید در سیمای این جوان انقلابی در شام و کوفه تجلی کند.(۶)

نقش امام سجاد(ع) در این سفر نقش حضرت زینب(س) بود؛ یعنی پیام‌آور انقلاب حسین ‌بن علی(ع). اگر مردم بدانند که حسین(ع) چرا و چگونه کشته شد، آیندۀ اسلام و آیندۀ دعوت اهل‌بیت(ع) ‌نوعی خواهد بود و اگر ندانند نوع دیگری. بنابراین برای آگاهی مردم و گسترش شناخت آنان در سطح جامعه، باید تا جائی که امکان دارد همه سرمایه‌ها را به کار انداخت.(۷)

 

  1. امام سجاد(ع) در مدینه پس از حادثه کربلا

فصل بعدی زندگی امام هنگامی آغاز می‌شود که امام سجاد(ع) در مدینه به عنوان شهروندی محترم مشغول زندگی می‌شوند و کارشان را از خانه پیامبر(ص) و حرم ایشان آغاز می‌کنند.(۸)

بعضی فکر می‌کنند اگر امام سجاد(ع) می‌خواستند در مقابل دستگاه بنی‌امیه مقاومت کنند، بایستی علم مخالفت را بر می‌داشتند و یا مثلاً به مختار یا عبدالله ‌بن حنظله ملحق می‌شدند و رهبری آنان را به دست می‌گرفتند و آشکارا مقاومت مسلحانه می‌کردند. با در نظر گرفتن وضعیت زمان حضرت سجاد(ع) می‌فهمیم که این تفکر با توجه به هدف ائمه(ع) تفکر نادرستی است. اگر ائمه از جمله امام سجاد(ع) در آن شرایط می‌خواستند به چنین حرکات آشکار و قهرآمیزی دست بزنند، یقیناً ریشۀ شیعه کنده می‌شد؛ هیچ زمینه‌ای برای رشد مکتب اهل‌بیت(ع) و دستگاه ولایت و امامت باقی نمی‌ماند و همه چیز از بین می‌رفت و نابود می‌شد.(۹)

 

  1. امام سجاد(ع) و مسئله‌ کادرسازی

بدون شک هدف نهایی امام سجاد(ع)  ایجاد حکومت اسلامی بود؛ اما حکومت اسلامی در آن شرایط چگونه به وجود می‌آمد؟ این امر به چند چیز نیازمند دارد:

* باید اندیشه درست اسلامی که ائمه(ع) حامل واقعی آن هستند و همین اندیشه است که باید مبنای حکومت اسلامی قرار بگیرد، تدوین و تدریس و منتشر شود. بزرگ‌ترین نقش امام سجاد(ع) این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی توحید، نبوت، مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با خدا و چیزهای دیگر را تدوین کنند و مهم‌ترین نقش صحیفه سجادیه همین بود.

* آشناکردن مردم با حقانیت کسانی که حکومت باید به دست آنها تشکیل شود.

* امام سجاد(ع) باید تشکیلاتی را به وجود می‌آوردند که محور اصلی حرکت‌های سیاسی آینده باشد و بنائی را که از دیدگاه ما در دوران امیرالمؤمنین(ع) وجود داشت و سپس در ماجرای عاشورا و واقعۀ حره و مختار زمینه‌هایش تقریباً متلاشی شد، نوسازی و بازسازی کنند.(۱۰)

* امام چون در دوران اختناق زندگی می‌کردند و نمی‌توانستند مطالب مورد نظرشان را آشکار و صریح بیان کنند، از شیوه موعظه و دعا استفاده می‌کردند. دعا مربوط به صحیفۀ سجادیه است که بعداً آن را ذکر می‌کنیم و موعظه مربوط به بیانات و روایاتی است که از آن حضرت نقل شده‌اند. در اکثر بیانات امام سجاد(ع) یا شاید بتوان گفت در همه، لحن کلام، لحن موعظه است. با این روش ضمن اینکه مردم را موعظه و نصیحت می‌کنند، آنچه را که می‌خواهند در ذهن مردم جا بگیرد، به آنان القا می‌کنند. این بهترین نحوه انتقال و القاء ایدئولوژی و افکار درست است.(۱۱)

برخی از بیانات امام سجاد(ع) خطاب به عامۀ مردم است. از خود بیان هم پیداست که شنونده و خواننده آن عدۀ خاصی از نزدیکان و خصیصین و از کادرهای امام سجاد(ع) نیستند.(۱۲)

نکته اول اینکه بیانات امام خطاب به عامه مردم از نوع آموزش نیست، بلکه از نوع تذکر و یادآوری است. یعنی در این مرحله، امام مسئله توحید را برای مردم نمی‌شکافند و یا مسئله نبوت را برای مردم تفسیر نمی‌کنند. بلکه تذکر می‌دهند و یادآوری می‌کنند.(۱۳)

نکته دوم اینکه امام مسئله امامت را در خلال مسائل اسلامی بیان می‌کنند. مثل اینکه مثلاً در رژیم گذشته کسی با شما این جوری حرف می‌زد: «آقایان! به فکر خدا باشید، به فکر مسئله توحید باشید، به فکر مسئله حکومت باشید.» امامتی را که ما اینجا داریم، با بیان امام سجاد(ع) می‌فهمیم. بیان این حرف‌ها در رژیم گذشته خطرناک بود؛ اما وقتی در قالب موعظه توسط یک آدم زاهد و عابد بیان می‌شود، برای دستگاه یک مقدار قابلیت قبول پیدا می‌کند.(۱۴)

نوع دوم بیانات امام خطاب به عدۀ خاصی است و گرچه مشخص نیست که خطاب به چه کسانی است، اما کاملاً مشخص است که آنها با دستگاه حاکم مخالف و در حقیقت پیروان امام و معتقدین به حکومت اهل‌بیت(ع) بودند. این بیانات این‌ گونه شروع می‌شوند: «کفانا الله وایاکم کید الظالمین و بغی الحاسدین و بطش الجبارین… لا یفتننکم الطواغیت و اتباعهم من اهل الرغبه من الدنیا…»(۱۵) در اینجا نوا و آهنگ اصلی در خطاب به این مؤمنین حفظ آنها و ساختن کادرهای لازم برای آینده است. امام در این بیان بیشترین تکیه‌شان روی این نکته است که مردم را از رفاه‌های معمولی این زندگی‌های پر جلوه‌ که جز به قیمت نزدیک شدن به طواغیت به دست نمی‌آید بر حذر بدارند.

از دنیا پرهیز دادن یعنی چه؟ یعنی مردم را از جذب شدن به جریانی که به انسان رفاه می‌دهد تا ایمان او را بگیرد و به او امتیاز بدهد و از تندی مبارزۀ او بکاهد، مصون و محفوظ بدارد و این در خطاب به مؤمنین است.(۱۶)

در اینجا هدف امام، حفظ مؤمنین و کادرسازی برای آینده است؛ لذا آنان را از جذب شدن به قطب‌های قدرت و رفاه کاذب بر حذر می‌دارند و بارها از رژیم حاکم یاد می‌کنند و آن را در کنار شیطان قرار می‌دهند.(۱۷)

از جمله نکات جالب در این بخش از بیانات امام سجاد(ع) قسمتی است که ایشان از تجربه‌های گذشته پیروان اهل‌بیت(ع) یاد می‌کنند. امام به واقعه‌های حره، عاشورا، شهادت حجربن عدی و رشید هجری و ده‌ها حادثه معروف و مهم دیگری که پیروان اهل‌بیت(ع) در طول زمان تجربه کرده بودند و در ذهنشان بود، اشاره می‌کنند. امام می‌خواهند از تجربه‌های گذشته و با یادآوری این خاطرات تلخ؛ این افراد را در مبارزاتشان‌ ثابت‌قدم‌تر کنند.(۱۸)

بیانات دیگری که از این جالب‌ترند وقتی است که امام تقریباً صراحتاً  مردم را به داشتن یک تشکیلات اسلامی ویژه دعوت می‌کنند. البته مخاطب این دعوت تنها وابستگان به آن بزرگوارند، والا اگر می‌خواستند عامه مردم را فرا بخوانند، این دعوت افشا می‌شد و برای حضرت شرایط دشواری پیش می‌آمد: «إن علامه الزاهدین فی الدنیا الراغبین فی الاخره ترکهم کل خلیط و رفضهم کل صاحب لایرید ما یریدون.» مخاطبان می‌آموزند که باید با کسانی که خواسته‌های آنها را دنبال نمی‌کنند و انگیزۀ آنها را ندارند و دنبال حکومت علوی و حکومت حق نیستند، غریبه و بیگانه باشند.(۱۹)

بیانات دیگر امام مثلاً رسالۀ حقوق، حول محور مطالب کلی است. امام بدون اینکه نامی از حکومت و مبارزه و نظام آینده ببرند، در این نامه مبانی مناسبات نظام آینده را ذکر می‌کنند که اگر روزی نظام حکومت اسلامی شکل گرفت ـ که البته احتمالش در دورۀ خود امام سجاد(ع) تقریباً منتفی بود ـ از قبل مناسبات جاری بین مسلمانان شکل گرفته و در ذهنشان منظم شده باشند. به این ترتیب امام، مردم را با حکومت اسلامی‌ای که در آینده به وجود خواهد آمد، آشنا می‌کنند.(۲۰)

دیگر بیانات امام در صحیفۀ سجادیه هستند. صحیفۀ سجادیه مجموعه‌ای از دعاها در مورد همۀ موضوعاتی است که انسان در یک زندگی بیدار و هوشمندانه به آنها توجه دارد. بیشترین تکیه در این دعاها به روابط قلبی و ارتباطات معنوی انسان است. مناجات‌ها و دعاهای گوناگون و خواسته‌های معنوی و تکامل‌زای فراوان و بی‌شماری در این کتاب هستند. امام به زبان دعا، انگیزه‌های یک زندگی اسلامی را در ذهن مردم بیدار و زنده نگه می‌دارند.(۲۱)

 

  1. صبر امام سجاد(ع) در مسیر مبارزه

در تصویری که ارائه کردیم، امام سجاد(ع) را انسان بردبار و صبوری می‌یابیم که در طول ۳۰ ، ۳۵ سال سعی کردند زمینۀ بسیار نامناسب جهان اسلام را به سمتی سوق دهند که در آن خود حضرت یا جانشینانشان بتوانند برای ایجاد جامعه و حکومت اسلامی، نهایت تلاششان را بکنند. اگر ۳۵ سال تلاش امام سجاد(ع) را از زندگی ائمه حذف کنیم، قطعاً به مقطعی که امام صادق(ع) ‌چنان صریح و آشکار با حکومت اموی یا بعدها با حکومت عباسی برخورد کردند، نخواهیم رسید.(۲۲)

برای ایجاد یک جامعۀ اسلامی، زمینۀ فکری و ذهنی از همه چیز مهم‌تر است. در شرایط آن روز عالم اسلام، این کار بایستی در طول سالیان دراز انجام می‌شد و این همان کاری بود که امام سجاد(ع) با تحمل زحمات توان‌فرسا به عهده گرفتند.(۲۳)

 

  1. برخورد با عالمان و شعرای درباری

یکی از شورانگیزترین مباحث زندگی ائمه(ع) برخورد این بزرگواران با سررشته‌داران فکر و فرهنگ در جامعه اسلامی یعنی علما و شعراست. اینها کسانی بودند که فکر و جهت ذهنی مردم را هدایت می‌کردند و جامعه را به وضع مطلوب خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس عادت می‌دادند و نسبت به آن وضع مطیع و تسلیم می‌ساختند.(۲۴)

 

نتیجه‌گیری

به‌رغم اینکه امام سجاد(ع) در دوران امامت پربار خود که ۳۴ سال طول کشید، تعرض آشکاری با دستگاه خلافت نداشتند، ولی گستردن خوان پربار امامت و تعلیم و تربیت تعداد زیادی از عناصر مؤمن و مخلص و انتشار دعوت اهل‌بیت(ع)، کار خود را کرد و دستگاه خلافت بنی‌امیه نسبت به آن حضرت بدبین و اندیشناک شد و به آن بزرگوار تعرض‌هایی هم کرد. حداقل یک‌ بار آن حضرت را با غل و زنجیر از مدینه به شام بردند. به‌طور یقین معلوم نیست در ماجرای کربلا غل و زنجیر به گردن حضرت بسته باشند، اما این ماجرا یقینی است، یعنی حضرت را از مدینه سوار شتر کردند و با غل و زنجیر به شام بردند.(۲۵)

حضرت در موارد متعدد دیگری هم مورد آزار و شکنجه و آزار مخالفان قرار گرفتند و سرانجام در سال ۹۵ هجری به وسیلۀ عمال دستگاه خلافت مسموم شدند و به شهادت رسیدند.(۲۶)

 

پی‌نوشت:

۱- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۶، ص ۱۶٫

۲- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۶، ص ۱۷٫

۳- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۶، ص ۱۷٫

۴- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۶، ص ۱۸٫

۵- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۶ ، ص ۱۹٫

۶- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۶ ، ص ۲۰٫

۷- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۶ ، ص ۲۰٫

۸- ماهنامه پاسدار اسلام ، ش۶ ، ص ۲۰٫

۹- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۶ ، ص ۲۰٫

۱۰- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۸، صص۱۸-۲۰٫

۱۱- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۸، صص۱۸-۲۰٫

۱۲- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۹، ص۱۱٫

۱۳- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۹، ص۱۱٫

۱۴- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۹، صص ۱۲-۱۳٫

۱۵- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۰، ص ۹٫

۱۶- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۱۰، ص ۱۰٫

۱۷- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۱۰، ص ۱۰٫

۱۸- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۰، ص ۱۱٫

۱۹- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۰، ص ۱۱٫

۲۰- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۱۰، ص ۱۲٫

۲۱- ماهنامه پاسدار اسلام، ش۱۰، ص ۱۳٫

۲۲- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۱، ص ۹٫

۲۳- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۱، ص ۹٫

۲۴- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۱، ص ۹٫

۲۵- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۱، ص ۱۳٫

۲۶- ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۲، ص ۱۲٫

10اکتبر/20

منظومۀ اهل دل

به کربلا رسیده‌ای

به ابتدا رسیده‌ای، به انتها رسیده‌ای
به درک اولین و آخرین صدا رسیده‌ای
به عاشقانه‌های روشن حرا رسیده‌ای
به سایه‌سار مهربانی خدا رسیده‌ای

سرشت و سرنوشت تو سپید مثل جامه‌ات
که آیه‌آیه روشنی شده شناسنامه‌ات
چه دلنشین اذان تو، چه دلنشین اقامه‌ات
نمازی و به آسمانِ ربّنا رسیده‌ای

تو و نوای تلبیه، طواف خانۀ خدا
تو و هوای هروله، میان مروه و صفا
در این صفای بی‌ریا، تو ای لبالب از دعا
به لحظه‌های استجابت دعا رسیده‌ای

هوای گرم و… ازدحام و… ناله‌های تشنگی
نوا نوای العطش، صدا صدای تشنگی
دوباره شمر و ماجرای آشنای تشنگی
تو در تلظّی مِنا به کربلا رسیده‌ای

تولد دوبارۀ تو بود وقت رفتنت
که پر کشید روح تو، به شوق و ذوق از تنت
پر از تبسم خدا شده نگاه روشنت
به انتها رسیده‌ای، به ابتدا رسیده‌ای

سیدمحمدجواد شرافت

 

آتشم زدند

این اشک‌ها به پای شما آتشم زدند
شکرخدا برای شما آتشم زدند

من جبرئیلِ سوخته بالم، نگاه کن!
معراج چشم‌های شما آتشم زدند

سر تا به پا خلیلِ گلستان‌نشین شدم
هر جا که در عزای شما آتشم زدند

از آن طرف مدینه و هیزم، از این طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند

بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند

گفتم کجاست خانۀ خورشید شعله‌ور؟
گفتند بوریای شما… آتشم زدند

دیروز عصر تعزیه‌خوانان شهرمان
همراه خیمه‌های شما آتشم زدند

امروز نیز نیّر و عمّان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند…

سیدحمیدرضا برقعی

 

 

 

بی‌وفایید

انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بی‌وفایید شما
مولاست که لب‌تشنه به خاک افتاده‌ست
ای آن همه ابر پس کجایید شما؟

میلاد عرفان پور

 

هفتاد و دو ذبح عظیم          

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه‌ی جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

می‌برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین

پیش‌رو راه دیار نیستی کافیش نیست

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بس که محمل‌ها رود منزل به منزل باشتاب

کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب

ورنه این بی‌حرمتی‌ها کی روا دارد حسین

سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق

می‌نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی

خون به‌دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین

دشمنانش بی‌امان و دوستانش بی‌وفا

با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما، یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می‌بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قومی بی‌حیا دارد حسین

محمد حسین بهجت تبریزی(شهریار )

 

باغ شهادت

گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود

تنها‌تر از مسیح، کسی بر صلیب بود

سر‌ها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!

مولا نوشته بود: بیا‌ ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود

مولا نوشته بود: بیا، دیر می‌شود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود

مکتوب می‌رسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود

اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه‌اش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود

یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود

علیرضا قزوه

 

 

سواران دوباره می‌آیند

نشسته سایه‌ای از آفـتاب بر رویش

به روی شانه‌ی طوفان رهاست گیسویش

ز دوردست‌، سواران دوباره می‌آیند

که بگذرند به اسبان خویش از رویش

کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم

که باد از دل صحرا می‌آورَد بـویش

کسی بزرگتر از امـتحان ابراهیم

کسی چنان که به مذبح بُرید چاقویش

نشسته است کنارش کسی که می‌گرید

کسی که دست گرفته به روی پـهلویش

هــزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیست

که این غریب، نهاده است سر به زانویش

کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است

کجای حادثــه افـتاده است بازویـش

کسی که با لب خشک و ترک ترک شده‌اش

نشسته تـــیر به زیر کمـان ابـرویش

کسی است وارث این دردها که چون کوه است

عجب که کـوه ز مـــاتم سـپید شد مویـش

عجب که کـوه شده چون نسیم سرگردان

که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش

طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سـری

به روی شانه طوفان رهاست گیسویش

فاضل نظری

 

 

 

 

 

 

 

این قافله

نتوان گفت که این قافله وا می‌ماند
خسته و خفته از این خیل جدا می‌ماند
این رهی نیست که از خاطره‌اش یاد کنی
این سفر همراه تاریخ به جا می‌ماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دل سیر ز هر دام رها می‌ماند
می‌رسیم آخر و افسانه وا ماندن ما
همچو داغی به دل حادثه‌ها می‌ماند
بی‌صداتر ز سکوتیم‌، ولی گاه خروش
نعره ماست که در گوش شما می‌ماند
بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما
مرد در هر چه ستم هرچه بلا می‌ماند

محمدعلی بهمنی

 

 

بوی حسین(علیه‌السلام)

دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین

دوباره برسر هر کوچه گفت و گوی حسین

بیا به دسته ما نوحه جنون سر کن

که می‌رویم شباشب، به جست و جوی حسین

حسین، وارث کشف و شهود غار حراست

چه های و هوی محمّد، چه های و هوی حسین
نبسته‌اند به روی حسین، هرگز آب

فرات، آب ننوشید از گلوی حسین

فرات، تشنه‌ی لب‌های تفته جوشش بود

فرات، آب شد از شرم، رو به روی حسین
قتیل قبله همیشه به یاد می‌مانَد

بیا که مهر نماز است، خاک کوی حسین

چنین که در دل من، داغ کربلا جاری ست

شهید می‌شوم از هُرم آرزوی حسین

طلوع می‌کند آخر طلیعه موعود

مسیر قبله عوض می‌شود، به سوی حسین
مرتضی امیری اسفندقه

10اکتبر/20

نقش خواص و نخبگان درحادثه عاشورا

مقدمه:

درباره عوامل زمینه‌ساز حادثه عاشورا نظریه‌های گوناگونی اظهار شده‌اند. شماری از نویسندگان، دشمنی بنی‌امیه با بنی‌هاشم، برخی دیگر تغییر ارزش‌ها و برخی از متعصبان اهل سنت نیز عملکرد خود امام ‌حسین(ع) را سبب حادثه عاشورا دانسته‌اند!. گروهی دیگر از بی‌توجهی به معنویت و دنیاگرایی و کوتاهی خواص از انجام رسالت خود(۱) و… به عنوان عوامل زمینه‌ساز حادثه عاشورا سخن گفته‌اند.

رهبر معظم انقلاب با استناد به آیه شریفه: «فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیًّا »(۲) دو عامل را از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف می‌دانند. یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوه و نماز است. یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی. و عامل دوم «اتَّبَعُوا الشَّهَوَات» است یعنی دنبال شهوترانی‌ها و هوس‌ها و در یک جمله «دنیاطلبی» رفتن و به فکر جمع‌آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمان‌ها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم.»(۳)

 کوتاهی خواص ونخبگان
کوتاهی و سستی خواص و نخبگان از ادای تکلیف و انجام وظیفه یکی از عوامل مهم زمینه‌ساز حادثه عاشوراست. در نقش کلیدی خواص در تحولات و دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی تردیدی نیست. اگر خواص جبهه حق سکوت نمی‌کردند و جمعی تسلیم جلوه‌های دنیا نمی‌شدند و دین را فدای دنیا نمی‌کردند و به‌موقع از حق حمایت می‌کردند، هیچ‌گاه جامعه اسلامی دچار وضعیت زمان امام ‌حسین(ع) نمی‌شد و حادثه تلخ عاشورا  اتفاق نمی‌افتاد.

برای بیان این مسئله ابتدا به مفهوم خواص و عوام اشاره می‌کنیم و سپس به علل و عواملی که ممکن است برخی از خواص را از انجام وظیفه شرعی و مسؤلیت باز دارد و یا آنان را در برابر تکلیف قرار دهد می‌پردازیم.


معنی ومفهوم خواص:

در همه جوامع، مردم به دو قطب تاثیرگذار و تاثیرپذیر تقسیم می‌شوند. از دیدگاه جامعه شناسی، «خواص»، نوعی از گروه‌های اجتماعی هستند که «عوام» در ارزشیابی‌های خود، آنها را ملاک و معیار قرار می‌دهند. از این‌رو به آنها گروه‌های «مرجع» یا «داوری» یا «استنادی» گفته می‌شود.(۴)
اما واژه «عوام » جمع «عامه» است و در لغت به معنای توده مردم آمده است.(۵)

 

اوصاف خواص درکلام علی (ع): 

«هیچ‌یک از عامه مردم جامعه، برای حاکم در هنگام رفاه و آسانی، پُرهزینه‌تر و هنگام بلا و گرفتاری، کم‌یاری‌تر و در برابر انصاف، ناراضی‌‎تر و هنگام خواستن، پافشارتر و با اصرارتر و هنگام بخشش، کم‌سپاس‌تر و هنگام منع، عذرناپذیرتر و هنگام وقوع حوادث روزگار، کم‌صبرتر از خواص نیستند.»(۶)

 

نقش خواص ونخبگان در انحرافات بعد از رسول خدا(ص)

انحرافاتی که بعد از رحلت جانسوز پیامبر(ص) توسط همین خواص نزدیک به پیامبر(ص) در جامعه اسلامی رخ داد زمینه‌ساز به وجود آمدن عاشورا شد. دمل انحراف و حب قدرت از زمانی سر باز کرد که پیامبر(ص) در بستر بیماری بودند و خواستند برایشان قلم و قرطاس (کاغذ) بیاورند تا بنویسند آنچه را که امت را هدایت می‌کند و از  اشتباه و انحراف باز می‌دارد، اما معاندین به بهانه هذیان‌گویی و در اصل ترس از دست دادن مقام و حکومت، حتی از دادن قلم و کاغذ به رحمه للعالمین دریغ کردند و در مراحل بعد دست به جعل حدیث زدند تا به دنیایی که می‌خواهند برسند. دنیایی به ظاهر با احکام اسلامی، ولی در باطن جاهلی. آنان در واقع می‌خواستند جامعه اسلامی را به دوره جاهلی بازگردانند؛ گویی نزدیکی به پیامبر(ص) اثری بر وجود ایشان نداشت.

مرحوم آیت‌الله غروی اصفهانی با چنین مضمون زیبا ومتینی از این واقعه یاد می‌کند: «این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که زمینه را برای او فراهم کرده بود. تیری از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست خلیفه بود.»(۷)

در دوره حکومت علی ابن ابی طالب(ع) عدالت همچون باران بر همه می‌بارید و این به مزاج برخی از خواص و نخبگان خوش نمی‌آمد. به همین دلیل از فرمان، امام معصوم(ع) سرباز زدند و جامعه را دچار خطا و انحراف کردند و با راه انداختن جنگ‌های متعدد، اشتباهات جبران‌ناپذیری را مرتکب شدند که نمونه‌های آن در دوران کوتاه حکومت علی ابن ابی‌طالب(ع) سه جنگی بود که بخشی از خواص در آن نقش داشتند.(۸)


نقش خواص و نخبگان در حادثه عاشورا:

بحث در باب «خواص» و نقش آنان به عنوان یکی از عوامل زمینه‌ساز عاشوراست. خواص طرفدار حق، به‌ویژه کسانی که به حقانیت امام ‌حسین(ع) باور داشتند، قاعدتاً می‌بایست در عرصه سیاسی با آن بزرگوار همراه می‌شدند و با دشمنان می‌جنگیدند. چه عواملی سبب شدند که اینان دست از حمایت امام حسین(ع) برداشتند، اعتنا نکردند و یا در برابر آن حضرت ایستادند. کسانی که امام‌ حسین(ع) را خوب می‌شناختند ولی بر اساس شناخت خود عمل نکردند، کم‌شمار نبودند. بسیاری از کسانی که در مدینه یا مکه به آن حضرت نصیحت می‌کردند که به کوفه نرود(۹) و بسیاری از کسانی هم که نماینده امام ‌حسین(ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همین‌ قبیل بودند.

 

خواص ونخبگان زمان امام حسین(ع):

در یک تقسیم‌بندی می‌توان خواص دوره امام حسین(ع) را به چند دسته تقسیم کرد:

۱- جمعی از صحابی رسول خدا(ص) از مهاجر و انصار که هنوز زنده بودند مانند: جابر بن‌عبدالله انصاری، ابن عباس، سهل بن ساعده و انس بن مالک؛

۲- بزرگان و خواص شیعه از بنی هاشم و غیر آن ، مانند: محمد حنفیه، مختار، سلیمان بن صرد خزاعی، هانی بن عروه، مسیب بن نجبه فرازی و ابراهیم اشتر
۳-  اطرافیان و فرزندان  خلفا، مانند: عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر
۴ – منتقدین در قبایل قحطانی در سرزمین عراق، که شامل بزرگان و رؤسای قبایل قحطانی می‌شوند، مانند: شمر، محمد بن اشعث و عمر بن حریث

۵- کارگزاران بنی‌امیه از قبیل عماره بن عقبه بن ولید و ابن زیاد.

مجموع این خواص را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد:

۶- کسانی که به دلایلی از همکاری با امام(ع) باز ماندند و توفیق حضور در رکاب او را نیافتند.

۷-  کسانی که زمینه‌ساز حادثه عاشورا بودند و آتش جنگ علیه امام(ع) را دامن زدند.

گروه اول را نیز از حیث نوع موضع‌گیری می‌توان به اقسامی به این شرح تقسیم کرد:

الف) کسانی که به حقانیت امام(ع) قائل بودند؛ اما قدرت همراهی و یاری او را نداشتند از این گروه می‌توان افرادی از قبیل جابربن عبدالله انصاری، آن صحابی بزرگ پیامبر(ص)، و از دوستداران خاندان پاک آن حضرت نام برد. جابر در هنگام حادثه عاشورا نابینا بود و از این‌رو نتوانست با امام(ع) در کربلا حضور یابد. عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه نیز از همین گروهند که به علت کهنسالی و بیماری یا علل و مصالح دیگر مثل گزارش‌دهی از مدینه برای امام حسین(ع)، از حضور در کربلا بی‌نصیب ماندند.(۱۰)
ب) کسانی که قائل به حقانیت امام(ع) بودند و در عین توانایی با ایشان همراه نشدند. یکی از این افراد، عبیدالله بن حر جعفی بود. او یکی از هواداران عثمان بود که پس از کشته شدن او نزد معاویه رفت و در جنگ صفین در مقابل حضرت علی(ع) به جنگ ایستاد.(۱۱)

امام حسین(ع) به منزل «قصر مقاتل» رسید و خیمه‌ای دید. سئوال فرمود که خیمه کیست؟ گفتند: «متعلق به عبیدالله بن حر جعفی است.» امام(ع) کسی را فرستاد تا او را به همکاری دعوت کند، اما او جواب منفی داد و گفت: «من از کوفه بیرون نشدم، مگر به خاطر این که با حسین(ع) نباشم، چون در کوفه یاوری ندارد و من اصلاً دوست ندارم او را ببینم و او هم مرا ببیند.» پاسخ او را به امام(ع) رساندند. آن حضرت خود نزد وی رفت و پس از سلام، از او برای خروج علیه یزید دعوت کرد؛ ولی عبیدالله همان جواب را تکرار کرد.  چون امام (ع) از هدایت و رستگاری او مایوس شد، فرمود: «نصیحتی به تو می‌کنم و آن اینکه تا می‌توانی خود را به مکان دوری برسان تا صدای استغاثه ما را نشنوی. زیرا به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاری ما شتاب نکند، خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد.»(۱۲)
سرانجام، عبیدالله، امام(ع) را یاری نکرد در حالی که توانایی چنین امری را داشت و معتقد هم بود، زیرا به امام(ع) عرض کرد: «به خدا سوگند من می‌دانم که هر کس از فرمان تو پیروی کند به سعادت ابدی و خوشبختی ابدی نائل شده است، ولی من احتمال نمی‌دهم که یاری من به حال تو سودی داشته باشد.» امام(ع) را یاری نکرد. البته او بعدها اشعاری در حسرت نپیوستن به امام حسین(ع) سرود و اظهار پشیمانی کرد.(۱۳) افرادی مانند سلیمان بن صردخزاعی، نجبه فرازی (از سران شیعیان کوفه) نیز معتقد به حقانیت امام(ع) بودند و با اینکه از امام دعوت رسمی به عمل آوردند؛ اما یاریش نکردند.
ج) کسانی که منکر حقانیت امام(ع) بودند و بدین جهت از یاری او خودداری کردند. عبدالله بن عمر را می‌توان یکی از این افراد دانست.(۱۴) او در همان روزهای اول ورود امام حسین(ع) به مکه، برای عمره مستحب به آنجا رفته بود. خدمت امام(ع) رسید و گفت: «از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمودند: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند، به ذلت مبتلا می‌شوند.» اکنون پیشنهاد من به شما آن است که همان ‌طور که همه مردم با یزید بیعت کرده‌اند، شما نیز بیعت کنی و از ریخته شدن خون مسلمین بترسی.»(۱۵)
امام(ع) پس از دادن پاسخ او فرمود: «ای ابوعبدالرحمن! از خدا بترس و از یاری ما دست برمدار.» اما سخنان نورانی امام در او تاثیر نکرد و سرانجام هم با یزید بیعت کرد.(۱۶) البته عبدالله بن عمر از زمان حضرت علی(ع) نیز یکی از خواصی بود که در عین اعتقاد به حقانیت امام علی(ع) با حضرت بیعت نکرد و در واقع از قاعدین  بود.(۱۷)
یکی دیگر از کسانی که در حقانیت امام تردید داشت و یا منکر آن بود و به همین جهت در رکاب امام(ع) در جنگ با دشمنان حاضر نشد، عبدالله بن زبیر بود. وی از سرسخت‌ترین دشمنان خاندان پیامبر اسلام(ص) بود و پدرش را از حضرت علی(ع) برگردانید و او را به جنگ با آن حضرت برانگیخت و به عبدالله بن عباس گفت: «چهل سال است که دشمنی شما اهل‌بیت(ع) را در دل خویش جا داده‌ام و آن را پنهان می‌دارم.»(۱۸) او از جمله کسانی بود که می‌خواست امام حسین(ع) در مکه نماند.(۱۹)

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مرتضی مطهری، حماسه حسینی، شهید مطهری، ج۳، ص۴۸، ۴۹، ۴۷،

۲.مریم/۵۹

۳٫سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع بسیجیان، ۲۳/۴/۷۱٫

۴٫ر. ک: به منصور وثوقی و علی نیک خلق، مبانی جامعه شناسی، انتشارات خردمند، چاپ سوم، ص ۲۰۹

۵٫منجد الطلاب، ترجمه محمد بندرریگی، آذرتاش آذرنوش، عربی فارسی، نشر نی، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۴۵۹

۶٫نهج البلاغه ,نامه به مالک اشتر

۷٫الانوار القدسیه، ص۹۹

۸٫پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقری، ترجمه پرویز اتابکی، ص ۶۰۹ -۶۱٫

۹٫لهوف، ص۲۶، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از این‌گونه افراد بودند.

۱۰٫ر.ک: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، تحقیقی در نهضت عاشورا، چاپ اول، بهار ۱۳۸۱، صص ۳۶ – ۳۴ ۰

۱۱٫ر.ک: محمد  طبری، تاریخ طبری، منشورات کتابخانه ارومیه، ج ۷، ص ۱۶۸ . به نقل از حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص ۱۲۰

۱۲٫تاریخ طبری,همان، ج ۴صص ۳۰۸ – ۳۰۷

۱۳٫ر. ک : محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، دفتر انتشارات اسلامی، هشتم، تابستان ۱۳۷۸، ص ۱۲۳

۱۴٫سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین، ج ۷، صص ۲۵۲ – ۲۵۱

۱۵٫ر.ک .: مقتل خوارزمی، انوار المهدی، چاپ اول، ۱۴۱۸ ق . ، ج ۱، ص ۲۷۹ .

۱۶٫ر. ک .: سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین,ص۲۵۴

۱۷٫مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج ۱، صص ۸۱ – ۸۰

۱۸٫سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین، ج ۷، ص ۲۳۸

۱۹٫حیاه الامام الحسین، ج ۶، ص ۲۷ . به نقل از جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، قم، چاپ پنجم، ۱۳۸۰، ص ۳۲۵ .

10اکتبر/20

اربعین، بیعت دوباره با عاشورا

به یاد کربلا، دل‌ها غمین است

دلا! خون گریه کن، چون اربعین است

مرام شیعه در خون ریشه دارد

بقای دین، رهینِ اربعین است

سراسر اربعین در اربعین است(۱)

***

شمیم یاد عاشورا و کربلا و نام حسین(ع) جان‌ها را صفا می‌بخشد و به زندگی‌ها شور و معنا می‌دهد. چه زیبا سروده‌اند که:

پیچیده شمیمت همه‌جا ای تن بی‌سر

چون شیشه‌ عطری که درش گم شده باشد

باز هم اربعین است و تکرار درس‌های عاشورا.

باز هم در اربعین، پرچم عزای حسینی را برمی‌افرازیم و با پای دل به زیارت کربلا می‌رویم و یاد حماسه و شهادت و عدالت و شجاعت را زنده می‌داریم.

مکتب عاشورا برای تشنگان حقیقت، سیراب کنندۀ جان است و الهام‌بخش ایمان.

قرن‌ها از آن واقعه‌ سرخ می‌گذرد.

اما… هنوز هم در جان ما علقمۀ عطش جاری است و ما همچنان تشنۀ فراتیم و جانمان با نوای عاشورا دمساز است و اربعین، نقش عاشورا را در دل‌ها بازنگاری می‌کند.

دل‌های ما یک «حسینیۀ»‌ پرشور است و خانه‌های‌مان «تلّ زینبیه».

در حسینیۀ دل‌های‌مان، مرغ‌های محبت سینه می‌زنند و اشک‌های یتیم، در خرابۀ چشمان ما بی‌قراری می‌کنند.

سینه‌های ما، تکیه‌ای قدیمی است که با کتیبه‌های اشعار محتشم سیه‌پوش است. در آن با کلید «یاحسین» باز و زمین آن، با اشک و مژگان چشم، آب و جارو می‌شود.

گرچه در عصر غربت عاشورا و اربعین به سر می‌بریم،

گرچه گرفتار بُعد منزل، شده‌ایم،

گرچه فرصت عرض ارادت از نزدیک، فراهم نیست،

ولی آتش عشق حسینی در سینه‌ها خاموشی ندارد. ما دل‌های خود را «وقف اباعبدالله» کرده‌ایم.

اباعبدالله(ع) این وقف‌نامه را امضا کرده‌اند و ما هزاران شاهد بر این مدعا داریم.

همین که شوق کربلا در دل و شور شهادت در سر داریم.

همین که هیچ روزی بی یاد ایشان بر ما نمی‌گذرد و هیچ مجلس و محفلی بدون سلام بر حسین(ع) شکل نمی‌گیرد،

همین که «زیارت عاشورا» ترجیع‌بند سرود زندگی‌ ما در شب و روز است،

همین که تربت ایشان، زینت سجاده‌ها و تسبیح‌های ماست،

همین که اشک عزای حسین«ع»، شست‌وشو دهندۀ چشم و چهرۀ گنهکار ماست،

همین که از آغاز محرم تا پایان ماه صفر و در ایام اربعین، برای اباعبدالله«ع» عزاداری می‌کنیم،

همین که جبهه‌های‌مان به یاد ایشان گرم بود،

همین که مدافعان حرم، در پاسداری از خیمه‌های حریّت و غیرت و حرمت آل‌الله، جانفشانی می‌کنند،

همین که دلباختگان سیدالشهدا«ع» ندای «هَل مِن ناصرٍ» ایشان را در سراسر گیتی پاسخ می‌دهند،

همین که «حُبُّ الحُسین یَجمَعَنا» شعار ماست،

اینها همه گواه آن عشق و ارادت و تولا و دلدادگی‌اند.

ما درس‌های عاشورا را در اربعین تکرار و مرور می‌کنیم.

درسی که از عاشورا آموخته‌ایم این است:

قربانی راه دین، فرزند و پدر کردیم

ما نمک‌پروردۀ سفره حسینیم.

مثل جابر و عطیه، اربعین وی را ارج می‌نهیم.

اگر راه باز باشد، قدم به قدم، سوی حرم می‌آییم تا اربعین در کربلا باشیم.

و… اگر راه بسته باشد، از راه دل می‌آییم که از کودکی گفته‌ایم که:

«بُعد منزل نبود در سفر روحانی»

کوی جانان را که صد کوه و بیابان در ره است

رفتم از راه دل و دیدم که ره یک گام بود

اربعین، عشق عاشورایی ما را زنده‌تر می‌کند.

صبح‌ها وقتی سفرۀ دعا و عزا گشوده می‌شود. دل و روحمان گرسنه و تشنۀ محبت می‌شود.

ابتدا، چند مشت «آب بیداری» به صورت جان می‌زنیم تا خواب غفلت را بشکنیم.

«زیارت‌نامه» را که می‌بینیم، چشممان آب می‌افتد.

«اَلسَّلامُ عَلَیک» را که می‌شنویم، بوی خوش کربلا به مشاممان می‌رسد، بُغض عاشورایی راه گلوی‌مان را می‌بندد. هوای دلمان ابری و آسمان دیدگانمان بارانی می‌شود.

باران اشک، ما را تا دریای کرامت اماممان پیش می‌برد.

به قول «حسان»:

«تا که نامت می‌برم، از دیده آب آید برون»

ما هر روز، جرعه جرعه زیارت عاشورا می‌نوشیم و سر سفرۀ توسل «ولایت» را لقمه لقمه در دهان کودکانمان می‌گذاریم و آماده می‌شویم تا در چهلمین روز شهادت، پای سفره «زیارت اربعین» بنشینیم و سیراب شویم.

غذای ما از عطای حسین«ع» است.

الحمدلله…

قدر این نعمت را می‌دانیم.

در این خشکسالی دل و قحطی عشق و کساد بازار عاطفه و گسستن رابطه‌ها و رواج فاصله‌ها، باز هم شاکریم که نم‌نم باران اشک و نسیم «حُبُّ الحُسین»، غنیمتی است که رواق چشمان ما را آینه‌کاری می‌کند.

خدا کند که همیشه تشنۀ چشمۀ کربلا و نهر علقمه باشیم.

امروز، بر سردر دل‌های ما پرچمی نصب شده که بر آن نوشته است:

«اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَباعَبدِالله»

این پرچم، در یمن، لبنان و عراق و سوریه و غزه هم برافراشته است.

سینه‌زنان حسینی، در خیابان‌های آمریکا و انگلیس هم این محبت عمیق را به رخ جهان بیگانه از محبت و عدالت می‌کشند.

اربعین، تجدید میثاق با عاشوراست.

ای حسین«ع»! ای قهرمان همیشگی تاریخ! ای خون خدا! ما نخواهیم گذاشت شور عاشورا سرد و خاموش شود.

آنانکه می‌کوشند تو را از ما بگیرند و ما را با تو غریبه کنند، آب در هاون می‌کوبند.

جاودانگی تو را خدا تضمین کرده است.

اربعین برگی از کتاب جاودانگی توست. ما نیز در این زمینه تکلیف داریم، تکلیفی تاریخی، بزرگ و اثرگذار.

آموزۀ بزرگداشت چنین روزها و مناسبت‌هایی از توصیه‌های اکید اولیای دین و علمای مکتب است.

امام خمینی «ره» فرمود:

«این روزهای بزرگ را بزرگ بشمارید و اربعین‌ها، عاشوراها و امثال اینها را بزرگ بشمارید. اسلام این‌قدر برای وحدت کلمه تبلیغ و عمل کرده است، یعنی روزهایی را پیش آورده است که با خود این روزها و انگیزۀ این روزها تحکیم وحدت می‌شود، مثل عاشورا و اربعین.»(۲)

توصیه‌ای هم که بر خواندن «زیارت اربعین» شده است، برای تکریم همین روز است. در مضامین زیارت اربعین، مقوله‌هایی چون ترسیم سیمای امام حسین(ع) و ویژگی‌های شخصیت ایشان، فلسفه‌ قیام امام، شناخت چهرۀ مخالفان، فرهنگ جهاد و شهادت، تبرّی از دشمنان، پیوند امام با خط رسالت، حیات سعادتمندانه و عزتمندانه، بیزاری از ستمگران و هم‌خطّان و هم جبهه‌ای‌های آنان و اعلام صریح مواضع نسبت به حق و باطل… دیده می‌شود. اینها اصول خط ولایت شیعی و جوهرۀ ناب دین خدا هستند. در سایه‌ عاشوراها و اربعین‌هاست که درخت ایمان آبیاری می‌شود و «شجرۀ طیبه» اهل‌بیت«ع» و ولایت آنان، در سراسر جهان بال و پر می‌گستراند.

باشد که «راه اربعین»، یادآور «خطّ عاشورا» باشد

و کربلا راه ما را به کعبۀ توحید و روضۀ نبوی متصل سازد.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- از نویسنده.

۲- صحیفه نور، ج ۱۵، ص ۲۶۶ و ۲۶۲٫