Tag Archives: زندگی

17ژوئن/21

گذشت: راز آرامش

اشاره: در شماره‌های پیشین، هفده گام از مبحث «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» تقدیم و در ادامه در ابتدای گام هجدهم به  به لزوم چشم‌پوشی از خطا بر اساس آیات و روایات پرداخته شد و در ادامه به چگونگی روحیه گذشت اشاره می‌شود:

 

الف.چگونه روحیه گذشت، پیدا کنیم؟

تفکر عامل بسیار خوبی برای پیدا کردن روحیه گذشت است. شما که به اصل زندگی خویش علاقه‌مندید، اما اهل گذشت نیستید، آیا تا به حال فکر کرده‌اید که بسیاری از زندگی‌های خوب، به جهت نبودن روحیه گذشت در دو طرف، به تلخی انجامیده و یا به جدایی کشیده شده است؟ آیا می‌‌دانید اهل گذشت نبودن موجب می‌شود که پیوندهای عاطفی میان شما و همسرتان، سست شوند و آرام آرام به او بی‌علاقه شوید؟ آیا می‌دانید جایگاه شما در نگاه همسرتان در صورت وجود روحیه گذشت، دو صد چندان می‌شود و علاقه او به شما بیشتر خواهد شد؟ هر وقت که ‌خواستید بر سر مسئله‌ای که در آن حق با شماست با همسر خود به بحث و جدل بپردازید، حتماً به بهائی که برای این کار پرداخت می‌کنید، فکر کنید.

آثار گذشت کدامند؟

  1. گذشت نکردن موجب ماندگاری کینه‌ها می‌شود. کینه هم هر اندازه کهنه‌تر ‌شود، اثر تخریبی بیشتری خواهد داشت.
  2. عدم گذشت عزّت و شخصیت شما را پایمال می‌کند. به رفتار امام سجّاد(ع) با یکی از آشنایان خود دقت کنید و بگویید کدام‌یک محترم‌ترند؟ و چرا؟

برخی از اصحاب امام سجّاد(ع) نقل می‌کنند که مردی از خویشاوندان امام به ایشان دشنام داد. امام(ع) پاسخی ندادند و بعد از رفتن آن مرد به همراهانشان فرمودند: «شما گفته‌های این مرد را شنیدید. اکنون دوست دارم با من بیایید تا پاسخ مرا نیز بشنوید.»گفتند: «می‌آییم. ما نیز دوست داریم به او پاسخ بدهیم و حرفمان را به او بزنیم.»

امام سجّاد(ع) کفششان را پوشیدند و راه افتادند. در بین راه، این آیه از قرآن را تلاوت می‌فرمودند که: «کسانی که خشم خود را فرو مى‏برَند، از مردم در مى‏گذرند و خداوند، نیکوکاران را دوست دارد.»(۱) ما [با شنیدن این آیه] متوجه شدیم که امام(ع) پاسخ آن شخص را [آن طور که ما فکر می‌کردیم] نخواهند داد. امام رفتند تا به در خانۀ آن مرد رسیدند و فرمودند: «به صاحب خانه بگویید علی‌بن الحسین، بیرون در ایستاده.»

آن مرد شک نداشت که امام(ع) برای تلافی آمده است؛ اما امام سجاد(ع) با نرمی فرمودند: «برادر! تو اندکی پیش نزد من آمدی و آنچه می‌خواستی گفتی. اگر آنچه گفتی در من هست، من هم اکنون از خداوند آمرزش می‌طلبم و اگر در من نیست، از خدا می‌خواهم تو را بیامرزد.» آن مرد، میان دو چشمان امام را بوسید و گفت: «من چیزهایی را گفتم که در شما نبود و خود بدانچه گفتم، سزاوارترم.»(۲)

  1. انسان بدون گذشت به هدفش نمی‌رسد. اگر هدف شما آرامش در فضای زندگی‌ است، این هدف با گذشت به دست می‌آید، نه با جار و جنجال و انتقام گرفتن.
  2. بدون گذشت دل‌ها به هم نزدیک نمی‌شوند. مگر می‌شود زندگی آرامی را بدون دور بودن دل‌ها از هم فرض کرد؟ مگر می‌شود زن و شوهری در کنار هم احساس خوشبختی کنند، بدون اینکه دل‌هایشان به هم نزدیک باشند؟ صاحبان دل‌های فاصله گرفته از هم، در کنار یکدیگر احساس خوبی ندارند و دوست دارند جسم‌هایشان هم از یکدیگر فاصله داشته باشند. چه‌قدر تلخ بود نامه زنی که نوشته بود: «وقتی شوهرم به مأموریت می‌رود، به‌قدری خوشحالم که انگار دنیا را به من داده‌اند!»

گذشت، هم ضامن آرامش و هم عامل صمیمیت در فضای خانواده است. گاهی که احساس می‌کنید گذشت، برایتان کار سختی شده به فرزندانتان فکر کنید که با جدل شما و همسرتان، در معرض عقده‌ها و انحرافات تربیتی قرار می‌گیرند. شما که حقّتان را بیش از فرزندانتان دوست ندارید. پس، گذشت کنید.

  1. از همه اینها مهم‌تر اینکه گذشت به انسان آفرینش می‌دهد و به او در رسیدن به هدف خلقت، کمک می‌کند.
  2. مفهوم مقابلِ «گذشت» «انتقام» است. توجه به زشتیانتقام می‌تواند ما را تشویق به گذشت کند. کسی که اهلگذشت نباشد، لاجرم، اهل انتقام خواهد شد.(۳) رفتار ناشایست را نباید با رفتاری از همان جنس پاسخ داد. در این صورت، شما هم در قد و  اندازه کسی قرار خواهید گرفت که از او شکوه دارید.(۴) با پرهیز از مقابله به مثل، به شخصیت خود احترام بگذاریم.(۵) زیرا انسان وقتی انتقام می‌گیرد، شخصیتش خرد می‌شود.(۶)

البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که گذشت از فردی که انسان با او رابطه عاطفی دارد، بسیار آسان‌تر از وقتی است که رابطه عاطفی وجود ندارد. زن و شوهر هر چه رابطه عاطفی خود را بیشتر تقویت کنند، راحت‌تر  از خطای هم چشم‌پوشی می‌کنند.

 

ب. خط قرمز گذشت

خط قرمز گذشت، اهمال در وظایف دینی است. این خط قرمز به شرایط و افراد بستگی ندارد. انسان حق ندارد برای هیچ کسی از وظایف دینی خود بگذرد.

در معارف دینی، پدر و مادر از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند و حقوق خاصی دارند. احترام آنها در هر حالی بر انسان واجب است که خود، حدیث مفصلی است و در این مجمل نمی‌گنجد. همین اندازه بگوییم که در قرآن، احترام به آنها در کنار عبودیت خداوند آمده است،(۷) اما همین قرآن، اطاعت از پدر و مادر را اگر به قیمت نافرمانی از خداوند تمام شود، نمی‌پذیرد.(۸) یعنی در انجام وظایف دینی، حتی در برابر پدر و مادر هم نمی‌توان گذشت کرد. در یک جمله می‌توان گفت در معارف دینی، خط قرمز گذشت، لطمه نخوردن به دین، معرفی شده است.(۹)

 

 پرسش‌های شما:

اشتباهات اوایل زندگی همسرم را نمی‌توانم فراموش کنم

سه سال است که ازدواج کرده‌ام. دوران نامزدی من یک سال طول کشید. اوایل زندگی، مشکلات فراوانی با همسرم داشتم. راهمان از هم دور بود، به همین دلیل در دوران نامزدی خیلی کم به دیدنم می‌آمد. او به حرف‌ خانواده‌اش خیلی گوش می‌داد. در گفتگوی زمان خواستگاری بنا شد که من درسم را ادامه بدهم؛ اما بعد از عقد، خانواده‌اش گفتند: «پسر ما توانایی اداره یک زندگی به همراه درس خواندن همسرش را ندارد».

ما چون فامیل بودیم، پایه ازدواجمان بر اساس اعتماد شکل گرفت؛ اما حالا احساس می‌کنم اینها دروغگو هستند. یک فرزند دارم؛ اما یک بار به خانه پدرم رفتم و تصمیم به طلاق گرفتم. البته همسرم خوب است و بعضی از  معیارهای مرا دارد. او فرد باایمانی است. من فقط در باره درسم خیلی حساس بودم و پیش خود می‌گفتم: «چرا به من دروغ گفتند؟» رفتار شوهرم نسبت به قبل خیلی فرق کرده و تلاش می‌کند چیزهایی را که در گذشته به من صدمه زده، جبران کند؛ ولی من هر کاری می‌کنم، نمی‌توانم فراموش کنم. همیشه گله می‌کنم و بهانه می‌گیرم. نشاط لازم برای زندگی با او را ندارم. امیدم به زندگی رنگ باخته.

 

ج. توحید، محور زندگی

محور تمام ابعاد زندگی از نگاه دین، توحید است. در مشاوره هم باید با محوریت توحید، پیش رفت. بدون خدا هیچ مشکلی در زندگی به‌طور کامل، حل شدنی نیست. بسیاری از راهکارهایی که خدا در آن جائی ندارد، مسکن موقتی هستند و درمان نیستند. شما هم اگر در این مشکل خدا را در نظر نگیرید، نمی‌توانید گذشته را فراموش کنید و اگر نتوانید گذشته را فراموش کنید، نمی‌توانید دست از گله و شکایت بردارید. اگر هدفتان در زندگی خدا باشد، وقتی این روایت را بشنوید، به‌راحتی گذشت می‌کنید.

پیامبر خوبی‌ها، رسول خدا(ص) فرمودند: «هر گاه خشمی برایتان پیش آمد، آن را با گذشت از خود دور کنید؛ زیرا در روز قیامت، منادی ندا می‌دهد: «هر کس که اجری بر عهده خدا دارد، به پا خیزد.» پس کسی جز گذشت‌کنندگان بر نخواهد خاست.(۱۰) آیا  سخن خداوند متعال را نشنیده‌اید که فرمود: «پس هر که گذشت و اصلاح کند، مزدش بر عهده خداست؟(۱۱)

 

د.همان طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند

یکی از گام‌های موفقیت در زندگی مشترک این است که همان طور با همسرمان برخورد کنیم که دوست داریم او با ما برخورد کند. این نکته، یکی از اصول اساسی اخلاق اسلامی است.(۱۲)

حال باید از این خانم پرسید: آیا شما دوست ندارید که اگر اشتباه بزرگی را انجام دادید، همسرتان شما را ببخشد و دیگر به رخ شما نکشد؟ آیا دوست دارید اگر شما را بخشید، گاهی آن مسئله را مثل پُتک بر سرتان بکوبد؟ اگر اشتباهی کردید و به اعتراف همسرتان آن را جبران کردید، چطور؟

 

ه.توجه به نعمت‌ها، فهمیدن اشتباه و جبران آن

به این نکته توجه کنید که پشیمانی همسر و بازگشت او از اشتباهش یک نعمت بزرگ است. اگر شکر این نعمت را به جای نیاورید، ممکن است از بین برود. شکر این نعمت هم فراموشی گذشته و به رخ نکشیدن خطاست. فکر نکنید که اگر قدر این نعمت را ندانید، برای شما باقی خواهد ماند. درست است که هم اکنون همسرتان گلایه‌ها و بهانه‌های شما را تحمل و با شما مدارا می‌کند؛ اما معلوم نیست این مدارا تا کی ادامه پیدا کند. ممکن است وقتی که همسرتان احساس کرد گذشته خود را به اندازه کافی جبران کرده است، دیگر دست از مدارا بردارد و ساز دیگری را کوک کند. پس هر چه زودتر، دست از این روش بردارید و به ظاهر هم که شده، گلایه و بهانه را کنار بگذارید.

 

و.گله یا سرزنش؟

شما نام رفتار خود را گله می‌گذارید؛ اما  نام اصلی کار شما سرزنش است. شما با گله خود، در حقیقت اشتباه گذشته کسی را دائماً به رخ‌اش می‌کشید و این یعنی سرزنش.(۱۳) مراقب باشید که ممکن است همسرتان بر اثر سرزنش‌های پی در پی شما، روی دنده لج بیفتد و دوباره به روش گذشته بازگردد.

امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «زیاده‌‌روی در سرزنش، آتش لجاجت را شعله‌ور می‌کند.»(۱۴) وقتی آتش لجاجت شعله‌ور شد، مدیریت رفتار و گفتار از دست فکر و اندیشه بیرون خواهد رفت و انتظار شنیدن حرف‌های زشت و رفتارهای عجیب بعید نخواهد بود.

به فرمایش امیر مؤمنان(ع): «لجاجت، اندیشه را از میان می‌برَد.»(۱۵)

و نیز : «لجوج، تدبیر ندارد.»(۱۶)

علاوه بر این، سرزنش آتش کینه را شعله‌ور می‌کند و دیگر محیطی که در آن قرار دارید، زندگی نام نخواهد داشت. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «زیاد سرزنش مکن؛ زیرا این کار، کینه و دشمنی را به دنبال خواهد داشت.»(۱۷)

کینه و دشمنی، محصول سرزنش و میوه تلخ لجاجت است. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «لجاجت به جنگ [ودعوا] منجر می‌شود و دل‌ها را پُر از کینه می‌کند.»(۱۸)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫سورۀ آل عمران: ۳، آیۀ۱۳۴٫

۲٫الإرشاد، ج۲، ص۱۴۵٫

۳٫امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که صفت نیک گذشت را نداشته باشد، رفتار زشت انتقام را در پیش خواهد گرفت.» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۵۰)

۴٫امام صادق(ع) فرمود: «هر کس [رفتار] شخص نابخرد را با نابخردی تلافی کند، به رفتاری که [از جانب آن نابخرد] با او شده، رضایت داده است؛ زیرا از رفتار او پیروی کرده است.» (الکافی، ج۲، ص۳۲۲).

۵٫امام صادق(ع) فرمود: «هر کس تو را گرامی داشت، او را گرامی بدار و هر کس که به تو بی‌احترامی کرد، خودت را [با پرهیز از رفتاری شبیه او] گرامی بدار.» (بحار الأنوار، ج۷۱، ص۱۶۷).

۶٫امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «همراه انتقام، آقایی نیست.» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۷۷۰).

  1. «قَضى رَبُّکَ ألاّ تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ وَ بِالْوَالِدَینِ إِحْساناً إمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أحَدُهُمَا أوْ کِلاهُمَا فَلاتَقُل لَهُمَا اُفٍّ‏ّ وَ لا تَنْهَرْهُمَا وَ قُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً؛ و پروردگار تو مقرّر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو، در کنار تو به سالخوردگى رسیدند، به آنها [حتى‏] «اُف» مگو و به آنان، پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى.» (سورۀ اسراء: ۱۷، آیۀ۲۳).

 

۸٫«وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً؛ و اگر [پدر و مادر] تو را وا دارند تا در بارۀ چیزى که تو را بدان دانشى نیست، به من شرک ورزى، از آنان فرمان مبر، و[لى‏] در دنیا به خوبى با آنان معاشرت کن‎.» (سورۀ لقمان: ۳۱، آیۀ۱۵).

۹٫امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «به نیکی پاداش ده و از بدی در گذر، مادام که به دین لطمه‌ای نزند و در قدرت اسلام، ضعفی پدید نیاورد.» (عیون الحکم و المواعظ، ص۲۲۳).

۱۰- بحار الأنوار، ج۷۴، ص۱۸۰٫

  1. «فَمَن عَفا وَ أَصلَحَ فَأَجرُهُ عَلَی اللَّهِ»(سورۀ شورا:۴۲، آیۀ۴۰).

۱۲٫در گام دوم از جلد دوم در این باره حرف زدیم.

۱۳٫در گام چهارم از جلد چهارم، به صورت مستقل به بحث سرزنش پرداخته‌ایم.

۱۴٫تحف العقول؛ ص ۸۴٫

۱۵٫نهج البلاغه، حکمت ۱۷۹٫

۱۶٫عیون الحکم و المواعظ، ص۴۱۰٫

۱۷٫بحار الأنوار، ج۷۱، ص۱۶۶٫

۱۸٫عیون الحکم و المواعظ، ص۵۲٫

01سپتامبر/20

تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی در زندگی

اشاره: در گام پانزدهم، از «گام‌های موفقیت در زندگی مشترک» به لزوم و اهمیت ایجاد فضای شاد در خانواده پرداختیم. اینک و در ادامه، به چند پرسش مطروحه از سوی شما پاسخ داده و به تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی و جایگزینی شادی‌های حقیقی با استناد به احادیث و روایات از معصومین(علیهم‌السلام) می‌پردازیم.

 

 

پرسش‌های شما:

جایگزین موسیقی‌های تند در عروسی‌ها چیست؟

کسانی هستند که در مراسم‌های عروسی تنها با موسیقی‌های آن‌چنانی شاد می‌شوند. واقعاً جایگزین مراسم‌های عروسی این‌چنینی چیست که بتواند این دسته از افراد را هم در مراسم عروسی شاد نگه دارد؟

 

تفاوت شادی‌های سطحی و عمقی

برخی آنچه را که در چهره و ظاهر اتّفاق می‌افتد، شادی حقیقی می‌دانند؛ در حالی که شادی حقیقی، در روح انسان رُخ می‌دهد.

آنچه با موسیقی‌های حرام به دست می‌آید شادی حقیقی نیست؛ زیرا اتّفاقی که این موسیقی‌ها در روح تولید می‌کند، کدورت است، مچاله شدن است؛ در حالی که شادی حقیقی باید به انسان آرامش روحی بدهد.

شما با این موسیقی‌ها به آرامش نمی‌رسید، دچار تلاطم می‌شوید، دچار هیجان می‌شوید. هیجاناتی که ناشی از این موسیقی‌هاست، نشانه شاد بودن نیست، نشانه خارج شدن مدیریت وجود از دست عقل است. شاید دیده باشید در این مراسم‌ها برخی از جوانان کارهایی انجام می‌دهند که انسان در سلامت عقلشان شک می‌کند. مگر کسی که به شادی حقیقی رسیده، از نعمت عقل محروم می‌شود؟

انسان شاد کسی است که به شدّت بر هیجانات عصبی خود تسلّط دارد. مردم باید طعم شادی حقیقی را بچشند.

 

درهم تنیدگی بحث شادی و هدف زندگی

بسیاری از افرادی که با گناه به شادی می‌رسند، کسانی هستند که یادشان رفته برای چه به دنیا آمده‌اند. اینها با تند شدن یک موسیقی شاد می‌شوند و با آرام شدنش، محزون. انسانی که برای خود هدفی دارد، وقتی اتّفاقی می‌افتد که او یا دیگران را به هدف زندگی نزدیک می‌کند، شاد می‌شود. وقتی هم که اتّفاقی می‌افتد که او یا دیگران را از هدف زندگی دور می‌کند، ناراحت و غمگین می‌شود.

چرا کسی که هدف زندگی را فراموش نکرده و در یک مراسم عروسی می‌بیند که مردم گناه می‌کنند، ناراحت می‌شود؟ برای این که او می‌داند این عروس و داماد، درست در شب ازدواجشان که می‌تواند نقطه پرش آنها به سوی خدا باشد، گناه می‌کنند؛ امّا همین عمل در آن مراسم عروسی، خیلی‌ها را شاد می‌کند؛ زیرا نوع نگاه آنان به این گناه، این‌گونه نیست؟ اینها تنها به همین شادی‌های ظاهری قانع هستند.

اگر شما نتوانید در مخاطب خود این نوع نگاه را تولید کنید، او از نشستن در مجلسی که در آن آهنگ آن‌چنانی پخش نشود، لذّت نمی‌برد. نوع نگاه چنین فردی به زندگی بیمارگونه است.

چه‌قدر فرق است میان شاد بودن با توهّم شادی! و چه بسیارند کسانی که خیال می‌کنند شادند؛ امّا حتّی طعم شادی را نچشیده‌اند! اگر در زندگی، مقصدی نداشتی و لبخندی به لبت نشست، خیال نکن که شاد شده‌ای. شادی وقتی مهمان دلت می‌شود که احساس کنی در حال نزدیک شدن به مقصدی هستی که برایش آفریده شده‌ای. اگر طعم این شادی را بچشی، می‌فهمی حالاتی که پیش از آن به خطّ تو نام شادی روی پیشانی‌شان می‌نشست، دزدِ نام شادی بودند. به دنبال شادی حقیقی باش. روزی پرده توهّم از روی شادی‌های خیالی کنار خواهد رفت. شاید آن روز برای چشیدن طعم شادی دیر باشد.

وقتی که نوع نگاه مردم به زندگی عوض شد، ابزار شادی کردن آنها نیز متفاوت می‌شود. بگذارید در همین مراسم عروسی مثال بزنیم. کسی که زندگی را مسیری برای رسیدن به خدا دیده و هدف را خدایی شدن می‌داند، خودِ این عروسی برایش بزرگ‌ترین عامل شادی است. وقتی می‌بیند دو نفر جوان، دستور خدا را اجرا کرده، با ازدواج، دین خود را بیمه می‌کنند، از عمق وجود، خوش‌حال می‌شود. وقتی که به مراسم عروسی دعوت می‌شود که مورد توصیه دین است، باز هم خوش‌حال می‌شود که برای اجرای یک فرمان الهی قدم برداشته است. وقتی که در عروسی، صِله رَحِم می‌کند و کسانی را که مدّت‌هاست ندیده، به این بهانه می‌بیند، خوشحال می‌شود.

در مراسم عروسی، در احوال‌پرسی‌ها با مشکلات فامیل آشنا می‌شود. اگر توانست کاری برایشان انجام دهد، از این بابت، خوش‌حال می‌شود و اگر هم نتوانست، از این که پایِ درد دلشان نشسته و با آنها همدردی کرده، خوش‌حال است. اگر عروس و داماد، نیازمند هستند و او هم به بهانه هدیه ازدواج، کمکی به آنها کرده، آرام می‌گیرد و خوش‌حال می‌شود. اینها همه مایه شادی است. وقتی انسان از این مراسم ازدواج برمی‌گردد، یک دنیا انرژی است. همه فردای آن روز، تفاوت را در چهره او می‌بینند. خانواده عروس و داماد هم از این که با آسان گرفتن ازدواج، مایه وصلت دو جوان را فراهم کرده‌اند، خوش‌حال‌اند؛ چون تنها نگران رضایت خدا بوده، مراسم ساده‌‌ای گرفته‌‌اند و در این مراسم ساده، چند فقیر را هم دعوت کرده‌اند. همین هم مایه خوش‌حالی آنهاست. وقتی به فقرا غذایی را به همراه یک هدیه می‌دهند و خوش‌حالی آنها را می‌بینند، روحشان آرام می‌گیرد و تازه می‌فهمند شادی چیست؟

امّا اگر این گونه فکر نکنند و مراسم ازدواج، جز همان شادی ظاهری نباشد که در گناه خلاصه می‌شود، همه، ناراحتی و غم است. پدر و مادرها، نگران قد و قامت موز و خیاری هستند که سرِ میز‌ها می‌گذارند. خیارها، قلمی و موزها بزرگ باشند که مبادا آبرویمان پیش مهمان‌ها برود. غذایمان چند جور باشد که شخصیّت‌مان در پیشگاه باعظمت مهمانان، دو کلاسی بالا برود! مهمان‌ها هم به فکر رقابت‌اند. من داییِ دامادم و نباید از دایی عروس، کم بیاورم. حالا دایی عروس چه‌قدر می‌خواهد هدیه بدهد؟ کاش می‌شد بفهمم تا از او کم نیاورم. با چه لباسی و با چند دست لباس بروم که چشم همه به من خیره شود؟ اوضاع مالی‌ام خوب نیست که لباس نو بخرم، برخی از مهمان‌ها هم که در عروسی قبلی بوده‌اند و این لباس‌ها را تنم دیده‌اند. حالا چه گُلی به سرم بزنم؟ خاله‌ام به همراه بچّه‌هایش می‌آید؛ امّا اوضاع اقتصادی‌اش خوب نیست و می‌دانم لباس‌هایشان در مقابل لباس‌های دیگران، تابلوست و در تنشان، گریه می‌کند. حالا چه بر سر بریزم؟ اینها همه غم و غصّه است.

فردای این عروسی هیچ کسی حال و حوصله ندارد. عروس و داماد با همدیگر دعوا دارند و حوصله یکدیگر را ندارند. مهمان‌ها هم هر کدام به گونه‌ای حرص می‌خورند. داییِ بزرگ عروس، حرص می‌خورد که چرا از دایی کوچک داماد کم آورده، چه رسد به دایی بزرگِ داماد. خواهر عروس، عصبانی است که چرا لباس خواهر داماد از او فاخرتر و گران‌تر بوده و… . آیا واقعاً این شادی است؟!

 

الگوسازی

مقصود ما در دو نکته قبلی، این نبود که بنشینیم و برای فامیل‌هایمان از هدف زندگی بگوییم. البتّه اگر شرایط و موقعیّتش فراهم بوده و زمینه تأثیر، وجود داشته باشد، کار خوبی است. اگر بتوانیم واقعیّت‌های عروسی‌های منهای خدا را برای مردم، باز کنیم، خیلی مفید است؛ امّا همیشه با حرف که نمی‌شود این کارها را کرد. باید به معنای حقیقی کلمه برای مردم، الگو درست کرد؛ یعنی مراسم‌هایی را بر پا کرد و در آن، طعم شاد بودن حقیقی و بدون گناه را به مردم چشانْد.

در این جا تذکّر یک نکته دیگر را هم لازم می‌دانیم و آن این که نباید در مراسم عروسی، روی اموری که مباح بوده، گناهی ندارند، تعصّب داشت. چه اشکالی دارد که ما از امور مباح برای شاد کردن مردم، استفاده کنیم؟ مثلاً اگر کسی در یک مراسم عروسی، لطیفه‌ای تعریف کند که اهانت به فرد یا گروهی نباشد، اشکال دارد؟ حالا اگر قصد او با این لطیفه، شاد کردن مردم باشد که خیر هم هست. اگر این لطیفه، حکمتی را هم در دل خود داشته باشد که دیگر خیلی بهتر. در این صورت، دیگر نمی‌توان گفت که تعریف لطیفه، تنها یک عمل خنثی‌است؛ بلکه یک کار خوب و قابل سفارش است.

برخی از خانواده‌های مذهبی، مراسم خود را در مناسبت‌های شاد مذهبی می‌گیرند و مدّاحی را دعوت می‌کنند که واقعاً خواندن مولودی را بلد باشد، یعنی شاد بخواند. آخر برخی از این بزرگواران، وقتی در مجلس عروسی می‌خوانند، از بس که بلد نیستند شاد بخوانند، یک نفر آن وسط می‌گوید: «برادران و خواهران، برق‌ها را خاموش کنید و برای عزاداری، کوچه‌ باز کنید! داماد، در قسمت مردانه میاندار باشد و عروس هم در قسمت زنانه!». واقعاً نباید این طور باشد. این نه تنها الگوسازی نیست؛ بلکه ضدّ الگوست. مهمان‌ها فکر می‌کنند که آمده‌اند مراسم ختم مادربزرگِ داماد یا عروس! مراسم عروسی باید شاد باشد.

 

پیشنهادهایی برای جایگزینی

در این جا به برخی از راهکارها، خیلی گذرا اشاره می‌کنیم.

الف) تلاش کنید با یکی دو نفر از خوش‌ذوق‌های فامیل یا دوستان، از قبل هماهنگ کنید که مجلس‌گردانی یا همان مجری‌گری این مجالس را بر عهده بگیرند. با توجیه آنها اهمّیت کار را برایشان تبیین کنید تا پیش از عروسی برای اجرای برنامه‌های متنوّع، آماده شوند.

ب) با برخی از بچّه‌ها و نوجوانان صحبت کنید تا نمایشی را برای اجرا در مجلس عروسی آماده کنند. اگر می‌توانید خودتان نمایش‌نامه‌ای را برایشان آماده کنید. اگر هم خودشان نمایش‌نامه داشتند، حتماً پیش از اجرای عروسی بر آن نظارت داشته باشید که اشکال جدّی نداشته باشد.

ج) مسابقه‌های جذّاب و هیجانی که توجّه مخاطبان را به خود جلب می‌کند هم داشته باشید؛ مسابقاتی که همه مخاطبان را درگیر کند. مسابقاتی که شرکت‌کنندگان به روی سِن می‌آیند، جذّابیت خاصّی دارد.

د) اگر بتوانید محیط مجزّا و شادی را برای کودکان و خردسالان فراهم کنید، خیلی برایشان خاطره‌انگیز خواهد بود.

هـ) در هنگام شام، موسیقی‌های طبیعی مثل صدای دریا و رودخانه و پرندگان پخش کنید.

و) اگر مولودی‌خوان نداشتید، از نوارهای مولودی شاد استفاده کنید که شکر خدا کم نیست. مجری هم مردم را دعوت به همخوانی با نوار کند.

ز) از سرودهای محلّی که شادند و موسیقی هم ندارند، استفاده بسیار می‌توان کرد.(۱)

 

 

همسرم به عروسی بدون ‌گناه راضی نمی‌شود

جوانی ۲۴ ساله و فرهنگی هستم. یک سالی است که عقد کرده‌ایم و با همسرم در باره مراسم عروسی به مشکل برخورده‌ام. من قبل از ازدواج با همسرم صحبت کرده و گفته بودم که دوست ندارم در مراسم ازدواجمان، رقص و موسیقی‌های غربی باشد. همسرم هم موافقت کرده بود؛ امّا حالا پشیمان شده و می‌گوید: «مگر چند بار می‌خواهیم مراسم بگیریم؟ بگذار این یک شب را خوش باشیم». من می‌گویم: «رقص و آلات موسیقی غربی، حرام است. در شب عروسی، فرشته‌ها از طرف خداوند برای کسی که ازدواج می‌کند، پیام شادباش و رحمت می‌فرستند. چرا باید چنین نعمتی را از دست بدهیم؟». همسرم می‌گوید: «همه حرف‌های تو درست؛ امّا شب عروسی، یک شب است». در مورد لباس عروسی، می‌گویم: «اسلامی باشد»؛ امّا او می‌خندد و می‌گوید: «دیگر چه؟ لباس عروسی باید نیمه عریان باشد». لطفاً به من کمک کنید که چگونه همسرم را متقاعد کنم که می‌شود یک عروسی اسلامیِ به دور از هر گونه آلات حرام بر پا کرد؟

 

گفتگو

زمینه مناسبی برای گفتگو با همسرتان فراهم کرده، با رعایت همه آداب گفتگو که در گام اول همین جلد آمد، در این باره صحبت کنید. از مطالبی که در پاسخ به پرسش قبل گفتیم، استفاده کنید.

در جشن ازدواج ـ که جشن کامل شدن دین است ـ،‌ آوای ملائک را می‌شود شنید که در جشن کمال دو انسان، شادی را به زبان آسمانیان زمزمه می‌کنند؛ امّا صدای سازهایی که با سرانگشت گناه کوک شده‌اند، به جشن آسمانیان پایان می‌دهد و نعره شادی شیطان را بالا می‌برَد.

جشن ازدواج،‌ جشن کامل شدن دین است. در این جشن اگر اندکی آرام بگیری، می‌توانی صدای «بیا، بیا»ی خدا را بشنوی؛ امّا آهنگ‌های شیطانی، گوش‌ دل را چنان پُر می‌کند که فرصت شنیدن صدای خدا را از دست می‌دهیم. این داستانِ «یک شب، هزار شب نمی‌شود»، چه داستان غم‌انگیزی است و ای کاش به همین جا ختم می‌شد! امّا وقتی به رسمِ «یک شب، هزار شب نمی‌شود»، حجاب‌ها آب می‌شود و نگاه‌ها پُر از حرام. وقتی عفّت، لگدمالِ جهالت می‌شود و غیرت، خوراکِ غفلت و زن‌ها در میان مردها و مردها در میان زن‌ها، خدا را پشت درگاه جشن، جا می‌‌گذارند، می‌بینی که در این یک شب، به جای هزار شب، دل‌ها سیاه می‌شود و زن و مرد به جای پیمودن راه بندگی، از طناب شیطان، آویزان می‌شوند و در چاه غفلت، خانه می‌کنند.

 

انجام وظیفه در هر شرایطی

اگر نتوانستید به هر دلیلی او را قانع کنید، از انجام دادن وظیفه خودتان، شانه خالی نکنید. شما به هیچ وجه نمی‌توانید به جهت اطاعت از همسرتان، فرمان خدا را زیر پا بگذارید. محکم بایستید. به هیچ وجه کوتاه نیایید. إن شاء الله، امداد الهی هم شامل حالتان خواهد شد.

 

رفتارهای تحقیرآمیز

ما خانواده‌ای مذهبی هستیم که به جهت پای‌بندی به امور دینی، تحقیر می‌شویم. مثلاً در مراسم عروسی، به جهت گناهانی که در مجلس انجام می‌شود، مراسم را ترک می‌کنیم، در همان مجلس و پس از آن، در مهمانی‌ها طوری با آدم برخورد می‌کنند که انسان، احساس حقارت می‌کند. چه کنیم که از رفتارهای تحقیرآمیز مردم ناراحت نشویم؟

 

تعریف عزّت و حقارت

ما درباره مفاهیم کلیدی زندگی باید تعریفی را که مورد پذیرش قرآن و اهل بیت«علیهم‌السلام» است، به دست آوریم و بر اساس آن هم زندگی کنیم.

عزّت چیست و در کجا می‌توان آن را پیدا کرد؟ به این آیات، توجّه کنید:

«مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً.(۲)

هر کس سربلندى مى‏خواهد، سربلندى، یکسره از آنِ خداست.»

«قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ».(۳)

بگو: «بار خدایا! تویى که فرمان‌فرمایى. به هر آن کس که خواهى فرمان‌روایى بخشى و از هر که خواهى، فرمان‌روایى را بازستانى و به هر که خواهى عزّت می‌بخشى و هر که را خواهى خوار می‌گردانى. همه خوبی‌ها به دست توست و تو بر هر چیز، توانایى.»

«بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً٭ الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلهِ جَمیعاً.»(۴)

به منافقان خبر ده که عذابى دردناک [در پیش‏] خواهند داشت. همانان که غیر از مؤمنان، کافران را دوستان [خود] مى‏گیرند. آیا سربلندى را نزد آنان مى‏جویند؟ [این، خیالى خام است؛] چرا که عزّت، همه از آنِ خداست‏».

با توجّه به این آیات، باید گفت که هیچ تردیدی در این نیست که عزّت، تنها و تنها در نزد خداست؛ امّا در این جا یک سؤال جدّی مطرح می‌شود و آن این که: چگونه می‌توان به این عزّت، دست یافت؟

پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع»، در روایتی پاسخ این پرسش را می‌دهد:

هر که می‌خواهد بی‌آنکه ایل و تباری داشته باشد، عزّتمند باشد و بدون آن که مال و ثروتی داشته باشد، بی‌نیاز باشد و بدون آن که سلطنتی داشته باشد، هیبت داشته باشد، باید از خواری معصیت خدا به عزّت طاعت او در آید.(۵)

پیشوای عزّت، امیرمؤمنان علی«ع» نیز فرمود:

هرگاه که به دنبال عزّت بودی، آن را از راه طاعت الهی طلب کن.(۶)

ایشان، در مناجاتی بسیار زیبا می‌فرماید:

خداوندا! برای عزّت من، همین بس که بنده تو باشم و برای فخر من، همین بس که تو خدای من باشی. تو آن گونه هستی که من دوست دارم. مرا آن گونه قرار ده که دوست داری.(۷)

قرآن هم شرط عزّت را ایمان می‌داند:

«وَ لِلهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُون.(۸)

و[لى‏] عزّت، از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است؛ لیکن این دورویان نمى‏دانند».

 

جایگاه نگاه مردم در عزّت حقیقی

کسی که به عزّت حقیقی دست پیدا می‌کند، تحقیر مردم او را به تنگ نمی‌آورد. درست مثل کسی که ثروتمند است و پول‌های اندکی که دست این و آن می‌بیند، چشم او را نمی‌گیرد. بنده حقیقی خدا از نظر عزّت به غنا رسیده و ثروتمند شده است. از همین رو، دیگر شخصیّتی که مردم بناست به او بدهند، برایش جذّاب نیست.

وقتی که ما عزّت را تنها در دست خدا دیدیم، دیگر از نوع برخورد دیگران نباید غمگین شویم؛ چرا که آنان قدرت تحقیر ما را ندارند. این دستور را به وضوح در آیه زیر می‌بینیم:

«وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّهَ لِلهِ جَمیعاً هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ.(۹)

سخن آنان، تو را غمگین نکند؛ زیرا عزّت، همه از آنِ خداست. او شنواى داناست».

این آیه، به پیامبر عزیزمان می‌گوید حتّی از حرف اینها ناراحت نشو. حالا برگردیم به زندگی خودمان و ببینیم تا چه اندازه از حرف مردم ناراحت می‌شویم؟

گل یا پوچ؟ به دنبال گُل عزّت بودم در مشت‌های گِرِه‌ کرده‌ای که در مقابلم صف کشیده بود. نیش‌خندهایی را که بر لب این جماعت نشسته بود لبخند ‌پنداشتم. گُل یا پوچ؟ به هر دستی که اشاره ‌کردم، باز ‌شد؛ ولی پوچ بود. دستی امّا در آن گوشه، باز بود و من، بی‌اعتنا. گُل یا پوچ؟ صاحب دست باز، فریاد می‌کشید و صدایم می‌زد؛ امّا نگاهش نمی‌کردم. مشت‌ها، یکی از پس از دیگری باز شد و همه پوچ. گُل یا پوچ؟ من هنوز گُل عزّت را نیافته بودم؛ ولی دیگر مشتی هم برای باز شدن، باقی نمانده بود. حالا زهر نیشخندها روی دلم زخم کاشته بود. با گوشه چشمم نگاهی به آن دستِ باز کردم، گُل عزّت در کفِ دستِ باز، لبخند به لب، نگاهم می‌کرد. گُل یا پوچ؟ دست، دستِ خدا بود.

البتّه داشتن عزّت حقیقی به این معنا نیست که انسان به شخصیّتی که در میان مردم می‌تواند داشته باشد، بی‌اعتنا باشد؛ بلکه درباره این شخصیّت، علاوه بر آنچه پیش از این گفته شد، به چهار نکته باید توجّه داشته باشد:

الف) جایگاه انسان در میان مردم، نباید مقصد نهایی او باشد.

ب) برای به دست آوردن این جایگاه نباید زندگی خود را بر اساس خواسته مردم و مخالف خواسته خدا مدیریّت کند. عزّتی که از این راه به دست می‌آید، در نهایت، به ذلّت منتهی می‌شود. سرور زمین و زمان، امیر مؤمنان علی«ع» فرمود:

هر عزّتی که پشتوانه‌اش دینی نباشد، ذلّت است.(۱۰)

ایشان در روایت دیگری می‌فرماید:

عزیزِ غیرخدایی، ذلیل است.(۱۱)

ج) انسان، وقتی در راه طاعت عزیز واقعی که خداست، قرار گرفت، خداوند، عزّت او را در میان مردم، تضمین می‌کند.

خدای مهربان در قرآن کریم می‌فرماید:

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدّاً.(۱۲)

کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، به زودى [خداى‏] رحمان براى آنان محبّتى [در دل‌ها] قرار مى‏دهد.»

در روایتی از پیامبر مهربانی، رسول خدا«ص» نقل شده که ایشان فرمود: هنگامى که خداوند کسى از بندگانش را دوست بدارد، به فرشته بزرگش جبرئیل مى‏گوید: «من، فلان کس را دوست دارم. تو هم او را دوست بدار». جبرئیل نیز او را دوست خواهد داشت. سپس در آسمان‌ها ندا مى‏دهد: «اى اهل آسمان! خداوند، فلان کس را دوست دارد. شما هم او را دوست بدارید» و به دنبال آن، همه اهل آسمان او را دوست مى‏دارند. سپس پذیرش این محبّت در زمین، منعکس مى‏شود. هنگامى هم که خداوند کسى را دشمن بدارد، به جبرئیل مى‏گوید: «من از او متنفّرم. تو هم او را دشمن بدار». جبرئیل نیز او را دشمن مى‏دارد. سپس در میان اهل آسمان‌ها ندا مى‏دهد: «خداوند از او متنفّر است. شما هم او را دشمن بدارید». همه اهل آسمان‌ها نیز از او متنفّر مى‏شوند. سپس انعکاس این تنفّر در زمین خواهد بود.(۱۳)

پدر همه خوبی‌ها، امیر مؤمنان علی«ع» فرمود: کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند، میان او و مردم را اصلاح می‌کند.(۱۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ به همّت دست‌اندرکاران «رادیو معارف»، یک لوح فشرده از این گونه سرودها به همراه مدّاحی‌های شاد با عنوان «شادمانه» تهیّه شده که می‌توانید از طریق تماس با روابط عمومی رادیو معارف (۲ – ۰۲۵۳۲۹۱۰۵۵۱) آن را تهیه کنید.

۲ـ فاطر ۱۰٫

۳ـ آل‌عمران ۲۶٫

۴ـ نساء ۱۳۸ – ۱۳۹٫

۵ـ  الخصال، ج۱، ص۶۹٫

۶ـ عیون الحکم و المواعظ، ص۱۳۴٫

۷ـ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۴۰۰٫

۸ـ منافقون ۸٫

۹ـ یونس ۶۵٫

۱۰ـ غررالحکم و دررالکلم، ص۵۰۸٫

۱۱ـ بحار الأنوار، ج۷۵، ص۱۰٫

۱۲ـ مریم ۹۶٫

۱۳ـ نهج الفصاحه، ص۲۹۰٫

۱۴ـ الکافی، ج۸، ص۳۰۷٫