نعمت عقل یکی از بزرگ‎ترین نعمت‎های الهی

خدای متعال برای رسیدن انسان به اهداف خلقت، ابزار آن را در اختیارش گذاشته و سرمایه‌هایی را عنایت فرموده است که او با به کار گرفتن صحیح و درست آنها می‌تواند به مقصد برسد، اما خیلی وقت‌ها انسان از این سرمایه‌ها غفلت می‌کند. مواردی هم هست که اگر غفلت از اصل وجود آن ثروت و سرمایه ندارد، اما استفاده درست استفاده از آن را نمی‌داند و یا گاهی از منافیات و متضادات او اطلاع ندارد که اگر آنها را رفع و دفع نکند و جلوی آنها را نگیرد، آن سرمایه از دستش می‌رود یا امکان بهره‌برداری از آن برایش نخواهد بود. از این روی آموزه‌های مختلفی از طرف خدای متعال و اولیای او برای بشر ارائه شده‌اند.

یکی از این نعمت‌های بزرگ و مهم، نعمت عقل است؛ همان نعمتی که انسان با آن می‌تواند واقعیت‌ها و حسن و قبح امور را درک و عواقب امور و ضرر و زیان خود را محاسبه کند و تصمیم بگیرد.  نیرویی که خدای متعال به انسان عطا فرموده و از بزرگ‎ترین نعمت‌ها و وسیله‌ بسیار مهمی برای رسیدن به اهداف خلقت است؛ از اصول عقاید و امور زیربنایی گرفته تا آنچه که در زندگی برای انسان رخ می‌دهد؛ سر دو راهی‌ها وجاهایی که باید تصمیم بگیرد، همه‌ این موارد، حلّ و فصلش به ِاعمال این قوه‌ خدادادی است. خدای متعال روی این مسئله تأکید فراوان فرموده است.

بعضی از تعبیراتی که در قرآن شریف برای انسان‎هایی که از این نیرو استفاده نمی‌کنند، آمده‌اند، بسیار تکان دهنده‌اند، ازجمله، «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا‎یَعْقِلُونَ».(۱)

رِجس و پلیدی چیز بسیار سنگینی است. خدای متعال می‌فرماید برآنهایی که عقلشان‌ را به کار نمی‌اندازند تا واقعیت‌ها را درک کنند، رجس و پلیدی قرار می‌دهد. آیا  فردی که حامل پلیدی و رِجس است می‌تواند به مقصد خلقت برسد و مصفا باشد؟ در مورد این آیه‌ شریفه، قدر مسلّم این است که، «لایعقل حتی یؤمن».

در لزوم تدین به دین، ‌شناخت پیامبر«ص» و اوصیای ایشان که از آنها تعبیر به ایمان می‌کنیم، راحت به دست نمی‌آید و تعقّل می‌خواهد و اگر کسی تعقل نکرد، قهراً در نفسش، شک و تردید و عدم ایمان است که از آنها تعبیر به رجس می‌شود.

 

 

زیربنای همه‌ گرفتاری‌ها

اگر این رِجس را تعمیم دهیم، باید بگوییم هر گونه جهلی رِجس است. در هر مسئله‌ای اگر انسان تعقّل و تفکر و تأمل نکند، نتیجه‌ این کار این است که حامل رِجس خواهد شد. این چه تحذیر مهمی است که خدای متعال می‌فرماید و برای چیست؟ این یکی از بالاترین تعبیرات خدای متعال است و انگیزه‌ تفکر و تأمل و تعقل در مسائل را برای انسان فراهم می‌کند، زیرا زیربنای همه‌ گرفتاری‌های ما به همین عدم تفکر و تأمل و تعقّل بر می‌گردد. در سوره‌ مبارکه‎ مُلک آمده است، «وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیر»(۲): سرانجام ما معلول همین است که اهل تعقّل و اهل شنیدن حق نبودیم. حتی در اینجا قرآن از واژه‎ی أو استفاده کرده است، «لَو کُنَّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ»، چون اگر تعقل بود، آن تعقّل انسان را وادار به شنیدن می‌کرد.

تعقّل به انسان می‌گوید که خدایی هست و دین و احکامی و باید اینها را باید یاد بگیری و امتثال کنی که راهش شنیدن است. در بعضی از آیات آمده است که منشأ لااُبالی‌گری‌ها و بی‌دینی‌های عملی و به سُخریه گرفتن شعائر دینی و الهی که بین خیلی‌ها رایج است، این است که اینها تعقّل نمی‌کنند، «وَ إِذا نادَیتُم إِلَى الصَّلاهِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُم قَومٌ لا‎یَعقِلُونَ»(۳) علت دل ندادن به نماز و به مسخره گرفتن آن این است که اینها‎تعقّل و تفکر نمی‌کنند.

ما باید محاسبه کنیم که در زندگی خودمان چه مقدار از این نعمت استفاده کرده‎ایم. این نعمت را خداوند در اختیار ما گذاشته است که اگر با اتکاء به خداوند آن را به کار بگیریم، با یک محاسبه‌ بسیار آسان و درک‌های بسیار ابتدایی، بسیاری از گره‌های زندگی و بی‌توجهی‌های انسان حل می‌شود. یک محاسبه‌ ساده نشان می‌دهد که چه مقدار زمان در اختیار انسان است و عهد شباب و نیرومندی و زمانی که می‌تواند تحصیل علم و تحصیل معارف و تهذیب نفس کند، چه مقدار است. چشم روی هم بگذاریم، تمام می‌شود. بنابراین باید محاسبه کرد که اشتغال به چه اموری مزاحم اینهاست. امور مزاحم، اموری گذرا و پایان‎پذیرند. در مقام تزاحم بین آباد کردن آخرت که دائمی است و این امور گذرا، کدام عاقلی است که متوجه نشود که راه صحیح کدام است. مشکلاتی که بر سرراه زندگی انسان قرار می‌گیرند، افکار و اندیشه‌ها، موضع‌گیری‌ها، وسوسه‎های شیطانی که گاهی باعث می‎شود انسان کج برود و درست تصمیم نگیرد و مواردی از این دست که اغوای شیطان است، بر سر راه همه هست، چون شیطان به هیچ کسی رحم نمی‎کند و حتی به انبیا«ع» هم طمع دارد، ولی به آنها راه پیدا نمی‌کند.

 

 

لزوم مراقبه و محاسبه‎ نفس

انسان گاهی متأثر می‎شود از اینکه افرادی که یک عمر زحمت کشیده‌ و خون دل خورده‌ و رنج‌هایی برای پیشرفت اسلام و دین و انقلاب کشیده‎اند، حالا در لحظات پایانی عمر تصمیماتی می‌گیرند و مواقفی دارند که  اسباب تأسف است. سرِّش همین عدم تعقل و عدم محاسبه درست است.

خدای متعال می‌فرماید، «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا‎تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ».(۴) علت اینکه در دام شیطان قرار می‎گیرید، چیزی جز عدم تعقّل نیست. لذا مراقبه و محاسبه از تجلیات تعقّل است. آموزه‌های فراوانی درکتاب و سنت توجه به همین نعمت است و اینکه انسان بداند به کار گرفتن این نعمت‌ها، چه برکات و ثمرات عالی‌ و فراوان و بی‌توجهی به آنها، چه پیامدهای ناگواری برای انسان دارد و بسیاری از آیات و روایات(۵) در این زمینه وارد شده است که قسمت‌هایی از آن را محدثین بزرگ در کتاب عقل و جهل جمع‌آوری کرده‌اند.

در کنار این آموزه‌ها، آموزه‌های دیگری هم برای اهل تهذیب و کسانی که به فکر اصلاح نفس و اصلاح خودشان هستند در روایات هست که چگونه از این نیروی خدادادی استفاده کنیم و چه چیزهایی ممکن است مانع صحت استفاده شود، یا به‌رغم اینکه توجه می‌کنیم، عمل نمی‌کنیم.

 

 

افراط در حُب به شهوات و التذاذات

در آموزه‌های دینی یکی از عللی که عده‌ای به دین، شنیدن حرف انبیا و اولیای الهی، مسجد رفتن و پای منبر نشستن رغبت نشان نمی‌دهند، این است که به‌حدی حُبّ به شهوات و التذاذات در آنها زیاد است که می‌گویند نکند اگر برویم، نصیحت و موعظه بشنویم که باید جلوی اینها را گرفت. کثرت حب به لذت‌ها باعث می‎شود که اینها به سراغ دین نیایند، چون می‌ترسند که دین دست و پایشان را ‌ببندد. گاهی افرادی می‌دانند که می‌توانند تعقّل کنند و به نتیجه برسند، اما این کار را نمی‌کنند، چون می‌گویند که اگر توجه کنیم، جلوی این چیزها گرفته می‎شود. مثلاً کسی که حُبّ ریاست در دلش شعله‎ور شده، اگر کمی تعقّل کند، در می‌یابد که اگر این ریاست باطل است که بحثی ندارد، اما اگر ریاست به‌حق هم باشد، با یک محاسبه‌ کوتاه، نتیجه‌اش این است که به علت وزر و وبال و تزاحمی که با ترقیات دارد، عقل می‎گوید آن را رها کن و به سراغش نرو.

 

 

حکایتی از مرحوم میرزای شیرازی

در کتاب فواید الرضویه(۶) مرحوم شیخ عباس قمی که کتاب بسیار خوبی در تراجم علماست ـ تراجم علما برای تنبّه انسان خیلی مفید است ـ در احوالات میرزای شیرازی نقل می‌کند که بعد از فوت مرحوم شیخ انصاری، بزرگان تلامذه‌ ایشان، مانند مرحوم آشتیانی و مرحوم میرزا حسن نجم‌آبادی و مرحوم میرزا حبیب‌الله دشتی که اعلام تلامذه‌ مرحوم شیخ بودند، دور هم جمع ‌شدند که باید یکی را به عنوان مرجع تقلید و رئیس شیعه به مردم معرفی کنیم. در آن مجلس میرزای شیرازی حاضر نبود. این داستان از هر دو طرفش زیباست. دیدند میرزای شیرازی نیست و رفتند دنبالش و دیدند در حرم است. ایشان را دعوت کردند و به مجلس آوردند.

همه در مورد مرحوم میرزای شیرازی اتفاق رأی داشتند که میرزا هم علماً و هم تدبیراً آدم عاقل و مدبری است. خود مرحوم میرزا رو کرد به میرزا حسن نجم‌آبادی که شما از لحاظ علمی کذا هستید. نقل شده که مرحوم شیخ انصاری می‌فرمود که من درس را برای میرزا حسن نجم‌آبادی و میرزا رضای شیرازی و اینها می‌گویم. درس شیخ به آن شلوغی، ولی به این سه تا خیلی توجه داشته و درس را برای اینها می‌گفته. میرزا حسن نجم‌آبادی فرموده بود که ممکن است من صلاحیت علمی داشته باشم، ولی تدبیر ندارم. این خودش یک مقامی است. ممکن است کسی در مباحث علمی کَر و فَرّ فراوان داشته باشد، اما مسئله تدبیر، اداره امور، دریافت مواضع حساس که چه جور موقف بگیریم و چه جور عمل کنیم، چیز دیگری است.

بالأخره گفتند که ما صلاحیت را در شما می‌بینیم. میرزای شیرازی وقتی دید که در او متعین است، «تَقبّل و دُموعه یَجری علی خَدّیه» قبول کرد، ولی اشک‌هایش سرازیر شد. این عظمت و سنگینی این کار است. بعد میرزا محمدحسن نجم‌آبادی با آن مقامات علمی کنار رفت و اختیار همه‎ امور را به میرزای شیرازی سپردند. اشخاص اصلاً ایشان را نمی‌شناختند و نمی‌دانستند که چه شخصیتی است. در احوالات میرزا محمدحسن نجم‌آبادی هست که وقتی از دنیا رفت، یکی از بزرگان علم و معنویت در خواب دید که برزخ را برای آمدن آشیخ محمد حسن به عالم برزخ چراغانی کرده‌اند.

 

 

حکایتی از مرحوم محقق اردکانی

این بزرگان این جور خودشان را تربیت کرده‌ بودند. مرحوم محقق اردکانی که برخی بزرگان علم و عمل مانند مرحوم شیخ ابراهیم محلاتی فرموده بودند که از صدر غیبت کبری تا به امروز اگر بگوییم در علم و تهذیب نفس و اخلاق، شخصی به عظمت ایشان پیدا نشده، به گزاف حرف نزده‌ایم. ایشان در کربلا بود و رتبه‌اش هم مقدم بر میرزای شیرازی بود. گاهی میرزای شیرازی هم که به کربلا می‌آمد، در درس ایشان شرکت می‌کرد. مرحوم آیت‎الله شیخ مرتضی حائری می‌فرمودند که ما رسائل را خدمت آقای سید محمدتقی خوانساری می‌خواندیم. ایشان نقل کردند در بحث استصحاب کلی قسم ثانی، مرحوم شیخ اعظم قبلاً نظریه‌ای داشته و این نظریه به کربلا رسیده بود و مرحوم فاضل اردکانی در درس به این نظریه مناقشه می‌کند. این مناقشات مرحوم اردکانی در زمانی بوده که میرزای شیرازی به همراه مرحوم شیخ انصاری برای زیارت به کربلا رفته بودند. در آنجا مرحوم میرزا در درس فاضل اردکانی شرکت می کند. میرزا می‌گوید ما وقتی که می‌خواستیم همراه با مرحوم شیخ از کربلا به نجف برگردیم، من به شیخ در راه گفتم که فاضل اردکانی اشکالی به حرف شما کرده است. مرحوم شیخ در فکر رفت و تا نجف فکر می‌کرد و بعد فرمود اشکال ایشان وارد است و نظرش عوض شد و همان حرف فاضل اردکانی را قبول کرد.

فاضل اردکانی با این عظمت، این کسی که به مرجعیت رسیده است، در رتبه‌ تلامذه‌ او حساب می‌شود. هر کسی که برای تقلید پیش ایشان می‌آمد، به میرزای شیرازی ارجاع می‌داد. وقتی وجوهات برای ایشان می‌بردند، ‌قسم می‌خورد که یک قِرانش را بر نمی‌دارم. این بزرگواران با تعقّل و حسابرسی‌ صحیح این‎ جور خودشان و نفوسشان را تربیت کرده بودند. آن ‎وقت ایشان به جایی رسید که مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی حائری از پدرشان نقل می‌کنند که مرحوم فاضل اردکانی مرض استسقاء داشت و آب برایش ضرر داشت و نمی‌توانست آب بخورد، اما یک روز فرمود برای من آب بیاورید. برایشان آوردند و حسابی آب خورد. بعد رو به قبله دراز کشید و فرمود که آب خوبی خوردیم و مردن خوبی هم بکنیم. دراز کشید و از دنیا رفت. این‎جور با طمأنینه و با آرامش از دنیا رفت. اینها همه در اثر چیست؟ در اثر همین است که این تعقّل را به کار می‌گرفتند. اینهاست که راه را برای انسان هموار می‌کند.

به کوشش: روح‌الله شیرمهد

 

 

 

پی‌نوشت:

 

  1. یونس، ۱۰۰٫
  2. . ملک،۱۰٫

۳ . مائده ، ۵۸٫

  1. . یس، ۶۰٫

۵ .  الکافی، ج‏۱، ص۱۰٫

  1. الفواید الرضویه فى احوال علماء المذهب الجعفریه، ج‏۲، ص۷۶۳٫

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *