برگی از ایّام

 

مصطفی‌ پورنجاتی

رحلت پیامبراسلام(ص)

اهمیت رحلت پیامبراسلام، حضرت محمّدبن عبدالله(ص)، به اندازه‌ی بزرگیِ اوست. نامی که نازل شد تا گردونه‌های تمدّن راـ که در دست‌های جهالت بودـ به دست‌های اخلاق بسپرد، و هدایت را به مدد انفاس قدسی، هدیه‌ی انسان‌های گرفتار و دربند کند.

خلاصه‌ی سیاهی‌های زندگی انسان، در عربستان جمع شده بود و این بیایان، خطّه‌ی خشک‌سالی برای جان‌های دور از حقیقت شده بود. عدالت و توحید، گم شده بود و کسی با کسی برادر نبود. خویشی و نسب، جای انسانیت و اخلاق را گرفته بود. وقتش بود تا کسی از تبار عیسی، موسی، ابراهیم، نوح و آدم، ظهور کند تا به یاد آوَرَد این همه انحراف را که از سر گذشته بود. و چه کسی بهتر از محمّدبن عبدالله که «امین» خوانده می‌شد بر زبان همان‌ها که از امانتداری و صداقت، فاصله می‌گرفتند. او مبعوث شد به رسالت؛ و رسالتش الگو بودن برای انسان زیستن و شکستن قفل‌های خودپرستی و بت‌پرستی. سخنش برادری بود و اخوّت مؤمنان. کسی که با آمدنش رودبارهایی جاری شد به درازنای زمان؛ چشمه‌هایی زلال مثل: علی، فاطمه، سلمان و ابوذر.

امروز، کسی به دیار یادها می‌رود که هنوز و همواره زنده است؛‌ زیرا همه‌ی خاطره‌ها با نام اوست: رفتن حمزه؛ نبرد حنین؛ شعب ابی‌طالب؛ دعوت عشیره‌ی مقربین؛ فتح مکه؛ غدیر.

از محمّد(ص) آموختیم که مهربان باشیم، نماز بخوانیم، دروغ نگوییم، ریا نکنیم، در آیه‌های آفرینش، بیندیشیم و درنگ کنیم، عدالت بورزیم و اهل مساوات باشیم، خود و دیگران را آزار ندهیم، و در یک کلام، «انسان» باشیم: جانشین خدا بر زمین.

او تنهای‌مان نگذاشته است با این دو ودیعه: کتاب خدا، اهل‌بیت(ع). می‌شود تا همیشه در محضر کلام و رهنمود او ماند با این دو حقیقت زنده؛ با این دو ودیعه.

پس خاموشی او، فراموشی‌اش نیست؛ زیرا ندای لااله الاالله، رمز جاودانی محمّد(ص) است.

شهادت امام رضا(ع)

کسی رحلت کرده است که راز قلعه‌ی لااله الاالله را با ما در میان گذاشته بود؛ دانایی که فاش کرد رمز رابطه‌ی توحید را با ولایت. و این حق‌گویی‌اش، فقط در کلام «سلسله‌الذهب» جلوه نکرد. او در هر حرکت و هر آهنگ، در دربار مأمون یا در میان خلق، تفسیر کلمه‌ی توحید می‌گفت. آن جا که عالمان ادیان، گِردش نِشستند، تا عرض وجودی کنند؛ امّا با دست‌های پر از دانسته‌های تازه و ناشنیده، صحنه را ترک کردند.

مسافر توس، می‌دانست که مأمون، وجود او را تاب نمی‌آورد، و می‌دانست که ولی‌عهدی، بهانه‌ای بود فقط برای توجیه خیانت‌های طاغوتی خلفا. پس به هیچ چیز، دل نبسته بود و به مسئولیت امامت می‌اندیشید که باید هر بار در هر میدان، صورتی متناسب به خود بگیرد و هدایتش را با اوضاع زمانه، سازگار کند. او از تبار موسی کاظم(ع) بود که زندان را نیز میدان تبلیغ دین می‌دانست. او از تبار علی بود که دست بسته یا بر مسند حکومت، تنها به یک چیز می‌اندیشید: دستگیری از انسان برای رفتن به سوی الله.

هشتمین عاشق! دانه‌های انگور مرثیه‌خوان تواَند اکنون. تو چه خوب می‌دانستی کربلایت، همین کاخ تبهکاری است و چنین است که به دانه‌های انگور لبخند می‌زنی؛ لبخند حقارت‌بار انسان کامل، به ذلّت مأمون که از ارزش‌های تمام نشدنی تو جرعه‌ای ننوشید.

ما تو را قدر می‌دانیم. ما ایرانیان که شرمسار مهربانی‌های همواره‌ی توایم. کدام آهودلی در صحرای روزگار وانفسا پیدا می‌شود که تو از صیّاد بلاها ضمانتش نکرده باشی؟! در مشهد عاشقان، صدای‌مان را به نگاهت پیوند می‌زنیم و هر سال بر مصیبتی جانکاه، اشک می‌ریزیم که تا صبح حشر، در دل‌ها مقیم است و پابرجا؛ علی‌بن موسی‌الرضا!

اربعین

اربعین که می‌آید، باید از زینب و سجّاد گفت؛ از حاصل زخم‌ها و نمازهای نِشسته؛ از فریادهای بیدارگر.

دیگر کوس رسوایی یزید و یزیدیان، بر آفاق است. ننگی ابدی بر پیشانیِ اهالی ظلم نشسته که هرگز زدوده نمی‌شود.

اربعین می‌آید؛ امّا تلاوت زیبایی را تنها در چشمان زینب باید جُست. زینب از آنچه یزیدیانِ شرم‌زده هراس داشتند هم بالاتر بود. زینب، با خطبه‌ای از غربت در میان هلهله‌ی زنان شام، گُلِ گریه کاشت.

در اربعین، کاروان تأثیرگذار عشق، کاروان حاملان پیام عاشورا از راه می‌رسند. فرزند مکّه و منا، زین‌العبّاد، آمده است؛ پیک انقلابگر، برای شامیانی آمده است که دل‌هایشان از بنای مسجد دمشق هم سخت‌تر بود.

این کاروان عزاپوش، سپاه پیروز افتخار و وارثان خون و روشنی است. امروز جابر و عطیه، خود را به مدفن حنجره‌ی آزادگی رسانده‌اند.

امروز زینب، صدایش را آزاد می‌کند بر تمام پهنه‌ی ظلم و بیداد. او فریاد می‌زند. و جز صدای حقیقت نخواهد ماند. کوفه، سال‌هاست صدای بیدارگر علی را از یاد برده و سر بر بستر فراموشی و غفلت گذاشته است. با غریو زینب، تمام غافلان کوفه و گمراهان شام، صدای بیداری را می‌شنوند. او خطبه می‌خواند با دهانی خدایی و صدایی از جنس نور؛ یادآور طنین علی، بر سر نفاق و ضلالت. کوفه و شام باید بشنود و مانند بیگانه‌ای گم شده در تاریکی، اشتیاق آوای حقیقت را ادراک کند و چه کسی بهتر از کاروان کربلا، به رهبری زینب و سجّاد که این آوا را به گوش‌های بسته‌ شده برساند!

فریاد علی، به گوش می‌رسد؛ آی شمایی که بر کرسی‌های دنیا تکیه زده‌اید! زین پس در میان شعله‌های سرکش ته‌مانده وجدان‌های‌تان، ذوب خواهید شد. خیزران بر لب‌های قرآن‌خوان حسین زدن، نشان بیچارگی شماست که به هر وسیله، در صدد خاموش کردن فریاد حقیقت برآمده‌اید.

زینب، خاموش نخواهد ماند، تا تصویر خاکسترنشینیِ حسین را در پیام سرخ عاشورا، به گوش همه برساند.

صدای علی(ع) هنوز به گوش می‌رسد؛ صدایی که از نای سرخ کربلا برخاسته است.

جایگاه بین‌المللی و داخلی ۲۲ بهمن

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تنها یک حادثه‌ی داخلی برای تغییر رژیمی سیاسی نبود؛ بلکه زلزله‌ای ویرانگر برای جهان غرب بود.

گذشته از آن که آمریکا، مطلوب‌ترین شرایط جغرافیایی، اقتصادی و نظامی را در یکی از حساس‌ترین مناطق جهان‌ـ که مرزهای طولانی با رقیب (دولت شوروی سابق) داشت‌ـ از دست می‌داد، امواج این انفجار بزرگ، رژیم‌های وابسته به غرب را در ممالک اسلامی و بلاد عربی، متزلزل و بیمناک کرده بود.

پیام اصلی انقلاب اسلامی، ماهیتی فرهنگی داشت و بر اندیشه‌ی دینی و ارزش‌های معنوی، استوار بود. پیروزی انقلاب، به معنای صدور پیام و ارزش‌های آن و به حرکت درآمدن موجی از خیزش‌های رهایی‌بخش در کشورهای اسلامی و جهان سوم بود.

با وجود همه‌ی تلاش‌هایی که در سطح بین‌المللی برای حفظ رژیم شاه و جلوگیری از موفقیّت‌های امام‌ خمینی به عمل آمد، انقلاب اسلامی، پیروز شد و از این جهت، بیش‌تر به یک معجزه شبیه بود تا تحوّلی عادی. بجز امام خمینی و توده‌های بی‌شماری که به گفته‌ها و وعده‌های امام، باور قلبی داشتند، عموم تحلیل‌گران سیاسی، وقوع چنین پیروزی‌ای را حتّی تا روزهای واپسین عمر رژیم شاه، ناممکن می‌دانستند.

نهضتی که امام خمینی، پرچمدار و پایه‌گذار آن بود، توانست غبار از چهره‌ی اسلام بزداید و سیمای حقیقی آن را پس از چهارده قرن، به جهان تشنه‌ی عدالت بنمایاند.

نهضتی که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، امروزه برای بسیاری از ملل جهان، چراغ راه زندگی است. مهم‌ترین دستاوردهای این انقلاب در صحنه‌ی بین‌المللی تاکنون به قرار زیر بوده است:

  1. تجدید بنای تفکّر انقلابی بر مبنای دین؛
  2. تلفیق موفقیّت‌آمیز رهبری سیاسی و مذهبی؛
  3. احیای روحیه‌ی گرایش به معنویات و ارزش‌های دینی در میان مسلمانان جهان؛
  4. احیای روحیه‌ی خودباوری و سلطه ستیزی در میان ملّت‌ها؛
  5. منفعل شدن دولت‌ها و قدرت‌ها در برابر اراده‌ی ملّت‌ها.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *